تفسیر و شرح صحیفه سجادیه

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه / حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ج.

فروست:مجموعه آثار؛ 45، 46، 47، 48، 49، 50، 51، 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59 .

شابک:900000ریال:دوره 978-964-2939-60-2: ؛ ج.1 978-964-2939-61-9: ؛ ج.2 978-964-2939-62-6: ؛ :ج.3 978-964-2939-63-3: ؛ :ج.4 978-964-2939-64-0: ؛ :ج.5 978-964-2939-65-7: ؛ :ج.6 978-964-2939-66-4: ؛ :ج.7 978-964-2939-67-1: ؛ :ج.8 978-964-2939-68-8: ؛ :ج.9 978-964-2939-69-5: ؛ :ج.10 978-964-2939-70-1: ؛ :ج.11 978-964-2939-71-8: ؛ : ج.12 978-964-2939-72-5 : ؛ ج.13 978-964-2939-91-6 : ؛ ج.14 978-964-2939-92-3 : ؛ ج.15 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره:BP267/1/ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی:297/772

شماره کتابشناسی ملی: 1981717

ص :1

جلد 1

اشاره

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد1

حسین انصاریان

ص :2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص:3

ص:4

مقدمۀ ناشر

صحیفۀ سجادیه ، نام مجموعه ای از نیایش های وجود مقدّس امام زین العابدین علیه السلام است، این کتاب اوّلین اثر مکتوب قطعی الصدور از ناحیۀ امام معصوم به حساب می آید و پس از قرآن کریم، اوّلین کتاب مدوّن جامعی است که از منبع وحی به دست ما رسیده است.

بزرگان علمی شیعه از این کتاب به عنوان انجیل اهل بیت علیهم السلام و زبور آل محمد علیهم السلام یاد کرده اند.

صحیفۀ سجادیه ، کتاب دعایی است که تنها دعا و نیایش و تضرّع نیست، بلکه وجود مبارک امام سجاد علیه السلام ، مبانی بسیار مهم کلامی و فلسفی و عرفانی و اجتماعی و تربیتی و اخلاقی را در قالب دعا بیان فرموده اند.

امام علیه السلام ، در فضای رعب و وحشت امویان و پس از عظیم ترین جنایت تاریخ،

ص:5

یعنی واقعۀ اسف بار کربلا، این مجموعه معارف الهی را در اختیار شیعیان قرار دادند.

این کتاب گران سنگ علمی که شامل مباحث مهمّی در ابواب مختلف علوم اسلامی است، نیازمند تفسیر و شرحی است که انسان ها را با حقایق آن، آشنا سازد.

از این جهت بزرگان علمی شیعه در طول تاریخ به تفسیر و شرح این سرمایۀ عظیم الهی پرداخته اند.

مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی، 65 شرح را بر این کتاب شریف نقل می کند. لکن شرح های مختلف و تفاسیر تدوین شده پیرامون این منبع ارزشمند، از دو جهت قابل تأمّل است:

اول: غالب این شروح و تفاسیر به صورت کامل نمی باشد، تنها برخی از اندیشمندان مانند مرحوم سید علی خان مدنی شیرازی، موفّق به شرح کامل آن شده است.

دوم: به جهت پیشرفت علوم زمان، قرآن و کلمات اهل بیت علیهم السلام ، نیازمند شرحی نو، بر اساس نیازهای زمان می باشد بر این اساس علّامه محقّق حضرت استاد انصاریان مد ظله العالی، اقدام به تفسیر و شرح این متن ارزشمند اخلاقی و عرفانی نمودند.

این شرح هر دو معنا را در بر دارد؛ زیرا تمام ادعیه، مورد بحث قرار گرفته و از طرفی این اثر، از رشحات قلم دانشمندی زمان شناس و عالمی فرزانه، مطابق با نیازهای زمان، بر اساس عمیق ترین مبانی علمی شیعه، مورد بحث واقع شده تا جایی که برخی از بزرگان علمی معاصر، این کتاب را در زمرۀ عالی ترین شروح بر صحیفۀ سجادیه شمرده اند.

در این مقام خالی از لطف نیست که به نظر مرحوم علّامه محمد تقی جعفری رحمه الله

ص:6

پیرامون این تألیف ارزشمند توجّه شود، ایشان پیرامون این کتاب می فرماید:

یکی از آن حقایق بسیار پرمعنی و سازندۀ ابعاد مثبت بشری، دعا و نیایش با مقام ربوبی است که عدم تفسیر صحیح و توضیح لازم و کافی دربارۀ آن برای عموم افکار بشری از یک طرف و گرایش شدید خود محوران به منفعت و لذّت و خودکامگی ها از طرف دیگر، انسان های بسیار فراوانی را در همه دوران ها و در همۀ جوامع از برقرار ساختن ارتباط تکاملی انسان با کمال مطلق، محروم نموده است.

نتیجۀ از بین رفتن یا مختل شدن آن حقایق پرمعنا و سازنده، تنها این نبوده است که انسان ها از مقداری پدیده های زیبا و مطلوب و مفید محروم گشته اند، بلکه بالاتر از این، با از بین رفتن یا ورود اختلال در آن حقایق - که برخی از آنها را ذیلاً متذکّر خواهیم گشت - حیات معقول انسانی هویّت اصیل خود را که هر لحظه اش می تواند طعم ابدیّت بدهد، از دست داده و کمترین هدف و حکمتی برای حیات در فرهنگ بشری نمی ماند.

شما گمان نکنید که زیبایی و رفاه و نظم و قانونمندی زندگی اجتماعی در جوامع به اصطلاح پیشرفتۀ امروزی می تواند طعم هویّت اصلی خودِ حیات را که حکمت و هدف اعلای خود را در ذات خود دارد، با کام عقل و وجدان ناب بشری آشنا بسازد. و شما گمان نکنید که محبت و علاقۀ اکثریت قریب به اتفاق انسان های امروزی که خود را موجوداتی زنده تلقّی نموده و به جریان این زندگی دل خوش می دارند، ناشی از درک و دریافت حقیقت خود زندگی است (1)، بلکه اگر درست دقت کنیم خواهیم دید رضایت و دلخوشی از زندگی غیرقابل تفسیری که در پیش گرفته اند، ناشی از دلبستگی به آن وسایل و نمودهای زندگی

ص:7


1- (1) - خداوند سبحان به اضافۀ این که این زندگی دنیوی را در برابر زندگی ابدی، ناچیز معرفی می نماید، علم و معرفت مردم را دربارۀ این زندگی به نمودی از آن منحصر می فرماید: «یَعْلَمُونَ ظَهِرًا مِّنَ الْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الْأَخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ» [ تنها ] ظاهری [ محسوس ] از زندگی دنیا را می شناسند و آنان از آخرت [ که سرای ابدی و دارای نعمت های جاودانی و حیات سرمدی است ] بی خبرند .؛ روم (30) : 7. [1]

است که هویّت حیات در آنها به صورت بسیار ناچیزی محلول شده است.

برخی از آن حقایق پرمعنا و سازندۀ ابعاد بشری که دعا و نیایش از جملۀ آنهاست، به قرار ذیل است:

1 - حق و حقیقت

2 - عدالت

3 - آزادی

4 - علم و معرفت

5 - تعقّل اصیل

6 - وجدان فعّال

7 - صیانت تکاملی ذات

8 - استقلال

9 - سعادت

10 - عشق حقیقی

11 - اخلاق والای انسانی

12 - رقابت سازنده

اینها حقایقی هستند که بذرهای اولیۀ آنها، با دست باغبان کلّ آفرینش، در اعماق جان های آدمیان کاشته شده است.

اختصاص دعا و نیایش درمیان آنهمه حقایق باعظمت این است که انسان ها به وسیلۀ این ارتباط، به طور مستقیم در جاذبۀ مبدأ کمال که خداوند متعال است قرار می گیرند، در صورتی که همۀ آن حقایق در آن هنگام، عظمت واقعی خود را دریافت می کنند که نخست وارد منطقۀ ارتباط با کمال اعلی شوند و از امتیاز جاذبۀ مذکور در دعا و نیایش برخوردار گردند و آنگاه اصالت خود را دریابند.

ص:8

این که ما معنا و نتیجۀ دعا را در برآوردن نیازهای مادّی خود خلاصه نماییم، اگر چه این معنا و نتیجه، یکی از با اهمّیت ترین موارد دعا است که در هنگام به وجود آمدن شرایط آن، ضرورت حیاتی پیدا می کند، ولی چنین خلاصه کردن، موجب محدودیّت بسیار ناروای این حقیقت عظمی است که موجب محروم گشتن انسان ها از معانی و نتایج بسیار با اهمیت دعا و نیایش می گردد.

اگر ما در دعاها و نیایش هایی که در قرآن مجید برای انسان ها تعلیم شده است با دقّت کامل بیندیشیم و آن قسمت از دعاها و نیایش ها را که در «نهج البلاغه» و «صحیفۀ سجادیه» و دیگر منابع حدیثی آمده است مورد تحلیل و تحقیق های همه جانبه قرار بدهیم، با کمال وضوح خواهیم دید که هیچ وسیله ای مانند دعا توانایی تحقّق بخشیدن به تقاضاهای انواع رشد و کمال را ندارد.

با توجّه به منابع فوق با دریافت ناب وجدانی دربارۀ دعا و نیایش، مقداری از عمده ترین نتایج دو حقیقت مزبور را که قابل شهود عینی است، مطرح می نماییم:

1 - دعا از اساسی ترین عوامل رشد معرفتی انسانی به واقعیت های پشت پردۀ طبیعت است؛ طبیعتی که با نظام بسته نمای خود، اکثریّت افراد را در زندان تاریک جهل گرفتار ساخته است. در هر دعایی که یک انسان آگاه می نماید ارتباط تازه ای با کمال و مبدأ کمال احساس می کند.

ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی رهروان کوی عشقت هر دمی در عالمی

(خواجوی کرمانی)

هر نظرم که بگذرد جلوۀ رویش از نظر بار دگر نکوترش بینم از آنچه دیده ام

2 - بدان جهت که آدمی در حالات دعا و نیایش که جدّی ترین حالات زندگی است، اتّصاف با بهترین صفات و ملکات و اخلاق فاضله را مسألت می نماید، لذا می توان گفت: دعا

ص:9

همواره انسان را در این معبد بزرگ دنیا که برای ناآگاهان، تنها جای خور و خواب و خشم و شهوت است، در حال تعلّم حقایق و واقعیت های موجب رشد و کمال، نگه می دارد. بنابراین، اگر کسی معنای دعا و نیایش را واقعاً بفهمد، همین جهان هستی در عین حال که معبدی است بزرگ، دانشگاهی است که عالی ترین دروس دربارۀ «انسان آن چنان که هست» و «انسان آن چنان که باید و شاید» را برای وی تعلیم می دهد.

آری، در آن حال که مردم بی خبر از کمال، کتاب بزرگ هستی را به عنوان یک بالش زیر سر خود می نهند و به خواب عمیق جهل و خودخواهی فرو می روند، نیایشگران آگاه از همین کتاب، در حال نیایش، حقایقی را می خوانند که از ذهن آن بی خبران خطور نمی کند:

گر چه مقصود از کتاب آن فن بود گر توأش بالش کنی هم می شود

3 - نخستین سازندگی دعا که در یک انسان آگاه به وجود می آورد، این است که وی را به نیازِ قرار گرفتن در جاذبۀ کمال، آگاه می سازد و آنگاه او را در جاذبۀ مزبور قرار می دهد.

دریافت نقص و نیاز برای یک انسان آگاه از منبع جوشان اشتیاق به کمال در درون مبدأ، حرکتی است که ادامۀ آن را تا ورود به منطقۀ کمال تأمین می نماید.

4 - کسی که آگاهانه به نیایش می پردازد، پیش از تلفّظ نخستین کلمۀ دعا مخصوصاً در موقعی که آن کلمه «خدایا» باشد حالتی فوق حالات معمولی مغزی و روانی را - اگر چه در یک لحظه - از درون خود احساس می کند که هیچ نامی برای آن جز لبّیک خداوند نتوان گذاشت:

بلکه آن اللّه تو لبّیک ما است وان نیاز و درد و سوزت پیک ما است

نی تو را در کار، من آورده ام نه که من مشغول ذکرت کرده ام

حیله ها و چاره جویی های تو جذب ما بوده گشاده پای تو

درد عشق تو کمند لطف ما است زیر هر یا ربّ تو لبّیک ها است

هست لبّیکی که نتوانی شنید لیک سر تا پا توان آن را چشید

5 - اگر دعا و نیایش حکمتی جز این نداشت که انسان را در موضعی فوق طبیعت و جریانات قانونی آن قرار می دهد و سلطه و نظارۀ دائمی خداوندی را دربارۀ هستی و این که خداوند در هر لحظه می تواند جریان هستی را در یک نظام باز مورد دگرگونی به وسیلۀ ارواح شیفتۀ بارگاه خود قرار بدهد، برای ضرورت در حیات انسانی کافی بود.

آری، اگر دعا و نیایش جز این نتیجه ای نداشت، کافی بود که سرنوشت یک انسان را در همۀ سالیان عمر تغییر داده و حیات او را با اشراف و گسترش من در هستی به جریان بیندازد.

سازندگی دعا و نیایش دربارۀ ابعاد گوناگون انسان بسیار متعدّد و متنوّع است که متأسّفانه مورد توجّه کافی قرار نمی گیرد.

با مطالعه و بررسی این کتاب و ورود به سرزمین محتویات آن، این امید در دل های انسان های عاشق کمال، زنده می گردد که دعا و نیایش، معانی و نتایج و بالاتر از همه هویّت اصلی خود را در فرهنگ معنوی بشر بازیافته و به عنوان یکی از اساسی ترین عوامل تحرّک و تلاش پرمعنا در «حیات معقول» جای خود را باز کند.

ایشان سپس اضافه می کند:

این کتاب ارزشمند در حقیقت بیانی رسا از بیاناتی است که می بایست در توضیح و تفسیر لزوم قرار گرفتن انسان ها در جاذبۀ کمال - که در خط نورانی مکتب انبیای عظام علیهم السلام مشاهده می شود - به صحنۀ عقول و دل های عاشقان حق و حقیقت وارد می گشت. مطالعه کنندگان و مخصوصاً محققان ارجمند در محتویات این کتاب که شرحی است بر صحیفۀ مبارکۀ سجّادیه از زین العابدین و مولی العارفین امام علیّ بن الحسین السجّاد علیه السلام ، با هویّت و تفسیر و تحقیقات عالی تری رویاروی خواهند گشت که امیدواریم با تلاش پیگیر خود بار دیگر دعا و نیایش را به عنوان یکی از با اهمّیت ترین عوامل به وجود آورندۀ «حیات معقول» در مسیر جاذبۀ ربوبی به طور جدّی مطرح نمایند و آن عدّه مردمانی که به جهت بی توجّهی به معنای دعا و نیایش، از برخورداری از این نعمت عظمای الهی محروم مانده اند توجیه صحیح نموده و برای حیات آنان درخشش و طراوت حقیقی و ذاتی آن را باز گردانند.

ص:10

ص:11

این کتاب، اکنون در زمرۀ کتب مرجع و مورد توجّه خاص محقّقان علوم اسلامی و اندیشمندان و فرهیختگان قرار گرفته و افراد متعدّدی از فضلای حوزه علمیه، این اثر را مرجعی برای آثار تحقیقی خود و گروهی از اندیشمندان دانشگاهی، در سطوح مختلف، آن را مصدری برای پایان نامه های علمی خود قرار داده اند.

از امتیازات این اثر نسبت به چاپ های قبلی می توان به موارد زیر اشاره نمود:

1 - حروفچینی و مقابله متن با دست نوشتۀ مؤلّف.

2 - بازبینی متن و اعمال بازنگری «به اشراف مؤلّف».

3 - موضوع گذاری جهت سهولت دسترسی به مطالب.

4 - ویرایش ادبی متن فارسی و عربی.

5 - بازنگری اعراب و ترجمۀ روایات.

6 - جایگزینی ترجمۀ جدید مؤلّف از آیات قرآن مجید، نهج البلاغه، صحیفۀ سجادیه.

7 - استخراج منابع و تطبیق روایات با مصادر روایی شیعی و سنّی.

8 - اضافه کردن بیش از 250 موضوع، «تحت اشراف مؤلّف» به برخی فرازهایی که قبلاً شرح نشده بود.

9 - تلطیف در اشعار کتاب و شناساندن شاعر.

10 - شماره گذاری فرازهای صحیفۀ سجادیه.

11 - تنظیم ترجمه های مربوط به فرازهای دعا، به صورت جداگانه.

12 - تنظیم فهارس متنوّع در مجلّدی مستقل.

13 - تنظیم فهرست موضوعی مطالب در مجلّدی مستقل.

14 - ارائۀ داستان های کتاب در مجلّدی مستقل.

15 - حذف برخی از مطالب که مناسب امور اجتماعی سال های تألیف کتاب بوده و دخلی در موضوع کتاب نداشته است «به اشراف مؤلّف».

ص:12

در پایان، از همکاری کلّیه عزیزان، محقّقان واحد تخصّصی صحیفۀ سجادیۀ مرکز دارالعرفان الشیعی، فضلای عزیز، حجج اسلام آقایان:

1 - حجه الاسلام شیخ محسن فیض پور

2 - حجه الاسلام علی تقدیری

3 - حجه الاسلام محمد حسین امیدوار

کمال تشکّر را داشته و توفیق روز افزون ایشان را از خداوند متعال خواستاریم.

واحد تحقیقات

(مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی)

ص:13

هُوَالحق

پیشگفتار

ص:14

چند ماهی برای انجام برنامه ای در مسیر فرهنگ سعادت بخش الهی در فکر بودم، ولی فکرم به جایی نمی رسید، تا از توجّه و عنایت حضرت حق، در ایّام ولادت رسول اکرم و نبی مکرّم صلی الله علیه و آله و امام به حق ناطق حضرت صادق علیه السلام ، در لحظاتی از شب پرفروغ جمعه، نسبت به تفسیر و شرح صحیفۀ سجادیّه که محصول قلب و روح و جان و دل و حال و مقال امام عاشقان و حیات عارفان و زبدۀ عابدان و سرور ساجدان و نخبۀ حکیمان و اسوۀ شب زنده داران حضرت زین العابدین علیه السلام است، مُلهَم شدم!!

برای قوّت قلب، نسبت به این برنامۀ معنوی، با تضرّع و زاری و با انکسار و خواری، در حال توجّه به حضرت حقّ به قرآن مجید که همیشه در مصایب و مشکلات راهگشایم بود، پناه برده و به آن گنجینۀ بی نظیر الهی تفأل زدم، این آیۀ کریمه آمد:

ص:15

وَ الْبَقِیَتُ الصَّلِحَتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَ خَیْرٌ أَمَلاً» (1)

ولی اعمال شایستۀ پایدار نزد پروردگارت از جهت پاداش بهتر و از لحاظ امید داشتن به آنها نیکوتر است .

آیۀ شریفه مرا شگفت زده کرد، تا دو روز تمام فکرم به کلام حضرت حقّ مشغول بود، دلالت و راهنمایی آیۀ کریمه مرا مات و مبهوت و معنویّت این سخن پربهای حضرت دوست، شوقی عجیب نسبت به شروع تفسیر و شرح «صحیفۀ سجادیه» در قلبم ایجاد کرد.

در آن دو روز، قرآن مجید در مقابلم باز بود، هر بار که از کنارش می گذشتم به آن آیۀ ملکوتی و نورانی خیره می شدم و از انوار تابناکش بهره می گرفتم، تا به وقت شنیدن صدای مؤذن که جهت اعلان نماز مغرب فریاد عاشقانه می زد، در حالی که هنوز قرآن روبرویم بود و به آن آیۀ شریفه می نگریستم، این برنامۀ خدا خواسته را، در عین اعتراف به عجز و ذلّت و خالی بودن از دانش و بینش، شروع کردم. تنها تکیه گاهم در این کار لطف و عنایت حضرت اوست و هم از آن جناب می خواهم که تا پایان کار، مرحمت و رحمتش را از این فقیر دل شکسته و بینوای دست و پا بسته دریغ نورزد که هیچ کاری بدون نظر و خواست و ارادۀ او صورت نمی گیرد.

عارفان روشن ضمیر، از «صحیفۀ سجادیه» به «انجیل اهل بیت علیهم السلام » یاد کرده اند و بینایان راه از این دریای پر از حکمت، تعبیر به «زبور آل محمد علیهم السلام » نموده اند!!

صحیفۀ سجادیه ، خزانۀ پرگوهر سلطان مُلک و ملکوت، حاکم عرصه گاه ناسوت و لاهوت، امیر کشور جلال و جبروت، فرمانروای جهان صدق و عشق، مولای عارفان روشن دل و پیشوای عاشقان عامل، وجود مقدّس حضرت سجاد علیه السلام است.

ص:16


1- (1) - کهف (18) : 46. [1]

این خزانه، دارای گنج های حکمت است و هر آنچه برای رشد و کمال انسان لازم می باشد، در این منبع گنجانده شده است.

صحیفۀ سجادیه ، مدرسه ای است که معلّم آن امام سجّاد علیه السلام است و این معلّم است که با این کتاب، جهانیان را در تمام اعصار درس می دهد و هر کسی را در حدّ توان و قدرتش و به اندازۀ تکلیف و استعدادش به مقامی که باید برسد می رساند.

صحیفۀ سجادیه ، دریای پرخروش فیض الهی است که لؤلؤ و مرجانش از شمارش بیرون و اشیای پرقیمتش از حدّ احصا خارج است.

صحیفۀ سجادیه ، خورشید پرفروغی است که چون نهال وجود انسان در پرتو تابنده اش قرار گیرد تبدیل به شجرۀ طیّبه گردد.

صحیفۀ سجادیه ، آفتاب پرحرارت الهی است که از مشرق وجود حضرت زین العابدین علیه السلام برای تربیت درخت وجود انسان طلوع کرده و تا عمق ابدیّت از فروغ بخشی باز نخواهد ماند!!

صحیفۀ سجادیه ، میزان سنجش سره از ناسره، حقّ از باطل، نور از ظلمت، درستی از نادرستی، حیات از مرگ، دنیا از آخرت و سلامت از مرض است.

صحیفۀ سجادیه ، چشمۀ فیض الهی، نجات دهندۀ از تباهی، رها کنندۀ انسان از گمراهی است.

صحیفۀ سجادیه ، معلّم حکمت، منبع معرفت، جاذبۀ رحمت، ایجاد کنندۀ محبّت، سازندۀ شخصیّت، به وجود آورندۀ کرامت و رسانندۀ انسان به مقام با عظمت قرب و معیّت است.

صحیفۀ سجادیه ، طبیب حاذق، محبوب قلب صادق، آرامش جان عاشق، عذرای دل را وامق، روشنگر مغارب و مشارق، کاشف حقایق، دوای درد نفوس ناطق، کوبندۀ منافق و به حقیقت چشمۀ فیّاض حضرت خالق است.

صحیفۀ سجادیه ، آرام جان پاکبازان، محرّک قلب تیز پروازان، نوای نای

ص:17

دلنوازان، قدرت نفس جوانمردان، عشق عاشقان، عرفان عارفان، پناه بی پناهان، راز دل رازداران، آه دل مستمندان به وقت شامگاهان، مناجات پرشور سحرخیزان و سرمایۀ روح امیدواران است.

صحیفۀ سجادیه ، خزانۀ پرگوهری است که با کمال تأسّف تاکنون ناشناخته مانده و آن طور که شایستۀ این کتاب با عظمت است، از آن استفاده نشده و شرح جامعی که قابل استفادۀ تمام مردم باشد، برای این دریای بی ساحل معنوی فراهم نیامده است.

اکثریّت شیعه دوازده امامی، چنانکه از نهج البلاغه عظیم بی خبرند، از صحیفۀ سجادیه ، نیز در غفلت اند!!

در کنار دریای بی کرانند ولی تشنه اند، در جنب بزرگترین گنجینۀ معارفند ولی بی خبرند، از غنی ترین معدن حکمت و علم و بزرگ ترین منبع دانش و بینش برخوردارند ولی تهیدستند.

آن قدر که به دنیای خود می رسند، از آخرت خویش اطّلاع نمی گیرند؛ ولی در حدی که به جسم می پردازند، احوالی از قلب و روح و نفس نمی پرسند؛ به این اندازه ای که برای آبادی شکم و پاسخگویی به شهوت اقدام می نمایند، به معنا و معنویت و به مقام و شخصیّت خود توجّه نمی کنند.

بعد از گذشت پانزده قرن از طلوع صحیفۀ سجادیه ، هنوز اکثریّت مردم در تاریکی جهل نسبت به این سرمایۀ بی نظیر الهی به سر می برند.

دقّت در دعاهای امام سجاد علیه السلام ، این معنی را به انسان نشان می دهد که باید صحیفۀ سجادیه در حوزه های علمی شیعه و در مدارس فرهنگی، جزء کتب اصیل درسی شود و برجستگان با هنری برای تعلیم این فرهنگ پرفروغ تربیت شوند.

صحیفۀ سجادیه ، باید در دانشگاه های اسلامی، به عنوان یکی از مهمترین منابع درسی مورد استفاده قرار گیرد، تا در سایۀ آن، در هر رشته ای از علم، متخصّصانی با

ص:18

فضیلت و اندیشمندانی دلسوز و دانشمندانی متعهّد و معلّمانی با کرامت، تحویل جامعه گردد.

سزاوار است اساتید حوزه علمیه در پایان درس فقه و اصول هر روزۀ خود، فصولی از صحیفۀ سجادیه را به شاگردان مکتب حق القا نمایند، تا پس از طی مراحل فقه و اصول، افرادی عابد و زاهد، بینا و بصیر، خبیر و علیم، قوی و آگاه، مخلص و خالص، شیفته و سوخته، عارف و عاشق در جامعه ظهور کنند!

واجب است گویندگان مذهبی، بخشی از سخنان خود را، در وقت تبلیغ، به خصوص ایّام محرّم و صفر و ماه مبارک رمضان در محور معارف این کتاب قرار دهند، تا مستعمان بزرگوار، از خواسته های ناب حق آگاه شده و به حسنات الهیّه آراسته گردند و نیز بر هر امام جماعتی لازم است بعد از نماز جماعت یا بین دو نماز فرازهایی از این کتاب گرانبها را بر مردم نمازگزار بخواند، باشد که از این مائدۀ الهی، نصیب قابل توجّهی به آنان برسد.

بر اندیشمندان آگاه و متفکّران بینا و محققّان توانا فرض است که در شرح و تفسیر این کتاب همّت گمارند و از این طریق به کشف حقایق این منبع ناشناخته نایل آیند، باشد که به انسان و انسانیّت خدمتی شود.

بر آنان که از نمعت و مکنت مال برخوردارند، لازم و واجب است، بینایان راه را در تفسیر مفصّل این کتاب تشویق کنند و آنان را با بذل مال خود جهت انجام امور چاپی و پخش این منبع فیض حق امیدوار و دلگرم سازند که یکی از بهترین و ارزنده ترین نقاط خرج مال و انفاق در راه خدای متعال، این نقطۀ روشن و این گذرگاه پرقیمت است.

بدون شک اگر این کتاب به دست عالمان آگاه و متخصّصان والا و حکیمان دانا، تفسیر و تحلیل شود، به بهترین صورت و با زیباترین کیفیّت چاپ شده و به دست مردم برسد، نیکوترین اثر تربیتی را در وجود مردم خواهد گذاشت و از این مسیر

ص:19

هزاران نفر به راه آشتی با حق و حقیقت درخواهند آمد و چه بسا که جرقّه ها و بارقه های آتشین این کتاب از زشت کارترین افراد، نیکوکارترین انسان ها به وجود آورد.

مگر با یک جرقّۀ الهی پسر یزید ریاحی، حرّ الهی نشد! مگر با یک بارقۀ ربّانی که از طریق قرآن جهید، هولناک ترین دزد سرگردنه بهترین عارف و معلّم عارفان نشد! مگر بازیگری شهوت ران و غرق شده در لهو و لعب، با نسیمی که از قلب موسی بن جعفر علیه السلام به او رسید عابد و زاهد زمانه نشد؟!

برای چه پس از این همه دلیل و برهان و این همه مصادیقی که قرآن و روایات و تاریخ نشان می دهد، معطّل نشسته ایم؟

هان! ای حوزه های علمیّۀ شیعه و ای آموزش و پرورش مملکت اسلامی زجرکشیده و ای روحانیّون اندیشمند و آگاه و ای معلّمان بینا و دلسوز تا نفس دارید، در راه رضای حقّ و در کمال آگاهی و اخلاص برای رشد و تربیت مردم و پاسخگویی به نیازهای معنوی جامعه، به خصوص نسل با کرامت جوان که نسل انقلاب و جهاد و جبهه و خون و شهادت است، دامن همت به کمر زنید و از آسوده نشستن و بر محور عافیت گشتن و بی توجّهی به تشنگان معرفت بپرهیزید که در دادگاههای عدل الهی در صحنۀ باعظمت محشر جوابگو نخواهید بود.

الهی، بنده ای خسته حالم، به وجودت قسم تشنۀ وصالم، دستم بگیر که دور از کمالم، دل شکسته ای بی پر و بالم، چرا از دردِ محرومی ننالم؟!

الهی، روسیاهم، ناآگاهم، غرق گناهم، ای پناه فقیران! بی پناهم، چه سازم که با تمام وجود دود آهم.

الهی، در این مسیری که مرا مُلهَم ساختی، سخت محتاج و نیازمند به یاری توام، تفسیر و شرح صحیفۀ سجادیه کار من نیست، من از نور معرفت محرومم و از علم و دانش دورم، تنها با لطف و رحمت و رأفت و مرحمت تو دست به این کار سنگین

ص:20

می زنم اگر توفیق رفیقم کنی آن را به پایان می برم، اگر به خود واگذاریم از این نعمت عظیم محروم گردم.

قَوِّ عَلی خِدْمَتِکَ جَوارِحی و اشْدُدْ عَلَی الْعَزیمَهِ جَوانِحی. (1)

اعضا و جوارحم را برای خدمتت نیرو ده و نیروهای درونیم را بر تصمیم جدّی توان بخش.

آری، این همه از محبّت توست و ظهور هر حقیقتی معلول عنایت و کرم توست.

اگر برق عشق خود به قلب نمی انداختی کسی به فکر کار مثبتی نمی افتاد و اگر جرقّۀ لطف در بوتۀ دل نمی گداختی کسی از پی معرفت و تعلیم آن به دیگران نمی رفت.

آری، تمام حقایق و واقعیّت ها به هر صورت و کیفیّتی که هست در پرتو فضل توست و هیچ عقلی، این معنا را در هیچ دوره ای از ادوار حیات، منکر نبوده است.

فقیر: حسین انصاریان

ص:21


1- (1) - مصباح المتهجّد: 849؛ [1]المصباح، کفعمی: 559، دعای کمیل. [2]

حیات پر فروغ

حضرت امام زین العابدین علیه السلام

ص:22

ص:23

ص:24

ولادت زین العابدین علیه السلام

وجود مقدس حضرت سجّاد علیه السلام بنا بر مشهور، روایات در روز پنجشنبه برابر با پنجم ماه با عظمت شعبان، در سال سی و هشتم هجری، دو سال قبل از شهادت حضرت مولی الموالی امیرالمؤمنین علیه السلام در شهر مدینه، از پدری با کرامت چون حضرت ابوعبدالله الحسین، سیّد الشهداء علیه السلام و مادری با عظمت به نام سُلافه که امیرالمؤمنین وی را مریم نامید، متولّد شد.

گرچه در روایات نام های دیگری نیز نقل شده است که می توان به:

شهربانو، غزاله، شاه زنان، شاه جهان، جهان بانو، خوله اشاره کرد.

از مجموع روایات (1) استفاده می شود که همه این نام ها، یک نفر است که دختری از نسل یکی از بزرگان ساسانیان ایران می باشد.

به خاطر چنین پدر و مادری و این گونه اصل و ریشه ای که پدرش از عرب

ص:25


1- (1) - بحار الأنوار: 4/46 - 16، باب 1، احادیث 4، 18، 19، 20، 21، 23، 24، 25، 27، 32، 33؛ مناقب ابن شهر آشوب: 167/4، 176؛ ربیع الابرار: 402/1؛ کشف الغمه: 73/2، 101، 105؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام : 40/1، 128/2؛ [1] بصائر الدرجات: 355/7، باب 11، حدیث 8؛ الارشاد، شیخ مفید: 137/2؛ الکافی: 466/6، باب مولد علی بن الحسین علیه السلام ؛ اعلام الوری: 480/1؛ الصراط المستقیم: 138/3؛ العدد القویه: 55؛ الدروس الشرعیه: 12/2.

قریشی و مادرش از عجم فارس می باشد او را «ابن الخیرتین» می گفتند.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

للّهِ ِ مِنْ عِبادِهِ خِیَرَتانِ، فَخِیَرَتُهُ مِنَ الْعَرَبِ قُرَیْشٌ وَمِنَ الْعَجَمِ فارْسٌ. (1)

از بندگان خدا دو گروه برگزیده و نیکو هستند. بندگان نیکو و برگزیدۀ عرب، قریش می باشد و بندگان نیکو و برگزیدۀ عجم فارس ها هستند.

امام سجاد علیه السلام همواره می فرمود:

أَنَا ابْنُ الْخِیَرَتَیْنِ. (2)

من فرزند دو طایفه نیکو و برگزیده هستم.

زیرا جد او رسول خدا صلی الله علیه و آله است که قریشی و عرب است و مادر او دختری از بزرگان ساسانیان است که فارس و ایرانی می باشد. (3)پیشوای مؤمنان و عارفان، قطب اهل تقوا، امام علی علیه السلام به فرزند بزرگوارش در تعریف و تمجید از همسرش فرمود:

وَهِیَ امُّ اْلأوْصِیاءِ الذُّرِّیَّهِ الطَّیِّبَهِ. (4)

فرزندم! همسرت سلافه، مادر امامان معصوم بعد از تو و ریشۀ ذریّۀ پاک و پاکیزه است.

ص:26


1- (1) - المناقب، ابن شهر آشوب: 167/4؛ [1]بحار الأنوار: 4/46؛ [2]ربیع الابرار: 402/1. [3]
2- (2) - المناقب، ابن شهر آشوب: 167/4؛ [4]بحار الأنوار: 4/46؛ [5]ربیع الابرار: 402/1. [6]
3- (3) - نکته ای که نباید از آن غفلت شود این است که: در اصل ماجرا تردید وجود دارد مضافاً بر این که در روایات و تاریخ هم اختلاف مشاهده می شود. همان طور که شهید مطهری در «خدمات متقابل اسلام و ایران»: 108 - 116 اشاره کرده اند، به نظر می رسد که تنها می توان پذیرفت که مادر امام سجاد علیه السلام زنی وابسته به یکی از خاندان های مهم که می توانسته از خاندان های ساسانی باشد که نوعاً در تمامی مراکز استان ها قدرت را به دست داشته اند باشد.اما اثبات این که دختر خود کسری ایران بوده، دشوار است.؛ «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام : 259. [7]
4- (4) - الخرائج و الجرائح: 751/2، باب 15، حدیث 67؛ بحار الأنوار: 11/46، باب 1، حدیث 21. [8]

نام و القاب زین العابدین علیه السلام

اشاره

نام نامی و اسم گرامی آن حضرت، علی است و از بعضی روایات استفاده می شود، در اولاد پسر، بزرگ ترین فرزند حضرت حسین علیه السلام است و دو فرزند پسر دیگر آن حضرت نیز علی نام داشتند.

سبب این که امام حسین علیه السلام نام هر سه فرزند پسر خود را، علی انتخاب کرد، عشق عجیبی بود که به پدربزرگوارش امیرالمؤمنین داشت و هم درسی بود که به امّت اسلام داد تا در انتخاب نام فرزندان، بهترین نام و با معناترین اسم را برگزینند، تا به هنگام صدا کردن فرزندان، چهره های پاک الهی در ذهن آنان و شنوندگان دیگر تداعی شود، تا از این رهگذر جرقّه ای به قلوب بزند و از شعلۀ آن، روح و جان به اوصاف اولیای الهی متّصف شود.

آن حضرت به خاطر حالات و روحیّات و کمالات و اعمال و اخلاق و اوصاف و واقعیّت هایی که داشتند ملقّب به القاب زیر شدند، القابی که معانی آن در تمام شؤون هستی آن حضرت تجلّی داشت:

سیّد العابدین، زین الصالحین، وارث علم النّبیّین، وصیّ الوصیّین، خازن وصایا المرسلین، امام المؤمنین، منار القانتین و الخاشعین، متهجّد، زاهد، عابد، عدل، سجّاد، بَکّاء، ذوالثَّفِنات (1)، امام الاُمّه، أبوالأئمّه، حبیب، زکیّ، امین، زین العابدین.

لقب زین العابدین علیه السلام

در این که آن حضرت را زین العابدین می گویند دو روایت جالب در بهترین کتب حدیث آمده:

ص:27


1- (1) - پینه هایی که از کثرت عبادت بر مواضع سجده ظاهر می گردد.

1 - عمران بن سلیم می گوید: هرگاه زُهری از علیّ بن الحسین مطلبی نقل می کرد، می گفت: مرا زین العابدین روایت کرد. یک بار سفیان بن عُیَیْنه به او گفت: از چه جهت او را زین العابدین می گویی؟

پاسخ داد: از سعید بن مسیّب شنیدم که رسول خدا فرمود:

یُنادِی مُنادٍ: أَیْنَ زَیْنُ العابِدین؟

روز قیامت، فریاد کننده ای آواز برآرد: زینت عبادت کنندگان، کجاست؟

چنان می بینم که فرزندم علیّ بن الحسین با تمام وقار و سکون در میان مردم محشر برای رسیدن به جایگاهش قدم بر می دارد. (1)2 - سحرگاهی در حال عبادت و مناجات بود، مناجاتی عاشقانه و عبادتی خالصانه، ابلیس به صورتی وحشتناک در برابرش مجسّم شد تا وی را از حال خوشی که با محبوبش داشت باز دارد، آن حضرت کمترین توجّهی به آن شبح هولناک و چهرۀ ترس آور نکرد، به قیام و قعود و به ذکر و مناجاتش ادامه داد که ناگهان شنید گوینده ای از طرف غیب، سه مرتبه فریاد زد.

أنْتَ زَیْنُ الْعابِدینَ حَقّاً.

تو، به حقیقت زینت عبادت کنندگان هستی! (2)سیّد محمد حسین شهریار، ادیب بزرگ چه نیکو سروده:

دلم جواب بلی می دهد صَلای تو را صلا بزن که به جان می خرم بلای تو را

کِشم جفای تو تا عمر باشدم هر چند وفا نمی کند این عمرها وفای تو را

بجاست کز غم دل رنجه باشم و دلتنگ مگر نه در دل من تنگ کرده جای تو را

تو از دریچۀ دل می روی و می آیی ولی نمی شنود کس صدای پای تو را

(شهریار)

ص:28


1- (1) - بحار الأنوار: 3/46، باب 1، حدیث 1؛ علل الشرایع: 230/1، باب 165، حدیث 1. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 5/46، باب 1، حدیث 6؛ کشف الغمّه: 74/2.

عبادت زین العابدین علیه السلام

به هنگامی که وضو می گرفت، رنگ مبارکش به زردی می گرایید. زمانی اهل بیت بزرگوارش از او پرسیدند: چرا به وقت وضو این چنین می شوی؟ پاسخ داد:

می دانید آمادۀ ایستادن در برابر چه آقایی هستم!

چون به نماز می ایستاد لرزه بر اندامش می افتاد!! در جواب کسی که از حضرت پرسید این چه حال است؟ فرمود: به وقت مناجات و عبادت در پیشگاه محبوبم این حالت به من دست می دهد.

روزی در اطاقی که در حال سجده بود آتش افتاد و بیم آن می رفت که شعلۀ آتش تمام اطاق را بگیرد، ناگهان فریاد زدند: پسر پیامبر! آتش آتش!!

اهل خانه آتش را خاموش کردند و آن عاشق پاکباخته هنوز در سجود بود، چون از عبادت فارغ شد، عرضه داشتند: چه علّتی شما را از توجّه به حریقی که به اطاق افتاد بازداشت؟ فرمود: آتش آخرت!! (1)روایتی بس مهم در باب کیفیّت عبادت عابدان به مضمون زیر از حضرت علی علیه السلام نقل شده:

إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَهً، فَتِلْکَ عِبادَهُ الْعَبیدِ؛ و آخَرینَ عَبَدُوهُ رَغْبَهً، فَتِلْکَ عِبادَهُ التُّجّارِ؛ و إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ شُکْراً، فَتِلْکَ عِبادَهُ الْأحْرارِ. (2)

گروهی خداوند را از ترس عذاب بندگی می کنند، این عبادت غلامان و بردگان بزدل است. جمعی حضرت دوست را از شوق رسیدن به بهشت عبادت می کنند، این کار تاجران است. و عدّه ای وجود مقدّس او را محض

ص:29


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 237؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 290/3؛ بحار الأنوار: 80/46، باب 5، حدیث 75.
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 237؛ [1]غرر الحکم: 198، حدیث 2934؛ [2]کشف الغمّه: 150/2. [3]

شکر و این که آن جناب لایق عبادت است، پرستش می نمایند و این عبادت آزادگان است.

عبادت آن جناب عبادت آزاد از ترس و شوق بود، او با تمام هستی و وجودش خداوند را محض خداوندیش می خواست، در هیچ عبادتی از حضرت معبود توقّع اجر و مزد نداشت و به خاطر ترس از عذاب به هیچ عبادتی قیام نکرد!!

اگر نافلۀ روز به خاطر کار زیاد از دستش می رفت، به وقت شب به قضای آن برمی خواست و به فرزندانش می فرمود:

این برنامه بر شما واجب نیست، ولی من دوست دارم هر یک از شما که به برنامۀ شایسته ای عادت کرد آن را از دست ندهد، اگر در زمان معیّنش نتوانست بجای آورد، به وقت دیگر آن را قضا کند! (1)کشف الغمّه می نویسد:

امام سجاد علیه السلام در هر بیست و چهار ساعت، هزار رکعت نماز به جای می آورد و چون صبح می شد از هیبت حق غش می کرد و آن چنان از خود بی خود می شد که وقتی باد می وزید او را همچون خوشۀ گندم به راست و چپ حرکت می داد!! (2)در «پرواز در ملکوت» آمده است:

«آنان که مجذوب جمال جمیل و عاشق و دلباختۀ حُسن ازلند و از جام محبّت سرمست و از پیمانۀ الَسْت بی خودند، از هر دو جهان رسته و چشم از اقالیم وجود بسته و به عزّ قدس جمال اللّه پیوسته اند، برای آنها دوام حضور است و لحظه ای از فکر و ذکر و مشاهدت و مراقبت مهجور نیستند.

آنان که اصحاب معارف و ارباب فضایل و فواضلند و شریف النفس و کریم الطّینه اند، چیزی را به مناجات حق اختیار نکنند و از خلوت و مناجات حق فقط و

ص:30


1- (1) - بحار الأنوار: 98/46، باب 5، حدیث 86؛ کشف الغمه: 288/2.
2- (2) - کشف الغمه: 86/2؛ وسائل الشیعه: 98/4، باب 30، حدیث 4614.

فقط خود او را طالبند و عزّ و شرف و فضیلت و معرفت را همه در تذکّر و مناجات با حق دانند.

اینان اگر توجّه به عالم کنند و نظر به کونَیْن اندازند، نظر آنها عارفانه باشد و در عالم، حقّ جو و حق طلبند و تمام موجودات را جلوۀ حقّ و جمال جمیل دانند.

از محضر، حاضر را طلبند و احترام محضر را برای حاضر کنند و عبودیّت را مودّت و معاشرت با کامل مطلق دانند و اشتیاق آنان برای عبادت از این باب است!!

ولی ما بیچارگان گرفتار آمال و امانی و بستۀ زنجیرهای هوا و هوس و فرورفتگان در سِجْنِ مسجور ظلمانی طبیعت که نه بویی از محبّت و عشق به شامّۀ روحمان رسیده، نه لذّتی از عرفان و فضیلت را ذائقۀ قلبمان چشیده، نه اصحاب عرفان و عیانیم و نه ارباب ایمان و اطمینان، عبادات الهیّه را تکلیف و کلفت دانیم و مناجات با قاضی الحاجات را سربار و تکلّف شماریم، جز دنیا که مَعْلَف حیوانات است میل به چیزی نداریم و جز به دار طبیعت که مُعتَکَف ظالمان است تعلّقی برای ما نیست، چشم بصیرت قلبمان از جمال جمیل، کور و ذائقۀ روح از ذوق عرفان، مهجور است»!! (1)امام باقر علیه السلام می فرماید:

پدرم حضرت سجّاد، نعمتی از نعم الهی را یاد نکرد مگر این که سجده آورد.

آیه ای از قرآن که در آن مسئلۀ سجده بود قرائت نکرد مگر همراهش به سجده آمد. رنجی از او برطرف نگشت مگر این که به خاطر آن سجده کرد و از نماز واجبی فارغ نشد جز این که آن را به سجده پیوند داد و موفّق به اصلاح اختلاف بین دو نفر نگشت مگر این که به خاطر توفیقش به آن کار بر خدا سجده کرد. در جمیع مواضع سجودش اثر سجود آشکار بود، به همین خاطر

ص:31


1- (1) - پرواز در ملکوت: 258/1. [1]

پدرم را سجّاد نامیدند! (1)حالات عالی و عرفانی حضرت سجّاد علیه السلام را در غزل زیبای سیف فرغانی ببینید:

دل زغمت زنده شد، ای غم تو جان دل نام تو آرام جان، درد تو درمان دل

من به تو اولی که تو، آنِ منی آنِ من دل به تو لایق که تو، آنِ دلی آنِ دل

عشق ستمکار تو، رفته به پیکار جان شوق جگر خوار تو، آمده مهمان دل

ترکنم از آب چشم، روی چونان خشک را چون جگری بیش نیست، سوخته بر خوان دل

(سیف فرغانی)

در حالات الهی آن حضرت آمده:

بسترش، خوشحالیش از برنامه های حق بود و فرشش، نشاطش در عبادت و دوستش، تصدیق نسبت به حقایق و خلوصش، خودداریش از غیر رضای ربّ، تکیه گاهش، سجّاده و پوششش قبرش بود!

لحافش، اصرارش در بندگی و مناجات و خواب و چرتش، قیام و خضوع و خشوع نسبت به پروردگار و حرفه اش، سوختن در عشق ربّ!

تجارتش، زیارتِ خانۀ حقّ و حرم پیامبر و بازارش شوق به خدمت و بوی خوشش، مهر و محبّت و حرفه اش، طاعت و لباسش، عزّت و سلاحش، صلاح و مرکبش، زمین و عادتش، ظهور نیروهای ملکوتی درونی و سرمایه اش، گرسنگی و

ص:32


1- (1) - بحار الأنوار: 6/46، باب 1، حدیث 10؛ وسائل الشیعه: 21/7، باب 7، حدیث 8597.

آرزویش، سفر به آخرت و خشنودیش، در لقا و وصال حضرت محبوب بود. (1)

مناجات زین العابدین علیه السلام

اشاره

وجود مقدّس حضرت سجّاد علیه السلام ، در تمام لحظات عمرش در مناجات و دعا بود، مسئلۀ غرق بودنش در دعا و مناجات آن قدر عجیب است که در هر کجا و در هر زمان نام مقدّسش برده شود؛ گریه و زاری، اصرار و الحاح، دعا و مناجات به ذهن شنونده تداعی می کند.

مناجات خمس عشر، دعای عرفانی ابوحمزۀ ثُمالی در سحر ماه مبارک رمضان، قطعاتی از زیارت امین اللّه و پنجاه و چهار دعای «صحیفه سجادیه» دور نمایی از حالات درونی آن حضرت و نورانیّت قلب و جان آن جناب است.

البتّه شرح مناجات خمس عشر و دعای ابوحمزه و سایر مناجات های حضرت که در «مصباح» و «زاد المعاد» و «بلد الأمین» و «مفاتیح الجنان» و دیگر کتب ادعیه آمده، توفیق خاصّی از ناحیۀ حضرت معبود لازم دارد تا بتوان از عهدۀ آن برآمد.

در این جا به چند بخش از مناجات های آن جناب اشاره می شود، باشد که ما منغمران در چاه طبیعت و گرفتاران ذلّت و شیطنت، در این مسیر الهی قرار بگیریم.

مناجات زین العابدین علیه السلام در کلام اصمعی

1 - اصمعی، ادیب معروف می گوید:

شبی در طواف کعبه بودم، جوانی خوش منظر را دیدم که به پردۀ خانه آویخته

ص:33


1- (1) - بحار الأنوار: 197/96، باب 35، حدیث 11؛ مستدرک الوسائل: 353/9، باب 18، حدیث 11058؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 165/4.

بود و اینچنین با حضرت معبود مناجات می کرد:

«دیده ها به خواب رفت، ستارگان بر صفحۀ دل انگیز آسمان برآمدند، پادشاه حیّ و قیّوم تویی، سلاطین و دنیاداران در به روی مردم بستند و بر ابواب کاخ ها و خانه های خود پاسبان گماشتند، تا کسی به وقت شب به آنان رجوع نکند، ولی درهای رحمت تو به روی گدایان باز است، سائلی چون من به امید عنایت و رحمتت به پیشگاهت پناه آورده ام، ای وجود مقدّسی که ارحم الراحمینی». سپس اشعاری به مضمون زیر زمزمه کرد:

«ای آن که به تاریکی شب دعای بیچاره را اجابت می کنی! ای آن که گره از کار بسته می گشایی! میهمانانت به دور خانه ات درخوابند، امّا تو ای نگهدارندۀ تمام کاینات بیداری، به مناجاتی که به آن امر فرموده ای برخاسته ام، به حرمت بیت و حرم، بر گریه ام رحمت آور که اگر گنهکار بیچاره را مشمول عفو و بخششت نکنی، پس چه کسی باید به فریاد او برسد»؟

به دنبال صاحب ناله رفتم و وی را با پای جان جستجو کردم، دیدم وجود مقدّس حضرت سجّاد، امام زین العابدین علیه السلام است! (1)

مناجات زین العابدین علیه السلام در کلام طاووس فقیه

2 - طاووس فقیه می گوید:

وجود مبارک حضرت علیّ بن الحسین امام سجّاد علیه السلام را در حرم امن الهی دیدم که از سر شب تا به سحر در طواف و عبادت و نماز شب بود، چون مسجد الحرام و اطراف بیت را خلوت دید، گوشۀ چشم به آسمان انداخت و این چنین با محبوب محبّان و معروف عارفان و معشوق عاشقان به مناجات برخاست:

«الهی! ستارگان آسمان ناپدید شدند، دیده ها به خواب رفت، پیشگاهت برای ورود گدایان آماده است، گدایی چون من به اشتیاق غفران و رحمتت به درگاهت

ص:34


1- (1) - بحار الأنوار: 197/96، باب 35، حدیث 11؛ مستدرک الوسائل: 353/9، باب 18، حدیث 11058؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 150/4.

روی آورده، او امیدوار است که در قیامت از زیارت رسول مکرّمت محرومش ننمایی».

سپس چون ابر بهار از دیدگانش اشک بارید و به محضر حضرت دوست عرضه داشت:

«پروردگارا! از باب مخالفت به معصیت برنخاستم و به هنگام گناه تردیدی نسبت به تو در دلم نبود، به عذاب و جریمه ات جاهل نبودم و از عقوبتت روی گردانی نداشتم، این نفس بد اندیش بود که با من خدعه کرد، این دلگرمی درونم به ستّاریّت تو بود که مرا در لغزش انداخت؟ اکنون آن که مرا از عذابت برهاند کیست؟ به کدام ریسمان محکم چنگ بزنم اگر رابطه ات را با من قطع کنی؟ افسوس بر من به وقتی که مرا در پیشگاهت برای محاکمه حاضر کنند، آن زمانی که سبک باران را اجازۀ عبور دهی و حمّالان گناه را به چاه جهنّم دراندازی، در آن روز در صنف سبک بارانم تا نجات یابم، یا زیر بار سنگین گناهانم، تا در عذاب درافتم؟

آه و حسرت بر من! که به موازات طول عمرم بر گناهم افزوده شد و در مقام توبه برنیامدم، چرا زمان حیای از پروردگارم به من نمی رسد»؟

سپس گریست و چنین زمزمه کرد:

«آیا مرا به آتش جهنّم می سوزانی، ای منتهای آرزوی من! اگر چنین باشد پس امید و عشقم به تو چه می شود؟!

مولای من با اعمال زشت و پست به پیشگاهت رو کرده ام و اقرار می کنم که در میان بندگانت گنهکاری چون من وجود ندارد»!!

باز به سختی گریست و عرضه داشت:

«از هر عیب و نقصی منزّهی، مردم آن چنان به معصیت و گناه بر می خیزند گویی از دیدۀ تو دورند و تو چنان نسبت به آنان بردباری که گویا گناهی مرتکب نشده اند.

آن گونه با برنامه های نیکویت به خلق محبّت می کنی که گویا به آنان نیازمندی، در

ص:35

حالی که وجود مقدّست از همۀ هستی و عناصرش بی نیاز است».

پس از آن به زمین افتاد و با حالی عاشقانه و غیر قابل وصف به سجده رفت. به او نزدیک شدم، سرش را به زانو گذاشتم و چنان گریستم که اشکم به صورت پاکش ریخت، سر از زانویم برداشت و به حال نشسته درآمد و گفت: کیست که مرا از محبوبم به برنامۀ دیگر مشغول کرد؟

عرضه داشتم: طاووسم، ای پسر رسول خدا! این گریه و فریاد و این ناله و زاری و این جزع و فزع چیست؟ این ما عاصیان و خطاکاران هستیم که باید اینچنین به پیشگاه حضرت دوست بنالیم، شما چرا؟ شمایی که پدرت حضرت سیّد الشهداء و مادرت فاطمه و جدّت رسول خدا: است؟

به من متوجّه شد و فرمود: آه آه ای طاووس! سخن پدر و مادر و جد را رها کن، خداوند بهشت را برای مطیع نیکوکار آفریده گر چه سیاه حبشی باشد مگر نشنیدی:

جهنّم را برای گنهکار مقرّر فرموده گرچه فرزند قرشی قلمداد شود.

فَإذا نُفِحَ فِی الصُّورِ فَلا انْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ و لا یَتَسائَلُونَ » (1)

پس هنگامی که در صور دمیده شود، در آن روز نه میانشان خویشاوندی و نسبی وجود خواهد داشت و نه از اوضاع و احوال یکدیگر می پرسند.

به خدا قسم! در قیامت جز عمل صالحی که پیش فرستاده ای، برنامه ای دیگر برایت سودمند نیست!! (2)3 - طاووس فقیه می گوید:

حضرت سجّاد را در حجر اسماعیل دیدم نماز می خواند و می گوید:

عُبَیْدُکَ بِبابِکَ، أسیرُکَ بِفِنائِکَ، مِسْکینُکَ بِفِنائِکَ، سائِلُکَ بِفِنائِکَ، یَشْکُو

ص:36


1- (1) - مؤمنون (23) : 101. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 81/46، باب 5؛ [2]المناقب، ابن شهر آشوب: 150/3. [3]

إلَیْکَ، ما لا یَخْفی عَلَیْکَ، لا تَرُدَّنی عَنْ بابِکَ. (1)

بنده ای کوچک به پیشگاه توست، اسیری فانی، زمین گیری فانی، گدایی فانی در درگاه توست، از آنچه بر تو مخفی نیست به تو شکایت دارد، عنایت کن او را از در خانۀ رحمتت مران.

4 - امام صادق علیه السلام می فرماید:

حضرت باقر علیه السلام بر پدر بزرگوارش امام سجّاد علیه السلام وارد شد، او را در عبادت آن چنان دید که از کسی سابقه نداشت: از بیداری زیاد رنگش زرد شده و گویی از شدّت گریه چشمش سوخته بود و پیشانی مبارکش از زیادی سجود زخم آورده و از کثرت قیام قدمش ورم داشت. حضرت باقر علیه السلام چون این حالات را دید نتوانست از گریه خودداری کند. امام سجّاد علیه السلام در فکر بود، ناگهان به فرزندش رو کرد و فرمود:

این اوراقی که عبادات امام علی علیه السلام بر آن ثبت است بیاور، برای آن جناب اوراق را آوردم، کمی از آن را خواند سپس با ناراحتی زمین گذاشت و فرمود: چه کسی قدرت دارد همانند علیّ بن ابی طالب عبادت کند؟! (2)5 - شبی در حال مناجات و عبادت بود، یکی از فرزندانش افتاد و دستش شکست، اهل خانه فریاد زدند، همسایه ها آمدند، با کمک هم طبیب شکسته بندی آوردند، دست کودک را بست. چون صبح شد دست طفل را به گردنش آویخته دید، پرسید: این چه وضع است؟ حادثه را به خاطر غرق بودنش در مناجات توجّه نفرموده بود، به او خبر دادند. (3)6 - آن حضرت چون به مناجات و راز و نیاز و عبادت و نماز بر می خواست

ص:37


1- (1) - بحار الأنوار: 78/46، باب 5، ذیل حدیث 75؛ [1]المناقب، ابن شهر آشوب: 148/4. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 75/46، باب 5، حدیث 65؛ وسائل الشیعه: 91/1، باب 20، حدیث 215؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 149/4.
3- (3) - بحار الأنوار: 80/46، باب 5؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 150/4.

چهره اش رنگ به رنگ می شد،قیامش برای عبادت و راز و نیاز قیامِ عبد ذلیل در برابر مولای جلیل بود، از خشیت حق که معلول آگاهی قلب او نسبت به حضرت ربّ العزّه بود، اعضایش می لرزید و نمازش در هر بار نمازِ وداع بود که گویی پس از آن دیگر مهلت نماز ندارد! (1)این همه محصول قلب پاک و دل عرشی حضرت سجّاد علیه السلام و معرفت والای آن حضرت نسبت به مقام قدس ربّ العالمین بود.

صائب تبریزی آن بزرگ غزل سرای عرصۀ ادب، چه نیکو می گوید:

چرخ است حلقۀ درِ دولتسرای دل عرشست پردۀ حرم کبریای دل

با آن که پای بر سر گردون نهاده است بر خاک می کشد زدرازی، قبای دل

دل را به خسروان مَجازی چه نسبت است دارد به دست لطف ید اللّه لوای دل

خود را اگر گرفت جگردار عالم است آن را که ازخرام تو لغزید پای دل

با نور آفتاب به انجم چه حاجت است با خلق آشنا نشود آشنای دل

صائب اگر به دیدۀ همّت نظر کنی افتاده است قصر فلک پیش پای دل

(صائب تبریزی)

شخصیّت زین العابدین علیه السلام

اشاره

وجود مقدّس او از جانب حضرت ربّ العزّه به عنوان چهارمین اختر تابناک امامت، برای این که تمام عالمیان در همۀ شؤون، جنابش را برای یافتن سعادت دنیا و آخرت اسوه و سرمشق قرار دهند، انتخاب شد، همین مسئله در باز شناساندن شخصیّت و عظمت حضرت در تمام جهات حیات کافی است.

خواهر زاده اش می گوید:

ص:38


1- (1) - بحار الأنوار: 80/46، باب 5؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 150/4.

به تشویق فاطمه، دختر حضرت سیّد الشهداء در مدار خدمت آن جناب برآمدم، هرگز در کنارش ننشستم مگر این که باب خیری به رویم باز شد، یا از خشیت آن جناب از حضرت حقّ دلم غرق خشیت شد، یا دانشی پاک و علمی با منفعت از آن منبع فیض و کرامت آموختم. (1)ابن شهاب زُهری می گوید:

بهترین فردی که از بنی هاشم یافتیم، حضرت زین العابدین علیه السلام بود. (2)سعید بن کلثوم می گوید:

خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم، سخن از وجود مقدّس امیرمؤمنان به میان آمد، امام صادق علیه السلام آن چنان که حقّ علی علیه السلام بود از آن جناب تمجید کرد و حضرتش را به بهترین صورتی که لیاقت داشت ستود، سپس فرمود:

به خدا قسم! هرگز حرامی نخورد تا عمرش پایان گرفت و از دو برنامه ای که رضای حقّ در آن بود سخت ترینش را برای عمل انتخاب می کرد. حادثه ای برای رسول خدا پیش نیامد، مگر این که آن حضرت را به عنوان تکیه گاه برای رفع حادثه خواست. جز او کسی همانند رسول خدا طاقت عبادت نداشت. به وقت عمل مانند کسی بود که بین بهشت و جهنّم است، ثواب حق را امید داشت و از عذابش خائف بود. در راه رضای حق و دوری از عذاب فردا از کارکرد روزانه و عرق پیشانی مبارکش هزار بنده در راه خدا آزاد کرد. غذای اهلش روغن و سرکه و خرمای بهم انباشته بود. لباسی جز لباس کرباس نداشت، اگر آستینش اضافه می آمد، قیچی می خواست و آن را می برید. در میان فرزندان و اهل بیتش در لباس و دانش و حکمت زندگی نظیر علیّ بن

ص:39


1- (1) - بحار الأنوار: 73/46، باب 5، حدیث 59؛ الارشاد، شیخ مفید: 140/2؛ [1] کشف الغمّه: 84/2.
2- (2) - بحار الأنوار: 309/79، باب 4، حدیث 12؛ الارشاد، شیخ مفید: 141/2؛ [2] کشف الغمه: 92/2.

الحسین علیه السلام نبود. (1)دقّت در احادیث و روایات نقل شده از آن حضرت و توجّه به عمق دعاهایی که از آن جناب رسیده و نظر به اعمال و اخلاق آن چشمۀ فیض الهی و دریای کرامت ربّانی، نشان دهندۀ شخصیّت ملکوتی آن اسوۀ فضیلت و الگوی حقیقت و سعادت است.

امام سجاد علیه السلام و برخورد با عبدالملک

زُهْری می گوید:

همراه با حضرت سجّاد علیه السلام برخوردی با عبدالملک بن مروان داشتیم، آثار عبادت در چهرۀ امام سجاد علیه السلام عبدالملک را به تعجّب انداخت و برنامۀ حضرت با پروردگار برای او بسیار بزرگ جلوه کرد.

به حضرت عرضه داشت: از چهره ات آثار زحمت و کوشش و عبادت و بندگی سنگین آشکار است، در صورتی که عاقبت به خیری در پروندۀ شما ثبت است و تو پارۀ تن رسول خدایی، برای تو نسبت به اهل بیت و مردم زمانه فضل عظیم است، آنچه از علل برتری و دانش و بینش و ورع و دین به شما عنایت شده به احدی جز رسول خدا و علی و فاطمه و حسن و حسین: داده نشده!

عبدالملک مدح و ثنا و تعریف و تمجیدش را از حضرت قطع نکرد، تا امام سجاد علیه السلام به او فرمود: «آنچه را گفتی از من نیست، بلکه عنایت و الطاف الهی به این بندۀ درگاه حقّ است، جلوه ای است از تأیید و توفیق حضرت دوست؛ به من بگو با کدام قدرت و با چه قوّت به ادای شکر این همه نعمت برخیزم؟

ص:40


1- (1) - بحار الأنوار: 75/46، باب 5، حدیث 65؛ کشف الغمه: 85/2.

رسول خدا صلی الله علیه و آله آن قدر به عبادت و نماز ایستاد تا قدم هایش ورم کرد. چنان در مدار روزه قرار گرفت که آب دهانش خشک شد. به حضرت عرضه داشتند: یا رسول اللّه! مگر نه این است که گذشته و آینده ات بر اساس خبر حضرت حق در قرآن غرق در مغفرت است، پس این همه زحمت در عرصۀ عبادت چیست؟

پاسخ داد: نمی خواهید بندۀ شاکری باشم؟ خدا را شکر و سپاس که مرا به عبادت و اطاعت برگزید و در دایرۀ امتحان توفیقم داد، در دنیا و آخرت سپاس را مختصّ او می دانم. به خدا قسم! اگر اعضایم قطعه قطعه شود و پیه چشمم به سینه ام بریزد، قدرت اقدام به عُشری از اعشارِ یک نعمت از تمام نعمت های عنایت شدۀ او را که شماره کنندگان از شمارشش عاجزند و حمد حامدان به آن نمی رسد، ندارم. نه به خدا قسم! ترک شکرش نکنم، به اندازه ای که روز و شب و در خلوت و آشکار مرا در این حال ببیند.

اگر حقوق واجبۀ اهل بیتم و خاصّ و عام مردم نبود و من مأمور به ادایش نبودم، هر آینه به چشم به آفرینش می نگریستم و به قلب به حضرت اللّه، تا وجود مقدّس او بر من قضاوت کند که او بهترین حاکم است، آنگاه حضرت سجاد علیه السلام گریه کرد و عبدالملک هم به گریۀ حضرت گریست، سپس امام فرمود:

«چقدر فاصله است بین کسی که در طلب آخرت است و برای به دست آوردن آن می کوشد و کسی که متوجّه دنیاست و برایش مهم نیست مال و مقام از کجا می آید و در آخرت هیچ نصیبی ندارد»!! (1)صائب در هشدار به دنیاپرستان چه نیکو می فرماید:

در طلبْ سستی چو ارباب هوس کردن چرا راه دوری پیش داری رو به پس کردن چرا

شکر دولت سایه بر بی سایگان افکندن است این همای خوش نشین را در قفس کردن چرا

ص:41


1- (1) - بحار الأنوار: 57/46، باب 5، حدیث 10؛ مستدرک الوسائل: 125/1، باب 18، حدیث 165.

در خراب آباد دنیای دنی چون عنکبوت تار و پود زندگی دام مگس کردن چرا

در ره دوری که می باید نفس در یوزه کرد عمر صرف پوچ گویی چون جرس کردن چرا

(صائب تبریزی)

امام سجاد علیه السلام و عبداللّه مبارک

عبداللّه مبارک می گوید:

به مکّه می رفتم، کودکی را بین هفت تا هشت سال دیدم که سبک بال و سبک بار، به سوی حرم روان است. پیش خود گفتم: طفلی خردسال این بیابان ها را تا مکّه چگونه سپری می کند. به نزدش شتافتم و بدو گفتم: از کجا می آیی؟ جواب داد: از نزد خدا. گفتم: کجا می روی؟ گفت: به سوی خدا. گفتم: این بیابان مخوف را با چه کسی طی کردی؟ گفت: با خدای نیکوکار. گفتم: راحله ات کو ؟ گفت: زادم تقوی، راحله ام قدم و قصدم حضرت مولاست. گفتم: از چه طایفه ای؟ گفت:

مطّلبی. گفتم: فرزند که هستی؟ گفت: هاشمی ام. گفتم: واضح تر بگو. گفت: علوی فاطمی ام. گفتم: شعر سروده ای؟ گفت: آری، گفتم: بخوان. اشعاری به مضمون زیر خواند:

«ماییم که واردان بر چشمۀ کوثریم؛ تشنگان لایق را از آن آب سیراب کرده و درصحرای محشر از آنان حمایت می کنیم؛ هیچ کس جز از طریق ما به رستگاری نرسیده؛ و آن کس که زادش رابطۀ با ماست بیچاره و بدبخت نشد؛ آن که با ایمان و عملش ما را خوشحال کرد، از جانب ما مسرور می شود و هر کس با ما به دشمنی و مخالفت برخاست، در اصل و ریشه اش خلل است و آن کس که حقّ مسلّم ما را غصب کرد، در قیامت سر و کارش با حضرت ربّ العزّه است»!!

ص:42

او پس از خواندن آن اشعار از نظرم ناپدید شد. به مکّه رفتم، حجّم را بجا آوردم.

در بازگشت، جمعی را در بیابان دیدم دایره وار نشسته اند. سرکشیدم ناگهان آن چهرۀ پاک و با عظمت را دیدم. پرسیدم: این شخصیّت والا کیست؟

گفتند: علیّ بن الحسین. (1)

اخلاق و رفتار و صفات زین العابدین علیه السلام

اشاره

امام علیه السلام همچون سلف صالح و خلف پاکش از تمام محاسن و محامد اخلاقی بهرۀ جامع داشت،ازهرگونه عیب و نقصی در زمینۀ اخلاق و سایر شؤون حیات پاک بود.

هیچ برخورد و حادثه و مصیبتی آن حضرت را از تجلّی دادن حسنات الهی باز نداشت و وی را به سیّئه ای از سیّئات اخلاقی آلوده نکرد.

1 - برخورد الهی با مردی تندخو

مردی از نزدیکانش به آن حضرت دشنام داد و ناسزا گفت، حضرت جواب وی را نداد تا به بدگوییش پایان داد و رفت. آنگاه آن منبع فیض به دوستانش رو کرد و فرمود: شنیدید به من چه گفت؟ من دوست دارم مرا همراهی کنید تا پاسخ مرا به وی بشنوید.

عرضه داشتند: با تو می آییم. حضرت حرکت کرد و در حالی که قدم بر می داشت این آیه را قرائت می کرد:

وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ » (2)

ص:43


1- (1) - المناقب، ابن شهر آشوب: 155/4؛ بحار الأنوار: 91/46، باب 5، حدیث 78؛ مستدرک الوسائل: 31/8، باب 21، حدیث 8996.
2- (2) - آل عمران (3) : 134. [1]

و خشم خود را فرو می برند و از [ خطاهایِ ] مردم در می گذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

برای ما معلوم شد که حضرت کاری به دشنام دهنده ندارد. چون به در خانۀ آن مرد رسیدیم، حضرت فرمودند: به صاحب خانه بگویید علی بن الحسین است.

صاحب منزل در حالی که نگران تلافی بود، به در خانه آمد. حضرت به او فرمودند:

لحظاتی قبل مطالبی را دربارۀ من گفتی، اگر در من وجود دارد، به خاطر آن از حضرت حق طلب مغفرت می کنم، اگر در من نیست و تو اشتباه کردی، برای تو عفو و بخشش می خواهم!!

صاحب خانه پیشانی حضرت سجّاد علیه السلام را بوسید و عرضه داشت: یابن رسول اللّه! آنچه گفتم در تو نبود، این منم که باید مورد عفو حقّ قرار بگیرم. (1)

2 - رفتار با جذامیان

در حال سواره بر جمعی گذشت که گرفتار بیماری خطرناک و مهلک جذام بودند و کسی حاضر نبود با آنان نشست و برخاست کند!!

آنان سفرۀ غذا انداخته و می خواستند مشغول خوردن شوند، تا حضرت را دیدند وی را به غذا خوردن با خود دعوت کردند.

فرمود: اگر روزه نبودم پیاده می شدم و کنار سفرۀ شما می نشستم. چون به منزل رسید دستور داد غذایی مخصوص آماده کنند، سپس همۀ جذامیان را به خانه خواست و همراه آنان سر یک سفره نشست و از آنان بدینگونه دلجویی فرمود. (2)

ص:44


1- (1) - بحار الأنوار: 54/46، باب 5، حدیث 1؛ الارشاد، شیخ مفید: 145/2؛ [1] اعلام الوری: 261.
2- (2) - بحار الأنوار: 55/46، باب 5، حدیث 2؛ الکافی: 123/2، حدیث 8. [2]

بیاییم همچون سیّد عابدان و زینت عبادت کنندگان و فخر سالکان به فریاد آنان که به فریادشان نمی رسند برسیم و دست نوازش به سر آنان که دستی به سرشان نمی کشند بکشیم و به رفع نیاز آنان که کسی به رفع نیازشان بر نمی خیزد اقدام کنیم و در این چند روزۀ عمر کسب معرفت و فضیلت کنیم و به اخلاق اولیای حقّ و عاشقان جمال و جلال آراسته گردیم.

عاشق دلباخته، حاج میرزا حبیب اللّه مجتهد خراسانی چه نیکو می سروده:

گاهی سخن از عشق بگویید گه در ره توحید بپویید بپویید

هرچند که این کام به جستن نشود رام چندان که توان جست بجویید بجویید

شمّامۀ حال است که از باغ وصال است شمّامۀ این باغ ببویید ببویید

ای سبز گیاهان که همه خشک خزانید این فصل بهار است برویید برویید

ای زنده تن و مرده دلان چند خموشید بر سوگ دل مرده بمویید بمویید

(میرزا حبیب اللّه مجتهد خراسانی)

3 - گذشت از استاندار معزول

هشام بن اسماعیل از طرف عبدالملک مروان به استانداری مدینه منصوب شد.

مقام ریاست، او را به دایرۀ غرور و کبر و ستم و ظلم کشید، حقّ را ناحقّ کرد و هر چه در توان داشت به میدان آورد. از افرادی که از او رنج بسیار و آزار فراوان دیدند حضرت زین العابدین علیه السلام بود.

پس از مدّتی از مقامش عزل شد. استاندار جدید مدینه به نام وَلید، مأموریّت یافت استاندار قدیم را در برابر مردم به ستونی ببندد، تا هر کس بخواهد آزارهای او

ص:45

را تلافی کند بتواند!

در چنان حالی می گفت تمام وحشت من از برخورد با زین العابدین علیه السلام است؛ زیرا وی را زیاد آزار داده ام.

امام در آن هنگام به یاران و دوستانش فرمود، به هیچ وجه متعرّض وی نشوید، آنگاه به دیدن هشام بن اسماعیل رفت و فرمود: پسر عمو ! از آنچه برایت پیش آمده ناراحتم، آنچه دوست داری از من بخواه که من در اجابت درخواست تو مضایقه ندارم. هشام بن اسماعیل فریاد زد:

اللّهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ » (1)

خدا داناتر است که مقام رسالت را در کجا قرار دهد. (2)

4 - احساس امنیّت

وجود مقدّسش، روزی یکی از خدمتکارانش را دوبار صدا زد، از پاسخ دادن خودداری کرد. چون بار سوّم جواب داد، حضرت فرمود: صدای مرا در دوبار گذشته نشنیدی؟ عرضه داشت: چرا، فرمود: چرا جوابم را نمی دادی؟ گفت: یا بن رسول اللّه! از سیاستت در امان بودم. امام سجاد علیه السلام زبان به شکر گشود و به پیشگاه حقّ عرضه داشت: خدا را سپاس که مملوکان من خودشان را از این بندۀ ربّ در امان می بینند. (3)

5 - توجه به فقرا

خانواده های فقیری در مدینه بودند که از وسایل زندگی و خورد و خوراک آنچه

ص:46


1- (1) - انعام (6) : 124. [1]
2- (2) - کشف الغمه: 100/2؛ بحار الأنوار: 55/46، باب 5، حدیث 5، با کمی اختلاف.
3- (3) - بحار الأنوار: 56/46، باب 5، حدیث 6؛ کشف الغمه: 87/2؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 157/4.

کم داشتند تأمین می شدند، ولی نمی دانستند این همه لطف و مرحمت و این گونه مهر و عنایت از کجاست. چون زین العابدین علیه السلام شهید شد تمام آن برنامه ها به تعطیلی رسید، دانستند که منبع آن همه فیض و فضیلت حضرت سجّاد علیه السلام بود! (1)

6 - عهدۀ دیون

اسامه بن زید به وقت مشاهدۀ آثار مرگ به سختی گریست. حضرت سجّاد علیه السلام در حالی که ناظر وضع او بود، سبب گریه و نالۀ او را پرسید. عرضه داشت:

پانزده هزار درهم بدهکارم، آنچه از من می ماند خلأ قرضم را پُر نمی کند.

حضرت فرمود: تمام دیونت بر عهدۀ من است، از گریه خودداری کن که هم اکنون به هیچ کس بدهکار نیستی. آنگاه به ادای دَین او اقدام کرد و او را از سختی حقّ النّاس نجات داد. (2)

7 - مسافر مسجد

در شبی سرد غلامی از غلامانش آن حضرت را در مسیر مسجد دید در حالی که جبّه و لباس و عمامه ای از خز به سر داشت و با خوشبوترین عطرخود را زینت داده بود. عرضه داشت: مولای من! در این ساعت با این وضع و شکل کجا می روی؟ فرمود:

مسافر مسجد جدّم رسول خدایم، تا برنامۀ ازدواج با حورالعین را برای خود فراهم آورم. (3)

ص:47


1- (1) - بحار الأنوار: 88/46، باب 5، ذیل حدیث 77؛ کشف الغمه: 87/2؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 153/4.
2- (2) - بحار الأنوار: 56/46، باب 5، حدیث 8؛ الارشاد، شیخ مفید: 149/2؛ [1] مستدرک الوسائل: 436/13، باب 3، حدیث 15834.
3- (3) - بحار الأنوار: 59/46، باب 5، حدیث 13؛ الکافی: 517/6، حدیث 5؛ [2] وسائل الشیعه: 228/5، باب 23، حدیث 6417.

8 - روزی حلال

برای کسب معاش اوّل صبح از خانه بیرون می رفت. چون به آن حضرت می گفتند: این وقت روز کجا می روی؟ می فرمود:

جهت صدقه دادن به عیالاتم می روم. با تعجّب عرضه می داشتند؟ صدقه، پاسخ می داد: آری، آنچه از حلال به دست می آید، صدقۀ حقّ بر بندگان است. (1)

9 - تسلیم محض

امام سجاد علیه السلام می فرماید:

به بیماری سختی دچار شدم. پدرم امام حسین علیه السلام به من فرمود: چه میل داری؟ عرضه داشتم: میل دارم نسبت به خود برای حضرت حقّ، تعیین تکلیف نکنم؛ او آنچه به نفع من است از باب لطف و مهرش تدبیر می کند، من علاقه دارم در پیشگاه حضرتش تسلیم محض باشم. پدرم فرمود: آفرین، با ابراهیم خلیل هماهنگ شدی، به هنگامی که می خواستند او را در آتش بیندازند، جبرئیل به او گفت: چه حاجتی داری؟ پاسخ داد: برای حقّ تعیین تکلیف نمی کنم؛ او مرا کفایت می فرماید که بهترین وکیل من در تمام شؤون حیات است. (2)

10 - فرو خوردن خشم

روزی از روزها کنیزش از ابریقی گلین به روی دستش جهت وضو آب می ریخت،

ص:48


1- (1) - بحار الأنوار: 67/46، باب 5، حدیث 32؛ الکافی: 12/4، حدیث 11؛ وسائل الشیعه: 67/17، باب 23، حدیث 22004.
2- (2) - بحار الأنوار: 67/46، باب 5، حدیث 34؛ الدعوات، راوندی: 168؛ مستدرک الوسائل: 148/2، باب 39، حدیث 1667.

از بی توجّهی کنیز آفتابه رها شد و پیشانی حضرت را مجروح کرد!

حضرت سربلند کرد؛ کنیز عرضه داشت: خداوند عزّوجلّ می فرماید:

وَالْکاظِمینَ الْغَیظَ

و خشم خود را فرو می برند.

حضرت فرمود: خشمم را فرو خوردم.

عرضه داشت:

وَالْعافینَ عَنِ النّاسِ

و از [ خطاهایِ ] مردم در می گذرند.

فرمود: از تو گذشت نمودم.

گفت:

وَاللّه یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ

و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

فرمود: برو، در راه خدا آزادی! (1)

11- در برخورد با تمسخر

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مرد هرزه ای در مدینه بود که مردم از اطوار و افعال و حرکات و اداهای او می خندیدند.

روزی در حالی که حضرت علیّ بن الحسین علیه السلام با دو نفر از خادمانش در حرکت بود، به دنبال آن جناب آمد و قصد کرد کاری خنده دار انجام دهد؛ در برابر دیدگان

ص:49


1- (1) - بحار الأنوار: 68/46، باب 5، حدیث 38؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 157/4.

مردم عبای حضرت را از گردن آن جناب کشید، سپس دور شد؛ دوباره آمد عبا را برداشت و فرار کرد؛ آنگاه بازگشت و عبا را به طرف آن جناب انداخت. حضرت بدون آن که به وی التفات کند، فرمودند:

این شخص کیست؟ عرضه داشتند: دلقکی است که مردم مدینه را می خنداند، حضرت فرمودند: به او بگویید: برای خداوند روزی است که در آن روز اهل باطل غرق در خسارتند. (1)

12 - واقعه ای حیرت آور

امام صاق علیه السلام می فرمایند:

حضرت سجّاد علیه السلام در سفرهای خود با کسانی همراه می شدند که آن حضرت را نشناسند و با آنان شرط می کرد در تمام امور، قافله را خدمت کند!

همراه با قافله ای به سفر رفت؛ از هیچ خدمتی نسبت به آنان مضایقه نفرمود.

شخصی در برخورد به کاروان، حضرت را شناخت. از اهل قافله پرسید، این انسان والا را می شناسید؟ گفتند: نه!

گفت: او حضرت علیّ بن الحسین علیه السلام است. به جانب حضرت هجوم بردند و دست و پایش را غرق بوسه کردند و به آن مقام بزرگ عرضه داشتند:

می خواستی دچار عذاب حقّ شویم! اگر تو را نمی شناختیم و خدای ناخواسته با دست و زبان به آزارت بر می آمدیم چه می کردیم! بی شک به هلاکت ابدی دچار می شدیم.

حضرت سجّاد فرمودند:

من یک بار با قافله ای همفسر شدم؛ آنان مرا می شناختند؛ محض رسول خدا به

ص:50


1- (1) - بحار الأنوار: 68/46، باب 5، حدیث 39؛ الأمالی، شیخ صدوق: 220، حدیث 6؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 158/4.

آنچه شایستۀ آن نبودم از من پذیرایی و احترام کردند؛ من به آن خاطر از کار خیر باز ماندم؛ این بار با شما آمدم که مانند گذشته گرفتار نشوم که این گونه سفر برای من محبوب تر است!! (1)

13 - محبّت و عدالت

حضرت زین العابدین به وقت وفات، به فرزندش حضرت باقر علیه السلام فرمود:

با شتری که دارم بیست مرتبه به حجّ خانۀ حقّ رفتم و برای یک بار این حیوان را تازیانه نزدم. چون شتر بمیرد، او را در زمینی دفن کن تا پیکرش نصیب درندگان نشود که رسول الهی صلی الله علیه و آله فرمود:

شتری که هفت بار در سفر حجّ به موقف عرفات قرار بگیرد، از نعمت های بهشت است و خداوند در نسلش برکت قرار می دهد. چون شتر مُرد، حضرت باقر علیه السلام بر اساس وصیّت پدر عمل کرد. (2)

14 - نهایت جود و کرم

امام صادق علیه السلام می فرماید:

حضرت زین العابدین علیه السلام روزی که روزه می گرفتند، امر می فرمودند گوسفندی را ذبح کنند و آن را قطعه قطعه کرده در دیگ بریزند تا پخته شود، بوی لذّت بخش آبگوشت به مشامش می خورد در حالی که نزدیک افطار بود؛ دستور می داد چند عدد سینی حاضر کنند؛ غذای پخته را قسمت قسمت می کرد و می فرمود: این غذاها را در خانۀ فلان و فلان برسانید. آنگاه خود حضرت با قطعه ای نان و مقداری

ص:51


1- (1) - بحار الأنوار: 69/46، باب 5، حدیث 41؛ عیون أخبار الرضا 7 145/2، باب 40، حدیث 13. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 70/46، باب 5، حدیث 46؛ ثواب الاعمال: 50. [2]

خرما افطار می کردند!! (1)

15 - رسیدگی به نیازمندان

امام باقر علیه السلام می فرماید:

چون تاریکی شب همه جا را فرا می گرفت پدرم حضرت سجّاد علیه السلام انبانی از چرم به دوش می گرفت، در حالی که در آن انبان مایحتاج نیازمندان را قرار داده بود، آنگاه خانه به خانه می رفت و هر کس را به مقدار نیازش کمک می فرمود، ولی به خاطر این که صورت مبارکش را می پوشاند او را نمی شناختند!!

به وقت غسل بدن شریفش، آثار به دوش کشیدن آن انبان را به صورت سیاهی پوست بر شانۀ مبارکش مشاهده کردند. (2)

16 - بی اعتنایی به زر و زیور دنیا

امام صادق علیه السلام می فرماید:

لباسش از پشم بود و چون قصد نماز می کرد لباسی خشن می پوشید و از نماز روی فرش و تشک و جانماز خاص پرهیز داشت، سجاده اش بر زمین بود. به کوه جَبّان که در نزدیکی مدینه قرار داشت می آمد و بر سنگی سوزان قیام و قعود می نمود. آن چنان از عشق و خوف خدا در سجده های عاشقانه اش می گریست که

ص:52


1- (1) - الکافی: 68/4، حدیث 3؛ [1] من لایحضره الفقیه: 134/2، حدیث 1955؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 155/4.
2- (2) - بحار الأنوار: 62/46، باب 5، حدیث 19؛ وسائل الشیعه: 397/9، باب 13، حدیث 12325؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 153/4.

چون سر بر می داشت گویی چهرۀ مبارکش را در آب فرو برده!! (1)

17 - در کنار قرآن

امام سجّاد زین العابدین علیه السلام می فرمود:

لَوْماتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشرِقِ و الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أنْ یَکونَ الْقُرْآنُ مَعی. (2)

اگرتمام انسان های مشرق و مغرب یکجا بمیرند و جز من کسی در روی زمین نماند، به خاطر این که اهل قرآنم و انسم با این منبع فیض حقّ شدید است، وحشتی نخواهم کرد.

ز دل غافل مشو چون هست محبوب اندر این منزل که بر طالب نماید روی مطلوب اندر این منزل

برون از منزل دل نیست جای جلوۀ جانان که ما را جذبۀ او ساخت مجذوب اندر این منزل

بدانسان کز ره دل می توان پیوست با دلبر نه قاصد می کند کاری نه مکتوب اندر این منزل

از آن کام زلیخا برنیاید از مه کنعان که بر یوسف تجلّی کرد یعقوب اندر این منزل

ز پشتیبانی آن آشنا گر دل قوی داری نمی گردی زهر بیگانه مرعوب اندر این منزل

(صائب تبریزی)

ص:53


1- (1) - بحار الأنوار: 108/46، باب 5، حدیث 104؛ [1] الدعوات، راوندی: 32.
2- (2) - بحار الأنوار: 107/46، باب 5، حدیث 101؛ [2]الکافی: 602/2، حدیث 13؛ [3]وسائل الشیعه: 331/5، باب 20، حدیث 6704. [4]

18 - معجزۀ اخلاقی

سیّد ابن طاووس در «اقبال» از قول حضرت صادق علیه السلام روایت می کند:

چون ماه رمضان می رسید، حضرت سجّاد علیه السلام هیچ یک از غلامان و کنیزان خود را سیاست نمی کرد، چون غلامی یا کنیزی خطا می کرد در ورقه ای می نوشت، فلان کس در فلان روز چنین خطایی را مرتکب شد. از آن جناب جز ادب و احترام و محبّت و عنایت نسبت به غلامان و کنیزان، مخصوصاً به هنگام ماه رمضان دیده نمی شد.

چون شب آخر ماه رمضان می رسید همه را دور خود جمع می کرد، سپس کتابی که اشتباهات و گناهان آنان را ثبت کرده بود می گشود و نام هر یک را با گناهانش می خواند و می فرمود: این خطا را داشتی و من هم نسبت به آن تو را عقوبت نکردم، آیا به یاد می آری؟ عرضه می داشت: آری، یا ابن رسول اللّه.

وقتی از همه اقرار می گرفت در جمع آنان می آمد و می فرمود با صدای بلند دنبال من بگویید:

ای پسر حسین بن علی! پروردگارت تمام برنامه هایت را در پرونده ات ثبت کرده، همان طوری که تو اشتباهات و خطاها و کم کاری های ما را در چنین پرونده ای نوشته ای، کتابی که نزد خدا است بر ضرر تو، به حق سخن می گوید، گناه کوچک و بزرگی نیست مگر آن که در آن کتاب شماره شده، تمام اعمالت را در آن روز به وسیلۀ آن کتاب، حاضر خواهی دید، چنانکه ما در این ساعت تمام گذشتۀ خود را در این پرونده حاضر می بینیم!!

ای پسر حسین بن علی! ما را ببخش و از ما چشم پوشی کن، چنانکه خود تو از حضرت حق امید چشم پوشی و گذشت داری و همچنان که عاشق عفو و رحمت حضرت ربّ العزّه ای و طالب رحمت آن منبع فیضی، ما را مشمول عفو و رحمت

ص:54

خود قرار ده.

ای پسر حسین بن علی! ذلّت و خواری خود را در پیشگاه حضرت محبوب به یاد آر، آن وجود مقدّسی که حکیم و عادل است و به اندازۀ خردلی به کسی ستم روا نمی دارد و اعمال بندگان را به میزان کشیده و با دقّت محاسبه کرده و بر انجام آن شهادت می دهد. بیا در چنین شبی از ما گذشت کن و از بدی های ما چشم بپوش که خداوند فرموده:

وَلْیَعْفُوا و لْیَصْفَحُوا ألا تُحِبُّونَ أنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (1)

و باید [ بدی آنان را که برای شما مؤمنان توانگر سبب خودداری از انفاق شده ] عفو کنند و از مجازات درگذرند؛ آیا دوست نمی دارید خدا شما را بیامرزد ؟ [ اگر دوست دارید ، پس شما هم دیگران را مورد عفو و گذشت قرار دهید ]؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

به همین صورت می گفت و به غلامان و کنیزان تلقین می کرد و اشک می ریخت و ناله می زد و به درگاه حضرت دوست عرضه می داشت:

خداوندا! ما را امر کردی، از آنان که بر ما ستم کردند بگذریم، ما هم گذشتیم، پس تو هم از ما بگذر که تو درگذشت و عفو از همۀ ما اولی تری.

الهی! به ما فرمودی گدا را از در خانۀ خود نرانیم و اکنون خود ما به گدایی به پیشگاهت آمده ایم، عنایتت را طالبیم و عطا و احسانت را خواهانیم، در تمام این برنامه ها به ما منّت بگذار و از این پیشگاه با عظمت ما را نا امید مکن. به همین کیفیّت با حضرت حقّ مناجات می کرد و اشک می ریخت، سپس رو به جانب آنان می فرمود و می گفت:

من شما را بخشیدم، آیا شما هم مرا بخشیدید؟ من مالک خوبی برای شما

ص:55


1- (1) - نور (24) : 22. [1]

نبودم، از من سوء رفتار دیدید، آری، من مالک بدکاری هستم که مملوک کریمِ جواد و عادلِ محسنم.

عرضه می داشتند: آقای ما، با این که ما غلامان و کنیزان از حضرت تو جز خوبی ندیدیم، امّا درعین حال از تو گذشتیم.

امام سجّاد علیه السلام می فرمود: این دعا را با من بخوانید:

خدایا، از پسر حسین درگذر، چنانکه از ما درگذشت، او را از آتش جهنّم برهان، چنانکه ما را آزاد کرد. غلامان و کنیزان این جملات را می گفتند و حضرت آمین می گفت.

سپس می فرمود: همۀ شما از قید غلامی و کنیزی آزادید، من شما را به عشق رسیدن به عفو حقّ و آزادی از عذاب آزاد کردم.

آنگاه روز عید فطر همه را می طلبید و به اندازه ای که پس از آزادی از بردگی محتاج مردم نباشند به آنان بذل و بخشش می فرمود.

سالی نبود مگر این که دراین برنامه اقدام می فرمود و حدود بیست نفر غلام و کنیز آزاد می کرد و می فرمود: خداوند در ماه رمضان به وقت افطار هفتاد هزار هزار مستحقّ عذاب را برات آزادی می دهد و چون شب آخر شود به اندازۀ تمام ماه رمضان، از عذاب جهنّم می رهاند، من دوست دارم خداوند من مرا در چنین برنامه ای ببیند، باشد که وسیلۀ نجاتی برای من مقرّر گردد.

البتّه برای او فرقی نداشت که غلام و کنیز را چه زمانی خریده، آنچه برای او مهم بود این بود که شب آخر ماه رمضان آنان را آزاد کند، گر چه چند ماهی بیشتر نبود که به خدمت آن جناب درآمده بودند.

این برنامۀ با عظمت را هر سال تکرار می کرد، تا وقتی که به وصال حضرت محبوب و لقای جناب دوست نایل شد. (1)

ص:56


1- (1) - بحار الأنوار: 103/46، باب 5، حدیث 93؛ إقبال الأعمال: 260؛ وسائل الشیعه: 317/10، باب 18، حدیث 13502.

19 - صلۀ ارحام

یکی از پسر عموهای زین العابدین علیه السلام از نظر معیشت در سختی و مشقّت بود.

امام سجاد علیه السلام شبانه بدون این که شناسایی شود برای او پول می برد، او هر کجا می نشست می گفت: علیّ بن الحسین اهل صلۀ رحم نیست، خداوند جزایش را از وی دریغ کند. امام سجاد علیه السلام می شنید و برای حفظ آبروی او تحمّل می کرد. چون از دنیا رفت، پسر عمّش متوجّه داستان شد، از شدّت غصّه کنار قبر حضرت می آمد و مدّت ها بر آن جناب ناله و ندبه داشت! (1)

20 - برخورد با ناسزا

روزی با غلامانش از راهی می گذشت، مردی به آن حضرت ناسزا گفت. غلامان به سوی او هجوم کردند، حضرت فرمود: دست نگاه دارید. خودش روبه روی آن مرد آمد و فرمود: آنچه از ما بر تو پوشیده است خیلی بیش از آن است که می دانی، اگر نیازی داری بگو تا برآورده کنم. آن شخص خجالت کشید، حضرت عبای خود را به او داد و دستور فرمود هزار درهم به او بپردازند. آن مرد پس از آن می گفت:

شهادت می دهم که تو از اولاد انبیایی. (2)

21 - بردباری

برای حضرت زین العابدین علیه السلام مهمان رسیده بود. غلام حضرت در آوردن غذای گرم در یک سینی بزرگ عجله کرد، سینی از دستش رها شد و از بالای پلّه ها

ص:57


1- (1) - بحار الأنوار: 100/46، باب 5، حدیث 88؛ کشف الغمه: 107/2.
2- (2) - بحار الأنوار: 95/46، باب 5؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 157/4.

به سر یکی از فرزندان حضرت فرود آمد و او را از بین برد. امام در حالی که غلام در اضطراب سختی قرار داشت فرمودند: برو در راه خدا آزادی، تو در این برنامه عمدی نداشتی! (1)

22 - اسوۀ فضیلت

امام باقر علیه السلام می فرماید:

پدرم خادمش را دنبال کاری فرستاد و او در آن کار، کندی به خرج داد؛ حضرت یک تازیانه به غلام زد، غلام گفت: اللّه، ای پسر حسین! به من در کار رجوع می کنی، تازیانه هم می زنی! حضرت گریه کرد و فرمود:

ای محمّد بن علی پسر عزیزم! کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله برو و دو رکعت نماز بخوان و بگو: خدایا در روز قیامت از علیّ بن الحسین بگذر. آنگاه رو به غلام کرد و فرمود: برو در راه خدا آزادی.

ابو بصیر می گوید: به حضرت عرضه داشتم: آیا آزادی، کفّارۀ یک ضربه تازیانه است؟ امام پاسخ نگفتند. (2)

23 - برکتی عجیب از دو قرص نان

شیخ صدوق رحمه الله از قول زُهری می گوید:

خدمت حضرت زین العابدین علیه السلام بودم، مردی ازیاران حضرت وارد شد، امام به او فرمودند: چه خبر؟ عرضه داشت: فعلاً خبر خود را باز گویم، چهارصد دینار بدهکارم، در برابرش برای پرداخت دیناری ندارم، عائله ام سنگین است، از عهدۀ خرجشان برنمی آیم. امام سجّاد علیه السلام بلند بلند گریه کرد. به حضرت عرضه داشتم:

ص:58


1- (1) - بحار الأنوار: 96/46، باب 5؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 158/4.
2- (2) - بحار الأنوار: 92/46، باب 5، حدیث 79؛ کتاب الزهد، حسین بن سعید: 43، حدیث 116. [1]

گریه برای مصایب و شداید است. حاضران در مجلس هم همان را گفتند.

امام فرمود: چه مصیبتی بزرگتر از این که انسان خلأ زندگی برادر مؤمنش را ببیند و امکان جبرانش نباشد، سختی و فاقۀ مسلمان را بنگرد و قدرت رفع آن را نداشته باشد. مجلس تمام شد، مخالفانی که از آن جلسه خبر شدند، زبان به طعنه گشودند که چقدر عجیب است! اینان ادّعا دارند که آسمان و زمین در مدار اطاعتشان هستند و خداوند خواستۀ آنان را در هر زمینه ای اجابت می کند، با این همه به عجز از اصلاح وضع نزدیکترین دوستشان اقرار می کنند!

مرد پریشان، آن یاوه ها را شنید، به محضر مقدّس امام شرفیاب شد و عرضه داشت: طعنۀ دشمن از فقر و فاقه ام بر دوش جانم سنگین تر است. امام فرمودند:

خداوند برای کارت ایجاد گشایش کرده. خادمۀ خود را صدا زدند و فرمودند:

افطاری و سحری مرا بیاور، دو قرص نان جوین که از خشکی قابل خوردن نبود آورد، حضرت فرمود: این دو قرص نان را ببر که خداوند خیر و فرج تو را در این دو نان قرار داده. مرد آن دو قطعه را گرفت و در حالی که نمی دانست برای قرض و سختی وضع عیالش چه کند و شیطان وی را وسوسه می کرد که این دو قرص نان چه مشکلی حل می کند، وارد بازار شد. ماهی فروشی را دید که ماهی رنگ پریده ای برایش مانده، آن ماهی را به یک قرص نان معامله کرد، سپس به نمک فروشی رسید و نان دیگر را به مقداری نمک عوض کرد، آنگاه به خانه آمد، چون شکم ماهی را باز کردند دو لؤلؤ گران قیمت از شکم ماهی درآمد. خدا را شکر کردند و در نشاط و سرور غرق شدند. در این وقت در خانه را کوفتند، چون به در خانه آمد ماهی فروش و نمکی بودند، دو قرص نان را پس دادند و گفتند: ما را قدرت بر خوردن این دو نان جوین نیست نان از آن تو، ماهی و نمک هم بر تو و اهل و عیالت حلال!

چون ماهی فروش و نمک فروش گذشتند، خادم زین العابدین آمد و گفت: ای مرد، خداوند برای تو گشایش داد، امام سجّاد فرمود: آن دو قرص نان را برگردان که

ص:59

غیر از ما کسی قدرت خوردن این گونه طعام را ندارد!!

آن مرد دو لؤلؤ را فروخت، قرضش را ادا کرد و مایه ای برای خرج خانه فراهم آورد.

مردم دوباره به یاوه گویی پرداختند که این چیست و آن کدام است. یکجا از رفع رنج وی عاجز است، جای دیگر این گونه وی را بی نیاز می کند! چون به حضرت خبر رسید، فرمود: این یاوه ها را دربارۀ رسول خدا هم می گفتند که چگونه در یک شب از مکّه به بیت المقدس رفته و آثار انبیا را در آن جا مشاهده نموده، در حالی که بین مکه و مدینه که راهی نزدیک است بیش از دوازده روز راه است چه رسد به مکّه و بیت المقدس و اللّه! مردم به وضع ما جاهلند، نمی دانند که مراتب رفیعه از طریق تسلیم و رضا و عدمِ چون و چرا در کار حقّ به انسان می رسد.

اولیای الهی آن چنان در مِحَن و مکاره صابرند که کسی به پای آنان نمی رسد، از این روی خداوند مهربان تمام درهای عنایت را به روی آنان باز فرموده و در هر حال عاشقان خدا جز آنچه خدا می خواهد نمی خواهند. (1)

مستغنی است ازهمه عالم گدای عشق ما و گداییِ در دولت سرای عشق

عشق و اساس عشق نهادند بر دوام یعنی خلل پذیر نگردد بنای عشق

آنها که نام آب بقا وضع کرده اند گفتند نکته ای زدوام و بقای عشق

گو خاکِ تیره زرکن و سنگ سیاه، سیم آن کس که یافت آگهی از کیمیای عشق

پروانه محو کرد در آتش وجود خویش یعنی که اتّحاد بود انتهای عشق

(وحشی بافقی)

ص:60


1- (1) - بحار الأنوار: 20/46، باب 3، حدیث 1؛ الأمالی، شیخ صدوق: 453، حدیث 3؛ وسائل الشیعه: 454/25، باب 10، حدیث 32340.

امام سجاد علیه السلام و هشام

هشام بن عبدالملک به حجّ آمد، ازدحام جمعیّت مانع از این شد که به حجرالاسود دست بزند و آن سنگ پرقیمت را استلام کند، بر بالای بلندی قرار گرفت تا اهل شام، آن نوکران جیره خوار و بدبخت، وی را طواف دهند. در این بین حضرت زین العابدین علیه السلام رسید، چون به محلّ حجر نزدیک شد، مردم از هیبت و عظمت حضرت راه را باز کردند و امام بدون مزاحمت به استلام حجر نایل شد.

مردی از اهل شام از هشام پرسید: این آقا کیست؟ پاسخ داد: نمی دانم، فرزدق فریاد زد من او را می شناسم. مرد شامی پرسید کیست؟

فرزدق قصیدۀ بسیار عالی خود را همان جا انشا کرد که مضمونش را از قول جامی در سطور زیر می خوانید:

پور عبدالملک به نام هشام در حرم بود با اهالی شام

می زد اندر طواف کعبه قدم لیکن از ازدحام اهل حرم

استلام حَجَر ندادش دست بهر نظّاره گوشه ای بنشست

ناگهان نخبۀ نبیّ و ولیّ زین عبّاد، بن حسین علی

درکسای بها و حُلّۀ نور بر حریم حرم فکند عبور

هر طرف می گذشت بهر طواف در صف خلق می فتاد شکاف

زد قدم بهر استلام حجر گشت خالی ز خلق راه و گذر

شامیی کرد از هشام سؤال کیست این با چنین جمال و جلال

از جهالت در آن تعلّل کرد وز شناساییش تجاهل کرد

گفت نشناسمش ندانم کیست مدنی یا یَمانی یا مکّی است

بوفراس آن سخنور نادر بود در جمع شامیان حاضر

گفت من می شناسمش نیکو وز چه پرسی به سوی من کن رو

ص:61

آن کس است این که مکّه و بَطحا زمزم و بوقُبَیس و خَیْف و مِنا

حرم و حِلّ و بیت و رکن و حَطیم ناودان و مقام ابراهیم

مروه، مَسْعی، صفا، حجر، عرفات طیبه، کوفه، کربلا و فرات

هر یک آمد به قدر او عارف بر علوّ مقام او واقف

قرّه العین سیّد الشّهداست غنچۀ شاخ دَوحۀ (1) زهراست

میوۀ باغ احمد مختارلالۀ راغ (2) حیدر کرّار

(جامی)

هشام از این مدح دچار خشم شدید شده و پس از توهین به فرزدق وی را در محلّی بین مکّه و مدینه حبس می کند و حقوقش را از بیت المال قطع می نماید.

زین العابدین علیه السلام در برابر این محبّت، دوازده هزار درهم برای شاعر می فرستد و از کمی آن عذرخواهی می کند. شاعر آزاده و بی طمع از قبول آن ابا کرده و در پاسخ می گوید: من سر ارادت و صدق و صفا و وفا و محبّت به آستان شما سرودم و این مدح را محض اظهار حقّ و حقیقت گفتم نه برای درم و زر، لکن اصرار حضرت و جود و کرم آن منبع خیر و دلایلی که از جانب حضرت سجّاد علیه السلام اقامه می شود او را وادار به قبول می کند. (3)ملّا محمّد تقی مجلسی پدر صاحب «بحار الأنوار» در شرح «من لایحضره الفقیه» حکایت شیرین زیر را در رابطه با این قصیده نقل می کند:

شخصی در یکی از جلسات جامی نقل کرد که: زنی، فرزدق شاعر را در عالم رؤیا دید، از حال وی جویا شد، فرزدق گفت: به سبب قصیده ای که برای اظهار حق

ص:62


1- (1) - دوحه: درخت تناور، درخت بزرگ و پرشاخ و بال و پرسایه.
2- (2) - راغ: مرغزار، دامن کوه.
3- (3) - بحار الأنوار: 124/46، باب 8، حدیث 17؛ مستدرک الوسائل: 383/9، باب 9، حدیث 11133؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 169/4.

گفتم، حق تعالی مرا بخشید. جامی گفت: سزاوار است خداوند مهربان همۀ عالمیان را به برکت آن قصیده بیامرزد! (1)

حقیقت دعا

اشاره

«صحیفۀ سجادیّه»، حاوی با ارزش ترین و پرمنفعت ترین دعاها و مناجات ها در پنجاه و چهار عنوان است.

صحیفه، به پیروی از قرآن مجید و دیگر کتاب های آسمانی که از جانب حق بر انبیا نازل شده، این تابلوهای زنده و زیبا را به وجود آورده است.

صحیفه، بنایی را که انبیا و اولیا و عاشقان و عارفان از دعا و مناجات ساخته اند، کامل کرده و بنیان دعا را استحکام بیشتر بخشیده است.

صحیفه، علاوه بر این که از انسان، مناجات کننده ای پرشور، عاشقی دلسوز و عارفی شوریده به وجود می آورد، یک دوره کامل از مسائل عالی الهی، معارف ربّانی، قوانین اصولی، قواعدی سعادت بخش، برنامه هایی سلامت آور تعلیم می دهد.

دعا، حقیقتی است که باید نشان آن را در صحف آسمانی و کتب ادعیه و جوامع حدیث جستجو کرد.

دعا، واقعیّتی است که در تام شؤون ذرّه ذرّۀ اجسام و عناصر و موجودات عالم طبیعت و کشور غیب و شهود، حکومت دارد و از این راه تمام موجودات هستی، از مبدأ آفرینش در دو مرحلۀ مادّی و معنوی تغذیه می کنند.

اگر دعا نبود، ادامۀ حیات مهمانان هستی امکان نداشت که موجودیّت تمام موجودات و ظهور همۀ کاینات و وجود تمام عالمیان از برکت دعاست.

آن عامل با عظمتی که باعث رساندن فیض از منبع لطف، به تمام جهانیان است

ص:63


1- (1) - مقدمۀ دیوان جامی: 201. [1]

دعا است.

غفلت از حقیقت دعا

گروهی می گویند:

دعا تعیین تکلیف برای خداست و این برنامه از هر کس تحقّق یابد، جسارت به پیشگاه حقّ است و عین بی ادبی نسبت به ساحت قدس حضرت محبوب.

او وجود مقدّسی است که به تمام نیازهای درونی و برونی موجودات آگاه است و هر آنچه به مصلحت آنان است انجام می دهد و هیچ نیازی به تعیین تکلیف برای او نیست.

به نظر می رسد، اینان که با چهره ای مخصوص و ژستی خاصّ این سخنان را می گویند، از دو نکته غافلند:

اوّل: از دستور خداوند بر دعا و وجوب آن در قرآن بی اطلاعند.

وَقالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی أستَجِبْ لَکُم إنَّ الَّذین یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ » (1)

و پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، آنان که از عبادت من تکبّر ورزند، به زودی خوار و رسوا به دوزخ درآیند.

دراین آیۀ شریفه به مسأله دعا امر فرموده و استجابت آن را وعدۀ حتمی داده و متکبّر از دعا را اهل جهنّم دانسته است.

دوّم: از معنا و مفهوم لغت دعا بی خبرند؛ زیرا دعا تعیین تکلیف از مقام مادون نسبت به مقام مافوق نیست، بلکه مفهوم دعا عبارت از درخواست فقیر و گدا از ذات غنی و کریم و رحیم است و چنین حالتی هیچ گونه منافاتی با عقل و منطق و

ص:64


1- (1) - غافر (40) : 60. [1]

شرع و عرف ندارد.

گروهی دیگر می گویند:

خداوند بزرگ با قلم قضا و قدر، آنچه را باید، بر بندگان مقرّر فرموده و هیچ تغییری در سرنوشت انسان از ابتدای ولادت تا لحظۀ مرگ معقول نیست و آنچه بر ارادۀ او گذشته، همان خواهد شد و دعا امری بی معنا و مسأله ای بی مفهوم و کاری بدون نتیجه است.

به اینان باید گفت:

مسألۀ دعا از چهارچوب قضا و قدر خارج نیست و ثمرات و نتایج این حرکت مثبت و معقول عبد، بر لوح قضا و قدر گذشته و به وسیلۀ دعا و الحاح و زاری و تضرّع، به بندۀ حقّ می رسد.

و به عبارت دیگر: بسیاری از برنامه های دنیا و آخرت عبد که به صلاح اوست و آنچه در سعادت ابدی او نقش دارد، برابر با مشیّت و ارادۀ حضرت دوست به زلف دعا گره خورده و این انسان است که به دستور حقّ باید برای درخواست واقعیّت ها و علل سعادت و بسط رزق مادی و معنوی به دعا برخیزد، تا پس از آن به نتایج لازم برسد.

مگر نه این است که تمام انبیا و ائمّه و اولیا و عاشقان و عرفا و صلحا بهترین لحظات شیرین عمر خود را به مناجات و دعا و زاری سپری کردند و از این راه به صلاح دین و دنیا و آخرت و عقبی رسیدند؟

بسیاری از علل رشد و کمال بندگان، چه در جهت مادّی و چه در مرحلۀ معنوی بر ارادۀ حق گذشته که به شرط دعا به آنان عنایت شود و به همین خاطر در آثار اسلامی به مسئلۀ دعا اصرار فراوان شده و از دعا به عنوان مرکب رسانندۀ عبد بر سر خوان عنایت مادّی و معنوی حضرت حق یاد کرده اند، بنابراین اگر کسی به دعا و مناجات و راز و نیاز و درخواست های مادّی و معنوی از پیشگاه حق اقدام کند به

ص:65

بسیاری از آنچه عطایش به وسیلۀ دعا مقرر شده خواهد رسید و اگر در این امر مهم کاهلی یا تکبّر نماید به چاه محرومیّت درافتد و از عنایت و الطاف دوست ممنوع گردد.

عجیب این است که خود این ایراد کنندگان، تمام صحنۀ هستی را میدان اسباب و وسائط و علل و روابط می دانند و از این نکتۀ مهم در باب دعا غافلند که دعا برای رساندن انسان به منظور و مطلوب از نیرومندترین وسایل و اسباب و از قوی ترین علل و وسائط است و کجای این حقیقت با قضا و قدر و امور الهیّه و نقشه ها و تدابیر حضرت حقّ منافات دارد؟

دعا در حقیقت، عین قضا و قدر و متّحد با نقشه و تدبیر حق و اصلی متقن و حقیقتی الهی و واقعیّتی ربّانی است و در چهارچوب هستی همراه با نتایج و ثمراتش همچون علّت و معلول و شرط و مشروط است، به این معنی که گویی از جانب حقّ به عبد گفته شده: آنچه از برنامه های مادّی و معنوی در حدود مصلحتت بخواهی، در خزانۀ من برای تو موجود است، ولی آنها را باید به وسیله و واسطۀ دعا به دست آوری.

دعای بندۀ واقعی

در معارف اسلامی آمده است:

خداوند مهربان دعا و مناجات و صدا و نالۀ عبد را دوست دارد، دعا کننده چون پیشانی مذلّت به پیشگاه عزّت ساید و زمانی که گهر اشک بر دامان چهره بارد، ابر رحمت به حرکت آید و ابواب خزانۀ غیب با نیروی کلید دعا گشاده گردد و آنچه مطلوب و مقصود گدای درگاه است دیر یا زود عنایت شود.

آنهایی که تصوّر می کنند، آرامش روحی و سکون قلبی و علاج مشکلات متّکی به تجهیزات مادی است، اشتباه می کنند؛ زیرا تجربۀ چندین هزار سالۀ تاریخ نشان

ص:66

داده این تصوّر واقعیّت خارجی و حقیقت عینی ندارد. آن نیرویی که با هزاران دلیل علمی و منطقی و تجربه های فراوان ثابت کرده و کلید آرامش و حلّ مشکلات است، اتّصال قلبی به مبدأ هستی و راز و نیاز با حضرت او در تمام اوقات زندگی است.

انسان با توجّه به معشوق حقیقی عالم یعنی پروردگار حکیم، عادل، مهربان، رحیم، کریم، قادر، عزیز، لطیف و با راز و نیاز به درگاه او می تواند بر اضطراب، تشویش، نگرانی و سردرگمی و رنج و محنت و شدّت فایق آید.

زرق و برقی که مردم دنیا به آن گرفتارند نقطۀ اتّکا نیست. اگر روزی این زرق و برق و این مادّیات گذرا، چهره از انسان برتابد و آدمی را در امواج حوادث و تنهایی رها سازد، انسان مادّیگر چه خواهد کرد و در آن وقت اعتمادش بر چه خواهد بود؟

مادّیگران تاریخ نشان داده اند که درآن حالت به چاه یأس و ناامیدی و غم و اندوه و ترس و وحشت و پوچی و هیچی فرو رفته، آن زمان چاره ای جز دچار شدن به مرگ و نیستی و یا گرفتار آمدن به امراض روانی و عصبی ندارند.

زرق و برق دنیا و امور مادّی اگر ابزار و وسیله ای در راه اطاعت حقّ و راز و نیاز با حضرت محبوب باشد، نه این که حادثه و بلایی پیش نمی آورد بلکه روز به روز به یقین و آرامش و به راحت و سکون قلب و به راحت و امنیّت درون می افزاید.

از انبیا و ائمّه و اولیا و عشّاق حضرت حقّ در تمام مراحل زندگی زبان و جان و لسان قلبشان مترنّم بود به ذکر:

رِضاً بِقَضائِکَ وتَسْلیماً لِأمْرِکَ. (1)

به قضایت خشنود و در برابر فرمانت تسلیمم.

چهارچوب مادّیات تنها و جدای از معنویت محصولی جز آلام روحی و

ص:67


1- (1) - موسوعه الامام علی بن ابی طالب علیه السلام فی الکتاب والسنه والتاریخ: 248.

اضطراب و تشویش نداشته وندارد. دانش بشری برای درمان دردهای جسمی، هزاران داروی متنوّع ساخته، ولی برای تسکین آلام روحی و ناراحتی خاطر کاری نکرده و کاری هم از دست او برنمی آید. داروی دردهای درون در داروخانۀ وحی است که به وسیلۀ سفیران الهی ابواب این داروخانه به روی تمام مردم تاریخ گشوده شده و هر کس هر نوع دارویی را برای رفع نگرانی های باطنی و ظاهری بخواهد، می تواند در آن داروخانه بیابد.

مسألۀ ایمان و اتکای به حق و دعا و مناجات و راز و نیاز با حضرت بی انباز آن قدر مهم است که دانشمندان و روانشناسان این زمان، حتّی آنان که در سیطرۀ مکاتیب غیر اسلامی به سر می برند، معتقدند که آلام روحی و هیجانات خارجی می تواند بدن انسانی را تحت الشعاع قرار داده و موجب بیماری زایی گردد، چون زندگی روزمرّۀ کنونی همواره با نگرانی ها و اضطراب، مشقّت و سنگینی فشار روحی توأم است، لذا می تواند روی دستگاههای مختلف بدن اثر کرده موجب ناراحتی آنها گردد.

آنان معتقدند که تنها روزنه ای که می تواند آلام و ناراحتی ها را از بدن آدمی خارج ساخته و یا آنها را خنثی نماید، داشتن ایمان به خدا و اعتقاد به مبدأ هستی و قدرت مافوق قدرت هاست.

آری، تنها نیرویی که می تواند انسان را بر تمام مشکلات پیروز کند، پیوند با حضرت او و راز و نیاز و مناجات با آن منبع فیض و قدرت بی نهایت در بی نهایت است.

به حقیقت عامل پیروزی انسان بر رنج ها و تخفیف دهندۀ نگرانی ها، ارتباط با محبوب هستی است، محبوبی که زندگی در رابطۀ با او شیرین و آرام و همراه با امنیّت خواهد گذشت.

راهروان راه و سالکان منزل عشق، چون با مصیبت و مشکلی روبرو شوند، از

ص:68

نیروی عشق خود به حضرت دوست کمک خواسته و در فضای بسیار عالیِ توسّل به جناب او و راز و نیاز با حضرتش، برق امید در قلبشان تجلّی می کند و در سایۀ روشنایی آن برق می یابند که آن قدرت مافوق قدرت ها، مشکل را حلّ و گره را باز خواهد کرد. این اندیشه حرارت آنها را در اتّصال به حضرت حقّ بیشتر کرده و سبب شکستن موج آلام و اضطرابات شده و از شکنجه شدن اعصاب و روان و بدنشان در زیر بار سنگین مشکلات و مصایب و حوادث سختی که از عوارض چهارچوب مادّی است، مصون می مانند.

ولی آنان که از این صحنۀ با عظمت معنوی دورند و رابطه ای با مبدأ هستی ندارند و در وادی نورانی و شفابخش دعا و مناجات نیستند و راهی به راز و نیاز ندارند، بلکه از اتّصال به حقّ و روی آوردن به پیشگاه او و دعا و مناجات تکبّر می ورزند، عوامل نگرانی و آلام و اضطرابات و رنج ها و مصایب درون و برون آنان را ضربه زده و تمام وجودشان را به سوی هلاکت و نیستی سوق می دهد.

ویلیام جیمز که از زمرۀ دانشمندان با انصاف و در حدّ خود متوجّه به بعضی از حقایق است، در قطعه ای زیبا در نشان دادن نقش ایمان و خطر عدم آن چنین می گوید:

ایمان یکی از قوایی است که بشر به مدد آن زندگی می کند و فقدان کامل آن در حکم سقوط انسان است. (1)

شرک و سقوط انسان

خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید:

وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَکَأنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أوْتَهْوِی بِهِ الرّیحُ

ص:69


1- (1) - «آرامش روانی و مذهب» با اندکی تلخیص و تغییر در عبارت.

فی مَکانٍ سَحیقٍ » (1)

و هر کس به خدا شرک ورزد، گویا چنان است که از آسمان سقوط کرده و پرندگان [ شکاری ] او را می ربایند، یا باد او را به جایی دور دست می اندازد.

در تفسیر «نمونه» در ذیل این آیه به توضیح زیبای زیر برمی خوریم:

«آسمان در آیۀ شریفه کنایه از توحید است و انتخاب معبودی غیر حقّ سبب سقوط از این آسمان می گردد. طبیعی است در این آسمان ستارگان می درخشند و ماه و خورشید می تابند. خوشا به حال کسی که اگر در این آسمان همچون آفتاب و ماه نیست حدّاقلّ همانند ستارۀ درخشانی است.

ولی وقتی انسان از این مرحلۀ بلند معنوی و علوّ و رفعت سقوط کند گرفتار یکی از دو سرنوشت دردناک می گردد: یا در وسط راه، قبل از آن که به زمین سقوط کند طعمۀ پرندگان لاشخور می گردد؛ و به تعبیر دیگر: با از دست دادن این پایگاه مطمئن، در چنگال هوا و هوسهای سرکش گرفتار می شود که هر یک از آنها بخشی از هستی او را می ربایند و نابود می کنند؛ و یا اگر از دست آنها جان به سلامت ببرد، به دست طوفان مرگباری می افتد که او را در گوشه ای دوردست آن چنان به زمین می کوبد که بدنش متلاشی و هر ذرّه ای از آن به نقطه ای پرتاب می شود و این طوفان گویا کنایه از شیطان است که در کمین نشسته.

بدون شک کسی که از آسمان سقوط می کند قدرت تصمیم گیری را از دست می دهد، با سرعت و شتابی که هر لحظه فزونی می گیرد به سوی نیستی پیش می رود و سرانجام محو و نابود می گردد!!». (2)

ص:70


1- (1) - حج (22) : 31. [1]
2- (2) - تفسیر نمونه: 95/14 - 96، [2] ذیل آیۀ 31 سورۀ حج.

دفع بلا با دعا

امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه» می فرماید:

وَادْفَعُوا أمْواجَ الْبَلاءِ بِالدُّعاءِ. (1)

گرفتاری های پی در پی و ممتدّ را با دعا و درخواست دور نمایید.

هم اکنون پس از گذشت صدها سال از این جملۀ حکیمانه، دانشمندان بزرگ جهان، هیجانات ممتدّ را عامل بیماری زایی می دانند.

از نظر بالینی و تجربی مسلّم شده است که محرّکات هیجانی پی در پی و متوالی در افراد مستعد می تواند به بیماریهای عضوی منجر شود!

در هر صورت، دعا و راز و نیاز عامل مؤثّری در پیشگیری از بسیاری از امراض و هم داروی بسیار پرقدرتی برای علاج قسمتی از آلام و دردها و مصایب است.

حضرت زین العابدین علیه السلام پنجاه و هفت سال عمر خود را در میدانی از بلاها و خطرها و آلام و مصایب و شداید گذراند. دو سال آخر حکومت حضرت مولی الموحّدین امیرالمؤمنین علیه السلام را که همراه با طوفان جنگ صفّین و نهروان و جنایات بی شمار بنی امیّه بود درک کرد، سپس در مرکز حوادث بسیار سخت ده سالۀ عمر عمویش امام مجتبی علیه السلام بود. آنگاه با آلام و رنج ها و سختی های ده سالۀ آخر عمر پدر بزرگوارش سیدالشهداء علیه السلام روبرو شد و بقیّۀ عمر خود را پس از حادثۀ عجیب کربلا و اسارت اهل بیت به مدّت سی و پنج سال در حوزه ای از سختی های ناگوار و مصایب بی شمار و مظالم سخت و اعمال ناپسند حکّام مروانی گذراند، ولی در تمام آن مدّت که مساوی با ولادت تا شهادت حضرتش بود، از هیجانات عصبی و آلام شکنندۀ درونی و امراض خطرناک عضوی و بدنی در امان بود، چرا که تمام

ص:71


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 146. [1]

لحظات عمرش را با تکیه بر حقّ و اتّکال به حضرت ربّ و دعا و مناجات و راز و نیاز و خدمت به بندگان پروردگار گذراند و تمام امواج بلا را با قدرت دعا و قوّت عبادت و ناله های جانسوز سحر شکست و در طوفان آن همه حادثه و بلا به پیشگاه حضرت حق عرضه می داشت: «خدایا! مرا چون کسی قرار ده که عمرش را دراز و کردارش را نیکو گردانیده ای». (1)وحشی بافقی به پیشگاه حضرت محبوب از باب راز و نیاز و مناجات و دعا عرضه می دارد:

خوشا حال دل آن کس در این کوی که چوگان تو می گرداندش گوی

فلک گویِ سرِ میدان آن است که گویش در خم آن صولجان (2) است

به چوگان هوا داریم گویی هوس گرداندش هر دم به سویی

بکش از دست، چوگان هوا را شکن بر سر، هوا جنبان ما را

ببر از ما هوا را دست بسته که ما را سخت دارد سرشکسته

هواهایی که آن ما را بُتانند بهشت جسم و دوزخ تاب جانند

دلِ چون کعبه را بتخانه مپسند حریم توست با بیگانه مپسند

(وحشی بافقی)

خداشناسی

اشاره

از آن جا که عنوان پنجاه و چهار تابلوی ارزندۀ «صحیفۀ سجادیّه» دعا است، در بخش گذشته به نحو اختصار در توضیح دعا مسائلی ذکر شد که یادآوری آن مسائل لازم می نمود. و از طرفی چون اوّلین دعای «صحیفه» در ارتباط با حمد و ثنای حضرت حقّ است و گروهی در طول تاریخ به عللی از جناب او که وجودش از هر

ص:72


1- (1) - بحار الأنوار: 91/95، باب 6، حدیث 2؛ المصباح، کفعمی: 599؛ مصباح المتهجّد: 593.
2- (2) - صولجان: چوگان (چوب بلند سر کجی است که در بازی گوی به کار برند).

چیزی روشن تر و عیان تر است غفلت داشتند و هم اکنون در گوشه و کنار جهان پرسه می زنند و در آینده نیز ممکن است چنین عناصری یافت شوند، لازم است بحثی در زمینۀ خدا شناسی به میان آید و تذکّر داده شود که تمام معلّمان توحید و خدا شناسی اعمّ از انبیا و ائمّه و اولیا و عرفا و حکما عمده ترین زحمت و رنج خود را متمرکز در اصلاح عقیدۀ انسان نسبت به عالم آفرین نمودند، نه در اثبات و ایجاد عقیده که در تمام تاریخ چهره ای به عنوان منکر مبدأ نمی توان یافت، بلکه آنان که به عنوان منکر خوانده شده اند در حقیقت منکر اصل حقیقت و مبدأ و تکیه گاه هستی نبوده و نیستند، بلکه در مصداق اشتباه داشتند و دارند، به این معنی که می گفتند و می گویند: تکیه گاه عالم و مبدأ آن طبیعت، یا دهر یا تصادف است؛ که اگر از اینان بپرسی آیا این طبیعت و دهر و تصادف که کارهای حساب شدۀ منظّمی انجام می دهد دارای شعور و اراده و اختیار و آگاهی همه جانبه است؟ اگر جواب مثبت دادند که به حضرت حقّ اقرار کرده اند، چیزی که هست او را به نامی خوانده اند که نام او نیست. و اگر گفتند فاقد شعور و علم و اراده و حکمت است، در حالی که تمام عناصر و آثار، نشانگر علم و شعور و حکمت و نظم و عدل و حقیقت است، جوابشان ناشی از غفلت و بی توجّهی است؛ زیرا اوصافی که در آثار است و مورد تأیید آنهاست نشان دهندۀ حقّ است و آنچه در موجودات است سنن و قوانین اوست.

در هر دو صورت چنانکه در حدیث بسیار عالی مفضّل کوفی به نقل از امام صادق علیه السلام آمده است:

صاحبان غفلت مجبور به اقرار به وجود مقدّس او هستند. (1)دانشمندان و بزرگانی که در این زمینه مطالب بسیار مهم و مقالات فوق العاده پر ارزش و کتابهای ناب دارند، همه و همه می گویند:

ص:73


1- (1) - بحار الأنوار: 67/3، باب 4، حدیث 1، (توحید مفضل).

یافتن و شناختن و درک آن وجود مقدّس از سه راه میسّر است:

1 - فطرت

2 - مطالعه و دقت در موجودات آفرینش

3 - استدلال و حکمت عقلی

1 - فطرت

اشاره

احساس خداجویی و خداخواهی همچون بقیۀ غرایز و تمایلات در وجود همۀ انسان ها حقیقتی غیر قابل انکار است.

اگر طفلی را به دور از غوغای حیات و علل و امور زندگی، در جایی که جز خود او و سفرۀ پاک طبیعت نباشد قرار دهند و ذهن او جز از خود و آثار شگفت انگیز عالم خالی باشد، با اندک توجّهی به این حقیقت واقف می شود که خودم باعث خودم نیستم؛ زیرا نبودم و به وجود آمدم و معقول نیست چیزی که نبوده باعث به وجود آمدن خود باشد. و همین حکم را نسبت به تمام آثاری که از قبیل خورشید و ماه و ستاره و درخت و زمین و گیاه و آنچه در دسترس فکر و حسّ اوست جاری می کند و به این معنا توجّه می نماید که ماورای تمام این موجودات با این نظمی که دارند، دانایی قادر و حکیمی صاحب اختیار حکومت می کند که البتّه از پیدا کردن نام و اوصاف و واقعیّت های او عاجز است و این قسمت را باید از انبیای حقّ که حقّ تعالی خود را به آنان شناسانده است تعلیم بگیرد. و این همان فطرت است و توحید ابراهیمی که سرشت هر دلی و حقیقت هر قلبی است.

حکم به این که من و تمام موجودات پدید آورنده داریم شامل خود پدید آورنده نیست؛ زیرا پدید آورنده اوّلاً مافوق تمام احکام جاری در آفرینش و آفرینندۀ احکام است؛ و ثانیاً آن وجود مقدّس که قرآن مجید می فرماید:

ص:74

لَیْسَ کَمِثْلِهِ شِیْ ءٌ » (1)

هیچ چیزی مانند او نیست.

ذاتش و صفات و اسمائش عین هستی است و هستی حقیقتی است که بوده و خواهد بود و ما اگر بگوییم علّت هستی، هستی است معقول نیست و منطقی نمی باشد، چون هستی هست و موجد نمی خواهد و ذاتی که ذاتش هستی است مستقلّ از هر چیزی و منبع هر کمالی و ظهور دهندۀ هر موجودی است. و اگر بگوییم نیستی، علّت هستی است؛ این سخن آن قدر بطلانش واضح است که نیازی به بحث ندارد. پس او، اوست و جنابش ازلی و ابدی و حاکم بر جهان خلقت و فعّال مایشاء است. و به این معنای عالی، قرآن مجید ناطق است:

قُلْ هُوَ اللّهُ أحَدٌ * اللّهُ الصَّمَدُ* لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ * وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أحَدٌ » (2)

بگو: او خدای یکتاست؛ * خدای بی نیاز [ همه موجودات هستی که نیازمند و عین فقرند برای رفع نیازشان روی به او کنند و از حضرتش گدایی نمایند. ] * نزاده و زاییده نشده است،* و هیچ کس [ در ذات و صفات ] همانند و همتا و شبیه او نمی باشد.

در هر صورت این حسّ پر ارزش خداجویی و خداخواهی، از جانب خود او در ذات قلب انسان نهاده شده است و نوعی جاذبۀ معنوی است میان کانون دل و احساسات انسان از یک طرف و کانون هستی یعنی مبدأ اعلا و کمال مطلق از طرف دیگر، نظیر جذب و انجذابی که میان اجرام و اجسام موجود است. انسان بدون

ص:75


1- (1) - شوری (42) : 11.
2- (2) - اخلاص (112) : 1 - 4. [1]

آن که خود بداند، تحت تأثیر این نیروی مرموز هست؛ گویی غیر این «من» یک «منِ» دیگر نیز در وجود او مستتر است و او از خود نوایی و آوازی دارد.

به گفتۀ نظیری نیشابوری:

غیر من در پس این پرده سخن سازی هست راز در دل نتوان داشت که غمّازی (1) هست

بلبلان گل ز گلستان به شبستان آرید که در این کنج قفس زمزمه پردازی هست

تو مپندار که این قصّه به خود می گویم گوش نزدیک به هم آر که آوازی هست

(نظیری نیشابوری)

مسألۀ فطرت از دیرباز چه در آثار الهیّه و چه در معارف انسانی مورد توجّه بوده و همه متّفقاً گفته اند:

همان وجود مقدّسی که آیین مکیدن مواد نافع زمین را به گیاه آموخته و دستور هجرت از گرمسیر و سردسیر را به پرندگان مهاجر داده و مکیدن پستان مادر و گریۀ تلخ و تبسّم شیرین را در طبیعت کودک نهاده، حسّ مقدّس خداخواهی و خداجویی را در سرشت انسان قرار داده است.

مسأله به اندازه ای روشن است که دانشمندان و روانشناسان و روانکاوان قرن اخیر که قرنی پر از گناه و معصیت و مالامال از موج مخالفت با واقعیّت ها است و این همه، معلول جنایات کلیسا و اربابان استعماری است، به این حقیقت پی برده و اعلام کرده اند:

انسان در ماورای شعور ظاهر خویش شعوری مخفی دارد، گویی در پس این «منِ» ظاهر «منِ» پشت پرده ای وجود دارد. و خلاصه به اصالت شعور باطن، ایمان

ص:76


1- (1) - غمّاز: سخن چین.

و اعتراف دارند؛ شعور اخلاقی، شعور هنری، شعور علمی، همچنین شعور مذهبی، روان انسان را اصیل و ناشی از سرشت او می دانند.

در این مسأله عارفان واقف و عاشقان کامل سخن هایی بس شیرین و حقایقی بس پرقیمت دارند که تمام آن حقایق و سخنان را بر محور دل که خزانۀ گنج فطرت است بیان داشته اند.

آن نقطۀ اصلی که راه اهل عرفان را از راه فلاسفه جدا می کند، همین جا است.

عرفا از آن جا که به نیروی عشق فطری ایمان و اعتقاد دارند، در تقویت این نیرو می کوشند و معتقدند که کانون احساسات عالی الهی قلبی را باید تقویت کرد و موانع رشد و توسعۀ آن را باید از میان برد و به اصطلاح باید قلب را تصفیه کرد و آنگاه با مرکب نیرومند و راهوار و سبکبال عشق، به سوی خدا پرواز نمود.

امّا فلاسفه و متکلّمین از راه عقل و فکر و استدلال می خواهند شاهد مقصود و گمشدۀ مطلوب خود را کشف کنند. عارف می خواهد پرواز کند و نزدیک شود، فیلسوف می خواهد سر به جیب تفکّر فرو برد و بیندیشد، عارف می خواهد ببیند و فیلسوف می خواهد بداند.

دانشمندانی چون الکسیس کارل، ویلیام جیمز، پاسکال ریاضی دان معروف، برگسون و یونگ شاگرد معروف فروید، برخلاف استادش، به این واقعیّت و به این حقیقت یعنی فطرت و آثار آن اعتراف کرده و آن را حسّی اصیل در وجود بشر قلمداد کرده اند و از مقالات و گفته ها و کتب آنان این معنا را می یابیم که ایمان به حقّ و توجّه به صاحب آفرینش امری فطری است، چنانکه قرآن مجید به این حقیقت توجّه داده است:

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَهَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ

ص:77

اللّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ » (1)

پس [ با توجه به بی پایه بودن شرک ] حق گرایانه و بدون انحراف با همۀ وجودت به سوی این دین [ توحیدی ] روی آور، [ پای بند و استوار بر ] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش برای آفرینش خدا هیچ گونه تغییر و تبدیلی نیست؛ این است دین درست و استوار؛ ولی بیشتر مردم معرفت و دانش [ به این حقیقت اصیل ] ندارند.

و حضرت سجّاد علیه السلام در دعای اوّل صحیفه به مسألۀ فطرت اشاره می فرمایند:

ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِداعاً، وَاخْتَرَعَهُمْ عَلی مَشِیَّتِهِ اخْتِراعاً، ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَریقَ إرادَتِهِ، وَبَعَثَهُمْ فی سَبیلِ مَحَبَّتِهِ. (2)به قدرت و قوّت خود موجودات را آفرید و آنان را به ارادۀ خود بدون این که از روی نمونه و مثال باشد لباس هستی پوشاند. سپس آنان را در راه اراده و خواست خویش روان گرداند و در راه محبّت و دوستی و عشق خود برانگیخت.

اعتراف عالمان ماتریالیسم

در کتاب «اسلام و عقاید و آرای بشری» آمده:

بدون تردید اگر آمار دقیقی از معتقدان به مبدأ متعال برداشته شود و از مؤثرترین براهین وجود حق از آنها پرسیده شود دلیل «احساس فطری» و شعور باطن را در

ص:78


1- (1) - روم (30) : 30. [1]
2- (2) - صحیفۀ سجادیه: دعای 1. [2]

نخستین مرحله نام خواهند برد. اثر احساس درونی و فشار نیروی شعور باطن یا فطرت، چندان است که گاه افرادی که یک عمر تحت تأثیر عوامل مادّی و یا فلسفه های مادّی بوده و به الحاد و زندقه گراییده اند، عاقبت آنها را به اعتراف و تذلّل در پیشگاه حضرت محبوب کشانیده است.

در این زمینه به اعترافات چند تن از سرسخت ترین فلاسفۀ مادی اخیر که به اصول ماتریالیسم، پابند و به زندقه و الحاد معروف بودند، تحت عنوان فلاسفۀ پشیمان یادآور می شویم:

فیلسوف مشهور «رئینگ» آلمانی که نخست از پیروان جدّی داروین و مخالف خدا بود، بر اثر فشار مداوم همین احساس مقدّس درونی و عامل فطرت، عاقبت به تألیف کتابی به نام «دنیا مخلوق است» دست زده و با یقین و خضوع تام، اعتراف کرده است که جهان را آفریدگار و خدایی است.

فیلسوف به نام دیگر «رومین» انگلیسی که نخست پدیدۀ خدا را مولود عوامل مادّی معرّفی و از معتقدان سرسخت به مبانی «ماتریالیسم» بود، عاقبت همان نیروی مرموز «شعور باطن» و فطرت، او را واداشت تا بگوید:

تمام مبانی علمی و فلسفی من در باب پدیدار شدن جهان از مادّۀ لاشعور، باطل و وجود جهان نیز بدون صانع متعال و حکیم مقتدر که احساس درونم به تحقّق او گواه و حکمت های آفرینش او را تصدیق می کند، محال است و آفریدگار جهان حق است.

فیلسوف و محقّق علوم طبیعی و فیزیک و شیمی «میکائیل فارادی» انگلیسی که جهان را جز مَزْج ترکیب های اتّفاقی از مواد، چیزی دیگر نمی پنداشت و به مبدأ و مدبّر و پدید آورندۀ حکیم یا خدایی معتقد نبود و تمامی عمرش صرف در تحقیقات فیزیکی و شیمیایی شد، در یکی از روزهای سال 1876 که در بستر بیماری افتاده بود، در پاسخ یکی از دوستانش که از او پرسید: فارادی! به چه تحقیق و نظریّه می اندیشی؟ چنین گفت:

خدا را شکر که به هیچ نظریّه ای فکر نمی کنم، من به پیشگاه خداوند پیشانی

ص:79

مسکنت می سایم و زانوی اعتراف به زمین می زنم، تنها به او که فطرت من و احساس و شعور باطنم و همۀ نظامات علوم، وجود او را شهادت می دهند می اندیشم، من خدای خود را می شناسم و اطمینان دارم که تقصیرات و لاطائلات مرا به انکسار و عجز و توبه ام خواهد بخشید.

2 - مطالعه و دقّت در موجودات آفرینش

از آن جا که ممکن است عوامل نامساعد محیطی، قضاوتهای ناصحیح عقل جزئی، انحرافات فکری، هجوم مکتب های الحادی، طوفان شهوات و غرایز خارج از حدود، بر چهرۀ زیبای احساسات باطنی و شعور فطری، پرده ها در اندازد و انسان را از هدایت این عامل الهی محروم سازد و ندای فطرت آن چنان ضعیف شود که به گوش جان نرسد، اسلام عزیز حواسّ ظاهر را دعوت به بینش و درک محسوسات جهان و عقل را دعوت به تدبّر در نظام حکیمانۀ هستی می نماید، تا از این رهگذر هم به معرفت محبوب نایل گردد، هم پرده های افتاده به روی فطرت کنار رود، تا انسان با هماهنگی عقل و فطرت و انصاف و چشم و گوش و درک و قلب، به وصال یار برسد و از رحمت بیکران او استفاده نماید؛ و این راه دوم خداشناسی است که به طور مفصّل در توضیح جملات نخستین دعای اوّل «صحیفه سجادیه» خواهد آمد.

3 - استدلال و حکمت عقلی

راه استدلال و برهان گرچه راهی سخت و پرپیچ و خم است و طیّ آن و فهماندن و فهمیدنش نیاز به مقدّمات زیادی دارد، ولی بهترین و محکم ترین طریق خداشناسی و معرفت به حضرت ربوبی است.

قرآن مجید و معارف پرقیمت اسلامی نه این که پیمودن این راه را منع نکرده اند، چنانکه بعضی از کوته فکران و ضعیف النّفس ها بدون توجّه به این دو منبع فیض

ص:80

تصوّر کرده اند، بلکه علاوه بر تشویق به این راه، قسمت مهمّی از برنامه های خود را بر همین معنای والا مبتنی کرده اند.

آیاتی که در قرآن مجید در باب توحید و معاد آمده، چه آیاتی که قول مستقیم حقّ است، چه مطالبی که از قول انبیا به صورت آیۀ قرآن به وسیلۀ حضرت حقّ نقل شده، گاهی تذکّر به فطرت و گاهی توجّه دادن به آثار حقّ در صحنۀ آفرینش و گاهی استدلال و برهان محض بر وجود معاد است.

احتجاجات و مباحثی که در بهترین کتب روایی در باب توحید از پیامبر بزرگ و ائمّۀ طاهرین علیهم السلام نقل شده حاوی همین سه طریق و به خصوص طریق برهان و استدلال است.

این که درک و فهم براهین و دلایل توحید، به خصوص دلیلی که از صغری و کبری و وسط خالی باشد،کوتاهترین و محکم ترین راه برای لمس توحید که همان راهِ:

یا مَنْ دَلَّ عَلی ذاتِهِ بِذاتِهِ. (1)

ای که با ذات خود بر ذات خود دلالت کرده ای.

بِکَ عَرَفْتُکَ و أنْتَ دَلَلْتَنی عَلَیْکَ. (2)

تو را به تو شناختم و تو مرا به خود ره نمودی.

إِعْرِفوُا اللّهَ تَعالی بِاللّهِ. (3)

خدای متعال را به خودش بشناسید.

است راهی بس دشوار و نیاز به مقدمات بسیار زیاد ظاهری و باطنی دارد و تودۀ مردم، سالک این راه نیستند، بلکه تجلّی توحید در عرش قلب آنان از طریق فطرت و

ص:81


1- (1) - بحار الأنوار: 339/84، باب 13، حدیث 19؛ [1] شرح الاسماء الحسنی: 50/1.
2- (2) - بحار الأنوار: 82/95، باب 6، حدیث 2؛ [2] إقبال الأعمال: 67؛ المصباح، کفعمی: 588. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 270/3، باب 10، حدیث 7؛ الکافی: 85/1، حدیث 1، [4] التوحید: 286، باب 41، حدیث 3.

توجّه به آثار حقّ در مملکت آفرینش به نحوی ساده و آسان میسّر است، قولی است که جملۀ عرفا و فلاسفه و متکلّمین به آن اقرار دارند.

دانشمند بارع، آخوند ملاّ محمد نعیمای طالقانی که جامع علوم عقلی و نقلی است و یکی از علمای بزرگ و مدرّسان نامدار حوزه های شیعه در قرن دوازدهم هجری است و در فلسفه و عرفان و کلام و منطق و روایت و درایت، پهلوانی به نام است. در این مسأله که فهم توحید از طریق استدلال و برهان نیاز به مقدّماتی دارد، می گوید:

«بدان که این مطلب والا و مقصد بلندپایه، یعنی درک توحید و فهم حقّ تنها عروه الوثقی و عمده القصوی و پایان درجات کاملین و دوردست ترین مراتب سالکین و آخرین آرزوی تشنگان شراب تحقیق و نهایت آمال مشتاقین به وصول راه مستقیم الهی است.

امّا فهم این مطالب عالیه و مدارک متعالیه پس از تحصیل قوّۀ قدسیّه و افاضات ربّانیّه و توفیقات سبحانیّه، نیازمند به علل و اسباب زیاد و امور کثیری است، مانند:

مهارت، عادت، ذهن درخشان، استعداد خاصّ، آراستگی به حقایق روحی پرهیزگاران و خواص از عباد حقّ، حفظ آداب شریعت در همۀ امور و چنگ زدن به ریسمان سنّت و ریاضت های سنگین و مجاهدت های دشوار و مرگ ارادی و دوری از زخارف دنیا و توجّه تامّ و تمام به جناب حق و وصول به مراتب علیا و خالی بودن از رسوم و عادت عوام و پاک بودن از آلودگی طبیعت و شهوات و نابودی هواجِس نفسانی و ریشه کن شدن حالات شیطانی و اسباب و وسایل دیگری که خداوند روزیِ همۀ ما فرماید و رسیدن به آن واقعیّت ها را از باب فضل و کرمش نصیب ما نماید».

آخوند ملا نعیما پس از این چند سطر می فرماید:

«در عین حال آنچه در این مقام عظیم و مسألۀ مهم گفته شده، برای آنان که

ص:82

آراسته به آن مقدّمات نبودند سودی جز پنهان تر شدن مطلوب و دور شدن آنان از حقیقت نداشت؛ به همین خاطر مستمع و محصّلی که بدون آمادگی به شنیدن و خواندن این براهین و دلایل سنگین برخاست، به ورطۀ هلاکت افتاد و دست و پای جانش گم شد و از اصل مطلب و حقیقت موضوع دور افتاد.» (1)باز هم تذکّر این نکته لازم است که پرهیز این شرح از ذکر براهین و دلایل سنگین علمی و فلسفی در عین این که قوی ترین و محکم ترین راه رسیدن به محبوب است، محض این معناست که اکثر خوانندگان، راهشان به حقّ راه فطرت و راه توجّه به آثار حقّ در پهنۀ خلقت است و از این دو طریق، به درک توحید و لمس حقّ در حدّ وسعشان نزدیکترند.

الهی! ای صاحب آفرینش و ربّ عالمین و محبوب محبّان و منظور عارفان! اگر دست گمراهان و مکتب سازان و بردگان شکم و شهوت، درکار حیات و زندگی انسان دخالت نمی کرد و این دزدان خطرناک در طول تاریخ، میهمانان کرۀ خاک را رها می کردند و این همه پرده و حجاب بر چشم دل آنان نمی انداختند، شناختن تو این همه نیاز به غوغا و معرکه نداشت که وجود مقدّس تو به فرمودۀ قرآن مجید، از رگ گردن به انسان نزدیکتر است. (2)و نیز فرموده ای:

وَ هُوَ مَعَکُمْ أیْنَما کُنْتُمْ » (3)

و او با شماست هرجا که باشید.

و فرموده ای:

ص:83


1- (1) - اصل الأصول، ملا نعیما: 103، فصل سوم، باب توحید الواجب تعالی وأحدیّته و واحدیّته.
2- (2) - «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»؛ ق (50) : 16.
3- (3) - حدید (57) : 4. [1]

وَلِکُلٍّ وِجْهَهٌ هُوَ مُوَلّیها » (1)

برای هر گروهی قبله ای است که خدا گردانندۀ روی آن گروه به آن قبله است.

پروردگارا! ما را مجذوب جذبۀ لطفت فرما، برای این که تو را بشناسیم، عنایت و رحمتت را بدرقۀ راه ما کن، عقل و قلب و جان را به نورت برافروز و ما را در بهشت معرفت و عشقت مقیم کن و این شرح و تفسیری که با کمک آیات قرآن و روایات و اخبار و کلمات بزرگان و عرفان عارفان، به توفیق تو باید لباس تحقّق بپوشد، به کرم عمیمت بپذیر و در این راه سخت و طولانی، این عاجز ناتوان و درماندۀ نادان و امیدوار رحمتت را، کمک ده.

ص:84


1- (1) - بقره (2) : 148. [1]

مقدمه در بیان اسناد صحیفۀ سجادیه

بسم اللّه الرحمن الرحیم

حَدَّثَنَا السَّیِّدُ الْاَجَلُّ، نَجْمُ الدّینِ، بَهآءُ الشَّرَفِ، ابُوالْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ احْمَدَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ یَحْیَی الْعَلَوِیُّ الْحُسَیْنِیُّ رحمه الله قالَ: اخْبَرَنَا الشَّیْخُ السَّعیدُ ابُو عَبْدِاللّهِ: مُحَمَّدُ بْنُ احْمَدَ بْنِ شَهْرِیارَ، الْخازِنُ لِخِزانَهِ مَوْلانا امیرِالْمُؤمِنینَ عَلِیِّ بْنِ ابی طالِبٍ علیه السلام فی شَهْرِ رَبیعِ الْأَوّلِ مِنْ سَنَهِ سِتَّ عَشَرَهَ وَ خَمْسِمِائَهٍ قِراءَهً عَلَیْهِ وَ انَا اسْمَعُ، قالَ: سَمِعْتُها عَلَی الشَّیْخِ الصَّدُوقِ، ابی مَنْصورٍ: مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ احْمَدَ بْنِ عَبْدِالْعَزِیزِ الْعُکْبَرِیِّ الْمُعَدَّلِ رحمه الله عَنْ ابِی الْمُفَضَّلِ: مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ بْنِ الْمُطَّلِبِ الشَّیْبانِیِّ، قالَ: حَدَّثَنَا الشَّریفُ، ابُو عَبْدِاللّهِ: جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفرِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ امْیرِالْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ ابی طالِبٍ علیهم السلام قالَ: حَدَّثَنا عَبْدُ اللّهِ بْنُ عُمَرَ بْنِ خَطّابٍ الزَّیّاتُ سَنَهَ خَمْسٍ وَ سِتّینَ وَ مِأَتَیْنِ قالَ: حَدَّثَنی خالی:

ص:85

ص:86

ص:87

عَلِیُّ بْنُ النُّعْمانِ الْاَعْلَمُ، قالَ: حَدَّثَنی عُمَیْرُ بْنُ مُتَوَکِّلٍ الثَّقَفِیُّ الْبَلْخِیُّ، عَنْ ابیهِ مُتَوَکِّلِ بْنِ هرُونَ قالَ: لَقیتُ یَحْیَی بْنَ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ هُوَ مُتَوَجِّهٌ الی خُراسانَ بَعْدَ قَتْلِ ابیهِ، فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، فَقالَ لی: مِنْ ایْنَ اقْبَلْتَ؟ قُلْتُ: مِنَ الْحَجِّ، فَسَاَلَنی عَنْ اهْلِهِ وَ بَنی عَمِّهِ بِالْمَدینَهِ، وَ احْفَی السُّؤالَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام فَاَخْبَرْتُهُ بِخَبَرِهِ وَ خَبَرِهِمْ وَ حُزْنِهِمْ عَلی ابیهِ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام فَقالَ لی: قَدْ کانَ عَمِّی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام اشارَ عَلی ابی بِتَرْکِ الْخُرُوجِ وَ عَرَّفَهُ انْ هُوَ خَرَجَ وَ فارَقَ الْمَدینَهَ ما یَکُونُ الَیْهِ مَصیرُ امْرِهِ، فَهَلْ لَقیتَ ابْنَ عَمِّی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام ؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قالَ: فَهَلْ سَمِعْتَهُ یَذْکُرُ شَیْئاً مِنْ امْری؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قالَ، بِمَ ذَکَرَنی؟ خَبِّرْنی، قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداکَ، ما احِبُّ انْ اسْتَقْبِلَکَ بِما سَمِعْتُهُ مِنْهُ، فَقالَ: ابِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِی؟ هاتِ ما سَمِعْتَهُ، فَقُلْتُ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: انَّکَ تُقْتَلُ وَ تُصْلَبُ کَما قُتِلَ ابُوکَ وَ صُلِبَ، فَتَغَیَّرَ وَجْهُهُ وَ قالَ: یَمْحُو اللّهُ ما یَشآءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ امُّ الْکِتابِ» (1)، یا مُتَوَکِّلُ انَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ ایَّدَ هذَا الْاَمْرَ بِنا وَ جَعَلَ لَنَا الْعِلْمَ وَ السَّیْفَ فَجُمِعا لَنا، وَ خُصَّ بَنُو عَمِّنا بِالْعِلْمِ وَحْدَهُ، فَقُلْتُ:

جُعِلْتُ فِداءَکَ انّی رَأَیْتُ النّاسَ الَی ابْنِ عَمِّکَ جَعْفَرٍ علیه السلام امْیَلَ مِنْهُمْ الَیْکَ وَ الی ابیکَ، فَقالَ: انَّ عَمِّی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ ابْنَهُ جَعْفَراً علیهما السلام دَعَوَا النّاسَ الَی الْحَیوهِ وَ نَحْنُ دَعَوْناهُمْ الَی الْمَوْتِ، فَقُلْتُ: یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ اهُمْ اعْلَمُ امْ انْتُمْ؟ فَاَطْرَقَ الَی الْاَرْضِ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قالَ: کُلُّنا لَهُ عِلْمٌ غَیْرَ انَّهُمْ یَعْلَمُونَ کُلَّ ما نَعْلَمُ وَ لانَعْلَمُ کُلَّ مایَعْلَمُونَ. ثُمَّ قالَ لی: اکَتَبْتَ مِنِ ابْنِ عَمّی شَیْئاً؟ قُلْتُ:

نَعَمْ، قالَ: ارِنیهِ، فَاَخْرَجْتُ الَیْهِ وُجُوهاً مِنَ الْعِلْمِ وَ اخْرَجْتُ لَهُ دُعآهً

ص:88


1- (1) - رعد (13) : 39. [1]

امْلاهُ عَلَیَّ ابُو عَبْدِاللّهِ علیه السلام وَ حَدَّثَنی انَّ اباهُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ علیهما السلام امْلاهُ عَلَیْهِ وَ اخْبَرَهُ انَّهُ مِنْ دُعآءِ ابیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام مِنْ دُعاءِ الصَّحیفَهِ الْکامِلَهِ، فَنَظَرَ فیهِ یَحْیی حَتّی اتی عَلی اخِرِهِ، وَ قالَ لی: اتَاْذَنُ فی نَسْخِهِ؟ فَقُلْتُ: یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ اتَسْتَاْذِنُ فیما هُوَ عَنْکُمْ؟! فَقالَ: اما لَاُخْرِجَنَّ الَیْکَ صَحیفَهً مِنَ الدُّعآءِ الْکامِلِ مِمّا حَفِظَهُ ابی عَنْ ابیهِ وَ انَّ أبی اوْصانی بِصَوْنِها وَ مَنْعِها غَیْرَ اهْلِها. قالَ عُمَیْرٌ: قالَ ابی: فَقُمْتُ الَیْهِ فَقَبَّلْتُ رَأْسَهُ، وَ قُلْتُ لَهُ: وَ اللّهِ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ انّی لَاَدِینُ اللّهَ بِحُبِّکُمْ وَ طاعَتِکُمْ، وَ انّی لَاَرْجُو انْ یُسْعِدَنی فی حَیاتی وَ مَماتی بِوَلایَتِکُمْ. فَرَمی صَحیفَتِیَ الَّتی دَفَعْتُها الَیْهِ الی غُلامٍ کانَ مَعَهُ وَ قالَ: اکْتُبْ هذَا الدُّعآءَ بِخَطٍّ بَیِّنٍ حَسَنٍ وَ اعْرِضْهُ عَلَیَّ لَعَلّی احْفَظُهُ فَاِنِّی کُنْتُ اطْلُبُهُ مِنْ جَعْفَرٍ - حَفِظَهُ اللّهُ - فَیَمْنَعُنیهِ. قالَ مُتَوَکِّلٌ: فَنَدِمْتُ عَلی ما فَعَلْتُ وَ لَمْ اَدْرِ ما اصْنَعُ، وَ لَمْ یَکُنْ ابُو عَبْدِاللّهِ علیه السلام تَقَدَّمَ الَیَّ الّا ادْفَعَهُ الی احَدٍ، ثُمَّ دَعا بِعَیْبَهٍ فَاسْتَخْرَجَ مِنْها صَحیفَهً مُقْفَلَهً مَخْتُومَهً فَنَظَرَ الَی الْخاتَمِ وَ قَبَّلَهُ وَ بَکی، ثُمَّ فَضّه وَ فَتَحَ الْقُفْلَ، ثُمَّ نَشَرَ الصَّحیفَهَ وَ وَضَعَها عَلی عَیْنِهِ وَ امَرَّها عَلی وَجْهِهِ وَ قالَ: وَ اللّهِ یا مُتَوَکِّلُ لَوْ لا ما ذَکَرْتَ مِنْ قَوْلِ ابْنِ عَمِّی انَّنی اقْتَلُ وَ اصْلَبُ لَما دَفَعْتُها الَیْکَ وَ لَکُنْتُ بِها ضَنیناً وَلکِنّی اعْلَمُ انَّ قَوْلَهُ حَقٌّ اخَذَهُ عَنْ ابائِهِ وَ انَّهُ سَیَصِحُّ فَخِفْتُ انْ یَقَعَ مِثْلُ هذَا الْعِلْمِ الی بَنی امَیَّهَ فَیَکْتُمُوهُ وَ یَدَّخِرُوهُ فی خَزآئِنِهِمْ لِاَنْفُسِهِمْ، فَاقْبِضْها وَ اکْفِنیها وَ تَرَبَّصْ بِها فَاِذا قَضَی اللّهُ مِنْ امْری وَ امْرِ هؤُلاءِ الْقَوْمِ ما هُوَ قاضٍ فَهِیَ امانَهٌ لی عِنْدَکَ حَتّی تُوصِلَها الَی ابْنَیْ عَمِّی: مُحَمَّدٍ وَ ابْراهیمَ ابْنَیْ عَبْدِاللّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام فَاِنَّهُمَا الْقائِمآنِ فی هذَا الْاَمْرِ بَعْدی. قالَ

ص:89

الْمُتَوَکِّلُ: فَقَبَضْتُ الصَّحیفَهَ فَلَمّا قُتِلَ یَحْیَی بْنُ زَیْدٍ صِرْتُ الَی الْمَدینَهِ فَلَقیتُ ابا عَبْدِاللّهِ علیه السلام فَحَدَّثْتُهُ الْحَدیثَ عَنْ یَحْیی، فَبَکی وَ اشْتَدَّ وَجْدُهُ بِهِ، وَ قالَ: رَحِمَ اللّهُ ابْنَ عَمِّی وَ الْحَقَهُ بِآبائِهِ وَ اجْدادِهِ، وَ اللّهُ یا مُتَوَکِّلُ ما مَنَعَنِی مِنْ دَفْعِ الدُّعآءِ الَیْهِ الَّا الَّذی خافَهُ عَلی صَحیفَهِ ابیهِ، وَ ایْنَ الصَّحیفَهُ؟ فَقُلْتُ: ها هِیَ، فَفَتَحَها وَ قالَ:

هذَا وَ اللّهِ خَطُّ عَمِّی زَیْدٍ وَ دُعآءُ جَدِّی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام ثُمَّ قالَ لِاِبْنِهِ: قُمْ یا اسْمعیلُ فَاْتِنی بِالدُّعآءِ الَّذی امَرْتُکَ بِحِفْظِهِ وَصَوْنِهِ، فَقامَ اسْمعیلُ فَاَخْرَجَ صَحیفَهً کَاَنَّهَا الصَّحیفَهُ الَّتی دَفَعَها الَیَّ یَحْیَی بْنُ زَیْدٍ، فَقَبَّلها ابُو عَبْدِاللّهِ وَ وَضَعَها عَلی عَیْنِهِ وَ قالَ:

هذا خَطُّ ابی وَ امْلاءُ جَدِّی علیهما السلام بِمَشْهَدٍ مِنّی، فَقُلْتُ: یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ: انْ رَاَیْتَ انْ اعْرِضَها مَعَ صَحیفَهِ زَیْدٍ وَ یَحْیی؟ فَاَذِنَ لی فی ذلِکَ وَ قالَ: قَدْ رَاَیْتُکَ لِذلِکَ اهْلاً، فَنَظَرْتُ وَ اذا هُما امْرٌ واحِدٌ وَ لَمْ اجِدْ حَرْفاً مِنْها یُخالِفُ ما فِی الصَّحیفَهِ الْاُخْری، ثُمَّ اسْتَاْذَنْتُ ابا عَبْدِاللّهِ علیه السلام فی دَفْعِ الصَّحیفَهِ الَی ابْنَیْ عَبْدِاللّهِ بْن الْحَسَنِ، فَقالَ: اِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ انْ تُؤَدُّوا الْآماناتِ الی اهْلِها» (1)، نَعَمْ فَادْفَعْها الَیْهِما. فَلَمّا نَهَضْتُ لِلِقآئِهِما قالَ لی: مَکانَکَ، ثُمَّ وَجَّهَ الی مُحَمَّدٍ وَ ابْراهیمَ فَجآءا فَقالَ: هذا میراثُ ابْنِ عَمِّکُما یَحْیی مِنْ ابیهِ قَدْ خَصَّکُما بِهِ دُونَ اخْوَتِهِ، وَ نَحْنُ مُشْتَرِطُونَ عَلَیْکُما فیهِ شَرْطاً، فَقالا:

رَحِمَکَ اللّهُ، قُلْ فَقَوْلُکَ الْمَقْبُولُ، فَقالَ: لاتَخْرُجا بِهذِهِ الصَّحیفَهِ مِنَ الْمَدِینَهِ، قالا: وَ لِمَ ذاکَ؟ قالَ: انَّ ابْنَ عَمِّکُما خافَ عَلَیْها امْراً اخافُهُ انَا عَلَیْکُما، قالا: انَّما خافَ عَلَیْها حینَ عَلِمَ انَّهُ یُقْتَلُ، فَقالَ ابُو عَبْدِاللّهِ علیه السلام وَ انْتُما فَلاتَأْمَنا فَوَاللّهِ لَأَعْلَمُ انَّکُما سَتَخْرُجانِ کَما

ص:90


1- (1) - نساء (4) : 58. [1]

خَرَجَ وَ سَتُقْتَلانِ کَما قُتِلَ. فَقاما وَ هُما یَقُولانِ: لاحَوْلَ وَ لاقُوَّهَ الّا بِاللّهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ. فَلمّا خَرَجا قالَ لی ابُو عَبْدِاللّهِ علیه السلام یا مُتَوَکِّلُ! کَیْفَ قالَ لَکَ یَحْیی انَّ عَمِّی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ ابْنَهُ جَعْفَراً دَعَوَا النّاسَ الَی الْحَیوهِ وَ دَعَوْناهُمْ الَی الْمَوْتِ؟ قُلْتُ: نَعَمْ - اصْلَحَکَ اللّهُ - قَدْ قالَ لِی ابْنُ عَمِّکَ یَحْیی ذلِکَ، فَقالَ: یَرْحَمُ اللّهُ یَحْیی، انَّ ابی حَدَّثَنی عَنْ ابیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام انَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله اخَذَتْهُ نَعْسَهٌ وَ هُوَ عَلی مِنْبَرِهِ، فَرَای فی مَنامِهِ رِجالاً یَنْزُونَ عَلی مِنْبَرِهِ نَزْوَ الْقِرَدَهِ یَرُدُّونَ النّاسَ عَلی اعْقابِهِمُ الْقَهْقَری، فَاسْتَوی رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله جالِساً وَ الْحُزْنُ یُعْرَفُ فی وَجْهِهِ، فَاَتَاهُ جِبْریلُ علیه السلام بِهذِهِ الْایَهِ: و مَا جَعَلْنَا الرُّءْیَا الَّتِی أَرَیْنَکَ إِلَّا فِتْنَهً لِلنّاسِ و الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْءَانِ و نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَنًا کَبِیرًا» (1) یَعْنی بَنی امَیَّهَ، قالَ: یا جِبْریلُ اعَلی عَهْدی یَکُونُونَ وَ فی زَمَنی؟ قالَ: لا، وَلکِنْ تَدُورُ رَحَی الْاِسْلامِ مِنْ مُهاجَرِکَ فَتَلْبَثُ بِذلِکَ عَشْراً، ثُمَّ تَدُورُ رَحَی الْاِسْلامِ عَلی رَاْسِ خَمْسَهٍ وَ ثَلثینَ مِنْ مُهاجَرِکَ فَتَلْبَثُ بِذلِکَ خَمْساً، ثُمَّ لابُدَّ مِنْ رَحی ضَلالَهٍ هِیَ قآئِمَهٌ عَلی قُطْبِها، ثُمَّ مُلْکُ الْفَراعِنَهِ، قالَ: وَ انْزَلَ اللّهُ تَعالی فی ذلِکَ: إِنَّآ أَنزَلْنَهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ * و مَآ أَدْرَیکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ * لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (2)تَمْلِکُها بَنُو امَیَّهَ لَیْسَ فیها لَیْلَهُ الْقَدْرِ. قالَ: فَاَطْلَعَ الّلُه عَزَّوَجَلَّ نَبِیَّهُ علیه السلام انَّ بَنی امَیَّهَ تَمْلِکُ سُلْطانَ هذِهِ الْاُمَّهِ وَ مُلْکَها طُولَ هذِهِ الْمُدَّهِ، فَلَوْ طاوَلَتْهُمُ الْجِبالُ لَطالُوا عَلَیْها حَتّی یَاْذَنَ اللّهُ تَعالی بِزَوالِ مُلْکِهِمْ، وَ هُمْ فی ذلِکَ یَسْتَشْعِرُونَ عَداوَتَنا اهْلَ الْبَیْتِ وَ

ص:91


1- (1) - اسراء (17) : 60. [1]
2- (2) - قدر (97) : 1 - 3. [2]

بُغْضَنا، اخْبَرَ اللّهُ نَبِیَّهُ بِما یَلْقی اهْلُ بَیْتِ مُحَمَّدٍ وَ اهْلُ مَوَدَّتِهِمْ وَ شیعَتُهُمْ مِنْهُمْ فی ایّامِهِمْ وَ مُلْکِهِمْ، قالَ: وَ انْزَلَ اللّهُ تَعالی فیهِمْ:

أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْرًا و أَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ * جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ» (1) وَ نِعْمَهُ اللّهِ مُحَمَّدٌ وَ اهْلُ بَیْتِهِ، حُبُّهُمْ ایمانٌ یُدْخِلُ الْجَنَّهَ، وَ بُغْضُهُمْ کُفْرٌ وَ نِفاقٌ یُدْخِلُ النّارَ، فَاَسَرَّ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ذلِکَ الی عَلِیٍّ وَ اهْلِ بَیْتِهِ. قالَ: ثُمَّ قالَ ابُو عَبْدِاللّهِ علیه السلام :

ما خَرَجَ وَ لایَخْرُجُ مِنّا اهْلَ الْبَیْتِ الی قِیامِ قائِمِنا احَدٌ لِیَدْفَعَ ظُلْماً اوْ یَنْعَشَ حَقّاً الَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِیَّهُ وَ کانَ قِیامُهُ زِیادَهً فِی مَکْرُوهِنا وَ شِیعَتِنا. قالَ الْمُتَوَکِّلُ بْنُ هرُونَ: ثُمَّ امْلی عَلَیَّ ابُو عَبْدِاللّهِ علیه السلام الْاَدْعِیَهَ وَ هِیَ خَمْسَهٌ وَ سَبْعُونَ باباً، سَقَطَ عَنّی مِنْها احَدَ عَشَرَ باباً، وَ حَفِظْتُ مِنْها نَیِّفاً وَ سِتّینَ باباً. وَ حَدَّثَنا ابُوالْمُفْضَّلِ قالَ: وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ ابْنِ رُوزْبِهْ ابُوبَکْرٍ الْمَدآئِنِیُّ الْکاتِبُ نَزیلُ الرَّحْبَهِ فی دارِهِ، قالَ حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بْنُ احْمَدَ بْنُ مُسْلِمٍ الْمُطَهَّرِیُّ، قالَ:

حَدَّثَنی ابی، عَنْ عُمَیْرِ بْنِ مُتَوَکِّلٍ الْبَلْخِیِّ، عَنْ ابیهِ الْمُتَوَکِّلِ بْنِ هرونَ، قالَ: لَقیتُ یَحْیَی بْنَ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام فَذَکَرَ الْحَدیثَ بِتَمامِهِ الی رُؤْیَا النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله الَّتی ذَکَرَها جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ ابآئِهِ - صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ - وَ فی رِوایَهِ الْمُطَهَّرِیِّ ذِکْرُ الْاَبْوابِ، وَ هِیَ:

1.التَّحْمیدُ لِلّه عَزَّوَجَلَّ 2.الصَّلوهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ 3.الصَّلوهُ عَلی حَمَلَهِ الْعَرْشِ 4.الصَّلوهُ عَلی مُصَدِّقِی الرُّسُلِ 5.دُعآؤُهُ لِنَفْسِهِ وَ خاصَّتهِ 6.دُعآؤُهُ عِنْدَ الصَّباحِ وَ الْمَسآءِ7.دُعآؤُهُ فِی الْمُهِمّاتِ 8.دُعآؤُهُ فِی الْاِسْتِعاذَهِ

ص:92


1- (1) - ابراهیم (14) : 28 - 29. [1]

9.دُعآؤُهُ فِی الْاِشْتِیاقِ 10.دُعآؤُهُ فِی اللَّجَأِ الَی اللّهِ تَعالی 11.دُعآؤُهُ بِخَواتِمِ الْخَیْرِ12.دُعآؤُهُ فِی الْاِعْتِرافِ 13.دُعآؤُهُ فِی طَلَبِ الْحَوائِجِ 14.دُعآؤُهُ فِی الظُّلاماتِ 15.دُعآؤُهُ عِنْدَ الْمَرَضِ 16.دُعآؤُهُ فِی الْاِسْتِقالَهِ 17.دُعآؤُهُ عَلَی الشَّیْطانِ 18.دُعآؤُهُ فِی الْمَحْذُوراتِ 19.دُعآؤُهُ فِی الْاِسْتِسْقاءِ20.دُعآؤُهُ فِی مَکارِمِ الْأخْلاقِ 21.دُعآؤُهُ اذا حَزَنَهُ امْرٌ22.دُعآؤُهُ عِنْدَ الشِّدَّهِ 23.دُعآؤُهُ بِالْعافِیَهِ 24.دُعآؤُهُ لِأَبَوَیْهِ 25.دُعآؤُهُ لِوُلْدِهِ 26.دُعآؤُهُ لِجیرانِهِ وَ اوْلِیآئِهِ 27.دُعآؤُهُ لِأهْلِ الثُّغُورِ28.دُعآؤُهُ فِی التَّفَزُّعِ 29.دُعآؤُهُ اذا قُتِّرَ عَلَیْهِ الرِّزْقُ 30.دُعآؤُهُ فِی الْمَعُونَهِ عَلی قَضاءِالدَّینِ 31.دُعآؤُهُ بِالتَّوبَهِ 32.دُعآؤُهُ فِی صَلوهِ اللَّیْلِ 33.دُعآؤُهُ فِی الْاِسْتِخارَهِ 34.دُعآؤُهُ اذَا ابْتُلِیَ 35.دُعآؤُهُ فِی الرِّضا بِالْقَضآءِ36.دُعآؤُهُ عِنْدَ سَماعِ الرَّعْدِ37.دُعآؤُهُ فِی الشُّکْرِ38.دُعآؤُهُ فِی الْاِعْتِذارِ39.دُعآؤُهُ فِی طَلَبِ الْعَفْوِ40.دُعآؤُهُ عِنْدَ ذِکْرِ الْمَوْتِ 41.دُعآؤُهُ فِی طَلَبِ السِّتْرِ وَ الْوِقایَهِ 42.دُعآؤُهُ عِنْدَ خَتْمِهِ الْقُرْآنَ 43.دُعآؤُهُ اذا نَظَرَ الَی الْهِلالِ 44.دُعآؤُهُ لِدُخُولِ شَهْرِ رَمَضانَ 45.دُعآؤُهُ لِوِداعِ شَهْرِ رَمَضانَ 46.دُعآؤُهُ لِعیدِ الْفِطْرِ وَ الْجُمُعَهِ 47.دُعآؤُهُ فِی یَوْمِ عَرَفَهَ 48.دُعآؤُهُ فِی یَوْمِ الْاَضْحی وَالْجُمُعَهِ 49.دُعآؤُهُ فِی دَفْعِ کَیْدِ الْاَعْدآءِ50.دُعآؤُهُ فِی الرَّهْبَهِ 51.دُعآؤُهُ فِی التَّضَرُّعِ وَالْاِسْتِکانَهِ 52.دُعآؤُهُ فِی الْاِلْحاحِ 53.دُعآؤُهُ فِی التَّذَلُّلِ 54.دُعآؤُهُ فِی اسْتِکْشافِ الْهُمُومِ

ص:93

وَ باقِی الْاَبْوابِ بِلَفْظِ ابی عَبْدِاللّهِ الْحَسَنِیِّ رحمه الله : حَدَّثَنا ابُو عَبْدِاللّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَسَنِیُّ قالَ: حَدَّثَنا عَبْدُاللّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ خَطّابٍ الزَّیّاتُ قالَ: حَدَّثَنی خالِی عَلِیُّ بْنُ الْنُّعْمانِ الْاَعْلَمُ، قالَ: حَدَّثَنی عُمَیْرُ بْنُ مُتَوَکِّلٍ الثَّقَفِیُّ الْبَلْخِیُّ، عَنْ ابِیهِ مُتَوَکِّلِ بْنِ هرُونَ، قالَ: امْلی عَلَیَّ سَیِّدِی الصّادِقُ، ابُو عَبْدِاللّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قالَ: امْلی جَدّی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ عَلی ابی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِمْ اجْمَعینَ السَّلامُ - بِمَشْهَدٍ مِنّی.

ص:94

حدیث کرد برای ما سیّد اجلّ نجم الدین بهاء الشرف، ابوالحسن، محمد بن الحسن فرزند احمد بن علی، فرزند محمد بن عمر بن یحیی العلوی الحسینی - رحمت خدا بر او باد که گفت: خبر داد ما را شیخ سعید ابوعبداللّه محمد بن احمد بن شهریار، خزانه دار آستان مَلَک پاسبان مولایمان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام در ماه ربیع الاول از سال 516، در حالی که صحیفه بر او خوانده می شد و من مستمع آن بودم، گفت: شنیدم آن را در حالی که خوانده می شد بر شیخ راستگو، ابی منصور محمد بن محمد بن احمد بن عبدالعزیز عُکْبَری معدَّل، - رحمت خدا بر او باد - از ابوالمفضّل: محمّد بن عبداللّه بن مطلّب شیبانی، گفت:

حدیث کرد ما را شریف ابوعبداللّه: جعفر بن محمّد بن جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهم السلام گفت: حدیث کرد ما را عبداللّه بن عمر بن خطّاب زیّات در سال 265 گفت: حدیث کرد مرا دائیم: علی بن نعمان اعلم گفت: حدیث کرد مرا عمیر بن متوکّل ثقفی بلخی، از پدرش متوکّل بن هارون گفت: یحیی بن زید بن علی علیه السلام را پس از شهادت پدرش به وقتی که به سوی خراسان می رفت ملاقات کردم و به حضرتش سلام نمودم، به من فرمود: از کجا می آیی؟ عرضه داشتم: از حج، پس مرا از حال اهلش و عموزادگان خویش که در مدینه بودند پرسید و در پرسش از حال جعفر بن محمد علیه السلام مبالغه نمود، پس از حال آن حضرت و احوال ایشان و اندوهشان بر شهادت پدرش زید بن علی علیه السلام به او خبر دادم، یحیی فرمود: عمویم حضرت باقر علیه السلام پدرم را به ترک خروج و شورش سفارش کرد و به او فهماند که در صورت خروج و جدا شدن از مدینه کارش به کجا خواهد کشید، آیا تو پسر عمویم حضرت جعفر بن محمد علیه السلام را ملاقات نمودی؟ گفتم: آری. گفت: آیا دربارۀ من و وضع و کارم شنیدی چیزی بگوید؟ گفتم: آری، گفت: به چه صورت از من یاد فرمود؟ به من بگو، گفتم: فدایت گردم، علاقه ندارم آنچه را

ص:95

از آن حضرت شنیده ام در برابر تو بیان کنم، گفت: آیا مرا از مرگ می ترسانی؟ بگو آنچه شنیده ای، گفتم، از او شنیدم که: تو کشته می شوی و بدنت را به دار می آویزند، چنانکه پدرت کشته و به دار آویخته شد، پس چهره اش تغییر کرد و گفت: «خدایا هر سرنوشتی را خواهد محو می کند و یا ثبت می نماید و امّ الکتاب نزد اوست.» ای متوکّل همانا که حضرت حق این دین را به وجود ما تأیید فرموده و دانش و اسلحه را به ما مرحمت کرده و هر دو برای ما فراهم گشته و عموزادگان ما به دانش تنها اختصاص یافته اند، گفتم: قربانت گردم، من مردم را مشاهده کردم که به پسر عمویت حضرت صادق مایل ترند تا به تو و پدرت، گفت: همانا عمویم محمّد بن علی و پسرش جعفر، مردم را به زندگی دعوت کرده اند و ما آنان را به مرگ خوانده ایم، گفتم: ای فرزند رسول حق! آیا ایشان داناترند یا شما، پس مدّتی دیده به زمین دوخت سپس سر برداشت و گفت: هر یک از ما از دانش بهره ای داریم جز آنکه ایشان هر چه را ما می دانیم می دانند، ولی ما هر چه ایشان می دانند نمی دانیم، آنگاه به من گفت: آیا از پسر عمویم چیزی نوشته ای؟ گفت: آری، گفت: به من نشان بده، پس چند نوع دانش را که از آن حضرت ضبط کرده بودم به او عرضه داشتم و دعایی را به او نشان دادم که حضرت صادق بر من املا فرموده بود و حدیث کرده بود که پدرش محمد بن علی علیه السلام بر او املا فرموده بود و خبر داده بود که آن از دعای پدرش علی بن الحسین علیهما السلام از دعای صحیفۀ کامله است، پس یحیی تا پایان آن را نظر کرد و گفت: آیا اجازه می دهی که نسخه ای از روی آن برداریم؟ گفتم: ای پسر رسول خدا! آیا در آنچه که از خود شماست اجازت می خواهی؟ پس گفت: هم اکنون بر تو ارائه خواهم کرد صحیفه ای از دعای کامل را از آنچه پدرم از پدرش حفظ فرموده و مرا به نگاه داشتن و بازداشتن آن از نااهل سفارش فرموده. عمیر گوید: پدرم گفت: پس برخاستم و پیشانی او را بوسیدم و گفت: به خدا قسم! ای

ص:96

پسر پیامبر خدا که من خدا را با محبّت و طاعت شما پرستش می کنم و امیدوارم که مرا در حیات و ممات به دوستی شما سعادتمند کند. پس صحیفه ای را که به او داده بودم به جوانی که با او بود داد و گفت: این دعا را با خطی روشن و نیکو بنویس و به نظر من برسان که شاید آن را از حفظ نمایم؛ زیرا که من آن را از پسر عمویم جعفر - که در حفظ خدا باد - می خواستم او آن را به من نمی داد.

متوکّل گفت: من از کرده خود نادم شدم و نمی دانستم چه کنم و حضرت صادق علیه السلام قبل از آن به من دستور نداده بود که آن را به کسی ندهم، پس از آن یحیی جامه دانی را طلبید و صحیفۀ قفل خوردۀ مهر کرده ای را از آن خارج کرد و به مهر آن نظر نمود و بوسید و گریه کرد، سپس مهر را شکست و قفل را باز کرد، آنگاه صحیفه را گشود و بر چشم خود گذاشت و بر روی خود مالید و گفت:

به خدا قسم! ای متوکل اگر نبود مطلبی که در رابطه با کشته شدن و به دار آویختنم از پسر عمویم حدیث کردی، بدون شک این صحیفه را به تو نمی دادم و از تسلیمش خودداری می نمودم ولی برای من روشن است که گفتار حضرت صادق علیه السلام حق است و آن را از پدرانش گرفته و به زودی صحّت آن روشن خواهد شد و من ترسیدم که چنین علمی به دست بنی امیه افتد و آن را از دیده ها بپوشانند و در خزانۀ خویش برای خود ذخیره نمایند، پس آن را بگیر و مرا از پریشانی فکر نسبت به آن آسوده کن و این امانت در نزد تو باشد و تو به انتظار بنشین تا چون خداوند در کار من و این قوم حکم خود را جاری سازد، این صحیفه را به دو پسر عمویم محمّد و ابراهیم، فرزندان عبداللّه بن حسن بن حسن بن علی علیهما السلام برسان که آن دو نفر پس از من در مسئلۀ قیام بر علیه بنی امیه قائم مقام منند. متوکّل گفت: من صحیفه را گرفتم و چون یحیی بن زید به شهادت رسید به مدینه رفتم و امام صادق علیه السلام را زیارت کردم و قصّۀ یحیی را برای آن جناب گفت، آن حضرت گریست و فوق العاده بر یحیی اندوهگین شد و

ص:97

فرمود: خدا عموزاده ام را رحمت کند و به پدرانش ملحق سازد، به خدا قسم! ای متوکّل مرا از دادن این دعا به او منع نکرد مگر همان سبب که یحیی بر صحیفۀ پدرش از آن می ترسید، اکنون آن صحیفه کجاست؟ گفتم: اینک این همان صحیفه است، پس آن را باز کرد و فرمود: به خدا قسم! این خط عمویم زید و دعای جدّم علی بن الحسین علیهما السلام است آنگاه به فرزندش فرمود: ای اسماعیل! برخیز و آن دعا را که به حفظ و نگهداریش تو را امر کردم بیاور، پس اسماعیل برخاست و صحیفه ای را که انگار همان صحیفه ای است که یحیی بن زید به من داده بود بیرون آورد، پس حضرت صادق علیه السلام آن را بوسید و بر چشم خود نهاد و فرمود: این خط پدرم و املای جدم علیهما السلام در حضور من است، عرض کردم:

ای پسر رسول خدا! اگر اجازه دهی آن را با صحیفۀ زید و یحیی مقابله نمایم، پس اجازه داد و فرمود: تورا برای این عمل شایسته دیدم، پس من آن دو را مقابله کردم و دیدم که هر دو یکی است و حتی در یک حرف هم با یکدیگر اختلاف ندارند، سپس از آن حضرت اجازه طلبیدم که صحیفۀ یحیی را بنا بر وصیّتش به عموزادگانش پسران عبداللّه بن حسن مستردّ دارم، فرمود: «خداوند شما را امر می کند که امانت ها را به صاحبانشان بازگردانید»، آری، آن را به ایشان بده، چون برای زیارت آن دو برخاستم فرمود: بنشین، سپس کسی را به احضار محمّد و ابراهیم فرستاد، چون حاضر شدند، فرمود: این میراث پسرعمویتان یحیی است از پدرش که شما را به جای برادران خود به آن اختصاص داده و ما را در خصوص آن با شما شرطی است، گفتند: بگوی، خداوند تو را رحمت کند که سخن تو مقبول است، فرمود: این صحیفه را از مدینه خارج نکنید، گفتند: چرا؟ فرمود: پسر عموی شما دربارۀ این صحیفه از برنامه ای ترس داشت که من راجع به شما به همان گونه ترس دارم، گفتند: او زمانی دربارۀ این صحیفه ترسید که دانست کشته می شود، امام صادق علیه السلام فرمود: شما نیز از این

ص:98

واقعه ایمن نباشید؛ زیرا به خدا قسم من می دانم که شما به زودی خروج خواهید کرد چنانکه او خروج کرد و به زودی کشته خواهید شد چنانکه او کشته شد. پس از جای برخاستند در حالی که می گفتند: لاحول و لاقوه الّا باللّه العلیّ العظیم.

چون از نزد حضرت صادق علیه السلام بیرون رفتند به من فرمود: ای متوکّل! چگونه یحیی به تو گفت که عمویم محمد بن علی و پسرش جعفر مردم را به زندگی دعوت کردند، وما ایشان را به مرگ؟! گفت: آری - اصْلَحَکَ اللّه - عموزاده ات یحیی چنین سخنی به من گفت، فرمود: خدا یحیی را رحمت کند، پدرم مرا از پدرش از جدّش از علی علیه السلام حدیث کرد که رسول خدا صلی الله علیه و آله را در حالی که روی منبر بود، خواب سبکی ربود، پس در عالم خواب دید که مردانی چند همانند بوزینگان بر منبرش می جهند و مردم را به عقب (دوران جاهلیّت) برمی گردانند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به حال عادی بازگشت و نشست و اندوه و حزن در چهره اش آشکار بود، پس امین وحی این آیه را برای حضرت آورد: «و ما رؤیایی را که در خواب به تو نمایاندیم و شجرۀ ملعونۀ در قرآن را قرار نداده ایم مگر برای آزمایش مردم؛ و مردم را بیم می دهیم ولی جز بر سرکشی آنان نمی افزاید» و مراد از شجرۀ ملعونه، بنی امیّه هستند. پیامبر فرمود: ای جبرئیل! آیا ایشان در زمان من خواهند بود؟ گفت: نه، ولی آسیای اسلام از ابتدای هجرتت به گردش می آید و تا ده سال می گردد، سپس بر سر سال سی و پنجم از هجرتت به گردش می افتد و تا پنج سال به آن صورت می ماند، آنگاه به ناچار آسیای ضلالت بر محور خود قائم خواهد شد و پس از آن پادشاهی فراعنه است. حضرت صادق علیه السلام فرمود: و خدای بزرگ در این باره وحی نازل کرد که:

«به تحقیق ما آن را در شب قدر نازل کردیم و چه می دانی که شب قدر چیست؟ شب قدر بهتر از هزار ماه است» که بنی امیّه در آن حکومت کنند و شب قدر در آن نباشد. سپس فرمود: پس خدای عزّوجلّ پیامبر علیه السلام را آگاه فرمود که بنی امیه

ص:99

قدرت و حکومت این امت را به دست می گیرند و مدت سلطنتشان برابر همین زمان است، پس اگر کوهها با ایشان به سرکشی برخیزند ایشان بر کوهها بلندی گیرند تا وقتی که خدای بزرگ به نابودی حکومتشان حکم کند و بنی امیه در این مدت عداوت و کینۀ ما اهل بیت را شعار خود می نمایند، خداوند از آنچه در مدت حکومت بنی امیه بر اهل بیت محمد و دوستان و شیعیانشان می رسد به رسولش خبر داد، آنگاه حضرت صادق علیه السلام فرمود: و خدا دربارۀ بنی امیه وحی نازل فرمود که: «آیا ندیدی کسانی را که نعمت خدا را به کفر بدل کردند و قوم خود را به دار هلاکت افکندند دوزخ که در آن سرنگون شوند و بد قرارگاهی است.»! و نعمت خدا محمد و اهل بیت آن حضرتند که دوستی ایشان ایمانی است که باعث ورود به بهشت است و دشمنی ایشان کفر و نفاقی است که به جهنّم درمی آورد، پس رسول خدا این راز را پنهانی با علی و اهل بیتش در میان گذاشت. متوکّل گفت: پس از آن حضرت صادق علیه السلام فرمود: احدی از ما اهل بیت تا روز قیامت قائم ما برای دفع ظلمی یا به پا داشتن حقّی (بدون اذن امام یا بدون نیروی لازم) خروج نکرده و نخواهد کرد مگر آنکه طوفان بلا او را از ریشه برکند و قیامش موجب افزایش غصّۀ ما و شیعیان ما گردد. متوکّل گفت:

آنگاه حضرت صادق علیه السلام دعاهای صحیفه را بر من املا فرمود و آن هفتاد و پنج باب بود که من به حفظ یازده باب آن توفیق نیافتم و شصت و چند باب آن را حفظ نمودم. (عکبری گوید:) و حدیث کرد ما را ابوالمفضّل، گفت: و حدیث کرد مرا محمد بن حسن ابن روزبه ابوبکر مداینی کاتب ساکن رحبه در خانۀ خودش، گفت: حدیث کرد مرا محمد بن احمد بن مسلم مطهّری، گفت: حدیث کرد مرا پدرم از عمیر بن متوکّل بلخی از پدرش متوکّل بن هارون گفت: یحیی بن زید بن علی علیه السلام را ملاقات نمودم - سپس حدیث را تا خواب پیامبر صلی الله علیه و آله که حضرت صادق از پدرانش - که درود خدا بر آنان باد - روایت کرد بیان کرد و فهرست

ص:100

ابواب دعا در روایت مطهّری چنین است:

1.دعای آن حضرت در ستایش خدای عزوجل2.دعای آن حضرت بر محمّد و آل محمّد3.دعای آن حضرت بر حاملان عرش4.دعای آن حضرت بر آنان که به پیامبران ایمان آورده اند5.دعای آن حضرت برای خود و نزدیکانش6.دعای آن حضرت به وقت صبح و شام7.دعای آن حضرت به وقت مهمّات و رنج8.دعای آن حضرت در پناه بردن به خداوند9.دعای آن حضرت در شوق به آمرزش10.دعای آن حضرت در پناه بردن به خداوند11.دعای آن حضرت در عاقبت به خیری12.دعای آن حضرت در اقرار به گناه13.دعای آن حضرت در طلب حاجت ها14.دعای آن حضرت در دادخواهی از ستمگران15.دعای آن حضرت به وقت بیماری16.دعای آن حضرت در طلب بخشش و آمرزش گناهان17.دعای آن حضرت چون نام شیطان برده می شد18.دعای آن حضرت در دفع بلاها و سختی ها19.دعای آن حضرت به وقت درخواست باران20.دعای آن حضرت در مکارم اخلاق21.دعای آن حضرت به وقت رویدادهای اندوه آور22.دعای آن حضرت در سختی و گرفتاری23.دعای آن حضرت برای تندرستی24.دعای آن حضرت برای پدر و مادر25.دعای آن حضرت برای فرزندانش26.دعای آن حضرت برای همسایگان و دوستانش27.دعای آن حضرت برای مرزداران28.دعای آن حضرت در ترس از خدا29.دعای آن حضرت به وقت تنگی رزق30.دعای آن حضرت برای ادای وام31.دعای آن حضرت در توبه و بازگشت32.دعای آن حضرت در نماز شب33.دعای آن حضرت در درخواست خیر و نیکی34.دعای آن حضرت به هنگام گرفتاری35.دعای آن حضرت در رضا به قضای حق36.دعای آن حضرت به وقت شنیدن رعد37.دعای آن حضرت در شکر38.دعای آن حضرت در عذرخواهی از حق39.دعای آن حضرت در طلب عفو40.دعای آن حضرت به وقت یاد مرگ41.دعای آن حضرت در درخواست پرده پوشی42.دعای آن حضرت به وقت ختم قرآن

ص:101

43.دعای آن حضرت به وقت دیدن ماه نو44.دعای آن حضرت به وقت فرار سیدن ماه رمضان 45.دعای آن حضرت به هنگام وداع ماه رمضان46.دعای آن حضرت در روز عید فطر و جمعه47.دعای آن حضرت در روز عرفه48.دعای آن حضرت در روز عید قربان و جمعه49.دعای آن حضرت دردفع مکر دشمنان50.دعای آن حضرت در ترس از حق51.دعای آن حضرت در تضرّع و زاری به درگاه حق 52.دعای آن حضرت در اصرار در طلب53.دعای آن حضرت در فروتنی54.دعای آن حضرت در رفع اندوه ها

و باقی ابواب به لفظ ابوعبداللّه حسنی رحمه الله است: حدیث کرد ما را ابوعبداللّه جعفر بن محمد حسنی، گفت: حدیث کرد ما را عبداللّه بن عمر بن خطّاب زیّات، گفت: حدیث کرد مرا دائیم علی بن نعمان اعلم، گفت: حدیث کرد مرا عمیر بن متوکّل ثقفی بلخی، از پدرش متوکّل بن هارون گفت: املا فرمود بر من آقایم امام صادق علیه السلام ابوعبداللّه جعفر بن محمد، فرمودند: جدّم علی بن الحسین بر پدرم محمّد بن علی - بر تمامشان درود - در حضور من املا فرمود.

دعای 1: در توحید و ستایش حق تعالی

اشاره

ص:102

ص:103

ص:104

«1» الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلاَ أَوَّلٍ کَانَ قَبْلَهُ و الآخِرِ بِلاَ آخِرٍ یَکُونُ بَعْدَهُ «2»اَلَّذِی قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ و عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِینَ «3»اِبْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً و اخْتَرَعَهُمْ عَلَی مَشِیَّتِهِ «4»اخْتِرَاعاً ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَرِیقَ إِرَادَتِهِ و بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ لاَیَمْلِکُونَ تَأْخِیراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَیْهِ و لاَ یَسْتَطِیعُونَ تَقَدُّماً إِلَی مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ «5»وَجَعَلَ لِکُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ لاَیَنْقُصُ مَنْ زَادَهُ نَاقِصٌ و لاَ یَزِیدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زَائِدٌ «6»ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِی الْحَیَاهِ أَجَلاً مَوْقُوتاً و نَصَبَ لَهُ أَمَداً مَحْدُوداً یَتَخَطَّأُ إِلَیْهِ بِأَیَّامِ عُمُرِهِ و یَرْهَقُهُ بِأَعْوَامِ دَهْرِهِ حَتَّی إِذَا بَلَغَ أَقْصَی أَثَرِهِ و اسْتَوْعَبَ حِسَابَ عُمُرِهِ قَبَضَهُ إِلَی مَا نَدَبَهُ إِلَیْهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا و یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی» (1) «7 عَدْلاً مِنْهُ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ و تَظَاهَرَتْ آلاَؤُهُ لاَ یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ و هُمْ یُسْأَلُونَ» (2) «8 وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَهَ حَمْدِهِ عَلَی مَا أَبْلاَهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَهِ وَأَسْبَغَ عَلَیْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَهِ لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ فَلَمْ یَحْمَدُوهُ و تَوَسَّعُوا فِی رِزْقِهِ فَلَمْ یَشْکُرُوهُ «9»وَلَوْ کَانُوا کَذَلِکَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّهِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّهِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی

ص:105


1- (1) - نجم (53) : 31. [1]
2- (2) - انبیاء (21) : 23. [2]

مُحْکَمِ کِتَابِهِ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً » (1)«10»وَالْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ و أَلْهَمَنَا مِنْ شُکْرِهِ و فَتَحَ لَنَا مِنْ أَبْوَابِ الْعِلْمِ بِرُبُوبِیَّتِهِ وَ دَلَّنَا عَلَیْهِ مِنَ الْإِخْلاَصِ لَهُ فِی تَوْحِیدِهِ و جَنَّبَنَا مِنَ الْإِلْحَادِ و الشَّکِّ فِی أَمْرِهِ «11»حَمْداً نُعَمَّرُ بِهِ فِیمَنْ حَمِدَهُ مِنْ خَلْقِهِ و نَسْبِقُ بِهِ مَنْ سَبَقَ إِلَی رِضَاهُ و عَفْوِهِ «12»حَمْداً یُضِیءُ لَنَا بِهِ ظُلُمَاتِ الْبَرْزَخِ و یُسَهِّلُ عَلَیْنَا بِهِ سَبِیلَ الْمَبْعَثِ و یُشَرِّفُ بِهِ مَنَازِلَنَا عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ یَوْمَ تُجْزَی کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ و هُمْ لاَ یُظْلَمُونَ» (2)، یَوْمَ لاَ یُغْنِی مَوْلیً عَن مَوْلیً شَیْئاً وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ » (3)«13»حَمْداً یَرْتَفِعُ مِنَّا إِلَی أَعْلَی عِلِّیِّینَ فِی کِتَابٍ مَرْقُومٍ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ «14»حَمْداً تَقَرُّ بِهِ عُیُونُنَا إِذَا بَرِقَتِ الْأَبْصَارُ و تَبْیَضُّ بِهِ وُجُوهُنَا إِذَا اسْوَدَّتِ الْأَبْشَارُ «15»حَمْداً نُعْتَقُ بِهِ مِنْ أَلِیمِ نَارِ اللَّهِ إِلَی کَرِیمِ جِوَارِ اللَّهِ «16»حَمْداً نُزَاحِمُ بِهِ مَلاَئِکَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ و نُضَامُّ بِهِ أَنْبِیَاءَهُ الْمُرْسَلِینَ فِی دَارِ الْمُقَامَهِ الَّتِی لاَ تَزُولُ و مَحَلِّ کَرَامَتِهِ الَّتِی لاَ تَحُولُ «17»وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اخْتَارَ لَنَا مَحَاسِنَ الْخَلْقِ وَأَجْرَی عَلَیْنَا طَیِّبَاتِ الرِّزْقِ «18»وَجَعَلَ لَنَا الْفَضِیلَهَ بِالْمَلَکَهِ عَلَی جَمِیعِ الْخَلْقِ فَکُلُّ خَلِیقَتِهِ مُنْقَادَهٌ لَنَا بِقُدْرَتِهِ صَائِرَهٌ إِلَی طَاعَتِنَا بِعِزَّتِهِ «19»وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَهِ إِلاَّ إِلَیْهِ فَکَیْفَ نُطِیقُ حَمْدَهُ؟ أَمْ مَتَی نُؤَدِّی شُکْرَهُ لَامَتَی؟!«20» وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی رَکَّبَ فِینَا آلاَتِ الْبَسْطِ و جَعَلَ لَنَا أَدَوَاتِ الْقَبْضِ وَمَتَّعَنَا بِأَرْوَاحِ الْحَیَاهِ و أَثْبَتَ فِینَا جَوَارِحَ الْأَعْمَالِ و غَذَّانَا بِطَیِّبَاتِ الرِّزْقِ و أَغْنَانَا

ص:106


1- (1) - فرقان (25) : 44. [1]
2- (2) - اشاره است به سورۀ جاثیه (45) : 22. [2]
3- (3) - دخان (44) : 41. [3]

بِفَضْلِهِ و أَقْنَانَا بِمَنِّهِ «21»ثُمَّ أَمَرَنَا لِیَخْتَبِرَ طَاعَتَنَا و نَهَانَا لِیَبْتَلِیَ شُکْرَنَا فَخَالَفْنَا عَنْ طَرِیقِ أَمْرِهِ و رَکِبْنَا مُتُونَ زَجْرِهِ فَلَمْ یَبْتَدِرْنَا بِعُقُوبَتِهِ و لَمْ یُعَاجِلْنَا بِنِقْمَتِهِ بَلْ تَأَنَّانَا بِرَحْمَتِهِ تَکَرُّماً و انْتَظَرَ مُرَاجَعَتَنَا بِرَأْفَتِهِ حِلْماً «22»وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی دَلَّنَا عَلَی التَّوْبَهِ الَّتِی لَمْ نُفِدْهَا إِلاَّ مِنْ فَضْلِهِ فَلَوْ لَمْ نَعْتَدِدْ مِنْ فَضْلِهِ إِلاَّ بِهَا لَقَدْ حَسُنَ بَلاَؤُهُ عِنْدَنَا و جَلَّ إِحْسَانُهُ إِلَیْنَا وَجَسُمَ فَضْلُهُ عَلَیْنَا «23»فَمَا هَکَذَا کَانَتْ سُنَّتُهُ فِی التَّوْبَهِ لِمَنْ کَانَ قَبْلَنَا لَقَدْ وَضَعَ عَنَّا مَا لاَ طَاقَهَ لَنَا بِهِ وَلَمْ یُکَلِّفْنَا إِلاَّ وُسْعاً و لَمْ یُجَشِّمْنَا إِلاَّ یُسْراً و لَمْ یَدَعْ لِأَحَدٍ مِنَّا حُجَّهً و لاَ عُذْراً «24»فَالْهَالِکُ مِنَّا مَنْ هَلَکَ عَلَیْهِ و السَّعِیدُ مِنَّا مَنْ رَغِبَ إِلَیْهِ «25»وَالْحَمْدُ لِلَّهِ بِکُلِّ مَا حَمِدَهُ بِهِ أَدْنَی مَلاَئِکَتِهِ إِلَیْهِ وَأَکْرَمُ خَلِیقَتِهِ عَلَیْهِ وَأَرْضَی حَامِدِیهِ لَدَیْهِ «26»حَمْداً یَفْضُلُ سَائِرَ الْحَمْدِ کَفَضْلِ رَبِّنَا عَلَی جَمِیعِ خَلْقِهِ «27»ثُمَّ لَهُ الْحَمْدُ مَکَانَ کُلِّ نِعْمَهٍ لَهُ عَلَیْنَا و عَلَی جَمِیعِ عِبَادِهِ الْمَاضِینَ وَالْبَاقِینَ عَدَدَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ مِنْ جَمِیعِ الْأَشْیَاءِ وَمَکَانَ کُلِّ وَاحِدَهٍ مِنْهَا عَدَدُهَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَهً أَبَداً سَرْمَداً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ «28»حَمْداً لاَ مُنْتَهَی لِحَدِّهِ و لاَ حِسَابَ لِعَدَدِهِ و لاَ مَبْلَغَ لِغَایَتِهِ وَلاَ انْقِطَاعَ لِأَمَدِهِ «29»حَمْداً یَکُونُ وُصْلَهً إِلَی طَاعَتِهِ وَعَفْوِهِ وَسَبَباً إِلَی رِضْوَانِهِ وَذَرِیعَهً إِلَی مَغْفِرَتِهِ وَطَرِیقاً إِلَی جَنَّتِهِ وَخَفِیراً مِنْ نَقِمَتِهِ وَأَمْناً مِنْ غَضَبِهِ وَظَهِیراً عَلَی طَاعَتِهِ وَحَاجِزاً عَنْ مَعْصِیَتِهِ و عَوْناً عَلَی تَأْدِیَهِ حَقِّهِ وَوَظَائِفِهِ «30»حَمْداً نَسْعَدُ بِهِ فِی السُّعَدَاءِ مِنْ أَوْلِیَائِهِ و نَصِیرُ بِهِ فِی نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُیُوفِ أَعْدَائِهِ إِنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیدٌ.

ص:107

[«1»اَلْحَمْدُلِلَّهِ]

سپاس مخصوص خداست.

حقیقت حمد، مدح، شکر

حمد، ستایش نمودن در برابر صفات نیک اختیاری است. مدح، ستودن در برابر صفات نیک اختیاری و غیر اختیاری است. شکر، سپاس در برابر نعمت هایی است که از منعم به ما رسیده باشد.

با توجه به فرقی که بین حمد و مدح و شکر است و با عنایت به الف و لامی که متّصل به کلمۀ حمد است، به این معنا واقف می گردیم که تمام ستایش ها مخصوص به آن وجود مقدّسی است که با اراده و اختیار، خالق تمام موجودات و زیبا آفرین و رشد دهندۀ تمام عناصر هستی و هدایت کنندۀ آنان به مطلوب و مقصود است و هر جا نسبت به هر کسی به خاطر ذات یا صفات یا افعال نیک اختیاریش ستایش واقع شود، برگشت آن ستایش به حضرت حقّ است، چرا که هر ذات نیکی و هر صفت زیبایی و هر فعل جمیلی قطره ای از آن بحر و جلوه ای از آن منبع و نور پرفروغی از آن کانون است.

در حقیقت با گفتن الحمدللّه که سرچشمۀ این کلمه، معرفت حامد و قلب پاک و نورانی اوست - خدا را بر ذات و صفات و افعالش ستایش می کنند.

الحمدللّه جملۀ پر نوری است که در دنیا که زندگی اول است بر زبان عاشقان جاری است و در آخرت که زندگی دوم وابدی است نیز بر زبان اهل بهشت جهت

ص:108

ستایش حق جاری خواهد بود.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

استری از پدرم حضرت باقر علیه السلام گم شد فرمود: اگر خداوند وسیلۀ برگشت آن را برایم فراهم کند او را به محامد و ستایش هایی بستایم که موجب رضایت او شود. چون استر با زین و برگش پیدا شد و حضرت بر آن آرام گرفت لباسش را پیچید و به جانب حضرت حق سر برداشت و گفت: الحمد للّه و چیزی به آن نیفزود، آنگاه فرمود: هیچ ستایشی نیست مگر این که در آنچه گفتم هست. (1)این جمله را جناب حق جهت ستایش آوردن بندگان به پیشگاهش به بندگان تعلیم داده تا در حد خود از عهدۀ حمد حضرتش با توجه به مفهوم جمله و این که همه موجودیت خود را بدرقه معنای آن کنند برآیند و اگر این تعلیم در کار نبود تمام زبانها از ستایش او لال بود!

فیض آن شوریدۀ مست و آن باده نوش جام الست می گوید:

شدم آگه ز راه، الحمدللّه که عشقم شد پناه، الحمدللّه

رهی کارد مرا تا درگه او به من بنمود إله، الحمدللّه

سحاب رحمتش بر من ببارید ز دل شستم گناه، الحمدللّه

به یکدم کهربای عشق بربود دل و جان را چوکاه، الحمدللّه

رسن آمد به بالا، یوسف جان برون آمد ز چاه،الحمدللّه

(فیض کاشانی)

ص:109


1- (1) - بحار الأنوار: 290/46، باب 6، حدیث 15؛ کشف الغمه: 118/2. [1]

ستایش حقّ از زبان عرفان

بدانکه: چون حمد و ثنا مترتّب است بر مطالعۀ کمال و مشاهدۀ جمال؛ و سرمایۀ کمال هر کاملی، اثری از آثار کمال حقّ است و پیرایۀ جمال هر جمیلی پرتوی از انوار جمال مطلق است، لاجرم جمیع محامد بدان ذات که مستجمع جمیع کمالات است راجع تواند بود؛ و حمد قولی و فعلی و حالی، به حکم تخلّق به اخلاق حضرت متعالی، سزاوار آن جناب عالی باشد.

امّا حمد قولی، ثنای لسانی است بدانچه حقّ سبحانه و تعالی بر زبان انبیا، خود را بدان محمدت فرمود.

امّا فعلی، اتیان اعمالی بدنی است ازطاعات و عبادات و خیرات و مبرّات، از برای ابتغای وجه احد قدیم،توجّه بدان جناب کریم، نه از برای طلب حظوظ نفس و مرضات او.

امّا حالی که به حسب قلب و روح است، عبارت است از اتّصاف به کمالات علمیّه و عملیّه و تخلّق به اخلاق الهیّه. و در حقیقت همۀ این محامد، ستایش حقّ است نفس خود را در مقام تفصیلی که مسمّی به مظاهر است، از رویی که مظاهر غیر ظاهر نیست.

امّا حمد او ذات خود را در مقام جمعی الهی از روی قول، تعریفات اوست نفس خود را به صفات کمالیّه که کتب منزّله و صحف منشّرۀ او بدان ناطق است.

امّا از روی فعل، اظهار کمالات جمالیّه و جلالیّه است از غیب به شهادت و از باطن به ظاهر و از علم به یقین، در محالّ صفات و مجالی ولایات اسما به حسب تعیّنات.

مثلاً وجود حضرت ختمی مرتبت که دارای مقام جمع الجمعی است و آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد، حمد فعلی حقّ است مرخود را، چنانچه عارف

ص:110

نامدار داود بن محمود قیصری می گوید:

«از آن جا که این حقیقت جمعیّۀ الهیّه، کامل ترین نوع انسان کمالی است و در نوع انسان، کامل تر از حضرت ختمی مقام وجود ندارد؛ دارای مقام فردیّت مطلقه و به اعتبار وجود جمعی کمالی، در نوع خود متفرّد است؛ از خواصّ فردیّت مطلقه احاطه به جمیع مراتب و درجات است از مقام تعیّن اوّل تا آخرین درجۀ نزول و عالم شهادت مطلقه.

در مقام احدیّت واسطه است جهت ظهور حقایق و معانی غیبیِ مستجنّ در ذات، به وجود تفصیلی در مرتبۀ واحدیّت و إعطاءُ کلِّ ذِی حَقٍّ حَقَّه، به حسب ظهور اسمای الهی و صور اسمائیّه و اعیان ثابته و استعدادات و لوازم اعیان به فیض اقدس؛ که همین فیض اقدس اوّلین جلوه و ظهور حقیقت محمّدیّه است؛ و قابلیّت او به حسب عین ثابت، اتمّ قابلیات است و داعیان کافّۀ ممکنات به منزلۀ ابعاض و اجزا و ذراری عین کلّی او هستند چون عین ثابت او صورت اسم اللّه ذاتی است.

این حقیقت به اعتبار نشئات روحانیّت نبیّ مبعوث است بر کافّۀ ارواح انبیا و اولیا و به اعتبار نشئات عنصری و مادّی و ظهور در عالم شهادت، دارای مقام ختمیّت نبوّت است و بعد از غروب شمس نبوّت ظهور در مشکات اولیای محمّدیّین می نماید و مقام ولایت او به ظهور مهدی به حدّ اعلای از کمال می رسد که حضرت صادق علیه السلام فرمود:

نَحْنُ وَاللّهِ اْلأسْماءُ الْحُسْنی. (1)

ما به خدا سوگند، اسمای حسنای خداوند هستیم.

و به حسب علم عِنایی حقّ که مقتضی رسیدن هر فردی از افراد انسان است به

ص:111


1- (1) - بحار الأنوار: 6/91، باب 28، ذیل حدیث 7؛ الکافی: 144/1، حدیث 4؛ [1] تفسیر نور الثقلین: 103/2، حدیث 372.

کمال لایق خود و لزوم تجلّی حقّ به اسم عدل و تجلّی حقّ در مشکات ختم ولایت با تمام اسما و صفات خود و ظهور تفصیلی اسمای صفات در مظاهر خلقیّه در عالم شهادت؛ دولت اسمای حاکم بر مظاهر اولیا تا قیام قیامت انقطاع نمی پذیرد.

امّا حمد از روی حال، عبارت از تجلّیات اوست هم در ذات خویش به فیض اقدس اوّلی و ظهور نور ازلی پس در جمع و تفصیل. (1)و بی هیچ شبهه و ریب، بعد از حمد حضرت عالم الشهاده و الغیب مر ذات خود را به ذات خویش، آن حضرت را هیچ حمدی سزاوارتر از حمد انسان کامل مکمّل که متمکّن مقام خلافت عظمی باشد نیست، چه این حمد همان ثنای حقّ است مرذات خود را، ازآن وجه که انسان کامل آینۀ جمال نمای آن حضرت است.

تفسیر «الحمد للّه» در کلام فخر رازی

فخر رازی در توضیح الحمدللّه ، در فائدۀ هشتم، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اذا أنْعَمَ اللّهُ عَلی عَبْدِهِ نِعْمَهً، فَیَقُولُ الْعَبْدُ: الْحَمْدُ لِلّهِ؛ فَیَقُولُ اللّهُ تَعالی:

انْظُرُوا الی عَبْدی أعطَیْتُهُ ما لاقَدْرَ لَهُ، فَأعْطانی ما لاقیمَهَ لَهُ. (2)

به هنگامی که خداوند نعمتی را به بنده اش عنایت کند و او در برابر آن نعمت بگوید «الحمدللّه» خداوند می فرماید بنده ام را بنگرید: من به او شیئی کم ارزش دادم، ولی او در برابرش آنچه که برایش قیمت معیّن نیست به من هدیه کرد.

توضیح این روایت عالی این است که: وقتی خداوند نعمتی عنایت می کند این

ص:112


1- (1) - رسالۀ داود بن محمود قیصری: 136.
2- (2) - التفسیر الکبیر، فخر رازی: 223/1. [1]

نعمت، نعمتی غیر عادی از جانب او نیست، نعمتی است که کرم و لطف و عنایت او اقتضا کرده، مانند سیر کردن گرسنه، پوشاندن برهنه، سیراب کردن تشنه و سایر نعمت ها که در ارتباط با آقایی او نسبت به بندگان است و جمیع این عنایت ها از نظر کمّی و زمانی محدود در چهار چوب نهایت است.

ولی زمانی که عبد می گوید: الحمدللّه ، معنایش این است: هر آن حمدی که حامدان آوردند از آن خداست و هر حمدی که ستایش کنندگان از آوردنش عاجز بودند، ولی به حکم عقل آوردنش در امکان است، آنهم از آنِ حضرت اوست. در این الحمدللّه جمیع محامد ملائکۀ عرش و کرسی و ساکنان تمام سماوات و محامد انبیا از آدم تا خاتم و اولیا و علما و جمیع خلق و تمام محامدی که عاقبت در بهشت از قول متنعّمان به نعمت سر می زند و باز همۀ این ستایش ها که از نظر ظاهری، متناهی است اختصاص به خداوند دارد.

اما آن محامدی که ابدالآباد و دهر الداهرین خواهد بود و نهایتی برایش متصوّر نیست، آن نیز در مفهوم الحمدللّه عبد داخل است. به همین سبب و بدین معنا که دانستید خداوند به وقت گفتن عبد که می گوید: الحمدللّه ، می فرماید: به بنده ام نظر کنید، به او یک نعمت دادم که خیلی از نظر من قابل ارزش نبود، امّا او در برابرش ستایشی آورد که حدّ و نهایت نداشت! (1)در این جا نکتۀ ظریف دیگری هست و آن این است که:نعمت های جناب او در دنیا متناهی است و حقیقت و مفهوم «الحمدللّه» بی نهایت است. و معلوم است وقتی به مقدار متناهی از بی نهایت کسر شود، باز بی نهایت به بی نهایتی خود می ماند. در حقیقت، مفهوم روایت مثل این است که خداوند بگوید: بندۀ من! وقتی در برابر یک نعمت می گویی «الحمدللّه»، آنچه از این گفتار ایمانی برای تو می ماند طاعت بی نهایت است و به ناچار طاعت بی نهایت نعمت بی نهایت می خواهد؛ به

ص:113


1- (1) - التفسیر الکبیر، فخر رازی: 223/1.

این سبب عبد در برابر این ستایش مستحقّ ثواب ابدی و خیر سرمدی است. و روی این حساب باید گفت هر مؤمنی به خاطر اظهار «الحمدللّه» مستحقّ سعادتی است که آخر ندارد و نیازمند خیراتی است که برایش نهایت نیست.

«الحمد للّه» در عمل اهل اللّه

فخر رازی، در «تفسیرش» می گوید:

الحمدللّه کلمۀ شریفۀ با ارزشی است که باید به موضع استعمال آن توجّه داشت. چون این واقعیّت الهیّه را بجا بگویی، مطلوب و مقصود چهره نماید؛ چون بی جا مصرف کنی، شاهد مقصود را نبینی!

به سریّ سَقَطی گفتند: وجوب بردن طاعت به پیشگاه حضرت ربّ چگونه و به چه کیفیّت است؟ پاسخ داد: سی سال است به خاطر یک «الحمد للّه» نابجا در استغفار و توبه ام!!

گفتند: چگونه؟ گفت: حریقی در بغداد اتّفاق افتاد، مغازه ها و خانه ها سوخت؛ به من خبر رسید که مغازه ام از افتادن در کام آتش در امان مانده؛ به شنیدن این واقعه، گفتم: الحمداللّه . وقتی به معنای این کلمه در آن حالت دقّت کردم دیدم معنایش این می شود که:به خاطر محفوظ ماندن مغازه ام خوشحالم در حالی که وسایل مغازه های مردم سوخته، در صورتی که دین و مروّت اقتضا داشت با مردم همدردی کنم نه خوشحال از به جا ماندن مال خودم در عین از بین رفتن اشیای دیگران باشم!! سی سال است بر آن قول بی جا در طلب مغفرت از حضرت ربّ العزّه هستم! (1)حمد حضرت دوست انجام فعلی است که آن فعل دلالت بر عظمت منعم داشته باشد، به عنوان این که منعم است. و این فعل یا قلبی است، یا زبانی، یا

ص:114


1- (1) - التفسیر الکبیر، فخر رازی: 224/1.

حرکات صحیح اعضای رئیسۀ بدن که عبارت از چشم و گوش و زبان و دست و پا و شکم و شهوت است.

نظر مطابق خواستۀ حقّ، شنیدن صحیح، گفتار ایمانی و قول حقّ، انجام کار خیر با دست، قدم برداشتن برای خدا، حفظ عفّت شکم و شهوت وامثال این برنامه ها، حرکات الهی اعضای جسمی است.

فعل قلب به این است که قلب، به حقیقت و بر اساس معرفت که از راه نظر به آثار و مطالعۀ علوم به دست می آید، ایمان و اطمینان به این داشته باشد که وجود مقدّس صاحب نعمت دارای جمیع صفات کمال و جمال و جلال است. و البتّه طیّ این مرحله همراه با مقدّمات و کوشش های جانانه و عاشقانه است که رسیدن به مقام ایمان و اطمینان، در گرو ریاضت عظیم و افعال و اعمال بزرگ و طیّ طریق علم و پوییدن راه دانش و بینش است.

فعل زبان به این است که انسان آن حالت عالی قلب و بصیرت و دانایی دل را با کلماتی اظهار کند که آن کلمات دلالت بر این داشته باشد که ذات منعم، مستجمع جمیع صفات کمالیّه است؛ و کلمۀ الحمدللّه» جامع ترین و زیباترین سخنی است که قابلیّت اظهار نمودن این معنا را دارد.

فعل اعضا و جوارح به این است که هماهنگ با خواسته های حضرت محبوب انجام بگیرد، تا در حقیقت نمایشگر اسما و صفات آن جناب باشد و نشان دهندۀ این واقعیّت که صاحب خلقت و مولای نعمت دارای جمیع اوصاف کمال است.

چون این سه مرحله را طی کردی در حدّ خودت به حمد و ستایش جناب محبوب اقدام کرده ای و حضرت او را در عین این که نعمت های مادّی و معنویش از شماره بیرون است، ستایش نموده ای.

سنایی غزنوی در این زمینه به پیشگاه حضرت حقّ عرضه می دارد:

ای در دل مشتاقان از عشق تو بستان ها وز حجّت بیچونی در صنع تو برهانها

ص:115

در ذات لطیف تو حیران شده فکرت ها بر علم قدیم تو پیدا شده پنهانها

در بحر کمال تو ناقص شده کامل ها در عین قبول تو کامل شده نقصانها

در سینۀ هر معنی بفروخته آتش ها بر دیدۀ هر دعوا بر دوخته پیکانها

ما غرقۀ عصیانیم بخشنده تویی یارب از عفو نهی تاجی بر تارک عصیانها

بسیار گنه کردیم آن بود قضای ما شاید که به ما بخشی از روی کرم آنها

کی نام کهن گردد مجدود (1) سنایی را نو نو چو می آراید در وصف تو دیوانها

(سنایی غزنوی)

در هر صورت برای تمام بندگان، جمیع مقتضیات حمد موجود و کلیّۀ موانع مفقود است و هیچ عذری برای کسی که زبان و قلب و عملش از حمد حضرت حق بسته است یا وجود ندارد.

تنزیه خداوند

وجود مقدّس پرودگار با توجّه دادن عقل انسان به ما فی السّماوات والأرض، خود را از هر عیب و نقصی منزّه نشان می دهد و آدمی را متوجّه می نماید که حضرت او ملک و قدّوس و عزیز و حکیم است.

یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ و ما فِی اْلأرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ » (2)

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، خدا را [ به پاک بودن از هر عیب و نقصی ] می ستایند، خدایی که فرمانروای هستی و بی نهایت پاکیزه و توانای شکست ناپذیر و حکیم است.

ص:116


1- (1) - مجدود: نیک بخت، دارای بهره و بخت بزرگ؛ لازم به ذکر است که مجدود نام خود سنایی می باشد.
2- (2) - جمعه (62) : 1. [1]

آری، قرآن مجید می خواهد بگوید کمال و جمال او را از زبان آثار و نشانه هایش بشنوید که زبانِ آثار و نشانه ها خیلی گویاتر و روشن تر از زبانِ خبر است.

اگر هزار نفر بگویند در فلان محل آتش است و یک دیوانه بگوید نیست، بر اثر گفتار آن دیوانه در باور انسان ایجاد اختلال می شود، ولی اگر یک نفر دودی را که آیه و علامت آتش است ببیند و هزاران نفر به او بگویند دراین محلّی که دود می بینی از آتش خبری نیست در باورش هیچ اختلالی ایجاد نمی شود که اثر در همه جا و در همه حال معرّف مؤثّر است. به همین منوال تمام آثار، چه سماوی چه ارضی و چه نفسی که تعدادشان از شماره بیرون است نشانه هایی از آن وجود عزیز و آن ذات مقدّس و حکیم است، همان عزیز و حکیمی که برترین و بهترین و با فضیلت ترین خلق خود، حضرت محّمد صلی الله علیه و آله را برای تلاوت آیات و تزکیۀ نفوس و تعلیم کتاب و حکمت فرستاد، تا با تلاوت آیات کمال و جلال و جمالش در دیدۀ قلب انسان ظهور کند و با توجّه به اوصاف و اسمایش از طریق زحمات پیامبر، در نفس، حالت تزکیه آشکار گردد، که:

تَخَلَّقُوا بِأخْلاقِ اللّهِ. (1)

به اخلاق الهی آراسته شوید.

و با یاد گرفتن کتاب، به دستورهای حقّ وحلال و حرام او آشنا شده، آنگاه زمینۀ حکمت نظری و عملی فراهم آید و پس از طّی این مراحل عالی رشد و کمال و به دست آوردن معرفت بتواند در مقام حمد و ستایش واقعی نه لفظیِ تنها برآید که حمد حقیقی جز با کمال مسلمانی و بصیرت و بینش و حقیقت و آگاهی و ایمان و عشق و عمل و اخلاق، برای احدی میسّر نیست.

اهل معرفت و آنان که در سایۀ چراغ علم و دانایی در راه ریاضت و مجاهدت و

ص:117


1- (1) - بحار الأنوار: 129/58؛ [1] شرح الأسماء الحسنی: 41/2.

کوشش و عمل هستند با زبان جان به محضر حضرتش عرضه می دارند:

از تو دل بر نکنم تا دل و جانم باشد می برم جور تو تا وسع و توانم باشد

گرنوازی چه سعادت به از این خواهم یافت ورکُشی زار چه دولت به از آنم باشد

چون مرا عشق تو از هر دو جهان باز استد چه غم از سرزنش هرکه جهانم باشد

تیغ قهر ار توزنی قوّت روحم گردد جام زهر ار تو دهی قوت روانم باشد

در قیامت چو سر از خاک لحد بردارم گرد سودای تو بر دامن جانم باشد

گر تو را خاطر ما نیست خیالت بفرست تا شبی محرم اسرار نهانم باشد

هر کسی را ز لبت خشک تمنّایی هست من خود آن بخت ندارم که زبانم باشد

جان برافشانم اگر سعدی خویشم خوانی سر این دارم اگر دولت آنم باشد

(سعدی)

«الحمد للّه» در کلام اولیای الهی

مولای عارفان، سرور عاشقان، امیرمؤمنان علیه السلام درباب حمد مطالبی بس گران، ومسائلی بسیار عالی و گفته هایی اعجاب انگیز دارد که به جملاتی از آن اشاره می کنیم:

الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی جَعَلَ الْحَمْدَ عَلی عِبادِهِ مِنْ غَیْرِ حاجَهٍ مِنْهُ إلی حامِدیهِ، وَطَریقاً مِنْ طُرُقِ الْاِعْتِرافِ بِلا هُوتِیَّتِهِ وَصَمَدَانِیَّتِهِ و رَبّانِیَّتِهِ و فَرْدانِیَّتِهِ، وَسَبَباً إلَی الْمَزیدِ مِنْ رَحْمَتِهِ، و مَحَجَّهً لِلطّالِبِ مِنْ فَضْلِهِ؛ و کَمَّنَ فی إبْطانِ اللَّفْظِ حَقیقَهَ الْاِعْتِرافِ لَهُ بِاَنَّهُ الْمُنْعِمُ عَلی کُلِّ حَمْدٍ. (1)

خداوند را سپاس که بندگانش را مشرف به تشرف حمد فرمود، بدون این که به سپاسگزاری آنان نیازمند باشد؛ و این کلمۀ جامعه را که باید از عمق قلب

ص:118


1- (1) - مستدرک سفینه البحار: 73/3؛ بحار الأنوار: 112/94، باب 60، حدیث 8. [1]

و حقیقت وجود برخیزد، راهی از راههای اعتراف به لاهوتیّت و صمدیّت و ربوبیّت و فردیّت خود قرار داد و آن را علّت ازدیاد رحمتش بر عباد اعلام کرد و راهی روشن برای طالب فضلش فرمود و درکمون و سرّ این لفظ، حقیقتِ این معنی را که سپاس و حمد، اعتراف به مُنعم بودن او نسبت بر هر حمدی است، جلوه داد!!

از تحمیدات امام صادق علیه السلام است:

الْحَمْدُ لِلّهِ بِمَحامِدِهِ کُلِّها عَلی نِعَمِهِ کُلِّها حَتّی یَنْتَهِیَ الْحَمْدُ إلی ما یُحِبُّ رَبّی وَیَرْضی. (1)

خداوند را به تمامی محامدش بر آنچه نعمت عنایت فرموده سپاس، آن چنان سپاسی که منتهی به محبّت و خشنودی پروردگارم گردد.

امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش حکایت می کند:

پیامبری از پیامبران، به پیشگاه مقدّس حقّ عرضه داشت:

الْحَمْدُ لِلّهِ کَثیراً، حَمْداً طَیِّباً مُبارَکاً فیهِ کَما یَنْبَغی لِکَرَمِ وَجْهِکَ و عِزِّ جَلالِکَ فَأوحی اللّهُ إلیه: عَبْدی شَغَلْتَ حافِظیک والحافِظُ عَلی حافِظِیکَ. (2)

خداوند را سپاس فراوان، سپاسی پاکیزه و مبارک آن گونه که شایستۀ کرامت وجه و عزّ جلال توست. خداوند به او وحی فرمود: از کثرت ثواب این سپاس، حافظان عمل و حافظان بر حافظانت را به شغل سنگینی در نوشتن ثواب واداشتی!

امام سجّاد حضرت علیّ بن الحسین علیهما السلام فرمود:

ص:119


1- (1) - بحار الأنوار: 209/90، باب 7، حدیث 1؛ [1]قرب الاسناد: 4. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 209/90، باب 7، حدیث 1؛ [3]قرب الاسناد: 4. [4]

مَنْ قالَ: الْحَمْدُ لِلّهِ فَقَدْ أدّی شُکْرَ کُلِّ نِعْمَهٍ لِلّه عَزَّوَجَلَّ عَلَیهِ. (1)

هر کس بگوید: الحمدللّه، به حقیقت که شکر تمام نعمت های حقّ را ادا کرده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لا إلهَ إلَّااللّهُ نِصْفُ الْمیزانِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ یَمْلَأُهُ. (2)

لا اله الاّ اللّه نیمی از میزان عمل را کفایت می کند و الحمد للّه آن را پُر می نماید.

حمد واقعی

در مطالب گذشته بر این حقیقت پافشاری شد که: حمد به معنای واقعی، قلبی و لسانی و جوارحی است، یعنی تصدیق قلب به حضرت منعم و اظهار حمد به زبان با لفظ الحمدللّه و اجرا شدن فرامین دوست با چشم و گوش و زبان و دست و پا و خودداری از گناه و معصیت، روی هم رفته حمد است ورنه گفتن الحمدللّه» به زبان کار ساده ای است و برنامه ای است که می توان به بعضی از حیوانات تعلیم داد، تا در برابر هر لطفی که به آنان می شود بگویند: الحمدللّه». به حقیقت که حمد مرکّب از سه واقعیّت درونی و زبانی و جسمی است و این معنایی است که بهترین و پرقیمت ترین روایات، به آن دلالت می کند:

عَنِ ابْنِ نُباتَهَ قالَ: کُنْتُ أرْکَعُ عِنْدَ بابِ أمیرِالْمؤْمِنینَ علیه السلام وَأنَا أدْعُو اللّهَ، إذْ خَرَجَ أمیرُالْمؤْمِنینَ علیه السلام فَقالَ: یا أصْبَغُ! قُلْتُ: لَبَّیْکَ، قالَ: أیَّ شَیْ ءٍ کُنْتَ تَصْنَعُ؟ قُلْتُ: رَکَعْتُ و أنَا أدْعُو، قالَ: افَلا أُعَلِّمُکَ دُعاءً سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟ قُلْتُ: بَلی، قالَ: قُلْ: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی ما کانَ، و الْحَمْدُ لِلّهِ عَلی کُلِّ

ص:120


1- (1) - بحار الأنوار: 210/90، باب 7، حدیث 4؛ [1]بحار الأنوار: 44/68، باب 61، حدیث 45. [2]
2- (2) - وسائل الشیعه: 174/7، باب 22، حدیث 9040؛ بحار الأنوار: 210/90، باب 7، حدیث 7.

حالٍ». ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ الْیُمْنی عَلی مِنْکَبِیَ الْأیْسَرِ و قالَ: یا أصْبَغُ! لَئِنْ ثَبَتَتْ قَدَمُکَ، و تَمَّتْ وِلایَتُکَ، وَانْبَسَطَتْ یَدُکَ، اللّهُ أرْحَمُ بِکَ مِنْ نَفْسِکَ! (1)

اصبغ بن نُباته می گوید: کنار خانۀ أمیرالمؤمنین رکوع می کردم و به پیشگاه حضرت حقّ به دعا و مناجات برخاسته بودم، در این وقت حضرت امیرالمؤمنین از در خانه بیرون آمد و فرمود: اصبغ! عرضه داشتم: بله، فرمود: در چه کاری بودی؟ گفتم: در رکوع و دعا، فرمود: علاقه داری دعایی که از رسول خدا شنیدم به تو بیاموزم؟ پاسخ دادم: آری، فرمود: بگو:

الْحَمْدُ لَلّهِ عَلی ما کانَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی کُلِّ حالٍ.

سپاس خدا را بر آنچه بوده و سپاس خدا را بر هر حال.

سپس با دست راستش بر شانۀ چپم زد و فرمود: اگر در راه خدا ثابت قدم باشی و با تمام وجود رهبری پیشوای بر حق را قبول داشته باشی و در مسألۀ مال در راه خدا دست و دل باز باشی، خداوند مهربان از تو به وجود خودت مهربان تر است!

سنان بن طریف می گوید:

به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشتم: می ترسم از آنانی باشم که بلای استدراج، یعنی غفلت از خدا به خاطر روی آوردن نعمت حقّ، مرا گرفته باشد.

حضرت فرمود: چگونه و برای چه؟

عرض کردم: به درگاهش لابه بردم که خانه ای به من کرامت کند، عنایت فرمود، درخواست هزار درهم نمودم به من رسید، دعا کردم خادمی نصیبم شود، نصیبم شد.

حضرت فرمود: از پس این همه نعمت چه گفتی؟

ص:121


1- (1) - مستدرک الوسائل: 307/5، باب 20، حدیث 5939؛ [1]بحار الأنوار: 211/90، باب 7، حدیث 9. [2]

پاسخ دادم: زبانم مترنّم به نغمۀ «الحمداللّه» شد.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: آنچه تو به پیشگاه خدا بردی، برتر است از آنچه از جانب حقّ به تو رسیده است! (1)امام صادق علیه السلام از حضرت باقر علیه السلام از جابر بن عبداللّه حکایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لَوْ أنَّ الدُّنْیا کُلَّها لُقْمَهٌ واحِدَهٌ فَأکَلَهَا الْعَبْدُ الْمُسْلِمُ ثُمَّ قالَ: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ» لَکانَ قَوْلُهُ ذلِکَ خَیْراً لَهُ مِنَ الدُّنْیا و ما فیها. (2)

اگر دنیا یک لقمۀ باشد و آن را انسانی مسلمان تناول کند و از پس آن بگوید:

الحمدللّه، این گفتارش برای او از دنیا و آنچه در آن است بهتر است!!

حمید بودن خداوند

اشاره

خداوند در قرآن مجید در هفده آیه، وجود مقدّس خود را حمید خوانده است:

بقره (3)(267)، هود (4)(73)، ابراهیم (5)(8 و1)، حج (6)(64 و 24)، لقمان (7) (26 و 12)، سبأ (8)(6)، فاطر (9)(15)، فصّلت (10)(42)، شوری (11)(28)،

ص:122


1- (1) - بحار الأنوار: 213/90، باب 7، ذیل حدیث 17؛ مشکاه الأنوار: 27. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 216/90، باب 7، حدیث 20؛ [2]الأمالی، شیخ طوسی: 610. [3]
3- (3) - «أَنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ».
4- (4) - «إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ».
5- (5) - «رَبِّهِمْ إِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» و «فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ».
6- (6) - «وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» و «إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ».
7- (7) - «فَإِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ »و «إِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ».
8- (8) - «إِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ».
9- (9) - «وَاللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ».
10- (10) - «تَنزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ».
11- (11) - «وَهُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ».

حدید (1) (24)، ممتحنه (2)(6)، تغابن (3)(6)، بروج (4)(8)، نساء (5)(131).

و در هفده مرحله کلمۀ الحمدُ للّه را ذکر کرده:

أنعام (6)(1)، أعراف (7)(43)، ابراهیم (8)(39)، نحل (9)(75)، إسراء (10)(111)، کهف (11)(1)، مؤمنون (12)(28)، نمل (13)(15 و 59 و 93)، عنکبوت (14)(63)، لقمان (15)(25)، سبأ (16)(1)، فاطر (17)(1 و 34)، زمر (18)(29 و 74).

و در شش آیه جملۀ شریفۀ الحَمد لِلِّه رَبِ ّ العالَمینَ آمده:

فاتحه(2)، أنعام(45)، یونس(10)، صافّات(182)، زمر(75)، غافر(65).

توضیح هر یک از آیات بالا از نظر تفسیری و عرفانی و فلسفی احتیاج به

ص:123


1- (1) - «فَإِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ».
2- (2) - «فَإِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ».
3- (3) - «وَاللّهُ غَنِیٌّ حمِیدٌ».
4- (4) - «بِاللّهَ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ».
5- (5) - «وَکَانَ اللّهُ غَنِیّاً حَمِیداً».
6- (6) - «الْحَمْدُ للّهِ ِ الَّذِی خَلَقَ السَّمواتِ وَالْأَرْضَ».
7- (7) - «وَقَالُوا الْحَمْدُ للّهِ ِ الَّذِی».
8- (8) - «الْحَمْدُ للّهِ ِ الَّذِی وَهَبَ لِی».
9- (9) - «الْحَمْدُ للّهَ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ».
10- (10) - «الْحَمْدُ للّهِ ِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ».
11- (11) - «الْحَمْدُ للّهِ ِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ».
12- (12) - «الْحَمْدُ للّهِ ِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ».
13- (13) - «الْحَمْدُ للّهِ ِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَی کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ» «قُلِ الْحَمْدُ للّهِ ِ وَسَلاَمٌ عَلَی عِبَادِهِ» «وَقُلِ الْحَمْدُ للّهِ ِ سَیُرِیکُمْ».
14- (14) - «قُلِ الْحَمْدُ للّهِ ِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ».
15- (15) - «قُلِ الْحَمْدُ للّهِ ِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ».
16- (16) - «الْحَمْدُ للّهِ ِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمواتِ».
17- (17) - «الْحَمْدُ للّهِ ِ فَاطِرِ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ» و «وَقَالُوا الْحَمْدُ للّهِ ِ الَّذِی».
18- (18) - «الْحَمْدُ للّهِ ِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ» و «وَقَالُوا الْحَمْدُ للّهِ ِ الَّذِی صَدَقَنَا».

داستانی مفصّل و حکایتی بس عجیب دارد که از عهدۀ فقیر و مستمند و محتاج و نیازمند و جاهلی دردمند چون من ساخته نیست؛ دراین زمینه لازم است به کتب مربوطه مراجعه کنید و از انوار این آیات کریمه باطن خود را آراسته نموده، به طیّ منازل عرفان و مقامات عشق نایل شوید.

به قول عارف شیراز، شیخ مصلح الدین سعدی:

من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

تو مگر سایۀ لطفی به سر وقت من آری که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم

هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم

نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم

خاک بادا تن سعدی اگرش می نپسندی که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم

(سعدی شیرازی)

تفسیری دیگر بر «الحمد للّه
اشاره

تفسیر «کشف الأسرار» در جلد اوّل در نوبت سوّم ترجمۀ حمد گوید:

الحمد للّه : ستایش خدای مهربان، کردگار روزی رسان، یکتا در نام و نشان، خداوندی که ناجسته یابند و نادریافته شناسند و نادیده دوست دارند، قادر است بی احتیال، قیّوم است بی گشتن حال، در ملک ایمن از زوال، در ذات و نَعت متعال، لم یزل و لا یزال، موصوف به وصف جلال و نعت جمال، عجز بندگان دید در شناختن قدر خود و دانست که اگر چند کوشند نرسند و هر چه بپویند نشناسند و عزّت قرآن به عجز ایشان گواهی داد:

ص:124

وَما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ » (1)

[ یهودیان بر ضد پیامبر اسلام به سفسطه گری پرداختند چون ] آنان خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند،

به کمال تعزّز و جلال و تقدّس، ایشان را نیابت داشت و خود را ثنا گفت و ستایش خود، ایشان را درآموخت و به آن دستوی داد، ورنه که یارستی به خواب اندر بدیدن اگر نه خود گفتی خود را که الحمد للّه و در کلّ عالم که زهرۀ آن داشتی که گفتی الحمد للّه».

تو را که داند که تو را تو دانی، تو را نداند کس، تو را تو دانی بس، ای سزاوار ثنای خویش، وای شکر کنندۀ عطای خویش؛ کریما! گرفتار آن دردم که تو درمان آنی، بندۀ آن ثنایم که تو سزای آنی، من در تو چه دانم تو دانی، تو آنی که گفتی که من آنم - آنی.

حمد در دیدار نعمت و منعم

بدان که حمد بر دو وجه است:

یکی بر دیدار نعمت، دیگر بر دیدار منعم. آنچه بر دیدار نعمت است: از وی آزادی کردن و نعمت وی به طاعت وی به کار بردن و شکر وی را میان در بستن، تا امروز در نعمت بیفزاید و فردا به بهشت رساند، به قول رسول اللّه صلی الله علیه و آله :

أوَّلُ مَنْ یُدْعی الَی الْجَنَّهِ الْحَمّادُونَ ألَّذینَ یَحْمَدُونَ اللّهَ فیِ السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ. (2)

ص:125


1- (1) - انعام (6) : 91. [1]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 312/5، باب 20، حدیث 5954؛ [2]بحار الأنوار: 215/90، باب 7، حدیث 18. [3]

نخستین کسانی که به سوی بهشت فراخوانده می شوند، کسانی هستند که کارشان در هر حال، خوشبختی و سختی، سپاس خداوند بوده است.

این عاقبت آن کس که حمد وی بر دیدار نعمت بود.

امّا آن کس که حمد وی بر دیدار منعم بود به زبان حال گوید:

صنما! ما نه به دیدار جهان آمده ایم.

این جوانمرد را شراب شوق دادند و با شرم هام دیدار کردند تا از خود فانی شد، یکی شنید و یکی دید،به یکی رسید؛ چه شنید و چه دید و به چه رسید؟

ذکر حقّ شنید، چراغ آشنایی دید و با روز نخستین رسید، اجابت لطف شنید، توقیع دوستی بدید و به دوستی لم یزل رسید.

این جوانمرد، اوّل نشانی یافت بی دل شد، پس بار یافت همه دل شد، پس دوست دید و در سرِ دل شد، دو گیتی در سر دوستی شد و دوستی در سر دوست». (1)فیض، چه زیبا سروده است:

نشود کام بر دل ما رام پس به ناکام بگذریم از کام

چون که آرام می برند آخر ما نگیریم از نخست آرام

عیش بی غشّ به کام دل چون نیست ما بسازیم با بلا ناکام

آن که را نیست پختگی روزی گر بسوزد که ماند آخر خام

جاهلان نامها بر آورده عاقلان کرده خویش را گمنام

عاقلان را چه کار با نام است چکند جاهل ار ندارد نام

کوری چشم جاهلان ساقی! بادۀ جهل سوز ده دوسه جام

تا چو سر خوش شویم از آن باده بر سر خود نهیم اوّل گام

بگذریم از سر هوا و هوس عیش بر خویشتن کنیم حرام

(فیض کاشانی)

ص:126


1- (1) - تفسیر کشف الاسرار: 29/1 - 31. [1]

[الْأَوَّلِ بِلاَ أَوَّلٍ کَانَ قَبْلَهُ و الآخِرِ بِلاَ آخِرٍ یَکُونُ بَعْدَهُ]

آن وجود مبارکی که اول است، بی آن که که اوّلی پیش از او باشد و آخر است، بی آن که آخری پس از او باشد.

اوّل و آخر بودن خدا

لفظ اوّل و آخر در این دعای عظیم که همچون دریایی موّاج است، از قرآن مجید گرفته شده است.

هُوَ الْأوَّلُ وَاَلْآخِرُ وَالظاهِرُ و الْباطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ » (1)

اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به همه چیز داناست.

قرآن مجید که هر آیه اش، ظاهری و باطنی دارد و هر بطنی دارای هفت بطن دیگر است (2) با تمام معانی و حقایق و مفاهیم آسمانی و ملکوتیش بر خزانۀ بی نمونۀ حضرت حقّ، یعنی قلب پاک و دریای بی ساحل دلِ پیامبر تجلّی کرد و به همان صورت و سیرت به دوازده امام معصوم: منتقل شد که در این زمینه در دعای چهل و دوم «صحیفۀ سجادیۀ» به خواست حضرت دوست شرحی خواهد آمد.

ائمّۀ طاهرین علیهم السلام که جامع علوم الهی اوّلین و آخرین و واجد تمام کمالات انسانی و هر یک دریایی موّاج از علوم ملکوتی و ملکی بودند، با دعاها و روایات و

ص:127


1- (1) - حدید (57) : 3. [1]
2- (2) - عوالی اللآلی: 107/4، حدیث 159؛ [2] إنَّ لِلْقُرآنِ ظَهْراً وَ بَطْناً وَ لِبَطْنِهِ بَطْنٌ إِلی سَبْعَهِ أَبطُنٍ.

اخلاق و اعمال و اطوار قدسیّۀ خود به شرح و تفسیر آیات کتاب برخاستند و مدرسه ای کامل و جامع که در هر عصری پاسخگوی نیازهای دنیایی و آخرتی مردم باشد، از خود بجای گذاشتند.

در سورۀ مبارکۀ حدید که مفاهیم آیاتش اعجاب انگیز و تکمیل کنندۀ نفس، روشنگر قلب و جلا دهندۀ روح و آباد کنندۀ دنیا و آخرت انسان است، می خوانیم:

هُوَ الْأوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ و الْباطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ » (1)

اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به همه چیز داناست.

در توضیح کلمۀ اوّل و آخر، نتیجه و محصولی از آیات قرآن و دعاها و روایات و مباحث ارزندۀ حکمای بزرگ الهی و بیداران راه حقّ و عاشقان حضرت محبوب را در اختیار می گذارم، باشد که از این رهگذر بر نور معرفت ما و روشنی قلب و جانمان اضافه شود.

قبلاً باید دو مسألۀ زمان و مکان را در توجّه به جناب او، از ذهن پاک خود خالی کنید؛ زیرا:

زمان، پدیده ای است که همراه با اوّلین مخلوق ظهور کرده و چیزی جز حرکت قوّه به فعل و تبدیل واقعیّتی به واقعیّت برتر و امتدادی که دارای غایت و نهایت است نیست و این حرکت و امتداد، در پیشگاه حضرت او راه نداشته و ندارد.

و مکان عبارت است از جا و ظرف که تمام عناصر در آن جای گرفته یا از آن جا به جا می شوند. و این دو کلمۀ مبارکه از این دو حیثیّت خارج است؛ زیرا مفهوم هر دو بالاتر و برتر و جدای از هر چیزی است.

اوّل و آخر همانند ظاهر و باطن و همانند تمام اسما و صفات، دلالت بر ذات دارند؛ ذاتی که مستجمع جمیع صفات کمال است و در حقیقت صفاتی که عین

ص:128


1- (1) - حدید (57) : 3. [1]

ذات است؛ چرا که در آن جا ذات همراه با صفات نیست ؛ صفت همان ذات و ذات همان صفت است. این همه سخن برای باز شدن گل معرفت و نزدیک کردن حقیقت به ذهن است که گفته اند: «که در وحدت، دوئی عین ضلال است.»

وصف هر شیئی غیر از وصف دیگر اوست، مثلاً صفت علم در عالم یا صفت قدرت یا عدالت یا کرامت در همان شخص با یکدیگر متفاوت است، امّا در آن پیشگاه مبارک، جز وحدت حقّۀ حقیقیه چیز دیگری نیست، به قول بزرگ ترین عارف خانۀ خلقت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله ، یعنی علی علیه السلام :

وَکَمالُ الْإخلاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفاتِ عَنْهُ. (1)

و کمال اخلاص برای او منفی دانستن صفاتِ زاید بر ذات از اوست.

و به عبارت فارسی: صفات حضرت او همانند صفات موجودات که با موصوف خود ترکّب دارند نیست که صفت چیزی و موصوف چیز دیگر باشد. ذات او اوّل است، آخر است، علیم و حکیم و سمیع و بصیر و شاهد و خالق و رازق و... است و این همه همان حقیقت حقّۀ واحد است.

«نفی الصفات عنه» به این معنی است که: آن ذات مقدّس را چیزی و صفاتش را چیز دیگر ندانید که آن جا ترکیبی از موصوف و صفت نیست، بلکه ذات بسیط و هستی بی قید و شرط و نور بی نهایت در بی نهایت است و هر وصفی خود اوست نه صفتی عارض بر ذات.

اوّل است نه اوّلی که ما فرض می کنیم، آخر است نه آخری که ما تصوّر می نماییم. این اوّلیّت و آخریّت هیچ ارتباطی به زمان و مکان و سایر مسائل و برنامه هایی که در رابطه با موجودات است ندارد.

اوّل است، یعنی مبدأ تمام آثار ظاهری و باطنی است. و آخر است، یعنی مرجع

ص:129


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 1.

و منتهای همۀ آثار ظاهری و باطنی است، در حالی که اوّلی است ازلی و آخری است سرمدی؛ نه اوّلی که مسبوق به مبدئی باشد و نه آخری که متّصل به پایانی!

به قول حضرت صادق علیه السلام در جواب کسی که معنای آیۀ شریفۀ هُوَ الْأوَّلُ والْآخِرُ » (1)را از آن منبع فیض پرسید:

الأوَّلُ لا عَنْ أوَّلٍ قَبْلَهُ، وَلا عَنْ بَدْءٍ سَبَقَهُ و آخِرٌ لا عَنْ نِهایَهٍ کَما یُعْقَلُ مِنْ صِفاتِ الْمَخْلُوقینَ، وَلکِنْ قدیمٌ أوَّلٌ و آخِرٌ لَمْ یَزَلْ و لایَزالُ بِلا بَدْءٍ وَلا نِهایَهٍ، لا یَقَعُ عَلَیْهِ الْحُدُوثُ، و لایَحُولُ مِنْ حالٍ إلی حالٍ، خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ. (2)

اوّل است نه از اوّلی قبل از خود ونه از مبتدایی پیش از وجودش و آخر است نه از منتهایی، چنانکه دربارۀ مخلوفات فرض می شود، بدون مبدأ و منتها ازلاً و ابداً اوّل و آخر است، جایی برای حوادث و تحوّل از حالی به حالی در آن جا نیست؛ وجود مقدّسش آفرینندۀ هر چیزی است.

رسول الهی به پیشگاهش عرضه می داشت:

اللّهُمَّ أنْتَ الْأوَّلُ فَلَیْسَ قَبْلَکَ شَیْ ءٌ، وَأنْتَ الْآخِرُ فَلَیْسَ بَعْدَکَ شَیْ ءٌ. (3)

بار پروردگارا! تو اوّلی هستی که قبل از تو چیزی نیست و آخری هستی که بعد از تو چیزی وجود ندارد.

مولای عارفان و مؤمنان فرمود:

لَیْسَ لاِوَّلِیَّتِهِ ابْتِداءٌ وَلا لِأزَلِیَّتِهِ انْقِضاءٌ، هُوَ الْأوَّلُ لَمْ یَزَلْ، وَالْباقی بِلإ؛أجَلٍ. (4)

برای اوّلیت آن ذات مقدّس ابتدایی نیست و برای ازلیّت آن جناب پایانی نمی باشد، اوّلی است که همواره بوده و وجودی دائمی است که انتها ندارد.

امام مجتبی علیه السلام می فرماید:

الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی لَمْ یَکُنْ لَهُ أوَّلٌ مَعْلُومٌ، وَلا آخِرٌ مُتَناهٍ. (5)

سپاس آن ذاتی را که سرآغاز معلومی ندارد و وجودی را که برای او پایانی نیست. [ بوده و خواهد بود ].

عاشقان گر به دل از دوست غباری دارند گریۀ روز نما در شب تاری دارند

آب حیوان ببر ای خضر که ارباب نیاز چشم امّید به فتراک سواری دارند

ره ارباب محبّت به فنا نزدیک است سوزنی در کف و در پا دو سه خاری دارند

جان حقیر است مبر نام نثار ای محرم تو همین گوی که احباب،نثاری دارند

بندۀ خلوتیان دل خاکم کایشان به شهیدان غمت قرب جواری دارند

هر که را می نگرم سوخته یا می سوزد شمع و پروانه از این بزم کناری دارند

عرفی از صیدگه اهل نظر دور مشو که گهی گوشۀ چشمی به شکاری دارند

(عرفی شیرازی)

توحید در نهج البلاغه

امام علی علیه السلام در خطبۀ اوّل «نهج البلاغه» می فرماید:

اوَّلَ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ، وَ کَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدیقُ بِهِ، وَ کَمالُ التَّصْدیقِ بِهِ تَوْحیدُهُ، وَ کَمالُ تَوْحیدِهِ الْاِخْلاصُ لَهُ، وَ کَمالُ الْاِخْلاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفاتِ

ص:130


1- (1) - حدید (57) : 3. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 182/4، باب 2، حدیث 8؛ [2] معانی الأخبار: 12، حدیث 1.
3- (3) - بحار الأنوار: 317/90، باب 17؛ [3]مکارم الأخلاق: 308. [4]
4- (4) - نهج البلاغه: خطبۀ 162؛ [5]بحار الأنوار: 308/74، باب 14، حدیث 11. [6]
5- (5) - بحار الأنوار: 289/4، باب 4، حدیث 20؛ [7] التوحید، شیخ صدوق: 45، باب 2، حدیث 5.

ص:131

عَنْهُ، لِشَهادَهِ کُلِّ صِفَهٍ انَّها غَیْرُ الْمَوصُوفِ، وَ شَهادَهِ کُلِّ مَوْصُوفٍ انَّهُ غَیْرُ الصِّفَهِ. فَمَنْ وَصَفَ اللّهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ، وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنّاهُ، وَ مَنْ ثَنّاهُ فَقَدْ جَزَّاَهُ، وَ مَنْ جَزَّاَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ، وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ اشارَ الَیْهِ، وَ مَنْ اشارَ الَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ، وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ.

آغاز دین شناخت اوست و کمال شناختنش باور کردن او و نهایت از باور کردنش یگانه دانستن او و غایت یگانه دانستنش اخلاص به او و حدّ اعلای اخلاص به او نفی صفات (زاید بر ذات) از اوست، چه این که هر صفتی گواه این است که غیر موصوف است و هر موصوفی شاهد بر این است که غیر صفت است. پس هر کس خدای سبحان را با صفتی وصف کند او را با قرینی پیوند داده و هر که او را با قرینی پیوند دهد دوتایش انگاشته و هر که دوتایش انگارد دارای اجزایش دانسته و هر که او را دارای اجزاء بداند حقیقت او را نفهمیده و هر که حقیقت او را نفهمید برایش جهت اشاره پنداشته و هر که برای او جهت اشاره پندارد محدودش به حساب آورده و هر که محدودش بداند چون معدود به شماره اش آورده.

من تصوّر نمی کنم که درک و فهم علمِ باطن که در رأس آن توحید و خداشناسی است بدون مقدّمات لازم چنانکه به دورنمایی از آن در سطور قبل اشاره رفت میسّر باشد. رسیدن به حقایق الهیّه، به خصوص فهمیدن عمق مفاهیم و معانی بلند ملکوتی و از همه مهم تر صفات و اسمای حضرت محبوب، لازمه اش آراسته شدن به مسائل و برنامه هایی است که سالکان این طریق در کتب و مقالات خود بیان کرده اند که این حقایق چشیدنی است و هر کس لذّت آن را بیابد از خود فانی می شود و به بقای دوست اتّصال پیدا می کند و تا موانع و حجب از قلب و جان برداشته نشود و انسان با چشم دل به مشاهدۀ جمال نایل نگردد، به آنچه و به آن که باید برسد، نمی رسد.

ص:132

بسیاری از مردم دنیا را می بینید که دل به زخارف دنیا خوش کرده و جز شکم و شهوت و سرازیر و سر بالا رفتن و تمام وقت را صرف خانه و مغازه و مال و ثروت و خوردن و خوابیدن و شهوت رانی کردن، اهتمام و کاری ندارند و این عمر گرانمایه را با برنامه هایی معامله می کنند که سودی چشمگیر برای آنها ندارد،و اگر داشته باشد باید به وقت مردن بگذارند و بروند؛ یا دنبال حقیقت نمی روند، یا اگر بروند چون حقیقت را نمی چشند و از آن لذّت نمی برند، خسته می شوند و به سرعت آن را رها کرده، به کارهای مادّی باز می گردند. این همه نیست مگر بر اثر حجاب های خطرناکی که از امور محرّمه، چه مالی و چه اخلاقی و چه عملی، چهرۀ قلب و باطن و جانشان را پوشانده و این معنی نه تنها در مردم عادی به چشم می خورد، بلکه بعضی از طالبان علم و دانشجویان حوزه های علمیّه هم به آن حجاب ها دچارند. به همین خاطر می بینید که این گونه مردم به جایی نرسیدند و چون به مال و مسند و مقام دست یافتند ثروتمندشان قارون و حاکمشان فرعون،و عالم و فقیهشان بلعم باعورا شد.

عارف نامدار، ملّا مهدی نراقی، خطاب به ارواح و قلوبی که از چشیدن لذّت حقایق بازمانده اند، می گوید:

چرا آخر ای مرغ قدسی مکان جدا ماندی از مجمع قدسیان

چرا مانده ای دور از اصل خویش چرا نیستی طالب وصل خویش

چرا آخر ای بلبل خوش نوا به زاغان شدی همسر و هم صدا

غریب از دیار حقیقت شدی گرفتار دام طبیعت شدی

به قید طبیعت شدی پای بست فراموش کردی تو عهد الست

نبودی تو آن شاهباز جهان که در اوج وحدت بُدت آشیان

ص:133

نبودی تو آن طایر لا مکان که در صُقْع (1)، لاهوت بودت مکان

تو را بود پرواز در اوج عرش مقیّد چرایی به زندان فرش

(ملامهدی نراقی)

علم باطن

ملا نعیما طالقانی که از فلاسفۀ بزرگ اسلام است، در اواخر کتاب پرقیمت «اصل الاصول» می گوید:

«تحصیل دانشِ باطن بر اساس استعداد هر مکلّف و طاقتش، واجب عینی است.

دانشِ باطن، محض آراسته شدن درون به فضایل و پیراسته شدنش از رذایل است. البتّه مقدّمۀ این حرکت باطنی، نورانیّت ظاهر به آداب و رسوم و اصول و فروع شریعت و پاک بودن تمام اعضا و حرکات و افعال انسان از محرّمات شرعیّه است».

مبنا و ریشۀ این دانش، تحصیل اخلاق و فضایل و ملکاتی است که از اخبار و احادیث امامان معصوم و روش و سیرۀ آنان استفاده می شود. گر چه عقل در تحصیل و حصول معارف و عمل و کوشش، و به عبارت دیگر: حکمت عملیّه مدخلیّت دارد،ولی راه عقل راه تمام و برنامۀ جامع نیست؛ برای رشد و کمال و رسیدن به واقعیّات علمیّه و عملیّه باید عقل را با چراغ وجود اهل بیت عصمت:

نور و حرارت داد که در آن منابع الهیّه در هیچ زمینه ای هیچ گونه خطا و اشتباهی نیست و در این جهت لازم است به باب ایمان و کفر کتاب با عظمت «کافی» مراجعه

ص:134


1- (1) - صُقع: کرانه، گوشه، کناره.

کرد که در آن جا ائمّۀ طاهرین علیهم السلام هر چه خیر می باشد از هر چه شرّ است باز شناسانده اند.

مبنا و ریشۀ دیگر این علم، بر ریاضت های قانونی و خلوت شب و سحر و مجاهدات شرعیّه استوار است.

با این شرایط که نتیجه و ثمره اش پاکی باطن و ظاهر است، برای عارف سالک در سبیل حقّ،ترقّی به معارج ملأ اعلی و رهایی از مدارج ادنی حاصل می شود. در چنینن وضعی است که سالک آگاه، انس با معنویّت و قرب به مقرّبان پیدا می کند؛ اراده و همّتش از زینت حیات دنیا به عالم ملکوت رخ می کشد و عقلش به جای مصرف شدن در زخارف مادی به گرفتن فیوضات اخروی برمی خیزد.

خواسته هایش از اتّصال به علایق پست، قطع می گردد و خاطرش از تعلّق به امور دنیویّه آسوده می شود.

حالات دنیایی و مادّی حواسّ و قوایش ضعیف و برای گرفتن فیوضات ربّانیّه قوی می گردد.

با ریاضت و مجاهدت، شرّ نفس امّاره ای که او را به سوی خیالات واهیه می کشید از سر او برداشته می شود،تمام همّتش متوجّه عالم قدس و تمام شراشر وجود به جهان روح و انس متوجّه می گردد.

با خضوع و زاری، از حضرت ذوالجود و الفضل و واهب متعال درخواست می کند که تمام درهای رحمت را به روی دلش باز کند و قلب و سینه اش را به نور هدایت خاصّ که حضرتش به عنوان مزد ریاضت و جهاد وعده داده، روشن نماید، تا به مشاهدۀ اسرار ملکوت و آثار جبروت نایل آید و در باطنش حقایق عینیّه و دقایق فیضیّه به صورت کشف و شهود تجلّی نماید.

چون بعد از آن مقدّمات به این کشف پر فیض برسد، از عنایت و رحمت او به مقام انکشاف قوّۀ عاقله و سپس کشف قلبی،و آنگاه کشف روحی واصل شود». (1)و در این مقام است که آراسته به مفاهیم اسما و صفات حضرت محبوب شده و

ص:135


1- (1) - اصل الاصول : 175 - 176 .

به درک لذّت آن حقایق رسیده و با چشم دل به تماشای جمال موفّق شده است. در این وقت است که قرآن و روایات و معارف را آن چنانکه باید می فهمد و مصادیق آیات و روایات و معارف را آن طور که باید می بیند و به عین الیقینی که مطلوب همۀ عاشقان و عارفان بوده، می رسد.

در آخر این مقال دست نیاز به درگاه بی نیاز برداشته و به پیشگاه مقدّسش مناجات عرفی را زمزمه می کنم:

ای تو به آمرزش و آلوده ما وی تو به غم خواری و آسوده ما

رحمت تو کعبۀ طاعت نواز عدل تو مشّاطۀ عصیان طراز

لطف تو دلّالِ متاع گناه حلم تو بنشانده غضب را پناه

منفعلیم از عمل ناسزا گر همه نیک است بپوشان ز ما

عرفی از این نغمه زنی شرم دار عهد طلب بشکن و دل گرم دار

مصلحت کار چه دانیم ما بذر تمنّا چه فشانیم ما

(عرفی شیرازی)

ص:136

[«2»اَلَّذِی قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ و عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِینَ]

دیدۀ بینندگان از دیدنش ناتوان، و گمان وصف کنندگان از ستودنش عاجز است.

دیدۀ قاصر و فهم عاجز

می دانیم که رؤیت، رو به رو شدن چشم با شیء است، آنهم با شرایطی معیّن.

آنچه قابل رؤیت است، جسم و عنصر محدود به زمان و مکان و آراسته به دیگر شرایط مادّی است. در صورت فقد شرایط، مشروط هم که عبارت از رؤیت باشد ازدایرۀ تحقّق بیرون خواهد بود.

از طرفی این معنا بر همه کس روشن است که اعضا و جوارح ما در افعال و حرکات،مقیّد به قیود و محدود به حدودند. قدرت بدن یا قوّت روح یا مسألۀ زبان ویا نیروی شنوایی و یا بینایی و نیز قوّت فکر و قدرت عقل، همه و همه محدود و دارای اندازۀ معیّن و خلاصه دارای آغاز و انجام و عرصۀ خاصّی است.

از جهتی قدرت چشم و رؤیت آن بسیار محدود است، تا جایی که می دانیم اکثر مخلوقات، حتّی بعضی از آنها که مادّی هستند از دسترس رؤیت و تماشای او خارجند.

نفس، روح، جنّ، ملائکه، هوا، درد، نترون، الکترون، انواعی از میکرب ها و ویروس ها و ... در عین این که موجودند و عقلای تاریخ به وجود آنها یقین دارند،

ص:137

قابل رؤیت نیستند.

و از جهتی حضرت حقّ که شبیه چیزی در این دار وجود نیست و وجود مقدّسش در ذات و اسما و صفات بی نهایت در بی نهایت است، ما فوق همه چیز و خارج از شرایط رؤیت است.

بنابراین چشم از هر جهت محدود و وجود محبوب از هر حیث نامحدود، پس رؤیت او با دیدۀ سر تا ابد غیر میسور است.

به چند روایت مهم در این زمینه دقّت کنید:

عاصم بن حمید می گوید:

نظر حضرت صادق علیه السلام را دربارۀ طایفه ای از اهل سنّت که قائل به رؤیت حضرت او، حدّاقل در فردای قیامتند خواستم، حضرت فرمود:

خورشید (که حرارت خارجی اش تقریباً بیست میلیون درجه است و پاره ای از شعله هایش تا شانزده هزار کیلومتر ارتفاع دارد) جزئی از هفتاد جزء نور کرسی است و کرسی جزئی از هفتاد جزء نور عرش است و عرش جزئی از هفتاد جزء نور حجاب است و حجاب جزئی از هفتاد جزء نور پرده است؛ اگر این طایفه در گفتار خود راستگویند، بگو یک بار دیدۀ خود را در حالی که ابر نباشد، از نور خورشید پر کنند!! (1)عبداللّه بن سنان از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

خداوند، بزرگ و بلند مرتبه است؛ بندگان از وصفش عاجزند و راه به کنه عظمتش ندارند. دیده ها او را درک نمی کنند، ولی حضرت او مدرک دیده هاست. جنابش لطیف و خبیر است. به کیفیّت و مکان و زمان وصف نمی شود. چگونه به مسألۀ کیفیّت وصفش کنم که کیفیّت را او لباسی هستی

ص:138


1- (1) - التوحید، شیخ صدوق: 108، حدیث 3. [1]

پوشاند تا کیفیّت شد؛ کیف را به آنچه او کیفیّت داد شناختم! یا چگونه به محل توصیفش کنم و حال این که او خالق محلّ است تا محل، محل شد و من محل را به محلّیّت دادن او شناختم! یا به چه صورت حضرتش را به جهت وصف نمایم و به حیثیّت تعریف کنم، در حالی که حیث را او حیثیّت داد و من با حیثیّت بخشی به حیث از جانب او حیث را شناختم! او داخل هر مکان است و خارج از هر چیزی؛ دیده ها از دیدنش عاجزند و او دیده ها را می بیند؛ خدایی جز او نیست که او علیّ و عظیم است و لطیف و خبیر. (1)

محکمات و متشابهات

اشاره

کج فهمی بعضی از علمای اهل سنّت نسبت به آیات قرآن و نقل روایاتی در باب رؤیت در بعضی از کتب آنان - که اگر به میزان واقعی سنجش، حدیث سنجیده شود معلوم می گردد که آن روایات ساختگی و قلاّبی است - باعث شده مسألۀ رؤیت با چشم سر، البتّه در فردای قیامت نه در دنیا، مطرح شود و جزء عقاید آنان در آید، ولی ائمّۀ معصومین علیهم السلام که کشتی نجات و یکی از دو ثقلی هستند که رسول الهی صلی الله علیه و آله از خود به یادگار گذاشت، در برابر این عقیده با تکیه بر آیات قرآن و دلایلی حکیمانه ایستادگی کردند و هر گونه رؤیت با چشم سر، را چه در دنیا و چه در قیامت نفی نمودند و با براهین بسیار متقن، آن روایات را از مرحلۀ اعتبار و ارزش انداختند و تأویل نمودن آیاتی را که ظاهرش دلالت بر رؤیت دارد، آن چنان که خدا به آنان اجازه داده بود تعلیم یاران صدیق خود نمودند و در این زمینه فرهنگی غنی، از خود به پاسداری از حقایق الهیّه به جا گذاشتند.

هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ

ص:139


1- (1) - الکافی: 103/1، حدیث 12؛ [1]التوحید، شیخ صدوق: 115، حدیث 14. [2]

مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَهِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلّا أُولُوا الْأَلْبَابِ » (1)

اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشی از آن کتاب، آیات محکم است [ که دارای کلماتی صریح و مفاهیمی روشن است ] آنها اصل و اساس کتاب اند و بخشی دیگر آیات متشابه است [ که کلماتش غیر صریح و معانی اش مختلف و گوناگون است و جز به وسیلۀ آیات محکم و روایات استوار تفسیر نمی شود ] ولی کسانی که در قلوبشان انحراف [ از هدایت الهی ] است برای فتنه انگیزی و طلب تفسیرِ [ نادرست و به تردید انداختن مردم و گمراه کردن آنان ] از آیات متشابهش پیروی می کنند و حال آن که تفسیر واقعی و حقیقی آنها را جز خدا نمی داند. و استواران در دانش [ و چیره دستان در بینش ] می گویند: ما به آن ایمان آوردیم، همه [ چه محکم، چه متشابه ] از سوی پروردگار ماست. و [ این حقیقت را ] جز صاحبان خرد متذکّر نمی شوند.

آیات متشابه

از آیات زیر و نمونۀ آنها، به اسم آیات متشابه، نام می برند:

یَدُ اللّهِ فَوْقَ أیْدیهِمْ » (2)

قدرت خدا بالاتر از همۀ قدرت هاست.

الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی » (3)

ص:140


1- (1) - آل عمران (3) : 7. [1]
2- (2) - فتح (48) : 10.
3- (3) - طه (20) : 5. [2]

[ خدای ] رحمان بر تخت فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلّط است.

إلی رَبِّها ناظِرَهٌ » (1)

[ با دیدۀ دل ] به پروردگارش نظر می کند.

وَجاءَ رَبُّکَ » (2)

و [ فرمان ] پروردگارت برسد.

إنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ » (3)

زیرا اینان دیدارکنندگان [ پاداش و مقام قرب ] پروردگار خویش اند.

آری، آیات بالا و نمونۀ آنها در قرآن کریم تأویلاتی دارند که آن تأویلات در نهایت، هماهنگ با مفاهیم و معانی محکمات است؛ و این نوع تأویل، قدرتش در اختیار راسخان در علم است و بدون شک راسخان در علم به دلیل آیات قرآن، پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام و خوشه چینان از خرمنِ معرفتِ آنانند.

راسخان در علم

تفسیر با عظمت «نور الثّقلین» نزدیک به بیست و پنج روایت بسیار مهم، از جوامع حدیث نقل می کند و نیز نمونۀ این روایات در «تفسیر المیزان» آمده است که منظور از راسخان در علم، پیامبر وائمّۀ طاهرین علیهم السلام هستند. (4)امیر المؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه» می فرماید:

ص:141


1- (1) - قیامت (75) : 23. [1]
2- (2) - فجر (89) : 22. [2]
3- (3) - هود (11) : 29.
4- (4) - تفسیر نور الثقلین: 315/1، ذیل آیۀ 7 آل عمران؛ تفسیر المیزان: 69/3، ذیل آیۀ 7 آل عمران.

أیْنَ الَّذینَ زَعَمُوا أنَّهُمُ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ دُونَنا کِذْباً وَبَغْیاً عَلَیْنا، أنْ رَفَعَنَا اللّهُ وَوَضَعَهُمْ، وَاَعْطانا وَحَرَمَهُمْ، وَأدْخَلَنا وَأخْرَجَهُمْ. (1)

کجایند آنان که گمان دارند راسخون در دانشند و ما نیستیم؟ این گمان را با کذب و ستم بر ما، بر خود روا داشتند، از آن رو که خداوند ما را رفعت داد و آنان را پست کرد و دانش را به ما بخشید و از آنان منع کرد و ما را در حریم رحمت وارد و آنان را خارج کرد.

روی این حساب دانشمندانی که از اهل سنّت و جماعت با تکیه بر ظاهر آیات و پاره ای از روایات، ادّعای رؤیت حق را در قیامت یا در دنیا دارند، در ادّعایشان اشتباه کارند و مدّعایشان با محکمات قرآن که مفسّر متشابهات است و باتأویلات رسول خدا و ائمّۀ طاهرین علیهم السلام قابل تطبیق نیست.

رؤیت خدا به چشم دل

در صورتی که ظاهر به آداب شریعت آراسته شود و باطن، به نور معرفت و اخلاق حسنه و ایمان کامل منوّر گردد، چشم دل برای حقایق باز می گردد و هر قلبی به تناسب قدرت و قوّتش به تماشای جلال و جمال و عظمت و جبروت موفّق می شود.

تعبیر دیگر رؤیت،یقین است؛ یعنی انسان به جایی می رسد که درِ هر گونه شکّ و شبهه و ریب و تردیدی به روی دل، بسته خواهد شد و قلب نسبت به حقیقت به مرحله ای می رسد، آن گونه که چشم سر، اشیا و عناصر را می بیند.

در این زمینه به دو روایت زیر که در کتاب با عظمت «التوحید» آمده، توجّه کنید:

عَنْ عَبْدِاللّهِ بْنِ سِنانٍ، عَنْ أبیهِ، قالَ: حَضَرْتُ أبا جَعْفَرٍ علیه السلام فَدَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنَ الْخَوارِجِ فَقَالَ لَهُ: یا أبا جَعْفَرٍ أیَّ شَیْ ءٍ تَعْبُدُ؟ قال: اللّهَ، قالَ:

ص:142


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 144؛ [1]نور الثقلین: 315/1، حدیث 26. [2]

رَأَیْتَهُ؟ قالَ: لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشاهَدَهِ الْعِیانِ، وَلکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الْإیمانِ، لایُعرَفُ بِالْقِیاسِ، وَلایُدْرَکُ بِالْحَواسِّ، ولا یُشَبَّهُ بِالنّاسِ، مَوصُوْفٌ بِالْآیاتِ، مَعْرُوفٌ بِالْعَلاماتِ، لایَجُورُ فِی حُکْمِهِ ذلِکَ اللّهُ لاإِلهَ إلاّ هُوَ. قالَ: فَخَرَجَ الرَّجُلُ و هُوَ یَقولُ: اللّهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ. (1)

عبداللّه بن سنان از پدرش حکایت می کند: به محضر مقدّس حضرت باقر علیه السلام مشرّف شدم، مردی از خوارج بر آن جناب وارد شد و عرضه داشت: چه چیزی را عبادت می کنی؟ حضرت فرمود: خدا را؛ گفت: او را دیده ای؟ امام پاسخ داد؛ دیده های سر او را نمی بیند؛ دیدار او از طریق قلب میسّر است، آنهم قلبی که به واقعیّات و حقایق ایمانی آراسته باشد. وجود مقدّس او با قیاس به موجودات و قدرت حواسّ و تشبیه جنابش به ناس شناخته نمی شود؛ به آثار و نشانه های وصف شده؛ به علاماتی که در پهنۀ آفرینش است و به بساطی که از آن تعبیر به گردونۀ خلقت می کنند، شناخته شده؛ او در حکومتش جائر نیست؛ آری، خدائی که جز او خدائی وجود ندارد اوست.

خارجی در حالی که از خانۀ حضرت خارج می شد، زبانش به این آیه گویا بود:

اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ » (2)

خدا داناتر است که مقام رسالت را در کجا قرار دهد.

عن أبی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام قالَ: جاءَ حِبْرٌ إلی أمیرِالْمُؤْمِنینَ علیه السلام فَقالَ: یا أمیرَالْمُؤْمِنینَ! هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ حَینَ عَبَدْتَهُ؟ فَقالَ: وَیْلَکَ ما کُنْتُ اعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ. قالَ: وَکَیْفُ رَأَیْتَهُ؟ قالَ: وَیْلَکَ لاتُدْرِکُهُ الْعُیُونُ فی مُشاهَدَهِ الْاَبْصَارِ،

ص:143


1- (1) - الکافی: 97/1، حدیث 5؛ [1] التوحید، شیخ صدوق: 108، حدیث 5.
2- (2) - انعام (6) : 124. [2]

وَلکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الْإیمانِ. (1)

امام صادق علیه السلام می فرماید: دانشمندی از بزرگان یهود خدمت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: خدایت را به وقت عبادت دیده ای؟ فرمود: وای بر تو! خدایی را که ندیدم عبادت نکردم. پرسید: چگونه او را دیدی؟ فرمود:

چه خیال کردی؟ حضرت او با چشم سر دیده نمی شود؛ این قلب صاف و پاک است که با قدرت حقایق ایمانیّه وجود مقدّس او را مشاهده می کند.

به این نکتۀ ظریف نیز باید توجّه داشت که هر قلبی را در توجّه به حضرت او و درک حقایق ایمانی، ظرفیّتی است که برابر آن ظرفیّت، قبول کنندۀ نورِ جمال است؛ چنانچه بیش از قدرت قلب طلب شود، به آن طلب پاسخ ندهند که پاسخ به طلبِ خارج از توان و قوّت قلب، مساوی به باد رفتن هستی است، چنانکه «تفسیر المیزان» در آیۀ 143 سورۀ مبارکه اعراف، به این معنا به طور صریح اشاره کرده است. (2)

موسی و مسئلۀ رؤیت

وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ » (3)

ص:144


1- (1) الکافی: 97/1، حدیث 6؛ [1] التوحید، شیخ صدوق: 109، حدیث 6.
2- (2) ترجمۀ تفسیر المیزان: 329/8.
3- (3) اعراف (7) : 143. [2]

زمانی که موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با وی سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا! جمال با کمال ذات بی نهایتت را [ به قلب من ] بنمای تا تو را [ به رؤیت ویژۀ باطنی ] بنگرم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهی دید، ولی به این کوه بنگر اگر [ پس از جلوۀ من ] بر جای خود ثابت و برقرار ماند، تو هم مرا خواهی دید. چون پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را متلاشی نمود و موسی بی هوش شد، پس هنگامی که به هوش آمد گفت: تو منزّهی [ از این که مشاهده شوی، ] به سویت بازگشتم و من [ در میان مردم این روزگار ] نخستین باور کننده [ این حقیقت که هرگز دیده نمی شوی ] هستم.

البتّه اگر مسألۀ رؤیت و نظر انداختن را عرضه به فهم مردم عوام کنیم، بدون درنگ آن را حمل بر رؤیت و نظر انداختن به چشم می کنند، ولی این حمل صحیح نیست؛ زیرا ما شک نداشته و نخواهیم داشت در این که رؤیت: عبارت است از این که جهاز بینایی به کار افتد و از صورت جسم مبصّر، صورتی به شکل و رنگ آن برداشته و در ذهن رسم کند.

خلاصه این که عملی که ما آن را دیدن می خوانیم، عملی است طبیعی و محتاج به مادّۀ جسمی در مبصّر و باصر هر دو ؛ و حال آن که به طور ضرورت و بداهت از روش تعلیمی قرآن بر می آید که هیچ موجودی به هیچ وجهی از وجوه، شباهت با خدای سبحان ندارد، پس از نظر قرآن کریم، خدای سبحان جسم و جسمانی نیست و هیچ مکان و جهت و زمانی، او را در خود نمی گنجاند و هیچ صورت و شکلی مانند و مشابه او و لو به وجهی از وجوه یافت نمی شود؛ و معلوم است کسی که وضعش اینچنین باشد ابصار و دیدن به آن معنایی که ما برای آن قائلیم به وی متعلّق نمی شود و هیچ صورت ذهنیّه ای منطبق با او نمی گردد، نه در دنیا و نه در آخرت.

پس هدف موسی بن عمران هم از تقاضایی که کرد این نبوده، چون چنین درخواستی لایق مقام رفیع شخصی مثل او که یکی از پنج پیامبر اولواالعزم است، نبوده و موقف خطیری که وی داشته با چنین جهالت و غفلتی سازگار نیست. آری، تمنّای این که خداوند در عین این که منزّه از حرکت و زمان و مکان و نواقص مادّیّت

ص:145

است. خود را به انسان نشان دهد و به چشم انسان قدرتی دهد که بتواند او را ببیند، به شوخی شبیه تر است تا به یک پیشنهاد جدّی.

بنابراین به طور مسلّم اگر موسی علیه السلام ، در آیۀ مورد بحث، تقاضای دیدن خدای را کرده، غرضش از دیدن غیر این دیدن بصری و معمولی بوده و قهراً جوابی هم که خدای تعالی به وی داده نفی دیدنی است غیر از این دیدن؛ چه این نحو دیدن امری نیست که سؤال و جواب بردار باشد، موسی آن را تقاضا کند و خداوند دست رد به سینه اش بزند.

مراد از این رؤیت با توجّه به آیاتی که اثبات رؤیت می کند و آیاتی که نفی رؤیت می نماید و جمع بین این دو دسته آیات، قطعی ترین و روشن ترین مراحل علم است ،و تعبیر به رؤیت برای مبالغه در روشنی و قطعیّت آن است.

به عبارت روشن تر: در میانۀ معلومات ما معلوماتی است که اطلاق رؤیت بر آنها می شود و آن معلومات به علم حضوری ما است. مثلاً می گوییم: من خود را می بینم که منم؛ و می بینم که نسبت به فلان امر ارادت و نسبت به آن دیگری کراهت دارم؛ و می بینم که فلان چیز را دوست و فلان امر را دشمن دارم و می بینم نسبت به فلان برنامه امیدوار و آرزومندم. معنای این دیدن ها این است که من ذات خود را چنین می یابم و آن را بدون این که چیزی بین من و آن حایل باشد چنین یافتم و من خود ذاتم را یافتم که نسبت به فلان امر ارادت و محبّت دارد و فلان مرحله را کراهت و بغض می ورزد، امید و آرزو دارد و...

این امور نه به حواسّ محسوسند و نه به فکر، بلکه درک آنها از این باب است که برای ذات انسان حاضرند و درک آنها احتیاجی به استعمال فکر و یا حواسّ ندارد.

خلاصۀ امر این که: مقصودمان این است که من خود، ارادت، کراهت، حبّ و بغض و حقیقت و واقعیّت این امور را در نفس خود می یابم، نه این که از چیزی دیگر پی به وجود آنها برده و به وجود آنها استدلال می کنم.

ص:146

تعبیر از این گونه معلومات به رؤیت، تعبیری است شایع. این معنا که روشن شد اینک می گوییم: هر جا که خدای تعالی گفتگو از دیده شدنش کرده در همان جا خصوصیّاتی ذکر شده که از آن خصوصیّات می فهمیم مراد از دیده شدن خدای تعالی، همین قسم از علمی است که خود ما هم آن را رؤیت و دیدن می نامیم. مثلاً در آیۀ:

أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ * أَلاَ إِنَّهُمْ فِی مِرْیَهٍ مِن لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلاَ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحِیطٌ » (1)

آیا کافی نیست که پروردگارت [ با ظاهر کردن حقایق و دلایل ] بر همه چیز گواه است [ که تنها او آفریننده و بی نیاز است و غیر او مخلوق و از هر جهت نیازمند به اوست. ] * آگاه باش! که آنان نسبت به دیدار [ قیامت و محاسبۀ اعمال به وسیلۀ ] پروردگارشان در تردیدند. [ و ] آگاه باش! که یقیناً او به همه چیز [ با قدرت و دانش بی نهایتش ] احاطه دارد.

که یکی از آیات مثبتۀ رؤیت است، قبل از اثبات رؤیت، نخست اثبات کرده که خدا نزد هر چیزی حاضر و مشهود است و حضورش به چیزی و یا به جهتی معیّن و به مکانی مخصوص اختصاص نداشته، بلکه نزد هر چیزی شاهد و حاضر و بر هر چیزی محیط است، به طوری که اگر به فرض محال، کسی بتواند او را ببیند می تواند او را در وجدان خودش و در نفس خود و در ظاهر هر چیز و در باطن آن ببیند.

این است معنای دیدن خدا و لقای او، نه دیدن به چشم و ملاقات به جسم که جز با روبه رو شدن حسّی و جسمانی و متعیّن بودن مکان و زمان دیدار کننده و دیده شونده صورت نمی بندد.

در هر صورت خداوند متعال در قرآن، رؤیتی را اثبات کرده که غیر از رؤیت

ص:147


1- (1) - فصّلت (41) : 53 - 54. [1]

بصری و حسّی است، بلکه یک نوع درک و شعوری است که با آن، حقیقت و ذات هر چیزی درک می شود، بدون این که چشم و یا فکر در آن به کار رود؛ شعوری اثبات کرده که آدمی با آن شعور به وجود پروردگار خود پی برده و معتقد می شود، غیر آن اعتقادی که از راه فکر و استخدام دلیل به وجود پروردگار خود پیدا می کند، بلکه پروردگار خود را به وجدان و بدون هیچ ستر و پرده ای درک می کند و اگر نکند به خاطر این است که به خود مشغول شده و دستخوش گناهانی شده است که به ارتکاب آنها برخاسته. و این درک نکردن هم غفلت از یک امر موجود و مشهود است، نه این که علم به کلّی از بین رفته باشد. در هیچ جای قرآن هم آیه ای که دلالت کند بر زوال علم، دیده نمی شود بلکه همه جا از این جهل، به غفلت تعبیر شده که معنایش اشتغال به علمی دیگر و در نتیجه از یاد بردن اوست، نه این که علم به وجود او به کلّی از بین رفته باشد.

البتّه به طوری که از قرآن مجید استفاده می شود، این علم که از آن به رؤیت و لقا تعبیر شده تنها برای صالحان از بندگانش، آنهم در روز قیامت دست می دهد، همچنان که فرمود:

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَهٌ * إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَهٌ » (1)

در آن روز چهره هایی شاداب است؛ * [ با دیده دل ] به پروردگارش نظر می کند.

آری، قیامت ظرف و مکان چنین تشرّفی است، نه دنیا که آدمی در آن مشغول و پابند به پروریدن تن خویش و یکسره در پی تحصیل حوایج طبیعی خویشتن است.

دنیا محل سلوک و پیمودن راه لقای خدا و به دست آوردن علم ضروری به آیات اوست و تا به عالم دیگر منتقل نشود به ملاقات پروردگارش نایل نمی شود.

ص:148


1- (1) - قیامت (75) : 22 - 23. [1]

بنابر آنچه گذشت موسی علیه السلام در جملۀ:

رَبِّ أرِنی أنْظُرْ إلَیْکَ » (1)

پروردگارا! جمال با کمال ذات بی نهایتت را [ به قلب من ] بنمای تا تو را [ به رؤیت ویژه باطنی ] بنگرم.

از پروردگار متعال درخواست کرده که او را علم ضروری به مقام پروردگارش ارزانی بدارد، چون خدای تعالی قبلاً به وی علم نظری (پی بردن از آیات و موجودات او به خود او) ارزانی داشته بود؛ از این هم بیشتر و بالاتر او را برای رسالت و تکلّم که همان علم به خدا از طریق سمع است برگزیده بود؛ موسی می خواست از طریق رؤیت که همان کمال علم ضروری است نیز به او علم پیدا کند.

و قهراً وقتی مسألۀ رؤیت خدا به آن معنا که گفته شد در چند جای قرآن برای روز قیامت اثبات شد، نفی ابدی آن در جملۀ لن ترانی راجع به دنیا خواهد بود و معنایش این می شود: تا وقتی انسان در قید حیات دنیوی و به حکم اجبار سرگرم ادارۀ جسم و تن خویش و برآوردن حوایج ضروری آن است هرگز به چنین تشریفی مشرّف نمی شود، تا آن که به طور کلّی و به تمام معنای کلمه، از بدنش و از توابع بدنش منقطع گردد، یعنی بمیرد؛ و تو ای موسی! هرگز توانایی دیدن من و علم ضروری مرا در دنیا نداری، مگر این که بمیری و به ملاقات من آیی؛ آن وقت است که آن علم ضروری را که درخواست می کنی نسبت به من خواهی یافت.

مؤیّد این که گفتیم در این جا، برگشت نفی رؤیت به نفی طاقت و قدرت بر آن است، جملۀ وَلکِنِ انْظُرْ است که در آن نشان دادن خود را به موسی، تشبیه کرده به نشان دادن خودش را به کوه و فرموده: ظهور و تجلّی من برای کوه عیناً مانند

ص:149


1- (1) - اعراف (7) : 143. [1]

ظهوری است که من برای تو کنم ؛ اگر کوه با آن عظمت و استحکامش، توانست به حال خود بماند تو نیز می توانی تجلّی پروردگارت را تحمّل کنی.

بنابراین جملۀ وَلکِنِ انْظُرْ إلَی الْجَبَلِ ، استدلال بر محال بودن تجلّی نیست، به شهادت این که برای کوه تجلّی کرد، بلکه غرض از آن نشان دادن و فهماندن این معناست که موسی قدرت و استطاعت تجلّی را ندارد و اگر تجلّی خدا واقع شود او در جای خود قرار نمی گیرد؛ و خواسته است به وی بفهماند اگرتجلّی کنم وجودت به کلّی از بین می رود، همان طوری که دیدی کوه از بین رفت. (1)آری، دیدۀ دیده داران، درعین ظهورت تاب دیدنت را ندارد که این جا جای دیدن با چشم سر نیست و گمان و خیال بیداران با همۀ قوّت و قدرتی که دارد از بیان اوصافت عاجز است!

وصف هر چیزی در گرو تصوّر حقیقت ومفهوم واقعی آن چیز است، در صورت عدم تصوّر حقیقت شیئی، فقط می توان از طریق آثار و جلوات آن حقیقت، به آن حقیقت اشاره کرد.

مسئلۀ بیان اوصاف و اسمای حقّ برای مهمانان عالم خاک، مسئله ای بس مشکل و حقیقتی بس پیچیده است. ما اگر بخواهیم جناب حقّ را وصف کنیم باید بگوییم: به وصفت بر می خیزم آن چنان که خود به وصف خود دست زدی. و تازه این وصف هم گویی همراه با گدایی از حقایقی است که از خود او گرفته شده و حقیقت ذاتیِ آن حقایق، برما معلوم نیست، باید به همان اوصافی که به آنها خودش را وصف کرده وصفش کنیم، تا از مرحلۀ دنیا بگذریم و درآخرت به شرف تجلّی آن مفاهیم در قلوبمان مشرّف شویم. و تازه هر کس به همین اندازه هم با او آشنا شود سرمایۀ عظیمی کسب کرده و به حقایقی بس گران دست یافته و به کنار چشمۀ حقیقت رسیده و به اندازۀ تشنگی خویش از آن ماء عَذْب، سیراب شده است و اگر

ص:150


1- (1) - ترجمه تفسیر المیزان: 333/8، برگرفته شده و تلخیص شده از مطالب کتاب مذکور می باشد.

اینچنین نبود عقل ها به کار نمی افتاد و قفسۀ کتابخانه های جهان از قدیمی ترین دوران تا به امروز، از این همه کتاب حکمت و فلسفه و عرفان والهیّات پر نمی شد.

ما وقتی به وصف بسیار پر ارزش وصف کنندگان مراجعه می کنیم و به معارف پرقیمتی که درهزاران کتاب عارفانه و عاشقانه ثبت است نظر می اندازیم و ما حصل این همه تعریف و توصیف را با قرآن مجید می سنجیم و به این حقیقت و واقعیّتی که حضرت سجّاد علیه السلام اشاره فرموده، واقف می شویم.

«عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أوْهامُ الْواصِفینَ»

گمان و خیال بسیار پرقدرت عالمان، حکیمان، عارفان، عاشقان، زنده دلان، بیداران و همانان که سینۀ پاکشان تجلّی گاه محبّت و دانش توست، از وصف عاجز است که موجود ضعیف و محدود و ناتوان و مسکین و فقیر و نیازمند چگونه از عهدۀ وصف ذات بی نهایت در بی نهایت برآید!

آری، آن وصفی که جامع و مانع است همان است که از پیشگاه ربوبی خودت نسبت به خودت، رسیده است.

اگر کسی بخواهد او را بشناسد و در مقام توصیف و تعریف او برآید و به اندازۀ ظرفیّت این دنیا نسبت به جناب او عارف گردد، باید به آیات قرآن حکیم و دعاهای وارده از ائمّۀ معصومین علیهم السلام مراجعه کند و سال ها با بال اندیشه و عشق در فضای ملکوتی آن حقایق به پرواز آید و تن و جان به مدار ریاضت ها ببرد و از تمام محرّمات ظاهریّه و باطنیّه بپرهیزد و به حقایق اصولیّه و فروعیّه آراسته گردد، تا شاهد مقصود را آنهم در حدّ قدرت و ظرفیّت خود در آغوش بگیرد!

خداشناسی از راه طبیعت

این نکتۀ بسیار مهم را باید توجّه کرد که عجز واصفان از وصف حضرتش به هیچ

ص:151

عنوان نمی تواند ملاک توقّف ما از اندیشه و تفکّر در حقایق توحیدیّه باشد، به این معنا که بگوییم: چون زبان پرقدرت واصفان از وصفش عاجز است ما را نمی رسد که در آن عرصه حاضر شویم؛ ما باید به تماشای آثار، برای توجّه به وجود او بسنده کنیم؛ که این برنامه را خود حضرت او در قرآن مجید نپسندیده و به قول فیلسوف بزرگ شهید مطهّری در مقدّمۀ جلد پنجم «روش رئالیسم»:

«می گویند: قرآن راه شناخت خداوند را منحصراً مطالعۀ طبیعت با روش حسّی دانسته است. شکّی نیست که قرآن به مطالعۀ حسّی طبیعت دعوت می کند و اصرار فراوانی هم روی این موضوع دارد، ولی آیا قرآن، مطالعۀ طبیعت را برای حلّ تمام مسائلی که خود طرح کرده است کافی می داند؟!

در قرآن مسائلی از این قبیل مطرح شده است:

لیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ » (1)

هیچ چیزی مانند او نیست.

وَللّهِ الْمَثَلُ الْأعْلی » (2)

وصفات برتر و والا ویژۀ خداست.

لِلّهِ الْأسْماءُ الْحُسْنی » (3)

و نیکوترین نام ها [ به لحاظ معانی ] ویژۀ خداست.

الْمَلِکُ القُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبّارُ » (4)

همان فرمانروای پاک، سالم از هر عیب و نقص، ایمنی بخش، چیره و مسلط، شکست ناپذیر، جبران کننده.

ص:152


1- (1) - شوری (42) : 11.
2- (2) - نحل (16) : 60. [1]
3- (3) - اعراف (7) : 180. [2]
4- (4) - حشر (59) : 23. [3]

فأیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه » (1)

پس به هر کجا رو کنید آن جا روی خداست.

وَهُوَ مَعَکُمْ أیْنَما کُنْتُمْ » (2)

و او با شماست هرجا که باشید.

اینها همه مسائلی است مربوط به آن سوی مرز؛ چگونه ما از راه طبیعت شناسی به معرفت این مسائل نایل می گردیم! طبیعت شناسی قطعاً و مسلّماً ما را به علم و قدرت و حکمت آفرینندۀ جهان آگاه می کند، امّا در همین جهت نیز حدّ اکثر این است که ما را واقف می سازد به این که آفرینندۀ جهان، به کارهایی که در طبیعت انجام می دهد آگاه است و بر آنها تواناست، ولی قرآن در این جهت نیز معرفتی بالاتر از ما می خواهد و آن این که: او بر همه چیز بلا استثنا آگاه است و بر همه چیز بلا استثنا تواناست. چگونه از راه مطالعۀ در مخلوقات که به هر حال محدودند، به علم نامتناهی و قدرت نامتناهی واقف می شویم؟

حقیقت این است که مطالعۀ طبیعت ما را تا مرز ماورای طبیعت رهبری می کند.

این راه، جاده ای است که تا مرز ماورای طبیعت کشیده شده است و در آن جا پایان می یابد و فقط نشانی مبهم از ماورای طبیعت می دهد.

یعنی حدّ اکثر، اثر مطالعۀ طبیعت این است که بر ما روشن می کند طبیعت مسخّر و مقهور قوّه یا قوّه های مدیر و مدبّر و شاعر است، اما این که خود آن قوّه از جایی آمده یا نه، آیا ازلی و ابدی است، آیا واحد است یا کثیر، بسیط است یا متجزّی، جامع همۀ صفات کمال است یانه، علم و قدرتش متناهی است یا نامتناهی، آیا قدّوس و در حدّ اعلای تنزیه است و هرگونه نقص از او مسلوب است یا نه، آیا به هر طرف که برویم و به هر سو که بنگریم به طرف خدا رفته ایم و به سوی او

ص:153


1- (1) - بقره (2) : 115. [1]
2- (2) - حدید (57) : 4. [2]

نگریسته ایم، آیا او اوّل همه و آخر همه است؟ و امثال اینها...

اینها و مانند اینها که در قرآن مطرح است، پرسش هایی است که پاسخ آنها را، مطالعۀ در طبیعت نمی دهد، پس یا باید بگوییم: بشر راهی به درک و معرفت این گونه مسائل ندارد و صرفاً باید در برابر اینها کورکورانه معتقد باشد و یا اگر راهی هست آن راه، غیر راه دقّت و مطالعه در طبیعت است.

قرآن اینها را به عنوان یک سلسله درس ها القا کرده و از طرف دیگر به تدبّر و تفکّر در آیات قرآنی امر کرده است و از طرفی هم مطالعۀ طبیعت برای حلّ این معمّاها کافی نیست، پس ناچار راهی دیگر برای فهم این سلسله مسائل هست که مورد تأیید قرآن است». (1)

خداشناسی از راه عقل و فلسفه

اشاره

آن راه که به طور قطع مورد تأیید قرآن است و حتّی پیمودن آن راه را امر فرموده، راه عقل یا راه استدلال و فلسفه است که کامل تر از راه قلبی و علمی است و به عبارت دیگر: جامع تر از راه فطری و مطالعه در آثار طبیعت است.

مفهوم بیان حضرت سجّاد علیه السلام این است که:

وصف کنندگان هر چند با تمام وجود برای شناخت حقایق ماورای مرز، هر سه راه قلبی و علمی و عقلی را بپیمایند و در این زمینه به رشد و کمال مطلوب برسند و به چشیدن لذّت آن توحیدی که قرآن خواسته نایل آیند، باز چون دل و عقل و قلب آنان و آنچه کسب کرده اند محدود است، از وصف آن وجود مقدّس که ازلی و ابدی و دائمی و سرمدی و ظاهر و باطن و علیم و سمیع و خبیر و بصیر و... است عاجزند!!

آری، بسیاری از بزرگان دین و اندیشمندان ژرف بین و حقیقت جویان بی نظیر با

ص:154


1- (1) - اصول فلسفه و روش رئالیسم: 25/5 - 27، [1] با کمی تلخیص.

الهام گیری از قرآن و پیامبر و ائمّه علیهم السلام هر سه راه را در حدّ مطلوب طی کرده اند و به درک و فهم بسیاری از آیاتی که قبلاً ذکر شد موفّق گشته اند و در زمینۀ توحید و به عبارت دیگر الهیّات به معنای اخصّ، کتب گران بهایی از خود به یادگار گذاشته اند و براثر علم و معرفت پر ارزششان از خود چهرۀ ابدی ساخته اند؛ امّا در عین این همه، خودشان با کمال تواضع در نوشته های بسیار بلند فلسفی شان اقرار کرده اند که از وصف کامل و جامع آن حضرت عاجزند!

امیرالمؤمنین علیه السلام به نقل «احتجاج» طبرسی می فرماید:

دَلیلُهُ آیاتُهُ، وَوُجُودُهُ إثباتُهُ، و مَعْرِفَتُهُ تَوْحیدُهُ، و تَوْحیدُهُ تَمْییزُهُ مِنْ خَلْقِهِ، و حُکْمُ التَّمْییزِ بَیْنُونَهُ صِفَهٍ لا بَیْنُونَهُ عُزْلَهٍ، إنَّهُ رَبٌّ خالِقٌ، غَیْرُ مَرْبُوبٍ مَخْلُوقٍ، کُلُّ ما تُصُوِّرَ فَهُوَ بِخِلافِهِ. (1)

نشان دهندۀ او آیات اوست و هستی او اثبات اوست؛ و شناختن او همان یکی دانستن اوست؛ و یکی گرفتن او جدا کردن اوست از آفریده اش و لازمۀ این جدا کردن و تمیز دادن، جدایی در صفت است نه جدایی به معنی کناره گیری تا وجودش محدود شود؛ چون او خداوند و آفریدگار است نه آفریده شده، هر چه به تصوّر بیاید خدا غیر اوست.

شما وقتی به جملۀ آخر کلام بالا دقّت کنید، به عجز واصفان از توصیف او بیشتر واقف می گردید، در عین این که چنین شاهکارهایی در گفتارهای انبیا و ائمّه علیهم السلام به خصوص امام علی علیه السلام فراوان است که از هیچ فیلسوف و حکیمی سابقه نداشته و پس از او هم احدی به چنین توصیفاتی نسبت به حقّ دست نخواهد نیافت، در عین حال وجود مقدّس حضرت ربّ، برتر از آن است که کلمات بلند و مفاهیم عالی آن چنان که هست بتواند او را نشان دهد. این همه دورنمایی است که چشم قلب از

ص:155


1- (1) - الاحتجاج: 201/1؛ [1]بحار الأنوار: 253/4، باب 4، حدیث 7. [2]

پس زحمت مغز و رنج اندیشۀ هزارها حکیم و فیلسوف، با کمک گیری از کلمات پیشوایان معصوم و به خصوص آیات قرآن مجید، نظاره می کند!

برای آیات و علاماتی که دلالت بر وجود صانع می کند، همین قدر از اثر باقی می ماند که همراه مدلول خود به سوی وی متوجّه شده و پس از طیّ این مسافت، همین که نزدیک ساحت کبریای وی برسند، در برابر عظمت نامتناهی حق گنگ شده و غرق دریای حیرت و بهت شوند.

خداشناسی در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام

امام علی علیه السلام هفت روز پس از وفات رسول خدا و فراغت از جمع قرآن، خطبۀ عجیبی را انشا فرمود که در قسمت اول آن اینچنین در باب توحید دادِ سخن داد.

الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی أعْجَزَ الأْوْهامَ أنْ تَنالَ إلاّ وُجُودَهُ، و حَجَبَ الْعُقُولَ عَنْ أنْ تَتَخَیَّلَ ذاتَهُ فِی امْتِناعِها مِنَ الشَّبَهِ وَالشَّکْلِ، بَلْ هُوَ الَّذی لَمْ یَتَفاوَتْ فی ذاتِهِ، وَلَمْ یَتَبَعَّضْ بِتَجْزِئَهِ الْعَدَدِ فی کَمالِهِ، فارَقَ الْأشْیاءَ لا عَلَی اخْتِلافِ الْأماکِنِ، وَتَمَکَّنَ مِنْها لا عَلَی الْمُمازَجَهِ، و عَلِمَها لا بِأداهٍ لا یَکُونُ الْعِلْمُ إلَّا بِها، وَلَیْسَ بَیْنَهُ و بَیْنَ مَعْلُومِهِ عِلْمٌ غَیْرُهُ. إنْ قیلَ: «کانَ» فَعَلی أزَلِیَّهِ الْوُجُودِ، و إنْ قیلَ: «لَمْ یَزَلْ» فَعَلی تَأویلِ نَفْیِ الْعَدَمِ، فَسُبْحانَهُ و تَعالی عَنْ قَوْلِ مَنْ عَبَدَ سِواهُ، و اتَّخَذَ إلهاً غَیْرَهُ عُلُوّاً کَبیراً. (1)

سپاس و حمد و ثنا، وجود مقدّس «اللّه» را سزاست که اوهام را از این که جز وجود او را نایل شوند عاجز و زبون نموده و عقول را مانع گشته از این که ذات و حقیقت او را تصوّر کنند، از این جهت که از هرگونه شبه و شکلی ابا و امتناع دارد، بلکه اوست که هرگز در ذات خود تفاوت و اختلاف پیدا نکرده و

ص:156


1- (1) - التوحید، شیخ صدوق: 73؛ الأمالی، شیخ صدوق: 320، حدیث 8. [1]

به واسطۀ عروض تجزیۀ عددی در کمالش پاره پاره نشده است. از اشیا جدایی گرفته نه به طور اختلاف مکانی و از اشیا متمکّن شده و بر آنها تسلّط یافته نه به طور آمیزش و آنها را دانسته نه به واسطۀ ابزاری که بدون آن علم میسّر نشود، میان او و معلوم او علمی جز خودش نیست.

اگر گفته شود: بود، مرجعش این است که وجودش ازلی و غیر مسبوق است؛ و اگر گفته شود هرگز زوال ندارد، منظور نفی عدم و نیستی از ذات او بوده. پس ساحت او منزّه و بسی بلند است از سخن آنان که غیر او را پرستیده و جز او خدای دیگری گرفته اند.

سراسر این جملات حکمت و فلسفۀ الهی و برهان و استدلال می باشد. طیّ راه توحید با عقل و اندیشه است. فهم این جملات که نشانگر گوشه ای بسیار ناچیز از عظمت اوست کار قلب پاک و اندیشۀ تابناک است و این جملات دریایی موّاج از علم و معرفت و خزانه ای پرگنج از دانش و بصیرت و چراغی در نهایت پرفروغی برای رسیدن به حقّ است، در جملۀ اوّل و دوّم می گوید:

اندیشه ها از رسیدن به کُنه ذات، عاجز است، پس در این زمینه وصف نمی شود و عقول از تخیّل ذات، محجوب است چون شبه و شکلی ندارد!!

حقیقت معرفت، علم و اولیّت خداوند

دراین جملات سه مسألۀ فلسفی زیر توضیح داده می شود:

اوّل این که: معرفت حقّ سبحانه، به واسطۀ تصوّر ذهنی نبوده و واقعیّت خارجی او خود به خود و بی واسطه معلوم است، چرا که ذهن و وهم در آن پیشگاه مقدّس راه ندارد، ودر آن بارگاه عظیم جز زبونی و سرشکستگی مایه و سرمایه ای برایش نیست!

دوم این که: علم وی به اشیا به نفس وجود اشیا است نه به صور ذهنیّۀ آنها و به

ص:157

واسطۀ آلات و ادوات.

سوم این که: اوّلیّت و تقدّم او بر اشیا، تقدّم زمانی نبوده و به معنای اطلاق و عدم محدودیّت وجودی است.

پایۀ مسألۀ اوّل: روی صرافت و وحدانیّت محضۀ وجود حقّ گذاشته شده است؛ زیرا وجود صرف و خالص هیچ گونه تفاوت و اختلافی در ذات نخواهد داشت و چنین چیزی، دیگر مرتبۀ ذهن و خارج و خاصّیت این گونه و آن گونه نمی پذیرد، ودر این صورت وجود علمی غیر از وجود عینی نبوده و در وی موجود و معروف، یک حقیقت خواهد بود.

و پایۀ مسألۀ دوم: روی لازم صرافت و اطلاق وجود گذاشته شده که احاطۀ تامّه به همۀ اشیا بوده باشد؛ زیرا لازمۀ فرض مطلق با محدود این است که مطلق نسبت به محدود احاطۀ تامّه داشته و در داخل و خارج ذات وی حاضر بوده باشد و در این صورت همه چیز پیش وی روشن بوده و مانع و حاجبی نخواهد داشت و هر چیز به نفس وجودش معلوم وی خواهد بود نه با توسّط ابزار ادراک و حصول صورت علمیّه.

و پایۀ مسألۀ سوم: نیز روی اطلاق و صرافتِ وجود گذاشته شده؛ زیرا هر مطلقی که با محدودی ملاحظه شود، از هر طرف و من جمله از جانب قبل، به محدودِ مفروض احاطه خواهد داشت.

ذِعْلِب یمانی به امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه داشت: آیا خدای خود را دیده ای؟ فرمود:

وای بر تو ای ذِعْلِبْ! نمی شد خدایی را که ندیده باشم عبادت کنم. پرسید:

چگونه او را دیدی؟ پاسخ داد: ای ذعلب! او را با دیدۀ حسّی ندیده اند ولی

ص:158

دل ها او را به حقایق ایمان دیدند. (1)وای بر تو! خدای من از لطافت، لطیف ترین معنا را دارد و از این روی با معنای معهود لطف متّصف نمی گردد؛ و از عظمت و بزرگی، بزرگترین معنایش را دارد، لذا با مفهوم معهود عظیم و بزرگی متّصف نمی شود؛ از کبریا و بزرگی، بزرگترین مرتبۀ معنایش را دارد و از این جهت با کبر و بزرگی معهود، تعریف نمی گردد و از جلالت، جلیل ترین حقیقتش را دارد و دیگر با غلظت و سطبری متّصف نمی شود.

در عین این که برای شناخت او واجب است در راه فطرت و تماشای آثار و علوم عقلی و دقّت در معارف بسیار بلند اسلامی گام برداشت و به طور قطع گام بردارنده به واقعیّاتی بس عجیب در زمینۀ توحید می رسد، ولی باید دانست از منطقۀ عجزِ از وصف نمی توان بیرون رفت که این همه توصیف در عین این که در جای خود حقّ و حتم است باز توصیف موجود محدود و ضعیف و زبون، از وجود نامحدود و عزیز و رفیع و جلیل است!

عارف شبستری در کتاب گلشن راز چه نیکو سروده:

به نام آن که اوّل آن که آخر بنام آن که باطن آن که ظاهر

خداوند منزّه از همه عیب که عالم را پدید آورد از غیب

به هر وصفش که خوانی در شریعت همان و غیر از آنها کفر و بدعت

چه نتوان در صفاتش راه بسپرد چگونه پی به ذاتش می توان برد

چو در درک صفاتش وا بمانند چگونه درک ذاتش را توانند

چو بر درک صفاتش ره نیابند به درک کُنه ذاتش چون شتابند

ص:159


1- (1) - بحار الأنوار: 27/4، باب 5، حدیث 2؛ الکافی: 138/1، حدیث 4. [1]

بسی گفتند و گویند از صفاتش ولی عاجز همه از کُنه ذاتش

نبی گفته صفاتش هم ندانند که در این راه جمله جاهلانند

کسی که ظن برد گردیده واصل یقین او را نباشد هیچ حاصل

کمال معرفت شد ما عَرَفْناک ز آن گفته رسولش ما عَبَدْناک

هزاران قرن اگر صد علم خوانند صفاتش را نفهمند و ندانند

(عارف شبستری)

خداشناسی در کلام امام موسی بن جعفر علیه السلام

در پایان شرح جملۀ «وَعَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أوْهامُ الواصِفینَ» لازم است به حدیثی ناب و پرقیمت از کتاب با عظمت «توحید» اشاره شود:

محمّد بن أبی عُمَیر که از محدّثان بزرگ و راویان بنام است می گوید:

بر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام وارد شدم و عرضه داشتم: مرا توحید بیاموز، آن حضرت فرمود:

ای ابا احمد، در مسألۀ توحید از آنچه که ذات مقدّس خود او در قرآن مجید بیان فرموده، تجاوز مکن که باعث هلاکتت خواهد شد. بدان که: حضرت او واحد و احد و صمد است، نزاد تا ارث بگذارد و زاده نشد تا شریکش شوند، مصاحب و فرزند و شریک نگرفت، زنده ای است که نمی میرد، قدرتمندی است که عاجز نمی شود، قاهری است که مغلوب نمی گردد، بردباری است که عجله نمی کند، دائمی است که پایان ندارد، برقراری است که فنا در او نمی آید، ثابتی است که زوال ندارد، بی نیازی است که نیازمند نمی گردد، عزیزی است که ذلّت ندارد، آگاهی است که برای او جهل نیست، عادلی است که ظلم و جور ندارد، جوادی است که از بخل پاک است؛ اوست آن وجودی که عقول، قدرت درکش را ندارند و اوهام از رسیدن به حضرتش عاجزند و جوانب هستی از فهم ذاتش زبونند، مکانی او را در خود جای نمی دهد، دیده ها او را نمی بیند ولی او تماشاگر دیده هاست که لطیف و آگاه است؛

ص:160

چیزی مانند او نیست و او سمیع و بصیر است؛ در نجوای سه نفر او چهارمین آنهاست و در پنج نفر او ششمین، کنایه از این که همه جا حاضر است کمتر از اینها یا بیشتر فرقی نمی کند که همۀ هستی محضر اوست؛ او اوّلی است که ما قبل ندارد و آخری است که بعدی برای او نیست، قدیم است و غیر او مخلوقِ به دوران رسیده، از تمام اوصاف مخلوقات پاک و مبرّاست. (1)ما اگر او را به آنچه از خود او و انبیا و ائمّه علیهم السلام در وصفش در دسترس است وصف کنیم باز وصفی ناتمام است که ما حتّی با این همه معارف و دستوری که در شناختش داریم از وصفش عاجزیم ؛ ما باید بگوییم: همانی که در قرآن فرموده ای و همانی که در دعاهای اصیل در وصفت آمده، ولی این همه گوشه ای بسیار ناچیز از اوصاف بی نهایت در بی نهایت توست و آنچه از آن معارف نصیب فهم ماست به اندازۀ فهم ماست نه در خور شأن و قدر تو که ما با همۀ پیشرفتی که از ابتدای حیات تاکنون در دانش و بینش و فهم معارف و حقایق الهیّه، آنهم با کمک تو داشته ایم، از بیان حقیقتی از حقایق ذاتت عاجزیم که هر آنچه تو داری ما نداریم و هر آنچه تو هستی ما نیستیم، آن قدر هست که بانگ جرسی می آید و ما از پی آن بانگ باید کمال عبودیّت و بندگی وخضوع و خشوع در برابر آن ذات پاک نشان دهیم، تا همای سعادت به دام افتد و دیو شقاوت و بدبختی برای ابد از عرصۀ حیات ما رَجْم شود!

تا بدان طرّۀ (2) طرّار (3) گرفتار شدیم داخل حلقه نشینان شب تار شدیم

تا پراکندۀ آن زلف پریشان گشتیم هم دل آزردۀ آن چشم دل آزار شدیم

سر بسر جمع شد اسباب پریشانی ما تا سراسیمۀ آن طرّۀ طرّار شدیم

ص:161


1- (1) - بحار الأنوار: 296/4، باب 4، حدیث 23؛ التوحید، شیخ صدوق: 76، حدیث 32. [1]
2- (2) - طرّۀ: زلف، موی جمع کردۀ بر پیشانی.
3- (3) - طرّار: جیب بر.

آن قدر خون دل از دیده به دامان کردیم که خجالت زدۀ دیدۀ خونبار شدیم

هیچ از آن کعبۀ مقصود نجستیم نشان هر چه در راه طلب قافله سالار شدیم

دو جهان سود ز بازار محبّت بردیم به همین مایه که نادیده خریدار شدیم

سر تسلیم نهادیم به زانوی رضا که به تفسیر قضا فاعل مختار شدیم

دل بدان مهر فروزنده فروغی دادیم ما هم از پرتو آن مشرق انوار شدیم

(فروغی بسطامی)

ص:162

[«3»اِبْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً و اخْتَرَعَهُمْ عَلَی مَشِیَّتِهِ]

موجودات را به قدرتش آفرید؛ آفریدنی خوش نما و مخلوقات را به اراده اش ساخت، ساختنی زیبا.

خلقت آفرینش

در قرآن مجید دو بار کلمۀ بدیع ذکر شده:

1 - در سورۀ مبارکۀ بقره:

بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَی أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ » (1)

[ بی سابقۀ ماده، مدت و نقشه ] پدیدآورندۀ آسمان ها و زمین است. وهنگامی که فرمان به وجود آمدن چیزی را صادر کند فقط به آن می گوید: «باش». پس بی درنگ می باشد.

2 - در سورۀ مبارکۀ أنعام:

بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أنّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَهٌ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ و هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ » (2)

ص:163


1- (1) - بقره (2) : 117. [1]
2- (2) - انعام (6) : 101. [2]

[ او ] پدید آورندۀ آسمان ها و زمین است، چگونه او را فرزندی باشد؟! در صورتی که برای او همسری نبوده و همه چیز را او آفریده؛ و او به همه چیز داناست.

در تفاسیر قرآن و روایات و کتب مختلفۀ فلسفه و منابع لغت، در معنای بدیع آمده:

بَدْع به معنای پدید آوردن چیزی بدون سابقه و منهای مادّه و نمونه و شکل قبلی است و معنایش از عدم و نیستی به وجود آوردن نیست که عدم مایۀ هستی نمی باشد، بلکه معنایش این است که: موجود قبلاً وجود نداشت، ذات مقدّسی که مستجمع جمیع صفات کمالیّه است با قدرت و مشیّت و اراده اش آن را بدون مادّه و نمونۀ قبلی لباس هستی پوشاند.

به عبارت دیگر: این نقش شگفت انگیز آفرینش همانند نقش نقّاش که مسبوق به مواد و رنگ های گوناگون و قلم است نیست، بلکه دخیل در به وجود آمدن این همه نقش عجیب فقط و فقط اراده و مشیّت نقّاش هستی یعنی حضرت ربّ الأرباب و وجود مقدّس ذات ذوالجلال است.

امام باقر علیه السلام در تفسیر دو آیۀ گذشته به نقل کتاب باارزش «کافی» و تفسیر «نور الثّقلین» می فرماید:

إنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ ابْتَدَع الْأشْیاءَ کُلَّها بِعِلْمِهِ عَلی غَیْرِ مِثالٍ کانَ قَبْلَهُ، فَابْتَدَعَ السَّماواتِ وَالْأرْضَ وَلَمْ یَکُنْ قَبْلَهُنَّ سَماواتٌ وَلا أرَضُونَ. (1)

حضرت حقّ تمام اشیای جهان را بدون سابقۀ نمونه و مثالی با دانش و علمش به وجود آورد، آری، تمام آسمان ها و زمین ها را پدید آورد در حالی که قبل

ص:164


1- (1) - نور الثقلین: 100/1؛ [1]الکافی: 256/1، حدیث 2. [2]

از آنها چیزی نبود.

صدر المتألّهین در کتاب با عظمت «أسفار» می گوید:

وَ لَیْسَ الْإبْداعُ وَالْإنْشاءُ تَرْکیباً و لاتَأْلیفاً بَلْ تَأْسیساً وَإخراجاً مِنَ الْعَدَمِ إلَی الْوُجُودِ. (1)

ابداع و انشا، به وجود آوردن موجود از ترکیب و تألیف چند شئ نیست، بلکه به وجود آوردن موجود، بدون سابقۀ مادّه و مثال و شیء است؛ و در حقیقت پدید آوردن موجود است در حالی که قبل از وجود، چیزی نبوده و به چیزی تکیه نداشته و ریشه در برنامه و مسأله ای برایش نبوده است.

ابداع و انشا و اختراع چیزی جز به وجود آمدن موجود با علم و قدرت حضرت حقّ نیست ؛ و در حقیقت، اراده و مشیّت و ابداع و اختراع و فعل و انشای همان موجود است که به وجود آمده. و به بیان دیگر: موجودات آفرینش تجلّی اسمای و صفات او به صورت فعلند.

میر داماد که از شخصیّت های کم نظیر فلسفی شیعه است می گوید:

«ابداع، عبارت از خروج از جوف عدم صریح به متن وجود و ثبات در عالم دهر است». و در جای دیگر می گوید: «ابداع عبارت از ایجاد شیء غیر مسبوق به مادّت و مدّت است». (2)البتّه آنچه فعلاً مشاهده می شود، پدید آمدن اشیا با تکیه بر قاعدۀ ترکیب و تألیف است؛ و در حقیقت نظام موجودات نظام علّی و معلولی است و این مسألۀ هیچ منافاتی با ابداع و اختراع ندارد؛ زیرا تمام موجودات هستی وقتی به مادّۀ اوّلیّۀ خودش برگردانده شود، آن مادّۀ اوّل و ریشۀ اصلی موجود، بدون سابقۀ مادّه و مثال و منهای ترکیب و تألیف به وجود آمده و وجودش فقط و فقط تکیه بر اراده و مشیّت

ص:165


1- (1) - الاسفار الاربعه: 221/2. [1]
2- (2) - فرهنگ علوم عقلی: 5.

و اختراع و انشای حضرت حقّ دارد.

اسرار خلقت

اشاره

سر رشته و پدیدۀ خلقت و شروع و ابتدای آفرینش و به فرمودۀ حضرت سجّاد علیه السلام : ابداع و اختراع جهان هستی، از اسراری است که هنوز کسی موفّق به کشف آن نشده و به همین خاطر در این زمینه نظریّات گوناگونی از جانب اهل تحقیق بازگو شده است.

آنچه که در این مرحله مسلّم تمام متخصّصان فنّ است و در آن جای هیچ گونه بحث و جدل نمی باشد این است که:

این جهان پهناور و این میدان پر از عجایب و اسرار دارای نقطۀ ابتداست و وقتی بود که از این ماجرا هیچ خبری نبود و جز حضرت حقّ چیزی وجود نداشت و او بود که اراده کرد موجودات را به قدرت و عنایت خود ظهور دهد و دست به خلقت و آفرینش موجودات بزند، در حالی که برای هیچ موجودی در ابتدای به وجود آمدن، نظیر و مثلی و مادّۀ مسبوقی وجود نداشت، آنچه مسبوق به موجودات بود حق بود و بس. امّا این که چگونه خلقت به وجود آمد سرّی است که هیچ سرّی از آن خبر ندارد.

مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ » (1)

من ابلیس و نسلش را در آفرینش آسمان ها و [ در پدید آوردن ]،زمین و در آفرینش خودشان شاهد و گواه نگرفتم [ تا یاریم دهند ].

در کتاب «پیدایش و مرگ خورشید» آمده است:

«مسئلۀ پیدایش مادّه، اصولاً مسئله ای است که بیرون از قلمرو تحقیقات و

ص:166


1- (1) - کهف (18) : 51. [1]

تفکّرات ثمر بخش است؛ بایستی مادّه را مفروض و موجود پنداشت و از آن جا جریان آفرینش کاینات را تعقیب کرد»!

آنچه در قرآن مجید و روایات بسیار متین و گفتار دانشمندان بزرگ آمده، این است که: مصالح جهان خلقت، مایه های اوّل آفرینش، عبارت بودند از ذرّات دود و گاز، ولی دود و گاز چگونه پیدا شد؟ جوابش با اللّه است و احدی در این عالم از کیفیّت پیدایش آن خبر ندارد.

خلقت آفرینش در قرآن

« ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ » (1)

آنگاه آهنگ آفرینش آسمان کرد، در حالی که به صورت دود بود، پس به آن و به زمین گفت: خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند: فرمانبردار آمدیم.

خلقت آفرینش در روایات

امام علی علیه السلام در خطبۀ اوّل «نهج البلاغه» می فرماید:

فَرَفَعَهُ فی هَوءٍ مُنْفَتِقٍ، وَجَوٍّ مُنْفَهِقٍ، فَسَوّی مِنْهُ سَبْعَ سَماواتٍ. (2)

آنگاه خداوند آن کف را در هوای گشاده و فضای فراغ بالا برد و آسمان های هفتگانه را از آن کف ساخت.

و در جای دیگر می فرماید:

ص:167


1- (1) - فصّلت (41) : 11. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [2]

وَناداها بَعْدَ إذْ هِیَ دُخانٌ فَالْتَحَمَتْ عُری أشْراجِها. (1)

پس از آن که آسمانها به صورت دود بود و آن را برای شکل گرفتن ندا داد تا اجزائش زنجیروار به هم پیوست.

شارحان و مفسّران «نهج البلاغه» گفته اند:

بدون تردید مقصود از آب، آن مایع محسوس که می بینیم نیست، بلکه یک مادّۀ مایعی است که استعداد تحوّل به موادّ آسمانی و زمینی را داشته است.

عَنْ حَبَّهَ الْعُرَنیِّ قالَ: سَمِعْتُ عَلِیّاً علیه السلام ذَاتَ یَوْمٍ یَحْلِفُ: وَالَّذی خَلَقَ السَّماءَ مِنْ دُخانٍ و ماءٍ. (2)

حبّۀ عُرَنی می گوید:؛ شنیدم روزی علی علیه السلام بدینگونه قسم می خورد: به خدایی که آسمان را از گاز و آب آفرید!

عبداللّه بن سلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید:

آسمان دنیا از چه چیز آفریده شده؟ فرمود: از موج مکفوف، عرضه داشت:

موج مکفوف چیست؟ فرمود: آبی است راکد و ایستاده بدون اضطراب که در ابتدا دود و دخان بوده است. عرض کرد: راست گفتی ای محمّد. (3)در «تفسیر قمّی» در ضمن خبر خلقت آسمان است که: «دود به فرمان خداوند منجمد شد». (4)

ص:168


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 90. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 104/55، باب 8، حدیث 35؛ [2] کنز العمال: 169/6، حدیث 15235.
3- (3) - اسلام و هیئت: 260؛ بحار الأنوار: 246/57، باب 37؛ [3] قال: خُلِقَتْ من مُوجٍ مَکفوفٍ، قالَ: وما المَوْجُ المَکْفُوفُ قال: یا ابْنَ سَلامٍ ماءٌ قائمٌ لا اضطرابَ لَهُ وکانتِ الأصلُ دُخاناً، قال: صَدَقْتَ یا محمّد.
4- (4) - تفسیر القمی: 69/2، ذیل آیۀ 30 سورۀ انبیاء.
خلقت آفرینش در منابع علمی
اشاره

مادّۀ جهان از گازهایی که در فضا انتشار دارد آغاز گشته و از تراکم این گازها سدیم «مه رقیق» پدید آمده است.

نظریه دکتر گاموف در خلقت

دکتر گاموف استاد طبیعی دانشگاه واشنگتن می نویسد:

«جهان در ابتدای پیدایش مملوّ ازگازهایی بوده که در هوا پراکنده بوده است. این گازها از نظر تراکم و درجۀ حرارت به حدّی است که تصوّر آن برای ما امکان پذیر نیست». (1)عالم وجود انباشته از گازهای هلیوم، هیدروژن، ازت، اکسیژن، آرگون، گاز کربنیک، نئون، کریپتون، کزنون است که همگی در راه خدمت آماده می باشند (2) و تخلّفی از ارادۀ صاحب خلقت ندارند.

دلایل نجومی به وضوح بر این دلالت می کنند که ستارگان بی حساب آسمان و همچنین خورشید ما که درمیان آنها جای دارد نمی توانند همیشگی بوده باشند، بلکه احتمال دارد متجاوز از دو میلیارد سال پیش از گازهای سوزانی به وجود آمده باشند که تمام عالم را قبلاً فرا گرفته بوده است. (3)ستارگان در مراحل نخستین پیدایش و تکامل خود، کرات گازی رقیق و نسبتاً سردی هستند که در نتیجۀ انقباض ثقلی رفته رفته گرم تر می شوند.

در سپیده دم پیدایش جهان بایستی جرم ستارگان چنان رقیق بوده باشد که تمام

ص:169


1- (1) - قرآن و طبیعت: 21 به نقل از کتاب النجوم فی مسالکها.
2- (2) - نور دانش: 37.
3- (3) - سرگذشت زمین: 2.

فضایی راکه در برابر آنها وجود داشته پر کند و به این ترتیب گاز بهم پیوستۀ خاصّی را بسازد. (1)امیر المؤمنین علیه السلام در پانزده قرن قبل در خطبۀ اوّل «نهج البلاغه» مسئلۀ حرکت دخان و گاز را تا تبدیل به هفت آسمان شدن، برابر آخرین تحقیقات علمی و تجربی امروز چنین بیان می کند:

سپس خداوند سبحان با انشای جدیدی جوهای تیره و تار را که چهره اش بهم کشیده می نمود به تدریج و اندک اندک از هم گشود و باز کرد تا چهره اش باز شد. (2)ژرژگاموف در کتاب پر ارزش «یک، دو،سه، بی نهایت» می نویسد:

«وایتس زیکر توانست نشان بدهد که: ذرّات غبار رقیقی که در آغاز در تمام فضایی که امروز در اشغال سیّارات است پراکنده بوده است، در حدود مدّتی نزدیک به یک صد میلیون سال با هم جمع شده و سیّارات معدودی را که ما می شناسیم به وجود آورده اند». (3)ژرژگاموف در آخرین فصل کتاب «پیدایش و مرگ خورشید» می گوید:

داستان تکامل جهان از فضایی آغاز می شود که به صورت یکنواخت از مادّه ای که اندازۀ گرما و چگالی آن باور نکردنی است پر شده و در این مادّه عمل تبدّل هسته های عناصر با یکدیگر به همان آسانی صورت می گیرد که تخم مرغ در آب جوش می پزد. در این آشپزخانۀ ما قبل تاریخی جهان، اندازۀ عناصر مختلف و نسبت آنها به یکدیگر مقدّر گردیده و از همان جاست که فراوانی آهن و اکسیژن و کمیابی زر و سیم تعیین شده است.

ص:170


1- (1) - پیدایش و مرگ خورشید: 188.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 1.
3- (3) - یک، دو، سه، بی نهایت: 323.

در تحت تأثیر فشار شگرف این گاز فشردۀ داغ، جهان به گسترش آغاز کرده و در طول این مدّت انبساط جهان، چگالی و درجۀ حرارت مادّه به کندی در حال تنزّل بوده است.

در مرحلۀ معیّنی از این گسترش، گاز پیوسته بریدگی پیدا کرد و به صورت پاره ابرهای منظّم، مجزّای از یکدیگر، به بزرگی های مختلف درآمد و رفته رفته شکل این پاره ها به صورت منظّمِ گردی که همان شکل ستارگان است متبدّل گردید. (1)

نظریۀ سیبورک در خلقت

سیبورک در کتاب «عناصر جهان» می گوید:

«منظومۀ شمسی ما از تراکم گازهایی با حرکت گردبادی ایجاد شده است و چرخش سیّارات و خود خورشید بازماندۀ همان حرکت چرخشی است.» (2)بر اساس منابع اسلامی و مدارک علمی که برپایۀ تحقیقات تجربی است به این نکته واقف شدید که مادّۀ اصلی جهان توده ای از گاز یا به عبارت دیگر غبار، یا به اصطلاح قرآن مجید دخان بوده که خود این مادّۀ اصلی طبق آیات قرآن و جملۀ زیبای دعای اوّل صحیفه:

«اِبْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقِ ابْتِداعاً، و اخْتَرَعَهُمْ عَلی مَشِیَّتِهِ اخْتِراعاً»

و نظریات متقن علمی که توسّط دانشمندان با انصاف و روشندل اظهار شده تکیه بر اراده و مشیّت ناظم و حکیم و قادری دارد که احاطۀ علمی و قیّومی اش بر باطن وظاهر هستی حاکم است و لفظ زیبای «اللّه» معرّف ذات اوست که مستجمع جمیع صفات کمال است.

ص:171


1- (1) - پیدایش و مرگ خورشید: 224.
2- (2) - عناصر جهان: 178.

صاحبان عقل و درایت و خردمندان با وجدان و آنان که هستی و ریاضیّات عالی و فیزیک و هیئت را به دقّت مطالعه کرده اند، در برابر حضرت او خاضعند و به وجود مقدّس او عالمانه و آگاهانه اقرار دارند؛ زیرا آنان هنگامی که می بینند تمام اجزای عالم به وسیلۀ قوانین محکم ریاضی به یکدیگر مربوطند و ریاضیّات کلید فهم ظواهر طبیعت است، پی می برند که ناگزیر، اجزای عالم هستی را خردمندی به یکدیگر پیوسته و این خردمند «اللّه» است، او هستی بخش و ترتیب دهندۀ اجزای عالم هستی است که:

«اِبْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقِ ابْتِداعاً، و اخْتَرَعَهُمْ عَلی مَشِیَّتِهِ اخْتِراعاً»

نظریۀ آینشتاین در خلقت

آینشتاین می گفت:

«اگر به نظام درونی که عالمِ ما را اداره می کند اعتقاد قطعی نبود، برای علم پایه و اساسی وجود نداشت. این اعتقاد و جزم و یقین است که ما رابه کشفیّات علمی نایل می کند و همواره چنین خواهد بود.»

و باز می گفت: «بدون تردید هر بحث علمی دقیقی بر اساس عقیده ای شبیه به عقیدۀ دینی است، آن عقیده این است که عالم براساس عقل آفریده شده و ممکن است آن را فهمید.»

و در جملات زیباتری می گفت:

«زیباترین و عمیق ترین احساسی که ممکن است به ما دست دهد حسّ عرفانی است. اوست که تخم علوم واقعی را در دل ها می افشاند. کسی که از این حس بی خبر است، کسی که دیگر نمی تواند دستخوش حیرت شود، یا به حالت بهت زدگی درآید گویی مرده است. باید دانست که چیزی وجود دارد که ممکن نیست ما به کنه آن پی ببریم و به صورت بالاترین کمال ها و خیره کننده ترین جمال ها تجلّی می کند،

ص:172

حال آن که استعدادها و حواسّ محدود ما جز به درک مقدّماتی ترین و ساده ترین صور این کمال و جمال قادر نیستند، این دانش و این حس را باید در ایمان واقعی جستجو کرد.» (1)در جملات پر مغز آینشتاین سه مسئلۀ اساسی به چشم می خورد:

1 - عالم و این جهان هستی بر اساس عقل آفریده شده است.

2 - انسان با همۀ توان قلبی و عقلی در برابر حضرت او و عظمت و مقامش مبهوت و حیرت زده است.

3 - کنه ذات وجود مقدّس او برای کسی قابل درک نیست.

گویی آینشتاین که از طریق فیزیک و ریاضی و قدرت تفکّر به این سه مسئله رسیده به طور دقیق آثار اسلامی را مطالعه کرده بود؛ زیرا ما این سه واقعیّت را به وضوح در قرآن مجید و روایات و دعاها می بینیم:

قرآن در نزدیک به هزار آیه عقل را دعوت به دقّت در جریان شگفت انگیز هستی می کند، تا به این حقیقت برسد که نظام آفرینش بر پایۀ اراده و مشیّت و حکومت عقلِ مطلق و حکمت و علمِ بی نهایت است.

در ابتدای قطعۀ دوّم زیارت امین اللّه که حاوی بهترین و پرمعناترین مضامین است آمده:

اللّهُمَ إنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتینَ إلَیْکَ وَالِهَهٌ. (2)

خدایا دلهای آنان که در برابر عظمت و جلال تو خاضعند نسبت به وجودت غرق شگفتی است!

در آثار اسلامی و روایات معتبره آمده:

ص:173


1- (1) - راه تکامل: 118/2.
2- (2) - مفاتیح الجنان: زیارت امین اللّه.

در ذات و کنه حضرت او اندیشه نکنید که جز حیرت و سرگردانی و تعجّب و بهت، چیزی عاید شما نمی گردد، آن وجود پاک را باید از طریق اندیشه در اسما و صفات و آثارش شناخت که در این شناخت سود کامل دنیایی و آخرتی نصیب انسان می شود. (1)

نظریۀ جان آلدر در خلقت

جان آلدر که از دانشمندان بزرگ قرن بیستم است در کتاب پر ارزش «ایمان به خدا در قرن بیستم» می گوید:

«نه تنها حقیقت خلقت، بلکه جزئیّات خلقت نیز، اگر آنها را دقیقاً مورد مطالعه قرار دهیم، ما را به اعتقاد به وجود خدا رهبری می نماید.

مثلاً وجود حیات در کرۀ زمین را به نظر آورید، این حیات از کجا آمده و چگونه شروع شده است؟

تحقیقات و مطالعات عدّۀ بی شماری از علمای زمین شناس، این حقیقت را ثابت و مسلّم نموده است که مدّت های متمادی و بسیار طولانی، در زمین آثاری از حیات و زندگی نبود، همیشه پست ترین طبقات زمین را فاقد قوّۀ حیات یافته اند، تنها در جوف طبقاتی که نسبتاً در قرون و ازمنه نزدیک تشکیل یافته، مستحدثاتی یافت می شود که وجود قوّۀ حیات را در سطح زمین نشان می دهد. علاوه بر این طبقات سطح الأرضی قدیمی همه آتش فشان بوده و از موادّ آتش فشانی تشکیل یافته و نشان می دهد که در زمان تشکیل آنها، دنیا به قدری حرارت داشته که تمام صخره ها مایع و جاری بوده اند. در مقابل آن میزان حرارتی که صخره ها را مبدّل به مایع می نماید، هیچ گونه قوّۀ حیاتی قابل بقا نیست. پس از آنهم که زمین رو به برودت و سردی گذاشت، میلیون ها سال سپری شد تا موجودات و حیات بر سطح

ص:174


1- (1) - بحار الأنوار: 259/3، باب 9، حدیث 4؛ الأمالی، شیخ صدوق: 417، حدیث 3.

آن پدید آمد، ولی این موجودات ذی حیات از کجا آمدند؟!

برای جواب سؤال مذکور سه فرضیّه برای ما قابل تصوّر است:

فرضیّۀ اول این است که: حیات از اصل زمین پدید گردید و منشأ آن خاک است.

فرضیّۀ دوّم باید بگوییم: حیات خود به خود و بدون هیچ گونه عامل خارجی به وجود آمده.

سوّمین فرضیّه بر روی این عقیده استوار است که: حیات نتیجه و مولود منشأ جاویدان و سرمدی حیات یا خدا می باشد.

فرضیّۀ اوّل کاملاً منافی و مخالف کلیّۀ مقیاس ها و اصول طبیعت است. هر سلسله از سلاسل عالم خلقت و آفرینش می تواند سلسلۀ دیگری مشابه خود یا مادون خود به وجود آورد، نجّاری میزی می سازد، یا مردی طفلی به وجود می آورد و یا پرنده ای آشیانه ای می سازد، ولی هیچ امکان ندارد که میزی مرد نجّاری را بسازد، یا طفلی مردی را به وجود آورد و یا آشیانه ای پرنده ای را ایجاد نماید. با این وصف مشاهده می شود در عین این که ایجاد یک حیات به وسیلۀ یک قوّۀ مافوق، موافق و مطابق اصول و قوانین طبیعت می باشد، ایجاد یک سلسلۀ عالی تر و والاتر در عالم خلقت به وسیلۀ موادّ فاقد قوّۀ فعل و انفعال، از قبیل خاک و سنگ نیز کاملاً مخالف عقل و تجربه است. علاوه بر این، مشخصّات اشیای فاقد قوّۀ فعل و انفعال در طیّ قرن ها مورد دقیق ترین مطالعات واقع گردیده و نتایج آن ثبت و ضبط شده و مدلّل گردیده است که هیچ کدام از آنها واجد استعداد ایجاد حیات نمی باشد.

این موضوع ما را به سوی فرضیّۀ دوم می کشاند که می گوید: حیات خود به خود وجود یافت.

در جواب این فرضیّه باید گفت: علی رغم مجاهدات و مساعی بی شمار در اثبات این فرضیّه، به بهترین علمای دنیا ثابت شده است که ایجاد حیات به خودی خود و در تحت بهترین وسایل فنّی دارالتجزیه ها از دایرۀ امکان خارج می باشد.

ص:175

حیات در هر جا و همیشه به وسیلۀ حیات پدید می گردد و هیچ گاه به وسیلۀ دیگری به وجود نمی آید. تا آن جا که علم می تواند بطلان یک عقیدۀ باطلی را اثبات نماید، بر روی این فرضیّه نیز که می گوید حیات خود به خود پدید آمده خط بطلان کشیده است.

در این صورت، حیاتی که دراین کره یافت می شود و در همه جا به چشم می خورد از کجا پدید آمده و مبدأ و منشأ آنچه می باشد؟ قبلاً مشاهده نمودیم که حیات همیشه وجود نداشته است و نیز ثابت نمودیم که ایجاد آن به خودی خود و یا به وسیلۀ موادّ بی جان و غیر ذی روح، خارج از دایرۀ امکان بوده است ؛ بنابراین تنها یک جواب معقول و منطقی در جلو ماست و آن مبنی بر این است که حیات از یک منشأ حیات عالی تر و والاتر و غیر مرئی که تمام اطراف ما را احاطه نموده پدیدار گردیده است؛ این منشأ و مبدأ حیات را خدا می دانیم.

وقتی مشاهده می کنیم که حیات غیر مرئی می باشد، در آن صورت غیر مرئی بودن این منشأ حیات نیز اشکال مخصوصی نتواند داشت.

ما اجسام زنده را توانیم دید، ولی نمی توانیم حیات در وجود آنها را ببینیم؛ هنگامی که شخصی می میرد، هیچ نمی بینیم که چیزی از وجود وی خارج گردد، بدن وی در ظاهر پنج دقیقه بعد از مرگ عین همان است که پنج دقیقه قبل از مرگ بود، ولی ما می دانیم که حیات به طور کامل او را ترک کرده است؛ لذا این عقیده کاملاً قابل قبول و منطقی است که بگوییم همان گونه که خود حیات غیر مرئی است همان طور نیز منشأ و منبع آن غیر مرئی است.» (1)من نیاز بیشتری به توضیح این مسئله نمی بینم، این قدر هست که منابع اسلامی به خصوص قرآن مجید و منابع علمی و تحقیقی و تجربی می گویند:

مادّۀ اولیّۀ آفرینش توده ای عظیم از گاز بود و این گاز بر اثر فعل و انفعالاتی که

ص:176


1- (1) - ایمان به خدا در قرن بیستم: 16.

میلیون ها سال در آن به وجود آمده، تبدیل به این مجموعۀ شگفت انگیز شده که آن را جهان می نامند؛ و منشأ این همه عجایب بهت انگیز و عناصر پر از اسرار و این نظام متقن و با حساب با توجّه به هزاران استدلال منطقی و حکمت استوار، وجود مقدس اللّه و ذات اقدس حقّ است که انبیای گرامی و ائمّۀ طاهرین علیهم السلام و اولیای عظام و عرفای شامخ و کتب آسمانی و به خصوص قرآن مجید آن چنان که شایسته است او را معرّفی کرده و دستورهای حضرتش را که ضامن خیر دنیا و آخرت انسان است تبلیغ کرده و از آدمی خواسته اند در تمام زمینه های زندگی، بندۀ آن حضرت باشد.

وحشی بافقی، در وصف آن جناب گوید:

آن که به ما قوّت گفتار داد گنج گهر داد و چه بسیار داد

کرد به ما لطف ز لطف عمیم نادره گنجیّ و چه گنج عظیم

آن که از این گنج نشد بهره مند قیمت این گنج چه داند که چند

دخل جهان گشته مهیّا از این بلکه دو عالم شده پیدا از این

بود جهان بر سر کوی عدم بی خبر از وضع جهان قِدَم

بیند و گوید نه به چشم و زبان زو شده موجود همین و هم آن

(وحشی بافقی)

گوشه ای از جهان با عظمت خلقت

«بشر روی سوّمین سیّارۀ یک ستارۀ صغیر، واقع در کهکشانی به نام کهکشان داخلی زندگی می کند، مع ذلک آن چنان هوشمند است که می خواهد عظمت خیره کنندۀ تمام جهان را درک کند. نمودارهای زیر نشان می دهد که او تا چه اندازه در این کوشش خود موفّقیّت حاصل کرده است.

مسافاتی که در این جا داده می شود بر حسب سال نوری است، یعنی برای

ص:177

احتساب آن باید در نظر بگیریم که نور در هر ثانیه 186/000 میل معادل 300/000 کیلومتر می پیماید، با این حساب یک سال نوری بالغ بر شش تریلیون میل است.

مسافات این جهان های تو در تو از یکدیگر آن قدر زیاد است که هر طبقۀ فضایی به نوبۀ خود فقط لکّۀ خالی در میان طبقۀ دیگر فضا محسوب می شود. مثلاً منظومۀ شمسی که فضای نخست نامیده می شود در داخل فضای 2 تنها یک خال تلقّی می شود و همین طور فضای 2 در قبال فضای 3 تا آخر.

فضای 1 منظومۀ شمسی: خورشید هشت دقیقۀ نوری یا93 میلیون میل از زمین دور است و عرض آن فقط یک هزارم سال نوری است.

فضای 2 نزدیک ترین ستاره: این ستاره را که آلفاسنتوری نامگذاری کرده اند4/3 سال نوری از زمین فاصله دارد، یعنی هرگاه یک سفینۀ فضایی با سرعت یک میلیون میل در ساعت از زمین حرکت کند تقریباً سه هزار سال طول می کشد تا به این ستارۀ خیلی نزدیک برسد.

فضای 3 کهکشان داخلی: کهکشانی که زمین در داخل آن قرار دارد شبیه یک ظرف پر از ستاره و گاز و غبار است که 100/000 سال نوری فاصله دارد، ما بین 100 میلیون ستاره اش، خورشید زمین و ستارۀ آلفاسنتوری فقط یک نقطۀ نور در لبۀ خارجی این کهکشان مارپیچی به حساب می آید.

فضای 4 نزدیکترین کهکشان: این کهکشان را (آندرومدا) نام گذاشته اند و 2/2 میلیون سال نوری از کهکشان داخلی دور است، مع ذلک منجّمان آن را آن قدر نزدیک می دانند که به آن کهکشان خواهر نسبت داده و قسمتی از گروه کهکشان های داخلی تلقّی می کنند.

(آندرومدا) نیز به شکل مارپیچ است که در کناره های آن ستاره های جوان سکونت اختیار کرده و درون غلیظش را ستارگان قدیمی سوخته شده اشغال کرده اند.

ص:178

فضای 5 دورترین کهکشان ها: (کازارها) از تازه ترین اکتشافات علوم نجوم هستند، نزدیک ترین آنها با علامت 273 - c 3 در فاصله 2 میلیون سال نوری واقع است.

دورترین آنها که با علامت 147 - c 3 شناخته شده شش بیلیون سال نوری فاصله دارد.

تا این جا منجّمان معتقدند که تازه تا نیمۀ راه کنارۀ قابل رؤیت جهان با عظمت، پیش رفته اند و هنوز فضاهای نامکشوف دیگری را باید بیابند.» (1)کهکشانی که منظومۀ شمسی و کرات اطراف آن جزء کوچکی از آن به شمار می رود محیطش 950 کاترلیون متر است، در این کهکشان که ما به آن تعلّق داریم چندین نوع ستاره وجود دارد که بعضی از آنها به نام خورشیدهای آبی رنگ نورشان 50/000 بار شدیدتر و قوی تر از خورشید ما است. این کهکشان، پر از ستاره و پر از گاز و غبار است.

کهکشان ها و منظومه ها و صورت های فلکی نیز مثل زمین و مرّیخ و زهره که به دور خورشید می چرخند دور خود و دور کهکشان های بزرگتری نیز می چرخند.

برخی از این کهکشان ها با سرعت 200 کیلومتر در ثانیه دور خود یا دور فضای نامتناهی گردش می کنند.

تعداد کهکشان هایی که تاکنون شماره کرده اند از یک میلیارد تجاوز می کند. هر یک از این کهکشان ها ستارگانی دارند که از لحاظ عظمت هزاران برابر خورشید ما است، فقط کهکشانی که کرۀ زمین در آن قرار دارد یکصد هزار میلیون ستاره دارد.

در هر صورت پس از دوران های مختلف و فعل و انفعالات شگفت انگیز، نظام متقن آفرینش بدین صورت که هست به وجود آمد و در یک گوشۀ آن سیّاره ای به نام زمین در سایۀ اراده و مشیّت حقّ برای حیات موجودات آماده گشت.

ص:179


1- (1) - پیام آسمانی توحید، به نقل از مجلۀ نیوزویک 1964/5/25.

البتّه بیان و توضیح آماده شدن آب دریاها، به استعداد رسیدن خاک، تکوّن معادن، آراسته شدن زمین جهت زندگی و... مسائلی است که هر یک در خور کتاب جداگانه است و خوشبختانه در این زمینه ها کتابهای تحقیقی فراوانی نوشته شده که موضوعات هر کدام نمایش و نمودی از قدرت و اراده و مشیّت حضرت حقّ و حکمت و علم آن جناب است.

زمین پس از جدا شدن از خورشید طی قرون متمادی به سردی گرایید و در سطح آن قشری به وجود آمد که ابتدا نازک و به تدریج ضخیم شد، از آن پس نخستین پوستۀ آن تشکیل یافت و این قشر حایل بین موادّ مذاب درون زمین و اتمسفر و گاز موجود در جوّ شد.

زمین پس از سرد شدن منقبض گردید. چون هستۀ مرکزی زمین به حالت مَیَعان بود و مایع به علّت کاسته شدن درجۀ حرارت زودتر از جامد منقبض می شود، به این سبب هستۀ مرکزی آن از حجم پوسته یا قشر جامدش کوچکتر است و در سطح زمین چین هایی شبیه به چروک هایی که در سطح میوه های پلاسیده ظاهر می شود به وجود آمد.

بالای آن چین ها، نخستین برآمدگی های قشر خاکی یعنی خشکی ها و قارّه ها پدیدار گردید، گازها و بخارهایی که در جوّ زمین موجود بود چون حرارت آنها کاهش یافت سرد گشته و در هم متراکم و به حالت میعان درآمدند و به باران مبدّل و به روی زمین نازل و در فرورفتگی های قشر و پوستۀ زمین جمع شدند، در نتیجه اقیانوس ها و دریاها به وجد آمدند.

مقایسه ای که نسبت به بلندی برآمدگی های قشر زمین یعنی کوه ها با گودی دریاها به عمل آمده، معلوم گردیده عمق دریاها زیادتر از ارتفاع کوه های زمین است. بلندی مرتفع ترین کوه ها 8884 متر و گودترین دریاها 11521 متر است.

به ارادۀ آفریدگار توانا و مشیّت مطلقه و دور اندیش جهان آفرینش، بر سطح

ص:180

برونی زمین قشری از خاک برای پرورش گیاهان و تهیّۀ مواد خوراکی انسان و حیوانات و در درون آن سنگ ها و معادن فلزات جهت تمهید زندگی بنی آدم خلق شد و برای استفاده از این همه مواهب، عقل و درایت و اندیشه و فکر به او مرحمت فرمود.

برای زمین، هوا و خورشید و ماه و شب و روز و چهار فصل و گردش وضعی و انتقالی و انواع معادن و گیاهان و چشمه و جوی و رود و رودخانه و دشت و صحرا و باغ و بستان و گلستان و هزاردستان و هر چه برای پدید آمدن حیات لازم بود قرار داد و انسان را بر سر این سفرۀ کامل و جامع نشاند و جهت تربیت و رشد و کمال و خیر دنیا و آخرتش انبیا و ائمّه و قرآن فرستاد و وی را امر فرمود تا برخوردش را با انواع نعمت ها هماهنگ با قواعد الهی قرار دهد، تا صلاح و سداد و حکمت و عدالت بر زمین حکمفرما شود و خیمۀ حیات از فساد و افساد پاک بماند.

اسرار حیات از زبان کرسی موریسن

اشاره

با جمع شدن اسباب و علل، جهت پدید آمدن حیات بر صفحۀ خاک، مشیّت عاشقانه اش به ظهور این واقعیّت اسرارآمیز که تا ابد برای احدی روشن نخواهد شد تعلّق گرفت و حیات که پرتوی از امر حضرت او و شعاعی از هستی اوست ماهیّات امکانیّه را گرفت و جنب و جوش موجودات زنده از هر طبقه و نوعی در روی زمین آغاز شد.

کرسی موریسن که از دانشمندان بنام مغرب زمین است و قسمت های عمدۀ کتاب پر ارزشش: «راز آفرینش انسان» با معارف الهیّه مطابقت دارد، محصول تحقیقات بزرگترین دانشمندان جهان علم را همراه با نظریّات خودش در باب حیات بدین صورت در کتابش آورده:

حیات جاودانی است، ازمنه و اعصار بی حساب و عصور طبقات الأرضی

ص:181

سپری شده اند و حیات همچنان باقی است. (1)قارّه ها از زیر آب درآمده و در آب فرو رفته اند و آثار حیات پا برجا مانده است.

حیات، اعماق دریاها و سطح امواج و شن های ساحلی اقیانوس ها را با جود خود فرا گرفته است. (2)هر دفعه که دوره های یخ سپری شده و قسمتی از سطح زمین را آزاد کرده است، حیات بالفور جای آن را تصرّف نموده است.

هر وقت دورۀ یخبندان فرا رسیده و منطقه قطبی پیش آمده است باز حیات در برابر پیشرفت آن مقاومت به خرج داده و همچنان برجای مانده است.

کوهها از سطح پرچین و چروک زمین بیرون جسته، سطح کره را زلزله های هولناک درهم ریخته، قلل شامخۀ جبال در طیّ میلیون ها سال به تدریج شسته شده و طبقه به طبقه از بین رفته است، قارّه ها را آب شسته و به درون دریاها فرو برده و رسوبات سرزمین های عتیق همچو کفنی سپید کف اقیانوس ها را پوشیده است، با این حال حیات همچنان جاودانی و سرمد باقی مانده است.

حیات، ذرّات خاک را به مصرف می رساند و بنا به ناموس طبیعت هر روز شگفتی های تازه ایجاد می کند، امّا هر ذرّه را که به کار برده است در مسیر خود باقی می گذارد و می گذرد.

صخره های سپید «دوور» که از طبقات گچ و آهک و سنگ چخماق تشکیل شده است تاریخ گویایی از داستان زندگانی حیوانات دریایی و نباتات بحری و موجودات زندۀ ذرّه بینی قرون و اعصار متمادیه هستند. جنگل های سر سبز، ذغال

ص:182


1- (1) - برگرفته از آیۀ «وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِکْرَامِ»؛ «و تنها ذات باشکوه و ارجمند پروردگارت باقی می ماند .» الرحمن (55) : 27. [1]
2- (2) - برگرفته از آیۀ «ألا إنَّهُ بِکُلِّ شَئ مُحیطٌ»؛ «آگاه باش! که یقیناً او به همه چیز [ با قدرت و دانش بی نهایتش ] احاطه دارد.» فصّلت (41) : 54. [2]

سنگ و نفت و گاز، یادگار و باقی ماندۀ دورۀ فعّالیّت های ادوار گذشتۀ زمین اند که حیات به وسیلۀ آن نیروی آفتاب را اقتباس کرده و برای مصرف امروزی نوع بشر باقی گذاشته است!

همین میراث های گران بهاست که از حیث قیمت و ارزش ما فوق همۀ جواهرات عالم محسوب می شود و بشر را به درجات ما فوق حیوانی ارتقا داده است.

از کورۀ گداختۀ قشر زمین که در اوایل تکوین همۀ موادّ در آن ذوب می شد و به صورت نیم سوز و خاکستر در می آمد، حیات نیروی آفتاب رابه کار انداخته، ذرّات مرکّب آب را تجزیه کرد و کربن را در اسید کربنیک از اکسیژن جدا نمود و از مجموع آنها نیروی سوخت را در سراسر سطح زمین ذخیره نمود؛ همین سوخت است که اساس اوّلیّه و آلات و ادوات تمدّن بشر بوده و این همه شگفتی ها در جهان پدید نیامده است، مگر بر اثر آن که حیات قوای منتشر از خورشید را جذب و نگهداری کرده است. (1)حیات، بر اوضاع و احوال متغیّر آب و زمین و هوا غلبه کرده ودر هر گوشۀ دنیا، نبات یا حیوان ظاهر کرده است.

حیات در اشکال عدیده و مختلف خود از موجودات تک سلّولی تا ماهی ها و حشرات و پستانداران و مرغان هوا و از میکرب ها و انگل ها و حیوانات ذرّه بینی تا نباتات و جانوران و ماموت ها وانسان، در هر شکل و هیئتی باشد بر عناصر طبیعت

ص:183


1- (1) - برگرفته از آیات «وَسَخَّرَ لَکُمُ الَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ»؛ «و شب و روز و خورشید و ماه را نیز رام و مسخّر شما قرار داد، وستارگان هم به فرمانش رام و مسخّر شده اند.» نحل (16) : 12. « [1]وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ»؛ «از نشانه های [ ربوبیت و قدرت ] او شب و روز و خورشید و ماه است.» فصّلت (41) : 37. « [2]أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ»؛ «آیا ندانسته ای که هر که در آسمان ها و هر که در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم برای او سجده می کنند؟» حج (22) : 18. [3]

چیره می شود و آنها را وادار می کند از ترکیبات اصلی خود خارج شوند و به وضع و ترکیب جدیدی درآیند.

حیات، جانداران رنگارنگ و متنوّعی را از روی نمونه و قالب اجداد آنها به وجود می آورد و به آنها قدرتی می دهد که نسل های نامحدود دیگری را تا ابد به همان اشکال و قواره ها به وجود آورند.

حیات، بی نهایت کثیر التّوالد است تا حدّی که خود از مازاد توالد خویش تغذیه می کند، امّا در عین حال بر تعداد موالید، نظارت دقیق می نماید تا مبادا مخلوقات آن بیش از ظرفیّت زمین شود. فی المثل، هرگاه در امر توالد ملخ جلوگیری نشود در ظرف چند سال نسل نباتات و هر گونه رستنی را از زمین بر می اندازد و طولی نمی کشد که زندگی حیوانی در بالای سطح آب معدوم می شود.

حیات، پیکر تراش ماهری است که شکل و هیئت موجودات زنده را طرّاحی می کند، هنرمندی است که نقش هر برگ سبز یا تنۀ درختی را ترسیم می کند و گل ها و میوه ها و جنگل ها و بال و پر مرغان بهشتی را به انواع رنگ ها مزیّن می سازد.

حیات، رامشگری است که نغمه سرایی عشق را به مرغان آموخته است و در آوای مطّرد و خوش آهنگ حشرات، رمزی نهاده است که با هم راز و نیاز کنند.

این همه صداها و اصوات متعدّد که از حنجرۀ حیات بر می خیزد از قرقر غوکان در فصل بهار و قدقد مادرانۀ ماکیان تا نعرۀ غرورآمیز شیر و بوق و کرنای فیل، همه و همه مظهری از نوع احساسات و تأثّرات موجودات زنده است و از همه بالاتر صدای انسانی است که زیر و بم و تنوّع عجیب آن از اصوات سایر جانداران دلکش تر است».

به قول صائب:

سیاه مستی چشم از شرابخانۀ کیست عقیق چهره و لعل لب از خزانۀ کیست

ز خرمن که برون جسته است دانۀ خال غبار خط معنبر ز آستانۀ کیست

ص:184

ز خواب ناز نظر وا نمی کند نرگس زبان سبزۀ نو رسته در فسانۀ کیست

می صبوح که در جام صبح ریخته است سیاه مستی شب از می شبانۀ کیست

بهار، نسخه ای از پنجۀ نگارین است خزان میوۀ ده رنگ عاشقانۀ کیست

نظر به خوشۀ پروین سیه نمی سازد دل رمیدۀ مادر هوای دانۀ کیست

ز عشق نیست اثر در جهان نمی دانم که این همای سعادت در آشیانۀ کیست

چگونه مست نگردد جهان ز گفتارش حریم سینۀ صائب شرابخانۀ کیست

(صائب تبریزی)

[

کیمیاگری حیات

]

«حیات، تنها انسان را مسلّط بر انواع صداها ساخته و او را به استادی در جمع آوری الحان و ارتعاشات صدا برگزیده و در عین حال لوازم و مصالح کافی نیز در دسترس او نهاده است تا از این اصوات به صورتی خوش استفاده کند.

حیات، مهندسی ز بر دست است که طرح پای ملخ و مگس و عضلات ماهیچه و مفاصل و دستگاه خودکار قلب و سلسلۀ الکتریکی اعصاب کلّیّۀ جانوران و همچنین اعضای دستگاه عجیب دَوَران دَم همۀ موجودات زنده را او کشیده است.

سوسن صحرا را همین مهندس چیره دست طرح ریخته و تخم آن را به دست باد صبا به اطراف می افشاند، گل ها را هم او رسم می کند و گرد تناسلی آنها را به وسیلۀ حشرات از بوته ای به بوتۀ دیگر می رساند و آنها را بارور می کند.

حیات، کیمیاگری افسونکار است که به میوه ها طعم و به ادویه بو و به گلها عطر می بخشد!!

حیات موادّ جدیدی تدارک می کند که طبیعت از تهیّۀ آنها برای موازنۀ افعال خود و برای جلوگیری از تهاجم مادّۀ حیات عاجز مانده بوده است.

حیات، به پروانه ها و کرم های شب تاب تشعشع و نوری عطا می کند که در عشق

ص:185

بازی های شبانۀ آنها به کار آید و کیمیاگری حیات، متضمّن خیر و صلاح عالم هستی است؛ زیرا نه تنها به نیروی آفتاب، اسید کربونیک و آب را تبدیل به چوب و قند می کند، بلکه در ضمن این فعل و انفعال، اکسیژن زندگی بخش را برای تنفس جانداران تدارک می کند.

حیات، مورّخی داناست که تاریخ پیدایش خود را ورق به ورق در طیّ ازمنه و اعصار نوشته است و سرگذشت خود را در دل سنگ های خارا نقش کرده است و فقط چشم و دل بینا می خواهد که آن را درست بخواند و تفسیر کند. حیات، بارقۀ شعف و شوق زنده بودن را در وجود زندگان می تاباند.

برّۀ جوان با نشاط تمام می رود و فریاد شوق بر می آورد و خودش هم نمی داند برای چه این کار را می کند.

گونۀ طفل را افسونگر حیات رنگ می کند و از چشم او برق تلألؤ می ریزد و لب های نازک او را با تبسّم می گشاید. مادّه بدون حیات هرگز تبسّم نمی کند.

حیات، برای حفظ و پرورش مخلوقات خود مادّۀ غذایی فراوان در بیضه فراهم می کند و نوزادان را به قدر کافی تغذیه می کند که زندگی و فعّالیّت را آغاز نمایند.

همچنین در سینۀ مادران حسّی نهفته و ناگفتنی پرورش می دهد که برای نوزادان خود غذای کافی تدارک نمایند. حیات، خود موجد حیات است، حوایج آنی نوزادان را با شیر رفع می کند و احتیاجات آیندۀ آنان را پیش بینی می نماید. حیات عشق مادری را به دنیا آورده است و حسّ خانه و خانواده و عشق به وطن را به مردان عطا نموده و در راه همین عشق است که مردان می جنگند و جان فدا می کنند.

حیات، برای حفظ و حراست موجودات وسایل عدیده می انگیزد. از جمله مخلوقات خود را در مواقع خطر با الوان مختلف مخفی می کند، به آنها یاد می دهد که فرار کنند، پر می دهد که پرواز نمایند، وسایل تدافعی چون شاخ و دندان و

ص:186

چنگال می دهد که از خویشتن دفاع نمایند، حسّ شامّه و سامعه و باصرۀ آنها را تقویت می کند که گاهِ حمله یا دفاع آنها را یاری نماید.

حیات، گاهی به معصوم ترین حشرات، صورتی کریه و وحشتناک عطا می کند تا سایر جانوران از آن بترسند و به اوتعرّضی نکنند.

مادّه جز بر طبق قوانین و نظامات خود عملی انجام نمی دهد، ذرّات و اتم ها تابع قوانین مربوط به قوّۀ جاذبۀ زمین و فعل و انفعالات شیمیایی و تأثیرات هوا و الکتریسته هستند. مادّه از خود قوّۀ ابتکار ندارد و فقط حیات است که هر لحظه نقش های تازه و موجودات بدیع به عرصۀ ظهور می آورد. بدون وجود حیات عرصۀ پهناور زمین عبارت از بیابانی قَفْر (1) و لم یزرع و دریایی مرده و بی فایده می شد، مادّۀ بدون حیات، جامد و بی جنبش و حرکت است و تنها خاصیّت آن این است که حیات را به صورت جانداران مختلف متجلّی می سازد و سلسلۀ وجود زندگان را الی الأبد ادامه می دهد.

انسان هنوز نتوانسته است بفهمد که حیات عبارت از چیست؟ حیات نه وزن دارد و نه ابعاد و نه هیچ صورت هندسی؛ حیات دارای قدرت و نیروی زیاد است؛ زیرا ریشه های درختی که در حال رشد و توسعه است صخره های سخت را می ترکاند، درخت عظیمی را به وجود می آورد و آن را قرن های متمادی برخلاف اثرات جاذبۀ زمین سر پا نگاه می دارد.

هر روز هزارها خروار آب از زمین می کشد و آن را به صورت برگ و میوۀ درختان در می آورد. قدیمی ترین موجودات زنده در روی زمین، درختی است که پنج هزار سال از عمر آن گذشته و تازه این عمر طولانی به منزلۀ لحظه ای در حیات زمین می باشد.

حیات با کوششی تزلزل ناپذیر به کالبد مادّه جان می بخشد و در عین انجام این

ص:187


1- (1) - قَفْر: زمین متروک و بی آب و علف.

امر خطیر هیچ گونه تبعیضی قائل نمی شود و نه به حال چیزی دلش می سوزد و نه از انجام کاری احساس مسرّت و خوشحالی می کند.

با این حال، حیات اسّ و اساس هر گونه شعور و قوّۀ مدرکه در این عالم است و تنها از راه حیات است که ما با فهم ناقص خود به صنع خدای بی چون پی می بریم و اعمال او را ستایش می کنیم؛ حیات وسیله و دست آویزی است که مقاصد «عقل کلّ» را به موقع اجرا می گذارد؛ حیات جاوید و سرمدی است.» (1)آری، به قول حضرت زین العابدین علیه السلام :

«اِبْتَدَعَ بِقُدرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِداعاً، و اخْتَرَعَهُمْ عَلی مَشِیَّتِهِ اخْتِراعاً»

در حُسن رخ خوبان پیدا همه او دیدم در چشم نکو رویان زیبا همه او دیدم

در دیدۀ هر عاشق او بود همه لایق و ندر نظر وامق، عذرا همه او دیدم

دلدار دل افکاران غمخوار جگر خواران یاری ده بی یاران هر جا همه او دیدم

دیدم همه پیش و پس جز دوست ندیدم کس او بود همه او بس تنها همه او دیدم

آرام دل غمگین جز دوست کسی مگزین فی الجمله همه او بین زیرا همه او دیدم

(فخرالدین عراقی)

شناسایی و معرفت حق

در احادیث نبویّه آمده است:

أعْلَمُکُمْ بِاللّهِ أَخْوَفُکُمْ للّهِ. (2)

آگاه ترین شما به خدا، خائف ترین شما برای خداست.

ص:188


1- (1) - راز آفرینش انسان: 51.
2- (2) - بحار الأنوار: 344/67، باب 59؛ [1]تفسیر الصافی: 237/4، ذیل حدیث 28. [2]

«شناسایی و معرفت حقِّ اوّل، سه نحو متصوّر است:

1. معرفت ذات

2. معرفت صفات

3. معرفت افعال

درکتاب الهی؛ قرآن مجید از علم به ذات و علم به صفات و اسما و علم به افعال الهیّه بحث و گفتگو می شود و غایت خلقت انسانی و علّت غایی خلقتِ حقایق ملکوتی و موجودات واقع در مواطن غیب و سکّان ملأ اعلی، معرفت حقّ و عرفان جمال و جلال وجود مطلق است، همان معرفتی که اصل الاصول علم اعلی به شمار می رود.» (1)«نهج البلاغه» و «صحیفۀ سجادیه» و دعاها و معارف الهیّه همه و همه توضیح و تفسیری بر آیات کتاب خدا و به انضمام آثار عینی که در دایرۀ وجود است نشانی از ذات و توضیحی از اسما و تفسیری از افعال آن وجود مقدّس و ذات اقدس است و این همه برای برانگیختن عشق و معرفت در قلب انسان برای پیمودن راه او تا رسیدن به مقام وصال و منزل قرب و در افتادن در عرصۀ فنا و باقی شدن به بقای اوست.

امّا افسوس که اکثر مردم از حقایق الهیّه بی خبرند و به جای سفر به سوی دوست در ماتم شکم و شهوتند، از این وادی نور دورند و جملگی مست و مغرورند،نمی دانند منشأ این همه جنگ و نزاع و فساد وافساد، جدایی از اصل عالم و ریشۀ هستی یعنی حضرت اللّه است.

به قول عطار نیشابوری:

چه مقصود است ار چه دویدیم که از مقصود خود بویی ندیدیم

ص:189


1- (1) - رسائل فلسفی ملاّصدرا: 167.

بسی زاری و دلتنگی نمودیم بسی خواریّ و بی برگی کشیدیم

بسی در گفتگوی دوست بودیم بسی در جست و جویش ره بریدیم

گهی سجّاده و محراب جستیم گهی رندی و قلاّشی گزیدیم

به هر ره کان کسی گیرد گرفتیم به هر پر کان کسی پرّد پریدیم

(عطار نیشابوری)

ص:190

[«4»اخْتِرَاعاً ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَرِیقَ إِرَادَتِهِ و بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ لاَیَمْلِکُونَ تَأْخِیراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَیْهِ و لاَ یَسْتَطِیعُونَ تَقَدُّماً إِلَی مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ]

آن گاه، تمام آنها را در مسیر خواستۀ خود راهی نمود و در راه محبتش برانگیخت. قدرت پس رفتن، به جانب مرزهایی که آنان را از آنها پیش انداخت ندارند و توان پیش رفتن به سوی حدودی که آنان را از آنها پس انداخت ندارند.

هدایت تکوینی موجودات

اشاره

عناصر و موجودات کیهانی اعمّ از منظومه ها و کهکشان ها و سحابی ها و آنچه در آن دایره است به هدایت تکوینی در مسیر معیّن خود قرار گرفتند و قرار گرفتنشان در مسیر معیّن با حرکت معیّن و اثرگیری و اثردهی لازم و فعل و انفعالات با حساب دقیق، باعث پدید آمدن این نظام شگرف و آماده شدن پهنۀ هستی برای انواع موجودات زنده و غیر زنده شد.

قرآن مجید می فرماید:

قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی » (1)

گفت: پروردگار ما کسی است که به هر موجودی، آفرینش [ ویژۀ ] او را

ص:191


1- (1) - طه (20) : 50. [1]

[ آن گونه که سزاوارش بود ] به وی عطا کرده، سپس هدایت نمود.

تکوّن انواع معادن که در راه زندگی و حیات موجودات زنده سهم به سزائی دارند متّکی به هدایت تکوینی و ارادۀ ازلی حضرت حقّ و مشیّت حکیمانۀ آن ذات بی همتاست.

هدایت تکوینی گیاهان
اشاره

مسئلۀ شگفت انگیز گیاهان از دیگر مسائلی است که باید مورد توجّه قرار گیرد که چه ارتباطی بین دانۀ نباتی و خاک و آب و هواست و چه نیرویی است که دانه را تبدیل به درخت و گل و گیاه و این همه میوه های متنوّع و خوشمزه و دارندۀ انواع ویتامین و مناسب با بدن می نماید.

پاسخ تمام این مسائل یک کلمه است و آن عنایت و رحمت و لطف و هدایت و دلالت حضرت اوست، ورنه در دانه و خاک چه قدرتی و چه شعوری است که بتواند این همه نقش بدیع و صنع عجیب پدید آورد؟!

محقّقان و پژوهشگران و دانشمندان بزرگ این رشته در زمینه های زیر در باب گیاهان و نباتات و درختان چه بحث های جالب و چه تحقیقات حیرت انگیزی دارند که همه و همه نشان دهندۀ اتّصال گیاهان به مسئلۀ هدایت و رحمت حقّ است:

طرز ساختمان نباتات، طرز عمل وظایف الأعضایی نباتات، دخول مادّه، راههای ورود، موادّی که داخل گیاه می شوند، مکانیسم ورود آب، مکانیسم ورود اجسام محلول، مکانیسم ورود گازها، هدایت مادّه که از خارج آمده، هدایت مایعات، هدایت در زنبوری ها، هدایت در دستگاه های مختلف استوانۀ مرکزی، مصرف مادّۀ بی روح برای ساختمان پیکر گیاه، ترکیب نوری گلوسیدها، ترکیباتی که درپی ترکیب نوری صورت می گیرند، تولید گلوسیدها، تولید پروتیدها، تولید

ص:192

لیپیدها، پدیده های از هم پاشیدگی، هدایت موادّی که از متابولیسم حاصل شده اند، انرژی نورانی، انرژی شیمیایی، انرژی مکانیک، انرژی الکتریک، انرژی حرارتی.

این همه است که در پانزده قرن قبل وجود مقدّس حضرت زین العابدین علیه السلام در سپاس و تعریف از عنایت حقّ بیان داشته:

«ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَریقَ ارادَتِهِ، وَبَعَثَهُمْ فی سَبیلِ مَحَبَّتِهِ»

سبزی نباتات

گیاهان با هدایت حقّ، همراه با کمک خورشید، خاک، هوا و آب، اغلب به رنگ سبز آراسته می شوند تا جهان طبیعت به رنگی مطبوع و دل پسند درآید.

در کتاب «نشانه هایی از او » آمده است:

گردش در چمن افسردگی را می برد و دل را باز می کند، چرا؟ چون گیاهان اغلب رنگ سبز دارند؛ اگر همۀ گیاهان به رنگ سرخ بودند گردش در چمن، در باغ و جنگل فرح بخش نبود، بلکه برای اعصاب زیان داشت.

آیا اگر نباتات سیاهرنگ می نمودند افسردگی را می بردند، یا آن که دل مردگی می آوردند؟

آیا بشر در این هنگام تفریحگاهی داشت؛ آیا دلتنگی بشر دائمی نمی شد؟ آیا رنگ همۀ گیاهان اگر زرد می بود و منظرۀ پائیز همیشگی بود، بشر چه می کرد؟ اگر گیاهان همه سپید رنگ بودند، دیگر چشم صحیح و سالمی یافت می شد؟ شما نمی توانید برای مدّتی به بیابانی پر برف نگاه کنید، رنگ سپید برف چشم شما را می زند؛ پزشکان برای زندگی در برف عینک مخصوصی را برای چشم لازم می دانند.

ص:193

آیا اختیار رنگ سبز برای گیاهان در میان رنگ ها نشانۀ عقل و حکمت سازندۀ گیاهان نیست؟» (1)«اگر ماشینی به طور خود کار به کار خود ادامه دهد و مغز متفکّری در آن تصرّف نکند محصول آن کارخانه یک جور خواهد بود و بس.

اتومبیلی اگر به راه افتد و راننده ای نداشته باشد جز به یک سو نخواهد رفت، مگر نشیب و فراز زمین سیر و حرکت او را تغییر دهد.

از گوناگون بودن محصولات کارخانه تشخیص می دهیم که مغزی متفکّر آن را اداره می کند. از اختلاف سیر اتومبیل و پیچیدنش به این سو و آن سو، تندی و کندی آن، تشخیص می دهیم که اتومبیل تحت فرمان راننده ای عاقل قرار دارد.

اکنون به کارخانۀ خلقت و محصولات آن نظری می افکنیم و نمونه ای بسیار بسیار کوچک را که بیشتر با انسان ارتباط دارد در نظر می آوریم، به گیاهان می نگریم که برگ های سبزی دارند، ولی برگ های آنها هیچ کدام به یک شکل نیستند، برگ هر گیاهی شکلی مخصوص دارد.

سبزی برگ ها یک جور نیستند، اگر برگ این درخت را نزدیک آن درخت بگذاریم می بینیم در سبزی با هم اختلاف دارند.

عدد انواع میوه جات در عالم مشکل است به شمار آید، اقسام گل ها در جهان آن قدر بسیار است که به طور عادی در حساب نمی آید.

از یک میوه چندین جور موجود است، می گویند: در هند سیصد قسم «انبه» می باشد.

یکی از مهندسان کشاورزی می گفت: در باغ کشاورزی پاریس بیش از پنج هزار قسم انگور موجود است وآنها را با شماره معرّفی می کنند، مثلاً می گویند: انگور شمارۀ 1752.

ص:194


1- (1) - نشانه هایی از او: 67.

آیا کسی می تواند انواع یک سیب را بشمارد؟

آیا این تنوّع محصولات و گوناگون بودن فرآورده های کارخانۀ خلقت نشانۀ آن نیست که اراده ای متفکّر این کارخانۀ عظیم و پهناور را اداره می کند و هزاران سال است که این روش برقرار است؟» (1)

هدایت تکوینی حیوانات

داستان هدایت و راهنمایی حیوانات هم از عجایب فعل حضرت حقّ است، قرآن مجید در این زمینه می فرماید:

ما مِنْ دآبَّهٍ إلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ » (2)

هیچ جنبنده ای نیست مگر این که او مهارش را به دست [ قدرت و فرمانروایی خود ] گرفته است، مسلماً پروردگارم بر راهی راست است.

کرسی موریسن در کتاب «راز آفرینش انسان» به مناسبت مسئلۀ شعور، فصلی را به حیوانات اختصاص داده و نتیجۀ زحمات هزاران دانشمند را اینچنین بازگو می کند:

«پرندگان غریزۀ خانه و آشیانه دارند، چلچله ای که در رواق خانۀ شما آشیانه می سازد، در فصل زمستان به قشلاق می رود، امّا همین که طلیعۀ بهار آشکار شد به لانۀ خود بر می گردد.

در صورت سرمای دی ماه خیلی از پرندگان به سمت جنوب و نواحی گرمسیر پرواز می کنند و غالب آنها صدها فرسخ فاصله را در زمین و بر فراز دریاها می پیمایند، امّا هرگز راه خانه خود را گم نمی کنند.

ص:195


1- (1) - نشانه هایی از او: 72 - 73.
2- (2) - هود (11) : 56. [1]

کبوتری را در جعبۀ سر بسته بگذارید و مسافتی بسیار بعید آن را ببرید، همین که پای او را گشودید در هوا چرخی می زند و یکسر به سوی آشیانۀ خویش مراجعت می کند.

زنبور عسل در بحبوحۀ بادهای تند که تنۀ درختان و شاخۀ نباتات را به شدّت تکان می دهد و گرد و غباری تاریک در فضا ایجاد کرده است راه کندوی خود را به سهولت پیدا می کند.

حشرات ریز دارای چشم های ذرّه بینی هستند که میزان قدرت آنها بر ما مجهول است و عقاب ها و قرقی ها و کرکس ها صاحب چشم های دور بینی هستند که مسافات بعیده را با آن می بینند.

غالب حیوانات در شب ظلمانی راه خود را پیدا می کنند و به آسانی راه می روند؛ زیرا اگر چشمان آنها هم در تاریکی شب کند باشد اختلاف هوای اطراف جاده را درک می کنند و نور بسیار ضعیف ماورای قرمز که از سطح جاده می تابد چشم آنها را متأثّر می کند.

چشم جغد در ظلمات شب های تار، موش کوچکی را که در میان علف های صحرا می رود به آسانی می بیند.

ماهی معمولی که ما گوشت آن را می خوریم عدّۀ زیادی چشم های زیبا مثل چشمان خود ما دارد که پیوسته برق می زند و دلیل آن این است که: هر یک از این چشم ها نور افکن های برّاقی دارد و اجسام را به صور اصلی در مردمک منعکس می سازد، از این نور افکن ها در چشم انسانی تعبیه نشده است؛ آیا تعبیۀ این نور افکن ها به واسطۀ آن بوده است که قوّۀ مُدر که و شعور ماهی اسکالوپ کم است؟

تعداد چشم جانوران این دنیا از دو تا هست تا چند هزار و کیفیّت دید آنها هم با یکدیگر به کلّی متفاوت است.

ص:196

زنبور عسل گل های رنگارنگ را به شکل و رنگی که می بینیم نمی بیند، بلکه آنها را به وسیلۀ نور ماورای بنفش مشاهده می کند و این نور خود بر زیبایی و جلوۀ گل ها بسی می افزاید.

زنبوران کارگر در کندوی عسل، حجره ها و دهلیزها را به اندازه های مختلف می سازند: حجره های کوچک مخصوص کارگران و حجره های بزرگتر مخصوص زنبورهای نر، در حالی که ملکه ها احتمالاً در حجره های اختصاصی قرار می گیرند.

ملکه تخم های عقیم خود را در حجرۀ مخصوص زنبوران نر می گذارد، در حالی که تخم های بار آور را در حجره های مخصوص مادّه ها و ملکه ها می ریزد، کارگران که همان زنبوران مادّۀ تغییر شکل یافته هستند از مدّت ها پیش انتظار ظهور نسل جدید زنبوران را می برند و غذای نوزادان را که عبارت از موم و عسل است تدارک می کنند و برای آنها می جوند، امّا همین که زنبوران نر و مادّه نزدیک موقع تکامل خود می رسند آن وقت عمل جویدن غذا را برای آنها موقوف می کنند و عسل را به حال طبیعی به آنها می خورانند، زنبوران مادّه که به این کیفیّت پرورش می یابند بعدها همان زنبوران کارگر می شوند.

امّا برای زنبوران مادّه که در حجرۀ ملکه هستند غذا را تا آخر کار همچنان می جوند و به خورد آنها می دهند و همین زنبورها هستند که تبدیل به ملکۀ کندو می شوند و تخم های بار آور می گذارند.

سگ به وسیلۀ قوّۀ شامّه تشخیص می دهد که چه حیوانی از نزدیکی های او گذشته است.

همۀ حیوانات دارای حسّ سامعۀ بسیار دقیق وحسّاس هستند که قوّت شنوائی آن خیلی بیش از حسّ سامعۀ محدود و ضعیف انسانی است.

یک قسم از عنکبوت های آبی، لانۀ گردی شبیه به توپ از تارهای خود می سازد و آن را به جسمی بسته، در زیر آب می اندازد، سپس خود بر سطح آب آمده موهای

ص:197

زیر شکم خود را پر از هوا می کند و به زیر لانه رفته، هوا در آن می دمد و در واقع آن را باد می کند و آن قدر این عمل تکرار می شود تا لانۀ او مثل توپ باد کرده می شود،آن وقت در این لانه تخم می گذارد و بچّه های خود را بزرگ می کند و به این وسیله آنها را از خطرات هوایی محفوظ می دارد.

این عمل عنکبوت متضمّن یک سلسله اقدامات دقیق عملی از نسّاجی و مهندسی گرفته تا ساختمان و عملیّات دریایی می باشد!!

ماهی آزاد، سال ها در دریا زیست می کند و سپس به رودخانه ای که از آن جا به دریا آمده بر می گردد و عجیب تر آن که از حاشیۀ رودخانه بالا رفته و به نهری که خود سابقاً در آن متولّد شده است می رود.

قوانین دولتی راجع به ساحل رودخانه ها هر چه می خواهد باشد و قوانین مزبور فرضاً هم در یک ساحل رودخانه سهل تر از ساحل دیگر باشد، ولی ماهی آزاد فقط به تبعیّت از شعور باطنی خود به همان ساحل می رود که محلّ نشو و نمای او بوده است.

هرگاه ماهی آزادی را که به سمت علیای رودخانه می رود از مسیر خود منحرف ساخته و آن را در نهری غیر از آن که موطن اوست بیندازید خود او این اشتباه را درک می کند و با جریان آب بر می گردد و سپس بر علیه جریان شنا کرده و خود را به نهر اصلی خویش می رساند.

امّا از قضیّۀ ماهی آزاد عجیب تر و غامض تر، قضیّۀ مارماهی است؛ این حیوانات عجیب همین که به مرحلۀ رشد رسیدند و در هر رودخانه و برکه در هر گوشۀ عالم باشند به طرف نقطه ای در جنوب جزایر برمودا حرکت می کنند و در آن جا در اعماق ژرف اقیانوس تخم می گذارند و در همان جا می میرند، آن عدّه از مار ماهی ها که از اروپا می آیند هزاران میل مسافت را در دریا می پیمایند تا به این نقطه می رسند.

بچّه های مار ماهی که هنگام تولّد از هیچ کجای عالم خبری ندارند و فقط خود را

ص:198

در صحرائی بی پایان از آب دیده اند، شروع می کنند به مراجعت و موطن اصلی خود و پس از عبور از دریاهای بی پایان و غلبه بر طوفان ها و امواج و جزر و مدها دوباره به همان رودخانه یا برکه ای که والدین آنها از آن جا آمده اند بر می گردند، به طوری که همۀ آبروها و دریاچه های جهان همیشه پر از مار ماهی است، این مارماهی های جوان پس از آن که با زحمات و مشقّات فراوان خود را به موطن اصلی رساندند در آن جا نشو و نما می کنند و چون به سنّ رشد رسیدند بر طبق همان قوانین مزبور و لاینحلّ به نزدیکی جزایر برمودا بر می گردند و این دور و تسلسل را از سر می گیرند.

این حسّ جهت یابی و بازگشت به موطن از کجا سرچشمه گرفته است؟ هرگز تاکنون هیچ مار ماهی از سواحل آمریکا در آب های اروپا دیده نشده و هیچ مار ماهی اروپایی هم در سواحل آمریکا شکار نشده است. برای آن که مار ماهی اروپایی وقت کافی برای رسیدن به جزایر برمودا و پیمودن عرصۀ دریاها را داشته باشد دورۀ رشد آن را به یک سال و گاهی هم بیشتر بالا برده است. آیا ذرّات سلّول هایی که با هم جمع شده و بدن مار ماهی را به وجود آورده اند دارای حسّ جهت یابی بوده و قوّت اراده ای هم برای انجام آن داشته اند؟

حیوانات در ظاهر دارای یک قسم حسّ استداراک یا تلپاتی (1) هستند. اگر پروانۀ مادّه ای را در کنار پنجرۀ اطاقتان بگذارید علائم خفیفی از خود پخش می کند، پروانۀ نر از مسافتی بسیار دور که انسان، مشکل می تواند باور کند این علائم را می گیرد و جواب آن را پس می فرستد و شما هر چه سعی کنید که اختلالی در این خبرگزاری ایجاد کنید محال است موفّق شوید!!

آیا این وجود ضعیف، دستگاه فرستنده با خود دارد، یا پروانۀ نر در کنار آنتن

ص:199


1- (1) - تلپاتی: کلمه ای فرانسوی است به معنای انتقال فکر، انتقال حسیات، ارتباط فکری میان دو نفر از راه دور.

شاخ های خود دستگاه گیرنده دارد؟

جیرجیرک، بال ها یا پاهای خود را بهم می مالد و صدای آن در شب های صاف و آرام تا یک کیلومتر می رسد.

این آقای جیرجیرک برای صدا کردن جفت خود ششصد تن هوا را به حرکت در می آورد و خانم جیرجیرک هم با یک وسیلۀ دیگر فیزیکی، جواب معاشقات او را به گرمی می دهد.

اگر جوجۀ پرنده ای را از آشیانه خارج کنید و در محیطی دیگر آن را بپرورانید همین که به مرحلۀ رشد و تکامل رسید خود شروع به ساختن لانه به سبک و طریقۀ گذشتگانش خواهد کرد. آیا اعمال مشخّص و متمایزی که از انواع مخلوفات صادر می شود همه اتّفاقی و بر سبیل تصادف است، یا عقل و شعوری کلی باعث صدور آنهاست؟»

جواب تمام سؤالاتی که در این زمینه ها شده در جملات زیبای دعا آمده:

«ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَریقَ ارادَتِهِ، وَبَعَثَهُمْ فی سَبیلِ مَحَبَّتِهِ»

آری، به قول حکیم شفایی اصفهانی:

مرا به کوی تو تا رخت در گل افتادست هزار کعبه به هر گوشۀ دل افتادست

صبا به یاد تو از باغ گلفشان می رفت بجای برگ گل آیینه در گل افتادست

ز دست یاری چشم کرشمه پردازش کلاه گوشۀ خورشید در گل افتادست

به دوستی تو خصمند عالمی با من هزار دشمن و یک دوست مشکل افتادست

ص:200

شفایی از تو تمنّای زخم دیگر داشت رسید حشر و همان نیم بسمل افتادست

(شفایی اصفهانی)

عقل و نبوت در هدایت انسان ها

داستان هدایت انسان هم که به وسیلۀ عقل و فطرت و نبوّت و امامت و کتاب انجام می گیرد از اعظم عجایب است.

هیچ مدرسه ای به اندازۀ اسلام از طریق قرآن مجید و روایات در جهت تعریف عقل و عظمت و ارزش این گوهر والا، داد سخن نداده؛ ارزش انسان در پیشگاه حقّ و در حریم منطق به قدر استفادۀ او از عقل است. عقل واسطۀ دریافت حقایق و در صورت به کار گرفتنش علی رغم هوای نفس، ضامن خیر دنیا و آخرت انسان است.

البتّه این معنا در طول تاریخ ثابت شده که اگر عقل از نبوّت و کتاب و امامت و هدایت و عنایت و رحمت حق کمک نگیرد قدرت فراهم آوردن تمام سعادت را برای انسان ندارد، این است که بین انسان هایی که از طریق عقل با هدایت حق مرتبطند و آنان که به عقل تنها تکیه زده اند فرق بسیار و تفاوت عظیم است.

مدرسه هایی که به عقل اکتفا کرده اند هرگز نتوانسته اند یک نمونه از مرد و زنی که در دامن نبوّت و ولایت تربیت شده اند تحویل تاریخ انسان و انسانیّت دهند.

این مسئله به تجربه ثابت شده که عقل بی نبوّت همیشه اسیر هوا و هوس و غرایز و امیال حیوانی بوده و جز نوری ضعیف آنهم در بعضی از مواقع از خود بروز و ظهور نداده. اگر عقل همراه با نبوّت می زیست از تبعیضاتی که همیشه در تاریخ بشر بوده خبری نبود.

مسئلۀ قوی و ضعیف، حاکم و محکوم، مستکبر و مستضعف، استعمارگر و استعمار زده، آزاد و بنده، همه و همه معلول تنها ماندن انسان از نبوّت و امامت

ص:201

رهبران معصوم است.

قرآن مجید را دقّت کنید و به آیات کریمه اش فکر کنید، اگر دستورهایش حاکم بر حیات انسان بود، چیزی جز عدالت و حقیقت و مهر و رأفت در کرۀ زمین دیده می شد؟!

جهان همیشه پر از فساد و افساد، فسق و فجور، ظلم و جور، خیانت و جنایت و همه گونه تبعیضات ظالمانه بوده و این به علت نبودِ عقل و فکر و اندیشه و وجدان و فطرت در بشر نبوده، بلکه علّت این همه بیداد، جدا نگاه داشتن عقل از نبوّت و هدایت و وحی و امامت بوده است.

آری، عقل وقتی مهجور باشد جز این همه مصیبت بیداد و بیدادگری از جوامع انسانی توقّع نمی رود.

شعاع حکومت و نورانیّت عقل، محدود به کشف حقایق مادّی و قسمتی بسیار ناچیز از علوم معنوی است،این اندازه نورانیّت در بپا کردن خیمۀ سعادت همه جانبه و خیر دنیا و آخرت در همۀ شؤون کافی نیست،این مقدار از روشنایی قدرت تأمین امنیّت همه جانبه در زندگی بشر را ندارد؛ نیاز انسان را به مسئلۀ وحی در تمام جوانب حیات به وضوح می توان دید و این واقعیتی است که مجامع علمی جهانی کم و بیش در مرز اقرار و اعتراف نسبت به آن قرار گرفته اند و دیری نخواهد پائید که تمام جهان دست نیاز به پیشگاه وحی دراز خواهد کرد و به حریم نبوّت پناه خواهد برد.

در هر صورت مکتب سعادت بخش اسلام، بخشی عظیم از آیات قرآن و روایات را به معرفی عقل و عظمت آن اختصاص داده و با همۀ ارزشی که برای این عنصر معنوی قائل است آن را بی نیاز از ارتباط با عقل کلّ یعنی صاحب عالم و آدم نمی داند.

اسلام، خیر دنیا و آخرت انسان را محصول ارتباط او با عقل و فطرت و وجدان و

ص:202

قرآن و نبوّت و امامت می داند و این همه را هرگز جدای از هم ندانسته بلکه این مجموعه را دلیل و راهنمای راه انسان به سوی سعادت همه جانبه معرّفی نموده است.

عقل همراه با علوم مادّی و معنوی قابلیّت عجیبی برای رشد و کمال و رساندن انسان به خیر دنیا و آخرت دارد، هدایت عقل منهای نبوّت هدایتی ناقص است و به هیچ عنوان تأمین کنندۀ تمام نیازهای بشر نیست.

عقل و نبوّت دو حجّت بزرگ الهی و دو چراغ فروزان در راه زندگی است که اگر انسان در پرتو این دو نور پرفروغ حرکت کند به تمام واقعیّت ها و حقایقی که در عرصۀ حیات محتاج به آن است خواهد رسید.

انسان، با قدرت عقل به درک واقعیّت ها و حقایق می رسد و شیرینی و استحکام حکمت و استدلال را می یابد و با کمک این نیروی پر قدرت الهی به برنامه های خداوندی و به تمام حقایق آسمانی تسلیم می شود و از وجود وی منبعی عظیم برای عبادت ربّ و خدمت به خلق ساخته شده و به پیمودن راه سعادت و سلامت موفّق می گردد.

عشق و محبّتی که انبیا و اولیا، امامان و عرفا از آن دم می زنند و آن را محور واقعیّت ها می دانند، محصول پیوستن عقل به نبوّت انبیا و وحدت عقل و وحی است.

آری، اگر عقل با کمک علم و وحی به کار گرفته شود و عالمیان عالم متدیّن شوند جهان زندگی و عرصه گاه حیات، نمونه ای از بهشت عنبر سرشت آخرت خواهد شد و همگان در همۀ جهات و شؤون فردی و خانوادگی و اجتماعی به حقوق خود قانع گشته، از تجاوز به حقّ دیگران اگر چه کمتر از ذرّه باشد خودداری خواهند کرد.

اگر علم و دین در مسیر عقل قرار نگیرند، این عنصر گران بها و مایۀ سعادت از رشد و کمال مناسب برخوردار نخواهد شد و اگر به عمل تنها آراسته شود و جدای از دین

ص:203

و ایمان به خدا و روز جزا بماند همانند پرنده ای است که از یک بال محروم باشد، در آن صورت دنیایش آباد و آخرتش به تمام معنی خراب خواهد بود.

ایمان به خداوند و توجه به روز قیامت که محور بعثت و نبوّت انبیای الهی بود، باعث رشد عقل و شکوفایی تمام استعدادهای انسانی و حافظ انسان از شرور و مفاسد خانمانسوز است.

عقل به علاوۀ ایمان، زمینه ساز بیداری وجدان و منبع تولید عشق و محبّت نسبت به حقایق و محرّک انسان به سوی فضایل و حسنات الهی است.

تجربۀ حیات بشری ثابت کرده که: علم، قدرت ظهور دادن این همه آثار معنوی و برکات باطنی را ندارد، آنچه باعث ظهور این همه حقایق است ایمان است و بس.

مؤمن محسن است، مؤمن صابر و متوکّل است، مؤمن متّقی و پرهیزکار است، مؤمن منبع خیر و برکت است، مؤمن مولّد خیر و فضیلت است، مؤمن پاک و پاکیزه است، مؤمن بصیر و بیناست، مؤمن عارف و عاشق است، مؤمن...

آری، وقتی به وسیلۀ وحی و نور نبوّت، شعاع ایمان بر قلب بتابد، میل دل به تمام حسنات میلی شدید می شود و جاذبۀ الهی انسان را مجذوب تمام حقایق می نماید.

شاه قاسم انوار که از عرفای بزرگ است می گوید:

مخزن اسرار ربّانی دل است محرم انوار روحانی دل است

خانۀ دل معدن صدق و صفاست مظهر انوار ذات کبریاست

دل چه باشد کاشف اطوار روح دل چه باشد قابل امطار روح

زهد و تقوا قربت و خوف و رجا اعتبار و صدق و اخلاص و صفا

توبه و توحید و ایمان و یقین هم ثبات و هم ورع در راه دین

حسن عهد و رغبت و صدق و صفا عشق و قبض و بسط و تسلیم و رضا

فقر و تفویض و توکّل نور فکر نور عقل و نور خشیت نور ذکر

ص:204

جملگی اوصاف دل گردد تو را گر کنی پاکش ز شرک ما سوا

ای اسیر درد بی درمان دلت غرقۀ دریای بی پایان دلت

دیو را بیرون کن از ایوان دل مدّتی مردانه شو دربان دل

(شاه قاسم انوار)

مقام وصل و هجر

عقل اگر در عرصۀ حیات و شؤون زندگی از نبوّت کمک نگیرد،

اوّل: به دریافت حقایق معنوی موفق نشود.

دوم: اسیر شهوات و هوا شده، محجوب از تماشای واقعیّت ها می شود.

اثبات این معنی به هیچ عنوان نیاز به استدلال و حکمت ندارد، زندگی انسان در ادوار مختلفه نشانگر این حقیقت است.

عقل همراه با نبوّت و ولایت به فرمودۀ عرفای بزرگ مقام وصل است و خرد و عقل منهای رسالت انبیا مقام هجر و فراق می باشد.

مقام وصل مقام آراستگی به حقایق و صفات الهیّه و حسنات اخلاقیّه و مقام هجر و فراق مقام اوصاف رذیله و حالات شیطانی است.

خواجۀ شیراز می گوید:

ز باغ وصل تو دارد ریاض رضوان آب ز تاب هجر تو دارد شرار دوزخ تاب

(حافظ شیرازی)

عارف بزرگوار، محمّد بن محمّد دارابی در شرح این بیت حافظ می گوید:

«بدان که: وصل عبارت از معرفت حقیقی و متخلّق به اخلاق اللّه شدن است و هجر عبارت از اوصاف ذمیمه و اخلاق ناپسند است و بنابر تجسّم اعمال که آیات و احادیث دلالت بر آن دارد معنی بیت ظاهر است، مثل کریمۀ:

ص:205

یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً » (1)

روزی که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده و آنچه را از کار زشت مرتکب شده حاضر شده می یابد.

و آیۀ:

فَالْیَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَلاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ » (2)

در این روز به هیچ کس ذره ای ستم نمی شود و جز آنچه را انجام می دادید پاداش داده نمی شوید.

و حدیث:

الَّذی یَشْرَبُ فِی انِیَهِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ إنَّما یُجَرْجِرُ فی جَوْفِهِ نارُجَهَنَّمَ. (3)

آن کس که در ظروف طلا و نقره چیز می نوشد، جز این نیست که آتش دوزخ در شکمش صدا می کند.

و روایت:

الظُّلْمُ ظُلُماتُ یَوْمِ الْقِیامَهِ. (4)

ظلم، تاریکیهای روز قیامت است.

و حدیث:

أرْضُ الْجَنَّهِ قیعانٌ، و غِراسُها سُبحانَ رَبِّی العَظِیمِ وَبِحَمْدِهِ. (5)

ص:206


1- (1) - آل عمران (3) : 30. [1]
2- (2) - یس (36) : 54. [2]
3- (3) - مدارک الأحکام: 379/2؛ [3]مصباح الفقیه: 648/1؛ [4] جامع المدارک: 228/1؛ بحار الأنوار: 219/7، باب 8. [5]
4- (4) - مستدرک الوسائل: 99/12، باب 77، حدیث 13628؛ [6]عوالی اللآلی: 149/1، حدیث 99. [7]
5- (5) - عوالی اللآلی: 8/4، حدیث 10. [8]

زمین بهشت کویر و بی گیاه است و نهال های آن ذکر سبحان ربی العظیم و بحمده است.

اعمال نیک و اعمال بد

شیخ بهایی، جامع علوم ظاهر و باطن در «شرح اربعین حدیث» از ارباب قلوب و مکاشفه نقل فرموده که:

«حیّات و عقارب در برزخ عبارت از افعال ذمیمه و اخلاق قبیحۀ دنیویّه است و بهشت و رضوان و حور و قصور عبارت از اعمال صالحه و اعتقادات حقّه در این نشأه است که در آخرت به صورت نعمت و نقمت ظاهر می شود، چون حقیقت واحده به صور مختلفه به حسب اختلاف مواطن متغایره، ظاهر می گردد.» (1)آنچه در سطور قبل به نگارش رفت گوشه ای از معانی بلند جملات زیبای دعا است که ازقلب عرشی حضرت سجّاد علیه السلام ظهور کرده:

«ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَرِیقَ إِرَادَتِهِ و بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ، لاَ یَمْلِکُونَ تَأْخِیراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَیْهِ و لاَ یَسْتَطِیعُونَ تَقَدُّماً إِلَی مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ»

البتّه این حقیقت منافاتی با مسئلۀ اختیار انسان ندارد، اختیار در رابطه با فعل انسان است، قدرتی نیست که بتواند به وسیلۀ آن تغییری در واقعیّت ها ایجاد کند، وجود مقدّس او اراده فرموده بسیاری از موجودات، بدون داشتن اختیار در مسیر مربوط به خود حرکت کنند و عدّه ای دیگر همراه با اختیار؛ و هیچ کدام از این دو نوع قدرت، ایجاد تغییر در ارادۀ ازلی و ابدی او ندارند.

در هر صورت تمام اجزای هستی با عشق به او به سوی او در حرکتند، گروهی با

ص:207


1- (1) - شرح اربعین حدیث، شیخ بهایی: 624 - 625 در ذیل حدیث 39.

هدایت تکوینی، جمعی با هدایت غریزی و طبیعی و عدّه ای با کمک عقل و فطرت و وجدان و نبوّت و این همه انعکاسی از اراده و مشیّت و عشق و محبّت او به موجودات هستی و عناصر آفرینش است.

جانا همه عالم را بازار تو می بینم مرد و زن و خاص و عام در کار تو می بینم

عقل همه چالاکان حیران تو می یابم جان همه مشتاقان ایثار تو می بینم

با هر که سخن گویم زو می شنوم سرّت هر جا که روم آن جا آثار تو می بینم

در حلقۀ مجلس ها اسرار تو می خوانند در جملۀ دفترها اذکار تو می بینم

هر تن که سری دارد در پای تو افتادست هر جان که دلی دارد بیمار تو می بینم

ص:208

[«5»وَجَعَلَ لِکُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ لاَیَنْقُصُ مَنْ زَادَهُ نَاقِصٌ و لاَ یَزِیدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زَائِدٌ]

از رزق و روزیش، برای هر یک از جان داران، خوراکی معلوم و قسمت شده قرار داد. سهم کسی را که فراوان داده، احدی نمی تواند بکاهد و نصیب کسی از آنان را که کاسته، هیچ کس نمی تواند بیفزاید.

حقیقت رزق و روزی

اشاره

در مسئلۀ رزق و روزی حیوانات جای بحث نیست، چرا که آنها از دایرۀ تکالیف شرعیه بیرونند، امّا در ارتباط با انسان که مکلّف به تکالیف الهیّه است و در برابر حلال و حرام حضرت حقّ مسؤول است و وظیفه دارد به توسط فعّالیّت مشروع، آنچه برای او حلال و طیّب مقرّر شده به دست آورد و از حرامی که اصلاً روزی او نشده بپرهیزد، جای بحث مفصّل و مشروحی است.

بر اساس آیات صریح قرآن، پذیرش سلطۀ ستمکاران و طاغوت و طاغوتیان حرام است و قبول کنندۀ ظلم و ستم، شریک ظالم و خائن می باشد.

خداوند بزرگ برای همۀ انسان ها در سفرۀ طبیعت حقّ قرار داده:

حقّ خوراک، حقّ مسکن، حقّ پوشاک و حقّ هر بهرۀ مشروعی که انسان نیازمند به آن است؛ به هیچ عنوان معنا ندارد گروهی به عنوان حاکم بر دیگران از تمام مواهب طبیعی به هر صورت که بخواهند استفاده کنند و استفادۀ ایشان به قیمت

ص:209

محرومیّت اکثریّت مردم جهان باشد، این مردمند که وظیفۀ واجب دارند بر ستمکاران نابکار و خائنان پلید و حاکمان زورگو در شرق و غرب عالم بتازند و آنان را سر جای خود بنشانند، تا سفرۀ گستردۀ روزی از چنگ آنان درآید و همگان در سایۀ جهاد مثبت و فعّالیّت مشروع بتوانند از آن استفاده کنند.

اگر کسی به وضع مستکبران و زورگویان و محرومیّت مستضعفان و اکثریّت مردم جهان بنگرد و بگوید خدا این طور خواسته، بدون شکّ برخلاف صریح قرآن و عقل و منطق و حکمت و برهان نظر داده و به حضرت حق تهمت زده و قضاوتی شیطانی و نابجا از خود بروز داده است.

وسعت و تنگی رزق مسئلۀ دیگری است و حکومت جبّاران و طاغیان و بهرۀ آزاد آنان از سفرۀ طبیعت، مسئلۀ دیگر.

حکومت سلطه گران و ستم پیشگان و اسراف کاری آنان در امور مادّی، دردی است که باید با هجوم محرومان جهان بر آنان، علاج شود.

این سگان هار و گرگان دهان باز، باید از سر این سفره کنار زده شوند و جهان و جهانیان از شرّ آنان راحت شوند، تا آنان که در محرومیّت جان می سپارند به حقوق حقّۀ خود برسند.

وسعت رزق از جانب حقّ برای هر کس از طریق عنایت و لطف و فضل مقرّر گردد و از حلال خالص معیّن می شود، آنهم نه برای این که دارندۀ وسعت به مال اندوزی و جمع آوری و تکاثر بپردازد.

تنگی رزق نه به معنای محرومیّت کسی است که دچار محدودیّت است و بر اوست که برای علاج تنگی روزی دست پیش دیگران دراز کند و شخصیّت عالی انسانی خویش را با مالی که دست دیگران است معامله نماید، بلکه وسعت و کاستی بر اساس مصلحت جهانیان است و برای هر دو طرف جنبۀ امتحان و آزمایش دارد و اگر این گونه نباشد چرخ حیات و کارگاه زندگی آن طوری که باید،

ص:210

نخواهد گشت.

آن کس که دارای وسعت می شود، باید اضافۀ درآمد خود را در راه نیازهای جامعه مصرف کند و از این که وسعت در رزق، سبب مستی و بی خبری او شود بپرهیزد و آن که دارای تنگی رزق است باید قناعت پیشه کند و برای رفع محدودیّت از دست زدن به گناه و معصیت خودداری نماید که وسعت و تنگی برای انسان همیشگی نیست، بلکه هر کدام را دوره و زمانی است که آن دوره و زمان، کلاس امتحان حقّ و محض مصلحت حیات انسان است و به قول قرآن مجید: مال و اموال و زر و زیور دنیا و ملک و حکومت یک جا مستقرّ نیست، بلکه در حال گردش و در عرصۀ دست به دست شدن است. (1)بنابراین وسعت و گشایشی که برای مستکبران و زورگویان و طاغوتیان است، وسعت و گشایشی است که از طریق ظلم و زور و جبر و عنف و جنایت و خیانت و ستم و ستمکاری و خوردن خون مظلومان و غارت حقّ محرومان به دست آمده و ربطی به حضرت حقّ ندارد که حقّ تعالی فراهم آوردن چنین وسعتی را حرام می داند و در روز قیامت و در دادگاه عدل تا آخرین درهم و دینار این گونه ثروت و مال را به حساب ستمکاران خواهد گذاشت، آنهم حساب سختی که دنبال آن عذاب و شکنجۀ ابدی است. و محرومیّت محرومان جهان که در ثروتمندترین سرزمین ها زندگی می کنند و زیر پا و کنار دست آنان، معادنی سرشار از عناصر قیمتی و طلا و نفت است نیز به حساب حضرت حقّ نیست که خداوند چنین محرومیّت های عارضی را که محصول حکومت قلدران و سکوت محرومان است، رضایت ندارد.

ص:211


1- (1) - اشاره است به آیۀ «وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ»؛ «و برای شما در زمین ، قرارگاهی [ برای زندگی ] و تا مدتی معین ، وسیلۀ بهره وری اندکی خواهد بود .» بقره (2) : 36. [1]
رزق و روزی در قرآن مجید
اشاره

در زمینۀ وسعت و تنگی رزق لازم است به قرآن مجید و روایات و اخبار مراجعه کرد، تا حقیقت مطلب آن چنان که باید روشن شود.

آیات قرآن مجید را در باب اصل روزی و حلال و حرام مالی و وسعت و تنگی رزق و این که همۀ این برنامه ها، امتحان الهی برای رشد و تکامل انسان و شکوفایی استعدادهای اوست و انسان نباید در برابر ثروت مست کند و در تنگی معیشت پست شود، می توان به پنج دسته تقسیم کرد:

رزّاقیّت خداوند

1 - آیاتی که رزق و روزی را به طور مطلق مستند به حضرت حقّ می داند و از آن آیات استفاده می شود که آنچه از جانب او مقرّر است صحیح و خیر و به دور از حرام و شرّ است، چرا که حضرت او منبع فضل و رحمت و عنایت و مرحمت و لطف و کرامت و جود و سخا و عطا و بخشش و قدرت جناب او بی نهایت در بی نهایت است و جز خیر و خوبی و درستی و سلامت برای احدی نخواسته و نمی خواهد؛ و از آن جا که سلامت زندگی مردم بستگی به رعایت اوامر و نواهی او دارد و مهم ترین عامل حرکت آدمی به سوی عبادت و تقوا، روزی پاک و حلال است، معنا ندارد خداوند عزیز از طرفی از انسان برنامۀ پاک و رعایت حقوق بخواهد و از طرف دیگر روزی انسان را از راه حرام قرار دهد که در کار حکیم و عالم و عادل تناقض وجود ندارد:

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِ الْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ » (1)

ص:212


1- (1) - بقره (2) : 3. [1]

آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند.

الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ » (1)

هم آنان که نماز را برپا می دارند و ازآنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند.

الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَی مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِی الصَّلاَهِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ » (2)

همانان که وقتی خدا یاد شود، دل هایشان می هراسد و بر آنچه [ از بلا و حادثه ] به آنان می رسد، شکیبایند و برپا دارندگان نمازند و از آنچه روزی آنان نمودیم، انفاق می کنند.

أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا وَیَدْرَءُونَ بِ الْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ » (3)

اینان به علت صبری که [ بر ایمان و عمل به قرآن ] کردند و بدی [ مردم ] را با نیکی و خوبی خود دفع می کنند و از آنچه به آنان روزی کرده ایم، انفاق می نمایند، دوبار پاداششان می دهند.

تَتَجافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ المَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً و طَمَعاً و مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنففِقُونَ » (4)

[ ملازم بستر استراحت و خواب نیستند، بلکه ] پهلوهایشان از خوابگاه هایشان دور می شود در حالی که همواره پروردگارشان را به علت

ص:213


1- (1) - انفال (8) : 3. [1]
2- (2) - حج (22) : 35. [2]
3- (3) - قصص (28) : 54. [3]
4- (4) - سجده (32) : 16. [4]

بیم [ از عذاب ] و امید [ به رحمت و پاداش ] می خوانند و از آنچه آنان را روزی داده ایم، انفاق می کنند.

در این آیات به خصال و اوصاف مردان راه حقّ و عارفان عاشق اشاره می کند که اینان با غیب عالم، در ارتباطند و بپا دارندۀ نمازند و چون یاد خدا شود قلبشان از عظمت حقّ مملوّ از ترس و خشیت می شود، بر مصایب و طوفان ها برای حفظ دین خود صبر می ورند، بدی را به خوبی برطرف می نمایند، به وقت نیمه شب و سحر از بستر خوش و رختخواب ناز سربرداشته به عرصه گاه عبادت و مناجات قدم می نهند؛ و در پایان هر پنج آیه می فرماید: از آنچه که به این بندگان صالح و عباد شایسته روزی کرده ایم، در راه خیر و صلاح مردم و پیشبرد اهداف حقّ و رفع نیاز نیازمندان و جبران درد دردمندان انفاق می کنند.

آری، اصل رزق و روزی در ارتباط با عنایت و حکمت خداست و آنچه ریشه در اسما و صفات او دارد صحیح و پاک و اصیل و عین نور است و این معنا از جملۀ وَمِمّا رَزَقْناهُمْ استفاده می شود.

با توجّه به آیات یاد شده، احدی را نمی رسد که تصوّر کند خداوند را غیر از روزی پاک، رزق دیگری هست که از حرام باشد که این مسئله تهمتی شیطانی به حریم پاک حضرت حقّ است، حریمی که از هر عیب و نقصی منزّه و جز کمال و درستی و عدل و صدق و رحمت و کرم و خلاصه کمالات بی نهایت در بی نهایت، در آن پیشگاه با عظمت، چیزی یافت نمی شود.

طیّب بودن رزق الهی

2 - آیاتی که رزق الهی را به طور صریح حلال طیّب دانسته و پیشگاه مقدّس کارگردان هستی را از عیب روزی کردن حرام، مبرّا نموده است:

ص:214

یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلاَلاً طَیِّباً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ » (1)

ای مردم! از آنچه [ از انواع میوه ها و خوردنی ها ] در زمین حلال و پاکیزه است، بخورید و از گام های شیطان پیروی نکنید؛ زیرا او نسبت به شما دشمنی آشکار است.

وَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ حَلاَلاً طَیِّباً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ » (2)

و از نعمت های حلال و پاکیزه ای که خدا روزی شما فرموده، بخورید؛ و از خدایی که به او ایمان دارید، پروا کنید.

فَکُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلاَلاً طَیِّباً وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ » (3)

آنچه از غنیمت [ در میدان جنگ ] گرفته اید، حلال و پاکیزه بخورید و از خدا پروا کنید؛ یقیناً خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلاَلاً طَیِّباً وَاشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِن کُنتُم إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ » (4)

از نعمت هایی که خدا روزی شما کرده است، حلال وپاکیزه بخورید و نعمت خدا را سپاس گزارید، اگر تنها خدا را می پرستید.

در آیات بالا به وجوب شرعی توجّه به اکل حلال طیّب و حرمت خوردن حرام اشاره رفته و هشدار می دهد که در برابر حرام مالی تقوا پیشه کنید و چون به مصرف حلال طیّب موفّق شدید، شکر نعمت های الهی را به جای آورید.

از جملات مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ و وَمِمّا غَنِمْتُمْ به طور صریح استفاده می شود

ص:215


1- (1) - بقره (2) : 168. [1]
2- (2) - مائده (5) : 88. [2]
3- (3) - انفال (8) : 69. [3]
4- (4) - نحل (16) : 114. [4]

که آنچه را حضرت حقّ و جناب محبوب روزی فرموده حلال طیّب است و وجود مقدّس او راه حرام را به روی بندگان باز نکرده است، این مردم هستند که حدود تقوا را می شکنند و قدم به جای قدم خطرناک شیطان و طاغوت می گذارند و فردای قیامت را که ظرف سعادت ابدی و خیر همیشگی است و جای همنشینی با انبیا و اولیاست با این چند روزۀ زودگذر و فانی معامله می کنند!!

سعدی شیرازی ابنای روزگار را چنین نصیحت می کند:

شنیدم که جمشید فرّخ سرشت به سرچشمه ای بر، به سنگی نوشت

بر این چشمه چون ما بسی دم زدند برفتند چون چشم بر هم زدند

نه بر باد رفتی سحرگاه و شام سریر سلیمان علیه السلام؟

در آخر ندیدی که بر باد رفت خنک آن که با دانش و داد رفت

طریقت بجز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجّاده و دلق نیست

قدم باید اندر طریقت نه دَم که اصلی ندارد دم بی قدم

مگو جاهی از سلطنت بیش نیست که ایمن تر از مُلک درویش نیست

گدا را چو حاصل شود نان شام چنان خوش بخسبد که سلطان شام

(سعدی شیرازی)

وسعت و تنگی رزق

3 - آیاتی که وسعت معیشت و تنگی رزق را تنها و تنها در جهت مصلحت حیات ذکر می کند و هشدار می دهد که به وسعت زندگی دل خوش نکنید و از ضیق معیشت ظاهری سر به زانوی غم مگذارید که این هر دو امری عارضی و زود گذر و از دست رفتنی است:

اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَفَرِحُوا بِ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَمَا الْحَیَاهُ

ص:216

الدُّنْیَا فِی الْآخِرَهِ إِلَّا مَتَاعٌ » (1)

خدا روزی را برای هر کس که بخواهد، وسعت می دهد و برای هر کس که بخواهد، تنگ می گیرد. و [ آنان که از حیات جاوید و پرنعمت آخرت بی خبرند ] به زندگی زودگذر دنیا شادمان شدند، در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت جز متاعی اندک و ناچیز نیست.

إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً » (2)

یقیناً پروردگارت رزق را برای هر که بخواهد وسعت می دهد و [ برای هر که بخواهد ] تنگ می گیرد؛ زیرا او به [ مصلحت ] بندگانش آگاه و بیناست.

اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ » (3)

خدا روزی را برای هرکس از بندگانش که بخواهد وسعت می دهد و یا تنگ می گیرد؛ یقیناً خدا بر هر کاری تواناست.

أَو لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ » (4)

آیا ندانسته اند که خدا رزق و روزی را برای هرکه بخواهد فراخ و گشاده قرار می دهد و [ برای هر که بخواهد ] تنگ می گیرد؟ یقیناً در این [ برنامه ] نشانه هایی است برای مردمی که ایمان دارند.

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنفَقْتُم مِن شَیْ ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ » (5)

ص:217


1- (1) - رعد (13) : 26. [1]
2- (2) - اسراء (17) : 30. [2]
3- (3) - عنکبوت (29) : 62. [3]
4- (4) - روم (30) : 37. [4]
5- (5) - سبأ (34) : 39. [5]

بگو: یقیناً پروردگارم روزی را برای هر کس از بندگانش بخواهد وسعت می دهد و یا تنگ می گیرد و هرچه را انفاق می کنید [ چه کم و چه زیاد ] خدا عوضی را جایگزین آن می کند؛ و او بهترین روزی دهندگان است.

آری، گشایش رزق امتحان الهی است و تنگی رزق هم امتحان و هر دو نوع از امتحان هم به مصلحت عباد و بندگان است، تا چه کسی در عرصۀ وسعت رزق از امتحان حقّ که خرج مال در راه رضای اوست برآید و چه کسی در تنگی معیشت برای حفظ ایمان و شرف خود تا به پایان رسیدن آن وضع، صبر و استقامت پیشه کند.

وسعت روزی در چهار چوب حلال و مشروع آنهم با رعایت تمام قوانین الهی و فرامین حق مستند به خداست و این وسعت از جانب محبوب دارای حدّ واندازه و مرز و بوم معیّن است و دارندگان این نوع وسعت مکلّفند از گشایش زندگی به نفع محرومان و در جهت تداوم اسلام استفاده کنند که روی هم انباشته کردن ثروت گر چه از حلال باشد امری نامشروع و برنامه ای ضدّ خدا و در جهت نابودی سعادت دنیا و آخرت است. و نیز ضیق معیشت به این معنا که هر چه انسان کوشش و فعّالیّت می کند آن طور که می خواهد نمی شود و یا بر اثر حادثه ای از حوادث طبیعی و اجتماعی، مال مشروع را از دست می دهد و دچار تنگی در زندگی می گردد مستند به خداست، نه ضیق معیشتی که بر اثر اسراف و تبذیر و ندانم کاری و گناه و معصیت به سر انسان آمده که در ضیق معیشت واقعی جای صبر واستقامت و حوصله و بردباری و حفظ ایمان و اخلاق از دست شیاطین است، تا زمانی که به فرمودۀ قرآن از پس عُسر نوبت یُسر و بعد از مشکل نوبت آسانی برسد. (1)

ص:218


1- (1) - اشاره است به آیۀ «سَیَجْعَلُ اللّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً»؛ «خدا به زودی پس از سختی و تنگنا ، فراخی و گشایش قرار می دهد .» طلاق (65) : 7. [1]

انسانی که بینای حقیقت است بدون شکّ، وسعت و تنگی روزی را به چیزی نمی شمارد، آنچه برای او مهم است ادای تکلیف و وظیفه است، در وسعت رزق خود را مکلّف به خرج مال در راه رضای دوست می داند و در تنگی معیشت برای حفظ اعتبار خود در پیشگاه حضرت محبوب صبر واستقامت پیشه می کند که عاشقان وصال حضرتش مسلکی جز این نمی دانند وراهی جز این ندارند.

لَهُ مَقَالِیدُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ » (1)

کلیدهای آسمان ها و زمین فقط در سیطرۀ مالکیّت اوست. رزق و روزی را برای هر کس که بخواهد وسعت می دهد و یا تنگ می گیرد. یقیناً او به همه چیز داناست.

قرآن مجید در بعضی از آیات تنگی رزق را نسبت به بندگان، عامل پاک ماندن آنان از گناه و معصیت و خرابی دنیا و آخرت و بهم خوردن سعادت دارَیْن می داند و در حقیقت تنگی رزق را علّت نجات و مأمن انسان و رسانندۀ آدمی به مقام با عظمت قرب به حساب آورده است:

وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَلکِن یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ » (2)

و اگر خدا روزی را بر بندگانش وسعت دهد، در زمین سرکشی و ستم کنند، ولی آنچه را بخواهد به اندازه نازل می کند؛ یقیناً او به بندگانش آگاه و بیناست.

در هر صورت بسط رزق برای همه کس علامت محبّت و لطف حقّ نیست و ضیق رزق هم برای همه کس نشانۀ مطرود بودن او از پیشگاه محبوب نیست.

ص:219


1- (1) - شوری (42) : 12. [1]
2- (2) - شوری (42) : 27. [2]

مال و ثروت برای آنان که اخلاق ابولهبی و قارونی و ابوسفیانی دارند علت هلاکت و شقاوت ابدی و فقر و تنگ دستی برای آنان که اخلاق سلمانی و ابوذری و مقدادی و میثمی و کمیلی و بلالی دارند عامل حرکت معنوی و شکوفایی صبر و استقامت در راه خدا و علّت فراهم آمدن سعادت و سلامت ابدی است.

قرآن مجید این کتاب علم و هدایت و حکمت و فضیلت، دربارۀ آنان که از وسعت رزق در راه ارضای شهوات و فساد و افساد و لذّت های زودگذر سوء استفاده می کنند و نسبت به خرج مال در راهی که خداوند مقرّر فرموده بخل می ورزند، می فرماید:

وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَلِلّهِ مِیرَاثُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ » (1)

و کسانی که خدا به آنچه از فضلش به آنان داده بخل می ورزند، گمان نکنند که آن بخل به سود آنان است، بلکه آن بخل به زیانشان خواهد بود. به زودی آنچه به آن بخل ورزیدند در روز قیامت طوق گردنشان می شود. و میراث آسمان ها و زمین فقط در سیطرۀ مالکیّت خداست و خدا به آنچه انجام می دهید، آگاه است.

و دربارۀ آنان که ثروت و مال و وسعت روزی را در راه خدا و رفع حوایج محرومان و مسیر بندگی و اطاعت و خدمت به عباد حق خرج می کنند می فرماید:

فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی » (2)

اما کسی که [ ثروتش را در راه خدا ] انفاق کرد و پرهیزکاری پیشه ساخت *

ص:220


1- (1) - آل عمران (3) : 180. [1]
2- (2) - لیل (92) : 5 - 7 [2]

و وعدۀ نیکوتر را [ که وعدۀ خدا نسبت به پاداش انفاق و پرهیزکاری است ] باور کرد؛ * پس به زودی او را برای راه آسانی [ که انجام همۀ اعمال نیک به توفیق خداست ] آماده می کنیم.

اگر با ثروت و مال، چه ثروتی که تحت عنوان انفال است مانند معادن، دریاها، جنگل ها که مالکیّت خاص ندارد و همۀ ملّت در بهره وری از آن منابع مساویند و چه مالی که از طریق کسب مشروع و نتیجۀ زحمت و تلاش انسان به دست می آید معاملۀ اسلامی شود، یعنی برابر با نقشه های صحیح قرآنی و فرامین الهی و دستورهای انبیا و ائمّه علیهم السلام عمل شود، بقای جامعه همراه با سعادت و سلامت و خیر دنیا و آخرت و تأمین حقوق همه جانبۀ تمام افراد ملّت اعمّ از معنوی و مادی تضمین می گردد و اگر با انفال و ثروتی که از طریق کسب و کار به دست می آید برخورد سفیهانه شود و برابر با امیال و غرایز و شهوات آزاد معامله گردد، جامعه را بقایی نخواهد ماند و فساد و افساد و سلب حقوق اکثریّت و حاکمیّت عده ای معدود و زورگو و ستم پیشه و شهوت ران و آلوده به سر ملّت سایه خواهد انداخت و ظلم و بیداد همچون تیشه ای ریشۀ جامعه را خواهد زد.

جامعه باید با کمک حکومت صالح از افتادن ثروت های عمومی و خصوصی به دست سفیهان و نااهلان جلوگیری کند و چنانچه آن چنان طبقه ای بر ملت حاکم است، با قیام الهی خود بر آنان بتازد و آنچه از انفال و ثروت های باد آورده را که به قیمت فقیر شدن اکثریّت، به جیب آنان ریخته شده از کف آنان خارج سازد، تا در سایۀ آن قیام و مبارزه غارت رفتگان، به حقوق مادّی و معنوی خود برسند.

در این زمینه به آیۀ شریفه و روایت ذیل توجّه نمایید:

وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا

ص:221

وَاکْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً » (1)

و اموالتان را که خدا مایۀ قوام و برپایی [ زندگی ] شما گردانیده به سبک مغزان ندهید، ولی آنان را از درآمد آن بخورانید و لباس بپوشانید و با آنان به صورتی شایسته و پسندیده سخن گویید.

إنَّ بَقاءَ الْإسْلامِ وَبَقاءَ الْمُسْلِمینَ أنْ تَصیرَ الْأمْوالُ عِنْدَ مَنْ یَعْرِفُ فیهَا الْحَقَّ و یَصْنَعُ فیهَا الْمَعرُوفَ، وَإنَّ مِنْ فَناءِ الْمُسلِمینَ وَفَنَاءِ الْإسْلامِ أن تَصیرَ الْأمْوالُ عِنْدَ مَنْ لا یَعرِفُ فیهَا الْحَقَّ و لایَصْنَعُ فیهَا الْمَعْرُوفَ. (2)

از موجبات دوام فرهنگ مسلمانان و اسلام، قرار داشتن مال در دست کسانی است که حقوق آن را بدانند و با آن به احسان و کار خیر برخیزند و از موجبات فنای مسلمانان و اسلام این است که ثروت در دست آنانی قرار گیرد که نسبت به حقوق آن جاهل باشند و با آن به کار خیر و انجام برنامه های نیک برنخیزند.

امام سجّاد علیه السلام در یکی از دعاهای خود به پیشگاه حضرت حقّ عرضه می دارد:

نَعُوذُ بِکَ مِنْ تَنَاوُلِ الْإِسرَافِ، وَمِنْ فِقْدَانِ الْکَفَافِ، و مِنْ مَعِیشَهٍ فِی شِدَّهٍ. (3)الهی به وقت داشتن مال، از افتادن در چاه هولناک اسراف به تو پناه می برم و از نداشتن مال در حدّی که زندگی و معیشتم را اداره

ص:222


1- (1) - نساء (4) : 5. [1]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 339/12، باب 1، حدیث 14225؛ [2]وسائل الشیعه: 285/16، باب 1، حدیث 21557. [3]
3- (3) - صحیفۀ سجادیه: دعای 8. [4]

کند به حضرت تو التجا می کنم.

امتحان الهی وسعت و ضیق رزق

4 - آیاتی که رزق و روزی را چه در جهت وسعتش و چه در زمینۀ تنگی و ضیقش امتحان الهی می داند و این انسان مسؤول و مکلّف است که باید در این امتحان و آزمایش قرار گیرد تا استعدادهای الهی و انسانیش با کمک این امتحان شکوفا شود.

اگر در ثروت است با بذل و بخشش و انفاق و صدقه به مقام جود و سخا و مهر و محبّت و نوع دوستی و تواضع در برابر سایر انسان ها و حالات عالی معنوی برسد و اگر در فقر و فاقه و تنگدستی است به مقام صبر و استقامت و حوصله و حلم و ایستادگی در برابر طوفان ها و سختیها و حفظ شرف و کرامت انسانی و نشان دادن عظمت روحی و فضیلت و حمیّت نفسی نایل گردد.

مال و ثروت یا آزمایش بزرگ الهی

اشاره

در زمینۀ این که مال و ثروت دنیا محض امتحان و آزمایش بندگان است مضمون بسیار عالی آیات 17 تا 33 سورۀ مبارکۀ ن و القلم (1) به نحو فوق العاده قابل توجّه

ص:223


1- (1) - «إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّهِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِینَ * وَلاَ یَسْتَثْنُونَ * فَطَافَ عَلَیْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّکَ وَهُمْ نَائِمُونَ * فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیِم * فَتَنَادَوْا مُصْبِحِینَ * أَنِ اغْدُوْا عَلَی حَرْثِکُمْ إِن کُنتُمْ صَارِمِینَ * فَانطَلَقُوا وَهُمْ یَتَخَافَتُونَ * أَن لَایَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُم مِسْکِینٌ * وَغَدَوْا عَلَی حَرْدٍ قَادِرِینَ * فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ * قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ لَوْلاَ تُسَبِّحُونَ * قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ * فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَلاَوَمُونَ * قَالُوا یَاوَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا طَاغِینَ * عَسَی رَبُّنَا أَن یُبْدِلَنَا خَیْراً مِّنْهَا إِنَّا إِلَی رَبِّنَا رَاغِبُونَ * کَذلِکَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَهِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»؛ «بی تردید ما آنان را [ که در مکه بودند ] آزمودیم همان گونه که صاحبان آن باغ را [ در منطقۀ یمن ] آزمودیم، هنگامی که سوگند خوردند که صبحگاهان حتماً میوه های باغ را بچینند، * و چیزی از آن را [ برای تهیدستان و نیازمندان ] استثنا نکردند.* پس در حالی که صاحبان باغ در خواب بودند، بلایی فراگیر از سوی پروردگارت آن باغ را فرا گرفت.* پس [ آن باغ ] به صورت شبی تاریک درآمد [ و جز خاکستر چیزی در آن دیده نمی شد!] * وهنگام صبح یکدیگر را آوازدادند، * که اگر قصد چیدن میوه دارید بامدادان به سوی کشتزار و باغتان حرکت کنید؛ * پس به راه افتادند در حالی که آهسته به هم می گفتند: * امروز نباید نیازمندی در این باغ بر شما وارد شود، * و بامدادان به قصد این که تهیدستان را محروم گذارند به سوی باغ روان شدند.* پس چون [ به باغ رسیدند و آن را نابود ] دیدند، گفتند: یقیناً ما گمراه بوده ایم [ که چنان تصمیم خلاف حقّی دربارۀ مستمندان و تهیدستان گرفتیم. ] * بلکه ما [ از لطف خدا هم ] محرومیم.* عاقل ترینشان گفت: آیا به شما نگفتم که چرا خدا را [ به پاک بودن از هر عیب و نقصی ] یاد نمی کنید [ و چرا او را از انتقام گرفتن درمانده می دانید؟! ] * گفتند: پروردگارا! تو را به پاکی می ستاییم، مسلماً ما ستمکار بوده ایم.* پس به یکدیگر رو کرده به سرزنش و ملامت هم پرداختند.* گفتند: وای بر ما که طغیان گر بوده ایم.* امید است پروردگارمان بهتر از آن را به ما عوض دهد چون ما [ از هر چیزی دل بریدیم و ] به پروردگارمان راغب و علاقه مندیم.* چنین است عذاب [ دنیا ] و عذاب آخرت اگر معرفت و آگاهی داشتند، بزرگ تر است.»

است. داستانی که در آن آیات مطرح است بدین شرح است:

مردی از اهالی یمن در منطقۀ صنعا در حالی که قلبی لبریز از ایمان و عشق و محبّت به حقّ داشت و در اجرای دستورهای الهی سر از پا نمی شناخت، به آباد کردن زمینی بپا خاست. پس از زحمت و رنج زیاد باغی با صفا همراه درختان پر از میوه فراهم آمد، بوی گل و گیاه به مشام می خورد، اطراف باغ با درخت های بلند محاصره شد، آب شیرینْ جوی های باغ را لبریز کرد و نسیم خوش هوا قیمت باغ را افزون می نمود.

آن مرد الهی درگوشه و کنار باغ به گردش برخاست و دیدگانش از تماشای آن همه محصول خدادادی خیره شد، او پس از هر گردشی و لذّت بردن از وضع آن سرمایۀ هنگفت به گوشه ای از باغ می رفت و برای ادای شکر به عبادت و خضوع در برابر مالک اصلی هر ملکی می نشست و صورت بر خاک ذلّت در پیشگاه حضرت عزّت می گذاشت و با زبان حال به محضر مقدّس مولایش عرضه می داشت:

آن که مرادش تویی از همه جویاتر است وانکه در این جستجوست از همه پویاتر است

گر همه صورتگران صورت زیبا کشند صورت زیبای تواز همه زیباتر است

ص:224

چون به چمن صف زنند خیل سَهی قامتان قامت رعنای تو از همه رعناتر است

سنبل مشکین تو از همه آشفته تر نرگس شهلای تو از همه شهلاتر است

حُسن دلارای تو از همه مشهورتر عاشق رسوای تو از همه رسواتر است

مست مقامات شوق از همه هشیارتر پیر خرابات عشق از همه برناتر است

(فروغی بسطامی)

او در مناجات و نیایشش از حضرت محبوب می خواست: از این که ثروت باعث طغیان و یاغی گری و افتادن او در چاه شهوات شود محافظت گردد و از طوفان های ویرانگر غرایز و وسوسه های شیاطین بر کنار ماند.

از جناب حقّ درخواست داشت که به اندازۀ عفاف و کفاف از آن همه محصول برداشت کند و مازاد بر احتیاج را در آن راهی که معبود محبوب خواسته به کار گیرد.

برنامۀ همیشگی آن انسان بیدار و مرد با کرامت این بود که به وقت رسیدن محصول به اندازه ای که خرج خانواده و مخارج سالانۀ باغ تأمین شود به بازار فروش رود و بقیّۀ آن به مستمندان و دردمندان و نیازمندان برسد، به همین خاطر وقتی خریداران در حدّی که او می خواست میوه را به مراکز فروش حمل می کردند، درِ باغ را به روی محتاجان باز می گذاشت و به آنان می گفت: به مقداری که نیاز دارید از این منبع سرشار الهی ببرید.

فرزندان آن مرد که همچون پدر از ایمان و عشق بهره نداشتند و اندیشۀ مادّی بر آنان حاکم بود، برخلاف معمول از آن معلّم بزرگوار درس کرامت و سخاوت نگرفته

ص:225

بودند به اعتراض برخاسته به پدر پیر گفتند: اینسان که با باغ عمل می کنی تجاوز به حقّ ماست و ایجاد محدودیّت در رزق و روزی فرزندانت! اگر بدین صورت ادامه دهی به زودی ما را دچار فقر و تنگدستی کرده و به مشقّت و سختی دچار خواهی کرد.

مرد حقّ پرست در پاسخ فرزندانش گفت: من شما را در اندیشه و فکرتان خطا کار می دانم، ثروت انباشته چه ارزشی دارد و چه دردی از انسان دوا می کند؟ گیرم که من از روزگار جوانی مخارج خود را تأمین می کردم، بقیّه را رویهم می گذاشتم و امروز انبارهایی از کیسۀ زر و طلا و نقره داشتم به من بگویید چه فایده داشت، جز این که در کنار آن همه ثروت می مردم و شما آن را به ارث می بردید و من در عالم برزخ باید پاسخگوی آن همه مال در برابر حقّ می بودم، مال و ثروتی که در آن حقّ تهیدستان و ضعیفان و افتادگان موج می زد؟!

فرزندانم! ملکیّت حقیقی این باغ و بستان واین مال و ثروت از من و شما نیست، آفرینش از آنِ خداست و ما در کنار این سفره مأمور به اوامر او هستیم، خواستۀ حضرت او این است که: به اندازۀ نیاز مصرف کرده و بقیّه را در راه او به خرج اندازیم. این صحیح نیست که تعدادی معدود در انواع وسایل زندگی ولذّت وخوشی غرق باشند و طایفه ای دیگر که در میانشان عباد شایستۀ حق وجود دارد، با زن و بچّۀ خود در عین آبروداری و داشتن کار و کسب ضعیف، دچار رنج و مصیبت و درد و مشقّت و گرفتاری و رنج باشند.

شکر نعمت های او که از باب لطف و محبّت و عنایت و کرامت به ما ارزانی داشته خوردن و خوراندن و عبادت و خدمت به خلق اوست و من راهی جز این نمی روم و برنامه ای جز این نمی خواهم، مرا عشقی جز عشق او نیست و هدفی جز جلب رضایت و عنایت او ندارم، من در وفاداری نسبت به او و اهداف پاکش استقامت می ورزم و از توفیق چنین زندگی دلشادم:

دلْ خاکِ سر کوی وفا شد چه بجا شد سر در ره تیغ تو فدا شد چه بجا شد

اشکم که دلی داشت گره بر سر مژگان در کوی تو از دیده جدا شد چه بجا شد

چون سایه به خاک قدمت جبهۀ ما را یک سجده به صد شکر ادا شد چه بجا شد

این دیده که حسرتکدۀ شوق تماشاست ای خوش نگهان جای شما شد چه بجا شد

بیدل هوس نشأۀ آوارگیی داشت چون اشک کنون بی سر و پا شد چه بجا شد

(بیدل دهلوی)

آری، ای فرزندان من، مال و ثروت و قدرت و جاه امانتی است که از جانب دوست به ما واگذار شده تا در نافع ترین راه خرج شود. فقرا و مستمندان، مریضان و دردمندان، بیچارگان و افتادگان، یتیمان و بینوایان همه و همه و حتّی حیوانات و پرندگان در این مال و ثروت حقّ دارند و باید به حقّ خود برسند تا حضرت محبوب از ما راضی شود.

چون این همه به حقّ خود رسیدند آن وقت نوبت من و شماست. این روشی است که من از روزگار جوانی به توفیق الهی انتخاب کرده ام و تا هستم ادامه می دهم و هیچ قدرتی نمی تواند مرا از این راه مستقیم منحرف سازد.

این را بدانید که ثروت و مال از این راه برکت پیدا می کند و از طوفان حوادث و بلاها محفوظ می ماند و وسیلۀ جلب صلوات و رحمت حقّ شده و مقدّمه ای برای آبادی آخرت می گردد.

فرزندانم! به من مهلت دهید، می بینید که مویم سپید شده، جسمم ضعیف گشته، قامتم به خمیدگی نشسته، امراض گوناگون به من هجوم آورده، چند صباحی بیشتر از عمرم نمانده، پس ازمرگ من این زمین آباد و باغ پر از میوه به شما می رسد، این شما هستید که در برابر این ارث دو راه دارید: یا مسیر مرا ادامه می دهید، یا به راه شیطنت و پستی قدم می گذارید. اگر در مقام انفاق برآمدید خداوند عوضش را

ص:226

ص:227

به شما می دهد و اگر به خیمۀ بخل و دنائت نشستید عذاب خدا که تلف شدن مال و افتادن از چشم عنایت اوست به شما می رسد!

از این گفت و شنود، چند صباحی گذشت که پیک اجل در رسید و پیرمرد را به جوار رحمت حقّ منتقل کرد.

ایّام به سرعت سپری شد؛ باغْ آمادۀ بهره برداری گشت و میوه های فراوان آن نزدیک چیدن شد، فقرا و مستمندان از این که اواخر تابستان رسیده خوشحال شدند؛ زیرا در انتظار چنان وقتی بودند، وقتی که با رفتن به آن باغ مشکلشان حل می شد و نیازشان برآورده می گشت.

فرزندان پیرمرد که وارثان باغ بودند به مشورت نشستند. یکی از آنان گفت: از این پس در این باغ برای فقرا و مستمندان حقّی نیست، ما تمام این محصول را تبدیل به ثروت هنگفت می کنیم و برای خود وجهه و آبرو می آوریم. یکی دیگر از برادران که در اخلاق و رفتار نزدیک به پدر بود گفت: من این تصمیم را نمی پسندم، شما تصوّر می کنید که این کار به نفع شماست امّا بدانید که این نیّت آلوده باعث از دست رفتن باغ و مال و منال است، بیایید روش پدر را ادامه دهید تا باغ بماند و برکت حضرت حقّ به شما نازل گردد.

در پاسخ او گفتند: دربارۀ آنچه مالک نیستی نظر مده که سخنان و موعظۀ تو در بین ما خریدار ندارد.

برادر مؤمن به آنان گفت: برخیزید و به نماز بایستید که نماز بازدارندۀ انسان از کارهای ناشایسته و نیّت های آلوده است؛ ولی به سخنانش اعتنایی نکردند و به موعظه اش گوش ندادند.

آنان تصمیم گرفتند صبح زود به باغ رفته و نیّت خود را پیاده کنند، میوه ها را با قیمت گران به خریداران دهند و نیازمندان و محرومان را در محرومیّت و نیاز باقی گذارند.

ص:228

شام خورده و به بستر راحت رفتند، در حالی که محکوم خواب سنگین بودند، ابری صاعقه زا از جانب قادر متعال مأموریّت یافت بر آن باغ و تمام درختانش صاعقه بزند و هر چه در آن چهار دیوار است از بیخ و بن بسوزاند و به نابودی کشد!!

آنان اوّل صبح به باغ آمدند، وضعی عجیب مشاهده کردند، از یکدیگر پرسیدند باغ ما همین است؟ ما که دیروز این جا را پر از درخت پربار و آراسته به گل و ریاحین دیدیم، شاید اشتباه آمده ایم؛ ولی برادر مؤمن گفت: نه، باغ شما همین است، بیچاره ها!قبل از این که بینوایان را محروم کنید خود شما محروم شدید و کیفر بخل و پستی خود را دیدید. آنگه خداوند بزرگ در پایان این داستان می فرماید:

کَذلِکَ الْعَذابُ وَلَعَذابُ الْآخِرَهِ أکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ » (1)

چنین است عذاب [ دنیا ] و عذاب آخرت اگر معرفت و آگاهی داشتند، بزرگ تر است.

آری، وجود مقّدس او، انسان را جهت رشد و کمال به صورت های گوناگون غرق در محبّت و لطف می کند، اگر انسان قدردانی از آن رحمت و محبّت کرد، به ثواب عظیم می رسد و اگر عصیان و طغیان پیشه نمود، عتابش را به صورت های مختلف جهت بیداری و بینایی متوجّه وی خواهد کرد.

خوشا به حال آنان که قدردان نعمت اویند و خوشا به حال آنان که از عتاب و هشدار او، به بصیرت و آگاهی می رسند و از گناه و معصیت توبه کرده، به راه او باز می گردند.

وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَهٌ وَأَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ » (2)

و بدانید که اموال و فرزندانتان فقط وسیلۀ آزمایش شماست، وخداست که

ص:229


1- (1) - قلم (68) : 33. [1]
2- (2) - انفال (8) : 28. [2]

پاداشی بزرگ نزد اوست.

إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَهٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِیعُوا وَأَنفِقُوا خَیراً لِأَنفُسِکُمْ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » (1)

اموال و فرزندانتان فقط وسیلۀ آزمایش اند و خداست که پاداشی بزرگ نزد اوست. * بنابراین به اندازۀ استطاعتی که دارید از خدا پروا کنید و [ دعوت حق را ] بشنوید و اطاعت نمایید و انفاق کنید که برای شما بهتر است؛ و کسانی که خود را از بخل و حرص بازدارند آنان رستگارند.

وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ * الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ * أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ » (2)

و بی تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و کسان و محصولات [ نباتی یا ثمرات باغ زندگی از زن و فرزند ] آزمایش می کنیم. و صبرکنندگان را بشارت ده. * همان کسانی که چون بلا و آسیبی به آنان رسد گویند: ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم.

* آنانند که درودها و رحمتی از سوی پروردگارشان بر آنان است و آنانند که هدایت یافته اند.

متاع دنیا یا پاداش عقبی

5 - آیاتی که مال و منال دنیا و زر و زیور و ثروت و متاعش را در برابر امور معنوی

ص:230


1- (1) - تغابن (64) : 15 - 16. [1]
2- (2) - بقره (2) : 155 - 157. [2]

و ثواب آخرتی و رضایت حق، امری ناچیز و عنصری قلیل و برنامه ای ناپایدار می داند و به انسان سفارش می کند دل به متاع کم و اشیای ناپایدار مبند و گول ظاهر دنیا را مخور، بلکه آنچه در دست داری آن را تبدیل به عمل صالح کن و از زر و زیور دنیا و متاع قلیل آن، مصالح برای آخرت ابدی و جهان همیشگی فراهم آور که این گونه برخوردِ با دنیا، برنامۀ تمام انبیا و اولیای الهی بوده و جز این راه محصولی غیر گناه و شقاوت به دست نمی آید.

قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَهُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقَی » (1)

بگو: متاع دنیا اندک و آخرت برای آنان که تقوا ورزیده اند بهتر است.

آری، اهل تقوا با متاع دنیا برخورد حکیمانه دارند، آنان از وقت و مال و علم و آبرو و قدرت خویش برای آبادی آخرت استفاده می کنند و هرگز حاضر نیستند حقّ را با باطل معامله نمایند و سعادت ابدی را از دست داده به شقاوت همیشگی دچار شوند.

أَفَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاَقِیهِ کَمَن مَتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ » (2)

پس آیا کسی که وعدۀ نیک به او داده ایم و حتماً به آن خواهد رسید، مانند کسی است که او را [ فقط ] از کالا و ابزار زندگی دنیا برخوردارش کرده ایم، سپس او در روز قیامت از احضار شوندگان [ برای عذاب ] است؟!

یا قَوْمِ إنَّما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا مَتاعٌ و إنَّ الْآخِرَهَ هِیَ دارُالْقَرارِ » (3)

ای قوم من! این زندگی دنیا فقط کالایی بی ارزش و زودگذر است و بی تردید

ص:231


1- (1) - نساء (4) : 77. [1]
2- (2) - قصص (28) : 61. [2]
3- (3) - غافر (40) : 39. [3]

آخرت سرای همیشگی و پایدار است.

مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ» (1)

[ این ] برخورداری اندک [ و ناچیزی از زندگی زود گذر دنیا ] است؛ سپس جایگاهشان دوزخ است و آن بد آرامگاهی است.

إِن کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهُ عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ » (2)

و [ برای خانه ها و زندگی آنان ] زر و زیور [ قرار می دادیم ]، ولی همۀ اینها جز کالای اندک زندگی دنیا نیست و آخرت نزد پروردگارت برای پرهیزکاران است.

الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَخَیْرٌ أَمَلاً» (3)

مال و فرزندان، آرایش و زیور زندگی دنیا هستند، ولی اعمال شایستۀ پایدار نزد پروردگارت از جهت پاداش بهتر و از لحاظ امید داشتن به آنها نیکوتر است.

از رسول بزرگوار صلی الله علیه و آله روایت شده:

مَا الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إلّامِثْلُ ما یَجْعَلُ أحَدُکُمْ إصْبَعَهُ فِی الْیَمِّ، فَلْیَنْظُرْ بِمَ یَرْجِعُ. (4)

چهرۀ دنیا در آخرت به مانند این است که یکی از شما انگشت به آب دریا زند، مگر از آن همه آب چه اندازه نصیب سرانگشت است؟

(دقّت کنید که دل به چه می سپارید و با چه عنصری در ارتباط می آیید!)

ص:232


1- (1) - آل عمران (3) : 197. [1]
2- (2) - زخرف (43) : 35. [2]
3- (3) - کهف (18) : 46. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 119/70، باب 122؛ [4]مجموعه ورام: 150/1. [5]

و نیز آن حضرت فرمود:

مَا الدُّنْیا فی ما مَضی إلّاکَمِثْلِ ثَوْبٍ شُقَّ بِاثْنَیْنِ و بَقِیَ خَیْطٌ، إلّا فَکانَ ذلِکَ الْخَیْطُ قَدِ انْقَطَعَ. (1)

حال دنیا نسبت به گذشته مانند جامه ای است که دو تکّه شده، جز نخی از بقیۀ آن باقی نیست که آن نخ هم پاره شده است!

آن که مغرور این چند روزه و این متاع اندک و عنصر ناپایدار می شود، از لمس تمام حقایق محروم و از رحمت حضرت حق ممنوع و در نتیجه در تمام شؤون حیات دچار فساد و افساد گشته و اگر دستش برسد برای دستمالی، قیصریّه را به آتش می کشد و به خاطر برخوردی، جهان را بهم می ریزد و محض هوا و شهوتی، انسان و انسانیّت را به انواع بلاها دچار می سازد.

این تکبّر از نتیجه پوست است جاه و مال آن کبر را زان دوست است

این تکبّر چیست غفلت از لُباب منجمد چون غفلت یخ ز آفتاب

کبر زان جوید همیشه جاه و مال که ز سرگین است گلخن را کمال

کبر زشت و از گدایان زشت تر روز سرد و برف آنگه جامه تر

تُرَّهات (2) از دعوی و دعوت مگو رو سخن از کبر و از نخوت مگو

چند حرف طُمطراق و کار و بار کار و حال خود ببین و شرم دار

(مولوی)

رزق و روزی در روایات

اشاره

در باب مال و ثروت و روزی حلال و به دست آورندۀ آن که از راه کسب مشروع و

ص:233


1- (1) - تفسیر الثعلبی: 237/3؛ [1]مجموعه ورّام: 148/1. [2]
2- (2) - تُرَّهات: امور باطل.

لحاظ کردن ایمان و تقوا به دست می آورد، روایات و فرازهایی بسیار پر قیمت در منابع عالی اسلامی ثبت شده که توجّه به آن آثار گران بهای الهی لازم است، آثاری که قیمت مؤمن و برخوردش را با حقوق مالی نشان می دهد.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

الْکاسِبُ حَبیبُ اللّهِ. (1)

آن کس که به کسب مشروع مشغول است (تولیدات کشاورزی، صنعتی، دامداری، تجارت، هنر) دوست خداست.

امام صادق علیه السلام از قول خداوند بزرگ نقل کرده که:

الْخَلْقُ عِیالی، فَأحَبُّهُمْ إلیَّ أَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَأسْعاهُمْ فی حَوائِجِهِمْ. (2)

تمام مردم عیال منند، محبوب ترین آنان نزد من کسانی هستند که از هر جهت به مردم لطف و محبّت کنند و در برآوردن نیازهای آنان و رفع مشکلات و علاج دردشان بکوشند.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

نِعْمَ الْمالُ الصّالِحُ لِلْرَجُلِ الصّالِحِ. (3)

چه نیکوست مال پاک و حلال برای بندۀ شایسته.

و به عبارت دیگر، انسان شایسته مال صحیح را می شناسد و آن را در خیرات و مبرّات خرج می کند.

مردی به محضر مقدّس حضرت صادق علیه السلام آمد و عرضه داشت: دعا کن خداوند روزی مرا فراوان کند، حضرت فرمود:

ص:234


1- (1) - شرح الاسماء الحسنی: 245/1.
2- (2) - الکافی: 199/2، حدیث 10؛ [1]وسائل الشیعه: 367/16، باب 27، حدیث 1781. [2]
3- (3) - مجموعه ورام: 158/1؛ [3] بحار الأنوار: 62/70، باب 122، ذیل حدیث 30.

دعا نمی کنم، برو و روزی خود را با اسباب و وسایلی که خداوند مقرّر فرموده تحصیل کن. (1)

لَیْسَ مِنّا مَنْ تَرَکَ دُنْیاهُ لِآخِرَتِهِ وَلا آخِرَتَهُ لِدُنیاهُ. (2)

از ما نیست کسی که دنیایش را برای آخرت و یا آخرت خود را برای دنیا از دست بدهد.

جلال الدّین در توضیح روایت بسیار عالی:

نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَی الْآخِرَهِ الدُّنْیا. (3)

چه خوب کمکی است دنیا برای دستیابی به آخرت!

می گوید:

«آن کس که در کارهای خود هدف از زندگانی را دنیا قرار داد و در جستجویش زندگانی خود را سپری نمود، بدترین حال را منظور کرده است؛ زیرا که دنیا آن چنانکه مورد تمایل ماست دستگیر ما نخواهد بود، به این معنا که آن «می خواهم» بی نهایت که فقط با یک هدف بی نهایت روحانی اشباع خواهد گشت نمی تواند با نمودها و پدیده های زندگانی دنیا اشباع شود.

بهترین حال را کسی به دست آورده است کسی که از تمام کوشش های دنیوی عنوانِ وسیله منظور نموده و عُقبی را جستجو می کند.

دربارۀ کسب دنیوی هر چه حیله و مکر و دانایی به کار ببری سرد است و نابجاست. حیله و زیرکی برای ترک دنیا پرستی شایسته می باشد.

کسی که در زندان نشسته و در جستجوی رهایی از زندان است، کار خردمندانه را

ص:235


1- (1) - الکافی: 78/5، حدیث 3؛ تهذیب الاحکام: 324/6، باب 93، حدیث 9.
2- (2) - من لا یحضره الفقیه: 156/3، حدیث 3568؛ وسائل الشیعه: 76/17، باب 28، حدیث 22025. [1]
3- (3) - الکافی: 72/5، حدیث 9؛ [2]وسائل الشیعه: 29/17، باب 6، 21898. [3]

آن موقع انجام داده است که در آن زندان نقبی بزند، شاید که از آن زندان رهایی یابد.

بستن زندان کار ابلهانه ای است، مانند کرم ابریشمی که هر چند می تند گرفتاری خود را اضافه می کند.

مقصودم از دنیا پرستی غافل شدن از خداست، نه این که دنیا پرستی عبارت است از داشتن مال و منال و مقام دنیا. اگر شخص صاحب مال به طور دقیق مال را ارزیابی کند و این ارزیابی را به طور کامل بجا آورد او خداپرست است و در حقیقت عبادت انجام می دهد.

اگر مال دنیا را آن چنانکه دین دستور داده است مالک شوی، این همان مال است که پیامبر صلی الله علیه و آله دربارۀ آن گفته است:

نِعْمَ المالُ الصَّالِحُ لِلرَّجُلِ الصَّالِح. (1)

چه نیکوست مال مشروع و صالح برای انسان صالح و شایسته.

اگر مال دنیا و محبّت آن را در اعماق دل خود جای دهی، مانند این است که آب توی کشتی راه یابد، این آبِ متراکم شده باعث غرق شدن کشتی خواهد شد، امّااگر مال دنیا و محبّت آن در اعماق قلبت نبوده باشد مانند آب در زیر کشتی موجب حرکت او خواهد گشت.

از همین جهت بود که سلیمان علیه السلام با آن مال و مقام و ثروت و مکنت، خود را فقیر و مسکین می دانست.

هنگامی که یک کوزۀ خالی و بی آب سرش بسته شده باشد در روی آب می ایستد، از آن جهت که درون مرد خدا خالی از نمودهای سنگین مال دوستی است، لذا تا روی جهان هستی سر می کشد و مشرف به جهان می گردد. چرا آب نمی تواند مرد الهی را در خود فرو ببرد؟ زیرا که از نفحۀ الهی، کوزۀ روح او پر است؛

ص:236


1- (1) - بحار الأنوار: 62/70، باب 122؛ مجموعه ورام: 158/1. [1]

اگر تمام دنیا ملک مرد خدا باشد با این حال خود را بی چیز می داند.

أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ » (1)

ای مردم! شمایید نیازمندان به خدا و فقط خدا بی نیاز و ستوده است.

طلب مال حلال در روایات

در باب طلب حلال و خرج مازاد بر نیاز، در مهم ترین کتب حدیث، روایات پرقیمتی ثبت شده که توجّه به پاره ای از آنها ضروری است:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

طَلَبُ الْحَلالِ فَریضَهٌ عَلی کُلِّ مُسْلِمٍ و مُسْلِمَهٍ. (2)

دنبال کردن حلال بر هر مرد و زن مسلمان فریضۀ الهی است.

و نیز فرمود:

الْعِبادَهُ سَبْعُونَ جُزْءاً، أفْضَلُها طَلَبُ الْحَلالِ. (3)

عبادت هفتاد جزء است، برترین آن دنبال حلال رفتن است.

و نیز فرمود:

مَنْ أکَلَ مِنْ کَدِّ یَدِهِ حَلالاً فُتِحَ لَهُ أبوابُ الْجَنَّهِ، یَدْخُلُ مِنْ أیِّها شاءَ. (4)

هر کس از محصول زحمت خود اداره شود، تمام درهای بهشت به رویش باز می شود، از هر کدام که بخواهد وارد آن جایگاه الهی می گردد.

ص:237


1- (1) - فاطر (35) : 15. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 9/100، باب 1، حدیث 35؛ [2]جامع الأخبار: 139. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 9/100، باب 1، حدیث 36؛ [4]مستدرک الوسائل 12/13، باب 3، حدیث 14585. [5]
4- (4) - مستدرک الوسائل: 24/13، باب 8، حدیث 14630؛ [6]جامع الأخبار: 139. [7]

و نیز فرمود:

مَنِ اکْتَسَبَ مالاً مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ کانَ زادَهُ إلَی النّارِ. (1)

هر کس از طریق غیر مشروع مالی به دست آورد، زاد و توشۀ جهنمی به دست آورده است.

و نیز فرمود:

مَنْ أکَلَ الْحَلالَ قامَ عَلی رَأْسِهِ مَلَکٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ حَتّی یَفْرُغَ مِنْ أکْلِهِ. (2)

کسی که از روزی حلال می خورد، مَلَکی برایش از حضرت حق طلب مغفرت می کند تا از خوردن بیاساید.

و نیز فرمود:

الْکادُّ عَلی عِیالِهِ کَالْمُجاهِدِ فی سَبیلِ اللّه. (3)

آن کس که برای اهل و عیالش در جهت به دست آوردن روزی حلال به زحمت است، همچون رزمنده ای در راه خداست.

و نیز فرمود:

مَنْ أکَلَ الْحَلالَ أرْبَعینَ یَوْماً نَوَّرَ اللّهُ قَلْبَهُ. (4)

هر کس به مدّت چهل روز از روزی حلال تناول کند، خداوند قلبش را نورانی گرداند.

از آیات قرآن مجید و روایات و اخبار به دست می آید که: فراهم آوردن روزی حلال عبادت است و هر عبادتی در سایۀ این عبادت مورد قبول خداست، عبادت

ص:238


1- (1) - بحار الأنوار: 10/100، باب 1، حدیث 45؛ [1]مستدرک الوسائل: 67/13، باب 4، حدیث 14765. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 314/63، باب 2، حدیث 6؛ [3]بحار الأنوار: 11/100، باب 1، حدیث 50. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 324/93، باب 42، حدیث 13؛ [5]مستدرک الوسائل: 55/13، باب 20، حدیث 14729. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 16/100، باب 1، حدیث 71؛ [7]عده الداعی: 153. [8]

و کار خیری که ریشه در مال حرام دارد در ترازوی حقّ وزنی ندارد و برای قبولی آن راهی نیست.

از مجموع آیات و روایات این فصل و مقدّمات و سطوری که گذشت بدین نتیجه می رسیم که: کسب حلال وظیفۀ شرعی و پرداخت مازاد بر احتیاج در راه خدا یک مسئولیّت سنگین الهی و اجتماعی است.

نتایج آیات و روایات بسط و قبض رزق

از آنچه که در سطور گذشته ملاحظه کردید نتایج زیر به دست می آید:

1 - آیات بسط و قبض و وسعت و تنگی رزق به هیچ عنوان مانع از فعّالیّت اقتصادی نیست. بر اساس آیات قرآن هر انسانی مکلّف به کسب و کار است و بیکاری و بی عاری و خوردن از محصول زحمات دیگران بدون شک حرام و امری ممنوع است؛ بسط و قبض در کسب و کار و رعایت شرایط الهی امری آسمانی و حقیقتی ملکوتی است که نظام حیات انسانی آن را اقتضا می کند.

2 - فقر و تنگدستی، یا معیشت مستکبرانه و وسعت در مال و منال، اگر معلول استعمار و استثمار باشد از نظر فرهنگ حق مردود و غیر قابل قبول است و بر مستضعفان و تهیدستان واجب شرعی است که بر قلدران و زورگویان و اربابان جاه و مال بتازند که همگان به حقوق الهی و انسانی خود برسند.

3 - بسط و قبض که معلول گناه و معصیت و فساد و افساد و اسراف و تبذیر است ربطی به مقدّرات الهیّه و نقشه های ملکوتیّه و ارادۀ حضرت حقّ ندارد که برای احدی روزی حرام مقرّر نشده و سخت گیری نابجا مقدّر نگشته است.

4 - بسط و قبض حقیقی عین امتحان و آزمایش حضرت ربّ العزّه جهت رشد و کمال عباد و ظهور شایستگی بندگان است و به عبارت دیگر معلول حکمت و عدل حقّ نسبت به انسان است و هیچ جایی برای ایراد و خرده گیری در آن نیست.

ص:239

5 - گروهی از عباد از طریق بسط رزق به بهشت عنبر سرشت می رسند، به این معنا که مال و ثروت را در راه خدا و خیرات و مبرّات و صدقات و انفاقات به کار می گیرند و برای آخرت خویش اندوخته ای بس عظیم ذخیره می نمایند و گروه دیگر به خاطر صبر و استقامت در کنار قبض و تنگ دستی از شهوات و غرایز و ذلّت و نکبت در امان می مانند و همین تقوا و پرهیزکاری، عالی ترین ذخیرۀ آنان برای قیامت می گردد. به عبارت دیگر نداشتن مال و ثروت برای آنان ترمزی قوی در برابر معاصی و گناهان است و عاملی برای پاکی و طهارت، طهارتی که محصول اخروی آن رضوان و بهشت الهی است.

بیداران و بینایان برای حقّ زنده اند و برای حقّ می میرند، جز حقّ نمی خواهند و جز حقّ نمی دانند، کسب و کارشان، خوراک و پوشاکشان، مرکب و مسکنشان، اخلاق و حرفشان، اطوار و رفتارشان، مال و منالشان، جاه و مقامشان همه و همه برای حقّ و در راه حقّ و محض حقّ و عین حقّ است.

دنیا برای آنان نردبان آخرت و نان و نعمتشان برای عبادت ربّ و خدمت به خلق است.

ص:240

[«6»ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِی الْحَیَاهِ أَجَلاً مَوْقُوتاً و نَصَبَ لَهُ أَمَداً مَحْدُوداً یَتَخَطَّأُ إِلَیْهِ بِأَیَّامِ عُمُرِهِ و یَرْهَقُهُ بِأَعْوَامِ دَهْرِهِ حَتَّی إِذَا بَلَغَ أَقْصَی أَثَرِهِ و اسْتَوْعَبَ حِسَابَ عُمُرِهِ قَبَضَهُ إِلَی مَا نَدَبَهُ إِلَیْهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا و یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی» (1) «7 عَدْلاً مِنْهُ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ و تَظاَهَرَتْ آلاَؤُهُ لاَ یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ و هُمْ یُسْأَلُونَ» (2)]

آنگاه زندگی او را زمانی معیّن، مقدّر فرمود و پایانی محدود قرار داد که به سوی آن پایان، با ایّام عمرش قدم برمی دارد و با سال های زندگیش، به آن نزدیک می شود، تا هنگامی که به دورترین باقی مانده پایان زندگیش برسد و پیمانۀ حساب عمرش را تمام و کامل دریافت کند. او را به سوی آنچه از پاداش بسیار، یا عذاب دردناک فرا خوانده ببرد، تا به خاطر عدالتش، بدکاران را به علّت کردار ناپسندشان و نیکوکاران را به سبب کار نیکشان جزا دهد.

پاک و مبارک است نام های حضرتش و پی در پی است نعمت هایش.

از آنچه انجام می دهد، بازخواست نشود، ولی همگان در پیشگاهش بازخواست شوند.

ص:241


1- (1) - نجم (53) : 31. [1]
2- (2) - انبیاء (21) : 23. [2]

ارزش عمر در قرآن

این فرازها و جملات زیبای دعا به دو واقعیّت بسیار مهم اشاره دارد:

1 - برای هر ذی حیاتی دراین جهان وقت معیّن و زمان محدودی است.

2 - هر کس پس از ورود به جهان دیگر به جزای اعمالش چه نیک، چه بد خواهد رسید.

ملل مختلفۀ جهان هر یک برای نشان دادن قیمت و ارزش عمر ضرب المثلی دارند که مشهورترین ضرب المثل ها در این زمینه این جملۀ مشهور است: وقت طلاست.

ولی اسلام عزیز و فرهنگ ثمربخش الهی زمان و وقت را با هیچ کدام از عناصر مادی هر چند دارای ارزش بالا و سنگین باشد نسنجیده؛ زیرا در میزان عدل و حکمت، عنصری از عناصر همسنگ با وقت و عمر انسان نیست.

قیمت و ارزش عمر در اسلام، ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه است. اگر کسی لحظات و دقایق، ساعات و روزها و شب ها، هفته ها و سال های عمرش را در برابر تحصیل ایمان و معرفت و عمل صالح و اخلاق حسنه بپردازد، وقت خود را به حق خرج کرده و در این زمینه از هر ضرر و خسرانی مصون مانده و در پایان راه به رضای خدا و جنّات نعیم خواهد رسید.

صرف عمر در امور بیهوده، یا در عیش و نوش شیطانی، یا در راه طاغوت و طاغوتچه، یا در راه دنیای محض و مادّیّت خالص، یا در لهو و لعب، هدر دادن وقت وتلف کردن زمان است و عاقبتی جز ذلّت و نکبت و اندوه و حسرت و غضب حقّ و آتش جهنّم ندارد.

آنان که در روز قیامت دچار حسرت و اندوه و اضطراب و وحشت و عذاب و ذلّت می شوند همانانند که در آن جا به تمامی معنی متوجّه می گردند که عمر را

ص:242

ضایع کرده و وقت و زمانی که حضرت حقّ برای رشد و کمال به آنان مرحمت فرموده بود صرف هوا و هوس و ابلیس و جنود او کرده اند.

درآن روز وضع انبیا و اولیا و عاشقان و عارفان و به خصوص سختی عذاب، آنان را بیدار می کند و به منتهای بینایی نسبت به وضع خودشان می رساند و می فهمند که نمی بایست عمر را ضایع می کردند و شب و روز و هفته و سال را به بطالت و گناه می گذراندند؛ به همین خاطر از میان شعله های آتش و عذاب سخت الهی فریاد برمی آورند:

خداوندا! یک بار دیگر مارا به دنیا برگردان و به همان اندازه وقتی که در اختیار ما گذاشتی برای بار دوّم در اختیار ما بگذار، تا تمام لحظات و روز و شب و ماه و سالش را در عمل صالح و ایمان و اخلاق صرف کنیم و بعد از آن از عنایات و الطاف و رحمت و مرحمت تو همچون پاکان و نیکان بهره مند گردیم؛ ولی در پاسخ آنان گفته می شود: برای یک بار، عمر در اختیارتان گذاشتیم و برای خرج کردن آن در راه صواب و ثواب، توسّط انبیا و اولیا شما را هدایت کردیم، می خواستید همان وقتی که در دنیا بودید از وقت استفاده کنید و از عمر بهره بگیرید.

این سؤال و جواب در قرآن مجید، پنج بار بین اهل عذاب و حضرت حق ردّ و بدل می شود و در مرحلۀ پنجم زبان اهل جهنّم برای همیشه بسته شده، از سخن گفتن الی الأبد عاجز می شوند!

قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَ اعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَی خُرُوجٍ مِن سَبِیلٍ * ذلِکُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَإِن یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَ الْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ » (1)

می گویند: پروردگارا! دوبار ما را میراندی و دوبار زنده کردی، اکنون به

ص:243


1- (1) - غافر (40) : 11 - 12. [1]

گناهانمان معترفیم، پس آیا راهی برای بیرون آمدن [ از دوزخ ] هست؟ * این [ سختیِ عذاب ] به سبب این است که چون خدا به یگانگی [ و بدون معبودانتان ] خوانده می شد [ یگانگی اش ] را انکار می کردید و اگر برای او شریک و همتایی قرار داده می شد، باور می کردید؛ پس [ اکنون ] داوری، ویژۀ خدای والامرتبه و بزرگ است.

وَلَوْ تَرَی إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکِسُوا رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ * وَلَوْ شِئْنَا لَآتَیْنَا کُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ * فَذُوقُوا بِمَا نَسِیتُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هذَا إِنَّا نَسِینَاکُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ » (1)

و اگر ببینی زمانی که [ این ] مجرمان [ منکر قیامت ] نزد پروردگارشان سرهایشان را به زیر افکنده اند [ می بینی که می گویند: ] پروردگارا! [ به آنچه ما را وعده داده بودی ] بینا شدیم و [ به دعوت حق ] شنوا گشتیم، پس ما را به دنیا برگردان تا کار شایسته انجام دهیم، بی تردید ما باور کننده [ همۀ حقایق ] هستیم. * و اگر می خواستیم، هدایت هرکسی را [ از روی اجبار ] به او عطا می کردیم، [ اما همه را آزاد و مختار آفریدیم تا راه هدایت یا گمراهی را خود انتخاب کنند ] ولی فرمان من بر عذاب لازم و حتم شده است که بی تردید دوزخ را از همۀ جنّیان و آدمیان [ که آیات من را تکذیب کردند ] پر خواهم کرد. * پس [ به آنان گویند: ] به کیفر آن که دیدار امروزتان را فراموش کردید [ عذاب دوزخ را ] بچشید که ما [ هم ] شما را واگذاشته ایم و به کیفر آنچه همواره انجام می دادید، عذاب جاودانه را بچشید.

وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَو لَمْ

ص:244


1- (1) - سجده (32) : 12 - 14. [1]

نُعَمِّرْکُم مّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَجَاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِینَ مِن نَصِیرٍ » (1)

و آنان در آن جا شیون و فریاد می زنند: پروردگارا! ما را بیرون بیاور تا کار شایسته انجام دهیم غیر آنچه انجام می دادیم. [ می گویم: ] آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس می خواست در آن مقدار عمر متذکّر شود، متذکّر می شد؛ و [ آیا ] بیم دهنده ای به سوی شما نیامد؟ پس بچشید که برای ستمکاران هیچ یاوری نیست.

وَأَنذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذَابُ فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَکَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَو لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَکُم مِن زَوَالٍ » (2)

و مردم را از روزی که عذاب به سویشان می آید، هشدار ده. پس کسانی که ستم ورزیده اند، می گویند: پروردگارا! ما را تا [ سرآمدی نزدیک و ] مدتی کوتاه مهلت ده تا دعوتت را اجابت کنیم و از پیامبرانت پیروی نماییم. [ ولی به آنان گویند: ] شما نبودید که پیش از این سوگند یاد می کردید که هرگز برای شما زوال و فنایی نیست؟!

قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْماً ضَالِّینَ * رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ * قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلاَ تُکَلِّمُونِ » (3)

می گویند: پروردگارا! تیره بختی و شقاوت ما بر ما چیره شد و ما گروهی گمراه بودیم. * پروردگارا! ما را از دوزخ بیرون آر، پس اگر [ به بدی ها و گمراهی ها ] بازگشتیم، بی تردید ستمکار خواهیم بود. * [ خدا ] می گوید: [ ای

ص:245


1- (1) - فاطر (35) : 37. [1]
2- (2) - ابراهیم (14) : 44. [2]
3- (3) - مؤمنون (23) : 106 - 108. [3]

سگان! ] در دوزخ گم شوید و با من سخن مگویید!

این که برای همیشه آنان را از سخن گفتن با حق محروم و ممنوع می کنند شدیدترین عذاب و سخت ترین حال است.

در برابر اینان کسانی هستند که وقت را غنیمت دانسته و برای عمر ارزش قائل شدند و به هدایت انبیا و اولیا مدّت اقامت خود را در دنیا با کسب ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه و در یک کلمه با عبادت ربّ و خدمت به خلق عوض کردند، اینان را در جهان آخرت رضای حقّ وبهشت عنبر سرشت است.

کسی که محوری جز خدا ندارد و محبوبی جز حضرت حقّ در عرش دلش حکومت نمی کند و معلّمی در مسیر تربیت و رشد و کمال جز انبیا و اولیا نمی شناسد، گوهر وقت جز با عشق محبوب حقیقی و جز با عمل صالح و اخلاق حسنه معامله نمی کند و راستی که عشق حضرت حقّ جز این اقتضا ندارد.

خواجه معین الدّین چَشتی می گوید:

من یار، تو را دارم اغیار نمی خواهم غیر از تو که دل بردی دلدار نمی خواهم

خاری که ز درد تو خسته است مرا در دل من خستۀ آن خارم گلزار نمی خواهم

گر جلوه دهی بر دل نقد دو جهان گویم من عاشق دیدارم دینار نمی خواهم

سرّی که مرا با توست با غیر تو چون گویم تو دانی و من دانم اظهار نمی خواهم

(معین الدّین چَشتی)

ارزش عمر در روایات

اشاره

انبیا و اولیا، امامان و عارفان و عاشقان و ناصحان از تمام افراد بشر خواسته اند به ارزش و قیمت وقت، معرفت پیدا کنند و سعی و کوشش آنان بر این باشد که لحظات و ساعت و شب ها و روزها و هفته ها و ماهها و سال های خود را با حقّ و حقیقت و طاعت ربّ و خدمت به خلق معامله کنند و از این که اوقات پر ارزش را به

ص:246

دست دیو خطرناک هوا و هوس و طوفان بنیان برانداز شهوات و غرایز شیطانی بسپارند پرهیز کنند؛ ورنه در پایان راه و در عاقبت کار که سریع تر از برق می رسد به حسرت ابدی و اندوه همیشگی و عذاب دائم دچار خواهند شد.

معارف اسلامی و روایات با ارزش کتب معتبرۀ حدیث، انسان را در راه خرج کردن وقت در اموری که منفعت ابدی دارد راهنمایی می کنند و آدمی را از مصرف کردن عمر گرانمایه در مسائلی که محصولی جز ضرر ابدی و خسارت همیشگی ندارد هشدار می دهند.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

اتَّقِ الْمَحارِمَ تَکُنْ أعْبَدَ النّاسِ، و ارْضَ بِما قَسَمَ اللّهُ لَکَ تَکُن أغْنَی النّاسِ، و أحْسِنْ إلی جارِکَ تَکُنْ مُؤْمِناً، وَأحِبَّ لِلنَّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ تَکُنْ مُوقِناً، وَلا تُکْثِرِ الضِّحْکَ فَإنَّ کَثْرَهَ الضِّحْکِ تُمیتُ الْقُلُوبَ. (1)

اوقات عزیز را در گناهان و محرّمات خرج مکن تا عابدترین مردم باشی، به آنچه از راه کسب مشروع، خدایت عنایت فرمود خشنود باش تا بی نیازترین افراد باشی، به همسایه نیکی کن تا مؤمن به حساب آیی، آنچه برای خود دوست داری برای همه دوست داشته باش تا اهل یقین باشی و از خندۀ زیاد بپرهیز که خندۀ زیاد دل ها را می میراند.

و نیز آن حضرت فرمود:

مَنْ خَزَنَ لِسانَهُ سَتَرَ اللّهُ عَوْرَتَهُ، وَمَنْ کَفَّ غَضَبَهُ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ عَذابَهُ، وَمَنِ اعْتَذَرَ إلیَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ قَبِلَ عُذْرَهُ و تَجاوَزَ عَنْهُ. (2)

آن کس که زبانش را از غیبت و تهمت و باطل و استهزای به دیگران و فحش

ص:247


1- (1) - مجموعه ورّام: 5/1؛ [1] کنز العمال: 242/16، حدیث 44312.
2- (2) - مجموعه ورّام: 4/1؛ [2] مسند أبی یعلی: 302/7، با کمی اختلاف.

و ناروا و زخم زبان و هر آنچه مردم را به ناحق می آزارد حفظ کند، خداوند عیبش را بپوشاند. و هر کس جلوی خشم و غضب و عصبانیّت خود را بگیرد از عذاب خدا در امان می ماند. و هر کس در مسیر با عظمت توبه وقت بگذارد و درصدد تدارک گذشته برآید و از حضرت دوست با عرضه کردن ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه و ترک هر آنچه محبوب نمی پسندد در مقام عذرخواهی برآید، خداوند عذرش را بپذیرد و توبه اش را قبول کند.

حکایت سلمان و ابو درداء

سلمان فارسی به دیدن ابودرداء رفت، همسر ابودرداء را در لباسی کهنه و حالتی دل مرده دید، از او پرسید: این چه وضعی است؟ پاسخ داد: برادرت ابودرداء دل از دنیا برداشته و رابطه با غیر عبادت بریده. سلمان منتظر ماند تا ابودرداء از بیرون آمد. به سلمان خوش آمد گفت و برایش غذا آورد، سلمان گفت: ابودرداء غذا بخور، پاسخ داد: روزه ام، گفت: تو را به خدا سوگند می دهم غذا میل کن، ابودرداء گفت: ای سلمان! تا تو غذا نخوری من نمی خورم. در هر صورت غذا خوردند، تا شب رسید.

چون ابودرداء برای عبادت برخاست سلمان جلوی او را گرفت و گفت: ای ابودرداء! خدا را بر تو حقّی است و جسد و اهل بیتت را نیز بر تو حقّی است، گاهی روزه بگیر، گاهی از روزه بپرهیز، نمازت را به موقع بجای آر و از وقت خواب و استراحت کم مکن، هر صاحب حقّی را به حقّش برسان که اوقات عزیز انسان به همان سان که خدا وانبیا و کتب آسمانی دستور داده اند باید خرج شود، ورنه آدمی از بسیاری از فیوضات ربّانیّه محروم می ماند.

ابودرداء خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و آنچه بین او و سلمان گذشته بود

ص:248

تعریف کرد، رسول الهی هم آنچه سلمان به ابودرداء فرموده بود تأیید نمودند. (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

قَدْ أفْلَحَ مَنْ أسْلَمَ، وَکانَ رِزْقُهُ کَفافاً وَصَبَرَ عَلی ذلِکَ. (2)

کسی که در تمام زمینه ها تسلیم حضرت حقّ شد و به رزق خود بسنده کرد [و وقت خود را برای به چنگ آوردن روزی حرام صرف نکرد،] و براین گونه زندگی استقامت ورزید پیروز و رستگار شد.

نصایحی از بهاء الدین بلخی

اشاره

در این زمینه سلطان العلماء بهاء الدّین بلخی معروف به بهاء ولد، (3) نصایحی حکیمانه و مقالاتی عالمانه دارد که به گوشه ای از آن در سطور زیر توجّه می کنید:

«گفتم: ای آدمی، در هر ریزه شهوت تو دیوی چنگال در زده است و به بوی آن مراد در تو می آیند، چنانکه مورچه با دانه چنگال سخت کرده باشد، اندرونت از دیوان همچون مورچه خانه از آن شده است، تو را گفتند که: دو در را که گلو و

ص:249


1- (1) - مجموعه ورّام: 2/1؛ المحلی، ابن حزم: 40/10.
2- (2) - مجموعه ورّام: 3/1؛ [1] الزهد و صفه الزاهدین: 66، حدیث 123.
3- (3) - بهاء الدین محمد ولد: عارف و واعظ قرن ششم و هفتم پدر جلال الدین محمد بلخی (مولانا) وی مشهور به «بهاء ولد» و ملقب به «سلطان العلماء» است. تذکره نویسان نسبش را به ابوبکر رسانده و لقب بکری به او داده اند. اما در معارف و نیز در آثار مولوی همچنین در کتبیۀ مزار به این نسب اشاره ای نشده. بهاء ولد همچون پدر و اجدادش، به وعظ و خطابه روی آورد و چنانکه از نسبت خطیبی در نام جدش بر می آید. مواعظ او غالباً با معانی صوفیانه و اشاره به آیات قرآن همراه بود که گاه موجب ناخرسندی برخی فقها و علما و سوءظن حکام می گشت. تا جایی که «سلطان العلمایی» او را انکار می کردند. دانشنامه جهان اسلام: 673/4.

شهوت است در بند تا در نیایند و اگر تو درِ آن را بستی و هنوز اندکی می آیند و وسوسه می کنند از آن است که اندکی مراد هنوز باقی است.

تو را گفتند که: شیشه را از نان تهی کن تا از نور پر کنی، تو از نان تهی کردی و لکن نقش سودا پر کردی و خون ریم مردمان پر کردی، از نانت از آن تهی کردند تا بدانی که از آن دگرها به طریق اولی است تهی شدن.

الْعاقِلُ یَکْفیهِ الْإشارَهُ.

ما با عاقل خطاب کرده ایم نه با غیر عاقل، اکنون هر اندیشه که هست و هر سودائی که هست و هر چیزی که هست چو در اندیشه آمد چون گل خشک را ماند و گیاه خشک و زرد گشته را ماند و آن که برون از اندیشۀ توست هنوز نو نو شکوفه و تازگی دارد و سبزۀ نیک تازه از آن جا بیرون می آید همچنان که میوه ها و کوکها که نو میرسد، اوّلش را می خورند و دگرها را رها می کنند؛ زیرا که اوّلش لطفی و طبعی دارند و از این قِبَل گفت که:

الْجُوعُ طَعامُ اللّهِ.

یعنی که در عرصۀ غیب، سبزۀ حکمت می روید و آهوی طبعت آن را می چرد، اکنون هر اندیشه که چهره نمود و تو آن را خوردیش به اوّل وهلت در عالمی سادگی، آبگون می باش که هر چه برویید و بدان اندیشه خوردی رهاش کن تا باز نو بیرون آید.

سؤال کرد از هوایی که سپس مرگ بود، گفتم: چون قدم در معصیت نهاده ای بدان که قدم در حدود ولایت دوزخ نهاده ای در طرفه هوایی، یعنی چنانکه بادی را سَموم آفریند و بادی را هوای عفن آفریند که سر و پوست و گوشت مردم را زیان رساند، همچنان دمِ غیبت تو را و نَفَس فحش تو را سمومی و هوای عفنی آفریند سپس مرگ تا تو را پریشان دارد و از نَفَس تسبیح و نصیحت و شهادت و صدق تو در قولْ آن را هوای خوشی آفریند در حدود ولایت بهشت.

اکنون یک رکن در اصل آفرینش هوا و باد راست و آب و خاک راست و آتش

ص:250

راست.

و آتش، آتش صلابت و عداوت است با اهل کفر؛ و آب، آب رقّت و شفقت است بر اهل اسلام؛ و باد، باد نصایح و عدل و صدق است؛ و خاک، خاک اجزای صابر و حَمول (1) است و تو را از اینان قرینان آفرینند در بهشت تا بدانی که مقصود اعتقاد و تعظیم است و به آنچه مراد اللّه باشد اعتقاد را به آن داری.

پس تسبیح و تهلیل و اعتقاد و بندگی و زاری بر حضرت اللّه خوشتر بود از همه چیزهای دیگر.

اکنون چو اللّه تو را می بیند خود را چون عروسان بیارای که خریدار از وی قوی تر نخواهی یافتن!

چشم را به سرمۀ شرم و اعتبار مکحّل کن و گوش به گوشوارۀ هوش بیارای و دست را به کار ادب برنه،روی را به سپیده و غازۀ (2) نیاز و اخلاص بیارای و پای را به خلخال خدمتکاری آراسته گردان و فرق میان حقّ و باطل راست کن و خِمار (3) تعفّف و معجر (4) استعصام (5) بر سر افکن که:

الْأوْلِیاءُ عَرائِسُ اللّهِ.

اولیای خدا بندگان آراسته پروردگارند.

تا اغیاران بر آن وقوفی نیابند.» (6)آری، به قول رسول الهی صلی الله علیه و آله :

ص:251


1- (1) - حمول: بار.
2- (2) - غازه: صدا، آواز.
3- (3) - خمار: چادرزنان، پارچه ای که به وسیلۀ آن زن خود را می پوشاند، حجاب.
4- (4) - معجر: پارچه ای که زنان بر سر افکنند، چارقد، روسری.
5- (5) - استعصام: پناه آوردن.
6- (6) - معارف بهاء ولد: 95/1. [1]

قَدْ أفْلَحَ مَنْ أسْلَمَ، وَکانَ رِزْقُهُ کَفافاً وَصَبَرَ عَلی ذلِکَ.

کسی که در تمام زمینه ها تسلیم حضرت حقّ شد و به رزق خود بسنده کرد [و وقت خود را برای به چنگ آوردن روزی حرام صرف نکرد،] و براین گونه زندگی استقامت ورزید پیروز و رستگار شد.

کسی که وقت صرف حقّ کند و از خرج آن در راه غیر دریغ ورزد و جز به حلال خدا در تمام زمینه ها دست نبرد، به گنج رضای دوست و گنجینۀ بهشت محبوب بدون شک دست یافته است.

عزیزان! حرام دنیا و به دست آوردن حقّ دیگران ارزش صرف وقت ندارد گر چه مجموعه ای که به دست می آورید از دنیا و مافیها فزون تر باشد!!

به قول عالمۀ فاضله، پروین اعتصامی:

شالودۀ کاخ جهان بر آبست تا چشم بهم برزنی خراب است

ایمن چه نشینی در این سفینه کین بحر همیشه در انقلاب است

افسونگر چرخ کبود هر شب در فکرت افسون شیخ و شاب است

ای تشنه مرو کاندرین بیابان گر یک سرِ آب است صد سراب است

سیمرغ که هرگز به دام ناید در دام زمانه کم از ذُباب است

بگذشت مه و سال دین عجب نیست این قافله عمری است در شتاب است

بیدار شو ای بخت خفته چوپان کین بادیه راحتگه ذِئاب است

(پروین اعتصامی)

خرج کردن وقت در کلام امام سجاد علیه السلام

امام سجّاد علیه السلام در روایتی بسیار جالب همۀ مردم را در راه خرج کردن وقت گران قیمت اینچنین راهنمایی می کند:

ص:252

إنَّ أحَبَّکُمْ عَنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ أحْسَنُکُمْ عَمَلاً، و إنَّ أعْظَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ عَمَلاً أعْظَمُکُم عِنْدَ اللّهِ رَغْبَهً، و إنَّ انْجاکُمْ مِنْ عَذابِ اللّهِ أشَدُّکُمْ خَشْیَهً للّهِ، و إنَّ أقْرَبَکُمْ مِنَ اللّهِ أوْسَعُکُمْ خُلْقاً، و إنَّ أَرْضاکُمْ عِنْدَ اللّهِ أسْبَغُکُمْ عَلی عِیالِهِ، وَإنَّ أکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أتْقاکُمْ. (1)

محبوب ترین شما نزد خدای عزّوجلّ نیکوکارترین شماست و عظیم ترین شما از نظر عمل، عظیم ترین شما از نظر رغبت به عنایت حقّ است. ناجی ترین شما از عذاب الهی با خشیت ترین شماست و نزدیکترین شما به خدا آن است که همۀ مردم از صفات حسنه و اخلاق پسندیدۀ او برخوردار باشند و آن که خدا از او راضی تر است آن است که عیالش را در وسعت بیشتر و بهره وری افزون تر از نعمت حق قرار دهد و به حق که گرامی ترین شما نزد حق، خود نگهدارترین شما از محرّمات الهیّه است.

خرج کردن وقت در کلام پیامبر

رسول با کرامت اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ سَلِمَ مِنْ رِجالِ امّتی مِنْ أرْبَعِ خِصالٍ فَلَهُ الْجَنَّهُ: مِنَ الدُّخُولِ فِی الدُّنْیا، وَاتَّباعِ الْهَوی، وَشَهْوَهِ الْبَطْنِ، وَشَهْوَهِ الْفَرْجِ، وَمَنْ سَلِمَ مِنْ نِساءِ امَّتی مِنْ أرْبَعِ خِصالٍ فَلَهَا الْجَنَّهُ: إذا حَفِظَتْ ما بَیْنَ رِجْلَیْها، وَأطاعَتْ زَوْجَها، وَصَلَّتْ خَمْسَها، وَصامَتْ شَهْرَها. (2)

از مردان امّتم هر کدام از چهار خصلت در امان بمانند و وقت عمر گرانمایه درراه چهار چیز نگذارند اهل بهشتند: افتادن در دنیای حرام، هواپرستی، دچار شدن به شهوت شکم و گرفتار آمدن به شهوت جنسی.

ص:253


1- (1) - بلاغه الإمام علیّ بن الحسین: 194. [1]
2- (2) - کلمه الرسول الاعظم: 136.

و از زنان امّتم هر کدامشان به چهار حقیقت توجّه کنند اهل بهشتند: حفظ عفّت، اطاعت از شوهر، ادای نماز پنج وقت و روزۀ ماه رمضان.

و این همه بدون شک، محصول ایمان به خدا و توجّه به قیامت و عمل صالح است، چنانکه در قرآن مجید آمده:

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیِّهِ* جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ » (1)

مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، اینانند که بهترین مخلوقاتند. * پاداششان نزد پروردگارشان بهشت های پاینده ای است که از زیرِ [ درختانش ] نهرها جاری است، در آنها جاودانه اند، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند؛ این [ پاداش ] برای کسی است که از پروردگارش بترسد.

خرج کردن وقت در کلام امام موسی بن جعفر علیه السلام

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام جهت و راه خرج عمر را در روایتی بسیار پر قیمت اینچنین بیان می دارند:

اجْتَهِدُوا فی أنْ یَکُونَ زَمانُکُمْ أرْبَعَ ساعاتٍ:

ساعَهٍ لِمُناجاهِ اللّهِ، وَساعَهٍ لِأمْرِ الْمَعاشِ، وَساعَهٍ لِمُعاشَرَهِ الْإخْوانِ وَالثِّقاتِ الَّذینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ وَیُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْباطِنِ، وَساعَهٍ تَخْلُونَ فیها لِلَذّاتِکُمْ فی غَیْرِ مُحَرَّمٍ. (2)

ص:254


1- (1) - بیّنه (98) : 7 - 8. [1]
2- (2) - تحف العقول: 409؛ بحار الأنوار: 321/75، باب 25. [2]

بکوشید که زمان و وقت شما چهار ساعت شود:

1 - ساعتی برای عبادت و مناجات با محبوب.

2 - ساعتی برای تحصیل معاش و ادرۀ امور زندگی مادّی.

3 - ساعتی برای معاشرت با برادران ایمانی و آن چهره های الهی و مطمئنّی که عیوب شما را به شما معرّفی می کنند و خلوص باطن به شما می دهند.

4 - و ساعتی برای لذّات و خوشی هایی که از نظر شرع مطّهر حرام نیست.

ابن یمین، شاعر دانشمند، در این مقال گوید:

ای برادر هیچ اگر داری ز حال خود خبر پس چرا باید که باشد یکدمت پروای قال

در توحّد کوش و وقت خویش را ضایع مکن از تکثّر می نیاید هیچ حاصل جز ملال

آنچه داری گر بر آن افزون کنی نقصان توست وانچه دانی گر بیفزایی برآن یابی کمال

مال اگر ز ابن یمین مایل به غیری شد چه شد گفته ام با دل که از بهر مَنال ای دل منال

مال را ز آغاز فطرت در طبیعت هست میل واضع اسماش گویی بهر این گفتست مال

(ابن یمین)

خرج کردن وقت در کلام امام باقر علیه السلام

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

ص:255

امیر المؤمنین علیه السلام نماز عشا را در مسجد کوفه خواند، سپس مردم را سه بار ندا داد آن طور که همه شنیدند:

تَجَهَّزُوا - رَحِمَکُمُ اللّهُ - فَقَدْ نُودیَ فیکُمْ بِالرَّحیلِ، فَمَا التَّعَرُّجُ عَلَی الدُّنْیا بَعْدَ النِّداءِ فیها بِالرَّحیلِ!

تَجَهَّزُوا - رَحِمَکُمُ اللّهُ - وانْتَقِلُوا بِأفْضَلِ ما بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزّادِ وَهُوَ التَّقْوی. وَاعْلَمُوا أَنَّ طریقَکُمْ إلیَ الْمَعادِ، وَمَمَرَّکُمْ عَلَی الصِّراطِ وَالْهَوْلَ الْأعْظَمَ أمامُکُمْ؛ وَعَلی طَریقِکُمْ عَقَبَهٌ کَئُودٍ وَمَنازِلُ مَهُولَهٌ مَخُوفَهٌ، لابُدَّ لَکُمْ مِنَ الْمَمَرِّ عَلَیْها وَالْوُقُوفِ بِها؛ فَإمّا بِرَحْمَهٍ مِنَ اللّهِ، فَنجَاهٌ مِنْ هَوْلِها وَعَظِیمِ خَطَرِها وَفَظاعَهِ مَنْظَرِها وَشِدَّهِ مُخْتَبَرِها؛ وَإمّا بِهَلَکَهٍ لَیْسَ بَعْدَهَا نَجاهٌ. (1)

خداوند همۀ شما را مشمول رحمت قرار دهد، برای سفر آخرت مجهّز و مهیّا شوید که شما را به آن سرای جاودانی خوانده اند و از همۀ شما جهت سفر به آن وادی دعوت کرده اند، پس از این دعوتْ توقّف و قصد اقامت شما برای چیست؟ زندگی شما نشان می دهد که گویی به سرای دیگر خوانده نشدید.

خداوند شما را رحمت کند، آماده شوید و برترین چیزی که از زاد و توشه در اختیار شماست و آن تقواست برای جهان دیگر همراه خود ببرید.

آگاه باشید که راه شما به سوی جهان دیگر است و عبور شما بر صراط است، هول اعظم پیش روی شماست، منزل سخت در راهتان قرار دارد، توقّفگاه های هولناک و وحشت زا در برابر دارید که عبور ازآنها برای شما اجباری است و از آن چاره ای ندارید، نجات شما از آن همه منازل هول انگیز فقط و فقط در سایۀ رحمت اوست که این رحمت جز با ایمان و عمل صالح به دست نمی آید چنانچه در غفلت به سر برید و دچار هلاکت شوید راه نجاتی

ص:256


1- (1) - مشکاه الأنوار: 304؛ [1]بحار الأنوار: 172/68، باب 64، حدیث 4. [2]

برای شما نخواهد بود!!

شهید دوّم و ارزش وقت

شهید دوّم شارح جلیل القدر «لُمْعه» از علمای بزرگ و فقهای باکرامت جهان تشیّع است. آن مرد بزرگ، در جلالت قدر و جودت فهم و خدمت به فقه ارزندۀ شیعه، مردی کم نظیر و انسانی با برکت است.

شاگرد بزرگوارش در رسالۀ با قیمت «بُغْیهُ الْمُرید» در توجه آن مرد بزرگ به ارزش وقت و ادای حقّ هر صاحب حقی و این که لحظه ای از وقت او هدر نرود می نویسد:

«1 - برای ادارۀ امور خانه در اوّل شب او را می دیدم که با دراز گوشی هیزم به خانه می برد.

2 - نماز صبح را پس از عبادات شبانه در گوشۀ منزلش، در مسجد بجا می آورد.

3 - به هنگامی که بر کرسی درس می نشست و مباحثۀ علمی شروع می کرد مانند دریا موج می زد و این نشان می داد که با پشتکاری عجیب به اندوختن مایه های علمی در ایّام جوانی، رنج و مشقّت بسیاری تحمّل کرده است.

4 - احتیاجات مادّی و معنوی خودش را خودش تأمین می کرد.

5 - هر کس و هر مهمانی بر او وارد می شد خودش به خدمت شخص وارد، اقدام می کرد.

6 - از عجایب کارهای او این بود که وقتی قلم بر مرکّب می گذاشت تا سی سطر می نوشت.

7 - دو هزار کتاب از او به یادگار ماند که دویست جلدش به خط شریف خودش بود از جمله «شرح لمعه».

8 - از طریق خواب و رؤیا با عالم ملکوت ارتباط داشت.

پدر شیخ بهایی می گوید:

ص:257

بر او وارد شدم وی را غرق در اندیشه دیدم، گفتم: چیست؟ فرمود: من شهید ثانی هستم برای این که دیشب خواب دیدم سیّد مرتضی مهمانی دارد و تمام علمای امامیّه جمعند، من چون وارد شدم به من گفت: کنار شیخ شهید بنشین؛ این دلیل بر شهادت من است. و عاقبت هم شهید شد.» (1)

سیّد مهدی قزوینی و ارزش وقت

حالات عجیب عالم بزرگ سیّد مهدی قزوینی هر انسانی را غرق حیرت می کند.

این گونه اشخاص برای تمام مردم جهان الگو، اسوه و سرمشق اند.

محدّث نوری که به گفتۀ خودش زیاد خدمت آن مرد بزرگ رسیده بود می گوید:

«این کرامات و مقامات از سیّد مرحوم بعید نبود، چه او علم و عمل را از عمّ خود جناب سیّد باقر صاحب اسرار و خال خود جناب بحر العلوم - أعلی اللّه مقامهم - میراث داشت.

عمّ اکرمش او را تأدیب نمود و تربیت فرمود و بر خفایا واسرار مطّلع ساخت تا رسید به آن مقام که نرسد به حول آن افکار و دارا شد از فضایل و مناقب مقداری که جمع نشد در غیر او از علمای ابرار.

اوّل آن که: آن مرحوم بعد از آن که هجرت کردند از نجف اشرف به حلّه و مستقر شدند در آن جا و شروع نمودند در هدایت مردم و اظهار حق و ازهاق باطل، به برکت دعوت آن جناب از داخل حلّه و خارج آن زیاده از صد هزار نفر از اعراب، شیعۀ مخلص اثنا عشری شدند و شفاهی به حقیر فرمودند: چون به حلّه رفتم دیدم شیعیان آن جا از علائم امامیّه و شعار شیعه جز بردن اموات خود به نجف اشرف چیزی ندارند و از سایر احکام و آثار عاری و بری، حتّی از تبرّای از أعداء اللّه.

به سبب هدایت او همه از صلحا و ابرار شدند و این فضیلت بزرگی است که از

ص:258


1- (1) - خاتمه مستدرک الوسائل: 259/2، به نقل از رسالۀ بغیه المرید.

خصایص اوست.

دوّم: کمالات نفسانیّه و صفات انسانیّه که در آن جناب بود از صبر و تقوا و رضا و تحمّل مشقّت عبادت، سکون نفس و دوام اشتغال به ذکر خدای تعالی و هرگز در خانۀ خود از اهل و اولاد و خدمتگزاران چیزی از حوایج نمی طلبید، مانند غذا در ناهار و شام و قهوه و چای و قلیان.

اجابت دعوت می کرد و در ولیمه ها حاضر می شد، لکن به همراه، کتبی بر می داشتند و در گوشۀ مجلس مشغول تألیف خود بودند؛ از صحبت های مجلس ایشان را خبری نبود مگر آن که مسئله ای پرسند جواب گوید.

برنامه و عادت او در ماه رمضان چنین بود که نماز مغرب را با جماعت در مسجد می گزارد، آنگاه نافلۀ مقرّری مغرب را در ماه رمضان که از هزار رکعت در تمام ماه حسب قسمت به او می رسید می خواند و به خانه می آمد و افطار می کرد و برمی گشت به مسجد به همان نحو نماز عشا را بجا می آورد و به خانه باز می گشت، مردم در آن جا جمع می شدند، اوّل قاری خوش صدایی آیاتی از قرآن که تعلّق داشت به وعظ و زجر و تهدید و تخویف می خواند به نحوی که قلوب قاسیه را نرم و چشم های خشک شده را تر می کرد، آنگاه دیگری به همان نسق خطبه ای از «نهج البلاغه» می خواند، آنگاه سیّمی قرائت می کرد مصایب أبی عبد اللّه الحسین علیه السلام را، آنگاه یکی از صلحا مشغول خواندن ادعیۀ ماه مبارک می شد و دیگران متابعت می کردند، تا وقت خوردن سحر، پس هر یک به منزل خود می رفت. بالجمله، در مراقبت و مواظبت اوقات و تمام نوافل و سنن و قرائت با آن که در سنّ به غایت پیری رسیده بود آیت و حجّتی بود در عصر خود.

سوّم: تصانیف رائقۀ بسیاری در فقه و اصول و توحید و امامت و کلام و غیر اینها که یکی از آنها کتابی است در اثبات این که فرقۀ ناجیه شیعه است که از کتب نفیسه

ص:259

است، طوبی له و حُسْنُ مَآب.» (1)

ارزش وقت در کلام امیر المؤمنین علیه السلام

إنَّ الْمَغْبُونَ مَنْ غُبِنَ عُمْرَهُ، وَإنَّ الْمَغْبُوطَ مَنْ أنْفَدَ عُمْرَهُ فی طاعَهِ رَبِّهِ. (2)

به راستی زیانکارکسی است که در جهت عمرش زیان کرده؛ و بهره وری که دیگران به او در خرج عمرش حسرت خورند کسی است که وقتش را در طاعت پروردگارش تمام کرده است.

إنَّ الْعاقِلَ مَنْ نَظَرَ فی یَوْمِهِ لِغَدِهِ، وَسَعی فی فِکاکِ نَفْسِهِ، و عَمِلَ لِما لابُدَّ لَهُ و لا مَحیصَ لَهُ عَنْهُ. (3)

به حقیقت، خردمند و دانا کسی است که در امروزش فردایش را بنگرد و دنیایش را مزرعۀ آخرت بداند و در آزاد کردن نفسش از شهوات و سخط حقّ و عذاب جهنّم بکوشد و بکوشد برای روزی که از آن چاره و راه فرار ندارد!.

إنَّ أخْسَرَ النّاسِ صَفْقَهً و أخْیَبَهُمْ سَعْیاً رَجُلٌ أخْلَقَ بَدَنَهُ فی طَلَبِ آمالِهِ، وَلَمْ تُساعِدْهُ الْمَقادیرُ عَلی إِرادَتِهِ، فَخَرَجَ مِنَ الدُّنْیا بِحَسَراتِهِ، وَقَدِمَ عَلی الْآخِرَهِ بِتَبِعاتِهِ. (4)

به راستی که زیانکارترین مردم در تجارت و معاملۀ عمر و پشیمان ترین آنان در سعی و کوشش، کسی است که پیکرش را در پی آرزوهایش بفرساید

ص:260


1- (1) - نجم الثاقب: 776/2 - 778، باب 7، حکایت 95.
2- (2) - غرر الحکم: 160، حدیث 3061. [1]
3- (3) - غرر الحکم: 149، حدیث 2714؛ [2]مستدرک الوسائل: 150/12، باب 94، ذیل حدیث 13753. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 167، حدیث 3291؛ [4]بحار الأنوار: 38/100، باب 2، حدیث 85. [5]

و مقدّرات الهی با وی مساعدت ننمایند و او به آرزوهایش نرسد، آنگاه با اندوه و حسرت فراوان از جهان بیرون رود و با رنج های فراوان وارد آخرت گردد.

چه نیکوست که انسان عمر خود را با خدا معامله کند و با چهره ای باز و دلی شاد به حضرت حق وارد شود.

إنَّ أوْقاتِکَ أجْزاءُ عُمْرِکَ، فَلاتُنْفِدْ لَکَ وَقْتاً إلّافیما یُنْجِیکَ. (1)

بدون شک اوقاتی که می گذرانی پاره های عمر تو هستند، لذا نباید وقت خود را تمام کنی مگر در چیزی که نجات تو در آن باشد.

اگر دنیا را با عینک توحید و چشم انبیا و اولیا ببینیم، جائی است که راه هر گونه رشد و کمال در آن به روی انسان باز است، اگر از نعیم آن به طور صحیح استفاده شود آدمی به ذروۀ اعلا و به عالم ملکوت و به جهان ملکوت و به جهان ابدی می رسد و هرگز حاضر نمی شود ثانیه ای از وقت خود را در غیر راه حقّ مصرف کند، در حقیقت دنیا را مقدّمۀ آخرت گرفته و از حضیض خاک، خود را به اوج افلاک معنوی می رساند. و اگر از چشم بی خبران و مادّیگران به آن نظر شود جای عیش و نوش و ظلم و ستم و آمیختن حقّ به باطل و باطل به حقّ است، در این صورت از انسان چهره ای بدتر از گرگ و روحی بی معناتر از جماد و قلبی سخت تر از سنگ ساخته می شود.

امام علی علیه السلام به وضع بینایان و کوردلان در جملات زیر اشاره دارد، بینایانی که از تمام لحظات عمر برای به دست آوردن خشنودی حق و بهشت عنبر سرشت بهره گرفتند و نابینایان کوردلی که جز مَظلمه و وزر و وبال چیزی بار پرونده نکردند:

إنَّ الدُّنْیا مُنْتَهی بَصَرِ الْأعْمی، لا یُبْصِرُ مِمّا وَراءَها شَیْئاً؛ وَالْبَصیرُ یُنْفِذُها بَصَرَهُ و یَعْلَمُ أنَّ الدّارَ وَراءَها. فَالْبَصیرُ مِنْها شاخِصٌ، وَالْأعْمی

ص:261


1- (1) - غرر الحکم: 159، حدیث 3025؛ [1] عیون الحکم والمواعظ: 159.

إلَیْها شاخِصٌ، و الْبَصیرُ مِنْها مُتَزَوِّدٌ، وَالْأعْمی إلَیْها مُتَزَوِّدٌ. (1)

به راستی که دنیا آخرین چشم انداز شخص کوردل است و پس از این چهارچوب محدود چیزی نمی بیند (به همین خاطر به کار فردای قیامت که خدا و کتب آسمانی و انبیا و ائمه علیهم السلام از آن خبر داده اند نمی اندیشد!)

امّا روشندل دیدۀ قلبش نفوذ پیدا می کند و در می یابد که خانۀ واقعی و حیات همیشگی از پسِ این دنیاست، لذا شخص بینا از دنیا می کوچد و کوردل به سوی دنیا می رود، بینا از دنیا با خرج کردن عمرش در طاعت ربّ برای آخرت توشه می گیرد و نابینا فقط برای دنیایش دست و پا می زند!

إنَّ اللَّیْلَ وَالنَّهارَ یَعْمَلانِ فیکَ فَاعْمَلْ فیهِما، و یَأْخُذانِ مِنْکَ فَخُذْ مِنْهُما. (2)

به راستی که روز و شب در تو عمل و اثر دارند، تو نیز در آنها به عمل پرداز،آنها از عمرت می گیرند تو هم در برابر خرج شدن عمر بهرۀ معنوی بگیر.

به قول عارف بزرگ حکیم صفای اصفهانی:

بنشین به پس زانو در مِصطبۀ (3) جانها تا چند همی گردی بر گرد بیابانها

بگذار سر ای سالک بر پای گدای دل تا تاج نهند از سر در پای تو سلطانها

در مزرعۀ دنیا حاصل نتوان بردن در مزرعه گر بارد از چشم تو بارانها

با کوه اگر گویم این راز زهم ریزد گوئی دل سنگینت زد پتک به سندانها

ص:262


1- (1) - غرر الحکم: 132، حدیث 2277؛ [1] عیون الحکم والمواعظ: 147.
2- (2) - غرر الحکم: 151، حدیث 2789. [2]
3- (3) - مصطبه: محل اجتماع مردم.

بشکافت به طنّازی بشکست به طرّاری تیرش همه جوشنها زلفش همه پیمانها

آن ماه همی تابد آن سرو همی روید در زاویۀ دلها از باغچۀ جانها

(صفای اصفهانی)

منازل الهی در کلام شاه داعی

اشاره

از آن جا که مصرف بجای وقت به طور حتم و یقین نیاز به معرفت و شناخت یک سلسله امور الهی و اسلامی دارد، لازم است بیش از آنچه در صفحات گذشته به تحریر آمد مسائلی تذکّر داده شود، لذا در این قسمت به گفتاری از عارف بزرگ، شاه داعی شیرازی اشارت می رود، باشد که ارباب حال و اهل صفا و وفا استفادۀ بیشتری نصیبشان گردد.

شاه داعی می گوید:

«در بیان منازل این راه که مشتمل بر سه فصل است:

فصل اول: در بیان منزل علم.

فصل دوم: در بیان منزل عمل.

فصل سوم: در بیان منزل خُلق (اخلاق).

فصل اول: در منزل علم:
اشاره

بباید دانست که منزل اوّل سالکان این راه را منزل علم است که تابه آن نرسند به منزل های دیگر نتوانند رسید و علمی که سالک را از آن گریز نیست بر سه قسم است:

1 - علم شریعت 2 - علم طریقت 3 - علم حقیقت

[

1 - علم شریعت

]

امّا علم شریعت که آن علم فرایض و سنن و آداب است بر چهار اصل می آید:

عبادات و معاملات و نکاح و جراح و در چهار اصل فرایض است و سنن هست و آداب هست و چند چیز بباید دانستن تا علم شریعت آسان شود: فرض و سنّت و

ص:263

مکروه و مباح و حرام.

و فرض آن باشد که اگر آن نکنند گناهکار شوند و مستحقّ عذاب و اگر بکنند فرمانبردار باشند و مستحقّ ثواب گردند.

و سنّت آن باشد که اگر نکنند بزه مند نشوند و مستحقّ عقوبت نباشند امّا فضیلت ثواب از ایشان فوت شود و اگر بکنند فضیلت و ثواب بیابند.

و مکروه آن چیزی است که اگر نکنند ثواب بیابند و اگر بکنند بزه مند نشوند، پس نا کردن آن از کردن اولی باشد.

و مباح آن چیزی است که اگر بکنند و نکنند برابر باشد، نه به کردن آن بزه مند شوند و نه به ناکردن و درکردن و نکردن آن ثوابی و عقابی نباشد. و اکثر علما حلال و مباح را به یک معنی حمل کرده اند و بعضی حلال را از مباح، اخصّ دانسته اند و تمسّک به بعضی احادیث جسته اند.

و حرام آن است که به فعل آن مستحقّ مذمّت شوند شرعاً و عقاب بر آن مترتّب گردد.

چون دانسته شد که فرض و سنّت و مکروه و مباح و حرام چیست بباید دانست که: هر چه عمل آن بر بنده ای مکلّف فرض شود علم آن نیز فرض باشد، پس چون نماز بر او فرض باشد علم آن فرض باشد، در زکات و حجّ نیز همچنین می دان که چون عمل آن فرض شد علم آن فرض شود.

پس سالک را در اصل عبادات نگاه باید کرد که: عبادات بر او فرض است علم آن بر او فرض بود و ببایدش آموخت که اگر آن مقدار که بر او فرض باشد نیاموزد عاصی باشد، امّا لازم نیست که همۀ علوم فقه از عبادات و معاملات و نکاح و جراح بیاموزد تا در منزل علم به علم شریعت رسیده باشد، آن قدر از علم شریعت که بر او فرض است و آن قدر که سنّت و ادب به آن شناخت چون حاصل کرد می توان گفت که: سالک در منزل علم به علم شریعت رسیده است.

ص:264

[

2 - علم طریقت

]

و امّا علم طریقت دانستن روش اولیاست که بدانند که اولیا چگونه رفته اند تا به مقصود رسیده اند؛ و رفتار ایشان اگر چه در ریاضت نفس به یکدیگر نمی ماند امّا به هر وجه که ریاضت کشیده اند از متابعت حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله بیرون نرفته اند و هر که از متابعت آن حضرت بیرون رفته است در آن حالت که بیرون رفته است نه بر طریقت بوده است.

و بالجمله، علم ریاضیّات اولیا از دانستن سه چیز بیرون نیست که چون آن دانسته شود فی الواقع توان گفت که سالک در منزل علم به علم طریقت رسیده است.

اوّل: دانستن نفس و حال او در موافقت راه حقّ و مخالفت.

دوم: دانستن خواطر.

سوم: دانستن معالجۀ نفس که او را در راه حقّ چگونه رام توان کرد.

[

الف - دانستن نفس

]

امّا نفس که به پارسی روانش گویند آفریده ای است که درازا و پهنا و بوم ندارد و کارفرمای بدن است و هر چه در جسد آدمی پیدا می شود و او به منزلۀ جرم ماه است پاک و صافی و در او دانش هاست چون شعاع ماه در ماه، ولکن چنانکه ماه شعاع از آفتاب دارد نه از خود، نفس این دانش ها از آفتاب ربوبیّت حقّ دارد نه از خود. و او را چند صفت است که به واسطۀ آن صفت ها او را نام های دیگر پیدا می شود. چون روح که پارسی آن «جان» است و چون «عقل» که پارسی آن «خرد» است و چون «قلب» که پارسی آن «دل» است.

اگر می گوید که صفت او آن است که تدبیر کمال خود می کند نام او «روح» است، یا صفت تمیز میان خود و احوال خود و غیر می کند نام او «عقل» است، یا صفت او

ص:265

آن است که دائم از جهت ادارک معنی نو از حالی به حالی می گردد نام او «دل» است و به هر صفت از این صفات که گفته شد او را در بدن آلتی موجود است که به هر آلتی فعلی که مناسب صفتی است در او از او به ظهور می رسد، از برای فعل او به واسطۀ صفت تمیز آلت دماغ موجود است و از برای فعل او به واسطۀ تقلّب از حالی به حالی آلت او آن گوشت پارۀ صنوبری است که در پهلوی چپ آدمی است و از برای این آلات که گفته شد به این آلات همه عالم موجود است.

اگر این نفس که صفت او گفته شد به این آلات که دارد فعل او همه بدی است او را «نفس امّاره» گویند و اگر سرزنش خود به بدی می کند و روی به نیکی دارد او را «نفس لَوّامه» خوانند و اگر از بدی باز ایستاده و آرام و الفت به نیکی گرفته او را «نفس مطمئنّه» نامند. این بود اشارتی مجمل به دانستن نفس.

[

ب - دانستن خواطر

]

امّا خواطر چهارست:

اوّل: خاطر مَلَکی که در دل آدمی می افتد که نیکی بکند و واسطۀ آنچه در دل افتاده است مَلَک است گر چه اصلش از حقّ تعالی است.

و دوم: خاطر ربّانی که در دل می افتد که خیری از او صادر شود بی آن که در آن خیر توقّع نفعی داشته باشد و درین خاطر از حقّ تعالی غیری واسطه نباشد.

سوم: خاطر شیطانی است که در دل او می افتد که بدی بکند و واسطۀ آنچه در دل افتاده است شیطان است اگر چه اصلش از حقّ تعالی است، چه الهام فجور و تقوا از مهر و لطف حضرت حقّ است. و نفس را که میانۀ خاطر مَلَکی و شیطانی، صفت کنند گویند «نفس مُلْهَمه» است.

چهارم: خاطر نفسانی که در دل می افتد سرّی به واسطۀ جبلّت نفس که بر هوا و آرزوست.

ص:266

و هرگز نتواند بود که آدمی یک طرفه العین از خاطری از این خاطره های چهارگانه خالی باشد مگر در خواب و بی خودی و تحقیق آن است که در خواب و بی خودی نیز این خواطر هست لکن چون نفس به آن مشغول نمی شود چنان می نماید که نیست.

و امّا سخن در موافقت و مخالفت آن است که: نفسی که موافق راه حقّ است، آن نفسی است که خاطر ربّانی و خاطر ملکی اختیار می کند و فعل خیر و نفسی که مخالف راه حقّ است آن نفس است که خاطر شیطانی اختیار می کند وخود سبب خاطرهای بد می شود.

و از این تقریر حال موافقت نفس و مخالفت او در راه خداوند تعالی معلوم می شود و سالک باید که در موافقت حقّ تعالی و مخالفت نفس و شیطان دائم در جهاد و غزای معنوی باشد که آن نفی خاطر شیطانی و نفسانی است و نگاهداشتن خود از فعل بد و اثبات خاطر ربّانی و مَلَکی و مشغول کردن خود به فعل نیک، ان شاء اللّه تعالی.

[

ج - دانستن معالجۀ نفس

]

امّا دانستن معالجۀ نفس موقوف صحبت اهل اللّه و عالم ربّانی و مرشد ملکوتی باشد که از او بدانند، یا الهام حضرت حقّ تعالی به دل طالب رسد و بداند که او را چگونه رام می باید کرد، یا از سخن انبیا و اولیا که بخواند و بداند وفی الجمله، نفس را به آن رام توان کرد که در حظّ دنیا زیادت از ضرورت به او نرسانند و در حظّ آخرت تا توان، کار خیر از او بسازند تا او را فکر دنیا کم شود و فکر آخرت بسیار.

و در کارهای خیر طلب اخلاص از او کنند و در هر چیزی او را متّهم دارند و او را در همۀ احوال مقصّر شمارند و دائم او را شکنند که اگر یک لحظه او را به خود وا گذارند فتنه ها بر انگیزد.

ص:267

و او را به این صفت رام توان کرد که گفته شد و با وجود آن که رام باشد اعتماد نباید کرد و از مکر او ایمن نباید بود و لجام شریعت از سر او بیرون نباید کرد تا باشد که او را به سلامت از قنطرۀ شهوات طبیعت بگذرانند و در سنگلاخ دنیا پای او از جای نرود و در گذرگاه لذّت بدنی از دزد شیطان در امان باشد و او را با متاع ایمان به معمورۀ عالم آخرت رسانند. این است نموداری از عالم طریقت که گفته شد.

[

3 - علم حقیقت

]

و امّا علم حقیقت، دانستن نفس است با آفریدگار او و این دانستن بهترین همۀ دانش هاست.

پس می گوییم که آفریدگار جلّ جلاله - موجودی است مطلق، به این معنی که ادراک غیر او به کنه حقیقت او نمی رسد، پس مقیّد به وصف غایت و محدود به حدّ نهایت نشود، همیشه به خود بوده و هست و باشد و هر مقصود که گویی از این موجود مطلق حاصل است، هر زنده به او زنده است و او زنده، هر دانایی به او داناست و او دانا، هر بینایی به او بیناست و او بینا، هر شنوایی به او شنواست و او شنوا، هر توانایی به او تواناست و او توانا، هر خواهنده ای به او خواهنده است و او خواهنده، هر گویائی به او گویاست و او گوینده.

همیشه به این صفات کمال آراسته است و ذات او به هر صفتی از این صفات پیدا، به خود تمام و ثابت است و به هیچ وجه جهت نیستی ندارد و در ذات و صفات و اسما و افعال یگانه و یکتاست، هست مطلق است و چنان به خود پیدا و روشن است که او را «نور مطلق» توان خواند از غایت پیدایی و بیرون از او هیچ چیز به خود پیدایی ندارد جز او، به خود ظلمت مطلق است از غایت ناپیدائی.

و این نور مطلق که پیدای مطلق است به پیدائی خود پیوسته شعاع به طرف ظلمت می افکند و پاره پاره ظلمت که ناپیدائی صفت اوست رنگ پیدایی نور

ص:268

می گیرد تا همۀ ناپیدایی ها پیدا می شود و به زبان عبارت می گوید که: نیست هست شد و آفریدگار که آن نور مطلق است آفریده ها که آن ناپیدایی ها بود به حدّ پیدایی رسانید.

و بدان که: از جملۀ ناپیدایی ها که پیدایی یافت نفس آدمی است که ظلمتی بود که از نور روشن شد و روشنی او که از نور یافته است زندگی و دانایی و شنوایی و بینایی و توانایی و خواهندگی و گویایی است که در او ظاهر شده است. پس نسبت نفس به آفریدگار نفس، آن بود که گوییم نفس ظلمتی است که نور آفریدگار آن را روشن کرده است و روشنایی او پرتو نورِ صفت آفریدگار اوست، پس اگر فرض کنی که روشنایی نور پروردگار به او پیوسته است او موجودی است نورانی به نورِ پروردگار، این است نسبت نفس به سوی آفریدگار نفس.

لاجرم هر که نفس را نشناسد پس آفریدگار نفس را نشناسد، پس نفس را دو جهت باشد: جهت روشنی و آن از آفریدگار دارد، جهت تاریکی و آن از خود دارد؛ روشنی او جهت هستی اوست به سوی هست مطلق که نور مطلق است و تاریکی او جهت نیستی اوست به سوی نیست مطلق.

سالک باید که نظر به جهت نیستی نفس کند و گوید که به حقیقت نفس نیست؛ زیرا که نه هستِ مطلق است؛ و نظر به جهت هستی نفس کند و گوید: آن که نفس به او هستی دارد به حقیقت هست که هستِ مطلق است و نفس را هستی مَجازی است و هستی مَجازی اعتبار ندارد، پس آفریدگار به حقیقت هست و آفریده به مجاز و در این مشهد تواند بود که گویند:

لا مَوْجُودَ إلَّااللّهُ.

وجود حقیقی، فقط خداست.

و هر که نسبت نفس به آفریدگار نفس چنین دانست به قدر خود به علل حقیقت

ص:269

رسیده است. و تا این سه علم که علم شریعت و علم طریقت و علم حقیقت است حاصل نشود سالک به منزل علم نرسیده باشد، واللّه أعلم.

فصل دوم: در منزل عمل:

ای عزیز! عمل صالح که در طریق کمال نفس، فریاد رس شخص است و عمل صالح را شرط آن است که قرین اعتقاد صحیح باشد و اگر نه چنین باشد آن عمل به وصله ننشیند و موجب رستگاری نشود و نتیجۀ ثواب ندهد.

امّا اعتقاد درست آن است که بدانی که هدایتِ ایمان و معرفت، حضرت پروردگار می دهد و توفیق طاعتْ او می بخشد؛ این منّتی و منّتی دیگر آن که چون عمل صالح از تو در وجود آمد از سر اعتقاد پاک، البتّه سعی تو ضایع نمی گردد و خدای متعال ثواب آن عمل کرامت می کند. و عمل صالح کاری است که فرمودۀ خدای و رسول او باشد، چون ارکان اسلام ادا کردن و چون سنّت های پیغمبر بجای آوردن و بعد از فرائضْ سنّت های مؤکّده اوّل بجای آرد و دیگر سعی کند که چندانکه متابعت سنّت می تواند کرد تقصیر نکند، از نماز جماعت و نماز جنازه و با جنازه سر قبر رفتن و پرسش بیماران کردن و تفقّد حال مسلمانان نمودن و در کارهای خیر مدد بودن و آشتی به میانۀ مسلمانان دادن و فتنه بازنشاندن و کلمه الخیر گفتن و سلام فاش کردن و به دعوت های خیر حاضر شدن. و باید که از جمله اعمال صالحه مداومت نماید بر صلۀ رحم و حقّ همسایه؛ و چون ابواب عمل صالح کثیر است و از عهدۀ تعداد آن بیرون نمی تواند آمدن، به این چند کلمه در این فصل اختصار کردیم.

فصل سوم: در منزل خُلق:
اشاره

بدان - أعانَکَ اللّه - که خوی شخص بر دو گونه بود: خُلق نیک و خلق بد:

ص:270

خُلق نیک صفتی چند باشد در شخص که شرع پسندد و عقل مستحسن داند و آن بر دو قسم بود: قسمی آن که به وصلۀ دنیا نشیند و قسمی آن که به وصلۀ آخرت نشیند و نسبت با عالم معاد داشته باشد.

و سر جملۀ اخلاق نیک چهار خُلق است و باقی خلق های نیکو همه از آن زاید:

[

عدالت

]

اوّل عدالت:یعنی در امور شخصی و خانوادگی و اجتماعی راه افراط و تفریط نباشد و راه میانه کند.

[

حکمت

]

دوّم حکمت:که چیزها به قدر خود چنان بداند که دانستنی است و بر وفق آن دانستنی ها عمل چنان کند که چنان باید کرد.

[

عفّت

]

سوّم عفّت: که نفس را از حرام منع کند با همۀ آلات او، پس به دل کار حرام نکند و به چشم صورت حرام نبیند و به گوش سخن حرام نشنود و به زبان سخن حرام نگوید و به دست تصرّف در حرام نکند و به پای رفتار حرام نکند و به جای حرام نرود و به دهان و حلق از لقمۀ حرام و جرعۀ حرام احتراز کند و به فَرْج مباشرت حرام نکند.

[

شجاعت

]

چهارم شجاعت:که تواند درمعرض حاصل کردن مقصود، مقصود شرعی رود اگر چه بیم ازهلاک نفس باشد، مثل دلیری در معرکه، غزا کردن و دلیری کردن آنگاه که کلمۀ حق در روی سلطان ستمکار باید گفت، دلیری کردن چون مسئلۀ علم با

ص:271

خصم دانشمند بحث باید کرد و دلیری کردن چون دشمن در مقابل آید به سخن و حمله و ضرب و دلیری کردن در همۀ امور به شرط آن که از حدّ شرع تجاوز نکند.

چون شخص را این چهار خلق حاصل شد همۀ اخلاق نیکش ممکن است که حاصل شود.

آن اخلاق حسنه که عارفان آن را «مقامات» گویند: صبر و شکر و رضا و توکّل و تسلیم و صدق و اخلاص،آن که در عرف عام «خُلق خوش» آن را نام کنند چون تواضع و پیش سلامی و رفق و مدارات و از سرِ گناه گذشتن و عیب پوشیدن و بردباری نمودن و نیازمندی و الفت و محبّت و دلسوزی یکدیگر ورزیدن و امثال آن که احصای آن نمی توان کردن! این خویهای خوش عادت باید کردن.

و از خلق بد کناره می باید جست مثل: ستمکاری و بددلی و ابلهی و حرص و شره و از برای دنیا خواری کشیدن و هم از برای دنیا تکبّر بر مردم کردن و خشم بی جایگه و میل طبع بر چیزهای نامشروع نه ضرورت،رشک و حسد بردن و امثال ذلک.

چه همچنان که خلق نیک از بسیاری آن، این جا جای تعداد آن نیست، خلق بد را نیز این جا نتوان هم برشمرد.

پس وظیفه آن است که گویم: هر صفتی که چون عادت شخص شود او را به سبب آن کمالی حاصل گردد اختیار باید کرد که خُلق نیک است و هر صفتی که چون عادت شود شخص را سبب نقصانی گردد و از راه کمالش باز دارد و ترک باید کرد خلق بد است و اللّه المرشد.» (1)این است آن طریقی که وقت پر قیمت را باید در آن طی کرد، تا با سپری کردن عمر در این طریق خیر دنیا و آخرت حاصل گردد و غیر این محصولی جز خِزْی دنیا و عذاب آخرت ندارد!

ص:272


1- (1) - شانزده رساله، شاه داعی: 7 - 14.
جاهای صرف وقت در روایات

مواضع و مواقفی که باید اوقات عزیز در آن صرف شود در قرآن مجید و روایات و اخبار نشان داده شده و از این طریق حجّت حضرت حقّ بر بندگان تمام است و احدی را در پیشگاه حضرت محبوب در این زمینه عذری نیست. در این بخش به قسمتی از آن مواضع و مواقف اشاره می شود:

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند:

مَنْ سَلَکَ طَریقاً یَطْلُبُ فیه عِلْماً سَلَکَ اللّهُ بِهِ طَریقاً إلَی الْجَنَّهِ، وَإنَّ الْمَلائِکَهَ لَتَضَعُ أجْنِحَتَها لِطالِبِ الْعِلْمِ رِضاً بِهِ، و إنَّهُ لَیَسْتَغْفِرُ لِطالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِی السَّماءِ و مَنْ فِی الْأرْضِ حَتَّی الْحُوتِ فِی الْبَحْرِ، و فَضْلُ الْعالِمِ عَلَی الْعابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلی سائِرِ النُّجُومِ لَیْلَهَ الْبَدْرِ. و إنَّ الْعُلَماءَ وَرَثَهُ الْأنْبِیاءِ، إنَّ الْأنْبِیاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دیناراً و لادِرْهَماً ولکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ، فَمَنْ أخَذَ مِنْهُ أخَذَ بِحَظٍّ وافِرٍ. (1)

هر کسی راهی که به دانش و معرفت معارف الهیّه منتهی می شود بپیماید خداوند راهش را به بهشت قرار می دهد، ملائکه با خشنودی کامل بال های خود را برای نشستن طالب علم می گستراند و هر آینه هر کس در آسمان و زمین است برای طلبۀ علم طلب آمرزش از حقّ می کند حتّی ماهی دریا. و برتری دانشمند بر عابد برتری ماه بر سایر ستارگان در شب چهارده است. و به تحقیق که دانشمندان وارثان پیامبرانند؛ انبیا درهم و دینار باقی نگذاشتند آنچه از آنان باقی ماند علم و معرفت بود، هر کس از ایشان اخذ علم کند به حظّ وافر رسیده است.

ص:273


1- (1) - بحار الأنوار: 164/1، باب 1، حدیث 2؛ [1]الکافی: 34/1، حدیث 1. [2]

و نیز آن حضرت فرمود:

أرْبَعَهٌ تَلْزَمُ کُلَّ ذی حِجی و عَقْلٍ مِنْ أُمَّتی، قیل: یا رَسُولَ اللّه! ما هُنَّ؟ قال:

اسْتِماعُ الْعِلْمِ وَحِفْظُهُ وَ نَشْرُهُ، وَالْعَمَلُ بِهِ. (1)

چهار چیز بر هر صاحب خرد و عقلی از امّت من واجب است، گفته شد ای رسول خدا! آن چهار چیز کدام است؟ فرمود: فراگیری دانش، حفظ آن، نشرش در میان مردم و عمل به آن.

و نیز آن حضرت فرمود:

مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ لِلتَّکَبُّرِ ماتَ جاهِلاً، و مَنْ تَعَلَّمَهُ لِلْقَوْلِ دُونَ الْعَمَلِ ماتَ مُنافِقاً، و مَنْ تَعَلَّمَهُ لِلْمُناظَرَهِ ماتَ فاسِقاً، وَمَنْ تَعَلَّمَهُ لِکَثْرَهِ الْمالِ ماتَ زِنْدیقاً، و مَنْ تَعَلَّمَهُ لِلْعَمَلِ ماتَ عارفاً. (2)

هر کس علم بیاموزد تا به دیگران بزرگی بفروشد جاهل از دنیا می رود، وهر کس دنبال علم برود فقط برای گفتن ولی عمل نکند منافق می میرد و هر کس علم را برای جدال با دیگران بخواند فاسق می میرد،هر کس دانش را برای کثرت مال بخواهد زندیق از جهان در می گذرد و هر کس دانش را به خاطر عمل فراگیرد عارف از دنیا می رود.

و نیز آن حضرت فرمود:

لا یَکُونُ الْعَبْدُ فِی السَّماءِ و لافِی الْأرْضِ مُوْمِناً حَتی یَکُونَ فَضُولاً، وَلا یَکُونُ فَضُولاً حَتّی یَکُونَ مُسْلِماً، و لا یَکُونُ مُسْلِماً حَتی یَسْلَمَ النّاسُ مِنْ یَدِهِ و لِسانِه، و لایَسْلَمُ النّاسُ مِنْ یَدِهِ وَلِسانِهِ حَتّی یَکُونَ عالِماً، و لایَکُونَ عالِماً حَتّی یَکُونَ عامِلاً بِالعِلْمِ، و لا یَکُونُ عامِلاً بِالْعِلْمِ حَتّی یَکُونَ

ص:274


1- (1) - کلمه الرسول الأعظم: 87 - 88؛ بحار الأنوار: 162/74، باب 7، حدیث 169؛ دعائم الاسلام: 79/1. [1]
2- (2) - کلمه الرسول الأعظم: 87 - 88.

زاهِداً، وَ لایَکُونُ زاهِداً حَتّی یَکُونَ وَرِعاً وَ لایَکُونُ وَرِعاً حتّی یَکُونَ مُتَواضِعاً وَ لایکُونُ مُتَواضِعاً حَتّی یَکُونَ عارِفاً بِنَفْسِهِ، و لایَکُونُ عارفاً بِنَفْسِهِ حَتّی یَکُونَ عاقِلاً. (1)

عبد در آسمان و زمین مؤمن نیست مگر بسیار بخشنده باشد، بسیار بخشندگی فرع مسلمان بودن است، مسلمان بودن فرع دین است که تمام مردم از دست و زبان انسان راحت باشند و مردم از انسان راحت نیستند مگر انسان عالم و با معرفت باشد، آدمی عالِم به حساب نمی آید مگر عمل کننده باشد، عمل کننده نیست مگر بی رغبت به امور حرام باشد و بی رغبت نیست مگر پاکدامن باشد و پاکدامن نیست مگرمتواضع در برابر حقّ باشد و متواضع نیست مگر نفس خود را بشناسد و نفس شناس نیست مگر خردمند و عاقل باشد.

و نیز آن حضرت فرمود:

أفشُوا السَّلامَ، و أطْعِمُوا الطّعامَ، و صِلُوا الْأرْحامَ وَصَلوُّا بِاللَّیْلِ وَالنّاسُ نِیامٌ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ بِالسَّلامِ. (2)

افشای در سلام داشته باشید، به دیگران بخورانید، صلۀ ارحام بجای آورید و به وقتی که مردم در خوابند نماز شب بگزارید تا با سلامتی وارد بهشت شوید.

و نیز آن حضرت فرمود:

إنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدی، و لااُمَّهَ بَعْدُکُمْ، ألا فاعْبُدوا رَبَّکُمْ، و صَلُّوا خَمْسَکُمْ، و صُومُوا شَهْرَکُم، وَحُجُّوا بَیْتَ رَبِّکُمْ، و أدُّوا زَکاهَ أمْوالِکُمْ طَیِّبَهً بِها

ص:275


1- (1) - کلمه الرسول الأعظم: 108.
2- (2) - کلمه الرسول الأعظم: 109.

أنْفُسُکُم، و أطیعوا وُلاهَ أمْرِکُمْ تَدْخُلُوا جَنَّهَ رَبِّکُم. (1)

پس از من پیامبری نیست و پس از شما امّتی نمی آید، بیایید خدا را بندگی کنید، ونماز پنج گانه را بجای آورید و روزۀ رمضان را بگیرید و حجّ خانۀ حق را بجای آورید و زکات خود را ادا کنید در حالی که کاملاً از این عمل خشنود باشید و از والیان امرتان، ائمۀ طاهرین علیهم السلام پیروی کنید تا داخل بهشت پروردگارتان شوید.

و نیز آن حضرت فرمود:

مَنْ أطْعَمَ مُؤْمِناً لُقْمَهً أطْعَمَهُ اللّهُ مِنْ ثِمارِ الْجَنَّه، وَمَنْ سَقاهُ شَرْبَهً مِنْ ماءٍ سَقاهُ اللّهُ مِنَ الرَّحیقِ الْمَخْتومِ، و مَنْ کَساهُ ثَوْباً کَساهُ اللّهُ مِنَ الْإسْتَبْرَقِ و الْحَریرِ، و صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ و الْمَلائِکَهُ ما بَقِیَ فی ذلِکَ الثَّوْبِ سِلْکٌ. (2)

کسی که به مؤمنی لقمه ای بخوراند، خداوند از میوۀ بهشت به او می خوراند؛ و هر کس شربت آبی به مؤمنی بدهد، خداوند از رحیق مختوم به گلویش می ریزد؛ و هر کس مؤمنی را با لباسی بپوشاند خداوند از استبرق و حریر بهشت به او می پوشاند و تا نخی از آن لباس باقی است حضرت حقّ و ملائکه به او درود می فرستند.

و نیز آن حضرت فرمود:

خافُوا مِنَ اللّهِ، و صِلُوا الرَّحِمَ، فَإنَّهُما فِی الدُّنْیا بَرَکَهٌ، و فِی الْعُقْبی مَغْفِرَهٌ. وَفی صِلَهِ الرَّحِمِ عَشْرُ خِصالٍ: رِضَا الرَّبِّ، و فَرَحُ الْقُلُوبِ، و فَرَحُ الْمَلائِکَهِ، وَثَناءُ النّاسِ، و تَرْغیمُ الشَّیْطانِ وَزِیادَهُ الْعُمْرِ، وَزِیادَهُ الرِّزْقِ،

ص:276


1- (1) - بحار الأنوار: 206/79، باب 1، حدیث 11؛ [1] الخصال: 322/1، حدیث 6؛ کلمه الرسول الأعظم: 109.
2- (2) - بحار الأنوار: 383/71، باب 23، حدیث 94؛ [2]الأمالی، شیخ طوسی: 182، حدیث 306؛ کلمه الرسول الأعظم: 110. [3]

وَفَرَحُ الْأمْواتِ، و زِیادَهُ الْمُرُوَّهِ وَزِیادَهُ الثَّوابِ. (1)

از خدا بترسید وصلۀ رحم بجا آورید که این دو در دنیا برکت و در آخرت مغفرت است. در صلۀ رحم ده خصلت وجود دارد: خشنودی پروردگار، خوشحالی دل ها، خشنودی ملائکه، تعریف مردم، خشمگینی و خواری شیطان، زیاد شدن عمر، اضافه شدن رزق، خوشحالی اموات، زیاد شدن جوانمردی و اضافه گشتن ثواب.

و نیز آن حضرت فرمود:

إذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ لَمْ تَزُل قَدَما عَبْدٍ حَتّی یُسْأَلَ عَنْ أرْبَعٍ: عَنْ عُمْرِهِ فیمَ أفْناهُ، و عَنْ شَبابِهِ فیمَ أبْلاهُ، وَعَمَّا اکْتَسَبَهُ مِنْ أیْنَ اکْتَسَبَهُ و فیمَ أنْفَقَهُ، وَعَنْ حُبِّنا أهْلَ الْبَیْتِ. (2)

چون روز قیامت شود از چهار چیز از بندۀ خود سؤال کنند: از عمرش در کجا خرج کرد، از جوانیش در کجا سپری نمود، از مالش از کجا آورد و کجا خرج کرد و از دوستی و عشق ما اهل بیت.

و نیز آن حضرت فرمود:

یا أیُّهَا النّاسُ تُوبُوا إلَی اللّهِ قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا، و بادِرُوا بِالْأعْمالِ الصّالِحَهِ قَبْلَ أنْ تُشْغَلُوا، و أصْلِحُوا الَّذی بَیْنَکُمْ و بَیْنَ رَبِّکُمْ تَسْعَدُوا، وَأکْثِرُوا مِنَ الصَّدَقَهِ تُرْزِقُوا، وَأمُرُوا بالْمَعْرُوفِ تُحْصَنُوا، و انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ تُنْصَرُوا. إنَّ أکْیَسَکُمْ أکْثَرُکُمْ ذِکْراً لِلْمَوْتِ، و إنَّ أحْزَمَکُمْ احْسَنُکُمْ اسْتِعْداداً لَه. ألا و إنَّ مِنْ عَلاماتِ الْعَقْلِ التَّجافِیَ مِنْ دارِ الْغُرورِ، و الْإنابَهَ إلی

ص:277


1- (1) - کلمه الرسول الأعظم: 112.
2- (2) - بحار الأنوار: 162/74، باب 7، حدیث 162؛ [1]تحف العقول: 56؛ کلمه الرسول الأعظم: 115. [2]

دارِالْخُلُودِ، و التَّزَوُّدَ لِسُکْنی الْقُبُورِ، و التَّأَهُّبَ لِیَوْمِ النُّشُورِ. (1)

ای مردم! قبل از آمدن مرگ از تمام معاصی خود بازگشته و توبه نمایید، وقبل از این که گرفتار شوید و آزادی از شما سلب شود به سوی اعمال صالحه سرعت کنید، بین خود و خدای خود را اصلاح نمایید تا همای سعادت را در آغوش بگیرید، زیاد صدقه بدهید تا روزی داده شوید، امر به معروف کنید تا از بلاهای اجتماعی مصون بمانید، نهی از منکر نمایید تا یاری داده شوید. زرنگ ترین و هوشمندترین شما کسی است که زیاد یاد مرگ کند و با احتیاطترین شما کسی است که استعداد بهتری برای مرگ داشته باشد. بدانید که چهار چیز علامت عقل است: خالی بودن دل از رابطه با سرای غرور، عشق به جهان ابدی، توشه گیری برای برزخ و آمادگی برای روز محشر.

این قسمت را با قطعه شعری از عارف بزرگ حکیم سنایی به پایان می برم:

در دل آن را که روشنایی نیست در خراباتش آشنایی نیست

در خرابات خود به هیچ سبیل موضع مردم مُرایی نیست

پسرا خیز و جام باده بیار که مرا برگ پارسایی نیست

جرعۀ می به جان و دل بخرم پیش کس می بدین روایی نیست

می خور و علم قیل و قال مگوی وایِ تو کاین سخن ملایی نیست

تو مخوانم سنایی ای غافل کین سخنها به خود نمایی نیست

(سنایی غزنوی)

ص:278


1- (1) - بحار الأنوار: 178/74، باب 7؛ [1]اعلام الدین: 333؛ کلمه الرسول الأعظم: 127. [2]

[قَبَضَهُ إِلَی مَا نَدَبَهُ إِلَیْهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا و یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی» (1) «7 عَدْلاً مِنْهُ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ و تَظَاهَرَتْ آلاَؤُهُ لاَ یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ و هُمْ یُسْأَلُونَ» (2)]

تا هنگامی که به دورترین باقی مانده پایان زندگیش برسد و پیمانۀ حساب عمرش را تمام و کامل دریافت کند. او را به سوی آنچه از پاداش بسیار، یا عذاب دردناک فرا خوانده ببرد، تا به خاطر عدالتش، بدکاران را به علّت کردار ناپسندشان و نیکوکاران را به سبب کار نیکشان جزا دهد.

پاک و مبارک است نام های حضرتش و پی در پی است نعمت هایش. از آنچه انجام می دهد، بازخواست نشود، ولی همگان در پیشگاهش بازخواست شوند.

جزای اعمال

خداوند مهربان از باب لطف و عنایت و عشق و محبّت، انسان را در نعمت های گوناگونی چه در ظاهر و چه در باطن غرق کرده، از قبیل عقل و وجدان، نفس و فطرت، روح و قلب، نبوّت و امامت، ولایت و سیادت، خلافت و هدایت، علم و درایت، جسم و جان، زمین و آسمان، دریا و صحرا، هوا و کوهسار، معادن و معالم، پوشاکی ها و خوراکی ها و آشامیدنی ها... و پس از این همه نعمت، از او قدرشناسی

ص:279


1- (1) - نجم (53) : 31. [1]
2- (2) - انبیاء (21) : 23. [2]

خواسته که هر یک را در همان جایی که دستور داده خرج کند تا به اوج سعادت دنیا و آخرت برسد، آنها که نعمت های الهی را در کنار عمر خود و اوقات پر قیمت خویش در طاعت ربّ که ادای حقوق خالق و مخلوق است مصرف کنند بدون شک در عالم بعد و جهان آخرت به نتایج مثبت برنامه های خود که رضای خدا و بهشت است می رسند و آنان که قدر نعمت ها را ندانند و آنها را در کنار اوقات خود و شب و روز خویش صرف گناه و معصیت کنند البتّه در جهان پس از مرگ به عواقب سوء این گونه زندگی برخورد می کنند و این دو نوع برخورد که در جهان دیگر در گردونۀ حاکمیّت حضرت اللّه برای انسان پیش می آید عین عدل و داد حضرت اوست.

نعمت های حق

اشاره

ما انسان ها لازم است در زمینۀ نعمت های حقّ به چهار مسئلۀ بسیار مهم توجّه داشته باشیم:

1 - کمال نعمت 2 - مقدار نعمت 3 - توجّه به نعمت 4 - تبدیل نعمت.

کمال نعمت

1 - خداوند بزرگ در امور ظاهریّه و باطنیّه آنچه را مورد نیاز انسان بوده به طور کامل در اختیارش قرار داده و در این زمینه بدون تردید چیزی فروگذار نشده است.

قرآن مجید در این زمینه می فرماید:

وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَهً وَبَاطِنَهً وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدیً وَلاَ کِتَابٍ مُنِیرٍ » (1)

ص:280


1- (1) - لقمان (31) : 20. [1]

و نعمت های آشکار و نهانش را بر شما فراوان و کامل ارزانی داشته و برخی از مردمند که همواره بدون هیچ دانشی [ بلکه از روی جهل و نادانی ] و بدون هیچ هدایتی و هیچ کتاب روشنی دربارۀ خدا مجادله و ستیز می کنند.

مقدار نعمت

2 - مقدار نعمتی که در اختیار انسان هاست به هیچ عنوان قابل شمارش و احصا نیست که نعمت های حقّ بیرون از حدّ و عدد، در گردونۀ حیات انسان قرار داده شده، تنها شمارش سلّول های بدن را گفته اند: اگر تند شماری در هر ثانیه هزار عدد بشمارد، سیصد هزار سال به طول خواهد انجامید چه رسد به شمردن اصل نعمت ها و سلّول ها و اتم ها و جِرم هایی که در آنها به کار رفته است.

خداوند در قرآن مجید، در این زمینه می فرماید:

وَآتَاکُم مِن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ » (1)

و از هر چیزی که [ به سبب نیازتان به آن ] از او خواستید، به شما عطا کرد. و اگر نعمت های خدا را شماره کنید، هرگز نمی توانید آنها را به شماره آورید.

مسلماً انسان بسیار ستمکار و ناسپاس است.

توجّه به نعمت

3 - انسان باید به تمام نعمت هایی که در اختیار دارد بیندیشد که از کیست و برای کیست و برای چیست، تا با این اندیشه صاحب نعمت را بشناسد و قدر نعمت را بداند و نعمت را بجا مصرف نماید، تا عدالت فردی و خانوادگی و اجتماعی سامان

ص:281


1- (1) - ابراهیم (14) : 34. [1]

گرفته و خیمۀ حیات طیّبه بر پا شود. قرآن در این زمینه می فرماید:

اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ » (1)

نعمت های مرا که به شما عطا کردم، یاد کنید و به پیمانم [ که سفارش به عبادت و ایمان به همۀ انبیا به ویژه پیامبر اسلام است ] وفا کنید تا من هم به پیمان شما [ که توقع ثواب وپاداش در برابر عبادت وایمان است ] وفا کنم و [ نسبت به پیمان شکنی ] فقط از من بترسید.

تبدیل نعمت

4 - گروهی هستند که بدون توجّه به صاحب نعمت و خواسته های او و بدون توجّه به اوقات عزیز و عمر پر قیمت، نعمت های الهی را تبدیل به گناه و فسق و فجور و کفر و زندقه می کنند، اینان مستحقّ حیات نکبت بار و ذلّت بارند و گروهی نعمت های حقّ را شاکرند و سعی دارند نعمت را در جایی که حضرت حقّ فرموده خرج کنند، اینان از بهترین بندگان و مستحقّ حیات طیّبه و سعادت سرمدی هستند.

دربارۀ آنان که نعمت را تبدیل به گناه می کنند قرآن مجید می فرماید:

أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ » (2)

آیا کسانی را که [ شکر ] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاکت درآوردند، ندیدی؟

و در آیۀ دیگر می فرماید:

ص:282


1- (1) - بقره (2) : 40. [1]
2- (2) - ابراهیم (14) : 28. [2]

وَمَن یُبَدِّلْ نِعْمَهَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ » (1)

و هرکس نعمتِ [ هدایت ] خدا را پس از آن که به او رسید، تبدیل [ به کفر ] کند، [ بداند ] که یقیناً خدا سخت کیفر است.

شما به انبیای الهی و اولیای حقّ و ائمّۀ طاهرین و صالحان و عابدان و عاشقان و عارفان بنگرید که گاهی مانند نوح نزدیک به هزار سال در دنیا زندگی کردند ولی ذرّه ای از یک نعمت را بی جا مصرف نکردند!

شما به سلیمان صاحب مقام و صاحب مال، به یوسف صاحب ملک و دارندۀ علم و خزانۀ مصر، به ابراهیم بزرگ که صاحب گوسپندان بود، به امیرالمؤمنین علیه السلام که صاحب حکومت و زراعت بود، به دیگران که صاحب علم و آبرو بودند بنگرید، ببینید نعمت را چگونه قدردانی کردند و کجا مصرف نمودند و خلق خدا در جنب آنان چه سودها بردند!!

حکایتی از استاد الهی قمشه ای

خداوند رحمت کند استاد بزرگ و عارفم مرحوم الهی قشمه ای را، می فرمودند:

تمام دواوین شعرا فدای چهار دیوان:

حافظ - سعدی - مثنوی - بابا طاهر!

و همۀ دیوان بابا طاهر فدای این یک رباعی:

خوشا آنان که اللّه یارشان بی به حمد و قل هو اللّه کارشان بی

خوشا آنان که دائم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بی

(بابا طاهر)

ص:283


1- (1) - بقره (2) : 211. [1]

و نیز آن عارف عاشق می فرمودند:

ایّامی که در خراسان با بودن اساتیدی بزرگ و حکمایی سترگ و فقیهانی عظیم القدر مشغول تحصیل بودم، ناگهان دلم حال و هوای وطن و شهر و دیار کرد، در صحن مطهّر حضرت رضا علیه السلام به گوش جان و گوش سر شنیدم هاتفی خواند:

خوشا آنان که اللّه یارشان بی توکّلت علی اللّه کارشان بی

دلم از حال و هوای وطن با شنیدن آن آوای ملکوتی بیرون آمد و سراسر متوجّه درس و بحث شد.

آری، اگر نعمت مقام و نعمت مال و نعمت علم و نعمت آبرو و خلاصه هر نعمتی در همان جایی که خداوند فرموده خرج شود، نه یک ثانیه عمر تلف می شود و نه آدمی نسبت به دیگران منبع ظلم و شرّ می شود و نه به عذاب حقّ مبتلا می گردد و نه از رضای حقّ و بهشت الهی محروم می گردد.

نصیحتی از شقیق بلخی

شقیق بلخی به هارون گفت:

حکومت، دربانیِ جهنّم است، گفت: چگونه؟ گفت: بیت المال را در اختیارت گذارده اند تا به مستمندان و فقرا و مستضعفان برسی تا بر اثر فقر دچار معصیت نشوند و مستحقّ عذاب. شمشیر و اسلحه به دستت داده اند تا با دشمنان خدا بجنگی، مبادا که بر مسلمین هجوم کرده فرهنگ آنان را به نابودی بکشند و اهل جهنّم شوند.تازیانه در اختیارت آمده تا حدود خدا را جاری کنی محض این که جامعه دچار فساد نشود. اگر این امور را مراعات نکنی و مسلمانان دچار عذاب فردا شوند به تلافی این برنامه خودِ تو به جهنّم خواهی رفت و به اندازۀ آنان که بر سرشان حاکم بودی به عذاب دچار خواهی شد!

بر هر مکلّفی لازم است قرآن مجید را با تدبّر و تفکّر و روایات را با توجّه و تعقّل

ص:284

مطالعه کند ورنه از ثمرات آیات و روایات محروم مانده و چیزی از این سفرۀ گستردۀ الهی نصیبش نخواهد شد. تدبّر در آیات و روایاتی که مسئلۀ مرگ و برزخ و ملک الموت و قیامت و حساب و کتاب و ثواب و عقاب را مطرح کرده اند انسان را به اصلاح ظاهر و باطن واداشته و به کنترل عقل و نفس و قلب و چشم و گوش و زبان و دست و شکم و شهوت و پا موفّق می کند.

حقیقت مرگ

مرگ حقیقتی است که یادش، گردن جبّاران را می شکند و پشت کسری را می شکند و امید قیصرها را نا امید می کند.

همه از مسئلۀ مرگ در وحشتند تا وعدۀ حقّ برسد، آری، این وعده به طور حتم برای همه خواهد رسید و چون برسد انسان ها را از قصور به قبور می برد، از خانه های روشن و از زیر چلچراغ ها به گوشۀ تاریکی و از بازی با زنان و کنیزان و غلمان به مصاحبت کرم و موران، از متنعّم بودن به شراب به خفتن روی تراب، از انس با انیسان به وحشت تنهایی و از رختخواب گرم و نرم به روی خاک لحد!

حضرت زین العابدین اسوۀ عارفان و قدوۀ سالکان و امام عاشقان در دعای ابو حمزۀ ثمالی در سحر ماه مبارک رمضان به پیشگاه حقّ عرضه می دارد:

فَقَد أفْنَیْتُ بِالتَّسْویفِ وَالْآمالِ عُمْری، و قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَهَ الْآیِسینَ مِنْ خَیْری، فَمَنْ یَکُونُ أسْوَأَ حالاً مِنّی إنْ أنَا نُقِلْتُ عَلی مِثْلِ حالی إلی قَبْری لَمْ امَهِّدْهُ لِرَقْدَتی، وَلَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجْعَتی. و ما لی لا أبْکی و لا أدْری إلی ما یکونُ مَصیری، و أری نَفْسی تُخادِعُنی، و أیّامی تُخاتِلُنی، وَقَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسی أجْنِحَهُ الْمَوْتِ، فَما لی لا أبْکی؟ أبْکی لِخُرُوجِ نَفْسی، أبْکی لِظُلْمَهِ قَبْری، أبْکی لِضیقِ لَحْدی، أبکی لِسُؤالِ مُنْکَرٍ و نَکیرٍ

ص:285

إیّایَ، أبْکی لِخُرُوجی مِنْ قَبْری عُریاناً ذَلیلاً... . (1)

به حقیقت که عمرم را به تسویف و تباهی و آرزوهای باطل از دست دادم، اینک به جائی رسیده ام که از خوبی و اصلاح نفس خود به کلّی ناامیدم، پس بگو از من بدحال تر و تبه روزگارتر کیست؟ وای بر من! اگر با چنین حالی به قبرم منتقل شوم، قبری که برای راحت خود مهیّا نکرده و با عمل صالح فرش نکرده ام، چرا گریه نکنم در صورتی که نمی دانم به کجا می روم و اکنون می بینم که نفس من با من خدعه می کند و روزگار با من مکر می ورزد در حالی که عقاب مرگ بر سرم پر و بال گسترده، پس چرا نگریم! گریه می کنم برای وقت خروج روح از بدنم، گریه می کنم برای تاریکی قبرم، گریه می کنم برای تنگی لحدم، گریه می کنم برای پرسش نکیر و منکر، گریه می کنم برای وقتی که از قبر برهنه و خوار و ذلیل بیرون می آیم!!... .

از سینه برون کن دل و دادار نگه دار جان را بده و لذّت دیدار نگه دار

ما بندۀ پیریم ز ما هیچ نیاید ما را ز پی گرمی بازار نگه دار

در آب بقا غنچۀ دل تازه نگردد یک لحظه برآن گوشۀ دستار نگه دار

تا ناله به لب درشکند زاغ و زغن را یک بلبل گستاخ به گلزار نگه دار

تاری ز سر زلف به عالم نفروشی سر رشته همین است نگه دار نگه دار

حاجت به هواداری کس نیست چمن را ای ابر مروّت طرف خار نگه دار

افسرده دمان آفت گلزار جمالند خورشید من، آیینۀ رخسار نگه دار

بی صرفه نگویی سخن عشق شفایی این زمزمه را بر لب اظهار نگه دار

(شفایی اصفهانی)

آنان که عمر به طاعت ربّ گذرانده اند و در شوق آخرت و رسیدن به رضای محبوب ولقای حق و قرار گرفتن در بهشت زیستند، مرگ برای آنها راحت و بشارت و برای غیر اینان ذلّت و ظلمت و شقاوت و بدبختی است.

مرگ نیکوکاران از نظر قرآن

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَهُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ » 1

بی تردید کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [ در میدان عمل بر این حقیقت ] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند [ و می گویند: ] مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده می دادند، بشارت باد.

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَادْخُلِی جَنَّتِی » (2)

ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته! * به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.* پس در میان بندگانم درآی * و در بهشتم وارد شو.

أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ * الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَی فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَهِ لاَ تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ » (3)

آگاه باشید! یقیناً دوستان خدا نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.

ص:286


1- (1) - فصّلت (41) : 30.
2- (2) - فجر (89) : 27 - 30. [1]
3- (3) - یونس (10) : 62 - 64. [2]

ص:287

* آنان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند. * آنان را در زندگی دنیا وآخرت مژده و بشارت است [ در دنیا به وسیلۀ وحی و در آخرت به خطاب خدا و گفتار فرشتگان ] در کلمات خدا [ که وعده ها و بشارت های اوست ] هیچ دگرگونی نیست؛ این است کامیابی بزرگ.

مرگ بدکاران از نظر قرآن

یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلاَئِکَهَ لاَ بُشْرَی یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً » (1)

روزی که آنان فرشتگان را می بینند، آن روز برای مجرمان بشارتی نیست؛ و آنان [ به فرشتگان] می گویند: [ از شما درخواست داریم که ما را ] امان دهید [ و آسیب وگزند عذاب را از ما ] مانع شوید.

إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فیهَا فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیراً » (2)

قطعاً کسانی که [ با ترک هجرت از دیار کفر و ماندن زیر سلطۀ کافران و مشرکان ] بر خویش ستم کردند [ هنگامی که ] فرشتگانْ آنان را قبض روح می کنند، به آنان می گویند: [ از نظر دین داری و زندگی ] در چه حالی بودید؟ می گویند: ما در زمین، مستضعف بودیم. فرشتگان می گویند: آیا زمین خدا وسیع و پهناور نبود تا در آن [ از محیط شرک به دیار ایمان ] مهاجرت کنید؟! پس جایگاهشان دوزخ است و آن بد بازگشت گاهی است.

ص:288


1- (1) - فرقان (25) : 22. [1]
2- (2) - نساء (4) : 97. [2]

وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلاَئِکَهُ بَاسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَکُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ » (1)

ای کاش ستمکاران را هنگامی که در سختی ها و شداید مرگ اند ببینی در حالی که فرشتگان دست های خود را [ به سوی آنان ] گشوده [ و فریاد می زنند ] جانتان را بیرون کنید، امروز [ که روز وارد شدن به جهان دیگر است ] به سبب سخنانی که به ناحق دربارۀ خدا می گفتید واز پذیرفتن آیات او تکبّر می کردید، به عذاب خوارکننده ای مجازات می شوید.

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَهُ ظَالِمِی أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَی إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ » (2)

همانان که فرشتگان جانشان را در حالی که ستمکار بر خود بوده اند، می گیرند؛ پس [ در آن موقعیت ] از در تسلیم در آیند [ و گویند: ] ما هیچ کار بدی انجام نمی دادیم. [ به آنان گویند: یقیناً انجام می دادید] ومسلماً خدا به آنچه همواره انجام می دادید، داناست.

فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ * ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ » (3)

پس حال و وضعشان زمانی که فرشتگان جانشان را می گیرند در حالی که بر صورت و پشتشان [تازیانه عذاب] می زنند، چگونه خواهد بود؟! * این عذاب برای این است که آنان از آنچه خدا را به خشم آورده پیروی کردند و خشنودی او را خوش نداشتند در نتیجه اعمالشان را تباه و بی اثر کرد.

ص:289


1- (1) - انعام (6) : 93. [1]
2- (2) - نحل (16) : 28. [2]
3- (3) - محمّد (47) : 27 - 28. [3]

به قول سعدی آن بلبل گلستان حکمت:

دنیا نیرزد آن که پریشان کنی دلی زنهار بد مکن که نکردست عاقلی

این پنج روزه مهلت ایّام آدمی آزار مردمان نکند جز مغفَّلی

باری نظر به خاک عزیزان رفته کن تا مجمل وجود ببینی مفصّلی

آن پنجۀ کمان کش و انگشت خوشنویس هر بندی اوفتاده به جاییّ و مَفصلی

درویش و پادشه نشنیدم که کرده اند بیرون ازاین دو لقمۀ روزی تناولی

مرگ از تو دور نیست و گر هست فی المثل هر روز باز می رویش پیش منزلی

(سعدی شیرازی)

مرگ در روایات

عَنْ أبی جَعْفَرٍ علیه السلام قالَ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الْمَوْتَ الْمَوْتَ، جاءَ الْمَوْتُ بِما فیهِ، جاءَ بِالرَّوْحِ و الرّاحَهِ وَالْکَرَّهِ الْمُبارَکَهِ إلی جَنَّهٍ عالِیَهٍ لِأهْلِ دارِ الْخُلُودِ، الَّذینَ کانَ لَها سَعْیُهُمْ، و فیها رَغْبَتُهُمْ. (1)

حضرت باقر علیه السلام از رسول خدا نقل می فرماید: هان ای مردم! مرگ را، مرگ را درنطر آورید! مرگ با آنچه در اوست، آمد با رَوْح و راحت و یورشی

ص:290


1- (1) - بحار الأنوار: 126/6، باب 4، حدیث 4؛ [1]بحار الأنوار: 266/68، باب 76، حدیث 13. [2]

مبارک برای بردن به بهشت بلند مرتبه از برای آنان که در دنیا زیست می کردند ولی دل به آخرت داشتند و این جا را مزرعۀ آن جا قرار داده و نسبت به عالم خلود شوق وافر داشتند.

مردی به محضر رسول خدا آمد عرضه داشت: چرا از مرگ بدم می آید؟ حضرت فرمودند: ثروتمندی؟ عرضه داشت: آری، فرمود: از ثروت خود در راه حقّ بهره گرفته و چیزی پیش فرستاده ای؟ پاسخ داد: نه، فرمود: به همین خاطر است که از مرگ آزرده خاطری. (1)

عَنِ الصّادِقِ علیه السلام ، عن أبیه، عن جدِّه علیهم السلام قالَ: سُئِلَ أمیرُالْمُؤْمِنینَ علیه السلام : بِما ذا أحْبَبْتَ لِقاءَ اللّهِ؟ قالَ: لَمّا رَأَیْتُهُ قَدِ اخْتارَ لی دینَ مَلائِکَتِهِ و رُسُلِهِ و أنْبیائِهِ عَلِمْتُ أنَّ الَّذی أکْرَمَنی بِهذا لَیْسَ یَنْسانی، فأحْبَبْتُ لِقاءَهُ. (2)

امام صادق علیه السلام از پدرش از جدّش حکایت می کند: از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام پرسیدند: به چه علّت این همه به مرگ و مردن اشتیاق داری و عاشق انتقال از این عالم به آن عالمی؟ فرمود: خداوندی که دین ملائکه و انبیا و پیامبرانش را برای من انتخاب کرد به یقین مرا فراموش نمی کند، به همین خاطر مشتاق لقایش هستم.

مرگ اگر مرد است آید پیش من تا کشم خوش درکنارش تنگ تنگ

من ز او جانی برم بی رنگ و بو او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ

(مولوی)

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند:

ص:291


1- (1) - روضه الواعظین: 430/2؛ [1] مشکاه الأنوار: 304؛ کنز العمال: 551/15، حدیث 42139.
2- (2) - بحار الأنوار: 127/6، باب 4، حدیث 11؛ [2] الخصال: 33/1، حدیث 1؛ التوحید: 288، باب 41، حدیث 6.

شَیْئانِ یَکْرَهُهُما ابْنُ آدَمَ: یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَالْمَوْتُ راحَهٌ لِلْمُوْمِنِ مِنَ الْفِتْنَهِ، وَیَکْرَهُ قِلَّهَ الْمالِ، وَقِلَّهُ الْمالِ أقَلُّ لِلْحِسابِ. (1)

پسر آدم از دو چیز کراهت دارد: از موت ناراحت است در حالی که مرگ راحت مؤمن از فتنه است؛ و از کمی ثروت ناله دارد که کمی ثروت، حساب آدمی را در قیامت به حداقلِّ زمان می رساند.

راوی می گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشتم: از ابوذر نقل می کنند که گفته است: سه چیز را مردم دشمن دارند ولی من عاشق آنهایم و آن مرگ و فقر و بلاست! حضرت فرمود:

آن طور که شما حساب می کنید نیست، منظور ابوذر این است که مرگ در طاعت خدا برایم محبوب تر از حیات در معصیت است، فقر در طاعت برایم بهتر از غنای در گناه است و مرض و بلا و رنج در طاعت برایم بهتر از سلامتی در طغیان است. (2)

سُئِلَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلیٍّ علیهما السلام : مَا الْموْتُ الَّذی جَهِلُوهُ؟ فَقالَ: أعْظَمُ سُرُورٍ عَلَی الْمُوْمِنینَ، إذْ نُقِلُوا عَنْ دارِ النَکَدِ إلَی النَّعیمِ الْأبَدِ؛ و أعْظَمُ ثُبُورٍ یَرِدُ عَلَی الْکافِرینَ، إذْ نُقِلُوا عَنْ جَنَّتِهِمْ إلی نارٍ لاتَبیدُ وَ لاتَنْفَدُ. (3)

از حضرت مجتبی علیه السلام سؤال شد: مرگی که از آن بی خبرند چیست؟ فرمود:

بزرگترین خوشحالی است که به مردم مؤمن وارد می شود؛ زیرا از خانۀ سختی و مشقّت به نعیم ابد نقل مکان می کنند و بدترین نوع هلاکت و بدبختی است که به کافران می رسد؛ زیرا از بهشت خود به آتش خاموش نشدنی و

ص:292


1- (1) - بحار الأنوار: 128/6، باب 4، حدیث 13؛ [1] الخصال: 74/1، حدیث 115.
2- (2) - بحار الأنوار: 129/6، حدیث 19؛ [2] الامالی، شیخ مفید: 190، حدیث 17.
3- (3) - بحار الأنوار: 154/6، باب 6، حدیث 9؛ [3] معانی الأخبار: 288، حدیث 3؛ المحجه البیضاء: 254/8.

تمام نشدنی منتقل می گردند.

از حضرت زین العابدین علیه السلام پرسیدند: مرگ چیست؟ فرمود:

برای مؤمن چون در آوردن لباس چرک پرشپش و برداشتن حلقه های سنگین و زنجیرها از بدن و تبدیل شدن آن لباس به لباس فاخر و پاکیزه و رفتن در بوهای پاک و رسیدن به راهوارترین مرکب و مأنوس ترین منازل است.

و برای کافر همانند کندن لباس فاخر و پوشیدن لباس زبر و نقل از پیش انیس و مونس و رفتن به سوی وحشتناک ترین منازل و بدترین عذاب. (1)موسی بن جعفر علیهما السلام وارد بر مردی شد که عرق سکرات موت بر پیشانیش نشسته بود و دیگر جواب کسی را نمی داد، عرضه داشتند: پسر پیامبر، دوست داریم از وضع رفیقمان آگاه شویم و بدانیم حقیقت مرگ چیست؟ حضرت فرمود:

مرگ تصفیه ای است برای مؤمنان از گناهانشان و در حقیقت آخرین الَمی است که نصیبشان می گردد و آخرین وِزری است که بر آنهاست.

و تصفیه ای است برای کفّار از خوبی ها و حسناتشان و در واقع آخرین لذّت یا نعمتی است که به آنان می رسد و آخرین ثواب و حسنه برای آنان است. امّا این دوست شما در حال تصفیه شدن و خالص شدن است چنانکه لباس در آب از چرک پاک می شود و آمادۀ تحقّق استعداد برای معاشرت با ما در خانۀ ابدی! (2)حضرت جواد علیه السلام بر مریضی از شیعیان وارد شد که به خاطر مرگ در حال گریه و جزع بود، حضرت فرمود:

ص:293


1- (1) - بحار الأنوار: 155/6، باب 6، ذیل حدیث 9؛ معانی الأخبار: 289، حدیث 4. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 155/6، باب 6حدیث 10؛ معانی الأخبار: 290، حدیث 6. [2]

ای بندۀ خدا، از مرگی که از آن اطلاع نداری می ترسی؟ فرض کن بدنت پر از چرک و قذرات شود و بر اثر آن سراپایت را زخم آبله مانند و دمل چرکی و خونی بگیرد و خبر شوی که آب حمّامی تمام این رنج ها را از بدنت می برد و بروی و از آب آن حمّام استفاده کنی و سلامت کاملت را بازیابی، چقدر خوشحال می شوی! عرضه داشت: معلوم نیست، فرمود: مرگ همان حمّام است که آخرین ذنوب و بقایای سیّئات تو را شستشو می دهد و تو را از هر غم و رنج و همّی نجات می دهد و به هر سرور و خوشحالی و انبساطی می رساند، این که گریه و جزع ندارد. آن مرد ساکت و آرام شد و با حالی خوش جان داد. (1)در کتب حدیث آمده که:

ابراهیم خلیل به ملک الموت فرمود: به هنگامی که بالای سر فاجر می آیی به چه صورتی؟ امکان دارد خود را به آن صورت نشان من دهی؟ملک الموت عرضه داشت: رخ برگردان، ابراهیم صورت برگرداند، ملک گفت: نظر کن، ابراهیم مشاهده کرد، چهره ای دید سیاه با مویهای برآمده، با بوی بد، لباسی چون قیر، از دماغ و دهانش آتش بیرون می زند و دود سر به آسمان می کشد.

ابراهیم از دیدن آن صورت و هیبت غش کرد، چون به هوش آمد ملک الموت را به صورت اصلیش دید، فریاد زد: ای ملک الموت، اگر فاجر مزدی جز دیدن تو نداشته باشد برای او کافی است. و چون او را برای قبض روح مؤمن به بهترین صورت دید گفت: اگر مؤمن مزدی جز زیارت این چهره نداشته باشد برای او بس است! (2)

ص:294


1- (1) - بحار الأنوار: 156/6، باب 6، حدیث 13؛ معانی الأخبار: 290، حدیث 9. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 74/12، باب 3، حدیث 25؛ عوالی اللآلی: 274/1، حدیث 100.

منازل قبر و برزخ

اشاره

پس از قبض روح که منزل اوّل موت است نوبت منزل دوم که قبر است می رسد.

قبر در حقیقت همان برزخ انسان است، چنانکه آیات و روایات بر آن دلالت دارد و هر کس برزخش انعکاسی از اوضاع اعتقادی و اخلاقی و عملی اوست.

مؤمن در برزخ در روح و ریحان و راحت و سعادت و همنشین با ارواح طیّبه و اجساد مطهّره و متنعّم به نعمت های الهی و کافر در رنج و مشقّت و همنشین با ارواح خبیثه و اجساد شریره و معذّب به عذاب الهی است.

برزخ در قرآن

« حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیَما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ » (1)

[ دشمنان حق از دشمنی خود باز نمی ایستند ] تا زمانی که یکی از آنان را مرگ در رسد، می گوید: پروردگارا! مرا [ برای جبران گناهان و تقصیرهایی که از من سر زده به دنیا ] بازگردان؛ * امید است در [ برابر ] آنچه [ از عمر، مال و ثروت در دنیا ] واگذاشته ام کار شایسته ای انجام دهم. [ به او می گویند: ] این چنین نیست [ که می گویی ] بدون تردید این سخنی بی فایده است که او گوینده آن است و پیش رویشان برزخی است تا روزی که برانگیخته می شوند.

النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوّاً وَعَشِیّاً وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ » (2)

ص:295


1- (1) - مؤمنون (23) : 99 - 100. [1]
2- (2) - غافر (40) : 46. [2]

[ عذابشان ] آتش است که صبح و شام بر آن عرضه می شوند و روزی که قیامت برپا شود [ ندا رسد: ] فرعونیان را در سخت ترین عذاب در آورید.

و دربارۀ لذّت نیکوکاران در برزخ می فرماید:

وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ » (1)

و هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مرده اند، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.

ارواح شهدای بدر و احد

تفسیر «نورالثقلین» که از مهمترین تفاسیر شیعه است از قول حضرت باقر علیه السلام نقل می کند که این آیه دربارۀ شهدای بدر و احد نازل شده است.

«ابن مسعود از رسول خدا حکایت می کند:

خداوند به ارواح شهدای احد خطاب کرد و از آنان پرسید: چه آرزویی دارید؟ آنها گفتند: پروردگارا! ما بالاتر از این چه آرزویی می توانیم داشته باشیم که غرق نعمت های جاویدان توایم و در سایۀ عرش تو مسکن داریم، تنها تقاضای ما این است که بار دیگر به جهان برگردیم و دوباره در راه تو شهید شویم.

خداوند فرمود: فرمان من تخلّف ناپذیر است و آن این است که کسی دوباره به دنیا بازنگردد، عرض کردند: حالا که چنین است تقاضای ما این است که

ص:296


1- (1) - آل عمران (3) : 169. [1]

سلام ما را به پیامبر برسانی و به بازماندگانمان، حال ما را بگویی و از وضع ما به آنها بشارت دهی که هیچ گونه نگران نباشند.

در این هنگام به وسیلۀ آیۀ ذیل و آیات بعد به وضع آنها اشاره شد.

قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ قَالَ یا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُونَ * بِما غَفَرَلی رَبّی و جَعَلَنی مِنَ الْمُکْرَمینَ » (1)

[ سرانجام به دست آن مشرکان شهید شد و به او ]گفته شد : به بهشت درآی.

گفت: ای کاش قوم من معرفت و آگاهی داشتند * به این که پروردگارم مرا آمرزید و از کرامت یافتگان قرارم داد.

در داستان حبیب نجّار که در سورۀ یس آیۀ 26 و 27 آمده نیز قضیه به همین صورت است، چنانکه آیۀ شریفه دلالت دارد.» (2)

قبر، خانۀ غربت

امام صادق علیه السلام می فرماید:

إنَّ لِلْقَبْرِ کَلاماً فی کُلِّ یَوْمٍ یَقُولُ: أنَا بَیْتُ الْغُرْبَهِ، أنَا بَیْتُ الْوَحْشَهِ، أنَا بَیْتُ الدُّودِ، أنَا الْقَبْرُ، أنَا رَوْضَهٌ مِنْ رِیاضِ الْجَنَّهِ أوْ حُفْرَهٌ مِنْ حُفَرِ النّارِ. (3)

برای قبر هر روز کلامی است، می گوید: من خانۀ غربتم، من خانۀ وحشتم، من خانۀ کِرمم، من قبرم، من باغی از باغ های بهشت یا حفره ای از حفره های جهنّم.

خبر عظیم برزخ خبری است قرآنی و الهی و آسمانی و هیچ کس چاره ای جز عبور از آن را ندارد، چیزی که هست برزخ برای مردم مؤمن بسیار عالی و برای اهل کفر و عناد بیچاره کننده است.

ص:297


1- (1) - یس (36) : 26 - 27. [1]
2- (2) - نور الثقلین: 383/4 - 384، [2] ذیل آیۀ 26 سورۀ یس.
3- (3) - بحار الأنوار: 267/6، باب 8، حدیث 115؛ [3]الکافی: 242/3، حدیث 2. [4]

آنچه در خوبی و بدی انسان اثر می گذارد عبارت است از عقاید و اخلاق و اعمال انسان؛ اگر عقاید، عقاید صحیح و الهی باشد و اگر اخلاق آدمی دنبالۀ اخلاق پیامبران و ائمّۀ طاهرین علیهم السلام قرار بگیرد و اگر اعمال و حرکات انسان بر اساس واقعیّت های ملکوتیّه و الهیّه باشد، برزخ او رَوْضَهٌ مِنْ ریاضِ الْجَنَّه است، امّا اگر آدمی دچار عقاید فاسده و اخلاق زشت از قبیل حرص و تهمت و شماتت باشد و حرکاتش نمونه ای از حرکات شیطان، البتّه برزخ او حفره ای از حفرات آتش سخت جهنّم است و از آن گریزی و مفرّی ندارد.

مکاشفه ای در وضع برزخ

شهید مطهّری درکتاب پر قیمت «عدل الهی» از استادش مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی که فقیهی بزرگوار بود، نقل می کند:

روزی در درس «نهج البلاغه» که در اصفهان درسی کم نظیر بود در حالی که به شدّت می گریست فرمود: شبِ گذشته در مکاشفه ای وضع برزخم را اینچنین دیدم:

پس از مرگ، مَردم و خانواده ام مرا تا کنار قبر بدرقه کردند، به وقت دفن سگ سیاهی را دیدم با من وارد قبر شد، هر چه فریاد کردم کسی توجّه نکرد، وقتی قبر پوشیده شد و همه رفتند در وحشت قرار گرفتم، ناگهان نوری خیره کننده قبرم را روشن کرد، بسیار خوشحال شدم، آن سگ هم به حالت فرار قبر مرا ترک کرد. از آن نور پرسیدم: کیستی که وحشتم را بردی و از برکت تو آن سگ مرا رها کرد؟ فرمود:

من حسین بن علی علیه السلام هستم تا قیامت آرام باش. آن سگ بعضی از خویها واعمال بد بود که البتّه تسلّطی نداشت! (1)

وَهُوَ یُنادی یا أهْلی و یا وَلَدی لا تَلْعَبَنَّ بِکُمُ الدُّنْیا کَما لَعِبَتْ بی، فَجَمَعْتُ

ص:298


1- (1) - عدل الهی: 251.

الْمالَ مِنْ حِلِّهِ وَغَیْرِ حِلِّهِ ثُمَّ خَلَّفْتُهُ لِغَیْری، فَالْمَهْنَأُ لَهُ و التَّبِعَهُ عَلَیَّ، فَاحْذَرُوا مِثْلَ ما حَلَّ بِی. (1)

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: روح متوفّی پس از مرگ ندا می دهد: ای خانواده و فرزندان من، مراقب باشید دنیا شماها را به بازی نگیرد، همان طور که مرا به بازی گرفت و اغفالم کرد، اموالی از حلال و حرام جمع کردم و آن را برای ورّاث گذاشتم، هم اکنون آسایش و رفاهم برای آنان است و تبعات و عوارض ناراحت کننده اش برای من، حذر کنید از وبالی که مرا دامنگیر شده است!

داستانی عبرت آموز از سلمان

سلمان فارسی از طرف حضرت مولی الموحّدین امیرالمؤمنین علیه السلام فرماندار مدائن بود.

اصبغ بن نُباته می گوید:

من در مدائن با سلمان بودم و بسیار به ملاقاتش می رفتم، یک روز به دیدنش رفتم در حالی که مریض بود، همان مرضی که منجر به مرگش شد، پیوسته از او عیادت می کردم، رفته رفته مرضش شدّت گرفت و به مرگ خود یقین نمود، روزی متوجّه من شد و گفت: ای اصبغ! با رسول خدا صلی الله علیه و آله قراری داشتم: او به من فرموده بود موقعی که مرگت نزدیک می شود میّتی با تو سخن می گوید، میل دارم بدانم آیا مرگم نزدیک شده یا نه.

اصبغ می گوید: به او گفتم: هر امری دارید بفرمایید اجرا کنم.

فرمود: هم اکنون می روی و برای من تابوتی می آوری و همان زیراندازی که به طور معمول در تابوت برای مردگان فرش می کنند در آن می گسترانی، سپس مرا با

ص:299


1- (1) - بحار الأنوار: 161/6، باب 6، حدیث 28؛ [1]جامع الأخبار: 170. [2]

چهار نفر به قبرستان می بری!!

اصبغ اطاعت کرد، سریع از جا برخاست و از پس انجام دستور سلمان رفت، پس از ساعتی برگشت و تمام خواسته ها را اعلام کرد مهیّاست. طبق دستور، سلمان را به قبرستان بردند و تابوت را به زمین گذاردند، گفت: مرا متوجّه قبله کنید، رو به قبله اش نمودند، آنگاه با صدای بلند گفت:

السَّلام عَلَیْکُمْ یا أهْلَ عَرْصَهِ الْبَلاءِ، السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا مُحْتَجَبینَ عَنِ الدُّنْیا!

سلام بر شما ای ساکنان وادی ابتلا! سلام بر شما ای روپوشیدگان از دنیا!

جوابی نشنید، دوباره به آنها سلام کرد و گفت: شما را به خداوند بزرگ و پیامبر کریم می خوانم که یک نفر از شما مرا پاسخ گوید، من سلمان فارسی صحابی پیامبرم و او به من فرموده بود وقتی مرگت نزدیک شود مرده ای با تو سخن می گوید، می خواهم بدانم اجلم رسیده یا نه؟

سلمان از روح مرده ای پاسخ گرفت، جواب سلامش را داد و گفت: سخنانت را می شنویم هر چه می خواهی سؤال کن.

سلمان پرسید، آیا از اهل بهشتی یا دوزخ؟ گفت: از کسانی هستم که خداوند مرا مشمول عفو و رحمت خود قرار داده و بهشتی هستم.

سلمان دربارۀ چگونگی مرگش و همچنان از اوضاع و احوال بعد از مرگش سؤالاتی نمود و یک به یک را جواب گرفت، پس از پایان گفتگو به دستور سلمان از تابوتش بیرون آوردند و روی زمینش گذاردند، آنگاه متوجّه حضرت حقّ شد و گفت:

ای آن که خزائن هر چیز به دست قدرت اوست و برگشت همه به سوی او و اوست که افراد را از بلا و عذاب مصون می دارد و کسی قادر نیست مانع عذاب وی شود، به تو ایمان آوردم و از پیامبرت پیروی نمودم و کتاب مقدّست را تصدیق

ص:300

کردم، هم اکنون وعده ای که داده ای فرا رسیده است، ای آن که خلف وعده نمی کنی، روح مرا بگیر و به رحمتت ملحق فرما و در خانۀ فضل و کرمت فرود آر، سپس شهادتین را به زبان جاری کرد و جان به جان آفرین تسلیم نمود. (1)

داستانی عجیب از برزخ مردگان

چند سال قبل در یکی از شهرهای ایران مرد شریف و با ایمانی زندگی می کرد.

فرزند اکبر و ارشد او همانند پدر بزرگوارش از پاکی و تقوا برخوردار بود. پدر و پسر از نظر مالی ضعیف بودند و هر دو در یک خانۀ متوسّطی زندگی می کردند. برای آن که آبرو و احترامشان محفوظ باشد و به مردم اظهار احتیاج نکنند تا جائی که ممکن بود در مصارف مالی صرفه جویی می نمودند. از جمله موارد صرفه جویی آنها این بود که آب لوله کشی شهر را فقط برای نوشیدن و تهیّۀ غذا مصرف می نمودند و برای شستشوی لباس، پرکردن حوض و مشروب ساختن چند درختی که در منزل داشتند از آب چاه استفاده می کردند.

روی چاه، اطاق کوچکی ساخته بودند که چاه را از فضولات خارج مصون دارد، به علاوه برای کسی که می خواهد از چاه آب بکشد سرپناه باشد تا درزمستان و تابستان او را از سرما و گرما و برف و باران محافظت نماید. این پدر و پسر برای کشیدن آب از چاه کارگر نمی آوردند و خودشان به طور تناوب این وظیفه را انجام می دادند.

روزی پدر و پسر با هم گفتگو کردند که کاهگل سقف اطاقک روی چاه تبله کرده و ممکن است ناگهان از سقف جدا شود یا در چاه بریزد یا بر سر کسی که از چاه آب می کشد فرود آید و باید آن را تعمیر کنیم و چون برای آوردن بنّا و کارگر تمکّن مالی نداشتند با هم قرار گذاشتند در یکی از روزهای تعطیل با کمک یکدیگر کاهگل تبله

ص:301


1- (1) - بحار الأنوار: 374/22، باب 11، حدیث 13.

شده را از سقف جدا کنند، آنگاه گل ساخته سقف را تعمیر نمایند.

روز موعود فرا رسید، سر چاه را با تخته و گلیم پوشاندند، کاهگل ها را از سقف کندند و در صحن خانه گل ساختند، پدر به جای بنّا داخل اتاقک ایستاد و پسر به جای کارگر به پدر گل می داد تا کار تعمیر سقف پایان پذیرفت. ساعت آخر روز، پدر متوجّه شد که انگشترش در انگشت نیست، تصوّر کرد موقع شستن دست کنار حوض جا گذاشته است، آمد با دقّت گشت ولی آن را نیافت. دو روز هر نقطه ای را که احتمال می داد انگشتر آن جا باشد جستجو نمود و نیافت. از گم شدن انگشتر سخت متأثّر شد و از این که آن را بیابد مأیوس گردید تا مدّتی با اهل خانه از گم شدن انگشتر، سخن می گفت و افسوس می خورد. پس از گذشت چندین سال از تعمیر سقف و گم شدن انگشتر آن پدر بزرگوار بر اثر سکتۀ قلبی از دنیا رفت.

پسر با ایمان گفت: مدّتی از مرگ پدرم گذشته بود، شبی او را در خواب دیدم، می دانستم مرده، نزدیک من آمد، پس از سلام و علیک به من گفت،: فرزندم! من به فلانی پانصد تومان بدهکارم، مرا نجات بده و از گرفتاری خلاصم کن. پسر بیدار شد، این خواب را با بی تفاوتی تلقّی نمود و اقدامی نکرد. پس از چندی دوباره به خواب پسر آمد و خواستۀ خود را تکرار نمود و از پسر گله کرد که چرا به گفته ام ترتیب اثری ندادی. پسر که در عالم رؤیا می دانست پدرش مرده است به او گفت:

برای آن که مطمئن شوم این تو هستی که با من سخن می گوئی، یک علامت برای من بگو. پدر گفت: یاد داری چند سال قبل سقف اتاقک روی چاه را کاهگل کردیم پس از آن انگشترم مفقود شد و هر قدر تفحّص کردیم نیافتیم؟ گفت: آری، به یاد دارم، گفت: پس از آن که آدمی می میرد بسیاری از مسائل ناشناخته و مجهول برای او روشن می شود، من بعد از مرگ فهمیدم انگشترم لای کاهگل های سقف اتاقک مانده است، چون موقع کار ماله در دست چپم بود و کاهگل را به دست راست می گرفتم، در یکی از دفعات که به من گل دادی وقتی خواستم آن را با ماله از کف

ص:302

دستم جدا کنم و به سقف بزنم انگشترم با فشار لب ماله از انگشتم بیرون آمده و با گل ها، آن را به سقف زده ام و در آن موقع متوجّه خارج شدن انگشتر نشده بودم، برای آن که مطمئن شوی این منم که با تو سخن می گویم هر چه زودتر کاهگل ها را از سقف جدا کن و آنها را نرم کن انگشترم را می یابی!

پسر بدون این که خواب را برای کسی بگوید صبح همان شب در اوّلین فرصت اقدام نمود، می گوید: روی چاه را پوشانده، کاهگل ها را از سقف جدا کردم، در حیاط منزل روی هم انباشتم، سپس آنها را نرم کرده و انگشتر را یافتم!

مبلغی که پدرم در خواب گفته بود آماده نمودم به بازار آمدم و نزد مردی که پدرم گفته بود رفتم، پس از سلام و احوال پرسی سؤال کردم، آیا شما از مرحوم پدرم طلبی دارید؟ صاحب مغازه گفت: برای چه می پرسی؟

گفتم: می خواهم بدانم، صاحب مغازه گفت: پانصد تومان طلب دارم، سؤال کردم: پدر من چگونه به شما مقروض شد؟ جواب داد: روزی به حجرۀ من آمد و پانصد تومان از من قرض خواست، من مبلغ را به او دادم بدون آن که از وی سفته و یا لااقل یادداشتی بگیرم، رفت، طولی نکشید که بر اثر سکتۀ قلبی از دنیا رفت! پسر گفت: چرا برای وصول طلبت مراجعه نکردی؟ جواب داد: سندی در دست نداشتم و شایسته ندیدم مراجعه کنم؛ زیرا ممکن بود گفته ام مورد قبول واقع نشود.

پسر متوفی مبلغ را به صاحب مغازه داد و جریان امر را برای او نقل کرد! (1)

خاطرۀ مؤلّف دربارۀ با برزخ مردگان

این فقیر الی اللّه و تهیدست بی نوا، در سال 1345 شمسی، شب چهارشنبه ای از مسجد جمکران قم همراه با یکی از دوستانم که در محبّت اهل بیت علیهم السلام آتشی شعله ور در قلب داشت نزدیک ساعت دوازده شب وارد شهر قم شدم، شهر

ص:303


1- (1) - معاد، فلسفی: 323/1.

همچون وادی خاموشان بود، رفت و آمد در آن جریان نداشت، همراه دوستم منتظر تاکسی شدیم تا به خانه ام نزدیک مدرسۀ آیت اللّه العظمی حجّت بروم.

از اتّفاق یک تاکسی رسید، چهرۀ راننده با اکثر رانندگان فرق می کرد، نور عبادت از آن قیافه ساطع بود. هر دو سوار شدیم، پرسید: مقصد کجاست؟ دوستم گفت:

قبرستان. او هم ما را به وادی السّلام قم برد و گفت: من با شبگردان وادی دوستم، صبر کنید در بزنم تا با هم وارد قبرستان شویم. در زد، شبگرد قبرستان درب را باز کرد، با تاکسی وارد قبرستان شدیم و هر یک به سر قبری خالی رفته و به تفکّر و اندیشه در اوضاع خود پس از ورود به قبر پرداختیم.

در این بین، عبا به دوشی در تاریکی قبرستان از کنار ما سه نفر عبور کرد. رانندۀ تاکسی او را شناخت، وی را صدا کرد و گفت: تو مردی الهی هستی و از ابتدای ساخته شدن این قبرستان این جا بودی، هم ناظر اموری، هم شبگرد بعضی از شب ها و هم برای بعضی از اموات از طرف بازماندگانشان جهت فاتحه و قرآن در استخدامی، اسراری از این قبرستان و اموات آن اگر نزد تو هست جهت عبرت گیری و پند آموزی برای ما بیان کن!

پاسخ داد: از این قبرستان مسائلی بسیار مهم دارم که یک بخش آن را برای شما حکایت می کنم:

روزی از شهر همدان میّتی به این قبرستان آوردند. از افراد دنبال جنازه، فهمیده می شد که متوفّی مردی مؤمن و با اخلاص و شخص متدیّن و مطیع حضرت ربّ - جلّ و علا - بوده. چون وی را دفن کردند فرزندانش مرا صدا زدند و به من گفتند:

حاضری در هر بعد از ظهر پنجشنبه به عنوان شب جمعه چند سوره قرآن برای پدر ما بخوانی و این برنامه را تا زمانی معیّن ادامه دهی؟ و ما هم حق الزحمۀ تو را هر ماه که می آییم تقدیم می کنیم. پاسخم مثبت بود. چند ماه مطابق خواسته فرزندانش به وقت شب جمعه کنار قبر می آمدم و برای متوفّی سوره های تعیین شده را

ص:304

می خواندم. یک روز پنجشنبه در منزل کارگر داشتم نرسیدم به قبرستان بروم، فردای آن روز که جمعه بود سر قبر میّت رفته و وظیفۀ خود را انجام دادم، ولی هفتۀ بعد فرزندان آن مرد به قم آمدند و به من گفتند: شب جمعه پدر خود را در عالم رؤیا دیدم، از شما به خاطر خالی گذاشتن سفره اش از مائدۀ الهی گلایه داشت، من داستان آن روز را بیان کرده و از آنان عذرخواهی کردم!

کرامت هایی از محدّث قمی

مرحوم حاج شیخ عباس قمّی، دانشمند و محدّث بزرگ که قریب پنجاه جلد کتاب بسیار مفید و خداپسندانه دارد و از اوتاد و عبّاد و زهّاد روزگار و از اولیای خداست، داستان های شگفتی در زندگی دارد، من قسمتی از این حقایق را از فرزند بزرگوارش حاج میرزا علی آقا محدّث که قریب به ده سال در همسایگی او بودم شنیدم:

می فرمود: پدر بزرگوارم در نجف اشرف بر اثر کثرت عبادت و تألیف به مرض سختی دچار شد، معالجات اطبّا در او مؤثّر نیفتاد، یک روز در حالی که ناله می کرد به مادرم فرمود: همسر مهربانم مقداری آب در قوری با یک ظرف برای من بیاور.

قوری آب و ظرف را کنارش گذاشت، گفت: مرا بلند کنید، زیر بغل او را گرفته در بستر نشاندیم، گفت: پنجاه سال است با این انگشتان قال اللّه و قال الصادق و قال الباقر نوشته ام، باید این انگشتان دارای اثر معنوی باشد اگر نباشد فقط به درد قطع شدن می خورد، آنگاه انگشتان خود را روی ظرف گرفت و از قوری به روی انگشتانش آب ریخت و آن آب را نوشید، پس از چند ساعت شفای کامل یافت!

و نیز آن مرحوم می گفت:

پدرم مرحوم محدّث قمّی دچار چشم درد سختی شد، اطبّای عراق از علاجش عاجز شدند، روزی به مادرم گفت: کتاب شریف «اصول کافی» را نزد من بیاور، مادر

ص:305

کتاب را به دست پدر داد، پدر گفت: این کتاب منبع واقعیّات الهیّه و سراسر حکمت و هدایت و نور است و شفای هر درد، نویسندۀ آن مرحوم کلینی از معتبرترین افراد روزگار است، نمی شود کتاب او بی اثر باشد، کتاب را یکی دوبار به چشم خود کشید، یکی دو ساعت بعد، از آن درد چشم خلاص شد.

باز آن مرحوم نقل می کرد:

من بنا به توصیۀ پدرم اهل منبر و وعظ و خطابه شدم، بنا شد در مجلسی در شهر قم ده شب منبر بروم، قمیّون ازمنبرم هم به خاطر زیبایی و شیوایی کلام و هم محض این که فرزند محدّث قمّی هستم از من استقبال شایانی کردند. شبی حدیثی را مورد بحث قرار دادم، آقایی از علما به نام حاج شیخ مهدی پایین شهری از وسط مجلس فریاد زد: آقای میرزا علی محدّث، این حدیث کجاست؟ گفتم: جای آن را نمی دانم در چه کتابی است، من این حدیث را از زبان بزرگان دین شنیده ام، فریاد زد: دیگر از شنیده ها روی منبر مگو، سعی کن احادیث را در متون اسلامی ببینی سپس نقل کنی.

عمل او به من بسیار سنگین آمد، برایم خیلی تلخ بود، دنبالۀ منبر را به دلسردی و کسالت طی کرده و با تصمیم براین که از برنامه ام دست بردارم به خانه آمدم. نیمه شب در عالم رؤیا به محضر مبارک پدرم رسیدم، با تبسّم و انبساط به من گفت:

فرزندم از تصمیمی که گرفته ای صرف نظر کن؛ زیرا تبلیغْ عملی بسیار مهم و امری فوق العاده پر ارزش است، این کاری است که بر عهدۀ انبیای الهی بود؛ در ضمن حدیثی که مورد اشکال آقای شیخ مهدی پایین شهری بود در فلان کتاب حدیث در صفحۀ چند است، فردا شب دوباره حدیث را بخوان و به مدرک آن اشاره کن تا ایراد شیخ برطرف گردد!

حاج میرزا علی آقا می فرمودند:

وقتی پدرم مرحوم محدّث قمّی در کنار مرقد حضرت مولی الموحّدین، امام

ص:306

عارفان، اسوۀ مشتاقان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از دنیا رفت، همراه با علمای نجف و جمعیّت بسیار زیادی آن مرد محترم را در کنار استادش حاج میرزا حسین نوری به خاک سپرده و به منزل برگشتیم، تا نیمه شب رفت و آمد ادامه داشت، پس از آن برای استراحت به بستر رفته لحظاتی نگذشته بود که درعالم خواب پدر را با انبساطی عجیب زیارت کردم، عرضه داشتم: پدرجان در چه حالی هستید؟ فرمود:

از لحظه ای که وارد برزخ شدم تا الآن سه بار به محضر مقدّس حضرت سیّد الشهداء علیه السلام مشرّف شده و مهمان آن جناب شدم!

به قول حکیم شفایی اصفهانی:

گزیده ام ز کتاب جهان مقالۀ عشق سبق سبق گذرانیده ام مقالۀ عشق

به سخت جانی من چون نبود نازکشی زمانه برد مرا تا کند حوالۀ عشق

منم که ملک محبّت مسلّم است مرا به مُهر داغ رسانیده ام قبالۀ عشق

گل بهشت به سر چون زنم که یکرنگیست میان گوشۀ دستار ما و لالۀ عشق

به آب خضر شفایی نظر به ناز کنم همیشه دیده و دل سیرم ازنوالۀ عشق

(شفایی اصفهانی)

دیدار آقا سید جمال الدّین گلپایگانی با برزخ و برزخیان

آن جناب می فرمودند:

یک روز هوا گرم بود، برای فاتحۀ اهل قبور به وادی السّلام نجف رفتم، برای فرار از گرما به زیر طاقی که بر سر قبری زده بودند نشستم، عمامه را برداشته و عبا را کنار زدم که قدری استراحت کنم، در این حال دیدم جماعتی از مردگان با لباس های پاره و مندرس و وضعی بسیار کثیف به سوی من آمدند و از من طلب شفاعت کردند که وضع ما بد است، تو از خدا بخواه ما را عفو کند! من به آنان پرخاش کردم و گفتم: هر چه در دنیا به شما گفتند گوش نکردید و حالا که کار از کار گذشته طلب عفو

ص:307

می کنید؟ بروید ای مستکبران!

ایشان فرمودند: این مردگان شیوخی بودند از عرب که در دنیا مستکبرانه زندگی می نمودند و قبورشان دراطراف همان قبری بود که من بر روی آن نشسته بودم. (1)پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

دو ملک اسود رو و ازرق چشم در قبر بر بالین میّت حاضر می شوند، به یکی گفته می شود منکَر و دیگری نکیر، به صاحب قبر می گویند: دربارۀ رسول خدا چه نظری داری؟ اگر میّت مؤمن باشد می گوید: پیامبر عبد خدا و رسول اوست، من به وحدانیّت خدا و رسالت پیامبر شهادت می دهم. دو ملک می گویند: می دانستیم جواب تو همین است. سپس برزخ او را هفتاد ذرع در هفتاد ذرع وسعت می دهند و آن محل را چون روز روشن به نور حقّ می نمایند، سپس به او می گویند: بخواب، خواب راحت. می گویند: بگذارید بروم و به اهلم، وضع خود را خبر دهم، می گویند: نه، بخواب، همانند خواب عروس که بیدار نشود مگر به واسطۀ عزیزترین فردش. می خوابد تا خداوند او را وارد قیامت کند.

امّا اگر میّت اهل نفاق باشد و با دین و ایمان سروکارش نبوده، وقتی دربارۀ پیامبر می پرسند می گوید: نمی دانم، چیزهایی از مردم شنیدم و همان شنیده ها را می گفتم. می گویند: جوابت را می دانستیم. سپس به خانۀ برزخی می گویند:

بر او تنگ شو، چنان تنگ می شود که جانبی به جانب دیگر نزدیک می گردد؛ به طور دائمی به آن عذاب برزخی دچار است تا وارد محشر شود! (2)

ص:308


1- (1) - معاد شناسی: 142/1. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 276/6، باب 8؛ المحجه البیضاء: 309/8.

نفخۀ صور یا مقدّمۀ قیامت

پس از پایان زمان برزخ نوبت به قیامت می رسد، قیامتی که در آن نیکوکاران و بدکارن به جزای اعمال خود برخورد می کنند و آن صحنه به فرمودۀ قرآن مجید با نفخۀ صور آغاز می گردد:

وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ » (1)

و در صور دمیده می شود، پس هر که در آسمان ها و زمین است می میرد، مگر کسی را که خدا بخواهد، آنگاه بار دیگر در صور دمیده می شود، ناگاه همۀ آنان بر پای ایستاده [ مات و مبهوت به هر سو ] می نگرند [ که سرانجام کارشان چه خواهد شد! ]

فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلاَ یَتَساءَلُونَ * فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ » (2)

پس هنگامی که در صور دمیده شود، در آن روز نه میانشان خویشاوندی و نسبی وجود خواهد داشت و نه از اوضاع و احوال یکدیگر می پرسند؛ * پس کسانی که اعمال وزن شدۀ آنان سنگین [ و باارزش ] است، همانانند که رستگارند. و کسانی که اعمال وزن شدۀ آنان سبک [ و بی ارزش ] است ، همانانند که سرمایۀ وجودشان را از دست داده و در دوزخ جاودانه اند .

وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ * قَالُوا یَاوَیْلَنَا

ص:309


1- (1) - زمر (39) : 68. [1]
2- (2) - مؤمنون (23) : 101 - 103. [2]

مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ » (1)

و در صور دمیده شود، ناگاه همۀ آنان از قبرها به سوی پروردگارشان می شتابند. * می گویند: ای وای بر ما، چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟ این واقعیتی است که [ خدای ] رحمان وعده داده بود و پیامبران راست گفته بودند!!

فَإذا نُقِرَفِی النّاقُورِ * فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسیرٌ * عَلَی الْکافِرینَ غَیْرُ یَسیرٍ » (2)

پس زمانی که در صور دمیده شود، * آن روز، روز بسیار سختی است، * بر کافران آسان نیست.

چون نفخۀ صور دمیده شود تمام مردگان زنده گشته و نیک و بد به محضر حضرت ربّ الأرباب شتافته و برای رسیدن به جزای عمل نیک و بد محشور می شوند.

فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً » (3)

پس به پروردگارت سوگند، آنان را [ که بدون دلیل و از روی جهل و نادانی منکر زنده شدن مردگانند ] با شیاطین محشور می کنیم، سپس آنان را در حالی که به زانو درآمده اند، گرداگرد دوزخ حاضر خواهیم کرد.

ص:310


1- (1) - یس (36) : 51 - 52. [1]
2- (2) - مدّثّر (74) : 8 - 10. [2]
3- (3) - مریم (19) : 68. [3]

اسامی قیامت

قیامت روز عجیبی است، روزی است که اوّلین و آخرین در آن جمعند، روزی است که به تمام پرونده ها بدون این که به کسی ذرّه ای ظلم کنند رسیدگی می شود، روزی است که باید هر انسانی به جزای اعمالش برسد، روزی است که باید از صراط عبور کرد، روزی است که پایانش برای اهل ایمان، بهشت و برای اهل فسق و فجور، جهنّم است. برای آن روز به تناسب عقاید و اخلاق و اعمال مردم اسامی عجیبی است که مرحوم فیض کاشانی در «المحجه البیضاء» (1) به آن اسامی اشاره کرده و از همه درخواست نموده با دلی پاک به معانی آن اسامی دقّت کنند و وضع خود را با آن اسامی سنجیده به سوی تنبّه و بیدار دلی حرکت نمایند. اینک آن اسمایی که در هر اسمی از آن سرّی و در هر وصفی معنایی است، برای شناختن اسرار و معانی آن حریص باش تا هدایت یابی و به دریافت نور قلب نایل آیی:

یوم القیامه، یوم الحسره، یوم النّدامه، یوم المحاسبه، یوم المَسْأَلَه، یوم المُسابَقه، یوم المُناقَشَه، یوم المُنافسه، یوم الزَّلْزَلَه، یوم الدَّمْدَمَه، یوم الصّاعقه، یوم الواقعه، یوم القارعه، یوم الرّاجفه، یوم الرّادفه، یوم الغاشیه، یوم الدّاهیه، یوم الأَزِفَه، یوم الحاقّه، یوم الطّامّه، یوم الصّاخّه، یوم الطّلاق، یوم الفراق، یوم المَساق، یوم القِصاص، یوم التّناد، یوم الحساب، یوم المآب، یوم العذاب، یوم الفرار، یوم القرار، یوم اللّقاء، یوم البقاء، یوم القضاء، یوم الجزاء، یوم البلاء، یوم البکاء، یوم الحشر، یوم الوعید، یوم العرض، یوم الوزن، یوم الحقّ، یوم الحکم، یوم الفصل، یوم الجمع، یوم البعث، یوم الفتح، یوم الخِزْی، یومٌ عظیم، یومٌ عقیم، یومٌ عسیر، یوم الدّین، یوم الیقین، یوم النشور، یوم المصیر، یوم النفخه، یوم الصّیحه، یوم الرّجفه، یوم الرّجّه، یوم الزّجره، یوم السّکره، یوم الفَزَع، یوم الجَزَع، یوم المُنْتَهی، یوم المأوی، یوم المیقات، یوم المعاد، یوم المرصاد، یوم القلق، یوم العرق، یوم الافتقار، یوم الإنْکِدار، یوم الانتشار، یوم الانشقاق، یوم الوقوف، یوم الخروج، یوم الخلود، یوم الوعید، یوم التّغابن، یومٌ عبوس، یومٌ معلوم، یومٌ موعود، یومٌ مشهود، یومَ لاریب فیه، یومَ تُبْلَی السَّرائر، یومَ لا تُجْزی نَفسٌ لِنفسٍ شیئاً، یومَ تَشْخَصُ فیه الأبصارُ، یومَ لا یُغْنی مَولیً عَن مولیً

ص:311


1- (1) - المحجه البیضاءک 331/8.

شیئاً، یومَ لا تَمْلِکُ نفسٌ لِنفسٍ شیئاً، یومَ یُدْعَوْنَ إلی نارِ جهنَّمَ دعّاً، یومَ یُسْحَبونَ فی النارِ عَلی وُجوهِهِم، یومَ تُقَلِّبُ وجوهُهُم فِی النّار، یومَ لا یَجزی والدٌ عن وَلدِه شیئاً، یومَ یَفِرُّ الْمرءُ مِن أخیه، یومَ لا یَنْطِقونَ و لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرون، یَوْمَ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللّه، یومَ هُمْ بارِزُون، یَوْمَ هُمْ عَلَی النّارِ یُفْتَنُون، یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ ولا بَنون، یومَ لا یَنْفَعُ الظّالمینَ مَعذِرَتُهُم و لَهُمُ اللَّعْنَهُ ولَهم سوءُ الدّار، یومَ تُرَدُّ فیه الْمَعاذیرُ، یومَ تَخْشَعُ فیه الأبصارُ وتسکُنُ الأصواتُ، و یَقِلُّ فیه الاِلتفاتُ، و تُبْرَزُ الْخَفیّاتُ وَتَظْهَرُ الْخطیئاتُ والْخَبیثاتُ، یومَ یُساقُ الْعِبادُ وَمَعَهُمُ الأشهادُ، وَیَشیبُ الصَّغیرُ، وَیَسْکَرُ الکبیرُ، فَیَؤمَئِذٍ وُضِعَتِ الْمَوازینُ، و نُشِرَتِ الدَّواوینُ، و بُرِّزَتِ الْجَحیمُ، وَاُغْلِیَ بِالحمیمِ، وَزَفَرَتِ النَّارُ، و یَئِسَ الکفّارُ، و سُعِّرَتِ النّیرانُ، وَتَغَیَّرَتِ الْألوانُ، و خَرِسَ اللِّسان وَنَطَقَتْ جوارِحُ الإنسان، ف یا أیُّها الْإنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریم »! (1)

در چنین روزی با این همه اسما و صفات که نمایشگر حقیقت این روز است با هر کس مطابق اعمال و عقاید و اخلاقی که در دنیا داشته و با خود به آخرت برده، معامله می شود، اگر خیر باشد جزایش بهشت و رضای حقّ است، اگر شرّ است جزایش سخط و عذاب جهنّم است. اکنون لازم است به پاره ای از جزای اعمال نیکو و اخلاق حسنه و عقاید صحیحه ونیز پاره ای از جزای اخلاق سیّئه و اعمال فاسده و عقاید باطله در آن روز اشاره شود:

اعمال نجات بخش در قیامت

توحید الهی
اشاره

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:312


1- (1) - انفطار (83) : 6. [1]

ثَمَنُ الْجَنَّهِ لا إلهَ إلَّااللّهُ. (1)

قیمت بهشت «لا إله إلاّ اللّه» است.

آن کس که به حقیقت لا إله إلاّ اللّه می گوید قیمت راستی این گفتار و اظهارش بهشت است، چرا که لا إله إلّااللّه نفی حکومت طاغوت، شیطان، هوای نفس، غرایز و شهوات باطل در زندگی است. لا إله إلاّ اللّه، نماز، روزۀ، حجّ، زکات، خمس، امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و تولّی و تبرّی است، گوینده ای که ملتزم به لوازم لا إله إلّااللّه است البتّه ثمن گفتارش بهشت است، به همین خاطر در روایت دیگر نبیّ اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

لَیْسَ شَیْ ءٌ إلّاوَلَهُ شَیْ ءٌ یَعْدِلُهُ إلَّااللّهُ عَزَّوَجَلَّ، فَإنَّهُ لا یَعْدِلُهُ شَیْ ءٌ؛ وَلا إلهَ إلّا اللّهُ، فَإنَّهُ لا یَعدِلُها شَیْ ءٌ؛ و دَمْعَهٌ مِنْ خَوْفِ اللّهِ، فَإنَّهُ لَیْسَ لَها مِثْقالٌ، فَإنْ سالَتْ عَلی وَجْهِهِ لَمْ یَرْهَقْهُ قَتَرٌ وَلا ذِلَّهٌ بَعْدَها أبَداً. (2)

هر چیزی در جهان همتا و نظیری دارد مگر سه چیز:

اول: ذات مقدس احدیّت.

دوم: لا اله الّا اللّه که آن را هموزن نیست (البته گفتار با عمل، مَن ثَقُلَت موازینه).

سوم: اشکی که از خوف خدا به چشم آید که هموزن ندارد و اگر بر چهره بریزد آن چهره را خواری و ناراحتی نخواهد بود.

قرآن، نبوّت، امامت، ایمان به انبیا، اعتقاد به ملائکه، اعمال صالحه، اخلاق

ص:313


1- (1) - ثواب الأعمال: 2؛ [1]مستدرک الوسائل: 364/5، باب 36، حدیث 6097؛ [2] وسائل الشیعه: 210/7، باب 44، حدیث 9133.
2- (2) - ثواب الأعمال: 3؛ [3]وسائل الشیعه: 225/15، باب 15، حدیث 30338. [4]

حسنه، عقاید حقّه، همه و همه از لوازم لا إله إلاّ اللّه و از شؤون حضرت اللّه است، گفتاری که گوینده اش ملتزم به لوازم گفتار است ثمنی چون بهشت دارد، ورنه شمر و عمر سعد و معاویه و یزید و خولی و سنان هم به زبان لا إله إلاّ اللّه می گفتند!

در مسئلۀ التزام به لوازم توحید است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

خَیْرُ الْعِبادَهِ قَوْلُ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ. (1)

بهترین عبادت گفتن لا إله إلاّ اللّه است.

در قسمتی از یک روایت مفصّل، رسول خدا صلی الله علیه و آله به مردم فرمود:

ای گروه مردم! هر کس با اقرار به توحید و کلمۀ لااله الّا اللّه مخلصانه بدون آن که چیزی به آن مخلوط کند خدا راملاقات نماید اهل بهشت است. امام علیّ بن ابی طالب علیه السلام بپا خاست و عرضه داشت: پدر و مادرم فدایت، چگونه این کلمه را مخلصانه بگوید و چیزی به آن مخلوط نکند، برای ما بیان کن تا حدّ آن را بشناسیم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آری، برای دنیا خواهی و حرص بر جمع آوری مال و خشنود بودن به امور مادّی و گناه و معصیت و بردگی و بندگی و پول این کلمه را نگوید. و متأسّفانه مردمی چنین اند که:

گفتارشان گفتار نیکان ولی کردارشان کردار ستمگران و تبهکاران است؛ با زبان، شهادت به توحید می دهند امّا هر فسق و فجوری را مرتکب می شوند؛ پس هر کس خدای عزّ و جلّ را دیدار کند و در او این خصلت ها نبوده و قولش لا إله إلاّ اللّه باشد بهشت برای اوست،هرگاه دنیا را بگیرد و آخرت را ترک کند، اهل دوزخ است! (2)آری، اعتقاد و عمل باید با گفتار هماهنگ باشد ورنه آن گفتار پشیزی ارزش معنوی ندارد؛ باید گفت و سر خود را از پی گفتار روانه کرد. آری، این گفتن، گفتن

ص:314


1- (1) - ثواب الأعمال: 4؛ [1]مستدرک الوسائل: 321/5، باب 23، حدیث 5988. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 360/73، باب 67، حدیث 30؛ ثواب الأعمال: 281. [3]

است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ قالَ: لا الهَ إلَّااللّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّهَ وَإخْلاصُهُ بِها أنْ یَحْجُزَهُ لا الهَ إلَّا اللّهُ عَمّا حرَّمَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ. (1)

هر کس با اخلاص لااله الّا اللّه گوید داخل بهشت می شود و اخلاص در آن به این است که شهادت به وحدانیّت حق، او را از معاصی بازدارد.

امام رضا علیه السلام در سفر نیشابور در حدیث مشهور سلسله الذّهب از قول پدرانش از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله ، از قول حضرت حقّ عزّوجلّ فرمود:

لا الهَ إلَّااللّهُ حِصْنی، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی أمِنَ مِنْ عَذابی. فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَهُ نادی: بِشُرُوطِها، وَأنَا مِنْ شُرُوطِها. (2)

لا اله الّا اللّه دژ و حصار من است، پس هر کس در این دژ وارد شود از عذاب من ایمن است. هنگامی که مرکب حرکت کرد به آواز بلند فرمود: با شروط آن و من خود یکی از شروط آن می باشم.

یعنی اقرار به امامت من و این که رهبر مفترض الطاعه من هستم، نه حاکمان بنی عبّاس؛ لا إله إلاّ اللّه در جنب ولایت ما صحیح است نه در جنب حکومت بنی عبّاس که در آن جا کلمۀ حقّ است ولی از آن ارادۀ باطل می شود!

به قول عارف بزرگ سیف فرغانی:

چون هر چه غیر اوست به دل ترک آن کنی بر فرق جانِ تو نهد از حبّ خویش تاج

ص:315


1- (1) - ثواب الأعمال: 5؛ [1]وسائل الشیعه: 256/15، باب 23، حدیث 20438. [2]
2- (2) - ثواب الأعمال: 6؛ [3]بحار الأنوار: 7/3، باب 1، حدیث 16. [4]

در نصرت خرد که هوا دشمن وی است با نفس خود جدل کن و با طبع خود لجاج

گر در مَصاف آن دو مخالف شوی شهید بیمار به دَم چو مسیحا کنی علاج

چون نفس تند گشت به سختیش رام کن سردی دهد طبیب چو گرمی کند مزاج

با او موافقت مکن اندر خلاف عقل محتاج نیست شب که سیاهش کنی به زاج (1)

(سیف فرغانی)

شرط قبولی توحید

در حدیثی بسیار مهم، ابوسعید خدری می گوید:

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بود و تنی چند از یارانش از جمله حضرت علیّ بن ابیطالب علیه السلام گرد او بودند، حضرت فرمود: هر کس لا إله إلاّ اللّه گوید وارد بهشت می شود، پس دو تن از یاران گفتند: ما می گوئیم: لا إله إلاّ اللّه، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

همانا لا إله إلاّ اللّه از این شخص - اشاره به حضرت مولا - و شیعیان قبول می شود، باز آن دو تن تکرار کرده گفتند: ما نیز می گوئیم، پیامبر دست بر سر علی گذارد آنگاه به آن دو نفر گفت: علامت پیروی از او این است که: بیعت او را نشکنید و در مسند و مقام او ننشینید، سخنش را تکذیب نکنید. (2)شاعر گران مایه میرزا غفّار طارمی متخلّص به غفّار، در وصف حضرت مولا گوید:

ص:316


1- (1) - زاج: نوعی سنگ معدنی که چون آب به آن رسد سیاه می شود.
2- (2) - بحار الأنوار: 84/23، باب 4، حدیث 25؛ بشاره المصطفی: 268.

ای به وجودت شده اثبات من کرده تجلّی برِ مرآت من

غیر تو کی می شود آیات من مانع فیض است حجابات من

طول سفر بُعد مقامات من

نیست مرا غیر تو در دین ضرور گر چه دهد روضۀ رضوان و حور

هشت بهشتیّ و غلام و قصور ای که تویی بر همه عالم عبور

بر تو امید است حسابات من

حبّ تو روز ازلم شد سرشت صادر اوّل سر لوحم نوشت

هر که در این مزرعه حبّ تو کشت یوم ملاقات نشد قبح و زشت

مطلق اعضای علامات من

مظهر حقّیّ و صفات رحیم منجی نوحی تو ز بحر عظیم

نار خلیل است چو طور کلیم چونکه قدیمیّ و به اشیاء علیم

سرّ حقیقی است مجازات من

بر در تو جملۀ شاهان مقیم ناطقه در وصف تو گشته بکیم (1)

یک نفسم ده که شوم من کلیم ای که تویی بر دل غفّار علیم

ملجأ دین مرجع آیات من

(غفّار طارمی)

عمل کم، ثواب بسیار

مفضّل بن عمر کوفی از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود:

إنَّ اللّهَ تَعالی ضَمِنَ لِلْمُؤْمِنِ ضَماناً، قالَ: قُلتُ: و ما هُو ؟ قالَ: ضَمِنَ لَهُ إنْ هُوَ أقَرَّ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّهِ، وَلِمُحَمَّدٍ بِالنُّبُوَّهِ، و لِعَلیٍّ بِالْإمامَه، و أدّی مَا افْتَرَضَ

ص:317


1- (1) - بکیم: گنگ و کر و کور و لال مادر زاد.

اللّهُ عَلَیْهِ، وأَنْ یُسْکِنَهُ فی جَوارِهِ، وَلَمْ یَحْتَجِبْ عَنْهُ. قالَ: قُلْتُ: فَهذِهِ وَاللّهِ الْکَرامَهُ الَّتی لا یُشْبِهُها کَرامَهُ الْآدَمِیّینَ! قالَ: ثُمَّ قالَ أبُوعَبْدِاللّهِ علیه السلام : إعْمَلُوا قَلیلاً تَنَعَّمُوا کَثیراً. (1)

خداوند متعال برای مؤمن تعهّد فرموده امری را، مفضّل می گوید: عرض کردم؟ کدام است؟ فرمود: خداوند تعهّد کرده برای مؤمن در صورتی که اقرار به پروردگاری او و نبوّت محمّد صلی الله علیه و آله و رهبری و ولایت علی علیه السلام نماید و واجبات الهی را به جای آورد او را در جوار خود - یعنی مقام قربش ساکن گرداند و مانع از وصول او بدین مقام نگردد. مفضّل گوید: عرض کردم: به خدا سوگند این بخشش و احترامی است که مانندش برای آدمیان نیست، سپس حضرت فرمود: عمل کمی بجای آرید و لذّت فراوان ببرید!!

پاداش وضو

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ تَوَضَّأَ و تَمَنْدَلَ کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَهٌ، وَمَنْ تَوَضَّأَ وَلَمْ یَتَمَنْدَلْ حَتّی تَجِفَّ وُضُوءُهُ کُتِبَتْ لَهُ ثَلاثُونَ حَسَنَهً. (2)

هر کس وضو بگیرد و وضویش را با دستمال خشک کند برایش یک حسنه است و هر کس وضویش را با دستمال خشک ننماید تا آب وضو خودش خشک شود برایش سی حسنه است.

و نیز فرمود:

ص:318


1- (1) - ثواب الأعمال: 15؛ [1]بحار الأنوار: 3/3، باب 1، حدیث 6. [2]
2- (2) - ثواب الأعمال: 16؛ [3]بحار الأنوار: 330/77، باب 6، حدیث 4. [4]

مَنْ تَطَهَّرَ ثُمَّ أَوی إلی فِراشِهِ باتَ و فِراشُهُ کَمَسْجِدِهِ. (1)

هر کس وضو بگیرد سپس در رختخواب خود برود، بخسبد در حالی که بستر او مانند مسجد او خواهد بود.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ أسْبَغَ وُضُوءَهُ، و أحْسَنَ صَلاتَهُ، و أدّی زَکاهَ مالِهِ وَکَفَّ غَضَبَهُ، وَسَجَنَ لِسانَهُ، وَاسْتَغفَرَ لِذَنْبِهِ، وَأدَّی النَّصیحَهَ لِأهْلِ بَیْتِ نَبِیِّهِ، فَقَدِ اسْتَکْمَلَ حَقائِقَ الْإیمانِ، وَأبْوابُ الْجَنَّهِ مَفْتُوحَهٌ لَهُ. (2)

هر کس وضوی خود را شاداب و کامل به جای آورد،نماز خویش را نیکو بخواند، وزکات مالش را بپردازد و خشم خود را فرو نشاند و زبانش را از گناهان مربوطِ به زبان ببندد و برای گناه خود با توبه طلب آمرزش کند و نسبت به اهل بیت پیامبر خویش خیرخواه باشد، البتّه تمام حقایق ایمان در او کامل شده و درهای بهشت به روی او باز است.

نعمت جوانی

امام صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند:

إنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ أوْجَبَ الْجَنَّهَ لِشابٍّ کانَ یُکثِرُ النَّظَرَ فِی الْمِرْآهِ فَیُکْثِرُ حَمْدَ اللّهِ عَلی ذلِکَ. (3)

خداوند واجب می نماید بهشت را بر آن جوانی که در آیینه زیاد نگاه کند و در

ص:319


1- (1) - ثواب الأعمال: 18؛ [1]مفتاح الفلاح: 212؛ [2] کشف اللثام: 121.
2- (2) - ثواب الأعمال: 26؛ [3]بحار الأنوار: 218/79، باب 1، حدیث 35. [4]
3- (3) - ثواب الأعمال: 25؛ [5]وسائل الشیعه: 173/7، باب 21، حدیث 9038. [6]

هر مرتبه حمد الهی را برای نعمت جوانی به جای آورد.

مسجد رفتن

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ مَشی إلی الْمَسْجِدِ لَمْ یَضَعْ رِجْلَهُ عَلی رَطْبٍ وَلا یابِسٍ إلّاسَبَّحَتْ لَهُ الْأرْضُ إلَی الْأرضینَ السّابِعَهِ. (1)

هر کس به سوی مسجد روان شود، قدم به هیچ تر و خشکی نمی گذارد مگر آن که از آن جا تا زمین هفتم برای او پروردگار را تسبیح کنند.

توضیح: از آن جا که به فرمودۀ قرآن، همۀ موجودات تسبیح خوان حقّند و شعور توحید در ذات آنان است، قدمی که در راه حقّ برداشته شود آن قدر با ارزش است که بر روی هر چیزی واقع شود، از آن نقطه تا طبقۀ هفتم زمین از روی بهجت و سرور تسبیح خدا گفته شود و ثواب آن به نفع روندۀ به مسجد است.

مواظبت بر اوقات نماز

ابان بن تَغْلِب می گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود:

یا أبانُ، هذِهِ الصَّلَواتُ الْخَمْسُ الْمَفْروضاتُ مَنْ أقامَهُنَّ و حافَظَ عَلی مَواقیتِهِنَّ لَقِیَ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَلَهُ عِنْدَهُ عَهْدٌ یُدْخِلُهُ بِهِ الْجَنَّهَ، و مَنْ لَم یُصَلِّهِنَّ بِمَواقیتِهِنَّ فَذلِکَ إلَیْهِ، إنْ شاءَ غَفَرَ لَهُ، و إنْ شَاءَ عَذَّبَهُ (2).

ای ابان! این نمازهای پنج گانه را هر کس بپا دارد و مراقب وقت آن باشد، پروردگار را ملاقات کند در حالی که قراردادی و سندی با خداوند دارد که او را داخل بهشت گرداند، ولی اگر مواظب اوقات آن نشد چنین سندی ندارد،

ص:320


1- (1) - بحار الأنوار: 13/81، باب 8، حدیث 91؛ [1]مکارم الأخلاق: 297. [2]
2- (2) - ثواب الأعمال: 28؛ [3]بحار الأنوار: 17/80، باب 6، حدیث 28. [4]

چنانکه پروردگار بخواهد او را می بخشد و اگر بخواهد عذاب و توبیخ کند!

روشن کردن مسجد

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ اسْرَجَ فی مَسْجِدٍ مِنْ مَساجِدِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سِرَاجاً لَمْ تَزَلِ الْمَلائِکَهُ وَحَمَلهُ الْعَرْشِ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ ما دامَ فی ذلِکَ الْمَسْجِدِ ضَؤْءٌ مِنَ السِّراجِ. (1)

هر کس در مسجدی از مسجدهای خدا چراغی روشن کند، همواره حاملان عرش الهی و فرشتگان از برای او طلب آمرزش کنند تا روشنی آن چراغ باقی است.

ثواب اذان

امام باقر علیه السلام فرمود:

مَنْ أذَّنَ سَبْعَ سِنینَ مُحْتَسِباً، جاءَ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَلا ذَنْبَ لَه. (2)

هر کس هفت سال برای خدا اذان بگوید در روز رستاخیز بدون گناه وارد محشر می شود.

ثواب سجدۀ شکر

امام صادق علیه السلام فرمود:

أیُّما مُؤْمِنٍ سَجَدَ لِلّهِ سَجْدَهً لِشُکْرِ نِعْمَهٍ فی غَیْرِ صَلاهٍ، کَتَبَ اللّهُ بِها عَشْرَ

ص:321


1- (1) - ثواب الأعمال: 29؛ [1]بحار الأنوار: 15/81، باب 8، حدیث 94. [2]
2- (2) - ثواب الأعمال: 31؛ [3]بحار الأنوار: 146/81، باب 13، حدیث 40. [4]

حَسَناتٍ، و مَحا عَنْهُ عَشْرَ سَیِّئاتٍ، و رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجاتٍ فی الْجِنانِ. (1)

هر مؤمنی در غیر حال نماز سجدۀ شکر جهت نعمتی بجا آورد خداوند به آن خاطر ده حسنه برای او بنویسد و ده گناه از نامۀ عملش پاک کند و ده درجه برای او در بهشت بالا برد.

ثواب نمازگزار

امام صادق علیه السلام فرمود:

لِلْمُصَلّی ثَلاثُ خِصالٍ: إذا قامَ فی صَلاتِهِ یَتَنَاثَرُ عَلَیْهِ الْبِرُّ مِنْ أعْنانِ السَّماءِ إلی مَفْرَقِ رَأْسِهِ، و تَحُفُّ بِهِ الْمَلائِکَهُ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْهِ إلی أعْنانِ السَّماءِ، و مَلَکٌ یُنادِی: أیُّهَا الْمُصَلّی لَوْ تَعْلَمُ مَنْ تُناجِی مَا انْفَتَلْتَ. (2)

برای نمازگزار سه فائده است:

1 - هرگاه به نماز ایستد، از بالای فضا تا فرق سر او نیکویی ها ریزش دارد.

2 - فرشتگان از زیر پا تا بالای آسمان بر او احاطه دارند.

3 - فرشته ای به او ندا می دهد: ای نمازگزار! اگر بدانی با که مناجات می کنی هیچ گاه التفاتی و توجّهی به سوی دیگری نخواهی کرد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ أتَی الْجَمآعهَ إیماناً و احْتِساباً اسْتَأْنَفَ الْعَمَلَ. (3)

هر کس در نماز جماعت با ایمان و به خاطر آمرزیده شدن تمام گناهانی که بین خود و خدا داشته، شرکت کند، عمل از سر گیرد. [ کنایه از آمرزش همۀ

ص:322


1- (1) - ثواب الأعمال: 35؛ [1]بحار الأنوار: 201/83، باب 44، حدیث 12. [2]
2- (2) - ثواب الأعمال: 3؛ [3]بحار الأنوار: 215/79، باب 1، حدیث 30. [4]
3- (3) - ثواب الأعمال: 37. [5]

گناهان است. ]

اصبغ بن نُباته می گوید: امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

اهل زمین چون به تبهکاری و نافرمانی پروردگار آلوده شوند، خداوند بر آن شود که آنها را روی استحقاقشان عقوبت فرماید، ولی چون نظر کند به سالخوردگان که در عین ضعف به سوی نماز گام برمی دارند و کودکان که مشغول یادگیری قرآنند، آنان را مورد عفو قرار داده عذابشان را به تأخیر اندازد. (1)سعدی چه نیکو می سراید:

هر شب اندیشۀ دیگر کنم و رای دگر که من از دست تو فردا بروم جای دگر

بامدادان که برون می نهم از منزل پای حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر

هر کسی را سر چیزیّ و تمنّای کسی است ما به غیر از تو نداریم تمنّای دگر

زان که هرگز به صفای تو در آیینۀ وهم متصوّر نشود صورت و بالای دگر

وامقی بود که دیوانۀ عذرائی بود منم امروز و تویی وامق (2) و عذرای دگر

وقت آنست که صحرا گل و سنبل گیرد خلق بیرون شده هر قوم به صحرای دگر

بامدادان به تماشای چمن بیرون آی تا فراق از تو نماند به تماشای دگر

هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید گویم این نیز نهم بر سر غمهای دگر

باز گویم نه که دوران حیات این همه نیست سعدی امروز تحمّل کن و فردای دگر

(سعدی شیرازی)

ص:323


1- (1) - ثواب الأعمال: 28؛ [1] وسائل الشیعه: 180/6، باب 7، حدیث 7675؛ بحار الأنوار: 14/81، باب 8، حدیث 93.
2- (2) - وامق: محبوب، دوست.
ثواب زکات

امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیّت لحظات آخر عمرش فرمود:

اللّهَ اللّهَ فِی الزَّکاهِ فَإنَّها تُطْفِئُ غَضَبَ رَبِّکُمْ. (1)

خدا را خدا را، در امر زکات رعایت کنید که موجب خاموشی غضب پروردگار است.

ثواب حج

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ حَجَّ یُریدُ بِهِ اللّهَ وَ لایُریدُ بِهِ رِیاءً و لاسُمْعَهً، غَفَرَ اللّهُ لَهُ الْبَتَّهَ. (2)

هر کس محض رضای خدا حج بجا بیاورد و قصد ریا یابه گوش مردم رساندن نداشته باشد، مسلّماً خداوند او را می آمرزد.

ثواب روزه

امام صادق علیه السلام فرمود:

نَوْمُ الصّائِمِ عِبادَهٌ، وَصَمْتُهُ تَسْبیحٌ، و عَمَلُهُ مُتَقَبَّلٌ، و دُعاؤُهُ مُسْتَجابٌ. (3)

خواب روزه دار در ماه رمضان عبادت، سکوتش تسبیح خدا، عملش مورد قبول درگاه الهی و دعای او مستجاب است.

ص:324


1- (1) - ثواب الأعمال: 46؛ [1]بحار الأنوار: 27/93، باب 1، ذیل حدیث 57. [2]
2- (2) - ثواب الأعمال: 46؛ [3]بحار الأنوار: 24/96، باب 2، حدیث 101. [4]
3- (3) - ثواب الأعمال: 51؛ [5]بحار الأنوار: 253/93، باب 30، حدیث 21. [6]
ثواب گریه بر سیدالشهداء علیه السلام

محّمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام از حضرت سجّاد علیه السلام روایت می کند:

أیُّما مُؤْمِنٍ دَمَعَتْ عَیْناهُ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السلام حَتّی تَسیلَ عَلی خَدِّهِ، بَوَّأهُ اللّهُ تَعالی بِها فِی الْجَنَّهِ غُرَفاً یَسْکُنُها أحْقاباً. و أیُّما مُؤْمِنٍ دَمَعَتْ عَیْناهُ حَتّی تَسیلَ عَلی خَدَّیْهِ فیما مَسَّنا مِنَ الْأذی مِنْ عَدُوِّنا فِی الدُّنْیا بَوَّأَهُ اللّهُ فِی الْجَنَّهِ مُبَوَّأَ صِدْقٍ. و أیُّما مُؤْمِنٍ مَسَّهُ أذیً فینا فَدَمَعَتْ عَیْناهُ حَتّی تَسیلَ عَلی خَدِّهِ مِنْ مَضاضَهِ ما اوذِیَ فینا، صَرَّفَ اللّهُ عَنْ وَجْهِهِ الْأذی، وَآمَنَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ مِنْ سَخَطِهِ وَالنّارِ. (1)

هر مؤمنی که چشمش برای کشته شدن امام حسین علیه السلام اشک بریزد تا بر گونه اش روان گردد، خداوند او را در بهشت در غرفۀ ما جای دهد که روزگاری دراز در آن ساکن باشد،هر مؤمنی که از دیده اش اشک بریزد تا بر رخسارش جاری شود برای رنج و آزاری که از جانب دشمن در این دنیا به ما رسیده است خداوند عالم او را در بهشت در مکانی صالح و شایسته مسکن دهد و هر مؤمنی که در دوستی با ما در راه پیروی ما رنجی بدو رسد و چشمش گریان گردد تا بررویش بریزد به خاطر زحمت و رنجی که در راه اطاعت و دوستی ما به او رسیده، خداوند رنج و ناراحتی قیامتش را بگرداند و او را از خشم و عذاب خود ایمنی دهد.

ثواب حفظ و عمل به قرآن

امام صادق علیه السلام فرمود:

ص:325


1- (1) - ثواب الأعمال: 83؛ [1]بحار الأنوار: 281/44، باب 34، حدیث 13. [2]

الْحافِظُ لِلْقُرْآنِ وَالْعامِلُ بِهِ مَعَ السَّفَرَهِ الْکِرامِ الْبَرَرَهِ. (1)

حافظ قرآن و عمل کنندۀ به آن همدم و همنشین فرشتگان شایستۀ حقّ است.

ثواب توبه

ابوبصیر از امام صادق علیه السلام روایت می کند: خداوند بزرگ به پیامبرش داود وحی فرستاد که:

یا داوُدُ إنَّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ إذا أذْنَبَ ذَنْباً ثُمَّ رَجَعَ و تابَ مِنْ ذلِکَ الذَّنْبِ و اسْتَحْیی مِنّی عِنْدَ ذِکْرِهِ، غَفَرْتُ لَهُ و أنْسَیْتُهُ الْحَفَظَهَ؛ وَأَبْدَلْتُهُ الْحَسَنَهَ و لا ابالی، و أنَا أرْحَمُ الرّاحِمینَ. (2)

ای داود! هرگاه از بندۀ مؤمن من گناهی سرزند و سپس از آن دست کشیده توبه کند و چون یاد آن گناه کند از من شرمنده شود، من او را بیامرزم و از یاد فرشتگان محافظش ببرم و به نیکی و ثواب بدل کنم و پروا ننمایم که من مهربان ترین مهربانانم.

ثواب معلّم

امام باقر علیه السلام فرمود:

مُعَلِّمُ الْخَیْرِ یَسْتَغْفِرُ لَهُ دَوابُّ الْأرْضِ و حیتانُ الْبُحُورِ وَکُلُّ صَغیرَهٍ وَکَبیرَهٍ فی أرْضِ اللّهِ وَسَمائهِ. (3)

برای آموزگاری که خوبی به مردم بیاموزد و راه خیر و صلاح زندگی را

ص:326


1- (1) - ثواب الأعمال: 101؛ [1]وسائل الشیعه: 176/6، باب 5، حدیث 7667؛ [2]الأمالی، شیخ صدوق: 59، حدیث 6. [3]
2- (2) - وسائل الشیعه: 74/16، باب 86، حدیث 21017؛ [4]بحار الأنوار: 28/6، باب 20، حدیث 30. [5]
3- (3) - ثواب الأعمال: 131؛ [6]بحار الأنوار: 17/2، باب 8، حدیث 40. [7]

نشان دهد، همۀ جنبندگان روی زمین و ماهیان دریا و هر کوچک و بزرگ و ریز و درشتی در زمین و آسمانِ خدا برای او طلب آمرزش می کنند!

مجالست با مؤمن

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مُجالَسَهُ أهْلِ الدّینِ شَرَفُ الدُّنْیا و الْآخِرَهِ. (1)

همدمی وهمنشینی با مردم متدیّن و خداشناس شرف و بزرگی دنیا و آخرت

اشاره

است.

حمایت از ایتام و ضعفا

امام باقر علیه السلام فرمود:

أرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ بَنَی اللّهُ لَهُ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ: مَنْ آوَی الْیَتیمَ، و رَحِمَ الضَّعیفَ، وَأشْفَقَ عَلی والِدَیْهِ، و رَفِقَ بِمَمْلُوکِهِ. (2)

چهار خصلت است در هرکس باشد خداوند برای او خانه ای در بهشت بنا کند:

1 - پناه دادن به یتیم 2 - مهربانی با ضعیف 3 - نیکویی به پدر و مادر 4 - مهربانی و نرم خویی با زیردست.

حفظ آبروی مردم

ابوحمزۀ ثمالی می گوید: از حضرت باقر علیه السلام شنیدم می فرمود:

مَنْ کَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أعْراضِ النّاسِ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ عَذابَ یَوْمِ الْقِیامَهِ، و مَنْ

ص:327


1- (1) - ثواب الأعمال: 132؛ [1]بحار الأنوار: 199/1، باب 4، حدیث 2. [2]
2- (2) - ثواب الأعمال: 133؛ [3]بحار الأنوار: 20/72، باب 33، حدیث 15. [4]

کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ أقالَهُ اللّهُ نَفْسَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ. (1)

هر کس از تعرّض به عِرض و آبروی مردم خویشتن داری کند خداوند عذاب قیامت را از وی دور سازد و هر کس عصبانیّت و خشم خود را دربارۀ مردم فرونشاند خداوند در قیامت گناهانش را ببخشد.

ورود به بهشت بدون حساب

امام صادق علیه السلام فرمود:

ثَلاثهٌ یُدْخِلُهُمُ اللّهُ الْجَنَّهَ بِغَیْرِ حِسابٍ: إمامٌ عادِلٌ، وَ تاجِرٌ صَدُوقٌ، و شَیْخٌ أفْنی عُمْرَهُ فی طاعَهِ اللّهِ. (2)

خداوند سه گروه را بدون حساب به بهشت ببرد: رهبر عدالت پیشه، تاجر راستگو، پیرمردی که عمر خود را در طاعت خدا بسر برده است.

سیر کردن مؤمن

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ أشْبَعَ جُوعَهَ مُؤْمِنٍ وَضَعَ اللّهُ لَهُ مائِدَهً فِی الْجَنَّهِ یَصْدُرُ عَنْهَا الثَّقَلانِ جَمیعاً. (3)

هر کس مؤمن گرسنه ای را سیر کند خداوند برای او در بهشت سفره ای ترتیب دهد که همۀ جنّ و انس از سر آن سیر برخیزند!

ص:328


1- (1) - ثواب الأعمال: 133؛ [1]بحار الأنوار: 54/72، باب 42، حدیث 16. [2]
2- (2) - ثواب الأعمال: 133؛ [3]بحار الأنوار: 98/100، باب 1، حدیث 32. [4]
3- (3) - ثواب الأعمال: 137؛ [5]بحار الأنوار: 385/71، باب 23، حدیث 103. [6]
ثواب قرض دادن و صدقه

امام صادق علیه السلام فرمود:

ما مِنْ مُسْلِمٍ أقْرَضَ مُسْلِماً قَرْضاً یُریدُ بِهِ وَجْهَ اللّه إلّااحْتَسَبَ لَهُ أجْرَها بِحسابِ الصَّدَقَهِ حَتّی یَرْجِعَ إلَیْهِ. (1)

هر مسلمانی محض خاطر خدا به مسلمان دیگر قرض الحسنه بدهد، خداوند هر روز ثواب صدقه دادن به حساب او ثبت کند تا زمانی که مالش از سوی بدهکار برگردد.

امام صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند:

أرْضُ الْقِیامَهِ نارٌ ما خَلا ظِلِّ الْمُؤْمِنِ، فَإنَّ صَدَقَتَهُ تُظِلُّهُ. (2)

تمام عرصۀ محشر در قیامت همچون آتش است، به غیر از سایبان مؤمن که آتش نیست به علت این که صدقۀ او در دنیا سایبان او در قیامت است.

در هر صورت آیات قرآن و روایات و اخبار، ثواب و اجر و مزد هر عمل نیکی را چه کم چه زیاد، چه در نهان چه در آشکار بیان کرده که با مراجعه به آن می توان بر تمام زوایای این مسئله آگاه شد.

اعمال زیان بخش در قیامت

اشاره

امّا عقوبت مجرمان: گذشته از آیات قرآن که در دسترس همگان، است روایات عجیبی دراین باب وارد شده که به گوشه ای از آن روایات لازم است اشاره شود:

ص:329


1- (1) - ثواب الأعمال: 138؛ [1]بحار الأنوار: 139/100، باب 1، حدیث 6. [2]
2- (2) - ثواب الاعمال: 140؛ [3]بحار الأنوار: 124/93، باب 14، حدیث 36. [4]
غفلت

امام صادق علیه السلام فرمود:

إیّاکُمْ و الْغَفْلَهَ، فَإنَّهُ مَنْ غَفَلَ فَإنَّما یَغْفُلُ عَلی نَفْسِهِ،إیّاکُمْ و التَّهاوُنَ بِأمْرِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، فإنَّهُ مَنْ تَهاوَنَ بِأَمْرِاللّهِ أهانَهُ اللّه یَوْمَ الْقِیامَهِ. (1)

شما را از غفلت و بی توجّهی به حقایق زنهار می دهم که هر کس غفلت ورزد به ضرر خویش اقدام کرده؛ و شما را از سبک شمردن دستور الهی بر حذر می دارم که هر کس دستور خدا را سبک بشمارد خداوند او را در قیامت خوار و بی مقدار سازد.

ملعون الهی

امام کاظم علیه السلام فرمود:

مَلْعُونٌ مَنِ اتَّهَمَ أخاهُ، مَلْعُونٌ مَنْ غَشَّ أخاهُ، مَلْعُونٌ مَنْ لَمْ یَنْصَحْ أخاهُ، مَلْعُونٌ مَنِ اغْتابَ أخاهُ. (2)

تهمت زننده، غشّ کننده و کسی که خیر خواه مردم نیست و غیبت کننده، هر چهار گروه از رحمت خدا بدورند.

انکار امامت

حسین بن علا می گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:

ص:330


1- (1) - ثواب الأعمال: 203؛ [1]بحار الأنوار: 227/69، باب 112، حدیث 3؛ [2]المحاسن: 96/1، حدیث 58. [3]
2- (2) - بحار الأنوار: 333/75، باب 25، ذیل حدیث 9؛ [4]مستدرک الوسائل: 122/9، باب 132، حدیث 10425. [5]

لَوْجَحَدَ أمیرَالْمُؤْمِنینَ علیه السلام جَمیعُ مَنْ فِی الْأرْضِ لَعَذَّبَهُمْ اللّهُ جَمیعاً و أدْخَلَهُم النّارَ. (1)

اگر همۀ اهل زمین امامت و رهبری و واجب الاطاعه بودن امیرالمؤمنین علیه السلام را انکار کنند و از اطاعتش سر باز زنند خداوند همه را عذاب خواهد کرد و به دوزخشان خواهد فرستاد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنِ ادَّعَی الْإمامَهَ و لَیْسَ مِنْ أهْلِها فَهُوَ کافِرٌ. (2)

هر کس مدّعی امامت و پیشوائی و رهبری مسلمانان شود و در حقیقت لایق این مقام نباشد، کافر است.

مجازات در دنیا

امام باقر علیه السلام از نوشتۀ امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند:

ثَلاثُ خَصالٍ لا یَموتُ صاحِبُهُنَّ أبَداً حَتّی یری و بالَهُنَّ: الْبَغْیُ، وَقَطیعَهُ الرَّحِمِ، و الْیَمینُ الْکاذِبَهُ یُبارَزُ اللّهُ بِها. (3)

سه خصلت است که دارندگان آن نمیرند تا مجازات و وبال آن را در دنیا ببینند: ستمکاری، قطع رحم، قسم دروغی که به آن با خداوند بزرگ مبارزه شود.

ص:331


1- (1) - ثواب الأعمال: 209؛ [1]بحار الأنوار: 134/69، باب 101، حدیث 11؛ [2]المحاسن: 89/1، باب 15، حدیث 36. [3]
2- (2) - ثواب الأعمال: 314؛ [4]بحار الأنوار: 112/25، باب 3، حدیث 7؛ [5]مستدرک الوسائل: 29/11، باب 8، حدیث 12354. [6]
3- (3) - ثواب الأعمال: 220؛ [7]بحار الأنوار: 174/75، باب 22، حدیث 23؛ [8] الخصال: 124/1، حدیث 119.
مکر و فریب مردم

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مکرّر می فرمود:

الْمَکْرُ وَالخَدیعَهُ فِی النّارِ. (1)

نیرنگ به مردم و فریب دادن آنان دو گناهی است که کننده اش در آتش دوزخ است!

حرام بودن ورود به بهشت

امام علی علیه السلام فرمود:

تَحْرُمُ الْجَنَّهُ عَلی ثَلاثَهٍ: النَّمّامِ، وَالْقَتّالِ، و عَلی مُدْمِنِ الْخَمْرِ. (2)

بهشت بر سه کس حرام است: سخن چین، خون ریز، شراب خوار.

تعصّب نابجا

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ تَعَصَّبَ عَصَبَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِعِصابَهٍ مِنَ النّارِ. (3)

هر کس نابجا تعصّب ورزد خداوند پیشانی بندی از آتش بر سر او بندد.

محروم از نظر رحمت

امام صادق علیه السلام فرمود:

ص:332


1- (1) - ثواب الأعمال: 270؛ [1] بحار الأنوار: 285/72، باب 72، حدیث 7؛ وسائل الشیعه:241/12، باب 137، حدیث 16199.
2- (2) - ثواب الأعمال: 270؛ [2] بحار الأنوار: 376/101، حدیث 31.
3- (3) - بحار الأنوار: 291/70، باب 133، حدیث 18؛ [3]الکافی: 318/2، حدیث 4. [4]

ثَلاثَهٌ لا یَنْظُرُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إلَیْهِمْ: ثانی عِطْفِهِ، وَمُسْبِلُ إزارِهِ خُیَلاءَ، وَالْمُنْفِقُ سِلْعَتَهُ بِالْأَیْمانِ، إنَّ الْکِبْرِیاءَ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ. (1)

سه کس را خداوند عزّوجلّ نظر رحمت نیفکند: آن که بزرگی بفروشد، آن که از تکبّر دامن روی زمین کشد، آن که با سوگند دروغ متاع خویش را رواج دهد. سپس فرمود: به راستی که بزرگ منشی مخصوص پروردگار عالمیان است.

کبر

امام باقر و صادق علیهما السلام فرمودند:

لایَدْخُلُ الْجَنَّهَ مَنْ فی قَلْبِهِ مِثْقالُ ذَرَّهٍ مِنْ کِبْرٍ. (2)

در قلب هر کس ذرّه ای از کبر باشد وارد بهشت نمی شود.

کاهش روزی

امام صادق علیه السلام فرمود:

أیُّما ناشٍ نَشَأَ فی قَوْمِهِ ثُمّ لَمْ یُؤَدَّبْ عَلی مَعْصِیَتِهِ فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ أوَّلُ ما یُعاقِبُهُمْ فیهِ أنْ یَنْقُصَ مِنْ أرْزاقِهِمْ. (3)

هر جوان نورسی که در میان قومی پرورش یابد و آنان وی را در گناهی که از او سر زند مجازات و توبیخ و تأدیب نکنند، خداوند عزّوجلّ نخستین عقوبتی که بر آنان روا دارد آن است که روزی آنها را کاهش دهد.

ص:333


1- (1) - ثواب الأعمال: 221؛ [1]بحار الأنوار: 99/100، باب 1، حدیث 33؛ [2]مستدرک الوسائل: 271/13، باب 20، حدیث 15328. [3]
2- (2) - ثواب الأعمال: 221؛ [4]بحار الأنوار: 215/70، باب 130، حدیث 6. [5]
3- (3) - ثواب الأعمال: 223؛ [6]بحار الأنوار: 78/97، باب 1، حدیث 32. [7]
گناه و خنده

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ أذْنَبَ ذَنْباً و هُوَ ضاحِکٌ دَخَلَ النّارَ و هُوَ باکٍ. (1)

هر کس مرتکب گناهی شود و خندان باشد، در حال گریه به دوزخ رود.

شهادت دروغ

امام صادق علیه السلام فرمود:

شاهِدُ الزُّورِ لا تَزُولُ قَدَماهُ حَتّی تَجِبَ لَهُ النّارُ. (2)

کسی که شهادت دروغ بدهد، از آن مکان گام برنداشته جهنّم بر او لازم و حتم گردد.

قسم دروغ

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ حَلَفَ عَلی یَمینٍ وَهُوَ یَعْلَمُ أنَّهُ کاذِبٌ فَقَدْ بارَزَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ. (3)

هر کس برای اثبات یا نفی حقّی قسم یاد کند و بداند که دروغ می گوید، گویی به مبارزۀ با خداوند بزرگ برخاسته است.

ص:334


1- (1) - ثواب الأعمال: 223؛ [1]بحار الأنوار: 356/70، باب 137، حدیث 68؛ [2]وسائل الشیعه: 338/15، باب 48، حدیث 20683. [3]
2- (2) - ثواب الأعمال: 225؛ [4]مجموعه ورام: 267/2؛ [5]الأمالی، شیخ صدوق: 482، حدیث 2. [6]
3- (3) - ثواب الأعمال: 226؛ [7]بحار الأنوار: 311/101، باب 1، حدیث 28؛ [8]وسائل الشیعه: 203/23، حدیث 29370. [9]
گناهان کبیره

عَنْ عَبّادِ بْنِ کَثیرِ النَّوَاءِ قالَ: سَأَلْتُ أبا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنِ الْکَبائِرِ قالَ: کُلُّ شَیْ ءٍ أوْعَدَ اللّهُ عَلَیْهِ النّارَ. (1)

عبّاد بن کثیر نَوّاء می گوید: از امام باقر پرسیدم: کبایر کدامند؟ حضرت فرمود:

آن اعمالی که خداوند بر ارتکاب آنها وعدۀ آتش داده است.

پرداخت حقوق الهی

امام باقر علیه السلام فرمود:

خداوند عزیز در قیامت مردمی را از گورها برمی انگیزاند در حالی که دست هایشان به گردن گره خورده به نحوی که توانایی برداشتن اندک چیزی ندارند اگر چه به اندازۀ انگشتی باشد و به همراه آنان فرشتگانی باشند که آنها را سخت سرزنش و توبیخ کنند و گویند: اینان کسانی هستند که از مال بسیاری که حضرت حقّ در اختیار آنها نهاده بود حقّ خدا را نپرداختند. (2)

افطار روزه

حمّاد رازی می گوید: حضرت صادق علیه السلام می فرمود:

مَنْ أفَطَرَ یَوْماً مِنْ شَهرِ رَمَضانَ خَرَجَ رُوحُ الاْیمانِ مِنْهُ. (3)

ص:335


1- (1) - ثواب الأعمال: 233؛ [1]وسائل الشیعه: 317/15، باب 45، حدیث 20624؛ [2]بحار الأنوار: 13/76، باب 68، حدیث 15. [3]
2- (2) - ثواب الأعمال: 234؛ [4]بحار الأنوار: 21/93، باب 1، حدیث 49؛ [5]وسائل الشیعه: 44/9، باب 6، حدیث 11482. [6]
3- (3) - ثواب الأعمال: 236؛ [7]بحار الأنوار: 372/93، باب 46، حدیث 59؛ [8]مستدرک الوسائل: 402/7، باب 2، حدیث 8529. [9]

هر کس یک روز از ماه رمضان را بدون عذر شرعی روزه نگیرد، روح ایمان از او جدا می شود!

برخورد با مؤمن

مُعَلَّی بن خُنَیْس می گوید: حضرت صادق علیه السلام می فرمود:

قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: لِیَأْذَنْ بِحَرْبٍ مَنّی مَنْ أذَلَّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ، وَلْیَأْمَنْ غَضَبی مَنْ أکْرَمَ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ. (1)

خداوند سبحان فرموده: هر کس بندۀ مؤمن مرا پست شمارد یا او را خوار و ذلیل گرداند خود را آمادۀ مبارزه با من نموده (یا به من اعلان جنگ داده است) و آن که بندۀ مؤمن را تجلیل و احترام نمایند از غضب و خشم من در امان است.

تهمت و افترا

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ بَهَتَ مُؤْمِناً أوْ مُؤْمِنَهً مِمّا لَیْسَ فیهِما بَعَثَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ فی طینَهِ خَبالٍ حَتّی یَخْرُجَ مَمّا قالَ: قُلْتُ: و ما طینَهُ خَبالٍ؟ قالَ: صَدیدٌ یَخْرُجُ مِنْ فُرُوجِ الْمُومِساتِ. (2)

ص:336


1- (1) - ثواب الأعمال: 238؛ [1]بحار الأنوار: 145/72، باب 56، حدیث 12؛ [2]وسائل الشیعه: 269/12، باب 147، حدیث 16278. [3]
2- (2) - ثواب الأعمال: 240؛ [4]بحار الأنوار: 244/72، باب 66؛ حدیث 5؛ [5]وسائل الشیعه: 287/12، باب 153، حدیث 16322. [6]

هر کس به مرد مؤمن یا به زن مؤمنه ای افترا ببندد و آنان را به چیزی که در آنها نیست تهمت زند، خداوند او را روز قیامت در طینت خبال برانگیزد و نگهدارد تا از عهدۀ آنچه گفته بیرون آید. راوی می گوید: گفتم: طینت خبال چیست؟ فرمود: چرکابی که از عورت زنان بدکاره بیرون می آید.

ویرانی زندگی

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

أرْبَعَهٌ لا تَدْخُلُ بَیْتاً واحِدَهٌ مِنْهُنَّ إلّاخَرِبَ وَلَمْ یُعْمَرْ بِالْبَرِکَهِ: الْخِیانَهُ، وَالسِّرِقَهُ، وَشُرْبُ الْخَمْرِ، وَالزِّنا. (1)

چهار چیز است که یکی از آنها داخل زندگی کسی نشد مگر آن که آن را ویران ساخت و برکت را از آن جا دور کرد: خیانت، دزدی، باده نوشی، زنا.

کیفر بت پرست

امام صادق علیه السلام فرمود:

مُدْمِنُ الزِنا و السَّرَقِ و الشُّرْبِ کَعابِدِ وَثَنٍ. (2)

کسی که کارش به طور مکرّر زنا یا دزدی یا میگساری است کیفرش همچون کیفر بت پرست است.

فروتنی در برابر ستمکار

امام صادق علیه السلام فرمود:

دین خود را با ورع و تقوا و بی نیازی به خدا از همه، به صرف نظر کردن

ص:337


1- (1) - ثواب الأعمال: 242؛ [1]عوالی اللآلی: 363/1، حدیث 47. [2]
2- (2) - ثواب الأعمال: 244؛ [3]بحار الأنوار: 140/76، باب 86، حدیث 47. [4]

درخواست حاجت از شاه و سلطان حفظ کنید و بدانید هر مؤمنی که برای قدرتمندی یا مخالف دینی به طمع مال، فروتنی کند خداوند او را گمنام گرداند و بر این کار بر او خشم گیرد و او را واگذار به همان شخص نماید و چنانچه به سبب فروتنی در برابر ستمکار، مالی به دست آورد خداوند برکت را از آن مال می برد و اگر چیزی از آن را به مصرف حجّ یا عمره یا آزاد کردن بنده برساند، پاداش نخواهد داد. (1)

خیانت

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لا تَزالُ امَّتی بِخَیْرٍ ما لَمْ یَتَخاوَنُوا، و أدُّوا الْأمانَهَ، وَآتَوُا الزَّکاهَ؛ وَإذا لَمْ یَفْعَلُوا ذلِکَ ابْتَلُوا بِالْقَحْطِ وَالسِّنینَ. (2)

کار امّت من همواره به خیر و خوبی و صلاح است تا وقتی که به یکدیگر خیانت نکنند و امانت را به صاحبش برسانند و زکات مال خود را بدهند و هرگاه این دستورها را به کار نبستند گرفتار به قحطی و خشکسالی خواهند شد.

آسیابی در جهنم

امام صادق علیه السلام به نقل از امام علی علیه السلام فرمود:

همانا در جهنّم آسیابی است که خرد می کند، بعد فرمود: آیا نمی پرسید چه چیز را خرد می کند؟ پرسیدند: یا امیرالمؤمنین چه چیز را خرد می کند؟ فرمود:

ص:338


1- (1) - ثواب الأعمال: 246، [1]وسائل الشیعه: 146/11، باب 52، حدیث 14484؛ [2]بحار الأنوار: 371/72، باب 82، حدیث 15. [3]
2- (2) - ثواب الأعمال: 251؛ [4]بحار الأنوار: 172/72، باب 58، حدیث 10. [5]

علمای فاجر، قاریان فاسق، زمامداران ستمکار، وزیران خیانتکار و کدخدایان دروغزن را. همانا در دوزخ شهری است که آن را حصینه می گویند، آیا نمی پرسید در آن چیست؟ پرسیدند: چیست؟ فرمود: دستهایی که با رهبری مصلح و امامی بر حقّ پیمان بست ولی آن پیمان را شکست. (1)

گناه بدعت

امام صادق علیه السلام فرمود:

کُلُّ بِدْعَهٍ ضَلالَهٌ، وَکُلُّ ضَلالَهٍ سَبیلُها إلَی النّارِ. (2)

هر حرف و مکتب من درآوردی، بدعت و گمراهی است و هر گمراهی راهش به سوی آتش است.

کم کاری

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ وَلِیَ شَیْئاً مِنْ امُورِ الْمُسْلِمینَ فَضَیَّعَهُمْ ضَیَّعَهُ اللّهُ تَعالی. (3)

هر کس متولّی کاری از امور مسلمانان شود و وظیفۀ خود را صحیح و درست انجام ندهد و صاحب حقّ را به حقّش نرساند، خداوند وی را از رحمتش بی نصیب گرداند.

اعوان ظالمان

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:339


1- (1) - ثواب الأعمال: 253؛ [1] بحار الأنوار: 338/72، باب 81، حدیث 14.
2- (2) - الکافی: 56/1، باب البدع والرأی، حدیث 8؛ [2]وسائل الشیعه: 272/16، باب 40، حدیث 21547. [3]
3- (3) - ثواب الأعمال: 260؛ [4]عوالی اللآلی: 366/1، حدیث 61. [5]

إذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ نادی مُنادٍ: أیْنَ الظَّلَمَهُ وَأعْوانُهُمْ وَمَنْ لاقَ لَهُمْ دَواهً أوْ رَبَطَ لَهُمْ کیساً أوْ مَدَّ لَهُمْ مَدَّهَ قَلَمٍ، فَاحْشُرُوهُم مَعَهُمْ. (1)

چون روز قیامت شود منادی حقّ ندا دهد: کجایند بیدادگران و اعوانشان و آنان که برای آنها لیقه به دوات گذاشتند، یا سرکسیه و جوالی را برای آنها ریسمان بستند، یا قلمی را اصلاح نمودند، پس همۀ اعوان را با خود ظالمان قرار دهید.

عقاب زنا

امام صادق علیه السلام از پدرش امام باقر علیه السلام نقل فرمود که:

لِلزّانی سِتُّ خِصالٍ: ثَلاثٌ فِی الدُّنْیا،ثَلاثٌ فِی الْآخِرَه. أمَّا الَّتی فِی الدُّنْیا فَیُذْهِبُ بِنُورِ الْوَجْهِ، و یُورِثُ الْفَقْرَ، و یُعَجِّلُ الْفَناءَ. و أمَّا الَّتی فِی الْآخِرَهِ فَسَخَطُ الرَّبِّ، و سُوءُ الْحِسابِ، وَ الْخُلُودُ فِی النّارِ. (2)

زناکار را شش عقوبت و وبال است: سه در دنیا و سه در آخرت. امّا آنچه در دنیاست: رفتن نور چهره، فقر، پیش افتادن مرگ. و امّا آنچه در آخرت است:

خشم حقّ، سوء محاسبه، خلود در آتش.

این بود اجر و مزد نیکوکاران وعقاب بدکاران که حضرت سجّاد علیه السلام در جملات مورد بحث به آن اشاره فرموده اند و من به اندازۀ لازم به تفصیل و توضیح آن با کمک حضرت محبوب اقدام کردم.

حکیم سنائی در زمینۀ عمر و دنیا و حساب و کتاب وتوحید چه نیکو سروده است:

ص:340


1- (1) - ثواب الأعمال: 260؛ [1]بحار الأنوار: 372/72، باب 82، حدیث 17. [2]
2- (2) - ثواب الأعمال: 262؛ [3]الکافی: 541/5، باب الزّانی، حدیث 3؛ [4]بحار الأنوار: 22/76، باب 69، حدیث 17. [5]

مسلمانان سرای عمر در گیتی دو در دارد که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد

دو در دارد حیات و مرگ کاندر اوّل و آخر یکی قفل از قضا دارد یکی بند از قدر دارد

چو هنگام بقا باشد قضا این قفل بگشاید چو هنگام فنا آید قدر این بند بردارد

اجل در بند تو دائم تو در بند امَل آری اجل کار دگر دارد امَل کار دگر دارد

هر آن عالم که در دنیا به این معنی بیندیشد جهان را پر خطر بیند روان را پر خطر دارد

هر آن کس کو گرفتار است اندر منزل دنیا نه درمان اجل دارد نه سامان حذر دارد

طمع در سیم و زر چندین مکن گر دین و دل خواهی که دین و دل تبه کرد آن که دل در سیم و زر دارد

چه نوشی شربت نوشین و آخر ضربت هجران همه رنجت هَبا (1) گردد همه کارت هدر دارد

سنایی را مسلّم شد که گوید زهد پرمعنا نداند قیمت نظمش هر آن کو گوش کر دارد

(سنایی غزنوی)

ص:341


1- (1) - هبا: ضایع شده، هدر رفتن.

[«8»وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَهَ حَمْدِهِ عَلَی مَا أَبْلاَهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَهِ وَأَسْبَغَ عَلَیْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَهِ لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ فَلَمْ یَحْمَدُوهُ و تَوَسَّعُوا فِی رِزْقِهِ فَلَمْ یَشْکُرُوهُ «9»وَلَوْ کَانُوا کَذَلِکَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّهِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّهِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً » (1)]

سپاس مخصوص خداست که اگر بندگانش را از شناختِ سپاس گزاریش بر آنچه که از عطایای پیاپیش که محض امتحان کردنشان به آنان عنایت فرمود و نعمت های پیوسته ای که بر آنان کامل کرد، به چاه محرومیّت می انداخت، در عطایا و نعمت هایش، دخل و تصرّف می کردند و او را سپاس نمی گزاردند و روزیش را به فراوانی خرج می کردند و به شکر عنایاتش برنمی خاستند. اگر چنین بودند، از حدود انسانیّت بیرون می رفتند و به مرز حیوانیّت می رسیدند.

در نتیجه به این صورت بودند که در کتاب محکمش وصف کرده: «آنان جز مانند چهارپایان نیستند بلکه آنان گمراه ترند!».

مقام حمد و ابزار آن

از جملات عالی و پرارزش این فراز از دعا استفاده می شود که حفظ حدود

ص:342


1- (1) - فرقان (25) : 44. [1]

انسانیّت به شناخت نعمت ها و مُنعم نعمت ها و شکر و حمد در برابر نعمت هاست که هر کس در طریق معرفت منعم و نعمت و حمد و سپاس با مهیّا بودن تمام وسایل کار از جانب حق قدم نگذارد، از مدار انسانیّت خارج شده به چاه حیوانیّت و بدتر از آن درخواهد افتاد!

ابزار شناخت منعم و نعمت عبارت است از: عقل، فطرت، وجدان، نبوّت، امامت و قرآن. و ابزار حمد و سپاس عبارت است از: اعضا و جوارح که این ابزار به انسان ارزشی مافوق ارزش ها می دهد و وی را از بسیاری از موجودات و در نهایت از تمام عالم و عالمیان برتر می نماید.

چه بدبخت و تهیدست اند آن مردمی که جز خور و خواب و شهوت کاری ندارند و کاری نکردند! چه پرشقاوت و ظَلوم و جَهول اند آنان که در مقام شناخت منعم و نعمت و در مرحلۀ ادای سپاس و شکر برنیامدند؛ اینان کوردلان و پست فطرتانی هستند که به فرمودۀ قرآن مجید: از حیوانات هم بدترند که حیوانات در عین نداشتن عقل و خرد و فطرت و وجدان برای هر هدفی که آفریده شده اند به سوی آن هدف روانند و هریک کاری یا کارهائی که دراین گردونۀ با عظمت برعهده دارند به خوبی انجام می دهند، ولی برخی از انسان ها از ابزار شناخت و عمل جدا شده و به کارهایی دست می زنند که حیوانات را از آن کارها عار و ننگ است.

و چه خوشبخت و پرقیمت اند آنان که از عقل و فطرت و وجدان و نبوّت و امامت و قرآن نیرو گرفته و پس از آراسته شدن به شناخت، در مقام ادای شکر و سپاس برآیند که اینان از ملائکه برتر و از تمام موجودات افضل اند.

علم و معرفت الهی

در این قسمت، شما را به چند روایت عالی و معتبر، در باب معرفت و شناخت، توجّه داده، سپس به مقام والای اهل معرفت و انسانیّت اشاره کرده، آنگاه به

ص:343

توضیح و تشریح جملات دعا می پردازم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

جُلوسُ ساعَهٍ عِنْدَ مُذاکَرَهِ الْعِلْمِ أحَبُّ إلَی اللّهِ مِنْ قِیامِ ألْفِ لَیْلَهٍ یُصَلّی فی کُلِّ لَیْلَهٍ ألْفُ رَکْعَهٍ، وَأحَبُّ إلَیْهِ مِنْ ألْفِ غَزْوَهٍ، و مِنْ قِراءَهِ الْقُرْآنِ کُلِّهِ اثْنَیْ عَشَرَ ألْفَ مَرَّهٍ، و خَیْرٌ مِنْ عِبادَهٍ سَنَهٍ صامَ نَهارُها، و قامَ لَیْلُها. (1)

نزد خداوند نشستن یک ساعت در مجلس علم و معرفت از قیام هزار شب که در هر شب هزار رکعت نماز خوانده شده بهتر است. قرار گرفتن در مجلس علم به اندازۀ یک ساعت در پیشگاه خداوند از هزار غزوه و جنگ محبوب تر است و نیز از دوازده هزار مرتبه ختم قرآن و نماز و روزۀ یک سال.

و نیز فرمود:

وَمَن خَرَجَ مِنْ بَیْتِه لِیَلْتَمِسَ باباً مِنَ الْعِلْمِ کَتَبَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ ثَوابَ نَبِیٍّ مِنَ الْأنْبِیاءِ و ثَوابَ ألْفِ شَهیدٍ مِنْ شُهَداءِ بَدْرٍ، وَأعْطاهُ بِکُلِّ حَرْفٍ یَسْتَمِعُ أوْ یَکْتُبُ مَدینَهٌ فِی الْجَنَّهِ.

وَطالِبُ الْعِلْمِ أَحَبَّهُ اللّهُ وَ أَحَبَّهُ الْمَلائِکَهُ وَ أَحَبَّهُ النَّبیُّونَ، وَلا یُحِبُّ الْعِلْمَ إلّا السَّعیدُ، وَ طُوبی لِطالِبِ الْعِلْمِ.

وَالنَّظَرُ فی وَجْهِ الْعالِمِ خَیْرٌ مِنْ عِتْقِ ألْفِ رَقَبَهٍ، وَمَنْ أحَبَّ الْعِلْمَ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّهُ، وَیُصْبِحُ وَیُمْسِی فی رِضَی اللّهِ، وَلا یَخْرُجُ مِنَ الدُّنْیا حَتّی یَشْرَبَ مِنَ الْکَوْثَرِ وَیَأکُلَ مِنْ ثَمَرَهِ الْجَنَّهِ، وَلا یَأْکُلُ الدُّودُ جَسَدَهُ، وَیَکُونَ فِی الْجَنَّهِ رَفیقُ خِضْرٍ. (2)

ص:344


1- (1) - بحار الأنوار: 203/1، باب 4، حدیث 21؛ [1]جامع الأخبار: 37؛ [2]مستدرک الوسائل: 396/5، باب 42، حدیث 6176. [3]
2- (2) - جامع الأخبار: 37؛ [4]بحار الأنوار: 178/1، باب 1، حدیث 60، [5] با کمی اختلاف.

کسی که برای فرا گرفتن بابی از ابواب علم از خانه خارج شود، به هر قدمی که برمی دارد ثواب های زیر به او عنایت می شود:

ثوابی چون ثواب پیغمبری از پیامبران، ثواب هزار شهید از شهدای بدر و برای هر حرفی که می شنود و هر کلمه ای که می نویسد شهری در بهشت برایش قرار داده می شود.

طالب معرفت، محبوب خدا و محبوب ملائکه و محبوب تمام انبیاست. علم را جز سعادتمند طالب نیست و خوشا به حال مردمی که دنبال معرفتند.

نظر در چهرۀ عالم از هزار بنده آزاد کردن بهتر است. بهشت بر عاشق معرفت واجب است. صبح و شامش در رضایت خداست. از دنیا نمی رود مگر این که از آب کوثر بنوشد و از میوۀ بهشت بخورد و کرم زمین جسدش را از بین نمی برد و در بهشت همنشین و رفیق خضر است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

لَوْ یَعْلَمُ النّاسُ ما فی فَضْلِ مَعْرِفَهِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ ما مَدُّوا أعْیُنَهُمْ إلی ما مَتَّعَ اللّهُ بِهِ الْأعْداءَ مِنْ زَهْرَهِ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَنَعیمِها، وَکانَتْ دُنْیا هُمْ أقَلَّ عِنْدَهُمْ مِمّا یَطَؤُونَهُ بِأرْجُلِهِمْ، وَلَنُعِّمُوا بِمَعْرِفَهِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَتَلَذَّذُوا بِهَا تَلَذُّذَ مَنْ لَمْ یَزَلْ فی رَوْضاتِ الْجِنانِ مَعَ أوْلِیاءِ اللّهِ.

إنَّ مَعْرِفَهَ اللّهِ تَعالی آنِسٌ مِنْ کُلِّ وَحْشَهٍ، و صاحِبٌ مِنْ کُلِّ وَحْدَهٍ، و نُورٌ مِنْ کُلِّ ظُلْمَهٍ، و قُوَّهٌ مِنْ کُلِّ ضَعْفٍ، و شِفاءٌ مِنْ کُلِّ سُقْمٍ.

قَدْ کانَ قَوْمٌ قَبْلَکُمْ یُقْتَلُونَ وَیُحْرَقُونَ وَیُنْشَرونَ وَتَضیقُ عَلَیْهِمُ الْأرْضُ بِرُحْبِها، فَما یَرُدُّهُمْ عَمّاهُمْ عَلَیْهِ شَیْ ءٌ مِمّاهُمْ فیهِ مِنْ غَیْرِ تِرَهٍ وَتَرَ مَنْ فَعَلَ

ص:345

ذلِکَ بِهِمْ وَلا أذَیً وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یُؤْمِنُوا بِاللّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ » (1)

فَاسْأَلُوا رَبَّکُمْ دَرَجاتِهِمْ، وَاصْبِرُوا عَلی نَوائِبِ دَهْرِکُمْ تُدْرِکُوا سَعْیَهُمْ. (2)

اگر مردم آنچه در فضل معرفت منعم است می دانستند، چشم به آنچه که از دنیا، کفّار به آن دلخوش اند نمی دوختند، دنیا در نظرشان از خاکی که قدم برآن می گذارند پست تر و کمتر می نمود و هر آینه متنعّم و متلذّذ به معرفت می شدند مانند لذّت بردن دائم در بهشت با اولیای خدا.

معرفت منعم، انس هر وحشت، دوست و مصاحب هر تنهایی، نور هر تاریکی، قوّت هر ضعف و شفای هر دردی است.

قومی قبل از شما بودند که آنان را کشتند و به آتش سوزاندند، وبا ارّه قطعه قطعه کردند، زمین با وسعتش برآنان تنگ شد ولی به خاطر معرفتشان از خدا دست نکشیدند، تنها جرمشان هم ایمان به خدای عزیز حمید بود.

درجات آنان را برای خود از خدا بخواهید، در راه معرفت بر سختی های روزگار حوصله و صبر کنید تا آنچه آنان نصیبشان شد نصیبتان شود.

دل را چو کرد عشق تهیّ و فرو نشست ای صبرِ با وقار تو برخیز کونشست

بی بند عشق هیچ کس از جای برنخاست در حلقه ای که آن بت زنجیر مو نشست

ص:346


1- (1) - بروج (85) : 8 ؛ و [1]از مؤمنان چیزی را منفور و ناپسند نمی داشتند مگر ایمانشان را به خدای توانای شکست ناپذیر و ستوده .
2- (2) - الکافی: 247/8، حدیث 347؛ [2]جامع السعادات: 112/1. [3]

آن کس که در طریق تو گم گشت همچو سیف از گفتگو خَمُش شد و از جستجو نشست

(سیف فرغانی)

مقام والای اهل معرفت

اشاره

هر انسانی بالقوّه دارای برتری بر تمام موجودات است و بر او واجب است این استعداد بالقوّه را به فعلیّت برساند.

روح اعظم عبارت از همان روح انسانی است که به اعتبار جوهریّتش نفس واحده و به اعتبار نورانیّتش عقل اوّل نامیده می شود.

«روح قدسی نیز همان انسان حقیقی و حقیقت انسانیّ است که خداوند نخست در عالم لاهوت آفریده بعد به عالم جبروت و ملکوت و ناسوت فرستاده و در هر عالمی ملبّس به لباس مخصوص آن عالم گردانید.

این روح اعظم و روح قدسی که در این جا نفس واحده و انسان حقیقی و حقیقت انسان اعتبار شده، همان عقل فعّال است که منشأ نفوس ناطقۀ انسانی است.

عقل فعّال فیض دهنده و پرورنده و تکمیل کنندۀ نفوس ناطقه و مخزن حقایق مجرّده و آخرین درجۀ کمال می باشد که نفوس ناطقه می توانند بدان برسند و نفوس ناطقه را او اشراق می کند و قدرت های بالقوّه را او مبدّل به قدرت های بالفعل می سازد. این صفات به نظر می رسد همان صفات روح جامع انسانی است و از این رو می توان روح را به خوبی با عقل فعّال یکی دانست، چنانکه بعضی از عرفا و حکما اساساً به جای روح، کلمۀ عقل به کار برده اند.

از طرف دیگر نیز معلوم است عقل فعّال به لسان شرع همان جبرئیل است که روح الأمین و روح القدس نیز نامیده می شود و چنانکه در کتب عرفانی آمده این عقل را روح اعظم و انسان حقیقی و حقیقت انسان خوانده اند، پس می توان گفت که: همین روح القدس یا جبرئیل و روح اعظم به توسّط اعلام وحی، مصدر و مربّی نفوس ناطقۀ بشر است و این نفوس اشعّه وشراره هائی از نور او هستند.

ص:347

نسبت به درجۀ استعداد و کمال این نفوس، آن عقل فعّال یا روح القدس در ایشان کمتر یا بیشتر و کوتاه تر یا مدیدتر تجلّی می کند، چنانکه در نفوس انبیا و اولیا و عرفا در اوقات مختلف و در صورت ها و کیفیّت های گوناگون مدّتی کم یا بیش تجلّی نموده و به وسیلۀ ایشان فعّالیّت خود را ظاهر ساخته است.

پس آنچه در قرآن مجید آمده که خداوند نفخه ای از روح خود به تن آدم دمید و امثال این دربارۀ مریم وغیره، آن روح عبارت از نور و یا شعلۀ همین روح القدس یا روح اعظم ویا عقل فعّال بوده است، به همین مناسبت کلمۀ روح در قرآن به صیغۀ مفرد آمده و در همه جا جبرئیل یعنی عقل فعّال به اسم روح نامیده شده است.

این روح یا عقل فعّال مانند همۀ عقول دیگر، هم مستقیماً و هم به طور غیر مستقیم یعنی به وسیلۀ انعکاس انوار عقول مافوق خود، با ذات خداوند که منبع همۀ نورها و عقل هاست مربوط می باشد و بدین مناسبت از عالم امر یعنی مقام ربوبیّت ولاهوت به ترتیب مراتب صادر شده است.» (1)این روح یا به تعبیر قرآن مجید جبرئیل، چون انسان را مَجلای اشراقات الهیّۀ خود قرار دهد و انسان تمام قوای خود را با آن اشراقات ملکوتیّه به فعلیّت برساند، از جبرئیل برتر شده و از تمام ملائکۀ مقرّب ا نظر مقام معنوی بالاتر رود.

لذا در سیر معراجی، وقتی جبرئیل از حرکت باز ایستاد، رسول الهی سبب توقّفش را پرسید گفت:

لَوْ دَنَوْتُ أنْمُلَهً لاَحْتَرقْتُ. (2)

اگر به اندازۀ بند انگشتی نزدیکتر شوم، خواهم سوخت.

حقیقت محمدیه

این اسم در مرتبۀ ذات، متجلّی به نفس ذات خود و به اعتباری متجلّی در

ص:348


1- (1) - اصول اساسی روانشناسی: 178.
2- (2) - بحار الأنوار: 382/18، باب 3، ذیل حدیث 86؛ [1]المناقب، ابن شهر آشوب: 179/1. [2]

صورت حقیقت کلیّۀ انسانیّه است که صورت و معنای جمع عوالم و کلیّۀ عوالم مَجلا و مظهر و مربوب این اسم می باشند. حقیقت محمدیّه به حسب مقام جمعی و کینونت قرآنی، عین این اسم جامع و به اعتبار مقام تفصیل، مظهر این اسم اعظم است.

در نوع انسانی، در قوس نزولی و مقام تجلّی حقّ به اسم کلّی جامع، مظهر تامّ و تمام این اسم، حقیقت محمدیّه و خواصّ از عترت اویند و درمقام صعود و عروج ترکیبی، حضرت ختمی مقام از باب عروج به مقام أوْأدْنی و نیل به مقام برزخیّت بین مقام احدیّت و واحدیّت، اسم أعظم صورت آن حقیقت کلیّۀ الهیّه است و از این جهت نبوّت او ازلی و حقیقت او که همان حقیقت نبوّت کلیّه باشد دارای درجات و مراتب و مقامات متعدّده از انباء است و مرتبۀ نازلۀ این انباء - که عبارت است از اخبار از جانب حقّ جهت ارشاد خلایق و دعوت عباد به حقّ وهدایت تشریعی و بیان احکام الهیّه و وضع قوانین و سنن برای ایجاد مدینۀ فاضله - از شؤون ولایت تشریعیّه است.

مرتبۀ اعلای نبوّت کلیّۀ محمدیّه عبارت است از: مقام تجلی حقّ به اسم جامع کلّی در مرتبۀ واحدیّت و مقام قاب قوسین؛ در این مقام، حقیقت محمّدیّه واسطه است جهت ظهور اعیان و اسمای متجلّی در این اعیان.

از باب اتّحاد ظاهر و مظهر و از آن جهت که عین ثابت آن حقیقت کلیّه سمت سیادت نسبت به جمع اعیان دارد، واسطه است جهت ظهور کلیّۀ اعیان در مقام تجلّی به اسم جامع کلّی الهی که از آن به اسم اعظم نیز تعبیرکرده اند.

به این اعتبار، اصل نبوّت به منزلۀ دایرۀ کلّیّۀ رفیع الدَّرجات است که از آن دوایر کلّیّه و جزئیّه منشعب می شود و سعه و ضیق و اطلاق و تقیید این دوایر مستند است به استعدادات لازم و غیر مجعول عین ثابت انبیا از اولوالعزم از انبیا و غیر اولوالعزم علیهم السلام .

ص:349

همان طوری که اسم «اللّه» اسم جامع کُلّی الهی است و از باب کلّیّت، جمیع اسما از فروع و اغصان و اجزا و توابع آن می باشند و این اسم به اعتباری حقیقت محمّدیّه است، اعیان و حقایق جمیع انبیا در مقام علم حضرت و احدیّت به منزلۀ ابعاض و اجزا و فروعِ عین ثابت حقیقت محمّدیّه اند.

اولین انباء آن حقیقت کلّیه عبارت است از وساطت آن حضرت جهت ظهور اعیان و اسمای متجلّی در این اعیان در حضرت علمیّه و مرتبۀ واحدیّت و از این جهت است که اهل تحقیق نبوّت او را ازلی می دانند.

مرتبۀ نازلۀ این انباء غیبی عبارت است از ظهور آن حقیقت مطلقه در عالم عین و خارج جهت تحقّق هر عین به وجود خاصّ خود در صفحۀ اعیان و اوّلین جلوۀ آن حقیقتْ عقل اوّل است که:

أوَّلُ مَنْ بایَعَهُ هُوَ الْعَقْلُ الْأوَّلُ. (1)

نخستین کسی که با او بیعت کرد عقل اوّل بود.

لذا عقل اوّل حسنه ای از حسنات آن حقیقت کلّیّه و اوّل ظهور او در جلباب (2) وجود نوری و جبروتی است.

سهم هر نبی از تجلّیات اسمائیّه تابع نحوۀ تعیّن و ظهور و استعداد غیرمجعول، عین ثابت و حقیقت او در عالم اعیان و حضرت علمیّه است، لذا همان طوری که کلّیّۀ اعیان در مقام تقدیر و عالم قَدَر علمی، اعضا و ابعاض و اجزای حقیقت محمّدیّه اند، در وجود خارجی نیز از توابع فروع آن اصل الاُصول عالم وجودند و نبوّت و ولایت انبیاء مانند شریعت آنان نیز از توابع و فروع آن حقیقت کلّیّه است که:

ص:350


1- (1) - شرح فصوص الحکم: 396.
2- (2) - جلباب : پیراهن .

آدَمُ وَمَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوائی یَومَ القِیامَهِ. (1)

آدم و سایر پیامبران (یا سایر افراد بشر) در روز قیامت زیر لوای من خواهند بود.» (2)

مقام حقیقی انسان

اشاره

این است آن انسان جامع و کامل که تمام موجودات در پرتو وجود او به اذن اللّه استعدادات خود را از قوّه به فعل می رسانند و این است آن حقیقت جامع که در سایۀ وجود او معلوم می شود انسان در جهان هستی از چه حیثیّت و شخصیّتی برخوردار است و داری چه استعدادی در عالم قوّه است و این استعداد چه ظهوری در عالم فعل دارد!

ای کاش همۀ انسان ها به شخصیّت خود واقف می شدند و می دانستند کیستند و چیستند و از کجایند و از که هستند و به کجا می روند و تا کجا دارای مقام هستند و چه منازلی را می توانند طی کنند.

چهرۀ معنوی رسول خدا صلی الله علیه و آله نشان می دهد که انسان چیست و از کجاست و به کجا می رود و دارای چه مقامات و منازلی است.

انسان به قول عرفا و اولیای الهی، آیینه دار طلعت حضرت جمال و مَجلای اسما و صفات و مظهر حسنات الهیّه است.

من شاهباز ساعد سلطانم بود آشیان به روضۀ رضوانم

عنقای قاف وصلم و آه اکنون بشکسته پر ز ناوک هجرانم

ص:351


1- (1) - شرح رسالۀ قیصری: 123 - 125.
2- (2) - بحار الأنوار: 402/16، باب 12، حدیث 1؛ عوالی اللآلی: 121/4، حدیث 198.

طاووس باغ عزّتم ای گردون حالی اسیر ذلّت دورانم

مهری کن ای سپهر و میازارم لطفی کن ای طبیعت و برهانم

هان ای رفیق درد به درمان کوش مرگ است مرگ نادره درمانم

مرگ است راحت دل رنجورم مرگ است چارۀ غم هجرانم

مرگ است گنج شادی و بنماید بیرون ز کنج کلبۀ احزانم

مرگ است نو بهار و پدید آرد صد رنگ گل به طرف گلستانم

مرگ است پیک عالم جان کز لطف آید ز کوی حضرت جانانم

عمری است کز فراق رخ جانان دل زار و بی قرار و پریشانم

مرگا تو زین کمند خلاصم کن برهان ز دام فتنۀ دورانم

(مهدی الهی قمشه ای)

آری، مقام انسان مقام عجیبی است، احدی بر این مقام جز خدای انسان آگاه نیست و هم اوست که واسطه ای چون نبوّت و امامت و عقل و قرآن و اسمای حُسنایش را برای رسیدن انسان به مقام اصلیش قرار داده است. بر ماست که از این نعمت های معنوی الهی قدردانی کرده و قدردانی به آن است که این نعمت را بشناسیم و حمد و شکرش را بجا آوریم تا از افتادن در ورطۀ حیوانیّت در امان بدانیم.

مقام حقیقی انسان در کلام خوارزمی

تاج الدین حسین بن حسن خوارزمی در «شرح فصوص الحکم» در مقام والای انسان می گوید:

«چون حقّ سبحانه و تعالی بر مقتضای اسمای حسنی ایجاد کرده بود عالم را که عبارت است از اعیان ثابته، مثل صورتی که در وی روح نباشد، پس این به منزلۀ آیینه ای بود که او را جلا نداده بود و از شأن حقّ و حکم الهی و سنّت حضرت پادشاهی آن است که هیچ چیز را ایجاد و تسویه نمی کند مگر که آن موجود را چاره

ص:352

نیست از قابل بودن مرقبول روح الهی را که آن قبولْ معبَّر است به نفخ، چنانچه در شأن آدم فرموده:

فَإذا سَوَّیْتُهُ و نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ » (1)

پس چون او را درست و نیکو گردانم و از روح خود در او بدمم، برای او سجده کنان بیفتید.

پس نفخ او اعطای قابلیّت و استعداد است از این صورت مسوّاه مرقبول فیض اقدس را که آن تجلّی ذاتی است برین موجود و بر غیر او که آن فیض هیچ زایل نشد و نخواهد شد که اگر یک لحظه انقطاع او فرض کرده شود همۀ اشیا کسوت عدم پوشند و نه موجود علمی باقی ماند و نه عینی. و نه شاید گمان بردن که اعیان در زمانی از ازمنه موجود بوده باشد و انسان در آن زمان معدوم بود مطلقاً والّا لازم آید که اعیان را وجود در حالت عدم روح باشد، بلکه چاره نیست از دانستن این معنی که انسان از حیثیّت نشأت عنصریّه بعد از کلّ موجودات است به بعدیّت زمانی کما اشار بقوله تعالی:

خَمَّرْتُ طینَهَ آدَمَ بِیَدَیَّ أرْبَعینَ صَباحاً. (2)

گل آدم را چهل روز با دست های خود بسرشتم.

و از حیثیّت نشأت علمیّه پیش از جمیع اعیان است، چه اعیانْ تفاصیل حقیقت انسان است؛ و از [ حیثیت ] نشأت روحانیّۀ کلّیّه نیز پیش از جمیع ارواح است کما أشار الیه النّبیُّ صلی الله علیه و آله بقوله:

أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ نُوری. (3)

ص:353


1- (1) - حجر (15) : 29. [1]
2- (2) - عوالی اللآلی: 98/4، حدیث 138؛ [2] شرح الاسماء الحسنی: 81/1.
3- (3) - بحار الأنوار: 97/1، باب 2، حدیث 7؛ [3]عوالی اللآلی: 99/4، حدیث 140. [4]

نخستین چیزی را که خداوند آفرید نور من بود.

و از حیثیّت نشأت روحانیّۀ جزئیّه نیز که در عالم مثالی است پیش از همۀ مُبدَعات است.

امّا صاحب شهود و محقّق عارف به مراتب وجود می داند که انسان - أعنی حقیقت او موجود است در جمیع مظاهر سماویّه و مشاهده می کند او را در جمیع مواطن و مراتب به صورتی که مناسب او باشد در حالت تنزّل از حضرت علمیّه به عینیّه و از غیبیّه به شهادت مطلقه، پیش از ظهور او در این صورت انسانیّۀ حادثۀ زمانیّه و احاطۀ این اشارت نمی تواند کرد مگر کسی که محیط باشد به سرِّ:

وَقَدْ خَلَقَکُمْ أطْواراً » (1)

در حالی که شما را مرحله به مرحله [ خاک، نطفه، علقه، مضغه، گوشت، استخوان و... ] آفریده است.

و ارباب ذوق و اصحاب شوق را باید که در تحقیق آنچه به شرحش قیام نموده شد ملاحظۀ این ابیات کنند:

چو هر اسم را مظهر آمد ز غیب جهان گشت موجود بی هیچ ریب

رسیدند از علمْ اشیاء به عین شهادت پذیرفت از غیبْ زَیْن

عیان گشت چون شخص بی جان جهان ولکن در او نوع انسان چو جان

جهان فرع و اصل است انسان در او جهان جسم و انسان نگر جان در او

به هر طور او را ظهوری است خاص که دارد بدان مرتبت اختصاص

تو روح جهانیّ و از روح بیش و لکن ندانسته ای قدر خویش

ص:354


1- (1) - نوح (71) : 14. [1]

بدان گر ندانی به القای سمع که کونَیْن در نشأت توست جمع

تویی نسخۀ جامع مختصر مجو هر چه جویی ز جای دگر

بدانی به افنای قید تویی که اوّل تو بودیّ و آخر تویی

وَما بَقِیَ إلّاقابِلٌ، و الْقابِلُ لا یَکُونُ إلّامِنْ فَیْضِهِ الْأقْدَسِ. (1)

و باقی نماند این جا مگر قابل و قابل نیز متحقّق نیست مگر از فیض اقدس.

یعنی: چون بیان کرده شد که فیض عبارت است از تجلّی، از حقّ است و استمدادِ قبول تجلّی نیز از حقّ است، پس در این جا باقی نماند غیر قابل، پس مستعدّ قابل کیست؟

[

تجلّی حق

]

می گوید: حق را دو نوع تجلّی است:

تجلّی اوّل: اقدس از شوایب کثرت اسمائیّه و نقایص حقایق امکانیّه که آن تجلّی حبّی ذاتی است که موجب وجود اشیا و استعدادات اوست در حضرت علمیّه، بعد از آن در عینیّه، لاجرم مستعدّ قابلْ مستندِ بدان تجلّی است و تحقّق او چنانکه به تقدیم رسیده است که اعیان که قابلند، تجلّیات الهیّه را فایضند از حضرت باری سبحانه به فیض اقدس.

و تجلّی دوم: مقدّس، واین فیض عبارت است از تجلّیات اسمائیّه که موجب ظهور است آنچه اقتضا می کند استعدادات این اعیان در خارج و فیض مقدّس مترتّب است بر فیض اقدس.

پس بر این تقدیر چون مقرّر گشت که قابل و آنچه بر وی مترتّب است از استعدادات و کمالات و علوم و معارف و غیر آن فایض است از حق تعالی و حاصل است از او، پس آدم به معنی انسان کامل عین جلای این آئینه و روح این صورت آمد، چه عالم به وجود او تمام شد و اسرار و حقایقش به ظهور پیوست.

ص:355


1- (1) - شرح فصوص الحکم: 335.

و نزد ارباب تحقیق محقّق است که در عالم هیچ موجودی نیست غیر انسان که ظاهر شده باشد او را حقیقت او و حقیقت غیر او، بدان حیثیّت که بداند که عین احدیّت است که ظهور یافته است و عین حقایق گشته،حضرت الهی بدین اختصاص که انسان راست در کمال معرفت حقیقت، اشارت می کند که:

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ » (1)

یقیناً ما امانت را [ که تکالیف شرعیۀ سعادت بخش است ] بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم.

ما عرض کردیم امانت شناخت حقیقت را بر اهل سماوات و ارض و جبال، یعنی بر ملکوت و جبروت آنها، پس ابا کردند و از حمل این بار بگریختند و با وجود آن تشنگی، آب بقا بر خاک ریختند، از آن روی که استعدادات ایشان نه چون استعداد انسان بود؛

وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً » (2)

و انسان آن را پذیرفت بی تردید او [ به علت ادا نکردن امانت ] بسیار ستمکار و [ نسبت به فرجام خیانت در امانت ] بسیار نادان است.

و انسان در حمل این امانت تجاسر نمود و گفت:

دل نادان من امانتِ عشق هم به پشتیّ آن کرم برداشت

(اوحدی مراغه ای)

چه در استعداد او طاقت مقاومت حمل این بار بود.

و این انسان ظَلوم است بر نفس خود که مُمیت اوست و مُفنی ذات خود است

ص:356


1- (1) - احزاب (33) : 72. [1]
2- (2) - احزاب (33) : 72. [2]

در ذات حقّ سبحانه و تعالی و جهول است مرغیر حق را و نافی است ما سوای او را و گویندۀ لا إله إلّااللّه و نافی غیر و مُثبت اللّه به حقیقت اوست.

لاجرم ارواح مجرّده و غیر آن اگر چه عالمند به اسمایی که منتقش است و صادر به واسطۀ اتیان از حقّ، ولکن حقایق و اعیان ثابته، آن اسما را چنانکه هست نمی دانند. لهذا آدم علیه السلام چون مشاهده کرد که ایشان از اسمای مُسمَّیات که اعیان و حقایق است عاجز گشتند و به عجز خود اعتراف نمودند که:

لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا » (1)

ما را دانشی جز آنچه خودت به ما آموخته ای نیست.

انباء کرد به اسمای ایشان و حقّ سبحانه و تعالی از این مقام که ایشان راست خبر داد که:

وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ » (2)

و هیچ یک از ما فرشتگان نیست مگر این که برای او مقامی معیّن است.

برای هر یک از ملائکه مقام معلومی است که تعدّی از آن متصوّر نیست و جبرئیل نیز از این روی گفت:

لَوْ دَنَوْتُ أنْمُلَهً لاَحْتَرَقْتُ. (3)

اگر یک بند انگشت نزدیک شوم خواهم سوخت.» (4)

ص:357


1- (1) - بقره (2) : 32. [1]
2- (2) - صافّات (37) : 164. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 382/18، باب 3، ذیل حدیث 86؛ [3]المناقب ابن شهر آشوب: 179/1. [4]
4- (4) - شرح فصوص الحکم، خوارزمی: 58/1.

مقام خلافه اللهی انسان

آری، انسان را استعدادات عجیب و قوای شگرفی است که اگر این قوا به واسطۀ عقل و وجدان و فطرت و نبوّت و قرآن و امامت که حجّت های باطن و ظاهرند به کار گرفته شود، مقامات عالی الهی به این موجود دست می دهد و از تلخی هجران به شیرینی وصال می رسد و حائز مقام با عظمت خلافه اللّهی گشته از نظر شخصیّت و انسانیّت به مقام کرامت و هدایت و دانش و تقوا می رسد و چون از این راه حرکت کند به شناخت نعمت ها و صاحب نعمت ها یعنی حضرت حق نایل شده، در مقام حامدان و شاکران قرار می گیرد که بهترین مقام و برترین رتبه است و این همه هم فقط و فقط عنایت اوست که اگر این عنایت نبود رسیدن به حقیقت و شناخت و معرفت و ادای شکر محال می نمود، در آن صورت انسانیّت انسان تجلّی نمی کرد و موجودیّت او جز موجودیّت حیوانیّت - چنانکه حضرت زین العابدین علیه السلام در جملات مورد بحث فرمود - چیز دیگر نبود:

وَلَوْ کَانُوا کَذَلِکَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّهِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّهِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً .»

چون در برابر هر نعمت بگوئی الحمد للّه و چون در پیشگاه حضرت ربوبیّت به عجز و ناتوانی خود از شکر و سپاس اقرار نمایی و چون هر نعمت را به جای خودش و در همان جا که حضرت ربّ الأرباب دستور داده خرج کنی، در صف حامدان و شاکران قرار می گیری و به رعایت حدود انسانیّت و دوری از پستی حیوانیّت برخاسته ای.

خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان کین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان

ص:358

بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم کین کارهای مشکل افتد به کاردانان

دلداده را ملامت گفتن چه سود دارد می باید این نصیحت کردن به دلستانان

دامن ز پای برگیر این خوبروی خوش رو تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان

من ترک مهر اینان در خود نمی شناسم بگذار تا بیاید بر من جفای آنان

روشن روان عاشق در تیره شب ننالد داند که روز گردد روزی شب شبانان

(سعدی شیرازی)

ص:359

[«10»وَالْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ و أَلْهَمَنَا مِنْ شُکْرِهِ و فَتَحَ لَنَا مِنْ أَبْوَابِ الْعِلْمِ بِرُبُوبِیَّتِهِ وَ دَلَّنَا عَلَیْهِ مِنَ الْإِخْلاَصِ لَهُ فِی تَوْحِیدِهِ و جَنَّبَنَا مِنَ الْإِلْحَادِ و الشَّکِّ فِی أَمْرِهِ «11»حَمْداً نُعَمَّرُ بِهِ فِیمَنْ حَمِدَهُ مِنْ خَلْقِهِ و نَسْبِقُ بِهِ مَنْ سَبَقَ إِلَی رِضَاهُ و عَفْوِهِ]

و سپاس مخصوص خداست که وجودش را به ما شناساند و شکرش را به ما الهام فرمود و درهای دانش را به پروردگاریش به روی ما گشود و ما را بر اخلاص ورزی در یکتاییش راهنمایی کرد و از انحراف در دین و تردید در دستورش، دور داشت.

خدا را سپاس می گزارم، سپاسی که با آن، در گروه سپاس گزاران از بندگانش زندگی کنم و با آن سپاس بر هر که به خشنودی و گناه بخشیش پیشی جسته، سبقت گیرم.

در جملات زیبای دعا به چند مسألۀ بسیار مهم اشارت رفته است:

1 - تعلیم عرفانِ نفس به بندگان.

2 - الهام به شکرگزاری.

3 - گشودن ابواب علم به سوی ربوبیّت.

4 - دلالت بر اخلاص در توحید.

5 - دور داشتن انسان از الحاد و شرک.

ص:360

1 - تعلیم عرفان نفس به بندگان

اشاره

آری، برای شناخت حضرت او راهی جز همان راهی که از طریق تفکّر در خلقت موجودات ونبوّت انبیا و وحی که تمام محصولش در قرآن و کلام ائمّۀ طاهرین علیهم السلام ارائه شده وجود ندارد.

با تفکّر تنها فقط می توان به این معنی رسید که آفرینش دارای آفریننده است، امّا اسمای حُسنی و صفات عُلیای او چیست و از خلقت چه منظوری داشته و از انسان چه تکلیفی می خواهد، برای انسان روشن نمی شود. برای رسیدن به این حقایق عالی باید متوسّل به قرآن مجید و فرمایش های انبیا وائمّۀ طاهرین علیهم السلام شد و این است معنای عرفان نفس حقّ به حقّ و ترجمۀ راه شناخت او به وسیلۀ او و به تعبیر اسوۀ عارفان وامام عاشقان وجود مقدّس حضرت سجّاد علیه السلام :

بِکَ عَرَفْتُکَ. (1)

الهام اوّلیّه و ابتدائیّۀ حضرت او به نفس جهت حرکت به سوی حقایق و معارف، نفس را آمادۀ یادگیری و توجّه به حقیقت از طریق ابزاری که چون عقل و چشم و گوش و قلب در اختیار دارد می نماید و این همان است که در قرآن مجید آمده:

وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا » (2)

و به نفس و آن که آن را درست و نیکو نمود، * پس بزه کاری و پرهیزکاری اش را به او الهام کرد.

تکمیل نفوس و تزکیۀ ارواح

نفس، مبدأ حرکتش از این الهام است که فقط و فقط و به طور خالص عنایت حضرت او جهت شناساندن خود به عبد است و منتهای حرکتش مقام قرب و وصل

ص:361


1- (1) - بحار الأنوار: 82/95، باب 6، حدیث 2؛ المصباح، کفعمی: 588؛ البلد الأمین: 205. [1]
2- (2) - شمس (91) : 7 - 8. [2]

و رضایت و بهشت عنبر سرشت است و بین این مبدأ و منتهاست که باید منازل عقاید صحیحه و اخلاق حسنه و اعمال صالحه را سیر کند و به قول عرفا: منازل بدایات و ابواب و معاملات و نهایات را طی نماید.

تکمیل نفوس و تزکیۀ ارواح و عقول از شوائب و نوائب شیطانی همچون الحاد و شرک و شکّ و تردید و ریب جز از این راه میسّر نیست و هر کس تکمیل و تصفیۀ نفوس را جز از این طریق ادّعا کند سخنی به غایت جاهلانه گفته و تیری در تاریکی رها کرده است.

لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ » (1)

منزّه و پاک است از آنچه شریک او قرار می دهند.

[

تکمیل نفوس و تزکیۀ ارواح در کلام سعید فرغانی

]

سعید فرغانی در تکمیل نفوس و مراحل آن می گوید:

«انسان بعد از تنزّل از مقام واحدیّت و مرتبۀ اعیان ثابته و طیّ منازل عقول طولیّه و درجات برزخیّه و وقوع در عالم عناصر و تعیّن به صورت مزاجی و عبور از درجات نباتی و حیوانی، قبل از ورود در عالم انسانی، حیوانی است بالفعل و انسانی است بالقوّه و محجوب از فطرت ذَرّیّه و وجود مثالی جسمانی و نیز محجوب است از وجود روحانی عقلانی به مقتضای دوری از فطرت تابناک خویش.

نفس به حکم احکام تعویقات و خاصیّت تنزّلات و تطویرات (2) و غلبۀ احکام و خواصّ طبیعت و انغمار (3) در اوصاف و لوازم عادات جسمانی، از اصل فطرت

ص:362


1- (1) - توبه (9) : 31. [1]
2- (2) - تطویر: تکامل تدریجی.
3- (3) - انغمار: فرو رفتن.

غافل و روگردان؛ و مُقبل (1) و مُنهمک (2) در حظوظ نفسانیّه است،حکم این غفلت سرّ الهی وجودی و حقیقت اثر روحانی و حقیقت نفس انسانی را در بر گرفته و نفس متنزّل در این مقام به واسطۀ غلبۀ احکام کثرت بر مراتب وجودی او به کلّی به انحراف از اخلاق و اوصاف ذاتی خود مبتلا شده و اثر قلب متّصف به وحدت و اعتدال، از ناحیۀ غلبۀ کثرتْ مخفی و بدون اثر و در برخی از اشخاص چنان اخلاق و عادات و لوازم حیوانی غلبه می نماید که شخص داخل در زمرۀ ممسوخین می شود.

نفوس منغمر در طبع و واقع در هاویۀ مادّه واشخاص متنزّل در مقام و موطن طبایع و اجسام مختلفند.

برخی از اشخاص به واسطۀ آن که قلب آنها به سرعت متأثّر می شود از سرّ وجودی مفاض بر حقیقت آنها، به حکم:

قَبِل مَنْ قَبِلَ لا لِعِلَّهٍ، وَرَدَّ مَنْ رَدَّ لا لِعِلَّهٍ.

ردّ و قبولش از روی علّتی نیست.

و به موجب:

جَذْبَهٌ مِنْ جَذَباتِ الْحَقِّ یُوازِی عَمَلَ الثَّقَلَیْنِ. (3)

یک جذبه از جذبه های حقّ با عمل جنّ و انس برابر است.

و مصداق آیۀ کریمۀ:

ص:363


1- (1) - مقبل: رو آورنده، پذیرنده.
2- (2) - منهمک: مستغرق، فرو رفته.
3- (3) - مشارق الدراری، شرح تائیه ابن فارض: 33.

اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ » (1)

خدا سرپرست و یار کسانی است که ایمان آورده اند؛ آنان را از تاریکی ها [ ی جهل، شرک، فسق وفجور ] به سوی نورِ [ ایمان، اخلاق حسنه و تقوا ] بیرون می برد.

به صف اولیای خدا می پیوندند و این جماعت به لحاظ قرب و بُعد نسبت به مقام ذات مختلفند.

بعضی دیگر از نفوس که مانند دستۀ اوّل بدون سعی و عمل مشمول جذبات حقّ واقع نمی شوند، به مقتضای تجلّی حقّ به اسم هادی، نور ایمان از باطن وجود آنان ظاهر شده، ذات و مظهر روحانی و نفسانی خود را در سِجْن طبیعت و زندان عالم مادّه گرفتار و محجوب از اصل فطرت دیده و ازباطنْ ذات مظهر روحانی و نفسانی خود را به خطاب:

یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ » (2)

ای دو یار زندان! آیا معبودان متعدد و متفرّق بهتر است یا خدای یگانۀ مقتدر؟

مخاطب قرار می دهند، لهذا این قبیل از نفوس از ناحیۀ خطاب واصل از باطن، از خواب بیدار می شوند و از غفلت وتضییع وقت و قصور و تقصیر خود شرمسار و منفعل گردیده و گویند:

یَا حَسْرَتَی عَلَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ » (3)

دریغ و افسوس بر اهمال کاری و تقصیری که دربارۀ خدا کردم.

ص:364


1- (1) - بقره (2) : 257. [1]
2- (2) - یوسف (12) : 39. [2]
3- (3) - زمر (39) : 56. [3]

[

مراحل تکمیل نفوس

]

این قبیل از بیداران درک می کنند که سه امر مهم مقابل آنها قرار دارد و اگر آنی از آن غفلت ورزند چه بسا به خسران عظیم مبتلا گردند:

اول آن که: باید از جائی که قرار دارند شروع به حرکت نموده و مقرّ احکام عادات و موطن سرگرمی به لوازم طبیعت و لذّات فانی جسمانی را ترک کرده و از نواحی ملازمت به اوامر و نواهی، به اوامر و نواهی کتاب وسنّت در جمیع حالات چه به حسب قول و چه به اعتبار عمل و فعل سر تسلیم فرود آورند و آنی غفلت را جایز ندانند. این امر به مقام اسلام تعلّق دارد و اوّل مقام اسلام، ملازمت به اوامر و نواهی شرع است.

مرحلۀ دوّم: باید نفس به حسب باطن، داخل در مقام غربت شود، از باب جدایی نفس از مقارّ احکام عادات به واسطۀ کسب مَلَکات روحانیّه و اخلاق ملکوتیّه. این امر به مقام ایمان تعلّق دارد.

مرحلۀ سوّم: تعلّق به مقام احسان دارد، از این باب که نفس به حسب سرّ وجودی از ناحیۀ فنای از احکام حجب قیود عارض بر روح به واسطۀ تلبّس نفس به احکام مراتب تنزّلات و قبول قیود لازم احکام طبیعت و مواطن متنزلّه و تأثّر از مراتب تنزّلات و قبول تکثّرات لازم تنزّل و دخول در باب مشاهدۀ جاذب به عین توحید، چه آن که نفس از طریق فنا از کثرت اغیار، به مقام مشاهدۀ عین وحدت نایل شود.

باید توجّه داشت که: احسان داری مراتب است، چون نفس بعد از تنبّه، ازمقام طبع و عالم حیوان عبور نموده و به حسب ترقّی و تکامل در مراتب عالم معنی سیر می کند، لذا کتاب تکوین مانند کتاب تشریع دارای هفت بطن است؛ ظاهر آن عالم طبع و منازل بعد از طبعْ بواطن وجود به شمار می روند.

لِأنَّ لِلنَّفْسِ مِنْ حیْثُ قُوَّتِهَا الْعامِلَهِ فی ضَبْطِ الْاُمورِ الدُّنیاوِیَّهِ بَطْناً أوَّلاً،

ص:365

وَلِسانُهُ: یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا » (1)

وَطَلَبُ صاحِبِهِ: رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الآخِرَهِ مِنْ خَلاَقٍ » (2)

وَلِلنَّفْسِ مِنْ حَیْثُ عُبُورِها إلی طَلَبِ الْاُمُورِ الْاُخْرَوِیَّهِ مِنْ جَهَهِ قُوَّتِهَا الْعاقِلَهِ الْمُنَوَّرَهِ بِنُورِ الشَّرْعِ بَطْناً ثانِیاً.

زیرا نفس از جهت نیرویی که در ضبط امور دنیوی به کار می گیرد بطن اوّلی دارد و زبان حال آن این است که خداوند فرموده: «[ تنها ] ظاهری [ محسوس ] از زندگی دنیا را می شناسند». و خواستۀ صاحبش این است که:

«پروردگارا! به ما در دنیا [ کالای زندگی ] عطا کن. و آنان را در آخرت هیچ بهره ای نیست».

و نفس از جهت عبورش به سوی طلب امور اخروی که از نیروی عاقلۀ منوّر به نور شرع نشأت می گیرد بطن دومی دارد.

این مرتبه اختصاص دارد به عوام مسلمانان و مؤمنان و شیخ کبیر صدر الدین رومی آن را اوّل مرتبۀ احسان دانسته،

در آن جا که گفته اند:

الْإحْسانُ فِعْلُ ما یَنْبَغی لِما یَنْبَغی کَما یَنْبَغی. (3)

احسان، انجام شایسته، برای شایسته، به صورت شایسته است.

جمع وصایا و نصایح را داخل در باب احسان نموده و مرتبۀ

اعْبُدِ اللّهَ کَأنَّکَ تَراهُ. (4)

ص:366


1- (1) - روم (30) : 7. [1]
2- (2) - بقره (2) : 200. [2]
3- (3) - مشارق الدراری، شرح تائیۀ ابن فارض: 35.
4- (4) - بحار الأنوار: 29/4، باب 5، ذیل حدیث 3؛ [3]الأمالی، شیخ طوسی: 526، حدیث 1162؛ [4]عوالی اللآلی: 405/1، حدیث 65. [5]

خدا را آن گونه عبادت کن که گویا او را می بینی.

را اواسط مراتب احسان و مقام عبادت بدون کَأنَّ را آخر درجات احسانیّه می داند.

بیاناتی نظیر فرمودۀ امیر اولیا امام علی علیه السلام :

لَوَ کُشِفَ الْغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقیناً. (1)

اگر پرده ها برداشته شود، بر یقین من افزوده نمی شود.

ما کُنْتُ أعْبُدُ رَبّاً لَمْ أرَهُ. (2)

پروردگاری را که ندیده ام نمی پرستم.

وَجُعِلَت قُرَّهُ عَیْنی فِی الصَّلاهِ. (3)

روشنی چشم من در نماز نهاده شده.

وَالْآنَ قِیامَتی قائِمٌ. (4)

اکنون قیامت من بر پا شده.

وَکُنْتُ سَمْعَهُ وَبَصَرَهُ... . (5)

گوش و چشم او خواهم بود... .

لسان مرتبۀ اخیر احسان است.

[

وجوه نفس

]

نفس دارای سه وجه است:

ص:367


1- (1) - بحار الأنوار: 153/40، باب 93؛ [1]غرر الحکم: 119، حدیث 2082. [2]
2- (2) - الکافی: 98/1، باب فی ابطال الرؤیه..، حدیث 6؛ [3]بحار الأنوار: 304/4، باب 4، حدیث 34. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 193/79، باب 1؛ [5]وسائل الشیعه: 144/2، باب 89، حدیث 1754. [6]
4- (4) - مشارق الدراری، شرح تائیۀ ابن فارض: 36.
5- (5) - بحار الأنوار: 149/58، باب 43، ذیل حدیث 25؛ بحار الأنوار: 269/71، باب 16، ذیل حدیث 8.

یکی روی توجّه آن به تدبیر بدن از ناحیۀ قوای واسطۀ بین نفس و بدن، وَتَوْ طینُهُ إلی ما فیهِ نَفْعُهُ عاجِلاً عَلی وَجْهٍ جَمیلٍ.

چون نفس سالک از ناحیۀ تعلّق و اتّکای به بدن، قادر است جلب منفعت و دفع ضرر نماید، از ناحیۀ بدن وقوّه واستعداد به سیر تکاملی می پردازد و اگر قوای بدنی نباشند نفس قدرت تکامل را از دست می دهد.

اطاعت اوامر حق و تطبیق اعمال با شریعت، شأن نفس متعلّق به بدن است.

وجه «توجُّه النّفس بِقُواها إلی تدبیرِ البدنِ و العملِ عَلی وِفْقِ الشَّرع» را «بدایات» نامیده اند و این خود بدایت ابتدای اخذ استعدادِ سیر و حرکت به سوی منازل حقّ است.

نفس علاوه بر نظر به قوای خود جهت توسیط قوا، نظری نیز به خود می افکند و از این ناحیه به تعدیل صفات و تسکین حِدّت و ثبات آن می پردازد و این را باب دخول نفس از ظاهر به باطن و در و مَدخلِ روح از شهادت نفس به مقام غیب آن نامیده اند. چون این امر دارای مراتب است علمای اخلاق از مجموع آن به «ابواب» تعبیر نموده اند.

قسم سوّم عبارت است از: وجه توجّه نفس به باطن خود که مرتبۀ روح و سرّ نفس باشد جهت استمداد از باطن برای ازالۀ حجت و قبول مدد الهی و آن را قسم «معاملات» نامیده اند.» (1)این است آن حقایقی که از جانب حضرت دوست به واسطۀ قلب پاک به انسان الهام می شود و این الهام باعث حرکت به سوی بدایات و ابواب و معاملات می گردد که در مجموع، هزار منزل است و شرح هر یک و راه سیر به سوی آن در آیات قرآن و معارف الهیّه بیان شده است و در حقیقت همان است که حضرت سجّاد علیه السلام آن اسوۀ عاشقان و امید عارفان فرمود:

ص:368


1- (1) - مشارق الدراری، شرح تائیّۀ ابن فارض: 32 - 36. [1]

«وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی ما عَرَّفَنا مِنْ نَفْسِهِ»

توجه و بیداری ناگهانی انسان نسبت به آفرینش و اجزای و عناصر آن و از پی آن به شناخت حقّ برخاستن و از پس آن به وادی با عظمت شکر قدم گذاردن، عین عنایت حقّ و الهامی از جانب او برای رشد و کمال انسان است.

علاقه پیدا کردن به معارف و از پی آن به دنبال انبیا و ائمّه و اولیا رفتن و از پس آن به اطاعت از خواسته های حقّ برخاستن نیز عنایت و الهام آن یار مهربان و نعمتی است که تمام آدمیان از شکر و سپاس آن عاجزند.

فیضی بزرگترین شاعر سدۀ دهم سرزمین هند که از حکمت و عرفان بهره مند بود، در بیان جلال و عظمت حضرت ربّ العزّه می گوید:یا ازَلیَّ الظّهور، یا أبَدیَّ الْخَفا نورُکَ فَوْقَ النَّظَر، حُسْنُکَ فَوْقَ الثَّنا

نور تو بینش گداز، حُسن تو دانش گسل فکر تو اندیشه کاه، کُنْه تو حیرت فزا

دانش و بینش همه کرده رها در رهت چشم ارسطو نظر، عقل فلاطون ذکا

ملّت علم تو را هست به فتوای قدس خون تفکّر هدر، خاک تعقّل هَبا (1)

ساحت قدر تو را سخرۀ هنگامه کرد حرف مشوّش دماغ، کلک مولَّه (2) نوا

بر درت اندیشه را شِحنۀ (3) غیرت زند لطمۀ حیرت به روی، سیلی جهل از قفا

(فیضی هندی)

تعقّل در آفرینش

اشاره

انسان وقتی به آفرینش واوضاع آن فکر می کندبه این نتیجه می رسد که ساختمان جهان و ساختمان واحدهایی که اجزای جهان را تشکیل می دهند حساب شده

ص:369


1- (1) - هبا: خاک نرم، غبار، نابود شدن.
2- (2) - مولّه: سرگردان.
3- (3) - شحنه: پلیس، پاسبان.

است، هر چیزی جائی دارد و برای آن جا قرار داده شده است و منظوری از این قرار دادن ها در کار بوده است.

جهان، درست مانند کتابی است که از طرف مؤلّف آگاهی تألیف شده است، هر جمله و سطری و هر کلام و فصلی محتوی یک سلسله معانی و مطالب و منظورهایی است؛ نظمی که در کلمات و جمله ها و سطرها به کار برده شده است از روی دقّت خاصّی است و هدفی را نشان می دهد.

هر کس تا حدودی می تواند خطوط و سطور کتاب خلقت را بخواند و یک سلسله معانی، از آنها درک کند، وقصد و فکر مؤلّف آن را دریابد، هر کسی می تواند نظامات حکیمانه و آثار و علائم به کار رفتن تدبیر و اراده را در کار خلقت به طور روشن استنباط کند هر چند درس ناخوانده و بیابانی باشد، ولی البتّه اگر کسی با علوم طبیعی آشنائی داشته باشد به تناسب معرفتش به این امور، نظامات و آثار و علائم وجود و حکمت و تدبیر را در کار خلقت بیشتر ادراک می کند.

قرآن کریم با اصرار و ابرام بی نظیری افراد بشر را به مطالعه در خلقت و ساختمان موجودات به منظور شناختن خداوند سوق می دهد.

خداشناسی باید بر مبنای عقلی استوار باشد نه تقلید، آدمی در مقام خداشناسی وقتی می تواند نگین توحید را از قعر اقیانوس منطق بیرون کشیده و آن را زینت بخش دست عقیدۀ خویش نماید که عرفان حقّ را به کسوت برهان ملبّس سازد و به این حقیقت برمدار فتوای خرد معتقد شود، به حقّ الیقین به وجود خدا پای بند و عقیده مند گردد و پایه های ایمان به توحید را به ادلّۀ متقنه و براهین قویّه استوار کند به طوری که تندبادهای مخالف، اغوائات شیطانی و تبلیغات بی اساس نتوانند پایه های ایمان شخص را به وحدانیّت ذات باری سست و لرزان سازند.

اسلام در تمام احکام و قوانین شریعت مطهّره به ویژه اصول دین بالأخص اصل توحید، تقلید را مذمّت فرموده و تأکید می کند که متدیّن باید اصول دین و مبانی را

ص:370

به ادلّۀ عقلیّه و موازین خردمندانه بپذیرد. در این مورد علاوه بر حکومت عقل، آیات و اخبار عدیده وارد شده که از جمله آیات زیر است:

ادْعُ إلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ » (1)

[ مردم را ] با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن.

وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدیً وَلاَ کِتَابٍ مُنِیرٍ » (2)

و از مردمان کسی است که همواره بدون هیچ دانشی [ بلکه از روی جهل و نادانی ] و بدون هیچ هدایتی و هیچ کتاب روشنی دربارۀ خدا مجادله و ستیزه می کند.

چون مبنای علم بر استدلال و منطق کتاب خدا بر برهان است، آنان که بدون علم و منطق دربارۀ توحید قضاوت می کنند سخت سرزنش شده اند.

قرآن تقلید کورکورانه را از هر کس باشد مذمّت می کند و آنان که بدون برهان و دلیل و بدون منطق و حکمت به قبول دین آباء و اجداد و پذیرش عقاید دیگران برخاسته اند را سخت مورد سرزنش قرار می دهد!

اخبار زیادی در باب تأکید پذیرش حقایق بر مبنای عقل و استدلال در کتب گران بهای شیعه همچون «الکافی»، «من لا یحضره الفقیه»، «التوحید»، «بحار الأنوار» وارد شده که عمق آن اخبار به انسان زمینه می دهد تا واقعیّت ها را با برهان و دلیل عقلی بپذیرد.

ابن سینا آن فیلسوف بزرگ می گوید:

مَنْ قالَ أو سَمِعَ بِغَیْرِ دَلیلٍ فَلْیُخْرَجْ عَنْ رِبْقَهِ الْإنْسانِیَّهِ.

کسی که بدون دلیل مطلبی را بگوید و یا قبول کند، باید از جرگۀ انسانیّت

ص:371


1- (1) - نحل (16) : 125. [1]
2- (2) - حج (22) : 8. [2]

خارجش دانست.

آری، بنایی که پایه های آن سست و لرزان و در معرض طوفان بنیان شده ویران خواهد شد و کوچکترین حادثه و باد مخالف آن را واژگون خواهد ساخت.

شود خراب بنایی که بر لب آب است.

با ستون های گِلی، عمارت ده و بیست طبقه که از گزند حوادث در امان باشد نمی توان ساخت. ساختمان چند طبقه وقتی می تواند در برابر حوادث پابرجا بماند که استخوان بندی آن بسیار محکم باشد. وقتی بنای گِل چنین باشد خانۀ دل چه باید باشد؟

عقایدی که در زوایای قلب ابداع و خانه هایی که در جوانب آن بنیان می گردد در هر امر، به ویژه راجع به امور دینی و قواعد مذهبی، چنان باید محکم و منطقی و بر اساس برهان استوار باشند که اغوائات اهریمنان و وساوس بدسیرتان و دغدغۀ شیاطین نتوانند به آنها نفوذ نموده و از قدرت و نیروی آنها بکاهند.

ایمانی که با عاقله، عجین و با حق الیقین قرین باشد، هیچ گاه طوفان های شکّ و تردید و ابرهای تیرۀ ریب و سوء ظن قادر نخواهند بود به حریم آن رخنه و آن را سست و متزلزل نمایند.

این حقیقت و این اصل مسلّم و این قانون کلّی در تمام امور و مسائل فردی و اجتماعی ساری و جاری است و وقتی که در علوم سافله تسریه داشت به حکم عقل در امر خداشناسی و مسئلۀ توحید که اهمّ علوم و مسائل فردی و اجتماعی است و با حیات مادّی و معنوی بشر سروکار دارد و نوای دل انگیز برای روز قیامت ساز نموده و به آتیۀ دور و درازی وعده و وعید می دهد، به طریق اولی چنین علمی نمی تواند سطحی و کودکانه و بر اساس تقلید احمقانه بنیان گذاری شود؛ آیات قرآن و روایات و اخبار، این حقیقت را به طور صریح و روشن بیان داشته است.

ص:372

راه شناخت خدا

درکلمات پیشوایان دین که نمونه اش خطبه های «نهج البلاغه» و «توحید مفضّل» و برخی دعاها و برخی احتجاجات ائمّه اطهار علیهم السلام است عنایت فوق العاده ای به توحید همراه با دلیل و حکمت و علوم طبیعی شده است.

یقینی است برای عامّۀ مردم بهترین راه شناساندن خداوند همین راه است، اکنون می خواهیم بدانیم که چگونه است که تشکیلات و نظامات ساختمان موجودات، بر وجود خداوند علیم و حکیم دلالت می کند!

جواب این پرسش روشن است، همان طوری که اصل پیدایش یک اثر بر وجود نیرویی مؤثّر دلالت می کند، صفات و خصوصیّات آن اثر نیز می تواند تا حدود زیادی آیینه و نشان دهندۀ صفات مؤثّر بوده باشد. مثالی ذکر می کنیم:

ما افراد انسان مستقیماً از محتویات ضمیر و افکار و اندیشه ها و ملکات اخلاقی و روحی یکدیگر آگاه نیستیم و نمی توانیم آگاه باشیم، بدیهی است که نه من می توانم مستقیماً ضمیر شما را بخوانم و بلاواسطه از نیّت و صفات اخلاقی شما آگاه گردم ونه شما می توانید مستقیماً از ضمیر من آگاه شوید، ولی در عین حال تا حدّ زیادی به محتویات ضمیر یکدیگر پی می بریم بدون آن که کوچکترین تردیدی به خود راه دهیم.

ما دربارۀ شخص معیّنی اعتقاد علمی پیدا می کنیم و او را به عنوان عالم می شناسیم، به چه دلیل؟ به دلیل آثار قولی و کَتْبی که از او دیده ایم، ما یکی را فقیه، یکی را حکیم، یکی را ریاضی دان، چهارمی را ادیب می دانیم، چرا؟ برای این که از اوّلی، سخنان و نوشته های فقهی و از دوّمی، سخنان و نوشته های حِکَمی و از سوّمی، ریاضی و از چهارمی، ادبی شنیده و دیده ایم.

به حکم سنخیّتی که لازم است میان اثر و مؤثّر بوده باشد امکان ندارد که از فاقد

ص:373

علم، سخنان علمی و یا از کسی که فقط فقیه است سخنان منظّم فلسفی و ریاضی و ادبی و یا از کسی که فقط حکیم است آثار فقهی یا ریاضی صادر شود.

به طور مثال: هیچ یک از ما که صاحب جواهر را می شناسیم شکّ نداریم که او فقیه بزرگی بوده است و حال آن که او را ندیده ایم و اگر هم می دیدیم نمی توانستیم به طور مستقیم: از ضمیر او آگاه شویم، امّا «جواهر الکلام» او دلیل قاطعی است که مؤلّف آن فقیه بزرگی بوده است.

ممکن است کسی بگوید: قطع و علمی که ما در این گونه مسائل داریم به این معنی نیست که هیچ گونه احتمال خلافی در کار نیست، بلکه به این معناست که:

احتمال خلاف در حساب احتمالات آن قدر ضعیف است که هیچ عقل سلیمی آن را به حساب نمی آورد، احتمال خلافی که در کار است، احتمال تصادف و اتّفاق است؛ مثلاً در مورد کتاب «جواهر الکلام» ما قاطع هستیم که مؤلّف آن فقیه بزرگی بوده امّا نه به این معنی که هیچ گونه احتمال این که او فقیه نبوده و این نوشته ها از روی تصادف و اتّفاق تنظیم شده باشد ندهیم؛ خیر، احتمال این که مؤلّف «جواهر الکلام» فقیه نبوده و نوشته ها تصادفی تنظیم شده است وجود دارد ولی به قدری آن احتمال ضعیف است که به حساب نمی آید، لهذا می گوییم: قطع و علم داریم که صاحب کتاب فقیه بزرگی بوده نه ظنّ و گمان؛ احتمال تصادف در این گونه موارد به شکل یک کسر از عددهایی که ما می شناسیم از قبیل یک صدم، یک هزارم، یک میلیونیم، یک میلیاردیم و غیره نیست، بلکه به صورت کسر از یک عددی است که در وهم ما نمی گنجد، مثل این که فرض کنیم عدد یک را رسم کنیم و در طرف راست آن، آن قدر صفر بگذاریم که به کرۀ ماه برسد؛ احتمال تصادف در این گونه موارد از قبیل یک احتمال در مقابل این عدد غیر قابل تصوّر از احتمالات است.

کرسی موریسون در کتاب «راز آفرینش انسان» می گوید:

«ده عدد سکّۀ یک شاهی را از شمارۀ یک تا ده علامت بگذارید و آنها را در

ص:374

جیب خود بریزید و بهم بزنید، پس از آن سعی کنید آنها را به ترتیب شمارش از یک تا ده درآورید و هر کدام را درآوردید پیش از این که سکّۀ دوّمی را بیرون بیاورید دوباره به جیب خود بیندازید، با این ترتیب احتمال آن که شمارۀ یک بیرون بیاید معادل یک بر ده است، احتمال این که شمارۀ یک و دو به ترتیب بیرون بیاید یک بر صد است، احتمال این که شمارۀ یک و دو و سه به ترتیب بیرون بیاید یک در هزار است، احتمال این که شماره های یک و دو و سه و چهار پشت سر هم کشیده شود یک در ده هزار است، وبه همین منوال احتمال درآمدن شماره ها به ترتیب کمتر می شود تا آن که احتمال بیرون آمدن شماره های از یک تا ده به رقم یک بر ده میلیارد می رسد. منظور از ذکر مثلی به این سادگی، آن است که نشان داده شود ارقام در مقابل احتمالات چگونه قوس صعودی می پیماید؟!» (1)برای به وجود آمدن حیات در روی کرۀ ارض، آن قدر اوضاع و احوال مساعد لازم است که از حیث امکانات ریاضی محال است تصوّر نمود این اوضاع و احوال بر سبیل تصادف و اتّفاق با یکدیگر جور آمده باشند. و به همین جهت باید ناگزیر معتقد بود که در طبیعت، قوّۀ مدرکۀ خاصّی وجود دارد و در جریان این امور نظارت می کند. وقتی به این نکته اذعان آوریم باید معتقد شویم که مقصد و منظور خاصّی نیز از این جمع و تفریق ها و از پیدایش حیات در بین بوده است.

عالم جانداران

یکی دیگر از عجایب، عالم جانداران است که وضع آنها به هیچ وجه با تصادف و اتّفاق قابل توجیه نیست.

از اوایل پیدایش حیات، جنس نر و ماده که برای ادامۀ نسل ضرورت دارد، به وجود آمده است.

ص:375


1- (1) - راز آفرینش انسان: 9.

دستگاه های مربوط به تناسل چه در عالم حیوانی و چه در عالم نباتی، چه در جنس نر و چه در جنس مادّه آن قدر حیرت انگیز است که به هیچ وجه نمی توان گفت: هدفی در ایجاد آنها نبوده است و دستگاه خلقت، اینها را برای ادامۀ نسل به وجود نیاورده است.

از اینها می گذریم و می آییم اندام های نباتات و حیوانات را در قسمت های مختلف مطالعه می کنیم، آن چنان غرق حیرت و بهت می شویم که مطالعۀ یک کتاب چندین هزار صفحه ای مملوّ از نکات دقیق و ظریف، هرگز نمی تواند ما را این اندازه دچار بهت و حیرت و اعتراف به قدرت کامله و حکمت بالغۀ به وجود آورندۀ آن کند.

عجایب نظم و همبستگی در آفرینش قابل احصا و احاطه نیست، هر گوشه را بنگریم جز انتظام و انطباق و هماهنگی و جز آثار دخالت قصد و عمد و اراده در مخلوقات نمی بینیم.

محصولات الهام الهی

اشاره

این همه دانش و علم در راه خداشناسی، این همه فلسفه و حکمت در راه شناسایی حقّ، این همه اشعار و عرفان در راه معرفت محبوب و این همه جستجو برای یافتن حقیقت، محصول همان الهامی است که قرآن از آن گفتگو کرده و معلول همان عنایتی است که حضرت سجّاد علیه السلام در فراز دعا بدان اشاره کرده است.

این الهام است که این همه دانشمند را وادار به مطالعۀ علوم مختلفه کرده و تحریک به نوشتن محصول مطالعات خود در هزاران کتاب و این الهام است که این همه هنرمند چون سعدی و حافظ و سنایی و باباطاهر و جلال الدّین را وادار کرده که ذوق خود را در قالب نظم ارائه دهند و از این راه، فرهنگی بس پر محتوا و لطیف به یادگار گذارند.

ص:376

این الهام است که هزاران نفر را به سوی نظام دادن عرفان و حکمت و فلسفه کشیده وهزاران کتاب پرقیمت به گنجینۀ علوم انسانی تقدیم کرده اند. این الهام است که در قلوب عامّۀ مردم ذوق معرفت به او را زنده می کند و ایشان را در راه شناخت معشوق قرار داده و از آنان مؤمن مؤدّب به آداب می سازد.

و این قرآن و نبوّت و امامت است که به کمک الهام آمده تا آن را همچون درختی پر بار به کمال محصول برساند وآن را از انحراف حفظ نماید و راه را بیش از پیش به روی انسان باز کند و خلاصه تمام درهای معرفت و شناسایی را به روی عباد حق بگشاید.

اکنون به گوشه ای از محصولات این الهام توجّه نمایید:

اجزای گیاهان

اصولاً هر گیاهی از اجزای بسیار ریز ذرّه بینی تشکیل شده که آنها را یاخته یا سلّول نباتی می نامند، این سلّول ها گاهی به صورت بیضی یا کروی و زمانی به صورت شش ضلعی، بعضی دوکی شکل و بعضی استوانه ای هستند و در هر صورت سه قسمت برجستۀ زیر در همۀ آنها مشاهده می شود که ساختمان هر یک از دیگری دقیق تر وحیرت انگیزتر است:

1 - پرتوپلاسم: یعنی همان مادّۀ زنده و ذی حیاتی که هنوز اسرار درون آن از چشم علوم امروزه پوشیده و پنهان است و معلوم نیست تحت چه قوانینی انجام وظیفه می کند، همین قدر معلوم است که پرتوپلاسم از عناصر مختلفی از قبیل کربن، ئیدروژن، ازت، اکسیژن، فسفر، گوگرد و بالأخره آهن و سدیم و غیره تشکیل شده و قسمت عمدۀ آن را آب فرا گرفته است.

2 - هستۀ مرکزی: که خود دارای قسمت های مختلف و مواد گوناگون است، مخصوصاً رشته های زیادی در درون آن یافت می شود که در میان آنها دانه های

ص:377

کروموزوم قرار دارد، این دانه ها موقعیّت مهمّی در ساختمان هسته دارند.

3 - غشاء: یا پوستۀ رویین که آن نیز به نوبۀ خود دارای دو قسمت دقیق است:

نخست قسمت بیرونی که سلولزی و درخشنده و سخت می باشد و دارای مجاری بسیار ریزی است که آب و سایر موادّ لازم به درون آن نفوذ می کند و دیگر قسمت درونی است که در عین ظرافت، در حفظ سلّول نقش مهمّی دارد.

ساختمان برگ ها:

شکل ظاهری برگ ها بسیار مختلف و تناسب کاملی با وضع درخت از لحاظ ساختمان و چگونگی منطقۀ روییدن گیاه دارد. برگ های نباتات کوهستانی و بیابانی که از آب بهرۀ کافی ندارند، معمولاً ضخیم و کلفت و پوشیده از کرک هاست که از تبخیر آب های دورنی آنها جلوگیری می کند ولی درختانی که در کنار رودخانه ها می رویند دارای برگ های پهن و نازک هستند که تبخیر آب به آسانی از آنها صورت می گیرد. برگ های زیرزمینی و برگ های شناور در روی آب و برگ های شناور در درون آب، هر یک دارای شکل جالبی کاملاً متناسب با محیط زندگانی خود می باشند. اگر برگی را از عرض برش داده و مقطع آن را زیر میکروسکوپ قرار دهیم هفت قسمت دقیق و ممتاز زیررا در آن مشاهده خواهیم کرد:

1 - پوست رویین که معمولاً سخت و غیرقابل نفوذ و در واقع حافظ و نگهبان طبقات زیرین است. این طبقه فاقد کلروفیل می باشد.

2 - طبقۀ بافت ها و عضلات کلروفیل دار که از سلّول های دراز منشوری شکلی تشکیل شده و دانه های سبزینه در تمام قسمت های آن دیده می شود. وظیفۀ این دانه ها این است که در مقابل نور خورشید گاز کربنیک هوا را جذب کرده و آن را به اکسیژن و کربن تجزیه کنند، سپس کربن را در خود حفظ کرده و اکسیژن را به خارج بفرستند. البتّه این عمل در رشد و نموّ نباتات از یک طرف و در تصفیۀ هوای محیط

ص:378

ما از طرف دیگر فوق العاده مؤثّر است.

3 - آوندهای چوبی، یعنی همان لوله های مخصوصی که شیرۀ خام گیاهی در آن جریان پیدا می کند.

4 - آوندهای آبکش که شیرۀ پرورده و بارآمدۀ گیاهی از آن عبور کرده و به مصرف تغذیۀ سلول ها می رسد؛ شیرۀ خام در اثر فعّالیّت مادّۀ کلروفیل به شیرۀ پرورده تبدیل می شود و برای تغذیۀ سلّول ها آماده می گردد.

5 - طبقۀ تحتانی کلروفیل دار که در قسمت زیرین قرار دارد و موادّ کلروفیلی آن نسبت به طبقۀ فوقانی کمتر است و به همین جهت رنگ پشت برگ ها معمولاً با رنگ روی آنها تفاوت دارد. وظیفۀ این طبقه نیز با طبقۀ فوقانی مشابهت دارد.

6 - طبقۀ پوستۀ زیرین برگ که ساختمان آن شبیه پوستۀ رویین است.

7 - روزنه های کوچک که در پوستۀ زیرین دیده می شود و عمل آنها تعرّق و بیرون دادن آب های زاید موجود در برگ است.

یکی از کارهای شگفت آور برگ، عمل تنفّس است، یعنی آنها نیز مانند انسان و حیوان اکسیژن هوا را جذب کرده و گاز کربنیک را پس می دهند. این عمل را نباید با عمل کربن گیری اشتباه کرد. والبتّه همان طور که حیوانات آبی از اکسیژن محلول در آب استفاده می کنند، نباتات آبی نیز اکسیژن لازم را از آب می گیرند.

شدّت و ضعف تنفّس گیاهان، مربوط به شدّت و ضعف نور و حرارت هوای مجاور، مقدار رطوبت هوا و نوع گیاه است. این موضوع به وسیلۀ تجربیّات متعدّدی که از طرف دانشمندان فیزیولوژی گیاهی به عمل آمده به ثبوت رسیده است.

ساختمان گل ها:

ساختمان گل ها از ساختمان برگ ها دقیق تر و دارای نقاط حیرت انگیزتری است. گل ها معمولاً از چهار قسمت عمده که هر یک وظیفۀ مخصوصی دارد

ص:379

تشکیل می شود:

1 - کاسۀ گل، از برگ های سبزی تشکیل شده و وظیفۀ آن پوشانیدن سطح غنچه ها و پس از آن حفظ گلبرگ ها و جام گل است.

2 - جام گل، یعنی همان برگ های اصلی گل که غالباً به رنگ های گوناگون، وتعداد و طرز قرار گرفتن آنها در گل ها مختلف می باشد. دقّت و لطافت و رنگ آمیزی های عجیب و حیرت آوری که در طرح و ساختمان گلبرگ ها به کار رفته هر بیننده ای را بی اختیار وادار به تحسین می کند.

3 - نافۀ گل، اگر در میان گل ها دقّت کرده باشید میله ها و پرچم های ظریفی در وسط آن دیده می شود که آنها را نافه می نامند و تعداد آنها در گل ها مختلف است و در عین حال حساب مخصوصی دارد.

در بالای این میله ها برآمدگی کوچک و زرد رنگی است که آن را «بساک» می گویند. در میان بساک، کیسۀ بسیار کوچکی است که چهار حفره دارد و در میان آنها دانه های گرده قرار گرفته است.

دانه های گرده، دانه های بسیار ریز میکروسکپی هستند که در عمل شباهت تامّی با نطفۀ حیوانات نر دارند. پس از برقراری عمل لقاح بین آن و قسمت های مادّه، تخم گل درست می شود. دانه های گرده با آن کوچکی به نوبۀ خود دارای ساختمان تو بر تو و نازک کاری های شگفت آوری می باشند. در میان آنها مقدار زیادی موادّ پرتوپلاسمی وموادّ چربی، قندی، نشاسته ای و ازتی می باشد و در وسط آنها دو هسته که یکی کوچکتر و دیگری بزرگتر است وجود دارد، بزرگتر را هستۀ روینده و کوچکتر را هستۀ زاینده می نامند که وظیفۀ مهمّ این دو را به زودی خواهید دانست.

4 - مادگی، همان قسمتی است که روی محور گل قرار گرفته و در ناحیۀ فوقانی آن برآمدگی مخصوصی به نام کلاله است و سطح آن را مادّۀ لزج و چسبناکی پوشانیده، کار این مادّۀ چسبنده نگاهداری و جذب دانه های نر و کمک به رویاندن

ص:380

آنهاست.

در پایین مادگی که متّصل به قسمت تحتانی گل است ناحیۀ برجسته ای وجود دارد که آن را «تخمدان» می گویند و در میان آن تخمک های کوچکی یافت می شود که با دنبالۀ مخصوصی به دیوارۀ تخمدان اتّصال دارند و به وسیلۀ آن آب و موادّ لازمه را جذب می کنند. تخمک ها نیز به سهم خود، ساختمان قابل ملاحظه ای دارند.

عمل تخم گیری و زفاف:

پس از آن که کیسه های گردۀ «بساک» از هم پاره شد و گرده ها روی کلالۀ مادّه قرار گرفتند فوراً شروع به نموّ می کنند. در این جا باید متذکّر شد که برای رسیدن دانه های گرده به کلالۀ مادّه، وسایل مختلفی وجود دارد که از مشاهدۀ آن تعجّب عمیقی به مطالعه کنندگان جهان خلقت دست می دهد؛ از جمله این که حشرات گوناگونی این وظیفۀ حیاتی را بدون آن که توجّه به کار خود داشته باشند انجام می دهند؛ یعنی در اثر رنگ و روی مطبوع و مادّۀ قندی مخصوصی که در بن گل ها جای دارد به طرف آنها حرکت کرده و روی آنها نشسته و دانه های گرده را با پای پشم آلود خود از این نقطه به آن نقطه حمل می کنند؛ این عمل مخصوصاً در گل هایی که میله های نر و مادّۀ آنها از هم جداست و روی دو پایه قرار دارد بسیار شایان اهمیّت است.

همان طور که گفتیم وقتی دانه های گرده روی کلاله قرار گرفت شروع به رشد و نموّ می کند، هستۀ بزرگتر که همان هستۀ روینده است همراه آن نموّ کرده و به طرف تخمدان سرازیر می شود و در نزدیکی آن به کلّی از بین می رود ولی هستۀ کوچکتر که زاینده است از میان این لولۀ باریک عبور کرده وارد تخمدان می شود و با تخمک ها ترکیب شده، عمل لقاح و زفاف در آن محیط مخفی و تاریک صورت

ص:381

می گیرد، نطفۀ گل بسته و تخم اصلی آن به وجود می آید.

اکنون شما را به داوری می طلبیم، آیا ساختمان این گل و برگ بلکه یک سلّول ذرّه بینی آن به مراتب دقیق تر از یک قاب عکس یا یک ساعت دیواری که فوراً از دیدنش متوجّه سازندۀ با عقل و شعور آن می شویم، نیست؟ آیا هیچ عاقلی می تواند این طبقات مختلف و وظایف عجیب هر یک را معلول تصادف بداند؟!

فرض کنید در عالم جز این شاخۀ کوچک، هیچ چیز نباشد یا هر چه هست به نظر ما نامرتّب و غیر موزون بوده باشد، آیا تنها ساختمان شگرف این شاخۀ کوچک برای پی بردن به یک منبع شعور و قدرتی فوق العاده در ماورای جهان مادّه کافی نیست؟!

اسرار عالم نباتات

اشاره

اسرار و عجایبی که در عالم نباتات نهفته است بیش از آن است که انسان بتواند در یک عمر طولانی آنها را مطالعه کند؛ امروزه دانشمندانی هستند که قسمت زیادی از عمر گران بهای خود را در یک قسمت از آن مصرف کرده و اطلاعات پر قیمت و قابل توجّهی برای عالم بشریّت به ارمغان آورده اند. برای نمونه به چند نکتۀ دیگر اشاره می شود:

1 - هنرنمایی ریشه ها،
اشاره

آب و سایر موادّ لازمه که به توسّط تارهای مویین که در ریشۀ درختان قرار دارد جذب می شوند و علی رغم نیروی جاذبۀ زمین که آنها را به سوی مرکز خود می کشد از ریشه ها و ساقه ها بالا رفته به ارتفاع سی و چهل متر می رسد. این موضوع مدّت هاست که افکار دانشمندان را به خود متوجّه ساخته که در اثر چه عاملی این عمل انجام پیدا می کند؟

2 - پیوند شاخه ها، نیز یکی از موضوعات اسرارآمیز عالم نباتات است؛ زیرا به وسیلۀ آن می توان درختی بار آورد که با داشتن یک ریشه و یک ساقه و استفاده کردن

ص:382

از یک نوع آب و غذا دو نوع میوۀ مختلف که در آثار و خواص با هم متفاوتند داشته باشد، مثلاً می توان گیلاس را با آلبالو و سیب و گلابی و هلو و زرد آلو را هر کدام با دیگری پیوند زد.

این عمل ثابت می کند که دستگاه لابراتوار عجیبی که در شاخه های کوچک درختان نهفته شده به خوبی می تواند موادّ سادۀ جذب شدۀ گیاهی را به هر صورت و شکلی بیرون آورد و از یک مادّه ترکیبات شیمیایی گوناگون تهیّه کند. این لابراتوار راستی لابراتوار عجیبی است!

3 - تکمیل نواقص، نیز یکی دیگر از خواصّ گیاهان است. در بسیاری از درختان اگر شاخه ای را جدا کرده در زمین فرو ببرند چیزی نمی گذرد که نواقص خود را تکمیل کرده و به صورت یک درخت کامل با ریشه های قوی بیرون می آید.

این هم ناگفته نماند که ریشه های درختان با آن که چندان نیرومند به نظر نمی رسند دارای قدرت فوق العاده ای هستند که با هر گونه مانعی که بر سر راه آنها پیدا شود مبارزه می کنند، اگر بتوانند غائله را با ملایمت برطرف کرده و با کج کردن راه خود از کنار مانع عبور می کنند، ولی اگر کار به مبارزه کشید چنان شدّت عمل به خرج می دهند که عمارت های محکم را ویران و سنگ های بزرگ را به فشار از جای بر می کنند و به راه خود ادامه می دهند.

4 - گیاهان حسّاس، اگر تعجّب نکنید شاخه های بعضی از گیاهان دارای حسّند و مانند حیوانات حرکات خارجی را احساس می نمایند به طوری که اگر دست را نزدیک آنها ببرند فوراً خود را جمع می کنند!

5 - درختان گوشت خوار، شاخه های این درختان حکم دام صیّادان را دارد که به کمک آنها شکارهای نسبهً بزرگی را صید می کنند.

طریقۀ صید کردن این درختان چنین است که: اگر انسان یا حیوانی نزدیک آنها شود دفعهً شاخه های نیرومند خود را بر او ریخته و او را محکم در میان خود نگاه

ص:383

می دارند، در این موقع دیگر دست و پا کردن صید فایده ای ندارد و هر لحظه با فشار تازه ای مواجه می شود، بالأخره چیزی نمی گذرد که شیرۀ زنندۀ مخصوصی از آنها تراوش کرده و روی بدن موجود صید شده می ریزد و آن را حلّ و قابل جذب کرده آنگاه از آن تغذیه نموده آن را جزء بدن خویش می سازد!

6 - شاخه های پیچنده، نیز نمونه جالبی از فداکاری، حمایت و دستگیری از ضعفا را در عالم گیاهان نشان می دهد، به این ترتیب که پاره ای از گیاهانی که ساقۀ نازک آنها قدرت تحمّل سنگینی قامت طولانی و پر برگشان را ندارد به تنۀ درختان قوی تر چسبیده و به کمک آنها به صورت مار پیچ نموّ می کنند، وبعضی دیگر در اثر نداشتن مادّۀ کلروفیل و یا ناتوانی ریشه ها نسبت به احتیاجات آبی و غذایی آنها، به کمک نباتات دیگر ادامۀ حیات می دهند، مانند «عَشقه» که ساقۀ آن به درخت های قوی می پیچد و به وسیلۀ ریشه های مخصوصی که مانند خرطوم پشّه ها به میان درخت فرو می برد، مواد غذایی را که در میان آوندها روان است مکیده و از آن استفاده می کند.

حالا وجدان بیدار را قاضی قرار دهید، آیا می توان این حقایق و عجایب را معلول تصادف و اتّفاق دانست؟ آیا این مهندسی عجیب از یک منبع عقل و قدرت حکایت نمی کند؟! این است حقیقت الهام.

اعتراف جان گلن به شعور حاکم بر هستی
اشاره

این فضانورد معروف پس از بازگشت از سفر فضایی، مقاله ای نوشت که در سراسر آمریکا پخش شد، مقالۀ او بدین قرار است:

«من نمی توانم دیده بگشایم و از آهنگی که از سراسر طبیعت بلند است در شگفت نمانم!

کمترین نظره ای کافی است که به عیان دید در همۀ کارها دستی در کار است.

ص:384

یکی از چیزهایی که موقع انتخاب من در دستۀ مسافران فضایی برای مطالعه به من داده شد رساله ای بود متضمّن اطلاعات فراوانی دربارۀ فضا، در این رساله دو فصل راجع به وسعت جهان در من اثری فوق العاده داشت.

برای درک مطالب آن باید دانست که سال نوری چیست ؛ سرعت نور در هر ثانیه 300000 کیلومتر است یعنی نور هر ثانیه به اندازۀ هفت برابر محیط زمین را می پیماید. اکنون فرض می کنیم که جزیی از نور مدّت یک سال به خطّ مستقیم طیّ مسافت کند؛ راهی را که او پیموده یک سال نوری گویند و این مسافت تقریباً9/5 میلیون میلیون کیلومتر است 9500000000000.

حال ببینیم در این رساله راجع به وسعت عالم چه آمده با توجّه به این که قطر کهکشان ما تقریباً 100000 سال نوری است و خورشید ستارۀ ناچیزی است که در فاصلۀ 30000 سال نوری از مرکز این کهکشان به دور خود می گردد، پس دشوار خواهد بود که ابعاد عظیم ماورای دستگاه منظومۀ شمسی را به تصورّ آورد!

اشکال مسئله منحصر به فضای بین ستارگان کهکشان ما نیست، آن سوتر میلیونها کهکشان دیگر پراکنده اند که چنان می نماید با سرعتی گمان نکردنی از هم می گریزند. حدود عالمی که با تلسکوپ مشاهده شده از هر سو دست کم تا دو میلیون سال نوری گسترده است!

ساختمان اتم

این راجع به عظمت حیرت آور جهان ما، حال برگردیم به آنچه که دربارۀ ساختمان اتم کوچکترین عنصر شناخته شده می دانیم.

اتم ها با دستگاه منظومۀ شمسی و همۀ جهان خویشاوندی نزدیکی دارند، به این معنی که آنها نیز مرکّبند از الکترون ها که در پیرامون مرکزی بر طبق نقشۀ منظّمی می گردند.

ص:385

منظور من از بیان آنچه گفتم چیست؟ می خواهم نشان دهم که در تمام جهان آفرینش که ما را فرا گرفته نظم حکمفرماست. از جزء بی نهایت خُرد اتم گرفته تا بزرگترین واحد نجومی که ما می توانیم تصوّر کنیم یعنی کهکشان ها که هزاران سال نوری از ما فاصله دارند، همه بر روی مدارهای مشخّصی و بر طبق نقشۀ متشابهی در حرکتند.

آیا می توان گفت که همۀ اینها یک امر تصادفی باشد؟ آیا بر حسب اتّفاق است که توده ای از موادّ موّاج در فضا ناگهان و سر خود در این مدارها به سیر پرداخته اند؟

من که نمی توانم چنین باور کنم، ما در برابر نقشۀ مشخّصی قرار داریم؛ این جهان عظیم اختران به من ثابت می کند که خدایی هست، نیرویی وجود دارد که این مجموع را به روی مدار نگاه می دارد.

اینک سرعت های طرح «مرکوری» را با بعضی از آنچه بدان اشاره شد بسنجیم، بسا باشد که به خود می بالیم در این باره پیروزی شایانی به دست آورده ایم ؛ می توانیم مداری را به سرعت ساعتی 29000 کیلومتر بپیماییم، یعنی تقریباً ثانیه ای 8 کیلومتر، البتّه این سرعت با میزان درک زمینی ها بس بزرگتر می نماید.

همچنان که ارتفاعی که بدان رسیده ایم - کمی بیش از 160 کیلومتر - نیز در نظر ما عظیم جلوه می کند، امّا نتیجه ای که با همۀ جدّ و جهد به دست آورده ایم در مقابل آنچه هم اکنون در فضا می گذرد چیست؟ چیزی است مسخره آمیز!

محال است که بتوان خدا را با مقیاس های علمی سنجید، محال است که ما بتوانیم با حواسّ خود به نیروهای روحانی دسترسی پیدا کنیم، اینها غیر قابل درکند ولی مگر نیروهای نامحسوس دیگری نیستند که وجودشان نزد ما محقّق است؟

یک هواپیما ممکن است نیرومندترین موتورها را داشته باشد و از حیث ساختمان نیز کاملاً مجهّز باشد ولی بدون نیرویی که نامحسوس است نخواهد توانست کار مهمّی از پیش ببرد؛ برای این که هواپیما بتواند وظیفۀ خود را به طور

ص:386

شایسته انجام دهد باید راهنمایی شود؛ راهنمای او کیست؟ جعبۀ قطب نما، امّا نیرویی که این قطب نما را رهبری می کند از محیط درک حواسّ ما خارج است، محال است آن را دید، لمس کرد، چشید و به طور کلّی حسّ کرد، با این همه می دانیم که آن نیرو موجود است چون آن را درک می کنیم.

در جایگاه هوانورد دستگاهی می بینیم که جهت را نشان می دهد و کاملاً باور داریم نیرویی که عقربه را حرکت می دهد به عمل خود ادامه خواهد داد؛ همۀ ما که پرواز می کنیم هزاران بار جان خود را در گرو عمل این دستگاه گذاشته ایم، یقین داریم نشانه هایی که می نماید ما را به آن جا که می خواهیم برویم رهبری می کنند.

نیروهای روحانی و دینی نیز چنین اند، خود را بدان تسلیم کنیم تا از ضلالت برهیم و به صراط مستقیم و سر منزل سعادت هدایت شویم هر چند که حواسّ ما نتواند آن را دریابند ولی آثار آن را در زندگی خود مشاهده خواهیم کرد، پس چرا در حقیقت آن شک داشته باشیم؟!» (1)آری، این است حقیقت الهام و آن واقعیّتی که حضرت زین العابدین در جمله مورد شرح به آن اشاره فرموده است.

ایمان به حضرت حقّ آثار زیادی در حیات فردی و اجتماعی و خانوادگی و سیاسی و اقتصادی و حتّی جسمی انسان دارد تا جائی که پژوهشگران پژوهش خود را در این زمینه با این جمله شروع کرده اند:

«ایمان به خداوند علاوه بر حفظ شخصیت آدمی، حافظ سلامت جسمی و روانی است.» (2)این همه عنایت در راه شناختش محصول الهام است، الهامی که راهبر انسان به سوی حقایق و راهنمای آدمی به سوی انبیا و ائمّه و علوم است و سلامت فکر و

ص:387


1- (1) - دانستنی های جهان علم: 8.
2- (2) - بررسی دین از راه دانش: 73.

جان و جسم و جامعه و خانواده، معلول آثار همین الهام است.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَهٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ » (1)

ای اهل ایمان! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می دهد؟ * به خدا و پیامبرش ایمان آورید و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این [ ایمان و جهاد ] اگر [ به منافع فراگیر و همیشگی آن ] معرفت و آگاهی داشتید، برای شما [ از هر چیزی ] بهتر است.

مسلّم است جسم آدمی همچون روحش در مقابل متاعب و مصایب روزگار به بیماری های مختلف گرفتار می شود و این بیماری ها چه به علّت ورود میکرب مخصوص در بدن و چه تصادفات مختلف یا پیری و فرسودگی اعضا و جوارح باشد، زندگی را برای آدمی تلخ و ناگوار می گرداند.

ولی آنچه علم پزشکی و روانشناسی امروز به ما می آموزد این است که:

بیماری های «پسیکو سوماتیک» یعنی آنها که به علّت نابسامانی و ناسازگاری های روانی ایجاد می شود روز به روز در دنیا رو به ازدیادند به قسمی که می توان گفت در ابتلای به بیماری های میکربی و عمومی نیز آن جا که شخص گرفتار ناراحتی های روحی و نابسامانی های آن نیست از نظر جسمی نیز سالم تر و شاداب تر است، به عکس آن جا که شخص گرفتار مشکلات و ناراحتی های روانی است هر چند هم در حفظ و رعایت بهداشت بدن بکوشد باز عوارض و ناراحتی های جسمی به تدریج در او پیدا می شود و رو به پیشرفت می رود تا آن جا که او را از پا در می آورد.

قرآن مجید در پانزده قرن قبل به خوبی این مطلب را بازگو کرده آن جا که راه

ص:388


1- (1) - صف (61) : 10 - 11. [1]

اصلی حفظ سلامت روح و در نتیجه جسم را روی ایمان حقیقی بنا نهاده و دستور داده است که اگر کسی حقیقهً میل داشته باشد از عذاب بزرگ جسمانی و گرفتاری ها و نابسامانی های آن برکنار باشد و لااقل در دنیا از عذاب شدید رهایی یابد چه رسد به آخرت، بهتر است راه ایمان پیش گیرد.

ایمان به خدا را که سبب نجات دنیا و آخرت است آن قدر با اهمیّت دانسته که فرموده: بهترین تجارت ممکن برای حفظ سلامت روح و جسم، ایمان به وجود مقدّس حضرت حقّ و صاحب عالم و آدم است.

ملاحظه بفرمائید اگر کسی حقیقهً به خداوند و روز جزا ایمان داشته باشد و کارها را به او واگذارد و بداند که هر چه هست یا جهت امتحان یا محض رشد، یا به خاطر آبادی آخرت یا جریمۀ گناه از طرف اوست، بد و خوبی برایش نمی ماند یعنی هر چه به وی می رسد آن را از جانب دوست دانسته و برای خود لازم می شمرد و با تمام وجود می گوید:

ندانم که خوش یا که ناخوش کدام است خوش آن است بر ما که او می پسندد

به خاطر آورید که بالای درِ منازل غالب پدران ما این آیۀ نوشته بود:

أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ » (1)

من کارم را به خدا وامی گذارم؛ زیرا خدا به بندگان بیناست.

روی این اصل هنگام ورود و خروج آن را می دیدند و مضمون آن در ذهنشان نقش می بست و دیگری را در کار خود به هیچ وجه مؤثّر نمی دانستند.

یعنی حقیقهً عقیده داشتند که کارهایشان را باید به خدا واگذارند و از او توفیق خواهند، لذا هر خوبی و رنجی را از طرف او به صلاح زندگی خود می دانستند،

ص:389


1- (1) - غافر (40) : 44. [1]

یعنی با سلاح ایمان و تقوا و مخصوصاً توسّل، به جنگ طبیعت می رفتند و در نتیجه راضی بودند و به هیچ وجه گرفتار عقده های روانی نمی شدند.

درست عکس امروز که از صبح تا شام با خود نقشه می کشند و برنامه می ریزند و در اجرای آن دچار تردید و ناکامی می شوند و روحشان آزرده می گردد.

این همه ناراحتی های جسمی و بیماری های پسیکوسوماتیک مثل زخم های معده و اثنا عشر و کولیت های مزمن، فشار خون، اوره و قند و انفارکتوس های قلبی و... همه و همه به علّت پیدایش عقده های مخصوص روانی در بدن آدمی است که از بی ایمانی به وجود آمده است، ورنه آن کس که در حقیقت خدا را می شناسد و به آن حضرت ایمان دارد و می داند رنج و راحت همه از جانب اوست، در مقابل شداید خم به ابرو نمی آورد و خود را نمی بازد، زیاد ضجّه و ناله نمی کند و احساسات افراطی به خرج نمی دهد و به قول قرآن، حالش این است که آیه از او خواسته:

لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ » (1)

تا [ با یقین به این که هر گزند و آسیبی و هر عطا و منعی فقط به ارادۀ خداست و شما را در آن اختیاری نیست ] بر آنچه از دست شما رفت، تأسف نخورید و بر آنچه به شما عطا کرده است، شادمان و دلخوش نشوید.

حقیقهً چنین است، اگر انسان مضمون این آیه را به خوبی بداند و عمل کند آن وقت که در پشت میز ریاست است، زمانی که دستش از مال دنیا پر است، وقتی که در قلّۀ قدرت جوانی است فخر نمی فروشد و آزار نمی رساند و وقتی هم از همۀ آن مشاغل دستش برید آن قدر کج خلق و مضطرب نمی گردد که به فرسودگی روانی مبتلا شود.

ص:390


1- (1) - حدید (57) : 23. [1]

امروزه چون اغلب مردم در جستجوی پست و قدرت و میز و مقام و مال و منال بیشترند و میل دارند با به دست آوردن آنها بزرگی بفروشند و خود را بنمایانند، با به دست آوردنش خود را فراموش می کنند و مردم و دوستان را به هیچ می گیرند وهمه را از خود می رنجانند و چون دستشان از آن همه ببرد و خالی شود به دریوزگی افتند و مضطرب و نالان شوند و گرفتاری های عجیبی از ناحیۀ عقده های روانی به آنان حمله ور گردد!

عدّۀ زیادی از بازنشستگان که به علّت فرسودگی روانی به بدبینی و اضطراب گرفتار می شوند یا انفارکتوس قلبی و غم های توصیف ناشدنی به سراغشان می آید به همین دلیل است.

قرآن مجید یادآور می شود که غم و شادی دنیا در گذر است و آدم عاقل نه از روزگار تلخ و نامساعد نالان می شود و نه فراخی زندگی او را به فخر فروشی و مستی وا می دارد؛ مؤمن به خوبی تشخیص می دهد که آنچه به او می رسد درست مطابق با صلاح و سلامت جسمی و روانی اوست و باید آن را با روی خوش و جبین گشاده پذیرفت:

سوز دل، اشک روان، آه سحر، نالۀ شب این همه از نظر لطف شما می بینم

(حافظ شیرازی)

بنابراین اگر انسان الهامات الهیّه را قدردانی کند هم عالم به پاره ای از واقعیّت ها می گردد و هم سلامت جسمش تأمین می شود و هم از سلامت کامل روانی که مایۀ سلامت جسم است بهره مند می گردد، چنانکه قرآن مجید فرموده:

الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » (1).

ص:391


1- (1) - رعد (13) : 28. [1]

[ بازگشتگان به سوی خدا ] کسانی [ هستند ] که ایمان آوردند و دل هایشان به یاد خدا آرام می گیرد، آگاه باشید! دل ها فقط به یاد خدا آرام می گیرد.

تیره روزی این نسل و ابتلای فراوان او به بیماری های عصبی و روانی در زندگی بوقلمون وارش ناشی از گرفتگی ها و نابسامانی های روانی است و همه به علّت عدم دست آویز قابل توجّه و مطمئن است.

آری، باید تمام سلّول های وجود آدمی مترنّم به مناجات و دعا باشد و آنی از اتّصال داشتن به حضرت او و توسّل به جنابش غفلت نورزد تا آرامش کامل بر تمام جوانب حیات حکمفرما باشد و به قول شیدای نیشابوری:

به نام کردگار هفت افلاک که پیدا کرد آدم از کفی خاک

خداوندی که ذاتش بی زوال است خرد در وصف ذاتش گنگ و لال است

زمین و آسمان از اوست پیدا نمود جسم و جان از اوست پیدا

مه و خورشید نور هستی اوست فلک بالا زمین در پستیِ اوست

ز وصفش جانها حیران بمانده خرد انگشت در دندان بمانده

ز کُنه ذات او کس را خبر نیست بجز دیدار او چیزی دگر نیست

(عطّار نیشابوری)

2 - الهام به شکرگزاری

چون به نعمت بنگریم و در شؤون و جوانب آن فکر کنیم به این معنی ملهم می شویم که باید از منعمِ نعمت در برابر نعمتش تشکّر کرد.

این اصل مسلّم حقیقتی است که از طریق دیدن نعمت و فکر در آن که چگونه به وجود آمده و برای چه به وجود آمده و که آن را به وجود آورده و اکنون باید در کجا

ص:392

مصرف کرد، به انسان الهام می شود:

فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا » (1)

پس بزه کاری و پرهیزکاری اش را به او الهام کرد .

چون به جستجوی راه شکر کردن برخیزی و به دنبال آن الهام قلبی حرکت کنی به الهام دیگر که وحی است و مجموعۀ آن در قرآن مجید منعکس است می رسی و در آن جا وقتی به آیات شکر دقّت کنی به این معنی واقف می شوی که شکرِ نعمتْ واجب و شکرْ علّت ازدیاد نعمت و قرار و استقرار آن در کف؛ و حقیقت شکر خرج کردن نعمت در همان راهی است که منعم به آن راه راهنمائی کرده است.

فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِی وَلاَ تَکْفُرُونِ » (2)

پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس گزارید و کفران نعمت نکنید.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُوا لِلّهِ إِن کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ » (3)

ای اهل ایمان! از انواع میوه ها و خوردنی های پاکیزه ای که روزی شما کرده ایم، بخورید و خدا را سپاس گزارید، اگر فقط او را می پرستید.

وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ » (4)

و از [ نعمت های ] پاکیزه اش به شما روزی بخشید تا سپاس گزاری کنید.

وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ » (5)

و خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی دانستید و

ص:393


1- (1) - شمس (91) : 8. [1]
2- (2) - بقره (2) : 152. [2]
3- (3) - بقره (2) : 172. [3]
4- (4) - انفال (8) : 26. [4]
5- (5) - نحل (16) : 78. [5]

برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد تا سپاس گزاری کنید.

پس از اعلام این که شکر واجب است و پس از شمردن برخی از نعمت ها و این که شکرش بجا مصرف کردن آن است می فرماید نتیجه و منفعت این شکر عاید خود شماست و بهرۀ دنیا و آخرت این عمل به شما برمی گردد:

وَمَن یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ » (1)

و هرکه ناسپاسی کند [ به خدا زیان نمی زند؛ زیرا ] خدا بی نیاز و ستوده است.

قرآن مجید شاکران را طایفه ای بسیار ممتاز دانسته وعدّۀ آنان را کم می داند و اجر شکر را سریع اعلام می نماید:

اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُکْراً وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ » (2)

ای خاندان داود! به خاطر سپاس گزاری [ به فرمان ها حق ] عمل کنید؛ و از بندگانم اندکی سپاس گزارند.

وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَهِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ » (3)

و هر که خواستار پاداش آخرت باشد، او را از آن می بخشیم؛ و یقیناً سپاس گزاران را پاداش خواهیم داد.

3 - گشودن ابواب علم به سوی ربوبیّت
اشاره

کلمۀ مبارکۀ «ربّ» به معنای مالک و مربّی است. در تمام گردونۀ آفرینش، مالک حقیقی و ذاتی و مربّی اصلاحگر به معنای واقعی کلمه جز ذات اقدس حضرت ربّ العزّه وجود ندارد.

ص:394


1- (1) - لقمان (31) : 12. [1]
2- (2) - سبأ (34) : 13. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 145. [3]

لغت و کلمۀ «ربّ» در قرآن مجید و دعاها و مناجات ها و معارف الهیّه بسیار زیاد آمده، اگر کسی جان و قلبش با مفهوم این اسم متّحد شود نه طاغوت می شود نه طاغوت زده و نه گول فرهنگ های بیگانۀ از حقیقت را می خورد.

مربوب ربّ، آزادترین و آگاه ترین و پاک ترین و با کمال ترین و شریف ترین و با تربیت ترین انسان هاست.

درک مفهوم ربوبیّت، عجیب در آزادی انسان از بند شیاطین داخلی و خارجی و هواها و هوس ها و غرایز و امیال سرکش مؤثّر است.

فهم معنای ربوبیّت آن چنان در تربیت انسان برابر با فرهنگ حضرت ربّ العزّه دارای اثر است که از انسان منبع جود و کرامت، تقوا و شرافت، معرفت و اصالت، وجدان و ولایت، فضیلت و سیادت و به قول قرآن مجید شجرۀ طیّبه به بار می آورد!

مراحل تربیت نفس

اقبال پاکستانی بر اساس قرآن مجید، متّصل به ربوبیّت حقّ را با تربیت ترین انسان تاریخ می داند و می گوید: این تربیت را که تربیت خود در سایۀ ربوبیت حقّ است سه مرحله است:

1 - اطاعت 2 - ضبط نفس 3 - نیابت الهی.

اطاعت از حق در تمام اوامر و نواهی و اطاعت از انبیا و ائمّۀ طاهرین علیهم السلام ؛ ضبط و حفظ این اطاعت از دستبرد شیاطین و حوادث و نوائب و مصایب و نیز ضبط نفس از گناه و معصیت؛ و در نتیجه به مقام خلافت اللّهی رسیدن.

اینک گفتار علاّمه اقبال پاکستانی:

اطاعت

خدمت و محنت شعار اشترست صبر و استقلال کار اشتر است

ص:395

گام او در راه کم غوغاستی کاروان را زورق صحراستی

نقش پایش قسمت هر بیشه ای کم خور و کم خواب و محنت پیشه ای

مست زیر بار محمل می رود پای کوبان سوی منزل می رود

تو هم از بار فرائض سرمتاب برخوری از عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب

در اطاعت کوش ای غفلت شعار می شود از جبر پیدا اختیار

(اقبال پاکستانی)

ضبط نفس

نفس تو مثل شتر خود پرور است خود پرست و خودسوار و خودسر است

مرد شو، آور زمام او به کف تا شوی گوهر اگر باشی خزف (1)

هر که برخود نیست فرمانش روان می شود فرمان پذیر از دیگران

طرح تعمیر تو از گل ریختند با محبّت خوف را آمیختند

خوف دنیا خوف عُقبی خوف جان خوف آلامِ زمین و آسمان

حبّ مال و دولت و حبّ وطن حبّ خویش و اقربا و حبّ زن

(اقبال پاکستانی)

نیابت الهی

گر شتربانی جهانبانی کنی زیب سر تاج سلیمانی کنی

تا جهان باشد جهان آرا شوی تاجدار ملک لا یبلی شوی

نایب حق در جهان بودن خوش است بر عناصر حکمران بودن خوش است

صد جهان مثل جهان جزء وکل روید از کشت خیال او چو گل

ص:396


1- (1) - خزف: سفال، هر چیز گِلی که در آتش پزند.

پخته سازد فطرت هر خام را از حرم بیرون کند اصنام را

نغمه زا تار دل مضراب او بهر حق بیداری او خواب او

(اقبال پاکستانی)

نبوّت و امامت، راه رسیدن به ربوبیّت

آن دری که خداوند بزرگ برای شناخته شدن مقام ربوبیّتش به روی ما باز کرد درِ نبوّت و امامت است.

امام علی علیه السلام در خطبۀ اوّل «نهج البلاغه» می فرماید:

وَاصْطَفی سُبْحانَهُ مِنْ وُلْدِهِ أنْبِیاءَ، أخَذَ عَلَی الْوَحْیِ میثاقَهُمْ، و عَلی تَبْلیغِ الرِّسالَهِ أمانَتَهُمْ. (1)

خداوند سبحان پیامبرانی از فرزندان آدم برگزید که در برنامۀ وحی و امانتداری در ابلاغ رسالت از آنان پیمان گرفت.

پیمان ابلاغ رسالت بزرگترین پیمانی است که ممکن است تصوّر شود، پیمانی است که خداوند از پیامبران برای پذیرش وحی و ابلاغ حقایق وحی شده به انسان ها می گیرد.

بدیهی است که وحی بایستی بر دلی وارد شود که از هر گونه خس و خاشاک و هوا و هوس و خودخواهی ها پاک و منزّه باشد و اندک آلودگی درونی مجرای آب حیات وحی را تیره می سازد.

مسلّم است که پیامبران در رسانیدن حقایق وحی شده به مردم بایستی به همه گونه گذشت و فداکاری تن دهند.

در حقیقت وضع حیاتی یک پیامبر چنین است که زندگی خود را بر مبنای

ص:397


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [1]

رسالت تلقّی کند. او در عین حال که یکی از انسان هاست و دارای زندگی طبیعی است، واسطۀ کاملاً امین برای ابلاغ رسالت از طرف خداست.

شاید بتوان گفت که: سخت ترین فداکاری را که بایستی در پیمان با خدا بپذیرد، دخالت ندادن خود در امر رسالت است.

امام علی علیه السلام به دنبالۀ فرمایش خود می فرماید:

خداوند رسولانی را در میان امم برانگیخت و پیامبرانش را پیاپی به سوی آنان فرستاد، تا مردم را به ادای پیمان فطری ای که با آفریدگارشان بسته بودند وا دارند و نعمت فراموش شدۀ او را به یادشان بیاورند و با تبلیغ دلائل روشن وظیفۀ رسالت را بجای آورند و نیروی مخفی عقول مردم را برانگیزانند و بارور سازند،آیات با عظمت الهی را که در هندسۀ کلّی هستی نقش بسته است به آنان بنمایانند: آسمان های برافراشتۀ بالای سرشان و گهوارۀ گستردۀ زمین زیر پایشان و معیشت هایی که حیاتشان را تأمین نماید. (1)

اهداف رسالت

هدف و موادّ رسالت در قرآن اینچنین بیان شده:

الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاهِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ

ص:398


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [1]

أُوْلئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » (1)

همان کسانی که از این رسول و پیامبر «ناخوانده درس» که او را نزد خود [ با همۀ نشانه ها و اوصافش ] در تورات وانجیل نگاشته می یابند، پیروی می کنند؛ پیامبری که آنان را به کارهای شایسته فرمان می دهد و از اعمال زشت بازمی دارد و پاکیزه ها را بر آنان حلال می نماید و ناپاک ها را بر آنان حرام می کند و بارهای تکالیف سنگین و زنجیره ها [ یِ جهل، بی خبری و بدعت را ] که بر دوش عقل وجان آنان است برمی دارد؛ پس کسانی که به او ایمان آوردند و او را [ در برابر دشمنان ] حمایت کردند و یاریش دادند و از نوری که بر او نازل شده پیروی نمودند، فقط آنان رستگارانند.

«1 - قیام انسان ها به عدالت.

2 - نشان دادن آیات الهی.

3 - تعلیم کتاب که واقعیّت های هستی و حیات انسانی را در بر دارد.

4 - تعلیم حکمت که دانستنی ها را در راه شدن های تکاملی تصفیه می نماید.

5 - امر به نیکی ها و نهی از پلیدی ها.

6 - برداشتن بارها و زنجیرهای سنگینی که از عوامل گوناگون، انسان ها را در خود می فشارند.

7 - روشنایی در حیات که آرمان اعلای حیات انسان ها را معرّفی و قابل وصول می سازد.

و در کلمات پیشوای پرهیزکاران این چنین بیان شده:

ص:399


1- (1) - اعراف (7) : 157. [1]

1 - آنان را به وفا، به تعهّد فطری ای که خداوند به آنان عنایت کرده است تحریک نمایند.

2 - نعمت های فراموش شده خداوندی را به یادشان بیندازند.

3 - با ابلاغ رسالت ها، دلیل و حجّت را بر آنان تمام کند.

4 - گنجینه های نهانی عقول آنان را بکاوند و بارور سازند.

5 - آیات هندسۀ کلّی هستی را از آسمان های برافراشته در بالای سرشان و گهوارۀ گستردۀ زیر پایشان،اشکال گوناگون معیشت را که حیات آنان را تأمین می نماید آشکار سازند.

6 - آیات الهی را در پدیدۀ مرگ که فروغ حیاتشان را خاموش می کند و آنان را به آخرت می سپارد و در خستگی ها و مشقّت ها که پیر و فرسوده شان می سازد و در رویدادهای پیاپی که به سراغ آنان می آیند، نشان بدهند.

7 - رفتار معتدل، قوانین عامل رشد و کمال، سخن جدا کنندۀ حقّ و باطل و حکم عادلانه را به آنان تعلیم دهند.

این است مواد و هدف رسالت های الهی در روی زمین که قرآن با صراحت و قاطعانه بیان می کند و سخنان امیر المؤمینن در «نهج البلاغه» و همۀ شؤون زندگی او، همان مواد و هدف را توضیح و تطبیق می نماید.

یک تتبّع کافی در سرگذشت انسان ها اثبات می کند که هر گروه رسالت سودمند و سازنده جز مصداق ها و شاخه های همین مواد و هدف ها نبوده است.

هدف اعلای زندگی فردی و اجتماعی که گمشدۀ حیاتی امروز بشریّت است بدون رسالت هایی که مواد و هدف های مزبور را توضیح و تطبیق به زندگی نماید چیزی است که هرگز برای انسان ها چهرۀ واقعی خود را نخواهد نمود.» (1)

مدینۀ علم در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله

پیامبر دربارۀ دَرِ امامت و ولایت که از جانب خداوند گشوده شده تا از آن در،

ص:400


1- (1) - ترجمه و تفسیر نهج البلاغه: 187/2 - 189.

تمام انسان ها به حقایق مربوط به ربوبیّت و قوانین شرع برسند، فرمود:

إنَّ اللّهَ خَلَقَنی وَعَلِیّاً مِنْ شَجَرَهٍ أنَا أصْلُها، و عَلِیٌّ فَرْعُها، وَالْحَسَنُ والْحُسَیْنُ ثَمَرَتُها، و الشِّیعَهُ وَرَقُها، فَهَلْ یَخْرُجُ مِنَ الطَّیِّبِ إلاّ الطَّیِّبُ؟ و أنَا مَدینَهُ الْعِلْمِ و عَلِیٌّ بابُها، فَمَنْ أرادَ الْمَدینَهَ فَلْیَأْتِها مِنْ بابِها.

وَفی لَفْظِ حُذَیْفَهَ عَنْ عَلیٍّ علیه السلام : أنَا مَدینهُ الْعِلْمِ وعَلِیٌّ بابُها، وَلا تُؤْتَی الْبُیُوتُ إلاّ مِنْ أبْوابِها.

وَفی لَفْظٍ: أنَا مَدینَهُ الْعِلْمِ و أنْتَ بابُها، کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أنَّهُ یَدْخُلُ الْمَدینَهَ بِغَیْرِ الْبابِ. قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: وَأتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أبْوابِها ». (1)

احادیث بالا را علامه امینی صاحب «الغدیر» از 143 نفر از بزرگترین دانشمندان اهل سنّت نقل می کند و از بیست و یک نفر بر صحّت و سلامت سند حدیث، شاهد می آورد که پیامبر فرمود:

من و علی از یک درختم، من ریشه ام و علی تنه و حسن و حسین میوۀ آن و شیعه برگش؛ آیا ازپاک غیر از پاک می آید؟!

من شهر علمم و علی در آن شهر است؛ هر کس قصد شهر دارد از درِ آن وارد گردد.

الفاظ دیگری از حدیث چنین آمده:

1 - أنَا مَدینَهُ الْعِلْمِ و عَلِیٌّ بابُها، فَمَنْ أرادَ الْبَیْتَ فَلْیَأْتِ الْبابَ. (2)

من شهر علم و علی درِ آن است. هر کس می خواهد وارد این خانه شود پس از این در وارد شود.

ص:401


1- (1) - الغدیر: 79/6؛ [1]الکافی: 239/2، باب المؤمن وعلاماته، ذیل حدیث 27؛ [2]وسائل الشیعه: 29/27، باب 14، حدیث 33617. [3]
2- (2) - تاریخ بغداد: 181/3؛ [4] شرح احقاق الحق: 235/4.

2 - أنَا مَدینَهُ الْعِلْمِ و عَلِیٌّ بابُها، فَمَنْ أرادَ الْعِلمَ فَلْیَأْتِ الْبابَ. (1)

من شهر علمم و علی درِ آن است، هر کس علم را می خواهد، پس از این در وارد شود.

3 - أنَا دارُالْحِکْمَهِ و عَلِیٌّ بابُها. (2)

من سرای حکمتم و علی درِ آن است.

4 - أنَا دارُ الْعِلْمِ و عَلِیٌّ بابُها. (3)

من سرای علمم و علی در آن است.

5 - أنَا میزانُ الْعِلْمِ و عَلِیٌّ کَفَّتاهُ. (4)

من ترازوی علمم و علی دو کفۀ ترازو است.

6 - أنَا میزانُ الحِکْمَهِ و عَلِیٌّ لِسانُهُ. (5)

من ترازوی حکمتم و علی زبان حکمت است.

7 - أنَا المَدینَهُ و أنْتَ الْبابُ، وَلایُوْتَی الْمَدینَهُ إلاّ مِنْ بابِها. (6)

من شهرم و تو [ علی ] درِ شهر، کسی به شهر وارد نمی شود مگر از راه درِ شهر.

8 - انَّ عَلیاً مِنّی وَاَنَا مِنْ عَلیٍ.. فَهُوَ اخی ووصیّی وَخَلیفَتی عَلی امَّتی. (7)

علی از من است و من از علی... و او برادر و وصی و جانشین من بر امّتم

ص:402


1- (1) - بحار الأنوار: 189/38، باب 63، ذیل حدیث 1؛ [1]المناقب، ابن شهر آشوب: 34/2؛ [2]کشف الغمه: 113/1. [3]
2- (2) - بحار الأنوار: 207/40، باب 94، ذیل حدیث 14؛ [4]کشف الغمه: 113/1؛ [5] العمده: 295، حدیث 489.
3- (3) - شواهد التنزیل: 106/1، حدیث 121؛ [6]ینابیع الموده: 170/2، حدیث 482. [7]
4- (4) - بحار الأنوار: 144/23، باب 7، حدیث 99؛ [8]جامع الأخبار: 180؛ [9]الفضائل: 155. [10]
5- (5) - الغدیر: 80/6، حدیث 4؛ شرح احقاق الحق: 46/6؛ نفحات الأزهار: 238/10، حدیث 94. [11]
6- (6) - شواهد التنزیل: 363/2، حدیث 1009؛ [12]بحار الأنوار: 347/36، باب 41، حدیث 216. [13]
7- (7) - بحار الأنوار: 4/40، باب 91، حدیث 6؛ [14]الأمالی، شیخ صدوق: 36، حدیث 10؛ [15]روضه الواعظین: 101/1. [16]

می باشد.

9 - عَلِیٌّ بابُ عِلْمی و مُبَیِّنٌ لِاُمَّتی ما ارْسِلْتُ بِه مِنْ بَعْدی. (1)

علی دروازۀ علم من و بیان کنندۀ احکام ارسالی از طرف خدا برای امت، بعد از من است.

10 - أنْتَ بابُ عِلْمی. (2)

تو [ یا علی ] دروازۀ علم من هستی.

نزد ملّت اسلام مسلّم است که علم پیامبر به وجود مقدّس حضرت مولی الموحّدین منتقل شد و علم امیر المؤمنین به یازده فرزندش از حضرت امام حسن تا مهدی علیهم السلام رسید. و امّت برای یافتن ربّ و شؤونش چاره ای جز مراجعه به ائمّۀ طاهرین علیهم السلام ندارند، معارفی که یک نمونه اش «نهج البلاغه» و نمونۀ دیگرش «صحیفه سجّادیّه» و نمونه های دیگرش کتب حدیثی شیعه می باشد.

4 - دلالت بر اخلاص در توحید
اشاره

حمد خداوندی را که با آیات قرآن و معارفی که از پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام رسیده ما را به اخلاص در عبادت و ایمان توجّه داد.

اخلاص در قرآن

« فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ * أَلاَ لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ » (3)

پس خدا را در حالی که اعتقاد و ایمان را برای او [ از هرگونه شرکی ] خالص می کنی، بپرست. * آگاه باشید! که دین خالص ویژۀ خداست.

ص:403


1- (1) - بحار الأنوار: 113/27، باب 4، ذیل حدیث 87؛ [1]کنز الفوائد: 67/2. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 248/38، باب 65، ذیل حدیث 42؛ [3]کشف الغمه: 287/1؛ [4]کشف الیقین: 109. [5]
3- (3) - زمر (39) : 2 - 3. [6]

إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِ اللّهِ وَأَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَسَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً » (1)

مگر کسانی که [ از گناه بزرگ نفاق ] توبه کردند و [ مفاسد خود را ] اصلاح نمودند و به خدا تمسّک جستند، وعبادتشان را برای خدا خالص ساختند؛ پس آنان در زمرۀ مؤمنان اند، وخدا به مؤمنان پاداشی بزرگ خواهد داد.

قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَن أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ » (2)

بگو: من مأمورم که خدا را در حالی که ایمان و عبادت را برای او [ از هر گونه شرکی ] خالص می کنم، بپرستم.

قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دینی » (3)

بگو: فقط خدا را در حالی که ایمان و عبادتم را برای او [ از هر گونه شرکی ] خالص می کنم، می پرستم.

وَلَنا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ » (4)

و اعمال ما مربوط به خود ما و اعمال شما مربوط به خود شماست و ما [ در ایمان، اعتقاد، طاعت و عبادت ] برای او اخلاص می ورزیم.

فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ » (5)

پس خدا را در حالی که ایمان و عبادت را [ از هر گونه شرکی ] برای او خالص می کنید، بپرستید گرچه کافران [ از روش شما ] ناخشنود باشند.

هُوَ الْحَیُّ لَاإِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ

ص:404


1- (1) - نساء (4) : 146. [1]
2- (2) - زمر (39) : 11. [2]
3- (3) - زمر (39) : 14. [3]
4- (4) - بقره (2) : 139. [4]
5- (5) - غافر (40) : 14. [5]

الْعَالَمِینَ » (1)

اوست زندۀ [ بی زوال ]، هیچ معبودی جز او نیست، پس او را در حالی که ایمان و عبادت را برای او [ از هر گونه شرکی ] خالص می کنید، بپرستید. همۀ ستایش ها ویژۀ خدا پروردگار جهانیان است.

وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَیُقِیمُوا الصَّلاَهَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاهَ وَذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَهِ » (2)

در حالی که فرمان نیافته بودند جز آن که خدا را بپرستند و ایمان و عبادت را برای او از هرگونه شرکی خالص کنند و حق گرا باشند و نماز را برپا دارند و زکات بپردازند؛ و این است آیین استوار و ثابت.

اخلاص در روایات

فی مَواعِظِ النَّبِیِّ لِابْنِ مَسْعُودٍ: یَا ابْنَ مَسْعُودٍ إذا عَمِلْتَ عَمَلاً فَاعْمَلْ لِلّهِ خالِصاً لِأنَّهُ لایَقْبَلُ مِنْ عِبادِهِ إلّاما کانَ خالِصاً. (3)

در مواعظ رسول خدا به ابن مسعود است: ای پسر مسعود! هرگاه کاری انجام دهی برای خدا و محض خدا خالص انجام بده؛ زیرا عملی جز عمل خالصْ قبول درگاه او نیست.

امام علی علیه السلام فرمود:

ص:405


1- (1) - غافر (40) : 65. [1]
2- (2) - بیّنه (98) : 5. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 105/74، باب 5؛ [3] مستدرک سفینه البحار: 146/3.

طُوبی لِمَنْ أخْلَصَ لِلّه عَمَلَهُ وَ عِلْمَهُ وَ حُبَّهُ وَبُغْضَهُ وَأَخْذَهُ وَتَرْکَهُ وَکَلامَهُ وَصَمْتَهُ و فِعْلَهُ وَقَوْلَهُ. (1)

خوشا به حال کسی که عمل و دانش و دوستی و دشمنی و گرفتن و رها کردن و سخن و سکوت و فعل و قولش را برای خدا خالص کند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

إنَّ رَبَّکُمْ لَرَحیمٌ یَشْکُرُ الْقَلیلَ، إنَّ الْعَبْدَ لَیُصَلِّی الرَّکْعَتَیْنِ یُریدُ بِها وَجْهَ اللّهِ فَیُدْخِلُهُ اللّهُ بِهِ الْجَنَّهَ. (2)

پروردگار شما مهربان است، عمل کم را تقدیر می کند، هر آینه عبد دو رکعت نماز محض خدا بجا می آورد، خداوند به سبب آن نماز او را وارد بهشت می کند.

امام رضا علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند:

ما أخْلَصَ عَبْدٌ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ أرْبَعینَ صَباحاً إلّاجَرَتْ یَنابیعُ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلی لِسانِهِ. (3)

عبدی که چهل روز برای خدا خالص شود، چشمه های حکمت از قلبش به زبانش جاری می شود.

امام عسگری علیه السلام می فرماید:

اگر تمام دنیا را لقمه ای کنم و در دهان بنده ای خالص بگذارم گوئی در حقّ او تقصیر کرده ام، واگر کافر را از آن منع کنم تا از گرسنگی و تشنگی به مرگ برسد سپس شربتی از آب به او بنوشانم انگار به اسراف در نعمت حق برخاسته ام.

ص:406


1- (1) بحار الأنوار: 244/67، باب 54، حدیث 16؛ [1]المحاسن: 253/1، باب 30، حدیث 276. [2]
2- (2) بحار الأنوار: 242/67، باب 54، حدیث 10؛ [3] عیون أخبار الرضا علیه السلام : 69/2، باب 31، حدیث 321.
3- (3) بحار الأنوار: 245/67، باب 54، ذیل حدیث 19؛ [4] مستدرک الوسائل: 253/16، باب 27، حدیث 19774.

این فقیر مسکین و عبد مستکین به پیشگاه حضرت دوست عرضه داشته:

یا رب تو علاج درد مایی بردرد درون ما شفایی

ما خسته دل و فسرده حالیم از بار گنه شکسته بالیم

غرقیم همه به بحر عصیان هستیم گدای لطف و احسان

با این که ز کبرْ خود نمائیم در اصلْ فنای در فناییم

هستیّ و خودیّتی نداریم از خویش منیّتی نداریم

بر درگه تو ذلیل و خواریم سرمایه بجز گنه نداریم

ای غوث و غیاث بی پناهان بخشندۀ جملۀ گناهان

یا رب تو ببین اسیر نفسیم عمری است همه هوا پرستیم

از بادۀ کبر جمله مستیم آلودۀ هر گناه و پستیم

شد تیره ز معصیت دل ما شد نار جحیمْ حاصل ما

بگشای دری ز توبه ای یار ما را تو ز معصیت نگهدار

ما گر چه به عهد بی وفائیم لکن به در تو ما گداییم

بر سائل خود عنایتی کن از غمزدگان حمایتی کن

ای مایۀ آبروی مسکین ثابت قدمم نمای در دین

(مؤلف)

5 - دور داشتن انسان از الحاد و شرک
اشاره

دور بودن از شرک در هر کیفیّت و شکلش اعمّ از دنیا پرستی، مقام پرستی، شهوت پرستی، هوا پرستی، طاغوت پرستی، شیطان پرستی، محض عنایت و لطف حق به بندگان است.

چون ایمان خالص و عمل صالح بر شؤون حیات حاکم گردد بساط شرک از سرزمین هستی انسان، جمع می شود.

ص:407

شرک به فرمودۀ قرآن در سورۀ لقمان (1)، ظلم عظیم است و هر کس تا وقت مرگ آلوده به آن باشد از رحمت خدا محروم خواهد بود و در آن زمان توبه اش پذیرفته نخواهد شد.

شرک ورزی به فرمودۀ قرآن، باعث از بین رفتن تمام اعمال نیک انسان در دورۀ عمر اوست:

وَلَوْ أشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ » (2)

و اگر [ آنان با همۀ عظمت و مقامی که داشتند برای خدا ] شریک قرار داده بودند، یقیناً آنچه عمل شایسته انجام می دادند، تباه و بی اثر می شد.

وَلکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ » (3)

ولی خدا ایمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دل هایتان بیاراست و کفر و بدکاری و نافرمانی را ناخوشایند شما ساخت، اینان [که دارای این ویژگی ها هستند] هدایت یافته اند.

[

تحبیب ایمان

]

«کسی یا چیزی را دوست داشتن در اثر پی بردن به زیبایی ها یا سودمندی های آن پیدا می شود. ایجاد دوستی در دل کسی کردن به وسیلۀ توجّه دادن به خوبی و زیبائی و سودمندی خواهد بود.

ایزد پاک، ایمان را به وسیلۀ ذکر خوبی ها و ثواب ها و فضیلت های آن خواسته که

ص:408


1- (1) - لقمان (31) : 13؛ و [ یاد کن ] هنگامی که لقمان به پسرش در حالی که او را موعظه می کرد، گفت: پسرکم! به خدا شرک نورز، بی تردید شرک ستمی بزرگ است.
2- (2) - انعام (6) : 88. [1]
3- (3) - حجرات (49) : 7. [2]

محبوب مسلمانان کند و بندگان عزیز خود را از این فیض بزرگ برخوردار سازد. از جملۀ مبارکۀ:

وَزَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ » (1)

و آن را در دل هایتان بیاراست.

استفاده می شود که مقرّ ایمان، قلب است و ایمان از صفات جوانح است.

صفات قلبی، علل برای صدور افعال خارجی و صفات جوارحی است. در جملۀ:

وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ » (2)

و کفر و بدکاری و نافرمانی را ناخوشایند شما ساخت.

کفر و فسوق و عصیان را در مقابل ایمان قرار داده است. یکی از طرق تعریف، دانستن مقابل های معرَّف است و از این تقابل می توان راهی به حقیقتِ ایمان، پیدا کرد.

کفرْ انکار خدا و رسول است، پس ایمان اعتقاد به خدا و رسول است. فسوقْ پرده دری است، پس ایمان صفتی است قلبی و اعتقادی که مردم با ایمان را از پرده دری و هتک نوامیس متنفّر ساخته و جلوگیری می کند. عصیانْ گناه ونافرمانی است، پس ایمان عقیده ای است که نمی گذارد از مردم باایمان تمرّد و نافرمانی حق صادر شود؛ زیرا از آن بیزار و متنفّرند.

با این بیان تاحدّی می توان به اندازۀ لطف حق که ایمان را محبوب مسلمانان قرار داده پی برد؛ زیرا ایمان راه نجات از پلیدی ها و زشتی ها و راه دخول در سعادت و خوشبختی هاست.

ص:409


1- (1) - حجرات (49) : 7. [1]
2- (2) - حجرات (49) : 7. [2]

[

ناخوشایندی کفر و فسوق و عصیان

]

بیزاری از کسی یا چیزی در اثر آگاه شدن بر زیان ها و زشتی ها و بدی های آن پیدا می شود، بیزار کردن کسی را از چیزی به وسیلۀ روشن کردن زیان ها و زشتی ها و بدی های آن است. قرآن در جملۀ:

وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ » (1)

و کفر و بدکاری و نافرمانی را ناخوشایند شما ساخت.

می گوید: خدا شما را از کفر و پرده دری و نافرمانی بیزار کرده است. بیزار کردن خدا مسلمانان را از کفر و فسوق و عصیان به وسیلۀ نمایاندن زیان ها و شومی ها و زشتی های آنان است.

معنای کفر و عصیان و فسوق

کفرْ، انکار خدا و نعمت های اوست و صفتی است باطنی و از افعال قلبی، این صفت قلبی ریشۀ کارهای زشت و ناپسند می باشد.

عصیان، اعمّ از فسوق است؛ زیرا فسوق اختصاص دارد به کسی که مطیع بوده سپس از اطاعت دست برداشته و پرده دری کرده، ولی عصیان اعمّ است و عاصی شامل کسی که از آغاز نافرمان بوده و هیچ گونه تلبّسی به اطاعت پیدا نکرده می شود.

هر یک از کفر و فسوق و عصیان، با ایمان ضدیّت دارند؛ زیرا ایمان، اعتقادی است در قلب که موجب عمل در رفتار و گفتار باشد، پس کفر با ایمان دشمن است، فسوق با ایمان ضدّیّت دارد، عصیان با ایمان سازگار نیست، هر یک از این سه

ص:410


1- (1) - حجرات (49) : 7. [1]

می کوشند ریشۀ ایمان را قطع کنند.» (1)همان طور که در آیۀ شریفه ملاحظه کردید واقعیّت ها را خداوند، محبوب قلب انسان فرموده و قلب را از پستی ها، متنفّر نموده است.

بدتر از کفر و فسق و عصیان شرک است. قرآن و روایات به طور مفصّل به زشتی ها و زیان ها و ضررها و ضربه های شرک اشاره کرده اند و از این طریق آن را منفور قلوب صافیه قرار داده اند و این همان معنایی است که از جملۀ دعا استفاده می شود.

شرک، بنابر آیات قرآن اعمّ از شرک در قول و صفت و عمل و نیّت و عبادت است، در هر صورت چیزی را در جنب خدا قراردادن و از آن پیروی کردن شرک است و آن گناه بسیار بزرگ و در صورت ماندنش در قلب غیر قابل آمرزش است.

در زمینۀ تفسیر شرک به کتب گران بهای تفسیری و روایی به خصوص باب ایمان و کفر «بحار الأنوار» مراجعه نمایید.

بت پرستان مکّه، آفتاب پرست ها، پول پرست ها، کمک دهندگان به سقیفه و باند ننگین اموی و عبّاسی و فرمانبران از طواغیت، در همۀ دوره ها از مصادیق بارز مشرکان هستند، دولت ها و مأموران آنها که در راه خدمت به استعمارند و از منافع ملّت های خود چشم پوشیده، نوکری اجانب را می نمایند مشرکانند و گناهانشان از اعظم گناهان و معاصی است.

ص:411


1- (1) - تفسیر سورۀ حجرات، صدر: 83. [1]

جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد2/ حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ج.

فروست:مجموعه آثار؛ 45، 46، 47، 48، 49، 50، 51، 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59 .

شابک:900000ریال:دوره 978-964-2939-60-2: ؛ ج.1 978-964-2939-61-9: ؛ ج.2 978-964-2939-62-6: ؛ :ج.3 978-964-2939-63-3: ؛ :ج.4 978-964-2939-64-0: ؛ :ج.5 978-964-2939-65-7: ؛ :ج.6 978-964-2939-66-4: ؛ :ج.7 978-964-2939-67-1: ؛ :ج.8 978-964-2939-68-8: ؛ :ج.9 978-964-2939-69-5: ؛ :ج.10 978-964-2939-70-1: ؛ :ج.11 978-964-2939-71-8: ؛ : ج.12 978-964-2939-72-5 : ؛ ج.13 978-964-2939-91-6 : ؛ ج.14 978-964-2939-92-3 : ؛ ج.15 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره:BP267/1/ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی:297/772

شماره کتابشناسی ملی: 1981717

ص :1

اشاره

ص :2

ص :3

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد2

حسین انصاریان.

ص :4

ص :5

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :6

ادامۀ دعای1: در توحید و ستایش حق تعالی

اشاره

[«12»حَمْداً یُضِیءُ لَنَا بِهِ ظُلُمَاتِ الْبَرْزَخِ و یُسَهِّلُ عَلَیْنَا بِهِ سَبِیلَ الْمَبْعَثِ و یُشَرِّفُ بِهِ مَنَازِلَنَا عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ یَوْمَ تُجْزَی کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ و هُمْ لاَ یُظْلَمُونَ» (1)، یَوْمَ لاَ یُغْنِی مَوْلیً عَن مَوْلیً شَیْئاً وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ » (2)«13»حَمْداً یَرْتَفِعُ مِنَّا إِلَی أَعْلَی عِلِّیِّینَ فِی کِتَابٍ مَرْقُومٍ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ «14»حَمْداً تَقَرُّ بِهِ عُیُونُنَا إِذَا بَرِقَتِ الْأَبْصَارُ و تَبْیَضُّ بِهِ وُجُوهُنَا إِذَا اسْوَدَّتِ الْأَبْشَارُ «15»حَمْداً نُعْتَقُ بِهِ مِنْ أَلِیمِ نَارِ اللَّهِ إِلَی کَرِیمِ جِوَارِ اللَّهِ]

سپاسی که به سبب آن، تاریکی های برزخ را بر ما روشن کند و به وسیلۀ آن، راه رستاخیز را بر ما آسان فرماید و به کمک آن، رتبه های ما را نزد گواهان روز قیامت بلند گرداند. روزی که هر وجودی، به خاطر آنچه مرتکب شده، پاداش داده شود و مورد ستم قرار نگیرد؛ روزی که هیچ دوستی، چیزی از عذاب را از دوستش دفع نکند و این گنهکاران حرفه ای از جانب کسی یاری نشوند؛ سپاسی که از جانب ما، در پرونده ای که کردار نیکان در آن رقم خورده و مقرّبان درگاهش گواهان آنند، به سوی اعلا علیّین بالا رود، سپاسی که چون دیده ها در قیامت خیره شود، سبب روشنی دیدۀ ما شود و هنگامی که چهره ها سیاه گردد، به

ص:7


1- (1) - اشاره است به سورۀ جاثیه (45) : 22. [1]
2- (2) - دخان (44) : 41. [2]

نورانیّت آن صورت های ما به سپیدی رسد. سپاسی که ما را از آتش دردناک خدا آزاد و در جوار کریمانه اش جای دهد.

ظلمات برزخ و تفسیر آن

اشاره

ظلمات چیست و برزخ کجاست؟

ظلمات جمع ظلمت است که بی نوری چیزی است که باید نورانی باشد.

برزخ در لغت فصل بین دو شی است ولی به تعبیر آیات و روایات، فاصله از وقت مرگ تا قیامت است.

به عبارت دیگر: هرگاه علاقه انسان از طبیعت قطع شود پس در اوّل منزل عجایب عالم الهی است. در این عالم دو فرشتۀ سؤال کننده تمام خیر و شرّ انسان را در دنیا به صورت مناسب و غیر محدود می بینند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

الْبَرزَخُ الْقَبْرُ وَهُوَ الثَّوابُ والعِقابُ بَیْنَ الدُّنْیا والآخِرَهِ. (1)

برزخ گور [همان جای انسان پس از مرگ] است و آن ثواب و عذاب بین دنیا و آخرت است.

جسم آدمی پس از مرگ رها گشته و پس از پراکندگی اجزای آن به طبیعت باز می گردد. نفس ناطقه انسانی که همان روح آدمی است پس از فرا رسیدن مرگ همچنان باقی است. روح پس از جدایی بدن به مرحلۀ تازه ای از زندگی منتقل می گردد که زندگی برزخی نامیده می شود. او در عالم برزخ به سر می برد تا این که رستاخیز برپا گردد و به سرای آخرت انتقال یابد.

روح هر انسانی دارندۀ بسیاری از رویدادهای دوران عمر است و حوادث زندگی

ص:8


1- (1) - تفسیر نور الثقلین: 553/3، حدیث 122. [1]

را به یاد دارد و ارواح دانشمندان علاوه بر خاطره های عادی، دارای علوم و فنونی هستند که در دوران زندگی فرا گرفته اند و با رویداد مرگ و جدا شدن روح آگاهی پیدا می کند و نیک و بدهای دنیای خود را، به یاد می آورد.

آیات و روایات بسیاری گویاست که نیّت ها و باورهای درست و رفتارهای شایستۀ انسان، تجسّم می یابند و قلمرو زندگی صاحبان خود را در عالم برزخ روشن می کنند. و نیّت های ناپاک و باورهای نادرست و رفتارهای ناشایسته با چهره های تاریک تجسّم می یابد و عرصۀ زندگی صاحبان خود را در عالم برزخ تیره و تار می سازد.

معنای ظلمت برزخ در کلام بزرگان
اشاره

اما برخی گفته اند:

«مراد از ظلمتِ برزخ؛ ظلمتِ عمل و ظلمتِ بدن است که نور از نفس مجرّد قطع شود و آمادۀ رجوع به مادۀ اصلی شود.

برخی گفته اند:

ظلمات به اعتبار شدّت ظلمت است.

برخی گفته اند:

ظلمات عبارت از شداید روح در عالم برزخ با کنایه از آتش ظلمات است مانند آتش قیامت یا مکانی که در عالم مثال است.» (1)از شیخ بهایی نقل شده است که:

«در روایات است که اشباحی که به نفوس تعلّق دارد در عالم برزخ هستند و جسم نیستند، ولی می خورند و می آشامند و در جلسات حلقه حلقه می نشینند و سخن می گویند و بهره می برند و گاهی در فضای بین زمین و آسمانند و یکدیگر را

ص:9


1- (1) - لوامع الانوار العرشیه فی شرح الصحیفه السجادیه: 492/1.

می شناسند و ملاقات می کنند.

این اشباح واسطه ای بین دو عالم هستند نه جسم مادّیند و نه موجود مجرّد و لطیفند. و این عالم عالمی است بسیار گسترده و ساکنان آن عالم با یکدیگر در لطافت و تیرگی و زیبایی و زشتی صورت، تفاوت فراوانی دارند. بدن های مثالی آنان حواس ظاهریّه و باطنیّه را دارند. از لذایذ جسمی و روحی متنعّم و از دردهای بدنی ناراحت می شوند.» (1)انسان در فاصله میان مرگ و رستاخیز عمومی، یک زندگانی محدود و موقّتی دارد که برزخ واسطۀ میان حیات دنیا و حیات آخرت است. انسان پس از مرگ از جهت اعتقاداتی که داشته و اعمال نیک و بدی که در این دنیا انجام داده مورد بازپرسی خصوصی قرار می گیرد و پس از محاسبۀ اجمالی، طبق نتیجه ای که گرفته شد به یک زندگی شیرین و گوارا یا تلخ و ناگوار محکوم گردیده با همان زندگی در انتظار روز رستاخیز عمومی به سر می برد.

حالِ انسان در زندگی برزخی بسیار شبیه به حال کسی است که برای رسیدگی اعمالی که از وی سر زده به یک سازمان قضایی احضار می شود و مورد بازجویی قرار گرفته، به تنظیم و تکمیل پرونده اش بپردازند، آنگاه در انتظار محاکمه در بازداشت به سر برد. در عالم برزخ زمان مطرح نیست و کوتاهی یا طولانی بودن برخورداری از نعمت ها یا سختی ها معنا ندارد. اما فراز و فرود در شدّت یا ضعف نعمت ها و یا سختی ها در آن عالم می باشد.

روح در برزخ، در کلام علامه طباطبایی

علّامه طباطبایی می نگارد:

«روح انسان در برزخ، به صورتی که در دنیا زندگی می کرد به سر می برد، اگر از

ص:10


1- (1) - لوامع الانوار العرشیه فی شرح الصحیفه السجادیه: 474/1.

نیکان است از سعادت و نعمت و جوار پاکان و مقرّبان درگاه خدا برخوردار می شود و اگر از بدان است در نقمت و عذاب و مصاحبت شیاطین و پیشوایان ضلال می گذراند.

خدای متعال در وصف حال گروهی از اهل سعادت می فرماید:

وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم مِن خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ » (1)

و هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مرده اند، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. * در حالی که خدا به آنچه از بخشش و احسان خود به آنان عطا کرده شادمانند و برای کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته اند [ و سرانجام به شرف شهادت نایل می شوند ] شادی می کنند که نه بیمی بر آنان است ونه اندوهگین می شوند.

در وصف حال گروهی دیگر که در زندگی دنیا از مال و ثروت خود استفاده مشروع نمی کنند می فرماید:

حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیَما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ » (2)

[ دشمنان حق از دشمنی خود باز نمی ایستند ] تا زمانی که یکی از آنان را مرگ در رسد، می گوید: پروردگارا! مرا [ برای جبران گناهان و تقصیرهایی که از من سر زده به دنیا ] بازگردان؛ * امید است در [ برابر ] آنچه [ از عمر، مال و ثروت در دنیا ] واگذاشته ام کار شایسته ای انجام دهم. [ به او

ص:11


1- (1) - آل عمران (3) : 169 - 170. [1]
2- (2) - مؤمنون (23) : 99 - 100. [2]

می گویند: ] این چنین نیست [ که می گویی ] بدون تردید این سخنی بی فایده است که او گوینده آن است و پیش رویشان برزخی است تا روزی که برانگیخته می شوند.» (1)در کتاب «الهیات و معارف اسلامی» آمده است:

«بدن برزخی و عذاب و نعمت های آن جا را می توان به گونه ای به لذّت و یا نعمت های موقع خواب تشبیه کرد. انسان در عالم رؤیا واقعاً یک رشته کارهایی را انجام می دهد، راه می رود، سخن می گوید، می اندیشد و... هرگاه این کارها را با زندگی عنصری و مادّی بسنجیم فاقد حقیقت خواهد بود ولی اگر از نسبت گیری و مقایسه صرف نظر کنیم، باید گفت: این کارها در ظرف رؤیا برای خود حقیقتی دارند؛ زیرا خوشی ها، آرامش ها و آلام و دردهای رؤیایی، برای خود خالی از یک نوع واقعیّت نیست.

چه بسا حالات انسان در خواب روی بدن عنصری نیز اثر می گذارد. حالا اگر یک چنین زندگی رؤیایی واقعیّت بیشتر و حقیقتی روشن تر پیدا کند، باید نام آن را زندگی برزخی نهاد. در آن جا مادّه و عنصر یا مولکول و اتم وجود ندارد ولی صورت تمام موجودات جهان بی آن که مادّه و وزنی در کار باشد موجود است.

به این خاطر دانشمندان می گویند:

در جهان برزخ، آثار مادّه از گرمی و سردی، از شیرینی و تلخی، شادمانی و غمگینی هست، هر چند خود مادّه وجود ندارد. در آن جا خوردن و آشامیدن، سماع و استماع و دیدن وجود دارد. اگر چه از مادّه ای که این امور در زندگی ما بر آن توقّف دارد، خبری نیست.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در جنگ بدر دستور داد که کشته های قریش را به چاهی

ص:12


1- (1) - تفسیر المیزان: 349/1، ذیل آیۀ 154 سورۀ بقره؛ شیعه در اسلام: 156.

بریزند سپس بر سر چاه ایستاد و به آنان خطاب کرد و فرمود:

آیا آنچه را که خدای شما وعده کرده حقیقت داشت؟

مسلمانان گفتند: آنان مردگانند و چگونه با آنان سخن می گویید.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: شما از آنان شنواتر نیستید، آنان می شنوند، ولی اجازه سخن گفتن ندارند.» (1)

مواقف الأشهاد و تفسیر آن

اشاره

مواقف الاشهاد یا جایگاه گواهان در آخرت برگرفته از آیات سورۀ غافر است که می فرماید:

إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ * یَوْمَ لاَ یَنفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَهُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ » (2)

بی تردید ما پیامبران خود و مؤمنان را در زندگی دنیا و روزی که گواهان [ برای گواهی دادن ] به پا ایستند، یاری می کنیم. * همان روزی که عذرخواهی ستمکاران سودشان ندهد و برای آنان لعنت خدا و سرای سخت و بدی است.

به راستی، اگر در این روز سخت یعنی همان روزی که هر کس به کار خویش مشغول است و کسی را یارای دور ساختن عذاب از خود و دیگران نیست؛ پرده ستاریت حق تعالی آویخته نشود ما بندگان با رسوایی چه خواهیم کرد!

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد آه اگر از پی امروز بود فردایی

(حافظ شیرازی)

ص:13


1- (1) - الهیات و معارف اسلامی: 488.
2- (2) - غافر (40) : 51 - 52. [1]

مواقف جمع موقف و مکان وقوف است. و اشهاد جمع شاهد یا شهید یعنی گواه و ناظر در گواهی دادن و آگاه بر چیزی باشد. و مراد از اشهاد دانایانی است که نمایان برای شهادت بر مردم قیام کنند مانند ملائکه و انبیاء و مؤمنان و یا حاضران و شهیدان که ایشان اهل موقف هستند.

عجلی گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: مراد از کلام خدای تبارک و تعالی:

وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ » (1)

و همان گونه [ که شما را به راه راست هدایت کردیم ] شما را امتی میانه [ ومعتدل و پیراسته از افراط و تفریط ] قرار دادیم تا [ در ایمان، عمل، درستی و راستی ] بر مردم گواه باشید و پیامبر هم گواه بر شما باشد.

شهدا کیانند؟ حضرت فرمود:

«ما امت وسطیم و ما شاهدان خدا بر مردم و حجّت او بر زمین هستیم.» (2)

مواقف الاشهاد در کلام بزرگان

برخی گفته اند:

مراد از مواقف اشهاد اهل قیامت است چون افعال زشت پوشیده را در دنیا مشاهده می کنند.

برخی گفته اند:

آنان ملائکۀ ناظر افعال عبادند که در روز قیامت برانگیخته می شوند.

برخی گفته اند:

ص:14


1- (1) - بقره (2) : 143. [1]
2- (2) - الکافی: 191/1، حدیث 4. [2]

آنان که از عذاب ایمن هستند.

برخی گفته اند:

مقصود ائمه اند که شاهد بر اعمال بندگان هستند. (1)در تأیید مطلب گذشته، امام سجاد علیه السلام در فراز دیگر، در دعای بعد از نماز شب می فرماید:

«اَللَّهُمَّ وَ إِذْ سَتَرْتَنِی بِعَفْوِکَ وَ تَغَمَّدْتَنِی بِفَضْلِکَ فِی دَارِ الْفَنَاءِ بِحَضْرَهِ الْأَکْفَاءِ فَأَجِرْنِی مِنْ فَضِیحَاتِ دَارِ الْبَقَاءِ عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ مِنَ الْمَلاَئِکَهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ الرُّسُلِ الْمُکَرَّمِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ» (2)خدایا! اکنون که مرا به پرده گذشت و عفوت پوشاندی و در این جهان فانی، احسانت را در برابر مردم شامل حال من فرمودی، پس مرا از رسوایی های جهان ابدی، در برابر اهل محشر که عبارتند از فرشتگان مقرّب و پیامبران بزرگوار و شهدا و شایستگان پناه ده.

آخرت هر انسانی بازتاب زندگی دنیای اوست و آنچه را که در جایگاه آخرت مشاهده می کند و هر پاداش یا کیفری را که می بیند انعکاس عقاید و باورها و اندیشه ها و اخلاق و گفتار او در دنیا است. گذر از صراط آخرت نیز برای هر انسان وابسته به این است که در این جهان، راه زندگی را چگونه پیموده و کدام راه و رسم را برگزیده است.

صراط مستقیم به این معنا است که به معرفت و شناخت خداوند و آیین و رسم سپاس گزاری از نعمت های انبوه پروردگار خویش نایل گردیده و به وظیفه بندگی اش

ص:15


1- (1) - لوامع الانوار العرشیه فی شرح الصحیفه السجادیه: 496/1 - 500.
2- (2) - صحیفۀ سجادیه: دعای 32. [1]

پایبند بوده و منزلت انسانی خود را حرمت نهاده است؛ در جهان دیگر راه رستاخیز را به آسانی می پیماید و به رستگاری جاودانه دست می یابد.

حضرت علی علیه السلام در مناجات شعبانیه به محضر خداوند متعال عرضه می کند:

الهی قَدْ سَتَرْتَ عَلیَّ ذُنُوباً فِی الدُّنیا وَأَنَا احْوَجُ إلی سَتْرِها عَلَیَّ مِنْکَ فی الأُخْری، الهی قَدْ أَحْسَنْتَ الیَّ اذْ لَمْ تُظْهِرْها لِأَحَدٍ مِنْ عِبادِک الصّالِحینَ، فَلا تَفْضَحْنی یَوْمَ القِیامَهِ علی رُؤوسِ الأشْهادِ. (1)

خدای من! گناهانم را در دنیا پرده پوشی کردی که به پرده پوشی آن در آخرت محتاج ترم. خدای من! به من نیکی کردی؛ زیرا گناهانم را بر هیچ یک از بندگان شایسته ات آشکار نکردی پس در روز رستاخیز در حضور گواهان بر اعمال و فرشتگان و پیامبران و امامان و صالحان رسوایم مساز.

حقیقت نفس و تفسیر آن

اشاره

این فراز از دعا یَوْمَ تُجْزَی کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ و هُمْ لاَ یُظْلَمُونَ برگرفته از آیه ای در سورۀ جاثیه است که فرمود:

وَلِتُجْزَی کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ » (2)

و تا هر کس در برابر اعمالی که انجام داده است، پاداش یابد و آنان مورد ستم قرار نمی گیرند.

سراسر عالم نشان می دهد که آفرینندۀ جهان آن را بر محور حق قرار داده و در همه جا حق و عدالت حاکم است. آنها که هماهنگ با این قانون حق و عدالت حرکت می کنند باید از برکات عالم هستی و الطاف الهی بهره مند شوند و آنها که بر

ص:16


1- (1) - إقبال الأعمال: 296/3 - 297، [1] مناجات شعبانیه.
2- (2) - جاثیه (45) : 22. [2]

ضد آن گام برمی دارند باید طعمۀ آتش سوزان و قهر و غضب خداوند شوند و عدالت این را ایجاب می کند.

خلقت عالم با حق بوده و خداوند برای خلقت آنها هدفی ثابت قرار داده و آفرینش هدفمند این بوده که هر نفسی در مقابل آنچه مرتکب شد جزا داده شود، اگر طاعت کرده ثواب بیند و اگر معصیت کرده عقاب شود و این جزا مطابق عدل خواهد بود، جزای آنها همان عمل آنهاست، در نتیجه باید از سوء سابقه ترسید نه سوء عاقبت، آنچه بر ستمگران از عذاب آتش و سختی ها می رسد نتیجه اعمال آنها در دنیاست یعنی ظلمشان سابقه در دنیا دارد و آیات دلالت دارد که منشأ عذاب آخرت، جهل و دوری از یادگیری حکمت است.

ثواب و عقاب در آخرت به نفس و اعمال و اخلاق خوب و ناپسند است. پس لذّت و درد و نعمت و بهشت و آتش در آخرت، نفس صورت های اعمال و آثار است.

عذاب های الهی برای مجرمان از باب انتقام نیست و درد و شدّت از امور خارج از ذات و صفات مترتّب بر آنها نیست، بلکه کارهای قبیح واقع در دنیا به خاطر ضمیر و نیّات نادرست آنهاست که فطرت اصلی آنها را، منحرف کرده است.

چون حجاب برداشته شود، در قبر صور اشکال را با معانی مشاهده کند. و اوّلین چیزی که مطابق با عمل می بیند عقرب ها و مارهایی است که در پیرامون او هستند که صفات و تخیّلات اویند، اکنون صورت آنها کشف شده است و او در فکر راه فرار از این صحنه هاست چگونه می تواند از نفسانیّات خود و لازمۀ آنها بگریزد.

بنابراین کسی که ذرّه ای ایمان در او باشد از آتش نجات یابد و اعمال حسنۀ او به صورت لذّت مانند: حوریه، غلمان و جنّت و رضوان است و حقیقت این صور، مخفی در باطن است که در قیامت با رفع حجاب آشکار می شود.

آثار باقیمانده ایمان و عمل صالح و گناه، انسان را در حدّ و مرز جاذبۀ کلی حق و

ص:17

شعاع آن نگاه داشته گرچه سنگینی و آلودگی به گناه او را رها نمی کند.

نیروهای معنوی برتر به شفاعت آن برمی خیزند و بیش از استحقاق او را به سوی خویش می کشانند و از آلودگی گناه و تاریکی آن پاک و روشنش می سازند و اگر با اصرار بر گناه و تکرار آن خطرات، آدمی از حرکت به سوی خیر و حق باز ایستد و از جاذبۀ آن دور نگه داشته شود از رحمت برخوردار نمی گردد.

معانی نفس و تفسیر آن

مراد از نفس، حقیقت انسان است که در دنیا، بدن مادّی به عنوان ابزار فعل آن است و در هنگام مرگ تعلّقش از آن قطع شده و به عالم دیگر سفر می کند.

و خداوند در وصف این حال می فرماید:

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَادْخُلِی جَنَّتِی » (1)

ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته! * به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد. * پس در میان بندگانم درآی * و در بهشتم وارد شو.

این اصطلاح از نفس در دین، «روح» گفته می شود و در قرآن، روح به این معنا است.

روح موجودی آسمانی است که به دلیل شرافتش به خداوند نسبت داده شده است، این موجود آسمانی مانند فرشتگان دارای وجودی مستقلّ است. او پس از رشد و کمال جسم که تسویه نام گرفته، خلقتی دیگر در او ایجاد می شود و آفرینش دوّم، چیزی جز ایجاد حیات انسانی نیست که توسّط روح صورت می گیرد. پس از

ص:18


1- (1) - فجر (89) : 27 - 30. [1]

تعلّق روح به بدن، حقیقت انسان شکل می گیرد که این حقیقت، در زبان قرآن «نفس» است.

از دیدگاه اهل لغت «نفس» همان روحی است که هستی و حیات جسد به آن وابسته است، مراد از نفس همان روح است که حیات و هستی جسد و بدن وابسته به آن می باشد و هر انسانی به آن، نفس اطلاق می گردد و حتی حضرت آدم علیه السلام ، زن باشد یا مرد در این مورد مساوی است و هر شیئی به ملاحظه ذاتش، نفس شیء گفته می شود و نیز گفته می شود کسی که دارای نفس است یعنی صفات پسندیده داشته، دارای ذکاوت و سخاوت است.

نفس می تواند معانی گوناگونی داشته باشد:

1 - نفس به معنای شخص.

2 - نفس به معنای روح. در مورد انسانی که مالک بر نفس خویش باشد، کلمۀ نفس بر او اطلاق می گردد.

از برخی عارفان چنین نقل شده است:

ادلۀ قطعی وجود دارد که مراد از نفوس همان ارواحی باشد که هستی انسان ها به آنها قائم است و این ارواح اوّلین مخلوق خداست.

چنان که از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز نقل شده است که:

أوَّلُ ما ابْدَعَ اللّهُ سُبْحانَهُ وَتَعالی هِیَ النُّفُوسُ المُقَدَّسَهُ المُطَهَّرَهُ فَاَنطَقَها بِتَوْحیِدِه ثُمَّ خَلَقَ بَعْدَ ذلِکَ سائِرَ خَلْقِهِ [

واِنَّها خُلِقَتْ لِلبَقاء وَلَمْ تُخْلَقُ لِلفَناءِ ]

لِقَولِهِ ما خُلِقْتُمْ لِلفَناءِ بَلْ خُلِقْتُم لِلْبَقاء وَإنَّما تُنْقَلُونَ مِنْ دارٍ الی دارٍ [

وَاِنَّها فِی الأَرْضِ غَرِیبَهٌ وَفِی الأبْدانِ مَسْجُونَهٌ ] (1)اوّلین موجودی را که خداوند ایجاد کرده است، همان نفوس قدسی پاک ارواح

ص:19


1- (1) - الاعتقادات، شیخ صدوق: 47؛ [1]بحار الأنوار: 249/6، باب 8، حدیث 87؛ [2] مجموعه ورّام: 243/2.

می باشد پس خداوند بعد از آفرینش، آنان را به سخن درآورد و آنان اقرار به توحید خداوند کرده، سپس سایر مخلوقات را آفرید و به یقین، این ارواح برای بقا آفریده شده اند نه برای فنا، چنانکه پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله خطاب به انسان ها می فرماید:

شما ای انسان ها برای فنا آفریده نشده اید، بلکه برای بقا به وجود آمده اید و تنها کاری که انجام می دهید، این است که از منزل دنیایی به منزل ابدی آخرت حرکت می کنید و این که ارواح شما در روی زمین غریب بوده و در قالب بدن ها، زندانی محسوب می شوند.

3 - جسم صنوبری.

4 - نفس حیوانی که عبارت از حقیقت روح بوده که جز خداوند از مخلوقات بر حقیقت او آگاهی ندارد.

5 - جسم لطیف که داخل در ظرف بدن بوده مثل آب که داخل درخت است.

6 - جوهر بخاری و لطیف که منشأ پیدایش حیات و هستی و گرما و حرکت ارادی در یک موجود است و آن جوهری است که در بدن اشراق دارد و به هنگام موت از بدن خارج می گردد.

لذا دانشمندان تصریح کرده اند که: رابطه و وابستگی نفس یعنی روح در انسان بر سه نوع است:

اول: روشنایی و رابطۀ آن در جمیع حالات بدن انسان در ظاهر و باطن برقرار است؛ و آن حالت بیداری است.

دوم: رابطه و روشنایی آن از ظاهر بدن قطع می شود نه باطن آن؛ و آن حالت خواب است.

سوم: به طور کلی رابطه و روشنایی آن از بدن انسان قطع می گردد؛ و آن حالت مرگ است.

ص:20

7 - نفس، جوهر روحانی است ک نه جسم است و نه حالت و خاصیت جسمانیت را دارد، نه داخل در بدن است و نه خارج از آن، تنها یک نوع رابطه ای با اجساد دارند، مثل: رابطه عاشق با معشوق.

8 - نفس یعنی خون.

9 - نفس امّاره: نفس در آیات قرآنی نیز به معنای نفس امّاره هم آمده است: وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی» (1) یعنی نفسی که امر کننده به بدی است.

برخی گفته اند:

جزا دادن در برابر کسب، اشاره به این است که: دادن حسنه در برابر طاعت و عذاب در مقابل گناهان ظلم نیست، بلکه عین عدل است.

هر که هوای نفسش را در تجاوز به حدود الهی و انجام شهوات قرار دهد گناهان در قلب او تأثیر گذارد و موجب اعراض از خداوند می گردد. (2)

ص:21


1- (1) - نازعات (79) : 40. [1]
2- (2) - ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین: 83/4 - 88.

[«16»حَمْداً نُزَاحِمُ بِهِ مَلاَئِکَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ و نُضَامُّ بِهِ أَنْبِیَاءَهُ الْمُرْسَلِینَ فِی دَارِ الْمُقَامَهِ الَّتِی لاَ تَزُولُ و مَحَلِّ کَرَامَتِهِ الَّتِی لاَ تَحُولُ «17»وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اخْتَارَ لَنَا مَحَاسِنَ الْخَلْقِ وَأَجْرَی عَلَیْنَا طَیِّبَاتِ الرِّزْقِ]

سپاسی که به وسیلۀ آن، همدوش فرشتگان شویم و در پیشگاه رحمتش جای را بر آنان تنگ کنیم و به سبب آن، در سرای جاودانی که از بین نمی رود و محل کرامتش که دگرگونی نمی پذیرد با پیامبران مرسل همراه شویم. و سپاس مخصوص خداست که زیبایی های آفرینش را برای ما برگزید و روزی های پاکیزه را به سوی ما روان ساخت.

تفسیر محاسن خَلق

اشاره

حقیقت وجود آدمی همان نفخۀ دمیده شده خداوند در جان اوست. در جلالت و منزلت آدمی همین بس که خداوند او را به صورت معنوی و ملکوتی اش آفریده و خلافت و معرفت و استعداد خویش را به او بخشیده است. وجود آدمی جامع تمام تضادّها است، چرا که مظهر جمال و جلال الهی است. حقیقت انسانی برتر از هستی و دارای ظهورات گوناگون است. و به حسب جامعیّت آینۀ حق است.

چنانکه حق جامع جمیع اسماست انسان نیز جامع و مظهر تامّ حق است.

آفرینش آدمی در نیکوترین غالب و زیباترین چهره مقرّر شده است. نیکویی و زیبایی آدم از آن جهت است که خداوند، آدم را با اعضای هماهنگ و دقیق مجهّز

ص:22

کرده که می تواند کارهای گوناگون و شگفت انگیزی انجام دهد که هیچ یک از جانداران دیگر، توان انجام دادن آنها را ندارد و این چهرۀ برتر در زندگی روحی و مادّی و ابعاد گوناگون، ممتاز است.

از این رو راویان و عارفان از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که:

ان اللّه عزَّوَجَلَّ خَلَقَ آدمَ علی صُورَهِ الرَّحْمن. (1)

خداوند آدمی را بر چهرۀ رحمانی خویش آفریده است.

و همچنین رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

رأیتُ رَبِّی لَیْلَهَ المِعْراجِ فِی احْسَنِ صُوَرِهِ. (2)

در شب معراج پروردگارم را با چشم دل در زیباترین و نیکوترین صورت معنوی و ملکوتی دیدم.

امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید:

الصُّورَهُ الاِنْسانِیَهُ هِیَ اکْبَرُ حُجَجِ اللّهِ عَلی خَلْقِهِ وَ هِیَ الکِتابُ الَّذی کَتَبَهُ بِیَدِهِ وَ هِی الهَیْکَلُ الّذی بَنَاهُ بِحِکْمَتِهِ وَ هِی مَجْمُوعُ صُوَرِ العالَمینَ وَ هِیَ الْمُخْتَصَرُ مِنَ اللُّوحِ المَحْفُوظِ وَ هِیَ الشاهِدَهُ عَلی کُلِّ غائبٍ وَ هِیَ الْحُجَّهُ عَلَی کُلِّ جاحِدٍ وَ هِیَ الطَّریقُ الْمُسْتَقِیمُ إلی کُلِّ خَیْرٍ وَ هِیَ الجِسْرُ الْمَمْدُودُ بَیْنَ الْجَنَّهِ وَالنّارِ. (3)

چهرۀ انسان که بزرگ ترین حجّت خداوند بر آفریدگان اوست همان کتابی است که با دست جلال و جمالش نگاشته است و پیکر تناوری است که بر اساس حکمتش بنا نهاده و چهرۀ هر دو جهان است که دارای غیب و شهود و

ص:23


1- (1) - عیون أخبار الرضا علیه السلام : 110/2، حدیث 12؛ کنز العمال: 227/1، حدیث 1148.
2- (2) - عوالی اللآلی: 52/1، حدیث 76. [1]
3- (3) - شرح الأسماء الحُسنی: 12/1.

مادّه و معناست. چکیده ای از لوح محفوظ و گوهری که گواه هر نهان است. و دلیل ناروایی سخن هر ناشناخته و نپذیرنده است. و او راه راست به سوی هر نیکی و پل ارتباطی بین بهشت و دوزخ است.

آفرینش آدم در کلام ملاهادی سبزواری

حکیم و فیلسوف بزرگ حاج ملاهادی سبزواری دربارۀ آفرینش رحمانی آدم، از عارفی نقل می کند:

«خداوند اراده نمود که ذاتش را در صورت جامع نمایان کند. پس خود را در صورت انسان قرار داد. و اراده نمود که اسما و صفات و افعالش را در صورت کامل ظاهر سازد آنها را در صورت عالم قرار داد، پس او در دو آینه نمایان می شود.» (1)محاسن جمع حسن به معنای جمال و نیکویی است. اگر مقصود از خَلق، مخلوق خداوند باشد یعنی خداوند بهترین زیبایی آفرینش را در یک وجودی به نام آدم اختیار کرد که قامتش ایستاده و چهره ای نیکو و سر او به سوی آسمان و اعضایی رها شده دارد. و یا در وجود پاک معصومان علیهم السلام که آنان مثال و آینه و نمایندۀ حق در ظاهر و باطن هستند. پس خداوند زیبایی های ظاهری و باطنی را به انسان عطا کرده است.

گاهی مراد هیئت ادراکی و حواس است چون انسان اشرف مخلوقات است.

پس خداوند در کامل ترین صورت خلق نموده است.

محاسن بدنی مخلوقات

محاسن بدنی سه گونه است:

الف) صورت نیکو که در آیۀ:

ص:24


1- (1) - مجموعه رسائل: 308.

وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ » (1)

و شما را صورتگری کرد و صورت هایتان را نیکو گردانید.

به آن اشاره شده است.

ب) قامت نیکو و مناسب که در آیات:

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ » (2)

که ما انسان را در نیکوترین نظم و اعتدال و ارزش آفریدیم.

ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ » (3)

سپس او را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم؛ پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است.

آمده است.

ج) حالت های گوناگون مانند: نشستن و ایستادن و خوابیدن و فعّالیّت و...

و اگر مراد از حسن خُلق، همان صفات نیک باطنی اخلاقی باشد، پس حق تعالی انسان را با ترکیب های مختلف روحی و جسمی و عقل و احساس آفریده که مانند عالمی کوچک است، چون می خورد و می آشامد و حرکت و احساس می کند؛ مانند گیاهان است و چون حقیقت اشیا را درک می کند؛ مانند حیوان است و چون جامع معانی فوق است همانند فرشته است.

خداوند برای او بهترین اخلاق را خواسته است و خُلق در این جا هیئت راسخ در نفس است که افعال بدون فکر و روش به راحتی صادر می شود.

خَلق و خُلق دو کلمه اند که با هم استعمال می شوند، وقتی گفته می شود: فلانی

ص:25


1- (1) - غافر (40) : 64. [1]
2- (2) - تین (95) : 4. [2]
3- (3) - مؤمنون (23) : 14. [3]

حسن خلق دارد یعنی ظاهر و باطنش نیکوست. پس از خَلق ارادۀ ظاهر و از خُلق ارادۀ باطن می شود. (1)از امام حسن علیه السلام به سندی که راویان آن حسن هستند نقل شده که فرمود:

انَّ احْسَنَ الحَسَنِ الْخُلْقُ الحَسَنُ. (2)

همانا نیکوترین نیکی ها اخلاق نیک است.

این موضوع به قدری اهمیت دارد که امام علی علیه السلام فرمود:

عُنْوانُ صَحیفهَ المُؤْمِنِ حُسْنُ خُلْقِهِ. (3)

سرلوحه نامۀ مؤمن خوش خویی است.

تفسیر طیّبات الرزق

اشاره

این فراز دعا برگرفته از آیات سورۀ غافر است که می فرماید:

اللّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرَاراً وَالسَّماءَ بِنَاءً وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَرَزَقَکُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ فَتَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ » (4)

خداست که زمین را برای شما جایگاه امن و آسایش آفرید و آسمان را بنایی [ محکم و استوار ] ساخت و شما را صورتگری کرد و صورت هایتان را نیکو گردانید و از چیزهای پاکیزه [ ای که با طبیعت شما هماهنگ است ] به شما روزی داد. این است خدا پروردگار شما، پربرکت است خدا پروردگار جهانیان.

ص:26


1- (1) - المحجه البیضاء: 95/5.
2- (2) - بحار الأنوار: 382/68، باب 92، حدیث 30؛ الخصال: 29/1، باب 1، حدیث 2.
3- (3) - بحار الأنوار: 392/68، باب 92، حدیث 59؛ [1]جامع الأخبار: 107؛ [2]کشف الغمه: 347/2. [3]
4- (4) - غافر (40) : 64. [4]

خدا پس از آن که ما را آفرید و از روح خود در ما دمید به برآوردن نیازهای ما پرداخت، تا آرزوهایمان را که هر یک فکر و روح ما را به خود مشغول می دارد و خاطرمان را پریشان می سازد، برآورد.

از این رو؛ روزی های پاک و پاکیزه را به سوی ما روان ساخت.

خداوند متعال می فرماید:

وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الَّثمَرَاتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلاَ تَجْعَلُوا للّهِ ِ أَنْدَاداً وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ » (1)

و از آسمان، آبی [ مانند برف و باران ] نازل کرد و به وسیله آن از میوه های گوناگون، رزق و روزی برای شما بیرون آورد؛ پس برای خدا شریکان و همتایانی قرار ندهید در حالی که می دانید [ برای خدا در آفریدن و روزی دادن، شریک و همتایی وجود ندارد ].

معانی رزق

معنای رزق را هر موجودی به درک فطری خود با آن آشناست.

یکی از معانی رزق بخشش است؛ مانند آن که می گویند پادشاه به لشکریانش رزق می دهد مقصود مواد غذایی و خوراک است. دامنۀ معنای رزق با گذشت زمان گسترده شده و هر گونه مواد غذایی را که به آدمی می دهند، خواه دهندۀ آن شناخته شده باشد یا نه، شامل می شود.

رزق، بخششی است که به میزان تلاش آدمی می رسد هر چند دهندۀ آن ناشناخته باشد، سپس معنای آن گسترده تر شده و به معنای هر سودی است که به آدمی می رسد. اگر چه خوراک آدمی نباشد برای همین همۀ سرمایه های زندگی

ص:27


1- (1) - بقره (2) : 22. [1]

مانند: مال و مقام و خویشاوندان و یاران و فرزندان و زیبایی و دانش و آگاهی و نظیر اینها، رزق هستند.

رزق به آن مقدار روزی گفته می شود که مورد استفادۀ روزی خوران قرار می گیرد خواه خوراکی باشد یا معنوی، مانند آفریدن، مشیّت و تدبیر و مانند اینها که مخصوص خداست.

آنچه را انسان از راه حلال به دست می آورد رزق خداوند است. بنابراین ابزارهای نامشروع و گناه ساز، رزق خداوند نیست چرا که خداوند هیچ گاه گناه بندگانش را به خود نسبت نمی دهد.

آیۀ شریفۀ:

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَی مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ » (1)

و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند؛ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند، پا فشاری نمی کنند.

اشاره به همین نکته است.

رزق طیّب همان رزق حلال است و طبیعت سالم آدمی، پاکیزۀ آن را می پسندد و ملاک حلال بودن شرعی نیز همین است که در سورۀ اعراف فرمود:

وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ » (2)

و پاکیزه ها را بر آنان حلال می نماید و ناپاک ها را بر آنان حرام می کند.

حلال شرعی تابع حلال فطری است؛ زیرا دین خداوند بر طبیعت فطرت های

ص:28


1- (1) - آل عمران (3) : 135. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 157. [2]

آدمیان است. خداوند آدمی را به ابزارهای تغذیۀ کارآمد و ظریف مجهّز کرده است و موجوداتی از زمینیان مانند حیوانات و گیاهان را با ماندگاری زندگی سازگار کرده است.

طبیعت سالم آدمی نیز بدون نفرتی به سوی آنها کشش دارد و به همین دلیل هر چیزی که طیّب است از نظر شرع حلال است.

همان طور که جسم آدمی برای بقای خود نیاز به خوراک و غذا دارد، روح او نیز برای رشد حیات طیّبۀ معنوی خود حتی بعد از دنیا به روزی معنوی نیاز دارد از این رو حق تعالی دربارۀ شهیدان فرمود:

وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ » (1)

و هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مرده اند، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.

پس رزق، محدود به روزی مادّی نیست بلکه کمالات معنوی نیز خوراک انسان و ضروری او برای استمرار زندگی معنوی در دنیا و آخرت است. و چون انسان مشتمل بر مادّه و روح است، هنگامی که انسان از خداوند متعال درخواست گشایش در روزی می کند باید گشایش در روزی مادّی و معنوی را به طور جمعی مورد توجّه قرار دهد.

رزق همیشگی

امیرمؤمنان علیه السلام در بیان ملکوتی خود تداوم در توجّه به حق را رزق همیشگی جان ها برشمرده است:

ص:29


1- (1) - آل عمران (3) : 169. [1]

مُداوَمَهُ الذِّکْرِ قُوْتُ الأَرْواحِ وَمِفْتاحُ الصلاح. (1)

مداومت بر ذکر، خوراک روح و کلید صلاح و پاکی است.

انسان در خواهش روزی معنوی هیچ محدودیّت ندارد؛ زیرا ظرف وجود انسان از جهت روح و باطن مجرّد است و می تواند سیر معنوی بی پایان داشته باشد. پس روزی معنوی او نیز می تواند نامحدود باشد.

خداوند حکیم رزق مادّی بندگانش را بر پایۀ حکمت تنظیم نموده است و به هر کس به فراخور حالش روزی می دهد و در روزی معنوی نیز این چنین تقدیر نموده که بندۀ مؤمن در راه قرب و وصالش به اندازۀ توان، موانع را کنار زده و ظرف وجود خود را گسترش دهد و قابلیّت خود را برای پذیرش حق و روزی معنوی بیشتر نماید.

واقعیّت روزی گسترده این است که در دعا بخواند:

خدایا! به من گشایش بده تا نیازمند نباشم نه آن که افزون تر از نیازم باشد.

ولی گستردگی در روزی معنوی بی پایان است، چرا که خداوند متعال حقیقت بی پایان است و روزی بی پایان نمی تواند چیزی جز رسیدن به آن حقیقت باشد.

انسان در سیر معنوی خود به جایی می رسد که حق، خوراکش می شود و چیزی جز حق نمی تواند او را سیر کند.

معانی طیّبات در کلام بزرگان

مراد از طیّبات، آنچه را پاک باشد گویند، مگر در کتاب و حدیث دلیلی بر حرمت باشد.

برخی گفته اند:

ص:30


1- (1) - غرر الحکم: 189، حدیث 3661؛ [1] عیون الحکم والمواعظ: 487.

هر چه که لذیذ و خوش طبع و مناسب اهل جوانمردان و اخلاق پسندیده باشد.

برخی گفته اند:

آنچه را که طبع سالم خبیث نداند و متنفّر از آن نباشد.

و آیۀ شریفه می فرماید:

وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ » (1)

و پاکیزه ها را بر آنان حلال می نماید و ناپاک ها را بر آنان حرام می کند.

رزق از دیدگاه اشاعره و معتزله

رزق در لغت، عطا و سهمی است که بخشیده شود.

اشاعره گویند: آنچه را زنده نفع ببرد چه تغذیه باشد یا غیره، مباح باشد یا حرام.

و برخی گفته اند:

مواد پرورشی حیوانات از غذا و مشروبات است.

معتزله معتقدند:

آنچه را که حیوان انتفاع ببرد و کسی را منع از آن نیست. پس حرام رزق نیست که از آیۀ:

مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ » (2)

از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند.

استفاده کرده اند که: استناد رزق به نفس اشاره به حلال و طیّب و دائم است و حرام مدحی ندارد.

به اتفاق نظر معتزله و اشاعره، رزق اعم از غذاست و سود بردن کنونی هم در آن

ص:31


1- (1) - اعراف (7) : 157. [1]
2- (2) - بقره (2) : 3. [2]

شرط نشده است.

رزق در دعا اعم از جسمانی و روحانی است. انسان از بدن و روح است. همان طور که بدن محتاج به کمال و نیرومند شدن است؛ روح هم نیازمند به نیرویی مناسب است که به کمال برسد و آن علم و معرفت می باشد که با تابش نور بر وجود هر کسی بر اساس شناخت آیات و نشانه های عقل او را نصیبی می رسد.

غذای روحانی

اطلاق طعام بر غذای روحانی هم معنایی شایع است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

أَبِیتُ عِنْدَ رَبِّی یُطْعِمُنی وَ یَسْقِینی. (1)

من نزد پروردگارم با غذا و نوشیدنی شب را می گذرانم.

بدون شک این شراب معرفت و محبّت و نورانیّت از انوار عالم غیب است.

اولین رزقی که خداوند روزی بنده می کند، نفس های معیّن است و حق این نعمت این است که در بالاترین امور صرف کند و در بهترین راه انفاق کند که تقرّب به خداست.

تفسیر قمی از امام باقر علیه السلام نقل کرده: امام در تفسیر آیۀ رَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ فرمود:

وَ الرِّزْقُ الطَیِّبُ الْعِلْمُ. (2)

روزی پاکیزه، علم است.

احمد بن ابی نصر می گوید: به امام رضا علیه السلام عرض کردم:

ص:32


1- (1) - بحار الأنوار: 208/6، باب 8؛ [1]عوالی اللآلی: 233/2، حدیث 1. [2]
2- (2) - تفسیر قمی: 22/2؛ [3]ذیل آیۀ 70 سورۀ اسراء. [4]

جُعِلْتُ فِداکَ ادْعُواللّهَ عَزَّوَجَلَّ أَنْ یَرْزُقَنِی الحَلالَ، فَقالَ: اتَدْرِی مَا الحَلالُ؟ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِداک، أَمَّا الَّذی عِنْدَنَا فَالکَسْبُ الطَیِّب، فَقالَ: کانَ عَلیُّ بن الحسین علیهما السلام یَقُول: الْحَلالُ قُوْتُ الْمُصْطَفِینَ وَلکن قُلْ: اسْأَلُکَ مِنْ رِزْقِکَ الوَاسِعِ. (1)

فدایت شوم، من دعا می کنم خدای عزوجل روزی حلال به من دهد. حضرت فرمود: می دانی روزی حلال چیست؟ عرض کردم، فدایت شوم تا جایی که می دانیم کاسبی پاک است. حضرت فرمود: امام سجاد علیه السلام همیشه می فرمود:

روزی حلال رزق برگزیدگان (خداوند) است. اما تو در دعای خود بگو:

خدایا! من از روزی گسترده ات درخواست می کنم.

ص:33


1- (1) - الکافی: 89/5، حدیث 1. [1]

[«18»وَجَعَلَ لَنَا الْفَضِیلَهَ بِالْمَلَکَهِ عَلَی جَمِیعِ الْخَلْقِ فَکُلُّ خَلِیقَتِهِ مُنْقَادَهٌ لَنَا بِقُدْرَتِهِ صَائِرَهٌ إِلَی طَاعَتِنَا بِعِزَّتِهِ «19»وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَهِ إِلاَّ إِلَیْهِ فَکَیْفَ نُطِیقُ حَمْدَهُ؟ أَمْ مَتَی نُؤَدِّی شُکْرَهُ لَا مَتَی؟!]

و ما را با تسلّط بر همۀ موجودات برتری داد. در نتیجه، همه موجوداتش بر اساس قدرت حضرتش فرمانبردار ما هستند و در سایۀ عزّتش، در گردونۀ اطاعت از ما قرار دارند. و سپاس مخصوص خداست که درِ احتیاج و نیاز ما را از غیر خود بست؛ پس چگونه قدرت، سپاس گزاری او را داریم؟ یا چه زمانی می توانیم به ادای شکرش اقدام کنیم؟ هیچ گاه!

باب حاجت و غنا و فقر

این فراز، به آیۀ شریفۀ سورۀ فاطر اشاره دارد که خداوند می فرماید:

یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللّهَ وَاللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ » (1)

ای مردم! شمایید نیازمندان به خدا و فقط خدا بی نیاز و ستوده است.

ذات حق مطلق است و احاطۀ قیّومی بر همۀ موجودات دارد و همۀ مخلوقات در حقیقتِ ذاتِ خود وابستۀ او هستند. اگر کسی در راه معرفت حق، قدمی راسخ

ص:34


1- (1) - فاطر (35) : 15. [1]

بردارد، می داند؛ که حرکت و سکون وجود، فقط به قدرت اوست و چون آغاز و انجام امور در مالکیّت خداوند است و کسی نمی تواند نیازی را از کسی برطرف کند پس برآوردن نیازهای آفرینش به وسیلۀ غیر خداوند، صورت فعل حق است.

در حقیقت مؤثّر وجود خداست و بقیّه واسطه ای برای انجام امور هستند.

غنی یعنی نیازمند نبودن به چیزی در برابر فقر مطلق که درهای نیازمندی به سوی بی نیاز حقیقی باز باشد و حاجت بنده در خانه او درخواست شود.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

انَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ کَرِهَ إلحاحَ النّاسِ بَعْضُهُم عَلی بَعْضٍ فِی المَسْألَهِ وَأَحَبَّ ذلک لِنَفْسِهِ، انَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ انْ یَسْأَلَ وَیَطْلُبَ ما عِنْدَهُ. (1)

خداوند خواهش بعضی مردم از بعضی دیگر را دوست ندارد. و این را برای خود دوست می دارد. و خداوند خواستن و خواهش از آنچه در نزد اوست را دوست می دارد.

در دعای امام سجاد علیه السلام ، بسته دانستن درهای نیازخواهی به روی آدمیان در امور مربوط به نیازهای روزمرّه زندگی نیست؛ چرا که نیاز انسان ها به یکدیگر بخش مهمّی از معارف اسلامی است. ولی به خاطر تفاوت در توانایی ها و استعدادها، در حقیقت همین نیاز انسان ها به یکدیگر است که سرچشمۀ زندگی اجتماعی است.

فقر و غنا در روایات

وَقالَ بِحَضْرَتِهِ رَجُلٌ: اللّهُمَّ اغْنِنِی عَنْ خَلْقِکَ فَقَالَ علیه السلام : لَیْسَ هکذا: إنّما النّاسُ بِالنّاسِ وَلکِنْ قُلْ: اللّهُمَّ اغْنِنِی عَنْ شِرارِ خَلْقِک. (2)

ص:35


1- (1) - الکافی: 475/2، حدیث 4؛ [1]وسائل الشیعه: 58/7، باب 20، حدیث 8715؛ [2] تحف العقول: 293.
2- (2) - بحار الأنوار: 135/75، باب 21، ذیل حدیث 3؛ [3] تحف العقول: 278.

مردی در حضور امام سجاد علیه السلام گفت: خدایا مرا از آفریدگانت بی نیاز کن.

امام علیه السلام فرمود: چنین نیست؛ زیرا مردم به یکدیگر وابسته اند ولی بگو پروردگارا! مرا از آفریدۀ شرورت بی نیاز دار.

البته روشن است که در درجه های توسّل به دیگران یا خواهش از مردم در صورتی که رنگ خدایی داشته باشد؛ اشکالی نیست. ولی اگر در هر موردی، دگر بینی در نظر باشد این نوعی شرک است. ولی نیکوتر این که انسان به نتیجه کار بیاندیشد که چه باید بکند.

حضرت جواد علیه السلام فرمود:

الْحَوائِجُ تَطْلُبُ بِالرَّجاءِ وَهِی تَنْزِلُ بِالقَضَاء وَالعافِیَهُ احْسَنُ عَطاء. (1)

نیازها به خواهش خواسته می شود و با قسمت الهی فرو فرستاده شود ولی عافیت بهترین هدیه است.

مولا علی علیه السلام خطاب به کمیل می فرماید:

یا کُمَیْل! لاتَرَ النّاسَ اقْتارَک وَاصْبِرْ عَلَیه احْتِساباً بِعِزٍّ وَتَسَتُّرٍ. (2)

ای کمیل! نیازمندی ات را به مردم نشان مده و با سرافرازی و پنهان نمودن آن بر آن شکیبا باش.

و در سفارشی به فرزندش محمد حنفیه می فرماید:

یا بُنَیَّ! إنّی اخافُ عَلَیکَ الفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ فَإِنَّ الفَقْرَ مَنْقَصَهٌ لِلدِّینِ ؛ مَدْهَشَهٌ لِلْعَقْلِ ؛ داعِیَهٌ لِلْمَقْتِ. (3)

ص:36


1- (1) بحار الأنوار: 365/75، باب 27؛ [1]أعلام الدین: 309. [2]
2- (2) تحف العقول: 173
3- (3) نهج البلاغه حکمت 319 [3]

به فرزندش محمد بن حنفیه فرمود: پسرم! از تهیدستی بر تو می ترسم، از آن به خداوند پناه ببر، چرا که تهیدستی دین را ناقص و عقل را سرگردان می کند و پدید آورندۀ دشمنی است.

نیازهای مادّی، افراد جامعه را ترسو و چاپلوس بار می آورد و بزه کاری و فساد اخلاقی را در اجتماع رواج می دهد. اخلاق را سست و درهای سیه روزی را به روی انسان باز می کند و این جامعه دچار عذاب و بلا می شود. و هرگاه تهیدستی در جامعه عادی شود؛ مرگ بدتر اتفاق می افتد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

الفَقْرُ الْمُوتُ الاَکْبَرُ. (1)

تهیدستی، مرگ بزرگتر است.

فقر و فخر پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله

و اما معنای دیگر فقر این است که فقر، فقر اجتماعی و مادّی نیست، بلکه فنا شدن در مبدأ هستی و بستگی مطلق و دریافت فیض نور از غنی مطلق است.

و این فقری بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر آن می بالید و می فرمود:

الْفَقْرُ فَخْرِی وَبِهِ افْتَخِرُ عَلی سائر الأنبیاء. (2)

فقر افتخار من است و من به آن بر همه پیامبران می بالم.

و این همان فقری است که خداوند در قرآن می فرماید:

یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللّهَ وَاللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ » (3)

ص:37


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 319. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 163.
3- (3) - بحار الأنوار: 33/69، باب 94؛ [2] مستدرک الوسائل: 173/11، باب 4، حدیث 1267؛ عوالی اللآلی: 39/1، فصل 4، حدیث 38.

ای مردم! شمایید نیازمندان به خدا و فقط خدا بی نیاز و ستوده است.

هر چند معنای ظاهری فقر عبارت از نداری است. ولی در این جا به جهت رابطۀ آدمیان و خداوند که در ریشۀ اصلی آن مانند یکدیگرند و هر چیزی که تصوّر شود از این دو حالت خارج نیست، پس آدمی فقر محض و خداوند غنی مطلق است.

شکرگزاری نعمت

شکر حالتی نفسانی است که همراه با تکریم مشکور است و آن تعظیم، نتیجۀ علم به نعمت است. و اگر نعمت را از خدای متعال نداند مرتبه ای از کفران نعمت را دارد. از آن جا که نعمت های خداوندی بر پایۀ رحمت و محبّت به ماست و بر اساس قاعدۀ عقلی شکر منعم واجب است پس باید از خدای متعال تشکّر کند.

هر چند شکر و کفر انسان نسبت به نعمتی که خداوند به او عطا نموده است هیچ نفع و ضرری برای خدا ندارد. چرا که او کمال مطلق است. و خداوند نیاز به شکر آفریده های خود ندارد. ولی شکر نعمت دهنده تنها با شناخت او صورت می گیرد.

و چون شکر خداوند بر عبد واجب است، امانت یا تعهّدی است که باید به هر حال انجام بشود.

سرشت آدمی بر این است که در برابر نیکی سپاس گزار باشد.

اگر بر خلافِ طبیعتِ فطریِ خود رفتار کند مورد سرزنش خردمندان قرار می گیرد.

حقیقت شکر

اشاره

حقیقت شکر اظهار نعمت و ابراز آن است. همان گونه که کفر نعمت، پنهان کردن

ص:38

آن است.

مقصود از ابراز نعمت؛ به کارگیری صحیح و مناسب آن در هدفی است که نعمت دهنده در نظر گرفته است. و نیز یاد نعمت دهنده در زبان که همان ستایش و تمجید اوست.

راغب اصفهانی در تعریف شکر می نویسد:

الشُّکْرُ تَصَوُّرُ النِّعْمَهِ وَإظْهارُها وَیُضادُّه الکُفْرُ وَهُوَ نِسْیانُ النِعْمَهِ وَسَتْرُها. (1)

شکر عبارت از یاد نعمت و ابراز آن است و مقابل آن کفر فراموشی نعمت و پوشاندن آن است.

مراحل شکر

شکر سه مرحله دارد:

شکر قلبی که تصویر و یاد نعمت در ذهن و دل است.

شکر زبانی که ستایش زبانی نعمت دهنده است.

شکر اعضا و جوارح که انسان در برابر حدود نعمت و بهره برداری مناسب و شایسته از آنها واکنش نیک انجام دهد.

امام صادق علیه السلام به راوی فرمود:

احْسِنُوا جَوارَ النِّعَمِ، قُلْتُ: وَما حُسْنُ الجَوَارِ؟ قالَ: الشُّکْرُ لِمَنْ انْعَمَ بِها وَأداء حُقُوقِها. (2)

هم جواری نیکو با نعمت ها داشته باشید؛ راوی پرسید: مقصودتان چیست؟ حضرت فرمود: شکرگزار نعمت دهنده باشید و حقوق نعمت ها را به جای آورید.

ص:39


1- (1) - مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانی: 265. [1]
2- (2) - الکافی: 38/4، حدیث 2؛ [2] تهذیب الاحکام: 109/4، باب 29، حدیث 49.

پس معرفت نسبت به نعمت؛ به کارگیری درست نعمت است.

و توجّه به ارادۀ نعمت دهنده؛ مهم ترین عامل شکرگزاری خواهد بود. همان گونه که نداشتن آگاهی نسبت به نعمت و دهندۀ آن زمینۀ بهره گیری ناصحیح از نعمت ها و دوری از بندگی حقیقی را فراهم می آورد.

اعضای جسمی انسان مانند چشم و گوش و زبان؛ همه استعدادهای جا داده شده در وجود آدمی، از نعمت های هدف دار بوده است. و این نعمت ها در حقیقت ورودی های دل و جان هستند که باید مراقب بود که هر بانگ و رنگی به عرصۀ دل راه نیابد. چنین مراقبتی سپاس گزاری این نعمت هاست.

با این همه لطف و مهر خداوندی چگونه می توانیم او را شکرگزاری کنیم و حق شکر نعمت هایش را بجا آوریم.

شاعر شیرین سخن شیراز می سراید:

از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به در آید

بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جای آورد

(سعدی شیرازی)

آیا نباید اعتراف کنیم که هرگز نمی توانیم نعمت هایش را پاس بداریم؟

حضرت سجاد علیه السلام در مناجات شاکرین عرضه می کند:

فکَیْفَ لِی بِتَحْصِیلِ الشُّکْرِ وَشُکْرِی إیّاکَ یَفْتَقِرُ الی شُکْرٍ. (1)

سپاس گزاری تو چگونه برای من امکان پذیر است در حالی که سپاسم نسبت به تو، خود نیازمند سپاسی دیگر است.

ص:40


1- (1) - بحار الأنوار: 146/91، باب 32؛ [1] شرح احقاق الحق: 467/1.

حضرت صادق علیه السلام درباره کمترین درجه سپاس گزاری فرمود:

فی کُلِّ نَفَسٍ مِنْ انْفاسِکَ شُکْرٌ لازِمٌ لَکَ، بَلْ ألْفُ وَاَکْثَرُ، وَأَدْنی الشُّکْرِ رُؤیَهُ النِّعْمَهِ مِنَ اللّهِ مِنْ غَیْرِ عِلَّهٍ یَتَعَلَّقُ القَلْبُ بِها دُونَ اللّهِ، وَالرِّضا بِما اعْطاهُ وَاَنْ لاتَعْصِیَهُ بِنِعْمَتِهِ، وَتُخالِفُهُ بِشَیءٍ مِنْ امْرِهِ وَنَهْیِهِ بِسَبَبِ نِعْمَتِهِ. (1)

در هر نفسی از نفس هایت شکری لازم است بلکه هزار و بیشتر. و کمترین سپاس گزاری این است که انسان نعمت را مخصوص خدا ببیند بدون علتی که دل از غیر خدا بداند و نیز به آنچه خداوند عطایش کرده راضی باشد.

و با نعمت او مرتکب گناه نشود و نعمت او را در راه مخالفت با هیچ یک از امرها و نهی های خدا به کار نگیرد.

سزای ناسپاسان

خداوند در قرآن حکایت امّتی را بازگو می کند که سزای ناسپاسی شان را دیدند می فرماید:

وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَهً کَانَتْ آمِنَهً مُّطْمَئِنَّهً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِن کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّهِ فَأَذَاقَهَا اللّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ * وَلَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَهُمْ ظَالِمُونَ * فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ حَلاَلاً طَیِّباً وَاشْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ إِن کُنتُم إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ » (2)

و خدا [ برای پندآموزی به ناسپاسان ] مَثَلی زده است: شهری را که امنیت و آسایش داشت و رزق و روزیِ [ مردمش ] به فراوانی از همه جا برایش

ص:41


1- (1) - بحار الأنوار: 52/68، باب 61، حدیث 77؛ [1]مصباح الشریعه: 24. [2]
2- (2) - نحل (16) : 112 - 114. [3]

می آمد، پس نعمت خدا را ناسپاسی کردند، در نتیجه خدا به کیفر اعمالی که همواره مرتکب می شدند، بلای گرسنگی و ترس فراگیر را به آنان چشانید. * و همانا پیامبری از خود آنان برای [ هدایت ] شان آمد، ولی او را تکذیب کردند، پس عذاب [ خدا ] آنان را در حالی که ستمکار بودند، فراگرفت. * از نعمت هایی که خدا روزی شما کرده است، حلال وپاکیزه بخورید و نعمت خدا را سپاس گزارید، اگر تنها خدا را می پرستید.

سخن علامۀ طباطبایی دربارۀ شکر

اشاره

اما رسول اللّه صلی الله علیه و آله شکر الهی را از دریچۀ تشکّر از بندگان می بیند؛ چنانچه در دعا و مناجات خویش با پروردگار می خواند:

یا خَیْرَ شاکرٍ وَمَشْکُور. (1)

ای بهترین شکرگزار و شکر شده.

علامه طباطبایی در این باره می نویسد:

«شاکر و علیم دو نام از نام های نیکوی خداست. شکر این است که کسی در برابر نیکی دیگری با زبان و عمل آن را جبران کند. مانند آن که کسی به دیگری کمک مالی کند او در پاداش آن کمک، از او به نیکی ستایش کند. یا آن مال را در جایی که مورد پسند کمک کننده و بیانگر خوبی اوست به مصرف برساند.

خداوند سبحان اگر چه احسانش همیشگی است و همه نیکی ها از اوست اما اعمال نیک ما هم در حقیقت احسان خداوند به بندگان است.

و خداوند در برابر سپاس گزاری بندگان به آنان پاداش نیک می دهد و می فرماید:

آیا پاداش خوبی جز خوبی است و این پاداش شماست که از کوشش تان

ص:42


1- (1) - بحار الأنوار: 396/91، باب 52، دعای جوشن کبیر؛ المصباح، کفعمی: 259.

سپاس گزاری شده است. بنابراین گفتن شاکر و سپاس گزار بر خداوند، حقیقی است نه مجازی.» (1)

شکرگزاری از مخلوق

از آن جا که شکرگزاری درجات دارد، پایین تر آن برای کسی است که سپاس گزاری از مردم کند.

و آن کسی که سپاس حق را بدون سپاس مردم کند نادان است؛ زیرا سپاس خلق را سپاس حق نمی بیند و آن که سپاس حق می گوید و سپاس خلق را نیز سپاس گزاری از حق می بیند مؤمن کامل است.

راوی می گوید: از امام علی بن حسین علیه السلام شنیدم که فرمود:

انَّ اللّهَ یُحِبُّ کُلَّ قَلْبٍ حَزینٍ وَیُحِبُّ کُلَّ عَبْدٍ شَکُورٍ، یَقُولُ اللّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالی لِعَبْدٍ مِنْ عَبیدِهِ یَوْمَ القِیامَهِ: اشَکَرْتَ فُلاناً؟ فَیَقُولُ:

بَلْ شَکَرْتُکَ یا رَبِّ، فَیَقُولُ: لَمْ تَشْکُرْنی اذْ لَمْ تَشْکُرْهُ، ثُمَّ قالَ: اشْکَرُکُمْ للّهِ ِ اشْکَرُکُمْ لِلنّاس. (2)

خداوند هر دل غمگین و بندۀ سپاس گزار را دوست دارد. روز قیامت خدای تبارک و تعالی به یکی از بندگانش می فرماید: از فلانی سپاس گزاری کردی؟ عرض می کند: پروردگارا! من تو را سپاس گفتم.

خدای تعالی می فرماید: چون از او سپاس گزاری ننمودی مرا هم سپاس نگفته ای؟ سپس امام فرمود: سپاس گزارترین شما از خدا کسی است که از مردم بیشتر سپاس گزاری کند.

ص:43


1- (1) - تفسیر المیزان: 386/1، ذیل آیۀ 158 سورۀ بقره.
2- (2) - الکافی: 99/2، حدیث 30؛ [1]وسائل الشیعه: 310/16، باب 8، حدیث 21626. [2]

مه من! به جلوه گاهی که تو را شنودم آن جا جگرم ز غصّه خون شد که چرا نبودم آن جا

گه سجده خاک راهت به سرشک می کنم گِل غرض آن که دیر ماند اثر سجودم آن جا

من و خاک آستانت که همیشه سرخ رویم به همین قدر که روزی رخ زرد سودم آن جا

به طواف کویت آیم همه شب به یاد روزی که نیازمندی خود به تو می نمودم آن جا

پس از این جفای خوبان ز کسی وفا نجویم که دگر کسی نمانده که نیازمودم آن جا

به سر رهش هلالی ز هلاک من کرا غم چو تفاوتی ندارد عدم و وجودم آن جا

(هلالی جغتایی)

ص:44

[«20» وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی رَکَّبَ فِینَا آلاَتِ الْبَسْطِ و جَعَلَ لَنَا أَدَوَاتِ الْقَبْضِ وَمَتَّعَنَا بِأَرْوَاحِ الْحَیَاهِ و أَثْبَتَ فِینَا جَوَارِحَ الْأَعْمَالِ و غَذَّانَا بِطَیِّبَاتِ الرِّزْقِ و أَغْنَانَا بِفَضْلِهِ و أَقْنَانَا بِمَنِّهِ «21»ثُمَّ أَمَرَنَا لِیَخْتَبِرَ طَاعَتَنَا و نَهَانَا لِیَبْتَلِیَ شُکْرَنَا فَخَالَفْنَا عَنْ طَرِیقِ أَمْرِهِ و رَکِبْنَا مُتُونَ زَجْرِهِ فَلَمْ یَبْتَدِرْنَا بِعُقُوبَتِهِ و لَمْ یُعَاجِلْنَا بِنِقْمَتِهِ بَلْ تَأَنَّانَا بِرَحْمَتِهِ تَکَرُّماً و انْتَظَرَ مُرَاجَعَتَنَا بِرَأْفَتِهِ حِلْماً]

و سپاس مخصوص خداست که در پیکر ما ابزار گشودن اندام را سوار کرد و آلات بستن آنها را قرار داد و ما را با روان های زنده، از زندگی بهره مند ساخت و اعضای انجام دادن کار را در وجود ما استوار کرد و با روزی های پاکیزه خوراک داد و با احسانش ما را بی نیاز کرد و با عطایش به ما سرمایه بخشید، آنگاه دستورهایش را متوجّه ما فرمود تا فرمان بردن ما را بسنجد و از محرمّات بر حذرمان داشت تا شکر کردنمان را بیازماید، پس از این همه عنایت، از مسیر دستورش روی گرداندیم و بر مرکب سخت و سنگین محرّماتش سوار شدیم. با این همه، به کیفرش نسبت به ما شتاب نورزید و بر انتقام گرفتن از ما عجله نکرد؛ بلکه به رحمت و کرمش از سر خشنودی و رضایت با ما معامله کرد و به مهربانی و بردباریش، بازگشت ما را از مسیر گناه انتظار کشید.

ص:45

حقیقت بسط و فیض

بسط به معنای گسترش و شادمانی است و قبض به معنای فشردگی و گرفتگی در عمل است. مراد از بسط و قبض وجود و ماهیّت است که هر زوج ترکیبی، ذات وجودیش از خدا و به منزلۀ صورت اوست. اما کلمۀ بسط را بر قبض مقدّم نمود چون اعضای بدن به حساب اصل خلقت گسترده و فعّال است.

در این بخش ستایش امام دربارۀ ساختمان حرکتی و سکونی وجود انسان است.

که اشاره پرمعنایی به ابزارهای سازندۀ حیات آدمی دارد که آفریدگار در پیکر او نهاده است.

ترکیب بدن و ابزار عمل آن

این ابزار مهم عبارت است از: عضلات و استخوان و غضروف و گوشت و پوست و دستگاه عصبی و هر آنچه که در حرکت و تلاش آدمی و انسجام کارهایش برای رسیدن به هدف زندگی مؤثّر است.

حضرت علی علیه السلام در وصف آفرینش حضرت آدم علیه السلام فرمود:

ثُمَّ نَفَخَ فیها مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ انساناً ذا أَذْهانٍ یُجِیلُها وَفِکَرٍ یَتَصَرَّفُ بِها، وَجَوارِحَ یَخْتَدِمُها وَأَدَواتٍ یُقَلِّبُها. وَمَعْرِفَهٍ یَفْرُقُ بِها بَیْنَ الحَقِّ وَالباطِلِ. (1)

سپس از دَم خود بر آن مادۀ شکل گرفته دمید، تا به صورت انسانی زنده درآمد، دارای اذهان و افکاری که در جهت نظام حیاتش به کار بَرَد و اعضایی که به خدمت گیرد و ابزاری که به وسیلۀ آنها زندگی را بچرخاند و معرفتش داد تا بین حق و باطل تمیز دهد.

ص:46


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [1]

خداوند دو نیروی حرکت و احساس را در انسان قرار داد. اما حرکت بدنی او ناشی از نیروی خوراک و جریان خون اوست. و کارهای احساسی او ناشی از انگیزه های قلبی و باطنی اوست که با کمک روح، وجود انسان زندگی و هدایت پیدا می کند.

امام صادق علیه السلام به مفضّل می آموزد:

فَکِّرْ یا مُفَضَّل! فی أَعْضاءِ البَدَنِ أَجْمَعَ وَتَدْبِیرِ کُلٍّ مِنْها لِلإرَبِ فَالْیَدانِ لِلعَلاجِ، وَالرِجْلانِ للسَّعی وَالعینان للإهْتداء والفمُ للاغتذاء والمَعْدَهُ لِلْهَضْمِ وَالکَبَدُ لِلتَّخْلِیص وَالمَنَافِذُ لِتَنْفِیذِ الفُضُول وَالأَوْعِیهُ لِحَمْلِها وَالفَرْجُ لإقامَهِ النَسْلِ وَکذلک جَمیعُ الأَعضاء إذا تَأَمَّلْتَها وَأَعْمَلْتَ فِکْرَکَ فِیها وَنَظَرَکَ وَجَدْتَ کُلَّ شَیء مِنْها قَدْ قُدِّرَ لشیء عَلی صَوابٍ وَحِکْمَهٍ.

قالَ المُفَضَّلُ: فَقُلْتُ: یا مولای! إنَّ قَوْماً یَزْعُمُونَ أنَّ هذا مِنْ فِعْلِ الطَبیعهِ، فقال: سَلْهُمْ عَنْ هذِهِ الطَبیعهِ أَهِیَ شَیءٌ لَهُ عِلْمٌ وَقُدْرَهٌ عَلی مِثْلِ هذِهِ الأَفْعالِ أَمْ لَیْسَتْ کَذلک؟ فَإنْ أوْجَبُوا لَها العِلْمَ وَالقُدْرَهَ فَما یَمْنَعُهُم مِنْ اثباتِ الخالِقِ؟ فإنّ هذه صَنْعَتُه وَاِنْ زَعَمُوا أَنَّها تَفْعَلُ هذا الافعالَ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلا عَمْدٍ وکانَ فِی افعالها ما قَد تَراهُ مِنَ الصَّوابِ وَالحِکْمَه عَلِمَ أنَّ هذا الفَعْلَ الحکیمَ وَأَنَّ الذی سَمُّوه طبیعهً هُوَ سُنَّهٌ فی خَلقِهِ الجاریه علی ما أجْراها علیه. (1)

ای مفضل! در تمام اعضای بدن آدمی و تدابیر نهفته در آن، اندیشه کن.

دست ها برای کار کردن، پاها برای تلاش کردن، دیدگان برای راه یافتن و دهان برای خوردن و معده برای تحلیل غذا و کبد برای تصفیه نمودن و روزنه های خروجی بدن برای دفع زباله های جسم و ظرف هایی برای حمل

ص:47


1- (1) - بحار الأنوار: 67/3، باب 4، [1] خبر مشهور به توحید مفضل. [2]

آنهاست و آلت تناسلی را برای حفظ نسل آفریده است. اگر در کار تمام عضوهای بدن نیک بنگری می یابی که هر چیزی از سر حکمت و استواری پدید آمده است.

مفضّل می گوید: گفتم مولایم، برخی می پندارند که این همه کار طبیعت است.

فرمود: از آنان بپرس که آیا طبیعت نسبت به این افعال علم و قدرت دارد یا ندارد؟

اگر علم و قدرت را برای طبیعت ثابت کردند. پس چرا اثبات خالق را با این همه صنعت و تدبیرش انکار می کنند.

و اگر می گویند که: بدون علم و قدرت این اعمال حکیمانه و با تدبیر را انجام داده است. معلوم می شود که کار آفریننده ای حکیم است. و آنچه او را طبیعت می شمارند همان سنّت الهی در آفرینش اشیاست که برابر فرمان و حکمت او جریان دارد.

تلاش انسان ها

در مکتب اهل بیت:، انسان دارای سرشت خاکی و ملکوتی است و دارای تمایلات و استعدادها و کشش هاست. اما ماهیّت خاص خود را باید در سایۀ کوشش و ارادۀ شخصی بسازد.

خداوند فرمود:

وَأَن لَّیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی * وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَی » (1)

و این که برای انسان جز آنچه تلاش کرده [ هیچ نصیب و بهره ای ] نیست، * و این که تلاش او به زودی دیده خواهد شد.

ص:48


1- (1) - نجم (53) : 39 - 40. [1]

همۀ تمایلات و استعدادها زمینه هستند و گرنه خود اوست که باید از استعداد خویش بهره گیرد و ماهیّت خویش را بسازد.

اما تعبیر حقیقی امام، کنایه از آزادی انسان در میدان عمل است و توانایی او بر انجام دادن هر کاری است. و این نظر ردّ دیدگاه جبر و تفویض اشاعره و معتزله است که در برابر دیدگاه اهل بیت: است.

امام صادق علیه السلام به «امر بین الامرین» تعبیر فرمود:

لاجَبْرَ وَ لاتَفْویضَ وَلکن أَمْرٌ بین أَمْرین. (1)

انسان در عمل، نه مجبور است و نه مختار محض بلکه عمل انسان بین اختیار و جبر است.

امیر مؤمنان علی علیه السلام در شرح آیۀ:

وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَی وَأَقْنَی » (2)

و اوست که شما را توانگر کرد و سرمایۀ قابل ذخیره بخشید.

می فرماید:

اغْنی کُلُّ إنسان بمعیشهٍ وأرضاه بِکَسْبِ یَدِهِ. (3)

خداوند هر انسانی را با دادن ابزارهای زندگی و مایه های زیست از دیگران بی نیاز کرد و به آنچه دستاوردش بود خشنود ساخت.

امام علی علیه السلام از قول رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

روح قدسی برای مقرّبان از اولیاست که با آن همۀ چیزها را می دانند. روح

ص:49


1- (1) - بحار الأنوار: 17/5، باب 1، حدیث 27؛ الکافی: 160/1، حدیث 13؛ [1]عده الدّاعی: 325. [2]
2- (2) - نجم (53) : 48. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 6/100، باب 1، حدیث 20؛ [4] معانی الأخبار: 215، حدیث 1؛ وسائل الشیعه: 40/17، باب 9، حدیث 21929. [5]

ایمان روحی است که محصول آن عبادت و بندگی است. روح قوّه برای جهاد و کارزار با دشمن و امر معاش و زندگی است. روح شهوت برای طعام و نوشیدنی و ازدواج ولذّت و تمتّع ؛ و روح بدن برای حرکت و فعل است. پنج روح برای انبیا و ائمّه، چهار روح برای اصحاب یمین و سه روح برای اصحاب شمال که کفّار و منافقانند. (1)سپاس خدایی که اندام کردارها را در ما برجا و استوار گردانید، یعنی در بدن ما چشم، گوش، زبان، دست، شکم، شهوت و پا قرار داد، تا با این وسایل زندگی کرده، نیازمندی های خود را برطرف کنیم و بر حلّ مشکلات فائق آییم.

حمد خدایی که ما را با انواع روزی های پاک و حلال پرورش داد و به بخشش و عطای خود توانگرمان ساخت واز نعمت خویش به ما سرمایۀ مادّی و معنوی عنایت فرمود!

پس از آن ما را به وسیلۀ انبیا و ائمّه علیهم السلام و قرآن و عقل و فطرت و وجدان امر به عبادت و اطاعت فرمود تا طاعت و بندگی و پیروی ما را از دستور بیازماید و ما را نهی کرد تا مقدار توجّه ما را در امر تقوا و شکر، آزمایش نماید و این آزمایش و آزمودن نه به خاطر این است که مجهولی بر وی معلوم شود، بلکه برای این است که راه رشد و کمال به روی ما باز گردد.

شکر نعمت

امام صادق علیه السلام در باب شکر می فرماید:

شُکْرُ النِّعْمَهِ اجْتِنابُ الْمَحارِمِ. (2)

ص:50


1- (1) - بحار الأنوار: 179/66، باب 33، حدیث 3؛ الکافی: 282/2، حدیث 16.
2- (2) - الکافی: 95/2، باب الشکر، حدیث 10؛ [1]بحار الأنوار: 40/68، باب 61، حدیث 29. [2]

شکر نعمتْ دوری گزیدن از محرّمات الهیه است.

پس هر کس از محرّمات خداوند دوری کند در آزمایش وابتلایش به شکر سرافراز شده است.

ص:51

[«22»وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی دَلَّنَا عَلَی التَّوْبَهِ الَّتِی لَمْ نُفِدْهَا إِلاَّ مِنْ فَضْلِهِ فَلَوْ لَمْ نَعْتَدِدْ مِنْ فَضْلِهِ إِلاَّ بِهَا لَقَدْ حَسُنَ بَلاَؤُهُ عِنْدَنَا و جَلَّ إِحْسَانُهُ إِلَیْنَا وَجَسُمَ فَضْلُهُ عَلَیْنَا «23»فَمَا هَکَذَا کَانَتْ سُنَّتُهُ فِی التَّوْبَهِ لِمَنْ کَانَ قَبْلَنَا لَقَدْ وَضَعَ عَنَّا مَا لاَ طَاقَهَ لَنَا بِهِ وَلَمْ یُکَلِّفْنَا إِلاَّ وُسْعاً و لَمْ یُجَشِّمْنَا إِلاَّ یُسْراً و لَمْ یَدَعْ لِأَحَدٍ مِنَّا حُجَّهً و لاَ عُذْراً «24»فَالْهَالِکُ مِنَّا مَنْ هَلَکَ عَلَیْهِ و السَّعِیدُ مِنَّا مَنْ رَغِبَ إِلَیْهِ]

و سپاس مخصوص خداست که ما را به بازگشت و توبه از گناه، راهنمایی کرد؛ توبه ای که آن را جز از طریق احسانش به دست نیاوردیم و اگر از فضل و احسان بی شمارش، غیر این عنایت را که عبارت از بخشیدن نعمت توبه و بازگشت است، به حساب نیاوریم، محققاً آزمایشش دربارۀ ما نیکو و احسانش در حقّ ما بزرگ و بخشش او بر ما عظیم است.

روش وجود مقدسش در برنامۀ توبه دربارۀ کسانی که پیش از ما بودند، چنین نبود؛ آنچه را در عرصه گاه توبه، در طاقت و توان ما نبوده، از دوش جان ما برداشته و جز به اندازه قدرت و وسعمان به ما تکلیف نفرموده، در میان آن همه تکالیف سخت، ما را جز به تکالیف آسان و انداشته و در این زمینه، برای هیچ یک از ما دلیل و بهانه ای باقی نگذاشته است؛ بنابراین هلاک شوندۀ از ما، کسی است که در میدان مخالفت با او هلاک گردد و سعادتمند از ما کسی است

ص:52

که به سوی او میل و رغبت نماید.

حقیقت تکلیف

اشاره

در دعای سی و یکم «صحیفۀ سجادیه» که دربارۀ دعا به وقت توبه است، شرح توبه خواهد آمد.

اما بحث دیگری که در این فراز از دعا می باشد، حقیقت تکلیف است که خداوند متعال در این باره می فرماید:

لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا » (1)

خدا هیچ کس را جز به اندازۀ توانایی اش تکلیف نمی کند.

همه موجودات خدا بازتابی از حکمت خداوند هستند ولی انسان به عنوان اشرف مخلوقات کامل ترین آینۀ صفات الهی است.

تنها موجودی است که در کانون نگاه این جهان قرار دارد. از این رو او به تمام معنا خلیفه خداوند است. و مسؤولیت نیز دارد که از همه مراقبت نماید.

مسؤولیت او از همه مخلوقات بیشتر است؛ زیرا به او آگاهی و فهمی داده شده است تا بتواند خداوند را دریابد. و در عین حال آزادی و توانایی زیاد به او داده شده که بتواند از دستورهای خداوند اطاعت کند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

وَکذلک إذا نَظَرْتَ فی جمیعِ الأشیاء لَمْ تَجِد أَحَداً إلّاوَللّهِ ِ عَلَیهِ حُجَّهٌ وَلَهُ فِیه المَشِیَّه، وَلا أَقُولُ: إنَّهُمْ ما شاؤُوا صَنَعُوا. ثُمَّ قالَ: انَّ اللّهَ یَهْدِی وَیُضِلّ، وَقالَ: ما أُمِرُوا إلّابِدُون سِعَتِهِم، وَکُلَّ شَیءٍ امَرَ الناسَ بِهِ فَهُمْ یَسْعَونَ لَهُ،

ص:53


1- (1) - بقره (2) : 286. [1]

وَکُلُّ شَیءٍ لایَسْعَونَ لَهُ فَمُوضُوعٌ عَنْهُم وَلکنَّ الناسُ لا خَیْرَ فیهم. (1)

این چنین است که هرگاه در همه اشیا بنگری می یابی که از سوی خدا برای آنها دلیلی و هدایتی است. نمی گویم هر کاری بخواهند انجام دهند بلکه خداوند هدایت و گمراه می سازد. بلکه هیچ اوامری بدون گستردگی نیست.

هر امری به مردم می شود با گشایش و توانایی است. و هر چه گشایش در آن نباشد برداشته شده است. ولی خیری در آنها نیست.

فلسفۀ تکلیف

خداوند انسان را موجود مکلّف دانسته است و با همین تکلیف مداری، از ردیف دیگر جانداران فراتر رفته است. اگر چه برای هر نوع از موجودات در هر مرتبه قانونی است اما در مورد انسان این قانون به قانون دینی یا شریعت به معنای مجموعۀ امر و نهی تبدیل شده است. تنها تفاوت این است که موجودات دیگر از موهبت اختیار بهره ای نیافته اند. بنابراین نمی توانند علیه قوانینی که خداوند برای آنها منظور کرده است از فطرت خویش سرپیچی کنند. و حال آن که انسان از اختیار الهی برخوردار است و می تواند از ارادۀ خدا سرپیچی کند.

تکالیف الهی دستورهایی است که پیامبران و پیشوایان دین از طرف خداوند متعال برای سعادت و خوشبختی بشر به ارمغان آورده اند و آنان که خداوند را علیم و حکیم می دانند، اعتقاد دارند که اوامر خدا برای بندگان مصلحت و نواهی او برای آنان مفسده دارد. احکام الهی را از روی تعبّد می پذیرند و عمل می کنند هر چند حکمت و فلسفه آنها را ندانند.

تعبّد یعنی هر حکم و قانونی که از ناحیۀ دین و شارع مقدس اسلام صادر شده است باید به آن عمل شود اگر چه حکمت و مصلحت آن برای انسان روشن و

ص:54


1- (1) - بحار الأنوار: 301/5، باب 14، حدیث 4؛ [1]شرح اصول الکافی: 61/5. [2]

آشکار نباشد.

کسی که ایمان به دین دارد و می داند برای او در دین وظایفی معین شده است، به حکم عقل و فطرت خود ملزم است. البته تقلید او هم باید بر مبنای علم و عقل و فطرت باشد.

عبد الأعلی گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم:

هَلْ جُعِلَ فی الناسِ أَداهً یَنالُونَ بِها المَعْرِفَهُ؟ قال: لا، قُلْتُ: فَهَلْ کُلِّفُوا المَعْرِفَهَ؟ قال: لا، إنّ عَلَی اللّهِ البیانَ لایُکَلِّفُ اللّهُ العِبادَ إلّاوُسْعَها وَلا یُکَلِّفُ نَفْساً إلّاما آتاها. (1)

آیا در مردم ابزاری نهاده شده است تا بدان وسیله به معرفت دست یابند.

فرمود: نه، عرض کردم: آیا به کسب معرفت مکلّف شده اند، فرمود: نه، بر خداست که بیان کند و خداوند بندگان را به اندازۀ توانشان تکلیف کند. و هر کسی را به آنچه داده است مکلّف سازد.

سنّت الهی درباره این موجود شگفت انگیز این است که برای رسیدن به بارگاه ربوبی که فلسفۀ عالی آفرینش اوست بر سر دو راهی امر و نهی تکلیف قرار گیرد و با گزینش مختارانۀ خود، در عرصۀ حیات آزمایش شود.

برای همین است که از بهشت برین به دنیای فانی سرای گرفتاری و آزمون فرود آمد تا در پرتو ابزارها و قدرت هایی مانند نیروی عقل و احساس و اراده که در اختیار او نهاده شده است آزادی انتخاب داشته باشد.

او به عنوان یک موجود خداگونه استعدادی را داراست که می تواند از محدودۀ انسانی فراتر رفته و از راه محبّت، آزمایش، خوف و رجا به حق برسد.

ص:55


1- (1) - بحار الأنوار: 302/5، باب 14، حدیث 10؛ [1]الکافی: 163/1، حدیث 5؛ [2]المحاسن: 276/1، باب 39، حدیث 392. [3]

تکلیف یعنی: الزامی که در آن سختی و مشقّت باشد و وسعت در عمل یعنی:

گستردگی و آسودگی باشد.

بنابراین پیامبر صلی الله علیه و آله بر دینی آسان رسالت یافت که به ابوذر فرمود:

یا أبا ذر! إنَّ اللّهَ بَعَثَ عَیسَی بنَ مَرْیَمَ علیه السلام بِالرُّهْبانِیَّهِ، وَبُعِثْتُ بِالحَنیفیَّهِ السَّمْحَهِ. (1)

ای ابوذر! خداوند عیسی فرزند مریم علیه السلام را بر دین زهد و عبادت فرستاد و من بر آیینی آسان بدون سختی فرستاده شده ام.

هدف از تکلیف

منظور از تکلیف به قدر وسع این است که: آنچه در حدّ طاقت و تحمّل انسان باشد و مشقّت نداشته باشد. نه این که تحمّل آن غیر ممکن باشد؛ زیرا بر خداوند این تکلیف محال است.

البته باید خواست باری تعالی تکالیف را بر ما افزون نکند. همان طور بر اقوام گذشته تکالیف سختی وضع نموده بود به ویژه در احکام عبادات و معاملات که وظایف سنگینی بر امّت پیشین بوده است که بر امّت پیامبر تخفیف داده شده است.

همان طور که برده هم باید به قدر طاقت به او تکلیف شود که پیامبر فرمود:

لِلْمَمْلُوکِ طَعامُه وَکِسْوَتُه وَ لایُکَلِّفُ مِنَ الْعَمَلِ إلاّ ما یُطِیقُ. (2)

برای بندۀ مملوک غذا و پوشاک باشد و تکلیف به کار باید برابر طاقتش باشد.

ص:56


1- (1) - بحار الأنوار: 233/79، باب 20، حدیث 58؛ [1]الأمالی، شیخ طوسی: 528، حدیث 1162؛ [2]مجموعه ورام: 54/2. [3]
2- (2) - صحیح مسلم: 94/5؛ مسند احمد: 247/2؛ [4] السنن الکبری، بیهقی: 6/8.

بندۀ خدا به خاطر ترک واجب یا عمل محرّمی مستحقّ عذاب می شود چون که ابزار تکلیف به او داده شده است و احکام را شناخته است. و چون در انسان فضیلت طلبی و کمال خواهی قرار دارد سپس انسان در تحصیل هدف، کوتاهی می کند، پس عذاب بر معصیت به قدر توانایی و آمادگی در برابر اوست.

امام سجاد علیه السلام در دعای خود، آسانی راه تکلیف را از حق می طلبد:

اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنا مَمَّنْ سَهُلَت لَهُ طَریقُ الطّاعَهِ بِالتُّوفِیقِ فی مَنازِلِ الأَبْرارِ، فَحُیُّوا وَقُرِّبُوا وَأُکْرِمُوا وَزُیِّنُّوا بِخِدْمَتِک. (1)

بار خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که با توفیق خود راه طاعت و رسیدن به منازل و مقامات نیکان را بر ایشان هموار کردی پس با خدمت به تو حیات یافتند و مقرّب شدند و گرامی و آراسته گردیدند.

اتمام حجّت بر بشر

این بخش از دعای امام زین العابدین علیه السلام «وَلَمْ یَدَعْ لِأَحَدٍ مِنّا حُجَّهً وَ لاعُذْراً» اشاره به این آیه دارد:

قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّهُ الْبَالِغَهُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ » (2)

بگو: دلیل و برهان رسا [ که قابل ردّ، ایراد، شک و تردید نیست ] مخصوص خداست و اگر خدا می خواست قطعاً همۀ شما را [ به طور جبر ] هدایت می کرد.

حجّت، در لغت به برهان و دلیل محکم گفته می شود که بر ادعایی آورده و اثبات گردیده باشد.

ص:57


1- (1) - بحار الأنوار: 128/91، باب 32، حدیث 19. [1]
2- (2) - انعام (6) : 149. [2]

عذر، فرار از گناه به دلیل موجّه باشد. ولی خداوند هیچ بهانه ای برای فرار از اطاعت اوامر و نواهی خود قرار نداده، بلکه دلیل هایی مانند کتاب و پیامبر و عقل را برای راهنمایی بشر فرستاده است.

بنابراین خداوند متعال برای بهره گیری از امکانات و استعدادها بشر، دو دلیل در مسیر راه او قرار داده است که امام کاظم علیه السلام به هشام می فرماید:

یا هشامُ! إنّ للّهِ ِ عَلَی الناسِ حُجَّتَیْنِ: حُجَّهٍ ظاهِرهٍ وَحُجَّهٍ باطِنَهٍ، فَأَمَّا الظاهِرَهُ فالرُّسُلُ والأنْبیاءُ والائمهُ، وَأَمّا الباطِنَهُ فَالعُقُولُ. (1)

ای هشام! همانا برای خدا بر مردم دو حجّت است: دلیل بیرونی و دلیل درونی، امّا دلیل بیرونی پیامبران و امامان علیهم السلام هستند. و دلیل درونی عقل هایند.

آن دو دلیل، راه زندگی را روشن می سازد و خطوط کلّی فکر انسان را تا اندازۀ زیادی مشخص می نماید.

از آن جا که خداوند عقل را برای تمیز دادن و اراده را برای انتخاب و قدرت را برای انجام دادن به ما بخشید از ما تکلیف به آسانی خواست و ما می دانیم که خداوند امر به خیر می کند و نهی از بدی ها را دوست می دارد و هلاکت و نجات را با دلیل جاری می سازد.

هلاک شده آن مجرمی است که در حساب قیامت، اعمالش ردّ شده باشد.

حجّت در روایات

از امام صادق علیه السلام دربارۀ آیۀ:

ص:58


1- (1) - الکافی: 16/1، کتاب العقل والجهل، حدیث 12؛ [1] تحف العقول: 386؛ مجموعه ورام: 35/2. [2]

قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّهُ الْبَالِغَهُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ » (1)

بگو : دلیل و برهان رسا [ که قابل ردّ ، ایراد ، شک و تردید نیست ] مخصوص خداست ، و اگر خدا می خواست قطعاً همۀ شما را [ به طور جبر ] هدایت می کرد .

پرسیده شد، ایشان فرمود:

إنّ اللّهَ تعالی یَقُولُ لِلْعَبْدِ یَوْمَ القیامَهِ عَبْدِی أَکُنْتَ عالِماً؟ فَإنْ قال: نَعَمْ، قالَ له: أَفَلا عَمِلْتَ بِما عَلِمْتَ؟ وإن قالَ: کُنْتُ جاهلاً، قالَ لَهُ: أَفَلا تَعَلَّمْتَ حَتّی تَعْمَلَ؟ فَیُخْصَمُ فَتِلْکَ الحُجَّهُ البالِغَهُ. (2)

خدای متعال در روز قیامت به بنده می فرماید: بنده من، آیا می دانستی؟ اگر پاسخ دهد: آری، خداوند به او می فرماید: آیا به آنچه می دانستی عمل کردی و اگر پاسخ دهد نمی دانستم، به او می فرماید: چرا نیاموختی تا بدانی و عمل کنی؟ پس او محکوم شود؛ این آن حجّت رساست.

حضرت علی علیه السلام انگیزۀ فرستادن پیامبران را در چند نکته می داند:

فَبَعَثَ فیهم رُسُلَه وَ واتَرَ إلیهِمْ انبیائَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ وَیُذَکِّروهُم مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَیَحتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَبْلِیغِ وَیُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ العُقُولِ. (3)

پس خداوند رسولانش را برانگیخت و پیامبرانش را به دنبال هم به سوی

ص:59


1- (1) - أنعام (6) : 149. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 29/2، باب 9، حدیث 10؛ [2]الأمالی، شیخ طوسی: 9، حدیث 10؛ [3]الأمالی، شیخ مفید: 227، حدیث 6. [4]
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [5]

آنان گسیل داشت، تا ادای عهد فطرت الهی را از مردم بخواهند و نعمت های فراموش شدۀ او را به یادشان آرند و با ارائۀ دلایل بر آنان اتمام حجّت کنند و نیروهای پنهان عقول آنان را برانگیزانند.

کتاب خدا و پیامبر از بهترین حاکمان در روز قیامت هستند که اعمال ما را بررسی می کنند.

بنابر متن روشن حدیث ثقلین که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، اهل بیت علیهم السلام را در کنار قرآن یاد فرمود و هر دو را حجّت خدا در میان امّت توصیف کرده است. پس گفتار اهل بیت علیهم السلام جداگانه حجّت و امانتی بر مردم است که در قیامت وسیلۀ نجات و رهایی از دوزخ هستند.

زراره از امام باقر علیه السلام دربارۀ حجّت خدا بر مردم پرسید:

ما حَقُّ اللّهِ عَلَی العِبادِ؟ قَالَ: أَنْ یَقُولُوا ما یَعْلَمُونَ وَیَقِفُوا عَنْدَ ما لا یَعْلَمُونَ. (1)

حجّت و حقّ خدا بر بندگان چیست؟ حضرت فرمود: این که آنچه می دانند بگویند و از اظهار نظر پیرامون آنچه نمی دانند خودداری کنند.

معنای دیگر حجّت

یکی دیگر از معانی حجّت: آنچه مایۀ آرامش و سلامت زمین و امانی از عذاب خداوند در بین مردم است، می باشد. و اگر حجت نباشد، زمین اهل خود را فرو خواهد برد.

نمونۀ بارز حجّت خدا ائمه اطهار علیهم السلام هستند که انسان های کامل می باشند.

ص:60


1- (1) - الکافی: 43/1، حدیث 7؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 420، حدیث 14. [2]

آفرینش جهان بی هدف نیست و هدف آن تربیت انسان در راه کمال است. اگر انسان ها از فیض حیات بهره مند می شوند به خاطر وجود این انسان های کامل است و اگر حجّت و مایۀ آرامش، روزی در میان جامعۀ بشری نباشد بقای انسان بر روی زمین بی هدف خواهد بود و کار خدا حکیمانه نیست که زمین را بدون آرامش قرار دهد.

امام مهدی علیه السلام در این زمینه در نامه ای به همه سفارش فرمود:

وَأَمّا الحَوادِثُ الوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فیها إلی رُواهِ حَدیثِنا فَأِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَأَنَا حُجَّهُ اللّهِ. (1)

در زمینۀ حوادث و مسائلی که اتّفاق می افتد به راویان سخن ما مراجعه کنید؛ زیرا آنان حجّت من بر شمایند و من حجّت خدا هستم.

حقیقت هلاکت و سعادت

اشاره

گاهی برای انسان سختی هایی آماده می گردد که زمینه بدبختی اکتسابی او می شود و چنانچه زمینۀ نگون بختی ذاتی هم باشد، در سقوط اوج می گیرد. گاهی نیز مشکلاتی برای انسان پیش می آید که زمینۀ خوشبختی اکتسابی او می شود. و اگر زمینۀ خوشبختی هم ذاتی داشته باشد در خوشبختی اوج می گیرد.

گاهی نیز عکس این دو صورت اتّفاق می افتد، به این معنا که اگر کسی زمینۀ بدبختی ذاتی داشته باشد ولی محیط آرامی برایش فراهم باشد از بدبختی او کاسته شود، همچنین برای فردی که زمینۀ سعادت، ذاتی او شده باشد و فضای آرامی برای او فراهم شود از خوشبختی او کاسته شود. پس باید شرایط را در نظر گرفت تا انسان، حقیقت را دریابد.

ص:61


1- (1) - بحار الأنوار: 90/2، باب 14، حدیث 13؛ [1]الاحتجاج: 283/2. [2]
هلاکت و سعادت در قرآن

خداوند متعال در قرآن مجید به دوگانه بودن مردم اشاره می کند و می فرماید:

یَوْمَ یَأْتِ لاَ تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ * فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَشَهِیقٌ * خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمواتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِمَا یُرِیدُ * وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّهِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمواتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا ما شَاءَ رَبُّکَ عَطَاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ » (1)

روزی که چون فرا رسد، هیچ کس جز به اجازۀ او سخن نمی گوید؛ پس برخی تیره بخت و برخی نیک بخت اند. * اما تیره بختان [ که خود سبب تیره بختی خود بوده اند ] در آتش اند، برای آنان در آن جا ناله های حسرت بار و عربده و فریاد است. * در آن تا آسمان ها و زمین پابرجاست جاودانه اند، مگر آنچه را که مشیّت پروردگارت اقتضا کرده است؛ بی تردید پروردگارت هر چه را اراده می کند، انجام می دهد. * اما نیک بختان [ که به توفیق و رحمت خدا سعادت یافته اند ] تا آسمان ها و زمین پابرجاست، در بهشت جاودانه اند مگر آنچه را مشیّت پروردگارت اقتضا کرده، [ بهشت ] عطایی قطع ناشدنی و بی پایان است.

سعادتمند کسی است که: فرمان خدا را اطاعت کند و دل را به سوی حق بگرداند. و بدبخت کسی است که بر خلاف رضا و خشنودی خدا، خویش را تباه کند و زمینۀ خسارت دنیایی و عذاب آخرتی را فراهم سازد.

این تفاوت در قیامت بیشتر نمایان می شود. در آن روز که صف ها جدا شوند و

ص:62


1- (1) - هود (11) : 105 - 108. [1]

سپیدرویان در یک سو و سیه رویان در سوی دیگر قرار گیرند، در حالی که عریان هستند و ذلّتِ بار گناهان سنگین شان را به دوش می کشند. هر کسی به هر سو که می نگرد، مردم را در کارهایشان درگیر می بیند. در آن روز که چهره های خندان و چهره های سرگردان و نگران، از یکدیگر گریزانند.

یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ * لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ * وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَهٌ * ضَاحِکَهٌ مُسْتَبْشِرَهٌ * وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَهٌ * تَرْهَقُهَا قَتَرَهٌ * أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَهُ الْفَجَرَهُ » (1)

روزی که آدمی فرار می کند، از برادرش * و از مادر و پدرش * و از همسر و فرزندانش * در آن روز هرکسی از آنان را کاری است که او را به خود مشغول می کند [ تا جایی که نمی گذارد به چیز دیگری بپردازد. ] * در آن روز چهره هایی درخشان و نورانی است * خندان و خوشحال * و در آن روز چهره هایی است که بر آنان غبار نشسته * [ و ] سیاهی و تاریکی آنان را فرا گرفته است؛ * آنان همان کافران بد کارند.

و سرانجام آنان در بهشت و دوزخ، حاصل عمل خود را مشاهده می کنند.

هلاکت و سعادت در روایات

امام صادق علیه السلام در زمینۀ هلاکت و سعادت انسان می فرماید:

السَّعادهُ سَبَبُ خَیْرٍ تَمَسَّکَ بِهِ السَّعیدُ فَیَجُرُّهُ إلی النَّجاهِ وَالشَّقاوَهُ سَبَبُ خِذْلانٍ تَمَسَّکَ بِهِ الشَّقِیّ فَجَرَّهُ إلی الهَلَکَهِ وَکُلٌّ بِعِلْمِ اللّهِ تعالی. (2)

ص:63


1- (1) - عبس (80) : 34 - 42. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 184/10، باب 13، حدیث 2. [2]

خوشبختی، رشتۀ خیری است که خوشبخت به آن چنگ زده است پس او را به سوی نجات می کشاند و بدبختی رشتۀ خواری است که بدبخت به آن می آویزد و او را به هلاکت می کشاند و همۀ اینها به علم خداوند تعالی است.

امام علی علیه السلام هم راه سعادت را به ما نشان می دهد و می فرماید:

أَسْعَدُ النّاسِ مَنْ عَرِفَ فَضْلَنا وَتَقَرَّبَ إلی اللّهِ بِنا وَأَخْلَصَ حُبَّنا وَعَمِلَ بِما إلَیه نَدَبْنا وَانْتهی عَمّا عَنْه نَهَیْنا فذاک مِنّا وَهُوَ فی دارِ المُقامَهِ مَعَنا. (1)

خوشبخت ترین مردم کسی است که برتری و مقام ما را بشناسد و به وسیلۀ ما به خدا نزدیک شود. و در دوستی ما یک دل باشد، به آنچه ما بدان فرا خواندیم عمل کند. و از آنچه نهی کردیم دست بردارد. چنین کسی از ماست و در سرای ماندگار بهشت در کنار ما خواهد بود.

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه مسیر خاندان رسالت را، راه نجات و حقیقت دانسته و می فرماید:

انْظُروا اهْلَ بَیْتِ نَبیِّکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَاتَّبِعُوا اثَرَهُمْ فَلَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ هُدیً وَلَنْ یُعیدُوکُمْ فی ردیً فَإنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَإنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَلا تَسْبِقُوهُمْ فَتُضِلُّوا وَلا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِکُوا. (2)

به اهل بیت پیامبرتان نظر کنید و ملتزم جهت الهی آنان باشید، راه و روش آنها را پیروی نمایید که آنان شما را از راه هدایت بیرون نمی برند و به گمراهی باز نمی گردانند. اگر از چیزی باز ایستادند شما هم باز ایستید و اگر به جهتی حرکت کردند شما هم حرکت نمایید، از آنان پیشی مجویید که گمراه می گردید و عقب نمانید که به هلاکت می رسید.

ص:64


1- (1) - غرر الحکم: 115، حدیث 1995؛ [1] عیون الحکم و المواعظ: 124.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 96. [2]

از نظر ادیان الهی همۀ کمالات اخلاقی در کلمۀ سعادت خلاصه می شود و تمام مفاسد اخلاقی در نام شقاوت دیده می شود.

سعادت انسان در عشق به خدا است و شقاوت او در شیفتگی به خود است.

قلب انسان مانند ظرف آب است که اگر از عشق خدا پر شود مفید خواهد بود. اما اگر از هوای نفس پر گردد، رنگ شیطانی می گیرد و بیراهه می رود.

در واقع خوشبختی حقیقی آن است که کار انسان به خیر بیانجامد و بدبختی حقیقی آن است که ختم به شر شود.

امتحان، راه شناخت سعید از شقی

یکی از ملاک های شناخت سعادتمند از شقاوت پیشه، امتحان و آزمایش افراد در انتخاب راه حق و باطل است.

حضرت زینب علیها السلام در دربار کوفه و شام پس از قرائت آیۀ:

مَا کَانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَلکِنَّ اللّهَ یَجْتَبِی مِن رُسُلِهِ مَن یَشَاءُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ » (1)

خدا بر آن نیست که مؤمنان را بر این [ وضعی ] که شما بر آن قرار دارید [ که منافق از مؤمن و خوب از بد مشخص و معلوم نیست ] واگذارد، [ بر آن است ] تا پلید را از پاک [ به سبب آزمایش های مختلف ] جدا سازد. و خدا بر آن نیست که شما را بر غیب آگاه کند. ولی خدا از میان فرستادگانش هر کس را بخواهد [ برای آگاه کردن به غیب ] برمی گزیند، پس به خدا و فرستادگانش ایمان آورید. و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید، برای شما پاداشی بزرگ

ص:65


1- (1) - آل عمران (3) : 179. [1]

خواهد بود.

حضرت فرمود: وقت صلح و آرامش، افراد ناپاک و پاک در کنار هم به سر می برند ولی در زمان جنگ، درون ها هویدا می شود و از هم جدا می شوند.

همان طور که امام حسین علیه السلام فرمود:

من قیام کردم تا پاکان از ناپاکان جدا شوند؛ زیرا تا آزمون نباشد وارسته و غیر آن در کنار همند، ولی امتحان است که پاک را از ناپاک و حق را از باطل جدا می کند. (1)بنابراین راه انبیا و ائمه اطهار علیهم السلام است که مایۀ رحمت پروردگار است و انسان را به سوی حق راهنمایی می کند.

ص:66


1- (1) - بحار الأنوار: 329/44، باب 37.

[«25»وَالْحَمْدُ لِلَّهِ بِکُلِّ مَا حَمِدَهُ بِهِ أَدْنَی مَلاَئِکَتِهِ إِلَیْهِ وَأَکْرَمُ خَلِیقَتِهِ عَلَیْهِ وَأَرْضَی حَامِدِیهِ لَدَیْهِ «26»حَمْداً یَفْضُلُ سَائِرَ الْحَمْدِ کَفَضْلِ رَبِّنَا عَلَی جَمِیعِ خَلْقِهِ «27»ثُمَّ لَهُ الْحَمْدُ مَکَانَ کُلِّ نِعْمَهٍ لَهُ عَلَیْنَا و عَلَی جَمِیعِ عِبَادِهِ الْمَاضِینَ وَالْبَاقِینَ عَدَدَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ مِنْ جَمِیعِ الْأَشْیَاءِ وَمَکَانَ کُلِّ وَاحِدَهٍ مِنْهَا عَدَدُهَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَهً أَبَداً سَرْمَداً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ «28»حَمْداً لاَ مُنْتَهَی لِحَدِّهِ و لاَ حِسَابَ لِعَدَدِهِ و لاَ مَبْلَغَ لِغَایَتِهِ وَلاَ انْقِطَاعَ لِأَمَدِهِ]

و خدا را سپاس، به همۀ آن سپاسی که نزدیک ترین فرشتگان به او و بزرگوارترین مخلوقاتش نزد او و پسندیده ترین ستایش گران آستان او، حضرتش را ستوده اند؛ سپاسی که از دیگر سپاس ها، برتری جوید، مانند برتری پروردگار به همۀ مخلوقات. سپس او را سپاس، به جای تمام نعمت هایی که او بر ما و به تمام بندگان گذشته اش و همۀ آنانی که هستند و می آیند دارد، سپاسی به عدد تمام اشیایی که دانشش بر آنها احاطه دارد و سپاسی به جای هر یک از اشیا به چندین برابر؛ سپاسی ابدی و همیشگی تا روز قیامت، سپاسی که مرزش را پایانی و شمارۀ آن را حسابی و پایانش را نهایتی و مدّتش را سرآمدی نباشد.

ص:67

حمد فرشتگان و موجودات

این جهان سرای تسبیح و ستایش است و آدمیان و فرشتگان با تسبیح و ستایش هماهنگ با کاروان هستی، رو به سوی تعالی دارند همچنان که در این تسبیحِ کمالی و ستایش خداوند، همه آفریدگان می کوشند تا به کمال شایستۀ خود دست یابند.

این فراز از دعای حضرت اشاره به آیۀ تسبیح پروردگار دارد که فرمود:

تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَوَ تُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَن فِیهِنَّ وَ إِن مِّن شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَکِن لَّاتَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیًما غَفُورًا » (1)

آسمان های هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست، او را تسبیح می گویند، وهیچ چیزی نیست مگر این که همراه با ستایش، تسبیح او می گوید، ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید، یقیناً او بردبار و بسیار آمرزنده است.

کل هستی به ستایش خدا و قدردانی از نعمت های او برای رسیدن به جوار قرب خداوند پیش می روند. ستایش خداوند و سپاس گزاری از نعمت های حق تنها آموزه های زبانی نیستند؛ بلکه برنامۀ سلوک رفتاری و درس اخلاق ستایندگان است که باید موافق با آن زندگی کنند و خلق و خوی و رفتارشان تجلّی ستایش ها و سپاس هایشان باشد.

روشن است که آگاهی از وصف های ستودنی خداوند؛ دامنۀ معرفت آدمی را گسترش می دهد و زمینۀ نیکبختی را فراهم می آورد و او را موجودی متعالی و آینۀ اخلاق الهی می سازد.

حمد در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام

اشاره

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:

ص:68


1- (1) - اسراء (17) : آیۀ 44. [1]

الْحَمْدُ للّهِ ِ الَّذی جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتاحاً لِذِکْرِهِ وَسَبَبَاً لِلْمَزیدِ مِنْ فَضْلِهِ وَدلیلاً عَلی آلائِهِ وَعَظَمَتِهِ. (1)

ستایش خدا را که ستایش را کلید یادش و سبب فزونی فضلش و دلیل بر نعمت ها و بزرگیش قرار داد.

ستایش دارای مراتبی است که مرتبۀ نخست آن زبانی است. گرچه ستایش و سپاس زبانی، پل ارتباطی میان درون و برون و ریسمانی بر درگاه جانان است و نقش عمده ای در شکل گیری شخصیّت آدمی دارد؛ ولی ستایش قلبی در سلوک الی اللّه مؤثّرتر است.

حضرت علی علیه السلام در خطبۀ روز جمعه این مراتب را بیان می کند:

الْحَمْدُ للّهِ ِ أَحَقُّ مَنْ خُشِیَ وحُمِدَ، وَأَفْضَلَ مَنِ أتُّقِیَ وَعُبِدَ وَأوْلَی مَنْ عُظِّمَ وَمُجِّدَ. نَحْمَدُهُ لِعَظِیمِ غَنائِهِ، وَجَزِیلِ عَطائِهِ، وَتَظاهُرِ نَعْمائِهِ، وَحُسْنِ بَلائِهِ. (2)

ستایش مخصوص خدایی است که به بیم از او و ستایش سزاوارترین است. و برترین کسی است که از او پروا شود و بندگی او کنند. شایسته ترین کس به تعظیم است. او را بر کمال بی نیازیش و بخشش فراوانش و نعمت های آشکارش و آزمایش بلای نیکویش می ستاییم.

آن گاه که انسان خدا را چنانکه باید، می ستاید و خود را غرق در نعمت های بی پایان او می بیند و غیر او را به هیچ می گیرد و محبّت بیگانه را از دل بیرون می راند و تنها او را می ستاید و در برابر هیچ آفریده ای به کرنش نمی نشیند. همین گاه که همه رذایل از وجودش دور می شوند تنها به خود می اندیشد؛ بلکه به خدمت خلق

ص:69


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 156. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 355/74، باب 14، حدیث 31؛ [2]الکافی: 175/8، حدیث 194. [3]

برمی خیزد و با قدرت در برابر دشمنان حق می ایستد و به شوق دیدار او به جهاد برمی خیزد. و مرز زندگی خود را معیّن می کند.

این ستایش ها در هر حال، آدمی را رشید و جانش را بالنده و دل او را پاکیزه می سازد.

حمد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در کلام امام صادق علیه السلام (علیه السلام)

حضرت صادق علیه السلام از حال پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل می کند:

کانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إذا وَرَدَ عَلَیْهِ أَمْرٌ یَسُرُّهُ قالَ: الْحَمْدُ للّهِ ِ عَلی هذِهِ النِّعْمَهِ.

وَإذا وَرَدَ عَلَیْهِ أَمْرٌ یَغْتَمُّ بِهِ قالَ: الْحَمْدُ للّهِ ِ عَلی کُلِّ حالٍ. (1)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، هرگاه از چیزی خوشحال می شد می فرمود: خدا را بر این نعمت سپاس و هر گاه از کاری ناراحت می گردید می فرمود: در هر حال خدای را سپاس.

بنابراین؛ از نیازهای درونی هر موجود و وظایف حتمی مخلوقات هستی، حمد و سپاس الهی است. و انسان ها و موجودات به صورت ذاتی تمایل به ستایش موجودی قدرتمند و برتر دارند.

جملۀ ذرّات عالم در نهان با تو می گویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیر و با هُشیم با شما نامحرمان ما خامُشیم

از جمادی سوی جان جان شوید غلغل اجزای عالم بشنوید

(مثنوی مولوی)

ص:70


1- (1) - الکافی: 97/2، حدیث 19؛ [1]وسائل الشیعه: 247/3، باب 73، حدیث 3535؛ [2]مشکاه الأنوار: 31. [3]

[«28»حَمْداً لاَ مُنْتَهَی لِحَدِّهِ و لاَ حِسَابَ لِعَدَدِهِ و لاَ مَبْلَغَ لِغَایَتِهِ وَلاَ انْقِطَاعَ لِأَمَدِهِ «29»حَمْداً یَکُونُ وُصْلَهً إِلَی طَاعَتِهِ وَعَفْوِهِ وَسَبَباً إِلَی رِضْوَانِهِ وَذَرِیعَهً إِلَی مَغْفِرَتِهِ وَطَرِیقاً إِلَی جَنَّتِهِ وَخَفِیراً مِنْ نَقِمَتِهِ وَأَمْناً مِنْ غَضَبِهِ وَظَهِیراً عَلَی طَاعَتِهِ وَحَاجِزاً عَنْ مَعْصِیَتِهِ و عَوْناً عَلَی تَأْدِیَهِ حَقِّهِ وَوَظَائِفِهِ]

سپاسی که رشتۀ اتصال به طاعت و بخشش و عامل رضایت و خشنودیش و وسیلۀ آمرزشش و راهی به سوی بهشتش و حفاظت کننده از کیفرش و امان از خشمش و مددکاری بر طاعتش و مانع و سدّی از نافرمانیش و کمکی بر ادای حق و عهد و پیمانش باشد.

فرمانبرداری و جلب رضایت حق از راه حمد

حمد، اظهار کمال محمود است.

حمد زبانی، همان اظهار کمال محمود در لباس الفاظ، حروف و کلمات است.

حمد عملی، اظهار کمال محمود در صورت عمل و کردار به عبادت و اطاعت بدنی است.

حمد حالی، اظهار کمال محمود در رتبۀ قلب و روح است. بندۀ خدا هنگامی می تواند حق را مورد حمد حقیقی قرار دهد که آینه وار ظرف وجود و اوصاف و افعال حق گردد؛ پس اطاعت واقعی تخلّق به اخلاق الهی است. تا عمل خالص

ص:71

مقبول افتد.

دعای حضرت سجاد علیه السلام اشاره به عمل صالح دارد که به درگاه الهی پذیرفته می شود.

آن جا که خداوند می فرماید:

إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ » (1)

حقایق پاک [ چون عقاید و اندیشه های صحیح ] به سوی او بالا می رود و عمل شایستۀ آن را بالا می برد. و کسانی که حیله های زشت به کار می گیرند، برای آنان عذابی سخت خواهد بود و بی تردید حیلۀ آنان نابود می شود.

حمد، تنها به حق اختصاص دارد و واژۀ حمد به ویژه اگر هم با الف و لام بیاید، از یک نوع عمومیّت برخوردار است که شامل هر سپاس هم می شود که باز هم نوعی فرمانبری از خداست.

روایتی از امام علی علیه السلام به ما رسیده است که:

مَنْ تَواضَعَ قَلْبُهُ للّهِ ِ لَمْ یَسْأمُ بَدَنُهُ مِنْ طاعَهِ اللّهِ. (2)

هر که دلش در برابر خدا تواضع داشته باشد، جسمش از طاعت خدا به ستوه نمی آید.

حمّاد بن عثمان گوید: امام صادق علیه السلام از مسجد بیرون آمد، مرکب ایشان گم شده بود، فرمودند:

اگر خدا آن را به من بازگرداند، حق شکرش را می گزارم، چیزی نگذشت که آن را آوردند. امام فرمود: «الحمد للّه» شخصی عرض کرد: قربانت گردم،

ص:72


1- (1) - فاطر (35) : 10. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 90/75، باب 16، حدیث 95؛ [2]اعلام الدین: 186؛ [3]کنز الفوائد: 278/1. [4]

مگر نفرمودی حق شکر خدا را می گذارم؟ فرمودند: مگر نشنیدی؟ گفتم:

«الحمد للّه». (1)

ستایش غیر حق

اغراق در مدح و ستایش غیر حق، عملی ناشایسته است؛ زیرا جز حق هر چه باشد محدود است و محدود نمی تواند وصف نامحدود داشته باشد ولی اغراق در ثنای نسبت به حق، چون از یک حقیقت نامحدود و واقعی برخوردار است، عملی شایسته است و موجب وصول و قرب به کمالات الهی می گردد. پس قبل از درخواست از خداوند، او را به نیکی ستایش کن.

حمد خداوند قبل از درخواست

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

انَّ فی کِتابِ أمیرِالْمُؤمِنینَ علیه السلام أَنَّ الْمِدْحَهَ قَبْلَ الْمَسْأَلَهِ، فَإذا دَعَوتَ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَمَجِّدْهُ. (2)

در کتاب امیر مؤمنان است که حمد و ستایش پیش از درخواست است. پس هرگاه خدای عزّوجلّ را خواندی و به درگاهش دعا کردی او را تمجید کن.

شکر نعمت دهنده، ریشه در فطرت آدمی دارد. پایۀ دینی نیز بر این حقیقت روشن استوار است. از این رو کفر و نافرمانی از عبادت و بندگی حق تعالی ریشه در ناسپاسی نعمت ها دارد. چنان که حق تعالی می فرماید:

ص:73


1- (1) - بحار الأنوار: 33/68، باب 61، حدیث 13؛ الکافی: 97/2، حدیث 18. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 315/90، باب 17، ذیل حدیث 20؛ [2]الکافی: 484/2، حدیث 2؛ [3]وسائل الشیعه: 80/7، باب 31، حدیث 8784. [4]

لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ » (1)

و [ نیز یاد کنید ] هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاس گزاری کنید، قطعاً [ نعمتِ ] خود را بر شما می افزایم و اگر ناسپاسی کنید، بی تردید عذابم سخت است.

نکتۀ قابل توجّه این است که حق تعالی در آیۀ فوق وعدۀ عذاب را به صورت جملۀ تأکید آورده است که بر حتمیّت عذاب به طور طبیعی که لازمه و نتیجۀ قهری نفس عمل است، دلالت دارد.

اعتراف به احسان

از لوازم بندگی و عبودیت، اعتراف به احسان و شمارش نعمت های الهی است که خود نوعی حمد الهی است. همان گونه که حضرت سجاد علیه السلام فرمود:

سُبْحانَ مَنْ جَعَلَ الإعْتِرافَ بِالنِّعْمَهِ لَهُ حَمْداً، سُبْحانَ مَنْ جَعَل الإعْتِرافَ بِالْعَجْزِ عَنْ الشُّکْرِ شُکْراً. (2)

منزه است خدایی که اقرار بندگان به نعمت های خود را، ستایش قرار داده و اقرار به ناتوانی از سپاس گزاری را سپاس قرار داده است.

و حضرت علی علیه السلام می فرماید:

لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرَفَ عَیْنٍ فی نِعْمَهٍ یُحْدِثُها لَکَ، أَوْ سَیِّئَهٍ یَسْتُرُها عَلَیْکَ، أَوْ بَلِیَّهٍ یَصْرِفُها عَنْکَ، فَما ظَنُّکَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ؟! (3)

ص:74


1- (1) - ابراهیم (14) : 7. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 142/75، باب 21، حدیث 37؛ [2] تحف العقول: 283.
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 214. [3]

فضلش را از تو بازنداشته و پردۀ حرمتت را ندریده است، بلکه در نعمتی که برای تو ایجاد می کند و گناهی که بر تو می پوشاند و بلایی که از تو دور می نماید چشم به هم زدنی از لطفش محروم نیستی، پس به او چه گمان می بری اگر او را بندگی کنی؟!

این فرمانبری تا چه حد ارزشمند است که حضرت علی علیه السلام در نامه اش به حارث همدانی می نویسد:

وَأَطِعِ اللّهَ فی جُمَلِ أُمُورِکَ ؛ فَإنَّ طاعَهَ اللّهِ فاضِلهٌ عَلی ما سِواها. (1)

در تمام کارهایت از خدا اطاعت کن که اطاعت از خدا از همه چیز برتر است.

ص:75


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 69. [1]

[«30»حَمْداً نَسْعَدُ بِهِ فِی السُّعَدَاءِ مِنْ أَوْلِیَائِهِ و نَصِیرُ بِهِ فِی نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُیُوفِ أَعْدَائِهِ إِنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیدٌ.]

سپاسی که به وسیلۀ آن ، در گروه سعادتمندان از دوستانش ، به خوشبختی و سعادت برسیم ، و به سبب آن با شمشیر دشمنانش در سلک شهیدان قرار گیریم . همانا او یار بندگان ، و خدای ستوده خصال است .

سعادتمندی انسان در سلک شهدا

این فراز از دعای امام زین العابدین علیه السلام اشاره به مقام شهادت دارد که عهدی بین مؤمن و خداوند است.

حضرت حق در این باره می فرماید:

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً » (1)

از مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا بر آن پیمان بستند [ و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود ] صادقانه وفا کردند، برخی از آنان پیمانشان را به انجام رساندند [ و به شرف شهادت نایل شدند ] و برخی از آنان [ شهادت را ] انتظار می برند و هیچ تغییر و تبدیلی [ در پیمانشان ] نداده اند.

ص:76


1- (1) - احزاب (33) : 23. [1]

«شهادت» به معنای کشته شدن در راه خدا، پیمان بستن و وفای به عهدی است که مؤمنان با خدای خود بسته اند تا این جانِ امانتی را در راه خدا و اعتلای کلمۀ توحید و معنویّت و فضیلت، فدا کنند.

«شهید» شاهد حاضری است که به دنبال تعالی و اوج است. او زندگی دنیایی خود را در نهایت هوشیاری و آزادی، به دفاع از ارزش های عالی و حیات انسانی آدمیان رها کرده است و برای وفای به عهد به میدان شهادت شتافته است و در راه مبارزه با ابزار دشمن، جانش را به خدای خویش سپرده است.

امام سجاد علیه السلام با ستایش و سپاس گزاری از نعمت های خداوند، توفیق دستیابی به نعمت شهادت و انجام دادن پیمانی که با خدای خویش داشت به ویژه پس از حادثۀ عاشورا، در زمرۀ شهیدان بودن را از خداوند طلب کرد تا در پرتو ستایش ها و سپاس گزاری ها و در راه عزّت و سربلندی در گروه شهیدان سربلند به حضور خداوند راه یابد.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

ما مِنْ نَفْسٍ تَمُوْتُ لَها عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ یَسُرُّها أنْ تَرْجَعَ الی الدُّنیا وَ أَنَّ لَها الدُّنْیا وَما فیها الّا الشَّهیدُ فَإنَّهُ یَتَمَنَّی أَنْ یَرْجِعَ الَی الدُّنْیا فَیُقْتَلُ مَرَّهً أُخْری، لِما یَرَی مِنْ فَضْلِ الشَّهادَهِ. (1)

هیچ کس نمیرد مگر نزد خداوند از خیری برخوردار باشد که خشنود است به این که دوست دارد به دنیا برگردد. گرچه دنیا و هر چه در اوست؛ از آنِ او باشد مگر شهید که بر اثر مشاهدۀ فضیلت شهادت، آرزو می کند به دنیا برگردد تا یک بار دیگر شهید شود.

امام حسین علیه السلام در این زمینه می فرماید:

ص:77


1- (1) - کنز العمال: 290/4، حدیث 10542؛ تفسیر الثعلبی: 201/3؛ [1]تفسیر ابن کثیر: 435/1. [2]

ما مِنْ شیعَتِنا إلّاصِدِّیقٌ شَهید، قُلْتُ: أنّی یَکُونُ ذلک وَهُمْ یَمُوتُون عَلی فَرْشِهِم؟ فَقالَ: أَمَا تَتْلُو کِتابَ اللّه: وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللّهَ وَرُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ » (1). (2)

کسی از شیعیان ما نیست مگر این که صدیق و شهید است. راوی حدیث گوید: پرسیدم: چگونه چنین چیزی ممکن است در حالی که آنان در بسترهای خود می میرند؟ حضرت فرمود: مگر کتاب خدا را نخوانده ای: و کسانی که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند، همانا که صدّیقان و شهیدان در نزد پروردگارشان هستند.

مقام رضا

مقام رضا، بالاترین مقام ابتهاج است. کسی که توحید در همۀ جانش نفوذ کرده است. با همه انحرافاتی که دارد آخرین لحظه توبه می کند و کلمۀ توحید را بر زبان دل جاری می سازد. پس هویّت انسان ابدی است و هر چه در آخرت هم وجود دارد ابدی است و با توحید می تواند درِ ابدیت را به روی خویش بگشاید.

دعای شریف با دو نام مبارک؛ ولی و حمید خاتمه می یابد؛ که با آنها یادی از اولیای خدا و شهدا شده است.

اولیا جمع ولی است که با ولی از اسمای خداوند مناسبت دارد. و امّا حمید به معنای بسیار پسندیده است و آن که در همه حال سزاوار حمد و سپاس است. جان دادن در راه خدا و فوز شهادت پسندیده ترین اعمال است که در پایان دعا، خواستۀ امام است.

آن جا که شهید می بیند خونش در راه خدای حمید ریخته می شود برای او نیک

ص:78


1- (1) - حدید (57) : 19. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 173/79، باب 20؛ [2] الدعوات، راوندی: 242، حدیث 681.

و گوارا است.

همان طور که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ، بِرٌّ حَتّی یُقْتَلَ الرَّجُلُ فِی سَبیلِ اللّهِ فَإذا قُتِلَ فِی سبیلِ اللّه فَلَیْسَ فَوْقَه بِرٌّ. (1)

آخرین مرتبۀ نیکوکاری آن است که مرد در راه خدا کشته شود. پس هرگاه کشته شود؛ بالاتر از آن نیکی نیست.

امام علی علیه السلام در پایان نامه اش به مالک اشتر می نویسد:

وَأَنْ یَخْتِمَ لی وَلَکَ بالسَّعادَهِ والشَّهادَهِ وإنا إلَیْهِ راجِعُون. (2)

و پایان زندگی من و تو را سعادت و شهادت قرار دهد و همۀ ما به سوی او بازمی گردیم.

ص:79


1- (1) - الکافی: 348/2، حدیث 4؛ [1]وسائل الشیعه: 501/21، باب 104، حدیث 27695. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: نامۀ 53. [3]

دعای2: در صلوات بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و بیان اوصاف آن حضرت

اشاره

ص:80

ص:81

ص:82

«1» وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مَنَّ عَلیْنَا بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله دُونَ الأُمَمِ الْمَاضِیَهِ وَالْقُرُونِ السَّالِفَهِ بِقُدْرَتِهِ الَّتِی لاَ تَعْجِزُ عَنْ شَیْ ءٍ وَإِنْ عَظُمَ وَلاَ یَفُوتُهَا شَیْ ءٌ وَإِنْ لَطُفَ «2»فَخَتَمَ بِنَا عَلَی جَمِیعِ مَنْ ذَرَأَ وَجَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَی مَنْ جَحَدَ وَکَثَّرَنَا بِمَنِّهِ عَلَی مَنْ قَلَّ «3»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ أَمِینِکَ عَلَی وَحْیِکَ وَنَجِیبِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَصَفِیِّکَ مِنْ عِبَادِکَ إِمَامِ الرَّحْمَهِ وَقَائِدِ الْخَیْرِ وَمِفْتَاحِ الْبَرَکَهِ «4»کَمَا نَصَبَ لِأَمْرِکَ نَفْسَهُ «5»وَعَرَّضَ فِیکَ لِلْمَکْرُوهِ بَدَنَهُ «6»وَکَاشَفَ فِی الدُّعَاءِ إِلَیْکَ حَامَّتَهُ «7»وَحَارَبَ فِی رِضَاکَ أُسْرَتَهُ «8»وَقَطَعَ فِی إِحْیَاءِ دِینکَ رَحِمَهُ «9»وَأَقْصَی الأَدْنَیْنَ عَلَی جُحُودِهِمْ «10»وَقَرَّبَ الأَقْصَیْنَ عَلَی اسْتِجَابَتِهِمْ لَکَ «11»وَ وَالَی فِیکَ الأَبْعَدِینَ «12»وَعَادَی فِیکَ الأَقْرَبِینَ «13»وَأَدْأَبَ نَفْسَهُ فِی تَبْلِیغِ رِسَالَتِکَ «14»وَأَتْعَبَهَا بِالدُّعَاءِ إِلَی مِلَّتِکَ «15»وَشَغَلَهَا بِالنُّصْحِ لِأَهْلِ دَعْوَتِکَ «16»وَهَاجَرَ إِلَی بِلاَدِ الْغُربَهِ وَمَحَلِّ النَّأْیِ عَنْ مَوْطِنِ رَحْلِهِ وَمَوْضِعِ رِجْلِهِ وَمَسْقَطِ رَأْسِهِ وَمَأْنَسِ نَفْسِهِ إِرَادَهً مِنْهُ لِإِعْزَازِ دِینِکَ وَاسْتِنْصَاراً عَلَی أَهْلِ الْکُفْرِ بِک «17»حَتَّی اسْتَتَبَّ لَهُ مَا حَاوَلَ فِی أَعْدَائِکَ «18»وَاسْتَتَمَّ لَهُ مَا دَبَّرَ فِی أَوْلِیَائِکَ «19»فَنَهَدَ إِلَیْهِمْ مُسْتَفْتِحاً بِعَوْنِکَ وَمُتَقَوِّیاً عَلَی ضَعْفِهِ بِنَصْرِکَ «20»فَغَزَاهُمْ فِی عُقْرِ دِیَارِهِمْ «21»وَهَجَمَ عَلَیْهِمْ فِی بُحْبُوحَهِ قَرَارِهِمْ «22»حَتَّی ظَهَرَ أَمْرُکَ وَعَلَتْ کَلِمَتُکَ وَلَوَکَرِهَ

ص:83

الْمُشْرِکُونَ «23»اَللَّهُمَّ فَارْفَعْهُ بِمَا کَدَحَ فِیکَ إِلَی الدَّرَجَهِ الْعُلْیَا مِنْ جَنَّتِکَ «24»حَتَّی لاَ یُسَاوَی فِی مَنْزِلَهٍ وَلاَ یُکَافَأَ فِی مَرْتَبَهٍ وَلاَ یُوَازِیَهُ لَدَیْکَ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَلاَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ «25»وَعَرِّفْهُ فِی أَهْلِهِ الطَّاهِرِینَ وَأُمَّتِهِ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ حُسْنِ الشَّفَاعَهِ أَجَلَّ مَا وَعَدْتَهُ «26»یَا نَافِذَ الْعِدَهِ یَا وَافِیَ الْقَوْلِ یَا مُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ بِأَضْعَافِهَا مِنَ الْحَسَنَاتِ إِنَّکَ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِیمِ.

ص:84

[«1»وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مَنَّ عَلیْنَا بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله دُونَ الأُمَمِ الْمَاضِیَهِ وَالْقُرُونِ السَّالِفَهِ بِقُدْرَتِهِ الَّتِی لاَ تَعْجِزُ عَنْ شَیْ ءٍ وَإِنْ عَظُمَ وَلاَ یَفُوتُهَا شَیْ ءٌ وَإِنْ لَطُفَ]

سپاس مخصوص خداست، که نه بر امّت های گذشته و زمان های سپری شده ؛ بلکه بر ما به وجود محمد صلی الله علیه و آله منّت نهاد ؛ با قدرتش که از هیچ چیز هر چند بزرگ باشد، ناتوان نمی شود و هیچ چیز هر چند کوچک و ریز باشد، از دایرۀ اختیار و عرصۀ ارادتش، بیرون نمی رود.

محمد صلی الله علیه و آله یا عظیم ترین خبر آفرینش

زبان از بیان اوصاف و شخصیّت انسانی که در گردونۀ خلقت نمونه ندارد و بالاتر و والاتر و افضل از او وجود ندارد عاجز است، قلم به روی صفحۀ کاغذ برای نشان دادن چهرۀ او نمی چرخد، فکر از دریافت تمام حقیقت او ناتوان است.

من برای وصف او چاره ای جز مراجعه به آیات قرآن که بیان خداست و روایات و اخبار، که بیان معجز آسای اولیای حقّ است ندارم. در این زمینه از آیات و روایات نمونه هایی را نقل می کنم تا بتوانید دور نمایی از واقعیّت او را ببینید.

عقل اوّل، مخلوق و اقرب به حقّ و اعظم و اتمّ موجود است، چون از تمام حجاب های مُلکی و نفسی و فلکی به دور است. در روایات بسیار مهم در موثّق ترین کتب روایی آمده:

ص:85

1 - أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلُ. (1)

اوّلین مخلوق خدا عقل است.

2 - أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ نُوری. (2)

اوّلین مخلوق خدا نور من [ پیغمبر صلی الله علیه و آله ] است.

3 - أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ رُوحی. (3)

اوّلین مخلوق خدا روح من [ پیغمبر صلی الله علیه و آله ] است.

4 - أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ الْقَلَمُ. (4)

اوّلین مخلوق خدا قلم است.

5 - أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ الْمَلائِکَه. (5)

اوّلین مخلوق خدا فرشتگان مقرّب می باشند.

این پنج مرحله، اوصاف یک حقیقت و یک نور است، اسمایی است متعدّد برای مسمّای واحد، مسمّای واحدی که بالاترین نشأۀ وجود است که نسبت به او و حقّ واسطه نمی خورد، احتیاج و نیازی در او به وجودی جز حقّ نیست. و نظری به ما سوا ندارد و التفاتی جز به محبوب برای او نیست.

تعبیر به قلم یعنی واسطۀ حقّ در تصویر حقایق و علوم به الواح نفسانیّه. این بی واسطگی و عدم قیودات و مرزها، وسعت جلال و جبروت و عظمت رسول الهی صلی الله علیه و آله است.

موجود هر چه از قید و بند دور باشد و به حضرت محبوب نزدیکتر، خیر و

ص:86


1- (1) - عوالی اللآلی: 99/4، حدیث 141؛ [1]بحار الأنوار: 97/1، باب 2، حدیث 8. [2]
2- (2) - عوالی اللآلی: 99/4، حدیث 140؛ [3] بحار الأنوار: 97/1، باب 2، حدیث 7.
3- (3) - بحار الأنوار: 309/54؛ [4] شرح الأسماء الحسنی: 203/1، ینابیع الموده: 45/1، حدیث 4. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 93/57، باب 31، حدیث 25؛ [6]تفسیر القمی: 198/2، [7] ذیل آیۀ 3 سورۀ سبأ.
5- (5) - الولایه التکوینیه لآل محمد علیهم السلام : 93.

برکتش بیشتر است. او وجود نازنینی بود که به بدن هم مقیّد نشد بلکه بدن و جسم، روی او بود به سوی خلق!

أقْبَلَ إلَی الدٌّنْیا وَأَهْبَطَ إلی الأَرْضِ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ. (1)

[ پیغمبر صلی الله علیه و آله ] روی به دنیا کرد و به زمین فرود آمد به خاطر رحمت برای جهانیان.

و این همه بدان معناست که نور وجود مقدّسش در باطن تمام اشیا و عوالم موجودات هست که او احبّ اشیا و صاف ترین و خالص ترین موجودات است.

انسان در ارتباط به او اهل کمال و نجات و شایستۀ بهشت است و در صورت روی گردانی از وی اهل، شقاوت و هیزم جهنّم است و این حقایق در روایت زیر که بیشتر کتب حدیث نقل کرده اند، منعکس است:

عَنْ أبی جَعْفَرٍ علیه السلام قال: لَمّا خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قالَ لَهُ: أقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قالَ لَهُ: أدْبِرْ،فَادْبَرَ ثمَّ قالَ: وَعِزَّتی و جلالی ما خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إلیَّ مِنْکَ، وَلا أکْمَلْتُکَ إلّافیمَنْ احِبُّ. اما انِّی إیّاکَ آمُرُ وَإیّاکَ أنْهی وَإیّاکَ أُعاقِبُ وَإیّاکَ اثیبُ. (2)

امام باقر علیه السلام می فرماید : زمانی که خداوند عقل را آفرید از او بازپرسی کرد و سپس به او فرمود : روکن، پس او رو کرد، سپس به او فرمود : برگرد، پس برگشت. سپس فرمود : به عزّت و جلال خودم قسم ! خلقی محبوب تر از تو به سوی من نیست، و تکمیل نکردم تو را مگر در حق کسی که او را دوست می دارم. آگاه باش ! من فقط تو را امر می کنم و تو را نهی می کنم و به تو عقاب می کنم و به تو پاداش می دهم.

ص:87


1- (1) - شرح اصول الکافی، مازندرانی: 72/1.
2- (2) - الکافی: 10/1، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعه: 204/15، باب 8، حدیث 20286. [2]

ماه فرو ماند از جمال محمّد سرو نباشد به اعتدال محمّد

قدر فلک را کمال و منزلتی نیست در نظر قدر با کمال محمّد

وعدۀ دیدار هر کسی به قیامت لیله الإسرا شب وصال محمّد

آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی آمده مجموع در ظلال محمّد

عرصۀ گیتی مجال همّت او نیست روز قیامت نگر مجال محمّد

شمس و قمر در زمین حشر نتابند نور نتابد مگر جمال محمّد

وآن همه پیرایه بسته جنّت فردوس بو که قبولش کند بلال محمّد

همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمّد

شاید اگر آفتاب و ماه نتابند پیش دو ابروی چون هلال محمّد

چشم مرا تا به خواب دید جمالش خواب نمی گیرد از خیال محمّد

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمّد بس است و آل محمّد

(سعدی شیرازی)

حقیقت محمّدیه

در رسائل قیصری آمده است:

« حقیقت محمّدیه در مقام قوس نزولی و معراج تحلیلی بعد از تجلّی و ظهور در صُور عقول و نفوس و حقایق برزخی و مثالی و ظهور در عالم شهادت و تنزّل از مقام غیب و استقرار در رحم مادّی؛ از آن جهت که صعود بر طبق نزول است و رجوع به بدایات که همان حقیقت نهایات باشد، جهت پیوند به اصل خود که غایت خلقت و کمال استجلا بر آن مترتّب می شود از نواحی تکامل جوهری و عروج و صعود ترکیبی جهت استیفای آنچه راکه در مقام نزول در مراتب و درجات و تنزّلات به ودیعه نهاده بود، بعد از طیّ درجات معدنی و نباتی و حیاتی و کسب وجود عقلانی و عبور از منازل بوادی، به کسب وجود حقّانی نایل آید و بعد از نیل به مقام اعلای

ص:88

از تمکین و خلاصی از اقسام تلوین و عبور از مرتبه و مقام واحدیّت و فنا در احدیّت و تحقّق به مقام مظهریّت اسم الله ذاتی و مشاهدۀ خواص و آثار کلّیّۀ اسمای الهیّه و اعیان ثابته در مقام مظهریّت تجلّی ذاتی و احاطه به عوالم وجودی، رجوع به کثرت می نماید.

این حقیقت کلیّه در مقام «أوأدنی» و مرتبه مظهریّت تجلّی ذاتی و مقام ظهور سرّ تامّ و تمام:

فَأحْبَبْتُ أنْ اعْرَفَ. (1)

پس دوست دارم شناخته شوم.

به حکم:

أبیتُ عِنْدَ رَبّی، یُطْعِمُنی وَیَسْقینی. (2)

بیتوته کردم من نزد پروردگارم که اطعام داد مرا و سیرابم کرد.

و:

لی مَعَ اللهِ وَقْتٌ لایَسَعُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَلانَبِیٌّ مُرْسَلٌ. (3)

برای من با خدا زمانی است که هیچ فرشتۀ مقرّبی و هیچ پیامبر مرسلی قدرت رسیدن به آن را ندارند.

از نحوۀ ظهور مفاتیح غیب و احکام اسما -

مُسْتأثَرَهٌ الّتی لایَعْرِفُها إلاّ هو - و کیفیّت ظهور و تجلّی اسمای کلّیّه و امّهات اسما در مرتبۀ واحدیّت، مطّلع و به اسرار وجود واقف و به نحوۀ سریان آن مفاتیح به صور استعدادات، عالم و آگاه می شود.

ص:89


1- (1) - بحار الأنوار: 199/84، باب 12، ذیل حدیث 6؛ [1] شرح الاسماء الحسنی: 37/1.
2- (2) - بحار الأنوار: 403/16، باب 12، حدیث 1؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 214/1. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 360/18، باب 3؛ [3] شرح اصول کافی: 82/3؛ سنن النبی صلی الله علیه و آله : 412، حدیث 75.

و در مقام واحدیّت به اعتبار تحقّق به اسم اعظم و اسم الله آثار و احکام و مفاتیح اسمای مستأثره را به تفصیل در اعیانْ شهود نموده و حافظ عهد:

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَبَنِی ءَادَمَ أَن لَّاتَعْبُدُواْ الشَّیْطَنَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ » (1)

ای فرزندان آدم ! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را مپرستید که او بی تردید دشمن آشکاری برای شماست؟

إلی قوله:

وَأَنِ اعْبُدُونِی هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ » (2)

و این که مرا بپرستید که این راهی است مستقیم.

و به یاد آورندۀ میثاق:

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ » (3)

از مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا بر آن پیمان بستند [ و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود ] صادقانه وفا کردند.

و چون به سرّ اعیان و استعدادات لوازم اعیان واقف می شود، در مقام هدایت تشریع احکام هر ذی حقّی را به حق خود و هر ممکنی را به کمالات لایقۀ خود می رساند و چون صدور حوادث و وقوع وقایع را مستند به اسمای الهیّه و استعدادات و قابلیّات ذاتیّه لازمۀ این استعدادات را ناشی از حکمت بالغۀ الهیّه می داند.

ص:90


1- (1) - یس (36) : 60. [1]
2- (2) - یس (36) : 61. [2]
3- (3) - احزاب (33) : 23. [3]

فَلا یَهُمُّ بِالنَّوازِلِ، وَلا یَغْتَمُّ بِالْحَوادثِ أصْلاً ولا تُؤَثِّرُ فیهِ، فَلایُری فی عَیْنِ الْبَلایا إِلّا هَشَّاً بَشّاً بَسّاماً مَزّاحاً کعلیّ علیه السلام . (1)

پس به پیشامدها و حوادث اصلاً اهمیّت نمی دهد و در حرکت او تأثیری ندارد ؛ در عین بلا جز رضایت و خرسندی و شادی و خنده رویی چیزی برای او نیست مانند امام علی علیه السلام .

از آن جا که متجلّی در حقیقت کلّیّه محمّدیّه، مفاتیح مختصّ به حضرت احدیّت جمع و صاحب مقام اکملیّت می باشند و قلب مبارک او به مقام برزخیّت کبری و تجلّی احدی جمعی و مظهریّت اسم اللّه ذاتی نایل آمده و تجلّیات الهیّه از ناحیۀ ذات و حقیقت او به عالم اسما و صفات و عوالم عقول و مراتب عالم مثال و عالم ماده و طبیعت واصل می شود و آن حقیقت کلّیّه به حکم جامعیّت تامّه مشتمل بر کافّۀ حضرات است و جمیع حقایق ابعاض و اجزای وجود اویند، مفاتیح غیبی در هر درجه از درجات وجود او ، اثری از مقام غیب ذات به او می رسانند.

در مقام غیب وجود، مُلهمَ از ذات حقّ است بدون وساطت امری:

کَالْعِلْمِ بِالْأسْماءِ الْمُسْتَأْثَرَهِ الْغَیْبِیَّهِ.

مانند علم به اسمای برگزیدۀ غیبی و پنهانی.

چه آن که فرمود:

اللّهُمَّ إنّی اسْألُکَ بِکُلِّ اسْمٍ هُوَ لَکَ سَمَّیْتَ بِهِ نَفْسَکَ أو أنْزَلْتَهُ فی کِتابِکَ أوْ علَّمْتَهُ أحَداً مِنْ خَلْقِکَ أَوِ اسْتَأثَرْتَ بِهِ فی مَکْنُونِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ. (2)

بار پروردگارا ! از تو می خواهم به حق هر اسمی که به آن، خود را نامیدی یا

ص:91


1- (1) - رسایل قیصری: 127.
2- (2) - بحار الأنوار: 324/83، باب 45، ذیل حدیث 69، [1] در مصدر « فی علم الغیب » آمده است؛ المصباح، کفعمی: 214؛ [2]مصباح المتهجّد: 509. [3]

در قرآنت نازل کردی یا به یکی از بندگانت یاد دادی و یا هر اسمی که در علم غیب و پنهان خود برگزیدی.

این اسما متضمّن علوم و اسراری هستند که إنبای از غیب ذات و علم تفصیلی به آثار و مقتضیات اسمای کلیّه و جزئیّه و استعدادات و قابلیّات لازمۀ اعیان و حقایق خلقیّه بر آنها توقّف دارد و این اسما در عالم جبروت و حضرت عملیّه علّت و منشأ سیر آن حقیقه الحقایق در اسمایی که رقایق اسمای مستأثره و صور ابهامات غیبیّۀ مخصوص به مقام احدیّت جمع الجمع هستند می باشند.

تقلّب و سیر در اسمای ظاهره و باطنه و تحقّق به مقام جمعیّت این اسما و افاقت و خلاصی از سُکر فنای در فنا و نیل به مقام تمکین تام، ناشی از استمداد از اسمای مستأثره و تجلّیات واصله از غیب ذات است.

[پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید]:

إنَّ اللّهَ ضَرَبَ بِیَدِهِ بَیْنَ کِتْفَیَّ فَوَجَدْتُ بَرْدَ أنامِلِهِ بَیْنَ ثَدْیَیَّ فَعَلِمْتُ عِلْمَ الْأوَّلینَ وَالْآخِرینَ. (1)

خداوند با قدرت لایزالی خود بر دو شانه ام زد که سردی آن را بین دو سینه ام حس کردم و علم اوّلین و آخرین را دانستم.

اثر این مفاتیح در عالم ملکوت و ارواح، مکاشفات معنویّه و واردات و تنزّلات روحانیّه و مجرّده است که علوم شریعت و طریقت و حقیقت و رموز و اسرار آنها ثمرۀ آن می باشد.

و مکاشفات صوری و شهود مقامات و درجات انبیا و اعمال خلایق در عوالم برزخی، رقائق و صور مکاشفات معنویّه اند و عبد سیّار قبل از نیل به مکاشفات معنویّه از باب عدم جواز طفره در صعود و نزول وجود، به مکاشفات صوریّه نایل

ص:92


1- (1) - عوالی اللآلی: 52/1، [1] با کمی اختلاف در عبارت؛ الفتوحات المکیه: 214/1. [2]

آید.

و این مکاشفات به صورت دحیۀ کلبی و مشاهدۀ مقامات انبیا در سماوات برزخی جهت آن حضرت، منافات با کشف حقایق معنوی در عالم ارواح و شهود مقدّرات و حقایق خواصّ اسما در واحدیّت و قبول تجلّیّات ذاتیّه در احدیّت ندارد، چه آن که آن حقیقت کلّیه جامع جمیع این حضرات است.

از آن جا که حضرت ختمی مرتبت، خاتم انبیا و شریعت او مکمّل کلّیّۀ شرایع الهیّه است و به مظهریّت تجلّی ذات حق و اسم اللّه ذاتی نایل آمده است و حقیقت او مشتمل است بر جمیع مراتب وجودی، ناچار کتاب نازل بر قلب او نیز مشتمل است بر جمیع درجات و مراتب وجود که مرتبۀ نازلۀ آن، الفاظ قرآنیّه و نقوش و ارقام و سور و آیات و کلمات مابین الدَّفَّتَین است و خطابات قرآنیّه از این جهت السنۀ احوال مخاطبین و استعدادات آنان و معرّف احوالات و مقامات و نشئات مکلّفین در مقام صعود وجود، بلکه السنۀ احوال و مقامات و درجات کلّیّۀ نفوس و جمیع حقایق در قوس نزولی است.

لذا مرتبۀ عالیۀ قرآن کتاب الهی که از آن به مطلع کتاب و مرتبۀ تعیّن حق به اسم «متکلّم» تعبیر نموده است مقام احدیّت جمع است و مراتب و درجات آن بعینها متّحد است با درجات و مراتب وجودی آن، که این کتاب بر او نازل شده است!!» (1)

پیامبر صلی الله علیه و آله از دیدگاه آیات و روایات

آری، او خاصّۀ بنی آدم و خلاصۀ هر دو عالم، سراج سراچۀ کاینات و گل گلزار موجودات، نور حدیقۀ آفرینش و نور حدقۀ بینش است. صدر نشین صُفّۀ لولاک و تکیه گزین مسند وَما أرْسَلْناکَ ، طوطی شکرفشان شکرستان سُبْحانَ الَّذی

ص:93


1- (1) - رسایل قیصری : 125 - 130.

اسْری » (1)عندلیب خوش الحان گلستان وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ». (2)

مفتاح خزائن غیب و مصباح انجمن لارَیْب، تا جدار ایوان

«کُنْتُ نَبِیّاً وَآدَمُ بَیْنَ الْماءِ وَالطّینِ» (3) و شهسوار میدان و ما أرْسَلْنَاکَ إلّارَحْمَهً لِلْعالَمینَ » (4).

مصدر انوار عدم و وجود و مظهر اسرار غیب و شهود، حقایق گوی راز

« مَنْ رَآنی » (5)، مبرهن ساز وحی آسمانی، نکته سرای معنی

« نَحْنُ الْآخِرونَ السْابِقُونَ » (6)و پرده گشای صورت

« اهْدِ قَوْمِی إنَّهُمْ لا یَعْلَمون » (7)، بیدار دلِ

« لا یَنامُ قَلْبی » (8)، صاحب منزل

« أبیتُ عِنْدَ رَبّی » (9)، محفل

« لی مَعَ اللّه » (10) را شمع و پروانه؛ مقام محمود جمع الجمع رسولی، شافع روز جزا و مقتدای اهل صفا، ابوالقاسم مصطفی، احمد و محمود و محمّد صلی الله علیه و آله است.

گفتا به صورت ار چه ز اولاد آدمم از روی مرتبت به همه حال برترم

چون بنگرم در آینه عکس جمال خویش گردد همه جهان به حقیقت مصوّرم

خورشید آسمان ظهورم عجب مدار ذرّات کاینات اگر گشت مظهرم

ارواح قدس چیست نمودار معنیم اشباح انس چیست نگهدار پیکرم

بحر محیط رشحه ای از فیض فایضم نور بسیط لمعه ای از نور ازهرم

ص:94


1- (1) - اسراء (17) : 1. [1]
2- (2) - نجم (53) : 3. [2]
3- (3) - المناقب، ابن شهر آشوب: 214/1؛ [3] بحار الأنوار: 403/16، باب 12، حدیث 1.
4- (4) - انبیاء (21) : 107. [4]
5- (5) - بحار الأنوار: 234/58، باب 45، ذیل حدیث 1؛ من لایحضره الفقیه: 585/2، حدیث 3191.
6- (6) - المناقب، ابن شهر آشوب : 219/3 ؛ کشف الغمه : 11/1. [5]
7- (7) - الخرائج والجرائح: 164/1؛ اعلام الوری: 83، باب 4. [6]
8- (8) - الخرائج والجرائح: 103/1؛ الصراط المستقیم: 204/1، فصل 15. [7]
9- (9) - عوالی اللآلی: 232/2، باب الصوم، حدیث 1؛ المناقب ابن شهر آشوب: 214/1. [8]
10- (10) - بحار الأنوار: 360/18، باب 3، ذیل حدیث 66؛ الکافی: 208/8، حدیث 251. [9]

از عرش تا به فرش همه ذرّه ای بود در پیش آفتاب ضمیر منوّرم

روشن شود ز روشنی ذات من جهان گر پردۀ صفات خود از هم فرو درم

آبی که زنده گشت ازو خضر جاودان آن آب چیست قطره ای از حوض کوثرم

آن دم کزو مسیح همی مرده زنده کرد یک نفخه بود از نَفَس روح پرورم

فی الجمله مظهر همه اشیاست ذات من بل اسم اعظمم به حقیقت چو بنگرم

(فخرالدین عراقی)

پیامبر صلی الله علیه و آله در کلام لاهیجی

اشاره

لاهیجی در «شرح گلشن راز» در تفسیر و توضیح:

یکی خطّ است ز اوّل تا به آخر بَرو خلق جهان گشته مسافر

(شیخ محمود شبستری)

و اشعار بعد از آن می گوید:

« از اوّل مراتب موجودات که عقل اوّل است تا آخر تنزّلات که مرتبۀ انسانی است و از مرتبۀ انسانی تا مرتبۀ الهیّت که نقطۀ آخرین دایره به اوّل متّصل می شود، یک خطّ مستدیر موهوم است که از تجدّد تعیّنات نقطۀ وحدت نموده می شود.

« بَرو خلق جهان گشته مسافر » و بر این خطّ مذکور خلق عالم مسافرند که از بطون به ظهور می آیند و از ظهور به بطون می روند:

کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ » (1)

همان گونه که شما را آفرید، [ پس از مرگ به او ] بازمی گردید.

و مبدأ و معاد و تقدّم و تأخّر و جان و جسم و عقول و نفوس به حسب قلّت و کثرت مناسب با نقطۀ وحدت نموده می شود.

ص:95


1- (1) - اعراف (7) : 29. [1]

سوی هستی از عدم در هر زمان هست دائم کاروان در کاروان

باز از هستی روان سوی عدم می روند این کاروانها دم بدم

جزوها را رویها سوی کُل است بلبلان را عشق بازی با گل است

آنچه از دریا به دریا می رود از همان جا کآمد آن جا می رود

(مولوی)

[

رهبری انبیا و اولیا

]

و حکمت بالغۀ حضرت الهیّه مقتضی آن است که رفتن و آمدن خلایق در این راه خطّ موهوم که مذکور شد بی رهبری که متّصف به کمال اعتدال جمعی الهی باشد میسّر نگردد. و آن جماعت که متّصف بدین کمالند أوّلاً و بالذّات انبیایند که مظاهر حقیقت نبوّت روح اعظم اند و ثانیاً به سبب متابعت انبیا اولیایند، قدّس اللّه أسرار هم، فلهذا فرمود که:

در این ره انبیا چون ساربانند دلیل و رهنمای کاروانند

(شیخ محمود شبستری)

یعنی در این راه مبدأ و معاد و نزول و عروج، انبیا که به حسب کمال ذاتی اطّلاع بر حقایق امور و منازل و مراحل و حمدات و موانع راه حقیقت یافته اند چون ساربانند، یعنی چنانچه، ساربان در کاروان ضبط و نگاهبانی اشتران می نماید کاروان را با احمال و اثقال به وسیلۀ اشتران باربردار به منزل می رساند، انبیا نیز ضبط و نگاهبانی نفوس خلایق از افراط و تفریط اخلاق و اوصاف و اعمال می نمایند به صراط مستقیم عدالت هدایت فرموده به منزلگاه کمال که وصول به مبدأ است می رسانند.

و در تشبیه انبیا به ساربان اشارتی است دقیق که نفس انسانی را گاهی که مستعدّ

ص:96

ریاضت و مخالفت وی بوده باشد در اصطلاحات عارفان «بَقَره» می نامند و بعد از اشتغال به سلوک «بَدَنه» می خوانند و بَدَنه شتری است که روز عید اضحی در مکّه ذبح می نمایند.

خلاصۀ سخن این است که چون انبیا علیهم السلام جهت هدایت خلقند و هدایت حقیقی که رجوع به مبدأ است آن جماعتی را میسّر گشته که بدنۀ نفس را به تیغ مخالفت نفس و هوا و موت اختیاری ذبح نموده باشد؛ کأنَّه که بعثت انبیا علیهم السلام به جهت ایصال نفوس این جماعت است و به منزل وصول هر چند که حکم نبوّت شامل همه است که:

وَاللّهُ یَدْعُوا إِلَی دَارِ السَّلاَمِ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ » (1)

[ مردم را ] به سرای سلامت و امنیت [ که بهشتِ عنبر سرشت است ] دعوت می کند و هر که را بخواهد به راهی راست هدایت می نماید.

این طایفه اند اهل معنی باقی همه خویشتن پرستند

فانی زخود و به دوست باقی این طُرفه که نیستند و هستند

(محمد اسیری لاهیجی)

دلیل کاروان راه شریعتند که عامّۀ خلایقند و راهنمای کاروان راه طریقتند که خواصّند، چو هر طایفه به قدر استعداد فطری که دارند قبول فیض هدایت هادی می توانند نمود.

سیر هر کس تا کمال وی بود قرب هر کس حسب حال او بود

لاجرم چون مختلف افتاد سیر هم رَوِش هرگز نیفتد هیچ طیر

هست با هر ذرّه درگاهی دگر پس ز هر ذرّه بدو راهی دگر

(عطار نیشابوری)

ص:97


1- (1) - یونس (10) : 25. [1]

اگر چه انسان مظهر جامع اسم کلی «اللّه»است وفی الحقیقه از جمیع اسما وصفات الهی من حیث الجامعّیه محظوظ است امّا انسان کامل که انبیا و اولیا از باقی افراد انسانی از آن جهت به کمال ممتاز گشته اند که به طریق تصفیه، رجوع به مبدأ حاصل کرده اند ودر پرتو تجلّی احدیّت او، هستی موهوم خویش فانی کرده باقی باللّه شده اند و صفات جزئی ایشان عین صفات کلّی حق گشته است و در این مرتبه بقاء باللّه تفاوت مراتب کمال به حسب تحقّق و اتّصال به صفات الهی بسیار است، بعضی متحقّق به اکثر صفات الهی شده اند و بعضی به اقّل و باز در این اقّل و اکثر تفاوت بسیار است.

و آن فرد کامل که مستعدّ آن باشد که به حسب حقیقت و معنی مظهر ذات و مجموع اسما و صفات اللّه باشد و خواصّ و احکام اسم کلّی اللّه به جزئیات و کلیّات در او ظاهر می شود و آن متحقّق به همۀ صفات الهی می گردد حضرت خاتم محمّدی است و باقی انبیا و تمامت اولیای الهی اگر چه مظهر این اسم کلی اللّه اند، امّا هر یک مظهر این اسم به بعضی صفاتند و مظهر تامّ اللّه، که مجموع صفات در او بالفعل به ظهور پیوسته باشد حضرت سیّد کونین است، پس نشأۀ ختمی محمّدی من حیث الحقیقه و المعنی سابق بر جمیع انبیا باشد که:

کُنْتُ نَبِیًّا و آدَمُ بَیْنَ الْماءِ و الطّینِ. (1)

من نبی بودم در حالی که حضرت آدم در بین آب و گل بود.

ومن حیث الصّوره، متأخّر؛ چه علّت غایی « اوّل الفکر آخر العمل » است

«و نَحْنُ الْآخَرُونَ السّابِقُونَ». (2)

و از جهت این تقّدم ذاتی که بیانش بر سبیل اجمال گفته شد، فرمود:

ص:98


1- (1) - المناقب، ابن شهر آشوب: 214/1؛ [1]بحار الأنوار: 403/16، باب 12، حدیث 1. [2]
2- (2) - المناقب، ابن شهر آشوب: 269/3؛ [3]کشف الغمه: 11/1. [4]

و ز ایشان سیّد ما گشته سالار هم او اوّل هم او آخر در این کار

(شیخ محمود شبستری)

«و ز ایشان» یعنی از انبیا «سیّد ما» که حضرت رسالت پناه محمّدی صلی الله علیه و آله است «گشته سالار» یعنی مقدّم و بزرگ و مقتدای خلایق از انبیا و غیرهم.

و در این محلّ، سالار به مناسبت کاروان فرمود.

«هم او اوّل هم او آخر در این کار» یعنی در این کار نبوّت.

حقیقت محمدی و تقدّم انسان کامل

بدان که: « نبوّت » به معنی انبا است؛ یعنی اخبار و « نبی » آن است که از ذات و صفات و اسمای الهی خبر دهد از سر تحقیق و اخبار حقیقی. پس اهل تحقیق اوّلاً و بالذّات، از آنِ عقل کلّ است که مبعوث است به جهت انبا بی واسطه به جانب نفس کلّ و به واسطه به سوی نفوس جزئیّه. و هر نبی از انبیا، از زمان آدم تا زمان خاتم، مظهری است از مظاهر نبوّت و روح اعظم که عقل اوّل است؛ پس نبوّت عقل اوّل دائمی ذاتی باشد و نبوّت مظاهر زایل عرضی و حقیقت محمّدی عقل اوّل است که روح اعظم می باشد که:

أوَّلُ ما خَلقَ اللّهُ الْعَقْلُ. (1)

اوّلین مخلوق خدا عقل است.

أوَّلُ ما خَلقَ اللّهُ نُوری. (2)

اوّلین مخلوق خدا نور من [ پیغمبر صلی الله علیه و آله ] است.

أوَّلُ ما خَلقَ اللّهُ رُوحی. (3)

ص:99


1- (1) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 185/18، [1] ذیل حکمت 52؛ عوالی اللآلی: 99/4، حدیث 141. [2]
2- (2) - عوالی اللآلی: 99/4، حدیث 140؛ [3]بحار الأنوار: 97/1، باب 2، حدیث 7. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 309/54؛ [5] شرح الاسماء الحسنی: 203/1.

اوّلین مخلوق خدا روح من [ پیغمبر صلی الله علیه و آله ] است.

و صورت محمّدی صلی الله علیه و آله صورتی است که: روح اعظم به تمامت اسما و صفات چنانچه گذشت در او ظاهر شده و نبوّت ذاتی که اخبار از ذات و صفات حضرت الهی است، اوّلاً و بالذّات، روح اعظم است که حقیقت آن حضرت است، در آخر نیز ختم نبوّت، عرضی بر صورت و معنی آن حضرت گشته؛ پس اوّل به حقیقت و آخر به صورت، درین کار نبوّت که اخبار و اعلام است، آن حضرت بوده و باقی انبیا هر یکی مظهر بعضی از کمالات حقیقت آن حضرت اند.» (1)

آن خدایی که فرستاد انبیا نه به حاجت بل به فضل کبریا

آن خداوندی که از خاک ذلیل آفرید او شهسواران جلیل

پاکشان کرد از مزاج خاکیان بگذرانید از تک افلاکیان

برگرفت از نار و نور صاف ساخت وانگه او بر جملۀ انوار تاخت

آن سنابرقی که بر ارواح تافت تا که آدم معرفت زان نور یافت

نوح از آن گوهر چو برخوردار شد در هوای بحر جان دُربار شد

جان ابراهیم از آن انوار زَفْت (2)بی حذر در شعله های نار رفت

چونکه اسماعیل در جویش فتاد پیش دشنۀ آبدارش سر نهاد

چون عصا از دست موسی آب خَورد ملکت فرعون را یک لقمه کرد

نردبانش عیسی مریم چو یافت بر فراز گنبد چارم شتافت

چون محمّد یافت آن ملک و نعیم قرص مَه را کرد او در دَم دو نیم

چون ز رویش مرتضی شد دُرفشان گشت او شیر خدا در مرج جان

(مولوی)

رازی عجیب در آفرینش و نسب محمّد صلی الله علیه و آله

اشاره

ابن بابویه ملقّب به شیخ صدوق که از نظر شخصیّت و معنویّت و موثّق بودن در میان بزرگان شیعه کم نظیر است، به سند خود از امام صادق علیه السلام ، از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام نقل می کند:

حقّ سبحانه و تعالی نور مقدّس پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را خلق فرمود پیش از آن که آسمان ها و زمین و عرش و کرسی و لوح و قلم و بهشت و دوزخ را بیافریند و قبل از این که احدی از انبیا را ارادۀ آفرینش کند به چهار صد و بیست و چهار هزار سال و به آن نور، دوازده حجاب خلق نمود:

1 - حجاب قدرت 2 - حجاب عظمت 3 - حجاب منّت 4 - حجاب رحمت 5 - حجاب سعادت 6 - حجاب کرامت 7 - حجاب منزلت 8 - حجاب هدایت 9 - حجاب نبوّت 10 - حجاب رفعت 11 - حجاب هیبت 12 - حجاب شفاعت.

پس آن نور مقدّس را در حجاب قدرت، دوازده هزار سال جای داد و او می گفت:

سُبْحانَ رَبِّیَ الْأعْلی.

منزّه است خداوند بلند مرتبه ام.

و در حجاب عظمت، یازده هزار سال و می گفت:

سُبْحانَ عالِمِ السِّرِّ.

منزّه است خداوند که دانای غیب و پنهان است.

و در حجاب منّت ده، هزار سال و می گفت:

سُبْحانَ مَنْ هُوَ قائِمٌ لا یَلْهُو.

منزّه است خداوندی که تمام مخلوقات قائم به وجود اوست و فراموشی ندارد.

ص:100


1- (1) - مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز: 18 - 20.
2- (2) - زفت: زیاد، هنگفت.

ص:101

و در حجاب رحمت، نه هزار سال و می گفت:

سُبْحانَ الرَّفیعِ الْأعْلی.

منزّه است خداوند عالی مرتبه و بلند مرتبه.

و در حجاب سعادت، هشت هزار سال و می گفت:

سُبْحانَ مَنْ هُوَ دائِمٌ لا یَسْهُو.

منزّه است خداوند بی پایان که سهو نمی کند.

و در حجاب کرامت، هفت هزار سال و می گفت:

سُبْحانَ مَنْ هُوَ غَنِیٌّ لا یَفْتَقِرُ.

منزّه است خداوند غنی که محتاج نمی گردد.

و در حجاب منزلت، شش هزار سال و می گفت:

سُبْحانَ الْعَلیمِ الْکَریمِ.

منزّه است خداوند دانا و بخشنده.

و در حجاب هدایت، پنج هزار سال و می گفت:

سُبْحانَ ذِی الْعَرْشِ الْعَظیمِ.

منزّه است صاحب عرشِ عظیم.

و در حجاب نبوّت، چهار هزار سال و می گفت:

سُبْحانَ رَبِّ الْعِزَّهِ عَمّا یَصِفُونَ.

منزّه است پروردگار عزیز از اینکه وصف شود.

و در حجاب رفعت، سه هزار سال و می گفت:

سُبْحانَ ذِی الْمُلْکِ وَالْمَلَکُوتِ.

ص:102

منزّه است صاحب ملک و ملکوت.

و در حجاب هیبت، دو هزار سال و می گفت:

سُبْحانَ اللّهِ وَبِحَمْدِهِ.

منزّه است خداوند و به کمک او حمد می کنم او را.

و در حجاب شفاعت، هزار سال و می گفت:

سُبْحانَ رَبّیَ الْعَظیمِ وَبِحَمْدِهِ.

منزّه است خداوند بزرگ و به کمک او حمد می کنم او را.

پس نام مقدّس آن حضرت را بر لوح ظاهر گردانید و آن نام مبارک چهار هزار سال بر لوح می درخشید، پس اسم اطهر آن جناب را بر عرش ظاهر گردانید و هفت هزار سال در آن جا نور می بخشید، همچنین در احوال رفعت و جلال می گردید تا آن که حق تعالی آن نور را در صلب آدم جای داد. (1)از آدم در شیث و از شیث در انوش و از انوش در قینان و از قینان در مهلائیل و از او در الیارذ و از وی در اخنوخ و از او در متوشلح و از وی در ملک و از او در نوح نبی و از وی در سام و از سام در ارفخشد و از او در شالح و از وی در عابر و از او در فالغ و از وی در ارغو و از ارغو در شروغ و از شروغ در ناخور و از او در تارخ و از وی در ابراهیم خلیل اللّه و از ابراهیم در اسماعیل و از اسماعیل درقیذار و از وی در حمل و از او در نبت و از وی در سلامان و از او در همیسع و از او در الیسع و از وی در ادد و از او در ادّ و از وی در عدنان و از عدنان در معد و از معد در نزار و از او در مُضَر و از وی در الیاس و از او در مدرکه و از مدرکه در خزیمه و از خزیمه در کنانه و از وی در نضر و از او در مالک و از او در فهر و از وی در غالب، و از غالب در لُؤَی و از لُؤَی در

ص:103


1- (1) - الخصال، شیخ صدوق: 481/2، حدیث 55؛ [1]معانی الأخبار: 306 - 307؛ [2] حیات القلوب: 3/2.

مُرَّه و از وی در کِلاب و از او در قُصَیّ و از وی در عبد مناف و از عبد مناف در هاشم و از هاشم سیّد قریش در عبدالمطّلب و از عبدالمطّلب در عبداللّه؛ که به فرمودۀ خودش تمام پدران و مادرانی که در حسب و نسبش قرار داشتند موحّد و خدا پرست و مؤمن و متّقی و بعضی چون ابراهیم و اسماعیل و نوح از انبیای الهی بودند.

أشْهَدُ أنَّک کُنْتَ نُوراً فِی الْأصْلابِ الشّامِخَهِ وَالْأرْحامِ الْمُطَهَّرَهِ. (1)

گواهی می دهم که تو در صلب های بلند مرتبه و رحم های پاک، نوری بودی.

که صلب شامخ و رحم مطهّره با بی دینی و بت پرستی و انکار حقّ و حقیقت به هیچ عنوان نمی سازد و آنان که بعضی از پدران رسول الهی را به دور از دین و دینداری می دانند یا جاهل به حقایقند یا مغرض حقوق بگیر!!

عبدالمطّلب جد پیامبر صلی الله علیه و آله

عمروالعلا که مردی بذول و بزرگ و متشخّص بود، پس از عبد مناف به سیادت خاندان قریش رسید و چون مهمان بسیار می پذیرفت و شتر بسیار به خاطر پذیرایی از مهمان نحر می کرد و با این ترتیب قهراً بر سفرۀ مهمانی اش استخوان بسیار شکسته می شد به «هاشم» لقب یافت. و چون از این جهان به جهان دیگر رخت بر بست مقام سیادت قریش و حفظ خانۀ کعبه و سقایت حاجّ به رشیدترین فرزندانش که به عبدالمطّلب معروف شده بود رسید.

عبدالمطّلب در میان قریش شخصیّت و عنوان بسیار درخشانی به دست آورد تا آن جا که با هیچ یک از گذشتگان خود طرف مقایسه و نسبت نبود.

ص:104


1- (1) - الاقبال: 607؛ [1]بحار الأنوار: 187/97، باب 3. [2]
افتخارات عبدالمطّلب

« از افتخارات عبدالمطّلب موارد زیر را می توان یاد کرد:

1 - وصی و جانشین پدری همچون هاشم بود و می توانست مفاخر و مکارم او را در میان عرب حفظ کند، توانست مهمانخانۀ عمومی وی را نگاه بدارد و از مهمانان پدرش که به شمار نمی آمدند پذیرایی کند و حتّی بر سنّت سنیّۀ پدرش به مرغان هوا و جانوران بیابان از سفرۀ عام خویش بهره ها برساند.

عادت هاشم این بود که همه روزه شتری نحر می کرد و بر روی کوههای مکّه می گذاشت تا وحش و طیور از این نعمت بهره مند شوند. عبدالمطّلب هم این روش را تا زنده بود از دست نداد.

2 - عبدالمطّلب درنتیجۀ کند و کاوی که خود و پسر بزرگش حارث در مکّه به عمل آورد، چاه زمزم را از نو باز یافت و آب سرشارش را پس از سال ها پنهانی آشکار ساخت تا مردم مکّه و طوایفی که به خاطر زیارت کعبه از دور و نزدیک به مکّه می آیند تشنه نمانند و طلاهایی را که در این کند و کاو به دست آورده بود همه را یکجا، به خانۀ کعبه هدیه کرد.

3 - عبدالمطّلب علاوه بر این همه مفاخر و مآثر، به خدمت پر افتخاری نایل آمد که نه تنها افتخارات درخشان خویش، شاید هر چه در جهان مباهات و فخریه است همه را تحت الشّعاع قرار داد و آن مقام خدمت گزاری نسبت به سیّد البشر و الشّفیع المشفّع فی المحشر محمّد بن عبداللّه رسول اللّه صلی الله علیه و آله است.

فرزندش تازه عروسی کرده بود که به قصد تجارت از مکّه روی به یثرب نهاد و در شهر یثرب در جوانی زندگانی را بدرود گفت.

در این هنگام همسر جوانش آمنه بنت وهب حامله بود و این حمل همان امانت مقدّس بود و همان نور الهی که مقدّر بود ظلمتکدۀ جهان را روشن سازد.

آمنه آن عروس دور از شوهر و دور از مزار همسر، فرزندش را به دنیا آورد و مقام

ص:105

پدری و خدمت گزاری رسول اکرم صلی الله علیه و آله به عهدۀ عبدالمطّلب که جدّ گرانمایه اش بود افتاد، عبدالمطّلب تا زنده بود نوادۀ نازنینش را همچون جان شیرین به آغوش داشت و به هنگام وفات هم جز نام محمّد نامی به زبان نمی آورد و جز سفارش و وصیّت در حق محمّد صلی الله علیه و آله وصیّتی به فرزندانش نکرد!!

4 - مردم مکّه خواه قریش و خواه ثقیف و هوازن و خواه بطون دیگر از اعراب، بیشتر بت پرست بودند، احیاناً در میانشان مسیحی و یهودی هم دیده می شد، تنها خاندان هاشم به ویژه عبدالمطّلب بود که به دین ابراهیم خلیل می زیست، عقیده اش توحید و عبادتش اطاعت در راه پروردگار یکتا و یگانه بود و این خود افتخار عظیمی است؛ زیرا خدا پرستیدن در میان خداپرستان چیزی و خداپرستیدن در میان بت پرستان چیزی دیگر است.» (1)

عبدالمطّلب و حملۀ ابرهه

آری، از مناقب و مفاخر عبدالمطّلب ایمان کامل او به پروردگار بزرگ بود تا آن جا که وی را در عداد اوصیا بر شمرده اند. داستان حملۀ ابرهه پادشاه حبشه با فیل به مکّه، جهت ویران ساختن کعبه و بر خورد مؤمنانۀ عبدالمطّلب با وی، شاهد صدق گفتار ماست.

عبدالمطّلب بدون آن که از این حادثه کمترین هراسی به خود راه دهد و بی آن که در برابر عظمت و شوکت ظاهری ابرهه خود را ببازد و از او تقاضای بازگشت کند، تنها از او می خواهد که شتران به غارت رفتۀ او را به وی باز گرداند و حفظ خانۀ خدا را به قدرت لایزال الهی احاله می کند. سرانجام مسأله همان طور که عبدالمطّلب پیش بینی کرده بود از کار در آمده و ابرهه با سپاهیانش به وسیلۀ دسته ای از پرندگان که لشکر الهی را تشکیل می دادند به عذاب دنیا گرفتار آمده و همگی به هلاکت

ص:106


1- (1) - نخستین معصوم: 17.

می رسند.

از سخنان اوست:

ظالم از دنیا نمی رود تا انتقام خود را پس دهد. از پس این سرا، سرای دیگری است که نیکوکار و بد کار جزای عمل خود را دریافت می دارند. اگر ظالم در این دنیا به عقوبت نرسد، در آخرت برای او مهیّاست.

عرفای بزرگ در باب روح و عالم ارواح و مراتب آن می گویند:

« بدان که روح جوهری بسیط است، مکمّل و محرّک جسم است در مرتبۀ نباتْ بالطبع و در مرتبۀ حیوانْ بالاختیار و در مرتبۀ انسانْ بالعقل. به عبارتی دیگر روحْ، جوهری لطیف است و قابل تجزّی و تقسیم نیست و از عالم امر است، بلکه خودِ عالمِ امر است، جسمْ جوهر کثیف است و قابل تجزّی و تقسیم است و از عالم خلق است، بلکه خودِ عالم خلق است.

چون معنی روح را دانستی اکنون مراتب عالم ارواح را بدان:

چون خدای تعالی و تقدّس خواست که عالم ارواح را بیافریند به آن زبدۀ نورانی نظر کرد، آن زبده بگداخت و به جوش آمد، از زبده و خلاصۀ آن زبده روح خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله بیافرید و از زبده و خلاصۀ آن باقی ارواح اولواالعزم بیافرید و از زبده و خلاصۀ آن باقی ارواح رسل بیافرید و از زبده و خلاصۀ آن باقی ارواح انبیاء بیافرید و از خلاصۀ آن باقی ارواح اولیا بیافرید و از خلاصۀ آن باقی ارواح عارفان و از زبده و خلاصۀ آن باقی ارواح زهّاد و از زبده و خلاصۀ آن باقی ارواح عبّاد بیافرید و از زبده و خلاصۀ آن باقی ارواح مؤمنان بیافرید و از زبده و خلاصۀ آن باقی ارواح بد دینان بیافرید و از آن پس ارواح کافران و از آن پس ارواح حیوانات و از آن پس ارواح نباتات بیافرید.» (1)

ص:107


1- (1) - زبده الحقایق: 50. [1]

محمّد آن که گفتش ایزد پاک نبودی خلقت افلاک ، لَوْلاک

هنوز آدم درون آب و گل بود که او مبعوث حق از جان و دل بود

اگر چه چون بشر جلوه گر آمد ملائک را سراسر رهبر آمد

به صورت چون بشر معنی ملک بود نه بلکه علّتِ بودِ فلک بود

کسی کورا بشر دانست یا گفت خطا کرد و خطا دید و خطا گفت

بشارات حق بر وجود محمّد صلی الله علیه و آله

اشاره

خداوند مهربان به وسیلۀ کتب آسمانی و انبیای بزرگوارش، ظهور حضرت ختمی مرتبت را به تمام امّت ها بشارت داد.

نقل تمام آن بشارات بدون شک چند مجلّد می شود، بنای این کتاب بر این است که برای نشان دادن هر حقیقتی راه اختصار بپیماید، از این جهت در این زمینه به آیاتی از قرآن و پاره ای از معارف اشاره می شود.

تقاضای ظهور محمد صلی الله علیه و آله

ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام پس از بنای کعبه که معنوی ترین بنا در آفرینش است درخواست هایی از حضرت ربّ الأرباب داشتند، از جملۀ آنها، ظهور جمال و جلال محمّد صلی الله علیه و آله در حیات انسانی بود:

رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » (1)

پروردگارا ! در میان آنان پیامبری از خودشان برانگیز، که آیات تو را بر آنان بخواند و آنان را کتاب و حکمت بیاموزد و [ از آلودگی های ظاهری و

ص:108


1- (1) - بقره (2) : 129. [1]

باطنی ] پاکشان کند ؛ زیرا تو توانای شکست ناپذیر و حکیمی.

این درخواست آن قهرمان توحید و فرزندش در حقّ پیامبر بود؛ لذا از آن حضرت روایت می کنند که فرمود:

أنَا دَعْوَهُ إبْراهیمَ. (1)

من دعای ابراهیمم.

هدف از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله
اشاره

«در آیۀ فوق پس از آن که ابراهیم و اسماعیل تقاضای ظهور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را می کنند سه هدف برای بعثت او بیان می دارند:

نخست تلاوت آیات خدا بر مردم؛ این جمله اشاره به بیدار ساختن اندیشه ها در پرتو آیات گیرا و جذّاب و کوبنده ای است که از مجرای وحی بر قلب پیامبر صلی الله علیه و آله نازل می شود و او به وسیلۀ آن، ارواح خفته را بیدار می کند.

«یتلو»از مادۀ تلاوت، در لغت به معنی پی در پی آوردن چیزی است و هنگامی که عباراتی را پشت سر هم و روی نظام صحیحی بخوانند، عرب از آن تعبیر به تلاوت می کند؛ بنابر این تلاوت منظّم و پی در پی مقدّمه ای است برای بیداری و ایجاد آمادگی برای تعلیم و تربیت.

سپس تعلیم کتاب و حکمت را هدف دوّم می شمرد، چرا که تا آگاهی حاصل نشود تربیت که مرحلۀ سوّم است صورت نمی گیرد.

تفاوت کتاب و حکمت ممکن است در این جهت باشد که کتاب اشاره به کتب آسمانی است و امّا حکمتْ علوم و دانش ها و اسرار و علل و نتایج احکام است که از طرف پیامبر تعلیم می شود.

ص:109


1- (1) - بحار الأنوار: 62/38، باب 59؛ [1]المناقب، ابن شهر آشوب: 232/1؛ [2] تفسیر المیزان: 396/1.

سپس آخرین هدف را که مسألۀ تزکیه است بیان می دارد. تزکیه در لغت هم به معنی نموّ دادن و هم به معنی پاکسازی آمده است و به این ترتیب تکامل وجود انسان در جنبه های علمی و عملی به عنوان هدف نهایی بعثت پیامبر معرّفی شده است.

این نکته قابل توجّه است که علوم بشر محدود است و آمیخته با هزاران نقطۀ ابهام وخطاهای فراوان و از این گذشته نسبت به آنچه می داند گاهی نمی تواند دقیقاً امیدوار باشد چرا که خطاهای خود ودیگران را دیده است!

اینجاست که باید پیامبران باعلوم راستین وخالی از هر گونه خطاکه از مبدأ وحی گرفته اند به میان مردم بیایند، خطاهایشان را برطرف سازند، آنچه را که نمی دانند به آنها بیاموزند و آنچه را که می دانند به آنها اطمینان خاطر دهند.

موضوع دیگری که در این رابطه لازم به یاد آوری است این است که نیمی از شخصیّت ما را عقل و خرد تشکیل می دهد و نیمی را غرایز و امیال؛ به همین دلیل ما به همان اندازه که نیاز به تعلیم داریم نیاز به تربیت هم داریم. هم خرد ما باید تکامل یابد و هم غرایز درونی ما به سوی هدف صحیحی رهبری شوند. لذا پیامبران هم معلّمند، هم مربّی، هم آموزش دهنده اند و هم پرورش دهنده.» (1)

پیامبر در تورات و انجیل

« الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاهِ وَالإِنْجِیلِ » (2)

همان کسانی که از این رسول و پیامبر « ناخوانده درس » که او را نزد خود [ با همۀ نشانه ها و اوصافش ] در تورات وانجیل نگاشته می یابند، پیروی

ص:110


1- (1) - تفسیر نمونه: 456/1، [1] ذیل آیۀ 129 سورۀ بقره.
2- (2) - اعراف (7) : 157. [2]

می کنند.

از این که رسول خدا صلی الله علیه و آله را اسم نبرده و با سه وصف رسول و نبی و امّی یاد کرده و از این که دنباله اش فرموده:

الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَاْلإنْجیلِ

به خوبی به دست می آید که آن جناب در تورات و انجیل هم به همین سه وصف معرّفی شده بود.

وَإِذْ قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یَابَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُم مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاهِ وَمُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هذَا سِحْرٌ مُبِینٌ » (1)

و [ یاد کن ] هنگامی را که عیسی پسر مریم گفت : ای بنی اسرائیل ! به یقین من فرستادۀ خدا به سوی شمایم، تورات را که پیش از من بوده، تصدیق می کنم و به پیامبری که بعد از من می آید و نامش « احمد » است، مژده می دهم. پس هنگامی که [ احمد ] دلایل روشن برای آنان آورد، گفتند : این جادویی است آشکار ! !

ببینید دربارۀ آن انسان بی نظیری که خداوند به توسّط کتب آسمانی و انبیای بزرگوارش، ظهورش را برای تأمین سعادت دنیا و آخرت مردم بشارت می دهد، محرومان از فیوضات ربّانیّه و مهجوران از عقل و خرد، چه قضاوت احمقانه و نظر نابخردانه دارند!

گوهر یکدانۀ آفرینش

معلّم والایی که گوهر یکدانۀ دریای آفرینش است، آموزگاری که دانشش از

ص:111


1- (1) - صف (61) : 6. [1]

ملائکه و جنّ و انس فزون تر است، پیامبری که مقام بزرگ نبوّت به او ختم شده، به نظر آنان ساحر و معجزات و بیّنات و آیاتش جادو و جادوگری است؛ وای که در برابر این گونه حیوانات انسان نما چه باید گفت؟! لعن خدا بر مردم ناآگاه و جاهل و قبیله ای که به عداوت و عمد بر حقّ و حقیقت می تازند.

آخر محمّد صلی الله علیه و آله محمّد بود، گزین مخلوقِ واحد احد و برترین پیک پیام آور خلّاق صمد، دُرّ یگانۀ دریای خلقت و لُؤلُؤ شاهوار جاودانۀ بحر عظمت؛ آن که خدا بود و جز او نبود که «لاإله إلا اللّه» چون خواست انیسی طلبد، خلوت مقدّس خویش را که حبیب او باشد به دو معنی فعیل: هم او را محبوب باشد و هم «هو» را محبّ، محمّد صلی الله علیه و آله را ایجاد فرمود و بدین هستی بخشی در مشهد قدس ربوبی با نظارۀ کمال محمّد در مرتبۀ محبّی و در مقام محبوبی، صنع خویش را به آفرینش این آدم اعلی، آفرین نمود و به تمجیدِ:

فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ » (1)

پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است.

از آن یاد فرمود؛ آن که او مقصود خالق بود و دیگر هر چه هست به طفیل خلقت او موجود.

خداوند متعال به آفرینش او ، خلق اوّل را به ساحت آخر در آورد و رسول نخستین اعظم را به جلوۀ نبیّ آخرین خاتم بپرورد و پای پی خجستۀ آن حضرت اشرف اعلی را بر تخت ارشاد و هدایت والا نهاد که در خور او بود نه غیر او؛ و از او زیبنده بود نه از جز او .

خدایش بی اندازه شرح صدر داد، بدین وجه که سینۀ بی کینه اش را برای دریافت نهایت معرفت که غیر را تاب تحمّل آن نباشد و غایت طاعت نسبت به ذات اقدس

ص:112


1- (1) - مؤمنون (23) : 14. [1]

الهی - جلّ و علا - از آن حاصل آید گشایشی به سزا داد و انشراح فؤاد و توسّع قلبش به عطای بهره نهاد تا بتواند با بهره مندی از این پشتوانۀ نامحدود و بی کرانه، بار گران بار ختم رسالت را بر دوش جان گیرد؛ چون مبعوث گردد و دعوت را بنیاد نهد بر آزار جاهلان و استهزای کافران صبر کند و به هر حال و در هر کار جز خداوند را منظور ندارد و این جمله را با صبر و بردباری و گذشت و پایداری تحمّل فرماید تا راه خدا کلّاً و جزءاً برای خلق روشن شود و اقدام آماده در آن صراط مستقیم، بی لغزش و با صفای فطرت، صاف و ساده روبه راه گردد.

از این شرح صدر و سعۀ قلب که حاصل احاطۀ لطف آمیز الهی است به حضرت رسول اللّهی در هر گاه و به همه وقت، سورۀ انشراح که جزء سُوَر اواخر قرآن کریم واقع گشته نشان ها دارد و بیان ها؛ و ما را عقیدت در باب شرح صدر جناب مصطفوی صلی الله علیه و آله همین است که خدای تعالی رسول رهنمای ما محمّد را که خاتم النّبیّین است و سیّد المرسلین صلی الله علیه و آله ، از مایۀ معرفت در حدّ اعلا و از سرمایۀ طاعت به قدر اوفی مایه دار کرد و حضرتش را به خلوص و تقوا مخصوص گردانید و در مرکز دایرۀ حفظ تمام و صیانت تامّ، معصوم آفرید و بدین گونه مبرّی از سوء قصد تسویلات شیطان رجیم برگزید.

بدین صورت که چون از شیر باز گرفته شد برترین ملک و بزرگترین فرشتۀ خود را شبانه روز با آن آفتاب دل افروز و موحّد مشرک سوز، قرین ساخت و بر وی موکّل، تا حضرتش را با آن که بعون اللّه تعالی در باطن امر و در عالم عقل اصلاً اساس مکرمت است و رأس فضیلت، در این سرای ظاهر به طریق مکارم و محاسن اخلاق و محامد صفات روانه سازد و در این راه روشن همراهی نماید!

و این کلام نه سخنی است که از خود می گوییم و این طریقه نه راهی است که به خود می پوییم، نصّ افادات وصیّ بی فاصلۀ محمّد مصطفی علیّ مرتضی - علیهما و آلهما صلوات اللّه الملک العلاّم - این نکتۀ شریف را باز گو می کند و این مطلب

ص:113

دقیق را گوشزد می نماید، آن جا که درخطبۀ قاصعه در این باره به صراحت می فرماید:

وَلَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ صلی الله علیه و آله مِنْ لَدُنْ أنْ کانَ فَطیماً أعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَریقَ الْمَکارِمِ ومَحاسِنَ أخْلاقِ الْعالَمِ لَیْلَهُ ونَهارَهُ.

از وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله را از شیر گرفتند خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگانش را مأمور وی نمود تا شبانه روز او را در مسیر کرامت و محاسن اخلاق جهان سوق دهد.

نور محمد صلی الله علیه و آله

جهل را تاریکی ای است که جز روشنایی علم آن را نمی زداید و رذیلت را سیاهی است که جز رونق و روشنی فضیلت آن را محو نمی کند و شکّ و بدگمانی را ابرهاو ظلمت هایی است که جز اشعّۀ حقیقت و انوار یقین آنها را از میان برنمی دارد و ستمگری و تجاوز را حُجُب و پرده هایی است که جز تشعشعات عدل آنها را نمی سوزاند و فراموش کردن خدا و در نتیجۀ آن فراموش کردن خود و نفع و ضرر و صلاح و فساد خود را شب تیره و تار و درازی است که جز سپیده دم، ایمان آن را نمی شکافد و پرده های سیاهش را جز روز روشن و شعاع دامنه دار و گستردۀ آن پاره پاره نمی کند.

محمّد صلی الله علیه و آله نیز آن چنان نوری بود که شعاعش بر اقطار جهان بشریّت، چون خورشید در وسط آسمان تابیدن گرفت و اخگرهایی از این نور با دل ها عجین شد و به سرعت به عقول راه یافت و در اندیشه ها نفوذ کرد، تا افراد با ایمان را از تاریکی های حیرت و گمراهی و حماقت و سبک مغزی و تخبّط رهایی بخشد.

اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا

ص:114

أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ » (1)

خدا سرپرست و یار کسانی است که ایمان آورده اند ؛ آنان را از تاریکی ها [ ی جهل، شرک، فسق وفجور ] به سوی نورِ [ ایمان، اخلاق حسنه و تقوا ] بیرون می برد. و کسانی که کافر شدند، سرپرستان آنان طغیان گرانند که آنان را از نور به سوی تاریکی ها بیرون می برند.

از این جهت افراد با ایمانی که از حضرت محمّد صلی الله علیه و آله پیروی می کنند با این امتیاز مشخّص شده اند که آنان، مردمان روشن و با نورانیّتی می باشند که عالمند آن جا که دیگران جاهلند، کاملند آن جا که دیگران ناقصند، اهل اطمینان و یقینند آن جا که دیگران در اضطراب و شکّ و تردید به سر می برند، دادگرند آن جا که دیگران ستمگرند، حقّ خدا و حقّ خود را احیا می کنند آن جا که دیگران پروردگارشان را فراموش می کنند که در نتیجه خدا هم خود آنان را از یاد خودشان می برد.

و اینها بدان جهت است که آنان از روزی که اسلام آوردند از ظلمات جهل و رذیلت و شکّ و بد گمانی و تجاوز و ستمگری و گمراهی بیرون آمدند و در زیر انوار یک زندگی صحیح گام برداشتند.» (2) أَوَ مَن کَانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا » (3)

آیا کسی که [ از نظر عقلی و روحی ] مرده بود و ما او را [ به وسیلۀ هدایت و ایمان ] زنده کردیم و برای وی نوری قرار دادیم تا در پرتو آن در میان مردم [ به درستی و سلامت ] حرکت کند، مانند کسی است که در تاریکی ها [ یِ جهل و گمراهی ] است و از آن بیرون شدنی نیست؟ !

ص:115


1- (1) - بقره (2) : 257. [1]
2- (2) - پیام نور: 6.
3- (3) - انعام (6) : 122. [2]

سرگذشت پر آشوب

اشاره

تیتر بالا عنوانی است از صاحب کتاب پر قیمت و علمی «أنیس الأعلام» تألیف مرحوم حجه الإسلام محمّد صادق فخر الإسلام که سال ها از مهم ترین قسّیسین (1) مسیحی بوده و در یک برخورد نورانی به شرف مکتب سعادتبخش اسلام مشرّف شد و در صراط مستقیم الهی قرار گرفت و در این راه صدمات فراوانی را تحمّل نمود.

آن مرد بزرگ پس از آن عنوان و تیتر می نویسد:

« مؤلّف این کتاب أباً عَنْ جدّ از عظمای قسّیسین نصاری بود و ولادتش در کلیسای ارومیّه واقع گردیده است و در نزد عظمای قسّیسین و علما و معلّمان نصاری در ایّام جاهلیّت تحصیل نموده از آن جمله:

رآبی یوحنّای کبیر و قسّیس یوحنّای جان و رآبی عاژ و غیر ایشان از معلّمان و معلّمات فرقۀ پروتستنت و ازمعلّمین فرقۀ کاتلک رآبّی تالو و قسّیس کورکز و غیر ایشان از معلّمین و معلّمات و تارکات الدّنیا که در سنّ دوازده سالگی از تحصیل علم تورات و انجیل و سایر علوم نصرانیّت فارغ التحصیل و علماً به مرتبۀ قسّیسیّت رسیده و در اواخر ایّام تحصیل بعد از دوازده سالگی خواستم عقاید ملل و مذاهب مختلفۀ نصاری را تحصیل نموده باشم، بعد از تجسّس بسیار و زحمات فوق العاده و ضرب در بلدان، خدمت یکی از قسّیسین عظام بلکه مطران والامقام از فرقۀ کاتلک رسیده که بسیار صاحب قدر و منزلت و شأن و مرتبت بودند و اشتهار تمام در مراتب علم و زهد و تقوا در میان اهل ملّت خود داشت و فرقۀ کاتلک از دور و نزدیک از ملوک و سلاطین و اعیان و اشراف و رعیّت، سؤالات دینیّۀ خود را از قسّیس مزبور می نمودند و به مصاحبت سؤالات هدایای نفیسۀ بسیار ارزنده از نقد

ص:116


1- (1) - قسّیسین: کشیشان و روحانیون و مبلغان آیین مسیحیت.

و جنس از برای قسّیس مذکور ارسال می داشتند، میل ورغبت می نمودند در تبرّک از او و قبول او هدایای ایشان را و از این جهت تشرّف می نمودند و من اصول و عقاید ملل و مذاهب مختلفۀ نصرانیّت و احکام فروع ایشان را از محضر او استفاده می نمودم، وغیر از حقیر تلامذۀ کثیرۀ دیگر نیز داشت.

هر روز در مجلس درس او قریب به چهارصد و یا پانصد نفر حضور بهم می رسانیدند و از دختران کلیسا که تارکات الدّنیا بودند و نذر عدم تزویج نموده بودند و در کلیسا معتکف بودند، جمعیّت کثیری در مجلس درس ازدحام می نمودند و اینها را به اصطلاح نصارای «ربّانتا» می گویند.

ولکن از میان جمیع تلامذه، با این حقیر الفت و محبّت مخصوصی داشتند و مفاتیح مسکن و خزاین مأکل و مشرب خود را به حقیر سپرده بودند و استثنا نکرده بود مگر یک مفتاح خانۀ کوچکی را که به منزلۀ صندوق خانه بود و حقیر خیال می نمودم که آن جا خزانۀ اموال قسّیس است و از این جهت با خود می گفتم قسّیس از اهل دنیاست و پیش خود می گفتم:

تَرَکَ الدُّنْیا لِلدُّنْیا.

دنیا را ترک کرد به خاطر دنیا.

محمد صلی الله علیه و آله در اناجیل اربعه

و اظهار زهدش به جهت تحصیل زخاریف دنیاست. پس مدّتی در ملازمت قسّیس به نحو مذکور مشغول تحصیل عقاید مختلفۀ ملل و مذاهب نصاری بودیم تا این که سنّ حقیر به هفده و هجده رسید. در این بین روزی قسّیس را عارضه رو داد مریض شده و از مجلس درس تخلّف نمود، به حقیر گفت: ای فرزند روحانی ! تلامذه را بگوی که من امروز حالت تدریس ندارم.

حقیر از نزد قسّیس بیرون آمدم و دیدم تلامذه مذاکرۀ مسائل علوم می نمایند،

ص:117

بالمآل صحبت ایشان منتهی شد به معنی لفظ: «فارقلیطا» در سریانی«پیرکلوطوس» در یونانی که یوحنّا صاحب انجیل چهارم، آمدن او را در باب 14 و 15 و16 از جانب عیسی علیه السلام نقل نموده است که آن جناب فرمودند: بعد از من «فارقلیطا» خواهد آمد.

متن آیۀ انجیل یوحنّا به زبان اصلی چنین است:

انّی هُمْزِ مِلی عَمُوخُونْ کَتْ لِکْسِکْو خُونَ یْون اینَ هَوْ پارقَلیطارُ و خارِ قُدْسَ هَوْبِت شارِ ربّبی شمّی هَوْبِت قِلپ لوخونْ کُل مِندی و هَوْبِت مَتخِر و خون کل مِندی دِمرونِ الَوْخُونْ. (1)

این حرف ها را با شما گفته ام وقتی که با شما بودم، لیکن فارقلیطای روح حق نصیحت کننده است و شما را به سوی حق می خواند که پدر، او را به اسم من می فرستد «مرا تصدیق می کند» و هر چیز را به شما یاد خواهد داد و هر آنچه را گفته ام به یاد شما خواهد آورد.

پس گفتگوی ایشان در این باب، بزرگ و جدال ایشان به طول انجامید، صداها بلند و خشن شد و هر کسی در این باب رأی علیحده داشت و بدون تحصیل فایده از این مسأله منصرف گردیده و متفرّق گشتند.

پس حقیر نیز نزد قسّیس مراجعت نمودم، قسّیس گفت: ای فرزند روحانی ! امروز در غیبت من چه مباحثه و گفتگو می داشتند؟ حقیر اختلاف قوم را در معنی لفظ «فارقلیطا» از برای او تقریر و بیان نمودم و اقوال هر یک از تلامذه را در این باب شرح دادم، از من پرسید که قول شما در این باب چه بود؟ حقیر گفتم: مختار فلان مفسّر و قاضی را اختیار کردم، قسّیس گفت: تقصیر نکرده ای لکن حقّ واقع خلاف همۀ این اقوال است؛ زیرا که معنی و تفسیر این اسم شریف را در این زمان به نحو

ص:118


1- (1) - انجیل یوحنّا: 25 - 27، باب 4.

حقیقت نمی دانند مگر راسخان در علم، از آنها نیز اندک.

پس حقیر خود را به قدم های شیخ مدرّس انداخته و گفتم: ای پدر روحانی ! تو از همه کس بهتر می دانی که این حقیر از بدایت عمر تا کنون در تحصیل علم کمال انقطاع (امید) و سعی را دارم و کمال تعصّب و تدیّن را در نصرانیّت دارم، به جز در اوقات صلاه و وعظ، تعطیلی از تحصیل و مطالعه ندارم، پس چه می شود اگر شما احسانی نمایید و معنی این اسم شریف را بیان فرمایید؟!

شیخ مدرّس به شدّت گریست بعد گفت: ای فرزند روحانی ! واللّه تو اعزّ ناسی در نزد من و من هیچ چیز را از شما مضایقه ندارم، اگر چه در تحصیل معنی این اسم شریف، فایدۀ بزرگی است و لیکن به مجرّد انتشار معنی این اسم متابعان مسیح، من و تو را خواهند کشت! مگر این که عهد نمایی در حال حیات و ممات من این معنی را اظهار نکنی، یعنی اسم مرا نبری؛ زیرا که موجب صدمۀ کلّی است در حال حیات از برای من و بعد از ممات از برای اقارب و تابعان من، و دور نیست که اگر بدانند این معنی از من بروز کرده است قبر مرا بشکافند مرا آتش بزنند!!

پس این حقیر قسم یاد نمودم که واللّه العلیّ العظیم، به خدای قاهر، غالب، مهلک، مدرک، منتقم و به حقّ انجیل و عیسی و مریم و به حقّ تمامی انبیا و صلحا و به حقّ جمیع کتاب های مُنزَله از جانب خدا و به حقّ قدّیسین و قدّیسات، من هرگز افشای راز شما را نخواهم کرد، نه در حال حیات و نه بعد از ممات. پس از اطمینان گفت:

ای فرزند روحانی ! این اسم از اسمای مبارکۀ پیغمبر مسلمین می باشد یعنی به معنی احمد و محمّد است. پس مفتاح آن خانۀ کوچک سابق الذّکر را به من داد و گفت: درِ فلان صندوق را باز کن، فلان و فلان کتاب رانزد من بیاور. حقیر چنین کردم و کتاب ها را نزد ایشان آوردم، این دو کتاب به خطّ یونانی و سریانی قبل از ظهور حضرت ختمی مرتبت با قلم بر پوست نوشته شده بود و در دو کتاب مذکور لفظ

ص:119

«فارقلیطا» را به معنی احمد و محمّد صلی الله علیه و آله ترجمه نموده بودند!

بعد گفت: ای فرزند روحانی ! بدانکه علما و مفسّران و مترجمان مسیحیه قبل از ظهور حضرت محمّد صلی الله علیه و آله اختلافی نداشتند که به معنی احمد و محمّد صلی الله علیه و آله است.

بعد از ظهور آن جناب قسّیسین و خلفا تمامی تفاسیر و کتب لغت و ترجمه ها را از برای بقای ریاست خود و تحصیل اموال و جلب منفعت دنیویّه و عناد و حسد و سایر اغراض نفسانیّه تحریف و خراب نمودند و معنی دیگر از برای این اسم شریف اختراع نمودند که آن معنی اصلاً و قطعاً مقصود صاحب انجیل نبوده و نیست!

از سبک و ترتیب آیاتی که در این انجیل موجود حالیّه است این معنی در کمال سهولت و آسانی معلوم می گردد که وکالت و شفاعت و تعزّی و تسلّی، منظور صاحب انجیل شریف نبوده و روح نازل در یوم الدّار (1) نیز منظور نبوده؛ زیرا که جناب عیسی آمدن «فارقلیطا» را مشروط و مقیّد می نمایند به رفتن خود و می فرماید:

تا من نروم «فارقلیطا» نخواهد آمد. (2)زیرا که اجتماع دو نبیّ مستقلّ صاحب شریعت عامّه در زمان واحد جایز نیست به خلاف روح نازل در یوم الدّار که مقصود از آن روح القدس است که او با بودن جناب عیسی علیه السلام و حواریّون از برای آن جناب و حواریّون نازل شده بود.

مگر فراموش کرده قول صاحب انجیل اوّل را«انجیل متّی» در باب سوّم از انجیل خود که می گوید:

همان که عیسی علیه السلام بعد از تعمید یافتن از یحیای تعمید دهنده از نهر اردن بیرون

ص:120


1- (1) - مقصود از آن: روز پنطیکاست، معروف است که به عقیدۀ مسیحیان در آن روز روح القدس به شدّت هر چه تمامتر به مانند وزش بادی به حواریّون نازل شده و فارقلیطای موعود را هم به همان روز تفسیر کرده اند (اعمال رسولان: باب2، 1 -12).
2- (2) - انجیل یوحنّا: 7، باب 16.

آمد، روح القدس در صورت کبوتر بر آن جناب نازل شد. (1)و همچنین با بودن خود جناب عیسی علیه السلام ، روح از برای دوازده شاگرد نازل شده بود چنانچه صاحب انجیل اوّل در باب دهم از انجیل خود تصریح نموده است:

جناب عیسی در هنگامی که دوازده شاگرد را به بلاد اسرائیلیّه می فرستاد ایشان را بر اخراج ارواح پلیده و شفا دادن هر مرضی و رنجی قوّت داد.

مقصود از این قوّه، قوّۀ روحانی است نه قوّۀ جسمانی؛ زیرا که از قوّۀ جسمانی این کارها صورت نمی بندد و قوّۀ روحانی عبارت از تأیید روح القدس است.

و در آیۀ بیستم از باب مذکور جناب عیسی علیه السلام خطاب به دوازده شاگرد می فرماید:

زیرا گوینده شما نیستند بلکه روح پدر شما در شما گویاست. و مقصود از روح پدر شما همان روح القدس است.

و همچنین صاحب انجیل سیّم تصریح می نماید در باب نهم از انجیل خود، پس دوازده شاگرد خود را طلبیده به ایشان قدرت و اقتدار بر جمیع دیوها و شفا دادن امراض عطا فرمود.

و همچنین در باب دهم صاحب انجیل سیّم گوید: (در بارۀ آن هفتاد شاگردی که جناب عیسی علیه السلام آنها را جفت جفت فرستاد) ایشان مویّد به روح القدس بودند.

و در آیۀ هفده می فرماید: آن هفتاد نفر با خرّمی برگشتند و گفتند: ای خداوند، دیوها هم به اسم تو اطاعت ما می کنند.

پس نزول روح مشروط به رفتن مسیح نبود، اگر منظور و مقصود از «فارقلیطا» روح القدس بود این کلام از جناب مسیح غلط و فضول و لغو خواهد بود، شأن مرد حکیم نیست که به کلام لغو و فضول تکلّم نماید تا چه رسد به نبیّ صاحب الشأن و رفیع المنزله مانند جناب عیسی علیه السلام ، پس منظور و مقصودی از لفظ «فارقلیطا»

ص:121


1- (1) - انجیل متی: 16، باب 3.

نیست مگر احمد و محمّد. معنی این لفظ نیز همین است و بس.

حقیر گفتم: شما در باب نصاری چه می گویید؟ گفت: ای فرزند روحانی ! دین نصاری منسوخ است به سبب ظهور شرع شریف حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و این لفظ را سه مرتبه تکرار نمود!!

من گفتم: در این زمان طریقۀ نجات و صراط مستقیم مُؤدّی الی اللّه کدام است؟ گفت: طریقۀ نجات و صراط مستقیم الی اللّه منحصر است در متابعت محمّد صلی الله علیه و آله .

گفتم: آیا متابعین آن جناب از اهل نجاتند؟ گفت: ای واللّه،ای واللّه، ای واللّه!!

پس گفتم: مانع شما از دخول در دین اسلام و متابعت سیّد الأنام چیست؟ و حال آن که شما فضیلت دین اسلام را می دانید و متابعت حضرت ختمی مرتبت را طریقه النجاه و صراط المستقیم المؤدّی الی اللّه می خوانید؟

گفت: ای فرزند روحانی ! من بر حقیقت دین اسلام و فضیلت آن برخوردار نگردیدم مگر بعد از کبر سن و اواخر عمر و درباطن من مسلمانم و لیکن به حسب ظاهر این ریاست و بزرگی را نمی توانم ترک نمایم، عزّت و اقتدار مرا در میان نصاری می بینی، اگر فی الجمله میلی از من به دین اسلام بفهمند مرا خواهند کشت و بر فرض این که از دست ایشان نجات یافتم، سلاطین مسیحیّه مرا از سلاطین اسلام خواهند خواست به عنوان این که خزاین کلیسا در دست من است و در آنها خیانتی کرده ام و یا چیزی از آنها برده ام و خورده ام و بخشیده ام، مشکل می دانم که سلاطین و بزرگان اسلام از من نگهداری کنند و بعد از همۀ اینها، فرضاً رفتم میان اهل اسلام و گفتم من مسلمانم، خواهند گفت: خوشا به حالت، جان خود را از آتش جهنّم نجات داده ای بر ما منّت مگذار؛ زیرا که به دخول در دین حق و مذهب هدی خود را از عذاب خلاص نموده ای!

ای فرزند روحانی ! از برای من نان و آب نخواهد بود، پس این پیرمرد در میان مسلمانان که عالم به لغت ایشان نیز نیست در کمال فقر و پریشانی و مسکنت و

ص:122

فلاکت و بد گذرانی عیش خواهم نمود و حق مرا نخواهند شناخت و حرمت مرا نگاه نخواهند داشت و از گرسنگی در میان ایشان خواهم مرد و در خرابه ها و ویرانه ها رخت از دنیا خواهم برد. (1)من می ترسم که طاقت شداید و مصایب دنیا را نداشته باشم، آن وقت نه دنیا دارم و نه آخرت و من بحمداللّه در باطن از متابعان محمّد صلی الله علیه و آله می باشم.

پس شیخ مدرّس گریه کردند و حقیر هم گریستم، بعد از گریۀ بسیار گفتم:

ای پدر روحانی ! آیا مرا امر می کنی که داخل اسلام بشوم؟

گفت: اگر آخرت و نجات می خواهی البتّه باید دین حق را قبول نمایی و چون جوانی، دور نیست که خدا اسباب دنیویّه را هم از برای تو فراهم آورد و از گرسنگی نمیری و من همیشه تو را دعا می کنم، در روز قیامت شاهد من باشی که من در باطن مسلمان و از تابعان خیر الأنامم و اغلب قسّیسین در باطن حالت مرا دارند، مانند من بدبخت نمی توانند دست از ریاست دنیویّه بردارند و الاّ هیچ شکّ و شبهه ای نیست در این که امروز در روی زمین دین اسلام دین خداست.

چون این حقیر دو کتاب سابق الذکر را دیدم و این تقریرات را از شیخ مدرّس شنیدم، نور هدایت و محبّت حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله به طوری بر من غالب و قاهر گردید که دنیا و مافیها در نظر من مانند جیفۀ مردار گردید، محبّت ریاستِ پنج روزۀ دنیا و اقارب و وطن پا پیچم نشد، از همه قطع نظر نموده همان ساعت شیخ مدرّس را وداع کرده، به التماس شیخ مدرّس مبلغی هدیه به من بخشیدند که مخارج سفر من باشد، مبلغ مزبور را از شیخ قبول کرده عازم سفر آخرت گردیدم.

ص:123


1- (1) - اسلام دین محبّت و عشق و آیین تقوا و تعاون و مکتب صفا و سلامت و مدرسۀ وفا و عشق است، اگر پیر مرد به آیین حق گرویده بود با کمال اشتیاق از او پذیرایی و نگهداری می شد و مردم مؤمن حرمت او را تا لحظۀ آخر عمرش نگاه می داشتند.آنچه را به فخر الإسلام گفته برخاسته از ترس و ناشی از سوء ظن و معلول ریاست پرستی او بود.

چیزی همراه نیاوردم مگر دو سه جلد کتاب، هر چه داشتم از کتابخانه و غیره همه را ترک نموده بعد از زحمات بسیار نیمه شبی وارد بلدۀ ارومیّه شدم، در همان شب رفتم درب خانۀ حسن آقای مجتهد مرحوم مغفور، بعد از این که مستحضر شدند که مسلمان آمده ام از ملاقات حقیر خیلی مسرور وخوشحال گردیدند و از حضور ایشان خواهش نمودم که کلمۀ طیّبه و ضروریّات دین اسلام را به من القا و تعلیم نمایند و همه را به حقیر القا و تعلیم نمودند و به خطّ سریانی نوشتم که فراموشم نشود و هم مستدعی شدم که اسلام مرا به کسی اظهار ننمایند که مبادا اقارب ومسیحیّین بشنوند و مرا اذیّت کنند و یا این که وسواس نمایند، بعد شبانه به حمّام رفته غسل توبه از شرک وکفر نمودم، بعد از بیرون آمدن از حمّام مجدّداً کلمۀ اسلام را بر زبان جاری نموده ظاهراً و باطناً داخل دین حق گردیدم.

الْحَمْدُ للّهِ ِ الَّذِی هَدَانَا لِهذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أنْ هَدَانَا اللّه » (1)

و همه ستایش ها ویژۀ خداست که ما را به این [ نعمت ها ] هدایت کرد و اگر خدا ما را هدایت نمی کرد هدایت نمی یافتیم،

[

حکایاتی دیگر از فخر الاسلام

]

خدا را به صد هزار زبان تشکّر می نمایم که در کفر نمردم و مشرک و مثلِّث از دنیا نرفتم. و بعد از شفا از مرض ختان، مشغول قرآن خواندن و تحصیل علوم اهل اسلام گردیده و بعد به قصد تکمیل علوم و زیارت، عازم عتبات عالیات گردیدم، پس از زیارت و تکمیل تحصیل در خدمت اساتید گرامی مدّتی عمر خود را در تعلّم و زیارت گذرانیدم و خدا را به عبادت حق در آن امکنۀ شریفه عبادت نمودم.

سوانحی که در ایّام توقّف در کربلای معلّی و نجف اشرف و کاظمین و سُرَّمَنْ

ص:124


1- (1) - اعراف (7) : 43. [1]

رَأی از برای این حقیر اتّفاق افتاد گفتنی و نوشتنی نیست.

از جمله روز غدیر خم در خدمت حضرت امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه، عالم ارواح و برزخ و آخرت در روز روشن از برای حقیر منکشف شد، ارواح مقدّسین و صلحاء از برای حقیر مجسّم شدند که تفصیلش نوشتنی نیست و مکرّر حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله حضرت صادق علیه السلام و سایر ائمۀ طاهرین علیهم السلام را در عالم رؤیا دیدم و از ارواح مقدّسۀ ایشان استفاده و استفاضه نمودم.

از آن جمله بیست و شش مسأله در اصول و فروع از برای این حقیر مشکل شده بود و علما در این مسائل بیاناتی نمی فرمودند که قلب حقیر ساکت شود و از اضطراب بیرون بیاید، کشف آنها را از خدا خواستم و متوسّل به باطن حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله گردیدم تا این که شبی از شب ها حضرت رسول صلی الله علیه و آله با حضرت صادق علیه السلام به خواب من آمدند و کشف آن مسائل را از حضرت رسول صلی الله علیه و آله استدعا نمودم، حضرت رسول صلی الله علیه و آله به حضرت صادق علیه السلام فرمودند: ای فرزند ! شما جواب بگویید !

پس آن جناب مسائل را از برای حقیر کشف فرمودند وحقیقت مذهب اثنا عشریّه از برای این حقیر ثابت و محقّق گردید.» (1)

ای گهر تاج فرستادگان تاج ده گوهر آزادگان

آدم و نوحی ، نه ، به از هر دوی مُرسلۀ یک گره از هر دوی

آدم از آن دانه که شد هیضه دار توبه شدش گلشکر خوشگوار

توبۀ دل در چمنش بوی توست گلشکرش خاک سر کوی توست

نوح که لب تشنه به حیوان رسید چشمه غلط کرد و به طوفان رسید

مهد براهیم چو رای اوفتاد نیم ره آمد دو سه جای اوفتاد

ص:125


1- (1) - أنیس الأعلام: 6/1 - 22.

چون دل داوود نفس تنگ داشت در خور این زیر بم آهنگ داشت

داشت سلیمان ادب خود نگاه مملکت آلوده نجست این کلاه

یوسف از آن چاه عیانی ندید جز رسن و دَلْو نشانی ندید

خضرْ عنان زین سفر خشک یافت دامن خود تر شدۀ چشمه یافت

موسی از این جام تهی دید دست شیشه به کُه پایه أرِنی شکست

عزم مسیحا نه به این دانه بود کو ز درون تهمتیِ خانه بود

خاک تو خود روضۀ جان من است روضۀ تو جان جهان من است

خاک تو در چشم نظامی کشم غاشیه بر دوش غلامی کشم

بر سر آن روضۀ چون جان پاک خیزم و چون باد و نشینم چو خاک

(نظامی)

ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله

اشاره

عبداللّه با ازدواج خود فصل جدیدی از زندگی به روی خود گشود و شبستان حیات را با داشتن همسری چون آمنه روشن ساخت و پس از چندی برای تجارت، راه شام را همراه کاروانی که از مکّه حرکت می کرد پیش گرفت.

زنگ حرکت نواخته شد و کاروان به راه افتاد و صدها دل را نیز همراه خود برد.

در این وقت آمنه دوران حاملگی را طی می نمود. پس از چند ماه طلائع کاروان آشکار گشت، عدّه ای به منظور استقبال از خویشان و کسان خود تا بیرون شهر رفتند، پدر پیر عبداللّه در انتظار پسر است، دیدگان کنجکاو عروسش نیز عبداللّه را در میان کاروان جستجو می کرد، متأسفانه اثری از او در میان نبود و پس از تحقیق مطّلع شدند که عبداللّه موقع مراجعت در یثرب مریض شده و برای رفع خستگی و استراحت در بین خویشان خود توقّف کرده است. استماع این خبر آثار اندوه و تأثّر در پیشانی او پدید آورده و پرده هایی از اشک در چشمان او به وجود آمد.

ص:126

عبدالمطّلب، بزرگترین فرزند خود حارث را مأمور کرد که به یثرب برود و عبداللّه را همراه خود بیاورد، وقتی وی وارد مدینه شد اطّلاع یافت که عبداللّه یک ماه پس از حرکت کاروان با همان بیماری، چشم از جهان بر بسته است. حارث پس از مراجعت جریان را به عرض عبدالمطّلب رساند و همسر عزیزش را نیز از سرگذشت شوهرش مطّلع ساخت. آنچه از عبداللّه باقی مانده فقط پنج شتر و تعدادی گوسپند و یک کنیز به نام امّ أیْمَن بود که بعدها پرستار پیغمبر صلی الله علیه و آله شد. » (1)با ارتحال عبداللّه، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که پدر جان های آگاه و دل های حق پناه بود پیش از آن که از مادر متولّد گردد از پدر یتیم ماند، یتیم ماند تا از حال بی پدران عملاً آگاهی یابد و در آینده به غمگساری یتیمان همّت گمارد؛ یتیم ماند تا رحمت خدا را بیشتر در یابد و عنایت حق تعالی را بر وجهی کامل تر ادراک نماید؛ یتیم ماند تا با محرومیّت از دامان عاطفت پدر در کنف مرحمت پروردگار موجودیّتی را که باید بیابد و بسان درّ یتیم این گوهر گران بهای گنجینۀ آفرینش هر وقت و در هر حال دست رحمت خدا را تو گویی احساس کند و این لؤلؤ شاهوار خلقت بی واسطه از سرچشمۀ قدرتْ فیض فضیلت یابد و در فضای ملکوت اعلی که از آن اوست بال همّت گشاید، با استفاضه از حقْ رحمت باز یابد و به جمیع ما سوی اللّه افاضه فرماید.

عبداللّه رفت و همسرش را تنها گذاشت هر چند تنهای تنها هم نبود که کودکی در جوف خویش داشت، کودکی که به یُمن احسان خدا هر روز بزرگ و بزرگتر می شد و به حوزۀ ولادت نزدیک و نزدیکتر می گشت.

از سوی دیگر آمنه، آن دُرّ صدف عفّت و عصمت و وقار و ایمان و صبر و استقامت و صفا و وفا تنها نبود که خدا با او بود، خدای محمّد صلی الله علیه و آله او را وانگذاشته بود، خدای عالم او را ترک نگفته بود، چه، خدا را با کودک آمنه کارها بود و هدایت

ص:127


1- (1) - فروغ ابدیّت: 118. [1]

عالمیان به ارشاد و عنایت او وابسته بود. از این رهگذر بود که آن بانوی بزرگوار هر چند در آن اوقاتْ سوگوارِ در گذشت شوهر محبوب و عالی مقدار خویش بود ولی باطن جانش را نشأۀ نشاطی بسیط در بر گرفته و حاقّ روحش را زلال لذّتی عمیق سیراب کرده بود، چرا؟ زیرا که به گوش جان آگاه در بارۀ این طفل که در اندرون خویش محفوظ داشت بشارت ها می شنید و مژده ها می یافت، مگر نه صریح قرآن است که خداوند به مادر موسی وحی فرمود: تا او را به صندوقی نهد به آب افکند و در سینۀ امواج به دست رحمت الهی باز سپارد؟!

آری، خدا بود که بدین الهام تامّ، جان عزیز کلیم خویش موسی علیه السلام را حراست نمود. چه افتاده که این در، بر مادر موسی گشاده و بر والدۀ معظّمۀ محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله که نقد جان موسی و عیسی و دیگر انبیا و اوصیا وابستۀ پای همّت اوست، فروبسته باشد؟ آخر چرا؟

و چنین بود که باب این فتوح بر او مفتوح بود و گشایش یافته نه مسدود و فروبسته.

مادر پاکدامن نبیّ خاتم صلی الله علیه و آله به الهام ربّ العالمین به جان، مژده ها دریافت می داشت که هان به هوش باش! این بار گران بار که تو در درون خویش بر پشت جان هموار داری سیّد این امّت است و چراغ این ملّت، سالار عالم است و مرشد بنی آدم.

ای بانوی مصیبت رسیده و رنجیده، دل فارغ دار که به یاری پروردگار جای سوخته ات سبز است و سَلَف رفته ات را والا خَلَفی که خلیفۀ حقّ است و بشیر و نذیر آدمیان و عالمیان به طور مطلق.

او را از شرّ باطلی به خدای صمد واگذار و درکار او اندیشه روا مدار که رحمت الهی به دو دست قدرت نامتناهی نگهبان اوست.

آمنه علیها السلام بانگ ها می شنید و جلوه ها می دید، محفوف به نور بود و مسرور و

ص:128

شکور، دوران حمل به کمال می رسید و نوباوۀ افضال آفریدگار به مآل حال؛ جان طاهر احمدی پای در رکاب ظهور داشت و جهان دست بر فتراک سرور، ضلالت در فضای محو در حال رفتن بود و محمّد صلی الله علیه و آله به یُمن اثبات حق در کارِ آمدن.

نداها را آغاز بود و گویی انجامی نبود که سر انجام خیر استغراق در الهامات خداوند خیرات و حسنات است.

او را نیز آغاز خیر و انجام خیر و ابتدا محمود و انتها مسعود بود که اگر نبود دست قلمزن تقدیر اعلا، آن عالی گهر والا را، مادر ستوده خصال محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله مقرّر نمی داشت و این موهبت عظمی راخاصّ او نمی خواست.» (1)

ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله در کلام ابن هشام

ابن هشام در «سیرۀ نبویّه» می گوید:

آمنه دختر وهب، مادر رسول خدا می گفت: چون به رسول خدا باردار شدم به من گفته شد: همانا تو به سرور این امّت باردار شده ای، پس هر گاه تولّد یافت بگو :

اعیذُهُ بِالْواحِدِ مِنْ شَرِّ کُلِّ حاسِدٍ. (2)

او را از شرّ هر حاسدی به خدای یکتا پناه می دهم.

ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله در کلام مجلسی

« علاّمه مجلسی در کتاب «مرآت العقول» می گوید:

شیعۀ امامیّه بر ایمان ابوطالب و آمنه دختر وهب و عبداللّه بن عبدالمطّلب اجداد رسول خدا صلی الله علیه و آله تا آدم علیه السلام اجماع دارند.

آمنه بنت وهب آن مجسمۀ عفّت و تقوا و وقار و فضیلت می فرماید:

ص:129


1- (1) - طلعت حق: 9.
2- (2) - السیره النبویه، ابن هشام: 135/1؛ [1]الکافی: 301/8، حدیث 459. [2]

به هنگامی که نطفۀ او از عبداللّه به من منتقل شد نوری از او ساطع گردید که آسمانها و زمین را روشن نمود.

سال ها بود که عرب به بلای قحط گرفتار بودند، بعد از انتقال آن نور به آمنه، باران بارید و مردم در فراوانی نعمت شدند تا جایی که آن سال را سنۀ فتح نام نهادند.

سال ولادت آن مایۀ الهی و سرمایۀ ربّانی و جلوۀ حقّ و حقیقت، معروف به عام الفیل است، سالی که ابرهه با پیلان بسیار برای خراب کردن خانۀ کعبه آمد و خود و لشگرش به حجارۀ سجّیل معذّب شدند.» (1)

ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله از زبان مادر گرامیش

ولادت آن حضرت نزدیک طلوع صبح جمعه هفدهم ربیع الأوّل بود. چه نیکوست که واقعۀ ولادت را از زبان پاک مادرش حضرت آمنه بشنوید:

آن عفیفۀ با فضیلت می فرماید:

چند روزی بر من گذشت که ناراحت بودم، می دانستم که پا به ماه هستم، نگران نبودم، در آن شب از غروب هنگام درد من افزون شد و من تک و تنها در اطاق خود به پشت افتاده بودم، به شوهر جوانمرگم عبداللّه و به تنهایی و غربت خودم که دور از سرزمین یثرب در بَطْحا افتاده ام فکر می کردم، شاید آهسته آهسته اشک هم می ریختم و معهذا خیال داشتم برخیزم دختران عبدالمطّلب را به کنار بسترم بخوانم، امّا هنوز این خیال به صورت تصمیمی در نیامده بود، از کجا که این درد، درد حیاض باشد.

ناگهان به گوشم آوایی رسید که بسیار به دلم خوش آمد، صدای چند زن را شنیدم که بر بالینم نشسته اند و با هم صحبت می کنند، دربارۀ من صحبت می کردند.

ص:130


1- (1) - مرآت العقول: 233/5.

از صدای آرام و دلپذیرشان آن قدر خوشم آمد که تقریباً درد خود را فراموش کردم.

سرم را از زمین برداشتم که ببینم زنانی که در کنارم نشسته اند کجایی هستند، از کجا آمده اند، با من چه آشنایی دارند؟

به، چقدر زیبا! چقدر خوشپوش و خوشبو و پاکیزه! مثل این که به دور سیمایشان لمعان نور می چرخد.

گمان کردم از سیّدات قریش و خواتین مکه هستند، حیرتم این بود که چگونه بی خبر به اتاق من آمده اند و آن کس که از حال من خبرشان کرده کیست؟

به رسم عرب ها که در برابر عزیزترین دوستانشان قربان و صدقه می روند با لحنی گرم و گیرنده گفتم: پدر و مادرم فدای شما باد، از کجا آمده اید؟ چه کسانی هستید؟

آن زن که سمت راست من نشسته بود گفت: من مریم مادر مسیح و دختر عمرانم.

دوّمی خودش را اینطور معرّفی کرد: من آسیه همسر خداپرست فرعون هستم.

دو زن دیگر هم دو فرشتۀ بهشتی بودند که به خانۀ من آمده بودند. دستی که از بال پرستو نرم تر بود به پهلویم کشیده شد، دردم آرام گرفت، امّا ابهامی همچون هوای مه گرفتۀ صبحگاهان بهاری به فضای اطاق افتاد که دیگر نه چیزی می دیدم و نه آوایی می شنیدم. این حالت بیش از چند لحظه دوام نیافت که آهسته آهسته آن ابهام محو شد و جای خود را به نوری روحانی بخشید.

در روشنایی این نور ملکوتی پسرم را بردامنم یافتم که پیشانی عبودیّت بر زمین گذاشته بود و نجوایی نامفهوم گوشم را نوازش می داد، با این که نه گوینده را می دیدم و نه از نجوایش مطلبی در می یافتم، باز هم خوشحال بودم.

سه موجود سپید پوش، پسرم را از دامانم برداشته بودند، نمی دانستم این سه نفر کیستند، از خاندان هاشم نبودند، عرب هم نبودند، شاید آدمیزاده هم نبودند، امّا

ص:131

من نمی ترسیدم و در عین حال قدرتی که دستم را پیش ببرد و کودک تازه به دنیا آمده ام را از دستشان بگیرد در وجود من نبود.

این سه نفر با خودشان طشت و آفتابه آورده بودند، طاقۀ حریری هم که از ابر سفیدتر و لطیف تر بود در کنارشان دیدم. پسرم را با آبی که در آفتابه می درخشید توی آن طشت شست و شو دادند و بعد در میان دوشانه اش مُهر زدند و بعد لای آن حریر سفیدش پیچیدند و برداشتند و با خود به آسمان ها بردند.

تا چند لحظه زبانم بند آمده بود، ناگهان زبانم باز شد و گلویم باز شد و فریاد کشیدم: امّ عثمان! امّ عثمان !

خواستم بگویم که نگذارند فرزندم را ببرند، ولی در همین هنگام چشمم به آغوش خودم افتاده، ای خدا، این پسر من است که در آغوشم آرمیده است! (1)

حوادث عجیب و غریب زمان ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است که:

ابلیس به هفت آسمان بالا می رفت و گوش می داد و اخبار سماویّه را می شنید، پس چون حضرت عیسی علیه السلام متولّد شد او را از سه آسمان منع کردند و تا چهار آسمان بالا می رفت و چون حضرت رسول صلی الله علیه و آله متولّد شد او را از همۀ آسمان ها منع کردند و شیاطین را به تیرهای شهاب از ابواب سماوات به وقت ولادت آن گوهر یکدانۀ صدف خلقت.

قریش گفتند: می باید وقت گذشتن دنیا و آمدن قیامت باشد که ما می شنیدیم که اهل کتاب ذکر می کردند.

پس عَمْروبن امَیّه که داناترین اهل جاهلیّت بود گفت: نظر کنید اگر ستاره های معروف که به آنها مردم هدایت می یابند و زمان های زمستان و تابستان را

ص:132


1- (1) - نخستین معصوم: 30.

می شناسند، اگر یکی از آنها بیفتد بدانید وقت آن است که جمیع خلایق هلاک شوند و اگر آنها به حال خودند و ستاره های دیگر ظاهر می شود پس امر غریب می باید حادث شود.

صبح آن روز که آن حضرت متولّد شد هر بتی که در هر جای عالم بود بر رو افتاد، ایوان کسری بلرزید و چهارده کنگرۀ آن افتاد و دریاچۀ ساوه که سال ها آن را می پرستیدند فرو رفت و خشک شد و وادی سماوه که سال ها بود کسی آب در آن ندیده بود آب در آن جاری شد و آتشکدۀ فارس که هزاران سال متوالی روشن بود در آن وقت خاموش شد.

داناترین علمای مجوس، آن شب در خواب دید که شتر صعبی چند اسبان عربی را می کشند، از دجله گذشتند و داخل بلاد ایشان شدند و طاق کسری از وسط شکست و دو قطعه شد و آب دجله شکافته در آن قصر جاری گردید.

نوری در آن شب از طرف حجاز ظاهر شد و در عالم منتشر گردید و پرواز کرد تا به مشرق رسید و تخت هر پادشاهی درصبح آن روز سرنگون شد.

جمیع پادشاهان در آن روز لال شدند، علم کاهنان برطرف شد و سحر ساحران باطل گشت.

آمنه مادر آن جناب می گوید:

«واللّه چون پسرم متولّد شد دست ها را بر زمین گذاشت و سر به سوی آسمان بلند کرد و به اطراف نظر نمود، پس از او نوری ساطع شد که همه چیز را روشن کرد و به سبب آن، نور قصرهای شام را دیدم و در پرتو آن نور صدای گوینده ای را شنیدم که می گفت:

زائیدی بهترین مردم را، پس او را محمّد بنام. (1)چون رسول خدا صلی الله علیه و آله تولّد یافت، فاطمه دختر اسد مادر امیرالمؤمنین خندان و

ص:133


1- (1) - الامالی، شیخ صدوق: 285، حدیث 1؛ بحار الأنوار: 257/15، باب 3، حدیث 9.

شادان نزد ابوطالب آمد و او را به آنچه واقع شده بود خبر داد، پس ابوطالب به وی گفت: مگر از این امر در شگفتی؟ تو هم باردار می شوی و وصیّ و وزیر او را می زایی!! (1)

نام ها، کُنیه ها و القاب شریف محمّد صلی الله علیه و آله

اشاره

وجود مقدّس او را شخصیّتی است که تمام کنیه ها و القاب و اسمای نیک و پاک و با معنی را مصداق است.

آنچه خوبان همه داشتند او به تنهایی داشت، او پاکی و طهارت و صفا و حقیقت به تمام معنی بود.

هر اسم را دلالتی است بر مسمّی و حکایتی از عنوان شخصی موجود یا شخصیّتی پا برجا. و این از آغاز بوده است که آحاد مردمان هر یک از دیگری و هر کدام در میان دیگران مشخّص باشند و ممتاز، تا حسن ارتباط در میان افراد خلق به سهولت حاصل شود و آشنایی و شناسایی بهتر و وسیع تر میسّر آید و از برکت این پیوند و صحبت و آمیزش و عشرت، مجالی شایسته در دسترس آدمیان قرار گیرد تا یکدیگر را نیکوتر باز شناسند، با هم بهتر معاشرت کنند، از صحبت هم بیشتر بهره ور گردند و در فرصتی مناسب از نتایج افکار یکدیگر با آمادگی کامل تر فائده برند و از حاصل عواطف هم به پایه ای والاتر و در حدّی ارجمندتر برخورداری بهم رسانند.

این دلالت برای هر مسمّی و در هر اسمی حاصل است. و این منافع که در مورد نام گذاری ذکر گردیده به طور نسبی و با توجّه به جهات فردی و مراتب اجتماعی برای افراد هر جامعه ای صورت پذیر است، بدین وابسته است که عقل و عاطفۀ

ص:134


1- (1) - الکافی: 302/8، حدیث 460؛ [1] بحار الأنوار: 295/15، باب 3، حدیث 30؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 33/1.

انسان در هر منطقۀ طبیعی و در هر واحد جغرافیایی تا چه حدّ، مجال ابراز کمال یافته و به چه اندازه بر حسب حال شکفته و بارور گشته باشد، که هر نام برداری از نام خود به مقتضای فراست خود و به قدر درک اجتماع خود بهره ها می برد، از تعاون و تفاهم و تبادل آثار و تعاطی افکار و اگر هیچ نباشد حداقلّ؛ قدر مسلّم این است که هر کس که به نامی موسوم است در بین آشنایان و همگنان بدین نام شناخته است و معروف، نه ناشناخته و به گمنامی موصوف.

واین نعمت که افراد انسان در بسیط این جهان هر کدام در حدود اجتماع خویش یکدیگر را باز شناسند، نعمتی است که به موجب عطیّۀ بنیان گذار اساس خلقت بر حسب فطرت عاید گشته و اکتساب فکری آدمی که آنهم حاصل عقل خداداد انسانی است بر لوازم سودمند آن افزوده و کار بدین سرانجام کشیده که هر کسی را اسمی است.

در اصل نام گذاری، شهرتی است در مجرای وابستگی های اقلیمی و قبیله ای و خانوادگی، محض نگاهداری، گاه همراه با لقبی به قصد بیان منقبتی اشعار به مکرمتی.

و در عرب از روزگاران کهن بر این جمله «کُنْیه» افزوده گشته، به منظور حفظ حرمت و تعظیم آحاد امّت، تا تنها به نام از نام برداری یاد نشود و با ذکر کنیه احترامی ملحوظ باشد و اعتباری محفوظ.

دلالت اسم بر مسمّی و شمول اسم بنابر اطلاق عام بر اسم خاص که عَلَم باشد و کنیه و لقب، مطلبی مخصوص نیست و در هر اسم و شهرت و لقب و کنیتی از این همه حکایتی است، ولی نکتۀ خاص آنگاه و آن جاست که اسم نه تنها دلالت بر مسمّی بلکه کشف از مسمّی نیز بنماید، هم دالّ باشد و هم کاشف، هم عنوان باشد و هم واصف.

چنانکه اسمای پیامبر صلی الله علیه و آله ما چنین بود، آن که خدا را رسول امین بود و خلق خدا

ص:135

را مرشد مبین، پیک پاک پروردگار ما بود به جانب ما و رهنمای جان های حق پرست ما به حضرت آفریدگار ما، آن که آمد و جانانه آمد، با جامی از افاضات فیّاض مطلقْ لبالب و شکر خنده ای از بقایای مشهد انس الهی بر لب، تا به هر جا دلی بینا و جانی آگاه و فکری فرزانه یابد، پیاده را سواری آموزد و سوار را به رفتار وادارد و راه نماید و سبک سیر و سپند آسا به درگاه منیع مولا که مَقْعَد صدق و مقام قرب است روانه نماید و جان شیدا را به ایوان وصال لقای رحمت حضرت حق تعالی برساند.

چنین بر اعلا افق حقیقت طالع آمد و چنین قد ارشاد برافراشت و طلبکاران خلق را به پیشگاه مطلوب که ساحت احسان و حقیقت رأفت حقّ است روانه ساخت.

کنیۀ ابوالقاسم

نخستین کنیه اش «ابوالقاسم» بود که او به عصمت حق معصوم بود و دیگر راه یافتگان به سر منزل نجات، به دامان ارشاد او عاصم.

پیش از بعثت، خدایش پسری قاسم نام عنایت فرمود که قبل از هجرت هم در مکّه که مولدش بود، چون اجل فراز آمد و وقت در رسید، به سرای جاوید رحلت نمود، از این رهگذر کنیۀ مشهور سیّد کاینات و مفخر موجودات در عالم صورت نیز صورت گرفت، ولی این کنیۀ کریم را همچون سایر عناوین، آن حضرت عظیم در موقع معنی، وقعی رفیع و منزلتی منیع است.

بنیاد رحمتش چنین خواست که بی هیچ کم و کاست، این عبد الهی، از عنایات نامتناهی بهره بر گیرد و با آن که در رواق عظمت حق - تعالی شأنه و تقدّست أسماؤه - عبدی افتاده و در عین حال به جان حق شناسی بصیر است، آن مولای کبیر را نایبی باشد بر حق در میان خلق.

از خدای همی گیرد و فیض فایض آن بارگاه جلال را به یکایک آفریدگان و جمیع مخلوق آن صاحب اکرام و ذوالجلال همی دهد.

ص:136

دری است از خلوت خدای اکرم بر جملۀ ما سوا - اعمّ از عالم و آدم - گشاده و سرپرستی است پرستار و دوستدار که به رهنمونی و روشنگری آمادگان جهان هستی بر پای کرامت ایستاده، دست رأفت بر سر خلعت یافتگان حوزۀ خلقت نهاده و بهرۀ شایستۀ هر کس را به سزاواری تمام داده که خدایش چنین خواسته و از آنگاه که مشیّت سراسر حکمتش اقتضا کرده و بدین اعلا مقام ساخته و برای این والا منزلت پرداخته است.

به همین گونه اند پیامبران و اولیای حق عموماً و پیامبر ما و اوصیای او علیهم السلام خصوصاً که چون سایر خلق را تاب آن دریای اعظم نباشد واسطه گردند فیض بخشی فیاضّ علی الإطلاق را، بدان قِسم که ابری بر آمده از دریای محیط واسطۀ خرّمی سواحل دل ها و سرسبزی جزایر جان ها را، چه این کاروانسالار قافلۀ هدایت و سایر کاروانیان پی سپار به دنبال او که جملگی دوستان حقّند وهادیان خلق و به همراه خویش گران بار بارها از ارشاد و هدایت و انعام و رحمت آماده دارند به نایبی خدا، بندگان شایستۀ او را بدان موقف که سزاست می رسانند و بدان مرتبت که رواست فایز می گردانند و حق طلبان خدا پرست را قرب کعبۀ حقیقت و وصل آستان دولت، نصیب فرمایند.

خاتم الأنبیاءْ رسول انام اشرف کاینات میر همام

سند اصفیا شهِ لَوْلاک سرور اولیا نبیّ عظام

عقل کل هادی سبل احمد مالک ملک ایزد علاّم

منبع فیض و منشأ هستی نور افلاک و مخزن اکرام

از وجودش وجود موجودات هم طفیلش سپهر نیلی فام (1)

از ضیایش فروغ شمس و قمر و زعطایش بهشت دار سلام

ص:137


1- (1) - نیلی فام: کبود رنگ، نیلگون.

دین او گشت ناسخ ادیان شد رسالت بر آن جناب تمام

صلوات و درود بی پایان باد بر مصطفی و آلْ مدام

واسطۀ فیض خدا

پس محمّد محمود صلی الله علیه و آله که ما را پیشوای سعید و خدا را نبیّ مسعود است، واسطۀ فیض خداست و حق پرستان روشندل را از فیض برکاتش فیض هاست. اگر سر در پی حضرتش نهیم و بر خاک آستانش جبین ساییم، حقّاً به حقیقت حیات دست یابیم و در ایوان سعادت پای گذاریم، امّا نه از سر مجرّد لفظ، بلکه با تمام کمال عقیدت و کمال تمام عمل، بدین سان که از صفای دل با قصد قربت بر وجهی که ما را تعلیم نموده خدا را عبادت کنیم و به گونه ای که به ما دستور داده و برای ما بیان فرموده آهنگ زندگیِ واقعی ساز نماییم.

احکام آیین مقدّسش را در عمل آوریم و بر طبق برنامۀ کتاب اشرف اقدسش که واپسین کتاب خدا و آخرین نسخۀ توحید و سعادت برای حق طلبان در راه هدی است، یعنی بر وفق برنامۀ قرآن کریم و ذکر حکیم عمل کنیم و به موجب علم و عمل و اعتقاد و تحقّق دریابیم که آنچه حاصل دارد عمل صالح است با پشتوانۀ ایمان خالص بر پایۀ استوار محبّت مصطفی و آل مصطفی که جملگی خدا را مرتضایند و در بین خلق خدا مجتبی که صحبتشان برکت است و اطاعشان آیت سعادت، مودّتشان ذخیرۀ مشهد مقدّس است و محبّتشان دستمایۀ بازار قرب، ورنه جز این هیچ در هیچ است و هر آنچه در خاطرت چیزی نماید و به حسابی آید ناچیز است و سراب و سرمایۀ بازار کاسد است و تخته پاره ای بر گرداب؛ و چون پرده بر افتد نیک بدانی که هر چه جز این عمر گذاشته ای به تباهی رفته و در عرصۀ باطلْ نقد حیات باخته ای.

ص:138

کنیۀ ابوالطاهر و ابوالطیّب

کنیۀ دیگر حضرت رسالت پناهی که بر او و اهل بیت پاک او صلوات الهی باد بی تناهی: «ابوالطّاهر» و «ابوالطیّب» است که پیامبر را پس از بعثت پسری خدا به عطا داد به نام عبداللّه و همچنین موسوم به طیّب و طاهر که پورِ پاکِ باز پسین پیک پروردگار بود و از آن سراج فروزان ظاهر و از آن بدر درخشان باهر.

لکن حقیقت را که هیچ خردمند منصفی را مجال انکار آن نیست این است که:

مصطفی - صلی الله علیه و آله - پایۀ پاکی بود و اصل طهارت. پیکرش منزّه و روانش مبرّی و جانش مصفّی از هر آلایشی، که عادات نادرست روزگار تیره و تار جاهلیّت باعث گشته و بر جای نهاده بود، روانش مبرّی از هر آشوبی که نفس سرکش موجب گردد و دیو پلید آتش خانمانسوز آن را بر افروزد و جانش مصفّی از هر تعلّقی جز تعلّق عبودیّت به آسمان قدس ربوبیّت و مجرّد از هر توجّهی مگر توجّه به وجهۀ ازل و ابد و قبلۀ مقبول سرمد که کردگار واحد احد است و آفریدگار غنیّ سرمد.

خدایش چنین خواسته بود و به حکم موهبت بدین مزیّت آراسته. خدایی که پاکی و طهارت را آفریده و آن را بر آلایش و ناپاکی برگزیده، بدین اراده محمّد را و معصومین از خاندان او را که جملگی آزاد از هر کدورتند و از هر تعلّقی جز به جناب دوستْ آزاده، از پلیدی پاک کرده، نا پاکی را از ظاهر و باطنشان زدوده. این خواست خدای جهان است که این برگزیدگان دورِ زمان مطهّر باشند و مصفّی و منزّه و مبرّی و هم اوست که این نکتۀ دل آویز را در کتاب مجید روح انگیز خود به وضوح تمام بیان فرموده است.

إِنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً » (1)

ص:139


1- (1) - احزاب (33) : 33. [1]

که همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت [ که به روایت شیعه و سنی محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام اند ] برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است [ از همۀ گناهان و معاصی ] پاک و پاکیزه گرداند.

پیامبر بزرگوار ما نه تنها قلباً و قالباً پاکیزه بود و پاک و ذاتاً و معنیً روشنگر وتابناک، بلکه بدین مهم آمده بود و بدین غایت برانگیخته تا دیگران را هم که مستور پاکیزگی و طهارتند تطهیر نماید و از هر آلایشی پاک فرماید، در تزکیۀ آنان بذل همّت کند و محض تطهیر ایشان گام عنایت پیش نهد، آمادگان را از رذایل صفات بپیراید و به فضایل اخلاق بیاراید، که آرایش جان به مکارِم در خورِ انسانیّت و تزکیۀ روان به مناقب سزاوار بشریّت، خاص او بود و خاصّان درگاه الوهیّت از خاندان او در صف نخست؛ و آنگاه این پیراستن و آراستن بهره ای بود از جانب خدا مر دیگر انبیا و اولیا علیهم السلام را، امید که رو به سوی آن پاکی بریم و از آن پاکیزگی بهره ور شویم.

کنیۀ أبوابراهیم

به سال ها پس از هجرت چون ابراهیم پسر پیغمبر اسلام - صلی الله علیه و آله - ولادت یافت کنیۀ دیگر رسول امین را پدید آمد. به نام پورِ نو ظهورش ابراهیم که «أبو ابراهیم» باشد و هم از این روی بعد از آن میلاد، جبرئیل علیه السلام که به زمین نزول نمود محض ابلاغ وحی الهی به نبی گرامی و روشنی بخش جان ها بی تباهی، بدین کنیه حضرتش را سلامی شایسته عرضه داشت و به سرآغاز کلام عرض کرد:

السَّلامُ عَلَیْکَ یا أبا إبْراهیمَ.

ابراهیم که بود؟ پسر پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله بود که عمر به سر نیاورد و بر حسب تقدیر الهی در کودکی اجلش فراز آمد و به سرای دیگر که منزل امن و آشیانۀ قرار است

ص:140

ارتحال فرمود، ولی پیامبر را پدری نیز بود ابراهیم نام، پدری در جملۀ پیشینیان پدران او و پیامبری در زمرۀ اجداد و نیاکان او ، همان ابراهیم که خلیل خدا بود و به موجب گذشت ها که در جنب معبود خویش نمود پیوسته سزاوار تحسین و تجلیل و آفرین و مرحبا، که آفرینِ خدایش نصیب مفروض است.

وَسَلامٌ عَلی إبْراهیمَ » (1)

سلام بر ابراهیم.

برای روشنایی طریق ستایش او ، چراغی روشنایی بخش و دل افروز.

ابراهیم خلیل الرحمن پیامبری بود که در راه محبوب، سبیل وفا سپرد و به آستان وصال یار، رخت کشید و یکّه شناس و یکتاپرست به سر برد و خلق را بدین طریقت والا که آیین سعادت آفرین ربّانی و شریعت غرّای حضرت سبحانی است دعوت نمود و تا در این خانۀ دو در بود دمی از تبلیغ مردمان بدین برنامۀ پر بَر و بار و این گنجینۀ آکنده از درّ شاهوار نیاسود و همی شایستگان جهان را بدان مشهد امن و کاشانۀ آسایش جاوید ارشاد فرمود.

هم او بود که به همراه فرزند برومند خویش اسماعیل علیه السلام کعبه را که از آغاز، بیت عتیق رحمانی و تا انجام، جان های طالب را از جناب دولت بر زمین شایسته نشانی و بایسته ارمغانی است باز به عمارتی لایق بساخت و ساحتش را از آلایش بت پرستان بپرداخت و خاصّ پرستش معبود یکتا و محبوب بی همتا فراهم و آماده باقی گذاشت.

او ابراهیم بود، داعی به سمت معارف توحید و خلوت نشین رواق تأیید و نوادۀ شریف و آزادۀ وی محمّد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله «أبو ابراهیم» بود که هر چند به صورت از نسل ابراهیم خلیل و از نتاج ذبیح جلیل اسماعیل بود، معنیً به موجب آن که قدم

ص:141


1- (1) - صافّات (37) : 109. [1]

قریش در پیشگاه الهی پیشتر و سابقۀ معرفت جانش در پایگاه ربوبی بیشتر بود که او به روحانیتْ خَلق اوّل بود و به حکمتْ روح اعظم و به شریعتْ صاحب شرع افخم و به رسالتْ دارای نبوّت آخر و از دیگران اجلّ و اکرم، به حکم تعاقب زمان در این جهان تأسّی به صراط مستقیم و شرع قویم ابراهیم داشت که ابراهیم به تنهایی امّتی بود، قانت و آیین او محض راهنمایی ملّتی بود ویژۀ آداب توحید و یکتا پرستی و در ارائۀ طریق حق شناسی بر جادّۀ صواب کامل، ثابت.

چه، همه هر چه داشتند و به هر جا از رونق دین و برای ارشاد خلق عَلَم نبوّت افراشتند، جمله را از حقیقت روحانیّت احمدی و به مقتضای برخورداری از افضال جامعیّت محمّدی داشتند و بدین داشت و دریافت مشعوف و مفتخر بودند و تا در این خاکدان بودند و تا در روضۀ جاودان باشند مسرور باشند و دلخوش می ساختند که:

کُنْتُ نَبِیّاً وَآدَمُ بَیْنَ الْماء وَالطّینِ. (1)

من نبی بودم در حالی که آدم در بین آب و گِل بود.

در بی نشانی نشان اوست و

نَحْنُ الْآخِرُونَ السّابِقُونَ. (2)

ما [ پیغمبر خاتم ] آخرین رسول خداییم و [ در حقیقت ] سابق بر همۀ انبیا.

در عین عیانی بیان او . چه، به حقیقتْ اوّل بود و به صورتْ آخر، که علّت غایی در رشتۀ علل چنین افتاده و

أوَّلُ الْفِکْر در مرحلۀ اندیشه، اندر مقامِ کار به گونۀ

آخِرُ الْعَمَل راست آماده.

این بودِ پُر نمود و این حاصل جودِ خلاّق وجود است که مرا در عین نبوّت،

ص:142


1- (1) - المناقب، ابن شهر آشوب: 214/1؛ [1] بحار الأنوار: 403/16، باب 12، حدیث 1.
2- (2) - المناقب، ابن شهر آشوب: 269/3؛ [2]کشف الغمه: 11/1. [3]

ابوّت می دهد وبا آن که آدم را پور پاکم وآن صدف شایسته را مروارید تابناکم،به کمال ولایت و حقیقت نبوت در قائمۀ پایۀ هستی از سابقۀ مایۀ حق پرستی من چندان طول و تفصیل حکایت هاست که در این مطلع، به حقیقت آدم را پدر باشم و جان ابراهیم را پناهی اعظم.

بلی او به حقیقت «أبو ابراهیم» بود و ابوّت جملۀ معانی و حقایق و فیض بخشی از سر چشمۀ جمیع معارف و دقایق حضرتش را مسلّم بود و محقَّق از نخست. پس از ایجاد ربّ جلیل سایر خلق را، اصل وجود بود و غیر و فرع او بود، دیگر موجودات به تمامی و هر نمودی که هر گاه و هر جای باشد و بود، همه نورها پرتو نور او بود و جمیع حرکات شوق آمیز که در نشأۀ هستی اینچنین دل انگیز به حصول آمده حاصلی از بانگ جان بخش پرشور او .

مبیّن ملّت توحید بود و مخصوص حقیقت تأیید. مشیّت ازلی به حکمت لم یزلی خواسته بود تا آن نوخاستۀ مشهد انس الهی با جام لبالب از فیض های جان بخش نامتناهی از سراپردۀ خلوت غیب در حدّ کمال عاری از هر نقص و خالی از هر عیب، گام عنایت بیرون نهد به دلداری رهسپاران خسته و قدم رحمت به این سمت گذارد به تیمارداری جان های دل به خدا بسته.

کنیۀ ابوالسبطین

«ابوالسّبطین» نیز کنیت دیگر اوست که حسنینْ او را نوادگانی بودند عزیز و ارجمند و فرزندانی مهربان و دلبند، اجاق خانواده اش به آنان گرمی داشت و تنور شرعش از ایشان فروزندگی، دو شاخسار اصلی کهن درخت جانش بودند و در این جهان و جهان دیگر مایۀ آسایش روح و آرامش روانش که به مشام سرّ جانْ عارف معارف جانانْ بوی خداوند رحمان از آن دو سیّد بهشتی جوانان و از آن دو پیشوای اهل ایمان همی شنید، شرعش بدیشان محکم بود و آیینش به حفظشان مستحکم.

ص:143

محمّد صلی الله علیه و آله پدر اینان بود و اصل استوار این دو شاخسار طوبی نشانِ روضۀ جِنان، دو شاخساری که شجرۀ ولایت را اصل بودند و بیان احکام راستین آیین اسلام را فصل الخطاب و قول فصل که اصل ایشان ثابت است و دائم و فرعشان در سمای هدایت سر برکشیده و قائم که قوام حقیقت و بنیاد معرفت به استحکام این استوار بنیان و قیام این شجرۀ ثمربخش گلستانِ جانْ وابسته است.

کنیۀ ابوالارامل و أبو المساکین

«أبو الأرامل» و «أبوالمساکین» هم حضرتش را کنیه هایی مناسب و نیک بوده اند که صفوت آدمیان بود و رحمت حق بر جمیع عالمیان. دلش از عاطفت و محبّت چشمه ای جوشان بود و جانش از مرحمت و فتوّتْ بحری موّاج و خروشان، هر جا یتیمی بود او پدرش بود و هر جا مسکینی بود او به یاریش دست دراز می کرد و به کمکش گام جوانمردی پیش می نهاد و او را رعایت و سرپرستی می فرمود.

بیوه گان از برکت رحمتش درد بینوایی از یاد بردند و بینوایان از کمال عنایتش رنج ناداری بر طاق نسیان سپردند. از آن که خدا را می خواست و جز خدا نمی خواست، خلق جهان را که نهال باغ خدایند از حاقّ دل دوست می داشت،به تمام مقدور به مراقبت حالشان می پرداخت. به خرّمی خلق خرّم بود و از رنج و ناراحتی مردم از غایت همدلی دژم (1) و دَرهم!

باغبانی بود دانا و مهربان و زبردست و کاردان، به باغبانی روضۀ گیتی آمده، هر جا شاخساری می شکست و هر جا برگی از بی آب و برگی زرد می گشت و بی بر و بار می ماند، آب اندوه که درّ صاف محبّت و لؤلؤ لالای مرحمت بود بر رخسار حق نمودش که آیینۀ تمام نمای صفات ذات بی چون است جاری می گشت، سرشک غم از دیدۀ حق بین فرو می بارید و اعانت بیچارگان و همراهی نیازمندان را بر هر

ص:144


1- (1) - دژم: افسرده، دلتنگ، اندوهگین.

کاری می گزید چه، او به همین مهم بر این خاکدان غبار آلود قدم نهاده بود؛ آمده بود تا عالمیان را هشدار دهد و آدمیان را بیدار کند که هان ! همگنان را باشید و به هوش باشید تا در کمال هوشمندی حتّی به سهو نیز دلی نخراشید!

این روش و طریقت محمّد صلی الله علیه و آله و آیین و شریعت محمّدی است که مسلمان خالص با خلوص تام و اخلاص تمام، روی به سوی حق کند و نقد جان به درگاه دوست نثار دارد و با خلق خدا به احسان رفتار نماید.

پیوسته دستش به کار باشد و از حاصل کار، همگنان را مدد کار و دلش با یار و شیفتۀ جمال و جلال حضرت دلدار

جَلَّ جَلالُه و عمَّ نَوالُه .

اسلام را حقیقت این است و جز این نیست که مسلمان خدا را خالصانه بپرستد و از خلق خدا به اندازه ای که توان دارد سرپرستی نماید که خلاصۀ دین حق، حق پرستی و نوع دوستی است.

نام محمّد

نامش «محمّد صلی الله علیه و آله » بود که به اعتقاد ما جماعت مسلمین، پس از اسماء اللّه تعالی آن فرخنده نام والا، از جمیع اسامی افضل است و برتر و پسندیده تر است و ستوده تر.

نامی که کاشف از اوصاف حمیدۀ آن حضرت اقدس سامی است و حاوی محامد صفات و مناقب اخلاق آن خجسته ذات گرامی.

لفظ محمّد صلی الله علیه و آله به معنی «ستوده» است آنهم با مبالغه ای تمام و تشریفی بسیار و تعظیمی تام، این است که در بین آحاد بشر از کلمۀ «محمّد» بسی بیش از «محمود» ستودگیِ مسمّی و آراستگی آن که موسوم است بدین اسمِ اعزّ اعلی مستفاد می گردد.

گرامی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله که محمّد مصطفی است، از لحاظ صفات کمال نوع

ص:145

انسان و هم در میان برگزیدگان عالمیان به تمامی در طریق اعتدال از همگان پیش تر بود و در منزل کمالْ واجد منزلت بیشتر که او راعقل و غضب و شهوت به موجب عطای موهبتْ معتدل گشته و اصول اخلاق حسنه و ارکان حسنات کامله که عدالت وحکمت و شجاعت و عفّت بود، حضرتش را حاصل آمده فروع این اصول وجود شریفش را میسّر گشته بود.

لذا اندیشه اش در نهایت استحکام برقرار، عفّتش هَمچون سخاوتْ مستقرّ و پایدار و شجاعتش چندانکه از عدالتش انتظار است، ثمربخش بود و پر بار.

هر کس به هر میزان بدین صفات پسندیده و خصال حمیده که اساس حُسن اخلاق بر آنها استوار است تحقّق یابد، به همان اندازه محمود و معظّم است و ستوده و مکرّم.

و نیک هویداست که چون آخرین رسول خدا را این مکارم والا و این مناقب عُلیا، بیش از همه دست داده و پیش از همه حاصل آمده بود، لاجرم حظّ او از تجلیل و تکریم بیشتر و حصّۀ او از ستایش و تعظیم وافرتر است، به ویژه که افزوده بر این همه، از جمیع خلق به حق نزدیکتر بود و قدم همّتش در خلوت سرای دوست از جملۀ جهانیان پیش تر.

حبیب خدا بود و مصطفی و باز پسین پیام آور مقتدا، لذا ستوده تر از همۀ عالمیان اوست و خجسته تر از تمام آفریدگان آن گزیده ذات والا صفات نیکوست.

صدر ممکنات است و حضرت واجب تعالی را مَجلای تجلیّات ذات. چراغ جهان است و رحمت آشکار ونهان. به ظهور و بطونْ جان عالم است و فخر آغاز و انجام آدم و بنی آدم. رسول بازپسین است و از میان پیامبران گزین و بهین. به کفایتْ خواجۀ حق است و به حقیقتْ بندۀ حق. سالار انبیا است و مولای اولیا. دلش غیب یزدان است و آب و گلش منشأ آب حیوان. در همۀ اعصار مرد یگانه است و در جمیع عوالمْ جوانمرد جاودانه. تحفۀ خلقت است و زبدۀ فطرت. در مُلک ملکوت

ص:146

متفرّد است و به عزّ جبروتْ متوحّد. آموزگار دبستان وجود است و شاهد برهان مشهود. عقل کلّ است و هادی سبل.

ولی به هوش باش که این جمله، ستایش مصطفی را سخت اندک است و به حکم قلّت و نقصانْ نیک ناروا. چه کنم که عبارت برای تعبیر از حضرت او تنگ است و لفظ از جهت ابراز معنیِ سراسر عنایت او نارسا! چه، بدان سان که بحر قُلْزُم (1) اندر ظرف ناید، حقایق هم جمله اندر حرف ناید.

چون زنم دم کآتش دل تیز شد شیر هجر آشفته و خونریز شد

آن که او هشیار خود تند است و مست چون بود چون او قدح گیرد به دست

شیر مستی کز صفت بیرون بود از بسیط مَرغزار افزون بود

قافیه اندیشم و دلدار من گویدم مندیش جز دیدار من

حرف چه بود تا تواندیشی از آن صوت چه بود خار دیوار رزان

حرف و صوت و گفت را بر هم زنم تا که بی این هر سه با تو دم زنم

(مولوی)

نام احمد

نام دیگرش «احمد» بود که دولتش مخلَّد است و حضرتش از حضرت بیچون و چندِ حق تا به آفاق ابدْ مؤیَّد.

در کتابتْ احمد را با احد یک میم فرق است و بدان نظم عبارت که عارف شبستر گفت: «جهانی اندر این یک میم غرق است».

به عنایتْ احمد صلی الله علیه و آله نایب حق است و در مقام نیابتْ کارساز این کارگاه به طور مطلق.

ص:147


1- (1) - قلزم: نام شهری است نزدیک کوه طور و بحر قلزم: بحر احمر ( دریای سرخ ) را گویند؛ محل غرق فرعون.

علی الاطلاق در میان آدمیان ستایش درخور او بود و هم از این روی نامش محمّد صلی الله علیه و آله بود و در مقام نسبت با سایر برگزیدگان اعم از اصفیای روحانی و انبیای ربّانی بدان لحاظ که از همه برتر بود و از جملگی ستوده تر به نام «احمد» موسوم گشت. و بدین سبب که در ملکوتِ اعلی مقام اهل صفوت و روحانیّت است بر وجهی که آگاهان و مقرّبان بارگاه اقدس والا اظهار داشته اند، پیامبر اسلام را نام مقدّس در این جهان که عالم مُلک است و نشأۀ ناسوت «محمّد» است و در جهان دیگر که عالم قدس است و نشأۀ ملکوت، «احمد صلی الله علیه و آله ».

از این روی آن کس که به دنبال آن نبیّ بزرگوار و حبیب دلجوی گام در صراط مستقیم توحید نهاد و درتبعیّت از احکام سعادت آیین خجستۀ دین او دادِ اطاعت داد، او نیز به اندازۀ خویش ستوده خصال گشت و در حدّ خود از شرف نفس و کمال معنی بهره ور آمد. چه:

رهروان را ز احمد مختار آن که دی نار بُد شد دین دار

تا بنگشاد لعل او کان را سمعها شمعدان نشد جان را

چون ز جهّال رخ نهان کردی خانه برخود چو بوستان کردی

چون شدی تنگدل ز اهل مجاز به تماشا شدی به باغ نماز

چون ز اشغال خلق درماندی به ارِحْنا ، بلال را خواندی

کای بلال اسب دولتم زین کن خاک بر فرق آن کن و این کن

(سنایی غزنوی)

لقب عاقب

رسول اکرم صلی الله علیه و آله را عناوین و القاب متعدّد است که جملگی در بیان مکارم صفات و مناقب ملکات آن ستوده خوی خجسته خصال بر حضرتش اطلاق گشته و در

ص:148

ستایش جنابش مذکور آمده اند.

از آن میان یکی «عاقب» است و هم بدین مقصود است «مقفّی» بدان معنی که وی از پی سایر پیمبران به رسالت مبعوث گشت و به ارشاد جمیع خلق مأمور؛ دیگران جلو آمدند موکبش را به جلوداری و او از عقب آمد عامّۀ آفریدگان را به یاوری و یاری.

بعد از او کس را دعوای نبوّت نسزد که این طومار با بعثت وی بسته گشته و این کتاب با نزول آخرین کتاب الهی بر دل بینایش به آخر رسیده و فروبسته است.

لقب خاتم و فاتح

دیگر آن که او «خاتم» بود بر انبیای سلف و «فاتح» بود بر اولیای خلف بدین بیان که گذشت و به همین توصیف که ذکر آن رفت. نبوّتش تام بود و رسالتش در کمال تمام، لاجرم اساس آیینش متمّمی نمی جست و اصل دینش مکمّلی نمی خواست و همین بود سرّ خاتمیّت او .

شخصاً به فرمان حقّ این حقیقت را آشکار ساخت و

لا نَبِیَّ بَعْدی. (1)

فرمود. خدایش در قرآن کریم بدین منصب عظیم ستود و مردمان را بدین راز مهمّ راه نمود، که در آیۀ چهلم از سورۀ احزاب (2) از حضرت ذی رفعت وی، به عنوان «خاتم النّبیّین» یاد فرمود.

ص:149


1- (1) - وسائل الشیعه: 337/28، باب 7، حدیث 34900؛ من لا یحضره الفقیه: 163/4، حدیث 5370.
2- (2) - «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِکُمْ وَلکِن رَّسُولَ اللّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً »؛ محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی فرستادۀ خدا و خاتم پیامبران است؛ و خدا به هر چیزی داناست. احزاب (33) : 40. [1]
لقب حاشر

«حاشر» بود که حشر عالمیان به تمامی، بر دو قدم گرامی اوست. از میان بنی نوع انسان و دیگر جهانیان هر که را به سروری سری است، سر بر پای او دارد و بدین پایگاه فخرها می نماید که ملاک سروری چاکری اوست. و چون سروران راستین در پیشگاه آن پیمبر باز پسین بدین مایه از خاکساری اند و افتادگی، تو ای بینای حقیقت، آیین خود به حقیقت بشناس و ببین که سایرین در این درگاه حقّ مبین از کدامین در اذن دخول دارند و به چه نحو شرف قبول؟

تا آمد برای نصرت حقّ آمد و محض نشر معارف توحید. و بدینگونه بود که بت پرستی را از روی زمین محو کرد.

لقب ماحی

دل آن کس که دعوتش را شنید و صحّت کلامش را به میزان عقل صافی خدا داد سنجید، به برکت هدایتش از چنگال شیطان رجیم و نفس پلید رهید و به درگاه معرفت الهی رسید و در ریاض دلگشای حقّ شناسی خرامید. پس او «ماحی» بود ماحی باطل و محو کنندۀ شرک. لذا عنوان ختم نبوّت همی بر او زیبد و نام های «عاقب» و «خاتم» و «حاشر» و «ماحی» تنها بر او سزد که جانِ تنها فدای تنش باد و وصل جانانۀ بی همتا بهرۀ جان پاک روشنش.

در رسالت تمام بود تمام در کرامت امام بود امام

چمنی با کمال بی شرکی شجری پر ز برگ بی برگی

روی او خوب و رأی او ثاقب ازلش خوانده حاشر و عاقب

صحن او شرع و عقل او صاحی خوانده محییّ اعظمش ماحی

(سنایی غزنوی)

ص:150

القاب دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله

پیشوای بزرگوار ما خاتم النّبیّین - فداه أرواح العالمین - از آن روی که از نژاد عرب بود «عربی»؛ از آن جهت که مولد و منشأش مکّه بود «مکّی»؛ بدین سبب که مکّه را نیز کلیّۀ اراضی جنوب غربی حجاز را که مکّه هم در جزء آن واقع است تِهامه می نامند «تِهامی»؛ بدان جهت که آن سرزمین مقدّس را از این روی که ریگزاری گسترده و مَسیلی بس وسیع است به ملاحظۀ اصل لغت بَطْحا و ابْطح خوانده اند «ابطحی»؛ چون هجرتگاه و مدفن والا پایگاهش در یثرب است که بعد از هجرت به مدینه النّبی و مدینه الرسول و علی الاطلاق به عنوان مدینه نامبردار آمده «یثربی» و «مدنی»؛ بدان لحاظ که نسبش به نضر بن کنانه می رسد که به قریش ملقّب و مشتهر است «قُرَشی»؛ از آن که نیای بزرگش هاشم بود «هاشمی»؛ بدین موجب که جدّ بزرگوارش عبدالمطّلب است «مطّلبی» و چون مادر عالی قدرش دختر وهب بن عبدمناف بن زهره می باشد «زُهْری» خوانده شد.

پیامبر عالی مقدار و پیشوای بزرگوار ما محمّد صلی الله علیه و آله مصطفی بود از همه حیث و به همه روی؛ در صفات کمال منزّه از نقص و عیب و در امر ربّ متعال مصفّی از شک و ریب، گزین خلق و گزیدۀ حق، پیوسته در میان مردمان خالص بود و با پروردگار جهان آشکار و نهان؛ به همه وقت و در همه حال مخلص؛ از این روی حتّی پیش از بعثت و دعوت نیز در شهر و دیار خویش و در بین بیگانه و آشنا به عنوان «امین» نامبردار گشت و موصوف و بدین وصف شریف مشهور و معروف؛ امین بود برای اموال و اسرار و اعراض مردم.

مصطفی صلی الله علیه و آله را خدا فرستاد تا مردمان راه او گیرند و حکم او پذیرند، پی او سپارند و در طریقتِ شریعتش پای عزم جزم و به همّت مردانه استوار دارند تا راه به معنی برند و رها از صورت، هم به دوران زندگی دنیوی به حیات معنوی فائز گردند.

ص:151

ظاهر و باطن به حقیقت آراست و درون و برون از غیر حقّ پیراسته، به هیکل مقدّس انسان کامل و در هیئت قدس کمال انسانیّت.

مصطفی صلی الله علیه و آله چنین بود و بدین آوازۀ صادقانه در عالم بی کرانه، هم در ناسوتِ گذرانْ شهیر، و هم در ملکوت جاودانْ، صیت صفاتش منتشر و فرمان اصطفایش چنانکه در هر جان مخلّد از آن بانگ سرمد صدایی است پی گیر و مؤبَّد.

تا به حشر ای دل ارثنا گفتی همه گفتی چو مصطفی گفتی

صیت صوتش برفته در عالم نه پَرَش بوده در روش نه قدم

وصف این حال مصطفی دارد بوی خوش بال و پر کجا دارد

صاد و دال آب داد صادق را عین و شین عشوه داد عاشق را

مایه و سایۀ زمین او بود گوهر شب چراغ دین او بود

مفخر جمله انبیا او بود خسرو میر مرتضی او بود

(سنایی غزنوی)

نبی توبه، نبی رحمت

«نبی توبه» بود و خود در تذکار مراتب خویش از این منزلت یاد می فرمود. از غایت اعتدال که دین او راست، و از نهایت لطف وافضال که پروردگارِ معین او راست، به یمن احسان الهی وبه طفیل رحمتش با آن پیک پاکیزۀ خصال مسعود و مخصوص به عنایات نامتناهی، در آیین مقدّس اسلام این مهلت موجود است و این فرصت مقدور که اگر مسلمانی از راه صلاح فرو افتاد وبه لغزش گرفتار ماند، چون به خود آید و اوقات گناه آلود گذشته را با توبه و انابه از آنچه رفته تدارک نماید خدای را توّاب و رحیم یابد وغفّار و کریم؛ و این همه به میمنت مرحمت نبوی فراهم است که رحمت خاصّش حاصل بود و کرامت مخصوصش عاید، چه وی «نبیّ رحمت» بود و از جانب پروردگار مسندنشین سریر عزّت و ویژۀ تاج کرامت بلکه از غایت

ص:152

رحمت حقّ خود رحمتی بود کامل و عنایتی شامل مرجمیع جهانیان را و جمله عالمیان را.

خدایش به صراحت تمام او را

«رحمه للعالمین» خوانده و بر مقدم لیاقتش که از گنجینۀ موهبت فراهم آمده هزاران درّ خوشاب و لآلی شاهوار از تکریم و آفرین افشانده واز مقام رفیعْ فرمانِ منیع صادر گشته که:

وَما أرْسَلْناکَ إلّارَحْمَهً لِلْعالَمینَ » (1)

و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.

او همه را آمد با رحمت بسیار از لوازم سعادت و نعمت بی شمار از مواهب عنایت، امّا از کوردلان کج فهم و بی حاصلان کم حظ بسی بودند و بسیار باشند که به سوء اختیار خویش از او نصیبی نبرده اند و بهره ای نیافته اند.

در حالی که به تأکید عقل فرض عین است جان همگان را و به ویژه رنج آلودگان درد هوا و زمین گیران بستر هوس راکه از طبیب جان ها و توان بخش ایمان ها مدد جویند و به امداد حضرتش از قید وساوس شیطانی و هواجس نفسانی رها شوند و طریق نجات پویند.

چون تو بیماری از هوا و هوس رحمه العالمین طبیب تو بس

هر که را از کمال مایه بود خرد مصطفاش دایه بود

گر ندانید ای هوا کوشان بشنوید این سخن ز خاموشان

تا بگویند بر زبان خرد هر که دل داد دین او بخرد

(سنایی غزنوی)

ص:153


1- (1) - انبیاء (21) : 107. [1]
لقب عبداللّه

«در قرآن آمده است که او «عبداللّه» بود، چه تا مرتبۀ عبودیّت تحصیل نشود معرفت به مقام اقدس ربوبیّت حاصل نگردد، این به آن بسته است و آن بدین پیوسته.

باید خودی ها پایان گیرد و خودبینی ها رنگ بی رنگی محو پذیرد، افق وجود از هر چه به گونۀ موجود می نماید پاک و مصفّی گردد تا آفتاب درخشان وجود حقیقی روی نماید و چهرۀ تابان شمس هستی طالع آید.

«حق» بود و «صدق» و «برهان» بود و «ذکر» که به حقّانیّت حقّ و موهبت مطلق گزین گشته و از جانب حضرت اقدس پروردگار برای هدایت اهل عالم در هر جای به هر روزگار آمده بود، تا جملگی را تذکّر دهد که دنیا گذران است و آخرت جاودان؛ لذا خردمندان را وظیفۀ جان آگاه، آن که از این سرای ناپایدار بهره ای حاصل آورند که در آشیانۀ جاودانه شان به کار آید و در آن عالم بی منتهی نهایت راحت را موجب گردد.

«فضل خدا» بود و «مُرْسَل مِن عِنِداللّه»، «ولیّ حقّ» بود و «نبیّ کردگار» به مقتضای عطای سبق، حمد خدا را «مسبّح» بود و قدر حق تعالی را «مصلّی».

به آفریدگار و شریعت او «مؤمن» بود و به انبیای سلف و آثار راستین ایشان «مصدَّق»، نعمت پروردگار را حق گزار بود و «محدّث» و احکام اسلام و ارکان ایمان را «صادع» (1) و «مبلّغ».

«منصور» و «مؤیَّد» بود و به حسن برتر و هدایت والا از جانب حضرت اقدس مولا «مسدَّد».

«نعمت خداوند کریم» بود و نسبت به مؤمنان «رئوف» و «رحیم»، «صبح

ص:154


1- (1) - صادع: جدا کنندۀ حق از باطل.

سعادت» بود و «فجر صادق»، «شمس عنایت» بود و «آفتاب طالع»، هدایت را «سراج منیر» بود و دین و ملّت را «مصباح فروزان» بی نظیر.

برگزیدۀ حق بود و «مجتبی»، رهنمای خلق بود و «مقتدی»، بر کشیدۀ پروردگار بود و «مرتضی»، صفا یافته از درگاه کردگار بود و «مصطفی».

«عالم» بود به علم لدنّی و «حاکم» به حکم ربّانی، نعمت الهی را «شاکر» بود و در آنچه پیش می آمد «صابر» و خدا را از دل و جان پیوسته و در همه حال «ذاکر»، به رضای خدا «راضی» بود و در میان آفریدگان حقّ به عدل مطلقْ «قاضی»، به اذن اللّه «داعی» بود و خلق را بدان جناب یکتای بی همتا «هادی»، آیات بیّنات قرآن را به فرمان خداوند مستعان «قاری» بود.

احکام دین مبین و ارکان اخلاق متین را از کلمات مبارک فرقان بر عالمیان «تالی»، شبانگاه به عبادت خدای تعالی «متهجّد» بود و به شبان و روزان بر آن مولای اعلی «متوکّل».

«منادی توحید» بود و سعادت، «آمر» اهل و خاندان و امّت و آدمیان، بدانچه مایۀ صلاح و فلاح است و سرمایۀ اعتلا و عظمت.

«مستقیم» بود و در راه راست شرع قویم و «معصوم» بود به احسان خداوند کریم.

«قانع» و «قانت» و «خاشع» بود و «صادق» و «خاضع» و «عابد» و «ساجد» و «شاهد» و «مجاهد».

تا در این سرا بود دمی از جهاد در راه خدا نیاسود و پیوسته همی «رائد» (1) آدمیان بود و «شاهد» بر عالمیان، بر هدایت اهل ایمان و ارشادِ هدایت پذیران «حریص» بود و بر آن جمله «شهید».

«بشیر مبین» بود و «نذیر امین»، جهانیان را به رحمت بی نهایت پروردگار بشارت می داد و از تجاوز از حقّ و انحراف از حدود باز می داشت. به احسان الهی

ص:155


1- (1) - رائد : جوینده ، خواهنده .

می بخشود و به سخط آن حضرت در صورت آلایش به ناپرهیزکاری و تباهی انذار می نمود که «مبشّر» بود و «منذر».

معتدلی کامل بود و پیشوایی عادل، طالب حقّ بود و هادی به جانب آن حقیقت مطلق و چنین بود که خدایش «طه» خواند.

سیّد اوّلین و آخرین بود و سالار انبیا و مرسلین و همین بود که خدای جهان با آن برگزیدۀ دل ها و جان جهان به عنوان «یس» سخن راند و او را بدین اسم مسعود و لقب مبارک خواند.» (1) فیضی ، بزرگترین شاعر سدۀ دهم در سرزمین هند چه نیکو سروده.

ای روی تو آفتاب خاور وز نور رُخَت جهان منوّر

از چشم تو فتنه هاست ظاهر در لعل تو لطف هاست مضمر

در آتش و آبم از تو ، زان رو دارم لب خشک و دیدۀ تر

بزدای ز شام هجر ظلمت ای زُهره جبین ماه پیکر

بگذار که دامنت بگیرم سر در قدمت نهم بمیرم

(فیضی هندی)

عهد شیرخوارگی و کودکی

اشاره

« پس از ولادت آن بزرگوار که تجلّی گاه اوصاف جمال و جلال بود، سر پرست دلسوز و بزرگوارش عبدالمطّلب به دختران خود عاتکه و صفیّه فرمود:

برای او دایه ای تفحّص کنید. زنان شیر ده بنی هاشم را خواستند ولی آن حضرت سینۀ هیچ یک را نپذیرفت.

عبدالمطّلب غمگین و ناراحت از خانه بیرون آمد و به نزد کعبه رفت و با دنیایی

ص:156


1- (1) - طلعت حق: 17.

از اندوه و غم در پناه کعبه نشست.

در این وقت پیرمردی از قریش که او را عقیل بن ابی و قّاص می گفتند با عبدالمطّلب برخورد کرد و از وی سبب اندوه و غصّه اش را پرسید، عبدالمطّلب گفت: ای شیخ قریش ! اضطراب و ناراحتی من از این است که فرزند زادۀ من که تازه به دنیا آمده سینۀ هیچ زن شیر دهی را نمی گیرد، بدین سبب خوردن و آشامیدن بر من گوارا نیست و در چارۀ کار خود حیران مانده ام. عقیل گفت: ای ابوالحارث ! من در میان صنادید قریش زنی گمان دارم که از عنایت عقل و فصاحت و صباحت و رفعت و حسب و شرافت نسب نمونه ندارد و او «حلیمه» دختر عبداللّه بن حارث است.

عبدالمطّلب چون اوصاف حلیمه را شنید او را پسندید و غلامی از غلامان خود را به سوی قبیلۀ بنی سعد بن بکر که در شش فرسخی مکّه بودند فرستاد وگفت: به زودی عبداللّه بن الحارث عَدوی را نزد من حاضر کن.

غلام در اندک زمانی عبداللّه بن الحارث را به نزد عبدالمطّلب آورد، در حالی که اکابر قریش چون پروانه گرد شمع وجود او جمع بودند. چون نظر عبدالمطّلب بر وی افتاد به استقبال او برخاست و وی را در بر گرفت و در پهلوی خویش نشاند و گفت: ای عبداللّه ! تو را برای این طلبیده ام که اگر مصلحت بدانی دخترت را برای شیر دادن به فرزند زاده ام محمّد حاضر سازی، که اگر شیر او را قبول کند تو را و عشیره ات را توانگر کنم.

عبداللّه از شنیدن این خبر مسرّت انگیز و مژدۀ همایون بسی شاد شد و به سوی قبیلۀ خود باز گشت و حلیمه را به آن خبر بهشتی بشارت داد.

حلیمه غسل کرد و به انواع طیب خود را معطّر ساخت و جامه های نو پوشید و با پدر خود عبداللّه و شوهرش بکر بن سعد به خدمت عبدالمطّلب شتافتند.

چون محمّد را به دامن گرفت سینۀ چپ خود را نزدیک دهان آن حضرت برد،

ص:157

چرا که طرف راست سالیان درازی بود خشک شده بود، ولی آن جناب به سینۀ چپ ابداً التفات نفرمود، بلکه تمایل به طرف راست داشت، حلیمه در گذاشتن طرف چپ به دهان حضرت مبالغه می نمود، ولی حضرت به طرف راست میل می فرمود، عاقبت از روی ناچاری طرف راست را به دهان حضرت گذاشت و گفت:

عزیز جانم ! دهان بر آن قسمت سینه بگذار و ببین خشک است.

چون محمّد صلی الله علیه و آله دهان بر آن قسمت گذاشت از برکت دهان مبارکش، چنان شیر جاری شد که از کنار دهان حضرت می ریخت. حلیمه و دیگران سخت متعجّب شدند.

آن زن با کرامت گفت: ای فرزند من ! امر تو بسی عجیب است. به حق خدای جهان سوگند می خورم که دوازده طفل از پستان چپ من تغذیه کرده اند و قطره ای شیر از طرف راست من ندیدند!!

عبدالمطّلب فوق العاده شاد شد، به حلیمه فرمود: اگر نزد ما بمانی خانه ای با ماهی هزار درهم و یک دست جامۀ رومی و روزی ده من نان و گوشت به تو عطا می کنم، ولی حلیمه از پذیرفتن خواستۀ جدّ محمّد عذر خواهی کرد.

عبدالمطّلب فرمود: ای حلیمه ! اکنون که می خواهی به محلّ زندگی خود برگردی، فرزندم را به دو شرط به تو می سپارم:

اول آن که : در تعظیم و اکرام او تقصیر ننمایی و پیوسته از این گوهر یکتا مواظبت نمایی. حلیمه گفت: به پروردگار جهان سوگند که از وقتی نظرم بر او افتاد، محبّت وی چندان در قلبم جای کرده که در اکرام او محتاج به سفارش نیستم.

دوم آن که : هر جمعه او را نزد من آوری که من تاب مفارقت و هجران او را ندارم.» (1)

ص:158


1- (1) - حیات القلوب: 100.

گرچه از بهرکسی جان نتوان داد ز دست چیست جان کز پی جانان نتوان داد ز دست

ای گلستان وفا خار جفا لازم توست از پی خار ، گلستان نتوان داد ز دست

همچو تو دوست مرا دست به دشواری داد چون به دست آمدی آسان نتوان داد ز دست

گرچه آن زلفْ پریشانیِ دلراست سبب آن سر زلف پریشان نتوان داد ز دست

دی یکی گفت برو ترکِ غمِ عشق بگو به چنان وسوسه ایمان نتوان داد ز دست

(سیف فرغانی)

قدوم شیرخواره و نزول برکات بر آل سعد

« اعراب بادیه نشین و قبیلۀ بنی سعد درست به خاطر دارند که دو سه سال آزگار برکت آسمان ها از اراضی ایشان برداشته شده بود و چیزی نمانده بود که یکباره گوسفندان و شترانشان از گرسنگی و تشنگی جان بدهند، به خصوص بر قبیلۀ بنی سعد خیلی سخت می گذشت، نه در زمین گیاه سبزی دیده می شد که چهارپایانشان دندان به آن گیاه بزنند و نه از آسمان بارانی فرو می ریخت که در غدیرهایشان برای روزهای تشنگی ذخیره ای بماند.

امّا در آن روز که حلیمۀ سعدیّه قنداقۀ محمّد صلی الله علیه و آله را در آغوش کشید و پا به قبیله گذاشت، ناگهان روز و روزگار عوض شد.

ابرها نابهنگام بهم پیوستند و باران بی دریغ خود را بر سر آل سعد فرو ریختند، زمین ها با وضع حیرت انگیزی سبز شدند، پستان گوسفندان از شیر لبریز شد؛ نه

ص:159

تنها بنی سعد از آن قحط و غلا نجات یافتند، بلکه از برکت وجود این کودک شیرخوار، عشایر آن سرزمین همگی به رفاه و آسایش رسیدند، فقیرترین قبایل عرب در ردیف غنی ترین قبایل قرار گرفت.

از نظر رشد و نمو ، برنامه ای خارق العاده داشت. درست آن طفل یک شبه که می گویند ره صد ساله می رود. این نازنین کودک بود.

وقتی به سنّ چهار سالگی رسید توانست با برادر رضاعی خود ضَمْره همراه گوسفندان به صحرا برود، وی از کار چوپانی لذّت بسیاری می برد.

پیامبران پیشین همچنین بودند، هر کدام چندی به چوپانی و رعایت گوسفندان می گذرانیدند، مثل این که رعایت و نگهداری و هدایت حیوان ناطق را باید در کنار حیوان صامت تمرین کرد.

در میان انبیا آنان را که می شناسیم، ابراهیم خلیل، پسرانش اسحاق و اسماعیل، موسای کلیم و عیسای مسیح علیهم السلام هر کدام مدتی در رخت شبانی به سر بردند، تا جامۀ نبوّت به بر کردند و مسؤلیت ارشاد و هدایت بشر را به عهده گرفتند.

قبیلۀ بنی سعد عموماً و حلیمۀ سعدیّه خصوصاً، در زندگی این کودک هاشمی عجایبی می دیدند که برایشان شگفت انگیز بود.

مثلاً رشد غیر عادیش، سخنان چندین بار بزرگتر و درشتر از سنّ و سالش، سکونش، سکوت های ملکوتی و آسمانی و معنی دارش!

در نخستین روزی که می خواست با برادرش ضمره به صحرا برود حلیمه دستش را گرفت و به خیمه اش برد و موهای سیاه و مجعّدش را شانه کرد و به چشمان جذّابش سرمه کشید و بعد یک گردنبند که از چند مهرۀ منقوش تشکیل می یافت به گردنش انداخت.

محمّد نگاهی به این مهره ها انداخت و با لحن شیرینی پرسید: این چیست؟

- این حرز است، این طلسم است.

ص:160

- فایده اش چیست؟

- فایده اش این است که به گردن هر کس باشد، از شرّ جنّ و انس در امان است.

خنده کنان با تکان دست، گردنبند را پاره کرد و با همان شیرینی گفتارش گفت:

من کسی را دارم که از تمام شرها و بدی ها حفظم می کند، من حاجتی به این گردنبند ندارم.» (1) أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوَی * وَوَجَدَکَ ضَالّاً فَهَدَی * وَوَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَی » (2)

آیا تو را یتیم نیافت، پس پناه داد؟ * و تو را بدون شریعت نیافت، پس به شریعت هدایت کرد؟ * و تو را تهیدست نیافت، پس بی نیاز ساخت؟

حلیمۀ سعدیّه نزدیک به دو سال به آن حضرت شیر داد و قریب به پنج سال از آن حضرت نگهداری کرد و در پرورش او کوشید، سپس وی را به دامان آمنه و آغوش عبدالمطّلب بر گرداند.

از روزی که آمنۀ بزرگوار شوهر با کرامتش عبداللّه را از دست داد، همواره به دنبال فرصت بود تا به مدینه رفته و آرامگاه شوهرش را زیارت کند و در عین حال دیداری هم با خویشان خود در آن منطقه داشته باشد.

با محمّد صلی الله علیه و آله و زن مهربانی به نام امّ أیمن به سوی مدینه بار سفر بست. مدّت یک ماه در آن شهر ماند، علاوه بر زیارت قبر شوهرش به دیدار خویشان خود هم توفیق یافت. ولی این سفر برای محمّد همراه با سخت ترین تألّمات قلبی بود؛ زیرا در آن یک ماه مرتّب دیدۀ پاکش به خانه ای می افتاد که پدر مهربانش در آن جا به وقت جوانی چشم از دنیا بسته بود. هنوز در غم و اندوه جانکاهش به سر می برد که

ص:161


1- (1) - نخستین معصوم: 34.
2- (2) - ضحی (92) : 6 - 8. [1]

حادثۀ بسیار جانگداز دیگری به او هجوم برد و آن از دست دادن مادر مهربانش به وقت مراجعت به مکّه در محلّی به نام «أبْواء» بود.

امّ ایمن آن کودک بی مادر را به سرعت به مکّه رساند و تحویل جدّ بزرگوارش عبدالمطّلب داد.

هر روز برای بزرگ قریش در کنار کعبه بساطی پهن می کردند، بزرگان قوم و فرزندان عبدالمطّلب در کنارش جمع می شدند، هر زمان دیدگانش به محمّد می افتاد، فرمان می داد، راه را باز کنند تا محمّد به نزدش آمده و پهلویش بنشیند.

هنوز امواج سخت دوری پدر و فراق مادر، قلبش را آزار می داد که برای بار سوم به حادثۀ سخت و مصیبت جانگدازی دچار شد و آن از دست دادن جدّ بزرگوارش حضرت عبدالمطّلب بود. محمّد از خانه تا جایی که جدّش را دفن کردند همچون ابر بهار از دیدۀ پرفروغش اشک می ریخت !

سرپرستی ابو طالب از پیامبر

«عبدالمطّلب به وقت مرگ سرپرستی و نگهداری محمّد صلی الله علیه و آله را به فرزند برومند و بسیار عزیز و مؤمن خود ابو طالب که با عبداللّه پدر رسول خدا، از یک مادر بودند واگذاشت.

ابوطالب که پدر امیر المؤمنین بود برای پیامبر، پدری مهربان و سر پرستی والا به شمار می آمد. رنجی که ابوطالب به خاطر این برادر زادۀ عزیز کشید بی نظیر بود.

اگر چه عبدالمطّلب بر محمّد امین پدری کرد، ولی شرایط محیط در زمان عبدالمطّلب صورتی و در زمان ابوطالب صورت دیگری داشت.

عبدالمطّلب از نظر مقام سیاسی و اجتماعی خود که همچون پادشاهی بی تاج و تخت بر سرزمین بطحا سلطنت، می کرد خیلی آسان می توانست محمّد را از دشمنان حفظ کند، ولی ابوطالب آن قدرها حشمت و جلال ظاهری نداشت که بی

ص:162

دردسر از این امانت الهی نگاهداری کند.

از طرفی محمّد روز به روز بزرگتر می شد و به همین نسبت دشمنانش بیشتر به قصد جانش فکر می کردند.

[

سفر با برکت

]

فکر این که مبادا این نازنین وجود از دست برود ابوطالب را سخت ناراحت می داشت، تا آن جا که وقتی به قصد تجارت رو به شام می آورد چاره ای ندید جز آن که برادرزادۀ عزیزش محمّد را هم با خود به شام ببرد.

این سفر، نخستین تکانی بود که قدرت توحید به بت ها و بت پرستان مکّه می داد.

در این سفر اسراری که تا آن روز بر مردم مکّه حتّی بر ابوطالب یعنی نزدیک ترین و محرم ترین کسان محمّد هم پوشیده بود بیش و کم آشکار شد و مسئولیت نگاهداری آن حضرت را بیش از پیش سنگین ساخت و ابوطالب را به عظمت این مسئولیت آشنایی بیشتری بخشید.

قریش در چهار فصل سال، دو فصل به تجارت می رفت و به فرمودۀ قرآن مجید:

رِحْلَهَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ » (1)

[ و نیز ] به سفرهای [ تجارتی ] زمستانی و [ سفرهای تجارتی ] تابستانی پیوند و انس دهد [ تا در آرامش و امنیت، امر معاششان را تأمین کنند. ]

در زمستان محصولات شام را به یمن می برد و در تابستان محصولات یمن را به شام.

این فصل، فصل تابستان آنهم تابستان حجاز بود که کاروان مکّه در ریگزارهای

ص:163


1- (1) - قریش (106) : 2. [1]

بطحا راهپیمایی می کرد، امّا از این راهپیمایی تابستانی رنج و عذابی نمی دید؛ زیرا پارۀ ابری به طور دائم بالای سرش سایبانی داشت.

این چتر شیرگون را دست رحمت و مرحمت حق به خاطر یک نفر فقط نفری که با آن کاروان همسفر بود بر سر کاروانیان افراشته بود. کسی نمی دانست این هوای آتش فشان چرا دیگر گرم نیست، چرا لطف بهاری و نسیم بهشتی دارد؟

سفر کردن در فصل تابستان آنهم تابستان حجاز کار بسیار دشواری است و احیاناً خطرناک است. در این فصل سفر کردن بیماری دارد، آفتاب زدگی دارد، مسمومیّت دارد و با هزاران رنج و بلای دیگر هم توأم است.

البته هوای شامات و سوریه در فصل تابستان نه تنها زننده نیست، بلکه همچون هوای ییلاقات بسیار روح افزاست، ولی کاروان قریش تا خودش را از مکّه به مرز شام برساند جانش به لب رسیده بود، ولی کاروان قریش در این سفر خیال می کرد که یک باره ازسرزمین شام رو به دمشق آورده؛ زیرا چیزی از مشقّت ها و عذاب های گذشته را در میان نمی دید.

هیچ کس مریض نمی شد، هیچ کس از شدّت گرما نمی نالید. از همه شگفت انگیزتر، شترانی که بار گران به پشت داشتند همه جا مستانه راه می رفتند چنانکه گویی تازه از چراگاه برگشته اند.

یک بازرگان از بنی ثقیف که اسمش جندب بود، چند بار این سخن را تکرار کرد:

چه سفر مبارکی!

محمّد صلی الله علیه و آله را در قبیلۀ بنی سعد «مبارک» می نامند؛ زیرا آشکارا احساس کرده بودند که برکت وجودش آل سعد را از روی خاکستر بلند کرده بود و بر توده های زر نشانیده است.

محرمانه چند جفت چشم بر روی محمّد خیره شد ولی او مثل همیشه خاموش و غرق در فکرها و اندیشه ها بود. بالأخره به شام رسیدند. آن جا دیگر خاک شامات

ص:164

و سرزمین درخت و گل و سبزه و صفا بود.

همه خوشحال بودند، همه خندان بودند، شب و روز راه می پیمودند، پیش می رفتند، از شهرهای آباد و دهکده های زیبا و مزرعه های خرّم و شاداب می گذشتند.

[

داستان اعجاب انگیز بَحیرای راهب

]

کاروان قریش مسیر معیّن خود را می پیمود تا از دور سایۀ شهر بُصْری با جلال و عظمتش آشکار شد، ولی برای کاروان مکّه این دور نما و حتّی خود بصری چیزی دیدنی نبود. مصلحت دیدند که در کنار دهکدۀ «بَحیرا» یک فرسنگ دور از شهر در همان جا بارانداز کنند.

سال ها بود که در کنار دهکدۀ بَحیرا، در پناه صومعه ای دور افتاده پیری روشن ضمیر به عبادت خدا سرگرم بود. این مرد یک روحانی مسیحی بود که نه تنها مردی زاهد و وارسته و از دنیا گریخته بود، بلکه مردی دانشمند و عمیق و هنرمند هم بود.

این مرد از ادیان مختلف، از ملل و نحل، از تحوّلات اجتماعی خبر داشت، حتّی می گفتند که: این راهب نصرانی در سایۀ ریاضت ها و زحمت هایی که کشیده از گذشته و آیندۀ مردم خبر می داد.

آنچه محقّق بود این بود که «سرجیوس» یعنی همین راهب که در کنار دهکدۀ بحیرا صومعه نشین و گوشه گیر، بود هم بسیار پارسا و هم بسیار دانشمند بود.

خدا می داند که در شب گذشته به کجا فکر می کرد و در رؤیای شبانه چه دیده بود و چه شنیده بود؛ زیرا وقتی که به هنگام سحر، سر از بالین برداشت آدمی غیر از آدم دیروزی بود.

مطلقاً فکر می کرد و گاه و بیگاه به در صومعه می آمد و چشم به چشم اندازهای دور می انداخت، مثل این که از مسافری انتظار می کشید، نگاهش به روی جاده پهن

ص:165

شده بود.

تقریباً روز از نیمه گذشته بود که از انتهای جنوبی جادّه، گرد ضعیفی به هوا برخاست، پیدا بود که قافله ای از حجاز به شام می آید، امّا سرجیوس راهب، روشنفکرِ بحیرا، به جای این که زمین را نگاه کند آسمان را نگاه می کرد، چشمش به تماشای یک اعجوبۀ آسمانی محو شده بود.

قافله دم به دم نزدیکتر می شد و گرد راهش غلیظتر و تیره تر به هوا بر می خاست تا کم کم نزدیک شد و به سمت بارانداز خود که در سبزه زاری دور از جاده قرار داشت پیچید.

نگاه راهب از بالای سر آن کاروان به دنبال آن یک لکّۀ ابر که همه جا سایبان کاروان بود، به سمت راست جاده به همان جا که بارانداز قافلۀ قریش بود چرخ زد.

[

مهمانی بحیرای راهب

]

سرجیوس چنان در این تماشا مست بود که نمی دانست خدمتکارش هم ساعت ها پهلوی وی دم پنجره ایستاده است، در این هنگام چشمش به وی افتاد.

- اوه... تو هستی!

- آری، ای عالی جناب.

- قافلۀ قریش را تماشا کرده ای؟

- قافلۀ بزرگی است.

- لب سرجیوس به سبکی لرزید و گفت:

- آری، خیلی بزرگ، بزرگتر از همیشه.

و پس از لحظه ای مکث گفت:

- از قول من به سادات عرب بگو : که امشب مهمان ما خواهند بود.

خدمتکار صومعه به قافله نزدیک شد و در برابر بازرگانان قریش احترام گذاشت.

ص:166

سپس پیام راهب را با این بیان به تجّار مکّه رسانید.

امشب سادات عرب در صومعه مهمان ما هستند.

تا کنون چنین مهمانی سابقه نداشت از سادات عرب!

این بازرگانان که هر کدام بیش از بیست بار از مکّه به شام و از شام به مکّه رفته بودند، هرگز از دهان کسی به یک چنین عنوان افتخار نیافته بودند.

یعنی چه؟ سادات عرب عنوان کیست؟

آن کبریا و خود پرستی که با خون این نژاد آمیخته است در این هنگام به جوش و جنبش در آمد. هر کدام پیش خود به اعتبار خویش آفرین گفتند و بعد از راهب تشکّر کردند و دعوتش را پذیرفتند.

باید دسته جمعی به مهمانی بروند همه و همه؛ زیرا هیچ کس رضا نمی دهد که سیّد عرب نباشد.

راهب از سادات عرب دعوت کرد و آن کس که به این مهمانی پا نگذارد سیّد عرب نیست، پس در اینجا صحبت از این نیست که شبی را باید بر سر سفرۀ یک مسیحی دست و دل باز و کریم، خوردنی مطبوع خورد و نوشیدنی های گوارا نوشید، بلکه صحبت از کلمۀ سیادت است آنهم سیادت بر عرب.

همه باید به مهمانی بروند، ولی باید این بارهای گران قیمت و این کالاهای هندی و یمنی را در این صحرا به دست یک عدّه غلام سیاه و ساربان بیابانی بسپارند، آیا این کار، کاری خردمندانه است؟

پس چه باید کرد؟ آن کس که گذشت دارد می تواند از لقب سیادت عرب بگذرد و چشم از این مهمانی بپوشد و پهلوی بارها بماند کیست؟

ابتدا به یکدیگر نگاه کردند امّا هیچ کس جرأت نکرد از دیگری تمنّا کند که دعوت راهب را ندیده بگیرد و پهلوی مال التجاره بماند.

نگاه ها چند لحظه به هم افتاد و سرانجام نومیدانه از هم گذشتند و بعد یکباره

ص:167

نگاهشان به چهرۀ گل افکندۀ محمّد صلی الله علیه و آله خیره شد:

امین، امین!

این نخستین بار بود که به محمّد لقب »امین» داده شد. امین پهلوی مال التجاره خواهد ماند.

ابوطالب با صدای نعره مانندی گفت: برادر زادۀ من سیّد السادات است، او باید در مهمانی سرجیوس حضور داشته باشد.

امّا محمّد خودش گفت: نه، عمو جان من ترجیح می دهم که پهلوی بارها بمانم.

چشم ها و دهان ها ازفرط حیرت چاک خوردند. آیا باور شدنی است که یک جوان قرشی آنهم هاشمی آنهم پرورش یافته بر دامان عبدالمطّلب سیّد العرب تا این اندازه بتواند گذشت نشان بدهد.

سرجیوس از سادات عرب مهمانی کرده و برای یک پسر جوان که تازه پا به اجتماع گذاشته این فرصت بی نظیر است، اگر اکنون برای خود این افتخار را دست و پا نکند دیگر چنین فرصتی به چنگش نخواهد آمد، دیگر چه وقت می تواند مقام سیادت را برای خود به دست بیاورد.

چرا ای عزیز من ! نمی خواهی به مهمانی این راهب مسیحی قدم رنجه فرمایی؟

بگذارید تنها بمانم تا هم مال التجارۀ شما را نگاه بدارم و هم کمی فکر کنم.

اعیان عرب از این که دیدند مسئلۀ نگهبانی از مال التجاره حل شده، سخت خندان و خوشحال شدند، برخاستند و جامه های فاخر پوشیدند و پیش و دنبال به سمت صومعۀ راهب به راه افتادند.

هنوز آفتاب آن روز از سراشیبی افق به آب های مدیترانه فرو نغلتیده بود، هنوز راهب دم دریچۀ صومعه ایستاده بود، شاید از مهمانان تازه رسیده اش انتظار می کشید. چشمش به بازرگانان قریش افتاد، بی اختیار نگاهش به بالای سرشان توی هوا غلتید، یک برودت مرموز که جز نومیدی مایه ای ندارد به خونش افتاد، آهسته

ص:168

از خود پرسید: پس کو آن یک قطعه ابر؟ همچنان ایستاده بود، مثل این که سراپا خشکش زده بود.

مهمانان از راه رسیدند و به رسم جاهلیّت سلامش دادند. به سلامشان جواب داد و به مقدمشان تهنیت گفت و آن وقت پرسید: مگر خدمتکار من تقاضای مرا به عرض سادات عظام نرسانیده؟

- چرا از ما دعوت کرده که از نعمت شما بهره مند شویم.

- مگر از قول من تقاضا نکرده که بزرگان عرب همگان مهمان من هستند؟

- البته این طور گفته بود.

سرجیوس در اینجا با لحن اسفناکی گفت: مثل این که همگان قدم رنجه نفرموده اند.

یک عرب بی تربیت که حتماً از قریش بود غرغر کرد: فقط یک پسر یتیم که او هم نگهبان مال التجاره است، فقط او نیامده.

دست ابوطالب بی اختیار به سمت قبضۀ شمشیرش چسبید: فرومایه! من این یاوه گویی ها را تحمّل نخواهم کرد، محمّد یتیم نیست بلکه امین است.

راهب دست پاچه شد، دیگران پا به میان گذاشتند و میان ابوطالب با آن یاوه گوی بی ادب فاصله گرفتند و برای راهب توضیح دادند که یک نوجوان نو سال با ما همراه است و چون این جوان به صفت امانت و نجابت مشهور است بجا مانده تا کالای ما را از دستبرد ساربانان و حوادث دیگر ایمن بدارد.

راهب خوشحال شد و گفت: آیا به ضمانت من اعتماد دارید؟ البتّه.

- من به عهده می گیرم که اگر نقیصه ای به اموال شما راه یابد هر چه باشد جبران کنم، بنابر این او را هم به همراه بیاورید.

تازه به پای سفره نشسته بودند که ناگهان چشم سرجیوس به آن پاره ابر افتاد، دید آن چتر آسمانی در فضا به حرکت در آمده و دارد به سوی صومعه می آید و پس

ص:169

از چند لحظه محمّد از راه رسید.

راهب که همچون مردم آشفته، چشم از سیمایش برنمی داشت و مبهوتانه نگاهش می کرد بالأخره به زبان آمد و گفت: جلوتر بیا، جلوتر بیا تا تو را بهتر ببینم.

عرب ها با اشتهای شعله کشیده ای نان و گوشت می خوردند، فقط ابوطالب سراپا گوش شده بود تا حرف های راهب را بشنود، البتّه دیگران هم می توانستند به این گفتگوها گوش کنند.

- اسم تو چیست؟

- محمّد!

روی این اسم مکث کوتاهی افتاد، سرجیوس زیر لب چند بار این اسم را تکرار کرد: محمّد، محمّد! و بعد پرسید:

از کدام قبیله!؟

- از قریش.

- از کدام دودمان؟

- از آل هاشم بن عبد مناف.

- چرا به مهمانی من نیامدی؟

قبول کرده بودم که از مال التجاره نگهبانی کنم، به علاوه دوست می داشتم تنها بمانم.

- در تنهایی چه کنی؟

فکر کنم، آسمان ها را، ستاره ها را، دنیا را تماشاکنم.

- در این تماشا به چه فکر می کنی؟

محمّد خاموش ماند. راهب دوباره پرسید. سپس گفت: دلم می خواهد تو را ببینم.

- در برابرت ایستاده ام مرا ببین.

ص:170

- می خواهم میان دو شانه ات را ببینم.

- اجازه می دهم.

راهب به پشت سر محمّد پیچید. بازرگانان قافله لقمه را از دست گذاشتند و با حیرت به کارهای این ترسای پیر نگاه می کردند، می خواهد چه چیز را ببیند؟

سرجیوس پیراهن پیغمبر را از پشت سر به پایین کشید و تا چند دقیقه آن طور که گویی کتاب مقدّسی را تلاوت می کند، در میان شانه های محمّد به مطالعه پرداخت و بعد به خودش گفت: اوست، اوست.

ابوطالب که تا این لحظه خاموش ایستاده بود پرسید: این کیست؟

راهب آهی کشید و گفت: آن کس که مسیح از وی یاد کرده و به مقدمش بشارت داده است.

این سخن را گفته و نگفته به سمت ابوطالب برگشت.

- با این جوان چه نسبتی دارید؟

- پسر من است.

- هرگز چنین چیزی نیست، نه این طور نیست.

ابوطالب با تبسّم گفت: چطور این طور نیست؟

- این جوان باید یتیم باشد.

خنده بر لب های ابوطالب خشکید: ازکجا دریافته ای که او یتیم است، آری، یتیم است و برادرزادۀ من است.

- بنابر این احتیاط کن که او را نشاسند، می فهمی ای سیّد عرب؟!

احتیاط کن که یهودی ها به این اسرار پی نبرند مبادا نابودش کنند.

- چرا مگر چه گناهی کرده که می ترسید نابودش کنند؟

راهب به ابوطالب جواب داد، امّا مثل این که با خودش حرف می زند، آوای مرموزی داشت:

ص:171

- آتیۀ او ، آیندۀ او ، آنچه او خواهد کرد، آنچه با دست او به وجود خواهد آمد، آن حوادث و ملاحم که در انتظار اوست و آن حوادث و ملاحم که به انتظار ظهور وی در ابهام آینده غنوده اند.

ابوطالب پرسید: شما می دانید که در آینده اش حوادث و ملاحم پنهان است؟

- در این خطّ مقدس که میان شانه هایش نوشته شده، آنچه خواندنی بود خوانده ام و از آن ابر سفید که بر بالای سرش چتر زده آنچه شنیدنی است شنیده ام، دیگر چه بگویم؟

پس از چند لحظه سکوت: بنشینیم و نان و گوشت بخوریم.» (1)

دوران جوانی

اشاره

« دوران جوانی رسول خدا در سه مرحله سپری شد: چوپانی، تجارت، خدمت به خلق.

در روایت است که پیامبر فرمود:

ما مِنْ نبیٍّ إلّاوَقَدْ رَعی الْغَنَمَ قیلَ وَأَنْتَ یا رَسُول اللّه، فقال : انا رَعَیْتُها لِأهْلِ مَکَّهَ بالْقَراریط. (2)

هیچ پیغمبری نیست مگر این که شبانی گوسپند کرده است، گفتند: ای رسول خدا ! حتّی شما؟ فرمود: آری و من هم برای اهل مکّه در «قراریط» گوسپند چرانی کرده ام.

از ابوسلمه بن عبدالرحمن روایت شده که گروهی میوه های درخت اراک را به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند، فرمود:

ص:172


1- (1) - نخستین معصوم: 38.
2- (2) - بحار الأنوار: 117/61، باب 2. [1]

بر شما باد که سیاه ترها را جمع کنید و من وقتی چوپان گوسپندان بودم چنان می کردم. گفتند: مگر شما هم گوسپند می چرانده ای؟ فرمود: آری، و هیچ پیامبری نیست مگر این که گوسپند چرانده است. (1)او در سن حدود بیست و چهار سالگی گله ای از گوسپندان را همچون موسای کلیم به پیش می انداخت و خود به دنبالشان راه به صحرا و کوهساران می برد.

چوپانی گوسپندان را پیشۀ خود ساخته بود، تا روزی هم این گلۀ گم کرده راه و بدبخت را که از شش طرف در چنگ گرگ های شهوت و غضب و ظلم و دروغ و مناهی و ملاهی گرفتار بودند از خطر برهاند و به صراط مستقیم حق هدایت نماید.

[

ملاقات محمد صلی الله علیه و آله با خدیجه علیها السلام برای تجارت

]

محمّد صلی الله علیه و آله خانۀ عمویش ابوطالب به سر می برد و برای مردم چوپانی می کرد تا یک روز...

دیگر در این کار هم سودی نیست چه باید کرد؟ محمّد چشمان پر مهرش را بر روی عموی نازنینش دوخت و گفت: آیا چه کاری می توانم انجام بدهم؟

- آن کار که اجداد تو داشتند: تجارت، آری، تجارت ای عزیز دل من. سپس به وی پیشنهاد کرد، خدیجه از بزرگترین ثروتمندان شهر است و دامنۀ تجارت او به مصر و حبشه کشیده شده، دنبال مرد امینی می گردد که برنامۀ تجارت خود را به عهدۀ او بگذارد، فرزندم خود را به او معرّفی کن.

مناعت و بلندی و عظمت روح پیامبر، مانع از آن بود که مستقیماً بدون هیچ سابقه و درخواستی پیش خدیجه برود و پیشنهاد خود را مطرح سازد، به همین خاطر به عموی خود گفت: شاید خود او دنبال من بفرستد. اتفاقاً چنین هم شد، خدیجه کسی را دنبال محمّد صلی الله علیه و آله فرستاد و حضرت را برای مذاکره دعوت کرد.

ص:173


1- (1) - الاستذکار: 504/8؛ التمهید: 345/24.

چون به خانۀ خدیجه آمد به او گفت: چیزی که مرا شیفتۀ تو نموده است همان راستگویی، امانتداری و اخلاق پسندیدۀ تو است و من حاضرم دو برابر آنچه به دیگران می دهم به تو تقدیم نمایم و دو غلام خود را با تو همراه می کنم تا در تمام امور فرمانبر تو باشند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله جریان ملاقات با خدیجه را با عموی بزرگوارش ابوطالب علیه السلام در میان گذارد، وی در جواب برادرزاده اش گفت: این برنامه وسیله ای است برای زندگی که خداوند برای تو مقرّر فرموده است.

کاروان قریش آمادۀ رفتن شد، کالای تجارتی خدیجه هم با کاروان بود، در این هنگام خدیجه شتری راهوار و مقداری اجناس گران بها در اختیار وکیل خود گذارد و ضمناً به دو غلام خود دستور داد که در تمام مراحل کمال ادب را به جا آورند و هر چه او انجام داد اعتراض ننمایند و در هر حال مطیع او باشند.

کاروان به مقصد رسید و همگی در این مسافرت سود بردند، ولی محمّد از همه بیشتر و چیزهایی نیز برای فروش در بازار تِهامه خرید.

کاروان پس از پیروزی کامل راه مکّه را پیش گرفت. محمّد در این سفر برای بار دوم از دیار عاد و ثمود گذشت، سکوت مرگباری که در محیط زندگی آن قوم سرکش حکمفرما بود، او را بیشتر به عوالم دیگر متوجّه ساخت. علاوه بر این، خاطرات سفر سابق تجدید شد، به یاد روزی افتاد که همراه عموی خود همین بیابان ها را پشت سر می گذاشت. کاروان به مکّه نزدیک شد، میسره رو به رسول خدا نمود و گفت: چه بهتر شما پیش از ما وارد مکّه شوید و خدیجه را از جریان تجارت و سود بی سابقه ای که امسال نصیب ما گشته آگاه سازید. پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی که خدیجه در غرفۀ خود نشسته بود وارد مکّه شد، خدیجه به استقبال او دوید و او را وارد غرفه نمود. پیامبر با بیان شیرین خود جریان سفر تجارتی را شرح داد. چیزی نگذشت که میسره وارد شد و آنچه را در این سفر دیده بود - که تمام آنها بر عظمت و معنویت

ص:174

محمّد امین صلی الله علیه و آله گواهی می داد - برای خدیجه تعریف کرد.

از جمله وقتی به بُصْری رسیدیم من و محمّد زیر درختی فرود آمدیم، راهبی به نام نسطورا در آن جا بود، گفت: زیر این درخت هرگز غیر از پیامبر فرود نمی آید، سپس از من پرسید آیا در چشمان این جوان سرخی دیده می شود؟ گفتم: آری، گفت: او پیامبر و خاتم انبیاست.

از جمله در وقت داد و ستد با تاجری بر سر موضوعی اختلاف پیدا کرد، آن مرد گفت: به لات و عُزّی سوگند بخور تا من سخن تو را بپذیرم، امین در پاسخ او گفت:

پست ترین و مبغوض ترین موجودات پیش من همان لات و عزّی است که تو آنها را می پرستی. » (1)

پیامبر و حِلْف الفضول

« بیست سال قبل از بعثت، مردی در ماه ذوالقعده وارد مکّه شد و متاعی در دست داشت، عاص بن وائل آن را خرید و پولی که متعهّد شده بود بپردازد نپرداخت. میان آنان مشاجره شد. آن مرد دید قریش در کنار کعبه نشسته اند. در برابر آنان ناله زد، اشعاری سرود، قلوب مردانی که در عروقشان غیرت در جریان بود تکان داد، از آن میان زبیر بن عبدالمطّلب برخاست و عدّه ای نیز با او همصدا شده در خانۀ عبداللّه بن جدعان انجمن کردند و با هم پیمان بستند و هم قسم شدند که دست به اتّحاد و اتّفاق بزنند و تا آن جا که امکانات اجازه می دهد حقوق مظلوم را از ظالم بگیرند.

مراسم پیمان تمام شد، از آن جا برخاستند و به سوی عاص بن وائل آمدند و متاعی را که خریده و عوض آن را نداده بود از وی گرفته به صاحبش تحویل دادند.

ص:175


1- (1) - فروغ ابدیّت: 183 - 188، [1] برگرفته از بحث « از شبانی تا تجارت »؛ ترجمۀ نهایه الإرب: 102؛ بحار الأنوار: 18/15.

محمّد صلی الله علیه و آله در این پیمان که حیات مظلومان را بیمه می کرد شرکت جست و خود دربارۀ عظمت این پیمان جمله هایی فرموده است از جمله:

«در خانۀ عبداللّه جدعان شاهد پیمانی شدم که اگر امروز هم (أیّام بعثت) مرا به آن پیمان بخوانند اجابت می کنم. من حاضر نیستم پیمان خود را بشکنم اگر چه در برابر آن گران بهاترین نعمت را در اختیارم بگذارند».

ورود محمّد به حوزۀ این پیمان و سعی و کوششی که در خدمت به مظلومان و محرومان داشت آن چنان به آن ارزش بخشید و آن را تحت عنوان «حِلْف الفضول» چنان محکم و استوار ساخت که نسل آینده نیز خود را موظّف می دید به مفاد آن عمل نماید.

گواه مطلب جریانی است که در دوران فرمانداری ولید بن عُتبه برادر زادۀ معاویه بن ابی سفیان که از طرف او حاکم مدینه بود اتّفاق افتاد.

سالار شهیدان حضرت حسین علیه السلام که در سراسر عمر خود زیر بار ستم نرفت بر سر مالی با حاکم مدینه که همواره به قدرت های محلّی و مرکزی تکیه کرده اجحاف می نمود اختلاف پیدا کرد. امام برای درهم شکستن اساس ستم و آشنا نمودن دیگران به حقّ خود، رو به فرماندار مدینه کرد و گفت:

به خدا سوگند! هر گاه بر من اجحاف کنی دست به قبضۀ شمشیر می برم و در مسجد رسول خدا می ایستم و مردم را به آن پیمانی که پدران و نیاکان آنها بنیان گذار آن بودند دعوت می نمایم. از آن میان عبداللّه بن زبیر برخاست و همین جمله را تکرار کرد و ضمناً افزود: نهضت می کنیم و حقّ او را می گیریم و یا این که در این راه کشته می شویم.

دعوت حسین علیه السلام کم کم به گوش همۀ افراد غیور مانند مِسوَر بن مَخرَمه و عبدالرحمان بن عثمان رسید و تمام لبّیک گویان به آستان مقدّس حسینی شتافتند و

ص:176

در نتیجه فرماندار از جریان وحشت کرد و دست از اجحاف برداشت. » (1)

ازداوج پیامبر صلی الله علیه و آله

اشاره

روح بزرگ خدیجه و پاکدامنی و عفّت و فضیلت و تقوای او چیزی نیست که آیینۀ بیان و گردش قلم، بتواند آن را نشان بدهد.

گویی دست تقدیر، واقعیّت ها و کرامات نفسی و فضایل انسانی را با خاک وجود او عجین کرده بود تا لیاقت همسری گوهر یکدانۀ گنجینۀ خلقت را پیدا کند و دختری چون فاطمۀ زهرا، مادر یازده امام معصوم و حافظان فرهنگ حق تا قیامت، از وجود ذی جود او پدید آید!

خدیجه اوصاف محمّد را دهان به دهان شنیده بود، ولی وصفی که میسره غلام او در پایان سفر تجارتی از محمّد صلی الله علیه و آله داشت بیش از پیش قلب وی را به آن کانون عظمت وکرامت نزدیکتر کرد:

بانوی من، نمی دانی امین چه جوان نازنینی است! چه بزرگوار است! چه مهربان است! چه جوانمرد است! جمالش، خصالش، سخن گفتنش، راه رفتنش، نوازش و مهربانیش، هر کدام صد کتاب تعریف دارد، او آقای من بود، البتّه نمایندۀ شما بود و به جای آقای من ایستاده بود. ولی با من همچون یک برادر حرف می زد، کمکم می کرد، همراه من به پرستاری شتران می آمد، من از این موجود اسرار آمیز حکایت ها در این سفر دارم، از وی عجایبی دیده ام که به شرح و بیان نمی آید. در میان راه دو شتر از شترهای ما رنجور شدند من دلتنگ شدم، گفتم چکار کنیم؟

ص:177


1- (1) - فروغ ابدیت [1]به نقل از سیرۀ حلبی: 155/1 - 157.

لبخندی زد و دلداریم داد و بعد به پیش شتران از راه مانده و از کار افتاده آمد، دست های با عظمت و پنجه های بلندش را پیش برد و سر و گوش شترها را نوازش داد. زبان بسته ها تا حرارت دست این مرد را احساس کردند مثل این که جان تازه و جوانی تازه ای یافته باشند، از جا برجستند و به رقص و طرب آمدند.

میسره می گفت و خدیجه می شنید، در این حال دیگر صدای میسره به گوش خدیجه نمی رسید؛ زیرا فکرش مستقلاًّ با امین صحبت می کرد و از امین صحبت می شنید. او به خاطر خطوط مشترکی که در پاکی و فضیلت با امین داشت به دوست و محبوب راه یافته بود، دیگر چه حاجت به این که با میسره حرف بزند؟

بی اختیار به او می گوید: بس است، علاقۀ مرا به او دو چندان کردی، برو تو و همسرت را آزاد کردم و دویست درهم و دو اسب و لباس گران بهایی در اختیارت می گذارم.

سپس آنچه را از میسره شنیده بود برای ورقه بن نوفل که دانای عرب بود نقل می کند، او هم در جواب می گوید: صاحب این کرامات پیامبر است!

خدیجۀ بزرگوار این انسان والا، که معارف اسلامی درباره اش گفته اند:

خدیجه از زنان بافضیلت بهشت است. (1)شیخ متقدّمین حضرت صدوق از رسول اسلام صلی الله علیه و آله نقل کرده که:

بهشت مشتاق چهار زن است: مریم، آسیه، خدیجه، فاطمه. (2)و هم اوست اوّل زنی که بی چون و چرا در لحظۀ اوّل بعثت به تمام واقعیّت های الهیّه ایمان آورد.

روزی در خانه اش نشسته بود و عدّه ای در منزل در خدمتش بودند، از جمله یکی از دانشمندان یهود، اتفّاقاً امین از آن جا گذشت، دانشمند یهودی از خدیجه خواست از امین بخواهد لحظاتی در آن مجلس شرکت کند، امین وارد مجلس شد، دانشمند یهودی از امین خواست بگذارد علایم نبوّت را در صورت ظاهر او ببیند،

ص:178


1- (1) - بحار الأنوار: 51/43، باب 3، ذیل حدیث 48.
2- (2) - بحار الأنوار: 53/43، باب 3؛ کشف الغمه: 466/1.

امین پذیرفت. خدیجه به دانشمند یهودی گفت: هر گاه عموهایش از کنجکاوی تو خبر شوند عکس العمل سختی نشان خواهند داد؛ زیرا آنها از یهود بر وی می ترسند.

مرد یهودی گفت: صدمه زدن به امین محال است، چرا که دست تقدیر او را برای خاتمیّت و ارشاد ناس می پروراند. خدیجه گفت: از کجا می گویی؟ گفت: من نشانه های پیغمبر آخر الزمان را در تورات دیده ام و از نشانه های او این است که پدر و مادرش می میرند و جدّ و عموی وی از او نگهداری می کنند و از قریش زنی را انتخاب می کند که سیّدۀ قریش است، سپس به خدیجه اشاره کرد و گفت: خوشا به حال کسی که افتخار همسری او را پیدا کند!

خدیجه شبی در عالم رؤیا دید: خورشید فروزان بالای شهر مکّه چرخ خورد و سپس پایین آمده به خانۀ وی فرو شد. خواب خود را برای ورقه حکایت کرد، ورقه گفت: با مرد بزرگی ازداواج می کنی که شهرت او جهانگیر خواهد شد.

این واقعیّت ها و از همه مهم تر صفا و پاکی و سلامت و فضیلت و عفّت و تقوای خود خدیجه که وی را از تمام رسوم جاهلیّت حفظ کرده بود، باعث شد که از طرف وی به امین پیشنهاد ازدواج شود. امّا از آن طرف:

محمّد صلی الله علیه و آله در ایّام فراغت در بیابان های مکّه و به خصوص در کوه حرا کنار غار مشغول سیر فکری در آفاق و انفس می شد. برای وجود مقدّسش معلوم بود که ماسوای حق - عزّوعلا - در معرض زوال است و فنا، حقیقتش معلومی است معدوم و صورتش موجودی است موهوم، دیروز نه بود داشت و نه نمود، امروز نمود است بی بود؛ و پیداست که فردا از وی چه خواهد گشود. زمام انقیاد به دست آمال و امانی نمی داد و پشت اعتماد بر این امور فانی نمی نهاد. دل از همه برکنده بود و به خدای عزیز نهاده، از همه گسسته بود و به او پیوسته، به او که همیشه بود و همیشه باشد و چهرۀ بقایش را خار هیچ حادثه نخراشد.

ص:179

توحید یگانه گردانیدن دل است، یعنی تخلیص و تجرید او از تعلّق به ما سوای حق - سبحانه -، هم از روی طلب و ارادت و هم از جهت علم و معرفت.

یعنی طلب و ارادت او از همۀ مطلوبات و مرادات منقطع گردد و همۀ معلومات و معقولات از نظر بصیرت او مرتفع شود.

محمّد صلی الله علیه و آله تا کار به دست می آمد از کار رو برنمی گردانید، چوپانی، باغبانی، کشیدن آب از چاه، نوشانیدن آب به شترها و گوسپندها، نگهبانی از نخلستان ها و ...

هر چه به وی پیشنهاد می دادند انجام می داد و اجرتش را به عموی خود می پرداخت تا رنج سختی زندگی را از چهرۀ پاک عمو بزداید.

عمو از این برادرزادۀ عزیز که هم یادگار برادر جوانمرگش بود وهم یادبود محبت ها و مهربانی های پدر بزرگوارش عبدالمطّلب را با خود می داشت، خیلی راضی بود،ولی یک نگرانی مبهم دم به دم قلبش را می فشرد، آهسته از خود می پرسید بالأخره چه باید کرد؟ اشکال در چیست؟ چه باید کرد؟ مسئلۀ ازدواج این جوان را که اکنون پا به بیست و پنج سالگی گذاشته است چه باید کرد؟

خدیجه آن بانوی محترمه و شریفه و دانا به وسیلۀ زنی به نام «نفیسه» خواستۀ خود را به پیامبر اعلام کرد، پیامبر عزیز میل خدیجه را با عموهایش در میان گذاشت و پس از بحث و مباحثه با پانصد درهم مهریه بنا شد این پیوند ملکوتی صورت بگیرد.

خدیجۀ کبری با راز ونیاز به درگاه حضرت حق، خود را به این شرافت عظمی مشرّف نمود:

ای که خاک شوره راتو نان کنی وی که نان مرده را تو جان کنی

ای که خاک تیره را تو جان دهی عقل و حسّ و روزی و ایمان دهی

شکّر از نی ، میوه از چوب آوری از منی مرده بُت خوب آوری

گُل ز گِل ، صفوت ز دل پیدا کنی پیه را بخشی ضیاء و روشنی.

ص:180

ای خداوند لطیف بی نظیر این ز پا افتاده را خود دستگیر

رحمتی فرما ز رحمتهای خاص ای که جز از رحمتت نبود خلاص

تا سزای خدمت سلطان شوم لایق درگاه شاه جان شوم

(مولوی)

خواستگاری از حضرت خدیجه علیها السلام

چون مجلس ازداوج با شرکت بزرگان طرفین بر پا شد حضرت ابوطالب جهت خواستگاری، خطبۀ زیر را خواند:

«سپاس خداوندی را که ما را از ذریّۀ ابراهیم و فرزند زادگان اسماعیل قرار داد ما را از ارکان مَعَد و عناصر اصلی قبیلۀ مُضَر و پاسداران خانۀ خود و خدمت گزاران حرم خویش شرافت داد و برای ما خانه ای اختیار فرمود که همگان به سوی آن می آیند و آن حرم امن است، سپاس بر او که حکومت بر این منطقه را به ما عنایت کرد.

همانا برادرزاده ام محمّد صلی الله علیه و آله با هیچ مردی مقابله نمی شود، مگر این که سنگین تر و برتر است و اگر هم از نظر مال دنیا فقیر باشد مهم نیست که مال سایۀ زود گذر و چیزی است که دست به دست می شود.

محمّد صلی الله علیه و آله را خوب شناخته اید و قرابت او را می دانید، خدیجه دختر خویلد را خواستگاری می کند و کابین او را آنچه مربوط به حال و آینده است از مال من داده؛ سوگند به خدا که از این پس خبر او بزرگ و گران قدر خواهد بود».

خدیجه بانویی عفیف و مهربان و صمیمی بود، زنی هوشیار و دانا بود، به محمّد صلی الله علیه و آله گفته بود دوستت دارم؛ و راست گفته بود.

این زن در این ازدواج، مقام اجتماعی خود را تا همسری با یک جوان که به محمّد یتیم مشهور بود به پایین کشید، ولی خودش می دانست که مقام معنویش را

ص:181

در سایۀ محمّد تا عرش برین بالا برده است.

زن های متشخّص و متفرعن قریش، دیگر با وی معاشرت نمی کردند، دخترانی که شب و روز دور برش همچون منظومۀ شمسی می چرخیدند نظام خود را گسسته و پریشان و پراکنده شده بودند، امّا از این لحاظ یک ذرّه هم دلتنگ و مکدّر نبود.

این زن آن قدر، روشنفکر و کار آزموده بود که همچون وزیری مدبّر و با تدبیر طرف مشورت امین قرار می گرفت. وی تنها زنی بود که توانست در زندگی محمّد چنین مقامی را دریابد. وی نزدیک به چهل میلیون سکّۀ طلا از ثروت خود را در راه محمّد و عقیده و ایمان و فرهنگ او خرج کرد. او تا زنده بود تنها همسر پیغمبر بود و پس از مرگش این احترام و شرف به یک عشق آسمانی عوض شده بود.

پیغمبر خدیجه را پس مرگش، همانند زمان حیاتش عاشقانه دوست می داشت عاشقانه از وی یاد می کرد تا آن جا که چند بار عایشه را به سخنان نیش دار وادار کرد.

عایشه می گوید:

گوسپندی را سر بریده بودیم، رسول اکرم برای دوستان کهنسال خدیجه از این گوسپند چند سهم مقرّر فرمود و چنان صمیمانه از خدیجه یاد کرد که حسّ حسادت من سخت به هیجان در آمد: یا رسول اللّه ! فکر می کنم که تو در این دنیا جز خدیجه هیچ زنی را زن نمی شماری!

پیامبر در جوابم سکوت کرد و این سکوت تصدیق منش، آتش به جانم زد، گفتم:

یا رسول اللّه ! بس نیست که این همه از یک پیره زن سپید مو یاد می کنی؟ خدا را سپاس گوی که پس از مرگش دختران جوان بهره ات ساخته. احساس کردم که رسول خدا خشمناک شد، آن ورید آبی گون که میان دو ابرویش قرار داشت پر شد و برجسته گردید و فرمود:

«خوب است بس کنی عایشه، در آن روزگار که خدیجه دوستم داشت کسی دوست و یارم نبود؛ در آن روزگار که او به نبوّت من تصدیق کرد همه تکذیبم کردند؛

ص:182

در آن روزگار که سخت بینوا و تهیدست بودم ثروت گزافش به اختیارم افتاد و بالاتر از همه فاطمه از وی به یادگار مانده است.» (1)خدیجۀ کبری تا زنده بود برای پیامبر یاری راستین و تکیه گاهی عظیم بود؛ پیامبر در هر مصیبت و رنجی که از کفّار و مشرکان می دید، با ملاقات با خدیجه، دل روشن می داشت و رفع غم و غصّه می نمود.

ارتحال حضرت خدیجه علیها السلام

همسر بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از تحمّل تنهایی و مصایب و آلام زیاد به خصوص اقامت اجباری سه ساله در شعب ابوطالب از پا در آمد و به بستر بیماری افتاد، تنها سر پرست و یار او محمّد صلی الله علیه و آله بود؛ زیرا تمام زنان قریش و مکّه به خاطر ازدواجش با پیامبر و تهیدست شدنش وی را تنها گذاشته بودند.

آری، بانویی که روزگاری ملکۀ قریش و سیّدۀ حجاز بود، بانویی که بانوان مکّه به معاشرت و دوستیش بر خود می بالیدند، تنها مانده بود.

بانویی که دستگاه بازرگانیش، ثروتمندترین و غنی ترین دستگاه های تجارتی عرب بود به روز مرگ تک و تنها در اطاقی کوچک، خود بر فرش بوریایی افتاد و جز شوهر عالی مقامش محمّد صلی الله علیه و آله و دختر کوچکش فاطمۀ زهرا علیها السلام هیچ کس را در کنار نداشت. دختران دیگرش زینب و رقیّه در مکّه حضور نداشتند.

آهسته آهسته نفس بیمار به شماره افتاده بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور فرمود که فاطمۀ زهرا را از اطاق مریض به اطاق دیگری ببرند و خود پنجه های لاغر خدیجه را که اندک اندک حرارت تب با حرارت حیات از زیر پوست های خشکیده اش می گریخت و جای خود را به برودت مرگ می سپرد در دست داشت.

برای آخرین لحظه، چشمان خدابینِ خدیجه از هم گشوده شد و نظری به

ص:183


1- (1) - العمده: 394، فصل فی ذکر مناقب خدیجه علیها السلام .

دیدگان اشک آلود شوهرش انداخت:

یا رسول اللّه ! از من راضی باش.

پیامبر فرمود: امیدوارم که خدای من هم از تو راضی باشد. خدیجه آهی کشید و گفت: فاطمه کو ؟

- به خاطر فاطمه نگران مباش خدای تو نگهبان اوست.

- خدای من... خدا نگهبان خوبی است، خدا کافی است.

پیامبر روی صورت خدیجه خم شد و فرمود:

هم اکنون جبرئیل بر من وارد شده و سلام خدا را به تو می رساند. خدیجه لبخندی از منتهای رضایت و خشنودی به لب آورد و گفت:

انَّ اللّهَ هُوَ السَّلامُ و مِنْهُ السَّلامُ وَإلَیْهِ السَّلامُ وَعَلی جَبْرئیلَ السَّلام. (1)

به درستی که خدا سلامت و بی عیب است و سلامت از او سرچشمه می گیرد و به سوی او باز می گردد و بر جبرئیل سلام و درود باد.

در آخرین نفس به وحدانیّت الهی و رسالت محمّد صلی الله علیه و آله شهادت داد و برای همیشه دیده از جهان فرو بست.

بازسازی کعبه

چون محمّد صلی الله علیه و آله سی و پنج ساله شد در مراسم خراب کردن کعبه و بازسازی آن شرکت فرمود و قریش به هر چه که او در آن مورد حکم کند، راضی شدند.

دربارۀ سبب خراب کردن و بازسازی آن، ابن عبّاس و محمّد بن جبیر بن مطعم نقل کرده اند که:

کوهها مشرف بر مکّه بوده و سیل از مناطق بالای مکّه راه می افتاده و داخل کعبه

ص:184


1- (1) - بحار الأنوار: 7/16، باب 5، حدیث 11؛ [1]تفسیر العیاشی: 279/2، حدیث 12. [2]

می شده و از بالای آنهم می گذشته است و قریش ترسیده اند که خانه خراب شود.

بلندی کعبه اندکی بیش از قامت بود، قریش خواستند آن را بلندتر و مسقّف بسازند و در عین حال که به این کار مصمّم بودند، از خراب کردن آن می ترسیدند ولی پس از سرقت گنجینۀ کعبه وادار به خراب کردن و بازسازی آن شدند.

چون همگان دربارۀ خراب کردن و بازسازی کعبه هماهنگ شدند ابو وهب بن عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم که دایی پدر رسول خدا بود سنگی از کعبه کند و سنگ از دستش افتاد و در جای خود قرار گرفت و او خطاب به قریش گفت: ای مردم ! نباید چیزی غیر از اموال حلال خود در این راه مصرف کنید، نباید درآمدهای نامشروع خود فروشی و ربا و مظلمۀ مردم در این راه صرف شود. و گفته شده این مطلب را ولید بن مغیرۀ مخزومی گفته است.

در عین حال این که تصمیم به بازسازی کعبه گرفته شد، مردم از ویران ساختن کعبه می ترسیدند و از شروع به آن کار خودداری می کردند. ولید گفت: من این کار را آغاز می کنم. تبر در دست گرفت و روی دیوار کعبه ایستاد و گفت: خدایا ! می دانی که نیّت ما خیر است و نیز گفت: خدایا ! در این زمینه ما را از گمراهی حفظ فرما.

سپس بخشی از ناحیۀ دو رکن کعبه را خراب کرد.

مردم آن شب را منتظر ماندند تا ببینند سرانجام کار ولید چه می شود و گفتند: اگر او مُرد که چیزی از آن را خراب نمی کنیم و آنچه را هم خراب کرده به حال اوّل بر می گردانیم و اگر حادثه ای برای او پیش نیامد، دلیل بر رضایت خداوند است و بقیّه را خراب خواهیم کرد. فردا صبح زود ولید بر سر کار خود آمد و شروع به خراب کردن کرد و مردم هم همراه او شدند تا به اساس و پایه های ابراهیمی رسیدند.

دستور به جمع آوری سنگ برای بنای کعبه دادند، پیامبر هم همراه مردم جهت ساختمان کعبه سنگ حمل می کرد. چون ساختمان کعبه به جای حجر الأسود رسید قریش با یکدیگر اختلاف پیدا کردند، هر قبیله می خواست خودش بدون

ص:185

دخالت دیگران آن را در محل معیّنش نصب کند. کار به ستیزه و مخالفت شدید کشید آن چنانکه آمادۀ جنگ با یکدیگر شدند.

قریش چهار تا پنج شب صبر کردند و سپس در مسجد جمع شدند تا در این باره مشورت کنند و انصاف دهند.

ابوامیّه بن مغیره که پیرمردترین قریش بود گفت: ای گروه قریش ! در مورد این اختلاف و حلّش آن را بر عهدۀ نخستین کسی که وارد مسجد شود بگذارید. در این هنگام محمّد صلی الله علیه و آله وارد مسجد شد، چون او را دیدند، گفتند: این محمّد امین است و به او راضی هستیم، چون امین پیش ایشان آمد و موضوع را با وی در میان گذاشتند ردای خود را به زمین فرش کرد و حجر را به دست مبارک خود بر آن نهاد و سپس فرمود: از هر یک از قبایل چهارگانۀ قریش مردی بیاید، آنگاه امین فرمود: هر یک گوشه ای از ردا را بگیرید و همگی آن را بلند کنید و چنان کردند و رسول خدا به دست خود سنگ را بر جایش نهاد و به این شکل محمّد بزرگوار از شعله ور شدن آتش جنگ و خونریزی با درایت خدایی خود جلوگیری کرد!

بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

اشاره

بدون شک تاریخ آفرینش، حادثه ای عظیم و بزرگتر و شریف تر و با منفعت تر از حادثۀ بعثت محمّد صلی الله علیه و آله ندیده است.

در این حادثه زمینۀ رشد عقلی و روحی و قلبی و نفسی انسان فراهم گشت و اساس علوم و فنون و تمدّن عظیم انسانی پایه گذاری شد. نوری خاموش نشدنی در قلب ظلمت درخشید و خورشیدی غروب نکردنی از افق ملکوت اعلا طلوع کرد.

زندگی و حیات چهل ساله ای که با عقل و درایت و آگاهی و بینش و صفا و صمیمیّت و اندیشه و تفکّر و عفّت و پاکدامنی و امانت و صداقت و بر پایۀ قرآن و معارف با عبادت و اطاعت از حق بر مبنای آیین توحید و الهام نفسی و عمل بر

ص:186

اساس خواسته های حق گذشت، همراه با ظهور نبوّت واعلام آنچه در قلب پاکش از تمام واقعیّت های ظاهری و باطنی قرار داده شده بود گشت. چنانکه در سورۀ مبارکۀ بقره آمده:

آمَنَ الرَّسُولُ بِما انْزِلَ إلَیْهِ » (1)

پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده، ایمان آورده.

آن حضرت در روز بیست و هفتم رجب، با کمال یقین و اطمینان و آرامش و امنیّت خاطر، وحی را پذیرفت و مسئولیّت بیدار کردن جهان خواب زده و در غفلت و جاهلیّت فرو رفته را به عهده گرفت.

اشتباه برخی موّرخان

این که ارباب تاریخ و سنن نوشته اند:

حضرت پس از نزول جبرئیل به خانه برگشت و با تردید در مسئله که آیا وحی بود یا چیز دیگر، خدیجۀ کبری را در جریان امر گذاشت و او گفت: مطمئن باش و استوار و ثابت قدم، سوگند به خدایی که جان خدیجه در دست اوست من امیدوارم که تو پیغمبر این امّت باشی؛ سپس به نزد ورقه رفت و وی را از حادثه آگاه کرد.

ورقه بدو گفت: ای خدیجه ! او حتماً پیامبر آخر الزمان است و این معنی را عداس یهودی تأیید کرد تا قلب پیامبر آرامش گرفت؛ خلاف عقل و وجدان و از آن مهم تر مخالف صد در صد با آیات قرآن مجید است و به نظر من می رسد که این مطالب دست پخت یهودیان آن دوران است که جنایتشان بر کسی پوشیده نیست و برای من بسیار جای تعجّب است که چگونه علمای اهل سنّت و بعضی از ساده لوحان شیعه این مطلب را که تهمتی بس بزرگ به قلب عالم امکان و ولایت مطلقۀ

ص:187


1- (1) - بقره (2) : 285. [1]

الهیّه است در نوشته های خود آورده و کتب خود را به ساخته های مغرضان یهودی آلوده کرده اند.

وقتی نویسنده ای از بصیرت و طهارت عقل و بیداری وجدان و قدرت فطرت به دور باشد هر چه به قلمش در آید می نویسد و حساب نمی کند که نتیجۀ این نوشتار چیست و فردای قیامت در برابر محصول قلمش چه مسئولیّت سنگینی در دادگاه الهی دارد.

مگر عقیدۀ همه بر این نیست که محمّد از تمام ملائکه و انس و جنّ و از همۀ انبیا برتر است؟

در صریح قرآن است که مقام نبوّت در کودکی به یحیی عنایت شد عیسی علیه السلام بلافاصله پس از ولادت، اصول و فروع دین خدا را بیان کرد و اعلام داشت، تا چه رسد به گوهر گران بهایی که نبوّت بدو ختم شد و قرآن مجید از افق قلب الهی او طلوع کرد.

اگر این نویسندگان به خود زحمت مراجعه به عقل و قرآن و نهج البلاغه و معارف الهیّه را می دادند این گونه دچار خبط و اشتباه به پاکترین قلب و والاترین انسان نمی شدند.

[

بعثت در کلام امام عسکری علیه السلام

]

وجود مقدّس حضرت امام حسن عسگری علیه السلام می فرماید:

«چون چهل سال از عمر حضرت گذشت حق تعالی دل او را بهترین دل ها و خاشع تر و مطیع تر و بزرگتر از همۀ دل ها یافت، پس دیدۀ آن حضرت را نور دیگر داد و امر فرمود که درهای آسمان را گشودند و فوج فوج از ملائکه به زمین آمدند و آن حضرت آنان را نظر می فرمود و رحمت حق از ساق عرش تا سر مبارک او را گرفت، پس جبرئیل بر او نازل شد و بازوی آن حضرت را گرفت و حرکت داد و

ص:188

گفت: یا محمّد ! بخوان، گفت: چه بخوانم»؟

این جانب، بر اساس آیات و روایات و عظمت آن قلب مبارک، عقیده دارم و خدا را بر این عقیده ام شاهد می گیرم که معنای چه بخوانم؟ این بود که آیات تکوین را بر تو بخوانم یا آیات انفس را و یا آیات کتاب تشریع قرآن مجید را، کدام یک را بخوانم؟

جبرئیل گفت:

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ * خَلَقَ الإنسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّکَ الأَکْرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الإنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ » (1)

بخوان به نام پروردگارت که [ همۀ آفریده ها را ] آفریده ؛ * [ همان که ] انسان را از علق به وجود آورد. * بخوان در حالی که پروردگارت کریم ترین [ کریمان ] است. * همان که به وسیلۀ قلم آموخت، * [ و ] به انسان آنچه را نمی دانست تعلیم داد.

طنین وحی با مسئلۀ قرائت اسرار خلقت، قرائت اسما و صفات حق، مسئلۀ با عظمت قلم و تعلیم و تعلّم شروع شد. آری، پنج مسئله ای که زیر بنای تمام علوم الهی و انسانی است و اساس رشد و تکامل عقلی.

چون ملائکه اللّه با اجازه از آن حضرت به مقام خود بازگشتند، وجود مقدّسش از کوه حرا به طرف مکّه حرکت کرد. بر هر درخت و سنگ و گیاه می گذشت کمال تواضع را به حضرت داشتند و به زبان وجودی خود به او می گفتند:

السَّلامُ عَلَیْکَ یا نَبِیَّ اللّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللّهِ.

درود بر تو ای پیامبر خدا، درود بر تو ای فرستاده خدا.

چون وارد خانه شد از شعاع جمالش خانه منوّر گشت، خدیجه عرضه داشت:

ص:189


1- (1) - علق (96) : 1 - 5. [1]

این چه نور است که در سیمای ملکوتی تو مشاهده می کنم؟ فرمود: این نور نبوّت است، بگو:

لاإلهَ إلاَّ اللّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله .

خدایی غیر از خدای یکتا نیست و محمّد فرستاده خداست.

پس خدیجۀ کبری شهادت گفت و به آن حضرت با کمال اخلاص ایمان آورد .» (1)رسول خدا در آن وقت به خدیجه فرمود: سرمایی در خود حسّ می کنم جامه ای بر من بپوشان. چون گلیمی بر او پوشاند و او خوابید، دو باره فرشتۀ وحی بر او نازل شد و از جانب حضرت محبوب به او گفت:

یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنذِرْ * وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ » (2)

ای جامۀ برخود پوشیده ! * برخیز و بیم ده، * و پروردگارت را بزرگ دار. (3)

بعثت، پاسخ به نیازهای معنوی و مادّی

با بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به تمام نیازهای معنوی و مادّی، دنیایی و آخرتی انسان، پاسخ کامل داده شد و برای شفای آدمی از هر دردی به خصوص دردهای عقلی و روحی نسخۀ کاملی ارائه گشت و از آن حجّت خداوند بر بندگان تمام شد و راه هر عذری به سوی هر کسی بسته گشت!

لُبّ کلام و غایت مرام در این مقام آن است که: ما بر حسب خلقت انسانیم،

ص:190


1- (1) - حیات القلوب: 370.
2- (2) - مدّثّر (74) : 1 -3. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 196/18 - 197، باب 1؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 46/1.

انسان طالب آسایش و آرامش است. این نکته ای است که همۀ ما به اقتضای آگاهی و احاطه ای که بر حاصل خواسته های خود داریم از آن باخبریم و مقاصدی را که تعقیب می کنیم برای نیل به همین هدف است، بگذریم از این که گاه در تعیین طریق وصول به هدف یا حتّی در تطبیق مفهوم هدف با مصداق آن اشتباه می کنیم و به بیراهه می رویم و وقتی به خود می آییم که طومار عمر درهم نوردیده شده و فرصت از دست رفته، یا چنان غافلیم که اصلاً به خود هم نمی آییم.

به هر صورت ما آسایش می خواهیم توأم با آرامش. به تعبیر دیگر آسایشی را طالبیم که آرامش به بار آورد و آنهم آرامشی پایدار. پس در واقع خواهان اطمینان و آرامشیم و آسایش هم وسیلۀ وصول به این هدف است در مرحله ای و حاصل آن است در مرحله ای دیگر: و اتّحاد در میان است در غایت امر که چون آدمی به مآل کار آدمیّت رسد آسوده است و آرام و متمکّن است در مکانت آرامش و آسایش به یک کلام و در این مقامْ آسایش و آرامش یکی بیش نیستند که اگر دو باشند دو بازوی یک پیکرند و در توحید معاضد و مساعد یکدیگر.

این آرامش که مایه اش در وجود خود آدمی موجود است با استفاده از آن مایه و با پرورش استعداد و قوّۀ موجود در وجود خود انسان است که فعلیّت بهم می رساند و ظهور پیدا می کند و وجود انسان را یکسره در بر می گیرد و آنچه را که با آرامش مطلوب - منافی است دفع می کند و از بین می برد.

این خود ما هستیم که باید تبدیل بهم رسانیم به تعبیری و به تعبیر دیگر فعلیّت دهیم و آنچه را که در قوّه داریم، ولی چون در مرحلۀ استعداد مانده و پرورش نیافته و بروز بهم نرسانیده ایم، چنان داریم که پنداری نداریم.

تنها این خود ما هستیم که باید هر یک به تنهایی از درون خویش آرامش حاصل کنیم با تعدیل قوای خود، با معتدل ساختن شهوت و غضب خود، با عفّت و سخای نفس، با شجاعت روح، با صفای عقل و با عدالت روان و جان و روی هم

ص:191

رفته با معتدل شدن در جمیع جوانب وجودی اعمّ از جسمانی و نفسانی و روحانی و با روشنایی عقلانی و صفای فکر و صلاح عمل و صدق سخن که نتیجۀ آن همه استقامت بر جادّۀ صواب و صراط مستقیم است که بر حدّ وسط افتاده و از انحراف به چپ و راست و افراط و تفریط مصون مانده است. استقامت بر این طریقه، پایداری بر طریقۀ نجات و سبیل آرامش واقعی و خلاص حقیقی است.

وصول به این مقصود مقدّس که حصول انسانیّت انسان به آن وابسته است نیاز به سلوک ممتد و تمرین مداوم و تربیت پذیری دائم دارد و این مهم حاصل نمی آید مگر آن که آدمی پرورش یابد در دامان التفات و عنایت کاملی راه سپرده و راه به منزل مقصود برده و بهره گیرد، از همراهی و همرازی و آگاهی و خیر خواهی جانی روشن شده و نفسی معتدل گشته؛ و معلوم است که هر چه کمال روشنایی و اعتدال و بینایی مربّی همراه و آموزگار آگاه انسان بیشتر و وسیع تر و محیطتر باشد، راه مسیر انسان صاف تر و طریق سلوک آدمی بی خطرتر و مستقیم تر و نزدیکتر و رو به راه تر است.

چون به خواست خدا، محمّد و آل او علیهم السلام که به موهبت عظیم عصمت و فضیلت ممتاز بوده و می باشند و به سبب همین موهبت و فضیلت بزرگ و استثنایی به موجب مشیّت الهی بهتر از سایر خلق ازعهدۀ این مهم بر آمده و می آیند، به حکم بداهت عقل، صلاح کار انسان و مقتضای صیانت مصلحت شخصی آدمی و لازمۀ حسن استفادۀ انسان از فرصت عمر این است که از پی ایشان برود و خود را به ایشان بسپارد، واقعاً و حقیقهً هم دل خود را و هم سَرِ خود را، یعنی هم دلبسته شود و دلداده و هم سر نهاده شود و سر سپرده، تا به سرّ وجود خویش پی برد و به تحقّق اعتدال نفسانی و نورانیّت عقلانی کامیاب گردد.

اگر خواهان جانانی در این ره کن فدا جان را که جز جان نیست ای دل رونمایی روی جانان را

ص:192

حریم کعبۀ مقصود را شد سالکی محرم که کرد از جان تحمّل زحمت خار مغیلان را

مشو غافل ز یاد دوست تا اندر بر دشمن کنی همچون خلیل اللّه گلستان نار نیران را

مقام بوذر و سلمان کسی در حشر در یابد که در یابد رضای بوذر و تسلیم سلمان را

مسلمان مظهر تسلیم و مرآت رضا باشد مسلمان کی توان خواندن حریص نا مسلمان را

به هر درد تو درد دین بود خود بهترین درمان اگر زین درد بگریزی نبینی روی درمان را

چو نیکی از کسی دیدی ز یاد خود مبر هرگز چو نیکی با کسی کردی به یاد خود میار آن را

اگر جاه سلیمانی تمنّا می کنی حالت بشوی از مدح دیوانِ زمان اوراق دیوان را

(حالت)

تبعیّت از قول، فعل و تقریر پیشوا

برای فراهم آمدن شرایط پیروی، بلکه به عنوان شرط نخستین حصول تبعیّت و قدم اوّل احراز اطاعت و مقدّمۀ واجب هدایت، ناگزیر باید مرشد و پیشوا را بشناسد، به ویژه وقتی وضع از این قرار باشد که قول و فعل و تقریر پیشوا حجّت قاطع باشد و دستگیر مؤثّر و به این سبب جز تبعیّت از وی چاره ای نباشد، ناچار باید سالکِ راه نسبت به مرشدِ دل آگاه، شناسایی حاصل کند.

شناسایی به منظور پیروی و آگاهی به قصد همراهی نه از باب تفنّن و افزایش

ص:193

اطّلاعات و محفوظات و تهیّۀ سرمایۀ جدال و تدارکات دستمایۀ خود نمایی.

به سخن دیگر، آن که خواهان پیروی از پیشوای کامل است باید نسبت به وی شناسا گردد، آنهم بدین نحوه از شناسایی که معرفت وی بر جانش نشیند و حاصل وجودش جز محصول آن معرفت والا نباشد، راه را بشناسد و در آن گام نهد، نه به قدم پای، بلکه بدین گونه که از سرْ پای سازد و آنگاه در آن راه گام گذارد، یعنی با تمام وجود و به تمام همّت و با کلیّۀ عقل و جمیع بصیرت خویش، سالک این طریق گردد و به جانب این مقصود روانه شود.

اگر می خواهیم آدم شویم چاره ای نداریم جز آن که دم غنیمت شماریم، غفلت روا نداریم، از پی این عزیزان صاحب دم و پیشوایان اعظم روانه شویم، مردانه تبر برداریم و درِهوس را از جای برکنیم و جان را خلاص کنیم، ورنه راهی دیگر در پیش نمی ماند جز نامرادی و نومیدی و بی نصیبی و بی حاصلی.

راه همین است و جز این نیست که بی تأمّل و با شتاب از طریق تبدیل صفات و محو سوء عادات روبه راه شویم، از فردا فردا گفتن بپردازیم به امروز بسنده کنیم، بار خود را ببندیم و کار خویش را به صورتی که شایسته است بسازیم و بیش از این کار امروز را به فردا نیندازیم، از نور نبیّ عظیم و امام کریم خویش بهره ور شویم، روشن شویم و روانه شویم و به مقصد برسیم تا بی هیچ تعلّلی این بی حاصلی پایان پذیرد و این آلودگی که مایۀ رنج خویش و بیگانه است تمامی گیرد.

در تطبیق خویشتن با اطوار و اعمال آن راهنمایان طریقت توحید بی هیچ سخن و بدون تردید به قدر قوّۀ خود بکوشیم، باشد که از صفات شهوت زده و از حرکات نقصان آلود خود فانی شویم تا در حدّ استعدادی که به برکت موهبت حق داریم به صفات و ملکات آن بزرگواران باقی گردیم،از خود خالی شویم و از آلایش های خود،تا از فضایل آن عزیزان به قدر ظرف وجودی خویش پُر شویم و در نتیجه، آسایش و آرامشی را که مطلوب جان طالب ماست به دست آوریم.

ص:194

از خود خالی شویم و از مولا پُر، از خود فارغ شویم و به مولا مشغول، از خودی رها شویم و به کمال وابسته، به کاملان پیوسته و به اعتدال ناشی از کامل تر بسته، با همۀ وجود خویش و در جمیع اطوار نفسانی و عقلانی و روحانی خویش.

و چون آن خوبان عالم در صفات جمال و کمال خدای خوبی و آفریدگار محبوبی از خویش رفته اند وبه حق پیوسته اند و باقی باللّه گشته اند، لذا فانی در ایشان فانی در خدا و باقی به ایشان باقی باللّه است و به قدر ظرفیّت ملحق به دریای اعظم هستی و برآمده از فرودستی.

وقت است که عزم جزم کنیم وطیّ طریق طلب کمال را وجهۀ همّت استوار قرار دهیم، به تمایل ضعیف یا توجّه نارسا اکتفا نکنیم، بلکه با عزیمت قوی و توجّه مدام، نیل به هدف مقدّس خویش را منظور نظر سازیم و به لوازم چنین عزم محکم و هدف گیری دقیقی عمل کنیم که نیّت خالص و همّت عازم به توفیق حق تعالی، بسی کارساز کارهای آدمی است.

اوّل، عزمِ جزم و همّت استوار لازم است و از پی آن بهره وری از چنین عزیمت مستحکمی که حرکت در راه کمال جویی و فضیلت طلبی است. باید جز این نکنیم که از فرصت عمر استفاده کنیم و به کار خودمان برسیم که کار انسان شدن و مسلمان شدن است، کاری که ما را به هر دو مقصود که هر دو یکی بیش نیستند می رساند، از آن که مسلمان واقعی انسان حقیقی است و انسانیّت جز به ایمان خالص و عمل صالح که لازمۀ اسلام صحیح و منتج می باشند، حاصل نمی شود.

از این روی راهکار آن است که: ملتفت حال و روزگار خود باشیم و آلت شیطان و ملعبۀ نفس بی امان نشویم تا مسلمان شویم و انسان و انسان مسلمان؛ وبه این نکتۀ عزیز متوجّه باشیم که باید کار خود کنیم نه کار بیگانه یعنی کار انسانیّت خود را مورد توجّه قرار دهیم نه غیر آن را.

آکل و مأکول آمد جان عام همچو آن برّه چرنده از حُطام

ص:195

می چرد آن برّه و قصّاب شاد که برای ما چرد برگ مراد

کار دوزخ می کنی در خوردنی بهر او خود را تو فربه می کنی

کار خود کن روزی حکمت بچَر تا شود فربه دل با کرّ و فر

خوردن تن مانع این خوردن است جان چو بازرگان و تن چون رهزن است

شمعِ تاجر آنگه است افروخته که بود رهزن چو هیزم سوخته

که تو آن هوشیّ و باقی هوش پوش خویشتن را گم مکن یاوه مکوش

(مولوی)

دنیای عصر بعثت از نظر عقاید و اخلاق و عمل، دنیای عجیبی بود. از آیات قرآن مجید و روایات و تاریخ آن عصر استفاده می شود که جهان به طور عموم از عقاید حقّه و اخلاق حسنه و اعمال صالحه خالی بود.

بت پرستی در اشکال گوناگون، حکومت خرافات، عقاید دور از منطق، رذایل اخلاقی، خلافکاری ها، تسلّط زور گویان و قلدران و حاکمان مستبدّ بر مردم، فحشا و منکَرات و فسق و فجور در میدان حیات بیداد می کرد.

جهان از امنیّت و آسایش و آرامش خالی بود، از معنی و معنویّت و درستی و راستی و آدمیّت و انسانیّت و صفا و وفا خبری نبود.

شکم بود و شهوت، غضب بود و عصبیّت، دنائت بود و رذیلت، آلودگی بود و خباثت، زنبارگی بود و دوئیّت، زنده به گور کردن دختران بود و حماقت... در چنین روزگاری وجود مقدّس محمّد صلی الله علیه و آله را برگزید تا در سایۀ تعلیمات قرآن، جهان را نجات دهد و درهای شقاوت و بدبختی را به روی انسان بسته و روزنه های سعادت و کرامت رابه روی او بگشاید.

ص:196

محمّد صلی الله علیه و آله در آیینۀ قرآن

بخش عمده ای از آیات قرآن مجید اختصاص به شناساندن پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله و اهداف او دارد. ذکر همۀ آن آیات همراه با تشریح و تفسیرش میسّر نیست، به ذکر آیاتی چند از آن بخش عظیم، جهت باز شناساندن شخصیّت الهی آن موجود والا و اهداف مقدّسش اکتفا می کنم:

هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِ الْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ » (1)

اوست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همۀ ادیان پیروز گرداند، هر چند مشرکان خوش نداشته باشند.

دین حق، مجموعه ای است از عقاید صحیح و اصولی و منطقی: عقیده به خداوند جهان آفرین و نبوّت انبیا و امامت امامان و ملائکه و قرآن و قیامت و حساب و کتاب و صراط و میزان و از حسنات اخلاقی و آراستگی و پیراستگی و دستورالعمل هایی که به خیر دنیا و آخرت مردم و علّت سعادت و خوشبختی جاودانگی انسان است.

پیامبر بزرگ از جانب حضرت محبوب مبعوث به رسالت شد تا با این مجموعه و این سه اصل مهمّ اعتقادی و اخلاقی و عملی، مردم را به طریق صواب و برای یافتن ثواب و نجات از شقاوت و هلاکت هدایت نماید.

هدایت حق به صورت امر تکوینی به تمام زوایای آفرینش گسترده و به صورت امر تشریعی در حیات انسان تجلّی دارد. موجود اگر از مدار هدایت خارج شود فاسد و مفسد می شود و وجودش از پخش آثار مثبت و برکات الهیّه محروم

ص:197


1- (1) - توبه (9) : 33. [1]

می گردد. به همین خاطر خداوند مهربان از باب لطف و محبّت و عشق و علاقه به بندگان، پیامبرش را همراه دین حق فرستاد تا عبادش در گردونۀ هدایت قرار بگیرند و منبع آثار و برکات و فیوضات ربّانیّه گردند.

فرق بین تربیت یافتگان از دین حق و آنان که از پذیرش این واقعیّت سرباز زدند در تمام زوایای حیات آن قدر معلوم و روشن است که نیاز به بحث و تذکّر و استدلال و برهان ندارد.

آنان که آراسته به دین حقّند دارای قلبی پاک و پر از مهر و محبّت و نفسی مهذّب و اعضا و جوارحی سالم و خلاصه دارای حسنات اخلاقی و اعمال صالحه و به قول قرآن مجید منبع برکت و کرامت و تقوا و برّ و عمل صالحند.

آنان که دور از هدایت حقّند دارای قلبی چون قلب گرگان و روحی چون ارواح شریره و نفسی چون نفوس خبیثه و اعضا و جوارحی چون اعضا و جوارح درندگانند. حرکاتشان منفی، وجودشان مضر، موجودیّتشان مزاحم و خلاصه خاری در چشم مردم و استخوانی در گلوی انسان و انسانیّتند و کاری جز پایمال کردن حقوق انسان ها و ضربه زدن به عباد حق ندارند.

آن که از مدار هدایت خارج است چه مانعی از ظلم و جور، فریبکاری و ستم، خدعه و حیله، مکر و تزویر، دروغ و غیبت، تهمت و زنا، ربا و دزدی، شراب و فسق، بخل و حسد، حرص و تکبّر، لواط و تجاوز، تکاثر و تجاسر و .. در خود می بیند؟ او به تمام این رذایل و خصایل آلوده است و از درستی و سلامت، صفا و وفا، خضوع و خشوع، تواضع و جود، تعاون و برّ، تقوا و پاکی، اصالت و شرافت، وجدان و حقیقت، علم و آگاهی، بینایی و بصیرت، ایمان و خلوص، فتوّت و جوانمردی، وجد و نشاط ذاتی، حق بینی و حق خواهی، مبارزه با ظلم و ستم، ایثار و شهادت که همه و همه محصول هدایت و دین حق است محروم و ممنوع است.

یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً * وَدَاعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ

ص:198

وَسِرَاجاً مُّنِیراً » (1)

ای پیامبر ! به راستی ما تو را شاهد [ بر امت ] و مژده رسان و بیم دهنده فرستادیم. * و تو را دعوت کنندۀ به سوی خدا به فرمان او و چراغی فروزان [ برای هدایت جهانیان ] قرار دادیم.

پیامبر حجّت خدا بر خلق

اشاره

پیامبر عظیم الشّأن اسلام برای تمام مردم تا روز قیامت در راه و روش زندگی، سر مشقی نیکو است.

همانطور که خداوند متعال می فرماید:

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ اسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ و الْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَاللّهَ کَثیراً » (2)

یقیناً برای شما در [ روش و رفتار ] پیامبر خدا الگوی نیکویی است برای کسی که همواره به خدا و روز قیامت امید دارد ؛ و خدا را بسیار یاد می کند.

رسول با کرامت اسلام می فرمودند:

مَنْ احْیی سُنَّتی فَقَدْ أَحَبَّنی وَمَنْ أَحَبَّنی کانَ مَعی فی الجنَّهَ. (3)

کسی که زنده کند سنت مرا هر آینه مرا دوست دارد و هر کس مرا دوست بدارد با من در بهشت خواهد بود.

امام صادق علیه السلام فرمود:

من دوست ندارم مسلمانی از دنیا برود مگر این که تمام آداب و سنن و روش

ص:199


1- (1) - احزاب ( 33 ) : 45 - 46. [1]
2- (2) - احزاب (33) : 21. [2]
3- (3) - ضعفاء العقیلی: 3/2؛ میزان الاعتدال: 627/1.

رسول خدا را ولو یک بار انجام دهد. (1)در حدیث آمده:

خَیْرُ السُّنَنِ سُنَّهُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله . (2)

بهترین روش ها روش محمّد صلی الله علیه و آله است.

چرا؟ چون پیامبر بزرگ، مستقیم و غیر مستقیم تربیت شدۀ حق بود و حق در مقام تربیت، اسما و صفاتش را در وجود مقدس آن حضرت در تمام شئون زندگی و حیات تجلّی داد، تا جایی که آن جناب آیینۀ تمام نمای حق شناخته شد، چنانکه خود فرمود:

أدَّبَنی رَبّی فَأحْسَنَ تَأْدیبی. (3)

پروردگارم مرا ادب نمود و نیکو ادب نمود.

اخلاق پیامبر در قرآن

قرآن مجید در موارد زیادی از اخلاق و کردار و رفتار و معاشرت آن یکتا گوهر گنجینۀ خلقت یاد می کند:

فَبَِما رَحْمَهٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ » (4)

[ ای پیامبر ! ] پس به مهر و رحمتی از سوی خدا با آنان نرم خوی شدی و اگر درشت خوی و سخت دل بودی از پیرامونت پراکنده می شدند.

ص:200


1- (1) - بحار الأنوار: 67/73، باب 1، حدیث 2؛ وسائل الشیعه: 13/21، باب 2، حدیث 26389.
2- (2) - بحار الأنوار: 135/74، باب 6، حدیث 43؛ تفسیر القمی: 290/1، خطبه النبی صلی الله علیه و آله . [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 382/68، باب 92، ذیل حدیث 17؛ [2]شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 233/11. [3]
4- (4) - آل عمران (3) : 159. [4]

وَإِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ » (1)

و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری.

قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ » (2)

بگو : اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد.

خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ » (3)

عفو و گذشت را پیشه کن و به کار پسندیده فرمان ده و از نادانان روی بگردان.

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ » (4)

به راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد و از فحشا و منکر و ستم گری نهی می کند. شما را اندرز می دهد تا متذکّر [ این حقیقت ] شوید [ که فرمان های الهی، ضامن سعادت دنیا و آخرت شماست. ]

وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ » (5)

و شکیبایی کن و شکیبایی تو جز به توفیق خدا نیست.

وَاصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ » (6)

و بر آنچه [ از مشکلات و سختی ها ] به تو می رسد شکیبایی کن، که اینها از اموری است که ملازمت بر آن از واجبات است.

ص:201


1- (1) - قلم (68) : 4. [1]
2- (2) - آل عمران(3) : 31. [2]
3- (3) - اعراف (7) : 199. [3]
4- (4) - نحل (16) : 90. [4]
5- (5) - نحل (16) : 127. [5]
6- (6) - لقمان (31) : 17. [6]

فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ » (1)

پس [ تا نزول حکم جهاد ] از آنان درگذر و [ از مجازاتشان ] روی گردان ؛ زیرا خدا نیکوکاران را دوست دارد.

ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ » (2)

[ بدی را ] با بهترین شیوه دفع کن ؛ [ با این برخورد متین و نیک ] ناگاه کسی که میان تو و او دشمنی است [ چنان شود ] که گویی دوستی نزدیک و صمیمی است.

اخلاق پیامبر صلی الله علیه و آله در روایات

شیخ مفید از امام باقر علیه السلام روایت می کند که رسول حق صلی الله علیه و آله هنگام وفات فرمود:

لانَبِیَّ بَعْدی و لا سُنَّهَ بَعْدَ سُنَّتی. (3)

پس از من پیامبری نیست و سنّتی بعد از سنّت و روش من نمی باشد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

أکْرِمُوا أوْلادی وَحَسِّنُوا آدابی. (4)

فرزندانم را اکرام کنید و راه و روشم را نیکو انجام دهید.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

فَاقْتَدُوا بِهَدْیِ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَإنَّهُ أفْضَلُ الْهَدْیِ وَاسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإنَّها

ص:202


1- (1) - مائده (5) : 13. [1]
2- (2) - فصّلت (41) : 34. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 475/22، باب 1، حدیث 24؛ [3]مستدرک الوسائل: 172/18، باب 6، حدیث 22416. [4]
4- (4) - مستدرک الوسائل: 376/12، باب 17، ذیل حدیث 14339؛ [5]جامع الأخبار: 140. [6]

أشْرَفٌ السُّنَنِ. (1)

از سیرۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله متابعت کنید ؛ زیرا بهترین سیره هاست و از راه و روشش پیروی نمایید که شریف ترین راه و روش در تمام آفرینش است.

امام علی علیه السلام در «نهج البلاغه» فرمود:

به پیامبر پاک و پاکیزۀ خود تأسّی کرده از وی پیروی نما؛ زیراکه آن انسان ملکوتی و آن موجود ربّانی سزاوار اقتدا و پیروی است برای کسی که بخواهد پیروی کند، محبوب ترین مردم پیش خدا کسی است که از روش پیامبر خود تبعیّت کند و قدم به جای قدم آن جناب گذارد. (2)رسول خدا به درگاه حضرت حق زیاد تضرّع و زاری می نمود و همیشه از جناب احدیّت می خواست که خَلق و خُلقش را نیکو گرداند و از زشتی ها حفظش کند:

اللّهُمَّ حَسِّنْ خَلْقی وَخُلْقی، اللّهُمَّ جَنِّبنْی مُنْکَراتِ الْأخْلاقِ. (3)

خداوندا! خَلق و خُلق مرا نیکو گردان، خداوندا! مرا از زشتی های اخلاق دور کن.

وجود مقدّس حق دعای آن جناب را مستجاب کرد و ظاهر و باطن وی را به آیات قرآن مجید بیاراست.

سعید بن هشام می گوید: از همسر رسول خدا از اخلاق آن حضرت پرسیدم،

ص:203


1- (1) - تحف العقول: 149؛ خطبه المعروف بالدیباج؛ [1]بحار الأنوار: 292/74، باب 14، حدیث 2. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 159. [3]
3- (3) - المحجه البیضاء: 119/4؛ فیض القدیر: 110/2.

گفت: آیا قرآن نمی خوانی؟ گفتم: چرا، گفت: «اخلاقش قرآن بود». آنچه را قرآن به او گفت از همه زودتر و سریعتر و بهتر و با اخلاص تر به عمل گذاشت. (1)قرآن از مشرق وجود او طلوع کرد و بر تمام جهانیان تابید. این مردم هستند که عمل او به قرآن را باید سرمشق خود قرار دهند تا به سعادت دنیا و آخرت برسند و از هلاکت و شقاوت برهند، که در این زمینه حجّت پروردگار بر همۀ عالمیان و آدمیان تمام است و کسی را در پیشگاه او عذری نیست.

عفو و گذشت پیامبر از دختر حاتم

امیرالمؤمنین علیه السلام در بارۀ کرامت و حسن خلق و آقایی و عفو و گذشت رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

زمانی که اسیران طائفۀ طی را به مدینه آوردند، در بین آنان دختری بود که به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: یا محمّد ! چه شود که مرا آزاد نمایید تا من از شماتت و سرزنش قبایل عرب در امان بمانم؛ زیرا من دختر رئیس قبیله هستم و پدرم اشخاص بی پناه را پناه می داد، اسیر را آزاد می کرد، به واردین غذا می داد، افشای سلام می کرد و هیچ وقت حاجتمندی را بدون روا شدن حاجتش رد نمی کرد، من دختر حاتم طایی هستم.

پیامبر فرمود: ای دختر ! آنچه بیان کردی اوصاف مردم مؤمن است، اگر پدرت اهل اسلام بود برای وی از خداوند طلب رحمت می کردم. سپس فرمود: دختر را آزاد کنید؛ زیرا پدرش اخلاق نیک را دوست می داشت و خدا اخلاق نیک را دوست دارد.

ابو برده بن دینار در آزادی دختر حاتم از جای برخاست و عرضه داشت: ای رسول خدا ! پروردگار اخلاق نیک را دوست دارد؟ حضرت فرمود: سوگند به خدایی که جانم به دست اوست، وارد بهشت نمی شود مگر صاحب اخلاق پسندیده. (2)

ص:204


1- (1) مستدرک الوسائل: 193/11 - 194، باب 6، حدیث 12721؛ المحجه البیضاء 121/4.
2- (2) مستدرک الوسائل: 193/11 - 194، باب 6، حدیث 12721؛ المحجه البیضاء 121/4.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند اسلام را به اخلاق نیک و کردار پسندیده پیچید، از جمله:

معاشرت نیکو، احسان و بخشش به مردم، ملایمت و خوشرفتاری، راه و رسم نیک را بین مردم پخش کردن، طعام خوراندن به خلق خدا، افشای سلام، عیادت مریض - خواه مسلمانی نیکوکار، خواه معصیت کار باشد - تشییع جنازۀ مسلمان، خوشرفتاری با همسایه - خواه مسلمان باشد، خواه غیر مسلمان - احترام به سالمندان، پذیرفتن دعوت مردم و دعوت از دیگران، عفو و اصلاح بین مردم، بزرگواری و بخشش، از خود گذشتگی، ابتدا به سلام، فرو خوردن خشم و غضب و سپس عفو از بد کار.

و نیز اسلام صفات زیر را ممنوع دانسته و آنها را جزء سیّئات به حساب آورده:

کار بیهوده و باطل، ساز و آواز و غنا از هر نوعش، خیانت و ظاهر سازی و انتقام بی جا، دروغ، غیبت، بخل، حرص، ستم، تجاوز، مکر و خدعه، سخن چینی، فتنۀ بهم زدن بین مردم، قطع رحم، بدخلقی، فخر و تکبّر، خود پسندی، ستایش بی جا، فحش، کینه، حسد، فال بدزدن، راهزنی و سرکشی... .» (1)

رفتار و منش پیامبر صلی الله علیه و آله در کلام راویان

« انس می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله وانگذاشت هیچ نصیحت نیکویی را مگر آن که ما را به آن دعوت کرد و به انجام آن امر فرمود و وانگذاشت هیچ عیب و عمل پستی را مگر آن که ما را از آن بر حذر داشت و نهی فرمود و از تمام اینها این آیه کفایت می کند:

ص:205


1- (1) - المحجه البیضاء: 122/4، اخلاق النبوه وآداب المعیشه.

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالِاحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ » (1)

به راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد و از فحشا و منکر و ستم گری نهی می کند. شما را اندرز می دهد تا متذکّر [ این حقیقت ] شوید [ که فرمان های الهی، ضامن سعادت دنیا و آخرت شماست. ]

بازهم به این نکته توجّه کنید که رسول اکرم صلی الله علیه و آله به آنچه از خوبی ها امر می فرمودند خود آراسته به آن بودند و از آنچه نهی می کردند وجود مقدّسشان از آن پاک و پاکیزه بود.

معاذ می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود:

تو را سفارش می کنم به: پرهیزکاری و تقوا در تمام شئون حیات، صدق و راستی، وفای به عهد، ادای امانت، ترک خیانت، حفظ همسایه، رحمت آوردن بر یتیم، نرمی در سخن، افشای سلام، عمل نیک، کوتاه کردن آرزو ، ملازمت ایمان، فهمیدن قرآن، دوست داشتن آخرت، ترس از حساب، تواضع و فروتنی، پرهیز از فحش، پرهیز از تکذیب راستگو و تصدیق دروغگو؛ و بترس از اطاعت گنهکار و نافرمانی رهبر عادل و فساد در زمین. و تو را سفارش به تقوا می کنم در نزد هر سنگی و درختی و دیواری و کلوخی و این که برای هر گناهی که پنهان انجام داده ای در پنهان توبه کنی و برای گناه آشکار در آشکار توبه نمایی.

بدینگونه رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را به ادب و آداب و تقوا و عمل صالح و اخلاق حسنه دعوت می کرد.

وجود مقدّس رسول خدا صلی الله علیه و آله بردبارترین و شجاع ترین و عادل ترین و عفیف ترین انسان ها در همۀ دوره هاست، هرگز دست مبارکش، زنی را که در ملکیّت یا زوجیّت او نبود مس نکرد.

ص:206


1- (1) - نحل (16) : 90. [1]

از تمام مردم بخشنده تر بود و هیچ گاه درهمی نزد او به شب نماند، اگر درهم و دینار زیاد می آمد و مستحقّی را نمی یافت که به او عنایت کند و شب می رسید به خانه نمی رفت تا آن را به نیازمند بدهد.

از آنچه خداوند به او عنایت می کرد به اندازۀ نیازش آنهم به حدّ قناعت بر می داشت و باقی را در راه خدا انفاق می کرد.

نعلین مبارکش را خودش می دوخت، لباسش را با دست مبارک خود وصله می زد و در کارهای منزل به اهل خانه کمک می داد.

نمونۀ او در حیا وجود نداشت، به صورت کسی خیره نمی شد، دعوت آزاد و مملوک را می پذیرفت، در برابر هر چیزی گرچه یک جرعه شیر بود پاداش می داد.

از صدقه استفاده نمی کرد و دعوت کنیزان و مستمندان را اجابت می فرمود، برای خود غضب نمی کرد ولی برای حق خشمگین می شد. حق را گر چه به ضرر خودش بود اجرا می کرد، از غیر مسلمان گر چه به آن نیاز داشت کمک نمی گرفت.

یکی از دوستانش به دست یهودیان کشته شد، او در برابر این عمل جز به عدالت رفتار نکرد.

گاهی از گرسنگی سنگ به شکم می بست و به هر زمان هر آنچه از خوردنی حاضر بود تناول می فرمود.

از سؤال دوری می جست و از غذای حلال پرهیز نداشت.

خرما، نان، گوشت، حلوا، عسل، رطب، خربزه و از این قبیل در صورت داشتن، میل می کرد. سه روز پی در پی از نان گندم سیر نخورد تا خدا را ملاقات کرد، نه از ناداری و بخل، بلکه به خاطر آن که دیگران را بر خود ترجیح داده بود.

چون او را به ولیمه دعوت می کردند می پذیرفت، از بیماران عیادت می فرمود، به تشییع جنازه حاضر می شد و در میان دشمنانش بدون محافظ حرکت می کرد.

از همه ساکت تر بود، خوشرویی و بلاغت او در کلام نظیر نداشت، امور دنیوی

ص:207

او را به وحشت نمی انداخت، آنچه از مباح به دستش می رسید می پوشید، بنده و غیر بنده را در ردیف خود می نشاند.

از مرکب هر چه حاضر بود سوار می شد، برایش الاغ و قاطر و اسب و شتر فرق نداشت.

بوی خوش را دوست داشت و از بوی بد پرهیز می کرد، با فقرا همنشین بود، با مستمندان غذا می خورد و به دانشمندان احترام می کرد. مردم با شرافت را با احسان به ایشان مقرّب خود می فرمود و به خویشان خویش بدون ترجیح دادن کسی بر کسی کمک می کرد.

عذر هر معذرت خواهی را می پذیرفت، در شوخی و خوشمزگی جز حق نمی گفت، در خنده قهقهه نداشت، بازی های مباح را منع نمی کرد، با او به صدای بلند و به سبکی خشن صحبت می کردند ولی آن حضرت حوصله می فرمود، شتر و گوسپندی داشت که خود و خانواده اش از آن تغذیه می کردند. در خوراک و پوشاک بر بندگان و کنیزانش برتری نمی جست.

وقت خود را برای غیر خدا به هیچ عنوان مصرف نمی کرد، به باغ های صحابه می رفت، مستمندی را به خاطر فقر و ناداریش تحقیر نمی کرد، شکوه پادشاهی در او اثر نداشت، شاه و گدا را به یک عبارت و به یک زبان، به توحید و معرفت دعوت می فرمود.

نمی خواند و نمی نوشت، در صحراهای خشک در کار گوسپند چرانی بزرگ شده بود، از پدر و مادر یتیم بود، ولی حضرت حق جمیع محاسن اخلاق و راههای پسندیده و اخبار اوّلین و آخرین و آنچه به صلاح دنیا و آخرت بود به آن جناب تعلیم داده بود.

در تمام مدّت عمرش ناسزا نگفت، از لعنت کردن به مسلمان عاصی گر چه برده یا خدمتکار بود پرهیز داشت. در جنگ احد از او خواستند به دشمن نفرین کند

ص:208

فرمود:

بعثت من رحمتی است که حضرت حق به بندگانش مرحمت فرموده، من مبعوث به رحمتم نه برانگیخته به لعنت.

انس می گوید: خدمتکار او بودم، برای یک بار از وی سرزنش نشنیدم و اگر اهل خانه مرا سرزنش می کردند، می فرمود: او را واگذارید. هیچ وقت از محلّ خواب ایراد نگرفت، اگر رختخواب افتاده بود می خوابید ورنه سر مبارک به زمین می گذاشت و استراحت می فرمود.

خداوند مهربان در تورات، او را چنین وصف می کند: محمّد صلی الله علیه و آله بندۀ برگزیدۀ من نه تندخو ، نه سنگ دل و نه اهل داد و فریاد است، بدی را به بدی پاداش نمی دهد بلکه عفو می کند، محلّ ولادتش مکّه و هجرتش مدینه است، دانش و بینش از سراپایش می ریزد. و به همین صورت در انجیل عیسی بن مریم علیهما السلام مدح شده است.

در سلام به همه کس سبقت می گرفت، سخن و درد دل حاجتمند را با حوصله و صبر گوش می داد و چون با کسی مصافحه می کرد دست خود را نمی کشید تا طرف دستش را رها کند.

نشست و برخاست نداشت جز به ذکر خدا، اگر کسی در موقعی که در نماز بود به او وارد می شد نمازش را مختصر می کرد و متوجّه او می شد که آیا حاجتی دارد یا نه؟ چون حاجتش را بر می آورد، دو باره به نماز بر می گشت.

جای معیّنی برای نشستن نداشت، هر کجا جا بود می نشست و جای را بر کسی تنگ نمی کرد، اکثر رو به قبله می نشست، هر کس بر او وارد می شد از او احترام می گرفت و حتّی عبایش را روی زمین پهن می کرد و مهمان را با این که با وی نسبت خویشی نداشت بر آن می نشاند.

ص:209

کسی که با وجود مقدّسش همدم و هم مجلس می شد طوری با او رفتار می کرد که خیال می نمود عزیزترین مردم نزد اوست، در عین حال مجلسش مجلس حیا و تواضع و امانت بود.

همه را از جهت احترام به کنیه صدا می زد و اگر کسی کنیه نداشت برایش کنیه قرار می داد، حتّی برای زنانی که اولاد نداشتند، تا کمال احترام را در حقّ آنان رعایت نماید!

دیرتر از همه خشمگین می شد و زودتر از همه عفو می کرد و آشتی می نمود.

از همه مهربان تر بود و بیش از همه به درد مردم می خورد، سودمندترین افراد برای مردم بود، چون از جایش بر می خاست می گفت:

سُبْحانَکَ اللّهُمَّ و بِحَمْدِکَ، أشْهَدُ أنْ لاإلهَ إلاّ انْتَ، أسْتَغْفِرُکَ و أتُوبُ إلَیْکَ. (1)

منزهی تو ای خدا و به کمک تو ستایش می کنم تو را. شهادت می دهم که خدایی غیر از تو نیست، استغفار می کنم از تو و به سوی تو باز می گردم.

از همه فصیح تر و شیرین زبان تر بود، کم سخن می گفت ولی بسیار مفید حرف می زد، می فرمود: من از همه فصیح ترم و اهل بهشت به زبان من سخن می گویند، سخنش مانند دانه های جواهر که در رشته کشیده باشند منظّم بود.

کلامش مختصر بود ولی به بهترین وجه مقصود خود را می رساند، منطقش از هر حیث جامع بود نه فزونی داشت و نه کاستی، صحبت هایش بهم مربوط بود، در بین دو جمله توقّف مختصری داشت تا مستمع خوب بشنود و خوب بفهمد و خوب به خاطر بسپارد، آهنگ صدایش دلکش و شیرین بود.

ای ز لعل لب تو چاشنی قند و شکر وی ز نور رخ تو روشنی شمس و قمر

ص:210


1- (1) - بحار الأنوار: 63/2، باب 12، حدیث 13؛ [1]مستدرک الوسائل: 429/15، باب 27، حدیث 18733. [2]

خسرو ملک جمالی تو و اندر سخنم ذکر شیرینی تو هست چو در آب شکر

سر خود نیست دلی را که تو باشی مطلوب غم جان نیست کسی را که تو باشی دلبر

دختر نعش گواهی نتواند دادن که چنوزاده بود مادر ایّام پسر

در همه نوع چو تو جنس بیابند ولیک به نکویی نبود جنس تو از نوع بشر

به جمال تو در این عهد نیامد فرزند و گرش ماه بود مادر و خورشید پدر

(سیف فرغانی)

فرازهایی دیگر در رفتار و منش پیامبر صلی الله علیه و آله

اکثر اوقات در سکوت بود، بدون نیاز سخن نمی گفت، در حال خشنودی و خشم جز حق به زبانش جاری نمی شد، از روی جدّ مردم را نصیحت می کرد، سعی داشت خود را یکی از مردم بشمارد و از آن امتیازی نداشته باشد.

از تمام مرم خوشروتر و خوش نفس تر بود، مگر وقتی که قرآن، بر او نازل می شد یا به یاد قیامت می افتاد.

در پیشامدها به خدا پناه می برد و از وجود مقدّسش طلب هدایت می کرد و از حول و قوّۀ خود تبرّی می جست و به محضر پروردگار عرضه می داشت: الهی ! حق را به من بنمایان تا از آن پیروی کنم و ناپسند را به من ناپسند نشان بده تا از آن دوری کنم.

حضرت سیّد الشهدا علیه السلام می فرماید: از پدرم امیرالمؤمنین علیه السلام از اخلاق رسول

ص:211

خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم فرمود:

وقتی داخل خانه می شد اجازه می گرفت، در منزل وقتش را سه قسمت می کرد:

یک قسمتش را به عبادت و بندگی اختصاص می داد، قسمت دیگرش را به معاشرت با خانواده و قسمت دیگر را برای استراحت، سپس قسمت استراحت را که به خود اختصاص داده بود، بین خود و خواصّ صحابه و عموم مردم تقسیم می کرد. در رفتارش با مردم، اهل فضل را برتر می شمرد و این برتری متناسب با دینداری آنان بود.

در میان آنان افرادی بودند که یک یا دو یا چند حاجت داشتند، به انجام حاجات آنان مشغول می شد و آنها را به کارهایی وامی داشت که به صلاح خودشان و صلاح امّت بود، می فرمود: حاجت افرادی که نمی توانند خود را به من برسانند به من برسانید که هر کس این عمل را انجام دهد خداوند در قیامت قدم هایش را ثابت نگاه دارد. به زیارتش می آمدند و مطابق میلشان با حاجتِ روا شده پراکنده می شدند.

از سه چیز خود را کنار می داشت: مجادله، پرگویی و آنچه مربوط به او نبود. و از سه چیز نسبت به مردم خود داری داشت: از کسی بد گویی نمی کرد، احدی را دچار سرزنش نمی نمود و پی نقطه ضعف کسی نمی گشت.

سخن نمی گفت مگر در آنچه امید ثواب داشت، چون شروع به سخن می کرد، حاضران با سکوت کامل سر به زیر می انداختند چنانکه گویی پرنده بر سر آنها نشسته است.

در چهار چیز احتیاط و دور اندیشی داشت:

عمل به نیکی تا از او پیروی شود، پرهیز از زشتی تا مردم بپرهیزند، کوشش در آنچه به صلاح امّت بود، اقدام در کارهایی که خیر دنیا و آخرت داشت. (1)

ص:212


1- (1) - المحجه البیضاء: 122/4 - 162، اخلاق النبوه وآداب المعیشه، با کمی تلخیص.

مباد دل ز هوای تو یک زمان خالی که بی هوای تو دل تن بود ز جان خالی

همای عشق تو را ، هست آشیانه دلم مباد سایۀ این مرغ از آشیان خالی

ز روی تو ز زمین تا به آسمان پرنور ز مثل تو ز مکان تا به لامکان خالی

خیال روی توام در دلست پیوسته ز مهر و ماه کجا باشد آسمان خالی

دلم ز معنی عشقت تهی نخواهد شد اجل اگر چه کند صورتم ز جان خالی

به عاشقان تو دنیا خوشست و بی ایشان چو دوزخ است که هست از بهشتیان خالی

(سیف فرغانی)

بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و برنامه های ایشان

کلام را در آیات قرآن مجید در شأن پیامبر عظیم الشأن باخواست حضرت ربّ العزّه دنبال می کنیم:

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ » (1)

و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.

او در جهانی به رسالت مبعوث شد که سایۀ شوم جهل و جاهلیّت بر سر اهلش سایبان داشت و زور گویی و قلدری، غارت و آدم کشی و زنده به گور کردن دختران و هر نوع ستم و تجاوز در هر ناحیه ای که انسان زندگی می کرد امری عادی بود.

تفرقه بیداد می کرد، عقل از حرکت ایستاده بود، وجدان انسانیّت به خواب بود، مردم ایران و روم و سایر مناطق و به خصوص عربستان در آتش ستم ستمکاران می سوختند، فریادرسی وجود نداشت، آه مظلومان به دل سنگ ظالمان اثر نمی گذاشت، باطن و ظاهر بشر به انواع پلیدی ها آلوده بود، از توحید و روشنایی و نورانیّت و سلامت نفس و جان خبری نبود، به دانش و دانشمند می خندیدند،

ص:213


1- (1) - انبیاء (21) : 107. [1]

فطرت را می کشتند و آزادگان را به بردگی و بندگی می بردند، راه خود را به سوی خیر و سعادت بسته بودند و از کرامت و فضیلت و شرف به طور یکپارچه گریخته بودند.

به فرمودۀ قرآن: انسان ها در عصر بعثت لب پرتگاه جهنّم بودند.

وَکُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النّارِ » (1)

و بر لب گودالی از آتش بودید.

در چنین عصر و زمانی و برای تمام ازمنه و اعصار محمّد صلی الله علیه و آله به عنوان رحمت حق، جهت نجات انسان از هر آنچه که در شأن او بود به رسالت انتخاب شد و مسئولیّت نجات فرزندان آدم را تا قیامت به عهده گرفت و درِ سعادت دارَینْ و خیر دنیا و آخرت را به روی جهانیان باز کرد:

فَإنّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِخَیْرِ الدُّنْیا وَالْآخِرَهِ. (2)

مسلماً من برای خیر دنیا و آخرت شما آمده ام.

جملۀ زیبا و پر معنای بالا را بارها در مکّه به مردم تذکّر داد و با آن بیان شیوا، هدف و مقصد رسالت و بعثت خود را بیان کرد.

لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ » (3)

یقیناً خدا بر مؤمنان منّت نهاد که در میان آنان پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان می خواند و [ از آلودگی های فکری و روحی ] پاکشان

ص:214


1- (1) - آل عمران (3) : 103. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 192/18، باب 1، ذیل حدیث 27؛ الأمالی، شیخ طوسی: 583، حدیث 1206. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 164. [3]

می کند و کتاب و حکمت به آنان می آموزد و به راستی که آنان پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.

آری، جهانیان پیش از بعثت رسول بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله در گمراهی آشکار بودند.

خداوند مهربان به توسّط پیامبر به سه برنامه برای نجات انسان و انسانیّت از تباهی و گمراهی به کمک بشر شتافت:

1 - تلاوت آیات.

2 - تزکیۀ نفس از رذایل.

3 - تعلیم کتاب و حکمت.

غفلت انسان از توحید و جداییش از اعتقاد به معاد و حساب و کتاب و صراط و میزان و ثواب و عقاب و تسلّط شیطان، شهوت، هوا و هوس، وی را در ضلال مبین قرار داده بود و در یک کلمه در خوابی سخت از غفلت و بی خبری نسبت به حقایق فرورفته بود که گویی مانند مردۀ عفن قبرستان شده است.

رسالت های پیامبر صلی الله علیه و آله

اشاره

رسول با کرامت اسلام آیات خدا را از سه کتاب بر آنان تلاوت کرد تا عقل خفتۀ آنان بیدار شد و برای دو مرحلۀ بعد یعنی تزکیه و فهم حلال و حرام و به اجرا گذاشتن آن آماده شدند.

1 - آیات آفاق.

2 - آیات انفس.

3 - آیات تشریع.

آیات آفاق

امّا آیات آفاق توجّه دهندۀ انسان به خالق آفرینش امور هستی است:

ص:215

وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَی * وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّی * وَمَا خَلَقَ الذَّکَرَ وَالأُنثَی » (1)

سوگند به شب هنگامی که فرو پوشد * و به روز هنگامی که آشکار شود * و به آن که نر و ماده آفرید.

وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا * وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا * وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا * وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا * وَالسَّماءِ وَمَا بَنَاهَا * وَالأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا * وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا » (2)

سوگند به خورشید و گسترش روشنی اش * و به ماه هنگامی که از پی آن برآید * و به روزچون خورشید را به خوبی آشکار کند * و به شب هنگامی که خورشید را فرو پوشد * و به آسمان و آن که آن را بنا کرد * و به زمین و آن که آن را گستراند * و به نفس و آن که آن را درست و نیکو نمود،

وَالْفَجْرِ * وَلَیَالٍ عَشْرٍ * وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ * وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ » (3)

سوگند به سپیده دم * و به شب های ده گانه * و به زوج و فرد * و به شب هنگامی که می گذرد.

أَفَلاَ یَنظُرُونَ إِلَی الإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ * وَإِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ * وَإِلَی الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ * وَإِلَی الأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ » (4)

آیا با تأمل به شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده؟ * و به آسمان که چگونه بر افراشته شده؟ * و به کوه ها که چگونه در جای خود نصب شده؟ * و به زمین که چگونه گسترده شده؟

الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی * وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی * وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَی *

ص:216


1- (1) - لیل (92) : 1 - 3. [1]
2- (2) - شمس (91) : 1 - 7. [2]
3- (3) - فجر(89) : 1 - 4. [3]
4- (4) - غاشیه (88) : 17 - 20. [4]

فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَی » (1)

آن که آفرید، پس درست و نیکو گردانید. * و آن که اندازه قرار داد و هدایت کرد، * و آن که چراگاه را رویانید، * و آن را خاشاکی سیاه گردانید.

وَالسَّماءِ وَالطَّارِقِ * وَمَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ * النَّجْمُ الثَّاقِبُ » (2)

سوگند به آسمان و به چیزی که در شب پدیدار می شود ؛ * و تو چه می دانی چیزی که در شب پدیدار می شود، چیست؟* همان ستارۀ درخشانی است که پردۀ ظلمت را می شکافد.

ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا * رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا * وَأَغْطَشَ لَیْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا * وَالأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحَاهَا * أَخْرَجَ مِنْهَامَاءَهَا وَمَرْعَاهَا * وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا * مَتَاعاً لَّکُمْ وَلِأَنْعَامِکُمْ » (3)

آیا آفریدن شما [ پس از مرگ ] دشوارتر است یا آسمان که او آن را بنا کرد؟ * سقفش را برافراشت، پس آن را درست و نیکو قرار داد، * و شبش را تاریک و روزش را روشن ساخت، * و زمین را پس از آن گسترانید، * و از آن آب و چراگاهش را بیرون آورد، * و کوه ها را محکم و استوار نمود * تا مایۀ بهره وری شما و دام هایتان باشد.

أَلَمْ نَجْعَلِ الأَرْضَ مِهَاداً * وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً * وَخَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجاً * وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتاً * وَجَعَلْنَا الَّیْلَ لِبَاساً * وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشاً * وَبَنیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِدَاداً * وَجَعَلْنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً * وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجاً * لِنُخْرِجَ بِهِ حَبّاً وَنَبَاتاً * وَجَنَّاتٍ أَ لْفَافاً » (4)

ص:217


1- (1) - اعلی (87) : 2 - 5. [1]
2- (2) - طارق (86) : 1 -2. [2]
3- (3) - نازعات (79) : 27 -33. [3]
4- (4) - نبأ (78) : 6 - 16. [4]

آیا زمین را بستر آرامش قرار ندادیم؟ * و کوه ها را میخ هایی [ برای استواری آن؟ ] * و شما را جفت هایی [ به صورت نر و ماده ] آفریدیم، * و خوابتان را مایۀ استراحت و آرامش [ و تمدّد اعصاب ] قرار دادیم، * و شب را پوششی * و روز را وسیلۀ معاش مقرّر کردیم ؛ * و بر فرازتان هفت آسمان استوار بنا نهادیم، * و چراغی روشن و حرارت زا پدید آوردیم، * و از ابرهای متراکم و باران زا آبی ریزان نازل کردیم * تا به وسیلۀ آن دانه و گیاه برویانیم، * و باغ هایی از درختان به هم پیچیده و انبوه بیرون آوریم.

پدیدۀ حیات و مقالات دانشمندان

پدیدۀ حیات و پیدایش این همه آثار متنوّع اعم از جماد و نبات و حیوان و عناصر نادیدنی که از احصا وشمارش بیرون است پس از این که آیات قرآن عقل را به تفکّر و اندیشه در آن فرا خواند مورد توجّه دانشمندان و فلاسفه و حکما قرار گرفت و برای یافتن اسرار و رموز آن، عاشقانه به فعالیّت افتادند و در این زمینه در شرق و غرب آثار گران بهایی به وجود آوردند که بدون شک این آثار پرقیمت معلول تلاوت آیات قرآن مجید است که انسان را به سیر عقلی و فکری در آیات خلقت و آیات انفس و حلال و حرام و حقوق تشویق می کند.

تحقیقات غربی ها در امور آفرینش چه ارتباطی به قرآن دارد؟ در جواب باید گفت: غرب تا پانصد سال پیش از کتاب و کتابخانه و دانش و دانشگاه و علم و بینش خالی بود، حرکت علوم اسلامی از شرق به غرب واسطۀ بیداری غرب و پیدایش دانش و بینش و مدرسه و دانشگاه در آن وادی شد و این حقیقتی است که بسیاری از دانشمندان غرب به آن معتقدند و در این زمینه کتاب ها و مقالاتی نوشته اند که اشاره به آن کتب و مقالات و اقرارهایی که علمای غرب در این مرحله دارند از عهدۀ این کتاب خارج است. بنابر این بیداری غرب و دانش و بینش دانشمندان آن

ص:218

سرزمین بی ربط به کتاب خدا و رسالت محمّد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله نیست که منکر این حقیقت، منکر خورشید و روز روشن است.

مقالۀ پرفسور رزرفورد

«پس از چند قرن مباحثات و گفتگوهای حادّ در بارۀ پیدایش حیات بر روی سیّارۀ مسکون ما، اینک تحقیقات و تفحّصات پی گیر و دقیقی که در آزمایشگاه های جهان دنبال می شود، بدانجا رسیده که توانسته اند برای این معمّا جوابی هیجان انگیز و بسی دهشت انگیزتر از نظریّۀ داروین که بشر را از نسل حیوانی مجاور بوزینه می دانست به دست بدهند.

از تعمّق در تحقیقات انجام شدۀ دانشمندان چنین نتیجه گرفته اند که: مبدأ بشریّت و همۀ موجودات زنده در کفِ دریاهای نخستین، پی ریزی شده است. (1)(2)

آیاتی در خلقت زمین و آسمان

هم اکنون به آیاتی که ریشۀ این مطالب در آنهاست به ترتیب در موضوع خلقت زمین و آسمان و این که موجودات زنده از آب هستند توجّه نمایید:

أَوَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ أَفَلاَ یُؤْمِنُونَ » (3)

آیا کافران ندانسته اند که آسمان ها و زمین به هم بسته و پیوسته بودند و ما آن دو را شکافته و از هم باز کردیم و هر چیز زنده ای را از آب آفریدیم؟ پس آیا ایمان نمی آورند؟

ص:219


1- (1) - اشاره به کلام امیرالمؤمنین در خطبۀ اول نهج البلاغه می باشد.« وَرمی بالزَبَد رُکامُهُ ».
2- (2) - تمام این مقالۀ علمی را می توانید در کتاب دانستنی های جهان علم صفحۀ 11 ببینید.
3- (3) - انبیاء (21) : 30. [1]

وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّهٍ مِن مَاءٍ فَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی رِجْلَیْنِ وَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ » (1)

و خدا هر جنبده ای را از آبی [ که به صورت نطفه بود ] آفرید، پس گروهی از آنها بر شکمشان راه می روند و برخی از آنها به روی دو پا حرکت می کنند و بعضی از آنها به روی چهار پا راه می روند. خدا آنچه را بخواهد می آفریند ؛ مسلماً خدا بر هر کاری تواناست.

وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَابَّهٍ وَهُوَ عَلَی جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَاءُ قَدِیرٌ » (2)

و از نشانه های [ ربوبیت و قدرت ] او آفرینش آسمان ها و زمین است و [ نیز ] آنچه از جنبنده میان آن دو پراکنده است و او هرگاه بخواهد بر جمع کردنشان تواناست.

إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُم * مَا مِن دَابَّهٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ » (3)

یقیناً من بر خدا که پروردگار من و پروردگار شماست توکل کردم ؛ هیچ جنبنده ای نیست مگر این که او مهارش را به دست [ قدرت و فرمانروایی خود ] گرفته است، مسلماً پروردگارم بر راهی راست است.

آری، اوّلین هدف رسالت رسول الهی صلی الله علیه و آله تلاوت آیات حق اعمّ از آیات آفاقی و انفسی و قرآنی بر مردم بود، تا با این زنگ بیدار باش خفتگان را بیدار کند و غفلت زدگان را از بیماری مهلک غفلت برهاند و گمراهان را آمادۀ ورود به شاهراه هدایت

ص:220


1- (1) - نور (24) : 45. [1]
2- (2) - شوری (42) : 29. [2]
3- (3) - هود (11) : 56. [3]

نماید،زمینۀ رشد عقل و تفکّر و اندیشه را در آن به وجود آورد و ایشان را به حقایق عالی خلقت و اسما و صفات صاحب هستی آشنا ساخته، بین نعمت خورنده و نعمت دهنده آشتی برقرار سازد و عرصۀ حیات را از فساد و افساد و تجاوز و ستم و پلیدی و آلودگی و عصیان و طاغوت زدگی نجات بخشد.

محمّد صلی الله علیه و آله تا در دنیا بود مسائل خلقت و آفرینش و هستی را از طریق قرآن و آنچه قلب مقدّسش از عالم ملکوت گرفته بود بر مردم خواند و از این راه زمینۀ حرکت بشر را به سوی رشد و کمال و دریافت حقایق و واقعیّت ها فراهم آورد و باعث شد که انسان به مطالعه در هستی و آثار و اسرار آن بپردازد و از این طریق به بر پا کردن مدارس علمی و دانشگاه ها و نوشتن کتب و مقالات و تحقیق در موجودات قیام کند و تمدّن عظیم انسانی را در سایۀ علوم و معارف در پهنۀ گیتی به وجود آورد.

محمّد پرتو عین الیقین است جهان را رحمت جان آفرین است

به چشم دل نگر او را که بینی طلوع مهر و ماهش از جبین است

طراوت خیز گلهای بهاری چمن آرای باغ فرودین است

نسیم مشکبیز دشت توحید ریاحین پرور گلزار دین است

سخن از لعل او وحی الهی پیامش جانفروز و دلنشین است

چو موسی دست او دست خدایی چو عیسی معجزش در آستین است

صلای دلکش عرش الهی طنین افکنده در گوش زمین است

انیس خلوت شب زنده داران شفیع بامداد واپسین است

محمّد آسمان لطف یزدان محمّد آفتاب راستین است

اسرار زمین و هفت آسمان

مسألۀ هفت آسمان و بعضی از اسرار زمین هنوز برای دانش بشری روشن نشده،

ص:221

آن قدر هست که بانگ جرسی می آید. در این زمینه توانسته اند دور نمایی از جهان بالا و مسائلی از زمین در برابر چشم عقل قرار دهند، که همین مقدار هم انسان را چون ماهی فرورفته در آب، غرق در بهت و حیرت و تعجّب می کند. به گوشه ای از این موضوع در سطور زیر توجّه کنید:

« عالمی که ستاره شناسان به ما نشان می دهند مرکّب است از هزاران میلیون کهکشان و هر کهکشان لانۀ هزاران میلیون ستاره.

در کنار یکی از آنها - کهکشان منظومۀ شمسی - ستاره ای یافت می شود که دارای گرما و اندازه ای متوسّط است و اینک چون ستارگانی که دورۀ پیری را می گذرانند رنگش به زردی گراییده، این ستارۀ زراندود خورشید ماست که خسرو سیّارگان می نامیم.

در دیر زمانی نامعلوم، به علّتی ناشناخته قطعات و اجرامی به سوی خورشید گرائیده و در درون آن به گردش در آمده اند، زمین یکی از آن اجرام است.

پوستۀ زمین بیش از چند کیلومتر کلفتی ندارد، در درون آن احجار و فلزات همچون توده ای از خمیر با حرارتی سوزان به زیر قشری از بازالت «مرمر سیاه»گرافیت «سنگ خارا» جا گرفته اند و همین قشر مانع از اشتعال آن است.

در میان این دو آتش - موادّ سوزانی که در درون پارۀ ستارۀ سرد شده محبوس مانده و شعلۀ فروزان ستاره ای که این سیاره به دور آن می چرخد - بشر و مصاحبان او ، حیوانات مسکن گزیده اند، اندک تغییر ممتدّی در انرژی خورشید، خواه کاهش باشد و خواه افزایش، کافی است که این موجودات ناتوان را به دیار نیستی سوق دهد.

فیزیک نجومی به ما می آموزد که آسمان صاف و بی ابر مجموعۀ پهناوری است مرکّب از خورشیدهای بی شمار که مانند مولکول های گازی که به جنبش آورند، در جهات بسیار متفاوت، شتابان رفت و آمد دارند.

ص:222

با تقسیم آسمان به چندین بخش و عکس برداری از هر بخش، ممکن خواهد بود که ستارگان گنبد نیلگون را شماره کرد. «منظور آسمان اول است.» در رصدخانه ها این کار می شود، در رصدخانۀ کالج هاوارد کلیشه ای که 35 درصد در 45 سانتی متر مساحت دارد بیش از دو هزار کهکشان را نمایان می سازد، امّا عدۀ کهکشان هایی که جهان را تشکیل می دهند در حدود پانصد میلیون است!!

در هر کهکشان چند ستاره است؟ قطاع های چندی از کهکشان منظومۀ شمسی را شمرده اند، یک منجّم جوان هاوارد بیش از دو میلیون ستارۀ جدا از یکدیگر شمرده است و به موجب این رصدها و آزمایش های دقیق، شمارۀ ستاره های یک کهکشان ما فقط بالغ بر صد میلیارد می باشد 100/000/000/000.

برای این که تصوّری از عظمت و وسعت جهان پیدا کنیم اینک با مقیاسی بسیار خرد، سنجشی به عمل می آوریم.

فرض می کنیم حجم زمین به اندازۀ نقطه ای باشد که در آخر این عبارت ملاحظه می شود. قطر این نقطه تقریباً نیم میلی متر است، بنابر این قطر کرۀ زمین که 13000 کیلومتر است به اندازۀ 26/000/000/000 کوچکتر فرض شده، حال اگر اندازه های دیگر جهان را به همین نسبت کوچک کنیم صورت قابل توجّه زیر به دست می آید:

فاصلۀ زمین تا ماه 16 میلی متر.

فاصلۀ زمین و خورشید 6 متر.

فاصلۀ زمین تا نزدیکترین ستارۀ ثابت 1617 کیلومتر.

قطر کهکشان ما تقریباً 37/600/000 کیلومتر.

فاصلۀ زمین از کهکشان مرأه المسلسله 752/370/000 کیلومتر. چنین است نسبت های قطعۀ خردی از جهان بی پایان که ما در آن زندگی می کنیم!!» (1)

ص:223


1- (1) - دانستنی های جهان علم: 27.
آیاتی دیگر در خلقت زمین و آسمان

اینک دنبالۀ آن آیات:

أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ طِبَاقاً * وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجاً * وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الأَرْضِ نَبَاتاً * ثُمَّ یُعِیدُکُمْ فِیهَا وَیُخْرِجُکُمْ إِخْرَاجاً * وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ بِسَاطاً * لِّتَسْلُکُوا مِنْهَا سُبُلاً فِجَاجاً » (1)

آیا ندانسته اید که خدا هفت آسمان را چگونه بر فراز یکدیگر آفرید؟ * و ماه را در میان آنها روشنی بخش و خورشید را چراغ فروزان قرار داد، * و خدا شما را از زمین [ مانند ] گیاهی رویانید، * سپس شما را در آن باز می گرداند و باز به صورتی ویژه بیرون می آورد، * و خدا زمین را برای شما فرشی گسترده قرار داد، * تا از راهها و جاده های وسیع آن [ هر جا که خواستید ] بروید؟

الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ * وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ * وَالسَّماءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ * أَلَّا تَطْغَوْاْ فِی الْمِیزَانِ * وَ أَقِیمُواْ الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانِ * وَالأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ * فِیهَا فَاکِهَهٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الأَکْمَامِ * وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّیْحَانُ » (2)

خورشید و ماه با حسابی [ منظم و دقیق ] روانند ؛ * و گیاه و درخت همواره [ برای او ] سجده می کنند ؛ * و آسمان را برافراشت و [ برای سنجش هر امر معنوی و مادی ] ترازو نهاد ؛ * تا در [ سنجیدن با ] ترازو طغیان روا مدارید

ص:224


1- (1) - نوح (71) : 15 - 20. [1]
2- (2) - الرحمن (55) : 5 - 12. [2]

[ و از مرز عدالت و انصاف مگذرید. ] * و ترازو را به عدالت برپا دارید و از ترازو مکاهید ؛ * و زمین را برای [ زندگی ] مردم نهاد ؛ * در آن میوه ها و نخل ها با خوشه های غلاف دار است * و دانه های با سبوس و کاه و گیاهان خوشبوست.

وَالسَّماءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ * وَالأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ * وَمِن کُلِّ شَیْ ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ » (1)

و آسمان را به قدرت ونیرو بنا کردیم و ما [ همواره ] وسعت دهنده ایم. * و زمین را گستردیم و چه نیکو گستراننده ای هستیم. * واز هر چیزی جفت آفریدیم باشد که متذکّر [ این حقایق که نشانه هایی بر قدرت، حکمت و ربوبیت خداست ] شوید.

أَفَلَمْ یَنظُرُوا إِلَی السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَزَیَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ * وَالأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ * تَبْصِرَهً وَذِکْرَی لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ * وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً مُبَارَکاً فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِیدِ * وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَهَا طَلْعٌ نَضِیدٌ * رِزْقاً لِلْعِبَادِ وَأَحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً کَذلِکَ الْخُرُوجُ » (2)

آیا با تأمل به آسمان بالای سرشان ننگریستند که چگونه آن را بنا کرده و بیاراستیم و آن را هیچ شکاف [ و ناموزونی ] نیست؟ * و زمین را گستردیم و کوه هایی استوار در آن افکندیم و در آن از هر نوع گیاه خوش منظر و دل انگیزی رویاندیم، * تا برای هر بنده ای که [ با اندیشیدن در نظام هستی ] به سوی خدا باز می گردد، مایۀ بینایی و یادآوری باشد ؛ * و از آسمان آبی بسیار پربرکت و سودمند نازل کردیم، پس به وسیلۀ آن باغ ها و دانه های دروکردنی را رویاندیم. * و [ نیز ] درختان بلندقامت خرما را که خوشه های متراکم و روی هم چیده دارند [ رویاندیم. ] * برای آن که رزق و روزی

ص:225


1- (1) - ذاریات (51) : 47 - 49. [1]
2- (2) - ق (50) : 6 - 11.

بندگان باشد و نیز به وسیله آن آب سرزمین مرده را زنده کردیم ؛ و بیرون آمدنشان [ پس از مرگ از خاک گور برای ورود به قیامت ] این گونه است.

إِنَّ فِی السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ لَآیَاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ * وَفِی خَلْقِکُمْ وَمَا یَبُثُّ مِن دَابَّهٍ آیَاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ * وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِن رِزْقٍ فَأَحْیَا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ آیَاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » (1)

به یقین در آسمان ها و زمین برای مؤمنان نشانه هایی [ بر ربوبیت، حکمت و قدرت خدا ]ست ؛ * و در آفرینش شما و آنچه از جنبندگان منتشر و پراکنده می کند، برای اهل یقین نشانه هایی [ بر ربوبیت، حکمت و قدرت خدا ] ست ؛ * و در رفت و آمد شب و روز و آنچه را از رزق و روزی [ چون باران و برف ] از آسمان نازل کرده و به وسیلۀ آن زمین را پس از مردگی اش زنده کرده است و در گرداندن بادها [ از سویی به سویی ] برای مردمی که تعقّل می کنند، نشانه هایی است.

الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالْسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلاَ تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْدَاداً وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ » (2)

آن پروردگاری که زمین را برای شما بستری گسترده و آسمان را سقفی برافراشته قرار داد و از آسمان، آبی [ مانند برف و باران ] نازل کرد و به وسیله آن از میوه های گوناگون، رزق و روزی برای شما بیرون آورد ؛ پس برای خدا شریکان و همتایانی قرار ندهید در حالی که می دانید [ برای خدا در آفریدن و روزی دادن، شریک و همتایی وجود ندارد ].

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ * وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً

ص:226


1- (1) - جاثیه (45) : 3 - 5. [1]
2- (2) - بقره (2) : 22. [2]

أَحَدٌ » (1)

بگو : او خدای یکتاست ؛ * خدای بی نیاز [ همه موجودات هستی که نیازمند و عین فقرند برای رفع نیازشان روی به او کنند و از حضرتش گدایی نمایند. ] * نزاده و زاییده نشده است، * و هیچ کس [ در ذات و صفات ] همانند و همتا و شبیه او نمی باشد.

هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ » (2)

اوست که همۀ آنچه را در زمین است برای شما آفرید، سپس آفرینش آسمان را [ که به صورت ماده ای دود مانند بود] اراده کرد و آن را به شکل هفت آسمان [ همراه با نظامی استوار] درست و نیکو قرار داد ؛ و او [ به قوانین و محاسباتِ ] همه چیز داناست.

وَمَا مِن دَابَّهٍ فِی الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُکُمْ مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِن شَیْ ءٍ ثُمَّ إِلَی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ » (3)

و هیچ جنبنده ای در زمین نیست و نه هیچ پرنده ای که با دو بال خود پرواز می کند، مگر آن که گروه هایی مانند شمایند ؛ ما چیزی را در کتاب [ تکوین از نظر ثبت جریانات هستی و برنامه های آفرینش ] فروگذار نکرده ایم، سپس همگی به سوی پروردگارشان گردآوری می شوند.

وَهُوَ الَّذِی أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِّ شَیْ ءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبّاً مُتَرَاکِباً وَمِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِیَهٌ وَجَنَّاتٍ مِن أَعْنَابٍ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ انْظُرُوا إِلَی ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ

ص:227


1- (1) - اخلاص (112) : 1 - 4. [1]
2- (2) - بقره (2) : 29. [2]
3- (3) - انعام (6) : 38. [3]

وَیَنْعِهِ إِنَّ فِی ذلِکُمْ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ » (1)

و اوست که از آسمان آبی فرستاد و به وسیلۀ آن گیاهان گوناگون را [ از زمین ] رویاندیم و از آن ساقه ها و شاخه های سبز درآوردیم و از آن دانه های متراکم را خارج می کنیم و از شکوفۀ درخت خرما خوشه های سر فروهشته [ به وجود می آوریم ] و باغ هایی از انگور و زیتون و انار شبیه به هم و بی شباهت به هم [ بیرون می آوریم ] ؛ به میوه اش چون میوه دهد و به رسیدن و کامل شدنش با تأمل بنگرید، مسلماً در این [ امور ] برای قومی که ایمان می آورند، نشانه هایی [ بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا ]ست.

هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَالْقَمَرَ نُوراً وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللّهُ ذلِکَ إِلَّا بِ الْحَقِّ یُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ » (2)

اوست که خورشید را فروزان و ماه را تابان قرار داد و برای ماه منازلی [ چون هلال، تربیع، بدر و محاق ] مقدّر ساخت تا شمار سال و حساب [ ماه، هفته، اوقات امور زندگی و تنظیم برنامه های معیشت ] را بدانید. خدا آنها را جز به درستی و راستی نیافریده ؛ او نشانه ها را برای گروهی که دانایند [بدون هر گونه ابهام] بیان می کند.

هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ » (3)

اوست کسی که شبِ [ تاریک ] را برای شما پدید آورد تا در آن بیارامید و روز را نور افشان [ قرار داد تا در آن به کار و کوشش بپردازید ] ؛ یقیناً در

ص:228


1- (1) - انعام (6) : 99. [1]
2- (2) - یونس (10) : 5. [2]
3- (3) - یونس (10) : 67. [3]

این امور برای گروهی که حقایق را بشنوند، نشانه هایی [ از توحید و قدرت و ربوبیّت خدا ] ست.

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّکُمْ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَکُمُ الأَنْهَارَ * وَسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَیْنِ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ » (1)

خداست که آسمان ها و زمین را آفرید و از آسمان آبی نازل کرد و برای شما به وسیله آن از محصولات و میوه های گوناگون روزی بیرون آورد و کِشتی ها را مسخّر شما قرار داد تا به فرمان او در دریا روان شوند و نیز نهرها را مسخّر شما کرد. * و خورشید و ماه را که همواره با برنامه ای حساب شده در کارند، رام شما نمود و شب و روز را نیز مسخّر شما ساخت.

وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَسْقَیْنَاکُمُوهُ وَمَا أَنتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ » (2)

و بادها را باردار کننده فرستادیم و از آسمان آبی نازل کردیم و شما را با آن سیراب ساختیم و شما ذخیره کنندۀ آن نیستید.

آیات انفس

امّا آیات کتاب انفس که توجّه دهندۀ انسان به خلقت ظاهر و باطن خویش و نمایش دهندۀ حکمت و قدرت خداست:

الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِیزُ

ص:229


1- (1) - ابراهیم (14) : 32 -33. [1]
2- (2) - حجر (15) : 22. [2]

الْغَفُورُ » (1)

آن که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید و او توانای شکست ناپذیر و بسیار آمرزنده است.

مرگ نقطۀ انتقال از این جهان محدود به عرصه ای نامحدود برای یافتن ثواب عمل صالح و ایمان و یا عقاب کفر و بدکاری است.

جهان بعد که دروازۀ آن مرگ است یعنی جدایی روح و نفس از بدن جهانی است که کتب آسمانی و صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و دوازده امام معصوم فلاسفۀ الهی و حکما و عرفا و پاکان و عاشقان از آن خبر داده اند.

منکران جهان بعد، جز ادّعای خالی و سخن بی دلیل و برهان چیزی ندارند، در حالی که خود آنان منکر فریاد فطرت خود نسبت به این حقیقت نیستند یعنی چیزی را که ادّعا می کنند قدرت اثبات آن را ندارند چون دلیلی بر اثبات ادّعایشان نمی یابند.

به دو روزی که در قرن هیجده و نوزده بر بشر گذشت و حکومت علوم مادّی مسائلی را مطرح کرد منگرید که آن دو روز گذشت و انسان عالم و عاقل دوباره به قبول حقایق تن داد.

مقالۀ زیر را که نوشتۀ «نورمان ونسان پل» است به دقّت بخوانید تا صدق این گفتار بر شما روشن شود که برای ردّ حقایق راهی وجود ندارد و منکر حق سر چشمۀ انکارش حمق و بی منطقی است، که مسأله ای که پیچیده به هزاران دلیل و برهان و استوار بر فطرت و الهام و منطق و عقل و گفتار حق و انبیا و امامان است

ص:230


1- (1) - ملک (67) : 2. [1]

جایی برای انکار ندارد:

مقالۀ نورمان و نسان پل

«روزی که از مرگ مادرم آگاه شدم به کلیسا رفتم تا در آن محفل روحانی دمی با خود خلوت کنم. می خواستم حضور او را در آن جا حس کنم مگر نه این که پیوسته در گوش من می خواند: هر بار که تو در این کلیسا به دعا و نماز می پردازی من با تو خواهم بود. در پشت میز مخصوص خود جا گرفتم بر روی میز چشمم به انجیل کهنۀ اوراق شده ای که در همۀ سفرها مونس باوفای من بود افتاد، میلی باطنی مرا تحریک می کرد که در آن روز اندوهبار مایۀ تسلّی خاطر بیابم، دستم را بر روی کتاب مقدّس گذاشته ایستادم و به نقطۀ مبهمی می نگریستم، ناگاه آشکار احساس کردم که دو دست نرم و سبک کرک مانندی با لطفی بسیار روی سرم قرار داده شد، شادی غیر قابل بیانی مرا فرا گرفت.

من فکر کنجکاوی دارم، حتّی در تصادفات و پیشامدها می کوشم که آنچه رخ داده به طور دقیق تجزیه و تحلیل کنم و دلیل آن را به دست آورم، با خود اندیشیدم که بی شک این توهّمی بود که در نتیجۀ تأثّر مرگ مادرم پیدا شده امّا برای من محال می نمود که این توجیه را بپذیرم. از آن روز من هرگز در این که مادرم روحاً زنده است تردیدی پیدا نکردم، من می دانم که او زنده است و تا ابد زنده خواهد بود.

کوچکترین شکّ و تریدی یقین مرا در زندگی جاوید متزلزل نساخته، من بدان ایمان دارم و آن را غیر قابل رد می دانم. یقین عینی دارم که پس از مرگ دوستان عزیز خود را خواهیم یافت و هیچ چیز ما را از آنان جدا نخواهد ساخت (1) و نیز معتقدم که هر کس شخصیّت خاصّ خود را در دل این جهان تازۀ پهناور حفظ خواهد کرد و در آن جا رنج و آزاری برای اهل حقیقت نیست (2) مسلّماً سیر تکامل در آن جا نیز

ص:231


1- (1) - «وَأَجْتَمِعَ فی جِوارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ»؛ و با اهل ایمان در جوارت گرد آیم. (دعای کمیل).
2- (2) - «ألاَ تَخافُوا وَلاتَحْزَنُوا وَ ابْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ »؛ مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده می دادند، بشارت باد . فصّلت (41) : 30. [1]

ادامه خواهد یافت؛ (1) زیرا زندگی بدون هیچ نوع ترقّی روحانی به طور غیر قابل تصوّری بی رنگ و بو و تیره و تار خواهد بود.»

سال ها پیش این جمله را از نوشتۀ دانشمندی خواندم: «در لحظۀ مرگ، زندگی انسان مانند شعلۀ شمعی خاموش و فنا می شود».

در آن ایام که فلسفۀ مادی گری رونق و جلوه ای داشت و این فلسفه مُد روز بود، این گونه ادّعاها تا حدّی جالب و مورد پسند بود و افکار را می فریفت، ولی امروزه از این قبیل فیلسوف مآبان می پرسند چه برهانی بر این مدّعا داری و از کجا بدین نتیجه رسیده ای؟

حقیقت آن است که این فلسفه بافی ها بی جاست و فیلسوف ما در این باره هیچ نمی داند و نمی تواند چیزی را ثابت کند.

در حقیقت احساس فطری که مبنای این اعتقاد ماست خود یکی از مهم ترین شواهد مثبتی است که ما را به سوی این حقیقت سوق می دهد.

وقتی که خدای تعالی می خواهد که انسان به حقیقتی دست یابد در آغاز بذر آن را در عمق ضمیر او می کارد، تشنگی بشر به بقا و آرزوی زندگی جاویدان آن چنان جهانگیر است که به هیچ وجه نمی تواند قبول کرد که جهان این آرزو را برآورده نسازد!

فکر انسانی با دلیل و برهان ریاضی به حقایق ماوراء الطبیعه گردن ننهاده بلکه ایمان و الهام درونی او را بدان معتقد ساخته است.»

گفتار فلاسفۀ غربی در درک حقایق علمی

در قلمرو درک حقایق علمی هم، الهام نقش مهمّی دارد، به گفتۀ برگسون

ص:232


1- (1) - «یالَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَلی رَبِّی وَجَعَلَنی مِنَ الْمُکْرَمینَ »؛ ای کاش قوم من معرفت و آگاهی داشتند، * به اینکه پروردگارم مرا آمرزید و از کرامت یافتگان قرارم داد . یس (36) : 26 - 27. [1]

فیلسوف فرانسوی:

« بسیار باشد که دانشمند پس از پژوهش و کوشش بسیار در آخرین مرحله یک جهش الهامی، او را به حقیقت علم نایل می سازد، برعکس پژوهشی علمی و جدّ و کوشش نیز برای پیداکردن ایمان و یافتن مقام شایستۀ وحی و الهام، پشت بندی استوار و تکیه گاهی مستحکم است.

تصوّر قدیمی جهان مادّی دیگر امروز باطل شده است.

سرجمس جان اعلام داشته است: همۀ جهان در جنب و جوش و در حال ارتعاش است.

معادلۀ مشهور انیشتن آشکار ساخته: انرژی و مادّه قابل تبدیل به یکدیگرند، هر دو یک چیزند و بس.

من باخانم ادیسون مخترع بزرگ در بارۀ شوهرش گفتگو می کردیم، پرسیدم نظر ادیسون در بارۀ عالم آخرت چه بود؟ گفت: او کاملاً معتقد بود که روح ماهیّتی است حقیقی که در هنگام مرگ از بدن جدا می شود. در آن لحظه که ادیسون در حال احتضار و در شرف تسلیم جان بود پزشکش دید که او سعی دارد چیزی بگوید، به سوی صورتش خم شد، شنید به طور واضح و مشخّص این کلمات را بر زبان دارد:

همه چیز در این سرا چه زیباست.

بر بالین بسیاری از مردان و زنان که در آستانۀ انتقال به سرای دیگر به اصطلاح وادی خاموشان قرار داشته اند بارها دیده شده که حال و مقام آنان حاکی است که در کرانۀ آن سرا همه روشنایی و زیبایی است.

[

شاهدان مرگ اشخاص

]

اینک رشتۀ سخن را به دست خانم پرستاری می دهیم که شاهد مرگ اشخاص بسیاری بوده. او می گفت:

ص:233

بسیاری از بیماران در حال احتضار چنان می نماید که چیزی می بینند، غالباً از روشنایی و آهنگ خوش شگفت انگیزی سخن می گویند.بعضی دیگر گویی چهره هایی آشنا به نظرشان می آید. بیشتر اوقات از نگاه اشخاص محتضر آثار شکفتگی و شگفتی غیر منتظره ای پدیدار می شود. خود من در کنار بستر دوستی در آخرین ساعت زندگیش حاضر بودم، همین که آثار مرگ آشکار شد ناگاه به پسرش که در بالینش نشسته بود گفت: عماراتی عالی می بینم، در یکی از آنها روشنایی پدیدار است، این نور برای من است، خیلی زیباست. پس دم فرو بست و جان تسلیم کرد.

پسرش می گفت: پدرم از اهل دانش و مردی روشنفکر بود و هرگز ممکن نمی شد تا موضوعی بر او محقّق نباشد بر زبان آورد. عادت یک عمر ممکن نیست در لحظۀ آخر تغییر کرده باشد، آنچه که برای ما می گفت به یقین می دید.

دکتر تسلی واتزرهید از پزشکان لندن حکایت می کند:

بر بالین محتضری حاضر بودم و دست او در دست من بود کم کم مجبور می شدم که دست او را محکم تر از آنچه تصوّر می کردم نگاه دارم، بیمار می گفت: دستم را رها کن، آن جا چه دلرباست!

روسو ، دردم واپسین، این عبارت کوتاه را بر زبان آورد:

آسوده باشید، می بینید چقدر این آسمان صاف و زیباست، خوب من رفتم آن جا !» (1)

ای بنده ای که در غم دنیا بی وفا تاب از تن تو رفته چو آب از رخ گدا

هر شام تا سحر به خیال زیان وسود خواب از دو دیده گشته چو تاب از تنت جدا

ص:234


1- (1) - دانستنی های جهان علم: 203.

عمری گذشته بر تو ولی چون گذشته است نیمی پی هوس شد و نیمی پی هوا

خجلت ز نام نامۀ اعمال می بریم کز ابتدا سیاه بود تا به انتها

یارب به حقّ لوح و قلم روز رستخیز درکش ز روی لطف قلم بر گناه ما

(حالت)

آیاتی دیگر در انفس

« أَیَحْسَبُ الإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدیً * أَلَمْ یَکُ نُطْفَهً مِن مَنیٍّ یُمْنَی * ثُمَّ کَانَ عَلَقَهً فَخَلَقَ فَسَوَّی * فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالأُنثَی » (1)

آیا انسان گمان می کند بیهوده و مهمل [ و بدون تکلیف و مسؤولیت ] رها می شود؟ ! * آیا نطفه ای از منی که در رحم ریخته می شود نبود؟ * سپس علقه شد و خدا او را آفرید و اندامش را درست و نیکو ساخت، * و از او دو زوج به وجود آورد یکی نر و دیگر ماده،

قُتِلَ الإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ * مِنْ أَیِّ شَیءٍ خَلَقَهُ * مِن نُطْفَهٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ * ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ * ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ » (2)

مرگ بر انسان، چه کافر و ناسپاس است ! * [ خدا ] او را از چه چیز آفریده؟ * از نطفه ای [ ناچیز و بی مقدار ] آفریده است، پس او را [ در ذات، صفات و اندام ] اندازۀ لازم عطا کرد. * آن گاه راه [ هدایت، سعادت، خیر و طاعت ] را برایش آسان ساخت. * سپس او را میراند و در گور نهاد.

ص:235


1- (1) - قیامت (75) : 36 - 39. [1]
2- (2) - عبس (80) : 17 - 21. [2]

أَلَمْ نَجْعَل لَهُ عَیْنَیْنِ * وَلِسَاناً وَشَفَتَیْنِ » (1)

آیا برای او دو چشم قرار ندادیم؟ * و یک زبان و دو لب؟

لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ » (2)

که ما انسان را در نیکوترین نظم و اعتدال و ارزش آفریدیم.

فَلْیَنظُرِ الإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن مَاءٍ دَافِقٍ * یَخْرُجُ مِن بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ » (3)

پس انسان باید با تأمل بنگرد که از چه چیز آفریده شده است؟ * از آبی جهنده آفریده شده است ؛ * [ آبی که ] از صلب مرد و از میان استخوان های سینۀ زن بیرون می آید.

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن سُلاَلَهٍ مِن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَهً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ » (4)

و یقیناً ما انسان را از [ عصاره و ]چکیده ای از گِل آفریدیم، * سپس آن را نطفه ای در قرارگاهی استوار [ چون رحم مادر ] قرار دادیم. * آن گاه آن نطفه را علقه گرداندیم، پس آن علقه را به صورت پاره گوشتی درآوردیم، پس آن پاره گوشت را استخوان هایی ساختیم و بر استخوان ها گوشت پوشاندیم، سپس او را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم ؛ پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است.

وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیراً » (5)

ص:236


1- (1) - بلد (90) : 8 - 9. [1]
2- (2) - تین (95) : 4. [2]
3- (3) - طارق (86) : 5 - 7. [3]
4- (4) - مؤمنون (23) : 12 - 14. [4]
5- (5) - فرقان (25) : 54. [5]

و اوست که از آب، بشری آفرید و او را دارای [ دو نوع پیوند ] نسبی و سببی کرد ؛ و پروردگارت همواره تواناست.

إِنَّا خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن نُطْفَهٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً » (1)

ما انسان را از نطفۀ آمیخته و مختلطی [ از مواد و عناصر ] آفریدیم و او را از حالتی به حالتی و شکلی به شکلی [ از نطفه به علقه، از علقه به مضغه، از مضغه به استخوان تا طفلی کامل ] درآوردیم، پس او را شنوا و بینا قرار دادیم.

خَلَقَ الإِنسَانَ مِن نُّطْفَهٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ » (2)

انسان را از آبی اندک و بی ارزش آفرید، پس آن گاه [ و به دور از انتظار ] ستیزه جویی آشکار است.

داستان آفرینش انسان داستان عجیب و حیرت انگیزی است، آیات و نشانه های حق در ظاهر و باطن انسان آیات بهت آوری است، امروزه هر عضو انسان و هر حالت باطن او، محور علمی از علوم و نقطۀ تحقیقی از تحقیقات دانشمندان بزرگ بشری است.

یک نفر و حتّی یک طایفه، عمرش کفاف دریافت اوضاع و اسرار آفرینش انسان را نمی کند. برای تشریح و تفسیر هر عضو او چه ظاهری و چه باطنی، کتاب و کتاب ها نوشته شده که مطالعۀ آنها را باید بر خود واجب و لازم دانست، تا معلوم گردد این کارگاه با عظمت چیست.

آیات قرآن مجید و روایات و اخبار، انسان را به حقیقت خلقت و ظاهر و باطنش

ص:237


1- (1) - انسان (76) : 2. [1]
2- (2) - نحل (16) : 4. [2]

راهنمایی کرده، که بخشی از آن را در سطور گذشته ملاحظه کردید، البتّه فهم آن آیات و روایات باید با کتب تفسیری و فیزیولوژی و روانکاوی و روانشناسی دنبال شود، چه آن که در آن آیات و معارف، نکاتی هست که بدون کمک گیری از علوم فهمش میسّر نیست.

انسان از نظر ظاهری مخلوقی اعجاب انگیز است و از نظر باطنی اعجاب انگیزتر، به همین خاطر چون این ظاهر و باطن آراسته شد به خود خطاب کرد:

فَتَبارَکَ اللّهُ احْسَنُ الْخالِقینَ » (1)

پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است.

انسان ظرف هدایت، کرامت، شرافت، اصالت، وجدان، دانش و بینش و در یک کلمه، لایق مقام خلافت از حق است و همین مقام برای نشان دادن شخصیّت او کافی است و به همین خاطر پیامبر آیات انفس را بر او خواند.

آیات تشریع

پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله وظیفه داشت قرآن مجید را بر مردم بخواند تا با خواسته های حق که نسبت به تمام شؤون حیات فراگیر بود، آشنا شوند.

مکلّف بود آیات کتاب حق را که به حق نازل شده بود بر مردم قرائت کند تا راه تأمین خیر دنیا و آخرت خود را درک کنند.

مسئولیّت داشت به تلاوت آیات قرآن قیام کند تا مردم به حقوق خود و دیگران و مخصوصاً حقوق خالق زمین و آسمان آشنا شوند و پس از آن از پی اجرای آن حقوق اقدام نمایند تا سفرۀ عدالت و حق پهن شود و از این طریق به رحمت واسعۀ حق برسند.

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله در طول بیست و سه سال رسالت و بعثت خود آیات قرآن مجید را در سفر و حضر، به وقت جنگ و صلح، در مسجد و بازار، در خیابان و

ص:238


1- (1) - مؤمنون (23) : 14. [1]

گذرگاه، روز و شب، به واسطه و بی واسطه قرائت کرد و معنای آن را تعلیم داد و زمینۀ عمل به آن آیات را فراهم آورد و در این عرصه فداکاری عجیبی از خود نشان داد و چیزی تا لحظات آخر عمرش از امّت فرو گذار نکرد.

او در تمام امور، دَین الهی و انسانی خود را نسبت به مردم ادا کرد و تا قیامت تمام مردم جهان را مدیون زحمات طاقت فرسای خود نمود.

او برای علاج بیماران فکری و روحی نسخه ای شفا بخش چون قرآن مجید آورد و به وسیلۀ این نسخۀ توحیدی دردی را بدون دوا نگذاشت.

او از طریق قرآن به مردم فهماند که قرآن فقط و فقط کلام خداست و این کلام محض هدایت شما آمده است، آن را فرا گیرید و به آن عمل کنید تا همای سعادت دارَیْن را در آغوش بگیرید.

محمد صلی الله علیه و آله برای نجات عقل و جان مردم با مشعلی فروزان چون قرآن کریم قیام کرد و در روشنایی این کتاب، بینش عجیبی به مغز انسان برای دریافت حقایق ملکی و ملکوتی عنایت فرمود:

مصطفی صلی الله علیه و آله جز هدایت انسان به شاهراه کمال و بیداری و آگاهی بشر، همّتی نداشت و در این راه از هیچ برنامه و امری فروگذار نشد و تا ایثار جان خود و عزیزانش در این مسیر کوشش و فعالیّت کرد.

او از طریق قرآن به مردم فهماند که مقصد و مقصود اصلی و اساس و پایۀ همه چیز فقط و فقط خداست و دنیا چیزی جز مزرعۀ آخرت نیست و هر انسانی برای رسیدن به مقصود باید جان و مال خود را در طَبَق ایثار و اخلاص بگذارد.

برخورد کفّار با آیات قرآن

قرآن مجید با این که دارای آیات روشن بود و آنچه می فرمود بر اساس فطرت و عقل و وجدان مردم بیان می کرد ولی بسا می شد که سرکشان و زورگویان قریش،

ص:239

پیغمبر و آنچه را برایشان تلاوت می کرد مسخره می کردند و بسا از او می خواستند معجزه ای بیاورد که صدق وی را اثبات کند.

وجود مقدّس نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله با تلاوت قسمتی از قرآن مجید به استهزای آنان جواب می داد و به ایشان می فرمود: معجزۀ من همین قرآن است که از نزد حق آمده و به آن تحدّی می کنم و از آنان می خواست که مانند آن را بیاورند؛ و ناتوانی ایشان از آوردن مثل قرآن، خود دلیل این بود که قرآن سخن آدمی نیست بلکه کلام خداست که راهی به تقلید و آوردن شبیه آن را ندارد تا چه رسد به آوردن مانند آن؛ و ضمن تلاوت قرآن، این آیه را بر آنان می خواند:

قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً » (1)

بگو : قطعاً اگر جنّ و انس گرد آیند که مانند این قرآن را بیاورند، نمی توانند مانندش را بیاورند و اگر چه پشتیبان یکدیگر باشند.

قرآن مجید مردم را به توحید و یگانگی خدا و پیروی از دستورهای حضرت او برای به دست آوردن خیر دنیا و آخرت دعوت می نمود و از شرک و بت پرستی و طاغوت پرستی نهی می کرد، به عدالت و داد و احسان امر می کرد و از ظلم و ستم و بغی و تجاوز و فحشا و منکرات باز می داشت.

آشکارا و بدون ملاحظه اعلام می کرد: همۀ مردم در نزد حضرت حق یکسانند و کسی را بر کسی جز به نیکی و پرهیزکاری برتری نیست.

إنَّ اکْرَمَکُمْ عِنْدَاللّهِ أتْقاکُمْ » (2)

بی تردید گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.

ص:240


1- (1) - اسراء (17) : 88. [1]
2- (2) - حجرات (49) : 13. [2]

کسانی را که به خدا مشرک می شوند و برای او کفوی و مانندی قرار داده و زندگی را بر اساس اعتقاد به آن کفو و مانند آن تنظیم می کنند و در یک کلمه مطیع بت بی جان و جاندار و بندۀ طاغوت می گردند از عذاب سخت بر حذر می دارد و خبر می دهد که برای این دنیا که مردم در آن زندگی می کنند انجامی است که ناچار در روز قیامت به آن منتهی می شود.

راجع به قیامت چنان شدید و سخت و هولناک و ترس آور سخن می گوید که دل ها را از جا می کند، می گوید:روز حساب نزدیک است و ناگهان در حال غفلت مردم به آنان می رسد، چون در رسد مادران و فرزندان خود را فراموش می کنند و آدمی جز خود همه چیز را از یاد می برد، جهان هستی سخت بهم می خورد، پس آسمان شکافته و ستارگان پراکنده، دریاها در هم آمیخته و خشک و گورها شکافته می شود و آن روز روزی است که هر کس هر کاری را که پیش فرستاده یا پس آورده است به عیان می بیند و با آن رو به رو می گردد.

انسان در قیامت با پرونده ای روبه رو می شود که تمام کارهایش را در آن ثبت شده می بیند، بهشت و دوزخ بر او عرضه می شود، دوزخ را در زشت ترین قیافۀ ممکن می بیند و بهشت را با زیباترین جلوه مشاهده می کند.

آری، بهشت عنبر سرشت را به خاطر ایمان و اخلاق و عمل صالحش به زیباترین صورت وصف ناشدنی مشاهده می نماید و به زبان حال به آن مرکز آسایش و امنیّت خطاب می کند.

نامۀ اعمال در قرآن

خداوند متعال در قرآن می فرماید: نامۀ عمل هر کسی که در قیامت برای او روشن و واضح است می گوید که: او بهشتی است یا دوزخی، در آن جا به اندازۀ سنگینی ذرّه ای از آنچه کرده کم نمی شود، ولی حسنات او مضاعف می گردد. پس

ص:241

آدمی در آن جا از کار خود آگاه است هر چند بهانه های خود را پیش آورد.

آن روز هنگامی که کافران و بدکاران و مشرکان و فاسقان نامۀ عمل بازشدۀ خود را می بینند بسی بیمناک گشته فریاد می زنند:

یَاوَیْلَتَنَا مَالِ هذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَلاَ کَبِیرَهً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً » (1)

ای وای بر ما، این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته است مگر آن که آن را به حساب آورده؟ ! و هر عملی را انجام داده اند، حاضر می یابند و پروردگارت به هیچ کس ستم نخواهدکرد.

قرآن مجید می فرماید: پس آنگاه که میان مردم به میزان کارهای ایشان داوری شود، بهشتی ها به سوی نعمت های خود رهسپار گردند، در حالی که همیشه در آن جاویدند و دوزخیان به دوزخ خود می روند و در صورتی که به خدا مشرک باشند و دل ها و جان ها و باطن های خود را برای او خالص نساخته باشند همیشه در آن جاویدند و هر گاه پس از ایمان آوردن، گناه کرده و بدی ها مرتکب شده باشند، روزگاری کوتاه یا دراز که میزان آن تنها آمرزش پروردگار است در دوزخ گرفتار باشند!

بشر این حقایق را می شنود، آن که به جان می پذیرد اهل نجات است و آن که از روی عناد و هوا و هوس به انکار و مخالفت برمی خیزد هیزم عذاب است، چنانکه قریش این همه را می شنید و آن را به شدیدترین وجهی انکار می کرد و با کسی که آن را بر آنان تلاوت می نمود به شدیدترین صورت، دشمنی روا می داشت!

او به آنان گفت: پدران مشرکشان در عذاب مخلّد می باشند و اینان نیز به زودی اگر دست از شرک نکشند در آتش به آنها می رسند و در آن عذاب همیشگی با آنان

ص:242


1- (1) - کهف (18) : 49. [1]

شریک می گردند، مگر آن که پدران خود و کیش ایشان را انکار کنند و به خدای یکتا بی آن که بت ها و طواغیت را در کنار او قرار دهند ایمان آورند و باور کنند که محمّد صلی الله علیه و آله که آیات قرآن را بر ایشان قرائت و تلاوت می کند فرستادۀ خداست که از جانب او به حق و با دلایلی روشن بر ایشان مبعوث گشته است.

آنگاه پس از ایمان چاره ای ندارند جز آن که زندگانی خود را با پیامبر و سنّت و روش او مناسب سازند و هر چه را دستور می دهد انجام دهند و از هر چه ایشان را باز می دارد بگذرند، پس اگر سرپیچی نمودند خدا در کمین ایشان است و دوزخ برای آنها آماده تا با پدران مشرک خود در آن در آیند، بی آن که توبه و فدیه ای از آنان پذیرفته شود، یا عذاب ایشان سبک گردد یا مهلت داده شوند!

انذار مردم از طریق قرآن

با تلاوت قرآن مجید مردم را از رسیدن قیامت بیم می داد و از حشر و حساب بر حذر می داشت و از عذابی که برای مشرکان و گنهکاران مهیّا شده است و نیز از برنامه های دیگر می ترسانید: از آن که به ایشان رسد آنچه به ملّت های پیش از ایشان رسید، هنگامی که پیامبران با معجزاتشان نزد ایشان آمدند پس آنها را دروغ گو شمردند و در بارۀ آنها گفتند آنچه را قریش دربارۀ او نظر دادند: اینان دیوانه اند، جادو شده اند ! برخی از انبیا را کشتند و بعضی دیگر را تهدید به کشتن کردند، پس عذاب شتابانی در این دنیا پیشاهنگ عذاب آیندۀ همیشگی مهیّا شده بر ایشان ریخته شد !

محمّد صلی الله علیه و آله از طریق قرآن مجید قصّۀ طوفان را که گنهکاران قوم نوح را غرق نمود تلاوت کرد، همچنین قصّۀ بادی که قوم عاد را - هنگامی که هود را نافرمانی کردند - نابود کرد و داستان فریاد آسمانی که قوم ثمود را - هنگامی که به فرمان صالح نرفتند - از میان برد و قصّۀ آنچه بر سر قوم لوط آمد - هنگامی که آسمان بر ایشان سنگ

ص:243

نشاندار بارید - و قصّۀ آنچه به اهل مدین رسید - هنگامی که شعیب را نافرمانی کردند - و زلزله ایشان را هلاک کرد، سپس به تفصیل بر ایشان یعنی بر مردم جهان می خواند آنچه را به فرعون و قومش رسید، هنگامی که دعوت موسی را نشنیدند.

محمّد صلی الله علیه و آله آیاتی را تلاوت می کند که امر می کند در روی زمین گردش کنید تا ببینید سرانجام تبهکاران چه بوده است و انسان ها را بر حذر می دارد که مبادا علاوه بر عذاب همیشگی آخرت که به انتظار آنهاست آنچه از انواع عذاب های دنیوی که بر آن ملّت ها فرود آمد بر اینان نیز فرود آید!

رسول خدا صلی الله علیه و آله با تلاوت آیات قرآن مردم را پند و موعظه می داد تا به راه آیند و زمینۀ رشد و کمال آنان فراهم گردد. آنانی به او گوش دادند و می دهند که جلوه های قرآن دلشان را ربود و می رباید، آنانی به آیات او اعتنا می کنند که نیروهای برهان عقلشان را تسلیم کند، چه بسا نزدیکان که تلاوت آیات را از دهان مبارک او شنیدند و به او ایمان نیاوردند و بیگانگان با شنیدن خبر بعثت او به سویش شتافتند و آن چنان واقعیّت ها را از وی قبول کردند که ده درجه ایمان را طی نموده و به مقام قرب حق و وصال محبوب حقیقی رسیدند که از آن جمله سلمان بزرگوار است که مسلمان شدن او داستان عجیب و شنیدنی دارد:

اسلام سلمان فارسی

از ابن عبّاس روایت شده که گفته است: سلمان شخصاً و از دهان خود برای من چنین نقل کرد و گفت:

« من مردی ایرانی از اهل اصفهان و دهکده ای که به آن جیّ می گویند هستم.

پدرم دهقان و سالار دهکده اش بود و من محبوب ترین خلق خدا در نظرش بودم، محبّت او به من چندان بود که مرا همچون دوشیزگان در خانه زندانی کرده بود و من در آیین مجوسی می کوشیدم تا جایی که از خدمت گزاران آتشکده شدم و پدرم

ص:244

همواره آتش را روشن نگه می داشت و اجازه نمی داد یک ساعت خاموش باشد.

پدرم بوستان بزرگی داشت، روزی سرگرم ساختمانی بود و از سرکشی به بوستان باز ماند، به من گفت: پسرکم، امروز به واسطۀ گرفتاری ساختمان نتوانستم از مزرعه و بوستان خبر بگیرم، تو برو خبری بگیر و دستورهایی به من داد و گفت: دیر نیایی که تو برای من پر ارزش تر از همه چیزی.

گوید: به منظور رفتن به مزرعه راه افتادم، در این هنگام از کنار کلیسایی از کلیساهای مسیحیان گذشتم، صداهای ایشان را که مشغول نماز گزاردن بودند شنیدم و من به واسطۀ این که پدر در خانه محبوسم می داشت، از امور مردم اطلاعی نداشتم.

چون صداهای ایشان را شنیدم وارد کلیسا شدم تا ببینم چه می کنند، چون ایشان را دیدم از نمازشان خوشم آمد و گفتم: به خدا سوگند این آیین بهتر از آیین ماست و از آن جا حرکت نکردم تا غروب شد.

مزرعۀ پدر را رها کردم و آن جا نرفتم، از آنها پرسیدم در کجا می توانم به سر چشمۀ این دین برسم؟ گفتند: در شام. من پیش پدرم برگشتم، معلوم شد کسانی را به جستجوی من فرستاده و از همه کاری باز مانده است. چون پیش او رسیدم گفت:

ای پسرم ! کجا رفته بودی؟ مگر با تو چنان شرط نکرده بودم؟

گفتم: پدر جان از کنار مردمی می گذشتم که در معبدی مشغول نماز بودند و آنچه از دین ایشان دیدم پسندیدم و تا خورشید غروب کرد پیش ایشان بودم. گفت: پسر جان در آن دین خبری نیست، دین تو و پدرانت از آن بهتر است، گفتم: به خدا سوگند چنین نیست آن دین بهتر از دین ماست.

گوید: پدر بر من ترسید، بر پای من بند نهاد و مرا در خانه زندانی کرد! من کسی پیش مسیحیان فرستادم و گفتم هر گاه کاروان بازرگانان شما از شام رسید مرا خبر کنید و پس از این که کارهای خود را انجام دادند و آهنگ بازگشت کردند آگاهم

ص:245

سازید.

چون هنگام بازگشت ایشان رسید به من خبر دادند، من بند از پای خود برداشتم و همراه ایشان رفتم تا به شام رسیدم و آن جا پرسیدم چه کسی از همه بیشتر به مبانی مسیحیّت عالم است؟

گفتند: اسقفی که در کلیسا است.پیش او رفتم و گفتم من به این دین راغب شده ام و دوست می دارم همراه تو باشم و برای تو و کلیسا خدمت کنم و از تو دانش بیاموزم و همراه تو نماز بگزارم. گفت: بیا و وارد کلیسا شدم و او مردی نادرست بود، به مسیحیان دستور می داد صدقه دهند و چون صدقات را می آوردند برای خود اندوخته می کرد و به فقرا نمی داد، آن چنانکه هفت کوزه زر و سیم اندوخت و من که دیدم چنان می کند او را سخت دشمن می داشتم.

چون از دنیا رفت و مسیحیان برای خاکسپاری او جمع شدند به ایشان گفتم: این مردی نادرست بود، به شما دستور پرداخت صدقه می داد و شما را به آن تشویق می کرد و پس از این که صدقه را می آوردید برای خود اندوخته می کرد و چیزی از آن به درویشان نمی داد، گفتند: این مطلب را از کجا می دانی؟ گفتم: شما را به اندوخته اش راهنمایی می کنم،گفتند: چنان کن، من جای آن را نشان دادم و ایشان هفت کوزه انباشته از زر و سیم را بیرون آوردند و چون آنها را دیدند، گفتند: به خدا سوگند هرگز او را به خاک نمی سپاریم و جسدش را بر دار کشیده سنگسار کردند.

مرد دیگری آوردند و به جای او گذاشتند.

سلمان می گوید: او مردی بود که من هرگز ندیده بودم کسی نمازهایش را به خوبی او گزارد، او نسبت به دنیا سخت بی میل و نسبت به آخرت به شدّت راغب بود و شب و روز را در عبادت می گذراند، من او را بسیار دوست می داشتم چنانکه پیش از او هیچ کس را به آن اندازه دوست نداشته ام.

روزگاری با او سپری ساختم، چون هنگام مرگش فرارسید گفتم: ای فلان ! من

ص:246

همراه تو بودم و تو را چنان دوست می داشتم که هیچ چیز را آن چنان دوست نداشته ام، اکنون چنانکه می بینی فرمان خدا دربارۀ تو رسیده است، مرا به چه کسی سفارش و به چه چیزی فرمان می دهی؟

گفت: پسرجان، به خدا سوگند مردم به گمراهی افتاده اند و بیشتر آدابی را که بر آن بودند ترک کرده اند و امروز کسی را نمی بینم که به روش و آیین من باشد مگر مردی در موصل که او هم به همان راه و روشی است که من بوده ام، خود را به او برسان.

گوید: چون او از دنیا رفت و به خاک سپرده شد به موصل پیش آن مرد رفتم و گفتم: ای فلان، فلانی هنگام مرگ خود به من سفارش کرد تا پیش تو آیم و به من خبر داد که تو بر راه و رسم اویی، گفت: پیش من بمان و من پیش او ماندم و دیدم که مردی نیک و به روش دوست خود است، ولی چیزی نگذشت که او را هم مرگ در رسید، به او گفتم: فلانی مرا به تو سفارش کرد و دستور داد که به تو ملحق شوم و می بینی که فرمان خدا برای تو در رسیده است، تو به چه کسی سفارشم می کنی؟ و به چه چیز فرمانم می دهی؟

گفت: پسر جان، به خدا سوگند ! من کسی را سراغ ندارم که به راه و روش ما باشد مگر مردی در نصیبین. رفتم پیش آن مرد و خبر خود را با او گفتم و فرمان رهنمای پیشین خود را برای او نقل کردم.

گقت: پیش من بمان و پیش او ماندم و او را هم بر آیین دوستش دیدم و اقامت من در حضور مرد بسیار نیکی بود ولی به خدا سوگند چیزی نگذشت که مرگ او هم فرا رسید، چون به حال احتضار در آمد به او گفتم: فلانی مرا به فلان و او مرا به تو راهنمایی کرد، تو مرا به چه کسی رهنمون هستی و چه دستوری می دهی؟

گفت: پسر جان، به خدا سوگند کسی را نمی شناسم که به این دین و آیین باشد مگر کسی که در عموریّه است، خود را به او برسان و پیش او بمان.

ص:247

چون او مرد و به خاک سپرده شد من پیش آن مرد در عموریّه رفتم و داستان خود را برای او گفتم، گفت: پیش من بمان و من همان جا ماندم و او هم مردی بود که به راه و روش دوستانش بود.

سلمان می گوید: آن جا به کسب و کار هم مشغول شدم، چنانکه چند ماده گاو و چند گوسپند برای من فراهم شد، چون مرگ او نزدیک و محتضر شد به او گفتم:

فلانی می دانی که من همراه فلان کس بودم و او مرا به فلان کس دیگر و او به شخص دیگر معرّفی کرد و او مرا به تو راهنمایی کرد، اکنون تو مرا به چه کس راهنمایی و به چه چیزفرمان می دهی؟

گفت: پسر جان، به خدا سوگند من کسی را نمی شناسم که بر آیین ما باشد تا به تو بگویم که پیش او بروی، ولی روزگارِ ظهور پیامبری که به آیین ابراهیم علیه السلام در زمین عرب برانگیخته خواهد شد نزدیک شده است، محلّ هجرت او درسرزمینی میان دو سنگلاخ است که میان آنها درختان خرماست و او علامت هایی دارد که مخفی نیست، از جمله صدقه نمی خورد ولی اگر هدیه بدهندش قبول می کند و میان شانه هایش مهر نبوّت است، اگر بتوانی به آن سرزمین بروی این کار را انجام بده.

سلمان می گوید: او هم مرد و مدفون شد و من مدّتی در عموریّه ماندم. گروهی از بازرگانان بنی کلب آمدند، به آنها گفتم: مرا به سرزمین اعراب ببرید در عوض این ماده گاوها و گوسپندانم را به شما می دهم، پذیرفتند و من آنها را به ایشان دادم و مرا با خود بردند، همین که به وادی القری رسیدیم به من ستم کردند و مرا به عنوان برده به مردی جهود فروختند و من پیش او بودم و چون درختان خرم را دیدم امیداور شدم که همان سرزمینی باشد که دوستم برایم وصف کرده بود و این موضوع پیش من محقّق نشده بود.

زمانی که پیش او بودم یکی از پسر عموهایش که از یهود بنی قریظه بود، مرا از او خرید و به مدینه برد؛ به خدا سوگند! گویی هم اکنون است که آن سرزمین را

ص:248

شناختم و همان جا ماندم.

در این هنگام رسول خدا مبعوث شده بود و در مکّه اقامت داشت و چون من برده و بنده بودم خبری از او نشنیدم تا این که به مدینه هجرت فرمود.

به خدا قسم ! روزی بالای درخت خرمایی بودم و برای ارباب خود کار می کردم صاحب من زیر درخت نشسته بود که یکی از پسر عموهایش آمد و به او گفت:

فلانی ! خدا اوس و خزرج را بکشد که آنها الآن در منطقۀ قبا گرد مردی جمع شده اند که امروز از مکّه آمده است و ایشان می پندارند که او پیامبر است.

سلمان می گوید: چون این سخن را شنیدم چنان لرزه بر من افتاد که پنداشتم روی صاحبم سقوط خواهم کرد. از درخت پایین آمدم و به پسر عموی او گفتم: چه گفتی؟ صاحبم خشمگین شد و سیلی محکمی به من زد و گفت: تو را به این حرف چکار؟ برگرد، به کار خودت مشغول باش، گفتم: چیزی نیست می خواستم ببینم آنچه می گوید درست یا نه؟

سلمان گوید: چیزهایی خوراکی داشتم که جمع کرده بودم، هنگام غروب آن را برداشتم و پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله که به قبا بود رفتم. حضور او رسیدم و گفتم: به من خبر رسیده است که تو مردی نیکوکاری هستی و همراه تو دوستانی نیازمند و غریب هستند، این خوراکی صدقه است چنین می پندارم که شما از دیگران به آن سزاوارتر هستید و آن خوراکی را نزدیک او بردم، به یارانش فرمود: بخورید، ولی خود دست نگاه داشت و نخورد، با خود گفتم: این یک نشانه.

آنگاه برگشتم و خوراکی دیگر فراهم کردم، در این فاصله پیامبر به مدینه بازگشته بود، پیش او رفتم و گفتم: چنین دیدم که تو صدقه نمی خوری این هدیه ای است که خواستم تو را باشد، پیامبر از آن خورد و به یاران خود هم دستور داد از آن خوردند.

با خود گفتم: این دو نشانه.

پس از آن به حضور رسول خدا در بقیع رسیدم که برای تشییع جنازۀ یکی از

ص:249

یاران خود آمده بود، من دو قطیفه داشتم و پوشیده بودم و رسول خدا هم میان اصحاب خود نشسته بود، سلام کردم و به طرف پشت سر او رفتم تا به شانه هایش بنگرم و ببینم آیا مُهر نبوّت دیده می شود، همین که پیامبر دید که من در پشت سرش ایستاده و در جستجوی چیزی هستم که وصف آن را برای من گفته بودند، ردای خویش را از دوش افکند و من به مُهر نبوّت نگریستم و آن را شناختم و شروع به بوسیدن آن و گریستن کردم.

پیامبر فرمود: برگرد و برگشتم و برابر او نشستم و داستان خود را همچنین که برای تو ای ابن عبّاس نقل کردم برای رسول اسلام گفتم و آن حضرت خوش داشت که این خبر را یارانش هم بشنوند.

سلمان همچنان گرفتار بردگی بود به طوری که نتوانست در جنگ های بدر و احد شرکت کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمودند:

با صاحب خود عهد نامه ای برای آزادی خود بنویس و من تعهّدی نوشتم که سیصد اصله خرما برای او به عمل آورم و با آب چاه آن را آبیاری کنم و چهل وُقیه هم طلا بپردازم.

پیامبر به اصحاب خود فرمود: برادرتان را یاری کنید و آنها با نهال های خرما مرا یاری کردند، بعضی سی نهال، برخی بیست نهال و پانزده نهال و ده نهال و هر کس به قدر امکان خود مساعدت کرد و سیصد نهال برای من جمع شد.

پیامبر فرمود: ای سلمان ! برو و برای این نهال ها گود بردار، وقتی تمام شد پیش من بیا تا خودم به دست خویش آنها را بکارم. من چنان کردم و یاران یاریم دادند و چون از آن فارغ شدم پیش رسول خدا برگشتم و خبرش دادم. پیامبر همراه من آمد، ما نهال ها را به او می دادیم و او در گود می گذاشت تا تمام شد. سوگند به کسی که جان سلمان در دست اوست از آنها حتّی یک نهال هم خشک نشد و من درختان

ص:250

خرمایی که تعهّد کرده بودم به صاحب خود پرداختم و آن مال همچنان به عهدۀ من بود، اتّفاقاً از یک معدن طلا مقداری طلا که به اندازۀ تخم مرغی بود به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند، فرمود: آن ایرانی که برای آزادی خود تعهّدنامه نوشته بود چه کرده است؟ مرا به حضورش بردند، فرمود: این را بگیر و تعهّد خود را بپرداز.

سوگند به کسی که جان سلمان در دست اوست چهل وقیۀ کامل بود. حق صاحب خود را دادم و آزاد شدم و در حالی که آزاد بودم در جنگ خندق همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله شرکت کردم و پس از آن در هیچ یک از جنگ ها غایب نبودم. » (1)

بهشت روح شد گلزار رویت امید عاشقان دیدار رویت

ندانستم که لطف صنع ایزد به حسن اینجا رساند کار رویت

زمین را ذرّه ها خورشید گردد اگر بر وی فتد انوار رویت

لبانت شکّر مصر جمالت زبانت بلبل گلزار رویت

گل سوری چو خار اندر گلستان بها ناورد در بازار رویت

بدیدم از دُرستِ ماه بیش است عیار حسن در دینار رویت

مه نو کو مدد دارد ز خورشید نگردد بدر بی تیمار رویت

فروغ شمع مه پشت زمین را نگیرد جز به استظهار رویت

بجز آیینۀ ارواح عشّاق نداند هیچ کس مقدار رویت

تو را بیند نظر در هر چه دارد کسی کو کسب کرد اسرار رویت

ببین چون سیف فرغانی جهانی چو چشم تو شده بیمار رویت

(سیف فرغانی)

ص:251


1- (1) - نهایه الإرب: 134/1.

رسالت پیامبر برای بشریت

اشاره

محمّد صلی الله علیه و آله با کمال جدّیّت و در میان طوفانی که شرک و کفر علیه او بر پا می کرد آیاتی که اصول دین حق را بر مردم عرضه می داشت تلاوت کرد،آنچه را از آن چاره ای نیست تا از بد عاقبتی دنیا و آخرت در امان باشند بر انسان قرائت فرمود.

بر بشریّت روشن ساخت که پروردگار جهان یگانه و بی شریک است و شریک ساختن برای او ستم و انکاری است که صاحب خود را به جاوید ماندن در عذاب همیشگی بیچاره می سازد.

بر آنان خواند که خداوند مهربان او را به رسالت برانگیخت چنانکه فرستادگان پیش از او را برای هدایت ملّت ها مبعوث به رسالت کرد.

بر تمام جهانیان تلاوت کرد که ایمان کسی مستقیم نمی شود تا از عمق قلبش به یگانگی خدا و فرستاده اش گواهی ندهد و تا آن که ایمان و عشق به حق و رسولش دل های ایشان را لبریز سازد.

به انسان خواند که در انجام و ترک عمل باید به یاد خدا باشد و هر آنچه انجام می دهد باید از روی اخلاص و صفا و پاکی دل انجام دهد.

بر همۀ مردم تلاوت کرد که خداوند به عدالت و نیکی و همراهی با خویشان مهربانی با یتیمان و بینوایان و نیکی با پدر و مادر و فرمانبری آن دو - مگر در کفر به خدا یا نافرمانی او - امر می کند و بر جهانیان خواند که خداوند ایشان را از گناه نهی می کند و ناچار باید از آن دوری کنند، از کشتن به ستم و کشتن فرزندان و از زنا و خودپسندی و غرور و تکبّر و دروغ و سخن باطل و تماشای کار بیهوده و شرکت در آن بر حذر می دارد.

این همه و بیش از این همه را بر ایشان تلاوت کرد و ایشان را در صورتی که ایمان آورند و کار شایسته کنند و فرمانبرند به ثواب نیکوتر نزد خدا نوید داد و اگر کافر

ص:252

شوند و فرمان حق را نبرند از عذاب سخت دنیا و آخرت ترساند.

پیامبر بزرگ چنانکه در آغاز این سطور اشاره شد در تمام اوقاتش از روز اوّل بعثت تا روزی که خداوند او را به جوار قرب خود برد آموزگار بود.

به طور دائم قرآن را بر مسلمین تلاوت می کرد و آنچه را از قرآن به تفسیر نیازمند بود برای ایشان تفسیر می کرد و آنچه را مجمل بود و احتیاج به تفصیل داشت برای ایشان تفصیل می داد و خلاصه تمام حقایق را به عنوان حکمت الهی به مردم تعلیم می داد.

درس های پیامبر در قرآن

محمّد صلی الله علیه و آله برای مردم تلاوت می کرد:

نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ * وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذَابُ الأَلِیمُ » (1)

به بندگانم خبر ده که یقیناً من [ نسبت به مؤمنان ] بسیار آمرزنده و مهربانم.

* و این که عذابم [ برای مجرمان ] همان عذاب دردناک است.

اجابت دعا

« إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِیْ وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ » (2)

هنگامی که بندگانم از تو دربارۀ من بپرسند، [ بگو : ] یقیناً من نزدیکم، دعای دعا کننده را زمانی که مرا بخواند اجابت می کنم ؛ پس باید دعوتم را بپذیرند

ص:253


1- (1) - حجر (15) : 49 - 50. [1]
2- (2) - بقره (2) : 186. [2]

و به من ایمان آورند، تا [ به حقّ و حقیقت ] راه یابند [ و به مقصد اعلی برسند ].

کلمات خدا

قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً » (1)

بگو : اگر دریا برای [ نوشتن ] کلمات پروردگارم [ که مخلوقات او هستند ] مرکب شود، پیش از آن که کلمات پروردگارم پایان یابد، یقیناً دریا پایان می یابد و اگرچه مانند آن دریا را به کمک بیاوریم.

ایمان به خدا و فرشتگان و کتب الهی

آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَاوَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ » (2)

پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده، ایمان آورده و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبرانش، ایمان آورده اند [ و بر اساس ایمان استوارشان گفتند : ] ما میان هیچ یک از پیامبران او فرق نمی گذاریم. و گفتند : شنیدیم و اطاعت کردیم، پروردگارا ! آمرزشت را خواهانیم و بازگشت [ همه ] به سوی توست.

ص:254


1- (1) - کهف (18) : 109. [1]
2- (2) - بقره (2) : 285. [2]
ایمان به غیب

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِ الْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ * وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُ نْزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ * أُولئِکَ عَلَی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » (1)

آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند. * و آنان که به آنچه به سوی تو و به آنچه پیش از تو نازل شده، مؤمن هستند و به آخرت یقین دارند. * آنانند که از سوی پروردگارشان بر [ راهِ ] هدایت اند و آنانند که رستگارند.

دین اسلام

إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ » (2)

مسلماً دینِ [ واقعی که همۀ پیامبرانْ مُبلّغ آن بودند ] نزد خدا، اسلام است.

فَمَن یُرِدِ اللّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ وَمَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمَا یَصَّعِّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ » (3)

پس کسی را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را برای [ پذیرفتن ] اسلام می گشاید ؛ و کسی را که [ به خاطر لجاجت و عنادش ] بخواهد گمراه نماید، سینه اش را چنان تنگ می کند که گویی به زحمت در آسمان بالا می رود ؛ خدا این گونه پلیدی را بر کسانی که ایمان نمی آورند، قرار می دهد.

ص:255


1- (1) - بقره (2) : 3 - 5. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 19. [2]
3- (3) - انعام (6) : 125. [3]
اسلام ابراهیم علیه السلام

مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیّاً وَلاَ نَصْرَانِیّاً وَلکِن کَانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ * إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ » (1)

ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه یکتاپرست و حق گرایی تسلیم بود و از مشرکان نبود. * مسلماً نزدیک ترین مردم به ابراهیم [ از جهت پیوند وانتساب معنوی ] کسانی اند که [ از روی حقیقت ] از او پیروی کردند و این پیامبر و کسانی که [ به او ] ایمان آورده اند [ از همه به او نزدیک ترند ] و خدا یاور و سرپرست مؤمنان است.

اهل کتاب گمان می کنند هر کس بخواهد به راه آید باید جهود یا نصرانی باشد، خداوند در قرآن مجید به رسولش می فرماید به آنان بدین گفتار پاسخ بده:

بَلْ مِلَّهَ إبْراهیمَ حَنیفاً و ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ » (2)

بلکه از آیین ابراهیم یکتاپرست و حق گرا [ پیروی می کنیم نه از آیین تحریف شدۀ شما که عین گمراهی است ] و او هرگز از مشرکان نبود.

عبادت مؤمنان

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ * وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ وَفِی هذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلاَهَ

ص:256


1- (1) - آل عمران (3) : 67 - 68. [1]
2- (2) - بقره (2) : 135. [2]

وَآتُوا الزَّکَاهَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاَکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَی وَنِعْمَ النَّصِیرُ » (1)

ای اهل ایمان ! رکوع به جا آورید و سجده نمایید و پروردگارتان را عبادت کنید و کار نیک انجام دهید تا رستگار شوید. * و در راه خدا چنانکه شایسته جهاد است، جهاد کنید ؛ او شما را برگزید و بر شما در دین هیچ مشقت و سختی قرار نداد. [ در دینتان گشایش و آسانی قرار داد مانند گشایش و آسانیِ ] آیین پدرتان ابراهیم، او شما را پیش از این « مسلمان » نامید و در این [ قرآن هم به همین عنوان نامگذاری شده اید ] تا پیامبر گواه بر شما باشد و شما هم گواه بر مردم باشید ؛ پس نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و به خدا تمسّک جویید. او سرپرست و یاور شماست ؛ چه خوب سرپرست و یاوری و چه نیکو یاری دهنده ای است.

کافرم من گر زیان کَردست کس در ره ایمان و طاعت یک نفس

سر شکسته نیست این سر را مبند یک دو روزی جهد کن باقی بخند

مکرها در کسب دنیا بارد است مکرها در ترک دنیا وارد است

مکر آن باشد که زندان حفره کرد آن که حفره بست آن مکریست سرد

این جهان زندان و ما زندانیان حفره کن زندان و خود را وا رهان

چیست دنیا از خدا غافل شدن نی قماش و نقده و میزان و زن

مال را کز بهر دین باشی حَمول نعم مالٌ صالحٌ گفت آن رسول

(مولوی)

رستگاری مؤمنان

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ

ص:257


1- (1) - حج (22) : 77 - 78. [1]

اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاهِ فَاعِلُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَی أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابْتَغَی وَرَاءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْعَادُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ * أُولئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ » (1)

بی تردید مؤمنان رستگار شدند. * آنان که در نمازشان [ به ظاهر ] فروتن [ و به باطن با حضور قلب ] اند. * و آنان که از [ هر گفتار و کردارِ ] بیهوده و بی فایده روی گردانند، * و آنان که پرداخت کنندۀ زکات اند، * و آنان که نگه دارندۀ دامنشان [ از شهوت های حرام ] اند، * مگر در [ کام جویی از ] همسران یا کنیزانشان، که آنان [ در این زمینه ] مورد سرزنش نیستند. * پس کسانی [ که در بهره گیری جنسی، راهی ] غیر از این جویند، تجاوزکار [ از حدود حق ] هستند. * و آنان که امانت ها و پیمان های خود را رعایت می کنند، * و آنان که همواره بر [ اوقات و شرایط ظاهری و معنوی ] نمازهایشان محافظت دارند. * اینانند که وارثان اند، * وارثانی که [ از روی شایستگی ] بهشت فردوس را به میراث می برند [ و ]در آن جاودانه اند.

اوصاف مؤمنان

إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَهً وَأَجْراً

ص:258


1- (1) - مؤمنون (23) : 1 - 11. [1]

عَظِیماً » (1)

مسلماً خدا برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادت پیشه، و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزه دار و مردان و زنان حفظ کنندۀ خود از پلیدی های جنسی و مردان و زنانی که بسیار یاد خدا می کنند، آمرزش و پاداشی بزرگ آماده کرده است.

ایمان حقیقی

قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَمْ تُؤْمِنُوا وَلکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لاَ یَلِتْکُم مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ » (2)

بادیه نشینان گفتند : ما [ از عمق قلب ] ایمان آوردیم. بگو : ایمان نیاورده اید، بلکه بگویید : اسلام آورده ایم ؛ زیرا هنوز ایمان در دل هایتان وارد نشده است. و اگر خدا و پیامبرش را اطاعت کنید، چیزی از اعمالتان را نمی کاهد ؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

درجات مؤمنان واقعی

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ * الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ * أُوْلئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ

ص:259


1- (1) - احزاب (33) : 35. [1]
2- (2) - حجرات (49) : 14. [2]

کَرِیمٌ » (1)

مؤمنان، فقط کسانی هستند که چون یاد خدا شود، دل هایشان ترسان می شود، وهنگامی که آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان می افزاید و بر پروردگارشان توکل می کنند. * هم آنان که نماز را برپا می دارند و ازآنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند. * مؤمنان واقعی و حقیقی فقط آنانند، برای ایشان نزد پروردگارشان درجاتی بالا و آمرزش و رزق نیکو و فراوانی است.

استغفار بعد از گناه

وَأَطِیعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ * وَسَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَهٍ مِن رَبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ * وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَ اسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَی مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ * أُولئِکَ جَزَاؤُهُم مَغْفِرَهٌ مِن رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ » (2)

و از خدا و پیامبر فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید. * و به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنایش [ به وسعتِ ] آسمان ها و زمین است بشتابید ؛ بهشتی که برای پرهیزکاران آماده شده است ؛ * آنان که در گشایش و تنگ دستی انفاق می کنند و خشم خود را فرو می برند و از [ خطاهایِ ] مردم در می گذرند ؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد. * و آنان

ص:260


1- (1) - انفال (8) : 2 - 4. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 132 - 136. [2]

که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند ؛ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند، پا فشاری نمی کنند ؛ * پاداش آنان آمرزشی است از سوی پروردگارشان و بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است، در آن جاودانه اند ؛ و پاداش عمل کنندگان، نیکوست.

ایمان و اسلام و احسان در قرآن

لایُضیعُ أجْرَ الْمُحْسِنینَ » (1)، یا یَجْزی الْمُحْسِنینَ » (2)یا در آیات بالا یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ » (3)همۀ این تعبیرات بر لفظ احسان دلالت می کند. چه، لفظی که در این آیه هاست از این مصدر مشتق شده و معنی آنهم به آنچه خداوند به آن امر فرموده تناسب دارد.

احسان آن است که انسان در اطاعت خدا بکوشد تا به آخرین درجه ای که در طاقت اوست برسد و سستی نکند و خسته نگردد و کوتاهی نورزد بلکه تا راهی به کوشش دارد با دل و جان و اعضای خویش کوشش نماید.

ایمان و اسلام و احسان سه کلمه است که در قرآن آمده و بسیار به کار می رود و معنی آنها هم به هم نزدیک است. خود رسول اسلام این کلمات را آن گونه شناساند که در هیچ یک شبهه ای باقی نگذارد.

روزی رسول خدا در میان اصحاب بود مردی آمد و گفت: ایمان چیست؟ پیامبر فرمود:

ایمان آن است که به خدا و فرشتگان و پیامبرانش ایمان آوری و لقای پروردگار و

ص:261


1- (1) - توبه (9) : 120؛ [1]هود (11) : 115؛ [2]یوسف (12) : 90. [3]
2- (2) - انعام (6) : 84؛ یوسف (12) : 22؛ قصص (28) : 14.
3- (3) - آل عمران (3) : 134.

روز رستاخیز را باور کنی. پرسید: اسلام چیست؟ فرمود: آن است که خدای را پرستش نمایی و برای او شریکی نگیری و نماز رابپا داری و زکات واجب را بدهی و رمضان را روزه گیری. پرسید: احسان چیست؟ فرمود: آن که خدا را چنانکه گویی او را می بینی پرستش نمایی. چه، اگر تو او را نبینی بی شک او تورا می بیند. پرسید:

قیامت کی خواهد بود؟ فرمود:

إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَهِ » (1)

یقیناً خداست که دانش قیامت فقط نزد اوست. (2)پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله تنها به تعلیم حقایق ایمان و اسلام و احسان که در آیات صفحات قبل گذشت اکتفا نکرد، بلکه هم در زندگی خصوصی خود و هم در روابطی که با مردم داشت عملاً به تعلیم خواص و آثار این سه صفت و آنچه دارندگان اینها شایسته است انجام دهند و آنچه واجب است از آن دوری کنند همّت گماشت.

وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلاَ تَنقُضُوا الأَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلاً إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ * وَلاَ تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّهٍ أَنکَاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمَانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ أَن تَکُونَ أُمَّهٌ هِیَ أَرْبَی مِنْ أُمَّهٍ إِنَّما یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ وَلَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ » (3)

و به پیمان خدا چون پیمان بستید، وفا کنید و سوگند را پس از محکم کردنش [ به وسیلۀ عزم و قصد قطعی ] در حالی که خدا را بر خود ضامن و کفیل قرار داده اید، نشکنید ؛ یقیناً خدا آنچه را انجام می دهید، می داند. * و مانند آن

ص:262


1- (1) - لقمان (31) : 34. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 260/56 - 261، باب 24، حدیث 35 و36، با کمی اختلاف؛ الدرّ المنثور: 170/1.
3- (3) - نحل (16) : 91 - 92. [2]

[ زنی ] که پشم های تابیدۀ خود را پس از استحکام و استواری وا می تابانید، نباشید که سوگندهایتان را میان خود به بهانۀ این که گروهی [ چون مشرکان ] از گروهی [ چون مؤمنان ] از نظر نفرات و امکانات افزون ترند، مایۀ خیانت و فساد قرار دهید [ به این صورت که از روی تظاهر، مؤمنان را با سوگندهایتان دلخوش کنید که با آنان هستید و در پشت پرده سوگندهایتان را بشکنید و به خیال این که از ضربه های دشمن در امان بمانید، به دشمن بپیوندید ] جز این نیست که خدا شما را به وسیلۀ آن [ نفرات اندک وافزونی نفرات دشمن ] آزمایش می کند و روز قیامت آنچه را [ از حق و باطل ] همواره در آن اختلاف می کردید، برای شما روشن می سازد.

خوش آن کس که دانشور است و هنرور مر او راست علم و هنر یار و یاور

ز علم و هنر هر که بی بهره باشد عُقابی است بی پر درختی است بی بر

مکن فخر بر زیور و زَر که کس را به جز عقل وعلم و هنر نیست زیور

خردمند از آنرو نگردیده گمره که اورا به هر ره خرد بود رهبر

به فضل و کمال خود آن به که نازی نه فضل پدر یا کمالات مادر

تو را گر به اصل است فخر ، اصل هر کس نبودست جز آب و گل چیز دیگر

کسی را سزد شاهی هر دو عالم که ملک دلی گردد او را مسخْر

(حالت)

پیامبر عزیز اسلام در هر موقعیّت مناسبی آیات حلال و حرام قرآن را بر مردم تلاوت می کرد و به هر صورت ممکن معانی آن آیات را برای مردم بیان می فرمود تا موعظه شوند و به واجبات روی آورده از حرام و گناه دوری کنند و حتّی گاهی صورت برزخی اعمال و اخلاق و کردار مردم را جهت بیداری آنان بیان می فرمود.

به حدیث زیر که در جوامع حدیث آمده توجه کنید.

ص:263

صورت برزخی اعمال از نظر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله

« پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بامدادی به اصحاب و یاران فرمود: دیشب دو نفر پیش من آمدند و مرا برانگیختند و به من گفتند: بیا برویم. پس با آن دو به راه افتادم تا به مردی خوابیده رسیدم و مرد دیگری را با سنگ گرانی بر سر او ایستاده دیدم که سنگ را بر سر او می کوبد و سرش را درهم می شکند و چون سنگ به غلت می افتد به دنبال آن می رود و آن را می گیرد و هنوز نزد آن مرد برنگشته سر وی چنانکه بود صحیح و سالم می شود، پس بار دیگر به او حمله می برد و همان کار نخستین را با او انجام می دهد.

به آن دو گفتم: سبحان اللّه ! داستان این دو نفر چیست؟ به من گفتند: بیا برویم.

پس رفتیم تا به مردی به پشت افتاده رسیدیم که دیگری با قلاّبی آهنین بر سر او ایستاده است و ناگهان به یک سوی روی او می آید و هر یک ازگوشۀ لب و سوراخ بینی و چشم او را تا پشت گردن چاک می دهد، سپس به آن سوی دیگرش می رود و همان کاری که با آن طرف کرده بود با این طرف انجام می دهد و هنوز از این سو فارغ نشده که آن طرف به حال اول برمی گردد، پس دیگر بار به او حمله کرده همان کار نخستین را تکرار می کند.

گفتم: سبحان اللّه ! داستان این دو چیست؟ به من گفتند: بیا برویم.

پس رفتیم، به چیزی تنور مانند رسیدیم که فریاد و داد و بیدادهایی از آن بلند بود. پس سری به آن زدیم که ناگاه مردان و زنان برهنه در آن دیدیم که زبانۀ آتش از زیر پای آنها بر می خاست و چون به آنها می رسید فریاد می زدند.

به آن دو گفتم: داستان اینها چیست؟ به من گفتند: بیا برویم.

پس به راه افتادیم تا به جویی مانند خون سرخ رنگ رسیدیم که در میان آن

ص:264

مردی شنا گر شنا می کرد و در کنار جوی مردی بود که سنگ بسیاری نزدش نهاده بود، آن شناگر پس از مدتی شنا نزد آن مرد که سنگ ها نزدش بود می آمد و او سنگی به دهان او می انداخت او باز شنا می کرد و باز می گشت و باز سنگ به دهانش افکنده می شد و همین طور تکرار می گشت.

به آن دو گفتم: داستان این دو نفر چیست؟ گفتند: بیا برویم.

پس به راه افتادیم تا به مردی بد قیافه رسیدیم که نزد او آتشی بود و آن را می افروخت و زیر و رو می کرد و گرد آن می گشت.

به آن دو گفتم: این چیست؟ گفتند: بیا برویم.

پس رفتیم تا به انبوهی رسیدیم که از هر نوع گلی بهاری در آن به چشم می خورد، ناگهان در میان آن بستان مردی بلند قامت با کودکانی بیش از آنچه هرگز ندیده بودم پیرامون او به نظرم آمدند. به آن دو گفتم: این کیست و اینان کیانند؟ مرا گفتند: برویم برویم.

پس رفتیم تا به بستانی بزرگ - که هرگز بزرگتر و بهتر از آن ندیده بودم - رسیدیم، به من گفتند: در این بستان بالا برو ، پس بالا رفتیم تا به شهری که با خشتی طلا و خشتی نقره ساخته شده بود رسیدیم، آنگاه به دروازۀ شهر آمدیم و خواهش کردیم آن را باز کنند، دروازه گشوده شد، بعضی هر چه تصوّر کنی زیبا و برخی هر چه گمان کنی زشت روی به استقبال ما آمدند.

به آنان گفتند: بروید در این جوی آب تنی کنید که ناگاه جوی پهناوری - که گویی آبش در سفیدی شیر خالص است - جلب نظر کرد و در آن آب تنی کردند و سپس در حالی که آن زشتی از ایشان رفته بود و به نیکوترین صورتی در آمده بود نزد ما آمدند، به من گفتند: این بهشت جاویدان «عدن» است و این خانۀ توست.

پس دیده ام به بالا خیره شد ناگاه کاخی مانند ابری سفید به نظر رسید. به من

ص:265

گفتند: خانۀ تو همان است.

به آن دو گفتم: خدا مبارکتان گرداند، مرا بگذارید تا داخل آن شوم، گفتند: اکنون که نمی شود، داخل آن خواهی شد. به آن دو گفتم: از آنچه امشب دیدم در شگفتم، این چه بود که دیدم؟

به من گفتند: اکنون به تو می گوییم: آن مرد نخستین که بر او گذشتی و سرش با سنگ درهم شکسته می شد مردی است که قرآن را فراگیرد و سپس آن را رها کند در وقت نماز بخوابد تا نماز او فوت شود.

آن مرد دیگری که دیدی هر یک از کنار دهان و سوراخ بینی و چشم او تا پشت گردنش چاک زده می شد، مردی است که بامداد از خانه اش در آید و دروغی بگوید که در میان مردم منتشر شود.

مردان و زنان برهنه ای که در تنور مانندی بودند زنان و مردان زنا کارند.

آن مردی که دیدی در جوی خون شنا می کند و سنگ به دهانش می افکند کسی است که ربا می خورد.

مرد بد قیافه ای که در کنار آتش بود و آن را زیر و رو می کرد و می افروخت و گِرد آن می گشت مالک و سر پرست دوزخ بود.

آن مرد بلند قامتی که در آن بوستان بود ابراهیم علیه السلام است و آن کودکانی که پیرامون او بودند هر نوزادی است که بر فطرت خداشناسی بمیرد.

راوی پرسید: ای فرستادۀ خدا ! آیا فرزندان مشرکان هم؟ پاسخ داد: آری، فرزندان مشرکان هم.

امّا آن گروهی که بعضی زیبا و بعضی زشت رو بودند آنان مردمی هستند که کاری شایسته و کاری بد را بهم آمیخته بودند و خدا از آنان در گذشت. » (1)

ص:266


1- (1) - صحیح البخاری: 104/2، باب ما جاء فی عذاب القبر، باب 33؛ آیینۀ اسلام: 177.

درس های دیگر از پیامبر در قرآن

آثار سوء بازیچه گرفتن دین

وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَلَهْواً وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَذَکِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا کَسَبَتْ لَیْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِیٌّ وَلاَ شَفِیعٌ وَإِن تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لاَیُؤْخَذْ مِنْهَا أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِمَا کَسَبُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِن حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ » (1)

و کسانی که دینشان را بازی و سرگرمی گرفتند و زندگی دنیا آنان را فریفت و اگذار ؛ و [ مردم را ] با قرآن اندرز ده ؛ که مبادا کسی [ در روز قیامت ] به [ کیفر ] آنچه [ از گناهان ] مرتکب شده [ از رحمت و ثواب ] محروم ماند [ و به هلاکت سپرده شود ] ؛ و او را جز خدا سرپرست و یاور و شفیعی نباشد ؛ و اگر [ برای رهایی اش از عذاب ] هر گونه عوض و فدیه ای بدهد از او پذیرفته نشود. آنانند که به سبب آنچه [ از اعمال زشت ] مرتکب شده اند [ از رحمت و ثواب ] محروم مانده [ و به هلاکت سپرده شده ]اند. و به خاطر آن که همواره [ به آیات الهی ] کفر می ورزیدند برای آنان نوشابه ای از آب جوشان و عذابی دردناک است.

نفخ صور

وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ وَیَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ

ص:267


1- (1) - انعام (6) : 70. [1]

الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ » (1)

و اوست که آسمان ها و زمین را به درستی و راستی آفرید ؛ و روزی که [ اراده اش به آفریدن چیزی تعلق گیرد ] می گوید : باش، پس بی درنگ می باشد ؛ گفتارش حق است ؛ و روزی که در صور دمیده شود فرمانروایی و حاکمیّت مطلق ویژۀ اوست، دانای نهان و آشکار است و او حکیم و آگاه است.

انذار با قرآن

وَهذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَی صَلاَتِهِمْ یُحَافِظُونَ » (2)

و این [ قرآن ] کتابی است پرفایده، که ما آن را نازل کردیم، تصدیق کنندۀ کتابهای آسمانی پیش از خود است و [ نزولش ] برای این است که مردم مکه و کسانی را که پیرامون آنند بیم دهی ؛ و آنان که به آخرت ایمان دارند به آن ایمان می آورند و آنان همواره بر نمازشان محافظت می کنند.

خالق یکتا

ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ

ص:268


1- (1) - انعام (6) : 73. [1]
2- (2) - انعام (6) : 92. [2]

وَکِیلٌ * لَاتُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ * قَدْ جَاءَکُم بَصَائِرُ مِن رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهَا وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ » (1)

این است خدا پروردگار شما، جز او معبودی نیست، آفرینندۀ همه چیز است ؛ پس تنها او را بپرستید و او کارساز هر چیز است. * چشم ها او را در نمی یابند، ولی او چشم ها را درمی یابد و او لطیف و آگاه است. * بی تردید برای شما از سوی پروردگارتان دلایلی روشن آمده، پس هر که [ به وسیلۀ آن دلایل بینا شود و حقایق را با چشم دل ] ببیند به سود خود اوست و هر که [ با پشت کردن به دلایل ] کوردل شود [ و از دیدن حقایق محروم گردد ] به زیان خود اوست، [ وظیفۀ من ابلاغ پیام خداست ] و بر شما حافظ و نگهبان نیستم.

تبعیّت از وحی

اتَّبِعْ مَا أُوْحِیَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ » (2)

از آنچه از سوی پروردگارت به تو وحی شده پیروی کن، هیچ معبودی جز او نیست و از مشرکان روی بگردان.

قبح دشنام

وَلاَتَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّهٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ » (3)

و معبودانی را که کافران به جای خدا می پرستند، دشنام ندهید، که آنان هم از روی دشمنی و نادانی خدا را دشنام خواهند داد. این گونه برای هر امتی عملشان را آراستیم [ تا به کیفر لجاجت و عنادشان گمان کنندکه آنچه انجام

ص:269


1- (1) - انعام (6) : 102 - 104. [1]
2- (2) - انعام (18) : 106. [2]
3- (3) - انعام (18) : 108. [3]

می دهند نیکوست، ] سپس بازگشت همۀ آنان به سوی پروردگارشان خواهد بود، پس آنان را به اعمالی که همواره انجام می دادند، آگاه می کند.

داوری خدا

أَفَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتَابَ مُفَصَّلاً وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِن رَبِّکَ بِ الْحَقِّ فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ » (1)

آیا جز خدا حاکم و داوری بطلبم؟ ! در حالی که اوست که این کتاب آسمانی را که [ همۀ معارف و احکام در آن ] به تفصیل بیان شده به سوی شما نازل کرد ؛ و اهل کتاب [ به ویژه دانشمندان آنان ] می دانند که این کتاب [ قرآن ] از سوی پروردگارت به درستی و راستی نازل شده ؛ پس [ در این که معجزه خواهی منکران و مخالفت های اهل کتاب از روی حقیقت جویی نیست ] از تردیدکنندگان مباش.

عمل صالح

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجا * قَیِّماً لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِن لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً * مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَداً » (2)

همۀ ستایش ها ویژۀ خداست که این کتاب را بر بنده اش نازل کرد و برای آن هیچ گونه انحراف و کژی قرار نداد. * [ کتابی ] است درست و استوار [ و

ص:270


1- (1) - انعام (18) : 114. [1]
2- (2) - کهف (18) : 1 - 3. [2]

برپادارنده مصالح حیات انسان ] تا از سوی خود [ ستمکاران را ] به عذابی سخت بیم دهد و مؤمنانی را که کارهای شایسته انجام می دهند، مژده دهد که برای آنان پاداشی نیکوست. * که در آن پاداش نیکو ، جاودانه ماندگارند.

سخن حق

وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِنْ وَمَن شَاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَ الْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً * إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً » (1)

و بگو : [ سخن ] حق [ که قرآن است ] فقط از سوی پروردگار شماست ؛ پس هر که خواست ایمان بیاورد و هر که خواست کافر شود، به یقین ما برای ستمکاران آتشی آماده کرده ایم که سراپرده هایش بر آنان احاطه دارد و اگر [ از شدت تشنگی ] استغاثه کنند با آبی چون مس گداخته که چهره ها را بریان می کند [ به استغاثۀ آنان ] جواب گویند، بد آشامیدنی و بد جایگاهی است. * مسلماً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند [ پاداششان داده خواهد شد ] ؛ زیرا ما پاداش کسانی را که کار نیکو کرده اند، تباه نمی کنیم.

زینت دنیا

الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَخَیْرٌ أَمَلاً » (2)

ص:271


1- (1) - کهف (18) : 29 - 30. [1]
2- (2) - کهف (18) : 46. [2]

مال و فرزندان، آرایش و زیور زندگی دنیا هستند، ولی اعمال شایستۀ پایدار نزد پروردگارت از جهت پاداش بهتر و از لحاظ امید داشتن به آنها نیکوتر است.

زیانکارترین عمل

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً * أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَزْناً * ذلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُواً * إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً * خَالِدِینَ فِیهَا لایَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلاً » (1)

بگو : آیا شما را از زیانکارترین مردم از جهت عمل آگاه کنم؟ * [ آنان ] کسانی هستند که کوششان در زندگی دنیا به هدر رفته [ و گم شده است ] در حالی که خود می پندارند، خوب عمل می کنند. * آنان کسانی هستند که آیات پروردگارشان و دیدار [ قیامت و محاسبه اعمال ] را به وسیلۀ او منکر شدند، در نتیجه اعمالشان تباه و بی اثر شده است، پس روز قیامت میزانی برای [ محاسبۀ اعمال ] آنان برپا نمی کنیم. * این است [ وضع و حال زیانکاران ] به سبب آن که کفر ورزیدند و آیات من و پیامبرانم را به مسخره گرفتند. * مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، بهشت های فردوس جای پذیرایی آنان است. * در آن جاودانه اند و از آن درخواست انتقال به جای دیگر نمی کنند.

ص:272


1- (1) - کهف (18) : 103 - 108. [1]
نماز و زکات

وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً * وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَهِ وَالزَّکَاهِ وَکَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیّاً » (1)

و در این کتاب، [ سرگذشتِ ] اسماعیل را یاد کن، که او وفا کنندۀ به عهد و فرستاده ای پیامبر بود. * و همواره خانواده اش را به نماز و زکات فرمان می داد و نزد پروردگارش پسندیده بود.

تعقّل در قرآن

لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ » (2)

بی تردید کتابی به سوی شما نازل کردیم که مایه [ شرف، بزرگواری، رشد و سعادت ] شما در آن است ؛ آیا نمی اندیشید.

وحدانیّت

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ » (3)

و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر آن که به او وحی کردیم که معبودی جز من نیست، پس تنها مرا بپرستید.

ص:273


1- (1) - مریم (19) : 54 - 55. [1]
2- (2) - انبیاء (21) : 10. [2]
3- (3) - انبیاء (21) : 25. [3]
مرگ

کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِ الشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَهً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ » (1)

هر کسی چشندۀ مرگ است و ما شما را [چنانکه سزاوار است] به نوعی خیر و شر [ که تهیدستی، ثروت، سلامت، بیماری، امنیت و بلاست ] آزمایش می کنیم و به سوی ما بازگردانده می شوید.

اگر بخواهیم آیاتی که پیامبر بر حق، بر مردم تلاوت کرده در این جزوه آورده شود باید همۀ قرآن مجید را بنویسم ولی:

آب دریا را اگر نتوان کشید هم بقدر تشنگی باید چشید

سطور گذشته نمونه هایی از کتاب حق بود که در تمام زمینه ها اعمّ از مادی و معنوی، فردی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، قلبی و اخلاقی، رسول خدا بر مردم تلاوت کرد تا آنان را با حقایق ملکوتی و واقعیّت های الهی آشنا سازد.

عارف بزرگوار عماد فقیه کرمانی در نعت رسول خدا می گوید:

مقصود از آب و گل چو وجود محمّد است از طینتش مبانیِ هستی مشیّد است

بر خاتم نبوّت او مهر لایزال بر صفحۀ رسالت او نقش سرمد است

عرش مجید پایۀ معراج مصطفی بدر منیر آلت اعجاز احمد است

هر دل که پشت گرمیی از مهر اونیافت در زمهریر دوزخ هفتم مخلَّد است

دینش به نصرت صمدیّت کمال گیر شرعش به قوّت احدیّت مؤیَّد است

شد بندۀ کمینۀ درگاه تو عماد آزاد بنده ای که غلام محمّد است

(عماد فقیه کرمانی)

ص:274


1- (1) - انبیاء (21) : 35. [1]

تزکیه و طهارت نفس

اشاره

بخش دوم آیۀ 164 سورۀ آل عمران که در جهت تفسیر و توضیح آن هستیم مسألۀ تزکیه است:

یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ » (1)

آیات او را بر آنان می خواند و [ از آلودگی های فکری و روحی ] پاکشان می کند.

مراد از نفس در آیات و روایات که پیامبر عظیم الشأن اسلام مأمور بر تزکیۀ آن بوده، حقیقتی است که مرکز قوای حیوانی از شهوت و غضب و غرائز و امیال است، که اگر این قوا کنترل و تزکیه نشوند تبدیل به هوا می گردند و هوا ایجاد طوفان های عظیمی در عقل و قلب و روح و بدن می کند که دنیا و آخرت انسان را به باد می دهد.

فاسقان، فاجران، کاذبان، خدعه گران، آلودگان، ستمکاران، ظالمان، معتدین، متکبّران، جبّاران، تبهکاران، عاصیان، خاطیان، درنده خویان، جاهلان، بی خردان، همه و همه محصول و معلول و نتیجۀ هوای نفسند.

غرائز و امیال و شهوات باید با قواعد تربیتی اسلام و هدایت شارع مقدّس کنترل گردند، ورنه ضربه های غیر قابل جبرانی به انسان و انسانیّت وارد می سازند.

در صورت کنترل شدن، خیمۀ عدالت در تمام جوانب بر پا می شود و در صورت عدم کنترل، عرصه گاه حیات آلوده به انواع ظلم و ستم و خطا و معصیت و تجاوز و زور گویی و عناد و قلدری و هر گونه رذیلتی خواهد شد.

ص:275


1- (1) - آل عمران (3) : 164. [1]
جهاد با نفس در کلام بزرگان

غزالی گوید:

یُطْلَقُ النَّفْسُ عَلَی الْجامِعِ الصّفاتِ الْمَذْمُومَهِ أیْ القوی الحیوانیه الْمُضادَّهِ لِلْقُوَی الْعَقْلِیَّهِ. (1)

نفس همان است که رذایل ضدّ نیروهای ملکوتی یعنی نیروهای حیوانی، در آن اجتماع می کنند.

اگر این رذایل علاج نشوند و بر قدرت آنها در صورت عدم کنترل افزوده شود جایی برای حکومت عقل و شرع در میدان حیات باقی نمی ماند.

مسألۀ کنترل غرایز و شهوات از اعظم مسائل الهی و انسانی است تا جایی که مبارزه با شهوات و غرائز غلط و بی جا را جهاد اکبر گفته اند و افضل الجهاد نامیده اند.

انَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَ سَرِیَّهً فَلَمّا رَجَعُوا قالَ: مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهادَ الْأصْغَرَ و بَقِیَ عَلَیْهِمُ الْجِهادُ الْأکْبَرُ. قیلَ: یا رَسُولَ اللّهِ و مَاالْجِهادُ اْلأکْبَرُ؟ قالَ: جِهادُ النَّفْسِ. ثُمَّ قالَ صلی الله علیه و آله : أفْضَلُ الْجِهادِ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ الَّتی بَیْنَ جَنْبَیْهِ. (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله جمعیّتی را به جبهۀ جنگ فرستادند، چون از میدان رزم برگشتند فرمودند : آفرین به طایفه ای که جهاد اصغر را به سر بردند ولی جهاد اکبر بر عهدۀ آنهاست. گفته شد : یا رسول اللّه ! جهاد اکبر چیست؟ فرمود :

مبارزۀ با نفس. سپس فرمود : برترین جهاد، جهاد با شهوات است.

ص:276


1- (1) - مجمع البحرین: 419/1، [1] به نقل از غزالی.
2- (2) - بحار الأنوار: 65/67، باب 45، حدیث 7؛ [2]وسائل الشیعه: 163/15، باب 1، حدیث 20216. [3]

حکما و عرفای الهی می گویند:

جهاد با نفس فقط به لحاظ تعلّق آن با جسم و جسمانیّات است، که اوصاف بهیمی و سَبُعی و شیطانی از این تعلّق پدید می آید:

اوصاف بهیمی

وَالَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْویً لَهُمْ » (1)

و در حالی که کافران همواره سرگرم بهره گیری از [ کالا و لذت های زودگذر ] دنیایند و می خورند، همان گونه که چهارپایان می خورند و جایگاهشان آتش است.

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَ انْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ » (2)

و سرگذشت کسی که آیات خود را به او عطا کردیم و او عملاً از آنان جدا شد، برای آنان بخوان ؛ پس شیطان او را دنبال کرد [ تا به دامش انداخت ] و در نتیجه از گمراهان شد. * و اگر می خواستیم [ درجات و مقاماتش را ] به وسیلۀ آن آیات بالا می بردیم، ولی او به امور ناچیز مادی و لذت هایِ زودگذرِ دنیایی تمایل پیدا کرد واز هوای نفسش پیروی نمود ؛ پس داستانش چون داستان سگ است [ که ] اگر به او هجوم بری، زبان از کام بیرون می آورد، واگر به حال خودش واگذاری [ باز هم ] زبان از کام بیرون می آورد. این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند ؛ پس این

ص:277


1- (1) - محمّد (47) : 12. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 175 - 176. [2]

داستان را [ برای مردم ] حکایت کن، شاید [ نسبت به امور خویش ] بیندیشند.

اوصاف شیطانی

کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ » (1)

[ داستان منافقان که کافران از اهل کتاب را با وعده های دروغ فریفتند ] چون داستان شیطان است که به انسان گفت : کافر شو . هنگامی که کافر شد، گفت :

من از تو بیزارم، من از خدا که پروردگار جهانیان است، می ترسم.

ورنه وجود انسان و حقیقت نفس با قطع نظر از این تعلّق، عقل است و دارای صفات ملکوتی و به اقتضای سرشت خود:

ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمنُ، وَاکْتُسِبَ بِهِ الْجِنانُ. (2)

آنچه که خداوند بدان پرستیده شود و بهشت به واسطۀ آن به دست آید.

باید با عوارض خطرناک و بنیان برکن آن تعلّق که حالت بهیمی و سبعی شیطانی است جهاد کرد، تا از شرّ حیوانات در امان برود و گرنه در این خانه همیشه غوغایی از تهاجم و تنازع است.

سعدی می گوید:

از کسی معنای

أعْدی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتی بَیْنَ جَنْبَیْکَ. (3)

ص:278


1- (1) - حشر (59) : 16. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 116/1، باب 4، حدیث 8؛ [2]وسائل الشیعه: 205/15، باب 8، حدیث 20288. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 64/67، باب 45، حدیث 1؛ [4]عوالی اللآلی: 118/4، 187. [5]

دشمن ترین دشمن تو ، نفس همیشه همراه توست.

را پرسیدند؟ گفت: به حکم آن که به هر دشمنی احسان کنی دوست گردد، مگر نفس را که هر چه احسان بیشتر نمایی مخالفت زیاده کند.

بی وصل او ز صحبت جانم خجالت است جان را هم از مصاحبت تن ملالت است

من دانم و دلم که چه می بینم از غمش کس را وقوف نیست که ما را چه حالت است

یارب به سوی کعبه که باشد دلیل ما کین ره که می رویم طریق ضلالت است

چندان که می رویم به مقصد نمی رسیم ما را از این تردّد ضایع خجالت است

هر درد را که هست طبیبی کند دوا درمان درد ما به وصالش حوالت است

(عماد فقیه کرمانی)

چه بسیار قلیل و نادرند آنانکه در راه خدا از طریق تعالیم رسول بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله با هوای نفس مبارزه کنند.

به بهلول گفتند: دیوانه های شهر را می دانی چند نفرند؟ گفت: شمردن آنها خیلی مشکل است از عقلا بپرسید تا بگویم.

از گناهان و معاصی و عوارض هوای نفس و خلاصه از این همه ثقل و سنگینی مادّی و شیطانی باید آزاد شد و دارای ثقل و سنگینی معنوی شد. کشتی در دریا چون دارای ثقل باشد از واژگون شدن، برخاستن و در معرض موج و باد قرار گرفتن

ص:279

آرام است و گر نه مضطرب؛ انسان وقتی به حقایق ثقل اکبر که قرآن است و ثقل اصغر که اهل بیت و ائمّۀ معصومین اند ثقیل شد دارای نفس مطمئنّه می گردد و در برابر تمام حوادث و طوفان ها و سیل ها آرام خواهد بود.

چون از ثقل مادی و بدنی و به خصوص از ثقل معاصی و بارهای هوای نفس برهی - که راه رهیدنش معرفت به اوضاع و احوال نفس از طریق قرآن و رسالت و امامت است و به کارگیری دستورهای آن منابع الهیّه - به معراج معنوی و کشف و شهود خواهی رسید.

حکایتی از علّامه طباطبایی

علاّمۀ طباطبایی فیلسوف بزرگ و مفسّر کم نظیر می فرمودند:

در مسجد سهله در مقام ادریس نماز می خواندم و در نماز پس از حمد، سورۀ مبارکۀ «ص» قرائت می کردم، ناگهان دیدم از جای خود حرکت کردم ولی بدنم در زمین است، به اندازه ای با بدنم فاصله گرفتم که او را دورترین نقطه می دیدم تا پس از چندی به حال اول برگشتم.

خداوند در قرآن مجید در شأن ادریس می فرماید:

وَرَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیّاً » (1)

و او را به جایگاه و مقام بلندی ارتقا دادیم.

درختان عالم ملکوت

بینایان و بیداران، عارفان و والهان و واصلان و عاشقان بر اساس حقایق قرآنیّه و معارف الهیّه می فرمایند:

عالم ملکوت را دو درخت است:

ص:280


1- (1) - مریم (19) : 57. [1]

1 - شجرۀ طوبی

2 - شجرۀ زقّوم

هر یک شاخه هایی به دنیا دارند، هر یک از حسنات اخلاقی شاخه ای از شاخه های درخت طوبی است و هر یک از رذایل اخلاقی شاخه ای از شاخه های درخت زقّوم.

انسان اگر به مبارزه با هوای نفس برنخیزد و بگذارد شهوات و غرایز رذایل، نفس را میدان تاخت و تاز قرار دهند بدون شک هر یک از رذایل تبدیل به خُلق یا ملکه و رنگ ثابت شود و در حقیقت ریشه در ذات دوانده بلکه عین ذات گردد، آنوقت است که انسان شاخه ای از آن درخت گشته و پس از جمع شدن بساط عالم، هیزم ثابت جهنّم شود. داستان در حسنات هم از این قرار است.

در «کافی» شریف آمده:

السَّخاءُ شَجَرَهٌ فِی الْجَنَّهِ، فَمَنْ کانَ سَخِیًّا أخَذَ بِغُصْنٍ مِنْها، فَلَمْ یَتْرُکْهُ ذلِکَ الْغُصْنُ حَتّی یُدْخِلَهُ الْجَنَّهَ. وَالشَّحُّ شَجَرَهٌ فِی النّارِ، فَمَنْ کانَ شَحیحاً أخَذَ بِغُصْنٍ مِنْها، فَلَمْ یَتْرُکْهُ حَتّی یُدْخِلَهُ النّارَ. (1)

سخاوت درختی در بهشت است، سخی شاخه ای از آن را در دست جان دارد، آن شاخه وی را رها نکند تا وارد بهشت نماید. و بخل درختی در جهنّم است، بخیل آویخته به شاخه ای از اوست، آن شاخه او را رها نکند تا وی را داخل در جهنّم کند.

آن که دچار هوای نفس و رذایل اخلاقی است، آتشی است که هم خود را می سوزاند و هم آتش به خرمن زندگی و حقوق دیگران می اندازد. و از همین جا عظمت رسالت رسول اللّه صلی الله علیه و آله روشن می شود که برای مهار کردن و خاموش نمودن

ص:281


1- (1) - کنز العمال: 391/6، حدیث 16208؛ تفسیر الثعالبی: 422/5؛ [1]مجموعه ورام: 170/1. [2]

این آتش که در تنور نفس است آمده که:

وَیُزَکّیهِمْ » (1)

و [ از آلودگی های ظاهری و باطنی ] پاکشان کند.

برای نجات وجود از شرّ هوای نفس باید به حقیقت و واقعیّت یعنی به حقّ و قیامت و انبیا و امامان و قرآن آشنا شد و به آن منابع عالی عشق ورزید و به اطاعت از دستورهای آن منابع الهیّه برخاست، که حکما فرموده اند:

« چنانکه عشق مادّی یا مجازی سبب خروج جسم از عقیمی ومولّد فرزند و مایۀ بقای نوع و نسل است، عشق حقیقی هم روح را و عقل را از عقیمی و بسته بودن در آورده، مایۀ ادراک اشراق و دریافت زندگی جاوید یعنی نیل به معرفت جمال حقیقت و خیر مطلق و زندگی روحانی است. » (2)

درد گناه

درد گناه و معصیت، درد خطا و اشتباه، بسیار درد بد و سنگینی است و طول زمانی این درد باعث هلاکت انسان و از بین رفتن خیر دنیا و آخرت آدمی است.

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:

لا وَجَعَ أوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ و لاخَوْفَ أشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ و کَفی بِما سَلَفَ تَفَکُّراً وَکَفی بِالْمَوْتِ واعِظاً. (3)

دردی برای دل ها دردناک تر از گناهان نیست و ترسی شدیدتر از ترس از مرگ نمی باشد، چیزی چون اندیشه در حوادث گذشته انسان را کفایت

ص:282


1- (1) - بقره (2) : 129. [1]
2- (2) - هزار نکته: 186.
3- (3) - بحار الأنوار: 342/70، باب 137، حدیث 25؛ [2]وسائل الشیعه: 304/15، باب 40، حدیث 20584. [3]

نمی کند و مرگ برای بیداری انسان از خواب غفلت کافی است.

درد ظاهری قلب کشندۀ انسان است، و درد باطنی محصول و معلول گناه است و بدون شک درد معنوی کشنده تر از درد مادّی است.

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً » (1)

در دلِ آنان بیماریِ [ سختی از نفاق ] است، پس خدا به کیفرِ نفاقشان بر بیماریشان افزود.

اندیشه در احوال خود که عمر در چه گذشت و تفکر در احوال دیگران و فکر در این که لذّت گناه باقی نمی ماند ولی تبعات و آثار آن باقی است، تفکر در فنای دنیا و بقای آخرت و اندیشه در مرگ آرزو داران پیش از رسیدن به آروزهایشان و حسن عاقبت صالحان و محسنان و سوء عاقبت ظالمان و متجاوزان، عبادت بزرگ است.

امام باقر علیه السلام به نقل از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله روایت مهمّی را در کیفیت مردن مردم - کیفیّتی که محصول ومعلول عقاید و اخلاق و اعمال آنان است - نقل می فرماید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

النّاسُ اثنانِ: واحِدٌ أراحَ، وَآخَرُ اسْتَراحَ. فامّا الذی اسْتَراحَ فَالمُؤمِنُ، اذا ماتَ اسْتَراحَ مِنْ الدُّنیا وبَلائِها، واَمَّا الّذی اراحَ فَالْکافِرُ اذا ماتَ اراحَ الشَّجَرَ وَالدَّوابَّ وَکَثیراً مِنَ النّاسِ. (2)

مردم در جهت مرگ بر دو دسته اند : یکی راحت می نماید و دیگری راحت می شود. امّا آن که راحت می شود مؤمن است، چون بمیرد از دنیا و بلایش و تنگی و سختی هایش می رهد. امّا آن که راحت می نماید کافر است، چون بمیرد درخت و جنبنده و بسیاری از مردم را با مرگ خودش راحت می نماید.

ص:283


1- (1) - بقره (2) : 10. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 151/6، باب 6، حدیث 1؛ [2] الخصال: 39/1، حدیث 21.

درخت و جنبنده به زبان حال می گویند : ما از خدمت به کافر ناراحتیم، چون کافر بمیرد درخت و جنبنده از مرگش راحت می شوند و انسان هم از مزاحمت هایش که معلول بی دینی و بی خبری اوست.

نفس در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله

در زمینۀ نفس حدیثی بسیار جالب به مضمون زیر از رسول خدا در جوامع حدیث روایت شده:

دَخَلَ رَجُلٌ عَلی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله اسْمُهُ مُجاشِعُ فَقال: یا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَیْفَ الطَّریقُ إلی مَعْرِفَهِ الْحَقِّ؟ فَقالَ: مَعْرِفَهُ النَّفْسِ.

فَقالَ: یا رَسُولَ اللّهِ ! کَیْفَ الطَّریقُ إلی مُوافَقَهِ الْحَقِّ؟ قالَ: مُخالَفَهُ النَّفْسِ.

فَقالَ: یا رَسُولَ اللّهِ ! فَکَیْفَ الطَّریقُ إلی رِضَا الْحَقِّ؟ قالَ: سَخَطُ النَّفْسِ.

فَقالَ: یا رَسُولَ اللّهِ ! فَکَیْفَ الطَّریقُ إلی وَصْلِ الْحَقِّ؟ قالَ: هَجْرُ النَّفْسِ.

فَقالَ: یا رَسُولَ اللّهِ ! فَکَیْفَ الطَّریقُ إلی طاعَهِ الْحَقِّ؟ قالَ: عِصْیانُ النَّفْسِ.

فَقالَ: یا رَسُولَ اللّهِ ! فَکَیْفَ الطَّریقُ إلی ذِکْرِ الْحَقِّ؟ قالَ: نِسْیانُ النَّفْسِ.

فَقالَ: یا رَسُولَ اللّهِ ! فَکَیْفَ الطَّریقُ إلی قُرْبِ الْحَقِّ؟ قالَ: التَّباعُدُ مِنَ النَّفْسِ.

فَقالَ: یا رَسُولَ اللّهِ ! فَکَیْفَ الطَّریقُ إلی انْسِ الْحَقِّ؟ قالَ: الْوَحْشهُ مِنَ النَّفْسِ.

فَقالَ: یا رَسُولَ اللّهِ ! فَکَیْفَ الطَّریقُ إلی ذلِکَ؟ قالَ: الْاِسْتِعانَهُ بِالْحَقِّ عَلَی النَّفْسِ. (1)

مردی به نام مجاشع به محضر مبارک رسول اسلام صلی الله علیه و آله عرضه داشت : راه رسیدن به معرفت حق چیست؟ پیامبر فرمودند : شناخت نفس.

ص:284


1- (1) - بحار الأنوار: 72/67، باب 45، حدیث 23؛ [1]عوالی اللآلی: 246/1، حدیث 1؛ [2]مستدرک الوسائل: 138/11، باب 1، حدیث 12643. [3]

گفت : راه موافقت با حق چیست؟ حضرت فرمودند : مخالفت با نفس.

عرضه داشت : راه تحصیل خشنودی حق کدام است؟ فرمود : خشمگین بودن بر نفس.

پرسید : راه رسیدن به وصال حق چیست؟ فرمود : دوری از نفس.

گفت : راه طاعت حق کدام است؟ فرمود : روی گرداندن از نفس.

گفت : راه یاد حق کدام است؟ فرمود : فراموشی نفس.

پرسید : طریق قرب حق چیست؟ فرمود : فاصله داشتن با نفس.

عرضه داشت : راه انس با حق چیست؟ فرمود : وحشت از نفس.

گفت : راه به دست آوردن این همه کدام است؟ فرمود : یاری جستن از حق علیه نفس.

ای دولت آستانۀ صاحبدلان کجاست کانجا مقابل حرم و قبله و دعاست

ما دردمند و تنگدل و خسته خاطریم انفاس روح پرور اهل صفا کجاست

پای طلب گشاده و بر بسته چشم عیب تا این قدم که دارد و تا این نظر کراست

یا ما گِلیم و صحت این زمره همچو گُل یا خود مسیم و همّت این فرقه کیمیاست

در راه عشق رسم گدایی غریب نیست سلطان اگر به کوی محبت رسد گداست

هر طاعتی که علّت عُجب است و معصیت هر نعمتی که موجب کفران بود بلاست

(عماد فقیه کرمانی)

ص:285

راه رسیدن به ولایت

امام صادق علیه السلام می فرماید:

کُنْتُ مَعَ أبی حَتَّی انْتَهَیْنا إلی الْقَبْرِ و الْمِنْبَرِ و إذا اناسٌ مِنْ أصْحابِهِ، فَوَقَفَ عَلَیْهِمْ فَسَلَّمَ و قالَ: وَاللّهِ إنّی لَاُحِبُّکُمْ و احِبُّ ریحَکُمْ و أَرْواحَکُمْ، فَأعینُونا عَلی ذلِکَ بِوَرَعٍ وَاجْتِهادٍ، فَإنَّکُمْ لَنْ تَنالُوا وَلایَتَنا إلّابِالْوَرَعٍ وَالْاِجْتِهادِ. (1)

با پدرم حضرت باقر علیه السلام بودم تا کنار قبر ومنبر رسول خدا رسیدیم، در آن هنگام گروهی از یاران پدرم در آن جا بودند، امام باقر بالای سرشان ایستاد و به آنان سلام داد و فرمود : و اللّه قسم ! شما و بوی شما و روح شما را دوست دارم، ما را در این دوستی با پاکدامنی و کوشش در راه حق برای رسیدن به رشد و کمال یاری کنید که جز با پارسایی و کوشش در راه محبوب کسی به ولایت ما نمی رسد.

آری، بدون مبارزه با هوا و غلبه بر نفس که نتیجه اش ورع و تقوا و پاکی و طهارت قلب است ثابت ماندن در صراط مستقیم امکان ندارد، صراطی که « أنعمت علیهم » است که هر کس خارج از این صراط است یا مغضوب است یا گمراه.

أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَهِ قُلُوبُهُم مِن ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ » (2)

آیا کسی که خدا سینه اش را برای [ پذیرفتن ] اسلام گشاده است و بهره مند از نوری از سوی پروردگار خویش است [ مانند کسی است که سینه اش از پذیرفتن اسلام تنگ است؟ ] پس وای بر آنان که دل هایشان از یاد کردن خدا

ص:286


1- (1) - الأمالی، شیخ طوسی: 722، حدیث 1522؛ [1]ارشاد القلوب، دیلمی: 101/1؛ [2]مجموعه ورّام: 90/2. [3]
2- (2) - زمر (39) : 22. [4]

سخت است، اینان در گمراهی آشکار هستند.

تزکیۀ نفس

آنچه باعث روشنایی دل است در اسلام بیان شده و هر آنچه علّت کدورت قلب است باز گو کرده اند. گناه و معصیت و رها کردن نفس، زمینه ساز سیاهی قلب، و مبارزه با هوا و هوس و امیال و شهوات غلط، علّت تجلّی نور ربّ در عرش دل است.

تصفیه و تزکیۀ نفس که باعث نورانیّت دل و روشنایی جان است از اهمّ وظایف پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله بود، که آن حضرت در این زمینه تا مرز ایثار جان اقدام به پیاده نمودن آن وظیفه و مسئولیّت کرد.

او خیر و شرّ نفس را برای مردم بیان کرد و راه آراستن نفس را به خیر و پیراستن این حقیقت را از شر پیش پای مردم نهاد و در این مدرسه مردان و زنانی را تربیت کرد و در بستر تاریخ تربیت می کند که هیچ مدرسه ای نمونۀ آنان را نداشته و ندارد.

او با کتابی مبعوث به رسالت شد که آن کتاب شفا بخش دردهای قلبی و نفسی و عقلی بود. خداوند مهربان در تعریف آن کتاب می فرماید:

یَا أیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُم مَوْعِظَهٌ مِن رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدیً وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ » (1)

ای مردم ! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما پند وموعظه ای آمده و شفاست برای آنچه [ ازبیماری های اعتقادی و اخلاقی ] در سینه هاست و سراسر هدایت و رحمتی است برای مؤمنان.

قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ * یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ

ص:287


1- (1) - یونس (10) : 57. [1]

سُبُلَ السَّلاَمِ وَیُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ » (1)

بی تردید از سوی خدا برای شما نور و کتابی روشنگر آمده است. * خدا به وسیلۀ آن [ نور و کتاب ] کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند به راههای سلامت راهنمایی می کند و آنان را به توفیق خود از تاریکی ها [ یِ جهل، کفر، شرک و نفاق ] به سوی روشناییِ [ معرفت، ایمان و عمل صالح ] بیرون می آورد و به جانب راه راست هدایت می کند.

رسول بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله به وسیلۀ قرآن مجید دل ها را نوارنی و قلب ها را روشن و نفوس را تزکیه و سینه ها را شفا داد، او از میان سیاه چهره گان بلال و از میان بردگان صُهَیب و از بیابان نشینان ابوذر و از غیر عرب سلمان و از طایفۀ زنان خدیجه و زهرا و زینب ساخت.

معراج آدمیّت و انسانیّت

اشاره

در کتاب «انسان کامل» آورده:

معراج آدمیّت و انسانیّت باچهار چیز میسّر است:

1 - معارف الهیّه: قرآن، کلمات انبیا و امامان و اولیا.

2 - اقوال نیک.

3 - افعال نیک.

4 - اخلاق حسنه.

و این چهار که از طریق مبارزه با هوا و هوس و جهاد با نفس به دست می آید به قدری مهمّ است که گفته اند:

ص:288


1- (1) - مائده (5) : 15 - 16. [1]

هر که این چهار را ندارد آدمی نیست و هر که دارد آدمی است و هر کس این چهار را به کمال برساند انسان کامل است.

چون به دنبال شناخت حقایق قرآنیّه ومعارف الهیّه رفتی و از آن دو منبع یعنی کتاب و حدیث کسب نور کردی و به عبادت و اطاعت قیام نمودی زمینۀ مبارزه با هوا و هوس و تزکیۀ نفس را به کمک حق و رسالت رسول اعظم فراهم آورده و به انتظار باش که نوری که محصول این مبارزه است تمام شئون حیات و جوانب وجودت را روشن کند، نوری که رسول بزرگ صلی الله علیه و آله از خداوند عزّ وجلّ درخواست داشت:

اللّهُمَّ اجْعَلْ لی فی قَلْبی نُوراً وَفی لِسانی نُوراً و فی بَصَری نُوراً و فی سَمْعی نُوراً و عَنْ یَمینی نُوراً و عَنْ یَساری نُوراً و مِنْ فَوْقی نُوراً وَمَِنْ تَحْتی نُوراً وَمِنْ أمَامی نُوراً و مِنْ خَلْفی نُوراً، وَاجْعَلْ لی فی نَفْسی نُوراً و أعْظِم لی نُوراً. (1)

پروردگارا در قلبم، در زبانم، در دیده ام، درگوشم، از راستم، از چپم، از بالای سرم، از زیر پایم، از پیش رویم، از پشت سرم و در نفسم نور قرار بده و این نور را برای من عظیم گردان.

عرفا می گویند:

مراد از این نور، قرآن و توفیق خاصّ الهی است و مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله از این درخواست این است که قرآن و باطن قرآن و سرّالسرّ قرآن و حقیقت آیات، تمام جوانب وجودش را پر کند، که این خواسته در ازل مورد اجابت قرار گرفت و به نزول قرآن تجلّی آشکار کرد.

روضه را از چمن انس نثاری بفرست یعنی از خاک در خویش غباری بفرست

ص:289


1- (1) - صحیح مسلم: 182/2؛ میزان الحکمه: 3388/4. [1]

تا دگر عطر فروشی نکند باد بهشت بانسیم سحری بوی بهاری بفرست

جانم از بادۀ دوشینۀ تو مخمور است زان معطّر قدحش دفع خماری بفرست

(عماد فقیه کرمانی)

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

الْعارِفُ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَأعْتَقَها و نَزَّهَها عَنْ کُلِّ ما یُبْعِدُها. (1)

عارف کسی است که نفس خود و عوارضش را از شرّ و خیر شناخته باشد و آن را از جمیع شرور و رذایل آزاد نموده و تصفیه کرده و وی را از آنچه از خدایش دور می کند حفظ نموده باشد.

مرا شیخ دانای مرشد شهاب دو اندرز فرمود در روی آب

یکی آن که در نفس خودبین مباش یکی آن که در خلق بدبین مباش

چون نفس را بشناسی از خودیّت و خودبینی نجات پیدا کنی و در راه صلاح و اصلاح آن با کمک قرآن و رسالت و امامت برخیزی و به این نتیجه برسی که نفس، مملوک حق و امانت جناب او در دست توست و بر توست که این امانت را از شرّ غولان و طاغوتیان و رذایل حفظ نمایی.

خودبینی و خود خواهی و عُجب و کبر و حرص و بخل و ... همه موانعی هستند بین نفس و بین حق، که نمی گذارند فیوضات ربّانیّه و نفحات رحمانیّه به نفس برسند.

نفس در کلام میبدی

میبدی در «فتح ثالث» آورده:

ص:290


1- (1) - غرر الحکم: 239، حدیث 4841؛ [1] هزار نکته: 69/1.

شیخ سعدالدین حموی سواره به رودخانه رسید، اسب از آب نمی گذشت، امر کرد آب را بهم زده گل آلود کنند، در حال اسب عبور کرد. فرمود: تا خود می دید از این وادی عبور نمی توانست کرد.چون مرض خودبینی و خود خواهی علاج شود و حالت خداجویی و خداخواهی پدید آید، حرکت نفس به سوی مقام قرب و لقا با کمک طاعات و عبادات آغاز می شود و به جایی می رسد که امام صادق علیه السلام می فرماید:

انَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأشَدُّ اتِّصالاً بِرُوحِ اللّهِ مِنِ اتّصالِ شُعاعِ الشَّمْسِ بِها. (1)

اتّصال روح مؤمن به روح خدا از اتّصال شعاع آفتاب به آفتاب شدیدتر است.

وصف عارفان در روایات

امیر المومنین علیه السلام در وصف صاحبان عرفان و فضیلت در «نهج البلاغه» می فرماید:

صَحِبُوا الدُّنْیا بِأبْدانٍ أرْواحُها مُعَلَّقَهٌ بِالْمَحَلِّ الْأعْلی. (2)

با بدن در دنیایند، ولی روح آنان تعلّق به محلّ اعلی دارد.

این گونه نفوس نسبت به حق و اوامر و نواهی حق در حالت تسلیم اند، آنچه می خواهند و آنچه انجام می دهند محض او و برای او و به خاطر او و برای رسیدن به قرب و لقاء و وصال اوست.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

گروهی به رسول اکرم صلی الله علیه و آله گذشتند، عرضه داشتند:

ص:291


1- (1) - الکافی: 166/2، حدیث 4؛ [1] الاختصاص، شیخ مفید: 32.
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 147؛ [2]بحار الأنوار: 188/1، باب 2، حدیث 4؛ [3] الأمالی، شیخ مفید: 247.

السلام علیکَ یا رسول اللّه، فَقالَ صلی الله علیه و آله : ما انْتُمْ؟ فقالُوا نَحْنَ مُؤمِنُونَ، قالَ:

فَما حَقیقهُ ایمانِکُمْ؟ قالوا: الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ وَالتَّفْویضُ الیَ اللّهِ والتَّسْلیمُ لِاَمْرِ اللّهِ، فقالَ رَسول اللّه صلی الله علیه و آله : عُلَماءُ حکماءُ کادُوا انْ یَکُونُوا مِنَ الحِکْمَهِ انبِیاءَ، فَاِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ فَلا تَبْنُوا ما لاتَسْکُنُونَ وَلا تَجْمَعُوا ما لاتَأکُلُونَ واتَّقُواللّهَ الّذی الَیْهِ تُرْجَعُونَ. (1)

سلام بر تو ای رسول خدا، فرمود : کیستید، گفتند : اهل ایمان، فرمود : حقیقت ایمان شما چیست؟ گفتند : رضایت و خشنودی به احکام و قضای الهی و واگذاری امر خود به حضرت او و تسلیم در برابر فرمان های حق.

فرمود : اینان اهل علم و حکمتند و گویی از حکمت می خواهند همچو انبیا باشند. اگر در گفتار خود راستگویید، بنایی که نمی خواهید در آن سکونت کنید نسازید و چیزی که نمی خواهید بخورید جمع نکنید و از خدایی که به او باز می گردید پرهیز کنید.

تصفیه و تزکیۀ نفس به این است که حقایق قرآنیّه و معارف الهیّه در آن تجلّی کند و راهی برای تزکیه و تصفیۀ آن جز این وجود ندارد. بدون اسلام و ایمان و احسان نفس به جایی نمی رسد و چیزی از شهوات و تمایلات و غرایز آن جلودار نیست.

«امالی» شیخ طوسی از حضرت باقر علیه السلام روایت می کند که: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله در حجّه الوداع از کار حج بپرداخت و بر راحلۀ خود نشست فرمود:

لایَدْخُلُ الْجَنَّهَ إلاّمَنْ کانَ مُسْلِماً. فَقامَ إلیه أبُوذَرٍّ: فقال یا رَسُولَ اللّهِ ! وَمَا الْإسْلامُ؟ فقال: الْإسْلامُ عُرْیانٌ و لِباسُهُ التَّقْوی و زینَتُهُ الْحَیاءُ، وَمِلاکُهُ الْوَرَعُ و کَمالُهُ الدِّینُ و ثَمَرُهُ الْعَمَلُ الصّالِحُ و لِکُلِّ شَیْ ءٍ أساسٌ و أساسُ

ص:292


1- (1) - بحار الأنوار: 286/64، باب 14، حدیث 8؛ [1]الکافی: 53/2، حدیث 1. [2]

الْإسْلامِ حُبُّنا أهْلَ الْبَیْتِ. (1)

وارد بهشت نمی شود مگر مسلمان. ابوذر پرسید : یا رسول اللّه ! اسلام چیست؟ فرمود : اسلام عریان است، لباسش تقوا، زینتش حیا، قوامش پارسایی، کمالش دین و میوه اش عمل صالح است؛ و برای هر چیزی پایه ای است و پایۀ اسلام عشق به ما اهل بیت است.

ابو حمزۀ ثمالی در مسألۀ کمال نفس، از حضرت باقر علیه السلام روایت می کند:

اربعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کَمُلَ اسلامُهُ، وأُعینَ عَلی ایمانِهِ، وَمُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنوبُهُ وَلَقِیَ رَبَّهُ وَهُوَ عَنْهُ راضٍ وَلَوْ کانَ فیما بَیْنَ قَرَنِهِ الی قَدَمِهِ ذنوبٌ حَطّهَا اللّهُ تعالی عَنْهُ وَهِیَ: الوَفاءُ بِما یَجْعَلُ عَلی نَفْسِهِ للّهِ وصِدْقُ اللِسان مَع الناسِ والحیاءُ مِمّا یَقْبَحُ عنداللّه وعند الناس وحسن الخُلْقِ مع الأهْلِ والناسِ. (2)

چهار حقیقت در هر که باشد اسلامش کامل است و بر ایمانش کمک شده، گناهانش محو گشته و خدا را ملاقات می کند در حالی که جناب او از وی راضی و خشنود است و چنانچه از سر تا قدمش گناه باشد حضرت ربّ العزّه آنها را از پرونده اش می ریزد :

وفا به آنچه که برای خداوند بر عهدۀ خود نهاده است (مانند نذر و عهد و قسم و سایر تعهداتی که با خداوند نموده است)، راستگویی با مردم، حیا از آنچه

ص:293


1- (1) - بحار الأنوار: 379/65، باب 27، حدیث 27؛ [1]الأمالی، شیخ طوسی: 84، حدیث 126. [2]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 462/8، باب 93، حدیث 10016؛ [3]الأمالی، شیخ طوسی: 189، حدیث 319. [4]

نزد حق و خلق قبیح است، خوشرویی با زن و فرزند و مردم.

صفات خوب انسان

در کتاب «آداب النفس» آمده است که:

« انسان خوب چهار صفت دارد:

عفّت نفس، پرهیزکاری و تقوا، زهد در حُطام دنیا، ورع از معصیت.

با نفس سرکش و امیال و شهواتش و با شیطان بیرونی رفاقت و همنشینی مکن، همیشه با این دو از در مخالفت برآ؛ که نود و نه درِ خیر به رویت می گشایند تا در مرحلۀ صدم تو را به دام بیندازند.

اگر به دنیا بخوانندت بگو فانی است، اگر به شهوات غلط دعوتت کنند بگو ندامت است، اگر به کبر خواندند به اوّل و آخر نظر کن که نطفه و جیفه است، اگر به خودبینی بخوانند به حقیقت بنگر که چیزی از تو نیست، مالک خداست و تو با تمام هویّت و هستی مملوکی.

یکی از عرفا می گوید:

وصف بنده ای از بندگان حق را شنیدم، برای دیدارش شتافتم، چون به او رسیدم با او حرف زدم جواب نداد، دوباره سخن گفتم جواب نداد، گفتم: به حقّ معبودت به من نظر کن، نظر کرد، ابروهایش به چشمش افتاده بود، گفتم: مرا وصیّتی کن، اشاره کرد از حرف زدن معذورم که حرف ما را به گناه می کشد. روزی را در خدمت او به سر بردم دو کلمه از وی شنیدم:

1 - عجب دارم از کسی که باتو مأنوس است با غیر چکار دارد.

2 - عجب دارم از کسی که می داند خزانۀ همه چیز نزد توست چرا به غیر تکیه و توکل دارد؟!

گفتم: هیمن دو کلمه مرا بس است. برگشتم به قریه رسیدم، به مردم گفتم: این بزرگوار چند سال است مقیم این ناحیه است؟ گفتند: نود سال، گفتم: چرا با من

ص:294

حرف نزد؟ گفتند: پنجاه سال است غیر حرف خدا از او سابقۀ حرف زدن نداریم. » (1)

مراحل نفس در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام

کمیل به امیر المؤمنین علیه السلام عرضه داشت: نفس را برای من تعریف کن، حضرت فرمود: کدام نفس را؟ عرض کرد: مگر چند نفس داریم؟ فرمود: برای نفس چهار مرحله است:

1 - نامیۀ نباتیّه

2 - حسّیّۀ حیوانیّه

3 - ناطقۀ قدسیّه

4 - کلیّۀ الهیّه

1 - برای نامیه پنج قدرت است: ماسکه، جاذبه، هاضمه، دافعه، مربیّه.

و دارای دو خاصیت است: زیاد شدن، کم شدن. و این شبیه ترین نفس به حیوان است.

2 - حسّیّۀ حیوانیّه پنج قوّه دارد: سمع، بصر، شمّ، ذائقه، لامسه. و دارای دو خاصیت است. خوشی، غضب.

3 - ناطقه قدسیّه پنج صفت دارد: فکر، ذکر، علم، حلم،نباهت.

4 - کلیّۀ الهیّه پنج قدرت دارد: بقای در فنا، نعیم در شقا، عزّ در ذُلّ، فقر در غنا، صبر در بلا. و وی را دو خاصیت است: رضا، تسلیم. (2)هدف رسالت این است که نفس را از حالت نامی و حیوانی به سوی کلیّۀ الهیّه برساند و این جز با تزکیه - یعنی آراسته شدن به فضایل و پیراسته شدن از رذایل -

ص:295


1- (1) - آداب النفس: 58.
2- (2) - بحار الأنوار: 84/58 - 85؛ مستدرک سفینه البحار: 113/10؛ تفسیر الصافی: 111/3.

میسّر نیست.

اگر نفس باتزکیه مهار نشود، در مسألۀ مال دنیا دچار حرام خوری،در مسألۀ شهوت گرفتار انواع معاصی و در مسألۀ حکومت دچار غصب حق ذی حق و پایمال کردن حقوق یک ملت می شود.

داستانی عجیب از فضیل و هارون

هارون در کمال قدرت وسطوت و در عین کبر و نخوت با جمعی به حج آمده بود. در طواف بیت ملخی را لگد مال کرد در حالی که حکمش را نمی دانست.

شنید فضیل عیاض در مسجدالحرام است. جهت یافتن حکم مسأله مأمون را نزد وی فرستاد تا او را به حضورش بیاورد. مأمون نزد فضیل آمد و پس از سلام گفت: خلیفه سلام دارد و می گوید چند لحظه نزد ما بیا، فضیل جواب مأمون را نداد،مأمون بازگشت و گفت: مرا نزد کسی فرستادی که تو را به حساب نمی آورد !

هارون با غصب و خشم حرکت کرد، در حالی که اطرافیانش به وحشت افتادند.چون به فضیل رسید گفت: ای فضیل ! واجب است نزد ما آیی و حقّ ما را بشناسی، آخر ما حاکم شماییم! من در حال احرام و طواف ملخی را لگد کرده ام، حکمش چیست؟ فضیل بلندبلند گریه کرد و گفت: چه چوپانی هستی که از گوسپند مسأله می پرسی! بر چوپان واجب است محلّ گوسپندان را امن کند،غذای نیکو فراهم آورد،آب شیرین بدهد، تو که از یک مسألۀ دین عاجزی، چه چوپانی هستی واین گله را کجا می بری؟ ! (1)

نکته ای بس عجیب در وضع امیرالمؤمنین علیه السلام

یکی از اصحاب می گوید:

ص:296


1- (1) - آداب النفس: 48.

شنیده بودم آیۀ شریفۀ

أمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ » (1)

[ آیا چنین انسان کفران کننده ای بهتر است ] یا کسی که در ساعات شب به سجده و قیام و عبادتی خالصانه مشغول است.

در شأن علی است، رفتم تا حسنات و عبادات او را به چشم خود ببینم.وقت مغرب با یاران خود نماز خواند و پس از تعقیبات به نماز عشا پرداخت،آنگاه با اجازۀ آن حضرت به منزلش رفتم، قسمت عمده ای از شب، او را در قرآن و نماز دیدم، صبح نمازش را در مسجد به جماعت بجای آورد، سپس به کار مردم پرداخت تا وقت نماز ظهر و عصر آمد. پس از فریضۀ ظهر و عصر دوباره تا شب به کار مردم پرداخت. به او گفتم به روز و شب آسایش نداری! فرمود:

اگر روز بیاسایم کار رعیّت ضایع شود، اگر شب بیاسایم قیامت خودم ضایع گردد، پس روزْ مهمّ مردم را انجام دهم و شب مهمّ خودم را. (2)آری، این است صاحب نفس زکیّۀ راضیۀ مرضیّه، این است محصول و نتیجۀ نفس تصفیه شده واین است آن که قرآن مجید نفس او را نفس پیامبر خوانده است.

رومی نشد از سرّ علی کس آگاه آری ، نشد آگاه کس از سرّ اله

یک ممکن و این همه صفات واجب لا حول و لا قوَّه الاّ باللّه

آثار حسنات و سیّئات نفسانی

حسنات نفسیّه که در قرآن مجید و معارف اسلامی مطرح است موجد نورانیّت

ص:297


1- (1) - زمر (39) : 9. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 13/41، باب 101، حدیث 3؛ الأمالی: شیخ صدوق: 282، حدیث 14؛ روضه الواعظین: 117/1.

قلب و استحکام ایمان و سیّئات نفسیّه موجب ظلمت دل و سستی رشتۀ عقیده و مخرّب عمل است:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

وَجَدْتُ الْحَسَنَهَ نُوراً فِی الْقَلْبِ وَزَیْناً فِی الْوَجْهِ وَقُوَّهً فِی الْعَمَلِ. وَوَجَدْتُ الْخَطیئَه سَواداً فِی الْقَلْبِ و وَهْناً فِی الْعَمَلِ و شَیْناً فِی الَوَجْهِ. (1)

حسنه را نوری در قلب و آبرویی در چهره و قدرتی بر عمل یافتم. و گناه و سیّئه را ظلمتی در دل و باعث سستی در عمل صالح و علّت آبرو ریزی دیدم.

سَأَلَ رَجُلٌ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ: أیُّ حَسَنَهٍ أفْضَلُ عِنْدَ اللّهِ؟ قالَ: حُسْنُ الْخُلْقِ و التَّواضُعُ و الصَّبْرُ عَلَی الْبَلِیَّهِ، وَالرِّضا بِالْقَضاءِ. قالَ: أیُّ سَیِّئَهٍ أعْظَمُ عِنْدَاللّهِ؟ قالَ: سُوءُالْخُلْقِ وَالشُّحُّ الْمُطاعُ. (2)

مردی از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید : کدام حسنه نزد خداوند برتر است؟ فرمود :

نیک خُلقی، تواضع، صبر و استقامت در بلا و رضا به قضای حق. عرضه داشت : چه سیّئه ای نزد حق بزرگتر است؟ فرمود : بد خُلقی و بخلی که به عمل گذارده شود.

حسن خلق، تواضع و صبر از اوصاف نفس زکیّه و بد اخلاقی و بخل از حالات نفس شریره است. آراستن نفس به حسنات الهیّه و پیراستن آن از اوصاف شیطانیّه نیازمند به مبارزه و به قول رسول خدا جهاد اکبر و محتاج به گذشت از خود و هواها و هوس هاست که:

نابرده رنج گنج میسّر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

(سعدی شیرازی)

ص:298


1- (1) - کنز العمال: 110/16، حدیث 44084؛ میزان الحکمه: 636/1، حدیث 858.
2- (2) - کنز العمال: 129/16، حدیث 44154.

حکایتی در مبارزۀ با نفس

ابن عربی می گوید:

امیری با خیل و خدم و حشم به راهی می گذشت، خدمت یکی از اولیای خدا رسید، عرضه داشت: یا شیخ، در این جامه و لباس ها که بر تن من است نماز رواست یانه؟ آن بزرگ خندید، آن امیر از سرّ خنده پرسید، مرد خدا گفت: از کم عقلی و نادانی تو تعجّب کرده خندیدم، ای امیر ! حال تو به حال سگی می ماند که در مردار و جیفه ای افتاده واز آن سیر خورده و سرا پای او از خون و نجاسات آلوده شده و او را احتیاج به قضای حاجت افتاده، خیلی مواظب است که ترشّح بول او را نجس نکند!

شکم تو از حرام پر است، مظالم عباد بر گردنت بسیار است، ستم و ستمکاری در پرونده ات مالا مال است تو از آنها نمی ترسی، از این دغدغه داری که نماز در این لباس چگونه است!

امیر گریست و از اسب پیاده شد و به خاک مذلّت نشست و ترک جاه و ریاست غلط کرد و ملازم شیخ شد.

چون سه روز از این ماجرا گذشت شیخ طنابی به او داد و گفت، ایّام ضیافت گذشت برخیز با این طناب به صحرا رو و هیزم بیاور جهت امرار معاش بفروش. او در کار فروش هیمه رفت. مردم که وی را بدان حال می نگریستند می گریستند. ابن عربی می گوید: آن امیر دایی من بود که مصداق این آیۀ شریفه شد:

وَأمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّه وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی » (1)

و اما کسی که از مقام و منزلت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس

ص:299


1- (1) - نازعات (79) : 40. [1]

بازداشته است .

بندگی حقیقی

در «مصابیح القلوب» آورده:

محمود غزنوی با عدّه ای زیاد جهت شکار به صحرا رفت، ناگهان همایی در هوا پیدا شد، لشگریان گفتند برویم در سایۀ او قرار بگیریم تا از گرما و حرارت هوا مصون بمانیم و برای این کار از هم سبقت می گرفتند، تنها کسی که نرفت ایاز بود، محمود به او گفت: تو چرا نرفتی تا هما برسرت سایه اندازد؟ گفت: کدام سعادت برای من بهتر از این که در سایۀ سلطانی چون شما هستم!

این حکایت برای این است که بدانی به جلال ذوالجلال قسم ! اگر کسی ترک غیر او کند، غیری که مانع رشد و کمال است و قدم در راه بندگی حقیقی بگذارد سعادتی نصیب او می شود که شقاوت از پی ندارد و لطف حضرت او در شش مرحله نصیب وی می شود:

1 - هُوَ مَعَکُمْ أیْنَما کُنْتُمْ » (1)

و او با شماست هرجا که باشید.

2 - فَتَمُرُّ فاطِمَهُ وشیعَتُها عَلَی الصِّراطِ کَالْبَرْقِ الْخاطِفِ. (2)

فاطمه علیها السلام و شیعۀ او عبورش از صراط همانند برق خیره کننده است.

3 - حَتّی إذا جاؤُوها و فُتِحَتْ أبْوابُها » (3)

چون به آن رسند در حالی که درهایش از پیش گشوده شده است.

ص:300


1- (1) - حدید ( 57 ) : 4.
2- (2) - بحار الأنوار: 223/43، باب 8، حدیث 9؛ [1]ثواب الاعمال: 220. [2]
3- (3) - زمر (39) : 73. [3]

4 - وَقالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ » (1)

نگهبانانش به آنان گویند : سلام بر شما.

5 - وَحُورٌ عینٌ * کَأمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ » (2)

و حوریانی چشم درشت، * هم چون مروارید پنهان شده در صدف.

6 - وَرِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أکْبَرُ » (3)

و همچنین خشنودی و رضایتی از سوی خدا [ که از همۀ آن نعمت ها ] بزرگ تر است.

محبوب ترین خلایق

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

إنَّ اللّهَ تَعالی یُباهی بِالشّابِّ الْعابِدِ الْمَلائِکَهَ، یَقُولُ: انْظُرُوا إلی عَبْدی تَرَکَ شَهْوَتَهُ مِنْ أَجْلی. (4)

بر جوان عابد به ملائکه مباهات و افتخار می کند، می فرماید : ای ملائکه، بنده ام را بنگرید که به خاطر من دست از شهوت و هوا و هوس نفسانی برداشته است.

و نیز فرمود:

إنَّ أحَبَّ الْخَلائِقِ إلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ شابٌّ حَدَثُ السِّنِّ فی صُورَهٍ حَسَنَهٍ جَعَلَ

ص:301


1- (1) - زمر (39) : 73. [1]
2- (2) - واقعه (56) : 22 - 23. [2]
3- (3) - توبه (9) : 72. [3]
4- (4) - کنز العمال: 776/15، حدیث 43057؛ نهج الفصاحه: 303، حدیث 736. [4]

شَبابَهُ و جَمالَهُ لِلّهِ و فی طاعَتِهِ، ذلِکَ الَّذی یُباهی بِهِ الرَّحْمانُ مَلائِکَتَهُ، یَقولُ: هذا عَبْدی حَقّاً. (1)

همانا محبوب ترین آفریدگان نزد خدای بزرگ، جوان نو سال و زیبارویی است که جوانی و زیبایی خود را برای خدا و در راه اطاعت او نهاده است و او همان کسی است که خدای رحمان به او بر فرشتگانش مباهات می کند و می فرماید : حقّاً این بندۀ من است.

امام باقر علیه السلام به سلیمان بن جعفر فرمود:

جوانمرد کیست؟ عرضه داشت: نزد ما جوانان هستند، حضرت فرمود: اصحاب کهف از پیران بودند ولی خداوند آنان را جوان و جوانمرد گفت.

یا سُلَیْمانُ، مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَاتَّقی فَهُوَ الْفَتی (2) .

ای سلیمان، آن کس که به خدا ایمان آورد و از همۀ معاصی خود را حفظ کند او جوانمرد است، در هر سنّی که باشد.

نصایح ابوذر

ابوذر شاگرد بزرگوار و با کرامت رسول خدا، که دانش و بینشش را از آن منبع فیض گرفته بود مردم را در جهت تزکیۀ نفس نصیحت می فرمود:

دنیا را دو جلسه قرار بده:

1 - مجلسی برای طلب حلال.

2 - مجلسی برای طلب آخرت، جلسۀ سوم ضرر دارد.

ص:302


1- (1) - کنز العمال: 785/15، حدیث 43103.
2- (2) - بحار الأنوار: 428/14، باب 27، حدیث 10؛ [1]تفسیر العیاشی: 323/2، حدیث 11. [2]

کلام را دو کلام قرار بده:

1 - کلمه ای برای آخرت.

2 - کلمه ای برای طلب حلال، کلمۀ سوم مضرّ است.

مالت را دو مال قرار بده:

1 - درهمی برای عیال.

2 - درهمی برای ساختن آخرت، درهم سوّم خسارت است.

دنیا را ساعتی بین دو ساعت قرار بده:

1 - ساعتی که گذشته و قدرت برگرداندن آن را نداری.

2 - ساعتی که امید درکش برای تو نیست. این ساعتی که در آنی به عبادت خرج کن و در عمل صحیح صرف نما و از گناه خود داری کن ورنه به هلاکت افتی. (1)

زینت ها در کلام پیامبر

رسول خدا در روایت بسیار مهمّی فرمودند:

زینَهُ الدُّنْیا ثَلاثَهٌ: الْمالُ و الْوَلَدُ و النِّساءُ.

وَزینَهُ الْآخِرَهِ ثَلاثَهٌ: الْعِلْمُ وَالْوَرَعُ وَالصَّدَقَهُ.

وَأمّا زینَهُ الْبَدَنِ: قِلَّهُ الْأکْلِ وَقِلَّهُ النَّوْمِ وَقِلَّهُ الْکَلامِ.

وَأمّا زینَهُ الْقَلْبِ: فَالصَّبْرُ وَالصَّمْتُ وَالشُّکْرُ. (2)

زینت دنیا سه چیزاست : مال، فرزند، زن.

زینت آخرت سه چیزاست : دانش، پارسایی، صدقه.

امّا زینت بدن در سه برنامه است : کم خوری، کم خوابی، کم گویی.

و امّا زینت قلب در سه حقیقت است : صبر، سکوت، شکر.

ص:303


1- (1) - مجموعه ورام: 20/2؛ [1] المواعظ العددیه: 107، باب 2، فی الثنائیات.
2- (2) - المواعظ العددیه: 127، باب 3، [2] فی الثلاثیات.

بادست طلب پای تو در سلسله تا چند آه ای دل من غافلی از قافله تا چند

ره توشۀ تو عشق و فرا راه تو خورشید نگشوده به تیغ سحری سلسله تا چند

زین آتش افروخته بر دامن فریاد فریاد که بریان جگر حوصله تا چند

این شعله زبانی که تو را سوخته چون شمع گل کرده ز آتشکدۀ دل گله تا چند

زین دایره خورشید سواران همه رفتند ای سایه نشین ، خواب در این مرحله تا چند

در حضرت جانان دل ما یکدله باید ای بی خبر از عالم جان ده دله تا چند

(مشفق کاشانی)

جواهر در کلام انبیاء علیهم السلام

قواعد و کمال و تربیت و حقایق روحی و قلبی و راه مبارزه با هوا و هوس را باید از رسول خدا گرفت که او پیامبر رحمت و معلّم قرآن و کامل کنندۀ نفوس و مربّی ارواح و جلا دهندۀ قلوب است.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أرْبَعَهُ جَواهِرَ تُزیلُها أرْبَعَهٌ: أمَّا الْجَواهِرُ: فَالْعَقْلُ وَالدِّینُ وَالْحَیاءُ وَالْعَمَلُ الصّالِحُ: أمَّا الْغَضَبُ فَیُزیلُ الْعَقْلَ وَأمَّا الْحَسَدُ فَیُزیلُ الدِّینَ، أمَّا الطَّمَعُ فَیُزیلُ الْحَیاءَ وَأمَّا الْغَیبَهُ فَیُزیلُ الْعَمَلَ

ص:304

الصّالِحَ. (1)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : چهار گوهر گران بهاست که چهار چیز از بین برندۀ آن است :

امّا آن چهار گوهر عبارت است از : عقل، دین، حیا، عمل صالح.

غضب زایل کنندۀ عقل، حسد زایل کنندۀ دین، طمع زایل کنندۀ حیا و غیبت زایل کنندۀ عمل صالح است.

شش نصیحت از موسی بن عمران

«به موسی بن عمران وحی شد: شش چیز را در شش چیز قرار داده ام و مردم در شش برنامۀ دیگر می طلبند ولی نمی یابند:

1 - راحت و امنیّت و آسایش را در بهشت قرار داده ام، مردم در دنیا طلب می کنند.

2 - دانش و علم را در گرسنگی گذاشته ام، مردم در سیری می طلبند.

3 - عزّت و آقایی را در قیام به عبادت به وقت شب قرار داده ام، مردم نزد ارباب حکومت می طلبند.

4 - رفعت و سر بلندی را در تواضع و فروتنی گذاشته ام، مردم در تکبّر می جویند.

5 - اجابت دعا را در لقمۀ حلال قرار داده ام، مردم در قیل و قال می طلبند.

ص:305


1- (1) - المواعظ العددیّه: 211، باب 4، فی الرباعیات.

6 - غنا را در قناعت نهاده ام، مردم در کثرت اشیا و اجناس می جویند. » (1)

آموزش هشت مسئله از امام صادق علیه السلام

« امام صادق علیه السلام که قلبش تجلّی گاه علم و دانش و بصیرت و بینش پیامبر صلی الله علیه و آله است، یک روز به یکی از شاگردانش که نزد حضرت علم آموخته بود و به تصفیه و تزکیۀ نفس موفّق شده بود فرمود:

در این مدّت که نزد منی چه آموختی؟ پاسخ داد: هشت مسأله از شما فراگرفتم، حضرت فرمودند: برای من تعریف کن، عرضه داشت:

1 - هر محبوبی را دیدم به وقت مرگ از مُحبّش مفارقت می کند، همّت به خرج دادم برای به دست آوردن چیزی که از من مفارقت نکند، بلکه در تنهایی انیس و مونس من باشد و آن عمل خیر است:

وَمَنْ یَفْعَلْ خَیْراً یُجْزَ بِهِ. (2)

هر کس عمل خیری انجام دهد به همان جزا داده می شود.

فرمود: أحْسَنْتَ وَاللّه.

2 - عدّه ای را دیدم به حسب و گروهی به مال و ولد افتخار می کنند، ولی دیدم افتخار در اینها نیست بلکه فخر عظیم در آن است که خداوند فرموده:

إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ » (3)

بی تردید گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.

سعی کردم پیش خداوند، کریم باشم. فرمود: أحْسَنْتَ وَاللّه.

3 - لهو و لعب و سرگرمی مردم را دیدم و قول حق را شنیدم:

وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی * فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ

ص:306


1- (1) - المواعظ العددیّه: 309، باب 6، [1] فی السداسیات.
2- (2) - الصراط المستقیم: 138/1. [2]
3- (3) - حجرات (49) : 13. [3]

الْمَأْوَی » (1)

و اما کسی که از مقام و منزلت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است ؛ * پس بی تردید جایگاهش بهشت است.

سعی کردم هوا را از نفس بگیرم تا نفس در بستر مرضات حق قرار گیرد. فرمود:

أحْسَنْتَ وَاللّه.

4 - دیدم هر کس یک شیء مادّی قیمتی نصیبش شد، سعی کرد دو دستی به آن بچسبد و آن را حفظ کند، من قول حق را شنیدم:

مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ » (2)

کیست که به خدا وامی نیکو دهد تا خدا آن را برای او دو چندان کند و او را پاداشی نیکو و باارزش باشد؟

قرض دادن نزد من شیء با ارزشی بود، سعی کردم به آن بپردازم تا ذخیره ام در روز حاجتم باشد. فرمود: أحْسَنْتَ وَاللّه.

5 - حسودی عدّه ای را به عدّه ای در زندگی دیدم و قول حق را شنیدم:

نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ » (3)

ما در زندگی دنیا معیشت آنان را میانشان تقسیم کرده ایم و برخی را از جهت درجات [ فکری و مادی ] بر برخی برتری داده ایم تا برخی از آنان برخی دیگر را [ در امر معیشت و سایر امور ] به خدمت گیرند ؛ و رحمت پروردگارت از آنچه آنان جمع می کنند، بهتر است.

ص:307


1- (1) - نازعات (79) : 40 - 41. [1]
2- (2) - حدید (57) : 11. [2]
3- (3) - زخرف (43) : 32. [3]

بر احدی حسد نبردم و بر از دست داده تأسّف نخوردم. فرمود: أحْسَنْتَ وَاللّه.

6 - دشمنی بعضی را با بعضی در امور دنیا دیدم و مشاهده نمودم کدورت های قلبی چه بلای خطرناکی است، از طرفی قول حضرت حق را شنیدم:

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً » (1)

بی تردید شیطان، دشمن شماست، پس او را دشمن خود بگیرید.

خود را مشغول عداوت شیطان کردم و وقت دشمنی نسبت به مردم مسلمان و مؤمن در خود نگذاشتم. حضرت فرمود: أحْسَنْتَ وَاللّه.

7 - دیدم مردم برای طلب رزقْ خود کشی می کنند و مراعات حلال و حرام ننموده در این زمینه به یکدیگر رحم نمی نمایند، من قول حق را شنیدم:

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ * مَا أُرِیدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ * إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ » (2)

و جن و انس را جز برای این که مرا بپرستند نیافریدیم ؛ * از آنان هیچ رزقی نمی خواهم و نمی خواهم که مرا طعام دهند. * بی تردید خدا خود روزی دهنده و صاحب قدرت استوار است.

دانستم وعدۀ او حق و قولش صدق است، آرام گشته و به وعده اش خشنود شدم، به دنبال حلال رفته و در طلب رزق راحت شدم، به حدّ قناعت کفایت کردم و بقیّۀ اوقات به عبادت گذراندم. حضرت فرمود: أحْسَنْتَ وَاللّه.

8 - دیدم عدّه ای متّکی به صحّت بدنند، گروهی به کثرت مال و عدّه ای به مثل خودشان و من قول حق را شنیدم:

وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً * وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ وَمَن

ص:308


1- (1) - فاطر (35) : 6. [1]
2- (2) - ذاریات (51) : 56 - 58. [2]

یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ » (1)

و هر که از خدا پروا کند، خدا برای او راه بیرون شدن [ از مشکلات و تنگناها را ] قرار می دهد. * و او را از جایی که گمان نمی برد روزی می دهد و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است.

از غیر تکیه برداشته و بر حضرت محبوب تکیه کردم. حضرت فرمود: و اللّه تورات و انجیل و زبور و فرقان و سایر کتب به این هشت مسأله بر می گردد. » (2)عارف معارف و عاشق شیدا سیف فرغانی می گوید:

قرآن چه بُوَد مخزن اسرار الهی گنج حِکَم و حکمت آن نامتناهی

در صورت الفاظ معانیش کنوز است وین حرف طلسمی است بر آن گنج الهی

لفظش به قرائات بخوانیّ و ندانی معنیّ وی ای حاصلت از حرف سیاهی

بحریست درو گوهر علم و دُر حکمت غوّاص شود دُر طلب از بحر نه ماهی

ز اعراب و نُقَط هست پس و پیش حروفش آراسته چون درگه سلطان به سپاهی

قرآن رهاننده ز دوزخ چو بهشت است زیرا که بیابی تو در و هر چه بخواهی

ص:309


1- (1) - طلاق (65) : 2 - 3. [1]
2- (2) - المواعظ العددیّه: 342، باب 8، [2] فی الثمانیات.

تا پردۀ صورت نگشایی ننماید اسرار و معانیش به تو روی کما هی

آنها که یکی حرف بدانند ز قرآن بر جمله کتب مفتخرانند و مباهی

بی معرفتی بر لب دریای حروفند چون تشنۀ بی دلو و رسن بر سر چاهی

(سیف فرغانی)

ریشه های سیّئات اخلاقی

اشاره

عارفان بیدار، عاشقان آگاه و آنان که در مقام تزکیۀ نفوسند با تکیه بر آیات و سنّت رسول اسلام ومعارف اهل بیت فرموده اند: اصول و ریشه های سیّئات اخلاقی سه مورد است:

شهوت - غضب - هوا.

و از این سه مورد هفت گیاه تلخ بروید: حرص و بخل، عجب و کبر، بدعت و کفر و حسد.

علاج سیّئات اخلاقی

سورۀ مبارکه حمد در صورت توجّه به حقیقت آن، برای علاج این موارد است.

در «

بِسْمِ اللّه الرحمن الرحیم » سه نام است: اللّه - رحمان - رحیم. کسی که در مقام معرفت اللّه بر آید و این معنی در قلبش تجلّی کند که اللّه ذات مستجمع جمیع صفات کمال است و معبود و محبوب و معشوق و کارگردانی جز او نیست و مُلک و ملکوت هستی به دست اوست، از عبادت هوا خلاصی یابد و جز خلوص و تسلیم در برابر عظمت حق و فرمان های او در کارگاه وجودش نماند، که هوا پرستی معلول

ص:310

دوری از معرفت و محصول خودبینی و بی توجهی به حضرت معبود است.

یا مُوسی! خالِفْ هَواکَ فَإنّی ما خَلَقْتُ خَلْقاً نازَعنی فی مُلْکی إلاَّ الْهَوی. (1)

ای موسی! با هوای نفس مخالفت کن، که در تمام هستی برای من مخالفی جز هوا نیست.

بریدن از حق نتیجه ای جز پیوستن به هوا ندارد. چون هوا بر وجود حاکم گردد در درون و برون طوفان ها بپا کند که چیزی در برابرش سالم نماند!

کسی که به حقیقت رحمانیّت توجه کند، قلبش به این صفت آراسته گردد و جانش به این حقیقت نورانی شود و عقلش از این واقعیت روشنایی گیرد؛ آن زمان جایی برای آتش غضب در ظرف نفس نمی ماند و در آن صورت عقل و روح و قلب و جان از عوارض خطرناک این آتش شیطانی در امان می ماند.

از عوارض غضب، ولایت خواهی و برتری جویی است. چون توجه شود به:

الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ » (2)

در آن روز فرمانروایی مطلق برای [ خدای ] رحمان ثابت است.

دیگر غضب و خشمی جز در راه او و برای او و محض او برای انسان نمی ماند.

کسی که به حقیقت رحیمیّت برسد و سعی کند این وصف جمیل را در عرش دل تجلّی دهد، از ظلم به خود و به دیگران مصون شود.

با توجه به حقیقت «

الْحَمدُ لِلّهِ » که نشان دهندۀ مختص بودن تمام سپاس ها به خداست، به مقام شکر می رسد که خرج نعمت در همان راهی است که منعم دستور داده؛ در این صورت از شهوت غلط می رهد. و چون شاکر بردۀ شهوت نیست از خطر بخل و حرص محفوظ مانده و از این دو آفت شهوت در امان می ماند.

ص:311


1- (1) - التفسیر الکبیر، فخر رازی: 267/1. [1]
2- (2) - فرقان (25) : 26. [2]

با اَلرَّحْمن الرَّحیم» (1) و مالِکِ یَوْمِ الدّین» (2) ریشۀ غضب کنده می شود و با إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ » (3)دو شاخۀ خطرناک کبر و عجب بریده می گردد!

چون به صراط مستقیم رسد، از شرّ هوا راحت می شود و چون هوا برود آفت کفر و بدعت نابود گردد. و با توجه به وضع خطرناک مغضوبین و ضالّین که بر اثر حسد به اولیای خدا دست به مخالفت با حقایق الهیّه زدند و به غضب حق و گمراهی دچار شدند، مرض سهمناک حسد چون مرغی از قفس قلب پریده و فرار می نماید.

راستی، اگر مواظب وضع نفس نباشیم کار را به جایی می رساند که به تمام رذایل گرفتار شود و از همۀ حسنات دور بماند، آنوقت تمام روزنه های نجات به روی انسان بسته می شود و از آدمی جز شرّ و ضرر و خسارت و زیان بر جا نماند.

بر ما واجب است که در شبانه روز ساعتی را با نفس خود خلوت کرده و به وضع او برسیم و با او سخن گفته وی را محاکمه کنیم.

مواظبت بر نفس

ابن سِماک هر روز به نفس خود خطاب می کرد:

یا نَفْسُ تَقولینَ قَوْلَ الزّاهِدینَ و تَعْمَلینَ عَمَلَ الْمُنافِقینَ و فِی الْجَنَّهِ تَطْمَعینَ! هَیْهاتَ، إنَّ لِلْجَنَّهِ اقَواماً آخَرینَ و لَهُمْ أعْمالٌ غَیْرُ ما تَعْمَلینَ. (4)

ای نفس! گفتارت، گفتار زاهدان ولی کردارت کردار منافقان است، در این صورت به بهشت حق طمع می ورزی! چه اندازه از حقیقت دوری! بهشت را مشتریان دیگری است و برای آنان عملی غیر از عمل توست.

ص:312


1- (1) - فاتحه (1) : 3. [1]
2- (2) - فاتحه (1) : 4. [2]
3- (3) - فاتحه (1) : 5. [3]
4- (4) - روضه الواعظین، نیشابوری: 415/2. [4]

اگر از نفس مواظبت نشود اسیر شیاطین داخلی وخارجی گشته و آدمی را از خدای مهربان دور نموده تبدیل به هیزم جهنّم می کند.

قرآن در این زمینه می فرماید:

قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ * ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ * قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ » (1)

گفت : به سبب این که مرا به بیراهه و گمراهی انداختی، یقیناً بر سر راه راست تو [ که رهروانش را به سعادت ابدی می رساند ] در کمین آنان خواهم نشست. * سپس از پیش رو و پشت سر و از طرف راست و از جانب چپشان بر آنان می تازم و [ تا جایی آنان را دچار وسوسه و اغواگری می کنم که ] بیشترشان را سپاس گزار نخواهی یافت. * خدا فرمود : از این جایگاه و منزلتت نکوهیده و مطرود بیرون شو که قطعاً هر که از آنان از تو پیروی کند، بی تردید جهنم را از همۀ شما لبریز خواهم کرد.

تفسیر آیۀ فوق از کلام امام باقر علیه السلام

امام باقر علیه السلام این آیه را به احسن وجه تفسیر فرموده:

پیش رو ، پشت سر، راست و چپ، اصطلاح است. می گوئیم فلانی از چهار طرف محاصره شده. بنابر این معنای آیه این می شود:

مِنْ بَیْنِ أیْدیهِمْ: مَعْناهُ اهَوِّنُ عَلَیْهِمْ أمْرَ الْآخِرَهِ.

«از پیش رو»یعنی مسأله آخرت را نزد آنان آن چنان سبک می کنم که آن را

ص:313


1- (1) - اعراف (7) : 16 - 18. [1]

از یاد ببرند، چون از یاد بردند به انواع معاصی آلوده می شوند.

وَمِنْ خَلْفِهِمْ: آمُرُهُمْ بِجَمْعِ الْأمْوالِ وَالْبُخْلِ بِها عَنِ الْحُقوقِ لِتَبْقی لِوَرَثَتِهِمْ.

«از پشت سر»یعنی آنان را تشویق به جمع کردن ثروت و بخل ورزی از حقوق مالی می کنم، تا همۀ ثروت به ورثه برسد و آنان از منافع اخروی مال محروم بمانند!

وَعَنْ أیْمانِهِمْ: افْسِدُ عَلَیْهِمْ أمْرَ دینِهِمْ بِتَزْیینِ الضَّلالَهِ وَتَحْسینِ الشُّبْهَهِ.

«از طرف راست» یعنی با زینت دادن گمراهی و نیکو جلوه دادن شبهه، مسألۀ دین را بر آنان فاسد می کنم.

وَعَنْ شَمائِلِهِمْ: بِتَحْبیبِ اللَّذّاتِ إلَیْهِمْ و تَغْلیبِ الشَّهَواتِ عَلی قُلُوبِهِمْ. (1)

«از طرف چپ» یعنی لذّات غلط و شهوات بی جا را محبوب قلب آنان می نمایم تا چون ماهی در آب، غرق در مادّیگری شوند. آن وقت است که از دایرۀ شکر بیرون می روند و تمام نعمت های مادّی و معنوی را در غیر راه خدا به خرج می گذارند و چون این شود خانواده و جامعه به فساد و تباهی کشیده شوند.

گذشت عمر و نشد شاد جانِ خسته دمی غمی نرفته ز دل بر دلم نشست غمی

ز سوز سینۀ ما ساز را حکایتهاست به پرده ای که برآرد زیر و بمی

مگر فسرده دلم زندگی ز سر گیرد کجاست زنده دلان همدم مسیح دمی

ص:314


1- (1) - ترجمۀ تفسیر مجمع البیان: 403/2، [1] ذیل آیۀ 17 سورۀ اعراف؛ بحار الأنوار: 132/11، باب 2. [2]

مرا به جام جهان بین نیاز نیست که هست درون سینۀ دل روشنم چو جام جمی

زبان دل نتوان با هزار افسوس بست چه غم شکست به دست ستم اگر قلمی

(مشفق کاشانی)

حالات نفس در قرآن

اشاره

اگر نفس همراه با قواعد الهیّه و سنن حضرت رسالت پناهی صلی الله علیه و آله تربیت نشود دچار حالات عجیبی می گردد که علاج بعضی از آن حالات بسیار سخت وگاهی غیر ممکن است.

آن حالات باعث می شود که نفس با شیطان رفاقت کند و با کمال آرامش طریق گمراهی و ضلالت بپیماید و هر جنایتی که بخواهد مرتکب گردد و هر کاری که میل داشته باشد انجام دهد.

قرآن مجید آن حالات را به هفت مرحله بیان فرموده:

1 - نفس امّاره. 2 - نفس حسرت زده. 3 - نفس رهینه. 4 - نفس هوایی. 5 - نفس دسّایی. 6 - نفس سفهی. 7 - نفس تسویلی.

آیاتی که این حالات را برای نفوس ذکر کرده به ترتیب عبارت است از:

1 - نفس اماره

« إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی » (1)

زیرا نفس طغیان گر، بسیار به بدی فرمان می دهد مگر زمانی که پروردگارم

ص:315


1- (1) - یوسف (12) : 53. [1]

رحم کند.

2 - نفس حسرت زده

« وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ بَغْتَهً وَأَنتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ * أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَاحَسْرَتَی عَلَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ وَإِن کُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ » (1)

و از نیکوترین چیزی که از طرف پروردگارتان به سوی شما نازل شده است پیروی کنید، پیش از آن که ناگهان و در حالی که بی خبرید، عذاب به شما رسد ؛ * تا مبادا آن که کسی بگوید : دریغ و افسوس بر اهمال کاری و تقصیری که دربارۀ خدا کردم و بی تردید [ نسبت به احکام الهی و آیات ربّانی ] از مسخره کنندگان بودم.

3 - نفس رهینه

« کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَهٌ * إِلَّا أَصْحَابَ الْیَمِینِ » (2)

هر کسی در گرو دست آورده های خویش است، * مگر سعادتمندان.

4 - نفس هوایی

« وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی » (3)

و اما کسی که از مقام و منزلت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس

ص:316


1- (1) - زمر (39) : 55 - 56. [1]
2- (2) - مدّثّر (74) : 38 - 39. [2]
3- (3) - نازعات (79) : 40. [3]

بازداشته است.

5 - نفس دسّایی

« وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا » (1)

و کسی که آن را [ به آلودگی ها و امور بازدارنده از رشد ] بیالود [ از رحمت حق ] نومید شد.

6 - نفس سفهی

« وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّهِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ » (2)

وکیست که از آیین ابراهیم روی گردان شود، جز کسی که [ خود را خوار و بی ارزش کند و ] خویش را به نادانی و سبک مغزی زند؟

7 - نفس تسویلی

« قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ » (3)

گفت : چنین نیست که می گویید، بلکه نفس شما کاری [ زشت را ] در نظرتان آراست [ تا انجامش بر شما آسان شود ] در این حال صبری نیکو [ مناسب تر است ].

نفس که مرکز امیال، آمال، غرائز و شهوات است واجب است تحت کنترل قواعد الهی باشد؛ زیرا تنها قواعد ربّانیّه هستند که نفس را از سرکشی حفظ می کنند،

ص:317


1- (1) - شمس (91) : 10. [1]
2- (2) - بقره (2) : 130. [2]
3- (3) - یوسف (12) : 18. [3]

اگر آن قواعد و برنامه ها به کار گرفته نشود، طوفانی چون طوفان عاد و ثمود در درون به وجود می آید، به طوری که موجودیّت الهی انسان به خطر افتاده بر باد می رود.

تاجری از تجّار همدان خدمت انور باباطاهر رسید، عرضه داشت: خداوند مرا از مال دنیا بی نیاز کرده، بگو هر دختری را بخواهی برایت بگیرم. سنّ باباطاهر مناسب با دختر نبود ولی می توانست قبول کند امّا فکر کرد، قبول این مسأله عیش عاطفی و احساسی و ظاهری و باطنی یکی از بندگان خدا را بهم می زند، به اندازه ای بر نفس مسلّط بود که در جواب تاجر گفت:

مرا عشق رخ مولاست بر سر هوای باغ روح افزاست بر سر

از این دنیا نمودم دست کوتاه مرا سودای آن دنیاست بر سر

(باباطاهر عریان)

موعظۀ نفس

أوْحَی اللّهُ إلی عیسی بْنَ مَرْیَمَ علیهما السلام : عِظْ نَفْسَکَ، فَإنْ اتَّعَظْتَ فَعِظِ النّاسَ و إلاّ فَاسْتَحْیِ مِنّی. (1)

خداوند مهربان به عیسی بن مریم علیهما السلام وحی کرد : نفست را موعظه کن، چون قبول موعظه کردی به موعظه و نصیحت مردم اقدام کن ورنه از من حیا کن.

نفس مریض را باید با قرآن و سنّت پیامبر معالجه کرد و در این امر باید جدّی بود.

وای به حال کسی که سخن خدا و رسولش را سبک بشمارد و به قبول نصایح و مواعظ حق تن ندهد، هشدارهای مادّی مردم را بپذیرد ولی اشارات و هشدارهای

ص:318


1- (1) - فیض القدیر: 104/1؛ الدرّ المنثور: 28/2؛ [1]جامع السعادات: 187/2. [2]

معنوی و حقیقی حق را قبول نکند.

فیض، آن عالم جلیل القدر، آن فیلسوف عالی مقدار و آن حکیم بزرگوار می فرماید:

«اگر طبیبی یهودی لذیذترین غذا را در مذاقت بگوید برای تو ضرر دارد، در ترک آن خود را به ناراحتی می اندازی، ولی قول انبیا را که دو تأیید دارد: یکی معجزات و دیگر تصدیق حق، باور نداری!

از تو بسیار عجب است از این که اگر یک بچّه به تو بگوید عقربی در لباس توست، ناگهان تمام لباس هایت را در می آوری بدون این که از آن کودک طلب دلیل و برهان کنی، ولی قبول قول انبیا برای تو سنگین است! مگر گفتار آنان نزد تو از گفتار یک کودک کم ارزش تر است؟!

از آتش سر کبریت می پرهیزی ولی از آتش جهنّم و خون و چرکی که به قول قرآن به خورد اهل آن می دهند و از اغلال و سلاسل دوزخ و زقّومی که پیامبر فرمود: یک قطرۀ آن تمام جانداران دریا را می کشد پرهیز و پروا نداری !» (1)انسان اگر در قبول مسائل حق سر سختی به خرج دهد و بجای رنگ گرفتن از واقعیّت ها، از هوا و هوس و شیطان و شیطنت رنگ بگیرد نمی تواند بگوید من مسلمانم و نمی تواند ادّعا کند من امّت پیامبرم.

حبّ نفس

قالَ رَسُولُ اللّه صلی الله علیه و آله : سَیَأتی زَمانٌ عَلی امَتی یُحِبُّونَ خَمْسَاً وَیَنْسَوْنَ خَمْسَاً: یُحِبُّونَ الدُّنیا وََیَنْسَوْنَ الآخِرَهَ وَیُحِبُّونَ الْمالَ وَیَنْسَونَ الْحِسابَ

ص:319


1- (1) - المحجه البیضاء: 319/8، 358، 361، به صورت پراکنده و مشابه آمده است؛ ارشاد القلوب، دیلمی: 106/1، باب 25.

وَیُحِبُّونَ النِّساءَ وَیَنْسَوْنَ الْحُورَ وَیُحِبُّونَ القُصُورَ وَیَنْسَوْنَ القُبُورَ وَیُحِبُّونَ النَّفْسَ وَیَنْسَوْنَ الرَّبَّ اولئِکَ بَریئُونَ مِنّی وَاَنَا بَریٌ مِنْهُمْ. (1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : زمانی بر امَّت من برسد که عاشق پنج چیز شوند و پنج چیز را از یاد ببرند : عاشق دنیا شوند و آخرت را از یاد ببرند، عاشق جمع مال گردند و حساب فردای آن را از یاد ببرند، عاشق زنان شوند و حور را از یاد ببرند، عاشق بناهای سنگین شوند و قبرها را از یاد ببرندعاشق نفس شوند و ربّ را فراموش کنند. آنان از من بیزارند و من از آنان بیزارم.

نفس در کلام ملا صدرا

حضرت صدر المتألّهین در «هدایه الطالبین» می فرماید: « نفس:

1 - یا شریفه است و مقابل آن خسیسه.

2 - یا قویّه است و مقابل آن ضعیفه.

3 - یا جامعه است، یعنی هم شریفه و هم قویّه.

نفس شریفه

که با زحمات طاقت فرسای صاحبش بر اساس معارف الهیّه تربیت شده و دارای حکمت و حرّیّت است.

حکمت آن، خداشناسی، خودشناسی، فرمان شناسی و خطرشناسی است.

حرّیّت آن، آزادی از امیال و شهوات و غرائز و حالات غلط و غیر خدایی است.

در مقابل آن خسیسه است که از حکمت و حرّیّت محروم و از حسنات و فضایل و خلاصه از رحمت حضرت دوست محروم است.

ص:320


1- (1) - المواعظ العددیه: 256، باب 5، [1] فی الخماسیات؛ الحکم الزاهره، ترجمۀ انصاری: 128.
نفس قویّه

نفسی است که تسلیم واقعیّات و عامل به حقایق الهیّه است و مقابل آن نفس ضعیفه است که بارکش شیطان است.

نفس جامعه
اشاره

نفس انبیا و اولیا و ائمّۀ طاهرین علیهم السلام است. »

نفس در کلام حاجی سبزواری

حاجی سبزواری - أعلی اللّه مقامه الشریف - می فرماید:

« انسان بس عزیز الوجود است و أندر النوادر، نمی بینی کِلْک قدرت الهی از بسیاری و این همه جماد که کثرت آن معلوم نیست اندکی را نبات قرار داد و از بسیاری از جانداران اندکی انسانند و از بسیاری انسان اندکی عاقل و از بسیاری عقلا اندکی مسلم و از بسیاری مسلم اندکی مؤمن و از این همه مؤمن اندکی عابد و از بسیاری عابد اندکی زاهد و از زاهدین اندکی عالم و از علما اندکی عارف و از عرفا اندکی اولیا و از اولیا اندکی انبیا و از انبیا اندکی اولوالعزم و از پنج اولوالعزم یکی خاتم و دارای مقام جمعی است و این هم در اختیار شما امّت است، او را بشناسید و از معارف او درس و پند گیرید و به خواسته های او جامۀ عمل بپوشانید تا با قلب پاک و نفس زکیّه و عمل صالح، مقرّب پیشگاه او شوید. »

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ اسْوَهٌ حَسَنَهٌ » (1)

یقیناً برای شما در [ روش و رفتار ] پیامبر خدا الگوی نیکویی است.

قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ إنّی أعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لا یَنْفَعُ وَقَلْبٍ لا یَخْشَعُ

ص:321


1- (1) - احزاب (33) : 21. [1]

وَنَفْسٍ لا تَشْبَعُ وَدُعاءٍ لا یُسْمَعُ. (1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : خداوندا، به تو پناه می برم از دانشی که به عمل در نیاید و مرا سودی ندهد و از قلبی که در برابر واقعیّت های تو تواضع ندارد و از نفسی که از دنیا و مادّیات و هوا و هوس ها سیر نگردد و از دعایی که مستجاب نشود !

نفس در کلام سهل بن عبداللّه

سهل بن عبداللّه گفت:

نفس را سه صفت است: یا کفر، یا نفاق، یا ریا. و این سه صفت نفس را رها نکند مگر به ریاضت و ریاضت ادای واجبات و ترک محرّمات است که تکرار آن نفس را تزکیه کند.

توجّه به واقعیّات اثر عجیبی در بیداری و رشد و حرکت نفس می گذارد.

مردی بود یهودی به نام مُخَیریق؛ در رفت و آمدهایش در مدینه، زیاد نسبت به پیامبر عزیز اسلام اندیشه می کرد، تا نزدیک جنگ احد به نزد دانایان یهود آمد و گفت: این همان شخص موعود نیست که موسی خبر داده؟ گفتند: نه، شبیه به اوست. گفت: شباهت یعنی چه؟ او همان است و شما نامردان کتمان حق می کنید.

نزد پیامبر آمد، به حقیقت ایمان آورد و مالش را که فوق العاده بود به حضرت واگذار کرد؛ که بیشتر صدقات و انفاقات رسول حق بعد از مال خدیجه از مال اوست، سپس برای دفاع از حق در جنگ احد شرکت کرد و به شرف شهادت نایل آمد. (2)

ز ساقیِّ شب دوش جامی گرفتم ز دور فلک انتقامی گرفتم

اگر چه جهانی به جامی نیرزد ولی من جهانی به جامی گرفتم

ص:322


1- (1) - بحار الأنوار: 18/83، باب 38، حدیث 15؛ [1]مستدرک الوسائل: 70/5، باب 22، حدیث 5381. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 130/20، باب 12؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 260/14.

به کام دلم چون نشد دورِ گردون به ناکامی از باده کامی گرفتم

رهِ بی نشانی سپردم چو عنقا (1) به سر تا که سودای نامی گرفتم

به غفلت ز افسون صیّاد گیتی پی دانه ره سوی دامی گرفتم

نشان رخ تو ز موی تو جستم سراغ مه از تیره شامی گرفتم

چو شد از صبا گیسوانت پریشان در آن دم من از دل پیامی گرفتم

مرا قامت از غم هلالی است مشفق که سود ای ماه تمامی گرفتم

(مشفق کاشانی)

نفسِ بدون تربیت و منهای تزکیه اگر صاحبش امیر شود امیر ظالم می شود، اگر ثروتمند شود ثروتمند مُترَف و مُسرِف و بخیل شده و اگر دانشمند شود متظاهر و ریاکار می گردد.

سخن آتش دوزخ

در حدیث آمده: اندر قیامت، آتش دوزخ با سه کس سخن گوید:

1 - به زمامداران گوید: ای کسانی که خداوند بزرگ به شما قدرت داد، ولی شما اصول عدالت را در جامعه به کار نگرفتید و داد مظلوم را از ظالم نستاندید. پس آنها را می بلعد، چنانکه پرندگان دانۀ کنجد را.

2 - به ثروتمندان گوید: ای کسانی که امکانات وسیع به شما بخشیدند و از شما خواستند مقداری از آن را انفاق کنید ولی شما بخل ورزیدید! آنگاه آنها را هم می بلعد.

3 -به دانشمندان گوید: ای طایفه ای که ظاهر خود را برای مردم آراستید ولی در

ص:323


1- (1) - عنقا: مرغی افسانه ای است؛ سیمرغ.

باطن به معصیت خدا پرداختید! سپس آنها را می بلعد. (1)

مراقبت نفس و ترک گناه

در آداب مراقبت آمده:

الْأوَّلُ تَرْکُ الْمَعاصی وَهذا هُوَ الَّذی بُنِیَ عَلَیْهِ قِوامُ التَّقْوی وَاُسِّسَ عَلَیْهِ أساسُ الْآخِرَهِ وَالْاُولی. وَما تَقَرَّبَ الْمُتَقَرِّبُونَ بِشَیْ ءٍ أعْلی وَأفْضَلَ مِنْهُ.

اوّل ترک معاصی است که قوام تقوا بر آن است و ریشۀ دنیا و آخرت است. و مقرَّبان به مانند چیزی چون تقوا به خدا قرب نجستند.

موسی از آن مرد عالم که داستانش در سورۀ کهف آمده پرسید: چه کرده ای که من مأمور یادگیری از تو شده ام و به چه چیز به این مرتبه رسیدی؟ گفت:

الأول: بِتَرْکِ الْمَعْصِیَهِ.

اول : به ترک معاصی.

الثّانی: الْاِشْتِغالُ بالطّاعاتِ مَعَ حُضُورِ الْقَلْبِ.

دوم : برنامه از آداب مراقبت انجام عبادات با حضور قلب است.

الثّالِثُ: عَدَمُ الْغَفْلَهِ.

سوم : پرهیز و دوری از غفلت است.

الرّابع: الْحُزْنُ الدّائِمُ، قالَ: إنّی لا أسْکُنُ إلاّ فی قَلْبٍ مَحْزُونٍ.

چهارم : حزن دائم قلبی است نسبت به گذشته و تقصیر نفس، که حضرت حق

ص:324


1- (1) - بحار الأنوار: 285/8، باب 24، حدیث 12؛ الخصال: 111/1، حدیث 84. [1]

فرمود : من جز در قلب محزون نیستم.

اخلاق صالحان در روایات

«اربعین» شیخ بهایی از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله ده برنامه را به عنوان اخلاق صالحین یعنی آنان که نفس خود را به صلاح و سداد آراستند نقل می کند، شیخ می فرماید: « اگر در این ده برنامه دقّت کنید امّهات صفات سایرین و شأن جمیع اولیا و عارفان است و کاملان از عبّاد حق از این اوصاف برخوردارند:

1- سکوت از غیر حق که باب نجات است.

2- کم خوری.

3 - وادار کردن نفس به عبادت.

4 - اندیشه و فکر در همۀ امور حیات.

5 - ذکر: لسانی، قلبی، عملی.

6 - نظر به عبرت.

7 - نطق به حکمت.

8 - قضای حاجت مردم، هدایت کردن مردم، نفع رساندن به خلق.

9 - خوف از معاصی و عذاب آن.

10 - امید به حق. » (1)چون انسان واجد این صفات شد، اتّصال به مقامات ملکوتی و فیوضات قدسی پیدا می کند.

یا عَلَیُّ ! سَبْعَهٌ مَنْ کُنَّ فیه فَقَدِ اسْتَکْمَلَ حَقیقَهَ الْإیمانِ وَأبْوابُ الْجَنَّهِ مُفَتَّحَهٌ لَهُ: مَنْ أسْبَغَ وُضُوءَهُ و أحْسَنَ صَلاتَهُ وَأدّی زَکاهَ مالِهِ و کَفَّ غَضَبَهُ و سَجَنَ لِسانَهُ، وَاسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ وَأدَّی النَّصیحَهَ لِأهْلِ بَیْتِ

ص:325


1- (1) - ترجمۀ الاربعین، شیخ بهایی: 64 - 67.

نَبِیِّهِ. (1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود : در هر کس هفت برنامه باشد به حقیقت ایمان رسیده، درهای جنّت به روی او گشوده شده : وضو را کامل کند، نماز را نیکو بجا آورد، زکات مال بپردازد، خود را از خشم و غضب حفظ کند، زبان از غیر حق ببندد، برای گناهش استغفار کند و نسبت به اهل بیت پیامبر به نصیحت وخیر خواهی برخیزد.

عنْ أمیرِالمؤمنینَ علیه السلام : طُوبی لِمَنْ عَصی فِرْعَوْنَ هَواهُ و أطاعَ مُوسی تَقْواهُ، طُوبی لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعادَ وَاسْتَکْثَرَ مِنَ الزّادِ، طُوبْی لِمَنْ راقَبَ رَبَّهُ و خافَ ذَنْبَهُ، طُوبی لِمَنْ أشْعَرَ التَّقْوی قَلْبَهُ، طُوبی لِمَنْ حافَظَ عَلی طاعَهِ رَبِّهِ، طُوبی لِمَنْ خَلا مِنَ الْغِلِّ صَدْرُهُ وَسَلِمَ مِنَ الْغَشِّ قَلْبُهُ. (2)

از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده : خوشا به حال کسی که فرعون هوایش را عصیان کند و از موسای تقوایش اطاعت نماید، خوشا به حال کسی که از معاد یاد کند و بر زاد و توشه بیفزاید، خوشا به حال کسی که خدا را مراقب باشد و از گناهش بترسد، خوشا به حال کسی که تقوا را بر ذات قلبش بفهماند و این حقیقت را شعار دل قرار دهد، خوشا به حال کسی که مواظب طاعت برای پروردگارش باشد، خوشا به حال کسی که سینه اش ازغل و قلبش از غش پاک باشد.

آری، این است واقعیّت هایی که اگر به کار گرفته شود نفس تزکیه می شود و آمادۀ انعکاس حقایق ملکوتیّه می گردد.

عرفا فرموده اند:

ص:326


1- (1) - بحار الأنوار: 170/66، باب 32، حدیث 12؛ [1] الخصال: 346/2، حدیث 13.
2- (2) - عیون الحکم والمواعظ: 314.

مَنْ أماتَ نَفْسَهُ یُلَفُّ فی کَفَنِ الرَّحْمَهِ و یُدْفَنُ فی أرضِ الْکَرامَهِ وَمَنْ أماتَ قَلْبَهُ یُلَفُّ فی کَفَنِ اللَّعْنَهِ وَیُدْفَنُ فی أرضِ الْعُقُوبَهِ.

هر کس نفس را از امیال و شهوات و غرایز غلط بمیراند در کفن رحمت پیچیده شود و در زمین کرامت دفن گردد و هر کس قلبش را از حیات الهی عاری نماید و به زندگی معنوی و ملکوتی آن خاتمه دهد، در کفن لعنت پیچیده شود و در زمین عذاب و عقوبت دفن شود.

نکته ای لطیف

از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند: شما زیباتر هستید یا یوسف؟ فرمود:

هُوَ أصْبَحُ مِنّی و أنَا أمْلَحُ مِنْهُ. (1)

او از نظر صورت از من زیباتر بود و من از او نمکین ترم.

این تشبیه به نمک را دو نکته است:

1- نمک خودش را در موادّ دیگر ذوب می کند تا آن مواد سالم بمانند و خوشمزه شوند، آن جناب هم با اهل بیتش خودشان را در انواع حوادث و مشقّات و تکالیف ذوب کردند تا انسان ها از شرّ و شرور و شقاوت سالم مانده، بقای الهی پیدا کنند.

2- سگ از حیوانات نجس العین است، اگر به آب هفت دریا بشویندش پاک نشود بلکه نجس تر شود، ولی اگر در نمکزار بیفتد پس از مدّتی که از وضع موجودش تغییر پیدا کند، پاک و حلال و طیّب شود.

این سگ نفس امّاره هم اگر در نمکزار شریعت رسول خدا صلی الله علیه و آله که ترکیبی از عقیده و اخلاق و عمل است بیفتد، حالت امّارگی را از دست بدهد و به مرتبۀ مطمئنّه و راضیه و مرضیّه برسد.

ص:327


1- (1) - معالم السبطین، حائری: 408/1.

احوالات آنان که در سایۀ رسالت پیامبر و سنّت سَنیِّۀ آن حضرت به مبارزه با نفس برخاستند و به مقامات عالی زهد و ورع و صبر و توکّل و رضا و تسلیم و توحید رسیدند احوالات عجیبی است، انسان از هر لحظۀ زندگی آنان جهت رشد و کمال و آزادی از هوا و هوس می تواند درس بگیرد.

در این زمینه حجّت حضرت ربّ العزّه بر همه کس تمام است و احدی را در پیشگاه وجود مقدّس حق تعالی، عذر قابل قبولی نیست.

حکایت زیر نموداری از مبارزۀ اولیای خدا با هوا و هوس در سایۀ راهنمایی های رسول خداست.

داستان فضیل عیّاض و داود طایی

فضیل عیاض که خود داستانی عجیبی دارد به در خانۀ داود طایی آمد، صدای نالۀ جانسوز او را از درون خانه شنید، فضیل فریاد زد: ای داود ! اگر حدیث رسول خدا را که فرمود:

لایَدْخُلُ النّارَ مَنْ بَکی مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ. (1)

داخل آتش نمی شود کسی که از ترس خدا بگرید

را صحّت ورود یافته و این که قطره ای از این اشک، آتش عذاب را خاموش می کند درست می پنداشتی این همه گریه و زاری نمی کردی، تو را چه می شود و چرا این گونه با کشتی چشم در دریای اشک روانی؟ در به رویم باز کن که به زیارتت آمده ام.

داود جواب داد: مرا خوف و خشیت از حق، از ملاقات با اشخاص باز داشته، فعلاً در راه محبوب و برای تصفیۀ جان و تزکیۀ نفس و صفای قلب و زدودن کدورتِ

ص:328


1- (1) - وسائل الشیعه: 76/7، باب 29، حدیث 8771؛ [1]أعلام الدین: 276. [2]

روان مشغول خودم!

زنی در همسایگی داود بود، به درب خانه آمد و به فضیل گفت: حوصله کن تا وقت نماز برسد و او برای نماز جماعت عزیمت مسجد کند، او را آن وقت زیارت کن که وی در خرج کردن وقت انسانی بسیار منظّم و دقیق است.

وقت نماز رسید داود به مسجد رفت و فضیل هم دنبال او به مسجد شد، سپس با اجازۀ داود به خانۀ داود درآمد. کوزه شکسته ای از آب دید که آبش تابش آفتاب خورده و اطاقی معمولی و ساده و اثاثی مختصر و در حدّ قناعت.

به داود گفت: این کوزه را از آفتاب بردار و جایی بگذار تا آبش خنک شود، داود گفت: آن قدر به خود اطمینان ندارم که آب سرد میل مرا به طرف لذّات دنیا زیاد نکند.

گفت: ای داود ! خانه را بپرداز، گفت: عمارت دنیا از تمتّعات طبع است و همین مرا بس است که حال اسراف و زیاده روی ندارم.

فضیل می گوید: قبل از این زیارت، داود را به غایت حسن و جمال دیده بودم به اندازه ای که در بین مردم مشهور به صاحب جمال تر از او کسی نبود، ولی در این زیارت وی را زار و نزار و رنگ پریده و لاغر دیدم، به او گفتم: این چه حال است؟ گفت: ای فضیل ! هشت غم مرا از خورد و خوراک و سؤال و جواب باز داشته و به این روزم انداخته است:

هشت غم داود طایی

غم هول مطّلع

1 - غم هول مُطّلَع یعنی وقت مرگ، که در قرآن آمده:

ص:329

کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ » (1)

هر کسی مرگ را می چشد.

أَیْنََما تَکُونُوا یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ » (2)

هر کجا باشید هر چند در قلعه های مرتفع و استوار، مرگ شما را درمی یابد.

کَلاَّ إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ * وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ * وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ * وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ * إِلَی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ » (3)

این چنین نیست [ که می پندارد ]، هنگامی که جان به گلوگاه رسد، * و [ کسان بیمار ] گویند : درمان کنندۀ این بیمار کیست؟ * و [ بیمار ] یقین می کند [ که با رسیدن جان به گلوگاه ] زمان جدایی [ از دنیا، ثروت، زن و فرزند ] فرا رسیده است ! * و [ از سختی جان کندن ] ساق به ساق به هم پیچد ؛ * آن روز، روز سوق و مسیر به سوی پروردگار توست.

فَلَوْلاَ إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَأَنتُمْ حِینَئِذٍ تَنظُرُونَ » (4)

پس چرا هنگامی که روح به گلوگاه می رسد، * و شما در آن وقت نظاره گر هستید [ و هیچ کاری از شما ساخته نیست ! ]

غم منزل گور

2 - قرار گرفتن در منزل گور است:

منزل بی در و پیکر، منزل تنگ و تاریک، منزل غربت، منزل وحشت، منزل

ص:330


1- (1) - آل عمران (3) : 185. [1]
2- (2) - نساء (4) : 78. [2]
3- (3) - قیامت (75) : 26 - 30. [3]
4- (4) - واقعه (56) : 83 - 84. [4]

سرگذاشتن به خشت لحد با یک لباس چون کفن، منزلی که راه گریز به جایی ندارد و ندانم در این خانه کدام تابلو را بر بالای سر من نصب کنند؟

رَوْضَهٌ مِنْ رِیاضِ الْجَنَّهِ أو حُفْرَهٌ مِنْ حُفَر النّیرانِ. (1)

باغی از باغهای بهشت، یا چاهی از چاههای آتش دوزخ.

غم جواب دو ملک

3 - فریاد دو ملکی است که در قبر به گوشم رسد:

مَنْ رَبُّکَ؟ (2)

پروردگار تو کیست؟

که نمی دانم جوابگو هستم یا نه. این بستگی دارد به این که نهال توحید را با اعتقاد و اخلاق و عمل آبیاری کرده و بارور کرده باشم تا بتوانم پاسخگوی آنان گردم و گر نه اگر غفلت داشته و درون را بتخانه کرده باشم چه جوابی دارم بدهم؟!

غم نفخۀ صور

4 - غم نفخۀ صور است:

وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ * قَالُوا یَاوَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ » (3)

و در صور دمیده شود، ناگاه همۀ آنان از قبرها به سوی پروردگارشان می شتابند. * می گویند : ای وای بر ما، چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟ این واقعیتی است که [ خدای ] رحمان وعده داده بود و پیامبران

ص:331


1- (1) - بحار الأنوار: 249/41، باب 112، حدیث 2؛ [1] الاختصاص: 359.
2- (2) - بحار الأنوار: 175/6، باب 7، ذیل حدیث 1؛ وسائل الشیعه: 176/3، باب 20، حدیث 3336.
3- (3) - یس (36) : 51 - 52. [2]

راست گفته بودند ! !

ای فضیل ! در آن وقت بدن به من برگردانده شود و در قبر آماده ام کنند که به محشر بیایم، چون آماده شوم ندانم به چه حال وارد شوم؟ که قرآن را در این زمینه دو آیه است:

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّت وُجُوهُهُمْ أَکَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ * وَأَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَهِ اللّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ » (1)

در روزی که چهره هایی سپید و چهره هایی سیاه شود، اما آنان که چهره هایشان سیاه شده [ به آنان گویند : ] آیا پس از ایمانتان کافر شدید؟ پس به کیفر آن که کفر می ورزیدید، این عذاب را بچشید. * و اما آنان که چهره هایشان سپید گشته، همواره در رحمت خدایند و در آن جاودانه اند.

غم محشر

5 - چون وارد محشر شوم ندانم زمام امرم را به ساربان آتش دهند که خود برای خود پرداخته ام و یا ملائکۀ رحمت برای ندای:

ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِینَ » (2)

[ به آنان گویند : ] با سلامت و امنیت وارد آن جا شوید.

به سراغم آیند.

غم موقف حساب

6 - موقف حساب است که :

ص:332


1- (1) - آل عمران (3) : 106 - 107. [1]
2- (2) - حجر (15) : 46. [2]

إِنَّ اللّهَ لاَ یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ وَإِن تَکُ حَسَنَهً یُضَاعِفْهَا وَیُؤْتِ مِن لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً » (1)

یقیناً خدا به اندازۀ وزن ذرّه ای [ به احدی ] ستم نمی کند و اگر [ هم وزن آن ذرّه ] کار نیکی باشد، آن را دو چندان می کند و از نزد خود پاداشی بزرگ می دهد.

غم ترازوی اعمال

7 - به وقت قرار گرفتن در برابر میزان و ترازوی سنجش اعمال است:

وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ » (2)

میزان [ سنجش اعمال ] در آن روز حق است ؛ پس کسانی که اعمال وزن شدۀ آنان سنگین و با ارزش باشد، رستگارند. * و کسانی که اعمال وزن شدۀ آنان سبک و بی ارزش باشد، به سبب اینکه همواره به آیات ما ستم می ورزیدند، به خود زیان زده [ و سرمایۀ وجودشان راتباه کرده ]اند.

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُا کِتَابِیَهْ » (3)

اما کسی که پرونده اش را به دست راستش دهند، می گوید : [ ای مردم ! ] پرونده مرا بگیرید و بخوانید.

وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَابِیَهْ » (4)

و اما کسی که پروندۀ اعمالش را به دست چپش دهند، می گوید : ای کاش

ص:333


1- (1) - نساء (4) : 40. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 8 - 9. [2]
3- (3) - حاقّه (69) : 19. [3]
4- (4) - حاقّه (69) : 25. [4]

پرونده ام را دریافت نمی کردم.

غم قهر خدا

8 - خدا را رحمت است و قهر. تجلّی رحمتش در دنیا، قرآن و رسالت و تکالیف، و در آخرت بهشت و رضوان و تجلّی قهرش در آخرت عذاب الیم و دوزخ همیشگی است. و این آخرین مرحله است که من ندانم در آن آخرین مرحله عاقبتم به کجا منتهی می گردد؟!»

هوا و هوس عامل سقوط انسان

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

أکْثَرُمَصارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ. (1)

بیشتر زمین خوردنهای عقول و ورشکسته شدن خردها مربوط به برق و صاعقۀ شهوات و هوا و هوس است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لَوْلا أنَّ الشَّیاطینَ یَحُومُونَ عَلی قُلُوبِ بَنی آدَمَ لَنَظَرُوا إلی مَلَکُوتِ السَّماءِ. (2)

اگر شیاطین و هوا و هوس های درونی بر گرد قلوب نمی چرخیدند هر آینه فرزندان آدم به اسرار عالم بالا می نگریستند.

رسول خدا از قبرستان عبور می کردند، به دو قبر اشاره فرمودند و گفتند: صاحبان این دو قبر الآن به کیفر گناهانی که داشتند در عذابند، سپس فرمودند:

ص:334


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 219؛ غرر الحکم: 298، حدیث 6750. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 163/56، باب 23؛ [2] عوالی اللآلی: 113/4، حدیث 174.

لَولا تَکْثیرٌ فی کَلامِکُمْ و تَمْریجٌ فی قُلُوبِکُمْ لَرَأیْتُمْ ما أری و لَسَمِعْتُمْ ما أسْمَعُ. (1)

اگر جز به حق سخن نمی گفتید و اگر قلب شما چراگاه صفات ناپسند نبود هرآینه آنچه من می دیدم می دیدید و هر چه من شنیدم می شنیدید.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

فَاعْمَلُوا وَالْعَمَلُ یُرْفَعُ، وَالتَّوْبَهُ تَنْفَعُ و الدُّعاءُ یُسْمَعُ، وَالْحالُ هادِئَهٌ وَالْأقْلامُ جارِیَهٌ وَبادِرُوا بِالْأعْمالِ عُمُراً ناکِساً، أوْمَرَضاً حابِساً، أوْمَوْتاً خالِساً. (2)

پس عمل کنید حالی که عمل به جانب حق بالا می رود و توبه سود می دهد و دعا مستجاب می شود و زمان زمانِ آرامش و قلم کاتبان عمل در کار است و به بندگی و طاعت بشتابید پیش از آن که جوانی به پیری رسد و بیماری شما را از کار بیندازد، یا مرگ شما را برباید، که مرگ نابود کنندۀ لذّت ها و تیره کنندۀ خوشی ها و دور کنندۀ اهداف است.

سلمان فارسی و برادر دینی

ابن ابی عمیر از حضرت صادق علیه السلام نقل می کند:

سلمان در بازار کوفه گذرش به منطقۀ آهنگرها افتاد، جوانی را دید به روی زمین افتاده و مردم دورش جمعند، به سلمان گفتند، ای بندۀ حق این جوان غش کرده چیزی در گوشش بخوان بلکه به هوش بیاید. سلمان بالای سر جوان نشست، چون به هوش آمد گفت: ای سلمان ! اگر در حقّ من چیزی گفتند درست نیست، من وقتی

ص:335


1- (1) - مسند أحمد: 266/5، با کمی اختلاف؛ کنز العمال: 643/15.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 221. [1]

گذرم به این بازار افتاد و پتک زنی آهنگرها را به روی سندان دیدم این آیه یادم آمد:

وَلَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدیدٍ » (1)

و برای آنان گرزهایی از آهن [ مخصوص ] است [ که بر سرشان می کوبند. ]

از خوف عِقاب حق عقلم پرید! سلمان به او گفت: تو ارزش این را داری که در راه خدا برادر من باشی. حلاوت محبّت او قلب سلمان را گرفت. باهم بودند تا جوان مریض شد، سلمان بالای سرش آمد در حالی که جوان در حال جان دادن بود، سلمان صدا زد:

یا مَلَکَ الْمَوْتِ ارْفُقْ بِأخی.

ای ملک الموت با برادر من مدارا کن.

جواب شنید:

انّی بِکُلِّ مُؤْمِنٍ رَفیقٌ. (2)

من با هر مؤمنی به مدارا رفتار می کنم.

نصیحت زناکار

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که:

مردی به عیسی علیه السلام گفت: زنا کردم، مرا پاک کن. عیسی مردم را خواست تا وی را سنگسار کنند. گنهکار فریاد زد: هر کس حدّی به گردن دارد مرا نزند. همه رفتند جز عیسی و یحیی.

یحیی نزدیک آمد و گفت: مرا پندی ده، گفت: نفس را با هوا و میلش آزاد و تنها مگذار. فرمود: بیفزای، گفت: گنهکار را سرزنش مکن. گفت: بیفزای، گفت: غضب

ص:336


1- (1) - حج (22) : 21. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 385/22، باب 11، حدیث 27؛ [2] الأمالی، شیخ مفید: 136.

مکن. یحیی گفت: مرا کافی است. (1)بیداران راه حق فرموده اند:

دل راکب است و بدن مرکب، اگر راکب فهمیده با شعور و با بصیرت باشد مرکب را درست و صحیح می راند تا به هدف برسد و نمی گذارد در طیّ مسیر درچاله و چاه بیفتد. امّا اگر راکب غافل و خواب باشد مرکب هر کجا دلش خواست می رود و صاحبش را در بیابان زندگی به دست دزد، راهزن و حیوانات درنده می سپارد آنگاه هر دو از بین می روند.

دل بیدار و قلب بی غفلت هم خودش را به ساحل نجات می رساند، هم دیگران را از گرفتاری نجات می دهد.

ذکاوت امیر کبیر

امیر کبیر که از رجال نامدار تاریخ ایران و از شخصیت های بزرگ سیاسی و مذهبی است در خدمت به مملکت ایران و مردم این مرز و بوم ازهیچ کوشش و فعّالیتی دریغ نکرد.

عبداللّه مستوفی می نویسد:

مردی به امیر شکایت برد که پارچۀ بسته ای از شال کشمیری که پول زر در آن بود نزد قاضی شهر به امانت گذاشتم. اکنون که از سفر بازگشته، بسته را گرفته و گشوده ام، می بینم طلارفته و نقره به جای آن است در صورتی که سر بسته باز نشده و بقچه هم پارگی ندارد، چون برسخن خود گواه ندارم فریادم به جایی نمی رسد.

امیر از وضع حال او دانست راست می گوید. پارچه را گرفت و دقیق مطالعه کرد و گفت: برو چندی دیگر بیا و به کسی حرف نزن.

شب رسید، امیر به بستر خواب رفت، نیمۀ شب از جای برخاست، به طوری که

ص:337


1- (1) - بحار الأنوار: 188/14، باب 15، حدیث 39؛ وسائل الشیعه: 56/28، باب 31، حدیث 34201.

کسی نفهمد، گوشه ای از رویۀ لحاف ترمه را به قدر یک مهر نماز سوزاند.

شب دیگر که رفت بخوابد دید لحاف عوض شده، چیزی نگفت. پس از چند شب دید لحاف ترمه آمده ولی آن چنان رفو شده که کسی نمی فهمد.

آن را با پارچۀ آن مرد تطبیق کرد دید کار یک استاد است، گفت: این لحاف سوخته بود چه کردید؟ خدمتکاران سخت ناراحت شدند، فرمود: نترسید کار خود من بوده، رفوگر را بیاورید. او را آوردند، بقچۀ آن مرد را به او نشان داد و گفت: تو رفو کردی؟ گفت: آری، قاضی را طلبید و مال آن مرد را از آن خائن پس گرفت و به صاحبش داد و وی را به خاطر خیانت، سیاست فرمود.

هوای نفس و تزکیۀ آن

در کلام بزرگان عرفا آمده است:

مَنْ غَضَّ بَصَرَهُ عَنِ الْمَحارِمِ، وَأمْسَکَ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ وَعَمَّرَ باطِنَهُ الْمُراقَبَهَ و ظاهِرَهُ بِاتَّباعِ السُّنَّهِ وَجَدَ حَلاوَهَ النَّجاهِ. (1)

کسی که دیده از حرام بپوشاند و نفس از شهوات و امیال و هوا و هوس حفظ کند و باطن به دوام مراقبت عمارت نماید و ظاهر به متابعت سنّت رسول بیاراید، شیرینی نجات در دنیا و آخرت بیابد.

سُئِلَ عَنْ أحْمَدَ بْنِ رُوَیْمٍ کَیْفَ حالُکَ؟ قالَ: کَیْفَ حالُ مَنْ کانَ دینُهُ هَواهُ وَهِمَّتُهُ دُنْیاهُ، لَیْسَ بِصالِحٍ تَقِیٍّ وَلا بِعارِفٍ نَقِیٍّ.

از احمد بن رویم پرسیدند : چگونه ای؟ گفت : چگونه باشد حال کسی که دینش هوای نفس و اراده اش دنیاست، صالح با تقوا نیست و عارف پاکیزه نمی باشد.

ص:338


1- (1) - فیض القدیر: 186/1، برگرفته از حدیثی در ارشاد القلوب، دیلمی: 131/1. [1]

عارفان فرموده اند:

قیمَهُ کُلِّ إنْسانٍ بِقَدْرِ هِمَّتِهِ، فَإنْ کانَتْ هِمَّتُهُ الدُّنْیا فَلا قیمَهَ لَهُ و إنْ کانَتْ هِمَّتُهُ رِضَا اللّهِ فَلایُمْکِنُ اسْتِدراکُ غایَهِ قیمَتِهِ وَلاَ الْوُقُوفُ عَلَیْها.

ارزش هر انسان به اندازۀ همّت و ارادۀ اوست، اگر اراده اش مادّیّت است پس ارزش ندارد و اگر همّتش خشنودی حقّ است، پس یافتن قیمت و نهایت ارزشش در امکان کسی نیست.

اولیای خدا با تکیه به قرآن و سخنان پیامبر و ائمه برای تزکیۀ نفس، مسائل زیر را پیشنهاد می کنند:

1 - تقوا و پرهیزکاری در نهان و آشکار.

2 - کم خوری.

3 - کم خوابی.

4 - کم گویی.

5 - دوری از معاصی و گناهان.

6 - مواظبت بر روزه.

7 - دوام نماز شب.

8 - ترک امیال و شهوات غلط به طور دائم.

9 - تحمّل آزار از اقوام و همسایگان و مردم کم ظرفیّت.

10 - ترک رفاقت با نادانان.

11 - معاشرت با شایستگان و بزرگواران.

12 - به حقیقت که بهترین مردم با منفعت ترین آنهاست و بهترین کلام، سخن مختصر و با معنی است. و سپاس مر خدا را به تنهایی.

ص:339

آمادگی برای مرگ

اشاره

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله در کنار قبری ایستاده بود که جنازه ای را قبر کردند، حضرت به قدری گریه کرد که خاک قبر از اشک حضرت، تر شد.

آنگاه به اصحاب خطاب کرد:

إخْوانی لِمِثْلِ هذا فَأعِدُّوا. (1)

برادرانم برای مثل چنین روزی خود را آماده کنید.

از امیرالمؤمنین علی علیه السلام سؤال کردند راه آمادگی چیست؟ فرمود:

أداءُ الْفَرائِضِ، وَاجْتِنابُ الْمَحارِمِ، وَالإشْتِمالُ علی الْمَکارِمِ. (2)

واجبات را بجای آورید، از محرّمات کناره گیری کنید و به حسنات آراسته شوید.

فقیر در کلام پیامبر

رسول خدا از اصحاب پرسید فقیر کیست؟ گفتند: کسی که مال دنیا ندارد، فرمود: نه، فقیر آن است که روز قیامت همراه با ثواب وارد شود، امر رسد که او را به آتش بیندازند. عرضه داشتند: با این که اهل عبادت بوده و ثواب برده به جهنّم می رود؟ فرمود: آری، چون دارای چهار برنامه بوده:

1 - به مردم زیادی بدهکاری داشته نپرداخته است.

2 - اهل فحش بوده است.

ص:340


1- (1) - مستدرک الوسائل: 465/2، باب 74، حدیث 2476؛ [1] مسکّن الفؤاد: 107.
2- (2) - بحار الأنوار: 137/6، باب 4، حدیث 43؛ الأمالی، شیخ صدوق: 110، حدیث 8؛ [2]مجموعه ورام: 158/2. [3]

3 - به عدّه ای ظلم کرده است.

4 - به اهل خمس و زکات مدیون بوده است.

مقام حکمت لقمان

لقمان بزرگوار که خداوند عزیز او را در قرآن به حکمت ستوده در رأس اهل تزکیه در زمان خودش بود، کسی به او گفت، تو بندۀ آل فلان نبودی؟ گفت: چرا برده بودم، گفت: از کجا به این مقام رسیدی؟

پاسخ داد: راستگویی، ادای امانت، ترک کار بیهوده، چشم پوشی از نامحرم، حفظ زبان، عفّت شکم. هر کس این حقایق را ندارد از من پست تر و هر کس اضافه دارد بالاتر و هر کس همین ها را عمل می کند مانند من است. (1)

گفتگوی عیسی علیه السلام با شیطان

عیسی علیه السلام می گوید: شیطان را همراه پنج الاغ دیدم که بر هر کدام باری حمل می کند، گفتم: چیست؟ گفت: مال التجاره است، برای آن دنبال مشتری هستم.

گفتم: مال التجاره ات کدام است؟ گفت:

1 - ستم، مشتری آن امرا هستند.

2 - کبر، مشتری آن صاحبان عناوینند.

3 - حسد، مشتری آن دانشمندانند.

4 - خیانت، مشتری آن تجّارند.

5 - مکر و حیله، مشتری آن زنانند. (2)رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

ص:341


1- (1) - المواعظ العددیّه: 67، باب 1، فی المفردات.
2- (2) - بحار الأنوار: 196/6، باب 7؛ المواعظ العددیه: 276، باب 5، فی الخماسیات.

مَنْ خَزَنَ لِسانَهُ سَتَرَ اللّهُ عَوْرَتَهُ و مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ عَذابَهُ، وَمَنِ اعْتَذَرَ إلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ قَبِلَ عُذْرَهُ وَتَجاوَزَ عَنْهُ. (1)

هر کس زبانش را از باطل حفظ کند خداوند بدی های او را بپوشاند و هر کس خودداری از خشم و غضبش نماید خداوند وی را از عذاب محافظت فرماید و هر آن که از حضرت حق به خاطر گناهانش عذربخواهد عذرش را بپذیرد و از وی در گذرد.

شرایط تزکیۀ نفس

برای حرکت به سوی تزکیه هفت واقعیّت را لازم دانسته اند:

1 - روی آوردن به حق و قبول آن، که آن را «اسلام» گویند.

2 - یقین به حق، نبوّت، امامت، کتاب، حساب، که آن را «ایمان» گویند.

3 - امتثال اوامر که به مصلحت دنیا و آخرت انسان وضع شده، که آن را «عمل» گویند.

4 - اجتناب از نواهی که جهت پاک ماندن انسان از آلودگی ها بنا گذاری شده، که به آن «مبارزه» گویند.

5 - توبۀ حقیقی که قضای گذشته و بازگرداندن مال مردم به مردم و عذر خواهی از خداست که آن را «حال» گویند.

6 - کسب حلال جهت آزادی از طمع به مال دیگران و فقر و ذلّت.

7 - تقوا و پرهیزکاری که رأس تمام امور است.

مؤمن واقعی

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:342


1- (1) - عوالی اللآلی: 101/1، حدیث 25؛ [1]مجموعه ورّام: 4/1. [2]

ألا انَبِّئُکُمْ بِالْمُؤْمِنِ؟ الْمُؤْمِنُ مَنِ ائْتَمَنَهُ الْمُؤْمِنُونَ عَلی أمْوالِهِمْ وَاُمُورِهِمْ، وَالْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسانِهِ وَیَدِهِ، الْمُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیِّئاتِ وَتَرَکَ ما حَرَّمَهُ اللّهُ عَلَیْهِ. (1)

شما را از مؤمن خبر دهم؟ مؤمن کسی است که تمام مردم مؤمن وی را بر اموال و همۀ امورشان امین بدانند و مسلمانان از زبان و دستش سالم باشند و مهاجر کسی است که از گناهان کناره گیری کند و آنچه را از خداوند بر وی حرام نموده ترک نماید.

بخش تزکیه که از اهداف بزرگ رسالت است بخشی نیست که در این جزوه بتوان به تمام جوانب آن اشاره کرد، آنچه را در سطور گذشته مطالعه کردید دورنمایی از توضیح جملۀ یُزَکّیهِمْ بود از سورۀ مبارکۀ آل عمران آیۀ 164 که در مبحث نگاهی به چهرۀ محمّد صلی الله علیه و آله در آیینۀ قرآن مورد توجه قرار گرفت.

تعلیم کتاب و حکمت

اشاره

در تتمۀ آیۀ مورد بحث آمده:

وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَهَ وَإنْ کانُوا منْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ » (2)

و کتاب و حکمت به آنان می آموزد و به راستی که آنان پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.

منظور از تعلیم «کتاب»، تعلیم قرائت قرآن و مفاهیم ظاهری آن است.

در باب تعلیم «حکمت» گفته اند:

مراد از حکمت، باطن آیات و مفاهیمی است که جز پیامبر و ائمّه کسی را بدان

ص:343


1- (1) - المحاسن: 285/1، باب 45، حدیث 426؛ [1]بحار الأنوار: 302/64، باب 14، حدیث 31. [2]
2- (2) - آل عمران (3) : 164. [3]

راه نیست و یا مراد شریعت است که پیامبر بزرگ با اعمالش معانی و کیفیّت اجرای آن را تعلیم داد، یا مرادْ زمینه سازی برای علم یقینی است که آن علم دین است و علم دین عبارت است از مبانی اعتقادی و اخلاقی و عملی و معارف الهیّه.

بعضی فرموده اند: حکمت عبارت از تشبّه به حقّ است و پیامبر معلّم این تشبّه، چنانکه خود فرمود و نیز عملاً نشان داد:

تَخَلَّقُوا بِأخْلاقِ اللّهِ.

به اخلاق الهی آراسته شوید.

برخی فرموده اند: حکمت عبارت است از معارف حقّه که آثارش در همۀ امور حیات و زندگی ظاهر می شود. آن که حکیم است دنیا برایش محلّ لهو و لعب و زینت و تفاخر و تکاثر در مال و اولاد نیست، بلکه دنیا برای او جایی است که همه نوع وسایل ترقّی و تنبّه و رشد و کمال در آن قرار دارد و آدمی می تواند با به کارگیری صحیح نعمت ها شالودۀ سعادت ابدی خود را در آن پی ریزی نماید.

خلاصۀ کلام آن که: خداوند حکیم، قرآن حکیم را بر پیامبر حکیم نازل کرد تا از جامعۀ گمراه و امّت جاهلی، جامعه و امّتی حکیم بسازد.

پیروی از پیامبر در قرآن

قرآن مجید پس از نشان دادن چهرۀ ملکوتی و با عظمت و الهی محمّد صلی الله علیه و آله و بیان اهداف رسالت آن حضرت، جهت تأمین سعادت دنیا و آخرت مردم، اصرار و پافشاری عجیبی بر اطاعت و متابعت و پیروی از حضرت دارد:

قُلْ أَطِیعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ » (1)

بگو : از خدا و پیامبر اطاعت کنید. پس اگر روی گردانیدند [ بدانند که ] یقیناً

ص:344


1- (1) - آل عمران (3) : 32. [1]

خدا کافران را دوست ندارد.

ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ » (1)

سپس [ در آینده ] پیامبری برای شما آمد که آنچه را [ از کتابهای آسمانی ] نزد شماست تصدیق کرد، قطعاً باید به او ایمان آورید و وی را یاری دهید.

وَأَطِیعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ » (2)

و از خدا و پیامبر فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید.

أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَاُولِی الْأمْرِ مِنْکُمْ » (3)

ای اهل ایمان ! از خدا اطاعت کنید و [ نیز ] از پیامبر و صاحبان امر خودتان [ که امامان از اهل بیت اند و چون پیامبر دارای مقام عصمت می باشند ] اطاعت کنید.

وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً » (4)

و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمرۀ کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت [ ایمان، اخلاق و عمل صالح ] داده ؛ و اینان نیکو رفیقانی هستند.

مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ » (5)

هر که از پیامبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده.

وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا » (6)

ص:345


1- (1) - آل عمران ( 3 ) : 81. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 132. [2]
3- (3) - نساء (4) : 59. [3]
4- (4) - نساء (4) : 69. [4]
5- (5) - نساء (4) : 80. [5]
6- (6) - حشر (59) : 7. [6]

آنچه را پیامبر به شما عطا کرد بگیرید و از آنچه شما را نهی کرد، باز ایستید.

وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِیناً » (1)

و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد هنگامی که خدا و پیامبرش کاری را حکم کنند برای آنان در کار خودشان اختیار باشد ؛ و هرکس خدا و پیامبرش را نافرمانی کند یقیناً به صورتی آشکار گمراه شده است.

وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِیماً » (2)

و هرکس خدا و پیامبرش را اطاعت کند، بی تردید رستگاری بزرگی یافته است.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در نهج البلاغه

اشاره

قسمت عمده ای از « نهج البلاغه » به معرّفی شخصیّت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و اهداف رسالت آن حضرت اختصاص یافته است. برای احتراز از طول موضوع به قسمت هایی از «نهج البلاغه» اشاره می رود، باشد که بتوانیم از باب مدینۀ علم و زبان گویای اسلام و معلّم معارف الهیّه به گوشه ای از عظمت رسول خدا صلی الله علیه و آله واقف شویم.

بعثت پیامبر

إلی أنْ بَعَثَ اللّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله لِإِنْجازِ عِدَتِهِ و تَمامِ نُبُوَّتِهِ، مَأْخوذاً

ص:346


1- (1) - احزاب (33) : 36. [1]
2- (2) - احزاب (33) : 71. [2]

عَلَی النَّبِیّینَ میثاقُهُ، مَشْهُورَهً سِماتُهُ، کَریماً میلادُهُ و أَهْلُ الْارْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرَّقَهٌ، وَأهْواءٌ مُنْتَشِرَهٌ و طَرائِقُ مُتَشَتَّتَهٌ لِلّهِ بِخَلْقِهِ، أوْ مُلْحِدٍ فِی اسْمِهِ، أوْ مُشیرٍ إلی غَیْرِهِ، فَهَداهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَهِ وَأنْقَذَهُمْ بِمَکانِهِ مِنَ الْجَهالَهِ. (1)

تا خداوند محمد صلی الله علیه و آله را برای به انجام رساندن وعده اش و به پایان بردن مقام نبوّت مبعوث کرد، در حالی که قبولی رسالت او را از تمام انبیا گرفته بود، نشانه هایش روشن و میلادش با عزّت و کرامت بود. در آن روزگار اهل زمین مللی پراکنده، دارای خواسته هایی متفاوت و روش هایی مختلف بودند، گروهی خدا را تشبیه به مخلوق کرده، عده ای در نام او از حق منحرف بوده و برخی غیر او را عبادت می نمودند. چنین مردمی را به وسیلۀ پیامبر از گمراهی به هدایت رساند و به سبب شخصیّت او از چاه جهالت به در آورد.

ای ز روی تو مه و خور را مدد از ازل، دوران حُسنت تا ابد

حُسن را از عاشقان باشد کمال پادشا از لشگری دارد مدد

در کتاب ما نمی گنجد حروف در حساب ما نمی آید عدد

معنیِ اسما همه در ذات تو مُضمرست ای دوست چون نه در نود

کُشتۀ عشقت نمیرد در مَصاف مردۀ شوقت نخسبد در لحد

خامشی بهتر که نتوانم گرفت خیمۀ گردون چو خرگه در نمد

(سیف فرغانی)

دین پیامبر

وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، أرْسَلَهُ بِالدّینِ الْمَشْهُورِ و الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ، وَالْکِتابِ الْمَسْطُورِ، وَالنُّورِ السّاطِعِ، وَالضِّیاءِ اللاّمِعِ وَالْأمْرِ الصّادِعِ، إزاحَهً لِلشُّبُهاتِ و احْتِجاجاً بِالْبَیِّناتِ، وَتَحْذیراً بِالْآیاتِ، وَتَخْویفاً

ص:347


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [1]

بِالْمَثُلاتِ، وَالنّاسُ فی فِتَنٍ انْجَذَمَ فیها حَبْلُ الدّینِ، وَتَزَعْزَعَتْ سَوارِی الْیَقینِ، وَاخْتَلَفَ النَّجْرُ و تَشَتَّتَ الْأمْرُ، وَضاقَ الْمَخْرَجُ، وَعَمِیَ الْمَصْدَرُ، فَالْهُدی خامِلٌ، وَالْعَمی شامِلٌ، عُصِیَ الرَّحْمانُ، وَنُصِرَ الشَّیْطانُ، وَخُذِلَ الْإیمانُ. (1)

و شهادت می دهم که محمّد بنده و رسول اوست، و او را به آئینِ مشهور، و نشانۀ معروف، و کتاب مسطور، و نور درخشان، و چراغ فروزان، و دستور روشن و آشکار، به سوی مردم فرستاد، تا شبهه های آنان را برطرف سازد، و با دلایل روشن بر آنان اتمام حجّت کند، و به آیات قرآن مردم را از هلاکت برحذر داشته، و از عواقب شوم معصیت بترساند، رسالت او به وقتی بود که مردم دچار فتنه ای بودند، که ریسمان دین از اثر آن گسسته، و پایه های یقین متزلزل، و اصل دین گرفتار اختلاف، و همۀ امور درهم ریخته بود، راه رهایی بر مردم تنگ، و مصدر هدایت پوشیده، چراغ راهنما خاموش و گمراهی نسبت به همه فراگیر بود. خدا نافرمانی، و شیطان یاری می شد و ایمان ورشکسته.

انذار پیامبر

إنَّ اللّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله نَذیراً لِلْعالَمینَ، وَأمیناً عَلَی التَّنْزیلِ، وَأنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلی شَرِّ دینٍ وَفی شَرِّ دارٍ، مُنیخُونَ بَیْنَ حِجارَهٍ خُشْنٍ وَحَیّاتٍ صُمٍّ، تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ، وَتَأْکُلُونَ الْجَشِبَ وَتَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ، وَتَقْطَعُونَ أرْحامَکُمْ، الْأصْنامُ فیکُمْ مَنْصُوبَهٌ وَالْآثامُ بِکُمْ مَعْصُوبَهٌ. (2)

خداوند محمد صلی الله علیه و آله را به عنوان بیم دهندۀ جهانیان و امین بر قرآن برانگیخت

ص:348


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 2. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 26. [2]

و شما ملّت عرب در آن وقت دارای بدترین دین و در بدترین خانه بودید، اقامت گاهتان در میان سنگ های سخت و در بین مارهای زهردار بود، آب تیره می نوشیدید، غذای خشن می خوردید، خون یکدیگر را می ریختید، قطع رحم می کردید، بتان در میان شما نصب شده بود و گناهان به شما بسته بود.

این وضع نکبت بار زندگی عرب بود، که بر اثر عقاید فاسده و اخلاق رذیله به آن خو داشتند، رهبر با کرامت اسلام با چه زحمتی در سایۀ قرآن مجید آن وحشی های بدتر از درندگان را به صراط مستقیم کشانید، خدا می داند !

ای چو خورشید چشمه ای از نور پرتو تو مباد از من دور

دوست را چون بود شکیب از دوست؟ چشم را کی بود ملال از نور؟

دو جهانش نیاید اندر چشم هر که را در جهان تویی منظور

صحبت تو غنا و من درویش نظر تو شفا و من رنجور

نیست هر خوب را ملاحت تو نیست هر کوه را کرامت طور

سیف فرغانی از تو سیرنشد از عسل سیر کی شود زنبور

(سیف فرغانی)

بعثت پیامبر بر عرب جاهلی

إنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله وَلَیْسَ أحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یَقْرَأُ کِتاباً،لایَدَّعی نَبُوَّهً، فَساقَ النّاسَ حَتّی بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتُهُمْ و بَلَّغَهُمْ مَنْجاتَهُمْ، فَاسْتَقامَتْ قَناتُهُمْ وَاطْمَأَنَّتْ صَفاتُهُمْ. (1)

خداوند سبحان محمّد صلی الله علیه و آله را به نبوت برانگیخت، در حالی که احدی از عرب کتابخوان نبود و ادّعای نبوّت نداشت. آن حضرت ایشان را رهبری کرد تا در

ص:349


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 33. [1]

محل اصلی آدمیّت مستقر ساخت و به زندگی نجات بخش رساند، تا کجی های آنان استقامت یافت و احوال متزلزل آنان آرام گردید.

دنیای زمان رسالت پیامبر

أرْسَلَهُ عَلی حینِ فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ وَطُولِ هَجْعَهٍ مِنَ الْاُمَمِ وَاعْتِزامٍ مِنَ الْفِتَنِ، وَانْتِشارٍ مِنَ الْاُمُورِ و تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ وَالدُّنْیا کاسِفَهُ النُّورِ، ظاهِرَهُ الْغُرُورِ، عَلی حینِ اصْفِرارٍ مِنْ وَرَقِها، وَإیاسٍ مِنْ ثَمَرِها و اغْوِرارٍ مِنْ مائِها، قَدْ دَرَسَتْ مَنارُ الْهُدی وَظَهَرَتْ أعْلامُ الرَّدی، فَهِیَ مُتَجَهَّمَهٌ لِأهْلِها، عابِسَهٌ فی وَجْهِ طالِبها، ثَمَرُهَا الْفِتْنَهُ و طَعامُهَا الْجیفَهُ، وَشِعارُهَا الْخَوْفُ وَدِثارُهَا السَّیْفُ. (1)

پیامبر را در زمانی فرستاد که رشتۀ رسالت منقطع و خواب غفلت ملّت ها طولانی و فتنه ها جدّی و امور حیات از هم گسیخته و آتش جنگ ها شعله ور بود. نور دنیا در کسوف و دنیا با ظهور چهرۀ فریبنده در حال خودنمایی، برگ های درخت زندگی زرد، نومیدی از بارور شدن شجرۀ حیات بر دل ها چیره و آب زندگی فروکش کرده بود. زمانی که نشانه های هدایت کهنه، علائم گمراهی نمایان بود. دنیا به اهلش روی زشت نموده و نسبت به خواهنده اش عبوس بود. میوه اش فتنه، غذایش مردار، جامۀ زیرش ترس و جامۀ رویش شمشیر بود.

شجرۀ نبوت

حَتّی أَفْضَتْ کَرامَهُ اللّهِ سُبْحانَهُ الی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَأَخْرَجَهُ مِنْ أَفْضَلِ المَعادِنِ

ص:350


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 88. [1]

مَنْبَتاً وَاَعَزِّ الاُرُوماتِ مَغْرِساً مِنَ الشَّجَرَهِ الّتی صَدَعَ مِنْها أنْبِیاءَهُ و انْتَخَبَ مِنْها امَناءَهُ. عِتْرَتُهُ خَیْرُ الْعِتَرِ و اسْرَتُهُ خَیْرُ الْاُسَرِ، وَ شَجَرَتُهُ خَیْرُالشَّجَرِ، نَبَتَتْ فی حَرَمٍ و بَسَقَتْ فی کَرَمٍ، لَها فُروعٌ طِوالٌ و ثَمَرَهٌ لا تُنالُ، فَهُوَ إمامُ مَنِ اتَّقی و بَصیرَهُ مَنِ اهْتَدی، سِراجٌ لَمَعَ ضَوْؤُهُ و شِهابٌ سَطَعَ نُورُهُ و زَنْدٌ بَرَقَ لَمْعُهُ، سِیرَتُهُ الْقَصْدُ و سُنَّتُهُ الرُّشْدُ و کَلامُهُ الْفَصْلُ و حُکْمُهُ الْعَدْلُ؛ أرْسَلَهُ عَلی حینِ فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ و هَفْوَهٍ عَنْ الْعَمَلِ و غَباوَهٍ مِنَ الْاُمَمِ. (1)

تا آن که کرامت خداوند سبحان منتهی به محمد صلی الله علیه و آله شد، او را از برترین معادن رویاند و در عزیزترین سرزمین ها کاشت، از همان درختی که پیامبرانش را از آن آشکار کرد و امنای خود را از آن انتخاب نمود. عترتش بهترین عترت هاست و دودمانش بهترین دودمان ها و شجره اش بهترین شجره ها، شجره ای که در حرم روییده و در عرصۀ کرامت و مجد به رشد رسیده، شجره ای که شاخه هایی بلند دارد و میوه هایی دور از دسترس. از این رو او امام تقواپیشگان و وسیلۀ بصیرت هدایت یافتگان است. چراغی است درخشان و ستاره ای فروزان و آتش گیره ای با شعله های زبانه دار. روشش اعتدال، طریقه اش رشد، کلامش جداکنندۀ حق از باطل و حُکمش عدل است.

خداوند او را در فاصله ای که بین آمدن پیامبران رخ داده بود برانگیخت، زمانی که مردم از عمل نیک روی برتافته و ملت ها غرق جهالت بودند.

دعوت به حکمت و موعظۀ حسنه

بَعَثَهُ وَالنّاسُ ضُلاّلٌ فی حَیْرَهٍ و خابِطُونَ فی فِتْنَهٍ، قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأهْواءُ،

ص:351


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 93. [1]

وَاسْتَزَلَّتْهُمُ الْکِبْرِیاءُ وَاسْتَخَفَّتْهُمُ الْجاهِلِیَّهُ الْجَهْلاءُ، حَیاری فی زِلْزالٍ مِنَ الْأمْرِ وَبَلاءٍ مِنَ الْجَهْلِ، فَبالَغَ صلی الله علیه و آله فِی النَّصیحَهِ و مَضی عَلَی الطَّریقَهِ وَدَعا إلی الْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ. (1)

خداوند پیامبر را هنگامی فرستاد که مردم در وادی گمراهی حیران بودند، در فتنه کورکورانه می رفتند، هواهای نفسانی عقل و خرد را از آنان ربوده، کبر و خودپسندی آنان را دچار لغزش کرده و جاهلیت تاریک، سبکسر و بی اعتبارشان نموده بود. در کارها ناآرام و سرگردان و ملتی گرفتار نادانی بودند. رسول حق صلی الله علیه و آله خیرخواهی را نسبت به آنها به نهایت رساند، به راه حق حرکت کرد و آنان را به حکمت و موعظۀ حسنه دعوت فرمود.

کسی کو همچو تو جانان ندارد اگر چه زنده باشد جان ندارد

گل وصلت نبوید گر چه غنچه دلی پرخون لبی خندان ندارد

شده چون تو توانگر را خریدار فقیری کز گدایی نان ندارد

نخواهم بی تو ملک هر دو عالم که بی تو هر دو عالم آن ندارد

غم ما خور دمی کآنجا که مائیم ولایت غیر تو سلطان ندارد

امید سیف فرغانی به وصل است که مسکین طاقت هجران ندارد

(سیف فرغانی)

برکات پیامبر

مُسْتَقَرُّهُ خَیْرُ مُسْتَقَرٍّ، وَمَنْبِتُهُ أَشْرَفُ مَنْبِتٍ، فی مَعادِنِ الْکَرامَهِ وَمَماهِدِ السَّلامَهِ، قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أفْئِدَهُ الْابْرارِ وَثُنِیَتْ إلَیْهِ أزِمَّهُ الْأبصارِ، دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضَّغائِنَ وَأطْفَأَ بِهِ النَّوائِرَ، ألَّفَ بِهِ إخْواناً، وَفَرَّقَ بِهِ أقْراناً، أعَزَّ بِهِ

ص:352


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 94. [1]

الذِّلَّهَ، وَأذَلَّ بِهِ الْعِزَّهَ، کَلامُهُ بَیانٌ، وَصَمْتُهُ لِسانٌ. (1)

قرارگاهش بهترین قرارگاه و محل روییدنش شریف ترین محل است، در معادن بزرگواری و گهواره های سلامت، قلب خوبان شیفتۀ او شد و توجه دیده ها به جانب او گشت. خداوند به برکت او کینه ها را دفن کرد و آتش دشمنی ها را خاموش نمود. مردم را به دست او با هم ( به خاطر ) ایمان برادر ساخت و نزدیکان را ( به خاطر کفر ) از هم دور کرد. به وسیلۀ او ذلیل را عزیز و عزیز بی جهت را ذلیل گرداند. کلامش روشن کنندۀ حق و سکوتش زبان گویا بود.

پیامبر، راه نجات بشر

أمّا بَعْدُ فَإنَّ اللّهَ سَبْحانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله وَلَیْسَ أحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یَقْرَأُ کِتاباً، وَلایَدَّعی نُبُوَّهً وَلا وَحْیاً، فَقاتَلَ بِمَنْ أطاعَهُ مَنْ عَصاهُ، یَسُوقُهُمْ إلی مَنْجاتِهِمْ، وَیُبادِرُبِهِمُ السّاعَهَ أنْ تَنْزِلَ بِهِمْ، یَحْسِرُ الْحَسیرُ، وَیَقِفُ الْکَسیرُ، فَیُقیمُ عَلَیْهِ حَتّی یُلْحِقَهُ غایَتَهُ، إلاّ هالِکاً لا خَیْرَ فیهِ، حَتّی أراهُمْ مَنْجاتَهُمْ، وَبَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ، فَاسْتَدارَتْ رَحاهُمْ، وَاسْتَقامَتْ قَناتُهُمْ. (2)

پس از حمد خداوند پیامبر صلی الله علیه و آله را برانگیخت در حالی که احدی از عرب نبود که کتابی بخواند و نه دعوی پیامبری و نزول وحی کند. پس با آنان که نافرمان بودند به همراهی مطیعانش جنگید، عاصیان را به سوی نجات سوق می داد و برای رهانیدن مردم از گمراهی پیش از آن که مرگشان فرا رسد پیشدستی می نمود. بر سر راه مانده و از پای درآمده اقامت می کرد تا او را به مقصدش برساند، مگر هلاک شونده ای که خیری در او نبود. تا آن جا ایستاد

ص:353


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 95. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 103. [2]

که راه نجات را به آنان نشان داد و در جایگاه انسانیشان جای داد، تا آسیای حیاتشان به کار افتاد و امورشان استوار شد.

بشارت و انذار پیامبر

حَتّی بَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله شَهیداً وَبَشیراً وَنَذیراً، خَیْرَ الْبَرِیَّهِ طِفْلاً، وَأنْجَبَها کَهْلاً وَأطْهَرَ الْمُطَهَّرینَ شیمَهً وَأجْوَدَ الْمُسْتَمْطَرینَ دیمَهً. (1)

تا این که خداوند محمّد صلی الله علیه و آله را گواه و بشارت دهنده و ترساننده برانگیخت.

در کودکی بهترین مردم، در بزرگسالی نجیب ترین انسان، در اخلاق پاک ترین پاکان و دوام جود و سخایش از همه بیشتر بود.

پیامبر امین

حَتّی أوْری قَبَساً لِقابِسٍ وَأنارَ عَلَماً لِحابِسٍ، فَهُوَ أمینُکَ الْمَأْمُونُ وَشَهیدُکَ یَوْمَ الدّینِ، وَبَعیثُکَ نِعْمَهً وَرَسُولُکَ بِالْحَقِّ رَحْمَهً. (2)

تا آن که پیامبر شعله ای برای خواستار نور برافروخت و نشانه ای برای وامانده در گمراهی روشن ساخت. خداوند ! او امین و مورد اعتماد تو و گواه حضرتت در قیامت و نعمتی است که با رسالت فرستادی و رحمتی است که به حق گسیل داشتی.

چشمۀ حکمت

اخْتارَهُ مِنْ شَجَرَهِ الْأنْبیاءِ و مِشْکاهِ الضّیاءِ وَذُؤابَهِ الْعَلْیاءِ وَسُرَّه

ص:354


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 104. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 105. [2]

الْبَطْحاءِ، مَصابیحِ الظُّلْمَهِ وَیَنابیعِ الْحِکْمَهِ. (1)

او را از شجرۀ انبیا و از چراغدان نور و از مرتبت بلند و از مرکز سرزمین بطحا و از چراغ های برافروخته در ظلمت و چشمه های حکمت، اختیار نمود.

طبابت پیامبر

طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أَحْکَمَ مَراهِمَهُ و أحْمی مَواسِمَهُ، یَضَعُ مِنْ ذلِکَ حَیْثُ الْحاجَهُ إلَیْهِ، مِنْ قُلُوبٍ عُمْیٍ و آذانٍ صُمٍّ و ألْسِنَهٍ بُکْمٍ، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الْغَفْلَهِ و مَواطِنَ الْحَیْرَهِ، لَمْ یَسْتَضیئُوا بِأضْواءِ الْحِکْمَهِ وَلَمْ یَقْدَحُوا بِزِنادِ الْعُلُومِ الثّاقِبَهِ، فَهُمْ فی ذلِکَ کَالْأنْعامِ السّائِمَهِ و الصُّخُورِ الْقاسِیَهِ. (2)

طبیبی است که همراه با طبّش در میان مردم می گردد، مرهم هایش را محکم و آماده ساخته و ابزارهایش را برای سوزاندن زخمها داغ نموده، تا هر جا لازم باشد : در زمینۀ دل های کور و گوش های کر و زبان های لال به کار گیرد. دارو به دست به دنبال علاج بیماری های غفلت و دردهای حیرت است. این بیماران وجود خود را از انوار حکمت روشن ننموده و با آتش زنۀ دانشی درخشان، شعله نیفروخته اند. از این بابت به مانند چهارپایان چرنده و سنگ های سخت اند.

بی ارزشی دنیا در نزد پیامبر

قَدْ حَقَّرَ الدُّنْیا وَصَغَّرَها وَأهَوَنَ بِها و هَوَّنَها و عَلِمَ أنَّ اللّهَ زَواها عَنْهُ

ص:355


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 107. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 107. [2]

اخْتِیاراً وَبَسَطَها لِغَیْرِهِ احْتِقاراً، فَأعْرَضَ عَنِ الدُّنْیا بِقَلْبِهِ و أماتَ ذِکْرَها عَنْ نَفْسِهِ، وَأحَبَّ أنْ تَغیبَ زینَتُها عَنْ عَیْنِهِ، لِکَیْلا یَتَّخِذَ مِنْها رِیاشاً، أوْ یَرْجُوَ فیها مُقاماً. بَلَّغَ عَنْ رَبِّه مُعْذِراً و نَصَحَ لِاُمَّتِهِ مُنْذِراً و دَعا إلَی الْجَنَّهِ مُبَشِّراً وَ خَوْفاً مِنَ النّارِ مُحَذِّراً. (1)

رسول حق دنیا را حقیر و کوچک شمرد و پستش دانست و نزد دیگران خوار نمود، می دانست که خداوند با اختیار خود دنیا را از او دور کرد و به خاطر حقارتش آن را برای دیگران گشاده ساخت. پس او با قلبش از دنیا روی گرداند و یادش را از باطن خود میراند و عاشق غایب شدن زینتش از مقابل خود بود، تا از آن لباس آرایشی برنگیرد، یا اقامت در آن را هوس ننماید. در رساندن احکام از جانب خدا برای قطع عذر مردم کوشید و برای مردم با ترساندن از عذاب خیرخواهی نمود و با مژده هایی که داد، به بهشت دعوت فرمود و با تهدیدهایی که کرد از آتش ترساند.

دعوت کننده به حق و گواه بر خلق

أرْسَلَهُ داعِیاً إلَی الْحَقِّ، وَشاهِداً عَلَی الْخَلْقِ، فَبَلَّغَ رِسالاتِ رَبِّهِ غَیْرَ وانٍ وَلا مُقَصِّرٍ،جَاهَدَ فِی اللّهِ أعْداءَهُ غَیْرَ واهِنٍ وَلا مُعذِّرٍ، إمامُ مَنِ اتَّقی و بَصَرُ مَنِ اهْتَدی. (2)

خداوند پیامبر را دعوت کنندۀ به سوی حق و گواه بر خلق فرستاد. آن حضرت بدون سستی و کوتاهی تمام احکام پروردگارش را به مردم رساند و بدون ضعف و عذر تراشی با دشمنان خدا جنگید. وی پیشوای اهل تقوا و دیدۀ اهل هدایت بود.

ص:356


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 108. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 115. [2]
مبارزه با بت پرستی و اطاعت شیطان

فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَهِ الْأوْثانِ إلی عِبادَتِهِ وَمِنْ طاعَهِ الشَّیْطانِ إلی طاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَیَّنَهُ وَأحْکَمَهُ، لِیَعْلَمَ الْعِبادُ رَبَّهُمْ إذْ جَهِلُوهُ و لِیُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إذْ جَحَدُوهُ وَلِیُثْبِتُوهُ بَعْدَ إذْ أنْکَرُوهُ. (1)

خداوند محمّد صلی الله علیه و آله را به حق برانگیخت تا بندگانش را از حلقۀ پرستش بت ها درآورده به مدار عبادت خود وارد کند و از طاعت شیطان نجات داده به گردونۀ اطاعت خود بیاورد، به وسیلۀ قرآنی که معنایش را روشن و بنیانش را استوار کرد، تا بندگان خدای خود را بعد از جهل به او بشناسند و پس از انکار ( زبانی ) او به وجودش اقرار نمایند. و پس از انکار ( قلبی ) او وجودش را ثابت بدانند.

رسالت پیامبر با نور قرآن

أرْسَلَهُ عَلی حینِ فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ و طُولِ هَجْعَهٍ مِنَ الْاُمَمِ وَانْتِقاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ، فَجاءَهُمْ بِتَصْدیقِ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَالنُّورِ الْمُقْتَدی بِهِ، ذلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ، وَلَنْ یَنْطِقَ، وَلکِنْ اخْبِرُکُمْ عَنْهُ: ألا إنَّ فیهِ عِلْمَ مایَأْتی وَالْحَدیثَ عَنِ الْماضی، وَدَواءَ دائِکُمْ وَنَظْمَ مابَیْنَکُمْ. (2)

او را در عصری به رسالت برانگیخت که خالی از پیامبران بود و خواب گران ملل جهان طولانی شده بود و رشتۀ محکم دین گسیخته بود. پس او با کتابی که تصدیق کنندۀ حقایق کتب آسمانی بود و نوری که باید از آن پیروی شود به

ص:357


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 147. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 157. [2]

جانب مردم آمد. آن نور قرآن است، آن را به سخن آرید ولی هرگز سخن نمی گوید، امّا من شما را از آن خبر می دهم : آگاه باشید که : دانش آنچه می آید و خبر آنچه که در جهان گذشت و درمان دردهای شما و مقرّرات نظم دهندۀ زندگیتان در این کتاب است.

پیامبر در دنیا و آخرت

فَإنَّ اللّهَ جَعَلَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَلَماً لِلسّاعَهِ وَمُبَشِّراً بِالْجَنَّهِ، وَمُنْذِراً بِالْعُقُوبَهِ.

خَرَجَ مِنَ الدُّنْیا خَمیصاً وَوَرَدَ الْآخِرَهَ سَلیماً. (1)

خداوند محمّد صلی الله علیه و آله را نشانۀ قیامت و بشارت دهندۀ به بهشت و ترسانندۀ از عقوبت قرار داد. او با شکم گرسنه از دنیا رفت و با سلامت همه جانبه وارد آخرت شد.

ولادت و بعثت و هجرت پیامبر

ابْتَعَثَهُ بِالنُّورِ الْمُضئِ، وَالبُرْهانِ الْجَلِیِّ، وَالْمِنْهاجِ الْبادِی و الْکِتابِ الْهادِی. اسْرَتُهُ خَیْرُ اسْرَهٍ و شَجَرَتُهُ خَیْرُ شَجَرَهٍ، أغْصانُها مُعْتَدِلَهٌ وَثِمارُها مُتَهَدِّلَهٌ، مَوْلِدُهُ بِمَکَّهَ، هِجْرَتُهُ بِطَیْبَهَ، عَلا بِها ذِکْرُهُ وَامْتَدَّ مِنْها صَوْتُهُ. أرْسَلَهُ بِحُجَّهٍ کافِیَهٍ وَمَوْعِظَهٍ شافِیَهٍ وَدَعْوَهٍ مُتَلافِیَهٍ، أظْهَرَ بِهِ الشَّرایِعَ الْمَجْهولَهَ وَقَمَعَ بِهِ الْبِدَعَ الْمَدْخُولَهَ وَبَیَّنَ بِهِ الْأحْکامَ الْمَفْصُولهَ. (2)

پیامبرش را با نوری درخشان و دلیلی روشن و راهی آشکار و کتابی هدایت

ص:358


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 159. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 160. [2]

کننده برانگیخت. خاندانش بهترین خاندان و شجرۀ وجودش بهترین شجره است، شجره ای که شاخه هایش معتدل و میوه هایش در دسترس است. جایگاه ولادتش مکّه و هجرتش مدینۀ طیبّه بود، در مدینه نامش پرآوازه شد و صدایش از آن جا به همه جا رسید. خداوند او را با دلیل کافی و پندی شفابخش و دعوتی که مردم را از گمراهی ها برهاند فرستاد. دستورهای ناشناختۀ دین را به وسیلۀ او آشکار نمود و بدعت های نادرست را در هم کوبید و احکامی را که هم اکنون نزد ما معلوم است بیان داشت.

امین وحی و آخرین پیامبر

أمینُ وَحْیِهِ، وَخاتَمُ رُسُلِهِ، وَبَشیرُ رَحْمَتِهِ، وَنَذیرُ نِقْمَتِهِ. (1)

رسول خدا امین وحی و آخرین فرستادگان و بشارت دهنده به رحمت و بیم دهندۀ از عذاب او بود.

وسیلۀ کرامت امت

ثُمَّ إنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله بِالْحَقِّ حینَ دَنا مِنَ الدُّنْیا الْاِنْقطاعُ، وَأقْبَلَ مِنَ الْآخِرَهِ الْاِطّلاعُ و أظْلَمَتْ بَهْجَتُها بَعْدَ إشْراقٍ و قامَتْ بِأهْلِها عَلی ساقٍ و خَشُنَ مِنْها مِهادٌ و أزِفَ مِنْها قِیادٌ، فِی انْقِطاعٍ مِنْ مُدَّتِها و اقْتِرابٍ مِنْ أشْراطِها و تَصَرُّمٍ مِنْ أهْلِها و انْفصامٍ مِنْ حَلْقَتِها و انْتِشارٍ مِنْ سَبَبِها و عَفاءٍ مِنْ أعلامِها، وَ تَکَشُّفٍ مِنْ عَوْراتِها و قِصَرٍ مِنْ طُولِها. جَعَلَهُ اللّهُ سُبْحانَهُ بَلاغاً لِرِسالَتِهِ وَکَرامَهً لِاُمَّتِهِ وَرَبیعاً لاِهْلِ زَمانِهِ وَرِفْعَهً لِأعْوانِهِ

ص:359


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 172. [1]

وَشَرَفاً لِأنْصارِهِ. (1)

آن گاه خداوند محمّد صلی الله علیه و آله را به حق برانگیخت وقتی که دنیا به سپری شدن نزدیک شده و آخرت روی آورده و سرسبزی دنیا پس از روشنی تاریک و اهلش را در مشقّت قرار داده بود، آن زمان که بستر دنیا ناهموار و آمادۀ نابودی و نیستی بود. زمانش رو به پایان و نشانه های زوالش نزدیک شده بود، آن زمان که اهل دنیا رو به نابودی و حلقه اش رو به شکسته شدن و ریسمانش رو به پاره شدن و نشانه هایش رو به کهنه شدن و عیب هایش رو به مکشوف شدن و درازی مدّتش رو به کوتاه شدن می رفت. خداوند پاک آن حضرت را تبلیغ کنندۀ رسالت و وسیلۀ کرامت امّت و بهار اهل زمان و بلندی مرتبت یاران و شرف هواخواهان خود قرار داد.

غلبه بر گردنکشان

أرْسَلَهُ بِالضِّیاءِ و قَدَّمَهُ فِی الْاِصْطِفاءِ، فَرَتَقَ بِهِ الْمَفاتِقَ و ساوَرَ بِهِ الْمُغالِبَ، وَذَلَّلَ بِهِ الصُّعُوبَهَ و سَهَّلَ بِهِ الْحُزونَهَ، حَتّی سَرَّحَ الضَّلالَ عَنْ یَمینٍ و شِمالٍ. (2)

او را با نور فرستاد، در برگزیدگی بر همگان پیشی داد، رخنه ها را به وسیلۀ او به هم بست و به وجود او بر گردنکشان پیروز شد، به او مشکل را آسان و ناهمواری را هموار ساخت، تا جبهۀ گمراهی را از راست و چپ دور گردانید.

ص:360


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 189. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 204. [2]

ما به دست تو داده ایم عنان گر همه تیر می زنیّ و سِنان

قیمت وصل تو نداند کس یک سر موی توست هر دو جهان

کس میان من و میان تو نیست سرّ ما از دو عالم است نهان

من نکردم ز دل فراموشت گر تو یادم نمی کنی به زبان

آنچه هجر تو کرد با دل من با گلستان نکرد باد خزان

در فراق تو روی و دیدۀ ما گل زرد است و چشمه های روان

می کشیم انتظار موکب تو که نثارت کنیم نقد روان

چهرۀ زرد و اشک سرخ عماد دعوی عشق می کنند بیان

(عماد فقیه کاشانی)

در اینجا به شرح و تفسیر و توضیح و تحلیل جملۀ اوّل دعای دوم «صحیفه» پایان می دهم و به کمک حضرت محبوب به فرازهای دیگر دعا می پردازم.

ص:361

[«2»فَخَتَمَ بِنَا عَلَی جَمِیعِ مَنْ ذَرَأَ وَجَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَی مَنْ جَحَدَ وَکَثَّرَنَا بِمَنِّهِ عَلَی مَنْ قَلَّ]

خدای توانا، ما را بر همه امّت هایی که آفرید، خاتم قرار داد و بر همه منکران حق و حقیقت گواه گرفت و با نیکی و احسانش، ما را بر آنان که اندک بودند، فزونی بخشید.

نگین امّت ها

اشاره

قلوبی که ریشه و اساس عقایدش توحید و معاد و قرآن و نفوسی که بنیان و ریشۀ اخلاقش، آیات اخلاقی قرآن و اعضای بدنی که حرکاتش مطابق با فرمان های کتاب خداست، صاحبان آن قلوب و نفوس و اعضا که به حق امّت محمّد و پیرو حقیقی آن حضرتند بر تمام جهانیان گواه و شاهد عقاید حقّه و اخلاق حسنه و اعمال صالحه اند.

یک مؤمن در مسائل اعتقادی و در جهات اخلاقی و در زمینه های عملی چنانکه قرآن مجید و رسول خدا و ائمّۀ هدی خواسته اند باید حجّت و شاهد و گواه و دلیل سایر امم باشد، امّت ها و آنان که در غیر مذهب اسلامند باید با دیدن یک فرد مؤمن به اسلام به درک عظمت حق و اخلاق و ایمان و رفتار پیامبر و ائمّه نایل شوند.

در مهم ترین کتب حدیث از حضرت صادق علیه السلام رسیده:

کُونُوا دُعاهً لِلنّاسِ بِغَیْرِ ألْسِنَتِکُمْ، لِیَرَوْا مِنْکُمُ الْوَرَعَ وَالْاِجْتِهادَ وَالصَّلاهَ

ص:362

وَالْخَیْرَ، فَإنَّ ذلِکَ داعِیَهٌ. (1)

با اعمال خود دعوت کنندۀ به حق باشید، سایرین باید از شما، پاکدامنی و پارسایی و کوشش در راه اللّه در تمام زمینه ها و نماز و هر کار خیری را مشاهده کنند، که این اعمال و اخلاق و ایمان واعتقاد راهبر دیگران به سوی صراط مستقیم حقّ است.

صفوان بن یحیی یکی از بزرگانی است که مصداق بارز این حدیث می باشد که در ذیل، منزلت این شخصیت کم نظیر می آید:

منزلت صفوان بن یحیی

دربارۀ صفوان بن یحیی که حقاًّ شاهد و گواه بر دیگران بود، در کتب معتبر رجالی آمده:

1 - از اصحاب حضرت موسی بن جعفر و حضرت رضا و جواد الأئمّه علیهم السلام بود به نحوی که از آن منابع الهی بهترین بهرۀ ایمانی و تربیتی و اخلاقی را می گرفت.

2 - نزد حضرت رضا علیه السلام دارای منزلت و کرامت و شرافت بود.

3 - در امور دین و دنیا وکیل حضرت رضا علیه السلام و حضرت جواد علیه السلام بود.

4 - موثَّق ترین و عابدترین مردم روزگارش بود.

5 - در زهد و بندگی حق دارای منزلتی عظیم بود.

6 - جماعت واقفیّه مال بسیاری برای او بردند تا با آنان همراه شود، او با کمال شجاعت و به علّت ایمان بالا آنها را طرد کرد.

ص:363


1- (1) - بحار الأنوار: 303/67، باب 57 ، حدیث 13؛ [1]الکافی: 78/2، حدیث 14. [2]

7 - با عبداللّه بن جندب و علیّ بن نعمان در بیت اللّه قرار گذاشتند هر کدام از دنیا رفتند دیگری هر اندازه عمر کرد بجای از دنیا رفته ادای زکات و روزه و نماز کند. آن دو نفر از دنیا رفتند و صفوان شبانه روز صد و پنجاه رکعت نماز برای خود و آن دو بجا می آورد و سه زکات هر سال در راه خدا می داد.

8 - در سفر حج یکی از همسایگانش پولی به او داد که در کوفه به زن و فرزندش برساند، گفت: صبر کن، آنگاه پیش شتردار رفت و فرمود: این مقدار پول به بار من اضافه می شود آیا راضی هستی ببرم؟!

9 - صفوان در مدینه از دنیا رفت حضرت جواد علیه السلام کفن مخصوص خود و حنوطش را برای کفن و دفن او فرستاد. (1)

کسی کو غم عشق جانان نداشت چو زنده نفس می زد و جان نداشت

گدای توام ای توانگر به حُسن چنین مملکت هیچ سلطان نداشت

تویی آن شفایی که بیمار دل بجز درد تو هیچ درمان نداشت

دلی را که اندوه تو جمع کرد غم هر دو کَوْنش پریشان نداشت

مرو بی محبّت که مفتیّ عشق چنین مؤمنی را مسلمان نداشت

(سیف فرغانی)

مؤمن واقعی در قرآن

اشاره

قرآن مجید چهرۀ با عظمت مؤمن را این گونه تصویر می کند:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ * الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلوهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ * أُوْلئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ » (2)

ص:364


1- (1) - اختیار معرفه الرجال: 792/2.
2- (2) - انفال (8) : 2 - 4. [1]

مؤمنان، فقط کسانی هستند که چون یاد خدا شود، دل هایشان ترسان می شود، وهنگامی که آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان می افزاید و بر پروردگارشان توکل می کنند. * هم آنان که نماز را برپا می دارند و ازآنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند. * مؤمنان واقعی و حقیقی فقط آنانند، برای ایشان نزد پروردگارشان درجاتی بالا و آمرزش و رزق نیکو و فراوانی است.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیِّهِ * جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ » (1)

مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، اینانند که بهترین مخلوقاتند. * پاداششان نزد پروردگارشان بهشت های پاینده ای است که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است، در آنها جاودانه اند، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند ؛ این [ پاداش ] برای کسی است که از پروردگارش بترسد.

در بارۀ مسلمان مطیع در قرآن مجید فرموده:

وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً » (2)

و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمرۀ کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت [ ایمان، اخلاق و عمل صالح ] داده ؛ و اینان نیکو رفیقانی هستند.

ص:365


1- (1) - بیّنه (98) : 7 - 8. [1]
2- (2) - نساء (4) : 69. [2]
شاهد و گواه بر امت ها

قرآن مجید در آیات زیر اصرار دارد شما امّت باید در عقاید و اخلاق و اعمال، شاهد و گواه بر امّت ها باشید و شاهد شدن جز در سایۀ پیروی از قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله در همۀ شئون حیات میسّر نیست.

وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً » (1)

و همان گونه [ که شما را به راه راست هدایت کردیم ] شما را امتی میانه [ ومعتدل و پیراسته از افراط و تفریط ] قرار دادیم تا [ در ایمان، عمل، درستی و راستی ] بر مردم گواه باشید و پیامبر هم گواه بر شما باشد.

لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ » (2)

تا پیامبر گواه بر شما باشد و شما هم گواه بر مردم باشید.

در پاره ای از روایات لفظ شهدا را به ائمّۀ معصومین علیهم السلام ترجمه کرده اند و بعضی از مفسّران حقیقت این گونه آیات را مربوط به قیامت دانسته اند، به این معنی که این امّت شاهد و گواه بر اعمال آدمیان در قیامت اند، که این دو معنا منافات با معنای اوّل ندارد.

« وَکَثَّرَنا بِمَنِّهِ عَلی مَنْ قَلَّ »

از آن جا که در خزانۀ آفرینش گوهری گران بهاتر از اسلام نیست، اسلامی که عبارت از عقاید حقّه و حسنات اخلاقی و اعمال نیکوست و به توسّط رسالت ختم انبیا وولایت ائمّۀ معصومین علیهم السلام در کمال و جامعیّت خاصّ خودش ظهور کرد که:

ص:366


1- (1) - بقره (2) : 143. [1]
2- (2) - حج (22) : 78. [2]

الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً » (1)

امروز [ با نصبِ علی بن ابی طالب علیه السلام به ولایت، امامت، حکومت و فرمانروایی بر امت ] دینتان را برای شما کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم.

این گوهر با تمام حیثیّتش در وجود هر کس تجلّی کند ارزشش همان ارزش اسلام می شود.

مؤمن واقعی در روایات

در این که باید مؤمن برای همگان اسوه و شاهد باشد روایتی از امام صادق علیه السلام به ما رسیده که می فرماید:

امام صادق علیه السلام می فرماید:

لَیْسَ مِنْ شیعَتِنا مَنْ قالَ بِلِسانِهِ وَخالَفَنا فی أعْمالِنا وَآثارِنا وَلکِنْ شیعَتُنا مَنْ وافَقَنا بِلِسانِه وَقَلْبِهِ وَاتَّبَعَ آثارَنا وَعَمِلَ بِأعْمالِنا، اولئکَ شیعَتُنا. (2)

آن کس که به زبان می گوید شیعه ام ولی عملاً مخالف اعمال و آثار ماست شیعه نیست. شیعه کسی است که با زبان و دل موافق ما باشد و از ما پیروی نموده و برابر با کردار ما عمل کند،که اینانند شیعیان ما.

عَمْرو بن سعید به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشت: به من وصیّتی کن؟ حضرت فرمود:

ص:367


1- (1) - مائده (5) : 3. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 164/65، باب 19، حدیث 13؛ [2]مشکاه الأنوار: 70. [3]

تو را به تقوا و پاکدامنی و کوشش در راه حق سفارش می کنم،بدانکه کوشش بی ورع سودی ندارد. (1)در حدیث قدسی آمده:

أوْحَی اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إلی موُسی علیه السلام أن یا موسی ! ماخَلَقْتُ خَلْقاً أحَبَّ إلَیَّ مِنْ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ. (2)

به موسی وحی شد : ای موسی ! مخلوقی محبوب تر ازبندۀ مؤمن نیافریده ام.

و در حدیث مهمّی از حضرت رضا علیه السلام به نقل از پدران بزرگوارش از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده:

مَثَلُ الْمؤْمِنِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ کَمَثَلِ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ وَإنَّ الْمُؤْمِنَ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ أعْظَمُ مِنْ ذلِکَ. (3)

مؤمن در نزد خداوند همانند ملک مقرَّب است و بلکه مؤمن در پیشگاه حق از ملک مقرّب هم عظیم تر است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

إنَّ الْمُؤْمِنَ أعْظَمُ حُرْمَهً مِنَ الْکَعْبَهِ. (4)

حرمت مؤمن از حرمت کعبه برتر است.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

وَفَضَّلَ حُرْمَهَ الْمُسْلِمِ عَلَی الْحُرَمِ کُلِّها. (5)

ص:368


1- (1) - الکافی: 78/2، حدیث 11؛ [1] بحار الأنوار: 301/67، باب 57، حدیث 10.
2- (2) - التوحید، شیخ صدوق: 405، باب 62، حدیث 13؛ الکافی: 61/2، حدیث 7. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 21/6، باب 20، حدیث 15؛ [3]وسائل الشیعه: 75/16، باب 86، حدیث 21021. [4]
4- (4) - بحار الأنوار: 16/65، باب 15، حدیث 20؛ [5] الخصال: 27/1، حدیث 95.
5- (5) - نهج البلاغه: خطبۀ 166. [6]

و حرمت مسلمان را بر آنچه دارای حرمت است برتری داد.

در هر صورت چهرۀ با عظمت مؤمن در آیات قرآن و روایات ترسیم شده که شما می توانید برای تحقق بیشتر به آن آیات و روایات در کتب حدیثی مراجعه کنید؛ زیرا این جزوه گنجایش ذکر آن همه آیات و روایات را ندارد.

ص:369

[«3»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ أَمِینِکَ عَلَی وَحْیِکَ وَنَجِیبِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَصَفِیِّکَ مِنْ عِبَادِکَ إِمَامِ الرَّحْمَهِ وَقَائِدِ الْخَیْرِ وَمِفْتَاحِ الْبَرَکَهِ]

خدایا بر محمّد درود فرست، آن وجود مبارکی که امین بر وحیت و گزیدۀ از مخلوقاتت و انتخاب شدۀ از بندگان توست و او پیشوای رحمت و قافله سالار خوبی و کلید برکت است.

صفات برجستۀ گل سر سبد آفرینش

اشاره

حضرت در فرازهای این دعا به صفات برجسته پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای مقام نبوت اشاره دارد.

امانتداری در وحی

از نام های پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله امین است که برگرفته از کلمۀ امانت و ادای آن و راستی در وعده است. و عرب قبل از بعثت پیامبر به خاطر مشاهده امانت داری از ایشان و ایمنی از خلاف و دروغ او را امین می گفتند.

به همین جهت جبرئیل هم در قرآن، امین خوانده شده است و پیامبر هم به این مقام افتخار می کند. آنجا که خداوند فرمود:

ص:370

ذِی قُوَّهٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ * مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ » (1)

نیرومندی که نزد صاحب عرش دارای مقام و منزلت است ؛ * آنجا مورد اطاعت [ فرشتگان ] و امین است.

هنگامی که آیه وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ » (2)نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله به جبرئیل فرمود: آیا از این رحمت هم چیزی نصیب تو شد؟ عرض کرد: بلی، من از عاقبت امر خود می ترسیدم ولی من به تو ایمن شدم؛ آنچه را که خداوند بر من ثنا گفته است به آیۀ:

ذِی قُوَّهٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ * مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ » (3)

نیرومندی که نزد صاحب عرش دارای مقام و منزلت است ؛ * آنجا مورد اطاعت [ فرشتگان ] و امین است.

و همچنین رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

همانا من رحمتِ هدایت شده ام. (4)در حقیقت آیۀ فوق تضمینی بود که جایگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله در بارگاه الهی رفیع است و نفوذ و قدرتش همواره محفوظ خواهد ماند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله به جهت فضیلت مقام امانت داری در زمین و آسمان توفیق رسالت یافت تا شب معراج دربارگاه خاص حق از رسول وحی او یعنی جبرئیل هم گذر نمود و به «قاب قوسین» رسید.

ص:371


1- (1) - تکویر (81) : 20 - 21. [1]
2- (2) - انبیاء (21) : 107. [2]
3- (3) - تکویر (81) : 20 - 21. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 306/16، باب 11؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 121/7، [4]ذیل آیۀ 107 سورۀ انبیاء. [5]

پس خدای تعالی وحی را از عالم غیب به حضرت عطا فرمود و در قلب و جان پاک و نورانی او قرار داد و به طور امانت در اختیارش گذاشت که به وسیلۀ آن آدمیان را هدایت کند. پس نیکوست که رسالت وحی را به سرانجام آن برساند. در غیر این صورت امانت را ادا نکرده است.

حقیقت وحی
اشاره

« وحی در لغت به معنای اشاره، رساله، کتاب، الهام، آنچه به دیگری داده شود تا از آن آگاه گردد. ولی در اصطلاح به دستورهای آشکار حق به انبیا و رسولان که از راه های گوناگون در خواب و بیداری با واسطه فرشته یا بی واسطۀ رسانده می شود؛ اطلاق می گردد.

مراد از امین وحی این است که پیامبر حق، توانایی آنچه تکلیف به او شده را داشته باشد که در قلب و ذهن خود حفظ کند و با حکمت الهی و استعداد ذاتی، اسرار دانش و حکمت را نگه داری کند پس وحی که امانت مهم رسالت است ویژۀ افراد برگزیده خداوند است. این گونه امانت ها بر همه عالم عرضه شده ولی تنها انسان پذیرفت و تا پایان حیات هستی این امانتداری از رسولان به ائمه اطهار علیهم السلام رسیده و ادامه می یابد.

پیامبر اسلام برای مأموریت وحی و ارشاد آدمیان، امین شمرده شد تا بتواند برنامه های حق تعالی را اجرا کند.» (1)

اصطفا و نجابت و امانتداری پیامبر گرامی اسلام در روایات

نجیب به معنای آنچه که در ذات خوب و نفیس باشد و یا دارای هوشیاری و دانایی هم باشد ولی صفی به معنای مُصطفی و گزینش شدۀ دیگری است. و به معنای حبیب هم آمده است.

ص:372


1- (1) - ریاض السالکین: 454/1 - 455.

محمد مصطفی صلی الله علیه و آله ، برگزیده ای حقیقی بود که خود بر این مطلب گواه است؛ که فرمود:

أَمَا وَاللّهِ إِنّی لَأَمینٌ فِی السَّماءِ وَأَمینٌ فِی الأَرْضِ. (1)

هان! به خدا قسم که من در آسمان امین هستم و در زمین نیز أمینم.

و آنگاه که یار و وصی او ، او را می ستاید و می فرماید:

فَهُوَ أَمینُکَ الْمَأْمُونُ ، وَخازِنُ عِلْمِکَ المَخْزُونِ ، وَشَهیدُکَ یَوْمَ الدِّینِ ، وَبَعیثُکَ بِالْحَقِّ ، وَرَسُولُکَ الَی الْخَلْقِ. (2)

او امین درستکار تو، خزانه دار دانش سرّی ات، و شاهد تو در روز قیامت، و برانگیخته ات به حقّ، و فرستاده ات به سوی خلق است.

ابن ابی الحدید در شرح جمله اول گفته است:

«أَمینک المأمون» یعنی امین بر وحی توست و مأمون یکی از القاب رسول اللّه صلی الله علیه و آله است. (3)امانتداری نزد ایشان اهمیت زیادی دارد که امّت را به شدّت از خیانت در امانت نهی می کند و می فرماید:

مَنْ خانَ أَمانَهً فِی الدُّنیا وَلَمْ یَرُدَّها إلی أهلِها ثُمَّ أَدْرَکَهُ الْمَوْتُ ماتَ عَلی غَیْرِ مِلَّتی وَیَلْقی اللّهُ وَهُوَ عَلَیْهِ غَضْبانٌ. (4)

فرمود : کسی که در دنیا به امانتی خیانت کند و آن را به صاحبش برنگرداند و

ص:373


1- (1) - کنز العمال: 413/11، حدیث 31937؛ مجمع الزوائد: 126/4.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 71. [1]
3- (3) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 141/6. [2]
4- (4) - بحار الأنوار: 171/72، باب 58، حدیث 3؛ [3]وسائل الشیعه: 78/19، باب 3، حدیث 24194؛ [4]الأمالی، شیخ صدوق: 429. [5]

بمیرد بر دین من نمرده است و با خدا دیدار کند در حالی که بر او خشمگین است.

معنای فرمایش حضرت این است که: هر کس وفا در امانت و عهد ندارد؛ دین و ایمان ندارد، پس ردّ امانت واجب است. و این یک حکم شرعی الزامی است نه دستور اخلاقی و آدابی.

با همۀ این اوصاف، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از میان تمام بندگان حق با فضایل و درجات ذاتی و اخلاقی برگزیده شد و تمام ابزار رسالت پیام به وی سپرده گردید.

حضرت رضا علیه السلام در این زمینه فرمود:

إنَّ الْعَبْدَ اذا اخْتارَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِاُمورِ عِبادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذلکَ وَ أوْدَعَ قَلْبَهُ یَنابِیعَ الحِکْمَهِ وألْهَمَهُ العِلْمَ إلهاماً، فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوابٍ وَلا یُحَیَّرُ فیهِ عَنِ الصَّوابِ. (1)

هرگاه خداوند عزّوجل بنده ای را برای ادارۀ امور بندگانش برگزیند برای این امور به او شرح صدر عطا کند. چشمه های حکمت را در دلش جاری سازد و به او علم الهام نماید که از آن پس از هیچ پاسخی در نماند و در یافتن راه درست سرگشته نشود.

رسالت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله

آری، محمّد صلی الله علیه و آله امین وحی بود، یعنی قوانین و مقرّرات و حلال و حرام خدا را در طول بیست و سه سالی که به عنوان رسول در بین مردم بود بدون کم و زیاد و تغییر و تبدیل، به مردم رساند.

در سفر حجّه الوداع در روز عید قربان در مسجد خَیْف در مقدّمۀ یک سخنرانی

ص:374


1- (1) - معانی الأخبار: 101، حدیث 2؛ الکافی: 202/1، حدیث 1. [1]

مهم فرمود:

«خداوندا ! تو را به شهادت می طلبم که آنچه مردم را به بهشت نزدیک می کرد و از عذاب تو دور می نمود من برای مردم بیان کردم.» (1)قرآن مجید به او دستور داد به مردم بگو:

وَأُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ » (2)

و این قرآن [ که گواهی خدا بر حقّانیّت نبوّت من است] به من وحی شده تا به وسیلۀ آن شما و هر کس را که این قرآن به او می رسد بیم دهم.

رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله درباره امیرالمؤمنین علیه السلام

یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ » (3)

ای پیامبر ! آنچه از سوی پروردگارت [ دربارۀ ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام ] بر تو نازل شده ابلاغ کن ؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده ای. و خدا تو را از [ آسیب و گزند ] مردم نگه می دارد ؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی کند.

به اجماع مفسّران و اجماع اهل حدیث در صدها کتاب معتبر، آیۀ شریفه در اعلام خلافت و ولایت حضرت مولی الموحدّین امیر المؤمنین نازل شده؛ و با این که در ابلاغ آن احتمال هر گونه خطری حتّی خطر جانی برای رسول عزیز اسلام می رفت ولی امین وحی، در محلّ غدیر خم در برابر هزاران نفر علی علیه السلام را بر اساس

ص:375


1- (1) - الکافی: 74/2، حدیث 2؛ [1] المحاسن: 278/1، باب 39، حدیث 399؛ وسائل الشیعه: 45/17، باب 12، حدیث 21939.
2- (2) - انعام (6) : 19. [2]
3- (3) - مائده (5) : 67. [3]

دستور آیه به خلافت و جانشینی خود معرّفی فرمود و در ضمن معرّفی امام، آن جملات زیبا و ملکوتی را به مردم القا کرد:

مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ و فَعَلیٌّ مَوْلاهُ. اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ. (1)

هر که من مولای اویم، پس عل مولای اوست. خداوندا دوست او را دوست و دشمن او را دشمن بدار، یاور او را یاری کن و هر که او را تنها گذارد و دست از یاری او بردارد تنهایش گذار و دست از یاریش بردار.

الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللّهَ وَکَفَی بِاللّهِ حَسِیباً » (2)

[ آری، این روش خداست دربارۀ ] آنان که همواره پیامهای خدا را به مردم می رسانند و از [ عظمت و مقام ] او می ترسند و از هیچ کس جز او واهمه ندارند و برای حسابرسی [ کار با ارزش اینان ]خدا کافی است.

ابلاغ دین

محمّد صلی الله علیه و آله در تمام جهات تبلیغ یعنی تبلیغ زبانی، اخلاقی، عملی و تربیتی، مصداق اکمل و اتمّ این آیۀ شریفه بود:

وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ » (3)

و اگر روی گرداندند [ برتو دشوار و سخت نیاید ] که آنچه بر عهدۀ توست فقط ابلاغ [ پیام خدا ] ست.

ص:376


1- (1) - بحار الأنوار: 103/23، باب 6، حدیث 11؛ [1]الکافی: 295/1، حدیث 3؛ [2]کشف الغمه: 255/1. [3]
2- (2) - احزاب (33) : 39. [4]
3- (3) - آل عمران (3) : 20. [5]

وجود مقدّس محمّد صلی الله علیه و آله تبلیغش همراه منطق و استدلال و برهان بود و جای عذری برای احدی باقی نمی گذاشت. در عین حال، دنیاپرستان و مادّیگران و شهوترانان و عدّه ای از یهود و نصاری از سر کینه و خشم و عداوت و دشمنی از وی روی می گرداندند، ولی آن جناب که امین وحی حق بود از تبلیغ دست بر نمی داشت و احکام الهیّه و معارف ملکوتیّه و مسائل ربانیّه را بی کم و زیاد در اختیار گمراهان می گذاشت.

محمّد صلی الله علیه و آله به خاطر اخلاصش و عبادتش و حکمت و علمش، صبر و تقوایش و صلاح و احسانش، صدق و سخایش، کرم و وفایش، عقل و درایتش، ایمان و اخلاقش، شخصیّت و کرامتش، بصیرت و بینشش، و رأفت و رحمتش، نسب و اصالتش، قلب و روحش، جود و سخایش، خشوع و تواضعش، صفا و طهارتش، حلم و بردباریش و بندگی و نبوّتش، نجیب و صفیّ حضرت حق بود و احدی از خلق خدا اعم از جنّ و انس و ملائکه به پایۀ او نبود.

دوست ، سلطان و دل ولایت اوست خرّم آن دل که در حمایت اوست

هر که را دل به عشق اوست گرو از ازل تا ابد ولایت اوست

پس نماند ز سابقان در راه هر که را پیش رو هدایت اوست

عرش بر آستانش سر بنهد هر که را تکیه بر عنایت اوست

در دو عالم ز کس ندارد خوف هر که در مأمن رعایت اوست

سیف فرغانی ار سخن شنود اندکی زین نمط کفایت اوست

(سیف فرغانی)

امام رحمت

اشاره

محمّد صلی الله علیه و آله در میان خلق، رحمت خدا و مبشّر رحمت حضرت محبوب در بین مردم بود.

ص:377

قرآن مجید از طرفی پیامبر را، رحمت معرّفی کرد و فرمود:

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ » (1)

و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.

از طرف دیگر او را بشارت دهنده به رحمت خطاب کرد:

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَنَذِیراً » (2)

و تو را جز مژده رسان و بیم دهنده نفرستادیم.

او رحمت خدا بود، قرآن و بیان و دستورهایش جهت تأمین سعادت دنیا و آخرت، رحمت حق بود.

حیات طیّبه در دنیا - یعنی حیاتی که از دستبرد هوا و هوس و شیطان و طاغوت و بغی و تجاوز دور است - رحمت خداست که محصول پیروی از آن حضرت است و نیز بهشت و رضوانی که اکبر از بهشت است و جز با اطاعت از رسول به آن نمی توان رسید، رحمت الهی است؛ و این همه معلول رسالت محمّد صلی الله علیه و آله است، پس رسول اسلام صلی الله علیه و آله عین رحمت حضرت ربّ العزّه در میان همۀ مردم است و در یک کلمه به قول حضرت زین العابدین علیه السلام :

محمّد صلی الله علیه و آله امام رحمت است.

آری، قرآن مجید و توضیحات رسول خدا نسبت به این کتاب آسمانی که پر ارزش ترین گوهر خزانۀ خلقت است و محمّد صلی الله علیه و آله مبلّغ آن بود رحمت خداست، رحمتی که به وسیلۀ رحمت بودن رسول اللّه، به مردم رسید.

رسیدن به رحمت حق در دنیا یعنی حیات طیّبه و رحمت حق در آیات یعنی بهشت و رِضْوانٌ مِنَ اللّه أکبر، جز از طریق اتّصال به قرآن که کتاب آسمانی

ص:378


1- (1) - انبیاء (21) : 107. [1]
2- (2) - اسراء (17) : 105. [2]

محمّد صلی الله علیه و آله و اتصّال به رسالت نبیّ اکرم و متابعت از دستورهای آن حضرت که رحمت خداست، میسّر نیست.

محمّد صلی الله علیه و آله چه از جهت وجودی، چه از حیث رسالت تجلّی گاه رحمت واسعۀ الهیّه است.

نبوّت به او ختم شد، دین به سبب رسالت او به کمال رسید، نعمت معنوی حق در پرتو وجود او به اتمام رسید، به اسلام محمّدی برای تأمین خیر دنیا و آخرت مردم رضایت داده شد و قرآن از برکت قلب الهی او برای هدایت مردم نازل گردید، این همه معانی و مفاهیم و مصادیق رحمت است که محمّد صلی الله علیه و آله ، رحمت است.

رحمت در قرآن مجید

اکنون به شرح ماجرای رحمت از طریق آیات قرآن مجید توجّه نمائید:

رحمت خاصّ حق که تجلّی رحیمیّت حضرت اوست در دنیا به صورت قوانین و مقرّرات و در چهرۀ عمل به صورت اخلاق حسنه و اعمال صالحه و نتیجۀ آن امنیّت باطن و ظاهر است و در آخرت به قیافۀ بهشت و به صورت رِضْوانٌ مِنَ اللّه أکبر می باشد و منادی و زمینه ساز این همه برای عالم انسانیّت، محمّد صلی الله علیه و آله است.

احدی از مردم جهان جز با عمل به قوانین حق و پیروی از محمّد صلی الله علیه و آله ، به رحمت رحیمیّه حق در دنیا و آخرت نمی رسد.

آیاتی که رحمت رحیمیّه را مطرح می کند آیاتی است که یا حاوی مقرّرات و دستورها و حلال و حرام حق و فضایل اخلاقی و عقاید حقّه است، یا بیانگر چهرۀ مؤمن و مسلم و محسن که آراسته به واقعیّت ها و حقایق دینیّه و ملکوتیّه اند.

وَأَطِیعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» (1)

ص:379


1- (1) - آل عمران (3) : 132. [1]

و از خدا و پیامبر فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید.

بندگی فخر من است ار تو خریدار منی در بهشتم که تو در هر دو جهان یار منی

دوش گفتی که غم بیهده تا چند خوری من چرا غم خورم اکنون که تو غمخوار منی

تو شفای همه رنجیّ و طبیب همه کس نتوان گفت که درد دل بیمار منی

دل به مهر تو سپردم نه به دستت دادم نا نگردد کسی آگه که تو دلدار منی

(عماد فقیه کرمانی)

وَهذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ » (1)

و این [ قرآن ] کتابی پرفایده است که ما آن را نازل کردیم پس آن را پیروی کنید و [ از مخالفت با آن ] بپرهیزید تا مشمول رحمت شوید.

وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ » (2)

و هنگامی که قرآن خوانده شود، به آن گوش فرا دهید و سکوت کنید تا مشمول رحمت شوید.

وَأَقِیمُوا الصَّلوهَ وَآتُوا الزَّکوهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ » (3)

و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و این پیامبر را اطاعت کنید تا مورد رحمت قرار گیرید.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ

ص:380


1- (1) - انعام (6) : 155. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 204. [2]
3- (3) - نور (24) : 56. [3]

تُرْحَمُونَ » (1)

جز این نیست که همۀ مؤمنان با هم برادرند ؛ بنابراین [ در همۀ نزاع ها و اختلافات ] میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید و از خدا پروا نمایید که مورد رحمت قرار گیرید.

الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا للّهِ ِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ * أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ » (2)

همان کسانی که چون بلا و آسیبی به آنان رسد گویند : ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم. * آنانند که درودها و رحمتی از سوی پروردگارشان بر آنان است و آنانند که هدایت یافته اند.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَهَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ » (3)

یقیناً کسانی که ایمان آورده و آنان که هجرت کرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا امید دارند ؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَهٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ وَیَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطاً مُسْتَقِیماً » (4)

اما کسانی که به خدا ایمان آوردند و به او تمسّک جستند، به زودی آنان را در رحمت و فضلی از سوی خود درآورد و به راهی راست به سوی خود راهنمایی می کند.

فَقَدْ جَاءَکُم بَیِّنَهٌ مِن رَبِّکُمْ وَهُدیً وَرَحْمَهٌ » (5)

ص:381


1- (1) - حجرات (49) : 10. [1]
2- (2) - بقره (2) : 156 - 157. [2]
3- (3) - بقره (2) : 218. [3]
4- (4) - نساء (4) : 175. [4]
5- (5) - انعام (6) : 157. [5]

اینک برهانی آشکار و هدایت و رحمتی از سوی پروردگارتان برای شما آمد.

وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَی عِلْمٍ هُدیً وَرَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ » (1)

و برای آنان کتابی [ عظیم و با ارزش ] آوردیم که آن را از روی دانشی [ گسترده و دقیق ] بیان کردیم، در حالی که برای گروهی که ایمان آوردند، سراسر هدایت و رحمت است.

وَلاَ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً إِنَّ رَحْمَهَ اللّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ » (2)

و در زمین پس از اصلاح آن [ به وسیلۀ رسالت پیامبران ] فساد مکنید و خدا را از روی بیم و امید بخوانید، که یقیناً رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.

قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَایُوحَی إِلَیَّ مِن رَبِّی هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّکُمْ وَهُدیً وَرَحْمَهٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ » (3)

بگو : من فقط آنچه از سوی پروردگارم به من وحی می شود، پیروی می کنم.

این قرآن دلایلی روشن از سوی پروردگار شماست و برای گروهی که ایمان می آورند، سراسر هدایت و رحمت است.

یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ » (4)

پروردگارشان آنان را نزد خود به رحمت و خشنودی و بهشت هایی که برای

ص:382


1- (1) - اعراف (7) : 52. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 56. [2]
3- (3) - اعراف (7) : 203. [3]
4- (4) - توبه (9) : 21. [4]

آنان در آنها نعمت های پایدار است، مژده می دهد.

یَا أیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُم مَوْعِظَهٌ مِن رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدیً وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ * قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ » (1)

ای مردم ! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما پند وموعظه ای آمده و شفاست برای آنچه [ ازبیماری های اعتقادی و اخلاقی ] در سینه هاست و سراسر هدایت و رحمتی است برای مؤمنان. * بگو : [ این موعظه، دارو ، هدایت و رحمت ] به فضل و رحمت خداست، پس باید مؤمنان به آن شاد شوند که آن از همه ثروتی که جمع می کنند، بهتر است.

وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَهُدیً وَرَحْمَهً وَبُشْرَی لِلْمُسْلِمِینَ » (2)

و این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر هر چیزی و هدایت و رحمت ومژده ای برای تسلیم شدگان [ به فرمان های خدا ] ست.

فَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِینَ » (3)

و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، قطعاً از زیانکاران بودید.

وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلاً » (4)

و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، یقیناً همه شما جز اندکی، از شیطان پیروی می کردید.

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ » (5)

ص:383


1- (1) - یونس (10) : 57 - 58. [1]
2- (2) - نحل (16) : 89. [2]
3- (3) - بقره (2) : 64. [3]
4- (4) - نساء (4) : 83. [4]
5- (5) - جاثیه (45) : 30. [5]

و اما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، پس پروردگارشان آنان را در رحمت خود درآورد ؛ این همان کامیابی آشکار است.

آری، این همه تجلّیِ رحمت و نتیجۀ ایمان و عمل صالح و بهشت و رضوان در روز قیامت، محصول نبوّت محمّد صلی الله علیه و آله است که وجود مقدّسش رحمت و به قول حضرت سجّاد علیه السلام امام رحمت است.

قائد الخیر یا راهبر نیکی

اشاره

رسول با کرامت اسلام صلی الله علیه و آله در تمام شئون حیات و زوایای زندگی، برای انسان و انسانیّت، قائد خیر و راهنمایی به سوی نیکی ها بود.

آن شخصیّت بی نظیر به وسیلۀ قرآن مجید هر برنامۀ خیری را به انسان نمایاند، و به توسّط اعمال و اخلاق و کلمات گهربارش خیر و نیکی را معنا کرد.

خواهندۀ خیر دنیا و آخرت جز در سایۀ پیروی از آن حضرت و فرهنگ ثمر بخشش، محال است به آنچه که طالب آن است برسد.

جهانیان پیش از بعثت و رسالت او ، از معنا و مفهوم خیر بی خبر بودند و آنچه را خیر می دانستند در حقیقت شرّ بود، آن مشعل پر فروغ هدایت مسئلۀ خیر و خوبی را به مردم تعلیم داد و از تمام انسان ها دعوت کرد که خود را در همۀ جوانب حیات به خیر بیارایند.

تعالیم حیات بخش نبیّ اسلام صلی الله علیه و آله نوری بود که در دل ظلمت درخشید و چراغی بود که در شب جهل بشر روشن شد.

بیداری مشرق زمین از برکت رسالت او بود و تمدّن جهانی، ریشه در نبوّت او

ص:384

دارد.

لازم است مسئلۀ خیر در این مقال از نظر قرآن و روایات را بررسی کرده تا بیش از پیش به مفهوم خیر که پیشاهنگ و راهنمایش رسول باعظمت حق بود، آشنا شویم.

خیر و نیکی در قرآن

قرآن مجید هر برنامه ای که به حقیقت به نفع انسان و خانواده و جامعه باشد و منتهی به ثواب آخرت گردد «خیر» می داند.

تقوا

وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَهٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ خَیْرٌ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ » (1)

و اگر آنان [ از روی حقیقت ] ایمان می آوردند و [ از سحر و جادو ] پرهیز می کردند، قطعاً پاداشی که از جانب خداست [ برای آنان ] بهتر بود، اگر می دانستند.

قرآن در این آیۀ شریفه ایمان و تقوا را منبع خیر می داند، خیری که عبارت از جزای ابدی خداوند برای اهل ایمان و تقواست.

وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی وَاتَّقُونِ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ » (2)

و به نفع خود توشه برگیرید که بهترین توشه، پرهیزکاری است و ای صاحبانِ خرد ! از من پروا کنید.

وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ » (3)

و لباس تقوا [ که انسان را از آلودگی های ظاهر و باطن بازمی دارد ] بهتر است.

ص:385


1- (1) - بقره (2) : 103. [1]
2- (2) - بقره (2) : 197. [2]
3- (3) - اعراف (7) : 26. [3]

وَلأَجْرُ الْآخِرَهِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ » (1)

و یقیناً پاداش آخرت برای کسانی که ایمان آورده اند وهمواره پرهیزکاری می کردند، بهتر است.

نماز و زکات

وَأَقِیمُوا الصَّلوهَ وَآتُوا الزَّکوهَ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ » (2)

و نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و آنچه از کار نیک برای خود پیش فرستید آن را نزد خدا خواهید یافت. مسلماً خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست.

که در این آیۀ کریمه، نماز و زکات را خیر دانسته است.

روزه

وَأَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ » (3)

و روزه گرفتن [ هر چند دشوار و سخت باشد ] اگر [ فضیلت و ثوابش را ] بدانید برای شما بهتر است.

از این آیه استفاده می شود، روزه برای انسان چه در جهت باطن چه در جهت ظاهر خیر است.

ص:386


1- (1) - یوسف (12) : 57. [1]
2- (2) - بقره (2) : 110. [2]
3- (3) - بقره (2) : 184. [3]
توجّه به یتیمان و تهیدستان

وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَی قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَإِن تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ » (1)

و از تو دربارۀ یتیمان می پرسند، بگو : اصلاح امور آنان بهتر است و اگر با آنان معاشرت کنید و امورتان را با امورشان بیامیزید [ کاری خداپسندانه است ] آنان برادر دینی شما هستند.

قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَهٌ خَیْرٌ مِن صَدَقَهٍ یَتْبَعُهَا أَذیً وَاللّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ » (2)

گفتاری پسندیده [ در برابر تهیدستان ] و عفو [ ی کریمانه نسبت به خشم و بد زبانی مستمندان ] بهتر از بخششی است که دنبالش آزاری باشد و خدا بی نیاز و بردبار است.

إِن تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ » (3)

اگر صدقه ها را آشکار کنید، کاری نیکوست و اگر آنها را پنهان دارید و به تهیدستان دهید برای شما بهتر است ؛ و خدا [ به این سبب ] بخشی از گناهانتان را محو می کند ؛ و خدا به آنچه انجام می دهید، آگاه است.

گذشته از مال و دستگیری از تهیدستان و رسیدگی به آبروداران و مستمندان، از نظر قرآن مجید خیر است.

امر به معروف و نهی از منکر

وَلْتَکُن مِنکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ

ص:387


1- (1) - بقره (2) : 220. [1]
2- (2) - بقره (2) : 263. [2]
3- (3) - بقره (2) : 271. [3]

الْمُنْکَرِ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » (1)

و باید از شما گروهی باشند که [ همه مردم را ] به سوی خیر [ اتحاد، اتفاق، الفت، برادری، مواسات و درستی ] دعوت نمایند و به کار شایسته و پسندیده وادارند و از کار ناپسند و زشت بازدارند ؛ و اینانند که یقیناً رستگارند.

عمل خیر

وَمَا یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَن یُکْفَرُوهُ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالمُتَّقِینَ » (2)

و هر کار خیری انجام دهند، هرگز دربارۀ آن مورد ناسپاسی قرار نخواهند گرفت ؛ و خدا به تقواپیشگان داناست.

فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرّاً یَرَهُ » (3)

پس هرکس هم وزن ذره ای نیکی کند، آن نیکی را ببیند. * و هرکس هم وزن ذره ای بدی کند، آن بدی را ببیند.

صبر

وَأَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ » (4)

و شکیبایی کردن برای شما بهتر است ؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

اطاعت از خدا و پیامبر

یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِن

ص:388


1- (1) - آل عمران (3) : 104. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 115. [2]
3- (3) - زلزال (99) : 7 - 8. [3]
4- (4) - نساء (4) : 25. [4]

تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً » (1)

ای اهل ایمان ! از خدا اطاعت کنید و [ نیز ] از پیامبر و صاحبان امر خودتان [ که امامان از اهل بیت اند و چون پیامبر دارای مقام عصمت می باشند ] اطاعت کنید. و اگر دربارۀ چیزی [ از احکام و امور مادی و معنوی و حکومت و جانشینی پس از پیامبر ] نزاع داشتید، آن را [ برای فیصله یافتنش ] اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، به خدا و پیامبر ارجاع دهید ؛ این [ ارجاع دادن ] برای شما بهتر واز نظر عاقبت نیکوتر است.

توبه

فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ » (2)

پس [ ای مشرکان ! ] اگر [ از پیمان شکنی و خیانت ] توبه کنید [ و مسلمان شوید ] برای شما بهتر است.

جهاد

انفِرُوا خِفَافاً وَثِقَالاً وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ » (3)

با شتاب با تجهیزات سبک و سنگین [ و سواره، پیاده، پیر و جوان به سوی میدان نبرد ] بیرون روید و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید که اگر دانا [ یِ به حقایق ] باشید این برای شما بهتر است.

ص:389


1- (1) - نساء (4) : 59. [1]
2- (2) - توبه (9) : 3. [2]
3- (3) - توبه ( 9 ) : 41. [3]
ترازوی صحیح

وَإِلَی مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ وَلاَ تَنْقُصُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّی أَرَاکُم بِخَیْرٍ وَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ » (1)

و به سوی [ مردم ] مَدین، برادرشان شعیب را [ فرستادیم. ] گفت : ای قوم من ! خدا را بپرستید، شما را جز او هیچ معبودی نیست ؛ و از پیمانه و ترازو مکاهید، همانا من شما را در توانگری و نعمت[ی که بی نیاز کننده از کم فروشی است ] می بینم و بر شما از عذاب روزی فراگیر بیمناکم.

وَأَوْفُوا الْکَیْلَ إِذَا کِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً » (2)

و هنگامی که [ جنسی را ] پیمانه می کنید، پیمانه را کامل بدهید و [ اجناس قابل وزن را ] با ترازوی درست و صحیح وزن کنید، این برای شما بهتر و فرجامش نیکوتر است.

باقیات الصالحات

الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَخَیْرٌ أَمَلاً » (3)

مال و فرزندان، آرایش و زیور زندگی دنیا هستند، ولی اعمال شایستۀ پایدار نزد پروردگارت از جهت پاداش بهتر و از لحاظ امید داشتن به آنها نیکوتر است.

ص:390


1- (1) - هود (11) : 84. [1]
2- (2) - اسراء (17) : 35. [2]
3- (3) - کهف (18) : 46. [3]

وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَی » (1)

دیدگانت را به آنچه برخی از اصناف آنان را بهره مند کردیم مدوز، [ آنچه به آنان داده ایم ] شکوفۀ [ بی میوه و زیور و زینت ] دنیاست تا آنان را در آن بیازماییم و رزق پروردگارت بهتر و پایدارتر است.

سلام کردن

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا ذلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ » (2)

ای اهل ایمان ! به خانه هایی غیر از خانه های خودتان وارد نشوید تا آن که اجازه بگیرید و بر اهل آنها سلام کنید، [ رعایت ] این [ امور اخلاقی ] برای شما بهتر است، باشد که متذکّر شوید.

متاع آخرت

وَمَا أُوتِیتُم مِن شَیْ ءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَزِینَتُهَا وَمَا عِندَ اللّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی أَفَلاَ تَعْقِلُونَ » (3)

آنچه به شما داده شده کالا و ابزار زندگی دنیا و زینت آن است و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است ؛ آیا نمی اندیشید؟

قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَهُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقَی » (4)

ص:391


1- (1) - طه ( 20 ) : 131. [1]
2- (2) - نور (24) : 27. [2]
3- (3) - قصص (28) : 60. [3]
4- (4) - نساء (4) : 77. [4]

بگو : متاع دنیا اندک و آخرت برای آنان که تقوا ورزیده اند بهتر است.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَهٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ » (1)

ای اهل ایمان ! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می دهد؟ * به خدا و پیامبرش ایمان آورید و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید ؛ این [ ایمان و جهاد ] اگر [ به منافع فراگیر و همیشگی آن ] معرفت و آگاهی داشتید، برای شما [ از هر چیزی ] بهتر است.

قُلْ مَا عِندَ اللّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَهِ وَاللّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ » (2)

بگو : پاداش و ثوابی که نزد خداست از سرگرمی و تجارت بهتر است و خدا بهترین روزی دهندگان است.

قرض الحسنه

وَأَقْرِضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَناً وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ هُوَ خَیْراً وَأَعْظَمَ أَجْراً » (3)

و وام نیکو به خدا بدهید ؛ و آنچه را از عمل خیر برای خود پیش می فرستید، آن را نزد خدا به بهترین صورت و بزرگ ترین پاداش خواهید یافت.

حکمت

ص:392


1- (1) - صف (61) : 10 - 11. [1]
2- (2) - جمعه (62) : 11. [2]
3- (3) - مزّمّل (73) : 20. [3]

یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً » (1)

حکمت را به هر کس بخواهد می دهد و آن که به او حکمت داده شود،بی تردید او را خیر فراوانی داده اند.

انفاق

فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِیعُوا وَأَنفِقُوا خَیراً لِأَنفُسِکُمْ » (2)

بنابراین به اندازۀ استطاعتی که دارید از خدا پروا کنید و [ دعوت حق را ] بشنوید و اطاعت نمایید و انفاق کنید که برای شما بهتر است.

از آیات گذشته روشن شد که مجموعۀ عبادات و خدماتی که انسان برای خدا به بندگان حق می نماید و همچنین اخلاق حسنه و اعمال صالحه و صدقات و انفاق و حکمت و علم و ثواب و اجر حضرت حق در قیامت همه و همه خیر است.

و به فرمودۀ حضرت زین العابدین: وجود مقدّس محمّد صلی الله علیه و آله قائدِ خیر است، یعنی هم او بود که خیر را در مفهوم وسیعش به مردم تعلیم داد و کاملاً خودش به خیر آراسته بود.

کلید برکت

اشاره

جهان قبل از بعثت رسول اسلام صلی الله علیه و آله ، جهانی گرفتار ظلم و جهل و نسبت به واقعیّت ها و حقایق عقلی و ملکوتی و الهی، دچار تهیدستی بود.

رسالت او و مشعل پرفروغی چون قرآن که برای بیداری جهانیان نازل شده بود، در تمام شئون حیات انسان ایجاد دگرگونی کرد.

عقل ها از کار افتاده بود، او به کار انداخت. دانش بشر محدود به چهار

ص:393


1- (1) - بقره (2) : 269. [1]
2- (2) - تغابن (64) : 16. [2]

چوب های معیّنی بود، او آن مرزهای محدود را شکست. انسان از مُلک و ملکوت بی خبر بود، او وی را با خبر کرد.تحصیل علم در تمام ملّت ها محدود به طوایف معیّن بود، او فراگیری دانش را بر همگان فریضه اعلام کرد. بنای تمدّن خراب بود، وی بنای دیگری از تمدّن را که تمدّن امروز ریشه در آن دارد از نو بنیاد کرد و راه و رسم ترقّی و تربیت را حضرت او و امامان بعد از او، به جهانیان آموختند.

مسلمانان از برکات وجود او به مدارج تعالی و کمال رسیدند و از میان آنان دانشمندانی بزرگ در تمام رشته های علمی برخاستند و کتابخانه های عظیم ایجاد نمودند، به نحوی که تمام ملّت ها را مدیون زحمات خود نمودند.

اسلام از دیدگاه دانشمندان غربی

لپری که از دانشمندان به نام اروپاست می نویسد:

«اگر نام اسلام و مسلمین از تاریخ خارج شده بود عصر تجدید حیات عملی اروپا تا چندین قرن دیگر عقب می افتاد».

گوستاو لبون در «تاریخ تمدّن اسلام» می نویسد:

«در قرن نهم و دهم میلادی یعنی همان وقتی که تمدّن اسلامی در آندلس در نهایت درجۀ ارتقا و اعتلا بوده است، مراکز علمی اروپا عبارت بودند از قلاع ناهنجار و ضخیمی که در آن قلاع ارباب ها و امرای ما اروپائیان به حالت نیم وحشی به سر برده و افتخار می نمودند که دارای خطّ و سواد نیستند و در میان آنان عالم تر از همه رهبانان نادان بودند که تمام اوقات خود را صرف این کار می نمودند که از میان کتابخانه های کلیساها، کتب قدیمۀ یونان و روم را بیرون آورده و کلمات و عبارات آن را حک کنند و روی آن کلمات پوستی، کلمات و اوراد مهمل خود را بنویسند.

حالت بربریّت اروپائیان تا مدّتی طولانی بیش از آن بود که خود بتوانند احساس کنند. البتّه در قرن یازدهم و بیشتر در قرن دوازدهم، احساسات مختصری در بین مردم اروپا پیدا شد ولی از همان وقت که چند نفر حسّاس و روشن خیال ضرورت

ص:394

این معنی را احساس کردند که باید کفن جهالت را درید، فوراً به طرف مسلمین که از هر جهت برتر و استادتر بودند متوجّه شده و مراجعه به آنها نمودند.»

گوستاو لبون سپس می گوید:

«در سال 1130 میلادی دار الترجمه ای در طُلَیْطَلَه یکی از مناطق اروپا تحت ریاست اسقف اعظم رایمند، تأسیس شد و تمام کتب مشهور علمای اسلام را از عربی به لاتین شروع به ترجمه نمودند و از این ترجمه ها موفقیّت کاملی حاصل گردید، یعنی چشم های اروپائیان از این کتب باز شده و دنیای تازه ای را توانستند به نظر بیاورند.

این دارالترجمه نه تنها کتب محمّد زکریّای رازی، بلکه نوشته های ابن سینا، ابن رشد آندلسی را که از علمای اسلام بودند به لاتین ترجمه نمودند و از همه مهم تر مصنّفات جالینوس، ذیمقراطیس، افلاطون، ارسطو ، اقلیدس، ارشمیدس، بطلمیوس را که مسلمین از یونانی به عربی ترجمه کرده بودند از عربی به لاتینی برگرداندند.»

دکتر لکلرک در «تاریخ طبّ» خود پس از آن که نام زیاده از سیصد کتاب مشهور عربی را که به لاتینی ترجمه شده ذکر می کند، چنین می نویسد:

«در قرون وسطی اطلاعاتی که از علوم یونان برای ما حاصل شده به وسیلۀ همین ترجمه های عرب بوده است و از برکت همین ترجمه ها توانستیم تصانیف قدیمۀ یونان را هم به دست بیاوریم نه از راهب هایی که نام یونان را هم بلد نبودند؛ بدین جهت تمام دنیا باید رهین مسلمین باشند که فقط آنها خدمت به معارف دنیا کرده و این ذخایر بی بها را از دستبرد حوادث زمانه حفظ کردند.»

گوستاولبون راجع به درجۀ انحطاط فکری ملل اروپا می نویسد:

«گربرت در سال 999 میلادی تحصیلاتی نموده و به نام سیلوستر دوم مقام پاپی را حائز گردید، ولی وقتی که خواست علوم خود را در اروپا انتشار دهد تا درجه ای

ص:395

این مطلب در نظر مردم اروپا خلاف طبیعت جلوه نمود که آن بیچاره را متّهم نمودند که شیطان در جسم او حلول کرده و از طریق خداوند مسیح خارج شده است!»

این دانشمند فرانسوی در ضمن بحث دیگری می گوید:

«تا قرن پانزدهم قولی را که مأخوذ از مصنّفین اسلام نبود، دانشمندان اروپا آن را مستند نمی شمردند»، سپس اضافه می کند: «رژر باکن، لئوناردوپیز، ارنوویلانو، ریمندلول، سن توماس، آلبرت بزرگ، آلفونس دهم، تمام آنها یا از شاگردان علمای اسلام بودند و یا ناقل اقوال آنها».

مسیو رنان می گوید:

«آلبرت بزرگ (که تحقیقات علمی او منشأ تحوّلاتی در افکار مردم اروپا گردید) هر چه داشت از بوعلی سینا دانشمند بزرگ اسلامی فراگرفته بود. سن توماس تمام فلسفه اش مأخوذ از ابن رشد آندلسی عالم اسلامی است، تمام دانشکده ها و دانشگاه های اروپا تا پانصد سال الی ششصد سال روی کتب علمای اسلام دائر بود و مدار علوم ما در آن همه مدّت فقط علوم مسلمین بوده است و در بعضی از رشته های علوم مانند طب می توان گفت: تا زمان ما هم نظریّات اطبّای اسلام باقی مانده است. چه، آن که در فرانسه مصنَّفات بو علی سینا تا آخر قرن گذشته هم باقی بوده و شروحی بر آن نوشته می شد. تسلّط علوم عرب در اروپا تا درجه ای بود که در آن علمی هم که آنها استاد نبودند باز به تصانیف آنها رجوع می شد.

از ابتدای قرن سیزدهم فلسفۀ ابن رشد آندلسی در مدارس اروپا جزء دستور بود و تدریس می شد. در سال 1473 میلادی وقتی که لویی یازدهم دستور برای آموزش وضع نمود حکم کرد که باید در فلسفه همان تصنیفات ابن رشد تدریس شود. در دانشگاه های ایتالیا به ویژه دانشگاه پادو هم نفوذ و تسلّط علوم اسلامی کمتر از نقاط دیگر نبوده است.»

گوستاولبون باز می نویسد:

ص:396

« اسلاف ما اروپائیان به وسیلۀ معاشرت و مراودت با مسلمانان، اطوار بربریّت خود را به تدریج ترک گفته و ملل اروپا در خصوص اخلاق و وظایف اخلاقی مانند شفقت و عاطفه به زن و فرزند و پایبندی به عهد و قسم و امثال آن، تماماً از چیزهایی است که از پیروان اسلام آموختند. »

ملل اروپا در جنگ صلیبی ثابت نمودند که در فضایل انسانیت فرسنگها از مسلمین عقب بوده اند.

بارتلمی در کتاب «قرآن» خود می نویسد:

« از معاشرت با عرب و تقلید از مسلمین، اخلاق و عادات رذیلۀ امرا و اشراف ما اروپائیان در قرن وسطی اصلاح شده و آن اخلاق ستوده و صفات حمیده که مخصوص ملل زنده است، اروپائیان از مسلمین آموختند.

تمدّن اسلامی نسبت به تمام دنیا تأثیر محیّر العقولی بخشید و در نتیجه اقوام وحشی اروپا را داخل در طریق آدمیّت نموده و نیز نفوذ دماغی و عقلانی مسلمین، دروازۀ علوم و فنون فلسفه را که ملل اروپا از آن به کلّی بی خبر بودند به روی آنها باز کرده و تا ششصد سال استاد ما اروپائیان بوده اند!

همین جنگ های صلیبی، اروپا را از اخلاق و عادات رذیله و اطوار وحشیانه خارج ساخته و زمینه ای در آنها تهیه نمود که بعدها علوم و ادبیّات مسلمین که در دانشکده های اروپا انتشار یافت، طوری آن را بسط دهند که بالأخره روزی در آتیه منشأ رنسانس گردند.»

گوستاو لبون در آخر کتابش به عنوان خلاصۀ گفتار چنین می نویسد:

«اولاً باید دانست که: در عالم کمتر اقوامی یافت می شوند که از حیث تمدّن بر پیروان اسلام تفوّق حاصل نموده باشند و دیگر آن که: ترقّیات حیرت انگیزی که آنها به فاصلۀ کمی در علوم حاصل نموده اند برای هیچ قومی چنین میسّر نشد.

مسلمین از نظر مذهبی مذهب بزرگی را تشکیل داده اند که هنوز زنده ترین مذهب

ص:397

دنیا شمرده می شود و امّا از نظر خصائص عقلانی و اخلاقی همین قدر کافی است که اروپا را تربیت کرده و داخل در تمدّن نموده اند.» (1)خانم دکتر زیگرید هونکه، کتاب بسیار مهمّی در سه جلد به نام «فرهنگ اسلام در اروپا» دارد که آقای مرتضی رهبانی آن را ترجمه کرده است، در مقدّمۀ هر سه جلدش می گوید:

«این کتاب می خواهد تشکّری را که دیر زمانی است ما به مسلمانان مدیون هستیم بیان کند.»

خانم زیگرید در این سه جلد کتاب، همراه با تحقیقات بسیار عالمانه ثابت می کند که فرهنگ و تمدّن و علوم در تمام جهان به خصوص در اروپا و مغرب زمین بدون شک مدیون اسلام است، اسلامی که مبلّغ و منادی آن محمّد صلی الله علیه و آله بود.

باور کنید جز ذات مقدّس حضرت حق، احدی قدرت شماره کردن برکات و آثار وجودی رسول بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله را ندارد.

به قول شاعر:

کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم

و چه زیبا حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود که: محمّد صلی الله علیه و آله کلید برکت بود.

محمّد تاجدار تخت کونین دو کون از وی پر از زیب و پر از زین

چراغ چشم چرخ انجم افروز ز نامش حرز طومار شب و روز

فروزان نیری کاندر نقاب است از او عالم سراسر آفتاب است

ز شرع او که مهر انور آمد جهان را مهر ، بالای سر آمد

سجود از چار حدّ مرکز گِل برندش پنج نوبت در مقابل

میان آب و گل آدم نهان بود که او پیغمبر آخر زمان بود

ص:398


1- (1) - ایدئولوژی و فرهنگ اسلام از دیدگاه ژول لابوم: 345.

نه در دستش همین شق قمر بود به هر انگشت ازینش صد هنر بود

به تخت هستی ار خاص است اگر عام همه در حیطۀ فرمان او رام

کسی از چشم بد خود نیستش باک که خواند إن یَکادَش ایزد پاک

(وحشی بافقی)

اگر کسی فرصت کند تمام کتبی که در این پانزده قرن در هر رشته ای در شرق و غرب حول محور اسلام نوشته شده، مطالعه کند شاید بتواند به گوشه ای از برکات وجود محمّد صلی الله علیه و آله آگاه شود.

ص:399

جلد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد3/ حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ج.

فروست:مجموعه آثار؛ 45، 46، 47، 48، 49، 50، 51، 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59 .

شابک:900000ریال:دوره 978-964-2939-60-2: ؛ ج.1 978-964-2939-61-9: ؛ ج.2 978-964-2939-62-6: ؛ :ج.3 978-964-2939-63-3: ؛ :ج.4 978-964-2939-64-0: ؛ :ج.5 978-964-2939-65-7: ؛ :ج.6 978-964-2939-66-4: ؛ :ج.7 978-964-2939-67-1: ؛ :ج.8 978-964-2939-68-8: ؛ :ج.9 978-964-2939-69-5: ؛ :ج.10 978-964-2939-70-1: ؛ :ج.11 978-964-2939-71-8: ؛ : ج.12 978-964-2939-72-5 : ؛ ج.13 978-964-2939-91-6 : ؛ ج.14 978-964-2939-92-3 : ؛ ج.15 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره:BP267/1/ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی:297/772

شماره کتابشناسی ملی: 1981717

ص :1

اشاره

ص :2

ص :3

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد3

حسین انصاریان

ص :4

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :5

ص :6

ادامۀ دعای 2: در صلوات بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و بیان اوصاف آن حضرت

اشاره

استاد حسین انصاریان

ادامۀ دعای 2 (در صلوات بر رسول خدا صلی الله علیه و آله)

و بیان اوصاف آن حضرت

[«4»کَمَا نَصَبَ لِأَمْرِکَ نَفْسَهُ «5»وَعَرَّضَ فِیکَ لِلْمَکْرُوهِ بَدَنَهُ «6»وَکَاشَفَ فِی الدُّعَاءِ إِلَیْکَ حَامَّتَهُ «7»وَحَارَبَ فِی رِضَاکَ أُسْرَتَهُ «8»وَقَطَعَ فِی إِحْیَاءِ دِینکَ رَحِمَهُ «9»وَأَقْصَی الأَدْنَیْنَ عَلَی جُحُودِهِمْ «10»وَقَرَّبَ الأَقْصَیْنَ عَلَی اسْتِجَابَتِهِمْ لَکَ «11»وَ وَالَی فِیکَ الأَبْعَدِینَ «12»وَعَادَی فِیکَ الأَقْرَبِینَ]

چنانکه جانش را برای فرمانت به زحمت انداخت و بدنش را در راه وجود مقدّست در معرض ناراحتی قرار داد و در دعوت به سوی تو، آشکارا با خویشان و نزدیکانش رو در رو قرار گرفت و در مسیر خشنودیت با اشخاص خانواده اش جنگید و در راه برقراری دینت، از خویشاوندانش برید و نزدیک ترین بستگانش را به سبب انکارشان، از خود دور کرد و دورترین را به علت پذیرفتن دین تو، به خود نزدیک فرمود. با بیگانه ترین مردم، به خاطر تو دوستی ورزید و با نزدیک ترین خویشان، به هوای تو دشمنی کرد.

ص:7

مقام نبوّت در آیات

اشاره

حضرت سجاد علیه السلام در فراز «کَمَا نَصَبَ لِأَمْرِکَ نَفْسَهُ» اشاره به انتخاب پیامبر صلی الله علیه و آله به مقام نبوّت دارد. در آنجا که خداوند تعالی می فرماید:

مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللّهِ » (1)

محمد صلی الله علیه و آله فرستاده خداست.

مقام نبوت، از سوی خداوند انتصابی است. و علاوه بر زیبایی ظاهری و سلامت جسمی، شخص منتخب باید دارای بهترین صفات پسندیده و اخلاق فاضله باشد.

تا در میان مردم از هر جهت سرآمد و ممتاز باشد. حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیش از بعثت به طهارت روح و عصمت در عمل و جامع فضایل انسانی از جمله جوانمردی، خوش اخلاقی، بردباری، راستگویی، امانتداری شناخته شده بود. و این ارزش های اخلاقی تا زمان انتصاب رسمی او به مقام رسالت، ادامه یافت. سپس خداوند بار امانت بزرگ رسالت و اجرای تکالیف حق را به دوش پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نهاد.

یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً * وَ دَاعِیًا إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِیرًا » (2)

ای پیامبر ! به راستی ما تو را شاهد [ بر امت ] و مژده رسان و بیم دهنده فرستادیم. * و تو را دعوت کنندۀ به سوی خدا به فرمان او و چراغی فروزان [ برای هدایت جهانیان ] قرار دادیم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از نجیبان و برگزیدگان آفرینش بود. او پیشوای رحمت عالمیان بر مردم مؤمن و کافر و منافق شد که به خیر و نیکی رهبری می نمود.

ص:8


1- (1) - فتح (48) : 29.
2- (2) - احزاب (33) : 45 - 46. [1]

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ » (1)

و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.

تا جایی که جبرئیل از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: آیا از رحمت خدا هم چیزی نصیب تو گردید؟ فرمود: بلی، من از عاقبت خود می ترسیدم که مبادا کارم به شقاوت ختم شود. از برکت بعثت و نزول آیات قرآن به اراده الهی آرامش خاطر یافتم و فهمیدم جایگاه و نفوذ من در بارگاه قرب الهی همواره محفوظ خواهد ماند. و به دلیل این اطمینان خاطر بود که در برابر کافران و مشرکان ایستادگی می نمود. و خداوند و دانایان را شاهد بر این مطلب قرار می داد.

وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ » (2)

کافران می گویند : تو فرستاده [ خدا ] نیستی. بگو : کافی است که خدا [ با آیات محکم و استوار قرآنش ] و کسی [ چون امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب ] که دانش کتاب نزد اوست، میان من و شما [ نسبت به پیامبری ام ] گواه باشند.

به هر حال حضرت رسول اکرام صلی الله علیه و آله برای رسالتی عظیم که هدایت مردم و بشارت به بشر بود برگزیده شد؛ هر چند بسیاری از مردم دنیا هنوز هم در خواب غفلت و نادانی به سر می برند.

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِّلنَّاسِ بَشِیراً وَنَذِیراً وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ » (3)

ص:9


1- (1) - انبیاء (21) : 107. [1]
2- (2) - رعد (13) : 43. [2]
3- (3) - سبأ (34) : 28. [3]

و ما تو را برای همه مردم جز مژده رسان و بیم دهنده نفرستادیم، ولی بیشتر مردم [ به این واقعیت ] معرفت و آگاهی ندارند.

مقام نبوت در روایات

اولین مرد مؤمن به رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، شهادت می دهد و حقیقت را چنین بازگو می کند:

وَاَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ ، ارْسَلَهُ بِالدِّینِ الْمَشْهُورِ ، والْعَلَم الْمَأثُورِ وَالْکِتابِ الْمَسْطُورِ وَ النُّورِ السّاطِعِ، وَ الضِّیاء الّلامِعِ، وَ الْاَمْرِ الصّادِعِ. (1)

و شهادت می دهم که محمد بنده و رسول اوست، و او را به آئینِ مشهور، و نشانۀ معروف، و کتاب مسطور، و نور درخشان، و چراغ فروزان، و دستور روشن و آشکار به سوی مردم فرستاد.

جایگاه تکلیف رسالت شایسته شخصیتی بود که نزد حق دارای شرافت و منزلت رفیع بود.

امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید:

اِنَّ اللّهَ کَلَّفَ رَسُولَ اللّه صلی الله علیه و آله مالَمْ یُکَلِّفْهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ کَلَّفَهُ أَنْ یَخْرُجَ عَلَیَ النّاسِ کُلِّهِمْ وَحْدَهُ بِنَفْسِهِ إنْ لَمْ یَجِدْ فِئَهً تُقاتِلُ مَعَهُ وَلَمْ یُکَلِّفْ هذا احَدً مِنْ خَلْقِهِ قَبْلَهُ وَلا بَعْدَه. (2)

خدای عزوجل به رسول گرامی خود تکلیفی کرد که به احدی از خلقش چنان تکلیفی نکرد و آن این بود که بعد از فرمان به جهاد و امتناع مردم از اجابت دعوت آن جناب، پیامبر را مکلف کرد که یک تنه و به تنهایی به جنگ دشمن برود هر چند که جمعیتی نیابد که با وی به قتال برود و خدای تعالی چنین

ص:10


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 2. [1]
2- (2) - الکافی: 274/8، حدیث 414؛ [2]بحار الأنوار: 377/16، باب 11، حدیث 87. [3]

تکلیفی را به احدی از خلق نکرده، نه قبل از آن جناب و نه بعد از او .

رسول خدا صلی الله علیه و آله الگوی کاملی از اخلاق و اعمال برتر بود و این امتیاز او را بر فرزندان قریش ارزشمند ساخته بود. و شرافت ذاتی او از طینت پاک آباء و اجدادش به ارث رسیده بود. این چنین است که ابوطالب در بارۀ پیامبر فرمود:

« فرزند برادرم محمد صلی الله علیه و آله ؛ فرزند عبداللّه با هیچ یک از مردان قریش هم وزن نمی گردد مگر این که برتری دارد؛ و با احدی از آنان مقایسه نمی شود مگر این که بزرگی از آن اوست. » (1)و در اخلاق از همه برتر، در خوش برخوردی از همه نیکوتر، در فکر از همه عمیق تر، در عقل و امانت داری از همه بالاتر، و در نقل خبر از همه راستگوتر و در آزار دیگران از همه دورتر.

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه در وصف پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

حَتّی بَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ شَهیداً وَبَشیراً وَنَذیراً . خَیْرَ البَریَّهِ طِفْلاً وَاَنْجَبَهَا کَهْلاً وَاَطْهَرَ الْمُطَهَّرینَ شِیمَهً وَأَجْوَدَ المُسْتَمْطَرینَ دِیمَهً. (2)

تا این که محمد صلی الله علیه و آله را گواه و بشارت دهنده و ترساننده برانگیخت. در کودکی بهترین مردم، در بزرگسالی نجیب ترین انسان، در اخلاق پاک ترین پاکان، و دوام جود و سخایش از همه بیشتر بود.

پیامبر در سنّ کودکی در کنار دایه اش حلیمه مورد عنایت و لطف خاص خدا بود و پیوسته با یاری فرشتگان و الهام به کارهای نیک راهنمایی می شد، در جوانی از آلودگی های مردم دوری می کرد، در برنامه های بزم شرکت نمی کرد، شراب

ص:11


1- (1) - بحار الأنوار: 16/16، باب 5، حدیث 17؛ من لایحضره الفقیه: 398/3، حدیث 4398.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 104. [1]

نمی خورد، بت ها را دوست نمی داشت، راستگو و درستکار بود. دلی پاک و فکری درخشان و فطرتی آسمانی داشت. و مردم او را امین می گفتند.

سالی یک ماه به غار حرا می رفت و با خدا راز و نیاز داشت، و در پایان ماه پیش از آن که به خانه برگردد به کعبه می رفت و طواف کعبه می کرد. در سن چهل سالگی هنگامی که در کوه حرا به عبادت مشغول بود به مقام رسالت انتخاب گردید.

آنچه زمینه ساز انتخاب ایشان به مقام نبوت بود، تواضع و فروتنی بود. حتی وقتی فرشته بزرگ وحی سه مرتبه کلید گنج های زمین را نزد پیامبر آورد و او را در انتخاب آنها آزاد گذاشت ولی در برابر، آنچه در قیامت برای او آماده شده، کاسته گردد. حضرت هر بار فروتنی کرد و تواضع در برابر حق را برگزید.

حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

لَقَد هَبَطَ عَلَیَّ مَلَکٌ مِنَ السَّماء ما هَبَطَ عَلی نَبِیٍّ قَبْلی وَلا یَهْبِطُ عَلی أَحَدٍ بَعْدِی وَ هُوَ إسْرافیلَ وَ عِنْدِی جِبریلُ فَقَالَ: السَّلامُ عَلَیکَ یا مُحَمَّدُ ! ثُمَّ قالَ:

أَنَا رَسُولُ رَبِّکَ إِلَیْکَ، أَمَرَنِی أَنْ أُخَیِّرَ لَکَ إِنْ شِئْتَ نَبِیاً عَبْداً وَ إن شِئْتَ نَبیاً مَلِکاً، فَنَظَرْتُ إلی جِبْریلَ فَأَوْمی جِبْریلُ إلی أَنْ تَواضَعْ، فَقُلْتُ: نَبِیاً عَبْداً. (1)

فرمود : فرشته ای از آسمان به من فرود آمد که بر هیچ پیامبری فرود نیامده بود و بعد از من نیز بر کسی فرود نخواهد آمد ؛ که اسرافیل بود. و جبرئیل هم نزد من بود گفت : سلام بر تو ای محمد! سپس گفت : من فرستادۀ پروردگارت به سوی تو هستم و به من فرمان داده است که تو را بین این که خواهی پیامبری و بندگی را برگزینی و اگر خواهی پادشاهی و امیری را، مخیّر سازم.

من به جبرئیل نگاه کردم. او به من اشاره کرد که فروتنی کن. پس من گفتم :

ص:12


1- (1) - کنز العمال: 431/11، حدیث 32027؛ المعجم الکبیر: 267/12؛ مجمع الزوائد: 19/9.

پیامبری و بندگی را برگزیدم.

نقش خانواده در دین

اشاره

امام در این فراز «وَحَارَبَ فِی رِضَاکَ أُسْرَتَهُ وَقَطَعَ فِی إِحْیَاءِ دِینکَ رَحِمَهُ وَأَقْصَی الأَدْنَیْنَ عَلَی جُحُودِهِمْ وَقَرَّبَ الأَقْصَیْنَ عَلَی اسْتِجَابَتِهِمْ لَکَ وَ وَالَی فِیکَ الأَبْعَدِینَ وَعَادَی فِیکَ الأَقْرَبِینَ» به نقش خانواده در پیشرفت دین و یا جلوگیری از آن اشاره دارد.

خداوند پس از انتخاب پیامبر به رسالت؛ مرکز آغاز تحول را از خانه پیامبر قرار می دهد.

وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ » (1)

و خویشان نزدیکت را [ از عاقبت اعمال زشت ] هشدار ده.

حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله مأموریت یافت که از خانواده اش شروع کند. برخی نزدیکان آن حضرت با دعوت ایشان مخالف بودند ولی رسول خدا صلی الله علیه و آله بدون رعایت پی آمدهای ناگوار، از دعوت آنان دست برنداشت. روشن است که مخالفت نزدیکان اثر منفی در تبلیغ او دارد. چون مردم می گویند: اینان که از نزدیکان او هستند او را بهتر از ما می شناسند، حتی ابولهب عموی پیامبر که آزار بسیار روا می داشت در حضور مردم؛ فرزند برادرش را بی شرمانه سرکوب می نمود.

ابن عباس می گوید:

« چون آیۀ وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ نازل شد؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله کوه صفا رفت و بانگ زد: ای گروه قریش ! قریش گفتند: این محمّد است که از فراز صفا فریاد می زند.

پس، همگی جمع شدند و آن جا رفتند و گفتند: چه شده است ای محمد !

ص:13


1- (1) - شعراء (26) : 214. [1]

فرمود: اگر من به شما بگویم که در پشت این کوه گروهی سواره هستند حرف مرا باور می کنید؟ گفتند: آری، تو در میان ما متهم و بدنام نیستی و هرگز دروغی از تو نشنیده ایم فرمود: اینک من شما را از عذابی سخت بیم می دهم. ای فرزندان عبدالمطّلب ! ای فرزندان عبد مناف ! ای فرزندان زهره ! و همۀ خاندان قریش را نام برد. خداوند به من فرمان داده است که به نزدیکانم هشدار دهم و من نمی توانم هیچ گونه سودی در دنیا و بهره ای در آخرت برای شما تضمین کنم، مگر این که بگویید:

معبودی جز اللّه نیست.

در این هنگام ابولهب گفت: هلاکت و زیان باد تو را ! برای این ما را جمع کردی؟ در این هنگام خداوند تبارک و تعالی سورۀ تبت را کامل نازل فرمود. » (1)خداوند به انسان مسئولیت هدایت خانواده را داده است همچنین به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هم وظیفه تربیت دینی خانواده را گوشزد نموده است:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً » (2)

ای مؤمنان ! خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است، حفظ کنید.

سلیمان بن خالد گفت: « به امام صادق علیه السلام گفتم که من خانواده ای دارم که حرف مرا گوش می دهند. آیا آنها را به ایمان دعوتشان کنم حضرت فرمودند: بله، خداوند در قرآن فرموده است:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً » (3)

ص:14


1- (1) - بحار الأنوار: 164/18، باب 1 ؛الطبقات الکبری: 200/1.
2- (2) - تحریم (66) : 6. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 86/71، باب 2، حدیث 102؛ [2]الکافی: 211/2، حدیث 1؛ [3]المحاسن: 231/1، باب 18، حدیث 180. [4]

علامه مجلسی رحمه الله در بیان روایت می فرماید:

« قُوا » یعنی حفظ و نگهداری و جلوگیری کنید خودتان و خانواده تان را از آتش.

اول خودتان را به صبر بر طاعت خدا و صبر بر معصیت و صبر در پیروی از شهوات و سپس خانواده تان را:

1 - بِدُعائِهِم إلی طاعَهِ اللّهِ، دعوت آنان را به فرمانبرداری از خدا.

2 - وَتَعْلِیمِهِمْ الفَرَائِضَ، آموزش واجبات و تکالیف دین.

3 - وَنَهْیِهِمْ عَنِ الْقَبائِحِ، دور نمودن آنان از زشتی ها و پلیدی ها.

4 - وَحثِّهم علی أفعالِ الخَیْرِ، تشویق آنان را به کارهای نیک.

پس آیه و روایت اشاره به واجب بودن امر به معروف و نهی از منکرِ نزدیکان و دوستان است. (1)

خاندان پیامبر در نهج البلاغه

حضرت علی علیه السلام دربارۀ پیامبر صلی الله علیه و آله که وجودش همه خیر محض برای هستی بود در نهج البلاغه می فرماید:

اِبتَعَثَهُ بِالنُّورِ الْمُضیءِ وَالْبُرهانِ الْجَلیِّ وَالْمِنْهاجِ الْبادی وَالْکِتابِ الْهادی . اسْرَتُهُ خَیْرُ اسْرَهٍ وَشَجَرَتُهُ خَیْرُ شَجَرَهٍ اغْصانُها مُعْتَدَلَهٌ وثِمارُها مُتَهَدِّلَهٌ . (2)

پیامبرش را با نوری درخشان، و دلیلی روشن، و راهی آشکار، و کتابی هدایت کننده برانگیخت. خاندانش بهترین خاندان، و شجرۀ وجودش بهترین شجره است، شجره ای که شاخه هایش معتدل، و میوه هایش در دسترس است.

ص:15


1- (1) - بحار الأنوار: 86/71، باب 2، ذیل حدیث 102.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 160. [1]
شکایت پیامبر از بعضی بستگان

اما پیامبر با تمام این مقامات و منزلت ها از بعضی بستگان خود شکایت می کند.

او در پایان جنگ بدر کنار چاهی که کشتگان را درون آن ریخته بودند ایستاد؛ و خطاب به آنان فرمود:

بِئْسَ عَشِیرَهُ الرَّجُلِ کُنْتُمْ لِنَبِیِّکُمْ کَذَّبْتُمُونی وَصَدَّقَنِی النَّاسُ وَأَخْرَجْتُمُونِی وَآوَانِی النَّاسُ وَقاتَلْتُمُونِی وَنَصَرَنی النَّاسُ ثُمَّ: قالَ هَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً؟ فَقَدْ وَجَدْتُ ما وَعَدَنِی رَبِّیِ حَقّاً. (1)

چه فامیل بدی بودید برای پیامبرتان، شما تکذیبم کردید ولی دیگران مراتصدیق کردند. و شما مرا از وطن و خانه ام بیرون کردید ولی دیگران نبوت مرا تصدیق کردند و دیگران به من پناه دادند ولی شما با من به ستیزه برخاستید و مردم دیگر مرا یاری کردند. سپس فرمود : آیا شما وعدۀ پروردگارتان را به حق یافتید، من که وعدۀ پروردگارم را دربارۀ خودم به حقیقت دریافتم.

با این حال که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نزدیکانش را که انکار حق می کردند از خود دور می کرد و بیگانگان را که پذیرای حق بودند به خود نزدیک می نمود.

ابولهب را که عموی خود بود مورد نفرین قرار داده و سورۀ تبت در کتاب آسمانی او را محکوم نمود. ولی سلمان فارسی که از بلاد دور بود، افتخار:

سَلْمانُ مِنّا اهْلُ الْبَیْتِ. (2)

سلمان از ما اهل بیت است.

پیدا کرد.

ص:16


1- (1) - بحار الأنوار: 188/18، باب 1، ذیل حدیث 18؛ [1]المناقب، ابن شهر آشوب: 60/1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 326/22، باب 10، حدیث 28؛ کشف الغمه: 389/1؛ [3]المناقب، ابن شهر آشوب: 85/1. [4]
مباهلۀ پیامبر همراه با اهل بیت

از جمله جایگاه خانوادۀ وحی در پیشبرد رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله حکایت مباهله (1) است که بین رسول خدا صلی الله علیه و آله و نصارای نجران اتفاق افتاده است در آنجا که خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَهَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ » (2)

بگو : بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را، و ما زنانمان را و شما زنانتان را، و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت کنیم ؛ سپس یکدیگر را نفرین نماییم، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

آن گاه که نصارای نجران پیشنهاد مباهله را به رسول خدا دادند. رسول اللّه صلی الله علیه و آله پاسخ داد: با شما با بهترین افراد اهل زمین و گرامی ترین افراد در نزد خدا مباهله می کنم. سپس آنان را به مباهله دعوت کرد و حضرت علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام و حسن علیه السلام وحسین علیه السلام از اهل بیت خویش را برای مباهله فرا خواند پس نصاری قدرت بر مباهله پیدا نکردند؛ زیرا به باطل بودن مذهب خود آگاه بودند و برای باقی ماندن در دین خود حاضر به جزیه دادن شدند.

عامر بن سعد از پدرش نقل کرده است که گفت:

وقتی آیۀ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله امیر مؤمنان، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین علیهم السلام را به نزد خویش خوانده و فرمود:

اَللَّهُمَّ هؤلاءِ اهْلی. (3)

ص:17


1- (1) - مباهله: نفرین کردن به همدیگر.
2- (2) - آل عمران (3) : 61. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 11/21، باب 22، حدیث 5؛ الأمالی، شیخ طوسی: 307، حدیث 616. [2]

خدایا! اینان اهل من هستند.

پیامبر و عصر جاهلیّت

اشاره

جملات این فراز دعا با مروری به وضع عصر جاهلیّت و اوضاع و احوال مردم عرب روشن تر می شود، به همین خاطر به طور خیلی مختصر دورنمایی از آن زمان را با هم تماشا می کنیم، تا معلوم شود رسول با کرامت اسلام در جهت تبلیغ دین با چه قومی رو به رو بوده و برای احیای دین خدا گرفتار چه مشقّات و زجرها و رنج هایی شده است.

« در آن زمان حدود یک ششم مردم عربستان شهر نشین بودند که بیشتر در نواحی جنوب، یمن و عدن و حضرموت و در قسمت شمال غربی، حیره و غسّان به سر می بردند و در حجاز هم سه شهر مکّه و یثرب و طائف وجود داشت، دیگر ساکنان عربستان اعراب صحرانشین و بیابان گرد بودند و به طور کلّی شهر نشینان عرب هم خمیر مایۀ اخلاق و روحیّات خود را از صحرانشینی و نظام قبیله ای گرفته بودند.

[

تعصّب قبیله ای در جاهلیّت

]

عرب بادیه تابع نظم و فرمانبری و تسلیم در برابر قدرت نیست، به خود و افراد قبیله اش متّکی است و با دیگران همان می کند که ناسیونالیست های افراطی و نژاد پرستان با دیگر نژادها و ملّت ها، هر جا بتوانند کشتار، غارت، دزدی، هتک ناموس، دروغ و خیانت را نسبت به دیگران مشروع می دانند.

اعراب بدوی تابع حکومتی نبودند و نظم و سیاستی نداشتند و اساس ملیّت و جامعۀ آنان را، قبیله تشکیل می داد. قبیله مجموع چند خانواده و قوم و خویشاوند است که تحت ریاست شیخ قبیله که معمولاً کهنسال ترین افراد قبیله است به سر

ص:18

می برند.

قوم و قبیله واحد مستقلّی بود که باید در همه چیز به خود متّکی باشد چون اقوام و قبایل دیگر اصولاً بیگانه به شمار می رفتند و هیچ گونه حقوق و احترامی از نظر افراد این قبیله نداشتند و غارت اموال و کشتن افراد و دزدیدن و ربودن زنان جزو حقوق قانونی آنان بود، مگر این که با قبیله ای پیمانی داشته باشند که آنهم معمولاً دیری نمی پایید که با یک جسارت کوچک از طرف یکی از افراد آن قبیله نقض می شد وبهانه برای حملۀ مجدد به دست می آمد.

بدین ترتیب افراد یک قبیله که تنها حامی و تکیه گاه خود را قبیله خویش می دانند بدان بی دریغ دل بسته اند و مسئلۀ ذکر مفاخر قبیله و بیان انتساب و شاخه های قبیله و افزون نشان دادن افراد ولو با شمارش گور مردگان خود، از بزرگترین نمودهای تعصّب قبیله ای است.

جنگ قبیله ها گاهی برای به دست آوردن چراگاه ها و بیشتر زاییدۀ تعصّب و خونخواهی است.

[

حوادث جنگی جاهلیّت

]

سرزمین عربستان، انسان سخت جان و جنگجو می پروراند. روح جنگجویی را با عصبیّت جاهلی و ناسیونالیزم قبیله ای ضمیمه کنید تا ریشۀ بسیاری از خونریزی ها روشن شود.

از طرفی هر قبیله، زن و مال و جان دیگران را شکار قانونی خود می داند و از طرفی قبیله ای که مورد تجاوز قرار گرفته است حاضر است برای انتقام حتّی تمام افراد قبیلۀ متجاوز را از دم تیغ بگذراند.

صحرانشینان می گفتند: خون را جز خون نمی شوید. داستان شنفره که به افسانه شبیه تر است می تواند نقش تعصّب را در خونریزی ها نشان دهد. وی مورد اهانت

ص:19

یکی از قبیلۀ بنی سلمان قرار می گیرد و بر آن می شود که برای انتقام، صد نفر از آنان را بکشد. سرانجام پس از مدّت ها کمین کردن و آوارگی نود و نه نفر را می کشد!

ایّام عرب مهم ترین حوادث جنگی عرب جاهلی را به خاطر می آورد. این جنگ ها معمولاً از یک برخورد سادۀ دو فرد از دو قبیله شروع می شود و گاهی همچون جنگ «بسوس» چهل سال طول می کشید تا وقتی که تقریباً مرد جنگجویی در دو قبیله باقی نمی ماند و با دخالت دیگران کار به صلح می کشید.

از بزرگترین مصیبت های یک فرد بدوی آن بود که قبیله او را طرد یا خلع کند، بدین ترتیب وی دیگر منسوب به قبیله نبود و مورد حمایت قرار نمی گرفت و هیچ قدرت و قانونی پاسدار جان و مال او نبود و در نتیجه هر کس حق داشت او را بکشد یا به بردگی بگیرد و یا اموالش را غارت کند!

غارت از راههای رسمی امرار معاش بود. چه، گفتیم اموال دیگر قبایل احترام قانونی ندارد و این رسم تقریباً عمومی بود، حتّی در بین قبایل مسیحی مانند «بَنی تَغْلِب» غارتگری رایج بود، اما در اثنای غارت حتّی الامکان خونریزی مجاز نبود.

قطامی شاعر ضمن شعری چنین می گوید:

«کار ما غارتگری و هجوم به همسایه دشمن است و گاه هم اگر جز برادر خویش کسی را نیابیم او راغارت می کنیم».

عرب جاهلی در قصاید خود کشتار و غارت دیگران را از سندهای افتخار خود می شمرد.

[

ازدواج در جاهلیّت

]

ازدواج خیلی زود و حتّی اغلب در سنین هشت یا نه سالگی دختر انجام می شد و رضایت پدر و پرداخت بهای عروس شرط اساسی ازدواج بود.

تعدّد زوجات بدون هیچ قید و شرطی رواج فراوان داشت. زن کالایی بود که

ص:20

جزو دارایی پدر یا شوهر یا پسر به شمار می رفت و او را با اموال و ثروتی که باقی می ماند به ارث می بردند، از اینرو ازدواج با زن پدر منع قانونی نداشت.

دختر دادن به افراد قبیله ای دیگر ممنوع بود، جز قریش که حق داشتند از سایر قبایل دختر بگیرند.

دیگر از طرق مشروع تصرّف زن این بود که مثلاً با مرد دیگری از قبیلۀ دیگر برخورد کند که وی با زن خود باشد و بر سر به دست آوردن آن زن جنگ کند، اگر غالب شد زن را اسیر گرفته و بی هیچ قید و شرطی او را تصرّف کند.

بعضی از قبایل عرب مخصوصاً بنی اسد و تمیم دختران خود را زنده به گور می کردند!

[

بت پرستی در جاهلیّت

]

بت پرستی دین رایج عرب بود و به صورت های گوناگون در بین آنان نفوذ داشت.

دامنۀ بت پرستی آن چنان توسعه پیدا کرد که بت هایی به شکل حیوان و گیاه و انسان و جنّ و فرشته و ستارگان ساخته می شد و حتّی سنگ مورد پرستش بود.

«لات» در طایف به صورت سنگی چهار گوش بود و نزدیک طایف چمن و چراگاه خاص داشت که حرم بود و قطع درخت و شکار و خونریزی در قلمرو آن روا نبود و مردم مکّه و دیگران به زیارت آن می رفتند.

«عُزّی» خدای بسیار عزیز که معادل ستارۀ زهره بود در نخله، شرق مکّه قرار داشت و پرستش می شد و بیش از دیگر بت ها اعتبار داشت. حرم عُزّی از سه درخت تشکیل شده بود و قربانی انسان بدان تقدیم می شد.

«مَنات» خدای قضا و قدر بود و معبد آن سنگی سیاه در قُدَید بر سر راه مکّه به یثرب و مخصوص اوس و خزرج بود. این سه معبود، خدایان مؤنّث و تماثیل

ص:21

ملائکه بودند.

«بَعْل» مظهر روح چشمه ها و آبهای زیر زمین بود، احیاناً چاه آب پاکِ نشاط آور در صحرای خشک قابل پرستش بود.

«غار» چون با خدایان و نیروهای زیر زمین ارتباط دارد، مقدّس شناخته می شد.

بتخانۀ «غبغب» در نخله از همین جا پیدا شد.

«ذات انواط» که به آن چیزهایی می آویختند در نخله بود و سال ها مردم مکّه زیارتش می کردند.

«ذوالشّری» به صورت توده ای از سنگ های تراشیدۀ سیاه چهارگوش محترم بود.

«روح زمین قابل کشت» خدای نیکوکاری است که باید قربانی به پیشگاه او نثار کرد.

«روح زمین بایر» شیطان شرور است که باید از آن بر حذر بود.

علاوه بر خدایان عمومی، هر یک از عربها در خانۀ خود صنم یا نصیبی داشتند که هر وقت به خانه می رفتند دور آن طواف می کردند و در هنگام مسافرت از آن اجازه می گرفتند و آن را همراه خود می بردند.

عرب ها قسمتی از میوه و محصول کشاورزی و نتیجۀ چهارپایان خود را برای بت ها قرار می دادند !

«اَزلام» چوبه های تیری بودند که برای فال گرفتن و مشورت به کار می رفتند. آنها در تعیین سرنوشت مردم نقش عمده ای داشتند و حتّی در تعیین این که فرزند مشکوک به کدام پدر تعلّق دارد.

این چوبه ها در برابر بت «هبل» قرار داشت و مراسم تحت نظر کاهنی انجام می شد و نیز وسیله ای برای قمار بازی با طرز خاصّی بود.

روزی امرؤالقیس شاعر معروف برای انتقام خون پدر خود با ازلام فال گرفت و سه بار نفی آمد، چوبه های تیر را به صورت بت پرت کرد و گفت: ای لعنتی ! اگر پدر

ص:22

خودت را کشته بودند مرا از خونخواهی پدر منع می کردی.

از این داستان نقش ازلام و موقعیّت بت و در عین حال نفوذ بر تعصّب و انتقام را استفاده می کنیم. » (1)در چنین روزگاری و برای هدایت و راهنمایی چنان مردمانی محمد صلی الله علیه و آله مبعوث به رسالت شد.

مردم عصر جاهلیّت

« در روزگاری که ابرهای متراکم جهل و نادانی سراسر عالم بشریّت را تیره و تار ساخته بود، زشتخویی و فساد اخلاق همه جا رواج داشت، شرک و بت پرستی جایگزین یکتا پرستی و توحید گشته بود، مزدک ها و مانی ها به نام مذهب و آیین بر عقول و افکار مردم حکومت می کردند، هرزگی و گناه در هر جای جهان افتخار شمرده می شد، خونریزی و ستم امری عادی بود، بشریّت در پرتگاه نیستی قرار گرفته و آخرین دوران انحطاط خود را می پیمود، زنها از مزایای زندگی محروم و با آنها معاملۀ برده و حیوان می شد و به همراه شوهران مردۀ خویش به آتش می سوختند!

در سرزمین خشک و سوزان که سنگ های تفتیده اش از خون بی کسان مظلوم طراوت می یافت و خاک های تیره اش از پیکر دختران معصوم زنده به گور کام می گرفت، ابوجهل ها و ابوسفیان ها بر جان و مال مردم مسلّط بودند.

در میان مردمی که سنگ و چوب معبودشان بود، وغارتگری و چپاول شغلشان، در پست ترین شرایط می زیستند و با فقر و تنگدستی و شتر چرانی روزگار می گذرانیدند، در میان سنگ های درشت ونا هموار و مارهای پر زهر منزل داشتند، با آبی تیره و ناگوار و نانی جوین و ساخته از هستۀ خرما و خوراکی پرداخته از

ص:23


1- (1) - محمّد صلی الله علیه و آله خاتم پیامبران: 46/1.

سوسمار و ملخ به سر می بردند، با برادرکشی و قطع رحم خو گرفته تا گلوگاه در لجنزار خرافات و اوهام فرورفته بودند و بدین طریق روزگارشان سپری می شد و عمرها به فنا می رفت.

در چنین گردابی زورق زندگی سراسر ننگ بشر بدون هدف از سویی به سویی در حرکت بود، همه از زندگی خویش ناخشنود و در ظلمات حیرت و سرگردانی صبح را شام و شام را سحر می کردند،یأس و نومیدی در دل ها چیره شده، شب دیجور جهل و شرک جهان را تیره و تار ساخته بود. » (1)

بعثت پیامبر و دگرگونی کفار

در چنین روزگاری رسول مکرّم اسلام مبعوث به رسالت شد و برای بیداری و بینایی مردم همراه قرآن مجید به دگرگون کردن زندگی انسان و ایجاد تغییر در تمام شؤون حیات همّت گماشت. شما فکر کنید مردمی که با شرک و بت پرستی و تقلید از گذشتگان و انواع مفاسد اخلاقی و خانوادگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی خو گرفته بودند در ابتدای دعوت برای آن منبع فیض چه مشکلاتی و چه رنج ها و مشقّاتی ایجاد کردند، رنج هایی که به قول قرآن مجید کمر شکن بود، ولی عنایت خدا و صبر و استقامت آن حضرت باعث شد آن همه بلا و مصیبت را برای تبلیغ دین و احیای اسلام و نشر معارف الهی تحمّل نماید.

سران قریش از دعوت مردم به خدا سخت نگران بودند، کار آنان رباخواری، فساد، تجاوز، ظلم و جمع کردن ثروت از کنار بت ها بود و آیین حق و آیات قرآن و دعوت محمّد صلی الله علیه و آله مخالفت با آن همه برنامه ها داشت. آنان می دانستند که اگر مردم بیدار شوند از قید بردگی و بندگی نسبت به آنان نجات پیدا می کنند و به این همه ظلم و تجاوز خاتمه داده می شود. در این صورت آنان از تمام منافع نامشروع خود

ص:24


1- (1) - تاریخ انبیا: 384.

محروم می گردند.

ابولهب و ابوجهل و ابوسفیان و ولید و شیبه و عتبه و سایر زورمداران می دانستند که بت های چوبی و سنگی که دست پخت کارگران ایشان است برای مردم و خود آنها سود و زیانی در امر حیات ندارد، ولی آنان بت و بتخانه را برای سرگرم نگاه داشتن مردم و بهره کشی دنیایی از بی خبران و جاهلان می خواستند.

تعطیل شدن بتخانه در حکم بسته شدن مراکز مهم درآمد بود. آنها سال ها افکار مردم را به زنجیر اوهام و خرافات بسته و دریچه های جان آنان را قفل کرده بودند؛ زیرا بر اساس منطق این اقلیّت سود پرست، اکثریّت مردم باید چشم و گوش بسته و مطیع و فرمانبردار بمانند، مردم باید گمراه و ستم کش زندگی کنند، تا ابولهب و ابوجهل و ولید و دیگر قلدران در طول تاریخ با فراغت خاطر به رباخواری و مال اندوزی و فساد همه جانبۀ خود ادامه دهند، اگرمحمّد بیاید و در گوش آنان بخواند:

الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاهِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » (1)

همان کسانی که از این رسول و پیامبر « ناخوانده درس » که او را نزد خود [ با همۀ نشانه ها و اوصافش ] در تورات وانجیل نگاشته می یابند، پیروی می کنند ؛ پیامبری که آنان را به کارهای شایسته فرمان می دهد و از اعمال زشت بازمی دارد و پاکیزه ها را بر آنان حلال می نماید و ناپاک ها را بر آنان حرام می کند و بارهای تکالیف سنگین و زنجیره ها [ یِ جهل، بی خبری و

ص:25


1- (1) - اعراف (7) : 157. [1]

بدعت را ] که بر دوش عقل وجان آنان است برمی دارد ؛ پس کسانی که به او ایمان آوردند و او را [ در برابر دشمنان ] حمایت کردند و یاریش دادند و از نوری که بر او نازل شده پیروی نمودند، فقط آنان رستگارانند.

آنها نمی توانستند جملات حکیمانۀ پیامبر به خدایان قلاّبی خود را تحمّل کنند چون بدانها خو گرفته بودند، امّا ابولهب و ابوجهل و ولید که پیشرو مخالفان و سلسله جنبانان این دشمنی بودند به دیدۀ دیگری به این پیشامد جدید می نگریستند.

آنها می دانستند اگر مردم آزادی را حس کنند، دیگر بردگی نخواهند کرد، اگر بردگی از میان برود این تن پروران بیکار بدبخت خواهند شد، چه بکنند؟

از مغز کسانی که مقیاس خوشبختی را پول می دانند چه فکری تراوش می کند؟ مسلّماً فکرشان بر محور پول می گردد، پس باید دعوت محمّد صلی الله علیه و آله را با پول متوقّف کنند، مگر نه آن است که آنان همه چیز خود را با پول به دست آورده اند، با پول خانه ساخته اند، با پول صدها کنیز و غلام به دور آنان می گردند، با پول بتخانه به راه افتاده است، پس برای آن که چراغ حق را خاموش کنند، باید به پول توسّل جویند.

در «تاریخ یعقوبی» آمده:

«قریش ابوطالب را گفتند: برادر زاده ات خدایان ما را به زشتی نام می برد، ما را دیوانه می خواند، پیشینیان ما را به گمراهی نسبت می دهد، بگو از این دعوت باز ایستد تا مال خود را در اختیار او گذاریم.

محمّد صلی الله علیه و آله در پاسخ گفت: خدا مرا بر نینگیخته است که مال دنیا بیندوزم و مردم را به دنیا دوستی بخوانم، مرا برانگیخته است تا دعوت او را به مردم برسانم و خلق را بدو بخوانم.

قریش چون دانستند محمّد را با پول نمی توان خرید به فکر افتادند ابوطالب را از حمایت او باز دارند.

ص:26

گروهی از بزرگان این طایفه نزد ابوطالب رفتند و گفتند: ما عُماره بن ولید بن مغیره را که جوانی تناور و خردمند است به تو می دهیم و تو محمّد را به جای او به ما بسپار تا به قتل برسانیم.» (1)این داستان را بیشتر مورّخان پیشین نوشته اند. این درخواست، طرز تفکّر رباخواران و مال اندوزان و مفسدان قریش را به خوبی مجسّم می کند.

پول پرستان و دنیا داران که حساب هر چیز را از نظر سود مادّی آن بررسی می کنند، برای آنان همۀ موجودات عالم جز پول وسیله است نه هدف، انسان باشد یا کالا.

در نظر آنان آن منبع فیض برای ابوطالب نیرویی بود که باید در راه بهره برداری به کار افتد، خرد، مردمی، خویشاوندی و آنچه با عواطف سروکار داشته باشد بی ارزش است.

به عقیدۀ آنان عماره بن ولید برای جلب منفعت و دفع ضرر بهتر و مناسب تر از محمّد می نماید، بدین جهت وقتی قریش نظر خود را گفتند و ابوطالب نپذیرفت، مُطعم بن عدی گفت: ابوطالب! به خدا سوگند خویشاوندان تو از روی انصاف سخن گفتند.

ابوطالب گفت: چه درخواست ستمکارانه ای! شما می خواهید فرزند خود را به من بسپارید تا او را برای شما بپرورم و به جای او فرزند مرا بگیرید و بکشید! این انصاف نیست، ستم است، بروید و هر چه می خواهید بکنید که هرگز سخن شما پذیرفته نیست.

بزرگان قریش چون از این راه هم سودی نبردند راه دیگری پیش گرفتند، راهی که مردم نادان هنگام درماندگی در مقابل دلیل منطقی خردمندان پیش می گیرند.

عادت جاهلان این است که چون در پاسخ درست درمانند به سفاهت می گرایند،

ص:27


1- (1) - تاریخ الیعقوبی: 24/2 - 25.

دهن کجی می کنند، دشنام می دهند، آزار می رسانند.

قریش نیز به آزار محمّد صلی الله علیه و آله برخاستند و در این راه تا آن جا که توانستند پیش رفتند. ابولهب و زن او امّ جمیل، حَکَم بن أبی العاص، عقبه بن أبی مُعَیط از جمله مردمانی اند که بیش از دیگران محمّد را آزار می کردند.

وقتی محمّد صلی الله علیه و آله در بازار عُکاظ مردم را به خدای یگانه می خواند، ابولهب به دنبال او می افتاد و می گفت: مردم برادر زادۀ من دروغگوست از او بپرهیزید. نیرنگ دیگری که به کار می بردند این بود که آزار محمّد را بیشتر به عهدۀ کودکان و غلامان می گذاشتند.

روزی، آن عالِم اسرار مُلْک و ملکوت و آن منبع فیوضات ربّانیّه به نماز ایستاده بود، تنی چند از ایشان شکنبۀ شتری پر از سرگین به غلامی از غلامان خود دادند و چون محمّد به سجده رفت، غلام آن شکنبه را بر پشت او نهاد و دوش و پشت وی را آلود ساخت.» (1)قریش از پس آزارهای گوناگون نسبت به رسول خدا و مردان و زنانی که به آن حضرت ایمان آورده بودند تصمیم به قتل رسول خدا گرفتند و به ابوطالب گفتند:

یا به او بگو دست از دعوتش بردارد، یا آمدۀ کشته شدن شود.

ابوطالب سخن قریش را به آن حضرت گفت، آن جناب فرمود: ای عمّ گرامی ! اگر آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپم بگذارند، من از دعوت خود دست برنخواهم داشت.

ابوطالب از خانه بیرون شد و سخن آن حضرت را باز گفت و با کمال جرأت و شهامت از رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع نمود و با زبان حال گفت:

ص:28


1- (1) - محمّد صلی الله علیه و آله خاتم پیامبران: 209. [1]

از دادن جان خدمت جانانه رسیدیم در عشق نظر کن که چه دادیم و چه دیدیم

زان پستۀ خندان چه شکرها که نخوردیم زان سرو خرامان چه ثمرها که نچیدیم

هر عقده که آن زلف دوتا داشت گشودیم هر عشوه که آن چشم سیه کرد خریدیم

(فروغی بسطامی)

قطع روابط با بنی هاشم

قریش متوجّه شد که ابوطالب از برادر زادۀ خود سخت دفاع می کند، ناچار در دارالنَّدْوَه که محلّ شورای آنان بود گرد آمده و پس از مشورت های زیاد تصمیم گرفتند که صحیفه ای بدین مضمون بنویسند که هیچ یک از ما حقّ هیچ گونه معامله و داد و ستد ومعاشرت و رفت و آمد و حتّی یک کلمه مکالمه با بنی هاشم نداشته باشد. پس نامه را به مضمون فوق نوشته و همگی امضا کردند و هم قسم شدند و آن را پیچیده در خانۀ کعبه آویختند.

چون خبر این صحیفه به ابوطالب رسید، سراسیمه از خانه بیرون شد و به نزد قریش شتافت و گفت: این خبر چیست که شنیده ام؟! آنان اظهار کردند: ای ابوطالب ! بیا برادر زادۀ خود را به ما تسلیم کن و خود بر تمام ما امارت و آقایی نما، ابوطالب گفت: عجب مردمان بی انصافی هستید، من اولاد خود را به شما بدهم که او را به قتل برسانید!

هجرت به شعب ابی طالب

آنگاه به نزد بنی هاشم برگشت و گفت:

عَلَیْکُمْ یا بَنی هاشِمٍ وَحِصْنَ الشِّعْبِ. (1)

ای بنی هاشم ! برای حفظ جانتان داخل شعب ابی طالب شوید.

ص:29


1- (1) - بحار الأنوار: 1/19، باب 5، حدیث 1؛ [1]المناقب، ابن شهر آشوب: 62/1. [2]

پس همگی وارد شعب ابی طالب که درّه ای بین دو کوه بود گردیدند.

ابوجهل و عاص بن وائل و نضر بن حارث و عقبه بن أبی مُعَیط اطراف شعب پاس می دادند و مراقب بودند که کسی داخل شعب نشود و طعامی به مسلیمن نرساند.

کسی نمی توانست علناً آذوقه برای ایشان ببرد، ابوالعاص بن ربیع داماد آن حضرت در تاریکی های شب با صدمات زیادی مقداری طعام و گندم و خرما بر شترش بار کرده و نزدیک شعب که می رسید شتر را رها کرده و خود می رفت و شتر آذوقه به افراد شعب می رساند.

چون ابوطالب از ابوجهل و دستیارانش خائف بود، شبی چند بار جای بستر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در شعب عوض می کرد مبادا مشرکین نیمه شب بر سر او بریزند و آن بزرگوار را به قتل برسانند.

مدّت سه تا چهار سال با کمال سختی و فقر و تنگدستی در شعب باقی ماندند،چنان کار بر آنها سخت شده بود که فریاد گرسنگی اطفالشان از بیرون شعب شنیده می شد!

هجرت به طائف

ابوطالب و خدیجۀ کبری تا زنده بودند، آزار مشرکان نسبت به آن حضرت حدّی داشت، ولی پس از وفات آن دو بزرگوار که از هر جهت حامی پیامبر و دین او بودند، آزار سردمداران کفر از حد گذشت، چندانکه احساس کرد بیش از این نمی تواند در مکّه درنگ کند، در اوخر ماه شوّال با زید بن حارثه به طائف رفت و در آن جا به سه برادر از رؤسای ثقیف: عبد بن عمر و مسعود بن عمر و حبیب بن عمر که سه برادر بودند ملاقات کرد و دین خود را به آنان عرضه داشت، هر یک در کمال بی شرمی حضرت را به جواب سختی پاسخ دادند. یکی گفت: که من پردۀ خانه کعبه را دزیده

ص:30

باشم اگر تو راست بگویی و خدا تو را مبعوث کرده باشد. دیگری گفت، خدا عاجز بود که غیر تو را پیغمبر گرداند! سوّمی گفت: به خدا سوگند که هیچ گونه حاضر نیستم با تو سخن گویم؛ زیرا اگر پیغمبر باشی من کوچکتر از آنم که با تو سخن گویم و اگر نباشی بزرگتر از آنم که با تو کلامی گویم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله مأیوس شده از آنان خواست اکنون که ایمان نیاوردید و گفتارم را نپذیرفتید امر مرا مخفی دارید و با کسی در میان ننهید، ولی آنان مردم را خبر کردند و امرش را فاش ساختند و گفتند: او چنین توقّعی کرد و ما او را رد کردیم، آنگاه سر راهش را گرفته او را آزار و استهزا کردند و آن قدر سنگ بر پای مبارکش زدند که خون جاری شد.

موسی بن عقبه گوید:

آن قدر سنگ به ساق پای مبارکش زدند که نعلینش پر از خون شد و از شدّت جراحت خسته می شد و بر زمین می افتاد، بازوهای او را می گرفتند و او را می نشاندند و به او می خندیدند.

بنابر بعضی از روایات، تنها زید بن حارثه از حضرت دفاع می کرد آن قدر که چندین جای سر زید را شکستند و همه روز کارشان همین بود تا یک روز اطفال و سفهای قوم او را تعقیب کردند، تا آن که حضرت از طائف خارج شد.

در بیرون شهر طائف باغی بود که عتبه و شیبه پسران ربیعه با غلامشان «عِداس» در آن باغ بودند، حضرت در سایۀ دیوار باغ نشست و خون از پای مبارکش جاری بود، چون چشم عتبه و شیبه به او افتاد شفقت کرده، غلام خود عداس نصرانی را با مقداری انگور نزد حضرتش فرستادند.

عداس انگور آورد و عرض کرد میل فرمایید، حضرت فرمود: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم، عداس پرسید: این سخن از کلام این بلد نیست، حضرت فرمود: اهل کجا هستی؟ گفت: نینوا، حضرت فرمود: شهر یونس بن مَتّی بندۀ صالح حق!

ص:31

عداس پرسید از کجا دانستی که یونس کیست؟ فرمود: خدایم به من خبر داده است، پس او را دعوت به اسلام کرد، عداس مسلمان شد و به خاک افتاده سجده کرد و صورت و دست و قدم های آن حضرت را که خون از آن جاری بود بوسید،چون نزد ارباب خود باز گشت بدو گفت: وای بر تو ! این مرد با تو چه کرد که سجده کردی و چرا قدم های او را بوسیدی؟ عداس گفت: او مرا به امری خبر داد که جز پیغمبر خدا بدان دانا نیست، بدو خندیدند و گفتند: این مرد تو را از کیش مسیح باز داشت.

قریب یک ماه حضرت در طائف بود و هر روز مردم را به دین اسلام دعوت می کرد و هر چه می توانستند او را آزار می دادند و هیچ کس ایمان نیاورد تا این که بدن مبارکش از شدّت صدمه ورم کرد و به طرف مکّه باز گشت. در بین راه زیر سایۀ درخت انگوری نشست و مشغول راز و نیاز و مناجات با پروردگارش گردید و عرضه داشت:

اَللّهُمَّ إنّی أشْکُو إلَیْکَ ضَعْفَ قُوَّتی، وَقِلَّهَ حیلَتی وَهَوانی عَلَی النّاسِ، أنْتَ أرَحمُ الرّاحِمینَ، أنْتَ رَبُّ الْمُسْتَضْعَفینَ وَأنْتَ رَبّی، إلی مَنْ تَکِلُنی؟ إلی بَعیدٍ یَتَجَهَّمُنی، أوْ إلی عَدُوٍّ مَلَّکْتَهُ أمْری؟ إنْ لَمْ یَکُنْ بِکَ عَلَیَّ غَضَبٌ فَلا ابالی و لکِنْ عافِیَتُکَ هِیَ أوْسَعُ لی. أعُوذُ بِنُورِ و جْهِکَ الَّذی أشْرَقَتْ لَهُ الظُّلُماتُ وَصَلَحَ عَلَیْهِ أمْرُ الدُّنْیا وَالْآخِرَهِ مِنْ أنْ یَنْزِلَ بی غَضَبُکَ أوْیَحُلَّ عَلَیَّ سَخَطُکَ، لکِنْ لَکَ الْعُتْبی حَتّی تَرْضی، وَلا قُوَّهَ إلّابِکَ. (1)

خداوندا، از ناتوانی، بیچارگی و خواری خود نزد مردم به تو شکایت می آورم، تو مهربان ترین مهربانانی، تو پروردگار مستضعفانی، تو پروردگار منی، مرا به که واگذاری، بیگانه ای که از من روی در کشد، یا به دشمنی که

ص:32


1- (1) - بحار الأنوار: 22/19، باب 5، حدیث 11؛ [1] سیرۀ رسول اکرم صلی الله علیه و آله : 418.

کارم را بدو سپرده ای؟ اگر تو بر من خشم نگرفته باشی هیچ باکی از دیگران ندارم، ولی عافیت و سلامتی از ناحیۀ تو برایم گواراتر است. پناه می برم به نور وجه تو که تاریکی ها بدان روشن شده و کار دنیا و آخرت بدان صلاح یافته، از این که غضبت بر من فرود آید یا خشمت بر من وارد شود، آری، آن قدر از تو پوزش می طلبم تا تو خشنود شوی و هیچ نیرویی جز به تو نیست.

در هر صورت همان طور که حضرت زین العابدین علیه السلام می فرماید، وجود مقدّس آن حضرت در جهت تبلیغ دینِ خدا به انواع شکنجه ها و مشقّت های بدنی و آلام روحی دچار گشت، ولی تا آخرین نفس وظیفه و مسئولیت خود را عاشقانه انجام داد، چنانکه در جملات بعد به آن اشاره خواهد شد.

ص:33

[«13»وَأَدْأَبَ نَفْسَهُ فِی تَبْلِیغِ رِسَالَتِکَ «14»وَأَتْعَبَهَا بِالدُّعَاءِ إِلَی مِلَّتِکَ «15»وَشَغَلَهَا بِالنُّصْحِ لِأَهْلِ دَعْوَتِکَ «16»وَهَاجَرَ إِلَی بِلاَدِ الْغُربَهِ وَمَحَلِّ النَّأْیِ عَنْ مَوْطِنِ رَحْلِهِ وَمَوْضِعِ رِجْلِهِ وَمَسْقَطِ رَأْسِهِ وَمَأْنَسِ نَفْسِهِ إِرَادَهً مِنْهُ لِإِعْزَازِ دِینِکَ وَاسْتِنْصَاراً عَلَی أَهْلِ الْکُفْرِ بِک «17»حَتَّی اسْتَتَبَّ لَهُ مَا حَاوَلَ فِی أَعْدَائِکَ «18»وَاسْتَتَمَّ لَهُ مَا دَبَّرَ فِی أَوْلِیَائِکَ «19»فَنَهَدَ إِلَیْهِمْ مُسْتَفْتِحاً بِعَوْنِکَ وَمُتَقَوِّیاً عَلَی ضَعْفِهِ بِنَصْرِکَ «20»فَغَزَاهُمْ فِی عُقْرِ دِیَارِهِمْ «21»وَهَجَمَ عَلَیْهِمْ فِی بُحْبُوحَهِ قَرَارِهِمْ «22»حَتَّی ظَهَرَ أَمْرُکَ وَعَلَتْ کَلِمَتُکَ وَلَوَکَرِهَ الْمُشْرِکُونَ]

و جانش را در رساندن پیام تو به خستگی افکند و وجودش را به خاطر فراخواندن مردم به آیین تو، به زحمت افکند و خود را به جهت خیرخواهی، نسبت به پذیرندگان دعوتت در عرصۀ کار و کوشش گذاشت و برای تبلیغ دینت، به سرزمین های غربت و جا و مکان دور از وطن و دور از خانه و منزلش و جدای از مرکز سکونت و محلّ تولد و آرامگاه جانش، هجرت کرد. این هجرت اراده و خواست او بود برای نیرومند شدن دینت و یاری جستن علیه کافران به حضرتت، تا جایی که راه آنچه، درباۀ دشمنانت با چاره جویی و دوراندیشی، در

ص:34

صدد به دست آوردنش بود، برای او هموار شد و آنچه در مورد دوستانت، سنجیده و نظام داده بود برایش کامل گشت. پس در حالی که از کمک دهیت، خواستار پیروزی بود و از یاریت به جبران ناتوانیش خواهان نیرو و قدرت بود، به سرعت به کارزار، با دشمنان برخاست ؛ در نتیجه در وسط سرزمینشان با آنان جنگید و در میان محلّ اقامتشان به آنان هجوم برد تا فرمانت آشکار شد و دینت برتری یافت ؛ گرچه مشرکان را خوش نیاید.

دشواری های تبلیغ دین

اشاره

امام در فراز «وَأَدْأَبَ نَفْسَهُ فِی تَبْلِیغِ رِسَالَتِکَ» به مشکلات تبلیغ دین اشاره می فرماید:

انسان برای رسیدن به کمالات و پیدا کردن اخلاق نیکو ، نیازمند راه و روش و پرسش است. تا به مراتب بالاتر اوج بگیرد. دین راهی برای رسیدن به هدف های بلند است که با راهنمایی یا آموزش یا رفتار به هدایت بشر می پردازد.

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَهَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ » (1)

پس [ با توجه به بی پایه بودن شرک ] حق گرایانه و بدون انحراف با همۀ وجودت به سوی این دین [ توحیدی ] روی آور، [ پای بند و استوار بر ] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش برای آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلی نیست ؛ این است دین درست و استوار ؛ ولی بیشتر مردم معرفت و دانش [ به این حقیقت اصیل ] ندارند.

مرحوم علّامه طباطبائی دربارۀ قیّم می نویسد:

ص:35


1- (1) - روم (30) : 30. [1]

«قیّم به معنای کسی است که عهده دار کاری باشد و در تدبیر و ادارۀ آن نیرومند باشد یا کسی که بدون تزلزل و سستی روی پای خود بایستد.

معنای آیه این است که: تنها دین توحید بر ادارۀ جامعه و رساندن آن به سرمنزل سعادت تواناست.

و دین استوار و تزلزل ناپذیری که بشر را هدایت می کند و هرگز به کجراهه نمی برد و حق است و هیچ باطلی در آن راه ندارد همان دین توحید است، اما بیشتر مردم به سبب خو گرفتن با عالم حس و غرق شدن در زرق و برق دنیای فانی از داشتن دل پاک و عقل درست اندیش محروم گشته اند. و مردم این مطالب را نمی دانند بلکه ظاهر زندگی دنیا را می بینند و از آخرت غافل و روی گردانند.» (1)اگر هدف از زندگی رسیدن به بهشت هم باشد باز به هدایت انبیا نیاز است؛ زیرا هیچ کس بدون هدایت انبیای بزرگ و اولیای الهی و حجّت حق به بهشت نمی رود.

پس داشتن راه و روش و سرمایۀ فطری، ریشۀ دین شناسی است که انسان به کمک آنها می تواند راه درست را انتخاب کند.

تحمّل شکنجه های روحی و بدنی

آنگاه که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به دعوت عمومی پرداخت، سران قریش برای ساکت کردن آن حضرت، هر وسیله ای را که امکان داشت به کار بردند نخست مبارزه روانی را با وعدۀ مقام و مال و امکانات رفاهی آغاز کردند، چون تأثیر نداشت به سراغ تهمت های ناجوانمردانه و تمسخر رفتند و ایشان را آماج کلماتی چون مجنون، شاعر، کاهن، کذّاب قرار دادند؛ سپس به مبارزۀ جسمی پرداختند و با انواع آزارها و شکنجه های بدنی از پرتاب سنگ و زباله و پاره کردن لباس و حصر غذایی و معاملات و ارتباطات با قبایل عرب، جنگ های بسیاری را بر حضرت تحمیل کردند

ص:36


1- (1) - تفسیر المیزان: 178/11.

و در نهایت حضرت و یارانش را مجبور به هجرت از مکه به سوی مدینه و حبشه نمودند.

فصل تازه ای در رسالت پیامبر آغاز گردید و خداوند وی را به ایستادگی دعوت نمود:

فَلِذلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ » (1)

پس آنان را [ به سوی همان آیینی که به تو وحی شده ] دعوت کن، و همان گونه که مأموری [ بر این دعوت ] استقامت کن، و از هواهای نفسانی آنان پیروی مکن.

و پس از تهدیدات دشمنان، فضایل اخلاقی فراموش گردید و سلاح کینه و قومی گری و تعصّب به میدان آمد تا از گسترش اسلام جلوگیری کند البته علّت اصلی مقاومت مردم آن زمان، کمبود رشد فکری و مقابله دعوت پیامبر با منافع قومی از بت پرستی تا رباخواری از مستضعفان بود که با تشکیل کادر رهبری مخالفان قریش، حرکت دین اسلام دچار رکود می شد. ولی باز خداوند حضرت را به شکیبایی فرا خواند و فرمود:

فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ » (2)

پس در برابر حکم و قضای پروردگارت [ که هلاک کردن تدریجی این طاغیان است ] شکیبا باش و مانند صاحب ماهی [ یونس ] مباش [ که شتاب در آمدن عذاب را برای قومش خواست و به این علّت در شکم ماهی محبوس شد ].

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله پس از عبور از مرحلۀ صبر و استقامت در برابر همه

ص:37


1- (1) - شوری (42) : 15. [1]
2- (2) - قلم (68) : 48. [2]

مقاومت ها به سوی نهادینه کردن دین در برنامۀ زندگی مردم تلاش بسیار نمود. و مال و اهل بیت خویش را فدای دین کرد.

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرماید:

إنْ عَرَضَ لَکَ بَلاءٌ فَاجْعَلْ مالَکَ دُونَ دَمِکَ فَإنْ تَجاوَزْکَ البَلاءُ فَاجْعَلْ مالَکَ وَدَمَکَ دُوْنَ دینِکَ، فَإنَّ المَسْلُوبَ مَنْ سَلَبَ دینُهُ وَالمَخْروُبَ مَنْ خَرِبَ دینُه. (1)

اگر بلایی برایت پیش آمده مالت را فدای جانت کن و اگر بلا از تو گذشت ؛ مال و جانت را فدای دینت کن ؛ زیرا غارت شده کسی است که دینش به غارت رفته است و خانه خراب کسی است که دینش ویران گشته باشد.

پس بر این اساس حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله تمام اذّیت ها و فشارها را در راه خدا تحمّل کرد تا رضایت حق تعالی را کسب کند.

طارق محاربی می گوید:

« پیامبر را دیدم که در میان مردم با صدای بلند می فرمود:

« یا ایُّهَا الناسُ قُولُوا لا إلهَ إلّااللّهُ تُفْلِحُوا » مردم را به اسلام و یگانه پرستی دعوت نمود و ابولهب قدم به قدم به دنبال او می رفت و به سوی حضرت سنگ می انداخت به حدی که پای ایشان خونین می شد و پیامبر همچنان مردم را ارشاد می فرمود و ابولهب فریاد می زد:

مردم! این مرد دروغگوست به حرف های او گوش ندهید. (2)« بونس ویلی به » می نویسد:

«محمد صلی الله علیه و آله دینی تهذیب یافته به سوی همه جهانیان آورد، او نمایندۀ عنایات پروردگار بود، خدای آگاه او را برانگیخت تا مسیحیان گمراه شده را آگاه سازد.

ص:38


1- (1) - کنز العمال: 933/15، حدیث 43601؛ تاریخ مدینه دمشق: 417/36. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 202/18، باب 1؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 56/1.

آیین محمدی صلی الله علیه و آله چنان خردمندانه است که در تبلیغ آن هیچ نیازی به کاربرد شمشیر و زور نیست. کافی است که اصول آن را درست به مردم بفهمانند تا همه با جان به آن بگروند.» (1)

گذر از لذّت ها و راحتی های نفس در راه دین

اشاره

حضرت سجاد علیه السلام در فراز «وَأَتْعَبَهَا بِالدُّعَاءِ إِلَی مِلَّتِکَ» به دشواری های خاص تبلیغ دین اسلام که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شده است؛ اشاره می فرماید:

تأسیس یک شریعت و آیین برای مردم همراه با روی گردانی از راحتی ها و خوشی های دنیاست و تحمّل مشکلات آن بسیار دشوار است.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مانند طبیب دردشناس به سراغ بیماران روحی و روانی می رود تا جان خفته و امراض نفسانیه و زنگار قلوب را علاج کند، پس می بایست جان و جسم خود را به مشقّت بیندازد تا دیگران را بیدار و آگاه سازد. پس به خاطر علاقۀ وافر به درمان نفوس و فشار دشمنان به ناچاری از وطن خود به دیار غربت هجرت کرد تا در دوردست به هدایت سرگردانان بپردازد. و او در این امر بسیار دلسوز و کوشا بود.

همان طور که خداوند می فرماید:

لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ » (2)

یقیناً پیامبری از جنس خودتان به سویتان آمد که به رنج و مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتیاق شدیدی به [ هدایتِ ] شما دارد، و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است.

ص:39


1- (1) - زندگانی محمد صلی الله علیه و آله : 177.
2- (2) - توبه (9) : 128. [1]

تحمّل همه ناملایمات به این منظور بود که دین خدا را عزّت ببخشد و بر کسانی که بر خدا کفر ورزند پیروز شود و او با امدادهای غیبی و معجزات توانست به نجات بشریّت بشتابد. حضرت به قدری به پیشرفت دین امیدوار و علاقمند بود که حتی سلامتی خویش را به خطر می انداخت تا گمراهی را هدایت کند.

خداوند باری تعالی در این باره می فرماید:

أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ » (1)

پس آیا کسی که کردار زشتش برای او زینت داده شده و [ به این سبب ] آن را خوب دیده [ مانند کسی است که در پرتو ایمان، خوب و بد را تشخیص داده است؟ ] همانا خدا هر که را بخواهد [ به کیفر تکبّرش در برابر حق ] گمراه می کند و هر که را بخواهد هدایت می نماید. پس مبادا جانت به سبب حسرت هایی که بر آنان می خوری از بین برود ؛ بی تردید خدا به آنچه انجام می دهند داناست.

پیامبر و رنج عبادت

دلداری خداوند به پیامبرش او را تسکین و آرامش می بخشید. حتی رسول اللّه صلی الله علیه و آله در عبادت هم نفس خود را به رنج می انداخت تا آمادگی خویش را برای مبارزۀ با نفس حفظ کند.

حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید:

رسول اللّه صلی الله علیه و آله به مدت ده سال بر روی انگشتان خود ایستاد و نماز شب می خواند، رنگش زرد می شد و بر این حال نماز شب می خواند و خود را به مشقّت

ص:40


1- (1) - فاطر (35) : 8. [1]

می انداخت تا خداوند به او فرمود:

طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی » (1)

طه * ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به مشقّت و زحمت افتی. (2)مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر آیۀ فوق می گوید:

« که حضرت علی علیه السلام فرمود:

یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً » (3)

ای جامه بر خود پیچیده ! * شب را جز اندکی [ که ویژه استراحت است، برای عبادت ] برخیز.

بر نبی اکرم صلی الله علیه و آله نازل شد. آن حضرت تمام شب را به عبادت می پرداخت تا جایی که پاهایش ورم کرد به طوری که هنگام نماز یک پایش را بلند می کرد و یکی را روی زمین می گذاشت. پس جبرئیل بر آن حضرت فرود آمد و گفت: « طه » یعنی هر دو پایت را به زمین بگذار، ای محمّد! ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که به رنج افتی. (4)

مشکلات پیامبر در راه تبلیغ دین

مشکلاتی که پیامبر صلی الله علیه و آله به خاطر دین تحمّل می فرمود عبارت است از:

1 - بروز جنگ ها و درگیری با اقوام قبیلۀ خود و کفار مکّه که تا حد ایمان آوردن آنان می کوشید.

ص:41


1- (1) - طه (20) : 1 - 2. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 26/68، باب 61، ذیل حدیث 3؛ تفسیر القمی: 57/2، ذیل آیۀ 2 سورۀ طه.
3- (3) - مزّمّل (73) : 1 - 2. [2]
4- (4) - تفسیر المیزان 126/4؛ الدرّ المنثور: 288/4.

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه چنین گواهی می دهد:

وَنَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ ، خاضَ إلی رِضْوانِ اللّهِ کُلَّ غَمْرَهٍ وَتَجَرَّعَ فیهِ کُلَّ غُصَّهٍ وَقَدْ تَلَوَّنَ لَهُ الْاَدْنَوْنَ وَتَأَلَّبَ عَلَیْهِ الْأَقْصَوْنَ. (1)

و شهادت می دهم که محمد بنده و فرستادۀ اوست، آن وجود مبارکی که در راه خشنودی او در هر بلا و سختی فرو رفت، و از هر شربت بلایی جامی نوشید، در حالی که نزدیکانش از او روی گرداندند، و بیگانگان بر دشمنیش اتفاق داشتند.

2 - تفهیم مطالب به عقل ناقص مردم، تا حدی که نفس خود را به هلاکت نزدیک می ساخت. که قرآن می فرماید:

فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً » (2)شاید تو می خواهی اگر [ این معاندان لجوج ] به این سخن [ که قرآن کریم است ] ایمان نیاورند، خود را از شدت اندوه هلاک کنی ! !

رهبران دینی بیش از آنچه تصور شود از گمراهی مردم رنج می برند و به ایمان آنان عشق می ورزند. از این که ببینند تشنه کامان حقیقت در کنار چشمۀ زلال توحید نشسته اند و از تشنگی فریاد می کشند، ناراحت هستند، پس شب و روز دعا می کردند و در نهان و آشکار به تبلیغ می پرداختند تا مردم در راه روشن قدم گذارند.

پس از هر آسایشی دریغ نموده تا حد به خطر انداختن جان خود و خانواده شان پیش می رفتند.

شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: راه آسایش چیست؟ فرمود: در مخالفت کردن با هوای نفس. عرض کرد: بنده چه وقت مزۀ آسایش را می چشد؟ فرمود: در

ص:42


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 185؛ [1]بحار الأنوار: 224/18، باب 12، حدیث 62. [2]
2- (2) - کهف (18) : 6 . [3]

نخستین روز ورود به بهشت. (1)3 - گفتگوی رو در رو و مناسب با حال مردم که به دنبال آن علاج بیماری های نفسانی و روحی هر شخص بود.

همان طور که حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

إنّا مَعَاشِرَ الأَنْبیاءِ أُمِرْنا انْ نُکَلِّمَ النّاسَ عَلی قَدْرِ عُقُولِهِمْ. (2)

ما گروه پیامبران با مردم به اندازۀ خردشان سخن می گوییم.

چون این کار سختی خاص دارد پس در آن نسبت دادن به دروغگویی و تهمت و فراموشکاری و نادانی هم وجود دارد.

4 - توجه به امور دنیوی و اندک شدن ارتباط معنوی که در اثر ارتباط پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به دعوت مردم به سوی حق و توجه به امور دنیای مردم و پایین آمدن از منزلت قاب قوسین به مراتب پایین بشری و حیوانی، آن تقرب الهی خاص کم می شود. و این برای پیامبر بسیار فشار روحی و قلبی دارد که به درجۀ استغفار به درگاه خدا نزدیک می شود و می فرماید:

إنَّهُ لَیُغانُ عَلی قَلْبِی وَإنّی لَأَسْتَغْفِرُ اللّهَ فی الیَوْمِ سَبْعِینَ مَرَّهٍ. (3)

گاه قلبم را غباری می گیرد و من روزی هفتاد بار از خدا آمرزش می طلبم.

یعنی حضرت با توجه به حقیقت درک فیض ربانی، حضورش در امور دنیا را، نوعی قطع ارتباط مستمر می دانست و استغفار می کرد.

ص:43


1- (1) - بحار الأنوار: 254/75، باب 23؛ تحف العقول: 370. [1]
2- (2) - الکافی: 23/1، حدیث 15؛ [2]بحار الأنوار: 280/16، باب 9، حدیث 122. [3]
3- (3) - مستدرک الوسائل 320/5، باب 22، حدیث 5987. [4]

تأثیر موعظه در هدایت و بیداری مردم

اشاره

امام سجاد علیه السلام در فراز «وَشَغَلَهَا بِالنُّصْحِ لِأَهْلِ دَعْوَتِکَ» به یکی از عوامل تأثیر گذار در هدایت که موضوع نصیحت و موعظه مردم است؛ اشاره می فرماید:

غریزۀ فطری هر مسلمان خواهان نصیحت و خیرخواهی است و شالوده تکالیف عمومی بر اساس اصلاح عیوب نفسانی و روانی فرد و جامعه است. و از آن جا که هدف خلقت بشر تکامل است بازشناسی نقایص و برطرف سازی آنها در نصیحت و ارشاد است که به منزلۀ حیات بخشیدن دوبارۀ مردم است.

و این درخواست خداوند در هدایت انسان هاست که می فرماید:

ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ » (1)

[ مردم را ] با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن، و با آنان به نیکوترین شیوه به بحث [ و مجادله ] بپرداز، یقیناً پروردگارت به کسانی که از راه او گمراه شده اند و نیز به راه یافتگان داناتر است.

اصیل ترین شیوۀ هدایت فکری انسان از طریق دعوت به حکمت و موعظۀ نیکو و مجادلۀ احسن است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله با این شیوه در دوران تشرف در مکه با تلاش بسیار، مردم را به اسلام فرا خواند و داروی شفابخش موعظه را در دل های آنان به کار برد.

یَا أیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُم مَوْعِظَهٌ مِن رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدیً وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ » (2)

ای مردم ! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما پند وموعظه ای آمده، و

ص:44


1- (1) - نحل (16) : 125. [1]
2- (2) - یونس (10) : 57. [2]

شفاست برای آنچه [ ازبیماری های اعتقادی و اخلاقی ] در سینه هاست، و سراسر هدایت و رحمتی است برای مؤمنان.

حتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در اوج جنگ ها و مبارزات، برنامۀ نصیحت و دعوت به اسلام از طریق راهنمایی به وسیلۀ آیات قرآنی را ادامه داد، حتی در سخت ترین شرایط مکه و فشار قریش پیروان حقیقت جو را با آیات حق امیدوار می ساخت.

أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاتِ رَبِّی وَأَنَا لَکُمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ » (1)

پیام های پروردگارم را به شما می رسانم و برای شما خیرخواهی امینم.

کلمۀ

«نصح» به معنای خالص و تصفیه کردن است که با انگیزۀ نصیحت و خیرخواهی و پاک کردن نیت از نادرستی است و گاهی به معنای دعوت نمودن کلامی یا عملی به اموری که صلاح شخصی در آن باشد و او را به سوی خیر و درستی هدایت کند، می باشد.

اهل دعوت یعنی اهل توحید یا اهل عبادت یا اهل دعا یا هر که تبلیغ احکام شرعی را بپذیرد.

مراد از نصیحت نبی صلی الله علیه و آله اموری از جمله: ارشاد به مصالح دینی و دنیایی، آموزش تکالیف به مردم و کمک به انجام آنها، امر به معروف و نهی از منکر، خوش اخلاقی و احترام به ارزش های مردم، دعا برای جلب خیر دنیا و آخرت به خاطر رضایت خدا برای مسلمانان می باشد.

هدایت وصولی و هدایت ایصالی

هدایت دربارۀ هر انسانی به حسب اوست و توفیق هر کسی به اندازۀ میزان

ص:45


1- (1) - اعراف (7) : 68. [1]

هدایت یافتن اوست و به طور کلی هدایت دو گونه است:

هدایت وصولی: این است که راهنما از دور کسی را به هدفی راهنمایی کند.

هدایت ایصالی: این است که راهبر با انگیزۀ محبت و لطف گام به گام شخص را به منزل مقصود برساند.

هدایت دوم کامل تر و برتر است چون اشتباه و انحراف در راه رسیدن کمتر است.

موعظه و پند از روش های آسان و عمومی برای رساندن انسان به هدف های بلند کمال است که اگر به روش زبانی باشد جنبۀ راهنمایی دارد و اگر به شیوۀ عملی و رفتاری باشد همگام شدن با مردم است.

البته راهنما باید راه و چاه را بشناسد تا بتواند مردم را به راه مستقیم ارشاد کند.

هدایت در روایات

یکی از ویژگی های برجسته پیامبران آراستگی به روش اندرزگویی و پندآموزی به امت است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره فرمود:

الإقْتِصادُ وَحُسْنُ السَّمْتِ وَالهَدْیُ الصالِحُ جُزْءٌ مِنْ بِضعٍ وَعِشرینَ جُزءاً مِنَ النُّبُوَّهِ. (1)

میانه روی و روش نیکو و هدایت شایسته بخشی از اجزای بیست و چندگانه نبوت است.

اما رسالت الهی پیامبر بزرگوار اسلام، دعوت به راه توحید با دوری از آلودگی ها و اخلاق ناشایسته بود تا بتواند بر قلب ها حاکم شود.

ص:46


1- (1) - مجموعه ورام: 167/1. [1]

حضرت به اصحابش فرمود:

الدِّینُ النَّصیحَهُ. قُلْنا لِمَنْ؟ قَالَ: للّهِ ِ ولِکِتابِهِ وَلِرَسُولِهِ وَلإَئَمَّهِ المُسْلِمینَ وعامَّتِهِم. (1)

دین، نصیحت و خیرخواهی است. عرض کردیم : برای چه کسی؟ فرمود : برای خدا، برای کتاب او ، برای پیامبر او ، برای پیشوایان مسلمانان و برای همه مردم.

بیشتر پیام آوران الهی دارای کتاب آسمانی بودند که محتوای آنها ارشاد پایدار و جاودانه بوده است و همگی می فرمودند:

ما در این راه هیچ مزدی از شما طلب نمی کنیم، تنها هدف ما هدایت و اصلاح شماست. همه انبیا و اولیای خدا خواسته شان این بود:

« نصیحت ما را بشنوید و به خدای جهانیان ایمان آورید که رستگاری در گرو ایمان و عمل صالح است ».

امام علی علیه السلام این مطلب را به صورت حق بیان می فرماید:

أیُّها النّاسُ انَّ لی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَلَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ: فَالنَّصیحَهُ لَکُمْ وَ تَوْفیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ تَعْلیمُکُمْ کَیْلا تَجْهَلُوا، وَ تَأْدیبُکُمْ کَیْما تَعْلَمُوا. وَاَمّا حَقِّی عَلَیْکُمْ: فَالْوفَاءُ بِالبَیْعَهِ وَالنَّصیحَهُ فِی المَشْهَدِ والْمَغیبِ وَالْاِجابَهُ حینَ أَدْعُوکُمْ وَالطّاعَهُ حِیْنَ آمُرُکُمْ. (2)

ای مردم، مرا بر شما حقّی است، و شما را بر من حقّی. اما حق شما بر من این است که خیر خواه شما باشم، و غنیمت شما را به طور کامل به شما بپردازم، و شما را تعلیم دهم تا جاهل نمانید، و مؤدب به آداب نمایم تا بیاموزید. و اما

ص:47


1- (1) - صحیح مسلم: 53/1، کتاب الأیمان؛ کنز العمال: 412/3، حدیث 7197؛ المسند، شافعی: 233.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 34. [1]

حقی که من بر شما دارم وفا به بیعتی است که با من نموده اید، و خیرخواهی نیست به من در حضور و غیاب، و اجابت دعوتم به وقتی که شما را بخوانم، و اطاعت از من چون دستوری صادر کنم.

و حضرت در فرازی دیگر اجرای این مهم را از وظایف اصلی ائمه اطهار علیهم السلام و اولیای خدا می داند و می فرماید:

اِنَّهُ لَیْسَ عَلَی الإمامِ الّا ما حُمِّلَ مِنْ امْرِ رَبِّهِ : الْاِبلاغُ فِی المَوْعِظَهِ وَالإِجْتِهادُ فِی النَّصیحَهِ وَ الْإحیاءُ لِلسُّنَّهِ. (1)

امام به غیر آنچه از جانب خدا مأمور است وظیفه ای ندارد، تکلیف او ابلاغ کامل پند و اندرز، و جدیت در خیرخواهی، و زنده کردن سنّت است.

درخواست یاری از خدا

اشاره

امام سجاد صلی الله علیه و آله در فراز «وَاسْتِنْصَاراً عَلَی أَهْلِ الْکُفْرِ بِک» به کمک های معنوی و روحی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در اجرای رسالت، اشارۀ کوتاهی دارد.

استنصار به معنای طلب نصرت و یاری است، ولی در این فراز مقصود یاری خواستن برای غلبۀ بر کفر و باطل است. و اهل کفر، امت های پراکنده با خواسته های متفاوتند که از فرقه و گروه هایی با اعتقادات انحرافی و گمراه تشکیل شده اند و این کفر ظاهری و باطنی از قبیلۀ قریش گرفته تا بدعت گزاران در دین را فرا می گیرد.

باید دانست که انسان هر چند توانمند باشد می بایست از ابزارهایی که خداوند در عالم اسباب قرار داده استفاده نماید.

هر حرکتی چه الهی و چه شیطانی باید به کمک اسباب ظاهری و باطنی باشد.

ص:48


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 104. [1]

آنانی که تفکرشان گرایش به طبیعت و مادیات است با آنانی که تفکر خدایی دارند از نیروهای خدادادی بی نیاز نیستند. اما رسول اللّه صلی الله علیه و آله از مقرب ترین و مورد تأیید یقینی نزد خداوند بود که به او وعدۀ یاری داده شده است:

فَلَا تَحْسَبَنَّ اللّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَه إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ » (1)

پس مپندار که خدا در وعده اش با پیامبرانش وفا نمی کند ؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و صاحب انتقام است.

با این همه عنایات، حضرت از تمامی نیروهای فکری و انسانی در پیشرفت اهداف و تدابیر امور و حلّ مشکلات چه نسبت به دوستانش و چه دشمنانش بهره می برد و گاهی نصرت الهی و مددهای غیبی هم به یاری او می آمد.

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ » (2)

همانا ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو [ ی تشخیص حق از باطل ] نازل کردیم تا مردم به عدالت بر خیزند، و آهن را که در آن برای مردم قوت و نیرویی سخت و سودهایی است، فرود آوردیم و تا خدا مشخص بدارد چه کسانی او و پیامبرانش را در غیاب پیامبران یاری می دهند ؛ یقیناً خدا نیرومند و توانای شکست ناپذیر است.

روشن است که، یاری کردن خدا، به معنای یاری دین و آیین اوست و یاری پیامبر اسلام در نشر شریعت و آموزه های دینی است.

از این رو در برخی آیات یاری کردن خدا و رسولش در کنار یکدیگر قرار دارد:

ص:49


1- (1) - ابراهیم (14) : 47. [1]
2- (2) - حدید (57) : 25. [2]

وَیَنصُرُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ » (1)

و خدا و پیامبرش را یاری می کنند، اینان همان راستگویانند.

یاری رسانی خداوند در برابر دفاع از دین به مجاهدان این است که از یک سو آنان را با نور ایمان در قلب و تقوا در روح و قدرت در اراده و آرامش در فکر مدد می دهد و از سوی دیگر فرشتگان را به یاری آنان می فرستد تا حوادث به سود مسلمانان پایان یابد.

یاری خدا جسم و جان و درون و برون را تسخیر می کند و ثبات قدم و ایستادگی در برابر دشمن را افزایش می دهد و این رمز پیروزی در برابر دشمنان دین است.

یاری خداوند در جنگ بدر

حتی خداوند با وعده های محکم هزاران فرشته را به یاری مسلمانان می فرستد.

وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلَّا بُشْرَی لَکُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ » (2)

و خدا [ وعدۀ یاری و پیروزی ] را جز بشارتی برای شما و برای آن که دل هایتان به آن آرامش یابد، قرار نداد ؛ و یاری و نصرت جز از سوی خدای توانای شکست ناپذیر و حکیم نیست.

بشارت و پیروزی در آیۀ فوق در پی حوادث جنگ بدر بود که دست یاری خداوند یاران رسول اللّه را نجات داد، که فرمود:

وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّهٌ » (3)

ص:50


1- (1) - حشر (59) : 8. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 126. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 123. [3]

و بی تردید خدا در [ جنگِ ] بدر شما را یاری داد، در حالی که [ از نظر ساز و برگ جنگی و شمار نفرات نسبت به دشمن ] ناتوان بودید.

تفسیر نمونه در شأن نزول آیۀ فوق می نویسد:

« پس از پایان جنگ احد مشرکان به سرعت به سوی مکه بازگشتند ولی در اثنای راه این فکر برای آنها پیدا شد که چرا پیروزی خود را ناقص گذاردند؟ چه بهتر که به مدینه بازگردند و شهر را غارت کنند و مسلمانان را در هم بکوبند و اگر محمد صلی الله علیه و آله هم زنده باشد به قتل برسانند و برای همیشه فکر آنها از ناحیه اسلام و مسلمین راحت شود به همین جهت فرمان بازگشت صادر شد و در حقیقت این خطرناک تر از مرحلۀ جنگ احد بود؛ زیرا مسلمانان به قدر کافی کشته و زخمی داده بودند و طبعاً هیچگونه آمادگی در آن حال برای تجدید جنگ در آنها نبود و به عکس دشمن با روحیۀ نیرومندی می توانست این بار جنگ را از سر گیرد و نتیجۀ نهایی آن را پیش بینی کند این خبر به زودی به پیامبر رسید و اگر شهامت فوق العاده و ابتکار بی نظیر او که از وحی آسمانی مایه می گرفت نبود شاید تاریخ اسلام در همانجا پایان می یافت.

آیات فوق دربارۀ این مرحلۀ حساس نازل گردیده است و به تقویت روحیه مسلمانان پرداخته و به دنبال آن یک فرمان عمومی از ناحیه پیامبر برای حرکت به سوی مشرکان داده شده و حتی مجروحان جنگ احد که در میان آنها امام علی علیه السلام بیش از شصت زخم بر تن داشت آماده پیکار با دشمن شدند و از مدینه حرکت کردند.

این خبر به گوش سران قریش رسید و از این روحیّۀ عجیب مسلمانان سخت به وحشت افتادند، آنها فکر می کردند شاید جمعیت تازه نفسی از مدینه به مسلمانان

ص:51

پیوسته اند و ممکن است برخورد جدید، نتیجۀ نهایی جنگ را به زیان آنها تغییر دهد، لذا فکر کردند برای حفظ پیروزی خود بهتر این است که به مکّه بازگردند همین کار انجام شد و به سرعت راه مکّه را پیش گرفتند.

سپس در آیۀ بعد خداوند خاطره یاری مسلمانان در میدان بدر، به وسیلۀ فرشتگان را به پیامبرش یادآوری می فرماید: فراموش نکنید در آن روز پیغمبر به شما گفت: آیا کافی نیست که سه هزار نفر از فرشتگان به یاری شما بشتابند. (1)پروردگار عالمیان، برنامه و ادارۀ عملیّات نظامی را به عهدۀ تفکّر و اختیار رسولش قرار می دهد و او را به اسباب ظاهری، غالب بر دشمنان می کند؛ تا با اتمام حجّت بدون کوتاهی و زیاده روی برای آیندۀ آنان تصمیم بگیرد.

ولی گاهی غلبه باید با امداد الهی باشد یعنی تأثیر بر روند کاری از سوی خدا صورت بگیرد تا موحّد حقیقی کار را حل کند و در جنگ ها و موعظه ها حرف آخر را بزند، همان طور که در آیۀ:

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاَءً حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ » (2)

[ به کشتن دشمنان بر خود مبالید ] شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت. [ ای پیامبر ! ] هنگامی که به سوی دشمنان تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد [ تا آنان را هلاک کند ] و مؤمنان را از سوی خود به آزمایشی نیکو بیازماید ؛ زیرا خدا شنوا و داناست.

«در روایات اسلامی و کلام مفسّران آمده است که:

در روز بدر پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: مشتی از خاک و سنگریزه از زمین بردار و به من بده، علی علیه السلام چنین کرد و پیامبر آنها را به سوی مشرکان پرتاب کرد و فرمود:

رویتان زشت و سیاه باد. این کار اثر معجزه آسایی داشت و از آن گرد و غبار و

ص:52


1- (1) - تفسیر نمونه: 96/3 - 97؛ [1] ذیل آیۀ 123 سورۀ آل عمران.
2- (2) - انفال (8) : 17. [2]

سنگریزه که در چشم دشمنان فرو ریخت، وحشتی از آن به همه دست داد. (1)شکّی نیست که در ظاهر، همۀ این کارها را پیامبر و مجاهدان بدر انجام دادند اما اینکه می گوید شما نبودید که این کار را کردید، اشاره به این است که:

اولاً: قدرت جسمانی و روحانی و نیروی ایمان که سرچشمۀ این برنامه ها بود از ناحیۀ خدا به شما بخشیده شد و شما به نیروی خداداد در راه او گام برداشتید.

ثانیاً: در میدان بدر حوادث معجزه آسایی تحقّق یافت که مایۀ تقویت روحیه مجاهدان اسلام و موجب شکست روحیه دشمنان شد؛ این تأثیر فوق العاده نیز از ناحیۀ پروردگار بود.» (2)البته این برداشت از آیه در صورتی است که بلای نیکو را به معنای آزمایش بگیریم اما چنانچه به معنای نعمت بدانیم معنا چنین می شود که: نصرت خدا به جهت آن بود که به مؤمنان نعمت شایسته ای ارزانی کند که همان نعمت نابودی دشمنان و برتری کلمۀ توحید به دست آنها و بی نیاز شدن آنان از غنایم جنگی است.

به هر حال پیامبر مورد تأیید بود هر چند نزدیکان ایشان، وی را در اوج سختی ها رها می کردند و از کمکش محروم می ساختند.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

مَنْ ضَیَّعَهُ الْاَقْربُ، اتیحَ لَهُ الْاَبْعَدُ. (3)

آن کس را که نزدیکان واگذارند، یاری بیگانۀ بسیار دور را دریابد.

و ایشان به امدادهای غیبی و روحی از سوی حق، اعتقاد راسخ داشت و توکلش به یاری حق بسیار بود.

ص:53


1- (1) - بحار الأنوار: 229/19، باب 10؛ کشف الغمه: 183/1؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 141/1.
2- (2) - تفسیر نمونه: 115/7، [1] ذیل آیۀ 17 سورۀ انفال.
3- (3) - نهج البلاغه: حکمت 14. [2]
گذشت پیامبر با وجود قدرت

امام صادق علیه السلام می فرماید:

در جنگ ذات الرّقاع، رسول خدا در کنار وادیی زیر درختی فرود آمد. در همین هنگام سیلی آمد و میان آن حضرت و یارانش که در آن طرف وادی منتظر بند آمدن سیل بودند، فاصله انداخت. مردی از مشرکان متوجه پیامبر شد و به همرزمان خود گفت: من محمد را می کشم. و آمد به روی پیامبر شمشیر کشید و گفت: ای محمد! کیست که تو را از دست من نجات دهد؟

پیامبر فرمود: آن که پروردگار من و توست. در این هنگام جبرئیل آن مرد را از اسبش پرت کرد و او به پشت روی زمین افتاد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست و شمشیر را برداشته روی سینۀ او نشست و فرمود:

ای غورث! کیست که تو را از دست من نجات دهد؟ عرض کرد: بخشندگی و آقایی تو ای محمد.

پیامبر او را رها کرد مرد از جا برخاست، در حالی که می گفت: به خدا قسم که تو از من بهتر و آقاتری. (1)

ص:54


1- (1) - بحار الأنوار: 179/20، باب 15، حدیث 6؛ الکافی: 127/8، حدیث 97؛ [1] اعلام الوری: 89.

[«23»اَللَّهُمَّ فَارْفَعْهُ بِمَا کَدَحَ فِیکَ إِلَی الدَّرَجَهِ الْعُلْیَا مِنْ جَنَّتِکَ «24»حَتَّی لاَ یُسَاوَی فِی مَنْزِلَهٍ وَلاَ یُکَافَأَ فِی مَرْتَبَهٍ وَلاَ یُوَازِیَهُ لَدَیْکَ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَلاَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ «25»وَعَرِّفْهُ فِی أَهْلِهِ الطَّاهِرِینَ وَأُمَّتِهِ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ حُسْنِ الشَّفَاعَهِ أَجَلَّ مَا وَعَدْتَهُ «26»یَا نَافِذَ الْعِدَهِ یَا وَافِیَ الْقَوْلِ یَا مُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ بِأَضْعَافِهَا مِنَ الْحَسَنَاتِ إِنَّکَ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِیمِ.]

خدایا ! به خاطر مشقّت و زحمتی که در راه تو کشید، مرتبۀ او را به بالاترین درجۀ بهشت بالا بر، تا جایی که هیچ فرشتۀ مقرّب و پیامبر مرسل، در پیشگاه حضرتت در قدر و منزلت و درجه و مرتبت با او یکسان و برابر و موازی نشود و از نیکی شفاعت و پذیرش میانجی گری او در مورد اهل بیت پاکیزه اش و امّت مؤمنش، بیش تر از آنچه به او وعده داده ای، به حضرتش اعلام کن. ای که وعده ات تحقق می یابد و عهدت قرین وفاست ! ای که بدی ها را، به چندین برابر به خوبی ها تبدیل می کنی ! همانا تو صاحب احسان و بخشش عظیمی.

مقام رفیع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در دنیا و آخرت

اشاره

حضرت در این فراز از دعا درخواست ترفیع درجات بالا برای پیامبر اسلام در برابر تحمل زحمت ها و مشقت هایی که در دین بر او وارد شده است می نماید.

ص:55

درجات انسان در قرآن

یکی از صفات خداوند رفیع الدّرجات است که در سورۀ غافر به آن اشاره شده است:

رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ » (1)

بالا برندۀ درجات و صاحب عرش است، روح را [ که فرشتۀ وحی است ] به فرمانش به هر کس از بندگانش که بخواهد القا می کند تا مردم را از روز ملاقات [ که روز رستاخیز است ] بیم دهد.

خداوند درجات را به میزان اخلاص بالا می برد، البته رفیع اگر به معنای بالابرنده باشد ولی اگر به معنای بلند مرتبه باشد، اشاره به اوصاف عالی خداوند است که در علم و قدرت و تمام اوصاف کمال و جمال به قدری بالاست که بشر با تمام مقاماتش به اوج آن نمی رسد.

خداوند، انسان را به سبب ایمان و عبادت او درجه می دهد و به مقامات عالیه می رساند. همۀ اینها در سایۀ رحمت و لطف الهی است. که می فرماید:

« وَمَن یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی » (2)

و کسانی که مؤمن بیایند در حالی که کارهای شایسته انجام داده اند، برای آنان برترین درجات است.

به خصوص پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله را به لحاظ برتری هایی به آن درجات می رساند پس هر کس دنیا و آخرت را انتخاب کند بهره می برد و درجاتی نصیب او می شود ولی درجات آخرت بسیار برتر و بهتر است.

ص:56


1- (1) - غافر (40) : 15. [1]
2- (2) - طه (20) : 75. [2]

کُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلَآءِ وَ هَؤُلَآءِ مِنْ عَطَآءِ رَبِّکَ وَ مَا کَانَ عَطَآءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا * انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَلَلْآخِرَهُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلاً » (1)

هر یک از دو گروه دنیا طلب و آخرت خواه را [ در این دنیا ] از عطای پروردگارت یاری دهیم، وعطای پروردگارت [ در این دنیا از کسی ] ممنوع شدنی نیست. * با تأمل بنگر چگونه برخی از آنان را بر برخی [ در امور مادی و بهره های دنیایی ] فزونی بخشیدیم، و همانا آخرت از نظر درجات برتر، و از جهت فزونی بیشتر است.

اما به چه کسانی درجه می دهند، به کسانی که تلاش و مبارزه در راه خدا انجام می دهند و با جان و مال و هجرت به سوی کامیابی حرکت می کنند.

الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِندَ اللّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ » (2)

آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جان هایشان در راه خدا به جهاد برخاستند، منزلتشان در پیشگاه خدا بزرگ تر و برتر است، و فقط اینانند که کامیابند.

اما این مقامات و درجات به چه شکلی یا حالتی ظاهر می شود که در قیامت برای مؤمنان آماده است، باید منتظر ماند که:

أُوْلئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ » (3)

مؤمنان واقعی و حقیقی فقط آنانند، برای ایشان نزد پروردگارشان درجاتی

ص:57


1- (1) - اسراء (17) : 20 - 21. [1]
2- (2) - توبه (9) : 20. [2]
3- (3) - انفال (8) : 4. [3]

بالا و آمرزش و رزق نیکو و فراوانی است.

آن وعده هایی که در قالب دنیایی و مثالی نمی گنجد.

درجات انسان در روایات

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دربارۀ درجات انسان ها در قیامت می فرماید:

اِنَّ اللّهَ یَقُولُ اعْدَدْتُ لِعِبادِیَ الصّالِحِینَ، ما لاعَیْنٌ رَأَتْ، ولا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلا خَطَرَ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ بَلْهَ ما اطْلَعْتُکُمْ عَلَیْهِ. (1)

خدای تعالی فرموده است : برای بندگان نیک کردار خود چیزهایی فراهم آورده ام که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده است و به ذهن هیچ بشری خطور نکرده است ؛ بپرهیز که آگاه نمی شوید.

همانگونه که تفاوت تلاش ها در دنیا سبب تفاوت در بهره گیری است، در امور معنوی و آخرتی نیز این تفاوت ها حاکم است. با این فرق که دنیا و تفاوت هایش محدود است ولی آخرت و تفاوت هایش نامحدود است. بنابراین درجات آخرت هم برتر و بیش تر است کما اینکه حضرت علی علیه السلام در وصف بهشت می فرماید:

دَرَجاتٌ مُتَفاضِلاتٌ ، وَمَنازِلُ مُتَفاوِتاتٌ ، لایَنْقَطِعُ نَعیمُها ، وَلا یَظْعَنُ مُقیمُها وَ لایَهْرَم خالِدُها، وَ لایَبْأَسُ ساکِنُها. (2)

بهشت را درجاتی است که بر یکدیگر برتری دارند، و منازلی است که با هم تفاوت دارند، نعمتش قطع نمی شود، مقیم در آن بیرون نمی رود، ماندگار در آن پیر نمی شود، و ساکن آن تهیدست و نیازمند نمی گردد.

و حکمت الهی بر این است که کسی را برای پیامبری انتخاب کند که بتواند

ص:58


1- (1) - بحار الأنوار: 92/8، باب 23؛ [1] کنز العمال: 778/15، حدیث 43069.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 84. [2]

سنگین ترین بار مسئولیت را به دوش کشد و نیکوتر از همه از عهده آن بیرون آید و دارای صفات برجسته هم باشد تا بالاترین مقام و منزلت به او عطا فرماید و با دعایی مستجاب به درجات والاتر برساند.

روح بلند مرتبه پیامبر در برخورد با ابن خولی

« ابن خولی، ظرفی از شیر و عسل برای پیامبر صلی الله علیه و آله آورد، رسول خدا صلی الله علیه و آله از خوردن آن امتناع ورزید و فرمود: دو نوشیدنی در یک وعده؟ و دو ظرف در یک ظرف؟ حضرت آن را میل نفرمود و فرمود:

من این را حرام نمی دانم اما خوش ندارم که فخر بفروشم و فردای قیامت به خاطر چیزهای زیاد دنیا حسابرسی شوم. من فروتنی را دوست دارم؛ زیرا هر که برای خدا فروتنی کند، خداوند او را رفعت می بخشد .» (1)دعای امت وسیله ای برای رسیدن پیامبر به آن مقام عظمی است که به شکرانۀ آنچه از هدایت و ایمان و شفاعت به وسیلۀ آن پیامبر گرامی نصیبشان گردیده است همان طور که حضرت علی علیه السلام در خطبۀ نماز جمعه ای، چنین دعایی شایسته در حق رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَللَّهُمَّ اعْطِ مُحَمَّداً الْوَسیلَهَ وَالشَّرَفَ وَالْفَضیلَهَ وَالْمَنْزِلَهَ الْکَریمَهَ،

الْلَّهُمَّ اجْعَلْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ اعْظَمَ الْخَلائِقِ کُلَّهُمْ شَرَفَاً یَوْمَ القیامَهِ وَأقْرَبَهُمْ مِنْکَ مَقْعَداً وَاَوْجَهَهُمْ عِنْدَکَ یَوْمَ الْقِیامَهِ جاهاً وَاَفْضَلَهُمْ عِنْدَکَ مَنْزِلَهً وَنَصیباً، اللَّهُمَّ اعْطِ مُحَمَّداً اشْرَفَ الْمَقامِ وَحِباءَ السَّلامِ وَشَفاعَهَ الْإِسْلام. (2)

ص:59


1- (1) - بحار الأنوار: 324/63، باب 4، حدیث 10؛ مکارم الاخلاق: 32. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 354/74، باب 14، حدیث 31؛ [2]الکافی: 175/8، حدیث 194. [3]

پروردگارا ! به محمد صلی الله علیه و آله درجه و مقام و برتری و جایگاه نیکان عطا فرما، پروردگارا ! محمد صلی الله علیه و آله و خاندانش را برترین آفرینش، برترین مقام در روز قیامت و نزدیک ترینشان نزد خودت و آبرومندترینان روز قیامت به پیش خودت و برترینان در مقام و بهره نزد خود قرار ده.

پروردگارا ! به محمد صلی الله علیه و آله بالاترین مقام، سلامتی بدون نقص و وسیلۀ شفاعت در اسلام عطا بفرما.

دعای 3: درود بر فرشتگان

اشاره

ص:60

ص:61

ص:62

«1»اَللَّهُمَّ وَحَمَلَهُ عَرْشِک الَّذِینَ لاَ یَفْتُرُونَ مِنْ تَسْبِیحِک وَلاَ یَسْأَمُونَ مِنْ تَقْدِیسِک وَلاَ یَسْتَحْسِرُونَ مِنْ عِبَادَتِک وَلاَ یُؤْثِرُونَ التَّقْصِیرَ عَلَی الْجِدِّ فِی أَمْرِک وَلاَ یَغْفُلُونَ عَنِ الْوَلَهِ إِلَیْک «2»وَإِسْرَافِیلُ صَاحِبُ الصُّورِ الشَّاخِصُ الَّذِی یَنْتَظِرُ مِنْک الْإِذْنَ وَحُلُولَ الْأَمْرِ فَیُنَبِّهُ بِالنَّفْخَهِ صَرْعَی رَهَائِنِ الْقُبُورِ «3»وَمِیکَائِیلُ ذُوالْجَاهِ عِنْدَک وَالْمَکَانِ الرَّفِیعِ مِنْ طَاعَتِک «4»وَجِبْرِیلُ الْأَمِینُ عَلَی وَحْیِک الْمُطَاعُ فِی أَهْلِ سَمَاوَاتِک الْمَکِینُ لَدَیْک الْمُقَرَّبُ عِنْدَک «5»وَالرُّوحُ الَّذِی هُوَ عَلَی مَلَائِکَهِ الْحُجُبِ «6»وَالرُّوحُ الَّذِی هُوَ مِنْ أَمْرِک فَصَلِّ عَلَیْهِمْ وَعَلَی الْمَلاَئِکَهِ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِمْ:

مِنْ سُکَّانِ سَمَاوَاتِک وَأَهْلِ الْأَمَانَهِ عَلَی رِسَالاَتِک «7»وَالَّذِینَ لاَ تَدْخُلُهُمْ سَأْمَهٌ مِنْ دُؤُوبٍ وَلاَ إِعْیَاءٌ مِنْ لُغُوبٍ وَلاَ فُتُورٌ وَلاَ تَشْغَلُهُمْ عَنْ تَسْبِیحِک الشَّهَوَاتُ وَلاَ یَقْطَعُهُمْ عَنْ تَعْظِیمِک سَهْوُ «8»الْغَفَلاَتِ الْخُشَّعُ الْأَبْصَارِ فَلاَ یَرُومُونَ النَّظَرَ إِلَیْک النَّوَاکِسُ الْأَذْقَانِ الَّذِینَ قَدْ طَالَتْ رَغْبَتُهُمْ فِیمَا لَدَیْک الْمُسْتَهْتَرُونَ بِذِکْرِ آلاَئِک وَالْمُتَوَاضِعُونَ دُونَ عَظَمَتِک وَجَلاَلِ کِبْرِیَائِک «9»وَالَّذِینَ یَقُولُونَ إِذَا نَظَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ تَزْفِرُ عَلَی أَهْلِ مَعْصِیَتِک «سُبْحَانَک مَا عَبَدْنَاک حَقَّ عِبَادَتِک» «10»فَصَلِّ عَلَیْهِمْ وَعَلَی الرَّوْحَانِیِّینَ مِنْ مَلاَئِکَتِک وَأَهْلِ الزُّلْفَهِ عِنْدَک وَحُمَّالِ الْغَیْبِ إِلَی رُسُلِک وَالْمُؤْتَمِنِینَ عَلَی وَحْیِک «11»وَقَبَائِلِ الْمَلاَئِکَهِ الَّذِینَ اخْتَصَصْتَهُمْ لِنَفْسِک

ص:63

وَأَغْنَیْتَهُمْ عَنِ الطَّعَامِ وَالشَّرَابِ بِتَقْدِیسِک وَأَسْکَنْتَهُمْ بُطُونَ أَطْبَاقِ سَمَاوَاتِک «12»وَالَّذِینَ عَلَی أَرْجَائِهَا إِذَا نَزَلَ الْأَمْرُ بِتَمَامِ وَعْدِک «13»وَخُزَّانِ الْمَطَرِ وَزَوَاجِرِ السَّحَابِ «14»وَالَّذِی بِصَوْتِ زَجْرِهِ یُسْمَعُ زَجَلُ الرُّعُودِ وَإِذَا سَبَحَتْ بِهِ حَفِیفَهُ السَّحَابِ الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ «15»وَمُشَیِّعِی الثَّلْجِ وَالْبَرَدِ وَالْهَابِطِینَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ وَالْقُوَّامِ عَلَی خَزَائِنِ الرِّیَاحِ وَالْمُوَکَّلِینَ بِالْجِبَالِ فَلاَ تَزُولُ «16»وَالَّذِینَ عَرَّفْتَهُمْ مَثَاقِیلَ الْمِیَاهِ وَکَیْلَ مَا تَحْوِیهِ لَوَاعِجُ الْأَمْطَارِ وَعَوَالِجُهَا «17»وَرُسُلِک مِنَ الْمَلاَئِکَهِ إِلَی أَهْلِ الْأَرْضِ بِمَکْرُوهِ مَا یَنْزِلُ مِنَ الْبَلاَءِ وَمَحْبُوبِ الرَّخَاءِ «18»وَالسَّفَرَهِ الْکِرَامِ الْبَرَرَهِ وَالْحَفَظَهِ الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ وَمَلَکِ الْمَوْتِ وَأَعْوَانِهِ وَمُنْکَرٍ وَنَکِیرٍ وَرُومَانَ فَتَّانِ الْقُبُورِ وَالطَّائِفِینَ بِالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ وَمَالِک وَالْخَزَنَهِ وَرِضْوَانَ وَسَدَنَهِ الْجِنَانِ «19» وَالَّذِینَ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ» (1)«20»وَالَّذِینَ یَقُولُونَ: سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ » (2)«21»وَالزَّبَانِیَهِ الَّذِینَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ » (3)«22»ابْتَدَرُوهُ سِرَاعاً وَلَمْ یُنْظِرُوهُ وَمَنْ أَوْهَمْنَا ذِکْرَهُ وَلَمْ نَعْلَمْ مَکَانَهُ مِنْک وَبِأَیِّ أَمْرٍ وَکَّلْتَهُ «23»وَسُکَّانِ الْهَوَاءِ وَالْأَرْضِ وَالْمَاءِ وَمَنْ مِنْهُمْ عَلَی الْخَلْقِ «24» فَصَلِّ عَلَیْهِمْ یَومَ یَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ «25»وَصَلِّ عَلَیْهِمْ صَلاَهً تَزِیدُهُمْ کَرَامَهً عَلَی کَرَامَتِهِمْ وَطَهَارَهً عَلَی طَهَارَتِهِمْ «26»اَللَّهُمَّ وَإِذَا صَلَّیْتَ عَلَی مَلَائِکَتِک وَرُسُلِک

ص:64


1- (1) - تحریم (66) : 6. [1]
2- (2) - رعد (13) : 24. [2]
3- (3) - حاقّه (69) : 30 - 31. [3]

وَبَلَّغْتَهُمْ صَلاَتَنَا عَلَیْهِمْ فَصَلِّ عَلَیْنَا بِمَا فَتَحْتَ لَنَا مِنْ حُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِمْ إِنَّک جَوَادٌ کَرِیمٌ.

ص:65

[«1»اَللَّهُمَّ وَحَمَلَهُ عَرْشِک الَّذِینَ لاَ یَفْتُرُونَ مِنْ تَسْبِیحِک وَلاَ یَسْأَمُونَ مِنْ تَقْدِیسِک وَلاَ یَسْتَحْسِرُونَ مِنْ عِبَادَتِک وَلاَ یُؤْثِرُونَ التَّقْصِیرَ عَلَی الْجِدِّ فِی أَمْرِک وَلاَ یَغْفُلُونَ عَنِ الْوَلَهِ إِلَیْک]

خدایا! و حاملان عرشت؛ آن بزرگوارانی که از تسبیح گفتن برای تو سست و بی حال نمی شوند و از تقدیست به ستوه نمی آیند، و از بندگیت خسته و وامانده نمی گردند، و کوتاهی در عمل را بر کوشش در اجرای دستورت ترجیح نمی دهند، و از شیفتگی و سرگشتگی نسبت به تو، غفلت نمی ورزند.

حقیقت فرشتگان

در این فراز از دعا، سخن از موجوداتی نوری و غیبی و ملکوتی به نام ملائکه است که خداوند عزیز در کتب آسمانی و به خصوص در نزدیک به نود آیه از قرآن مجید خبر داده است.

در مقدمۀ شرح این دعا که از معجزات حضرت امام زین العابدین علیه السلام است، مقتضی است به بررسی آیات قرآن و روایات، دربارۀ ملائکه و فرشتگان پرداخته شود، تا بیش از پیش به وضع این دسته از موجودات عرصۀ هستی آشنا شوید.

ص:66

قرآن مجید و فرشتگان

1 - عناصر پنج گانه ایمان

کتاب الهی، ایمان را مرکّب از پنج واقعیّت می داند. که اگر قلب انسان با کمک اندیشه در حقایق طبیعی و قرآنی و معارف الهی به پنج حقیقت ایمان آورد قلبی مؤمن و مورد قبول حق است، ورنه مردود یا قلبی ناقص و یا مشرک و یا کافر است.

در صورتی که به کمتر از پنج حقیقت ایمان داشته باشد ناقص، در صورتی که حقیقتی را در ردیف حق قرار دهد مشرک، و چون به انکار واقعیّت ها برخیزد کافر است.

آن پنج حقیقتی که باید به آن ایمان و معرفت داشت؛ زیرا ایمان تقلیدی نیست، عبارت است از: اللّه، قیامت، ملائکه، کتاب، انبیا.

لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِکَهِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ » (1)

نیکی این نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب کنید، بلکه نیکی [ واقعی و کامل، که شایسته است در همۀ امور شما ملاک و میزان قرار گیرد، منش و رفتار و حرکات ] کسانی است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورده اند.

این پنج حقیقت در حدّ لازم در قرآن مجید و روایات و اخبار و کتب کلامی و فلسفی و عرفانی بازشناسانده شده و در این زمینه حضرت حق، بر تمام مرد و زن اتمام حجّت نموده و در هر عذری را بسته است.

چون به چشم بصیرت در آیۀ شریفه بنگرید، متوجّه و متذکّر می شوید که مَلَک از جمله حقایقی است که باید به آن ایمان داشت. انکار ملائکه و حتّی ملکی از

ص:67


1- (1) - بقره (2) : 177. [1]

ملائکۀ حق مساوی با کفر است و آلودۀ به کفر دشمن حق و جایگاهش در عذاب ابد الهی است.

کفر و انکار ملائکه

خداوند بزرگ یهود عنود را، که با حقایق الهیّه و واقعیّت های حقّه دشمنی می ورزیدند، و برای انکار رسالت رسول اسلام صلی الله علیه و آله به انکار حقایق دیگر بر می خاستند کافر خوانده:

مَنْ کَانَ عَدُوًّا للّهِ ِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ » (1)

هر که با خدا و فرشتگان و رسولانش و جبرئیل و میکائیل دشمن باشد [ کافر است ]، و بی تردید خدا دشمن کافران است.

وَمَن یَکْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیداً » (2)

و هر که به خدا و فرشتگان و کتاب های آسمانی و پیامبران او و روز قیامت کافر شود، یقیناً به گمراهیِ دور و درازی دچار شده است.

مؤمن واقعی و ایمان به ملائکه

قرآن مجید و روایات برای مؤمن واقعی و مسلم حقیقی، علائم و اوصافی ذکر می کنند که از جملۀ آن علائم و نشانه ها، ایمان به ملائکه است:

آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ

ص:68


1- (1) - بقره (2) : 98. [1]
2- (2) - نساء (4) : 136. [2]

وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ » (1)

پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده، ایمان آورده، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب ها و پیامبرانش، ایمان آورده اند.

2 - فرشتگان و شهادت بر توحید

ملائکه، موجوداتی آگاه و عالم و عارف و بیدار و بینایند، که به وجود حق و وحدانیّت آن حضرت باتمام وجود شهادت می دهند، و در حقیقت گواه و شاهد بر حضرت محبوب و وحدانیّت و وحدت حقیقیّۀ او هستند:

شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِکَهُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » (2)

خدا در حالی که برپا دارندۀ عدل است [با منطق وحی، با نظام مُتقن آفرینش و با زبان همۀ موجودات ] گواهی می دهد که هیچ معبودی جز او نیست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش نیز گواهی می دهند که هیچ معبودی جز او نیست؛ معبودی که توانای شکست ناپذیر و حکیم است.

منظور از دانشمندان در آیۀ شریفه بنا به فرمودۀ حضرت باقر علیه السلام انبیا و اوصیا هستند، (3) و در مرحلۀ بعد دانشمندانی که از خرمن معارف انبیا و امامان خوشه چیده و فقیه در دین شده اند.

توحید در نزد دانشمندان طبیعی

مسألۀ خدا، آن چنان واضح و روشن و حقیقتی غیر قابل انکار است که حتّی اکثر

ص:69


1- (1) - بقره (2) : 285. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 18. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 204/23، باب 10، حدیث 52؛ تفسیر العیاشی: 165/1، ذیل آیۀ 18 سورۀ آل عمران.

دانشمندان طبیعی به یگانگی خدا گواهی دهند، چرا که آنان با مطالعۀ طبیعت، به خوبی در می یابند که میان اجزای مختلف طبیعت نظیر خورشید، ماه، زمین، دریا، ابرها، کوهها، نهرها، نباتات، حیوانات، انسان، شب و روز و فصول چهارگانه ارتباط و همبستگی و یکپارچگی برقرار است، و این بزرگترین دلیل بر وجود یگانگی سازنده و آفرینندۀ آنهاست.

به عنوان نمونه گواهی عدّه ای از دانشمندان طبیعی را فهرست وار ملاحظه کنید:

«هرشل دانشمند ستاره شناس: هر قدر دایرۀ علم وسیع تر می گردد، براهین قوی تری برای خدا به دست می آید.

مونت نل در «دائره المعارف» خود: علوم طبیعی عقل ما را به اندازه ای بالا می برند که عظمت خدا را درک می کنیم.

نیوتن: ما با مطالعۀ گوش می فهمیم که سازندۀ آن قوانین صوتی را به خوبی می دانسته، و سازندۀ چشم به قوانین نور و انعکاس آن آگاه بوده است و از مطالعۀ نظم افلاک، پی می بریم که آنها را طبق نظم اداره می کند.

پاسگال فیلسوف معروف: هیچ چیز جز عقیدۀ به خدا، سوز درون و تشنگی روح ما را فرو نمی نشاند.

ادوارد لوترکیل رئیس ادارۀ زیست شناسی دانشگاه سانفرانسیسکو: در نتیجۀ مطالعات علمی دلایل جدیدی برای اثبات صانع به دست آمده است که دلایل فلسفی سابق را تأیید و تقویت می کند.

پردون نظریّه پرداز اجتماعی: پیش از آن که عقول ما وجود خدا را کشف کنند دل های ما به وجود او گواهی داده اند.

والتر اوسکار لند برگ: دانشمندان علاوه بر دلایل روحانی، در نتیجۀ مطالعۀ پدیده های طبیعی، دلایل علمی نیز برای درک خدا به دست می آورند که مسرّت و

ص:70

حظّ بیشتری را نصیبشان می سازد.

داروین: محال است که عقل رشد یافته، با دیدن این نظام و هماهنگی شگرف بگوید دنیا خدا ندارد.

جردن: خدا همان ناموس ازلی است که همگی کاینات وجود و ترقّی خود را از او می گیرند.

انیشتن: در عالم مجهول، نیروی عاقل و قادری وجود دارد که جهان گواه اوست.» (1)

3 - فرشتگان، گواهان قرآن

فرشتگان گواه و شاهد بر قرآن مجید می باشند:

لکِنِ اللّهُ یَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلاَئِکَهُ یَشْهَدُونَ وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً » (2)

ولی [ در برابر کبرورزی و لجاجت اهل کتاب، که به حقّانیّت قرآن و رسالت تو گواهی نمی دهند ] خدا به وسیله آنچه بر تو نازل کرده گواهی می دهد که آن را به علم و دانش خود نازل کرده، و [ نیز ] فرشتگان هم گواهی می دهند، گرچه گواهی خدا کافی است.

آری، محتویات قرآن مجید که سراسر علم و حکمت و فلسفه و عرفان و احکام و دستورهای اخلاقی حق و تاریخ صحیح انبیا و امم است، و این همه بر سینۀ پاک و قلب نورانی یک نفر امّی تجلّی کرده، در حقیقت شهادت خدا بر نزول آن از عالم غیب و جهان ملکوت به عرصه گاه مُلکْ و عالم ظاهر است.

ص:71


1- (1) - تفسیر کاشف: 47/2، [1] به نقل از کتاب اثبات وجود خدا.
2- (2) - نساء (4) : 166. [2]

و فردا صحنۀ شگفت آور محشر است که ملائکۀ حق و فرشتگان حضرت ربّ، در برابر منکران و کافران به تمام حقایق الهیّه به خصوص قرآن مجید، شهادت خواهند داد، تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!

4 - عبادت فرشتگان

فرشتگان حق در مسئلۀ با عظمت عبادت، موجوداتی تسلیم، خاضع، خاشع، و از خالص ترین عباد حضرت محبوبند:

وَللّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمواتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مِن دَابَّهٍ وَالْمَلاَئِکَهُ وَهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ * یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ » (1)

و آنچه در آسمان ها و زمین از جنبندگان و فرشتگان وجود دارد، فقط برای خدا سجده می کنند و تکبّر و سرکشی نمی ورزند. * از پروردگارشان که بر فراز آنان است، می ترسند، و آنچه را به آن مأمور می شوند، انجام می دهند.

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَهُ عَلَیْهَا مَلَئِکَهٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَّایَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ» (2)

ای مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است، حفظ کنید. بر آن فرشتگانی خشن و سخت گیر گمارده شده اند که از آنچه خدا به آنان دستور داده، سرپیچی نمی کنند، و آنچه را به آن مأمورند، همواره انجام می دهند.

وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکَهُ مِنْ خِیفَتِهِ » (3)

ص:72


1- (1) - نحل (16) : 49 - 50. [1]
2- (2) - تحریم (66) : 6. [2]
3- (3) - رعد (13) : 13. [3]

و رعد، همراه با ستایش خدا تسبیح می گوید و فرشتگان نیز از بیمش [ تسبیح می گویند ].

إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ * فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ * فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَهُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ » (1)

[ یاد کن ] هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من بشری از گل خواهم آفرید. * پس زمانی که اندامش را درست و نیکو نمودم و از روح خود در او دمیدم، برای او سجده کنید. * پس فرشتگان همه با هم سجده کردند.

وَالْمَلاَئِکَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ أَلاَ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ » (2)

و فرشتگان، پروردگارشان را همواره همراه با سپاس و ستایش تسبیح می گویند، و برای کسانی که در زمین هستند، درخواست آمرزش می کنند؛ آگاه باشید! بی تردید خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

وَجَعَلُوا الْمَلاَئِکَهَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً أَشَهِدُوْا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْأَلُونَ » (3)

و فرشتگان را که بندگان [ خدای ] رحمان اند، به پندار خود جنس ماده قرارداده اند، ] آیا زمان آفرینش آنان حضور داشتند [ که بر ماده بودنشان گواهی می دهند؟ ] به زودی گواهی آنان [ در نامۀ اعمالشان ] نوشته می شود و [ دربارۀ آن ] مورد بازپرسی قرار خواهند گرفت.

ص:73


1- (1) - ص (38) : 71 - 73.
2- (2) - شوری (42) : 5. [1]
3- (3) - زخرف (43) : 19. [2]
5 - دعای فرشتگان

فرشتگان الهی برای مردم مؤمن دعا می کنند و بر آنان درود می فرستند:

هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلاَئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً » (1)

اوست که با فرشتگان خود بر شما درود می فرستد تا شما را از تاریکی ها به سوی نور بیرون آورد، و او به مؤمنان مهربان است.

و نیز فرشتگان حق بر آنان که به حق و حقیقت و واقعیّت ها و حقایق کفر ورزند نفرین می کنند:

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَهُ اللّهِ وَالْمَلاَئِکَهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ » (2)

قطعاً کسانی که کافر شدند، و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و همۀ مردم بر آنان است.

راستی، خوشا به حال آنان که مشمول دعای فرشتگان اند، و تأسّف و حسرت بر آنها که مورد لعن و نفرین ملائکه اند.

چه نیکوست که مرد و زن، این دو روزۀ عمر را غنیمت دانسته و به دستورهای حکیمانۀ حق و تعالیم انبیا و امامان گردن نهند و از برکات و فیوضات الهیّه در دنیا و آخرت بهره مند شوند، چنانکه اولیای الهی و عاشقان حق و سالکان طریق محبّت، از جام عنایت و لطف دوست، جان تشنۀ خود را سیراب کردند و تا بودند به پیشگاه مقدّس او به زبان حال این غزل عارفانۀ فیض، آن عاشق وارسته را زمزمه کردند:

ص:74


1- (1) - احزاب (33) : 43. [1]
2- (2) - بقره (2) : 161. [2]

به شست یار و زلف یار در بندم خوشا حالم به درد بی دوای دوست خرسندم خوشا حالم

ندیدم چون وفایی در گُلی در گلشن عالم ز دل خار تعلّق یک به یک کندم خوشا حالم

برون کردم سر از خاک و ندیدم جای آسایش دگر خود را درون خاک افکندم خوشا حالم

بجز عشقم نیامد در نظر چیزی در این عالم از آن رو عشق در جان و دل آکندم خوشا حالم

جمال دوست در صحرای هستی چون تجلّی کرد وجود خویش را از خویشتن کندم خوشا حالم

(فیض کاشانی)

6 - مدد فرشتگان در مصیبت ها

فرشتگان به هنگام مصایب و سختی ها به اذن حق به مدد و کمک انسان می آیند:

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَلَن یَکْفِیَکُمْ أَن یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاَثَهِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِکَهِ مُنزَلِینَ * بَلَی إِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَیَأْتُوکُم مِن فَوْرِهِمْ هذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِکَهِ مُسَوِّمِینَ * وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلَّا بُشْرَی لَکُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ » (1)

آن هنگام که به مؤمنان می گفتی: آیا شما را بس نیست که پروردگارتان به سه هزار فرشته نازل شده شما را یاری دهد؟ * آری، اگر شکیبایی ورزید و پرهیزکاری کنید و دشمنان در همین لحظه، جوشان و خروشان بر شما بتازند،

ص:75


1- (1) - آل عمران (3) : 124 - 126. [1]

پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشتۀ نشان دار یاری می دهد. * و خدا [ وعدۀ یاری و پیروزی ] را جز بشارتی برای شما و برای آن که دل هایتان به آن آرامش یابد، قرار نداد؛ و یاری و نصرت جز از سوی خدای توانای شکست ناپذیر و حکیم نیست.

إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِکَهِ مُرْدِفِینَ » (1)

[ یاد کنید ] هنگامی را که [ در حال مشاهدۀ دشمنِ تا دندان مسلح با دعا و زاری ] ازپروردگارتان یاری خواستید، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند، یاری می دهم.

إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلاَئِکَهِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنَانٍ » (2)

[ یاد کن ] هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم، پس مؤمنان را [ برای نبرد با دشمن ] ثابت قدم دارید، [ و ] به زودی در دل کافران ترس می اندازم، پس سرهایشان را در هم کوبید و همۀ انگشتانشان را قطع کنید.

7 - فرشتگان و نزول وحی

فرشتگان از جانب حق آورندۀ وحی و مایۀ حیات قلوب به سوی پیامبران هستند:

یُنَزِّلُ الْمَلاَئِکَهَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُوا أَنَّهُ لاَ

ص:76


1- (1) - انفال (8) : 9. [1]
2- (2) - انفال (8) : 12. [2]

إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ » (1)

فرشتگان را به فرمان خود همراه با روح به هر کس از بندگانش که بخواهد [ برای برگزیدنش به پیامبری ] نازل می کند [ و به آنان فرمان می دهد ] که مردم را هشدار دهید که معبودی جز من نیست؛ بنابراین از من پروا کنید.

انسان با مطالعۀ دقیق قرآن، و توجّه به آیات با عظمت کتاب آفرینش به بارگاه توحید راه یافته، و به تماشای جلال و جمال نایل می آید، و در آنجا با تمام هستی خود به زبان حال می گوید:

ای بر کمال قدرت تو عقل کل گواه بر لوح کبریای تو توقیع لا اله

آشفتگان خاک رهت رهروان دین دُردی کشان جام غمت سالکان راه

از شبنم عطای تو یک قطره بحر وکان وز پرتو جمال تو یک ذرّه مهر و ماه

مرغ امید از کف جودت دانه جوی دست نیاز بر در عدل تو دادخواه

نام تو صیقلی است که ز آیینۀ وجود بیرون برد به نور خرد زنگ اشتباه

(شیخ کمال خجندی)

8 - فرشتگان به وقت مرگ مؤمن

فرشتگان حق به وقت مرگ مؤمن بر او نازل شده و عنایات و الطاف حضرت محبوب را به او بشارت می دهند، و بهشت عنبر سرشت را به او ارائه می نمایند:

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَهُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ » (2)

آنان در حالی که [ از آلودگی های عملی و اخلاقی ] پاک و پاکیزه اند،

ص:77


1- (1) - نحل (16) : 2. [1]
2- (2) - نحل (16) : 32. [2]

فرشتگانْ جانشان را می گیرند، به آنان می گویند: سلام بر شما، [ اکنون ] به پاداش آنچه همواره انجام می دادید، به بهشت درآیید.

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَهُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ * نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ » (1)

بی تردید کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [ در میدان عمل بر این حقیقت ] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند [ و می گویند: ] مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده می دادند، بشارت باد. * ما در زندگی دنیا و آخرت، یاران و دوستان شما هستیم، آنچه دلتان بخواهد، در بهشت برای شما فراهم است، و در آن هر چه را بخواهید، برای شما موجود است. * رزق آماده ای از سوی آمرزندۀ مهربان است.

از پای تا سر چشم شو حسن و جمالش را نگر ور ره نیابی سوی او بنشین جمالش را نگر

در بزمش ار بارت دهد از چشم مستش باده کش زان باده چون دل خوش شوی غنج (2) و دِلالش را نگر

گیسوی عنبر بوی او وان زلف تو بر توی او وان نرگس جادوی او آن خط و خالش را نگر

افسونگری ها را ببین وان جادوئیها را ببین صد فتنه آرد یک نظر چشم غزالش را نگر

ص:78


1- (1) - فصّلت (41) : 30 - 32. [1]
2- (2) غنج: ناز و کرشمه.

در خندۀ شیرین او بس زُهره بین شادی کنان وز عارض و ابروی او بدر و هلالش را نگر

(ملامحسن فیض کاشانی)

9 - فرشتگان به وقت مرگ عاصیان

به هنگام مرگِ عاصیان و تبهکاران و مشرکان و کافران و فاسقان و فاجران، فرشتگان عذاب نازل شده آنان را توبیخ و سرزنش کنند، و سپس دچار زجر و مشقّت و ضرب و درد کنند، آنگاه آنان را به عذاب الهی دراندازند!

إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فیهَا فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیراً » (1)

قطعاً کسانی که [ با ترک هجرت از دیار کفر، و ماندن زیر سلطۀ کافران و مشرکان ] بر خویش ستم کردند [ هنگامی که ] فرشتگانْ آنان را قبض روح می کنند، به آنان می گویند: [ از نظر دین داری و زندگی ] در چه حالی بودید؟ می گویند: ما در زمین، مستضعف بودیم. فرشتگان می گویند: آیا زمین خدا وسیع و پهناور نبود تا در آن [ از محیط شرک به دیار ایمان ] مهاجرت کنید؟! پس جایگاهشان دوزخ است و آن بد بازگشت گاهی است.

وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلاَئِکَهُ بَاسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَکُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ » (2)

ای کاش ستمکاران را هنگامی که در سختی ها و شداید مرگ اند ببینی در

ص:79


1- (1) - نساء (4) : 97. [1]
2- (2) - انعام (6) : 93. [2]

حالی که فرشتگان دست های خود را [ به سوی آنان ] گشوده [ و فریاد می زنند ] جانتان را بیرون کنید، امروز [ که روز وارد شدن به جهان دیگر است ] به سبب سخنانی که به ناحق دربارۀ خدا می گفتید واز پذیرفتن آیات او تکبّر می کردید، به عذاب خوارکننده ای مجازات می شوید.

وَلَوْ تَرَی إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلاَئِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ * ذلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ » (1)

و اگر آن زمانی را که فرشتگان جان کافران را می ستانند، مشاهده کنی [ می بینی ] که بر چهره و پشتشان ضربات سنگینی می کوبند و [ به آنان نهیب می زنند که ] عذاب سوزان را بچشید!! * این به سبب گناهانی است که مرتکب شده اند و گرنه خدا نسبت به بندگانش [ حتی به کمترین چیزی از ستم ] ستمکار نیست.

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَهُ ظَالِمِی أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَی إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ » (2)

همانان که فرشتگان جانشان را در حالی که ستمکار بر خود بوده اند، می گیرند؛ پس [ در آن موقعیت ] از در تسلیم در آیند [ و گویند: ] ما هیچ کار بدی انجام نمی دادیم. [ به آنان گویند: یقیناً انجام می دادید] ومسلماً خدا به آنچه همواره انجام می دادید، داناست.

فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ * ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ » (3)

ص:80


1- (1) - انفال (8) : 50 - 51. [1]
2- (2) - نحل (16) : 28. [2]
3- (3) - محمّد (47) : 27 - 28. [3]

پس حال و وضعشان زمانی که فرشتگان جانشان را می گیرند در حالی که بر صورت و پشتشان [تازیانه عذاب] می زنند، چگونه خواهد بود؟! * این عذاب برای این است که آنان از آنچه خدا را به خشم آورده پیروی کردند، و خشنودی او را خوش نداشتند در نتیجه اعمالشان را تباه و بی اثر کرد.

راستی، چه وضع عجیبی برای عاصیان پیش می آید! به خدا قسم! اگر در این مدّت کوتاه عمر تمام دنیا و مافیها را در دست انسان بگذارند به یک لحظۀ وقت مرگ با آن همه عذاب و رنج نمی ارزد، چه رسد به این که انسان پس از مرگ به خاطر معاصی چند روزۀ دنی،ا دچار عذاب ابد گردد.

برخیز و از این غمکده بگریز که تنگ است در غمکدۀ تنگ کجا جای درنگ است

از خلق بپرهیز و به خلّاق درآویز کاین سو همه صلح است و دیگر سو همه جنگ است

زین غمکدۀ دهر که بحری است پر آشوب ای دل مطلب کام که در کام نهنگ است

ز ابنای جهان یک دل و یکرنگ نجویی کان کس که بود زادۀ دوران دو رنگ است

یک روزِ خوش ار چرخ به عمرت بنماید زنهار مشو غَرّه که با شهد شرنگ است

مغرور ز اقبال مشو از پس ادبار از موش حذر کن که تو را زخم پلنگ است

ص:81

10 - فرشتگان مأموران حق در امور تکوینی و تشریعی

فرشتگان، رسولان و مأموران حضرت حق در امور تکوینیّه و تشریعیّه اند به حکم این که امور جهان براساس اسباب و علل است و تدبیر امور هستی به اذن حق به واسطۀ آنان صورت می گیرد. در حقیقت ملائکه پیاده کنندگان اراده و نقشۀ حضرت حق در عرصه گاه آفرینش و میدان خلقتند.

الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلاَئِکَهِ رُسُلاً أُوْلِی أَجْنِحَهٍ مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ » (1)

همۀ ستایش ها ویژۀ خداست که آفرینندۀ آسمان ها و زمین است [ و ] فرشتگان را که دارای بالهایی دوگانه و سه گانه و چهارگانه اند رسولانی [ برای انجام دادن فرمان های تکوینی و تشریعی اش ] قرار داده است. هرچه بخواهد در آفرینش می افزاید؛ یقیناً خدا بر هر کاری تواناست.

با توجّه به این که عنوان رسالت را برای همۀ فرشتگان قائل شده چنین به نظر می رسد که رسالت در این جا در معنای وسیع و گسترده ای به کار رفته که هم رسالت تشریعی را شامل می شود و هم رسالت تکوینی را.

اطلاق رسالت بر رسالت تشریعی و آوردن پیام وحی به انبیا در قرآن فراوان است، ولی اطلاق آن بر رسالت تکوینی نیز کم نیست.

در آیات دیگر قرآن نیز می بینیم مأموریت های مختلفی بر عهدۀ فرشتگان گذاشته شده که رسالت های آنها محسوب می شود؛ بنابراین رسالت مفهوم وسیعی دارد.

در ضمن بعید نیست منظور از بال و پر در این جا قدرت جولان و توانائی بر فعالیّت بوده باشد، که بعضی از آنها نسبت به بعضی برتر و دارای توانایی بیشترند.

پیداست که این گونه تعبیرات را بر جنبه های جسمانی مادّی نمی توان حمل

ص:82


1- (1) - فاطر (35) : 1. [1]

کرد، بلکه بیانگر عظمت معنوی و ابعاد قدرت آنهاست. اصولاً می دانیم بال و پر، تنها برای حرکت در جوّ زمین به کار می خورد؛ چرا که اطراف کرۀ زمین را هوای فشرده گرفته و پرندگان به وسیلۀ بالشان روی امواج هوا قرار می گیرند و می توانند بالا و پائین بروند. ولی از محیط جوّ زمین که خارج شویم، هوا وجود ندارد و بال، کوچکترین تأثیری برای حرکت ندارد و از این نظر درست مانند سایر اعضا می باشد.

در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است:

اَلْمَلائِکَهُ لا یَأکُلُونَ، وَلایَشْرَبُونَ، وَلایَنْکِحُونَ، وَإِنَّما یَعیشُونَ بِنَسیمِ الْعَرْشِ. (1)

فرشتگان نه غذا می خورند و نه آب می نوشند و نه ازدواج می کنند، آنها فقط با نسیم عرش زندگی می کنند.

ویژگی های فرشتگان در قرآن و روایات

«در هر صورت در قرآن مجید از ملائکه فراوان یاد شده، آیات زیادی در قران دربارۀ صفات، ویژگی ها، مأموریّت ها و وظایف فرشتگان سخن می گوید، و در صفحات گذشته ملاحظه کردید که قرآن مجید ایمان به ملائکه را در ردیف ایمان به خدا و انبیا و کتب آسمانی قرار داده است و این دلیل بر اهمیّت بنیادی این مسأله است.

بدون شک وجود فرشتگان که معارف الهی از آن سخن گفته، از امور غیبیّه ای است که برای اثبات آن با این صفات و ویژگی ها راهی جز ادلّۀ نقلیّه که قرآن و روایات است وجود ندارد و به حکم ایمان به غیب، آنها را باید پذیرفت.

قرآن ویژگی های فرشتگان را چنین می شمرد:

ص:83


1- (1) - تفسیر نور الثقلین: 349/34؛ [1]تفسیرنمونه: 169/18؛ [2]بحار الأنوار: 174/56، باب 23، حدیث 4؛ [3]تفسیر القمی: 206/2، [4] ذیل آیۀ 35 سورۀ فاطر.

1 - فرشتگان موجوداتی عاقل و با شعور و بندگان گرامی خدایند. (1)2 - آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز او را معصیت نمی کنند. (2)3 - آنها وظایف مهم و بسیار متنوّعی از سوی خداوند بر عهده دارند:

گروهی حاملان عرشند. (3)گروهی مدبّرات امرند. (4)گروهی قابض ارواحند. (5)گروهی مراقبان اعمال بشرند. (6)گروهی حافظان انسان از خطرات و حوادثند. (7)گروهی مأمور عذاب و مجازات اقوام سرکشند. (8)گروهی امدادگران الهی نسبت به مؤمنان در جنگ ها هستند. (9)و بالأخره گروهی مبلّغان وحی و آورندگان کتب آسمانی برای انبیا می باشند. (10)

ص:84


1- (1) - انبیاء (21) : 26؛ « [1]وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ».
2- (2) - انبیاء (21) : 27؛ « [2]لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ ».
3- (3) - حاقّه (69) : 17؛ « [3]وَالْمَلَکُ عَلَی أَرْجَائِهَا وَیَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَهٌ ».
4- (4) - نازعات (79) : 5؛ «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً ».
5- (5) - اعراف (7) : 37؛ « [4]إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا یَتَوَفَّوْنَهُمْ ».
6- (6) - انفطار (83) : 10 - 12؛ « [5]وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ * کِرَاماً کَاتِبِینَ * یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ ».
7- (7) - انعام (6) : 61؛ « [6]وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَیُفَرِّطُونَ ».
8- (8) - هود (11) : 77؛ « [7]وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالَ هذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ ».
9- (9) - احزاب (33) : 9؛ « [8]یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَکَانَ اللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً ».
10- (10) - نحل (16) : 2؛ « [9]یُنَزِّلُ الْمَلاَئِکَهَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُوا أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ ».

4 - آنها پیوسته مشغول تسبیح و تقدیس حقّند. (1)5 - آنها گاه به صورت انسان در می آیند و بر انبیا و حتّی غیر انبیا ظاهر می شوند. (2)6 - از روایات اسلامی استفاده می شود که تعداد آنها به قدری زیاد است که به هیچ وجه قابل مقایسه با انسان نیست، چنانکه در روایتی از حضرت صادق علیه السلام می خوانیم هنگامی که از آن حضرت پرسیدند: آیا عدد فرشتگان بیشترند یا انسان ها؟ فرمود:

سوگند به خدایی که جانم به دست اوست فرشتگان خدا در آسمان ها بیشترند از عدد ذرّات خاک های زمین، و در آسمان جای پایی نیست مگر این که در آنجا فرشته ای تسبیح و تقدیس خدا می کند. (3)7- آنها نه خواب دارند، نه سستی و غفلت، چنانکه در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده:

فَلَیْسَ فیهِمْ فَتْرَهٌ، وَلا عِنْدَهُمْ غَفْلَهٌ، وَلا فیهِمْ مَعْصِیَهٌ، لایَغْشاهُمْ نَوْمُ

ص:85


1- (1) - شوری (42) : 5؛ « [1]وَالْمَلاَئِکَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ أَلاَ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ».
2- (2) - مریم (19) : 17؛ « [2]فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً »؛ هود (11) : 69 - 77؛ « [3]وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیَم بِالْبُشْرَی قَالُوا سَلاَماً قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ * فَلَمَّا رَأی أَیْدِیَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَهً قَالُوا لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَی قَوْمِ لُوطٍ * وَامْرَأَتُهُ قَائِمَهٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ * قَالَتْ یَا وَیْلَتَی ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ * قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَهُ اللّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ [4]إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ * فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَی یُجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ * إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ * یَاإِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَإِنَّهُمْ آتِیِهمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ * وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالَ هذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ ».
3- (3) - بحار الأنوار: 176/56، باب 23، حدیث 7.

الْعُیُونِ وَلاسَهْوُ الْعُقُولِ، وَلا فَتْرَهُ الْأبْدانِ، لَمْ یَسْکُنُوا الْأصْلابَ، وَلَمْ تَضُمَّهُمُ الْأرْحامُ. (1)

در آنها نه سستی است و نه غفلت و نه عصیان، خواب بر آنها چیره نمی شود و عقل آنان گرفتار سهو و نسیان نمی گردد، بدنشان به سستی نمی گراید و در صلب پدران و رحم مادران قرار نمی گیرند.

8 - آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند، بعضی همیشه در رکوعند و بعضی همیشه در سجود:

وَ ما مِنّا إلّالَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ * وَإنّا لَنَحْنُ الصّافُّونَ * وَإنّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ » (2)

و هیچ یک از ما فرشتگان نیست مگر این که برای او مقامی معین است. * و همانا ما [ برای اجرای فرمان خدا ] صف بستگانیم. * و ما خود تسبیح کنندگانیم.

آنچه در این مقام مهم است این است که: ما فرشتگان را به اوصافی که قرآن و روایات مسلّم اسلامی توصیف کرده بشناسیم و آنها را صنف عظیمی از موجودات والا و برجستۀ خداوند بدانیم، بی آن که مقامی جز مقام بندگی و عبودیّت برای آنها قائل باشیم.» (3)آری، در ملائکه اللّه جز عشق به حق و عشق به بندگی مایه و سرمایه ای نیست، و همان است که آنان را «عِبادِ مُکْرَمون» حق قرار داده و از بندگان خاصّ حضرت محبوب قلمداد کرده است. ملائکه جز عشق به معشوق، خود محوری ندارند، و

ص:86


1- (1) - بحار الأنوار: 175/56، باب 23، حدیث 6؛ [1]تفسیر القمی: 207/2، [2] کلام امیرالمؤمنین علیه السلام فی خلقه الملائکه.
2- (2) - صافّات (37) : 164 - 166. [3]
3- (3) - تفسیر نمونه: 173/18 - 176، [4] با کمی تلخیص و تصرّف.

عشق است که از آنها بندۀ حقیقی و عبد خالص ساخته است.

یکی میل است با هر ذرّه رقّاص کشان هر ذرّه را تا مقصد خاص

رساند گلشنی را تا به گلشن دواند گلخنی را تا به گلخن

اگر پویی ز اسفل تا به عالی نبینی ذرّه ای زین میل خالی

از این میل است هر جنبش که بینی به جسم آسمانی یا زمینی

همین میل است کآهن را در آموخت که خود را برد وبر آهن ربا دوخت

همین میل آمد و با کاه پیوست که محکم کار را با کهربا بست

به هر طبعی نهاده آرزویی تک و پو داده هر یک را به سویی

(وحشی بافقی)

نقش ملائکه از دید روایات اسلامی

امیرالمؤمنین علیه السلام در توضیح آیۀ شریفۀ:

لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ » (1)

برای انسان از پیش رو و پشت سر، مأمورانی است که همواره او را به فرمان خدا [ از آسیب ها و گزندها ] حفظ می کنند.

فرموده است: «فرشته های نگهبانِ از مَهلکه اند تا وقتی که انسان به مقدَّر خود رسد، چون رسد او را بدان وانهند.» (2)و در همین زمینه آمده: «خداوند مهربان بر آدمی فرشته گماشته تا از همه سو او را پاسبانی نمایند.» (3)

ص:87


1- (1) - رعد (13) : 11. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 186/56، باب 23، حدیث 31، تفسیر العیاشی: 205/2، حدیث 16.
3- (3) - بحار الأنوار: 184/56، باب 23، حدیث 25.

فرشتگان حافظ انسانند از خطرات آدمیان و جانوران.

کعب گفته: «اگر خداوند شما فرشته ها را نگماشته بود که شما را از حوادث حفظ کنند، پریان شما را در خوراک و نوشیدن و عورات آسوده نمی گذاشتند.» (1)به رسول با کرامت اسلام صلی الله علیه و آله گفته شد: چند فرشته به همراه انسان است؟ فرمود:

«یکی از یمین برای حسنات، و او ناظر بر فرشتۀ طرف یسار است، چون کار نیکی انجام دهی ده برابر نویسد، و چون عمل بد انجام دهی آن که در چپ است به فرشتۀ طرف راست گوید: بنویسم؟ گوید: نه، شاید توبه کند. تا سه بار که گفت، گوید: اکنون بنویس، خدا ما را از او آسوده کند، چه بد همنشینی است! چه کم ملاحظه و شرم از خدا دارد! این است قول خدای تعالی:

لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ » (2)

برای انسان از پیش رو و پشت سر، مأمورانی است.

و فرشته ای که زمامت را در اختیار دارد، چون برای پروردگارت تواضع کنی تو را بالا برد، و اگر تکبّر کنی تو را خرد کند. دو فرشته بر لبان تواند، نمازت را نگهدارند.

فرشته ای بر دهان توست تا مار در آن نرود. فرشته ای بر دیدۀ توست. و اینان ده فرشته اند برای آدمی در شب و در روز که جمعاً بیست فرشته اند.» (3)روایت شناس عظیم القدر علاّمۀ مجلسی فرموده:

«اگر بگویند این فرشته ها و تسلّط آنها به آدمیزاده چه سودی دارد؟ جواب دهیم چند وجه دارد:

1 - شیطان انسان را به شر و معصیت می کشاند، و این فرشته ها در برابر او آدمی

ص:88


1- (1) - بحار الأنوار: 151/56، باب 23، حقیقه الملائکه و صفاتهم.
2- (2) - رعد (13) : 11. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 151/56، باب 23، حقیقه الملائکه و صفاتهم.

را به خیر و طاعت.

2 - مجاهد گفته: هیچ بندۀ خدا نباشد جز این که فرشته ای بر او گماشته شده تا او را از پری، آدمی و جانوران نگه دارد.

3 - می بینیم که بسا خاطره ای به قلب ما می آید و سببی ندارد، و بعد روشن می شود که سبب مصلحتی بوده، و بسا کشف شود که سبب بلا یا گناه و تباهی بوده.

و آن داعی نخست از فرشتۀ هادی است، و آن دوّمی از شیطان گمراه کننده.

4 - چون آدمی بداند فرشته، کردار او را ثبت می کند و آمار می نماید و با اوست، بیشتر از گناه حذر می کند، چنانکه با حضور انسان محترمی شرم می کند و گناه نمی نماید.» (1)

اصناف فرشتگان در کلام مجلسی

آن بزرگ مرد الهی در توضیح سه آیۀ اوّل سورۀ صافّات:

وَالصَّافَّاتِ صَفّاً * فَالزَّاجِرَاتِ زَجْراً * فَالتَّالِیَاتِ ذِکْراً » (2)

سوگند به صف بستگان [ مانند فرشتگان، نمازگزاران و جهادگران ] که صفی [ منظم و استوار ] بسته اند، * و به بازدارندگان که [ انسان را از گناهان ] به شدت باز می دارند، * و به تلاوت کنندگان وحی.

فرموده: «این سه وصف: صافّات، زاجرات و تالیات، که به آنها سوگند یاد شده بسا وصف یک چیز باشند، و بسا از سه چیز جدا. بنابر اوّل، در آن چند وجه است:

1 - وصف فرشته ها باشند به این تقریر که آنها برای عبادت در آسمان ها صف می کشند، چنانچه خداوند فرموده:

ص:89


1- (1) - بحار الأنوار: 153/56، باب 23، حقیقه الملائکه و صفاتهم.
2- (2) - صافّات (37) : 1 - 3. [1]

وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ » (1)

و همانا ما [ برای اجرای فرمان خدا ] صف بستگانیم.

و گفته اند: در هوا پر در پر صف شوند و انتظار فرمان خدا برند. و بسا مقصود این باشد که درجه بندی شده اند و هر کدام درجۀ مشخّص دارند در شرف و فضل یا در جوهر و اثر که این درجه ها چون صف تغییرپذیر نباشند.

و امّا زاجرات، لیث گفته: زجر شتر، تشویق اوست به راه رفتن؛ و زجر آدمی باز داشتن اوست از کار بد. و وصف فرشته به زجر چند وجه دارد:

1 - ابن عبّاس گفته: مقصود فرشته های گماشتۀ برابرند که آن را از جایی به جایی می رانند.

2 - مقصود فرشته های اثر بخش در دل آدمیزاده اند که وجدان او را برانگیزند تا از گناه باز ایستد.

3 - شاید هم فرشته هائی باشند که شیاطین را از بد کرداری و آزار آدمی باز می دارند.

من می گویم: در علوم عقلیه ثابت است که موجودات بر سه دسته اند:

یکم: اثر بخشِ اثرناپذیر که خداوند سبحان است، که اشرف موجودات می باشد.

دوم: اثرپذیرِ بی اثر در دیگر و آن عالم اجسام است که پست تر موجودات است.

سوم: اثر بخش در چیزی و اثرپذیر از دیگری و آن عالم ارواح است که از خدا اثر پذیرد و در اجسام اثر بخشد، و جهت اثرپذیری او از خدا جز جهت اثر بخشی اوست بر اجسام و قدرت تصرّف در آنها.

و این که فرمود: فَالتّالِیاتِ ذِکْراً ، اشاره است به جهت اثرگیری که اشرف از

ص:90


1- (1) - صافّات (37) : 165. [1]

جهت اثر بخشی است در عالم اجسام.

چون این را دانستی، گفتۀ او: وَالصّافّاتِ صَفّاً اشاره است به رده بندی فرشته ها برای پرستش و طاعت و خضوع و خشوع که جهت پذیرش این جواهر قدسیّه است هرگونه نور الهی و کمال صمدی را.

فَالزّاجِرات زَجْراً ، اشاره است به اثر بخشی این فرشته ها در روشنگری ارواح قدسیّۀ بشر، و بر آوردن آنها از قوّه و استعداد به فعلیّت.

فَالتّالیاتِ ذِکْراً ، اشاره به وضع تأثیر آنها در افاضۀ پرتوهای قدسیّه و انوار الهیّه به نفوس روشن ناطقۀ بشریّه.» (1)

ساقی دُرد کشان دی درِ میخانه گشود آشنایی نظر لطف به بیگانه گشود

برد در پای خُم و بر دل پیمان شکنم عقده ها بود بسی باز به پیمانه گشود

دل شد آزاد چو او از شکن زلف به خال گره و سلسله و خُم به سر شانه گشود

دام با دانه به هر مرغ زیان بود و مرا کار مرغ دل از این دام که با دانه گشود

کرد دیوانه ام از عشق و برین گونۀ زرد چشم وا کرد و شفا خانۀ دیوانۀ گشود

من پی گنج غم عشق تو ویرانه شدم مَثَل است این که در گنج به ویرانه گشود

(صفا اصفهانی)

فرشتگان در کلام امام علی علیه السلام

در توضیح:

وَالنّازِعاتِ غَرْقاً » (2)

سوگند به فرشتگانی که [ روح بدکاران را به شدت از بدن هایشان ] بر

ص:91


1- (1) - بحار الأنوار: 156/56 - 157، باب 23، حقیقه الملائکه و صفاتهم.
2- (2) - نازعات (79) : 1. [1]

می کنند.

از امام علی علیه السلام روایت است:

فرشته هایی هستند که جان کفّار را به سختی از بدن آنها بیرون کشند، چنانکه کماندار زه را تا پایان بکشد. (1)در توضیح:

وَالنّاشِطاتِ نَشْطاً » (2)

و سوگند به فرشتگانی که [ روح نیکوکاران را به نرمی و ملایمت از بدن هایشان ] بیرون می آورند.

از امیرالمؤمنین علیه السلام وارد است:

مقصود فرشته هایی هستند که جان کفّار را از میان پوست و ناخن بکشند تا از درون آنها با رنج و اندوه برآرند. (3)در تفسیر:

وَالسّابِحاتِ سَبْحاً » (4)

و سوگند به فرشتگانی که [ برای اجرای فرمان های حق ] به سرعت نازل می شوند.

امام علی علیه السلام آمده:

فرشته هایی هستند که جان مؤمنان را به نرمی و راحت از تن برآرند، سپس آنها را

ص:92


1- (1) - بحار الأنوار: 168/56، باب 23، حقیقه الملائکه و صفاتهم.
2- (2) - نازعات (79) : 2. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 169/56، باب 23، حقیقه الملائکه و صفاتهم.
4- (4) - نازعات (79) : 3. [2]

واگذارند تا آسایش کنند، مانند چیزی که در آب شنا دهند. (1)در توضیح:

فَالسّابِقاتِ سَبْقاً » (2)

و سوگند به فرشتگانی که [ در ایمان، عبادت، پرستش و اطاعت ] بر یکدیگر [ به صورتی ویژه ] سبقت می گیرند.

از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده:

فرشته هایی هستند که در خیر و ایمان از آدمیزادگان سبقت گیرند، یا به وحی بر انبیا از دیوان پیش افتند، و ارواح مؤمنان را زود به بهشت رسانند. (3)و در:

فَالْمُدَبِّراتِ أمراً » (4)

و سوگند به فرشتگانی که [ به اذن خدا امور آفرینش را ] تدبیر می کنند.

از امام علی علیه السلام آمده:

فرشته های سرپرست کار بنده هایند از سال تا سال. (5)و یا مقصود جبرئیل و میکائیل و ملک الموت و اسرافیل است که امور جهان را به اذن حق سرپرستی کنند.

امیرالمؤمنین علیه السلام دربارۀ فرشته ها فرموده:

ص:93


1- (1) - بحار الأنوار: 169/56، باب 23، حقیقه الملائکه و صفاتهم.
2- (2) - نازعات (79) : 4. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 170/56، باب 23، [2] حقیقه الملائکه و صفاتهم.
4- (4) - نازعات (79) : 5. [3]
5- (5) - بحار الأنوار: 170/56، باب 23، [4] حقیقه الملائکه و صفاتهم.

آنان را آفریدی و در آسمان هایت جا دادی، نه سستی دارند، نه غفلت و نه گناه؛ از همه به تو داناترند و از تو ترسان تر، به تو نزدیک ترند و از تو فرمانبردارتر، نه خواب دارند و نه از هوش روند و نه تنشان سست شود، نه پشت پدر بودند، نه رحم مادر دیدند و نه از نطفه خلق شده اند؛ یکباره آنها را آفریدی و در آسمان هایت جا دادی و در پناهت ارجمند داشتی و امین وحی خود ساختی و از هر آفتشان دور داشتی و از هر بلا بر کنار نمودی و از هر گناه پاک. اگر نیرو بخشی تو نبود نیرو نداشتند، اگر پایدار کردنت نبود پایدار نبودند، اگر لطف تو نبود فرمانبردار نشدند و اگر تو نبودی نبودند.

ولی با این مقام و این فرمانبری و شأنی که در پیشگاهت دارند و کم غفلتی از فرمانت، اگر آنچه از تو بر آنان نهان است معلوم گردد، کارهای خود را اندک و ناچیز شمارند و خود را زبون دانند و بدانند که حقّ پرستشت را انجام ندادند. منزّهی تو آفریننده و معبود، چه نیک است آزمایش تو از آفریده ات! (1)

فرشتگان در کلام امام صادق علیه السلام

علیّ بن ابراهیم قمّی به سندش از حضرت صادق علیه السلام در پاسخ این پرسش که فرشته ها فزون ترند یا آدمیزادها؟ روایت کرده که فرمود:

به آن که جانم به دست اوست البتّه فرشته ها در آسمان از شمار خاک زمین بیشند، در آسمان جای پایی نیست جز این که فرشته ای تسبیح و تقدیس کند و در زمین درخت و کلوخی نیست جز این که فرشته ای بر آن گماشته، و خدا هر روز کار او را بیاورد و خدا به او داناتر است، هیچ کدام نیستند جز این که هر روز به ولایت خاندان من به خدا تقرّب جویند و برای دوستان ما آمرزش

ص:94


1- (1) - بحار الأنوار: 175/56، باب 23، حدیث 6؛ تفسیرالقمی: 207/2، ذیل آیۀ 1 سورۀ فاطر.

خواهند و به دشمنانمان لعن کنند و از خدا عذاب آنها را خواهند. (1)در کتاب با عظمت «احتجاج» از هشام بن حکم روایت کرده که زندیق در پرسش های خود از امام صادق علیه السلام پرسید:

چه علّت دارد فرشته هایی گماشته بر بنده هایش که خوب و بد او را بنویسند، با این که خدا نهان و نهان تر را می داند؟ فرمود:

بدین وسیله آنان را به عبادت گرفته و گواهان خلقش ساخته، تا بنده هایش بیشتر مواظب طاعت خدا باشند و از گناهش خوددار گردند، بسا بنده ای که قصد گناه کند و فرشته را یاد آورد و باز ایستد و می گوید پروردگارم مرا بنگرد و حافظان گواه بر من شوند. و نیز خدا به لطف خود آنها را بر بنده اش گماشته تا دیوان سرکش و جانوران زمین و آفات بسیاری را از آنجا که نبینند به فرمان خدا از او بگردانند، تا فرمان خدای عز و جل رسد. (2)در تفسیر علیّ بن ابراهیم در قول حضرت حق:

لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ » (3)

برای انسان از پیش رو و پشت سر، مأمورانی است که همواره او را به فرمان خدا [ از آسیب ها و گزندها ] حفظ می کنند.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

فرشته ها به فرمان خداوند حافظ اویند از این که در چاهی افتد، یا دیواری بر او فرود آید، یا بدی بدو رسد، تا چون مقدَّر خدا آید او را به آن رها کنند و به دست مقدَّرش سپارند. آن دو فرشته اند پاسبان شب، و دو تا پاسبان روز که به

ص:95


1- (1) - بحار الأنوار: 176/56، باب 23، حدیث 7؛ تفسیرالقمی: 255/2، ذیل آیۀ 7 سورۀ غافر.
2- (2) - الاحتجاج: 348/2؛ بحار الأنوار: 183/10، باب 13. [1]
3- (3) - رعد (13) : 11. [2]

دنبال هم باشند. (1)در کتاب کم نظیر «الکافی» به سندش از ابی اسامه گوید:

نزد امام صادق علیه السلام بودم، مردی از آداب دستشویی و بیت الخلا پرسید؟ فرمود: یاد خدا کند و از شیطان رجیم به حضرت حق پناه برد، و چون تمام کردی بگو: «سپاس خدا را بر این که به آسانی و عافیت آزار از من بدر کرد».

مرد گفت: آدمی در این حال تاب نیارد جز این که بنگرد بدانچه از او بیرون آید! فرمود: در زمین هیچ آدمی نیست جز این که دو فرشته بر او گمارده اند تا در این حال گردنش را به زیر آرند و گویند: ای آدمیزاده، بنگر تا آنچه برایش در این جهان رنج می کشی چه می شود! (2)کلینی به سندش از امام صادق علیه السلام روایت کند:

هر کس یک بیمار مسلمان را عیادت کند خداوند برای همیشه هفتاد هزار فرشته بر او گمارد تا در بار و بنه او در آیند، و تا قیامت تسبیح وتقدیس و تهلیل و تکبیر گویند و نیمی از نمازشان برای عیادت کنندۀ بیمار باشد. (3)أبوقُرّه می گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود:

هر کس برادر مؤمنش را برای خدا در بیماری یا تندرستی دیدار کند، در صورتی که نیرنگی نزند و عوضی نخواهد، خداوند بر او هفتاد هزار فرشته بگمارد تا در دنبالش فریاد کنند، پاکی و بهشت بر تو خوش باد، شما زوّار خدایید و مهمانان رحمانید، تا به خانه اش برگردد. یسیر به حضرت گفت:

قربانت گردم، گر چه راه دور باشد؟ فرمود: آری، ای یسیر، گر چه یکسال

ص:96


1- (1) - بحار الأنوار: 154/67، باب 52، ذیل حدیث 13؛ تفسیر القمی: 360/1، ذیل آیۀ 11 سورۀ رعد.
2- (2) - الکافی: 69/3، حدیث 3؛ [1] بحار الأنوار: 164/77، باب 1، حدیث 4.
3- (3) - الکافی: 120/3، حدیث 5؛ [2] وسائل الشیعه: 414/2، باب 10، حدیث 2509.

باشد، خدا جواد است و فرشته ها بسیار، بدرقه اش کنند تا به خانه اش برگردد. (1)امام علیه السلام فرمود:

هر که برای خدا روزه دارد در گرمای سخت و تشنه شود، خداوند هزار فرشته بر او گمارد تا دست به رویش کشند و او را مژده دهند به بهشت و رحمت حضرت رحیم.

مسألۀ ملائکه و فرشتگان حق در روایات و معارف، باب با عظمتی است، محدّث خبیر، علاّمۀ مجلسی در جلد پنجاه و ششم «بحار الانوار» اکثر روایات مربوط به ملائکه را جمع کرده و هر کدام را لازم دیده توضیح داده است، مشروح این بحث را می توانید در آن جلد ببینید.

حقیقت و عظمت فرشتگان در نهج البلاغه

امام علی علیه السلام در خطبۀ اوّل «نهج البلاغه» می فرماید:

«آن گاه خداوند پاک، آسمان های بر افراشته را از هم باز کرد و میان آنها را پر از انواع ملائکه ساخت.

گروهی از فرشتگان در سجده اند و رکوعی ندارند، برخی در رکوع هستند و قیام ندارند، گروهی صف کشیده اند و دگرگونی در آنان راه ندارد، تسبیح گویانی هستند که خستگی و فرسودگی برایشان نیست، بر دیدگانشان خواب نمی آید و عقولشان را اشتباهی نمی باشد، سستی در کالبدشان نرود و غفلت به آگاهی آنان نزند، عدّه ای را امنای وحی و زبان گویا بر انبیا قرار داد و دستۀ دیگر را واسطۀ اجرای فرمان و قضای ربوبی اش، جمعی را نگهبان بندگان و گروه دیگر را پاسبان درهای بهشت.

ص:97


1- (1) - الکافی: 177/2، حدیث 7؛ [1] بحار الأنوار: 346/7، باب 21، حدیث 7.

بعضی از ملائکه پاهایی در سطوح پایین زمین دارند و گردن هایی بالاتر از مرتفع ترین آسمان ها، اعضای کالبدی گسترده تر از پهنۀ صفحات جهان و دوش هایی همسان پایه های عرش؛ این موجودات مقدّس در برابر عرش الهی از روی تعظیم چشم به پایین دوخته و در زیر عرش حق به بال های خود پیچیده اند.

میان این فرشتگان و کاینات پایین تر، حجابی از عزّت ملکوتی و پرده هایی از قدرت فوق طبیعی زده شده است، آنان هرگز خدا را با تصویر و ترسیم های محدود کننده نمی پندارند و صفات ساخته ها را به مقام شامخش نسبت نمی دهند و او را با تصوّر در جایگاهها محدود نمی سازند و با امثال و نظایر اشاره به ذات اقدسش نمی کنند». (1)خطبۀ نودویکم به ترتیب زیر فرشتگان الهی را وصف می نماید:

«1 - سپس خداوند پاک و منزّه برای اسکان در آسمان هایش و آبادی صفحۀ اعلا از ملکوتش خلقی عالی و زیبا از فرشتگانش آفرید.

2 - فرشتگان در آسمان ها مشغول انواع ذکر و تسبیح و تقدیس هستند.

3 - فرشتگانی در پس پردۀ عزّت و قدرت خداوندی و در حظیره های قدس و سراپرده های مجد و عظمت قرار گرفته و مشغول عبادتند.

4 - انوار بسیار با عظمتی وجود دارد که از رسیدن دید چشم ها به آن انوار چشم ها خیره و مردود می ماند.

5 - خداوند بزرگ آن فرشتگان را در اشکال مختلف و اندازه های متفاوت آفرید (دارای بال ها) و آنان تسبیح گوی حقّند.

6 - آن فرشتگان هیچ چیزی از صنع الهی را که در کارگاه آفرینش ظاهر گشته به خود نمی بندند و ادّعائی ندارند چیزی که تنها خداوند آفرینندۀ آن است به همراه خداوند آن را می آفرینند، بلکه آنان بندگان اکرام شدۀ خداوندی و عامل به

ص:98


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [1]

دستورهای او می باشند. این است عظمت درک و فهم فرشتگان برخلاف انسان های جاهل و احمق که اگر مسخره شان نکنند حاضرند که ادّعای هرگونه اختیار و قدرت در خلاّقیت را به راه اندازند.

7 - خداوند بزرگ فرشتگان را در آن جایگاه که هستند امین وحی خود قرار داده و به وسیلۀ آنان امانت های امر و نهی خود را به رسولانش رسانیده و آنان را از تردید حفظ فرموده است.

8 - هیچ یک از آن فرشتگان از مسیر رضای خداوندی نمی لغزد و خداوند سبحان آنان را از فواید کمک خود یاری می نماید.

9 - خدواند تواضع و خضوع توأم با وقار و اطمینان را به دل های آنان برای درک و دریافت وارد ساخته و برای آنان درهای تمجیدهای خود را به آسانی باز نمود.

10 - خداوند متعال علایم واضح و راهنما را برای وصول به نشانه های توحیدش برای آنان نصب فرمود.

11 - بارهای سنگین گناهان، آنان را سنگین نساخته است. کنایه از این که در عین داشتن نوعی اختیار، از گناه و معصیت پاک هستند.

12 - گذشت شب ها و روزها در آنان تأثیری نمی نماید.

13 - انگیزه ها و امیال، شکّ و تردیدها، استحکام ایمان آنان را متزلزل و مختل نمی سازد.

14 - گمان ها و پندارها به دژهای محکم یقین آنان ازدحام و هجوم نمی آورند.

15 - عوامل بر افروزندۀ حسدها و کینه ها نمی توانند در میان آنان به وجود بیایند و تاریکی حیرت سلب نکرده است، آنچه را که از معرفت خداوندی در دل های آنان جایگزین گشته و محو نکرده است، آنچه را که از عظمت و هیبت و جلال خداوندی در لابه لای سطوح سینه های آنان راه یافته و تثبیت شده است.

16 - وسوسه ها طمع در راهیابی به آنان ندارند تا فکر آنان را به کثافت خود

ص:99

بکوبند.

17 - گروهی از آن فرشتگان در خلقت ابرهای پر باران وظیفه انجام می دهند و عدّه ای در کوههای بزرگ و مرتفع، و دسته ای در سیاهی ظلمت که راهی برای خروج از آن دیده نمی شود.

18 - گروهی دیگر از آن فرشتگان هستند که قدم های آنان حدود پائین زمین را شکافته است، پاهای آنان مانند پرچم های سفیدند که از شکاف های هوا نفوذ کرده اند. (منظور از بال و قدم و پا قدرت است نه بال و قدم اصطلاحی).

در زیر آن پاها که مانند پرچم های سفیدند بادی است با وزش آرام، که آنها را در حدود متناهی که پایان قرارگاه آنهاست نگه داشته است.

19 - اشتغالات آن فرشتگان به عبادت الهی، آنان را از همه چیز فارغ نموده است. حقایق ایمان میان آنان و معرفت خدا را بهم پیوسته است. یقین به وجود ذات اقدس ربوبی آنان را به اشتیاق شدید به خدا از همه چیز منقطع ساخته است و رغبت ها و امیال آنان از آنچه که در نزد حق است به آنچه که در نزد غیر خداست تجاوز ننموده است.

آنان شیرینی معرفت ربوبی را چشیده، و شربت محبّت خداوندی را با کاسه های سیراب کننده سرکشیدند و در مغز دل های آنان رگه های خوف از خدا جایگیر شده و استمرار در عبادت، استقامت پشتشان را منحنی نموده است.

به طول انجامیدن رغبت و اشتیاق به خداوند، مادّۀ ناله و تضرّع آنان را تمام نکرده است و عظمت تقرّب به بارگاه ربوبی، ریسمان های خشوع را از گردن جان های آنان باز ننموده است.

عُجْب بر آنان مستولی نشده تا عبادات گذشته را زیاد محسوب نمایند و احساس ناتوانی و ناچیزی در دریافت جلال خداوندی برای بزرگداشت حسناتی که انجام می دهند نصیبی نگذاشته است. و به جهت امتداد طولانی و تکاپو در

ص:100

عبادت، سستی ها در وجود آنان راه نیافته است و از اشتیاق های آن فرشتگان چیزی نکاسته است تا از امید پروردگارشان روی گردان شوند.» (1)

به هر جا راه گم کردم بر آوردم زکویت سر به هر دلبر که دادم دل تو بودی حسن آن دلبر

به هر سو چشم بگشادم جمالت جلوه گردیدم به هر بستر که بغنودم خیالت یافتم در بر

به هر جائی که بنشستم تو بودی همنشین من نظر هر جا که افکندم تو را دیدم در آن منظر

به هر کاری که دل بستم تو بودی مقصد و مطلب به هر یاری که پیوستم تو بودی همدم و یاور

گر آهنگ حَضَر کردم تو بودی منزل و مأوا و گر عزم سفر کردم تو بودی هادی و رهبر

(فیض کاشانی)

«طول مناجات با پروردگارشان اطراف زبان های آنان را نخشکانیده و اشتغالات دیگری آنان را مملوک خود نساخته است که صداهای بلند آنان را زمزمه های خفیف تضرّع قطع نماید، و شانه های آنان در صفوف عبادت مختلف نگشته است، و گردن های خود را برای به دست آوردن آسایش از روی تقصیر در انجام دستور خداوندی خم نکرده اند. کندی غفلت ها بر قاطعیّت کوشش و تلاش آنان نفوذی ندارد و عوامل فریبندۀ شهوات دست به سوی همّت های آنان نمی یازند.» (2)

ص:101


1- (1) - ترجمه و تفسیر نهج البلاغه: 42/16 - 47، در ذیل خطبۀ 91.
2- (2) - اسناد اعضایی بر فرشتگان شبیه به اعضای آدمیان مجازی است و در حقیقت برای تقریب واقعیّت های معنوی به ذهن محدود ما انسان هاست.

خداوندِ صاحب عرش را برای روز احتیاجشان ذخیره نموده اند، در آن هنگام که خلق از خدا منقطع و به مخلوقات متوجّه اند فرشتگان فقط خدا را مورد توجّه و گرایش قرار می دهند. برای عبادت حق پایانی تعیین نمی کنند. علاقۀ شدید آن فرشتگان برای التزام اطاعت خداوندی آنان را ارجاع نمی کند مگر به موادّی در دل های آنان که از رجا و خوف خداوندی گسیخته نمی شوند، عوامل بیم آمیخته با اشتیاق از آنان قطع نمی شود تا در تلاش و کوشش سست شوند، و حرص و آزهای دنیوی آنان را به اسارت نکشیده است تا کوشش های منتج منافع دنیوی را بر کوشش و جدیت برابدیّت مقدّم بدارند.

آنان اعمال گذشتۀ خود را بزرگ نمی شمارند و اگر اعمالشان را بزرگ بشمارند امید آنان، بیم و هراسشان را از بین می برد.

غلبه و اغوای شیطانی موجب اختلاف دربارۀ پروردگارشان نمی گردد، جدایی های ناروا آنان را از یکدیگر متفرّق ننموده و سنگینی و خیانت و حسد بر آنان پیروز نگشته است.

عوامل دگرگون کنندۀ شک و پندار آنان را تقسیم به گروه ها نکرده و پستی همّت ها آنان را از یکدیگر جدا نساخته است. فرشتگان وابستگان ایمانند، نه لغزشی آنان را از طناب ایمان بریده است و نه انحراف و مسامحه و سستی.

در طبقات آسمان به اندارۀ محل پوستی نیست مگر این که فرشته ای بر آن در حال سجده است، یا فرشته ای در حال سیر و حرکت برای انجام دستور حق؛ آن فرشتگان با امتداد طولانی اطاعت پروردگارشان بر علم خود می افزایند و به عزّت و عظمت خداوندی در قلوب آنان افزوده می شود.» (1)

ص:102


1- (1) - ترجمه و تفسیر نهج البلاغه: 50/16 - 52.

ما ودل گر پاس عشقِ پرده در خواهیم داشت پردۀ غیر از جمال دوست بر خواهیم داشت

یکنفس با او نباشیم و بجز او ننگریم پاس انفاس و مراعات نظر خواهیم داشت

بی سر و بی پای گر باشیم و بی سامان چه باک در بساط فقر، فرق تاجوَر خواهیم داشت

خسروان را سر فرو ناریم بر تاج و کمر کز کرامت تاج و از رفعت کمر خواهیم داشت

هر کس را عشقی و سودای سرّی در سراست ما به سَر سودای عشق آن به سر خواهیم داشت

(صفا اصفهانی)

حقیقت فرشتگان در کلام علامۀ جعفری

حکیم بزرگوار حاج شیخ محمّد تقی جعفری در شرح خطبۀ یکم «نهج البلاغه» در بحث حقیقت فرشتگان مسألۀ مهمّی را متذکّر شده اند که جا دارد در پایان این بخش به آن اشاره شود:

«موضوع فرشتگان در ادیان گذشته هم با اصطلاحات گوناگون و تعریفات مختلف مطرح بوده است.

در دین اسلام با نظر به قرآن و احادیث معتبره، در وجود فرشتگان هیچ گونه جای تردید نیست. در قرآن مجید در سیزده مورد کلمۀ مَلَک و در دو مورد ملَکَیْن که تثنیۀ ملک است و در حدود هفتاد و سه مورد کلمه ملائکه وارد شده است.

بعضی از اندیشمندان دوران معاصر برای این که هر حقیقتی را با چهرۀ طبیعی آن بپذیرند، فرشتگان را انواعی از نیروها و قوای مخفی طبیعت تلقّی نموده،

ص:103

می خواهند استبعاد افرادی را که در طبیعت نمی توانند واقعیّت دیگری را بپذیرند منتفی بسازند، ولی این یک سطحی نگری در شناسایی ها است که ناشی از تفسیر نابجای علم و طبیعت است.

مگر آنان که عناصر را در چهار نوع منحصر می دانستند علم گرایان نبوده اند؟ مگر آنان که صوت را از پدیده های عرضی دانسته، آن را غیر قابل انتقال تلقّی می کردند چهرۀ دانشمندی نداشتند؟ آری، آنان کسانی بودند که با طرفداری جدّی از علم، بقای اعراض مانند صوت را پس از به وجود آمدن، امکان ناپذیر می دانستند؛نیز متفکّرانی که از علم دفاع می کردند و کمترین اطلاعی از جریانات ذرّات بنیادین طبیعت نداشتند اندک نبوده اند.

اگر طول تاریخ را در نظر بگیریم، همواره با این پدیده روبه رو می گردیم که علم در هر دوره و هر جامعه ای مقداری از واقعیّت ها را در اختیار دانشمندان می گذاشته است، دانشمندان در برابر این جریان مستمر بر دو گروه بودند:

گروه یکم: مردم بی گنجایشی بودند که توقّع داشتند که همان مقدار محدود از مسائل علم، تمامی سطوح طبیعت و روابط اجزای آن را در اختیارشان قرار داده است. اینان نه تنها از حرکت به پیش محروم بوده اند بلکه از پیشروی دیگران نیز جلوگیری می کرده اند.

گروه دوم: متفکّران هشیاری بودند که با عبارات و بیانات مختلف، محدودّیت علم خود را درک کرده، راه پیشروی را به روی خود و دیگران نمی بسته اند.

این عبارت از نیوتن مشهور است:

«مانند کودک خردسالی هستم که در ساحل اقیانوس بی کرانی ایستاده، تنها چند عدد سنگریزۀ رنگارنگ در جلو چشمانش زیر آب می بیند، ولی اقیانوس بی کرانی با محتویات نامحدودش در مقابل دیدگان آن کودک خردسال مجهول است».

اینان در ضمن این که راه علم را برای آیندگان هموار می کردند، عظمت گنجایش

ص:104

مغز آدمی را هم اثبات می نمودند.

به هر حال این یک روش بنیان کن است که: ما نخست علم و جهان هستی را محدود می کنیم و سپس در دریایی از وحشت و اضطراب غوطه ور می گردیم.

آیا کسی نیست از ما بپرسد که با مشاهدات فراوان در طول تاریخ دربارۀ قالب ناپذیری اصول و مسائل علمی از یک طرف و با شناسایی انسان و بیکرانه - جویی هایش از طرف دیگر، و نامحدود بودن روابط و اجزای طبیعت با سیستم باز که رو به ماورای طبیعت (متافیزیک به معنای عمومی آن) دارد، چگونه به خود اجازه می دهید که علم و جهان هستی را محدود نموده، در برابر مفاهیم و مسائل عالی و با اهمّیت به وحشت و اضطراب و نیهلیستی (1) دچار شوید؟!

کدامین دلیل شما را وادار کرده است که تارهایی از چند رشته قضایای محدود مانند تار عنکبوت دور خود بتنید و سپس بگویید: «جهان هستی همین است که من با همین مفاهیم و قضایا آن را شناخته و با آن ارتباط برقرار کرده ام»؟! به اصطلاح معمولی باید گفت: خوشا به حالشان که خیلی راحت و در آسایشند!

می گوییم فرشتگان وجود دارند، و اگر نامحسوس بودن وجود فرشتگان را دلیل نیستی آنان بدانیم، نیمۀ اساسی معلومات خود را که عبارت است از واقعیّت های نامحسوس منکر شده ایم، و هیچ متفکّر خردمند نمی تواند این قضیّۀ «نمی بینم پس وجود ندارد» را زمینۀ جهان بینی خود قرار داده و حکم به نیستی بیرون از منطقۀ حواس نماید.

ما می دانیم که ارتعاشات صوتی بایستی به حدّ معیّنی برسد تا ما آن را بشنویم، اجسام و اشکال و رنگ ها در فاصلۀ معیّنی برای ما مطرح می شوند، دانه ای از الکترون و انرژی را تاکنون ندیده ایم، جاذبیّت محسوس نیست، هیچ یک از

ص:105


1- (1) - نیهلیست: منسوب به نیهلیسم «انکار عقاید و نظام های اجتماعی قدیم» پیرو مسلک نیهلیسم، فرقۀ سیاسی که در قرن 19 میلادی به وجود آمد و هدف آن از بین بردن عقاید و شؤون اجتماعی بود.

پدیده ها و نیروهای درونی مانند اندیشه و تخیّل و اراده و آن حقیقتی که مدیریّت آنها را در اختیار دارد و «من» نامیده می شود وارد منطقۀ حواس نمی شوند و حتّی تسلیم حسّاس ترین وسایل نمی گردند.

فرشتگان از جنس و نوع اجزا و پدیده های عالم طبیعت نیستند، بلکه موجودات مقدّس و دارای ماهیّت های مخصوصی می باشند.

توصیفات ما دربارۀ فرشتگان مستند به منبع وحی است یا به طور مستقیم که قرآن است و یا به طور غیر مستقیم که از زبان ولیّ اللّه اعظم امیرالمؤمنین و سایر ائمّۀ معصومین علیهم السلام می باشد.» (1)

حاملان عرش

قرآن مجید در دو آیه از ملائکه ای که حاملان عرش حقّند یاد می کند:

الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَهً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ » (2)

فرشتگانی که عرش را حمل می کنند و آنان که پیرامون آن هستند، همراه سپاس و ستایش، پروردگارشان را تسبیح می گویند و به او ایمان دارند و برای اهل ایمان آمرزش می طلبند، [ و می گویند: ] پروردگارا! از روی رحمت و دانش همه چیز را فرا گرفته ای، پس آنان را که توبه کرده اند و راه تو را پیروی نموده اند بیامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگه دار.

وَالْمَلَکُ عَلَی أَرْجَائِهَا وَیَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَهٌ » (3)

ص:106


1- (1) - ترجمه و تفسیرنهج البلاغه: 116/1.
2- (2) - غافر (40) : 7. [1]
3- (3) - حاقّه (69) : 17. [2]

و فرشتگان [ برای اجرای دستورهای حق ] بر کناره ها و اطراف آسمان قرار می گیرند، ودر آن روز هشت فرشته، عرش پروردگارت را بر فراز همه آنها حمل می کنند.

و در یک آیه از ملائکه ای که گرداگرد عرش حضرت ربّ العزّه هستند یاد می نماید:

وَتَرَی الْمَلاَئِکَهَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَقِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ » (1)

و فرشتگان را می بینی که پیرامون عرش حلقه زده اند، پروردگارشان را همراه ستایش تسبیح می گویند، و در میان اهل محشر به حق داوری شود، و [ پس از پایان کار قیامت ] گویند: همۀ ستایش ها ویژۀ خداست که پروردگار جهانیان است.

و در هیجده آیه در سوره های اعراف 54 - توبه 129- یونس 3- رعد 2- اسرا 42 - طه 5 - انبیا 22- مؤمنون 86 و 116 - فرقان 59 - نمل 26 - سجده 4 - غافر 15 زخرف 82 - حدید 4 - تکویر 20 - بروج 15 - هود 7 - از عرش حضرت حق با اوصاف: عظیم، کریم، مجید، سخن به میان آمده است:

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ » (2)

بگو: مالک آسمان های هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ کیست؟

لاإلهَ إلّاهُوَ ربُّ الْعَرْشِ الْکَریمِ » (3)

ص:107


1- (1) - زمر (39) : 75. [1]
2- (2) - مؤمنون (23) : 86. [2]
3- (3) - مؤمنون (23) : 116. [3]

هیچ معبودی جز او نیست، [ او ] پروردگار عرش نیکو و باارزش است.

ذُوالْعَرْشِ الْمَجیِدُ » (1)

صاحب عرش و ارجمند [ و عالی صفات ] است.

معنا و مفهوم عرش

عرش و کرسی در آیات کتاب خدا و روایات و اخبار فراوان استعمال شده است.

به طور صریح و روشن و آشکار از قرآن مجید و روایات استفاده می شود که عرش و کرسی دو موجود از موجودات حق و دو حقیقت از حقایق الهیّه اند.

قرآن کریم از توضیح مفهوم هر دو واقعیّت ساکت است و در روایات و اخبار برای هر یک مفاهیم و مصادیقی بیان شده که با تتبع در آیات و اخبار به این نتیجه می رسیم که هر دو کلمه طاقت تحمّل تمام معانی ملکوتی و باطنی و ظاهری را دارند.

در «الخصال» و «معانی الاخبار» و «الدُرّ المنثور» ، ضمن حدیث ابوذر است از رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود:

ای ابوذر، هفت آسمان در برابر کرسی نیستند جز حلقه ای افتاده در زمین بیابان پهناور، و فضل و فزونی عرش بر کرسی چون فزونی بیابان پهناور است بر آن حلقه. (2)از امام صادق علیه السلام روایت شده که از آن جناب پرسیدند: چرا کعبه را کعبه نام شد؟ فرمود:

ص:108


1- (1) - بروج (85) : 15؛ کلمۀ «مجید» در این آیۀ شریفه به دو صورت مرفوع و مجرور قرائت شده است؛ در صورت رفع وصف «خدا» و در صورت جرّ وصف «عرش» می باشد.
2- (2) - بحار الأنوار: 5/55، باب 4، حدیث 1؛ الخصال: 523/2، حدیث 13؛ [1]معانی الاخبار: 333، حدیث 1؛ [2] الدرّ المنثور: 328/1.

چون چهارگوش است. گفته شد: چرا چهار گوش شده؟ فرمود: چون برابر بیت المعمور است که چهار گوش است. و گفته شد: چرا بیت المعمور چهار گوش است؟ فرمود: چون برابر عرش است که چهار گوش است. گفته شد: چرا عرش چهار گوش شده؟ فرمود: چون مسلمانی بر چهار کلمه سازمان یافته:

سُبْحانَ اللّهِ، وَالْحَمْدُ لِلّه، وَلا إلهَ إلَّااللّهُ، وَاللّهُ أکْبَرُ. (1)

در عقاید شیخ صدوق آمده است:

«اعتقاد ما در عرش این است که آن همه و همۀ آفریده هاست. و به وجه دیگر همان دانش است.

و از امام صادق علیه السلام پرسش شد از قول خداوند عز و جل :

الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی » (2)

[ خدای ] رحمان بر تخت فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلّط است.

فرمود:

نسبت او با هر چیز مساوی است و چیزی بدو نزدیکتر از چیزی نیست.امّا عرش به معنی دانش را هم چهار از پیشینیان بر دوش داشته اند و چهار از آخرین. اما آن چهار نخست: نوح، ابرهیم، موسی و عیسی:؛ و امّا چهار آخر:

محمّد صلی الله علیه و آله ، علی، حسن و حسین.

و به سندهای صحیح از ائمّه علیهم السلام دربارۀ عرش و حاملانش چنین روایت شده است:

ص:109


1- (1) - بحار الأنوار: 57/96، باب 5، حدیث 9؛ علل الشرایع: 398/2، باب 138، حدیث 2.
2- (2) - طه (20) : 5. [1]

و همانا اینان حاملان عرش علم شدند؛ زیرا همۀ پیامبران پیش از پیغمبر ما محمّد صلی الله علیه و آله بر چهار شریعت چهار پیامبر پیشین بودند: نوح، ابراهیم، موسی و عیسی:، و دانش از این چهار بدانها رسید. و همچنان دانش پس از محمّد و علی و حسن و حسین: به امامان پس از حسین رسید». (1)شیخ مفید فرموده: «عرش به معنای سلطنت و پادشاهی است. ذُوالْعَرْش یعنی صاحب قدرت و استیلا و سلطنت بر تمام موجودات هستی». (2)هشام بن حکم می گوید: زندیق از امام صادق علیه السلام پرسید: کرسی بزرگتر است یا عرش؟ فرمود:

هر چه خدا آفریده درون کرسی است جز عرش او که بزرگتر از آن است تا کرسی او را فرا گیرد. (3)در «معانی الاخبار» ، صدوق به سندش از مفضّل بن عمر روایت کرده که گفت:

از امام صادق علیه السلام پرسیدم که عرش و کرسی چیستند؟ فرمود:

عرش به یک معنا همۀ آفریده هاست و کرسی جای آنهاست، و از نظر دیگر همان دانشی است که خدا پیامبران و رسولان و حجج خود را بدان آگاه کرده، و کرسی دانش مخصوص به خود اوست. (4)شیخ صدوق در کتاب «التوحید» خود به سندی که دارد از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیۀ:

ص:110


1- (1) - بحار الأنوار: 7/55، باب 4، حدیث 5، [1]به نقل از کتاب اعتقادات شیخ صدوق. [2]
2- (2) - تصحیح الاعتقادات، شیخ مفید: 75.
3- (3) - بحار الأنوار: 29/3، باب 3، حدیث 3.
4- (4) - معانی الاخبار: 29، حدیث 1. [3]

وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمواتِ وَالْأَرْضَ » (1)

تخت [حکومت، قدرت و سلطنت]ش آسمان ها وزمین را فرا گرفته و نگهداری آنان بر او گران و مشقت آور نیست؛ و او بلند مرتبه و بزرگ است.

آورده که حضرت فرمود:

آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست در کرسی است،عرش همان دانشی است که کسی آن را اندازه نتواند. (2)امام صادق علیه السلام از حضرت باقر علیه السلام از جدّش روایت کرده که:

در عرش نمونۀ هر آنچه خدا در خشکی و دریا آفریده، هست. فرمود: این است تأویل قول خدا:

وَإِن مِّن شَیْ ءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ » (3)

و هیچ چیزی نیست مگر آن که خزانه هایش نزد ماست، و آن را جز به اندازۀ معین نازل نمی کنیم.

و میان دو ستون عرش هزار سال پرش پرندۀ سریع (4) فاصله است. و هر روز هفتاد هزار رنگ از نور بر عرش پوشند که هیچ آفریده تاب دیدن آنها را ندارد. همۀ چیزها در برابر عرش چون حلقه ای است در میان بیابان.

خدا را فرشته ای است به نام حزقائیل، هیجده هزار بال دارد که میان هر دو بالش پانصد سال راه است؛ به خاطرش رسید که آیا بالای عرش چیزی است؟ خدا

ص:111


1- (1) - بقره (2) : 255. [1]
2- (2) - التوحید: 327، باب 52، حدیث 2؛ [2] بحار الأنوار: 89/4، باب 2، حدیث 28.
3- (3) - حجر (15) : 21. [3]
4- (4) - موجود سریعتر از صوت و نور.

بال هایش را دو برابر کرد و داری سی و شش هزار بال شد که میان هر دو بال پانصد سال راه بود، و بدو وحی کرد: ای فرشته، پرواز کن. بیست هزار سال پرید و بر سر یک ستون عرش نرسید. خدا بال و نیرویش را دو چندان کرد و سی هزار سال دیگر پرید و باز هم نرسید و خدا به او وحی کرد: ای فرشته، اگر تا دمیدن صور بپری به ساق عرشم نرسی. آن فرشته گفت:

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی » (1)

نام پروردگار برتر و بلند مرتبه ات را [ از هرچه رنگ شرک خفی و جلی دارد ] منزّه و پاک بدار.

و خدا آن را بر پیامبر فرستاد و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آن را ذکر سجده کنید (2). (3)

معانی عرش و کرسی در کلام مجلسی

علّامۀ بزرگ، ملّا محمّد باقر مجلسی در پایان احادیث مربوط به عرش و کرسی در جهت تحقیق در آن اخبار و جمع بین آنها می فرماید:

«بدانکه تخت شاهی در این جهان مظهر قدرت پادشاهان است، ولی خدای سبحان از مکان و قرارگاه منزّه است، نه تختی دارد و نه کرسی که بر آن بنشیند و این دو (عرش و کرسی) بر برخی آفریده های او به حسب مناسبت اطلاق شدند به چند معنی:

1 - دو جسم بزرگ فراز هفت آسمان. و همانا به این دو نام خوانده شدند برای این که احکام و تقدیرات خدا از آنها تراود و فرشته های کروبیان و مقرّب و ارواح

ص:112


1- (1) - اعلی (87) : 1. [1]
2- (2) - گوشه ای بسیار کوچک از وضع منظومه ها، کهکشان ها، سحابی ها را کتاب های «خدا در طبیعت»، «هیئت در اسلام»، «یک، دو، سه، بی نهایت» و «پیدایش و مرگ خورشید» با ارقام غیر قابل تصّور و فهم بیان کرده اند، انسان چون این کتاب ها را مطالعه کند به عظمت عرش و کرسی و معجزۀ امامان در گفتارشان پی می برد.
3- (3) - من لایحضره الفقیه: 315/1، حدیث 932؛ تهذیب الاحکام: 313/2، باب 15، حدیث 129.

پیامبران و اوصیا گرد آنهایند، و هر که را خدا خواهد به خود نزدیک سازد بدآنها بالایش برد، چنانکه فرمان ها و احکام شاهان و آثار سلطنت و عظمت آنان از تخت و کرسی آنهاست و مقرّبان آستان و خاصّان آنها به گرد آنها چرخند، و نیز چون آن دو بزرگترین آفریدۀ جسمانیند و انوار عجیب و آثار غریبۀ مخصوص به خود دارند دلالتشان بر وجود خدا و علم و قدرت و حکمتش بیش از اجسام دیگر است و از این رو مخصوص بدین نام شدند، و حاملانشان در دنیا گروهی فرشته اند و در آخرت یا فرشته هایند یا انبیای اولواالعزم و اوصیای برگزیده چنانکه دانستی، و بسا مقصود از حمل در آخرت این باشد که در قیامت، عرش بدیشان بر پاست و اینان حکّام و نزدیکان به آنند.

2 - علم و دانش. چنانکه در بسیاری از اخبار بدان تفسیر شدند، چون منشأ ظهور خدا بر خلقش دانش و شناسایی است و آن وسیلۀ تجلّی خداست بر عباد، و گویی عرش و کرسی باشند و حامل آن پیغمبر و ائمه اند که خزّان علم اویند در آسمان و زمینش، خصوص آنچه مربوط به شناخت اوست.

3 - حقیقتی محیط به همۀ آفریده های او چنانکه صدوق فرموده و از برخی اخبار استفاده می شود؛ زیرا هر چه در زمین و فراز آنهاست آیات وجود خدا و نشانه های قدرت اویند و آثار وجود و فیض حکمت آن حضرت، پس همۀ آفریده ها عرش عظمت و جلال او هستند و وسیلۀ تجلّی صفات کمالش بر عارفان. و این معنایی است که به خاطرم رسید در قول معصوم:

وَارْتَفَعَ فَوْقَ کُلِّ مَنْظَرٍ.

و او بالاتر از هر دیدگاهی است.» (1)4 - هر یک از اوصاف کمال و جلالش عرش اوست؛ زیرا قرارگاه عظمت و جلال

ص:113


1- (1) - بحار الأنوار: 37/55، باب 4، ذیل حدیث 61.

اویند و وسیلۀ ظهورش بر بنده هایش به اندازۀ استعدادشان، و او را عرشِ دانش است و عرشِ قدرت و عرشِ رحمانیّت و عرشِ رحیمیّت و عرشِ وحدانیّت و عرشِ تنزّه، چنانکه در روایات گذشت.

5 - دل پیامبران و اوصیا و مؤمنان کامل که قرارگاه محبّت و معرفت خدایند، چنانکه در روایت آمده:

قَلْبُ الْمُؤمِنِ عَرْشُ الرَّحْمنِ. (1)

دل مؤمن عرش خداوند رحمان است.

و هم در حدیث قدسی است:

لَمْ یَسَعْنی سَمائی وَلا أرْضی، وَوَسَعَنی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤمِنِ. (2)

آسمان و زمین گنجایش وجود مرا ندارد، اما قلب مؤمن ظرفیت وجود مرا دارد.

در هر صورت اطلاق عرش و کرسی بر برخی معانی به واسطۀ تصریح در خبر یا قراین دیگر منافات ندارد با وجوب اعتراف به معنی اوّل که از ظاهر اکثر آیات و روایات ظاهر می گردد، چنانکه در سطور گذشته به این معنا اشاره شد که این دو لفظ تحمّل جمیع معانی ظاهری و باطنی را دارند. (3)

عرش و حاملان آن در کلام علامه طباطبائی

صاحب «المیزان» در توضیح عرش و حاملان آن، بحث مشروحی دارد که در تفسیر آیۀ 54 سورۀ اعراف آمده، مقتضی است برای توضیح بیشتری نسبت به

ص:114


1- (1) - بحار الأنوار: 39/55، باب 4؛ [1] شرح الاسماء الحسنی: 34/1.
2- (2) - بحار الأنوار: 39/55، باب 4؛ [2] کشف الخفاء: 195/2.
3- (3) - بحار الأنوار: 39/55، باب 4.

روایاتی که گذشت به گوشه ای از آن اشاره شود:

«ما قبول داریم که جملۀ:

ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ » (1)

آن گاه بر تخت فرمانروایی [ و حکومت بر آفرینش ] چیره و مسلط شد.

به منزلۀ کنایه است، امّا کنایه بودن منافات ندارد با این که یک حقیقت و واقعیّتی این تعبیر را ایجاب کرده باشد و استوای پروردگار بر عرش از قبیل سلطنت و استیلا و ملکیّت و امارت و ریاست و ولایت و سیادت دایر میان خود ما، امری اعتباری و قرار دادی و خالی از حقیقت نبوده باشد.

درست است که ظواهر دینی از حیث بیان، نظیر بیانات ما و به صورت اموری اعتباری است اما خدای سبحان در همه این بیاناتش حقایق و واقعیاتی را بیان می کند.

به عبارت دیگر، گرچه معنای ملک و سلطنت و احاطه و ولایت و امثال آن در خدای سبحان همان معنایی است که ما خود از اطلاق این الفاظ نسبت به خود می فهمیم، ولکن مصداق ها با هم متفاوتند.

مصادیق این الفاظ در نزد خدای تعالی اموری واقعی و حقیقی ولایق به ساحت قدس اویند و در نزد ما اوصافی ادّعایی، ذهنی و اموری اعتباری و قرار دادی هستند که یک سر سوزن از عالم ذهن و وهم به خارج سرایت نمی کنند.

مثلاً، اگر کسی را رئیس خود می نامیم از این باب است که تابع اراده و تصمیم اوییم نه این که راستی جامعۀ ما بدنی است و او سر آن بدن است. و همچنین اگر کسی را عضو اجتماع می خوانیم برای این نیست که او راستی دست جامعه و یا دل و یا قلوۀ آن است بلکه از این باب است که او نیز مانند دست و دل که در تشکیل

ص:115


1- (1) - رعد (13) : 2. [1]

بدن مؤثّرند در تشکیل اجتماع ما تأثیر دارد. و از همین جهت که زندگی ما متشکّل از یک سری امور اعتباری است خدای تعالی در آیۀ:

وَما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا إلّالَهْوٌ وَلَعِبٌ » (1)

و این زندگی دنیا جز سرگرمی و بازی نیست.

زندگی دنیایی ما را لهو و لعب نامیده چون مقاصد دنیوی ما و مال و اولاد ما و ریاست و حکومت ما جز عناوینی پنداری چیز دیگری نیست و جز در عالم وهم، تحقّق و واقعیّتی نداشته، سر و دست شکستن ما برای به دست آوردن آن هیچ تفاوتی با مسابقۀ اطفال در بازی های خود ندارد.

و حاشا بر خدای سبحان که زندگی ما را به خاطر این که اموری است وهمی بازیچه بشمارد، آن وقت خودش هم مانند ما بازیگر بوده باشد.

سخن کوتاه، این که فرمود:

ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ » (2)

آن گاه بر تخت فرمانروایی [ و حکومت بر آفرینش ] چیره و مسلط شد.

در عین این که مثالی است که احاطۀ تدبیر خدای را در ملکش مجسّم می سازد، دلالت بر این هم دارد که در این میان حقیقتی هم در کار هست و آن عبارت است از مقامی که زمام جمیع امور در آنجا متراکم و مجتمع می شود و آیات:

وَهُوَ رَبُّ الْعَرشِ الْعَظیمِ » (3)

و او پروردگار عرش بزرگ است.

ص:116


1- (1) - عنکبوت (29) : 64. [1]
2- (2) - رعد (13) : 2. [2]
3- (3) - توبه (9) : 129. [3]

الَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ » (1)

فرشتگانی که عرش را حمل می کنند و آنان که پیرامون آن هستند.

وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئذٍ ثَمانِیَهٌ » (2)

ودر آن روز هشت فرشته، عرش پروردگارت را بر فراز همه آنها حمل می کنند.

وَ تَرَی الْمَلائِکَهَ حافّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ » (3)

و فرشتگان را می بینی که پیرامون عرش حلقه زده اند.

نیز دلالت بر این معنا دارند؛ چه از ظاهر این آیات بر می آید که عرش حقیقتی است از حقایق خارجی.

معنائی را که ما برای کلمۀ عرش در آیۀ:

ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ » (4)

آن گاه بر تخت فرمانروایی [ و حکومت بر آفرینش ] چیره و مسلط شد.

کرده و گفتیم: این کلمه به معنای مقامی است موجود که جمیع سرنخ های حوادث و امور در آن متراکم و جمع است از آیۀ:

ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأمْرَ ما مِنْ شَفیعٍ إلّامِنْ بَعْدِ إذْنِهِ » (5)

به خوبی استفاده می شود، چه این آیه استوای بر عرش را به تدبیر امور تفسیر نموده و از وجود چنین صفتی برای خدای تعالی خبر می دهد، و چون این آیه در

ص:117


1- (1) - غافر (40) : 7. [1]
2- (2) - حاقّه (69) : 17. [2]
3- (3) - زمر (39) : 75. [3]
4- (4) - رعد (13) : 2. [4]
5- (5) - یونس (10) : 3. [5]

مقام توصیف ربوبیّت و تدبیر تکوینی خدای تعالی است لاجرم مراد از شفاعتی هم که در آخر آن است شفاعت در امر تکوینی خواهد بود. پس مفاد جملۀ:

ما مِنْ شَفیعٍ إلّامِنْ بَعْدِ إذْنِهِ ».

[ کار ] هیچ واسطه ای [ در همه جهان هستی برای جابجایی عناصر وترکیب اجزا وبه جریان انداختن امور] جز پس از اذن او نیست.

این می شود که هیچ سببی از اسباب تکوینیّه که واسطه هایی بین خدا و بین حوادث عالمند از قبیل سببیّت آتش برای حرارت و حرارت برای ذوب کردن اجسام و امثال آن، سببیّتشان از خودشان نیست و به اذن خداست، که هر یک از آنها در ایجاد حادثه ای از حوادث تأثیر می کنند، و این جمله توحید ربوبیّتی را می رساند.

پس عرش همان طوری که مقام تدبیر عامّ عالم است و جمیع موجودات را در جوف خود جای داده، همچنین مقام علم نیز هست، و چون چنین است قبل از وجود این عالم و در حین وجود آن و پس از رجوع مخلوقات به سوی پروردگار نیز محفوظ است، همچنان که آیۀ:

وَتَرَی الْمَلائِکَهَ حافّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ » (1)

و فرشتگان را می بینی که پیرامون عرش حلقه زده اند.

محفوظ بودن آن را حتّی در قیامت، و آیات مربوط به خلقت آسمان ها و زمین، موجود بودن آن را مقارن با وجود عالم، و آیۀ:

وَهُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأرْضَ فی سِتَّهِ أیّامٍ وَکانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ » (2)

ص:118


1- (1) - زمر (39) : 75. [1]
2- (2) - هود (11) : 7. [2]

و او کسی است که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید، در حالی که تخت فرمانروایی اش بر آب [ که زیربنای حیات است ] قرار داشت.

موجود بودنش را قبل از خلقت این عالم می رساند.» (1)

دلا قرآن نمودت جان جانان بگفتت رازها در عین اعیان

دلا واصل ز قرآنی بمانده به یک ره دست خود از جان فشانده

دلا واصل ز قرآنیّ و ذرّات که مکشوف است بر تو کلّ آیات

تو را معنیّ قرآن رخ نمودست تو را هر لحظه صد پاسخ نمودست

یقین چون بی گمانی از رخ یار همین می خوان که اینست پاسخ یار

چه گوئی وصف او چون می ندانی و گر قرآن چگونه وصف خوانی

(عطار نیشابوری)

ص:119


1- (1) - تفسیر المیزان: 159/8 - 162، ذیل آیۀ 54 سورۀ اعراف.

[«2»وَإِسْرَافِیلُ صَاحِبُ الصُّورِ الشَّاخِصُ الَّذِی یَنْتَظِرُ مِنْک الْإِذْنَ وَحُلُولَ الْأَمْرِ فَیُنَبِّهُ بِالنَّفْخَهِ صَرْعَی رَهَائِنِ الْقُبُورِ]

و اسرافیل که صاحب شیپور است؛ آن بلندمرتبه ای که چشم به راه اجازه و فرود آمدن دستور، از جانب توست. به محض رسیدن فرمانت با یک بار دمیدن در شیپور، افتادگان در زندان گور، از خواب مرگ بیدار می کند.

حقیقت صور اسرافیل

اشاره

«ایل» به زبان عِبْری به معنای «اللّه» است، «اسراف» کلمه ای است که به ایل اضافه شده و بنا به روایتی که از حضرت زین العابدین علیه السلام رسیده: هر چه به ایل اضافه شود به معنای عبداللّه است، (1) بنابراین اسرافیل یعنی بندۀ خدا. و ما در آیات گذشته در رابطه با فرشتگان خواندیم که فرشتگان «عِباد مُکْرَمُون» حق هستند. (2)

صور در قرآن

صور که معنای دنیایی آن شیپور است، حقیقتی است که نزدیک ده بار در قرآن مجید از آن یاد شده:

ص:120


1- (1) - ریاض السالکین: 77.
2- (2) - انبیاء (21) : 26. [1]

1 - «یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ » (1)

و روزی که در صور دمیده شود فرمانروایی و حاکمیّت مطلق ویژۀ اوست، دانای نهان و آشکار است، و او حکیم و آگاه است.

2 - «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعَاً » (2)

و در صور دمیده شود، پس همۀ آنان را [ در عرصه قیامت ] گرد می آوریم.

3 - «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرمینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقاً » (3)

[ آن ] روزی که در صور دمیده می شود و گنهکاران را در آن روز، کبودچشم و نابینا محشور می کنیم.

4 - «فَإذا نُفِخَ فِی الصُّور فَلا أنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلایَتَسائَلُونَ » (4)

پس هنگامی که در صور دمیده شود، در آن روز نه میانشان خویشاوندی و نسبی وجود خواهد داشت و نه از اوضاع و احوال یکدیگر می پرسند.

5 - «وَیَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شاءَ اللَّهُ وَکُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِینَ » (5)

و [ یاد کن ] روزی را که در صور می دمند، پس هر که در آسمان ها و هر که در زمین است دچار هراس شود، مگر کسی که خدا بخواهد؛ و همه خوار و فروتن به پیشگاه او آیند.

6 - «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ » (6)

و در صور دمیده شود، ناگاه همۀ آنان از قبرها به سوی پروردگارشان

ص:121


1- (1) - انعام (6) : 73. [1]
2- (2) - کهف (18) : 99. [2]
3- (3) - طه (20) : 102. [3]
4- (4) - مؤمنون (23) : 101. [4]
5- (5) - نمل (27) : 87. [5]
6- (6) - یس (36) : 51. [6]

می شتابند.

7 - «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ » (1)

و در صور دمیده می شود، پس هر که در آسمان ها و زمین است می میرد، مگر کسی را که خدا بخواهد، آن گاه بار دیگر در صور دمیده می شود، ناگاه همۀ آنان بر پای ایستاده [ مات و مبهوت به هر سو ] می نگرند [ که سرانجام کارشان چه خواهد شد ]!

8 - «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعید » (2)

و در صور می دمند؛ آن است روز [ تحقق و ظهور ] وعده های تهدیدآمیز و وحشتناک.

9 - «فَإذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَهٌ واحِدَهٌ » (3)

پس چون در صور یک بار دمیده شود.

10 - «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أفْواجاً » (4)

روزی که در صور می دمند و شما گروه گروه به عرصه محشر می آیید.

«صیحه» که صدای عظیم است در صور به وسیلۀ اسرافیل به اذن حق بر جهانیان زده می شود، و به طوری که از صریح قرآن مجید به خصوص آیۀ 68 سورۀ زمر استفاده می شود دو بار انجام می گیرد، یک بار صیحۀ مرگ است، که مَنْ فِی السَّماواتِ وَالْأرْض مگر آن که خدا بخواهد می میرند. و بار دوم صیحۀ حیات است که چون دمیده شود آسمانیان و زمینیان زنده می شود و در صحرای با عظمت

ص:122


1- (1) - زمر (39) : 68. [1]
2- (2) - ق (50) : 20.
3- (3) - حاقّه (69) : 13. [2]
4- (4) - نبأ (78) : 18. [3]

محشر اجتماع می کنند.

صیحه در قرآن

مسألۀ صیحۀ مربوط به قیامت در حدود چهار بار در قرآن مجید آمده است:

1 - «إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَهً وَاحِدَهً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ » (1)

[ کیفرشان ] جز یک فریاد مرگبار نبود که ناگهان [ پس از آن فریاد ] همه بی حرکت و خاموش شدند!

2 - «إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَهً وَاحِدَهً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ » (2)

[ آن صحنۀ عظیم ] جز یک فریاد نیست، پس به ناگاه همۀ آنان [ گردآوری شده و ] نزد ما احضار می شوند.

3 - «وَمَا یَنظُرُ هؤُلاَءِ إِلَّا صَیْحَهً وَاحِدَهً مَّا لَهَا مِن فَوَاقٍ » (3)

و اینان [ که تو را انکار می کنند ] جز یک فریاد مرگبار را که هیچ تأخیری در آن نیست، انتظار نمی کشند.

4 - «یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَهَ بِ الْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ » (4)

روزی که [ همگان ] صیحه و فریاد را به حق و درستی می شنوند [ و ] آن روز، روز بیرون آمدن [ از قبرها ]ست.

در این صیحه یک بار صیحۀ موت و بار دیگر صیحۀ حیات است، اگر سؤال شود به چه صورت یک حقیقت دو کار مخالف هم انجام می دهد؟ پاسخ های فراوانی دارد، از جمله پاسخی است که محیی الدین در «فتوحات مکّیّه» داده:

ص:123


1- (1) - یس (36) : 29. [1]
2- (2) - یس (36) : 53. [2]
3- (3) - ص (38) : 15.
4- (4) - ق (50) : 42.

اَلنَّفْخَهُ نَفْخَتانِ: نَفْخَهٌ تُطْفِی النّارَ، وَنَفْخَهٌ تَشْعَلُها. (1)

دم، دو دم است، دمی که آتش را خاموش می کند، و دمی که آتش را شعله ور می سازد.

ولی این دو دم به وسیلۀ یک انسان از یک دهان به آتش زده می شود. بنابر این هیچ استبعادی ندارد که اسرافیل با دم اوّل در صور شعلۀ حیات هر ذی حیاتی را خاموش کند، و با دم دیگر شعلۀ حیات هر مستعدّی را بر افروزد.

در این که صیحه و صدا باعث مرگ است، امروزه با انفجارهائی که به وسیلۀ موشک ها و بمب ها و سایر اسلحه ها صورت می گیرد، حتی ایجاد امواجی که فقط و فقط باعث مرگ است، شکّی برای کسی باقی نیست. صیحۀ صبح قیامت از هر موجی سریع تر و از هر فریادی عظیم تر است، و شعاعش نسبت به تمام هستی جز عرش حق و آن کسی که خدا بخواهد، فراگیر است. این صیحه در مرتبه ای مرگ بار و در مرتبۀ دیگر زنده کننده است.

دربارۀ صور، تفاسیر و کتب روایی به خصوص «علم الیقین» و «لآلی الاخبار» سه روایت نقل می کنند:

سُئِلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَنْهُ فَقالَ: قَرْنٌ مِنْ نُورٍ الْتَقَمَهُ إسْرافیلُ. (2)

از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند: صور چیست؟ فرمود: شاخی است از نور که اسرافیل آن را به دهان دارد.

در حدیث دیگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده:

اَلصُّورُ قَرْنٌ مِنْ نُورٍ فیهِ أثْقابٌ عَلی عَدَدِ أرْواحِ الْعِبادِ. (3)

ص:124


1- (1) - فتوحات مکیه: 313/1، باب 64.
2- (2) - شرح الأسماء الحسنی: 96/1؛ التفسیر الأصفی (فیض کاشانی) : 917/2، [1] ذیل آیۀ 87 سورۀ نمل.
3- (3) - علم الیقین: 892؛ الامثل فی تفسیر کتاب اللّه المنزل: 153/15، [2] ذیل آیۀ 87 سورۀ نمل.

صور شاخی است از نور، که در آن به عدد ارواح بندگان روزنه وجود دارد.

عَنِ السَّجّادِ علیه السلام : إنَّ الصُّورَ قَرْنٌ عَظیمٌ لَهُ رَأْسٌ واحِدٌ وَطَرَفانِ، وَبَیْنَ طَرَفِ الْأسْفَلِ الَّذی یَلِی الْأرْضَ إلی طَرَفِ الْأعْلَی الَّذی یَلِی السَّماءَ مِثْلُ ما بَیْنَ تُخُومِ الْأرَضینَ السّابِعَهِ إلی فَوْقِ السَّماءِ السّابِعَهِ، فیهِ أثْقابٌ بِعَدَدِ أرْواحِ الخَلائِقِ. (1)

امام سجاد علیه السلام می فرماید: صور شاخی است عظیم، داری یک سر و دو طرف. فاصله طرفی که به سمت زمین است با طرفی که به سوی آسمان است همانند فاصلۀ دورترین نقطۀ زمین تا انتهای آخرین آسمان است، و در آن روزنه هایی به عدد ارواح خلائق وجود دارد.

صور اسرافیل در نزد مفسران و محدثان

اشاره

«گروهی از مفسران و محدّثان، این روایات را از باب کنایه و تشبیه و استعاره گرفته اند و فرموده اند:

این همه برای تقریب مسأله به ذهن انسان است، و آنچه که از این روایات مراد است بعث و نشر و مرگ و حیات است که به اشاره و توسط اسرافیل به اذن حق انجام می گیرد.

گروهی از محقّقان هم از حقیقت صور و صیحه اظهار بی اطلاعی کرده و گفته اند:

حقیقت این است که نمی دانیم صور چگونه وسیله ای است و چطور می تواند امواج کشنده را در مدت کم به سراسر آسمان ها و زمین برساند و تمام موجودات زنده را بمیراند.

ص:125


1- (1) - ارشاد القلوب، دیلمی: 1.53، الباب الثالث عشر؛ [1] لآلی الاخبار: 453.

امّا در دنیای کنونی بر اثر اکتشافاتی که در رشته های مختلف علوم نصیب بشر گردیده تا اندازه ای مسائل ناشناخته روشن شده، تکذیب و عناد معاندان کاهش یافته و موجبات تقریب ذهن افراد بی غَرض به درک پاره ای از واقعیّت های دینی فراهم آمده است و می توان گفت: تولید امواج صوتی و پخش آن از جمله اکتشافاتی است که ممکن است تا اندازه ای مشکلۀ نفخ صور و پخش صیحۀ مرگ را حل کند و مردم را در شناخت این واقعیّت مجهول یاری نماید.

هم اکنون در تمدّن صنعتی بر اثر انفجار بمب های قوی و خیلی قوی امواج شدید و بسیار شدید صوتی تولید می شود که با گوش می شنویم؛ آن انفجارها می توانند در ساختمان های نزدیک و بالنّسبه دور، شکستگی و ویرانی به بار آورد و روی افرادی که در آن ساختمان ها زندگی می کنند یا در خیابان های اطراف عبور می نمایند کم و بیش عوارض بد و احیاناً خطرناک و مرگبار به جای بگذارند و عده ای را هلاک کنند.

همچنین بر اثر پیشرفت علم و صنعت، دانشمندان توانسته اند از طرفی به وسیلۀ ابزارهای فنّی بر تعداد امواج ماورای صوتی به مقدار شایان توجّه بیفزایند و از طرف دیگر با کمک نیروی برق، امواج ماورای صوتیِ تولید شده را با سرعت در سطح بسیار وسیعی پخش کنند.

می دانیم امواج صوتی سرعتی بالنّسبه کم و بُردی کوتاه دارند، و همین قدر که فاصله از حدّ محدودی بگذرد صدا شنیده نمی شود، ولی بشر امروز در پرتو هوش و تجربه توانسته است با نیروی برق و وساطت ابزارهای فنّی و صنعتی، صدای گویندۀ رادیو را با سرعت حیرت زا و بهت آور در سراسر جهان پخش کند و در آنِ واحد آن را از دورترین نقطۀ غرب عالم به گوش میلیون ها مردم شرق برساند.» (1)«از مجموع آیات استفاده می شود که در پایان جهان صیحۀ عظیمی اهل آسمان ها و زمین را می میراند و این صیحۀ مرگ است. و در آغاز رستاخیز با صیحه و

ص:126


1- (1) - معاد فلسفی: 26/2.

فریاد عظیمی همه زنده می شوند و به پا می خیزند و این فریاد حیات و زندگی است.

امّا این دو فریاد دقیقاً چگونه است؟ چه اثری در صیحۀ اول و چه تأثیری در صیحۀ دوم است؟ جز خدا کسی نمی داند.

بارها گفته ایم الفاظ ما که برای زندگی روزمرّه محدود خودمان وضع شده عاجزتر از آن است که بتواند حقایق مربوط به جهان ماورای طبیعت یا پایان این جهان و آغاز جهان دیگر را دقیقاً بیان کند، به همین دلیل باید از الفاظ معمولی معانی وسیع تر و گسترده تری استفاده شود، منتها با توجّه به قرائن موجود.

چگونه امواج صوتیِ صور، تمام جهان را فرا می گیرد با این که می دانیم امواج صوتی حرکت کندی دارد و از دویست و چهل متر در ثانیه تجاوز نمی کند، در حالی که حرکت نور بیش از یک میلیون بار از آن سریع تر و به سیصد هزار کیلومتر در ثانیه می رسد؟

باید گفت ما نسبت به این موضوع همانند بسیاری از مسائل مربوط به قیامت تنها علم اجمالی داریم و جزئیات آن بر ما روشن نیست.

مرگ آفرینی این صدا اگر در گذشته برای بعضی شگفت انگیز بود، امروز برای ما تعجّبی ندارد، چرا که بسیار شنیده ایم موج انفجار گوش ها را کر، بدن ها را متلاشی، حتّی خانه ها را ویران می سازد، انسان هایی را از جای خود برداشته به فاصله های دور دست پرتاب می کند. بسیار دیده شده که حرکت سریع یک هواپیما، و به اصطلاح شکستن دیوار صوتی چنان صدای وحشتناک و امواج ویرانگری به وجود می آورد که شیشه های عمارت ها را در شعاع وسیعی خرد می کند.

جائی که نمونه های کوچک امواج صوتی که به وسیلۀ انسان ها ایجاد شده، اینچنین اثراتی از خود نشان می دهد آن صیحۀ عظیم الهی، آن انفجار بزرگ جهانی چه آثاری به بار خواهد آورد. به همین دلیل جای تعجب نیست که امواجی هم در

ص:127

نقطۀ مقابل آن تکان دهنده و بیدار کننده و احیاگر باشد، هر چند تصوّر آن امروز برای ما ممکن نیست، ولی بیدار کردن افراد خواب را با فریاد، و یا به هوش آوردن انسان های بی هوش را با شوک های شدید لااقل دیده ایم. و باز تکرار می کنیم که با علم محدودمان تنها شبحی از این امور را از دور می بینیم.» (1)

حقایق عالم آخرت

«حقیقتی که به طور کلّی لازم است دربارۀ حقایق عالم آخرت توجّه داشته باشیم این است که: حقایق عالم آخرت را چنانکه هست نمی شود در قالب الفاظ دنیوی بیان کرد؛ زیرا حقایق آن عالم با این عالم فرق بسیاری دارد، و الفاظی که برای بیان معانی و حقایق دنیویّه وضع گردیده نمی تواند قالب معانی ناشناختۀ آخرتی باشد.

بنابر این حقیقت دمیدن در صور چیست، نمی دانیم. ولی چنانکه گفته شد: از مجموع آیات قرآنی و روایات اسلامی فهمیده می شود که خداوند با ایجاد صدائی که چگونگی آن برای ما نامعلوم است در مرحلۀ اول همۀ آفریده ها را جز آنهایی که خداوند نمی خواهد بیهوش می کند و می میراند، و در این وقت است که نظام این عالم بهم می خورد. و در مرحلۀ دوم صدائی دیگر ایجاد می کند که همۀ مردگان جهت تعیین تکلیف نهائی در محکمۀ الهی حاضر می گردند، و این واقعیّت ناشناخته همان است که قران از آن به نفخ صور تعبیر کرده است.» (2)در مباحث عرفانی آمده:

«اسرافیل از ملائکۀ مقرّب پروردگار است و فرشتۀ مأمور حیات و زنده کردن؛ وجود او تمام عوالم امکان را که نیاز به حیات دارند فرا گرفته، و بوق او قدرت اوست و صور او بال های ملکوتی و معنوی اوست. بوق او قابلیّت و استعدادی

ص:128


1- (1) - تفسیر نمونه: 536/19؛ [1] ذیل آیۀ 68 سورۀ زمر.
2- (2) - به سوی جهان ابدی: 297.

است که حضرت ربّ - جلّ وعلا - به او عنایت فرموده است و او را بدین تجهیزات خاص مجهّز نموده و امکان احیا و زنده کردن را به او داده است. بوق او سرمایۀ علمی و قدرت اوست که در تحت اختیار او بوده و اختیار او در تحت اختیار خداست.

اسرافیل در بوق خاص خود می دمد و تمام موجودات هلاک می شوند. و نیز پس از آن در بوق خاص خود می دمد و تمام مردگان را زنده می کند. بوق او جسم نیست و صورت ندارد، شرقی و غربی نیست، تمام آسمان ها و زمین و ما بین آن دو را فرا گرفته و صاحبان چنین قدرتی که از طرف پروردگار به آنها افاضه شده است بر تمام عوالم عِلْوی و سِفْلی استیلا و احاطه دارند، و هر لحظه به امر پروردگار خود به مأموریّت خود عمل می کنند.» (1)خداوندا! به لطف عمیمت ما را نسبت به حقایق قرآنیّه و معارف الهیّه که در روایات اهل بیت آمده آگاه گردان و رموز و اسرار دینت را به ما بنمایان.

الهی! فهم و درک حقایق، ایمان و عمل صالح و طهارت باطن لازم دارد؛ تا نجات از خودیّت صورت نگیرد فهم واقعّیت ها امکان ندارد، الهی! ما را از خودیّت خود برهان و از لباس منیّت عریان ساز، و از صورت و پوست نجات ده، تا به آنچه که باید دست یابیم توفیق حاصل کنیم.

عطار نیشابوری چه زیبا می سراید:

بمیر از خویش تا باقی بمانی نظر در منظر ساقی بمانی

بمیر از خویش اگر تو مَرد راهی که اندر مرگ یابی هر چه خواهی

بمیر از خویش تا یابی بقایت که در مردن بیابی کلّ غایت

بمیر از خویش و نقش از عشق بردار طمع از دید نقش خویش بردار

ص:129


1- (1) - معاد شناسی: 138/4. [1]

بمیر از خویش تا زنده بمانی یقین یابی لقای جاودانی

بمیر ای شیخ پیش از مردن خویش حجاب صورتت بردار از پیش

(عطار نیشابوری)

ص:130

[«3»وَمِیکَائِیلُ ذُوالْجَاهِ عِنْدَک وَالْمَکَانِ الرَّفِیعِ مِنْ طَاعَتِک «4»وَجِبْرِیلُ الْأَمِینُ عَلَی وَحْیِک الْمُطَاعُ فِی أَهْلِ سَمَاوَاتِک الْمَکِینُ لَدَیْک الْمُقَرَّبُ عِنْدَک «5»وَالرُّوحُ الَّذِی هُوَ عَلَی مَلَائِکَهِ الْحُجُبِ «6»وَالرُّوحُ الَّذِی هُوَ مِنْ أَمْرِک فَصَلِّ عَلَیْهِمْ وَعَلَی الْمَلاَئِکَهِ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِمْ: مِنْ سُکَّانِ سَمَاوَاتِک وَأَهْلِ الْأَمَانَهِ عَلَی رِسَالاَتِک]

و میکائیل که نزد تو، صاحب مقام و مرتبه است، و در عرصه طاعتت دارای درجه ای بلند است. و جبرئیل که امین بر وحی توست، و در میان اهل آسمان هایت مورد اطاعت است؛ فرشته ای که در پیشگاهت ارجمند، و نزد حضرتت مقرب است. روحی است که بر فرشتگانِ حجاب ها گمارده ای، و جانی است که از مشرق فرمانت طلوع کرده؛ پس بر همۀ آنان درود فرست. و بر فرشتگانی که از نظر مرتبه و مقام پایین تر از آنانند؛ فرشتگانی که ساکنان آسمان هایت هستند، بر پیام هایت امینند.

منزلت میکائیل و جبرئیل

اشاره

قرآن مجید در سورۀ بقره آیۀ نود و هشت از میکائیل به عنوان «میکال» (1) یاد کرده و دشمنی با او را در ردیف دشمنی با خدا و ملائکه و انبیا قرار داده، و عدوّ او

ص:131


1- (1) - «مَن کَانَ عَدُوًّا لِّلَّهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَمِیکَئلَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِّلْکَفِرِینَ»؛ بقره (2) : 98. [1]

را متّهم به کفر کرده است.

«جبریل» مؤذِّن اهل آسمان ها و «میکال» امام آنهاست، و امامت مقام بلندی است که شایستۀ آن نیست مگر کسی که مقامش بالاتر و دارای شرایط جامع باشد.

اوصاف جبرئیل در قرآن

قرآن مجید از جبریل به عنوان روح الأمین، رسول کریم، ذی قوّت، مُطاع، امین، به ترتیب آیات زیر یاد کرده است:

قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدیً وَبُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ » (1)

[ آنان می گویند: چون جبرئیل، وحی را برای تو می آورد ما با او دشمنیم؛ بنابراین به تو ایمان نمی آوریم ] بگو: هر که دشمن جیرئیل است [ دشمن خداست ] زیرا او قرآن را به فرمان خدا بر قلب تو نازل کرده است، در حالی که تصدیق کنندۀ کتاب های پیش از خود و هدایت وبشارت برای مؤمنان است.

وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ » (2)

و بی تردید این قرآن، نازل شدۀ پروردگار جهانیان است، * که روح الامین آن را نازل کرده است، * بر قلب تو، تا از بیم دهندگان باشی.

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ * ذِی قُوَّهٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ * مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ » (3)

ص:132


1- (1) - بقره (2) : 97. [1]
2- (2) - شعراء (26) : 192 - 194. [2]
3- (3) - تکویر (81) : 19 - 21. [3]

که قرآن کلام فرستاده ای ارجمند و بزرگوار است. * نیرومندی که نزد صاحب عرش دارای مقام و منزلت است؛ * آنجا مورد اطاعت [ فرشتگان ] و امین است.

در این آیات پنج وصف برای جبریل بیان شده است که این اوصاف نشان دهندۀ عظمت و مقام امین وحی، حضرت جبریل است:

رسول کریم : که اشاره به ارزش وجودی و مقام والا و جلالت ذات و عظمت و قدر اوست.

ذی قوّه : به خاطر آن است که برای دریافت قرآن و ابلاغ آن قدرت و نیروی عظیمی لازم است و جبریل از جانب حق دارای چنان قدرتی بود.

مَکین : یعنی ملک برجسته، عِنْدَ ذِی العرش کنایه از مقرَّب بودن جبریل به تقرّب معنوی نزد حضرت محبوب است.

مُطاع : اشاره به این است که جبریل فرمانروای فرشتگان و امیر آنهاست.

أمین: در ابلاغ رسالت نهایت امانتداری را داشت.

در حدیثی آمده: به هنگام نزول این آیات پیامبر بزرگ به جبریل فرمود:

ما أحْسَنَ ما أثْنی عَلَیْک رَبُّک: ذی قُوَّهٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکینٍ * مُطاعٍ ثمَّ أمین

، فَما کانَتْ قُوَّتُک، وَما کانَتْ أمانَتُک؟ فَقَالَ: أمّا قُوّتی. بُعِثْتُ إلی مَدَائن لوطٍ فَهِیَ أَرْبَعُ مدائنَ و فی کلّ مَدِینهٍ أَرْبَعْمائَهِ ألفٍ مُقاتلٍ سِوَی الذراریِّ فَحَمَلْتُهُم مِنَ الأرض السُّفْلی حَتّی سَمِعَ أهلُ السماوات أصواتَ الدَّجاجِ و نُبَاحَ الکِلابِ ثُمَّ هَوَیْتُ بِهِنَّ فَقَلَّبْتُهُنَّ و أمّا أمانتی فإنّی لَمْ اؤمَرْ بشیءٍ فَعَدَوْتُهُ إلی غیره. (1)

ص:133


1- (1) - بحار الأنوار: 248/56، باب 24؛ [1]مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 281/10؛ [2]الدرّ المنثور: 321/6؛ [3]تفسیر نمونه: 194/26، [4] ذیل آیۀ 20 سورۀ تکویر.

خداوند چه نیکو تو را ستوده که فرموده: «صاحب قدرت است، در نزد صاحب عرش دارای قرب و مقام است، فرمانروائی دارد، امین است»، نمونه ای از قدرت و امانت خود را بیان کن. جبریل در پاسخ گفت: اما نمونۀ قدرت من این که: مأمور نابودی شهرهای قوم لوط شدم، و آن چهار شهر بود، در هر شهر چهارصد هزار مرد جنگجو وجود داشت بجز فرزندان آنها، من این شهر را از میان برداشتم و به بالا بردم تا جائی که فرشتگان آسمان صدای حیوانات آنها را شنیدند، سپس به زمین آوردم و زیر و رو کردم! و اما نمونۀ امانت من این است که هیچ دستوری به من داده نشده که از آن دستور کمترین تخطّی کرده باشم.

ملائکۀ حُجُب

اشاره

صدوق در «توحید» و در «خصال» به سندش از زید بن وهب روایت می کند که از امیرالمؤمنین علیه السلام سؤال شد از حجب، فرمود:

حجب نخست: هفت حجاب است و ضخامت هر یک پانصد سال راه و بین هر کدام نیز پانصد سال راه.

و حجب دوم: هفتاد حجاب است که میان هر دوتاشان پانصد سال راه است، دربانان هر حجاب هفتاد هزار فرشته اند که نیروی هر یک برابر نیروی ثقلین است!

آن گاه سرا پرده های جلالند که هفتاد سراپرده اند و در هر سراپرده هفتاد هزار فرشته است و میان هر دو سراپرده پانصد سال راه است. سپس سراپردۀ عزّت است، سپس سراپردۀ کبریا، سپس سراپردۀ عظمت، و پس از آن قدس، و بعد از آن جبروت، و آن گاه فخر، و سپس نور سپید، و سپس وحدانیت که هفتاد

ص:134

هزار سال راه است، سپس حجاب اعلاست. (1)علی بن ابراهیم قمی به سندش تا رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

جبریل در شب معراج به من گفت: میان خدا و خلقش نود هزار حجاب است نزدیکترین خلق به خدا منم و اسرافیل، و میان ما و او چهار حجاب است:

حجابی از نور، دیگر از ظلمت و حجابی از ابر و حجابی از آب. (2)ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند:

شب معراج به حجب رسید که پانصد شماره بودند، و میان هر دو حجاب پانصد سال راه. (3)شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

خورشید یک هفتادم از نور کرسی است، کرسی یک هفتادم از نور عرش و عرش یک هفتادم از نور حجاب و آن یک هفتادم از نور ستر. (4)«مصباح المتهجّد» ضمن تعقیب نماز امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند:

و از تو خواهم به نور نامت که بدان آفریدی نور حجابت... و از تو خواهم به نام زکیّ پاکت نوشته در کُنه حجبت، سپرده در علم غیب نزد خودت بر سدره المنتهی، و از تو خواهم به نامت نوشته بر سرادق اسرار... تا گوید: به نامت که نوشتی بر

ص:135


1- (1) - التوحید، شیخ صدوق: 278، باب 38، حدیث 3؛ [1]الخصال، شیخ صدوق: 401/2، حدیث 109؛ [2] بحار الأنوار: 39/55، باب 5، حدیث 1.
2- (2) - بحار الأنوار: 42/55، باب 5، حدیث 3؛ تفسیر القمی: 10/2، ذیل آیۀ 68 سورۀ آل عمران.
3- (3) - بحار الأنوار: 43/55، باب 5، حدیث 4؛ الأمالی، شیخ صدوق: 354، حدیث 10. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 43/55، باب 5، حدیث 5؛ التوحید، شیخ صدوق: 108، باب 8، حدیث 3. [4]

حجاب عرشت، و به هر نامی که در لوح محفوظ داری. (1)

چو نقّاش ازل طرح جهان کرد محبّت را چون جان در وی نهان کرد

شراب عشق بر آفاق پیمود جهان را سر بسر لبریز جان کرد

جهان چون مست شد از بادۀ عشق گِلی را دل ز دلها جان روان کرد

ربود از سینه ها او هر دلی بود چو دلها را ربود آهنگ جان کرد

به دُردی فیض را بخرید از وی دوای درد بی درمان آن کرد

(فیض کاشانی)

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

برای خدای تبارک و تعالی هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت است که اگر برداشته شوند جلوه های وجه او آنچه فرود آنهاست بسوزانند. (2)در حدیث است که جبریل گفت:

برای خدا در فرود عرش هفتاد حجاب است که اگر ما به یکی از آنها نزدیک شویم، سُبُحات وجهش ما را بسوزانند. (3)مفهوم این روایت این است که اگر از انوار خدا که محجوب از بنده هاست چیزی پرده برداری شود، بر هر که افتد نابود شود، چنانکه موسی از پرتو آن بیهوش افتاد و کوهها تکّه تکّه شدند.

ملائکۀ حجب در کلام مجلسی

محدّث خبیر، علامۀ مجلسی در ذیل این روایات می فرماید:

«و تحقیق این است که این اخبار را ظاهری است و باطنی، و هر دو درست

ص:136


1- (1) - مصباح المتهجّد: 293؛ بحار الأنوار: 43/55، باب 5، حدیث 6.
2- (2) - بحار الأنوار: 44/55، باب 5، حدیث 12.
3- (3) - بحار الأنوار: 44/55، باب 5، حدیث 9.

است.

ظاهرش این است که خدای سبحان چنانکه عرش و کرسی را با بی نیازی بدانان آفریده، در بر آنها پرده ها و حجاب ها و سرادقاتی آفریده، و از انوار غیبیّۀ آفریدۀ خود، درون آنها را انباشته که در دید فرشته ها و بعضی از انبیا و در شنید دیگران مظهر عظمت و جلال و هیبت و وسعت فیض و رحمتش باشند. و اختلاف شماره بسا که از نظر نوع و صنف و شخص آنهاست و یا این که در برخی تعبیرات با هم شماره شدند و یا بعضی از آنها را نام بردند.

و اما باطن آنها این است که البته حجبِ مانع از وصول به حق بسیارند، برخی ناشی از نقص نیرو و درک آدمی است از نظر امکان و نیاز و حدوث و آنچه به دنبال آنهاست از نقص و درماندگی؛ و اینها حجب ظلمتند. و برخی ناشی از نورانیت و تجرّد و تقدّس و عظمت و جلال خداست که حجب نورانیه اند، و محال است این هر دو حجاب برداشته شوند، و اگر از میان بروند جز ذات حق چیزی نماند. آری، ممکن است تا اندازه ای این حجب برداشته شوند و آدمی به مقام کشف و شهود قلبی برسد، به وسیلۀ برکناری از صفات شهوانیّه و اخلاق حیوانیّه و تخلّق به اخلاق ربانیّه از راه عبادت و ریاضت و مجاهده و بررسی علوم حقّه.

و در این صورت انوار جلال الهی بر بنده می تابند و تشخّص و اراده و شهوت او را می سوزانند، و با دیدۀ یقین کمال خدا و بقائش را می نگرند و فنا و ذلّ خود رادر می یابند، بی نیازی او و نیاز خود را بنگرند، بلکه هستِ عاریۀ خود را در برابر وجود او نیست شمارند و توانائی ناچیز خود را در برابر قدرت کاملۀ او هیچ.

بلکه از اراده و قدرت و دانش خود کنار روند و اراده و قدرت و علم حق در آنها به کار افتد، نخواهند جز آنچه خدا خواهد. و نیروی حق را در تصرف به کار برند، مرده زنده کنند، خورشید برگردانند، ماه را بشکافند، چنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

ص:137

ما قَلَعْتُ بابَ خَیْبَرٍ بِقُوَّهٍ جِسْمانیَّهٍ بَلْ بقُوَّهٍ رَبّانیَّهٍ. (1)

من درِ خیبر را به نیروی جسمانی نکندم بلکه به نیروی ربّانی از جای درآوردم.

و این معنای فناء فی اللّه و بقاء باللّه است که قابل فهم است و منافی با اصول دین نیست.

و به عبارت دیگر حجاب های نورانیّه که مانع از وصول بنده به خدا و درک مقام ممکن از معرفت او می شوند، موانعی است که از جهت عبادات دست می دهد از قبیل ریا و خودبینی و سُمعه و مراء. و حجب ظلمانیّه کلیۀ گناهان است. و چون این حجب برداشته شوند خدا در دل بنده تجلّی کند و محبّت جز او را تا به خودش برسد می سوزاند.» (2)عالم مادۀ جهان تکامل است، و هر چیزی در آن به سوی کمال گراید و نفس آدمی هم که وابسته به بدن مادی است به سوی کمال گراید تا به سر حدّ امکان رسد و به وجود اشرف پیوندد، و باید منازل بسیاری به بالا رود در دو بخش:

1 - منازل مادی که چون از آنها بگذرد به مقام تجرّد رسد و از عالم طبیعت برهد.

2 - مراتب عالیۀ بالاتر از آن، که صعود در مراتب وجود است تا آنجا که برای ممکن توانایی بود.

و البته هر مرتبه ای از مراتب را مانع و حاجبی است برای رسیدن به مرتبۀ بالاتر، و چون از آن مرتبه بالا رود حجابی را برداشته و به وجود بالاتری رسیده که بهاء و شرف و خرّمی دارد، و چون همۀ قیود عالم ماده را به کنار زند و به مقام تجرّد رسد از همۀ حجاب های ظلمانی گذشته و از هر گناهی پاک شده و همۀ اخلاق پست را که سرآمد آنها حبّ دنیاست از خود به در کرده، که فریقین از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل

ص:138


1- (1) - بحار الأنوار: 76/70، باب 122؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 513. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 47/55، باب 5.

کرده اند:

حُبُّ الدُّنیا رَأْسُ کُلِّ خَطیئَهٍ. (1)

دوستی دنیا، سرآغاز و سرچشمۀ هر خطایی است.

و اینک در برابر حجاب های نورانی قرار دارد که مراتبِ بی نهایتِ وجودند و الطف وادق هستند و نیاز به هوش سرشاری دارند برای گذشتن از آنها، و چه بسا که سالک در مرتبۀ پایین بماند و آن را پایان سفر خود پندارد.

تا خداوند، که را شایسته داند و به عنایت خود او را از این منازل به بالا کشاند، و اینجاست که باید گفت:

«تا یار که را خواهد و میلش به که باشد»

تا نور حق در او بتابد و خدا از جلوه های بی نهایت خود برای او پرده ای بردارد و او را پایدار سازد تا این راه دشوار را به سر برساند.

الهی قشمه ای، آن بلبل شوریدۀ گلستان عشق در خطاب به انسان می گوید:

مهوشی تو ای جان، خیمه زن به بالا جوهری مجرّد، بگذر از هیولا

از چَهِ طبیعت یوسفا برون شو تا کنی ز حُسنت عالمی زلیخا

روح جاودانی، مُهر تن رها کن ماه مصر عقلی، حُسن خویش بنما

ملک تن تو دانی، نیست جاودانی مرغ آسمانی، بال عشق بگشا

شاه ملک عشقی در سریر عزّت قصر حور عین را از رُخَت بیارا

رمز عشق برخوان ازتبارک اللّه گنج سرّ پنهان در تو شد هویدا

(مهدی الهی قمشه ای)

ص:139


1- (1) - بحار الأنوار: 90/70، باب 122، حدیث 62؛ الخصال: 25/1، حدیث 87.

[«7»وَالَّذِینَ لاَ تَدْخُلُهُمْ سَأْمَهٌ مِنْ دُؤُوبٍ وَلاَ إِعْیَاءٌ مِنْ لُغُوبٍ وَلاَ فُتُورٌ وَلاَ تَشْغَلُهُمْ عَنْ تَسْبِیحِک الشَّهَوَاتُ وَلاَ یَقْطَعُهُمْ عَنْ تَعْظِیمِک سَهْوُ «8»الْغَفَلاَتِ الْخُشَّعُ الْأَبْصَارِ فَلاَ یَرُومُونَ النَّظَرَ إِلَیْک النَّوَاکِسُ الْأَذْقَانِ الَّذِینَ قَدْ طَالَتْ رَغْبَتُهُمْ فِیمَا لَدَیْک الْمُسْتَهْتَرُونَ بِذِکْرِ آلاَئِک وَالْمُتَوَاضِعُونَ دُونَ عَظَمَتِک وَجَلاَلِ کِبْرِیَائِک]

و آنان که به خاطر کوشش پیوسته و دائم شان، ملامت بر آنها وارد نمی شود، و از هیچ زحمتی، خستگی و سستی و ناتوانی به آنان راه پیدا نمی کند. امیال و شهوات، از تسبیحت بازشان نمی دارد، و فراموشی ناشی از غفلت ها آنان را از تعظیم به تو جدا نمی کند، فروهشته دیدگانند؛ بنابراین، نظر کردن به جمال و جلال حضرتت را درخواست نمی کنند. از حقارت و خواری، در برابر عظمتت سر به زیر افتاده اند. شوقشان به آنچه نزد توست، طولانی شد. به یاد نعمت هایت شیفته اند و در برابر عظمت و بزرگی کبریاییت فروتنند.

موانع کمال

اشاره

این که ملائکۀ حق از عبادت و اطاعت و عبودیّت و بندگی ملالت نمی گیرند و خسته و رنجور و درمانده و ضعیف نمی شوند و هرگز از مدار عبودیّت بیرون نمی روند، به خاطر این است که در وجودشان از شهوات خبری نیست، وجود آنان

ص:140

نور محض و ماهیّت آنان ملکوتی خالص است.

ولی در وجود انسان، محض اقتضای خلقت و آفرینشش و به خاطر این که مدتی باید در دنیا بماند، انواع امیال و غرایز و شهوات قرار دارد که اگر این مجموعه را بر مبنای عقل و شرع، و بر اساس تقوا خرج کند از ملائکه برتر می شود و اگر مهار حیات خود را به اختیار شهوات و غرایز بگذارد از عبادت و بندگی حق خسته شده و به تدریج از هر حیوانی پست تر خواهد شد.

این مسئله ثابت شده که فساد و پستی و شقاوت و بدمستی و پدیدار شدن هرگونه رنج و بلا و اخلال در امور حیات انسان معلول پیروی او از شهوات آزاد و غرایز و امیال شیطانی است.

آنان که دچار شهوات غلط و امیال شیطانی هستند، تنها به خود و عاقبت خود ضرر نمی زنند، گاهی خانواده یا جامعه ای را نیز دچار فساد می کنند و زمینۀ هلاکت و نابودی بسیاری از فرزندان آدم را که استعداد مقام خلافت از حق را دارا می باشند فراهم می نمایند.

أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ » (1)

آیا کسانی را که [ شکر ] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاکت درآوردند، ندیدی.

آنان که بنده و بردۀ شهواتند و به امیال و غرایز و لذایذ مادی به عنوان هدف نهایی می نگرند، برای رسیدن به خواسته های نامشروع خود دچار اعمال عجیبی از قبیل استعمار و استثمار کردن ملت ها، کوبیدن انسان و انسانیّت، تعرّض به ناموس دیگران، قتل نفس، دزدی، غارت، چپاول، نفاق، دروغ، غیبت، تهمت، جاسوسی، افشای سرّ، خیانت، خدعه، دغل بازی و... می گردند.

ص:141


1- (1) - ابراهیم (14) : 28. [1]

شیوع این همه مفاسد، فکر کنید عرصه گاه حیات را دچار چه وضعی می کند و انسان را از چه فیوضات و عنایاتی که در دنیا و آخرت از جانب حضرت حق برای او مقرّر شده محروم می نماید؟!

زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ » (1)

محبت و عشق به خواستنی ها [ که عبارت است ] از زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسبان نشاندار و چهارپایان و کشت و زراعت، برای مردم آراسته شده است؛ اینها کالای زندگیِ [ زودگذرِ ] دنیاست؛ و خداست که بازگشت نیکو نزد اوست.

در این آیه به شش برنامه که از سرمایه های حیات دنیاست اشاره می کند: زن، فرزند، مال، مرکب سواری، چهارپایانی که در زراعت و دامداری به کار می روند، زراعت.

تقوا، راه مبارزه با شهوات

دنیا به معنای جای نزدیک و پست و از دست رفتنی است، آنان که تمام مقصد و مقصودشان را همین شش برنامه قرار دهند، اولاً: به گناهان و معاصی و مفاسد زیادی دچار می شوند، و ثانیاً: از حسن مآب که در آیات بعد تفسیر شده: جنات و باغ هایی که دائم آب روان دارد، خلود در نعمت حق، همسران پاکیزه، رضوان و رضایت حق، به طور حتم محروم می گردند.

قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِن ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا

ص:142


1- (1) - آل عمران (3) : 14. [1]

الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَهٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالعِبَادِ » (1)

بگو: آیا شما را به بهتر از این [ امور ] خبر دهم؟ برای آنان که [ در همۀ شؤون زندگی ] پرهیزکاری پیشه کرده اند، در نزد پروردگارشان بهشت هایی است که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است، در آنجا جاودانه اند و [ نیز برای آنان ] همسرانی پاکیزه و خشنودی و رضایتی از سوی خداست؛ و خدا به بندگان بیناست.

نکتۀ جالب توجه آیۀ بالا مسألۀ باعظمت تقواست، به این معنی که آنان که در آن موارد شش گانه: زن، فرزند، مال، مرکب، انعام، زراعت، تقوای الهی پیشه کنند، به عاقبت به خیری عجیبی (حسن مآب) که جنّات و خلود در آن و ازواج مطهّره و رضوان من اللّه است، می رسند.

در آیات و روایات وارد شده که بهشت محصول زحمات و رنج ها و مشقّات انسان در عبادت و اطاعت و بندگی است، و جهنّم محصول لذایذ و غرایز و شهوات آزاد از قید شرع و عقل است.

خداوند مهربان می خواهد بندگانش در طریق مستقیم و در راه به دست آوردن رحمت حق و رسیدن به مغفرت و بهشت عنبر سرشت باشند، ولی تابعان شهوات غلط، علاقه دارند انسان ها و به خصوص مردم مؤمن در ضلالت و گمراهی و نادانی و غفلت و شقاوت و پستی درآیند. این خواستۀ سخیف و پست که جهان و جهانیان را هلاک می کند محصول روان آلودۀ بردگان شهوت شیطانی است.

قرآن مجید در این زمینه می فرماید:

وَاللّهُ یُرِیدُ أَن یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَیُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَن تَمِیلُوا

ص:143


1- (1) - آل عمران (3) : 15. [1]

مَیْلاً عَظِیماً » (1)

و خدا می خواهد با رحمت و لطفش به شما توجه کند؛ و آنان که از شهوات پیروی می کنند می خواهند شما [ در روابط جنسی از حدود و مقرّرات حق ] به انحراف بزرگی دچار شوید.

گر چه حلال و حرام حق و حسنات اخلاقی و مسائل و معارف دینی، انسان را محدود می کند، ولی این محدودیت به قیمت به دست آوردن سلامت دنیا و آخرت و بهشت و رضوان حق است. پس این محدودیّت از ارزش والایی برخوردار است؛ زیرا حقایق ملکوتیّه و فیوضات ربّانیّه و آخرت آباد از باطن این محدودیت ها به دست می آید، ولی بی بند و باری و آزادی در شهوات و امیال نتیجه ای جز فساد همه جانبه در شؤون حیات جامعه و محرومیت از عنایات حق ندارد. آن راه خدا و این راه شیطان؛ تا شما که از نور عقل و وجدان بهره مند هستید کدام را انتخاب کنید:

قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ » (2)

مسلماً راه هدایت از گمراهی [ به وسیلۀ قرآن، پیامبر و امامان معصوم ] روشن و آشکار شده است.

سعادت دنیا و آخرت در رهایی از شهوات

البته عمل به مقررات دینیه و آراستگی به حسنات اخلاقی و مقیّد بودن به حلال و حرام، مکروه نفس، برنامه ای مشکل و سخت است، ولی هر کس سعادت دنیا و آخرت خود را می خواهد باید به این رنج و سختی تن دهد که عنایت و لطف حق از این راه به انسان می رسد، ولی افتادن در شهوات و پیروی از امیال و لذایذ، مشقّتی

ص:144


1- (1) - نساء (4) : 27. [1]
2- (2) - بقره (2) : 256. [2]

ندارد اما خراب کنندۀ بنیاد سلامت دنیا و آخرت و علّت ظهور جهنّم و عذاب سخت در روز قیامت است.

فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَهَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً » (1)

سپس بعد از آنان نسلی جایگزین [ آنان ] شد که نماز را ضایع کردند و از شهوات پیروی نمودند؛ پس [ کیفر ] گمراهی خود را [ که عذابی دردناک است ] خواهند دید.

عجیب است که رسول با عظمت اسلام هنگامی که این آیه را تلاوت کرد فرمود:

یَکُونُ خَلْفٌ مِنْ بَعْدِ سِتّینَ سَنَهً أضاعُوا الصَّلاهَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً، ثُمَّ یَکُونُ خَلْفٌ یَقْرَؤُونَ الْقُرْآنَ لا یَعْدُو تَراقِیَهُمْ، وَیَقْرَأُ الْقُرْآنَ ثَلاثَهٌ: مُؤْمِنٌ وَمُنافِقٌ وَفاجِرٌ. (2)

بعد از شصت سال، افرادی به روی کار می آیند که نماز را ضایع می کنند و در شهوات غرق می گردند و به زودی نتیجۀ ضلالت خود را خواهند دید. و بعد از آنان گروه دیگری روی کار می آیند که قرآن را می خوانند ولی قرآن از گلو و حنجرۀ آنان فراتر نمی رود (یعنی از روی ریا و تظاهر و قناعت کردن به الفاظ). قرآن را سه طایفه می خوانند: مؤمن و منافق و فاجر.

قسمت اول این روایت منطبق است با زمانی که یزید پلید در سال شصت زمام امور مسلمین را غاصبانه به دست گرفت و حادثۀ کربلا را آفرید، و قسمت دوم این روایت منطبق با دوران بنی عباس است که از اسلام به اسم و از قرآن به لفظ، قناعت کردند.

ص:145


1- (1) - مریم (19) : 59. [1]
2- (2) - کنز العمال: 195/11، حدیث 31197؛ المستدرک علی الصحیحین: 374/2.

عَنْ أبی جَعْفَرٍ علیه السلام قال: الْجَنَّهُ مَحْفُوفَهٌ بِالْمَکارِهِ وَالصَّبْرِ، فَمَنْ صَبَرَ عَلَی الْمَکارِهِ فِی الدُّنْیا دَخَلَ الْجَنَّهَ. وَجَهَنَّمُ مَحْفُوفَهٌ بِاللَّذّاتِ وَالشَّهَواتِ، فَمَنْ أعْطی نَفْسَهُ لَذَّتَها وَشَهَواتِها دَخَلَ النّارَ. (1)

امام باقر علیه السلام می فرماید: بهشت محصول رنج ها و استقامت در راه دین و صراط مستقیم است، صابر بر مشقّات و عبادات و اخلاقیّات وارد بهشت می شود. و جهنّم نتیجۀ لذّات و شهوات غلط است، هر کس خود را در لذّات و شهوات شیطانی در اندازد اهل جهنّم است.

شیعه و سنی بر مضمون این حدیث شریف اتفاق دارند و در اکثر کتب معتبرۀ حدیث آمده که توضیحی بر آیات قرآن مجید است.

جایگاه بهشت و جهنّم

در روایت آمده: چون خداوند مهربان بهشت را آفرید به جبرئیل فرمود:

آن را ببین، چون دید عرضه داشت: الهی! احدی از این جایگاه رفیع چشم نپوشد. و زمانی که راه رسیدن به بهشت را رنج عبادت و صبر بر شهوات و معاصی قرار داد، فرمود: اکنون به آن بنگر، چون نگریست فریاد زد: خداوندا! می ترسم کسی به این محل باعظمت و این بهشت عنبر سرشت نرسد!

چون جهنّم را بیافرید به جبرئیل فرمود: بنگر، چون نظر کرد عرضه داشت:

احدی به این جا نمی آید، که جای سخت و بدی است. وقتی عذاب پیچیده به شهوت شد و ندا رسید: اکنون بنگر، عرضه داشت: الهی! می ترسم همۀ بندگانت به این جایگاه سخت دچار شوند! (2)

ص:146


1- (1) - الکافی: 89/2، حدیث 7؛ [1]بحار الأنوار: 72/68، باب 62، حدیث 4. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 72/68، باب 62.

شهوات و آثار آن در روایات

فی وَصایا أبی ذَرٍّ قال صلی الله علیه و آله : یا أباذَرٍّ، الْحَقُّ ثَقیلٌ مُرٌّ، وَالْباطِلُ خَفیفٌ حُلْوٌ، وَرُبَّ ساعَهِ شَهْوَهٍ تُورِثُ حُزْناً طَویلاً. (1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله در سفارش هایش به ابوذر فرمود: ابوذر، حق در تمام زمینه هایش سنگین و تلخ، و باطل آسان و شیرین است، چه بسا که یک ساعت شهوت باعث غصّۀ طولانی شود.

وَقالَ: مَنْ أکَلَ ما یَشْتَهی، وَلَبِسَ ما یَشْتَهی، وَرَکِبَ ما یَشْتَهی، لَمْ یَنْظُرِ اللّهُ إلَیْهِ حَتّی یَنْزِعَ أوْ یَتْرُکَ. (2)

و نیز آن حضرت فرمود: هر کس هر چه بخواهد بخورد، هر چه بخواهد بدون قید شرعی و عقلی بپوشد و هر چه بخواهد سوار شود، خداوند به او نظر لطف و رحمت نکند تا از آن دست بکشد یا به کلّی ترک کند.

فی وَصایَا الْکاظم علیه السلام : یا هِشامُ، أوْحَی اللّهُ إلی داوُدَ: حَذِّرْ وَ أَنْذِرْ أصْحابَک عَنْ حُبِّ الشَّهَواتِ، فَإنَّ الْمُعَلَّقَهَ قُلُوبُهُمْ بِشَهَواتِ الدُّنْیا قُلُوبُهُمْ مَحْجُوبَهٌ عَنّی. (3)

امام کاظم علیه السلام به هشام فرمود: خداوند به داود وحی فرستاد: یارانت را از شیفتگی به شهوات غلط پرهیز و هشدار ده، که قلبِ دچار به شهوات دنیا و امیال شیطانی از عنایات من محروم، و از انوار جمال من ممنوع است.

ص:147


1- (1) - بحار الأنوار: 84/74، باب 4، ذیل حدیث 3؛ مجموعه ورام: 59/2، الجزء الثانی، [1] مستدرک سفینه البحار: 94/6.
2- (2) - بحار الأنوار: 144/74، باب 7، حدیث 30؛ [2] تحف العقول: 38.
3- (3) - بحار الأنوار: 154/1، باب 4؛ [3] تحف العقول: 397.

قالَ الْجَوادُ علیه السلام : راکِبُ الشَّهَواتِ لا تُسْتَقالُ لَهُ عَثْرَهٌ. (1)

حضرت جواد علیه السلام فرمود: آن که مرکبی در راه زندگی جز شهوات ندارد، لغزشی از او اقاله نمی شود.

وَقالَ علیه السلام : مَنْ أطاعَ هَواهُ أعطی عَدُوَّهُ مُناهُ. (2)

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: کسی که پیرو هوایش باشد، دشمنش شیطان را به آرزو رسانده است.

قالَ أمیرُالْمُؤمنینَ علیه السلام : إنَّما أخافُ عَلَیْکُمُ اثْنَتَیْنِ: اتِّباعَ الْهَوی وَ طُولَ الْأمَلِ.

أمّا اتِّباعُ الْهَوی فَاِنَّهُ یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ، وَأمّا طُولُ الْأمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَهَ. (3)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: از دو چیز بر شما می ترسم: پیروی هوا و درازی آرزو. اما پیروی هوا شما را از حق باز دارد و درازی آرزو یاد آخرت را از قلب شما می گیرد.

تفسیر هوای نفس در کلام امام خمینی

حضرت امام خمینی در کتاب «چهل حدیث» خود در شرح حدیث بالا می گوید:

«هوا» به حسب لغت دوست داشتن و اشتها است، و فرقی در متعلَّق نکند، خواه چیز خوب ممدوحی باشد یا زشت مذمومی؛ یا برای آن که به حسب مقتضای طبیعت، نفس مایل است به شهوات باطله و هواهای نفسانیّه، اگر مهار عقل و شرع نباشد.

ص:148


1- (1) - بحار الأنوار: 364/75، باب 27، حدیث 4؛ [1]أعلام الدین: 309. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 78/67، باب 46، حدیث 11؛ [3]اعلام الدین: 309. [4]
3- (3) - الکافی: 335/2، حدیث 3؛ [5]وسائل الشیعه: 58/16، باب 81، حدیث 20972. [6]

و «صدّ» از شیء به معنای منع و اعراض و صَرف از آن آمده و همه مناسب است، ولی این جا به معنی منع و صَرف است؛ زیرا که صدّ به معنی اعراض، لازم است. ما به خواست خدا در ضمن دو مقام به ذکر فساد این دو خصلت و کیفیت منع اول ازحق و از یاد بردن دوم آخرت را، می پردازیم و از خدا توفیق می طلبیم.

بدان که: نفس انسانی گر چه به یک معنا که اکنون ذکر آن از مقصود ما خارج است، مفطور بر توحید بلکه جمیع عقاید حقّه است، ولی از اول ولادت آن در این نشأه و قدم گذاشتن در این عالم با تمایلات نفسانیّه و شهوات حیوانیّه نشو و نما کند، مگر کسی که مؤیَّد مِن عنداللّه باشد و حافظ قدسی وی را حفظ کند، و آن چون از نوادر وجود است جزو حساب ما نیاید، ما متعرّض حال نوع هستیم. در مقام خود مبرهن است که انسان در اول پیدایش، پس از طیّ منازلی، حیوان ضعیفی است که جز به قابلیّت انسانیّت امتیازی از سایر حیوانات ندارد، و آن امتیازِ قابلیّتْ میزان انسانیّت فعلیّه نیست.

پس انسان حیوانی بالفعل است در ابتدای ورود در این عالم، و در تحت هیچ میزان جز شریعت حیوانات که ادارۀ شهوت و غضب است نیست، و چون این اعجوبۀ دهر، ذات جامع و یا قابل جمعی است، از این جهت برای ادارۀ آن دو قوّه، صفات شیطانی را از قبیل کذب و خدیعه و نفاق و نمیمه و سایر شیطنت های دیگر نیز به کار می برد و با همین سه قوّه که اصول مفسدات و مهلکات است ترقّی کند، و اینها نیز در او نموّ و ترقّی روز افزون نمایند، و اگر در تحت تأثیر مربّی و معلّمی واقع نشود، پس از رسیدن به حدّ رشد و بلوغ، یک حیوان عجیب و غریبی شود که در هر یک از شؤون مذکوره گوی سبقت از سایر حیوانات و شیاطین ببرد و از همه قوی تر و کامل تر در مقام حیوانیّت و شیطنت شود. و اگر بر همین حال روزگار بر او بگذرد و جز تبعیّت هوای نفس در شؤون ثلاثه نکند، هیچ یک از معارف الهیّه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه در او بروز نکند، بلکه جمیع انوار فطریّۀ او نیز خاموش گردد.

پس تمام مراتب حق، از این سه مقام که ذکر شد - یعنی: معارف الهیّه و اخلاق و

ص:149

ملکات فاضله و اعمال صالحه - خارج نیست، زیر پای هواهای نفسانیّه پایمال گردد، و متابعت از تمایلات نفسانیّه و ملایمات حیوانیّه نگذارد که در او، حق به هیچ یک از مراتب جلوه کند، و کدورت و ظلمت هوای نفس تمام انوار عقل و ایمان را خاموش نماید، و ولادت ثانویّه که ولادت انسانیّه است از برای او رخ ندهد و در همان حال بماند و ممنوع و مصدود از حقّ و حقیقت شود، تا آن که از این عالم با همین حال رحلت کند؛ در آن عالم که کشف سریره شود خود را جز حیوانی یا شیطانی نیابد و از انسان و انسانیّت یادی نکند و در آن حال در ظلمت ها و عذاب ها و وحشت های بی پایان بماند، تا خدای تعالی چه خواهد.

پس این حال تبعیّت کامل است از هوای نفس که منع کامل کند از حق. و از این جا می توان فهمید که میزان بازماندن از حق، متابعت هوای نفس است، و مقدار بازماندن نیز متقدّر شود به مقدار تبعیّت. مثلاً اگر به واسطۀ تعلیم انبیا و تربیت علما و مربّیان، مملکت انسانیّت این انسان کذائی که در اول ولادت با آن سه قوّه (شهوت، غضب، شیطنت) هم آغوش بود و با ترقّی و تکامل او، آنها نیز ترقّی و تکامل می کردند، در تحت تأثیر تربیت واقع شد، کم کم تسلیم قوّۀ مربّیۀ انبیا و اولیا گردید، ممکن است چیزی بر او نگذرد جز آن که قوۀ کاملۀ انسانیّه که در او به طریق استعداد و قابلیّت ودیعه گذاشته شده بود فعلیّت پیدا کند و ظهور نماید و تمام شؤون و قوای مملکت برگردد به شأن انسانیّت؛ و شیطان به دستش ایمان آورد، چنانچه به دست رسول اکرم صلی الله علیه و آله ایمان آورد:

إنَّ شَیْطانی آمَنَ بِیَدی. (1)

شیطان من، به دست من ایمان آورد.

ص:150


1- (1) - بحار الأنوار: 337/16، باب 11، ذیل حدیث 28؛ تفسیر ابن عربی: 281/1، ذیل تفسیر آیۀ 48 سورۀ انفال، با کمی اختلاف.

و مقام حیوانیّت او تسلیم انسانیّتش شود، به طوری که مرکب مرتاض راهوار عالم کمال و ترقّی و بُراق آسمان پیمای راه آخرت شود، و ابداً سرخودی نکند و چموشی ننماید.

و بعد از تسلیم شدن شهوت و غضب به مقام عدل و شرع، عدالت در مملکت بروز کند، و حکومت عادلۀ حقّه تشکیل شود، که کارکن در آن و حکمفرمای در آن، حق و قوانین حقّه باشد و قدمی بر خلاف حق در آن گذاشته نشود و به کلّی از باطل و جور عاری و بری گردد.

پس همان طور که میزان در منع حق و صدّ آن، اتّباع هوای نفس است، میزان در جلب حق و پیدایش آن، متابعت شرع و عقل است، و بین این دو منزل که یکی متابعت کاملۀ هوای نفس است و دیگر متابعت مطلقۀ کاملۀ عقل است، منازل غیر متناهیه است، به طوری که هر قدمی که به تبعیّت هوای نفس برداشته شود، به همان اندازه منع از حق کند و حجاب از حقیقت شود و از انوار کمال انسانیّت و اسرار وجود آدمیّت محجوب گردد. و به عکس هر قدمی که بر خلاف میل نفس و هوای آن بردارد، به همان اندازه رفع حجاب شود و نور حق در مملکت وجود جلوه کند.» (1)

عجب شوری گرفته گرد عالم نماید راز در شورم دمادم

ز حیرت خون دلها سوخت این جا که باید دیده ها بر دوخت این جا

دل عاشق در این جا کرده بریان نباشد هیچ کس را زَهرۀ آن

اگر می بگذری از عشق خامی به نزدیک امینان پس تمامی

اگر می بگذری از عشق این جا درون دل کجا بینی مصفّا

اگر می بگذری از عشق بی چون تو مانی دائماً در خاک و در خون

ص:151


1- (1) - چهل حدیث: 167 - 170.

به بوی عشق دائم باش زنده حقیقت باش هم سلطان و بنده

(عطار نیشابوری)

مذمّت هوای نفس در قرآن و روایات

خداوند تبارک و تعالی در مذمّت اتّباع نفس و هوای آن فرماید:

وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ » (1)

[و گفتیم:] ای داود! همانا تو را در زمین جانشین [ و نمایندۀ خود ] قرار دادیم؛ پس میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف می کند. بی تردید کسانی که از راه خدا منحرف می شوند، چون روز حساب را فراموش کرده اند، عذابی سخت دارند.

و در آیۀ دیگر فرماید:

وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ » (2)

پس اگر پاسخ تو را ندادند بدان که فقط از هواهای نفسانی خود پیروی می کنند و گمراه تر از کسی که بدون هدایتی از سوی خدا از هواهای نفسانی خود پیروی کند، کیست؟ مسلماً خدا مردم ستمکار را هدایت نمی کند.

در «کافی» سند به حضرت باقر علیه السلام رساند که:

قالَ رسولُ اللّه صلی الله علیه و آله : یَقُولُ اللّهُ: وَعِزَّتی وَجَلالی وَعَظَمَتی وَکِبْریائی وَنُوری وَعُلُوّی وَارتِفاعِ مَکانی لا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَواهُ عَلی هَوایَ إلّاشَتَتُّ عَلَیْهِ أمْرَهُ، وَلَبَّسْتُ عَلَیْهِ دُنْیاهُ، وَشَغَلْتُ قَلْبَهُ بِها، وَلَمْ اؤْتِهِ مِنْها إلّامَا

ص:152


1- (1) - ص (38) : 26.
2- (2) - قصص (28) : 50. [1]

قَدَّرْتُ لَهُ. وَعِزَّتی وَجَلالی وَعَظَمَتی وَنُوری وَعُلُوّی وَاْرتِفاعِ مَکانی لایُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوایَ عَلی هَواهُ إلّااسْتَحْفَظْتُهُ مَلائِکَتی، وَکَفَّلْتُ السَّماواتِ وَالْأرَضینَ رِزْقَهُ، وَکُنْتُ لَهُ مِنْ وَراءِ تِجارَهِ کُلِّ تاجِرٍ، وأتَتْهُ الدُّنْیا وَهِیَ راغِمَهٌ. (1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدای عز و جل می فرماید: قسم به عزّت و جلال و عظمت و کبریا و نور و علوّ و ارتفاع مقامم که اختیار نکند بنده ای هوای خودش را بر هوای من، مگر آن که به تفرقه اندازم کارش را و در هم نمایم دنیایش را و مشغول سازم به مادّیات قلبش را، و حال آن که ندهم به او از آن مگر آنچه مقدّر فرمودم برای او. و به عزّت و جلال و عظمت و نور و علوّ و رفعت مکانتم قسم که اختیار نکند بنده ای هوای مرا بر هوای خود، مگر آن که او را به ملائکه ام سپارم و آسمان ها و زمین را متکفّل روزی او سازم و من باشم از برای او از دنبالۀ تجارت هر تاجر (به این معنا که من برای او تجارت کنم و روزی او را رسانم) و بیاید او را دنیا در حالی که دلیل و منقاد اوست.

از امام صادق علیه السلام است:

اِحْذَرُوا أهواءَکُم کَما تَحْذَرُونَ أعْداءَکُمْ، فَلَیسَ شَیْ ءٌ أعْدی لِلرِّجالِ مِنِ اتِّباعِ أهْوائِهِمْ وَحَصائِدِ ألْسِنَتِهِمْ. (2)

از هوای نفس خود بترسید آن چنان که از دشمنان خود می ترسید، چرا که چیزی دشمن تر برای مردم از متابعت هوای نفس و محصولات زبان آنان نیست.

ای عزیز! بدان که خواهش های نفس و تمنّیات او منتهی نشود به جائی و

ص:153


1- (1) - الکافی: 335/2، حدیث 2؛ [1]وسائل الشیعه: 279/15، باب 32، حدیث 20511. [2]
2- (2) - الکافی: 335/2، حدیث 1؛ [3]وسائل الشیعه: 57/16، باب 81، حدیث 20971. [4]

اشتهای آن به آخر نرسد. اگر انسان یک قدم دنبال آن بردارد، مجبور شود پس از آن چند قدم بردارد. و اگر با یکی از هواهای آن همراهی کند، ناچار شود با چندین تمنّای آن همراهی نماید. اگر یک در به روی خواهش نفس باز کنی، لابدّی درهای بسیاری به روی آن باز نمایی. یک وقت به واسطۀ یک متابعت نفس به چندین مفاسد و از آن به هزاران مهالک مبتلا شوی، تا آن که خدای نخواسته در دم آخر جمیع راه حق بر تو مسدود شود، چنانچه خدای تعالی در نصّ کتاب کریم از آن خبر داده است. و البته امیر مؤمنان و ولیّ امر و مولا و مرشد و متکفّل هدایت و راهنمای عائلۀ انسانیّت از این خوف دارد و ترسناک است، بلکه روح مکرّم رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمۀ هدی علیهم السلام در اضطراب و وحشت است که مبادا برگ های درخت نبوّت و ولایت ریخته شود و خزان گردد.

فراموشی آخرت

انسان تا تنبّه پیدا نکند که مسافر است و لازم است از برای او سیر، و دارای مقصد است و باید به طرف آن مقصد ناچار حرکت کند، و حصول مقصد ممکن است، عزم برای او حاصل نشود و دارای اراده نگردد.

و باید دانست که از موانع بزرگ این تنبّه که اسباب نسیان مقصد می شود و اراده و عزم را در انسان می میراند آن است که انسان گمان کند وقت برای سیر وسیع است، اگر امروز حرکت به طرف مقصد نکند فردا می کند. و این حال طول امل و درازی رجا و ظنِّ بقا و امید حیات و رجای سعۀ وقت، انسان را از اصل مقصد که آخرت است و لزوم سیر به سوی آن و لزوم اخذ رفیق و زاد طریق باز می دارد و انسان به کلّی آخرت را فراموش می کند و مقصد از یاد انسان می رود. و خدا نکند که انسان سفر دور و دراز و پر خطری در پیش داشته باشد و وقت او تنگ باشد و عِدّه و

ص:154

عُدّه برای او خیلی لازم باشد، و هیچ نداشته و با همه وصف از یاد اصل مقصد بیرون رود. و معلوم است اگر این نسیان حاصل شود، هیچ در فکر زاد و توشه برنیاید و لوازم سفر را تهیّه نکند و ناچار وقتی سفر پیش آید بیچاره شود و در آن سفر افتاده و در بین راه هلاک گردد و راه به جایی نبرد.

پیروی از شهوات، علّت هلاکت

اشاره

بدون شک هیچ ملّتی به هیچ بلیّه ای گرفتار نخواهند شد مگر وقتی که راههای خیر و صلاح را از دست بدهند و در طریق شرّ و فساد و طغیان و عصیان قرار گیرند و به خویشتن ستم کنند.

خداوند متعال در هر جای از کتاب شریفش که عذاب و هلاکت ملّتی را تذکّر داده، جرم آنان را نیز یادآوری کرده است تا برای مردم روشن گردد که در اثر اعمال زشت انسان که معلول تبعیّت از شهوات است، دنیا و آخرتش فاسد می گردد.

خداوند در قرآن مجید می فرماید:

فَکُلّاً أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُم مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِ حَاصِباً وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَهُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُم مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلکِن کَانُوا انفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ » (1)

پس همه را به گناهانشان گرفتیم، بر برخی از آنان توفانی سخت [ که با خود ریگ و سنگ می آورد ] فرستادیم، و بعضی را فریاد مرگبار گرفت، و برخی را به زمین فرو بردیم، و بعضی را غرق کردیم؛ و خدا بر آن نبود که به آنان ستم کند، ولی آنان بودند که به خودشان ستم کردند.

ص:155


1- (1) - عنکبوت (29) : 40. [1]
اهل مدین و پیروی از شهوات

از جملۀ آن ملّت ها اهل مَدْیَن بودند. این ملّت وقتی به عذاب خدا گرفتار شدند که تمامشان خائن و متقلّب و بدعمل گشتند. کم فروشی و خیانت در معاملات از صفات بد شمرده نمی شد. حسّ اخلاقی به حدّی در آنان نابود گشته بود که وقتی ایشان را دربارۀ کارهای زشت ملامت می کردند، اصلاً خجالت نمی کشیدند، بلکه شخص ناصح را ملامت و سرزنش می نمودند. عیوب خودشان را اصلاً درک نمی کردند. منکرات و معاصی را قبیح نمی دانستند. خداوند بزرگ دربارۀ آنان می فرماید:

وَإِلَی مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ وَلاَ تَنْقُصُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّی أَرَاکُم بِخَیْرٍ وَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ * وَیَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِ الْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ » (1)

و به سوی [ مردم ] مَدین، برادرشان شعیب را [ فرستادیم. ] گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید، شما را جز او هیچ معبودی نیست؛ و از پیمانه و ترازو مکاهید، همانا من شما را در توانگری و نعمت[ی که بی نیاز کننده از کم فروشی است ] می بینم و بر شما از عذاب روزی فراگیر بیمناکم. * و ای قوم من، پیمانه و ترازو را عادلانه [ و منصفانه ] کامل و تمام بدهید، و اجناس مردم را [ هنگام خریدن ] کم شمارتر و کم ارزش تر [ از آنچه که هست ] به حساب نیاورید و در زمین تبهکارانه فتنه و آشوب برپا نکنید.

و پس از آیاتی چند می فرماید:

ص:156


1- (1) - هود (11) : 84 - 85. [1]

وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا شُعَیْباً وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَهٍ مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَهُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ » (1)

و هنگامی که عذاب ما رسید، شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، با رحمتی از سوی خود نجات دادیم، و کسانی را که [ به آیات ما ] ستم کردند، فریاد مرگبار فرا گرفت، پس در خانه هایشان به رو در افتاده جسمی بی جان شدند.

ملّت نوح، ملّت صالح، ملّت لوط و اقوام دیگری که به عذاب الهی دچار شدند، از قماش ملّت مدین بودند و در یک کلمه پیرو شهوات خویش گشتند، و این پیروی، آنان را از نظر رحمت حق انداخت و عاقبت به هلاکت و عذاب دچارشان کرد.

فرق میان بندگی حق و بندگی شهوت، فرق میان نور و ظلمت و حق و باطل و دنیا و آخرت و مرگ و حیات است. بنده و بردۀ شهوت از هیچ ستم و ظلمی و فساد و جنایتی چشم نمی پوشد، و بندۀ حق از هیچ کار مثبت و عمل خیری بازنمی ماند.

مقاله ای در بردگی بشر نسبت به شهوات

جبران خلیل در مقاله ای داستان بردگی بشر را نسبت به شهوات چنین توضیح می دهد:

«مردم بندۀ زندگی اند، و در نتیجۀ این بندگی، روز با زبونی و ننگ همدمند، و شب با اشک و خون دمسازند.

هر چه تا به حال دیده ام بندۀ سرسپرده و گردن کج و زندانی زنجیری بوده است.

هر سوی گیتی را گشته و شام و روز زندگی را پژوهیده ام کاروان ملّت ها و اقوام را دیده ام که از غار به کاخ و آسمانخراش ره سپرده است، و چشمم تا به حال جز به

ص:157


1- (1) - هود (11) : 94. [1]

گردنی که زیر بار خمیده و بازوانی که به زنجیر بسته و سینه ای که بر آستان بت سائیده بود، نیفتاده است.

در پی انسان از بابل تا پاریس، و از نینوا تا نیویورک رفته و دیده ام که اثر زنجیرهایی که به دست و پایش آویخته بوده در کنار ردّپایش بر شن صحرا نمودار است، و به گوش خویش از دشت و جنگل و دمن طنین ضجّه و فریاد جگرخراش نسل های قرون و اعصار را شنیده ام.

به کاخ ها و دانشگاه ها و معابد در آمده ام و در برابر هر تخت و قربانگاه و کرسی خطابه ایستاده و دیده ام که کارگر، بندۀ سرمایه دار و سوداگر است و سرمایه دار و سوداگر بندۀ نظامی، نظامی بندۀ سیاستمدار، سیاستمدار بندۀ شاه، شاه بندۀ کاهن، و کاهن بندۀ بت و بت خود خاکی است که اهریمنان سرشته و بر تلّی از جمجمۀ مردگان افراشته اند.

به کاخ توانگران مقتدر و کلبۀ فقیران زیر دست درآمده و به تماشای خزائنی که پر از جواهرات و شمش های طلا بوده و بیغوله هایی که شبح نومیدی و بازدم مرگ، خفقان آورش کرده، ایستاده ام.

کودکان را دیده ام که راه و رسم بندگی را از مادر با شیری که از پستانش می مکند فرا می گیرند، نونهالان رسم سرسپردگی و زبونی را همراه الفبا می آموزند، و جوانان جامۀ تن سپاری و گردن کجی به تن می کنند، و زنان در بستر فرمانبرداری و حلقه گوشی می غلتند.

نسل های آدمی را از کنارۀ گنگ تا ساحل فرات، مصبّ نیل، کوهستان سینا، میدان های آتن، کلیساهای روم، کوچه های قسطنطنیه و آسمانخراش های لندن پی گرفتم، همه جا بندگی را دیدم که با جاه و عظمت در کاروان پرشکوهی روان است، و مردم به گردش و کُرنش و شادمانی اند، گاه آن را خدا می نامند و پسران و دختران را در آستانش قربانی می کنند. گاهی امپراطور می دانند و به پایش شراب و عطر نثار

ص:158

می نمایند، زمانی غیب دان می دانند و در پیشگاهش بخور می سوزانند، نام قانون بر آن می نهند و در برابرش سجده می برند، میهن پرستی می شمارند و در راهش کمر به جنگ می بندند و خون یکدیگر را می ریزند و شهر و آشیانه شان را به خاطرش ویران می کنند و اسم این کار را برادری و مساوات می گذارند، آن را سایۀ خدا پنداشته سر به فرمانش فرود می آورند، اسمش را پول و کاسبی گذاشته به خاطرش جان می کنند و عرق می ریزند و جان می فشانند.

خلاصه یک چیز است با نام های مختلف و رنگارنگ، یک واقعیّت است که جلوه های گوناگون دارد، یک بیماری ازلی و ابدی است که هر بار گریبانگیر می شود، علائم و آثار تازه و عجیبی دارد؛ مرضی که فرزند با جان گرفتن از پدر به ارث می گیرد و میکرب آن را نسل قدیم به دامن نسل جدید انتقال می دهد.

انواع بندگی ها

[

بندگی چشم بسته

]

شگفت انگیزترین بندگی هائی که دیده ام انواع زیر است:

بندگی چشم بسته: نوعی از بندگی که حال شخص را به گذشتۀ نیاکانش وابسته می دارد و سرش را در مقابل آداب و رسوم اجدادی فرود می آورد و از او جسد تازه ای پدید می آرد که روح کهنه ای در آن دمیده با گور مرمرینی که پر از استخوان پوسیده باشد. (1)

ص:159


1- (1) - «وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ »؛ و هنگامی که به آنان [ که مشرک و کافرند ] گویند: از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید، می گویند: نه، بلکه از آیینی که پدرانمان را بر آن یافتیم، پیروی می کنیم.آیا هر چند پدرانشان چیزی نمی فهمیدند و راه [ حق را به سبب کوردلی ] نمی یافتند [ باز هم کورکورانه از آنان پیروی خواهند کرد؟! ]؛ بقره (2) : 170. [1]

[

بندگی زبان بسته

]

بندگی زبان بسته: آن بندگی ای است که گردونۀ عمر مرد را به دم همسرِ ناسازگارش می بندد، و تن زن را به بستر مردی که از او متنفّر است می چسباند، چنانکه رابطه شان با زندگی رابطۀ کفش است با پا.

[

بندگی گوش بسته

]

بندگی گوش بسته: همان که شخصی را به پیروی از سلیقۀ محیط و همرنگی با جماعت وا می دارد، به طوری که شخصیّتش انعکاس صدای جامعه و سایه و هم آمیزی از اشیا است!

[

بندگی پای بسته

]

بندگی پای بسته: بندگی ای که گردن آدم نیرومند را زیر فرمان حقّۀ باند می خماند و ارادۀ قدرتمند را تسلیم هوس های مشتی افتخارجوی شهرت طلب می گرداند تا مثل عروسک به سرانگشت آنان برقصد و پس از مدتی از حرکت باز ایستد و بالاخره بشکند و دور ریخته شود. (1)

ص:160


1- (1) - «وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شَیءٍ قَالُوا لَو هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَیْنَاکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِیصٍ ».ابراهیم (14) : 21. و [ در عرصه قیامت ] همگی در پیشگاه خدا ظاهر می شوند؛ پس ناتوانان [ ی که بدون به کار گرفتن عقل، بلکه از روی تقلید کورکورانه پیرو مستکبران بودند ] به مستکبران می گویند: ما [ در دنیا بدون درخواست دلیل و برهان ] پیروِ [ مکتب ] شما بودیم، آیا امروز چیزی از عذاب خدا را [ به پاداش آن که از شما پیروی کردیم ] از ما برطرف می کنید؟ می گویند: اگر خدا ما را [ در صورت داشتن لیاقت ] هدایت کرده بود، همانا ما هم شما را هدایت می کردیم، [ اکنون همۀ سرمایه های وجودی ما و تلاش و کوششمان بر باد رفته ] چه بیتابی کنیم وچه شکیبایی ورزیم، برای ما یکسان است، ما را هیچ راه گریزی نیست.

[

بندگی دورگه ای

]

بندگی دورگه ای: آن که کودکان معصوم را از فضای پهناور نیکبختی به خاکستر سیه روزی می نشاند، آنجا که نیاز به کنار کودکی نشسته و بیچارگی در بغل زبونی آرمیده تا با بدبختی به جانی رسند و از آن پس مثل یک مجرم، عمر بگذرانند و مثل یک مطرود و وازده بمیرند.

[

بندگی جوگندمی

]

بندگی جوگندمی: همان که ارزش اشیا و امور را وارونه می نماید و مفهوم امور را دگرگون می کند، به طوری که حقّه بازی را زرنگی بشمارند، و پرچانگی را دانایی، و ناتوانی را بردباری و مسالمت، و بزدلی را پرهیزکاری.

[

بندگی مُذَبْذَبانه

]

بندگی مُذَبْذَبانه: که زبان بزدل سست عنصر را می لرزاند و از حق گوئی بازمی دارد تا بر خلاف آنچه در دل دارد به زبان آرد و در چنگال تیره روزی چون جامه ای باشد که مچاله و پهن شود.

[

بندگی پشت خمانی

]

بندگی پشت خمانی: مقیَّد شدن ملّتی با زنجیر قوانین و حقوق و رسوم ملّتی دیگر.

[

بندگی واگیری

]

بندگی واگیری: که باعث جانشینی پسر به جای پدر می شود.

ص:161

[

بندگی سیاه

]

بندگی سیاه: که بر پیشانی سپید فرزند بی گناه، مجرم داغ ننگ می چسباند.

بالأخره بندگی بندگی، که نیروی محرّک و استمرار دهندۀ همۀ بندگی هاست ». (1)و این همه که قرن هاست سایۀ شومش را بر سر بشر، و طناب و غل و زنجیرش را بر دست و پای انسان، و لجامش را بر زبان آدمی، و پنبه اش را در گوش نسل ها، و چشم بندش را بر بصیرت فرزندان آدم و حوّا قرار داده، معلول پیروی از هوای نفس و افتادن در لجنزار شهوات است.

و این انبیا و اولیا و امامان معصومند که برای نجات بشر از این همه ذلّت و خفّت و پَستی و بدمستی و برداشتن زنجیر و غل اسارت از دست و پای عقل و جان انسان، از جانب خدا قیام کردند و خود را برای تأمین سعادت دنیا و آخرت مردم به هر آب و آتشی زدند و از هیچ کوششی تا جان دادن در راه محبوب و معشوقشان که حضرت رب العزّه است مضایقه نکردند.

مقامات انسانی آزادگان وارسته

اشاره

طیران مرغ دیدی، تو ز پایبند شهوت به درآی تا ببینی طیران آدمیت

(سعدی شیرازی)

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَهَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ وَنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ » (2)

و خدا برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامی که گفت:

ص:162


1- (1) - جامعۀ برین: 125.
2- (2) - تحریم (66) : 11. [1]

پروردگارا! برای من نزد خودت خانه ای در بهشت بنا کن ومرا از فرعون وکردارش رهایی بخش ومرا از مردم ستمکار نجات ده.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

شریف ترین و گرامی ترین زنان جهان و بهشت چهار نفر هستند:

1- آسیه همسر فرعون.

2- مریم دختر عمران.

3- خدیجه دختر خویلد.

4- فاطمه دختر محمد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله . (1)از چهره هایی که باید نامش را به بزرگی یاد کرد و در ردیف قهرمانان برجستۀ عرصۀ ایمان و صبر و مقاومت قرار داد، آسیه دختر مزاحم همسر فرعون است.

عظمت و شخصیت آسیه همسر فرعون

وی بانویی بی نظیر و برجسته و بندۀ شایستۀ خدا بود، او خدای جهان را از روی معرفت و اخلاص پرستش می نمود، از ایمان کاملی که در خور مقام یک انسان کامل و واقعی است برخوردار بود و از لحاظ تقوا و زهد و پاک دامنی در محیط خفقانی و کفرآمیز فرعونی، نمونه ای بی نظیر بود.

آسیه، با آن که از عالی ترین موقعیّت های مادی و اجتماعی برخوردار بود، به رنگ محیط درنیامد و تا سر حدّ امکان در تغییر و اصلاح محیط می کوشید و هرگز افکار و عواطف و عقاید و آرای افراد در او اثر نمی کرد.

آسیه اول زنی بود که به موسی بن عمران علیه السلام ایمان آورد و در ایمان راستین خود استوار بود و هیچ وقت در این زمینه رنگ نباخت و ترسی به خود راه نداد.

ص:163


1- (1) - شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید: 226/10، الخصال: 206/1، حدیث 22. [1]

به طوری که از تفاسیر و تواریخ و اخبار و سِیَر استفاده می شود: از ابتدای آفرینش آدم، در محیط ظلم و ستم و در خانوادۀ کفر و زندقه زنی همانند آسیه در ایمان و اطمینان و در دوستی با خدا و رسول، ثابت تر و مقاوم تر نیامده است.

آسیه، از جمله زنان فرزانۀ جهان است که خداوند او را بر زنان عالم امتیاز و برتری داده و در قرآن از او ستایش کرده و او را از سیّدات زنان بهشت قرار داده است.

آسیه، نخستین زنی است که ایمانش به درجۀ کمال رسید و اوّل زنی است که در خانۀ فرعونِ کافر، سال ها ایمان و عقیدۀ خود را مخفی نگاه داشت و در پنهانی خدا را پرستش می کرد.

«هنگامی که فرعون ستمگر «ماشطه» همسر حزقیل را به شهادت رساند، آسیه پرده از جلوی دیدگانش برداشته شد و دید ملائکه روح ماشطۀ شهیده را با کمال احترام و تجلیل به آسمان می برند.

این داستان بر اعتقاد و یقین او افزود و از ستمگری و بی عدالتی همسرش بی نهایت افسرده شد. در آن هنگام فرعون بر آسیه وارد شد و خبر قتل همسر حزقیل را به وی داد.

آسیه دیگر تاب مقاومت نیاورد و بر فرعون بانگ زد و گفت: وای بر تو ای ستمگر، چقدر مغروری و بی پروا، و بر حکومت ظالمانه و سلطه گر خود می نازی و هر آن بر گناه خود می افزایی! همانا به کیفری سخت گرفتار خواهی شد.

فرعون گفت: مگر تو را نیز جنون عارض شده مثل جنونی که بر ماشطه عارض شده بود؟

آسیه گفت: خیر، مرا دیوانگی عارض نشده، بلکه ایمان آوردم به خدائی که پروردگار من و شما و همۀ جهان است.

از آنجایی که فرعون آسیه را دوست می داشت دست به یک سیاست لیّن و

ص:164

زیرکانه زد و مادر آسیه را احضار کرده، به وی گفت: مثل این که دخترت را دیوانگی عارض شده، از او بخواه که از دین جدید خود دست بردارد.

مادر آسیه جریان را عنوان کرد، ولی سودی نبخشید و حیله و نیرنگ فرعون، او را در دین و آیین خود استوارتر ساخت. فرعون همین که از ایمان او اطلاع یافت، دنیا در نظرش تیره و تار شد و از شدّت خشم و غضب مدتی مبهوت ماند. همواره به خود می پیچید و آسیه را تکلیف به قبول ربوبیّت خود می کرد، در حالی که آسیه اعتنائی به گفته های بی اساس وی نکرده و می گفت: هرگز از آیین حق دست برندارم؛ من به اسلام گرویده ام و اکنون به پروردگار موسی مؤمنم و تو را مشرک می دانم.

فرعون به دژخیمان خود دستور داد او را به چهارمیخ کشند و وی را به بدترین وضعی شکنجه کنند. از این جهت قرآن مجید او را «ذِی الْأوْتاد» نامید.

آسیه عنصر شجاعت و استقامت بود و با شهامت بی نظیر خود در برابر شکنجه های دژخیمان فرعونی یک تنه و قهرمانانه ایستاد و کمترین ترس و وحشتی به خود راه نداد و همواره توکّل بر خدا می کرد و هر چه می خواست از او می طلبید و غیر از حق به احدی تکیه نداشت.

فرعون او را همی عذاب کرد، تا این که آسیۀ قهرمان، زیر بار ضربات شکنجۀ ددمنشان فرعونی به شهادت رسید» (1) و از دروازۀ شهادت، به مقامات عالی الهی و انسانی و به منازل معنوی و عرفانی نایل شد.

من آنچه هست به عشق تو داده ام از دست که منتهای مرادم تویی از آنچه که هست

به دوستی توام گر به پای دار برند من آن نیَم که بدارم تو را ز دامان دست

محبّت تو نه امروز کرده جا به دلم که من به روی تو عاشق شدم به روز الست

ص:165


1- (1) - زنان قهرمان: 68/3، به نقل از ریاحین الشریعه: 272/2 - 275. [1]

به شادمانی جاوید امیدوار شدم دلم چو از همه ببرید و با غمت پیوست

کجا من از تو توانم برید رشتۀ مهر که عشق، تار وجود مرا به زلف تو بست

به محفلی که تو باشی به باده حاجت نیست که هر که چشم تو بیند خراب گردد و مست

صغیر گِرد جهان گشت در پی دلدار رسید بر سر کوی تو و ز پای نشست

(صغیر)

ص:166

[«9»وَالَّذِینَ یَقُولُونَ إِذَا نَظَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ تَزْفِرُ عَلَی أَهْلِ مَعْصِیَتِک «سُبْحَانَک مَا عَبَدْنَاک حَقَّ عِبَادَتِک» «10»فَصَلِّ عَلَیْهِمْ وَعَلَی الرَّوْحَانِیِّینَ مِنْ مَلاَئِکَتِک وَأَهْلِ الزُّلْفَهِ عِنْدَک وَحُمَّالِ الْغَیْبِ إِلَی رُسُلِک وَالْمُؤْتَمِنِینَ عَلَی وَحْیِک «11»وَقَبَائِلِ الْمَلاَئِکَهِ الَّذِینَ اخْتَصَصْتَهُمْ لِنَفْسِک وَأَغْنَیْتَهُمْ عَنِ الطَّعَامِ وَالشَّرَابِ بِتَقْدِیسِک وَأَسْکَنْتَهُمْ بُطُونَ أَطْبَاقِ سَمَاوَاتِک «12»وَالَّذِینَ عَلَی أَرْجَائِهَا إِذَا نَزَلَ الْأَمْرُ بِتَمَامِ وَعْدِک]

و آن دسته از فرشتگانی که چون به جانب جهنّم بنگرند، و آن را بر متخلّفان از دستورهایت خروشان و عربده کنان ببینند، می گویند: خدایا! منزّه و پاکی. ما تو را چنانکه سزاوار توست بندگی نکردیم؛ پس بر آنان درود فرست، و نیز درود فرست بر روحانیون از فرشتگانت و اهل رتبه و منزلت در پیشگاهت و حاملان پیام غیب، به سوی رسولانت، و امینان بر وحیت و اصناف فرشتگانی که آنان را به خود اختصاص داده ای، در سایۀ تقدیست، از خوراک و آشامیدن بی نیاز کرده ای، و در اندرون طبقات آسمان هایت، ساکن فرموده ای.

و درود بر آنان که چون فرمانت به انجام وعده ات نازل شود، به اطراف آسمان ها گماشته شوند.

ص:167

فرشتگان در حظیره القدس

از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده:

در آسمان هفتم جایی است به نام «حظیره القدس»، در آن فرشتگانی هستند که آنها را رَوْحانیّون می گویند، چون شب قدر شود از پروردگار برای آمدن به دنیا اجازه می طلبند، خداوند به آنان اجازه می دهد، پس بر مسجدی نمی گذرند جز آن که در آن نماز می خوانند، و در راه با کسی روبرو نمی شوند جز آن که برای او دعا می نمایند و از ایشان به او برکت و نیکی می رسد. (1)

ص:168


1- (1) - ریاض السالکین: 43/2.

[«13»وَخُزَّانِ الْمَطَرِ وَزَوَاجِرِ السَّحَابِ «14»وَالَّذِی بِصَوْتِ زَجْرِهِ یُسْمَعُ زَجَلُ الرُّعُودِ وَإِذَا سَبَحَتْ بِهِ حَفِیفَهُ السَّحَابِ الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ «15»وَمُشَیِّعِی الثَّلْجِ وَالْبَرَدِ وَالْهَابِطِینَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ وَالْقُوَّامِ عَلَی خَزَائِنِ الرِّیَاحِ وَالْمُوَکَّلِینَ بِالْجِبَالِ فَلاَ تَزُولُ «16»وَالَّذِینَ عَرَّفْتَهُمْ مَثَاقِیلَ الْمِیَاهِ وَکَیْلَ مَا تَحْوِیهِ لَوَاعِجُ الْأَمْطَارِ وَعَوَالِجُهَا]

و درود بر خزانه داران باران و حرکت دهندگان ابر و فرشته ای که به صدای فریادش، غرّش رعدها شنیده می شود، و هنگامی که ابر خروشان به وسیلۀ او به حرکتی شتابانه درآید، شعله های برق درخشیدن گیرد.

و درود بر فرشتگانی که برف و تگرگ را بدرقه می کنند، و فرشتگانی که همراه قطرۀ باران، چون ببارد، فرود آیند. و درود بر آنان که سرپرست خزینه های بادند، و آنان که بر کوه ها گماشته شده اند؛ بنابراین از جا در نمی روند، و درود بر آنان که وزن آب ها، و اندازۀ باران های سیل آسا، و رگبارهای متراکم را به آنها شناسانده ای.

باران، ابر، تگرگ، رعد و برق، باد، کوه

اشاره

در جملات زیبای بالا سخن از باران و ابر و رعد و برق و برف و تگرگ و باد و کوه است، که هر یک در عرصه گاه با عظمت حیات وظایفی را با کمک فرشتگان انجام

ص:169

می دهند، و اگر سایۀ یکی از آنها از سر زمین کم شود به حیات موجودات زنده و حتّی به حیات خود زمین خاتمه داده می شود.

باران و ابر و رعد و برق و برف و تگرگ و باد در رابطه باهمند، و شرح هر یک از آنها کتابی جدا می خواهد، در این نوشتار با کمک آیات و روایات به توضیح مختصری از این حقایق اکتفا می کنم، و شما را برای درک مسائل عمده و مفصّل این واقعیت ها به کتب علمی ارجاع می دهم.

باران که در لطافت و شیرینی و منافع آن خلاف نیست از ابر است، و ابر محصول بخار و بخار محصول تابش خورشید بر سطح دریاها، و این همه به توسط فرشتگان و عمل فرشتگان هم به اذن حضرت ربّ العزّه است.

ابر و باران در قرآن

قرآن مجید در زمینۀ باران و ابر و باد، آیات فراوانی دارد که به گوشه ای از آن آیات اشاره می شود:

وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَکُمْ » (1)

و از آسمان، آبی [ مانند برف و باران ] نازل کرد و به وسیله آن از میوه های گوناگون، رزق و روزی برای شما بیرون آورد.

وَمَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّهٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » (2)

و بارانی که خدا از آسمان نازل کرده و به وسیله آن زمین را پس از مردگی اش زنده ساخته و در آن از هر نوع جنبنده ای پراکنده کرده و گرداندن

ص:170


1- (1) - بقره (2) : 22. [1]
2- (2) - بقره (2) : 164. [2]

بادها و ابرِ مسخّر میان آسمان و زمین، نشانه هایی است [ از توحید، ربوبیّت و قدرت خدا ] برای گروهی که می اندیشند.

«آب های روی زمین در اثر حرارت خورشید بخار می شود، بخار بالا می رود و به طبقات سردسیر می رسد، ابر می شود، ابر هم باران می شود. همه می دانند که اگر باران بر زمین نبارد چه می شود، آیا این را هم می دانند که اگر حرارت خورشید به اندازۀ کافی به آب های روی زمین نرسد بارانی نخواهد بود.

اگر آب ها جوری بودند که برای تبخیر احتیاج به حرارت شدیدتری داشتند بارانی نبود. اگر بخاری که بالا می رود نتواند خود را به طبقات سردسیر برساند بارانی نبود. اگر بخار که به طبقات سردسیر می رسید جوری بود که بسته نمی شد و ابر نمی گردید، بارانی نبود.

اگر ابرها ناقص می ماندند و نمی رسیدند، بارانی نبود. اگر جاذبۀ زمین قطرات باران را جذب نمی کرد و به سوی خود نمی کشید، بارانی نبود. و اگر صدها علل دیگر که در وجود باران دخیل هستند نمی بودند بارانی نبود.

تبخیر آب های روی زمین لطفی است از او، ابر شدن بخارها لطف دیگری، و گردش ابر به وسیلۀ باد عنایت فوق العاده تری. پس در فرود آمدن باران صدها لطف نهفته است.

از عجایب این که: آب دریاها شور است، ولی بارانی که از ابر ساخته شده از بخار آب دریا فرو می ریزد، شیرین است! تمام آب های شیرین و گوارای زمین از آب شور پیدا شده است.

حدوداً دو هفتم کرۀ زمین خشکی است و بقیّۀ آن را دریاهای شور تشکیل می دهند، و همۀ باران های شیرین از این آب های شور می باشد.

وجود مقدّس او آب های دریاها را تقطیر کرده و آب شیرینی برای سلسلۀ گیاهان و سلسلۀ جانوران و انسان ها فرستاده است.

ص:171

دستگاه تقطیر آب دریاها مانند دستگاه تقطیر بشر کوچک نیست این دستگاه تقطیر آن قدر بزرگ است که همۀ دریاها در آن جای می گیرند.

دستگاه تقطیر آب دریاها ساختۀ او می باشد نه ساختۀ دست انسان که از زیر، حرارت ببیند. دستگاه تقطیر آب دریا جوری ساخته شده که از رو حرارت می بیند.

خورشیدی که هزاران بار از کرۀ زمین بزرگتر می باشد آب های دریاها را گرم می کند، آب بخار می گردد، بخار بالا می رود، باز هم بالا می رود، باد در بالا رفتن بخار کمک می کند، بخار که بالا رفت در آن جوّ پهناور تکثیف می شود، ابر می گردد!

ابر حرکت می کند و نزدیک زمین اشباع می شود و می بارد، رودها جاری می شود، جوی ها روان می گردد، زمین زنده می شود، دیبای سبز بر تن می کند و فرش زمرّدین می گستراند.

بخشی دیگر از باران به زمین فرود می رود، منابع و مخازن زیرزمینی تشکیل می دهد، در اثر آن چشمه سارها پیدا می شود، کاریزها آماده می گردد.

بخشی دیگر از آب باران به وسیلۀ رودها دوباره به دریاها باز می گردد، جریان سابق تکرار می شود، قطره ای از این آب ها در اثر تقطیر به هوا نمی رود، چون یا انسان ها و جانورها و گیاهان از آن بهره برمی دارند، یا زمین می مکد، یا بخار می شود و یا به دریا بازمی گردد.

آب پیوسته این مسافرت دوره را طی می کند: دریا بخار می شود، بخار ابر می شود، ابر باران می شود، باران جوی می شود، جوی رود می شود، رود دریا می گردد. تا وقتی که او بخواهد این گردش ادامه خواهد داشت.

آیا مادۀ بی شعور ناتوان قادر به این تقطیر عظیم می باشد؟ هرگز.» (1) آری:

إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَفِ الَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی

ص:172


1- (1) - نشانه هایی از او : 45.

تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَآءِ مِن مَّآءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِیهَا مِن کُلِ ّ دَآبَّهٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیَحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَآءِ وَ الْأَرْضِ لَأَیَتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » (1)

بی تردید در آفرینش آسمان ها و زمین و رفت و آمد شب و روز و کشتی هایی که در دریاها [ با جابجا کردن مسافر و کالا ] به سود مردم روانند و بارانی که خدا از آسمان نازل کرده و به وسیله آن زمین را پس از مردگی اش زنده ساخته و در آن از هر نوع جنبنده ای پراکنده کرده و گرداندن بادها و ابرِ مسخّر میان آسمان و زمین ، نشانه هایی است [ از توحید ، ربوبیّت و قدرت خدا ] برای گروهی که می اندیشند .

آب باران هم شیرین است، هم گوارا و هم در باریدن به زمین دارای اندازۀ معیّن است. در این زمینه ها به آیاتی از کتاب حق توجّه کنید:

أَفَرَأَیْتُمُ الْمَاءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ * ءَأَنتُمْ أَنْزَلْتُمُوُهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ * لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجاً فَلَوْلاَ تَشْکُرُونَ » (2)

به من خبر دهید آبی که می نوشید، * آیا شما آن را از ابر باران زا فرود آورده اید یا ما فرود آورنده ایم؟ * اگر بخواهیم آن را تلخ می گردانیم، پس چرا سپاس گزاری نمی کنید؟

وَأسْقَیْناکُمْ ماءً فُراتاً » (3)

و شما را آبی گوارا نوشاندیم.

وَأنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأسْکَنّاهُ فِی الْأرْضِ وَإنّا عَلی ذَهابٍ بِهِ

ص:173


1- (1) - بقره (2) : 164. [1]
2- (2) - واقعه (56) : 68 - 70. [2]
3- (3) - مرسلات (77) : 27. [3]

لَقادِرُونَ » (1)

و از آسمان، آبی به اندازه نازل کردیم و آن را در زمین جای دادیم؛ و بی تردید به از بین بردن آن کاملاً توانمندیم.

آب و زمین

«می دانیم قشر روئین زمین از دو طبقۀ کاملاً مختلف تشکیل یافته: طبقۀ نفوذ پذیر، و طبقه نفوذ ناپذیر. اگر تمام قشر زمین نفوذپذیر بود، آب های باران فوراً در اعماق زمین فرو می رفتند و بعد از یک باران ممتد همه جا خشک می شد و قطره ای آب پیدا نبود.

و اگر تمام قشر زمین طبقه نفوذ ناپذیر همچون گل رُس بود تمام آب های باران در سطح زمین می ماندند، آلوده و متعفن می شدند و عرصۀ زمین را بر انسان تنگ می کردند، و این آبی که مایۀ حیات است مایۀ مرگ انسان می شد.

ولی خداوند مهربان قشر بالا را نفوذپذیر و قشر زیرین را نفوذ ناپذیر قرار داده تا آبها در زمین فرو روند و در منطقۀ نفوذپذیر مهار شوند و ذخیره گردند، و بعداً از طریق چشمه ها، چاه ها و قنات ها مورد استفاده واقع شوند بی آن که بگندند و تولید مزاحمت کنند، یا آلودگی پیدا کنند.

این آب گوارائی را که ما امروز از چاه عمیق بیرون می کشیم و با نوشیدن آن جان تازه پیدا می کنیم، ممکن است از قطرات بارانی باشد که هزاران سال قبل از ابرها نازل شده و در اعماق زمین برای امروز ذخیره گشته است، بی آن که فاسد شود.

ص:174


1- (1) - مؤمنون (23) : 18. [1]

به هر حال کسی که انسان را برای زندگی آفریده و مهم ترین مایۀ حیات او را آب قرار داد، منابع بسیار مهمّی برای ذخیرۀ این مادّه حیاتی قبل از او آفریده و آب ها را در آن ذخیره کرده است.» (1)

آن که از دوست بجز دوست تقاضا دارد لاف عشق ار بزند دعوی بی جا دارد

نازم آن شوخ که از غمزه و طنّازی و ناز دلبری را همه اسباب مهیّا دارد

در غم سلسلۀ موی تو ای لیلی جان همچو مجنون دل ما خیمه به صحرا دارد

نکشد نیم نفس عشق تو پای از سر ما این خود از غایت لطفی است که با ما دارد

دامنم پرگهر از چشمۀ چشم است مدام نازم این چشمه که ترجیح به دریا دارد

چرخ را عشق درآورده به گردش، یارم زیر فرمان ز ثَری تا به ثریّا دارد

همه اجزای جهان جاذب و مجذوب همند راستی کارگه صنع تماشا دارد

آب و احیای زمین

وَالَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً کَذلِکَ تُخْرَجُونَ » (2)

و آن که از آسمان آبی به اندازه نازل کرد، پس به وسیلۀ آن سرزمینی مرده را زنده کردیم، [ و ] همین گونه [ درقیامت از گورها ] بیرون آورده می شوید.

باران و برف اگر بیشتر از اندازه بود، همۀ سودهای آنها تبدیل به زیان می گردید، سیلاب ها راه می افتاد، هر کوی و برزن را ویران می کرد، درختان و گیاهان را می شست و می برد، نه شهری می ماند، نه دهی و نه باغی و نه بوستانی.

مرداب های بسیار در جمیع مناطق پیدا می شد و بهترین مؤسّسۀ تولید حشرات

ص:175


1- (1) - تفسیر نمونه: 217/14. [1]
2- (2) - زخرف (43) : 11. [2]

می گردید. فرآورده های این مؤسّسه، زنده ای در روی زمین باقی نمی گذاردند. گلِ و لای، آن قدر زمین را می پوشاند که دیگر قابل کشت و زرع نبود. برای جانوران جائی یافت نمی شد، کم کم همگی نابود می شدند. جانوران که می رفتند انسان ها در دنبالشان بودند.

آیا تشخیص مقدار احتیاج زمین به باران و دادن همان مقدار به زمینیان، نشانۀ او نمی باشد؟ آیا هزارها سال به این روش ادامه دادن نشانۀ او، نشانۀ حکمت او، نشانۀ دانش او و نشانۀ قدرت او نمی باشد؟!

اگر باران و برف کمتر بود، ذخایر آبی زمین بسیار کم می شد. آب های روی زمین در اثر تبخیر از آب های زیر زمین کمتر می گردید، رودهای عظیمی دیگر یافت نمی شد و به جوی ها تبدیل می گردید، سال به سال خشکسالی بیشتر می شد، آب های زیرزمینی یا تمام می شد، یا آن قدر پائین می رفت که دیگر قابل بهره برداری نبود.

قحطی سراسر جهان را می گرفت، دیگر گیاهی نمی رویید، و آنچه روییده می شد خشک می شد، زندگی بر جانداران بسیار سخت می گشت و مرگ به استقبال آنان می شتابید. ولی لطف و مهربانی او نگذارده است که چنین شود، باران و برف را به اندازۀ احتیاج زمینیان داده است.

باران نه تنها بر زمین می بارد، بلکه برای تخفیف حرارت خورشید باران های متناوب بر آن می بارد.

به یک حدیث بسیار مهم از حضرت باقر علیه السلام و صورتی از آخرین تحقیقات علمی بشر توجّه کنید:

جابر از حضرت باقر علیه السلام روایت می کند:

خورشید بر آید و با او چهار فرشته باشند: یکی فریاد می کند: ای اهل خیر! اعمال نیک خود را کامل و تمام نمائید، و بر شماست بشارت به سعادت ابد.

دیگری گوید: ای اهل شر! از زشت کاری دست بدارید و حول آن کمتر

ص:176

بگردید. سومی صدا کند: پروردگارا! به مردم نیکوکار که انفاق می کنند مزید نعمت و به اهل بخل، تلف و نابودی بده. و فرشتۀ چهارم خورشید را آب پاشی می کند و اگر چنان نبود زمین از شدّت حرارت سوخته و برافروخته می شد. (1)با توجه به این که سطح خارجی خورشید محکوم به چند هزار درجه حرارت و مرکزش حدود هفتاد میلیون درجه است، می توانیم به خوبی حدس بزنیم که طبعاً سوخت این بخاری محیّرالعقول نیز لازم است پر استقامت ترین سوخت های جهان باشد که هر چه در آخرین درجه بسوزد بدان تبدیل شود، و این ماده قاعدهً ساده ترین اتم های جهان یعنی هیدروژن و در درجۀ دوم هلیوم است، و این سوخت مانند سایر سوخت ها هر اندازه مشتعل تر گردد ایجاد حرارت بیشتری می کند و به همین نسبت عمرش نیز کمتر می شود.

برای جلوگیری از این دو حادثه بایستی آب به کمک آن آمده و از حرارت ونقصانش بکاهد. باران های متناوبی که بر چهرۀ خورشید علی الدوام در جریان است توسط تلسکوپ نیز دیده شده، چنانکه دونالد منزل منجّم شهیر آمریکایی در کنفرانس منجّمان اظهار داشت:

اختلاف اشکالی که در تکّه هایی در چهرۀ خورشید نمودار است به علّت باریدن باران های شدیدی است که علی الدوام بر آن می بارد. سپس فیلمی را که از خورشید گرفته بود نشان داد و نمایندگان منجّمان در آن مشاهده کردند که بارانی سخت از ارتفاع هشتاد هزار کیلومتر بر خورشید می بارد. (2)

ص:177


1- (1) - بحار الأنوار: 143/55، باب 9، حدیث 2؛ الکافی: 42/4، حدیث 1.
2- (2) - زمین و آسمان و ستارگان از نظر قرآن: 297.
تفسیر

نبات کل شیء»

« وَهُوَ الَّذِی أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِّ شَیْ ءٍ » (1)

و اوست که از آسمان آبی فرستاد، و به وسیلۀ آن گیاهان گوناگون را [ از زمین ] رویاندیم.

«مفسران در تفسیر «نبات کلّ شیء» دو احتمال ذکر کرده اند:

نخست این که منظور از آن انواع و اصناف گیاهانی است که همه با یک آب آبیاری و از یک زمین و یک نوع خاک پرورش می یابند. و این از عجایب آفرینش است که چگونه این همه انواع گیاهان با آن خواصّ کاملاً متفاوت و گاهی متضاد و اشکال گوناگون و مختلف همه در یک زمین و با یک آب پرورش می یابند؟!

و دیگر این که منظور، گیاهان مورد نیاز هر چیزی است، یعنی هر یک از پرندگان و چهارپایان و حشرات و حیوانات دریا و صحرا بهره ای از این گیاهان دارند.

و جالب این که خداوند از یک زمین و یک آب، غذای مورد نیاز همه را تأمین کرده است، و این یک شاهکار عجیب و بزرگ است که فی المثل از یک مادّۀ معین در آشپزخانه هزاران نوع غذا برای انواع سلیقه ها و مزاج ها تهیه کنند.

جالب تر این که: نه تنها گیاهان صحرا و خشکی ها از برکت آب باران پرورش می یابند، بلکه گیاهان بسیار کوچکی که در لابه لای امواج آب دریاها می رویند و خوراک عمدۀ ماهیان دریاست از پرتو نور آفتاب و دانه های باران رشد می کنند.

فراموش نمی کنم یکی از ساکنان جزایر خلیج فارس که از کمبود صید شکایت داشت در مورد بیان علّت آن می گفت: کمبود صید ماهی به خاطر خشکسالی بوده، و او معتقد بود اثر حیاتبخش دانه های باران در دریا حتّی بیش از خشکی هاست. (2)

ص:178


1- (1) - انعام (6) : 99. [1]
2- (2) - تفسیر نمونه: 369/5 - 370، [2] ذیل آیۀ 99 سورۀ انعام.

ابر در قرآن

وَیُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ » (1)

و ابرهای سنگین بار را پدید می آورد.

أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ » (2)

یا [ اعمالشان ] مانند تاریکی هایی است در دریایی بسیار عمیق که همواره موجی آن را می پوشاند، و بالای آن موجی دیگر است، و بر فراز آن ابری است، تاریکی هایی است برخی بالای برخی دیگر.

باید توجه داشت که سحاب چنانکه در «لسان العرب» آمده به معنای ابری است باران زا، و با توجه به این که ابرهای باران زا غالباً ابرهای متراکمند معمولاً تیره و تارتر می باشند.

وَهُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّی إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ » (3)

و اوست که بادها را پیشاپیشِ [ بارانِ ] رحمتش به عنوان مژده دهنده می فرستد تا هنگامی که ابرهای سنگین بار را بردارند، آن را به سوی سرزمینی مرده می رانیم، پس به وسیلۀ آن باران نازل می کنیم و به وسیلۀ باران از هر نوع میوه [ از زمین ] بیرون می آوریم.

ص:179


1- (1) - رعد (13) : 12. [1]
2- (2) - نور (24) : 40. [2]
3- (3) - اعراف (7) : 57. [3]

تگرگ در قرآن

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَاماً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرْدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاءُ وَیَصْرِفُهُ عَن مَن یَشَاءُ یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ » (1)

آیا ندانسته ای که خدا ابری را [ به آرامی ] می راند، آن گاه میان [ اجزای ] آن پیوند برقرار می کند، سپس آن را انبوه و متراکم می سازد، پس می بینی که باران از لابه لای آن بیرون می آید، و از آسمان از کوه هایی که در آن ابر یخ زده است، تگرگی فرو می ریزد، پس آسیب آن را به هر که بخواهد می رساند، و از هر که بخواهد برطرف می کند، نزدیک است درخشندگی برقش دیده ها را کور کند.

«ابرهایی که در حقیقت از ذرّات آب تشکیل شده است به هنگامی که حامل نیروی برق می شود، آن چنان آتشی از درونش می جهد که برقش چشم ها را خیره و رعدش گوش ها را از صدای خود پر می کند و گاه همه جا را می لرزاند. این نیروی عظیم در لابه لای این بخار لطیف راستی شگفت انگیز است.

توده های ابر در وسط آسمان به راستی شبیه کوهها هستند. گر چه از طرف پائین به آنها می نگریم صافند، اما کسانی که با هواپیما بر فراز ابرها حرکت کرده اند غالباً با چشم خود این منظره را دیده اند که ابرها از آن سو به کوهها و درّه ها و پستی ها و بلندی هایی می مانند که در روی زمین است و به تعبیر دیگر سطح بالای ابرها هرگز صاف نیست و همانند سطح زمین دارای ناهمواری های فراوان است، از این نظر اطلاق نام جبال بر آنها مناسب است.

ص:180


1- (1) - نور (24) : 43. [1]

بر این سخن می توان این نکتۀ دقیق را افزود که به عقیدۀ دانشمندان تکوّن تگرگ در آسمان به این طریق است که دانه های باران از ابر جدا می شود و در قسمت فوقانی هوا به جبهۀ سردی برخورد می کند و یخ می زند، سپس طوفان های کوبنده ای که در آن منطقه حکمفرماست گاهی این دانه ها را مجدّداً به بالا پرتاب می کند و بار دیگر این دانه ها به داخل ابرها فرو می رود و لایۀ دیگری از آب به روی آن می نشیند که به هنگام جدا شدن از ابر مجدّداً یخ می بندد، و گاهی این موضوع چندین بار تکرار می شود و هر زمان لایۀ تازه ای روی آن می نشیند تا تگرگ به اندازه ای درشت شود که دیگر طوفان نتواند آن را به بالا پرتاب کند، اینجاست که راه زمین را به پیش می گیرد و فرود می آید، و یا این که طوفان فرو می نشیند و بدون مانع به طرف زمین حرکت می کند.

با توجه به این مطلب، نکتۀ علمی ای که در کلمۀ «جبال» در این جا نهفته است روشن تر می شود؛ زیرا به وجود آمدن تگرگ های درشت و سنگین در صورتی امکان پذیر است که توده های ابر متراکم گردند، تا هنگامی که طوفان دانۀ یخ زدۀ تگرگ را به میان آن پرتاب می کند مقدار بیشتری آب به خود جذب نماید، و این تنها در آن جا است که توده های ابر بسان کوههای مرتفع در جهت بالا قرار گیرد و منبع قابل ملاحظه ای برای تکوّن تگرگ شود.

در این جا تحلیل دیگری از بعضی از نویسندگان می خوانیم که خلاصۀ آن چنین است:

در آیات مورد بحث، ابرهای بلند صریحاً به کوههایی از یخ اشاره می کند و یا به تعبیر دیگر کوههایی که در آن نوعی از یخ وجود دارد و این بسیار جالب است؛ زیرا بعد از اختراع هواپیما و امکان پروازهای بلند که دید دانش بشر را وسعت بخشید، دانشمندان به ابرهایی متشکّل و مستور از سوزن های یخ رسیدند که درست عنوان کوههایی از یخ بر آنها صادق است. و باز هم عجیب است که یکی از دانشمندان

ص:181

شوروی در تشریح ابرهای رگباری طوفانی چندین بار از آنها به عنوان کوههای ابر، یا کوههایی از برف یاد کرده است. و به این ترتیب روشن می شود که به راستی در آسمان کوههایی از یخ وجود دارد.» (1)

رعد و برق در قرآن

اشاره

هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَیُنشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ * وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکَهُ مِنْ خِیفَتِهِ وَیُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَن یَشَاءُ وَهُمْ یُجَادِلُونَ فِی اللَّهِ وَهُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ » (2)

اوست که برق [ جهنده را از میان قطعه های ابر ] که مایۀ ترس و امید است، به شما نشان می دهد، و ابرهای سنگین بار را پدید می آورد. * و رعد، همراه با ستایش خدا تسبیح می گوید و فرشتگان نیز از بیمش [ تسبیح می گویند ]، و صاعقه ها را می فرستد و به وسیلۀ آن به هر کس بخواهد آسیب می رساند، در حالی که اینان [ با مشاهدۀ این همه آثار قدرت که صادر شده از خدای یکتاست، باز هم ] دربارۀ خدا مجادله و ستیز می کنند در صورتی که خدا [ دارایِ قدرتی بی نهایت و ] سخت کیفر است.

از یک سو شعاع درخشانش چشم ها را خیره می کند و صدای رعب انگیز رعد که از آن بر می خیزد گاهی شما را به وحشت می اندازد، و ترس و اضطراب از خطرات آتش سوزی ناشی از آن مخصوصاً برای آنها که در بیابان ها زندگی می کنند و یا از آن عبور دارند آنان را آزار می دهد.

اما از آنجا که غالباً همراه با رگبارهایی به وجود می آید و تشنه کامان بیابان را آب

ص:182


1- (1) - تفسیر نمونه: 504/14، [1] ذیل آیۀ 43 سورۀ نور، به نقل از کتاب باد و باران در قرآن: 140 - 141.
2- (2) - رعد (13) : 12 - 13. [2]

زلالی می بخشد و درختان و زراعت را سیراب می کند، آنها را به امید و طمع می کشاند، و در میان این بیم و امید لحظات حسّاسی را می گذرانند.

می دانیم از نظر علمی پیدایش برق به خاطر آن است که دو قطعه ابر با الکتریسته های مختلف (مثبت و منفی) به هم نزدیک می شوند و درست همانند سر دو سیم برق که به هنگام نزدیکی، جرقّه می زند آنها نیز جرقّۀ عظیمی ایجاد کرده و به اصطلاح تخلیۀ الکتریکی می شوند.

اگر جرقّه های کوچکی که از سر دو سیم در برابر چشم ما آشکار می شود صدای خفیفی دارند، در عوض صدای جرقّۀ آسمانی برق به خاطر گسترش ابر و بالا بودن میزان الکتریسته به قدری شدید است که رعد را به وجود می آورد، و هر گاه قطعۀ ابری که دارای الکتریستۀ مثبت است به زمین که همیشه الکتریستۀ منفی دارد نزدیک شود، جرقّه ای در میان زمین و ابر ایجاد می شود که آن را «صاعقه» می گویند.

و خطرناک بودنش به همین دلیل است که یک سر آن زمین و نقطه های مرتفعی است که به اصطلاح نوک این سیم را تشکیل می دهد، حتّی یک انسان در یک بیابان ممکن است عملاً تبدیل به نوک این سیم منفی شود و درست جرقّۀ وحشتناکی بر سر او فرود آید و در یک لحظۀ کوتاه تبدیل به خاکستر شود. و نیز به همین دلیل است که به هنگام رعد و برق در بیابان ها باید فوراً به کنار درخت یا دیوار یا کوه یا هر نقطۀ مرتفعی پناه برد و یا در گودالی دراز کشید.

فواید رعد و برق

به هر حال برق که از نظر بعضی شاید شوخی طبیعت محسوب می شود با اکتشافات علمی روز ثابت شده که فواید و برکات فراوانی دارد که ذیلاً به سه قسمت آن اشاره می شود:

1 - آبیاری: برق ها معمولاً حرارت فوق العاده زیاد، گاه در حدود پانزده هزار

ص:183

درجۀ سانتی گراد تولید می کنند، و این حرارت کافی است که مقدار زیادی از هوای اطراف را بسوزاند و در نتیجه، فشار هوا کم شود، و می دانیم در فشار کم، ابرها می بارند، و به همین دلیل غالباً متعاقب جهش برق رگبارهایی شروع می شود و دانه های درشت باران فرو می ریزند. از این رو برق در واقع یکی از وظایفش آبیاری است.

2 - سمپاشی: به هنگامی که برق آن حرارتش آشکار می شود قطرات باران با مقداری اکسیژن اضافی ترکیب می شوند و آب سنگین یعنی آب اکسیژنه ایجاد می کنند. و می دانیم آب اکسیژنه یکی از آثارش کشتن میکرب هاست، و به همین جهت در مصارف طبّی برای شستشوی زخم ها به کار می رود. این قطرات آب اکسیژنه هنگامی که بر زمین ها می بارد، تخم آفات و بیماری های گیاهی را از میان می برد و سمپاشی خوبی از آنها می کند، و به همین جهت گفته اند: هر سال که رعد و برق کم باشد آفات گیاهی بیشتر است.

3 - تغذیه و کود رسانی: قطرات باران که بر اثر برق و حرارت شدید و ترکیب، یک حالت اسید کربنی پیدا می کند، به هنگام پاشیده شدن بر زمین ها و ترکیب با آنها یک نوع کود مؤثّر گیاهی می سازد و گیاهان از این طریق تغذیه می شوند.

بعضی از دانشمندان گفته اند:

مقدار کودی که در طیّ سال از مجموع برق های آسمان در کرۀ زمین به وجود می آید دهها میلیون تن است که رقم فوق العاده بالایی می باشد.

بنابراین می بینیم همین پدیدۀ ظاهراً پیش پا افتاده و بی خاصیّت طبیعت چقدر پربار و پربرکت است، هم آبیاری می کند، هم سمپاشی می نماید و هم تغذیه. و این نمونۀ کوچکی از اسرار شگرف و پردامنۀ عالم هستی است که رهنمون روشنی بر مسألۀ خداشناسی است.

ممکن است جملۀ

ص:184

وَیُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ » (1)

و ابرهای سنگین بار را پدید می آورد.

که در آخر آیۀ فوق آمده، ارتباط با همین خاصیّت برق داشته باشد که ابرها را سنگین بار از دانه های پرپشت باران می سازد.

آیۀ بعد به صدای رعد می پردازد که از برق هرگز جدا نیست و می فرماید:

«رعد، تسبیح و حمد خدا می گوید». آری، این صدای پرطنین جهان طبیعت که ضرب المثل، در عظمت صوت است از آنجا که توأم با پدیدۀ برق می باشد و هر دو در خدمت یک هدف هستند و خدمات پرارزش و حساب شده ای دارند، عملاً تسبیح خدا می گوید. و به تعبیر دیگر رعد زبان گویای برق است، که حکایت از نظام آفرینش و عظمت خالق می کند.

ذرّات این عالم هستی که همه اسرارآمیزند و نظام بسیار دقیق و حساب شده ای دارند، همگی از پاکی حق و منزّه بودن او از هر گونه عیب و نقص سخن می گویند و همگی از قدرت و علم و حکمت او خبر می دهند.

این احتمال را نیز جمعی از فلاسفه داده اند که تمام ذرّات این جهان برای خود نوعی از عقل و شعور دارند و از روی همین عقل و شعور، تسبیح و تقدیس خدا می کنند، نه تنها با زبان حال و حکایت کردن وجودشان از وجود خدا، بلکه با زبان قال نیز او را می ستایند.

همگی فرشتگان نیز از ترس و خشیت خدا به تسبیح او مشغولند.

در دنبالۀ آیه می فرماید: «خداوند صاعقه ها را می فرستد و به هر کس که بخواهد به وسیلۀ آن آسیب می رساند».

ولی با مشاهدۀ آیات عظمت پروردگار در عالم آفرینش، در پهنۀ زمین و آسمان،

ص:185


1- (1) - رعد (13) : 12. [1]

در گیاهان و درختان و رعد و برق و مانند آنها و با کوچکی و حقارت قدرت انسان در برابر حوادث، حتی در برابر یک جرقۀ آسمانی باز هم گروهی از بی خبران دربارۀ خدا به مجادله و ستیز برمی خیزند، در حالی که خداوند قدرتی بی انتها و مجازاتی دردناک و کیفری سخت دارد، وَهُوَ شَدِیدُ الِْمحَالِ » (1). (2)

باد در قرآن

قرآن مجید در زمینۀ باد در آیات سورۀ اعراف 57 (3)- حجر 22 (4)- کهف 45 (5)- فرقان 48 (6)- نمل 63 (7)- روم 46 تا 48 (8)- فاطر 9 (9)- جاثیه 5 (10)، مسائل بسیار

ص:186


1- (1) - رعد (13) : 13. [1]
2- (2) - تفسیر نمونه: 149/10 - 153؛ [2]ذیل آیۀ 12 سورۀ رعد. [3]
3- (3) - «وَهُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّی إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن کُلِّ الَّثمَرَاتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتَی لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ »؛ و اوست که بادها را پیشاپیشِ [ بارانِ ] رحمتش به عنوان مژده دهنده می فرستد تا هنگامی که ابرهای سنگین بار را بردارند، آن را به سوی سرزمینی مرده می رانیم، پس به وسیلۀ آن باران نازل می کنیم و به وسیلۀ باران از هر نوع میوه [ از زمین ] بیرون می آوریم [ و ] مردگان را نیز [ در روز قیامت ] این گونه [ از لابلای گورها ] بیرون می آوریم، [ باد، ابر، باران، زمین، روییدن گیاهان و انواع میوه ها را مثل زدیم ] تا متذکّر و یادآور [ اراده و قدرت بی نهایت خدا ] شوید.
4- (4) - «وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَسْقَیْنَاکُمُوهُ وَمَا أَنتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ »؛ و بادها را باردار کننده فرستادیم، و از آسمان آبی نازل کردیم و شما را با آن سیراب ساختیم و شما ذخیره کنندۀ آن نیستید.
5- (5) - «وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ وَکَانَ اللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ مُقْتَدِراً »؛ و زندگی دنیا را برای آنان وصف کن که [ در سرعت زوال و ناپایداری ] مانند آبی است که آن را از آسمان نازل کنیم، پس گیاه زمین به وسیلۀ آن [ به طور انبوه و در هم پیچیده ] بروید، [ و طراوت و سرسبزی شگفت انگیزی پدید آورد ] آن گاه [ در مدتی کوتاه ] خشک و ریز ریز شود که بادها آن را به هر سو پراکنده کنند ؛ و خدا بر هر کاری تواناست.
6- (6) - «وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً طَهُوراً »؛ و اوست که بادها را پیشاپیش [ باران ] رحمتش به عنوان مژده دهندۀ باران فرستاد، و از آسمان آبی پاک و پاک کننده نازل کردیم.
7- (7) - «أَمَّن یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَن یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرَاً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَإِلهٌ مَّعَ اللّهِ تَعَالَی اللّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ »؛ [ آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند ] یا آن که شما را در تاریکی های خشکی و دریا [ به وسیله ستارگان و دیگر نشانه ها ] راهنمایی می کند؟! و کیست که پیشاپیش [ باران ] رحمتش بادها را مژده رسان می فرستد؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [ که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟! ] خدا برتر است از آنچه برای او شریک قرار می دهند.
8- (8) - «وَمِنْ آیَاتِهِ أَن یُرْسِلَ الرِّیَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِیُذِیقَکُم مِن رَّحْمَتِهِ وَلِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ * وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ رُسُلاً إِلَی قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَکَانَ حَقّاً عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ * اللّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشَاءُ وَیَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ »؛ و از نشانه های [ قدرت و ربوبیت ] او این است که بادها را مژده دهنده می فرستد، و تا بخشی از [ باران ] رحمتش را به شما بچشاند، و تا کشتی ها [ به وسیلۀ بادها ] به فرمان او حرکت کنند، و نیز برای این که از رزق و روزی او بجویید، و باشد که شما سپاس گزاری کنید.* و به راستی پیش از تو پیامبرانی را به سوی قومشان فرستادیم که برای آنان دلایل روشن آوردند، سپس ما از آنان که مرتکب گناه شدند، انتقام گرفتیم [ و مؤمنان را یاری دادیم ]؛ و یاری مؤمنان حقّی بر عهدۀ ماست.* خداست که بادها را می فرستد تا ابری را برمی انگیزد، پس آن را در آسمان آن گونه که بخواهد می گستراند و به صورت بخش بخش و پاره های مختلف در می آورد، پس باران را می بینی که از لابه لای آن بیرون می آید و چون آن را به هرکس از بندگانش که بخواهد می رساند، آن گاه شادمان و خوشحال می شوند.
9- (9) - «وَاللّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَی بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذلِکَ النُّشُورُ »؛ خداست که بادها را فرستاد تا ابری را برانگیزند، پس ما آن را به سوی سرزمین مرده راندیم و زمین را پس از مردگی اش به وسیلۀ آن زنده کردیم؛ زنده شدن مردگان هم این گونه است.
10- (10) - «وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن رِزْقٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ آیَاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ »؛ و در رفت و آمد شب و روز و آنچه را از رزق و روزی [ چون باران و برف ] از آسمان نازل کرده و به وسیلۀ آن زمین را پس از مردگی اش زنده کرده است، و در گرداندن بادها [ از سویی به سویی ] برای مردمی که تعقّل می کنند، نشانه هایی است.

مهمی را عنوان می کند و به خصوص از باد به عنوان بشارت دهندۀ رحمت الهی یاد می کند.

قرآن مجید، باد را مَرکب ابر، عامل بارور کنندۀ گیاهان، و گاهی جریمۀ جرم مجرمان و عذاب الهی می داند، و از آن به عنوان حرکت دهندۀ کشتی ها در سطح

ص:187

دریاها یاد می کند، و از انسان می خواهد که در برابر این عظمت عظیم الهی به ادای شکر حضرت ربّ العزّه برخیزد، که منافع باد خیلی بیش از این است.

تفسیری بر آیۀ شریفه

اشاره

وَمِنْ آیَاتِهِ أَن یُرْسِلَ الرِّیَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِیُذِیقَکُم مِن رَّحْمَتِهِ وَلِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ » (1)

و از نشانه های [ قدرت و ربوبیت ] او این است که بادها را مژده دهنده می فرستد، و تا بخشی از [ باران ] رحمتش را به شما بچشاند، و تا کشتی ها [ به وسیلۀ بادها ] به فرمان او حرکت کنند، و نیز برای این که از رزق و روزی او بجویید، و باشد که شما سپاس گزاری کنید.

بادها در پیشاپیش باران حرکت می کنند، قطعات پراکندۀ ابر را با خود برداشته به هم می پیوندند و به سوی سرزمین های خشک و تشنه می برند، صفحۀ آسمان را می پوشانند و با دگرگون ساختن درجۀ حرارت جوّ، ابرها را آمادۀ ریزش باران می کنند.

البته جملۀ مُبَشِّراتٍ محدود به همین حقیقت نیست، چرا که بادها بشارت های فراوان دیگری نیز با خود دارند.

بادها گرما و سرمای هوا را تعدیل می کنند.

بادها عفونت ها را در فضای بزرگ مستهلک کرده و هوا را تصفیه می کنند.

بادها از فشار حرارت خورشید روی برگ ها و گیاهان می کاهند و جلو آفتاب سوختگی را می گیرند.

بادها اکسیژن تولید شده به وسیلۀ برگ های درختان را برای انسان ها به ارمغان

ص:188


1- (1) - روم (30) : 46. [1]

می آورند و گازکربن تولید شده به وسیلۀ بازدم انسان را برای گیاهان هدیه می برند.

بادها بسیاری از گیاهان را تلقیح می کنند و نطفه های نر و ماده را در جهان نباتات به هم پیوند می دهند.

بادها وسیله ای برای حرکت آسیاب ها و عاملی برای تصفیۀ خرمن ها هستند.

بادها بذرها را از نقاطی که در آن بذر فراوان موجود است حرکت می دهند و همچون باغبانی دلسوز در سرتاسر بیابان می گسترانند.

و بادها کشتی های بادبانی را با مسافران و بار زیاد به نقاط مختلف می برند و حتّی امروز که وسایل ماشینی جانشین نیروی باد شده باز هم وزش بادهای مخالف یا موافق در پیشرفت یا کندی کار کشتی ها بسیار مؤثّر است.

آری، آنها بشارت دهندگانی هستند در جهات مختلف، لذا در دنبالۀ آیه می خوانیم: «خدا می خواهد بدین سبب شما را از رحمت خود بچشاند، و کشتی ها به فرمانش حرکت کنند، و شما از فضل و رحمت او بهره گیرید، شاید شکرگزاری کنید».

آری، بادها هم وسیلۀ تولید نعمت های فراوان در زمینۀ کشاورزی و دامداری هستند، و هم وسیلۀ حمل و نقل و سرانجام سبب رونق امر تجارت که با جملۀ لِیُذیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ به اولی اشاره شد، و با جملۀ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأمْرِهِ به دوّم، با جملۀ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ به سوّمی.

جالب این که همۀ این برکات، مولود حرکت است حرکتی در ذرّات هوا در محیط مجاور زمین.

اما هیچ نعمتی تا از انسان سلب نشود قدر آن معلوم نخواهد شد. این بادها و نسیم ها تا متوقّف نشوند انسان نمی داند چه بلائی به سر او می آید.

توقّف هوا زندگی را در بهترین باغ ها همچون زندگی در سیاه چال های زندان می کند، و اگر نسیمی در سلول های زندان های انفرادی بوزد آن را همچون فضای باز

ص:189

می کند. و اصولاً یکی از عوامل شکنجه در زندان ها همان توقّف هوای آنهاست.

حتّی در سطح اقیانوس ها اگر بادها متوقّف شود و امواج خاموش گردد. زندگی جانداران دریاها بر اثر کمبود اکسیژن هوا به مخاطره خواهد افتاد و دریا تبدیل به مرداب و باتلاق متعفّن وحشتناکی خواهد شد.

فخررازی می گوید: جملۀ

وَلِیُذیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ ».

و تا بخشی از [ باران ] رحمتش را به شما بچشاند.

با توجه به این که چشانیدن در مورد شئ قلیل گفته می شود، اشاره به این است که: تمام دنیا و نعمت دنیا رحمت اندکی بیش نیست و رحمت واسعۀ الهی مخصوص جهان دیگر است.» (1)می گویند: «در کشور سوئد جایی است که خاک یافت نمی شود، و یک پارچه سنگستان است. پس کشت و کار مردم آن سامان چگونه است؟ در سال های پیشین که ارتباط تجارتی برقرار نبود، مردم آنجا از لحاظ نان و خوراک چه می کردند؟

ولی حضرت او، آری هم او، این مشکل را با بهترین طرز حل کرده است.

فصل کشت که نزدیک می شود باد می آید و به همراه خود خاک را به طور سوغات به رسم ارمغان می آورد، و فرشی از خاک به روی سنگ های کشور سوئد می گستراند، و این فرش را به ضخامتی قرار می دهد که بتوان بر آن کشاورزی کرد.

در این هنگام مردم آنجا تخم افشانی کرده، کشت می کنند، و نیازی به شخم زدن هم ندارند. سپس هنگام درو محصول خود را برمی دارند. کار زراعتی آنها که پایان یافت، جناب آقای باد دوباره تشریف می آورند و آوردۀ خود را می برند و سنگستان سوئد به حال نخست باز می گردد.

ص:190


1- (1) - تفسیر نمونه: 464/16. [1]

سال دیگر و سال دیگر نیز همین کار تکرار می شود. از گذشته های بسیار دور، وضع زراعت در آنجا چنین بوده و تا آینده ها نیز چنین خواهد بود. نه تاریخِ آغاز آن را کسی به طور تحقیق می داند و نه ساعت پایان آن را.

محال است که این کار از روی تصادف باشد؛ زیرا تصادف استمرار ندارد و همیشگی نخواهد بود. باد هم شعور ندارد که کشور سوئد را از میان کشورهای جهان بشناسد یا فصل کشت را در میان فصول بداند، یا از ساعت برداشت محصول آگاهی حاصل کند.

این نیست مگر آن که باد، فرستنده ای دارد مهربان، دانا، توانا و روزی رسان.

آیا در برابر این مهر، انسان چگونه با او رفتار می کند؟ نخست منکر او می شود، سپس منکر لطف و مهر او و پیوسته از وی شکوه می کند.

آری، این انسان نمک به حرام است، نمک را می خورد و نمکدان می شکند.

مانند میهمانی است که غذای میزبان را می خورد و خانه اش را می سوزاند!» (1)

ای بی نیاز ذات تو از هر نیاز ما بیچاره ایم ما و تویی چاره ساز ما

ما را به خویش خوانده ای از بهر بذل خود ورنه چه احتیاج تو را بر نماز ما

بر ما ز لطف، حال خضوع و خشوع ده خود جذب توست مایۀ سوز و گداز ما

انعام عام بندگی توست کز شرف ز انعام کرده است پدید امتیاز ما

از ما هر آن که عمل سر زند بود مجاز یارب قبول نما به حقیقت مجاز ما

(صغیر)

فواید نعمت باد

«آیا می دانید که باد در زندگی جانداران و گیاهان چقدر ارزش دارد؟ آیا می دانید

ص:191


1- (1) - نشانه هایی از او : 67.

چه نظم فوق العاده ای در وزش باد در جهان می باشد؟

باران را باد درست می کند، اگر بادی نبود بارانی نبود. دانشمندان طبیعی می گویند:

ابر، موجودی است الکتریکی؛ موجودات الکتریکی اگر از یک نوع باشند یکدیگر را دفع می کنند و اگر از دو نوع باشند همدیگر را جذب می کنند.

از خاصیّت های باد آن است که در میان دو نوع موجود الکتریکی جمع می کند.

در نتیجه تجاذب حاصل می شود و اتّحاد الکتریکی تحقّق پیدا می کند و باران نتیجۀ آن اتّحاد می باشد. پس تنها عامل مؤثّر در ازدواج دو موجود الکتریکی که فرزندی از آن به نام باران پدید می آید، باد است.

اگر بادهای موسمی که از سوی اقیانوس می آید و در مناطق گرمسیر می وزد، نمی بود زندگی از شدّت گرما در آن مناطق بسیار دشوار می شد.

باد شدّت گرما را می شکند و آن مناطق را برای زندگی آسان و آماده می سازد.

یکی از این مناطق، هندوستان است که بر حسب منطقۀ گرمسیر است، ولی باد آنجا را قابل زیست ساخته است.

بادهای دریایی و زمینی که شبانه روز در کرانه های مناطق حارّه می وزد زندگی را در بندرهای آنجا ممکن گردانیده است.

بادهای گرمی از مناطق حارّه به سوی سردسیرها روانه می شوند و از سردی آنجا می کاهند، مانند گلف استریم برای انگلستان و گلف ورد برای ژاپن.

شدّت گرمای زیر خط استوا بر اهل دانش روشن است و نیز آنها می دانند که گرمای استوایی به حسب طبع بالا می رود، در برابر از قطب شمال و جنوب هواهای سردی به طور مایل به سوی مناطق استوایی روان است، لذا است که قابل زیست می باشد.

باد، وضع باران مناطق را تغییر می دهد. در اندونزی و مانند آن فصل باران، را

ص:192

تابستان قرار داده است. در لبنان فصل باران زمستان می باشد.

در بعضی مناطق که شاید دارجیلینگ هند از آنها باشد فصل باران تمام سال است. مقدار باران در دارجیلینگ به یازده متر در سال می رسد.

اختلاف فصول باران در زمین، موجب اختلاف انواع نباتات می شود، تا بشر بتواند از هر گونه نباتی بهره بردارد و استفاده کند. حیف که فرزند آدم از آفریننده آگاهی ندارد.

آیا باد این خدمت های بزرگ را که به طور مداوم انجام می دهد خودش می خواهد یا مأمور دیگری است؟ خود باد شعور تشخیص خدمت گزاری را ندارد.

پس از جانب دیگری مأموریت دارد.» (1) وَهُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَینَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ » (2)

و اوست که بادها را پیشاپیشِ [ بارانِ ] رحمتش به عنوان مژده دهنده می فرستد.

وَأرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ » (3)

و بادها را باردار کننده فرستادیم.

وَمَن یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرَاً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَإِلهٌ مَّعَ اللَّهِ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ » (4)

و کیست که پیشاپیش [ باران ] رحمتش بادها را مژده رسان می فرستد؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [ که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟! ] خدا برتر است از آنچه برای او شریک قرار می دهند.

ص:193


1- (1) - نشانه هایی از او : 100.
2- (2) - اعراف (7) : 57. [1]
3- (3) - حجر (15) : 22. [2]
4- (4) - نمل (27) : 63. [3]

اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشَاءُ » (1)

خداست که بادها را می فرستد تا ابری را برمی انگیزد، پس آن را در آسمان آن گونه که بخواهد می گستراند و به صورت بخش بخش و پاره های مختلف در می آورد.

دربارۀ باران و ابر و تگرگ و رعد و برق و صاعقه و باد، روایات بسیار مفصّلی در بخش السّماء والعالم «بحار الأنوار» در جلد پنجاه و پنجم و پنجاه و ششم وارد شده، که قسمتی از آن روایات، اشاره به همان مطالب علمی و طبیعی دارد که در صفحات گذشته خواندید. و قسمتی هم اشاره به امور معنوی. من بازگو کردن آن روایات را ضروری نمی بینم، مشتاقان می توانند به آن دو جلد مراجعه کنند.

کوهها در قرآن

اشاره

در قرآن مجید نزدیک به چهل آیه دربارۀ کوهها و اثرات آنها در حیات موجودات زمین نازل شده است.

وَبَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُوراً وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتاً فَاذْکُرُوا آلاَءَ اللّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ » (2)

و در زمین، جای [ مناسبی ] به شما بخشید که از مکان های هموارش برای خود قصرها بنا می کنید، و از کوه ها خانه هایی می تراشید، پس نعمت های خدا را یاد کنید و در زمین تبهکارانه فتنه و آشوب برپا نکنید.

وَجَعَلَ لَکُمْ مِنْ الْجِبالِ أکْناناً » (3)

ص:194


1- (1) - روم (30) : 48. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 74. [2]
3- (3) - نحل (16) : 81. [3]

از کوه ها پناه گاه هایی برایتان به وجود آورد.

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَکَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ وَمَن یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ » (1)

آیا ندانسته ای که هر که در آسمان ها و هر که در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم برای او سجده می کنند؟ و بر بسیاری [ که از سجده امتناع دارند ] عذاب، لازم و مقرّر شده است. و کسی را که خدا خوار کند، گرامی دارنده ای برای او نیست؛ به یقین خدا هر چه را بخواهد انجام می دهد.

وَتَرَی الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی اتْقَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ » (2)

و کوه ها را می بینی [ و ] آنها را [ در جای خود ] بی حرکت می پنداری، در حالی که آنها مانند ابر گذر می کنند. آفرینش خداست که [ آفرینش ] هر چیزی را محکم و استوار کرده است؛ یقیناً او به آنچه انجام می دهید، آگاه است.

وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٌ » (3)

و در برخی از کوه ها راههایی است به رنگ های مختلف: سپید و سرخ و سیاه پر رنگ.

«این احتمال نیز در آیه داده شده که خود کوهها همانند خطوط و جاده هایی است که بر سطح زمین کشیده شده است که مخصوص از فاصله های دور کاملاً

ص:195


1- (1) - حج (22) : 18. [1]
2- (2) - نمل (27) : 88. [2]
3- (3) - فاطر (35) : 27. [3]

محسوس است، خطوطی که بعضی سفید و بعضی سرخ و بعضی سیاه پررنگ است، خطوطی که دست تقدیر حق بر چهرۀ زمین ترسیم کرده است.

وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً » (1)

و کوه ها را میخ هایی [ برای استواری آن؟ ].

اوْتاد جمع وَتَد به معنای میخ های بزرگ است.

گفته می شود که مرکز زمین، آتش مشتعل است که گاهی از دهانۀ کوههای آتشفشان مقدار کمی از موادّ گداختۀ درونی به سطح زمین پرتاب شده و شهری عظیم مانند «پمپئی» (2) را نابود می سازد.

روی این کرۀ آتش پوستۀ نازکی است که جانداران بر آن زندگی می کنند. در فاصله های کم یا زیاد، کوهها قرار دارند که هر قطعه ای از قشر زمین به آنها اتّصال می یابد. اگر کوهها تکیه گاهی برای این قطعات مختلف نباشند، یکسره سطح زمین در نتیجۀ فشار موادّ منفجره از داخل در حرکت و اضطراب می افتد و گرفتار زلزله های ویران کننده و پی در پی می شود. پس خیمۀ سطح زمین را میخ های محکم کوهها آرام نگه می دارند.

و نیز کسانی که اندک اطلاعی از علم هواشناسی دارند می دانند که سَوْرت و شدّت بادها هنگامی که به سطح زمین می رسد به وسیلۀ کوهها شکسته می شود، وگرنه همواره بادهای شدید، طوفان های عجیب ایجاد می کرد و آرامش سکنۀ زمین را بر هم می زد و درخت های بسیار بزرگ را از ریشه می کند و جانوران را پرتاب و

ص:196


1- (1) - نبأ (78) : 7. [1]
2- (2) - پمپئی: شهری کوچک در کامپانی قدیم، در دامنۀ «وزوو» نزدیک ناپل و آن دارای 30000 سکنه بود، به هنگام آتشفشانی وزوو در زیر خاکستر مدفون گردید که بعدها آن را از زیر خاکستر خارج کردند. فرهنگ فارسی معین.

زندگی را بر همۀ زندگان، دشوار بلکه محال می ساخت.» (1) وَإلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ » (2)

و به کوه ها که چگونه در جای خود نصب شده؟

فواید کوهها در بقای زمین

«چند عامل اساسی برای متلاشی شدن کرۀ زمین موجود است:

آب دریاها در تابستان بخار می شود، به بالا می رود، در زمستان به صورت برف و باران باز می گردد و در مخزن های طبیعی جمع می شود، در دل تپّه ها اندوخته می گردد، برف ها در قلّۀ کوهستان ها انباشته می شود، در تابستان و بهار آب شده جریان پیدا می کند، قسمتی از آن به زمین فرو می رود، پاره ای از مخازن زیرزمینی برای گنجایش آب های اندوخته تنگ می باشد، آب زمین را می شکافد، به شکل چشمه بیرون می آید، بخشی از آب های زیرزمینی در اثر حرارت داغ می شود، بخار می شود و خطر انفجار پیش می آید.

زمین ساعتی 180 هزار کیلومتر فضا را به دور خورشید می پیماید و ساعتی 1680 کیلومتر مانند فرفره به گرد خود می چرخد، و به طور کلّی کرۀ زمین مانند مهره ای است که چهارده حرکت گوناگون دارد که مؤثّرترین عامل اضطراب و تلاشی وی می باشد.

گاز و مه هایی که در درون زمین متراکم شده به شدّت به آن فشار می آورند، ولی

ص:197


1- (1) - تفسیر نوین: 10.
2- (2) - غاشیه (88) : 19. [1]

کرۀ زمین هزاران سال است که با همۀ این عوامل تخریب مبارزه کرده و همچنان سر پا ایستاده است، چرا؟

سازندۀ زمین هنگامی که زمین را می ساخت همۀ آن را یکجور قرار نداد. قسمتی از آن را خاره و سخت قرار داد و آنها را مانند شبکه در عمق زمین به هم متصل کرد و ما آنها را کوه می نامیم.

ریشۀ کوهها در اعماق زمین فرو رفته و مانند اسکلت انسان، استخوان بندی زمین را تشکیل می دهند و از هم پاشیدن کرۀ زمین جلوگیری می کنند. پس کوهها بزرگترین خدمت را به موجودات زندۀ روی زمین انجام می دهند؛ چه، اگر این کوهها نمی بودند زنده ای در زمین نمی ماند. آیا جلوگیری از نابودی موجودات زنده از هزاران ناحیه، نشانۀ قدرت بی پایان و دانش بی پایان و حکمت بی پایان او نمی باشد؟

کوهستان ها در تعدیل حرکات زمین نیز تأثیر دارند و آنها مانند لنگری هستند برای کشتی زمین در اقیانوس بی کران فضا.

کوهستان ها دیواری هستند که از بادهای سرد اقیانوس منجمد شمالی جلوگیری می کنند و یا از شدّت آنها می کاهند، چنانکه در کویرها در اثر نبودن کوه، به نمونه ای از طوفان های موحش و ویران کننده بر می خوریم.

کوهها در برابر گذشتن ابرها سدّی هستند تا آب های آنها را در مخازن خود بریزند و نگهداری کنند و رودها را تشکیل دهند. اگر کوهی نبود آب ابرها به هدر می رفت. آنوقت تکلیف زنده ها چه می شد؟

کوهها از درجات حرارت می کاهند و صولت گرما را می شکنند و نقاط ییلاقی و خوش آب و هوا ایجاد می کنند. کوهها در کشور گرم حبشه و سرزمین هند، مناطق سردسیری ایجاد کرده اند. کوهها در شکم خود معادنی قیمتی می پرورانند و برای ازدیاد ثروت بشر و آسایش وی عامل اساسی هستند. آیا باز هم می توان گفت که این جهان خداوندی دانا، توانا و حکیم ندارد؟!» (1)

ص:198


1- (1) - نشانه هایی از او : 11/2.

بود تو مقصود وجود است و بس جز تو همه گفت و شنودست و بس

کعبه تویی و آن همه راه تواند چشم تویی جمله نگاه تواند

گر نبود مُهر تو بر نامه ها جمله بشویند به خون جامه ها

گر نه نسیم تو بر آدم وزد در چمنِ روضه، لبِ غم گزد

ورنه ز مهر تو درِ دل زند نوح کجا خیمه به ساحل زند

گر نه خلیل از تو پذیرد فراغ کلفت آتشکده یابد ز داغ

گر ندمی بر لب یوسف نفس تیز نجوشد به نباتش مگس

گر نه ز دست تو کشد خضر جام زهر شود آب حیاتش به کام

گر نه ز دیوان تو یابد نشان مور بتابد ز سلیمان عنان

گر نه فشانی به لبش ساز و برگ از دم عیسی بچکد زهر مرگ

این همه از فیض تو آراسته دست به دامان تو برخاسته

من که نگنجم به حساب عدم نیستم از فیض تو نومید هم

زمزمۀ نعت تو سنجم مدام هست مرا بلبل باغ تو نام

ص:199

[«17»وَرُسُلِک مِنَ الْمَلاَئِکَهِ إِلَی أَهْلِ الْأَرْضِ بِمَکْرُوهِ مَا یَنْزِلُ مِنَ الْبَلاَءِ وَمَحْبُوبِ الرَّخَاءِ «18»وَالسَّفَرَهِ الْکِرَامِ الْبَرَرَهِ وَالْحَفَظَهِ الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ وَمَلَکِ الْمَوْتِ وَأَعْوَانِهِ وَمُنْکَرٍ وَنَکِیرٍ وَرُومَانَ فَتَّانِ الْقُبُورِ وَالطَّائِفِینَ بِالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ وَمَالِک وَالْخَزَنَهِ وَرِضْوَانَ وَسَدَنَهِ الْجِنَانِ]

و درود بر فرستادگانت به سوی اهل زمین، از فرشتگانی که گرفتاری ناخوشایند و گشایش خوش آیند برای آنان می آورند، و درود بر سفیران بزرگوار نیکوکار، و نویسندگان ارجمندی که حافظان اعمال مردمند، و درود بر فرشتۀ مرگ و یارانش و منکر و نکیر و رومان آزمایش کنندۀ مردگان قبرها، و درود بر طواف کنندگان بیت معمور، و بر مالک و خازنان دوزخ و رضوان، و خدمتگزاران بهشت.

انواع فرشتگان در قرآن مجید

1 - فرشتگان بلا و عذاب

« وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِ الْبُشْرَی قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَهِ إِنَّ أَهْلَهَا کَانُوا ظَالِمِینَ » (1)

ص:200


1- (1) - عنکبوت (29) : 31. [1]

و زمانی که فرستادگان ما با بشارت [ ولادت اسحاق ] نزد ابراهیم آمدند، گفتند: ما یقیناً اهل شهر را نابود می کنیم؛ زیرا اهل آن ستمکارند.

قَالَ إِنَّ فِیهَا لُوطاً قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِیهَا لَنُنَجِّیَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ » (1)

گفت: لوط در آنجاست. گفتند: ما به کسانی که در آنجا هستند، داناتریم، حتماً او و خانواده اش را نجات می دهیم، مگر همسرش را که از باقی ماندگان خواهد بود.

وَلَمَّا أَن جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالُوا لاَ تَخَفْ وَلاَ تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ » (2)

و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند به سبب [ حضور ] آنان [ به صورت جوانانی آراسته ] بدحال و بی طاقت شد، و گفتند: مترس و غمگین مباش، قطعاً ما نجات دهندۀ تو و خانواده ات هستیم، مگر همسرت را که از باقی ماندگان خواهد بود.

إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَی أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَهِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ » (3)

ما بر اهل این شهر به علت کار بسیار زشتی که مرتکب می شوند، عذاب سختی از آسمان نازل خواهیم کرد.

وَلَقَد تَّرَکْنَا مِنْهَا آیَهً بَیِّنَهً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » (4)

[ پس با عذاب آسمانی، شهر و اهلش را در هم کوبیدیم ] و از آن شهر

ص:201


1- (1) - عنکبوت (29) : 32. [1]
2- (2) - عنکبوت (29) : 33. [2]
3- (3) - عنکبوت (29) : 34. [3]
4- (4) - عنکبوت (29) : 35. [4]

نشانه ای روشن [ از سنگ هایی که بر سر اهلش فرو باریدیم ] برای مردمی که می اندیشند، بر جای گذاشتیم.

2 - فرشتگان رحمت

«وَ نَبِّئْهُمْ عَن ضَیْفِ إِبْرَ هِیمَ * إِذْ دَخَلُواْ عَلَیْهِ فَقَالُواْ سَلَمًا قَالَ إِنَّا مِنکُمْ وَجِلُونَ * قَالُواْ لَاتَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَمٍ عَلِیمٍ * قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَی أَن مَّسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ * قَالُواْ بَشَّرْنَکَ بِالْحَقِ ّ فَلَا تَکُن مِّنَ الْقَنِطِینَ» (1)

و نیز آنان را از مهمانان ابراهیم خبر ده. * هنگامی که بر او وارد شدند، پس سلام گفتند. [ ابراهیم ] گفت: ما از شما ترسانیم. * گفتند: نترس که ما تو را به پسری دانا مژده می دهیم. * گفت: آیا با آن که پیری به من رسید، مژده ام می دهید؟ به چه مژده می دهید؟ * گفتند: تو را به بشارتی درست و به حق [ که واقع شدنی است ] مژده دادیم؛ بنابراین از ناامیدان مباش.

از آیات قرآن و روایات بسیار مهم و متقن اسلامی استفاده می شود که اگر فرشتگان همراه با عنایات و رحمت حق از انسان پشتیبانی نکنند، زندگی و حیات آدمی از اضطراب و ناامنی و بلکه عوامل هلاکت و نابودی در امان نخواهد بود.

قسمتی از آرامش و امنیّت انسان و مصون ماندنش از بلا، مرهون عنایت حق توسط فرشتگان است.

3 - فرشتگان پیام آور

سَفَرۀ کِرام بَرَره، در رابطه با قرآن مجیدند که در سورۀ مبارکۀ عبس از آنان یاد شده:

ص:202


1- (1) - حجر(15) : 51 - 55. [1]

کَلاَّ إِنَّهَا تَذْکِرَهٌ * فَمَن شَاءَ ذَکَرَهُ * فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَهٍ * مَرْفُوعَهٍ مُطَهَّرَهٍ * بِأَیْدِی سَفَرَهٍ * کِرَامٍ بَرَرَهٍ » (1)

اینچنین [ برخوردی شایسته ] نیست، بی تردید این آیات قرآن مایۀ پند است.

* پس هرکه خواست از آن پند گیرد، * در صحیفه هایی است ارزشمند * بلند مرتبه و پاکیزه * در دست سفیرانی * بزرگوار و نیکوکار.

مقامشان از این جهت والا است که عقل ونور محضند، و از این جهت نیکوکارند که انسان ها از برکات وجودی آنان استفاده می کنند.

4 - فرشتگان نگهبان و کاتب اعمال

« وَإنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ * کِراماً کاتِبینَ * یَعْلَمُونَ مَاتَفْعَلُونَ » (2)

و بی تردید بر شما نگهبانانی گماشته اند * بزرگوارانی نویسنده * که آنچه را [ از خیر و شر ] انجام می دهید، می دانند [ و ضبط می کنند.]

بدون شک خداوند بزرگ قبل از هر کس و بهتر از همه شاهد و ناظر اعمال آدمی است، ولی برای تأکید و احساس مسؤولیّت بیشتر انسان، مراقبان زیادی بر او گمارده که یک گروه از آنان همین فرشتگانند.

إذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ * مایَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إلّا لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ » (3)

[ یاد کن ] دو فرشته ای را که همواره از ناحیه خیر و از ناحیه شر، ملازم انسان هستند و همۀ اعمالش را دریافت کرده و ضبط می کنند. * هیچ سخنی را به

ص:203


1- (1) - عبس (80) : 11 - 16. [1]
2- (2) - انفطار (82) : 10 - 12. [2]
3- (3) - ق (50) : 17 - 18.

زبان نمی گوید جز این که نزد آن [ برای نوشتن و حفظش ] نگهبانی آماده است.

از موسی بن جعفر علیه السلام سؤال شد: دو فرشته ای که مأمور ثبت اعمال انسانند، آیا از اراده و تصمیم باطنی او به هنگام گناه یا کار نیک نیز با خبر می شوند؟

حضرت فرمود: آیا بوی چاه فاضلاب و عطر یکی است؟ راوی گفت: نه! امام فرمود: هنگامی که انسان نیّت کار خوب کند نفسش خوشبو می شود. فرشته ای که در سمت راست است به فرشتۀ سمت چپ می گوید: برخیز که او ارادۀ کار نیک کرده است. و هنگامی که آن را انجام داد، زبان آن انسان، قلم فرشته و آب دهانش مرکّب او می شود و آن را ثبت می کند.

امّا هنگامی که ارادۀ گناهی می کند نفسش بدبو می شود. فرشتۀ طرف چپ به فرشتۀ سمت راست می گوید: برخیز که او ارادۀ معصیت کرده. و هنگامی که آن را انجام می دهد زبانش قلم آن فرشته و آب دهانش مرکّب اوست و آن را می نویسد. (1)

5 - فرشتگان مرگ

خداوند عزیز در قرآن مجید فرموده:

اللّهُ یَتَوَفَّی الْأنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی إِنَّ فِی ذَ لِکَ لَأَیَتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ » (2)

و خداست که روح [ مردم ] را هنگام مرگشان به طور کامل می گیرد، و روحی

ص:204


1- (1) - الکافی: 429/2، حدیث 3؛ [1] وسائل الشیعه: 57/1، باب 7، حدیث 120.
2- (2) - زمر (39) : 42. [2]

را که [ صاحبش ] نمرده است نیز به هنگام خوابش [ می گیرد ]، پس روح کسی که مرگ را بر او حکم کرده نگه می دارد، [ و به بدن باز نمی گرداند ] و دیگر روح را تا سرآمدی معین باز می فرستد؛ مسلماً در این [ واقعیت ] برای مردمی که می اندیشند، نشانه هایی [ بر قدرت خدا ]ست.

در این آیه توفّی را به خود نسبت داده، و در آیۀ:

قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ » (1)

بگو: فرشتۀ مرگ که بر شما گماشته شده است [ روح ] شما را می گیرد، سپس به سوی پروردگارتان باز گردانده می شوید.

توفّی را به ملک الموت نسبت داده و در آیۀ:

حَتّی إذا جاءَ أحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَهُمْ لایُفَرِّطُونَ » (2)

و اوست که بر بندگانش چیره و غالب است، و همواره نگهبانانی [ از فرشتگان ] برای [ حفاظتِ ] شما [ از حوادث و بلاها ] می فرستد تا هنگامی که یکی از شما را مرگ در رسد [ در این وقت ] فرستادگان ما جانش را می گیرند؛ و آنان [ در مأموریت خود ] کوتاهی نمی کنند.

توفّی را به ملائکۀ فرستاده شده نسبت داده است.

البتّه مرجع همۀ اینها یکی است؛ زیرا همان طور که خوانندگان در محلّش فرا گرفته اند همۀ افعال از آن خداست، و با این حال این افعال دارای مراتبی هستند که نسبت به هر مرتبه ای طایفه ای از موجودات بر حسب مراتب وجودشان اقدام به انجام آن می کنند.

اخبار نیز شاهد وناظر به همین مطلبند:

ص:205


1- (1) - سجده (32) : 11. [1]
2- (2) - انعام (6) : 61. [2]

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:

از ملک الموت پرسیده شد: چگونه در یک لحظه ارواح را قبض می کنی در حالی که بعضی از آنها در مغرب است و بعضی در مشرق؟

ملک الموت پاسخ داد که: من این ارواح را به خود می خوانم و آنها اجابت می کنند. سپس حضرت ادامه داد: و ملک الموت گفت که: دنیا در میان دست های من همچون ظرفی است در میان دست های شما، هر آنچه که می خواهید از آن می خورید. و نیز دنیا در پیش من همچون درهمی است نزد شما، هر آن گونه که می خواهید آن را به گردش در می آورید. (1)و نیز آن حضرت در پاسخ کسی که این آیات و مرگ ناگهانی عدّۀ کثیر را عجیب می دانست، فرمود:

خداوند تبارک و تعالی برای ملک الموت دستیارانی از ملائکه قرار داده است که آنان ارواح را قبض می کنند، همان گونه که رئیس نگهبانان برای خود دستیارانی دارد و آنان را برای حوایج مختلف به کار می گیرد. (2)بنابر این ملائکه، این اشخاص مختلف را توفّی می کنند و ملک الموت علاوه بر آنهایی که خود قبض می کند، افرادی را که ملائکۀ دستیارش توفّی کرده بودند تحویل می گیرد و خداوند عز و جل نیز آنها را از ملک الموت توفّی می نماید. (3)

6 - فرشتگان باز پرس در قبر

حضرت در و مُنْکَرٍ و نَکیرٍ، و رُومانَ فَتّانِ القُبُورِ اشاره به حساب قبر و مأموران

ص:206


1- (1) - من لایحضره الفقیه: 134/1، حدیث 354؛ بحار الأنوار: 144/6، باب 5، حدیث 13.
2- (2) - من لایحضره الفقیه: 136/1، حدیث 368؛ بحار الأنوار: 144/6، باب 5، حدیث 15.
3- (3) - حیات پس از مرگ: 17.

آن دارد. موقعیتی که بر هرای انسان پدید می آید تا اعتقادات او آزمایش و تثبیت گردد.

خداوند در این باره می فرماید:

یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْأَخِرَهِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّلِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَآءُ » (1)

خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد و ایمانشان در زندگی دنیا و آخرت ثابت قدم و پابرجا می دارد، و خدا ستمکاران [ به آیاتش ] را [ به علت لجاجت و عنادشان ] گمراه می کند، و خدا هر چه بخواهد [ بر اساس حکمتش ] انجام می دهد.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ قول ثابت در آیۀ شریفه پرسیده شد؟

فرمود: مراد سؤال از مردگان در قبر است. (2)پرستش فرشتگان حق است و ایمان آوردن به آن از ضروریات و مسلّمات دین است.

تثبیت در دنیا و آخرت یعنی تثبیت در حیات دنیوی و در برزخ که هنگام سؤال به یکدیگر ارتباط دارد. خدای متعال کسی را که در حیات دنیوی ایمان و عقاید حقّه اش را تثبیت نموده است، در آخرت نیز در موقع سؤال ملکین، او را در عقایدش محکم نگه می دارد، در نتیجه می توان گفت: آنچه در برزخ از سؤال و جواب پیش می آید در حقیقت ظهور باطن انسان می باشد که در حیات دنیوی در حجاب بوده است.

حسابی که برای روح بعد از سؤال باز می شود بر اساس افکار و عقاید اوست. اگر

ص:207


1- (1) - ابراهیم (14) : 27. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 228/6، باب 8، حدیث 29.

دارای افکار حق و عقاید حقه باشد در مسیر خاص قرار می گیرد و اگر دارای عقاید باطل بود در شرایط و مسیر دیگری می افتد و اگر بافت عقیدتی صورت نگرفته است باز در شرایط مخصوصی حرکت می کند، تا سرنوشت انسان در نظام برزخی حالت روشنی داشته باشد.

تفسیر نمونه در این زمینه می نویسد:

«در روایات متعددی می خوانیم که خداوند انسان را به هنگام ورود و در قبرش در برابر سؤالاتی که فرشتگان از هویت او می کنند، بر خط ایمان ثابت نگاه می دارد.

قال الصادق علیه السلام : إِنَّ الشَّیْطانَ لَیأْتِی الرَّجُلَ مِنْ اوْلِیائِنا عِنْدَ مُوتِهِ عَنْ یَمینِهِ وَ عَنْ شِمالِهِ لِیُضلَّهُ عَمّا هُوَ عَلَیهِ، فَیأبی اللّهُ عَزَّوَجَلَّ ذَلِکَ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْأَخِرَهِ» (1)

امام صادق علیه السلام فرمود: شیطان به هنگام مرگ به سراغ افراد با ایمان می آید و از چپ و راست برای گمراهی او به وسوسه می پردازد، امّا خداوند اجازه به او نمی دهد که مؤمن را گمراه کند. و این معنی است یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ...

و اکثر مفسران طبق نقل قول مفسر بزرگ شیخ طبرسی در مجمع البیان همین تفسیر را پذیرفته اند. شاید به این علت که سرای آخرت نه جای لغزش است، و نه جای عمل، بلکه تنها محل برخورد با نتیجه ها است ولی در لحظه فرا رسیدن موت و حتی در عالم برزخ امکان لغزش کم و بیش وجود دارد و در همین جا است که لطف خداوند به یاری انسان می شتابد و او را حفظ کرده و ثابت قدم می دارد. (2)

ص:208


1- (1) - بحار الأنوار: 188/6، باب 7، حدیث 31؛ [1] من لایحضره الفقیه: 134/1، حدیث 360.
2- (2) - تفسیر نمونه: 338/10 - 339، [2] ذیل آیۀ 27 سورۀ ابراهیم.

رومان فتّان : فرشته ای است که قبل از نکیر و منکر به قبر میت وارد می شود و اعمال دنیایی انسان را به او یادآوری می کنند که به او مُنّبه هم گفته می شود. او بر میت وارد می شود و روح او را برمی گرداند و او را می نشاند پس به او می گوید: هر چه از نیکی و بدی داری بنویس. میت می گوید: با چه قلم و مرکبی بنویسم، پس به او می گوید: انگشتان تو قلم توست و آب دهانت مرکب توست، پس میت می گوید:

چه بنویسم؛ مرا نامه ای نیست. پس قسمتی از کفن او را پاره می کند و می گوید:

بنویس آنچه از نیکی ها در دنیا انجام داده ای. پس به گناه که می رسد شرم می کند و فرشتۀ رومان به او می گوید: ای خطاکار! آیا از آفریدگار شرم نکردی در حالی که در دنیا مرتکب می شدی و اکنون از من حیا می کنی؛ پس همه نیکی ها و بدی ها را می نویسد، پس امر می کند آن را بپیچ و مُهر بزن، پس میت می گوید: به چه چیز آن را مهر کنم من ابزاری ندارم، پس می گوید: با ناخنت تمامش کن. سپس آن را در گردنش می اندازد تا روز قیامت همان طور که خداوند می فرماید:

وَ کُلَّ إِنسَنٍ أَلْزَمْنَهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَمَهِ کِتَبًا یَلْقهُ مَنشُورًا» (1)

و عمل هر انسانی را برای همیشه ملازم او نموده ایم، و روز قیامت نوشته ای را [ که کتاب عمل اوست ] برای او بیرون می آوریم که آن را پیش رویش گشوده می بیند.

سپس بعد از این فرشتگان منکر و نکیر وارد می شوند.

فتّان : مبالغه در فتنه است و اصل فتنه در مورد آزمودن نقره با آتش است تا ناخالصی آن مشخص شود. و مقصود از فتّان القبور، آزمایش صاحب قبر محتاج است که ترس و تاریکی و تنهایی او را فراگرفته است و موقعیت پرسش از او در

ص:209


1- (1) - اسراء (17) : 13. [1]

محیط قبر به گونه ای است که نجاتی نیست مگر تقوا در خلوت ها. و فتّان قبر، صاحب قبر را آزمایش می کند تا تکلیف او را برای مراحل بعدی روشن کند.

امام زین العابدین علیه السلام در این زمینه می فرماید:

... وَ کانَ قَدْ اوْفَیْتَ أَجَلَکَ وَ قَبَضَ الْمَلَکُ رُوحَکَ وَصِرْتَ إِلَی مَنْزِلٍ وَحیداً، فَرَدَّ الَیْکَ فِیهِ رُوحَکَ، وَ اقْتَحَمَ عَلَیْکَ فِیهِ مَلَکَاکَ مُنْکَرٌ وَ نَکیرٌ لِمُساءَلَتِکَ وَ شَدِیدِ امْتِحانِکَ الاَ وَ إنَّ أَوَّلَ ما یَسْاَلانِکَ عَنْ رَبِّکَ الَّذی کُنْتُ تَعْبُدُه، وَ عَنْ نَبیِّکَ الَّذی ارْسِلَ الَیْکَ وَ عَنْ دِینِکَ الَّذی کُنْتَ تَدِینُ بِهِ وَ عَنْ کِتابِکَ الَّذی کُنْتَ تَتْلُوهُ وَ عَنْ إِمامِکَ الَّذی کُنْتَ تَتَوَلاّهُ. ثُمَّ عَنْ عُمُرِکَ فیما أَفْنَیْتَهُ، وَ مالِکَ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبْتَهُ وَ فیما أَتْلَفْتَهُ، فَخُذْ حِذْرَکَ وَ انْظُرْ لِنَفْسِکَ وَ أَعِدْ لِلْجَوابِ قَبْلَ الإِمْتِحانِ وَ المُسَاءَلَهِ وَ الأختِبارِ... . (1)

به زودی که عمرت به سر آید و فرشته جانت را بگیرد و تنها به سوی قبر رهسپار شوی و در آن جا جانت به تو بازگردانده شود و دو فرشته ات، منکر و نکیر، برای پرسش از تو و امتحان سخت وارد قبرت شوند.

بدان! نخستین پرسشی که آن دو از تو می کنند دربارۀ پروردگار توست که او را می پرستیدی و دربارۀ پیامبر تو که برایت فرستاده شده و دربارۀ دینت که به آن باور داشتی و دربارۀ کتابت که تلاوتش می کردی و دربارۀ امامت که ولایت او را داشتی. سپس از عمرت که آن را چگونه صرف کردی و دارایی ات که از کجا به دست آوری و در چه راه خرج کردی. پس، بهوش باش و برای خودت فکر کن و پیش از شروع امتحان و پرسش و آزمایش، خویشتن را برای جواب گویی آماده ساز.

برای اطلاعات بیشتر شرح برنامۀ مُنکر و نکیر و رومان، به کتاب با عظمت

ص:210


1- (1) - بحار الأنوار: 223/6، باب 8، حدیث 24؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 503، حدیث 1. [2]

«الکافی» باب سؤال و جواب قبر 239/3، و «بحار الانوار» جلد 6، باب احوال برزخ و قبر، و کتاب بسیار پر قیمت «علم الیقین» فیض کاشانی، 879/2 مراجعه کنید.

7 - فرشتگان مأمور بهشت و دوزخ

امام سجاد علیه السلام در فراز

«وَالطّائِفینَ بِالبَیتِ المَعْمُورِ وَ مالِکٍ وَ الْخَزَنَهِ وَ رِضْوانَ وَ سَدَنَهِ الْجِنانِ» به وجود گروهی از فرشتگان که به دور خانۀ حق می گردند و صاحبان اداره کنندۀ بهشت و دوزخ اشاره می نماید.

«در قرآن کریم بارها از فرشتگان یاد شده، اما از میان آنها فقط از جبرئیل و میکائیل نام برده شده و از بقیه فرشتگان با اوصافشان یاد شده است. مانند: ملک الموت و کرام الکاتبین و السفره الکرام البرَرَه و رقیب و عتید و مانند اینها...

از صفات و اعمالی که خداوند سبحان در کلام خود دربارۀ فرشتگان آورده و احادیث هم در این باب همراهی می کند که عبارتند از:

اوّل: فرشتگان موجوداتی گرامی هستند که میان خدای متعال و عالم مشهود واسطه اند؛ زیرا هیچ حادثه یا رخداد و کوچک و بزرگی پیش نمی آید مگر این که فرشتگان در آن دستی دارند و یک یا چند فرشته بر آن گماشته اند. البته تنها نقش آنها در این زمینه، به جریان انداختن فرمان الهی در بسترش یا قرار دادن آن در جایگاهش می باشد. چنانکه خدای متعال می فرماید:

لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» (1)

در گفتار بر او پیشی نمی گیرند، و آنان فقط به فرمان او عمل می کنند.

دوّم: از فرمان های خدا به آنان سرپیچی نمی کنند؛ چرا که فرشتگان از وجودی

ص:211


1- (1) - انبیاء (21) : 27. [1]

مستقل و اراده ای مستقل برخوردار نیستند تا برخلاف خواست خداوند سبحان چیزی را بخواهند و لذا هیچ کاری را دست کم نمی گیرند و هیچ یک از فرمان های خدا را که به عهده شان گذاشته با تحریف یا کم و زیاد تغییر نمی دهند.

خداوند متعال می فرماید: خدا را در آن چه به آنها فرمان دهد نافرمانی نمی کنند و هر چه به آنها دستور داده شود، انجام می دهند.

سوّم: فرشتگان در عین آن که شمارشان فراوان است، مراتب متفاوتی دارند.

بعضی فرادست و بعضی فرودستند. چه آن که برخی از آنها دستور دهنده اند و اطاعت می شوند و برخی مأمورند و امر او را اطاعت می کنند. آن که دستور دهنده است به فرمان خدا دستور می دهد و فرمان او را برای مأمور می برد و آن که مأمور است مأمور به امر خداست و او را اطاعت می کند. پس فرشتگان از خود هیچ اختیاری ندارند و هیچ کاره اند. خدای متعال در آیات قرآن می فرماید:

وَ مَا مِنَّآ إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ» (1)

و هیچ یک از ما فرشتگان نیست مگر این که برای او مقامی معین است.

مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ» (2)

آنجا مورد اطاعت [ فرشتگان ] و امین است.

قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُواْ الْحَقَّ» (3)

گویند: پروردگارتان چه گفت؟ می گویند: حق گفت.

چهارم: فرشتگان مغلوب و مقهور نمی شوند؛ زیرا آنان به فرمان و خواست خدا کار می کنند. که آیات ذیل بدان اشاره دارد:

ص:212


1- (1) - صافّات(37) : 164. [1]
2- (2) - تکویر(81) : 21. [2]
3- (3) - سبأ(34) : 23. [3]

وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِن شَیْ ءٍ فِی السَّمَوَ تِ وَ لَافِی الْأَرْضِ» (1)

و هیچ چیز در آسمان ها و زمین نیست که بتواند خدا را عاجز کند [ تا از دسترس قدرت او بیرون رود ].

وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ» (2)

و خدا بر کار خود چیره و غالب است.

إِنَّ اللَّهَ بَلِغُ أَمْرِهِ» (3)

[ و ] خدا فرمان و خواسته اش را [ به هر کس که بخواهد ] می رساند.

از این جا روشن می شود که فرشتگان موجوداتی هستند که وجودشان از مادۀ جسمانی پیراسته می باشد. ماده ای که در معرض زوال و فساد و تغییر است و خاصیتش این است که در حرکت به سمت غایت خود تدریجاً به کمال می رسد و گاهی اوقات هم با موانع و آفاتی برخورد می کند و از هدف محروم می شود و پیش از رسیدن به آن از بین می رود. (4)

بیت المعمور کجاست ؟

اشاره

گروه فرشتگان دارای خانه ای آراسته و منور به نور الهی هستند، این گروه طواف کنندگان عرش الهی در جایگاه رفیع سکونت دارند. همان گونه که خداوند منان به آن سوگند یاد می کند:

وَ الطُّورِ * وَ کِتَبٍ مَّسْطُورٍ * فِی رَقٍّ مَّنشُورٍ * وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ» (5)

ص:213


1- (1) - فاطر (35) : 44. [1]
2- (2) - یوسف(12) : 21. [2]
3- (3) - طلاق (65) : 3.
4- (4) - تفسیر المیزان: 12/17، ذیل آیۀ 1 سورۀ فاطر.
5- (5) - طور (52) : 1 - 4. [3]

سوگند به [ کوهِ ] طور، * و به کتابی که نوشته شده، * در صفحه ای باز و گسترده، * و به آن خانۀ آباد.

بیت المعمور، همان ضُراح (1) است که خانه در آسمان چهارم موازی با کعبه در مقابل عرش خداوند است. هر روز هفتاد هزار فرشته به درون آن می روند و تا روز قیامت باز نمی گردند. (2)بیت المعمور مطاف ملائکه در زیر عرش الهی بود؛ تا هنگامی که حضرت آدم به زمین فرود آمد، به امر خداوند و یاری فرشتگان برای او خیمه ای از آسمان نازل شد و آدم آن را بنا نمود که اکنون ارکان بیت اللّه الحرام، کعبه معظمه بر روی زمین رو به روی بیت المعمور در آسمان است. (3)ابن مسعود می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«چون مرا به آسمان بالا بردند با جبرئیل به آسمان چهارم رسیدیم، خانه ای دیدیم از یاقوت سرخ، جبرئیل به حضرت گفت: این بیت المعمور است. ای محمد! برخیز و بدان سو نماز کن. آن گاه خداوند همه پیامبران را گرد آورد و همگی در پشت سر من صف بستند و من به آنان جماعت گزاردم.» (4)

علت طواف بر بیت المعمور

از امام سجاد علیه السلام دربارۀ بیت المعمور، روایتی با عظمت در کتب حدیثی آمده است که بیان آن ضروری به نظر می رسد:

عَنْ عَلِیِّ بْنِ الحُسَین علیه السلام انَّ رَجُلاً سَاَلَهُ ما بَدْءُ هذَا الطَّوافِ بِهَذَا البَیْتِ لِمَ

ص:214


1- (1) - مجمع البحرین: واژۀ ضراح.
2- (2) - تفسیر نور الثقلین: 136/5، حدیث 5.
3- (3) - تفسیر نور الثقلین: 136/5، حدیث 6 - 7.
4- (4) - ینابیع الموده: 243/1، حدیث 19، باب 15؛ [1] شرح احقاق الحق: 300/2 (در پاورقی).

کانَ وَ حَیْثُ کانَ؟ فَقَالَ علیه السلام : امَّا بَدْءُ هَذَا الطَّوَافِ بِهَذَا الْبَیْتِ فَاِنَّ اللَّه قالَ لِلْمَلائِکَهِ: اِنّی جاعِلٌ فی الأرضِ خَلِیفَهً

فَقالَتْ الْمَلائِکَهُ: ایْ رَبِّ أَخَلیفَهً مِنْ غَیْرِنا مِمَّنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکَ الدِّماءَ وَ یَتَحاسَدُونَ وَ یَتَباغَضُونَ وَ یَتَباغَونَ ایْ رَبِّ اجْعَلْ ذلِکَ الخَلِیفَهَ مَنّا فَنَحْنُ لَانُفْسِدُ فِیها وَ لانَسْفِکُ الدِّماءَ وَ لانَتَبَاغَضُ وَ لانَتَحاسَدُ وَ لانَتَباغَی و نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ

وَ نُطیعُکَ وَ لانَعْصِیکَ قالَ اللّهُ تَعالی: اِنِّی أَعْلَمُ ما لاتَعْلَمُونَ» (1)

قالَ فَظَنَّتِ الْمَلائِکَهُ أَنَّ ما قالُوا رَدٌّ عَلی رَبِّهِم عَزَّوَجَلَّ وَ أَنَّهُ

قَدْ غَضَبَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَوْلِهِم فَلَاذُوا بِالْعَرشِ ثَلاثَ ساعاتِ، فَنَظَرَ اللّهُ الَیْهِمْ فَنَزَلَتِ الرَّحْمَهُ عَلَیْهِمْ فَوَضَعَ اللّهُ سُبْحانَهُ تَحْتَ الْعَرْشِ بَیْتَا عَلَی ارْبَعِ اساطیِنَ مِنْ زَبَرْجَدٍ وَ غَشّاهُنَّ بَیاقُوتَهٍ حَمْراءَ وَ سُمِّیَ الْبَیْتَ الضُّراحَ ثُمَّ قالَ اللّهُ لِلْمَلائِکَهِ: طُوفُوا بِهَذَا الْبَیْتَ وَ دَعُوا الْعَرْشَ فَطافَتِ المَلائِکَهُ بِالْبَیْتِ وَ تَرَکُوا الْعَرْشَ فَصارَ اهْوَنَ عَلَیْهِمْ وَ هُوَ الْبَیْتُ الْمَعْمُورُ الَّذی ذَکَرَهُ اللّهُ یَدْخُلُهُ کُلَّ یَوْمٍ وَ لَیْلَهٍ سَبْعُونَ الْفَ مَلَکٍ لایَعُودُونَ فِیهِ أَبداً ثُمَّ إنَّ اللّهَ تَعالی بَعَثَ مَلائِکَتَهُ فَقالَ ابْنُوا لی بَیْتاً فی الْأَرضِ بِمِثالِهِ وَ قَدْرِهِ فَاَمَرَ اللّهُ سُبْحانَهُ مَنْ فی الأَرْضِ مِنْ خَلْقِهِ أَنْ یَطُوفُوا بِهَذَا الْبَیْتِ کَما یَطُوفُ أَهْلُ السَّماءِ بِالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ. (2)

شخصی از امام سجاد علیه السلام دربارۀ علت طواف بر بیت المعمور و خانۀ کعبه پرسید. زمان آغاز طواف بر بیت المعمور چه زمانی بوده و برای چه و چگونه بوده است؟ امام علیه السلام فرمود: آغاز طواف بر بیت المعمور زمانی بود که خداوند متعال به ملائکه فرمود: من در روی زمین خلیفه و جانشینی قرار

ص:215


1- (1) - بقره (2) : 30. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 59/55، باب 7، حدیث 7. [2]

دادم [ به نام انسان ]، پس ملائکه گفتند: پروردگارا! خلیفه ای از غیر فرشتگان قرار دادی در حالی که این خلیفه در روی زمین فساد می کند و خون می ریزد و به همدیگر حسادت و بغض می ورزند و ستم می کنند.

پروردگارا! جانشین و خلیفه ای از ما روی زمین قرار بده که ما فرشتگان، فساد نمی کنیم و خون نمی ریزیم و بغض و حسادت نداریم و ستم نمی کنیم و همواره به کمک تو تسبیح و تقدیس می کنیم تو را و اطاعت می کنیم تو را و عصیان نمی کنیم تو را.

خداوند فرمود: مسلماً من چیزی را می دانم که شما نمی دانید. امام سجاد علیه السلام فرمود: ملائکه گمان کردند که آنچه می گویند ردّی است بر پروردگارشان و مسلماً خداوند بر گفتار ایشان غضبناک شده است پس سه ساعت به عرش خدا پناه بردند، سپس خداوند به ایشان نظر کرد و رحمتش بر ایشان نازل گردید و خانه ای در زیر عرش قرار داد که بر چهار استوانه از زبرجد بود که آن را به یاقوت قرمز آغشته نموده بود که این خانه «بیت الضّراح» نام دارد.

سپس خداوند به فرشگان فرمود: طواف کنید این خانه را و رها کنید عرش را، پس ملائکه طواف خانه کرده و عرش را ترک کردند، در نتیجه این طواف بر ملائکه آسان گردید [ که مراد آسانی طواف نسبت به پناه بردن ملائکه به عرش می باشد ]. و این بیت المعمور که خداوند ذکر فرموده: هر روز و شب هفتاد هزار فرشته داخل آن می شود که هرگز برنمی گردند. سپس خداوند فرشتگانش را دستور داد که: خانه ای برای من در روی زمین بسازید به مانند و به منزلت بیت المعمور، بعد خداوند سبحان امر کرد به تمام انسان هایی که در زمین خلق کرده، طواف این خانه کنند همان طور که اهل آسمان بیت المعمور را طواف می کنند.

ص:216

عظمت بیت المعمور

این خانه آباد و نورانی به قدری با عظمت است که قرآن در شب قدر بر این بیت معمور نازل شده است.

حفص بن غیاث به امام صادق علیه السلام عرض کرد، از کلام خدا خبر بده، امام علیه السلام فرمود: ماه رمضان ماهی است که قرآن در او نازل شده است.

چگونه قرآن در ماه رمضان نازل شده، در حالی که قرآن در مدت بیست سال از ابتدا تا پایان نازل شده، حضرت فرمود: قرآن یک باره در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شده است سپس از بیت المعمور در مدت بیست سال بر پیامبرش فرو فرستاد. (1)دعایی معروف به دعای اهل بیت المعمور است که فرشتگان در هنگام طواف زمزمه می کردند و معصومان ما به ویژه امام سجاد علیه السلام در نمازهایشان می خواندند و آن کلماتی از گنج های عرش برای اکرام رسول الله صلی الله علیه و آله است. هدیه ای از سوی حق که به وسیلۀ جبرئیل بر حضرتش فرستاده شده که بدان اشاره می شود:

یا مَنْ اظْهَرَ الجَمِیلَ وَ سَتَرَ القَبیحَ یا مَنْ لَمْ یُواخِذْ بِالْجَرِیرَهِ وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ، یا عَظیمَ الْعَفْوِ، یا حَسَنَ التَّجاوُزِ، یا باسِطَ الْیَدَیْنَ بِالرَّحْمَهِ، یا صاحِبَ کُلِّ حاجَهِ، یا واسِعَ المَغْفِرَهِ، یا مُفَرِّجَ کُلِّ کُرْبَهٍ، یا مُقیلَ الْعَثَراتِ، یا کَرِیمَ الصَّفْحِ، یا عَظِیمَ الْمَنِّ، یا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها، یا رَبّاهُ یا سَیِّداهُ یا غایَهَ رَغْبَتاهُ، أَسْاَلُکَ بِکَ وَ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و عَلیٍّ وَ فاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدِ ابْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّد وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْقائِمِ الْمَهْدِیِّ الْاَئِمَّهِ الهادیهِ علیهم السلام أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ

ص:217


1- (1) - بحار الأنوار: 11/94، باب 53، حدیث 14؛ الکافی: 628/2، حدیث 6. [1]

وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَسْاَلُکَ یا اللّهُ یا اللّهُ أَلاّ تُشَوِّهَ خَلْقی بِالنّارِ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِی ما أَنْتَ أَهْلُهُ. (1)

ای کسی که زیبایی ها را ظاهر می کنی و زشتی ها را می پوشانی، ای کسی که مؤاخذه نمی کنی به گناهان ما و پرده دری نمی کنی. ای بزرگ بخشنده، ای نیکوترین گذشت کننده، ای کسی که دست های رحمتت بر امت گشاده است، ای صاحب هر حاجتی، ای دارندۀ مغفرت گسترده، ای گشایش دهندۀ هر اندوه و مشتقی، ای جبران کنندۀ لغزش ها. ای بزرگوار چشم پوش، ای بزرگ احسان، ای آغاز کنندۀ هر نعمت پیش از لیاقت آن، ای پروردگار!، ای آقا!، ای نهایت خواسته ها!، از تو می خواهم به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و مهدی علیهم السلام ، این امامان هدایت کننده، این که درود بفرستی بر محمد و آل محمد علیهم السلام ، و از تو می خواهم ای خدا، ای خدا، که زشت نگردانی خلق را به واسطۀ آتش و انجام دهی برای من آنچه را که خود صلاح می دانی.

فرشتگان، واسطه های بین خدا و موجودات

اشاره

«بر اساس آنچه قرآن کریم به دست می دهد، فرشتگان هم در این جهان و هم آن جهان واسطۀ میان خدای متعال و موجودات هستند. به این معنا که پیش از فرا رسیدن مرگ و انتقال به عالم دیگر و پس از آن، فرشتگان اسبابی فراتر از اسباب مادی عالم مشهود برای حوادث هستند. امّا در هنگام بازگشت، یعنی در زمان ظهور نشانه های مرگ و ستاندن جان و جاری ساختن سؤال و ثواب و عذاب قبر و میراندن و زنده گرانیدن همگان با دمیدن در صور و محشور کردن و دادن نامۀ اعمال

ص:218


1- (1) - بحار الأنوار: 75/83، باب 39، حدیث 10؛ [1]المصباح، کفعمی: 29. [2]

به دست بندگان و راندن آنها به سوی بهشت و دوزخ، واسطه در اجرای این امور هستند که آیات قرآن بر آن دلالت دارد.

واسطه بودن آنها در مرحلۀ تشریع یعنی نزول وحی و جلوگیری از مداخلۀ شیاطین در آن و تقویت پیامبر و تأیید مؤمنان و پاک کردن آنها به وسیلۀ استغفار است.

و اما این که فرشتگان در این جهان واسطه در تدبیر امور هستند، دلیلش اطلاق آیات آغازین سورۀ نازعات می باشد، آن جا که می فرماید:

وَ النَّزِعَتِ غَرْقًا * وَ النَّشِطَتِ نَشْطًا * وَ السَّبِحَتِ سَبْحًا * فَالسَّبِقَتِ سَبْقًا * فَالْمُدَبِّرَ تِ أَمْرًا» (1)

سوگند به فرشتگانی که [ روح بدکاران را به شدت از بدن هایشان ] بر می کنند * و سوگند به فرشتگانی که [ روح نیکوکاران را به نرمی و ملایمت از بدن هایشان ] بیرون می آورند؛ * و سوگند به فرشتگانی که [ برای اجرای فرمان های حق ] به سرعت نازل می شوند، * و سوگند به فرشتگانی که [ در ایمان، عبادت، پرستش و اطاعت ] بر یکدیگر [ به صورتی ویژه ] سبقت می گیرند، * و سوگند به فرشتگانی که [ به اذن خدا امور آفرینش را ] تدبیر می کنند.

بالاتر بودن مقام برخی از فرشتگان نسبت به برخی دیگر و امر کردن فرشتۀ فراتر به فرشتۀ فرودست، در تدبیر امری نیز از زمرۀ همین وساطت است؛ زیرا فرشتۀ متبوع در حقیقت واسطۀ میان خدای متعال و فرشتۀ تابع خود در رساندن فرمان خدای متعال می باشد. مانند واسطه شدن ملک الموت در فرمان دادن به یکی از دستیارانش برای ستاندن جان کسی، خداوند متعال از قول فرشتگان چنین بازگو

ص:219


1- (1) - نازعات (79) : 1 - 5.

می فرماید:

وَ مَا مِنَّآ إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ» (1)

و هیچ یک از ما فرشتگان نیست مگر این که برای او مقامی معین است.

و می فرماید:

مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ» (2)

آنجا مورد اطاعت [ فرشتگان ] و امین است.

و نیز می فرماید:

حَتَّی إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُواْ الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ» (3)

تا زمانی که با صدور اذن شفاعت دل هایشان آرام گیرد [ در این هنگام مجرمان به شفیعان ] گویند: پروردگارتان چه گفت؟ می گویند: حق گفت و او بلند مرتبه و بزرگ است.

بنابراین واسطه بودن فرشتگان و استناد پدیده ها به آنها با استناد پدیده ها به خداوند و این که او به اقتضای توحید و ربوبیت، تنها سبب همه موجودات و پدیده ها می باشد، منافاتی ندارد.» (4)این گونه فرشته ها در مأموریت های ویژه ای دارای قدرت مخصوص هستند.

تفسیر مالک و خزنه

مالک فرشته ای الهی است که نامش از ملک و قدرت ریشه می گیرد، آن چنان

ص:220


1- (1) - صافّات (37) : 164. [1]
2- (2) - تکویر(81) : 21. [2]
3- (3) - سبأ(34) : 23. [3]
4- (4) - تفسیر المیزان: 182/20 - 183، ذیل آیۀ 1 - 5 سورۀ نازعات.

تسلط و قدرت دارد که امیرمؤمنان می فرماید:

اَعَلِمْتُمْ انَّ مالِکاً اذا غَضِبَ عَلَی النّارِ حَطَمَ بَعْضُها بَعْضاً لِغَضَبِهِ، وَ اذا زَجَرَها تَوَثَّبَتْ بَیْنَ ابْوابِها جَزَعاً مِنْ زَجْرَتِهِ. (1)

آیا می دانید وقتی مالک دوزخ بر آتش خشم گیرد آتشها به روی هم غلتیده و یکدیگر را به سختی می کوبند، و هرگاه به آتش بانگ زند آتش دوزخ بی تابانه از نهیب او در میان درهای جهنّم برجهد؟!.

مالک، خزانه دار اصلی آتش است که خزانه او توده ای از آتش و دود است و به همراه آن شدت غضب بر فضای جهنّم حاکم می شود.

به فرمایش رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرشتگان جهنّم هزاران سال قبل از خلق جهنّم آفریده شده اند و هر روز به نیرو و توانشان افزوده می شود. (2)دوزخیان گاهی به مالک متوسل می شوند که به خدای تعالی عرض کند تا خدا جانشان را بگیرد بلکه با مرگ از این عذاب نجات یابند، ولی مالک به آنان می گوید:

که در این عالم مرگی وجود ندارد و حیات ابدی است.

خداوند می فرماید:

وَ نَادَوْاْ یَمَلِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُم مَّکِثُونَ» (3)

و فریاد می زنند: ای مالکِ [ دوزخ! بگو: ] پروردگارت ما را بمیراند [ تا از این عذاب نجات یابیم ]. [ مالک ] می گوید: یقیناً شما ماندنی هستید.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرماید:

اگر به دوزخیان گفته شود شما به تعداد ریگ های دنیا در آتش خواهید ماند

ص:221


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 182. [1]
2- (2) - لآلی الأخبار: 114/5؛ الدّر المنثور: 145/6، با کمی اختلاف.
3- (3) - زخرف (43) : 77. [2]

خوشحال می شوند و اگر به بهشتیان گفته شود شما به تعداد ریگ های دنیا در بهشت ماندگار خواهید بود اندوهگین می شوند. اما جاودانگی برای آنها مقرر شده است. (1)و دوزخیان گاهی به خزانه دار و مأموران زیردست مالک پناهنده می شوند که اگر نجاتی نیست حداقل تخفیفی در عذابشان داده شود ولو به یک روز که استراحتی کنند.

وَ قَالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَهِ جَهَنَّمَ ادْعُواْ رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ * قَالُواْ أَوَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُم بِالْبَیِّنَتِ قَالُواْ بَلَی قَالُواْ فَادْعُواْ وَ مَا دُعَؤُاْ الْکَفِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَلٍ» (2)

و آنان که در آتش اند، به نگهبانان دوزخ می گویند: از پروردگارتان بخواهید که یک روز بخشی از عذاب را از ما سبک کند. * [ نگهبانان ] می گویند: آیا پیامبرانتان دلایل روشن برای شما نیاوردند؟ می گویند: چرا آوردند.

می گویند: پس [ هر اندازه که می خواهید خدا را ] بخوانید، ولی دعای کافران جز در بیراهه و گمراهی نیست.

و لکن همین تقاضای کوچک نیز پذیرفته نمی شود.

تفسیر رضوان

رضوان به معنای رضا و خلاف سخط است و رضوان خداوند بزرگترین سعادت و برترین خواسته هاست. همان طور که خداوند در سورۀ توبه فرمود:

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَتِ جَنَّتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَْنْهَرُ

ص:222


1- (1) - کنز العمال: 532/14، حدیث 39530؛ الدر المنثور: 41/1.
2- (2) - غافر(40) : 49 - 50. [1]

خَلِدِینَ فِیهَا وَمَسَکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّتِ عَدْنٍ وَرِضْوَ نٌ مِّنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَ لِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (1)

خدا به مردان و زنان با ایمان بهشت هایی را وعده داده که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است؟ در آن جاودانه اند، و نیز سراهای پاکیزه ای را در بهشت های ابدی [ وعده فرموده ] و هم چنین خشنودی و رضایتی از سوی خدا [ که از همۀ آن نعمت ها ] بزرگ تر است؛ این همان کامیابی بزرگ است.

رئیس خزانه داران بهشت را رضوان نامیده اند، چون ورود به بهشت و سکونت در آن با رضایت اوست.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله وضعیت این فرشتگان را در ماه رمضان چنین تشریح می فرماید:

اِذا کانَ اوَّلُ لَیْلَهٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ نادَی الجَلِیلُ جَلَّ جَلالُهُ رِضْوانَ خَازِنَ الجَنَّهِ فَیَقولَ: لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ فَیَقُولُ: نَجِّدْ جَنَّتی وَ زَیِّنْها لِلصّائِمینَ مِنْ امَّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ لاتُغْلِقْها عَلَیْهِمْ حَتّی یَنْقَضِیَ شَهْرُهُم ثُمَّ یُنادِیَ مالِکاً خازِنَ النّارِ یا مالِکُ! فَیَقُولُ: لَبَّیکَ وَ سَعْدَیْکَ، فَیَقُولُ: اغْلِقْ ابْوابَ جَهَنَّمَ عَنِ الصّائِمینَ مِنْ امَّهِ مُحَمَّدِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ لاتَفْتَحُها حَتّی یَنْقَضِیَ شَهْرُهُم. (2)

هر گاه اول ماه رمضان فرا می رسد، خداوند بزرگ، رضوان، خزانه دار بهشت را ندا دهد و او پاسخ به اطاعت و یاری دهد؛ پس فرماید: بهشتم را آراسته و زینت برای روزه داران از امّت محمّد صلی الله علیه و آله بنما و آن را برای ایشان باز بگذار تا ماه رمضان آنان بگذرد. سپس مالک، مأمور جهنّم را ندا دهد، ای مالک! و او گوید: در خدمت و یاری هستم، پس فرماید: درهای جهنّم را بر روی روزه داران از امّت محمّد صلی الله علیه و آله ببند پس باز نمی کنی تا ماه رمضان

ص:223


1- (1) - توبه (9) : 72. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 350/93، باب 46، ذیل حدیث 18؛ [2]مستدرک الوسائل: 427/7، باب 11، حدیث 8592. [3]

آنها بگذرد.

تفسیر سدنه الجنان

«سُدنه» خادم اماکن معظمه مانند کعبه و مسجد را گویند، یعنی تولیت امر آنها به کلید داری و نظارت بر آنها است. و سدنه الجنان، کلید داران و سرپرستان حوریان و غلامان و خدمه بهشتی که همگی مأموران ویژۀ بهشت می باشند.

«جنان»، جمع جنه به معنای پوشش و پوشیده است و به باغ بهشت هم گفته می شود. چون درون بهشت از درختان و شاخه های گیاهان بسیار پوشیده شده است.

کلید داران فردوس با سلام و سلامتی بدون آفت و نقصی و شاد باشی بهشتیان را به بهشت بدرقه می کنند و آنان کسانی هستند که با صبر و پایداری در برابر گناهان و اطاعت خدا به این درجات رسیده اند.

خداوند در وصف حال آنان می فرماید:

وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّهِ زُمَرًا حَتَّی إِذَا جَآءُوهَا وَ فُتِحَتْ أَبْوَ بُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَلِدِینَ» (1)

و کسانی که از پروردگارشان پروا کردند گروه گروه به بهشت رانده می شوند، چون به آن رسند در حالی که درهایش از پیش گشوده شده است، نگهبانانش به آنان گویند: سلام بر شما، پاکیزه و نیکو شدید، پس وارد آن شوید که [ در آن ] جاودانه اید.

وصف جنان در قرآن کریم به تعابیر گوناگونی آمده است:

جَنَّهُ النَّعیم، جَنَّهُ الخُلد، جَنَّهُ المَأوی، جَنَّهُ عَدْن، جَنَّهُ عالیه، جَنَّهُ عَرْضُها

ص:224


1- (1) - زمر (39) : 73. [1]

السّماواتِ وَ الْأَرْضِ، دارُالسَّلام، دارُ القَرارِ و... .

و در پس همه آنها عرش الرحمن و لقاء اللّه، درجات بالای آن است.

و این جایگاه با شکوه برای مؤمنان صابر و فرمانبر الهی است؛ زیرا که در دنیا سختی ها و تلخی ها را چشیده اند و لذت ها را به آخرت واگذار کرده اند و آنچه مانده خلق و خوی پسندیده است که راه گشای حقیقت و سعادت ادبی است. و از این رو که انسان به محض دیدن فرشته مرگ که خلق و خوی و کردار آدمی را دارد، همه علم و عمل او می ریزد و حتی نای پاسخ به پرسش

«مَنْ رَبُّکَ» را هم ندارد؛ زیرا که همه چیز او وارداتی و مصرفی بوده است. اکنون که او را در قبر می گذارند با یک برخورد و فشار از سوی فرشتۀ قبر تمام عقاید و اخلاق و علوم ظاهری و کمالات مجازی را از دست می دهد. و خلق و خوی حقیقی و باطنی آن است که علم و عمل و چهرۀ حقیقت ملکه آدمی باشد و انسان به آن تخلّق یابد و تمام کمال را از حق ببیند و خویشتن خویش را از خود و غیر تهی سازد.

همان گونه که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

ایمان به آراستن ظاهر و آرزو نمودن کمال نیست بلکه ایمان، همان اعتقاد پاک و معرفت خالص در دل هاست که کار نیک، آن را گواهی می نماید. (1)

ص:225


1- (1) - بحار الأنوار: 72/66، باب 30، حدیث 26؛ [1] معانی الأخبار: 187، حدیث 3.

[«19» وَالَّذِینَ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ» (1)«20»وَالَّذِینَ یَقُولُونَ: سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ » (2)«21»وَالزَّبَانِیَهِ الَّذِینَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ » (3)«22»ابْتَدَرُوهُ سِرَاعاً وَلَمْ یُنْظِرُوهُ وَمَنْ أَوْهَمْنَا ذِکْرَهُ وَلَمْ نَعْلَمْ مَکَانَهُ مِنْک وَبِأَیِّ أَمْرٍ وَکَّلْتَهُ]

و درود بر فرشتگانی که، خدا را در آنچه دستورشان می دهد، مخالفت نمی کنند، و آنچه را فرمان داده می شوند، انجام می دهند.

و درود بر فرشتگانی که به اهل بهشت می گویند: بر شما به خاطر صبری که بر عبادات و ترک محرمات کردید، سلام باد. بنابراین خانۀ آخرت برای شما نیکو خانه ای است، و درود بر نگاهبانان دوزخ؛ چون به آنها گفته شود: مجرم را بگیرید و او را زنجیر کنید و سپس به جهنّم دراندازید، شتابان و سریع دستگیرش کنند و به او مهلت ندهند، و درود بر فرشته ای که یادش را از حساب انداختیم، و از رتبه و منزلتش آگاه نشدیم، و نمی دانیم او را به کاری گماشته ای.

ص:226


1- (1) - تحریم (66) : 6. [1]
2- (2) - رعد (13) : 24. [2]
3- (3) - حاقّه (69) : 30 - 31. [3]

معصیت نکردن فرشتگان

جمله «وَالَّذینَ لا یَعْصُونَ» در دعا اشاره است به آیۀ ششم سورۀ مبارکۀ تحریم:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَهُ عَلَیْهَا مَلاَئِکَهٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ » (1)

ای مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است، حفظ کنید. بر آن فرشتگانی خشن و سخت گیر گمارده شده اند که از آنچه خدا به آنان دستور داده، سرپیچی نمی کنند، و آنچه را به آن مأمورند، همواره انجام می دهند.

مفسّران در «قُوا أنْفُسَکُمْ» فرموده اند: خود را با استقامت در طاعت و دوری از معصیت و مصون داشتن از پیروی شهوات، از آتش جهنّم حفظ کنید.

و در «أهلیکُمْ» فرموده اند: آنان را با دعوت به طاعت رب، تعلیم فرائض، نهی از قبایح و ترغیب و تشویق به خیر، از آتش جهنّم نگاه دارید.

سلطان نفس خود شو و مالک رِقاب باش روشن ضمیر خویش کن و آفتاب باش

خواهی به قاف قرب رسی از تمام خلق سیمرغ وار در پس قاف حجاب باش

تا کی روی به مدرسه از بهر قیل و قال تدریس خویشتن کن و امّ الکتاب باش

زین قیل و قال بگذر و الهام حق شنو مانند کوه تشنۀ فیض سحاب باش

ابلیس از غرور عبادت رجیم شد ای شیخ بر حذر ز غرور ثواب باش

از بهر بد حساب بود گیرو دار حشر زان گیرو دار تا برهی خوش حساب باش

بگذر کام هر دو جهان در طریق عشق همچون صغیر از دو جهان کامیاب باش

(صغیر)

ص:227


1- (1) - تحریم (66) : 6. [1]

سلام فرشتگان

جملۀ «وَالَّذینَ یَقُولُونَ سَلامٌ» در دعا اشاره است به آیات 20 تا 24 سورۀ مبارکۀ رعد:

الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لَایَنقُضُونَ الْمِیثَقَ * وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ * وَ الَّذِینَ صَبَرُواْ ابْتِغَآءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوهَ وَ أَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَهُمْ سِرًّا وَ عَلَانِیَهً وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ أُوْلئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ * جَنَّتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَاءِهِمْ وَ أَزْوَ جِهِمْ وَ ذُرِّیَّتِهِمْ وَالْمَلَئِکَهُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِّن کُلِ ّ بَابٍ * سَلَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ» (1)

همان کسانی که به عهد خدا [ که همانا قرآن است ] وفا می کنند و پیمان را نمی شکنند. * و آنچه را خدا به پیوند آن فرمان داده پیوند، می دهند و از [ عظمت و جلال ] پروردگارشان همواره در هراسند و از حساب سخت و دشوار بیم دارند. * و برای به دست آوردن خشنودی پروردگارشان [ در برابر گناهان و انجام وظایف و حوادث ] شکیبایی ورزیدند، و نماز را بر پا داشتند، و بخشی از آنچه را روزی آنان کردیم در نهان و آشکار انفاق نمودند، و همواره با نیکیِ [ عبادت ] زشتی و پلیدی [ گناه ] را دفع می کنند [ و با خوبی های خود نسبت به مردم، بدی های آنان را نسبت به خود برطرف می نمایند ]، اینانند که فرجام نیک آن سرای، ویژۀ آنان است. * بهشت های جاویدی که آنان و پدران و همسران و فرزندان شایسته و درست کارشان در آن وارد می شوند، و فرشتگان از هر دری بر آنان درآیند. * و به آنان

ص:228


1- (1) - رعد (13) : 20 - 24. [1]

گویند: ] سلام بر شما به پاس استقامت و صبرتان [ در برابر عبادت، معصیت و مصیبت ] پس نیکوست فرجام این سرای.

فرشتگان عذاب

جملۀ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ در دعا اشاره است به آیات سورۀ مبارکۀ حاقّه:

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ * ثُمَّ فِی سِلْسِلَهٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُکُوهُ * إِنَّهُ کَانَ لاَ یُؤْمِنُ بِ اللَّهِ الْعَظِیمِ * وَلاَ یَحُضُّ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ » (1)

[ فرمان آید ] او را بگیرید و در غل و زنجیرش کشید، * آن گاه به دوزخش دراندازید، * سپس او را در زنجیری که طولش هفتاد ذرع است به بند کشید، * زیرا او به خدای بزرگ ایمان نمی آورده * و مردم را به اطعام نیازمندان تشویق نمی کرده.

ص:229


1- (1) - حاقّه (69) : 30 - 34. [1]

[«23»وَسُکَّانِ الْهَوَاءِ وَالْأَرْضِ وَالْمَاءِ وَمَنْ مِنْهُمْ عَلَی الْخَلْقِ «24» فَصَلِّ عَلَیْهِمْ یَومَ یَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ» «25»وَصَلِّ عَلَیْهِمْ صَلاَهً تَزِیدُهُمْ کَرَامَهً عَلَی کَرَامَتِهِمْ وَطَهَارَهً عَلَی طَهَارَتِهِمْ «26»اَللَّهُمَّ وَإِذَا صَلَّیْتَ عَلَی مَلَائِکَتِک وَرُسُلِک وَبَلَّغْتَهُمْ صَلاَتَنَا عَلَیْهِمْ فَصَلِّ عَلَیْنَا بِمَا فَتَحْتَ لَنَا مِنْ حُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِمْ إِنَّک جَوَادٌ کَرِیمٌ.]

و درود بر فرشتگانی که ساکن هوا، و زمین و آبند، و کسانی از آنان که گماشتگان بر مخلوقاتند؛ پس بر آنان درود فرست، روزی که هر شخصی به محشر می آید، در حالی که همراه او فرشته راننده، و فرشته گواه عمل است، و بر آنان درود فرست؛ درودی که، کرامت بر کرامتشان و پاکی بر پاکیشان بیفزاید، خدایا! زمانی که بر فرشتگان و رسولانت درود می فرستی، و درود ما را به آنان می رسانی، به خاطر گفتار نیکی که در وصف آنان بر زبان ما جاری ساختی، بر ما هم درود فرست؛ همانا تو بخشندۀ ارجمندی.

درود بر فرشتگان

وَجاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَشَهیدٌ » (1)

ص:230


1- (1) - ق (50) : 21.

و شاهدی با اوست، [ که سوق دهنده او را به محشر می راند و شاهد بر اعمالش گواهی می دهد.

بر کلیّۀ فرشتگان درود فرست، درودی که مقامی بر مقامشان بیفزاید و پاکی ای بر پاکیشان اضافه کند.

گواینکه کرامت و طهارت فرشتگان کامل و جامع است ولی باید توجّه داشت که عنایات حق نیز بی پایان است. بنابر این می توان از حضرت او برای هر کس لطف و رحمت خواست گر چه آن کس غرق در محبّت های خدا باشد.

الهی، چون بر فرشتگان و رسولانت درود فرستادی و دعای ما را به ایشان رساندی، پس به سبب این حسن گفتار که دعا و صلوات ماست و راه آن را تو بر ما گشودی، بر ما محتاجان نیز درود فرست و رحمتت را به گدایان و فقیران ارزانی دار که تو بسیار بخشنده و کریمی.

عاشقانی که مبتلای تواند پادشاهند چون گدای تواند

حزن یعقوبشان بود زیرا هر یک ایّوب صد بلای تواند

گر چه دارند در درون صد درد همه موقوف یک دوای تواند

دل قومی به وصل راضی کن که به جان طالب رضای تواند

مردۀ عشق و زندۀ امّید زنده و مرده از برای تواند

آفت عقل و هوش اهل نظر چشم و ابروی دلربای تواند

ای سلیمان به دستگاه مکوب سر موران که زیر پای تواند

عالمی همچو سیف فرغانی با چنین حُسن، مبتلای تواند

(سیف فرغانی)

ص:231

دعای 4: درود بر پیروان انبیای الهی علیهم السلام

اشاره

ص:232

ص:233

ص:234

«1»اَللَّهُمَّ وَأَتْبَاعُ الرُّسُلِ وَمُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَیْبِ عِنْدَ مُعَارَضَهِ الْمُعَانِدِینَ لَهُمْ بِالتَّکْذِیبِ وَالاِشْتِیَاقِ إِلَی الْمُرْسَلِینَ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ «2»فِی کُلِّ دَهْرٍ وَزَمَانٍ أَرْسَلْتَ فِیهِ رَسُولاً وَأَقَمْتَ لِأَهْلِهِ دَلِیلاً مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله مِنْ أَئِمَّهِ الْهُدَی وَقَادَهِ أَهْلِ التُّقَی عَلَی جَمِیعِهِمُ السَّلاَمُ فَاذْکُرْهُمْ مِنْک بِمَغْفِرَهٍ وَرِضْوَانٍ «3»اَللَّهُمَّ وَأَصْحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّهً الَّذِینَ أَحْسَنُوا الصَّحَابَهَ وَالَّذِینَ أَبْلَوُا الْبَلاَءَ الْحَسَنَ فِی نَصْرِهِ وَکَانَفُوهُ وَأَسْرَعُوا إِلَی وِفَادَتِهِ وَسَابَقُوا إِلَی دَعْوَتِهِ وَاسْتَجَابُوا لَهُ حَیْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجَّهَ رِسَالاَتِهِ «4»وَفَارَقُوا الْأَزْوَاجَ وَالْأَوْلادَ فِی إِظْهَارِ کَلِمَتِهِ وَقَاتَلُوا الآْبَاءَ وَالْأَبْنَاءَ فِی تَثْبِیتِ نُبُوَّتِهِ وَانْتَصَرُوا بِهِ «5»وَمَنْ کَانُوا مُنْطَوِینَ عَلَی مَحَبَّتِهِ یَرْجُونَ تِجَارَهً لَنْ تَبُورَ فِی مَوَدَّتِهِ «6»وَالَّذِینَ هَجَرَتْهُمُ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ وَانْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَکَنُوا فِی ظِلِّ قَرَابَتِهِ «7»فَلاَ تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَکُوا لَکَ وَفِیکَ وَأَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِک وَبِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَیْک وَکَانُوا مَعَ رَسُولِک دُعَاهً لَک إِلَیْکَ «8»وَاشْکُرْهُمْ عَلَی هَجْرِهِمْ فِیک دِیَارَ قَوْمِهِمْ وَخُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَهِ الْمَعَاشِ إِلَی ضِیقِهِ وَمَنْ کَثَّرْتَ فِی إِعْزَازِ دِینِک مِنْ مَظْلُومِهِمْ «9»اَللَّهُمَّ وَأَوْصِلْ إِلَی التَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ » (1)خَیْرَ جَزَائِکَ «10»اَلَّذِینَ

ص:235


1- (1) - حشر (59) : 10. [1]

قَصَدُوا سَمْتَهُمْ وَتَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ وَمَضَوْا عَلَی شَاکِلَتِهِمْ «11»لَمْ یَثْنِهِمْ رَیْبٌ فِی بَصِیرَتِهِمْ وَلَمْ یَخْتَلِجْهُمْ شَکّ فِی قَفْوِ آثَارِهِمْ وَالاِیتِمَامِ بِهِدَایَهِ مَنَارِهِمْ مُکَانِفِینَ «13»وَمُوَازِرِینَ لَهُمْ یَدِینُونَ بِدِینِهِمْ وَیَهْتَدُونَ بِهَدْیِهِمْ یَتَّفِقُونَ عَلَیْهِمْ وَلاَ یَتَّهِمُونَهُمْ فِیمَا أَدَّوْا إِلَیْهِمْ اللَّهُمَّ وَصَلِّ عَلَی التَّابِعِینَ مِنْ یَوْمِنَا هَذَا إِلَی یَوْمِ الدِّینِ وَعَلَی أَزْوَاجِهِمْ وَعَلَی ذُرِّیَّاتِهِمْ وَعَلَی مَنْ أَطَاعَک مِنْهُمْ «14»صَلاَهً تَعْصِمُهُمْ بِهَا مِنْ مَعْصِیَتِک وَتَفْسَحُ لَهُمْ فِی رِیَاضِ جَنَّتِک وَتَمْنَعُهُمْ بِهَا مِنْ کَیْدِ الشَّیْطَانِ وَتُعِینُهُمْ بِهَا عَلَی مَا اسْتَعَانُوک عَلَیْهِ مِنْ بِرٍّ وَتَقِیهِمْ طَوَارِقَ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِلاَّ طَارِقاً یَطْرُقُ بِخَیْرٍ «15»وَتَبْعَثُهُمْ بِهَا عَلَی اعْتِقَادِ حُسْنِ الرَّجَاءِ لَک وَالطَّمَعِ فِیمَا عِنْدَک وَتَرْکِ التُّهْمَهِ فِیمَا تَحْوِیهِ أَیْدِی الْعِبَادِ «16»لِتَرُدَّهُمْ إِلَی الرَّغْبَهِ إِلَیْک وَالرَّهْبَهِ مِنْک وَتُزَهِّدَهُمْ فِی سَعَهِ الْعَاجِلِ وَتُحَبِّبَ إِلَیْهِمُ الْعَمَلَ لِلآجِلِ وَالاِسْتِعْدَادَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ «17»وَتُهَوِّنَ عَلَیْهِمْ کُلَّ کَرْبٍ یَحِلُّ بِهِمْ یَوْمَ خُرُوجِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا «18»وَتُعَافِیَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَهُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا وَکَبَّهِ النَّارِ وَطُولِ الْخُلُودِ فِیهَا «19»وَتُصَیِّرَهُمْ إِلَی أَمْنٍ مِنْ مَقِیلِ الْمُتَّقِینَ.

ص:236

[«1»اَللَّهُمَّ وَأَتْبَاعُ الرُّسُلِ وَمُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَیْبِ عِنْدَ مُعَارَضَهِ الْمُعَانِدِینَ لَهُمْ بِالتَّکْذِیبِ وَالاِشْتِیَاقِ إِلَی الْمُرْسَلِینَ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ «2»فِی کُلِّ دَهْرٍ وَزَمَانٍ أَرْسَلْتَ فِیهِ رَسُولاً وَأَقَمْتَ لِأَهْلِهِ دَلِیلاً مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله مِنْ أَئِمَّهِ الْهُدَی وَقَادَهِ أَهْلِ التُّقَی عَلَی جَمِیعِهِمُ السَّلاَمُ فَاذْکُرْهُمْ مِنْک بِمَغْفِرَهٍ وَرِضْوَانٍ]

خدایا! پیروان رسولان و تصدیق کنندگانشان، که عبارتند از مردم روی زمین، آن مردمی که تصدیقشان، قلبی و درونی بود، آنهم زمانی که دشمنان با تکذیب رسالت رسولان، به مخالفت با آنان برخاستند، ولی پیروان و تصدیق کنندگان، به کمک حقایق ایمانی، مشتاقانه به طرف رسولان روی آوردند، در هر روزگار و زمانی که رسولی فرستادی، و برای مردم آن روزگار و زمان، چراغ راه و دلیل و برهان برپا کردی، از زمان آدم، تا دوران محمد 9، از پیشوایان هدایت و فرماندهان اهل تقوا، بر همۀ آنان سلام باد! خدایا! آنان را از جانب خود، به آمرزش و خشنودی یاد کن.

هادیان راه حق

اشاره

در بیان شخصیّت و هویّت و اوصاف هادیان راه محبوب یعنی انبیای الهی و ائمّۀ طاهرین علیهم السلام ، که در بخش اوّل دعای چهارم به آنان اشاره شده، سخت خود را

ص:237

عاجز و ناتوان می بینم.

درست است که در این زمینه باید به قرآن مجید، منبع فیوضات آسمانی مراجعه کرد، ولی فهم این آثار هم کار آسانی نیست.

این طایفه در عقل و شعور، در پاکی نفس و جان، در بصیرت و آگاهی، در دانش و بینش، در خلوص و اخلاص، در وفا و صفا، در درستی و امانت، در وسعت روح، در ادای وظیفه و مسؤولیّت، در ارتباط با حق و داشتن مقام قرب، در ادب و فرهنگ، در مهر و محبّت، در رحمت و عاطفت، در بیداری و بینایی، در قوّت جسم و جان، در بسط فکر و علم، در روشنائی و نورانیّت، در صفات و شؤون معنوی، در عفّت و عصمت، در درک حقایق و واقعیت ها و خلاصه در تمام برنامه های ظاهری و باطنی و غیبی و شهودی و مُلکی و ملکوتی، سر آمد تمام کاینات و مافوق تمام موجودات و برتر از همۀ آفریده های حضرت ربّ العزّه هستند.

اولیای حضرت حق، دارای قدرت و نیروی ارادۀ خلاّقه ای هستند که می توانند تیرِ از کمان جسته یعنی اجل و قضای محتوم را از راه برگردانند، و تمام این نیرو و قدرت از جانب حضرت ربّ به آنان عنایت شده است.

از جمله خصایص بسیار مهمّ برگزیدگان خداوند این است که خوی الهی دارند، برخلاف عامّۀ خلق که هیچ سلامی بی طمع نمی کنند و در هر عطائی انتظار چند برابر سود و عوض دارند. اولیای الهی اهل طمع و آز نیستند، فیض بخشی لازمۀ وجود فیّاض آنهاست، در مقابل عطا و بخشش خود هیچ توقّع و چشمداشت سود و عوض ندارند.

همچون آفتابند که در همه جا و بر همه کس یکسان می تابند و گرمی و روشنایی می بخشند، بدون این که بها و عوضی بخواهند.

این طایفه برای دستگیری و نجات بشر خلق شده اند و بدین سبب است که بار هدایت خلق و درمان رنجوران روحانی را به جان و دل می کشند و به وظیفۀ تبلیغ

ص:238

رسالت و رهبری به عموم خلق خدمت می کنند، بدون شائبۀ غرض و بی آن که از کسی چشمداشت پاداش و دستمزد و پایرنج داشته باشند.

کار دعوت و خدمت انبیا و اولیای خدا چنان است که گاهی ناز ابلهان می کشند و رنج و عذاب دشمنان را به جان می خرند و سخریّه و استهزا و فسوس کافران و صفیر کشیدن و دستک زدن منکران و منافقان را بر خود هموار می کنند و از طعن و تشنیع تیره دلان نمی هراسند، بلکه هر قدر بر انکار مخالفان افزوده شود بر تبلیغ رسالت و مهربانی و عطوفت می افزایند تا به وظیفۀ الهی خود عمل کرده باشند.

اینان زیر محمل فرمان الهی اند، و تنها هدف و مقصد آنها اطاعت حق و ادای وظیفۀ رهبری خلق است، نه از تحسین و آفرین کسی خوشحال می شوند، و نه از طعن و تشنیع عوام اندیشه دارند، محض نورند و از همۀ اوهام و تصویرات دور.

انسان از برکت هدایت اینان از حیات تیرۀ جسمانی شهوانی و اخلاق رذیلۀ نفسانی می میرد و به حیات روشن روحانی و خصال حمیدۀ انسانی زنده می شود، همان طور که مردم جاهل نادان، در اثر رنج تحصیل و پیمودن مراحل علمی از حیات جهل می میرند و به حیات علم و دانایی زنده می شوند، و همچنان که اشخاص فاسق و تبهکار در اثر توبه و انابت و ریاضت، یا دستگیری و تلقین ذکر مشایخ، از عالم فسق و تبهکاری بیرون می آیند و به جرگۀ نیکان و نیکوکاران می پیوندند، یعنی در واقع، مزاج روحانی آنان مبدّل می شود.

انبیا و اولیا روح وحی گیر و الهام پذیر دارند و به عبارت دیگر، حوادث و وقایع آینده را از لوح محفوظ و امّ الکتاب و کتاب مبین می خوانند.

آواز و صدای انبیا و اولیا آواز خداست و فعل ایشان فعل حضرت ربّ است؛ زیرا که جسمانیّت اولیا در روحانیّت مستهلک گشته و وجود ایشان فانی در حق و متصل به محبوب شده است.

روح اینان از عالم خلق گذشته و به حق پیوسته و مظهر و نمودار نور حق شده

ص:239

است. صحبت و همنشینی با ایشان تقرّب حق و دوری از ایشان دوری از خداست.

ظهور کرامات و خرق عادات از انبیا و اولیا و مردان خدا به مثابۀ گلی است که از گلستان پُر گل و وسیع آورده باشند، بوی دیدار همین گل ما را به وجود گلستان دلالت و رهنمایی می کند.

درون اولیا، گلستان فیض نامحدود و باغ رحمت بی منتهای الهی است. گاهی از آن باغ انبوه، تحفۀ گلی به ما می رسد تا ما را بدان سوی جذب کند، و این خود همان نفحات حقّ است که در حدیث شریف آمده است:

إنَّ لِرَبِّکُمْ فی أیّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٍ، ألا فَتَعَرَّضُوا لَها. (1)

برای پروردگار شما در روزگارتان نسیم هایی است، بر شماست که جهت دریافت آن نفحه ها جهت زنده شدنتان به حیات معنوی بیدار باشید.

دو واقعیّت در هدایت انسان

بدبخت کسی که این نفحات را در نمی یابد. و این دَم ها را غنیمت نمی شمارد.

انبیای الهی در مسألۀ هدایت انسان به سوی رشد و کمال، به دو واقعیّت اهمیت بسیار می دادند:

1 - پیراستن

2 - آراستن

1 - مقصود از پیراستن و پیرایش، تهذیب نفس است به زدودن و پاک کردن تیرگی های زنگ رذایل اخلاقی و شهوات بهیمی و سَبُعی از روح، و صیقلی کردن و صفا دادن باطن به نور ایمان، به طوری که آمادۀ زیور فضایل نفسانی و نقش پذیر صور علمی و معارف ربّانی باشد.

ص:240


1- (1) - بحار الأنوار: 221/68، باب 66، ذیل حدیث 30؛ [1]عوالی اللآلی: 296/1، حدیث 195. [2]

2 - منظور از آراستن و آرایش، تحصیل کمالات و فضایل روحانی و تکمیل قوای نفسانی به ملکات فاضله و محاسن اخلاقی است.

پس از پیمودن این دو مقام در سایۀ تربیت انبیا، نوبت به مقام و مرحلۀ فنای فی اللّه و بقای باللّه می رسد که عبارت است از سلب همۀ تعیّنات و تشخّصات امکانی و نیست شدن حصّۀ وجود مقیّد جزئی با حذف قیود در هستیِ لابشرطِ مطلق، یا پیوستن قطرۀ وجود شخصی به دریای بی کرانۀ احدیّتِ واجبِ سرمدی.

راستی ما انسان ها در برابر زحمات انبیا و وجود پربرکتشان چه مسؤولیّت سنگینی داریم!

هر چند فیض بخشی، ذاتیِ اولیای حقّ است و بر هر کس بی دریغ و بدون توقّع سود و عوض فیض می بخشند، ولکن وظیفۀ طالب حقیقی این است که در حضور اهل دل در هر حال ادب نگاه دارد و منّت ایشان بکشد و به جان و دل، ایشان را خدمت کند.» (1)

جانا ز روی خویش بر افکن نقاب را تا کی نهان به ابر کنی آفتاب را

مغرور حسن خود شده خوبان شهر مصر ای یوسف از جمال برافکن نقاب را

بنشسته ام به راه که شاید منِ گدا گویم سلامی آن شه ملک رقاب را

حالی که لاله را قدح باده بر کف است ساقی مکن دریغ ز مَستان شراب را

ما درس معرفت ز خط یار خوانده ایم بگذار در مقابلِ زاهد کتاب را

(صغیر)

دعوت انبیای الهی

اشاره

پیامبران الهی، انسان را به عقاید حقّه، اخلاق حسنه و اعمال صالحه دعوت

ص:241


1- (1) - مولوی نامه: 262/1. [1]

کردند. اینان برای ترسیم صراط مستقیم، از جانب حضرت حق دارای کتاب بودند.

آنچه از ظلم و ستم تا کنون بر بشریّت رفته، معلول دوری او از مکتب هادیان راه حقّ است.

ظلم به خود و تجاوز به حقوق دیگران، هیچ علّتی جز دور بودن از تعالیم انبیای خدا ندارد.

طغیان طاغوت، کبر مستکبر، اسراف مسرف، تبذیر مبذّر، ظلم ظالم، سکوت مظلوم، تجاوز متجاوز، بغی باغی، جهل جاهل، گمراهی گمراه، تجاوز متجاوز، همه و همه نتیجۀ دوری انسان از نبوّت انبیا و امامت امامان و ولایت اولیای خداست.

انسان از تمام موجودات عالم در عقل و استعداد برتر و نیرومندتر است. به فعلیّت رسیدن این عقل و استعداد، در پرتو فروغ نبوّت و امامت میسّر است. اگر انسان برای پخته شدن امور معنوی و مادّی از آفتاب وجود انبیا بهره گیرد، به مقام خلافت از خدا می رسد، و اگر از این خورشید نوربخش چهرۀ جان بپوشاند دچار ظلمت و سردرگمی شده و به موجودی پوچ و پوک تبدیل گشته و به نقطۀ شقاوت و هلاکت و فلاکت می رسد.

اصول دعوت انبیا

قرآن مجید اصول دعوت انبیا را به شرح زیر بیان می کند، به این معنا که آن بزرگواران بشریّت را دعوت می کردند به:

1 - معرفت و شناخت حضرت حق.

2 - فقط و فقط پرستش پروردگار.

3 - توجه به پند و موعظه و نصیحت هادیان.

4 - تقوا و پرهیز از تمام گناهان ظاهری و باطنی.

5 - توجّه به روز قیامت.

ص:242

6 - رهروی در راه فلاح و رستگاری.

7 - توجّه به نعمت های حق و راه به دست آوردن و خرج آن.

8 - سیر کردن در راه حق با نیّت پاک و خالص.

9 - آراسته شدن به حقیقت توبه.

10 - دوری از هر نوع بت و بت پرستی.

11 - توجّه به اسما و صفات حضرت رب.

12 - دوری از دشمنان خدا چه برونی چه درونی.

13 - ادامۀ حرکت و ثبوت قدم در راه خدا تا زمان خروج از دنیا.

14 - حرکت برای به دست آوردن حسنات دنیا و آخرت.

15 - قرار گرفتن در مدار صدق و صداقت.

16 - شناخت دشمنان حق و دوری از آنها.

17 - به دست آوردن قلب سلیم.

18 - صبر و استقامت در برابر حوادث.

19 - نیکی به دیگران در همۀ شؤون.

20 - دوستی و معاشرت با دوستان خدا.

21 - دوری از شهوات و امیال و غرایز غلط و شیطانی.

22 - عبرت گرفتن از عاقبت ستمکاران و مجرمان.

23 - دوری از رذایل اخلاقی.

24 - توجه به زندگی و تربیت همسر و فرزند.

25 - سلامت در ترازوداری.

26 - دوری از فساد در خانه و جامعه.

27 - اصلاح خود و دیگران.

28 - امر به معروف و نهی از منکر.

ص:243

29 - مبارزه و جنگ با ستمگران و جهاد فی سبیل اللّه.

30 - انفاق علم، مال، آبرو و قدرت در راه حق.

31 - توجّه به حال محرومان و مستضعفان.

32 - استفادۀ مشروع از نعم الهی.

33 - قضاوت به حق.

34 - حکومت به عدل.

35 - آباد کردن زمین.

36 - توجّه به وحدت و اتّفاق.

37 - حفظ مال یتیم.

38 - وفای به عهد.

39 - اقامۀ نماز.

40 - احسان و محبّت به پدر و مادر.

41 - مطالعه در آثار هستی.

42 - مطالعه در حقایق ملکوتیّه.

43 - مناجات با خدا.

44 - کظم غیظ.

45 - عفو و گذشت.

46 - ترس از عذاب قیامت.

47 - رعایت و حفظ امانت.

48 - میانه روی در همۀ ابعاد حیات.

49 - خشوع و خضوع و تواضع.

50 - تحصیل علم و دانش.

راستی، وظیفۀ عقلی و وجدانی انسان است که از چنین انسان های کاملی که

ص:244

عشقی جز دستگیری از انسان ندارند و تعالیم آنان رشد دهندۀ عقل، روشن کنندۀ قلب، تصفیه کنندۀ نفس، پاک کنندۀ روح، سالم کنندۀ اعضای بدن و آباد کنندۀ دنیا و آخرت است پیروی و متابعت نماید.

سرپیچی از این انسان های والا و دشمنی با ایشان و روی گرداندن از تعالیم ثمربخش آن بزرگواران، محصولی جز شقاوت و هلاکت و غرق شدن بساط زندگی در فسق و جور و فساد و ظلم ندارد.

پیروان انبیا و متابعان اولیا که با گذشت از شهوات و لذّات و مقامات و مال و منال به مدار اطاعت از آنان درمی آیند، در پیشگاه حضرت رب از ارزشی والا برخوردارند، که کسی جز حق از آن ارزش آگاهی ندارد.

قرب به انبیا، قرب به خدا است و اطاعت از اولیا، اطاعت از اللّه است.

انسان در دورۀ تاریخ به مانند دوری از انبیا ظلمی به خود روا نداشته است.

بدون قبول هدایت انبیا، رهایی از شرّ هوای نفس و جنایات طاغوت امکان پذیر نیست.

ای بشر ای آیت کبرای حق آینۀ طلعت زیبای حق

ای بشر ای ماحَصَل ممکنات ای تو گل سرسبد کاینات

ای دُر یکدانۀ دریای دل ای گهر گم شده در آب و گِل

ای فلکی از چه زمینی شدی شاد به این خاک نشینی شدی

از چه سبب دیده ز خود دوختی این همه غفلت ز که آموختی

نیک نظر کن که ز پا تا به سر چیستی ای گشته ز خود بی خبر

(صغیر)

نشانه های پیروان انبیا بر اساس معارف الهیّه

ایمان به غیب، اقامۀ نماز، انفاق هرگونه نعمت عنایت شده از جانب حق، ایمان

ص:245

به تمام کتب آسمانی، یقین به آخرت، ایمان به ملائکه، پرداخت مال به اقوام فقیر و یتیم و مسکین و در راه مانده و سؤال کننده و بردگان، وفای به عهد و نذر، صبر در مصیبت و معصیت و اطاعت، جهاد در راه خدا، صدق و راستی، شنیدن حق، به عمل گذاشتن حق، سرعت کردن برای به دست آوردن مغفرت و بهشت، توبۀ از گناه، اصرار نداشتن بر صغیره، فرار از ضعف و سستی در امور دینیّه، دوری از اسراف، ثبات قدم، اجابت دعوت حق در همۀ شؤون، خشیت و خوف از خدا، ذکر حق و مناجات با محبوب در دل شب، هجرت در راه حق، تحمّل آزار در راه خدا، کشتن دشمن و شهید شدن، اخوّت و برادری، اضافه شدن ایمان بر اثر تلاوت آیات الهیّه، پناه دادن به بی پناه، یاری دادن به مظلوم، دوستی با اهل ایمان، امر به معروف و نهی از منکر، وفای به عهد فطری و عقلی و شرعی و اجتماعی تا پایان عمر، صلۀ رحم، جبران گناهان با حسنات، امید به لطف حق، حفظ شهوت از حرام، رعایت امانت، تواضع در حرکت و زندگی، پرهیز از برخورد غیرواقعی با جاهل، شب زنده داری، پرهیز از بخل، دوری از زنا، دوری از شرک، دوری از قتل نفس، عمل صالح، کار خیر، شاهد نشدن بر قول زور، پرهیز از لغو، تسبیح و تحمید حق، شدّت بر کفار، رحمت بر مؤمنان، شک نداشتن در حقایق، تقوا و پرهیزکاری، استغفار در سحر، اطعام طعام، خوف از حساب، قرائت قرآن، فهم قرآن، عمل به قرآن، خلوص در عمل، حفظ زبان، حفظ چشم، دوری از مال حرام، فرار از ربا، ورع و پاکدامنی، قناعت به رزق حق، انصاف دادن به مردم، رعایت حقّ زن و فرزند، خوش خلقی، پرهیز از شرّ، دوری از فساد، فرار از مسکر، وقار در برابر حوادث، شکر بر نعمت، خدمت به مردم، کم خوری، کم گویی، غنیمت دانستن جوانی و سلامت بدن و فراغت و مال و حیات، دوری از فخر و افتخار، پرهیز از جهل و سفاهت، افشای سلام، انتظار صلاه، فرار از هوای نفس، دوری از عُجْب، میانه روی در فقر و غنا، اجرای عدالت در همۀ امور، رعایت حقّ کارگر، رغبت به آخرت، روزۀ

ص:246

رمضان، حجّ خانۀ خدا، عشق به اهل بیت، اطاعت از ائمّۀ معصومین، اطاعت از رهبر عادل، تقویت عقل، همنشینی با اهل اللّه، پرهیز از عیبجویی، گریۀ بر گناه، وسعت دادن به اهل و عیال، قبول دعوت مؤمن، حیای از حق، دوری از جمع مال، فرار از طول امَل، نصیحت به مردم، عشق به لقای حق، طهارت ظاهر و باطن، دوری از نمّامی، خیرخواهی برای همه، حلّ مشکل مردم در نهان و آشکار، احترام به بزرگتر، احسان به والدین، رعایت حقّ معاشر، توجّه به حقوق همسایه، دوری از خیانت، چشمداشت به خداوند، دعا برای مردم، اقبال به مسجد، تحصیل حکمت، تشویق مردم به خیر، اندیشه در عاقبت و بسیاری از امور دیگر که در قرآن مجید و کتب روائی ما آمده است، همه و همه از نشانه های پیروان انبیاست.

آراستۀ به این حقایق، پیرو واقعی رسولان الهی و مشمول عنایت و رحمت حق و مورد دعای انبیا و ائمۀ علیهم السلام و به خصوص امام عارفان است.

خدا را جمع نتوان با هوا کرد یکی از این دو را باید رها کرد

ولی ترک خدا گفتن محال است که هر کس کرد خود را مبتلا کرد

به ملک عافیت ره برد آنکو به دانائی حذر زین ابتلا کرد

خنک آنکو به توفیق خدایی خدا بگرفت و ترک هر هوا کرد

زهی دانای رِند با کفایت که بر حدّ کفایت اکتفا کرد

خدا زانکس رضا باشد که خود را به تقدیر خدای خود رضا کرد

(صغیر)

هدایت انبیا و مبارزه انسان با شیطان

اشاره

حیات بدون هدایت انبیا، عین ظلمت و گمراهی است، و حرکت بدون دلالت و راهنمایی پیامبران، پایانش عذاب دردناک الهی است.

انبیای خدا بر اساس وحی، انسان را مرکّب از جسم، عقل، قلب، روح و نفس

ص:247

می دانند و برای هر کدام از این حقایق قواعدی عرضه کرده اند، که به کارگیری آن قواعد از وجود انسان شجرۀ طیّبه و منبعی الهی به وجود می آورد.

انسان باید خود را با چشم انبیا تماشا کند تا تمام حقایق وجودی خویش را ببیند، و با هر یک به فراخور هویّت و موجودیّتش رفتار کند.

عقل را با علم تغذیه کند، قلب را با عقاید حقّه، نفس را با حسنات اخلاقیّه، روح را با حالات الهیّه، و جسم و اعضایش را با امر و نهی ملکوتیّه.

انسان بدون کمک گیری از هدایت انبیا همچون ابلیس لعین، آن دیو رجیم، یک چشم خواهد شد، و با یک چشم خواهد نگریست، آنوقت است که خود را جز جسم نبیند و همۀ هستی را در همین حیات زودگذر و بی ارزش مادّی خلاصه کند، و جز خور و خواب و شهوات کاری انجام ندهد.

خودبینی شیطان در کلام سعدالدین حمویه

عارف بیدار، سعدالدین حمّویه می گوید:

«بدان که دیو یک چشم است و آن یک چشم طولانی است به خود فرو می نگرد.

اشارت در این، آن است که وی خودبین است و حق بین نیست. و آن که یک چشم دارد آن است که چشم او جسم می بیند و چشم جان بین ندارد. ندیدی که چشم ابلیس جسم آدم دید، نه جوهر آدم؟ بایستی که ابلیس در آینۀ جسم آدم جوهر جان آدم دیدی، و واجد واحد گشتی، و ساجد ماجد گشتی، امّا مغرور بود به نفس خود، و مسرور به طاعت بی جان و مُعجَب به صفت ناریّه؛ در نار نگریست او را بالای اخوان خود دید. چون باد و خاک و آب از چشمش بیرون رفت، بادِ هستی در سرش افتاد. در آدم خاکی چون نگه کرد گفت:

ص:248

قالَ أنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ » (1)

گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از گل ساختی.

لاجرم طوق لعنت در گردنش افتاد و از مقام قرب رب محروم گشت. و معنی لعنتْ بُعد باشد، و بُعد آن است که چشم او جسم دید و از دیدن جان محروم گشت.

و عالم جسمْ کثیف است و ثقیل، و اقتضای کثافت و غلظت سِفل باشد و خفا و ظلمت. و عالم روحانی لطیف است و خفیف، و اقتضای لطافت و خفّت عِلو باشد و ظهور نور.

سلیمان از برای آن بر باد نشست که پای بر سر هوا نهاده بود، و آتش هستی به آب نیستی خاک گردانیده بود؛ لاجرم بامداد، یک ماهه رهش می برد و شبانگاه، یک ماهه رهش بازمی آورد:

غُدُوُّها شَهْرٌ وَرَواحُها شَهْرٌ » (2)

که رفتن صبح گاهش [ به اندازۀ ] یک ماه و رفتن شام گاهش [ به اندازۀ ] یک ماه بود؛

و عالم صغرای نفس خود را مسخّر کرده بود، لاجرم عالم کبری و هر چه در او بود مسخّر وی گشت.

اکنون سلیمان صفت شو تا بر نگین انگشتریت نقش «اللّه» برآید، و یوسف حُسن تو از چاه همچو ماه نماید، در منابر و مساجد خطبۀ به نام تو کنند، و در بلاد عالم سکّه به نام تو زنند، و نشان بی نشان از تو پرسند، و قبلۀ قلوب گردی، و مسجد نفوس شوی، و عقول و ارواحْ بر مدینۀ اشباحْ حمد و ثنای تو خوانند و تسبیح و

ص:249


1- (1) - ص (38) : 76.
2- (2) - سبأ (34) : 12. [1]

تهلیل تو گویند، و پرگار امر و ارادت به اذن تو گردد، و گِردت همۀ اشیا درآیند، و تو نقطۀ دایرۀ وجود گردی، و خلق عالمین را مسجود گردی و معبود شوی، و مراد تو باشی و مقصود تو گردی، و آدمیان روی به تو آورند و دیو و پری کمر تسلیم بر میان بندند، و وحوش و طیور با تو انس گیرند. مشرقیان غلام شوند و مغربیان در دام افتند، جنوبیان و شمالیان سر بر سر پای تو نهند، و بر عرصۀ وجود تو ترکان معانی برانگیخته شود، تا تیر و کمان حروب با صورت بی معنا بر دعوی، بر هم شکنند.»

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

أنَا أدْعُوکُمْ إلی کَلِمَتَیْنِ خَفیفَتَیْنِ عَلی اللِّسانِ وَثَقیلَتَیْنِ فِی الْمیزانِ، تَمْلِکُونَ بِهِمَا الْعَرَبَ وَالعَجَمَ، وَتَنْقادُ بِهِمَا الْأُمَمُ، وَتَدْخُلُونَ بِهِمَا الْجَنَّهَ وَتَنْجُونَ بِهِما النّارَ: شهادَهُ أنْ لا الهَ إلَّااللّهُ، وَأنّی رَسُولُ اللّهِ. (1)

من شما را به دو کلمه دعوت می کنم که راندنش در زبان آسان، ولی در میزان عمل سنگین است، با این دو کلمه (به شرط تحقّق عملی آن) مالک عرب و عجم می شوید، امّت ها مطیع شما می گردند، از برکت آن دو حقیقت به بهشت می روید، و از جهنّم خلاص می گردید. آن دو، شهادت به وحدانیّت حق و رسالت من است.

چهار طهارت برای کمال انسان

عرفای والا مقام، سالکان راه حقیقت، والهان مشتاق، دانایان عاشق، راهروان با بصیرت، براساس معارف الهیّه، راه رسیدن به مقام خلافت اللّهی را در چهار طهارت می دانند:

1 - طهارت بدن و لباس از نجاست ظاهری. چه، این نجاست موجب بُعد از خدا می شود در عباداتی که مشروط به طهارت است، و عبادت برای قرب به حق است

ص:250


1- (1) - الارشاد، شیخ مفید: 49/1؛ [1] موسوعه التاریخ الاسلامیه، محمد هادی یوسفی: 420/1؛ انوار العلویه: 39.

و مقدمۀ آن طهارت.

2 - طهارت هر یک از اعضا از معاصی. مثلاً نجاست چشم نظر بر نامحرم است، و نجاست دست آزار مردم به هر شکل و صورتی، و نجاست گوش غیبت شنیدن، و نجاست زبان دروغ و فحش و استهزا و باطل گویی و تهمت است.

3 - طهارت باطن است از صفات ذمیمه. چه، هر یک از صفات ناپسند که در باطن انسان است نجاستی است که باعث حجاب سالک است از وصول به قرب حق.

4 - طهارت سِرّ است از غیر حق.

قَلْبُ المُؤمِنِ حَرَمُ اللّهِ وَحَرامٌ عَلی حَرَمِ اللّهِ انْ یَلِجَ فیهِ غَیْرُ اللّهِ. (1)

دل مؤمن حرم خداست، رفت و آمد غیر در حرم خدا حرام است.

یا داوُدُ! بَشِّرِ المُذْنِبِینَ بِأنّی غَفُورٌ، وَأنْذِرِ الصِّدِّیقیِنَ بأنّی غَیُورٌ. (2)

ای داود! گناهکاران رابه مغفرت و آمرزش من بشارت بده، و اهل صدق و صفا را از غیرت من بترسان.

و این همه فیض که بر شمرده اند و مخصوص انسان است جز در سایۀ نبّوت انبیا و پیروی از آن مردان الهی به دست نمی آید.

آدمی گنجینۀ سرّ حق است گر چه در بحر هوس مستغرق است

گنج کونَیْن است ذات آدمی هست بی پایان صفات آدمی

گر وجود خویش بشناسد تمام در شناساییّ حق یابد نظام

نفس انسانی است مرآت جمال روح انسانی است مرآت کمال

گر بود مرآت صاف و پر ضیا عکس گیرد از جمال کبریا

ص:251


1- (1) - بحر المعارف: 290؛ الخصائص الفاطمیه: 210/2، با کمی اختلاف.
2- (2) - بحر المعارف: 290؛ بحار الأنوار: 321/69، باب 117، [1] با کمی اختلاف.

حق شناسی هست کار آدمی معرفت باشد شعار آدمی

حیات جدای از انبیا

حیات جدای از انبیا، منبع خطرات عجیبی است. قرآن مجید و روایات و دعاها به این خطرات اشاره کرده اند.

ذکر تمام آن خطرات از حوصلۀ این رساله خارج است. برای نمونه به ترجمۀ متنی که به عنوان تعقیب نماز مغرب از معصوم علیه السلام رسیده است، اشاره می کنم:

الهی! به تو پناه می برم از نفسی که قانع نشود، و شکمی که سیر نگردد، و چشمی که سرشک نبارد، و دلی که خشوع نیابد، و نمازی که قبول نشود، و عملی که سود نبخشد، و دعائی که مستجاب نگردد. و پناه می برم به تو از پیشامدهای ناگوار و رسیدن بدبختی، و سرزنش دشمنان، و بلای طاقت فرسا، و عمل ناپسند. و پناه می برم به تو از فقر و کفر و نیرنگ و بی صبری، و بد آوری و از بلائی که صبر بر آن ندارم، و از درد بی دوا، و غلبۀ مردان، و خسران در قیامت، و بد آوردن در نفس و اهل و مال و دین و فرزند و هنگام روبه رو شدن با فرشتۀ مرگ. و پناه می برم به حق از آدم بد و همسایۀ بد، و همنشین بد و وقت بد، و از شرّ هر آنچه در زمین فرو رود و از آن برآید و هر چه از آسمان فرو ریزد و در آن بالا رود، و از شرّ پیشامدهای ناگوار شب و روز، جز پیشامدی که به خوبی وارد شود و از شرّ هر جنبنده ای که پروردگارم زمامدار اوست که پروردگارم بر راه راست است. (1)

آنان که با خیال تو روزی به سر کنند نبود عجب که در دل آتش گذر کنند

ص:252


1- (1) - مفتاح الفلاح: 306.

کی با چنین جمال نظر با قمر کنند یا با چنین مقال خیال شکر کنند

تا کوی توست بهر چه جای دیگر شوند تا عشق توست بهر چه کار دیگر کنند

(وصال شیرازی)

انسان درخت و شجره ای است که بالقوّه دارای هر نوع ثمر ظاهری و باطنی است و تاریخ حیات ثابت کرده است که این شجره، منافع و میوه هایش جز در سایۀ تربیت انبیا و اولیا به فعلیّت نمی رسد.

این موجودی که در قرآن مجید از وی به عنوان احسن تقویم یاد شده اگر به دست غیر انبیا بیفتد به اسفل سافلین خواهد رسید.

نبات این زمین با نسیم مسائل وحی و باغبانی انبیا و اولیا روئیده خواهد شد، و اصلش ثابت و فرعش آسمان ها را پر خواهد کرد.

اگر خود را به دست انبیا نسپارید، دشمنان درونی و برونی دمار از روزگار شما در آورند، و بود و نبود شما را به باد دهند، و از شما جز شرّ و پستی، رذالت و دنائت، آلودگی و معصیت چیزی نخواهند گذاشت.

طوایف انسان ها بر اساس تقسیم قرآن

اشاره

قرآن مجید بر مبنای عقاید و اخلاق و اعمال، آدمیان را سه طایفه می داند. این تقسیم به طور مفصّل در سورۀ مبارکه واقعه و به نحو مختصر در سوره های دیگر قرآن مجید آمده است.

1 - مقرّبان

2 - اصحاب یمین

ص:253

3 - اصحاب شِمال

مقرّبان

مقرّبان، به صریح آیات کتاب حق، پیامبران و امامان معصوم هستند که از نظر عقیده و اخلاق و عمل، مافوق جنّ و انس و ملک اند.

ایمان آنان ایمان شهودی، و اخلاقشان اخلاق حق و اعمالشان در همۀ شؤون خالص ترین عمل و پر ارزش ترین حرکت برای خدا بود.

اصحاب یمین

اصحاب یمین یا «میمنه» به دلالت آیات قرآن، آن انسان هائی هستند که در عقیده و عمل و اخلاق با تمام وجود پیرو انبیا و تابع امامان هدایت می باشند، آن مردان و زنانی که شاگردان قابل قبولی برای نبوّت و امامت بوده و آن انسان های والایی که چیزی را در زندگی بر برنامه های حق مقدم نمی دارند، آن مردان و زنان با وفائی که در راه استقرار مکتب انبیا از همه چیز خود گذشتند، و برای ادامۀ راه پیامبران از هیچ زحمت و کوششی دریغ نورزیدند.

اصحاب شِمال

اصحاب شمال یا «مشئمه» آن مردان و زنانی هستند که در برابر مکتب حق و انبیای الهی که مبلّغان آن بودند تکبّر ورزیدند و در هیچ برنامه ای حاضر به پذیرش حق نشدند، مردان و زنانی که فاسد بودند و شایع کنندۀ فساد در مجتمع انسانی.

آن مردان و زنانی که جز شکم و شهوت، و هوا و هوس، و بت و بت پرستی، ظلم و ستم، خدعه و خیانت، و تجاوز و شرارت، قتل و غارت، استعمار و استثمار انسان ها، ... هدفی و کاری نداشتند.

ص:254

آن انسان هایی که از عقل و مغز، وجدان و انصاف، صفا و وفا چشم پوشیدند، و صفحات حیات را که می توانست با اسما و صفات حق رقم بخورد به لجن آلودگی و کثافت عقاید باطله و اخلاق ذمیمه و حرکات شیطانیّه نجس کردند.

آنان که با حق مبارزه نمودند و تا می توانستند انبیا و ائمه و پیروان آنان را آزردند، و از هیچ کوششی در جهت خاموش کردن چراغ هدایت دریغ نکردند.

آنان که شب و روز خود را به بطالت سپری کردند و عمر گرانمایه را با شیطان و شیطنت معامله نمودند و دنیا را عرصه گاه بازیگری های خود دانستند و از هر حیوانی شریرتر شدند.

آنان که روح و قلب و حقیقت انسان را فراموش کردند و به این تصوّر نشستند که انسان جز گوشت و پوست و مشتی استخوان چیز دیگری نیست؛ انسانی که قرآن مجید به خاطر روح و عقلش وی را ظرف خلافت از حق و علم اسما و هدایت و نورانیّت و شرف و کرامت می داند.

آنان که ارزش ملکوتی انسان را به پست ترین مرحله رساندند و در گمراهی و گمراه کردن بیداد کردند.

خرّمی و سر سبزی حیات، سرور و نشاط زندگی، طراوت عرصۀ حیات انسان به وحی و نبوّت و امامت و متابعت از واقعیت ها است.

رشد و کمال، معلول نبوّت و امامت و پیروی از اولیای الهی است.

حقیقت طوایف انسان ها در کلام رازی

اشاره

نجم الدین رازی در شرح حال این سه طایفه و ترجمۀ حقیقت و باطن آنان، در رسالۀ «عقل و عشق» می گوید:

«چون روح انسانی به قالب وی پیوندد، از حسن تدبیر و ترکیبی که در این صورت:

ص:255

وَصَوَّرَکُمْ فَأحْسَنَ صُوَرَکُمْ » (1)

و شما را صورتگری کرد و صورت هایتان را نیکو گردانید.

رفته است، هر موضعی از مواضع ظاهر و باطن آن صورت قالب و محلّ ظهور صفتی از صفات روح شود، و چنانکه چشم محلّ ظهور صفت بینایی، و گوش محلّ شنوایی، و زبان محلّ گویایی و دل محلّ دانایی و باقی همچنین، پس به واسطۀ این محالّ جسمانی که هر یک قالب صفتی از صفات روح است معلوم شود که روح در عالم خویش بدین صفات موصوف بوده است و این قالب خلیفۀ روح آمد و آیینۀ جمال نمای ذات و صفات او، تا به حسب هر صفت که در روح بود این جا در قالب محلّی پدید آورد که مظهر آن صفت شود و آن صفت غیبی را در این عالمِ شهادت پیدا کند، تا چنانکه روح در عالم غیب مُدرک کلّیات بود، در عالم شهادت مدرک جزئیّات شود تا خلافت:

عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ » (2)

دانای نهان و آشکار است، و او حکیم و آگاه است.

پس چنانکه شخص انسانی مُنبئ است از ذات روح، محلّ هر صفتی از شخص انسان منبئ است از آن صفت روح. چنانکه چشم محلّ بینایی است از آن که روح موصوف است به صفت بینایی، دل به حقیقت محلّ ظهور عقل آمد و منبئ است از آن که روح موصوف است به صفت عقل، چه عقل دانش محض است و دانش را دانایی باید که صفت دانش به ذات آن موصوف قائم باشد، چنانکه حق تعالی عالم است و علم صفت اوست و به ذات او قائم؛ اشارتِ:

ص:256


1- (1) - غافر (40) : 64. [1]
2- (2) - انعام (6) : 73. [2]

إنّی جاعِلٌ فِی الْأرْضِ خَلیفَهً » (1)

به یقین جانشینی در زمین قرار می دهم.

بدین معناست، یعنی: چنانکه قالب خلیفۀ روح است تا صفات روح را آشکارا کند و به نیابت و خلافت روح در عالم شهادت بر کار شود، روح خلیفۀ حق است تا صفات حق آشکارا کند و به نیابت و خلافت وی در عالم غیب و شهادت به روح و قالب بر کار باشد.

پس خلایق در مرتبۀ خلافت:

وَهُوَ الِّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأرْضِ » (2)

اوست کسی که شما را در زمین، جانشینان [ نسل های گذشته ] قرار داد.

سه طایفه آمدند چنانکه فرمود:

وَکُنتُمْ أَزْوَاجاً ثَلاَثَهً * فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَهِ مَا أَصْحَابُ الْمَیْمَنَهِ * وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَهِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَهِ * وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ » (3)

وشما سه گروه شوید * سعادتمندان، چه بلند مرتبه اند سعادتمندان! * و شقاوتمندان، چه دون پایه اند شقاوتمندان! * و پیشی گیرندگان [ به اعمال نیک ] که پیشی گیرندگان [ به رحمت و آمرزش ]اند، * اینان مقربان اند.

[

اصحاب مشئمه

]

ص:257


1- (1) - بقره (2) : 30. [1]
2- (2) - انعام (6) : 165. [2]
3- (3) - واقعه (56) : 7 - 11. [3]

[

غلبۀ صفات حیوانی بر ملکی

]

طایفه ای را که صفات حیوانی، از بهیمی و سَبُعی و صفات شیطنت بر صفات مَلَکیِ روحانی غالب می آید، نور عقل ایشان مغلوب هوا و شهوت و طبیعت حیوانی می گردد و روی به طلب استیفای لذّات و شهوات جسمانی می آورند و حرص و حسد و حقد و عداوت و غضب و شهوت و کبر و بخل و دیگر صفات ذمیمۀ حیوانی را پرورش می دهند تا به درکات سفلی می رسند:

ثُمَّ رَدَدْناهُ أسْفَلَ سافِلینَ » (1)

آن گاه او را [ به سبب گناهکاری ] به [ مرحلۀ ] پست ترینِ پَستان بازگرداندیم.

آنها اصحاب مشئمه اند.

[

غلبه صفات ملکی بر حیوانی

]

طایفه ای دیگر را که صفات مَلَکیِ روحانی بر صفات حیوانی جسمانی غالب می آید، هوا و شهوت ایشان مغلوب نور عقل می گردد تا در پرورش نور عقل و صفات حمیده می کوشند و نفی اخلاق ذمیمه می کنند، چه مصباح عقل را اخلاق حمیده چون روغن آمد و اخلاق ذمیمه چون آب.

و این طایفه دو صنف آمدند، صنفی آنند که پرورش عقل و اخلاق هم به نظر عقل دهند، عقل ایشان از ظلمت و آفت وهم و خیال صافی نباشد؛ هر چند به جهد تمام بکوشند عقل را به کمالیّت خود نتوانند رسانید و از خلل شبهات و خیالات فاسد مصون نمانند، چه یک سرّ از اسرار شریعت آن است که در آن نوری تعبیه است که بر دارندۀ ظلمت طبیعت است و زایل کنندۀ آفت وهم و خیال.

پس این طایفه چون بی نور شرع پرورش عقل دهند اگر چه نوعی از صفاها حاصل کنند که ادراک بعضی معقولات توانند کرد، امّا از ادراک امور اخروی و

ص:258


1- (1) - تین (95) : 5. [1]

تصدیق انبیا: و کشف حقایق بی بهره مانند و در طلب معرفت حق تعالی چون دیدۀ عقل را بی نور شرع استعمال کنند و در تیهِ ضلالت سرگردان و متحیّر شوند.

حدّ عقل در این معنی آن است که: اثبات وجود باری - جلّ جلاله - کند و اثبات صفات کمال و سلب صفات نقصان از ذات او ؛ بدان مقدار معرفت، نجات حاصل نیاید، و اگر عقل را بی نور شرع در معرفت تکلیف کنند در آفت شبهات افتند، چنانکه فلاسفه جدای از شرع افتادند و انواع ضلالتْ ایشان را حاصل آمد، به اختلافات بسیار که با یکدیگر کردند و جمله دعوی برهان عقلی نمودند.

اگر عقل را در آن میدان مجال جولان بودی، اختلاف حاصل نیامدی، چنانکه در معقولاتی که عقل را مجال است هیچ اختلاف نیست که:

طَریقُ الْعَقْلِ واحِدٌ. (1)

راه عقل یکی است.

[

اصحاب میمنه

]

و صنفی دیگر آنند که پرورش عقل به نظر شرع و متابعت انبیا: و نور ایمان داده اند، تا نور شرع و نور متابعت و نور ایمان، نور باصرۀ بصر عقل ایشان شده است تا بدان نور هر کس به حسب استعداد خویش و قابلیّت حصول آن نور، مُدرک حقایق غیب و امور اخروی شده اند، اگر چه از پس حجب بسیار نگریسته اند. امّا عقل ایشان به دلالت نور ایمان از مدرکات غیبی تفرّس احوال آخرت کرده است و مصدّق آن بوده که:

اِتَّقُوا فِراسَهَ الْمُؤْمِنِ فَإنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللّهِ. (2)

ص:259


1- (1) - تفسیر ابن عربی: 311/2، ذیل آیۀ 14 سورۀ حشر.
2- (2) - الکافی: 218/1، حدیث 3؛ [1]وسائل الشیعه: 38/12، باب 20، حدیث 15579. [2]

از فراست و هوشیاری مؤمن پروا کنید که او با نور خدا می نگرد.

این طایفه اصحاب میمنه اند، مشرب ایشان از عالم اعمال است، معاد ایشان درجات نعیم باشد، به این دلیل این طایفه را به معرفت ذات و صفات خداوندی به حقیقت راه نیست، که به آفت حجب صفات روحانی نورانی هنوز گرفتارند که:

اِنَّ لِلّهِ تَعالی سَبْعینَ ألْفَ حِجابٍ مِنْ نُورٍ وَظُلْمَهٍ. (1)

همانا خدا را هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت است.

و جای دیگر فرمود:

حِجابُهُ النُّورُ، لَوْ کُشِفَتْ لَأحْرَقَتْ سُبُحاتُ وَجْهِهِ مَا انْتَهی إلَیْهِ بَصَرُهُ مِنْ خَلْقِهِ. (2)

حجاب او نور است، که اگر بر طرف شود اشراقات وجه او تمام بینندگان را بسوزاند.

لاجرم با این طایفه گفتند: زنهار تا عقل با عِقال را در میدان تفکّر در ذات حق - جلّ و علا - جولان ندهید که نه حدّ وی است.

تَفَکَّرُوا فی آلاءِ اللّهِ وَلا تَتَفَکَّرُوا فی ذاتِ اللّهِ. (3)

در نعمت های خدا اندیشه کنید و در ذات خدا اندیشه منمایید.

[

طائفۀ مقرّبان

]

آنجا که راهبر بی خودی است، و سیر در آن دریا جز به قدم فنا نتوان کرد، و عقل عین بقاست و ضدّ فنا، پس در آن دریا جز فانیان آتش عشق را سیر میسّر نگردد؛

ص:260


1- (1) - بحار الأنوار: 45/55، باب 5؛ [1]عوالی اللآلی: 106/4، حدیث 158. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 31/73، باب 100، ذیل حدیث 26. [3]
3- (3) - نخبه اللآلی فی شرح بدء الأمالی: 19؛ الفتوحات المکیّه: 233/3. [4]

جای مقرّبان است و این طایفۀ سیّم اند که:

وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ * اولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ » (1)

و پیشی گیرندگان [ به اعمال نیک ] که پیشی گیرندگان [ به رحمت و آمرزش ]اند، * اینان مقربان اند.

تار و پود جامۀ وجود ایشان از پودی دیگرست، لاجرم گردن همّت ایشان را جز به کمند جذبۀ عشق بند نتوان کرد، که از معدن ماورای کَونَیْنْ گوهر اوست.

اشارت «وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ» مگر در حقّ ایشان بر آن معناست که در بدایت فَطْر، روح ایشان سابق ارواح بوده است، و پیش از آن که به اشارت «کُن» از مَکمن علم اللّه به عالم ارواح آمده است به سعادت قبول تشریف «یُحِبُّهُمْ» مخصوص و مشرَّف بوده و در عالم ارواح به سعادت قبول رِشاش (2) انوار:

إِنَّ اللّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ فی ظُلْمَهٍ ثُمَّ رَشَّ عَلَیْهِمْ مِنْ نُورِه، فَمَنْ أصابَهُ ذلِکَ النُّورُ اهْتَدی، وَمَنْ أخْطَأهُ ضَلَّ. (3)

همانا خداوند خلایق را در ظلمت آفرید، سپس از نور خود بر آنان پاشید، پس هر که آن نور بدو رسید هدایت یافت، و هر که بدو نرسید گمراه گشت.

از دیگران اختصاصِ:

إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَی » (4)

بی تردید کسانی که پیش تر از سوی ما وعدۀ نیک به آنان داده اند، از دوزخ دورشان نگه می دارند.

ص:261


1- (1) - واقعه (56) : 10 - 11. [1]
2- (2) - رشاش: آب یا اشک یا خون که بچکد یا مانند آن، مراد از رشاش انوار، چکیده های نور می باشد.
3- (3) - تفسیر ابن کثیر: 178/2، [2] ذیل آیۀ 122 سورۀ انعام.
4- (4) - انبیاء (21) : 101. [3]

یافته و چون به عالم قالب پیوست، اگر چه روزکی چند از برای پرورش قالب، او را در مرتع حیوانی فرو گذاشته، امّا بدان باز نگذاشته ناگاه به کمند عنایت روی دل او را از کلّ آفرینش بگردانیده و سلسلۀ محبّت «یُحِبُّهُمْ» بجنبانیده و به آب رأفت و رحمتْ تخم «وَیُحِبُّونَهُ» را در زمین دل او پرورش داده و ندای لطف حق به سرّ جان او رسیده.

و آن طایفه را که به کمند جذبات الوهیت روی از مطالب بشریّت و مقاصد نفسانی بگردانند و در سیر عبودیّت به عالم ربوبیّت رسانند و قابل فیض بی واسطه گردانند دو صنف اند:

یکی آنهایند که در عالم ارواح در صفوفِ:

اَلْأرْواحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَهٌ. (1)

در صف اول بوده اند، قابل فیض الوهیّت بی واسطه گشته، و ایشان انبیایند که در قبول نور هدایت مستقلّ اند.

و صنف دوم ارواح اولیاست که قابل فیض حق به واسطۀ تُتُق (2) ارواح انبیایند و در دولتِ متابعت ایشان. امّا چون بر طینت روحانیّت ایشان خمیر مایۀ رشاشِ:

«ثُمَّ رَشَّ عَلَیْهِمْ مِنْ نورِهِ.» نهاده بودند چون به کمند جذبه روی از مزخرفات دنیاوی بگردانیدند، هم بدان نور از پس چندین هزار تتقِ عزّت، جمال وحدت مشاهده کردند، چنانکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:

ما کُنْتُ أعْبُدُ رَبًّا لَمْ أرَهُ. (3)

خدایی را که [ با چشم دل ] ندیده ام نمی پرستم.

ص:262


1- (1) - بحار الأنوار: 261/5،؛ من لایحضره الفقیه: 380/4، حدیث 5818.
2- (2) - تتق: خیمه، خرگاه، چادر بزرگ.
3- (3) - بحار الأنوار: 27/4، باب 5، حدیث 2؛ [1]الکافی: 98/1، حدیث 6. [2]

مبادی عشق این جا پیدا گردد.

[

حقیقت عشق

]

تخم عشق در بدایت حال اگر چه به تصرّفِ

«ثُمَّ رَشَّ عَلَیْهِمْ مِنْ نورِهِ» (1) در زمین ارواح انداختند امّا تا آبِ

«ما کُنْتُ أعْبُدُ رَبًّا لَمْ أرَهُ» بدان نرسید، سبزۀ إنّی ذاهِبٌ إلی رَبِّی » (2)پیدا نیامد.

بلکه تخم عشق در بدایت بیخودی به دستکاری «یُحِبُّهُمْ» در زمین «یُحِبُّونَهُ» انداختند و آب ألَسْتُ بِرَبِّکُم بدو رسانیدند سبزۀ قالُوا بَلی » (3)پیدا آمد.

اول که شرر آتش عشق از قَدّاحۀ:

فَأحْبَبْتُ أنْ اعْرَفَ. (4)

دوست داشتم تا شناخته گردم.

برخاست، هنوز نه عالم بود و نه آدم. حرّاقۀ سیاه روی

«خَلَقَ الْخَلْقَ فی ظُلْمَهٍ» می بایست تا قابل آن شرر گردد که:

فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَی أُعْرَفْ. (5)

پس خلایق را آفریدم تا شناخته شوم.

چون در این عالم کبریت صدق طلب را که به حقیقت کبریت احمر است آتش افروز آن شرر می کنند، از کبریت صدق طلب که نتیجۀ «یُحِبُّونَهُ» است، شرر آن آتش که نتیجۀ «یُحِبُّهُمْ» است مشتعل می شود. آن شعله را «عشق» خوانند. چون آن آتش

ص:263


1- (1) - شرح الأسماء الحسنی: 206/1؛ تفسیر ابن عربی: 77/1، ذیل آیۀ 135 سورۀ بقره.
2- (2) - صافّات (37) : 99. [1]
3- (3) - اعراف (7) : 172. [2]
4- (4) - بحار الأنوار: 199/84، باب 12؛ [3] شرح نهج البلاغه: 163/5.
5- (5) - بحار الأنوار: 344/84، باب 13. [4]

شعله کشید هر چه در خانۀ وجود هیزم صفات جسمانی و روحانی است جملۀ فراسوختن می آید. این جا عشق در عالم انسانی صفت قیامت را آشکارا کند، چنانکه خواجه صلی الله علیه و آله فرمود:

مِنْ أشْراطِ السّاعَهِ نارٌ تَخْرُجُ مِنْ قِبَلِ الْیَمَنِ تَطْرُدُ النّاسَ إلی مَحْشَرِهِمْ. (1)

از نشانه های قیامت آتشی است که از سوی یمن بیرون می آید که مردم را به سوی محشرشان سوق می دهد.

زمین صفات بشری را مبدَّل می کند:

یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأرْضُ غَیْرَ الْأرْضِ و السَمواتُ » (2)

[ در ] روزی که زمین به غیر این زمین، و آسمان ها [ به غیر این آسمان ها ] تبدیل شود.

آسمان صفات روحانی را درنوردند:

یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ » (3)

روزی که آسمان را در هم می پیچیم، مانند در هم پیچیدن طومار.

چنانکه مصدر موجوداتْ حضرت جلّت بود مرجعْ همان حضرت باشد:

إنَّ إلی رَبِّکَ الْرُّجْعی » (4)

بی تردید بازگشت به سوی پروردگار توست.

به همان ترتیب که آمدند روند. باز از کارگاه قدرت به عالم روحانیّت آیند و از آن

ص:264


1- (1) - مسند احمد بن حنبل: 6/4؛ [1] عمده القاری: 212/24.
2- (2) - ابراهیم (14) : 48. [2]
3- (3) - انبیاء (21) : 104. [3]
4- (4) - علق (96) : 8. [4]

روحانیّت به جسمانیّت، به همان قدم بازگردانندش:

کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ » (1)

همان گونه که نخستین بار آفریده ها را آفریدیم، دوباره آنان را باز می گردانیم.

چون آتش عشق در غلبات وقت، به خانه پردازی وجود صفات بشریّت برخاست، در پناه نور شرع به هر قدمی که بر قانون متابعت که صورت فناست می زند، نور کشش که فنابخش حقیقی است از الطاف ربوبیّت، استقبال او می کند که:

مَنْ تَقَرَّبَ إلَیَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إلَیْهِ ذِراعاً. (2)

هر که یک وجب به من نزدیک شود من یک ذراع به او نزدیک می گردم.

در این مقام رونده جز به زمام کشتی عشق و قدم ذکر و بدرقۀ متابعت نتواند رفت که:

قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ » (3)

بگو: اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد.

پس به حقیقت، عشق است که عاشق را به قدم نیستی به معشوق رساند و عقل، عاقل را به معقول بیش نرساند، و اتّفاق علما و حکما است که حق تعالی معقولِ عقل هیچ عاقل نیست، زیرا بزرگان فرموده اند:

ص:265


1- (1) - انبیاء (21) : 104. [1]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 298/5، باب 7، حدیث 5910؛ [2]عوالی اللآلی: 56/1، حدیث 81. [3]
3- (3) - آل عمران (3) : 31. [4]

لا تُدرِکُهُ الْأبصارُ وَلا تَکْنُفُهُ الْعُقُولُ، وَهُوَ یُدْرِکُ الْأبْصارَ وَیَکْنُفُ الْعُقُولَ.

وَلا یُحیطُونَ بِشَیْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إلّابِما شاءَ وَقَدْ أحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً.

چشمها او را در نیابد و خردها بر او احاط نکند و حالا آن که چشمها را دریابد و بر خردها احاطه کند، و جز به اندازه ای که او بخواهد به علم او احاطه نیابند و حال آن که علم او به همه چیز احاطه دارد.

پس چون عقل را بر آن حضرت راه نیست، رونده به قدم عقل بدان حضرت نتواند رسید؛ زیرا که موصوف به هستی است، الاّ به قدمِ فَاْذْکُرُونی » (1)، که ذکر حق است.

إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ » (2)

حقایق پاک [ چون عقاید و اندیشه های صحیح ] به سوی او بالا می رود و عمل شایستۀ آن را بالا می برد.

پس رفعتی که میسّر می شود و صعودی که سوی حق صورت می بندد نیست الاّ به واسطۀ عمل صالح، و عمل صالح وقتی باشد که بی شایبۀ ریا باشد. و مراد از ریا، هستی و در میان بودن شخص است در انواع طاعات و عبادات.

پس ذاکر به حق به قدم فَاذْکُرُونی راه حضرت أذْکُرْکُمْ سپرد و به کلّی متوجّه آن یار شود، به زمام کشتی عشق و بدرقۀ متابعت و دلالت جبریل عقل تا به سدره المنتهی روحانیّت برود، که ساحل بحر عالم جبروت است و منتهای عالم معقول، پس جبریل عقل را خطاب رسد که:

لَوْ دَنَوْتَ أنْمُلَهً لاَحْتَرَقْتَ. (3)

ص:266


1- (1) - بقره (2) : 152. [1]
2- (2) - فاطر (35) : 10. [2]
3- (3) - مستدرک سفیه البحار: 154/10؛ [3] شرح الاسماء الحسنی: 15/2.

اگر به اندازۀ سر انگشتی نزدیکتر شوی خواهی سوخت.

از آنجا راه جز به راهبری رفرف (1) عشق نتواند بود، این جاست که عشق از کسوت عین و شین و قاف بیرون آید و در کسوت جذبه روی بنماید. به یک جذبه سالک را از قاب قوسین سر حدّ وجود بگذراند و در مقام أوْ أدْنی بر بساط قربت نشاند که:

جَذْبَهٌ مِنْ جَذَباتِ الْحَقِّ تُوازی عَمَلَ الثَّقَلَیْنِ. (2)

یعنی به معاملۀ ثقلین آنجا نتواند رسید جز به جذبه. و این جا ذکر نیز از قشر فَاذْکُرُونی بیرون آید، سلطان أذْکُرْکُمْ جمال بنماید، ذاکرْ مذکور گردد و عاشقْ معشوق شود، و چون عشقْ عاشق را به معشوق رسانید، عشق دلالت صفت بر در بماند.

عاشق چون قدم در بارگاه وصال معشوق نهاد پروانه صفت نقد هستی عاشق را نثار قدم شعلۀ شمع جلال معشوقی کند تا معشوق به نور جمال خویش عاشق سوخته را میزبانی کند.

هستی مجازی عاشقی برخاسته و هستی حقیقی معشوقی از خفای کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیّاً متجلّی شده، از عاشق جز نام نماند.

اشارتِ:

لا یَزالُ الْعَبْدُ یَتَقَرَّبُ إلَیَّ بِالنَّوافِلِ وَالْعِباداتِ حَتّی احِبَّهُ فَإذا أحْبَبْتُهُ کُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَبَصَراً وَلِساناً وَیَداً، فَبی یُبْصِرُ وَبی یَنْطِقُ وَبی یَسْمَعُ وَبی یَبْطُشُ. (3)

ص:267


1- (1) - رفرف: فرش، گستردنی، دامن خرگاه.
2- (2) - کشف الخفاء: 332/1، حدیث 1069؛ التفسیر الکبیر، فخر رازی: 176/4. [1]
3- (3) - مشارق انوار الیقین: 225، با کمی اختلاف؛ مفتاح الفلاح: 367. [2]

بنده، پیوسته با انجام مستحبّات به من نزدیکی می جوید تا آنجا که او را دوست دارم، چون او را دوست داشتم گوش و چشم و زبان و دست او می شوم، پس به من می بیند و به من سخن می گوید و به من می شنود و به من همه چیز را می گیرد.

بدین معنی باشد.

فایدۀ تکرار لفظ وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ این جا محقّق گردد، چون دانستی که السّابقون در بدایت آنها بودند که در خطاب کُنْ سابق ارواح بودند، در نهایت که وقت مراجعت است به خطاب اِرْجِعی إلی رَبّکِ» (1)، گوی مسابقت در میدان قربت هم ایشان ربوده اند که:

وَالسّابِقُونَ السّابِقُون * اولئِکَ الْمُقَرَّبُون » (2)

و پیشی گیرندگان [ به اعمال نیک ] که پیشی گیرندگان [ به رحمت و آمرزش ]اند، * اینان مقربان اند.

یعنی:

اَلسّابِقُونَ الْأوَّلُونَ بِالْخُرُوجِ عَنْ غَیْبِ الْغَیْبِ، هُمُ السّابِقُونَ الْآخِروُنَ بِالرُّجُوعِ إلی غَیْبِ الْغَیْبِ.

نَحْنُ اْلاخِرُونَ السّابِقُونَ رمزی بدین معناست.» (3)

حیات جدای از انبیا علیهم السلام

اشاره

ص:268


1- (1) - فجر(89) : 28. [1]
2- (2) - واقعه (56) : 10 - 11. [2]
3- (3) - عقل و عشق، نجم الدین رازی: 15، با اندکی تلخیص.

حضرت سجاد علیه السلام در فراز

«اَلّلهم وَ أَتْباعَ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقُوهُمْ مِنْ اهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَیْبِ» به مسأله حیات واقعی انسان که پیروی از انبیای الهی است؛ اشاره می فرماید و خداوند متعال هم همۀ انسان ها را به پذیرش این حیات حقیقی فرا می خواند:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» (1)

ای اهل ایمان! هنگامی که خدا و پیامبرش شما را به حقایقی که به شما [ حیات معنوی و ] زندگی [ واقعی ] می بخشد، دعوت می کنند اجابت کنید، و بدانید که خدا میان آدمی و دلش حایل و مانع می شود [ تا حق را باطل و باطل را حق مپندارد ] و مسلماً همۀ شما به سوی او گردآوری خواهید شد.

دعوت اسلام به سوی حیات و زندگی است، حیات مادی، حیات فرهنگی، حیات اقتصادی، حیات سیاسی به معنای واقعی، حیات اخلاقی و اجتماعی در تمام زمینه ها.

اقسام حیات در قرآن

«این پرسش است که آیا مردم قبل از اسلام و دعوت پیامبر مرده بودند که قرآن آنها را دعوت به حیات می کند؟

پاسخ سؤال این است که: آنها فاقد حیات از منظر قرآن بودند. حیات و زندگی مراحل مختلفی دارد، که قرآن به همۀ آنها اشاره کرده است:

1- گاهی به معنای حیات گیاهی آمده است:

اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْأَیَتِ لَعَلَّکُمْ

ص:269


1- (1) - انفال: (8) : [1] 24.

تَعْقِلُونَ» (1)

بدانید که خدا زمین را پس از مردگی اش زنده می کند. همانا ما نشانه ها [ ی ربوبیت و قدرت خود ] را برای شما بیان کردیم تا بیندیشید.

2- گاهی به معنای حیات حیوانی ذکر شده است:

إِنَّ الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِ الْمَوْتَی إِنَّهُ عَلَی کُلِ ّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» (2)

یقیناً مردگان را زنده می کند؛ زیرا او بر هر کاری تواناست.

3- زمانی به معنای حیات فکری و عقلانی و انسانی آمده است:

أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا کَذَ لِکَ زُیِّنَ لِلْکَفِرِینَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» (3)

آیا کسی که [ از نظر عقلی و روحی ] مرده بود و ما او را [ به وسیلۀ هدایت و ایمان ] زنده کردیم، و برای وی نوری قرار دادیم تا در پرتو آن در میان مردم [ به درستی و سلامت ] حرکت کند، مانند کسی است که در تاریکی ها [ یِ جهل و گمراهی ] است و از آن بیرون شدنی نیست؟! این گونه برای کافران [ به خاطر لجاجت و عنادشان ] آنچه انجام می دادند، آراسته شد [ تا گمان کنند اعمالی را که انجام می دهند نیکوست. ]

4- گاهی به معنای حیات جاودان جهان دیگر آمده است:

یَقُولُ یَلَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِی» (4)

ص:270


1- (1) - حدید (57) : 17. [1]
2- (2) - فصّلت (41) : 39. [2]
3- (3) - انعام (6) : 122. [3]
4- (4) - فجر(89) : 24. [4]

می گوید: ای کاش برای این زندگی ام [ عبادت خالصانه و کار نیک ] پیش فرستاده بودم.

5- زمانی به معنای علم و توانایی بی حد است آن چنان که دربارۀ خدا می گوییم:

وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِ ّ الَّذِی لَایَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَکَفَی بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا» (1)

و بر آن زنده ای که هرگز نمی میرد توکّل کن، و او را همراه با ستایش تسبیح گوی، و کافی است که او به گناهان بندگانش آگاه باشد.

با توجه به این اقسام که مردم عصر جاهلی گرچه زندگی مادی حیوانی داشتند امّا از زندگی انسانی و معنوی و عقلانی محروم بودند، قرآن آمد و آنها را دعوت به حیات و زندگی کرد و دین اسلام یک دین راستین است که حرکت، در همۀ زمینه های زندگی ایجاد می کند و روح به فکر و اندیشه می دهد. احساس مسؤولیّت می آفریند؛ همبستگی و اتحاد و ترقّی و تکامل در همۀ زمینه ها ایجاد می کند و به تمام معنی حیات آفرین می باشد.

و دعوت حیاتی در وهلۀ اول مربوط به جهاد و ایمان و قرآن و بهشت است که از عوامل اصلی حیات می باشد. هر چند مفهوم آیه محدود است ولی شامل هر برنامه و هر دستوری که شکلی از اشکال حیات انسانی را بیافریند؛ می باشد.» (2)

حقیقت دعوت انبیا علیهم السلام

«حقیقت امر و رکن واقعی این دعوت چیزی است که انسان را از پرتگاه فنا و هلاکت، رهائی داده و زنده اش می کند.

زندگی گران بهاترین متاعی است که موجود زنده برای خود سراغ دارد. و در

ص:271


1- (1) - فجر(89) : 24. [1]
2- (2) - فرقان (25) : 58.

ماورای زندگی غیر از عدم و بطلان چیزی دیگری نیست. و این ارزش را برای زندگی به خاطر اثر آن قائل است که عبارت از شعور و اراده که نشاط و سعادت زندگی به آن است، پس به این جهت همواره از جهل و نداشتن حریّت اراده و اختیار می گریزد.

انسان هم که یکی از موجودات زنده است، مانند همه موجودات مجهّز به سلاحی که زندگی معنوی او حقیقت وجود اوست. همان طور که تمامی انواع موجودات مسلّح به سلاحی که حافظ وجود و بقایشان باشد، هستند، و سلاح انسان همان اراده و اختیار اوست که خیرات و منافع او را از شرور و مضارّش مشخص نموده و او را به آن یکی سوق و از دیگری زنهار می دهد.

این هدایت الهی که نوع انسانی را به سوی سعادت و خیر و منافع وجودش دلالت می کند هدایتی تکوینی است و از مشخّصات نحوۀ خلقت اوست.

انسان سعادت وجود خود را به طور قطع درک می کند. و در این درکش دچار تردید نمی شود. اگر در جایی دچار غفلت و شبهه شود به خاطر تأثیر عوامل و اسباب نامناسب دیگری است که موجودی را از مسیر خیرات و منافع آن به سوی ضرر و شرش سوق می دهد. همان طور که در قرآن بر روی آن پافشاری نموده و می فرماید:

راه سعادت و علم و عملی که منتهی به آن می شود بر هیچ انسانی پوشیده و مخفی نیست و هر انسانی به فطرت خود می فهمد که چه معارفی را باید معتقد باشد و چه کارهایی را باید بکند.

فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَاتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَ لِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ» (1)

ص:272


1- (1) - روم (30) : 30. [1]

پس [ با توجه به بی پایه بودن شرک ] حق گرایانه و بدون انحراف با همۀ وجودت به سوی این دین [ توحیدی ] روی آور، [ پای بند و استوار بر ] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش برای آفرینش خدا هیچ گونه تغییر و تبدیلی نیست؛ این است دین درست و استوار؛ ولی بیشتر مردم معرفت و دانش [ به این حقیقت اصیل ] ندارند.

گاهی انسان در اعتقاد یا عملش از طریق حق منحرف شده و دچار اشتباه می گردد ولیکن این خط مستند به فطرت انسان و هدایت الهی نیست، بلکه به خاطر این است که او خودش عقل خود را دزدیده و در اثر پیروی هوای نفس و تسویلات جنود شیطان، راه رشد خود را گم کرده است.

أَفَرَءَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَوَهً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ» (1)

پس آیا کسی که معبودش را هوای نفسش قرار داده دیدی؟ و خدا او را از روی علم و آگاهی خود [ بر این که شایستۀ هدایت نیست ] گمراه کرد، و بر گوش و دلش مُهرِ [ تیره بختی ] نهاد، و بر چشم [ دلش ] پرده ای قرار داده است، پس چه کسی است که بعد از خدا او را هدایت کند؟ آیا متذکّر [ حقایق ] نمی شوید؟

پس این علم و عملی که فطرت انسانی انسان را به سوی آن دعوت می کند از لوازم زندگی سعید انسانی است که جا دارد نامش را زندگی گذاشت و چنین زندگی به چنین علم و عملی نیازمند است.

پس برای آدمی یک زندگی حقیقی هست که اشرف و کامل تر از حیات پست

ص:273


1- (1) - جاثیه (45) : 23. [1]

دنیایی اوست و وقتی به آن زندگی می رسد که استعدادش کامل و رسیده شده باشد. این تمامیّت استعداد به وسیلۀ آراستگی به دین و دخول در زمرۀ اولیای صالحین، دست می دهد.

آیۀ شریفۀ سوره انفال اشاره به همان استعداد نموده و می فرماید:

عمل کردن به آن دستورهایی که دعوت حقه اسلامی، بشر را به آن می خواند.

انسان را برای درک آن زندگی حقیقی مستعد می سازد همچنان که این زندگی حقیقی هم منشأ و منبع اسلام است. علم نافع و عمل صالح از آن زندگی سرچشمه می گیرد.

این دعوت مطلق است و از این که شامل مجموع دعوت های رسول خدا صلی الله علیه و آله که مایۀ زنده شدن دل هاست و یا دسته ای از دعوت هایش که طبیعت احیاء را دارد بشود، هیچ ابائی نداشته و همچنین شامل نتایج دعوت او که عبارت است از انواع زندگی های سعید حقیقی مانند زندگی اخروی در جوار خدا نیز می شود.

هر چند برخی در دعوت مورد شأن نزول آیه گفته اند که:

آیۀ حیات را در حکم جهاد می داند که جهاد مایۀ احیای امر شما و عزت دین شماست.

یا برخی دیگر گفته اند: ایمان و حق مایۀ حیات دل و کفر و باطل باعث مرده شدن دل است.

یا عدّه ای شما را به قرآن و علم دین می خوانند و دلیل آورده اند به این که علم مایۀ حیات و جهل در حقیقت مردن است و قرآن هم نور و هم حیات و هم علم است.

یا عده ای گفته اند: وقتی شما را می خوانند به بهشت یعنی بهشت، زندگی دائمی و نعمت باقی و زوال ناپذیر است.» (1)

ص:274


1- (1) - ترجمۀ تفسیر المیزان: 52/9 - 57، ذیل آیۀ 24 سورۀ انفال.

زندگی حقیقی از دیدگاه روایات

اگر انبیا نبودند و مکتب پربار اسلام از روز نخست در جامعۀ بشریت نبود انسان چه سرنوشتی داشت؟ امروز اگر جهان بشریت به کلی از دعوت پیامبران بیگانه شود و ارزش های خشک و بی نور مادی را جانشین ارزش های الهی که در قالب دعوت انبیا منعکس شده است بنماید، دنیای وحشتناکی خواهیم داشت.

امام علی علیه السلام در این زمینه می فرماید:

لاحیاهَ إِلاّ بالدِّینِ وَ لامَوتَ الاّ بِجُحُودِ الیَقینِ، فَاشْرَبُوا العَذْبَ الفُراتَ یُنَبِّهْکُم مِنْ نَوْمَهِ السُّباتِ، وَ إِیّاکُم وَ السَّمائِمِ المُهْلِکاتِ. (1)

زندگی جز به دینداری نیست و مرگ جز با از دست دادن یقین نیست، پس از آب شیرین و گوارا بنوشید تا شما را از خواب غفلت بیدار کند و از سموم کشنده بپرهیزید.

بنابراین یکتاپرستی مایۀ حیات جان بشر است و امیدواری به عمل به دین خدا و زنده نگه داشتن دل به سلوک با صاحب دلان که راه حق را پیموده اند؛ همان گونه که حضرت علی علیه السلام می فرماید:

مُعاشَرَهُ ذَوی الفَضائِل حَیاهُ القُلوبِ. (2)

ارتباط با دارندگان فضیلت ها مایۀ زندگی دل هاست.

آبادی دل و جان ها به ارتباط صحیح با بزرگان اهل وحی و فضل است. و هر چه انسان به کانون ارزش ها نزدیک تر باشد از انحراف و گمراهی مصون می ماند. این

ص:275


1- (1) - بحار الأنوار: 417/74، باب 15، حدیث 40؛ [1]الارشاد، شیخ مفید: 296/1. [2]
2- (2) - غرر الحکم و درر الکلم: 429، حدیث 9785. [3]

است که پیامبر صلی الله علیه و آله چشمه ای از این ارتباط را به ما نشان می دهد:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَحْیی حَیَاهً تُشْبِهُ حَیَاهَ الأَنْبِیاءِ، وَ یَمُوتَ مَیتَهً تُشْبِهُ مِیتَهَ الشُّهَدَاءِ وَ یَسْکُنَ الْجِنانَ الَّتی غَرَسَها الرَّحمنُ، فَلْیَتَوَلَّ عَلِیًّا وَ لْیُوالِ وَلِیَّهُ وَ لْیَقْتَدِ بَالأَئِمَّهِ مِنْ بَعْدِهِ فَاِنَّهُمْ عِتْرَتی خُلِقُوا مِنْ طِینَتی،

الّلهُمَّ ارْزُقْهُمْ فَهمی وَ عِلْمی، وَ وَیْلٌ لِلْمُخالِفینَ لَهُمْ مِنْ أُمَّتی؛ اللّهُمَّ لاتُنِلْهُمْ شَفاعَتی. (1)

هر کسی دوست دارد که زندگی به مانند زندگی پیامبران داشته باشد و مرگی به مانند مرگ شهداء دارا باشد و در بهشتی که خداوند رحمان باغبان درختان آن است؛ سکونت گزیند، پس علی علیه السلام را پیروی کند و ولایت او را دوست بدارد؛ و به امامان بعد او تأسی کند؛ زیرا آنان اهل بیت من هستند و از سرشت من آفریده شده اند.

خدایا! از فهم و دانش من به آنان روزی فرما و وای بر رویگردانان امت من از آنان؛ خدایا! شفاعت مرا به آنان مرسان.

از سوی دیگر خداوند تعالی هم انسان را به زندگی خوب در دارالسلام که خانۀ سلامت و امنیّت است؛ دعوت می فرماید:

وَ اللَّهُ یَدْعُواْ إِلَی دَارِ السَّلَمِ وَ یَهْدِی مَن یَشَآءُ إِلَی صِرَ طٍ مُّسْتَقِیمٍ» (2)

و خدا [ مردم را ] به سرای سلامت و امنیت [ که بهشتِ عنبر سرشت است ] دعوت می کند و هر که را بخواهد به راهی راست هدایت می نماید.

هرگاه زندگی در دنیا نیز شکل توحیدی و رستاخیزی به خود گیرد، آن تبدیل به دارالسلام می شود. و خداوند هر که را شایسته هدایت بداند به راه مستقیم فرا

ص:276


1- (1) - الکافی: 208/1، حدیث 3؛ [1]الأمالی، شیخ طوسی: 578، حدیث 1195. [2]
2- (2) - یونس(10) : 25. [3]

می خواند.

پس انسان هر چه از کانون امنیّت و سلامت و هدایت دینی دور گردد و راه جدایی و مبارزه را پی بگیرد نه تنها از حمایت های خداوند محروم می شود؛ بلکه در دام های شیطانی و ذلّت آور حیوانی اسیر می شود و زندگی او به مرگی ننگین و تلخ همراه با رسوایی دنیایی و دشنام بندگان خدا، پایان می یابد.

قومی که جان به حضرت جانان همی برند شور آب سوی چشمۀ حیوان همی برند

بی سیم و زر گدا و به همّت توانگرند این مفلسان که تحفه بدو جان همی برند

جان بر طبق نهاده به دست نیاز دل نیست پای ملخ به نزد سلیمان همی برند

آن دوست را به جان کسی احتیاج نیست خرما به بصره زیره به کرمان همی برند

تمثال کارخانۀ مانیّ نقشبند سوی نگارخانۀ رضوان همی برند

گر گوهر است جان تو ای سیف زینهار آنجا مبر که گوهر از آن کان همی برند

(سیف فرغانی)

ص:277

[«3»اَللَّهُمَّ وَأَصْحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّهً الَّذِینَ أَحْسَنُوا الصَّحَابَهَ وَالَّذِینَ أَبْلَوُا الْبَلاَءَ الْحَسَنَ فِی نَصْرِهِ وَکَانَفُوهُ وَأَسْرَعُوا إِلَی وِفَادَتِهِ وَسَابَقُوا إِلَی دَعْوَتِهِ وَاسْتَجَابُوا لَهُ حَیْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجَّهَ رِسَالاَتِهِ «4»وَفَارَقُوا الْأَزْوَاجَ وَالْأَوْلادَ فِی إِظْهَارِ کَلِمَتِهِ وَقَاتَلُوا الآْبَاءَ وَالْأَبْنَاءَ فِی تَثْبِیتِ نُبُوَّتِهِ وَانْتَصَرُوا بِهِ]

خدایا! و به ویژه اصحاب محمّد را، آنان که شرط همنشینی با او را، به خوبی پاس داشتند، و کسانی که در یاری دادن به حضرتش، امتحان دادند، امتحانی نیکو، و او را در تمام پیشامدها کمک کردند، و به زیارت و دیدارش شتافتند، و برای شنیدن دعوتش، بر یکدیگر پیشی جستند، و هنگامی که دلیل پیام هایش را، به گوش آنان رساند، او را اجابت کردند، و آیینش را پذیرفتند و در راه آشکار کردن دینش، از همسران و فرزندان جدا شدند، و برای پابرجا شدن نبوّتش، با پدران و فرزندان خود جنگیدند، و به خاطر وجود او، در آن جنگ ها پیروز شدند.

اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله

اشاره

گروهی از مسلمانان که تعدادشان کم نیست بر این عقیده اند که هر کس صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده عادل، مجتهد، قابل قبول و اهل نجات است، و اگر گناهی از او سرزده باشد در اجتهادش خطا رفته، بنابراین بر او ایرادی نیست و می توان به او

ص:278

اقتدا کرد.

ولی اهل انصاف، و آنان که محوری جز حق و حقیقت و بینایی و بصیرت ندارند، این عقیده را خلاف عقل و مخالف عدل و بر ضدّ آیات صریح قرآن و روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله که حتّی در کتب اهل سنّت نقل شده می دانند و می گویند صحابی بودن، ملاک عدل و مقبولیّت و نجات نمی باشد و اگر بنا باشد آنان را مجتهد بدانیم:

اوّلاً: قسمت عمده ای از اجتهادهایشان مخالف نصّ صریح کتاب و روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و اجتهادی که این گونه باشد مجتهدش به هیچ عنوان و با هیچ دلیلی در پیشگاه حق معذور نیست.

و ثانیاً: چرا همۀ امّت را در هر خطائی که مرتکب می شوند مجتهد ندانیم؟ به کدام دلیل آنان مجتهدند و بقیّه مجتهد نیستند؟براساس گفتۀ شما باید هر طاغوت، هر ستمگر، هر ظالم، هر مشروبخوار، هر زناکار، هر رباخوار، هر آدمکش، هر دزدی را که ادّعای مسلمانی دارد، مجتهد بدانیم، آنهم مجتهد معذور!

با توجه به این مسأله دیگر نبوّت انبیا، کتب آسمانی، ولایت اولیا و حلال و حرام چه مفهومی دارد؟ در صورتی که هر متخلّفی چه صحابی، چه تابعی، چه غیر صحابی و تابعی، مجتهد باشد عذاب حق برای مجرم در قیامت چه معنائی دارد؟!

آنچه دربارۀ عدالت همۀ اصحاب و اجتهاد و وثاقت آنان در بعضی از کتب اسلامی علی الخصوص کتب مکتب خلفا، یعنی کتب مدرسۀ خلفای سقیفه و بنی امیّه و بنی عبّاس آمده، هر عاقل منصفی را غرق حیرت و تعجّب می کند. کدام دلیل قانع کننده را از قرآن و سنّت بر این عقیده، دارند؟

اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله در قرآن

گروهی دائم با پیامبر بودند، و در تمام برنامه های اسلامی شرکت داشتند، امّا در

ص:279

پنهان با دشمنان خدا و رسول همکاری می کردند، و بر ضدّ پیامبر و مسلمانان نقشه داشتند، از نظر ظاهر می توان به آنان صحابه گفت، چون اکثر اوقات با رسول خدا صلی الله علیه و آله مصاحبت داشتند.

قرآن در حق آنان می فرماید:

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ » (1)

و گروهی از مردم [ که اهل نفاق اند ] می گویند: ما به خدا و روز قیامت ایمان آوردیم، در حالی که آنان مؤمن نیستند.

یُخادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ » (2)

[ به گمان باطلشان ] می خواهند خدا و اهل ایمان را فریب دهند، در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند، ولی [ این حقیقت را ] درک نمی کنند.

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ » (3)

در دلِ آنان بیماریِ [ سختی از نفاق ] است، پس خدا به کیفرِ نفاقشان بر بیماریشان افزود، و برای آنان در برابر آنچه همواره دروغ می گفتند، عذابی دردناک است.

همه مسلمانان براساس آیات سورۀ حجرات و دیگر سور قرآن معتقدند ملاک کرامت و محبوبیّت نزد حق، و نجات از عذاب قیامت، تقواست.

انَّ أکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أتْقاکُمْ » (4)

بی تردید گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.

ص:280


1- (1) - بقره (2) : 8. [1]
2- (2) - بقره (2) : 9. [2]
3- (3) - بقره (2) : 10. [3]
4- (4) - حجرات (49) : 13. [4]

بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَاتَّقی فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ » (1)

آری، هر که به پیمان خود [ در تعهد به اجرای احکام دین ] وفا کرد، و [ در همۀ امور زندگی ] تقوا پیشه ساخت، [ بداند که ] یقیناً خدا تقوا پیشگان را دوست دارد.

وَإنْ مِنْکُمْ إلّاوارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً * ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظّالِمینَ فیها جِثِیّاً » (2)

و هیچ کس از شما نیست مگر آن که وارد دوزخ می شود، [ ورود همگان به دوزخ ] بر پروردگارت مسلّم و حتمی است. * سپس آنان را که [از کفر، شرک، فساد و گناه] پرهیز کردند، نجات می دهیم، و ستمکاران را که به زانو درافتاده اند، در دوزخ رها می کنیم.

جائی که قرآن مجید در صریح آیاتش کرامت و محبوبیّت نزد حق و نجات از عذاب را معلول تقوا می داند، چه دلیلی دارد بسیاری از افراد را در عین بی تقوایی و آلوده بودن به انواع گناهان و تجاوز به مرزهای الهی و زیر پا گذاشتن آیات قرآن، فقط و فقط به عنوان صحابی بودن، عادل و اهل نجات و مورد رضای حق بدانیم؟

خداوند در قرآن می فرماید:

لَقَدْ رَضِیَ اللّهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ إذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ ما فی قُلُوبِهِمْ فَأنْزَلَ السَّکینَهَ عَلَیْهِمْ وَأثابَهُمْ فَتْحاً قریباً » (3)

یقیناً خدا از مؤمنان هنگامی که زیر آن درخت [ که در منطقۀ حدیبیه بود ] با تو بیعت می کردند خشنود شد، و خدا آنچه را [ از خلوص نیّت و پاکی قصد ] در دل هایشان بود می دانست، در نتیجه آرامش را بر آنان نازل کرد، و

ص:281


1- (1) - آل عمران (3) : 76. [1]
2- (2) - مریم (19) : 71 - 72. [2]
3- (3) - فتح (48) : 18.

پیروزی نزدیکی را [ که پیروزی در خیبر بود ] به آنان پاداش داد.

اگر به این آیه استدلال شود که خداوند از صحابیان رسولش راضی و خشنود بود، بنابراین هر کس که صحابی است مورد قبول و اهل نجات است، پاسخ می گوییم:

اولاً: خداوند می فرماید: از مؤمنان خشنود شد. بنابراین آنان که ایمانشان قولی و بنابر آیات نهم و دهم سورۀ بقره منافقانه بود از دایرۀ رضایت حق خارجند.

ثانیاً: رضایت حضرت حق تا زمانی است که مؤمن بر عهد و پیمان و بیعتش که عبارت از اطاعت از خدا و رسول است استوار باشد. اگر مؤمن به خاطر عللی عهد شکن شد، به دنبال عهد شکنی رضایت حق هم از او برداشته می شود. با توجّه به این که رضایت مولا عبارت است از اجر و مزد او در برابر اعمال صالحه و عقاید حقّه، اگر اعمال صالحه و عقاید حقّۀ کسی براساس آیات قرآن به درجۀ حَبْط رسید او را اجر و مزدی نخواهد بود و رضا و خشنودی حضرت رب شامل حالش نخواهد گشت.

شکستن بیعت از گناهان کبیره است، و تاریخ صدر اسلام نشان می دهد که گروهی در عین این که از اصحاب بودند بیعت خود را با خدا و رسول الهی شکستند.

بیعت با خدا و رسول به این معناست که بیعت کننده از شرک، کفر، قتل و غارت، زنا، حرام، ربا، فرار از جنگ تا لحظۀ آخر عمر بپرهیزد و تا دقیقۀ آخری که در دنیاست بر اجرای فرامین حق استوار باشد و تا پای جان و مال در راه خدا بکوشد، ولی بیعت همگان بدینگونه تا پایان عمر ادامه پیدا نکرد.

از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام آمده است:

ص:282

ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَکْتُ الصَّفْقَهِ، وَتَرْکُ السُّنَّهِ، وَفِراقُ الْجَماعَهِ. (1)

سه گناه است که انسان را به عذاب الهی دچار می کند: شکستن بیعت، ترک سنّت، جدایی از جماعت.

ترک سنّت اشاره به دستورهای رسول خدا، و جدائی از جماعت به معنای اعراض از مسلمین در امور دنیا و آخرت است.

تساوی صحابه با سایر مسلمانان در تعهّد و عمل

جرم عبارت است از گناهان بدنی، مالی، خانوادگی، اجتماعی و هر عملی که خلاف رضای خدا و رسولش باشد. مجرم آن کسی است که به آن برنامه ها دچار شده و برای هوا و هوس چند روزه خدا را با شیطان، و آخرت را با دنیا، و رضای حق را با رضای خودش معامله می کند. چنین کسی از نظر قرآن مجید و سنّت در صورتی که با تمام وجود دست از آلودگی برندارد، اهل عذاب است و در این زمینه قرآن مجید و روایات، کسی را به عنوان صحابی استثنا نکرده است. مجرم، مجرم است و اهل عذاب، خواه صحابی و خواه غیر صحابی. صحابی بودن هیچ خصوصیّتی برای انسان ایجاد نمی کند. و متّقی، متّقی است و اهل نجات، خواه صحابی یا غیر صحابی. ملاک عذاب و نجات در صریح آیات کتاب حق که حجّت بر تمام اهل زمین و بر همۀ اعصار است جرم و تقواست.

یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً * وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلی جَهَنَّمَ وِرْداً » (2)

ص:283


1- (1) - بحار الأنوار: 185/64، باب 10، حدیث 3؛ المحاسن: 94/1، باب 19، حدیث 52. [1]
2- (2) - مریم (19) : 85 - 86. [2]

[ یاد کن ] روزی را که پرهیزکاران را به ضیافت و میهمانی [ خدای ] رحمان گرد می آوریم. * و مجرمان را تشنه به سوی دوزخ می رانیم.

أفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ » (1)

آیا ما تسلیم شدگان [ به فرمان ها و احکام خود ] را چون مجرمان قرار می دهیم؟

در هر صورت بر اساس صریح آیات قرآن، مجرم اهل عذاب و ملعون و مردود و مطرود از رحمت الهی است و برای حضرت رب فرق نمی کند که این مجرم چه کسی باشد.

تساوی صحابه با دیگران در قرآن

آیات ذیل بی پایگی عقیدۀ آنان که صحابی بودن را کافی می دانند روشن می کند:

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَهَ نُوحٍ وَامْرَأَهَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَقِیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ » (2)

خدا برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده که تحت سرپرستی و زوجیت دو بنده شایسته از بندگان ما بودند، ولی [ در امر دین و دین داری ] به آن دو [ بندۀ شایستۀ ما ] خیانت ورزیدند، و آن دو [ پیامبر ] چیزی از عذاب خدا را از آن دو زن دفع نکردند و [ هنگام مرگ ] به آن دو گفته شد: با وارد شوندگان وارد آتش شوید.

افرادی که تصوّر می کنند مصاحبت با پیامبر در حکم به عدالت و وثاقت و اجتهاد و معذور بودن کافی است، در برابر این آیه چه می گویند؟

ص:284


1- (1) - قلم (68) : 35. [1]
2- (2) - تحریم (66) : 10. [2]

یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَهٍ مُّبَیِّنَهٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَکَانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً » (1)

ای همسران پیامبر! هرکس از شما کار بسیار زشت آشکاری مرتکب شود [ قطعاً پیوند همسری با پیامبر به او مصونیّت نمی دهد، بلکه ] عذاب برای او دو چندان خواهد شد، و این [ کار ] بر خدا آسان است.

برای خدا آسان است یعنی خداوند متعال در جریمۀ مجرم ملاحظه ای ندارد،برای او فرق نمی کند که مجرم کیست؟ نزدیکترین فرد به پیامبر یا دورترین آنان؛ مجرم، مجرم است و باید به جریمۀ جرمش برسد. همسر نوح و لوط باشد یا همسر پیامبر بزرگوار اسلام، عموی پیغمبر باشد یا غریبه، صحابی محمّد صلی الله علیه و آله باشد یا تابعی یا غیر. متجاوز باید عذاب تجاوزش را بچشد.

در هر صورت ارتباط با پیامبر مانع از عذاب الهی نیست، و نیز ارتباطِ تنها و رفت و آمد و مصاحبت، علّت عدالت و اجتهاد و مصون ماندن از قهر و غضب حق نمی باشد.

تا کی ز حرص سیم مس رخ طلا کنی رو کوش در عمل که نظر کیمیا کنی

ملک جهان و هر چه در آن هست آنِ توست لیک آن زمان که خویش تو آنِ خدا کنی

باللّه تو را بقای ابد دست می دهد در راه حق چو هستی خود را فدا کنی

گفتند مار نفس بکش ای عجب که تو این مار را بپروری اژدها کنی

ص:285


1- (1) - احزاب (33) : 30. [1]

او خوانَدَت به خود تو گریزی به سوی دیو ابلیس را بگیری و حق را رها کنی

تفسیر صحابه در کلام مفسّران

اشاره

آیات یازدهم تا بیستم سورۀ مبارکۀ احزاب مسائل عجیبی از بعضی از اطرافیان و مصاحبان رسول اسلام نقل می کند که انسان مبهوت می شود که چرا آنان که دائم با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند و آیات و بیّنات حق و معجزات آن حضرت را مشاهده می کردند، اینچنین سست عنصر و ضعیف الایمان و آلوده به معصیت و گناه و متجاوز از حق بودند!

و عجیب تر از این، عقیدۀ طوایفی از مسلمانان است که صحابی بودن را در عدالت و وثاقت و اجتهاد و معذور بودن کافی می دانند.

راستی! این آیات کریمه را که وحی خالص است باید پذیرفت، یا عقیدۀ گروهی از آخوندهای مکتب خلفا و پیروانشان را که خلاف بیّن و مخالف قطعی با این آیات است؟!

صحابه در کلام تفسیر نمونه

اینک این شما و این ترجمۀ آیاتی که در رابطه با جنگ احزاب است.

«تفسیر نمونه» در مقدّمۀ این آیات می گوید:

«کورۀ امتحان جنگ احزاب داغ شد، و همگی در این امتحان بزرگ درگیر شدند.

روشن است در این گونه موارد بحرانی، مردمی که در شرایط عادی ظاهراً دریک صف قرار دارند به صفوف مختلفی تقسیم می شوند. در این جا نیز مسلمانان به گروههای مختلفی تقسیم شدند:

جمعی مؤمنان راستین بودند، گروهی خواصّ مؤمنان؛ جمعی افراد ضعیف

ص:286

الایمان، جمعی منافق، جمعی منافق لجوج و سرسخت، گروهی در فکر خانه و زندگی خویشتن و در فکر فرار، جمعی سعی داشتند دیگران را از جهاد بازدارند و گروهی تلاش می کردند رشتۀ اتحاد خود را با منافقان محکم کنند.

خلاصه هر کس اسرار باطنی خویش را در این رستاخیز عجیب آشکار ساخت.» (1)و این همه صریح آیات دوازدهم تا بیستم سورۀ مبارکۀ احزاب است که جمعی کوردل از پرورش یافتگان مکتب خلفا از آن چشم پوشیده و بر این عقیده رفته اند که صحابی، عادل، مجتهد، مورد وثوق و مصون از قهر حق است و احدی حق ندارد نسبت به آنان کمتر نظر منفی داشته باشد!

نمی دانم اینان چرا در این پانزده قرن حاضر نشده اند وضع اصحاب را با آیات قرآن بسنجند تا سره از ناسره وخالص از ناخالص و عادل از ظالم و مؤمن از منافق معلوم گردد، تا از ناخالص ها دست برداشته به خالصان و مخلصان و صادقان روی آورند و به این همه اختلاف خسارت بار پایان دهند.

نمی دانم اینان چرا از وجود مقدّس امیرالمؤمنین علیه السلام ، سلمان، مقداد، ابوذر، بلال، حمزه، جابر، ابوایّوب انصاری، خزیمه بن ثابت، زید بن حارثه، ابودجانه، عمار یاسر، مالک بن نویره و... در زندگی خود و برنامه های عملی و اخلاقی خویش روی گردانده، و آنان را اسوۀ خود قرار نمی دهند و بنا به روایتی که خود نقل می کنند:

أصْحابی کَالنُّجُوم. (2)

یاران من مانند ستارگانند.

ص:287


1- (1) - تفسیر نمونه: 224/17، [1] ذیل آیات 12 - 17 سورۀ احزاب.
2- (2) - الکشاف: 424/2، التفسیر الکبیر، فخر رازی: 5/2.

به چه علّت به آنان اقتدا نمی کنند؟ اینان که از مصادیق حتمیّۀ آیات ایمان و جهاد و احسان و عدالت و وثاقت و نجات در آخرتند، و از روزی که به رسول خدا صلی الله علیه و آله پیوستند تا لحظه ای که از دنیا خارج شدند جز اطاعت از خدا و رسول و سیر و سلوک در صراط مستقیم و خدمت به فرهنگ حق و مردم مؤمن کاری نداشتند.

اگر از ابتدا می گذاشتید امّت اسلام پس از پیامبر، پیرو علی علیه السلام باشند و همه یکپارچه از آن جناب که قرآن مجید وی را نفس پیامبر خوانده، و در روز غدیر به امر حضرت حقّ عهده دار رهبری امّت پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله شد (1) و وجودش علم و عدل و خلوص و ایمان و تقوا و کرامت و صفا و مهر و وفا و محبّت و صدق و جهاد و انفاق و عبادت و خدمت محض بود متابعت می کردند، این همه اختلاف و پراکندگی و نفاق و دوئیّت و جنگ و نزاع و عقب افتادگی و افتادن به بند استعمار و استثمار برای امّت اسلام پیش نمی آمد.

شما در عقیدۀ خلاف قرآن خود آن قدر متعصّب هستید که لفظ مولا را در روایت غدیر به غیر نظر قرآن:

النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ » (2)

نسبت به مؤمنان از خودشان اولی و سزاوارتر است.

ترجمه کرده و آن را به معنای دوست گرفته اید. معاویه را با تمام پروندۀ عجیب و غریب دوران حکومتش خالُ المؤمنین خوانده و از استعمال این عنوان نسبت به محمّد بن ابی بکر، به جرم این که عاشق و پیرو علی علیه السلام بوده چشم پوشیده اید.

عایشه و طلحه و زبیر را در جنگ با امام زمانشان و خلیفۀ مسلمین که بدون علّت

ص:288


1- (1) - به کتاب های «المراجعات»، «عبقات»، «الغدیر»، «احقاق الحق»، «الآیات النازله فی علی علیه السّلام»، «دلائل الصدق»، «النص والاجتهاد»، «اَلْفیْن»، «الانصاف» مراجعه کنید.
2- (2) - احزاب (33) : 6. [1]

شرعیّه چند هزار کشته از طرفین باقی گذاشت بر خلاف آیۀ شریفۀ:

مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً » (1)

که هر کس انسانی را جز برای حق، [ قصاص ] یا بدون آن که فسادی در زمین کرده باشد، بکشد، چنان است که همۀ انسان ها را کشته.

و از آن مهم تر بر خلاف آیۀ شریفۀ:

وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً » (2)

و هر کس مؤمنی را از روی عمد بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن جاودانه خواهد بود، و خدا بر او خشم گیرد، و وی را لعنت کند و عذابی بزرگ برایش آماده سازد.

معذور دانسته اید و می گوئید آتش افروزان جنگ توبه کرده اند، در حالی که آتش افروزان جنگ در همان جنگ کشته شدند و در دنیا نبوده اند که توبه کنند.

برای جنگ جمل چه علّت قرآنی و چه دلیل شرعی و عقلی دارید؟ آیا آن جنگ محض حسادت افراد نسبت به حضرت مولی الموحدین و به پیروی از هوا و هوس و حبّ جاه و مقام و به چنگ آوردن ریاست چند روزۀ دنیا نبوده، و در کشتار آن جنگ و از بین بردن مردم مؤمن غیر از عمد چیزی بوده است؟

شما عمل به حدیث ثقلین و سفینه و باب حطّه و خاصف النَّعل و وجوب اطاعت از اهل بیت را کنار گذاشته و تابع رأی خود و اجتهاد دست پروردگان مکتب خلفا شدید.

ص:289


1- (1) - مائده (5) : 32. [1]
2- (2) - نساء (4) : 93. [2]

شما شیعیان را که راهی جز راه قرآن و محمّد و اهل بیت ندارند رافضی خوانده و آنان را به عنوان حزبی که در کنار امّت اسلام پدید آمد قلمداد کردید!

شما قاتل مالک بن نویره و زناکننده با همسر او را در همان شب، قتل معذور دانستید و وی را از قصاص و حد معاف کردید و او را مجتهد خطاکار پنداشتید.

شما احادیث عایشه را بر احادیث امّ سلمه که قرآن قلب وی را از نظر ایمان تصدیق کرده مقدّم دانستید.

شما بر خلاف صریح کتاب خدا تمامی صحابی رسول اسلام را عادل و مجتهد و معذور و معاف و اهل نجات دانسته اید، و حاضر نشده اید در متن آیات دوازدهم تا بیستم سورۀ احزاب که ترجمه اش را در زیر می خوانید دقت کنید تا حق از باطل بر شما روشن شود و سره های اصحاب از ناسره ها معلوم گردد و چون آفتاب آشکار گردد که صحابی بودن تنها ملاک این همه فضیلت و حقیقت نیست، بلکه در اصحاب کسانی بودند که به هیچ عنوان مورد رضایت حق و رسول اسلام قرار نداشتند.

وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنَفِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا» (1)

و آن گاه که منافقان و آنان که در دل هایشان بیماری [ ضعف ایمان ] بود، می گفتند: خدا و پیامبرش جز به فریب، ما را وعده [ پیروزی ] نداده اند!

وَ إِذْ قَالَت طَّائِفَهٌ مِّنْهُمْ یَأَهْلَ یَثْرِبَ لَامُقَامَ لَکُمْ فَارْجِعُواْ وَ یَسْتَْذِنُ فَرِیقٌ مِّنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَهٌ وَمَا هِیَ بِعَوْرَهٍ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَارًا» (2)

و آن گاه که گروهی از آنان گفتند: ای اهل مدینه! [ میدان نبرد ] جای درنگ و ماندن شما نیست، پس برگردید. و گروهی از آنان از پیامبر اجازه [ برگشتن ]

ص:290


1- (1) - احزاب (33) : 12. [1]
2- (2) - احزاب (33) : 13. [2]

می خواستند، و می گفتند: خانه های ما بدون حفاظ است. در صورتی که بدون حفاظ نبود، و آنان جز فرار را قصد نداشتند!

وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُواْ الْفِتْنَهَ لَأَتَوْهَا وَ مَا تَلَبَّثُواْ بِهَآ إِلَّا یَسِیرًا» (1)

و اگر از پیرامون خانه هایشان بر آنان حمله می شد و از آنان بازگشت [ به شرک و جنگ با مؤمنان ] درخواست می شد، آن را می پذیرفتند و برای آن جز مدت کوتاهی [ به اندازۀ تجهیز خود بر ضد مؤمنان ] درنگ نمی کردند!!

وَلَقَدْ کَانُواْ عَهَدُواْ اللَّهَ مِن قَبْلُ لَایُوَلُّونَ الْأَدْبَرَ وَ کَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسُْولًا» (2)

و همانا آنان از پیش با خدا پیمان بسته بودند که [ به دشمن ] پشت نکنند؛ و پیمان خدا همواره بازخواست شدنی است.

قُل لَّن یَنفَعَکُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذًا لَّاتُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلاً» (3)

بگو: اگر از مرگ یا کشته شدن بگریزید، گریز شما هرگز سودتان نمی دهد، و در این صورت [ اگر هم سودتان دهد، از این زندگی زودگذر فانی ] جز اندکی برخوردار نخواهید شد.

قُلْ مَن ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِکُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِکُمْ رَحْمَهً وَلَا یَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لَانَصِیرًا» (4)

بگو: اگر خدا برای شما آسیب و گزندی یا پیروزی و غنیمتی بخواهد، کیست

ص:291


1- (1) - احزاب (33) : 14. [1]
2- (2) - احزاب (33) : 15. [2]
3- (3) - احزاب (33) : 16. [3]
4- (4) - احزاب (33) : 17. [4]

که شما را در برابر [ تقدیرات و قضای ] خدا نگه دارد؟ در صورتی که غیر از خدا نه کارسازی برای خود می یابند، نه یاری دهنده ای.

قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنکُمْ وَ الْقَائِلیْنَ لِإِخْوَ نِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنَا وَ لَایَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلاً» (1)

یقیناً خدا بازدارندگان را از میان شما [ که مجاهدان را با وسوسه و اغواگری از شرکت در جهاد باز می دارند ] و کسانی را که به برادرانشان [ آن براداران دینی که ایمانشان سست است ] می گویند: [ برای عیش و نوش ] به سوی ما بیایید [ شما را به شرکت در جهاد چه کار؟ ] می شناسد؛ و جز اندکی به جهاد نمی آیند.

أَشِحَّهً عَلَیْکُمْ فَإِذَا جَآءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشَی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُم بِأَلْسِنَهٍ حِدَادٍ أَشِحَّهً عَلَی الْخَیْرِ أُوْلئِکَ لَمْ یُؤْمِنُواْ فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَلَهُمْ وَ کَانَ ذَ لِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرًا» (2)

در حالی که نسبت به شما [ برای هزینه کردن هر نوع کمکی ] بخیل اند ؛ و چون [ به سبب افروخته شدن آتش جنگ ] ترس پیش آید آنان را می بینی به سوی تو می نگرند در حالی که چشمانشان [ بی اختیار در حدقه ] می گردد ، مانند کسی که بیهوشی مرگ او را فرو می پوشد ، پس هنگامی که ترس برطرف شود با زبان هایی تیز و تند به شما آزار می دهند ، در حالی که بر [ سخن ] خیر [ و زبان خوش و نرم ] بخیل اند ؛ اینان ایمان نیاورده اند ، به این خاطر خدا اعمالشان را تباه و بی اثر کرده است ؛ و این [ کار ] بر خدا آسان است .

یَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ یَذْهَبُواْ وَ إِن یَأْتِ الْأَحْزَابُ یَوَدُّواْ لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِی

ص:292


1- (1) - احزاب (33) : 18. [1]
2- (2) - احزاب (33) : 19. [2]

الْأَعْرَابِ یَسَْلُونَ عَنْ أَنبَاءِکُمْ وَ لَوْ کَانُواْ فِیکُم مَّا قَتَلُواْ إِلَّا قَلِیلاً» (1)

[ این بزدلان منافق ] می پندارند که گروه های دشمن نرفته اند و اگر بار دیگر گروه های دشمن بیایند ، آنان دوست دارند که کاش در میان اعراب بادیه نشین بودند ، و [ همانجا ] از خبرهای شما می پرسیدند ، و اگر در میان شما بودند جز اندکی جنگ نمی کردند .

صفات منفی بعضی از صحابه

از این آیات شریفه استفاده می شود که گروهی از آنان که مصاحب رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند و به قول آقایان، صحابۀ پیامبر شمرده می شوند دارای صفات منفی زیر بودند:

1 - بیماری دل.

2 - ترغیب مردم به برگشت از جبهه قبل از درگیری و تنها گذاشتن رسول خدا.

3 - آماده بودن به بازگشت به شرک و اوضاع جاهلیت.

4 - شکستن عهد خدا.

5 - ترس از مرگ و کشته شدن که اخلاق یهود است.

6 - علاقۀ شدید به حیات مادّی.

7 - ضعف نفس.

8 - بازداشتن مردم از مبارزه در راه حق.

9 - خشم و عصبانیّت بی مورد.

10 - بخل.

11 - حرص.

12 - بی ایمانی.

ص:293


1- (1) - احزاب (33) : 20. [1]

13 - کم کاری.

14 - علاقه به دور بودن از مسائل الهی و اجتماعی.

شما را به خدا قسم و به حقیقت سوگند، کسانی که وجودشان ظرف این اوصاف است اوصافی که برخی از آنها علّت غضب حق و طرد از رحمت رب و دچار کنندۀ انسان به عذاب قیامت است، می توانند به عنوان عادل، مجتهد، معذور، اهل نجات و مورد اقتدا باشند؟!

این جاست که انسان منصف همانند بعضی از بزرگان اهل سنّت به صدور روایتِ:...

أصْحابی کَالنُّجُومِ بِأیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ. (1)

یاران من چون ستارگانند، از هر کدام پیروی کنید هدایت یابید.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله شک می کند و به این نتیجه می رسد که به گفتۀ رسول خدا:

روایتِ مخالفِ آیات قرآن از منبع وحی صادر نشده و چیزی جز تهمت به محمّد صلی الله علیه و آله نیست.

اگر این روایت صحیح باشد، پس باید گفت می توان از صحابه ای که به فرمودۀ قرآن در آیات دوازدهم تا بیستم سورۀ احزاب دارای چهارده خصلت شیطانی بودند پیروی کرد، در این صورت بین گفتار پیامبر و قرآن مجید که می فرماید از کافر و مشرک و منافق اطاعت مکن (2) ضدّیت است در حالی که اینچنین نیست، بر ماست که از اهل صدق پیروی کنیم و به این معنا یقین داشته باشیم که قرآن با سنّت صادر شده از رسول اکرم یکی است.

ص:294


1- (1) - الکشاف: 424/2؛ [1]التفسیر الکبیر، فخررازی: 5/2. [2]
2- (2) - انعام (6) : 116؛ احزاب ( 33 ) : 1؛ قلم (68) : 8؛ - انسان (76) : 24.
ردّ روایت «اصحابی کالنجوم» در نزد علمای اهل سنّت
اشاره

قاضی عیاض مالکی از فحول اعلام اهل سنّت می گوید:

چون در سلسلۀ روات این حدیث نام حارث بن قضین مجهول الحال و حمزه بن أبی حمزۀ نصیبی متَّهم به کذب و دروغ برده شده قابل نقل نمی باشد.

و نیز در «شرح شفاء» قاضی عیاض و در کتاب بیهقی، نقّاد تعدیل احادیث، حکم به موضوعیّت این حدیث نموده و سند آن را ضعیف و مردود به شمار آورده اند.

در قسمتی از مقالۀ چهارم کتاب «سِرُّالْعالَمَیْن» آمده است که صحابی بودن مانع از دچار شدن به هوا و هوس و انحراف از جادۀ حق و حقیقت و بریدن از واقعیت ها و چشم پوشی از حقایق نیست.

خلافت در کلام غزالی

غزالی در آن مقاله می گوید:

«نسبت به خلافت، اتّفاق فریقین است بر این که حجاب از صورت دلیل برداشته شده، همه کس واقع و حقیقت را با کمال وضوح و آشکارا فهمیده است و از این رو هر گونه شک زایل و تردید مرتفع و به طور قطع و یقین امام علی علیه السلام جانشین و خلیفۀ بلافصل شناخته شده.

چه، آن که اجماع گروههای مختلف و جماهیر مسلمین بر صحّت وقوع قضایای غدیر خم و شمول خطبۀ آن روز نسبت به مورد بحث منعقد است و به این ملاک هر اشکالی بی مورد و هر اعتراضی لغو و باطل است؛ زیرا همین که رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن فرسائی خود را به پایان برد، فوری عمر مبادرت به تظاهر نموده تبریکات

ص:295

لازمه را ضمن بیان «بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا عَلِیُّ» (1) تقدیم نمود.

بدیهی است این نحوه تبریک گفتن تسلیم در برابر صدور فرمان جدید و رضایت به وقوع خلافت علی علیه السلام است. با این که او و دوستانش و عدّه ای دیگر با کمال طوع و رغبت سر تسلیم پیش آورده تشریفات بیعت و تبریک را فراهم نمودند، اما پس از وفات پیامبر، نفس امّاره بر آنها غالب و حبّ ریاست و جاه طلبی، عواطف و مزایای انسانی را از آنها سلب، خرگاه خلافت سازی را بالا برده، سازمان سیاست مذموم خلیفه تراشی را در سقیفه تهیه نمودند.

چرا که شهوتشان به حرکت آمد، اشتیاق مفرط پیدا نمودند که پرچم های نیرو را در اهتزاز و صفوف سواره و پیاده را زیر فرمان خویش مشاهده نمایند. توسعۀ کشور و فتح بلاد کنند تا نام خود را به صفحات تاریخ به ودیعه بگذارند، لذا جام شراب هوای نفسانی را نوشیدند و به قهقرا برگشتند. قرآن را پشت سر و احکام و سنّت رسول الهی را ملعبۀ خود نموده، دین را به دنیا فروختند. چه معامله زشتی با خدا کردند که جز پنهان کردن حق و ورشکستگی در آخرت نتیجۀ دیگری نداشت.

اگر چنین نبود چرا به انکار حقّ علی برخاستند و در مرض موت پیامبر وقتی برای نوشتن آنچه لازم بود کاغذ و دوات طلبید در پاسخش:

إنَّ الرَّجُلَ لَیَهْجُرُ. (2)

همانا این مرد هذیان و نامربوط می گوید.

گفتند؟ اگر در امر خلافت خود حربۀ اجماع به کار برند، بدون شک این حربه

ص:296


1- (1) - ینابیع الموده: 249/2؛ [1]اعیان الشیعه: 290/1؛ [2] الغدیر: 282/1، حدیث 57.
2- (2) - المنتخب من الصحاح السته، محمدحیاه الانصاری: 82؛ بحار الأنوار: 535/30، به نقل از مسلم.

قابل نقض است چه آن که عبّاس و پسرانش و علی با زن و فرزندانش و گروهی از اهل ایمان در آن اجماع شرکت نداشتند، همچنین بعضی از حاضران در سقیفه با آن اجماع مخالفت نموده، از آن جمع خارج شدند و پس از آنهم انصار به مخالفت برخاستند.» (1)شما اگر به کتاب های «الغدیر»، «عبقات»، «مراجعات» و «نص در برابر اجتهاد» مراجعه کنید، وضع ناهنجار بعضی از صحابه را نسبت به خلافت، بیت المال، اخلاق و حقوق مردم خواهید دید، که تمام آن قضایا در آن کتب از معتبرترین روات و حفّاظ حدیث و مؤلّفان عظیم القدر اسلامی نقل شده است.

برخورد متعصّابه با حق گویان

راستی که کمال بی انصافی است، یک مدّعی اسلام بر خلاف صریح آیات و روایات و تواریخ، تمام صحابه را بدون استثنا خالی از عیب و نقص بداند، و اگر متخلّف بداند معذور و مخطی در اجتهاد بداند.

عدّۀ بسیاری از مسلمانان تصوّر می کنند، تنها شیعیان هستند که نسبت به بعضی از صحابه بدبین اند و آنان را متخلّف از احکام صریح اسلام دانسته و ممنوع از رحمت الهی قلمداد می کنند، در صورتی که این طور نیست، بسیاری از کتب اهل سنّت بازگوکنندۀ مَثالب و معایب عدّه ای از صحابه اند و متأسفانه مؤلّفان آنها محض حقگویی و اقرار به بعضی از مسائل که قرآن هم بر آنها دلالت دارد در زمان خود به توسط متعصّبانی که کورکورانه، عادت به قبول مسائل ناحق دارند به انواع بلاها و شکنجه ها و سختی ها دچار شدند و عمری را به در به دری گذراندند تا از دنیا رفتند و حتّی آنان را در حالی که تا آخر عمر پایبند به مکتب اهل سنّت و مدرسۀ خلفا بودند رافضی خواندند.

ص:297


1- (1) - سِرُّالعالَمَیْن: 20، مقالۀ چهارم، طبع چهارم، مطبعۀ نعمان نجف.
برخورد متعصّابه با حافظ ابن عقده

حافظ ابن عقده ابوالعبّاس احمد بن محمّد بن سعید همدانی متوفّی 333 قمری از اکابر علمای اهل سنّت است، علمای رجال از قبیل ذهبی و یافعی وی را توثیق نموده اند و در حالات وی می نویسند: سیصد هزار حدیث با سندهای آن از حفظ داشت. ولی چون در مجامع عمومی قرن چهارم هجری در کوفه و بغداد مثالب و معایب بعضی از صحابۀ مشهور را می گفته او را رافضی خواندند و از نقل روایاتش خودداری نمودند، چنانکه ابن کثیر و ذهبی و یافعی دربارۀ او نوشته اند:

إنَّ هذَا الشَّیْخَ کانَ یَجْلِسُ فی جامِعِ بَراثا و یُحَدِّثُ النّاسَ بِمَثالِبِ الشَّیْخَیْنِ، وَلِذا تُرِکَتْ رِوایاتُهُ وَإلّا فَلا کَلامَ لِأحَدٍ فی صِدْقِهِ وَثِقَتِهِ. (1)

این شیخ در مسجد براثا می نشست و معایب شیخین را برای مردم بازگو می کرد، برای همین خاطر روایات او را ترک نموده و از نقل احادیث او امتناع ورزیده اند، ورنه در صداقت و موثّق بودن او احدی شک ندارد.

ببینید رجال شناسان بزرگ اهل سنّت وی را در حدّ اعلای راستی و صداقت و وثاقت می دانند، امّا به خاطر حقگویی اش از نقل روایات او امتناع می کنند. این است تعصّب جاهلی و چشم پوشی از حق، که انسان به راستی و درستی و وثاقت و امانت کسی یقین داشته باشد ولی حرف او را باور نکند!

برخورد متعصّابه با طبری

محمّد بن جریر طبری زمانی که در سنّ هشتاد و شش سالگی در سال 310 در بغداد از دنیا رفت، به خاطر بیان بعضی از حقایق از ترس متعصّبین و خطر احتمالی جنازه اش را شبانه در خانۀ خودش دفن کردند.

ص:298


1- (1) - نهایه الدرایه، سید حسن صدر: 523؛ ابوبکر بن ابی قحافه، علی خلیلی: 329.
صحابی های متمرّد

شما دربارۀ کسانی که از حَکَم و پسرش مروان - که هر دو به زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله لعن شدند و برای همیشه امر به تبعید آنان داد - جانبداری کردند و آنان را پُست وزارت دادند و دست غارتشان را در بیت المال باز گذاشتند چه می گویید؟

شما دربارۀ متخلّفان از جیش اسامه که پیامبر اکرم صریحاً آنان را لعنت کرد و تمام کتب حدیث و تاریخ نقل کرده اند چه می گویید؟

شما دربارۀ ده نفر صحابی مشهور که بعد از نزول آیۀ حرمت شرب خمر در مجلسی سرّی شراب خوردند و اشعاری در مرثیۀ کشته شدگان کفّار جنگ بدر گفتند و کتاب های: بخاری در تفسیر آیۀ خمر در سورۀ مائده، مسلم بن حجّاج در کتاب اشربه باب تحریم خمر، احمد بن حنبل در «مسند»، ابن کثیر در تفسیرش، سیوطی در «الدُّرّ المنثور»، طبری در تفسیرش، ابن حجر عسقلانی در «الاصابه» و در «فتح الباری»، بدرالدین حنفی در «عمده القاری» و بیهقی در «سنن» (1)، به نام و رسم آنان اشاره کرده اند چه می گویید؟

شما جهل و بی خبری برخی از صحابی مشهور را نسبت به قرآن و احکام اسلام - که جلد ششم «الغدیر» مفصّلِ صد قسمت آن را از کتب اهل سنّت و یک صحابی مشهور نقل کرده است و این بی خبری و بی خبری ها، باعث انحراف مسلمین از صراط مستقیم الهی شد - چه پاسخ می دهید؟

برخورد شیعه با صحابه

ما پیروان اهل بیت هزار و چهارصد سال است از پیروان مکتب سقیفه و مدرسۀ

ص:299


1- (1) - مسند احمد بن حنبل: 181/3، 227؛ تفسیر ابن کثیر: 93/2، 94؛ الدرّ المنثور: 321/2؛ تفسیر طبری: 24/7؛ الإصابه: 22/4؛ فتح الباری: 24/10؛ عمده القاری: 84/10؛ السنن الکبری، بیهقی: 286 و 290.

خلفا هزاران سؤال کرده ولی جواب قانع کنندۀ متّکی به قرآن و سنّت نشنیده ایم.

ما می گوییم بیایید بدون تعصّب، پیرو قرآن و حدیث صحیح باشید و کورکورانه در مسائل اسلامی و اجتماعی قضاوت نکنید.

ما می گوییم کتب حدیث خود را با ترازوی قرآن و عقل و فطرت بسنجید و آنچه را خلاف حقایق می بینید از آن حذف کنید.

ما می گوییم اجتهاد در برابر نص نکنید که این اجتهاد رأساً و ذاتاً باطل است.

ما می گوییم بر اساس آیات قرآن و روایات کتب معتبره، مقام عصمت از مقامات انبیا و امامان از اهل بیت پیامبر است و غیر اینان معصوم از خطا نبوده اند و در خطای خود هم معذوریّت ندارند. پس بیایید از دارندگان مقام عصمت پیروی کنید و خطا کاران و تابعان هوای نفس به خصوص آنان که دل رسول خدا صلی الله علیه و آله را شکستند و از زبان حضرت مخاطَب به لعن و نفرین شدند را رها کنید و نگویید همۀ اصحاب چون ستارگانند، به هر یک اقتدا کنیم به هدایت می رسیم. این منطق مخالف صریح قرآن است.

در اقتدای به معاویه و ابو هریره و خالد بن ولید قاتل و زناکار، و آن ده نفری که در مجلس سرّی شراب خوردند و پس از آنهم گرفتار انواع گناهان بودند چه هدایتی قرار دارد؟

شما را به خدا قسم، بیایید دست از عناد و لجاج و تعصّب غلط که محصولی جز عذاب دنیا و آخرت ندارد، بردارید و به ما که دست برادریمان به سوی شما دراز است و دائم به عشق وحدت و اتّحاد زیستیم دست برادری بدهید تا مشکلات داخلی امّت را در تمام زمینه ها حل کرده و شرّ دشمنان خارجی و استعمارگران بدتر از گرگ را از سر اقتصاد، اجتماع، فرهنگ و حکومت های ملل اسلامی از ریشه بر کنیم و ندای اسلام ناب محمّدی را به گوش تمام جهانیان برسانیم و کرۀ زمین را آمادۀ پذیرفتن مکتب سعادت بخش قرآن کنیم و سفرۀ عدل و حکمت و بینش و

ص:300

بصیرت را در پهنۀ زمین پهن نماییم.

در هر صورت اوصاف پیروان واقعی و صحابۀ حقیقی وجود مقدّس محمّد صلی الله علیه و آله همان است که حضرت زین العابدین علیه السلام در دعای چهارم «صحیفه» بیان می کند، که هر کس خالی از این اوصاف باشد مورد رضای حق نیست گر چه عنوان صحابه بودن را با خود داشته باشد، چرا که بر اساس قرآن و معارف الهیّه، رضایت حق متوجّه ایمان، عمل صالح، اخلاق حسنه و تقوا و کرامت و صفا و وفا و صبر و استقامت و ادامۀ راه تا وقت خروج از دنیاست.

نشانه های اصحاب حقیقی رسول خدا

اشاره

در قسمت اوّل دعا به خصوصیّات زیر دربارۀ اصحاب واقعی رسول خدا صلی الله علیه و آله اشاره شده، خصوصیّاتی که در قرآن مجید و روایات صحیحه هم به عنوان علائم اهل ایمان و اهل فلاح و رستگاری مطرح است.

1 - نصرت و یاری پیامبر در تمام مواطن.

2 - شتاب به ایمان آوردن.

3 - پیشی گرفتن در قبول دعوت.

4 - قبول رسالت در کنار برهان.

5 - مفارقت از زن و فرزند برای اعلای کلمۀ حق: «هجرت».

6 - جنگ با اقوام نزدیک و دور محض تثبیت نبوّت.

نشانه های اصحاب حقیقی رسول خدا صلی الله علیه و آله در قرآن و روایات

« فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِکَ هُمُ

ص:301

الْمُفْلِحُونَ » (1)

پس کسانی که به او ایمان آوردند و او را [ در برابر دشمنان ] حمایت کردند و یاریش دادند و از نوری که بر او نازل شده پیروی نمودند، فقط آنان رستگارانند.

وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدَاً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (2)

پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی و درستی از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود است و آنان هم از خدا راضی هستند؛ برای ایشان بهشت هایی آماده کرده که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است، در آنجا برای ابد جاودانه اند؛ این است کامیابی بزرگ.

پیشگامان در اسلام و هجرت

در آیۀ فوق اشاره به گروههای مختلف از مسلمانان راستین شده،

نخست: آنان که پیشگامان در اسلام و هجرت بوده اند: وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ ».

دوّم: آنها که پیشگام در نصرت و یاری پیامبر و یاران مهاجرش بودند:

وَالْأَنْصَارِ ».

سوّم: آنها که بعد از این دو گروه آمدند و از برنامه های آنها پیروی کردند و با انجام

ص:302


1- (1) - اعراف (7) : 157. [1]
2- (2) - توبه (9) : 100. [2]

اعمال نیک و قبول اسلام و هجرت و نصرت آیین حق به آنها پیوستند.

پس از ذکر این گروه سه گانه می فرماید: هم خداوند از آنها راضی است و هم آنها از خدا راضی شده اند.

رضایت خدا از آنها به خاطر ایمان و اعمال صالحی است که انجام داده اند، و خشنودی آنان از خدا به خاطر پاداش های گوناگون و فوق العاده و پراهمیّت است که به آنان ارزانی داشته.

خداوند برای آنها باغ هایی از بهشت فراهم ساخته که از زیر درختانش نهرها جریان دارند. از امتیازات این نعمت آن است که جاودانی است و همواره در آن خواهند ماند، و مجموع این مواهب معنوی و مادی برای آنها پیروزی بزرگی است.

[

نخستین مسلمان

]

در این جا بیشتر مفسّران به تناسب بحث آیۀ فوق این سؤال را مطرح کرده اند که نخستین کسی که اسلام آورد و این افتخار بزرگ در تاریخ به نام او ثبت شد چه کسی است؟

در پاسخ این سؤال همه متّفقاً گفته اند: نخستین کسی که از زنان مسلمان شد خدیجه همسر وفادار و فداکار پیامبر بود. و اما از مردان، همۀ دانشمندان و مفسّران شیعه به اتّفاق گروه عظیمی از علمای اهل سنّت علی علیه السلام را نخستین کسی از مردان می دانند که دعوت رسول الهی را اجابت کرد.

شهرت این حقیقت در میان دانشمندان اهل سنّت به حدّی است که جمعی از آنان ادّعای اجماع و اتّفاق بر آن کرده اند.

[

نخستین مسلمان در نزد اهل سنّت

]

حاکم نیشابوری در «مستدرک» می گوید:

لا أعْلَمُ خِلافاً بَیْنَ أصْحابِ التَّواریخِ أنَّ عَلِیَّ بْنَ أبی طالِبٍ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ

ص:303

أوَّلُهُمْ إسْلاماً، وَإنَّمَا اخْتَلَفُوا فی بُلُوغِهِ. (1)

هیچ مخالفتی در میان تاریخ نویسان در این مسأله وجود ندارد که علیّ بن ابی طالب نخستین کسی است که اسلام آورده، تنها در بلوغ او به هنگام پذیرش اسلام اختلاف دارند.

ابن عبدالبرّ در «استیعاب» می نویسد:

اِتَّفَقُوا عَلی أنَّ خَدیجَهَ أوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَصَدَّقَهُ فیما جاءَ بِهِ، ثُمَّ عَلِیٌّ بَعْدَها. (2)

در این مسأله اتّفاق است که خدیجه نخستین کسی بود که ایمان به خدا و پیامبر آورد و او را در آنچه آورده بود تصدیق کرد، سپس علی بعد از او همین کار را انجام داد.

ابوجعفر اسکافی معتزلی می نویسد:

قَدْ رَوَی النّاسُ کافَّهً افْتِخارَ عَلِیٍّ بِالسَّبْقِ إلَی الْإسْلامِ. (3)

عموم مردم نقل کرده اند که افتخار سبقت در اسلام مخصوص علیّ بن ابی طالب است.

روایات فراوانی از پیامبر صلی الله علیه و آله و نیز از خود علی علیه السلام و صحابه در این باره نقل شده که به حدّ تواتر می رسد.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:304


1- (1) - الغدیر: 238/3 [1] به نقل از المستدرک علی الصحیحین: 22، کتاب المعرفه.
2- (2) - الاستیعاب: 1092/3. [2]
3- (3) - الغدیر: 237/3، به نقل از ابوجعفر اسکافی در کتاب العقد الفرید: 43/3.

أوَّلُکُمْ وارِداً عَلَی الْحَوْضِ أوَّلُکُمْ إسْلاماً: عَلِیُّ بنُ أبی طالبٍ. (1)

نخستین کس از شما که بر حوض کوثر وارد می شود کسی است که پیش از همۀ شما اسلام آورده و او علیّ بن ابی طالب است.

گروهی از دانشمندان اهل سنّت به نقل «الغدیر» از پیامبر نقل کرده اند که آن حضرت دست علی را گرفت و فرمود:

إنَّ هذا أوَّلُ مَنْ آمَنَ بی، وَهُوَ أوَّلُ مَنْ یُصافِحُنی، وَهُوَ الصِّدّیقُ الْأکْبَرُ. (2)

این مرد نخستین کسی است که به من ایمان آورده؛ این مرد نخستین کسی است که با من (در قیامت) مصافحه می کند، و این مرد صدّیق بزرگ است.

و نیز آن حضرت طبق نقل «حلیه الأولیاء» (3) فرمود:

یا عَلِیُّ لَکَ سَبْعُ خِصالٍ لایُحاجُّکَ فیهِنَّ أحَدٌ یَوْمَ القیامَه: أنْتَ أوَّلُ الْمؤمنینَ بِاللّهِ إیماناً، وَأوْفاهُمْ بِعَهْدِ اللّهِ، وَأقوَمُهُمْ بِأمْرِ اللّه...

یاعلی، هفت امتیاز داری که احدی در قیامت نمی تواند دربارۀ آنها با تو گفتگو کند: تو نخستین کسی هستی که به خدا ایمان آوردی، و از همه نسبت به پیمان های الهی باوفاتری، و در اطاعت فرمان حق پابرجاتری...

در این زمینه روایات زیادی در کتب مختلف تاریخ و تفسیر و حدیث آمده که قسمت عمده ای از آنها را «الغدیر» (4) نقل کرده اند.

جالب این که گروهی که نتوانسته اند سبقت علی علیه السلام را در ایمان و اسلام انکار کنند، به عللی که ناگفته پیداست کوشش دارند آن را به نحو دیگری انکار یا کم اهمیّت جلوه دهند، و بعضی دیگر کوشش دارند که بجای آن ابوبکر را بگذارند که

ص:305


1- (1) - المستدرک علی الصحیحین: 136/3؛ الاستیعاب: 457/2؛ [1]شرح ابن ابی الحدید: 258/3. [2]
2- (2) - الغدیر: 313/2، حدیث 2؛ [3] کنز العمال: 616/11، حدیث 32993.
3- (3) - حلیه الاولیاء: 66/1. [4]
4- (4) - الغدیر: 220/3 - 240؛ [5] احقاق الحق: 114/3 - 120.

او اوّلین مسلمان است!

گاهی می گویند: علی علیه السلام در آن هنگام ده ساله بود و طبعاً نابالغ، بنابراین اسلام او به عنوان اسلام یک کودک تأثیری در قوّت و قدرت جبهۀ مسلمین در برابر دشمن نداشت.

این سخن را فخر رازی در تفسیرش ذیل آیۀ فوق آورده است. و این به راستی عجیب است و ندر واقع ایرادی است بر شخص پیامبر صلی الله علیه و آله ؛ زیرا می دانیم هنگامی که در یوم الدار پیامبر صلی الله علیه و آله اسلام را به عشیره و طایفۀ خود عرضه داشت هیچ کس آن را نپذیرفت جز علی که برخاست و اعلام اسلام نمود، پیامبر اسلامش را پذیرفت و حتی اعلام کرد که تو برادر و وصی و خلیفۀ منی.

و این حدیث که گروهی از حافظان حدیث از شیعه و سنّی در کتب صِحاح و مسانید و همچنین گروهی از مورّخان اسلام نقل کرده و بر آن تکیه نموده اند، نشان می دهد که نه تنها پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله علی را در آن سنّ و سال کم پذیرفت، بلکه او را به عنوان برادر و وصی و جانشین خود معرّفی نمود.

و گاهی به این تعبیر که خدیجه نخستین مسلمان از زنان و ابوبکر نخستین مسلمان از مردان و علی نخستین مسلمان از کودکان بود خواسته اند از اهمیّت آن بکاهند.

این تعبیر را مفسّر معروف و متعصّب، نویسندۀ «المنار» ذیل آیۀ مورد بحث ذکر کرده است. در حالی که اوّلاً همان گونه که گفتیم کمی سنّ علی علیه السلام در آن روز به هیچ وجه از اهمیّت موضوع نمی کاهد، به خصوص این که قرآن دربارۀ حضرت یحیی صریحاً می گوید:

وَآتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً » (1)

و به او در حالی که کودک بود، حکمت دادیم.

ص:306


1- (1) - مریم (19) : 12. [1]

و دربارۀ عیسی علیه السلام نیز می خوانیم که در حال کودکی به سخن آمد و به آنها که دربارۀ او گرفتار شک و تردید بودند گفت:

إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً » (1)

نوزاد [ از میان گهواره ] گفت: بی تردید من بنده خدایم، به من کتاب عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است.

هنگامی که این گونه آیات را با حدیثی که از پیامبر صلی الله علیه و آله در بالا نقل کردیم که او علی را وصی و خلیفه و جانشین خود قرار داد، ضمیمه کنیم روشن می شود که سخن «المنار» گفتار تعصّب آمیزی بیش نیست.

ابن ابی الحدید از دانشمند معروف ابوجعفر اسکافی معتزلی نقل می کند:

این که بعضی می گویند ابوبکر سبقت در اسلام داشته اگر صحیح باشد چرا خودش در هیچ مورد به این موضوع بر فضیلت خود استدلال نکرده است و نه هیچ یک از هواداران او از صحابه چنین ادّعائی را کرده اند؟ (2)در هر صورت سبقت در اسلام و پابرجائی در آن تا آخر عمر از خصوصیّات صحابۀ واقعی رسول خداست و در این زمینه خدیجه و علی علیه السلام گوی سبقت را از دیگران ربودند.

بحثی مجدّد در عدالت صحابه

اشاره

به خاطر این که دانشمندان اهل سنّت بر پایۀ این آیۀ شریفه معتقدند که همۀ یاران پیامبر پاک و درستکار و صالح و شایسته و اهل بهشتند، و این آیه را دلیل قاطعی بر ادّعای خود گرفته اند بار دیگر چون صفحات گذشته این موضوع مهم را

ص:307


1- (1) - مریم (19) : 30. [1]
2- (2) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 224/13.

که سرچشمۀ دگرگونی های زیادی در مسائل اسلامی می شود با نظر عقل و انصاف و وجدان تماشا می کنیم.

بسیاری از مفسّران اهل سنّت این حدیث را ذیل آیۀ فوق نقل کرده اند که حمید بن زیاد می گوید:

نزد محمّد بن کعب قُرَظی رفتم و به او گفتم دربارۀ اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله چه می گویی؟ گفت:

جَمیعُ أصْحابِ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِی الْجَنَّهِ، مُحْسِنُهُمْ وَمُسیئُهُمْ.

همۀ یاران پیامبر صلی الله علیه و آله در بهشتند اعم از نیکوکار و بدکار و گنهکار.

گفتم: این سخن را از کجا می گویی؟ گفت: این آیه را بخوان:

وَ السَّبِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَنٍ رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِینَ فِیهَآ أَبَدًا ذَ لِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ » (1)

پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی و درستی از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود است و آنان هم از خدا راضی هستند؛ برای ایشان بهشت هایی آماده کرده که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است، در آنجا برای ابد جاودانه اند؛ این است کامیابی بزرگ.

سپس گفت: اما دربارۀ تابعین شرطی قائل شده و آن این است که آنها باید تنها در کارهای نیک از صحابه پیروی کنند. (فقط در این صورت اهل نجاتند و امّا صحابه چنین قید و شرطی را ندارند.)

ص:308


1- (1) - توبه (9) : 100. [1]

[

ردّ عدالت کل صحابه

]

ولی این ادّعا به دلایل زیادی مردود و غیر قابل قبول است؛ زیرا:

اوّلاً: حکم مزبور در آیۀ فوق شامل تابعین هم می شود، و منظور از تابعان تمام کسانی هستند که از روش مهاجران و انصار نخستین و برنامه های آنها پیروی می کنند، بنابراین باید تمام امّت بدون استثنا اهل نجات باشند!

و امّا این که در حدیث محمّد بن کعب از این موضوع جواب داده شده که خداوند در تابعین قید احسان را ذکر کرده، یعنی از برنامۀ نیک و روش صحیح صحابه پیروی کنند نه از گناهانشان، این سخن از عجیب ترین بحث هاست. چرا که مفهومش اضافۀ فرع بر اصل است. جایی که شرط نجات تابعان و پیروان صحابه این باشد که در اعمال صالح از آنها پیروی کنند، به طریق اولی باید این شرط در خود صحابه بوده باشد.

و به تعبیر دیگر، خداوند در آیۀ فوق می گوید: رضایت و خشنودی او شامل حال همۀ مهاجران و انصار نخستین که دارای برنامۀ صحیحی بودند و همۀ پیروان آنهاست، نه این که می خواهد مهاجران و انصار را چه خوب باشند و چه بد مشمول رضایت خود قرار دهد، امّا تابعان را با قید و شرط خاصّی بپذیرد.

ثانیاً: این موضوع با دلیل عقل به هیچ وجه سازگار نیست؛ زیرا عقل هیچ گونه امتیازی برای یاران پیامبر بر دیگران قائل نمی باشد. چه تفاوتی میان ابوجهل ها و کسانی است که نخست ایمان آوردند سپس از آیین حق منحرف شدند؟

و چرا کسانی که سال ها و قرن ها بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله قدم به این جهان گذاردند و فداکاری ها و جانبازی های آنها در راه اسلام کمتر از یاران نخستین پیامبر صلی الله علیه و آله نبود، بلکه این امتیاز را داشتند که پیامبر را نادیده شناختند و به او ایمان آوردند، مشمول این رحمت و رضایت الهی نباشند.

ص:309

قرآنی که می گوید:

إنَّ أکْرَمَکُمْ عِنْدَاللّهِ أتْقاکُمْ » (1)

بی تردید گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.

چگونه این تبعیض غیر منطقی را می پسندد؟

قرآنی که در آیات مختلفش به ظالمان و فاسقان لعن می کند و آنها را مستوجب عذاب الهی می شمرد، چگونه این «مصونیّت غیرمنطقی صحابه» را در برابر کیفر الهی می پسندد؟ آیا این گونه لعن ها و تهدیدهای قرآن قابل استثناست و گروه خاصّی از آن خارجند؟ برای چه و چرا؟

از همه گذشته آیا چنین حکمی به منزلۀ چراغ سبز دادن به صحابه نسبت به هر گونه گناه و جنایت محسوب نمی شود؟

ثالثاً: این حکم با متون تاریخ اسلامی به هیچ وجه سازگار نیست؛ زیرا بسیار کسان بودند که روزی در ردیف مهاجران و انصار بودند و سپس از راه خود منحرف شدند و مورد خشم و غضب پیامبر صلی الله علیه و آله که توأم با خشم و غضب خداست قرار گرفتند. آیا در آیات قرآن داستان ثعلبه بن حاطب انصاری را نخواندیم که چگونه منحرف گردید و مغضوب پیامبر صلی الله علیه و آله شد.

روشن تر بگوییم: اگر منظور آنها این است که صحابۀ پیامبر عموماً مرتکب هیچ گناهی نشدند و معصوم و پاک از هر معصیتی بودند این از قبیل انکار بدیهیّات است.

و اگر منظور آن است که آنها گناه کردند و اعمال خلافی انجام دادند باز هم خدا از آنها راضی است، مفهومش این است که خدا رضایت به گناه داده است.

چه کسی می تواند طلحه و زبیر که در آغاز از یاران خاصّ پیامبر بودند و همچنین عایشه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله را از خون هفده هزار نفر مردم مسلمانی که خونشان در

ص:310


1- (1) - حجرات (49) : 13. [1]

میدان جنگ جمل ریخته شد تبرئه کند؟ آیا خدا به این خونریزی ها راضی بود؟

آیا مخالفت با علی علیه السلام خلیفۀ پیامبر که اگر فرضاً خلافتِ منصوص او را نپذیریم حدّاقل با اجماع امّت برگزیده شده بود، و شمشیر کشیدن به روی او و یاران وفادارش چیزی است که خدا از آن خشنود و راضی باشد؟

حقیقت این است که طرفداران فرضیّۀ «تنزیه صحابه» با اصرار و پافشاری روی این مطلب، چهرۀ پاک اسلام را که همه جا میزان شخصیّت اشخاص را ایمان و عمل صالح قرار می دهد زشت و بدون منظر ساخته اند.

آخرین سخن این که: رضایت و خشنودی خدا که در آیۀ فوق است روی یک عنوان کلّی قرار گرفته و آن هجرت و نصرت و ایمان و عمل صالح است. تمام صحابه و تابعان مادام که تحت این عناوین قرار داشتند مورد رضای خدا بودند، و آن روز که از تحت این عناوین خارج شدند از تحت رضایت خدا نیز خارج گشتند.

از آنچه بازگو شد به خوبی روشن می شود که گفتار مفسّر دانشمند امّا متعصّب، یعنی نویسندۀ «المنار» که در این جا شیعه را به خاطر عدم اعتقاد به پاکی و درستی همۀ صحابه، مورد سرزنش و حمله قرار می دهد کمترین ارزشی ندارد. شیعه گناهی نکرده، جز این که حکم عقل و شهادت تاریخ و گواهی قرآن را در این جا پذیرفته و به امتیازات واهی و نادرست متعصّبان گوش فرا نداده است.» (1)

جنایت های معاویه

اشاره

علمای مکتب خلفا معاویه بن ابی سفیان را کاتب وحی و صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانند و به قول فخر رازی و صاحب تفسیر «المنار» در ذیل آیۀ قبل و حدیث حمید بن زیاد، عادل و مجتهد و مورد وثوق و اهل نجات و رضایت حق می دانند، در حالی که کتب سنّی و شیعه گوشه ای از اعمال معاویه را به شرح زیر

ص:311


1- (1) - تفسیر نمونه: 99/8 - 111، [1] با کمی تلخیص.

بازگو کرده اند:

1 - جنگ با امیرالمؤمنین علیه السلام در صفّین و کشتن بیش از پنجاه هزار نفر از مسلمانان و به خصوص عمّار یاسر که پیامبر در حقّ او فرمود: عمّار با حقّ است و حق با عمّار، و او را گروه باغی و ستمگر به قتل می رسانند. (1)2 - جنگ با سبط اکبر، حضرت مجتبی علیه السلام .

3 - تخلّف از عهد و پیمان و قراردادی که با امام حسن علیه السلام بسته بود.

4 - دسیسه چینی برای قتل حضرت مجتبی علیه السلام به توسط دختر اشعث بن قیس.

5 - خوشحالی شدید معاویه از کشته شدن حضرت مجتبی علیه السلام .

6 - فرستادن بُسْر بن أرْطاه بعد از داستان تحکیم به شهرهای تحت فرمان امیرالمؤمنین علیه السلام برای کشتن مرد و زن و کودک به جرم تشیّع و غارت اموال مردم و خراب کردن شهرها.

7 - فرستادن ضحّاک بن قیس فهری به مناطق مؤمن نشین ودستور به او جهت کشتار مردم و خرابی و غارت.

8 - فرستادن عبداللّه بن مسعده به بادیه ها و مکّه و مدینه جهت وادار کردن مردم به تسلیم در برابر حکومت و کشتن آنان در صورت امتناع.

9 - مسلّط کردن زیاد بن أبیه بر مردم بی گناه و جنایات بی شمار او بر مردم با تکیه بر قدرت معاویه.

10 - کشتن حُجْر بن عدی و یاران وفادارش به جرم ایمان و عشق به علی بن ابی طالب علیه السلام .

11 - محاصره کردن عَمْرو بن حَمِق خُزاعی و جدا کردن سر او از بدن بعد از مرگ.

12 - کشتن صَیْفی بن فَسیل به جرم محبّت علی علیه السلام .

ص:312


1- (1) - بحار الأنوار: 7/33، باب 13، حدیث 364؛ العمده: 324، حدیث 543.

13 - کشتن مسلم بن زیمر و عبداللّه بن نجی به جرم عشق به اسلام و امیر المؤمنین علیه السلام .

14 - کشتن مالک بن اشتر نخعی که در امّت اسلام در کرامت و ایمان و شخصیت کم نظیر بود.

15 - کشتن محمّد بن أبی بکر به شدیدترین وجه و سوزاندن جسد آن شهید به جرم عشق به علی علیه السلام .

16 - مسلّط کردن عمروعاص ستمکار بر مردم مصر.

17 - هتک حرمات حق.

18 - هتک حرمت مردم.

19 - تشکیل سلطنت و شاهنشاهی خلاف قواعد اسلام.

20 - آزردن صحابه و تابعین.

21 - آزار همه جانبه به اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله .

22 - تطهیر زناکاران و زنازادگان بر خلاف قرآن.

23 - خرید و فروش شراب ونوشیدن آن.

24 - اشاعۀ فحشا در بلاد اسلامی.

25 - حلال دانستن ربا و خوردن آن.

26 - تمام خواندن نماز در سفر.

27 - بدعت در امر اذان.

28 - جمع بین دو خواهر در ازدواج.

29 - تغییر دیات اسلامی.

30 - قرار دادن خطبۀ نماز عید فطر و قربان قبل از نماز.

31 - ترک حدود و سنّت رسول حق.

32 - نقض حکم عاهر و زناکار.

ص:313

33 - حکم به سبّ امیرالمؤمنین در قنوت نماز و خطبۀ های جمعه و عیدین و قرار دادن آن به صورت قانون حکومتی.

34 - کشتن اصحاب بدر و اصحاب بیعت شجره.

35 - پرداخت مال بی شمار جهت ساختن حدیث و بستن آن به رسول خدا.

36 - به نیزه زدن سر بریدۀ عمرو بن حَمِق و گرداندن در شهرها.

37 - کشتن زنان و بچه ها و غارت اموال.

38 - گرفتن شهادت زور از مردم.

39 - انتقال منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله از مدینه به شام.

40 - پوشیدن لباس حریر و ابریشم و دیباج و آشامیدن از ظرف طلا و نقره.

41 - برقرار کردن مجالس لهو و لعب و شنیدن موسیقی حرام.

42 - مسلّط کردن یزید شرابخوار، سگ باز، میمون باز، بی اعتقاد به جامعۀ اسلامی.

عقوبت جنایت های معاویه در قرآن و روایات

این است معاویه و اعمال او که نظر حضرت ربّ العزّه را در آیات زیر در قرآن مجید و حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به آن اعمال می خوانید:

وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً » (1)

و هر کس مؤمنی را از روی عمد بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن جاودانه خواهد بود، و خدا بر او خشم گیرد، و وی را لعنت کند و عذابی بزرگ برایش آماده سازد.

ص:314


1- (1) - نساء (4) : 93. [1]

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِیناً * وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِیناً » (1)

قطعاً آنان که خدا و پیامبرش را می آزارند، خدا در دنیا و آخرت لعنتشان می کند، و برای آنان عذابی خوارکننده آماده کرده است. * و کسانی که مردان و زنان مؤمن را [ با متهم کردن ] به اعمالی که انجام نداده اند، می آزارند، بی تردید بهتان و گناه بزرگی بر عهده گرفته اند.

وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ » (2)

و برای آنان که همواره پیامبر خدا را آزار می دهند، عذابی دردناک است.

الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ » (3)

کسانی که ربا می خورند [ در میان مردم و برای امر معیشت و زندگی ] به پای نمی خیزند، مگر مانند به پای خاستن کسی که شیطان او را با تماس خود آشفته حال کرده [ و تعادل روانی و عقلی اش را مختل ساخته ] است.

إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ » (4)

کسانی که دوست دارند کارهای بسیار زشت [ مانند آن تهمت بزرگ ] در میان اهل ایمان شایع شود، در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهند داشت، و خدا [ آنان را ] می شناسد و شما نمی شناسید.

ص:315


1- (1) - احزاب (33) : 57 - 58. [1]
2- (2) - توبه (9) : 61. [2]
3- (3) - بقره (2) : 275. [3]
4- (4) - نور (24) : 19. [4]

لَعَنَ اللّهُ الخَمْرَ وَشارِبَها وَ بایِعَها وَ مُبْتاعَها. (1)

خداوند شراب و خورنده اش و خریدار و فروشنده اش را لعنت کرده است.

لَعَنَ رَسول اللّه صلی الله علیه و آله آکِلَ الرِّبا وَمُوکِلَهُ. (2)

رسول خدا، خورندۀ ربا و دستیارش را لعنت کرده است.

مَنْ سَبَّ عَلِیّاً فَقَدْ سَبَّنی، وَ مَنْ سَبَّنی فَقَدْ سَبَّ اللّه. (3)

هر کس علی را ناسزا گوید مرا ناسزا گفته، و هرکس مرا ناسزا گوید خدا را ناسزا گفته است.

لا یُریدُ أحَدٌ أهْلَ الْمَدینَهِ بِسُوءٍ إلّاأذابَهُ اللّهُ فِی النّارِ ذَوْبَ الرَّصاصِ أوْ ذَوْبَ الْمِلْحِ فِی الْماء. (4)

احدی ارادۀ بدی به اهل مدینه نمی کند مگر این که خداوند چون قلع در آتش آبش کند، یا چون نمک در آب در عذاب ذوبش نماید.

مَنْ أخافَ أهْلَ الْمَدینَهِ ظالِماً لَهُمْ أخافَهُ اللّهُ وَکانَتْ عَلَیْهِ لَعْنَهُ اللّهِ. (5)

هر کس به ظلم و جور اهل شهری را بترساند، خداوند وی را خواهد ترسانید و لعنت خدا بر اوست.

مسائل ذکر شده دربارۀ معاویه را به طور مفصّل همراه با آیات و روایات در قرآن مجید، «صحیح بخاری»، «وفاء الوفاء»، «مجمع الزوائد»، «مُروج الذهب»، «المحاسن والمساوی»، «شرح ابن ابی الحدید»، «صحیح مسلم»، «تاریخ ابن عساکر»، «انساب بلاذری»، «معارف ابن قتیبه»، «طبقات ابن سعد» «أغانی»، «تاریخ

ص:316


1- (1) - مستدرک الوسائل: 75/17، باب 23، حدیث 20805؛ عوالی اللآلی: 166/1، حدیث 176. [1]
2- (2) - من لایحضره الفقیه: 274/3، حدیث 3993؛ وسائل الشیعه: 127/18، باب 4، حدیث 23299؛ مستدرک الوسائل: 336/13، باب 4، حدیث 15526. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 227/27، باب 10، حدیث 26؛ [3]جامع الاخبار: 161. [4]
4- (4) - الغدیر: 34/11؛ [5]مسند احمد بن حنبل: 185/1. [6]
5- (5) - الغدیر: 35/11؛ [7]مسند احمد بن حنبل: 56/4. [8]

طبری»، «مستدرک حاکم»، «مسند احمد بن حنبل»، «استیعاب»، «اُسْد الغابه» و به خصوص در «الغدیر» (1) ملاحظه کنید، آن گاه از علمای مکتب خلفا و مفسّرانی چون فخر رازی و صاحب «المنار» بپرسید:

معنای عدالت، وثاقت، اجتهاد، رضایت حق، نجات در قیامت این است؟!

معنای اسلام، ایمان، هجرت، عمل صالح، اخلاق حسنه، مسلمانی، صفا، وفا، حقیقت، مهر، محبّت این است؟!

و از همه مهم تر معنای صحابی بودن و مصداق آیۀ وَالسّابِقُونَ الْأوَّلُونَ این است؟!

سؤال کنید شما می خواهید قرآن و سنّت و اسلام و مسلمانی را با چنین افرادی به دنیا عرضه کنید و از آنان بخواهید اسلام را با تمام وجود قبول کنند و آن را بهترین و برترین مکتب بدانند؟!

هجرت در راه خدا

اشاره

از دیگر خصوصیّت های صحابۀ حقیقی که در دعای چهارم اشاره شده، مفارقت و هجرت از زن و فرزند به خاطر اعلای کلمۀ حق است.

عدّه ای که جهت نان و نوا و اهداف دنیائی هجرت کردند، و گروهی از مهاجران که پس از هجرت با منافقان همدست شدند، و یا به گردونۀ ظلم و ستم و بی ایمانی درآمدند چنانکه در سطور گذشته خواندید، از رحمت حق ممنوع، و از رضایت حضرت محبوب دور شدند.

رحمت و رضوان از آنِ صحابه ای است که در هجرت خود نیّتی جز اظهار کلمۀ حق نداشتند و تا خروج از دنیا بر ایمان و مقاومت خویش استوار بودند.

ص:317


1- (1) - الغدیر: 3/11 - 195. [1]

عاشقی را جگری می باید احتمال خطری می باید

نتوان رفت درین ره با پای عشق را بال و پری می باید

گریۀ نیمه شبی در کار است دود آه سحری می باید

دیده را آب ده از آتش دل عشق را چشم تری می باید

دست در دامن آگاهی زن سوی او راهبری می باید

نتوانی تو به خود پی بردن مرد صاحب نظری می باید

چشم و گوش تو به شرک آلودست چشم و گوش دگری می باید

عاقبت نخل امید ما را از وصال تو بری می باید

(فیض کاشانی)

هجرت در قرآن کریم

« إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَهَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ » (1)

یقیناً کسانی که ایمان آورده، و آنان که هجرت کرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا امید دارند؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُم سَیِّآتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَاباً مِنْ عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ » (2)

پس کسانی که [ برای خدا ] هجرت کردند، و از خانه هایشان رانده شدند، و در راه من آزار دیدند، و جنگیدند و کشته شدند، قطعاً بدی هایشان را محو خواهم کرد و آنان را به بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری

ص:318


1- (1) - بقره (2) : 218. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 195. [2]

است، وارد می کنم [ که ] پاداشی است از سوی خدا و خداست که پاداش نیکو نزد اوست.

تعرّب بعد از هجرت

باب مفصّل و مهمّی در روایات فریقین است تحت عنوان تعرّب بعد از هجرت، که در آن روایات آمده:

کسی که پس از معرفت خدا و رسول و کوشش در راه دین، از صراط مستقیم حق برگردد، آلوده به گناه کبیره شده و خود را از رحمت حضرت محبوب ممنوع کرده است.

و بر اساس کتب تاریخی و تفسیری، گروهی از صحابه به این گناه دچار شدند و گروه دیگر در برابر طوفان های اجتماعی و حوادث زمان استقامت ورزیدند تا به لقای خداوند نایل شدند. آنان برای اعلای کلمۀ حق با پدران و فرزندان و برادران و عموهایشان جنگیدند، و در این نبرد کمال اخلاص و خلوص را نشان دادند.

تعرّب بعد از هجرت در کلام امیر مؤمنان علیه السلام

امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه» به این معنا اشاره می فرمایند:

وَلَقَدْ کُنّا مَعَ رَسُولِ اللّه صلی الله علیه و آله نَقْتُلُ آباءَنا وَأبْناءَنا وَإخْوانَنا وَ أعْمامَنا، ما یَزیدُنا ذلِکَ إلّاإیماناً وَ تَسْلیماً و َمُضِیّاً عَلَی اللَّقَمِ وَ صَبْراً عَلی مَضَضِ الْألم وَ جِدّاً فِی جِهادِ الْعَدُوِّ.

وَلَقَدْ کانَ الرَّجُلُ مِنّا وَالآخَرُ مِنْ عَدُوِّنا یَتَصاوَلانِ تَصاوُلَ الْفَحْلَیْنِ، یَتَخالَسانِ أنْفُسَهُما أیُّهُما یَسْقی صاحِبَهُ کَأْسَ الْمَنُونِ، فَمَرَّهً لَنا مِنْ عَدُوِّنا، وَمَرَّهً لِعَدُوِّنا مِنّا.

فَلَمّا رَأَی اللّهُ صِدْقَنا أنْزَلَ بعَدُوِّنَا الْکَبْتَ، وَأنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصْرَ، حَتَّی

ص:319

اسْتَقَرَّ الْإسْلامُ مُلْقِیاً جِرانَهُ وَمُتَبَوِّئاً أوْطانَهُ. وَلَعَمْری لَوْ کُنّا نَأتی ما أتَیتُمْ ما قامَ لِلدّینِ عَمُودٌ وَلا اخْضَرَّ لِلْإیمانِ عُودٌ. وَأیْمُ اللّهِ لَتَحْتَلِبُنَّها دَماً وَ لَتُتْبِعُنَّها نَدَماً. (1)

ما در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم، پدران و فرزندان و عموهای خود را به امر حق می کشتیم، و این مسئله جز بر ایمان و تسلیم و حرکت در راه راست و شکیبایی بر سوزش الَم، و کوشش ما در جهاد با دشمن نمی افزود.

و مردی از ما و مردی از دشمن چون دو شیر نر با هم در می افتادند، و در صدد برآوردن جان یکدیگر بودند تا کدام یک از آن دو جام مرگ را به کام دیگری بریزد. یک بار ما بر دشمن پیروز می شدیم، و یک بار دشمن بر ما.

چون خدواند راستی ما را دید دشمن ما را سرکوب کرد، و یاری خود را بر ما فروفرستاد، تا آن وقت که اسلام همانند شتری که سینه و گردن برای استراحت به زمین نهد و در جای خود بخوابد استقرار یافت. به جانم قسم! اگر ما در آن زمان رفتاری مانند رفتار امروز شما داشتیم پایه ای از بنای اسلام برپا نمی شد، و شاخه ای از درخت ایمان سبز نمی گشت. به خدا قسم! با این وضعی که دارید به جای شیر خون خواهید دوشید، و به دنبالش دچار ندامت خواهید شد.

در این خطبۀ امیرالمؤمنین علیه السلام از صحابه ای سخن می گوید که با تمام وجود از اسلام دفاع می کردند، و حرمت قرآن وصراط حق را تا آخر نگاه داشتند، و از کسانی گلایه و شکایت می کند که از آن جهاد و کوشش و خلوص و اخلاص دست برداشتند و به مال و منال و شهوات و هواها روی کرده و از دفاع از اسلام در برابر هجوم مارقین و قاسطین و ناکثین دست برداشتند و امام معصوم را بر اثر سستی و

ص:320


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 55. [1]

روگردانی خود از قرآن، دل شکسته کردند.

وصف صحابه واقعی در کلام امام علی علیه السلام

امام در وصف صحابۀ واقعی که خود در رأس آنان بود می فرماید:

«در آن زمان که از همۀ علایق و تمایلات و روابط و ضوابط پوسیده گذشتیم و حتّی جان خود را در راه هدف اعلای حیات بر کف نهادیم تا معنای واقعی علایق و تمایلات و روابط و ضوابط و حتّی معنای جان را که اسلام برای ما توضیح می داد درک کنیم و در حیات معقول خود به کار ببریم. از پدران و فرزندان و همۀ شاخه ها و ریشه های وجود طبیعی خود بریدیم، تا انسان هایی ساختیم در دنیای جدیدی که آن علایق و تمایلات همگی دگرگون شدند و گام در صراط مستقیم نهادیم.

ما و دشمن هر دو در مرز زندگی و مرگ گریبان یکدیگر را می گرفتیم، ما در آن مرز پرشکوه که برای ما پلِ

إنّا لِلّهِ وَإنّا إلَیْهِ راجِعُونَ » (1)

ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم.

بود؛ به امید برگرداندن جان به جان آفرین تلاش می کردیم. ولی دشمنان ما در آن مرز جز به تحریک عوامل لجاجت در برابر ما و اسارت در دست قدرت پرستان و پرستش بت های جامد و جاندار به منطق دیگری تکیه نداشتند.

پیروزی ما در آن تلاش و تکاپوها و فداکاری ها مستند به انبوه سپاه و دیگر عوامل قدرت نبود. ما مسلّح به سلاحی بالاتر از شمشیر و نیزه و دارای قوایی ما فوق دیگر نیروهای جنگی بودیم. این سلاح وقوا، صدق و اخلاص حقیقی ما بود.

ما در آن مرز زندگی و مرگ، خدا را می دیدیم و پیامبر خدا را که جلوه ای از صفات

ص:321


1- (1) - بقره (2) : 156. [1]

پروردگارمان بود می نگریستیم.

دشمنان ما به تحریک بت های جاندار به خودکشی می پرداختند و تسلیت آنان برای دلداری خود چنین بود که ما مرد جنگیم، ما قهرمانیم، ما نباید مغلوب شویم؛ و نمی دانستند که شکست و پیروزی آنان جز سقوط در عذاب الهی یا دوزخ اجتماعی که سوداگران جان های آدمیان برای آنان شعله ور می ساختند نتیجه ای دیگر در بر نداشت.» (1)

با تو بی خویش همه نرد وفا می بازم آه اگر آگه ازین کار شود غمّازم

ماجرای دل خون گشته زمن باز مپرس که من از دوست به خود باز نمی پردازم

دوستان شاد که این واقعه را پایانی است من در آن جامم و با بیخودیم آغازم

عشق چون پیر شد از طبع به مردن نرود این نه طفلی است که از دایه ستانی بازم

(وصال شیرازی)

ص:322


1- (1) - ترجمه و تفسیر نهج البلاغه: 182/10.

[«5»وَمَنْ کَانُوا مُنْطَوِینَ عَلَی مَحَبَّتِهِ یَرْجُونَ تِجَارَهً لَنْ تَبُورَ فِی مَوَدَّتِهِ «6»وَالَّذِینَ هَجَرَتْهُمُ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ وَانْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَکَنُوا فِی ظِلِّ قَرَابَتِهِ «7»فَلاَ تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَکُوا لَکَ وَفِیکَ وَأَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِک وَبِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَیْک وَکَانُوا مَعَ رَسُولِک دُعَاهً لَک إِلَیْکَ «8»وَاشْکُرْهُمْ عَلَی هَجْرِهِمْ فِیک دِیَارَ قَوْمِهِمْ وَخُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَهِ الْمَعَاشِ إِلَی ضِیقِهِ وَمَنْ کَثَّرْتَ فِی إِعْزَازِ دِینِک مِنْ مَظْلُومِهِمْ]

و کسانی که به رشتۀ محبت او پیچیده شدند، در مسیر دوستی و عشقش، تجارتی را امید دارند، که هرگز کسادی و زیان، در آن راه ندارد، و آنان که وقتی به دستگیرۀ دین او آویختند، قبایل و عشایرشان از آنان دوری گزیدند، و زمانی که در سایۀ قرب به او آرمیدند، خویشاوندانشان از آنان کناره گرفتند. خدایا! لطفت را برای اصحاب محمّد به خاطر آنچه که محض تو، و در راه تو از دست دادند، از نظر دور مدار و آنان را از خشنودیت خشنود ساز!

و نیز به خاطر آن که مردم را پیرامون دینت گرد آوردند، و در حالی که خالصانه، ملّت را به سوی تو دعوت می کردند، همراه فرستاده ات بودند، و برای این که در راه تو از شهر و دیار و قوم خود هجرت کردند و از فراخی معاش، به تنگی و سختی دچار شدند و افراد زیادی که برای بزرگداشت دینت ستم ها

ص:323

تحمل کردند، پاداش عنایت کن.

حقیقت مودّت و لزوم آن

اشاره

در این قطعه از دعا به دو حقیقت بسیار مهم که در اعلای کلمۀ حق اثر فوق العاده داشته اشاره شده است:

1 - مودّت.

2 - مهاجرت یاران حق به حبشه.

صاحب تفسیر «المنار» (1) که از دانشمندان بنام عرب است، در معنای عداوت و مودّت در ذیل آیۀ پنجاه و هشتم سورۀ مائده می گوید:

تفسیر عداوت و مودت

عداوت به معنای کینه ای است که اثرش در قول و عمل ظاهر می شود. و مودّت عشق و محبّتی است که نتیجه اش در گفتار و کردار آشکار می شود.

به هنگامی که دل انسان نسبت به کسی آغشته به کینه و عداوت شد، آن کینه و عداوت باعث می گردد که انسان از طرف مورد کینه اش جدا شده و از حالات و خصوصیّات وی پرهیز نموده و وی را از دخالت در امورش منع نماید، و این اقتضای کینه و دشمنی است و کسی در ظهور آثار کینه و عداوت در گفتار و عمل تردید ندارد.

و به وقتی که قلب انسان نسبت به کسی محبّت شدید پیدا کند و به تعبیر قرآن مجید دارای مودّت شود، آن عشق و محبّت باعث می شود که انسان برای اتّصالش به حالات و خصوصیّات محبوب بکوشد و خود را به هر قیمتی که باشد به محبوب برساند، و دست دخالت معشوق را در امور زندگیش باز بگذارد. این عشق و محبّت

ص:324


1- (1) - تفسیر المنار: 2/7.

علّت تامّه ای است برای ورود عاشق به گردونۀ اطاعت از معشوق، و این حقیقتی است که گمان نمی رود برای کسی جای انکار داشته باشد، و شاید بتوان گفت:

محبّت و عشقی که خالی از اثر باشد و کینه و عداوتی که جدای از عکس العمل باشد به هیچ عنوان نداریم، و آنان که عداوت و محبّت را جدای از اثر می دانند، سخن آنان ارزشی ندارد، محبّت جدای از عمل، و کینۀ فارغ از اثر کدام است؟...»

اسلام برای مودّت مثبت، و کینه و عداوت قابل قبول، آیات و روایات بسیار مهمّی دارد که مجموع آن آیات و روایات دو باب بسیار مهم تولّی و تبرّی را تشکیل داده اند.

در آن آیات و روایات اعلام شده که هر کس خالی از تولّی و تبرّی باشد مسلمان نیست. مؤمن باید با تمام وجود نسبت به حق و رسول حق و مردم مؤمن دارای مودّت باشد، و نسبت به دشمنان خدا و رسول و مردم مؤمن دارای عداوت و کینه، تا آن مودّت وی را به اخلاق حق و رسول الهی و مؤمنان واقعی بیاراید، و آن کینه و عداوت باعث جدائی از حالات و اخلاق و کردار دشمنان خدا و دین شود.

مودّت اهل بیت علیهم السلام

این که در قرآن مجید اجر رسالت را مودّت اهل بیت علیهم السلام قرار داده و نفعش را متوجه خود انسان می داند به این معناست که به اهل بیت عشق بورزید، عشقی که باعث اطاعت شما از امامان معصوم و علّت آراسته شدنتان به اخلاق اولیا شود، که این اطاعت و آراستگی به نفع خود شماست.

قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی » (1)

بگو: از شما [ در برابر ابلاغ رسالتم ] هیچ پاداشی جز مودّت نزدیکان را [ که

ص:325


1- (1) - شوری (42) : 23. [1]

بنابر روایات بسیار اهل بیت هستند ]را نمی خواهم.

قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أجرٍ فَهُوَ لَکُمْ إنْ أجْرِیَ إلّاعَلَی اللّهِ » (1)

بگو: هر گونه پاداشی که از شما خواستم، آن پاداش برای خودتان، پاداش من فقط بر عهدۀ خداست، و او بر همه چیز گواه است.

آری، عشق مثبت به معشوق مثبت، در حیات فکری و نفسی و روحی و قلبی و عملی انسان معجزه می کند. عشق مثبت به معشوق مثبت، از آتش پرست سلمان، از بی سواد گمنام ابوذر، از سیاه حبشی بلال، از زن عصر جاهلی خدیجه، از غلام زادۀ عمّار، و از آدم خاکی، موجودی افلاکی می سازد. (2)

جان و دل و دین و رگ و پوست، عشق در همه اشیا به تکاپوست عشق

تخم بَدَل کاشته بی حاصلان غافل از این نکته که خودروست عشق

خواهی اگر خویش بسنجی به کار سنگ گران کن که ترازوست عشق

زو دل و بازوت ندارد گریز نیروی دل قوّت بازوست عشق

زمزمۀ خلوت سرّ صفا همهمۀ ساحت مینوست عشق

(صفا اصفهانی)

این نکته را نباید ناگفته گذاشت که عشق و محبّت و کینه و عداوت مثبت ثمرۀ معرفت است.

انسان وقتی به آیات قرآن مجید که بازگو کنندۀ اسما و صفات حق و حالات و

ص:326


1- (1) - سبأ (34) : 47. [1]
2- (2) - مرحوم استاد شهید مطهری در کتاب پرقیمت «جاذبه و دافعۀ علی علیه السلام » در بخش اول آن بحث مفصّلی در اکسیر محبّت و عشق و آثار مثبت آن دارند که به جهت خودداری از تطویل، نقل نکردیم.شما می توانید برای تکمیل این بحث بدان مراجعه فرمایید.و نیز در کتاب «ولاءها و ولایت ها» فصلی در ولای محبّت آورده که لزوم محبّت و مودّت خاندان وحی را از کتاب و سنّت به خوبی استنباط فرموده است که مطالعۀ آن بسیار سودمند می باشد.

اخلاق انبیا و اولیاست دقّت کند و از این طریق به معرفت لازم آراسته شود، عاشق حق و انبیا و اولیا گشته و نسبت به دشمنان آنان که درونی سیاه و باطنی نازیبا و وحشت آور دارند، دشمن می شود. این عشق و محبّت انسان را به سوی مقام قرب و وصال می برد، و آن کینه و عداوت آدمی را از ساحت دشمنان دور ساخته و انسان را در صورت حملۀ آنان به عرصۀ حیات انسانی تا سرحدّ جان باختن در راه معشوق ِ مثبت آمادۀ مبارزه و قتال می نماید.

وجوب عداوت با دشمنان خدا

اشاره

دشمنان حضرت رب که دشمنان رسول الهی و قرآن مجید و مردم مؤمن هم هستند و کینه و عداوت آنان با حقایق، معلول کبر و جهل و غرور و هوای نفس و دلبستگی شدید آنان به زندگی مادّی چند روزه است و دارای چهره های گوناگونی هستند و هدفی جز خاموش کردن چراغ حق، کوبیدن فرهنگ رسول اللّه، بی ایمان کردن ملّت اسلام و غارت سرمایه های معنوی و مادّی اهل ایمان ندارند، دوستی و محبّت با آنان و باز گذاشتن دستشان برای دخالت در امور مسلمانان گناه کبیره و خیانت به حضرت حق و انبیا و ائمّه و ملّت اسلام است، و کینه داشتن نسبت به آنان و جدا زیستن از اخلاق و رفتار و حالات آنان و بستن راهشان برای عدم دخالت در امور مسلمانان از اعظم واجبات الهیّه است.

اگر ملّت اسلام پس از وفات رسول حق، این قاعدۀ قرآنی را نسبت به دشمنان مراعات می کردند، دچار آن همه بلا و به خصوص حکومت بنی امیّه که در قرآن مجید از آن تعبیر به «شجرۀ ملعونه» شده و حکومت بنی عبّاس و حکومت های پس از آن نمی شدند.

و اگر در این عصر هم ملّت ها و دولت های مدّعی اسلام مراعات این حقیقت را می نمودند، دچار حاکمیّت استعمار نگشته و این همه بلا بر سرشان نمی آمد،

ص:327

معادن آنان و فرهنگ و ناموسشان به غارت نمی رفت، به ذلّت و مذلّت دچار نمی شدند و سیادت و آقائی خود را از دست نمی دادند.

دشمنی با دشمنان خدا که قومی کافر، مشرک، فاسق، فاجر و حیله گرند باعث حفظ اسلام و رشد حق و عظمت مسلمانان است.

الگوی استعماری

مودّت با حق و با انبیا و ائمّه علیهم السلام علّت شکوفایی استعدادها و سعادت دنیا و آخرت و ذلّت و خواری و نابودی دشمنان است.

لاَ یَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِیْ شَیْ ءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاهً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَی اللّهِ الْمَصِیرُ » (1)

مؤمنان نباید کافران را به جای اهل ایمان، سرپرست و دوست بگیرند؛ و هر کس چنین کند در هیچ پیوند و رابطه ای با خدا نیست، مگر آن که بخواهید به سبب دفع خطری که متوجه شماست از آنان تقیّه کنید؛ خدا شما را از [ عذاب ] خود بر حذر می دارد، و بازگشت [ همه ] به سوی خداست.

«آیۀ شریفه در مقام یک درس مهمّ سیاسی و اجتماعی به مسلمانان است که بیگانگان را نه به عنوان دوست ونه به عنوان حامی و یار و یاور در هیچ کار خود نپذیرند و فریب سخنان جذّاب و طرح های جالب و اظهار محبّت های به ظاهر عمیق و صمیمانۀ آنها را نخورند؛ زیرا تاریخ نشان می دهد ضربه های سنگینی، مردم با ایمان و با هدف از این رهگذر خورده اند.

اگر در تاریخچۀ استعمار دقیق شویم، همیشه استعمارگران در لباس دوستی و

ص:328


1- (1) - آل عمران (3) : 28. [1]

دلسوزی و عمران و آبادی در اجتماعات استعمار شده نفوذ می کنند. آنها پس از محکم کردن پنجه های خود در ریشه های اجتماع استعمار شده، بی رحمانه بر آنها می تازند و همه چیز آنها را به یغما می برند.

برای اهمیّت این موضوع، تهدید بسیار شدیدی در آیه آمده است و آن این که هر کس تن به چنین کاری دهد، هر گونه ارتباطش را از خدا قطع خواهد کرد.

جملۀ مِنْ دُونِ الْمُؤمِنین اشاره به این است که در زندگی اجتماعی، هر کس ناچار است اولیا و دوستانی داشته باشد، ولی افراد با ایمان باید اولیای خود را از میان افراد با ایمان انتخاب کنند و کافران را بجای آنها قرار ندهند.» (1) یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَهً مِن دُونِکُمْ لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِیْ صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِن کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ * هَاأَنْتُمْ أُوْلاَءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ یُحِبُّونَکُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِ الْکِتَابِ کُلِّهِ وَإِذَا لَقُوکُمْ قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنَامِلَ مِنَ الغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ » (2)

ای اهل ایمان! از غیر خودتان برای خود محرم راز نگیرید؛ آنان از هیچ توطئه و فسادی دربارۀ شما کوتاهی نمی کنند؛ شدت گرفتاری و رنج و زیان شما را دوست دارند؛ تحقیقاً دشمنی [ با اسلام و مسلمانان ] از لابلای سخنانشان پدیدار است و آنچه سینه هایشان [ از کینه و نفرت ] پنهان می دارد بزرگ تر است. ما نشانه ها [ یِ دشمنی و کینه آنان ] را اگر می اندیشید برای شما روشن ساختیم. * آگاه باشید! این شمایید که آنان را دوست دارید، و آنان شما را دوست ندارند. و شما به همۀ کتاب ها [ یِ آسمانی ] ایمان دارید [ ولی آنان ایمان ندارند ]. و چون با شما دیدار کنند، می گویند: ایمان آوردیم. و

ص:329


1- (1) - تفسیر نمونه: 449/2، [1] با کمی تلخیص.
2- (2) - آل عمران (3) : 118 - 119. [2]

زمانی که با یکدیگر خلوت نمایند از شدت خشمی که بر شما دارند، سر انگشتان خود را می گزند. بگو: به خشمتان بمیرید. یقیناً خدا به آنچه در سینه هاست، داناست.

الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّهَ فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلّهِ جَمِیعاً » (1)

همان کسانی که کافران را به جای مؤمنانْ سرپرست و دوست خود می گیرند؛ آیا عزت و قدرت را نزد آنان می طلبند؟ یقیناً همۀ عزت و قدرت فقط برای خداست.

یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَتُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَاناً مُبِیناً » (2)

ای اهل ایمان! کافران را به جای مؤمنان، سرپرست و یار خود مگیرید. آیا می خواهید برای خدا بر ضد خودتان دلیلی آشکار [ نسبت به عذابتان در دنیا و آخرت ] قرار دهید؟!

یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَی أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ » (3)

ای اهل ایمان! یهود و نصاری را سرپرستان و دوستان خود مگیرید، آنان سرپرستان و دوستان یکدیگرند [ و تنها به روابط میان خود وفا دارند ]. و هر کس از شما، یهود و نصاری را سرپرست و دوست خود گیرد از زمرۀ آنان است؛ بی تردید خدا گروه ستمکار را هدایت نمی کند.

آری، به وجود آمدن اسرائیل غاصب در این چهل سالۀ اخیر در دل ممالک

ص:330


1- (1) - نساء (4) : 139. [1]
2- (2) - نساء (4) : 144. [2]
3- (3) - مائده (5) : 51. [3]

اسلامی و آن همه جنایت و خیانتی که به اسلام و مسلمین و قرآن نموده، نتیجۀ دوستی دولت های به ظاهر اسلامی با یهود و نصارای غرب و پذیرش ولایت آنان بوده است.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَلَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ وَاتَّقُوا اللّهَ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ » (1)

ای مؤمنان! کسانی که دین شما را مسخره و بازیچه گرفته اند، چه از اهل کتاب و چه از کافران، سرپرستان و دوستان خود مگیرید؛ و اگر مؤمن هستید از خدا پروا کنید.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَتَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ » (2)

ای اهل ایمان! اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنان را دوستان و سرپرستان خود مگیرید؛ و کسانی از شما که آنان را دوست و سرپرست خود گیرند، هم اینانند که ستمکارند.

قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ » (3)

بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خویشانتان و اموالی که فراهم آورده اید و تجارتی که از بی رونقی و کسادی اش می ترسید و خانه هایی که به آنها دل خوش کرده اید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد

ص:331


1- (1) - مائده (5) : 57. [1]
2- (2) - توبه (9) : 23. [2]
3- (3) - توبه (9) : 24. [3]

در راهش محبوب ترند، پس منتظر بمانید تا خدا فرمان عذابش را بیاورد؛ و خدا گروه فاسقان را هدایت نمی کند.

لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » (1)

گروهی را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، نمی یابی که با کسانی که با خدا و پیامبرش دشمنی و مخالفت دارند، دوستی برقرار کنند، گرچه پدرانشان یا فرزاندانشان یا برادرانشان یا خویشانشان باشند. اینانند که خدا ایمان را در دل هایشان ثابت و پایدار کرده، و به روحی از جانب خود نیرومندشان ساخته، و آنان را به بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است درمی آورد، در آنجا جاودانه اند، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند. اینان حزب خدا هستند، آگاه باش که بی تردید حزب خدا همان رستگارانند.

مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ » (2)

محمّد، فرستاده خداست و کسانی که با او هستند بر کافران سرسخت و در میان خودشان با یکدیگر مهربانند.

قرآن مجید در سه آیۀ اوّل سورۀ ممتحنه می فرماید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّهِ

ص:332


1- (1) - مجادله (58) : 22. [1]
2- (2) - فتح (48) : 29.

وَقَدْ کَفَرُوْا بِمَا جَاءَکُم مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُم خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِی سَبِیلی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّهِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ * إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاءً وَیَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ * لَن تَنفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ » (1)

ای اهل ایمان! دشمنان من و دشمنان خودتان را دوستان خود مگیرید، شما با آنان اظهار دوستی می کنید، در حالی که آنان به طور یقین به آنچه از حق برای شما آمده کافرند، و پیامبر و شما را به خاطر ایمانتان به خدا که پروردگار شماست [ از وطن ] بیرون می کنند، [ پس آنان را دوستان خود مگیرید ] اگر برای جهاد در راه من و طلب خشنودیم بیرون آمده اید [ چرا ] مخفیانه به آنان پیام می دهید که دوستشان دارید؟ در حالی که من به آنچه پنهان می داشتید و آنچه آشکار کردید داناترم، و هر کس از شما با دشمنان من رابطۀ دوستی برقرار کند، مسلماً از راه راست منحرف شده است. * اگر بر شما چیره شوند، دشمنانتان خواهند بود، و دست هایشان را [ به اسارت، آزار و کشتن ] و زبان هایشان را به [ بدگویی، تحقیر و ناسزا ] بر ضد شما می گشایند، و آرزو دارند که ای کاش شما هم کافر شوید. * روز قیامت [ که کیفر دوستی با دشمنان داده شود ] خویشان و فرزندانتان سودی به حال شما ندارند، خدا میان شما و آنان جدایی می اندازد، و خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست.

در هر صورت قسمت مهمّی از بلاهایی که بر سر امّت اسلام آمده، معلول

ص:333


1- (1) - ممتحنه (60) : 1 - 3. [1]

دوستی عدّه ای از سردمداران ممالک اسلامی و مردم مسلمان با کفّار و یهود و نصاری بوده، و وای به حال اینان از روزی که قرآن مجید در پیشگاه حضرت حق، به شکایت از آنان برخیزد و حضرت قهّار به شکایت قرآن علیه آنان توجّه کند.

افسوس که از حالت خود بیخبرانیم یک دهر همه کور و یک آفاق کرانیم

ره پُر چَه و ما کور و ز نابردن فرمان هم از نظر افتادۀ صاحبنظرانیم

شه جاده کز آن قافله سالار گذشته گم کرده به هر کوره رهی ره سپرانیم

تنها نه همین خود شده مشغول به عصیان بل بر پدر و مادر عاصی پسرانیم

گو سنگ تنبّه دگر ای چرخ میفکن خود رنجه مفرمای که ما خیره سرانیم

هر تخم کنی کشت همان بدروی آخر زنهار در این مزرعه ما بذرگرانیم

(صغیر)

وجوب مودّت با دوستان حق

اشاره

همان طور که عداوت با دشمنان حق واجب است، مودّت با دوستان حق نیز واجب است. باب مودّت با اولیای حق باب رحمت و عنایت و لطف خداست.

اولیای حق که در رأسشان انبیا و ائمّه علیهم السلام قرار دارند، منبع اسما و صفات حضرت محبوبند. تمام زیبایی های معنوی در آنان جمع است، قبول ولایت آنان از آب و نان برای انسان ضروری تر است. سعادت دنیا و آخرت در پذیرش ولایت آنان به دست می آید. اتّصال به آنان آدمی را منبع آداب حق و مرکز تجلّی انوار حضرت رب می نماید.

ادب انسانی و فطرت و وجدان و عقل اقتضا می کند که انسان برای ابد از دشمنان خدا و رسول و ائمّه بریده و با اولیای الهی پیوند داشته باشد.

ص:334

سعادت دنیا و آخرت در تمسک به زیبایی های معنوی انبیا و ائمه علیهم السلام

در این قسمت دورنمایی از زیبایی های معنوی انبیا و ائمّه علیهم السلام را بازگو می کنیم تا بیش از پیش توسّل خود را به آن منابع خیر بیشتر کرده و از این راه به آبادی دنیا و آخرت برسیم.

1 - با تمام وجود مجذوب حضرت محبوبند.

2 - در ایمان به حق و آخرت بی نظیرند.

3 - به حقایق الهیّه و آداب انسانیّه و امور طبیعیّه آگاهند.

4 - عقل آنان مافوق تمام عقول است.

5 - سخاوت، ذاتیِ آنان است.

6 - در شجاعت نمونه ندارند.

7 - دریای بی ساحلی از عفّت نفسند.

8 - همّت آنان در رأس همۀ همّت هاست.

9 - بر تمام عباد حق مهربانند.

10 - بردبار و حلیمند.

11 - در عفو و گذشت نمونه و مثل ندارند.

12 - دارای تمام محاسن اخلاقند.

13 - ایثارگرند.

14 - منبع کرم و بزرگواریند.

15 - در تمام امور بر حضرت حق توکّل دارند.

16 - تسلیم حقّند.

17 - راضی به قضای محبوبند.

18 - منبع وقار و ادبند.

ص:335

19 - اهل فتوّتند.

20 - در راه حق تا لحظۀ خروج از دنیا ثابت قدمند.

داستان هجرت اصحاب به حبشه

در سال های اول بعثت، مسلمانان در اقلیّت بودند. قریش و سایر قبایل، اهل ایمان را از هر جهت در مضیقۀ سخت قرار دادند. آنان برای جهاد با کفّار و مشرکان از نظر عدّه و عُدّه آماده نبودند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله برای حفظ اسلام و جان مسلمانان و تهیّۀ پایگاهی در خارج از منطقۀ حجاز به آنان دستور مهاجرت داد و حبشه را برای آنان انتخاب فرمود، و به آنان گوشزد کرد در آنجا زمامدار صالحی است که از ستم و ستمگری جلوگیری می نماید، شما به آنجا کوچ کنید، باشد که خداوند مهربان فرصت مناسبی در اختیار ما قرار دهد.

یازده مرد و چهار زن از مسلمانان عازم آن دیار شدند، و از طریق کشتی به سوی حبشه حرکت کردند. این مهاجرت که در ماه رجب به سال پنجم بعثت انجام گرفت مهاجرت اوّل نامیده شد.

چیزی نگذشت که جعفر بن ابی طالب و جمعی دیگر از مظلومان راه حق به حبشه رفتند و هستۀ اصلی یک جمعیّت متشکّل اسلامی را که از هشتاد و دو مرد و عدّه ای زن و کودک تشکیل می شد به وجود آوردند.

مسألۀ مهاجرت این گروه برای دشمنان خدا بسیار تلخ و دردناک بود؛ زیرا حس می کردند چیزی نخواهد گذشت که با یک جمعیّت متشکّل نیرومند از مسلمانان که تدریجاً اسلام را پذیرفته اند و به سرزمین امن و امان حبشه رفته اند روبه رو خواهند شد. برای به هم زدن این موقعیّت دست به کار شده و دو نفر از جوانان باهوش و فعّال و حیله گر و پشت هم انداز یعنی: عمرو بن عاص و عماره بن ولید را برای در

ص:336

هم ریختن اوضاع مؤمنان انتخاب و به حبشه فرستادند.

این دو نفر در کشتی شراب خوردند و به جان هم افتادند، ولی به هر حال برای پیاده کردن نقشۀ خود وارد سرزمین حبشه شدند و با مقدّماتی به حضور نجاشی بار یافتند و قبلاً با دادن هدایای گران بهایی به اطرافیان نجاشی موافقت آنها را جلب کرده و قول تأیید و طرفداری از آنان گرفتند.

عمرو عاص سخنان خود را از این جا شروع کرد، به نجاشی گفت: ما فرستادگان بزرگان مکّه ایم، تعدادی از جوانان سبک مغز در میان ما پرچم مخالفت برافراشته اند و از آیین نیاکان خود برگشته و به بدگویی از خدایان ما پرداخته و آشوب و فتنه به پا کرده و در میان مردم تخم نفاق پاشیده اند و از موقعیّت سرزمین شما سوء استفاده کرده و به این جا پناه آورده اند، ما از آن می ترسیم که در این جا نیز دست به اخلالگری بزنند. بهتر این است که آنها را به ما بسپارید تا به محلّ خود بازگردانیم.

این را گفتند و هدایائی را که با خود آورده بودند تقدیم داشتند.

نجاشی گفت: تا من با نمایندگان این پناهندگان به کشورم صحبت نکنم نمی توانم در این زمینه سخن بگویم و از آنجا که این بحث یک بحث مذهبی است باید از نمایندگان مذهبی نیز در جلسه ای در حضور شما دعوت شود.

روز دیگر در یک جلسۀ مهم که اطرافیان نجاشی و جمعی از دانشمندان مسیحی و جعفر بن ابی طالب به عنوان نمایندگی مسلمانان و نمایندگان قریش حضور داشتند، نجاشی پس از استماع سخنان نمایندگان قریش رو به جعفر کرد و از او خواست که نظر خود را در این زمینه بیان کند.

جعفر پس از ادای احترام چنین گفت: نخست از اینها بپرسید آیا ما جزء بردگان فراری این جمعیّتیم؟

عمرو گفت: نه شما آزادید.

جعفر: و نیز سؤال کنید آیا آنها حقّی و دینی بر ذمّۀ ما دارند که آن را از ما

ص:337

می طلبند؟

عمرو : نه، ما هیچ گونه طلبی از شما نداریم.

جعفر: آیا خونی از شما ریخته ایم که آن را از ما می طلبید؟

عمرو : نه، چنین برنامه ای در کار نیست.

جعفر: پس از ما چه می خواهید که این همه ما را شکنجه و آزار دادید. و ما از سرزمین شما که مرکز ظلم و بیدادگری بود بیرون آمدیم.

سپس جعفر رو به نجاشی کرد و گفت: ما جمعی نادان بودیم، بت پرستی می کردیم، گوشت مردار می خوردیم، انواع کارهای زشت و ننگین انجام می دادیم، قطع رحم می کردیم، نسبت به همسایگان بدرفتار بودیم و نیرومندان ما ضعیفان را می خوردند.

ولی خداوند مهربان پیامبری در میان ما مبعوث کرد که به ما دستور داده است:

هر گونه شبیه و شریک را از خدا دور سازیم و فحشا و منکرات و ظلم و ستم و قمار را ترک گوئیم. به ما دستور داده نماز بخوانیم، زکات بدهیم، عدالت و احسان پیشه کنیم و بستگان خود را کمک نماییم.

نجاشی گفت: عیسای مسیح نیز برای همین امور مبعوث شده بود.

سپس از جعفر پرسید: آیا چیزی از آیاتی که بر پیامبر شما نازل شده است حفظ داری؟

جعفر گفت: آری، و سپس شروع به خواندن سورۀ مریم کرد.

حُسن انتخاب جعفر در مورد آیات تکان دهندۀ این سورۀ که مسیح و مادرش را از هر گونه تهمت های ناروا پاک می سازد اثر عجیبی گذاشت تا آنجا که قطره های اشکِ شوق از دیدگان دانشمندان مسیحی سرازیر گشت و نجاشی صدا زد: به خدا سوگند! نشانه های حقیقت در این آیات نمایان است.

هنگامی که عمرو خواست در این جا سخنی بگوید و تقاضای سپردن مسلمانان

ص:338

را به دست وی کند، نجاشی دست بلند کرد و محکم بر صورت عمرو کوبید و گفت:

خاموش باش، به خدا سوگند! اگر بیش از این سخنی در مذمّت این جمعیت بگویی تو را مجازات خواهم کرد. این جمله را گفت و رو به مأموران کرد و فریاد کشید:

هدایای آنها را به آنان برگردانید و آنان را از حبشه بیرون بریزید، و به جعفر و یارانش گفت: آسوده خاطر در کشور من زندگی کنید.

آری، اصحاب حقیقی رسول حق، در مکّه به انواع شکنجه و آزار دچار شدند و از وسعت معیشت به ضیق اقتصاد افتادند، و محض حفظ اسلام مجبور به ترک وطن و اهل و عیال شدند، ولی به قول قرآن مجید و امام سجّاد علیه السلام با سرمایۀ مودّت و محبّت به پیامبر و فداکاری در راه حضرت رب، به تجارت و معامله ای دست زدند که کسادی در آن نبود و نتیجه و نفعش جاودانی و ابدی بود.

إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاَهَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِیَهً یَرْجُونَ تِجَارَهً لَن تَبُورَ * لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَیَزِیدَهُم مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ » (1)

قطعاً کسانی مانند [ علی بن ابی طالب علیه السلام ] که همواره کتاب خدا را می خوانند و نماز را برپا می دارند و از آنچه روزی آنان کرده ایم در نهان و آشکار انفاق می کنند، تجارتی را امید دارند که هرگز کساد و نابود نمی شود.

* [ این همه را انجام می دهند ] تا [ خدا ] پاداششان را کامل عطا کند و از فضلش بر آنان بیفزاید؛ یقیناً او بسیار آمرزنده و عطا کننده پاداش فراوان در برابر عمل اندک است.

ص:339


1- (1) - فاطر (35) : 29 - 30. [1]

[«9»اَللَّهُمَّ وَأَوْصِلْ إِلَی التَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ » (1)خَیْرَ جَزَائِکَ «10»اَلَّذِینَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ وَتَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ وَمَضَوْا عَلَی شَاکِلَتِهِمْ «11»لَمْ یَثْنِهِمْ رَیْبٌ فِی بَصِیرَتِهِمْ وَلَمْ یَخْتَلِجْهُمْ شَکّ فِی قَفْوِ آثَارِهِمْ وَالاِیتِمَامِ بِهِدَایَهِ مَنَارِهِمْ مُکَانِفِینَ «13»وَمُوَازِرِینَ لَهُمْ یَدِینُونَ بِدِینِهِمْ وَیَهْتَدُونَ بِهَدْیِهِمْ یَتَّفِقُونَ عَلَیْهِمْ وَلاَ یَتَّهِمُونَهُمْ فِیمَا أَدَّوْا إِلَیْهِمْ]

خدایا! به آنان که به خوبی و نیکی پیرو اصحاب پیامبرند؛ آن پیروانی که می گویند: « پروردگار! ما و برادران ما را که به ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز! » بهترین پاداشت را برسان؛ همانان که روش اصحاب را قصد کردند و سمت و سو و جهت آنان را برگزیدند، و شیوۀ آنان را دنبال کردند، در حالی که تردیدی در بیناییشان خطور نکرد و شکّی در پیروی آثارشان، و اقتدا به نشان هدایتشان، دل مشغولشان نساخت. کمک کاران و تقویت کنندگان اصحاب بودند؛ به دین آنان می گروند و به هدایت آنان راه می یابند و نسبت به اصحاب واقعی پیامبر اتفاق نظر دارند، و آنان را در برنامه هایی که از رسول اسلام به ایشان رساندند، متهم به دروغ و کذب نمی کنند.

ص:340


1- (1) - حشر (59) : 10. [1]

در این قسمت از دعا سخن از تابعانِ حقیقیِ صحابۀ واقعی که در رأس آن صحابه وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام است به میان آمده و به اوصاف آنان توسط حضرت زین العابدین علیه السلام اشاره شده است.

پیشگامان دین

امام سجاد علیه السلام در فراز «وَأَوْصِلْ إِلَی التَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ» به تجلیل از پیروان راه حق و رسالت می پردازد و بر آنان درود و تحیت می فرستد. این بخش از دعا اشاره به دو آیۀ شریفه دارد که می فرماید:

وَ الَّذِینَ جَآءُو مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَ نِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَنِ وَ لَاتَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ» (1)

و نیز کسانی که بعد از آنان [ انصار و مهاجرین ] آمدند در حالی که می گویند:

پروردگارا! ما و برادرانمان را که به ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دل هایمان نسبت به مؤمنان، خیانت و کینه قرار مده. پروردگارا! یقیناً تو رؤوف و مهربانی.

و یا در آیۀ دیگر دربارۀ سرانجام عاقبت پیروان دین می فرماید:

وَ السَّبِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَنٍ رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِینَ فِیهَآ أَبَدًا ذَ لِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (2)

پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی و درستی از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود است و آنان هم از خدا راضی

ص:341


1- (1) - حشر (59) : 10. [1]
2- (2) - توبه (9) : 100. [2]

هستند؛ برای ایشان بهشت هایی آماده کرده که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است، در آنجا برای ابد جاودانه اند؛ این است کامیابی بزرگ.

تابعین، پیروان پس از مهاجران و انصار دین اسلام هستند؛ که پیامبر را ندیده اند ولی با صحابه محشور بودند و اظهار ارادت و مدح حضرت نسبت به آنان به خاطر سبقت در ایمان و پایمردی آنان در دین و عزت و شرف در شخصیت آنان است.

آنان با صحابه رسول اللّه صلی الله علیه و آله ارتباط تنگاتنگ داشتند و هرگز بر پیامبر نسبت دروغی ندادند و در ادای امانت هم به خیانت متهم نساختند. با این ویژگی ها، آن کسانی که تا روز قیامت پیرو راه حق بوده و به گذشتگان وفادار باشند، اهل نجات هستند.

به فرمایش امیر مؤمنان علیه السلام که فرمود:

إنّ الحَقّ لایُعْرَفُ بِالرِّجالِ؛ إعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ. (1)

حق به شخصیّت ها شناخته نمی شود، حق را بشناس تا پیروان آن را بشناسی.

بهترین میزان برای شناخت حق از باطل، اهل عصمتند؛ زیرا آنان حقایق نوری می باشند که از هر گونه پلیدی و آلودگی مبرّا هستند. از این رو نور واحد و صراط مستقیم آنانند.

خداوند متعال می فرماید:

قُل لَّآأَسَْلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی وَ مَن یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ» (2)

بگو: از شما [ در برابر ابلاغ رسالتم ] هیچ پاداشی جز مودّت نزدیکان را [ که بنابر روایات بسیار اهل بیت - علیهم السلام - هستند ] را نمی خواهم. و هر

ص:342


1- (1) - روضه الواعظین: 31؛ [1] فیض القدیر: 272/1.
2- (2) - شوری (42) : 23. [2]

کس کار نیکی کند، بر نیکی اش می افزاییم؛ یقیناً خدا بسیار آمرزنده و عطاکننده پاداش فراوان در برابر عمل اندک است.

«دوستی ذوی القربی بازگشت به ولایت پذیری و رهبری ائمه معصومین علیهم السلام دارد که در حقیقت تداوم خط رهبری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ولایت الهیه اوست. و این پذیرش موجب سعادت انسان ها و بازگشت به خویشتن است.

درخواست پیامبران و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از امت، جنبۀ پاداش مادی و دنیایی نداشته است؛ بلکه آنان حق جویی و دوستی اهل بیت و سودمندی برای انسان و ادامه خط مکتب اسلام و پیروان آن، خواهش حقیقی شان بوده است.

و در حقیقت مودّت و قبول ولایت وسیله ای برای پذیرش دعوت امت است و پیامبر هرگز مردم را دعوت نمی کند به این که خویشاوند خود را به خاطر فامیلی دوست بدارند بلکه آن محبت به خویشاوند را برای آن خوانده که محبت فی اللّه است.

احسان در آیات، هر گونه حسنه از جمله ایمان و اطاعت تا روز قیامت است، ولی منظور پاداش ها و اجرهای معنوی است. و در آیه شریفه، دو کلمۀ مودت و حسنه به معنای ارتباط قلبی است که از طریق نزدیکان و اهل بیت پیامبر علیهم السلام صورت می گیرد.

در ادامۀ آیه می فرماید: آن کس که عمل نیکی انجام دهد بر نیکی عملش می افزاییم، چرا که خداوند آمرزنده و عطا کننده پاداش است. چه حسنه ای از این برتر که انسان حب اهل بیت علیهم السلام را در دل گیرد و خط آنها را ادامه دهد. برای فهم کلام الهی در مسائلی که ابهام پیدا می کند از آنان تفسیر بخواهد و عمل آنان را ملاک قرار دهد و در رفتارش آنان را الگو و اسوۀ خود سازد.

البته روشن است از این گونه تفسیرها، محدود بودن معنی حسنه به مودت اهل بیت علیهم السلام مقصود نیست، بلکه معنای وسیع و گسترده ای دارد ولی روشن ترین

ص:343

مصداق اکتساب حسنه همین مودت است.» (1)

تابعین کیانند؟

تابع در لغت یعنی: هر که به دیگری اقتدا کند هر چند هزاران سال فاصله باشد و به تعبیر امام معصوم تا روز قیامت ادامه دارد.

تابعی در اسلام منسوب به تابع است که در تعریف مشهور محدثان کسی است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را ندیده است ولی صحابۀ مسلمان را ملاقات کرده و بر دین اسلام بمیرد.

در اصطلاح به کسانی گویند که: دورۀ حیات پیامبر را درک نکرده اند ولی اصحاب و صحابه پیامبر را دیدار کرده اند و برتران مسلمانان در زمان حضرت رسول را مصاحب می نامیدند، در عصر دوم آنان که مصاحب بودند را تابعین و گروه بعدی را اتباع تابعین نامیده اند. (2)در تفسیر نمونه آمده است:

«گرچه بعضی از مفسران مفهوم این جمله سبقونا بالأیمان را محدود به کسانی کرده اند که بعد از پیروزی اسلام و فتح مکه به مسلمانان پیوستند ولی هیچ دلیلی بر این محدودیت نیست، بلکه تمام مسلمانان را تا دامنۀ قیامت شامل می گردد.

قابل توجه این که در این جا نیز اوصاف سه گانه ای برای تابعین ذکر می کند:

نخست این که: آنها به فکر اصلاح خویش و طلب آمرزش و توبه در پیشگاه خداوند هستند.

دیگر این که: نسبت به پیشگامان در ایمان همچون برادران بزرگتری می نگرند که از هر نظر مورد احترامند و برای آنها نیز تقاضای آمرزش از پیشگاه خداوند می کنند.

ص:344


1- (1) - برگرفته از تفسیر نمونه: 403/20 - 424، ذیل آیۀ 23 سورۀ شوری.
2- (2) - فی ظلال الصحیفه السجادیه: محمد جواد مغنیه: 103.

سوم این که: آنها می کوشند هر گونه کینه و دشمنی و حسد را از درون دل خود بیرون بریزند و از خداوند رؤوف و رحیم در این راه یاری می طلبند و به این ترتیب خودسازی و احترام به پیشگامان در ایمان و دوری از کینه و حسد از ویژگی های آنهاست.

در این جا برخی از مفسران بدون توجه به اوصافی که برای هر یک از مهاجران و انصار تابعین در آیه آمده باز اصرار دارند که همه صحابه را بدون استثنا پاک و منزه بشمرند و کارهای خلافی که احیاناً بعضی در زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله یا بعد از او مرتکب شده اند با دیدۀ اغماض بنگرند و هر کس را که در صف مهاجران و انصار و تابعین قرار گرفته، چشم بسته محترم و مقدس بدانند.

در حالی که آیات گذشته پاسخ دندان شکنی به این افراد می دهد. با این حال ما چگونه می توانیم کسانی را که فی المثل در جنگ جمل حضور یافتند و روی امام خود شمشیر کشیدند، نه اخوت اسلامی را رعایت کردند و نه سینه ها را از غل و کینه و حسد و بخل پاک ساختند، نه سبقت در ایمان علی علیه السلام را محترم شمردند؛ محترم بشمریم و هر گونه انتقاد از آنها را گناه بدانیم و چشم بسته در برابر سخنان این و آن تسلیم شویم.» (1)خداوند در سورۀ توبه گروه تابعین را در زمرۀ بهشتیان قرار داده است. همان طور که می دانید در هر انقلاب وسیع اجتماعی که بر ضد نابسامان اجتماعی صورت می گیرد، پیشگامانی هستند که پایه های انقلاب و نهضت به دوش آنهاست، آنها در واقع وفادارترین عناصر انقلابی هستند؛ زیرا به هنگامی که پیشوا و رهبرشان از هر نظر تنها است گرد او را می گیرند، و با این که از جهات مختلف در محاصره قرار دارند و انواع خطرها از چهار طرف آنها را احاطه کرده، دست از یاری و فداکاری برنمی دارند. مخصوصاً مطالعۀ تاریخ، آغاز اسلام را نشان می دهد که پیشگامان و

ص:345


1- (1) - تفسیر نمونه: 522/23، [1] ذیل آیۀ 10 سورۀ حشر.

مؤمنان نخستین، با چه مشکلاتی روبه رو بودند، چگونه آنها را شکنجه و آزار می دادند و ناسزا می گفتند، متهم می کردند، به زنجیر می کشیدند و نابود می نمودند، ولی با این همه گروهی با ارادۀ آهنین و عشق سوزان و عزم راسخ و ایمان عمیق در این راه گام گذاردند و به استقبال انواع خطرها رفتند. در این میان سهم مهاجران نخستین از همۀ بیشتر بود و به دنبال آنها انصار نخستین یعنی آنهایی که با آغوش باز از پیامبر به مدینه دعوت کردند و یاران مهاجر او را همچون برادران خویش مسکن دادند و از آنها با تمام وجود خود دفاع کردند و حتی بر خویشتن نیز مقدم داشتند.

ولی با این حال آن چنان که روش همیشگی او است، سهم دیگران را نیز نادیده نگرفته است و به عنوان تابعین به احسان از تمام گروه هایی که در عصر پیامبر یا زمان های بعد به اسلام پیوستند، هجرت کردند، و یا مهاجران را پناه دادند و حمایت نمودند یاد می کند، و برای همه اجر و پاداش های بزرگی را نوید می دهد.

تبعیت به احسان از نظر علامه طباطبایی

و علامه طباطبایی در تفسیر خود به نکته ای قابل توجه اشاره می فرماید:

«و اما صنف سوم یعنی الذین اتبعوهم باحسان در این صنف نیز قیدی آورده که نکته ای را افاده می کند و آن قید باحسان است.

مقدمه: باید دانست که در زبان عرب برای حرف «با» چند معنا است، گاهی به معنای «فی» به کار می رود و گاهی معنای سببیت را می رساند، و گاهی مصاحبت را.

در جملۀ مورد بحث نمی تواند به معنای «فی» بوده تا معنای جمله این باشد. و «کسانی که سابقین اولین را در احسان متابعت کرده اند» چون می دانیم، منظور آیه چنین می شود: «و کسانی که سابقین اولین را به خاطر احسان پیروی کرده اند» چون اگر به این معنا باشد و همچنین اگر به معنای «فی» بود کلمۀ احسان را با الف و لام می آورد و می فرمود: «بالاحسان» ولیکن کلمه نامبرده را بدون الف و لام آورده، و از

ص:346

معنای «باء» مناسب تر با این کلمه همان معنای سوم است.

و در نتیجه مقصود از این قید این می شود: تبعیت آنان همراه با یک نوع احسان بوده باشد و خلاصه، احسان، وصف برای پیروی می شود.

خواهید گفت مگر پیروی چند جور است؟ در جواب می گوییم: ما از خود قرآن استفاده می کنیم که پیروی دو جور است، یکی مذموم و ناپسند و دیگری ممدوح و پسندیده و قرآن کریم پیروی کورکورانه و از روی جهل و نیاکانشان را که جز متابعت هوی و شیطان انگیزۀ دیگری ندارد مذمت می کند. پس کسی که پیرویش اینچنین باشد پیرویش بد و مذموم و کسی که از حق پیروی کند پیرویش خوب و ممدوح است، و خدای تعالی دربارۀ آن می فرماید:

الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلئِکَ الَّذِینَ هَدَیهُمُ اللَّهُ» (1)

آنان که سخن را می شنوند و از بهترینش پیروی می کنند، اینانند کسانی که خدا هدایتشان کرده.

و از جمله شرایط احسان در پیروی، یکی این است که عمل تابع، کمال مطابقت را با عمل متبوع داشته باشد که اگر نداشته باشد باز پیروی بد و مذموم است.

پس، ظاهراً منظور از طبقۀ سوم یعنی الذین اتبعوهم باحسان کسانی هستند که با پیروی نیک آن دو طبقه را پیروی کنند یعنی پیرویشان به حق باشد و یا به عبارتی پیرویشان برای این باشد که حق را با آنان ببینند. پس در حقیقت برگشت این قید به این شد که: پیروی دستۀ سوم از دو دستۀ اول پیروی از حق باشد، نه پیروی به خاطر علاقه ای که به ایشان دارند یا به خاطر علاقه و تعصّبی که به اصل پیروی از آنان دارند و همچنین در پیرویشان رعایت مطابقت را بکنند.

این آن معنایی است که از اتباع به احسان فهمیده می شود نه آنگه دیگران

ص:347


1- (1) - زمر (39) : 18. [1]

گفته اند: که منظور این است که ایشان در کارهای نیک پیروی کنند و یا اعمال صالح و کارهای نیک انجام دهند. چون این دو معنا با نکره و بی الف و لام بودن «احسان» آن طور که باید نمی سازد. و به فرض هم که یکی از این دو معنا مراد باشد، باز چاره ای نیست جز این که آنان را مقید کنیم به این که پیرویشان پیروی از حق باشد؛ زیرا پر واضح است که پیروی حق و پیروی در حق مستلزم انجام کارهای نیک هست، ولی انجام کارهای نیک همیشه پیروی حق و یا پیروی در حق نیست.» (1)

علّت تجلیل از صحابه

اشاره

در روایات تجلیل از صحابه و پیروان دین حق از جهت محبت و دوستی کامل و اعتقاد به راه رسالت بوده است و این روش از دیدگاه ائمه اطهار علیهم السلام استمرار حکومت دینی است.

امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید:

وَ اعْلَمْ أَنَّ اللّهَ تَعالی اخْتارَ لِنَبیّهِ عَنْ أَصْحابِهِ طائِفَهً أَکْرَمَهُمْ بِاَجَلِّ الْکَرامَهِ وَ حَلاّهُمْ بِحُلیّه التأیید وَالنَّصْرِ وَالْاِستِقامَهِ لِصُحْبَتِهِ عَلَی الْمَحْبُوبِ وَالْمَکْرُوهِ وَاَنْطَقَ لِسانَ نَبیه مُحَمَّد صلی الله علیه و آله بِفَضائِلِهم وَ مَناقِبِهِم و کِراماتِهِم وَ اعْتَقِدْ مَحَبَّتَهُمْ وَ اذْکُرْ فَضْلَهُمْ. (2)

بدان که: خداوند بزرگ از برای پیغمبر خویش اصحابی را برگزید. گروهی را به بزرگترین کرامت ارج نهاد. آنان را به زیور نیرومندی و یاری رسانی و استقامت در همراهی با حضرت در خوشی ها و ناخوشی ها زینت داد.

پس زبان آن حضرت را به یادآوری فضلیت ها و مناقب آنان گویا گرداند. پس حال دانستی که یاران پیغمبر چنین هستند، به دوستی آنان معتقد باش و

ص:348


1- (1) - ترجمۀ تفسیر المیزان: 506/9 - 507، ذیل آیۀ 100 سورۀ توبه.
2- (2) - مصباح الشریعه: 68، باب 29، [1] فی معرفه الصحابه.

کمالات آنان را یاد کن.

آری، چنین است که گروهی از بندگان خدا در صف مبارزان حق قرار می گیرند. و در میدان عمل از مرز اعتقادات دفاع می کنند.

حقیقت مسابقه در روایات

حضرت علی علیه السلام در خطبه ای مردم را پس از هشدار نسبت به وظایف فکری و رفتاری آنان، به سرانجام امورشان توجه می دهد:

اَلْمِضْمارُ الْیَومَ وَ السِّباقُ غَدَاً فَاِنَّکُمْ لاتَدْرُونَ إلی جَنَّهٍ اوْ إلی النّارِ وَ اسْتَغْفِرُ اللّهَ لی وَ لَکُم. (1)

آگاه باشید که امروز میدان مسابقه است و فردا پیروز میدان روشن می گردد؛ پس نمی دانید که پایان آن به بهشت یا جهنّم است. و از خداوند برای خودم و شما طلب آمرزش می کنم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره، هدف مسابقه را مشخص می فرماید:

السّابِقُونَ إلی ظِلِّ العَرْشِ طُوبی لَهُمْ، قِیلَ: یا رَسُولَ اللّهِ وَ مَنْ هُمْ؟ فَقالَ:

الذَّینَ یَقْبَلُونَ الحَقَّ إذا سَمِعُوهُ وَ یَبْذُلُونَهُ إذا سُئِلُوهُ وَ یَحْکُمُونَ لِلنّاسِ کَحُکْمِهِمْ لِأَنْفُسِهِم هُمُ السّابِقُونَ إلَی ظِلِّ الْعَرْشِ. (2)

پیشگامان به سوی سایۀ لطف پروردگار، خوشا به حال آنان، پرسیده شده آنان چه کسی هستند؟ فرمود: آنان هنگامی که حق را می شنوند می پذیرند و در هنگام پرسش حق را در اختیار می گزارند. دربارۀ مردم آن گونه که دربارۀ خودشان حکم کنند، حکم می دهند.

ص:349


1- (1) - بحار الأنوار: 378/74، باب 14، حدیث 36؛ [1]الأمالی، شیخ طوسی: 686، حدیث 1456. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 29/72، باب 35، حدیث 19؛ [3]مستدرک الوسائل: 308/11، باب 34، حدیث 13118. [4]

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

«من با پدرم بودم تا این که به قبر و منبر رسول اللّه صلی الله علیه و آله رسیدیم، پس پدرم نزد گروهی از اصحابش ایستاد و به ایشان سلام کرد و فرمود: به خدا سوگند! من خود شما و بوی شما و روح های شما را دوست دارم، پس ما را به پرهیزگاری و کوشش یاری دهید. همانا شما به ولایت ما نمی رسید مگر به دوری از هوای نفس و تلاش. هر کسی از پیشوایی پیروی می کند پس عمل او را به کار گیرد و سپس فرمود:

شما خط اتصال خدایید، شا پیرو خدایید و شما پیشگامان نخستین و آخرین هستید، شما پیشگامان محبت ما در دنیا هستید و شما پیشگامان بهشت در آخرتید و ما به ضمانت الهی، بهشت را برای شما ضمانت می کنیم.» (1)

ص:350


1- (1) - بحار الأنوار: 146/65، باب 18، حدیث 95؛ الأمالی، شیخ طوسی: 722، حدیث 1522.

[اللَّهُمَّ وَصَلِّ عَلَی التَّابِعِینَ مِنْ یَوْمِنَا هَذَا إِلَی یَوْمِ الدِّینِ وَعَلَی أَزْوَاجِهِمْ وَعَلَی ذُرِّیَّاتِهِمْ وَعَلَی مَنْ أَطَاعَک مِنْهُمْ «14»صَلاَهً تَعْصِمُهُمْ بِهَا مِنْ مَعْصِیَتِک وَتَفْسَحُ لَهُمْ فِی رِیَاضِ جَنَّتِک وَتَمْنَعُهُمْ بِهَا مِنْ کَیْدِ الشَّیْطَانِ وَتُعِینُهُمْ بِهَا عَلَی مَا اسْتَعَانُوک عَلَیْهِ مِنْ بِرٍّ وَتَقِیهِمْ طَوَارِقَ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِلاَّ طَارِقاً یَطْرُقُ بِخَیْرٍ «15»وَتَبْعَثُهُمْ بِهَا عَلَی اعْتِقَادِ حُسْنِ الرَّجَاءِ لَک وَالطَّمَعِ فِیمَا عِنْدَک وَتَرْکِ التُّهْمَهِ فِیمَا تَحْوِیهِ أَیْدِی الْعِبَادِ]

خدایا! از امروز تا روز قیامت، بر تابعین و همسران و فرزندانشان و بر هر که از آنان که تو را اطاعت کرده، درود فرست؛ درودی که به سبب آن از معصیت بازشان داری، و به آنان در باغ بهشت، وسعت و گشایش دهی و از نیرنگ شیطان مانعشان گردی، و به هر کار نیکی که نسبت به آن از تو مدد جویند، یاریشان دهی، و از حوادث شب و روز حفظشان کنی، مگر حادثه ای که به خیر می آید، و آنان را به سبب آن درود، بر اساس اعتقاد به امید نیک و نسبت به عنایات و لطفت، و طمع به آنچه نزد توست و ترک بدگمانی دربارۀ آنچه بندگان مالک و صاحب آنند، برانگیزی.

ص:351

قلب، محل ایمان به حق و قیامت

اشاره

آری، وقتی قلب محل ایمان به حق و قیامت و مرکز انوار و فیوضات الهیّه شد و نفس متخلّق به اخلاق حسنه گشت و برای روح فضای پروازی جز فضای ملکوت نماند و اعضای رئیسۀ جسم که چشم و گوش و زبان و دست و شکم و شهوت و قدم است آراسته به اعمال صالحه شد، رحمت خاصّ حضرت رحیم، آدمی را احاطه می کند و وی را در حصن حصین لطف محبوب جای می دهد، در این موقعیّت از سرپیچی از دستورهای حضرت معبود محفوظ می ماند، مستحقّ بهشت عنبر سرشت می گردد، از حیله و مکر شیطان درونی و برونی در امان می ماند، در تمام امور خیر و برّ منصور به نصرت حق و مؤیَّد به تأییدات الهی می گردد، از پیشامدهای خطرناک که در شب و روز بر دشمنان می بارد محفوظ می شود، به عنایت و لطف دوست امید نیک پیدا کرده، به رضوان و رحمتش رغبت شدید نشان می دهد و از این که حضرت حق را در قسمت کردن روزی به عبادش متَّهم به تقسیم بر خلاف عدل کند پرهیز می نماید.

عبد در چنین منزلی که منزل ایمان و رضا و تسلیم و توکّل و عشق و محبّت است، چشم دلش باز می شود و تمام جهان را چون نقشه ای منظّم و بنائی محکم و گلستانی پر از گل و لاله می بیند و به نظر قلب می آورد که همه چیز در جای خود درست و صحیح است و هیچ گونه جای اتّهامی به پروردگار بصیر و خبیر و علیم و کریم و ودود و غفور و مُعطی و رحیم و لطیف و عزیز نیست.

ما جهانجوی و جهانبان دلیم رسته از مملکت آب و گلیم

هستی خویش به غم داده و باز از عنایات غم دل خجلیم

بندۀ مالک و مسجود ملک آدم منتظم معتدلیم

ص:352

همره ماست دوصد قافلۀ دل همگی بر همگی مشتملیم

همه مستغرق توحید صفا فانی و باقی و لا ینفصلیم

(صفا اصفهانی)

مرتبۀ عین الیقین یا بلوغ عیان

«سالک چون با قدم صدق به کمک قرآن و قواعد شرعیّه در سایۀ نبوّت نبیّ و ولایت ولی صراط مستقیم را بپیماید، به رحمت خاص رسد و به توسط آن رحمت، مشکلات درونی و بیرونیش حل شود و آنچه به نظر وی اشکال می آمد مرتفع گردد، که این مرتبه را عین الیقین گویند و بلوغ عیان.

[

انواع بلوغ نزد عرفا

]

عرفا می گویند: بدان که بلوغ چهار نوع است:

یکی بلوغ اسلام است که مقام تقلید و انقیاد است، و در این مقام است که سالک خدای را به زبان یکی می گوید.

و یکی بلوغ ایمان است که مقام استدلال و علم است، و در این مقام است که سالک خدای را به دل یکی می داند.

و یکی بلوغ ایقان است که مقام اطمینان و آرام است، و در این مقام است که سالک خدای تعالی را گوئیا یکی می بیند.

و یکی بلوغ عیان است که مقام کشف غِطا و شقّ شقاق است، و در این مقام است که سالک خدای تعالی را یکی می بیند.

مدّت فراق گذشت و وقت وصال آمد، شب هجران نماند و روز دیدار ظاهر شد.

لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ

ص:353

حَدِیدٌ » (1)

[ به او می گویند: ] تو از این روز بزرگ در بی خبری و غفلت بودی، پس ما پرده بی خبری را از دیده [ بصیرت ] ات کنار زدیم در نتیجه دیده ات امروز بسیار تیزبین است.

[

کمال انواع بلوغ

]

بدان که هر بلوغ کمالی دارد، کمال بلوغ اسلام:

اَلْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسانِهِ ویَدِه. (2)

مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او آسوده باشند.

و کمال بلوغ ایمان:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ * الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ وَمِمَّا رَزَقْنَهُمْ یُنفِقُونَ * أُوْلئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً » (3)

مؤمنان، فقط کسانی هستند که چون یاد خدا شود، دل هایشان ترسان می شود، وهنگامی که آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان می افزاید، و بر پروردگارشان توکل می کنند. * هم آنان که نماز را برپا می دارند و ازآنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند. * مؤمنان واقعی و حقیقی فقط آنانند.

ص:354


1- (1) - ق (50) : 22.
2- (2) - الکافی: 234/2، حدیث 12؛ [1] من لایحضره الفقیه: 362/4، حدیث 5762؛ وسائل الشیعه: 278/12، باب 152، حدیث 16300. [2]
3- (3) - انفال (8) : 2 - 4. [3]

و کمال بلوغ ایقان:

لَوْ کُشِفَ الْغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ یقیناً. (1)

اگر پرده ها برداشته شود بر یقینم افزوده نگردد.

و کمال بلوغ عیان: مُعْتِقُ الْعِبادِ وَمُقَطِّعُ التَّعَلُّقاتِ، یعنی کمال بلوغ عیان حرّیت است و حرّیت، آزادی و قطع پیوند است، پس کمال آدمی بلوغ و حرّیت است.» (2)

ص:355


1- (1) - بحار الأنوار: 209/66؛ غرر الحکم: 119، حدیث 2086. [1]
2- (2) - کشف الحقایق: 125.

[«16»لِتَرُدَّهُمْ إِلَی الرَّغْبَهِ إِلَیْک وَالرَّهْبَهِ مِنْک وَتُزَهِّدَهُمْ فِی سَعَهِ الْعَاجِلِ وَتُحَبِّبَ إِلَیْهِمُ الْعَمَلَ لِلآجِلِ وَالاِسْتِعْدَادَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ «17»وَتُهَوِّنَ عَلَیْهِمْ کُلَّ کَرْبٍ یَحِلُّ بِهِمْ یَوْمَ خُرُوجِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا «18»وَتُعَافِیَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَهُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا وَکَبَّهِ النَّارِ وَطُولِ الْخُلُودِ فِیهَا «19»وَتُصَیِّرَهُمْ إِلَی أَمْنٍ مِنْ مَقِیلِ الْمُتَّقِینَ.]

و به جانب شوق و رغبت به سویت، و بیم از حضرتت برگردانی و به فراخی دنیای زودگذر و فانی شدنی بی رغبتشان سازی، و عمل برای جهان آخرت، و آمادگی برای آنچه پس از مرگ است، محبوب آنان فرمایی و هر سختی و مشقت و اندوه و حزنی که روز بیرون رفتن جان ها از بدن ها بر آنان وارد می شود، آسان کنی، و آنان را از اموری که به سبب آنها، فتنه واقع می شود؛ فتنه هایی که از آن می پرهیزند، و از کانون و مرکز آتش و طول ماندگاری در آن، سلامت همه جانبه دهی، و به مقام امنی که جایگاه استراحت پرهیزکاران است، منتقل گردانی.

سعادت پیروان انبیا تا روز قیامت

امام علیه السلام در این قسمت از دعا برای پیروان انبیا تا روز قیامت واقعیّت های زیر را درخواست نموده است:

1 - رغبت به حق.

ص:356

2 - ترس از عظمت حق.

3 - زهد در دنیا.

4 - استعداد برای جهان آخرت.

5 - آسان شدن بلای مرگ.

6 - به سلامت بیرون آمدن از آزمایش های سخت.

7 - نجات از جهنّم و قرار گرفتن در بهشت عنبر سرشت.

ص:357

1 - رغبت به حق

اشاره

رغبت به حق، یا به تعبیر روشن تر، شوق به یار و عشق به معشوق و حبّ به محبوب از آنِ کسانی است که او را شناخته باشند. و هر چه شناخت و معرفت بیشتر باشد عشق آتشین تر، شعلۀ شوق تیزتر و درجات محبّت بیشتر است.

عشق و رغبت انبیا و ائمّه و اولیا به آن جناب فوق تصوّر انس و جنّ است، چرا که انبیا و ائمّه و اولیای الهی حضرت او را به او شناختند، و این شناخت و معرفت باعث شد که هستی آنان در عشق محبوبشان فنا شود.

سرمایۀ واقعی انسان همین عشق و رغبت به حق است. عشق پر و بال پرقوّتی است که انسان می تواند با آن به هدف اعلا و مقصد اسنی برسد و بلکه می توان گفت: انسان در این عرصۀ هستی جز عشق چیزی ندارد.

کَیْفَ یُنْکَرُ الْعِشْقُ و ما فِی الْوُجُودِ إلّاهُوَ، وَلَولاهُ ما ظَهَرَ ما ظَهَر و ما ظَهَرَ فَمِنَ الْحُبِّ ظَهَرَ وَبِالْحُبِّ ظَهَرَ وَالْحُبُّ سارٍ فیهِ، بَلْ هُوَ الْحُبُّ کُلُّهُ.

به هیچ عنوان نمی توان به انکار عشق برخاست، که در دار هستی جز عشق وجود ندارد، اگر عشق نبود چیزی لباس هستی نمی پوشید، آنچه تجلّی کرده از عشق است و به عشق است، عشق در او ساری است، بلکه تمامش عشق است.

امام علی علیه السلام فرمود:

عَرَفْتُ اللّهَ بِاللّهِ وَعَرَفْتُ ما دُونَ اللّهِ بِنُورِ اللّهِ. (1)

خدا را به خدا شناختم، و ما سوای او را به کمک نور او معرفت پیدا کردم.

در سخن دیگر است:

ص:358


1- (1) - حلیه الاولیاء: 33/10.

عَرَفْتُ رَبّی بِرَبّی. (1)

پروردگارم را به خودش شناختم.

و همان جامع فضایل و دارندۀ کمالات و آیینۀ اسما و صفات فرمود:

ما رَأیْتُ شَیْئاً إلّاوَرَأیْتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَمَعَهُ وَبَعْدَهُ. (2)

چیزی را ندیدم جز این که خدا را قبل از او و با او و بعد از او دیدم.

شناخت اسما و صفات حق

انبیا وا ئمّۀ طاهرین و اولیای کامل و کتب آسمانی به خصوص قرآن مجید راه شناخت او را که پایۀ رغبت و عشق است به انسان نمایانده اند، و در این زمینه نقطۀ عذری برای کسی بر جا نگذاشته اند.

راه شناخت او، توجه به اسما و صفات و عمق مفاهیم اسما و صفات اوست.

این اسما و صفات در بیش از دو هزار آیۀ قرآن ودر دعاها به خصوص جوشن کبیر و در معارف الهیّه و روایات وارده از ائمّه علیهم السلام آمده است. معرفت به این صفات مولّد عشق آتشینی است که انسان بر اثر حرارت آن حرکت های عالی عبادی، پیدا می کند و به رشد و کمال می رسد و در جمال دلآرای محبوب فانی گشته، بقاء باللّه پیدا می کند.

طیّ این راه را برای تمام بندگانش میسّر فرموده، و ابتداءً کسی را از پیمودن این راه محروم نمی نماید، مگر این که خود انسان بر اثر کثرت گناه خود را محروم و ممنوع نماید.

ص:359


1- (1) - الحکمه المتعالیه: 7/8؛ شرح الأسماء الحسنی: 36/1.
2- (2) - شرح الاسماء الحسنی: 189/1.
شناخت خدا در کلام شیخ بهایی

عارف معارف، شیخ بهایی می گوید:

«حق تعالی چون آدمی را آفرید قابلیّت آنش داد که او را بشناسد، پس از هر صفت بی پایان خود اندک اندک در وی تعبیه کرد، تا از این اندک آن بسیار و بی نهایت را تواند فهم کردن، چنانچه از مشتی گندم انباری را و از کوزۀ آبی جویی را، اندکی بینایی داد تا نموده شود که همۀ بینایی چه چیز است، و همچنین شنوایی، و دانایی و قدرت الی ما لا نهایت، همچو عطّاری که از انبارهای بسیار اندک در طبله ها کند و به دکّان آورده همچنان حنا و عود و شکر و عبیر و غیر آن تا آن طبله ها انموذج انبارها باشد. از این رو می گویند:

وَما اوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إلّاقَلیلاً » (1)

و از دانش و علم جز اندکی به شما نداده اند.

و مقصودْ علم تنها نیست، یعنی آن چنان که از علم اندکی دادم از هر صفت اندک اندک دادم، تا از این اندک آن بی نهایت معلوم شود.»

احصای اسمای الهی

بیان تمام اوصاف و اسمای حق از عهدۀ این جزوه خارج است. برای نمونه به ذکر روایت بسیار مهمّی که در کتب معتبرۀ حدیث آمده قناعت می کنم، باشد که از این رهگذر معرفت به او بیش از پیش شود، و عشق و رغبت به جنابش رو به تزاید رود.

رَوی فی کتابِ التَّوحیدِ بِإسنادهِ عَن مولانا الصادقِ علیه السلام ، عَن أبیه محمَّدِ بنِ علیٍّ، عن أبیهِ علیِّ بنِ الحسین، عن أبیهِ الحسینِ بنِ علیٍّ، عن أبیه علیِّ بن أبی طالبٍ علیه السلام

ص:360


1- (1) - اسراء (17) : 85. [1]

قال:

قال رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إنَّ لِلّهِ تبارکَ وتَعالی تِسْعَهً وَتِسْعینَ اسْماً، مِائَهً إلّا واحِداً، مَنْ أحصاها دَخَلَ الْجَنَّهَ وَهِیَ:

اللّهُ، الْواحِدُ، الْأحدُ، الصَّمَدُ، الْأوَّلُ، الْآخِرُ، السَّمیعُ، الْبَصیرُ، القَدیرُ، الْقاهِرُ، الْعَلِیُّ، الْاَعْلی، الباقی، الْبَدیعُ، الباری، الْأکْرَمُ، الظّاهِرُ، الْباطِنُ، الْحَیُّ، الْحَکیمُ، الْعَلیمُ، الْحَلیمُ، الْحَفیظُ، الْحَقُّ، الْحَسیبُ، الْحَمیدُ، الْحَفِیُّ، الْرَّبُّ، الْرَّحْمنُ، الْرَّحیمُ، الْذّاری، الْرّزّاقُ، الْرَّقیبُ، الْرَّؤُوفُ، الْرّائی، الْسَّلامُ، الْمُؤْمِنُ، الْمُهَیْمِنُ، الْعَزیزُ، الْجَبّارُ، الْمُتَکَبِّرُ، السَّیِّدُ، الْسُّبُّوحُ، الْشَّهیدُ، الْصادِقُ، الْصانِعُ، الْطاهِرُ، الْعَدْلُ، العَفُوُّ، الْغَفُورُ، الْغَنیُّ، الْغِیاثُ، الْفاطِرُ، الْفَرْدُ، الْفَتّاحُ، الْفالِقُ، الْقَدیمُ، الْمَلِکُ، الْقُدُّوسُ، القَوِیُّ، القَریبُ، القَیُّومُ، القابِضُ، الباسِطُ، قاضِی الْحاجاتِ، المجیدُ، المَوْلی، المَنَّانُ، المُحیطُ، الْمُبینُ، الْمُقیتُ، الْمُصَوِّرُ، الْکَریمُ، الْکبیرُ، الْکافی، کاشِفُ الضُّرِّ، الْوَتْرُ، النُّورُ، الْوهّابُ، الْناصِرُ، الْواسعُ، الْوَدُودُ، الْهادی، الْوَفِیُّ، الْوَکیلُ، الْوارِثُ، الْبَرُّ، الْباعِثُ، التَّوّابُ، الْجَلیلُ، الْجَوادُ، الْخَبیرُ، الْخالِقُ، خَیرُالنّاصِرینَ، الدَّیّانُ، الْشَّکُورُ، الْعَظیمُ، اللَّطیفُ، الشّافی. (1)

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: خدای متعال را نود و نه اسم است، هر که آنها را احصا کند داخل بهشت شود. آنها عبارتند از: اللّه...

احصای اسمای الهی در کلام شیخ صدوق

صدوق بزرگوار در ذیل این حدیث با عظمت می گوید:

«احصا به معنای احاطه به این اسما و آگاهی از معانی ملکوتی و آسمانی

ص:361


1- (1) - التوحید: 194، باب 29، حدیث 8؛ [1]مستدرک الوسائل: 264/5، باب 57، حدیث 5834؛ [2]علم الیقین: 99؛ [3] صحیح مسلم، کتاب الذکر: 5/17؛؛ الدرّ المنثور: 148/3. [4]

آنهاست، معنای احصا شمردن آن با انگشت یا به تسبیح نیست.»

معلوم است که شمردن تنها برای انسان اثری ندارد، این توجه به معانی آن است که در مغز و قلب و روح اثر می گذارد و به انسان نسبت به تمام شؤون زندگیش جهت می دهد.

مثلاً توجه به عمق معنای رب که نمایشگر مالکیّت حقیقی حق بر هستی، و مربّی بودن آن جناب نسبت به تمام موجودات است، انسانی را از بند طواغیت درونی و برونی آزاد کرده، و از افتادن در دام مکتب های ضدّ الهی حفظ می کند.

فیض بزرگوار از سیّد فضل اللّه راوندی در «شرح شهاب» نقل می کند که: احصا به معنای تحمّل و انجام کار است به اندازۀ توان و قدرت، بنابراین معنای گفتار رسول الهی این می شود که: هر کس به اندازۀ قدرتش در عقیده و اخلاق و عمل، معانی این اسما را تحمّل کند و بر آن استقامت ورزد وارد بهشت می شود. (1)و نیز آن مرد بزرگ در ذیل جملات بالا در کتاب پرقیمت «علم الیقین» (2)می فرماید:

«احصا یعنی آراستن نفس به معانی این اسما به اندازۀ قدرت و طاقت، و این واقعیّت همچون گفتار رسول حقّ است که می فرمود:

تَخَلَّقُوا بِأخْلاقِ اللّه. (3)

به اخلاق الهی آراسته شوید.»

و گرنه اگر کسی بدون توجه به معانی این اسما و نقش بستن حقایقش در وجود خود یک میلیون بار هم بر زبان جاری کند مانند حیوانی است که آوازش دهند و او

ص:362


1- (1) - التوحید: 195، باب 29، ذیل حدیث 9. [1]
2- (2) - علم الیقین : 102/1 .
3- (3) - بحار الأنوار: 129/58؛ [2] شرح الاسماء الحسنی: 41/2؛ التفسیر الکبیر، فخر رازی: 72/7، ذیل آیۀ 31 سورۀ بقره.

از آن آواز معنایی درک نکند و غیر صدا و صوت چیزی نشنود، چنانکه خداوند عزیز در قرآن مجید می فرماید:

وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لاَ یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ » (1)

داستان [ دعوت کنندۀ ] کافران [ به ایمان ]، مانند کسی است که به حیوانی [ برای رهاندنش از خطر ] بانگ می زند، ولی آن حیوان جز آوا و صدا [ آنهم آوا و صدایی که مفهومش را درک نمی کند ] نمی شنود. [ کافران، در حقیقت ] کر و لال و کورند، به همین سبب [ دربارۀ حقایق ] اندیشه نمی کنند.

احصای اسمای الهی در کلام فیض

فیض بزرگوار در این زمینه از کتاب «مقصد اسنی» نقل می کند: (2)«کسی که جز شنیدن این الفاظ و فهم معنای لغوی آن و اقرار قلبی به این که این اسما و معانی اختصاص به حضرت اللّه دارد بهره ای نصیب او نیست، باید بداند که حظّ و بهره اش بسیار ناچیز، و سرمایه اش در این زمینه فوق العاده اندک است،درجۀ علمی و حالی او کم، و چیزی در اختیارش نیست که به آن فخر و مباهات کند.

شنیدن الفاظ غیر از سلامت قوۀ سامعه چیزی لازم ندارد، و این مسأله ای است که هر چهار پایی از آن نصیب دارد.

فهم معنای لغوی و این که این مفهوم برای این لفظ وضع شده، غیر از دانستن زبان عرب برنامه ای نمی خواهد، و این چیزی است که ادیب لغوی حتّی عرب بیابانی بی سواد و جاهل به حقایق داراست.

امّا اعتقاد به ثبوت این معانی برای حق، بدون این که کشف و شهودی نسبت به

ص:363


1- (1) - بقره (2) : 171. [1]
2- (2) - مقصد اسنی: 21، باب 4.

این حقایق در باطن انسان دست دهد، مایه ای جز دانستن معنا و تصدیق آن لازم ندارد، که عموم مردم عوام حتّی کودکان از سلوک در این مرحله عاجز نیستند، چرا که وقتی لغتی را با معنایش به تودۀ عوام یا کودکان ارائه کنند هم می فهمند و هم معنا را برای مصداق تصدیق می کنند.

متأسّفانه اکثر اهل علم بیش از این درجه را دارا نیستند، و باید گفت هر کس در این زمینه در جا بزند و بالنسبه به اهل حال و آنان که به قلّه کمال رسیدند نقص دارد و از سرمایه ای عظیم و مایه ای سنگین محروم است.

[

مراتب معرفت اسمای الهی

بهرۀ اهل حال و آنان که دل به محبوب داده اند و قصدی جز حضرت او ندارند و از تقوای بسیار بالا برخوردارند و چون ماهی در دریا در علم و عمل و اخلاق و صفا و وفا و کرامت و عبادت و خدمت به خلق غرقند، بر سه مرتبه است:

1 - معرفت این معانی براساس مکاشفه و شهود، که نتیجۀ صفای باطن بر اثر علم و عبادت و تقواست. معرفتی که با برهان محکم، برهانی که خطا در آن راه ندارد نصیب آنان شده، در حدّی که آن معانی همچون خورشید وسط روز در جانشان تجلّی دارد، و آن را با صفات باطن نه با احساس ظاهر درک می کنند، و با چشم قلب نه با چشم سر می بینند، و چقدر فرق است بین این گونه توجه به معانی این اسما و توجهی که از طریق تقلید از پدران و معلّمان برای انسان حاصل می شود.

2 - درک عظمت صفات جلال، به صورتی که از توجّه به عظمت اسما و صفات، شوق و عشق عجیبی در دل آنان پدید می آید، شوقی که محرّک آنان به متّصف شدن به آن صفات است تا از طریق آن به اوج قرب معنوی برسند و شبیه به ملائکۀ مقرّب حق گردند.

3 - کسب اتّصاف به عمق معانی صفات و آراسته شدن به زیبایی های اسمای

ص:364

محبوب، تا جایی که موصوف به عبد ربّانی و انسان الهی گردند، و رفیق و همراه و همراز ملأ اعلی شوند و بر بساط قرب دوست تا ابد جای گیرند. این منزل که منزل سوم است محصول مرتبۀ دوم که درک عظمت صفات و انبعاث شوق و عشق است می باشد.»

هیچ کسی به خویشتن ره نبرد به سوی او بلکه به پای او رود هر که رود به کوی او

پرتو مهر روی او تا نشود دلیل جان جان نکند عزیمت دیدن مهر روی او

دل کشش نمی کند هیچ مرا به سوی او تا کششی نمی رود روی دلم به سوی او

تا که نَبُد از او طلب طالب او کسی نشد این همه جستجوی ما هست ز جستجوی او

هست همه دل جهان در سر زلف او نهان هر که دلی طلب کند گو بطلب ز کوی او

بس که نشست روبرو با دل خوپذیر من دل بگرفت جملگی عادت و خلق و خوی او

(شمس مغربی)

ص:365

جلد 4

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان ، حسین ، ‫1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد4/ حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان ‫، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ‫ج.

فروست:مجموعه آثار ‫؛ 45 ‫، 46 ‫، 47 ‫، 48 ‫، 49 ‫، 50 ‫، 51 ‫، 52 ‫، 53 ‫، 54 ‫، 55 ‫، 56 ‫، 57 ‫، 58 ‫، 59 .

شابک: ‫ 900000ریال ‫:دوره ‫ 978-964-2939-60-2: ؛ ‫ج.1 ‫ 978-964-2939-61-9: ؛ ‫ج.2 ‫ 978-964-2939-62-6: ؛ ‫:ج.3 ‫ 978-964-2939-63-3: ؛ ‫:ج.4 ‫ 978-964-2939-64-0: ؛ ‫:ج.5 ‫ 978-964-2939-65-7: ؛ ‫:ج.6 ‫ 978-964-2939-66-4: ؛ ‫:ج.7 ‫ 978-964-2939-67-1: ؛ ‫:ج.8 ‫ 978-964-2939-68-8: ؛ ‫:ج.9 ‫ 978-964-2939-69-5: ؛ ‫:ج.10 ‫ 978-964-2939-70-1: ؛ ‫:ج.11 ‫ 978-964-2939-71-8: ؛ ‫ ‫: ج.12 ‫ ‫ 978-964-2939-72-5 : ؛ ‫ج.13 ‫ ‫ 978-964-2939-91-6 : ؛ ‫ج.14 ‫ ‫ 978-964-2939-92-3 : ؛ ‫ج.15 ‫ ‫ 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم ، ‫38 - 94ق.

موضوع: ‫علی بن حسین (ع)، امام چهارم ‫، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده: ‫علی بن حسین (ع)، امام چهارم ‫، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره: ‫ BP267/1 ‫ /ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی: ‫ 297/772

شماره کتابشناسی ملی: ‫ 1981717

ص :1

اشاره

ص :2

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد4

حسین انصاریان

ص :3

ص :4

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :5

ص :6

ادامۀ دعای 4: درود بر پیروان انبیای الهی علیهم السلام

اشاره

استاد حسین انصاریان

ادامۀ دعای 4 درود بر پیروان انبیای الهی علیهم السلام

[«16»لِتَرُدَّهُمْ إِلَی الرَّغْبَهِ إِلَیْک وَالرَّهْبَهِ مِنْک وَتُزَهِّدَهُمْ فِی سَعَهِ الْعَاجِلِ وَتُحَبِّبَ إِلَیْهِمُ الْعَمَلَ لِلآجِلِ وَالاِسْتِعْدَادَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ «17»وَتُهَوِّنَ عَلَیْهِمْ کُلَّ کَرْبٍ یَحِلُّ بِهِمْ یَوْمَ خُرُوجِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا «18»وَتُعَافِیَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَهُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا وَکَبَّهِ النَّارِ وَطُولِ الْخُلُودِ فِیهَا «19»وَتُصَیِّرَهُمْ إِلَی أَمْنٍ مِنْ مَقِیلِ الْمُتَّقِینَ .]

و به جانب شوق و رغبت به سویت، و بیم از حضرتت برگردانی و به فراخی دنیای زودگذر و فانی شدنی بی رغبتشان سازی، و عمل برای جهان آخرت، و آمادگی برای آنچه پس از مرگ است، محبوب آنان فرمایی و هر سختی و مشقت و اندوه و حزنی که روز بیرون رفتن جان ها از بدن ها بر آنان وارد می شود، آسان کنی، و آنان را از اموری که به سبب آنها، فتنه واقع می شود؛ فتنه هایی که از آن می پرهیزند، و از کانون و مرکز آتش و طول ماندگاری در آن، سلامت همه جانبه دهی، و به مقام امنی که جایگاه استراحت پرهیزکاران است، منتقل گردانی.

ص:7

1- معانی اسما و صفات الهی

اشاره

عبد برای رسیدن به مقام عبودیّت و به دست آوردن رشد و کمال و تأمین سعادت دنیا و آخرت و از همه مهم تر جلب رضا و خشنودی حق، راهی جز دریافت مفاهیم حقیقی این اسما و محظوظ نمودن نفس و قلبش از این واقعیت ها ندارد.

1 - اللّه

نام وجود مقدّس حضرت اوست که جامع تمام صفات کمالیه است، و مالک و مربّی تمام موجودات هستی.

نام جناب اوست که جز او، وجود حقیقی وجود ندارد و هر موجودی در وجودش فقیر و گدای وجود اوست، و موجودیتش را از وجود او که واجب الوجود است کسب می کند.

اللّه اخصّ و اعظم اسمای اوست و نشان دهندۀ تمام صفات آن محبوب واقعی و آن معشوق حقیقی. حظّی که باید عبد از حقیقت این اسم ببرد این است که قلب و همّت و اراده اش را متوجه آن وجود حقیقی کند، و غیر او را نبیند، و به ما سوای او التفات ننماید، و جز به او امید نبندد، و از غیر او نترسد.

حقیقت و مفهوم این اسم نشان دهندۀ این است که وجود حق و حقیقی فقط و فقط اوست، و ما سوا به تمام موجودیّتش در برابر وجود او هالک و فانی است و به اوست که موجودات نمایش هستی و وجود دارد.

عبد باید موجودیّت خود را در برابر حضرت او باطل و هالک بداند، و از زدن کوس وجود و این که هستم بپرهیزد، و مواظبت کند که خیال غنا و استغنا وی را محاصره نکند، که در صورت دچار شدن به این خیال گرفتار روحیۀ استکباری

ص:8

خواهد شد و به جای عبدِ «اللّه» شدن سر از فرعونیّت و حالت طاغوتی در خواهد آورد.

اگر به وضع رسول اکرم صلی الله علیه و آله و حالات و روحیّات آن موجود بی نمونه دقّت کنید، می بینید آن حضرت در طول شصت و سه سال عمرش برای یک لحظه در برابر جناب او خود را ندید، و کراراً می فرمود:

بهترین و صادق ترین و زیباترین شعری که شاعر سروده قول لُبَیْد است:

ألا کُلُّ شَیْ ءٍ ما خَلا اللّهَ باطِلٌ .

هان، که همه چیز جز خدا باطل و غیر حقیقی است.

گر خواهی ای محتشم کز جمع درویشان شوی ترک خود کن تا تو نیز از زمرۀ ایشان شوی

رو به دست عشق زنجیر ادب بر پای نِه وانگه این در زن که اندر حلقۀ مردان شوی

گر وصال دوست خواهی دوست گردی عاقبت هر چه اوّل همّتت باشد به آخر آن شوی

مردم بی عشق مارند و جهان ویرانه ای دل به عشق آباد کن تا گنج این ویران شوی

عشق سلطان است و بی عدلیّ او شهری خراب ملک این سلطان شو ار خواهی که آبادان شوی

عشق سلطانیّ و دنیا داشتن نان جستن است ای گدای نان طلب می کوش تا سلطان شوی

خویشتن را حبس کن در خانۀ ترک مراد گر به تن رنجور باشی ور به دل نالان شوی

ص:9

عاقبت چون یوسف اندر مُلک مصر و مصر مُلک عزّتی یابی چو روزی چند در زندان شوی

گر ز خار هجر گریی سیف فرغانی چوابر از نسیم وصل روزی همچو گل خندان شوی

(سیف فرغانی)

2 و 3 - الواحد، الأحد

وجود مقدّسش در ذات یگانه است، ابعاض و اجزا و اعضا ندارد، برای عدد و اختلاف در پیشگاه حضرتش راهی نیست، یکی است که دو ندارد، واحدی است که برایش نظیر نیست، احدی است که شبیه و مثل و کفو و مانند در برابرش وجود ندارد، که هر چیزی را شبه و نظیر و کفو باشد واحد حقیقی نیست او واحد و أحد است نه واحد و أحد عددی ازلاً و ابداً واحد و أحد، بی شبه و نظیر و منهای أحد و واحدِ عددی است.

شیئ قبل از او نیست و هر چه بعد از اوست مخلوق و مصنوع حضرت اوست و در برابر عظمت و جلال و ربوبیّتش شیئیّتی نیست،

فَهُوَ الْمُتَوَحِّدُ بِالْأزَلِ وَالْأبَدِ، وَمُتَفَرِّدٌ بِالْوَحْدَهِ وَالْأحَدِیَّهِ .

أحد و واحد و هر لفظی که چنین هیئتی دارد، همه و همه مشتقّ از وحدت است، که آن وجود مقدّس را وحدت حقّۀ حقیقیّه است، و در دار وجود غیر از او وجودی نیست و کلّ موجودات پرتو وجود او بلکه هالک و فانی در وجود او هستند:

کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ » (1)

ص:10


1- (1) - الرحمن (55) : 26. [1]

همۀ آنان که روی این زمین هستند، فانی می شوند.

کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إلّاوَجْهَهُ » (1)

هر چیزی مگر ذات او هلاک شدنی است، فرمانروایی [ بر همۀ جهان هستی ] ویژۀ اوست، و فقط به سوی او بازگردانده می شوید.

عبد در صورتی که بین امثال و اقرانش، در خصلت های پاک و عقاید حقّه و اعمال صالحه تک و منفرد افتد و در آدمیّت و انسانیّت و مروّت و فتوّت و صفا و وفا و درستی و فضیلت بی نمونه شود و انگشت نما گردد و آشنایان و دوستان و اقوام در حقّش بگویند: الحق که در خوبی نظیر ندارد، از اسم احد و صفت واحد حظ برده و در این مرحله به رنگ حضرت محبوب در آمده:

صِبْغَهَ اللّهِ وَمَنْ أحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَهً » (2)

رنگ خدا را [ که اسلام است، انتخاب کنید ] و چه کسی رنگش نیکوتر از رنگ خداست ؟

توحید و حقیقت و ایمان و فضیلت و کرامت، رنگ خداست، و چه رنگی احسن از رنگ اوست.

امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای شریف کمیل همین حقیقت، یعنی منفرد افتادن در خوبی ها را در بین مردم از خداوند مهربان می خواهد:

وَاجْعَلْنی مِنْ أحْسَنِ عَبیدِکَ نَصیباً عِنْدَکَ ، وَأقْرَبِهِمْ مَنْزِلَهً مِنْکَ وَأخَصِّهِمْ زُلْفَهً لَدَیْکَ . (3)

و مرا از بهترین بندگانت در نصیب در نزد خود، و نزدیکترین آنان به

ص:11


1- (1) - قصص (28) : 88.
2- (2) - بقره (2) : 138. [1]
3- (3) - مصباح المتهجّد: 849؛ [2]المصباح، کفعمی: 559، دعای کمیل. [3]

خود،مخصوص ترین آنان در نزدیکی به خود قرار ده.

4 - الصّمد

یعنی وجود مبارک و مقدّس که آقا و سرور است و تمام موجودات عرصۀ هستی در حوایج و نیازهای خود آهنگ او می کنند و به جانب وی برای رفع حوایج خود روی می آورند، در حالی که یقین دارند از پیشگاه با عظمتش دست خالی بر نمی گردند.

آری، انسانی که مردم در مهمّات دین و دنیا، و امروز و فردا، و حوایج مادّی و معنوی و نیازهای ظاهری و باطنی به او رو می آورند و می دانند که وی در حدّ قدرت و طاقتش به نیازهای آنان جواب مثبت می دهد از اسم صمدیّت حق بهره دارد و خداوند عزیز وی را از باب لطف و عنایتش بدین صفت عالی آراسته است.

عَنْ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ : سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ أحَبُّ النّاسِ إلَی اللّهِ تَعالی ؟ قال: أنْفَعُ النّاسِ لِلنّاسِ . (1)

از امام صادق علیه السلام است که از رسول خدا صلی الله علیه و آله از محبوب ترین مردم در نزد حق سؤال شد، حضرت فرمودند: سودمندترین مردم برای مردم.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : خَیْرُ النّاسِ مَنِ انْتَفَعَ بِهِ النّاسُ . (2)

بهترین مردم کسی است که مردم از او بهره مند شوند.

تانگردی با خلایق یار، بی عزّ و وقاری چون الف بی اتّفاق نوع خود یک در شماری

ص:12


1- (1) - سفینه البحار: 605/2؛ [1]الکافی: 164/2، حدیث 7؛ [2]مستدرک الوسائل: 390/12، باب 22، حدیث 14375. [3]
2- (2) - سفینه البحار: 605/2؛ مستدرک الوسائل: 388/12، باب 22، حدیث 14371؛ [4]بحار الأنوار: 23/72، باب 34، حدیث 1. [5]

همنشین با زیر دستان شو مقام خود بیفزا کز سه صفر از یک ده و از ده صد واز صد هزاری

کن لباس خیر خواهی در برت تا خیر بینی گر گدای ژنده پوشی ور امیر تاجداری

(صغیر)

5 و 6 - الأوّل، الآخر

وجود مقدّس او اوّل بدون ابتدا و آخر منهای انتهاست، یا نسبت به تمام موجودات اوّل وجود است، که تمام موجودات، وجود خود و هستی خویش را از وی گدایی می کنند. و باز نسبت به همه آخر است به این معنا که کلّ موجودات برگشت و رجوعشان به حضرت اوست.

و نسبت به منازل سلوک او اوّل است به این معنا که اوّل مایۀ اوّل منزل سالک عارف، معرفت و بصیرت نسبت به وجود مقدّس اوست و غیر توحید و توجه به آن محبوب هیچ چیز دیگر قادر به حرکت دادن انسان به سوی واقعیت ها و منازل سلوک نیست. و او آخر است به این معنا که رسیدن به وصال او و قرب حضرتش آخر درجه ای است که عارف به آن می رسد.

مقصد و مقصود نهایی و آخرین آرزوی عارف و عاشق و مرجع و مصیرِ مجذوبِ واله، حضرت اوست که در همۀ شؤون و همۀ امور و همۀ حالات اوّل و آخر اوست.

غیر دلدار وفادار کسی دیگر نیست نیست اغیار و بجز یار کسی دیگر نیست

نیست در راسته بازار جهان غیر یکی خویش را اوست خریدار کسی دیگر نیست

ص:13

دیدۀ دل بگشا تا که ببینی به عیان که بجز واحد قهّار کسی دیگر نیست

اهل عالم همه مستند ز صهبای فنا غیر آن ساقی هشیار کسی دیگر نیست

چشم بر هر چه گشودیم ندیدیم جز او شد یقین آن که در این دار کسی دیگر نیست

(فیض کاشانی)

7 - السمیع

صدایی بر حضرتش پنهان نیست، سرّ و نجوا، آشکار و پنهان را می شنود، دقیق تر از سرّ و نجوا هم براو پوشیده و مخفی نمی باشد، صدای پای مورچۀ سیاه بر سنگ سخت، در شب تاریک برایش آشکار است، او شنوندۀ حمد حامدان، دعای نیازمندان، نالۀ عاشقان است، او با همه و در کنار همه است، او به فرمودۀ خودش در قرآن از رگ گردن به انسان نزدیک تر است، او شنوای صدای نیّت و ارادۀ قلب موجودات زنده است.

آنی تو که حال دل نالان دانی احوال دل شکسته بالان دانی

گر خوانمت از سینۀ سوزان شنوی ور دم نزنم زبان لالان دانی

(بابا افضل کاشانی)

انسان اگر صدا و ندای حق را از قرآن بشنود، اگر صدای دعوت انبیا و ائمّه را که صدای دعوت به سوی رشد و کمال و آبادی دنیا و آخرت است شنوا باشد، اگر به حرف حق و صدا و ندای هدایت گوش فرا دهد، و از این طریق در سلامت قلب و نفس و اخلاق و عمل بکوشد، از اسم سمیع حظ برده و بهره مند شده است.

ص:14

شکر و سپاس نعمت گوش به این است که به سخن حق و قول صواب و گفتار آموزنده گوش دهی، چنانکه اولیای حق اینچنین بودند، و امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبۀ متّقین در حق آنان فرموده است:

وَقَفُوا أسْماعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النّافِعِ لَهُمْ . (1)

گوش های خود را وقف شنیدن علومی کردند که برای آنان در جهت سعادت دنیا و آخرتشان سودمند است.

عبد باید توجه داشته باشد که حضرت محبوب سمیع است، بنابراین لازم است در تمام مدّت عمر و در کلّیۀ آنات و لحظات از سخن لغو و حرف باطل و هر کلامی که مولایش رضایت ندارد، بپرهیزد که او سمیع است و سرّ و نجوای عبد بر آن جناب معلوم و روشن.

ای آن که با وجود تو دیگر وجود نیست ذاتی به جز تو در خور حمد و سجود نیست

تحصیل حاصل است تمنّای جود تو بر ما هر آنچه از تو رسد غیر جود نیست

تو در درون جانی و آنجا که وصل توست صحبت ز قرب و بُعد و نزول و صعود نیست

(صغیر)

8 - البصیر

او تمام واقعیّت ها و حقایق غیب و شهود را می بیند، و ریز و درشتی از وی پنهان نیست، پنهان و آشکار برای او فرق نمی کند، خلوت و جلوت برای حضرتش

ص:15


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 184، خطبۀ همام. [1]

یکسان است، خانۀ هستی با تمام موجودات مُلکی و ملکوتیش در محضر مقدّس او حاضر است.

عبد اگر از چشم خود برای دیدن آیات آفاقی و عجایب سما و ارض، برای راه یافتن به منطقۀ توحید استفاده کند و از دیدۀ قلب برای تماشای ملکوت و آیات شرعیه حق بهره ببرد، از اسم بصیر حظ برده و به رنگ این حقیقت در آمده است.

عبد اگر به مفهوم بصیر توجه کند، از ارتکاب هر گناهی در هر کجا که باشد چشم می پوشد، چرا که گناه را در محضر مولای بصیر می بیند، و عبد باحیا حاضر نمی شود در برابر دید مولایش مرتکب کاری شود که محصول آن کار غضب و خشم محبوب او و جدایی از رحمت و عنایت و لطف و مرحمت و کرم آقای اوست، که آقای او به ظاهر و باطن عالم و به خلوت و جلوت هستی بصیر و بیناست.

9 و 10 - القدیر، القاهر

آن ذات مستجمع جمیع صفات کمال، قدرت و غلبه اش بی نهایت در بی نهایت است، او قادر و قاهر بر کلّ شیء است.

قدرت به ایجاد و بر حفظ و بر هدایت موجودات و غلبه و قهر بر آنها در هر حیثیّت و شرایطی که باشند وقف وجود مقدّس اوست.

به وجود می آورد، سر پا می کند، نظام می دهد، منظّم می نماید، زمان عنایت می فرماید محصول فعلش جهان می شود، آنگاه بر جهان و جهانیان از هر حیث غلبه دارد، سپس به هم می زند، در هم می ریزد، خاموش می نماید و دوباره به صورت دیگر سر پا می کند، نظام می دهد، منظّم می نماید، تمام اوّلین و آخرین را حاضر می کند محصول فعلش قیامت می شود، قیامتی که بر هر چیز آن غالب و قاهر است و احدی را از جنّ و انس و مَلَک از ظلّ حکومتش راه فرار نیست که او قادر و غالب و قدیر و قاهر است.

ص:16

وَبِقُوَّتِکَ الَّتی قَهَرْتَ بِها کُلَّ شَیْ ءٍ. (1)

و به نیرویت که با آن بر همه چیره گشتی.

چون بخواهد بیافریند می آفریند و موجود را از موجود شدن راهِ امتناع نیست، و چون بخواهد بگیرد می گیرد که موجود را برابر قهر و غلبه اش جز محکومیّت و ذلّت چیزی نیست، او بر همه و همه چیز قادر و بر همه و همه چیز غالب است و احدی از موجودات در برابر قدرت و قهرش هیچ قدرت و قهری ندارند.

عبد اگر قدرتش را در عبادت و خدمت به خلق به کار بگیرد و از نیروی خود جز در راه خیر و سلامت استفاده نکند و بر شهوات و غرایز و امیال غلط و هوای نفس غالب باشد و خواسته های شیطانی از هر کس و هر چه باشد مقهور قهرش گردد، از معنا و مفهوم دو اسم قدیر و قاهر بهره برده و استفاده کرده است.

11 و 12 - العلیّ ، الأعلی

اوست آن وجود مقدسی که رتبه ای فوق رتبۀ او نیست. او مسبّب اسباب،معلِّل علل و مکمِّل کاملین و فاعل هر قابل است.

علیّ و اعلای مطلق اوست، صاحب قدرت و قهر و اقتدار است، علیّ و اعلا بر کلّ شیء است، بزرگتر و برتر از این است که او را شبه و نِدّ و کفو و مِثل باشد.

چون عبد در علم و عمل و اخلاق و معرفت و فضیلت از همجنسان خود برتر شد، از مفهوم این دو حقیقت بهره جسته و از معنای این دو اسم استفاده کرده است.

13 - الباقی

وجود مبارکی است که موجودیّتش از خود اوست، و واجب بالذّات است.

ص:17


1- (1) - مفاتیح الجنان: دعای کمیل. [1]

حادث نشده تا فانی شود که فنا نتیجۀ حدوث است.

این وصف را چون در ذهن اضافه به گذشته کنند موصوفش را قدیم، چون اضافه به زمان آینده کنند، موصوفش را باقی نامند.

او باقی مطلق است به این معنا که وجودش ابدی است و برای حضرتش نهایت نیست، و قدیم مطلق است به این معنا که اول ندارد. این که می گوییم واجب الوجود، یعنی ازلی و ابدی.

عبد با تسلیم شدن به حضرت او و آراسته شدن به واقعیّت های الهیّه، بقای همراه با نعیم مقیم پیدا می کند و به ابدیت، پیوند مثبت می خورد.

آن کو به در تو سر نهادست پای از دو جهان به در نهادست

در دام غم تو طایر وهم با بال شکسته پر نهادست

سلطان که به سکّه نقش نامش بر چهرۀ سیم و زر نهادست

تا باشدش آب روی حاصل بر خاک در تو سر نهادست

عاشق چه کند چو اندرین ره از بهر تو پای در نهادست

(سیف فرغانی)

14 - البدیع

او مُبدعِ بدایع و به وجود آورندۀ اشیا بدون نسخه برداری از مثل و مانند است.

هر موجودی را ابداعاً به وجود می آورد. در به وجود آوردن موجودی، مماثل لازم ندارد، در پدید آوردن اشیا نیاز به ماکت ندارد، اراده می کند و به وجود می آورد و هر صورت و شکلی که بخواهد بدون توجه به مثل، به موجود می دهد.

او را قبل از خودش مثلی نیست، و هر چه بعد از اوست به قدرت حضرتش ایجاد شده، پس او بدیع مطلق است و او را این حقیقت ازلی و ابدی است.

اگر برای عبد در عبودیّت و ایمان و اخلاق مثلی معهود نباشد از این صفت بهره

ص:18

گرفته و از این حقیقت سود برده است، چنانکه برای نبوّت محمّد صلی الله علیه و آله به خاطر حقایقی که در وجود خود او بود و برای ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام به خاطر واقعیّت هایی که در او تجلّی داشت در گذشتۀ از زمان مثلی معهود نبود و در آینده هم نخواهد بود، که نبوّت آن جناب و ولایت آن حضرت دو امر بدیع از بدایع حضرت حقّ است.

15 - الباری

او خالق خلایق، و باری بَرایا، و مُکوِّن اکوان، و به وجود آورندۀ سماوات و ارضین و موجودات مُلکی و ملکوتی و غیبی و شهودی است.

اگر عبد با تصفیۀ خود و تخلیه و تجلیه و تحلیه و آراسته شدن به حقایق معنویّه و اعمال صالحه به مقام قرب حضرت او برسد به اذن او می تواند در امر خلق و در مسائل تکوینیّه دخالت کند، چنانکه در سورۀ آل عمران به این معنا اشاره فرموده است.

وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَهٍ مِن رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ » (1)

و به رسالت و پیامبری به سوی بنی اسرائیل می فرستد که [ به آنان گوید: ] من از سوی پروردگارتان برای شما نشانه ای [ بر صدق رسالتم ] آورده ام؛ من از گِل برای شما چیزی به شکل پرنده می سازم و در آن می دَمم که به اراده و مشیّت خدا پرنده ای [ زنده و قادر به پرواز ] می شود؛ و کور مادرزاد و

ص:19


1- (1) - آل عمران (3) : 49. [1]

مبتلای به پیسی را بهبود می بخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده می کنم؛ و شما را از آنچه می خورید و آنچه در خانه هایتان ذخیره می کنید خبر می دهم؛ مسلماً اگر مؤمن باشید این [معجزات] برای شما نشانه ای [ بر صدق رسالت من] است.

16 - الأکرم

وجود مقدّس او بخشنده تر، بزرگوارتر و بلندنظرتر از آن است که کسی بتواند به حساب بیاورد.

در این زمینه تمام عقول عاجزند، و حسابگران جهان از به حساب کشیدن این حقیقت ناتوانند.

کرم و کریمی و اکرمیّت او را نهایت و حدّی نیست. او اکرم الأکرمین است. جهان هستی با تمام موجودات مُلکی و ملکوتیش در کنار سفرۀ کرامت و بزرگواری و بخشایشگری او نشسته اند و هر کس به اندازۀ طاقتش از سفرۀ مادّی و معنوی او بدون این که منعی به دنبالش باشد استفاده می کند.

عبد کریم، عبد بخشایشگر، عبد بزرگوار و بلندنظر، بندۀ سفره دار، بندۀ چشم پوش، انسان آقا و باکرامت، و آن که در جمع خصال ستوده و مایه های بزرگواری کوشیده است از کرم حق و اکرمیّت حضرت رب نشانه گرفته و رنگ حضرت محبوب را به خود زده است.

17 و 18 - الظاهر، الباطن

به آیات آفاق و انفس که از شواهد قدرت حضرت اوست و به آثار حکمت و بیّنات و حججش که تمام ملائکه و جنّ و انس از آوردن مانند آنها چه کوچک و چه بزرگ، چه آسان و چه سخت، چه ظاهر و چه باطن عاجزند، برای همه ظاهر است.

ص:20

وی را در آیینۀ آیاتش می توان دید، و او را از طریق دلایل عقلی می توان مشاهده کرد.

یار در این انجمن، یوسف سیمین بدن آینه خوان جهان او به همه روبروست

وجود مقدّس حضرت سیِّد الشهداء علیه السلام در دعای بی نظیر عرفه به پیشگاه حضرتش عرضه می دارد:

أیَکُونَ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیْسَ لَکَ حَتّی یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ ؟ مَتی غِبْتَ حَتّی تَحْتاجَ إلی دَلیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ ؟ وَمَتی بَعُدْتَ حَتّی تَکُونَ الْآثارُ هِیَ الَّتی تُوصِلُ إلَیْکَ . (1)

آیا برای غیر تو ظهوری هست که برای تو نیست، تا آن غیر وسیلۀ ظهور تو باشد؟!! کی پنهان بوده ای، تا نیازمند به دلیلی باشی که بر تو دلالت کند و کی دور بوده ای، تا آثار واصل کننده به تو باشد؟

«بار پروردگارا! در آن هنگام که حالت زودگذر روانیم را کنار می گذارم و به خود آمده و با دقّت می نگرم می بینم روشنائی جمال و جلالت در جهان هستی آشکارتر از هر چیز است، و برای آن وجود خفا و پوشیدگی نیست که تا چراغی سر راهم بگیرم و بارگاه ربوبی تو را جستجو نمایم؛ زیرا هر آن گاه که حقیقتی را دلیل راهم فرض می کنم با کمی تأمّل درک می کنم که سازندۀ همین دلیل و فروزندۀ همین چراغ راه تویی.

اگر به طور مستقیم و ناخودآگاه اعضای مادّی کالبدم را مورد توجه قرار دهم، غیر از مشتی گوشت و استخوان و رگ و پی و خون نخواهم دید، ولی همین که اعضای بدن را با خودآگاهی درک برمی نهم در این موقع می بینم اول خود را درک نموده ام

ص:21


1- (1) - بحار الأنوار: 226/95، باب 2، دعای عرفه. [1]

سپس اعضای کالبدم را که چراغ راه به سوی درک «من» می باشند.

خدایا! چگونه می توان تصوّر نمود که نقطه ای از نقاط جهان طبیعت بی اشراق فیض تو بتواند به وجود خود ادامه بدهد؟ مگر جهان طبیعت می تواند از ذات خود حرکتی و قانونی و سیستمی بسازد؟!

از بامدادان تا شبگیر ظلمانی، دیدگانم بر این صحنۀ بیکران طبیعت باز است، اشکال و الوان را می بینم، کوچک و بزرگ و حرکات و سکنات و زشت و زیباها را نظاره می کنم، همه چیز را می بینم و این نظاره را با تمام جرأت بینایی می نامم.

خداوندا، آیا در حقیقت دیدگان من باز است و می بینم ؟ اگر دیدگان من باز است چرا نظارت تو را از همین بود و نمودها که بر دیدگانم می تابد مشاهده نمی کنم ؟

پس چرا آن گاه که احاطۀ وجودی تو را بر تمام موجودات به یاد می آورم پلک های چشمان درونی و برونیم روی هم می افتند و شب پره وار خورشید فروزان را نادیده می گیرم ؟

ای روشنایی بخش دیده ها، دست عنایتی فرود آر و با مهر خداوندیت نوری فرا راه این چشمان خیره بیفشان تا نظارت تو را بر تمام این کاینات و اشراق نور تو را بر دیدگانم درک کنم.» (1)

عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراک عَلَیْها رَقیباً. (2)

کور است آن دیده ای که نظارت تو را بر خود درک نمی کند.

باطن ، به این معناست که وجود مقدّسش پنهان از اوهام است، که دست عقول جزئیه و اوهام و خیالات و افکار و اندیشه ها به ساحت مقدّس او نمی رسد. کنه ذات حضرتش بر احدی معلوم نیست، دیدگان دل نسبت به آن جناب در حیرت

ص:22


1- (1) - نیایش حسین در عرفات: 79.
2- (2) - بحار الأنوار: 226/95، باب 2، دعای عرفه. [1]

است و آن ذات یگانه را درک نمی کند. او باطن کلّ باطن و محتجب کلّ محتجب است، بالذاتْ باطن است و ظهور حضرتش به آیات و نشانه های اوست. به افعال و آثار و عجایب و حکمت هایش او را می بینند و ظهورش را با قدرت قلب و عقل حس می کنند، ولی از علم و آگاهی و بصیرت به باطن ذاتش عاجزند.

عبد چون آثار اخلاقی و ایمانی و عملی را در میان مردم از خود ظهور داد، و برای همنوعانش در تمام زمینه های کرامت و فضیلت اسوه شد، و برای انجام مناجات و عبادات و استغفار به خلوت شب پناه برد، و به دور از دیدۀ بینندگان به بساط دعا و توبه و حال و ندبه و گریه و نماز شب نشست از دو حقیقت اسم ظاهر و باطن نیرو گرفته و بهره برده است.

19 - الحیّ

وجود مبارکش فعّال و مدبّر است و بالذات حیّ است. موت و فنا به پیشگاه مقدّس او راه ندارد و هیچ نیازی به علل و عوامل حیات برای او نمی باشد.

جمیع مدرَکات در سایۀ ادراک حضرت اوست و جمیع موجودات در ظلّ فعل او هستند.

عبد چون به وسیلۀ علوم و معارف، عقل خود را زنده کند و حیات علمی ببخشد، و قلب و باطن خویش را به حالات الهی و احساسات ملکوتی از مردگی نجات بخشد، و بر اثر ایمان و عمل صالح به حیات طیّبه برسد، از اسم حیّ و نور مفهوم آن بهره ور شده و ظاهر و باطنش منوَّر گشته است.

مردان خدا جز ز خدا دل ببریدند در آینه جز طلعت معشوق ندیدند

در راه طلب پای ارادت بفشردند تا شاهد مقصود در آغوش کشیدند

از سر بگذشتند و ز پیمان نگذشتند وز جان ببریدند و ز جانان نبریدند

از دور فلک جز ستم و رنج نبردند وز جام قضا جز غم و محنت نچشیدند

ص:23

گه پرده نشینان حریم ملکوتی گه چون مه و خورشید در آفاق دمیدند

سر در قدم یار نهادند و ز بازار جز بار غم دوست متاعی نخریدند

(رسا)

20 - الحکیم

او به ظاهر و باطن هستی آگاه است و افعال و فعل آن حضرت در کمال اتقان و محکمی است و فساد در عمل و فعل او به هیچ وجه راه ندارد.

عبدی که اعمالش بر اساس معرفت و نیّت خالص باشد، و معلوم عقل و قلب او افضل علوم و اجلّ آن که حضرت «اللّه» است می باشد، و خداترسی او در آن حدّ است که وی را به اجرای دستورهای حکیم علی الاطلاق وادار می کند و از محرّمات و منهیّاتش باز می دارد حکیم است و در حقیقت از نور حکمت حضرت مولا برخوردار می باشد.

21 - العلیم

حضرتش علیم بنفسه است، عالم به سرایر، مطّلع بر ضمایر و علم و آگاهی جنابش محیط به کلّ شیء است.

مثقال ذرّه ای از وجود مقدّسش مخفی نیست، به تمام اشیا قبل از به وجود آمدنش و بعد از حدوثش آگاه است.

سرّ و آشکار، ظاهر و باطن، اوّل و آخر، انجام و عاقبت، دقیق و جلیل، ریز و درشت، حاضر محضر اوست.

وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَیَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّهٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلَّا فِی

ص:24

کِتَابٍ مُبِینٍ » (1)

و کلیدهای غیب فقط نزد اوست، و کسی آنها را جز او نمی داند. و به آنچه در خشکی و دریاست، آگاه است، و هیچ برگی نمی افتد مگر آن که آن را می داند، و هیچ دانه ای در تاریکی های زمین، و هیچ تر و خشکی نیست مگر آن که در کتابی روشن [ ثبت ] است.

عبد چون به جنگ جهل رود، و به عرصه گاه دانش و معرفت راه یابد، و از مبدأ و معاد مطّلع گردد و انبیا و ائمّه و قرآن و حلال و حرام و طریق زندگی صحیح را بشناسد از رنگ علیمی حق رنگ گرفته و متخلّق به اخلاق حضرت محبوب شده است.

22 - الحلیم

اوست آن وجود مهربانی که معصیت عباد را می بیند و مخالفت آنان را با انبیا و ائمّه و قرآن مشاهده می کند، ولی بر آنان غضب نمی نماید و در عقوبت بدکاران عجله نمی کند بلکه به آنان مهلت توبه و بازگشت می دهد.

عبد باید در برابر آزار و اذیّت و اشتباه زن و فرزند و اقوام و خویشان و برادران و خواهران مسلمان و سایر مردم دارای حلم و بردباری و حوصله باشد و به آنان مهلت دهد تا به اشتباه خود پی برند و به عرصه گاه حیا و خجالت درآیند.

عبد چون نسبت به مردم حلم ورزید و در برابر پیشامدها و ناگواری ها حوصله و بردباری به خرج داد، آراسته به مفهوم اسم حلیم شده و به مقام قرب دوست

ص:25


1- (1) - انعام (6) : 59. [1]

نزدیک شده است.

23 - الحفیظ

او حافظ خانۀ هستی و ظاهر و باطن جهان و غیب و شهود و مُلک و ملکوت است.

حافظِ تعادل نیروهای متضاد چون حرارت و برودت و تری و خشکی در وجود موجودات زنده است. حافظ تمام اشیا و عناصر و حیوان و انسان از انواع بلاها و مصایب و علل مرگ و فناست. حافظ تداوم و بقای موجودات بر صفحات کتاب هستی است.

حافظ دانه های نباتی در زیر خاک از فساد، و روئیده ها و گل ها و درختان و میوه ها و حیوانات برّی و بحری و جوّی از انواع خطرهاست.

حافظ سماوات و ارض و میلیاردها ستاره در فضای بیکران و حافظ هوای زمین و آب دریاها و تمام موجودات ریز و درشت و ذرّه بینی و غیر ذرّه بینی است، و قدرت حفظ جناب او محیط بر نهان و آشکار عالم و تمام موجودات خانۀ خلقت و آفرینش است.

عبد اگر ظاهر و باطن و افعال و اخلاق و عقاید خود را از هجوم خطرات با کمک و عنایت حضرت او حفظ کند، متحقّق به این حقیقت شده و قابلیّت سعادت دنیا و آخرت را پیدا کرده است.

تکیه دارم بر تو و از مکر دشمن ایمنم دامنت از دست نگذارم خدایا تا منم

بنده ای ناچیز امّا چون خدای من تویی حیف باشد پیش گردون سر فرود آوردنم

خلق کردی روزیم دادی عزیزم داشتی شکر یک از صدهزاران نعمتت را چون کنم

ص:26

بی نیازم کن به لطف خویشتن از این و آن تا خیال منّت دونان نلرزاند تنم

24 - الحقّ

حق به معنای مُحق، ثابت، یقین، قطع، عدل، موجود ثابت، مصدر، سلطنت، حزم، تدبیر، واقع شدن حتمی، واقع بودن قطعی و مقابل باطل آمده است.

آری، حضرت او بر تمام ظاهر و باطن هستی ذی حق است، وجودش ثابت و قطعی و یقینی است.

عدل محض است، مصدر هستی است، سلطان آفرینش است، حزم و تدبیرش بر تمام خلقت حاکم است و وجودش واجب بالذّات می باشد.

ممتنع بالذّات مطلقاً باطل است، واجب بالذّات مطلقاً حق است، و ممکن بالذّات که واجب بغیر است مثل تمام موجودات از جهتی حق و از جهتی باطل است.

از حیث ذات که وجودی برای او نیست باطل، و از جهت استفادۀ وجود از واجب الوجودْ حق است.

او ازلاً و ابداً حق می باشد و غیرش بالذّات باطل و با تکیه اش به آن جناب حق است.

هر حقیقتی منشأش اوست و احقّ حقایق جناب حق است.

عبد باید ذات خود را هالک و باطل ببیند و غیر وجود مقدّس حضرت ربّ العزّه را حق نبیند.

چون خود را از جهت ذات باطل دید و هر چه را در خویش مشاهده کرد از آن جناب دانست، به راه خیر و کمال افتاده ودست از دامن رحمت محبوب نخواهد کشید.

ص:27

آنان که به خودیّت و منیّت گرفتارند در حقیقت دچار مایۀ تمام امراضند و برای آنان از خطرات و وساوس و حیله های شیطانی و هوای نفس و غرور و تکبّر مصونیّتی نیست.

25 - الحسیب

این اسم مبارک به این معناست که حضرت او کفایت کنندۀ هستی و به خصوص بندگان خود از همه چیز است.

عبد چون به این حقیقت واقف شود از قید تمام بت های جاندار و بی جان آزاد گردد و به حریّت واقعی رسد، چرا که غیر حضرت او کفایت کننده نیست.

معنای دیگرش این است که آن جناب احصا کنندۀ کلّ شیء است و حساب همۀ مخلوقات به دست باکفایت اوست.

معنای دیگرش این است که در قیامت به حساب تمام اعمال بندگان می رسد و به تمام آنها جزا می دهد.

عبد با توجّه به این معانی، در تمام امور به او تکیه می کند و حساب وجود و رزق و روزی و امور خود را از او می داند و به اعمال و اخلاق و عقاید خود که در فردای قیامت به حساب خواهد آمد توجه می کند که درست و صحیح انجام گیرد و از خطرات شیاطین ظاهری و باطنی محفوظ و مصون ماند.

عبد با نظر به این اسم باید توجه و همّت و اراده اش را فقط و فقط متوجه حضرت رب کند و غیر او را اراده ننماید، حتّی همّت و توجّهش را از بهشت و جهنّم برگیرد و یکپارچه غرق در حضرت او شود و فانی آن ذاتِ باقی گردد.

26 - الحمید

وجود مبارکش ستودۀ صفات، ستودۀ اسما و ستودۀ افعال است، که حمید به

ص:28

معنای محمود آمده است.

حامِد ذات خود است ازلاً و ابداً و عبادش او را بر نعمت و غیر نعمت ستایش می کنند.

عبد حمید آن عبدی است که عقاید و اخلاق و اعمالش کلاّ قابل ستایش باشد، چنین عبدی محمّد صلی الله علیه و آله و سایر انبیا و ائمّه و اولیا و عباد صالح حقّند.

27 - الحفیّ

این حقیقت صفت کسی است که اشیا را آن طور که شایسته است می شناسد و نوازش کننده و ارائه دهندۀ نیکی و برّ و احسان است. آن وجود مقدّس که ازلاً و ابداً چنین است حضرت ربّ العزّه است و بر عبد است که این امور را از جناب او درس گرفته و نسبت به خلق خداوند، اعمال نماید تا به اخلاق جناب حق آراسته شده باشد.

28 - الربّ

این نام مقدّس در قرآن مجید و دعاها و روایات، بسیار زیاد آمده است و محقّقان از عرفا آن را اسم اعظم دانسته و کلید حلّ هر مشکلی قلمداد کرده اند.

البتّه حقیقت و مصداق این کلمه که جان هستی و مالک الملک خلقت و تکیه گاه آفرینش است اسم اعظم می باشد نه حرف «را» و «با».

ربّ در لغت به معنای مالک و مربّی است. وجود مقدّس حضرت محبوبْ مالک تمام هستی و مربّی جمیع موجودات آفرینش است.

عبد اگر توجّه به این دو معنی کند از قید بندگی ارباب باطل رها شده و سر به هیچ مکتبی جز مکتب اسلام که مربّی و معلّم آن خداست فرود نمی آورد.

مالک ذاتی و حقیقی عرصۀ هستی و مربّی واقعی تمام موجودات ظاهری و

ص:29

باطنی «اللّه» است، بنابراین معنا ندارد انسان در برابر غیر او به عبادت و بندگی برخیزد و از مدرسه ای جز مکتب او درس بگیرد.

انسان وقتی از هوا و هوا پرستان ببرد و از تعالیم غلط و باطل شیاطین بگریزد به فرمودۀ قرآن مجید در سورۀ آل عمران «ربّانی» می شود و از فیوضات الهیّه بهره مند شده به حقیقت جهان و روح هستی متّصل می گردد.

دانی که چیست دولت ؟ دیدار یار دیدن در کوی او گدائی بر خسروی گزیدن

از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن از دوستان جانی مشکل توان بریدن

خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ وانجا به نیکنامی پیراهنی دریدن

گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن گه سرّ عشقبازی از بلبلان شنیدن

بوسیدن لب یار اوّل زدست مگذار کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن

فرصت شمار صحبت کز این دو راهه منزل چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن

(حافظ شیرازی)

29 و 30 - الرحمن، الرحیم

این دو نام مبارک و پرمعنا مشتقّ از رحمت است و معنایش رحمت واسعه بر بندگان است از جهت رزق و انعام برایشان.

رحمت، افاضۀ خیر به محتاجان و عنایت به آنان است و این صفت از جانب حضرت رب نسبت به بندگان، تامّ و عامّ و کامل است.

تمامیّت آن به این است که: آن جناب از باب عنایت به عباد، قضای حاجات آنان را اراده فرموده و نمی خواهد گدائی از پیشگاهش دست خالی برگردد.

عام بودن آن به این است که: رحمتش شامل مستحق و غیر مستحق و امور دنیایی و آخرتی و ضرورت و غیر ضرورت می شود.

کمالش به این است که: رحمتش از باب ترحّمی نیست که وضع محتاج و

ص:30

نیازمند، آن را در وجودش برانگیخته باشد، که تغییر و تحوّل در او نیست؛ و نیز از باب دفع الم و غرض شخصی از وجود مقدّسش نمی باشد، بلکه رحمت از باب آقایی و کرامت خود او به بندگان می رسد.

در روایات اهل بیت علیهم السلام آمده:

إنَّ الرَّحمنَ هُوَ بِجَمیعِ الْعالَمِ ، وَالرَّحیمَ بِالْمُؤمِنینَ خاصَّهً . (1)

به حقیقت که رحمانیّتش شامل تمام عالم، و رحیمیّتش فقط متوجه مردم مؤمن است.

آراستگی عبد به مفهوم رحمانیّت در این است که به بندگان غافل از حق و جاهل به قیامت و مسائل الهی ترحّم کند، آنان را با وعظ و نصیحت آنهم از طریق لطف و مهربانی نه جبر و زور، از راه غفلت به راه حضرت حق آورد.

به عاصیان به چشم رحمت بنگرد، معصیت دیگران را همانند مصیبت بر خودش بداند، به این معنا که همچون زحمتی که برای علاج خود می کشد برای رهایی آنان از معصیت و سخط خدا روا بدارد.

و آراستگیش به رحیمیّت در این است که: نیازِ نیازمند را برآورده کند، به همسایگان فقیر و محتاج برسد، با مال و آبرو و قدرت و توان و شفاعت و وساطت، دردِ دردمندان را دوا کند و اگر عاجز از همۀ این امور باشد با دعای در پیشگاه حق، به یاری آنان برخیزد.

در جهان لطف خداوند بود یار کسی که گشاید ز عنایت گره از کار کسی

خواهی ار پردۀ اسرار تو را کس ندرد پرده زنهار مکن پاره ز اسرار کسی

تا ستمگر نزند لطمه به بازار تو را ای ستم پیشه مزن لطمه به بازار کسی

نکشد هیچ کسش بار غم و محنت و رنج آن که در محنت و سختی نکشد بار کسی

ص:31


1- (1) - بحار الأنوار: 194/4، باب 3؛ [1] التوحید: 203، باب 29.

طاعتی نیست پسندیده تر از خدمت خلق دل بدست آر و مزن دست به آزار کسی

(رسا)

31 - الذاری

ذاری به معنای خالق است.

در «توحید» شیخ صدوق است:

ذَرَأ اللّهُ الْخَلْقَ وَبَرَأهُمْ ، أیْ خَلَقَهُمْ . (1)

آراستگی عبد به حقیقت این اسم به این است که: حقیقتاً خود را مخلوق و بندۀ خالق بداند و در مقام عبودیّت و بندگی نسبت به خالق خود به هیچ عنوان فرو گذاری نکند، که تنها و تنها حضرت او مستحقّ عبادت است و بس، که خالق هستی را بر عهدۀ مخلوقْ حقّ ولایت، حقّ اطاعت، حقّ ربوبیّت، حقّ مالکیّت و حقّ عبودیّت است.

32 - الرزّاق

رزق و روزی را او آفریده و او آن را به موجودات زنده می رساند، و آن وجود مقدّس است که وسایل بهره گیری از روزی را برای صاحبان حیات آماده می کند.

رزقی که حضرت حق برای بندگان آماده کرده است دو رزق است:

رزق ظاهری و مادّی برای ابدان، و رزق باطنی و روحی برای قلوب.

رزق مادّی، سبزیجات و میوه جات و حبوبات و گوشت حیوانات حلال گوشت است.

رزق معنوی و باطنی، علوم و اسرار است که در قرآن مجید و سخنان انبیا و ائمّه

ص:32


1- (1) - التوحید: 203، باب 29؛ [1] بحار الأنوار: 194/4، باب 3.

منعکس است و آن را با رزق مادّی هیچ نسبت نیست؛ زیرا حیات ابد و نامحدود به رزق باطنی است و حیات محدود و معلوم به رزق مادّی می باشد.

متولّی و بانی هر دو رزق خداست، چیزی که هست برای هر کس که قابلیّت دارد بسط می دهد و برای آن که قابلیّت نشان ندهد بسط نمی دهد.

عبد باید مظهر اسم رزّاق باشد، به این معنا که خود را در رساندن رزق حق به عباد و بندگان واسطه نماید و این واسطه بودن را در هر دو نوع رزق رعایت کرده و غنیمت بداند.

در حدیث آمده:

أیْدِی الْعِبادِ خَزایِنُ المَلِکُ الجَواد. (1)

دست های بندگان، خزائن خدای بخشنده است.

و کسی را نمی رسد که درِ خزاین حق را به روی نیازمندان و محتاجان ببندد. باید دست را خزینۀ روزی مادّی و زبان را خزینۀ روزی معنوی قرار داد.

33 - الرقیب

حضرت او حفیظ علیم است، از چیزی در جهان هستی چه در نهان و چه در آشکار غفلت ندارد، ملاحظۀ او ملاحظۀ ازلی و ابدی است.

عبد باید به این معنی توجه داشته باشد که مولایش در هر حال و در هر لحظه مراقب ظاهر و باطن اوست.

وَکُنْتَ أنْتَ الرَّقیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرائِهِمْ . (2)

و خود فراتر از آنها مراقب من بودی.

ص:33


1- (1) - فیض القدیر: 709/3، حدیث 4221.
2- (2) - إقبال الأعمال: 709؛ مصباح المتهجّد: 849، دعاء آخر و هو دعاء الخضر(علیه السلام)، دعای کمیل.

عبد باید متوجه باشد که نفس و شیطان دو دشمن خطرناک او هستند و منتظر فرصت که وی را به چاه غفلت و مخالفت با حضرت دوست در اندازند. توجه به مراقبت حضرت حق، انسان را از شرّ این دو دشمن در امان می برد. وقتی انسان رقیب بودن مولا را دائماً در لحاظ داشته باشد، از پیروی نفس و شیطان سر باز می زند و با آن دو به عشق حضرت محبوب مخالفت می کند و تمام منافذ و مجاری آنان را به سوی خویش با توجه به رقیب بودن حق سدّ می کند و از این که به وسیلۀ این دو دشمن دچار معصیت و آلودگی شود می گریزد.

آخوند ملاّ حسینقلی همدانی می فرماید:

«آنچه این ضعیف از عقل و نقل استفاده نموده ام این است که اهمّ اشیا از برای طالب قرب، جدّ و سعی تمام در ترک معصیت است. تا این خدمت را انجام ندهی نه ذکرت، نه فکرت به حال قلبت فایده نخواهد داشت، چرا که پیشکش و خدمت کردنِ کسی که با سلطان در عصیان و انکار است بی فایده خواهد بود.

پس ای عزیز! چون این کریم رحیم، زبان تو را مخزن کوه نور، یعنی ذکر اسم شریف قرار داده، بی حیائی است مخزن سلطان را آلوده به نجاست و قاذورات غیبت و دروغ و فحش و اذیّت و غیرها من المعاصی نمودن، مخزن سلطان باید محلّش پر عطر و گلاب باشد نه نجس مملوّ از قاذورات. و بی شک چون دقّت در مراقبت نکرده ای نمی دانی که از جوارح سبعه یعنی گوش و زبان و چشم و دست و پا و بطن و فرج چه معصیت ها می کنی و چه آتش ها روشن می نمایی و چه فسادها در دین خودت بر پا می کنی و چه زخم های منکره به سیف و سنان زبانت به قلبت می زنی؛ اگر نکشته باشی بسیار خوب است.» (1)

ص:34


1- (1) - تذکره المتقین: 112 - 113. [1]
34 - الرؤوف

به معنای شدّت رحمت است، که توضیح مفصّل آن در رحمن و رحیم گذشت.

35 - الرائی

به معنای عالم است و همچنین به معنای مُبصر (بیننده)، که شرح آن در علیم و بصیر رقم زده شد.

36 - السّلام

به این معناست که وجود مقدّسش و ذات بی مانندش از عیب، و صفاتش از نقص، و افعالش از شر، سالم است.

سلامت در تمام امور و در همۀ جهات و برای همه کس از جانب او صادر می شود او را عیب و نقص و زوال و انتقال و فنا و موت نیست و آثاری که برای مخلوق است برای حضرت او نمی باشد.

معنای سلامت در لغت، صواب و سداد است. عبد اگر در تمام امور ظاهر و باطن، در طریق صواب و سداد باشد و از غشّ و حقد و حسد و ریا و نفاق و شرک و بد دلی و جبن و حیله و مکر و خدعه و غلّ و سایر اوصاف ناپسند سالم باشد، در حدّ قدرت و توان خودش مشابهت با محبوب پیدا کرده است و در قیامت جایگاهش چنانکه در قرآن مجید آمده دارالسّلام است:

لَهُمْ دارُ السّلامِ عِنْدَ رَبِّهِم » (1)

برای آنان نزد پروردگارشان خانۀ سلامت و امن است.

ص:35


1- (1) - انعام (6) : 127. [1]
37 - المؤمن

وجود مقدّسش مصدر امن و امان در ظاهر و باطن آفرینش است. اوست که تمام طرق منتهی به امن و امان را به روی موجودات عالم باز کرده و اسباب و علل به چنگ آوردن امنیّت را در اختیار موجودات زنده قرار داده است.

امن و امان در دنیا از آفات و امراض و مهالک، و امن و امان در آخرت از عذاب و نقمات جز از طریق آن حضرت میسّر نیست.

چنانکه در قرآن مجید به کرّات اشاره فرموده: علّت امنیّت انسان از عذاب و نقمت آخرت، ایمان به حق و عمل صالح است؛ ایمان و عمل صالحی که در دنیا هم برای خانواده ها و اجتماع ایجاد امن و امان می کند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

اَلْمُؤمِنُ مَنِ ائْتَمَنَهُ النّاسُ عَلی أمْوالِهِمْ وَأنْفُسِهِمْ . (1)

مؤمن کسی است که مردم وی را در اموال و جانشان امین بدانند و از جانب وی احساس امنیّت کنند.

آری، نصیب عبد از مفهوم این حقیقت باید آن چنان باشد که تمام مؤمنان و مسلمانان و مردم از وی در امان باشند و بلکه در هر خطر و خوفی برای نجات از بلا و ضرر به وی تکیه کنند و در دفع مهالک نفسی و دینی و دنیائی از همّت و اراده و کمک او بهره جویند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

سُمِّیَ الْباری عَزَّوَجَلَّ مُؤمِناً لِأنَّهُ یُؤْمِنُ مِنْ عَذابِهِ مَنْ أطاعَهُ ، وَ سُمِّیَ الْعَبْدُ

ص:36


1- (1) - علم الیقین: 112/1؛ بحار الأنوار: 51/72، باب 42، حدیث 3؛ [1] معانی الاخبار: 239، حدیث 1.

مُؤمِناً لِأنَّهُ یُؤمِنُ عَلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فَیُجیزُ اللّهُ أمانَهُ . (1)

خالق دو جهان را مؤمن می نامند چون مطیع را از عذابش امان می دهد. و عبد را مؤمن می نامند چون بر خدا امان می بندد و خداوندش به خاطر ایمان و عمل صالح او جواز امان از عذاب قیامت می دهد.

38 - المُهَیْمِن

وجود مقدّسش با علم و استیلا و حفظش قائم بر اعمال و ارزاق و آجال عباد است.

وجودی که بر کُنه تمام امور مُشرِف است و تمام ظاهر و باطن در استیلای اوست و همه بر قدرت حفظ آن جناب تکیه دارند، او را مهیمن می خوانند.

عبدی که بر اسرار و پنهانی های دلش توجه دارد و بر احوال و اوصافش مستولی است و به طور دائم قیام به امور انسانیّت و مقتضای وضع دنیا و آخرتش دارد، بالنسبه به موجودیّت خویش مهیمن است و از این وصف و اسمی که در رابطه با مولایش می باشد بهره ور است.

39 - العزیز

او غالب غیر مغلوب است، نسبت به چیزی عجز ندارد، قاهر بر کلّ شیء است.

وجودی است که مانند ندارد، تمام موجودات با همۀ وجودشان محتاج اویند و وصول به کُنه ذاتش مشکل و یا محال است.

ص:37


1- (1) - بحار الأنوار: 196/4، باب 3؛ [1] التوحید: 205، باب 29؛ عده الداعی: 325. [2]

مؤمن باید اینچنین باشد، به این معنا که در خصوصیّات ایمانی و عملی نظیرش کمتر یافت شود، درگاه لطفش درگاه عرض حاجات نیازمندان باشد و در برابر دشمنان ظاهری و باطنی شکستی برایش متصوّر نگردد، که قرآن مجید می فرماید:

وَلِلّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤمِنینَ » (1)

در حالی که عزت و اقتدار برای خدا و پیامبر او و مؤمنان است.

40 - الجبّار

وجود مبارکی که مشیّت و اراده اش بر سبیل اجبار در ظاهر و باطن هستی نفوذ دارد و مشیّت احدی از موجودات راه به اراده و خواست او ندارد.

قاهری است که فوق قهرش چیزی نیست، عظمت و بزرگی و تجبّر و جبروتیّت، فقط و فقط برازندۀ اوست و بس. احدی از قبضۀ قدرتش خارج نیست، و چیزی از میدان جبروتش بیرون نمی باشد، موجودات عرصۀ هستی بخواهند یا نخواهند تکویناً فرمانبر او هستند.

در میان عباد و بندگان هستند کسانی که از دایرۀ تبعیّت از دیگران فراتر رفته و به درجۀ عالی متبوعیّت رسیده اند، به نحوی که دیگران به طور قهر و جبر به هیئت و صورت آنان در می آیند، چنانکه خواجۀ انبیا علیهم السلام فرمود:

لَوْ کانَ مُوسی حَیّاً ما وَسِعَهُ إلَّااتِّباعی. (2)

اگر موسی علیه السلام زنده بود، چاره ای جز پیروی از من در همۀ امور نداشت.

خیال روی تو در همه طریق همره ماست نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست

به رغم مدّعیانی که منع عشق کنند جمال چهرۀ تو حجّت موجّه ماست

ببین که سیب زنخدان تو چه می گوید هزار یوسف مصری فتاده در چَه ماست

اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پریشان و دست کوته ماست

(حافظ شیرازی)

ص:38


1- (1) - منافقون (63) : 8. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 99/2، باب 14، حدیث 54، الدعوات، راوندی: 170، حدیث 475.
41 - المتکبّر

وجود مقدّسی که عظمت و بزرگی شأن اوست و کلّ موجودات در پیشگاه بزرگیش باطل و هیچند.

او در مقابل ذات یگانه اش همه چیز را حقیر و کوچک می بیند، کبریائی و عظمت را جز برای خود نمی داند. نظرش به عباد و موجودات نظر مالک به مملوک، سلطان به رعیّت، زنده به مرده، بزرگ به کوچک است، و این گونه نظر وقف حریم کبریایی اوست و کسی را نسزد که به چیزی چون او نظر بیندازد.

کسی که همه چیز را در باطن و اعتقادش نسبت به حضرت او حقیر و کوچک شمارد و حتّی به دنیا و آخرت نظر استقلالی نداشته باشد و از جز او نظر بپوشد از حقیقت این اسم نصیب و حظ برده است.

42 - السیّد

آقا و بزرگی که اطاعتش بر همگان واجب است، چنانکه از اطاعت و بندگیش سرپیچی کنند به راه هلاکت افتاده و به سعادت دنیا و آخرت خود لطمه زده اند.

در زمینۀ معنای سیّد روایتی به مضمون زیر در کتاب «توحید» صدوق آمده است:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

عَلِیٌّ سَیِّدُ الْعَرَبِ ، فَقالَتْ عایِشهُ : یا رَسولَ اللّهِ ! ألَسْتَ سَیِّدَ الْعَرَبِ ؟ فَقالَ :

أنَا سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ و عَلِیٌّ سَیِّدُ الْعَرَبِ ، فَقالَتْ : یا رَسُولَ اللّهِ ! وما السَّیِّدُ؟ قال: مَنِ افْتُرِضَتْ طاعَتُهُ کَمَا افْتُرِضَتْ طاعَتی. (1)

ص:39


1- (1) - التوحید: 207، باب 29؛ بحار الأنوار: 198/4، باب 3؛ [1] کنز العمال: 619/11، حدیث 33007.

علی سیّد و آقای عرب است. عایشه گفت: آیا شما سیّد عرب نیستی ؟ فرمود:

من سیّد فرزندان آدمم. عرضه داشت: معنای سیّد چیست که در حقّ علی استعمال کردی ؟ فرمود: کسی که اطاعتش واجب است چنانکه اطاعت از من واجب است.

هر کس از ایمان بالایی برخوردار شود و در ادای واجبات الهیّه بکوشد و از تمام محرّمات بپرهیزد و به اخلاق حسنه آراسته گردد، به مقام سیادت به آن معنائی که رسول عزیر اسلام فرمود، رسیده است.

43 - السُّبّوح

وجود مقدّسی که از آنچه لایق او نیست پاک و منزّه است و از آنچه جاهلان در حقّش می گویند برتر و بالاتر است، که وصفش در فهم نگنجد و کُنه ذاتش به دست عقل نیفتد.

باطن و ظاهر تمام موجودات گویای منزّه بودن وی از هر عیب و نقص است و حقیقت اشیا و عناصر نشان دهندۀ پاکی آن وجود مبارک.

یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَما فِی الْأَرضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ » (1)

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، خدا را [ به پاک بودن از هر عیب و نقصی ] می ستایند، خدایی که فرمانروای هستی و بی نهایت پاکیزه و توانای شکست ناپذیر و حکیم است.

آن نه رویست که من وصف جمالش دانم این حدیث از دگری پرس که من حیرانم

ص:40


1- (1) - جمعه (62) : 1. [1]

همه بینند نه این صنع که من می بینم همه خوانند نه این نقش که من می دانم

آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست عجب این است که من واصل و سرگردانم

گفته بودی که بود در همه عالم سعدی من به خود هیچ نِیَم هر چه تو گویی آنم

(سعدی شیرازی)

آنچه را خداوند سبّوح در حالات قلب و امور نفس و مسائل اخلاقی و عملی و خانوادگی و اجتماعی عیب دانسته و به وسیلۀ وحی و انبیا و ائمّه علیهم السلام اعلام کرده است، عبد باید از آن دوری جسته و براساس خواستۀ حضرت محبوب به حقایق و پاکی ها آراسته شود، تا از مقام سبوّحیّت آن جناب بوئی به مشام جان او برسد و باغ وجود انسان از گل ها و لاله های معنوی و واقعیّت های ملکوتی پر شود.

وقت است که یار ما به بستان آید سلطان جمال او به میدان آید

پیدا و نهان در دل و در جان آید کفر همه کافران به ایمان آید

44 - الشهید

او به غیب و نهان و ظاهر و آشکارِ هستی شاهد است و حرکت و عملی در باطن و ظاهر موجودات از او پوشیده نیست.

إنِّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ » (1)

بی تردید خدا بر همه چیز گواه است.

ص:41


1- (1) - حج (22) : 17. [1]

وَاللّهُ شَهیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ » (1)

در حالی که خدا بر آنچه انجام می دهید، گواه است.

عبد چون به حقیقت این اسم واقف شود و جانش به نور مفهوم این صفت منوّر گردد، با کمال مواظبت و مراقبت زندگی خواهد کرد و تمام حرکات و سکنات و آنات و لحظاتش را که در مرأی و منظر حضرت محبوب است به مواظبت خواهد کشید، مبادا که شیطان و هوای نفس به او حمله کند و وی را از نظر رحمت حضرت حق دور ساخته، به سعادت دنیا و آخرتش لطمه بزند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

عَلِمْتُ أنَّ اللّهَ مُطَّلِعٌ عَلَیَّ فَاسْتَحْیَیْتُ . (2)

دانستم که خداوند بزرگ گواه و شاهد من و آگاه بر ظاهر و باطن انسان است، در برخورد به خلاف خواسته اش از او شرم کردم و بر عرصه گاه حیا نشستم.

45 - الصادق

در وعده و در گفتارش صادق است و آنچه را از ثواب و اجر و مزد در برابر عبادت و طاعت به بندگانش وعده داده است، بدون این که کم بگذارد وفا می کند.

عبد باید در تمام حرکاتش صداقت و درستی و راستی را از مولایش درس بگیرد، و مصداق حقیقی صدق گردد، تا حظّ و نصیب و بهره و سودش از پیشگاه حضرت محبوب به جایی رسد که خیر دنیا و آخرت وی را تأمین نماید.

ص:42


1- (1) - آل عمران (3) : 98. [1]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 172/12، باب 101، حدیث 13806؛ [2]بحار الأنوار: 228/75، باب 23، حدیث 100. [3]

یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَکُونُوا مَعَ الصّادِقینَ » (1)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید و با صادقان باشید [ صادقانی که کامل ترینشان پیامبران و اهل بیت رسول بزرگوار اسلام هستند.]

قالَ اللّهُ هذا یَوْمُ یَنفَعُ الصّادِقینَ صِدْقُهُمْ » (2)

خدا فرمود: این روزی است که راستان را راستی و صدقشان سود دهد.

46 - الصانع

او پدیده آورندۀ هر مصنوع و خالق هر مخلوق و مبدع جمیع بدایع عرصۀ هستی است.

آفریده هایش نشان دهندۀ این معنایند که او را در هیچ امری شبه و مانند نیست و فعلی از افعال خلق به فعل او نمی ماند.

صنعت او آسمان ها و زمین، ظلمت و نور، حجر و شجر، انسان و حیوان، برّ و بحر، گوشت و استخوان، پوست و خون، عصب و عروق، اعضا و جوارح، باطن و ظاهر، غیب و شهود و ذرّه بینی و غیر ذرّه بینی است، که شرح هر یک در جای خود، کتاب یا کتاب هاست.

اصولاً تمام کتاب هایی که در کتابخانه های بزرگ و کوچک جهان است، شرح صنعت و صنعت های اوست.

اوّل دفتر به نام ایزد دانا صانع و پروردگار، حیّ توانا

اکبر و اعظم خدای عالم و آدم صورت خوب آفرید و سیرت زیبا

از درِ بخشندگیّ و بنده نوازی مرغ هوا را نصیب ماهی دریا

قسمت خود می خورند مُنعِم و درویش روزی خود می برند پشّه و عنقا

ص:43


1- (1) - توبه (9) : 119. [1]
2- (2) - مائده (5) : 119. [2]

حاجت موری به علم غیب بداند در بن چاهی به زیر صخرۀ صَمّا

(سعدی شیرازی)

عبد در رابطه با این اسم باید صانع بهترین عبادت و بندگی و خُلق و خوی و رفتار و کردار براساس نقش های حضرت حق باشد.

عبد باید قدرت صنع خود را در ساختن رشد و کمال خود و آنچه برای بندگان حضرت محبوب مفید است به کار برد. خنداندن شیطان هنر نیست، هنر تجلّی دادن انواع منافع ظاهری و باطنی از ساختمان وجود خویش است.

47 - الطاهر

وجود مقدّس او از اشباه، انداد، اضداد، امثال، حدود، زوال، انتقال، طول، عرض، قطر، سنگینی، سبکی، رقّت، غلظت، دخول، خروج، اتّصال، جدائی، بو، مزه، رنگ، لمس، زبری، نرمی، گرما، سرما، حرکت، سکون، اجتماع، افتراق، تمکّن در مکان و... پاک و منزّه است، چرا که جمیع این امور مخلوق و حادث و از اوصاف ممکنات و مخلوقات و از نشانه های عجز و ناتوانی است. اینها اموری است که نشان دهندۀ وجود صانع و محدث حادث است.

آری، اگر عبد بخواهد از این صفت در حدّ خودش بهره مند گردد، راهش پاک شدن از تمام ناپاکی های درون و برون است.

48 - العدل

او نسبت به همه چیز و همه کس عادل است و اصولاً فعل او عدل است، ظلم و جور از او نیست و هرگز از او صادر نمی شود.

در تمام عرصه گاه هستی، هر چیزی را به جای خودش قرار داده، و به هر موجودی مطابق ظرف و شأنش عطا و عنایت فرموده است.

تماشای حقیقت عدل، منوط به تماشای ظاهر و باطن تمام آفرینش است و این از عهدۀ انسان خارج است، مگر این که ملکوت سماوات و ارض به ارادۀ خود آن

ص:44

حضرت به انسان ارائه شود تا مشاهده کند که به حقیقت در تمام هستی هر چیزی به جای اصلی خود قرار دارد.

آنچه ما از عدل می بینیم نمونه ای جزئی از حکومت عدل مطلق در پهنای خلقت و هستی است. شرح مسألۀ عدل به این آسانی میسّر نیست، توفیقی عظیم از جانب او لازم دارد و علمی محیط به آسمان ها و زمین و موجوداتی که در این دو میدان در کار زندگی هستند.

عبد اگر بخواهد اتّصال به مفهوم عدل پیدا کند بر او لازم است دو قوۀ غضب و شهوت و توابع آن دو را در سیطرۀ حکومت عقل و دین قرار دهد؛ آنجا که عقل و جنودش خادم شهوت و غضب است ظلم محض است.

البتّه مقهوریّت غضب و شهوت در دست عقل و دین، عدل فی الجمله است و تفصیل آن به این است که در تمام سکنات و حرکاتْ قواعد شرع مطهّر رعایت شود.

عدالت در حالات به این است که: حالات براساس قواعد الهی نظام گیرد.

عدالت در اعضا و جوارح به این است که: هر یک در آنجا که شرع فرموده به کار رود.

عدالت در خانه و اجتماع و اقوام و مردم به این است که: به حقّ هیچ یک تجاوز نشود و بلکه حقّ به خطر افتادۀ افراد را از خطر برهاند.

عدالت ایمانی هم به این است که: بر تدبیر و حکمت و فعل جناب حق اعتراض نشود و کار حضرت او را عین مصلحت به حساب آورد، چه این که موافق طبعش باشد یا مخالف.

نظام حضرت محبوب را نظام احسن و نظام متقن دانسته و کار او را در منتهای عدالت و لطف ببیند و با تمام وجود از حضرت حق بخواهد:

اَللّهُمَّ أرِنَا الْحَقَّ حقّاً وارْزُقْنا اتَّباعَهُ ، وَأرِنَا الْباطِلَ باطِلاً وَارْزُقْنا

ص:45

اجْتِنابَهُ . (1)

الهی حق را آن چنانکه هست به ما بنمایان و متابعت از آن را روزیمان گردان، و باطل را آن چنانکه هست به ما نشان بده و اجتناب از آن را توفیقمان ده.

آری، صفحۀ هستی آیینه ای است که اگر انسان با چشم سر و دیدۀ قلب در آن بنگرد به حقّ حق جز عدل و عدالت چیزی در آن نبیند.

49 - العَفُوّ

وجود مقدّسش از باب لطف و عنایت و آقایی، محو کنندۀ سیّئات از پروندۀ تائبان و غرق شدگان در ایمان و عمل صالح است. آیات فراوانی در قرآن مجید براین حقیقت نشاط آور دلالت دارد.

عبد باید نسبت به آزار و اشتباه برادران و خواهران مسلمانش و حتّی در مواردی نسبت به سایر مردم، مظهر این اسم باشد؛ به این معنا که از دیگران چشم بپوشد و سیّئات آنان را نسبت به خود نادیده بگیرد و چون محبوبش در مقابل ستم دیگران اقدام به احسان و خوبی کند.

50 - الغفور

اسمی است مشتقّ از مغفرت به معنای پرده پوشی، آن جناب بر گناهان عباد پرده پوشی کند و به آبروی کسی در بین مردم لطمه نزند.

ص:46


1- (1) - شرح گلشن راز: 199؛ [1] الانصاف فیما تضمنه الکشاف: 84/2؛ تفسیر ابن کثیر: 258/1. [2]

غفور نشان دهندۀ مبالغه در پرده پوشی است، آنهم پرده پوشی در نهایت درجه اش.

عبد هم باید مفهوم این حقیقت را از مولایش ارث داشته باشد، به این معنا که از بازگو کردن گناه و عیب مردم خودداری کند و از پرده دری بپرهیزد، تا خدایش پردۀ او ندرد و عیبش در برابر دیدگان مردم نمایان نسازد.

51 - الغنی

آن جناب از تمام موجودات هستی بی نیاز است، چرا که ذات مقدّسش مستجمع جمیع صفات کمال می باشد. آن زمان که از هستی و موجوداتش خبری نبود چیزی کم نداشت و این زمان که هستی با تمام موجوداتش در تجلّی است چیزی به او اضافه نشده، او بوده و هست و خواهد بود، بدون این که به چیزی نیاز داشته باشد.

وجود مبارک او در ذات و صفات ذات از غیر بی نیاز است و از تعلّق به اغیار منزّه و پاک؛ از کمک گیری از آلات و ادوات و کلّ اشیا مستغنی است. این موجودات هستند که به حضرتش محتاجند و برای جبرانِ فقر خود به پیشگاه لطفش نیازمند.

عبد باید بداند که هیچ موجودی در کارگردانی حیات او جز ذات حق استقلال ندارد. عبد باید بر غیر حق تکیه نکند و نسبت به کلّ موجودات کوس غنا بزند و با زبان حال بگوید: تمام نیاز من متوجه ذات غنیّ اوست و مرا جز به لطف و رحمت و کرم او چشمداشتی نیست و شما ای موجودات هستی عواملی هستید که به اجازۀ محبوبم در طریق حیات من و همۀ عناصر آفرینش در کارید، نیاز من و احتیاج من بالاستقلال به شما نیست بلکه من با تمام هویّت و وجودم گدای حضرت اویم.

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

واله و شیداست دائم همچو بلبل در قفس طوطی طبعم ز عشق شکّر و بادام دوست

ص:47

زلف او دام است و خالش دانه آن دام، من بر امید دانه ای افتاده ام در دام دوست

سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست

(حافظ شیرازی)

52 - الغیاث

حضرتش فریادرس تمام فریاد خواهان و دادرس تمام دردمندان و نجات بخش تمام امیدواران و دستگیر همۀ گرفتاران و شفابخش کلّ بیماران و آزاد کنندۀ همۀ اسیران و دلگرم کنندۀ نا امیدان است.

عبد در برخورد با یاد شدگان بالا، باید به همان صورت و سیرت باشد، که رجوع نیازمند و دردمند و بیچاره و حاجت دار به انسان، عین عنایت و لطف حضرت حق به آدمی است و به داد شکستگان رسیدن از اخلاق خداوندی است.

53 - الفاطر

او آفرینندۀ هر شیء و ابتدا کنندۀ صنعت تمام اشیای هستی بدون سابقۀ وجود و نوآور است.

عبد باید در اعتقادات و یقینش، حضرت او را اینچنین بداند و برای چیزی از موجودات هستی هر چند همراه با قدرت باشد استقلالی فرض نکند، که خالق و صانع و مُبدِع و مُبدِء و فاطر فقط و فقط حضرت اوست.

54 - الفرد

وجود مبارک او در ربوبیّت و خالقیّت و ذات و صفات یگانه است و کسی با

ص:48

حضرتش در اسما و صفت و ذات معیّت ندارد.

قلب عبد باید با مفهوم این اسم یکی باشد و در تمام امورش یکتابین، یکتاخواه و یکتاگو گردد تا از فیوضات الهیّه و عنایات ربّانیّه بهره مند گردد.

55 - الفتّاح

اوست آن وجود مقدّسی که به عنایتش هر گرهی را باز می کند و به هدایتش هر مشکلی را به نقطۀ حلّش می رساند.

اوست که حکومت را از دست دشمنانش خارج و به دست با کفایت صالحان قرار می دهد.

إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً » (1)

به راستی ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم آوردیم.

اوست که از قلوب عاشقان و دل عارفان و والهان بر اثر ریاضت و عبادت و تقوایشان هر حجابی را بر می دارد و ابواب ملکوت رفعت و جمال کبریائیش را به روی آنان باز می نماید.

مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَهٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » (2)

چون خدا رحمتی برای مردم بگشاید، بازدارنده ای برای آن نیست، و چون بازدارد، بعد از او فرستنده ای برایش وجود ندارد، و او توانای شکست ناپذیر و حکیم است.

آری، وجود مبارک و عزیزی که تمام کلیدهای غیب و رزق و مُلک و ملکوت به

ص:49


1- (1) - فتح (48) : 1.
2- (2) - فاطر (35) : 2. [1]

دست اوست سزاوار است که فتّاح خوانده شود.

عبدی که مظهر این اسم است، با زبان و آبرویش و قدرت و مالش و با دانش و علمش، باز کنندۀ راه مشکلات دنیایی و آخرتی به روی مردم است، و چه نیکو بود که تمام عباد و بندگان برای مظهر شدن نسبت به این حقیقت عالی می کوشیدند تا مشکلی در هیچ برنامه ای برای کسی باقی نمی ماند.

56 - الفالق

اوست آن خدائی که هر چیزی را آفرید و آن را برای طی کردن راه رشد و کمال شکافت.

دانه و هسته را در زیر خاک شکافت و از آن درخت و گیاه بیرون آورد، رَحِم را شکافت و از آن موجود زنده خارج نمود، زمین را شکافت و از آن آنچه برای نظام حیات لازم بود بیرون آورد، دریا را شکافت و به دنبال آن موسی و قومش را از شرّ فرعونیان خلاص کرد و...

عبد باید از این مفهوم حظّ و نصیب بگیرد، به این معنا که هر سدّی را که در برابر عقل و قلب و نفس خود دارد بشکافد و هر سدّی که در برابر امور معنوی و مادّی مردم است با قدرت درایت و کفایت و علم و بصیرتش از میان بردارد.

57 - القدیم

او بدون اوّل و آخر داشتن قدیم است، دائم بوده و دائم خواهد بود. چیزی بر حضرتش پیشی نگرفته، بر تمام هستی مقدّم است، که هر چیزی در عرصه گاه خلقت به اراده و خواسته و عنایت او حادث شده. اگر بر غیر او وصف قدیم استعمال گردد از باب مجاز است، که حقیقت ذاتی هر وصف مثبتْ وقف حریم وجود مقدّس اوست.

ص:50

58 - المَلک

وجود مقدّس حضرتش در ذات و صفت از هر چیزی بی نیاز است و کلّ موجودات به درگاه خدائیش نیازمند.

هیچ چیز در هیچ برنامه ای نمی تواند از او بی نیاز باشد. ذات و صفات و وجود و بقای هر شیء به جناب او نیازمند است. وجود کلّ شیء از اوست یا از چیزی که از اوست. ما سوای او مملوک آن حضرت است چه در ذات و چه در صفات، تنها و تنها اوست که از هر کس و از هر چیز بی نیاز است.

عبد ازلاً و ابداً فقیر و محتاج اوست و در صورتی از مفهوم این حقیقت می تواند بهره داشته باشد که قلب و نفس و غضب و شهوت و زبان و چشم و دست و پا و تمام وجودش را با کمک عقل و نبوّت و امامتْ مملوک خود کند و از تمام خطرات شیطانی و هوایی آزاد، زندگی نماید.

زمانی که مالک این واقعیّت ها شد و از سیطرۀ تملک آنان در آمد و آن همه وی را اطاعت کردند و او سر از اطاعت آنان باز زد، در حدّ خودش به درجۀ مَلِکی رسیده، و چون در حدّی از مردم بی نیاز شد و مردم بدو نیازمند گشتند به مرحلۀ اعلا از این حقیقت دست یافته است.

انبیا که در هدایت و رشد و کمال و به دست آوردن حیات اخرویّه از غیر حضرت او بی نیاز بودند و تمام مردم محتاج آنان، در عالی ترین درجۀ این واقعیّت قرار داشتند و در صف بعد از آنان عالمان ربّانی هستند که عباد به هدایت آنان محتاج و آنان از ارشاد شدن به وسیلۀ مردم بی نیازند.

59 - القدّوس

حضرت ربّ العزّه از هر وصفی که حسّ و خیال و وهم و باطن و اندیشه تصوّر

ص:51

کند پاک و منزّه است. اگر در توضیح قدّوس بگوییم منزّه از عیب و نقص است سخنی دور از ادب نسبت به آن جناب گفته ایم. منظور از منزّه بودن حضرتش از هر وصف، اوصاف کمالیّه ای است که اکثر عباد براساس فهم و درک خود به او نسبت می دهند، که به حقیقت، از اوصاف کمالی که بندگان با عقل محدود خود نسبت به آن جناب فرض می کنند پاک و منزّه است.

عبد باید برای متّصف شدنش به این وصف، علم و ارادتش را به طور کامل پاک و منزّه کند و ظاهر و باطن خود را از آلودگی ها دور نماید.

علمش را از خیالات و اوهام و آنچه بهایم در فهم آنها با انسان مشترک است منزّه نماید، محور دانش و بینش خود را امور شریفه کلّیّۀ الهیّه و معلومات متعلّق به حقایق ازلیّه و ابدیّه قرار دهد، اراده و نیّتش را از آنچه برگشت به شهوات و مَطعم و مَلبس و مناظر عادی و امور جزئیّه و لذایذ حیوانی و مادّی صرف می نماید پاک کند، اراده ای جز حضرت محبوب برایش نماند، غیر شوق و عشق به لقای دوست هوسی نداشته باشد، تمام ابتهاج و فرح و لذّتش خلاصه در رسیدنِ به قرب حق گردد و حتّی بهشت عنبر سرشت را از این که هدف نهایی و مقصد آخرش باشد از نیّتش دور نماید، که در ذات قلب و حقیقت دل و عمق باطن جز حضرت محبوب چیزی نماند.

60 - القوی

او بدون کمک گیری و استعانت از چیزی دارای قدرت است و قدرت حضرتش قدرت تامّه و قدرت بی نهایت در بی نهایت است.

عبد را باید از این مفهوم آن چنان نصیب باشد که در عبادت، تحصیل علم، به دست آوردن فضایل و کمالات و خدمت به عباد حضرت حق در کمال قوّت و قدرت دیده شود.

ص:52

61 - القریب

حضرتش اجابت کنندۀ دعا و درخواست بندگان است، چنانکه در قرآن مجید آمده:

فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ » (1)

یقیناً من نزدیکم، دعای دعا کننده را زمانی که مرا بخواند اجابت می کنم.

بین او و مخلوقاتش حجاب راه و مسافت و مفارقت وجود ندارد، او ناظر به همه چیز و عالم به کلّ شیء و همراه کلّ شیء است، قریب به موجودات است بدون مماسیّت، و جدای از آنهاست بدون راه و مسافت، تقرّب به حضرتش نه از جهت مکان و مسافت و طریق است، که عبد اگر بخواهد از این معنا حظّ و نصیب و قسمت داشته باشد باید از جهت طاعت و حُسن عبادت و اخلاق حسنه به او تقرّب جوید.

62 - القیّوم

آن جناب وجود مبارک و مقدّسی است که تمام موجودات هستی قائم به وجود او هستند، برای اشیا وجود و دوام وجودی جز به او متصوّر نیست، که قوام حضرت او به ذات خود و قوام کلّ شیء به جناب اوست.

عبد در تمام امورش به هر اندازه از غیر حق بی نیاز شود، از مفهوم این صفت بهره گرفته و مظهر این حقیقت شده است.

ص:53


1- (1) - بقره (2) : 186. [1]
63 - القابض

برای لغت قابض معانی متعددی است:

1 - مالکیّت، چنانکه در قرآن مجید آمده است:

وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ » (1)

در حالی که زمین در روز قیامت یکسره در قبضۀ قدرت اوست.

2 - فنا کردن شیء، چنانکه دربارۀ میّت می گویند: خداوندش قبض روح کرد، و در قرآن مجید آمده:

ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلیلاً * ثُمَّ قَبَضناهُ إلَینا قَبْضاً یَسیراً » (2)

آن گاه خورشید را برای [ شناختن ] آن سایه، راهنما [ ی انسان ها ] قرار دادیم. * سپس آن را [ با بلند شدن آفتاب ] اندک اندک به سوی خود باز می گیریم.

3 - انداختن حجاب بر قلبی که لیاقت گیرندگی فیوضات الهیّه و معارف ملکوتیّه را از دست داده، تا جایی که آن قلب به قلب ضیِّق حَرِج و قلب قاسیه و قلب مریض وصف شود.

64 - الباسط

بسط دهندۀ ارواح در اجساد، بسط دهندۀ رزق مادّی به عباد، بسط دهندۀ روزی معنوی در قلوب و بسط دهندۀ معارف ملکوتیّه و آلاء و نعم معنویّه در دل عارفان و مشتاقان و والهان است.

ص:54


1- (1) - زمر (39) : 67. [1]
2- (2) - فرقان (25) : 45 - 46. [2]

وَاللّهُ یَقْبِضُ وَیَبْسُطُ وَإلَیْهِ تُرْجَعُونَ » (1)

و خداست که [ روزی را ] تنگ می گیرد و وسعت می دهد؛ و [ همۀ شما برای دریافت پاداش ] به سوی او بازگردانده می شوید.

مفصّل دو مسألۀ بسط و قبض، در معارف الهیّه و به خصوص در عرفان و فلسفه مطرح است که مشتاقان و علاقمندان می توانند برای یافتن عمق این دو حقیقت به کتب مربوطه مراجعه نمایند.

عبد اگر از پرداخت وقت و نیرو و حالات و حقایق وجودی خویش، به راهزنان راه حق امساک کرد و سفرۀ قلب و جان و سرّ و باطن و روح و نفس خود را برای گرفتن معارف حَقّه باز کرد و در امور دنیایی و آخرتی برای بندگان حضرت محبوب ایجاد گشایش نمود، از اسم قابض و باسط حظّ و نصیب برده است.

به بندگان نکنی لطف چون تو از یاری چگونه لطف خداوند را طمع داری

به بنده لطف کن و لطف حق طلب ورنه مجوی حاصل اگر دانه ای نمی کاری

طمع مدار که غیری تو را شود غمخوار اگر نکرده ای از غیر خویش غمخواری

بجز خضوع و خشوع و شکستگی نخرند به خویش غرّه مشو از درست کرداری

نداده اند تو را قدرت و زبردستی که زیردست دل آزرده را بیازاری

(صغیر)

65 - قاضی الحاجات

او به نحو کامل و تامّ و جامع برآورندۀ نیاز محتاجان و قضا کنندۀ حاجتِ حاجتمندان است.

عبد باید در این زمینه به طور کامل متخلّق به اخلاق حق باشد، که هر کس

ص:55


1- (1) - بقره (2) : 245. [1]

آراسته به چنین واقعیّتی گردد تمام سعادت دنیا و آخرت را نصیب خود نموده است.

66 - المجید

ذات مقدّسش شریف است، افعالش جمیل و زیباست، عطا و نوالش جزیل و بزرگ است. شرف ذات وقتی به حُسن عمل مقارن شود «مجد» است.

عبد می تواند از ذات محبوب کسب شرف و از حسن عمل معبود درس بگیرد و شرف نفس را با حسن عمل مقارن کند تا مظهر صفت مجید گردد.

67 - المولی

حضرت او یاری کنندۀ مؤمنان و سرپرست آنان در همۀ امور است.

اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ » (1)

خدا سرپرست و یار کسانی است که ایمان آورده اند؛ آنان را از تاریکی ها [ ی جهل، شرک، فسق وفجور ] به سوی نورِ [ ایمان، اخلاق حسنه و تقوا ] بیرون می برد.

اوست که متولّی نصرت مؤمنان بر کافران، و متولّی ثواب و کرامت عاشقان و عارفان، و ولیّ طفل صغیر و شیخ کبیر، و متولّی اصلاح ظاهر و باطن تمام موجودات هستی است.

عبد باید نسبت به نفس و قلب خود برای یافتن خیر دنیا و آخرت، ولایت تربیتی پیدا کند و سرپرستی صحیح اهل بیت خود و بندگان حق را جهت آشنایی آنان با حضرت محبوب و وظایف و مسئولیّتشان برای خدا به عهده بگیرد تا از نور

ص:56


1- (1) - بقره (2) : 257. [1]

ولایت بی نهایت در بی نهایت حضرت ربّ بهره مند شود و خود و موجودیّت و هویّتش در ولایت دوست فانی گردد.

68 - المنّان

وجود مقدّسی که به موجودات و به خصوص به بندگان، بسیار احسان می کند و در این دنیا به خاطر چیزی کسی را از عطایش منع نمی نماید. از او بخواهند یا نخواهند نعمتش را عطا می کند، و احسان و عطایش بغیر حساب است.

عبد باید به دنبال محبوب و مولایش به احسان بسیار به بندگان حق، به خصوص ضعیفان و فقیران و نیازمندان و محتاجان برخیزد و از این طریق اخلاق حضرت حق را از طریق حرکات صحیح خود به کار گیرد.

69 - المحیط

آن وجود مقدّس به قدرت و علمش و به اراده و رحمتش، به ظاهر و باطن هستی و جسم و جان موجودات و به حقیقت و ذات همۀ اشیا و عناصر احاطه دارد و چیزی از حیطۀ نظر و عنایت و قدرت و لطف او خارج نیست.

عبد باید در یک مرحله به تمام مضرّات و خطرات و فحشا و منکراتی که سعادت دارین او را تهدید می کند معرفت و احاطه داشته باشد تا خود را مصون و محفوظ بدارد، و در مرحلۀ دیگر به واقعیّت ها و حقایق و فضایل و درستی ها و معارف و فیوضات ربّانیّه احاطه به دست آورد تا وجودش را به زیبایی های معنوی بیاراید و به حق ّ و حقیقت آراسته گردد، و از وجود خود منبعی گران و ظرفی پر ارزش به وجود آورد.

ص:57

70 - المبین

آن وجود مبارکی که حکمت و آثار قدرتش را در عرصه گاه هستی می نمایاند و از این طریق راه رسیدن به نقطۀ معرفت را در اختیار بندگانش می گذارد.

وحی را به توسط صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و به وسیلۀ کتب آسمانی بیان می کند و حقایق را جهت رشد بندگانش آشکار می سازد.

عبد باید ظهور دهندۀ حقایق و واقعیّت ها و برنامه های مثبت و علم و معرفت از وجود خود باشد تا از این رهگذر مظهر اسلام مبین گردد و از محبوب و معشوقش نصیب وافر برد.

71 - المُقیت

او آفرینندۀ انواع اطعمه و رسانندۀ به اجسام و ابدان است. او طعام دهندۀ به قلوب و نفوس است، معرفت را برای قلب و حسنات را برای نفس قرار داده است.

در مرحلۀ دیگر گفته اند: معنای مُقیت استیلا و قدرت داشتن بر اشیا است که بازگشت این معنی به همان صفت علم و قدرت است، چنانکه در قرآن مجید آمده است:

وَکانَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ مُقیتاً » (1)

و خدا همواره نگهبان بر هر چیزی است.

عبد این قدرت را دارد که برای گرسنگان مادّی و معنوی سفرۀ نان و علم و دانش بگسترد و برای هوای نفس و غرایز و امیال غلط خود چیره و مسلّط شود تا درونش از نور اسم مقیت منوّر گردد.

ص:58


1- (1) - نساء (4) : 85. [1]
72 - المصوّر

وجود مقدّسش در ارحام و ظلمات ثلاث به هر صورتی که بخواهد بر نطفۀ موجود زنده نقش می زند و وجود هر کسی را شکل و قیافه می دهد.

او مصوِّر تمام تصاویر و نقّاش همۀ نقش هاست، ولی خود او به صورت و اعضا و به حدود و ابعاض وصف نمی شود، او به آیات و آثارش شناخته می شود و به قدرت و عظمت و جلال و کبریایی توصیف می گردد.

عبد باید تمام حرکاتش و اعمال و افعالش نقش مثبت و تصویر صحیحی بر جریدۀ عالم باشد و از افعال ضدّ عقل و شرع و اخلاق بهیمی و سَبُعی و شیطانی، به شدّت بپرهیزد.

73 - الکریم

وجود عزیزی که چون انسان در بارگاه قدرت و مقامش قرار گیرد چشم پوشی کند، چون وعده دهد به وعدۀ خود به طور حتم وفا نماید، چون عطا فرماید بخشش را به منتهی درجۀ امید و آرزوی خواهنده برساند و برای او باکی نباشد که چه اندازه عطا کند و به که عطا نماید.

از این که نیاز و حاجت به در خانۀ غیر برند خشنود نباشد، حقّ آن را که به او پناه برد و نیاز و التجا به پیشگاهش ببرد ضایع ننماید.

او تمام این حقایق و واقعیّت ها و برنامه ها را به اختیار و اراده انجام دهد نه به تکلّف و جبر، که جبری در آن حریم مقدّس نیست، و تکلّفی در آن پیشگاه مبارک راه ندارد.

عبد به اندازۀ امکان و قدرت خودش بدون شک می تواند تجلّی گاه کرم آن کریم شود و بدانگونه که حضرت حق با عبادش معامله می کند با خلق خدا معامله کند.

ص:59

74 - الکبیر

وجود بی نیازی که کبریایی، یعنی کمال ذات وقف حریم مقدّس اوست و کمالش از باب لطف و عنایت و رحمت و محبّت سرایت به غیر دارد.

کمال عبد در عقل و ورع و علم است و سریان آن حقایق به غیر خود.

کبیر به معنای عالم با تقوا و مرشد و معلّم مردم است که صلاحیّت دارد تمام خلق خدا از انوار فضایل و معارف و علوم وی اقتباس کنند، به همین جهت حضرت عیسی علیه السلام فرمود:

مَنْ عَلِمَ وَعَمِلَ وَعَلَّمَ عُدَّ فِی المَلَکُوتِ الأعظمِ عظیماً. (1)

کسی که بیاموزد و عمل کند و تعلیم دهد، در ملکوت آسمان از او به عنوان بزرگ و عظیم یاد می شود.

75 - الکافی

آن آقا و بزرگواری که هر کس به او توکّل کند او را کفایت نماید و نیازی برای رجوع به غیر برایش نگذارد.

بر عبد است که هر نیازمند خواهنده ای را به اندازۀ قدرت و وسعش کفایت کند، تا از نور اسم الکافی دلش منوّر گردد.

76 - الکاشف

او به هر کس که به مشکل دچار شده و روی حاجت به درگاهش برد گشایش دهد. او برطرف کنندۀ سوء و بدی از عبد، و اجابت کنندۀ دعوت مضطر و گرفتار است.

ص:60


1- (1) - مجموعه ورام: 82/1؛ [1]ارشاد القلوب، دیلمی: 14/1. [2]

او دوست دارد عبد و بنده اش نیز اینچنین باشد، از رحمت آوردن بر دیگران و اجابت دعوت مضطر و برطرف کردن همّ و غمّ مهموم و مغموم روی نگرداند.

77 - الوتر

او در ذات و در صفات تنها و فرد است، و احدی از موجودات عرصه گاه هستی به حضرتش در هیچ واقعیّتی شباهت ندارد.

عبد باید از نظر علم و معرفت و تقوا و بصیرت و کمال و فضیلت و عبادت و خدمت به خلق در میان اقران و امثالش بی نمونه گردد و تنها متفرّد شود.

78 - النور

آن آشکار و ظاهری که ظهور هر چیزی به حضرت اوست، او ظهور محض است، اظهر از حضرت او نیست، منزّه از هر نقص و عیبی است و پاک و بری از هر ظلمتی است. آری، آن وجود مبارکی که کلّ اشیا را از تاریکی عدم به ظهور وجود آورد سزاوار این است که نور خوانده شود.

او نور سماوات و ارض و نور قلب و دل عاشقان و روشنایی جان عارفان و خالق نور و نازل کنندۀ نور و منوّر نور است.

او چنانکه در آیات قرآنش آمده، انبیا و کتب آسمانی را جهت اخراج عباد از ظلمت و سفر دادن به منطقۀ نور فرستاده است، و چه نیکوست که عبد با توسّل به وحی و نبوّت انبیا و آیات قرآن مجید به نور ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه منوّر شود و به نورانی شدن دیگران کمک نماید.

79 - الوهّاب

وجود مقدّسش به تمام موجودات بدون غرض و عوض و توقّع ثنا و حمد و

ص:61

منهای شهرت و تخلّص از مذمّت و به غیر طلب کمال، کثیر الإعطا است.

او رادر عطایش هیچ منظور و مقصودی برای خود نیست، بلکه ذات مبارکش نسبت به تمام هستی، بخشندۀ فیض و عنایت کنندۀ لطف و رحمت است، او از این طریق می خواهد نیازِ نیازمندان را برطرف و ناقصان جهان را به کمال برساند.

عبدی که موجودیت خود را بدون توقّع بهشت و ترس از عذاب در راه خدا می دهد و حتّی در زمینۀ گذشتن از جان در جبهۀ حق علیه باطل جز رضای محبوب را در نظر ندارد جواد و وهّاب است و در این برنامه از مولایش رنگ گرفته است.

80 - الناصر

آن ذات مبارکی که تمام موجودات جهان هستی را برای رسیدن به نقطه ای که باید برسند به خوبی یاری می دهد و به هنگام حوادث و گرفتاری ها در کمال لطف و محبّت به انسان نصرت می رساند و درهای فتح و پیروزی را به روی یارانش می گشاید.

انسان نسبت به دیگران باید از چنین صفتی برخوردار باشد، به کمک محتاجان و یاری ناتوانان و نصرت مظلومان با تمام وجود برخیزد و در این زمینه از هیچ کوششی دریغ و مضایقه نکند که یاری دادن به مظلوم از پرارزش ترین اعمال و از پرثواب ترین عبادات است. علی علیه السلام در خطاب به حسنین علیهما السلام می فرماید:

کُونا لِلظّالِم خَصْماً وَلِلمَظْلُومِ عَوناً. (1)

دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.

81 - الواسع

وجود مقدّسش به تمام ظاهر و باطن هستی سعۀ علم و قدرت و احسان و

ص:62


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 47.

رحمت و لطف و کرامت دارد، که برای دریای علم و قدرت و سایر اوصاف جمالش ساحلی نیست و نهایتی نمی باشد، هر سعه و عظمتی منتهی به اوست و در برابر واسعیّت آن جناب چیزی نیست.

عبد اگر در علم و عبادت و فهم و فکر و اخلاقش بر اساس معارف الهیّه وسعت دهد و از تنگی حقد و حسد و کبر و نفاق و سایر رذایل بپرهیزد و متخلّق به اخلاق حضرت ربّ العزّه شده و به وصف واسع متّصف گشته است.

او باید آن چنان شود که هوای نفس و شیطان و فساد و مفاسد بر او غلبه ننماید، که غلبۀ رذایل او را به خفقان روحی و قلبی دچار کرده به عرصۀ فنا و نابودی و شقاوت و هلاکت می رساند.

82 - الودود

اوست آن پروردگار عزیزی که برای جمیع مخلوقات خیر و خوبی می خواهد.

اوست آن خالق مهربانی که در ابتدا نعمت عنایت می کند و موجودات هستی را در احسان و لطف خود غرق می نماید.

وَدود از عباد کسی است که آنچه برای خود می خواهد برای دیگران هم بخواهد، و مرتبۀ بالاتر این که نسبت به عباد حق به ایثار برخیزد و کمال این ایثار در این است که خشم و کینه نسبت به طرف، وی را از احسان و محبّت دربارۀ او بازندارد.

چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله به هنگامی که پیشانی و دندانش در جنگ احد شکسته بود دست به دعا برداشت و برای دشمنانش از حضرت رب طلب هدایت کرد:

اَللّهُمَّ اهْدِ قَومی فَإنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ . (1)

ص:63


1- (1) - بحار الأنوار: 21/20، باب 12؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 192/1، فصل فی غزواته. [1]

خداوندا! قوم مرا هدایت نما، که ایشان نمی دانند.

بد کرداری دشمن و جنایت های آنان و آن همه رنج و مشقّتی که برای حضرت فراهم آوردند، مانع خیرخواهی آن حضرت در حقّ آنان نشد، که قلب و روح مطهّرش اوسع اشیا در پهنه گاه هستی بود و مهر و محبّتش نسبت به مردم، دریای بی ساحل و بحر بیکران می نمود.

یاد یاران که کنند از دل و جان یاری هم پا ز سر کرده روند از پی غمخواری هم

غم زدایند ز دلهای هم از خوشخویی بهره گیرند ز دانش به مددکاری هم

کم کنند از خود و افزونی یاران طلبند رنج راحت شمرند از پی دلداری هم

رنج بر جان خود از بهر تن آسایی یار حامل بار گران بهر سبکباری هم

همه چون غنچه به تنهایی و باهم چون گل تنگدل از خود و خندان به هواداری هم

خواب غفلت نگذارند که غالب گردد همه هم را بصرند و همه بیداری هم

راحت جان و طبیبان دل یکدگرند یار تیمار هم و صحّت و بیماری هم

(فیض کاشانی)

83 - الهادی

او هدایت کنندۀ تمام موجودات آفرینش است. آسمان ها، ستاره ها، سحابی ها، کهکشان ها به عنایت او در مسیر لازم هدایت می شوند. طفل به هدایت او پستان مادر می گیرد. جوجه به هدایت او پس از بیرون آمدن از تخم دانه برمی چیند. زنبور به هدایت او آن خانۀ عجیب را در کندو بنا می کند. مورچه و موریانه به هدایت او لانه های عظیم در دل زمین می سازند و گیاه به هدایت او از زیر خاک سر برمی آورد.

او خواصّ عبادش را به معرفت ذاتش هدایت می کند، به طوری که بگویند:

ص:64

یا مَنْ دَلَّ عَلی ذاتِهِ بِذاتِهِ . (1)

ای که خودت به سوی خودت رهنمایی.

و عرضه بدارند:

بِکَ عَرَفْتُکَ وَأنتَ دَلَلتَنی عَلَیْکَ . (2)

تو را به خودت شناختم، و تو مرا بر خودت ره نمودی.

تا جایی که وجود مقدّس او را شاهد بر وجود تمام اشیا و عناصر هستی بدانند.

و عوام عباد را به توجّه قلبی به مخلوقات هدایت می نماید، تا وجود اشیا را شاهد بر وجود او بدانند.

الَّذی أعْطی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی » (3)

او را [ آن گونه که سزاوارش بود ] به وی عطا کرده، سپس هدایت نمود.

انبیا و ائمّه علیهم السلام به طور کامل مظهر اسم هادی هستند، آنان از جانب حق نور هدایت تشریعی را جهت تأمین خیر دنیا و آخرت به عباد حق می رسانند و پس از آن بزرگواران، اولیا و علما و صلحا و ناصحان و دانشمندان تجلّی گاه اسم هادی اند.

84 - الوفی

آنچه را به انبیا و عبادش وعده داد به آن وفا کرد و هر چه را در قرآن مجید وعده داد وفا می کند. خلف وعده در هیچ زمینه ای برای حضرتش متصوّر نیست، که:

إنَّ اللّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ » (4)

ص:65


1- (1) - بحار الأنوار: 339/84، باب 13، حدیث 19؛ [1] الأمالی، شیخ مفید: 254، پاورقی.
2- (2) - بحار الأنوار: 82/95، باب 6، حدیث 2؛ [2]المصباح، کفعمی: 588، دعاء السحر لعلی بن الحسین علیه السلام . [3]
3- (3) - طه (20) : 50. [4]
4- (4) - رعد (13) : 31. [5]

بی تردید خدا وعدۀ خلافی نمی کند.

در قرآن مجید در آیات متعددی به بندگانش سفارش به وفای عهد کرده و آنان را در برابر تعهّداتشان موظَّف و مسؤول شمرده، بر عبد لازم است در زمینۀ وفای به عهد از مولایش متابعت کند و این اخلاق الهی را در همه جا به کار بندد، که وفای به عهد از علائم ایمان و از خصوصیّات عاشقان حق و مردم مؤمن است.

85 - الوکیل

آن ذات مبارکی که تمام امور هستی، موکول به اراده و قدرت و علم و عنایت و رحمت اوست.

عبد باید در امور ظاهر و باطنش بر آن حضرت تکیه کند و موجودیت و هویّت و زندگیش را به او واگذار نماید و کسی که وکیلش خدا است در همه جا و در همه چیز پیروز و فاتح است.

عبد باید در تمام برنامه های مثبت اعم از ظاهری و باطنی با کمال شور و نشاط قدم بردارد و بر ذات مقدّس حضرت رب توکّل کند تا به مقصود برسد.

عبد باید چون مولایش وکیل و تکیه گاه مردم به خصوص ضعیفان و دردمندان و مستمندان باشد، تا از این راه مردم به خیر و سعادت برسند و او هم به جلب خشنودی حضرت حق و رضایت جناب محبوب موفّق شود.

86 - الوارث

اوست آن وجود مقدّسی که تمام مُلک ها پس از فنای ملّاک به او برمی گردد، چرا که وجود باقی اوست و دیگران در مسیر فنا هستند، او مرجع و مصیر کلّ شیء

ص:66

است، اوست که وقتی بگوید:

لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَومَ

امروز فرمانروایی ویژۀ کیست ؟.

پاسخ گویی جز خودش نباشد:

لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ » (1)

ویژۀ خدای یکتای قهّار است.

آنان که در امور برای خود مالکیّت و مُلکیّت قائلند از بینایی و بصیرت دورند.

آنان که ارباب فهم و بصیرتند در هر روز و در هر ساعت و در هر لحظه حقیقت لِمَنِ الْمُلکی را می بینند و یقین دارند که ازلاً و ابداً مالک حقیقی اوست، حقیقت وراثت و مالکیّت ذاتی حق برای آنان چون آفتاب وسط روز است.

او وارث مردم مؤمن است و خیر الوارثینی، وقف حریم مبارک حضرت او می باشد.

عبد باید وارث صفات معبود باشد، عبد باید از انبیا، اخلاق و علم و معرفت و عمل به ارث ببرد، که در روایات آمده:

اَلْعُلَماءُ وَرَثَهُ الْأنْبِیاءِ. (2)

عالمان وارثان پیامبرانند.

و در زیارت وارث آمده که:

حضرت سیّد الشهدا علیه السلام تمام حسنات را از گذشتگان و به خصوص انبیای اولوالعزم به ارث برده است. (3)

ص:67


1- (1) - غافر (40) : 16. [1]
2- (2) - الکافی: 32/1، حدیث 2؛ [2]وسائل الشیعه: 78/27، باب 8، حدیث 33247. [3]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 300/10، باب 45، حدیث 12054؛ المصباح، کفعمی:500.
87 - البَرّ

وجود حضرت او محسن و نیکوکار است، او از فعل قبیح بری و مبرّاست، کلّ بِرّ و احسان از اوست.

عبد چون به احسان و برّ به والدین و خوبی به مردم اقدام کند خود را تجلّی گاه آن صفت عالی نموده و به تأمین خیر دنیا و آخرت خود برخاسته است.

88 - الباعث

اوست که تمام خلق را در روز قیامت مبعوث می کند و برای جزا دادن در عرصۀ محشر حاضر می نماید. او باعث مَنْ فِی الْقُبورِ ومُحَصِّل ما فِی الصُّدورِ است، و کسی را در این زمینه راه فرار از حکومت او نیست.

او مبعوث کنندۀ انبیا به رسالت برای هدایت مردم است.

کسی که باعث نجات دیگری از جهل و فساد گردد و حیات علمی و فکری و اخلاقی در مملکت وجود انسان ها برانگیزد و عباد را به سوی حضرت ربّ العزّه بخواند و در حقیقت آنان را از نشأۀ مادّی به نشأۀ معنوی و از حیات حیوانی به حیات طیّبه برساند، مظهر اسم باعث است.

89 - التوّاب

اوست که اسباب توبه را از قبیل ارائۀ آیات و عرضۀ تنبیهات و توجه به آیات عذاب و حقایق تحذیریّه برای بندگان فراهم می آورد و راه بازگشت به حضرتش را برای عباد آسان می نماید.

به فضل و رحمتش گناهکار را از گناه پشیمان می نماید و وی را به راه توبه و انابه هدایت می نماید و توبۀ عبد را با عنایت خاصّش قبول می نماید.

ص:68

بر عبد است که به دنبال مولایش عذرِ عذرخواه را بپذیرد، و معذرت دوستان و رفیقان و آشنایان را قبول نماید، تا تخلّقش را به اخلاق حضرت محبوب نشان دهد و بهره و نصیبش را از اسم توّاب بنمایاند.

90 - الجلیل

وجود عزیزش موصوف به صفات جلال، چون مُلک و تقدّس و علم و قدرت و سایر کمالات است.

گویی وصف کبیر دلالت بر کمالات ذات، و جلیل نشانگر کمال صفات، و عظیم نشان دهندۀ کمال ذات و صفات باهم است.

جلیل به معنای سیّد و عظیم و صاحب جلال و اکرام آمده است، و روشن است که تمام آقایی و عظمت و جلال و کرم از آن حضرت اوست. آنچه سیادت و آقایی و عظمت و بزرگواری و کمال و حسن و بها است از او و راجع به اوست.

جلیل و جمیل از عباد آن کسی است که صفات باطنش نیکو و زیباست، که جمال ظاهر را قدری نیست و نهایتش در هم ریختگی و فناست.

91 - الجواد

وجود مبارکش محسن و منعم و کثیرالانعام و الإحسان است، سخاوتش را حدّ و نهایتی نیست و دریای بخشش و کرمش را ساحل نمی باشد. جواد و کریم و به تعبیر دعاهای وارده از ائمّۀ طاهرین علیهم السلام أجْوَد الأجوَدین است.

عبد را باید از این صفت حظّ و نصیب باشد، که بخل امری مبغوض و منفور حضرت حق و پاکان عالم است و در شأن خلیفه اللّه نیست که آلوده به این صفت شیطانی و رذیلت ظلمانی باشد.

ص:69

92 - الخبیر

اوست آن ذات مقدّسی که اخبار باطنه از حضرتش پوشیده نیست، در مُلک و در ملکوت چیزی نمی گذرد و ذرّه ای حرکت نمی نماید و ساکن نمی شود و نفسی به اطمینان و اضطراب متّصف نمی گردد مگر این که خبرش نزد حضرت اوست.

خبیر به معنای علیم است، اما وقتی علم به امور نهانیّه و خفایای باطنیّه اضافه شود خبرگی، و صاحب آن علم خبیر است.

عبد باید خبیر به هویّت و موجودیّت و ماهیّت جهان وجود و هستی خود باشد، به این معنا که بر خفایای قلبش آگاه بوده و بداند که در دنیای درونش چه می گذرد.

اگر آنچه می گذرد پسند مولاست بر حفظ و تداوم و ثبوت آن بکوشد، و اگر آنچه می گذرد منفور حضرت محبوب است در مقام زدودن و پاک کردن آن برآید، که قلب همراه با غشّ و خیانت و دغلی و حرص و کبر و حسد و ریا، پسند حضرت مولا نیست و جاهل به باطن از حریم رحمت حضرت دوست دور است.

تو به آموختن بلند شوی تا بدانیّ و ارجمند شوی

چون نهاد تو آسمانی شد صورتت سر بسر معانی شد

نه زمین راه بر تو داند بست نه فلک نیز بر تو یابد دست

چون شوی آن چنانکه می بایی چون تو با خویشتن نمی آیی

نظری کن در این معانی تو تا مگر خویش را بدانی تو

(اوحدی مراغه ای)

93 - الخالق

آنچه به اراده و عنایت حضرت او از عدم به دیار هستی می آید و خلق می گردد

ص:70

نیازمند به تقدیر و اندازه است و اوست که اندازه و تقدیر اشیا به دست حضرتش می باشد.

عبد باید در تمام امورش به پیروی از مولای مهربانش دارای اندازه و تقدیر باشد تا درهای سعادت و فتح و پیروزی به رویش باز شود و از لطف حضرت محبوب بهره مند گردد.

94 - خیر الناصرین

او بهترین یاری دهندگان است، خواهندۀ یاری و نصرت از درگاهش محروم و ناامید نمی رود و چه بسا که بدون درخواست و دعا به یاری و نصرت بنده اش گر چه غرق در گناه و نسیان است عنایت فرماید.

بر عبد است که از جناب حق درس گرفته و به یاری نیازمندان با نصرت و کمک اقدام کند، که خوش کردن دل مؤمن باعث جلب خشنودی خداست.

95 - الدَّیّان

اوست که مزد و جزای نیکوکاران و جریمه و عقاب بدکاران چه در دنیا و چه در آخرت به دست اوست.

قلب عبد باید مالامال از مفهوم این حقیقت باشد تا در هر کاری و در هر برنامه ای تقوا را رعایت کند و از آنچه باعث جریمۀ دنیایی و آخرتی است بپرهیزد که دنیا و آخرت دار مکافات و عرصه گاه جزای تمام اعمال انسانی است.

96 - الشّکور

اوست آن وجود مقدّسی که طاعت اندک را جزای کثیر می دهد و عمل محدود و معدود نیک را در آخرت ثواب و اجر نامحدود می بخشد.

ص:71

برای عمل انسان آخر هست، ولی جزا و مزدش را از جانب حق نهایت نیست.

شکر حق از عبد همان احسان و جزا و ثواب و انعام حضرت اوست.

تشکّر عبد از خوبی و احسان عباد که گاهی به صورت ثنا و زمانی به شکل احسان است از خصال حمیده و از اخلاق الهی است و آن چنان از اهمیّت برخوردار است که فرموده اند: «هر کس از مخلوق تشکر نکند از خالق تشکر نکرده است!» (1)عبد باید با تمام وجود از احسان حق نسبت به خودش شکر کند و شکر او به این است که تمام نعمت های خداوند را در همان راهی که به او دستور داده اند خرج کند، که خرج نعمت در راه غیر او عین کفران و ناسپاسی است.

97 - العظیم

اوست که متّصف به وصف عظمت و بزرگی است و غیر او حقیر و کوچک و فقیر و ناچیز است. عظمتش در ذات و صفات و افعال و غلبه اش بر اشیا و احاطۀ قدرتش بر تمام هستی آن چنان آشکار است که جای بحث و گفتگو و استدلال و برهان نیست.

عبد با آراسته شدن به عقاید حقّه و پیراسته شدن از رذایل و متَّصف شدن به حسنات اخلاقیّه و اعمال صالحه می تواند کسب عظمت و سیادت و مجد و بزرگی کند.

98 - اللطیف

وجود مقدّسش آگاه به دقایق مصالح، خالق و آفرینندۀ موجودات غیر قابل رؤیت و نیکی کننده به عباد و نعمت بخش به موجودات و لطیف در تدابیر امور

ص:72


1- (1) - وسائل الشیعه: 313/16، باب 8، حدیث 21638؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام : 24/2، باب 31، حدیث 2. [1]

جهان هستی است.

چون عبد رفق و نرمی به عباد پیشه کرد و در دعوت مردم به صراط مستقیم و شناخت حق و هدایت آنان به سعادت ابدی مهر و محبّت به خرج داد و از عنف و زور و جبر نسبت به هر کسی در هر امری پرهیز داشت و خود نیز حق را در چهرۀ ایمان و اخلاق به خوبی قبول کرد، مظهر اسم لطیف شده است.

توضیح لطف به این آسانی میسّر نیست، که شرح مفهوم آن از گنجایش کتاب ها خارج است.

99 - الشافی
اشاره

حضرتش با علل و اسباب و وسایل لازم، شفابخش بیماران، و با عنایت و لطف نجات دهندۀ جسم از امراض، و با نبوّت و امامت و قرآن مجید شفادهندۀ آلام و امراض عقلی و روحی و قلبی است.

وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ » (1)

و ما از قرآن آنچه را برای مؤمنان مایۀ درمان ورحمت است، نازل می کنیم.

چون عبد با علم طب به معالجۀ دردمندان برخیزد، یا با معارف و علوم الهی امراض روحیّه و قلبیّه را به علاج برساند، تجلّی گاه اسم شافی شده و از اخلاق محبوب و معبودش رنگ گرفته است.

معرفت اسمای الهی

در پایان توضیح محدود و مختصر این اسما این نکته را ناگفته نگذارم که در کتب مهمّ حدیث از قول حضرت صادق علیه السلام آمده است:

ص:73


1- (1) - اسراء (17) : 82. [1]

نَحْنُ وَاللّهِ الْأسْماءُ الْحُسْنَی الَّتی لا یَقْبَلُ اللّهُ مِنَ الْعِبادِ عَمَلاً إلّا بِمَعْرِفَتِنا. (1)

به خدا قسم، ما اسمای حسنای اوییم که عملی از بندگان جز از طریق معرفت به ما قبول نمی شود.

این روایت اشاره به این حقیقت است که شعاع نیرومند و پرقدرتی از مفاهیم آن اسما در وجود ماست که شناخت ما به شناخت حضرت او کمک می کند.

غرض و مقصد نهایی از معرفت اسمای الهی و احصای آن، این است که به این اسما و صفات ایمان داشته باشد پس از آن بکوشد در وجود خود پرتوی از مفاهیم آنها را منعکس سازد، در این صورت هم دعایش مستجاب می شود و هم اهل بهشت می گردد.

این نکته را نیز باید توجه کرد که شکی نیست صفات حضرت حق قابل احصا و شماره نمی باشد؛ زیرا کمالات او نامتناهی است و برای هر کمالی از کمالات او اسم و صفتی می توان انتخاب کرد. ولی چنانکه از احادیث استفاده می شود، از میان صفات او بعضی دارای اهمیّت بیشتری می باشد و شاید اسمای حُسنی اشاره به همین گروه ممتازتر است. (2)در این جا به توضیح نکات پرارزش جملات آخر دعای چهارم که هفت نکته بود بر می گردیم:

ص:74


1- (1) - تفسیر نور الثقلین: 103/2؛ [1]الکافی: 144/1، حدیث 4؛ [2]مستدرک الوسائل: 230/5، باب 35، حدیث 5760. [3]
2- (2) - شیخ صدوق در کتاب التوحید: 195 به بعد و فیض کاشانی در کتاب علم الیقین: 106/1 به بعد، هر اسمی از نود و نه اسم را توضیح مختصری داده و شرح آن را نیازمند به ده ها جلد کتاب دانسته اند.من از حضرت ربّ العزّه خواسته ام تا توفیق شرح مفصّل این 99 اسم را در کتابی جداگانه رفیق راهم کند، و امید به لطف و عنایت و رحمت و کرم او دارم که این برنامه پس از اتمام شرح «صحیفه سجادیه» صورت گیرد.

در نکتۀ اوّل مسألۀ رغبت به حق و شوق به جناب ربّ الأرباب مطرح بود، با ذکر حدیث بسیار مهم اسمای حسنی و توضیح هر اسم، این حقیقت را باید بازگو کنم که بدون معرفت به این اسما و شناخت مفاهیم ملکوتی این صفات، تحقّق شوق و رغبت به حضرت او در قلب میسّر نیست. هر کس طالب رغبت و شوق و عشق به محبوب هستی و معشوق عشّاق و مولای موالی و ربّ ارباب و مالک وجود و محیط به کلّ شیء و خالق و رازق آفرینش است، باید به درک مفهوم این اسما نایل گردد و به تدریج مفاهیم این صفات را در خود تحقّق دهد، تا عشق و رغبت انسان را فنای محبوب کند و به بقای او بقا پیدا نماید.

ص:75

2 - ترس از عظمت حق

عبد چون از طریق آیات قرآن مجید و دعاها و روایات و مفاهیم اسمای حسنی به عرصه گاه معرفت راه پیدا کند و پس از آن به تقوا و عمل صالح آراسته شود، عظمت و مهابت حق به عنایت و لطف خود او در قلب تجلّی می کند، در آن صورت غیر او را هیچ و پوچ و ذلیل و حقیر و فقیر و خاضع می بیند و خویش را با فقر و مسکنت و ذلّت و حقارت در برابر عظمتی بی نهایت در بی نهایت مشاهده می نماید و قلبش را از شدّت حقارتِ هستی و عظمتِ هستی بخش پر از خوف از مهابت و بزرگی حضرت محبوب احساس می نماید. خوفی که همکفّۀ عشق و ترسی که همسنگ رغبت و محبّت است و محصولش عبادت و اطاعت عاشقانه، سیرحرکت به سوی او، امید به وصال و لقای آن جناب و به دست آوردن خشنودی و رضایت آن حضرت است.

چون اینچنین خوف در قلب تحقّق پیدا کند، ترس از مخلوق، هر که باشد و هر چه باشد، از حرم قلب رخت بر می بندد و آدمی را از هر نوع اسارت آزاد ساخته در تصرّف مالک حقیقی و معبود حق می برد.

خوف از عذاب و ترس از تقصیر در عبادت نتیجۀ همین خوف است. این گونه خوف و ترس و رهبت از عظمت و مقام حق، مهار کنندۀ هوا و هوس و مقهور کنندۀ شیاطین ظاهری و باطنی به دست تقوا و عبادت و اخلاق و قدرت و قوّت روحی انسان است.

وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی * فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوَی » (1)

و اما کسی که از مقام و منزلت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است؛ * پس بی تردید جایگاهش بهشت است.

ص:76


1- (1) - نازعات (79) : 40 - 41. [1]

3 - زهد در دنیا

اشاره

دنیا یعنی محلّی که بقایی برای آن نیست، چند روزی انسان در آن مهمان است و سپس به عالم آخرت کوچ می کند، آنچه را بنا کرده یا به دست آورده باید بگذارد و برود و آمادۀ حساب آن در پیشگاه حضرت حق گردد.

دنیا به تعبیر قرآن و روایات محلّ مسؤولیّت، جای رشد، مرکز به دست آوردن معرفت و جایگاه عبادت و طاعت و خدمت به خلق است، نه جای ماندن و استقرار و جمع ثروت و به دست آوردن قدرت برای زور و زورگویی.

باید در دنیا به قدر نیاز از مواهب و نعمت ها استفاده کرد، و از جمع ثروت و ستم و ظلم و غفلت پرهیز داشت.

زهد در دنیا به معنای بی رغبتی به معصیت و ناپاکی و امور آلوده و حرام و پرهیز از حرص و بخل و سایر رذایل اخلاقی است. زهد به معنای نخوردن و نپوشیدن و نداشتن و ازدواج نکردن و معاشرت نداشتن با خلق خدا نیست. زهد، یعنی دوری از حرام و از دست ندادن حلال و واجبات الهیّه است.

دنیاداری بر خلاف قواعد وحی به قیمت قطع رابطه با حق و دور شدن از فرهنگ انبیا و ائمّه علیهم السلام و از دست دادن آخرت است. عبد باید به چنین چهرۀ خطرناکی از دنیا، زهد بورزد و با تمام وجود به چنین قیافۀ موحشی بی رغبتی نشان دهد.

دنیایی که انسان را از حقیقت و حق و رشد و کمال و درستی و فضیلت و اولیای الهی دور کند باید از نظر انداخت و دست ارادت از دامن آن برچید.

دنیایی که انسان را با همکیشان و همنوعان و برادران و اقوام و مردم صالح به جنگ و دعوا و اختلاف و تفرقه بیندازد باید از دست انداخت و نسبت به آن کمال بی رغبتی نشان داد و برابر او به زهد نشست.

ص:77

زودگذر بودن دنیا در قرآن

اگر به آیات زیر که نشان دهندۀ چهره دنیایی است که باید به آن بی رغبت بود به دقّت بنگرید و به مفاهیم ملکوتی آیات با چشم دل نظر بیندازید، نور زهد در باطن شما جلوه خواهد کرد و از آن پس آن چنان با دنیا روبرو خواهید شد که مولای محبوب شما از شما خواسته است:

إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّی إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیْلاً أَوْ نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِیداً کَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْأَیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ * وَاللَّهُ یَدْعُوا إِلَی دَارِ السَّلاَمِ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ » (1)

در حقیقت، داستان زندگی دنیا [ در زود گذر بودن ] مانند آبی است که از آسمان نازل کردیم، پس گیاهان و روییدنی های زمین از آنچه مردم و چهارپایان از آن می خورند، با آن آب در آمیخت [ و رشد و نمو یافت ] تا آن گاه که زمین [ سرسبزی و نهایت زیبایی و ] زینتش را [ از آن همه روییدنی های رنگارنگ هم چون عروس ] بر خود گرفت، و اهل آن گمان کردند که قدرت [ هر نوع بهره برداری را ] از آن [ چهرۀ زیبا و آراسته ] دارند، [ که ناگهان ] فرمان ما در شبی یا روزی [ به صورت سرمایی سخت یا صاعقه ای آتش زا یا توفانی بنیان کن ] به زمین رسید، پس همۀ گیاهان را به صورت گیاهان خشک درو شده درآوردیم که گویی دیروز [ چنین زراعتی ] وجود نداشته. این گونه نشانه ها [ ی قدرت خود ] را برای گروهی که

ص:78


1- (1) - یونس (10) : 24 - 25. [1]

می اندیشند، بیان می کنیم. * و خدا [ مردم را ] به سرای سلامت و امنیت [ که بهشتِ عنبر سرشت است ] دعوت می کند و هر که را بخواهد به راهی راست هدایت می نماید.

آنچه در آیۀ شریفه آمده، ترسیم روشن و گویایی از زندگی زودگذر و فریبنده و پر زرق و برق دنیای مادی است که نه مقام و ثروتش قابل دوام است و نه جای امنیّت و سلامت به معنای واقعی می باشد.

در آیۀ بعد با یک جملۀ کوتاه اشاره به نقطۀ مقابل این گونه زندگی کرده می فرماید:

خداوند به دارالسّلام، خانۀ صلح و سلامت و امنیّت دعوت می کند، در آنجا که نه از این کشمکش های غارتگران دنیای مادی خبری است و نه از مزاحمت های احمقانۀ ثروت اندوزان از خدا بی خبر و نه جنگ و خونریزی و استعمار و استثمار.

هرگاه زندگی در این دنیا بر اساس فرهنگ حق بنا شود، و محصولی از عبادت رب و خدمت به خلق باشد، تبدیل به دارالسّلام شده، از صورت آن مزرعۀ بلا دیدۀ طوفان زده در می آید.

خدا هر کس را شایسته و لایق ببیند به سوی راه مستقیم، همان راهی که به دارالسّلام و مرکز امن و امان منتهی می شود، دعوت می کند.

وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ وَکَانَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ مُقْتَدِراً * الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَخَیْرٌ أَمَلاً » (1)

و زندگی دنیا را برای آنان وصف کن که [ در سرعت زوال و ناپایداری ]

ص:79


1- (1) - کهف (18) : 45 - 46. [1]

مانند آبی است که آن را از آسمان نازل کنیم، پس گیاه زمین به وسیلۀ آن [ به طور انبوه و در هم پیچیده ] بروید، [ و طراوت و سرسبزی شگفت انگیزی پدید آورد ] آن گاه [ در مدتی کوتاه ] خشک و ریز ریز شود که بادها آن را به هر سو پراکنده کنند؛ و خدا بر هر کاری تواناست.* مال و فرزندان، آرایش و زیور زندگی دنیا هستند، ولی اعمال شایستۀ پایدار نزد پروردگارت از جهت پاداش بهتر و از لحاظ امید داشتن به آنها نیکوتر است.

برای آنها زندگی دنیا را به قطره های آب باران که از آسمان نازل می کنیم تشبیه کن.

این قطره های حیات بخش بر کوه و صحرا می ریزد، دانه های آماده ای که در زمین های مستعد نهفته است با ریزش آن جان می گیرد و حرکت تکاملی خود را آغاز می کند.

پوست سخت و پرمقاومت دانه در برابر نرمش باران نرم می شود و به جوانه گیاه اجازۀ عبور می دهد، سرانجام جوانۀ نورس از دل خاک سر بر می آورد، آفتاب می درخشد، نسیم می وزد، مواد غذایی زمین کمک می کند و این جوانۀ نورس با نیرو گرفتن از همۀ این عوامل حیات، به رشد و نموّ خود ادامه می دهد، آن چنان که بعد از مدّت کوتاهی گیاهان زمین سر بر سر هم می گذارند و در هم فرو می روند.

صفحۀ کوه و صحرا یک پارچه جنبش و حیات می شود، شکوفه ها و گل ها و میوه ها یکی پس از دیگری زینت بخش شاخه ها می شوند، گویی همه می خندند، فریاد شادی می کشند، به وجد و رقص درآمده اند، ولی این صحنۀ دل انگیز دیری نمی پاید، بادهای خزان شروع می شود و گرد و غبار مرگ بر سر آنها می پاشد، هوا به سردی می گراید، آبها کم می شود و چیزی نمی گذرد که آن گیاه خرّم و سبز و خندان به شاخه ها و برگ های پژمرده و بی فروغ تبدیل می شود.

آن برگ هایی که در فصل بهار آن چنان شاخه ها را چسبیده بودند که قدرت هیچ

ص:80

طوفانی نمی توانست آنها را جدا کند، آن قدر سست و بی جان می شوند که هر باد و نسیمی آنها را جدا کرده و با خود به هر سو می برد. آری، خداوند بر هر چیزی توانا بوده و هست.

آیۀ بعد موقعیّت مال و ثروت و نیروی انسانی را که دو رکن اصلی حیات دنیاست در این میان مشخّص می کند و می گوید:

اموال و فرزندان، زینت حیات دنیا هستند، شکوفه ها و گل هایی می باشند که بر شاخه های این درخت آشکار می شوند، زود گذرند، کم دوامند و اگر از طریق قرار گرفتن در مسیر «اللّه» رنگ جاودانگی نگیرند بسیار بی اعتبارند.

به هر حال همان گونه که دیدیم پابرجاترین اموال که عبارت از باغ و زمین زراعتی و چشمۀ آب بود چگونه در چند لحظه نابود شد، در مورد فرزندان نیز گذشته از آن که حیات و سلامتشان همیشه آسیب پذیر است گاهی به صورت دشمنانی در می آیند که به جای کمک بودن، مزاحم سرسختی خواهند شد.

سپس اضافه می کند: باقیات صالحات، یعنی ارزش های پایدار و شایسته، نزد پروردگارت ثوابش بهتر و امیدبخش تر است.

این باقیات صالحات عبارت است از هر فکر و اندیشۀ صحیح که آثار و برکاتش به همه می رسد و نیز تمام عبادات و تقوا و خدمت به خلق و هر آنچه که برای دنیا و آخرت انسان سود دارد.

بنابراین به چنین دنیای پرزرق و برق و پر فریب که بسیار زودگذر و حاصلی برای انسان جز انواع گناهان و معاصی ندارد باید با تمام وجود بی رغبت بود و چیزی جز زهد نثارش نکرد.

ص:81

4 - استعداد برای جهان آخرت

اشاره

اگر به آیات قرآن مجید دقّت کنید، آن جا که سخن از ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه و خدمت به نوع و جهاد فی سبیل اللّه و انفاق و صدقه و سایر شؤون الهی و انسانی به میان آمده، در حقیقت سخن از بروز دادن استعداد برای سفر آخرت و توشه گیری از دنیا جهت سعادت در آن جهان و به دست آوردن رضوان حق به میان آمده است.

آبادی جهان آخرت در پرتو حیات طیّبه در این جهان است، و حیات طیّبه محصول ایمان و عمل صالح می باشد.

آمادگی برای قرار گرفتن در نعیم ابد و بهشت عنبر سرشت و جوار رحمت حضرت ربّ و قرب جناب اللّه، در سایۀ تقوا و عبادت و خدمت به خلق و رعایت حلال و حرام خدا میسّر است.

آمادگی برای مرگ در روایات

در معارف اسلامی بابی تحت عنوان آمادگی برای موت آمده که به چند روایت بسیار مهم از آن فصل اکتفا می کنم:

قیلَ لِأمیرالمُومِنین علیه السلام : مَا الْاِستعدادُ لِلمَوتِ ؟ قال: أداءُ الفَرائِضِ ،اجْتِنابُ المَحارِم، وَالْاِشتِمالُ عَلَی الْمَکارِمِ ، ثمَّ لا یُبالی أوَقَعَ عَلَی الْمَوْتِ أمْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَیهِ ، وَاللّهِ ما یُبالِی ابْنُ أبی طالِبٍ أوَقَعَ عَلَی الْمَوْتِ أمْ وَقَعَ الْمَوتُ عَلَیهِ . (1)

به محضر مقدّس امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه داشتند. راه استعداد یافتن برای مرگ چیست ؟ فرمود: ادای واجبات، ترک محرّمات، دارا بودن مکارم

ص:82


1- (1) - بحار الأنوار: 263/68، باب 76، حدیث 1؛ [1]مستدرک الوسائل: 100/2، باب 17، حدیث 1534. [2]

اخلاقی. چون این سه حقیقت پروندۀ آدمی را تشکیل دهد، باکی نیست که در کام مرگ افتد یا مرگ وی را بگیرد. به خدا قسم! پسر ابوطالب را از مرگ نگرانی نیست که در دهان مرگ قرار گیرد یا مرگ وی را دریابد.

علی علیه السلام در خطبۀ وسیله فرمود:

غائبی نزدیکتر از مرگ نیست، آن که بر پشت زمین می رود عاقبتش زیر زمین است، شب و روز از عمر می کاهد، هر صاحب حیاتی را در این جهان غذایی است و هر دانه ای را خورنده ای است، و تو غذای مرگی. آن کس که قدرشناس روزگار و ایّام و شبانه روز و ساعات و لحظات عمر گرانمایه باشد از آماده شدن برای مرگ و به آغوش گرفتن همای سعادت ابدیّه غفلت نکند. ثروتمند را با ثروتش از چنگ مرگ گریزی نیست و فقر فقیر مانع از انتقال او به عالم آخرت نمی باشد. (1)

قالَ بَعْضُ الأئِمَّهِ : حاسِبُوا أنْفُسَکُمْ قَبْلَ أنْ تُحاسَبُوا، وَزِنُوا أعمالَکُمْ بِمیزانِ الْحَیاءِ قَبْلَ أنْ تُوزنُوا. (2)

از بعضی از ائمّۀ هدایت، نقل شده: قبل از آن که در درگاه عدل الهی به حسابتان برسند به حساب خود برسید و کارهای خود را به ترازوی حیای از حق بسنجید، پیش از آن که به میزان دقیق قیامت بسنجند.

سلمان فارسی می فرماید:

سه چیز مرا به خنده آورده و سه برنامه مرا گریانده است.

سه مسأله ای که مرا به گریه نشانده: فراق عزیزانی چون محمّد صلی الله علیه و آله و حزب او، ترس از اوضاع قیامت و ایستادن در دادگاه الهی است.

ص:83


1- (1) - الأمالی، شیخ صدوق: 321، حدیث 8؛ بحار الأنوار: 263/68، باب 76، حدیث 2. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 265/68، باب 76؛ [2]مصباح الشریعه: 85، باب 38. [3]

و سه برنامه ای که مرا به خنده آورده: دنباله رو دنیاست که مرگ به دنبال اوست، غافلی که از وی غفلت ندارند، و آن که دهانش پر از خنده است و نمی داند خدا از او راضی است یا بر وی غضبناک می باشد. (1)

عَنْ أبی عُبَیدَهَ قالَ : قُلْتُ لأبی جَعْفَرٍ علیه السلام : جُعِلْتُ فِداکَ ، حَدِّثْنی بِما أنْتَفِعُ بِهِ ، فَقَالَ : یا أباعُبَیْدَهَ ! أکثِر ذِکْرَ الْمَوْتِ فَما أکثَرَ ذِکْرَ المَوْتِ إنْسانٌ إلّازَهَدَ فِی الدُّنْیا. (2)

ابوعبیده به حضرت باقر علیه السلام عرضه داشت: فدایت شوم، سخنی برایم بگو که از آن بهره مند شوم. حضرت فرمود: زیاد یاد مرگ کن، که هر انسانی زیاد به یاد مرگ باشد نسبت به دنیا (جمع ثروت و خورد و خوراک و شهوات و غرایز و قدرت وسطوت) بی میل می شود.

سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أیُّ الْمُؤمِنینَ أکْیَسُ ؟ قالَ أکثَرُهُمْ ذِکْراً لِلْمَوْتِ وَأشَدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْداداً. (3)

از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند: زیرک ترین مؤمنان کیست ؟ حضرت فرمود:

آن که بیشتر یاد موت کند و آمادگی فوق العاده تری پیدا نماید.

در «نهج البلاغه» آمده است.

مَنْ أکْثَرَ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ رَضِیَ مِنَ الدُّنْیا بِالیَسیر. (4)

آن که زیاد یاد مرگ است، به کم دنیا خشنود است.

به حضرت سجّاد علیه السلام عرضه داشتند: بهترین مرگی که عبد با آن روبرو می شود

ص:84


1- (1) - بحار الأنوار: 453/75، باب 33، حدیث 24؛ [1] الاختصاص: 230.
2- (2) - بحار الأنوار: 266/68، باب 76، حدیث 12. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 267/68، باب 76، ذیل حدیث 13؛ [3]الزّهد: 78، باب 14، ذیل حدیث 211. [4]
4- (4) - نهج البلاغه: حکمت 349، [5]بحار الأنوار: 267/68، باب 76، حدیث 16. [6]

کدام است ؟ فرمود:

آن است که از بناها و خانه ها و قصورش آسوده گشته باشد. گفتند: یعنی چه ؟ فرمود: منظورم توبۀ از گناه و استقرار بر خیرات است، که با داشتن توبۀ مقبول و پروندۀ پر از نیکی، ورود انسان بر خدا ورود محبوبانه و کریمانه است. (1)امام صادق علیه السلام فرمود:

چون به رختخوابت رفتی، بنگر که چه خوردی و روز گذشته ات چه به دست آوردی و بدان که مرگت حتمی است و بازگشت تو به حق، غیرقابل تردید است. (2)

بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است بیار باده که بنیاد عمر بر باد است

غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است

چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب سروش عالم غیبم چه مژده ها داد است

که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است

تو را ز کنگرۀ عرش می زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاد است

نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است

ص:85


1- (1) - بحار الأنوار: 268/68، باب 76، حدیث 17؛ الدعوات، راوندی: 122، حدیث 300.
2- (2) - بحار الأنوار: 267/68، باب 76، حدیث 17؛ الدعوات، راوندی: 123، حدیث 302.

غم جهان مخور و پند من مبر از یاد که این لطیفۀ عشقم ز رهروی یاد است

رضا به داده بده وز جبین گره بگشای که بر من و تو درِ اختیار نگشاد است

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد که این عجوزه عروس هزار داماد است

نشان عهد و وفا نیست در تبسّم گل بنال بلبل بیدل که جای فریاد است

حسد چه می بری ای سست نظم بر حافظ قبول خاطر و لطف سخن خداداد است

(حافظ شیرازی)

آن کس که با توجّه به آیات قرآن و گفتار انبیا و امامان، برای مرگ استعداد پیدا کند به سه حقیقت دیگری که در پایان دعای چهارم اشاره شده یعنی آسانی مرگ و به سلامت بیرون آمدن از آزمایش ها و نجات از عذاب و ورود به بهشت الهی خواهد رسید.

ویژگی های صحابه و تابعان حقیقی

در هر صورت صحابی و تابعی بودن کار آسانی نیست، صحابی و تابعی و پیرو واقعی کسی است که در حدّ قبول حضرت حق از ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه برخوردار باشد و در پیشگاه حق چه در دنیا و چه در آخرت، مصداق ظلم، فسق، فجور، خیانت، تعرّب بعد از هجرت، مارق، ناکث، قاسط ، منافق، توبه شکن به حساب نیاید، که صحابی و تابعی مانند دیگران از این امور مصونیّت نداشتند و

ص:86

تنها آنان که راه پرعظمت صراط مستقیم و تقوا را تا هنگام مرگ ادامه دادند از هجوم آن خطرات مصون ماندند و رضایت حق را برای خود نگاه داشتند و به عالم آخرت بردند، ولی گروهی که بیعت شکستند و از عنوان صحابی و تابعی و پیرو به در آمدند به حکم آیات قرآن به عذاب الهی دچار شدند.

معارف الهیّه، علائم و صفات و خصوصیّاتی برای مؤمن واقعی ذکر کرده اند که لازم است در پایان این جلد به قسمتی از آن ویژگی ها اشاره شود تا به قول قرآن مجید خبیث را از طیّب تمیز دهید و بر خلاف حکم الهی حکم نکنید و چون فخر رازی نگویید که تمام صحابۀ پیامبر دارای مقام عصمت بودند و هر چه انجام دادند عین حقیقت بود، (1) که دروغی چون این سخن در جهان علم و عقل و اندیشه و انصاف نظیر ندارد.

امام رضا علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند:

الإیمانُ إقْرارٌ بِاللِّسانِ ، و مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ ، وَعَمَلٌ بِالأرکان. (2)

ایمان اقرار به زبان، معرفت به قلب و عمل به اعضای جسم است.

آن که دلش منوّر به نور شناخت خداست و معبودی جز حضرت او ندارد و زبانش مترنّم به امور ایمانی از قبیل شهادتین، نماز، امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت و موعظه و پند، و چشم و گوش و دست و پا و شکم و شهوتش در تسخیر مسائل ایمانی والهی است به حق که مؤمن واقعی است. چنین انسانی با سیر و حرکتی که در صراط مستقیم حق دارد به تدریج به صفا و لطافت و فضیلت و حقیقت آراسته می گردد، تا جایی که جز محبوبش چیزی در عرصه گاه حیاتش نماند.

ص:87


1- (1) - التفسیر الکبیر، فخررازی: 217/25، ذیل حدیث اصحابی کالنجوم.
2- (2) - بحار الأنوار: 367/10، باب 20، حدیث 3؛ [1]عیون اخبار الرضا علیه السلام : 227/1، باب 22، حدیث 5. [2]

او با هیچ قیمتی حاضر نمی شود معشوقش را از دست بدهد، آزار و شکنجه و سختی و شهادت در راه دوست برایش از عسل شیرین تر شود، وجودش برای دیگران چراغ راه می گردد و هویّت و هستیش برای عباد خدا منبع برکت می شود.

بیداران راه دوست در حقّ چنین مؤمنی گفته اند:

«چون اللّه بنده را شایستۀ مقام قرب گرداند و او را شراب لطف ابد بچشاند ظاهر و باطنش را از ریا و نفاق صاف می کند، محبّت اغیار را در باطن وی گنجایی نماند، مشاهد لطف خفی گردد، به چشم عبرت در حقیقت کون نظاره می کند، از مصنوع با صانع می نگرد و از مقدور به قادر می رسد، آن گاه از مصنوعات ملول گردد و به محبّت صانع مشغول شود، دنیا را خطر نماند، عقبی را بر خاطر او گذر نماند، غذای او ذکر محبوب گردد، تنش در هیجان شوق معبود نازد، دل در محبّت محبوب می گدازد، نه روی اعراض، نه سامان اعتراض.

چون بمیرد حواسّ ظاهرش از دور فلک بیرون آید، کل اعضایش از حرکت طبیعیش ممتنع گردد. این همه تغیّر، ظاهر را بود ولیکن باطن از شوق و محبّت پر بود.

أمواتٌ عِندَ الْخَلْق، أحیاءٌ عِنْدَ الرَّبِّ . (1)

نزد خلایق مردگانند و نزد پروردگار، زندگان.»

چیست تجرید، از علایق پاک شو در ره آزادگان چالاک شو

همچو مرغان بستۀ دانه مباش مبتلای خویش و بیگانه مباش

چون گل خندان برون شو تو ز پوست گر تو را معنی تجرید آرزوست

تمامیّت ایمان

در «اصول کافی» ، باب

«فی أنّ الإیمانَ مَبثوتٌ لِجوارِحِ البَدَنِ کُلِّها» و «وسائل

ص:88


1- (1) - معارف بهاء الدین ولد: 129، فصل 90. [1]

الشیعه»

«بابُ الفُروضِ عَلَی الجوارح وَ وُجوبِ القیامِ بِها» روایتی بسیار مهم و روشنگر از امام صادق علیه السلام نقل شده، که لازم است تمام مرد و زن مؤمن از متن آن روایت اطلاع پیدا کنند.

فشرده و خلاصه ای از آن روایت چنین است:

ابوعمرو زبیری می گوید: «به حضرت صادق علیه السلام اظهار کردم: دانشورا، روشنم کن که برترین عمل در پیشگاه خداوند چیست ؟ فرمود: آنچه خدا هیچ عملی را جز با تحقّق آن نمی پذیرد.

عرضه داشتم: آن چیست ؟

فرمود: پذیرش اللّه که جز او اله و معبودی نیست.

عرضه داشتم: روشنم نمی کنید که این پذیرش، قول با عمل است یا قول تنهاست ؟

فرمود: این پذیرش سرتاسر عمل است و قول گوشه ای از آن عمل.

گفتم: توضیح دهید.

فرمود: این پذیرش هر سه حوزۀ قلب و زبان و اندام (عقیده، ابلاغ و عمل) را فرا می گیرد.

اما آنچه به عهدۀ قلب و عقل است، پس دریافت و شناخت و شکل گیری و رضامندی و تسلیم به این است که جز اللّه، الهی نیست، شریکی ندارد و او را همشأن و همسر و فرزندی نیست (نفی ادّعاهای تزویرگران تاریخ که به نام شریک و همشأن و همسر و فرزند برای خدا، توده های خلق محروم را افسون داشته، حقوق انسانی آنان را تصاحب کرده و ایشان را به هر راه که می خواستند می رانده اند) و این وظیفه ای است که خدا بر دوش اندیشه و بینش نهاده است.

و اما آنچه را زبان عهده دار شده است، پس اظهار و ابلاغ و اعلام دریافت عقل و دل است، چه خدای متعال فرمان داده است که:

ص:89

«اعلام کنید که اللّه خدا پروردگار ما و شماست.» (1)در آیۀ دیگر می گوید:

«آنان که اعلام کردند که نقشبند و نظام بخش زندگی ما خداست سپس در این راه پایمردی کردند...» (2)و این تعهدی است که خدا به دوش زبان گذاشته است و این عمل آن است.

و اما آنچه تعهّد دست ها و اندام است، پس یورش بر آنانی است که خدا فرمان داده است که چونان باز بر آنان تازند و همچون صاعقه بر جانشان زنند؛ چه این ذات باری است که فرمان می دهد:

فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّی إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا » (3)

پس هنگامی که [ در میدان جنگ ] با کافران روبرو شدید، گردن هایشان را به شدت بزنید تا آن گاه که بسیاری از آنان را با سختی و غلظت از پای درآورید، در این هنگام [ از دشمن اسیر بگیرید و ] آنان را محکم ببندید، [ پس از اسیر گرفتن ] یا بر آنان منت نهید [ و آزادشان کنید ]، یا از آنان [ در برابر آزاد کردنشان ] فدیه و عوض بگیرید تا آنجا که جنگ بارهای سنگینش را بر زمین نهد.

یعنی حاکمیّت مطلق و جهانِ شمول الهی مستقر گردد، و این تعهّدی است که خدا بر جسم و اندام فرض کرده است، که سرکوبی دشمن کار بازوهاست.

تا آن که امام صادق علیه السلام فرماید:

وَبِتَمامِ الإیمانِ دَخَلَ الْمُؤمِنُونَ الْجَنَّهَ ، وَبِالنُّقْصانِ دَخَلَ الْمُفَرِّطُونَ

ص:90


1- (1) - شوری (42) : 15؛ « [1]اللّهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ ».
2- (2) - فصّلت (41) : 30.« [2] إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا ».
3- (3) - محمّد (47) : 4. [3]

النّارَ. (1)

با انجام تعهّدات در هر سه مرحلۀ دل و زبان و اندام (عقیده و ابلاغ و عمل) است که مؤمنان وارد بهشت می گردند، و با کوتاهی در هر یک از این سه زمینه است که ساده گزینان به آتش جهنّم درافتند.

آیا می توان گفت، صحابی اگر کوتاهی در یکی از این سه زمینه داشته باشد از آیات عذاب مستثنی است ؟

تاریخ نشان می دهد که عده ای از اصحاب بر اثر پیروی از هوا از جادۀ صواب منحرف شدند و بر اثر کوتاهی آنان ضربه های هولناکی به پیکر اسلام وارد آمد که هنوز جبران نشده است! روی این حساب چگونه می توان آنان را مجتهد و مصیب، دارای مقام عصمت و تقوا و از همه مهمتر مستثنای از آیات قرآن و معارف حقّۀ الهیّه دانست ؟!

امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کردند:

لَیْسَ الإیمانُ بِالتَّحَلّی وَلا بِالتَّمَنّی وَلکِنَّ الإیمانَ ما خَلُصَ فِی الْقَلبِ وَصَدَّقَهُ الأعْمالُ . (2)

ایمان اموری ظاهر بدون ارتباط با قلب و آرزوی نجات در کنار اعتقاد منهای عمل نیست، ایمان حقیقتی خالص در قلب است که اعمال انسان آن حقیقت را تصدیق کند.

ایمان حقیقی در کلام عارف مجذوب علی شاه
اشاره

عرفای بزرگ شیعه در زمینۀ ایمان حقیقی یعنی باور داشتن حق و انبیا و ملائکه

ص:91


1- (1) - الکافی: 33/2 - 37، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعه: 164/15 - 167، باب 2، حدیث 20218، [2] با کمی تلخیص.
2- (2) - بحار الأنوار: 72/66، باب 30، حدیث 26؛ [3] تحف العقول: 370؛ معانی الاخبار: 187، حدیث 3.

و کتب آسمانی و قیامت و عمل بر اساس ایمان و عقیده و نیز ضرر آلوده شدن به گناه می فرمایند:

«بدان که حق تعالی از ملکوت ارواح راهی به روح نهاده است، و از روح راهی به دل گشاده، و از دل راهی به نفس نهاده، و از نفس راهی به قالب صورت کرده، تا هر مدد و فیض که از عالم غیب به روح رسد، از روح بدان راه به دل رسد، و از دل راهی به نفس رسد، و از نفس اثری به قالب رسد، و از قالب عملی مناسب آن پدید آید.

و اگر بر صورت قالب عمل ظلمانی شیطانی پدید آید، اثر آن ظلمت به نفس رسد، و از نفس کدورتی بر دل رسد، و از دل غشاوتی به روح رسد، و نورانیّت روح را در حجاب کند، چون هاله که گِرد ماه درآید، به قدر آن حجاب، راه روح به عالم غیب بسته شود و از مطالعۀ آن عالم بازماند و مدد فیض به او کمتر رسد، و هر چند آن عمل ظلمانی بر قالب زیاده شود، اثر ظلمت به روح زیاده شود و حجاب او بیشتر گردد و به قدر حجاب، بینایی و گویایی و شنوایی و دانایی روح کمتر می شود.

اما اگر مطالعه بر قانون شریعت به او نرسد - العیاذ باللّه - خوف آن باشد که سوء الخاتمه به او پیوندد و به صفت:

صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ » (1)

کر و لال و کورند، به همین سبب [ دربارۀ حقایق ] اندیشه نمی کنند.

موصوف گردد، و این جمله چون طلسمی است که حق تعالی از جسمانی و روحانی به یکدیگر بسته اند و کلید طلسم گشایی آن «شریعت» کرده.

شریعت و طریقت

و شریعت را ظاهری است و باطنی، و ظاهر آن اعمال بدنی است، که کلید

ص:92


1- (1) - بقره (2) : 171. [1]

طلسم گشایی صورت قالب آمده و آن کلید را پنج دندانه است:

بُنِیَ الإسْلامُ عَلی خَمْسٍ ، عَلَی الصَّلاهِ وَالزَّکاهِ وَالصَّومِ وَالْحَجِّ وَالْوِلایَهِ ، وَلَمْ یُنادَ بِشَیْ ءٍ کَما نُودِیَ بِالْوِلایَهِ . (1)

اسلام بر پنج پایه نهاده شده: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت، و نسبت به هیچکدام به اندازۀ ولایت تأکید نشده است.

زیرا که طلسم صورت قالب را به پنج حواس بسته اند، به کلید پنج دندانه: « بُنِیَ الإسْلامُ عَلی خَمْسٍ » توان گشود.

و باطن شریعت اعمال قلبی است و سرّی و روحی، و آن را «طریقت» خوانند، و طریقت کلید طلسم گشایی باطن انسان است تا به عالم حقیقت راه یابد.

انواع خلایق

و خلایق بر دو نوعند: انبیا: و امّت ایشان. و انبیا را از در عالم حقیقت درآورند و به کلید مدد فیض فضل ربّانی و روحانیّت، ایشان را به عالم غیب برسانند که قالب آن بوده اند در اصل فطرت، پس به کلید طریقت در طلسم دل ایشان را بگشایند تا مدد فیض به دل رسد، پس به کلید شریعت در طلسمات نفس بگشایند تا اثر فیض دررسد و صورت اعمال بدنی بر صورت ظاهر قالب پدید آید. و از روحانیّت تا جسمانیّت جمله بدان منوّر گردد چنانکه از حال جناب مقدّس نبوی صلی الله علیه و آله بدین قانون خبر می دهد که:

وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ وَلکِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَی صِرَ طٍ

ص:93


1- (1) - الکافی: 18/2، حدیث 3؛ [1]وسائل الشیعه: 18/1، باب 1، حدیث 10. [2]

مُّسْتَقِیمٍ » (1)

و همان گونه [ که بر پیامبران پیشین وحی کردیم ] روحی را [ چون قرآن ] از امر خود به تو وحی کردیم. تو [ پیش از این ] نمی دانستی کتاب و ایمان چیست ؟ ولی آن [ کتاب ] را نوری قرار دادیم که هر کس از بندگانمان را بخواهیم به وسیلۀ آن هدایت می کنیم؛ بی تردید تو [ مردم را ] به راهی راست هدایت می نمایی.

اما امّت را از در عالم صورت درآورند، اوّل به کلید صورت شرع، طلسم قالب ایشان را بگشایند؛ آنگه به کلید طریقت، طلسمات باطنی ایشان بگشایند، همچنین تا به عالم غیب راه یابند.

اما ابتدا تا داد تصرّف کلید شریعت بر قانون فرمان و متابعت ندهند از طلسم صورت خلاصی نیابند. و داد تصرّف کلید شریعت چنان توان داد که هر عضو را بدان مشغول کنی که امر فرموده اند و از آن عمل اجتناب نمایی که نهی کرده اند، تا دندانه ها راست نشیند، و چون راست نشیند اثر راستی به زبان می رسد، و از زبان به دل می رسد، و از دل به غیب می رسد و نور ایمان از غیب به دل او پدید می آید که:

الَّذینَ یُؤمِنُونَ بِالْغَیْبِ » (2)

آنان که به غیب ایمان دارند.

و هر چند استقامت ایمان از غیب و اعمال بدنی بر قالب زیاده ظاهر می شود، نور ایمان از غیب در دل می افزاید که:

ص:94


1- (1) - شوری (42) : 52. [1]
2- (2) - بقره (2) : 3. [2]

هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَاناً مَعَ إِیمَانِهِمْ » (1)

اوست که آرامش را در دل های مؤمنان نازل کرد، تا ایمانی بر ایمانشان بیفزاید.

چون ترتیب صورت قالب بر قانون شریعت به کمال رسد، ایمان در دل به کمال رسیده باشد، چنانکه حدیث نبوی به بیان آن ناطق است:

لا یَسْتَقیمُ إیمانُ عبدٍ حَتّی یَسْتَقیمَ قَلْبُهُ . (2)

ایمان هیچ بنده ای راست نیاید تا دلش راست و استوار گردد.

حواس پنج گانۀ انسان در شریعت

فامّا آن که پنج رکن شریعت، پنج دندانۀ کلید طلسم گشایی پنج حس است، از آن است که ایشان را به واسطۀ پنج حس، آفاتی و حجبی پدید آمده است که به مقام بهایم و انعام رسیده اند، بلکه فروتر رفته تا اگر در این مقام بماند و این طلسم نگشاید و از این صفت خلاص نیابد در حق او این فرمایند که:

أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ » (3)

آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراه ترند.

و بهایم و انعام را نقصان از تمتّع ایشان است در مراتع عالم حیوانی سفلی به واسطۀ پنج حس که:

ص:95


1- (1) - فتح (48) : 4.
2- (2) - عوالی اللآلی: 278/1، حدیث 111؛ [1]مجموعه ورام: 105/1. [2]
3- (3) - اعراف (7) : 179. [3]

یک: حس بصر است، همه آن خواهند که صورت خوب بینند و صورت غیر خوب نبینند.

دوم: حس سمع است، همه آن خواهند که آواز خوش شنوند و از صورت های ناخوش و آوازهای مهیب بترسند و برمند.

سیم: حاسّۀ شمّ است، همه آن خواهند که بوی خوش بویند و از بوی های ناخوش متوّحش شوند.

چهارم: حاسّۀ ذوق است، همه آن خواهند که چیزی خوش خورند و از مأکولات ناخوش احتراز کنند.

پنجم: حاسّۀ لمس است، و آن به جملۀ تن تعلق دارد، تمامی استیفای شهوات و لذّات بهیمی و انعامی به جملۀ تن خواهند که کنند، و ایشان را از عالم دیگر خبری نیست و آلتی دیگر ندارند که بدان از عالم عِلوی و آخرتِ باقی برخورداری یابند.

پس این پنج حس است که آدمی را دادند، با مدرکاتی که ادراک عالم غیب کند و بهایم را از آن ندادند. پس اگر به کلّی به تمتّع مراتع بهیمی و حیوانی مشغول شود از تمتّعات عالم غیب به کلی باز ماند، چون بهایم و انعام باشد و گمراه تر از ایشان، زیرا که هر قوّت شهوانی و حیوانی و آلات آن که جملگی بهایم و سباع و وحوش و طیور و غیر ذلک دارند مجموع آنها انسان را هست، و او را شهوت دیگری است نفسانی که حیوانات دیگر را نیست.

پس چون انسان به کلّی یک جهتِ تمتّعات حیوانی شود، شهوات نفسانی را ضایع و معطّل داشته است، و در حیوانات دیگر این امکان ندارد، و اگر آدمی به کلّی ترک تمتّعات بهیمی و حیوانی کند از تربیت قالب باز ماند و از فوائد آن محروم گردد.

و شریعت را فرستادند تا میل کردن آن به مراتع بهیمی و تمتّعات حیوانی به فرمان باشد نه به طبع، زیرا که از طبع همه ظلمت و کدورت خیزد، و از فرمان همه نور و ایمان؛ زیرا که چون به طبع کند همه خود را بیند و حق را نبیند و این همه ظلمت است و حجاب، و چون همه به فرمان کند، آن همه حق بیند و خود را نبیند هیچ و این همه عین نور است و رفع حجب.

ص:96

دیگر آن که هر ظلمت و حجاب که در قالب، به واسطۀ حرکات طبیعی پدید آید که بر وفق مراد نفس رفته باشد به واسطۀ اوامر شرعی که به خلاف مراد نفس می رود و بر می خیزد.

دیگر هر رکنی از ارکان شرع او را تذکّری از قرارگاه اول و آمدن او از آن عالم ارشاد می کند او را به مراجعت به مقام خویش، و آن جوار ربّ العالمین است و او را در مراجعت معاونت کند، چنانکه کلمۀ لا اله الا اللّه او را خبر دهد از عالم وحدانیت و آن حالت که میان او و حضرت حق هیچ واسطه نبود؛ شوق آن عالم و ذوق آن حالت در دلش پدید آید، آرزوی مراجعت کند، دل از این عالم سفلی برگیرد، لذّات شهوات بهیمی بر کام جانش تلخ شود، متوجّه حضرت خداوندی گردد.» (1)

ایمان کامل در روایات
اشاره

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دربارۀ ایمان کامل می فرماید:

اَلْإیمانُ فی عَشْرَهٍ : الْمَعْرِفَهِ ، وَالطّاعَهِ ، وَالْعِلْمِ ، وَالْعَمَلِ ، وَالْوَرَع، وَالْاِجتهادِ، وَالصَّبْرِ، وَالْیَقینِ ، وَالرِّضا، وَالتَّسْلیمِ ، فَأیُّها فَقَدَ صاحِبُهُ بَطَلَ نِظامُهُ . (2)

ایمان در ده برنامه است: شناخت حقایق، اطاعت از خدا و رسول و امام، دانش، عمل، پرهیز و تقوا، کوشش در راه حق، صبر، یقین، رضا، تسلیم، که هر یک را صاحبش از دست دهد به همان اندازه نظام حیاتش از حق منحرف می گردد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

ص:97


1- (1) - مراحل السالکین: 43 - 47.
2- (2) - بحار الأنوار: 175/66، باب 32، حدیث 28؛ [1]کنز الفوائد: 11/2. [2]

مَنْ أحَبَّ لِلّهِ ، وَأبْغَضَ لِلّهِ ، وَأعْطی لِلّهِ ، وَمَنَعَ لِلّهِ ، فَهُوَ مِمَّنْ کَمُلَ إیمانُهُ . (1)

هر کس برای خدا عشق ورزد، و محض خدا دشمنی کند و به خاطر خدا عطا کند، و برای خدا منع کند، ایمانش کامل است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

ثَلاثٌ مِنْ عَلاماتِ الْمُؤمِن: عِلْمُهُ بِاللّهِ ، وَمَنْ یُحِبُّ ، وَمَنْ یُبْغِضُ . (2)

سه حقیقت از نشانه های مؤمن است: معرفتش به ذات و صفات حق به اندازۀ وسعت و طاقت و ظرفیّتی که دارد، عشق به انبیا و اوصیا و پیروان حقیقی آنان، دشمنی و نفرت نسبت به کفّار و اهل ضلالت.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

أَلْزِمُوا مَوَدَّتَنا أهْلَ الْبَیْتِ فَإنَّهُ مَنْ لَقِیَ اللّهَ وَهُوَ یُحِبُّنا دَخَلَ الْجَنَّهَ بِشَفاعَتِنا، وَالَّذی نَفْسی بِیَدِهِ لا یَنْتَفِعُ عَبْدٌ بِعَمَلِهِ إلّابِمَعْرِفَتِنا. (3)

ملازم حریم عشق و اطاعت از ما اهل بیت باشید، که هر کس با محبّت ما خدا را ملاقات کند بهره اش از برکت شفاعت ما بهشت است. به خدایی که جانم به دست اوست، عمل بدون معرفت و شناخت ما اهل بیت که دارای ولایت بر همه ایم، سود ندارد.

آری، قبول ولایت دیگران بنا به روایت بالا و روایات مشابه و برتر از روایات بنابر آیات قرآن مجید، مانع قبولی عمل در پیشگاه حضرت حق است.

ولایت بر مردم نه در شأن هر کسی است، که حق ولایت را شرایطی است که آن شرایط در انبیا و امامان معصوم و اولیای خاصّ حق از تربیت شدگان مکتب قرآن و

ص:98


1- (1) - بحار الأنوار: 238/66، باب 36، حدیث 10؛ [1]وسائل الشیعه: 169/16، باب 15، حدیث 21261. [2]
2- (2) - الکافی: 126/2، حدیث 9؛ [3]وسائل الشیعه: 168/16، باب 15، حدیث 21255. [4]
3- (3) - الأمالی، شیخ مفید: 13، حدیث 1؛ بحار الأنوار: 101/27، باب 4، حدیث 63. [5]

اهل بیت جمع است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

إنَّ صاحِبَ الدِّینَ فَکَّرَ فَعَلَتْهُ السَّکینَهُ ، وَاستَکانَ فَتَواضَعَ ، وَقَنَعَ فاسْتَغْنی وَرَضِیَ بِما اعْطِیَ ، وَانْفَرَدَ فَکُفِیَ الْأحْزانَ ، وَرفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّاً، وَخَلَعَ الدُّنْیا فَتَحامَی الشُّرُورَ، وَطَرَحَ الْحَسَدَ فَظَهَرَتِ الْمَحَبَّهُ ، وَلَمْ یُخِفِ النّاسَ فَلَم یَخَفْهُمْ ، وَلَمْ یُذْنِبْ إلَیْهِمْ فَسَلِمَ مِنْهُمْ ، وَسَخَتْ نَفْسُهُ عَنْ کُلِّ شَیْ ءٍ فَفازَ وَاسْتَکْمَلَ الْفَضْلَ ، وَأبْصَرَ الْعافِیَهَ فَأمِنَ النَّدامَهَ . (1)

دارندۀ دین چون در وجود خودش فکر کند که ریشه اش خاک و اصل وجودش نطفه و پایانش جیفه شدن جسم و بدن در خاک است و در برابر حضرت حق قابل ذکر نیست، آرامش و اطمینان بر او دست دهد. از علوّ و فساد برکنار بماند پس به تواضع در برابر خالق و خلق برخیزد. به حلال حق قناعت کند پس استنعنای از آنچه در دست مردم است برایش حاصل شود و به عنایت و دادۀ خدا خشنود گردد. دل از علایق غلط به دنیا و مردم دنیا بردارد پس به این جهت از حزن و غصه راحت گردد. ترک شهوات نماید پس به آزادی رسد. دل از دنیای فانی برکند پس از شرور امان یابد. حسد را بگذارد پس محبّت در قلبش ظهور نماید. مردم را نترساند پس به این خاطر از آنان نترسد. نسبت به آنان گناهی ننماید پس از سوی آنان به سلامت ماند. نفس از هر چیزی راحت کند پس به فلاح و رستگاری رسد و بر فضلش بیفزاید.

مواضع عافیت و سلامت در دنیا و آخرت را بشناسد پس بدین لحاظ بر حریم امن راه پیدا کند.

آری، از ویژگی های مؤمن عدم خودبینی است، چه آن که خودبینی ریشه و مادر

ص:99


1- (1) - الأمالی، شیخ مفید: 52، حدیث 14؛ بحار الأنوار: 277/66، باب 37، حدیث 12. [1]

بسیاری از گناهان است، مؤمن چون خودبین نیست خدا بین است، و خدا بین آیینۀ صفات و اسمای حق است و باقی در رحمت حضرت محبوب.

خودبین چیزی ندارد و به جایی بند نیست، غرورش بیهوده و کبرش بی مورد و موجودی است که در برابر طوفان حادثه چون پر کاه از بین رفتنی است.

شناخت امامت و ولایت

امام باقر علیه السلام دربارۀ شناخت امامت و ولایت می فرماید:

ذِرْوَهُ الْأمْرِ، وَسَنامُهُ ، وَمِفتاحُهُ ، وَبابُ الْأشیاءِ وَرِضَی الرَّحمنِ : طاعَهُ الْإمامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ ، ثُمَّ قالَ : انَّ اللّهَ تَعالی یَقُولُ : مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ وَمَن تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً » (1). (2)

مرحلۀ اعلای ایمان و شریف ترین جایگاه آن و کلید سایر امورش و دری که آدمی را به همه چیز می رساند و خشنودی حق، شناخت رهبر تعیین شده از جانب حق و اطاعت از اوست.

سپس فرمود: خداوند در قرآن می فرماید: هر که از پیامبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده و هر که روی برتابد [ حسابش با ماست. ] ما تو را بر آنان نگهبان [ اعمالشان که به طور اجبار از فسق و فجور حفظشان کنی ] نفرستادیم.

بر اساس مدارک بی شماری که در کتب اهل سنّت و شیعه است، رهبر واجب الاطاعه پس از رسول خدا، علی علیه السلام است که پیامبر عزیز اسلام در روز هیجدهم ذوالحجّه در کنار غدیر به دستور حضرت حق وی را برای رهبری امّت معرفی کرد،

ص:100


1- (1) - نساء (4) : 80. [1]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 268/17، باب 7، حدیث 21305، [2] الأمالی، شیخ مفید: 68 - 69، حدیث 4.

و آن روز تمام مردم و به خصوص ابوبکر و عمر با وی به عنوان خلافت از پیامبر و ولیّ مؤمنان بیعت کردند. آنان که تا آخر عمر بر بیعتش ماندند صحابی و پیرو حقیقی پیامبرند و آنان که بر خلاف عقل و سنّت و به خصوص بر خلاف آیات قرآن با آن حضرت به مخالفت برخاستند، چگونه می توانند مدّعی پیروی از خدا و رسول باشند و خود را مشمول رضایت حضرت حق بدانند در صورتی که رضایت حق در پیروی کامل از قرآن و دستورهای رسول خداست.

صاحبان اخلاق حسنه

امام باقر علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت می کنند:

إنَّ خِیارَکُمْ اولُوا النُّهی ، قیلَ : یا رَسُولَ اللّهِ وَمَنْ اولُوا النُّهی ؟ قالَ : هُمْ اولُوا الْأخلاقِ الْحَسَنَهِ ، وَالْأحْلامِ الرَّزینَهِ ، وَصِلَهِ الْأرْحامِ ، وَالْبَرَرَهُ بِالْاُمَّهاتِ وَالْآباءِ، وَالْمُتَعاهِدینَ لِلْفُقَراءِ وَالْجیرانِ وَالْیَتامی ، وَیُطْعِمُونَ الطَّعامَ ، وَیُفْشُونَ السَّلامَ فِی الْعالَمِ ، وَیُصَلُّونَ وَالنّاسُ نیامٌ غافِلُونَ . (1)

بهترین شما آنان هستند که دارای عقل و خرد هستند، عرضه داشتند:

دارندگان عقل و خرد کیانند؟ فرمود: صاحبان اخلاق حسنه، دارندگان حلمی که آنان را از انتقام باز می دارد، آنان که به ارحام خود می رسند، و به پدران و مادران نیکی می کنند، به فقرا و همسایگان و ایتام رسیدگی می کنند، اطعام طعام می نمایند، در جهان افشای سلام می کنند و به وقتی که مردم در خواب و بی خبری اند به نماز شب برمی خیزند.

امام علی علیه السلام فرمود:

طُوبی لِمَنْ ذَلَّ فی نَفْسِهِ ، و طابَ کَسْبُهُ ، وَصَلُحَتْ سَریرَتُهُ ، وَحَسُنَتْ

ص:101


1- (1) - بحار الأنوار، 305/66، باب 37، حدیث 27؛ [1]الکافی: 240/2، حدیث 32. [2]

خَلیقَتُهُ ، وَأنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مالِهِ ، وَأمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسانِهِ ، وَعَزَلَ عَنِ النّاسِ شَرَّهُ ، وَوَسِعَتْهُ السُّنَّهُ ، وَلَمْ یُنْسَبْ إلی بِدْعَهٍ . (1)

خوشا کسی که نفسش به تواضع و فروتنی نشست، کسبش از مواضع حرمت و کراهت و شبهه پاک ماند، نیّت و اعتقادش پسندیده شد، خلق و خویش نیکو گشت، اضافۀ ثروتش را به مستمندان داد، پرگویی زبانش را حفظ کرد، شرّش را از مردم دور داشت و عمل به سیرت و روش پیامبر بر او ناگوار نیامد تا به بدعت و ضلالت کشیده شود.

جاءَ رَجُلٌ إلَی الصادِقِ جَعفَرِ بن محمَّدٍ علیهما السلام فقال لَهُ : یَابْنَ رَسولِ اللّه أخْبِرنی بِمَکارِمِ الْأخلاقِ ، فَقَالَ : الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ ، وَصِلَهُ مَنْ قَطَعَکَ ، وَإعْطاءُ مَنْ حَرَمَکَ ، وَقَوْلُ الْحَقِّ وَلَوْ عَلی نَفْسِکَ . (2)

مردی به محضر امام صادق علیه السلام آمد، عرضه داشت: ای پسر رسول خدا! مرا از مکارم اخلاق خبر ده، حضرت فرمود: گذشت از کسی که تو را آزرده، صلۀ رحم نسبت به کسی که با تو جدایی نموده، پرداخت به کسی که تو را محروم کرده و گفتار حق گر چه به ضرر خودت باشد.

علی بن میمون می گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم فرمود:

مَنْ أرادَ أنْ یُدْخِلَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فی رَحْمَتِهِ ، وَیُسْکِنَهُ جَنَّتَهُ ، فَلْیُحْسِنْ خُلْقَهُ ، وَلْیُعْطِی النَّصَفَهَ مِنْ نَفْسِهِ ، وَلْیَرْحَمِ الْیَتیمَ ، وَلْیُعِنِ الضَّعیفَ وَلْیَتَواضَعْ لِلّهِ الَّذی خَلَقَهُ . (3)

هر کس علاقه دارد خداوند عزَّوجلَّ وی را در رحمتش وارد کند و در بهشتش ساکن نماید، باید اخلاقش را نیکو کند، از جانب خود به دیگران انصاف دهد،

ص:102


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 123؛ [1]مستدرک الوسائل: 377/2، باب 53، حدیث 2236. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 368/66، باب 38، حدیث 6؛ [3] معانی الاخبار: 191، حدیث 1.
3- (3) - بحار الأنوار: 370/66؛ باب 38، حدیث 12؛ [4]الأمالی، شیخ صدوق: 389، حدیث 15. [5]

به یتیم رحمت آورد، ضعیف را یاری کند و برای خدایی که او را آفریده تواضع نماید.

عَنْ جَرّاحٍ الْمَدائِنیَّ قالَ : قالَ لی أبوعَبْدِ اللّهِ علیه السلام : ألا احَدِّثُکَ بِمَکارِمِ الْأخْلاقِ ؟ قُلْتُ : بلی ، قالَ : الصَّفْحُ عَنِ النّاسِ ، وَمُواساهُ الرَّجُلِ أخاهُ فی مالِهِ ، وَذِکْرُ اللّهِ کَثیراً. (1)

جرّاح مدائنی می گوید: حضرت صادق علیه السلام به من فرمود: می خواهی تو را از مکارم اخلاق خبر دهم ؟ گفتم: آری، فرمود: چشم پوشی و گذشت از مردم، برادر دینی را به هنگام شدّت در مال خود شریک کردن، و زیاد از خدا یاد نمودن.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هفت نفر در قیامت در سایۀ رحمت حقّند، روزی که سایه ای به جز سایۀ آن رحمت واسعه نیست:

پیشوای عادل، جوانی که در عبادت نشو و نما کرده، مردی که دل به مسجد داده آن چنانکه وقتی از آن بیرون می رود دوباره باز می گردد، دو نفری که بر اساس طاعت حق جمع می شوند و متفرق می گردند، مردی که در خلوت یاد خدا کند و از دو دیده ببارد، مردی که از جانب زنی به شهوت دعوت گردد و پاسخ دهد من از خدا می ترسم و مردی که در کمال پنهانی در راه خدا صدقه دهد. (2)امام صادق علیه السلام می فرماید:

در یکی از جنگ ها تنی چند اسیر شدند، رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داد جز مردی از آنها بقیّه را به قتل برسانند. آن مرد به آن حضرت عرضه داشت: پدر و مادرم

ص:103


1- (1) - بحار الأنوار: 372/66، باب 38، حدیث 18؛ [1] معانی الأخبار: 191، حدیث 2.
2- (2) - بحار الأنوار: 377/66، باب 38، حدیث 29؛ الخصال: 343/2، حدیث 7. [2]

فدایت، چه شد که از این همه مرا آزاد ساختی ؟ فرمود: جبرئیل از جانب حق به من خبر داد که در تو پنج خصلت است که خداوند و رسولش به آن خصلت ها عشق می ورزند:

غیرت شدید بر ناموست، سخاوت، حُسن خُلق، راستی در زبان، شجاعت.

آن مرد چون این حقایق را شنید مسلمان شد و اسلامش نیکو گشت و در جبهه ای در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله به مجاهدت با دشمن برخاست تا به فیض شهادت رسید. (1)

ای قوی پنجه که بازوی تواناست تو را دست گیر از ضعفا پای چو برجاست تو را

کن مهیّا ز وفا خواستۀ محرومان ای که ناخواسته هر چیز مهیّاست تو را

جرعه ای هم به حریفان تهی کاسه ببخش ای که پر می قدح و ساغر و میناست تو را

ای به هر دایره پرگار صفت سرگردان بشنو این نکته که آن حلّ معماست تو را

حاجت خویش به محتاج دگر عرضه مکن از خداوند طلب هر چه تقاضاست تو را

(صغیر)

ص:104


1- (1) - بحار الأنوار: 108/18، باب 11، حدیث 8؛ روضه الواعظین: 377/2. [1]

5 - آسان شدن بلای مرگ

اشاره

انتقال روح از بدن و کوچ آن به سوی آخرت در سیر آیات شریفه، به لحظه های «سکره الموت یا غمرات الموت یا بلغت الحلقوم یا بلغت التّراقی» (1) تعبیر شده است.

این حالت از واژه سِکر به معنی مسدود کردن راه آب است و چون انسان در این لحظه ها یک حال مستی و گیجی دارد پس این سدی میان انسان و عقل و احساس او می شود و گمراهی از جادۀ زندگی برای او پدید می آید.

در این لحظه ها انسان از چند سو در محاصره عوامل گوناگون قرار می گیرد. از یک سو فرشتگان مرگ برای قبض روح او آمده اند.

از یک سو ارواح مقدس معصومان و اولیای خدا برای بشارت به بهشت و نجات او از دوزخ بر بالین او حاضر می شوند.

از سوی دیگر شیطان و یارانش در دم آخر به وسوسه های نهایی می پردازند.

و از سویی دیگر علاقه به فرزند و مال و مقام دنیایی او را رها نمی کند.

و مهمتر این که ترسی از مرگ و امیدواری به خدا و معصومان: و اعتقادات و ارزش های دینی که یک عمر با آنها زیسته است او را مضطرب ساخته است.

قرآن بارها روی مسأله مرگ و مخصوصاً لحظۀ جان دادن تکیه می کند و به انسان ها هشدار می دهد که همگی چنین لحظه ای را در پیش دارند:

وَ جَآءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِ ّ ذَ لِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ» (2)

و سکرات و بیهوشی مرگ، حق را [ که همه واقعیت های جهان پس از مرگ است ] می آورد [ و به محتضر می گویند: ] این همان چیزی است که از آن

ص:105


1- (1) - سورۀ ق (50) : 19، انعام (6) : 93، واقعه (56) : 83، [1]قیامت (75) : 26. [2]
2- (2) - ق(50) : 19.

می گریختی؛

سکرۀ مرگ حالتی شبیه به مستی است که بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ به صورت هیجان و انقلاب فوق العاده ای به انسان دست می دهد، و گاه بر عقل او چیره می گردد و او را در اضطراب و ناآرامی شدیدی فرو می برد، چگونه چنین نباشد در حالی که مرگ یک مرحله انتقالی مهم است که باید انسان در آن لحظه تمام پیوندهای خود را با جهانی که سالیان دراز با آن خو گرفته بود قطع کند و در عالمی گام بگذارد که برای او کاملاً تازه و اسرارآمیز است.

به خصوص این که در لحظۀ مرگ انسان درک و دید تازه ای پیدا می کند، بی ثباتی این جهان را با چشم خود می بیند و حوادث بعد از مرگ را کم و بیش مشاهده می کند. این جا است که وحشتی عظیم سرتاپای او را فرا می گیرد و حالتی شبیه مستی به او دست می دهد ولی مست نیست. حتی انبیا و مردان خدا که در لحظۀ مرگ از آرامش کاملی برخوردارند از مشکلات و شداید این لحظۀ انتقالی بی نصیب نیستند. چنانکه در حالات معصومین علیهم السلام نقل شده است:

وَ کانَ زَیْنُ الْعابِدینَ علیه السلام یَقُولُ عِنْدَ المَوْتِ : «اَللّهُمَّ ارْحَمنی فَاِنَّکَ کَریمٌ ، اللّهُمَّ ارْحَمْنی فَاِنَّکَ رَحیمٌ » فَلَمْ یَزَلْ یُرَدِّدُها حَتّی تُوُفِّیَ صَلَواتُ اللّه عَلیه وَ کانَ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ قَدَحٌ فِیهِ ماءٌ وَ هُوَ فِی الْمَوْتِ وَ یُدْخِلُ یَدَهُ فِی الْقَدَحِ وَ یَمْسَحُ وَجْهَهُ بِالْماءِ وَ یَقُولُ : اللّهُمَّ أَعِنِّی عَلی سَکَرَاتِ المُوْتِ . (1)

حضرت سجاد علیه السلام در هنگام یاد مرگ همیشه می فرمود: «خدایا! به من رحم کن چون تو بزرگواری، خدایا! به من رحم کن چون تو مهربانی»؛ پس پیوسته این را تکرار می نمود تا این که از دنیا رحلت فرمود. در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله ظرفی از آب در وقت رحلت و مرگ بود و ایشان دستش را در ظرف آب

ص:106


1- (1) - بحار الأنوار: 241/78، باب 5؛ [1] الدعوات، راوندی: 250، حدیث 704 و 705.

می کرد و به صورت می کشید و می فرمود: خدایا! مرا بر سختی های مرگ کمک بفرما.

این حالت چقدر سرنوشت ساز است که انسان همیشه در حال شک و امید به سر می برد و راهی برای فرار از آن آماده می کند. و قرآن در ادامه می فرماید: به کسی که در حال سکرات مرگ است گفته می شود این همان چیزی است که ناخوش داشتی و از آن می گریختی.

آری، مرگ واقعیّتی است که غالب افراد از آن می گریزند به خاطر این که آن را فنا می دانند نه دریچه ای به عالم بقا؛ در حالی که جهان آخرت برای جاودانگی آفریده شده است.

و سکرات موت هم مانند مرگ حق است و قابل انکار نیست یعنی آن حالت های سخت و جان گداز یک حقی به دنبال دارد که مرگ است و این به خاطر آن است که انسان هر باوری را دربارۀ قیامت انکار کند نمی تواند این واقعیّت را منکر شود که سرانجام مرگ درِ خانه همه را می کوبد.

مرگ تدریجی

در آیۀ دیگر می فرماید:

کَلَّآ إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ * وَ قِیلَ مَنْ رَاقٍ * وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ * وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ * إِلَی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ » (1)

اینچنین نیست [ که می پندارد ]، هنگامی که جان به گلوگاه رسد، * و [ کسان بیمار ] گویند: درمان کنندۀ این بیمار کیست ؟ * و [ بیمار ] یقین می کند [ که با رسیدن جان به گلوگاه ] زمان جدایی [ از دنیا، ثروت، زن و فرزند ] فرا رسیده

ص:107


1- (1) - قیامه (75) : 26 - 30. [1]

است! * و [ از سختی جان کندن ] ساق به ساق به هم پیچد؛ * آن روز، روز سوق و مسیر به سوی پروردگار توست.

آن روز که چشم برزخی او باز می شود و حجاب ها کنار می رود، نشانه های عذاب و کیفر را می بیند و به اعمال خود آگاه می شود و در آن لحظه ایمان می آورد ولی ایمانی که هرگز مفید به حال او نخواهد بود.

تراقی جمع ترقوه به معنی استخوان هایی است که دور گلو را گرفته است و رسیدن جان به گلوگاه کنایه از آخرین لحظات عمر است؛ زیرا هنگامی که روح از بدن بیرون می رود اعضایی که فاصلۀ بیشتری از قلب دارند مانند دست و پاها زودتر از کار می افتند، گویی روح به تدریج از بدن بیرون رفته تا به گلوگاه برسد و این حالت ادامه دارد که هیچ کسی نمی تواند او را نجات دهد، ساق پاها به هم پیچیده می شود و اندک اندک اعضای بدن از روح خالی می شوند در این احتضار، یأس کامل در نزد انسان و بستگان او پدید می آید و فراق همیشگی اتفاق می افتد. و این آخرین وضعیتی است که شدت های دنیایی با شدت های آخرت پیچیده می شود.

در آیۀ دیگر می فرماید:

فَلَوْلَآ إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَ أَنتُمْ حِینَئِذٍ تَنظُرُونَ » (1)

پس چرا هنگامی که روح به گلوگاه می رسد، * و شما در آن وقت نظاره گر هستید [ و هیچ کاری از شما ساخته نیست! ]

ضعف و ناتوانی کامل انسان در این لحظات حساس آشکار می شود، نه تنها در زمان های گذشته که امروز با تمام تجهیزات فنی و پزشکی و درمانی نمی تواند ضعف و زبونی به هنگام احتضار را سامان دهد.

اطرافیان او از یک سو حال او را نظاره می کنند و از سوی دیگر ضعف و ناتوانی

ص:108


1- (1) - واقعه (56) : 83 - 84. [1]

خود را مشاهده می نمایند و از سویی برتری قدرت خدا را بر همه چیز؛ حضور مرگ و پایان حیات در دست او را حس می کنند و خودشان نیز همچنین سرنوشتی را در پیش دارند.

تعبیر جان به گلو رسیدن کنایه از واپسین لحظه های زندگی است که بیشتر اعضای بدن مانند دستان و پاها قبل از بقیه اعضا از کار می افتد و گلوگاه آخرین عضوی است که از کار می افتد. و پیکر به سوی متلاشی شدن به پیش می رود.

و در مراحل پایانی نفس انسان به جایگاه حقیقی خود باز می گردد که خداوند حال آن را چنین بازگو می فرماید:

یَأَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً » (1)

ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته! * به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.

پس از گذشت از وضعیّت وحشت و عذاب روحی که در برزخ بین زندگی و مرگ رخ می دهد، ارواح دو دسته می شوند. یک گروه ارواح طیبه و مطمئنه هستند که خداوند از آنها به نفس مطمئنه و روح آرامش یافته تعبیر می کند و می فرماید: «تو این روح آرام یافته به سوی پروردگارت بازگرد.» این بازگشت همان دعوت الهی به سوی خویش و رضایت محبوب و معبود حقیقی از روح مقدس است. سپس از او برای ورود و پذیرایی در بهشت برین، همۀ مقدمات وعده ها را آماده می سازد.

برخی از مفسران عقیده مندند که منظور از بازگشت به سوی پروردگار، بازگشت به ثواب و رحمت اوست. ولی بهتر آن است گفته شود: بازگشت به سوی خود اوست یعنی در جوار قرب او جای گیرد.» (2)

ص:109


1- (1) - فجر (89) : 27 - 28. [1]
2- (2) - برگرفته از تفسیر نمونه: 475/26 - 477، ذیل آیۀ 27 - 28 سورۀ فجر.
بازگشت به سوی پروردگار در روایات

آیا این دعوت به بازگشت به سوی پروردگار تنها در قیامت است و یا از لحظه جان دادن آغاز می شود؟ به روایات اهل بیت علیهم السلام نگاهی می اندازیم:

امام صادق علیه السلام به سدیر می فرماید:

فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ فَما یُحِسُّ بِخُرُوجِها، وَ ذلِکَ قَولُ اللّه سُبْحَانَه وَ تَعالی :

یَأَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً * فَادْخُلِی فِی عِبَدِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» (1)

ثُمَّ قالَ : ذلِکَ لِمَنْ کانَ وَرِعاً مُواسِیاً

لِإِخْوانِهِ وَصُولاً لَهُم. (2)

مؤمن، بیرون رفتن از دنیا را حس نمی کند و این سخن خدای متعال است که فرمود: «ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته!، به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد. پس در میان بندگانم درآی، و در بهشتم وارد شو.» سپس فرمود: و این حالت برای کسی است که پارسا باشد و با برادرانش همدردی و به آنها رسیدگی کند.

حضرت علی علیه السلام از رسول اللّه صلی الله علیه و آله نقل فرمود:

إِنَّ اشَدَّ شیعَتِنا لَنا حُبًّا یَکُونُ خُروجُ نَفْسِهِ کَشُرْبِ أَحَدِکُم فی یَوْمِ الصَّیفِ الماءَ البارِدَ الَّذی یَنْتَفِعُ بِهِ القُلُوبُ وَ إِنَّ سائِرَهُمْ لَیَمُوتُ کَما یُغْبَطُ أَحَدُکُم عَلی فِراشِهِ کَأَقَرَّ ما کانَتْ عَیْنُهُ بِمَوْتِهِ . (3)

علاقه مندترین شیعیان به ما، جان کندنش مانند نوشیدن آب خنک روحبخشی است که یکی از شما در روز تابستان بنوشد و بقیه آنها در بستر خود به

ص:110


1- (1) - فجر (89) : 27 - 30. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 186/6، باب 7، حدیث 21؛ [2]المحاسن: 177/1، باب 39، حدیث 161. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 162/6، باب 6، حدیث 30؛ [4] تأویل الآیات الظاهره: 752.

خوشایندترین حالت می میرند، حالتی که هر یک از شما آرزوی چنان مردنی را کند.

راوی از امام صادق علیه السلام پرسید:

چرا هنگامی که روح از بدن خارج می شود احساس ناراحتی می کند ولی در هنگام وارد شدن روح به آن احساس نمی کند؟؛ فرمود: به خاطر آن که بدن با آن رشد کرده است. (1)درست به این می ماند که دندان فاسدی از دهان بیرون کشند، در لحظه جدایی دردناک است ولی بعد از آن احساس آرامش می کنیم.

در حدیث معراج آمده است:

هر گاه بنده در حال مرگ قرار گیرد فرشتگانی بالای سر او می ایستند و دست هر فرشته ای جامی از آب کوثر است و جامی از شراب بهشتی و به روح او می نوشانند تا سستی و تلخی مرگ از او برود و نوید بزرگ را به او می دهند و می گویند: خوش باش و جایگاهت نکو باد. تو نزد پروردگار عزیز حکیم حبیب قریب می روی. (2)امام علی علیه السلام ترسیم زنده و توصیف دقیق تر گویایی از لحظۀ مرگ و سکرات غافلگیر کننده از آن لحظه ها برای ما ارائه می فرماید:

اِجْتَمَعَتْ عَلَیْهِمُ سَکْرَهُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَهُ الْفَوْتِ ، فَفَتَرَتْ لَها اطْرافُهُمْ وَ تَغَیَّرَتْ لَها الْوانُهُمْ ، ثُمَّ ازْدادَ الْمَوْتُ فیهِم وُلُوجاً، فَحیلَ بَیْنَ احَدِهِمْ وَ بَیْنَ مَنْطِقِه، وَ انَّهُ لَبَیْنَ اهْلِهِ یَنْظُرُ بِبَصَرِهِ وَ یَسْمَعُ بِاِذْنِهِ عَلی صِحَّهٍ مِنْ عَقْلِهِ

ص:111


1- (1) - بحار الأنوار: 158/6، باب 6، حدیث 17؛ علل الشرایع: 3009/1، باب 261، حدیث 1. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 27/74، باب 2، حدیث 6؛ مستدرک الوسائل: 500/7، باب 1، حدیث 8743.

وَ بَقاءٍ مِنْ لُبِّهِ ، یُفَکِّرُ فِیمَ أَفْنی عُمُرَهُ ؟ وَ فیمَ اذْهَبَ دَهْرَهُ ؟ وَ یَتَذَکَّرُ امْوالاً جَمَعَها، اغْمَضَ فی مَطالِبِها، وَ اخَذَها مِنْ مُصَرَّحاتِها وَ مُشْتَبِهاتِها قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعاتٌ جَمْعِها، وَ اشْرَفَ عَلی فِراقِها، تَبْقی لِمَنْ وَرائَهُ یَنْعَمُونَ فیها، وَ یَتَمَتَّعُونَ بِها، فَیَکُونُ الْمَهْنَاُ لِغَیْرِهِ وَ الْعِبْ ءُ عَلی ظَهْرِهِ ، وَ الْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِها، فَهُوَ یَعَضُّ یَدَهُ نَدامَهً عَلی ما أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ المَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ وَ یَزْهَدُ فیما کانَ یَرْغَبُ فیهِ أَیّامَ عُمُرِهِ وَ یَتَمَنّی أَنَّ الَّذی کانَ یَغْبِطُهُ بَها وَ یَحْسُدُهُ عَلَیْها قَد حازَها دُونَه!

فَلَمْ یَزَلِ الْمَوْتُ یُبالِغُ فی جَسَدِهِ حَتّی خالَطَ لِسانُهُ سَمْعَهُ ، فَصارَ بَیْنَ أَهْلِهِ لایَنْطِقُ بِلِسانِهِ وَ لایَسْمَعُ بِسَمْعِهِ ، یُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فی وُجُوهِهِمْ یَری حَرَکاتِ الْسِنَتِهِم وَ لایَسْمَعُ رَجْعَ کَلامِهِم ثُمَّ ازْدادَ الْمَوْتُ الْتِیاطاً بِهِ ، فَقُبِضَ بَصَرُهُ کَما قُبِضَ سَمْعُهُ ، وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصارَ جِیفَهً بَیْنَ أَهْلِهِ . (1)

سکرات مرگ و اندوه بر آنچه از دستشان رفته یک جا آنان را در بر گرفت، اعضای بدنشان در برابر آن سختی ها به سستی گرایید، رنگشان تغییر کرد.

سپس مرگ بیشتر در وجودشان نفوذ نمود و بین آنان و سخن گفتنشان مانع شد و آن محتضر در میان اهل بیتش با دیده اش می بیند، و با گوشش می شنود در حالی که عقلش بجاست و فکرش باقی است، اندیشه می کند که عمرش را در چه راهی به باد داده و روزگارش را کجا برده، به یاد می آورد ثروتی را که جمع کرده و در به دست آوردنش توجه به حلال و حرام ننموده و از جایی که حلال و حرامش برخی روشن و برخی مشتبه بوده و به چنگ زده و فعلاً پایبند گناه جمع آوری آن ثروت است و مشرف بر جدا شدن از آن شده، ثروتی که برای وارثان می ماند و در آن خوش می گذرانند و از آن بهره مند

ص:112


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 108. [1]

می شوند، راحتی آن نعمت برای وارث و بار مسؤولیّت آن بر دوش اوست واو در گرو این ثروت است. در پی آنچه وقت مردن برایش ظاهر می شود از حسرت دست به دندان می گزد، و به آنچه در ایام عمرش به آن رغبت داشته بی میل می شود و آرزو می کند ای کاش! آن کسی که قبل از این به ثروت او غبطه می خورد و به خاطر آن به او حسد می ورزید آن ثروت را به جای او گرد آورده بود. آن گاه مرگ در غلبه بر بدنش چندان پیش می رود که دیگر گوشش مانند زبانش از کار می ایستد در حالی که میان خانواده اش می ماند که قدرت سخن گفتن و قوت شنیدن ندارد، دیده به چهرۀ اهل و عیالش می گرداند، حرکات زبانشان را می بیند ولی صدای کلام آنان را نمی شنود سپس پنجۀ مرگ با او گلاویز می شود، چشم او نیز، مانند گوشش از کار می افتد و روح از بدنش بیرون می رود، و لاشه ای شده بین خانواده اش می افتد....

حالات مرگ و حکمت آن

یکی از حکمت های بروز این حالت ها، در واقع رسیدن به سرنوشتی است که در انتظار اوست و انسان پیوسته در حال شک و تردید به سر می برد و حقیقت مطلب بر او روشن نیست. و این واقعیّت به ویژه در انتظار کفار و مشرکین است که دین اسلام را انکار می کنند و مرگ و قیامت را به مسخره می گیرند، پس لحظاتی چند بین آرزوها و افکارشان فاصله می افتد و شبهه ها به یقین تبدیل می شود. اما آنان به آن یقینی می رسند که پوچی و بی هویتی باطل را به همراه دارد.

اما گروه دوم: ارواح خبیثه و شیطانی مانند ارواح کافران و منافقان هستند که به دوزخ دعوت می شوند.

جان کندن کافر از بلاهای دنیایی ناگوارتر است، چون او از هر گونه آلودگی

ص:113

روحی و جسمی انباشته شده است و راه پاکی را هم نگذرانده است پس در لحظۀ تسلیم جان، وسیلۀ نجات دهنده ای که او را از منجلاب ها بیرون بکشد وجود ندارد و علاوه بر این شیطان هم او را به انکار حق و ارزش ها تشویق می کند و سپس رها می کند، در این وضعیت جان کندن بر او بسیار سخت شده و به بدترین حال از دنیا می رود.

برخلاف آنچه مادیین می گویند که مردن انسان تمام شدن و نابودی است؛ این لحظه ها مانند انتقال جنین به دنیا به همراه درد و رنج فراوان است و زندگی جدیدی آغاز می شود.

مرگ در کلام امام سجاد علیه السلام

از علی بن الحسین علیه السلام امام سجاد علیه السلام پرسیدند: مرگ چیست ؟ فرمود:

برای مؤمن مانند کندن لباس چرکین و پرحشره است، و گشودن غل و زنجیرهای سنگین و تبدیل آن به فاخرترین لباس ها و خوشبوترین عطرها و راهوارترین مرکب ها و مناسب ترین منزل هاست. و برای کافر مانند کندن لباس فاخر است و انتقال از منزل های مورد علاقه و تبدیل آن به چرک ترین و خشن ترین لباس ها و وحشتناک ترین منزل ها و بزرگ ترین عذاب هاست. (1)

مرگ در کلام امام کاظم علیه السلام

در روایت است که، امام موسی بن جعفر علیه السلام وارد بر کسی شد در حالی که غرق سکرات موت بود و به هیچکس پاسخ نمی گفت، جمعیت عرض کردند:

ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله ! دوست داریم حقیقت مرگ را برای ما شرح دهی و

ص:114


1- (1) - بحار الأنوار: 155/6، باب 6، ذیل حدیث 9؛ معانی الأخبار: 289، حدیث 4.

بگویی بیمار ما اکنون در چه حالی است ؟

فرمود:

مرگ وسیلۀ تصفیه است که مؤمنان را از گناه پاک می کند و آخرین ناراحتی این عالم است و کفارۀ آخرین گناهان باقیمانده آنهاست. در حالی که کافران را از نعمت هایشان جدا می کند و آخرین لذت یا راحتی است که به آنها می رسد و آخرین پاداش کار خوبی است که احیاناً انجام داده اند. و امّا این شخص محتضر به کلی از گناهانش پاک شد و از معاصی بیرون آمد و خالص گشت آن چنان که لباس چرکین با شستشو پاک می شود. و او هم اکنون شایستگی آن را پیدا کرده که در سرای جاوید همنشین ما اهل بیت باشد. (1)

مرگ در کلام امام حسین علیه السلام

اکنون به تاریخ بنگریم آن سوی حقیقت را از دریچۀ نگاه اولیاء اللّه به مرگ مشاهده کنید.

امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به هنگام شدت گرفتن جنگ، تعبیر لطیفی دربارۀ مرگ برای یارانش ارائه فرمود:

صَبْراً بَنِی الکِرامِ ! فَمَا الْمَوْتُ الَّا قَنْطَرَهٌ یَعْبُرُ بِکُم عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرّاءِ الی الجِنانِ الواسِطَهِ ، وَ النَّعیمِ الدّائِمَهِ ، فَاَیُّکُم یَکْرَهُ انْ یَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلی قَصْرٍ وَ مَا هُوَ لِاَعْدائِکُمْ الاّ کَمَنْ یَنْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ الَی سِجْنٍ وَ عَذابٍ .

إِنَّ ابی حَدَّثَنی عَنْ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّ الدُّنیا سِجْنُ المُؤْمِنِ وَ جَنَّهُ الکافِرِ وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هؤُلاءِ إلَی جِنانِهِمَ وَ جِسْرُ هؤُلاءِ إِلی جَحِیمِهِم. (2)

ص:115


1- (1) - بحار الأنوار: 155/6، باب 6، ذیل حدیث 9؛ معانی الأخبار: 289، حدیث 6. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 154/6، باب 6، حدیث 9. [2]

شکیبایی کنید ای فرزندان مردان بزگوار، مرگ تنها پلی است که شما را از ناراحتی ها و رنج ها به باغ های وسیع بهشت و نعمت های جاودان منتقل می کند. کدام یک از شما از انتقال یافتن از زندان به قصر ناراحتید؟ و اما نسبت به دشمنان شما همانند این است که شخصی را از کافی به زندان و عذاب منتقل کنند.

پدرم از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل فرمود که: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ تنها پل آنها به باغ های بهشت و پل اینها به جهنّم است.

پس نیکوست به سفارش های عملی اهل بیت علیهم السلام گوش جان بسپاریم:

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

هر که دوست دارد خدای عزوجل سکرات مرگ را بر او سبک گرداند باید به خویشانش رسیدگی کند و به پدر و مادرش نیکی کند. اگر چنین کند، خداوند عزوجل سختی های مرگ را بر او آسان گرداند و در زندگیش هرگز به نداری نیفتد. (1)

ص:116


1- (1) - الأمالی، شیخ طوسی: 432، حدیث 967؛ بحار الأنوار: 81/71، باب 2، حدیث 82.

6 - به سلامت بیرون آمدن از آزمایش های سخت

اشاره

فتنه در حقیقت به معنای وسیلۀ آزمودن و آزمایش کردن است که در اصل به گداختن طلا و زر در آتش برای امتحان ناخالصی آن گویند. این به جهت تجربه و آزمایش حسی است.

این واژه هنگامی که در آیات و روایات استفاده می شود، مقصود، گمراهی کفر و عذاب و خلاف و رسوایی است. و بیشتر در زمینه ای طرح می شود که امری سخت یا ناپسند مورد آزمایش قرار گیرد.

علامه طباطبایی در این زمینه می فرماید:

«فتنه عبارت است از وسیلۀ آزمایش و امتحان و مراد از قرار دادن مؤمنان به عنوان وسیله برای آزمایش کفار، مسلط کردن کافران بر ایشان است. تا بدین وسیله خداوند آنان را در بوتۀ آزمایش گذارد تا هر تباهی و فسادی که در خود دارند بیرون بریزند. آنان مؤمنان را به خاطر این که ایمان آورده بودند انواع آزارها می دادند.» (1)در جای دیگر می فرماید:

«تفاوت میان امتحان الهی و امتحانی که ما بشر می کنیم این است که ما غالباً از باطن و درون اشیا بی خبریم و لذا آن را امتحان می کنیم تا بدین وسیله وضعیت ناشناخته آن بر ما معلوم شود، در حالی که جهل و نادانی نسبت به خدای سبحان معنا ندارد و کلیدهای غیب در اختیار اوست، بنابراین تربیت و هدایت عامۀ الهی نسبت به انسان که به منظور فراخواندن او به نیک فرجامی و سعادت صورت می گیرد، امتحان است؛ زیرا با این کار وضعیت موجود که آیا اهل سرای ثواب است یا سرای عقاب و کیفر به منصّۀ ظهور و تعین می رسد. به همین دلیل است که خداوند متعال این عملکرد خود یعنی تشریع و جهت بخشیدن به حوادث را به نام

ص:117


1- (1) - تفسیر المیزان: 233/19، ذیل آیۀ 5 سورۀ ممتحنه.

بلا و ابتلا و فتنه نامبرده است. و به طور کلی و عام می فرماید:

«ما آنچه را بر روی زمین است زیور آن قرار دادیم تا مردم را بیازماییم که کدام یک بهتر عمل می کنند.» (1)و چنانکه ملاحظه می شود آیات امتحان، بلا را به کلیه امور مربوط به انسان تعمیم می دهد چه آنهایی که به وجود او و اعضای وجود او مربوط می شود مانند گوش و چشم و زندگی و چه آنهایی که از حیطۀ وجود او خارج است اما به نحوی با او ارتباط دارد، مانند فرزند و همسر و ایل و تبار و دوست و مال و مقام و هر آنچه به نوعی از آن بهره مند می شود. نیز نقطه مقابل این امور مانند مرگ و دیگر مصیبت هایی که به انسان می رسد. خلاصه آن که این آیات هر جزئی از اجزای عالم و هر حالتی از حالات انسان را که با انسان ارتباط پیدا می کند، وسیلۀ امتحان و آزمایش خداوند از انسان برمی شمارد. (2)بر اساس آیات قرآن مجید، انسان در همۀ مراحل زندگی مورد آزمایش گوناگون قرار می گیرد. خداوند برای تربیت انسان همیشه او را در کوره های داغ امتحان قرار می دهد تا جاذبه های روحی و قلبی او را بیازماید.

مال و فرزند دو عامل مهم نزد خداوند است که می فرماید:

وَاعْلَمُواْ أَنَّمَآ أَمْوَ لُکُمْ وَأَوْلَدُکُمْ فِتْنَهٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ » (3)

و بدانید که اموال و فرزندانتان فقط وسیلۀ آزمایش شماست، وخداست که پاداشی بزرگ نزد اوست.

فتنه گاه آزمون خیر و گاه آزمایش شر است. تا جوهرۀ باطن در دو وضعیت مشخص شود که می فرماید:

ص:118


1- (1) - کهف (18) : 7.
2- (2) - تفسیر المیزان: 31/4 - 36، [1] کلام فی الإمتحان و حقیقته.
3- (3) - أنفال (8) : 28. [2]

کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً وَ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ » (1)

هر کسی چشندۀ مرگ است و ما شما را [چنانکه سزاوار است] به نوعی خیر و شر [ که تهیدستی، ثروت، سلامت، بیماری، امنیت و بلاست ] آزمایش می کنیم، و به سوی ما بازگردانده می شوید.

امّا مردم از این آزمایش ها خبر ندارند که تا سختی می بینند از جادۀ حقیقت بیرون می روند و خویشتن را گم می کنند. خداوند در این زمینه می فرماید:

فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَنَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَهُ نِعْمَهً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَآ أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ بَلْ هِیَ فِتْنَهٌ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَایَعْلَمُونَ » (2)

پس چون انسان را آسیبی رسد، ما را [ برای برطرف کردنش ] بخواند، سپس هنگامی که [ برای برطرف شدن آسیب ] از سوی خود نعمتی به او می دهیم، می گوید: فقط آن را بر پایۀ دانش و کاردانی خود یافته ام! [ چنین نیست که می پندارد ] بلکه آن نعمت آزمایشی است [ که آیا به خاطر آن سپاس گزاری می کند یا به طغیان برمی خیزد؟ ] ولی بیشتر آنان [ به این واقعیت ] معرفت و آگاهی ندارند.

ویژگی امتحان الهی

دو نکته اساسی در امتحان های الهی است:

1 - امتحان خداوند برای آزمایش قوی از ضعیف است و همچنین پرورش برتری های عملی و فکری انسان هاست تا پاداش و کیفر عمل نیک و بد مشخص شود.

2 - خداوند با امتحان ها؛ حجت و دلیل را بر همۀ انسان ها تمام می کند تا امتیاز و

ص:119


1- (1) - انبیاء (21) : 35. [1]
2- (2) - زمر (39) : 49. [2]

ارزش های آدمیان معلوم گردد.

بنابراین انسان ها در برابر بلاها و حوادث چهار گروه می شوند:

الف - عده ای در برابر بلا فریاد کننده اند و همیشه از روزگار شکایت می کنند.

مانند: انسان های دنیا دوست و مال پرست که ترس از دست دادن مال، آنها را گله مند می کند.

ب - عده ای در بلاها صبور و شاکرند. مانند: حضرت ایوب علیه السلام که هر چه بیشتر بلا می دید شاکرتر بود.

ج - عده ای بلا را هدیۀ آسمانی می دانند. مانند: رزمندگان راه حق که شهادت را پاداش آسمانی می دانند.

د - عده ای هم به استقبال بلا می روند. مانند: جوانانی که عازم جبهه های جنگ حق علیه باطل می شوند و از حق دفاع می کنند.

پس در این گرداب و سراب دنیا، گروهی سرافراز از امتحان بیرون می آیند و گروهی سرافکنده در آزمایش ها مردود می شوند.

امتحان در روایات

در روایات آمده است که: دین و ایمان انسان ها مورد سنجش قرار می گیرد، آیا در آسایش و امنیت دیندارند و در مشکلات هم پایبند به اصول اعتقادی هستند.

حضرت علی علیه السلام اصل آزمایش را از مسلمات امر خداوند می داند و می فرماید:

اَیُّهَا النّاسُ سَیَأْتی عَلَیْکُم زَمانٌ یُکْفَأُ فیهِ الْاِسلامُ کَما یُکْفَأُ الإِناءُ بِما فیهِ .

ایُّهَا النَّاسُ ، إنَّ اللّهَ قَدْ اعاذَکُمْ مِنْ انْ یَجُورَ عَلیْکُمْ وَلَمْ یُعِذْکُمْ مِنْ انْ یَبْتَلِیَکُم، وَ قَدْ قالَ جَلَّ مِنْ قائِلٍ :

ص:120

إِنَّ فِی ذَ لِکَ لَأَیَتٍ وَ إِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ » (1). (2)

ای مردم! به همین زودی زمانی بر شما می رسد که اسلام واژگون شود همچون ظرفی که با محتویاتش واژگون گردد. ای مردم! خدا شما را پناه داده از این که بر شما ستم روا دارد، ولی به شما این تأمین را نداده که در معرض آزمایش قرارتان ندهد، آن بزرگ ترین گوینده در قرآن فرمود: «در این برنامه نشانه هایی است و ما آزمایش کننده ایم».

آری، امتحان الهی از برنامه های حتمی است که هیچ گذشت و جدا کردنی برای هیچ کسی وجود ندارد حتی پیامبران و اولیای خدا با درجات بالاتر آزمایش می شوند. و حتی شیطان هم در اطاعت از حق آزموده شد.

شخصی به حضرت علی علیه السلام گفت: آیا امکان دارد خداوند ما را امتحان نکند؟!

حضرت فرمود:

لایَقُولَنَّ احَدُکُمْ : «اَللَّهُمَّ إِنّی اعُوذُ بِکَ مِنَ الفِتْنَهِ » لِاَنَّه لَیْسَ احَدٌ الاّ وَ هُو مُشْتَمِلٌ عَلی فِتْنَهٍ وَلکِنْ مَنِ اسْتَعاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلاّتِ الْفِتَنِ . (3)

کسی از شما نگوید: «الهی، از امتحان به تو پناه می برم» چه این که کسی نیست مگر این که مشمول امتحان است. اما اگر کسی خواست از خدا پناه جوید باید از فتنه های گمراه کننده پناه جوید.

مقصود حضرت این است که از خدا نخواهید که شما را امتحان نکند چرا که امتحان یقینی و همگانی است بلکه از او سرافرازی و موفقیت در امتحان را

ص:121


1- (1) - مؤمنون (23) : 30. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 102. [2]
3- (3) - نهج البلاغه: حکمت 93. [3]

بخواهید. محذورات فتنه در دعای امام سجاد علیه السلام همان مضلّات فتن است که به معنای سختی ها و ترس ها و امور گمراه کننده و فریبندۀ دنیا است.

حضرت صادق علیه السلام فرموده که حضرت علی علیه السلام به عبداللّه بن یحیی فرمود:

اَلْحَمْدُللّه الَّذی جَعَلَ تَمْحیصَ ذُنُوبِ شِیعَتِنا فی الدُّنْیا بِمِحْنَتِهِمْ لِتَسْلَمَ بِها طاعاتُهُمْ وَ یَسْتَحِقُّوا عَلَیْها ثَوَابَهَا. (1)

ستایش از برای خدایی است که زدودن گناهان پیروان ما را به سبب سختی ها و مشکلات در دنیا قرار داد. تا به این رنج ها و بلاها طاعات آنان؛ سلامت بماند و پاداشی سزاوار نصیب شان گردد.

به هر حال اهل حق و ایمان در فشار و شدت قرار می گیرند؛ که مدت آن اندک است و عافیت آن زیاد است. یعنی زمان بلا و صبر به مدت عمر انسان کوتاه و گذراست ولی زمان آسایش و راحتی آن بلند و همیشگی است که آن در آخرت است.

اگر در پی راهی اساسی می گردی پس به فرمایش مولا بنگر که راه چاره را چه پیشنهاد فرموده است:

وَ اعْلَمُوا انَّهُ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنِ وَ نُوراً مِنَ الظُّلَمِ وَ یُخَلِّدُهُ فِیما اشْتَهَتْ نَفْسُهُ . (2)

بدانید آن که تقوای الهی را رعایت کند خداوند راه خروج از فتنه ها را برایش باز کند، و به او نوری بنمایاند که از تاریکی برهد، و او را در آنچه که میل و آرزوی اوست جاویدان کند.

بنابراین از درگاه حق تعالی طلب کنیم که در دوران آزمایش های سخت و آسان که همگان در خواب غفلت به سر می بریم به سلامت گذر کنیم و به سوی بهشت

ص:122


1- (1) - بحار الأنوار: 232/64، باب 12، حدیث 48؛ [1]تفسیر الامام العسکری: 23، حدیث 7. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 182. [3]

عنبر سرشت فرود آییم.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

در بهشت منزل هایی است که بندگان با اعمال و کردارشان به آنها نمی رسند، نه بر فراز آن منزل ها آویزه ای و نه در زیر آن ستونی وجود دارد بلکه در آسمان معلّقند. عرض شد: ای رسول خدا! اهل این منازل کیانند؟ فرمود: بلا کشیدگان اندوه دیده. (1)

ص:123


1- (1) - بحار الأنوار: 194/78، باب 1؛ أعلام الدین: 277.

7 - نجات از جهنّم و قرار گرفتن در بهشت عنبر سرشت

عالم حیات و زندگی همچون کاروانی است که از جهان عدم به حرکت درآمده و در مسیر بی انتهای خود به سوی بی نهایت که ذات پاک خداست پیش می رود، هر چند مخلوقات محدودند و محدود هرگز بی نهایت نخواهد شد ولی سیر او به سوی تکامل نیز متوقّف نمی گردد، حتی پس از قیام قیامت باز این سیر تکاملی ادامه می یابد.

و از آنجا که آغاز این حرکت از ناحیۀ پروردگار شروع شده و نخستین جرقۀ حیات از او پدید آمده و این حرکت تکاملی نیز به سوی او است، تعبیر رجوع و بازگشت شده است.

حضرت حق می فرماید:

إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ یَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ بِالْقِسْطِ وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَهُمْ شَرَابٌ مِّنْ حَمِیمٍ وَ عَذَابٌ أَلِیمُ بِمَا کَانُواْ یَکْفُرُونَ » (1)

بازگشت همۀ شما فقط به سوی اوست. [ خدا شما را وعده داد ] وعده ای حق وثابت؛ بی تردید اوست که جهان آفرینش را می آفریند، سپس آن را [ به قیامت] بازمی گرداند تا کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند، به عدالت و انصاف پاداش دهد، و برای کسانی که کافر شدند به کیفر کفری که همواره می ورزیدند، شربتی از آب بسیار جوشان و عذابی دردناک است.

در آیۀ دیگر کوشش و تلاش نیکوکاران را تشبیه به یک مسابقۀ معنوی کرده که

ص:124


1- (1) - یونس(10) : 4. [1]

هدف نهایی آن آمرزش الهی و نعمت های جاویدان بهشت است.

وَسَارِعُواْ إِلَی مَغْفِرَهٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَوَ تُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ » (1)

و به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنایش [ به وسعتِ ] آسمان ها و زمین است بشتابید؛ بهشتی که برای پرهیزکاران آماده شده است.

سارعوا از مسارعت به معنی کوشش و تلاش دو یا چند نفر برای پیشی گرفتن در رسیدن به یک هدف است. و در کارهای نیک، قابل ستایش و در کارهای بد نکوهیده است.

در حقیقت قرآن در این جا از یک نکتۀ روانی استفاده کرده که انسان برای انجام دادن یک کار اگر تنها باشد معمولاً کار را بدون سرعت و عادی انجام می دهد ولی اگر جنبۀ مسابقه به خود بگیرد آنهم مسابقه ای که جایزۀ باارزشی دارد، تمام نیرو و انرژی خود را به کار می گیرد و با سرعت هر چه بیشتر به سوی هدف پیش می تازد، اگر هدف این مسابقه در درجۀ اول مغفرت قرار داده شده برای این است که رسیدن به مقام معنوی بدون آمرزش و شستشوی از گناه ممکن نیست، نخست باید خود را از گناه شست و سپس به مقام قرب پروردگار گام نهاد.

و مؤمنان چنین اند که در راه یابی به حقیقت آخرت در مسابقه اند.

خلود ، یعنی ماندن همیشگی و جاودانگی ماندگار است. و مراد حضرت از این درخواست این است که؛ مسافران پرهیزگار، آخرت را از ورود در آتش دائمی و مطلق سالم نگه دارد و جایگاه آسایش را برای آنها فراهم کند.

مقیل ، محل استراحت در نصف روز است. در روایات آمده است که خداوند در حسابرسی بر اهل بهشت به مقدار نصف روز دنیا در بهشت تخفیف می دهد و برای

ص:125


1- (1) - آل عمران(3) : 133. [1]

جهنّمیان همچنین مقدار مقرّر شده است. (1)سپس به جایگاه ابدی منتقل می شوند.

و امّا حضرت سجّاد علیه السلام در دعای مورد شرح فرمود: «مَقیل المتقین» که تنها متقیان به آن جایگاه عنبر سرشت، وعده همیشگی داده شده اند نه دیگران، همان طور که در سورۀ فرقان می فرماید:

قُلْ أَذَ لِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّهُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کَانَتْ لَهُمْ جَزَآءً وَ مَصِیرًا * لَّهُمْ فِیهَا مَا یَشَآءُونَ خَلِدِینَ کَانَ عَلَی رَبِّکَ وَعْدًا مَّسُْولًا » (2)

بگو: آیا این [ آتش سوزان ] بهتر است یا بهشت جاودانی که به پرهیزکاران وعده داده اند که پاداش و بازگشت گاه آنان است ؟ * در آنجا هر چه بخواهند در حالی که جاودانه اند برای آنان فراهم است، این بر عهدۀ پروردگارت وعده ای است درخواست شده [ و مورد انتظار اهل ایمان از خدای بخشنده و کریم. ]

زیرا که خداوند بهشت را به مؤمنان متقی وعده داده است و هیچ گونه حق و استحقاقی در کار نیست ولی به خاطر تقوای فوق العاده و پذیرش سختی های دنیا و دوری از لذت های مباح و غیرمباح باید پاداشی شایسته داشته باشند.

پرسشی در این جا مطرح است که چرا خداوند دربارۀ مژدۀ جایگاه دوزخیان و بهشتیان کلمۀ «خُلد» را به کار برده است؛ با این که اهل گناه اگر هدایت می شدند و یا گروهی در آزمایش های دشواری قرار می گرفتند؛ اهل طاعت نمی شدند و امور دنیا همه محدود است پس این جاودانگی بر اساس عدالت نیست ؟

پاسخ این سؤال از دقت در مطالب گذشته روشن می شود که با مطالعه آیات و

ص:126


1- (1) - التفسیر الکبیر، فخر رازی: 72/24 - 73، ذیل آیۀ 24 سورۀ فرقان.
2- (2) - فرقان (25) : 15 - 16. [1]

روایت به دست می آید:

خداوند به مؤمنان پرهیزگار وعدۀ بهشت ابدی با قید تقوا داده است و هرگز بنده ای حق یا استحقاقی نسبت به بهشت رفتن ندارد و حتی بسیاری از انسان ها با تخفیف در محاسبه و شفاعت و گذشت خداوند و اولیاء اللّه به بهشت می روند. و نکتۀ دیگر این که همیشگی بودن پاداش و کیفر مؤمنان و کافران بر اساس نیت آنان است؛ زیرا قصد و علاقه و هدف اهل ایمان، انجام عمل صالح و طاعت الهی برای همیشه است پس اطاعت و پرهیزگاری دائمی حالتی سخت و کوبندۀ لذت است، پس عاقبت خوشی و راحتی است.

امّا اهل گناه نیت شان تا هنگامی که زندگی می کنند این است که به دنبال لذت ها و هوس ها و دوری از راه حق و انکار معاد باشند؛ پس سرانجام آنها درد و آتش است. با این حال هر کسی بر اساس نیت زندگی می کند و همان گونه جاودانه می ماند. بنابراین بر کسی یا گروهی ظلمی صورت نمی گیرد.

حضرت صادق علیه السلام این نکته را مستند به شاکلۀ انسان می داند و می فرماید:

إِنَّمَا خُلِّدَ اهْلُ النَّارِ فِی النّارِ لِأَنَّ نِیّاتِهِمْ کانَتْ فِی الدُّنْیا انْ لَوْ خُلِّدُوا فِیها انْ یَعْصُوا اللَّهَ أَبَداً، وَ انَّما خُلِّدَ اهْلُ الْجَنَّهِ فِی الْجَنَّهِ لِأَنَّ نِیّاتِهِم کانَتْ فِی الدُّنْیا أَنْ لَوْ بَقُوا فِیها انْ یُطِیعُوا اللَّهَ أَبَداً فَبِالنِّیّاتِ خُلِّدَ هَؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ ثُمَّ تَلا قَوْلَهُ تَعالی : قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ » (1)

قالَ : عَلَی نِیَّتِهِ . (2)

دوزخیان از این رو در آتش جاویدانند که در دنیا نیتشان این بود که چنانچه تا ابد زنده بمانند، خدا را نافرمانی کنند و بهشتیان در بهشت جاویدانند که در دنیا بر این نیت بودند که همیشه خدا را فرمان برند. پس به نیت ها هر دو گروه جاودانه هستند. سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «بگو هر کس بر پایۀ

ص:127


1- (1) - اسراء (17) : 84. [1]
2- (2) - الکافی: 85/2، حدیث 5؛ [2]وسائل الشیعه: 50/1، باب 6، حدیث 96. [3]

خلق و خوی و عادت های اکتسابی خود عمل می کند» و فرمود: یعنی با نیت خود.

مؤمنان با نیت های پاک و ضمیرهای مطمئن و امیدوار به دار امان وارد می شوند و در سرای امنیت و آسایش، تلخی های دنیا از بین می رود.

چقدر بهشت رفتن ارزان است ؟! که با اطاعت و شکیبایی به دست می آید.

حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

وَالَّذی بَعَثَنی بِالحَقِّ بَشیراً لایُعذِّبُ اللّهُ بِالنّارِ مُوَحِّداً أَبَداً. (1)

سوگند به آن که مرا نوید دهندۀ برانگیخت، خداوند هرگز یکتاپرست را در آتش عذاب ندهد.

حضرت باقر صلی الله علیه و آله می فرماید:

بهشت در گرو گرفتاری ها و بردباری است. پس، هر که در دنیا بر ناملایمات صبر کند به بهشت رود و دوزخ در گرو لذت ها و خواهش های نفس است پس، هر که لذت و هوس ها را برآورده کند به جهنّم رود. (2)پس راه بهشت را باید شناخت و از صاحبانش کلید راه یابی را درخواست نمود که امام علی علیه السلام فرمود:

هر کس شش خصلت در او گرد آید به بهشت درآید و از آتش برهد: کسی که خدا را بشناسد و فرمانش برد و شیطان را بشناسد و نافرمانیش کند و حق را بشناسد و پیرویش نماید و باطل را بشناسد و از آن بپرهیزد و دنیا را بشناسد و دورش افکند و آخرت را بشناسد و آن را بجوید. (3)

ص:128


1- (1) - بحار الأنوار: 1/3، باب 1، حدیث 1؛ [1] التوحید 31/29.
2- (2) - بحار الأنوار: 72/68، باب 62، حدیث 4؛ الکافی: 89/2، حدیث 7. [2]
3- (3) - مجموعه ورام: 135/1؛ [3] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 264/20.

و چون مؤمن به این خصلت ها دست یافت در منازلی سکونت خواهد گزید که مقدار آن به هیچ اندازه ای محاسبه نشود.

در این زمینه حضرت علی علیه السلام می فرماید:

منازل شیعیان ما در دیدۀ بهشتیان چنان به نظر می رسد که هر انسانی ستارگان را در آسمان می بیند. (1)

ص:129


1- (1) - بحار الأنوار: 148/8، باب 23، حدیث 78.

دعای5: دعا دربارۀ خود و دوستانش

اشاره

ص:130

ص:131

ص:132

«1» یَا مَنْ لاَ تَنْقَضِی عَجَائِبُ عَظَمَتِهِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاحْجُبْنَا عَنِ الْإِلْحَادِ فِی عَظَمَتِکَ «2»وَیَا مَنْ لاَ تَنْتَهِی مُدَّهُ مُلْکِهِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَأَعْتِقْ رِقَابَنَا مِنْ نَقِمَتِکَ «3»وَیَا مَنْ لاَ تَفْنَی خَزَائِنُ رَحْمَتِهِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ واجْعَلْ لَنَا نَصِیباً فِی رَحْمَتِکَ «4»وَیَا مَنْ تَنْقَطِعُ دُونَ رُؤْیَتِهِ الْأَبْصَارُ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِهِ وأَدْنِنَا إِلَی قُرْبِکَ «5»وَیَا مَنْ تَصْغُرُ عِنْدَ خَطَرِهِ الْأَخْطَارُ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِهِ وکَرِّمْنَا عَلَیْکَ «6»وَیَا مَنْ تَظْهَرُ عِنْدَهُ بَوَاطِنُ الْأَخْبَارِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِهِ ولاَ تَفْضَحْنَا لَدَیْکَ «7»اَللَّهُمَّ أَغْنِنَا عَنْ هِبَهِ الْوَهَّابِینَ بِهِبَتِکَ وَاکْفِنَا وَحْشَهَ الْقَاطِعِینَ بِصِلَتِکَ حَتَّی لاَ نَرْغَبَ إِلَی أَحَدٍ مَعَ بَذْلِکَ وَلاَ نَسْتَوْحِشَ مِنْ أَحَدٍ مَعَ فَضْلِکَ «8»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَکِدْ لَنَا وَلاَ تَکِدْ عَلَیْنَا وَامْکُرْ لَنَا وَلاَ تَمْکُرْ بِنَا وَأَدِلْ لَنَا وَلاَ تُدِلْ مِنَّا «9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِهِ وقِنَا مِنْکَ واحْفَظْنَا بِکَ وَاهْدِنَا إِلَیْکَ وَلاَ تُبَاعِدْنَا عَنْکَ إِنَّ مَنْ تَقِهِ یَسْلَمْ وَمَنْ تَهْدِهِ یَعْلَمْ وَمَنْ تُقَرِّبْهُ إِلَیْکَ یَغْنَمْ «10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاکْفِنَا حَدَّ نَوَائِبِ الزَّمَانِ وَشَرَّ مَصَائِدِ الشَّیْطَانِ وَمَرَارَهَ صَوْلَهِ السُّلْطَانِ «11»اَللَّهُمَّ إِنَّمَا یَکْتَفِی الْمُکْتَفُونَ بِفَضْلِ قُوَّتِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاکْفِنَا وَإِنَّمَا یُعْطِی الْمُعْطُونَ مِنْ فَضْلِ جِدَتِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَأَعْطِنَا وَإِنَّمَا یَهْتَدِی الْمُهْتَدُونَ بِنُورِ وَجْهِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاهْدِنَا «12»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ مَنْ وَالَیْتَ لَمْ یَضْرُرْهُ خِذْلاَنُ الْخَاذِلِینَ

ص:133

وَمَنْ أَعْطَیْتَ لَمْ یَنْقُصْهُ مَنْعُ الْمَانِعِینَ وَمَنْ هَدَیْتَ لَمْ یُغْوِهِ إِضْلاَلُ الْمُضِلِّینَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ «13»وَامْنَعْنَا بِعِزِّکَ مِنْ عِبَادِکَ وَأَغْنِنَا عَنْ غَیْرکَ بِإِرْفَادِکَ وَاسْلُکْ بِنَا سَبِیلَ الْحَقِّ بِإِرْشَادِکَ «14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاجْعَلْ سَلاَمَهَ قُلُوبِنَا فِی ذِکْرِ عَظَمَتِکَ وَفَرَاغَ أَبْدَانِنَا فِی شُکْرِ نِعْمَتِکَ وانْطِلاَقَ أَلْسِنَتِنَا فِی وَصْفِ مِنَّتِکَ «15»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاجْعَلْنَا مِنْ دُعَاتِکَ الدَّاعِینَ إِلَیْکَ وَهُدَاتِکَ الدَّالِّینَ عَلَیْکَ وَمِنْ خَاصَّتِکَ الْخَاصِّینَ لَدَیْکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ .

ص:134

[«1»یَا مَنْ لاَ تَنْقَضِی عَجَائِبُ عَظَمَتِهِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاحْجُبْنَا عَنِ الْإِلْحَادِ فِی عَظَمَتِکَ «2»وَیَا مَنْ لاَ تَنْتَهِی مُدَّهُ مُلْکِهِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَأَعْتِقْ رِقَابَنَا مِنْ نَقِمَتِکَ ]

ای آن که، شگفتی های عظمتش به پایان نمی رسد! بر محمّد و آلش درود فرست، و ما را از سرکشی و ستیزگی در برابر بزرگیت، حایل و مانع باش. و ای آن که دوران فرمان رواییش به نهایت نمی رسد! بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و ما را از مجازاتت رهایی بخش.

در جملات زیبا و ملکوتی بالا به چند مسألۀ بسیار مهم اشاره شده است:

1 - عجایب عظمت حق.

2 - انحراف در اعتقاد به عظمت.

3 - بی نهایت بودن قدرت حضرت حقّ .

4 - رهایی از ننگ دنیا و عذاب آخرت.

1 - عجایب عظمت حق

اشاره

اهل فن، عجایب عظمت حضرت محبوب را به دوگونه معنا کرده اند:

اوّل: کمال ذات، بلندی شأن، بزرگی قدرت، کمال شرف، شدّت بی نیازی از خلق، نهایت احتیاج مخلوقات به او، دوام سلطنت و جریان ابدی حکومت بر

ص:135

ماسوا، که او مبدأ مقام هر صاحب مقام، و منتهای سلطنت هر صاحب سلطنت (1)، و قدرت هر صاحب قدرت است. شأنی ارفع از شأن او و سلطنتی اعظم از سلطنت او و مقامی مافوق او ازلاً و ابداً وجود ندارد.

دوّم: کیفیّت و کمیّت آفرینش موجودات و مخلوقات شگفت آور، که هر یک از آنها کمال عظمت خالق خود را می نمایانند.

عظمت حق از زبان قرآن مجید

به ذکر تمام آیات کتاب حق و تفسیر و توضیح هر یک در زمینۀ عظمت حق که تصورش برای هیچ قدرتی ممکن نیست احتیاجی نمی بینم. به چند آیه به عنوان نمونه اکتفا می نمایم، باشد که نور این آیات دور نمایی از عظمت حضرت ربّ العزّه را به ما بنمایاند.

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْمَاً » (2)

خداست که هفت آسمان و نیز مثل آنها هفت زمین را آفرید. همواره فرمان او در میان آنها نازل می شود تا بدانید که خدا بر هر کاری تواناست و این که یقیناً علم خدا به همه چیز احاطه دارد.

خلقت هفت آسمان و زمین

مفسّران متخصّص براساس ششمین آیۀ سورۀ مبارکۀ صافّات که می فرماید:

إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَهٍ الْکَوَاکِبِ » (3)

ص:136


1- (1) - ریاض السالکین: 142/2.
2- (2) - طلاق (65) : 12. [1]
3- (3) - صافّات (37) : 6. [2]

همانا ما آسمان دنیا را به زیور ستارگان آراستیم.

می گویند:

آنچه ما می بینیم و دانش بشر تاکنون به آن رسیده تماماً در رابطه با آسمان اوّل است، و ماورای این همه ثوابت و سیارات که هنوز عددش بر کسی معلوم نیست، شش جهان دیگر وجود دارد که از دسترس دانش ما بیرون است. دربارۀ هفت زمین هم نظر بسیاری از محقّقان همان نظر آنان در مسألۀ هفت آسمان است.

علم محدود بشر

مسألۀ خلقت و آفرینش، مسألۀ بهت آوری است. دست دانش گر چه به اوج کمال برسد از احاطه به اوضاع هستی، کوتاه خواهد بود. در این زمینه به دو آیه از قرآن مجید توجه نمایید:

وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً » (1)

و از تو دربارۀ روح می پرسند، بگو: روح از امر پروردگار من است، و از دانش و علم جز اندکی به شما نداده اند.

در روایتی از حضرت صادق علیه السلام نقل شده:

دانش بیست و هفت حرف است و مجموع آنچه پیامبران آورده اند دو حرف است و مردم تا آن روز بیش از آن دو حرف را نمی دانند و چون قائم قیام کند بیست و پنج حرف بقیه را برون آورده و در میان مردم منتشر می سازد و

ص:137


1- (1) - اسراء (17) : 85. [1]

بدین سان مجموع بیست و هفت جزء دانش را نشر می دهد! (1)تازه بقیّۀ علمی که امام عصر آشکار می کند، همۀ علم نیست، که همۀ علم نزد خداوند است و بس:

وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَهٍ أَقْلاَمٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیرٌ حَکِیمٌ » (2)

اگر [ برای نوشتن و ثبت کردن کلمات خدا که در حقیقت مخلوقات او هستند ] آنچه درخت در زمین است قلم باشد و دریا [ مرکب ] و هفت دریای دیگر آن را پس از پایان یافتنش مدد رسانند، کلمات خدا پایان نپذیرد؛ یقیناً خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.

کرات مشابه کرۀ زمین

دانشمندان فلکی می گویند:

کراتی که مشابه کرۀ زمین بر گرد خورشیدها در این جهان بزرگ گردش می کند حداقل سیصد میلیون کره است. ونیز تأکید می کنند که در کهکشانی که منظومۀ شمسی جزء آن است، میلیون ها میلیون کره وجود دارد که در شرایطی مشابه کرۀ زمین قرار گرفته. و این همه گوشه ای از قدرت و احاطه و علم حضرت اوست!

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

لَهذِهِ النُّجُومُ الَّتی فِی السَّماءِ مَدائِنُ مِثْلُ الْمَدائِنِ الَّتی فِی الأرْضِ . (3)

این ستارگانی که در آسمان است شهرهایی همچون شهرهای روی زمین هستند.

ص:138


1- (1) - بحار الأنوار: 336/52، باب 27، حدیث 73؛ الخرائج و الجرائح: 841/2.
2- (2) - لقمان (31) : 27. [1]
3- (3) - تفسیر القمی: 218/2، [2] ذیل آیۀ 182 سورۀ صافّات.

وَلِلّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَکَانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحِیطاً » (1)

و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، فقط در سیطرۀ مالکیّت و فرمانروایی خداست؛ و خدا همواره بر هر چیزی احاطه دارد.

وَلِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ » (2)

و مالکیّت و فرمانروایی آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو قرار دارد، فقط در سیطرۀ خداست، هر چه را بخواهد می آفریند، و خدا بر هر کاری تواناست.

وَهُوَ اللّهُ فِی السَّماوَاتِ وَفِی الْأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَجَهْرَکُمْ وَیَعْلَمُ مَا تَکْسِبُونَ » (3)

و او در آسمان ها و در زمین، خداست که نهان و آشکار شما را می داند، و نیز به آنچه [ از خیر و شر ] به دست می آورید، آگاه است.

به قول عارف شوریده، شمس مغربی:

ای جمال تو در جهان مشهور لیکن از چشم انس و جان مستور

نور رویت به دیده ها نزدیک لیکن از دیدنش نظرها دور

غیر گرمی کجا کند ادراک زآفتاب منیر تابان کور

گر چه باشد عیان چه شاید دید قرص خورشید را به دیدۀ مور

هم به تو می توان تو را دیدن بل تویی ناظر و تویی منظور

(شمس مغربی)

عظمت حضرت ربّ از زبان نهج البلاغه

ص:139


1- (1) - نساء (4) : 126. [1]
2- (2) - مائده (5) : 17. [2]
3- (3) - انعام (6) : 3. [3]

در خطبۀ 49 «نهج البلاغه» حضرت مولی الموحّدین علیه السلام آمده:

ستایش خداوندی را، که به همۀ امور پنهانی داناست، و نشانه های آشکار بر وجودش دلالت دارد، و به دیدۀ بینا درنیاید. چشمی که او را ندیده انکارش نمی کند، و دل کسی که وجودش را باور کرده به کُنه ذاتش نمی رسد. در برتری از همه چیز پیش گرفته، و چیزی از او برتر نیست، به هر چیزی نزدیک است و چیزی نزدیک تر از او نیست. نه برتری مقامش او را از مخلوقات دور نموده، و نه نزدیکی او به موجودات موجب مساوی بودنش با آنها در مکان گشته. عقلها را بر بیان حدود صفتش آگاه نکرده، و آنها را از معرفت لازم در بارۀ وجودش باز نداشته. او خدایی است که آثار هستی اقرار قلبی منکرش را گواهی می دهد. خدا از آنچه تشبیه کنندگانش به موجودات می گویند و از اوهام منکراتش بسی بالاتر است.

در خطبۀ 64 می فرماید:

موجودات را نه برای تقویت سلطنت خود آفرید، و نه به خاطر ترس از حوادث روزگار، و نه برای کمک گرفتن در دفع همتای پرخاشگر، و نه برای به دست آوردن نیرو برای پیکار با شریک پر نخوت و مخالف گردنکش، بلکه همۀ آفریده ها پرورده شده و بندگانی ذلیل و خوارند. در اشیا حلول ننموده تا گفته شود خدا در آنهاست. آفریدن موجودات و تدبیر وضع آنان او را خسته و درمانده نکرده، و نسبت به آنچه آفریده عجزی به او دست نداده، و در آنچه حکم داده و مقدّر نموده اشتباهی بر او وارد نگشته، بلکه کارش کاری است استوار، و علمی است محکم، و امری است قطعی. بندگان با وجود خشمش به او امیدوار، و با وجود نعمت هایش از او هراسانند.

در خطبۀ 82 می فرماید:

ستایش خدا را که به قدرتش از همه چیز برتر، و به احسانش به همه چیز

ص:140

نزدیک است. بخشندۀ هر سود و فضل، و برطرف کنندۀ هر بلای عظیم و شدت است. او را بر کَرَمهای پی درپی، و نعمت های فراوان و کاملش سپاس می گویم، و به او ایمان می آورم که اول است و ابتدا کنندۀ آفرینش، و از او هدایت می خواهم که نزدیک است و هدایت کننده، و از او کمک می طلبم که چیره است و توانا.

در خطبۀ 89 می فرماید:

اوست خدایی که عذابش در عین وسعت رحمت، بر دشمنانش شدید است، و رحمتش در عین سختی عذابش بر عاشقانش گسترده است. به هر که بخواهد بر او غلبه کند مسلّط است، و درهم کوبندۀ مخالف خود است، و خوارکنندۀ کسی است که با او درگیری نمایند، و غالب بر هر که با او دشمنی ورزد.

در خطبۀ 90 می فرماید:

ستایش خدا را که امساک و نپرداختن بر ثروتش اضافه نمی کند، و عطا و بخشش تهیدستش نمی نماید؛ زیرا هر بخشنده ای جز او ثروتش کم می شود، و هر منع کننده ای جز او شایستۀ مذمّت است. اوست بخشندۀ انواع نعمت ها، و فراوانی بهره ها و نصیب ها. جمیع آفریده ها روزی خوار اویند، رزق همه را ضمانت کرده، و قوت و توشۀ آنان را مقدّر نموده، و راه روشنش را به رغبت کنندگان و خواهندگان آنچه نزد اوست نشان داده، این طور نیست که جود و بخشش او در آنجا که از او بخواهند بیشتر از آنجا باشد که از او نخواهند.

همان اولی است که برای اولیّتش قبلی نبوده تا پیش از او چیزی باشد، و آخری است که برای آخریتش بعدی نیست تا موجودی پس از او باشد، و مردمک دیده ها را از دیدن و درکش باز داشت. نه زمان بر او می گذرد تا از گذر زمان حالش دگرگون شود، و نه در مکانی است که انتقال برایش صورت

ص:141

بگیرد. اگر آنچه را که معادن کوهها نفس زنان بیرون می ریزند، و صدف های دریا خنده کنندگان ظاهر می سازند، از نقرۀ خالص و طلای ناب، و درّ منثور و خوشۀ مرجان، همه و همه را ببخشد در جود و سخایش اثر نگذارد، و وسعت نعمتش را پایان ندهد، و از ذخایر نعمت ها آن قدر نزد او هست که با خواسته های بندگان تمام نشود؛ زیرا او بخشنده ای است که درخواست خواهندگان از او نمی کاهد، و اصرار و دعای اصرار کنندگان او را بخیل ننماید.

ای پرستش کننده، به دقّت بنگر، آنچه را قرآن از صفات خدا تو را به آن راهنمایی می کند پیروی کن، و از نور هدایت قرآن بهره مند شو. و آنچه را که شیطان تو را به یاد گرفتن آن واداشته از آنچه که در قرآن بر تو لازم نگشته، و در سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام اثری نیامده، علمش را به خدای سبحان واگذار، که نهایت حق خداوند بر تو همین است. و آگاه باش که استواران در دانش آنانند که خداوند آنان را با اقرار به کلّ آنچه از آنها پنهان است و تفسیرش برای آنان روشن نیست، از ورود در ابواب و سراپرده های اسرار پنهانی بی نیاز فرموده، و اعترافشان را به ناتوانی از رسیدن به آنچه که داشتن آنها به آن احاطه ندارد ستوده، و ترک تعمّق آنان را در چیزی که بحث از حقیقت آن را امر نفرموده استواری در علم نامیده. پس به همان اندازه که خداوند دانستن آن را مجاز دانسته اکتفا کن، و عظمت خداوندی را با ترازوی عقلت اندازه مگیر، که دچار هلاکت خواهی شد.

او توانایی است که اگر همۀ اوهام برای شناخت نهایت قدرتش پیشرفت کنند، و اندیشه های به دور از وساوس شیطانی بخواهند اعماق غیوب ملکوتش را دریابند، و دل ها برای به دست آوردن چگونگی صفاتش عاشقانه بکوشند، و عقل ها را در نهایت دقّت در آنجا که به درک صفاتش نمی رسند به شناخت

ص:142

ذاتش برخیزند، همه و همه را پس زده در حالی که آنها همۀ راهها و تاریکی های عوالم غیب را سیر کرده، برای خلاص خود روی به درگاه او آورده اند، عاقبت از این راه برگشته در حالی که اعتراف دارند به این که با پیمودن راه و بی راه، رسیدن به عمق معرفتش میسّر نیست، و هیچ خاطره ای برای اندازه زدن جلال عزّتش، بر قلب اندیشمندان خطور نمی کند. خدایی که آفریده ها را به وجود آورد بدون این که از نقشۀ دیگری اقتباس نماید، یا در به وجود آوردن آنها از به وجود آورنده ای پیش از خود الگو بردارد. و به اندازه ای از ملکوت قدرتش، و از شگفتی هایی که آثار حکمتش گویای آن است، و از اعتراف نیاز خلق به آنچه که با قدرتش آن را حفظ می کند به ما ارائه فرموده که ما را به قیام دلیل قطعی بر معرفت و شناختش راهنمایی نموده است. در ساخته های بدیعش آثار صنع، و نشانه های حکمتش آشکار است، از این رو آنچه آفریده حجّت و دلیلی بر وجود اوست، و اگر موجودی بی زبان باشد تدبیر او در وجود آن موجود برهان گویایی بر وجود او، و دلیلی محکم بر آفرینندگی ذات پاک اوست.

خورشید رُخَت چو گشت پیدا ذرّات دو کون شد هویدا

مهر رخ تو چو سایه انداخت زان سایه پدید گشت اشیا

هم ذرّه ز نور مهر رویت خورشید صفت شد آشکارا

هم ذرّه به مهر گشت موجود هم مهر به ذرّه گشت پیدا

دریای وجود موج زن شد موجی بفکند سوی صحرا

آن موج فرو شد و بر آمد در کسوت و صورتی دل آرا

اجزا چو بود؟ مظاهر کل اشیا چه بود؟ ظلال اسما

اسما چه بود؟ ظهور خورشید خورشید جمال ذات والا

صحرا چه بود؟ زمین امکان کآن است کتاب حق تعالی

ص:143

ای مغربی این حدیث بگذار سرّ دو جهان مکن هویدا

(شمس مغربی)

در خطبۀ 108 می فرماید:

همه چیز فروتن برای او، و هر چیزی قائم به اوست. ثروت هر نیازمند، و عزت هر ذلیل، و قدرت هر ناتوان، و پناهگاه هر ستم رسیده است. سخن هر سخنگو را می شنود، باطن هر خاموش را می داند، روزی هر زنده ای به عهدۀ اوست، و بازگشت هر که بمیرد به جانب او.

دیده ها تو را ندیده تا از تو خبر دهند، بلکه پیش از وصف کنندگان از آفریده هایت بوده ای. موجودات را برای ترس از تنهایی نیافریدی، و برای دریافت منفعت به کار نگرفتی، به دنبال هر که باشی از تو پیش نیفتد، و آن را که بگیری از چنگ تو بیرون نرود، عاصی از سلطنت کم نمی کند، و مطیع به حکومتت اضافه نخواهد کرد، آن که از حکم تو خشمناک است قدرت برگرداندن فرمانت را ندارد، و هر که از فرمانت روی گرداند از تو بی نیاز نمی شود. به نزدت هر نهانی آشکار است، و هر غیبی در پیشگاهت حاضر است. تو ابدی هستی بنابراین زمانی برایت نیست، و تو منتهای هر چیز هستی از این رو گریزی از تو نیست، و تو میعادگاهی که نجاتی از تو جز به تو نیست. مهار هر جنبنده ای در کف تو، و بازگشت هر انسانی به سوی توست.

منزّهی از هر عیب، چه بزرگ است شأن تو! منزّهی، چه عظیم است آنچه از مخلوقاتت می بینم، و چه کوچک است عظمت آن در کنار قدرت تو! و چه دهشت آور است آنچه از ملکوت تو مشاهده می نماییم! و چه اندازه حقیر است آنچه دیده می شود، در برابر آنچه از سلطنت تو برای ما ناپیداست! نعمت هایت در این دنیا چه گسترده و فراوان است! و با این حال در برابر

ص:144

نعمت آخرتت چه کوچک است!

در خطبۀ 133 می فرماید:

دنیا و آخرت با مهارهای خود فرمانبردار اویند، و آسمان ها و زمین ها کلید خود را تسلیم او کنند، درختان سرسبز در صبح و شام برای او سجده آرند، و از شاخه های خرّم خود برای او آتش روشن افروزند، و به فرمان او میوه های رسیده و قابل خوردن آورند.

در خطبۀ 159 می فرماید:

خداوندا، تو را سپاس بر آنچه می گیری و بر آنچه می بخشی، و تو را سپاس بر عافیت و بر بیماری و بلا، سپاسی که پسندیده ترین و محبوب ترین و برترین سپاس به سویت و در پیشگاهت باشد. سپاسی که تمام فضای آفرینشت را پر کند، و تا جایی که اراده کنی برسد. سپاسی که از قبول رحمتت محجوب نشود، و از رسیدن به محضرت قاصر نباشد. سپاسی که عددش به پایان نرسد، و پشتوانه اش فانی نگردد. ما کُنه عظمتت را نمی دانیم، جز این که می دانیم تو زنده و قائم به ذاتی، چرت و خواب تو را نمی گیرد. هیچ نظری به تو نمی رسد، و دیده ای تو را درک نمی کند. تو دیده ها را درک کرده و اعمال را شماره نموده، و مهار حیات همگان را به دست داری و آنچه از آفریده های تو می بینیم، و از آثار قدرتت به شگفتی می آییم، و آنچه از عظمت قدرت تو وصف می کنیم چه قدر و منزلتی دارند؟ حال آن که آنچه از ما پوشیده است، و دیدۀ ما از دیدنش قاصر است، و عقول ما به درک آن نمی رسد، و پرده های غیب بین ما و آنها حایل شده بسی عظیم تر است! از این رو هر که دلش را از هر چیز فارغ کند، و اندیشه اش را به کار گیرد تا بداند چگونه عرشت را به پا داشته ای، و چگونه موجودات را آفریده ای، و چسان کرات را در هوا معلّق

ص:145

نموده ای، و چگونه زمین را بر امواج آب گسترانده ای، دیده اش وامانده، عقلش قرین شکست، و گوشش حیران، و فکرش سرگردان می شود.

سنایی غزنوی گوید:

ملِکا ذکر تو گویم که تو پاکیّ و خدایی نروم جز به همان ره که توام راهنمایی

همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

تو حکیمی، تو عظیمی، تو کریمی، تو رحیمی تو نمایندۀ فضلی، تو سزاوار ثنایی

بری از رنج و گدازی، بری از درد و نیازی بری از بیم و امیدی، بری از چون و چرایی

بری از خوردن و خفتن، بری از شرک و شبیهی بری از صورت و رنگی، بری از عیب و خطایی

نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی نتوان شبه تو جستن که تو در وهم نیایی

(سنایی غزنوی)

عظمت حق از زبان حدیث
اشاره

انسان وقتی در برابر احادیثی که از ائمّۀ معصومین علیهم السلام در باب معرفت حضرت ربّ العالمین رسیده قرار می گیرد، خود را با دریایی بی ساحل و بحری بی پایان و اقیانوسی بی کرانه روبرو می بیند.

احادیثی که در «التوحید» ، «تحت العقول» ، «بحار الأنوار» ، «علم الیقین» و...

ص:146

آمده آدمی را مبهوت و حیران و شگفت زده می کند، از عظمت حضرت محبوب و از معلومات و معارف ائمّۀ شیعه علیهم السلام .

به ذکر چند حدیث در محور این حقیقت اکتفا کرده و عزیزان را به مطالعۀ کتب مربوطه ارجاع می دهم، باشد که با رجوع به آن منابع، نور بیشتری کسب کنند.

عظمت حق در کلام امام صادق علیه السلام

عَنْ أبی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام قال: إنَّ اللّهَ تَبارَکَ اسْمُهُ ، وَتَعالی ذِکْرُهُ ، وَجَلَّ ثَناؤُهُ ، سُبْحانَهُ وَتَقَدَّسَ وَتَفَرَّدَ وَتَوَحَّدَ، لَمْ یَزَلْ وَلا یَزالُ ، وَهُوَ الأوَّلُ وَالآخِرُ وَالظّاهِرُ وَالْباطِنُ ، فَلا أوَّلَ لِأوَّلِیَّتِهِ ، رَفیعاً فی أعْلی عُلُوِّهِ ، شامِخُ الْأرْکانِ ، رَفیعُ الْبُنیانِ ، عَظیمُ السُّلْطانِ ، مُنیفُ الآلاء، سَنِیُّ الْعُلْیاءِ، الَّذی عَجَزَ الْواصِفُونَ عَنْ کُنْهِ صِفَتِهِ ، وَلا یُطیقُونَ حَمْلَ مَعْرِفَهِ إلهیَّتِهِ ، وَلا یَحُدُّونَ حُدُودَهُ لِأنَّهُ بِالْکَیْفِیَّهِ لا یُتَناهی إلَیْهِ . (1)

اسم جلالۀ «اللّه» تنها و تنها به او اختصاص دارد و به قول اهل ادب، عَلَم برای ذات مقدّس اوست. این اسم نشان دهندۀ وجودی است که مستجمع صفات ذاتی و کمالات وجودی و جامع توحید افعالی است و به منزله همۀ صفات وجودی ذاتی و فعلی است.

همۀ برکات و آثار خیر که بر عوالم امکانی افاضه شده و تا ابد ادامه خواهد داشت از تجلّیات حقیقت این اسم است، که این اسم و رسمش و این لفظ و حقیقتش و این کلمه و مفهومش، به حریم مبارک و پیشگاه با عظمت او اختصاص داشته و بر دیگری اطلاق نمی گردد.

او مستحقّ الوهیّت و معبودیت است که عرصه گاه امکان را به نورش منوّر

ص:147


1- (1) - الکافی: 137/1، حدیث 2؛ [1] العقائد الاسلامیه، مرکز المصطفی: 225/1.

نموده، و انواع نعمت ها را بر خوان جهان نهاده، و همۀ موجودات از خرد و کلان و غیب و نهان و ظاهر و باطن با زبان وجودی و استعداد امکانی، کمال او را ارائه می دهند و تنها حضرت وی را شایستۀ تسبیح و تنزیه و پاک از نقص و عیب و نظیر و شبه نشان می دهند.

او متفرّد و یگانه و یکتا و بی همتاست و هرگز نعمت ها و فیوضات ساحت قدس او قابل شماره نیست، چنانکه پیامبر بزرگوار اسلام بدان اشاره فرموده:

لا احْصِی ثَناءً عَلَیْکَ ، أنْتَ کَما أثْنَیْتَ عَلی نَفْسِکَ . (1)

من هرگز ثنای بر تو را احصا نتوانم کرد، تو آن گونه ای که خود بر خود ثنا گفته ای.

در وحدت و یکتایی بی نظیر و بدون مانند است، او وجود لم یزل و لایزال می باشد، چرا که وجود او واجب و حقیقت وجود و ذات او عین بقا و ابدی و ازلی است و فنا در آن حریم پاک راه ندارد.

مبدأ و اصل پیدایش و اوّل هر چیزی، و نهایت هر موجودی است:

و هو الأوَّل و الآخر، ظاهر و باطن است، ظهورش منشأ بطون می باشد، جهت ظهور کبریایی بعینه همان جهت بطون، و از همان جهت که ظاهر است از همان جهت باطن است. بر آغاز و اوّلیّت او که اوّل هر چیزی است و ازلی، چیزی سابقه ندارد.

نهایت رفعت حقیقی را واجد است، که عقول از درک این رفعت و بلندی مقام عاجزند، چرا که عقول پای رفتن به عرصۀ بی نهایت در بی نهایت را ندارند.

حضرتش شامخ الأرکان، و رفیع البنیان است، آن چنانکه حتّی عقول قدسیّه و قدرت داران حریم ملکوت از فهم رفعت و شامخیّت آن جناب عاجزند، و پر و بالی

ص:148


1- (1) - بحار الأنوار: 170/82، باب 30، حدیث 7؛ [1]عوالی اللآلی: 114/4، حدیث 176. [2]

برای پرواز به آن ساحت قدس و بارگاه مقدّس ندارند.

صاحب سلطنت و قدرت عظیم است آن چنان عظمتی که تمام موجودات در برابرش پست و ناچیزند. نعمت هایش خارج از شماره و همیشگی است.

صفات کریمه اش چنان ارجمند و رفیع است که واصفان هر چند از علم وسیعی برخوردار باشند از درک جزئی از حقیقت یک صفتش ناتوانند. پای قلوب اولیا و عارفان و عاشقان در این وادی لنگ است، برای رسیدن به این مقام برای کسی راه نیست که آن جناب از حدود بیرون است و احدی طاقت تحمّل معرفت الهیّت او را ندارد، که با بیان کیفیّت و چگونگی نتوان به آستان حضرت او رسید.

ای دیدن تو حیات جانم نا دیدنت آفت روانم

دل سوخته ای به آتش عشق بفروز به نور وصل، جانم

بی عشق وصال تو نباشد جز نام ز عیش بر زبانم

اکنون که دلم ربودی از من بی روی تو بود چون توانم

دردی است مرا در این دل از عشق درمانْش جز از تو می ندانم

(سنایی غزنوی)

عظمت حق در کلام امام رضا علیه السلام

در قسمتی از یک روایت بسیار مهم از قول حضرت رضا علیه السلام نقل شده:

وَإنَّ الْخالِقَ لا یُوصَفُ إلّابِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ ، وَ أنّی یُوصَفُ الَّذی تَعْجَزُ الْحوَاسُّ أنْ تُدْرِکَهُ ، وَالأوْهامُ أنْ تَنالَهُ ، وَالْخَطَراتُ أنْ تَحُدَّهُ ، وَالأبْصارُ عَنِ الإحاطَهِ بِهِ ؟ جَلَّ عَمّا وَصَفَهُ الْواصِفُونَ ، وَتَعالی عَمّا یَنْعَتُهُ النّاعِتُون.

نَأی فی قُرْبِهِ ، وَقَرُبَ فی نَأْیِهِ ، فَهُوَ فی نَأیِهِ قَریبٌ ، وَفی قُرْبِهِ بَعیدٌ. کَیَّفَ الْکَیْفَ فَلا یُقالُ : کَیْفَ ؟ وَأیَّنَ الْاَیْنَ فَلا یُقالُ : أیْنَ ؟ إذْ هُوَ مُنْقَطِعُ الْکَیْفوفِیَّهِ

ص:149

وَالأیْنُونِیَّهِ . (1)

احدی نمی تواند وجود مقدّس آفریدگار را توصیف نماید جز از طریقی که حضرت او خودش را وصف کرده، و آن در آیات قرآن و فرمایش های ائمّۀ معصومین علیهم السلام است.

دانش انسان آمیخته به جهل است، آن را استعداد و قابلیّتی نیست که بتواند وجود بی نهایت در بی نهایت را وصف کند. چگونه انسان قدرت توصیف آن جناب را دارد در حالی که اساس و پایۀ دانش بشر نیروی حسّ است و حسّ از درک عظمت و جلال کبریایی ناتوان، و آن را تناسبی با ادراک حقایق و اسرار نیست، نیروی واهمه نیز از رسیدن به آن حقیقت محضه پایش لنگ است، که واهمه به طور دائم در معرض خاطرات بی اساس است. عقل اکتسابی هم به آن ساحت مقدّس عرصۀ با عظمت راه ندارد، که آنجا را که میدانی نامتناهی است با مرکب عقل نمی توان رفت. وجود مبارک حضرت ربّ العزّه برتر از آن است که به وصف واصفان در آید، و با ارزش تر از آن است که نعت ثنا گویان بتواند به نعتش برخیزد.

او را نسبت به تمام موجودات قرب ذاتی است، ولی در عین قرب در جهت مقام و علوّشأن بسیار دور دست است. در دوریش نزدیک است، و در نزدیکیش دور؛ چرا که او قائم به ذات و ماسوای او قائم به او هستند، و چه فاصله ای دورتر از این که او قائم به خود و موجودات نسبت به او ربط محضند، و او واجب و دیگران ممکن، و حضرتش خالق و غیر او مخلوق است. فاصلۀ او از موجودات همچون فاصلۀ قیّومیّت از قوّام و نور از سایه است، ولی در عین این فاصله به تمام موجودات نزدیک است، چرا که او به وجود آورنده و نگهبان همۀ آنهاست.

چگونگی ها و عوارض و معروض آنها را حضرت او آفرید، براین اساس

ص:150


1- (1) - الکافی: 138/1، حدیث 3؛ [1]التوحید: 61، باب 2، حدیث 18. [2]

نمی توان گفت او چگونه است که چگونگی مخلوق است و او خالقِ چگونگی، خالق محال است و دارای اوصاف مخلوق باشد. او علّت تامّ است، معنا ندارد به دایرۀ معلولیّت در آید، که علّت تام نیروی فاعلیّت و ایجاد است، و معلول و عرض تنها و تنها قابلیّت و امکان، و جمع این دو از محالات حتمیّه است؛ زیرا که مخلوق و معلولْ اوصاف خالق و علّت را ندارد، و خالق و علّت تام و وجود واجب، صفات ممکن و مخلوق را دارا نیست.

علّت تام و خالق هرگز در رتبۀ مخلوق نخواهد بود، بلکه میان خالق و مخلوق بینونت کامل وجود دارد و ربط میان این دو ربط ، معیّت قیّومی است. آری، خالق و مخلوق در نوع و ماهیّت به هیچ عنوان یکسان نیستند ورنه خالقیّت و قیّومیّت بی مفهوم خواهد ماند.

وجود ممکن آمیخته به قید عدمی و ماهیّت است، ولی وجود مقدّس حضرت ربّ العالمین حقیقت وجود و بساطت وجود است، که حقیقت تفاوت میان حق و ماسوا به امور عدمیّه است که مراتب نقصان و قصور وجود می باشد او از چگونگی و مکان که هر دو از اوصاف مخلوقات است به کلّی جدا و مبرّاست.

اکنون خود قضاوت کنید، ماسوا که فقر و ربط و احتیاج محضند و همه در تمام حیثیّات خود قائم به حضرت اویند و وصفی از اوصاف او آن چنان که هست در هیچ موجودی یافت نمی شود، آیا می توانند به درک کُنهِ صاحب و مالک و خالق خود برسند؟!

بی پرتو رخسار تو پیدا نتوان شد بی مهر تو چون ذرّه هویدا نتوان شد

جز از لب تو جام لبالب نتوان خورد جز در رخ تو واله و شیدا نتوان شد

تا موج تو ما را نکشد جانب دریا از ساحل خود جانب دریا نتوان شد

در خلوت اگر دیده ز اغیار نشد پاک از خلوت خود جانب صحرا نتوان شد

ص:151

بی دیده نشاید به تماشا شدن ای دوست تا دیده نباشد به تماشا نتوان شد

(شمس مغربی)

عظمت حق در کلام امام علی علیه السلام

سُئِلَ أمیرُ الْمُؤمِنینَ علیه السلام : بِمَ عَرَفْتَ رَبَّکَ ؟ قالَ : بِما عَرَّفَنی نَفْسَهُ . قیلَ :

وَکَیْفَ عَرَّفَکَ نَفْسَهُ ؟ قالَ : لا یُشْبِهُهُ صُورَهٌ وَلا یُحَسُّ بِالْحَواسِّ وَلا یُقاسُ بِالنّاس ِ، قَریبٌ فی بُعْدِهِ ، بَعیدٌ فی قُرْبِهِ ، فَوقَ کُلِّ شَیْ ءٌ وَلا یُقالُ شَیْ ءٌ فَوْقَهُ ، أمامَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَلا یُقالُ لَهُ أمامٌ ، داخِلٌ فِی الأشْیاءِ لا کَشَیْ ءٍ داخِلٍ فی شَیْ ءٍ، وَخارِجٌ مِنَ الأشْیاءِ لا کَشَیْ ءٍ خارِجٍ مِنْ شَیْ ءٍ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ هکَذا وَلا هکَذا غَیْرُهُ ، وَلِکُلِّ شَیْ ءٍ مُبْتَدَأٌ. (1)

از امیرالمؤمنین علیه السلام سؤال شد به چه وسیله و چگونه حضرت ربّ العزّه پروردگار خود را شناختی ؟ فرمود: به همان طوری که خودش وجود مبارک خود را به من شناساند. سائل عرضه داشت: آفریدگار بزرگ چگونه خودش رابه حضرتت معرفی کرد؟ فرمود: به این که هیچ صورتی به حضرتش شباهت ندارد، و به حواسّ در نیاید، و با کسی مورد قیاس قرار نمی گیرد.

ساحت قدسش از نظر احاطۀ قیّومیه ای که بر موجودات و مخلوقات دارد، و همچنین احاطه ای که فاعل بر فعل و اثر خود دارد بر هر موجود و آفریده ای احاطه دارد، و هر لحظه نور وجود بر آن می تابد و بدین وسیله هر موجودی پایدار بماند، و چنانچه لحظه ای از فیض وجود دریغ فرماید موجود نابود خواهد شد. و در اثر همین صفت قیّومیّت، ساحت کبریاییش به موجود، نزدیک و به همان جهت نهایت فاصلۀ ذاتی و مقامی از تمام مخلوقات دارد.

ص:152


1- (1) - الکافی: 85/1، حدیث 2؛ [1] التوحید، شیخ صدوق: 285، باب 41، حدیث 2.

بر هر موجودی تفوّق و برتری دارد، و هیچ موجودی فوق او نیست، چرا که حضرت او ذات واجب بی نهایت در بی نهایت است، و موجودات نسبت به آن حضرت معدومات و سایه و ربط و فقر محضند.

حضرت حق مبدأ و صانع و آفریدگار هر موجود و مخلوقی است، از این جهت بر کلّ مخلوقات تقدّم ذاتی و وجودی دارد و کسی را و چیزی را بر حضرتش تقدّم نیست.

از نظر قیّومیّت و صفت ربوبیّت، در اعماق موجودات نور وجودش رسوخ دارد، و فیض هستی او همه ذرّات و اعماق مخلوقات را فرا گرفته و هر لحظه فرا می گیرد نه مانند جزء خارجی و یا فرضی و ذهنی که جدا از اجزای دیگر باشد، بلکه به طور قیّومیّت که قوام هر ذرّه و اجزای هر مخلوقی وابسته به نور وجود و فیض هستی است که درون و اعماق هر پدیده ای را فرا بگیرد. و همچنین از نظر تفوّق وجود و برتری ذاتی، از موجودات خارج و اجنبی نخواهد بود بلکه قوام هر ذرّه ای از اجزای بیکران موجودات وابسته به نور فیض اوست و هرگز انفصال پذیر نخواهد بود.

منزّه است آن وجود مقدّسی که چنین است، و هیچ موجودی همانند او نیست، و او مبدأ تمام موجودات عالم هستی است.

عظمت حق در مناجات موسی علیه السلام

موسی در مناجاتش عرضه داشت:

یا رَبِّ أقَریبٌ أنْتَ فَاُناجیکَ ، أمْ بَعیدٌ فَاُنادیکَ ، فَإنّی احِسُّ حُسْنَ صَوْتِکَ وَلا أراکَ ، فَأیْنَ أنْتَ ؟ فَقالَ اللّهُ : أنَا خَلْفکَ وَأمامَکَ وَعَنْ یَمینِکَ وَ عَنْ شِمالِکَ ، یا

ص:153

موسی ! أنَا جَلیسُ عَبْدی حینَ یَذْکُرُنی، وَأنَا مَعَهُ إذا دَعانی. (1)

الهی! آیا به من نزدیکی، تا با تو نجوا کنم، یا آن چنان تفوّق ذاتی و علوّ مقامی داری که فریاد برآورم، من صدای دل نوازت را می شنوم ولی از شهود عظمت و کبریاییت بی بهره ام، محبوب من کجایی ؟

از ساحت حضرتش پاسخ آمد که: قیّومیّت من از پشت سر و پیش رو و راست و چپ تو احاطه بر تو دارد، ای موسی ! من همنشین آن کسی هستم که یادم کند، و با آن کس معیّت دارم که مرا بخواند.

نخست دیده طلب پس آنگهی دیدار از آن که یار کند جلوه بر اولوالأبصار

تو را که دیده نباشد کجا توانی دید به گاه عرض تجلّی جمال چهرۀ یار

اگر چه جمله پرتو فروغ حُسن وی است ولی چو دیده نباشد کجا شود نظّار

تو را که دیده نباشد چه حاصل از شاهد تو را که گوش نباشد چه سود از گفتار

در مقدّمۀ شرح جملات اوّل دعای پنجم خواندید که اهل دل عجایب عظمت حضرت ربّ را به دو گونه تفسیر کرده اند:

اوّل: کمال ذات، که در سطور گذشته با کمک آیات و «نهج البلاغه» و پاره ای از روایات، قطره ای از آن دریای بی نهایت در بی نهایت را مشاهده کردید.

دوّم: کمیّت و کیفیت آفرینش موجودات، که هر یک دلیلی بر عظمت خالق و صانع و به وجود آورندۀ آنهاست، که سطور آینده اشاره ای به معنای دوم است.

ص:154


1- (1) - کنز العمال: 433/1، حدیث 1871.
عجایب آسمان ها و زمین
اشاره

«نور ستارۀ ماکیان یازده سال نوری طول می کشد تا به ما برسد، یعنی فاصله می شود:

متر000 1000 * 300،000 * 60 * 60 * 24 * 365 * 11

ستارۀ ابط الجوزا سیصد سال نوری از ما دور است و چهل ملیون (40،000،000) بار از خورشید بزرگتر است و 3600 بار با حرارت تر و فروزان تر از خورشید است:

متر000 1000 * 300،000 * 60 * 60 * 24 * 365 * 300

در صورت فلکی Dorado ستاره ای است که به حرف S نمایش داده می شود و 400،000 بار از خورشید روشن تر است، و قطر ستارۀ میزا در صورت فلکی فیطس چهار صد بار بزرگتر از خورشید است.

بیشتر کهکشان هایی که با تلسکوب رصد خانۀ مونت ویلسن دیده شده اند در فاصلۀ 500 ملیون سال نوری هستند و ما تازه آنها را در حال حاضر در وضعی می بینیم که 500 ملیون سال قبل داشته اند.

فاصلۀ دو کهکشان متجاوز از دو ملیون سال نوری است و در افق جهان تا جایی که دیده می شود متجاوز از صد ملیون کهکشان مجزّا وجود دارد!

پرلمن در کتاب «شناخت نجوم» می نویسد:

واحدهای طول زمینی به درد فواصل سماوی نمی خورند. ستاره شناسان از واحدهای به مراتب بزرگتر مدد می جویند.

برای اندازه گیری فواصل در حدود منظومۀ شمسی، آنها فاصلۀ متوسط زمین از خورشید را که 149،500،000 کیلومتر است واحد می گیرند، امّا چون نوبت بخش فواصل بین خورشید ما و سایر خورشیدها فرا می رسد واحدی که بدان اشاره شد نیز بسیار کوچک است.

مثلاً فاصلۀ ما تا نزدیکترین ستاره، ستارۀ پروکسیما در صورت فلکی قنطورس را که ستاره ای سرخ رنگ و از قدر یازدهم است و تقریباً چسبیده به ستارۀ روشن آلفای قنطورس می باشد با 260،000 برابر چنین واحدی می توان بیان کرد یعنی واحد:

ص:155

260،000 * 149،500،000

تازه این نزدیکترین ستاره است و دیگران دورترند و واحدهای بزرگتری لازم است، مانند سال نوری و پارسک که سال نوری مسافتی است که پرتو نور در طیّ یکسال در فضا می پیماید. موقعی که به یاد آوریم که برای رسیدن نور خورشید به زمین فقط هشت دقیقه وقت لازم است می توانیم به عظمت این واحد پی ببریم.

بنابراین یک سال نوری همان اندازه بزرگتر است از شعاع مدار زمین به دور خورشید که یکسال بزرگتر از هشت دقیقه است! این واحد بر حسب کیلومتر عبارت از 9،460،000،000،000 کیلومتر خواهد بود، یعنی یکسال نوری تقریباً برابر با 9500 ملیارد کیلومتر است.

پارسک واحد دیگری است یعنی، یک پارسک:

30،800،000،000،000 سال نوری 3/26

فواصل برخی از روشن ترین ستارگان به حسب پارسک و سال نوری از این قرار است:

آلفای قنطورس 4/3 سال نوری 1/31 پارسک

شَعرای یمانی 8/7 سال نوری 2/67 پارسک

شَعرای شامی 11 سال نوری 3/39 پارسک

الطیر 15/2 سال نوری 4/67 پارسک

اینها ستارگان نسبهً نزدیک هستند، اما برای تصوّر بهتر این نزدیکی، باید در نظر داشت که برای بیان این فواصل به کیلومتر باید اعداد ستون آخر را در 30 بلیون که هر بلیون یک ملیون ملیون است ضرب کرد. مثلاً:

30،000،000،000،000 * 4/67

ولی باید بدانید که سال نوری و پارسک هم در نجوم و فیزیک آسمان ها بزرگترین آحاد مسافات نیستند. هنگامی که ستاره شناسان شروع به اندازه گیری فواصل و

ص:156

ابعاد مجموعه های اختری یعنی کهکشان های داخل افلاک نمودند که از ملیونها ستاره ترکیب یافته اند به واحدهای بزرگتری نیازمند شدند، آنها این واحدها را از پارسک ساختند همان سان که ما کیلومتر را از متر می سازیم، و بدین سان کیلوپارسک که برابر هزار پارسک و 30،800 بلیون کیلومتر است به دست آوردند و با این واحد مثلاً قطر کهکشان را می توان با عدد 30 و فاصلۀ سحابی امره المسلسله را با عددی در حدود 300 بیان کرد.

اما طولی نکشید که کیلوپارسک هم غیر کافی درآمد و ستاره شناسان ناچار شدند که مگاپارسک که برابر یک ملیون پارسک است به کار برند.

تجسّم مگاپارسک عملاً غیرممکن است. اگر بنا باشد یک کیلومتر را به ضخامت یک موی سر تقلیل دهیم حتّی در آن صورت هم تصّور مگاپارسک برای آدمی دشوار خواهد بود؛ زیرا برابر 1،500،000،000 کیلومتر یا ده برابر فاصلۀ زمین تا خورشید خواهد بود.

اینک مقایسه ای انجام می دهیم تا به خواننده امکان دهد عظمت مگاپارسک را بیابد:

نازکترین تار عنکبوت اگر بین تهران و تبریز که در حدود 640 کیلومتر است کشیده شود در حدود 10 گرم وزن خواهد داشت. تار عنکبوتی که بین زمین تا ماه کشیده می شود 6 کیلوگرم و بین زمین تا خورشید 2/3 تن وزن خواهد داشت. حالا اگر بتوانیم تار عنکبوتی به طول یک مگاپارسک داشته باشیم وزن آن 500،000،000،000 تن خواهد بود.» (1)آنچه در سطور بالا خواندید گوشه ای بسیار ناچیز از جهان آسمان هاست، که درک همین مرحلۀ اندک هم بسیار دشوار است.

ص:157


1- (1) - پنج گام: 42.
عظمت حق در کلام دانشمندان

«عظمت همین گوشۀ کوچک از خلقت، بزرگترین اساتید علوم مادی زمان ما را وادار کرده که در برابر عظمت صاحب جهان و مدبّر هستی و خالق خلقت سر تعظیم فرود بیاورند و در کتب علمی خود از حضرت ربّ العزّه سخن بگویند.

پرفسور دکتر اسکار استاد فیزیک و شیمی دانشگاه دولتی سن جوز کالیفرنیا می گوید:

علوم می توانند فقط ثابت کنند که دنیا مخلوق یک نیرو و حکمت عالیه است و بیش از این نمی توانند چیزی بگویند. علوم قادر نیستند که کیفیّت عجیب و پیچیدۀ اوضاع و قوانین طبیعی و علّت آن را بیان کنند.

اولیور وندل طبیعی دان بزرگ آمریکایی می گوید:

فهم درست علوم، امکان ایمان به خدا را بیشتر می کند.

پرفسور دکتر والتر استاد علم وراثت در دانشگاه کالیفرنیا می گوید:

باید اقرار نمود که یک خالق حکیم موجودات زنده را طوری خلق نموده که می توانند در محیطهای مناسب به خوبی زندگی کنند، و در محیطهای نامناسب هم تا اندازه ای خود را با محیط سازش دهند.

ژان هانری فابر حشره شناس معروف فرانسوی می گوید:

در ایجاد و ادارۀ دستگاه طبیعت اراده و مشیّتی در کار است.

لرد کلوین که از بزرگترین علمای فیزیک است می گوید:

اگر نیکو بیندیشید، علم شما را ناچار از آن خواهد کرد که به خدا ایمان داشته باشید.

پرفسور دکتر جان کلیولند استاد ریاضی و فیزیک شیمی دانشگاه مینسوتای آمریکا در نوشته ای بسیار جالب و مهم می نویسد:

ص:158

ماده به عنوان مجموعه ای از اتم ها و ملکول ها، و خود این ملکول ها و اتم ها و سازندگان آنها یعنی پروتون ها و نوترون ها و الکترون ها و الکتریسیته و خود انرژی، همه از قوانین خاصّی پیروی می کنند و دستخوش تصادف و اتّفاق نیستند، و این مطلب به اندازه ای صحّت دارد که 17 اتم از عنصر شمارۀ 101 برای شناختن آن کفایت کرده است.

جهان مادّی بدون شک جهان مرتّب و صاحب نظمی است و جهان پریشانی و نابسامانی نیست، جهانی است که از قوانین تبعیّت می کند و تصادف را بر آن دستی نیست. آیا هیچ آدم عاقل و مطّلعی می تواند باور کند که مادّۀ بی حسّ و بی شعور بنا به تصادف، خود را آغاز کرده و به خود نظم بخشیده و این نظم برای وی باقی مانده باشد؟

شک نیست که جواب این سؤال کلمۀ «نه» است. هنگامی که انرژی به مادّۀ «نو» تبدیل می شود، این تبدیل مطابق قانونی صورت می گیرد، و مادّه ای که به دست می آید از همان قوانینی پیروی می کند که مادّۀ موجود پیش، از آن قوانین پیروی می کرد.

در شیمی این مطلب به دست آمده است که مادّه روزی نابود می شود، منتهی نابودی پاره ای از مواد بی اندازه کُند است، و نابودی پاره ای دیگر بی اندازه تند.

بنابراین، وجود مادّه ازلی نیست و از این قرار آغازی داشته است.

شواهدی از شیمی و علوم دیگر نشان می دهد که این آغاز تند و تدریجی نبوده بلکه برعکس، پیدایش مادّه ناگهانی صورت گرفته و حتّی دلایلی زمان تقریبی پیدایش آن را نیز نشان می دهد.

از این قرار در زمان معیّنی جهان مادّی آفریده شده، و از همان زمان پیرو قوانین بوده است نه دستخوش تصادف، چون مادّه نمی تواند خود و قوانین حاکم بر خویش را بیافریند. عمل آفرینش ناچار باید به وسیلۀ عاملی غیر مادّی صورت

ص:159

گرفته باشد.

عجایب حیرت انگیزی که در آن عمل آفرینش به نظر می رسد، نشان می دهد که آن عامل غیرمادّی باید صاحب شعوری خارج از حدّ تصوّر ما بوده باشد و این شعور چنانکه می دانیم از مختصّات عقل است، ولی برای آن که عقل در جهان مادّی کار کند، به کار افتادن اراده ضرورت دارد و این کار تنها به وسیلۀ یک شخص ممکن است صورت پذیرد. بدین ترتیب نتیجۀ منطقی و اجتناب ناپذیری که به آن رسیدیم این است که نه تنها آفرینش صورت گرفته، بلکه این آفرینش بنا به خواست و نقشۀ شخصی بسیار دانا و توانا انجام شده که توانسته است آنچه را خواسته به مرحلۀ عمل درآورد و همه وقت، در همه جای این جهان حضور دارد. معنای این بیان آن می شود که ما بدون شکّ و تردید، وجود او، ذات اعلای روحانی، یعنی خدای آفریننده و مدبّر جهان را می پذیریم و به آن ایمان می آوریم.» (1)

من و هزار گدا همچو من به نزد تو هیچ است گدا چه پادشهان زَمَن به نزد تو هیچ است

کجا رسند به حُسن تو دلبران ختایی بتان چین و ختا و ختن به نزد تو هیچ است

ندیده روی تو ورنه به بت کجا نگرستی نکوترین بتی از بَرَهْمن به نزد تو هیچ است

(فیض کاشانی)

نیوتن و جاذبۀ عمومی

نیوتن عالم مشهور انگلیسی قانون جاذبۀ عمومی را کشف کرد، که به موجب آن

ص:160


1- (1) - پنج گام: 53.

تمام کرات آسمانی متقابلاً به سوی هم کشیده می شوند به طوری که هیچ جرمی از تحت این قاعده بیرون نیست.

معلّق بودن کرات در فضای خالی بدون چیزی که آنها را نگه دارد او را مجبور به این فرض علمی کرده است، ولی به مجرّد دقّت در احوال موجودات آسمانی و حرکت آنها بر ما معلوم می شود که فرضیۀ جاذبۀ عمومی کامل نیست؛ زیرا اگر اجرام سماوی کشش متقابل در یکدیگر داشته باشند می بایست همه یک گروه تشکیل دهند، مگر این که فرض شود اجرام نامتناهی هستند. علاوه بر این مجرّد فرض جاذبۀ عمومی حرکات سیّارات را برای ما توجیه نمی کند، بلکه تصّور آن را از ذهن به دور می کند و خود نیوتن نیز به این نکته توجّه داشته و گفته است:

باید دانست که تمام حرکات کنونی سیّارات را نمی توان به قوّۀ جاذبه منسوب دانست، زیرا این قوّه اجسام را تنها به طرف خورشید می کشاند، بنابراین باید یک دست غیبی، سیّارات را در محور خودشان به دور خورشید بچرخاند.

مسائل کیهانی در نظر دانشمندان

دانشمندان می گویند:

مسائل کیهانی با مسائل ذرّات مادّی ابتدایی ارتباط نزدیک دارد. ذرّات مادّی که کارمایه و انرژی بسیار دارند در گذر از میدان مغناطیسی کیهانی چگونه عمل می کنند؟

آیا در اشعۀ کیهانی ضدّ ذرّه وجود دارد و اگر وجود دارد به چه اندازه است ؟

دانشمندان در این زمینه کارهایی انجام داده اند و نتایج متضاد امّا بسیار چشمگیر به دست آورده اند.

جِرم نهایی ستارگان به کمّیّت عددی جرم ذرّۀ مادّی ابتدایی یعنی پروتون بستگی دارد. اگر جرم پروتون کوچکتر از مقدار کنونی آن بود، حدّ نهایی جرم

ص:161

ستارگان بیشتر می شد. نتایج دیگر نشان می دهد که جرم کهکشان های بزرگ نیز از حدّ معیّن تجاوز نمی کند، یعنی در حدود هزار میلیارد برابر جرم خورشید است.

راستی چه مسائل عجیبی است، مسائلی که عقول از درک کُنه آن عاجز است.

مسائلی که بار عظمتش به سنگینی آسمان ها و زمین است. مسائلی که وسیلۀ عشق انسان به آن یگانه محبوب است.

جز عشق که اشرف بود از جمله کمالات دیگر به کمالی نتوان کرد مباهات

جویم به دعا چندت و خوانم به مناجات من ذرّه تو خورشید، من و وصلِ تو هیهات

ما جمله به تو قائم و تو قائم بالذات تو شخصی و ما عکس تو، عالم همه مرآت

از طلعت یار است ظهور همه عالم خورشید بود آینۀ جلوۀ ذرّات

بی خود همه کونین ز صهبای صفاتند تا چیست شرابی که بود در قدح ذات

گردد سرم آسوده ز سودای تو حاشا فارغ شودم دل ز تمنّای تو هیهات

(میرسید علی حسینی اصفهانی، مشتاق)

نور خورشید

«نور خورشید با آزادی از سقف شیشه وارد گلخانه می شود ولی تشعشع فوق قرمزی که به وسیلۀ گیاهان و دیگر اجسام محتوی در گلخانه منتشر می شود نمی تواند از سقف بیرون رود، به همین سبب که نور خورشید می تواند به آزادی

ص:162

وارد شود، و تشعشع فوق قرمز نمی تواند به آسانی خارج گردد، درجۀ حرارت گلخانه بالا می رود.

جوّ زمین نیز همچون سقف گلخانه ای عمل می کند، بنابراین در حالی که به نور خورشیدی اجازه می دهد که کم یا بیش به آزادی در آن داخل شود، مستعدّ به چنگ آوردن تشعشعی نیز هست که پیوسته از مواد سطحی زمین منتشر می گردد، بدین جهت درجۀ حرارت به طرز محسوس عیناً همان طور که در گلخانه پیش می آید بالا می رود. بالا رفتن درجۀ حرارت در جوّ، بسیار حائز اهمیّت است؛ زیرا بدون آن زمین در یک حالت سرمای دائمی فرو می رود.» (1)

قدمت زمین

«زمینی را که ما کره می نامیم و عالم یا دنیای محیط ماست، روز اوّل عبارت از بخار مشتعلی بود که پس از مدت ها به حالت مایع و بعد به حالت جامد مبدّل گردیده، پس جسمی شده که در نتیجۀ گردیدن به دور خود مدوّر و در جوّ لایتناهی معلّق مانده، و مطابق تحقیقات علمای زمین شناسی از سه قسمت مرکّب شده:

1 - از یک محیط بخار که قسمتی از آن هوای مجاور زمین است، و قسمت دیگر فضای بی پایانی است که آن را جوّ می نامند، ولی هنوز علم انسانی به تفکیک اقطار این دو قسمت واقف نشده و به طور تقریب قسمت اوّل را تا صد کیلومتر حدس می زنند.

2 - از یک قشر جمادی که در اثر سرد شدن موادّ آتشی، مثل فلزی که ذوب شده و به حال مایع بگذارند سرد بشود، تشکیل پست و بلندی هایی داده است.

3 - هستۀ درونی یا مرکز مشتعل.

آیا تاکنون در خصوص این که عمر زمین چقدر است فکر کرده اید؟ دانشمندان،

ص:163


1- (1) - نشانه های معرفت: 63.

سنّ زمین را دست کم دو میلیارد سال تخمین می زنند. ممکن است سؤال کنید که از کجا می فهمند سنّ زمین این قدر زیاد است ؟

دانشمندان از راههای مختلف عمر زمین را حساب کرده اند، فقط در سال های اخیر روشی یافته اند که گمان می رود مورد اعتماد باشد. این روش بر اساس متلاشی شدن عناصر سنگین نظیر اورانیوم و رادیوم بنا شده است.

اورانیوم، سنگین ترین عنصری است که در روی زمین شناخته شده. رادیوم از اورانیوم و سرب از رادیوم سبک تر است. اورانیوم به کُندی متلاشی و به رادیوم تبدیل می شود. رادیوم به نوبۀ خود به کُندی متلاشی گشته به سرب تبدیل می شود.

مقدار زمانی که برای انجام این تبدّلات لازم است به وسیلۀ دانشمندان محاسبه شده است. در قدیمی ترین سنگ ها هر سه عنصر مذکور باهم یافته شده اند. با دانستن این که اورانیوم در چه مدّت به سرب تبدیل می شود توانسته اند عمر زمین را حساب کنند. بنابراین محاسبۀ سنّ قدیمی ترین سنگ های مورد مطالعه به دو میلیارد سال می رسد.» (1)

خاک و موجودات زنده

«تمام موجودات زنده، به طور مستقیم یا غیر مستقیم به خاک بستگی دارند.

بیشتر عناصر موجود در غذاها از خاک حاصل می گردند. بیشتر گیاهان قسمتی از غذای خود را از خاک می گیرند. اگر زمین مانند شوره زار و سنگی بود، زندگی امکان پذیر نمی گشت. از آنجا که ضخامت خاک زراعتی زیاد نیست بایستی برای نگهداری آن ترتیب عاقلانه ای داد.

علاوه بر خاک برگ، خاک باید مواد کانی نیز داشته باشد. به تدریج که گیاهان نمو می کنند، از کانی های خاک جذب می نمایند. از مواد کانی که جذب گیاهان می گردد

ص:164


1- (1) - علم و زندگی: 177.

کلسیم، فسفر، گوگرد، منیزیم و آهن را می توان نام برد. خاک یکی از عوامل مهمّی است که زندگی روی زمین را ممکن می سازد.

می دانید که تمام عناصر جهان از ذرّاتی به نام اتم تشکیل موجودیت داده اند.

دنیای اتم دنیای عجیب و شگفت انگیزی است. بیشتر اتم ها می توانند با یکدیگر ترکیب شده مولکول هایی تشکیل دهند. اتم یک عنصر ممکن است با اتم های همانند خود ترکیب شود. مثلاً از ترکیب دو اتم اکسیژن مولکول اکسیژن تشکیل می شود، و نیز ممکن است اتمی با یک یا چند اتم از عناصر دیگر ترکیب شود و مولکول ها یا ترکیب های شیمیایی تشکیل دهد.

یکی از شگفتی های شیمی این است که از ترکیب دو عنصر مختلف جسم کاملاً متفاوتی با خواص تازه پدید می آید. ئیدروژن که بسیار قابل اشتعال است با اکسیژن ترکیب می شود و از ترکیب آنها آب به وجود می آید! از ترکیب گاز سمّی کلر با سدیم که فلزّ سمّی نرم و نقره فامی است نمک طعام پدید می آید!

قند از عناصر کربن، ئیدروژن و اکسیژن ترکیب یافته است. هر مولکول قند دارای 12 اتم کربن، 22 اتم ئیدروژن و 11 اتم اکسیژن است!» (1)راستی انسان در برابر عظمت قدرت حق که تجلّی در آفرینش موجودات دارد غرق در شگفتی و حیرت می شود و نمی داند چگونه اعجاب خویش را بازگو کند.

اقیانوس ها و عناصر آب

«نزدیک نیمی از عناصر طبیعی روی زمین را می توان در اقیانوس هایی یافت که هفت دهم روی این سیّاره را پوشانده اند. میلیاردها تن از مواد معدنی را رودها همه سال شسته با خود به اقیانوس ها می ریزند.

سه متر مکعب آب دریا، که کافی است اتاق کوچکی را به ارتفاع 30/4 سانتی

ص:165


1- (1) - عناصر جهان: 9.

متر پر کند شامل مقادیر زیر از عناصر مختلف است:

42/5 گرم از 40 عنصر گوناگون، از آن جمله طلا، مس، وانادیوم و یُد.

42/5 گرم استرونسیوم.

207 گرم برم.

312 گرم بیکربنات سدیم (سدیم، هیدروژن، کربن و اکسیژن).

2/72 کیلوگرم سولفات پتاسیم (پتاسیم، گوگرد و اکسیژن).

4/26 کیلوگرم سولفات کلسیم.

16/33 کیلوگرم نمک های منیزیوم که شامل تقریباً 4/08 کیلوگرم منیزیوم است.

84/37 کیلوگرم نمک طعام معمولی یعنی کلرور سدیم.

با این همه موادّ معدنی موجود در اقیانوس جای شگفتی نیست که 8000 نوع گیاه و 200،000 نوع جانور در اقیانوس زیست می کنند!

از اقیانوس نه تنها سالی در حدود سی میلیون تن ماهی گرفته می شود، بلکه از آن عناصری مانند یُد، برم، منیزیوم و به ویژه نمک به دست می آید.» (1)

زمین و عناصر آن

«زمین مانند هوا و اقیانوس خواص مشخّصی دارد که معلول فراوانی و نوع و چگونگی ترکیب عناصر تشکیل دهندۀ آن است. ولی هرگاه زمین، هوا و دریا به نحوی از یکدیگر جدا شوند دیگر حیات بر روی سیّارۀ ما وجود نخواهد داشت.

وجود حیات در سیّارۀ ما وابسته به مبادلۀ مداوم عناصر این سه جزء زمین است.

عناصر بسیاری را که آب از زمین شسته با خود به اقیانوس می ریزد، جوّ همراه باران به زمین باز می گرداند.

مبادلۀ اکسیژن و انیدرید کربنیک و نیتروژن از آن پیچیده تر ولی مداوم تر است.

ص:166


1- (1) - عناصر جهان: 161.

کلید اصلی این مبادله فتوسنتز است که به وسیلۀ گیاهان سبز با استفاده از نور خورشید انجام می گیرد. در این عمل انیدرید کربنیک و آب به اکسیژن خالص و هیدرات های کربن مبدل می شود. هیدرات های کربن که مرکّب از کربن، ئیدروژن و اکسیژن است، جزء عمدۀ گیاه و منبع اصلی خوراک ما را تشکیل می دهند. اکسیژن که به این طریق آزاد می شود، ذخیرۀ اکسیژن جوّ را ترمیم می کند.

گیاهان برای رشد به عناصر دیگری نیز احتیاج دارند. آنها عناصر مهمّی مانند فسفر، پتاسیم، آهن و یُد را از خاک یا از دریا می گیرند. نیتروژن به خصوص برای رشد گیاه ضروری است، ولی با وجود این که هوا شامل میلیاردها تن نیتروژن است، این عنصر از نظر شیمیایی چندان فعّال نیست و معدودی از موجودات زنده می توانند مستقیماً از آن استفاده کنند.

گیاهانی مانند شبدر و باقلا استثناءً می توانند نیتروژن خود را به یاری باکتری های نیتروژن گیر که بر غده های روی ریشۀ آنها زندگی می کنند جذب کنند و تحلیل برند.

این دسته از گیاهان آن قدر نیتروژن می گیرند، یعنی آن را به ترکیبات قابل استفاده تبدیل می کنند، که هم برای مصرف خود آنها کافی است و هم برای ترمیم ذخیرۀ نیتروژن خاک که گیاهان دیگر مصرف کرده اند!

جانوران از گیاهان تغذیه می کنند و ترکیبات نیتروژن دفع می کنند که زمین را حاصلخیز می سازد و قسمتی از آن نیز تجزیه شده و به صورت نیتروژن خالص به جوّ باز می گردد.» (1)«این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود، از قدرتی بی نهایت، وجودی آگاه و منبعی کریم سرچشمه دارد، که انبیای عظامش در سایۀ وحی، انسان را به او هدایت نموده و از اسما و صفاتش قلوب را آگاه کرده تا در تمام شؤون حیات دست به دامان رحمتش زنند و آنچه هست از او دانند و هر حرکت و حالی را بر وفق خواستۀ او از

ص:167


1- (1) - عناصر جهان: 164.

خود بروز دهند، که راهی برای رسیدن به سعادت و کمال و بهشت عنبر سرشت و به دست آوردن رضایت دوست جز این نیست و به غیر این مسیر و ذوق و شوق باطنی نسبت به معشوق حقیقی دست نمی دهد، ذوق و شوقی که مایۀ حقیقی و سرمایۀ واقعی انسان در دنیا و آخرت است.

از وجود مقدس حضرت رسالت پناه، خاتم انبیا، گل سرسبد موجودات، مَجلای اتم، سرور امم، نقل شده که:

اَلإیمانُ کُلُّهُ ذَوْقٌ وَشَوْقٌ .

ذات ایمان همه مزه و خوشی است.

زاهدی را که ذوق و خوشی و مستی نباشد، او را مرده باید دانستن اگر چه زنده نماید؛ زیرا جان حقیقی ندارد. عکس جان است که بر وی زده است و او را زنده می دارد، چنانکه آفتاب در خانه ای تابد و خانه را روشن دارد، جاهلان پندارند که آن روشنی از خانه است، ندانند که مستعار است.» (1)

مقبل آن قومی که با تو عشق دعوا کرده اند وز دو عالم قصد آن درگاه اعلا کرده اند

روضۀ مأوی نمی خواهند و نخلستان خُلد بینوایانی که در کوی تو مأوا کرده اند

زندگی تن چو جان را مانع است از روی تو عاشقان زنده دل مردن تمنّا کرده اند

عاشقان از بهر جانان ترک عالم گفته اند زاهدان از بهر جنّت ترک دنیا کرده اند

ص:168


1- (1) - رباب نامه: 352.

عاشق عالی نظر را کآرزو دیدار توست کُحل چشم جانش از نور تجلاّ کرده اند

(سیف فرغانی)

عجایب دنیای اتم

«اتم ذرّۀ بسیار ریزی است که با چشم دیده نمی شود. اتم هایی که تا کنون شناخته شده تعدادشان در حدود یکصد نوع است. بین آنها تنها اتم کربن است که موجب بقا و ادامۀ زندگی بشر می باشد.

این اتم در ترکیب سلول های زندۀ بدن وجود دارد و بنا بر معلومات اخیر دانشمندان دوام و بقای زندگی در جهان هستی بدون آن مقدور نیست.

از اتم های کربن که در عالم لایتناهی موجود است یکی را که در بدنمان وجود دارد مانند اتم «کروموزم» که نطفۀ آدمی است اختیار می کنیم. این اتم ریزترین مادّه ای است که پس از باروری زن به جنین منتقل و سبب وراثت طفل خواهد شد و در یکی از سلول های بدن نوزاد مستقر می شود.

هیچ کس نمی داند شکل ظاهری اتم کربن چگونه است و معلوم نیست به چه چیز شباهت دارد؛ زیرا به طوری که ذکر شد به حدّی ریز است که با چشم دیده نمی شود، ناچار باید آن را طور دیگر تحت مطالعه و دقت قرار دهیم.

ذرّات متشکّلۀ اتم هر چه بوده باشند، خود آن کوچکترین جزء متشکّلۀ آن است.

طرز ساختمان کلیۀ اتم ها مانند اتم هیدروژن، اکسیژن، کربن، طلا، اورانیوم تقریباً یکسان است و تمامی آنها از ذرّات خیلی ریزی که ساختمان اصلی آنها را تشکیل داده درست شده است.

هر اتم بر سه جزء بخش می گردد: پروتون که دارای قوۀ الکتریسیتۀ مثبت، نوترون دارای الکتریسیتۀ خنثی، الکترون دارای قوۀ منفی است.

ص:169

ساختمان اصلی اتم ها با تفاوت کم همسانند. در مرکز هر اتم یک هسته وجود دارد که از «پروتون» و «نوترون» تشکیل گشته و این دو سخت به هم پیوسته اند. در قسمت برونی اتم الکترون ها می باشند که متّحد الشکلند و مانند منظومۀ شمسی که به دور خورشید می گردد در حرکت و چرخشند!

وجه اختلاف و تمایز اتم ها از تعداد اجزایی که در ساختمان آنها به کار رفته معلوم و مشخص می گردد. مثلاً اتم ئیدروژن فقط یک پروتون دارد، و اتم هلیوم دارای دو پروتون است. همینطور که طبقه بندی یکصد نوع اتم ها، بالاتر می رود تعداد پروتون و نوترون هر کدام بیشتر خواهد بود.

اتم کربن که جزء طبقۀ ششم است دارای شش پروتون و شش نوترون است و به دور هسته آن شش الکترون در حرکتند.

هستۀ اتم و الکترون های آن چون دارای شارژِ (بارِ) قوۀ مثبت و منفی می باشند یکدیگر را به سوی خود می کشانند. اتم کروموزم (نطفۀ انسانی) نیز دارای چنین خاصیتی است. هر اتم به خودی خود نمی تواند بخش و تفکیک گردد.

جریان عمل در هستۀ اتم به طور متفاوت صورت می گیرد و در آنجا پروتون ها که دارای شارژ مثبتند به هم فشار می آورند و از هم دور می شوند. متخصصین هنوز ندانسته اند چه علت و موجبی باعث فشردگی و دوری جستن پروتون ها از همدیگر می شود.

الهیّون در جواب این مسأله عاجز نیستند، پاسخ این مسأله و هزاران نمونۀ آن در مسلک آنان یک کلمه است که همه چیز و همۀ حقایق در همین یک کلمه است و آن «اللّه» است.

در هیچ پرده نیست نباشد نوای تو عالم پر است از تو و خالی است جای تو

هر چند کاینات گدای در تواند یک آفریده نیست که داند سوای تو

تاج و کمر چو موج حباب است ریخته در هر کناره ای ز محیط سخای تو

ص:170

آیینه خانه ای است پر از ماه و آفتاب دامان خاک تیره ز موج صفای تو

هر غنچه را ز حمد تو جزوی است در بغل هر خار می کند به زبانی ثنای تو

یک قطره اشک سوخته یک مهرۀ گل است دریا و کان به پیش محیط سخای تو

در مشت خاک من چه بود لایق نثار هم از تو جان ستانم و سازم فدای تو

غیر از نیاز و عجز که در کشور من است این مشت خاک تیره چه سازد فدای تو

عمر ابد که خضر بود سایه پرورش سروی است پست بر لب آب بقای تو

صائب چه ذرّه است و چه دارد فدا کند ای صد هزار جان مقدّس فدای تو

(صائب تبریزی)

[

پیدایش اتم کربن در کرۀ زمین

]

وقتی که یک اتم را بشکافند و خرد کنند، به ذرّه های ریزی مبدّل می شود که هر یک از آن ذرّات از الکترون ها سنگین تر و از پروتون ها و نوترون ها سبک ترند. این ذرّه های عجیب را علمای فیزیک «مِزون» می گویند و عمر آنها کمتر از یک میلیونیم ثانیه است. دانشمندان تصور می کنند سبب تحریک نیروی داخلی هستۀ اتم به واسطۀ همین مزون ها می باشد.

اتم کربن پیش از آن که در کرۀ زمین پدیدار آید در یکی از کرات آسمانی به وجود آمده و داستان تکوین آن بس عجیب و حیرت آمیز است. این اتم از موقعی که سفر دور و دراز خود را در فضای نامحدود آسمان شروع کند تا زمانی که به زمین برسد و وارد نطفۀ آدمی گردد سه مرحله را طی خواهد نمود:

از ستارۀ جوانی شروع می شود که در آن توده های اتم ئیدروژن وجود داشته و دارای پروتون بوده اند. هسته های اتم های ئیدروژنی به علت حرارت فوق العادۀ آن ستاره با سرعت سرسام آوری به حرکت می افتند. گاه به گاه دو عدد از آن پروتون ها باهم پیکار نموده یکی بر دیگری غالب می شود. پروتون مغلوب مقدار الکتریسیتۀ

ص:171

خود را به هدر داده به نوترون تبدیل می گردد.

این نوترون تازه به دوران رسیده با پروتونی که غالب شده باهم جمع و متّحد می شوند و هسته ای به نام دوتریوم (ئیدروژن سنگین) متشکّل می گردد و هنگام فرصت این هستۀ دوتریوم یک هستۀ پروتون و یک هستۀ نوترون را تحت اختیار خود در می آورد و مبدّل به هستۀ اتم «هلیوم» می شود و به این نهج جریان احتراق، ذوب، اجتماع و اتحاد ذرات آن ستاره انجام و در نتیجه اتم های ئیدروژن ستارۀ مزبور به مادۀ دیگری تبدیل می شود که اسّ و اساس آن مادّۀ هلیوم خواهد بود.

ضمناً ناگفته نماند که اتم ئیدروژن نخستین اتمی است که در عالم لایتناهی به وجود آمده است. در این جا مرحلۀ پیدایش اتم های سنگین خاتمه می پذیرد.

پس از صدها میلیون سال که از عمر آن ستاره بگذرد، تقریباً تمام حجم ستاره مملوّ از مادۀ هلیوم می گردد و اتم های آن با یک روال منظّم و موزونی باهم مصاف نموده، دو تا سه اتم در یک لحظه باهم شعله ور می شوند، و این جریان دومین مرحلۀ پیدایش اتم کربن به حساب می آید.

اتم کربن میلیاردها سال است که بر اثر مصاف و تلاقی مذکور تکوین یافته و حال باید دانست این اتم چگونه به کرۀ زمین رسیده است ؟:

هر قدر عمر ستاره ای بیشتر شود، اتم های هلیوم، کربن و اتم های سنگین در آن ستاره فزون تر خواهد شد و تراکم اتم ها به تدریج به حدّی می رسد که ستاره از موادّ اتمی اشباع می گردد و سپس منفجر خواهد شد.

در نتیجه اتم های کربن و سایر اتم های موجودۀ آن، در کیهان و فضا پخش و با اتم های ئیدروژن که در فضا پراکنده اند مخلوط و ممزوج می گردند. بعدها زمانی که ستارۀ جدیدی که با جذب اتم های ئیدروژن تکوین و به وجود آمد اتم های موجود در فضا اتم کربن را نیز جذب می نمایند.

خورشید هم در چند میلیارد سال پیش به امر و ارادۀ حضرت ربّ العزّه به همین

ص:172

صورت پدید آمده، و ظاهراً بر اثر یک حادثۀ کیهانی، موادّ مشتعلۀ عظیمی از خورشید فوران و بیرون ریخته و همراه آن مواد، اتم کربن بوده و پس از سرد شدن، قشر و پوستۀ کره زمین از آن مواد تشکیل یافته است، و این جریان سومین مرحلۀ پیدایش اتم کربن در کرۀ زمین است که به تدریج در پیکرۀ انسان، حیوان، جمادات نفوذ یافته و به حال ثابت و تغییرناپذیری باقی مانده است.

اتم کربن پس از جریان فوق با دو اتم ئیدروژن ترکیب و متّحد می گردد به «بی اکسید دوکربن» مبدل و به واسطۀ وزش باد به روی برگ نباتات و گیاهان می نشیند. چنانچه گاو یا گوسپندی آن گیاه را خورده و بعد گوشت یا شیر آنها را انسان های دوران گذشته خورده باشند، در این صورت آن افراد انسانی یا حیوانات، حامل اتم کربن گشته اند.

اتم کربن که در بدن انسان قرار یافت، ممکن است در نطفۀ او وارد و بعد در زهدان مادر داخل شود. در این حال موجودی پیدا می گردد که وارث صفات و اخلاق پدر و مادر خواهد شد و در تسلسل زنجیرۀ بقای نسل بشری آن اتم از پدر به فرزند و به اعقاب او منتقل خواهد گشت!

زمانی که آدمی فوت شود اتم کربن به خاک برمی گردد، ممکن است گیاهی آن را جذب کند، آن وقت این اتم در جمع نباتات سپس در بدن حیوانات قرار گیرد، و نیز ممکن است که جزو ذرّات متبلور ذغال سنگ یا دانۀ الماس گردد، و باز هم ممکن است اتم مذکور از ناحیۀ نبات یا حیوان مجدداً در بدن انسان وارد شود، در استخوان یا ناخن و یا تاری از موی او جای گیرد.

به علاوه ممکن است «بی اکسید دو کربن» موجود در فضا را افرادی که در هزاران سال پیش تنفّس نموده و از ریه های خود خارج کرده باشند، در زمان حاضر هوایی را که تنفّس می کنیم آلوده و آمیخته به آن اتم باشد.

موقعی که دم می زنیم و نفس می کشیم، در هر لحظه که فرو می دهیم و خارج

ص:173

می کنیم به طور تقریب شمارۀ اتم های آن در حدود ده سنگترلیون می باشد، یعنی عددی که سمت راست آن 22 صفر قرار گرفته!

می توان گفت: اتم های کربن موجود در هوا، در ازمنۀ خیلی دور در ریه های افراد بشر و پیامبران و دانشمندان دوران های قدیم از راه تنفّس آنها وارد و خارج شده، و این زمان هم ما آن هوا را می بلعیم، و ممکن است افرادی که بعد از ما خواهند آمد یا نابغه هایی که به ظهور خواهند رسید از آن نیز تنفّس کنند.

در گذشت زمان هر قدر دوران جهان باقی باشد و به جلو رود ممکن است اتم کربن در خون حیوانات و جانوران و موجوداتی که امروزه انواع آنها بر ما نامعلوم است رسوخ یافته و بعدها مجدداً به خاک بازگشت نماید و سپس در ترکیبات معادن قرار گیرد و ملیون ها سال در جمادات باقیمانده تا دو مرتبه در موجودات زنده ظهور یابد.

به هر تقدیر با گذشت بیش از چهار میلیارد سال که از عمر زمین می گذرد، هنوز در وضع اتم کربن تغییری حاصل نشده و دلیلی هم در دست نیست که روزی اتم مذکور معدوم گشته و از میان برود.

اگر بنا شود روزی خورشید، کرۀ زمین را مشتعل ساخته و بسوزاند ممکن است اتم کربن دو مرتبه به فضا و کیهان برگشته و نواختران و ستاره های جوان آن را جذب کنند.

قریب به یقین معدوم گشتن اتم کربن تحقّق نتواند یافت مگر زمانی که بین کرات آسمانی تصادم های شدید و سهمگین روی دهد که یکی یا هر دوی آنها متلاشی و ذرّاتشان در فضا پخش و پراکنده شوند و اتم های موجود در فضا بتوانند اتم های کربن را جذب نموده تحت اختیار و سلطۀ خود در آورند.

آن زمان است که دورۀ بقا و دوام این اتم سر خواهد آمد، لکن مانند آدمیان که پس از سپری شدن عمر، از خود نسل های جدیدتری به جای می گذارند، اتم های

ص:174

کربن نیز در پیکرۀ موجودات زنده ای که از اتم های تازه و جدیدتری ترکیب یافته اند قرار گیرند.» (1)راستی داستان عجیبی است! از وضع یک ذرّه که با چشم دیده نمی شود، سراپای انسان غرق در حیرت می گردد. این وضع یک ذرّه است، در سراسر عالم چه خبر است ؟ آیا کسی غیر از حضرت عظیم از خلقت عظیم اطلاع و آگاهی دارد؟

من سخت در شگفتم، نمی دانم چه بنویسم و از کجا بنویسم و از که و از چه دم بزنم ؟

عجایب حیات
اشاره

«زمین در هر 24 ساعت یکبار به دور محور خود می گردد، و از این قرار سرعت حرکت آن ساعتی هزار میل است. حال فرض کنید در عوض این مقدار سرعت، هر ساعتی صد میل می چرخید، و در آن صورت شب ها و روزهای ما ده برابر مدت فعلی می بود. آفتاب سوزان تابستان کلّیۀ نباتات و رستنی ها را در آن روزهای بلند می سوزانید و معدوم می ساخت، و سرمای شب های دراز جوانه ها را منجمد می کرد و از بین می برد.

سطح خورشید که منبع حیات در روی کرۀ ارض است دارای دوازده هزار درجۀ فارنهایت حرارت است و دوری زمین ما از آن به همان اندازه ای است که بتواند از این منبع فیض و حرارت به قدر کافی گرمی برای ادامۀ حیات ما اقتباس نماید.

مقدار حرارتی که به ما می رسد پیوسته ثابت و غیر متغیر است و در طول ملیون ها سال به همین وضع باقی بوده و در نتیجه ادامۀ حیات در زمین میسّر شده است.

اگر حرارت زمین تغییر می کرد و مثلاً در عرض یکسال فقط در حدود پنجاه

ص:175


1- (1) - رازهای جهان آفرینش: 114 - 121.

درجه کم و زیاد شده بود همۀ نباتات معدوم می شدند و بشر هم یا از فرط گرما کباب شده بود و یا از شدّت سرما منجمد می گردید و از میان می رفت.

زمین به سرعت 18 میل در هر ثانیه به دور آفتاب می چرخد و هرگاه سرعت سیر آن در عوض این مقدار 6 میل یا چهل میل در هر ثانیه می شد آن وقت دوری و نزدیکی ما به آفتاب به درجه ای می شد که زندگانی کنونی ما غیر مقدور می گردید.

حجم ستارگان آسمان به طوری که می دانیم، متفاوت است. بعضی از آنها به درجه ای بزرگند که اگر فی المثل خورشید منظومۀ ما بودند به مدار زمین ملیون ها کیلومتر در داخل سطح آن ستاره ها قرار می گرفت. همچنین نوع تشعشع ستاره ها با هم متفاوت است. اشعۀ بعضی از آنها برای هر گونه آثار حیاتی مضرّ است و زندگانی را نابود می سازد. نیرو و مقدار تشعشع این ستاره ها هم گاهی کمتر از خورشید و گاهی تا ده هزار مرتبه بیشتر از آن است.

هر گاه تشعشع خورشید ما، به نصف مقدار فعلی تقلیل می یافت همۀ جانداران زمین از فرط سرما هلاک می شدند، و اگر مقدار این تشعشع دو برابر بیشتر می شد، آن وقت نطفۀ حیاتی در همان مرحلۀ اول تکوین معدوم می گردید. بنابراین در میان ملیونها ستاره که در فضای نامحدود پراکنده اند تنها خورشید ماست که برای به وجود آوردن حیات مناسب می باشد.

زمین در زاویۀ 23 درجه قرار گرفته و همین تمایل محور زمین ایجاد فصول چهارگانه را می نماید. اگر محور زمین متمایل نبود قطب شمال و جنوب الی الأبد در روشنایی نیم رنگ شفق باقی می ماند. بخار آب اقیانوس ها دائم از شمال به جنوب در حرکت می بود و قاره هایی از یخ ایجاد می کرد و چه بسا که مسافات بین خط استوا و نواحی قطبی را تبدیل به بیابان ها و صحاری نامسکون می کرد.

با تبخیر آب اقیانوس ها بستر شوره زار آنها نمودار می شد و رودخانه های قطبی همه جا اراضی را شسته و از میان درّه های عمیق می گذشت و مرداب های موقتی از

ص:176

نمک مذاب در این بسترها به وجود می آورد.

فشار کوههای عظیم و سنگین یخ به قدری زیاد می شد که بر سطح هر دو قطب سنگینی کرده و آنها را فرو می برد و آن وقت خط استوا بر اثر همین فشار ترکیده و منطقۀ جدیدی احداث می کرد. اقیانوس ها خشک می شد و اراضی وسیعۀ جدیدی به وجود می آمد و میزان بارندگی و رطوبت هم در اقطار جهان تقلیل می یافت و نتایج سهمگین آن دنیا را منقلب می نمود.

ما هرگز توجه نمی کنیم که حیات در روی کرۀ ارض منحصر به قشری است که میان برف های قلل و جبال و گرمای مرکزی زمین قرار گرفته است. نسبت این قشر نازک با قطر زمین معادل نصف قطر یک ورق از کتاب هزار صفحه ای است. تاریخ حیات کلیۀ جانداران زمین فقط بر روی این ورقۀ نازک تدوین شده است.

اگر هوای محیط زمین به صورت مایع در می آمد همۀ سطح زمین را به عمق 35 پا فرامی گرفت و این قشر آب گرفته، تازه یک ششصد هزارم فاصله تا مرکز زمین را تشکیل می دهد.

فاصلۀ ماه تا زمین 240،000 میل است و هر روز دو مرتبه تولید جزر و مدّ می کند. جزر و مدّ دریاها در پاره ای نقاط تا 60 پا می رسد و حتّی قشر خاکی زمین هر روز دو مرتبه بر اثر جاذبۀ ماه به قدر چند اینچ کشیده می شود.

همۀ این اتفاقات به طوری منظم و آرام رخ می دهد که ما هرگز متوجه قدرت قاهره و عظیمی که آب دریاها را این قدر بالا می برد و حتی سطح زمین را با همۀ سختی و صلابت آن خم می کند نمی شویم.

کرۀ مرّیخ نیز دارای قمری است که بسیار کوچک است و فقط شش هزار میل با آن فاصله دارد.

اگر ماه به جای مسافت فعلی مثلاً پنجاه هزار میل با زمین فاصله داشت آن وقت ارتفاع جزر و مد به قدری زیاد می شد که همۀ دشت های پنج قارۀ زمین را روزی دو

ص:177

بار آب فرا می گرفت و فشار آب در هر نوبت به قدری شدید می بود که کوهها به زودی از روی زمین شسته می شد و هیچ یک از قاره ها فرصتی نمی یافت که از زیر آب بیرون بیاید و وجود خارجی پیدا کند. سطح زمین در زیر فشار این انقلابات خرد می شد و جریان هوایی که بر اثر این جزر و مدهای عظیم پیدا می شد هر روز گردبادهای هولناک در اطراف زمین پدید می آورد.

اگر قاره ها را آب فرا می گرفت عمق متوسط آبی که سطح زمین را احاطه می کرد به یک میل و نیم می رسید و در آن صورت هیچ گونه حیاتی در آن مقدور نبود جز به صورت حیواناتی در اعماق آب که آنها هم به تدریج از وجود یکدیگر تغذیه می کردند تا نسل آنها منقرض می شد.

آری، منظومۀ شمسی ما از مخلوط درهم برهم مواد و مصالحی که با حرارت دوازده هزار درجه از خورشید جدا شده و با سرعتی غیرقابل تصور در فضای بی پایان پراکنده شده به وجود آمده است. اما در همین آشفتگی و انقلاب جوّی، چنان نظم و ترتیب دقیق و منظّمی ایجاد شده است که امروزه حتّی دقایق و لحظات حوادث آیندۀ آن را می توانیم پیش بینی کنیم. نتیجۀ این انتظام و ترتیب آن است که اوضاع فلکی ما هزار ملیون سال است به همین حال باقی مانده و تا آخر دنیا هم به همین وضع باقی خواهد ماند.

اینها همه مرهون قوانین و نظامات عمومی است و بر طبق همین قوانین، نظام عالم شمسی ما در جاهای دیگر افلاک نیز تکرار می شود.» (1)

نظم آفرینش در قرآن

قرآن مجید در زمینۀ این نظم و مقرّرات و قوانین و نظامات، در آیات شریفه اش می فرماید:

ص:178


1- (1) - راز آفرینش انسان: 22.

ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ * فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظاً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ » (1)

آن گاه آهنگ آفرینش آسمان کرد، در حالی که به صورت دود بود، پس به آن و به زمین گفت: خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند: فرمانبردار آمدیم. * پس آنها را در دو روز به صورت هفت آسمان به انجام رسانید [ و محکم و استوار ساخت ]، و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد، و آسمان دنیا را با چراغ هایی آرایش دادیم و [ از استراق سمع شیطان ها ] حفظ کردیم، این است اندازه گیری توانای شکست ناپذیر و دانا.

وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ * مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ » (2)

و ما آسمان ها و زمین و آنچه را میان آن دو است، به بازی نیافریده ایم؛ * ما آن دو را جز به درستی و راستی به وجود نیاورده ایم، ولی بیشترشان [ به حقایق ] معرفت و آگاهی ندارند.

وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِین کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ » (3)

و ما آسمان و زمین و آنچه را که میان آنهاست، بیهوده نیافریده ایم، این پندار کافران است، پس وای بر آنان که کافرند از آتش دوزخ.

ص:179


1- (1) - فصّلت (41) : 11 - 12. [1]
2- (2) - دخان (44) : 38 - 39. [2]
3- (3) - ص (38) : 27.

متجلّی است ذاتش به صفات خودنمایی که کند از این تجلّی همه دعوی خدایی

کسی ار به چشم بینش نگرد در آفرینش ز هر آیتی خدا راست ظهور خودنمایی

احد است و با جلالش احدی نبوده هرگز که شریک ذاتش آید به سریر پادشایی

عجب است بنده ای را که خدا وجود باشد که نباشد از جهالت به وجودش آشنایی

(فؤاد کرمانی)

عجایب حیات در کلام دانشمندان

«دیوید هیوم می گوید:

سراسر دستگاه طبیعت بر وجود پروردگاری هوشیار گواه است و هیچ پژوهندۀ خردمند نیست که پس از آن که به جدّ و جهد بیندیشد، دمی از گروش به اصول خداشناسی و دینداری راستین تن زند.

کانت می گوید:

وجود حسّ دینی بشر دلیل وجود خدا است.

دکارت می گوید:

خلقت، عمل مداوم است و اگر آنی خداوند از خلقت نظر بردارد عالم معدوم می شود.

روسو می گوید:

ما از حقیقت جهان و روح بی خبریم، جز این که به وجود ذاتی که دارای ادراک و اراده و حکمت است و در کارهای عالم مؤثر و متصرف می باشد نمی توان یقین

ص:180

نکرد. در حرکات عالم وجریان امور، آثار تدبیر و حکمت هویداست.

لایب نیتس می گوید:

خدا صانعی عاجز نیست که هر آن مجبور باشد در ماشینی که ساخته است دست ببرد تا راه بیفتد، خداوند از آغاز که جهان را آفریده این ماشین را چنان کامل ساخته که تا ابد چرخ ها و اجزای آن با اتفاق هم به کار مشغول اند.

پاسکال فیلسوف شهیر می گوید:

قانونی بالاتر و برتر از طبیعت هست که بر همۀ جهان تسلط دارد و نمی توان آن را نادیده گرفت و باید به او ایمان آورد، و آن قانون آفرینش است که ما را به وجود آورده و هستی ما از اوست و ما نمی توانیم از او جدا باشیم؛ زیرا اگر نور از منبع خود جدا شود نور نیست. و پیروی از این قانون ایمان به خداست و همین ایمان مقدس، سازش دین با دانش و تنها راهی است که هر دو را بر خلاف میل بی دینان و ملحدان و علی رغم دلایل پوچ و فریبندۀ آنان باید پیمود. این است یگانه راه رسیدن به کمال و پیروزی حق بر باطل.» (1)«با اختراع و تکمیل تدریجی تلسکوب توانستیم بیش و بیشتر، اعماق فضا را شناسایی کنیم. ستارگان که ابتدا گمان می رفت نقطه های نورانی کوچکی هستند که به یک اندازه از زمین ما فاصله دارند، آشکار شد که کرات عظیمی از نور و حرارتند که میلیون ها بار از زمین ما بزرگترند. آنگاه کشف شد که بسیاری از این نقاط روشن، تنها یک ستارۀ بزرگ نیستند بلکه در حقیقت مجموعه ای از میلیون ها ستاره یا کهکشانند و بعضی از آنها به قدری عظیمند که نور پس از 200،000 سال از یک سر آنها به سر دیگرشان می رسد!

دوربین های نجومی جدید می توانند از مجموعۀ اخترانی که از ما 6،000،000،000 سال نوری دورند عکس بگیرند و بدین ترتیب حوادثی را

ص:181


1- (1) - پنج گام: 80.

می بینیم که شش میلیارد سال پیش، یعنی پیش از آن که حیات در زمین به وجود آید، رخ داده است.

تعداد ستارگانی که اینک با تلسکوب های نوین می توانیم ببینیم به قدری زیادند که اگر صد سال تمام شب و روز به شمارش آنها بپردازیم و در هر ثانیه یک ستاره بشماریم، پس از پایان این مدت هنوز همۀ آنها را نشمرده ایم.

کهکشان، قرص عظیمی است که قسمت مرکزی آن ضخیم تر است و لااقل شامل 1،000،000،000 ستاره است، درازای آن 100،000 سال نوری و ضخامت آن در مرکز کهکشان 20،000 سال نوری است.

وزن کهکشان یا درست تر بگوییم جرم آن 100،000،000،000 برابر جرم خورشید است و عقیده دارند که کهکشان همچون چرخ به دور محورش می چرخد.

خورشید با سیّاراتش که جزئی از این چرخ غول پیکر است، در دایره ای عظیم با سرعتی در حدود 1،000،000 کیلومتر در ساعت در گردش است و احتمالاً هر دور گردش آن 250،000،000 سال به طول می انجامد.

کهکشان ما به هیچ وجه تنها کهکشان جهان نیست، تا آنجا که ما می توانیم با بزرگترین دوربین های نجومی امروزی ببینیم در جهان احتمالاً 150،000،000 کهکشان وجود دارد و فاصلۀ متوسط بین دو کهکشان همسایه 2،000،000 سال نوری است.

جهان گسترش می یابد و میلیون ها میلیون کهکشان با سرعتی بیش از 800 کیلومتر در ثانیه از هم دور می شوند. این فقط سرعت احتمالی متوسط بین دو کهکشانی است که همسایۀ یکدیگرند. هر چه کهکشان ها از هم دورتر باشند سرعت بیشتر است.

با تلسکوب آینه ای کوه پالومار کهکشان هایی دیده شده اند که با سرعت بیش از

ص:182

60،000 کیلومتر در ثانیه از ما دور می شوند.» (1)

حقیقت گسترش جهان

مسألۀ گسترش جهان حقیقتی است که قرآن مجید بدان اشاره کرده است:

وَالسَّماءَ بَنَیْناها بِأیْیْدٍ وَإنّا لَمُوسِعُونَ » (2)

و آسمان را به قدرت ونیرو بنا کردیم و ما [ همواره ] وسعت دهنده ایم.

آری، حضرت حق آسمان ها را آفریده و دائماً گسترش می دهد. علم امروز می گوید:

نه تنها کرۀ زمین بر اثر جذب مواد آسمانی تدریجاً فربه و سنگین تر می شود، بلکه آسمان ها نیز در گسترشند، یعنی ستارگانی که در یک کهکشان قرار دارند به سرعت از مرکز کهکشان دور می شوند، حتی سرعت این گسترش را در بسیاری از مواقع اندازه گیری کرده اند.

در کتاب «مرزهای نجوم» نوشتۀ فرد هویل، می خوانیم:

تندترین سرعت عقب نشینی کرات که تا کنون اندازه گیری شده نزدیک به 66 هزار کیلومتر در ثانیه است!

کهکشان های دورتر در نظر ما به اندازه ای کم نورند که اندازه گیری سرعت آنها به سبب عدم نور کافی دشوار است. تصویرهایی که از آسمان برداشته شده آشکارا این کشف مهم را نشان می دهد که فاصلۀ این کهکشان ها بسیار سریعتر از کهکشان های

ص:183


1- (1) - افق دانش: 90.
2- (2) - ذاریات (51) : 47. [1]

نزدیک افزایش می یابد.

نامبرده سپس به بررسی این سرعت در کهکشان های ابرسنبله، واکلیل و شجاع و غیر آن پرداخته و بعد از محاسبه سرعت های عجیب و سرسام آوری را در این مسأله ارائه می دهد.

جان آلدر می گوید:

جدیدترین و دقیق ترین اندازه گیری ها در طول امواجی که از ستارگان پخش می شود، پرده از روی یک حقیقت عجیب و حیرت آور برداشته، یعنی نشان داده است، مجموعۀ ستارگانی که جهان از آنها تشکیل می یابد پیوسته با سرعتی زیاد از یک مرکز دور می شوند و هر قدر فاصلۀ آنها از این مرکز بیشتر باشد، بر سرعت سیر آنها افزوده می گردد. مثل این است که زمانی کلیۀ ستارگان در این مرکز مجتمع بوده اند و بعد از آن از هم پاشیده و مجموعۀ ستارگان بزرگی از آنها جدا و به سرعت به هر طرف روانه می شوند. دانشمندان از این موضوع چنین استفاده کرده اند که جهان دارای نقطۀ شروعی بوده است.

ژرژ گاموف در کتاب «آفرینش جهان» در این زمینه چنین می گوید:

فضای جهان که از میلیاردها کهکشان تشکیل یافته در یک حالت انبساط سریع است. حقیقت این است که جهان ما در حال سکون نیست بلکه انبساط آن مسلّم است.

پی بردن به این که جهان ما در حال انبساط است کلید اصلی را برای گنجینۀ معمّای جهان شناسی مهیّا می کند، زیرا اگر اکنون جهان در حال انبساط باشد لازم می آید که زمانی در حال انقباض بسیار شدیدی بوده است.

جالب توجه این که تعبیر به إنّا لَمُوسِعُونَ (ما گسترش دهندگانیم) با استفاده از جملۀ اسمیّه و اسم فاعل، دلیل بر تداوم این موضوع است و نشان می دهد که این گسترش همواره وجود داشته و همچنان ادامه دارد و این درست همان چیزی است که امروز به آن رسیده اند که تمام کرات آسمانی و کهکشان ها در آغاز در مرکز

ص:184

واحدی جمع بوده سپس انفجاری عظیم و بی نهایت وحشتناک در آن رخ داده و به دنبال آن اجزای جهان متلاشی شده و به صورت کرات درآمده و به سرعت در حالت عقب نشینی و توسعه است.» (1)

موحّدان که به لیل و نهار ساخته اند به یاد زلف و رخ آن نگار ساخته اند

به هیچ حیله در آغوش در نمی آیی مگر تو را از نسیم بهار ساخته اند

ز لاله زار تجلّی ستاره سوختگان چو لاله با جگر داغدار ساخته اند

گشاده اند جگر تشنگان دهان طمع ز بس عقیق تو را آبدار ساخته اند

به وصل زلف و رخ او رسیدن آسان نیست کلید گنج ز دندان مار ساخته اند

به رنگ شبنم و گل بر زمین نمی مانند کسان که آینه را بی غبار ساخته اند

کمند همّت ما نیست نارسا چون موج محیط عشق تو را بی کنار ساخته اند

چراغ زنده دلی را که چشم بد مرساد نصیب صائب شب زنده دار ساخته اند

(صائب تبریزی)

ص:185


1- (1) - تفسیر نمونه: 372/22، [1] ذیل آیۀ 47 سورۀ ذاریات.
خلقت آسمان ها و زمین در قرآن

وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً » (1)

و او کسی است که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید، در حالی که تخت فرمانروایی اش بر آب [ که زیربنای حیات است ] قرار داشت، تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید؟

کانَ اللّهُ وَلَمْ یَکُنْ مَعَهُ شَیْ ءٌ. (2)

در آغاز به جز خداوند یکتا هیچ کس و هیچ چیز نبود.

فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا » (3)

پس آنها را در دو روز به صورت هفت آسمان به انجام رسانید [ و محکم و استوار ساخت ]، و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد.

این که ماده و مصالح ساختمان آسمان ها چگونه پدید آمد و آفرینش آنها به چه ترتیب صورت گرفت، جز آفریدگار بی همتا کسی را بر آن آگاهی نیست، چنانکه قرآن می فرماید:

ما أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ » (4)

من ابلیس و نسلش را در آفرینش آسمان ها و [ در پدید آوردن ]،زمین و در آفرینش خودشان شاهد و گواه نگرفتم [ تا یاریم دهند ]؛ و من گمراه کنندگان را یار و مددکار خود نگرفته ام.

ص:186


1- (1) - هود (11) : 7. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 234/54؛ مصباح الأنس: 78، حدیث 3.
3- (3) - فصّلت (41) : 12. [2]
4- (4) - کهف (18) : 51. [3]
خلقت در کلام دانشمندان

دانشمندان امروز نیز به این حقیقت اعتراف دارند، چنانکه جان ففر می گوید:

مسألۀ پیدایش ماده، اصولاً مسأله ای است که بیرون از قلمرو تحقیقات و تفکّرات ثمر بخش است. بایستی ماده را مفروض و موجود پنداشت و از آنجا جریان آفرینش کاینات را تعقیب کرد.

آنچه از نظرات قرآن و دانشمندان محقّق است، این مصالح عبارت بودند از ذرّات دود و گاز که در فضا سرگردان، اما چنان پراکنده بودند که به ندرت به یکدیگر بر می خوردند.

ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ » (1)

آن گاه آهنگ آفرینش آسمان کرد، در حالی که به صورت دود بود.

سِرجیمس جینز دانشمند فلک شناس می گوید:

مادۀ کون از گازهایی که در فضا انتشار دارد آغاز گشته و از تراکم این گازها، سدیم (مه رقیق) پدید آمده است.

دکتر گاموف استاد طبیعی دانشگاه واشنگتن می نویسد:

جهان در ابتدای پیدایش مملوّ از گازهایی بوده که در هوا پراکنده بوده است. این گازها از نظر تراکم و درجۀ حرارت به حدّی است که تصور آن برای ما امکان پذیر نیست.

به هر جهت آفریدگار متعال طی دو دوره از این گازها آسمان های هفتگانه را بنا نهاد:

ص:187


1- (1) - فصّلت (41) : 11. [1]

فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَومَیْنِ » (1)

پس آنها را در دو روز به صورت هفت آسمان به انجام رسانید [ و محکم و استوار ساخت ].

و نقشۀ بنای این هفت آسمان را به صورت هفت طبقه یکی بر فراز دیگری ترسیم فرمود:

أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِبَاقاً » (2)

آیا ندانسته اید که خدا هفت آسمان را چگونه بر فراز یکدیگر آفرید؟

هفت آسمان محکم که هیچ گونه رخوت و سستی در آن راه ندارد:

وَبَنَیْنا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِداداً » (3)

و بر فرازتان هفت آسمان استوار بنا نهادیم.

و به وسیلۀ ستون های نامریی که امروزه از آنها به نیروی جاذبۀ عمومی تعبیر می شود کرات آسمانی را استوار گرداند:

خَلَقَ السَّمواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها » (4)

آسمان ها را بدون ستون هایی که آنها را ببینند، آفریده.

و از آیات قیامت بر می آید که هیچ یک از این آسمان ها به دیگری راه ندارند، و تنها در روز رستاخیز گشوده و مفتوح می گردند:

وَفُتِحَتِ السَّماءُ فَکانَتْ أبواباً » (5)

ص:188


1- (1) - فصّلت (41) : 12. [1]
2- (2) - نوح (71) : 15. [2]
3- (3) - نبأ (78) : 12. [3]
4- (4) - لقمان (31) : 10. [4]
5- (5) - نبأ (78) : 19. [5]

و آسمان گشوده می شود، پس به صورت درهایی درمی آید.

آنگاه خداوند با آفرینش ستارگان به تزیین و چراغانی آسمان پایین که آسمان دنیای ما و نزدیکترین آسمان به ماست پرداخت:

وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِمَصابیحَ » (1)

همانا ما آسمان دنیا را با چراغ هایی آراستیم.

إنّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنیا بِزینَهٍ الْکَواکِبِ » (2)

همانا ما آسمان دنیا را به زیور ستارگان آراستیم.

بدین ترتیب که میلیون ها ذرّه گاز و دود به شکل ابرهای عظیم به دور هم گرد آمدند... توده های ابر، ذرّات را به سوی مرکز جذب می کرد، و بالأخره تودۀ انبوه ابر جمع می گشت و ذرّات آن به یکدیگر نزدیک می شد. این ذرّات که به یکدیگر اصطکاک پیدا می نمود تولید گرما می کرد و گاهی در مرکز ابر، گرما چنان شدّت می یافت که توده را به تابش می افکند و فضای تاریک را روشن می ساخت، سرانجام میلیونها توده ابر به صورت ستاره درآمدند و از آن پس در جهان تاریک، نور پدیدار گشت و آسمان پایین چراغانی گردید.

در بیابان بی پایان فضا ابری بی شکل و بی هیچ گونه تشخّص در همه جا به طور یکنواخت پخش شده بود، ذرّات مادّه به هم برمی خوردند و با یکدیگر ترکیب می شدند. ابر به دریایی متلاطم و خروشانی از گاز مبدّل می گشت و شروع به چرخیدن می نمود.

این دریای دود و گاز همچنان می چرخید و می غرّید و می خروشید و تلاطم

ص:189


1- (1) - ملک (62) : 5. [1]
2- (2) - صافّات (37) : 6. [2]

نامرئی خیز آبها و شکستن امواج نامرئی که هر یک به بزرگی اقلیمی بود در دل این دریا طغیان برمی انگیخت... موجها به هم می خوردند و بر هم می لغزیدند و در دل هم فرو می رفتند و به هم می آمیختند.

در میان این دریای جوشان طرحی مارپیچی از اثر چرخش مادّۀ دوّاری پیدا گردید. این صفحۀ مدوّر و پهن با میانی برآمده و بازوانی که آهسته آهسته شکل می گرفت، در سپیده دم بزرگ گیتی به پیدایش گرایید. این شکل مارپیچی که آن را «کهکشان راه شیری» می نامند، مادّۀ خورشید و منظومۀ شمسی و زمین ما در یکی از بازوان آن قرار داشت:

وَجَعَلَ الْقَمَرَ فیهِنَّ نُوراً وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً » (1)

و ماه را در میان آنها روشنی بخش، و خورشید را چراغ فروزان قرار داد.

در یکی از بازوان کهکشان راه شیری، طوفانی پرآشوب پدید آمد و جریان تند گازها آنها را به چرخش درآورد و همچنان که می چرخید به شکل فرفره ای پهن و عظیم درآمد و پاره های نورانی بر گرد آن روان گشتند.

این فرفرۀ بزرگ در این کهکشان عظیم، همچنان می چرخید تا این که کم کم گازها به مرکز آن کشیده شد و در آنجا به صورت گوی عظیم و فروزانی تراکم یافت و سرانجام این گوی فروزان خورشید گردید.

آنگاه پاره های گاز و غباری که گرداگرد خورشید را هاله وار فرا گرفته بود از هم پاشید، و هر پاره ای از آن به صورت گردابی درآمد. هر گرداب مسیری جداگانه داشت و در آن مسیر به دور خورشید می گردید. برخی نزدیک به خورشید و بعضی از خورشید دور بودند.

در گرداب های نزدیک خورشید، گرما و در گرداب های دوردست سرما حکومت می کرد. در هر گرداب ذرّات گاز و غبار پیوسته در گردش بود. از برخی ذرّات گاز

ص:190


1- (1) - نوح (71) : 16. [1]

بخار آب پدید می آمد و مانند شبنم به روی ذرّات غبار می نشست و چون ذرّات غبار به هم می رسیدند، رطوبت شبنم آنها را به یکدیگر می چسبانید و گاهی نیز به شکل پاره های یخ زدۀ آب و گل در می آمدند.

در هر گرداب میلیون ها از این پاره ها در گردش بودند. نیروی جاذبه آنها را به سوی یکدیگر می کشید. این پاره ها به هم می پیوستند و توده های بزرگتر می ساختند و گوی عظیم و چرخانی پدید می آوردند. این گوی عظیم با نیروی جاذبه ای که داشت پاره های پیرامون خود را به سوی خود می کشید و روز به روز بزرگتر می شد و سرانجام این گوی، زمین شد.

و بعد سایر سیّارات نیز از گرداب ها پدید آمدند. هر سیّاره در مسیر خود، بر گرد خورشید می گردید. عطارد از همه به خورشید نزدیکتر بود و پس از آن زهره، زمین و مرّیخ بودند.

در آن سوی مرّیخ سیّاره های عظیم مشتری، زحل، اورانوس و نپتون به دور خورشید گردش داشتند و بسی دورتر از نپتون سیّارۀ پلوتون بود.» (1)راستی، چه بساط شگفت انگیزی و چه جهان اعجاب آوری است! کسی را آن حد نیست که به عظمت مخلوقات پی برد، تا چه رسد به بزرگی و عظمت حضرت خالق!

هم کوی تو از جهان برون است هم وصف تو از بیان برون است

اندر ره تو کسی قدم زد کاو را قدم از جهان برون است

طاقِ درِ ساکنان کویت از قبۀ آسمان برون است

در کون و مکانت می نجویم کان حضرت از این و آن برون است

خرگاه جلالت از دو عالم چون خیمۀ عاشقان برون است

ص:191


1- (1) - گذشته و آیندۀ جهان: 19.

بی بهره ز عشق تو چو دشمن از زمرۀ دوستان برون است

دنیاطلب اندر این حرم نیست سگ از پی استخوان برون است

(سیف فرغانی)

شگفتی های جهان نباتات

«مسألۀ نباتات و گیاهان و آنچه از زمین می روید، از اهمّ مسائل عرصه گاه خلقت و آفرینش است. انسان با همۀ وسعت علم و دانشش، هنوز نتوانسته به شمارش و احصای نباتات موفّق شود، چه رسد به عظمت و اسرار و شگفتی های این جهان حیرت انگیز.

انواع و اقسام گیاه در سطح خاک و درون دریاهای ژرف و بر دامنه و قلل کوههای بلند، حتی بر روی صخره های عظیم و به صورت معلّق در هوا موجود است.

قسمتی از این گیاهان به اندازه ای کوچک و ریزند که فقط با چشم مسلّح دیده می شوند، و عدّه ای آن قدر بزرگند که عظیم ترین موجودات زندۀ روی زمین به شمار می آیند. شمارۀ انواع گیاه که تاکنون شناخته شده از صدهزار متجاوز است و هر یک دارای آثار مخصوصی است.

چون شناختن فرد فرد گیاهان غیرمقدور است لذا علمای علم گیاه شناسی آنها را طبقه بندی نموده اند، و این طبقه بندی بر اساس اندام های گیاه مثل ریشه و ساقه و برگ و گل قرار گرفته است و طبق همین نظر در ابتدا آنها را به دو قسمت اصلی و سپس هر قسمت را به چند قسمت تقسیم نموده اند.

1 - گیاهان گلدار: دارای ریشه و ساقه و برگ و گل بوده و عالی ترین گیاهان می باشند. این همه گل های رنگارنگ که سطح خاک را زینت بخشیده و در صحن بیابان و صفحۀ باغستان مناظر زیبا و جالبی به وجود آورده اند و انواع میوه ها و سبزیجات که قسمت مهمّی از احتیاجات زندگی انسان را تأمین نموده و غلاّت و

ص:192

حبوباتی که نیازمندی های غذایی را رفع می کنند و بالأخره قسمت مهمّی از گیاهانی که مصرف طبّی دارند، همه و همه جزء این دسته محسوب می گردند.

2 - گیاهان بی گل: این دسته از گیاهان فاقد گل هستند، بنابراین تولید مثل در آنها بر خلاف گیاهان گلدار به طریق خاصّی انجام می گیرد.

گیاهان بی گل نیز دارای اقسام مختلفی هستند به طوری که بعضی از آنها ریشه و ساقه و برگ داشته فقط گل ندارند، و برخی از آنها ساقه و برگ داشته ولی بدون ریشه و گل می باشند. این قسمت اغلب روی تنۀ درختان و نقاطی که آب و هوای معتدل دارند زیست می نمایند. و بالأخره قسمتی فاقد برگ و گل و ریشه و ساقه بوده و در پایین آنها رشته های تارمانندی وسیلۀ جذب آب و سایر مواد غذایی بوده و باعث اتصال آنها به زمین می گردد، و ما نوعی از آنها را که «جُلبَک» نامیده می شود در جویبارها و آبهای راکد و حوض ها، به مقدار زیاد می بینیم.

این را می دانیم که انواع حیواناتی که در عرصه گاه گیتی پراکنده شده و سطح زمین را میدان زندگی خود قرار داده اند شدیداً به غذا نیازمندند و برای ادامۀ حیات باید از عناصری که در روی زمین موجود است استفاده کنند و از طرف دیگر عناصری که در آب و خاک و هوا موجود است به همین صورت قابل استفاده و تغذیۀ حیوانات نیست؛ این جاست که گیاهان برای تأمین احتیاجات غذایی حیوانات، نقش مهمّی را ایفا می کنند، زیرا آنها عناصر آب و خاک را به وسیلۀ دستگاههای مخصوصی که در ساختمان آنها قرار دارد به صورت ساقه و برگ و میوه در می آورند و در نتیجه مواد غذایی حیوانات را در اختیار آنها می گذارند.

از این نظر طبقۀ انسان نیز با حیوانات دیگر یکسان است و انسان تا کنون نتوانسته است از عناصر زمین بدون واسطۀ گیاه استفادۀ کامل بنماید و احتیاجات غذایی خود را تأمین کند، بلکه همواره دست حاجت به سوی گیاه دراز کرده و از محصول کارگاه نبات بهره مند گردیده است.

ص:193

در هوایی که تنفّس می کنیم مقدار معیّنی «اکسیژن» موجود است و اکسیژن یک مادّۀ حیاتی است که برای تولید حرارت غریزی حایز اهمیت فوق العاده ای است و زندگی بدون آن، پنج دقیقه هم ممکن نیست.

هنگام تنفّس مقداری اکسیژن وارد ریه ها می شود و با خونی که در ریه ها موجود است ترکیب می گردد و دستگاه پخش خون آن را در تمام قسمت های بدن توزیع می کند و همین اکسیژن، غذا را در سلول های مختلف بدن آهسته و آرام با حرارتی ضعیف می سوزاند. در اثر احتراق غذا در سلول ها یک گاز سمّی به نام «کربنیک» ایجاد و با خون داخل ریه می گردد و با تنفّس های بعدی از بدن خارج شده به هوای محیط بر می گردد. به این ترتیب کلیۀ جانوران اکسیژن استنشاق می کنند و گاز کربنیک بیرون می دهند.

اگر این عمل به همین صورت ادامه پیدا می کرد، پس از مدت کوتاهی این مادۀ حیاتی یعنی اکسیژن که به اندازۀ معیّنی در هوا موجود است تمام می شد و گاز سنگین و غلیظ و سمّی کربنیک جایگزین آن می گردید و آن وقت حیات کلیۀ حیوانات با خطر بسیار بزرگی مواجه می شد و رفته رفته می بایست همۀ جانوران مسموم شوند و از آنها در روی زمین اثری و خبری نماند و انسان هم از این پیشامد خطرناک البته مستثنی نمی گردید، زیرا هر فردی از انسان در 24 ساعت در ضمن تنفّس، معمولاً 250 گرم کربن خالص از ریۀ خود بیرون می فرستد و روی این حساب در ظرف یکسال، دویست وهفتاد و سه میلیون و هفتصد و پنجاه هزار (273،750،000) تن از این گاز سمّی به وسیلۀ سه میلیارد بشر تولید می شد، و چندین برابر این مقدار را حیوانات دیگر در ضمن تنفّس تولید می نمایند.

این جاست که به اهمیت یکی از اعمال گیاهان پی می بریم و آن عمل کربن گیری است.

گیاهان در حرارت آفتاب گاز کربنیک را که از دو عنصر کربن و اکسیژن تشکیل

ص:194

شده است تجزیه می کنند و اکسیژن را در هوا رها می سازند و کربن را در تنۀ خود نگه می دارند، و قسمت مهمّ وجود گیاهان از همین کربن تشکیل یافته است. این عمل یعنی عمل کربن گیری که به وسیلۀ برگ های گیاهان انجام می گیرد درست به عکس تنفّس جانوران است.

این تناسب عجیب و تعادل دقیقی که میان اکسیژن و گاز کربنیک برقرار گردیده تا نیازمندی حیات جانوران و گیاهان برای همیشه تأمین شود یکی از آیات بزرگ خداشناسی است.» (1)

عجایب گیاهان در قرآن
اشاره

قرآن مجید به طور مکرّر به مسألۀ گیاه و عجایب آن و خالق حکیم و عالمش اشاره کرده است:

الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً وَالْسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلاَ تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْدَاداً وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ » (2)

آن پروردگاری که زمین را برای شما بستری گسترده و آسمان را سقفی برافراشته قرار داد و از آسمان، آبی [ مانند برف و باران ] نازل کرد و به وسیله آن از میوه های گوناگون، رزق و روزی برای شما بیرون آورد؛ پس برای خدا شریکان و همتایانی قرار ندهید در حالی که می دانید [ برای خدا در آفریدن و روزی دادن، شریک و همتایی وجود ندارد ].

الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلاً وَأَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِن نَبَاتٍ شَتَّی * کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ

ص:195


1- (1) - شگفتی های آفرینش: 10.
2- (2) - بقره (2) : 22. [1]

لَآیَاتٍ لِأُولِی النُّهَی » (1)

همان کسی که زمین را برای شما بستری گسترده قرار داد، و برای شما در آن [ به خاطر آسان شدن رفت و آمدتان ] راههایی پدید آورد، و از آسمان آبی نازل کرد، پس به وسیلۀ آن انواعی از روییدنی های گوناگون بیرون آوردیم.

[ خود از این نعمت های فراوان ] بخورید و دام هایتان را بچرانید، یقیناً در این امور نشانه هایی [ بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا ] برای صاحبان خرد است.

چهار بخش از نعمت های بزرگ حق

«در مجموع این مسائل به چهار بخش از نعمت های بزرگ حق اشاره شده است.

1 - زمین، که مهد آرامش و آسایش انسان است و به برکت قانون جاذبه و همچنین قشر عظیم هوایی که اطراف آن را گرفته، انسان می تواند به راحتی و امن و امان روی آن زندگی کند.

2 - راهها و جاده هایی که خداوند در زمین به وجود آورده است که تمام مناطق آن را به یکدیگر پیوند می دهد. همان گونه که غالباً دیده ایم در میان سلسله جبال سر به آسمان کشیده غالباً درّه ها و راههایی وجود دارد که انسان می تواند از آنها عبور کرده و به مقصد خود برسد.

3 - آبی که مایۀ حیات است و سرچشمۀ همۀ برکات، از آسمان نازل کرده است.

4 - گیاهان و نباتات گوناگون و مختلفی که به وسیلۀ این آب از زمین می روید که قسمتی از آنها مواد غذایی انسان را تشکیل می دهند، و بخشی مواد دارویی، و

ص:196


1- (1) - طه (20) : 53 - 54. [1]

قسمتی را انسان برای ساختن لباس مورد استفاده قرا می دهد، و قسمت دیگری را برای وسایل زندگی همچون درها و حتی خانه هایی که از چوب ساخته می شود و کشتی ها و بسیاری از وسایل نقلیۀ دیگر.» (1) أَمَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَکُم مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَهٍ مَا کَانَ لَکُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا أَءِلهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ » (2)

یا آن که آسمان ها و زمین را آفرید، و برای شما از آسمان آبی نازل کرد که به وسیلۀ آن باغ هایی خرم و باطراوت رویاندیم، که رویاندن درختانش در قدرت شما نیست؛ آیا با خدا معبودی دیگر هست [ که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟ نه، نیست ]، بلکه آنان مردمی منحرف اند [ که برای او شریک می گیرند. ].

باز از سمن و گل چمن آراست جهان را جان تازه شد ز لطف هوا پیر و جوان را

صورتگر اشجار ز عکس گل و نسرین سیمای سمن داد شب غالیه سان را

آیینۀ خور خاصیت کاهربا یافت کز روی گل زرد رباید یَرَقان را

ابر از اثر لطف هوا در دل خارا شاخ گل صد برگ کند چوب شبان را

آب از هوس جلوۀ گل های بهاری جوید چو حباب از دل دریا جریان را

در آب روان جلوه دهد باد به صد ناز صد سرو خرامنده و شمشاد چمان را

عالم گذران است همان به که در این باغ بی غم گذرانیم جهان گذران را

دل جمع کن امروز و ببین از گل این باغ آن جلوه که فردا بود انوار جنان را

ص:197


1- (1) - تفسیر نمونه: 222/13، [1]ذیل آیۀ 53 سورۀ طه. [2]
2- (2) - نمل (27) : 60. [3]
عجایب گیاهان در کلام دانشمندان
اشاره

دن هرتاک متخصّص توارث نباتی و آمار حیاتی آن و برخی از علوم مربوط به نباتات در مقاله ای که در باب خداشناسی دارد می گوید:

مهم ترین کارخانه و ماشین مصنوع بشری با کوچک ترین کارخانه و ماشین پیچیدۀ یک نبات، مثلاً دستگاه تصفیه، هضم، تبخیر، تولید مثل نباتات به هیچ وجه قابل مقایسه نیست.

همان عجایب و اسرار یا نظامات پیچیده ای که در ذرّات این عالم به نام اتم ها و اسرار منظومۀ اتمی، و در فضای این عالم به نام منظومه ها و اختران، ما را به اعجاب و تحسین وا می دارد، در لباس دیگر و با وضعی دیگر در عالم نباتات ما را در دنیایی از تحیّر فرو می برد و در عظمت مشیّت و حکمت پروردگار غرق می سازد.

حسّ و حیات نباتات که هنوز درک آن از چشم علوم بشری پنهان است، دقت در سلّول نباتات، تجزیۀ عناصر تشکیل دهندۀ این سلّول ها، توجه به خاصیت هر یک، ترکیب هسته، غشای سلّول، اعمال فیزیکی آن، کیفیّت تولید نیرو، چگونگی تغذیه، اسرار مرموز نموّ متناسب، تولید و تکثیر، نسوج نباتی، جهازات داخلی هر یک، خواص طبیعی آنها، کیفیت ساختمان ریشه ها، طبقات ریشه ها، استواری آنها، کیفیت جذب آب و املاح، جریان شیرۀ خام، دفع مواد زاید، کیفیت دفع مبارزۀ ریشه ها با هم، ساختمان کلاهک یا سپر بر سر آنها، عناصر ترکیب کنندۀ آنها، عملیات فیزیکی هر یک، تأثیر خاص رطوبت و نور و حرارت در نباتات، دستگاههای گیرایی این قوا در گیاه، وسایل تنفس گیاه، ساختمان برگ، ترکیبات و طبقات و انواع آنها، برگ های خاردار، عمل لقاح، ابزار و وسایل لقاح، کیفیت های گوناگون آن در انواع نباتات، حشرات و مگس های مأمور لقاح، بادها و امواج مأمور، حساسیت خاصّ برخی از نباتات، گیاهان توانا و ناتوان، تعاون گیاهها با هم، درخت های گوشتخوار، نظام توارث در نباتات، اسرار میوه ها، اشکال گل ها، گلبرگ ها، شکوفه ها، گیاهان آبی و صحرایی، مقاومت گیاهان در برابر امراض گیاهی، امراض گیاهی، مرگ گیاه، هر یک از این امور و صدها امور نباتی دیگر

ص:198

موضوع علم خاصّی بوده و دارای میلیاردها قانون و نظام مستحکم می باشد و شرح آنها هرگز در چند دفتر نگنجد. به دو نمونه از اسرار و نظامات نباتات توجّه نمایید:

اسرار نباتات

1 - در حالی که نیروی جاذبۀ زمین همه چیز را به سمت پایین می کشد، مادّۀ حیاتی نباتات که هنوز بشر را بر درک حقیقت آن راهی نیست، به منظور تقویت و رشد نبات، آب و موادّ غذایی و معدنی و انرژی های فضایی را با ابزار گوناگون جذب کرده علی رغم جاذبۀ زمین به سمت بالا رشد می کند. در جنگل های بزرگ هند و آمریکا و آفریقا درخت های بسیار تنومند و بلندی وجود دارد که چنارهای ما در مقابل آن نهالی بیش نیست.

ملاحظه کنید: راز مبارزه با نیروی جاذبه هنوز به خوبی بر بشر کشف نیست، اما درخت های دانشمند! صدها هزار قرن است چهل متر و کمتر و بیشتر مواد زمینی و آب و املاح را به بالا می برند! فکر نمی کنید قدرت و مشیّت و ارادۀ قاهری در این کار دخیل باشد؟

2 - قارچ ها در اثر نداشتن مادّۀ سبز رنگ «کلروفیل» (که در اکثر گیاهان برای کربن گیری موجود است ودر ساختن قند و چربی و نشاستۀ موادّ غذایی نباتات به کار می رود) همواره می کوشند تا با گیاه کلروفیل داری رفاقت کنند و بدین وسیله حیات نباتی خود را با تغذیۀ مناسب ادامه دهند، لذا با جلبک ها که آنها نیز به درد دیگری دچارند، یعنی دارای ریشۀ کافی که بتواند مواد معدنی و انرژی های زمینی را به خوبی جذب کنند نمی باشند، اما در عوض مادۀ کلروفیل فراوانی دارند رفیق و شریک می شوند.

با طرح این رفاقت یا سرمایه گذاری هر دو جانبه و تأسیس یک شرکت، قارچ از کلروفیل جلبک استفاده می کند و جلبک از ریشه های نیرومند قارچ. آیا این قارچ و

ص:199

جلبک به طور مشترک می توانند با این تعاون عاقلانۀ خود ما را به مبدأ هشیار و بصیر و حکیمی هدایت کنند؟

هر گیاهی نظیر خود را تولید می کند و این تولید مثل، خود از عجیب ترین تشکیلات پیچیدۀ نباتی است و روی مشیّت و برنامۀ بسیار مفصّلی انجام می گیرد.

گل ها و گروههای مختلف نباتی بر اثر دارا بودن کارخانه ها و غدّه های خاصّی، به تهیۀ انواع مختلف شیره ها که هر یک از آنها مورد توجّه نوع خاصّی از حشرات است پرداخته و حشرات خاصّه را به دور خود جمع می کنند تا در مقابل، حشرات نیز وسیلۀ تلقیح آنها باشند، در نتیجه بذر لازم برای تولید نبات و گل های سال آینده و نسل آینده به وجود آید! این جا از آنجاهایی است که نباتات، حیوانات را استخدام می کنند! یا بهتر بگوییم نظامات الهی، حیوانات را در خدمت تولید نباتات گمارده است.

رابطۀ گیاهان و حیوانات در کلام دکتر جان ویلیام کلاتس

بهتر است این بحث پیچیده و راز مهم را با دیدۀ یک متخصّص فن که استاد علم الحیات یا فیزیولژی و علوم طبیعی و دکتر در فلسفه از «پیتسبورک» و متخصّص در وراثت چند نوع حشره می باشد یعنی دکتر جان ویلیام کلاتس ببینیم، می گوید:

«یکی از مسائل بغرنج عالم وجود یک نوع رابطه و علاقۀ اجباری است که در بین پاره ای از موجودات مثلاً یک گیاه خاص با یک حیوان خاص مشاهده می شود.

یکی از مصادیق آن ارتباط مرموز و عمیق، رابطه ای است که میان «گل یوکا» «مگس یوکا» وجود دارد.

گل یوکا سرش پایین است و مادگی یعنی قسمت مادۀ گل نیز از بساک یا قسمت نر گل پایین تر است. کلاله یا مادگی گل که باید گرده به آن وارد شود به شکلی است که ورود گرده به درون آن به خودی خود امکان ندارد. گردۀ یوکا توسط مگس مادۀ

ص:200

یوکا کمی بعد از غروب آفتاب به مادگی حمل می شود، بدین ترتیب که مگس یوکا قسمتی از گرده را از بساک در دهانش گرفته به سوی کلاله پرواز نموده، تخمدان گل را می شکافد و چند دانه از تخم خود در آن می گذارد و سپس روی آن را با گرده ای که آورده می پوشاند. گل دانه های زیادی می دهد که قسمتی از آن را کرم های نوزاد مگس می خورند و قسمت دیگر گل های تازه تولید می کند. تولید مثل گل یوکا یا بهتر بگوییم بقای نسل این گل از آغاز پیدایش آن تا کنون تنها به وسیلۀ این مگس انجام می گیرد! این گل نیز به نوبۀ خود محل مناسبی برای بقای نسل مگس یوکا است.

بین انجیرهای تجارتی و چند نوع از زنبور کوچک نیز همین رابطه برقرار است.

خوشه های درخت انجیر دو نوعند: عدّه ای هم گل های نر دارند و هم گل های ماده، و عدّه ای دیگر فقط گل های ماده دارند.

اما این همه گل ها به وسیلۀ زنبورهای ماده تلقیح می شوند، بدین ترتیب که مدخل این گل ها در نتیجۀ وجود پوشش های مختلف به قدری صعب العبور است که حشرۀ بینوا به زحمت می تواند به داخل آن راه یابد و غالباً بال هایش در سر این کار جدا می شود، اما عاملی مرموز او را با وجود این همه مشکلات تحریص می کند تا بالأخره به درون گل راه یابد. اگر گل از آنهایی است که هم قسمت نر دارد و هم قسمت ماده، زنبور ماده تخم گذاری می کند و خود می میرد.

تخم ها رشد کرده، زنبور می شوند، زنبورهای نر می میرند و زنبورهای ماده از گل بیرون شده به سوی گل های دیگر به پرواز می آیند ولی قبل از خروج از داخل گل با گردۀ درون گل آغشته می شوند تا آن را به گل های دیگر ببرند. اگر گل دیگر که زنبور بر آن می نشیند مثل اولی نر و ماده باشد که همان عمل گذشته تکرار می شود، و اگر گل جدید فقط ماده باشد به علّت عمق زیاد این گل، زنبور بدون آن که بتواند تخم گذاری کند، پس از نشستن روی آن از آنجا می گذرد، ولی با همین مکث مختصر بر روی گل ماده، گل ماده را با گردۀ نر که به آن آغشته بود و به همراه داشت تلقیح کرده

ص:201

است. در نتیجه این گل بزرگ شده و تبدیل به انجیر رسیدۀ کاملی می شود.

نخستین درخت های انجیری که در آمریکا آورده شد میوه ندادند، بعدها متوجّه شدند که موقع حمل این درخت ها آن زنبورها را با خود نیاوردند، وقتی زنبورهای مخصوص را نیز به آمریکا آوردند، درخت ها میوه دادند و انجیر از مال التجاره های مهم آن کشور شد.

دکتر جان ویلیام پس از آن که مثال های دیگر می آورد در آخر نتیجه می گیرد:

این زحمت کشان به فرمان چه کسی علی الدوام مأموریت خود را انجام می دهند؟ آیا این شواهد به وجود خداوند متعال دلالت نمی کند؟ خیلی مضحک و نامعقول و مشکل است که همۀ این کارهای منظم و مُنتج را از آغاز پیدایش این نوع گیاهان و درخت ها و این نوع حشرات به تصادف حمل کنیم!» (1)

روشنایی گیاهان، انگل ها، قارچ ها

دو گروه از گیاهان، انگل ها، قارچ ها هستند که دارای پیکری درخشنده می باشند. روشنایی آنها به نحوی است که در تاریکی شب کاملاً خود را نشان می دهند. روشنایی آنها از چیست ؟ آیا چه مادّۀ محترقه ای تمام نشدنی در پیکر آنها موجود است که این روشنایی از آن پدید می آید آیا این نورها به چه وسیله پخش می شود؟ به وسیلۀ لامپ، یا وسیلۀ دیگر؟ آیا نورافکن آنها در کدام کارخانه به دست کدام مهندس ساخته شده است، و چه کسی آن را نصب کرده است ؟ آیا ماده، دانشمند است و می تواند موادّ محترقه را از غیر محترقه تمیز بدهد؟ هرگز؛ چون مادّه فاقد علم می باشد.

آیا مهندسین عالی مقام بشری می توانند از آب و هوا و غذاهایی که نباتات از زمین می خورند، چراغی نورانی به این کوچکی و ریزی بسازند؟ آنهم چراغی که

ص:202


1- (1) - جاهلیّت و اسلام: 320.

خودش پیوسته مادۀ احتراقی خود را درست کند و نیازی به کمک خارجی نداشته باشد؟

اگر پزشکی، بیماری بیماران را به خوبی تشخیص دهد و داروی صحیح هر بیماری را بداند، عقلا او را دانشور و خردمند می خوانند.

اگر داروشناسی داروهای بیماری ها را خوب بشناسد و یکایک آنها را برای بهره برداری بیماران آماده داشته باشد عقلا وی را دانا و عاقل می دانند.

اگر کسی هم پزشک باشد و هم داروشناس، هم پزشکی را بداند و هم داروپزشکی، عقلا وی را بسیار دانا دانسته و در برابر دانش او سر تعظیم فرود می آورند.

اگر موجودی هم پزشک باشد و هم داروشناس و هم سازندۀ دارو و پدید آورندۀ دارو و هم گذارندۀ دارو به طور رایگان در دسترس بیماران، چنین وجودی بسیار دانا و توانا و حکیم و کریم و مهربان خواهد بود.

آیا وجود گیاهان دارویی در این جهان، از آغاز تا کنون و آینده به ما نمی گوید که پدیدآورندۀ آنها دانا و تواناست، حکیم و کریم و مهربان است ؟

اوست که بیماری های بشر را یکایک دانسته و داروهای آنها را یکایک شناخته و داروها را یکایک ساخته و پرداخته و از نیستی به هستی آورده و به طور رایگان تحت اختیار بشر قرار داده است، ولی بشر خود را به نادانی می زند! این دانش نامتناهی را نادیده می گیرد، این قدرت نامتناهی را نمی بیند، این حکمت نامتناهی را به هیچ می انگارد، این کرم نامتناهی را نمی فهمد، این مهر نامتناهی را درک نمی کند! برنای کاشف پنی سیلین و مانند آن بسیار احترام و ارزش قائل است ولی آفرینندۀ پنی سیلین و مانند آن را منکر می شود؛ نمک را می خورد و نمکدان را می شکند!

بزرگواری و رحمت او اقتضا می کند که برای مدتی از این گناه بزرگ بشر چشم

ص:203

پوشی کند. کریم و مهربان است، اوست که بیماری های بشر را یکایک دانسته و داروی آنها را یکایک شناخته و داروها را یکایک ساخته و پرداخته است.

در بخش های استوایی کرۀ زمین گیاهی می روید که هم گل می دهد و هم بر می دهد. برهای این گیاه به اندازۀ دانۀ باقلا می باشد. این گیاه به وسیلۀ برگ های گل خود تنفّس می کند، در صورتی که گل آن تحمل گرد و غبار را ندارد. وقتی که مقداری گرد روی برگ آن گل جمع شود، برگ ها از گازی که خود آن گیاه تولید کرده پر می شود و ناگهان منفجر می گردد. گل باز می شود و گردها ریخته می شود، در اثر انفجار گاز بیرون می آید و صدایی می دهد که شبیه سرفۀ کودک می باشد.

آیا این نشانۀ آن نیست که این گیاه، سازنده ای دارد بسیار دانا و حکیم و توانا، به طوری که دقیق ترین چیزها از نظرش محو نمی شود و قدرت بر هر چیزی دارد؟!

تا دیده ام فتاده به زنجیر موی دوست دل می کشد ز راه جنونم به سوی دوست

غیر از طریق عشق مرا خطّ سیر نیست تا گشته نقطۀ نظرم خال روی دوست

با این که پای بر سر هستی نهاده ام دستم نمی رسد که نهم پا به کوی دوست

خوشتر بود ز نالۀ جانسوز چنگ و تار تاری اگر به چنگ من افتد ز موی دوست

گر چون دهان یار نماند ز من نشان از لوح سینه ام نرود آرزوی دوست

ص:204

کی سر فرو برم چو صراحی (1) به جام جم دستم اگر رسید به جام سبوی دوست

از آب دیده خاک وجودم دهد به باد این آتشی که در دلم افکنده خوی دوست

چون نی که از نوازش نایی نوا کند از نای من به گوش رسد های و هوی دوست

بر ما گمان عقل ز دیوانگی مبر ای بی خبر ز سلسلۀ مشکبوی دوست

داستان گل ها و گیاهان و مواد خوراکی و آثار عجیبۀ آنها در حیات جانداران، مسأله ای نیست که در این دفتر بگنجد. در این زمینه تاکنون هزاران کتاب ارزشمند نوشته شده و هزاران محقّق بزرگ عمر خود را در تحقیق مسائل این عرصه گاه اعجاب انگیز سپری کرده اند.

این وجیزه به گوشه ای بسیار ناچیز از این جهان بزرگ برای پی بردن به عظمت حضرت محبوب اشاره کرد، باشد که نوری از آن منبع بی نهایت در بی نهایت به قلب بتابد و آثار آن نور، سعادت دنیا و آخرت تهیدستان از حقیقت را تأمین نماید.

آری، به قول حضرت زین العابدین علیه السلام :

«یا مَنْ لا تَنْقَضی عَجائِبُ عَظَمَتِهِ »

شگفتی های جهان حیوانات

ص:205


1- (1) - صراحی: قسمی از ظروف شیشه یا بلور با شکمی نه بزرگ و نه کوچک و با گلوگاهی تنگ و دراز.

به حقیقت که انسان با تمام نیروی عقل و دانشش در برابر عناصر جهان، به خصوص عناصری که از حیات برخوردارند غرق در تعجّب و حیرت است.

نمی داند چه رشتۀ علمی را انتخاب کند، نمی داند قدرت و قوّت تحقیقش را در چه حقیقتی متمرکز کند؟ نمی داند به چه وسیله آثاری که از عناصر بروز می کند به شماره آورد.

همان تحیّر و اعجابی که در جهان فضا و کواکب و جهان نباتات بر آدمی چیره می شود، چندین برابر آن در جهان حیوانات به آدمی دست می دهد.

این که می گوییم چندین برابر آن، به خاطر آن است که خورشید با آن همه عظمت فاقد عنصر حیات و حسّ و اراده است، اما در جهان حیوان عنصر ناشناختۀ حیات با همۀ پیچیدگی و ابهامش و با تشکیلات وسیع و عظیمش بر سایر عجایب عالم مادّه افزون گردیده است.

در جهان حیوان، تشکیلات وسیع موجودات ذرّه بینی چون: ویروس ها و باکتری ها و سایر موجودات ذرهّ بینی یا میکرب ها، گروه های گوناگون آنها، آثار مختلف حیاتی آنها، نقش یکایک اصناف آنها در سازمان این عالم خاصّه در وضع حالات بشری، میکرب های موجد امراض، میکرب های زحمتکش و خدمتگزار، حشرات ریز، سازمان حیاتی آنها، قدرت احساس آنها، کیفیت توالد و تناسل گوناگون سراسر جانداران، تخم گذاری، تلقیح یا ترکیب تخم نر و ماده، حمل، تقسیم، اسرار اسپرماتوزیید یا تخم نر، اسرار اوول یا تخم ماده، تشکیلات کرموزون ها، ژن ها، اسرار سلّول حیوانی یا حیوان تک سلّولی، شگفتی های درون سلّول، اصناف حیوانات، خزندگان، پرندگان، پستانداران، حیوانات آبی، چهار پایان، سازمان و ساختمان یکایک آنها، نظامات زندگی آنها، عواطف و احساسات آنها، و میلیارد میلیارد موضوع دیگر، که هر یک از اینها رشته ای است طولانی و بس پر پیچ و خم که علوم گوناگون با همۀ ضعف علمی بشر به بیان اسرار و نظامات این موجودات و سازمان های آنها پرداخته اند.

ویروس ها چندین میلیون بار از یک مور ضعیف کوچکترند. شگفت آن که با این

ص:206

حقارت جسمی از تمام تشکیلات وسیع یک موجود زنده برخوردارند! یعنی دارای وسایل حسّ و حرکت، جهازات تغذیه، دستگاه کامل گوارش، سلسله اعصاب و حواس یا وسایل ارتباطی با جهان خارج و داخل، ابزار و تشکیلات تولید مثل، وسایل تأمین بدل ما یتحلّل، جهازات تنفسی، قدرت تطبیق با محیط ، قابلیت تأثر و عکس العمل در مقابل عوامل خارجی، جهازات رشد و نما و... می باشند.

این همه جهازات و وسایل حیاتی و خواص و نیروهای گوناگون را در یک جانداری که حتی زیر دستگاههای میکروسکوپ الکترونیک بدون استفاده از اشعه و رنگ کردن این موجودات مشاهده نمی شوند و حداکثر اندازۀ یک ویروس از یکصدم مو تجاوز نمی کند، کدام قدرت گنجانیده است ؟!

ای آن که قاصر است عقول از ثنای تو اوهام را نه راه به خلوتسرای تو

ای آن که عرش با همه شأن و علوّ خویش سنگ آستان بارگه کبریای تو

ای آن که آسمان و زمین سنگ ریزه ای در عرصه جلالت بی منتهای تو

ای آن که آفتاب جهانتاب ذرّه ای محو فنای جلوۀ نور و ضیای تو

ما را چه حدّ وصف تو جایی که هر زمان بر عجز خویش معترفند انبیای تو

تا عقل و فکر و منطق ما را تو خالقی مخلوق کیست کاو بتواند ثنای تو

(امینی)

ص:207

تحقیقات دانشمندان دربارۀ حیوانات
اشاره

در میان حیوانات ملاحظه می شود بر اثر حکمت ها و اسراری، برخی از موجودات مثلاً فاقد چشمند و تمام حوایج خود را با وسایل مجهّز دیگری که در اختیار دارند انجام می دهند. و برخی دیگر به جای دو چشم، چشم های گوناگون، و یا وسایل حسّی دیگر بسیار قوی دارند.

طبق تحقیق برخی از دانشمندان حشره شناس، اکثر حشرات دارای سه چشم یک سطحی و دو چشم چندین سطحی که در حقیقت چندین چشم محسوبند می باشند.

حشرۀ «لیپریا» دارای دوازده چشم و مورچه ها بر حسب اختلاف نوع مورچه دارای دویست چشم الی 400 چشم می باشند! حشره ای که شبیه به خفّاش است و آفت پنبه می باشد و به نام «اسفنکس کونفولی» موسوم است دارای 27 هزار چشم می باشد.

حیوانات در کلام مترلینگ

مترلینگ که تحقیقات و نوشته هایش درباب برخی از حشرات معروف است، دربارۀ زنبور عسل می نویسد:

«زنبورهای عسل اضافه بر چشم هایی که هر یک دارای شش تا هفت هزار سطح می باشند سه چشم دیگر در پیشانی آنهاست که به شکل قبّه ها و دایره های خوش ترکیبی است و ما از کیفیت انعکاس اشیا در آنها اطلاعی نداریم.

لانه ای که عنکبوت برای زندگی خود و دام صید حشرات درست می کند، از نخستین زمان تاکنون به یک منوال است و هر تاری از تارهای لانۀ عنکبوت که از قنات مخصوصی از زیر دل این حشره بیرون می شود اگر چهار میلیارد از آنها با هم

ص:208

تابیده شوند ضخامت آن به مقدار موی سر ما خواهد بود. این حشره با یک حوصله و دقتی از چنین آجر و سنگ ظریفی، ساختمان بنا می کند.

تمایلات غریزی در حیوانات با تمرین و تکرار تقویت نمی شوند، اولین لانۀ عنکبوت با آخرین لانۀ او به یک شکل است. به تعلیمات مادر نیز ضرور نیست.

بچۀ مرغابی را دور از نوع او بزرگ کردند، چون اولین بار او را به نهری انداختند به شنا پرداخت و ناگهان از توله سگی که اولین بار آن را می دید به همان روش نوع خود ترسید و زیر آب رفت، مسافتی زیر آب طی کرد تا خود را از خطر توله سگ دور ساخت.

در باب فعالیت ها و زندگی پر اعجاب و اسرار حیوانات مختلف مطالعات گوناگونی انجام گرفت و کتاب ها دربارۀ شگفتی های جهان حیوانات نگاشته شد.

مثلاً درباب اسرار حیات و زندگی مورچه، «مترلینگ» احتمال می دهد که: دو شاخک مورچه به منزلۀ آنتن رادیو و هوا سنج در مورچه و نیز وسیلۀ تفهّم و تفهیم و ارتباطات با همنوعان باشد.

دربارۀ شامّۀ عجیب مورچه ها که در فاصلۀ بسیار زیادی بوی اشیایی که ما بوی آنها را درک نمی کنیم - مانند قند - و آنها درک می کنند داستان ها گفته اند، حتی گفته شده: مورها، خودی و بیگانه را از راه شامّه تشخیص می دهند!

انبار زدن خواروبار مورها تماشایی است. دانه ها را در انبارهایی ذخیره می کنند که فاسد یا سبز نشود و غلاّت قابل فساد و مساعد سبز شدن را به خوبی شناخته آنها را دو نیم و سه نیم می کنند. برخی از غلاّت را در نقطه ای می گذارند تا سبز شود و مواد نشاسته ای آن به مواد قندی مبدّل گردد، سپس جوانه ها را قطع و دانه ها را خشک می کنند.

بر روی دانه ها اعمال دیگری انجام می دهند که از فساد آنها جلوگیری می شود اما بر ما معلوم نیست، فقط از این جا به راز این کار واقف می شویم که اگر آنها را از

ص:209

لانه بیرون کنیم پس از چندی دانه هاشان فاسد می شود.

مورچگان به اصول دامپروری نیز آشنا هستند! حشرات کوچکی را مانند «شته» که یک نوع مادۀ قندی از آنها ترشّح می شود نگاهداری می کنند و حتی آنها را به چرا برده و باز می گردانند.» (1)

عجایبی دیگر از حیوانات
اشاره

حیوانات دارای غریزۀ حبّ ذات هستند و به زندگی خود علاقمندند و حداکثر کوشش را برای حفظ حیات خود به کار می برند. در محلّی که احساس خطر می کنند نمی روند و در صورتی که گرفتار خطری شدند با تمام قوا می کوشند که خود را نجات دهند. آنها دارای غریزۀ جنسی هستند، توالد و تناسل می کنند، در درون همان جثۀ کوچک خود دستگاه هاضمه و جاذبه و دافعه دارند.

در برخی حیوانات زندگی اجتماعی و تعاون همگانی عجیبی دیده می شود که حقّاً قابل توجه و شایان تعمّق است.

یکی از نویسندگان معروف می نویسد:

یکی از روزها که در فیلیپین به سر می بردم، نزدیک سقف کج و کوتاهی ایستاده بودم. ناگاه چشمم به مور درشت سرخ رنگی افتاد که به لبه سقف نزدیک می شد.

برگ های درختی که نزدیک بنا روییده بود در چند سانتی متری مور می جنبید. او می کوشید به یکی از این برگ ها بچسبد. برای این منظور به پاهای عقب تکیه کرد و بی ترس و بیم، جسمش را در فضا رها کرد و به تقلاّ پرداخت.

طولی نکشید که نسیم ملایمی وزید و برگی از درخت را به طرف مور رانده به طوری که توانست پاهای جلو را به آن بند کند، اما برخلاف انتظار روی برگ نپرید، بلکه بی حرکت اندامش را چون پلی میان برگ و لبۀ سقف کشید. در یک چشم بهم

ص:210


1- (1) - جاهلیّت و اسلام: 325.

زدن دهها مورچه که روی سقف می پلکیدند به این پل روی آوردند و یکایک از روی جسم کشیدۀ مور عبور کردند و از سقف به درخت رسیدند. وقتی که آخرین مور گذشت، پاهای عقب را از سقف جدا کرد و روی برگ پرید و قافله موران در میان برگ های سبز به راه افتادند.

کلام رابرت رافیل در عجایب زندگی حیوانات

مجلّۀ «ریدرز دایجست» در مورد عجایب زندگی حیوانات می نویسد: رابرت رافیل ماکدونالد می گوید:

روزی در ارتفاعات سانتاکروز کالیفرنیا راه پیمایی می کردیم. به علفزار وسیعی رسیدیم که گله ای آهو در آن می چریدند. ناگهان دیدم که گله پراکنده شد و سرها از بیم لرزید. به طرفی که آهوها نگاه می کردند چشم دوختم. دو گربۀ وحشی بزرگ را در گوشه ای دور دست مشاهده کردم، خیال کردم همین الآن گله از ترس پا به فرار می گذارد. مسلّماً نرهای بزرگ می توانستند خود را نجات دهند اما این کار به قیمت نابودی بقیۀ گله به دست گربه های وحشی تمام می شد. برخلاف انتظار هیچ نری پا به فرار نگذاشت و گله به مانور دفاعی عجیبی دست زد که به راستی مایۀ شگفتی بود:

هفت آهوی نر بزرگ به شکل عدد هفت « 7 » صف کشیدند و در همین اثنا نرهای کوچک به طرف آهوهای کوچکتر روی آوردند و آنها را به میان این شکل «7» رم دادند و خودشان در بالا جا گرفتند. گله به توده ای قوی و متراکم تبدیل شد که دورش را نرهای بزرگ احاطه کرده بودند و این همه در برابر گربه های وحشی جبهه گرفتند و آنگاه بر فرمانی که از طرف بزرگترشان صادر شد به یکباره سوی گربه ها یورش بودند.

برخورد پاهایشان با زمین، سر و صدای وحشتناکی ایجاد کرد. گربه ها که از این

ص:211

وضع دستخوش حیرت و خوف شده بودند ماندن را صلاح ندانستند و پا به فرار گذاشتند. آن تودۀ سهمگین آهوان با ترکتازی عجیب خود گربه ها را تا نقطۀ دوری تعقیب کردند و پس از آن پراکنده شدند و با خیال جمع به چرا پرداختند.

این مسائل بهت انگیز که ما در جهان حیوانات مشاهده می کنیم و هزاران نمونۀ دیگر، ما را بی اختیار به تکرار سخن ابا عبداللّه الحسین علیه السلام وا می دارد که می فرماید:

عَمِیَتْ عَیْنٌ لاتَراک. (1)

خداوندا، کور است چشمی که تو را نبیند.

جاندارنی که آنان را فاقد عقل و هوش می دانیم، حیواناتی که از دیدگاه ما موجوداتی حقیر و کوچکند، هر یک عالمی دارند که بشر دانشمند بایستی سال ها بررسی و دقت کند تا به گوشه ای از عالم اسرارآمیز آنان واقف گردد و در پرتو آن به عظمت پروردگار خود پی برد.

جای آن است که شاهان ز تو شرمنده شوند سلطنت را بگذارند و تو را بنده شوند

گر به خاک قدمت سجده میسّر گردد سرفرازان جهان جمله سرافکنده شوند

بر سر خاک شهیدان اگر افتد گذرت کشته و مرده همه از قدمت زنده شوند

جمع خوبان همه چون کوکب و خورشید تویی تو برون آی که این جمله پراکنده شوند

هیچ ذوقی به از این نیست که از غایت شوق چشم من گرید و لبهای تو در خنده شوند

ص:212


1- (1) - بحار الأنوار: 226/95، باب 2، دعای عرفه؛ إقبال الأعمال: 349.

گر تو آن طلعت فرّخ بنمایی روزی تیره روزان همه با طالع فرخنده شوند

اگر این است هلالی شرف پایۀ عشق همه کس طالب این دولت پاینده شوند

(هلالی جغتایی)

مار زنگی در مطالعات جانورشناسی

یکی از جانورشناسان، مار زنگی را مورد مطالعه قرار داد و با کمال تعجّب دید که این جانور در تاریکی، موش را که بهترین طعمۀ اوست به آسانی شکار می کند. تصور کرد دیدگان مار زنگی خلقت خاصی دارد که در تاریکی به خوبی می بیند، لذا چشمهای مار را بست. این بار نیز به آسانی مار زنگی طعمۀ خود را شکار کرد. بار دوم شنوایی و مرتبۀ سوم حسّ بویایی حیوان را از کار انداخت و هر دفعه مار زنگی در تاریکی به شکار موش موفق شد. پس ثابت گردید که مار زنگی از حسّ بویایی و شنوایی و بینایی برای شکار خود استفاده نمی کند.

کنجکاوی پرفسور بولون ادامه یافت و بالأخره متوجه شد که در دو طرف سر مار زنگی بین چشمها و منخرینش دو فرورفتگی وجود دارد که سلّول های اطراف آن گرماگیر است! و این سلّول ها که در هر سانتی متر مربع 150000 عدد است قادرند گرمای طمعه را در هر نقطه ای باشد به مغز حیوان گزارش دهند. با توجه به این که در هر سانتی متر مربع دست انسان فقط سه عدد سلول گرماگیر وجود دارد، می توان به اهمیت عجیب دستگاه گرماگیری مار زنگی پی برد!

ماهی در کلام امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام به مفضّل فرمود:

ص:213

«ببین ماهی چگونه باید در آب زندگی کند، پا ندارد و چون مانند حیوانات خشکی نمی تواند نفس بکشد شش نیز ندارد. به جای دو پا دو بال های محکم در پهلوهای خود دارد که مانند پاروهای قایق رانان در موقع شنا کردن به آب می زنند.

بدنش را فَلس های محکم مانند زره پوشانیده تا از آسیب محفوظ بماند. و چون بینایی چشمانش ضعیف است خداوند شامّۀ قوی به آن عطا فرموده که بوی طعمۀ خود را از دور استشمام می کند. و از دهان آن به طرف گوش ها سوراخ هایی است که آبی را که می بلعد از آنها خارج می کند و این کار در ماهی به منزلۀ نفس کشیدن است!» (1)

عجایب زندگی موریانه
اشاره

لانۀ موریانه که نیمی از آن در زیر زمین و نیمی از زمین بالا آمده است به شکل مخروطی به ارتفاع شش الی هشت متر از دور دیده می شود. در هر یک از این لانه ها فقط یک مادۀ درشت یا ملکه قرار دارد و بقیه خواجه هستند.

ملکه در حدود ده تا 15 سال عمر می کند و هر سال تعداد فرزندان وی زیاد می شود، زیرا ملکه در تمام مدت شبانه روز هر دو ثانیه یک تخم می گذارد. وی می تواند در مدت 24 ساعت 48000 تخم بگذارد، چون ده تا پانزده سال زنده می ماند، در این مدت تخم هایش به صدها میلیون خواهد رسید.

اگر تعداد تخم هایی را که بچه های او خواهند گذاشت در نظر بگیریم خواهیم دید که ممکن است در مدت ده سال اولاد او نواحی گرمسیر را به قسمی اشغال کنند که هیچ انسانی یا موجود دیگری به روی زمین جا نداشته باشد. خوشبختانه چون موریانه ها پوست نازکی دارند، غذای مورد پسند حیوانات دیگر می باشند.

ص:214


1- (1) - بحار الأنوار: 109/3، باب 4؛ توحید المفضّل: 123. [1]
ساختمان خانۀ موریانه ها

ساختمان خانۀ موریانه ها از چندین طبقه تشکیل گردیده که درِ ورودی آن در بالای عمارت قرار دارد. زندگی آنها داری تشکیلات انسانی است و طبقات ساختمانی موریانه به شرح زیر است:

طبقۀ اول: از بالا: اطاق نگهبانی و مأمور کنترل ورود و خروج.

طبقۀ دوم: خوابگاه تابستانی کارگران.

طبقۀ سوم: اطاق ناهار خوری تابستانی.

طبقۀ چهارم: انبار آذوقه.

طبقۀ پنجم: سربازخانه.

طبقۀ ششم: مقر تابستانی ملکه.

طبقۀ هفتم: انبار تره بار.

طبقۀ هشتم: آغل حیوانات شیرده.

طبقۀ نهم: اطاق بچه ها.

طبقۀ دهم: اطاق بازی.

طبقۀ یازدهم: بیمارستان و تأسیسات پزشکی.

طبقۀ دوازدهم: خوابگاه زمستانی کارگران و گورستان.

طبقۀ سیزدهم: مقرّ زمستانی ملکه.

این کشور عجیب دو سه میلیونی را اگر خطری تهدید کند بلافاصله همۀ موریانه ها به وسیلۀ مأموران انتظامات یا فرد مطلع با خبر می شوند و برای دفاع در مقابل خطر آماده می گردند. هر گاه یکی از کارگران از کار کردن امتناع ورزد، مأمور انتظامات را خبر می کنند و تنبیه فرد خطا کار چندان وقتی نمی خواهد، مأمور مذکور فوری سر نافرمان را از تن جدا می کند!

ص:215

همکاری موریانه ها با همدیگر

موریانه ها مانند مورچه ها در تمام امور با هم همکاری می کنند و این همکاری همه جانبه دلالت دارد بر ارتباط مستقیم و دقیق همۀ آنها با یکدیگر. مثلاً در جامعۀ موریانه ها گرسنه وجود ندارد. پیداست بین 2 تا 3 میلیون موریانه که در یک لانه زندگی می کنند تا احتیاج خود را به همدیگر نفهمانند رفع آن مقدور نمی شود. پس گرسنه با سیر تماس می گیرد و احتیاج خود را با او در میان می گذارد و عاقبت این گفتگو منجر به سیر شدن گرسنه می شود که نحوۀ آن را در زیر می خوانید:

خمیری که موریانه های مأمور تهیّۀ غذا از چوب فراهم می سازند پیش از آن که کاملاً هضم شود از ده معدۀ مختلف عبور می کند. تقسیم آن بنا بر قاعدۀ بسیار صحیحی انجام می گیرد. هر قدر موریانه ای گرسنه تر باشد از محتوی معدۀ اجتماعی خود کمتر به دیگران می دهد و در عوض از عابرین بیشتر خوراک هضم شده می گیرد!

اگر موریانۀ سائلی که بسیار گرسنه است با موریانه ای که گرسنه تر از خود باشد برخورد نماید بدون تأمل قسمتی از غذای بسیار کمی را که در معده دارد به او می دهد. بدین طریق شرایط تغذیه در تمام کشور موریانه ها یکسان است. در جوار موریانه های سیر موریانه های گرسنه وجود ندارد، در کشور آنها فقیر و ثروتمند معنا ندارد، با این روش بسیار هوشمندانه و ساده، آنها جامعۀ کاملی را بنا نهاده اند!

عجایب زندگی ملخ ها

ملخ می تواند بیش از 500 نوع صدای مختلف از خود بیرون آورد. برای تولید صدا این حشره ساق پای دندانه دار خود را بر رگه های بال سخت خود می ساید.

صداهایی که ملخ ها ایجاد می کنند بنا به قواعد بسیار منظمی به جملات و کلمات و قسمت هایی منقسم می شوند. هر کدام از آنها با حرکت مخصوصی از ران دندانه دار

ص:216

حیوان پدید می آید. حیوان می تواند با تغییر نیرویی که پاهای خود را می مالد و یا با تغییر تعداد دندانه هایی که بر بالش می ساید صداهای مختلفی ایجاد کند.

در بسیاری از ملخ ها، ملخ نر و ماده در میان علفزارها آواز سر می دهند. هر نری آواز نوع خود را می خواند، اگر صدای او به گوش ماده ای برسد او از یک لحظه که صدای نر به گوش نرسد استفاده کرده و به او جواب می دهد. اگر آنها توافق کنند ملخ نر به سوی آوازه خوان نامرئی پرواز می کند.

گاهی ممکن است این ملخ با رقیب نری روبرو شود. به محض این که دو رقیب همدیگر را می بینند به شدّت شاخک های خود را به حرکت در می آورند و پاهای عقب خود را نیز حرکت می دهند تا به هم بفهمانند که چقدر قوی هستند.

اگر رقیب از میدان در نرود با انبرک های برنده به جان هم می افتند تا عاقبت یکی پیروز شود. عجب این که در این کشمکش ها که دو دقیقه طول می کشد کمتر اتفاق می افتد که ملخ ها عضوی از یکدیگر را ناقص کنند!

ذخیرۀ آب زنبورها

موجودات برون آب به سختی می توانند کارکردهای خود را حتی در هوای سرد برای دو تا سه روز حفظ کنند. موجود زنده همیشه باید دارای اندوختۀ آب باشد.

اصیل ترین روش ذخیرۀ آب را زنبورهای عسل اختراع کرده اند. ادامۀ زندگی برای خانوادۀ زنبور که متشکل از هزار حشرۀ بالغ و تعداد زیادی شفیره می باشد محال است. اگر هوا برای پرواز نوزادان مساعد نباشد چه اتفاقی رخ خواهد داد؟

زنبورها این مسأله را به طریقی حل کرده اند. اگر کندوی زنبورها را باز کنید تعداد زیادی از زنبورهای کارگر را مشاهده خواهید کرد که بدون حرکت از شانه ها آویزان هستند. آنها خود منابع یا ذخایر آب زنده می باشند. زنبورهای حامل آب مقدار زیادی آب در شکم زنبورهای کارگر می ریزند، در نتیجه زنبورهای کارگر سنگین شده

ص:217

و قدرت پرواز و خزیدن را موقتاً از دست می دهند. بعد از یکی دو روز هوای نامساعد، شکم زنبورها به حالت اوّل برگشته و منابع آب خالی می شوند!

عجایب زندگی گوزن ها

امواج دریای گرم و آرام، با کاهلی به ساحل و صخره های پوشیده از درخت در کنار آب، جایی که گوزن ها تمام روز را به چرا می پردازند می خورند. گوزن ها به این جا می آیند تا از نسیم و سایۀ درختان بلوط و کاج لذّت برند. دریا امواج خود را به پای این گوزن های کوچک و زیبا می ریزد ولی احتمالاً توجه آنها را به خود جلب نمی کند.

وقتی گوزن ها تشنه می شوند در جستجوی چاله های کوچک مملوّ از آب گل آلود سر به کوهها می گذارند. این چاله ها باقیماندۀ چشمه های سرشار از آب زلال و تازه ای هستند که در فصل تابستان خشک می گردند. هیچ گوزن و یا حیوان دیگری در هنگام تشنگی به سراغ دریا نمی رود. سواحل پر پیچ و خم قارّه ها با هزاران کیلومتر طول توسط اقیانوس ها احاطه شده، ولی هیچ ردّ پای حیوانی در آنجا به چشم نمی خورد، زیرا نمی تواند تشنگی خود را با آب دریا فرو نشاند.

افرادی که دچار کشتی شکستگی می شوند، در وسط دریای بی حدّ و مرز و سرشار از آب شور از تشنگی می میرند. آب دریا به دلیل این که حاوی املاح زیادی می باشد برای نوشیدن مناسب نیست. در هر لیتر آب 35 گرم املاح گوناگون که شامل 27 گرم نمک معمولی می باشد وجود دارد. چرا آب دریا برای نوشیدن مناسب نیست ؟

انسان، به بالغ بر سه لیتر آب در روز از جمله آبی که در غذا یافت می شود نیازمند است. اگر انسان مجبور به استفاده از آب دریا شود روزانه صد گرم از املاح وارد بدنش می شود، و اگر کلّیۀ این املاح در آنِ واحد به خون نفوذ کند، عواقب و خیمی

ص:218

به دنبال خواهد داشت.

خون در صورتی که همۀ شرایط جمع باشد، نمک اضافی را از بین می برد، کلیه خون را تصفیه می نماید. شخص بالغ روزانه حدود 1/5 لیتر ادرار و همچنین املاح سدیم، پتاسیم، کلسیم و سایر مواد مضر را دفع می نماید. متأسفانه غلظت املاح در آب دریا خیلی بیشتر از غلظت املاح ادرار می باشد، بنابراین به خاطر رهایی از املاح آب دریا باید مقادیر زیادی آب نوشیده شود.

حیات حیوانات دریایی
اشاره

چگونه حیوانات و ماهیان دریایی به زندگی ادامه می دهند؟ از کجا آب نوشیدنی پیدا می کنند؟ حقیقت این است که آنها به هر حال موفق به یافتن آب نوشیدنی می گردند.

مقدار کمی نمک در مایع بافتی خون ماهیان و سایر مهره داران وجود دارد، بدین ترتیب بسیاری از جانوران دریایی که از سایر جانوران دریا تغذیه می کنند مقدار آب مورد نیاز را از طریق غذای خود به دست می آورند. این مایعات برای انسان مفید می باشد.

سفر بمبارد و کشف مواد مفید دریاها

یک دکتر فرانسوی به نام بمبارد برای اولین بار موفّق به کشف این مسأله شد.

بمبارد دست به آزمایش متهوّرانه ای زد و بدین ترتیب می خواست ثابت کند که اقیانوس ها حاوی موادی هستند که انسان برای زندگی به آنها نیازمند است.

همچنین ثابت نمود افرادی که دچار کشتی شکستگی می گردند با استفاده از نعمت هایی که در اقیانوس ها نهفته است می توانند از مرگ حتمی نجات یابند.

به این منظور در قایقی لاستیکی عازم اقیانوس اطلس شد. وی از خوردن هر

ص:219

چیزی به جز ماهی خودداری کرد. به جای نوشیدن آب از مایعاتی که از بدن ماهیان به دست می آورد استفاده نمود. 65 روز طول کشید تا از اروپا به امریکا رسید. گر چه سلامت وی به شدت لطمه دید، موفّق شد ثابت نماید که می توان فقط از مواد موجود در اقیانوس ها تغذیه نمود.

انسان مایل است بداند که ماهیان، آب شیرین را از کجا تأمین می کنند؟ می دانیم بدن ماهیان به دستگاه تقطیر عجیبی مجهّز است که با کُلیه فرق می کند.

کلیۀ ماهیان آن قدر کوچک است که در مورد تخلیۀ نمک نقشی به عهده ندارد دستگاه تقطیر ماهیان در آبشش قرار دارد. سلول های مخصوصی املاح موجود در خون را به طور متراکم و همراه با مخاط از بدن موجود زنده بیرون می راند.

حیات پرندگان دریایی

پرندگان دریایی نیز با مشکلاتی در مورد تهیۀ آب مواجه هستند. مرغ طوفان و مرغان دریایی که ساکنان اقیانوس می باشند دور از سواحل دریا سکونت دارند. آنها سالی یک بار برای تولید مثل به خشکی می آیند.

نوعی پنگوئن دریای شمال و قرن غار و بسیاری از مرغان نوروزی دریا با وجود این که نزدیک ساحل هستند هرگز از آب شیرین استفاده نمی کنند. بسیاری بر این عقیده بودند که آنها با استفاده از مایعی که از طریق شکار عایدشان می گردد خود را سیراب می سازند. ولی اخیراً ثابت شده است که آنها با شوق و علاقه از آب دریا استفاده کرده و حتی بعضی از آنها بدون آب دریا نمی توانند زندگی کنند.

سال ها قبل در باغ وحش های گوناگون مشاهده شد که بعضی از پرندگان نمی توانند در اسارت به سر برند. جانور شناسان از این موضوع که مرغان ظریف و کوچکی از قبیل مرغ مگس خوار، طوطی، شترمرغ، عقاب و جغد تحمّل اسارت را داشتند، ولی مرغان بزرگی از قبیل مرغ نوروزی بعد از مدّتی هلاک می شوند دچار

ص:220

حیرت بودند. سرانجام چنین نتیجه گرفتند که این مرغان زیبای دریایی نمی توانند در قفس های تنگ زندگی کنند، زیرا دلتنگ عرصۀ پهناور اقیانوس ها می شوند. آنچه موجب مرگ آنان می شود اشتیاق به دریا یا اسارت در قفس های تنگ نیست، بلکه کمبود املاح مورد نیاز آنهاست که موجب مرگشان می شود. هنگامی که نمک به غذای آنها افزوده می گردد با شادکامی بسیاری به زندگی خود ادامه می دهند.

پرندگان و خزندگان دریایی دستگاه تقطیر عجیبی دارند. این دستگاه کلیۀ آنها نیست، بلکه دستگاهی است که درون بینی آنها قرار دارد و به زبان علمی جدید به نمود نمک معروف است. این غدّه در پرندگان در لبۀ بالایی کاسۀ چشم وجود دارد و ترشّحات آن به داخل حفرۀ بینی می ریزد. غلظت سدیم در مایعاتی که از این غدّه ترشح می شود پنج بار از خون و دو یا سه مرتبه از آب دریا بیشتر است.

مایعات مترشّحه از سوراخ بینی روی نوک آنها به صورت شفافی ظاهر می شود که جانور هر چند وقت یکبار آنها را از خود دور می سازد. ده یا دوازده دقیقه بعد از این که غذای آمیخته به املاح به پرندگان می دهیم، قطراتی از دماغش شروع به چکیدن می کند و حالتی به آنها دست می دهد که گویی از سرما خوردگی شدید رنج می برند.

مجرای ترشحی غدد نمکی بر عکس پرندگان در خزندگان دریایی از قبیل لاک پشت آبی و مارمولک در گوشۀ چشمانشان قرار دارد و ترشحات از گوشۀ چشم آنها جاری می شود.

اشک تمساح

مدت ها قبل انسان متوجه شد که اشک تمساح به صورت قطرات روشنی جاری می شود. چنین تصور می شد که تمساح بعد از دریدن و بلعیدن طعمۀ خود به سوگواری می پردازد، به همین دلیل اصطلاح «اشک تمساح» برای نشان دادن

ص:221

بدترین ریاکاری ها به کار می رود. اخیراً دانشمندان به این مسأله پی برده اند که اشک تمساح در واقع به عنوان وسیله ای برای دفع املاح جذب شده از طریق آب و غذا می باشند.

لاک پشت های دریایی

لاک پشت های دریایی تمام سال در اطراف دریا و اقیانوس های گرم به سر می برند. مادۀ این حیوان تنها سالی یک بار در تاریکی شب برای دفن تخم های خود به سواحل شنی روی می آورد، هنگام برگشت به شدت اشک می ریزد و قطرات اشک نمک آلود را به روی ساحل شنزار خشک رها می سازد.

آیا به خاطر ترک محلی که مدت ها قبل در آنجا از تخم در آمده ناراحت است و یا به خاطر آن که نوزادان خود را به دست سرنوشت رها کرده گریه می کند؟ مسلّماً چنین چیزی نیست، تنها موضوع آن است که غدد نمک جانور سرگرم کار همیشگی خود، یعنی دفع نمک اضافی می باشد و چنین چیزی اصلاً عجیب نیست. لاک پشت های آبی به خاطر اشک خود مشهورند، ولی مشاهدۀ اشک آنها در آب غیر ممکن است و به همین دلیل مدت ها طول کشید تا انسان به این مسأله پی برد.

بز موش های صحرایی

بز موش های صحرایی که در بیابان های خشک استرالیا زندگی می کنند قادر به استخراج آب از خاک هستند. این موجودات عجیب و کوچک از دانه های خشک گیاهان تقریباً بدون آب تغذیه می کنند.

بز موش ها دانه هایی را که جمع کرده اند فوراً مصرف نمی کنند، بلکه دانه ها را در کیسه های گونۀ خود قرار می دهند و به حفرۀ زیرزمینی خود منتقل می سازند. نه تنها صورت این حیوان بلکه دهانش نیز از موی پوشیده شده و بدین وسیله موی موش

ص:222

صحرایی نه تنها بر صورت بلکه بر دهانش نیز می روید و از نفوذ بزاق به کیسه های گونه جلوگیری به عمل می آورد. این موضوع موجب می شود تا سر حد امکان در استفاده از رطوبت صرفه جویی شود.

دانه های کاملاً خشک که از سطح زمین برداشته شده و در سوراخ های زیر زمینی ذخیره می گردند، کوچکترین ذرّۀ رطوبت در خاک را جذب می کنند. فشار اسمزی دانه های خشک 400 تا 500 آتمسفر بوده و با همان نیرو آب را به بیرون می کشند.

بز موش صحرایی تا زمانی که دانه ها آغشته به آب نباشند از آنها استفاده نمی کند.

صدای حشرات

دانشمندان زنجره ها را به خاطر صدای بلند و منظمشان نوازندۀ جهان حشرات نامیده اند و بیش از دو هزار نوع زنجره تا به حال شناخته شده است.

دانشمند حشره شناس اس. د. فروست می گوید:

در جهان حشرات، جیرجیرک بغرنج ترین اندام های صوتی را داراست. این حشره نه تنها دارای پوستی شبیه پوستۀ طبل است و آن را به کمک عضلات نیرومند خود به نوسان و لرزش در می آورد، بلکه دارای یک سیستم بسیار کامل تشدید کنندۀ صداست که در مقابل آن مگافون های ملخ های سبز مانند اسباب بازی های بچه هاست.

آوازهای این حشرات هر کدام معنای خاص خود را دارد، برخی از آنها پیام های عاشقانه است و بعضی برای جلب توجّه ماده و برخی دیگر وجود خطر را خبر می دهند، بعضی هم خبر دهندۀ گرمای هواست، و معانی دیگری در این صداها هست که هنوز بشر به آنها آگاهی نیافته است.

حشرات نوازنده و موسیقی دان، گرماسنج های خوبی نیز هستند. زنجره ها هر چه هوا گرم تر شود تندتر می خوانند، ولی چون گرمی هوا به یکصد درجه فارنهایت

ص:223

رسید ناگهان از صدا می افتند، از این روست که برخی از مردم گرمی هوا را از روی نغمۀ زنجره حدس می زنند و می گویند: اگر تعداد دفعاتی را که یک زنجرۀ برفی در 15 ثانیه از خود صدا در می آورد با عدد چهل جمع کنیم درجۀ درست هوا را به دست آورده ایم!

تمام حشرات دارای اندام شنوایی می باشند، اما محلّ قرار گرفتن این اندام ها انسان را دچار شگفتی می نماید. ملخ مهاجر دارای یک جفت گوش بر روی پاهای عقبی و ملخ معمولی دارای یک جفت گوش روی پاهای جلو می باشد.

جیرجیرک ها نیز چنین هستند.

نکتۀ قابل توجه این است که: گوش برای شنیدن آفریده شده تا موجود زنده را از خیلی چیزها آگاه کند. مثلاً گوش انسان وِزوِز پشه، ریزش آب، صدای طوفان، آواز پرنده، صدای دوست، سخن دشمن و صداهای بسیار دیگری را به مغزها مخابره می کند و آدمی را از وجود چیزهای مختلف آگاه می سازد. مسلّماً گوش در حشرات و حیوانات هم برای این منظور مهم آفریده شده تا چون موضوعات مختلف و مطالب گوناگون را که به صورت صدا منعکس شده درک کند!

راستی، چه جهان عجیبی است. انسان با همۀ قدرت فکری و علمی در برابر عظمت این واقعیت ها به دریایی از حیرت فرو می رود و با تمام وجود در برابر آفرینندۀ این عرصه گاه پر از عجایب، به فریاد می آید که:

یکی هست و هیچ نیست جز او وَحْدَه لا الهَ الّا هُو

(هاتف اصفهانی)

آری، تدبّر در آفریده ها، آدمی را به آفریننده هدایت می کند و عقل و اندیشه را در برابر حریم با عظمت او به سجدۀ دائمی وادار می نماید.

خراب یک نظر از چشم نیمخواب توایم به حال ما نظری کن که ما خراب توایم

ص:224

سؤال ما به تو از حد گذشت لب بگشا که سال هاست که در حسرت جواب توایم

چه حدّ آن که توانیم هم عنان تو شد همین سعادت ما بس که در رکاب توایم

عتاب تو کُشد و ناز تو هلاک کند هلاک ناز تو و کشتۀ عتاب توایم

عجب نباشد اگر از لبت به کام رسیم که مست بادۀ نازیّ و ما کباب توایم

ز مهر روی تو داریم داغها بر دل ستاره سوخته از تاب آفتاب توایم

من و هلالی از این در به هیچ جا نرویم چرا که همچو سگان بستۀ طناب توایم

(هلالی جغتایی)

اقسام ماهی ها

گودی اقیانوس ها به هزاران متر می رسد، ولی نور خورشید بیش از چهارصد متر از سطح دریا پایین نمی رود. پس دریا به دو بخش تاریک و روشن تقسیم می شود.

گیاهان دریایی به طور معمول در بخش روشن دریا می باشند. در این جا پرسشی پیش می آید که ماهی هایی که در بخش تاریک دریا زندگی می کنند و از نور خورشید محرومند و برای فعالیّت های حیاتی به نور احتیاج دارند چه می کنند؟ آنهم ماهی های نیرومندی که می توانند صدها تن سنگینی آب را تحمّل کرده، در ته دریا زندگی کنند.

ولی آفریدگار جهان این پرسش را پاسخ داده و این ماهی ها هر چه نور بخواهند در اختیارشان گذارده است. ماهی هایی را در آنجا آفریده که اشعۀ نورانی از خود پخش می کنند، مانند کرم شب تاب در زمین و پشه نوری در هوا! این ماهی ها قعر دریا را روشن می کنند. در برابر دستگاه نور پاش آنها صفحۀ شفّافی قرار دارد تا نور بهتر منعکس شود.

این ماهی های نور افکن اقسامی دارند و دارای نورهای رنگارنگ می باشند؛ از گروهی نور قرمز، از گروهی نور سبز، از گروهی نور زرد می تابد؛ عجب این جاست

ص:225

که برخی دارای چراغ های متعدّدی هستند.

در پشت ماهی قزل آلای کف دریا از سر تا دم دکمه هایی است که مانند لامپ های کوچک نور می دهد. ماهی های سیاهرنگی هستند که بر پوست آنها صدها نقطۀ قرمز رنگ روشن دیده می شود. ستارۀ دریایی را از عمق 900 متری بالا آوردند نوری سبز رنگ و تند و درخشان به صورت پنج پره از بدنش تراوش می کرد.

آیا این کارخانجات الکتریکی در پیکر این ماهی ها در ته دریا چگونه قرار داده شده ؟ چگونه آب دریا این چراغ ها را خاموش نمی کند؟ آیا لامپ این چراغ ها از کدام شیشه ساخته شده که فشار آب چهار صد متری آن را نمی شکند، آیا حجم این کارخانجات الکتریکی چقدر است ؟ آیا مواد سوختنی آنها چیست و از کجا می آید؟ آیا چه کسی آنها را به کار می اندازد و بر کار آنها نظارت می کند که از کار نیفتد. آیا مادۀ بی شعور می تواند تاریکی را از روشنایی تشخیص دهد تا برای تاریکی چراغی درست کند؟

نوزادان پستانداران

نوزادان پستانداران همانکه دمی چند از ولادتشان گذشت به جنبش درآمده می خیزند، و بو می کشند، تا خود را در آغوش مادر جای دهند، آنها می کوشند پستان مادر را پیدا کرده تا با حرکت لب های خود شیر بمکند. تنها کمکی که از طرف مادر پس از زاییدن به آنها می شود همان لیسیدن آنهاست وگرنه هیچ گونه کمک دیگری از طرف مادر به نوزادان نمی شود.

این حرکت کردن را در آغاز ولادت چه کسی به این نوزادان تعلیم کرده است ؟ بوی مادر را که به آنها شناسانیده ؟ پستان مادر را که به آنها نشان داده تا بدانند آن است که شیر می دهد و اعضای دیگر مادر شیر ندارد؟ حرکت لب و مکیدن شیر و

ص:226

بلعیدن آن را چه کسی به آنها تعلیم داده است ؟ این تعلیمات قبل از ولادت شده و یا بعد از آن ؟ اگر معلّم این درس ها، پدر یا مادر باشند که خود آنها از درک این معنا عاجزند، و قابلیّت تعلیم در نوزاد مفقود است، جنین در شکم مادر نمی خیزد و راه نمی رود و از دهان غذا نمی خورد، بلکه به وسیلۀ ناف تغذّی می کند.

البته نوزاد جانوران پستاندار این کارها را به وسیلۀ غریزه انجام می دهد. این غریزه را که به این نوزاد داده است ؟ چرا غریزه های دیگر را ندارد؛ چون غریزه خود به خود نمی تواند پیدا شود، پس به طور قطع پدید آورنده ای دارد.

پدیدآورنده ای که نیاز نوزاد را به این وظایف طبیعی دانسته و به وی عنایت کرده است؛ پدیدآورنده ای که می دانسته نوزاد به غریزه های دیگر نیاز ندارد؛ پدیدآورنده ای که داناست و توانا و کریم است و در ذات او بخل راه ندارد.

حیات عنکبوت

کارتونک که در زبان عربی به آن عنکبوت گفته می شود کارهای عجیبی انجام می دهد، بدون آن که از کسی یاد گرفته باشد و یا آنها را تمرین کرده باشد.

کارتونک برای شکار، دام را اختراع کرده است، دام وی تار اوست. تار وی از نخ های ابریشم مانند درست شده است، نخ هایی را که خودش ایجاد کرده و خودش ریسیده است، و از آن نخ ها تار را بافته است. کارتونک تار را به شکل هندسی و محکم در می آورد و برای شکار مگس دام قرار می دهد.

کارتونک پل را اختراع کرده است که به وسیلۀ آن از جوی ها عبور می کند و از گودال های ژرف می گذرد. پل کارتونک نخی است باریک که خودش آن را ریسیده است و به وسیلۀ باد دو سوی جو و گودال را به هم وصل می کند، آنگاه خود را با سرعتی عجیب روی آن می لغزاند تا از آن عبور کند.

ص:227

آیا مقدار طول پل را کارتونک از کجا به دست آورده است که طول نخ را به همان اندازه قرار داده است ؟ آیا ایصال پل را به وسیلۀ باد که به وی تعلیم داده است ؟ مقدار مقاومت پل را برای حمل خودش چه کسی به وی یاد داده است ؟ گذشتن از روی پل را به وسیلۀ لیز خوردن از چه کسی آموخته است ؟

کارتونک، کشتی اختراع کرده است. برگ های درخت را جمع می کند و با نخ های حریری خودش برگ ها را به هم وصل می کند و می بندد، سپس آن را در آب می اندازد و آب این کشتی را تا آنجا که دلخواه اوست می برد و باری را که خودش نمی تواند ببرد کشتیش می برد! کارتونک خندق های زمینی و پناهگاه های محکم می سازد. و برای آنها درهای محکمی قرار می دهد و وسایل گریز از خطر را در آنها آماده می کند.

آیا این کارها نشانۀ آن نیست که آفرینندۀ کارتونک بسیار دانا و توانا می باشد؟

آری، به قول حضرت سجاد علیه السلام :

«یا مَنْ لا تَنْقَضی عَجائِبُ عَظَمَتِهِ »

منم این بی تو که پروای تماشا دارم کافرم گر دل باغ و سرِ صحرا دارم

بر گلستان گذرم بی تو و شرمم ناید در ریاحین نگرم بی تو و یارا دارم

که نه بر نالۀ مرغان چمن شیفته ام که نه سودای رخ لالۀ حمرا دارم

بر گل روی تو چون بلبل مستم واله به رخ لاله و نسرین چه تمنّا دارم

ص:228

گر چه لایق نبود دست من و دامن تو هر کجا پای نهی فرق سر آنجا دارم

با تواَم یکنفس از هشت بهشت اولی تر من که امروز چنینم غم فردا دارم

سعدی خویشتنم خوان، که به معنی ز توام گر به صورت نسب از آدم و حوّا دارم

(سعدی شیرازی)

عجایب بال پرندگان

آیا تاکنون در نیرویی که در بال پرندگان موجود است و آنها را به مسافت های دور و دراز می برد اندیشیده اید؟ این چه نیرویی است و حقیقت آن چیست و چگونه در بال آنها جای دارد و در چه جای بال های آنها می باشد و به چه وسیله در بال ها نهاده شده است ؟ چگونه این نیروی عظیم در بال کوچک آنها گنجانیده شده است ؟ نیروهای محرّکه اگر کمک خارجی به آنها نرسد، می مانند و مقداری که کار کردند فرسوده می شوند و نیاز به تعمیر دارند، ولی نیروی پرش پرندگان نیاز به کمک خارجی و احتیاج به تعمیر ندارد.

آیا غذای پرندگان که معمولاً حشرات و یا برگ های درختان است چگونه تبدیل به این نیروی عظیم می شود؟ چه ماشین شیمیایی دقیقی و عظیمی در این جثّۀ کوچک نهفته است که آن غذای ساده را تبدیل به این نیروی بزرگ می کند؟

آری، اینها نشانۀ قدرت عظیم و دانش نامحدود پدیدآورندۀ پرندگان و نگاهدارندۀ آنهاست.

غالب حشرات نر با آواز خود ماده ها را به سوی خویش می خوانند و آنها را به طرف خود جلب می کنند مانند سوسک، ملخ، پشه و جیرجیرک.

ص:229

صدای پشه ها

حشره شناسان تاکنون برای پشه ها سه نوع صدا و سخن تشخیص داده اند:

صدای خشم، صدای کمک و صدای طلب معشوق.

دانشمندان برای از بین بردن پشه های موذی صدای جنس نر آن را به گاهی که ماده را به سوی خود می طلبد ضبط کرده و در نقاط معیّنی پخش می کنند. وقتی پشه های ماده در اطراف دستگاه پخش صدا که زبان پشه نامیده می شود جمع می شوند آنها را به وسیلۀ د.د.ت یا سم های دیگر معدوم می نمایند.

تقلید از سخن پشه های نر و آواز آنها برای گرد آوردن پشه ها از سم پاشی مزارع و کشتزارها بهتر و به صرفه تر است، زیرا سمّ ، تنها حشرۀ موذی را از بین نمی برد بلکه میلیونها حشرات مفید مانند زنبور عسل را نیز نابود می سازد و از میزان میوه ها و حبوبات هم می کاهد، زیرا حشرات به لحاظ گرده افشانی و تلقیح گل ها، میوه ها را فراوان می کنند، از طرف دیگر هزینۀ سمپاشی مزارع خیلی بیشتر و سنگین تر از سمپاشی اطراف دستگاه پخش صدای پشه می باشد.

عجایب کرگدن

کرگدن فقط یک دوست در دنیا دارد و آن پرندۀ کنه خواری است که بر پشت او سوار است و کنه های داخل چین های پوست پشتش را می گیرد. اگر در موقعی که کرگدن چرت می زند، چیزی به او نزدیک شود سر و صدای پرنده بلند می شود و او را آگاه می کند. این پرنده برای کرگدن مثل چشم است، زیرا اگر چه عضو بویاییش حسّاس و حسّ شنوایی آن قوی است، ولی قدرت دیدش به مانند هوشش بی اندازه کم است.

پرندگان کنه خوار کوچک علاوه بر کنه، خار و علف هایی را که بر پشت و

ص:230

لایه های پوست کرگدن فرو می روند بیرون می آورند و می خورند. مراقب جوانب نیز هستند و خطر را با صدای مخصوص خود به کرگدن گزارش می دهند و ارباب خود را برای دفاع آماده و مهیّا می سازند!

پس کرگدن ها به صدای پرنده هایی که به منزلۀ محافظین آنها هستند آشنا می باشند، زیرا آنچه مسلّم است این پرندۀ کوچک تنها یک صدا ندارد، بلکه احتیاجات خود را با نواهای مختلف اعلام می کند، ولی کرگدن وقتی آمادۀ حمله می شود که صدای وحشت پرنده را بشنود، در غیر این صورت عکس العملی از خود نشان نداده با دوستان خود به گردش و چرا می پردازد، زیرا با خارج شدن خارها و کنه ها از چین و چروک پوست کرگدن، هم او احساس آرامش و راحتی می کند و هم پرنده ها از غذای آماده و مهیّا شکمی از عزا درمی آورند.

صداهای مرغ و خروس

جانورشناسان برای مرغ و خروس هر کدام 9 نوع صدا تشخیص داده اند و شگفت این جاست که صدای خروس در دو مورد با صدای مرغ مشابه است و در سایر موارد اختلاف دارد.

صدای مرغ خانگی وقتی جوجه ها را از خطر آگاه می کند خیلی جالب است.

وقتی جوجه ها در اطراف پراکنده اند و مشغول جمع کردن دانه اند اگر پرنده ای که مادر، او را مخالف و خطرناک تشخیص دهد در هوا پرواز کند، مرغ با صدای مخصوص، جوجه ها را از خطر آگاه می سازد، ناگهان تمام جوجه ها در هر نقطه ای که هستند به زمین می چسبند و مانند سربازانی که به سنگر می روند تکان نخورده و استتار می نمایند. بعد از لحظه ای که خطر مرتفع شد، مرغ صدای دیگری کرده همۀ جوجه ها از زمین برخاسته، سینه ها را راست نموده آمادۀ حمله می شوند، ولی کاملاً در محلّ خود پا بر جا می ایستند، وقتی خطر به کلی رفع شد و مادر دانست که پرنده

ص:231

از آن محیط دور شده است سومین صدا را از حلقوم خارج می کند که ناگهان جوجه ها به سرعت خود را به مادر رسانیده زیر بال های او پنهان می شوند. این منظره به قدری جالب است که تماشاچی انتظار می کشد بارها تکرار شود.

پرندۀ پارس کننده

در آمریکای مرکزی یک نوع پرنده شبیه کلنگ وجود دارد که مانند سگ پارس می کند و روستاییان از آن استفاده می نمایند و این پرنده با صدای خود به مرغان خانگی فرمان می دهد و آنها را برای تغذیه هدایت می کند و مرغ ها را شب به لانه می آورد و به وسیلۀ آواز آنها را می خواباند و یا از خواب بیدار می کند، و به مجردی که خطری متوجه می شود، مثلاً عقاب یا سگ و گربۀ وحشی نزدیک مرغ ها شوند یک نفیر شدید به عنوان اعلام خطر می کشد و با صدای مخصوص به دشمن حمله می کند و با وجودی که منقار خیلی کوتاه دارد و فاقد چنگال است همیشه طرف را مغلوب می سازد!

پرندۀ آکسی کلوپ

عملی که پرندۀ آکسی کلوپ هنگام تخم گذاری انجام می دهد بسیار محیّر العقول است. یکی از دانشمندان فرانسه به نام «وارد» دربارۀ این حیوان می گوید:

من در حالات این پرنده مطالعاتی کرده ام، از خصایص او این است که وقتی تخم گذاری او تمام شد می میرد، یعنی هرگز روی نوزادان خود را نمی بیند، همچنین نوزادان هیچگاه روی پر مهر مادران خود را نخواهند دید.

هنگام بیرون آمدن از تخم، به صورت کرم هایی هستند بی بال و پر که قدرت تحصیل آذوقه و مایحتاج زندگانی را نداشته و حتی قدرت دفاع از خود را در مقابل حوادثی که با حیات آنها می جنگد ندارند، لذا باید تا یک سال به همین حالت در

ص:232

یک مکان محفوظی بمانند و غذای آنها مرتب در کنار آنها باشد. به همین جهت وقتی مادر احساس می کند که موقع تخم گذاری او فرا رسیده است قطعه چوبی پیدا کرده و سوراخ عمیقی در آن احداث می کند، سپس مشغول جمع آوری آذوقه می شود و از برگ ها و شکوفه هایی که قابل استفاده برای تغذیۀ نوزادان او می باشد به اندازۀ آذوقۀ یکسال به جهت یکی از آنها تهیه کرده و در انتهای سوراخ می ریزد، سپس یک تخم روی آن می گذارد و سقف نسبتاً محکمی از خمیرهای چوب بر بالای آن بنا می کند، باز مشغول جمع آوری آذوقه می شود و پس از تأمین احتیاجات یک سال برای یک نوزاد دیگر و ریختن آن در روی اتاق اول، تخم دیگری در بالای آن گذارده و طاق دوم را روی آن می سازد، به همین ترتیب چندین طبقه را ساخته و پرداخته و بعد از اتمام عمل می میرد!

فکر کنید این پرندۀ ضعیف از کجا می داند که نوزادان او چنین احتیاجاتی را دارند، و این تعلیمات را از که آموخته ؟ آیا از مادر خود آموخته در حالی که هرگز روی او را نمی بیند؟ یا این که به تجربه دریافته ؟ با این که این عمل در طول زندگانی او یک مرتبه بیشتر رخ نخواهد داد، آیا نباید اعتراف کرد که این کار صرفاً متّکی به یک الهام غیبی و غریزه ای است که دست قدرت و عظمت خداوند دانا در وجود او قرار داده است، خداوندی که عجایب عظمت او تمام شدنی نیست.

«یا مَنْ لا تَنْقَضی عَجائِبُ عَظَمَتِه»

ای وجود تو اصل هر موجود هستی و بوده ای و خواهی بود

صانع هر بلند و پست تویی همه هیچند هر چه هست تویی

نقشبند صحیفۀ ازلی یا وجود قدیم لم یزلی

نی ازل آگه از بدایت تو نی ابد واقف از نهایت تو

از ازل تا ابد سپید و سیاه همه بر سرّ وحدت تو گواه

ص:233

ورق نانوشته می خوانی سخن ناشنیده می دانی

پیش تو طایران قدّوسی بهر یک دانه در زمین بوسی

روی ما سوی توست از همه سو سوی ما روی توست از همه رو

در سجودیم رو به درگه تو پا ز سر کرده ایم در ره تو

(هلالی جغتایی)

من علاقه داشتم بیش از این در این زمینه توسن قلم را به جولان آورم، ولی فکر کردم مشت را نمونۀ خروار قرار دهم بهتر است تا از مسائل دیگر در حدّی که لازم است باز نمانم.

شرح حیات اعجاب انگیز جانوران را در کتاب های «نشانه هایی از او»، «نطق و شعور جانوران»، «شگفتی های آفرینش»، نوشته های مترلینگ، «دنیای زیر اقیانوس ها»، «شگردهای طبیعت»، «راز آفرینش انسان»، «مجلّۀ شکار و طبیعت» و سایر کتب مربوط ملاحظه کنید، باشد که از این رهگذر به گوشه ای از عظمت قدرت حضرت ربّ العزّه واقف گردید.

خداوند بزرگ در بسیاری از آیات قرآن مجید، اوضاع عالم هستی، جهان نباتات و عالم حیوانات را از نشانه های قدرت و اراده و حکمت و عظمت خود دانسته و انسان را به مطالعه در آثار قدرتش فراخوانده و او را به درک حقایق هستی برای یافتن هستی آفرین تشویق کرده است. لازم است با قرآن مجید انس بگیرید و عقل تشنۀ خود را از این چشمۀ پرفیض الهی سیراب نمایید.

شگفتی های عالم انسان
اشاره

در مقدمۀ این فصل، لازم است به جملاتی از پروفسور کارل که در این زمینه و مسائل دیگر عالی ترین تحقیقات را دارد اشاره کنم، سپس مطالب لازم را یادآوری

ص:234

نمایم. او می گوید:

«علومی که از موجودات زنده به طور عموم و از فرد آدمی به خصوص، بحث می کنند این قدر پیشرفت نکرده و هنوز در مرحلۀ توصیفی باقی مانده اند. حقیقت این که انسان یک مجموعۀ پیچیده و مبهم و غیر قابل تفکیکی است که نمی توان او را به آسانی شناخت و هنوز روش هایی که بتوان او را در اجزا و در مجموعه و در عین روابطش با محیط خارج بشناسد، در دست نیست، چه برای چنین مطالعه ای دخالت تکنیک های فراوان و علوم مشخصی ضروری است، و هر یک از این علوم نیز که یک جنبه و یک جزء از این مجموعۀ پیچیده را مطالعه می کند نتیجه ای خاص به دست می آورد، و تا آن جا که تکامل تکنیکیش اجازه می دهد در این راه به جلو می رود، ولی مجموعۀ این مفاهیم انتزاعی از درک واقعیّت در مورد آدمی ناتوان است، زیرا هنوز نکات پرارزش و مهمّی در تاریکی باقی می ماند و کالبدشناسی و شیمی و فیزیولوژی و روان شناسی و علم تربیت و تاریخ علم الاجتماع و اقتصاد و رشته های آنان به کنه وجود آدمی نمی رسند. بنابراین انسانی که متخصصین هر رشته از این علوم می شناسند نیز واقعی نیست و بلکه شبحی ساخته و پرداختۀ تکنیک های همان علم است.

از دریچۀ چشم علوم مختلف، انسان در عین حال بدنی است که کالبدشناسان آن را می شکافند، نفسی است که روانشناسان و روحانیون آن را توصیف می کنند، و شخصیتی است که هر یک از ما با درون بینی به آن بر می خوریم.

ذخیرۀ سرشاری از مواد شیمیایی گوناگون است که بافت ها و مایعات بدن را می سازد. اجتماع شگفت انگیز سلول ها و مایعات تغذیه است که قوانین همبستگی آنها را فیزیولوژیست ها مطالعه می کنند. او ترکیبی از اعضا و نفس عاقله است که در بستر زمان کشانده می شود و متخصصین بهداشت و تعلیم و تربیت می کوشند آن را در این سیر به سوی تکامل غایی آن رهبری کنند.

ص:235

انسان، ماشینی است که باید دائماً مصرف کند تا ماشین هایی که خود بردۀ آنها گشته به کار خود ادامه دهند. او شاعر و قهرمان و مقدّس است و بالاخره نه تنها وجود بسیار پیچیده ای است که دانشمندان آن را با تکنیک های خاصی تجزیه می کنند بلکه در عین حال مجموعه ای از آرزوها و تصوّرات و امیال انسانیّت نیز هست.

اطلاعاتی که از او داریم آمیخته با عوامل ماورای طبیعی نیز هستند و در این باره ابهام به حدّی است که ما نه تنها به انتخاب آنچه خوشایند ماست تمایل نشان می دهیم، بلکه در ایده ای که نسبت به انسان داریم معتقدات و احساسات ما نیز بی اثر نیست. یک عالم مادی و یک دانشمند روحانی هر دو یک تعریف را دربارۀ کریستال های نمک طعام می پذیرند ولی در مورد وجود آدمی هم عقیده نمی شوند.

محقّقاً بشریّت تلاش زیادی برای شناسایی خود کرده است، ولی با آن که ما امروز وارث گنجینه هایی از مطالعات دانشمندان و فلاسفه و عرفا و شعرا هستیم، هنوز جز به اطلاعات ناقص در مورد انسان دسترسی نداریم که آنها نیز زاییدۀ روش های تحقیقی ماست و حقیقت وجود ما در میان جمع اشباحی که از خود ساخته ایم مجهول مانده است.

در حقیقت جهل ما از خود زیاد، و نواحی وسیعی از دنیای درونی ما هنوز ناشناخته مانده است و بیشتر پرسش هایی که مطالعه کنندگان زندگی انسان مطرح می کنند بدون پاسخ می ماند.

چگونه مولکول های اجسام شیمیایی در ساختمان پیچیده و موقّتی سلول ها سهم می گیرند و زندگی را در خود نگه می دارند؟ چگونه ژن های موجوده در هستۀ سلول های جنسی خصائص ارثی را مشخص و نمودار می کنند؟ سلول ها با اجتماعات خود چگونه اشکال بافتی و اندامی را به وجود می آورند؟ گویی اینها نیز مانند زنبور عسل و مورچه وظیفه ای را که در اجتماع به عهده دارند از پیش می دانند

ص:236

ولی طرقی را که آنها برای ایجاد یک بدن پیچیده و در عین حال ساده به کار می برند نمی شناسیم.

ماهیّت حقیقی عمر انسانی یعنی زمان روانی و زمان فیزیولوژیکی چیست ؟ اگر چه می دانیم که ترکیبی از بافت ها و اندام ها و هورمون ها و نفس عاقله هستیم ولی چگونگی روابط اعمال روانی با سلول های مغزی بر ما پوشیده است و ما حتی به فیزیولوژی سلول های مغزی آشنایی نداریم!

در چه حدودی اراده می تواند در تغییر وضع موجود موثر باشد؟ چگونه حالت اعضا بر روحیه تأثیر می نماید؟ خصائص عضوی و روانی که هر کس از پدر و مادر خود به ارث می برد چطور با شرایط خاص زندگی محیط و تحت تأثیر مواد شیمیایی اغذیه و آب و هوا و اصول فیزیولوژیکی و اخلاقی تغییر می کند؟

ما هنوز برای شناسایی روابطی که بین رشد استخوان ها و عضلات و اندام ها با فعالیت روانی و معنوی ما در کار است ناتوانیم، و همچنین عامل تأمین کنندۀ تعادل دستگاه عصبی و مقاومت در برابر بیماری ها و خستگی را نمی شناسیم!

اهمیت نسبی فعالیت های فکری و اخلاقی و جمالی و عرفانی تا چه اندازه است! شکل خاصی از انرژی که موجد تلپاتی (1) می گردد کدام است ؟ بلاشک بعضی عوامل بدنی و روانی وجود دارند که بدبختی و نیکبختی هر کس وابسته به آنهاست ولی اینها بر ما مجهولند، ما نمی توانیم با وسایل تصنّعی خود را قرین خوشبختی سازیم. به خوبی واضح است که مساعی تمام علومی که انسان را مورد مطالعه قرار داده اند به جایی نرسیده است و شناسایی ما از خود هنوز نواقص زیادی دربردارد.» (2)

ص:237


1- (1) - تلپاتی: ارتباط فکری میان دو تن از مسافت دور، انتقال فکر.
2- (2) - انسان موجود ناشناخته: 14.
جهل انسان به واقعیّت خویش

قرآن مجید در زمینۀ جهل انسان به یک رشته از واقعیّت خودش می فرماید:

وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً » (1)

و از تو دربارۀ روح می پرسند، بگو: روح از امر پروردگار من است، و از دانش و علم جز اندکی به شما نداده اند.

این جهل شامل رشته های دیگری از نواحی وجود او نیز می گردد به صورتی که کارل در مقالۀ بالا اشاره کرده است. انسان در عین جهلی که به بسیاری از نواحی وجود خود دارد، به کشف واقعیّت هایی از دستگاه آفرینش خود موفق شده که مطالعۀ آن کشفیات، اولاً: انسان را در دریایی از حیرت و تعجّب فرو می برد، و ثانیاً، به گوشه ای از عظمت آفریدگار جهان واقف می سازد.

مطالبی دربارۀ خون بدن

دربارۀ خون بدن آورده اند:

خون مایۀ زندگی است و آن در انسان و مهره داران سرخ رنگ، و مرکّب از دو قسمت است: سلول های خون و پلاسما. سلول های خون از سه گروه تشکیل یافته اند: گلبول های قرمز و گلبول های سفید و پلاکت ها.

گلبول های قرمز مأمور رسانیدن اکسیژن به بافت ها هستند؛ گلبول های سفید مدافع تن در برابر هجوم میکرب ها و ذرّات خارجی اند و پلاکت ها مانع خونریزی می شوند. پلاسما غذای بافت ها را تأمین می نماید و مواد اضافی را از بافت ها گرفته

ص:238


1- (1) - اسراء (17) : 85. [1]

از راه کلیه به نام ادرار خارج می سازد.

خون در ضمن گردش از غده های مترشح داخلی موادی می گیرد و برای انتظام تن، آنها را به همه جا می برد. مسلّم است در این گیرودار دسته ای از گلبول های خون پیر و فرسوده شده از دایرۀ فعالیت خارج می شوند و گلبول های تازه نفس جانشین آنها می گردند.

عمر گلبول های قرمز در حدود چهار ماه، امّا عمر گلبول های سفید و پلاکت ها کوتاه تر است. پس کمبود خون از کجا تأمین می شود؟ در بدن دستگاه هایی وجود دارد به نام دستگاه های خون ساز و آنها شامل مغز استخوان های گِرد و پهن و طحال و عقده های لنفاوی اند.

مغز استخوان ها مأمور ساختن گلبول های سفید هسته ای و پلاکت ها می باشند، طحال و عقده های لنفاوی سازندۀ گلبول های سفید یک هسته ای اند و این دو دستگاه در دوران زندگی دائم در کارند. در بدن هم قرنطینه ای وجود دارد و آن مأمور است عناصر فرسودۀ خونی را بازداشته و متلاشی سازد، در عوض دستگاه های خون ساز سلول های تازه نفس را وارد گردش خون می نماید. در مدّت زندگی انسان سالم این روش برقرار است. این است سرّ زندگی که آثار آن در هر جا به شکلی نمودار است!

اگر بقا طلبی روفنای جانان باش چو قطره راه به دریا بجوی و عمّان باش

اگر که از لب دلدار کام دل خواهی چو جام با دل پر خون مدام خندان باش

دهند جای تو را تا به چشم خود مردم بر آز خوی بهایم، به طبع انسان باش

ص:239

به رغم غیر چو در بزم قرب جستی یار به روی یار چو آیینه مات و حیران باش

(شکیب)

خون و محیط داخلی آن در کلام کارل

کارل که از اساتید بزرگ قرن معاصر است، دربارۀ خون و محیط داخلی آن می گوید:

محیط داخلی، جزئی از بافت ها و از آن غیر قابل تفکیک است و ادامۀ زندگی برای اندام های بدن بدون آن ممکن نیست. تمام تظاهرات حیات عضوی و حالت سلسلۀ عصبی و افکار و امیال ومحبّت ها و خشونت های ما و زشتی و زیبایی جهان در دیدۀ ما با حالت فیزیکو شیمیایی این محیط بستگی دارد.

این محیط از خون که در شریان ها و وریدها گردش می کند، و مایعی که از جدار مویرگ ها می گذرد و در ما بین اندام ها و بافت ها نفوذ می کند تشکیل شده است و به این ترتیب می توان یک محیط عمومی شامل خون و محیطهای موضعی که به وسیلۀ لنف بین بافتی ایجاد می شود تمیز داد.

هر عضوی به استخری مملوّ از نباتات آبی شبیه است که به وسیلۀ نهر کوچکی سیراب می شود. آب را کد استخر نظیر با لنفی است که سلول ها در آن شناورند و مازاد تغذیۀ گیاهان و مواد شیمیایی دیگری که آزاد می کنند در آن ریخته می شود.

میزان رکود یا آلودگی این به سرعت حجم جویباری که در آن می ریزد بستگی دارد، همچنین ترکیب لنف بین بافتی نیز به وسیلۀ مقدار خون شریان مغذّی عضو تنظیم می شود. در هر حال خون است که به طور مستقیم یا غیر مستقیم ترکیب محیطی را که در آن تمام سلول های بدن زندگی می کنند می سازد.

خون نیز بافتی مانند همۀ بافت های دیگر بدن است و تقریباً شامل 30000

ص:240

میلیارد گلبول قرمز و 50 میلیارد گلبول سفید است.

این گلبول ها مانند سایر سلول های بدن در میان تار و پودی ثابت نشده اند، بلکه در مایعی به نام پلاسما شناورند و به این ترتیب خون، بافت سیّالی است که تمام قسمت های بدن را فرا می گیرد و به هر سلول غذایی را که نیازمند است می رساند، در عین حال محصولات زاید زندگی بافتی را نیز جمع آوری می کند، به علاوه مواد شیمیایی لازم و سلول هایی که بتوانند نواحی آسیب دیدۀ بدن را از نو ترمیم کنند نیز با خود دارد و با این عمل شگفت انگیزش بمانند سیلابی است که به کمک گل و لای و تنه های درختی که با خود کنده و آورده است خانه های خراب شدۀ مسیرش را از نو ترمیم می کند.

ساختمان پلاسمای خون در حقیقت آن چیزی نیست که شیمیست ها تصور می کنند و علاوه بر موادی که آزمایش های ایشان نشان داده است عناصر فراوان دیگر نیز در خود دارد. از یک طرف محقّقاً محلولی از بازها و اسیدها و املاح و پروتیین هایی است که وان اسلیک و هندرسون قوانین تعادل فیزیکو شیمیایی آنها را کشف کرده اند و به علت این ترکیب خاص، خون می تواند با وجود ترشحات دائمی مواد اسیدی بافت ها، حالت یونی خود را که خیلی نزدیک به خنثی است حفظ کند و برای تمام سلول های بدن محیط تغییرناپذیری که نه زیاد قلیایی ونه اسید است بسازد، ولی از طرف دیگر شامل پروتیین ها و پلی پیتیدها و اسیدهای آمینه و قندها و چربی ها و مایه ها و مقادیر ناچیزی از فلزات مختلف و محصول ترشحات غدد داخلی و بافت ها نیز هست و ما هنوز به خوبی ماهیت بسیاری از این مواد را نمی شناسیم و به زحمت می توانیم اعمال پیچیده و متعدد آنها را توجیه کنیم.

در پلاسمای خون برای هر بافتی غذای مخصوص همان بافت و موادی که اعمال آن را تند یا برعکس آهسته می کند وجود دارد و به این جهت مثلاً بعضی چربی ها توام با پروتیین های سرم می توانند از قدرت تقسیم سلولی بکاهند و حتی

ص:241

آن را یکباره متوقف سازند. همچنین در سرم خون عناصری یافت می شود که می توانند مانع از رشد باکتری ها گردند. این مواد در نسوجی که مورد حملۀ میکرب ها قرار گرفته است تهیه می شود و برای دفاع به کار می رود، به علاوه در پلاسما ماده ای به نام فیبرینوژن موجود است که به شکل فیبرین در می آید و با چسبندگی خاص خود به زودی روی عروق زخمی شده را می پوشاند و از خونروی جلوگیری می کند.

سلول های خونی یعنی گلبول های سفید و قرمز وظیفۀ بزرگی را در تشکیلات محیط داخلی دارند. در حقیقت پلاسما نمی تواند جز مقدار کمی از اکسیژن هوا را در خود حل و ذخیره کند و اگر گلبول های قرمز مقدار کافی اکسیژن با خود حمل نمی کردند، تهیۀ این مادۀ حیاتی برای تودۀ عجیب سلول های بدن که دائماً طلب اکسیژن می کنند به وسیلۀ پلاسما غیر ممکن بود. گلبول قرمز سلول زنده ای نیست، بلکه کیسۀ کوچکی پر از هموگلوبین است که هنگام عبور از ریه، اکسیژن هوا را در خود می گیرد و چند لحظه بعد آن را به سلول های گرسنۀ بافت ها پس می دهد. در همین حال سلول ها اسید کربونیک و دیگر مواد زاید را نیز در خون می ریزند.

گلبول های سفید برعکس، سلول های زنده ای هستند که گاهی در میان پلاسمای خون شناورند و گاهی نیز از جدار مویرگ ها می گذرند و تا سطح سلول های مخاط روده و اندام های دیگر می خزند.

به وسیلۀ این عوامل است که خون از عهدۀ انجام وظایف خود مانند یک نسج سیّال و عامل ترمیم نسوج فرسوده و در عین حال محیطی مایع و جامد بر می آید و به هر جا که وجودش لازم باشد خود را می رساند.

به وسیلۀ خون در پیرامون میکرب هایی که به یک ناحیۀ بدن هجوم آورده اند به زودی تودۀ بزرگی از گلبول های سفید حاضر می شوند و به مبارزه می پردازند.

همچنین خون برای ترمیم زخم های پوستی و اندام ها مواد ضروری را با خود همراه

ص:242

می آورد. گلبول ها در این جا به شکل سلول های ثابت در می آیند و به دور خود رشته های هم بندی ایجاد و نسوج مجروح را مرمّت می کنند.

مایعات و سلول هایی که از مویرگ ها خارج می شود، محیط موضعی بافت ها و اندام ها را می سازد. مطالعۀ این محیط تقریباً غیر ممکن است، چنانکه «رو» آزمایش کرده است اگر در بدن موجود مواد خاصی که رنگ آنها برحسب حالت اسیدی بافت ها تغییر می کند تزریق نمایند اندام ها به رنگ های گوناگونی در می آیند و به این ترتیب مشاهدۀ اختلاف محیطهای داخلی موضعی ممکن می گردد. در حقیقت این تغییرات عمیق تر از آن است که به نظر می آید ولی ما قادر به شناسایی تمام خصایص آن نیستیم.

در دنیای وسیع بدن آدمی، کشورهای مختلفی می توان یافت و با این که کشورها همه از انشعابات یک رودخانه سیراب می شود معهذا خواص آب دریاچه ها و استخرهای آنها با ساختمان زمین و نوع نباتات هر کشوری فرق می کند. هر بافتی و هر اندامی به کمک پلاسمای خون، محیط خاص خود را می سازد و سلامت یا بیماری و قدرت یا ضعف و سعادت و تیره روزی هر یک از ما با همکاری متقابل سلول ها و این محیط بستگی دارد.»

آری، به قول حضرت زین العابدین علیه السلام :

«یا مَنْ لا تَنْقَضی عَجائِبُ عَظَمَتِهِ »

ای یار ناگزیر که دل در هوای توست جان نیز اگر قبول کنی هم فدای توست

غوغای عارفان و تمنّای عاشقان حرص بهشت نیست که شوق لقای توست

ص:243

گر تاج می دهی غرض ما قبول تو ور تیغ می زنی طلب ما رضای توست

گر بنده می نوازی و گر بند می کشی زجر و نواخت هر چه کنی رایْ رای توست

قومی هوای نعمت دنیا همی زنند قومی هوای عقبی و ما را هوای توست

هر جا که پادشاهی و صدریّ و سروری است موقوف آستان درِ کبریای توست

سعدی ثنای تو نَتَواند به شرح گفت خاموشی از ثنای تو حدّ ثنای توست

(سعدی شیرازی)

اسکلت سر انسان

«اسکلت سر شامل سر، جمجمه و استخوان بندی صورت می باشد. کاسۀ سر جعبه ای است که در داخل آن مغز قرار گرفته، دارای یک سقف و یک قاعدۀ غیر منظم است. کاسۀ سر هشت استخوان دارد که چهار عدد آن فرد، مرسوم به استخوان پیشانی و چهار عدد زوج.

در استخوان بندی صورت چهارده استخوان وجود دارد که به قسمت قُدّام و قاعدۀ کاسۀ سر آویزان است و آرواره های فوقانی و تحتانی را تشکیل می دهد.

آرواره های فوقانی از سیزده استخوان تشکیل شده، آروارۀ تحتانی فقط از یک استخوان موسوم به استخوان فکّ اسفل تشکیل می یابد، بین استخوان صورت و کاسۀ سر حفره هایی وجود دارد که اعضای حواسّ باصره و شامّه و ذائقه در آنها قرار می گیرند.

ص:244

حنجره از قسمت های زیر ساخته شده است:

1 - غضروف ها

2 - مفاصل

3 - عضلات

4 - مخاط .

غضروف های ثابت یازده عددند که سه تا فرد و میانی و چهار تا زوج می باشند.

غضروف های غیر ثابت یکی فرد و میانی و دیگری زوج و طرفی است. حنجرۀ زن کوچکتر از حنجرۀ مرد است و هر قدر حنجره کوچکتر باشد صدا نازکتر است!

سازمان قلب

خون که در بدن یک انسان متوسط پنج تا شش لیتر حجم دارد، هر دفعه یک بار در مدار بسته ای به گردش در می آید. در هر 24 ساعت قلب در حدود ده هزار لیتر خون دریافت داشته و از خود می راند. در دوران یک عمر متوسط که آن را هفتاد سال حساب کنیم قلب پانصد میلیون بار بدون حتی یک استراحت کوتاه و یک فرصت ترمیمی با نظم ثابت و لایتغیّری ضربان دارد. معهذا باید بدانیم که بدون استراحت، هیچ عضله ای تاب مقاومت ندارد و قلب هم یک عضو است. فاصلۀ کوتاهی که بین هر دوره انقباض قلب یعنی مابین هر دو ضربان قلب وجود دارد با تمام ناچیز بودنش برای استراحت قلب کافی است و قلب در همین لحظۀ کوتاه استراحت کرده برای ضربۀ بعدی نیرو ذخیره می کند.

قلب طبیعی مانند خود انسان، نیم بیشتری از عمرش را در استراحت و بی خبری می گذارند، به علاوه خود عضلۀ قلب جیرۀ غذایی اضافی دارد و از آنجا که مأمور پخش و توزیع غذا به بافته های بدن است دربارۀ خود نوعی خاصه، خرجی اعمال می کند. گر چه وزن قلب برابر یک دویستم وزن بدن است، یک بیستم خون

ص:245

در بدن را صرف تغذیۀ خودش می کند.

دستگاه اعصاب

در میان شگفتی های حیات و وجود اسرارآمیز انسان، هیچ پدیده ای عجیب تر از چگونگی انتقال امواج عصبی از مغز در طول رشته های عصبی و رسیدن به عضلات یعنی در حقیقت مکانیسم تبدیل اندیشه به عمل نیست.

سال هاست که دو گروه از دانشمندان و محقّقان که هر یک طرفدار یک نظریۀ به خصوص هستند برای پی بردن به چگونگی این انتقال عصبی به تحقیق و تتبّع مشغولند یک دسته از این محققان تصور می کنند که انتقال اندیشه و فکر از مغز و تبدیل آن به عمل و حرکت منشأ شیمیایی دارد و فرآورده های به خصوص شیمیایی عامل سیر امواج عصبی از مغز به اندام ها هستند.

دستۀ دیگر بیشتر طرفدار نظریۀ انتقال الکتریکی هستند و کیفیت عبور موج عصبی را در نتیجۀ ایجاد جریان های خفیف الکتریکی می دانند. تا این لحظه هیچ یک از این دو گروه نتوانسته اند چگونگی سیر امواج عصبی را کاملاً توجیه کنند، در حالی که تحقیقات آنها نشان می دهد که هر یک تا حدی به حقیقت و نتیجه نزدیک گردیده اند.»

ساختمان درونی بدن در کلام کارل

کارل در مقاله ای بسیار مهم درباب ساختمان درونی بدن، سلول ها و اجتماعات و ساختمان آنها، نژادهای مختلف سلولی می گوید:

«دنیای درونی ما هرگز به آن چیزی شبیه نیست که کالبدشناسی کلاسیک به ما می آموزد، زیرا این علم از وجود آدمی جز شبحی که مطلقاً ساختمانی و مجازی است توصیف نمی کند.

ص:246

تنها کافی نیست که جسد انسان را برای شناسایی ساختمان وی بشکافند، البته از این راه می توان عضلات انسان و استخوان بندی را که چون تار و پودی برای نگهداری وضع بدن به کار می رود دید و در میان قفسه ای که در پشت با ستون مهره ها و از اطراف با دنده ها و در جلو به وسیلۀ عظم قَصّ (1) محدود می شود قلب و ریتین را معلّق یافت، و کبد و طحال و کلیه ها و معده و روده ها و غدد تناسلی را ملاحظه کرد که به وسیلۀ چین های صِفاق (2) به سطح داخلی حفرۀ بزرگ شکم چسبیده اند. همچنین ظریف ترین اندام های بدن یعنی مغز و نخاع را مشاهده نمود که در جعبه های استخوانی محکمی محفوظ گشته اند و بر علیه دیوارۀ سخت آنها با واسطۀ پرده هایی چند و مایع میانی آنها نگهداری می شوند.

ولی روی جسد بی جان، فهم ساختمان حقیقی موجود زنده غیر ممکن است، زیرا در این حال او را فاقد اعمال و محروم از محیط طبیعی یعنی خون و هورمون ها می بینیم. در حقیقت یک عضو دور از محیط داخلی خود نمی تواند زیست. هنگام حیات خون با جریان مرتب خود همه جا گردش می کند، در شرایین می تپد، در وریدهای آبی رنگ می لغزد و مویرگ ها را پر می کند و تمام بافت ها را از لنف شفافی مشروب می سازد.

برای درک حقیقت دنیای درونی ما، تکنیک های دقیق تری از کالبدشناسی و بافت شناسی ضروری است. بایستی اندام ها را بر روی جانوران و انسان های زنده همان طوری که در جریان یک عمل جراحی می بینیم مطالعه کرد و فقط به جسدهای بی جانی که برای کالبد شکافی آماده شده اند اکتفا ننمود. همچنین باید ساختمان آنها را در عین حال روی برشهای میکروسکپی بافت های مرده و روی بافت های زنده در حین عمل و فیلم های سینما که حرکاتشان رسم شده باشد

ص:247


1- (1) - قص: سینه یا سر سینه و یا استخوان او یا میانه او.
2- (2) - صفاق: پوست نازک که روی موی روید یا پوستی که روده ها را گرد گرفته یا تمام پوست شکم.

تحقیق نمود، زیرا ما نباید مصنوعاً بین سلول و محیطش، و میان شکل و عمل جدایی بیندازیم.

در داخل بدن سلول ها شبیه به جانوران کوچک دریایی هستند که در محیطی تاریک و نیم گرم شناورند. ترکیب این محیط نیز نظیر با آب دریاست ولی با نمک کمتر و عناصر متنوع تر و فراوان تر.

گلبول های سفید خون و سلول هایی که جدار عروق خونی و لنفاوی را مفروش می سازند به ماهی هایی شباهت دارند که برخی به آزادی در میان آب شناورند و بعضی در شن های کف دریا می خزند، ولی سلول های بافت ها و اندام ها در مایع آزاد نیستند و آنها را می توان به ذوحیاتین شبیه دانست که هم در باتلاق ها و هم در شن های مرطوب ساحلی زندگی می کنند.

سلول ها مطلقاً تابع شرایط محیط خود هستند و دائماً موجد تغییراتی در این محیط می شوند و یا خود تحت تأثیر محیط تغییر می کنند. در حقیقت سلول ها از محیط خود جدایی ناپذیرند و چگونگی ساختمان و اعمال آنها به وسیلۀ وضع فیزیکی و فیزیکو شیمیایی مایعی که آنها را احاطه کرده است تعیین می گردد. این مایع لنف بینابینی آنهاست که خود از خون حاصل می شود، و در عین حال نیز موجد خون است.

سلول و محیط ساختمان و عمل یک چیز است، معهذا برای فهم موضوع، ما مجبوریم این مجموعۀ غیر قابل تفکیک را به سلول ها و بافت ها از طرفی، و محیط و بین اندام ها یعنی خون و مایعات از طرف دیگر تقسیم کنیم. اجتماع سلول ها، بافت ها و اندام ها را می سازد، ولی مشابه دانستن آن با زندگی اجتماعی حشرات یا انسان خیلی سطحی است، زیرا فردیت سلول ها خیلی از انسان ها و حتی حشرات مشخص تر است. در هر کدام از این اجتماعات مقرّراتی که افراد را به هم پیوند می دهد و نزدیک می کند معرّف خصایص حیاتی آنهاست. شناسایی خصایص

ص:248

افراد آدمی از اجتماعات انسانی آسان تر است، ولی در مورد اجتماعات سلولی بر عکس این است.

کالبد شناسان و فیزیولوژیست ها از مدت ها پیش خصایص عمومی بافت ها و اندام ها را می شناسند ولی جز اخیراً به مطالعه خواص سلولی یعنی واحد ساختمانی اعضا موفق نشده اند. به کمک طریقه هایی که کشت بافت های زنده را در آزمایشگاه ممکن می سازد، اطلاعات بیشتر و عمیق تری از زندگی سلولی به دست آمده است. در این موقع سلول ها از خود خصایص شگفت انگیز و قدرت مسلّمی نشان می دهند که گرچه در شرایط عادیِ زندگی نهان است، با تأثیر برخی حالات فیزیکو شیمیایی محیط ظاهر می شود. نه تنها خصایص آناتومیکی، بلکه این خصایص عملی است که آنها را به ساختن بدن موجود زنده قادر می کند.

هر سلول با وجود خردی خود وجود بسیار پیچیده و غامضی است و به هیچ وجه با انتزاعات شیمیدان ها، یعنی یک قطرۀ ژلاتین که دورادورش را پردۀ نیمه تراوایی فرا گرفته باشد، شبیه نیست. همچنین در هسته یا بدن سلول جسمی را که بیولوژیست ها به آن پرتوپلاسما نام داده اند نمی توان دید. امروز می توان تصویر سلول ها را به روی پرده های سینمایی از اندازۀ قد آدمی نیز بزرگتر کرد و مطالعه نمود، در این حال تمام نکات ساختمانی سلول قابل رؤیت خواهد بود.

هسته که مانند بالون بیضی شکلی با جدار قابل ارتجاع خود در آن غوطه ور است، و گویی به وسیلۀ ژله کاملاً شفافی پر شده دو نوکلئول دارد که به آهستگی تغییر شکل می دهند. در اطراف هسته جنب و جوش زیادی حکمفرماست که مخصوصاً در مجاورت حباب هایی که کالبدشناسان به آن دستگاه گولژی یا رنو نام می دهند، بیشتر مشهود است.

دانه هایی غیر مشخص به مقدار زیاد در این ناحیه دائماً حرکت می کنند و حتی به پرده های سلول نیز می رسند. قسمت های جالب تر رشته های دراز میتوکندری

ص:249

است که اغلب به مار و در برخی سلول ها به باکتری های کوتاهی شباهت دارد.

حباب ها و دانه ها و رشته ها نیز به شدت و دائماً در مایع بین سلولی جنبش و حرکت دارند.

هر چند ساختمان ظاهری سلول های زنده خیلی زیاد پیچیده به نظر می آید، ولی پیچیدگی حقیقی آن بیشتر از این است. هسته که گویی به جز نوکلئول ها چیزی در بر ندارد، معهذا مواد دیگری را شامل است که ماهیت شگفت انگیزی دارند و ساختمان ساده ای که شیمیست ها برای نوکلئول پروتیین های سازندۀ آن قائلند تصوری واهی است.

در حقیقت هستۀ سلول، ژن ها را شامل است. از این عوامل چیزی نمی دانیم جز این که خصایص ارثی را با خود نقل می کنند. ژن ها غیر قابل رؤیتند ولی به تحقیق در کروموزون ها جای دارند. کروموزون ها قطعات کوچکی هستند که هنگام تقسیم سلول در هسته پدیدار می شوند، چنانکه روی فیلم سینما دیده می شود. در این هنگام کروموزون ها مراحل مختلف تقسیم غیر مستقیم سلولی را طی می کنند و به شکل دو تودۀ کوچک از یکدیگر جدا می شوند و بالأخره تکان های شدیدی در تمام جهات در بدن سلول دیده می شود و سرانجام سلول اولیه به دو سلول جدید تقسیم می گردد و به این ترتیب دو عنصر تازۀ جاندار به وجود می آید!»

نژاد سلول ها
اشاره

«سلول ها نیز مانند جانوران نژادهای گوناگونی دارند. نژادهای سلولی در عین حال به وسیلۀ خواصّ ساختمانی و خصایص عملی خود مشخص می گردند.

سلول های نواحی و اعضای مختلف بدن مانند غدۀ تیرویید و طحال و پوست طبیعهً از یکدیگر متفاوتند، ولی عجب در این است که در مراحل مختلف زندگی سلول های یک ناحیۀ عضوی نیز، از یک نژاد نیست و می توان گفت که موجود زنده

ص:250

در مکان نیز همچون زمان نامتجانس است.

اقسام سلول ها

دسته های سلولی را می توان تقریباً به دو طبقه تقسیم کرد:

یکی سلول های ثابت که برای ساختمان اندام ها به یکدیگر متصل می شوند، و سلول های متحرک که در تمام بدن گردش می کنند.

دستۀ اول نژاد سلول های هم بند و پوششی و سلول های شریف مغز و پوست و غدد مترشحه را شامل می گردد. سلول های هم بند تار و پود اندام ها را می سازد و در همه جا وجود دارد و اطراف آنها را مواد گوناگون غضروفی و استخوانی و بافت لیفی و رشته های قابل ارتجاع فرا می گیرد که به استخوان بندی و عروق خونی و دیگر اندام ها استحکام و سختی یا نرمی و قابلیت ارتجاع آنها را می بخشد، گاهی نیز به صورت عوامل قابل انقباضی مانند عضلات قلب و عروق و دستگاه گوارشی و ماهیچه های دستگاه حرکتی در می آیند.

گر چه این سلول ها بی حرکت به نظر می آیند و هنوز نام قدیمی سلول های ثابت روی آنها مانده است، ولی در حقیقت به طوری که تصاویر سینمایی نشان می دهد دارای حرکت اند ولی حرکتشان خیلی آهسته است و در محیط خود مانند روغنی که روی آب پخش می شود می لغزند و هستۀ خود را که در میان مایع درونی آنها شناور است با خود می کشانند. سلول های متحرک که شامل اقسام مختلف گلبول های سفید خون و بافت ها می گردد حرکتشان سریع است. گلبول های سفید چند هسته ای به آمیب ها شباهت دارند.

لمفوسیت ها خیلی آهسته تر و شبیه به کرم های کوچکی می خزند.

مونوسیت ها که بزرگترند شبیه به ستارۀ دریایی و علاوه بر بازوهای متعدد دورادور خود پردۀ موّاجی نیز دارند که در چین های این پرده سلول ها و میکرب ها را

ص:251

جای می دهند و سپس با ولع زیاد آنها را می خورند.

وقتی که انواع مختلف سلول ها را در آزمایشگاه رشد دهند، خصایص آنها نیز مانند نژادهای مختلف میکربی آشکار می گردد.هر دسته سلول یک رشته صفات مخصوص به خود دارد که حتی اگر سالیان دراز از بدن موجود جدا باشد باز آنها را نگه می دارد. نژادهای مختلف سلولی به واسطۀ طرز حرکت و چگونگی اجتماع و منظرۀ کولونی های خود و میزان رشد و موادی که ترشح می کنند و غذای خاصی که بدان نیازمندند و همچنین شکل ظاهری خود مشخص می گردند.

قوانین اختصاصی هر مجموعۀ سلولی یعنی هر عضوی با خواص فردی سلول ها بستگی دارد. اگر سلول ها منحصراً خواصی را که کالبدشناسان شناخته اند دارا بودند، نمی توانستند بدن را بسازند. سلول ها به کمک خصایص عادی و خواص بی شمار پوشیده ای که تنها در برابر تغییرات فیزیکو شیمیایی محیط آشکار می شود، با موقعیت های تازه ای که در جریان زندگی عادی و موارد بیماری پیش می آید مواجه می گردند و به صورت اجتماعات متراکمی در می آیند که ترتیب آن برحسب مصالح و احتیاجات ساختمانی و عملی بدن تنظیم می شود.

بدن انسان، واحد متراکم و متحرکی است و هماهنگی آن در عین حال به وسیلۀ خون و رشته های عصبی بی شماری که به تمام بافت های بدن می رسد تأمین شده است. ادامۀ زندگی برای بافت ها بدون وجود یک محیط مایع ممکن نیست. شکل اندام ها را روابط بین سلول ها و عروق مغذّی آنها و همچنین وضع مجاری دفع ترشحات غددی تعیین می کند.

تمام تشکیلات درونی بدن با احتیاجات غذایی عوامل تشریحی بستگی دارد و ساختمان هر عضوی بر حسب ضرورت به قسمی است که هر جا سلول ها هستند همیشه محیطی شامل مواد غذایی کافی در دسترس آنها باشد تا هیچ گاه به وسیلۀ

ص:252

باقی مانده و مازاد تغذیۀ خود در زحمت نیفتند و مسموم نشوند ». (1)راستی، مسألۀ خلقت بدن و ظاهر انسان و این واحدی که از اجتماع سلول ها به وجود آمده و چیزی جز محصول ارادۀ حضرت حق نیست، بهت آور است، و تعجب در این است که علوم انسانی هنوز نتوانسته به تمام زوایای وضع یک سلول آگاه شود، تا چه رسد به تمام بدن و تا چه رسد به دنیای روان و روح و جهان عقل و نفس که از نظر گستردگی و اوضاع و احوال قابل مقایسه با ظاهر آدمی نیست. بیایید پس از توجه به قادر متعال، قلب خود را با گفتار حضرت سجّاد علیه السلام آرام کنیم:

«یا مَنْ لا تَنْقَضی عَجائبُ عَظَمَتِهِ »

شکر و سپاس و منّت و عزت خدای را پروردگار خلق و خداوند کبریا

دادار غیب دان و نگهدار آسمان رزاق بنده پرور و خلاق رهنما

اقرار می کند دو جهان بر یگانگیش یکتا و پشت عالمیان بر درش دوتا

گوهر ز سنگ خاره کند لؤلؤ از صدف فرزند آدم از گِل و برگ گل از گیا

باری ز سنگ، چشمۀ آب آورد برون باری ز آب چشمه کند سنگ در شنا

گاهی به صنع ماشطه بر روی خوب روز گلگونۀ شفق کند و سرمۀ دُجی

دریای لطف اوست و گرنه سحاب کیست تا بر زمین مشرق و مغرب کند سخا

ارباب شوق در طلبت بیدلند و هوش اصحاب فهم در صفتت بی سرند و پا

گر خلق تکیه بر عمل خویش کرده اند ما را بس است رحمت و فضل تو متّکا

یا رب به لطف خویش گناهان ما بپوش روزی که رازها فتد از پرده بر ملا

(سعدی شیرازی)

سخنان امام صادق علیه السلام با طبیب هندی در شگفتی های خلقت انسان

ربیع حاجب می گوید:

«روزی مردی هندی در مجلس منصور، در حالی که حضرت صادق علیه السلام حضور داشت کتاب طب می خواند. چون از قرائت مسائل طب فراغت یافت به امام صادق علیه السلام عرضه داشت:

دوست داری از دانش خود به تو بیاموزم ؟ حضرت فرمود: نه، زیرا آنچه من می دانم از دانش تو بهتر است. طبیب پرسید: تو از طب چه می دانی ؟ فرمود: من حرارت را با سردی، و سردی را با گرمی، و رطوبت را با خشکی، و خشکی را با رطوبت درمان می کنم، و مسأله تندرستی را به خدا وامی گذارم و برای تندرستی دستور پیامبر را به کار می برم که فرموده:

«شکم خانۀ درد است، و پرهیز درمان هر دردی است، و تن را به آنچه خوی گرفته باید عادت داد.» 1طبیب گفت:

طب جز این چیزی نیست.

امام فرمود: می پنداری که من این دستورها را از کتاب های بهداشتی یاد گرفته ام ؟ گفت: آری،

امام فرمود: من اینها را از خدا فرا گرفته ام. تو بگو من از جهت بهداشت داناترم یا تو؟ طبیب گفت:

بلکه من.

ص:253


1- (1) - بحار الأنوار: 205/10، باب 13، حدیث 9؛ الخصال: 511/2، حدیث 3.

ص:254

امام علیه السلام فرمود: اگر اینچنین است من از تو سؤالاتی می کنم تو پاسخ بده، گفت:

بپرس.

امام فرمود: چرا در جمجمۀ سر چند قطعه است ؟ طبیب گفت: نمی دانم.

امام فرمود: چرا موی سر بالای آن است ؟ گفت: نمی دانم. فرمود: چرا پیشانی مو ندارد؟ گفت: نمی دانم.

فرمود: چرا در پیشانی خطوط و چین است ؟ گفت: نمی دانم.

پرسید: چرا ابرو بالای دیده است ؟ گفت: ندانم.

فرمود: چرا دو چشم مانند بادام است ؟ گفت: نمی دانم.

پرسید: چرا بینی میان آنهاست ؟ گفت: ندانم.

فرمود: چرا سوراخ بینی در زیر آن است ؟ گفت: ندانم.

پرسید چرا لب و سبیل بالای دهان است ؟ گفت: ندانم.

فرمود: چرا مردان ریش دارند؟ گفت: ندانم.

پرسید: چرا دندان پیشین تیزتر است و دندان آسیا پهن است و دندان بادام شکن بلند است ؟ گفت: ندانم.

پرسید: چرا کف دست ها موی ندارد؟ گفت: نمی دانم.

فرمود: چرا ناخن و موی جان ندارد؟ گفت: ندانم.

فرمود: چرا دل مانند صنوبر است ؟ جواب داد: نمی دانم.

فرمود: چرا شُش دو پاره است و در جای خود حرکت کند؟ گفت: ندانم.

پرسید: کبد چرا خمیده است ؟ گفت: ندانم.

پرسید: چرا کلیه چون دانۀ لوبیاست ؟ گفت: ندانم.

پرسید: چرا دو زانو به طرف پشت خم و تا می گردد؟ گفت: ندانم.

پرسید: چرا گام های پا میان تهی است ؟ گفت: ندانم.

ص:255

امام فرمود: من علّت اینها را می دانم. طبیب گفت: بیان کن.

امام فرمود: جمجمه چون میان تهی است از چند پارچه آفریده شده، هر گاه پاره پاره نبود ویران می شد، چون از چند پاره فراهم شده از این رو دیرتر می شکند. و موی بر فراز آن است چون از ریشۀ آن روغن به مغز می رسد و از سر موها که سوراخ است بخارات بیرون می رود و سرما و گرمایی که به مغز وارد می شود دفع شود.

پیشانی موی ندارد برای آن که روشنی به چشم برساند، و خط و چین آن محض آن است که عرق و رطوبتی که از سر فرو ریزد نگاه دارد و دیده را از آن نگاه داشته، به اندازه ای که انسان بتواند آن را پاک کند، مانند رودخانه ها که روی زمین آب های آن را نگاهداری می کنند. دو ابرو را بالای دو دیده نهاد تا روشنی را به اندازه بدآنهابرسانند. ای طبیب، نمی بینی آن که نور زیادی بر وی افتد، دست خود را بالای دیدگان خود سپر می کند تا روشنی به اندازه به دیده اش برسد و از زیادی آن پیشگیری کند؟!

بینی را میان دو چشم نهاد تا روشنایی را برابرْ میان آنها پر کند. چشم را چون بادام ساخت تا میل دوا در آن فرو برود و بیرون آید، هرگاه دیده چهار گوش یا گرد بود، میل در آن درست وارد نمی شد و دوا را به همۀ آن نمی رسانید و درد آن درمان نمی گشت. سوارخ بینی را در زیر آن آفرید تا فضولات مغز از آن فرو ریزد و بوی از آن بالا رود، هر گاه در بالا بود نه فضولات از آن فرود می آمد و نه بوی را در می یافت.

سبیل و لب را بالای دهان آفرید تا فضولی که از مغز فرود آید نگاه دارد و خوراک و آشامیدنی به آن آلوده نگردد و آدمی بتواند آنها را از خویشتن دور گرداند. برای مردان محاسن آفرید تا از کشف عورت در امان باشند و مرد و زن از یکدیگر جدا شوند.

دندانهای پیشین را تیز آفرید تا خاییدن و گزیدن آسان گردد، و دندان های کرسی

ص:256

را پهن آفرید برای خرد کردن و خاییدن، و دندان نیش را بلند آفرید تا دندان های کرسی را استوار کند چون ستونی که در بنا به کار می رود. دو کف دست را بی مو آفرید تا سودن بدآنها واقع گردد؛ هر گاه موی داشت آدمی آنچه را دست می کشید در نمی یافت. موی و ناخن را بی جان آفرید، چون بلندی آنها بد نما و بریدن آنها نیکوست؛ هر گاه جان داشتند بریدن آنها همراه با درد سخت بود.

دل را مانند تخم صنوبر ساخت چون وارونه است، سر آن را باریک قرار داد تا در ریه ها در آید و از باد زدن ریه خنک شود. کبد را خمیده آفرید تا شکم را سنگین کند و همۀ آن به دور شکم بیفتد و آن را فشار دهد تا بخارهای آن بیرون رود. کلیه را مانند دانۀ لوبیا ساخت زیرا منی قطره قطره در آن می ریزد و از آن بیرون می رود؛ هر گاه چهار گوش یا گِرد ساخته می شد قطرۀ اولین می ماند تا قطرۀ دومین در آن می ریخت و آدمی از انزال لذت نمی برد؛ چون منی از محل خود که در فقرات پشت است به کلیه فرو ریخته شود و کلیه چون کرم بسته و باز می شود و به اندک اندک چون گلوله ای که از کمان پرت کنند، آن را به مثانه می رساند.

تا شدن زانو را به جهت پشت سر قرار داد، تا انسان به جهت پیش روی خود راه رود، و به همین علت حرکات وی میانه است، و اگر چنین نبود در راه رفتن می افتاد.

پا را از سمت زیر و دو سوی، میان باریک ساخت برای آن که هر گاه همۀ پا بر زمین می ماند مانند آسیا سنگ گران می شد. سنگ آسیا چون بر سر گردی خود باشد، کودکی آن را بر می گرداند و هر گاه بر روی زمین افتد، مرد بزرگی به سختی می تواند آن را مرتّب کند.

آن طبیب هندی گفت: اینها را از کجا آموخته ای ؟ فرمود: از پدرانم و ایشان از پیامبر و او از جبرئیل امین وحی و او از پروردگار که مصالح همۀ اجسام را داند.

ص:257

طبیب در آن وقت مسلمان شد و گفت: تو داناترین مردم روزگاری.» (1)راستی، چه شگفت انگیز است که حضرت صادق علیه السلام بدون در دست داشتن ابزار امروزی که وسیله شناخت درون و برون انسانند، در گوشۀ شهر مدینه برای یک طبیب هندی به شگفتی های خلقت انسان اشاره می فرماید؟!

«یا مَنْ لا تَنْقَضی عَجائبُ عَظَمَتِهِ »

ای حسن تو برتر از چه و چون سبحان اللّه ز حُسن بیچون

لعل تو فریب اهل ادراک قدّ تو بلای طبع موزون

شمشاد قدان فتنه انگیز بر فتنۀ قامت تو مفتون

سرو از قد تو فتاده برخاک گل از رخ تو نشسته در خون

آشفتۀ تو هزار فرهاد دیوانۀ تو هزار مجنون

آوارۀ عشق توست خورشید سر گشتۀ مهر توست گردون

شد غرق به خون دیده لاله زان چشم سیاه و لعل می گون

زلف تو شب دراز یلدا رخسار تو مهر روز افزون

از زلف تو کار ما پریشان وز خال تو حال ما دگوگون

جانم به لب آمد و نیامد از دل هوس لب تو بیرون

ص:258


1- (1) - الخصال: 511/2، حدیث 3؛ بحار الأنوار: 205/10، باب 13، حدیث 9؛ علل الشرایع: 99/1، باب 87، حدیث 1؛ لازم به تذکّر است که این گونه بیانات، همه حکمت های این اعضاست نه علّت آنها.و نیز هر کدام تنها یک حکمت ندارد بلکه دارای حکم و مصالح بسیاری است که امام علیه السلام به یکی از آنها اشاره فرموده است و مرحوم علامۀ مجلسی رحمه الله در بحار الأنوار در شرح فقرات این روایت توضیحات مفیدی دارد که شایستۀ مراجعه می باشد.
خلقت انسان از گل

خَلَقَ الْإنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخّارِ » (1)

انسان را از گلی خشکیده مانند سفال آفرید.

«صد سال قبل اگر کسی می گفت که من می توانم یک میخ کوچک را فقط برای دو ساعت در فضا نگاهدارم همه او را دیوانه می خواندند و این عمل را غیر قابل اجرا می دانستند، ولی امروزه که هواپیماهای سنگین وزن با تعداد زیادی مسافر، آسمان ها را با سرعت زیاد سیر می کنند و به نقاط مختلف جهان می روند هیچ کس آن را با دیدۀ اعجاب نمی نگرد و تصور می کند که عمل عادی و پیش پا افتاده است.

آری، معمّا چو حل گشت، آسان شود.

در چهارده قرن که نه صحبتی از میکروسکوب در میان بود و نه افراد، جهان را به این کمال و وضع شناخته بودند، نه کسی از ترکیب کامل بدن انسان اطلاع داشت و نه سلول های مختلف بدن و اعمال آن را می شناخت، اگر کسی ادعا می کرد که بشر از گِل آفریده شده است آیا خنده آور نمی بود؟ آن وقت که بشر هنوز نمی دانست استخوان آدمی از مقدار زیادی املاح آهکی و منیزیم و فسفر تشکیل یافته است، آن وقت که بشر اطّلاع نداشت در خون آدمی آهن، یعنی این عنصر سنگین به صورت ترکیب جریان دارد؛ آن وقت که بشر نمی توانست تصور کند در ساختمان عضلات آدمی منیزیم و آهک به کار رفته است که از جنس خاک و گل است، اگر کسی به این وضوح و شایستگی که قرآن در آیۀ بالا فرموده، شرح داده باشد که آدمی از گل آفریده شده است تصور می کنم اوّل بار مورد تمسخر و خندۀ شنوندگان قرار می گرفت و همین طور هم بود. ولی امروز که این معمّا حل شده و علم به خوبی ثابت کرده است که اجزای ترکیب کنندۀ بدن آدمی همان اجسامی را شامل است که

ص:259


1- (1) - الرحمن (55) : 14. [1]

در خاک و گل موجود است، همه به عظمت این پیشگویی علمی قرآن سر تعظیم فرود می آورند.» (1)

دنیای شگفت انگیز پوست

پوست، سطح خارجی بدن را می پوشاند و از نفوذ آب و گازها در آن جلوگیری می کند، همچنین مانع از ورود میکرب ها می گردد، به علاوه با موادّی که ترشح می کند می تواند این عوامل زیانبخش را از بین ببرد. ولی موجودات خیلی ریز و خطرناکی که ویروس نام گرفته اند، می توانند به آسانی از آن بگذرند.

سطح خارج پوست در معرض نور و باد و رطوبت و خشکی و گرما و سرماست و سطح داخلی اش با دنیای مایعی تماس دارد که گرم و تاریک است و در آن سلول های بدن مانند جانوران آبزی زندگی می کنند. پوست با وجود نازکی خود به خوبی محیط داخلی را از دستبرد تغییرات همیشگی دنیای خارج حفظ می کند و مرطوب و نرم و قابل کشش و فرسوده نشدنی است. فرسوده نمی شود، زیرا از چندین طبقه سلول هایی تشکیل شده است که دائماً زیاد می شوند. هر چه از عمق به سطح می آییم سلول ها پیرتر می شوند و در سطح خارجی این سلول های مرده، مانند قطعات منظمی ورقه ورقه قرار می گیرند، ورقه های رویی می افتند و ورقه های زیرین جای آنها را می گیرند، معهذا پوست همیشه به علّت ترشّح آب و چربی و غدد کوچکی که در خود دارد مرطوب می ماند.

در حدود بینی و دهان و مخرج و اورتر و مهبل، پوست به صورت مخاط که پردۀ پوششی سطوح داخلی بدن است ادامه می یابد، ولی این راهها به جز بینی، به وسیلۀ حلقه های عضلانی همیشه بسته اند، بنابراین پوست، مرز دنیای سربسته ای است که به تمام وسایل دفاعی مجهّز گردیده است.

با واسطۀ پوست بدن، آدمی با تمام اشیای محیطش مربوط می گردد؛ چه، در

ص:260


1- (1) - نشانه های معرفت: 82.

حقیقت تعدادی از اندام های حسّی ما چون گیرنده هایی در آن جا گرفته است که بر حسب ساختمان طبیعی و خاص خود تغییرات و تحریکات دنیای خارجی را درک می کند. دانه های حسّ لمس که در تمام سطح پوست پراکنده اند نسبت به فشار و درد و گرما و سرما حسّاسند. آنها که در روی مخاط زبان قرار دارند، طعم و مزۀ اغذیه و حرارت آن را درک می کنند. ارتعاشات صوتی روی دستگاه پیچیدۀ گوش داخلی با واسطۀ پرده صماخ و استخوان های گوش متوسط تأثیر می نماید. شبکه ای از اعصاب شامّه که در مخاط بینی پراکنده است نسبت به بو حسّاسیت دارد؛ بالأخره مغز قسمتی از خود را به صورت عصب باصره و شبکیه تا نزدیکی پوست می فرستد که از تموّجات نورانی بین قرمز تا بنفش متأثر می گردد.

پوست در این جا تغییر عجیب و شگفت انگیزی می کند، شفّاف می شود و به صورت قرنیه و عدسی در می آید که به بافت های مجاور می پیوندد و در مجموعۀ خود دستگاه معجزه آسایی که آن را چشم می نامیم به وجود می آورد! از تمام این اعضا رشته های عصبی جدا می گردد که به مغز یا نخاع می رود و با واسطۀ این رشته ها دستگاه عصبی مرکزی مانند پرده ای در تمام سطح خارجی بدن یعنی جایی که با محیط خارجی در تماس است گسترده می شود.

منظره ای را که از دنیای خارجی درک می کنیم وابسته به ساختمان اندام های حسّی و درجۀ حسّاسیت آنهاست. مثلاً اگر چشم ما از تموّجات اشعۀ تحت قرمز نیز متأثّر می شد آن وقت دنیای خارج در دیدۀ ما نمای دیگری داشت و تحت تأثیر حرارت رنگ آب و سنگ ها و درخت ها در فصول مختلفه، تغییر می یافت، و مثلاً روزهای درخشان تابستان که طبیعهً مناظر و اشیا به وضوح دیده می شوند، به وسیلۀ مه قرمزی کدر و تیره می گردید، زیرا امواج حرارتی نیز قابل رؤیت می شد و همه چیز را می پوشانید. بر عکس هنگام سرمای زمستان آسمان روشن تر و درخشنده تر می نمود و حدود اشیا به وضوح دیده می شد، در حالی که قیافۀ

ص:261

انسان ها کاملاً عوض و نیمرخ ایشان نامشخص و مبهم می گردید و ابر سرخ رنگی که از بینی و دهان منتشر می شد، صورتها را می پوشانید، و بعد از یک تمرین شدید عضلانی حجم بدن افزایش می یافت، زیرا حرارت مشعشعه دورادور آن را مانند هالۀ سرخ رنگی فرا می گرفت. همچنین اگر چشم از امواج فوق بنفش و پوست از امواج نورانی متأثّر می گردید، یا فقط حسّاسیت هر یک از اندام های حسّی بی تناسب افزایش می یافت باز دنیای خارج برای ما جلوۀ تازه ای داشت.

ما از وجود چیزهایی که روی انتهای اعصاب حسّی سطح بدن ما اثر نمی کند بی خبر می مانیم، به این جهت اشعۀ کسمیک را با این که از هر طرف ما را احاطه کرده است و از ما می گذرد اصلاً درک نمی کنیم، گویی هر چیز برای آن که به مغز ما برسد و درک شود باید خود را در راه یکی از حواسّ ما بگذارد، یعنی در یکجا شبکۀ عصبی بزرگی که پیرامون ما را فرا گرفته است متأثّر سازد. فقط عامل مجهول تلپاتی از این قاعده مستثنی است، و گویی در روشن بینی انسان بدون استفاده از راههای عصبی معمولی حقایق دنیای خارجی را درک می کند، ولی چنین کیفیّاتی نادر است. اعضای حسّی چون درهایی است که از آنجا دنیای فیزیکی در ما وارد می شود. بنابراین حالت یک فرد از جهاتی وابسته به سطح بدن او نیز هست، زیرا مغز بر حسب پیغام ها و تحریکات دائمی که از محیط خارجی به او می رسد شکل می پذیرد. به این ترتیب نباید وضع پوشش بدن خود را با عادات زندگی به سرسری تغییر داد.

به طور مثال: ما هنوز دقیقاً نمی دانیم که اثرات مستقیم تابش نور روی پوست ما چیست، و تا روزی که این مسأله روشن نشود، نودیسم و تیره رنگ کردن پوست بدن خواه به وسیلۀ آفتاب و خواه با اشعۀ مافوق بنفش، نباید کورکورانه از طرف مردم پذیرفته شود. پوست و ضمایمش وظیفۀ نگهبان و مستحفظ دقیقی را برای ما دارد و به بعضی از عوامل دنیای فیزیکی اجازۀ ورود می دهد و از بقیه جلوگیری می کند،

ص:262

زیرا این درها با آن که همیشه بازند معهذا تحت مراقبت دقیق دستگاه عصبی مرکزی می باشند. بنابراین بایستی آنها را مانند یکی از مظاهر مهم وجود آدمی تلقّی کرد.» (1)

غدد شگفت انگیز فوق کلیوی

«غدد فوق کلیوی در بالای کلیه ها قرار گرفته اند. هر غده از دو بخش تشکیل شده، یکی قسمت خارجی و دیگری قسمت مغزی داخلی. قشر فوق کلیوی قسمت اصلی غده را تشکیل می دهد و در ناحیۀ خارجی به رنگ زرد درخشان و در ناحیۀ داخلی به رنگ قهوه ای متمایل به قرمز است. قسمت مغز فوق کلیوی نازک و خاکستری رنگ است. قسمت قشری شامل طناب های سلولی است که توسط رگ های خونی مجزا می شوند. این قسمت در زیر کپسول ضخیمی از بافت همبندی فیبری قرار دارد.

سه منطقه در قسمت قشری مشاهده می شوند: منطقۀ نازک خارجی، منطقۀ گلومرولی نامیده می شود و از گروههای فشرده ای از سلول های ستونی تشکیل شده و دارای هسته های کروی شکل که هر کدام دو یا چند هسته دارند هستند.

سیتوپلاسم محتوی میتوکندری های رشته ای شکل و یک دستگاه گلژی در نزدیکی هسته و شبکه ای از وزیکول های هموار و رتیکولوم آندوپلاسمیک می باشد. این شبکه به صورت لوله هایی ظاهر می شود که در سراسر تنۀ سلول گسترش می یابند.

وزیکول های آندوپلاسمیک دانه دار با پولی ریبوزوم های آزاد و سانترپول ها و پرزهای ریزبینی که به داخل فضاهای دور رگی گسترش می یابند نیز وجود دارد.

منطقۀ ضخیم مرکزی، منطقۀ فاسیکوله نامیده می شود و از سلول های چند

ص:263


1- (1) - انسان موجود ناشناخته: 76.

وجهی که به صورت طناب هایی قرار گرفته اند تشکیل می شود. این طناب ها که از یک ردیف سلول تشکیل شده اند، توسط سینوزوییدها از یکدیگر مجزا می گردند.

سلول ها یک یا دو هسته همراه با توده های کوچکی از کروماتین در اطراف دارند.

سیتوپلاسم محتوی قطرات ریز چربی است، وزیکول های با سطح هموار رتیکولوم آندوپلاسمیک بسیار وسیع هستند. کیسه های رتیکولوم آندوپلاسمیک دانه دار به صورت اشعۀ موازی دیده می شوند. میتوکندری ها کمتر از سلول های ناحیۀ گلومرولی هستند، و بعضی از آنها محتوی تیغه هایی هستند که به جای این که قفسه های مسطحی باشند به شکل پرزهای لوله ای درآمده اند.

دستگاه گلژی بزرگ است، لیزوزوم ها وجود دارند، سلول ها محتوی غلظت زیادی کلسترول و اسید اسکوربیک هستند که در تولید هورمون های قشری مصرف می شوند. ناحیۀ داخلی قشر فوق کلیوی نسبهً ضخیم است و ناحیۀ مشبک نامیده می شود، و در دنبالۀ قسمت مغزی قرار می گیرد. این ناحیه از تورینه ای متشکل از طناب های سلولی پیوند شونده تشکیل می شود. در این قسمت هم سلول های روشن و هم سلول های تیره آشکار هستند. وزیکول های رتیکولوم آندوپلاسمیک بدون دانه و گرانول های پیگمان لیپوفوشین فراوان هستند.

مغز فوق کلیه از گروهها یا طناب هایی کوتاه و سلول های شبه اپی تلیال نامنظم که توسط مویرگ ها خونی احاطه می شوند، تشکیل شده است. این سلول ها محتوی تعداد زیادی گرانول های متراکم که توسط غشا احاطه شده اند هستند. سلول ها از نظر نوع گرانولی که دارند به دو دسته تقسیم می شوند، هر دو نوع محتوی میتوکندری ها و رتیکولوم آندوپلاسمیک دانه دار است. گرانول ها در کیسه های دستگاه گلژی بسته بندی می شوند، مکانیسم دقیق آزاد شدن گرانول ها هنوز روشن نیست.

سه شریان به غدد فوق کلیوی خون می ریزند، شریان های فوق کلیوی فوقانی

ص:264

شاخه های شریان های فرنیک تحتانی هستند. شریان های فوق کلیوی میانی از آئورت، و شریان های فوق کلیوی تحتانی از شریان های کلیوی منشعب می شوند.

این رگ ها شبکه ای را در کپسول تشکیل می دهند، شریان های قشری از شبکۀ کپسولی منشعب شده و به سینوزوییدها و طناب های سلولی قشر فوق کلیوی خون می رساند. در قسمت قشری هیچ نوع دستگاه وریدی وجود ندارد، زیرا وریدهای جمع کننده در محل اتصال بین قسمت قشری و قسمت مغزی تشکیل می شوند.

بعضی از شاخه های شریانی بزرگ که از شبکه کپسولی شروع می شوند، بدون دادن شاخه های جانبی از قسمت قشری گذشته و به مغز فوق کلیه می رسند. به مجردی که این شریان ها به مغز رسیدند، به طور مکرر منشعب شده و تورینه های مویرگی فراوانی را در اطراف توده ها و طناب های سلول های کرومافین تشکیل می دهند.

مغز فوق کلیه دارای یک جریان خون مضاعف است، یعنی علاوه بر جریان خونی که در بالا توصیف شد، مغز کلیه، خون را از سینوزوییدهای قسمت قشری نیز دریافت می کند، این رگ ها با بسترهای مویرگی شریان های مغزی که مستقیماً از کپسول می آیند، پیوند می شوند. بسترهای مویرگی مغز فوق کلیه به داخل همان مجاری وریدی که خون قسمت قشری و کپسول را خارج می کنند تخلیه می شوند.

این وریدها شاخه های وریدهای فوق کلیوی هستند. مویرگ های مغز فوق کلیوی دارای سوراخ هایی در سلول های آندوتلیال هستند که توسط پرده های بسیار نازکی پوشیده می شوند. غشاهای پایه توسط دستجات کوچک رشته های کلاژنی نگاهداری می شوند!»

انسان وقتی این حقایق کشف شده را در کتب علمی می خواند و به این مسائل شگفت انگیز آگاه می گردد، بی اختیار در پیشگاه مقدس خالق علیم و ربّ کریم فریاد بر می آورد:

ص:265

«یا مَنْ لا تَنْقَضی عَجائِبُ عَظَمَتِهِ »

خواهم فکندن خویش را پیش قد رعنای او تا بر سر من پا نهد یا سر نهم بر پای او

سرو قدش نوخاسته ماه رخش ناکاسته خوش صورتی آراسته حُسن جهان آرای او

گر در رهش افتد کسی کمتر نماید از خسی از احتیاج ما بسی بیش است استغنای او

تا دل به جان ناید مرا از دیده گو در دل درآ مردم نشین است آن سرا آنجا نخواهم جای او

غم نیست جان من اگر داغم نهادی بر جگر ای کاش صد داغ دگر می بود بر بالای او

گفتم هلالی دم بدم جان می دهد گفتا چه غم گفتم به سویش نِه قدم گفتا کرا پروای او

(هلالی جغتایی)

شگفتی های نواحی مختلف جسم

«اسمیت و کپنهاور، بافت شناسان بزرگ معاصر در کتاب خود می نویسند که:

ضخامت قشر خاکستری مخ از 1/5 تا 3/5 میلی متر است و سطح آن به 200،000 میلی متر مربع می رسد و از 14 میلیون نرون «بافت عصبی» تشکیل شده که وظیفۀ آنها احساس درد است، و این مرکزیت احساس درد با 3،500،000 نقطۀ گیرندۀ درد که در سراسر بدن انسان قرار دارند مربوط است. به علاوه در سطح بدن 25،000 نقطۀ گیرندۀ سرما و 30،000 نقطۀ گیرندۀ گرما و 50،000 نقطۀ درک تحریکات مکانیکی وجود دارد!

ص:266

با توجّه به این که تعداد گلبول های قرمز در هر میلی متر مکعب خون 5،000،000 است و سطحی که یک گلبول اشغال می کند، 128 میکرون مربع است، بنابراین سطح مجموعی را که قادرند برای عمل تنفس در هر لیتر خون بسازند به 3840 متر مربع بالغ می شود. بدن انسان تقریباً دارای 30 تریلیون گلبول قرمز و قطر هر گلبول هفت میکرون است، بنابراین اگر فرضاً گلبول های خون را پشت سر هم ردیف کنیم صفی به طول 210،000 کیلومتر ایجاد خواهد شد، و چون شعاع متوسط زمین 6366 کیلومتر است، بنابراین صف گلبول های بدن انسان به 33 برابر شعاع کرۀ زمین بالغ می گردد، و فاصلۀ کره زمین تا ماه 1/8 برابر این صف عجیب طولانی است.

عجیب تر آن که هر گلبول قرمز خون از 265،000،000 مولکول هموگلوبین تشکیل یافته و هموگلوبین، رنگ دانۀ قرمز است که مسؤول حمل اکسیژن می باشد، بنابراین تعداد کلّ هموگلوبین حیاتبخش بدن انسان عدد 795 را تشکیل می دهد که در برابر آن 19 صفر گذاریم.

عمل بینایی ما به وسیله هفتاد میلیون سلول مخروطی شکل و قریب یکصد و هفتاد میلیون سلول میله ای انجام می گیرد که در شبکۀ چشم قرار دارند و بر طبق عقیدۀ هلمهتز در گوش انسان 6،000 تار صوتی وجود دارد که هر تار با صوت و ارتعاشی خاص به لرزه می آید!

تنها لوله های کلیه ها تا 4 میلیون عدد می رسد که طول مجموع آنها 22 کیلومتر است و در هر شبانه روز 1700 لیتر خون از این کلیه ها عبور می کند، ولی خونی که شبانه روز از شش ها می گذرد به 10،000 لیتر بالغ می گردد.» (1)این که از قول انبیا و امامان و عشاقان و عارفان و والهان نقل شده:

خدا را همه جا و در همه چیز می توان مشاهده کرد، حقیقتی است که از

ص:267


1- (1) - نشانه های معرفت: 311.

خورشید روشن تر و از نور پرفروغ تر است.

به قول فیض آن شوریدۀ شیدا و عاشق حضرت یکتا - جلّ جلاله -:

ای خفته رسید یار برخیز از خود بفشان غبار، برخیز

هین بر سر لطف و مهر آمد ای عاشق یار زار، برخیز

آمد بَرِ تو طبیب غمخوار ای خسته دل نزار، برخیز

ای آن که خمار یار داری آمد مه میگسار، برخیز

ای آن که به هجر مبتلایی هان مژدۀ وصل یار، برخیز

ای آن که خزان فسرده کردت اینک آمد بهار، برخیز

فرصت تنگ است و کار بسیار بر خویش تو رحم آر، برخیز

کاری بکن ار تنت درست است ور نیست شکسته وار، برخیز

رو چند به سوی پستی آری سر راست نگاه دار، برخیز

ترسم که نگون به چاه افتی برخیز از این کنار، برخیز

(فیض کاشانی)

شگفتی های باطن انسان
اشاره

از آیاتی که در قرآن مجید، مقام خلافت، کرامت، معرفت، هدایت و فضیلت انسان را بازگو کرده و این همه را مستند به حقیقت انسان و باطن وی نموده، عجایب عظمت عقل و روح و نفس انسان دیده می شود.

از روایات مهمّی که در کتب روایی نقل شده، جامعیت انسان و برتری بر سایر موجودات و مقام والای باطنیش فهمیده می شود.

فیض عظیم القدر در کتاب پرارزش و کم نظیر «صافی» حدیث بسیار مهم زیر را روایت می کند:

ص:268

قَالَ عَلیٌّ علیه السلام : الصُّورَهُ الإنسانِیَّهُ هِیَ أکْبَرُ حُجَجِ اللّهِ عَلی خَلْقِهِ ، وَهِیَ الْکِتابُ الَّذی کَتَبَهُ بِیَدِهِ ، وَهِیَ الْهَیکَلُ الَّذی بَناهُ بِحِکْمَتِهِ ، و هِیَ مَجْمُوعُ صُوَرِ الْعالَمینَ ، و هِیَ الْمُخْتَصَرُ مِنَ اللَّوحِ الْمَحفُوظِ ، وَهِیَ الشّاهِدَهُ عَلی کُلِّ غائِبٍ ، وَهِیَ الْحُجَّهُ عَلی کُلِّ جاحِدٍ، وَهِیَ الطَّریقُ الْمُستَقیمُ إلی کُلِّ خَیْرٍ، وهِیَ الْجِسْرُ الْمَمْدُودُ بَیْنَ الْجَنَّهِ وَالنّارِ. (1)

انسان با تمام وجود و ماهیتش بزرگترین دلیل و حجّت خدا بر سایر مخلوقات است، و هم او کتابی است که حضرت حق آن را به دست علم و قدرت و حکمتش نوشته ،و هیکل و ساختمانی است که آن را بر اساس محکم کاری بنا نهاده، او موجودی است که مجموع خلقت در آن خلاصه شده، و اجمالی از لوح محفوظ ، و شاهدی بر حقایق غیبیه، و حجت و دلیلی بر هر منکر، و راه مستقیم به سوی هر خوبی، و پلی بین بهشت و جهنّم است.

در حدیث قدسی آمده:

خَلَقْتُ الأشیاءَ لِأجْلِک وَخَلَقْتُک لِأجْلی. (2)

اشیا را محض تو آفریدم، و تو را به خاطر خودم خلق کردم.

این حدیثی است که مفهوم بلند و آسمانیش در آیات قرآن مجید دیده می شود:

هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً » (3)

اوست که همۀ آنچه را در زمین است برای شما آفرید.

وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إلّالِیَعْبُدُونِ » (4)

و جن و انس را جز برای این که مرا بپرستند نیافریدیم.

ص:269


1- (1) - شرح الاسماء الحسنی : 12/1، به نقل از ابن ابی جمهور؛ تفسیر الصافی: 92/1، [1] ذیل آیۀ 2 سورۀ بقره.
2- (2) - الجواهر السنیه: 361؛ ریاض السالکین: 363/1؛ شرح الاسماء الحسنی : 139/1.
3- (3) - بقره (2) : 29. [2]
4- (4) - ذاریات (51) : 56. [3]
مقامات انسان در عبادت

و در عبادت و تحقّق حقیقت آن آمده است که:

انسان باید به سه مقام محو و طمس و محق برسد، ورنه عبادتش عبادت نخواهد بود.

مقام محو یعنی آن چنان شود که افعالش در فعل حق فنا گردد، و به عبارت دیگر ارادۀ فعلش ارادۀ حق شود.

مقام طمس یعنی آن چنان شود که صفاتش در صفات حق فانی گردد، و صفتی جز صفت حق برای وی نماند.

مقام محق یعنی ذاتش در ذات حق فانی گشته تا جایی که از خود و غیر بی خبر شود و خبری جز ذات حضرت احدیّت در میان نماند.

باز در حدیث قدسی آمده:

اَلإنسانُ سِرّی وَأنَا سِرُّهُ . (1)

انسان سرّ من و من سرّ او هستم.

این حدیث نیز مانند حدیث قبل با آیات قرآن و معارف الهیّه هماهنگ است، چنانکه در قرآن مجید در باب آفرینش انسان تَبارَک اللّهُ أحْسَنُ الْخالِقین » (2)فرمود: و او را به عنوان أحْسَنِ تَقْویمٍ » (3)یاد کرد. این نمونه آیات معلوم می دارد که انسان سرّ خداست، و خداوند سرّ او، و انسان عالم کبیر، و جهانْ عالم صغیر است، و این همه مربوط به باطن اوست که تجلّی گاه روح خدایی است: وَنَفَخْتُ

ص:270


1- (1) - منهاج النجاح فی ترجمه مفتاح الفلاح: 91/2.
2- (2) - مؤمنون (23) : 14. [1] خدا که نیکوترین آفرینندگان است.
3- (3) - تین (95) : 4. [2]که ما انسان را در نیکوترین نظم و اعتدال و ارزش آفریدیم.

فیهِ مِنْ رُوحِی » (1).

ملا مهدی نراقی که از اعاظم فقها و دانشمندان و فیلسوفی بزرگ و عارفی کم نظیر و عاشقی واله و محبّی صادق است، در مقدمۀ کتاب «جامع السعادات» در عظمت معنوی انسان می فرماید:

«سپاس و ستایش خدای را که انسان را بیافرید، و وی را در زمرۀ کاینات در مرتبۀ برین قرار داد، و او را رونوشتی ساخت از عوالم امکان که پدید آورده است.

شگفتی های قدرت فراگیر و بی پایان، و عجایب عظمت آشکار و نمایان خود را در او ظاهر ساخت. در وجود او ناسوت را به لاهوت پیوند داد، و در هستی او حقایق عوالم مُلک و ملکوت را به ودیعت نهاد. طینت وی را از نور و ظلمت بسرشت، و در ذاتش انگیزه های خیرات و شرور بهم آمیخت. خمیرۀ هستیش را از مواد ناهمگون عجین کرد، و نیروها و صفت های متضاد را در او گرد آورد، آنگاه وی را به تربیت و تهذیب این قوا و صفات به نحو قوام و تعادل فرا خواند، و بعد از آن که راه تهذیب آنها را برایش هموار ساخت وی را به نیکوداشتِ آنها برانگیخت.» (2)آنچه را از واقعیت های باطنی و حقایق ملکوتی نسبت به انسان دانستی، به صورت قوّه و استعداد در آدمی جای دارد، که به هدایت وحی و اتّصال به نبوّت انبیا و امامت امامان باید به فعلیت برسد، تا انسان از مقامات بسیار بلندی که برایش مقرّر شده بهره مند گردد. در این نقطه است که جایگاه تربیت و تزکیه و نقش انبیا و امامان، معلوم می شود.

در معارف الهیّه آمده:

ص:271


1- (1) - حجر (15) : 29. [1] پس چون او را درست و نیکو گردانم و از روح خود در او بدمم.
2- (2) - علم اخلاق اسلامی: 25/1؛ جامع السعادات: 30/1. [2]

اگر قوای ظاهر و باطن را هماهنگ با مسائل الهی نمودی از فرشته برتر می شوی و چنانکه از صراط المستقیم حق روی گرداندی از حیوانات و درندگان پست تر می شوی.

جایگاه خود و حالات و نفسانیّات خویش را در بین موجودات توجّه کن و مواظب باش که دزدان راه انسانیّت سرمایه های الهیّه را که مجانی به تو عنایت شده و وسیلۀ اعتلای تو به مقام قرب و وصل است از تو نربایند، و مایه های سعادتت را به غارت و دزدی نبرند.

نصیحت انسان در کلام نراقی

مرحوم نراقی به عنوان موعظه و نصیحت در کتاب گران قدرش «جامع السعادات» می گوید:

«اکنون که دانستی که انسان در لذّت عقلی با فرشتگان انباز است و در دیگر لذایذ حسّی و متعلّق به سه قوۀ دیگر، یعنی قوای سَبُعی و بهیمی و شیطانی، مشارک درندگان و چارپایان و شیاطین است، این را نیز بدان که هر کس یکی از این لذّات چهارگانه بر او غلبه کند، مشارکت او با آن قوّه ای که بدان منسوب است بیشتر خواهد بود تا آنجا که وقتی این غلبه تامّ و کامل شد او عین همان قوه خواهد بود.

پس ای دوست من، بنگر که نفس خود را در کدام جهت قرار می دهی، اگر غلبه با قوّۀ شهوت تو باشد تا آنجا که بیشتر همّ و اندیشۀ تو متوجه شهوات حیوانی، مانند خوردن و آشامیدن و آمیزش و دیگر شهوات بهیمی باشد یکی از چهارپایان خواهی بود. و اگر غلبه و چیره گی با قوّۀ غضب تو باشد و میل تو بیشتر به مناصب و ریاست طلبی و آزار مردم و ضرب و شتم و دیگر حرکات درنده خویی باشد به منزلۀ درندگان خواهی بود. و اگر غلبه با قوۀ شیطانی «قوۀ وهم» باشد تا آنجا که غالب سعی و کوشش تو صرف یافتن مکر و حیله برای رسیدن به مقتضیات دو قوۀ شهوت و غضب باشد و به انواع نیرنگ ها و تزویرهای وهمی دست یازی، در حزب شیطان داخل شده ای. و اگر غلبه با قوۀ عقل تو باشد تا آنجا که جدّ و جهد تو

ص:272

مقصور بر فرا گرفتن معارف الهی و پیروی از فضایل اخلاقی باشد به مرتبه و افق فرشتگان راه یافته ای.

پس هر که عاقل باشد، و با خود دشمنی نکند بر او واجب است که بیشتر همّت و کوشش خود را در تحصیل سعادت علمی و عملی و در زایل ساختن نقایص و کمبودهای نفس خویش صرف کند، و از امور شهوانی و لذّات جسمانی به اندازۀ ضرورت اکتفا کند.

از غذا به آنچه مایۀ اعتدال مزاج و حفظ حیات است بس کند و قصدش از آن لذّت جویی نباشد، بلکه رفع نیاز ضروری و دفع الم باشد، و وقت و عمر خویش را در به دست آوردنِ زیادتر تباه نکند، و اگر از این مقدار بیشتر خواهد، باری به قدری باشد که مقام و رتبۀ انسانیش حفظ شود و موجب پستی و ذلّت نگردد. و از لباس به مقدار ضروری و دفع گرما و سرما بهره گیرد و اگر از این بیشتر خواهد به قدری باشد که به حقارت و خواری نکشاند و موجب اتّهام سقوط از طرف اقران و همکاران نشود. و از آمیزش به اندازه ای که نوع حفظ شود و نسل باقی بماند بس کند و اگر بیش از این خواهد از حدّ سنّت خارج نشود و از این که در مقتضیات شهوت و غضب فرو رود بپرهیزد، زیرا چنین سقوطی مایۀ شقاوت همیشگی و هلاک ابدی است.

خدا را خدا را، ای برادران! مواظب و مراقب جان ها و نفوس خود باشید و پیش از آن که در دریای تباهی و مهلکه غرق شوید آنها را دریابید، و قبل از آن که راهها بر شما بسته شود از خواب غفلت بیدار شوید و پیش از آن که خوی ها و ملکات مُهلک و عادات تباه کننده جایگیر و استوار گردد به تحصیل سعادت پردازید، زیرا زایل کردن رذایل بعد از محکم و استوار شدن آنها در نهایت دشواری است، و مبارزه با حزب شیطان بعد از بزرگسالی کمتر مؤثّر است، و غلبه بر نفس امّاره پس از سستی و ضعف پیری بی اندازه مشکل است لکن به هر حال یأس و ناامیدی از لطف و

ص:273

رحمت خداوند روا نیست و باید به قدر توانایی کوشید، که این کار البته از به سر بردن در باطل بهتر است، شاید خداوند با رحمت عظیم خود شما را دریابد.

[

مبارزه با نفس در پیری

]

شیخ فاضل ابن مسکویه، استاد علم اخلاق و نخستین کسی که در عالم اسلام به تدوین این علم پرداخت، گفته است:

«من در سنّ پیری و بعد از آن که عادت در من استوار و ریشه دار شده بود از خواب غفلت بیدار گشتم و بر آن شدم که عنان جان و نفس خویش را از ملکات رذیله بازگیرم و مجاهده ای بزرگ آغاز کردم تا این که خداوند مرا موفّق گردانید که نفس خود را از آنچه مایۀ هلاک او بود رهایی بخشم».

پس هیچ کس نباید از رحمت خدا مأیوس شود که امید نجات برای هر کسی که خواهان باشد هست و درهای فیض الهی همواره گشوده است.

پس ای برادران، به تهذیب نفوس پردازید پیش از آن که رئیس «عقل» زیردست و مرؤوس و مقهور شود و جوهر انسانی شما تباه و حقیقت شما مسخ گردد و واژگونی و نگونساری در اخلاق شما پدید آید، که این حالت، خروج از مرتبۀ انسانی و دخول در زمرۀ بهایم و درندگان و شیاطین است.

از این حال به خدا پناه می بریم و می خواهیم که ما را از خسران و زیانی که نهایت ندارد حفظ فرماید.

حکما کسی را که از سیاست و تدبیر نفسِ غافل خویش بازمانده و آن را رها کرده است، همانند کسی دانسته اند که یاقوت سرخ گران بهایی دارد و آن را در آتش شعله ور بیفکند تا بسوزد و سنگی بی ارزش شود.» (1)

ص:274


1- (1) - علم اخلاق اسلامی: 89/1.

اگر لذّت ترک لذّت بدانی دگر لذّت نفس لذّت نخوانی

سفرهای عِلوی کند مرغ جانت گر از چنبر آز بازش پرانی

ولیکن تو را صبر عنقا نباشد که در دام شهوت به گنجشک مانی

ز صورت پرستیدنت می هراسم که تا زنده ای ره به معنی نداری

گر از باغ انست گیاهی برآید گیاهت نماید گل بوستانی

دریغ آیدت هر دو عالم خریدن اگر قدر نقدی که داری بدانی

همین حاصلت باشد از عمر باقی اگر همچنینش به آخر رسانی

(سعدی شیرازی)

امانت دار الهی
اشاره

هویّت و عظمت باطن انسان که ظرف اسرار ملکوت، حرم حضرت محبوب، حریم واقعیت ها و مرکز کشف و انکشاف است برای هیچ موجود سمایی و ارضی نیست، از این جهت است که خدای تبارک و تعالی از میان تمام موجودات مُلکی و ملکوتی، انسان را جهت حمل امانت برگزید.

انسان اگر به امانت حضرت ربّ العزّه توجّه علمی و عملی بنماید و همّت خود را برای رساندن بار امانت به منزل اصلی به کار گیرد از مَلک برتر شود، و اگر نسبت به امانت حضرت دوست بی تفاوت بماند و همّت و ارادۀ خویش را در راه شکم و شهوت و به دست آوردن مظاهر مادّی مصرف کند از هر حیوانی پست تر گردد.

امانت در قرآن

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا

ص:275

وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً » (1)

یقیناً ما امانت را [ که تکالیف شرعیۀ سعادت بخش است ] بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم و آنها از به عهده گرفتنش [ به سبب این که استعدادش را نداشتند ] امتناع ورزیدند و از آن ترسیدند، و انسان آن را پذیرفت بی تردید او [ به علت ادا نکردن امانت ] بسیار ستمکار، و [ نسبت به سرانجام خیانت در امانت ] بسیار نادان است.

لفظ امانت و امانات در پنج جای قرآن آمده و در همه جا معنای پیمان و مطالبه و مسؤولیّت را در بر گرفته است. در یکی از آیات سورۀ بقره که در سیاق محکم کاری در امر دیون نازل شده، می بینیم لفظ امانت در سپرده های مالی به کار رفته است.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوْا إِذَا تَدَایَنْتُم بِدَیْنٍ إِلَی أَجَلٍ مُسَمّیً فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُب بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ یَأْبَ کَاتِبٌ أَن یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ » (2)

ای اهل ایمان! چنانچه وامی به یکدیگر تا سر آمد معینی، دادید، لازم است آن را بنویسید. و باید نویسنده ای [ سَنَدش را ] در میان خودتان به عدالت بنویسد. و نباید هیچ نویسنده ای از نوشتن سند همان گونه که خدا [ بر اساس قوانین شرعی ] به او آموخته است دریغ ورزد.

در آخر آیه امانت، فقط به معنایی آمده که به کار سپرده ها و دیون مالی می خورد، ولی ما از این آیه به طور کلی در می یابیم که امانت به هر شکلی که باشد حقّی است و رعایت آن واجب است، چنانکه تعلیم دانش نیز حقّی است که یاد گیرنده نباید آن

ص:276


1- (1) - احزاب (33) : 72. [1]
2- (2) - بقره (2) : 282. [2]

حق را فراموش کند.

اما در مواردی که امانت در سیاق سپرده ها و دیون مالی نیامده، دیگر مسلّم است که معنای کلّیش مراد بوده، گر چه به علّت ویژه ای نازل گشته باشد، چون مناسبات نزول، مانع جریان حکم آیات به تمام موارد اطلاق آن، یا نسبت به هر کسی که در حال نزول آیه حاضر نبوده و بعد آن را شنیده، نمی باشد.

إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ » (1)

خدا قاطعانه به شما فرمان می دهد که: امانت ها را به صاحبانش بازگردانید و هنگامی که میان مردم داوری می کنید، به عدالت داوری کنید.

اکثر مفسّران فریقین می گویند:

مخاطَب این آیه عموم مردمند و هر امانتی را شامل می گردد.

نویسندۀ تفسیر «الجواهر» می گوید:

آنچه نعمت در اختیار انسان قرار می گیرد، امانت است.

لفظ امانت و پیمانی که در سورۀ مؤمنون آمده:

وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ » (2)

و آنان که امانت ها و پیمان های خود را رعایت می کنند.

شامل تمام گونه های آن است. همچنین اماناتی که در سورۀ انفال آمده نیز بر این منوال عمومیّت پیدا می کند.

به طور کلی می توان گفت: هر دستوری که در قرآن آمده، گر چه گاهی نظر به موارد خاصی بوده، و لی تمام مردم مخاطب آنند.

ص:277


1- (1) - نساء (4) : 58. [1]
2- (2) - مؤمنون (23) : 8. [2]
معنای عام امانت

امانتی که بر تمام کاینات عرضه شده و در آن میان تنها انسان بوده که آن را عهده دار گردیده، اعم از جهات خصوصی و عمومی ای است که مردم در برابر احکام الهی دارند. اما موضوع عرضه یک امر تکوینی و فطری است که عاقل و غیرعاقل، جاندار و بی جان، مخاطب به تبلیغ و غیر آن همه در برابرآن قرار گرفتند.

در این جا که قرآن سخن از این گونه فطرت به میان می آورد، تمام موجودات را در برابر فطرت انسانی مقایسه می کند، آنگاه می فهمیم چه امتیازی بشر با پذیرفتن این امانت پیدا کرده و تمام عواقب آن را نیز بر ذمّه گرفته است. کشیدن بار چنین امانتی یعنی تحمّل عواقب آن نیز.

پس انسان، بسیار تجاوزکار و نادان است. انسان گاهی با علم به حدود تکالیف قدم به خطا بر می دارد که در این صورت بسیار تجاوزکار است، و گاهی هم ندانسته اشتباهی می کند، در این صورت به عنوان نادان بودن مذمّت می گردد چه او می توانست برای رفع جهل خود از فروغ عقل مدد بگیرد ولی نگرفت. جز موجود صاحب عقل، کدام موجودی به تعدّی و جهل موصوف می تواند گشت ؟ غیر عاقل که حدودی نمی شناسد. تنها کسی را ظالم و جاهل می نامیم که دادگر و دانا نیز درباره اش اطلاق کنیم.

این فطرت که ویژۀ انسان هاست در جای دیگر قرآن به زبان تکریم یاد شده و انسان را برتر از بسیاری از مخلوقات و دارندۀ زمام کاینات معرّفی کرده است:

وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً » (1)

به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم، و آنان را در خشکی و دریا [ بر

ص:278


1- (1) - اسراء (17) : 70. [1]

مرکب هایی که در اختیارشان گذاشتیم ] سوار کردیم، و به آنان از نعمت های پاکیزه روزی بخشیدیم، وآنان را بر بسیاری از آفریده های خود برتری کامل دادیم.

جملۀ «بسیاری از آفریده ها» که در آیۀ فوق مشاهده می کنید، شامل تمام موجوداتی است که ودیعۀ خیر و شر یا تکلیف را بر عهده نگرفته اند، یعنی این کار در صلاحیّت فطرتشان نبوده است.

در این حکم عام، معنای «امانت» به طور کامل واضح شد و فهمیدیم که مراد از آن تنها یک چیز است: تکلیف. آن دسته از مفسّران که به این صراحت مقصود را بیان نداشته اند، چندان از لوازم و متعلّقات آن سخن رانده اند که جز بر معنای تکلیف بر چیز دیگری تطبیق نمی گردد.

فخر رازی می گوید:

این معنی نیز برای شما روشن باشد که خودداری کردن موجودات از پذیرفتن امانت مانند سرباز زدن ابلیس از سجده نبود، که قرآن درباره اش فرموده: «ابلیس از سجده خودداری کرد» (1) زیرا به دو دلیل اینها باهم فرق دارند:

اول: در داستان ابلیس سجده واجب شده بود، اما در این جا امانت پیشنهاد گردید.

دوم: خودداری ابلیس ناشی از غرور و خودخواهیش بود، اما در موجودات از خود کم بینی سرچشمه گرفته؛ تمام موجودات خود را به چشم حقارت نگریستند و بار امانت را قبول نکردند، زیرا عبارت، وَأشْفَقْنَ مِنْها حال دردناک و شکست خوردۀ آنها را بازگو می کند. (2)در هر صورت این گونه آیات دلالت بر عظمت روحی و معنوی انسان دارد و

ص:279


1- (1) - بقره (2) : 34.
2- (2) - نخستین انسان: 28.

باید گفت:

خوشا به حال کسی که به حضرت حق و تکالیفی که خالق بر عهده اش گذاشته، برای تأمین سعادت دنیا و آخرت خود، با تمام وجود توجه کند.

دلا دیگر به فکر کار خود باش چو خود یاری نداری یار خود باش

تو سلطانی و تختت عرش والاست به پستی جا مکن جای تو بالاست

برو جایی که ما را جا نباشد چه جای ما که جا را جا نباشد

رفیقان اندکی بودند و رفتند در این منزل نیاسودند و رفتند

تو هم برخیز و بنشین با رفیقان منه پا در طریق بی طریقان

ز عالم روی خود را بر یکی کن غم بسیار خود را اندکی کن

(هلالی جغتایی)

ص:280

[وَاحْجُبْنَا عَنِ الْإِلْحَادِ فِی عَظَمَتِکَ ]

الهی! ما را که در برابر عجایب عظمت تو و آفریده هایت چشم باز، فطرت آزاد، عقل فعّال و قلب گیرنده داریم، از ستم و الحاد در برابر عظمتت بازدار.

2 - انحراف در اعتقاد به عظمت

اشاره

الهی! کدام ستم بالاتر از این است که حق روشن و عظمت معلوم را که چون خورشید وسط روز از افق اسما و صفاتت طلوع دارد منکر شویم، و از شگفتی ها و عجایب مخلوقاتت که هر یک در جای خود نشانگر عظمت و بزرگی تو هستند، غفلت ورزیم!

الهی! کدام ظلم بالاتر از این که به جای فرمان بردن از احکام ودستورهایت که دل را مستعد پذیرش انوارت می نماید، به گردونۀ معاصی و ناپاکی ها و آلودگی ها درافتیم و به دریای پرطوفان شهوات غرق گشته و از صعود به مقام قرب و وصل بازمانیم!

الهی! آنان که محجوب از عظمت تو هستند، بالاترین جرم و گناهشان این است که عقل عنایت شدۀ تو را تعطیل کرده و به دامن جهل و جهالت توسّل جسته اند.

محبوبا! آنان که محجوب از تماشای تو هستند، به مرض کبر و خودخواهی و غرور و عُجب دچارند.

الهی! ملحدان نسبت به عظمت تو، در کمال بی شرمی و بی حیایی، خود را میزان سنجش واقعیت ها گرفته و آنچه را با خودشان مطابق و همگون نمی بینند

ص:281

انکار می کنند.

ای معشوق عاشقان! چه پست اند آن بدبخت های تیره روزی که به جای فرستادگان و سفیران پاک و آگاه تو، بی خبران مغرور را به معلّمی انتخاب کرده و تمام مایه های سعادت خویش را فدای آنان می کنند، در صورتی که تاریخ نشان داده در برابر این فداکاری احمقانه چیزی نصیب آنان نشده است.

پروردگارا! ای اول و آخر، و ای ظاهر و باطن، و ای علیم و خبیر، الحاد ملحدان داغ ننگی است که شیاطین جنّی و انسی بر پیشانی هویّت آنان زده اند، تا از انسانیّت و حقیقت و کرامت و فضیلت دور بمانند و تبدیل به جرثومۀ فساد گشته و منبع پستی و رذالت گردند.

وَلِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ » (1)

و نیکوترین نام ها [ به لحاظ معانی ] ویژۀ خداست، پس او را با آن نام ها بخوانید؛ و آنان که در نام های خدا به انحراف می گرایند [ و او را با نام هایی که نشان دهندۀ کاستی و نقص است، می خوانند ] رها کنید؛ آنان به زودی به همان اعمالی که همواره انجام می دادند، جزا داده می شوند.

توجه به اسمای حسنی علماً و عملاً، آدمی را از دچار شدن به مکتب های انحرافی و شیاطین خطرناک حفظ نموده و ضامن تحقّق سعادت دنیا و آخرت است.

در روایات بسیار مهمّ از امامان معصوم: آمده که:

«به خدا قسم، اسمای حسنای خدا ماییم.» (2)

ص:282


1- (1) - اعراف (7) : 180. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 37/27، باب 14؛ شرح الاسماء الحسنی : 215/1.

آری، توسّل به علوم و معارف اهل بیت و بهره گیری از قواعد تربیتی آن بزرگواران انسان را از الحاد و انحراف و میل به باطل و باطل شدن بازداشته و راه خوشبختی و تحقّق خیر دنیا و آخرت را به روی انسان باز می کند.

بدبختی ملحدان در این است که گوش از شنیدن صدای ملکوتی انبیا و ائمّه بسته، و گوش انسانیّت را فروخته و گوش خر، خریده اند، که با آن گوشِ حیوانی جز صدای باطل و ندای شیطانی نمی شنوند. اینان به مایه های عالی ملکوتی وجود خود، بر اثر الحاد و انحراف لطمه زده و دنیای فانی را بر آخرت باقی ترجیح داده اند.

زنده نبود آن دلی کز عشق جانان بازماند مرده دان چون دل ز عشق و جسم از جان بازماند

جای نفس و طبع شد کز عشق خالی گشت دل ملک دیوان شد ولایت کز سلیمان بازماند

جان چون کار عشق نکند بار تن خواهد کشید گاو آخور شد چو رخش از پور دستان باز ماند

این عجب نبود که اندر دست خصمان اوفتد ملک سلطانی که از پیکار خصمان بازماند

عاشقان را نفرت است از لقمۀ دنیا طلب خوان سلطان را نشاید چون ز سگ نان بازماند

(سیف فرغانی)

الحاد به آیات الهی

آیات الهی اعم از آفاقی و انفسی و تربیتی که به ترتیب عبارت است از جهان خلقت و انسان و قرآن، همچون روز روشن در برابر دیدگان عقل و دو چشم قلب

ص:283

جهت تأمین ایمان به حق و قیامت و نبوّت انبیا و امامت امامان و سعادت دنیا و آخرت می درخشد. آنان که به این آیات که کتاب زندگی و راهنمای انسان به سوی کمال است الحاد بورزند طرْفی نبسته و از علم حق پنهان نیستند ودر پایان کار مایه ای جز خزی دنیا و عذاب آخرت برای آنان نخواهد ماند!

إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیَاتِنَا لَایَخْفَوْنَ عَلَیْنَا أَفَمَن یُلْقَی فِی النَّارِ خَیْرٌ أَم مَن یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیَامَهِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ » (1)

مسلماً کسانی که معانی و مفاهیم آیات ما را از جایگاه واقعی اش تغییر می دهند [ و به تفسیر و تأویلی نادرست متوسل می شوند ] بر ما پوشیده نیستند. آیا کسی را که در آتش می افکنند، بهتر است یا کسی که روز قیامت در حال ایمنی می آید؟ هر چه می خواهید انجام دهید، بی تردید او به آنچه انجام می دهید، بیناست.

انحراف سالکان شهوات

عارف ناشناختۀ بزرگ، سالک سبیل حق، عاشق واله مرحوم آیت اللّه حاج شیخ ابراهیم امام زاده زیدی که دارای دم عیسوی بوده و در تربیت سالکانِ راه، جِدّی وافر داشته، در رسالۀ پرقیمت «حکمت متعالیه و سیر و سلوک» خود می فرماید:

«ای برادر! احوال آنان که سالک سبیل اهل اللّه نیستند و افعال و حرکات و حالاتشان بر اساس خواسته و میل و مقتضای شهوات آنهاست و در منجلاب آلودگی و قذارت روحی ومعاصی ظاهری و باطنی آن چنان غرقند که خداوند متعال در حقّ آنان فرموده:

ص:284


1- (1) - فصّلت (41) : 40. [1]

وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ » (1)

و اگر حق از هواهای نفس آنان پیروی می کرد، بی تردید آسمان ها و زمین و هر که در آنهاست از هم می پاشید.

آن قدر بیچاره و بدبخت اند، و به اندازه ای از سعادت و سلامت محرومند که حتی از رسیدن به خواسته های مادی و محدود خود ممنوع و از آنچه طبع حیوانی و میل شیطانی و اشتهای سَبُعی آنان اقتضا دارد محجوبند، چنانچه قرآن در حق آنان فرموده:

وَحِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ » (2)

و [ در نتیجه ] میان آنان و همۀ خواسته هایشان [ به وسیلۀ مرگ ] جدایی انداخته شد.

این بی خبران بی خرد و ملحدان پست و افتادگان در چاه شهوت و منغمران در آرزوهای بی ارزش و غرق شدگان در هوای نفس، سرنگون در سخط حق و آتش غضب حضرت جبّارند!

أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ » (3)

پس آیا کسی که [ با طاعت و عبادت ] از خشنودی خدا پیروی کرده، همانند کسی است که [ بر اثر گناه ] به خشمی از سوی خدا سزاوار شده ؟ و جایگاه او دوزخ است و آن بد بازگشت گاهی است.

ص:285


1- (1) - مؤمنون (23) : 71. [1]
2- (2) - سبأ (34) : 54. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 162. [3]

اینان را متابعت هوای نفس به هاویه درانداخت و از آنچه در حال و هوای الهی باید لذّت ببرند محروم ساخت. و به سرگردانی و اضطراب درونی دچار کرد؛ به سلاسل و اغلالی که صورت باطنی الحاد و گناهان و معاصی است مقیّد نمود، چنانچه عبید و ممالیک گریزپا را به ذلّت زندان و غل و زنجیر دچار کنند.

اینان را مالک نفسشان که هوای لعنتی است تسلیم مهالک کرد، از پی این مالک و متصرف خائن است که خازن آتش را در قیامت، معارف الهیّه «مالک» نامیده اند.

برای این سرگردانان در بیابان ضلالت و گم شدگان وادی هلاکت در برابر هر درجه ای از درجات اهل حق درکه ای در جحیم و عذاب مقیم و آتش عظیم و نار الیم است. برای آنان در برابر درجۀ توکّل درکۀ خذلان است، چنانکه در قرآن مجید آمده است:

إِن یَنصُرْکُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَکُمْ وَإِن یَخْذُلْکُمْ فَمَن ذَا الَّذِی یَنصُرُکُم مِن بَعْدِهِ » (1)

اگر خدا شما را یاری کند، هیچ کس بر شما چیره و غالب نخواهد شد، و اگر شما را واگذارد، چه کسی بعد از او شما را یاری خواهد داد؟

و در برابر درجۀ تسلیم، درکۀ پستی و هوان و خواری است چنانکه در قرآن کریم فرموده:

وَمَن یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ » (2)

و کسی را که خدا خوار کند، گرامی دارنده ای برای او نیست؛ به یقین خدا هر چه را بخواهد انجام می دهد.

برای آنان در برابر درجۀ قرب و وصل درکۀ طرد و لعنت است. چنانکه در قرآن مجید بدان اشارت رفته است:

ص:286


1- (1) - آل عمران (3) : 160. [1]
2- (2) - حج (22) : 18. [2]

أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ » (1)

خدا لعنتشان می کند، و لعنت کنندگان هم لعنتشان می کنند.

چنانکه عارفان آگاه و عشاقان بینا در برابر حضرت محبوب از خویش با تمام وجود و به راستی و حقیقت، نفی قدرت و علم و وجود می کنند و از پی این تواضع و فنای فی اللّه به قدرت بی انتها و علم ذاتی و لدنّی و وجود مخلّد ابدی که عنایت خاص حضرت دوست به آنان است می رسند، ملحدان بدبخت، و منکران پست فطرت به خاطر الحاد و انکارشان به ناتوانی بی نهایت و جهل کلّی و هلاکت سرمدی دچار می شوند و این همان خِزْی عظیم است که نتیجۀ الحاد و محصول انکار و میوۀ تلخ میل به باطل می باشد، به راستی که خداوند بزرگ همۀ ما را از درافتادن به چنین ورطۀ هلاکتی حفظ فرماید.» (2)بیایید مرد میدان ایمان و عمل و طهارت و پاکی و سلامت و تقوا شویم. بیایید دنیای فانی را در برابر آخرت باقی انتخاب نکنیم و از این راه خود را به خسارت ابدی مبتلا نسازیم. بیایید در برابر پیشگاه باعظمت حضرت حق سر تسلیم فرود آریم و از تمام دستورهای او که محض تأمین سعادت ما تنظیم شده پیروی کنیم.

بیایید همچون حضرت زین العابدین علیه السلام دست دعا به درگاه حضرت ربّ العزّه برداشته و در کمال عجز و نیاز به جناب بی انباز عرضه بداریم:

یا الهی و سیّدی و مولای، یا أرحم الراحمین و یا أکرم الأکرمین:

«وَاحْجُبْنا عَنِ الإلْحادِ فی عَظَمَتِک»

به قول فیض آن سالک مسلک صدق:

چو مرد او شدی مردانه می باش چو مست او شدی مستانه می باش

ص:287


1- (1) - بقره (2) : 159. [1]
2- (2) - حکمت متعالیه و سیر و سلوک، امام زاده زیدی: 162.

اگر در سر هوای دوست داری ز خویش و آشنا بیگانه می باش

چو خواهی لذّت مستی بیابی شراب عشق را پیمانه می باش

چو درهای سعادت باز خواهی کلید عشق را دندانه می باش

چو زلف او پریشان شد به صد دل در او آویز خود را شانه می باش

(فیض کاشانی)

ص:288

[«2»وَیَا مَنْ لاَ تَنْتَهِی مُدَّهُ مُلْکِهِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ ]

و ای آن که دوران فرمانرواییش به نهایت نمی رسد، بر محمد و آل محمد درود فرست.

3 - بی نهایت بودن قدرت حضرت حق

اشاره

امام سجاد علیه السلام در این فراز از دعا، قدرت نمایی و توانمندی خداوند و اقتدار حقانی او را در پی بردن به اسرار و رازهای آفرینش که مایۀ قرب و صفا و روشنی دل است؛ ستایش می فرماید.

این فراز از دعا اشاره به آیاتی از قرآن مجید در محور مالکیّت محض و قدرت یکتای خداوند دارد:

تَبَرَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلَی کُلِ ّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» (1)

همیشه سودمند و با برکت است آن که فرمانروایی [ همه هستی ] به دست اوست و او بر هر کاری تواناست.

لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَوَ تِ وَالْأَرْضِ وَمَا فِیهِنَّ وَهُوَ عَلَی کُلِ ّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» (2)

مالکیّت و فرمانروایی آسمان ها و زمین و آنچه در آنهاست، فقط در سیطرۀ خداست، و او بر هر کاری تواناست.

ص:289


1- (1) - ملک (67) : 1. [1]
2- (2) - مائده (5) : 120. [2]

مقصود از مالکیت خداوند، قدرت برتر و توانایی تام در تصرف همه امور به امر و نهی است و از ویژگی های این برتری این است که پایان زمانی ندارد.

ملک، نامی برگرفته از ملک النّاس است یعنی حاکم مطلق بر مردم خداوند است. و او متولی سلطنت بر آدمیان و همه موجودات انسی بندۀ فرمان اویند.

صفات خداوند

دانشمندان صفات خداوند را به دو رشته تقسیم کرده اند:

1 - صفات ثبوتی یا صفات جمال.

2 - صفات سلبی یا صفات جلال.

مقصود از صفات ثبوتی آن رشته از صفاتی است که جنبۀ وجودی دارند و اتصاف شخص به یکی و یا همۀ آنها موجب کمال می باشد و نبودن آن برای شخص یک نوع نقص شمرده می شود. مانند: علم و قدرت، از سوی دیگر صفات ثبوتی بازگشت به صفات ذاتی است. صفات ذات، صفاتی هستند که ذات خداوند را تشکیل داده و پیوسته ذات اقدس وی با آنها همراه می باشد. مانند علم و قدرت، این رشته از اوصاف را صفات ذات گویند. زیرا او دانا و تواناست و اگر او را تنها در نظر بگیریم و از همه موجودات و تمام افعال او چشم بپوشیم او را دانا و توانا و زنده خواهیم یافت.

یکی از صفات ثبوتی خداوند قدرت و یکی از نام های او قادر است و حقیقت قدرت دو معنا دارد:

1 - کار از روی اختیار و اراده و با کمال حریت و آزادی انجام می دهد مثلاً می گوییم: فلانی قادر به خواندن و نوشتن است یعنی با کمال آزادی می تواند بخواند و بنویسد.

2 - مبدأ اثر بودن در برابر موجودی که مبدأ اثر نبوده و کاری از وجود او ساخته

ص:290

نیست و مقصود از قدرت، این معنی دوّم است.

بنابراین «قدرت» از صفات ثبوتی الهی است یعنی که خداوند بر هرچیز قادر است. و «قادر» به کسی گویند که توانایی بر انجام و ترک کاری را با اراده و اختیار داشته باشد.

معنای قدرت

راغب اصفهانی دربارۀ ریشه این واژگان می نویسد:

القُدْرَهُ إذا وُصِفَ بها الانسانُ فاِسمٌ لهیئهٍ لَهُ بِها یَتَمَکَّنُ مِنْ فِعْلِ شَیءٍ ما، وَ إَذا وُصِفَ اللّهُ تَعالی بِها فَهِیَ نَفْیُ العَجْزِ عَنْهُ وَ مُحالٌ انْ یُوصَفَ غَیْرُ اللّهِ بِالقُدْرَهِ الْمُطْلَقَهِ مَعْنیً وَ انْ أَطْلَقَ عَلَیه لَفْظاً بَلْ حَقُّه أَنْ یُقالَ قادِرٌ علی کذا،...

وَالقَدِیْرُ هُوَ الفاعِلُ لِما یَشاءُ عَلَی قَدْرِ ما تَقْتَضِی الحِکْمَهَ ، لازائداً عَلَیْه وَ لاناقِصاً عَنْهُ وَ لِذلکَ لایَصِحُّ أَنْ یُوْصَفَ بِهِ إِلّا الله تعالی. (1)

قدرت از صفاتی است که اگر انسان به آن متصف شود یعنی حالتی است که انسان توانایی بر انجام چیزی را دارد. و هر گاه خداوند به آن متصف شود یعنی ناتوانی و ضعف از او دور است. و از محالات است که از جهت معنی غیر خداوند به قدرت فراگیر متصف شود هر چند از جهت لفظ گفته می شود، بلکه حق آن این است که گفته شود توانایی بر چنین کاری دارد.

قدیر، به معنای کسی است که هر چه اراده کند به مقتضای حکمت انجام می دهد، نه کمتر و نه بیشتر و به همین جهت این وصف دربارۀ غیرخداوند به کار نمی رود.

ص:291


1- (1) - مفردات ألفاظ القرآن، [1] راغب اصفهانی: مادۀ قدر.

اصل واژگان فوق از قدر گرفته شده که به معنای اندازۀ چیزی و نهایت آن است.

صاحب لسان العرب در این باره می نویسد:

القَدیرُ و القادرُ مِنْ صِفاتِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ یَکُونانِ مِنَ القُدْرَهِ وَ یَکُونانِ مِنَ التَّقْدِیرِ... فَالقادِرُ إِسْمُ فاعِلٍ مِنْ قَدَرَ یَقْدِرُ وَ القَدِیرُ فَعیلٌ مِنْه وَ هُوَ لِلْمُبالَغَهِ وَ المُقْتَدِرُ مُفْتَعِلٌ مِنْ إقْتَدَرَ وَ هُوَ أَبْلَغُ . (1)

قدیر و قادر از صفات خداوند بزرگ است که از ریشۀ قدرت و تقدیر گرفته شده است... قادر اسم فاعل و قدیر صفت مبالغه است ولی مقتدر از آن بلیغ تر است.

تبارک، از ماده بَرْک به معنای سینۀ شتر است که او در هنگام نشستن سینه را بر روی زمین می گذارد ولی این واژه به معنی دوام و بقا و زوال ناپذیری به کار رفته است. وقتی می گویند نعمت با برکت است یعنی نعمت، دوام و بقا داشته باشد و به کارگیری این واژه بر ذات پاک خداوند به خاطر ازلیت و ابدیت اوست.

بیده الملک ، نشانۀ انحصار است یعنی حکومت عالم هستی فقط به دست توانای اوست و مالک و متصرف در همۀ جهان تنها به قدرت اوست.

جملۀ و هو علی کل شی قدیر ، مفهوم بسیار گسترده ای دارد که قدرت او را بر همه چیز بدون تغییر شامل می شود و واژه شیء از وسیع ترین مفاهیم است که تمام آنچه را در عالم امکان بگنجد فرا می گیرد.

در قرآن 45 بار واژۀ قدیر و 7 بار کلمۀ قادر و صفات دیگر مانند مقتدر، مقدور، قادرون و قادرین، واسع، غنی، غیرمعجزی اللّه به کار رفته است.

و اما آیاتی که در آنها واژۀ مقتدر به همراه پیشوند حاکمیت آمده است، مانند:

عزیز مقتدر، ملیک مقتدر، علی کل شیء مقتدر، علیهم مقتدرون، مفهومی فراتر از

ص:292


1- (1) - لسان العرب: [1] مادۀ قدر.

معنی قادر در آنها دیده می شود که قرآن مجید در هنگام قدرت شدید و یا خشم نهایی الهی از آنها استفاده کرده است.

توجه به این نکته لازم است که مِلک (کسر میم) سلطه فردی بر چیزی است و مُلک (ضم میم) حاکمیت را بر نظام کلی و اجتماعی بازگو می کند.

برخی مفسران واسع علیم را وسعت در کمال قدرت می دانند.

فخر رازی در ذیل آیۀ:

وَلَا تُؤْمِنُواْ إِلَّا لِمَن تَبِعَ دِینَکُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَی هُدَی اللَّهِ أَن یُؤْتَی أَحَدٌ مِّثْلَ مَآ أُوتِیتُمْ أَوْ یُحَآجُّوکُمْ عِندَ رَبِّکُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَآءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ » (1)

و [ نیز گفتند : در توضیح حقایق ] جز به کسی که از دینتان پیروی می کند ، اطمینان نورزید [ تا دیگران هدایت نیابند ] . بگو : یقیناً هدایت ، هدایت خداست . سپس گفتند : گمان نکنید آنچه به شما اهل کتاب [ از نبوّت ، معجزه ، قبله مستقل و آیات آسمانی ] داده شده به کسی [ از عرب و غیر عرب ] داده شود ، یا اینکه مؤمنان می توانند نزد پروردگارشان با شما محاجّه و گفتگو کنند . [ در پاسخ یاوه های آنان ] بگو : فضل و رحمت [ که از جلوه هایش نبوّت ، کتاب ، معجزه و قبله است ، ] به دست خداست ، به هر کس بخواهد می دهد ؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست .

می نویسد:

«وسعت وجودی خداوند دلیل بر کمال قدرت او و علیم بودنش دلیل بر کمال علم اوست، پس چنین کسی به جهت جایگاه قدرت، هر فضل و لطفی را نسبت به هر که شایسته بداند؛ عطا می کند چرا که هم از نیازهای بندگان خود با خبر است و

ص:293


1- (1) - آل عمران(3): 73 . [1]

هم برای اعطای فضل و دانش و حکمت توانایی دارد.» (1)پس قدرت خداوند هیچ گونه حد و مرز ندارد و آفرینش آسمان ها و پهناوری زمین و انواع موجودات و مرگ حیات از نشانه های این قدرت بی منتها است.

در آیات دیگر طرح مسأله قدرت و حاکمیت بی نهایت از طرف خداوند در نگاه اول اشاره به عمومیت قدرت خداوند است. که حق در مقام رد هر گونه عجز و ناتوانی از وجود اوست، چرا که ناتوانی یا ناشی از جهل و بی خبری یا ضعف در بدن است و قادر عالم نه در حوادث غافلگیر می شود و نه در مقابله ناتوان است.

و از نگاه دیگر گاهی تهدید و سرکوبی انسان های مغرور و لجوج است که با گردن کشی راه حق را سدّ می کنند و گاهی برای اطمینان دادن به بندگان صالح و مؤمن است تا حل همه مشکلات خود را از او بخواهند و تنها به او پناه ببرند.

دلایل قدرت بی پایان خداوند

امّا دلایل قدرت بی پایان پروردگار چیست ؟

1- دلیل علمی:

در علوم تجربی، دیدن مناظر گوناگون طبیعت و عجایب آسمان ها و همچنین ساختمان منظم سلول ها و اتم ها و گسترش روز افزون علوم و اکتشافات، جهان تازه ای را در برابر چشم ما مجسم می کند. این تنوع پیچیدۀ آفرینش همانند تدوین کتاب خداست که آن همه محتوا و معارف عظیم الهی را در قالب الفاظ ساده ریخته است. از مطالعه مجموع این مسائل به این حقیقت می رسیم که مبدأ عالم هستی قدرت بی پایان دارد.

2- برهان وجوب و امکان:

در بحث توحید و یگانگی ذات خداوند ثابت شد که واجب الوجود در عالم

ص:294


1- (1) - التفسیر الکبیر، فخر رازی: 99/8، ذیل آیۀ 73 سورۀ آل عمران.

یکی بیش نیست و هر چه غیر از اوست ممکن الوجود است و تمام ممکنات نه تنها در آغاز که در بقای خود نیز متکی به او و مخلوق او هستند و این معنی قدرت مطلقه خداوند بر همه چیز است.

3- برهان فلسفی:

ما اگر توانایی بر کاری نداشته باشیم به خاطر کمبود است و هر مشکلی که پیش می آید در واقع به محدودیت وجود ما منتهی می شود. پس وجودی که از هر نظر نامحدود است چگونه ممکن است چیزی خارج از حوزۀ قدرت او باشد. به تعبیر دیگر، او همه جا حاضر است و همه شرایط در اختیار اوست بنابراین هر گونه موانعی را برمی چیند و این دلیل قدرت او بر همه چیز است.

4- قدرت اختیاری:

قدرت خدا آمیخته با اختیار است و ذات او ازلی و فعلش حادث است پس هر گاه چیزی را اراده کند در همان زمانی که اراده کرده موجود می باشد. و این نشانۀ احاطۀ ارادۀ او بر همه موجودات است.

البته در میان فلاسفه و متکلمان مذاهب مختلف در عین این که قدرت خداوند را بدون گفتگو قبول دارند در ابدیت یا عمومیت قدرت به خاطر برخی اشکالات که از حل آن عاجز بوده اند تردید کرده اند و به همگی آنها در محل خودش پاسخ داده شده است. (1)و اما آیات دیگری قدرت خداوند را از زاویه های مختلف بررسی می کند.

در سورۀ زمر می فرماید:

وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَمَهِ وَ السَّمَوَ تُ

ص:295


1- (1) - برگرفته از: راه خداشناسی و شناخت صفات او، جعفر سبحانی: 293 - 309، پیام قرآن، مکارم شیرازی: 16/4، صفات جمال و جلال در قرآن مجید.

مَطْوِیَّاتُ بِیَمِینِهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ » (1)

و خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند، در حالی که زمین در روز قیامت یکسره در قبضۀ قدرت اوست، و آسمان ها هم درهم پیچیده به دست اوست؛ منزّه و برتر است از آنچه با او شریک می گیرند.

سرچشمۀ شرک عدم معرفت صحیح دربارۀ خداوند است کسی که بداند:

اولاً: او وجودی بی پایان و نامحدود از هر نظر است.

ثانیاً: آفرینش همه موجودات از ناحیۀ اوست و حتی در بقای خود هر لحظه به فیض وجود او نیازمندند.

ثالثاً: تدبیر عالم هستی و گشودن گره تمام مشکلات و همه ارزاق به دست با قدرت اوست و حتی اگر شفاعتی هم انجام گیرد به اذن و فرمان او خواهد بود، معنی ندارد که رو به سوی دیگری آرد. اصلاً چنین وجودی با این صفات دوگانگی برای او محال است؛ زیرا دو وجود نامحدود از جمیع جهات عقلاً غیرممکن است.

در آیۀ فوق برای بیان عظمت قدرت او از دو تعبیر کنایی قبضته و مطویات بیمینه استفاده کرده است.

«قبضه» به معنی چیزی است که در مشت می گیرند و معمولاً کنایه از قدرت مطلقه و سلطه کامل بر چیزی است. «مطویات» از مادۀ طی به معنی به هم پیچیدن است که گاه کنایه از گذشتن عمر یا عبور از چیزی است.

کسی که طوماری را در هم پیچیده و در دست راست گرفته کامل ترین تسلط را بر آن دارد مخصوصاً انتخاب یمین یعنی دست راست به خاطر آن است که غالب

ص:296


1- (1) - زمر (39) : 67. [1]

اشخاص کارهای مهم را با دست راست انجام می دهند و قوت و قدرت بیشتری در آن احساس می کنند.

بنابراین همۀ این تشبیهات و تعبیرات کنایه از سلطۀ مطلقۀ پروردگار بر عالم هستی در جهان دیگر است، تا همگان بدانند در عالم قیامت نیز کلید نجات و حل مشکلات در کف قدرت خداوند است تا به بهانۀ شفاعت و مانند آن به سراغ بت ها و معبودهای دیگر نروند. و در روز قیامت همگی به روشنی در می یابند که همه چیز از آن او و در اختیار اوست.

در آیه ای دیگر می فرماید:

قُلِ اللَّهُمَّ مَلِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَی کُلِ ّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» (1)

بگو: خدایا! ای مالک همه موجودات! به هر که خواهی حکومت می دهی و از هر که خواهی حکومت را می ستانی، و هر که را خواهی عزت می بخشی و هر که را خواهی خوار و بی مقدار می کنی، هر خیری به دست توست، یقیناً تو بر هر کاری توانایی.

منظور از اراده و مشیت الهی در این آیه این نیست که بدون حساب و بی دلیل چیزی را به کسی می بخشد و یا از او می گیرد، بلکه مشیت او از روی حکمت و مراعات نظام و مصلحت و حکمت جهان آفرینش و عالم انسانیت است. و گاه این حکومت ها به خاطر شایستگی ها است و گاه حکومت ظالمان هماهنگ با ناشایستگی امت هاست.

حکومت خداوند در کلام علّامه طباطبائی

علّامه طباطبایی رحمه الله دربارۀ استناد حکومت و دیگر امور اعتباری به خدای سبحان می نویسد:

ص:297


1- (1) - آل عمران(3) : 26. [1]

«تردیدی نیست که زنجیرۀ علیت در عالم به خداوند واجب الوجود ختم می شود و رابطۀ میان او و جزء و کل جهان هستی، رابطۀ علّیت است. در مباحث علت و معلول روشن شده که پدیده علیت فقط در ناحیۀ وجود است به این معنا که در آنچه از وجود علت به معلول سرایت می کند وجود حقیقی در معلول است و غیر آن یعنی ماهیت، از صدور و نیاز به علت برکنار می باشد.

با توجه به این مطلب، مشکلی که در این جا پیش می آید، استناد امور صرفاً اعتباری به خدای متعال است؛ زیرا امور اعتباری اصولاً وجود حقیقی ندارند بلکه وجود و ثبوت آنها یک ثبوت و واقعیّت اعتباری است که از ظرف اعتبار و جعل و از حیطۀ فرض فراتر نمی روند.

اوامر و نواهی و احکام و قوانین شریعت و نیز اموری چون حکومت و عزّت و روزی و غیره همگی اموری اعتباری هستند. آنچه این گره را می گشاید این است که:

درست است این امور از وجود حقیقی عاری و بی بهره اند امّا دارای آثاری هستند که نام های آنها را حفظ می کنند و این آثار اموری حقیقی هستند که مقصود از اعتبار این امور نیز همین آثار است. و این آثار به خدای متعال نسبت وجودی دارند و همین نسبت است که نسبت این امور اعتباری را به خداوند، صحت می بخشد.

این سخن دربارۀ عزت اعتباری و آثار خارجی آن و استنادش به علل حقیقی آن و همچنین دربارۀ دیگر امور اعتباری مانند امر و نهی و حکم و جعل و غیره نیز صادق می باشد.

از این جا روشن می شود که تمام اعتبارات شرعی به واسطۀ استناد آثار آنها به خدای متعال به نحوی که زیبندۀ ساحت قدس و عزت او باشد به واجب متعال استناد دارند.» (1)

ص:298


1- (1) - تفسیر المیزان: 149/3 - 150، ذیل آیۀ 26 سورۀ آل عمران، [1] بحث فلسفی.

جملۀ بیدک الخیر با توجه به الف و لام استغراق در «الخیر» و مقدم شدن «بیدک» بر او نشان می دهد که تمام خیرها و برکات و نیک ها در دست خداست و در ضمن استفاده می شود که هم عزت خیر است و هم ذلت خیر است. بخشیدن حکومت و گرفتن آنهم هر کدام در جای خود خیر است و بر طبق قانون عدالت، شرّی وجودی ندارد جانیان و بدکاران، خیرشان در آن است که در زندان باشند و نیکوکاران با ایمان خیرشان در آزادی است. به تعبیر دیگر در جهان هستی شری وجود ندارد، این ما هستیم که خیرات را مبدّل به شر می کنیم.

جملۀ إِنَّکَ عَلَی کُلِ ّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ در واقع دلیلی است بر تمام آنچه در آیه آمده است؛ زیرا وقتی او بر هر چیزی قادر است؛ حکومت و عزت و خیانت به دست اوست.

و نکته جالب این است که ابلیس هم در آغاز آفرینش خداوند، در بهشت به آدم گفت: «ای آدم! آیا می خواهی تو را به درخت جاویدان و مُلک فناناپذیر راهنمایی کنم ؟» در واقع شیطان حساب کرد که آدم به زندگی جاویدان و رسیدن به قدرت بی زوال تمایل دارد؛ پس برای کشاندن او به مخالفت فرمان پروردگار از دو عامل جاودانگی و حکومت همیشگی برای فریب او بهره برد و شیطان هم برای گمراهی بشر بر روی آن دو نقطه حساس انگشت می گذارد.

به همین جهت در قیامت هم خداوند این پرسش را مطرح می کند که قدرت و حکومت از آن کیست ؟ ولی پاسخ گو چه کسانی هستند؟

خداوند می فرماید:

یَوْمَ هُم بَرِزُونَ لَایَخْفَی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ لِّمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَ حِدِ الْقَهَّارِ» (1)

ص:299


1- (1) - غافر(40) : 16. [1]

روزی که همۀ آنان آشکار می شوند، [ و ] چیزی از آنان بر خدا پوشیده نمی ماند. [ و ندا آید: ] امروز فرمانروایی ویژۀ کیست ؟ ویژۀ خدای یکتای قهّار است.

این آیه در حقیقت سومین ویژگی آن روز یعنی حاکمیت مطلقه پروردگار را بازگو می کند. در آن روز منادی حق فریاد برمی آورد که امروز حاکمیت برای کیست ؟ پاسخگو کیست ؟ در آیه سخنی از آن به میان نیامده است.

عده ای از مفسران گفته اند: سؤال از ناحیۀ پروردگار مطرح می شود و جواب را همۀ مؤمنان و کافران می گویند.

بعضی گفته اند: سؤال و جواب هر دو از ناحیۀ خداست.

و بعضی معتقدند: منادی الهی این سؤال را آشکار مطرح می کند و خود او نیز پاسخ می دهد. ولی ظاهراً که این سؤال و جواب از سوی فرد خاصی عنوان نمی شود، سؤال از خالق و مخلوق و همگی به زبان حال به آن پاسخ می دهند.» (1)در تکمیل بحث زوایای قدرت الهی نکته ای قابل توجه است که، مرحوم شیخ طبرسی در ذیل آیۀ إِنَّ اللّه عَلَی کُلِ ّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» (2) می نویسد:

«گفته اند که این سخن خداوند سبحان که فرمود: «همانا خداوند بر هر چیزی تواناست»، مفید عموم است که خداوند از سه بعد بر همه چیز قادر است:

1 - بر معدومات قدرت دارد که آنها را ایجاد نماید.

2 - بر موجودات که آنها را فانی سازد.

3 - بر مقدورات غیر خودش (مانند فرشته، جن، بشر) که اندازه گیری آنها به دست قدرت اوست و نیز می تواند آنان را از قدرت باز دارد.» (3)

ص:300


1- (1) - تفسیر نمونه: 58/20، [1] ذیل آیۀ 16 سورۀ غافر.
2- (2) - بقره (2) : 20. [2]
3- (3) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 120/1، [3] ذیل آیۀ 20 سورۀ بقره.
قدرت حق در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام

در پی توصیف امام سجاد علیه السلام از بی نهایت بودن حکومت الهی؛ حضرت علی علیه السلام هم قدرت حق را چنین می ستاید:

وَ اشْهَدُ انْ لااِلهَ الاّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ . الْاَوَّلُ لاشَئَ قَبْلَهُ وَ الْاَخِرُ لاغایَهَ لَهُ . لاتَقَعُ الأَوْهامُ لَهُ عَلی صِفَهٍ وَ لاتُعْقَدُ الْقُلُوبُ مِنْهُ عَلی کَیْفیَّهٍ ، وَ لاتَنالُهُ التَّجْزِئَهُ وَ التَّبْعیضُ وَ لاتُحیطُ بِهِ الْاَبْصارُ وَ الْقُلُوبُ . (1)

شهادت می دهم معبودی جز اللّه نیست، یگانه ای است بی شریک. اولی است که چیزی پیش از او نبوده، و آخری است که او را انتهایی نیست. اندیشه ها به هیچ یک از صفاتش نرسند، دل ها او را به کیفیتی تعیین وتحدید ننمایند، تجزیه و تبعیض در حریمش راه ندارد، و دیده ها و دل ها به او احاطه پیدا نکند.

و در جای دیگر دربارۀ قدرت خدا می فرماید:

اَنْتَ الْأَبَدُ فَلا امَدَ لَکَ ، وَ انْتَ الْمُنْتَهی فَلامَحیصَ عَنْکَ ، وَ انْتَ المَوْعِدُ فَلامَنْجی الاّ إِلَیْکَ . بِیَدِکَ ناصِیَهُ کُلِّ دابَّهٍ وَ الَیْکَ مَصیرُ کُلِّ نَسَمَهٍ .

سُبْحانَکَ ما اعْظَمَ شَأْنَکَ ! سُبْحانَکَ ما اعْظَمَ ما نَری مِنْ خَلْقِکَ وَ مَا اصْغَرَ عَظِمُه فی جَنْبِ قُدْرَتِکَ ! وَ ما اهْوَلَ مانَری مِنْ مَلَکُوتِکَ ! وَ ما احْقَرَ ذلِکَ فیما غابَ عَنّا مِنْ سُلْطانِکَ ! وَ ما اسْبَغَ نِعَمَکَ فِی الدُّنیا! وَ ما اصْغَرَها فی نِعَم الآخِرَهِ . (2)

ص:301


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 84. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 108. [2]

تو ابدی هستی بنابراین زمانی برایت نیست و تو منتهای هر چیز هستی از این رو گریزی از تو نیست و تو وعده گاه هستی که نجاتی از تو جز به تو نیست.

مهار هر جنبده ای در کف تو، و بازگشت هر انسانی به سوی توست. منزهی از هر عیب چه بزرگ است شأن تو! منزهی، چه عظیم است آنچه از مخلوقاتت که می بینیم و چه کوچک است عظمت آن در کنار قدرت تو! و چه دهشت آور است آنچه از ملکوت تو مشاهده می نماییم! و چه اندازه حقیر است آنچه دیده می شود در برابر آنچه از سلطنت تو برای ما ناپیداست. نعمت هایت در این دنیا چه گسترده فراوان است و بااین حال در برابر نعمت آخرتت چقدر کوچک است.

از وجود مقدس حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام درباره معنای

«لاحَوْلَ وَ لاقُوَّهَ الاّ بِاللّه» پرسیدند فرمود:

اِنّا لانَمْلِکُ مَعَ اللّهِ شَیْئاً وَ لانَمْلِکُ إلاّ ما مَلَّکَنا فَمَتی مَلَّکَنا ما هُوَ امْلَکُ بِهِ مِنّا کَلَّفَنا وَ مَتی اخَذَهُ مِنّا وَضَعَ تَکْلیفُهُ عَنّا. (1)

با وجود خدا دارندۀ چیزی نیستیم، و دارندۀ چیزی نمی شویم، جز آنچه او ما را دارندۀ آن نماید، بنابراین وقتی ما را دارندۀ چیزی نمود که خود نسبت به آن دارنده تر است وظیفه ای بر عهده ما گذاشته و هر گاه آن را از ما گرفت تکلیف آن را از ما برداشته است.

روایتی در باب اذان و اقامه؛ در معنای اللّه اکبر است که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از اجدادش نقل فرموده است: که حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:

ما در مسجد نشسته بودیم؛ در این حال اذان گو بر بالای مناره رفت و گفت: اللّه اکبرُ، اللّه اکبرُ، پس امیر مؤمنان علی علیه السلام گریه کرد و ما هم با گریۀ او گریه کردیم؛ پس چون مؤذّن اذان را به پایان رساند، فرمود: آیا می دانید مؤذّن چه می گوید؟ گفتیم: خدا و

ص:302


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 404. [1]

رسولش داناتر است. حضرت فرمود: اگر می دانستید چه می گوید، اندک می خندیدید و بسیار گریه می کردید؛ سپس فرمود:

فَلِقَولِهِ اللّه اکْبَرُ مَعَانٍ کَثیرهٌ مِنْها: أَنَّ قَوْلَ المُوَذِّنِ : «اللّهُ اکْبَرُ» یَقَعُ عَلی قِدَمِهِ وَ أَزلیَّتِهِ وَ أَبَدیِّتِهِ و َعِلْمِهِ وَ قُوَّتِهِ وَ قُدْرَتِهِ وَ حِلْمِهِ وَ کَرَمِهِ وَ جُودِهِ وَ عَطائِهِ وَ کِبْریائِهِ .

فَاِذا قالَ المُوَذِّنُ : اللّهُ اکْبَرُ؛ فَاِنَّهُ یَقُولُ اللَّهُ الَّذی لَهُ الْخَلْقُ وَ الأَمْرُ وَ بِمَشِیَّتِهِ کانَ الْخَلْقُ وَ مِنْهُ کانَ کُلُّ شَیْ لِلْخَلْقِ وَ الَیْه یَرْجِعُ الْخَلْقَ وَ هُوَ الأَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ شَیءٍ لَمْ یَزَل وَ الآخِرُ بَعْدَ کُلِّ شَیءٍ لایَزَالُ وَ الظّاهِرُ فَوْقَ کُلِّ شَیءٍ لایُدْرَکُ وَ الْباطِنُ دُونَ کُلِّ شَیءٍ لایُحَدُّ، فَهُوَ الباقِی وَ کُلُّ شَیءٍ دُونَهُ فَانٍ .

وَ الْمَعْنَی الثّانی ، اللّهُ اکْبَرُ ایِ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ، عَلِمَ ما کانَ وَ ما یَکُونُ قَبْلَ انْ یَکُونَ وَ الثّالِثُ ، اللّهُ اکْبَرُ ایِ الْقادِرُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ یَقْدِرُ عَلی ما یَشاءُ، الْقَوِیُّ لِقُدْرَتِهِ الْمُقْتَدِرُ عَلی خَلْقِهِ ، الْقَوِیُّ لِذاتِهِ ، وَ قُدْرَتُهُ قائِمَهٌ عَلی الأَشْیاءِ کُلِّها اذا قَضی أَمْراً فَاِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ... . (1)

پس گفته مؤذّن «اللّه اکبر»، دارای مفاهیم زیاد است از جمله: این که گفتار اذان گو: «اللّه اکبر» بر قدیمی بودن و همیشگی و جاودانگی و دانش و نیرو و چیرگی و بردباری و لطف و بخشش و بزرگواری خداوند قرار گیرد پس هر گاه مؤذن گوید: اللّه اکبر، پس او می گوید: خداوند کسی است که برای او آفرینش و تقدیر است. و به ارادۀ او آفریده می شود و از او همه چیز برای آفرینش است و به سوی او آفریدگان بازگشت می کنند. و او اوّل پیش از هر چیزی که همیشگی و آخر پس از هر چیز که نابود نگردد، آشکار و برتر هر چیزی که به فهم در نیاید و درون هر شی که در اندازه نگنجد. پس او ماندگار

ص:303


1- (1) - بحار الأنوار:، 131/81، باب 13، حدیث 24؛ [1]مستدرک الوسائل: 66/4، باب 37، حدیث 4187. [2]

و هر چیزی غیر او نابود شدنی است.

مفهوم دوّم، «اللّه اکبر» یعنی دانا و آگاه؛ و بر آنچه هست و باشد قبل از وجود آگاهی دارد.

مفهوم سوّم، «اللّه اکبر» یعنی توانایی بر هر چیزی دارد و هر چه اراده کند تقدیر کند؛ نیرومند در قدرت و حکومت است و بر آفرینش خود چیره دست است؛ در ذاتش نیرومند و قدرتش بر همه چیزها سلطه دارد. هر گاه بر امری حکم کند پس همانا گوید: باش، پس او موجود است.

ص:304

[وَأَعْتِقْ رِقَابَنَا مِنْ نَقِمَتِکَ ]

و ما را از عذاب خود رهایی بخش

4 - رهایی از ننگ دنیا و عذاب آخرت

اشاره

آن که مسؤول سعادت و شقاوت انسان است، خودِ اوست.

کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَهٌ » (1)

هر کسی در گرو دست آورده های خویش است.

اوست که از جانب حضرت حق مجهّز به عقل، فطرت، وجدان، تمکّن و قدرت و اراده است و برای شکوفایی این مایه های رشد و کمال متنعّم به نعمت هدایت، وحی، نبوّت و امامت می باشد.

او با صد و چهارده کتاب آسمانی و در رأس آنها قرآن مجید که کتاب عزیز، حکیم، مجید، کریم، شفا، رحمت و هدایت است، و با صد و بیست و چهار هزار پیامبر آگاه، علیم و بصیر، و با دوازده امام معصوم و هزاران فقیه و عالم و عارف و بینا، برای به دست آوردن سعادت و مصون ماندن از شقاوت هدایت شده و این خط نورانی هدایت و صراط مستقیم حضرت محبوب است که زمینۀ خیر و برکت و منفعت و دوری از ضرر و خسارت و پوچی را برای او فراهم می آورد.

خداوند مهربان که عاشقی همچون او برای انسان نیست و انبیا و ائمّه و هادیان

ص:305


1- (1) - مدّثّر (74) : 38. [1]

دلسوز به او سفارش کرده اند که از عقل و فطرت و وجدان کمک بگیر و در حقایق ظاهریّه و باطنیّه مطالعه کن، یا به بینایان راه دست توسل بزن و با انتخاب راه از چاه، به سیر و سفر در سبیل اللّه مشغول شو و از آنچه مایۀ جهل و نادانی و علّت افتادن در شهوات حیوانی است بپرهیز تا شاهد سعادت را در آغوش گیری و از ضربه های مهلک و خطرناک غول شقاوت در امان بمانی، که تو در برابر گوش و چشم و قدرت درک و همۀ نعمت های حق و برای به دست آوردن سعادت دارَیْن و دور شدن از شقاوت که مورث خِزْی دنیا و عذاب آخرت است، مسؤولی.

وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً » (1)

و از چیزی که به آن علم نداری [ بلکه برگرفته از شنیده ها، ساده نگری ها، خیالات و اوهام است ] پیروی مکن؛ زیرا گوش و چشم و دل [ که ابزار علم و شناخت واقعی اند ] موردِ بازخواست اند.

او که بدون اتصال به نبوّت و امامت، به خود و به خدا و به جهان و سایر حقایق جهل دارد، نباید زمام حیات خویش را به دست دیو جهل بسپارد، که دیو جهل مایۀ تمام امراض و علت العلل تمام بدبختی ها و سرچشمۀ شقاوت و خزی دنیا و عذاب آخرت است، که شرعاً و عقلاً بر ما واجب است در آزادی خویش از عذاب و نقمت، با کمک ایمان و عمل صالح بکوشیم.

نصیحتی مشفقانه

از غرور و عُجب و خودبینی و خودپسندی بپرهیزید، در برابر حق و حقیقت، متکبّر نباشید، بند بردگی دیگران را که مایۀ تمام بدبختی ها و سیه روزی است به

ص:306


1- (1) - اسراء (17) : 36. [1]

گردن جان میفکنید، از افتادن به دام زر و زور و تزویر خود را حفظ نمایید، دل که حرم امن خداست به طناب وسوسۀ خنّاسان دچار مسازید، دستگاه با عظمت عقل را تعطیل ننمایید، مهار حیات را به دست بی خبران از حقایق هستی مسپارید، از طواف به دور مکتب های مادی و دست ساز خودداری کنید، خود و زن و فرزندانتان را و هر کس که در شعاع شما زیست می کند به بلای شهوات و غرایز آزاد دچار ننمایید، مظاهر فانی و زودگذر دنیا شما را نفریبد، از دزدان راه انسانیت و راهزنان صراط آدمیّت بر حذر باشید، در پیچ و خم برنامه های مرئی و نامرئی شیطان گرفتار مشوید، باطن از آلودگی ها پاک دارید، به دامن جان و قلب و دانش و حقیقت راهنمایانِ راه حضرت ربّ العزّه، دست توسل بزنید، انبیا و اولیا و امامان معصوم و فرهنگ حیاتبخش آنان را بشناسید، عقل و فطرت را به دست آن دانایان و بینایان و عارفان و عاشقان آگاه بسپارید، در هر حرکت و عملی بر اساس خواسته های حضرت محبوب - جلّ جلاله - قدم بردارید. چشم به تماشای آیات دوست باز کنید و گوش به فرامین و دستورهای سعادت بخش حضرت اللّه بسپارید.

سالک الی اللّه شوید و در این مسیر به رحمت و لطف و عنایت او توکّل نمایید، تسلیم بی قید و شرط مالک عالَم و آدم شوید تا از قیود و اغلال و سلاسل شیاطین درون و برون که همّتی جز هلاکت و نابودی شما ندارند آزاد گردید. در تمام شؤون و امور به کتاب حضرت دوست یعنی قرآن مجید که کتاب علم و زندگی و حیات و فضیلت و حق و حقیقت است پناه ببرید و به این نکته توجه داشته باشید که جز از این طریق راهی به سعادت و آزادی از شقاوت نیست.

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد

ص:307

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایّام ناگهان بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

(سیف فرغانی)

مهار شهوات با قدرت ایمان

اگر به غرایز و شهوات میدان تاخت و تاز داده شود، عقل و وجدان را سرکوب کرده و بین انسان و حقایق حایل گشته و آدمی را از تمام واقعیت ها جدا ساخته و چنانکه تاریخ حیات ثابت کرده از انسان موجودی بدتر از تمام حیوانات خواهند ساخت.

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَیَعْقِلُونَ » (1)

قطعاً بدترین جُنبندگان نزد خدا، کرانِ [از شنیدن حق ] و لالانِ [ از گفتن حق ] هستند که [ کلام حق را ] نمی اندیشند!

مهار غرایز و شهوات را باید به دست قدرت ایمان به حق و روز قیامت، و عقل ملکوتی واخلاق حسنه و حلال و حرام خدا سپرد تا در این قلمرو، استعدادها رشد کند و فضایل زنده گردد و درِ قلب به روی حقایق ربّانیّه و واقعیت های ملکوتیّه باز

ص:308


1- (1) - انفال (8) : 22. [1]

شود و سعادت دنیا و آخرت انسان تأمین گردد و از خزی دنیا و عذاب آخرت رهایی حاصل شود.

به دانش دین که بیانگر حقایق الهی و انسانی و نشان دهندۀ صراط مستقیم و مبیِّن حسنات اخلاقی است، آراسته شوید، آنگاه در مقام عمل به واقعیت های دین برآیید و برای استوار ماندن ایمان و عمل خود با تمام وجود از در افتادن به چاله و چاه گناه بپرهیزید، که گناه ومعصیت خطرناک ترین عامل شقاوت و بر باد دهندۀ ایمان و آخرت و مورث خزی دنیا و عذاب جهنّم است.

ترک گناه را شبانه روز به تمرین بگذارید و در این زمینه در مقام ریاضت شرعیّه برآیید، که تکرار ترک، شما را به روح تقوا که بهترین حافظ و نگهبان انسان از خطرات است مجهّز می کند و باعث باز شدن تمام درهای خیر به روی انسان می شود.

تقوا در نهج البلاغه

«نهج البلاغه» تقوا را به عنوان یک نیروی معنوی و روحی که بر اثر ممارست و تمرین پدید می آید و به نوبۀ خود آثار و لوازم و نتایجی دارد و پرهیز از گناه را سهل و آسان می نماید، طرح و عنوان کرده است:

ذِمَّتی بِما أقُولُ رَهینَهٌ و أنَا بِهِ زَعیمٌ ، إنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْمَثُلاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوی عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهاتِ .

عهده ام در گرو درستی سخنم قرار دارد، و نسبت به آن ضامن و پای بندم.

کسی که عبرت های روزگار کیفرهای پیش رویش را بر او آشکار کند، تقوا او را از افتادن در اشتباهات مانع گردد.

تا آنجا که می فرماید:

ص:309

ألا وإنَّ الْخَطایا خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْها أهْلُها وَخُلِعَتْ لُجُمُها فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی النّارِ. ألا وَإنَّ التَّقْوی مَطایا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیْها أهْلُها وَاُعْطُوا أزِمَّتَها فَأَورَدَتْهُمُ الْجَنَّهَ . (1)

بدانید خطاها اسبان سرکشند، که افسار گسیخته سواره های خود را به پیش می برند تا به جهنّم وارد کنند. آگاه باشید که تقوا مرکب های راهوارند که مهارشان به دست سواره های آنها سپرده شده، در نتیجه آنان را وارد بهشت می نمایند.

در این خطبۀ تقوا به عنوان یک حالت روحی و معنوی که اثرش، ضبط و مالکیت نفس است ذکر شده است.

این خطبۀ می گوید: لازمۀ بی تقوایی و مطیع هوای نفس بودن ضعف و زبونی و بی شخصیت بودن در برابر محرّکات شهوانی و هواهای نفسانی است. انسان در آن حالت مانند سوار زبونی است که از خود اراده و اختیاری ندارد و این مرکب است که به هر جا که دلخواهش هست می رود.

لازمۀ تقوا قدرت اراده و شخصیت معنوی داشتن و مالک حوزۀ وجود خود بودن است، مانند سوار ماهری که بر اسب تربیت شده ای سوار است و با قدرت و تسلّط کامل، آن اسب را در جهتی که خود انتخاب کرده می راند و اسب در کمال سهولت اطاعت می کند.

إنَّ تَقْوَی اللّهِ حَمَتْ أوْلِیاءَ اللّهِ مَحارِمَهُ ، وَألْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخافَتَهُ ، حَتّی أسْهَرَتْ لَیالِیَهُمْ وَأَظْمَأَتْ هواجِرَهُمْ . (2)

بندگان خدا، تقوای الهی اولیای خدا را از دچار شدن به حرامها بازداشت، و

ص:310


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 16. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 113. [2]

دلهایشان را ملازم ترس از خدا کرد، تا جایی که آنان را به شب زنده داری واداشت، و در گرمای روز موفق به روزه نمود.

در این جا علی علیه السلام تصریح می کند که تقوا چیزی است که پرهیز از محرمات الهی و همچنین ترس از خدا از لوازم و آثار آن است.

فَإنَّ التَّقْوی فِی الْیَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّهُ ، و فی غَدٍ الطَّریقُ إلَی الْجَنَّهِ . (1)

همانا تقوا در امروز دنیا برای انسان به منزلۀ یک حصار و به منزلۀ یک سپر است، و در فردای آخرت راه به سوی بهشت است. (2)آری، بر اساس معارف اسلامیه به خصوص منابعی چون «قرآن مجید» و «نهج البلاغه» و «صحیفۀ سجّادیه» و کتب معتبر روایی، آنچه بین انسان و بین نقمت، حجاب و حایل است و آنچه آدمی را از خزی دنیا و عذاب آخرت که همان نقمت است حفظ می نماید، پس از ایمان به حق و آخرت، عمل به دستورهای الهی و به خصوص مراعات تقواست.

طریق تحصیل سعادت

عالم ربّانی، حکیم صمدانی، فقیه الهی، ملا مهدی نراقی، در این که انسان چگونه می تواند از نقمت محفوظ بماند و خیر دنیا و آخرت خود را تأمین کند می فرماید: «این مسأله به چند چیز بستگی دارد:

از جمله، انتخاب و اختیار همنشینی ملکوتی و مصاحبت با نیکان و معاشرت با کسانی که دارای فضایل اخلاقی اند و فرا گرفتن نحوۀ رفتار آنان با خالق و مخلوق؛ و همچنین اجتناب از همنشینی با اشرار و بدکاران و صاحبان اخلاق زشت و ناپسند و

ص:311


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 233. [1]
2- (2) - سیری در نهج البلاغه: 203. [2]

نشنیدن داستان ها و حکایت های مربوط به آنان و کارها و مزخرفاتی که از آنها صادر می شود، زیرا مصاحبت و معاشرت با هر کسی قوی ترین انگیزه برای خو گرفتن به صفات و اخلاق اوست.

طبع آدمی آمادۀ گرفتن نیک و بد دیگران است؛ سرّ این مطلب این است که:

نفس انسان دارای قوایی است که بعضی به نیکی ها و فضایل می خوانند و برخی متمایل به بدی ها و رذایل اند و هر گاه برای یکی از این دو کمترین انگیزه ای که مناسب و در خور طبع و سرشت اوست پدید آید به آن میل می کند و بر صاحب آن چیره می شود. و چون انگیزه های بدی و شرّ برای قوا، بیشتر از انگیزه های خیر است، تمایل به شرّ و بدی زودتر و آسان تر از تمایل به خیر و نیکی رخ می نماید، و از اینرو گفته اند: تحصیل فضایل به منزلۀ صعود به قلّه های مرتفع است و کسب رذایل به مثابۀ نزول از آنهاست؛ و قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به همین مطلب اشاره دارد که:

حُفَّتِ الْجَنّهُ بِالْمَکارِهِ ، وَحُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ . (1)

بهشت با ناملایمات همراه است، و جهنّم با خواستنی ها قرین است.

و از جمله، به کار بردن قوا در راه کسب صفات شریف و مواظبت بر افعالی است که آثار و نتایج آن فضایل و ملکات است، و واداشتن نفس بر کارهایی که مقتضی و در خور اخلاقی است که حفظ آن مطلوب است. چنانکه کسی که می خواهد ملکۀ جود و سخاوت را حفظ کند، همواره باید به انفاق مال و بذل و بخشش بر مستحقّان ادامه دهد و بر نفسِ خویش هنگامی که به امساک و بخل تمایل دارد مسلّط باشد. و آن که می خواهد ملکۀ شجاعت را حفظ کند باید از اقدام به کارهای خطرناک و هول انگیز به شرط اشاره به فرمان عقل روی نگرداند و بر نفس خود هنگامی که

ص:312


1- (1) - مستدرک سفینه البحار: 94/6؛ مسند احمد بن حنبل: 38/2؛ [1] صحیح مسلم: 142/8.

احساس جبن می کند خشم ورزد و سخت گیرد، و حال به همین منوال است در مورد دیگر صفات؛ و این کار به منزلۀ ریاضت جسمانی در بهداشت بدنی است.

و از جمله، این که هنگام اقدام به هر فعلی تفکّر و تأمّل کند تا کاری از روی غفلت برخلاف آنچه مقتضی فضیلت است از او سر نزند و اگر احیاناً سر زد نفس خویش را به انجام ضدّ آن تنبیه و تأدیب کند و بعد از سرزنش و توبیخ، نفس را مورد عقوبت و سخت گیری قرار دهد، چنانکه وقتی می خوهد غذایی مضرّ بخورد باید خود را به روزه ادب کند، و اگردر واقعه ای خشم بی جا و ناپسندی از او صادر شود خود را در مانند آن واقعه بیفکند و صبر و تحمّل ورزد و یا خود را با کارهای سخت و دشوار مانند نذر و صدقه و غیره تأدیب کند.

و شایسته است که سعی و کوشش را در تحصیل و حفظ آن از دست ندهد هر چند در این طریق به مقام والایی رسیده باشد، زیرا تعطیل وبطالت به تنبلی و کسالت می انجامد و این حالت موجب قطع فیوضات الهی خواهد شد و در نتیجه، صورت انسانی دگرگون می شود و هلاک ابدی در پی خواهد آمد.

این سعی و کوشش موجب افزایش تجرّد و صفای نفس انسان و انس به حق و الفت با صدق خواهد شد و از دروغ و باطل متنفّر خواهد گشت و در مدارج کمالات و مراتب سعادات بالا خواهد رفت، تا هنگامی که اسرار الهی بر او منکشف شود و همانند قدسیان و روحانیان و فرشتگان گردد. و کوشش وی در امور دنیا باید به قدر ضرورت باشد و تحصیل بیش از مقدار نیاز ضروری را بر خود حرام سازد، زیرا هیچ بدبختی و شقاوتی شدیدتر از صرف گوهر باقی نورانی در تحصیل خرمهرۀ (1) فانی ظلمانی که از دست او می رود و به دیگران می رسد، نیست.

و از جمله، از دیدن و شنیدن و تخیّل آنچه شهوت و غضب را برمی انگیزد بپرهیزد، و کسی که این دو قوه را تهییج کند گویی سگ هار یا اسب سرکشی را

ص:313


1- (1) - خرمهره: نوعی مهرۀ بزرگ سفید یا آبی که آن را بر گردن خر و اسب و استر آویزند.

برانگیزد، و آنگاه برای رهایی از آنها چاره جویی کند. و هر گاه آن دو قوه بالطبع به جنبش درآمدند در آرام ساختن آنها به قدری که منافی سلامت نباشد بس کند و این همان اندازه ای است که عقل و شرع جایز می شمرند.

و از جمله، در جستجو و کشف عیب های پنهانی خود سعی و کوشش کند و چون به چیزی از آنها آگاه شد در دفع و ازالۀ آن جدّاً بکوشد. و چون نفس صفات و افعال خود را دوست دارد بسیار اتفاق می افتد که بعضی از عیوب از او پنهان می ماند.

بنابراین هر کسی که خواستار سلامت و نگهبان آن است باید از بعضی از دوستان خود بخواهد که از عیوب او تفحّص کند و به آنچه آگاه شد وی را با خبر سازد. و چون از عیب خود اطلاع یافت باید از این آگاهی خشنود شود و به دفع و برطرف کردن آن بپردازد تا این که دوستش به گفتۀ او اطمینان پیدا کند و بداند که گوشزد کردن عیوب وی نزد او از هر چه دوست دارد بهتر است. و بسا که دشمن در این زمینه سودمندتر از دوست است، زیرا دوست غالباً عیب را می پوشاند و آن را آشکار نمی سازد، ولی دشمن در آشکار کردن آن اصرار می ورزد، بلکه بسا تا حدّ بهتان تجاوز می کند. و چون دشمنان عیوب وی را آشکار ساختند باید خدا را سپاس گزارد و به دفع آن عیوب مبادرت نماید.

و در این مقام سودمند است که مردم را آیینۀ عیوب خویش قرار دهد و چون عیبی در آنان یافت در زشتی آن بیندیشد و بداند که اگر این عیب از او صادر شود همچنان زشت است و دیگران این زشتی را در می یابند، پس در دفع و ازالۀ آن بکوشد. و سزاوار است که در پایان هر روز و شب از خود حساب بکشد و همۀ کارهای خویش را بررسی کند، پس اگر کار زشت و ناپسندی از او سر نزده خدا را بر این برنامۀ نیک سپاس گزارد، و اگر کار بد و نکوهیده ای از او صادر شده خود را مورد

ص:314

سرزنش قرار دهد و توبه کند و بکوشد که دیگر مانند آن از او سر نزند.» (1)آری، اگر دل تجلّی گاه اعتقاد و ایمان به حق شود و اعضا و جوارح از پی آن دل به اخلاق حسنه و اعمال صالحه آراسته گردند، درب سعادت به روی انسان باز می شود و چهرۀ مقصود با تمام زیباییش، خود را نشان می دهد.

به قول عارف معارف الهیّه، ملا احمد نراقی در کتاب «طاقدیس»:

ای خوشا آن دل که پرتو گاه اوست ساحت آن در گذار راه اوست

خوشتر آن صاحبدلی کاندر طلب منتظر باشد در دل روز و شب

در حریم کعبۀ دل سال و ماه در طواف و سعی چشمانش به راه

منتظر بنشسته در دل صبح و شام دیده هایش بر در و دیوار بام

در کنار گوشۀ دل در کمین چشمهایش بر یسار و بر یمین

تا مگر دیدار رخسار حبیب یک نظر آید نصیبش با نصیب

تا مگر روزی به دل آرد گذار آن نگار دلفریب جان شکار

لحظه ای غافل مشو از کار دل دیده افکن بر در و دیوار دل

(ملا احمد نراقی)

معاملۀ با خدا برای رهایی از نقمت

اگر چه آنچه در اختیار انسان است مِلک او نیست و ملکیت نسبت به همه چیز وقف حریم مقدّس کبریاست، که در قرآن مجید، این سند متین و محکم ملکوتی آمده:

ص:315


1- (1) - علم اخلاق اسلامی: 141/1.

وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمواتِ وَالْأرض وَاللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ » (1)

و مالکیّت و فرمانروایی آسمان ها و زمین فقط در سیطرۀ خداست، و خدا بر هر کاری تواناست.

اماّ از باب فضل و رحمت و عنایت و لطف، برای انسان مسألۀ مالکیت را نسبت به اشیایی که با سعی و کوشش صحیح به دست می آورد تجویز فرموده و فروش آنچه را در اختیار دارد مجاز دانسته و خود نیز در صف خریداران املاک و اجناس انسان قرار گرفته، تا آدمی در این معامله از نقمت و خزی دنیا و عذاب آخرت مصون بماند، که راهی برای نجات از نقمت جز معاملۀ جان و مال با حضرت محبوب نیست و اگر کسی بدون معاملۀ جان و مال و به تعبیر روشن تر بدون ایمان و عمل صالح و جهاد و تقوا، طمع در نجات داشته باشد و خود را از حضرت حق طلبکار مغفرت و رحمت بداند، طمع بی جایی است و امیدش وی را به آنچه منظور اوست نخواهد رساند. ثمن حضرت حق در برابر مُثمَن انسان، براساس آیات قرآن مجید، بهشت و رضوان الهی است:

إنَّ اللّهَ اشْترَی مِنَ الْمُؤْمِنینَ أنْفُسَهُمْ وَأمْوالَهُمْ بِأنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ » (2)

یقیناً خدا از مؤمنان جان ها و اموالشان را به بهای آن که بهشت برای آنان باشد خریده.

آری، اگر در سایۀ ایمان، تمام حرکات برونی و درونی انسان و همچنین اموالش با حضرت حق معامله شود عاقبت کار، بهشت و رضوان الهی است. آنان که در کنار ثروت و اموالشان جود و سخاوت ندارند و از خرج کردن حرکات جسم و روح در راه خداوند مضایقه می کنند و با این حال امید به رحمت حق دارند و به بهشت عنبر سرشت طمع می بندند، آیا این امید و طمعشان بجا و به مورد و قابل قبول طبع سلیم است ؟

ص:316


1- (1) - آل عمران (3) : 189. [1]
2- (2) - توبه (9) : 111. [2]

اینان مصونیّت از نقمت را در چه می جویند؟ مگر نه این است که معارف الهیّه و آیات قرآنیّه مصونیّت از نقمت را در سایۀ معاملۀ انسان با خدا می دانند. اینان باید زندگی انبیا و امامان و اولیا و عاشقان حضرت محبوب را مورد توجه قرار دهند و ببینند که این طایفه چگونه نفس و مال و فرزند خود را در راه دوست بذل کردند و آنچه را از فضل حق به دست آورده بودند به حضرت حق برگرداندند و حاضر نشدند با غیر یار معامله کنند و آنچه دارند به غیر دوست واگذار نمایند.

انبیا و اولیا این حقیقت را روشن تر از خورشید یافته بودند؛ که معاملۀ با غیر حق جز خسارت و افتادن در نقمت و هلاکت ابدی و خزی دنیا و عذاب آخرت محصول دیگری ندارد.

ابراهیم عزیز با حملۀ به بت های بتخانه، جانش را در ترازوی معاملۀ با حق گذاشت تا جایی که به هنگام قرار گرفتن در منجنیق برای افتادن در آتش و جانبازی در راه دوست، در پاسخ سؤال جبرئیل که به او گفت: اگر تو را حاجتی هست بگو، گفت: حاجت هست اما نه به تو؛ که به همین مقدار هم حاضر نشد با غیر محبوب به معامله برخیزد! او با یقین به یک خواب، فرزند با کرامتش را به سرزمین مِنی آورد و به طور جدّ و با تصمیمی قاطع برای قربانی کردن وی در راه حضرت دوست کارد به گلویش کشید! او از بذل مال در راه حضرت حق تا لحظات آخر عمر دریغ نکرد، تا جایی که ملائکۀ الهی داستان انتخابش را به مقام خلیل اللّهی در زمینۀ ایمان و عمل و اخلاقش یافتند.

قرآن مجید از آن مرد بزرگ و حکیم سترگ، قهرمان توحید، ظرف اخلاص و پاکی و پهلوان عمل و معرفت، به عنوان ابراهیم وفادار به تمام پیمان های الهی یاد کرد:

ص:317

وَاِبْراهیمَ الَّذی وَفّی » (1)

و [ یا به آنچه در صحیفه های ] ابراهیم [ است ] همان که به طور کامل [ به پیمانش با خدا ] وفا کرد [ آگاهش نکرده اند؟ ].

اهل خوف و سلامت در قیامت

طمع و امید به مغفرت و رحمت، بدون ایمان و عمل، محصول جدایی انسان از خوف ممدوح است. اگر بر گذشتۀ منهای طاعت و آلوده به گناه و معصیت، و بر آینده ای که برای تهیدستان از عبادت و ایمان و اخلاق جز نقمت و عذاب دردناک ابدی نیست، خائف بودیم و این خوف ما خوفی جدّی و قطعی بود، به این طمع و امید غلط دچار نمی شدیم و در عبادت و طاعت، فقیر و تهیدست نمی ماندیم و ظرف وجودمان ازانواع معاصی ظاهره و باطنه پُر نمی شد و زمینۀ دچار شدن به نقمت برای ما فراهم نمی گشت. بیایید همچون سیّد سجّاد، آن عاشق واله، آن عابد زاهد، آن امام معصوم که عبادات و اخلاقیات وایمان و ناله های شبانه و طاعات روزانه اش جهان را به بهت و حیرت انداخته، به پیشگاه حضرت محبوب دست به دعا برداشته و در کمال تضرّع و زاری عرضه بداریم:

«وَأعْتِقْ رِقابَنا مِنْ نَقِمَتِک»

الهی! ای امید امیدواران، ای آرامش قلب عاشقان، ای محمود حامدان، ای انیس ذاکران، ای جلیس شاکران، ما را از عذاب و کیفر فردا، و جریمه های روز قیامت، و در یک کلمه از نقمت آزاد فرما.

سلامت فردای قیامت از آنِ اهل خوف و ترس است و نجات از نقمت و عذاب

ص:318


1- (1) - نجم (53) : 37. [1]

از آن آنان است، چنانکه قرآن مجید بر این معنا دلالت دارد:

وَلِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ » (1)

و برای کسی که از مقام پروردگارش [ که احاطه و تسلّط او بر ظاهر و باطن هستی است ] بترسد دو بهشت است.

ذلِک لِمَنْ خافَ مَقامی وَخافَ وَعِیدِ » (2)

این [ لطف و رحمت ] ویژۀ کسی است که از مقام من بترسد، و از تهدید [ به عذابم ] بیم داشته باشد.

وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ * قَالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ * فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ » (3)

و به یکدیگر روی می کنند [ و از احوالات گذشته ] از هم می پرسند. * می گویند: ما پیش تر [ در دنیا ] در میان کسان خود [ از عذاب امروز ] ترسان بودیم؛ * ولی خدا بر ما منت نهاد و ما را از عذاب مرگبار حفظ کرد.

مصونیّت از عذاب در نهج البلاغه

امیرالمؤمنین علیه السلام برای مصونیّت انسان از نقمت و عذاب فردا، در خطبۀ های ملکوتی «نهج البلاغه» هشدارهای عجیبی می دهد:

فَاحْذَرُوا - عِبادَ اللّهِ - الْمَوْتَ وَقُرْبَهُ ، وَأعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ ، فَإنَّهُ یَأتی بِأمْرٍ عَظیمٍ ، وَخَطْبٍ جَلیلٍ ، وَیَأْتی بِخَیْرٍ لا شَرَّ بَعْدَهُ أبَداً، وَبِشَرٍّ لاخَیْرَ بَعْدَهُ أبَداً، فَمَنْ أقْرَبُ مِنَ الْجَنَّهِ مِنْ عامِلها؟ وَمَنْ أقْرَبُ مِنَ النّارِ مِنْ عامِلها؟ وَأنْتُمْ طُرَداء الْمَوْتِ الَّذی إنْ أقَمْتُمْ لَهُ أخَذَکُمْ ، وَإنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أدْرَکَکُمْ وَهُوَ ألْزَمُ لَکُمْ مِنْ ظِلِّکُمْ ، الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَواصیکُمْ ، وَالدُّنْیا تُطْوی مِنْ خَلْفِکُمْ ،

ص:319


1- (1) - الرحمن (55) : 46. [1]
2- (2) - ابراهیم (14) : 14. [2]
3- (3) - طور (52) : 25 - 27. [3]

فَاحْذَرُوا ناراً قَعْرُها بَعیدٌ، وَحَرُّها شَدیدٌ، وَعَذابُها جَدیدٌ، وَحِلْیَتُها حَدیدٌ.

دارٌ لَیْسَ فیها رَحْمَهٌ ، وَلا تُسْمَعُ فیها دَعْوَهٌ ، وَلا تُفَرَّجُ فیها کُرْبَهٌ . (1)

بندگان خدا! از مرگ و نزدیک بودنش حذر نمایید، و برای آن ساز و برگ آماده کنید، مرگ با امری عظیم، و حادثه ای بزرگ می آید. به خیری که با آن شرّی نیست، یا شرّی که با آن خیری نمی باشد. چه کسی به بهشت از کسی که کار بهشتی کند نزدیک تر است ؟ و چه کسی به جهنّم از آن که عمل جهنّمی کند نزدیکتر است ؟ شما رانده شده های مرگ هستید، اگر بایستید به دستش می افتید، و اگر فرار کنید شما را خواهد یافت، مرگ از سایۀ شما با شما همراه تر است، و با زلفتان گره خورده، و دنیا به دنبال شما در نَوَر دیده می شود.

برحذر باشید از آتشی که عمقش ناپیدا، و حرارتش شدید، و عذابش تازه است: جایی که رحمت در آن نیست، ناله و فریاد کسی را نمی شنوند، و اندوهی را برطرف نمی کنند.

فَاتَّقُوا اللّهَ ، وَلا تُسْخِطُوهُ بِرِضی أحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ . (2)

پس تقوای خدا پیشه کنید و برای خشنودی کسی خود را به سخط حضرت حق دچار نکنید.

به حقیقت بیا بیدار شو، و به عرصه گاه بینایی و آگاهی قدم بگذار و این معنا را که خدا و انبیا و امامان بر آن تأکید دارند به خود بباوران که: در برابر کم و زیاد و کوچک و بزرگ و اندک و بیش حتی به اندازۀ آنچه که از تراش تخته و سنگ بر زمین می ریزد و به مقدار پوست نازک بین خرما و هستۀ آن و به قدر نخی که وسط شکاف هستۀ خرما است در فردای قیامت مسئولی و مورد مؤاخذه قرار خواهی گرفت. این

ص:320


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 27. [1]
2- (2) - أعلام الدین: 248. [2]

معنا را بدان که آنچه در درونت می گذرد و آنچه در برون داری حتی اشارات چشم و خیانت هایش به حسابت خواهد آمد.

راستی، اگر می خواهی قلبت خاشع شود و اعضایت به لرزه آید و اشک چشمت سرازیر گردد، برابر آنچه در قرآن مجید و گفتار انبیا و امامان دربارۀ قیامت آمده، از اهوال عظیمش و رنج و دردش و شدّت و حِدّت مسائلش همه و همه را در میدان نفس مجسّم کن، باشد که از این طریق مصونیت خود را از خزی دنیا و عذاب آخرت تضمین نمایی و خود را از نقمت امروز و فردا رهانیده و آزاد سازی و تا زنده ای دست نیاز به درگاه بی نیاز دراز کنی و با خضوع و خشوع از حضرت ربّ العزّه بخواهی که:

«وَأعْتِقْ رِقابَنا مِنْ نَقِمَتِک»

بلبل گلستان عشق، حافظ شوریده حال، خطاب به حضرت محبوب گوید:

روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختگان را همه گو باد ببر

ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر

زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر

سینه گو شعلۀ آتشکدۀ فارس بکُش دیده گو آب رخ دجلۀ بغداد ببر

(حافظ شیرازی)

اعضا و جوارح، شاهدان اعمال در قیامت

این را بدان که جوارحت در قیامت شاهدان عمل، اعضایت جنود حق، ضمایرت جاسوسان او و پنهانت آشکار محضر حضرت ربّ الارباب است. چه بسیار گناهانی که فراموشت شده، چه عبادت ها و طاعت ها که از آن غافل گذشتی و چه آلودگی هایی که بر قبحش مطّلع شدی و بر آن شرمنده گشتی در حالی که شرمت

ص:321

فایده نداشت، و به وحشت افتادی در صورتی که ترس و وحشتت سودمند نبود، نمی دانم با چه قدمی و با کدام رویی می خواهی در برابر مولا قرار بگیری، و با چه زبانی به وقت عرض اعمال، پاسخ آن محبوب را بدهی و با کدام قلب می خواهی به اندیشه برخیزی ؟!

اگر حضرت مولا در آن صحنه به تو بگوید:

بندۀ من! آیا از من حیا نکردی که با اعمال قبیحه به جنگ من آمدی،در حالی که از خجالت و حیایی که از بندگانم داشتی آن اعمال را به پنهانی انجام دادی ؟ چه شد که از مردم شرم کردی ولی از من که همه جا با تو بودم خجالت نکشیدی ؟ من خوبی هایت رادر برابر مردم قرار دادم، تو با گناه ومعصیت با من معامله کردی. آیا من در نزد تو از بندگانم سبک تر بودم ؟! مرا کوچک شمردی و عبادم را بزرگ دانستی! این چه برنامه بود که دچارش بودی ؟!

نجات از نقمت و عذاب در روایات
اشاره

برای نجات از نقمت و عذاب، به ایمان و عمل صالح و مکارم اخلاق یعنی عفو و حلم و کرم و گذشت و مهربانی و چشم پوشی و جود و سخا و خشوع و خضوع و رأفت آراسته شوید که خداوند مهربان به این امور دستور داده و بندگانش را ترغیب فرموده و آراسته به این حقایق را محبوب خود دانسته و تارک این واقعیت ها را از دیدۀ محبّت انداخته است.

مصونیت از نقمت در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله

رسول خدا صلی الله علیه و آله برای دوری از نقمت در حدیث بسیار جالبی می فرماید:

لا تَجْلِسُوا إلاّ عِنْدَ کُلِّ عالِمٍ یَدْعُوکُمْ مِنْ خَمْسٍ إلی خَمْسٍ : مِنَ الشَّک إلَی الْیَقینِ ، و مِنَ الرِّیاء إلَی الإخْلاصِ ، وَمِنَ الرَّغْبَهِ إلَی الرَّهْبَهِ ، وَمِنَ الْکِبْرِ إلَی

ص:322

التَّواضُعِ ، وَمِنَ الْغَشِّ إلَی النَّصیحَهِ . (1)

منشینید جز در پیشگاه انسان بینا و آگاهی که شما را از پنج چیز به پنج چیز دعوت کند: از شک به یقین، از ریا به اخلاص، از امید غلط به ترس حقیقی، از کبر به تواضع و از فریب و خیانت و خدعه به صافی و پاکی و سلامت.

و نیز فرمود:

ما مِنْ عَبْدٍ مُؤمِنٍ تَخْرُجُ مِنْ عَیْنِهِ دُمُوعٌ ، وَلَوْ مِثْلُ رُؤُوسِ الذُّبابِ مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ إلاّ حَرَّمَهُ اللّهُ عَلَی النّار؛ و ما مِنْ قَطْرَهٍ أحَبَّ إلَی اللّهِ تَعالی مِنْ قَطْرَهِ دَمْعٍ مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ ! وَقَطْرَهِ دَمٍ فی سَبیلِ اللّهِ . (2)

مؤمنی نیست که به اندازۀ سر مگس از خشیت حق اشک از دیده اش بریزد مگر این که خداوند وجودش را به آتش حرام کند. قطره ای در پیشگاه حضرت حق محبوب تر از اشک از خشیت، و قطرۀ خون در راه خدا نیست.

و نیز فرمود:

لا یَدْخُلُ الْجَنَّهَ إلاّ رَحیمٌ . فَقیلَ : کُلُّنا نَرْحَمُ یا رَسُولَ اللّهِ ، فَقالَ : لَیْسَ رَحْمَهُ أحَدِکُمْ فی خُوَیْصَهِ أهْلِهِ حَتّی یَرْحَمَ النّاسَ عامَّهً . (3)

جز رحیم وارد بهشت نمی شود. عرضه شد: همۀ ما اهل رحمت هستیم. فرمود:

رحمت فقط در اهل خود نیست، بلکه دخول بهشت با رحمت به تمام مردم میسّر است.

ص:323


1- (1) - أعلام الدین: 272؛ [1]بحار الأنوار: 188/71، باب 13، حدیث 18؛ [2]مستدرک الوسائل: 327/8، باب 10، حدیث 9570. [3]
2- (2) - أعلام الدین: 274. [4]
3- (3) - أعلام الدین: 274؛ [5] فیض القدیر: 695/1.
مصونیّت از نقمت در کلام امام صادق علیه السلام

إذا أحَبَّ اللّهُ تَعالی عَبْداً ألْهَمَهُ الطّاعَهَ ، وَألْزَمَهُ الْقَناعَهَ ، وَفَقَّهَهُ فِی الدِّینِ ، وَقَوّاهُ بِالْیَقینِ ، فَاکْتَفی بِالْکَفافِ ، وَاکْتَسی بِالْعَفافِ . (1)

چون محبّت و عشق حق متوجه عبد شود، او را ملهَم به طاعت وملزم به قناعت و دین شناس می کند و با یقین به حقایق، بر قدرت معنوی و روحی او بیفزاید، پس کارش به جایی رسد که به کفاف از روزی حق اکتفا کند و به لباس عفاف خود را بپوشاند.

حسن بن یقطین از پدرش از جدّش حکایت می کند که:

مردی از کاتبانِ یحیی بن خالد والی اهواز شد، مانده ای از مالیات بر عهدۀ من بود که اگر می گرفت تهیدست و فقیر می شدم و چیزی در بساطم نمی ماند. به من گفتند: او اهل گذشت نیست، به انتظار باش که مانده مالیات را بر تو ادّعا کند. از این که با او ملاقات کنم می ترسیدم، به حضرت ربّ العزّه پناه بردم، به وجود مقدس حضرت صادق علیه السلام راهنمایی شدم، مشکلم را به حضرت عرضه داشتم، آن منبع کرامت بر کاغذی کوچک نوشت:

بِسمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ : إنَّ لِلّهِ فی ظِلِّ عَرْشِهِ ظِلاًّ لا یَسْکُنُهُ إلاّ مَنْ نَفَّسَ عَنْ أخیهِ کُرْبَهً ، أوْ أعانَهُ بِنَفْسِهِ ، أوْ صَنَعَ إلَیْهِ مَعْرُوفاً وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَهٍ ، وَهذا أخُوک، وَالسَّلامُ . (2)

به نام خداوند بخشندۀ مهربان: برای خداوند در سایۀ عرشش سایه ای است که در آنجا مسکن نمی گیرد مگر کسی که رنجی را از برادرش بردارد، یا وی

ص:324


1- (1) - أعلام الدین: 278؛ [1]مستدرک الوسائل: 36/13، باب 11، حدیث 14671. [2]
2- (2) - أعلام الدین: 289؛ [3]عده الداعی: 193. [4]

را در امر زندگی کمک دهد، یا کار نیکی در حقّش انجام بدهد گر چه به اندازۀ نصف خرما باشد، و آورندۀ نامه برادر توست.

مصونیّت از نقمت در کلام امام علی علیه السلام

امیرالمؤمنین علیه السلام برای مصونیت از نقمت می فرماید:

نَبِّهْ بِالتَّفَکُّرِ قَلْبَک، وَجافِ عَنِ اللَّیْلِ جَنْبَک، وَاتَّقِ اللّهَ رَبَّک. (1)

با اندیشه در واقعیت ها و حقایق دلت را بیداری و بینایی ده. به هنگام شب برای راز و نیاز با حق، پهلو از بستر بردار، و تقوا و پرهیز از هر حرامی را رعایت کن.

قَالَ أمیرُالمؤمنینَ علیه السلام : إنَّ التَّفَکُّرَ یَدْعُو إلَی الْبِرِّ وَالْعَمَلِ بِهِ . (2)

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: همانا اندیشه و تفکر در امور، کشانندۀ انسان به خوبی و عمل به آن است.

توضیح حدیث تفکّر در کلام مجلسی

مغز متفکّر علم حدیث حضرت علامۀ مجلسی - رضوان اللّه علیه - در شرح این روایت می فرماید:

تفکّر وارد در این حدیث شامل همۀ اقسام اندیشه های درست است، چون تفکّر در بزرگی و عظمت حق که دعوت می کند به ترس از مقام او و اطاعت از دستورهایش؛ و تفکّر در فنای دنیا و لذّت های زودگذر آن که دعوت می کند به ترک آن؛ و تفکّر در سرانجام نیکوکاران که دعوت می کند به پیروی از آنان؛ و تفکّر در

ص:325


1- (1) - الکافی: 54/2، حدیث 1؛ [1]مستدرک الوسائل: 183/11، باب 5، حدیث 12688؛ [2]مجموعه ورام: 183/2. [3]
2- (2) - الکافی: 55/2، حدیث 5؛ [4]مستدرک الوسائل: 186/11، باب 5، حدیث 12698. [5]

عاقبت مجرمان که دعوت می کند به دوری از اعمال و اخلاق ایشان؛ و تفکّر در اسرار عبادات و اهداف آن که دعوت می کند به دوری از اعمال و اخلاق ایشان؛ و تفکّر در اسرار عبادات و اهداف آن که دعوت می کند به تکمیل طاعات و کوشش برای رفع نقایص آنها و تفکّر در درجات ملکوتی آخرت که دعوت می کند برای تحصیل آن درجات و کمالات و... .

آری، هر اندیشۀ صحیحی انسان را به مقصد و منظور مثبتی رهنمون می شود، چه بسا که تفکّر و اندیشه در وجود خویش در این که کیستم، از کجایم، از که هستم، تا کی هستم، و به کجا می روم، درِ تمام حقایق را به روی انسان بگشاید.

مکارم اخلاق در کلام امام صادق علیه السلام
اشاره

امام صادق علیه السلام دربارۀ مکارم اخلاق می فرماید:

إنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ خَصَّ رُسُلَهُ بِمَکارمِ الأخْلاقِ ، فَامْتَحِنُوا أنْفُسَکُمْ ، فإِنْ کانَتْ فیکُمْ فَاحْمَدُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أنَّ ذلِک خَیْرٌ، وَإنْ لا تَکُنْ فیکُمْ فَاسْألُوا اللّهَ وَارْغَبُوا إلَیْهِ فیها. قالَ : فَذَکَرَها عَشَرَهً : الْیَقینُ وَالقَناعَهُ والصَّبْرُ وَالشُّکْرُ وَالْحِلْمُ وَحُسْنُ الْخُلْقِ والسَّخاءُ وَالغَیْرَهُ وَالشَّجاعَهُ وَالْمُرُوَّهُ . قال: وَرَوی بَعْضُهُمْ بَعْدَ هذِهِ الْخِصالِ الْعَشَرَهِ وَ زادَ فیهَا الصِّدْقَ وَأداءَ الأمانَهِ . (1)

خداوند عز و جل رسولانش را به مکارم اخلاق مخصوص نموده، پس خود را بیازمایید، اگر مکارم اخلاق در شما وجود دارد خدا را به این نعمت سپاس گویید و بدانید که این خیر است، و اگر در شما نباشد آن را از خدا خواهش کنید و به پیشگاه خدا برای به دست آوردن آنها ابتهال و زاری نمایید. راوی گوید امام صادق علیه السلام آنها را به ده شماره فرمودند:

ص:326


1- (1) - الکافی: 56/2، حدیث 2؛ [1]بحار الأنوار: 371/67، باب 59، حدیث 18. [2]

یقین، قناعت، صبر، شکر، حلم، خوش خلقی، سخاوت، غیرت، شجاعت، مروّت. گوید: برخی این ده خصلت را روایت کرده و به آنها صدق و ادای امانت را نیز افزوده است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

ثَلاثٌ مَنْ أتَی اللّهَ بِواحِدَهٍ مِنْهُنَّ أوْجَبَ اللّهُ لَهُ الْجَنَّهَ : الإنْفاقُ مِنْ إقْتارٍ، والْبِشْرُ لِجَمیعِ الْعالَمِ ، والإنْصافُ مِنْ نَفْسِهِ . (1)

سه چیز است که هر کس با یکی از آنها به دیدار خدا رود بهشت را بر او واجب کند. در حال تنگدستی انفاق کند، با تمام مردم جهان خوشرویی نماید، و به دیگران نسبت به خود انصاف دهد (حق را بگوید اگر چه به زیان خودش باشد).

علل نقمت
گناهان تغییر دهندۀ نعمت

امام سجاد علیه السلام در حدیث ذیل به علل نِقَم اشاره می فرمایند:

إنَّ الذُّنُوبَ الَّتی تُغَیِّرُ النِّعَمَ : الْبَغْیُ عَلَی النّاسِ ، وَالزَّوالُ عَنِ الْعادَهِ فِی الْخَیْرِ وَاصْطِناعِ الْمَعْرُوفِ ، وَکُفْرانُ النِّعَمِ ، وَتَرْکُ الشُّکرِ؛ قالَ اللّهُ تَعالی :

إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ » (2)

گناهانی که باعث تغییر نعمت حق بر عبد است عبارت است از: ستم بر مردم، از دست دادن حالتی که مورث انجام خوبی است، تعطیل کردن نیکی به مردم، کفران نعمت و ترک شکر؛ خداوند می فرماید: یقیناً خدا سرنوشت هیچ ملتی را

ص:327


1- (1) - الکافی: 103/2، حدیث 2؛ [1]وسائل الشیعه: 161/12، باب 107، حدیث 15952. [2]
2- (2) - رعد (13) : 11. [3]

[ به سوی بلا، نکبت، شکست و شقاوت ] تغییر نمی دهد تا آن که آنان آنچه را [ از صفات خوب و رفتارشایسته و پسندیده ] در وجودشان قرار دارد به زشتی ها و گناه تغییر دهند.

گناهان مورّث پشیمانی

وَالذُّنُوبُ الَّتی تُورِثُ النَّدَمَ : قَتْلُ النَّفْسِ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ ؛ قالَ اللّهُ فی قِصَّهِ قابیلَ حینَ قَتَلَ أخاهُ فَعَجَزَ عَنْ دَفْنِهِ : فَأصْبَحَ مِنَ النّادِمینَ » (1)

، وَتَرْکُ

صِلَهِ الرَّحِمِ حینَ یَقْدِرُ، وَتَرْکُ الصَّلاهِ حَتّی یَخْرُجَ وَقْتُها، وَتَرْکُ الْوَصِیَّهِ وَرَدِّ الْمَظالِمِ ، وَمَنْعُ الزَّکاهِ حَتّی یَحْضُرَ الْمَوْتُ وَیَنْغَلِقَ اللِّسانُ .

گناهانی که باعث پشیمانی و ندامت است: ریختن خون انسان که خداوند آن را حرام فرموده؛ حضرت حق در داستان قابیل که در مقام کشتن برادرش هابیل برآمد و از دفن وی عاجز ماند می فرماید: نهایتاً از پشیمانان شد. و ترک صلۀ رحم در زمان قدرت، وترک نماز تا وقت بگذرد، و ترک وصیّت، و ترک ردّ مظالم، و منع کردن زکات تا وقت حضور مرگ و بسته شدن زبان.

گناهان زایل کننده نعمت

وَالذُّنُوبُ الَّتی تُزیلُ النِّعَمَ : عِصْیانُ الْعارِفِ ، وَالتَّطاوُلُ عَلَی النّاسِ ، وَالاِستهزاءُ بِهِمْ ، وَالسُّخْرِیَّهُ مِنْهُم.

گناهانی که باعث زوال نعمت است: با شناخت به گناه مرتکب گناه شدن، تعدّی و تجاوز به حقوق مردم، ریشخند کردن انسان ها، خوار نمودن افراد.

ص:328


1- (1) - مائده (5) : 31. [1]
گناهان دافع نعمت

وَالذُّنُوبُ الَّتی تَدْفَعُ القِسْمَ : إظْهارُ الاِفْتِقارِ، وَالنَّوْمُ عَنِ صَلاهِ الْعَتَمَهِ ، وَعَنْ صَلاهِ الْغَداهِ ، وَاسْتِحْقارُ النِّعَمِ ، وَشَکْوَی الْمَعْبودِ عَزَّوَجَلَّ .

گناهانی که نمی گذارد روزی و نعمت به انسان برسد: اظهار فقر و احتیاج، خواب ثلث اول شب که باعث از دست رفتن نماز است، خوابیدن تا قضا شدن نماز صبح، کوچک شمردن نعمت، و شکایت و گلایه از حضرت معبود عز و جل .

گناهانی که باعث پرده دری است

وَالذُّنُوبُ الَّتی تَهْتِک الْعِصَمَ : شُرْبُ الْخَمْرِ، وَلَعْبُ الْقِمارِ، وَتَعاطِی ما یُضْحِک النّاسَ ، وَاللَّغْوُ، والْمُزاحُ ، وَذِکْرُ عُیُوبِ النّاسِ ، وَمُجالَسَهُ أهْلِ الرَّیبِ .

گناهانی که باعث پرده دری می گردد: شرابخواری، قمار بازی، انجام کاری که به ناحق مردم را بخنداند (دلقک بازی)، کار بیهوده، شوخی بی جا، گفتن عیوب مردم، و معاشرت با اهل شکّ و تردید.

گناهان نازل کنندۀ بلا

وَالذُّنُوبُ الَّتی تُنْزِلُ الْبَلاءَ: تَرْکُ إغاثَهِ الْمَلْهُوفِ ، وَتَرْکُ مُعاوَنَهِ الْمَظْلُومِ ، وَتَضْییعُ الأمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ.

گناهانی که باعث نزول بلاست: ترک فریادرسی نسبت به انسان دلسوختۀ گرفتار، و ترک یاری مظلوم، و ضایع کردن امر به معروف و نهی از منکر.

ص:329

گناه حمایت از دشمنان

وَالذُّنُوبُ الَّتی تُدیلُ الأعْداءَ: الْمُجاهَرَهُ بِالظُّلْمِ ، وَإعْلانُ الْفُجُورِ، و إباحَهُ الْمَحْظُورِ، وَعِصْیانُ الْأخْیارِ، وَالْاِنْقِیادُ إلَی الْأشْرارِ.

گناهانی که باعث پیروزی دشمنان است: آشکارا ظلم کردن، معصیت در برابر همگان، حلال دانستن حرام، سرپیچی از خواستۀ نیکان، اطاعت از بدکاران.

گناه و مرگ زودرس

وَالذُّنُوبُ الَّتی تُعَجِّلُ الْفَناءَ: قَطیَعهُ الرَّحِمِ ، وَالْیَمینُ الْفاجِرَهُ وَالأقْوالُ الْکاذِبَهُ ، وَالزِّنا، وَسَدُّ طُرُقِ الْمُسْلِمینَ ، وَادِّعاءُ الْإمامَهِ بِغَیْرِ حَقٍّ .

گناهانی که باعث مرگ زودرس است: قطع رحم، سوگند دروغ، گفتار به کذب، زنا، بستن راه مسلمین، و ادّعای بی جای رهبری.

گناه و قطع امید از حق

وَالذُّنُوبُ الَّتی تَقْطَعُ الرَّجاءَ: الْیَأسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ ، وَالْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَهِ اللّهِ ، وَالثِّقَهُ بِغَیْرِ اللّهِ تَعالی ، وَالتَّکْذیبُ بِوَعْدِ اللّهِ .

گناهانی که باعث قطع امید از رحمت حق است: ناامیدی از رحمت حضرت رب، دلسردی از عنایت حق، تکیه به غیر پروردگار متعال، تکذیب وعدۀ الهی.

گناه و تیره شدن فضا

والذٌّنُوبُ الَّتی تُظِلمُ الهواءَ: السِّحْرُ والکِهانَهُ والْإیمانُ بِالنُّجُومِ وَالتَّکذیبُ

ص:330

بِالْقَدَرِ وعقوقُ الوالدَیْنِ .

گناهانی که باعث تیره شدن فضاست، سحر و جادوگری، عقیده به این که ستارگان در سرنوشت دخالت دارند، تکذیب مقدَّرات الهی و عاق پدر و مادر شدن.

شکسته شدن حرمت بین حق و عبد

وَالذُّنُوبُ الَّتی تَکْشِفُ الْغِطاءَ: الْاِسْتِدانَهُ بِغَیْرِ نِیَّهِ الْأداءِ، وَالْإسْرافُ فِی النَّفَقَهِ عَلَی الباطِلِ ، وَالْبُخْلُ عَلَی الأهْلِ وَالْأوْلادِ وَذَوِی الْأرْحامِ ، وَسُوءُ الْخُلْقِ ، وَقِلَّهُ الصَّبْرِ، وَاسْتِعْمالُ الضَّجَرِ وَالْکَسَلِ ، وَالْاِستِهانَهُ بِأَهْلِ الدِّینِ .

گناهانی که باعث برداشته شدن پردۀ حرمت بین حق و عبد است: وام گرفتن با نیّت بازنگرداندن، زیاده روی در بیهوده خرج کردن، بخل ورزی نسبت به اهل و اولاد و خویشان، بدخلقی، کم صبری، اقامت در فضای تنبلی و کسالت، سبک شمردن اهل دین.

گناه و عدم استجابت دعا

وَالذُّنُوبُ الَّتی تَرُدُّ الدُّعاءَ: سُوءُ النِّیَّهِ ، وَخُبْثُ السَّریرَه، وَالنِّفاقُ مَعَ الْإخْوانِ ، وَتَرْکُ التَّصْدیقِ بِالْإجابَهِ ، وَتَأخیرُ الصَّلاهِ الْمَفْرُوضَهِ حَتّی تَذْهَبَ أوْقاتُها، وَتَرْکُ التَّقَرُّبِ إلَی اللّهِ عَزَّ وجَلَّ بِالْبِرِّ وَالصَّدَقَهِ ، وَاسْتِعْمالُ الْبَذاءِ وَالْفُحْشِ فِی الْقَوْلِ .

گناهانی که باعث عدم استجابت دعاست: بدی نیّت، آلودگی باطن، دورویی با برادران دینی، باور نداشتن اجابت دعا از جانب حق، تأخیر نماز واجب تا از بین رفتن وقت آن، ترک نیکی هایی که سبب تقرّب به حق است، ترک صدقه، ناسزا و فحش در گفتار.

ص:331

گناه و حبس باران

وَالذُّنُوبُ الَّتی تَحْبِسُ غَیْثَ السَّماءِ: جَوْرُ الْحُکّامِ فِی الْقَضاءِ، وَشَهادَهُ الزُّورِ، وَکِتْمانُ الشَّهادَهِ ، وَمَنْعُ الزَّکاهِ وَالْقَرْضِ وَالْماعُونِ ، وَقِساوَهُ الْقُلُوبِ عَلی أهْلِ الْفَقْرِ وَالْفاقَهِ ، وَظُلْمُ الْیَتیمِ وَالْأرْمَلَهِ ، وَانْتِهارُ السّائِلِ وَ رَدُّهُ بِاللَّیْلِ . (1)

گناهانی که باعث حبس باران است: ستم داوران در مسألۀ قضا، شهادت به ناحق، کتمان شهادت، منع زکات و قرض، منع اشیایی از قبیل ظرف، فرش و اثاث و آنچه مردم و به خصوص همسایگان بدان نیازمندند، سخت دلی نسبت به اهل فقر و فاقه، ستم بر یتیم و بیوه زنان و تهیدستان و بیچارگان، راندن سائل به قهر و تلخی، رد کردن حاجتمند به وقت شب.

در روایت بالا، تقریباً به هفتاد و پنج گناه، از جانب جامع اسرار الهیّه و ظرف انوار ربّانیّه حضرت امام زین العابدین علیه السلام اشاره شده که مورث اقسام نقمت ها در دنیاست. امّا نقمت هایی که هر یک از این گناهان در آخرت دارد و در قرآن مجید و روایات به آن اشاره رفته شرحش مساوی با مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد.

امام سجّاد علیه السلام پس از نماز شب خود، دعایی می خواند که در آن دعا به گوشه ای از عذاب جهنّم و نقمت آخرت اشاره داشت، سپس از حضرت حق نجات از گرفتاری فردا را در خواست داشت:

«پروردگارا! پناه می برم به تو از آتشی که آن را بر اهل معصیت سخت و شدید قرار داده ای، و فراگیری آن را نسبت به آنان که روی گردان از خشنودیت هستند

ص:332


1- (1) - تمام روایت در معانی الاخبار: 270 - 271، حدیث 2؛ عده الدّاعی: 212 - 215؛ [1]وسائل الشیعه: 281/16 - 282، باب 41، حدیث 21556. [2]

وعده داده ای، از آتشی که نورش تاریکی، سهلش دردناک و دورش نزدیک است، آتشی که بعضی از آن بعض دیگر را می خورد و برخی از آن به برخی دیگر حمله و یورش می برد، آتشی که استخوان را خاکستر می کند و به اهلش حمیم می چشاند، و به کسی که در برابر او تضرّع کند و از او مهربانی طلبد رحم نمی کند و بر کسی که در برابرش خاشع و تسلیم است قدرت تخفیف ندارد و به گرفتارانش سخت ترین درد را می چشاند. پناه می برم به تو از عقرب های جهنّم که دهانشان باز است و مارهایی که دارای نیش پرزور و قوی هستند. پناه می برم به تو از آشامیدنی جهنّم که امعا و احشای اهلش را قطع کرده و دل هاشان را از جا می کند.

الهی! مرا به طاعت و عبادت و اخلاق و عمل و ایمان و عشق که باعث نجات از آن عذاب است توفیق ده، که جز با عنایت و رحمت و لطف و مرحمت و کرم و آقایی تو کسی از آن عذاب رهایی ندارد.» (1)الهی و ربی و سیدی و مولای:

اگر چون خاک پامالم کنی خاک درت گردم و گر چون گرد بر بادم دهی گرد سرت گردم

کشی خنجر که می سازم به دست خویش قربانت چه لطفست این که من قربان دست و خنجرت گردم

تو ماه کشور حُسنیّ و شاه لشگر خوبان گدای کشورت باشم اسیر لشگرت گردم

پس از مُردن چو در پرواز آید مرغ جان من چو مرغان حرم بر گرد قصر و منظرت گردم

(هلالی جغتایی)

ص:333


1- (1) - بحار الأنوار: 324/8، باب 24، حدیث 100؛ مستدرک سفینه البحار: 177/10.

[«3»وَیَا مَنْ لاَ تَفْنَی خَزَائِنُ رَحْمَتِهِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ واجْعَلْ لَنَا نَصِیباً فِی رَحْمَتِکَ «4»وَیَا مَنْ تَنْقَطِعُ دُونَ رُؤْیَتِهِ الْأَبْصَارُ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِهِ وأَدْنِنَا إِلَی قُرْبِکَ «5»وَیَا مَنْ تَصْغُرُ عِنْدَ خَطَرِهِ الْأَخْطَارُ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِهِ وکَرِّمْنَا عَلَیْکَ «6»وَیَا مَنْ تَظْهَرُ عِنْدَهُ بَوَاطِنُ الْأَخْبَارِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِهِ ولاَ تَفْضَحْنَا لَدَیْکَ ]

و ای آن که خزینه های رحمتش نابود نمی شود! بر محمد و آلش درود فرست، و از رحمتت برای ما بهره و سهمی قرار ده.

و ای آن که دیده ها، از دیدنش قطع است! بر محمد و آلش درود فرست، و ما را به قرب خود نزدیک کن. و ای آن که نزد عرصه گاه مقامش، همۀ مقام ها کوچک است! بر محمد و آلش درود فرست، و ما را در پیشگاهت ارجمند دار، و ای آن که خبرهای پنهانی، نزدش آشکار می شود، بر محمد و آلش درود فرست.

و ما را نزد خود رسوا مکن.

در جملات ملکوتی و حکیمانۀ بالا به چند حقیقت بسیار مهم اشاره شده:

1 - رحمت بی نهایت در بی نهایت.

2 - مسألۀ با عظمت قرب.

3 - کرامت عالی انسانی.

ص:334

4 - رسوایی و افتضاح مجرمان.

1 - رحمت بی نهایت در بی نهایت
اشاره

مسألۀ بسیار مهم و باعظمت رحمت حضرت ربّ العزّه - جلّ جلاله - در نزدیک به سیصد و چند آیه قرآن مجید این سند حقایق و منبع واقعیت ها، مطرح است.

رحمت رحمانیّه شامل تمام موجودات هستی، و رحمت رحیمیّه شامل مکلّفینی است که آراسته به ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه اند و در تمام شؤون حیات در عرصه گاه تقوا و پرهیز از گناه به سر می برند.

رحمت خداوند در قرآن مجید

رحمت جناب حق فناناپذیر و نسبت به تمام مُلک وملکوت فراگیر است:

رحمت واسعۀ خداوند

فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَهٍ واسِعَهٍ » (1)

بگو: پروردگارمان صاحب رحمتی گسترده است.

وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ » (2)

و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است، پس به زودی آن را برای کسانی که [ از شرک، کفر، بت پرستی و ارتداد ] می پرهیزند و زکات می پردازند و به آیاتم ایمان می آورند، مقرّر و لازم می دارم.

ص:335


1- (1) - انعام (6) : 147. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 156. [2]
رحمت الهی و نجات از قهر و عذاب

رحمت حضرت اوست که انسان شایستۀ رحمت را از قهر و عذاب می رهاند و از چنگال سخط و غضب او که متوجه عاصیان و فتنه گران و ظالمان است نجات می دهد:

قَالَ سَآوِی إِلَی جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الْمَاءِ قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَحِمَ » (1)

گفت: به زودی به کوهی که مرا از [ این ] آب نگه دارد، پناه می برم. نوح گفت: امروز در برابر عذاب خدا هیچ نگه دارنده ای نیست مگر کسی که [ خدا بر او ] رحم کند.

رحمت الهی در برابر نفس اماره

رحمت حضرت اوست که به هنگام حملات خطرناک نفس امّاره و تمام مفاسد فردی و خانوادگی و اجتماعی از انسان دستگیری کرده و باب نجات را به روی آدمی مفتوح و وی را از زیان ها و ضررها و خسارت های آن گرگ درنده حفظ می کند:

إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی » (2)

زیرا نفس طغیان گر، بسیار به بدی فرمان می دهد مگر زمانی که پروردگارم رحم کند.

رحمت الهی، فریادرس روز قیامت

رحمت حضرت اوست که در عرصه گاه عجیب و غریب محشر، به فریاد اهل

ص:336


1- (1) - هود (11) : 43. [1]
2- (2) - یوسف (12) : 53. [2]

دل و عاشقان واله و مؤمنان ثابت قدم و بیداران راه و بینایان آگاه و دارندگان اخلاق و عمل صالح می رسد:

یَوْمَ لاَ یُغْنِی مَوْلیً عَن مَوْلیً شَیْئاً وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ * إِلَّا مَن رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ » (1)

همان روزی که هیچ دوستی چیزی از عذاب را از دوستش دفع نمی کند، و چون [ آلوده به شرک و کفرند ] یاری نمی شوند؛ * مگر کسی که خدا او را مورد رحمت قرار داده است؛ زیرا او توانای شکست ناپذیر و مهربان است.

رحمت الهی، مانع فروافتادن انسان در سیّئات

رحمت حضرت اوست که مانع فرو افتادن انسان در سیّئات است، که اگر عنایت و لطف او نباشد ذرّه ای خوبی از انسان صادر نمی شود:

وَقِهِمُ السَّیِّئَاتِ وَمَن تَقِ السَّیِّئَاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ » (2)

و آنان را از عقوبت ها نگه دار، و هر که را در آن روز از عقوبت ها نگه داری بی تردید او را مورد رحمت قرار داده ای؛ و این همان کامیابی بزرگ است.

چرا نه در پی عزم دیار خود باشم چرا نه خاک سر کوی یار خود باشم

غم غریبی و غربت چو بر نمی تابم به شهر خود روم و شهریار خود باشم

ز محرمان سراپردۀ وصال شوم ز بندگان خداوند گار خود باشم

بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم

(حافظ شیرازی)

ص:337


1- (1) - دخان (44) : 41 - 42. [1]
2- (2) - غافر (40) : 9. [2]
رحمت الهی برای رفع خسران

خسارت مسأله ای است که به طور مکرّر در قرآن مجید به آن اشاره شده.

خسارت که محصول فروافتادن در گناه و عدم توبه است، اگر گریبانگیر انسان شود رهایی از آن مشکل و چنانکه انسان با آلوده بودن به آن به جهان دیگر رود برای همیشه به عذاب الیم دچار خواهد شد. تنها راه رهایی از خسارت، اتّصال به رحمت رحیمیّۀ حضرت محبوب است که آنهم به توسط توبه و ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه به دست می آید:

قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ » (1)

گفتند: پروردگارا! ما بر خود ستم ورزیدیم، و اگر ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی مسلماً از زیانکاران خواهیم بود.

این آیۀ شریفه از ایمان و توبه و عمل صالح و اخلاق حسنه خبر می دهد:

رَبَّنا: ایمان، ظَلَمْنا أنْفُسَنا: توبه، تواضع و خضوع در برابر حق، عمل و اخلاق. که هر چهار حقیقت، علت جذب رحمت رحیمیّه به سوی انسان است.

من همان دم که وضو ساختم از چشمۀ عشق چهار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست

(حافظ شیرازی)

رحمت الهی در اقامۀ واجبات

رحمت رحیمیّۀ حضرت محبوب شامل کسانی است که در مقام امر به معروف و نهی از منکر و بپا داشتن نماز و پرداخت زکات و اطاعت از خدا و پیامبر در همۀ

ص:338


1- (1) - اعراف (7) : 23. [1]

شؤون باشند:

وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ » (1)

مردان و زنان با ایمان دوست و یار یکدیگرند؛ همواره به کارهای نیک و شایسته فرمان می دهند و از کارهای زشت و ناپسند بازمی دارند، و نماز را برپا می کنند، و زکات می پردازند، و از خدا و پیامبرش اطاعت می نمایند؛ یقیناً خدا آنان را مورد رحمت قرار می دهد؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.

رسیدن به رحمت حق در پیروی از قرآن

پیروی از آیات قرآن مجید و آراسته شدن به حقایق این کتاب در جهت عقیده و عمل و اخلاق، و حفظ این واقعیّت ها با قدرت تقوا و پرهیز از گناه و معصیت، علّت رسیدن به رحمت حضرت حقّ است:

وَهذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ » (2)

و این [ قرآن ] کتابی پرفایده است که ما آن را نازل کردیم پس آن را پیروی کنید و [ از مخالفت با آن ] بپرهیزید تا مشمول رحمت شوید.

رحمت الهی در استماع قرآن

شنیدن قرآن با گوش جان و فرو بستن زبان فضولی به این معنا که در برابر قانون

ص:339


1- (1) - توبه (9) : 71. [1]
2- (2) - انعام (6) : 155. [2]

خدا قانون نیاوردن، باعث رحمت الهی است:

وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ » (1)

و هنگامی که قرآن خوانده شود، به آن گوش فرا دهید و سکوت کنید تا مشمول رحمت شوید.

رحمت الهی و اصلاح بین برادران دینی

اصلاح بین برادران دینی و حلّ اختلافات مردم و مراعات تقوا، علت رسیدن رحمت حق به آدمی است:

فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ » (2)

جز این نیست که همۀ مؤمنان با هم برادرند؛ بنابراین [ در همۀ نزاع ها و اختلافات ] میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید، و از خدا پروا نمایید که مورد رحمت قرار گیرید.

رحمت الهی در صبر

آنان که از آزمایش های الهی و ابتلائات دنیایی سرفراز بیرون آیند و برای حفظ دین و ایمان و اخلاق خویش در برابر حوادث صبر ورزند، به رحمت حضرت محبوب خواهند رسید:

وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ * الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ * أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولئِکَ هُمُ

ص:340


1- (1) - اعراف (7) : 204. [1]
2- (2) - حجرات (49) : 10. [2]

الْمُهْتَدُونَ » (1)

و بی تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و کسان و محصولات [ نباتی یا ثمرات باغ زندگی از زن و فرزند ] آزمایش می کنیم. و صبرکنندگان را بشارت ده. * همان کسانی که چون بلا و آسیبی به آنان رسد گویند: ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم.

* آنانند که درودها و رحمتی از سوی پروردگارشان بر آنان است و آنانند که هدایت یافته اند.

رحمت الهی در اخلاق حسنه

نرم خویی با مردم، خوشرفتاری با همنوعان و به کارگیری اخلاق حسنه و صفات حمیده، علامت اتصال انسان به رحمت حضرت ربّ العزّه است:

فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ » (2)

[ ای پیامبر! ] پس به مهر و رحمتی از سوی خدا با آنان نرم خوی شدی، و اگر درشت خوی و سخت دل بودی از پیرامونت پراکنده می شدند؛ بنابراین از آنان گذشت کن، و برای آنان آمرزش بخواه، و در کارها با آنان مشورت کن، و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن؛ زیرا خدا توکل کنندگان را دوست دارد.

ص:341


1- (1) - بقره (2) : 155 - 157. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 159. [2]
خلاصۀ مطلب در باب رحمت الهی

من اگر بخواهم تمام موارد رحمت را از قرآن مجید ذکر کنم سخن به درازا خواهد کشید، فکر می کنم آیات ذکر شده به عنوان نمونه کافی باشد. این آیات می گوید:

الف : حضرت محبوب رحمت را بر خود فرض فرموده.

ب : رحمت او رحمت واسعه یعنی بی نهایت در بی نهایت است.

ج : شامل کسانی است که واجد شرایط و دارای شایستگی باشند.

آیات قرآن مجید در مسأله رحمت رحیمیّه جز این سه حقیقت را دنبال نمی کند.

عزیزان بکوشید که برای به دست آوردن رحمت حضرت دوست، واجد شرایط شوید که هر کس به دریای رحمت واسعۀ حق متّصل شود، خیر دنیا و آخرت خود را به نحو کامل تأمین کرده است.

فیض آن عارف عالی قدر و بلبل شوریدۀ گلستان محبّت می فرماید:

ای کاش که این سینه دری داشته باشد تا یار ز دردم خبری داشته باشد

تا کی گذرد عمر کسی در غم هجران فرخنده شبی کان سحری داشته باشد

شد عمر گرانمایۀ ما صرف محبّت ای کاش که آخر ثمری داشته باشد

سوزیم به یک آه زمین را و زمان را گر دود دل ما شرری داشته باشد

برداشته ام شب همه شب دست تضرّع ای کاش دعاها اثری داشته باشد

(فیض کاشانی)

رحمت خداوند در روایات
طمع ابلیس به رحمت خدا

امام صادق علیه السلام در این باره فرمود:

ص:342

إذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ نَشَرَ اللّهُ تَبارَک وَتَعالی رَحْمَتَهُ حَتّی یَطْمَعَ إبْلیسُ فی رَحْمَتِهِ . (1)

به هنگامی که خداوند تبارک و تعالی در روز قیامت رحمتش را بگستراند، گستردگی رحمت به صورتی است که ابلیس در رحمت رحیمیّۀ حضرت او به طمع افتد.

تبدیل سیئات به حسنات

امام رضا علیه السلام از پدرانش، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

إذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ تَجَلَّی اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِعَبْدِهِ الْمُؤمِنِ فَیُوقِفُهُ عَلی ذُنُوبِهِ ذَنْباً ذَنْباً، ثُمَّ یَغْفِرُ اللّهُ لَهُ ، لا یُطْلِعُ اللّهُ عَلی ذلِک مَلَکاً مُقَرَّباً وَلا نَبِیّاً مُرْسَلاً، وَیَسْتُرُ عَلَیْهِ ما یَکْرَهُ أنْ یَقِفَ عَلَیْهِ أحَدٌ، ثُمَّ یَقُولُ لِسَیِّئاتِهِ : کُونی حَسَناتٍ . (2)

به هنگام قیامت، حضرت محبوب بر قلب عبد مؤمن تجلّی می کند و او را به تک تک گناهانش آگاه ساخته، سپس به لطف و مغفرتش به نحوی که ملک مقرّب و نبیّ مرسل از آن آگاه نشود عبد را مورد نوازش قرار داده از گناهانش می گذرد، و آنچه را که بنده اش از آن کراهت دارد بر وی می پوشاند، آنگاه به تمام سیّئاتش خطاب می رسد: تبدیل به حسنات شوید.

حسن ظن به پروردگار

ابن رئاب می گوید:

از حضرت صادق علیه السلام شنیدم: عبدی را به صف محشر می آورند در حالی که در

ص:343


1- (1) - بحار الأنوار: 287/7، باب 14، حدیث 1؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 205، حدیث 2. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 287/7، باب 14، حدیث 2؛ [3]عیون اخبار الرضا علیه السلام : 233/، باب 31، حدیث 57. [4]

دنیا به خودش ستم کرده، به او خطاب می شود: آیا تو را به طاعتم امر نکردم و از معصیتم نهی ننمودم ؟ عرضه می دارد: چرا، ولی من مغلوب شهوت شدم، اگر به عذابم ببری به گناهم بردی و هیچ ظلمی در حق من نکرده ای. امر می شود او را به آتش ببرند. فریاد می زند: من چنین گمانی به تو نداشتم. خطاب می رسد: گمانت به من چه بود؟ عرضه می دارد: بهترین گمان. امر می شود او را به بهشت ببرید. سپس به عبد خطاب می رسد: در این ساعت، حُسن ظنّت به من برایت سودمند افتاد. (1)

تفسیر آیۀ «إلّامن تاب...» در کلام امام صادق علیه السلام

سلیمان بن خالد گفت:

در محضر حضرت صادق علیه السلام این آیه را قرائت کردم:

إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُولئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ » (2)

مگر آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند، که خدا بدی هایشان را به خوبی ها تبدیل می کند.

حضرت فرمود: این آیه در حقّ شما شیعیان است، به این صورت که مؤمن گناهکار را به قیامت می آورند تا در برابر حضرت حق قرار گیرد، متولّی حساب او در آن روز خداوند مهربان است، حضرت محبوب عبد را به تک تک گناهانش توجه داده و به او می فرماید:

چنین گناهی را در چنان ساعتی در دنیا انجام دادی. عرضه می دارد می دانم، تا جایی که به تمام گناهانش مطّلع می شود و در برابر هر کدام به اقرار می آید، آنگاه

ص:344


1- (1) - بحار الأنوار: 288/7، باب 14، حدیث 4؛ المحاسن: 25/1، باب 2، حدیث 4.
2- (2) - فرقان (25) : 70. [1]

خطاب می رسد: این همه را در دنیا بر تو پوشاندم و امروز هم بر تو می بخشم، سیّئات عبدم را تبدیل به حسنات کنید. آنگاه پرونده اش را در معرض دید اهل محشر قرار می دهند، مردم محشر به فریاد می آیند: سبحان اللّه! برای صاحب این پرونده یک گناه هم نیست ؟ وا ین است ای سلیمان بن خالد معنی آیه ای که تلاوت کردی. (1)

رحمت پروردگار در وسعت دادن بر بندگان

امام باقر علیه السلام از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

یُؤتی یَوْمَ الْقِیامَهِ بِرَجُلٍ فَیُقالُ : احْتَجَّ ، فَیَقُولُ : یا رَبِّ خَلَقْتَنی وَهَدَیْتَنی فَأوْسَعْتَ عَلَیَّ ، فَلَمْ ازَلْ اوَسِّعُ عَلی خَلْقِک و ایَسِّرُ عَلَیْهِمْ لِکَیْ تَنْشُرَ عَلَیَّ هذَا الْیَوْمَ رَحْمَتَک وَ تُیَسِّرَهُ فَیَقُولُ الرَّبُّ - جَلِّ ثَناؤُهُ وَتَعالی ذِکْرُهُ -:

صَدَقَ عَبْدی، أدْخِلُوهُ الْجَنَّهَ . (2)

مردی را در عرصه گاه محشر حاضر می کنند، به او خطاب می رسد: آنچه بر من حجّت داری بازگو کن، عرضه می دارد: پروردگارا! مرا آفریدی و هدایت کردی و به وسعت رزق و روزی سرافرازم نمودی، من هم تا بودم بر بندگانت وسعت دادم و در همۀ امور به آنان آسان گرفتم تا امروز بال رحمتت را بر من بگسترانی و در چنین گذرگاه و موقف مشکلی بر من آسان بگیری. از پیشگاه حضرت ربّ العزّه - جلَّ ثناؤه و تعالی ذکره - خطاب می رسد: بنده ام صادقانه سخن گفت، او را به بهشت ببرید.

ابی عبیده از حضرت صادق علیه السلام روایت می کند:

ص:345


1- (1) - بحار الأنوار: 288/7، باب 14، حدیث 4؛ [1] المحاسن: 170/1، باب 36، حدیث 136.
2- (2) - الکافی: 40/4، حدیث 8؛ [2]وسائل الشیعه: 545/21، باب 22، حدیث 27822. [3]

خداوند مهربان در قیامت بر بنده اش منّت می گذارد، به او دستور می دهد به رحمت و عنایتش نزدیک شود. آنگاه وی را به تمام نعمت هایی که به او داده، آشنا نموده و می فرماید:

آیا در فلان روز و فلان روز نسبت به فلان برنامه و فلان مسأله دعا نکردی و من دعایت را اجابت نمودم ؟

آیا در فلان روز و فلان روز، از من درخواست ننمودی و من درخواستت را به توعطا کردم ؟

آیا در فلان روز از من کمک تقاضا ننمودی و من آن رنج و درد را از تو برداشتم ؟

آیا از من ثروت نخواستی من به تو مرحمت کردم ؟

آیا از من کارگر نخواستی من به تو عنایت نمودم ؟

آیا از من فلان دختری که در قبیله اش دارای موقعیت و شخصیت بود نخواستی، من وسیلۀ ازدواجش را با تو فراهم آوردم ؟

عبد عرضه می دارد: الهی! آنچه خواستم به من لطف کردی، ولی من در میان خواسته هایم از وجود مقدّس تو بهشت را هم خواستم.

خطاب می رسد: برایت مسلّم باشد که من این خواسته ات را نیز اجابت می کنم، این بهشت من، اکنون در اختیار توست، آیا خشنود شدی ؟

مؤمن در پاسخ محبوب می گوید: آری، ای پروردگار من!، تو هم از من خشنود شدی ؟

خطاب می رسد: من از اعمالت خشنودم و همچنین بهترین جزا را نیز برایت راضیم که بهترین مزدی که نزد من است این است که تو را ساکن بهشت گردانم. (1)تفصیل مسألۀ رحمت و برخورد حضرت حق با تائبان را، به خواست او، در دعای سی و یکم «صحیفۀ سجادیه» که در باب توبه و بازگشت است خواهید

ص:346


1- (1) - بحار الأنوار: 289/7، باب 14، حدیث 8؛ تفسیر القمی: 259/2، ذیل آیۀ 60 سورۀ غافر.

خواند.

الهی و ربّی و سیّدی و مولای، ما را در دنیا و آخرت از رحمت رحیمیّه محروم و ممنوع مکن و زمینۀ برخورداری از عنایت و لطف را برای ما مهیّا ساز، که ما إلی الأبد محتاج و نیازمند رحمت توایم.

به قول کلیم کاشانی:

کی تمنّای تو از خاطر ناشاد رود داغ عشق تو گلی نیست که بر باد رود

نرود حسرت آن چاه زنخدان از دل تشنه را آب محال است که از یاد رود

در ره عشق جهانسوز چه شاه و چه گدا حکم سیلاب به ویرانه و آباد رود

اگر آیینه نیابد ز قبولت نظری زلف جوهر همه از چهرۀ فولاد رود

اشک سودی نکند عاشق دلباخته را چکند دانه چو دام از کف صیّاد رود

(کلیم کاشانی)

2 - مسألۀ با عظمت قرب
اشاره

مقام قرب مقامی بس بزرگ و موقفی بس سترگ است که خداوند مهربان برای عباد و بندگانش مقرّر فرموده و زمینۀ رسیدن به این مقام را برای همه فراهم آورده است. انسان با جمع کردن شرایطی که در آیات قرآن و معارف اسلامی گوشزد شده، می تواند در حدّ استعداد و قدرتش به این مقام برسد.

مقام قرب در قرآن مجید

قرآن مجید در آیات کریمه اش به این مقام و دارندگان این منصب اشاره فرموده است، باشد که دیگران نسبت به این مقام توجه نموده، خود را برای به دست آوردنش آماده سازند.

إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَهُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ

ص:347

عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ » (1)

[ یاد کنید ] زمانی که فرشتگان گفتند: ای مریم! یقیناً خدا تو را به کلمه ای از سوی خود که نامش مسیح عیسی بن مریم است مژده می دهد که در دنیا و آخرت دارای مقبولیّت و آبرومندی و از مقربّان است.

کِتابٌ مَرْقُومٌ * یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ » (2)

قضا و سرنوشتی حتمی [ برای نیکان ] است. * مقربان آن را مشاهده می کنند.

عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ » (3)

[ آن ] چشمه ای که همواره مقربان از آن می نوشند.

وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ * اولئِک الْمُقَرَّبُونَ » (4)

و پیشی گیرندگان [ به اعمال نیک ] که پیشی گیرندگان [ به رحمت و آمرزش ]اند، * اینان مقربان اند.

فَأمّا إنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ * فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّتُ نَعِیمٍ » (5)

پس اگر [ جان به گلو رسیده ] از مقربان باشد. * راحت و آسایش و بهشت پرنعمت [ خواهد بود. ]

تفسیر آیۀ «فمنهم ظالم لنفسه...» در کلام ائمه معصومین علیهم السلام

از آنجا که سورۀ مبارکۀ واقعه سابقون را به عنوان مقرّبون معرفی می کند، لازم است به آیۀ زیر هم که همین معنا را دنبال می کند توجه نمایید:

ص:348


1- (1) - آل عمران (3) : 45. [1]
2- (2) - مطفّفین (83) : 20 - 21. [2]
3- (3) - مطفّفین (83) : 28. [3]
4- (4) - واقعه (56) : 10 - 11. [4]
5- (5) - واقعه (56) : 88 و 89. [5]

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ » (1)

سپس این کتاب را به کسانی از بندگانمان که برگزیدیم به میراث دادیم؛ پس برخی از آنان [ در ترک عمل به کتاب ] ستمکار بر خویش اند، و برخی از آنان میانه رو، و برخی از آنان به اذن خدا در کارهای خیر [ بر دیگران ] پیشی می گیرند، این است آن فضل بزرگ.

در ذیل این آیه مسائل مهمّی از ائمّه علیهم السلام نقل شده است که عنایت به برخی از آن مسائل ضروری است.

«معانی الاخبار» از حضرت صادق علیه السلام روایت می کند:

اَلظّالِمُ یَحُومُ حَوْمَ نَفْسِهِ ، وَالْمُقْتَصِدُ یَحُومُ حَوْمَ قَلْبِهِ ، وَالسّابِقُ یَحُومُ حَوْمَ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ . (2)

ستمگر کسی است که دور نفس می گردد و مقتصد کسی است که به تزکیه و تطهیر قلب اشتغال دارد و سابق کسی است که در طریق اخلاص و توجّه تام به حضرت حق است.

ستمگر کسی است که دور نفس می گردد، به این معنا که تابع هوای نفس و شهوات و غرایز غلط است و کوششی جز برای به دست آوردن رضای نفس ندارد.

مقتصد به تزکیه و تطهیر قلب به وسیلۀ زهد و عبادت اشتغال دارد.

سابق در طریق اخلاص و توجه تام به جضرت حق است و با تمام حرکات و افعالش غیر محبوب را نفی و در تمام شؤون حیات جز به خداوند عزیز نظری ندارد، و این است آن که خداوند در قرآن مجید از وی به عنوان مقرّب یاد کرده

ص:349


1- (1) - فاطر (35) : 32. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 214/23، باب 12، حدیث 2؛ [2] معانی الاخبار: 104، حدیث 1.

است.

امام باقر علیه السلام در این زمینه می فرماید:

السَّابِقُ بِالْخَیْراتِ : الْإمامُ ، وَالْمُقْتَصِدُ: الْعارِفُ لِلإمامِ ، وَالظّالِمُ لِنَفْسِهِ :

الَّذی لا یَعْرِفُ الْإمامَ . (1)

منظور از سابق به خیرات امام معصوم، و مقتصد، عارف به امام معصوم، و ظالم کسی است که در حقّ امام معرفت ندارد.

و نیز می فرماید:

أمَّا الظّالِمُ لِنَفْسِهِ مِنّا فَمَنْ عَمِلَ صالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً. وَأمَّا الْمُقْتَصِدُ فَهُوَ الْمُتَعَبِّدُ الْمُجْتَهِدُ. وَأمَّا السّابِقُ بِالْخَیْراتِ فَعَلِیٌّ وَالْحَسَنُ وَالحُسَیْنُ : وَمَنْ قُتِلَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ شَهیداً. (2)

ظالم به نفس از ما کسی است که دارای عمل صالح و نیز معصیت است، و مقتصد عبادت کنندۀ کوشا، و سابق به خیرات علی علیه السلام و حضرت حسن و حسین و شهید از آل محمّد: است.

مقام قرب در روایات

مَکْتُوبٌ فِی الْإنْجیلِ ... طُوبی لِلْمُصْلِحینَ بَیْنَ النّاسِ ، اولئِک هُمُ الْمُقَرَّبُونَ یَوْمَ الْقِیامَهِ . (3)

در انجیل عیسی علیه السلام است: خوشا به حال اصلاح کنندگان بین مردم؛ اینان روز قیامت دارای مقام قربند.

ص:350


1- (1) - الکافی: 214/1، حدیث 1؛ [1]بحار الأنوار: 223/23، باب 12، حدیث 35. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 223/23، باب 12، حدیث 34؛ [3]المناقب، ابن شهر آشوب: 130/4. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 304/14، باب 21، حدیث 16؛ [5]تحف العقول: 392. [6]

امام علی علیه السلام دربارۀ قرب الهی می فرماید:

عَلَیْکُمْ بِصِدْقِ الإخْلاصِ وَحُسْنِ الْیَقینِ ، فَإنَّهُما أفْضَلُ عِبادَهِ الْمُقَرَّبینَ . (1)

بر شما باد به درستی در اخلاص و نیکی یقین، که این هر دو از برترین عبادات بندگان مقرّب است.

و نیز فرمود:

أقْرَبُ النّاسِ مِنَ اللّهِ سُبْحانَهُ أحْسَنُهُمْ إیماناً. (2)

مقرّب ترین مردم به حضرت حق، بهترین آنان از حیث ایمان است.

و نیز فرمود:

أقْرَبُ الْعِبادِ إلَی اللّهِ تَعالی أقْوَلُهُمْ لِلْحَقِّ وَإنْ کانَ عَلَیْهِ ، وَأعْمَلُهُمْ بِالْحَقِّ وَإنْ کانَ فیهِ کُرْهُهُ . (3)

نزدیکترین بنده به خدا کسی است که حقگوتر باشد گر چه گفتارش به ضرر خودش تمام شود، و عامل ترین افراد به برنامه های حق باشد گر چه از آن عمل کراهت داشته و میلی به آن برایش نباشد.

فیما أوْحَی اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إلی داوُدَ علیه السلام : یا داوُدُ کَما أنَّ أقْرَبَ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَواضِعُونَ ، کَذلِک أبْعَدُ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَکَبِّرُونَ . (4)

در وحی حضرت حق به داود آمده: ای داود! چنانکه نزدیکترین بندگان به من متواضعان و فروتنانند، دورترین آنان متکبّران می باشند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله از جبرئیل از خداوند تبارک و تعالی نقل می کند:

ص:351


1- (1) - غرر الحکم: 198، حدیث 3906. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 87، حدیث 1458. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 69، حدیث 961. [3]
4- (4) - وسائل الشیعه: 273/15، باب 28، حدیث 20494؛ [4]الکافی: 123/2، حدیث 11. [5]

ما یَتَقَرَّبُ إلَیَّ عَبْدی بِمِثْلِ أداءِ مَا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ ، وَلا یَزالُ عَبْدی یَبْتَهِلُ إلَیَّ حَتّی احِبَّهُ ، وَمَنْ أحْبَبْتُهُ کُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَبَصَراً وَیَداً وَمَوْئِلاً، إنْ دعانی أجَبْتُهُ ، وَإنْ سَأَلَنی أعْطَیْتُهُ . (1)

بنده ام به چیزی مانند ادای واجبات به من تقرّب نمی جوید؛ او با زاری و گریۀ دائمش محبوب من است، هر کس محبوبم باشد گوش و چشم و دست و پناهگاهش هستم، چون دعا کند اجابت نمایم و چون بخواهد عطا کنم.

امام علی علیه السلام فرمود:

تَقَرُّبُ الْعَبْدِ إلَی اللّهِ تَعالی بِإخْلاصِ نِیَّتِهِ . (2)

راه مقرّب شدن عبد به حضرت رب، اخلاص نیّت است.

امام باقر علیه السلام فرمود:

کانَ فیما ناجَی اللّهُ بِهِ مُوسی علیه السلام عَلَی الطُّورِ أنْ یا مُوسی ، أبلِغْ قَوْمَک أنَّهُ ما یَتَقَرَّبُ إلَیَّ الْمُتَقَرِّبُونَ بِمِثْلِ الْبُکاءِ مِنْ خَشْیَتی، وَما تَعَبَّدَ لِیَ الْمُتَعَبِّدُونَ بِمِثْلِ الْوَرَعِ عَنْ مَحارِمی، وَ ما تَزَیَّنَ لِیَ الْمُتَزَیِّنُونَ بِمِثْلِ الزُّهْدِ فِی الدُّنْیا عَمَّا بِهِمُ الْغِنا عَنْهُ .

فَقالَ موسی علیه السلام : یا أکْرَمَ الأکْرَمین َ، فَماذا أثَبْتَهُمْ عَلی ذلِک ؟ فَقالَ یا مُوسی ، أمَّا الْمُتَقَرِّبُونَ إلَیَّ بِالْبُکاءِ مِنْ خَشْیَتی فَهُمْ فِی الرَّفیقِ الأعْلی لا یَشْرَکُهُمْ فیهِ أحَدٌ. (3)

در مناجات خداوند با موسی در کوه طور اینچنین خطاب شد: به قومت بگو، متقرّبان به برنامه ای مانند گریۀ از خشیت من به حضرتم تقرّب نجویند، و

ص:352


1- (1) - بحار الأنوار: 283/5، باب 12، حدیث 3؛ [1]علل الشرایع: 12/1، باب 9، حدیث 7. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 93، حدیث 14. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 349/13، باب 11، حدیث 37؛ [4]ثواب الاعمال: 172. [5]

عبادت کنندگان به چیزی مانند خودداری از محرمات به عبادت من برنخاستند، و آرایش کنندگان به چیزی مانند بی رغبتی در دنیا به آنچه که از آن بی نیاز هستند برای من آرایش نکردند.

موسی علیه السلام عرضه داشت: ای اکرم الاکرمین، چه اجری برای ایشان قرار داده ای ؟ جواب آمد: ای موسی، امّا آنان که به گریۀ از خشیت من به من تقرّب جستند، در رفیق اعلایند و در چنین مزدی احدی با آنان شرکت ندارد.

یا الهی و سیّدی و ربّی:

گر جدا سازی به تیغ جور بند از بند من از تو قطعاً نگسلد سررشتۀ پیوند من

تلخ کامم، زان لب شیرین کرم کن خنده ای چیست چندین زهر چشم ای شوخ شکّر خند من

غمزۀ خونخواره ات را گر سر عاشق کُشی است عاشق دیگر نخواهی یافتن مانند من

(هلالی جغتایی)

سفارش لقمان حکیم در قرب به حق

عَنْ لُقْمانَ الْحَکیمِ أنَّهُ قالَ فی وَصِیَّتِهِ لِابْنِهِ : یا بُنَیَّ أحُثُّک عَلی سِتِّ خِصالٍ لَیْسَ مِنْها خَصْلَهٌ إلّاوَتُقَرِّبُک إلی رِضْوانِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَتُباعِدُک عَنْ سَخَطِهِ .

الْأوَّلَهُ : أنْ تَعْبُدَ اللّهَ لا تُشْرِک بِهِ شَیْئاً: وَالثّانِیَهُ : الرِّضا بِقَدَرِ اللّهِ فیما أحْبَبْتَ أوْ کَرِهْتَ . وَالثّالثَهُ : أنْ تُحِبَّ فِی اللّهِ وَتُبْغِضَ فِی اللّهِ . وَالرّابِعَهُ :

تُحِبُّ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسِک. وَالخامِسَهُ : تَکْظِمُ الْغَیْظَ ، وَتُحْسِنُ إلی مَنْ

ص:353

أساءَ إلَیْک. وَالسّادِسَهُ : تَرْکُ الْهَوی وَمُخالَفَهُ الرَّدی . (1)

لقمان حکیم در سفارشش به فرزند خود فرمود: ای پسرم! تو را به شش خصلت تشویق می کنم که به هر کدامش می توانی به رضوان حق نزدیک شده و از سخطش دور گردی:

اوّل: خدا را عبادت کن و برای حضرتش شریک قرار مده.

دوّم: به آنچه خداوند برایت مقرّر کرده راضی باش چه دوست داشته باشی یا مکروهت باشد.

سوّم: برای خدا دوست داشته باش و به خاطر او دشمن باش.

چهارم: آنچه برای خود دوست داری برای دیگران هم دوست داشته باش.

پنجم: خشمت را فرو خور و به کسی که به تو بدی کرده نیکی کن.

ششم: هوای نفس را ترک کن و با امور پست مخالفت بورز.

در هر صورت راه قرب به حق، ادای واجبات به اخلاص و ترک محرّمات و آراسته شدن به حسنات و قرار گرفتن در مدار یقین به حق و ایمان به روز قیامت است، که برای تقرّب به جز این مراحل راهی نیست.

«عارفان بیداردل که راه قرب را پیموده و به خاک حرم محبوب سر سوده، برای طیّ این طریق، رعایت اصولی را دستور می دهند:

اوّل: جوع: و به عبارت دیگر کم خوری، چنانکه از سیّد انام رسیده:

سَیِّدُ الأعمالِ الْجُوعُ . (2)

آقای همۀ اعمال، گرسنگی است.

در فضایل جوع و کم خوری از انبیا و ائمّه علیهم السلام روایات نابی رسیده که ذکر آن از

ص:354


1- (1) - مستدرک الوسائل: 178/11، باب 4، حدیث 12684؛ [1] بحار الأنوار: 457/75، باب 33.
2- (2) - جامع السعادات: 5/2.

حوصلۀ این وجیزه بیرون است.

سفر کرده ها فرموده اند:

جوع و کم خوری مورث نورانیّت دل و علّت نشاط در عبادت و نردبان ترقّی برای رسیدن به مقام وصال و لقای حضرت ربّ - جلّ و علا - است.

گر چه پر خوردن بود شیرین و چرب لیک شمس عمر را آرد به غرب

زان که کم خوردن به قول مصطفی می دهد دل را صفا، جان را ضیا

گفت در قرآن خدا گر چه «کُلُوا» از پی آن کرد امر «وَاشْرَبُوا»

لیک بعد از هر دو ای جان عمو نهی سیری کرده با «لاتُسْرِفُوا»

پرخوران رادل مکدّر می شود پرخوران را عقل از سر می رود

هر که کم خور گشت پر ادراک شد جانش از لوث قساوت پاک شد

وان که پرخور گشت پر آزار شد در کسالت اوفتاد از کار شد

دوّم: صَمْت است: یعنی کم گویی و کم حرفی، که قیمت کم گویی آن چنان است که حضرت مولا فرمود:

یا بُنَیَّ لَوْ انَّ الکلامَ کانَ مِنْ فِضَّهٍ کان ینبغی لِلصَّمْتِ ان یَکُونَ مِنْ ذَهَبٍ . (1)

ای فرزندم! اگر گفتن به منزلۀ نقره باشد، هر آینه خاموشی طلاست.

و نیز فرمود:

مَنْ سَکَتَ فَسِلمَ . (2)

آن که ساکت زیست به نجات رسید.

ص:355


1- (1) - بحار الأنوار: 332/90، باب 19، حدیث 21؛ [1] الزهد: 77، باب 13، حدیث 206.
2- (2) - بحار الأنوار: 35/14، باب 3، حدیث 8؛ [2]وسائل الشیعه: 186/12، باب 117، حدیث 16039. [3]

حضرت شیخ اجلّ ، بهاءالدین محمّد عاملی می گوید:

گوش بگشا لب فرو بند از مقال هفته هفته ماه ماه و سال سال

صَمْت عادت کن که از یک گفتنک می شود زُنّارت این تحت الحنک

ای خوش آن کو رفت در حصنِ سکوت بسته دل در ذکر حیّ لا یموت

خامشی باشد زبان اهل حال گر بجنبانند لب گردند لال

رو نشین خاموش چندین ای فلان که فراموشت شود نطق و بیان

چند با این ناکسان بی فروغ باز پیمایی دروغ اندر دروغ

(شیخ بهایی)

سوّم: کم خفتن است، و قسمتی از شب را به عبادت و گریه و زاری و تضرّع و ابتهال گذراندن، چنانکه از رسول انام صلی الله علیه و آله رسیده:

کُلُّ عَیْنٍ باکِیَهٌ یَوْمَ الْقِیامَهِ إلّاثَلاثَهَ أعْیُنٍ : عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ ، وَعَیْنٌ سَهَرَتْ فی طاعَهِ اللّهِ ، وَ عَیْنٌ بَکَتْ فی جوف اللَّیل مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ . (1)

هر چشمی در قیامت گریان است مگر سه چشم: دیده ای که از نامحرم فرو افتد، چشمی که در طاعت خدا بیدار بماند، چشمی که از خشیت خدا بگرید.

عارف عاشق، حضرت راز شیرازی در این مقوله می گوید:

دلی کز عشق مست آمد سحر بیدار و هشیار است چه عاشق را به بزم حق سحرگه نوبت بار است

صفیر مرغ عشق حق سحر در گوش دل اید به درب حق درآ عاشق که وقت وصل دلدار است

ص:356


1- (1) - غرر الحکم: 217، حدیث 4268.

سحر خیزی گزین ای دل چه صبح دولتت باید شب معشوق بیدار است و شب خفتن تو را عار است

نشان عشق و مستی دان سحرگه دیدۀ گریان دل عشّاق آتش جان به شب در ذکر جبّار است

اگر گوید تو را زود است نفس دون خلافش کن که اندر راه حق نفست بسی سست است و مکّار است

(راز شیرازی)

چهارم: عزلت و کناره گیری از مردمی است که نفس آنان برای انسان از زهر خطرناک تر است، که چنین عزلتی غیر رهبانیت است. رهبانیت در اسلام ممنوع، و عزلت از شیاطین و دزدان طریق انسانیت ممدوح است. شیخ بهایی در مدح عزلت می گوید:

هر که را توفیق حق آمد دلیل عزلتی بگزید و رست از قال و قیل

عزّت اندر عزلت آمد ای فلان تو چه جویی ز اختلاط این و آن

پا مکش از دامن عزلت به در چند گردی چون گدایان در به در

گر ز دیو نفس می خواهی امان رو نهان شو چون پری از مردمان

گر تو خواهی عزّت دنیا و دین عزلتی از مردم دنیا گزین

(شیخ بهایی)

پنجم: ذکر است، یعنی قلب را با یاد خدا منوّر کردن و زبان را به ذکر حضرت محبوب وادار نمودن و تکرار این برنامه برابر با دستوری که از منابع وحی رسیده تا جایی که حقیقت و نورانیت ذکر در قلب استقرار یابد و به تمام جوانب هستی انسان پرتو اندازد تا غیر دوست در وادی جان نماند و عملی جز برای محبوب از اعضای انسان سر نزند. در قرآن مجید در پنجاه و پنج آیه به طور صریح امر به ذکر شده و در

ص:357

این زمینه روایاتی بسیار مهم از معصومین علیهم السلام در مهم ترین کتب حدیث وارد شده است.» (1)

3 - کرامت عالی انسانی
اشاره

در کارگاه هستی و عرصه گاه حیات و خانۀ خلقت و در میان موجودات، انسان از موقعیّتی خاص و موقفی کم نظیر برخوردار است. این موقعیّت و موقف به خاطر استعدادهای فراوانی است که برای رسیدن انسان به لقای حق و به دست آوردن رشد و کمال، در وجود آدمی نهاده شده است. این استعدادها که به صورت علل ظاهری و باطنی در گنجینۀ وجود انسان است همه و همه اسباب ظهور کرامت است.

کرامت حقیقتی است که از ارتباط انسان با واقعیت های هستی به دست می آید.

کرامت عنصری است که با کمک معرفت به اصول الهی و انسانی، چهره نشان می دهد.

کرامت در سایۀ یک سلسله حقایق باطنی و امور معنوی و حرکات مثبت نصیب انسان می شود.

کرامت مجموعه ای از عقاید صحیحه، اعمال صالحه، اخلاق پسندیده و حسنات الهیّه است.

کرامت کلید گنج سعادت، علاج مرض شقاوت، راهبر انسان به سوی ارادت، نتیجۀ همّت، زمینۀ حُسن نیّت و راهبر عاشقان به سوی حریم حضرت ربّ العزّه است.

ص:358


1- (1) - مفصّل این پنج برنامه در کتاب «جواهر الکلام در روش و آداب سلوک» آمده است.
کرامت در قرآن

ملائکۀ به دور از شهوت و مادیّت و خالی از گناه و معصیت، دارندۀ عنوان کرامت اند:

هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ » (1)

آیا خبر مهمانان ارجمند و بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است ؟

بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ » (2)

بلکه بندگانی گرامی و ارجمندند.

انسان های پاک و خالص و با تقوا و متّصل به مقام نبوّت و بهره گرفته از نور امامت، و نیکوکار و با معرفت و خلاصه آنان که سعی دارند با تمام حسنات آراسته شوند و از تمام سیّئات مصون بمانند، همچون ملائکه اللّه معنون به عنوان کرامت هستند:

إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ * أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ * فَوَاکِهُ وَهُم مُّکْرَمُونَ * فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ » (3)

جز بندگان خالص شدۀ خدا [ که از هر کیفری در امانند، * برای آنان رزق و روزی معین و ویژه ای است، * میوه هایی [ گوناگون ] در حالی که مورد اکرام خواهند بود، * در بهشت های پر نعمت.

حبیب نجّار (4) آن انسان والا، و مجاهد فی سبیل اللّه، پس از شهادتش، در عالم

ص:359


1- (1) - ذاریات (51) : 24. [1]
2- (2) - انبیاء (21) : 26. [2]
3- (3) - صافّات (37) : 40 - 43. [3]
4- (4) - در روایات شیعه و سنی از او به مؤمن آل یاسین یاد کرده اند و وی را از صدیقین سه گانه برشمرده اند.در شهر انطاکیه که مردمانش بت پرست بودند سه پیامبر به نام های صدوق و صلوم و صادق مبعوث گردیدند و پیوسته دعوی پیامبری کردند لکن مردم ایمان نیاوردند و قصد کشتن آن سه پیامبر خدا نمودند، حبیب نجار به یاری پیامبران آمد و مردم بت پرست او را چندان بزدند که هلاک شد. دائره المعارف تشیع: 65/6، حبیب نجّار، به نقل از قصص الانبیاء، ابن کثیر: 380/1 - 385، در قصه قوم یس.

برزخ زبان جانش به این حقیقت مترنّم شد:

قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ » (1)

[ سرانجام به دست آن مشرکان شهید شد، و به او ] گفته شد: به بهشت درآی.

گفت: ای کاش قوم من معرفت و آگاهی داشتند، * به این که پروردگارم مرا آمرزید و از کرامت یافتگان قرارم داد.

اگر استعدادهای ظاهری و باطنی هماهنگ با وحی و دستورهای انبیا و خواسته های ائمّۀ معصومین شود و در این هماهنگی، تقوای الهی یعنی خودداری از هر معصیت و گناهی، رعایت گردد، کرامت عالی انسانی دست می دهد و تمام درهای رحمت الهیّه به روی قلب و جان باز می شود و نسیم رضایت الهی به جانب گلستان وجود آدمی وزیدن می گیرد، که قرآن در سورۀ مبارکۀ حجرات می فرماید:

إنَّ أکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أتْقاکُمْ » (2)

گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.

ای انسان، کریمۀ وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ » (3)در شأن توست، از این بهتر در این عرصه گاه هستی چه می خواهی ؟

ص:360


1- (1) - یس (36) : 26 - 27. [1]
2- (2) - حجرات (49) : 13. [2]
3- (3) - اسراء (17) : 70. [3]به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم، و آنان را در خشکی و دریا [ بر مرکب هایی که در اختیارشان گذاشتیم ] سوار کردیم.
کرامت سید الشهداء

حضرت سیّد الشّهداء، پیشوای آزادگان، سرور عاشقان، شمع شبستان قلب عارفان، به شب عاشورا به مسألۀ کرامت که نتیجۀ اتّصال علمی و عملی به مقام باعظمت نبوّت است - نبوّتی که راهگشای دل به سوی خدا و ایمان به قیامت و محرّک انسان به سوی اخلاق حسنه و اعمال صالحه است - افتخار کرد:

اُثْنی عَلَی اللّهِ أحْسَنَ الثَّناءِ وَأحْمَدُهُ عَلَی السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ، اللّهُمّ إنّی أحْمَدُک عَلی أنْ أکْرَمْتَنا بِالنُّبُوَّهِ ... . (1)

خدا را ثنا می گویم به بهترین ثنا، و او را در خوشی و سختی حمد می کنم، الهی تو را سپاس می گویم که ما را به نبوّت گرامی داشتی... .

او و اصحابش با اتّصال علمی و عملی به نبوّت، به مقامی از کرامت انسانی رسیدند که برای خود مثل و مانند و شبیه و نظیری نگذاشتند.

فیلسوف و فقیه کم نظیر مرحوم حاج میرزا خلیل کمره ای که بیش از هفتاد جلد کتاب پرارزش در معارف اسلامی به رشتۀ تحریر کشید، دربارۀ حضرت سیّدالشّهداء و یاران باکرامتش در جلد اول «عنصر شجاعت» می نویسد:

«به جای یک تن سرباز گمنام، هفتاد و دو تن شهید با نام، و به جای قهرمانان افسانه ای، یکصد تن از مردان حقیقت در دیار ما وجود دارد. فداکارانی که به جهان فهماندند عدۀ اندکی با فداکاری، هر کار بزرگ را می توانند به عهده بگیرند، ولی عدۀ افزون با داشتن هرگونه وسایل، و تمکّن از هر پایۀ علم و ثروت، بی روح فداکاری نمی توانند کار رشید و شایسته ای بکنند. به فداکاری خود پیام دادند که شما آیندگان که با یک جهان وسایل هم آغوش ولی از ما عقب هستید برای این است که از فداکاری کسری دارید؛ و فداکاری و آخرین پایۀ تضحیه را به آموزش

ص:361


1- (1) - بحار الأنوار: 392/44، باب 37؛ [1]الارشاد، شیخ مفید: 91/2. [2]

جویان آموختند.

در اقدام به خدمت، در غیاب و حضور، نهفته و آشکار، هر گونه خدمت را به موقع خود انجام دادند، از دوندگی و داد بردن و مدد خواستن از خویش و بیگانه، و دعوت از کسان خود و از یاران، و از تبلیغ و سفارش به دمسازان قدمی فروگذار نکردند. در مقاومت با خطر، گرفتار تهدید جان و ویرانی خانمان، و راه بی آب و آبادانی، و جادّه های میان کوه و کمر و بیراهه رفتن، و جانفشانی بر فراز منبر و قصر شدند و مقاومت کردند. برابری با کوه کوه آهن، اندکی از مقاومت آنها نکاست.

سربازانی که با نیکنامی در پای نیکنامی در لجّۀ گرداب خطر اقدام کردند. از وفاداری به نام سابقۀ پیغمبر خود، و سابقۀ پیمان خویش، کلمۀ وفا را به قیمت جان قیمت نهادند. از روح نظامی گری و نیروی جنگی، بهترین نمونۀ نظامیان صدر اول اسلامند، برجسته ترین سلحشور با آیین اند، که روح سلحشوری را با نیروی دین چنان به هم آمیخته دارند که گویی همه آیین است و سلحشوری نیست، یا همه سلحشوری است و آیین در سایۀ آن پیدا نیست.

از ادب، نگذاشتند در ناملایمات و در مرگ عزیز و فرزند، امام آنها منّتی احساس کند یا ملالتی در خاطر راه دهد، بلکه گفتند: ما را به مشرق ببر یا به مغرب با کمال سربلندی برای ما و تو دردسری نیست و هیچ سرافکندگی در کار نمی باشد. از دلداری، در دل سردار خود و هر شنونده ای نشاطی به ودیعه می گذاشتند که مرگ در ذایقۀ او شیرین و گوارا می نمود.

سخنورانی که سخن بافی را به دیگران واگذاردند، گفتارشان به کردار آمیخته، چنانکه تو گویی کردار آنان گفتاری است مجسم، و گفتار آنان رفتاری یا روانی است اندک اندک رخ می نماید. گفتار گوهربارشان گاهی تسلیتِ درمانده بود، و گاهی دلداری به افسرده می داد، روح تازه می دمید. در راه حقیقت، شجاعت و فداکاری می آموخت، در رساندن پیغام فضیلت از عهدۀ مجسم کردن فضایل کاملاً برمی آمد.

ص:362

می نمود که در تبلیغ پیام های پروردگار بیم و هراس از احدی ندارند، در پند و اندرز برای دشمن نیز بسان دوست، غمخواری می کردند.

از آسمان فضیلت، زبان آنان برای ترجمان وحی گویی انتخاب شده؛ زبان، زبان انبیا؛ پیام، پیام انبیا؛ اگر پیغمبر خود را به آنان رسانیده بود دهن آنان را می بوسید. از گریبان آنان ناطقۀ انسان نیروی خود را آشکارا می کرد، و محسوس می کرد که نفس ناطقه سپهبد و مُهَیْمِن نیروهای دیگر انسان است، و گاهی این سپهبد توانا برای ابراز منویّات، گذشته از زبان و منطق، تمام اعضا و جوارح را استخدام می کرد و پیام فضیلت را در سر چهارسوی و بازار دنیا می رساند، به آوازی رسا این صدا را بلند می کرد که به هیچ جنجالی نتوان آن را نهفته کرد. و سخنوری آن است که در دیگران به حسّ اعتماد و حسن اعتقاد بیفزاید و امور جوهری در ذوات و نفوس بیافریند، با آن که آواز، خود، صدا، یعنی تموّج هوایی بیش نیست.

اگر به این زندگان ابد عشق بورزیم جا دارد، چه از این زندگان تا ابد شعاع حیات بسان سرچشمۀ آب حیات، روان است. اگر نام آنان را تجدید کنیم روان خود را از رنج و فشار نجات داده ایم. اگر روش اقدام و کردار و روحیۀ آنان را تجدید کنیم به روح سلحشوری و وظیفۀ نظامی گری خدمت کرده ایم. اگر به جنبۀ خداپرستی آنان، آیین را تقویت کنیم، سزد که آنان را ذکر خدا خواهیم یافت. ما اگر همه فضایل را بخواهیم در یکجا بیابیم در میهن یعنی قبّه و بارگاه جان و روان اینان خواهیم یافت.

علمای اخلاقِ ما اگر اخلاق را در پیرهن اینان ببینند، امیر لشگرانِ ما اگر برای تهیۀ روح نظامی و رویّۀ سلحشوری پیام آنان را بشنوند و بشنوانند، هر دووان به سپاه صلاح و سلاح خود، ذخیرۀ فناناپذیر رسانده اند.

اگر عرفا تن در دهند که از ادّعا به وادی حقیقت و عمل یک قدم بردارند، طرز گشودن درهای آمد و شد را به جهان ملکوت یاد خواهند گرفت، مردانی را خواهند دید که شوق پیاپی، آنان را چنان کشانده که چون دیدند بقا با لقا سازگار نیست،

ص:363

لباس بقا را کندند تا درِ لقا را کوبیدند.

حجّت خدای بر خلایق، اگر اینان باشند، کار ما به رسوایی است، معلوم می شود عارف عذری ندارد که سلحشور نیست، سلحشور سخنی پا بر جا ندارد که مرد آیین نیست، و شاعر زبان آور معذور نیست که پشت کار ندارد. ولی تذکر آنان چنانکه مایۀ سرافکندگی ماست، چه که به وزن واقعی خود پی می بریم، سبب شور و جوش و خروش پاسبانان وظیفۀ مقدس است.» (1)

راه به دست آوردن کرامت در سورۀ معارج

قرآن مجید در آیات متعددی راه به دست آوردن کرامت را به آنان که عاشق کرامت هستند نشان می دهد. در آیات 23 تا 35 سورۀ مبارکۀ معارج (2)، نزدیک به 9 برنامه را سبب کرامت در دنیا و آخرت قلمداد می کند:

1 - آنان که در نماز و طاعت مقیمند و تا لحظۀ آخر عمر دست از عبادت نمی کشند.

2 - در مال و دارایی و ثروت خویش برای سائل و محروم، حقّ معیّن و معلوم قرار می دهند.

3 - قیامت را براساس معرفتی که کسب کرده با تمام وجود تصدیق دارند.

4 - از قهر و عذاب خویش سخت ترسانند، عذابی که امانی برای هیچ کس جز

ص:364


1- (1) - عنصر شجاعت: 59/1.
2- (2) - «الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ * وَ الَّذِینَ فِی أَمْوَ لِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّاءِلِ وَ الْمَحْرُومِ * وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ * وَ الَّذِینَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ * إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُونٍ * وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَفِظُونَ * إِلَّا عَلَی أَزْوَ جِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَنُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابْتَغَی وَرَآءَ ذَ لِکَ فَأُوْلئِکَ هُمُ الْعَادُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَمَنَتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَ عُونَ * وَ الَّذِینَ هُم بِشَهَدَ تِهِمْ قَاءِمُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ * أُوْلئِکَ فِی جَنَّتٍ مُّکْرَمُونَ »؛ معارج (70) : 23 - 35. [1]

پاکان از آن نیست.

5 - از شهوات جنسی حرام خود را با یاد خدا و محشر حفظ می کنند و جز به زنان و کنیزان ملکی خویش نظر ندارند، که غیر این تعدّی و تجاوز و ستمکاری است.

6 - در تمام امور امین و امانتدارند.

7 - عهد و پیمان خویش را رعایت می کنند.

8 - برای حفظ حقوق مردم به شهادت در دادگاه عدل قیام کنند.

9 - از نماز خود با رعایت وقت و شرایط و حضور قلب محافظت نمایند.

آنان که جامع این اوصافند در باغ های بهشت با عزّت و احترام متنعّمند. این را باید بدانیم که کرامت انسانی، در هر دو جهان محصول ایمان و عمل و اخلاق است، که بدون این حقایق از انسانیت انسان چیزی ظهور نخواهد کرد و جدای از این واقعیت های زیستن، آدمی را به پست ترین مرحلۀ سقوط خواهد رساند.

کرامت انسان در کلام فیض

فیض کاشانی که در علوم منقول و معقول و حکمت و عرفان و فهم قرآن و احادیث، انسانی کم نظیر است، در رسالۀ «زاد السالک» بر مبنای آیات قرآن و روایات، جهت کسب کرامت می فرماید:

«بدان - ایّدَکَ اللّهُ بِروحٍ مِنْه - همچنان که سفر صوری را مبدئی و منتهایی، و مسافتی و مسیری، و زادی و راحله ای، و رفیقی و راهنمایی می باشد، همچنین سفر معنوی را که سفر روح است به جانب حق - سبحانه وتعالی - همه هست.

مبدأش جهل و نقصان طبیعی است که با خود آورده ای از شکم مادر:

ص:365

وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً » (1)

و خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی دانستید.

و منتهایش کمال حقیقی است که فوق همۀ کمالات است و آن وصول است به حق سبحانه و تعالی:

وَأنَّ إلی رَبِّک الْمُنْتَهی » (2)

و این که پایان [ همۀ امور ] به سوی پروردگارتوست.

یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ » (3)

ای انسان! یقیناً تو با کوشش و تلاشی سخت به سوی پروردگارت در حرکتی، پس او را [ در حالی که مقام فرمانروایی مطلق و حکومت بر همه چیز ویژۀ اوست و هیچ حکومتی در برابرش وجود ندارد، ] دیدار می کنی.

و مسافت راه، دراین سفر، مراتب کمالات علمیّه و عملیّه است که روح طی آنها می کند شَیْئاً فَشَیْئاً، هرگاه بر صراط مستقیم شرع که مسلوک اولیا و اصفیاست سایر باشد:

وَأَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ » (4)

و مسلماً این [ برنامه های محکم و استوار و قوانین و مقرّرات حکیمانه ] راه راست من است؛ بنابراین از آن پیروی کنید و از راههای دیگر پیروی مکنید

ص:366


1- (1) - نحل (16) : 78. [1]
2- (2) - نجم (53) : 42. [2]
3- (3) - انشقاق (84) : 6. [3]
4- (4) - انعام (7) : 153. [4]

که شما را از راه او پراکنده می کند.

و این کمالات مترتّب است بعضی بر بعضی؛ تا کمال متقدّم طی نشود به متأخّر منتقل نتوان شد، چنانکه در سفر صوری تا قطعه مسافت متقدمه طی نشود به متأخّر نتوان راه یافت. و منازل این سفر، صفات حمیده و اخلاق پسندیده است که احوال و مقامات روح است، از هر یک به دیگری که فوق آن است منتقل می شود به تدریج.

منزل اوّل یقظه است که آگاهی است، و منزل آخر توحید است که مقصد اقصی است از این سفر. و مسیر این سفر، جدّ تمام و جهد بلیغ نمودن و همّت گماشتن است در قطع این منازل به مجاهده و ریاضت نفس به حمل أعبای تکالیف شرعیه، از فرائض و سنن و آداب و مراقبه و محاسبۀ نفس آناً فاناً و لحظهً فلحظهً ، هموم را واحد گردانیدن، و منقطع شدن به حق سبحانه و تعالی:

وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إلَیْهِ تَبْتیلاً » (1)

نام پروردگارت را [ به زبان حال و قال ] یاد کن [ و از غیر او قطع امید نما ] و فقط دل بر او بند.

وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا » (2)

و کسانی که برای [به دست آوردن خشنودی] ما [ با جان و مال ] کوشیدند، بی تردید آنان را به راههای خود [ راه رشد، سعادت، کمال، کرامت، بهشت و مقام قرب ] راهنمایی می کنیم.

و زاد این سفر تقواست.

وَتَزَوَّدُوا فَإنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی » (3)

ص:367


1- (1) - مزّمّل (73) : 8. [1]
2- (2) - عنکبوت (29) : 69. [2]
3- (3) - بقره (2) : 197. [3]

و به نفع خود توشه برگیرید که بهترین توشه، پرهیزکاری است.

و تقوا عبارت است از قیام نمودن به آنچه شارع امر به آن فرموده است، و پرهیز کردن از آنچه نهی از آن کرده، از روی بصیرت، تا دل به نور شرع و صیقل تکالیف آن مستعدّ فیضان معرفت شود از حقّ و عزّوجلّ :

وَاتَّقُوا اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ » (1)

و از خدا پروا کنید و خدا [ احکامش را ] به شما می آموزد.

و همچنانکه مسافر صوری تا قوّت بدن از زاد حاصل نکند قطع راه نتواند کرد، همچنین مسافر معنوی تا به تقوا و طهارت شرعیّه ظاهراً و باطناً قیام ننماید و روح را تقویت به آن نکند، علوم و معارف و اخلاق حمیده که بر تقوا مترتّب می شود و تقوا از آن حاصل می شود، بر او فایض نمی گردد. و مَثَل این مَثَل کسی است که در شب تار چراغی در دست داشته باشد و به نور آن راهی را می بیند و می رود، هر یک گام که بر می دارد قطعه ای از آن راه روشن می شود و بر آن می رود، و تا گام برندارد و نرود روشن نشود، و تا روشن نشود نتواند رفت. آن دیدن به منزلۀ معرفت است، و آن رفتن به منزلۀ عمل و تقوا.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ أوْرَثَهُ اللّهُ عِلْمَ ما لَمْ یَعْلَمْ . (2)

هر کس به آنچه از واقعیت های دینی که می داند عمل کند، خداوند آنچه را نمی داند به او می آموزد.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:368


1- (1) - بقره (2) : 282. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 172/89؛ [2] الخرائج و الجرائح: 1058/3.

اَلْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ ، فَإنْ أجابَهُ وَإلَّا ارْتَحَلَ عَنْهُ . (1)

دانش و معرفت به سوی عمل فریاد می زند، اگر اجابت کند به آثار معرفت می رسد، ورنه چراغ معرفت به خاموشی می گراید.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

لا یَقْبَلُ اللّهُ عَمَلاً إلّابِمَعْرِفَهٍ ، وَ لا مَعْرِفَهَ إلّابِعَمَلٍ . فَمَنْ عَرَفَ دَلَّتْهُ الْمَعْرِفَهُ عَلَی الْعَمَلِ ، وَمَنْ لَمْ یَعْمَلْ فَلا مَعْرِفَهَ لَهُ ، ألا إنَّ الْإیمانَ بَعْضُهُ مِنْ بَعْضٍ . (2)

خداوند عملی را بدون معرفت نمی پذیرد، و معرفت جز با عمل پا بر جا نمی ماند. معرفت راهنمای به سوی عمل است، بی عمل بی معرفت است.

بدانید قسمتی از ایمان مکمّل قسمت دیگر است.

همچنانکه در سفر صوری کسی که راه را نداند به مقصد نمی رسد، همچنین در سفر معنوی کسی که بصیرت در عمل ندارد به مقصد نمی رسد:

امام صادق علیه السلام فرمود:

اَلْعامِلُ عَلی غَیْرِ بَصیرَهٍ کَالسّائِرِ عَلی غَیْرِ الطَّریقِ لا تَزیدُهُ سُرْعَهُ السَّیْرِ إلّابُعْداً. (3)

آن که بدون بصیرت و شناخت حرکت می کند، مانند مسافری است که بیراهه می رود؛ سرعت سیرش جز دوری از مقصد برایش نمی آورد.

بیا ای رِند عالم سوزِ بی باک به عصیان پردۀ عصمت مکن چاک

سر از شرم گنه در جیب خود کن حیا را پرده پوش عیب خود کن

کسی کاواز حیا خون ازجبین ریخت کم آبروی خود را بر زمین ریخت

ص:369


1- (1) - بحار الأنوار: 33/2، باب 9، حدیث 29؛ [1]عوالی اللآلی: 66/4، حدیث 26. [2]
2- (2) - الکافی: 44/1، حدیث 2؛ [3]المحاسن: 198/1، باب 2، حدیث 25. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 244/75، باب 23؛ [5]وسائل الشیعه: 24/27، باب 4، حدیث 33110. [6]

سری کاو از حیا در پیش باشد به حرمت پاسبان خویش باشد

سر خود از حیا گر افکنی پیش بیابی عاقبت گم کردۀ خویش

(هلالی جغتایی)

و راحلۀ این سفر بدن است و قوای آن. و همچنان که در سفر صوری اگر راحله ضعیف و معلول باشد، راه را طی نتواند کرد، همچنین در این سفر تا صحّت بدن و قوّت قوی نباشد کاری نتوان ساخت. پس تحصیل معاش از این جهت ضروری است و آنچه از برای ضرورت است به قدر ضرورت باید، پس طلب فضول در معاش مانع است از سلوک؛ و دنیای مذموم که تحذیر از آن فرموده اند عبارت از آن فضول است که بر صاحبش وبال است، و اما قدر ضروری از آن داخل امور آخرت است و تحصیلش عبادت.

و همچنان که اگر کسی راحله ای را در سفر صوری در اثنای راه سر دهد تا خود سر می چرد راه او طی نمی شود.

همچنین در این سفر معنوی اگر بدن و قوی را بگذارد تا هر چه مشتهای آنهاست به فعل آورند و به آداب و سنن شرعیّه مقیّد نگرداند و لجام آن را در دست نداشته باشد راه حق طی نمی شود.

و رفیقان این راه علما و صلحا و عباد سالکانند که یکدیگر را مُمِد و معاونند، چه هر کسی بر عیب خود زود مطلع نشود، امّا بر عیب دیگری زود واقف می شود، پس اگر چند کس با هم بسازند و یکدیگر را از عیوب و آفات باخبر سازند، زود راه برایشان طی می شود و از دزد و حرامی دین ایمن می گردند، چه:

اَلشَّیْطانُ إلَی الْمُنْفَرِدِ أقْرَبُ مِنْهُ إلَی الْجَماعَهِ ، وَیَدُ اللّهِ عَلَی الْجَماعهِ . (1)

ص:370


1- (1) - قریب به این مضمون از امیر المؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه» خطبۀ 127 در خطاب به خوارج روایت شده است.

تسلّط شیطان به فرد نزدیکتر است از سلطۀ او به جمع، و دست خدا بر سر جمع است.

اگر یکی از راه بیرون رود دیگری او را خبردار می گرداند، و اگر تنها باشد تا واقف شود هیهات است.

و راهنمای این راه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سایر ائمۀ معصومین صلوات اللّه علیهم اند، که راه نموده اند و سنن و آداب وضع کرده و از مصالح و مفاسد راه، خبر داده اند و خود به این راه رفته اند و امّت را به تأسّی و اقتفای خود فرموده اند:

لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ » (1)

یقیناً برای شما در [ روش و رفتار ] پیامبر خدا الگوی نیکویی است.

قُلْ إنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ » (2)

بگو: اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد.

راههای کسب کرامت

«و محصَّل آنچه ایشان انجام می داده اند و به آن امر می فرمودند، چنانکه از روایات معتبره به طریق اهل بیت علیهم السّلام مستفاد می شود از اموری که سالک را لابدّ است از آن، و اخلال به آن به هیچ وجه جایز نیست، بعد از تحصیل عقاید حقّه، بیست و پنج چیز است:

اول - محافظت بر صلوات خمس، یعنی گزاردن آن در اول وقت به جماعت و سنن و آداب. پس اگر بی علّتی و عذری از اول وقت تأخیر کند یا به جماعت حاضر

ص:371


1- (1) - احزاب (33) : 21. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 31. [2]

نشود یا سنّتی از سنن یا ادبی از آداب آن را فرو گذارد الاّ نادراً، از سلوک راه بیرون رفته و با سایر عوام که در بیدای جهالت و ضلالت سرگردان می چرند و از راه و مقصد بی خبرند و ایشان را هرگز ترقّی نیست، مساوی است.

دوم - محافظت بر نماز جمعه و عیدین و آیات با اجتماع شرایط ، الاّ مع العذر المُسقِط ، که سه جمعۀ متوالی ترک نماز کند بی علّتی، دل او زنگ گیرد به حیثیّتی که قابل اصلاح نباشد.

سوم - محافظت بر نماز معهودۀ رواتب یومیّه، که ترک آن را معصیت شمرده اند، الاّ چهار رکعت از نافلۀ عصر و دو رکعت از نافله مغرب و وُتَیْره که ترک آن بی عذر نیز جایز است.

چهارم - محافظت بر صوم ماه رمضان و تکمیل آن، چنانچه زبان را از لغو و غیبت و دروغ و دشنام و نحو آن، و سایر اعضا را از ظلم و خیانت و فَطور را از حرام و شبهه بیشتر ضبط کند که در سایر ایّام می کرد.

پنجم - محافظت بر صوم سنّت که سه روز معهود است از هر ماهی که معادل صوم دهر است، چنانکه بی عذری ترک نکند و اگر ترک کند قضا کند یا به مُدّی از طعام تصدیق نماید.

ششم - محافظت بر زکات بر وجهی که تأخیر و توانی جایز ندارد مگر عذری باشد، مثل فقد مستحق، یا انتظار افضل مستحقّین و نحو آن.

هفتم - محافظت بر انفاق حقّ معلوم از مال، یعنی مقرّر سازد که هر روز یا هر هفته یا هر ماه چیزی به سائل یا محروم می داده باشد به قدر مناسب مال، چنانکه اخلال به آن نکند، و اگر کسی را نیز بر آن مطلع نسازد بهتر است.

هشتم - محافظت بر حَجه الاسلام، چنانکه در سال وجوب به فعل آورد و بی عذری تأخیر روا ندارد. در حدیث دیگر وارد است که: هر امام را عهدی است بر گردن اولیا و شیعۀ خود، و از جملۀ تمامی وفای به عهد، زیارت قبور ایشان است.

ص:372

نهم - زیارت قبور مقدّسۀ پیغمبر و ائمۀ معصومین علیهم السلام خصوصاً امام حسین علیه السلام چه در حدیث آمده که: زیارت حسین علیه السلام فرض است بر هر مؤمن، هر که ترک کند حقی از خدا و رسول ترک کرده باشد.

دهم - محافظت بر حقوق اخوان و قضای حوایج ایشان، چه تأکیدات بلیغه در آن شده بلکه بر اکثر فرائض مقدّم است.

یازدهم - تدارک نمودن هر چه از مذکورات فوت شده باشد وقتی که متنبّه باشد مَهما أمکن.

دوازدهم - اخلاق مذمومه مثل کبر و بخل و حسد و نحو آن را از خود سلب کردن به ریاضت و مضادّت، و اخلاق پسندیده مثل حُسن خلق و سخا و صبر و غیر آن بر خود بستن تا مَلکه شود.

سیزدهم - ترک منهیّات جملهً ، و اگر بر سبیل ندرت معصیتی واقع شود زود به استغفار و توبه و انابت تدارک نماید تا محبوب حق باشد:

إنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوّابینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ » (1)

یقیناً خدا کسانی را که بسیار توبه می کنند، و کسانی را که خود را [ با پذیرش انواع پاکی ها از همۀ آلودگی ها ] پاکیزه می کنند. دوست دارد.

وَإنَّ اللّهَ یُحِبَّ کُلِّ مُفْتَنٍ تَوّابٍ . (2)

و به حقیقت که خداوند دوستدار هر انسانی است که به فتنۀ گناه دچار شده به عرصه گاه توبه آمده است.

فیض با کرامت می فرماید:

بی تو یکدم نمی توانم بود خستۀ غم نمی توانم بود

ص:373


1- (1) - بقره (2) : 222. [1]
2- (2) - الفتوحات المکیه: 142/2؛ [2] فیض القدیر: 63/3.

ذرّه ای تا ز من بود باقی با تو همدم نمی توانم بود

بی لقایت نمی توانم زیست با لقا هم نمی توانم بود

نظری کن به من، ز من بستان همدم غم نمی توانم بود

(فیض کاشانی)

چهاردهم - ترک شبهات که موجب وقوع در محرّمات است. و گفته اند:

هر که ادبی را ترک کند از سنّتی محروم می شود، و هر که سنّتی را ترک کند از فریضه ای محروم می شود.

پانزدهم - در مالا یعنی خوض نکردن، که موجب قسوت و خسران است، و فی الحدیث:

مَنْ طَلَبَ مالا یَعْنیهِ فاتَهُ ما یَعْنیهِ . (1)

کسی که دنبال امور بی فائده و کارهای بیهوده باشد، کارهای بافایده از دستش می رود.

و اگر از روی غفلت صادر شود، بعد از تنبّه تدارک نماید به استغفار و انابت:

إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ * وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لاَیُقْصِرُونَ » (2)

مسلماً کسانی که [ نسبت به گناهان، معاصی و آلودگی های ظاهری وباطنی ] تقوا ورزیده اند، هرگاه وسوسه هایی از سوی شیطان به آنان رسد [ خدا و قیامت را ] یاد کنند، پس بی درنگ بینا شوند [ و از دام وسوسه هایش نجات یابند. * و برادران بی تقوایان [ که شیاطین هستند ] همواره آنان را به عمق گمراهی می کشانند؛ سپس [ در به گمراهی کشیدنشان ] کوتاهی نمی ورزند.

ص:374


1- (1) - المناقب، خوارزمی: 375؛ جواهر المطالب فی مناقب الامام علی علیه السلام ، ابن الدمشقی: 152/2.
2- (2) - اعراف (7) : 201 - 202. [1]

و تا ترک مجالست بطّالین و مغتابین و آنهایی که سخنان پراکنده گویند و روز می گذرانند نکند از مالایعنی خلاص نشود، چه هیچ چیز مثل این نیست در ایجاب قسوت و غفلت و تضییع وقت.

شانزدهم - کم خوردن و کم خفتن و کم گفتن را شعار خود ساختن که دخل تمام در تنویر قلب دارد.

هفدهم - هر روز قدری از قرآن تلاوت کردن، و اقلّش پنجاه آیه است، به تدبّر و تأمّل و خضوع، و اگر بعضی از آن در نماز واقع شود بهتر است.

هیجدهم - قدری از اذکار و دعوات ورد خود ساختن در اوقات معیّنه، خصوصاً بعد از نمازهای فریضه، و اگر تواند که اکثر اوقات زبان را مشغول ذکر حق دارد و اگر چه جوارح در کارهای دیگر مصروف باشد زهی سعادت.

از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام منقول است که:

زبان مبارک ایشان اکثر اوقات مترنّم بوده است به کلمۀ طیّبۀ: لاإلهَ إلاَّاللّهُ ، اگر چیزی می خورده اند و اگر سخن می گفته اند و اگر راه می رفته اند، إلی غیر ذلک، چه این مُمِد و معاونی قوی است مر سالک را، و اگر ذکر قلبی رانیز مقارن ذکر لسانی سازد به اندک زمانی فتوح بسیار روی می دهد. تا می تواند سعی نماید که دم به دم متذکّر حق می بوده باشد تا غافل نشود، که هیچ امری به این نمی رسد در سلوک، و این مددی است قوی در ترک مخالفت حق سبحانه وتعالی به معاصی.

نوزدهم - صحبت عالم و سؤال از او و استفادۀ علوم دینیّه به قدر حوصلۀ خود تا می تواند، که علمی بر علم خود بیفزاید:

أَعَلَمُ النّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النّاسِ إلی عِلْمِهِ . (1)

داناترین مردم کسی است که علم دیگران رابه علم خود بیفزاید.

ص:375


1- (1) - بحار الأنوار: 164/1، باب 1، حدیث 1؛ [1] من لایحضره الفقیه: 395/4، حدیث 5840.

صحبت اعلم از خود را فوزی عظیم شمرد، و اگر عالمی یابد که به علم خود عمل کند، متابعت او را لازم شمرد و از حکم او بیرون نرود. و مراد از علم، علم آخرت است نه علم دنیا، و اگر چنین کسی نیابد و اعلم از خود نیز نیابد، با کتاب صحبت دارد و با مردم نیکوسیرت، که از ایشان کسب اخلاق حمیده کند، و هر صحبتی که او را خوشوقت و متذکّر حق و نشأۀ آخرت می سازد از دست ندهد.

بیستم - با مردم به حسن خلق و مباسطت معاشرت کردن تا بر کسی گران نباشد، و افعال ایشان را محملی نیکو اندیشیدن و گمان بد به کسی نداشتن.

بیست و یکم - صدق در اقوال و افعال را شعار خود ساختن.

بیست و دوم - توکّل بر حق - سبحانه و تعالی - کردن در همۀ امور، و نظر بر اسباب نداشتن، و در تحصیل رزق اجمال کردن و بسیار به جدّ نگرفتن در آن، و فکرهای دور به جهت آن نکردن، و تا می توان به کم قناعت کردن و ترک فضول نمودن.

بیست و سوم - بر جفای اهل و متعلّقان صبر کردن، و زود از جا در نیامدن و بدخویی نکردن، که هر چند جفا بیشتر می کشد و تلقّی بلا بیشتر می کند زودتر به مطلب می رسد.

بیست و چهارم - امر به معروف و نهی از منکر به قدر وسع و طاقت کردن، و دیگران را نیز بر خیر داشتن و غمخواری نمودن، و با خود در سلوک شریک ساختن اگر قوّت نفسی داشته باشد، والاّ اجتناب از صحبت ایشان نمودن با مدارا و تقیّه تا موجب وحشت نباشد.

بیست و پنجم - اوقات خود را ضبط کردن، و در هر وقتی از شبانه روز وِردی قرار دادن که به آن مشغول می شده باشد، تا اوقاتش ضایع نشود، چه هر وقتی تابع موقوتٌ له است، و این عمده است در سلوک.

این است آنچه از ائمّۀ معصومین صلوات اللّه علیهم به ما رسیده که خود انجام

ص:376

می داده اند و دیگران را می فرموده اند».

عارف عاشق ملاّ احمد نراقی، در باب این سفر معنوی و سیر ملکوتی و روحانی می فرماید:

اندر این عالم مسافر روز و شب سوی منزل می رود با صد تعب

در جهان پاک لیکن ای عمو منزل آید جَلد و چابک سوی او

سوی مقصد بایدت رفت این جهان مقصد آنجا سوی تو گردد روان

ور تو هم ره را نوردی روز و شب نی از آنت رنج باشد نی تعب

این سفر راه عراق و شام نیست طیّ راهش را پی و اقدام نیست

راه شهر هستی و ملک بقاست کی در این ره راهرو محتاج ماست

(ملااحمد نراقی)

4 - رسوایی و افتضاح مجرمان

حضرت سجّاد علیه السلام در مناجات تائبین به پیشگاه مقدّس حضرت ربّ العزّه عرضه می دارد:

فَوا أسَفاهْ مِنْ خَجْلَتی وَافْتِضاحی، وَوالَهْفاهْ مِنْ سُوءِ عَمَلی وَاجْتِراحی، أسْأَلُک یا غافِرَ الذَّنْبِ الْکَبیرِ، وَیا جابِرَ الْعَظْمِ الْکَسیرِ أنْ تَهَبَ لی مُوبِقاتِ الْجَرائِرِ، وَتَسْتُرَ عَلَیَّ فاضِحاتِ السَّرائِرِ. (1)

پس آه و تأسّف و حسرت از خجلت و رسوایی و افتضاح من، و وای و اندوه و غم از کردار زشت من. از تو در خواست می کنم ای بخشندۀ گناه بزرگ و ای جبران کنندۀ هر شکسته استخوان، که گناهان مهلک خطرناکم را ببخشی، و زشتی های پنهانی فضاحت آور و رسوا کننده ام را بپوشانی.

ص:377


1- (1) - بحار الأنوار: 142/91، باب 32، [1] مناجاه التائبین.

و امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای کمیل عرضه می دارد:

فَاسْأَلُک بِعِزَّتِک أنْ لا یَحْجُبَ عَنْک دُعائی سُوءُ عَمَلی وَفِعالی، وَلا تَفْضَحْنِی بِخَفِیِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرِّی، وَلا تُعاجِلْنی بِالْعُقُوبَهِ عَلی ما عَمِلْتُهُ فی خَلَواتی مِنْ سُوءِ فِعْلی وَ إساءَتی، وَدَوامِ تَفْریطی وَجَهالتی، وَکَثْرَهِ شَهَواتی وَ غَفْلَتی. (1)

به عزّتت قسم که عمل بد و افعال زشت من، دعای مرا از اجابتت منع نکند، و به قبایح پنهانم که تنها تو بر آن آگاهی مرا مفتضح و رسوا نگردانی، و بر آنچه از اعمال بد و ناشایسته در خلوت بجا آورده ام و تقصیر و نادانی و کثرت اعمال با غفلت و شهوت که کرده ام زودم به عقوبت مگیر.

از این جملات و فرازهای نورانی که از منابع دانش حق همچون امام علی علیه السلام و امام زین العابدین علیه السلام و امثال این دو بزرگوار نقل شده و آیات قرآن مجید هم مؤیّد آن است معلوم می شود رسوایی و افتضاح انسان در دنیا و آخرت نتیجۀ جرم و عصیان و گناه و معصیت اوست. خطا و ذنب و دوری از طاعت و عبادت، ساختمان کرامت انسانی را خراب و مایۀ ننگ و رسوایی آدمی است.

ص:378


1- (1) - مصباح المتهجّد: 844، دعاء آخر و هو دعاء الخضر علیه السلام ، دعای کمیل. [1]

[«7»اَللَّهُمَّ أَغْنِنَا عَنْ هِبَهِ الْوَهَّابِینَ بِهِبَتِکَ وَاکْفِنَا وَحْشَهَ الْقَاطِعِینَ بِصِلَتِکَ حَتَّی لاَ نَرْغَبَ إِلَی أَحَدٍ مَعَ بَذْلِکَ وَلاَ نَسْتَوْحِشَ مِنْ أَحَدٍ مَعَ فَضْلِکَ «8»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَکِدْ لَنَا وَلاَ تَکِدْ عَلَیْنَا وَامْکُرْ لَنَا وَلاَ تَمْکُرْ بِنَا وَأَدِلْ لَنَا وَلاَ تُدِلْ مِنَّا]

خدایا! به عطا و احسانت، ما را از عطا و احسان دیگران بی نیاز ساز، و از ما غم و اندوه بریده شدن احسان دیگران را به احسان و جایزه ات کفایت فرما، تا با بذل و بخشش تو، به دنبال و بخشش احدی رغبت نکنیم، و با فضل و احسان تو از احدی نهراسیم. خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و به سود ما چاره فرما و به زبان ما چاره مساز، و به سود ما تدبیر کن و به زیان ما تدبیر مفرما، و ما را بر دیگران پیروزی ده، و دیگران را بر ما پیروز مگردان.

نیاز به خدا و بی نیازی از همه

این مسأله صحیح است که انسان مدنی الطبع و اجتماعی آفریده شده و در امور زندگی و حیات به کمک و معاونت دیگران نیازمند است و زندگی و ادامۀ حیات بدون ارتباط با همنوعان برایش میسّر نیست، ولی این همه اقتضای این را ندارد که انسان در تمام جوانب حیات، حتّی حالات و احوالات در گرو خواسته های بی حدّ و مرز دیگران برود، و به خاطر امور مادی و نیازمندی ها به خصوص در مواقع گرفتاری که دیگران محض عواطف و احساسات یا اهداف دیگر به انسان کمک

ص:379

بلاعوض می نمایند، آنان را به جای حضرت مالک الملوک، معبود خود گرفته و موجودیت خویش را در آنچه آنان می خواهند خرج کند.

گاهی نیازمندی های انسان، سنگری برای دشمنان خداست که اگر انسان توجه به حقیقت نداشته باشد از آن سنگر با ظاهری فریبنده به انسان حمله می شود و مغز و قلب به تصرّف دشمن درآمده و آدمی عملۀ بی چون و چرای شیطان یا شیاطین می گردد.

در این مسیر باید ابوذروار برخورد کرد، به وقت نیاز، عطای دشمن را که برای به یغما بردن دین و ایمان انسان به کار گرفته می شود با کمال شجاعت رد کرد و رنج تبعید به بیابان رَبَذه را پذیرفت و در آنجا در حال سلامت دین و الگو شدن برای مجاهدان فی سبیل اللّه در آغوش لطف و محبّت حضرت محبوب جان سپرد.

از دوری گزیدن آنان که قصد بَرده کردن انسان را دارند نباید وحشت کرد، و از تنها شدن از آنان که با حقیقت پیوند ندارند نباید ترسید. باید آن چنان در قید بندگی حق بود و عاشقانه در مدار عبادت راه پیمود که تدبیر الهی به سود انسان تمام شود، و به عبارت دیگر درهای رحمت الهیّه به سوی انسان باز شده و نعمت های ظاهری و باطنی آن چنان به کار گرفته شود که محصول به کارگیری نعمت ها بهشت و رضوان حق شود، نه این که به صورتی هم آغوش با زندگی شد که چنگال گناه به همۀ نواحی حیات اتصال پیدا کند، آنگاه تدبیر الهی به مجازات همه جانبۀ انسان تعلّق گیرد.

آن چنان هماهنگ با حق و حقیقت باید زیست که مشکلات آسان شود و گره های کور بازگردد و نور واقعیّت در قلب بتابد و به قول حضرت سجّاد علیه السلام :

مکر دوست به سود انسان شود، نه آن که به خاطر تخلّف از حقیقت، و بغی و تجاوز و ستم، بدون این که انسان بفهمد، به تدریج دچار مشکلات گردد و گره ها به کار افتد و آدمی با مکر حق به چاه هلاکت و شقاوت سرنگون شود.

ص:380

آنان که جز در صراط مستقیمِ دوست حرکت ندارند، آنان که قلبشان از عشق حضرت محبوب می تپد، آنان که بار غمی جز بار غم یار بر دوش جان ندارند، آنان که منوّر به نور معرفت هستند، آنان که غیر عمل صالح عملی ندارند و جز اخلاق حسنه مایه و سرمایه ای برای آنان نیست، آنان که هماهنگ با حیات انبیا و ائمّه زیست می کنند و دلیلی جز قرآن نمی شناسند و لحظه ای از یاد حق و روز قیامت غافل نیستند و حقوق برادران و همنوعان را رعایت می کنند، همیشه و همه جا بر دشمنان پیروزند.

ص:381

[«9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِهِ وقِنَا مِنْکَ واحْفَظْنَا بِکَ وَاهْدِنَا إِلَیْکَ وَلاَ تُبَاعِدْنَا عَنْکَ إِنَّ مَنْ تَقِهِ یَسْلَمْ وَمَنْ تَهْدِهِ یَعْلَمْ وَمَنْ تُقَرِّبْهُ إِلَیْکَ یَغْنَمْ ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و ما را از خشم خود نگاه دار و به عنایتت محافظت فرما و به سوی خود هدایت کن و از حضرتت دور مساز؛ همانا هر که را تو حفظ کنی سالم می ماند، و هر که را تو هدایت فرمایی دانا می شود، و هر که را تو به خود نزدیک کنی، به بهره مندی می رسد.

خدا، پناهگاه انسان
اشاره

اگر خداوند، انسان را پناه دهد، او را از افراط و تفریط دور می کند و در واقع بنده مستقیم الحرکات می شود و به راه مستقیم هدایت می شود و از انحراف در راستی و درستی و واقع شدن در هوا و هوس هلاک کننده سالم می ماند و چون هدایت حاصل شد مانع گمراهی از صراط مستقیم می شود و عبد به راه حق علم پیدا می کند و چون علم پیدا کرد و به طرف خداوند حرکت کرد قرب الهی برای او حاصل شده به سعادت ابد و به غنای حقیقی و ملک ابدی خواهد رسید که مستلزم سلامت و هدایت است و سلامت و هدایت مستلزم علم و قرب است و علم و قرب مستلزم غنای حقیقی و سعادت ابدی خواهد بود.

ص:382

زیر بنای سعادت

خودشناسی و یا معرفت نفس زیربنای سعادت بشر در جمیع شؤون مادی و معنوی است. آدمی در پرتو خودشناسی به نیازهای درونی و برونی خویش پی می برد، عواملی را که مایۀ تعالی و تکامل اوست تشخیص می دهد، وظیفه شناس می شود، به پاکی و نیکی می گراید و سرانجام به کمالی که لایق مقام انسان است، نایل می شود.

سعادت و خودآگاهی

کسی که خواهان سعادت است باید خود را بشناسد و از ذخایر درونی و برونی خویش آگاه شود، طبق سنن آفرینش قدم بردارد، کلیه جهات مادی و معنوی را مورد توجه قرار دهد، تمایلات انسانی و غرایز حیوانی را به موازات هم، با رعایت تعادل و موازنه اقناع نماید و هیچ یک را فدای دیگری نکند، این خود برنامۀ اسلام و راه و رسم مسلمانان راستین و دین شناس است.

امام رضا علیه السلام می فرماید:

لَیْسَ مِنّا مَنْ تَرَکَ دُنْیاهُ لِدینِهِ وَ دینَهُ لِدُنْیاهُ وَ تَفَقَّهُوا فِی الدّینِ . (1)

از ما نیست آن کس که دنیای خود را برای دین ترک گوید، یا دین خود را برای دنیا از دست بدهد. سپس خاطر نشان فرموده است که آیین خدا را به درستی بشناسید و با آگاهی از آن پیروی کنید.

خودشناسی و ارزش آن

اولیای گرامی اسلام ضمن روایات متعددی، اهمیت و ارزش خودشناسی را

ص:383


1- (1) - بحار الأنوار: 346/75، باب 26، حدیث 4؛ [1]مستدرک الوسائل: 223/8، حدیث 9309. [2]

تذکر داده و پیروان خویش را به این نکته متوجه کرده اند که معرفت نفس مایۀ پیروزی و موفقیت انسان ها و خودناشناسی موجب سقوط و تباهی آنان است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

هَلَکَ امْرُءٌ لَمْ یَعْرِفْ قَدْرَهُ . (1)

انسانی که اندازۀ خود را نشناخت هلاک شد.

و نیز می فرماید:

نالَ الْفَوزَ الْاَکْبَرَ مَنْ ظَفِرَ بِمَعْرِفَهِ الَّنفْسِ . (2)

کسی که به خودشناسی دست یافته از بزرگترین خیر و خوبی برخوردار شده است.

و نیز می فرماید:

مَنْ لَمْ یَعْرِفْ نَفْسَهُ بَعُدَ عَنْ سَبیلِ النَّجاهِ وَ خَبَطَ فِی الضَّلالِ وَ الْجَهالاتِ . (3)

کسی که خود را نشناسد از مسیر صحیح و نجات بخش دور می شود و به راه جهل و گمراهی می گراید.

آری، اندیشه خودشناسی به انسان تحرک فکری می بخشد، پرده های غفلت و بی خبری را می درد، حس کنجکاوی و تجسس را بیدار می کند. نیروی خرد را به کار می اندازد و آدمی را به تعقل و مطالعه وا می دارد، کسی که از پی معرفت نفس می رود و می خواهد خویشتن را از جمیع جهات مادی و معنوی بشناسد و از آغاز و انجام خود آگاه شود، طبعاً با سؤالات گوناگونی از این قبیل مواجه می شود: من

ص:384


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 149. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 232، حدیث 4641. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 233، حدیث 4664. [3]

کیستم ؟ چگونه ساخته شده ام ؟ کی مرا ساخته ؟ از کجا آمده ام ؟ برای چه آمده ام ؟ در این سرا چه می کنم ؟ وظیفۀ من چیست و از این جا به کجا می روم ؟

روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل ز احوال دل خویشتنم

ز کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر، ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمائی یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم

ارزش خودشناسی انسان بر مقیاس پاسخ های صحیحی است که به این پرسش ها، البته به هر نسبتی که درک طبیعی و معلومات اکتسابی شخصی زیادتر باشد می تواند عمیق تر فکر کند، سؤالات را در سطح وسیع تری طرح نماید، پاسخ های اساسی تری به آنها بدهد و خود را بهتر بشناسد.

قرآن چه زیبا در این زمینه می فرماید:

وَ لَاتَکُونُواْ کَالَّذِینَ نَسُواْ اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلئِکَ هُمُ الْفَسِقُونَ » (1)

و مانند کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنان را دچار خود فراموشی کرد؛ اینان همان فاسقانند.

«اصولاً خمیر مایۀ تقوی دو چیز است: یاد خدا یعنی توجه به مراقبت دائمی اللّه و حضور او در همه جا و همه حال، و توجه به دادگاه عدل خداوند و نامۀ

ص:385


1- (1) - حشر (59) : 19. [1]

اعمالی که هیچ کار صغیر و کبیری وجود ندارد مگر این که در آن ثبت می شود.

و به همین دلی توجه به دو اصل مبدأ و معاد در سرلوحۀ برنامه های تربیتی انبیا و اولیا قرار داشته و تأثیر آن در پاکسازی فرد و اجتماع کاملاً چشمگیر است.

قابل توجه این که قرآن در این جا صریحاً می گوید: فراموش کردن خدا سبب «خودفراموشی» می شود، دلیل آن نیز روشن است؛ زیرا از یک سو فراموشی پروردگار سبب می شود که انسان در لذات مادی و شهوات حیوانی فرو رود و هدف آفرینش خود را به دست فراموشی بسپارد و در نتیجه از ذخیرۀ لازم برای فردای قیامت غافل بماند.

از سوی دیگر فراموش کردن خدا همراه با فراموش کردن صفات پاک اوست که هستی مطلق و علم بی پایان و غنای بی انتها از آن اوست و هر چه غیر اوست وابسته به او و نیازمند ذات پاکش می باشد و همین امر سبب می شود که انسان خود را مستقل و غنی و بی نیاز بشمرد و به این ترتیب واقعیت و هویت انسانی خویش را فراموش کند و لیاقت های ذاتی خود را که خداوند در او نهفته و از بقیه مخلوقات ممتازش ساخته به دست فراموشی می سپرد و این مساوی با فراموش کردن انسانیت خویش است و چنین انسانی تا سر حد یک حیوان درّنده سقوط می کند و همتش چیزی جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود و اینها همه عامل اصلی فسق و فجور، بلکه این خود فراموشی بدترین مصداق فسق و خروج از اطاعت خداست و به همین دلیل در پایان آیه می گوید: چنین افراد فراموشکار فاسقند.» (1)

خود فراموشی

خود فراموشی از جمله عیوب بزرگ معنوی و یکی از بیماری های خطرناک اخلاقی است. آدمی بر اثر این مرض دچار فرومایگی و دنائت روحی می گردد،

ص:386


1- (1) - تفسیر نمونه: 541/23، [1] ذیل آیۀ 19 سورۀ حشر.

انسانیت را از یاد می برد و از شرافت نفس غافل می شود، به ندای وجدان اخلاقی بی اعتنا می گردد و سجایای انسانی را ناچیز می شمرد چنین انسانی در معرض انواع آلودگی ها و سیئات اخلاقی قرار می گیرد و همواره در مسیر انحطاط و سقوط پیش روی می کند.

او در گفتار و رفتار خویش مطیع هوای نفس و تمایلات غریزی است و در کارهای غیرانسانی و خلاف اخلاق لاأبالی و بی باک است و عدل و انصاف و حقیقت را نادیده می گیرد، به آسانی مرتکب گناه و ناپاکی می شود و برای رسیدن به شهوات و تمنیات نفسانی به زشت ترین عمل دست می زند، شرف انسانی را پایمال می نماید و خویشتن را از اوج انسانیت به حضیض حیوانیت تنزل می دهد.

آری، خود فراموشی مجازات کسانی است که از آفریدگار جهان غافل می شوند، خدا را فراموش می کنند، مسؤولیّت خویش را در پیشگاه الهی از یاد می برند، سنن تکوینی و قوانین تشریعی را نادیده می گیرند و از برنامه های تعالی و تکامل سرباز می زنند.

ارزش عمر

در نظر مردان الهی عمر و زندگی زمانی ارزش دارد که با یاد خدا و در اطاعت باری تعالی طی شود و آمیخته به حق و فضیلت باشد وگرنه عمری که مایۀ افزایش اعمال ناروا و مجری افکار شیطانی است و با گناه و ناپاکی می گذرد بهتر است که نباشد، همچنان که امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:

وَ عَمَّرنی ما کانَ عُمُری بِذْلَهً فی طاعَتِکَ ، فَاِذا کانَ عُمُری مَرْتَعاً لِلشَّیْطانِ فَاقْبِضْنی الَیْکَ قَبْلَ انْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ الَیَّ ، اوْ یَسْتَحْکِمَ

ص:387

غَضَبُکَ عَلَیَّ . (1)و مرا زنده دار، مادامی که عمرم در طاعت تو به کار رود، و هنگامی که عمرم بخواهد چراگاه شیطان شود، جانم را بستان پیش از آن که دشمنی و نفرتت بر من پیشی گیرد، یا خشمت نسبت به من محکم و استوار شود.

لذا از نظر خداشناسی روش پیغمبران این بود که در آغاز مردم را به ندای درونی خودشان متوجه می کردند و از معرفت فطری که با سرشتشان آمیخته است سخن می گفتند و حس خداجویی را در نهادشان بیدار می کردند. نیروی عقلشان را به کار می گرفتند، سپس از راه خودشناسی به آنان درس خداشناسی می دادند و آنان با آگاهی از آفرینش حکیمانۀ خویش به آفریدگار حکیم معتقد می ساختند.

امام علی علیه السلام می فرماید:

فَبَعَثَ فیهِم رُسُلَهُ وَ واتَرَ الَیْهِمْ انْبِیائَهُ لِیَسْتأدُ وهُمْ میثاقَ فِطْرَتِه وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلیغِ وَ یُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ . (2)

پس خداوند رسولانش را برانگیخت، و پیامبرانش را به دنبال هم به سوی آنان گسیل داشت، تا ادعای عهد فطرت الهی را از مردم بخواهند، و نعمتهای فراموش شدۀ او را به یادشان آرند و با ارائۀ دلایل بر آنان اتمام حجت کنند، و نیروهای پنهان عقول آنان را برانگیزانند.

ص:388


1- (1) - صحیفه سجادیه: دعای 20. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [2]

در واقع می توان گفت: مجموع برنامه های انسان سازی که پیامبران خدا به مردم آموخته اند به چهار مرحله منتهی می شود.

1 - شناخت خدا.

2 - شناخت نیروهایی که خداوند در وجود بشر مستقر ساخته است.

3 - شناخت تعالیم الهی در بهره برداری از نیروها.

4 - شناخت عواملی که آدمی را از وظیفه شناسی باز می دارد و از مسیر انسانیت منحرف می کند.

این چهار مرحله در ضمن فرمایش امام صادق علیه السلام متبلور است:

وَجَدْتُ عِلْمَ النّاسِ کُلَّهُ فی ارْبَعٍ اوَّلُها: انْ تَعْرِفَ رَبَّک وَالثّانی: انْ تَعْرِفَ ما صَنَعَ بِکَ وَالثَّالِثُ : انْ تَعْرِفَ ما ارادَ مِنْکَ وَالرَّابِعُ : انْ تَعْرِفُ ما یَخْرُجُکَ مِنْ دِینِکَ . (1)

اول: آن که خدای خود را بشناسی،

دوم: آن که بدانی صانع حکیم در ساختمان تو چه دقت های حکیمانه ای را به کار برده است.

سوم: آن که بدانی از تو چه خواسته است.

چهارم: آن که بدانی چه چیزهایی تو را از دین بیرون می برد.

خلاصه: بشر برای نیل به سعادت حقیقی باید خود را آن طور که هست، بشناسد جنبه های انسانی و حیوانی خویش را با هم به موازات هم مورد توجه قرار دهد و غرایز و شهوات را با معیارهای عقل و وجدان اخلاقی اندازه گیری کند و از افراط و تفریط بپرهیزد و برنامۀ زندگی را با موازین خلقت و سنن آفرینش منطبق سازد.

اگر تمام مراحل معرفت را پشت سر گذاشت و موفق از این امتحان بیرون رفت، به شناخت الهی نایل گشته و در طریق هدایت، اللّه قرار می گیرد و اگر در طریق

ص:389


1- (1) - الکافی: 50/1، حدیث 11؛ [1]معدن الجواهر: 43. [2]

هدایت، اللّه قرار گرفت، مقرب درگاه او خواهد شد، و چون مقرب درگاه او شد دیگر وسوسۀ شیطان در او اثر نخواهد گذاشت.

همچنان که خداوند در قرآن می فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَآئِفٌ مِّنَ الشَّیْطَنِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ » (1)

مسلماً کسانی که [ نسبت به گناهان، معاصی و آلودگی های ظاهری وباطنی ] تقوا ورزیده اند، هرگاه وسوسه هایی از سوی شیطان به آنان رسد [ خدا و قیامت را ] یاد کنند، پس بی درنگ بینا شوند [ و از دام وسوسه هایش نجات یابند. ]

«طائف: به معنی «طواف کننده» است گویا وسوسه های شیطانی هم چون طواف کننده ای پیرامون فکر و روح انسان پیوسته گردش می کنند تا راهی برای نفوذ بیابند اگر انسان در این هنگام به یاد خدا و عواقب شوم گناه بیفتد آنها را از خود دور ساخته و رهایی می یابد وگرنه سرانجام در برابر این وسوسه ها تسلیم می گردد.

اصولاً هر کسی در هر مرحله ای از ایمان و در هر سن و سالی گه گاهی گرفتار وسوسه های شیطانی می گردد و گاه در خود احساس می کند که نیرو و محرک شدیدی در درون جانش آشکار شده است و او را به سوی گناه دعوت می کند که قرآن تنها راه نجات از آلودگی در چنین شرایطی را نخست فراهم ساختن سرمایۀ «تقوی » و سپس «مراقبت» و سرانجام توجه به خویشتن و پناه بردن به خدا، یاد الطاف و نعمت های او و مجازات دردناک خطارکاران است، می داند.

وسوسه های نفس و شیطان مانند میکرب های بیماری زا است که در همه وجود دارند ولی به دنبال بنیه های ضعیف و جسم های ناتوان می گردند تا در آنجا نفوذ

ص:390


1- (1) - اعراف (7) : 201. [1]

کنند امّا آنها که جسمی سالم و نیرومند و قوی دارند این میکرب ها را از خود دفع می کنند.

جملۀ فاذا هم مبصرون اشاره به این حقیقت است که وسوسه های شیطانی پرده بر دید باطنی انسان می افکند آن چنان که راه را از چاه و دوست را از دشمن و نیک را از بد نمی شناسند، ولی یاد خدا به انسان بینایی و روشنایی می بخشد و قدرت شناخت واقعیت ها را به او می دهد. شناختی که نتیجه اش نجات از چنگال وسوسه هاست.» (1)

ص:391


1- (1) - تفسیر نمونه: 67/7، [1] ذیل آیۀ 201 سورۀ اعراف.

[«10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاکْفِنَا حَدَّ نَوَائِبِ الزَّمَانِ وَشَرَّ مَصَائِدِ الشَّیْطَانِ وَمَرَارَهَ صَوْلَهِ السُّلْطَانِ ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و ما را از شدّت حوادث ناگوار زمان و شرّ دام های شیطان و قهر و خشم سلطان، کفایت فرما.

امنیّت از شرّ حوادث ناگوار، دام شیطان، و شرّ حاکم ستمگر
اشاره

در آیات و روایات ما به انسان هشدار داده شده که از اموری در امان نیست و باید نگرش و تدبیری اساسی اندیشید.

انسان نباید به اندک عنایت و فیضی که به او می رسد دل خوش و فریفته گردد و در بستر عافیت و امنیت از ظرف بلا و ابتلایی که حق تعالی بر مقتضای حکمت در جهت رشد و شکوفایی برای او فراهم می کند؛ غفلت ورزد.

بلکه باید در بستر عافیت، پیش از افتادن در گرفتاری برای در امان بودن خود از انحرافات و لغزش های احتمالی و درماندگی و واماندگی آن ایام، دست دعا به درگاه الهی بردارد و عاجزانه از حق بخواهد در هنگامی که در گرداب های شرارت گرفتار می شود؛ توجه به غیر نکند و در چنگال شرک و خودبینی اسیر نگردد.

اهل حکمت و اندیشه می گویند:

باید پیش از وقوع حوادث به پیش گیری آن پرداخت، دعا و صبر دو کلید اصلی برای کفایت از شر امور است.

خداوند به پیامبرش که در امواج استهزا و تکذیب مشرکان و کافران گرفتار شده

ص:392

است خطاب می فرماید:

فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِیلاً» (1)

پس صبر کن صبری نیکو [ صبری که در کنارش جزع و ناخشنودی نباشد. ]

«حضرت حق فرموده که ای پیامبر! در برابر آزار آنان نیکو شکیبا باش. «صبر جمیل» یعنی تحمل بسیار قابل توجه و آن استقامتی است که تداوم داشته باشد، یأس و نومیدی به آن راه نیابد و بی تابی و شکوه و ناله همراه آن نباشد که در غیر این صورت جمیل نیست.» (2)کسی از حضرت باقر علیه السلام پرسید: مقصود از صبر جمیل چیست ؟

حضرت فرمود: این صبری است که در آن نزد مردم گله و شکایت نمی شود. (3)به طور کلی ایستادگی در حوادث یکی از ویژگی های مؤمن است و چون در برابر طوفان حادثه و آزمایش ها قرار می گیرد این صبر است که او را می سازد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

اَلْمُؤْمِنُ یُطْبَعُ عَلَی الصَّبْرِ عَلَی النَّوائِبِ . (4)

سرشت مؤمن بر این است که در برابر سختی ها و مشکلات صبر کند.

حتی اهل بیت عصمت و طهارت شادی درون را نتیجه ایستادگی در برابر مشکلات می دانند که به دنبال آن آسایش و امنیت می آید.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

السُّرُوُر فی ثَلاثِ خِلالِ : فی الوَفاءِ وَ رِعایَهِ الحُقُوقِ وَ النُّهُوضِ فی

ص:393


1- (1) - معارج (70) : 5. [1]
2- (2) - تفسیر نمونه: 17/25، [2] ذیل آیۀ 5 سورۀ معارج.
3- (3) - بحار الأنوار: 83/68، باب 62، حدیث 22؛ الکافی: 93/2، حدیث 23. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 97/68، باب 62، ذیل حدیث 63؛ [4]مشکاه الأنوار: 23. [5]

النَّوائِبِ . (1)

شادی سه خصلت است: وفاداری، رعایت حقوق و ایستادگی در برابر سختی های زمانه.

چاره چیست ؟ این جا سخن از ارزش صبر است که به انسان مقام و برتری می دهد.

این فرمایش امیرمؤمنان علی علیه السلام است که ما را آگاه می سازد:

هر که گرفتاری های زمانه پیاپی به او برسد، فضیلت صبر به او ارزانی می شود. (2)بلکه کمال انسان در داشتن چنین شایستگی است که او را به درجات بالاتر می رساند:

و نیز حضرت علی علیه السلام فرمود:

سه چیز است که به آنها مسلمان کامل گردد: جستجو در دین، برنامه ریزی در زندگی و شکیبایی بر گرفتاری ها. (3)و این سیرۀ معصومان همچنان ادامه دارد و تجلی آن در مؤمنان و شیعیان دیده می شود که دعای امام سجاد علیه السلام در حق آنان است.

دام شیطان

خداوند در دو آیه وظیفۀ مهم رهبران و مبلغان را، روشن بینی در برابر شیوه های شیطنت شیطان می داند و می فرماید:

ص:394


1- (1) - بحار الأنوار: 237/75، باب 23، ذیل حدیث 107؛ [1]تحف العقول: 322. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 281، حدیث 6255.
3- (3) - بحار الأنوار: 210/1، باب 6، حدیث 3؛ الخصال: 124/1، حدیث 120. [3]

وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَنِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ * إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَآئِفٌ مِّنَ الشَّیْطَنِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ » (1)

و اگر [ وسوسه ای از سوی ] شیطان، تو را [ به خشم بر مردم و ترکِ مهربانی و ملاطفت ] تحریک کند، به خدا پناه جوی؛ زیرا خدا شنوا و داناست. * مسلماً کسانی که [ نسبت به گناهان، معاصی و آلودگی های ظاهری وباطنی ] تقوا ورزیده اند، هرگاه وسوسه هایی از سوی شیطان به آنان رسد [ خدا و قیامت را ] یاد کنند، پس بی درنگ بینا شوند [ و از دام وسوسه هایش نجات یابند. ]

شیطان بر سر راه پرهیزگاران، همواره با وسوسه های شیطانی در شکل مقام، مال، شهوت، و امثال اینها خودنمایی می کند و شیطان و شیطان صفتان می کوشند آنها را از طریق این وسوسه ها از مسیرشان منحرف سازند و از هدفشان بازدارند.

قرآن دستور می دهد که اگر وسوسه های شیطانی متوجه تو شد به خدا پناه ببر و خود را به او بسپار و از لطفش مدد بخواه، زیرا او سخن تو را می شنود و از اسرار درونت آگاه و از وسوسه های شیاطین با خبر است.

وسوسه های شیطانی همچون طواف کننده ای پیرامون فکر و روح انسان پیوسته گردش می کنند تا راهی برای نفوذ بیابند. اگر انسان در این هنگام به یاد خدا و عواقب شوم گناه بیفتد آنها را از خود دور ساخته و رهایی می یابد وگرنه سرانجام در برابر این وسوسه ها تسلیم می گردد.

وسوسه های شیطانی پرده بر دید باطنی انسان می افکند آن چنان که راه را از چاه و دوست را از دشمن و نیک را از بد نمی شناسند ولی یاد خدا به انسان بینایی و روشنایی می بخشد و قدرت شناخت واقعیت ها را به او می بخشد.

ص:395


1- (1) - اعراف (7) : 201 - 200. [1]

در روایات اسلامی، به اثر عمیق ذکر خدا در کنار زدن وسوسه های شیطانی اشاره شده است. حتی افراد بسیار با ایمان و دانشمند و با شخصیت همیشه در مقابل وسوسه های شیطانی احساس خطر می کردند و از طریق مراقبت، با نفس می جنگیدند.

حضرت علی علیه السلام در خطبۀ ای برای این موقعیت درخواست کمک می نماید:

وَ احْمَدُ اللّهَ وَاَسْتَعینُهُ عَلی مَداحِرِ الشَّیطانِ وَ مَزاجِرِه وَالاِعْتِصامِ مِنْ حَبائِلِه وَ مَخاتِلِه. (1)

خدا را سپاس می گویم، و از او در موجبات طرد و بازداشتن شیطان، و محفوظ ماندن از دچار شدن در دامها و فریبهایش یاری می خواهم.

در جای دیگر در مقام گریز از شیطان می فرماید:

فَاحْذَرُوا عِبادَ اللّهِ عَدُوَّ اللّهِ انْ یُعْدیکُمْ بِدائِهِ وَ انْ یَسْتَفِزَّکُمْ بِنِدائِهِ وَ انْ یُجْلِبَ عَلَیْکُمْ بِخَیْلِهِ وَ رَجِلِهِ فَلَعَمْری لَقَدْ فَوَّقَ لَکُم سَهْمَ الْوَعید وَ اغْرَقَ لَکُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدیدِ، وَ رَماکُمْ مِنْ مَکانٍ قَریبٍ . (2)

بندگان خدا، از دشمن خدا حذر کنید، مباد آن که شما را به درد خود مبتلا کند، و با ندایش شما را به حرکت آورد، و با ارتش سواره و پیاده اش بر شما بتازد.

به جان خودم سوگند که تیری سهمناک علیه شما به کمان گذاشته و کمان را با شدت هر چه تمامتر کشیده، و از مکانی نزدیک به شما تیر انداخته.

در مواعظ امام صادق علیه السلام به عبداللّه بن جندب آمده است که:

یا ابْنَ جُنْدَبِ إِنَّ للشِّیْطانِ مَصَائِدَ یَصْطادُ بِها فَتحَامَوا شِباکَهُ وَ مَصائِدَهُ .

قُلْتُ : یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ وَ ما هِیَ ؟

ص:396


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 151. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 234، خطبۀ قاصعه. [2]

قالَ : امَّا مَصائِدُهُ فَصَدٌّ عَنْ بِرِّ الاِخوانِ وَ أَمّا شِباکُهُ فَنَوْمٌ عَنْ قَضَاءِ الصَّلَواتِ الَّتی فَرَضَها اللَّهُ ، أَمَا إِنَّه ما یُعْبَدُ اللّهُ بِمِثْلِ نَقْلِ الاَقْدامِ إلی بِرِّ الإِخْوانِ وَ زِیارَتِهِمْ ، وَیْلٌ لِلسّاهِینَ عَنِ الصَّلَوَاتِ ، النّائِمینَ فِی الخَلَواتِ الْمُسْتَهْزِئِینَ بِاللّهِ وَ آیاتِهِ فی الْفَتَرَاَتِ . (1)

ای پسر جندب! شیطان دام هایی برای صید دارد خود را از گرفتار شدن به دام ها و ریسمان های او نگه دارید. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! دام های شیطان چیست ؟ فرمود: دام های شیطان جلوگیری کردن از نیکی به برادران است و اما ریسمان های او خوابیدن از انجام نمازهای واجب است.

بدان که خدا پرستش نشده به اندازۀ قدم برداشتن برای نیکی به برادران و زیارت و دیدار آنها. وای بر کسانی که در نمازها سهل انگاری می کنند و آنهایی که در خلوت به خواب می روند و در ضعف ها و سستی ها خدا و آیاتش را به مسخره می گیرند.

شر حاکم ستمگر

و امّا زندگی با سلطان ستمگر با آن تخت و تاج آلوده به غرور و غضب و تجملات دنیایی، انسان را از هستی حقیقی اش نابود می کند.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله بسیار در این باره هشدار می دهند:

از ارتباط با سلطان بپرهیزید که آن دین را می برد و از کمک کردن به او دوری گزینید؛ زیرا شما کارهای او را نمی پسندید. (2)آری، حاکم ستمگر با زندگی نکبت خود گروهی از انسان ها را تباه می کند و با

ص:397


1- (1) - بحار الأنوار: 280/75، باب 24، حدیث 1؛ [1]تحف العقول: 301. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 368/10، باب 20، حدیث 7.

روان کردن مال حرام در زندگی مردم، آنها را به گمراهی می کشاند.

حضرت علی علیه السلام هم این نکته را به فرزندش، امام حسن علیه السلام یادآوری می کند که:

باعِدِ السُّلْطانَ لِتَأْمَنَ خُدَعَ الشَّیطانِ . (1)

از سلطان دوری کن تا از نیرنگ های شیطان ایمن مانی.

چه زیبا سخنی آن حضرت در نهج البلاغه فرمود:

همدم سلطان مانند کسی است که بر شیر سوار باشد مردم به حال او حسرت می خورند در حالی که خودش می داند در چه وضعیت خطرناکی قرار دارد. (2)

ص:398


1- (1) - بحار الأنوار: 217/74، باب 8، حدیث 1؛ [1]مستدرک الوسائل: 308/12، باب 35، حدیث 14163. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 263. [3]

[«11»اَللَّهُمَّ إِنَّمَا یَکْتَفِی الْمُکْتَفُونَ بِفَضْلِ قُوَّتِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاکْفِنَا وَإِنَّمَا یُعْطِی الْمُعْطُونَ مِنْ فَضْلِ جِدَتِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَأَعْطِنَا وَإِنَّمَا یَهْتَدِی الْمُهْتَدُونَ بِنُورِ وَجْهِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاهْدِنَا]

خدایا! جز این نیست که قناعت کنندگان، به فضل نیروی تو قناعت می کنند؛ پس بر محمد و آلش درود فرست و ما را از فضل نیروی خود کفایت فرما، و جز این نیست که بخشندگان از فضل جود تو می بخشند؛ پس بر محمد و آلش درود فرست، و از فضل جود خود بر ما ببخش، و جز این نیست که راه یافتگان، به نور وجه تو راه می یابند؛ پس بر محمد و آلش درود فرست، و ما را به نور وجه خود هدایت کن.

کفایت خداوند در قناعت
اشاره

برای فهم بهتر کفایت خداوند در قناعت، توجه به مقدمۀ ذیل ضروری به نظر می رسد:

اختیار داشتن انسان؛ فطری است و ما به طور فطری فاعل مختاریم و از دو جهت با نظام احسن در پیوند کامل قرار داریم.

نخست این که ما خود، جزئی از اجزای این نظامیم و دیگر آن که نظام در دست ماست. از جهت نخست که ما در مجموع نظام قرار گرفته ایم با این که در ظرف

ص:399

اختیاریم، هیچ چیز حتی مختار بودن در دست ما نیست. اوست که در هر جا و هر زمان خواست، ما را در این نظام عملی می سازد.

از جهت دوّم که نظام در دست انسان است، انسان مظهر نظام احسن است و دست کم استعداد برای مظهر شدن در قابلیت انسان است. پس ما از جهت نسبت به خود یک ناظم هستیم و باید به اندازۀ توان در این نظام به بهترین گونه کار کنیم تا وصف فردی و جمعی نظام احسن در ظرف اختیار نیز بهترین باشد.

نظام احسن در ظرف ظهوری از این جهت که ظهور حسن و جمال حق است، احسن است. ولی از جهت مقایسه با کمال ذاتی، عین تعیّن، کاستی، ناداری است.

معصوم در ظرف اختیار - گذشته از تکوین - به لحاظ عصمت از جهت تشریع نیز مظهر اتم نظام احسن است. غیر معصوم نیز باید به اندازۀ توان، مظهر عصمت معصوم در جهت نظام احسن باشد و در صورت فعلیت گناه باید بداند که گناه در نظام احسن اختلال ایجاد می کند. از این رو برخی از گرفتاری هایی که به انسان می رسد به جای اعتراض به حق و نظام احسن الهی، باید در اعمال خود تجدید نظر کند.

خداوند می فرماید:

وَ مَا بِکُم مِّن نِّعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجَْرُونَ * ثُمَّ إِذَا کَشَفَ الضُّرَّ عَنکُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنکُم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ » (1)

و آنچه از نعمت ها در دسترس شماست از خداست، آن گاه چون آسیبی [ مانند سلبِ نعمت] به شما رسد، ناله و فریادتان را به التماس و زاری به درگاه او بلند می کنید. * سپس هنگامی که آسیب را از شما برطرف کند [ بر خلاف انتظار ] گروهی از شما به پروردگارشان شرک می آورند!!

ص:400


1- (1) - نحل (16) : 53 - 54. [1]

قوت بر کمال قدرت اطلاق می شود و چون خداوند سبحان مستند همه موجودات و فیاض بر همۀ قابلیت ها و استعدادهاست. پس او عطا کننده به هر چیزی است که نیازمند به کمال قدرت او باشد. سپس یک قانون کلی که نتیجۀ اعمال صالح توأم با ایمان است از هر کسی به هر صورت تحقق یابد، حیات طیب نصیب او می شود.

حضرت حق می فرماید:

مَنْ عَمِلَ صَلِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ » (1)

از مرد و زن، هر کس کار شایسته انجام دهد در حالی که مؤمن است، مسلماً او را به زندگی پاک و پاکیزه ای زنده می داریم و پاداششان را بر پایۀ بهترین عملی که همواره انجام می داده اند، می دهیم.

مولود عمل صالح و ایمان در این جهان زندگی روشن و پاکیزه ای است. یعنی پدید آمدن جامعه ای که در آن آرامش، امنیت، رفاه، صلح، محبت، قناعت، تعاون و مفاهیم سازندۀ انسانی خواهد بود.

حیات طیبه

مفسران در معنی حیات طیبه تفسیرهای گوناگون آورده اند: از آن جمله روزی حلال، قناعت، رزق مستمر، عبادت همراه با روزی حلال، توفیق اطاعت فرمان خدا و...

پس حیات طیبه مفهومش گسترده است که همه مربوط به دنیاست و جزای احسن آن مربوط به آخرت است.

ص:401


1- (1) - نحل (16) : 97. [1]

حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید:

کَفی بِالْقناعَهِ مُلْکاً وَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعمیاً وَ سُئِلَ علیه السلام عَنْ قَولِهِ تَعالی:

فَلَنُحْییَّنَهُ حَیاهً طَیِّبَهً

فَقالَ : هِیَ الْقَناعَهُ . (1)

انسان را پادشاهی با گنج قناعت، و نعمت با حسن خلق کافی است. حضرت را از قول خداوند عزَّوجلّ : «بندۀ شایسته را حیات پاکیزه دهیم» پرسیدند، فرمود: حیات پاکیزه قناعت است.

این تفسیر محدود ساختن حیات طیبه به قناعت نمی باشد، بلکه بیان مصداق است، ولی مصداق روشن تر است، چرا که اگر تمام دنیا را به انسان بدهند ولی روح قناعت را از او بگیرند همیشه در آزار و رنج و نگرانی به سر می برد و به عکس اگر انسان روح قناعت داشته باشد، و از حرص و طمع برکنار گردد، همیشه آسوده خاطر و خوش است.

در جای دیگر می فرماید:

اگر خداوند پاک به وقت بعثت انبیای خود می خواست درِ گنج های طلا و معادن زر ناب، و باغ های سرسبز را به روی آنان باز کند و پرندگان آسمان، و جانوران زمین را همراه آنان نماید انجام می داد. ولی در این صورت جایی برای امتحان باقی نمی ماند و اجر و پاداش بی مورد می شد و اخبار آسمانی از بین می رفت و برای قبول کنندگان دعوت انبیاء، ثواب مبتلایان به رنج و سختی واجب نمی گشت...

ولی خداوند پاک پیامبرانش را در تصمیم هایشان نیرومند و از نظر برنامه های ظاهری ضعیف قرار داد با قناعتی که از بی نیازی چشم ها را پر

ص:402


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 229. [1]

می کرد و تهیدستی که دیده ها و گوش ها را از آن مملو می ساخت. (1)مردی به امام صادق علیه السلام از حال روزگار شکایت کرد که طلب روزی می کند و به دست می آورد، امّا قانع نمی شود و نفسش بیشتر از آن از او می طلبد.

عرض کرد: مرا چیزی بیاموز که مرا سود بخشد؟

حضرت فرمود:

اگر آن اندازه که کفایتت می کند تو را بی نیاز سازد، کمترین چیز دنیا بی نیازت می سازد و اگر آنچه را تو را بس می کند بی نیازت نسازد، همۀ دنیا هم تو را بی نیاز نمی گرداند. (2)از پندهای امام علی علیه السلام به فرزندش امام حسین علیه السلام این بود که:

لامالَ أَذْهَبُ بِالفاقَهِ مِنَ الرِّضا بِالْقُوتِ وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلی بُلْغَهِ الکَفافِ تَعَجَّلَ الرّاحَهَ وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَهِ . (3)

هیچ ثروتی فقرزداتر از خرسندی به قوت نیست و هر که به حاجت زندگی بسنده کند، به زودی به آسایش دست یابد و زندگی آسوده و مرفّهی به دست آورد.

حضرت رضا علیه السلام در پاسخ این سؤال که قناعت چیست ؟ فرمود:

قناعت، باعث خویشتنداری و ارجمندی و آسوده شدن از زحمت فزون خواهی و بندگی در برابر دنیا پرستان است. و راه قناعت را جز دو کس

ص:403


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 234، خطبۀ قاصعه. [1]
2- (2) - الکافی: 138/2، حدیث 10؛ [2] وسائل الشیعه: 531/21، باب 15، حدیث 27775.
3- (3) - بحار الأنوار: 240/74، باب 9، حدیث 1؛ [3]الکافی: 19/8، حدیث 4. [4]

نپیماید: یا عبادت پیشه ای که خواهان مزد آخرت است، یا بزرگواری که از مردمان فرومایه دوری کند. (1)

فضل و جود و بخشندگی خداوند
اشاره

سبقت در فضیلت به معنای پیش تازی و برتری در علم، ادب، کمال، معرفتِ سخاوت و بخشش است. و دنیا میدان مسابقۀ کسب فضایل است. هر کسی بکوشد پاداش نیکو نصیبش گردد. در این فراز دعا حضرت سجاد علیه السلام در صدد روشن گری ارتباط غنای انسان با خداوند است. در باب فقر و غنی بیان گردیده است که مؤمن از خداوند دو درخواست عمده دارد:

1 - غنای ظاهری؛ که در مال و ثروت و امکانات دنیوی به غیر محتاج نباشد و تنها از دریای جود و معدن کرم حق به او برسد، این بیان معصوم است که:

خدایا در هر حال از تو می خواهم که بی نیاز باشم و نادار نباشم تا به واسطۀ فقر؛ محتاج و بی آبرو و ذلیل خلق شوم.

2 - غنای باطنی؛ که در درون و حال روحانی به غیر حق توجه نداشته باشد. و معصومان هم این توجه را به ما آموخته اند که:

خدایا نیازمند نباشم چه به خوبان و چه به بدان، به خوب تا منّتش را نبینم، به بد تا رویگردانی او را دچار نشوم. این روش، وقار، عزت و سکینۀ اجتماعی است.

قرآن مجید یکی از اعمال برجسته ابرار را اخلاص می شمرد؛ آنان کسانی هستند که از روی فضل و بزرگی در حالی که طعام را دوست دارند به دیگران انفاق می کنند و می گویند:

ص:404


1- (1) - بحار الأنوار: 349/75، باب 26، حدیث 6؛ کشف الغمه: 307/2.

إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَانُرِیدُ مِنکُمْ جَزَآءً وَ لَاشُکُورًا» (1)

[ و می گویند: ] ما شما را فقط برای خشنودی خدا اطعام می کنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسی را از شما نداریم.

این برنامه منحصر به اطعام نیست بلکه تمام اعمالشان مخلصانه و برای ذات پاک خداوند است. و هیچ چشم داشتی به پاداش مردم و تشکر آنها ندارند؛ زیرا نگاه آنان به فضل خداوند است. و خداوند متعال مستند همه موجودات و ممکنات در نیازمندی است و در زنجیرۀ حاجات نقطۀ وصل آنان، نظر به سوی اوست. پس هر معطی غیر او مَجاز است. و این انحصار اعطا کنندگان در فضل جود خداوند اشاره به حقیقی بودن اعطای حق تعالی است.

جواد از نظر امام رضا علیه السلام

از امام رضا علیه السلام در حال طواف پرسیدند: جواد کیست ؟ فرمود:

سخن تو دو صورت دارد:

اگر از مخلوق می پرسی، بخشنده کسی است که آنچه را خدا بر او واجب کرده بپردازد و بخیل کسی است که از پرداختن آنچه خدا بر او فرض کرده است دریغ ورزد. ولی اگر مرادت خالق است؛ او بخشنده است، چه عطا کند و چه نکند؛ زیرا اگر به بنده ای عطا کند به او چیزی داده است که از آنِ او نیست و اگر عطا نکند چیزی از او دریغ داشته است که از آن او نیست. (2)بنده خدا در پی چه چیزی باشد؟ چه بخواهد؛ از که طلب کند، چگونه به این حقیقت برسد که آنچه را خواسته با فضل و برکت است ؟

جود در کلام امام صادق علیه السلام

حضرت صادق علیه السلام این خواسته را برای فرزندش چنین تفسیر می فرماید:

ص:405


1- (1) - انسان (76) : 9. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 351/68، باب 87، حدیث 5؛ الکافی: 38/4، حدیث 1. [2]

یا بُنَیَّ إِذا طَلَبْتَ الْجُودَ فَعَلَیْکَ بِمَعادِنِه؛ فَإِنَّ لِلْجُودِ مَعادِنَ وَ لِلْمَعادِنِ اصُولاً، وَ للاُصُولِ فُرُوعاً، وَ لِلْفُروعِ ثَمَراً وَ لا یَطیبُ ثَمَرٌ إلاّ بِفَرْعٍ وَ لا فَرْعٌ إِلاّ بأَصْلٍ وَ لاأَصْلٌ إِلاّ بِمَعْدِنٍ طَیِّبٍ . (1)

ای فرزندم! اگر جویای بخشندگی هستی به معدن های آن رجوع کن؛ زیرا بخشندگی را معدن هایی است و معدن ها را ریشه هاست و ریشه ها را شاخه ها و شاخه ها را میوه است و هر میوه ای به شاخه نیکوست و هر شاخه به ریشه ای است و هر ریشه ای با اصلش نیکو و پربرکت است.

این سخن پرگوهر از رسول خدا صلی الله علیه و آله است که خبری مهم را به ما می فرماید:

آیا شما را از بخشنده ترین بخشندگان خبر ندهم ؟ خداوند، بخشنده ترین بخشندگان است و من بخشنده ترین فرزندان آدم می باشم. و بخشنده ترین آنها پس از من مردی است که دانشی را فرا گیرد و دانشش را بگستراند.

چنین کسی روز قیامت یک امّت مبعوث می شود؛ و مردی که خویشتن را در راه خدا جانفشانی کند تا کشته شود. (2)بخشی از محبوبیّت انسانی به خاطر بخشش ها و گذشت های مادی و معنوی است که سرچشمۀ آن بزرگمنشی و وسعت کرامت نفس است، به ویژه اگر انسان دسترنج و نیازمندی خود را ببخشد که کاری بس بزرگ است، همان گونه که امام حسن مجتبی علیه السلام سه مرتبه در عمر با برکتش همۀ اموال خود را بخشید. حتی کفش خود را هدیه کرد تا به ما، درس پدر بزرگوارش را بیاموزد که فرمود:

جُودُوا فِی اللّهِ وَ جاهِدُوا أَنْفُسَکُم عَلی طاعَتِهِ یُعْظِمْ لَکُمُ الْجَزَاءَ وَ یُحْسِنْ

ص:406


1- (1) - بحار الأنوار: 201/75، باب 23، حدیث 33؛ [1]کشف الغمه: 158/2. [2]
2- (2) - کنز العمال: 151/10، حدیث 28771؛ الجامع الصغیر: 439/1، حدیث 2860.

لَکُمُ الْحَباءَ. (1)

برای خدا بخشش کنید و در راه طاعت او با نفسهایتان بجنگید تا پاداشتان را بزرگ و بخشش را نیکو گرداند.

راه یافتگان به نور الهی
اشاره

حضرت سجاد علیه السلام در این فراز از دعا «اِنَّما یَهْتَدِی المُهْتَدُونَ بِنُورِ وَجْهِکَ » به هدایت بندگان در پرتو نور خداوندی اشاره دارد که ابزار آن را خداوند فراهم می سازد.

«حضرت موسی علیه السلام بعد از دریافت فرمان رسالت و دستور همه جانبه دربارۀ چگونگی برخورد با فرعون از آن سرزمین مقدس حرکت کرد و با برادرش هارون در مصر همراه شده و هر دو به سراغ فرعون می آیند و با مشکلات زیادی می توانند به درون کاخ افسانه ای فرعون که افراد کمی به آن راه داشتند، راه پیدا کنند.

موسی در برابر فرعون فرمان رسالت را چنین بازگو می کند:

ما فرستادگان پروردگار توایم، بنی اسرائیل را با ما بفرست و آنها را شکنجه و آزار مکن، ما دلیل و معجزه روشنی با خود از سوی پروردگارت آورده ایم.

سلام بر کسی که از هدایت پیروی کند و این را نیز بدان که به ما وحی شده است که عذاب در انتظار کسانی است که تکذیب کنند و از فرمان خدا روی بگردانند.

هنگامی که فرعون این سخنان را شنید، گفت: ای موسی! پروردگار شما کیست ؟

موسی معرفی کوتاه و جامعی از پروردگار اعلام کرد:

ص:407


1- (1) - غرر الحکم: 379، حدیث 8578. [1]

قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی » (1)

گفت: پروردگار ما کسی است که به هر موجودی، آفرینش [ ویژۀ ] او را [ آن گونه که سزاوارش بود ] به وی عطا کرده، سپس هدایت نمود.

در این سخن کوتاه موسی علیه السلام اشاره به دو اصل اساسی آفرینش می کند؛

اول: خداوند به هر موجودی، آنچه نیاز داشته، بخشیده است.

دوم: هدایت و رهبری موجودات را به آنها آموخته است.

انسان ها دارای هدایت تکوینی هستند ولی چون انسان، موجودی برتر و دارای عقل و شعور است، خداوند هدایت تکوینیش را با هدایت تشریعی او به وسیلۀ پیامبران همراه و همگام کرده است.» (2)

تفسیر آیه در کلام علامه طباطبایی

«بازگشت معنای آیه به این می شود که خداوند بین هر پدیده ای به سبب نیروها و ابزارهایی که در وجودش قرار داده و بین آثار آن که او را به غایت وجودش می رساند، رابطه برقرار کرده است. برای مثال، جنین انسان که یک نطفۀ شکل یافته در صورت انسان است در درون خود مجهز به نیروها و ابزارهایی است؛ متناسب با افعال و آثاری که جنین را در جان و جسم به کمال می رساند. پس به نطفۀ آدمی، با استعدادی که در آن قرار داده شده، خلقت خاص یعنی همان وجود خاص انسانی داده است که به وسیلۀ نیروها و ابزار در او به سوی مطلوب و غایت وجود انسانی و کمال نهایی مخصوص این نوع هدایت و حرکت داده شده است.» (3)

هدایت و ارادۀ خداوند

خداوند در آیات بسیاری به این حقیقت اشاره می فرماید که هدایت به ارادۀ ماست حتی پیامبرش هم نمی تواند کاری کند؛ مگر ابزار آن را خداوند برای ایشان

ص:408


1- (1) - طه (20) : 50. [1]
2- (2) - تفسیر نمونه: 217/13 - 219، [2] ذیل آیۀ 50 سورۀ طه.
3- (3) - تفسیر المیزان: 166/14، ذیل آیۀ 50 سورۀ طه.

فراهم سازد.

خداوند متعال به پیامبرش می فرماید:

إِنَّکَ لَاتَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَآءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ » (1)

قطعاً تو نمی توانی هر که را خود دوست داری هدایت کنی، بلکه خدا هر که را بخواهد هدایت می کند؛ و او به هدایت پذیران داناتر است.

او می داند چه افرادی لایق پذیرش ایمانند یا چه قلب هایی برای حق می تپد. او می ماند در چه سرهائی، سودای عشق خدایی است، این افراد شایسته را خوب می شناسد و به آنها توفیق می دهد و لطفش را رفیق راه آنها می سازد.

مقصود از هدایت در آیۀ فوق رسانیدن به سر منزل مقصود است و این تنها کار خداست که بذر ایمان را در دل ها بپاشد و به دل های آماده نظر افکند سپس با نور آسمانی شکوفا سازد. و نتیجۀ این عنایت در بهشت هم نمایان شود که خداوند در وصف بهشتیان فرمود:

اوّل نعمت های روحانی را نصیب شان می سازد که سینه ها و دل هایشان را از کینه و حسد و صفات ناپسند پاک می سازد؛ سپس نعمت های جسمانی مانند: باغ و حوریه را به آنها عطا می کند و آنگاه بهشتیان رضایت و خشنودی کامل خویش را چنین بازگو می کنند:

وَقَالُواْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانَا لِهَذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلآَ أَنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جَآءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِ ّ وَنُودُواْ أَن تِلْکُمُ الْجَنَّهُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ » (2)

ص:409


1- (1) - قصص (28) : 56. [1]
2- (2) - أعراف (7) : 43. [2]

و می گویند: و همه ستایش ها ویژۀ خداست که ما را به این [ نعمت ها ] هدایت کرد، و اگر خدا ما را هدایت نمی کرد هدایت نمی یافتیم، مسلماً پیامبران پروردگارمان حق را به سوی ما آوردند، و ندایشان می دهند به پاداش اعمال شایسته ای که همواره انجام می دادید، این بهشت را به ارث بردید.

آری، آرامش حقیقی و جاویدان در سایۀ نور هدایت و راهنمای الهی است. و بلای حقیقی، جدایی و گمراهی از راه سعادت و کمال است. از این رو پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و معصومان هم از خداوند، ماندگاری در هدایت را درخواست می کرده اند؛ زیرا که او هادی مطلق است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : عِبادی کُلُّکُمْ ضالٌّ إِلاّ مَنْ هَدَیْتُهُ وَ کُلُّکُمْ فَقِیرٌ إِلاّ مَنْ أَغْنَیْتُهُ ، وَ کُلُّکُمْ مُذْنِبٌ الاّ مَنْ عَصَمْتُهُ . (1)

خداوند جلّ جلاله فرمود: ای بندگان من! همه شما گمراهید، مگر کسی که من هدایتش کنم و همه شما نیازمندید مگر کسی که من توانگرش سازم و همه شما گنهکارید، مگر کسی که من او را حفظ نمایم.

روایت شده است که:

«داوود علیه السلام تنها به صحرا رفت. پس خداوند به او وحی فرمود: ای داود! چه شده است که تو را تنها می بینم ؟ عرض کرد: معبودا، شوق دیدار تو در جانم شدت گرفته و میان من و خلق حایل گشته است. خداوند به او وحی فرمود:

به میان مردم بازگرد؛ زیرا اگر تو یک بندۀ گریز پا را نزد من بیاور، تو را در لوح

ص:410


1- (1) - بحار الأنوار: 198/5، باب 7، حدیث 16؛ [1] من لایحضره الفقیه: 397/4، حدیث 5848.

تقدیر با صفت ستوده ثبت کنم. (1)این است که ائمه اطهار علیهم السلام که دلیل نور هدایت هستند، راه توفیق را هم به ما می آموزند.

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه فرمود:

اَیُّهَا النّاسُ ، انَّهُ مَنِ اسْتَنْصَحَ اللّهَ وُفِّقَ وَ مَنِ اتَّخَذَ قَوْلَهْ دَلیلاً هُدِیَ لِلَّتی هِیَ اقْوَمُ . (2)

ای مردم، بدون شک آن که خیر خود را از خدا خواهد موفق گشته، و هر که گفتار حق را دلیل خود قرار دهد به استوارترین راه هدایت شده.

پس ما هم باید به مانند مولای متقیان علی علیه السلام به حق پناه بریم که ما را هم در پناه هدایت خود پیوسته مستدام بدارد.

و نیز فرمود:

اَللّهُمَّ إنِّی اعُوذُ بِکَ أَنْ أَفْتَقِرَ فی غِناکَ اوْ أَضِلَّ فی هُداکَ اوْ اضامَ فی سُلْطانِکَ اوِ اضْطَهَدَ وَالْاَمْرُ لَکَ . (3)

الهی، به تو پناه می برم از این که در بی نیازی تو فقیر شوم، یا در هدایتت گمراه گردم، یا در سلطنتت مورد ستم واقع شوم، یا به خواری نشینم و حال این که امر به دست توست.

الهی! ما را از رحمت و عنایت و لطف و محبّت و کرامت و مغفرت خود دور مکن و راه دور شدن از خودت را که جز گناه و آلودگی و عصیان و پلیدی چیزی نیست به روی ما ببند، که دوری از تو بدترین بلا و سنگین ترین مرض و شدیدترین عذاب است، چنانکه حضرت مولی الموحّدین در دعای کمیل اشاره فرموده:

ص:411


1- (1) - بحار الأنوار: 40/14، باب 3، حدیث 26؛ ارشاد القلوب، دیلمی: 171/1. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 147. [2]
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 206. [3]

فَهَبْنی یا إلهی صَبَرْتُ عَلی عَذابِک فَکَیْفَ أصْبِرُ عَلی فِراقِک ؟! (1)

الهی! گیرم که بر عذاب دوزخت صبر کنم، امّا بر دوری و هجرانت چگونه طاقت بیاورم ؟!

هر آن نصیبه که پیش از وجود ننهادست هر آن که در طلبش سعی می کند باد است

کلید گنج اقالیم در خزانۀ اوست کسی به قوّت بازوی خویش نگشاد است

سر قبول بباید نهاد و گردن طَوع که هر چه حاکم کند نه بیداد است

به چشم طایفه ای کج همی نماید نقش گمان برند که نقّاش آن نه استاد است

چو نیک درنگری آن که می کند فریاد ز دست خوی بد خویشتن به فریاد است

تو پاک باش و مدار ای برادر از کس باک به یاد دار که این پندم از پدر یاد است

رضا به حکم قضا اختیار کن سعدی که هر که بندۀ حق شد ز خلق آزاد است

(سعدی شیرازی)

ص:412


1- (1) - مصباح المتهجّد: 847، دعای کمیل؛ [1]البلد الأمین: 190. [2]

[«12»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ مَنْ وَالَیْتَ لَمْ یَضْرُرْهُ خِذْلاَنُ الْخَاذِلِینَ وَمَنْ أَعْطَیْتَ لَمْ یَنْقُصْهُ مَنْعُ الْمَانِعِینَ وَمَنْ هَدَیْتَ لَمْ یُغْوِهِ إِضْلاَلُ الْمُضِلِّینَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ «13»وَامْنَعْنَا بِعِزِّکَ مِنْ عِبَادِکَ وَأَغْنِنَا عَنْ غَیْرکَ بِإِرْفَادِکَ وَاسْلُکْ بِنَا سَبِیلَ الْحَقِّ بِإِرْشَادِکَ ]

خدایا! هر که را تو یاری دهی، اقدام خوارکنندگان برای خوار کردنش زیانی به او نمی رساند، و هر که را تو عطا کنی، ممانعت کردن منع کنندگان از او نمی کاهد، و هر که را تو هدایت فرمایی، اقدام گمراه کنندگان برای گمراه کردنش او را به گمراهی دچار نسازد؛ پس بر محمد و آلش درود فرست، و به عزتت ما را از شرّ بندگانت باز دار و به عطایت از غیر خود بی نیاز کن، و به هدایتت ما را به راه حق ببر.

نور خدا خاموش نمی شود

راستی عجیب است، در اعصار و قرون، بی خبران از حق و حقیقت، با تهمت و افترا و تکذیب و تصدیق ناحق، و با حبس و تبعید و ایجاد زجر و مشقّت، و با یورش و حمله با کوه کوه اسلحه برای خاموش کردن چراغ نبوّت و امامت بپا خاستند و در این راه از هیچ برنامه ای دریغ ننمودند، ولی خذلان آن خاذلان نه این که کاری از پیش نبرد بلکه به عنایت و لطف حق و یاری و نصرت حضرت ربّ العزّه نور انبیا و ائمّه و اولیا پرفروغ تر شد تا جایی که به فرمودۀ قرآن مجید، عاقبت تمام اهل زمین را

ص:413

درسایۀ نفوذ و سیطرۀ خود قرار خواهد داد و بساط ظلم و بیدادگری را بر خواهد چید.

این نور به هیچ صورت و با هیچ حمله و حادثه و طوفانی خاموش نخواهد شد که قرآن کریم می فرماید:

یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ » (1)

همواره می خواهند نور خدا را با سخنان باطل [ و تبلیغاتِ بی پایۀ ] خود خاموش کنند؛ ولی خدا جز این که نور خود را کامل کند، نمی خواهد، هر چند کافران خوش نداشته باشند.

این نور به صورت حکومت شایستگان، تمام روی زمین را خواهد گرفت چنانکه قرآن مجید می فرماید:

وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ » (2)

و همانا ما پس از تورات در زبور نوشتیم که زمین را بندگان شایستۀ ما به میراث می برند.

آری، هر کس را حضرت ربّ به نعمت ظاهر و باطن آراست و از عطا و لطفش وی را بهره مند ساخت، منع منع کنندگان از او نکاست که:

اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرّد رگی گر نخواهد خدای

ص:414


1- (1) - توبه (9) : 32. [1]
2- (2) - انبیاء (21) : 105. [2]

و به فرمودۀ حکیم طوس:

خدا کشتی آنجا که خواهد برد اگر ناخدا جامه بر تن درد

چون نور هدایت حضرت حق به قلبی بتابد و سلسله و زنجیر طاعت دوست بر گردن کسی افتد و دل به مشاهدۀ حضرت جمال نایل آید و آتش عشق حضرت جانان در باطن مشتعل شود، اغوای اغواگران و اضلال گمراهان همچون نَفَس مگسی است که بخواهد خورشید را خاموش کند!

ص:415

[«14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاجْعَلْ سَلاَمَهَ قُلُوبِنَا فِی ذِکْرِ عَظَمَتِکَ وَفَرَاغَ أَبْدَانِنَا فِی شُکْرِ نِعْمَتِکَ وانْطِلاَقَ أَلْسِنَتِنَا فِی وَصْفِ مِنَّتِکَ ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و سلامت دل های ما را در یاد بزرگیت، و آسایش بدن هایمان را در شکر نعمتت و گشوده شدن زبانمان را در وصف عطایت قرار ده.

سلامت دل در یاد خداوند

امام سجاد علیه السلام در این فراز «وَاجْعَلْ سَلامَهَ قُلوبِنا فی ذِکْرِ عَظَمَتِکَ »، سلامتی دل را در یادآوری بزرگی خدا؛ از عنایات رحمانی می داند که جایگزین آرزوهای خیالی و وساوس شیطانی و غفلت ها قرار دهد.

نفس ناطقۀ انسان یا ذاکر است یا غافل، تنبّه و غفلت به مانند نطق شالوده و حقیقت انسان است. اگر حقیقت آدمی، تنبه، تذکر و بیداری، نور و روشنایی باشد، منبع همۀ کمالات الهی و انسانی می شود ولی اگر شاکلۀ وی غفلت و بی خبری از خدا باشد، تا مرتبۀ حیوانات بلکه پایین تر از آن تنزل می کند و سرچشمۀ همه شرور و آفات می شود.

ذاکر بودن یعنی نفس ناطقه یا قلب در ذکر فعلیت داشته باشد و این گونه نباشد که در وقت حرکت، ذاکر نباشد و تنها در نماز ذاکر باشد انسان باید کاری کند که ذاکر همیشگی باشد؛ چرا که ذکر غیر حق اگر چه برای یک لحظه، غفلت است. پس اگر

ص:416

کسی به زبان ذاکر باشد، ولی ذکر حقیقت جانش نشود و دلش به دنیا و آنچه در آن است، سرگرم باشد او نیز غافل است. ذکر چه جلّی و چه خفی؛ در هر صورت یا در مقام دفع ضرر است یا در مقام جلب منفعت است.

ذکر حق، غافل از غیر حق بودن و اراده و توجّه همیشگی به حق داشتن است؛ بر این پایه ذکر در بیداری کافی نیست، اگر در خواب نیز ذکر بگوید پس ذکر در جان و قلب ملکه شده است.

یکی از سرمایه های نجات بخش در قیامت، قلب سلیم است، در حالی که مال و فرزند سودی برای انسان ندارد؛ این قلب پاک است که ثمره اش عمل پاک می شود و در صحنۀ قیامت، نورانیت تولید می کند.

خداوند می فرماید:

یَوْمَ لَایَنفَعُ مَالٌ وَ لَابَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ » (1)

روزی که هیچ مال و اولادی سود نمی دهد، مگر کسی که دلی سالم [ از رذایل وخبایث] به پیشگاه خدا بیاورد.

سلیم از ماده سلامت است؛ یعنی قلبی که از هر گونه بیماری و آفات اخلاقی و اعتقادی دور باشد یا قلبی که از عشق دنیا سالم باشد و غیر از خدا در آن نباشد.

امام صادق علیه السلام دربارۀ این آیه فرمود:

دل سالم، دلی است که پروردگارش را دیدار کند در حالی که جز او درخود نداشته باشد، هر دلی که در آن شرک یا شک باشد ساقط است. (2)یا فرمود:

قلب سالم، قلبی است که از دنیا دوستی سالم باشد. کسی که صداقت نیت

ص:417


1- (1) - شعراء (26) : 88 - 89. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 239/67، باب 54، ذیل حدیث 7؛ الکافی: 16/2، حدیث 5. [2]

داشته باشد قلب سلیم دارد؛ زیرا پاک و سالم بودن دل از هواجس نفسانی، نیّت را در همه کارها برای خدا خالص می گرداند. (1)امام صادق علیه السلام می فرماید:

إِعْرابُ الْقُلُوبِ عَلی أَرْبَعَهِ أَنْواعٍ : رَفْعٍ وَ فَتْحٍ وَ خَفْضٍ وَ وَقْفٍ ، فَرَفْعُ الْقَلْبِ فی ذِکْرِ اللّهِ وَ فَتْحُ الْقَلْبِ فی الرِّضا عَنِ اللّهِ ، وَ خَفْضُ الْقَلْبِ فی الْاِشْتِغالِ بِغَیْرِ اللّهِ ، وَ وَقْفُ الْقَلْبِ فِی الغَفْلَهِ عَنِ اللّهِ . (2)

حرکات دل ها چهار نوع است: رفع و فتح و جرّ و وقف. رفع دل یاد خداست، فتح دل خشنودی از خداست، جرّ دل پرداختن به غیر خداست و وقف دل غفلت از خداست.

در حدیث قدسی آمده است:

هر گاه به دل بنده ام سر زنم و ببینم که یاد من بر آن چیره گشته است، اداره و تربیت او را خود به عهده گیرم و همنشین و هم سخن و همدم او شوم. (3)این حدیث ترجمان دیگری از آیه اطمینان قلب است که خداوند می فرماید:

الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » (4)

[ بازگشتگان به سوی خدا ] کسانی [ هستند ] که ایمان آوردند و دل هایشان به یاد خدا آرام می گیرد، آگاه باشید! دل ها فقط به یاد خدا آرام می گیرد.

منظور آن است که با تمام قلب متوجه او و عظمتش و آگاهیش و حاضر و ناظر بودنش گردد و این توجه مبدأ حرکت و فعالیت در وجود او به سوی جهاد و تلاش و

ص:418


1- (1) - بحار الأنوار: 239/67، باب 54، حدیث 7. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 55/67، باب 44، حدیث 25؛ [2]مستدرک الوسائل: 169/12، باب 101، حدیث 13799. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 162/90، باب 1، ذیل حدیث 42؛ عده الدّاعی: 249.
4- (4) - رعد (13) : 28. [4]

نیکی ها گردد و میان او و گناه سدّ محکمی ایجاد کند.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

الذِّکْرُ ذِکْرانِ : ذِکْرُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ عِنْدَ الْمُصِیبَهِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ ذِکْرُ اللّهِ عِنْدَ ما حَرَّمَ عَلَیْکَ فَیَکُونُ حاجِزاً. (1)

ذکر دو گونه است: یاد خدا بودن به هنگام گرفتاری ها و از آن برتر آن است که خدا را در برابر محرمات یاد کند و میان او و حرام سدی ایجاد کند.

به همین دلیل است که در برخی روایات ذکر خداوند به عنوان یک سپر دفاعی در برابر حوادث برای سلامتی دل برشمرده شده است.

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به یارانش فرمود: سپرهایی برای خود فراهم کنید؛ گفتند:

ای رسول خدا صلی الله علیه و آله آیا در برابر دشمنان اطراف خود سپر بسازیم ؟ فرمود: نه، از آتش دوزخ، بگویید:

سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُلِلّهِ وَ لااِلهَ الاّ اللّهُ وَ اللّهُ اکْبَرُ. (2)

در این راستا امام سجاد علیه السلام هم در دعای خویش صفای دل خاصی را از درگاه حق طلب می کند:

خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست؛ و ما را از کسانی قرار ده که پرده های عصمت اولیا را بر روی آنها کشیدی و دل هایشان را به پاکی و صفا، ویژه گردانیدی و در سر منزل برگزیدگان، آن دل ها را به زیور فهم و شرم آراستی. (3)

ص:419


1- (1) - الکافی: 90/2، حدیث 11؛ [1]وسائل الشیعه: 237/15، باب 19، حدیث 20369. [2]
2- (2) - بحار الأنوار:، 171/90، باب 2، حدیث 13؛ وسائل الشیعه: 186/7، باب 31، حدیث 9073.
3- (3) - بحار الأنوار:، 128/91، باب 32، ذیل حدیث 19.
آسایش بدنی در پرتو سپاس نعمت ها

شکر منعم، ریشه در فطرت و نهاد آدمی دارد. و پایۀ دیانت نیز بر این حقیقت روشن و استوار است. کفران و روی گردانی از عبادات و بندگی حق تعالی به ویژه راحت طلبی، ریشه در ناسپاسی نعمت و انکار منعم حقیقی دارد. در واقعیّت نوعی پوشش بر حقیقت فطری و حرمان از حق خداوند است.

خداوند در قرآن مجید پس از شمردن نعمت های مادی برای مؤمنان به نعمت های معنوی اشاره می فرماید:

وَ قَالُواْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ * الَّذِی أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَهِ مِن فَضْلِهِ لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَ لَایَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ » (1)

و می گویند: همۀ ستایش ها ویژۀ خداست که اندوه را از ما برطرف کرد؛ بی تردید پروردگارمان بسیارآمرزنده و عطا کنندۀ پاداش فراوان در برابر عمل اندک است. * همان که از فضلش ما را در این سرای جاودان جای داد، که در آن هیچ رنجی و هیچ سستی و افسردگی به ما نمی رسد.

نعمت های دنیوی و مواهب مادی آمیخته با اضطراب و زوال است و ترس از نابودی مال و فرزند و مقام و شغل همیشه قلب انسان را تسخیر می کند مگر این که آسایش و لذت را در آخرت ببیند.

خداوند می فرماید: بهشتیان در بهشت می گویند سپاس سزاوار خداوند است که اندوه را از ما برطرف ساخت.

خداوند تعبیر به حَزَن کرده است که در اصل به معنای ناهمواری زمین است ولی از آنجا که اندوه و نگرانی، روح انسان را ناهموار و خشن می سازد، او را ناراحت

ص:420


1- (1) - فاطر (35) : 34 - 35. [1]

می کند.

این حالت مخصوص دنیاست که آسایش مؤمن نسبی است. یعنی به اندازۀ عبادت و فعالیت و تشکر او نعمت به او می رسد ولی راحتی و آرامش ندارد، زیرا آسایش حقیقی مؤمن در بهشت است پس بهشتیان وقتی از اندوه دنیا یا فشارهای آخرت راحت می شوند زبان به حمد و شکر الهی باز می کنند که از حالت ترس و وحشت و آزار و فشارهای بیرونی و درونی رها شده ایم و به آرامگاه ابدی پیوسته ایم به هر حال شکر چه به معنای گرامی داشتن زبانی یا قلبی باشد یا به معنای عرفی که همه نعمت های الهی را در جای خودش مصرف کند، یاد هدایا و لطف های پروردگار است که باید بدن های ما وظیفۀ حق شناسی را ادا کند.

ابوبصیر به امام صادق علیه السلام عرض کرد: آیا شکر را حدّی هست که چون بنده آن را به جای آورد، شاکر محسوب شود؟ حضرت فرمود: آری، عرض کردم: آن حد چیست ؟ فرمود: خدا را بر هر نعمتی که در زمینۀ خانواده و مال به او می دهد شکر گوید و چنانچه در نعمتی که به مال او می دهد برای خدا حقی باشد آن را بپردازد. (1)به این خاطر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه السلام خشنودی خویش را چنین ابراز داشته اند:

طُوبی لِمَنْ اسْلَمَ وَ کانَ عَیْشُهُ کَفافاً وَ قَولُهُ سَداداً. (2)

خوشا به حال کسی که اسلام اختیار کند و زندگیش به قدر کفایت باشد و در گفتارش استوار باشد.

ص:421


1- (1) - بحار الأنوار: 29/68، باب 61، حدیث 7؛ الکافی: 96/2، حدیث 12. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 67/69، باب 95، ذیل حدیث 27؛ [2]الکافی: 140/2، حدیث 2. [3]

امام علی علیه السلام می فرماید:

وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلی بُلْغَهِ الْکَفافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرّاحَهَ ، وَ تَبَوَّاَ خَفْضَ الدَّعَهِ . (1)

آن که به مقدار کفافش اکتفا کند به آسودگی پیوسته و در خوشی جای گرفته است.

در جای دیگر می فرماید:

شگفتا از این انسان با رسیدن به چیزی که از دستش نمی رفت خوشحال می شود و برای از دست دادن چیزی که به آن نمی رسید، اندوهگین می شود؛ حال آن که اگر می اندیشید می یافت که کارش تدبیر شده است و روزی او مقدر گشته و به آنچه میسر اوست بسنده می کرد و به آنچه برایش دشوار است نمی پرداخت. (2)در حدیث معراج آمده است که خداوند می فرماید:

هر که برای خشنودی من عمل کند، سه خصلت با او همراه کنم: شکری را به او بشناسانم که با جهل آمیخته نباشد، و ذکری را که با فراموشی نیامیخته باشد، و محبتی را که محبّت مخلوقات را بر محبت بر من ترجیح ندهد. (3)امام عارفان و اسوۀ سالکان راه حقیقت در وصف سالک راه خدا می فرماید:

قَدْ احْیی عَقْلَهُ وَ أَماتَ نَفْسَهُ حَتّی دَقَّ جَلیلُهُ وَ لَطُفَ غَلیظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لامِعٌ کَثیرُ الْبَرْقِ فَاَبانَ لَهُ الطَّریقَ وَ سَلَکَ بِهِ السَّبیلَ وَ تَدافَعَتْهُ الأَبوابَ إلی بابِ السَّلامَهِ ، وَ دارِالإِقامَهِ وَ ثَبَتَتْ رِجلاهُ بِطُمَأنِینَهِ بَدَنِهِ فی قَرارِ الأَمْنِ وَ

ص:422


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 371. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 54/75، باب 16، حدیث 99؛ تحف العقول: 215. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 28/74، باب 2، حدیث 6؛ ارشاد القلوب، دیلمی: 204/1. [3]

الرّاحَهِ ، بِما اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ ، وَ أَرْضی رَبَّهُ . (1)

همانا عقل خو د را زنده کرد، و نفسش را میراند، به طوری که جسمش باریک، و دلش نرم شد، و نوری در نهایت فروزندگی برایش درخشید، که راه را برای او روشن کرد، و به آن نور راه را پیمود، ابواب سلوک او را به در سلامت و خانۀ اقامت راندند، و قدمهایش همراه آرامش تن در جایگاه امن و راحت استوار شد، چرا که قلبش را به کار گرفت و پروردگارش را خشنود ساخت.

حرکت زبان در بیان عطایای الهی

یکی از ابزارهای مأموریتی حضرت موسی علیه السلام ؛ درخواست گره گشایی زبان در دعوت فرعون به پذیرش الوهیت است.

خداوند خواسته موسی علیه السلام را چنین بازگو می فرماید:

وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِّن لِّسَانِی * یَفْقَهُواْ قَوْلِی» (2)

و گِرِهی را [ که مانع روان سخن گفتن من است ] از زبانم بگشای، * [ تا ] سخنم را بفهمند.

موسی علیه السلام به خاطر دعوت؛ گشادگی سینه، گره گشایی زبان و پشتیبانی هارون را وسیله ای برای درک دعوت خود و رسیدن به هدف های مقدس قرار می دهد و می فرماید:

کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا * وَ نَذْکُرَکَ کَثِیرًا» (3)

ص:423


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 210. [1]
2- (2) - طه (20) : 27 - 28. [2]
3- (3) - طه (20) : 33 - 34. [3]

تا تو را [در میان مشرکان از داشتن شریک] بسیار و فراوان تنزیه کنیم، * وبسیار به یادت باشیم.

یعنی هنگامی که موسی علیه السلام می گوید: سخنم را بفهمند مرادش این است که: از زبان من به وجود خدا ایمان آورند و به یاد پروردگار باشد و بسیار او را تسبیح و ستایش کنند؛ پس هدف نهایی موسی علیه السلام همان ستایش و بیان عطایای خداوند است.

مرحوم علامه طباطبایی در این زمینه می فرماید:

«ذکر و تسبیحی که با وزارت هارون هم ارتباط داشته باشد؛ ذکر و تسبیح علنی و در بین مردم است نه در خلوت و نه در دل؛ زیرا ذکر و تسبیح در خلوت و قلب، هیچ ارتباطی با وزارت هارون ندارد، پس مراد این است که آن دو در بین مردم و مجامع عمومی و مجالس آنان، هر وقت که شرکت کنند، ذکر خدای را بگویند، یعنی مردم را به سوی ایمان دعوت نموده و نیز او را تسبیح گویند.

در نتیجه این امر یعنی رسالت و دعوت در پیروزیش سخت محتاج به تنزیه تو از شرک و ذکر ربوبیت و الوهیت تو دارد، تا در اثر کثرت این دو یاد تو در دل هاشان رخنه کرده، رفته رفته به خود آیند و ایمان آورند. و این ذکر و تسبیح بسیار؛ کاری نیست که از من به تنهایی برآید، پس هارون را وزیرم کن تا به اتفاق او بسیار تسبیح و ذکر تو گوییم، بلکه به این وسیلۀ امر دعوت، موفقیتی به دست آورد و سودی بخشد.» (1)در این جا انطلاق از طلق لسان به معنای جاری و روان بودن زبان و شیوایی و شیرین سخنی است. و منت به معنای نعمت سنگین و بزرگ است.

خلاصه این که مراد حضرت سجاد علیه السلام در این فراز این است که زبان و شیرین

ص:424


1- (1) - تفسیر المیزان: 147/14 - 148، ذیل آیات 27 تا 34 سورۀ طه.

سخنی ما در وصف حال نعمت های بزرگ و زیبای تو جاری باشد. و این راست ترین سخن است که معصوم به ما آموخته است، از این رو حضرت علی علیه السلام می فرماید:

اَصْدَقُ المَقالِ ما نَطَقَ بِهِ لِسانُ الحالِ . (1)

راست ترین گفته، آن گفته ای است که زبان حال بگوید.

و حضرت زین العابدین علیه السلام حق زبان را چنین تشریح می فرماید:

حَقُّ اللِّسانِ إِکْرامُهُ عَنِ الْخَنَا وَ تَعْویدُهُ الْخَیْرَ، وَ تَرْکُ الْفُضُولِ الّتی لافائِدَهَ لَها، وَ الْبِرُّ بِالنّاسِ وَ حُسْنُ الْقَولِ فِیهِمْ . (2)

حق زبان، منزّه داشتن آن از زشتگویی است و عادت دادنش به خوبی و فرو گذاشتن زیاده گویی های بیهوده و نیکی به مردم و خوب گفتن دربارۀ آنان است.

این خیر و برّ زبانی همان توصیف منت های الهی است که باید بر منوال درستی و راستی هدایت شود تا از لغزش ها مصون بماند و جایگاه واقعی اش را پیدا کند.

این است که امیر بیان؛ مولای متقیان از این بابت از خداوند پوزش می طلبد:

اَللّهُمَّ اغْفِرْلی ما تَقَرَّبْتُ بِهِ الَیْکَ بِلِسانی ثُمَّ خالَفَهُ قَلْبی اللّهُمَّ اغْفِرْلی رَمَزَاتِ الْاَلْحاظِ وَ سَقَطاتِ الْاَلْفاظِ ، وَ شَهَواتِ الْجَنانِ وَ هَفَواتِ اللِّسانِ . (3)

الهی آنچه را که به زبانم به تو تقرب جستم ولی دلم برخلاف آن بود بر من ببخش. الهی اشارات چشم، و سخنان بیهوده، و مشتهیات دل و لغزش های زبانم را بر من ببخش.

ص:425


1- (1) - غرر الحکم: 3302. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 286/68، باب 78، حدیث 41؛ [2]وسائل الشیعه: 172/15، باب 3، حدیث 20226. [3]
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 77. [4]

عارف شوریده، فیض صادق می گوید:

ای سر هر سروری در پای تو خوبی هر خوبی از بالای تو

شد خراب چشم مستت ملک جان ای جهانی مست از صهبای تو

بر سر یکدیگر افتادست دل خستۀ مژگان بی پروای تو

هر دو عالم را به یک جو کی خرد عاشق شوریدۀ شیدای تو

(فیض کاشانی)

ص:426

[«15»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاجْعَلْنَا مِنْ دُعَاتِکَ الدَّاعِینَ إِلَیْکَ وَهُدَاتِکَ الدَّالِّینَ عَلَیْکَ وَمِنْ خَاصَّتِکَ الْخَاصِّینَ لَدَیْکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ .]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و ما را از دعوت کنندگانی که به سوی تو دعوت می کنند، و راهنمایانی که به جانب تو، به دلالت بندگان برمی خیزند، و از ویژۀ بندگانت که در پیشگاه حضرتت اختصاص به تو دارند قرار ده، ای مهربان ترین مهربانان.

دعوت به حق

اگر به آیات قرآن و روایات و اخبار و معارف روح پرور اسلامی مراجعه کنید، به این حقیقت اقرار خواهید کرد که کاری در این عالم بالاتر و برتر و سودمندتر از دعوت مردم به سوی خدا نیست.

دعوت به سوی حق کار انبیا و ائمّه و اولیای الهی و عاشقان از جان گذشته در راه محبوب است. دعوت به سوی حق، حلّال مشکلات، زدایندۀ ظلمات، علاج درد قلب ها، زمینه ساز عدل و عدالت و بر پا کنندۀ حق و حقیقت است. دعوت به سوی حق، افضل اعمال، از بهترین خصال و از نیکوترین کارهای انسان است.

ایمان مؤمنان، اخلاق متخلّقان، نیکی نیکوکاران، عبادت عابدان، عشق عاشقان، بصیرت بیداران، بینایی بینایان، محصول دعوت به سوی حق است.

مساجد روی زمین، مراکز تربیتی، بناهای خیر، دارالأیتام، مدارس علمی و

ص:427

حوزه های فکری، همه و همه نتیجۀ دعوت دعوت کنندگان به سوی حقّ است.

در روایات متعدّدی که شیخ صدوق در کتاب «عیون الأخبار» نقل می کند، آمده است:

اسلام و ایمان عبارت است از: «اعتقاد به قلب و عمل به اعضا و اقرار به زبان». (1)اقرار از باب افعال است، یعنی با تبلیغ و دعوت جای پای دین را در قلوب و در همۀ صحنه های حیات محکم کردن، که اگر کسی به این مرحلۀ اقرار عمل نکند از ایمان و اسلام آن چنان که باید بهره ندارد.

مسألۀ دعوت به حق از چنان اهمیت و ارزشی برخوردار است که از یکی از اولیای خدا که عمرش را در دعوت به سوی حق سپری کرده بود در لحظات آخر عمرش در حالی که نفس هایش به شماره افتاده بود، شنیدم: در خزانۀ هستی و در مملکت وجود، گوهری پربهاتر، و عنصری پرقیمت تر و با منفعت تر از تبلیغ و دعوت مردم به سوی حق نیست.

شیعه دعوت به سوی حق را از اهمّ وظایف خود می داند و در این راه از هیچ خطری نمی هراسد و عاقبت صحنۀ زمین را با دعوت خود آمادۀ حکومت صالحان خواهد کرد.

مردم جز از طریق تبلیغ دین حق، خدا و انبیا و امامان و فرشتگان و کتب آسمانی و قیامت را نخواهند شناخت.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

ثواب هدایت کردن یک نفر در پروندۀ تو، از آنچه آفتاب بر آن می تابد بهتر است. (2)

ص:428


1- (1) - عیون أخبار الرضا علیه السلام : 227/1، باب 22، حدیث 3؛ [1]الخصال: 178/1، حدیث 240. [2]
2- (2) - الکافی: 28/5، حدیث 4؛ [3] تهذیب الاحکام: 141/6، باب 62، حدیث 2.

مسألۀ تبلیغ و دعوت به سوی حق به اندازه ای مهم است که انبیا و ائمه علیهم السلام نفس های آخر خود را چنانکه در روایات آمده خرج دعوت به سوی حق کردند.

اصحاب و اهل بیت حضرت سیّد الشّهداء در روز عاشورا تا قبل از این که به شرف شهادت نایل شوند، جنود ابلیس را به سوی حق دعوت کردند. بازگو کردن دعوت یک یک آنها و شرح و تفسیر دعوتشان هفتاد من کاغذ می خواهد، برای نمونه به دورنمایی از موقف یکی از آنان نسبت به حق اشاره می رود:

عظمت ابن ثبیط و تبلیغ دین

یزید بن ثبیط از شیعیان و از دوستان ابوالاسود دُئلی بوده و در قبیلۀ خود از اشراف قلمداد می شده است. امام عصر علیه السلام در زیارت خود به او سلام داده:

السَّلامُ عَلی یَزیدَ بْنِ ثَبیطٍ الْقیسی . (1)

درود بر یزید بن ثبیط قیسی.

ابوجعفر طبری می گوید:

ماریّه سعدیّه یا عبدیّه دختر سعد یا منقذ در بصره از شیعیانی بود که در تشیّع سخت و استوار بود. همواره خانۀ او مجمعی بود برای شیعه که در آن گرد آمده الفت می گرفتند و حدیث بازگو می کردند، سخن می شنودند و می سرودند. به پسر زیاد در کوفه خبر رسید که حسین علیه السلام آهنگ عراق دارد. به کارگزار خود در بصره فرمان داد که دیده بانان بگمارد و راه را بر آینده و رونده بگیرد.

ابن ثبیط تصمیم گرفت که به قصد حسین علیه السلام از بصره بیرون بیاید. ده پسر داشت و آنها را دعوت کرد که همراه او شوند و فرمود:

ص:429


1- (1) - موسوعه شهاده المعصومین: 237/2. [1]

آیا کدام از شما با من پیشاپیش بیرون خواهید آمد؟ دو نفر از آنها (عبداللّه و عبیداللّه) دعوت او را پذیرفتند.

پس با یاران و همگنان خود که با او در خانۀ آن زن بودند گفت: من عزم جزم کرده ام و خواهم رفت، از شما که با من خواهد آمد؟ آنان گفتند: ما از اصحاب پسر زیاد هراس داریم. این مرد بزرگ به آنان فرمود:

امّا من به خدا قسم همین که ببینم پای شترم به سر زمین سخت استوار و آشنا شود، دیگر باکی از تعقیب نخواهم داشت، هر که خواهد گو مرا دنبال کند.

این بزرگ مرد با ادهم بن امیّه و بلندهمّتان دیگر که با او همراهی کردند از بصره بیرون شتافتند. از بیراهه به مکّه می آید، از مکّه بیرون آمد، راه بیابان های دوردست را پیش گرفت تا خود را به حسین رسانید.

آری، راه بی سر و سامانی را پیمود تا به سامان رسید.

حسین علیه السلام در مکه در قسمت ابطح منزل گرفته بود. وی پس از استراحت در بنۀ خویش آهنگ دیدار امام کرد. به قصد حضرت او بیرون آمده، به کوی حسین روان شد. از طرف دیگر امام هم از آمدن او خبر یافته بود و به جستجوی او رفته تا در بُنه و آسایشگاه او وارد شده و آنجا به انتظار او نزول اجلال کرده، به عرض او رسانده شد که وی به سوی منزل شما رفته، امام در بُنه او نشسته بود، (زهی مهر و یگانگی، زهی بزرگی و بزرگواری)!

باری ابن ثبیط به منزل حضرت که رسید و شنید که آن حضرت به سراغ او بیرن رفته است به منزل خود بازگشت و خطّ سیر امام را گرفت تا وقتی که رسیده، دید که امام علیه السلام در منزل اوست، گفت:

قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذلِک فَلْیَفْرَحُوا » (1)

بگو: [ این موعظه، دارو، هدایت و رحمت ] به فضل و رحمت خداست، پس

ص:430


1- (1) - یونس (10) : 58. [1]

باید مؤمنان به آن شاد شوند.

باور از بخت ندارم که تو مهمان منی خیمۀ سلطنت آنگاه سرای درویش

(سعدی شیرازی)

ترجمۀ آیه به فارسی چنین می آید: به فضل خدا و از رحمت اوست نه از باب استحقاق، خلاصه آن که این نه از بخت ماست بلکه فقط از فضل خداست که یار در منزل ماست.

پس از قرائت آن آیه بر امام سلام کرد و روبه روی حضرت او نشست، سپس امام را از قصد خویش خبر کرد، حضرت حسین علیه السلام دربارۀ او دعای خیر کرد، سپس بنه و خرگاهش را ضمیمۀ خرگاه حضرت کرد.

چون حسین علیه السلام دعای خیر دربارۀ او کرد، الحق خونش و کلیّۀ شئونش به آن حضرت پیوسته شد. او به طور دائم با آن حضرت بود تا به کربلا آمد و در برابر چشم امام علیه السلام کشته شد. خودش به مبارزه و دو پسرش در حملۀ اول که لشگر امام علیه السلام صورت دفاع به خود گرفتند شهید شدند.

این مرد شرافتمند از دعوتی که در ابتدا از همقطاران کرد و از پافشاری خود و سربرنتافتن از کوی حقیقت و از سفر دور و دراز خود به سوی حسین علیه السلام و از تربت آرام خود پیامی می دهد که:

من چون منش اشرافیت را در پای حقیقت انداختم به دولت همقطاری با شهیدان کوی حسین علیه السلام رسیدم. در اقدامات خود به آرامی می گوید: در راه قدردانی از مرد آیین و فرد فضیلت من آن قدر کوشیدم که هفت نفر را به همراه خود به توفیق دولت رساندم. رمزی می آموزد که هراس و وحشت، جلوگیر راه مقصد نباید بشود، پیمودن بیابان دور و دراز و بی آب و بی آبادانی را در راه حقیقت، بزرگ

ص:431

مشمارید، برای موقع شناسی موقعی بهتر از فداکاری و صدق در راه (فرد حقیقت) نیست.

قرآن مجید از انبیای حق به عنوان: داعی الی اللّه، هادی، منذر، مبشّر، مجاهد فی سبیل اللّه، مبلّغ رسالات اللّه و... یاد می کند. مسألۀ دعوت به سوی حق در درجه ای از ارزش و والایی است که حضرت سجّاد علیه السلام از حضرت معبود درخواست می کند:

«وَاجْعَلْنا مِنْ دُعاتِک الدّاعینَ إلَیْک، وَهُداتِک الدّالِّینَ عَلَیْک...»

زیرا که داعی به سوی حق و هادی به سوی حضرت محبوب که از برکت معرفتش آراسته به حقایق دعوت است از بندگان خاص حضرت ربّ العزّه در دنیا و آخرت است.

کردگارا به بی نیازی خویش به کریمی و کارسازی خویش

به سهی قامتان گلشن ناز به ملامت کشان کوی نیاز

به صفات جلال و اکرامت نظر خاص و رحمت عامت

به سلاطین مسند تحقیق سالکان مسالک توفیق

به اسیران و زاری ایشان به غریبان و خواری ایشان

به نوازندگان عالم گل که هنوز ایمنند از غم گل

به سفر کردگان عالم خاک کز جهان رفته اند با دل چاک

به رسولی که نعت اوست کلام سیّدالمرسلین علیه السّلام

نظری جانب هلالی کن دلش از مهرِ غیر خالی کن

(هلالی جغتایی)

ص:432

جلد 5

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان ، حسین ، ‫1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 5 / حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان ‫، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ‫ج.

فروست:مجموعه آثار ‫؛ 45 ‫، 46 ‫، 47 ‫، 48 ‫، 49 ‫، 50 ‫، 51 ‫، 52 ‫، 53 ‫، 54 ‫، 55 ‫، 56 ‫، 57 ‫، 58 ‫، 59 .

شابک: ‫ 900000ریال ‫:دوره ‫ 978-964-2939-60-2: ؛ ‫ج.1 ‫ 978-964-2939-61-9: ؛ ‫ج.2 ‫ 978-964-2939-62-6: ؛ ‫:ج.3 ‫ 978-964-2939-63-3: ؛ ‫:ج.4 ‫ 978-964-2939-64-0: ؛ ‫:ج.5 ‫ 978-964-2939-65-7: ؛ ‫:ج.6 ‫ 978-964-2939-66-4: ؛ ‫:ج.7 ‫ 978-964-2939-67-1: ؛ ‫:ج.8 ‫ 978-964-2939-68-8: ؛ ‫:ج.9 ‫ 978-964-2939-69-5: ؛ ‫:ج.10 ‫ 978-964-2939-70-1: ؛ ‫:ج.11 ‫ 978-964-2939-71-8: ؛ ‫ ‫: ج.12 ‫ ‫ 978-964-2939-72-5 : ؛ ‫ج.13 ‫ ‫ 978-964-2939-91-6 : ؛ ‫ج.14 ‫ ‫ 978-964-2939-92-3 : ؛ ‫ج.15 ‫ ‫ 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم ، ‫38 - 94ق.

موضوع: ‫علی بن حسین (ع)، امام چهارم ‫، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده: ‫علی بن حسین (ع)، امام چهارم ‫، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره: ‫ BP267/1 ‫ /ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی: ‫ 297/772

شماره کتابشناسی ملی: ‫ 1981717

ص :1

اشاره

ص :2

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 5

حسین انصاریان

ص :3

ص :4

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :5

ص :6

دعای6 : نیایش در بامداد و شامگاه

اشاره

استاد حسین انصاریان

دعای6 : نیایش در بامداد و شامگاه

«1»اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ بِقُوَّتِهِ «2»وَ مَیَّزَ بَیْنَهُمَا بِقُدْرَتِهِ «3»وَ جَعَلَ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَدّاً مَحْدُوداً وَ أَمَداً مَمْدُوداً «4»یُولِجُ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فِی صَاحِبِهِ وَ یُولِجُ صَاحِبَهُ فِیهِ بِتَقْدِیرٍ مِنْهُ لِلْعِبَادِ فِیمَا یَغْذُوهُمْ بِهِ وَ یُنْشِئُهُمْ عَلَیْهِ «5»فَخَلَقَ لَهُمُ اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ مِنْ حَرَکَاتِ التَّعَبِ وَ نَهَضَاتِ النَّصَبِ وَ جَعَلَهُ لِبَاساً لِیَلْبَسُوا مِنْ رَاحَتِهِ وَ مَنَامِهِ فَیَکُونَ ذَلِکَ لَهُمْ جَمَاماً وَ قُوَّهً وَ لِیَنَالُوا بِهِ لَذَّهً وَ شَهْوَهً «6»وَ خَلَقَ لَهُمُ النَّهَارَ مُبْصِراً لِیَبْتَغُوا فِیهِ مِنْ فَضْلِهِ وَ لِیَتَسَبَّبُوا إِلَی رِزْقِهِ وَ یَسْرَحُوا فِی أَرْضِهِ طَلَباً لِمَا فِیهِ نَیْلُ الْعَاجِلِ مِنْ دُنْیَاهُمْ وَ دَرَکُ الْآجِلِ فِی أُخْرَاهُمْ «7»بِکُلِّ ذَلِکَ یُصْلِحُ شَأْنَهُمْ وَ یَبْلُو أَخْبَارَهُمْ وَ یَنْظُرُ کَیْفَ هُمْ فِی أَوْقَاتِ طَاعَتِهِ وَ مَنَازِلِ فُرُوضِهِ وَ مَوَاقِعِ أَحْکَامِهِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی» (1) «8 اللَّهُمَّ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَی مَا فَلَقْتَ لَنَا مِنَ الْإِصْبَاحِ وَ مَتَّعْتَنَا بِهِ مِنْ ضَوْءِ النَّهَارِ وَ بَصَّرْتَنَا مِنْ مَطَالِبِ الْأَقْوَاتِ وَ وَقَیْتَنَا فِیهِ مِنْ طَوَارِقِ الآفَاتِ «9»أَصْبَحْنَا وَ أَصْبَحَتِ الْأَشْیَاءُ کُلُّهَا بِجُمْلَتِهَا لَکَ : سَمَاؤُهَا وَ أَرْضُهَا وَ مَا بَثَثْتَ فِی کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا سَاکِنُهُ وَ مُتَحَرِّکُهُ وَ مُقِیمُهُ وَ شَاخِصُهُ وَ مَا عَلاَ فِی الْهَوَاءِ وَ مَا

ص:7


1- (1) - نجم (53) : 31. [1]

کَنَّ تَحْتَ الثَّرَی «10»أَصْبَحْنَا فِی قَبْضَتِکَ یَحْوِینَا مُلْکُکَ وَ سُلْطَانُکَ وَ تَضُمُّنَا مَشِیَّتُکَ وَ نَتَصَرَّفُ عَنْ أَمْرِکَ وَ نَتَقَلَّبُ فِی تَدْبِیرِکَ «11»لَیْسَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ إِلاَّ مَا قَضَیْتَ وَ لاَ مِنَ الْخَیْرِ إِلاَّ مَا أَعْطَیْتَ «12»وَ هَذَا یَوْمٌ حَادِثٌ جَدِیدٌ وَ هُوَ عَلَیْنَا شَاهِدٌ عَتِیدٌ إِنْ أَحْسَنَّا وَدَّعَنَا بِحَمْدٍ وَ إِنْ أَسَأْنَا فَارَقَنَا بِذَمٍّ «13»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنَا حُسْنَ مُصَاحَبَتِهِ وَ اعْصِمْنَا مِنْ سُوءِ مُفَارَقَتِهِ بِارْتِکَابِ جَرِیرَهٍ أَوِ اقْتِرَافِ صَغِیرَهٍ أَوْ کَبِیرَهٍ «14»وَ أَجْزِلْ لَنَا فِیهِ مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ أَخْلِنَا فِیهِ مِنَ السَّیِّئَاتِ وَ امْلَأْ لَنَا مَا بَیْنَ طَرَفَیْهِ حَمْداً وَ شُکْراً وَ أَجْراً وَ ذُخْراً وَ فَضْلاً وَ إِحْسَاناً «15»اَللَّهُمَّ یَسِّرْ عَلَی الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ مَؤُونَتَنَا وَ امْلَأْ لَنَا مِنْ حَسَنَاتِنَا صَحَائِفَنَا وَ لاَ تُخْزِنَا عِنْدَهُمْ بِسُوءِ أَعْمَالِنَا «16»اَللَّهُمَّ اجْعَلْ لَنَا فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ سَاعَاتِهِ حَظّاً مِنْ عِبَادِکَ وَ نَصِیباً مِنْ شُکْرِکَ وَ شَاهِدَ صِدْقٍ مِنْ مَلاَئِکَتِکَ «17»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ احْفَظْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِینَا وَ مِنْ خَلْفِنَا وَ عَنْ أَیْمَانِنَا وَ عَنْ شَمَائِلِنَا وَ مِنْ جَمِیعِ نَوَاحِینَا، حِفْظاً عَاصِماً مِنْ مَعْصِیَتِکَ ، هَادِیاً إِلَی طَاعَتِکَ ، مُسْتَعْمِلاً لِمَحَبَّتِکَ «18»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ وَفِّقْنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا وَ لَیْلَتِنَا هَذِهِ وَ فِی جَمِیعِ أَیَّامِنَا لاِسْتِعْمَالِ الْخَیْرِ وَ هِجْرَانِ الشَّرِّ وَ شُکْرِ النِّعَمِ وَ اتِّبَاعِ السُّنَنِ وَ مُجَانَبَهِ الْبِدَعِ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ حِیَاطَهِ الْإِسْلاَمِ وَ انْتِقَاصِ الْبَاطِلِ وَ إِذْلاَلِهِ وَ نُصْرَهِ الْحَقِّ وَ إِعْزَازِهِ وَ إِرْشَادِ الضَّالِّ وَ مُعَاوَنَهِ الضَّعِیفِ وَ إِدْرَاکِ اللَّهِیفِ «19»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْهُ أَیْمَنَ یَوْمٍ عَهِدْنَاهُ وَ أَفْضَلَ صَاحِبٍ صَحِبْنَاهُ وَ خَیْرَ وَقْتٍ ظَلِلْنَا فِیهِ «20»وَ اجْعَلْنَا مِنْ

ص:8

أَرْضَی مَنْ مَرَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ مِنْ جُمْلَهِ خَلْقِکَ أَشْکَرَهُمْ لِمَا أَوْلَیْتَ مِنْ نِعَمِکَ وَ أَقْوَمَهُمْ بِمَا شَرَعْتَ مِنْ شرَائِعِکَ وَ أَوْقَفَهُمْ عَمَّا حَذَّرْتَ مِنْ نَهْیِکَ «21»اَللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ وَ کَفَی بِکَ شَهِیداً وَ أُشْهِدُ سَمَاءَکَ وَ أَرْضَکَ وَ مَنْ أَسْکَنْتَهُمَا مِنْ مَلائِکَتِکَ وَ سَائِرِ خَلْقِکَ فِی یَوْمِی هَذَا وَ سَاعَتِی هَذِهِ وَ لَیْلَتِی هَذِهِ وَ مُسْتَقَرِّی هَذَا أَنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ قَائِمٌ بِالْقِسْطِ عَدْلٌ فِی الْحُکْمِ رَؤُفٌ بِالْعِبَادِ مَالِکُ الْمُلْکِ رَحِیمٌ بِالْخَلْقِ «22»وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ و خِیَرَتُکَ مِنْ خَلْقِکَ حَمَّلْتَهُ رِسَالَتَکَ فَأَدَّاهَا وَ أَمَرْتَهُ بِالنُّصْحِ لِأُمَّتِهِ فَنَصَحَ لَهَا «23»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَکْثَرَ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ وَ آتِهِ عَنَّا أَفْضَلَ مَا آتَیْتَ أَحَداً مِنْ عِبَادِکَ وَ اجْزِهِ عَنَّا أَفْضَلَ وَ أَکْرَمَ مَا جَزَیْتَ أَحَداً مِنْ أَنْبِیَائِکَ عَنْ أُمَّتِهِ «24»إِنَّکَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْجَسِیمِ الْغَافِرُ لِلْعَظِیمِ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ مِنْ کُلِّ رَحِیمٍ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْأَخْیَارِ الْأَنْجَبِینَ .

ص:9

[«1»اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ بِقُوَّتِهِ «2»وَ مَیَّزَ بَیْنَهُمَا بِقُدْرَتِهِ «3»وَ جَعَلَ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَدّاً مَحْدُوداً وَ أَمَداً مَمْدُوداً «4»یُولِجُ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فِی صَاحِبِهِ وَ یُولِجُ صَاحِبَهُ فِیهِ بِتَقْدِیرٍ مِنْهُ لِلْعِبَادِ فِیمَا یَغْذُوهُمْ بِهِ وَ یُنْشِئُهُمْ عَلَیْهِ «5»فَخَلَقَ لَهُمُ اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ مِنْ حَرَکَاتِ التَّعَبِ وَ نَهَضَاتِ النَّصَبِ وَ جَعَلَهُ لِبَاساً لِیَلْبَسُوا مِنْ رَاحَتِهِ وَ مَنَامِهِ فَیَکُونَ ذَلِکَ لَهُمْ جَمَاماً وَ قُوَّهً وَ لِیَنَالُوا بِهِ لَذَّهً وَ شَهْوَهً ]

سپاس مخصوص خداست، که شب و روز را به نیرویش آفرید و به قدرتش میان آن دو جدایی ایجاد کرد و برای هر یک از آنها مرزی مشخص و زمانی گسترده قرار داد. هر کدام را در درون دیگری وارد می کند، به سرنوشت و تقدیری که از جانب او، برای بندگان مقرّر شده، تا آنان را به این وسیله روزی رساند و رشد و پرورششان دهد. پس شب را برای بندگان آفرید، تا در آن از حرکات خستگی آور و برپا ایستادن های رنج زا بیاسایند و آن را پوششی قرار داد تا از آسایش و خوابش بهره مند شوند و نهایتاً از برکت نعمت شب، پیمانۀ وجودشان از نشاط و نیرو لبریز شود و به وسیلۀ آن به لذّت و کام دل رسند.

ص:10

حقیقت شب و روز

اشاره

نکاتی که در این فرازهای ملکوتی به آن اشاره شده عبارت است از:

1 - خلقت شب و روز و افتراق بین آنها به قوّت و قدرت حق.

2 - محدود و معیّن بودن اوقات شب و روز.

3 - غذاها و آنچه منشأ ادامۀ حیات و پرورش است.

4 - شب برای بسیاری از موجودات به خصوص انسان، لباس استراحت است.

خلقت شب و روز

پدیدۀ شب و روز و منافعی که هر کدام برای حیات موجودات دارد، در حقیقت محصول و معلولی از وضع زمین و خورشید و رابطۀ میان آن دو موجود کیهانی است.

شب و روز در قرآن

در این قسمت لازم است به برخی از آیات قرآن مجید در رابطه با شب و روز و این که این دو پدیده از آیات حضرت حق است اشاره شود:

إنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ وَالْفُلْکِ الَّتی تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النّاسَ وَ ما أنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأحْیا بِهِ الأْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّهٍ وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الأْرْضِ لآَیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » (1)

بی تردید در آفرینش آسمان ها و زمین و رفت و آمد شب و روز و

ص:11


1- (1) - بقره (2) : 164. [1]

کشتی هایی که در دریاها [ با جابجا کردن مسافر و کالا ] به سود مردم روانند و بارانی که خدا از آسمان نازل کرده و به وسیله آن زمین را پس از مردگی اش زنده ساخته و در آن از هر نوع جنبنده ای پراکنده کرده و گرداندن بادها و ابرِ مسخّر میان آسمان و زمین ، نشانه هایی است [ از توحید ، ربوبیّت و قدرت خدا ] برای گروهی که می اندیشند.

راستی، آیا پدیدۀ شب و روز که نتیجۀ گردش زمین در هر بیست و چهار ساعت به دور خود و خورشید بر سطح زمین است، به وقتی که قسمتی از آن در حین گردش رو به روی این کرۀ آتشین است، نشانۀ وجودی حکیم و قوی و قادر و علیم نیست ؟!

آیا عقل در این معرکه جز به حضرت ربّ العزّه و وجود مقدّسی که آفرینندۀ این پدیده هاست توجه می کند؟

اگر عقل به هنگام تماشای این واقعیت ها که سراسر باعث بهت و حیرت و تعجب و اعجاب است به غیر حق رو می کند، بگویید آن غیر، کیست ؟

من آن نِیَم که دل از مهر دوست بردارم اگر ز کینۀ دشمن به جان رسد کارم

نه روی رفتنم از خاک آستانۀ دوست نه احتمال نشستن، نه پای رفتارم

کجا روم، که دلم پایبند مهر کسی است سفر کنید رفیقان که من گرفتارم

اگر هزار تعنّت کنی و طعنه زنی من این طریق محبّت ز دست نگذارم

(سعدی شیرازی)

إنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأْرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لآَیاتٍ لاُِولِی الأْلْبابِ » (1)

یقیناً در آفرینش آسمان ها و زمین، و آمد و رفت شب و روز ، نشانه هایی [ بر

ص:12


1- (1) - آل عمران (3) : 190. [1]

توحید ، ربوبیّت و قدرت خدا ] برای خردمندان است.

خردمندان و اهل انصاف و وجدان و آنان که از فطرت مستقیم و حال انسانی برخوردارند، چون به خلقت آسمان ها و زمین و پدیدۀ شب و روز دقّت کنند، صاحب آفرینش را می یابند و چنانکه آیۀ بعد می فرماید، در همه حال پیشانی تواضع در برابر عظمت آفرینندۀ هستی به خاک سایند و فریاد بر آورند که: آنچه را حضرت حق در صحنۀ شگفت انگیز آفرینش قرار داده عین واقعیت و بر اساس حقّ و حقیقت است:

اَلَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ» (1)

آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند ، و پیوسته در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند ، [ و از عمق قلب همراه با زبان می گویند : ] پروردگارا ! این [ جهان با عظمت ] را بیهوده نیافریدی ، تو از هر عیب و نقصی منزّه و پاکی ؛ پس ما را از عذاب آتش نگاهدار.

إنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ فِی السَّماواتِ وَ الأْرْضِ لآَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ » (2)

به یقین در رفت و آمد شب و روز و آنچه را خدا در آسمان ها و زمین پدید آورد ، برای گروهی که همواره تقوا پیشه اند ، نشانه هایی [ بر توحید ، ربوبیّت و قدرت خدا ]ست.

آری، هر آن که اندیشه و عقلش را از وساوس مکتب های الحادی و یورش های

ص:13


1- (1) - آل عمران (3) : 191. [1]
2- (2) - یونس (10) : 6. [2]

مدارس شیطانی و بندبازی های مادّیگران حفظ کند و به دور از تمام شوائب به آیات کتاب خلقت بنگرد، حضرت محبوب را یافته و به آغوش رحمتش درخواهد افتاد و تمام وجود خویش را تسلیم او نموده، همچون ستاره ای که در مدارش می گردد بر حول محور عبادت و اطاعت خواهد گشت.

وَ هُوَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ أفَلا تَعْقِلُونَ » (1)

و اوست که حیات می دهد و می میراند و رفت و آمد شب و روز در سیطرۀ خواست اوست ، آیا نمی اندیشید؟

وَ آیَهٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإذا هُمْ مُظْلِمُونَ » (2)

و نشانه ای [ از نشانه های قدرت و حکمت ما ] برای آنها شب است که [ پوشش ] روز را از آن برمی کنیم ، پس ناگاه آنان به تاریکی درآیند.

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها * وَالْقَمَرِ إذا تَلاها * وَ النَّهارِ إذا جَلّیها * وَ اللَّیْلِ إذا یَغْشیها» (3)

سوگند به خورشید و گسترش روشنی اش * و به ماه هنگامی که از پی آن برآید * و به روزچون خورشید را به خوبی آشکار کند * و به شب هنگامی که خورشید را فرو پوشد.

«این آیات شواهدی از نظام مشهود روز و شب و تحوّل مناظر آن است که محور اصلی این اوضاع، جرم نورانی خورشید می باشد.

گویا از این جهت جرم نور افشان خورشید و تابندگی آن در یک آیه آمده که اگر تابش آن در میان نباشد روشنی در میان نیست و همۀ اجسام دیگر آن چنان در تاریکی می ماند که چیزی دیده نمی شود؛ زیرا روشنی هوا و رؤیت هر چیز اثر تابش

ص:14


1- (1) - مؤمنون (23) : 80. [1]
2- (2) - یس (36) : 37. [2]
3- (3) - شمس (91) : 1 -4. [3]

بر آنهاست. از این جهت در فضای دور که جسمِ بازتابنده ای نیست همه چیز جز اجرام نورانی، تاریک است.

نورانیّت جرم ماه نیز هنگام در پی آمدن و مقابل شدن با خورشید صورت دیگری از بازتاب نور آفتاب است. تجلّی نهار، صورت کامل تابندگی آن بر زمین می باشد؛ همین که قسمتی از زمین از سمت تابش خورشید روی گرداند روی خورشید پوشیده و سایۀ تاریک شب گسترده می شود.» (1)وَ اللَّیْلِ اذا یَغْشاها» (2)

و به شب هنگامی که خورشید را فرو پوشد.

قرآن مجید دربارۀ شب و روز می فرماید:

وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً * وَ جَعَلنَا النَّهارَ مَعاشاً» (3)

و شب را پوششی * و روز را وسیلۀ معاش مقرّر کردیم .

«پردۀ شب، بدن و اعصاب را از شعاع نور می پوشاند و انسان و حیوان را در پناه تاریکی خود آسوده و مطمئن از چشم رقیب و دشمن می دارد. از اینرو انقطاع و آرامش کامل: «سُبات» بر محیط و جنبدگان حاکم می گردد، چنانکه جنبش و آرامش جنبندگان پیرو گسترش و برگشت نور و سایه است، همین که هنگام عصر تابش نور لغزیده شد و سایه یکسره برگشت، همۀ جنبندگان اعم از انسان و حیوان از میدان زندگی با سستی و خستگی به سوی خانه و لانه و آشیانۀ خود برمی گردند و لباس تاریکی شب هر چه بیشتر فراگیرد، آرامش و خواب ها عمیق تر می گردد.

در مقابل، هرچه گسترش نور آفتاب و تابش شعاع آن بیشتر می گردد جنبندگان را

ص:15


1- (1) - پرتوی از قرآن: 108، [1] قسمت اول از جزء 30.
2- (2) - شمس (91) : 4. [2]
3- (3) - نبأ (78) : 10 - 11. [3]

بیشتر به میدان زندگی می کشاند. بالا آمدن آفتاب از سویی و محرک های احتیاج از سوی دیگر، جنبندگان را برمی انگیزد و میدان کوشش گرم می شود و قدرت های بدنی و فکری که در نتیجۀ خواب و آسایش شب ذخیره و آماده شده به کار می افتد.

این خواب و بیداری و تاریکی و روشنی و شب و روز، پی در پی منشأ و عامل مهم پرورش و تکامل است.» (1)وَ اللَّیْلِ إذا یَغْشی * وَالنَّهارِ إذا تَجَلّی » (2)

سوگند به شب هنگامی که فرو پوشد * و به روز هنگامی که آشکار شود.

فعل های مضارع یَغْشی ، تَجَلّی »، (3) به حسب مادۀ لغوی و هیأت فعلی حدوث تدریجی و تصریح نشدن به مفعول آنها، اطلاق و تعمیم را می رساند.

شب همی پوشاند آنچه را که روز آشکارش می نماید و روز آشکار می نماید آنچه را شب می پوشاند.

سایۀ شب دامن می گسترد و جنب و جوش زندگان و طبیعت آهسته آهسته آرام می گیرد وبیشتر جنبندگان در جهت عکس دامنۀ تاریکی به سوی خانه و لانه و آشیانۀ خود روی می آورند و پوشیده می شوند.

در میان این پوشش ها چراغ های حواسّ و ادراکات، یکی پس از دیگری خاموش می شود تا آخرین حرکت خیال و شعور از کار می افتد و پوشیده می گردد. شب این گونه سراسر ظاهر و باطن عالم را می پوشاند.

سپس دیری نمی پاید که اشعۀ نور از آفاق دور می تابد و عناصر و قوای حیات را اندک اندک بیدار می نماید و برمی انگیزد و دامن های پردۀ شب را برمی چیند تا آن که همۀ افسردگان و خفتگان را گرم و بیدار و فعّال می گرداند.

ص:16


1- (1) - پرتوی از قرآن: 14، [1] قسمت اول از جزء 30.
2- (2) - لیل (92) : 1 - 2. [2]
3- (3) - در اصل تَتَجَلّی بوده که طبق قاعدۀ ادبیات عرب، یک تاء حذف شده است.

در میان این تناوبِ متضادّ شب و روز و تبادل نور و ظلمت و حرکت و سکون و گرمی و سردی و پوشیده شدن و نمایان شدن آفاق دور و نزدیک، از درون عناصر و فعل و انفعال های مرموز آن، حیات نمودار می شود و صورت هایی رخ می نماید که جز پروردگار بر آنها احاطه ندارد. (1)

ای خدا از خود دو چشمم کور کن از جمالت دیده ام پر نور کن

دارم از خود صد شکایت ای خدا با که گویم جز تو عیب خویش را

ای خدا دارم دلی از دست خویش شرحه شرحه پاره پاره ریش ریش

ای خدا آمد به ما از راستان این حدیث و نیست الاّ راست آن

کاین چنین گفت آن امام هفتمین کش روان بادا به صد رحمت قرین

کای تو اندر این سرای تنگنای صد هزارانت بلا اندر قفای

چونکه افتی از بلایی در مضیق کش نبینی مر خلاصی ای رفیق

رو کریمی از کریمان را بجوی حال خود را سر بسر با او بگوی

حرکت زمین و خورشید

اشاره

قوّت و قدرت که در جملات اوّل دعا به کار رفته و پدیدۀ شب و روز را به آن نسبت داده، اشاره به خورشید و زمین است که نورافشانی کرۀ با عظمت خورشید که نزدیک به یک میلیون و سیصدهزار برابر زمین حجم دارد و گردش زمین در هر بیست و چهار ساعت به دور خودش که راستی دقیق تر از کارخانۀ ساعت است علت به وجود آمدن شب و روز است. و این دو پدیده هم معلول اعمال قوت و قدرت حق نسبت به خلقت خورشید و زمین و حرکت دقیق زمین به دور محور خود است.

ص:17


1- (1) - پرتوی از قرآن: 123، [1] قسمت اول از جزء 30.

زمین با حرکات شناوری که در هر ثانیه سی کیلومتر است و حرکت وضعی که در 24 ساعت یک بار به دور خود می گردد، منشأ تدبیر فصول و شب و روز و اختلاف آنها می شود.

از آثار منظم و دقیق و حکیمانۀ این حرکات، پرورش حیات و تکامل آنها می باشد. از وضع حرکات زمین می توان پی برد که همۀ حرکات و شناوری ثوابت و سیّارات که حساب دقیق آن خارج از درک ما می باشد با نظم دقیق و تدبیر حکیمانه جریان دارد.

انرژی خورشید

مجموع انرژی که به صورت تشعشع نور و حرارت از کل سطح خورشید در هر سال منتشر می شود 1/2*1024 وات می باشد. در سطح خورشید حرارتی حدود 6000 درجه سانتیگراد وجود دارد. در چنین حرارتی همۀ عناصر به صورت گاز می باشد و از این گذشته، ترکیبات شیمیایی از هم گسسته و مخلوطی مکانیکی از عناصر بخار شده در حال فروزندگی است.

در خورشید هم کربن وجود دارد و هم اکسیژن، بنابراین اولین چیزی که به خاطر می رسد این است که سوختن کربن این انرژی عظیم را تولید می کند، ولی حتی در درجۀ حرارت سطحی خورشید (6000) هم هیچ گونه ترکیب شیمیایی صورت نمی گیرد، چه رسد به درون آن که درجۀ حرارت به بیست میلیون درجه می رسد.

وانگهی انرژی حاصل از سوختن یک گرم زغال، نیم میلیون مرتبه از انرژی که یک گرم از جرم خورشید در طی عمر خود تشعشع کرده است کمتر می باشد، بنابراین سرچشمۀ انرژی تشعشعی خورشید جای دیگر باید باشد.

علم فیزیک قرن گذشته توانایی آن را نداشت این سرچشمه را برای ما تعیین کند ولی پس از کشف نمودِ انحلال و تجزیۀ تشعشعی ماده در اوایل قرن بیستم و امکان

ص:18

تحویل عناصر به یکدیگر و تبدّلات هسته ای زیر اتمی، روشنی خاصی بر این مشکل افکنده شد و این نکته به دست آمد که در ژرفنای ماده و در داخل هستۀ بی نهایت کوچک اتم ها مقادیر عظیمی از انرژی نهفته است که آن را انرژی زیر اتمی می نامند.

اگر نور و حرارت خورشید نتیجۀ سوختن مادۀ آن می بود در عرض چند قرن تمام جرم عظیم آن می سوخت و نابود می شد، ولی خورشیدی که انرژی خود را از سرچشمۀ زیر اتمی می گیرد میلیون ها سال پرتوافشانی کرده و خواهد کرد.

این سرچشمۀ عظیم و لایتناهی درونی خورشید، طبق آخرین نظریات علمی فیزیک که با مشاهدات نجومی اثبات شده عبارت است از:

یک رشته فعل و انفعالات هسته ای که به صورت حلقوی زنجیری صورت می گیرد و در طیّ این حلقه مقادیر عظیمی از انرژی آزاد می شود.

در طی این فعل و انفعال حلقوی، هسته های کربن و ازت دخالت مستقیم و نقش کاتالیزر دارند و سرانجام پس از طیّ یک دوره، هستۀ کربن یا ازت به همان حالت اولی خود برمی گردد و پروتون های آزاد ئیدروژن تبدیل به هستۀ هلیوم می گردد.

انرژیی که در جریان این فعل و انفعال در تحت درجۀ حرارت 20 میلیون درجه آزاد می شود درست مطابق با همان مقدار انرژی است که در نتیجۀ تشعشع از خورشید صادر می شود:

اَلْحَمْدُللّهِ الَّذی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ بِقُوَّتِهِ ، وَ مَیَّزَ بَیْنَهُما بِقُدْرَتِهِ »

محدود بودن اوقات شب و روز

بدون شک اگر حدود زمانی شب و روز بیش از این می بود که الآن هست، آثاری از حیات و رشد و پرورش موجودات در میان نبود. شب طولانی باعث از بین رفتن

ص:19

حرارت لازم و حکومت سرمای غیر قابل تحمل و روز طولانی علت سوختن موجودات و بخار شدن تمام آب ها و تعطیل حیات و آثار حیات بود.

حکمت و علم و ارادۀ حضرت ربّ العزّه، زمان شب و روز را آن چنان قرار داد که اوّلاً نور حیات در سطح زمین تجلّی کند و ثانیاً آثار حیات که جز حضرت حق، احدی به آن علم ندارد ظهور و بروز کند.

حدود معیّن شب و روز به خاطر این است که زمین در 24 ساعت با سرعت معیّن به دور خود می چرخد و این برنامه چند میلیارد سال است ادامه دارد و در آینده نیز ادامه خواهد داشت. و همچنین فاصلۀ بین زمین و خورشید نزدیک به صد و پنجاه میلیون کیلومتر است که در اندازه گرفتن حرارت به وسیلۀ زمین عامل مؤثّری است و غیر از این هوایی است که چون پوششی، تمام زمین را پوشانده و برای زمین به خصوص در حفظ گرمای معیّن و سرمای معیّن مؤثّر است.

قدرت غذاها در پرورش انسان

اشاره

قرار شب و روز به صورتی است که زمین استعداد پرورش انواع حبّه ها و دانه ها و خوراکی ها را برای انسان دارد.

اندازۀ شب و حدود روز، گرما و سرمای معیّن، نور و ظلمت کافی، آب و هوا و عوامل دیگر به طور مجموع زمینه ای برای رشد ما یحتاج انسان و پاسخگویی به نیازهای مادّی آدمی است.

قرآن مجید به طور مکرّر به مسألۀ مواد غذایی و تناسب آنها با بدن و عوامل مؤثّر رشد و پرورش و تداوم حیات اشاره فرموده و از انواع مواد غذایی به عنوان نعمت حق یاد کرده و از استفاده کنندگان این سفرۀ پرنعمت خواسته است که شکر منعم را بجای آورده و هر نعمتی را در همان جایی که صاحب نعمت دستور داده خرج کنند:

ص:20

نعمت غذا در قرآن

«وَ أنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأسْکَنّاهُ فِی الاَْرْضِ وَ انّا عَلی ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ * فَأنْشَأْنا لَکُمْ بِهِ جَنّاتٍ مِنْ نَخیلٍ وَ أعْنابٍ لَکُمْ فیها فَواکِهُ کَثیرَهٌ وَ مِنْها تَأکُلُونَ » (1)

و از آسمان ، آبی به اندازه نازل کردیم و آن را در زمین جای دادیم ؛ و بی تردید به از بین بردن آن کاملاً توانمندیم . * پس به وسیلۀ آن برای شما باغ هایی از درختان خرما و انگور پدید آوردیم که برای شما در آنها میوه های فراوانی است [ که از فروش آنها زندگی خود را اداره می کنید ] و [ نیز ] از آنها می خورید.

اَللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأْرْضَ وَ أنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمراتِ رِزْقاً لَکُمْ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الأْنْهارَ» (2)

خداست که آسمان ها و زمین را آفرید ، و از آسمان آبی نازل کرد ، و برای شما به وسیله آن از محصولات و میوه های گوناگون روزی بیرون آورد ، و کِشتی ها را مسخّر شما قرار داد تا به فرمان او در دریا روان شوند ، و نیز نهرها را مسخّر شما کرد.

هُوَ الَّذی أنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسیمُونَ * یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخیلَ وَ الأعنابَ وَ مِنْ کُلِّ الثِّمَراتِ إنَّ فی ذلِکَ لآیَهً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ » (3)

اوست که از آسمان ، آبی برای شما نازل کرد که بخشی از آن نوشیدنی است

ص:21


1- (1) - مؤمنون (23) : 18 - 19. [1]
2- (2) - ابراهیم (14) : 32. [2]
3- (3) - نحل (16) : 10 - 11. [3]

و از بخشی از آن درخت و گیاه می روید که [ دام هایتان ] را در آن می چرانید . * برای شما به وسیلۀ آن آب ، زراعت و زیتون و خرما و انگور و از همۀ محصولات می رویاند ؛ یقیناً در این [ واقعیت ها شگفت انگیز طبیعی ] نشانه ای است [ بر توحید ، و ربوبیّت وقدرت خدا ] برای گروهی که می اندیشند.

إنَّ اللّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذلِکُمُ اللّهُ فَاَنّی تُؤْفَکُونَ » (1)

بی تردید خدا شکافندۀ دانه و هسته است ؛ زنده را از مرده بیرون می آورد ، و بیرون آورنده مرده از زنده است ؛ این است خدا ، پس چگونه [ از حق ] منصرفتان می کنند؟

اندیشه در غذا و تفسیر آن

فَلْیَنْظُرِ الاِْنْسانُ إلی طَعامِهِ * أنّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبّاً * ثُمَّ شَقَقْنَا الأْرْضَ شقّاً * فَأنْبَتْنا فیها حَبّاً * وَ عِنَباً وَ قَضْباً * وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلاً * وَ حَدائِقَ غُلْباً * وَ فاکِهَهً وَ أبّاً» (2)

پس انسان باید به خوراکش با تأمل بنگرد * که ما [ از آسمان ] آب فراوانی فرو ریختیم . * سپس زمین را [ به صورتی سودمند ] از هم شکافتیم . * پس در آن دانه های فراوانی رویاندیم ، * و انگور و سبزیجات * و زیتون و درخت خرما * و بوستان های پر از درخت تناور و بزرگ * و میوه و چراگاه.

ص:22


1- (1) - أنعام (6) : 95. [1]
2- (2) - عبس (80) : 24 -31. [2]

« فَلْیَنْظُرِ این انسان کفر پیشه و ناسپاس اکنون که از آفرینش و تحوّلات خود ناآگاه است، یا از عالم نشر خود بی خبر است و آن را باور ندارد، یا برای آن که اندکی تصور و باور کند که چه قدرتی در آفریدن و به راه انداختن و آسان کردن راه او به کار رفته و چه سرمایه ها و استعدادها به وی داده شده و او حق نعمت و امر خدا را در انجام تکلیف و مسؤولیت خود انجام نداده، پس نظر و اندیشه در غذای خود نماید، همین غذایی که پیوسته به دست و کامش می رسد و در برابر چشمش می باشد، چه اندازه قدرت و قوا و عوامل طبیعت در فراهم ساختن و در دسترس قرار دادن آن به کار رفته و چگونه آماده و ساخته شده است.

در قرآن کریم، امر و دعوت به نظر و تفکّر در آیات آفرینش با تعبیرات مختلف برای برانگیختن فکر و تحکیم ایمان به مبدأ و معاد آمده است. بیشتر سوره های کوتاه که در آغاز وحی و در مکه نازل شده متضمّن این گونه آیات است، تا اذهان و نفوسی که به جاهلیت و شرک آلوده و پست شده بود برانگیخته شود و پاک و روشن گردد و از راه تفکر در آیات زمین و آسمان از واژگونی پرستش بت ها و هواهای پست رها بشوند و به جهان و جهان دار و حکمت و فرمان او بپیوندند.

همین آیات بود که در زمان کوتاهی اذهان را روشن نمود، سپس آن همه علما و محققان و عرفا در سرزمین های اسلامی پدید آورد. این اوامر و دعوت های قرآن حکیم بر طبق فطرت و طبیعت حواس و ادراکات بشری است که باید از طریق حس و شهود و تحقیق، با اسرار کاینات و قوانین طبیعت آشنا شود، آنگاه می تواند همین محسوسات و مشهودات را پایۀ تفکّر و استدلال گرداند.

تا حکمت و قدرت و صفات پروردگار را در آیینۀ جهان بنگرد و مقصود نهایی را دریابد و با تعالی فکری و اخلاقی و گشودن اسرار طبیعت می تواند زندگی دنیایی و معاش خود را سامان دهد و هر چه بیشتر از نیروها و بهره های نهفتۀ در موجودات بهره گیرد.

ص:23

این تحرّک فکری را که بر اساس تفکّر در عالم مشهود است نخست قرآن پدید آورد، سپس با برخورد به اساس فلسفه های یونانی و اندیشه های حکما و اندیشمندان شرقی مسیرش برگشت و نظر بیشتر علمای اسلامی یکسره از تفکّر در مشهودات برید و به اندیشه در ماورای مشهود پرداختند و پایۀ استدلال و فلسفۀ عمومی و اسلامی بر مقدمات عقلی محض بنا شد و از آن مایه گرفت.

این پایه و مایه هر اندازه محکم و درست باشد در همۀ مطالب و برای همۀ اهل نظر راست نمی آید. از اینرو آمیخته با تخیّلات و اوهام و فرضیه های بی اساس گردید و حالتی شبیه به احلام، سپس خواب و جمود برای عالم و جاهل که همه تحت تأثیر این گونه اندیشه ها قرار گرفته بودند، پیش آمد.

در این میان فقط طبقۀ فقها بودند که در حدود محدود آیات و روایاتی که دربارۀ تکالیف و احکام است ماندند و از این آیات و اصول احکام، صدها اصول و هزارها فروع حکمی و قانونی استنباط کردند و اصول فقهی و حقوقی پیوسته کامل تر و سرشارتر گردید و هزارها کتاب در فقه و اصول آن نوشته شد، با آن که راجع به تکالیف و احکام عملی مختلف حدود پانصد آیه در قرآن می باشد.

دربارۀ نظر و تفکّر در کاینات بیش از هفتصد و پنجاه آیه به صورت امر و دعوت صریح آمده و بیشتر سوره های قرآنی با اشاره و صریح، آیاتی از این جهان مشهود و نظامات آن را نمایانده است.

اگر با همان روش مستقل فقها که آن همه قواعد و فروع در احکام تعبّدی و عملی از آیات و سنّت استنباط کردند، دیگر متفکران اسلامی نیز با این اوامر صریح و هدایت و روش قرآن، دربارۀ جهان و خلقت به بحث و تحقیق می پرداختند، هم اندیشه و افکار و در نتیجه زندگی مسلمانان بالا می رفت و هم پایه های ایمان آنها محکم می شد و هم استقلال روحی و حریم زندگی مسلمانان حفظ می گردید.

اگر فقها اوامر صریح قرآن را دربارۀ نظر و تفکّر مانند اوامر و نواهی عملی به

ص:24

عنوان واجب عینی به حسب توانایی مسلمانان یا واجب کفایی یا مستحب بیان می کردند و بابی در فقه راجع به این آیات می گشودند، وضع مسلمانان غیر از این بود.

فقه عملی، بیان احکام و روابط عبادی و حقوقی است و فقه نظری، حدود و تکلیف فکر و نظر در اسرار عالم را می نمایاند و اصول ایمان و استقلال فکر و اجتماع مسلمانان را تأمین می نماید.

اَنّا صَبَبْنا المَاء اشاره به آب باران یا نوع آب است. صبّ ، چنانکه از موارد استعمال آن استفاده می شود فرو ریختن سرشار و فراگیرنده از بالاست. صبّاً مبیّن نوعی خاص و شگفت انگیز ریزش است.

ثُمَّ شَقَقْنَا... سپس زمین را پس از پیوستگی، از هم شکافتیم نوعی شکافتن خاص و شگفت انگیز است.

این دو آیه و آیۀ بعد، ظهور در این مطلب دارد که نخست آبی سرشار و غیر عادی فرو ریخته شده و سپس با فاصلۀ زمانی و در اثر آن زمین با وضع شگفت انگیزی از هم باز و شکافته شده، پس از آن گیاه روییده شده است.

این لغات و این گونه تعبیر و ترتیب در دیگر آیات مکرّری که دربارۀ فرو ریختن باران و رویاندن گیاه است دیده نمی شود. این تعبیر و ترتیب خاص با ظهور فعل ماضی در زمان گذشته، می رساند که آیات از اطوار و اوضاع گذشتۀ زمین تا زمانی که انواع گیاه در آن پدید آمده خبر می دهد.

فَأنْبَتْنا... پس از زمانی که آب را سرشار و با شدت و قدرت از بالا فرو ریختیم و زمین را از هم شکافتیم و آن چنان آن را زیر و زبر کردیم، زمین آماده و شکفته شد و از آن حبّ و انگور و میوه های بوته ای - یا انواع سبزی های دست چین - را رویاندیم.

وَ زَیْتُوناً... چنین به نظر می رسد که هر یک از روییدنی های بر شمرده در این آیات، نمونۀ نوعی از مواد اصلی غذای انسان می باشد و ترتیب ذکر هر یک گویا

ص:25

اشاره به ترتیب در اهمیّت و احتیاج، یا ترتیب پیدایش و تکامل این انواع دارد:

نخست انواع حبوبات مانند گندم، جو، عدس و میوه های ساقه خفته و کوتاه و بوته ای: انگور، کدو، خیار، خربزه، سپس درخت های بلند و تنومند: زیتون و نخل و باغ های انبوهی که از این گونه درخت ها تشکیل می شود.

وَ فاکِهَهً وَ أبّاً»: مقصود از فاکهه، میوه های فرعی و تفنّنی است که بیشتر از جهت طعم و مزه مصرف می شود.

أبّ ، مراتع طبیعی تهیه شده برای تغذیۀ حیوانات است که خود غذای انسان می شوند.

با نظری که قرآن به آن امر کرده و دانشمندان ناآشنای به قرآن به آن رسیده اند، هر دانۀ گیاه ریز و درشت، سراپا دستگاه فعّال و کارخانۀ زنده ای است که پیوسته با ریشه هایی که در زمین خلانده، عناصر اصلی و آمادۀ آن را پس از تحلیل و تذویب، جذب می کند. و از سوی دیگر برگ های گشودۀ خود را چون دست نیازمندان به سوی آسمان برمی آورد تا از فیض بی دریغ نور و هوا فراخور استعدادش برگیرد.

آنچه از عناصر تذویب شدۀ زمین و فیض نور و هوا می گیرد در درون برگ ها ترکیب شده و به صورت غذای متناسب به اعضای مختلف آن می رسد و در نهایت میوه هایی برمی آورد که با رنگ ها و طعم ها و بوها، مواد غذایی متنوع انسان می گردد و بالای دست های خود در دسترس می گذارد.

این همه بهره ها و میوه هایی که از جهت کمّیّت و رنگ و طعم و مواد غذایی متنوّع است چنان با دقت و کم و بیش نمودن عناصر محدود زمین و هوا ترکیب و صورت بندی شده که هر نوع آن دارای مواد غذایی و رنگ و طعم مخصوص به خود می باشد.

با آن که اصول ساختمان گیاهان یکسان است، اعضای خاصّ جذب کنندۀ عناصر و ترکیب کننده و نگاهدارندۀ آب و هوا و دیگر عناصر، در سرزمین ها و آب و

ص:26

هوای خاص متفاوت می باشد.

گیاهان و درختان بیش از آن که دستگاه شیمیایی زنده و حکیمانه برای تهیۀ غذای بدن حیوان و انسان است، جمال و رنگ آمیزی و خط و خال منقّش و منظم شکوفه و گل ها و سبزی و خرّمی و عطرانگیزی آنها، روح انسانی را برمی انگیزد وچون آیینه، جمال مطلق را منعکس می نماید و هر ورق و برگشان دفتری است از حکمت پروردگار.

منظور قرآن از نظر؛ همین است: نظر در حکمت و جمال، نظر در حیات و پیدایش و اطوار آن، نظر در مواد و عناصری که به این صورت ها برآمده و غذای جسم و جان و بنیۀ ایمان شده است.» (1)

آثار شگفت انگیز مواد غذایی

«آخرین تجسّسات علمی نشان داده است که غذاها باید شامل مواد اصلی زیر باشد تا بتواند سلامت و نموّ و تجدید حیات سلول های بدن را تأمین کند:

1 - پروتیدها، یا مواد آلبومینوئید که آنها را مواد سازندۀ انساج می دانند و در گوشت، تخم مرغ، ماهی، شیر، پنیر، بسیاری از میوه جات، سبزیجات و بقولات از قبیل نخود، لوبیا، عدس، گردو، بادام، فندق و سیب زمینی موجود است.

2 - لیپیدها(چربی ها) که آنها را غذاهای سوزاننده می دانند و در شیر و کره و پنیر و چربی های حیوانی و نباتی و بسیاری از میوه جات و سبزیجات و غلاّت مانند زیتون و گردو و بادام و فندق و بادام کوهی و گندم و مانند آنها فراوان است.

3 - گلوسیدها(هیدرات دو کربن و مواد نشاسته ای و قندها) که آنها را جزو غذاهای مولّد قوّه و انرژی می دانند، در قند و عسل و اغلب میوه جات شیرین مانند انگور و خرما و سیب و گلابی و سبزیجاتی مانند چغندر و غلاّتی مانند ذرّت و گندم

ص:27


1- (1) - پرتوی از قرآن: 152، [1] قسمت اول از جزء 30.

و جو و سیب زمینی و امثال آن زیاد است.

4 - املاح معدنی که آنها را هم سازنده و هم تولید کنندۀ قوا می دانند و در اغلب سبزیجات و غلاّت که سردستۀ آنها گندم است؛ موجود است.

5 - سلولزها که آنها را جزء غذاهای پاک کننده محسوب می دارند و در اغلب سبزیجات و میوه جات، به مقدار زیاد یافت می شود.

6 - فرمان ها یا کاتالیزورها که سبب آماده کردن غذاهای دیگر برای هضم و جذب می شود و در اغلب گیاهان مخصوصاً به طور خام موجود است.

7 - ویتامین ها که آنها را جزء غذاهای حیاتی می دانند در اغلب میوه جات و سبزیجات موجود است.

انسان در شبانه روز به طور متوسط 2400 کالری مواد غذایی لازم دارد که از سه نوع اصلی غذاها یعنی: پروتیدها، لیپیدها و گلوسیدها باید به دست بیاید که این سه مادۀ اصلی غذایی بدون وجود مواد فرعی دیگر یعنی: املاح معدنی، فرمان ها و ویتامین ها و حتی سلولزها نمی توانند احتیاجات بدن را رفع کنند و اغلب آن مواد به تنهایی قابل جذب بدن نیستند.

و نیز باید دانست که تعادل بین غذاها از واجبات است و حتماً باید مخلوط باشد نه این که فقط با خوردن پروتید (مثل گوشت و تخم مرغ) و یا گلوسیدها (نان و پلو و...) تأمین گردد.

اکنون برای آن که بهتر مشخص شود که چگونه اصول بالا و مواد ضروری برای تأمین تغذیه و رشد و نموّ و تجدید حیات سلول های بدن انسان و حیوان، در خوراکی های یاد شده در (آیات 24 تا 31 سورۀ عبس) ملحوظ گردیده به طور اختصار به شرح ترکیب مواد اصلی سه گانه و املاح و ویتامین ها در صد گرم چند نمونه از خوراکی های مذکور می پردازیم:

الف - از دستۀ غلاّت (حَبّاً)، نمونه: گندم. ترکیب گندم در صد بدین شرح است:

ص:28

پروتئین 11/29، چربی 1/11، گلوسید 74/98، پتاس 31/16، سود 2/07، آهک 3/25، منیزی 12/06، اکسید دوفر 1/28، اسید فسفریک 47/22، املاح معدنی دیگر 1/81، ویتامین 1 B 56/میلی گرم، ویتامین 2 B 0/12 میلی گرم، نیکوتیل آمید 600/4 میلی گرم، ویتامین E 2/2 میلی گرم و هر صدگرم گندم 352 کالری ایجاد می نماید (ارزش غذائی).

ب - از دستۀ سبزیجات و بقولات (قَضْباً)، از هر کدام یک نمونه:

1 - ترکیب نخود درصد بدین شرح است:

پروتئین 24/5، چربی 1/0، گلوسید 61/7، آب 10، سدیم 42، پتاسیم 81 میلی گرم، کالسیم 73، منیزیوم 14، منگنز 0/199، آهن 6، مس 802/، فسفر 397 میلی گرم، گوگرد 196 میلی گرم، کلر 44، ویتامین 37 واحد، ویتامین 1 B 87/ میلی گرم، ویتامین 2 B 29/ میلی گرم، نیکوتیل آمید 3 میلی گرم، ویتامین C - 2 میلی گرم و هر صد گرم 354 کالری ایجاد می کند.

2 - ترکیب اسفناج درصد بدین شرح است:

پروتئین 2/2، چربی 3/، گلوسید 3/9، آب 92/1، سدیم 84 میلی گرم، پتاسیم 489 میلی گرم، کالسیم 87/، منیزیوم 55، منگنز828/، آهن 3، مس 197/، فسفر 45، گوگرد 27، کلر 67، اسیداوریک 72، پورین 90/24 میلی گرم، اسیدمالیک 800 میلی گرم، اسیدسیتریک 892 میلی گرم، اسیداکسالیک 6000 واحد بین المللی، ویتامین 0/08 میلی گرم، ویتامین 1 B 2/ میلی گرم، ویتامین 2 B 5/ میلی گرم، نیکوتیل آمید 21/5 میلی گرم، ویتامین C ، مقدار جزئی، ویتامین E می باشد. هر صد گرم اسفناج تازه 22 کالری تولید می نماید.

ج - از دستۀ میوه ها (فاکِهَهً ) که خود به دو دستۀ مهم، شیرین، چرب و نشاسته دار تقسیم می شوند.

1 - میوه های شیرین که خود به سه گروه منقسم می گردند:

ص:29

اول: میوه های شیرین که خود ترش مزه هستند. از این دسته به عنوان مثال، ترکیب درصد انگور (عِنَباً) را ذکر می کنیم:

درصد گرم انگور 81/6 گرم آب، 8/ پروتئین 4/ گرم چربی، 16/7 گرم گلوسید، 2 گرم سدیم، 254 گرم پتاسیم، 17 گرم کلسیم، 7 گرم منیزیوم 83/ گرم منگنز، 6/ گرم آهن، 98/ گرم مس، 21 گرم فسفر، 9 گرم گوگرد، 2 گرم کلر، 80 واحد بین المللی ویتامین ، 05/ میلی گرم ویتامین 1 B ، 03/ میلی گرم ویتامین 2 B ، 4 میلی گرم نیکوتیل آمید و 4 میلی گرم ویتامین C وجود دارد و هر صد گرم انگور 74 کالری تولید می نماید.

دوم: میوه های شیرینی که از این دسته به عنوان مثال، ترکیب درصد خرما (نَخْلاً) را ذکر می کنیم:

در هر صد گرم خرمای خشک 20 آب، 2/2 پروتئین، 6/ چربی، 75 گلوسید، 9/ سدیم، 790 میلی گرم پتاسیم، 65 کلسیم، 65 منیزیم، 5/1 آهن، 72 فسفر، 65 گوگرد، 283 میلی گرم کلر، 180 واحد بین المللی ویتامین ، 08/ ویتامین B ، 05/ ویتامین 2 B ، 2/18 نیکوتیل آمید وجود دارد و هر صد گرم خرما 314 کالری ایجاد می نماید.

سوم - میوه جاتی که جزء سبزیجات محسوب می گردند. به عنوان مثال، خیار را ذکر می کنیم:

درصد گرم خیار، 8/ پروتئین، 1/ چربی، 3 گلوسید، 95/6 آب، 8/ سدیم، 140 میلی گرم پتاسیم، 10 کلسیم، 9 منیزیوم، 3/ آهن، 21 فسفر، 12 گوگرد، 30 کلر، 200 واحد بین المللی ویتامین ، 04/ ویتامین 1 B ، 05/ ویتامین 2 B ، 18 نیکوتیل آمید، 10 میلی گرم ویتامین C و مقدار مختصر ویتامین 6 B و ویتامین E دارد. هر صد گرم خیار 13 کالری ارزش غذائی دارد.

2 - میوه های چرب و نشاسته دار - در این دسته میوه های هسته دار وجود دارند

ص:30

که به عنوان مثال، زیتون زَیْتُوناً و بادام را ذکر می کنیم:

درصد گرم بادام 4/7 آب، 18/6 پروتئین، 54/1 چربی، 19/6 گلوسید، 3 سدیم، 690 میلی گرم پتاسیم، 254 کلسیم، 252 منیزیوم، 4/4 آهن، 475 فسفر، 150 گوگرد، 20 کلر، 25/ ویتامین 1 B ، 67/ ویتامین 2 B ، 4/5 نیکوتیل آمید وجود دارد، هر صد گرم آن 640 کالری ارزش غذایی دارد.

نکتۀ دیگری که باید مورد توجه باشد این که: تا به امروز تقسیم بندی جامع کاملی که مشخّص تمام خواص و جهات مختلف خوراکی ها باشد به وجود نیامده است و تقسیم بندی هایی که در علم غذاشناسی رایج شده است هر کدام به جهتی مورد استفاده است.

مثلاً تقسیم بندی بر حسب منشأ ایجاد خوراکی ها (غذاهای با منشأ حیوانی، غذاهای با منشأ گیاهی، غذاهای با منشأ معدنی) یا تقسیم بندی بر حسب نوع عمل و اثر (غذاهای مولّد نیرو و غذاهای حمایت کننده) و از این قبیل تقسیم بندی ها. به همین جهت در تحقیقات و نشریات غذاشناسی و علوم تغذیه تا به امروز از روشی استفاده شده که در آیات مورد بحث به آن اشاره شده یعنی به ترتیب از:

1 - غلاّت حَبّاً گندم، جو، ذرّت، چاودار، برنج و... و فرآورده های آنها.

2 - سبزیجات و بقولات قَضْباً عدس، لوبیا، باقلا، نخود، سیب زمینی، هویج فرنگی، شلغم، ترب، چغندر، کلم پیچ، اسفناج، کاهو، کرفس، سیر، پیاز، تره، مارچوبه، کدو، خیار، گوجه فرنگی، بادنجان، ماش، جعفری، بابونه، نعنا، تره خودرو، ریحان، شنبلیله، قازیاغی، گشنیز، موسیر.

3 - میوه ها فاکِهَهً که خود دو دسته اند:

الف - میوه های شیرین مثل انگور عِنَباً خرما نَخْلاً».

ب - میوه های چرب و نشاسته دار مثل زیتون زَیْتوناً».

4 - گوشت و تخم مرغ پرندگان، شیر و مشتقّات آن که از فرآورده های حیوانی

ص:31

است. (خود حیوانات برای تغذیه از علف ها و گیاهان خودرو، میوه ها، علوفۀ خشک أبّاً تغذیه می کنند). بنابراین آیات مذکور ناظر به همۀ مواد غذایی لازم برای تغذیۀ انسان می باشند.» (1)مَتاعاً لَکُمْ وَ لأِنْعامِکُمْ » (2)

تا مایۀ برخورداری شما و دام هایتان باشد.

این بود گوشه ای از منافع شب و روز که عامل حیات و ضامن تداوم بقا و علت پرورش و رشد انسان است.

«فیما یَغْذُوهُمْ بِهِ وَ یُنْشِئُهُمْ عَلَیْهِ »

شب برای موجودات زنده و به خصوص انسان، ظرف آرامش، استراحت، تأمین نیرو و سبب خوشی و خوشگذرانی مشروع و خلاصه تمدّد اعصاب است.

«فَیَکُونَ ذلِکَ لَهُمْ جَماماً وَ قُوَّهً ، وَ لِیَنالُوا بِهِ لَذَّهً وَ شَهْوهً »

شب و روز و منافع آن که در قرآن مجید به عنوان نشانه های حق ذکر شده، برای هر صاحب عقلی مورّث حیرت و علّت تعجّب و شگفتی است.

در جان و دل چو آتش عشقش علم کشید سلطان صبر رخت به مُلک عدم کشید

مهرش چو جای کرد در اوراق خاطرم بر حرفهای غیر یکایک قلم کشید

دل را که بود طایر قدسی بریخت خون شوخی نگر که تیغ به صید حرم کشید

ص:32


1- (1) - پرتوی از قرآن: 154، [1] قسمت اول جزء 30.
2- (2) - عبس (80) : 32. [2]

شد زنده سر، که در قدم دوست خاک شد جان مُرد چون ز درگه جانان قدم کشید

در بزم عشق هر که به عیش و طرب نشست بس جرعه ها ز خون جگر دم بدم کشید

گر چه بسی کشید دلم از شراب عشق از جام بود و خُمّ و سبو، بحر کم کشید

زنهار فیض دست مدار از شراب عشق تا آن زمان که بحر توانی به دم کشید

(فیض کاشانی)

ص:33

[«6»وَ خَلَقَ لَهُمُ النَّهَارَ مُبْصِراً لِیَبْتَغُوا فِیهِ مِنْ فَضْلِهِ وَ لِیَتَسَبَّبُوا إِلَی رِزْقِهِ وَ یَسْرَحُوا فِی أَرْضِهِ طَلَباً لِمَا فِیهِ نَیْلُ الْعَاجِلِ مِنْ دُنْیَاهُمْ وَ دَرَکُ الْآجِلِ فِی أُخْرَاهُمْ «7»بِکُلِّ ذَلِکَ یُصْلِحُ شَأْنَهُمْ وَ یَبْلُو أَخْبَارَهُمْ وَ یَنْظُرُ کَیْفَ هُمْ فِی أَوْقَاتِ طَاعَتِهِ وَ مَنَازِلِ فُرُوضِهِ وَ مَوَاقِعِ أَحْکَامِهِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی» (1)]

و روز را برای بندگان روشنی بخش آفرید، تا در آن به طلب فضل و احسانش برآیند، و آن را وسیله و ابزاری برای رسیدن به رزق و روزیش قرار دهند، و در زمین او از پی به دست آوردن آنچه در آن سود بدون تأخیر و سریع دنیای آنهاست، و نیز رسیدن به منفعت دائمی آخرتشان به راه افتند. به تمام این امور کارشان را اصلاح می کند، و کردارشان را می آزماید، و می نگرد که در اوقات طاعتش و جایگاه های واجباتش، و موارد احکامش چگونه اند. تا کسانی را که بد کردند، به خاطر کار زشتشان، جزا دهد و آنان را که خوبی کردند، با بهشت پاداش بخشد.

روز یا ظرف تهیۀ روزی و قیام به عبادت

اشاره

زمین با قدرت حضرت ربّ در عرصه گاه فضا، به دور خود می چرخد، نیمی از

ص:34


1- (1) - نجم (53) : 31. [1]

آن به طرف آفتاب عالمتاب، این منبع نور و انرژی قرار می گیرد و روز روشن و مبصِر پدید می آید.

انسان به وقت روز، وظیفه و مسؤولیت دارد برای به دست آوردن فضل حق و به چنگ آوردن وسایل لازم برای زندگی، از طریق دامداری، کشاورزی، صنعت، هنر، کار، کارگری، تجارت و آنچه سبب رسیدن به رزق و روزی است به فعالیّت برخیزد.

این فعالیّت و دنبال رزق و روزی رفتن که به دستور حضرت محبوب انجام می گیرد، در صورتی که به دور از حرص و بخل و بغی و تجاوز و پایمال کردن حقوق مردم باشد و پس از به دست آوردن در جهت صحیح برای خود و زن و فرزند و نیازمندان جامعه خرج شود، عین عبادت و محض اطاعت از حضرت حق و مورّث ثواب های سنگین اخروی است.

اگر انسان به دستور حضرت حق در راه به دست آوردن رزق و روزی قدم بگذارد و به دستور حق در معاملات عمل کند و طبق خواستۀ او خرج کند، بدون شک دنیا و آخرت خود را آباد کرده است:

«نَیْلُ الْعاجِلِ مِنْ دُنْیاهُمْ وَ دَرْکُ الآْجِلِ فی اخْراهُمْ »

دنیا و آخرت در کلام نراقی

فقیه بزرگ عارف عاشق، ملاّ مهدی نراقی می فرماید:

همۀ آنچه انسان به آن میل و رغبت دارد مذموم نیست؛ زیرا آنچه آدمی در دنیا به آن میل دارد اگر ثمره و نتیجۀ آن بعد از مرگ برایش بماند، یعنی دانش نافع و عمل صالح، در حقیقت به آخرت متعلّق است و آن را به این اعتبار دنیا نامند که نزدیک و در دسترس است. و هر یک از عالم و عابد از علم و عبادت خود لذّت می برد و حتی برای وی لذّت بخش ترین چیزهاست، اگر چه حظّ و بهره ای زودرس

ص:35

در دنیاست لکن از دنیای مذموم نیست، بلکه در حقیقت از آخرت به شمار می رود، هر چند از حیث این که محسوس و مشهود است از دنیا محسوب می شود؛ زیرا هر چه در قلمرو حسّ و مشاهده است از عالم شهادت یعنی دنیاست.

و از اینرو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نماز را از دنیا شمرد و فرمود:

حُبِّبَ إلَیَّ مِنْ دُنْیاکُمْ ثَلاثٌ : الطّیْبُ وَ النِّساءُ، وَ قُرَّهُ عَیْنی فِی الصَّلاهِ . (1)

سه چیز از دنیای شما نزد من محبوب است: بوی خوش و زنان و روشنی چشم من در نماز است.

با این که نماز از اعمال آخرت است. پس دنیای مذموم عبارت است از حظّ و بهرۀ عاجل و زودرس که نه از اعمال آخرت است و نه وسیله ای برای آن و آن جز لذّت بردن از معاصی و تنعّم به چیزهای مباحی که زاید بر مقدار ضرورت است نیست.

تحصیل روزی در روایات

و اما تحصیل روزی به قدر ضرورت، از کارهای شایسته و نیکوست، چنانکه در اخبار به آن تصریح شده است.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الْعِبادَهُ سَبعُونَ جُزْءاً أفْضَلُها طَلَبُ الْحَلالِ . (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عبادت هفتاد جزء است که برترین آن طلب روزی حلال است.

و نیز فرمود:

ص:36


1- (1) - بحار الأنوار: 141/73، باب 19، حدیث 8؛ [1] الخصال: 165/1، حدیث 218.
2- (2) - الکافی: 78/5، حدیث 6؛ [2]بحار الأنوار: 9/100، باب 1، حدیث 36؛ [3]مستدرک الوسائل: 12/13، باب 3، حدیث 14585. [4]

مَلْعُونٌ مَنْ ألْقی کَلَّهُ عَلَی النّاسِ . (1)

از رحمت خدا دور است هر کس که در امور زندگی سربار مردم باشد و از دسترنج دیگران بدون تحمل زحمت و کار استفاده کند.

امام سجّاد علیه السلام فرمود:

اَلدُّنْیا دُنْیاء ان: دُنْیا بَلاغٍ وَ دُنْیا مَلْعُونَهٌ . (2)

دنیا دو گونه است: دنیایی رساننده (یعنی انسان را به سبب طلب قدر کفاف و ضرورت، به طاعت و قرب خدا می رساند) و دنیایی که ملعون است (یعنی آدمی را که در جستجوی بیش از حدود خود است از رحمت حق و سعادت دور می کند).

امام باقر علیه السلام فرمود:

مَنْ طَلَبَ الدُّنْیا اسْتِعْفافاً عَنِ النّاسِ وَسَعْیاً عَلی أَهْلِهِ وَ تَعَطُّفاً عَلَی جارِهِ لَقِیَ اللّهَ عز و جل یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ وَجْهُهُ مِثْلُ الْقَمَرِ لَیْلَهَ الْبَدْرِ. (3)

هر که برای بی نیازی از مردم و وسعت و گشایش بر اهل و عیال خود و نیکی و عطوفت با همسایگان، در دنیا به طلب روزی برود، در قیامت خدای عز و جل را ملاقات خواهد کرد در حالی که چهره اش مانند شب چهاردهم می درخشد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

لا تَکْسَلُوا فی طَلَبِ مَعایِشِکُمْ فَإنَّ آباءَنا کانُوا یَرْکُضُونَ فیها وَ یَطْلُبُونَها. (4)

ص:37


1- (1) - بحار الأنوار: 142/74، باب 7، حدیث 20، [1]الکافی: 72/5، حدیث 7. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 20/70، باب 122، ذیل حدیث 9؛ [3]وسائل الشیعه 9/16، ذیل حدیث 20822. [4]
3- (3) - تهذیب الاحکام: 324/6، باب 93، حدیث 11؛ وسائل الشیعه: 21/17، باب 4، حدیث 21876. [5]
4- (4) - وسائل الشیعه: 60/17، باب 18، حدیث 21980؛ [6] من لایحضره الفقیه: 157/3، حدیث 3576.

در طلب روزی تنبلی مکنید که پدران ما در این راه تلاش می کردند و به دنبال روزی می رفتند.

شخصی به آن حضرت عرض کرد: «ما دنیا را می طلبیم و دوست داریم که به ما رو آورد.» فرمود: می خواهی با آنچه کنی ؟ عرض کرد: خود و عائله ام از آن منتفع شویم و به آن صلۀ رحم و تصدّق کنیم و حجّ و عمره بجا آوریم. فرمود: این طلب دنیا نیست بلکه طلب آخرت است.» (1)حضرت موسی بن جعفر علیهم السلام در زمینی کار می کرد به طوری که قدم هایش را عرق فراگرفته بود، شخصی عرض کرد: فدایت شوم، کارگران شما کجایند؟ فرمود:

کسی که از من و پدرم بهتر است با دست خود در زمین کار می کرد. پرسید: او کدام شخص بود؟ فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام و همۀ پدرانم با دست خود کار می کردند و این کار انبیا و مرسلین و اوصیای ایشان و صالحان است. (2)با دستورهایی که برای طلب دنیای حلال آمده است اگر کسی گردن نهد، باطنش نورانی می شود و حال عبادت به او دست می دهد. در آن صورت به وقت صبح نماز صبحش را بجای آورد و به وقت ظهر بدون این که کسب و کار مانعش شود، به نماز ظهر و عصر حاضر گردد و به غیر نماز به مستحبات دیگر و به واجبات دیگر نیز روی کند و نگذارد که خدمت به خلق و دستگیری از مستحق و عیادت مریض و تشییع جنازه و زیارت اخوان و دیدار مردم مؤمن و خلاصه هر خیری از او فوت گردد و به قول قرآن مجید از این نوع آزمایش های الهی سرفراز بیرون آید و آنچه باید از جانب حضرت حق برای آخرتش ذخیره گردد:

ص:38


1- (1) - الکافی: 72/5، حدیث 10؛ [1] وسائل الشیعه: 34/17، باب 7، حدیث 21910.
2- (2) - من لایحضره الفقیه: 162/3، حدیث 3593؛ عوالی اللآلی: 200/3، حدیث 22.

وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أحْسَنُوا بِالْحُسْنی» (1)

«و کسانی را که کار نیک کرده اند ، همان کار نیکشان را به آنان پاداش دهد.»

اما اگر از دستورهای حق در طلب رزق و روزی روی گردان شود و به حرام مالی و عملی دچار گردد، باطنش تاریک می شود و حال عبادت از او سلب می شود. و تمام حرکات و سکناتش بر اساس امور مادی محض نظام می گیرد و از او انسانی چون قارون، عاشق دلباختۀ مال و جدای از عبادت و اطاعت و کار خیر به وجود می آید و در انواع گناهان و معاصی غرق شده، روزگار به غفلت بگذراند و نعمت های حق را در جای غیر خود مصرف کرده، موجب سخط حق می شود و در آینده به جریمه های سخت دچار می گردد:

لِیَجْزِیَ الَّذینَ أساؤُا بِما عَمِلُوا» (2)

تا کسانی را که مرتکب گناه شده اند ، همان گناهانشان را به آنان کیفر دهد.

راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد شعری بخوان که با او رِطل گران توان زد

بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد

قدّ خمیدۀ ما سهلت نماید امّا بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد

در خانقه نگنجد اسرار عشقبازی جام می مُغانه هم با مُغان توان زد

درویش را نباشد برگ سرای سلطان ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

ص:39


1- (1) - نجم (53) : 31. [1]
2- (2) - نجم (53) : 31. [2]

اهل نظر، دو عالم در یک نظر ببازند عشق است و داد اوّل بر نقد جان توان زد

گر دولت وصالت خواهد دری گشودن سرها بدین تخیّل بر آستان توان زد

عشق و شباب و رندی مجموعۀ مراد است چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد

شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد

حافظ به حقّ قرآن کز شید و رزق بازآی باشد که گوی عیشی در این جهان توان زد

(حافظ شیرازی)

جزای نیکی در روایات

اشاره

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

یا عَلِیُّ أرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ بَنَی اللّهُ لَهُ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ : مَنْ آوَی الْیَتیمَ ، وَ رَحِمَ الضَّعیفَ ، وَ أَشْفَقَ عَلی وَالِدَیْهِ وَ رَفِقَ بِمَمْلُوکِهِ . (1)

ای علی! چهار چیز است که در هر کس باشد، خداوند خانه ای در بهشت برای او بنا می کند: پذیرش سرپرستی یتیم، ترحّم به ضعیف، مهربانی به پدر و مادر، نرمی با زیر دست.

و نیز فرمود:

ص:40


1- (1) - بحار الأنوار: 51/74، باب 3، ذیل حدیث 3؛ [1]مکارم الاخلاق: 436. [2]

مُجالَسَهُ أهْلِ الدّینِ شَرَفُ الدُّنْیا وَ الآْخِرَهِ . (1)

همنشینی با دینداران، شرافت آدمی در دنیا و آخرت است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

ما مِنْ مُسْلِمٍ أقْرَضَ مُسْلِماً قَرْضاً یُریدُ وَجْهَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إلاّ احْتَسَبَ اللّهُ لَهُ أجْرَها بِحِسابِ الصَّدَقَهِ حَتّی یَرْجِعَ الَیْهِ . (2)

مسلمانی که برای خدا به مسلمان دیگر قرض بدهد، تا قرض برگردد، اجرش همچون صدقه در راه خداست.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ أطْعَمَ أخاهُ فِی اللّهِ ، کانَ لَهُ مِنَ الأْجْرِ مِثْلُ مَنْ أطْعَمَ فِئاماً. قالَ : قُلْتُ : مَا الْفِئامُ ؟ فَقالَ : مِائَهُ ألْفٍ مِنَ النّاسِ . (3)

هر کس برادر دینیش را اطعام دهد، اجرش همچون طعام دهندۀ فئام است.

راوی می گوید: عرضه داشتم: فئام چیست ؟ فرمود: صدهزار انسان.

حضرت رضا علیه السلام پیوسته می فرمود:

مَنْ دَعا لإِخوانِهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ [

وَ الْمُؤمِناتِ والْمُسلِمینَ وَالْمُسْلِماتِ ]

وَکَّلَ اللّهُ بِهِ عَنْ کُلِّ مُؤْمِنٍ مَلَکاً یَدْعُو لَهُ . (4)

هر کس برای برادران [و خواهران مؤمن و مسلمان] خود دعا کند، خداوند به هر مؤمنی ملکی موکّل او کند تا برایش دعا نماید.

ص:41


1- (1) - بحار الأنوار: 199/1، باب 4، حدیث 2؛ [1]ثواب الاعمال: 132. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 139/100، باب 1، حدیث 6؛ [3]أعلام الدّین: 391. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 376/71، باب 23، حدیث 73؛ [5]أعلام الدّین: 390. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 386/90، باب 26، حدیث 12؛ [7]ثواب الاعمال: 161. [8]

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ عادَ مَریضاً فِی اللّهِ ، لَمْ یَسْألِ الْمَریضُ لِلْعائِدِ شَیئاً إلاَّ اسْتَجابَ اللّهُ لَهُ . (1)

هر کس عیادت مریض کند و نظری جز به خدا نداشته باشد، مریض درخواست نمی کند چیزی را مگر این که خداوند دعایش را در حقّ عیادت کننده مستجاب کند.

جزای بدی در روایات

امام صادق علیه السلام فرمود:

إیّاکُمْ وَ الْغَفْلَهَ ، فَاِنَّهُ مَنْ غَفَلَ فَإنَّما یَغْفُلُ عَنْ نَفْسِهِ . وَ إیّاکُمْ وَ التَّهاوُنَ بِأمْرِاللّهِ عَزَّوَجَلّ ، فَإِنَّهُ تَهاوَنَ بِأمْرِاللّهِ أَهانَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامِهَ . (2)

از غفلت و بی توجهی نسبت به حقایق بپرهیزید که هر کسی غفلت ورزد به خود ضرر زده. و امر خدا را پست و کوچک نشمارید که هر کسی برنامه های الهی را (که در قرآن منعکس است) پست بشمارد، خداوند در قیامت او را پست و خوار کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ أبْغَضَنا أهْلَ الْبَیْتِ بَعَثَهُ اللّهُ یَهُودیّاً وَ لَوْ أنَّ عَبْداً عَبَدَ اللّهَ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقامِ ألْفَ سَنَهٍ ثُمَّ لَقِیَ اللّهَ بِغَیْرِ وَلایَتِنا لأَکَبَّهُ اللّهُ عَلی مِنْخَرَیْهِ فِی النّارِ. (3)

ص:42


1- (1) - أعلام الدّین: 398؛ [1]مکارم الأخلاق: 361؛ [2]عدّه الدّاعی: 126. [3]
2- (2) - بحار الأنوار: 227/69، باب 112، حدیث 3؛ [4]ثواب الاعمال: 203. [5]
3- (3) - أعلام الدّین: 400؛ [6]بحار الأنوار: 201/27، باب 7، حدیث 68. [7]

هر کس ما اهل بیت را دشمن بدارد، خداوند او را یهودی وارد محشر کند. و هر آینه اگر کسی هزار سال بین رکن و مقام خدا را عبادت کند، سپس بدون ولایت و قبول حکومت و سرپرستی ما به قیامت وارد شود، خداوند او را به رو به آتش جهنّم خواهد افکند.

امام باقر علیه السلام فرمود:

ثَلاثُ خِصالٍ لا یَمُوتُ صاحِبُهُنَّ حَتّی یَری وَبالَهُنَّ : الْبَغْیُ ، وَ الْکِذْبُ ، وَ قطیعَهُ الرَّحِمِ . (1)

سه خصلت است که صاحبش از دنیا نمی رود مگر این که بدی عاقبت آن را ببیند: تجاوز به حقّ مردم، دروغ، قطع رحم.

امام صادق علیه السلام فرمود:

إنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ جَلالِ کِبْرِیائِهِ ، فَمَنْ طَعَنَ عَلَیْهِ أوْرَدَّ قَوْلَهُ فَقَدْ رَدَّ عَلَی اللّهِ فی عَرْشِهِ ، وَ لَیْسَ هُوَ مِنَ اللّهِ فی شَیْ ءٍ أنَّما هُوَ شِرْکُ شَیْطانٍ . (2)

خداوند مؤمن را از نور عظمت و جلال کبریایی خود آفریده است، پس هر کس به او طعنه زند، یا گفتارش را مردود سازد، هر آینه خدا را در عرش ردّ کرده، چنین کسی با خدا ارتباط ندارد، به حقیقت که شیطان در نطفۀ او شرکت داشته است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

ص:43


1- (1) - أعلام الدّین: 401؛ [1]ثواب الاعمال: 220، [2] با کمی اختلاف.
2- (2) - أعلام الدّین: 403؛ [3]بحار الأنوار: 146/72، باب 56، حدیث 17، [4] با کمی اختلاف.

مَنْ کانَ لَهُ دارٌ فَاحْتاجَ مُؤْمِنٌ إلی سُکْناها فَمَنَعَه إیّاها، قالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ :

مَلائِکَتی، عَبْدی بَخِلَ عَلی عَبْدی بسُکْنی الدُّنْیا، لا وَ عِزَّتی لا یَسْکُنُ جَنانی أبَداً. (1)

کسی را که خانه ای باشد و مؤمنی به سکونت در آن نیازمند است و او از جای دادن مؤمن در آن خانه خودداری کند، خدای عز و جل می فرماید: ای ملائکۀ من، بنده ام خانۀ دنیا را از بنده ام دریغ داشت، نه، به عزّتم قسم هرگز او را بهشت ساکن نمی کنم.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ رَوی عَنْ مُؤْمِنٍ رِوایَهٌ یُریدُ بِها شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوَّتِهِ لِیَسْقُطَ مِنْ أعْیُنِ النّاسِ ، أخْرَجَهُ اللّهُ مِنْ وَلایَتِهِ إلی وَلایَهِ الشَّیْطانِ . (2)

کسی که سخنی را از مؤمنی حکایت کند و قصدش توهین به آن مؤمن و از بین رفتن آبرویش و افتادن از چشم مردم باشد، خداوند او را از ولایتش بیرون برده، به ولایت شیطان منتقل کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

أرْبَعٌ لا تَدْخُلُ بَیْتاً واحِدَهٌ مِنْهُنَّ إلاّ خَرِبَ وَ لَمْ یُعْمَرْ بِالْبَرَکَهِ : الْخِیانَهُ ، وَ السِّرْقَهُ ، وَ شُرْبُ الْخَمْرِ، وَ الرِّبا. (3)

چهار چیز است که داخل خانه ای نمی شود مگر این که آن خانه از رحمت و معنویت خراب گردد و برکت نبیند: خیانت، دزدی، خوردن شراب و ربا.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

إذا غَضِبَ اللّهُ عَلی امَّهٍ وَ لَمْ یُنْزِلْ بِهِمُ الْعَذابَ غَلَتْ أسْعارُها، وَ قَصَرَتْ

ص:44


1- (1) - أعلام الدّین: 404؛ [1]الکافی: 367/2، حدیث 3. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 254/72، باب 66، حدیث 36؛ [3]أعلام الدّین: 404. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 170/72، باب 58، حدیث 2؛ [5]أعلام الدّین: 404. [6]

أعْمارُها، وَ لَمْ یَرْبَحْ تُجّارُها، وَ لَمْ تَزْکُ ثِمارُها، وَ لَمْ تَغْزُرْ أنْهارُها، وَ حُبِسَ عَنْها أمْطارُها، وَ سُلِّطَ علیها شِرارُها. (1)

هرگاه خداوند بر امّتی غضب کند و آنان را به عذاب آسمانی دچار ننماید، اجناسشان گران شود، عمرهاشان کوتاه گردد، تجّارشان سود نبرند، میوه هاشان زیاد نشود، نهرهای آبشان پر نگردد، باران از آنان منع شود و اشرار قوم بر آنها مسلّط گردند.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

أیُّما مُؤْمِنٍ مَنَعَ مُؤْمِناً شَیْئاً مِمّا یَحْتاجُ إلَیْهِ ، وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ أوْ مِنْ عِنْدِ غَیْرِهِ ، أقامَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ مُسْوَدّاً وَجْهُهُ ، مُزْرَقَهً عَیْناهُ ، مَغْلُولَهً یَداهُ إلی عُنُقِهِ ، فَیُقالُ : هذَا الْخائِنُ الذَّی خانَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ . ثُمَّ یُؤْمَرُ بِهِ إلَی النّارِ. (2)

هر مؤمنی که مؤمنی را از برآوردن نیازش منع کند در حالی که قدرت بر رفع احتیاج مؤمن داشته باشد یا با کمک دیگری بتواند رفع نیاز مؤمن نماید، خداوند او را در قیامت سیاه رو و کبود چشم (کور) نگاه می دارد، در حالی که دو دستش به گردنش بسته، پس گفته می شود: این خائنی است که به خدا و رسول خیانت کرده. سپس امر می شود او را به آتش دراندازد.

آری، گناه و معصیت و ساعات روز را به آلودگی پر کردن و به تعبیر بعضی از روایات با ایّام دشمنی کردن، سودی جز خواری در دنیا و عذاب در آخرت ندارد.

اگر غرایز و شهوات را با احکام الهی مقیّد کنیم، اگر تقوا را مهار هوای نفس قرار دهیم، اگر به یاد خدا و روز قیامت باشیم، ساعات عمر ما را خیر و خوبی پر می کند و در فردای محشر به نتایج خوبی های خود بر اساس وعدۀ الهی در قرآن خواهیم

ص:45


1- (1) - أعلام الدّین: 407؛ [1]بحار الأنوار: 157/74، باب 7، حدیث 128، [2] با کمی اختلاف.
2- (2) - أعلام الدّین: 404؛ [3]ثواب الاعمال: 239. [4]

رسید.

هلالی در رسالۀ «صفات العاشقین» می سراید:

زلیخا مدّتی در عهد یوسف ندیدی غیر اندوه و تأسّف

ز کار خویش بهبودی ندیدی ز سوداهای خود سودی ندیدی

اگر یوسف شدی چون ماه طالع شدی پیشش در و دیوار مانع

وگر خود سوی یوسف بر گذشتی به رغمش از ره دیگر گذشتی

غم پیری نَمی بر سنبلش ریخت ز آسیب خزان برگ و گلش ریخت

سیه بادام او از جور ایّام شد از عین سفیدی مغز بادام

بیاض روی او شد معجر او ببین کآخر چه آمد بر سر او

فشاند از چشمه های چشم خونبار هزاران قطره همچون دانۀ بار

بدینسان بود حال او که ناگاه دلش را بر غلط کردند آگاه

بتی در خانه از مردم نهان داشت که او را قبلۀ حاجت گمان داشت

درون خانه کارش بت پرستی برون از عشق یوسف شور و مستی

به دل گفتا که ای در عشق معیوب محب را کی رواباشددو محبوب

شد این بت سنگ راه آرزویم از آن یوسف نمی آید به سویم

ز بهر بت شکستن سنگ برداشت به عزم صلح، راه جنگ برداشت

شکست آن را به چالاکیّ و چُستی وز آن افتاد در کارش درستی

به آن سنگی که بت را خُرد بشکست تو گفتی رخنۀ ایمان خود بست

چوبار دیگر آمد بر سر راه برآمد یوسف توفیقش از چاه

ترحم کرد یوسف بر زلیخا جوانی را گرفت از سر زلیخا

سیه شد مردمِ چشم سفیدش برآمد کوکب صبح امیدش

تو نیز ای دل اگر بت را شکستی ز غوغای بتان جَستیّ و رستی

ص:46

الهی از بتان ما را نگه دار دل گمراه ما را روبه ره آر

زلال معرفت در کام ما ریز شراب وحدت اندر جام ما ریز

(هلالی جغتایی)

ص:47

[«8»اَللَّهُمَّ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَی مَا فَلَقْتَ لَنَا مِنَ الْإِصْبَاحِ وَ مَتَّعْتَنَا بِهِ مِنْ ضَوْءِ النَّهَارِ وَ بَصَّرْتَنَا مِنْ مَطَالِبِ الْأَقْوَاتِ وَ وَقَیْتَنَا فِیهِ مِنْ طَوَارِقِ الآفَاتِ «9»أَصْبَحْنَا وَ أَصْبَحَتِ الْأَشْیَاءُ کُلُّهَا بِجُمْلَتِهَا لَکَ :

سَمَاؤُهَا وَ أَرْضُهَا وَ مَا بَثَثْتَ فِی کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا سَاکِنُهُ وَ مُتَحَرِّکُهُ وَ مُقِیمُهُ وَ شَاخِصُهُ وَ مَا عَلاَ فِی الْهَوَاءِ وَ مَا کَنَّ تَحْتَ الثَّرَی «10»أَصْبَحْنَا فِی قَبْضَتِکَ یَحْوِینَا مُلْکُکَ وَ سُلْطَانُکَ وَ تَضُمُّنَا مَشِیَّتُکَ وَ نَتَصَرَّفُ عَنْ أَمْرِکَ وَ نَتَقَلَّبُ فِی تَدْبِیرِکَ «11»لَیْسَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ إِلاَّ مَا قَضَیْتَ وَ لاَ مِنَ الْخَیْرِ إِلاَّ مَا أَعْطَیْتَ «12»وَ هَذَا یَوْمٌ حَادِثٌ جَدِیدٌ وَ هُوَ عَلَیْنَا شَاهِدٌ عَتِیدٌ إِنْ أَحْسَنَّا وَدَّعَنَا بِحَمْدٍ وَ إِنْ أَسَأْنَا فَارَقَنَا بِذَمٍّ ]

خدایا! فقط تو را سپاس، بر این نعمت: که تاریکی شب را شکافتی، و روشنی صبح را آشکار کردی، و ما را به شکافتن تاریکی شب از روشنی روز بهره مند ساختی و در راه به دست آوردن خوردنی ها بینا فرمودی، و از پیشامدهای ناگوار بلاها نگاه داشتی. شب را برای تو صبح کردیم، و همۀ آفریده ها برای تو قدم در عرصۀ صبح گذاشتند. آسمان و زمینشان، و آنچه در هر کدام از آنها پراکنده ای، ساکن و جنبنده اش ایستاده و رونده اش، و آنچه در هوا بالا رفته و آنچه زیر خاک پنهان شده، در عرصه گاه ملکیّت تو صبح کردیم.

ص:48

فرمانروایی و پادشاهیت ما را گرد آورده، و ارادت ما را جمع کرده. از برکت فرمانت، در کارها تصرّف می کنیم، و در سایۀ تدبیرت دگرگون می شویم. جز آنچه فرمانت بر آن صادر شده، برای ما کار و مطلبی نیست، و جز آنچه را به ما بخشیدی، خیری وجود ندارد.

امروز روز آفریده شدۀ جدیدی است، و او بر ما گواه آماده ای است. اگر خوبی کنیم، ما را با سپاس ترک می کند و اگر بدی کنیم، نکوهش کنان از ما جدا می شود!

حکمت گردش شب و روز

آفرینش جهان هستی و نظام شب و روز و آفرینش ماه و خورشید و ستارگان همگان در تدبیر و تسخیر ذات وجود اقدس باری تعالی است. که می فرماید:

إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَوَ تِ وَالأَْرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی الَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَ تِ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالأَْمْرُ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَلَمِینَ » (1)

به یقین پروردگار شما خداست که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید ، سپس بر تخت [ فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش ] چیره و مسلّط شد ، شب را در حالی که همواره با شتابْ روز را می جوید بر روز می پوشاند ، و خورشید و ماه و ستارگان را که مُسخّر فرمان اویند [ پدید آورد ] ؛ آگاه باشید که آفریدن و فرمان [ نافذ نسبت به همۀ موجودات ] مخصوص اوست ؛ همیشه سودمند و با برکت است ، پروردگار عالمیان .

جهان همان گونه که در پیدایش نیازمند به اوست در تدبیر و ادامۀ گردش حیات

ص:49


1- (1) - أعراف (7) : 54. [1]

و ادارۀ شبانه روز نیز وابسته به اوست و اگر لحظه ای لطف خدا از آن گرفته شود، نظامش به کلی گسسته و نابود می گردد.

آفرینش طبیعت و موجودات و برقراری قوانین و انضباطی که به فرمان پروردگار در عالم هستی حاکم است؛ در مسیر معینی حرکت می کند.

از این حرکت پربرکت، اسبابِ طبیعت که مهمترین آنها پی در پی بودن شبانگاه و صبحگاه است و همه موجودات دنیا بر روال آنها تلاش و آرامش دارند و چرخۀ رزق و روزی بندگان و حیوانات و گیاهان بر دایرۀ حرکت و برکت آنها می چرخد؛ از وجود مبارک خداوند است.

وجود حق تعالی سرمایه ای ذاتی و پر خیر و برکت است که آثار فیض سرشار او تا ابد باقی بماند و هرگز زوال نپذیرد.

لایق ترین وجود برای صفت مبارک، وجود خداوند است که سرچشمۀ همه نیکی ها و خیرات، پیوسته از او جاری است و باران رحمت و حیات او بر همه موجودات عالمگیر و فراگیر می گردد؛ پس ستایش از مقام مقدس و مبارک ربوبی به این است که فرمود: تبارک اللّه ربّ العالمین».

از نشانه های آشکار قدرت نمایی الهی، رفت و آمد شب و روز است. همگی در کارند تا آنانی که اهل درک و اندیشه هستند در پرتو تقوا و پرهیز از گناه، صفای روح و روشن بینی یافته و چهرۀ حقیقت و جمال یار را ببینند.

إِنَّ فِی اخْتِلَفِ الَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضِ لَأَیَتٍ لِّقَوْمٍ یَتَّقُونَ » (1)

به یقین در رفت و آمد شب و روز و آنچه را خدا در آسمان ها و زمین پدید آورد ، برای گروهی که همواره تقوا پیشه اند ، نشانه هایی [ بر توحید ، ربوبیّت و قدرت خدا ]ست .

ص:50


1- (1) - یونس (10) : 6. [1]

اگر نورانیت نورِ روز که پرتویی از سرچشمۀ نور خورشید است و تاریکی و سکوت شب که از پنهانی منبع نور آفتاب است به صورت یکنواخت و پیوسته بود، سردی و گرمی بر اوضاع عالم غلبه می کرد و همۀ موجودات نابود می شدند ولی خداوند این دو را پشت سر یکدیگر قرار داده تا بستر زندگی و کوشش در کرۀ زمین آماده گردد. و این از موهبت های خداوند کریم است که همه زمینه های حیات و بقای آدمی را فراهم می سازد ولی آدمیزاده ناسپاس با کفران و طغیان خود را هلاک می سازد و راه سعادت و کامیابی را به جهنم سوزان ختم می کند.

امام سجّاد علیه السلام در دعایش هنگام رؤیت هلال چنین زمزمه می فرمود:

أَیُّهَا الْخَلْقُ الْمُطِیعُ الدَّائِبُ السَّرِیعُ الْمُتَرَدِّدُ فِی مَنَازِلِ التَّقْدِیرِ، الْمُتَصَرِّفُ فِی فَلَکِ التَّدْبِیرِ آمَنْتُ بِمَنْ نَوَّرَ بِکَ الظُّلَمَ وَ أَوْضَحَ بِکَ الْبُهَمَ وَ جَعَلَکَ آیَهً مِنْ آیَاتِ مُلْکِهِ وَ عَلاَمَهً مِنْ عَلاَمَاتِ سُلْطَانِهِ وَ امْتَهَنَکَ بِالزِّیَادَهِ وَ النُّقْصَانِ وَ الطُّلُوعِ وَ الْأُفُولِ وَ الْإِنَارَهِ وَ الْکُسُوفِ فِی کُلِّ ذَلِکَ أَنْتَ لَهُ مُطِیعٌ وَ إِلَی إِرَادَتِهِ سَرِیعٌ . (1)ای آفریده فرمانبردار و پویندۀ دائم و شتابان، رفت و آمد کنندۀ در منازل معیّن شده و تصرف کنندۀ در فلک تدبیر، ایمان آوردم به کسی که به سبب تو تاریکی ها را روشن کرد، آنچه را با حواس به سختی می توان یافت، به وسیلۀ تو آشکار ساخت و تو را دلیلی از دلایل فرمانرواییش بر هستی و نشانه ای از نشانه های سلطنت و قدرتش قرار داد و تو را به زیادی و نقصان وطلوع و غروب و تابندگی و گرفتگی، به خدمت گرفت. در تمام این حالات فرمانبردار اویی و به سوی خواسته اش شتابانی.

ص:51


1- (1) - صحیفۀ سجّادیه: دعای 43. [1]

برخی انسان های ساده لوح به شب و روزها بدبین هستند و از آنها ابراز تنفّر می کنند و گاهی روزی را نحس و شوم می دانند، یا شبی را عامل بدبختی و سیاهی زندگی خود می پندارند یا به سالی و ماهی و فصلی حالت خوش یُمنی یا بدشگونی و سیه روزی می دهند و گروهی به روزگار و طبیعت مشکوک هستند و همه عوامل بدبختی خود را به زمین و آسمان نسبت می دهند، ولی اینان نمی دانند که نظام عالم هستی و آفرینش خداوند منّان کمبود و عیبی ندارد و چرخۀ زمانه به طور طبیعی به دلخواه فرد یا گروه خاصی نیست که بر وفق مراد کسی باشد و دیگری را ناامید و محروم سازد. گردش روزگار و تدبیر امور با قدرت خداوند به گونه ای است که همه موجودات و امکانات در حساب و نظم ویژه ای حرکت می کنند ولی بر پایۀ ارادۀ الهی فراز و نشیب دارد که باید بر اساس مصالح و حکمت هایی مورد آزمایش یا مقامات قرار بگیرند تا به اهداف عالی برسند، امّا انسان نادان به جای این که به نفس خود مظنون باشد و از شر هوای آن به حق تعالی پناه ببرد به مظاهر طبیعت و مقدسات دینی اهانت می کند.

امیرمؤمنان علی علیه السلام به نکته مهمی به نقل از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله اشاره می فرماید:

اِعْلَمُوا عِبادَ اللّهِ أَنَّ المُؤْمِنَ لایُصْبِحُ وَ لایُمسی إلاّ وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ ، فَلایَزالُ زارِیاً عَلَیها وَ مُستَزیداً لَها. (1)

بندگان خدا، بدانید که مؤمن شب را به روز و روز را به شب نمی برد مگر آن که به نفس خود بدگمان است، هماره از خود عیبجویی می کند و خواهان افزایش کار نیک از نفس است.

پس باید بر حرکات شیطنت آمیز نفس امّاره نظارت بیشتر کرد تا هوای دوست را

ص:52


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 175. [1]

با دود گناه و وسوسۀ شیطانی آلوده نسازیم.

شخصی به امام باقر علیه السلام گفت: چگونه صبح کردی ؟ فرمود:

در حالی صبح کردیم که غرق نعمتیم و آلوده به گناهان بسیار، پروردگارمان با نعمت هایش به ما اظهار محبت می کند و ما با گناهانمان با او دشمنی می ورزیم در حالی که ما به او نیازمندیم و او از ما بی نیاز است. (1)

بینش در بهره گیری از نعمت ها و بلاها

اندازه شناسی و شناخت قدر نعمت ها و حکمت حوادث و آفات انسان را در رساندن به کمالات برتر موفّق می سازد؛ به ویژه اگر به اسرار باطنی خلقت اشیا بیشتر نگریسته شود به معرفت حقیقی نزدیکتر می شود.

اگر آدمی

«سرّ القَدَر» داشته باشد و همه چیز را مانند آب و آتش بشناسد پی می برد که چرا خداوند حکیم، صفت خوبی را به فرد زشتی داده یا زیبایی را به فرد ناشایست و نادان داده است. اگر تیز نگر شود، پاسخ همۀ این پرسش ها به عدالت و حکمت حق می رسد.

هنگامی که انسان سرّ قَدَر هر چیزی و حکمت حق در آن را نشناسد، همیشه از خود می پرسد، چرا و چگونه چنین کرده است ؟ اگر به سرّ درون آفرینش برسد، همۀ اشکالات و شبهات او از بین می رود.

بیشتر ناله ها و شکایت های بشر از روی جهل به راز هستی و آفرینش است و ظاهربینی و ساده نگری و به کار نگرفتن عقل و اندیشه، او را به موجودی مادی و حیوانی تبدیل می کند که همۀ همّت او صرف شکم چرانی و سرگرمی در دنیاست ولی چراغ زندگی و عقلش تعطیل است.

ص:53


1- (1) - بحار الأنوار: 303/46، باب 6، حدیث 52؛ الأمالی، شیخ طوسی: 641، حدیث 1331.

یکی از صفات شیعه ژرف نگری در امور حقیقی دنیاست که امام علی علیه السلام در این باره به اصحاب فرمود:

شِیعَتُنا هُمْ العارِفُونَ بِاللّهِ العامِلُونَ بِأَمْرِ اللّهِ ، أَهْلُ الفَضائِلِ ، النّاطِقُونَ بِالصَّوابِ ، مَأکُولُهُم الْقُوتُ وَ مَلْبَسُهُم الأِقتِصادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ ...

تَحْسَبُهُم مَرْضی وَ قَدْ خُولِطُوا وَ ما هُمْ بِذلِکَ ، بَلْ خامَرَهُم مِنْ عَظَمَهِ رَبِّهِم وَ شِدَّهِ سُلطانِهِ ما طاشَتْ لَهُ قُلُوبُهُم وَ ذَهَلَتْ مِنْهُ عُقُولُهُم، فإِذا اشْتاقُوا مِنْ ذلکَ بادَرُوا إِلی اللّهِ تَعَالی بِالأَعْمالِ الزَّکِیَّه لایَرْضَونَ لَهُ بِالقَلِیلِ و لایَستَکْثِرُونَ لَهُ الجَزیلَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمالِهِم مُشْفِقُونَ . (1)

شیعیان ما آنانند که خداشناسند، به فرمان خدا عمل می کنند، اهل فضایلند؛ زبانشان گویای راستی و درستی است؛ خوراکشان بخور و نمیر است.

پوشاکشان میانه روی است، راه رفتنشان با فروتنی است...

آنان را بیمار و دیوانه می پنداری در حالی که چنین نیستند، بلکه عظمت پروردگارشان و شکوه قدرت او چنان در آنان اثر گذاشته که دلهایشان دیوانۀ او، خردهایشان در برابرش حیران و سرگشته شده است، اشتیاق آنان سبب گشته که با کارهای پاک و پاکیزه به سوی خدای تعالی بشتابند، به عمل اندک برای او رضایت نمی دهند و اعمال زیاد را برای خود زیاد نمی شمارند، پیوسته خود را متّهم می دارند و از اعمال خویش بیمناکند.

بخشی از رزق و سرمایه انسان، اموالی است که از راه کسب حلال به دست می آید و در راه حق و حمایت از ضعیفان مصرف می گردد. و گاهی آدمی در اثر هوا و هوس از راه باطل درآمدی بیاندوزد و در راه شیطان خرج می کند که هر دو بر باد رفته است.

ص:54


1- (1) - بحار الأنوار: 28/75، باب 15، حدیث 96. [1]

«عدّه ای از مردم خراسان خدمت امام صادق علیه السلام رسیدند. حضرت بی مقدمه فرمود: هر کس مالی را از «مهاوش» به دست آورد، خداوند آن را در «نهابر» از بین ببرد. عرض کردند: فدایت شویم معنی این جمله را نمی فهمیم، حضرت فرمود: از باد آید به دم بشود. (1)» (2)این برداشت همان ضرب المثل خود ماست که گفته اند: باد آورده را باد ببرد.

بنابراین باید از وزر و وبال این مال ترسید که عاقبتش دوزخ است.

از اینرو پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ : مَنْ لَمْ یُبالِ مِنْ أیِّ بابٍ اکْتَسَبَ الدِّینارَ وَ الدِّرهَمَ لَمْ أُبالِ یَوْمَ القِیامَهَ مِنْ أَیِّ أَبوابِ النّارِ أَدْخَلْتُهُ . (3)

خدای متعال فرمود: هر کس پروایی نداشته باشد از چه راهی درهم و دینار کسب کند روز قیامت باکی نداشته باشم که از کدام درهای دوزخ واردش کنم.

و این حالت مال اندوزی یک نوع آفت زدگی نفس است که روح و قلب را هم آلوده می سازد و سپس انسان را به موجودی مانند قارون و فرعون تبدیل می کند که ادعای ملک و ملکوت را شیوۀ حکومت خود قرار می دهد.

بندۀ ذلیل پس به کجا باید توقّف کند و در چه آغوشی پناه گیرد که راه نجات او باشد.

امیرالمؤمنین در مناجات خود به درگاه الهی این پناهندگی را درخواست می فرماید:

ص:55


1- (1) - امام صادق علیه السلام جواب این سؤال را به فارسی بیان کرده اند.
2- (2) - بحار الأنوار: 84/47، باب 5، حدیث 77؛ [1]المناقب، ابن شهر آشوب: 218/4؛ [2] بصائر الدرجات: 336، حدیث 14.
3- (3) - بحار الأنوار: 11/100، باب 1، حدیث 46؛ [3] الإختصاص: 249.

خدایا! برای من پیکری آفریدی و در آن ابزارها و اندام هایی نهادی که من با آنها تو را فرمان می برم و نافرمانی می کنم، تو را به خشم می آورم و خشنودت می سازم و در نفس من انگیزه به سوی شهوات قرار دادی و مرا در سرایی آکنده از آفات جای دادی و آن گاه به من فرمودی باز ایست. پس من به کمک تو باز می ایستم و به تو توسّل می جویم و به تو پناه می برم و با یاری تو خودم را حفظ می کنم و برای انجام آنچه خشنودت می سازد، از تو توفیق می طلبم. (1)پس باید سپری از ابزار دفاع معنوی برگزید که حضرت علی علیه السلام فرمود:

لاتُخْلِ نَفْسَکَ مِنْ فِکْرَهٍ تَزیدُکَ حِکْمَهً وَ عِبْرَهٍ تُفیدُکَ عِصْمَهً . (2)

خود را از اندیشه ای که برفرزانگی تو می افزاید و از عبرت آموزی که تو را از لغزش نگه می دارد؛ خالی مدار.

آفرینش در خدمت خداوند

مالکیّت خداوند بر اشیا و انسان ها از نوع مالکیت در میان انسان ها نیست؛ زیرا ملکیت بشر اعتباری و مجازی است که برای حفظ اعتبار حقیقی و حقوقی خود قوانینی را جعل نموده به گونه ای که با سلب ملکیت از فردی نسبت به مال معین در خارج، او دیگر صاحب آن نیست. امّا نسبت به ذات حق تعالی ملکیت مطلق است و در آن اعتبار و تعلق معنی ندارد؛ زیرا وابستگی و ارتباط حیاتی موجودات به رابطۀ معلول با علّت است که مبدأ آفرینش هستی سبب پدید آمدن آنان شده است و پدیده ها ربط محض به خدایند و همه معارف عمیق در جهان بینی از این مبادی

ص:56


1- (1) - بحار الأنوار: 107/91، باب 32، حدیث 14؛ البلد الأمین: 317.
2- (2) - غرر الحکم: 57، حدیث 554. [1]

وحی به دست آمده است. جملگی با زبان حال می گویند: آنچه در فضا یا خاک در حرکت است از سیطرۀ خداوند بر هستی است.

و آن قانون هستی که عبارت از حکمت رابطه های گوناگون بین مخلوقات و تدبیر امور و تنظیم حرکات و سکنات بر پایۀ نظم و حساب است؛ از مدیریت تکوینی قادر حکیم بر همه آفرینش است.

حضرت علی علیه السلام درباره آفرینش جهان فرمود:

أَنْشَأَ الْخَلْقَ انْشاءً، وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِداءً بَلا رَوِیهً اجالَها وَ لا تَجْرِبَهً اسْتَفادَها، وَ لا حَرَکَهٍ احْدَثَها، وَ لا هَمامَهِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فیها. احالَ الْأشْیاءِ لِاَوْقاتِها، وَ لاءَمَ بَیْنَ مُخْتَلِفاتِها، وَ غَرَّزَ غَرائِزَها، وَ الْزَمَها اشْباحَها، عَالِماً بِها قَبْلَ ابْتِدائِها، مُحیطاً بِحُدُودِها وَ انْتِهائِها، عارِفاً بِقَرائِنِها وَ احْنائِها. (1)

بی سابقۀ ماده و مواد مخلوقات را لباس هستی پوشاند و آفرینش را آغاز کرد، بدون به کارگیری اندیشه و سود جستن از تجربه و آزمایش و بدون آن که حرکتی از خود پدید آورده و فکر و خیالی که تردید و اضطراب در آن روا دارد. موجودات را پس از به وجود آوردن به مدار اوقاتشان تحویل داد و بین اشیای گوناگون ارتباط و هماهنگی برقرار کرد، ذات هر یک را اثر و طبیعتی معین داد و آن اثر را لازمۀ وجود او نمود، در حالی که به تمام اشیا پیش از به وجود آمدنشان دانا و به حدود و انجام کارشان محیط و آگاه و به اجزا و جوانب همۀ آنها آگاه و آشنا بود.

به راستی، شکوه و عظمت آفرینش بر ما پنهان مانده است که خود را در برابر بزرگی چون خداوند منّان عددی فرض می کنیم. بزرگی را باید از کلام بزرگان آموخت که در عظمت خلقت او متحیّر مانده اند.

ص:57


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [1]

امام علی علیه السلام دربارۀ آن شکوهمندی چنین می فرماید:

منزهی از هر عیب چه بزرگ است شأن تو! چه عظیم است آنچه از آفرینش تو می بینیم! و چه کوچک است هر بزرگی در برابر قدرت تو! چه دهشت آور است آنچه ما از ملکوت تو می بینیم! و چه اندازه حقیر است آنچه دیده می شود در برابر آنچه از سلطنت تو برای ما ناپیداست. چه نعمت هایت در این دنیا گسترده و فراوان است و با این حال در برابر نعمت های آخرتت چقدر کوچک است. (1)آیات قرآن تنها برای خواندن نیامده است، بلکه برای فهم و درک اهل ایمان و عمل فرستاده شده است که:

إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَوَ تِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَفِ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَأَیَتٍ لِاُّوْلِی الْأَلْبَبِ * الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَمًا وَقُعُودًا وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَوَ تِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَطِلاً سُبْحَنَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (2)

یقیناً در آفرینش آسمان ها و زمین ، و آمد و رفت شب و روز ، نشانه هایی [ بر توحید ، ربوبیّت و قدرت خدا ] برای خردمندان است . * آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند ، و پیوسته در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند ، [ و از عمق قلب همراه با زبان می گویند : ] پروردگارا ! این [ جهان با عظمت ] را بیهوده نیافریدی ، تو از هر عیب و نقصی منزّه و پاکی ؛ پس ما را از عذاب آتش نگاهدار .

اندیشه در اسرار آفرینش آسمان ها و زمین به انسان آگاهی و بینش می دهد و

ص:58


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 108. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 190 - 191. [2]

نخستین اثر آن توجه به هدفمند بودن آفرینش است و این که همگان در خدمت دستگاه خداوندند.

صاحبان عقل و خرد پس از اعتراف به وجود هدف در خلقت به یاد شریف ترین موجود در آفرینش می افتند که انسان میوۀ این جهان هستی می باشد و همه حرکت و گردش کرات و طبیعت به خاطر تربیت و پرورش و تکامل انسان است.

«نوف بِکالی که از یاران صمیمی امام علی علیه السلام بود گفت: شبی در خدمت حضرت بودم هنوز چشم مرا خواب نگرفته بود، دیدم امام از بستر برخاست و به ستارگان آسمان چشم دوخت و سپس مرا صدا زد و فرمود: ای نوف! خوابی یا بیداری ؟ عرض کردم بیدارم یا امیر. فرمود: ای نوف! خوشا به حال زاهدان در دنیا ودلدادگان به آخرت، آنان مردمی هستند که زمین را فرش و خاکش را بستر و آبش را خوشگوار قرار دادند، قرآن را لباس دل و دعا را جامۀ رو نموده و دنیا را بر روش مسیح از خود بریدند چه بریدنی!» (1)مرحوم علّامه در تفسیر المیزان نگاشته است:

«اندیشیدن و دقت در آفرینش اشیا و این که هر یک اجزایشان متناسب با یکدیگر و مجموع وجودشان برای رسیدن به کامل و سعادت به نحو تمام و کمال؛ مجهز به ابزار و وسایل هستند؛ نشان می دهد که هر پدیده ای در جای خود از کمال حسن و نیکویی برخوردار است.» (2)امام صادق علیه السلام به مفضّل بن عمر می فرماید:

ای مفضل! نخستین پند و دلیل بر وجود آفریدگار، پدید آوردن جهان و ترکیب اجزای آن و نظم بخشیدن آن اجزا به شکل کنونی است. هر گاه دربارۀ این جهان به اندیشه دقت کنی آن را همانند خانه ای یابی که هر آنچه بندگانش

ص:59


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 104. [1]
2- (2) - تفسیر المیزان: 249/16، ذیل آیۀ 7 سورۀ سجده.

بدان نیاز دارند در آن فراهم است. آسمان همچون سقف برافراشته شده و زمین همانند فرش گسترده است و ستارگان مانند چراغ ها کنار هم چیده شده اند و گوهرها همانند گنجینه ها در دل زمین اندوخته شده اند و هر چیز عالم به جای خود فراهم گشته است و انسان همچون مالک و صاحب وسایل و لوازم آن است. انواع گیاهان برای اهداف او آماده گشته و حیوانات گوناگون در خدمت مصالح و منافع او می باشند. (1)در عهد سلیمان بن داود مردم گرفتار خشکسالی سختی شدند. پس به آن حضرت شکایت کردند و از ایشان خواستند که طلب باران کند.

سلیمان فرمود: بعد از نماز صبح برای طلب باران بیرون خواهم رفت. چون نماز صبح خواند به همراه مردم بیرون رفت. در راه مورچه ای را دید که بر دو پای خود ایستاده دست به آسمان برداشته است و می گوید: پروردگارا! ما نیز از آفریدگان تو هستیم و از روزی تو بی نیاز نیستیم، ما را به سبب گناهان آدمیان هلاک مفرما.

در این هنگام سلیمان به مردم گفت: برگردید که به سبب موجوداتی غیر از شما باران داده شدید. پس در آن سال بارانی آمد که هرگز مانند آن را به خود ندیده بودند. (2)

روز از نو، روزی از نو

اهل لغت یوم را به سه گونه تفسیر کرده اند:

1- فاصله طلوع خورشید تا غروب آفتاب یا طلوع فجر صادق تا غروب خورشید

2- زمان حاضر

3- مطلق زمان

ص:60


1- (1) - بحار الأنوار: 61/3، باب 4؛ توحید المفضّل: 47.
2- (2) - الکافی: 246/8، حدیث 344؛ [1] بحار الأنوار: 260/61، باب 10، حدیث 9.

چرخش روزها و نو شدن روزها به مانند صندوقچه ای از اعمال نیک و بد انباشته است که در قیامت در آن را بگشایند. خداوند در روز قیامت بیست و چهار مخزن را باز می کند؛ بعضی پر از نور و بعضی پر از آتش و بعضی خالی است. این مخازن کنایه از بیست و چهار ساعت شبانه روز است که انسان در آن به عمل نیک یا عمل گناه مشغول بوده و یا وقت خود را به بیکاری و ولگردی گذرانده است.

زمان به تنهایی از شاهدان و گواهان اعمال انسان است که در روز رستاخیز زبان زمان به گویش آید و گذشته را برای دادگاه حق گزارش کند. همۀ رخدادها و حوادث شبانه روز در ظرف زمان ثبت می شود سپس به روز حساب به مانند دستگاه حافظه نگار آن را ارائه دهد.

خداوند منّان در آیات کتاب خود به موقعیت زمان اشاره فرموده است:

یَسَْلُهُ مَن فِی السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ » (1)

هر که در آسمان ها و زمین است از او درخواست [ حاجت ] می کند ، او هر روز در کاری است .

هر روز کار خداوند در برنامه ای است هر لحظه طرحی نو در می اندازد. این مقتضای طبیعت آفرینش و پاسخگویی به نیازهای موجودات است، روزی به قومی قدرت می دهد و روزی دیگر آنها را شکست می دهد. یک روز سلامتی و جوانی می بخشد، روز دیگر بیمار و ناتوان می کند، زمانی مایۀ اندوه و افسردگی می آورد و وقتی غم را از دل بزداید.

گاهی بر اساس حکمت و نظام احسن پدیده تازه و حادثۀ جدیدی به وجود می آید. موضوعات بدیع و بی سابقه اتّفاق می افتد که نشانۀ نظارت خدای متعال به امور است. بنابراین برنامۀ آفرینش و تدبیر حق لحظه ای تعطیل بردار نیست.

ص:61


1- (1) - الرحمن (55) : 29. [1]

از مراحل امور خداوند در عبودیت این است که گناهی را می بخشد و رنجی را برطرف می سازد، گروهی را بالا می برد و دیگرانی را می کوبد. گاهی بندگانی را ناز و نوازش می دهد و برخی را به بلایی چوب می زند و در حقیقت خداوند با این حالات گوناگون با موجودات و بندگان عشق می کند، حالی می دهد و حالی می گیرد تا او را بشناسند.

پیروز کسی است که امروز در عمل خود را بسازد و کوتاهی های دیروز را جبران نماید، دنیا که ساعتی بیش نیست لحظه ای دردی و لحظه ای شادی، از آینده هم خبری نداریم. پس آن ساعت را در طاعت باشیم بهتر است یا در معصیت غرق باشیم ؟!

امام صادق علیه السلام می فرماید:

ما مَنْ یَوْمٍ یَاْتی عَلَی ابْنِ آدَمَ إِلاّ قالَ ذَلِکَ الْیَوْمُ : یَابْنَ آدَمَ ، أَنَا یَوْمٌ جَدِیدٌ وَ أَنَا عَلَیْکَ شَهِیدٌ. فَافْعَلْ بِی خَیْراً وَ اعْمَلْ فِیَّ خَیْراً، أَشْهَدْ لَکَ یَوْمَ القِیامَهِ ، فَإِنَّکَ لَنْ تَرانی بَعْدَهَا أَبَداً. (1)

هیچ روزی بر فرزند آدم نیاید مگر این که آن روز بگوید: ای پسر آدم! من روزی نو هستم و بر تو گواهم پس به وسیلۀ من کار نیک کن و در من نیکی به جای آر، تا در روز قیامت به سود تو گواهی دهم، چه دیگر مرا هرگز نخواهی دید.

برخی بزرگان گفته اند:

این فرمایش حضرت زبان حال می باشد که سزاوار است مؤمن به گوش دل بگیرد و عمل کند هر چند به این حقیقت اشاره دارد که زمان پر و زمان خالی در آخرت عبارت از بروز درون زمان ها یعنی تجلّی ظرف زمان به صورت مظروف آن

ص:62


1- (1) - الکافی: 523/2، حدیث 8؛ [1]بحار الأنوار: 325/7، باب 16، حدیث 20. [2]

که اعمال به عرصۀ ظهور در آیند چنانکه زمان پر برکت به زمانی گویند که در آن خیرات و برکات بسیار باشد و زمان نحس به هنگامی که فیض و نیکی در آن نباشد.

پس هر که زمان را شناخت در گرداب نکبت و ذلّت گرفتار نیاید.

امام علی علیه السلام انسان را متوجّه این روزها می کند و می فرماید:

هان! روزها سه روزند: روزی که گذشته و امیدی به آن نداری و روزی که ماند و گریزی از آن نیست و روزی که می آید و به آن اطمینان نداری. دیروز پند و اندرز است و امروز غنیمت و فردا را نمی دانی از آن کیست. (1)گاهی اوقات خداوند متعال دلخوری از بندگانش را به وسیله پیامبران خود با احترام به همگان می فهماند که در احادیث قدسی با بیانی خوش و خطابی آرام یادآوری می کند. به عنوان نمونه به حضرت موسی علیه السلام می فرماید:

یَابْنَ آدَمَ ما مِنْ یَوْمٍ جَدیدٍ إِلاّ وَ یَأْتی فِیهِ رِزْقُکَ مِنْ عِنْدی وَ ما لَیْلَهٍ إِلاّ وَ تَأْتی المَلائِکَهُ مِنْ عِنْدِکَ بِعَمَلٍ قَبیحٍ ، خَیْری الَیْکَ نازِلٌ وَ شَرُّکَ الیَّ صاعِدُ. (2)

ای فرزند آدم! هر روز تازه ای نیست مگر روزی تو از نزد من می آید و هر شب فرشتگان کار زشتی را از تو نزد من می آورند؛ برکت من به سویت روان است ولی بدی تو به سوی من بالا می آید.

این نکته برای اهل فهم و عمل بس است که بعضی نمک خورند و نمکدان شکنند. چقدر برای خداوند رشوه و بهانه می آوریم و قول تهذیب و پاکی نفس می دهیم امّا به روز آسایش و رفاه مادی ناسپاسی می کنیم و حق مولا را ادا نمی کنیم.

مؤمن باید هر روز پیوسته از درگاه رب العالمین، گشایش روزی معنوی و توفیق

ص:63


1- (1) - تحف العقول: 220؛ [1] بحار الأنوار: 60/75، باب 16، حدیث 137.
2- (2) - الجواهر السّنیه: 79، باب 7. [2]

قدردانی نعمت های او و ترک گناهان را بخواهد تا هر روزش به مانند عید مبارک باشد.

کلام فیض الاسلام در فرازی از دعا

مرحوم فیض الاسلام در توضیح جملۀ اخیر فرموده است:

«گفته اند گفتار و گواهی دادن روز به زبان حال است و آنچه در آن واقع می شود در علم خدای تعالی به منزلۀ شهادت و گواهی است، پس سزاوار است مؤمن گفتار آن را به گوش دل بشنود و به مقتضای آن عمل نماید.

و گفته اند: آن از باب تجسّم ایّام و اعمال در روز قیامت است و حق هم همین است، چنانکه روایات بر آن گویاست و از آن جمله روایتی است که سیّد علیخان رحمه الله در «شرح صحیفۀ» خود از کتاب «کافی» نقل نموده است:

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

روزی نیست که بر پسر آدم بیاید جز آن که به او می گوید: ای پسر آدم! من روز نو هستم و بر تو گواهم و پس از این هرگز مرا نخواهی دید؛ بنابراین اگر کسی روزی کار بدی انجام داد و پس از آن پشیمان شد نباید بگوید: فلان روز، روز بدی بود چون روز، بد نکرده است.» (1)عمق این قسمت از دعابه ما می گوید همۀ اشیا و تمام عناصر مملوک حقّند و از خود استقلالی ندارند، کارگردان آنان در تمام زمینه ها خداست و این همه چرخ به ارادۀ حضرت او در گردش است. این بالاترین خیانت است که انسان از ربوبیت و مالکیت حضرت حق غافل شود و مربوب و مملوک غیر او گردد که هر کس مملوک غیر حضرت ربّ الارباب شود، به دست خود خانۀ شخصیت و کرامتش را ویران نموده و به راه دارالبوار در افتاده است.

ص:64


1- (1) - ترجمه و شرح صحیفۀ سجّادیه، فیض الاسلام: 71.

آن که مجذوب غیر حق می شود استعدادهایش در مسیر غلط به کار می افتد و از وجود وی در حدّ خودش فرعونی خطرناک به وجود می آید و عاقبت به خذلان دچار شده و به تازیانۀ عذاب گرفتار می آید و از چشم رحمت الهی می افتد!

ای که داری هوس طلعت جانان دیدن نیست باید شدنت وانگهش آسان دیدن

آن جمالی که فروغش کمر کوه شکست کی توان از نظر موسی عمران دیدن

نشود تا دلت از قید علایق آزاد نتوان جلوۀ آن سرو خرامان دیدن

تار موی خرد از دیدۀ دل بیرون کن تا به نورش بتوانی ره عرفان دیدن

چشم خفّاش بمان چشم دگر پیدا کن نور خورشید ازل کی بود آسان دیدن

زنگ دل پاک کن از اشک و به دل بینا شو کان جمالی است که نتوانش به چشمان دیدن

جان تو را باید و پاید، غم تن چند خوری بگذر از تن اگرت هست سرِ جان دیدن

بر درش چند بَدی آری و نافرمانی هیچ شرمت نشود زین همه احسان دیدن

مزن ای فیض از این بیش ز گفتار نفس اگرت هست سرِ آیینۀ جان دیدن

(فیض کاشانی)

ص:65

[«13»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنَا حُسْنَ مُصَاحَبَتِهِ وَ اعْصِمْنَا مِنْ سُوءِ مُفَارَقَتِهِ بِارْتِکَابِ جَرِیرَهٍ أَوِ اقْتِرَافِ صَغِیرَهٍ أَوْ کَبِیرَهٍ «14»وَ أَجْزِلْ لَنَا فِیهِ مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ أَخْلِنَا فِیهِ مِنَ السَّیِّئَاتِ ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و نیکو همنشینی با این روز را نصیب ما گردان، و از بد جدا شدن با او، همراه دست زدن به گناه، و ارتکاب معصیت کوچک یا بزرگ، ما را حفظ فرما، و در آن بهرۀ ما را از خوبی ها سرشار و فراوان قرار ده و از زشتی ها تهی کن.

حقیقت رفاقت با روز

رفاقت و مصاحبت نیکو با روز در سایۀ ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه، میسّر است. میلیاردها چرخ در کارگاه هستی به ارادۀ حضرت رب العزّه می چرخد تا ساعات روز و شب در اختیار انسان قرار گیرد؛ انسان اولاً: نباید این ساعات را مجّانی از دست بدهد، ثانیاً: نباید اجازه دهد ساعات بازیچۀ شیطان و گوی ملاعبۀ ابلیس و ظرف آلودگی های هوا و هوس و شهوات غلط گردد.

روز را باید با دیدۀ عقل و هدایت و چشم وجدان و انصاف نظاره کرد تا ظرف پاکی ها، درستی ها، کرامت ها و حقایق گردد و از وجود انسان، موجودی ملکوتی و معنوی و آسمانی ساخته شود که اگر روز را با چشم شهوت و شکم و ضلالت و گمراهی تماشا کنیم به سعادت دنیا و آخرت خود ضربه زده و هیزم خشک جهنّم

ص:66

خواهیم شد.

تفسیری از آیۀ نهم سورۀ اعلی

صاحب کتاب پرتوی از قرآن می نویسد:

«این انسان است که اگر چشم عقلش باز و بازتر نشد و دچار گمراهی و هواهای نفسانی شد و استعدادها و قوایش خاموش و به هم پیچیده ماند و از قوانین حیات سرپیچی نمود، گرفتار رنج ها و سختی ها می شود و هرگونه انعکاس و برخورد اوضاع و حوادث با دیوارهای نفس گرفته و اندیشۀ محدودش به صورت صاعقۀ مرگ و آوای مصیبت نمودار می شود و پیوسته در هر قدم و اقدامش، سراب آب و زشتی ها زیبا می نماید و چون به جلو تاخت جز رنج و آلام و خستگی چیزی برایش نمی ماند.

و اگر با نور هدایت، آفاق دیدش به مبادی و نهایات زندگی باز شد و با چنین دیدی هر چه را به جای خود و با چشم حکمت بین و جمال آرا دید و به قوای درونی خود پی برد و عقده هایش گشوده شد و دیوار اندیشه های محدودش از میان رفت و خود را جزء عالَم و عالَم را کلّ خود دانست، چنین انسانی استعدادهایش شکفته می شود و ذهنش در پرتو هدایت، همه چیز را چنانکه هست می نگرد و قوای درونیش هماهنگ و نیرومند به حرکت درمی آید و بال و پرعقلش باز می شود و آهنگ تسبیح سر می دهد و پیوسته عقربۀ هدایت را با هدف های عالی و عالی تر تطبیق می نماید. چنین انسانی در مسیر بلند خود، دیگر تاریکی و مانع و مشکلی نمی بیند و با جاذبۀ حق و رشته های صفات ربوبی اوج می گیرد واز بالا و کنار امواج مخالف و ابرهای متراکم عبور می نماید و از مشاهدۀ قدرت و نظم و حکمت و جمال مشهود - خلق و تسویه و تقدیر و هدایت - به سوی اصل و از محدود به سوی سرچشمۀ صفات و اسمای حسنی - به سوی دریای بیکران قدرت و حیات، آسان

ص:67

می گراید.» (1)اگر با دید هدایت به روز بنگریم، حسن مصاحبت محقق می شود و اگر دچار ضلالت باشیم، روزی را پشت سر خواهیم گذاشت که سراسرش آلوده به معصیت و گناه و غرق در خطا و آلودگی و آغشته به سخط و غضب حضرت جبّار است. در این صورت از روز به بدی مفارقت کرده و ساعاتی از عمر را تلف نموده و به ناشکری و ناسپاسی دچار گشته و خود را در دالان بدبختی و شقاوت قرار داده ایم.

قسمتی از ساعات روز را به خرید و فروش اختصاص دهید، ولی در خرید و فروش، حلال و حرام خدا را رعایت نمایید که این گونه کسب و کار جزئی از عبادت رب، بلکه از افضل عبادات است.

امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

مَنْ باعَ وَاشْتَری فَلْیَحْفَظْ خَمْسَ خِصالٍ وَ الاّ فَلا یَبیعَنَّ وَ لایَشْتَرِیَنَّ : الرِّبا، وَ الْحَلْفَ ، وَ کِتْمانَ الْعَیْبِ ، وَ الْحَمْدَ إذا باعَ ، وَ الذَّمَّ إذَا اشْتَری . (2)

آن که می خواهد وارد خرید و فروش شود، باید پنج خصلت را مواظبت نماید، ورنه از خرید و فروش خودداری کند. ربا، سوگند، پوشاندن عیب جنس، تعریف به وقت فروش و مذمّت به وقت خرید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به مردی که مشغول فروش خرما بود، فرمود: «آیا نمی دانی که هر کس در معامله و خرید و فروش حیله کند از مسلمانان نیست»؟! (3)اگر بتوانید قسمتی از روز را به کشاورزی اختصاص دهید که: رسول خدا صلی الله علیه و آله دست کشاورزی را بوسید و فرمود: این دست در قیامت با آتش تماس پیدا

ص:68


1- (1) - تفسیر پرتوی از قرآن: ذیل آیۀ 9 سورۀ أعلی.
2- (2) - الکافی: 150/5، حدیث 2؛ [1] الخصال: 286/1، حدیث 38.
3- (3) - الکافی: 160/5، حدیث 2؛ تهذیب الاحکام: 12/7، باب 1، حدیث 49.

نمی کند. (1)ساعات روز را جهت خدمت به ملّت و کشور در دامداری و صنعت و هنر خرج کنید که این گونه برخورد با روز، قدردانی و سپاس از ساعات روز است.

بعضی از ساعات روز را به حلّ مشکل مردم، عیادت مریض، دیدن مؤمن، خواندن قرآن، ادای فرائض الهی و دوستی با پاکان اختصاص دهید که مصاحبت نیکو با روز جز با این امور میسّر نیست.

خداوندا به ذات کامل خویش به دریاهای لطف شامل خویش

به آن ذاتی که مانندی ندارد جهان جز وی خداوندی ندارد

به آن سروی که از بطحا سرافراخت عَلَم بر عالم بالا برافراخت

به آن شاهی که ماه آسمان شد شب اسری مکانش لامکان شد

به دین پاک جمع پاکدینان در ایوان فلک بالانشینان

به شب های دراز ناامیدی که در وی نیست امّید سفیدی

به آه دردناک صبحگاهی به فیض رحمت و نور الهی

که فیضی بخشی از نور حضورم کنی مستغرق دریای نورم

هلالی را هوای آشنایی است به خورشید آشنایی روشنایی است

به مهر خویشتن روزش برافروز چو مهر عالم افروزش برافروز

(هلالی جغتایی)

ص:69


1- (1) - اسدالغابه، ابن الأثیر: 269/2؛ الإصابه، ابن حجر: 72/3، حدیث 2313.

[وَ امْلَأْ لَنَا مَا بَیْنَ طَرَفَیْهِ حَمْداً وَ شُکْراً وَ أَجْراً وَ ذُخْراً وَ فَضْلاً وَ إِحْسَاناً «15»اَللَّهُمَّ یَسِّرْ عَلَی الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ مَؤُونَتَنَا وَ امْلَأْ لَنَا مِنْ حَسَنَاتِنَا صَحَائِفَنَا وَ لاَ تُخْزِنَا عِنْدَهُمْ بِسُوءِ أَعْمَالِنَا]

و از ابتدا تا پایانش را، برای ما از سپاس و شکر و پاداش و اندوختۀ آخرتی و فضل و احسان پُر فرما. خدایا! سختی و دشواری ما را به برکت تقوا و اعمال شایسته، بر کرام کاتبین که فرشتگان نویسندۀ اعمالند، آسان ساز، و صفحات پروندۀ ما را از خوبی ها پر کن، و ما را نزد فرشتگان نویسندۀ اعمال، به کردارهای زشتمان رسوا مساز.

جهانی از حقایق

اشاره

در این قسمت از دعا به شش حقیقت؛ حمد، شکر، أجر، ذُخر، فضل، احسان، اشاره شده است.

1 - حمد در قرآن مجید

سراسر ساعات روز ما اگر هماهنگ با خواسته های حضرت حقّ و سنّت رسول صلی الله علیه و آله و دستورهای ائمّۀ معصومین علیهم السلام سپری شود، به این معنی که دربارۀ مردم جز حسن نیّت و خیرخواهی در قلب خویش نیّتی نداشته باشیم و اعضا و جوارح ما جز عمل صالح عملی از خود بروز ندهند و زبان ما جز خیر و حق و عدل

ص:70

و حقیقت کلامی نداشته باشد، خداوند مهربان را قلباً و عملاً و قولاً سپاس و ستایش نموده و در واقع به آیاتی که در قرآن مجید ما را امر به سپاس و ستایش می فرماید عمل کرده ایم.

فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السّاجِدینَ » (1)

پس [ برای دفع دلتنگی ] پروردگارت را همراه با سپاس و ستایش تسبیح گوی و از سجده کنان باش .

وَ قُلِ الْحَمْدُللّهِ الَّذی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکبیراً» (2)

و بگو : همۀ ستایش ها ویژۀ خداست که نه فرزندی گرفته و نه در فرمانروایی شریکی دارد و نه او را به سبب ناتوانی و ذلّت یار و یاوری است . و او را بسیار بزرگ شمار.

فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ اطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضی» (3)

پس در برابر آنچه [ مشرکان ] می گویند ، شکیبا باش ، و پیش از طلوع خورشید و پیش از غروب آن پروردگارت را همراه با سپاس و ستایش تسبیح گوی ، و [ نیز ] در بخشی از ساعات شب و اطراف روز تسبیح گوی تا [ به سنت ها و تدبیرهای او ] خشنود شوی.

قُلِ الْحَمْدُللّهِ وَ سَلامٌ عَلی عِبادِهِ الَّذینَ اصْطَفی» (4)

ص:71


1- (1) - حجر (15) : 98. [1]
2- (2) - اسراء (17) : 111. [2]
3- (3) - طه (20) : 130. [3]
4- (4) - نمل (27) : 59. [4]

بگو : همۀ ستایش ها ویژۀ خداست ، و درود بر آن بندگانش که آنان را برگزیده است .

2 - شُکر در قرآن مجید

شکر حقیقتی بس عظیم و واقعیتی بس بزرگ است که قرآن مجید و روایات، ادایش را در برابر هر نعمتی از نعمت های حق واجب می دانند.

اگر تمام مردم جهان قیام به شکر کنند، یعنی هر نعمتی که به آنان عنایت شده در همان مسیری خرج کنند که صاحب نعمت معیّن فرموده، بساط ظلم و فساد و خیانت و جنایت از سطح زمین برچیده می شود، چرا که شکر به فرمودۀ اهل اللّه، صرف نعمت در جایی است که خدا فرموده و حقیقت شکر اجتناب از محارم الهی است.

قرآن کریم در آیات متعدّدی، انسان را امر به شکر می کند و آن را بر عهدۀ انسان از واجبات الهیّه می داند:

فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِ » (1)

پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس گزارید و کفران نعمت نکنید.

یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَاشْکُرُوا للّهِ إنْ کُنْتُمْ إیّاهُ تَعْبُدُونَ » (2)

ای اهل ایمان ! از انواع میوه ها و خوردنی های پاکیزه ای که روزی شما کرده ایم ، بخورید و خدا را سپاس گزارید ، اگر فقط او را می پرستید.

فَابْتَغُوا عِنْدَ اللّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْکُرُوا لَهُ إلَیْهِ تُرْجَعُونَ » (3)

ص:72


1- (1) - بقره (2) : 152. [1]
2- (2) - بقره (2) : 172. [2]
3- (3) - عنکبوت (29) : 17. [3]

پس رزق را نزد خدا بجویید و او را بندگی کنید و او را شکر کنید که [ فقط ] به سوی او بازگردانده می شوید.

منافع شکرگزاری

قرآن در آیاتی تذکر می دهد که بازگشت منافع شکر به خود شماست و این شمایید که در صورت شکرگزاری به خیر و آخرت می رسید.

وَ مَنْ شَکَرَ فَإنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإنَّ رَبّی غَنِیٌّ کَریمٌ » (1)

و هر کس که سپاس گزاری کند ، به سود خود سپاس گزاری می کند و هر کس ناسپاسی ورزد ، [ زیانی به خدا نمی رساند ] ؛ زیرا پروردگارم بی نیاز و کریم است.

وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ أنِ اشْکُرْ لِلّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ» (2)

و به راستی ما به لقمان حکمت عطا کردیم که نسبت به خدا سپاس گزار و شاکر باش و هرکه سپاس گزارد تنها به سود خود سپاس می گزارد ، و هرکه ناسپاسی کند [ به خدا زیان نمی زند ؛ زیرا ] خدا بی نیاز و ستوده است.

فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ » (3)

بنابراین از خدا پروا کنید ، باشد که سپاس گزاری نمایید.

وَاللّهُ أخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ امَّهاتِکُمْ لاتَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأْبْصارَ وَ الأْفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ » (4)

ص:73


1- (1) - نمل (27) : 40. [1]
2- (2) - لقمان (31) : 12. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 123. [3]
4- (4) - نحل (16) : 78. [4]

و خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی دانستید ، و برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد تا سپاس گزاری کنید.

شکرگزاری در روایات

امام صادق علیه السلام فرمود:

شُکْرُ النِّعَمِ اجْتِنابُ الْمَحارِمِ ، وَ تَمامُ الشُّکرِ قَوْلُ الرَّجُلِ : الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعالَمینَ . (1)

شکر نعمت های الهی دوری از تمام گناهان است و تمام شکر به این است که انسان با تمام وجود بگوید، «الحمد للّه ربّ العالمین.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلطّاعِمُ الشّاکِرُ لَهُ مِنَ الأْجْرِ کَأجْرِ الصّائِمِ الْمُحْتَسِبِ ، وَ الْمُعافَی الشّاکِرُ لَهُ مِنَ الأْجْرِ کالمُبْتَلَی الصّابِرِ والْمُعْطَی الشّاکِرُ لَهُ مِنْ الْأجرِ کَأَجْرِ الْمَحْرُومِ الْقانِعِ . (2)

برای خورندۀ شکرگزار اجری همچون اجر روزه داری است که رنج روزه داری را به حساب خدا گزارد و اجر آن را از خدا خواهد. و برای سالم شاکر اجر همانند مبتلای صابر است و برای آن در برابر نعمت های عنایت شدۀ به او شاکر است، اجری همانند اجر محروم قانع است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:74


1- (1) - المحجه البیضاء: 149/7؛ الکافی: 95/2، حدیث 10؛ [1]بحار الأنوار: 40/68، باب 61، حدیث 29. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 22/68، باب 61، حدیث 1؛ [3]الکافی: 94/2، حدیث 1. [4]

یُنادی مُنادٍ یَوْمَ الْقِیامَهِ لَیَقُمِ الْحَمّادُونَ ، فَیَقُومُ زُمْرَهٌ ، فَیُنْصَبُ لَهُمْ لِواءٌ، فَیَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ . قیل: وَ مَنِ الْحَمّادُونَ ؟ فَقال: الَّذینَ یَشْکُرُونَ اللّهَ تَعالی عَلی کُلِّ حالٍ . وَ فی لَفظٍ آخَرَ: الَّذینَ یَشْکُرُونَ اللّهَ عَلَی السَّراءِ وَ الضَّرّاءِ. (1)

روز قیامت فریاد کننده ای فریاد برمی دارد: حمّادون بپا خیزید؛ عدّه ای برمی خیزند، پس برای آنان پرچمی قرار داده می شود، سپس وارد بهشت می شوند. عرضه داشتند، حمّادون کیانند؟ فرمود: آنان که در هر حالی خدا را شکر کردند. و در حدیث دیگری آمده: آنان که در راحت و سختی خدا را شکر کردند.

بیا ای رفته همچون ناسپاسان به راه باطل حق ناشناسان

بگو آخر که کافر نعمتی چیست حرامت باد، این بی حرمتی چیست

نمی شاید حق نعمت نهفتن شکایت چیست ؟ باید شکر گفتن

گرت از شکر باشد صد حکایت ز ترک شکر خود می کن شکایت

ز بهر شکر اگر فرزند آدم به قدر هر یک از ذرّات عالم

زبانی بر کند همچون زبانه زبان شکر او باشد زمانه

در آن کوشش کند چندانکه خواهی نگوید ذرّه ای شکر الهی

ص:75


1- (1) - المحجه البیضاء: 143/7؛ جامع السعادات: 192/3. [1]

تو را چون هم زبان دادند و هم گوش سخن بشنو مباش از شکر خاموش

به شکر دست و پا می گو ثنایی به راه شکر می زن دست و پایی

چو داری چشم، چشم خود به راه دار دلت دادند، دلها را نگه دار

به شکر ظاهر و باطن بپرداز به ظاهر باطن خود را یکی ساز

چو کامت تلخ شد در شکر زن گام کز آنت چون شکر شیرین شود کام

کسی کو شکر گوید روز سختی رسد آخر به روز نیک بختی

وگر شاکر نباشد روز راحت از آن راحت بسی بیند جراحت

(هلالی جغتایی)

3 - اجر در قرآن مجید

اگر ساعات روز به کسب و کار حلال، ادای واجبات، اخلاق حسنه، خدمت به خلق و برنامه های الهی بگذرد، برای انسان در پیشگاه حضرت حق اجر و مزد خواهد بود.

قرآن نزدیک به صد آیه به مسألۀ اجر پاکان و مزد نیکوکاران اشاره نموده که برخی از آن آیات را ملاحظه می کنید:

اُولئِکَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الأْنْهارُ خالِدینَ

ص:76

فیها وَ نِعْمَ أجْرُ الْعامِلینَ » (1)

پاداش آنان آمرزشی است از سوی پروردگارشان ، و بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، در آن جاودانه اند ؛ و پاداش عمل کنندگان ، نیکوست.

یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ وَ أنَّ اللّهَ لایُضیعُ أجْرَ الْمُؤْمِنینَ » (2)

[شهیدان] به نعمت و فضلی از سوی خدا و این که خدا پاداش مؤمنان را تباه نمی کند ، شادمان و مسرورند.

اَلَّذینَ اسْتَجابُوا لِلّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذینَ أحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أجْرٌ عَظیمٌ » (3)

برای نیکوکاران و تقواپیشگان از کسانی که خدا و رسول را پس از آن که زخم و جراحت به آنان رسیده بود [ برای جنگی دیگر بعد از جنگ احد ] اجابت کردند ، پاداشی بزرگ است.

وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أجْرٌ عَظیمٌ » (4)

خدا به کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند ، وعده داده است که برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ است.

وَالَّذینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ أقامُوا الصَّلاهَ إنّا لا نُضیعُ أجْرَ الْمُصْلِحینَ » (5)

و آنان که به کتاب [ آسمانی ] چنگ می زنند [ و عملاً به آیاتش پای بندند ] و نماز را بر پا داشته اند [ دارای پاداشند ] یقیناً ما پاداش اصلاح گران را ضایع

ص:77


1- (1) - آل عمران (2) : 136. [1]
2- (2) - آل عمران (2) : 171. [2]
3- (3) - آل عمران (2) : 172. [3]
4- (4) - مائده (5) : 9. [4]
5- (5) - اعراف (7) : 170. [5]

نمی کنیم.

إلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أجْرٌ کَبیرٌ» (1)

مگر کسانی که [ در خوشی ها و آسیب ها ] شکیبایی ورزیدند و کارهای شایسته انجام دادند ، اینانند که برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ است.

إنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ إنّا لانُضیعُ أجْرَ مَنْ أحْسَنَ عَمَلاً» (2)

مسلماً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند [ پاداششان داده خواهد شد ]؛ زیرا ما پاداش کسانی را که کار نیکو کرده اند ، تباه نمی کنیم.

4 - ذُخر در قرآن مجید

اگر کسی با ساعات و دقایق و لحظات روز برخورد سالم و صحیح داشته باشد، آن برخورد، با عنایت و لطف حضرت محبوب برایش ذخیره می شود و او پس از انتقال از دنیا به آخرت به ذخیره اش می رسد و تا بی نهایت از آن ذخیره استفاده می نماید.

یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللّهَ إنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْلَمُونَ » (3)

ای اهل ایمان ! از خدا پروا کنید ؛ و هر کسی باید با تأمّل بنگرد که برای فردای خود چه چیزی پیش فرستاده است ، و از خدا پروا کنید ؛ یقیناً خدا به آنچه انجام می دهید ، آگاه است.

وَأقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ وَ ما تُقَدِّمُوا لأِنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ

ص:78


1- (1) - هود (11) : 11. [1]
2- (2) - کهف (18) : 30. [2]
3- (3) - حشر (59) : 18. [3]

عِنْدَاللّهِ إنَّ اللّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ» (1)

و نماز را برپا دارید ، و زکات بپردازید ، و آنچه از کار نیک برای خود پیش فرستید آن را نزد خدا خواهید یافت . مسلّماً خدا به آنچه انجام می دهید ، بیناست.

وَ أقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ وَأقْرِضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَنَاً وَ ما تُقَدِّمُوا لأِنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ هُوَ خَیْراً وَ أعْظَمَ أجْراً وَاسْتَغْفِرُوا اللّهَ إنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ » (2)

و نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و وام نیکو به خدا بدهید ؛ و آنچه را از عمل خیر برای خود پیش می فرستید ، آن را نزد خدا به بهترین صورت و بزرگ ترین پاداش خواهید یافت ؛ و از خدا آمرزش بخواهید که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

5 - فضل در قرآن مجید

چون ساعات روز را در مسیر الهی بگذاری و به طاعت و عبادت خرج کنی، مستحقّ فضل حضرت حق شوی که چون فضل الهی تو را دریابد سعادت دنیا و آخرتت تأمین شود و اگر محروم از فضل او شوی به خسارت ابدی دچار گردی.

ثُمَّ تَوَلَّیْتُم مِّن بَعْدِ ذَ لِکَ فَلَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ » (3)

ص:79


1- (1) - بقره (2) : 110. [1]
2- (2) - مزّمّل (73) : 20. [2]
3- (3) - بقره (2) : 64. [3]

آن گاه بعد از [ پیمان گرفتن ، از وفاکردن به آن ] سرپیچی کردید ، و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، قطعاً از زیانکاران بودید .

وَ اللّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَاللّهُ ذُوالفَضْلِ الْعَظیمِ » (1)

در حالی که خدا هرکه را بخواهد به رحمت خود اختصاص می دهد ؛ و خدا دارای فضل بزرگی است.

وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَاللّهُ ذُوفَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ » (2)

و از شما درگذشت ؛ و خدا بر مؤمنان دارای فضل است.

فانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُوفَضْلٍ عَظیمٍ » (3)

پس با نعمت و بخششی از سوی خدا [ از میدان جنگ ] بازگشتند ، در حالی که هیچ گزند و آسیبی به آنان نرسیده بود ، و از خشنودی خدا پیروی کردند ؛ و خدا دارای فضلی بزرگ است.

وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسولَ فَاُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبیّینَ وَ الصّدّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ اولئِکَ رَفیقاً * ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللّهِ وَ کَفی بِاللّهِ عَلیماً» (4)

و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند ، در زمرۀ کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت [ ایمان ، اخلاق و عمل صالح ] داده ؛ و اینان نیکو رفیقانی هستند. * این [ رفاقت با آنان ] بخشش و فضلی از سوی خداست ، و [ در استحقاق این کرامت و فضل ] کافی است که خدا [ به نیّات و اعمال مطیعان ] داناست.

وَ لَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إلاّ قَلیلاً» (5)

ص:80


1- (1) - بقره (2) : 64.
2- (2) - بقره (2) : 105.
3- (3) - آل عمران (3) : 152. [1]
4- (4) - آل عمران (3) : 174. [2]
5- (5) - نساء (4) : 69 - 70. [3]

و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، یقیناً همه شما جز اندکی ، از شیطان پیروی می کردید.

یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْلَکُمْ وَاللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ » (1)

ای اهل ایمان ! اگر [ در همۀ امورتان ] از خدا پروا کنید ، برای شما [ بینایی و بصیرتی ویژه ] برای تشخیص حق از باطل قرار می دهد ، و گناهانتان را محو می کند ، و شما را می آمرزد ؛ و خدا دارای فضل بزرگ است.

یاأیُّهَا النّاسُ قَدْ جائَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدورِ وَ هُدیً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ * قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ » (2)

ای مردم ! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما پند وموعظه ای آمده ، و شفاست برای آنچه [ ازبیماری های اعتقادی و اخلاقی ] در سینه هاست ، و سراسر هدایت و رحمتی است برای مؤمنان. * بگو : [ این موعظه ، دارو ، هدایت و رحمت ] به فضل و رحمت خداست ، پس باید مؤمنان به آن شاد شوند که آن از همه ثروتی که جمع می کنند ، بهتر است.

آری، برای انسان سرمایه و مایه ای بالاتر و بهتر و سودمندتر از فضل الهی نیست، فضلی که تجلّیش در دنیا قرآن و نبوّت و امامت و توفیق عبادت و اطاعت و در آخرت بهشت و رضوان الهی است.

باید از دنیا به اندازه ای که زندگی بگذرد برداشت کرد و بقیه را تبدیل به توشۀ

ص:81


1- (1) - انفال (8) : 29. [1]
2- (2) - یونس (10) : 57 - 58. [2]

آخرت نمود. و این جز با معرفت به قرآن و توسل به پیامبر و امام معصوم میسّر نیست.

ما در خلوت به روی خلق ببستیم از همه بازآمدیم و با تو نشستیم

هر چه نه پیوند یار بود بریدیم وآنچه نه پیمان دوست بود شکستیم

مردم هوشیار زین معامله دورند شاید اگر عیب ما کنند، که مستیم

مالک خود را همیشه غصّه گدازد مِلک پری پیکری شدیم و برستیم

شاکر نعمت به هر طریق که بودیم داعی دولت به هر مقام که هستیم

در همه چشمی عزیز و نزد تو خواریم در همه عالم بلند و پیش تو پستیم

ای بت صاحبدلان مشاهده بنمای تا تو ببینیم و خویشتن نپرستیم

دیده نگه داشتیم تا نرود دل با همه عیّاری از کمند نجستیم

تا تو اجازت دهی که در قدمم ریز جان گرامی نهاده بر کف دستیم

دوستی آن است سعدیا که بماند عهد وفا هم بر این قرار که بستیم

(سعدی شیرازی)

6 - احسان در قرآن مجید

انسان وقتی به فکر می نشیند، می یابد که از همه طرف و از همه جهت چه در زمینۀ مادّی و چه در زمینۀ معنوی غرق احسان خدا است و بر او واجب است که احسان الهی را با تمام وجود شکر کند، تا در معرض نسیم رضایت حق قرار گرفته از سخط او در امان بماند.

وَ ابْتَغِ فِیمَآ ءَاتَکَ اللَّهُ الدَّارَ الْأَخِرَهَ وَ لَاتَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ أَحْسِن کَمَآ أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لَاتَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَایُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ » (1)

در آنچه خدا به تو عطا کرده است سرای آخرت را بجوی ، و سهم خود را از

ص:82


1- (1) - قصص (28) : 77. [1]

دنیا فراموش مکن ، و نیکی کن همان گونه که خدا به تو نیکی کرده است ، و در زمین خواهان فساد مباش ، بی تردید خدا مفسدان را دوست ندارد .

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَنِ وَ إِیتَآیِ ذِی الْقُرْبَی وَ یَنْهَی عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ » (1)

به راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد ، و از فحشا و منکر و ستم گری نهی می کند . شما را اندرز می دهد تا متذکّر [ این حقیقت ] شوید [ که فرمان های الهی ، ضامن سعادت دنیا و آخرت شماست . ]

هَلْ جَزَآءُ الْإِحْسَنِ إِلَّا الْإِحْسَنُ * فَبِأَیِ ّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ » (2)

آیا پاداش نیکی جز نیکی است ؟* پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید ؟

الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَنِ مِن طِینٍ » (3)

همان کسی که آنچه را آفرید نیکو ساخت ، و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد .

رَّسُولًا یَتْلُواْ عَلَیْکُمْ ءَایَتِ اللَّهِ مُبَیِّنَتٍ لِّیُخْرِجَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ مِنَ الظُّلُمَتِ إِلَی النُّورِ وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صَلِحًا یُدْخِلْهُ جَنَّتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِینَ فِیهَآ أَبَدًا قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا» (4)

[ و آن ] پیامبری [ است ] که آیات روشن خدا را بر شما می خواند ، تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند از تاریکی ها به سوی نور

ص:83


1- (1) - نحل (16) : 90. [1]
2- (2) - الرحمن (55) : 61 - 60. [2]
3- (3) - سجده (32) : 7. [3]
4- (4) - طلاق (65) : 11. [4]

بیرون آورد . و هر کس به خدا ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد ، او را در بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، درآورد ، در حالی که در آنها جاودانه اند . همانا رزق و روزی را برای او نیکو قرار داده است .

لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُواْ وَ یَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ » (1)

[ این گونه عمل می کنند ] تا خدا آنان را بر [ پایۀ ] نیکوترین عملی که انجام داده اند پاداش دهد ، و از فضلش برای آنان بیفزاید ، خدا به هر که بخواهد بی حساب روزی می دهد .

قُلْ یَعِبَادِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُواْ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَهٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ وَ سِعَهٌ إِنَّمَا یُوَفَّی الصَّبِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ » (2)

بگو : ای بندگان مؤمنم ! از پروردگارتان پروا کنید . برای کسانی که در این دنیا اعمال شایسته انجام داده اند ، پاداش نیکی است و زمین خدا گسترده است [ بر شماست از سرزمینی که دچار مضیقه دینی هستید به سرزمینی دیگر مهاجرت کنید ] . فقط شکیبایان پاداششان را کامل و بدون حساب دریافت خواهند کرد .

لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ جُنَاحٌ فِیَما طَعِمُواْ إِذَا مَا اتَّقَواْ وَّ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّ أَحْسَنُواْ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ » (3)

بر کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند نسبت به آنچه

ص:84


1- (1) - نور (24) : 38. [1]
2- (2) - زمر (39) : 10. [2]
3- (3) - مائده (5) : 93. [3]

[ پیش از حکم تحریم ، از مسکرات و منافع قمار و سایر مُحرّمات ] خورده اند ، گناهی نیست ، هرگاه بپرهیزند و ایمان [ واقعی ] آورند و [ خالصانه ] کارهای شایسته انجام دهند ؛ سپس پرهیزکاری را تداوم بخشند و ایمان خود را ادامه دهند ، و بر پرهیزکاری پافشاری ورزند و کار نیک بجا آورند ؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد .

وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَهِ وَأَحْسِنُواْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ » (1)

و در راه خدا انفاق کنید و [ با ترک این کار پسندیده، یا هزینه کردن مال در راه نامشروع ] خود را به هلاکت نیندازید، ونیکی کنید که یقیناً خدا نیکوکاران را دوست دارد .

فََاتَهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْیَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الْأَخِرَهِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ » (2)

پس خدا پاداش این دنیا و پاداش نیک آخرت را به آنان عطا فرمود ؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد .

فرشتگان حافظ اعمال

در جملات پایانی این بخش از دعا، حضرت زین العابدین علیه السلام عرضه می دارد:

«الهی زحمت و رنج ما را بر نویسندگان گرامی آسان گردان و نامه های ما را از حسنات و نیکی های ما پُرساز و ما را نزد آنان به بدی کردارمان مفتضح و رسوا مساز.»

مسألۀ کتاب یا پرونده یا نامۀ اعمال که امروز بسته و در فردای قیامت باز است،

ص:85


1- (1) - بقره (2) : 195. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 148. [2]

مسأله ای عظیم و وحشت آور و حقیقتی است که در قرآن مجید به طور مکرّر به آن اشاره شده است و کتاب خدا در این زمینه به انسان هشدار داده که مواظب و مراقب باشد که پرونده اش با خطوط گناه و معصیت سیاه نشود.

قرآن مجید، کِرام کاتبین و رقیب و عتید، دست و پا و پوست و زمین را حافظ اعمال انسان و تکمیل کنندگان پروندۀ آدمی می داند.

قرآن کریم، خداوند و پیامبر و ائمۀ معصومین را شاهدان اعمال انسان معرفی فرموده و راه هر عذری را به روی انسان بسته است.

وَ إنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ * کِراماً کاتِبینَ * یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ * إنَّ الأْبْرارَ لَفی نَعیمٍ * وَ إنَّ الْفُجّارَ لَفی جَحیمٍ » (1)

و بی تردید بر شما نگهبانانی گماشته اند * بزرگوارانی نویسنده * که آنچه را [ از خیر و شر ] انجام می دهید ، می دانند [ و ضبط می کنند . ] * به یقین نیکان در نعمت فراوانی قرار دارند * و مسلّماً گناهکاران در دوزخ اند.

«این حافظان، فرشتگان و قدرت های مافوق و محیط بر انسانند که اعمال و آثار را حفظ و ثبت می کنند و به صورت ثابت نگه می دارند. آن چنانکه صفات و خواصِّ ثبت و متراکم شده در صفحه های ذرّات هستۀ یاخته های نسلی و نطفه و در سراسر ساختمان انسان، از نظرهای نافذ و علمی نهان است و جز از طریق وحی، اوصاف آنها را نمی توان دریافت.

این آیات، این گونه فرشتگان و مبادی ناپیدا را به چهار صفت توصیف نموده است که سه صفت آن به صورت اسمی آمده و دلالت بر ثبات دارد. آخرین صفت، یا جملۀ فعلیّه ای است که مبیّن استمرار است و «ما» در میان دو فعل دلالت بر تعمیم دارد: این نگهبانان گرامی و نویسندگانند، آنها می دانند هر چه را که انجام

ص:86


1- (1) - انفطار (82) : 10 - 14. [1]

می دهید.

بیان این اوصاف خاص: حافظین، کرام، کاتبین، یعلمون...در آن حدّ و برای آن است که انسان دچار غرور و غفلت نشود و مراقب اندیشه ها و اعمال خود باشد.

وصف کرام در بین این اوصاف، انسان گناهکار را امیدوار می نماید؛ زیرا این فرشتگان حافظ و کاتب چون کرام و نمایندۀ ربّ کریم اند از ثبت و ابقای گناه تا می توانند چشم می پوشند و اعمال و نیّات خیر و مؤثّر در کمال را اگرچه اندک باشد ثبت و نگهداری می کنند و آن را می افزایند و از این طریق انسان را در مسیر کرامت و تکامل که قانون اصیل عالم است پیش می برند.

آنچه در روایات معصومین در اوصاف این فرشتگان آمده مطابق همین حقیقت است.

کلام شیخ صدوق دربارۀ فرشتگان

خلاصۀ این روایات را شیخ صدوق رحمه الله چنین بیان کرده است:

«هیچ بنده ای نیست مگر آن که بر او دو فرشته گماشته شده است که همۀ اعمال او را می نویسند. کسی که قصد کار نیکی نماید و آن را انجام ندهد، برایش یک حسنه می نویسند و اگر انجام دهد ده حسنه می نویسند. او اگر قصد سیّئه نماید آن را نمی نویسند تا آن که انجام دهد و چون انجام داد تا هفت ساعت از نوشتن آن خودداری می کنند، تا اگر توبه کرد نمی نویسند و اگر توبه نکرد یک سیّئه می نویسند. (1)این فرشته ها هر عمل کوچک و بزرگ تا دمیدن در خاکستر را می نویسند؛ تا مرد مسلمان ساکت است «محسن» نوشته می شود و چون سخن گفت «محسن» یا «مُسیء» شمرده می شود.

ص:87


1- (1) - الاعتقادات، شیخ صدوق: 68. [1]

حفظ و ثبت اعمال به وسیلۀ این گونه حافظان به صورت محیط سرسبز و نعمت های پایداری درمی آید که ابرار در آن با خوشی و رفاه به سر می برند و به صورت دوزخ درمی آید که فجّار در آن می سوزند.

شیخ صدوق رحمه الله از ائمۀ معصومین علیهم السلام نقل می کند که:

جای این دو فرشته از وجود فرزند آدم، در تَرقُوتین (1) می باشد. آن که سمت راست است نیکی ها را می نویسد و آن که سمت چپ است بدی ها را؛ اعمال بنده را دو فرشته در روز و دو فرشته در شب می نویسند. (2)این بیان که جای این نوع فرشتگان را از وجود آدمی در ترقوتین نشان داده است، مثل و تشبیهی است مانند:

وَ نَحْنُ أقْرَبُ إلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» (3)

و ما به او از رگ گردن نزدیک تریم.

و شاید محلّ واقعی یا جای عمل این گونه فرشتگان از این جهت در ترقوتین می باشد که مرکز اعصاب و معبر شریان ها و وریدهای بزرگ و مفصل میان سر و بدن است؛ از همین مرکز، اراده و فرمان منجّز به سوی اعضا و عمل و حرکت می گذرد و احساسات و انفعال ها که در سراسر بدن و خون و قلب حادث می شود به دستگاه مغز می رسد و پیوسته محلّ بروز عمل و عکس العمل می باشد.

دیگر دستگاه های بدن و نسوج مختلف، متأثر از انعکاسات پی در پی و مختلفی می گردند که به وسیلۀ اعصاب و جریان خون از این مفصل در آنها منعکس و ثبت می شود و همۀ سلول های بدن صفحاتی برای ثبت این انعکاسات می باشند و سپس از آنها در نسل و صفحات نفوس و اعضای انسان و اجزا و طبیعت و زمان ثبت

ص:88


1- (1) - ترقوتین: نام دو استخوان بالای سینه و گردن در سمت راست و چپ بدن.
2- (2) - الاعتقادات، شیخ صدوق: 69.
3- (3) - ق (50) : 16.

می شوند.

مراقبان انسان در کلام امام علی علیه السلام

امیرالمؤمنین علیه السلام منشأ و محلّ و رستنگاه این مراقبان و نگهبانان را، در نفس و همۀ جوارح انسان نشان داده است:

«بدانید بندگان خدا که بر شما مراقبانی (رَصَداً) از نفوس شما و جاسوسانی (عُیُوناً) از جوارح شما و نگهبانان راستینی (حُفّاظَ صِدْقٍ ) هست که پیوسته اعمال شما و شمارۀ نفس های شما را نگه می دارند.

نه تاریکی شب دیجور شما را از چشم آنان پوشیده می دارد و نه درهای سخت و بسته از نفوذ آنها شما را دربرمی گیرد.» (1)از این بیان امیرالمؤمنین علیه السلام معلوم می شود که این نگهبانان از اعماق نفس و جوارح انسان که مراکز اندیشه و عمل اند رسته اند، بنابراین صفحات ثبت و ضبط آنها باید نخست، نفس انسان و جوارح باشد.

وَ کُلَّ إنْسانٍ الْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ کِتاباً یَلْقیهُ مَنْشوراً * اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً» (2)

و عمل هر انسانی را برای همیشه ملازم او نموده ایم ، و روز قیامت نوشته ای را [ که کتاب عمل اوست ] برای او بیرون می آوریم که آن را پیش رویش گشوده می بیند . [ به او می گویند : ] کتاب خود را بخوان ، کافی است که امروز خودت بر خود حسابگر باشی.

از این آیه نیز معلوم می شودکه نامۀ اعمال و نویسندگان آن در وجود و با خود

ص:89


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 156. [1]
2- (2) - اسراء (17) : 13 - 14. [2]

انسان هستند؛ نامۀ هر کس پیچیده و فشرده است و در روز قیامت گشوده و باز می شود.» (1)

تفسیری بر سجین و کتاب مرقوم

«کَلاّ إنَّ کِتابَ الْفُجّارِ لَفی سِجّینٍ * وَ مَآ أَدْرَیکَ مَا سِجِّینٌ * کِتابٌ مَرْقُومٌ » (2)

اینچنین نیست که می پندارند [ در آن روز ] یقیناً پروندۀ بدکاران در سجّین است . * و تو چه می دانی که سجّین چیست ؟ * قضا و سرنوشتی حتمی [ برای خائنان ] است .

سجّین به قرینۀ وزن مبالغه و تقابل با علّیّین، به معنای زندان بس سخت می باشد که گویا سختی و تنگی آن افزوده می شود: گمان و ناباوری مطفّفین هیچ درست نیست؛ چه، در حقیقت نوشته یا نوشتن تبهکاران درباره و در شأن، یا در محیط یا در جهت سجّین است؛ بنابراین معنی سجّین زندان و محیط عذاب و رنج است که اندیشه و عمل تبهکاران در جهت آن پیش می رود و ثبات می یابد.

این معنا موافق است با آنچه مفسران گفته یا نقل کرده اند:

«روح تبهکاران از آسمان ها به سوی زمین و از زمین به سوی سجّین رانده می شود که محلّ سپاهیان ابلیس است.»

سجّین از چاههای جهنّم است، سجّین نام کتاب جامع دیوان شرّ است که در آن اعمال آنها ثبت می شود. زندان ابدی تبهکاران را که همیشه و با انواع عذاب در آن گرفتارند با تمثیل و تشبیه و مقایسه با سخت ترین زندان های دنیا نمی توان شناخت.

ص:90


1- (1) - پرتوی از قرآن: 225، [1] قسمت اول از جزء 30.
2- (2) - مطفّفین (83) : 7 - 9. [2]

آن زندان را به صورت ثبت شدۀ اعمال تبهکاران و ستمکاران می سازد و با اصرار به تبهکاری و گناه، دیوارهای آن هر چه ضخیم تر و بلندتر و اعماق آن بیشتر می گردد و از در و دیوار و محیط آن دود و آتشی برمی خیزد که آتشگیره و افروزنده اش انسان گناه پیشه و اعمال او می باشد و در آن نسیم رحمتی نمی وزد. آن زندان را جز از طریق وحی و اندیشۀ برتر نمی توان شناخت: وَ ما أدْریکَ ما سِجّینٌ ».

دو کلمۀ: کتابٌ مَرْقومٌ تعریف و توصیف کوتاهی است برای اهل نظر و اندیشمندان، تا رابطۀ عمل و ثبات آن را با نهایت بروز آن دریابند و از دریچۀ این آیه و از دور به چگونگی سجّین نظر کنند.

سجّین کتاب است، چون صورت ثبت شدۀ اعمالی است که در جهت محدود و اقشار طبیعت و هبوطگاه غرایز حیوانی و در خلاف جهت تعالی انسان می باشد؛ مرقوم است؛ زیرا تا اعمال، سخت و بارز و محکم نشود و از هر سو انسان را فرانگیرد، با تحوّل و توبه راه گریز از آن باز است، همین که اعمال به صورت عادات سپس مَلکات و خویهای بارز و ثابت درآمد و بندها و دیوارهای آن محکم شد راه گریز از آن دشوار یا محال می شود و از هر سو و هر جهت دیدگاه بینش را می پوشاند و روح آزاد و بلندپرواز آدمی را در بند می گیرد و منافذ ادراک را جز در مسیر سجّین و به سوی جهنّم می بندد.

تبهکاران سرکش و ستم پیشه که با طوفان شهوات و خودخواهیشان بندهای اخلاقی و وجدانی و قانونی را پاره می کنند و می کوشند تا از هر قید و بندی آزاد شوند چنان در همین جهان رفتار و خوهایشان مکتوب و مرقوم می گردد و به بندهای عادات و در میان دیوارهای گناه و سرکشی سجّین خود گرفتار و زندانی می شوند که دیگر هیچ گونه خیر و صلاح خود و دیگران را نمی بینند و در آن نمی اندیشند و چنان گرفتار انعکاس اعمال و تضاد و کشمکش درونی و

ص:91

وحشت زدگی ناشی از آنها می گردند که از سایۀ خود می هراسند و از لذّات عقلی و بهره مندی از جمال هستی یکسره محروم می شوند و تنها راه آسایش و خوشی را در تخدیر احساس و اغفال عقل خود می یابند و چنان از قلوب و عواطف خلق و رحمت خالق رانده می گردند که با همه به دشمنی برمی خیزند و با نظر بد و کینه توزی می نگرند؛ اینها در میان دوستان و محافظان خود محروم و زندانی می شوند و این زندان پیوسته تنگتر و دشوارتر می گردد تا سراسر جهان و هستی برای چنین زندانی، بندی به صورت زندانی وحشت زا و پر از شکنجه می نماید.» (1)حضرت سجّاد علیه السلام به پیشگاه حضرت ربّ العزّه عرضه می دارد:

«الهی! زحمت و رنج ما را بر نویسندگان گرامی آسان گردان و نامه های ما را از حسنات و نیکی های ما پُر ساز و ما را نزد آنان به بدی کردارهای خود رسوا مکن.»

اگر کسی بخواهد پرونده و کتابی پاک و نورانی و ملکوتی و مورد رضایت حق داشته باشد و در قیامت در صف سر بلندان و عاشقان و مخلصان قرار گیرد، باید در وادی معرفت قدم زند و دل از نور حقیقت با کمک نبوّت و امامت روشن سازد و تمام حرکات و اعمال خود را هماهنگ با واقعیت های الهّیه نماید و پروانه سان در عشق محبوب بسوزد تا از او هویّتی جز هویّت حق نماند و پروانه سان در عشق محبوب بسوزد تا از او هویّتی جز هویّت حق نماند که ادعا و سهل انگاری و سستی و عافیت طلبی نه این که نفعی ندارد، بلکه محرک هایی است که انسان را از آسمان به زمین رانده و به چاه سجّین در می اندازد.

در هر صورت ساعات پرقیمت روز را با توجّه به حضرت حق و یاد قیامت و این که فرشتگان مأمور حفظ عمل، تمام حرکات انسان را به دستور خداوند می نویسند و ثبت و ضبط می کنند و با عمل صالح و ادای واجبات و کسب حلال و رفع حاجت حاجتمندان و نیاز نیازداران، قدردانی کنید تا به سعادت ابدی نایل

ص:92


1- (1) - پرتوی از قرآن: 241، [1] قسمت اول از جزء 30.

گشته و از حسرت و پشیمانی غیر قابل جبران در امان مانده، به لطف و عنایت و رحمت واسعۀ حضرت محبوب به بهشت عنبر سرشت و رضوان اللّه اکبر و همنشینی با انبیا و شهدا و صدّیقین و صالحین برسید.

محاسبۀ اعمال در روایات

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

حاسِبُوا أنْفُسَکُمْ قَبْلَ أنْ تُحاسَبُوا، وَ زِنُوها قَبْلَ أنْ تُوزَنُوا، وَ تَجَهَّزوا لِلْعَرْضِ الأْکْبَرِ. (1)

خودتان به حساب خود برسید قبل از این که در دادگاههای قیامت به حسابتان برسند. و خویش را وزن کنید تا معلوم شود چه اندازه بار معنوی دارید، قبل از این که شما را با میزان های قیامت وزن نمایند. و برای برخورد به عرض اکبر و قیامت کبری خود را آماه کنید.

حضرت امام کاظم علیه السلام فرمود:

لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسَبْ نَفْسَهُ فی کُلِّ یَوْمٍ ، فَإنْ عَمِلَ حَسَناً ازْدادَ اللّهَ شُکْراً، وَ انْ عَمِلَ سَیِّئاً اسْتَغْفَرَاللّهَ وَ تابَ إلَیْهِ . (2)

از ما نیست آن که در هر روز به محاسبۀ خود برنخیزد؛ اگر نیکی انجام داده به شکر حق بیفزاید و اگر بدی انجام داده استغفار کند و از عمل زشتش بازگردد.

امام حسن مجتبی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

لایَکُونُ الْعَبْدُ مُؤمِناً حَتّی یُحاسِبَ نَفْسَهُ أشَدَّ مِنْ مُحاسَبَهِ الشَّریکِ

ص:93


1- (1) - بحار الأنوار: 73/67، باب 45، حدیث 26؛ [1]محاسبه النفس: 13. [2]
2- (2) - محاسبه النفس: 13؛ [3]مستدرک الوسائل: 153/12، باب 95، حدیث 13759. [4]

شَریکَهُ ، وَ السَّیِّدِ عَبْدَهُ . (1)

بنده، مؤمن نیست مگر آن که از خودش حساب بکشد سخت تر از شریک از شریکش و مولا از عبدش.

امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش حضرت باقر علیه السلام نقل می کند:

ما مِنْ یَومٍ یَأْتی عَلَی ابْنِ آدَمَ إلاّ قالَ ذلِکَ الْیَوْمُ : یَابْنَ آدَمَ ، أنَا یَوْمٌ جَدیدٌ وَ أنَا عَلَیْکَ شَهیدٌ، فَافْعَلْ بی خَیْراً، وَاعْمَلْ فِیَّ خَیْراً أسْهُلْ لَکَ فی یَوْمِ الْقیامَهِ ، فَاِنَّکَ لَنْ تَرانی بَعْدَها ابَداً. (2)

هیچ روزی بر فرزند آدم نمی رسد مگر آن که آن روز به انسان می گوید: ای آدمیزاده، من روز جدیدی هستم و از جانب خدا بر تمام برنامه های تو شاهدم، با من به نیکی برخورد کن و ساعات مرا به عمل خیر بگذران، تا در محاسبات قیامت بر تو آسان باشم. به حقیقت بدان که پس از این مرا نخواهی دید.

حضرت علیّ بن الحسین علیهما السلام فرمود:

إنَّ الْمَلَکَ الْمُوَکَّلَ بِالْعَبْدِ یَکْتُبُ فی صَحیفَهِ اعْمالِهِ ، فَاعْمَلُوا بِأوَّلِها وَ آخِرِها خَیْراً یُغْفَرْلَکُمْ ما بَیْنَ ذلِکَ . (3)

فرشتۀ مأمور به انسان، اعمال را در پرونده می نویسد، اول و آخر صفحۀ عمل را به خیر و نیکی بنویسید، ما بین آندو بر شما بخشیده شود.

ص:94


1- (1) - وسائل الشیعه: 99/16، باب 96، حدیث 21083؛ [1]محاسبه النفس: 13. [2]
2- (2) - محاسبه النفس: 14؛ [3]مستدرک الوسائل: 204/5، باب 25، حدیث 5698، [4] با کمی اختلاف.
3- (3) - محاسبه النفس: 14؛ [5]بحار الأنوار: 328/5، باب 17، حدیث 25. [6]

امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

طُوبی لِمَنْ وُجِدَ فی صَحیفَهِ عَمَلِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ تَحْتَ کُلِّ ذَنْبٍ أسْتَغْفِرُاللّهَ . (1)

خوشا به حال کسی که در پروندۀ عملش در قیامت کنار هر گناهی توبه یافت شود.

دنیا در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام

امیرالمؤمنین علیه السلام وارد بازار بصره شد، مشاهده نمود مردم عجیب سرگرم تجارت و داد و ستد هستند، گریۀ سختی کرد و فرمود:

یا عَبیدَ الدُّنیا وَ عُمّالَ أهْلِها، إذا کُنْتُمْ بِالنَّهارِ تَحْلِفُونَ ، وَ بِاللَّیْلِ فی فُرُشِکُمْ تَنامُونَ ، وَ فی خِلالِ ذلِکَ عَنِ الآْخِرَهِ تَغْفُلُونَ ، فَمَتی تَحْرُزُونَ الزّادَ وَ تُفَکِّرُونَ فِی الْمَعادِ. (2)

ای بندگان دنیا و کارگران مادّیگران، شما که روزها سرگرم سوگند خوردنید و به شب در رختخواب به خواب اندرید و در بین روز و شب از آخرت غافلید، پس چه وقت زاد و توشه برای آینده تهیه می کنید و چه زمان به فکر قیامت می افتید؟

سعی کنیم دنیای ما دنیای مبغوض حق نشود که چنین دنیایی انسان را به هلاکت ابدی وشقاوت دائمی و سرمدی دچار می کند. ما می توانیم از دنیای خود بر اساس دستورهای حضرت حق مزرعۀ آخرت را بسازیم.

اگر برنامه های باطنی و ظاهری ما هماهنگ با حقایق ملکوتیّه و واقعیت های الهیّه باشد، دنیای ما مزرعۀ آخرت، ورنه دنیای ما مسیری به سوی سجّین و جهنّم است.

ص:95


1- (1) - بحار الأنوار: 280/90، باب 15، حدیث 15؛ [1]محاسبه النفس: 15. [2]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 274/13، باب 21، حدیث 15335؛ [3]الأمالی، شیخ مفید: 118، حدیث 3. [4]

دنیا در کلام امام سجّاد علیه السلام

محمد بن مسلم بن شهاب می گوید:

«از حضرت علیّ بن الحسین علیهما السلام سؤال شد: چه عملی نزد خداوند افضل است ؟ فرمود: بعد از معرفت خدا و رسول، برنامه ای بالاتر از بغض دنیای مذموم و زندگی غلط نیست که برای این بغض جهات کثیره ای از صفات حسنه و اعمال صالحه هست.

برای معاصی شعبه های زیادی هست. اول چیزی که به آن معصیت خدا شد کبر از پذیرش حق بود و آن معصیتی بود که ابلیس دچار آن شد، از قبول حق ابا کرد و استکبار به خرج داد و از کافران شد. و حرص بود که آدم و حوّا دچارش شدند، چنانکه در قرآن مجید فرموده:

فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظّالِمینَ » (1)

و از هر جا [ و هر نوع میوه ای ] که خواستید بخورید ، و به این درخت نزدیک مشوید که ازستمکاران [ بر خود ] خواهید شد.

چیزی که به آن نیاز نداشتند در حالی که از آن نهی شده بودند به طرفش رفتند و این صفت به فرزندانشان منتقل شد به نحوی که اکثر چیزی که مردم به دنبال آن می روند به آن حاجت ندارند.

سپس حسد بود و آن گناهی بود که فرزند آدم دچارش شد و به سبب آن برادرش را به قتل رساند.

از اینهاست که عشق شدید به زن و دنیا و ریاست و راحت و عافیت و اضافه سخن گفتن و برتری جویی و ثروت پدید می آید.

تمام این خصال ناپسند در عشق غلط به دنیا جمع است. انبیا و علما بعد از

ص:96


1- (1) - اعراف (7) : 19. [1]

شناختی که از این واقعیت های داشتند فرمودند:

حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطیئَهٍ . وَ الدُّنْیا دُنْیاءان: دُنْیا بَلاغٍ وَ دُنْیا مَلْعُونَهٌ . (1)

عشق زیاد به دنیا رأس هر گناهی است. و دنیا دو دنیاست: دنیایی که انسان را به کمال و رشد و حقیقت می رساند و دنیایی که آدمی را از تمام واقعیت ها محروم می نماید.

حضرت باقر علیه السلام از امام سجّاد حضرت زین العابدین علیه السلام دربارۀ برخورد صحیح اولیای الهی به دنیا روایت می کند:

«بدانید که دنیابه شما پشت کرده و آخرت به شما روی آورده؛ برای هر یک از این دو فرزندانی است، پس شما از فرزندان آخرت باشید و از این که فرزند دنیا قرار گیرید بپرهیزید.

بیایید نسبت به دنیایی که حجاب بین شما و خداست بی رغبت گردید و به آخرت میل پیدا کنید.

بی رغبتان، زمین را بساط زندگی قرار داده و خاک را فرش خود نموده و آب را غذای پاکیزۀ خود انتخاب کرده اند. آن چنان از دنیا بریده اند که گویی در آن نیستند.

آگاه باشید، مشتاق به بهشت خالی از شهوات است و بیمناک از جهنّم بریدۀ از محرّمات.

آن که زاهد است سختی ها بر او آسان است. خدا را بندگانی است دارای بصیرتی بالا؛ همچون آنانند که اهل بهشت را در بهشت جاودانه می بینند و همچون که اهل جهنم را در عذاب همیشگی مشاهده می کنند. همۀ مردم از شرّ آنان در امانند و ایشان را قلبی محزون و نفسی عفیف و حاجاتی خفیف است.

ص:97


1- (1) - الکافی، 130/2، حدیث 11؛ [1]وسائل الشیعه: 8/16، باب 61، حدیث 20822؛ [2] المحجه البیضاء: 365/5.

ایّام دنیا را که ایّام کمی است در برابر عبادت و مصیبت و معصیت صبر می کنند و از این راه به راحت جاوید که در آخرت میسّر است می رسند.

به هنگام شب برای عبادت بر پا می ایستند در حالی که اشک دیدگانشان بر صورت جاری است، برای آزادی از عذاب فردا به درگاه حضرت ربّ الارباب به تضرّع و زاری اند.

به هنگام روز در بردباری، در بصیرت، در نیکوکاری و در پرهیزکاری به سر می برند.

از خوفی که در عبادت از عظمت محبوب و عذاب قیامت دارند بدنشان فوق العاده نحیف و لاغر است، هر کس به آنان بنگرد، گوید مریض است، در حالی که مریض نیستند، یا گوید مجنون است، در حالی که جنون ندارد، اینان را از یاد جهنّم و آنچه در اوست امری عظیم به جان رسیده است.» (1)فیض عاشق، آن سالک عارف، می فرماید:

ز خود سری بدر آرم چه خوش بود به خدا ز پوست مغز بر آرم چو خوش بود به خدا

فکنده ام دل و جان را به قُلزُم غم عشق اگر دُری به کف آرم چه خوش بود به خدا

کنم ز خویش تهی خویش را ز خود بِرَهَم ز غم دمار برآرم چه خوش بود به خدا

زدیم از رخ جان زنگ نقش هر دو جهان که رو به روی تو آرم چه خوش بود به خدا

ص:98


1- (1) - الکافی: 131/2 - 132، حدیث 15؛ [1] بحار الأنوار: 43/7 - 44، باب 122، حدیث 18؛ المحجه البیضاء: 364/5.

کنم ز صورت هر چیز رو به معنیِ آن عدد دگر نشمارم چه خوش بود به خدا

(فیض کاشانی)

ص:99

[«16»اَللَّهُمَّ اجْعَلْ لَنَا فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ سَاعَاتِهِ حَظّاً مِنْ عِبَادِکَ وَ نَصِیباً مِنْ شُکْرِکَ وَ شَاهِدَ صِدْقٍ مِنْ مَلاَئِکَتِکَ «17»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ احْفَظْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِینَا وَ مِنْ خَلْفِنَا وَ عَنْ أَیْمَانِنَا وَ عَنْ شَمَائِلِنَا وَ مِنْ جَمِیعِ نَوَاحِینَا، حِفْظاً عَاصِماً مِنْ مَعْصِیَتِکَ ، هَادِیاً إِلَی طَاعَتِکَ ، مُسْتَعْمِلاً لِمَحَبَّتِکَ «18»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ وَفِّقْنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا وَ لَیْلَتِنَا هَذِهِ وَ فِی جَمِیعِ أَیَّامِنَا لاِسْتِعْمَالِ الْخَیْرِ وَ هِجْرَانِ الشَّرِّ وَ شُکْرِ النِّعَمِ وَ اتِّبَاعِ السُّنَنِ وَ مُجَانَبَهِ الْبِدَعِ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ حِیَاطَهِ الْإِسْلاَمِ وَ انْتِقَاصِ الْبَاطِلِ وَ إِذْلاَلِهِ وَ نُصْرَهِ الْحَقِّ وَ إِعْزَازِهِ وَ إِرْشَادِ الضَّالِّ وَ مُعَاوَنَهِ الضَّعِیفِ وَ إِدْرَاکِ اللَّهِیفِ ]

خدایا! در هر ساعتی از ساعات روز بهره ای از بندگیت، و سهمی از شکرگزاریت، و شاهد راستی از فرشتگانت برای ما قرار ده.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و ما را از پیش رو، و پشت سر و طرف راست و جانب چپ و از تمام سمت و سویمان، حفظ کن، حفظی که ما را از نافرمانیت باز دارد، و به فرمانبرداریت راهنمایی کند، و برای عشق و محبتت به کار گیرد.

ص:100

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و ما را در این روز و شبمان، و در تمام ایاممان برای این امور موفّق بدار: به کارگیری خیر، و دوری از شر، و شکر نعمت ها و پیروی از روش های نیک، و دوری از بدعت ها، و امر به معروف، و نهی از منکر، و پاسداری از اسلام و کم کردن و خوار ساختن باطل، و یاری و گرامی داشت حق، و راهنمایی گمراه، و کمک کردن به ناتوان، و پناه دادن به درمانده و گرفتار.

سه حقیقت مهم برای انسان های صالح

1 - ملاقات با عباد صالح حق و نَفَس و گفتار و اخلاقشان، سراسر درس و موجب نورانیت و روشنایی قلب و حیات دل و رشد روح است.

2 - ادای شکر نعمت های باطنی و ظاهری و توفیقاتی که در همۀ امور نصیب انسان می گردد.

3 - با انجام عبادات و طاعات و هر عمل خیر و تقوا و پرهیزکاری و دوری از حرام و معصیت، فرشتگان نویسنده را شاهد صادق بر خود قرار دهد. اینها همه حظّ و نصیبی است که خیر دنیا و آخرت و سعادت امروز و فردای انسان را تأمین می نماید.

حصنِ حصینِ حفظ و امان حق

اشاره

انسان از ابتدای ولادت تا لحظۀ خروج از دنیا به خصوص وقتی که در مدار تکلیف و مسؤولیت است، در معرض انواع خطرها و طوفان هایی است که اگر از خود مراقبت و مواظبت ننماید، درخت سعادت جاودانیش با آتش آن خطرات و طوفان ها از ریشه خواهد سوخت.

مراقبت و مواظبت از هویّت الهی و ملکوتی خود، در سایۀ عقاید صحیحه و

ص:101

اخلاق حسنه و اعمال صالحه میسّر است و جز این، راهی برای سلامت ماندن از خطر وجود ندارد. در این مسیر باید باطن و ظاهر خویش را تسلیم خواسته های الهی کرد و یک لحظه از هجوم شیاطین و خنّاسان غافل نماند.

ابلیس و ارتش خطرناکش که جاهلان و معاندان و دشمنان حقیقت هستند، کمترین رحمی به انسان ندارند و راحت آنان در این است که خوبی های انسان را به باد داده و آدمی را به قعر جهنّم رهنمون شوند. او و دستیارانش، دشمنان قسم خوردۀ انسانند و در پیشگاه حضرت احدیّت سوگند شدید یاد کرده که از همه طرف و از همه جانب به انسان حمله کرده و او را از حقّ و حقیقت جدا سازند.

خداوند هم به آنان هشدار داده که شما را بر عباد من سلطه و سلطنت و تسلّط و حکومت نیست، تنها کاری که از شما بر می آید اغواگری است که اگر انسان ها با فراهم بودن تمام وسایل هدایت به اغوای شما تن دهند من جهنّم را از شما و پیروانتان پر خواهم کرد.

شیطان و حزبش کاری جز کینه و حقد و حسد و دشمنی با ما ندارند و هدف ایشان بریدن ما از حقّ و حقیقت است و تنها راه محفوظ ماندن ما از خطرات آنان، ایمان به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب و نبوت و امامت و آراستگی به حسنات و پیراستگی از رذایل و انجام واجبات و ترک محرمات که حصن حصین الهی و منطقۀ امن و امان ملکوتی است می باشد، از شیطان و منطقۀ او خود را حفظ کرده و در امان حضرت ربّ العزّه قرار خواهیم گرفت.

قرآن مجید هجوم زیان آور شیطان را از هر جهت به انسان گوشزد فرموده است:

قالَ فَبِما أغْوَیْتَنی لَأقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ * ثُمَّ لآَتِیَنَّهُمْ مِنْ بِیْنِ أیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لاتَجِدُ أکْثَرَهُمْ شاکِرینَ * قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مَنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ

ص:102

أجْمَعینَ » (1)

گفت : به سبب این که مرا به بیراهه و گمراهی انداختی ، یقیناً بر سر راه راست تو [ که رهروانش را به سعادت ابدی می رساند ] در کمین آنان خواهم نشست . * سپس از پیش رو و پشت سر و از طرف راست و از جانب چپشان بر آنان می تازم و [ تا جایی آنان را دچار وسوسه و اغواگری می کنم که ] بیشترشان را سپاس گزار نخواهی یافت . * خدا فرمود : از این جایگاه و منزلتت نکوهیده و مطرود بیرون شو که قطعاً هر که از آنان از تو پیروی کند ، بی تردید جهنم را از همۀ شما لبریز خواهم کرد .

پیش رو، پشت سر، راست و چپ، اصطلاح است، می گوییم فلانی از چهار طرف محاصره شد.

حضرت باقر علیه السلام در ذیل این آیه می فرماید:

مِنْ بَیْنِ أیْدیهِمْ

مَعْناهُ : اهَوِّنُ عَلَیْهِمْ أمْرَ الآْخِرَهِ ،

منظور شیطان از پیش رو، سبک کردن امر آخرت در نظر بنی آدم است.

مِنْ خَلْفِهِمْ

آمُرُهُمْ بِجَمْعِ الأْمْوالِ وَ الْبُخْلِ بِها عَنِ الْحُقُوقِ لِتَبْقی لِوَرَثَتِهِمْ ،

و منظورش از پشت سر، امر به جمع مال و بخل ورزیدن از حقوق مالی است، تا بدون بهره گیری از مال برای آخرت، بمیرند و محصول زحمات خود را برای ورثه بگذارند.

عَنْ أیْمانِهِمْ

افْسِدُ عَلَیْهِمْ أمْرَ دینِهِمْ بِتَزْیینِ الضَّلالَهِ وَ تَحْسینِ

ص:103


1- (1) - اعراف (7) : 16 - 18. [1]

الشُّبْهَهِ ،

منظورش از دست راست، آن است که: با جلوه دادن گمراهی و ضلالت و نیکو نشان دادن شبهه، امر دین و دینداری را بر آنان فاسد می کنم، تا از لباس حقیقت عریان شوند و به چاه عمیق ضلالت سرنگون گردند.

عَنْ شَمائِلِهِمْ

بِتَحْبیبِ اللَّذّاتِ إلَیْهِمْ وَ تَغْلیبِ الشَّهَواتِ عَلی قُلُوبِهِمْ . (1)

منظورش از دست چپ آن است که: لذّات غلط را محبوب آنان نموده و شهوات سعادت سوز را بر قلبشان حاکم می کنم.

الهی! اگر عنایت و رحمت تو نباشد و اگر توفیق خاص تو رفیق راه نگردد، به هیچ صورت راه نجاتی برای ما ضعیفان نخواهد بود.

به قول فیض آن شوریدۀ شیدا:

الهی به کامم شرابی فرست شرابی ز جام خطابی فرست

مرا کُشت رنج خمار الَست دگر باره از نو شرابی فرست

دلم تا صفا یابد از زنگ غم به دُردی کشانت که تابی فرست

ز سر جوش خمخانۀ حبّ خویش به جام شرابم حبابی فرست

به لب تشنۀ چشمۀ معرفت به ساقیّ کوثر که آبی فرست

به عصیان سراپای آلوده ام ز جام طهورم شرابی فرست

به معمار می کن حوالت مرا امیری به ملک خرابی فرست

به دل تخم امّید کِشتم بسی بدین کشتزارم سحابی فرست

ز دریای غفران و ابر کرم مرا رحمت بی حسابی فرست

برای براتم ز آتشکده ز سوی یمینم کتابی فرست

ز قشر سخن فیض دلگیر شد ز معنای بِکْرم لُبابی فرست

(فیض کاشانی)

ص:104


1- (1) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 227/4، ذیل آیۀ 17 سورۀ اعراف؛ تفسیر نور الثقلین: 11/2، حدیث 33. [1]

برای هر کدام از سیزده موردی که امام سجّاد علیه السلام در ضمن دعا بیان کرده اند توضیحی مختصر بیان می شود.

1 - کار خیر

سُئِلَ أمیرُالْمُؤْمِنینَ علیه السلام عَنِ الْخَیْرِ ما هُوَ؟ فَقالَ : لَیْسَ الْخَیْرَ أنْ یَکْثُرَ مالُکَ وَ وَلَدُکَ ، وَلکِنَّ الْخَیْرَ أنْ یَکْثُرَ عِلْمُکَ وَ أَن یَعْظُمَ حِلْمُکَ . (1)

از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند: خیر چیست ؟ حضرت فرمود: خیر این نیست که مال و فرزندانت فراوان شود، خیر در این است که بر دانش افزوده گردد و حلم و بردباریت عظیم شود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

وَ الَّذی نَفْسی بِیَدِهِ ما أنْفَقَ النّاسُ مِنْ نَفَقَهٍ أحَبَّ مِنْ قَوْلِ الْخَیْرِ. (2)

سوگند به آن کسی که جانم در دست اوست، مردم انفاقی محبوب تر از گفتار نیک نکرده اند.

حضرت موسی بن جعفر از امام صادق علیه السلام روایت می فرماید:

أحْسَنُ مِنَ الصِّدْقِ قائِلُهُ ، وَ خَیْرٌ مِنَ الْخَیْرِ فاعِلُهُ . (3)

بهتر از راستگویی، شخص راستگو و بهتر از نیکی، شخص نیکوکار است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

إذا أرَدْتَ شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ فَلا تُؤَخِّرْهُ . (4)

ص:105


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 94، [1]بحار الأنوار: 140/72، باب 54، حدیث 5. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 311/68، باب 79، حدیث 8؛ [3]المحاسن: 15/1، باب 9، حدیث 41. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 404/66، باب 38، حدیث 109: [5]وسائل الشیعه: 292/16، باب 1، حدیث 21578. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 215/68، باب 66، حدیث 14؛ [7]الکافی: 142/2، حدیث 5. [8]

چون قصد خیر کردی آن را به تأخیر مینداز.

2 - دوری از شرّ

منظور از شرّ در اینجا انواع گناهان و معاصی و خطاهاست که همه و همه محصول غرایز سرکش و شهوات شیطانی و هوای نفس و شیاطین و خنّاسان است که در قرآن مجید به همۀ آنها اشاره شده است.

مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ * وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إذا وَقَبَ » (1)

از زیان مخلوقاتی که [ با انحرافشان از قوانین الهی به انسان ] ضرر می رسانند ، * و از زیان شب هنگامی که با تاریکی اش درآید [ که در آن تاریکی انواع حیوانات موذی و انسان های فاسق و فاجر برای ضربه زدن به انسان در کمین اند.]

ما دلالت بر تعمیم و شمول دارد و اضافۀ شر به آن و فعل «خَلَقَ » و نسبت آن به خالق، اشاره به آن است که شر از خلق و ترکیب و امتزاج و تفصیل کاینات و مواد و قوا برمی آید، نه از عوالم امر و ارادۀ فاعلی خالق، این شرور فقط همان مضاف به «ما خلق» است و در واقع، نمایشی از چگونگی نظر و اندیشه و دریافت انسان از حوادث متضاد می باشد و وجود عینی و مستقلّی ندارند.

پس اگر انسان خود را برتر آورد و در حریم قدرت رب رساند و به او ایمان آورده و پناهنده شود و با نظر ربوبی به حوادث و پدیده های جان بنگرد، از مواجهه با آنچه شر می نماید امنیت می یابد و در درون هر حادثۀ شر نمای خیری یا مقدّمۀ خیری می نگرد و با بینش وسیع و نیروی اراده ای که در حریم رب می یابد، می تواند

ص:106


1- (1) - فلق (113) : 2 - 3. [1]

هر حادثه ای را رو به خیر و مقاصد برتر بگرداند و بالای امواج حوادث به سوی ساحل خیر پیش رود. و به عکس برای فرد تنها و بی پناه که خود را از حریم پناهندگی رب بر کنار داشته و درون حوادث واقع شده، هر موج حادثه و هر پدیده ای که از گریبان آفرینش یا از درون اجتماع یا از باطن اندیشه ها سرزند شر می نماید و در مسیر شرّش پیش می برد.

نکره آمدن غاسق و قید اذا وقب شامل هرگونه تاریکی فشرده و فراگیرنده ای می شود که همۀ محیط و ظرف تابش را پر کند و هر روزنۀ نوری را مسدود نماید. مثال بارز «غاسق» تاریکی شب دیجور است که در آن راهزنان و جانوران و احلام و اوهام وحشت انگیز از لانه ها و کمین گاههای زیر زمین و خلال نفوس سربرمی آورند و تاخت و تاز می نمایند.

تاریکی فراگیرندۀ کفر و جهل و هوا و خشم و شهوت، مثال های دیگری از «غاسق إذا وقب» است که شرّ آنها از نفس آدمی و در اوست و خطیرتر از هر شرّی می باشد.

همین که این تاریکی های نفسانی، محیط درونی آدم را فرا گرفت و نور ایمان و پرتو عقل و شعاع وجدان را خاموش داشت، غرایز و خویهای حیوانی و عقده ها از بندها و کمین گاههای درونی رها می شوند و چون جانورهای متنوع و متلوّن به تاخت و تاز درمی آیند و به مرکز فرمان و اراده یورش می آورند تا همین که آن را به دست گرفتند، همۀ قوا و جوارح را به خواست خود و در مسیر انجام شهوات و اوهام و زبانه های خشم خود به هر سو می گردانند و در این مسیر هر حد و قید و مانع قانونی و اخلاقی را از میان برمی دارند و هر استعداد و شخصیتی را درهم می شکنند و هر قدرت و نیرویی را در اختیار خود می گیرند. (1)

ص:107


1- (1) - پرتوی از قرآن: 206، [1] قسمت دوّم از جزء 30.
3 - شکر نعمت

شکر، یاد نعمت ها و اظهار آن است. یعنی سپاس گویی و نیکو گفتن از احسان کننده که در حقیقت اعتراف به نعمت همراه با تعظیم و احترام است. تشکّر بنده بر نعمت های ظاهری و باطنی که خداوند در اختیار او نهاده و از واجبات حتمیّه و اولیه است.

خداوند در قرآن مجید بسیار بر شکرگزاری تأکید نموده است که بندگان همواره خود را ممنون او دانند و در نتیجه سر به طاعت او نهند و تسلیم فرامینش باشند.

امام علی علیه السلام اسوۀ شاکران و مولای ستایشگران ربوبی می فرماید:

أَوَّلُ ما یَجِبُ عَلَیْکُم لِلّهِ سُبحانَهُ شُکْرُ أَیادِیِه وَ ابْتِغاءُ مَراضِیِه. (1)

نخستین چیزی که بر شما در برابر خدای سبحان واجب است، سپاسگزاری از نعمت های او و فراهم آوردن موجبات خشنودی اوست..

خداوند دربارۀ یکی از بندگان صالح خویش یعنی لقمان حکیم می فرماید:

وَلَقَدْ ءَاتَیْنَا لُقْمَنَ الْحِکْمَهَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَن یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ» (2)

و به راستی ما به لقمان حکمت عطا کردیم که نسبت به خدا سپاس گزار و شاکر باش و هرکه سپاس گزارد تنها به سود خود سپاس می گزارد ، و هرکه ناسپاسی کند [ به خدا زیان نمی زند ، زیرا ] خدا بی نیاز و ستوده است .

«هر چند حکمت معانی گسترده ای دارد از جمله گفته اند:

مجموعه ای از معرفت و علم و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت است. ولی اساس و هدف از اعطای حکمت از سوی خداوند به لقمان حکیم، شکرگزاری بوده

ص:108


1- (1) - غرر الحکم: 181، حدیث 3389. [1]
2- (2) - لقمان (31 : 12.

است. و لقمان به خاطر امتیازهای عالی به مقام شکر دست یافت. انسان هر گاه نعمت های الهی را در جای خود به کار بگیرد سودش به خود او برمی گردد ولی اگر کفران نعمات کند، ضررش در وهلۀ اوّل به خودش، سپس به دیگران می رسد.

در پایان آیه می فرماید: غَنِیٌّ حَمِیدٌ یعنی شکرگزار در برابر انسان های عادی یا نعمتی را به بخشنده می دهد و یا اگر چیزی نمی دهد با ستایش او مقامش را در نزد مردم بالا می برد ولی در مورد خداوند هیچکدام معنی ندارد؛ زیرا او از همگان بی نیاز است و همه ستایشگران به ویژه فرشتگان حمد او می گویند.

یک نکته پیرامون آیه قابل توجه است که کلمۀ شکر با صیغۀ فعل مضارع آمده که نشانۀ استمرار و همیشگی است ولی کفر با صیغه ماضی آمده که بر یک مرتبه هم صدق می کند، اشاره به این است که: کفران حتی یکبار سرانجام دردناکی دارد، امّا شکرگزاری باید مستمر باشد تا انسان مسیر تکاملی خود را طی کند.» (1)حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

اَوْحَیَ اللَّهُ تَعَالی إِلی مُوسی : یا مُوسی اشْکُرْنی حَقَّ شُکْرِی، فَقالَ : یا رَبِّ کَیْفَ أَشْکُرُکَ حَقَّ شُکْرِکَ ، وَ لَیْسَ مِنْ شُکْرٍ أَشْکُرُکَ بِهِ إِلاّ وَ أَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ ؟! فَقالَ : یا مُوسی شَکَرْتَنی حَقَّ شُکْری حِیْنَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِکَ مِنِّی. (2)

خدای تعالی به موسی وحی فرمود: ای موسی! مرا چنانکه باید شکر کن.

موسی عرض کرد: پروردگارا! چگونه تو را چنانکه باید شکر گویم حال آن که هر شکری که تو را می گویم خود نعمتی است که تو به من ارزانی داشته ای ؟ فرمود: ای موسی! وقتی که بدانی توفیق آن شکر را هم من به تو داده ام، حق شکر مرا ادا کرده ای.

ص:109


1- (1) - تفسیر نمونه: 36/17 - 38، [1] ذیل آیۀ 12 سورۀ لقمان.
2- (2) - بحار الأنوار: 351/13، باب 11، حدیث 41؛ [2]قصص الأنبیاء، راوندی: 161، حدیث 178. [3]

پس شکر کامل، اعتراف خاضعانه زبان درون در برابر خدای تعالی به عجز و ناتوانی از به جا آوردن کمترین شکر اوست؛ زیرا که توفیق شکرگزاری نعمت جدیدی است که باید بر آن شکر نمود.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

رسول خدا صلی الله علیه و آله در سفری بر ناقۀ خود سوار بود که ناگاه فرود آمد و پنج بار سجده کرد و دوباره سوار ناقه شد. همسفران پرسیدند:

ای رسول خدا! ما از شما رفتاری دیدیم که پیش از این ندیده بودیم ؟ حضرت فرمود: «آری، جبرئیل علیه السلام نزد من آمد و مرا از جانب خدای عزّوجلّ بشارت هایی داد. از اینرو خدا را در سجده سپاس گفتم و بر هر بشارتی سجده نمودم.» (1)

4 - پیروی از سنت

مقصود از سنت، هر روش نیک و پسندیده ای که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام به آن عمل کرده اند و مسلمانان هم از آن الگو می گیرند که سیرۀ عملی آنان می شود. در حقیقت پیروی از شیوۀ عملی پیامبر صلی الله علیه و آله در شرعیّات و مستحبات است که هر مسلمانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در آن امور نمونه عملی خود قرار می دهد.

خداوند در سورۀ احزاب این نمونه را با ویژگی هایش به ما معرفی می فرماید:

لَّقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا» (2)

یقیناً برای شما در [ روش و رفتار ] پیامبر خدا الگوی نیکویی است برای کسی که همواره به خدا و روز قیامت امید دارد ؛ و خدا را بسیار یاد می کند .

ص:110


1- (1) - الکافی: 98/2، حدیث 24؛ [1] بحار الأنوار: 35/68، باب 61، حدیث 19.
2- (2) - أحزاب (33) : 21. [2]

بهترین الگو برای شما نه تنها در میدان جنگ که در تمام زندگی، وجود پیامبر صلی الله علیه و آله است روحیات عالی معنوی و اخلاقی و عمل به دستورهای خداوند در رسالت، از او مردی مقتدر و جذّاب ساخته بود.

اسوه، به معنی حالتی است که انسان به هنگام پیروی از دیگران به خود می گیرد.

و به دیگری اقتدا و همراهی می کند. و یاران و مسلمانان هم دورۀ ایشان در همۀ مراحل زندگی حتی در جنگ ها همگام با حضرت وظایف دینی را می آموختند تا جائی که مولای متقیان امیرمؤمنان علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:

وقتی تنور معرکه سرخ می شد، خود را به رسول اللّه صلی الله علیه و آله حفظ می کردیم، پس هیچکدام از ما به دشمن نزدیک تر از پیامبر صلی الله علیه و آله نبود. (1)معنای آن این است که وقتی ترس از دشمن زیاد می شد و جنگ به نهایت سختی می رسید، مسلمانان به جانبی که شخص رسول اللّه صلی الله علیه و آله در جنگ بود پناهنده می شدند و خداوند به برکت آن حضرت پیروزی را بر آنان نازل می کرد و به خاطر او از آنچه بیم داشتند ایمنی می یافتند.

و این پیروی برگرفته از سنت الهی و سنت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است که همه ما را به آن دعوت کرده اند.

امام علی علیه السلام برترین وسیله ای که متوسّلان می توانند با آن به سوی خداوند تقرب جویند ایمان به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله می داند و می فرماید:

وَ اقْتَدُوا بِهَدْیِ نَبِیِّکُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْیِ وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَانَّها أَهْدَی السُّنَنِ . (2)

به روش پیامبرتان اقتدا کنید که آن برترین روش و به سنت او رفتار نمایید

ص:111


1- (1) - نهج البلاغه: 828، فصل نذکر فیه شیئاً من إختیار غریب کلامه علیه السلام المحتاج إلی التفسیر: حدیث 9. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 109. [2]

که آن رهنماترین سنت هاست.

و رسول اللّه صلی الله علیه و آله هم به نیکی راهنمایی فرموده است که:

لا قَوْلَ إِلاّ بِعَمَلٍ ، وَ لا قَوْلَ وَ لا عَمَلَ إِلاّ بِنِیَّهٍ ، وَ لا قَوْلَ وَ لا عَمَلَ وَ لَانِیَّهَ إِلاّ بِإِصابَهِ السُّنَّهِ . (1)

هیچ گفتاری جز با کردار ارزش ندارد و هیچ گفتار و کرداری جز با نیّت و هیچ گفتار و کردار و نیتی ارزشمند نیست مگر با سنت منطبق باشد.

به هر حال معیار قرار دادن سنت در اعمال، ملاک قبولی و ارزشمندی آنها می شود.

حضرت سجّاد علیه السلام به این نکته اشاره فرمود:

إِنَّ أَفْضَلَ الأعْمالِ عِنْدَ اللَّهِ ما عُمِلَ بِالسُّنَّهِ وَ انْ قَلَّ . (2)

برترین کارها نزد خداوند، آن است که بر طبق سنت عمل شود گرچه اندک باشد.

امّا گاهی عدّه ای دانشمند نمای حسود با ساختن روش های نو یا وارد کردن امور غیرشرعی در دین که در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نبوده است به صورت علنی با پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مخالفت کرده اند؛ زیرا هر آنچه با کتاب خدا و سنت و اجماع بزرگان مخالف باشد بدعت و گمراهی است. و بدعت گذار در جایگاه بدی قرار می گیرد.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله به چنین افرادی هشدار داده و می فرماید:

«هان! هر عبادتی را جوش و خروشی است که سرانجام فروکش می کند. پس، هر کسی خروش عبادتش به سنت آرام گیرد هدایت شده است. و هر که با

ص:112


1- (1) - الکافی: 70/1، حدیث 96؛ [1]بحار الأنوار: 208/1، باب 5، حدیث 6. [2]
2- (2) - الکافی: 70/1، حدیث 7؛ [3]المحاسن: 221/1، حدیث 133. [4]

سنت من مخالفت کند گمراه شده است و عملش بر باد رفته است.» (1)امام صادق علیه السلام در نامه ای به یارانش این انحراف در دین را با بیانی شیوا تذکّر می فرماید:

بر شما باد آثار پیغمبر خداو سنت و روش آن حضرت و آثار ائمۀ هدایت علیهم السلام از خاندان پیغمبر، پس از او و سنت آنان؛ چون هر که به چنین روشی ملتزم بود به راه هدایت رفته و هر که این را رها ساخت و از آن روی گرداند گمراه شد؛ زیرا آنان تنها کسانی هستند که خداوند به پیروی از آنها امر فرموده است.

به یقین پدرمان پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مداومت بر عمل در راه آثار و سنّت ها، گرچه اندک باشد، مورد رضای پروردگار است و نزد خداوند سودمندتر است از کوشش در اعمال بی پایه که ساخته و پرداختۀ هواست. آگاه باشید که پیروی از هواهای نفسانی و بدعت ها بدون این که از سوی خدا در آن هدایتی رسیده باشد؛ گمراهی است. و هر گمراهی بدعت و هر بدعت سرانجامش دوزخ خواهد بود. (2)

5 - دوری از بدعت

بدعت به برنامه ای گفته می شود که انسان از جانب خود به شرع مطهّر نسبت دهد و آن را به عنوان برنامۀ دینی بر مردم حاکم نماید.

بدعت جنایتی بس بزرگ و گناهی بس عظیم است که انسان اگر به جبرانش برنخیزد معلوم نیست به رحمت حضرت حق برسد.

ص:113


1- (1) - الکافی: 85/2، حدیث 1؛ [1] بحار الأنوار: 209/68، باب 66، حدیث 1.
2- (2) - الکافی: 8/8، حدیث 1؛ بحار الأنوار: 217/75، باب 23، حدیث 93.

امام صادق علیه السلام بدعت را از گناهان کبیره به حساب آورده و از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل فرموده است:

مَنْ تَبَسَّمَ فِی وَجْهِ مُبْتَدَعٍ فَقَدْ أَعانَ عَلی هَدْمِ دِیْنِهِ . (1)

هر کس در برابر بدعت گذاری تبسّم کند، به نابودی دینش کمک کرده است.

امام علی علیه السلام فرمود:

مَنْ مَشی إلی صاحِبِ بِدْعَهٍ فَوَقَّرَهُ فَقَدْ مَشی فی هَدْم الإْسْلامِ . (2)

هر کس برای احترام به صاحب بدعت قدم بردارد، برای نابودی اسلام قدم برداشته است.

6 و 7 - امر به معروف و نهی از منکر

قرآن مجید امر به معروف و نهی از منکر را دو فریضه و واجب الهی می داند و مردم را به آن امر کرده و ترک آن را گناه و موجب عذاب حق می شمارد و سلامت جامعه را در گرو آن دانسته و این دو واجب را از اوصاف مردم مؤمن قلمداد کرده است:

امر به معروف و نهی از منکر در قرآن

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ امَّهٌ یَدْعُونَ إلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » (3)

ص:114


1- (1) - بحار الأنوار: 217/47، باب 7، حدیث 4؛ [1]سفینه البحار: 243/1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 304/2، باب 44، حدیث 44؛ [3]سفینه البحار: 243/1؛ [4] من لایحضره الفقیه: 572/3، حدیث 4957.
3- (3) - آل عمران (3) : 104. [5]

و باید از شما گروهی باشند که [ همه مردم را ] به سوی خیر [ اتحاد ، اتفاق ، الفت ، برادری ، مواسات و درستی ] دعوت نمایند ، و به کار شایسته و پسندیده وادارند ، و از کار ناپسند و زشت بازدارند ؛ و اینانند که یقیناً رستگارند.

لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی إسرائیلَ عَلی لِسانِ داوُدَ وَ عیسیَ بْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ * کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنْکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ » (1)

از بنی اسرائیل آنان که کافر شدند به زبان داود و عیسی بن مریم لعنت شدند .

لعنت شدنشان برای این بود که [ نسبت به فرمان های خدا و انبیا ] سرپیچی داشتند و همواره [ از حدود الهی ] تجاوز می کردند . * آنان یکدیگر را ازکارهای زشتی که مرتکب می شدند بازنمی داشتند . مسلماً بد بود آنچه را انجام می دادند.

وَ تَری کَثیراً مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی الإْثْمِ وَالْعُدْوانِ وَ أکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ * لَوْلایَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَ الأْحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الإْثْمِ وَ أکِلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ » (2)

و بسیاری از آنان را می بینی که در گناه و تجاوز [ از حدود خدا ] و حرام خوری خود می شتابند ؛ همانا بد است اعمالی که همواره انجام می دادند .

* چرا دانشمندان الهی مَسلک [ و کاملان در دین ] و عالمان یهود ، آنان را از گفتار گناه آلود و حرام خواری بازنمی دارند ؟ بسیار زشت است سکوتی که همواره پیش می گرفتند.

ص:115


1- (1) - مائده (5) : 78 - 79. [1]
2- (2) - مائده (5) : 62 - 63. [2]

اَلَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الاُْمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراتِ وَ الاِْنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إصْرَهُمْ وَ الأْغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی انْزِلَ مَعَهُ اولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » (1)

همان کسانی که از این رسول و پیامبر « ناخوانده درس » که او را نزد خود [ با همۀ نشانه ها و اوصافش ] در تورات وانجیل نگاشته می یابند ، پیروی می کنند ؛ پیامبری که آنان را به کارهای شایسته فرمان می دهد ، و از اعمال زشت بازمی دارد ، و پاکیزه ها را بر آنان حلال می نماید ، و ناپاک ها را بر آنان حرام می کند ، و بارهای تکالیف سنگین و زنجیره ها [ یِ جهل ، بی خبری و بدعت را ] که بر دوش عقل وجان آنان است برمی دارد ؛ پس کسانی که به او ایمان آوردند و او را [ در برابر دشمنان ] حمایت کردند و یاریش دادند و از نوری که بر او نازل شده پیروی نمودند ، فقط آنان رستگارانند.

وَالْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أوْلیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ یُطیعُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ اولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللّهُ إنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ » (2)

مردان و زنان با ایمان دوست و یار یکدیگرند ؛ همواره به کارهای نیک و شایسته فرمان می دهند و از کارهای زشت و ناپسند بازمی دارند ، و نماز را برپا می کنند ، و زکات می پردازند ، و از خدا و پیامبرش اطاعت می نمایند ؛ یقیناً خدا آنان را مورد رحمت قرار می دهد ؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.

ص:116


1- (1) - اعراف (7) : 157. [1]
2- (2) - توبه (9) : 71. [2]
امر به معروف و نهی از منکر در روایات

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

لا تَتْرُکُوا الأْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فیُوَلِّی اللّهُ امُورَکُمْ شِرارَکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلا یُسْتَجابُ لَکُمْ دُعاؤُکُمْ . (1)

امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که خداوند اشرار قوم را بر شما مسلّط کند، آنگاه دعا می کنید ولی دعایتان مستجاب نمی شود.

و نیز فرمود:

إنَّ اللّهَ تَعالی ذِکْرُهُ ؛ لَمْ یَرْضَ مِنْ أوْلیائِهِ أنْ یُعْصی فِی الأْرْضِ وَ هُمْ سُکُوتٌ مُذْعِنُونَ لا یَأْمُرُونَ بِمَعْرُوفٍ وَ لا یَنْهَوْنَ عَنْ مُنْکَرٍ. (2)

به حقیقت که خداوند برای اولیایش رضایت نداده که در زمین معصیت شود و آنان ساکت باشند و از امر به معروف و نهی از منکر خودداری نمایند.

و نیز فرمود:

لَعَنَ اللّهُ الآْمِرینَ بِالْمَعْرُوفِ التّارِکینَ لَهُ ، وَ النّاهینَ عَنِ الْمُنْکَرِ الْعامِلینَ بِهِ . (3)

لعنت خدا بر آمران به معروفی که خود تارک معروفند؛ و ناهیان از منکری که خود آلوده به منکرند.

8 و 9 و 10 - حفظ اسلام و خوار نمودن باطل و نصرت حق

اسلام که عبارت از ایمان و عمل و اخلاق است، یادگار انبیا و امامان معصوم و

ص:117


1- (1) - بحار الأنوار: 77/97، باب 1، حدیث 30؛ [1] مستدرک سفینه البحار: 218/10.
2- (2) - بحار الأنوار: 526/32، باب 12، حدیث 442؛ [2] مستدرک سفینه البحار: 219/10.
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 129؛ [3] مستدرک سفینه البحار: 220/10.

صدّیقین و شهدا و صالحین و عالمان ربّانی و عارفان عاشق و حکیمان آگاه برای هدایت و رشد و کمال انسان است.

هر مسلمان و مؤمنی در برابر حیثیت و حفظ اسلام و تداوم آن شدیداً مسؤول و مکلّف است. جهاد با جان و مال، جهاد با زبان و قلم، جهاد با عمل و اخلاق، راه حفظ اسلام و تداوم این فرهنگ مبارک و مدرسۀ سعادتبخش است. انبیاء و امامان و تربیت شدگان آن بزرگواران برای حفظ اسلام از هیچ کوششی مضایقه نکرده و در این مسیر از جانبازی دریغ ننمودند.

همۀ ما در این زمینه باید پیرو انبیا و ائمۀ طاهرین علیهم السلام باشیم، تا آیین الهی به نسل های بعد برسد و ما در پیشگاه حضرت محبوب سرافکنده نگردیم. با تمام وجود باید در برابر باطل به هر شکلی که هست بایستیم و در به ذلّت کشیدن و خواری آن فعالیّت کرده تا جایی که ریشۀ باطل بسوزد و حق و حقیقت از شرّ آنان در امان بماند.

حق را در تمام جوانبش یاری دهیم و به اعزاز آن برخاسته و برای پابرجایی آن از هیچ کوششی دریغ نورزیم که این همه در دنیا و آخرت به نفع ما و زن و فرزند و دوستان و نسل امروز و فردای ماست.

11 - راهنمایی گمراه

ارشاد بندگان خدا از مهمترین وظایف بزرگان رسالت حق است. ارشاد از کلمۀ رشد است یعنی سخن و رفتار اهل عمل و راهنمایی آنان سبب پیشرفت و صلاح انسان می شود تا به کمال نزدیکتر شود.

قرآن مجید که راهنمای اصلی راه خیر و صلاح انسان هاست می فرماید:

أَفَرَءَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَوَهً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ

ص:118

أَفَلَا تَذَکَّرُونَ » (1)

پس آیا کسی که معبودش را هوای نفسش قرار داده دیدی ؟ و خدا او را از روی علم و آگاهی خود [ بر این که شایستۀ هدایت نیست ] گمراه کرد ، و بر گوش و دلش مُهرِ [ تیره بختی ] نهاد ، و بر چشم [ دلش ] پرده ای قرار داده است ، پس چه کسی است که بعد از خدا او را هدایت کند ؟ آیا متذکّر [ حقایق ] نمی شوید ؟

سکان دار حقیقی هدایت خداوندست که ارادۀ خود را به نتیجه می رساند، یعنی ارشاد و راهنمایی، نشانه گیری مطلوب همراه با لطف و محبت است چه به مقصود برسد یا نرسد، ولی این که در واقع به هدف برسد به لطف حق تعالی است. پس آن کسی که گمراه است شایستگی هدایت را نداشته و راه را گم کرده است؛ زیرا او هوای نفس و مظاهر دنیا را خدای خود قرار داده و نشانه های حقیقی از جمله قرآن و اهل بیت و ائمه علیهم السلام را ردّ کرده است و به جادۀ باطل منحرف شده است.

کسی که معبود خود را «هوا» قرار می دهد، زمینه های راهیابی را از بین می برد و اندک اندک در سراشیبی گمراهی و هلاکت می افتد.

همان گونه که در ابتدای سورۀ جن خداوند به این نکته اهمیّت داده و به پیامبرش در مورد جن و شنیدن آیات قرآن می فرماید که:

قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِ ّ فَقَالُواْ إِنَّا سَمِعْنَا قُرْءَانًا عَجَبًا * یَهْدِی إِلَی الرُّشْدِ فََامَنَّا بِهِ وَ لَن نُّشْرِکَ بِرَبِّنَآ أَحَدًا» (2)

بگو : به من وحی شده که گروهی از جنّ [ به قرآن ] گوش دادند و گفتند :

همانا ما قرآن شگفت آوری شنیدیم ، * که به سوی راه راست هدایت می کند ،

ص:119


1- (1) - جاثیه (45) : 23. [1]
2- (2) - جن (72) : 1 - 2. [2]

پس به آن ایمان آوردیم و هرگز احدی را شریک پروردگارمان قرار نخواهیم داد .

هدف اصلی تأسیس قرآن به خاطر هدایت به سوی راه راست است و همه زمینه ها وابزارها به کمک قرآن می آیند تا به هدفش برسد.

آری، خداوند با علم این که آنان استحقاق هدایت ندارند، گمراه کرده است. و آنان با دست و برنامۀ خود چراغ های هدایت را شکسته و پل های بازگشت به پشت سر خود ویران کرده اند؛ بنابراین خداوند لطف و رحمت خود را می گیرد و آنان تا پایان عمرشان در تاریکی به سر می برند.

مردی از مولای متقیان امیرمؤمنان علی علیه السلام دربارۀ پایین ترین درجۀ گمراهی پرسید، حضرت فرمود:

وَأَدْنی مایَکُونُ بِهِ الْعَبْدُ ضالّاً أَنْ لایَعْرِفَ حُجَّهَ اللّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی وَ شاهِدَهُ عَلی عِبادِهِ الَّذی أَمَرَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِطاعَتِهِ وَ فَرَضَ وَلایَتَهُ . (1)

کمترین چیزی که بنده به واسطۀ آن گمراه شود، این است که حجت خدای تبارک و تعالی و گواه او بر بندگانش که به فرمانبری او فرمان داده و ولایتش را واجب گردانیده است، را نشناسد.

پس باید چگونه شناخت پیدا کرد و چگونه در پی کسب وظیفه بود؟

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرماید:

یتیم تر از یتیمی که پدرش را از دست داده، کسی است که از امام خود بریده شده و توان دسترسی به او را ندارد و حکم مسائل دینی مورد ابتلایش را نمی داند. بدانید که هر کس از شیعیان ما به علوم ما آگاه باشد، این شخصی که به شریعت ما آگاه نیست و دسترسی به ما ندارد یتیمی در دامن اوست، بدانید

ص:120


1- (1) - الکافی: 415/2، حدیث 1؛ [1]تفسیر المیزان: 412/4، [2] ذیل آیۀ 70 سورۀ نساء.

که هر کس او را هدایت و ارشاد کند و شریعت و احکام ما را به او بیاموزد در جمع بهشتیان با ما خواهد بود. (1)از اینرو رسول خدا صلی الله علیه و آله به اندازۀ فراوان برای هدایت بندگان ارزش قائل بود که حتی به جانشین خود علی بن ابی طالب علیه السلام سفارش می فرماید که ارشاد تو باید قبل از جنگ باشد تا خون کسی بدون هدف ریخته نشود.

هنگامی که حضرت را به یمن فرستاد فرمود:

ای علی، هرگز با کسی جنگ مکن تا این که او را از قبل به اسلام دعوت کرده باشی، به خدا سوگند! اگر خداوند مردی را به دست تو هدایت کند برای تو از آنچه آفتاب بر آن طلوع و غروب کند بهتر است و تو ولایت بر او داری، یا علی. (2)پس از بهترین بندگان حق کسی است که دلش را به نور هدایت روشن کند و با کمترین امکانات به سوی حق حرکت کند تا گرفتار دام های گمراه کننده و سوزان نیفتد. در همین راستا حضرت علی علیه السلام در صحیفه عارفان، نهج البلاغه می فرماید:

عِبادَ اللّه، إنَّ مِنْ احَبِّ عِبادِ اللّهِ إلیه عَبْداً أَعَانَهُ اللّهُ عَلی نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ ، وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ ، فَزَهَرَ مِصْباحُ الْهُدی فِی قَلْبِهِ وَ اعَدَّ الْقِری لِیَوْمِهِ النّازِلِ بِهِ . (3)

بندگان خدا، محبوب ترین بندگان در پیشگاه خداوند بنده ای است که خداوند به تسلط بر نفسش او را یاری داده، پس اندوه را شعار خود کرده و خوف از عذاب را تن پوش خویش، از اینرو چراغ هدایت در دلش روشن شده و

ص:121


1- (1) - بحار الأنوار: 2/2، باب 8، حدیث 1؛ الإحتجاج، طبرسی: 16/1. [1]
2- (2) - الکافی: 28/5، حدیث 4؛ [2] بحار الأنوار: 361/21، باب 34، حدیث 3.
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 86. [3]

طاعت و عمل برای روز مرگ آماده کرده... .

چه بسیار بد شومی است! که کسی با این همه ابزار و نشانه های هدایت از حق گریزان باشد و با بهانه های واهی شیرینی حق را به جان خود نوش نکند و به اشارات راهنما هم توجه نکند که باید به ذات حق پناه برد.

اَللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَفْتَقِرَ فی غِناکَ أَوْ أَضِلَّ فی هُداکَ اوْ أُضامَ فی سُلْطانِکَ ، اوِ اضْطَهَدَ وَالْاَمْرُ لَکَ . (1)

الهی، به تو پناه می برم از این که در بی نیازی تو فقیر شوم، یا در هدایتت گمراه گردم، یا در سلطنتت مورد ستم واقع شوم، یا به خواری نشینم و حال این که امر به دست توست.

12 - کمک کردن به ناتوان

مؤمن حق ندارد مالش را در هر راهی به مصرف برساند، چرا که در این صورت مالش را ضایع کرده است. و خداوند تباه نمودن ثروت مادی را دشمن می دارد.

کسانی که انفاق می کنند تا جایگاهی پیدا کنند، راه به جایی نمی برند ولی برخی انسان ها مسیر صرف مال را برای رسیدن به دیگران قرار می دهند.

حضرت سلیمان علیه السلام رزق و مکنت را تنها برای خود نمی خواست بلکه برای دستگیری و رسیدگی دیگران طلب می کرد تا ارادۀ حق را پیاده کند و مکارم اخلاقی و انسانی را در جامعۀ آن روز عملی سازد. او هرگز از مال و مقام به دید ابزار نادرست و خوش گذرانی که خلاف رضایت خدا بود، نگاه نمی کرد بلکه الگوی مصرف صحیح را در بین مردم رواج می داد. از رزق های معنوی و ملکوتی این است که انسان از خداوند بخواهد، توفیق یاری به نیازمندان نصیب او بشود.

ص:122


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 206. [1]

قرآن مجید این توفیق را یک گردنه می داند و انسان ناسپاس از آن گردنۀ مهم بالا نرفته است؛ پس با داشتن آن همه وسایل سعادت، راه نجات را نپیموده است که خداوند او را مورد ملامت و سرزنش قرار می دهد و می فرماید:

فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَهَ * وَ مَآ أَدْرَیکَ مَا الْعَقَبَهُ * فَکُّ رَقَبَهٍ * أَوْ إِطْعَمٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَهٍ * یَتِیًما ذَا مَقْرَبَهٍ * أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَهٍ » (1)

پس شتابان و با شدت به آن گردنۀ سخت وارد نشد ؛ * و تو چه می دانی آن گردنۀ سخت چیست ؟ * آزاد کردن برده ، * یا طعام دادن در روز گرسنگی و قحطی ، * به یتیمی خویشاوند ، * یا مستمندی خاک نشین .

به این ترتیب این گردنۀ سخت گذر را که انسان های ناسپاس هرگز خود را برای گذشتن از آن آماده نکرده اند، مجموعه ای از اعمال خیر بر محور خدمت به خلق و کمک به ضعیفان و ناتوان ها، دور می زند.

گذشتن از این گردنه با توجه به علاقۀ شدیدی که بیشتر مردم به مال و ثروت دارند کار آسانی نیست. این آزمایش به لطف الهی و با استمداد از ایمان و اخلاص به انجام می رسد.

عقبه چیست ؟

بعضی عقبه را «هوای نفس» تفسیر کرده اند که جهاد با آن را جهاد اکبر نامیده اند.

«هوای نفس» گردنۀ اصلی عبور انسان از درّه حیوانی به مقام روحانی است.

بعضی از مفسّران گفته اند:

عقبه، گردنه سختی در قیامت است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این باره فرموده است:

پیش روی شما گردنۀ صعب العبوری است که سنگین باران از آن نمی گذرند

ص:123


1- (1) - بلد (90) : 11 - 16. [1]

و من می خواهم بار شما را برای عبور از این گردنه سبک کنم. (1)سغب به معنی گرسنگی است. و یوم ذی مسغبه یعنی روز گرسنگی است که در بیشتر جوامع بشری گروهی همیشه از گرسنگان هستند و آیه تأکیدی بر اطعام گرسنه ها در روزهای قحطی و خشکسالی و مانند آن است.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ أَشْبَعَ جائِعاً فی یَوْمِ سَغْبٍ ، أَدْخَلَهُ اللّهُ یَوْمَ القِیامَهِ مِنْ أَبْوابِ الجَنَّهِ ، لایَدْخُلُها إِلاّ مَنْ فَعَلَ مِثْلَ ما فَعَلَ . (2)

کسی که گرسنه ای را در ایام قحطی سیر کند، خدا او را در قیامت از دری از درهای بهشت وارد می سازد که هیچ شخص دیگر از آن وارد نمی شود، جز کسی که عملی همانند او انجام داده باشد.

و از بهترین صدقه ها این است که به یاری ناتوان بشتابیم؛ چون پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

عَوْنُکَ الضَّعِیفَ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَهِ . (3)

از برترین خیرات کمک تو به ناتوان است.

«علی بن موسی الرّضا هنگامی که می خواست غذا میل کند، دستور می فرمود سینی بزرگی کنار سفر بگذارند و از هر غذایی که در سفره بود از بهترین آنها برمی داشت و در آن سینی می گذاشت سپس دستور می داد آنها را برای نیازمندان ببرند. سپس این آیه را تلاوت می فرمود: فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَهَ سپس فرمود: خداوند

ص:124


1- (1) - تفسیر نور الثقلین: 583/5، حدیث 23؛ تفسیر نمونه: 26/27 - 28، [1]مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 365/10، [2] ذیل آیۀ 11 سورۀ بلد.
2- (2) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 365/10. [3]
3- (3) - الکافی: 55/5، حدیث 2؛ [4]وسائل الشیعه: 141/15، باب 59، حدیث 20170. [5]

متعال می دانست که همه قادر بر آزاد کردن بردگان نیستند؛ پس غذا دادن را راهی به سوی بهشت خود قرار داد.» (1)گاهی اوقات انسان به خاطر گناه زنگار دل می گیرد یعنی قلب او در اثر معاصی مانند سنگ سفت و سیاه می شود و اندک اندک ارزش ها نزد او بی حاصل می شود.

در روایت است که:

مردی نزد رسول اللّه صلی الله علیه و آله رفت و از قساوت قلبش شکایت کرد. (قلب او در اثر بی توجهی به خیرخواهی و یاری به دیگران سخت شده است) حضرت فرمود: آیا دوست نداری نرم دل شوی و به خواسته ات برسی ؟ به یتیم مهربانی کن و دست محبت بر سر او بکش و از غذایت به او بده، پس دلت نرم شود و به خواسته ات می رسی. (2)در اینجا به اندرز حضرت امیرمؤمنان علیه السلام خوب بیندیشید که به چه کسی تذکر فرموده و چه انتظاری از ما دارد؟!

در نامۀ خود به عثمان بن حنیف، کارگزار خویش در بصره نوشت:

وَ ما ظَنَنْتُ انَّکَ تُجیبُ الی طَعامِ قَوْمٍ عائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیُّهُم مَدْعُوٌّ... فَاتَّقِ اللّهَ یَابْنَ حُنیْفٍ وَلْتَکْفِکَ اقْراصُکَ ، لِیَکُونَ مِنَ النّارِ خَلاصُکَ . (3)

خیال نمی کردم مهمان شدن به سفرۀ قومی را قبول کنی که محتاجشان را به جفا می رانند و توانگرشان را به مهمانی می خوانند!... پسر حنیف! از خدا پروا کن و قرص های نان خودت تو را بس باشد، تا این روش موجب خلاصی ات از آتش جهنم گردد.

ص:125


1- (1) - بحار الأنوار: 97/49 حدیث 11، باب 7؛ الکافی: 52/4، حدیث 12. [1]
2- (2) - مشکاه الأنوار: 168. [2]
3- (3) - نهج البلاغه: نامۀ 45. [3]
13 - فریادرسی ستمدیدگان و درماندگان

عدالت خداوند اقتضا می کند که همۀ بندگان، دارای نعمت باشند؛ امّا بعضی انسان ها بیش از حد خود می خواهند. بنابراین حدّ و مرز انسانیّت را فراموش می کنند و دچار زیاده خواهی در انباشتن مال و منال می شوند و حق مستمندان و ضعیفان را می خورند. امّا خدای متعال به صالحان وعده داده است که پاداششان را کامل خواهد بخشید.

وَأَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللَّهُ لَایُحِبُّ الظَّلِمِینَ » (1)

و اما کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند ، خدا پاداششان را به طور کامل می دهد ؛ و خدا ستمکاران را [ که به دین کافر شدند ، یا از دین فقط به اسم آن قناعت کردند ] دوست ندارد .

صالحان کسانی هستند که در رعایت حقوق ضعیفان و درماندگان اهتمام جدی دارند و حق را به حق دار می رسانند.

«لهیف» به ضعیفی گفته می شود که عزّت و نیرو ندارد و قدرت جلوگیری از ستم و شکست را هم ندارد، پس ستمدیده و مضطر است.

مراد از «ادراک اللّهیف» یعنی خواسته ای برای کمک و فریادرسی که در آن نجات باشد.

زید شحّام گفت: من از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:

هر که به فریاد برادر مؤمن ناتوان و دادخواه خود که در کارش بی تاب شده برسد و گره از کار او بگشاید و بر انجام حاجتش کمک نماید؛ برای او نزد خداوند هفتاد و دو رحمت است که یکی از آنها را زود به او برساند که با آن

ص:126


1- (1) - آل عمران (3) : 57. [1]

کار زندگیش را بسازد و هفتاد و یک رحمت خود را برای هول و هراس های روز قیامت ذخیره کند. (1)

دادرسی و عدالت

در مکتب اهل بیت دادرسی بندگان ضعیف از نمونه های عدالت بر شمرده شده است که امام علی علیه السلام می فرماید:

أَحْسَنُ الْعَدْلِ نُصْرَهُ الْمَظْلُومِ . (2)

بهترین عدالت، یاری دادن ستمدیده است.

داود نبی علیه السلام خطاب به پروردگار گفت: کدام بنده نزد تو محبوب تر است ؟

خدای تعالی به داود وحی فرمود که:

ای داود! هیچ بنده ای نیست که ستمدیده ای را یاری رساند یا در ستمی که بر او رفته همدردی کند، مگر این که گام های او را در آن روزی که گام ها می لغزد، استوار نگه دارد. (3)صادق آل محمد علیه السلام ، یاری رساندن حق به امداد رسانان را از برترین اعمال عبادی و روحانی می دانند و می فرماید:

هیچ مؤمنی، مؤمن ستمدیده ای را یاری نرساند، مگر آن که این کار او برتر از یک ماه روزه و اعتکاف در مسجد الحرام باشد و هیچ مؤمنی نیست که بتواند برادر خود را یاری رساند و یاریش دهد، مگر این که خداوند در دنیا و آخرت او را یاری کند و هیچ مؤمنی نیست که بتواند برادرش را یاری دهد اما تنها و

ص:127


1- (1) - بحار الأنوار: 319/71، باب 20، حدیث 85؛ الکافی: 199/2، حدیث 1. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 446، حدیث 10210. [2]
3- (3) - کنز العمال: 872/15، حدیث 43467؛ الدرّ المنثور: 255/2.

بی یاورش گذارد، مگر این که خداوند در دنیا و آخرت او را تنها و بی یاور گذارد. (1)معصومان ما در سلوک های اخلاقی به ما آموختند که باید تا می توانید هوای ضعیفان را داشت و جانب آنها را رعایت نمود؛ حتی امیرمؤمنان علیه السلام دروصیت نامۀ خویش به فرزندانش این سفارش را تأکید می کند که دشمن ستمگر و یار ستمدیده باشید؛ زیرا حمایت و جانبداری ضعیفان از سیرۀ عملی و حقیقی اهل بیت بوده است.

حضرت علی علیه السلام دربارۀ بیعت خود به مردم چنین فرمود:

... ایُّهَا الناّسُ ، اعینُونی عَلی انْفُسِکُمْ ، وَ ایْمُ اللّهِ لَأَنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظالِمِهِ ، وَ لَاَقُودَنَّ الظّالِمَ بِخَزامَتِهِ ، حَتّی اورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ انْ کانَ کارِهاً. (2)

... ای مردم! مرادر راه سرکوبی نفس سرکش خود یاری کنید، به خدا قسم داد ستمدیده را از ستمکار می گیرم و افسار ستمکار را می کشم تا به آبشخور حق وارد سازم گرچه به آن میل نداشته باشد.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

مرا در میان ضعیفان بجویید؛ زیرا شما به واسطۀ مردمان ضعیف است که روزی می خورید و یاری می شوید. (3)پس باید از حقوق درماندگان و ستمدیدگان دفاع کرد و حق را به جای آورد تا از ظلمت های قیامت در امان بمانیم و نوری برای روزی حشر اندوخته سازیم.

ص:128


1- (1) - بحار الأنوار: 20/72، باب 33، حدیث 17؛ ثواب الأعمال: 147. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 136. [2]
3- (3) - کنز العمال: 173/3، حدیث 6019؛ المستدرک علی الصحیحین: 106/2.

مولای متقیان علی علیه السلام در عهدنامۀ جامعی که برای مالک اشتر فرستاده است؛ فرمود:

وَ لَیْسَ شَیءٌ ادْعی الی تَغْیِیرِ نِعْمَهِ اللّهِ وَ تَعْجیلِ نِقْمَتِهِ مِنْ اقامَهٍ عَلی ظُلْمٍ ، فَاِنَّ اللّهَ یَسْمَعُ دَعْوَهَ الْمُضْطَهَدینَ وَ هُوَ لِلظّالِمِینَ بِالْمِرْصادِ. (1)

چیزی در تغییر نعمت خدا و سرعت دادن به عقوبت او قوی تر از ستمکاری نیست که خداوند شنوای دعای ستمدیدگان و در کمین ستمکاران است.

هر گاه معصومی از درگاه خداوند عذر می خواهد واظهار تقصیر می کند به یقین در بندگان ضعیف؛ کوتاهی و غفلت می بیند پس با دعا و مناجات عاشقانه در صدد توجه به آن است.

حضرت سجّاد علیه السلام در مناجات خویش با حق تعالی می فرماید:

اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِی فَلَمْ أَنْصُرْهُ وَ مِنْ مَعْرُوفٍ أُسْدِیَ إِلَیَّ فَلَمْ أَشْکُرْهُ وَ مِنْ مُسِیءٍ اعْتَذَرَ إِلَیَّ فَلَمْ أَعْذِرْهُ وَ مِنْ ذِی فَاقَهٍ سَأَلَنِی فَلَمْ أُوثِرْهُ . (2)

خدایا! از تو پوزش می خواهم دربارۀ ستمدیده ای که در حضور من به او ستم شد و من یاریش ندادم و از احسانی که نسبت به من شده و سپاسش را به جا نیاوردم و از بد کننده ای که از من پوزش خواسته و من پوزش او را نپذیرفتم و از نیازمندی که از من درخواست کرده و من او را به خود ترجیح ندادم.

ص:129


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 53. [1]
2- (2) - صحیفۀ سجّادیه: دعای 38. [2]

[«19»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْهُ أَیْمَنَ یَوْمٍ عَهِدْنَاهُ وَ أَفْضَلَ صَاحِبٍ صَحِبْنَاهُ وَ خَیْرَ وَقْتٍ ظَلِلْنَا فِیهِ «20»وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَرْضَی مَنْ مَرَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ مِنْ جُمْلَهِ خَلْقِکَ أَشْکَرَهُمْ لِمَا أَوْلَیْتَ مِنْ نِعَمِکَ وَ أَقْوَمَهُمْ بِمَا شَرَعْتَ مِنْ شرَائِعِکَ وَ أَوْقَفَهُمْ عَمَّا حَذَّرْتَ مِنْ نَهْیِکَ «21»اَللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ وَ کَفَی بِکَ شَهِیداً وَ أُشْهِدُ سَمَاءَکَ وَ أَرْضَکَ وَ مَنْ أَسْکَنْتَهُمَا مِنْ مَلائِکَتِکَ وَ سَائِرِ خَلْقِکَ فِی یَوْمِی هَذَا وَ سَاعَتِی هَذِهِ وَ لَیْلَتِی هَذِهِ وَ مُسْتَقَرِّی هَذَا أَنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ قَائِمٌ بِالْقِسْطِ عَدْلٌ فِی الْحُکْمِ رَؤُفٌ بِالْعِبَادِ مَالِکُ الْمُلْکِ رَحِیمٌ بِالْخَلْقِ ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و امروز را فرخنده ترین روزی که تا کنون شناخته ایم، و برترین همنشینی که با او همراه بوده ایم و بهترین زمانی که در آن به سر برده ایم قرار ده، و ما را از میان تمام آفریده هایت، از خشنودترین کسانی که شب و روز بر آنها گذشته، و شاکرترین کسانی که نعمت هایت را به آنان داده ای، و مستقیم ترین آنان، در عرصه گاه آیین هایی که وضع کرده ای، و خویشتن دارترین مردمی که از نافرمانیت بیمشان داده ای، قرار ده.

خدایا! قاطعانه تو را گواه می گیرم، و تو از نظر گواه بودن کافی هستی و آسمان و زمینت و فرشتگانی که میان آسمان و زمینت ساکن کرده ای، و دیگر

ص:130

آفریده هایت را در امروزم و این ساعتم و این شبم، و این جایگاهم گواه می گیرم، که من شهادت می دهم که همانا تویی خدا؛ که خدایی جز تو نیست، بر پایۀ قسط ، عادل در حکم، مهربان به بندگان، مالک هستی، رحیم به آفریده هایی.

عدالت گستری خداوند

عدالت، بنیانی است که جهان بر آن استوار است، شیرین تر از آبی که انسان تشنه به آن می رسد. هر چند اندک باشد ولی اگر عادلانه در عرصۀ گیتی پیاده گردد؛ بسی گسترده است.

خداوند عدالت و قسط را برای آرامش دلها و سامان یافتن و اصلاح امور مردم قرار داده است تا به سبب آن برکت ها افزون تر شود.

امام علی علیه السلام در فرازی جامع به این حقیقت گسترده شهادت می دهد و می فرماید:

إنَّ الْعَدْلَ مِیزانُ اللّهِ سُبْحانَهُ الَّذی وَضَعَهُ فی الْخَلْقِ ، و نَصَبَهُ لإِقامَهِ الحَقِّ ، فَلا تُخالِفْهُ فی میزانِهِ ، وَ لا تُعارِضْهُ فی سُلْطانِهِ . (1)

عدالت ترازوی خدای سبحان است که آن را در میان خلق خود نهاده و برای برپاداشتن حق نصب کرده است. پس برخلاف ترازوی او عمل مکن و با قدرتش مخالفت مورز.

عدل و عدالت یکی از اصول دین و زیربنای فکری مسلمانان است. و از مهمترین ارکان تقوا و خودسازی نفس است که بارها در قرآن به آن اشاره شده است، از جمله خداوند منان می فرماید:

ص:131


1- (1) - غرر الحکم: 99، حدیث 1696. [1]

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ کُونُواْ قَوَّ مِینَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِالْقِسْطِ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنََانُ قَوْمٍ عَلَی أَلَّا تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ » (1)

ای اهل ایمان ! همواره [ در همۀ امور ] قیام کننده برای خدا و گواهان به عدل و داد باشید . و نباید دشمنی با گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نورزید ؛ عدالت کنید که آن به پرهیزکاری نزدیک تر است . و از خدا پروا کنید ؛ زیرا خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است .

پروردگار هستی، عدالت را از پایه های پرهیزگاری دانسته است که اگر کسی متّقی باشد، خواهان عدالت و امنیت در بین مردم است. و ستمگران ناتوان؛ از عدالت و مساوات گریزانند.

حضرت زین العابدین علیه السلام در دعای روز قربان و جمعه دلیل عادل بودن خداوند را چنین بیان می فرماید:

من به این حقیقت پی برده ام که در حکم و فرمانت ستمی نیست و در کیفرت شتاب و عجله ای وجود ندارد و جز این نیست که کسی در کیفر شتاب می ورزد که بیم از دست رفتن فرصت را دارد و کسی به ستم نیازمند است که ناتوان است و تو ای خدای من از این امور و بسیار بالاتری. (2)مقصود حضرت این است که من به استواری تو ای پروردگار ایمان آورده ام که جهان پهناور هستی را بر پایۀ تعادل و توازن برپاکرده ای. گواه ما بر این حقیقت، فرمایش رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است که فرمود:

ص:132


1- (1) - مائده (5) : 8. [1]
2- (2) - صحیفۀ سجّادیه: دعای 48. [2]

بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّمَواتُ وَ الْأَرْضُ . (1)

آسمان ها و زمین، بر پایۀ عدل استوار شده اند.

این جمله رساترین تعبیری است که دربارۀ عدالت شده است. یعنی نه تنها زندگی محدود بشر در کره خاکی بدون عدالت برپا نمی شود بلکه سرتاسر جهان هستی و آسمان و زمین در پرتو عدل و تعادل نیروها و جایگاه هر چیزی در محل مناسب خود برقرار هستند. و اگر آنی به مقدار سر سوزنی از اصل منحرف شوند رو به نیستی خواهند رفت.

بنابراین، معنای عدل الهی از نگاه کلی به نظام جهان هستی در مقابل بی تناسبی است و از نگاه جزئی به افراد موجودات در مقابل ظلم است.

چنین عدلی از شؤون حکیم و علیم بودن خداوند باشد که به اقتضای علم و حکمت خود برای هر موجودی به اندازۀ نیازش مقدّر فرموده است.

خداوند متعال؛ تحقق حیات باطنی بشر را به صداقت و عدالت در انسان می داند و تربیت صحیح نفوس انسانی را بر پایۀ این دو اصل ریشه ای بنا نهاده است که فرمود:

وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَّامُبَدِّلَ لِکَلِمَتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ » (2)

و سخن پروردگارت از روی راستی و عدل کامل شد ، سخنان او را تغییر دهنده ای نیست ؛ و او شنوا و داناست .

پس خداوند حجت خود را بر بازوی همه معصومان و ائمه اطهار علیهم السلام در هنگام ولادت با آیۀ فوق بیان کرده است؛ زیرا که آن پاکان رهبران و مربیان عادل و راستین بشر هستند؛ و این درخواست حضرت حجه بن الحسن، مهدی علیه السلام ، دربارۀ یکی از

ص:133


1- (1) - عوالی اللآلی: 103/4، حدیث 150؛ تفسیر الصافی: 107/5، [1] ذیل آیۀ 7 سورۀ الرحمن.
2- (2) - أنعام (6) ؛ 115. [2]

ویژگی های بارز حاکمان اسلامی، عدالت گستری و مهرورزی در بین مردم است که در دعای منسوب به ایشان آمده است.

وَ تَفَضَّلْ ... عَلَی الأُمَراءِ بِالْعَدْلِ وَ الشَّفَقَهِ . (1)

خدایا، به فرمان داران، عدالت گستری و مهربانی عطا بفرما.

پس باید در اجرای فرامین الهی، زمینه های تحقّق عدالت عینی را فراهم نمود و شایستگی های لازم را کسب نمود که حضرت سجّاد علیه السلام این آمادگی را در فرازی دیگر با مکارم اخلاق چنین بازگو می فرماید:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَلِّنِی بِحِلْیَهِ الصَّالِحِینَ وَ أَلْبِسْنِی زِینَهَ الْمُتَّقِینَ فِی بَسْطِ الْعَدْلِ . (2)

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و مرا به زیور شایستگان بیارای و زینت پرهیزکاران را به من بپوشان که زیور و زینت آنان در گسترش عدالت و...

است.

مهرورزی با بندگان

یکی از صفات جمال حق «ستّار» است. پنهان کردن عیوب بندگان و خوب جلوه دادن انسان از صفات بارز الهی است. چنانکه در دعای اهل بیت المعمور به درگاه پروردگار آمده است:

یا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمیلَ وَ سَتَرَ الْقَبیحَ ، یا مَنْ لایُؤَاخِذْ بِالْجَرِیرَهِ . (3)

ای خدایی که زیبایی ها را آشکار می کنی و زشتی ها را می پوشانی و ای

ص:134


1- (1) - البلد الأمین: 350، [1]المصباح، کفعمی: 281. [2]
2- (2) - صحیفه سجّادیه: دعای 20.
3- (3) - البلد الأمین: 18؛ [3] بحار الأنوار: 75/83، باب 39، حدیث 10.

خدایی که بندگان را بر جسارت ارتکاب گناهان مؤاخذه نمی کنی.

پرده داری و پوشش دادن به اعمال انسان ناشی از مهربانی و رحمت حق تعالی است که در روانشناسی به آن اصل تغافل می گویند.

حضرت حق بسیاری از باطن رفتار و کلام ما را آشکار نمی سازد بلکه نیکی ها و زیبایی ها را نمایان می کند که بنده اش در نظر دیگران خوش سیرت نشان دهد.اگر تغافل و چشم پوشی خداوند در روش و منش انسان نبود، او بارها و بارها خود را رسوا می ساخت و انگشت نمای عام و خاص می شد.

در بسیاری از آیات، امید را در کنار بیم قرار داده است تا انسان بر روی مرز خوف و رجا حرکت کند و گرفتار عمل افراط و تفریط نشود مانند آیۀ شریفه ای که درباره تجسّم اعمال در قیامت است می فرماید:

یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدَاً بَعِیدًا وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» (1)

روزی که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده و آنچه را از کار زشت مرتکب شده حاضر شده می یابد ، و آرزو می کند که ای کاش میان او و کارهای زشتش زمان دور و درازی فاصله بود . و خدا شما را از [ عذاب ] خود برحذر می دارد ؛ و خدا به بندگان مهربان است .

این آیه معجونی از بیم و امید است. از یک سو به انسان اعلام خطر می کند و هشدار می دهد که ترس از عذاب و کیفر در کار است؛ تا مغرور نشود و از سوی دیگر بندگان را به لطفش امیدوار می کند که امید به نجات داشته باشند. تا تعادلی بین میزان خوف و رجا که عامل مهم تربیت انسان است؛ برقرار گردد. این دو جمله در آیۀ شریفه تأکید یکدیگر است که در عین حالی که احساس خطر می کند، مهربانی

ص:135


1- (1) - آل عمران (3) : 30. [1]

هم می ورزد مانند مادری که می داند داروی بیمار تلخ است ولی با محبّت و ناز به فرزندش می خوراند.

این ترازوی امید و مهربانی و ترس از چوب خدا همیشه زندگی مؤمن را یکسان نگه می دارد تا هدف را بر اساس آن دو تنظیم کند.

پس باید به حق گمان نیک داشت تا مهربانی را بر ما بگستراند.

امام کاظم علیه السلام درباره این نیک پنداری می فرماید:

فَما ظَنُّکَ بِالرَّؤُوفِ الرَّحِیم الَّذی یَتَوَدَّدُ الی مَنْ یُؤْذِیِه بأَوْلیائِهِ ، فَکَیْفَ بِمَنْ یُؤْذی فیه ؟! وَ ما ظَنُّکَ بِالتَّوّابِ الرَّحِیمِ الَّذی یَتُوبُ عَلی مَنْ یُعادِیِه، فَکَیْفَ بِمَنْ یَتَرَضّاهُ وَ یَخْتارُ عَداوَهَ الْخَلْقِ فِیهِ ؟! (1)

چه گمان بری به آن مهرورز مهربانی که به آن کس که با آزار دوستانش او را می آزارد دوستی می کند، چه رسد به کسانی که در راه او آزار می بینند و چه گمان بری به آن توبه پذیر مهربانی که از دشمنش توبه می پذیرد، چه رسد به کسی که خشنودیش را می جوید و دشمنی مردم را به خاطر او برمی گزیند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

خدای تعالی صد رحمت بیافریده که از آنها یکی در میان آفریدگان اوست که به سبب آن به یکدیگر ترحّم و دلسوزی می کنند، نود و نه رحمت دیگر را برای دوستانش اندوخته است. (2)عَمْرو می گوید: عده ای اسیر نزد پیامبر آوردند، ناگهان زنی از اسیران که چشمش به کودکی اسیر افتاده بود، دوید و او را در آغوش گرفت و شیرش داد. پیامبر صلی الله علیه و آله به ما فرمود: آیا فکر می کنید این زن کودک خود را در آتش می اندازد؟ عرض کردیم:

ص:136


1- (1) - بحار الأنوار: 314/75، باب 25، حدیث 1؛ [1] تحف العقول: 399.
2- (2) - کنز العمال: 97/3، حدیث 5668؛ المعجم الکبیر: 417/19.

خیر، تا قدرت داشته باشد این کار را نمی کند. پیامبر فرمود: خداوند به بندگان خود مهربان تر از این مادر به فرزند خود است. (1)امام زین العابدین علیه السلام در مناجات خویش مهربانی ویژه ای طلب می کند:

یا مَنْ هُوَ أَبَرُّ بی مِنَ الْوالِدِ الشَّفِیقِ ، وَ أَقْرَبُ إِلیَّ مِنَ الصّاحِبِ اللَّزِیقِ أَنْتَ مَوْضِعُ أُنْسی فِی الْخَلْوَهِ إِذا أَوْحَشَنی الْمَکانُ وَ لَفَظَتْنی الْأَوْطانُ . (2)

ای آن که از پدر دلسوز بیشتر به من نیکی می کنی و از دوست همدم به من نزدیکتری، آن گاه که خلوت، مرا می هراساند، وطن ها مرا می راند، تو در تنهایی و غربت انیس و همدم منی.

رحمت حضرت حق به اندازه ای گسترده است که به پیامبرش یک دستور کلی می دهد که هرگاه افراد با ایمان هر چند گناه کار باشند به سوی تو آیند، آنها را بپذیر و رحمت من را به آنها برسان.

وَإِذَا جَآءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بَِایَتِنَا فَقُلْ سَلَمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنکُمْ سُوءً بِجَهَلَهٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (3)

و هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان می آورند به نزد تو آیند ، بگو : سلام بر شما ، پروردگارتان رحمت را بر خود لازم و مقرّر کرده ؛ بنابراین هر کس از شما به نادانی کار زشتی مرتکب شود ، سپس بعد از آن توبه کند و [ مفاسد خود را ] اصلاح نماید [ مشمول آمرزش و رحمت خدا شود ] ؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است .

ص:137


1- (1) - کنز العمال: 273/4، حدیث 10461.
2- (2) - بحار الأنوار: 157/91، باب 32، حدیث 22؛ [1] صحیح البخاری: 75/7.
3- (3) - أنعام (6) : 54. [2]

مفهوم آیه یک معنی کلی و وسیع دارد که به صورت قانون رحمت درآمده است.

سلامی که در آیه ابلاغ شده چه از ناحیه خداوند و چه به وسیلۀ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله رسیده باشد به خاطر پذیرایی و استقبال گرم و دوستی با مردم است و سلامی که از سوی خداوند باشد رحمتی برای همگان است. پس هر کسی که برای توبه به درگاه خداوند روی می آورد؛ علاوه بر بخشش، رحمت خداوند هم او را فرا می گیرد که می فرماید: غفورٌ رحیم

حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام در توصیف آفرینش آدم علیه السلام می فرماید:

ثُمَّ بَسَطَ اللّهُ سُبْحانَهُ لَهُ فی تَوْبَتِهِ وَ لَقّاهُ کَلِمَهَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ الی جَنَّتِهِ . (1)

آن گاه خدای سبحان در توبه را به رویش گشود و کلمۀ رحمت را به او تلقین کرد و بازگشت به بهشت را به او وعده داد.

و چون دایرۀ رحمت را برای همه موجودات گسترانده، پس مهربانی را دوست دارد و مهربانان را هم دوست می دارد و دست مهر خود را بر سر هر مهرورزی می کشد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

إِنَّ اللّهَ تَعالی خَلَقَ مِائَهَ رَحْمَهٍ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ ، کُلُّ رَحْمَهٍ مِنْها طِباقُ ما بَیْنَ السَّماءِ وَ الأَرْضِ ، فَاَهْبَطَ رَحْمَهً مِنْها إِلی الأَرْضِ فَبِها تَراحَمَ الخَلْقُ ، وَ بِها تَعْطِفُ الوالِدَهُ عَلَی وَلَدِها وَ بِها تَشْرَبُ الطِّیرُ وَ الوُحُوشُ مِنَ الماءَ وَ بِها تَعیشُ الخَلائِقُ . (2)

خدای تعالی روزی که آسمان ها و زمین را آفرید، صد رحمت بیافرید که هر

ص:138


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [1]
2- (2) - کنز العمال: 274/4، حدیث 10464.

رحمتی به اندازۀ فاصلۀ آسمان و زمین است. پس از آن رحمت ها یکی به زمین فرود آمد که به سبب آن خلایق به یکدیگر ترحم می کنند و مادر به فرزندش مهر می ورزد و پرندگان و حیوانات آب می نوشند و مردمان زندگی می کنند.

اگر انسان اندازۀ رحمت خدا را می دانست به حق به آن تکیه می کرد و تعجّب از این است با این همه رحمت چگونه محروم است ؟!

«به امام سجّاد علیه السلام گفتند: که حسن بصری می گوید: از این که کسی هلاک شود جای تعجب نیست، بلکه از نجات یافته عجب است که نجات یافته است. حضرت فرمود: من می گویم از این که کسی نجات یافته تعجب نیست، بلکه تعجب از هلاک شده ای است که چگونه با وجود رحمت گسترده خداوند هلاک گشته است.» (1)به هر حال آن گونه که سرآغاز خلقت آدم، درِ رحمت حق به سوی پذیرش آدم باز شد و در پایانش هم باید رحمت او آدم را بهشت برد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این باره فرمود:

لَنْ یَدْخُلَ الجَنَّهَ أَحَدٌ إِلاّ بِرَحْمَهِ اللّهِ . قالُوا: وَ لا أَنْتَ قالَ : وَ لا أَنَا إِلاّ أَنْ یَتَغَمَّدَنِیَ اللّهُ . (2)

هیچ کس به بهشت نرود مگر با رحمت خدا. عرض کردند: نه شما هم ؟ فرمود:

و نه من، مگر این که خدا مرا مشمول رحمت خود کند.

مالکیت خداوند

همان طور که در فصول پیشین گذشت، خداوند فرمانروایی و حکومت مطلق را

ص:139


1- (1) - بحار الأنوار: 153/75، باب 21، حدیث 17؛ أعلام الوری: 260.
2- (2) - کنز العمال: 254/4، حدیث 10407؛ مسند احمد بن حنبل: 52/3. [1]

از آن خود می داند. و یک دلیل این را در آخرت به ما نشان می دهد که در سورۀ غافر فرمود:

«روزی که همۀ آنان آشکار می شوند، چیزی از خدا پنهان نمی ماند؛ ندا می آید؛امروز فرمانرومایی ویژۀ کیست ؟ ویژۀ خدای یکتای پیروزمند است.» (1)گویا خداوند که همه موجودات را، حتی فرشتگان مقرّب را، میراند به خود می گوید: چه مانده است ؟ کجا رفتند مدعیان ملک و املاک ؟ پس آن همه طغیان گری چه شد؟ جوابی نمی آید، پس خدای متعال به خود می فرماید: اکنون مالکیت و حاکمیت مطلق از آن من است.

در آیه ای دیگر برای بیداری انسان، بازگشت به سوی خود را بیان می فرماید:

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَاتُرْجَعُونَ * فَتَعَلَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَآإِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ » (2)

آیا پنداشته اید که شما را بیهوده و عبث آفریدیم ، و این که به سوی ما بازگردانده نمی شوید ؟ * پس برتر است خدا آن فرمانروای حق [ از آن که کارش بیهوده و عبث باشد ] ، هیچ معبودی جز او نیست ، [ او ] پروردگار عرش نیکو و با ارزش است .

این دو جمله کوتاه و پرمعنی یکی از زنده ترین دلائل رستاخیز و جزای اعمال را بیان می کند و اگر قیامت و معادی در کار نباشد زندگی دنیا بیهوده خواهد بود؛ زیرا زندگی این جهان با تمام مشکلات که دارد و با تشکیلات و مقدّمات و برنامه هایی که خدا برای آن چیده است؛ اگر فقط برای همین چند روز باشد، بسیار پوچ و بی معنی می باشد.

ص:140


1- (1) - غافر (40) : 16.
2- (2) - مؤمنون (23) : 115 - 116. [1]

این گفتار که خلقت عبث نیست، سخن مهمی است که نیاز به دلیل محکم دارد و در آیۀ بعدی آن را با کلماتی پرمغز بیان می کند.

فَتَعَلَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَآإِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ » (1)

پس برتر است خدا آن فرمانروای حق [ از آن که کارش بیهوده و عبث باشد ] ، هیچ معبودی جز او نیست ، [ او ] پروردگار عرش نیکو و با ارزش است .

این برهان به صورت تنزیه خداست که خود را به چهار وصف ستوده است:

اول؛ الملک این که خدا فرمانروای حقیقی عالم است.

دوم؛ الحقّ او حق است و باطل در او راه ندارد.

سوم؛ لا اله الا هو ربّ معبودی به غیر او نیست.

چهارم؛ العرش الکریم مدبر عرش کریم است.

در حقیقت کسی کار پوچ و بی هدف می کند که جاهل و ضعیف و ناتوان یا در ذاتش وجودی باطل و مضر باشد؛ امّا خداوندی که جامع صفات کمالیه مانند اللّه، ملک، حق، ربّ العرش، کریم است که هر یک از صفت ها جامعیّت و گستردگی آن معنی را در موصوف می فهماند و برازندۀ موجودی مطلق و حق تعالی می باشد.

چون فرمانروای حقیقی است هر حکمی درباره هر چیزی براند ایجاد باشد؛ چه مرگ و چه حیات و چه رزق، حکمش نافذ و امرش گذرا است و چون حق است آنچه از او صادر می شود و هر حکمی که میراند حق محض است؛ چون از حق محض غیر از حق سر نمی زند پس در امر او باطل و عبث راه ندارد.

پس خداوند با دارایی صفات کمال و اطلاق مالکیّت، و حاکمیّت او در دنیا و آخرت، همۀ موجودات تسلیم اویند و بازگشت شان به سوی اوست.

حال باید ببینیم که سرانجام کار چیست ؟ و ما در کجای راه هستیم ؟

ص:141


1- (1) - مؤمنون (23) : 116. [1]

در روایتی که خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از خداوند عزیز نقل می فرماید؛ دقت کنید:

قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : یَقُولُ (اللّهُ ) ابْنُ آدَمَ مِلْکی مِلْکی ، وَ مالی مالی ، یا مِسْکینُ ! أَیْنَ کُنْتَ حَیْثُ کانَ الْمِلْکُ وَ لَمْ تَکُنْ ؟!وَ هَلْ لَکَ إِلاّ ما أَکَلْتَ فَأَفْنَیْتَ أَوْ لَبِسْتَ فَأَبْلَیْتَ أَوْ تَصَدَّقْتَ فَأَبْقَیْتَ ؟ إِمّا مَرْحُومٌ بِهِ وَ إِمّا مُعاقَبٌ عَلَیْهِ ؟ (1)

ای پسر آدم! ملک من از آن من است و مال من به من تعلق دارد. ای بینوا! کجا بودی تو، آن گاه که ملک و پادشاهی بود و تو نبودی ؟ آیا جز همان مقدار که می خوری و از بین می بری و می پوشی و کهنه اش می کنی، یا صدقه می دهی و باقی می گذاری، به سبب همین مقدار یا مشمول رحمت و آمرزش می شوی یا کیفر می بینی؛ بیشتر از آن توست ؟

یعنی چه چیز بیشتر عاید انسان می شود؟ به غیر از جواب دادن به خدا که با آن همه نعمت ها و حقوق مجازی چه کردی ؟ یا او بخشیده می شود یا عذاب می گردد.

این است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به مردم هشدار داده است که کسی حق ندارد بگوید من پادشاه یا شاه شاهان هستم؛ زیرا حق تعالی چنین اجازه ای به احدی نداده است و اگر کسی چنین ادّعایی کند؛ او منفورترین انسان هاست.

همان طور که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود:

أَغْیَظُ رجُلٍ عَلَی اللّهِ یَوْمَ القِیامَهِ وَ أَخْبَثُهُ وَ أَغْیَظُهُ عَلَیهِ رَجُلٌ کانَ یُسَمَّی مَلِکَ الأَمْلاکِ ؛ لا مَلِکَ إِلاّ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ . (2)

در روز قیامت بیشترین خشم و نفرت خدا برای پلیدترین مردی است که خود را شاهنشاه می نامید، حال آن که فرمانروایی جز خدای ی عز و جل نیست.

پس پروردگار به پیامبرش در مقام یادآوری به بندگان می فرماید:

ص:142


1- (1) - مصباح الشریعه: 82؛ [1]بحار الأنوار: 356/68، باب 87، حدیث 17. [2]
2- (2) - کنز العمال: 429/16، حدیث 45271؛ مسند احمد بن حنبل: 315/2. [3]

«بگو: خدایا! ای مالک همه موجودات! به هر که خواهی حکومت می دهی و از هر که خواهی حکومت را می ستانی و هر که را خواهی عزّت می بخشی و هر که را خواهی خوار و بی مقدار می کنی، هر خیری به دست توست، یقیناً تو بر هر کاری توانایی.» (1)

ص:143


1- (1) - آل عمران (3) : 26.

[«22»وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ و خِیَرَتُکَ مِنْ خَلْقِکَ حَمَّلْتَهُ رِسَالَتَکَ فَأَدَّاهَا وَ أَمَرْتَهُ بِالنُّصْحِ لِأُمَّتِهِ فَنَصَحَ لَهَا]

و شهادت می دهم که محمد، بنده و فرستاده و برگزیده ات، از میان آفریده های توست. رسالتت را برعهده اش گذاشتی و او حق آن رسالت را ادا کرد و حضرتش را به خیرخواهی برای امتش دستور دادی، و او برای امت خیرخواهی کرد.

نصیحت و خیرخواهی در رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

وجود حق تعالی شخص حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را به رسالت دین خود برگزید؛ زیرا نقش شریف حضرت شایستگی پذیرش انوار نبوّت را داشت.

این برگزیده، از بهترین خلق است برای امری بس بزرگ که همان، دعوت مردم به حق بود.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

خدای متعال آفریدگان خویش را بیافرید و آنان را به دو گروه تقسیم کرد و مرا در بهترین گروه قرار داد. سپس آنان را قبیله قبیله ساخت و مرا در بهترین قبیله جای داد آنگاه آنان را به خاندان تقسیم نمود و مرا در بهترین

ص:144

خاندان آنها قرار داد، بنابراین من از بهترین قبیله و بهترین خاندان هستم. (1)«رسالت» در لغت به معنای توجّه و نظر داشتن به چیزی است ولی مراد از این کلمه، امر خداوند به بنده ای که به واسطۀ فرشته ای بر او آشکار شود و به زبان او سخن گوید؛ و این برای دعوت مردم و تبلیغ احکام الهی بالاترین درجۀ نبوت است.

رساندن احکام شریعت به وسیلۀ انسانی وارسته که در شرایط بسیار سخت، مأموریت تبلیغ دین را به عهده گرفت.

نصیحت، کلمه ای گسترده است که معنای آن خواندن به آنچه صلاح و خیر و نهی کردن از آنچه فساد است.

امّت در این فراز امت دعوت است یعنی عمومی کسانی که پیامبر برای آنها دعوت شده است و به روش نصیحت با محتوایی مانند: امر به معروف ونهی از منکر، دفع ضرر و حسن خلق آنان، دعای مغفرت برای نادانی آنان و بذل نیکی ها و نعمت ها به آنها.

چنین شخصیتی بزرگ با مسؤولیتی سنگین، شایستۀ احترامی فوق العاده است که همۀ وجودش در خدمت اسلام و قرآن و اخلاق بود و سخن و سلوک و سیره اش در بین مردم و اهل بیت و خانواده اش سرمشق همۀ مسلمانان است.

«گروهی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله جمع شدند و گفتند: چه خوب است کسی را نزد همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله بفرستیم و از نحوۀ رفتان آن حضرت در خانه اش سؤال کنیم تا بلکه آنان را سرمشق خود قرار دهیم. آنان کسی را پیش یکایک همسران پیامبر فرستادند و آن فرستاده یک پاسخ آورد: شما از اخلاق پیامبرتان می پرسید؟

ص:145


1- (1) - کنز العمال: 415/11، حدیث 31949.

اخلاق او همان قرآن است. رسول خدا صلی الله علیه و آله شب ها نماز می خواند و می خوابد و روزه می گیرد و افطار می کند و با خانوادۀ خود می آمیزد.» (1)یکی از عواملی که می تواند روح سرکش انسان و غرایز طوفانی و عصیانگر او را مهار کند و دانش و هنر و صنعت را آرامش عمومی و زندگی را ایده آل کند، اخلاق واقعی است که از ایمان به خدا سرچشمه می گیرد.

آموزه های اخلاقی پیامبران بهترین وسیله ای است که می تواند بشر را به زندگی مطلوب رساند. اخلاق برای تمام افراد بشر چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی لازم است. امّا برای کسانی که بار مسؤولیت رهبری و هدایت جامعه را برعهده دارند ضروری تر است؛ زیرا کسی که مربی اجتماع است باید خود نمونه ای از صفات برجستۀ انسانی باشد و انسان بدون داشتن اخلاق کامل نمی تواند مشکلات راه هدایت را تحمل کند.

بنابراین خداوند پیامبران خود را از میان افرادی انتخاب کرد که دارای روحی بلند، بردباری و گذشت بسیار و حوصلۀ شنیدن سخن و درددل مردم را دارا هستند و در هر حالی همدل و همزبان و همدرد انسان ها باشند. اخلاق عالی و دعوت عملی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله امواج تحوّل مقدسی در دل مردم جاهلی پدید آورد که نخست جامعۀ عرب و سپس در همۀ جهان انقلابی معنوی ایجاد کرد. انسان هایی چون سلمان، ابوذر، اویس قرنی و... تربیت شدند که همگی تا ابد نمونه های اخلاق به شمار می آیند.

پروردگار عالم با فرستادن پی در پی پیامبران در هر عصری حجت خود را بر مردم تمام نمود و کمال آن رسالت را در وجود شریف پیامبرگرامی صلی الله علیه و آله قرار داد.

امیرمؤمنان در خطبۀ اشباح که از خطبه های بسیار با عظمت مولای عاشقان است دربارۀ این حجت نهایی می فرماید:

وَ لَمْ یُخْلِهِمْ بَعْدَ انْ قَبَضَهُ مِمّا یُؤَکِّدُ عَلَیْهِمْ حُجَّهَ رُبُوبِیَّتِهِ ، وَ یَصِلُ بَیْنَهُمْ وَ

ص:146


1- (1) - الطبقات الکبری: 364/1.

بَیْنَ مَعْرِفَتِهِ ، بَلْ تَعاهَدَهُمْ بِالْحُجَجِ عَلی الْسُنِ الْخِیَرَهِ مِنْ انْبِیائِهِ وَ مُتَحَمِّلی وَدائِعِ رِسالاتِهِ قَرْناً فَقَرْناً، حَتّی تَمَّتْ بِنَبِیِّنا مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّه عَلیه و آلِهِ حُجَّتُهُ وَ بَلَغَ الْمَقْطَعَ عُذْرُهُ وَ نُذْرُهُ . (1)

پس از قبض روح آدم، حیات بندگان را از حجت ربوبی و طریق اتصال بین آنان و معرفت خود خالی نگذاشت، بلکه به وسیلۀ حجت هایی که بر زبان برگزیدگان از انبیایش ارسال کرد و همۀ آنان به دنبال هم در هر دوره ای ابلاغ کنندۀ پیام های او بودند با مردم رابطه برقرار نمود، تا به وسیلۀ پیامبر ما محمد صلی الله علیه و آله حجتش تمام شد و جای عذری باقی نماند و تهدیدش دربارۀ مجرمان به نهایت رسید.

یکی از راه های دعوت به خدا که بیشتر انبیا و نبی اکرم اسلام از آن بهره گرفته اند شیوۀ نصیحت و اندرز است و این روش در بسیاری از امور تبلیغی بهترین تأثیر گذار است؛ زیرا با دل و جان مردم سازگار است.

بشارت دادن و ترساندن مردم در راه خیر و صلاح و دوری از گناهان، افراد زیادی را تربیت کرده است که به مقامات بلند عرفانی دست یافته اند حتی یک کلمه ای از زبان مبارک رسول اللّه صلی الله علیه و آله جاری می شد؛ گاهی یک انسانی را چنان متحوّل می کرد که او را برای همیشه شیفته و علاقمند به خود و دین می کرد و تا حد و مرز شهادت پیش می برد.

این نقش نصیحت در کنار رسالت است که در آیاتی از سورۀ اعراف، برخی پیامبران مانند نوح، هود، شعیب، صالح، موسی به قوم خود می گفتند: ما پیام ربّ خود رساندیم و برای شما خیرخواهی نمودیم. امّا در اثر کفر و لجاجت این اقوام؛ حجت ها بر دل های سیاه آنان قرار نمی گرفت و به سوی نابودی کشیده می شد.

حتی عطوفت و خیرخواهی در پیام رسانی پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه و آله به مردم بیشتر از انبیای گذشته بود ولی خداوند سه روش را به حضرت پیشنهاد می کند و می فرماید:

ص:147


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 90. [1]

ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جَدِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ » (1)

[ مردم را ] با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن ، و با آنان به نیکوترین شیوه به بحث [ و مجادله ] بپرداز ، یقیناً پروردگارت به کسانی که از راه او گمراه شده اند و نیز به راه یافتگان داناتر است .

الف) حکمت ؛ مجموعه ای از ارزش های دینی و علمی و عقلی و قلبی است.

ب) موعظه ؛ اندرزها و پندهایی است که قلب را نورانی می کند.

ج) مجادله ؛ روشی برای گفتگو با طرف مقابل و متقاعد کردن اوست.

پس اگر این شیوه ها مؤثّر نبود؛ راه بشارت و تهدید را پیش گیرد که در سورۀ احزاب می فرماید:

یَأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّآ أَرْسَلْنَکَ شَهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا * وَ دَاعِیًا إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِیرًا» (2)

ای پیامبر ! به راستی ما تو را شاهد [ بر امّت ] و مژده رسان و بیم دهنده فرستادیم . * و تو را دعوت کنندۀ به سوی خدا به فرمان او و چراغی فروزان [ برای هدایت جهانیان ] قرار دادیم .

در آیه ای دیگر می فرماید:

إِنَّآ أَرْسَلْنَکَ بِالْحَقِ ّ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا وَ إِن مِّنْ أُمَّهٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٌ» (3)

یقیناً ما تو را در حالی که مژده دهنده و هشدار دهنده ای ، به حق و راستی فرستادیم ، و هیچ امّتی نبوده مگر آن که در میان آنان بیم دهنده ای گذاشته

ص:148


1- (1) - نحل (16) : 125. [1]
2- (2) - أحزاب (33) : 45 - 46. [2]
3- (3) - فاطر (35) : 24. [3]

است .

بشارت و هشدار از جمله نصایحی است که گروهی این گونه هدایت می شوند.

ابن عباس می گوید:

وقتی آیه یا ایُّهَا النَّبی إِنَّآ أَرْسَلْنَکَ بِالْحَقِ ّ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا نازل شد، پیامبر خدا به علی و معاذ دستور داد که به یمن روند در همین زمان به آن دو فرمود: بروید نوید دهید و فراری ندهید و آسان گیرید و سخت گیری نکنید؛ زیرا آیه یا ایُّهَا النَّبی...

بر من نازل شده است. (1)یک یهودی از حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله از معنای نام های پیامبر مانند: محمد، احمد، ابوالقاسم و بشیر و نذیر و داعی پرسید، حضرت فرمود:

«... امّا داعی از آن روست که من مردم را به دین پروردگارم عزّوجل دعوت می کنم، اما نذیر از آن روست که هر کس نافرمانیم کند او را به آتش بیم می دهم و اما بشیر از آن روست که هر کس اطاعتم کند، او را به بهشت بشارت می دهم.» (2)بنابراین رسول اللّه صلی الله علیه و آله با ابزار نصیحت و موعظه و پشتیبانی حق به میدان آمد و دل های خفته و خستۀ از جهالت و گمراهی را بیدار می ساخت.

مولا علی علیه السلام این حرکت پیامبر را چنین توصیف می فرماید:

اَرْسَلَهُ بِحُجَّهٍ کافِیَهٍ وَ مَوْعِظَهٍ شافِیَهٍ وَ دَعْوَهٍ مُتلافِیَهٍ اظْهَرَ بِهِ الشَّرائِعَ الْمَجْهُولَهَ ... (3)

خداوند او را با دلیل کافی و پندی شفابخش و دعوتی که مردم را از گمراهی ها برهاند فرستاد. دستورهای ناشناختۀ دین را به وسیلۀ او آشکار نمود... .

ص:149


1- (1) - الدرّ المنثور: 206/5؛ تفسیر ابن کثیر: 505/3، ذیل آیۀ 45 سورۀ احزاب. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 295/9، باب 2، حدیث 5؛ الأمالی، شیخ صدوق: 189. [2]
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 160. [3]

چه مثل زیبایی رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ امت خود بیان می فرماید که:

حکایت من و شما حکایت مردی است که آتش افروخته و پروانه ها و ملخ ها خود را به درون آن می اندازند و او آنها را از آتش دور می کند. من هم کمربند شما را گرفته ام و از آتش دورتان می کنم و شما از دستان من می گریزید. (1)این مثال، ارتباط پیامبر با امّت را تصویر می کند که چگونه مردم مانند حشرات به دور آتش گمراهی و لجاجت می چرخند تا خود را نابود کنند؛ امّا نور حقیقت و نجات رسالت به دنبال هدایت آنان است تا وسیله ای برای دلگشایی و راه یابی به دروازۀ سعادت بگشاید.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

هنگامی که موسی بن عمران یاران خود را اندرز می داد ناگهان مردی برخاست و پیراهن خود را پاره کرد. خداوند عزَّوجلّ به موسی وحی فرمود:

ای موسی به او بگو: پیراهنت را از هم نَدَر بلکه دلت را برای من بگشای. (2)پندگیری وبه جان خریدن آن، مایۀ حیات و جریان قلب است؛ زیرا در گذرای روزگار، قلب انسان در اثر گناه و عادت های روزمره نیمه جان می شود پس باید با موعظۀ حق؛ خون در رگ های قلب جاری ساخت.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با مواعظ خود دل های کویر خشک بسیاری از آدمیان را آباد گردانید.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله در پندی به جابر بن عبداللّه انصاری می فرماید:

مالِی أَری حُبَّ الدُّنیا قَدْ غَلَبَ عَلی کَثیرٍ مِنَ النّاسِ ، حَتّی کانَ المَوْتُ فی

ص:150


1- (1) - کنز العمال: 410/11، حدیث 31920؛ مسند احمد بن حنبل: 361/3.
2- (2) - بحار الأنوار: 352/13، باب 11، حدیث 45؛ الکافی: 129/8، حدیث 98.

هَذِهِ الدُّنیا عَلی غَیْرِهِم کُتِبَ !

أَما یَتَّعِظُ آخِرُهُم بأَوَّلِهِم ؟! لَقَدْ جَهِلُوا وَ نَسُوا کُلَّ مَوْعِظَهٍ فی کِتابِ اللّهِ ، وَ أَمِنُوا شَرَّ کُلِّ عاقِبَهِ سُوْءٍ. (1)

چه شده است که می بینم دنیا دوستی بر بسیاری از مردم چیره آمده است تا جایی که گویی مرگ در این دنیا برای غیر آنان رقم خورده است.

آیا ماندگان از رفتگان پند نمی گیرند؟ اینان نمی دانند، همه اندرزهای کتاب خدا را از یاد برده اند و از شر هر فرجام بدی آسوده خاطرند.

ص:151


1- (1) - بحار الأنوار: 127/74، باب 6، حدیث 32؛ [1] تحف العقول: 29.

[«23»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَکْثَرَ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ وَ آتِهِ عَنَّا أَفْضَلَ مَا آتَیْتَ أَحَداً مِنْ عِبَادِکَ وَ اجْزِهِ عَنَّا أَفْضَلَ وَ أَکْرَمَ مَا جَزَیْتَ أَحَداً مِنْ أَنْبِیَائِکَ عَنْ أُمَّتِهِ «24»إِنَّکَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْجَسِیمِ الْغَافِرُ لِلْعَظِیمِ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ مِنْ کُلِّ رَحِیمٍ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْأَخْیَارِ الْأَنْجَبِینَ .]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، بیش از آنچه بر احدی از آفریده هایت درود فرستاده ای، و از جانب ما بهترین چیزی که به یکی از بندگانت داده ای، به او عنایت کن، و از ناحیۀ ما برترین و کریمانه ترین پاداشی که به یکی از پیامبرانت از طرف امتش داده ای، به او بده؛ همانا تو بسیار احسان کننده ای؛ احسان کننده به نعمت های تنومند، و آمرزنده ای؛ آمرزندۀ گناه بزرگ، و تو از هر مهربانی مهربان تری، پس بر محمد و آل پاکیزه و پاکش که نیکوکاران برگزیده اند، درود فرست.

دعاهای هفته در کلام امام سجّاد علیه السلام

اشاره

در مفاتیح الجنان برای هر روز دعایی از امام سجّاد علیه السلام آمده است؛ که در سطور زیر به آن اشاره می شود:

ص:152

روز یکشنبه

پروردگارا! نماز و روزه ام را بپذیر و فردایم و پس از آن را بهتر از این ساعتم و روزم قرار ده، در عشیره و قومم مرا عزیز کن و در بیداری و خواب از من محافظت فرما، با عنایت خاصّت از من نگهداری کن و با انقطاع از غیر خودت و بریدن از ما سوایت و مشمول شدن مغفرتت عمرم را به پایان بر، که تو آمرزنده و رحیمی.

روز دوشنبه

الهی! آغاز این روزم را صلاح و میانه اش را رستگاری و پایانش را کامیابی قرار ده.

الهی! در این روز پیامبرت را از من خشنود کن و رحمتت را به من ارزانی ده.

خداوندا! در روز دوشنبه دو نعمت به من ارزانی ده: خوشبختی به طاعت و عبادت در آغازش و رسیدن به مغفرتت در انجامش، ای آن که اوست معبود و جز او کسی گناهان را نیامرزد.

روز سه شنبه

الهی! اصلاح ده بر من دین مرا؛ زیرا دین است که مرا از جمیع خطرات حفظ می کند و اصلاح کن بر من آخرتم را؛ زیرا که آن جا خانۀ همیشگی من است.

پروردگارا! حیات و زندگی مرا مایۀ زیادتی خیر قرار ده و مرگم را آسوده شدن از هر شرّی مقرّر فرما.

در این روز سه شنبه بر من سه چیز ببخش: گناهی را مگذار مگر آن که آن را ببخشی، اندوهی را مگذار مگر آن که آن را از من ببری، دشمنی را مگذار مگر آن که شرّش را از من دفع نمایی و خاتمۀ کارم را غفران خود قرار ده، ای صاحب احسان.

ص:153

روز چهارشنبه

پروردگارا! شفاعت و مصاحبت با رسولت را در قیامت نصیب من کن.

و در این روز چهارشنبه چهار برنامه به من عنایت فرما: تواناییم را در طاعت و عبادت قرار ده، نشاطم را در بندگی خودت بگذار، رغبتم را متوجّه ثواب آخرت کن و زهدم را در آنچه سبب عذاب دردناک می شود قرار ده.

روز پنج شنبه

پروردگارا! در این روز و سایر روزها و شب ها به ارتکاب حرام و اکتساب گناهان دردناکم مکن، خیر این روز و سایر روزها را نصیبم کن و شرّ این روز و سایر روزها را از من دور فرما.

در این روز پنج برنامه به من مرحمت کن: روزم را احاطه نکند مگر کرمت و به من نرسد جز نعمتت، سلامتم صرف طاعتت شود. به عبادتی موفّق گردم که مستحق ثواب شوم و از رزق حلال برایم فراوانی قرار ده.

الهی! در این روز مرا از مواقف وحشت و ترس امان ده و از برخورد با غصّه ها و هموم و حوادث حفظم کن، بر محمّد و آلش درود فرست و توسّلم را به حضرتش شفاعت سود دهنده ای برای قیامتم قرار ده، ای بهترین رحم کنندگان.

روز جمعه

الهی! تا زنده ام مرا بر دینت پابرجا و استوار و ثابت قدم قرار ده، دلم را بعد از هدایتت ملغزان و از پیشگاه مبارکت برای من رحمت قرار ده که تو بخشندۀ فوق العاده هستی.

الهی! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و مرا از متابعان و شیعیان آن بزرگوار قرار ده و در زمرۀ آنان محشورم کن.

ص:154

خداوندا! بر واجبات و فرائض روز جمعه موفّقم فرما که تو عزیز و حکیمی.

روز شنبه

الهی! از شکر نعمت هایت آن را به من عطا کن که نهایت رضا و خشنودیت به من برسد.

الهی! در طاعت و التزام به عبادت مرا یاری ده و به لطف و عنایتت استحقاق ثوابم مرحمت کن.

الهی! تا زنده ام با حفظ از گناه مورد رحمت و محبتم قرار ده و تا هستم به آنچه برای من منفعت دارد موفّقم گردان. با اتصال به قرآن مجید شرح صدرم بده، با تلاوت کتابت گناهانم را بریز، سلامت در دین و نفس عطایم کن، اهل انسم را از من هراسان مگردان و در بقیۀ عمر احسانت را بر من تمام کن چنانکه در گذشتۀ از عمر، مرا از احسانت بهره مند فرمودی، ای بهترین رحم کنندگان.

ص:155

دعای7 : پیشامدهای سخت و اندوهناک

اشاره

ص:156

ص:157

ص:158

«1»یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ وَ یَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَی رَوْحِ الْفَرَجِ «2»ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ وَ جَرَی بِقُدرَتِکَ الْقَضَاءُ وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِکَ الْأَشْیَاءُ «3»فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَهٌ وَ بِإِرَادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَهٌ «4»أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ لاَ یَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلاَّ مَا دَفَعْتَ وَ لاَ یَنْکَشِفُ مِنْهَا إِلاَّ مَا کَشَفْتَ «5»وَ قَدْ نَزَلَ بِی یَا رَبِّ مَا قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ وَ أَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ «6»وَ بِقُدْرَتِکَ أَوْرَدْتَهُ عَلَیَّ وَ بِسُلْطَانِکَ وَجَّهْتَهُ إِلَیَّ «7»فَلاَ مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ وَ لاَ صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ وَ لاَ فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ وَ لاَ مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ وَ لاَ مُیَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لاَ نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ «8»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ افْتَحْ لِی یَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِکَ وَ اکْسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِکَ وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکَوْتُ وَ أَذِقْنِی حَلاَوَهَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً وَ فَرَجاً هَنِیئاً وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِکَ مَخْرَجاً وَحِیّاً «9»وَ لاَ تَشْغَلْنِی بِالاِهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِکَ وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِکَ «10»فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِی یَا رَبِّ ذَرْعاً وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَیَّ هَمّاً وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی کَشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ فَافْعَلْ بِی ذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْکَ یَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ .

ص:159

[«1»یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ وَ یَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَی رَوْحِ الْفَرَجِ ]

ای آن که گره های امور رنج آور، به وسیلۀ او گشوده می شود، و ای آن که تندی و تیزی سختی ها، به عنایت او فرو می نشیند، و ای آن که بیرون آمدن از تنگی و فشار، و قرار گرفتن در راحتی گشایش، و رهایی از غم و اندوه، از او خواسته می شود.

پیشامدها و سختی ها

اشاره

طبیعت حیات و زندگی، جاذب سختی ها و پیشامدهاست. بافت حیات، بر دشواری ها و رنج و تعب و مشکلات و مصایب است. آفرینش انسان بنایی است که عناصرش را درد و غم و دشواری و بلا و ابتلا تشکیل داده است. این رنج ها و سختی ها و دردها، پله های نردبان ترقی و رشد و تکامل هستند.

برخورد انسان اگر با مصایب و مکاره و سختی ها و دردها هماهنگ با دستورهای حضرت حق باشد سعادت همه جانبۀ انسان در پرتو آن تضمین می گردد.

جهان از خداست، انسان از خداست، رقم پروندۀ هر موجودی از خداست، حرکات منظم تمام موجودات از خداست و صحنۀ پهناور آفرینش از خداست، این انسان است که باید این واقعیّت ها را با عمق قلب خود لمس کند تا تحمّل مشکلات و سختی ها که کلید حلّش به دست خداست بر او آسان گردد و از آزمایش الهی سربلند بیرون آمده به مقام قرب و توحید صفاتی و افعالی و ذاتی برسد و به سبب

ص:160

هموار کردن سختی ها به مقامات عالیۀ ملکوتی نایل گردد.

چشیدن حقیقت توحید، آدمی را برای برخورد صحیح با مکاره و مشکلات آماده می کند و انسان را از این طریق به اوج کمال انسانی می رساند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبۀ متّقین یکی از صفات برجستۀ اهل دل را صبر و حوصله و بردباری در مکاره و شداید شمرده و مقام شکیبایی را کلید حلّ مشکلات و رسیدن به آسانی بعد از سختی دانسته است. (1)

هم آنان را ز تسلیم و توکّل به هر سختی بود صبر و تحمّل

چه سختیها که گیتی در پی انگیخت چو نیروی صبوری دید بگریخت

بیابان جهان پُر خار و خاشاک صبوری بر مثال رخش چالاک

چو رخش صبر باشد نرم رفتار گذارد پا به نرمی بر سر خار

جهان صحرا و سختی ها سبک باد صبوری هم چو کوه سخت بنیاد

شکیبایی ظفر بخشد سرانجام نیابد بی صبوری هیچ کس کام

چو سختی روی آرد مرد هوشیار به پای صبر بشتابد پی کار

به جانش صابر و آرام بخشد فلاحش دست گیرد کام بخشد

نگردد تنگدل در هیچ سختی برآرد شاخ صبرش نیکبختی

پیشامدها برای اهل توحید

اهل توحید در پیشامدها شکست نمی خورند، چرا که اصل و حقیقت پیشامدها و ریشۀ سختی ها را برای رشد جان از هر چیزی مقوّی تر می دانند و برای کام قلب از عسل شیرین تر به حساب می آورند که تمام انبیا و ائمّه و اولیا از این مسیر عبور کرده تا به مقام وصال و کشف و شهود و فنا و بقا رسیدند.

ص:161


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 184، خطبۀ همّام.

آنان زندگی و حیات را با تمام عوارض و مشکلات و سختی هایش گذرگاه رسیدن به حضرت محبوب می دانند و به این خاطر از حوادث و مکاره که عاقبت گرههایش به دست رحمت حق گشوده می شود با جان و دل استقبال می کنند.

صاحبان قلب و دارندگان مغز و اهل حال، زندگی را به نفس کشیدن و خوردن و خوابیدن و لذّت و شهوت معنا نمی کنند. حیات و زندگی همراه با توحید و عمل صالح و اخلاق حسنه، برای بیداردلان، لذت و خوشی دارد که منهای این واقعیت ها برای زندگی و حیات معنایی جز حیوانیّت و سَبُعیّت و شیطنت نیست.

آنان که در بلاها و رنج ها و سختی ها و مصایب، تا گشوده شدن گره ها به دست لطف حضرت حق، صبر و تحمل نمی کنند و برای شکستن شدّت و حدّت مکاره، از کرامت و بزرگواری و درستی و فضیلت خود دست برمی دارند و شکست در برابر طوفان حوادث را بر پیروزی بر مکاره ترجیح می دهند، بسی پَست و بی ارزشند.

اینان باید بدانند که مدت حادثه اندک و گره سخت گشودنی است؛ و درد و اندوه، بدون شک پایان یافتنی است.

فلاح و رستگاری، نصر و پیروزی، فضیلت و کرامت و سعادت و حقیقت از آنِ مردمی است که گردن به خواست حق نهادند و بر مصایب صبر کردند تا به میوۀ شیرین استقامت در برابر مکاره رسیدند.

قرآن مجید برخورد با ابتلا و رنج و سختی و مکاره و مصایب را جهت رسیدن به کمال و رشد، برای هر انسانی اجتناب ناپذیر دانسته و حلّ مشکل را به سرپنجۀ لطف حضرت حق امری مسلّم می داند.

مصایب و مکاره در قرآن

کتاب خدا بلا و ابتلا و مصایب و مکاره را، گاهی معلول ایمان و عمل صالح انسان دانسته و منبع مولّد مکاره را برای اهل ایمان، دشمنان خدا و شیاطین معرفی

ص:162

می نماید، شیاطین و دشمنانی که تحمل اهل ایمان و کردار پسندیدۀ آنان را نداشته و خود را در برابر موج ایمان مؤمنان نابودشدنی می بینند، از این جهت دست به آزار و اذیت زده و تا سرحدّ از بین بردن اهل دل می کوشند و انواع آزار و اذیت را متوجّه آنان می نمایند، ولی مکر و ظلم آنان به جایی نمی رسد و عاقبت گره مشکلات اهل ایمان به نفع دین و دنیا و آخرت آنان، به دست عنایت حق گشوده می شود.

لَتُبلَوُنَّ فی أمْوالِکُمْ وَ أنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ اوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أشْرَکُوا أذیً کَثیراً وَ إنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الاُْمُورِ» (1)

یقیناً در اموال و جان هایتان امتحان خواهید شد ، و مسلماً از کسانی که پیش از شما کتاب آسمانی به آنان داده شده و [ نیز ] از کسانی که شرک آوردند ، سخنان رنج آور بسیاری خواهید شنید ، و اگر [ در برابر آزار اینان ] شکیبایی ورزید و [ از تجاوز از حدود الهی ] بپرهیزید [ سزاوارتر است . ] این اموری است که ملازمت بر آن از واجبات است.

به وقتی که اهل ایمان، با دستور خدا و گسترش اسلام، از مکّه به مدینه هجرت کردند و از خانه و زندگی و کسب و تجارت خود دور شدند، اموال و املاکشان به دست مشرکان به غارت رفت و آنان که دچار ظلم و ستم گشتند، به انواع شکنجه ها از آزارهای بدنی و زبانی مبتلا شدند.

زمانی که جمع اهل ایمان در مدینه به پیامبر پیوستند، گرفتار آزار یهود و سرزنش و بدگویی بدزبانان و پس از مدّتی اندک دچار جنگ با مشرکین که پیروزی بر آنان اخلاص در عمل و نثار جان و مال می طلبید، شدند و این راه سخت که پیچیده به انواع مکاره و مصایب و بلاها بود، صبر و استقامت می خواست و چاره ای جز

ص:163


1- (1) - آل عمران (3) : 186. [1]

تحمّل مشکلات تا گشوده شدن گره ها به دست حق نبود که تحمّل مصایب آنهم از دست نابخردان، تا رسیدن به پیروزی، ضامن تداوم تابش خورشید اسلام بر صحنۀ حیات انسان و انسانیت بود، از این جهت خداوند مهربان آیۀ فوق را در همین زمینه نازل کرد.

اصحاب با وفای رسول خدا صلی الله علیه و آله همچون سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار، بلال، خبّاب، یاسر و نیز یاران ائمّۀ طاهرین علیهم السلام همچون مالک اشتر، میثم تمّار، سهل بن حنیف، ابوالهیثم بن التّیّهان، حُجر بن عدی، رُشَید هَجَری، کمیل، سعید بن جُبَیر، ابوحمزۀ ثمالی، زُراره بن أَعین، هِشام بن حکم، محمّد بن مسلم، ابن أبی عُمَیر، صفوان بن یحیی، ابوهاشم جعفری، زکریّا بن آدم، در راه اسلام و ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه به انواع مصایب و بلاها دچار شدند و در این راه برای رضای حق صبر پیشه ساختند، تا گره مکاره به دست رحمت حق باز شد و آنان به فوز عظیم و سعادت سرمدی رسیدند.

خداوند مهربان گره مشکلاتی را که برای اهل ایمان به وجود می آید؛ باز می کند.

اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ * وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ * الَّذی أنْقَضَ ظَهْرَکَ * وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ * فَإنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً * إنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (1)

آیا سینه ات را [ به نوری از سوی خود ] گشاده نکردیم ؟ * و بار گرانت را فرو ننهادیم ؟ * همان بار گرانی که پشتت را شکست . * و آوازه ات را برایت بلند نکردیم ؟* پس بی تردید با دشواری آسانی است . * [ آری ] بی تردید با دشواری آسانی است .

در تفسیر آیات فوق آمده است:

«خداوند مهربان می دید که بندۀ برگزیده اش محمّد صلی الله علیه و آله به واسطۀ مأموریتی

ص:164


1- (1) - انشراح (94) : 1 -6. [1]

عظیم که به وی داده و بار مسؤولیت سنگینی که بر دوشش نهاده سخت گرفتار است، شداید از همه سو او را در میان گرفته و سر و کارش با مردمی است که شدیدترین اقوام جهان در کفر و نفاقند، جمود و تعصّب آنها در پرستش خدایانی که خود از سنگ و چوب و خرما ساخته و می سازند بی نهایت است، اخلاقشان فاسد و اعمالشان زشت است، سنگدل و سفّاک و نادان و در منجلاب فساد فرو رفته اند، هر چه در رهایی آنها می کوشد به نتیجۀ مطلوب نمی رسد، سینه اش تنگ می شود، سرگردان و پریشان می گردد، با لطف و عنایت و رحمت و رأفتش، پیامبر محبوبش را مورد محبت خاص قرار می دهد، دلش را روشن و سینه اش را فراخ می سازد، بیشتر از دیگر پیامبرانِ مصمّم، به وی عزمی آهنین و همّتی بلند و شکیبایی و بردباری مرحمت می نماید.

راه نفوذ و چارۀ کار را به او نشان می دهد، نیکوترین وسیلۀ نجات بشر را در اختیارش می گذارد و با نزول وحی، وی را تقویت می کند و دلداری می دهد و تفقّد و خبرگیری و دلجویی می نماید و پریشانی او را برطرف می فرماید.

چنان عظمت روح و قوّت قلب و ظرفیتی شگفت به او می بخشد که حوادث روزگار هر چند بزرگ باشد دریای وجودش را طوفانی نمی سازد و آن کوه وقار را متزلزل نمی کند. در همۀ احوال قلبش قوی و اندیشه اش استوار و خاطرش مطمئن و اعتمادش به تأیید و یاری پروردگارش کامل است و علم قطعی و یقینی دارد به این که آن کس که او را فرستاده است یاریش خواهد کرد و دشمنش را پیروزی نخواهد داد.» (1)اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ » (2)

آیا سینه ات را [ به نوری از سوی خود ] گشاده نکردیم ؟

ص:165


1- (1) - تفسیر نوین: 232.
2- (2) - انشراح (94) : 1. [1]

سختی و سنگینی توانفرسای برنامه هایی که بر دوش جانت بود، با لطف خاصّ خود از تو برداشتیم، آن سختی ها و مصایب و بارهای سنگینی که حتی برای تو که عظیم ترین روح و قلب را داری کمرشکن بود.

یاد و نامت را بالا بردیم، «چون همۀ اصول معارف عالی ایمانی و فضایل و شریعت انسانی و حق و عدل و خیر در شخصیّت و دعوت آن حضرت تحقّق و تمثّل یافت، یاد و نمودار اینها یاد او می باشد.

هر کس و در هر زمان، حق و عدلی را متذکّر شود و نمونۀ روشن آن را بجوید، در راه و روش و گفتار و تعالیمش نمونۀ برتر آن را می یابد.

هر حکیم و عارفی که در اسرار و مبادی و غایات آفرینش بینش یابد، در وحی و تعالیم او، برتر از آن را می نگرد. هر قانون شناس و قانونگذاری بخواهد نظامات و روابط حقوقی بشر را بشناسد، در شریعت محمّدی اصول عمیق و پایدار آنها را می یابد.

نام و یاد او مانند خورشید و ماه در افق و مدار بلندی است که بر همه کس و در هر زمان و فراخور استعدادها می تابد و تیرگی اوهام و اندیشه ها و انحراف های بشری نمی تواند آن را از تابندگی بازدارد یا بیالاید.

آوای گواهی به رسالتش با شهادت به توحید خداوند جهان، پیوسته و در قرون متمادی و مفاصل حیات و آفاق مختلف، بلند است و با همۀ دشمنی ها و تیرگی ها روز به روز وسعت بیشتر می یابد.

مگر نور نبوّتش در اندک زمانی نخست جزیره العرب تاریک، آنگاه شرق و غرب و جنوب و شمال را روشن نکرد و شعاع آن قلوب پراکنده را بهم نپیوست و از اندلس تا هند نام محمّد صلی الله علیه و آله و تعالیم او بر نام و تعالیم ساکنان این سرزمین ها برتری نیافت ؟!

آیا آن بلند آوازیِ یتیم عیالمند و بی پناه و درس نخوانده و در میان مردمی جاهل

ص:166

و بیابانگرد و گمراه، آنهم با این سرعت، جز به یاری خداوند و لطف و قهر او بود؟ آیا تاریخ می تواند نمونه ای از این رفعت و سرعت نشان می دهد»؟ (1)وَ رَفَعْنالَکَ ذِکْرَکَ » (2)

و آوازه ات را برایت بلند نکردیم.

و این معنای واضح و روشن گره گشایی حضرت حق از مشکلات و مکاره است که:

فَإنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً * إنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (3)

پس بی تردید با دشواری آسانی است . * [ آری ] بی تردید با دشواری آسانی است.

روی از خلق بگردان که به حق راه این است سرّ و معنیّ توکّلت علی اللّه این است

چون بریدی طمع از خلق، ز خود دست بدار زانکه زادِ ره حق آن و حق راه این است

از سرِ خواست نگوییم ز سرِ دل برخیز دل چو نبود نتوان گفت که دلخواه این است

جای آن است که بر نفس کنی حملۀ شیر که سگی صنعت او، حیلۀ روباه این است

بارگیری است تن کاهل تو جان تو را می کند میل به دنیا که چراگاه این است

ص:167


1- (1) - پرتوی از قرآن: 156، [1] قسمت دوم از جزء 30.
2- (2) - انشراح (94) : 4. [2]
3- (3) - انشراح (94) : 5 -6. [3]

جان بپرور به غم عشق و تنت را بگذار کاندر این ره خر عیسیِّ تو را کاه این است

تو مپندار که تن آب روان را دَلْو است بلکه مر یوسف مه روی تو را چاه این است

سیف فرغانی افعال نکو کن پس از این زانکه تو نیک نه ای و ز تو در افواه این است

(سیف فرغانی)

راه های خروج از مشکلات

«وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إنَّ اللّهَ بالِغُ أمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْ ءٍ قَدْراً» (1)

و هر که از خدا پروا کند ، خدا برای او راه بیرون شدن [ از مشکلات و تنگناها را ] قرار می دهد. * و او را از جایی که گمان نمی برد روزی می دهد ، و کسی که بر خدا توکل کند ، خدا برایش کافی است ، [ و ] خدا فرمان و خواسته اش را [ به هر کس که بخواهد ] می رساند ؛ یقیناً برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است.

«نمونۀ این آیات در قرآن مجید فراوان است، فقط دل امیدوار و قلب بیدار می خواهد که بر این آیات تکیه کند و یقین نماید که حضرت دوست، حلاّل تمام مشکلات است و بداند که هیچ صاحب بلیّت از خفایای لطف باری تعالی در کشف بلیّات نباید نومید باشد و در نظرش دستگیری زمره ای که پایمال حوادث باشند در اعادت نعمت و ازالت شدت، عجیب نیاید.

ص:168


1- (1) - طلاق (65) : 2 -3. [1]

آنان که عاشق جمالند در راه وصال، از شدّت و حدّت و از مصیبت و محنت که از عوارض این طریق و قطعیات این مسیر است نهراسند بلکه مکاره را بر جان بخرند و در راه محبوب بر شداید حوصله کنند، تا گره کار به دست یار وفادار باز شود و معشوق در برابر دیدگان قلب عاشق چهره نماید... که نصیب عاشقان در عشق جز غم نیست، غمشان وصول است و در این وصول جز آتش و نم نیست.

زیرکان دیوانه اند، آشنایان بیگانه اند، مجنونان هشیارند، سینه بر روح گوا دارند، دل و جان را در عشق معشوق برای فنا دارند، مرغان قفس شکنند، باغبانان گُل بدنند، رهروان بی برگند، زندگان بی مرگند، سفرشان جز حقیقت نیست، سرمۀ دیده شان جز خاک کوی شریعت نیست. حرّان رهینند، سیّارگان سماوات یقینند، جان حرّشان بندۀ عشق است، زانکه مرغ روحشان قفس جسم بشکست.

در باغ عشق را به سر پیش شوند، دُرّ دریای عشق را به جان خویش شوند، ویران کنان سرای طبیعتند، بیخودان راه حقیقتند، رخش دلشان جز بار محبت نکشد، لُبّ جانشان جز شراب الفت نچشد، عشوه خران بی مقصود و استادان بی مزدورند، در ره عشق از افسردگی دورند.

نازکان دلخوشند، مَهرویان کَشند، شربتشان جز خون جگر نباشد، زانکه ابر عشق جز اشک غم در دل ایشان نباشد.

شب ایشان همه روز است، روز ایشان همه نوروز است، به طریق خیال دزدان خانۀ جانانند، چه کنند که جز دزدی نمی دانند، طرّاران یار فریبند، جز در کوچۀ یار از دست غم نگریزند، سِحر نمایان هندند.

خُلقشان جوانمردی است، طریقشان پارسایی و مردی است، در محل طاعت تواضع کنند، اولیا را به حضرت به شفاعت برند.

می سوزند و می سازند، می دانند و می باشند، ترنّم نوای دردشان، سماعِ خوشِ مزمار مُزیل گَردشان، به شهرود عشق نوای آشفته زنند؛ زیرا که بلبل دردشان در

ص:169

عشق واله و جان بوالعجبشان به روی یار مایل است.

در راه جانان جان و دل بگدازند، تا کار جدایی براندازند، در کوچه یار مناجاتی باشند، در صومعۀ زهّاد خراباتی باشند، هر چند گویی نشنوند و در عشقِ یار یک دم نغنوند، ملوکان زمانه را پیش ایشان قدم نیست؛ زیرا که عشق ایشان از ملک دو جهان کم نیست.

در طلب مشهود ازل خون های دیده بریزند، چرخ جز بار عشق ایشان نکشد، دهر در مجلس دردشان جز شربت غم نچشد، چون بگریند ابر بگرید، چون بنالند کوه بنالد، کاینات در میزان عشقشان سبکسار است.

آوه کنانِ غمزده اند، مصیبت زدگان دلشده اند، خوردنشان مدد جان است، خفتنشان منهاج ایمان است.» (1)ألَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ » (2)

آیا خدا برای بنده اش [ در همه امور ] کافی نیست ؟

آیا خداوندی که مستجمع جمیع صفات کمال است، کفایت کنندۀ عبد از جمیع شرور و مکاره نیست ؟

عجیب این است که حضرت حق با علم به این که اگر گروهی را از مکاره و شداید برهاند در وقت راحت به غفلت دچار آیند و دست به معصیت زنند باز به دعا و درخواست آنان توجه نماید و بلا و مکاره را از آنان بگرداند.

صاحب اثر «فرج بعد از شدّت» می نویسد:

و هیچ دلیلی بر اعانت فریادخواهان و دستگیری پرگناهان و رهانیدن درماندگان بیش از آن نیست که در آیات قرآن کریم خود اعلام می کند از حال جمعی که به

ص:170


1- (1) - عبهر العاشقین: 51. [1]
2- (2) - زمر (39) : 36. [2]

ضرورت به نصرت او اعتصام نمودند و علم او بدان شامل بود که چون آن بلیّت مکشوف و آن بند مرفوع گردید، جز به کفران نعمت و ناسپاسی و حق ناشناسی مشغول نباشند و معهذا چون استغاثت بدو کردند دستگیری نمود و چون استعانت از او خواستند نصرت فرمود، چنانکه چند جایگه در تنزیل، بیان آن فرموده است. (1)

آیاتی دیگر در مصایب و مکاره و رفع آن

وَ اذا مَسَّ الإْنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أوْقاعِداً أوْقائِماً فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأنْ لَمْ یَدْعُنا إلی ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ » (2)

و چون انسان را گزند و آسیبی رسد ، ما را [ در همۀ حالات ] به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده [ به یاری ] می خواند ، پس زمانی که گزند و آسیبش را برطرف کنیم ، آن چنان به راه ناسپاسی و گناه می رود که گویی هرگز ما را برای برطرف کردن گزند و آسیبی که به او رسیده [ به یاری ] نخوانده است ! ! این گونه برای اسراف کاران اعمالی که همواره انجام می دادند ، آراسته شده [ تا جایی که زشتی اعمالشان را نمی فهمند .

آری، این معنی را بدکاران هم می دانند که جز حضرت اللّه کسی را قدرت بر حل مشکلات و گشودن گره ها نیست.

شاعری در این زمینه چه زیبا سروده:

ص:171


1- (1) - فرج بعد از شدت: 16.
2- (2) - یونس (10) : 12. [1]

تَمَسَّکْ بِحَبْلِ اللّهِ وَ اقْرَأْ کَلامَهُ أَلَیْس بِکافٍ عَبْدَهُ اللّهُ وَحْدَهُ إذا کُنْتَ تَخْشی مِحْنَهً فَاعْتَصِمْ بِهِ هُوَ اللّهُ بِالإْفْضالِ یَعْصِمُ عَبْدَهُ

به ریسمان حضرت اللّه چنگ بزن و گفتار جنابش را در قرآن بخوان که فرموده: آیا خداوند به تنهایی برای کفایت بنده اش از تمام شرور و مکاره کافی نیست ؟

به هنگامی که از محنت و درد و غم و رنج و مصیبت بترسی، به حضرت او پناه ببر و به دامن عنایت او چنگ بزن که وجود مقدس حق با فضل و عنایتش بندۀ خود را پناه می دهد و از آفات و بلیّات حفظش می نماید.

قُلْ مَنْ یُنَجّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً لَئِنْ أنْجینا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِن الشّاکِرینَ * قُلِ اللّهُ یُنْجیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أنْتُمْ تُشْرِکُونَ » (1)

بگو : چه کسی شما را از تاریکی هایِ خشکی و دریا نجات می دهد ؟ در حالی که او را [ برای نجات خود ] از روی فروتنی و زاری و مخفیانه به کمک می طلبید ؛ [ و می گویید ] که اگر ما را از این [ تنگناها و مهلکه ها ] نجات دهد ، بی تردید از سپاس گزاران خواهیم بود . * بگو : خدا شما را از آن [ سختی ها ] و از هر اندوهی نجات می دهد ، باز شما به او شرک می ورزید [ و به ناسپاسی می گرایید .

أمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الأْرْضِ ءَإلهٌ مَعَ اللّهِ قَلیلاً ما تَذَکَّرونَ » (2)

ص:172


1- (1) - أنعام (6) : 63 - 64. [1]
2- (2) - نمل (27) : 62. [2]

[ آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند ] یا آن که وقتی درمانده ای او را بخواند اجابت می کند و آسیب و گرفتاریش را دفع می نماید ، و شما را جانشینان [ دیگران در روی ] زمین قرار می دهد ؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [ که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد ؟ ! ] اندکی متذکّر و هوشیار می شوند.

وَ ذَاالنُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ أنْ لا إلهَ إلاّ أنْتَ سُبْحانَکَ إنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ » (1)

و صاحب ماهی [ حضرت یونس ] را [ یاد کن ] زمانی که خشمناک [ از میان قومش ] رفت و گمان کرد که ما [ زندگی را ] بر او تنگ نخواهیم گرفت ، پس در تاریکی ها [ ی شب ، زیر آب ، و دل ماهی ] ندا داد که معبودی جز تو نیست تو از هر عیب و نقصی منزّهی ، همانا من از ستمکارانم . * پس ندایش را اجابت کردیم و از اندوه نجاتش دادیم ؛ و این گونه مؤمنان را نجات می دهیم.

هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند دلتان به چرخ پرّد چو بدن گران نماند

دل و جان به آب حکمت ز غبارها بشویید هله تا دو چشم حسرت سوی خاکدان نماند

نه که هر چه در جهانست نه که عشق جان آنست جز عشق هر چه بینی همه جاودان نماند

عدم تو همچو مشرق، اجل تو همچو مغرب سوی آسمان دیگر که به آسمان نماند

ص:173


1- (1) - انبیاء (21) : 87 - 88. [1]

ره آسمان درونست، پرِ عشق را بجنبان پرِ عشق چون قوی شد غم نردبان نماند

تو مبین جهان ز بیرون که جهان درون دیده است چو دو دیده را ببستی ز جهان جهان نماند

دل تو مثال بام است و حواس ناودانها تو ز بام آب می خور که چو ناودان نماند

تو ز لوح دل فرو خوان بتمامی این غزل را منگر تو در زبانم که لب و زبان نماند

تن آدمی کمان و نَفَس و سخن چو تیرش چو برفت تیر و ترکش عمل کمان نماند

(مولوی)

مصایب و ابتلاهای انبیاء علیهم السلام

اشاره

آیات کتاب حق، ناطق به این معناست که تنها گره گشای مشکلات خداست و این انسان است که نباید از مکاره و مصایب هراسی به خودراه دهد بلکه باید بداند که مکاره و دردها و مشکلات و سختی ها، نردبان ترقی و عوامل رشد و کمالند، چیزی که هست باید به پیشگاه حریم حرم دوست دست دعا بردارد و از جناب او بخواهد که در حل مشکل به او کمک دهد که او حلاّل تمام مشکلات است، چنانکه در جملۀ اول آمد:

«یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ »

قرآن مجید به ابتلا و مصیبت بعضی از انبیا اشاره دارد و به بیان این معنی در این زمینه می پردازد که آن پاکان سرباخته در راه محبوب، به وقت گرفتاری، به حضرت

ص:174

دوست پناه برده و از قدرت حکیمانه و ارادۀ عادلانه اش درخواست نجات نمودند، آن معشوق عاشقان هم با حفظ مصلحت و توجه به خیر دنیا و آخرت آنان، گره از کارشان گشود و از دریای غم به ساحل نجاتشان رهنمون گشت.

آدم و مکاره

آن وجود ذی جود چون به اغوای شیطان در معیّت همسرش حوّا به شجرۀ منهیّه نزدیک شد و قدم در گذرگاه خطرناک حرص گذارد، لباس بهشتی از وی گرفته شد و به امر حضرت ربّ همراه همسرش به زمین هبوط کرد.

در زمین به خاطر بی توجهی نسبت به امر حضرت ذوالاحسان و از دست دادن بهشت و عریان شدن از لباس کرامت و تاریکی درون و برگشتن رنگ چهره، به اندوهی سخت و دردی طاقت فرسا و رنجی عظیم و غصه ای ناگفتنی گرفتار شد. با توفیق خود حضرت محبوب و راهنمایی امین وحی، دست نیاز به درگاه بی نیاز برداشت و به پیشگاه مقدّس حضرت رب العزّه همی اغاثه و زاری و اصرار نمود.

«تا باری تعالی اغاثت او به لطف خفی و اعانت او به فرج قوی ارزانی داشت و ذکر مقامات و رفع درجات و کشف بلیّات او در چندین موضع از مصحف مجید مذکور گردانید.

و چون وجود او از مادر «کُنْ » متولد گشت، در مکتب وجودش به تعلّم:

وَ عَلَّمَ آدَمَ الأْسْماءَ کُلَّها» (1)

و خدا همۀ نام ها [ یِ موجودات ] را به آدم آموخت.

مشغول گردانید و مسجود مقرّبان حضرتش کرد و جنّت عدن را تماشاگه او گردانید.

ص:175


1- (1) - بقره (2) : 31. [1]

بعد از آن به افعالش مؤاخذه کرد و انگشت بر حرف او نهاد که:

اَلَمْ أنْهَکُما عَنْ تِلْکُما الشَّجَرَهِ » (1)

آیا من شما را از آن درخت نهی نکردم ؟

پس از آن که به هشت بهشت آسوده بود، به غرامت آن ترک به ضرورت بهشت بِهِشت و به خاکدان دنیا هبوط کرد و به فراق جنّت و هجر حوّا مبتلا گشت و به خجالت گناهکاری درمانده شد و دویست سال به نوحه و نالۀ:

رَبَّنا ظَلَمْنا أنْفُسَنا» (2)

پروردگارا ! ما بر خود ستم ورزیدیم.

روزگار گذاشت و هر لحظه دلش پرخون تر و غمش روز افزون تر بود تا ارحم الراحمین به تضرّع و دموع و استکانت و خضوع او ببخشید و خلعت:

فَتَلَقَّی ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إنَّهُ هُوَ التَّوابُ الرَّحیمُ » (3)

پس آدم کلماتی را [ مانند کلمۀ استغفار و توسّل به اهل بیت : که مایۀ توبه و بازگشت بود ] از سوی پروردگارش دریافت کرد و [ پروردگار ] توبه اش را پذیرفت ؛ زیرا او بسیار توبه پذیر و مهربان است.

در گردن او انداخت و محنتش را به نعمت مبدّل گردانید و حوّا را به او رسانید.

پس آدم اول کسی بود که دعا کرد و اجابت آمد و استغاثت کرد و اعانت یافت و غمش به شادمانی و سختیش به آسانی بدل گشت و به تجدید نِعَم و ازالت نِقَم از حضرت قِدَم مخصوص و ممتاز گشت.

او رحیمی و پادشاهی است که چون از وی رحمت طلبند بخشایش فرماید و

ص:176


1- (1) - اعراف (7) : 22. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 23. [2]
3- (3) - بقره (2) : 37. [3]

چون نعمت خواهند ارزانی دارد.» (1)

نوح و مکاره

جناب نوح نهصد و پنجاه سال مردم را به توحید و اعمال صالحه و اخلاق حسنه دعوت کرد. (2) او می خواست مردم را از آلودگی ها برهاند و به حسنات آراسته نماید و خیر دنیا و آخرت مردم را تضمین کند.

او از ابتدای بعثت و رسالتش تا نهصد و پنجاه سال همراه با انواع مشکلات و مشقّات و مکاره و مصایب مردم را به فضیلت دعوت و از رذیلت نهی فرمود.

از مردم زمان عدّه ای بسیار کم به او ایمان آورده و دعوتش را پذیرفته، رسالتش را تصدیق کردند. اما آنان که خداوند مُهر بر دلهایشان نهاده بود و قلم ازل شقوت را بر ایشان ثبت کرده بود ایمان نیاورده و هدایت نشدند.

بیشتر آنان از طبقۀ اول و دوم جمعیت بودند که در میان قوم و ملّت موقعیت و مقامی داشتند. اینان نه تنها به وی ایمان نیاوردند بلکه کارشکنی هم می کردند و در آخر کار آشکارا او را استهزا نموده طرز فکر او را سفیهانه خوانده می گفتند:

«تو بشری مانند ما هستی، اگر خدا می خواست رسولی نزد ما بفرستد فرشته ای انتخاب می کرد و در آن صورت ما هم به گفته هایش گوش فرا داده و دعوتش را می پذیرفتیم. علاوه اگر دعوت تو حق بود یک مشت اراذل و اوباش و صاحبان مشاغل پست و فاقد افکار پخته که اقبال و ادبار و ردّ و قبولشان کورکورانه و بدون تحقیق است، به قبول دعوتت بر ما سبقت نمی گرفتند بلکه ما مردم فَطِن و با فراست و صاحبان اذهان صاف و افکار روشن پیشدستی کرده و به ایمان به تو و

ص:177


1- (1) - فرج بعد از شدّت: 22 با اندکی تصّرف.
2- (2) - «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَ هُمْ ظَلِمُونَ » عنکبوت (29) : 14. [1]

اقتدا به هدایتت از آنان سبقت می جستیم.»

آنگاه در جدال خود لجاجت و پافشاری کرده گفتند:

«ما هرگز برای تو و یارانت فضیلتی بر خود نمی بینیم، نه در عقل و درایت و نه در دوراندیشی و تشخیص و رعایت مصالح و نه در شناختن معاد و سرانجام گردون گردان، بلکه ما تو و یارانت را مردمی دروغگو می شناسیم.»

نوح علیه السلام بدون این که سفاهت ایشان حوصله اش را به سر آورد و یا روش و رأی و اندیشۀ او را از آنچه بود تغییر داده باشد، در جوابشان فرمود:

«به من انصاف دهید آیا اگر من بر صدق دعوایم از ناحیۀ خدا دارای حجت باشم و خداوند مرا مشمول رحمت و فضل خود کرده باشد و لکن شما در اشتباه بوده و راه حق را گم کرده باشید و بخواهید آفتاب را با دست های خود مستور سازید و ستارگان را کور کنید، راستی بگویید آیا می توانم با این حال رسالت خود را بر شما تحمیل نموده و شما را به ایمان مجبور سازیم»؟

گفتند: «ای نوح! اگر مقصودت از ایمان آوردن ما هدایت ماست و می خواهی که ما یاریت کرده مزید بر شوکتت شویم، باید نخست اراذل و اوباشی را که دوروبرت را گرفته اند از خود دور ساخته و از یاریشان چشم بپوشی، چون ما طاقت این را نداریم که خود را همدوش ایشان نموده و همکاریشان کنیم، حتی حاضر نیستیم در ایمان آوردن به تو قرین ایشان باشیم؛ چطور دینی را بپذیریم که میانۀ اشراف و سفلگان و شاه و گدا فرقی نمی گذارد»؟!

نوح علیه السلام در پاسخ گفت: «دعوت من عمومی و برای همۀ طبقات شماست و در این دعوت فرقی میانۀ افراد روشن فکر و بی سواد، وافراد سرشناس و دورافتادگان و مردمان توانگر و تهیدستان و رؤسا و مرئوسین نیست، بپذیرم که درخواست شما را پذیرفته و منظور شما را تأمین کرده، این دسته از مردم را از خود طرد نمودم، آن وقت در نشر دین و تأیید رسالتم به چه کسانی اعتماد کنم ؟ به شما که همه در فکر

ص:178

لذّات ناپایدار دنیایید؟ من تا یاد دارم همواره از ایشان یاری و مددکاری دیده ام و از شما خذلان و شانه خالی کردن، از ایشان پذیرفتن دعوت و از شما انکار و لجاجت، علاوه به این که این طائفه دین مرا بپا داشته اند، اگر من ترکشان گویم و از من نزد خدای تعالی شکایت برده و با من به محاجّه برخیزند و بگویند که تو زحمات و خیر ما را کفران نموده و نیکی های ما را نادیده گرفتی، من چه جوابی خواهم داشت ؟ به راستی شما مردمی نادانید.»

وقتی این گفتگوها در میان نوح و قومش شدت یافت و زمینۀ بحث و جدل توسعه پیدا کرد، مردم از وی به ستوه آمده و سینه ها تنگ شده گفتند:

«ای نوح! تو با ما به جدال برخاستی و در جدالت زیاد اصرار کردی و از حد گذراندی، اگر واقعاً راست می گویی کار را یکسره کن و آن عذابی که ما را از آن بیم می دهی حاضر ساز.»

نوح در جواب گفت: «شما خود نفهمی را از حد گذرانیده و حماقت را به منتها درجه رسانیده اید، آخر مگر اختیار عذاب خدا به دست من است که یا آن را بیاورم و یا از آمدنش جلوگیرم ؟ آیا من جز بشری هستم که خداوندم به من وحی می فرستد؟ اختیار عذاب به دست معبود شماست و معبود من و شما یکی است و من مأمور ابلاغ پیام های اویم و به ثواب او شما را بشارت و از عذابش بیمتان می دهم، اگر تا حال این معنا را نفهمیده اید؛ اکنون بدانید که بازگشت هر چیزی به سوی خداست، اگر او بخواهد هدایتتان می کند و اگر بخواهد آن عذابی که از من مطالبه اش می کنید بر شما نازل خواهد ساخت و چنانچه صلاح بداند عذاب را تأخیر انداخته و شما را مهلت می دهد تا عقاب روز رستاخیزتان را بیفزاید و بدبختی و خواریتان را عمیق تر سازد.» (1)خداوند انبیاء علیهم السلام را برای این که رسالتش را به نحو اکمل برسانند، صبر و

ص:179


1- (1) - هود (11) : 25 - 35.

استقامت در برابر اذیّت و نیروی غیر عادی در مبارزه ارزانی داشته است، همچنانکه دامنۀ همّت و آرزوهاشان را نیز وسعت داده تا بعد از آمدن ایشان دیگر حجتی برای مردم باقی نماند و کفار عذری نداشته باشند.

نوح علیه السلام که از انبیای اولوالعزم و قویّ الاراده بود، به همین جهت نهصد و پنجاه سال آزار قوم و استهزای ایشان را به امید رسیدن به هدف مقدس خویش تحمّل نمود ولکن روز به روز مردم بر لجاج و طغیان خود می افزودند و دعوتش در ایشان جز نفرت اثر نمی گذارد، تا رفته رفته رشتۀ امیدش سست گشته، به ناچار به درگاه خداوند شکایت برد و از او یاری و راه چاره طلب کرد، خداوند به وی وحی فرستاد که:

وَ أُوحِیَ إِلَی نُوحٍ أنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ » (1)

و به نوح وحی شد که از قوم تو جز کسانی که [ تاکنون ] ایمان آورده اند ، هرگز کسی ایمان نخواهد آورد ؛ بنابراین از کارهایی که همواره [ بر ضد حق ] انجام می دادند ، اندوهگین مباش.

نوح چون دانست که قلم قضا بر کفر ایشان رانده شده و خداوند مُهر بر دلهاشان نهاده و هیچ امیدی به ایمان آوردنشان نیست و دیگر در برابر برهان او خاضع نخواهند شد، عرضه داشت:

وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لاتَذَرْ عَلَی الأْرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّاراً * إنَّکَ إنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لایَلِدُوا إلاَّ فاجِراً کَفّاراً» (2)

و نوح گفت : پروردگارا ! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار *

ص:180


1- (1) - هود (11) : 36. [1]
2- (2) - نوح (71) : 26 - 27. [2]

که اگر آنان را باقی گذاری ، بندگانت را گمراه می کنند و جز نسلی بدکار و ناسپاس زاد و ولد نمی کنند.

خداوند مهربان به مشکلات و مکاره نوح پس از دعا و استغاثه اش پایان داد و نفرینش را دربارۀ قوم محقق ساخت و با فرستادن طوفان، مولّدان بلا و مکاره را غرق کرد و نوح و مردم مؤمن را از بلا و همّ و غم نجات بخشید.» (1)

ابراهیم و مکاره

آن بزرگ مرد الهی و وجود ملکوتی، در میان مردمی می زیست که دچار بت تراشی و بت پرستی بودند و فرهنگ طاغوت خطرناکی چون نمرود بر آنان حکومت داشت. او که از ابتدا قلب و روح پاکش در مدار با عظمت توحید می گشت، از برخورد با اعمال و اخلاق قوم زمان حتی نزدیکانش رنج می برد.

او می خواست مردم را از تحمیلات هوای نفسی و حکومت نمرودیان نجات دهد و دست قلب مردم را از بت پرستی کوتاه کند و به حبل الهی و دین توحیدی متصل نماید. او از این که مردم دچار اغیار و نامحرمان و کاهنان و خرافاتیان بودند و بر اساس اندیشه های انحرافی زندگی می کردند در عذاب سخت روحی بود.

او در یک روز معیّن که تمام مردم شهر به مناسبتی به صحرا و دشت رفته بودند وارد بتکدۀ شهر شد و پس از این که دید بت ها جواب او را نمی دهند، با تبری که در دست داشت تمام خدایان قلاّبی و معبودهای باطل را درهم شکست و تبر را به گردن بت بزرگ گذاشت و سپس با خوشحالی از این که در راه حضرت حق به مجاهده برخاسته به خانۀ خود روان شد.

او منتظر ماند تا ملّت جاهل و طاغوتی در برابر آن حادثه چه عکس العملی از

ص:181


1- (1) - تاریخ انبیاء: 21.

خود نشان می دهند.

قوم تیره روز و عمله های شیطانی نمرود، از صحرا برگشتند و خود را با سرنگونی و از بین رفتن بت ها رو به رو دیدند. غریو و فریاد از آن مردم بی خبر برخاست و هر کس از مسبّب حادثه جویا شد. تنی چند فریاد کشیدند این برنامه جز عمل جوانی به نام ابراهیم نیست که دائماً از خدایان ما بیزاری می جست و آنها را پست و خوار و بیکاره به حساب می آورد:

قالُوا سَمِعْنا فَتیً یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إبْراهیمُ » (1)

گفتند : از جوانی شنیدیم که از بتان ما [ به عنوان عناصری بی اثر و بی اختیار ] یاد می کرد که به او ابراهیم می گویند.

چون بر مردم شهر مسلّم شد که این حادثه را حادثه آفرینی به نام ابراهیم است، همه با هم احضارش را خواستار و قبل از این که دستگیر شود؛ حکم اعدامش را صادر کردند. دژخیمان نمرودی وی را دستگیر کرده و بدینگونه محاکمه اش را شروع کردند:

قالُوا ءَأنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلهَتِنا یا إبْراهیمُ » (2)

گفتند : ای ابراهیم ! آیا تو با معبودان ما چنین کرده ای ؟

ابراهیم که زمینه را در این سؤال برای توجه دادن مردم به بطلان بت پرستی آماده دید، جهت سخن را برگردانده و پاسخی به مردم داد که انتظارش را نداشتند و آن این بود:

قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ هذا فَاسْئَلُوهُمْ إنْ کانُوا یَنْطِقُونَ » (3)

ص:182


1- (1) - انبیاء (21) : 60. [1]
2- (2) - انبیاء (21) : 62. [2]
3- (3) - انبیاء (24) : 63. [3]

گفت : بلکه [ سالم ماندن بزرگشان نشان می دهد که ] بزرگشان این کار را انجام داده است ؛ پس اگر سخن می گویند ، از خودشان بپرسید.

این پتک محکمی بود که بر سر آن غافلان زد، آنان را سر در گریبان کرد و به حیرت دچار ساخت، جواب صحیحی در برابر گفتار ابراهیم نیافتند، تنها سخنی که در پاسخ او گفتند این بود: ای ابراهیم! برای تو روشن است که این بت ها سؤالی را جواب نمی دهند، چگونه از ما می خواهی از آنان بر این مسأله گواهی بخواهیم ؟ آنان بعد از این که اعتراف کردند بت ها هیچکاره اند ولی باز بر باطل خود پافشاری دارند، آنان را سرزنش کرد:

قَالَ افَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لایَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ * افٍّ لَکُمْ وَ لما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أفَلا تَعْقِلُونَ » (1)

گفت : [ با توجه به این حقیقت ] آیا به جای خدا چیزهایی را می پرستید که هیچ سود و زیانی به شما نمی رسانند؟! * اف بر شما و بر آنچه به جای خدا می پرستید ؛ پس آیا نمی اندیشید؟

احتجاج ابراهیم و دلایل دندان شکنش بر قلب سنگین و سخت آن مردم لجوج و متعصب در باطل اثر نکرد، منطق را کنار گذاشته و به زور متوسل شدند، یکجا اینچنین که قرآن حکایت فرموده حکم کردند:

فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إلاّ أنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أوْحَرِّقُوهُ فَأنْجَاهُ اللّهُ مِنَ النّارِ إنَّ فی ذلِکَ لآَیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ » (2)

ص:183


1- (1) - انبیاء (21) : 66 - 67. [1]
2- (2) - عنکبوت (29) : 24. [2]

پس جواب قوم ابراهیم جز این نبود که گفتند : او را بکشید یا بسوزانیدش .

پس خدا او را از آن آتش رهایی بخشید ، مسلماً در این [ حادثه ] برای مردمی که ایمان دارند ، عبرت هاست.

آن تیره روزان تا جایی که توانستند وسایل آتش افروزی فراهم کردند و برای آتش افروختن محوطۀ بزرگی را آماده نمودند، سپس آن انسان الهی را در منجنیق قرار داده و به داخل آتش پرتاب کردند. ذات اقدس حضرت ربّ العزّه به آتش خطاب کرد:

قُلْنَا یا نارُ کُونی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إبْراهیمَ » (1)

پس او را در آتش افکندند ] گفتیم : ای آتش ! برابر ابراهیم سرد و بی آسیب باش!

و چنین بود که خداوند مهربان بندۀ عزیزش را از کید خائنان و مکر مکّاران نجات بخشید و گره از مشکل او باز کرد.

ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم پوشیده چه گوییم همینیم که هستیم

زان باده که در روز ازل قسمت ما شد پیداست که تا شامِ ابد سرخوش و مستیم

آواز الَست آمد و گفتیم بَلی را زان گفته بلاکش همه از عهد الستیم

دوشینه شکستیم به یک توبه دو صد جام امروز به یک جام دوصد توبه شکستیم

یکباره ز هر سلسله پیوند بریدیم دل تا که به زنجیر سر زلف تو بستیم

بگذشته ز سر پا به ره عشق نهادیم برخاسته از جان به غم یار نشستیم

در دست سر رشتۀ تجرید گرفتیم خود سلسلۀ عالم تقیید گسستیم

در نقطۀ وحدت سر تسلیم نهادیم وز دایرۀ کثرت موهوم برستیم

ص:184


1- (1) - انبیاء (21) : 69. [1]
ایّوب و مکاره

در ملکوت عالم، سخن در این مسأله بود که امروز در روی زمین، در محراب عبادت و عرصه گاه شکر بهتر از ایوب نیست. شب او شب عبادت و روزش روز تعلیم معارف الهیه و دستگیری از مستمندان و دواکردن درد دردمندان است.

ابلیس که در آن زمان از گفتگوی فرشتگان با خبر می شد، پس از شنیدن تمجید ایوب از کَروبیان عالم ملکوت، تصمیم گرفت در عبادت و حال ایوب ایجاد اخلال کند، اما خود را در برابر آن بندۀ مخلص حق عاجز دید، از این جهت به حضرت ربّ العزّه عرضه داشت:

ایوب از روی میل و اراده اشتغال به عبادت ندارد بلکه به خاطر آن ثروت و مکنت و اعتباری است که به او مرحمت کرده ای و این عبادت به طمع حفظ ثروت و دام ها و کشتزارها و زن و فرزندان اوست، البته این همه نعمت به دست شخصی چون ایوب اقتضای این همه عبادت و شکرگزاری را دارد، او در وحشت است که نعمت ها از او سلب شود، بنابراین عبادتش از روی میل و طمع است نه اخلاص و ارادت. خداوند به ابلیس فرمود: عبادت بندۀ من از روی خلوص و عشق به من است و هیچ کدام از این نعمت ها محرک او در عبادت و بندگی نیست.

ثروت و مکنت، دام و دامداری، کشت و کشاورزی، غلامان و کارگران، همه و همه از ایوب گرفته شد. چون خبر از بین رفتن این همه نعمت بدو رسید گفت:

امانتی نزد من بود به صاحبش برگشت. بعد از آن فرزندانش در حادثه ای سخت و سهمگین جان دادند. چون خبر به او رسید گفت: حمد می کنم خدای را به هنگامی که اولاد عنایت کرد و هنگامی که از من گرفت. سپس سلامتی بدنش از وی سلب شد، آن مرد الهی به جرگۀ بیماران و زمین گیران پیوست اما به ایمان و عشقش نسبت به حضرت حق افزوده شد و شکر و شکرگزاریش اضافه گشت.

مدّت ها این برنامه های عجیب گذشت، او با تواضع و فروتنی و خضوع و خشوع

ص:185

به درگاه حضرت محبوب عرضه داشت:

وَ أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أنّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أنْتَ أرْحَمُ الّراحِمینَ * فَاسْتَجَبْنالَهُ فَکَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَیْناهُ أهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِکْری لِلْعابِدینَ » (1)

و ایوب را [ یاد کن ] هنگامی که پروردگارش را ندا داد که مرا آسیب و سختی رسیده و تو مهربان ترین مهربانانی . * پس ندایش را اجابت کردیم و آنچه از آسیب و سختی به او بود برطرف نمودیم ، و خانواده اش را [ که در حادثه ها از دستش رفته بودند ] و مانندشان را همراه با آنان به او عطا کردیم که رحمتی از سوی ما و مایۀ پند و تذکری برای عبادت کنندگان بود.

او سال ها دچار سخت ترین مشکلات بود و این مشکلات و سختی ها دُرّ ایمان و اخلاص وی را آبدیده تر کرد، آنگاه که از امتحان الهی سرفراز بیرون آمد خداوند مهربان گره از مشکلاتش گشود و وی را به نعمت بیشتر و عنایت برتر مخصوص گردانید.

مقام عبودیّت آن بنده راست که راضی به تقدیر و حکم قضاست

اگر بنده شد قابل وصل دوست نشان وصالش ورود بلاست

بود وصل پروانه در سوختن از آن رو که او را بقا در فناست

مقرّب نگردد در این ره کسی که با حبّ دنیای دون مبتلاست

چنین گفت پروردگار مجید که کمتر ز بال مگس این سراست

جهان، سجنِ مؤمنِ بهشتِ عدو به فرمودۀ سیّد اولیاست

به درگاه حق عبد صالح کسی است که اندر بلا اهل سِلم و رضاست

(واحدی)

ص:186


1- (1) - انبیاء (21) : 83 - 84. [1]
موسی و مکاره

داستان ولادت حضرت موسی علیه السلام و بلایی که مادرِ آن جناب در جنب دستگاه فرعون کشید داستان ساده ای نیست. تعقیبی که مأموران دژخیم فرعون خانه به خانه جهت نوزادان پسر برای جلوگیری کردن از رشد موسی داشتند، هر لحظه برای مادر موسی دردی جانکاه و رنجی عظیم بود. تا به او الهام شد که طفل را شیر دهد، یا وی را در دامن دریا رها کند و از این مسأله ترس و اندوهی به خود راه ندهد که طفل با رسیدن به مقام نبوت به او برمی گردد!

وَ اوْحَیْنا إلی امِّ مُوسی أنْ ارْضِعیهِ فَإذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَألْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لاتَخافی وَ لاتَحْزَنی إنّا رادُّوهُ إلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ » (1)

و به مادر موسی الهام کردیم که او را شیر بده ، پس هنگامی که [ از سوی فرعونیان ] بر او بترسی به دریایش انداز ، و مترس و غمگین مباش که ما حتماً او را به تو باز می گردانیم ، و او را از پیامبران قرار می دهیم.

طفل در برابر دیدگان مادر به امواج دریا سپرده شد. آب خروشان جعبۀ حامل امانت حق را مستقیماً به دربار فرعون برد و در آغوش دشمن قرار داد. مادر از لحظۀ افتادن طفل به دریا تا رسیدن به فرعون، در عین تکیه به حضرت محبوب، در رنجی سخت بود. خداوند مهربان با قرار دادن مهر شدیدی از کودک در قلب دشمن، هم زمینۀ رشد کودک را فراهم ساخت و هم مادر طفل را از دریای غم و اندوه نجات داد.

خداوند در سورۀ قصص می فرماید:

«چون فرعون به سعایت مردم قصد قتل آن طفل را نمود، همسرش به او گفت:

این کودک را نکشید که مایۀ نشاط دل و نور دیدۀ من و تو باشد و در خدمت ما

ص:187


1- (1) - قصص (28) : 7. [1]

سودمند افتد یا وی را به فرزندی خود قبول کنیم. و آنان از حقیقت حال بی خبر بودند.

صبحگاه مادر موسی قلبش از هر چه جز توجّه به موسی فارغ بود، به اندازه ای غم و اندوه دلش را فراگرفت که اگر ما دلش را بر جای نگه نمی داشتیم تا ایمانش برقرار بماند، نزدیک بود راز درونش را آشکار سازد.

آنگاه مادر موسی به خواهر گفت که از پی موسی بیرون شو، خواهر همه جا رفت تا گذرش به دربار فرعون افتاد، موسی را از دور دید و شناخت ولی آل فرعون او را نشناختند.

و ما شیر هر دایه ای را بر آن کودک حرام کردیم و آل فرعون با عشق پرشوری که به کودک داشتند در پی دایه ای که موسی سینه اش را بگیرد بودند ولی طفل سینۀ هیچ زنی را نمی گرفت!

در آن حال خواهر گفت: آیا مایلید من شما را به خانواده ای رهنمون شوم که دایۀ این طفل شوند و وی را به مهربانی تربیت کند؟

بدین وسیله کودک را به آغوش مادر بازگردانیدیم تا دیده اش به جمال عزیزش روشن شود و حزن و اندوهش برطرف گردد و به طور یقین برایش روشن شود که وعدۀ خدا ثابت و پابرجاست ولی اکثر مردم از این حقیقت بی خبرند.» (1)او پس از آن که جوان رشیدی شد، برای دفاع از مظلوم درگیری سختی با قبطیان و گروه فرعون پیدا کرد که بر اثر آن درگیری زمینۀ اعدامش حتمی بود ولی خداوند مهربان وی را از آن مشکل نجات داد و پس از مدتی رهنوردی در دشت و بیابان با شعیب پیغمبر آشنا ساخت.

او نزدیک به ده سال در وادی مدین به چوپانی به سر برد و سرانجام با دختر با کرامت شعیب ازدواج کرد و آنگاه برای دیدار با اقوام از شعیب اجازه خواست که

ص:188


1- (1) - قصص (28) : 8 - 13.

رهسپار دیار مصر گردد.

آن حضرت در مسیر حرکت به سوی مصر در وادی سینا به منطقۀ نور قدم گذاشت و به شرف رسالت و نبوت آنهم در مقام اولوالعزمی از جانب حضرت ربّ العزّه مشرّف و مفتخر شد.

آری، پس از تحمّل آن همه مشکلات و مصایب و سختی ها، گِلیم پوش بیابانی کلیم اللّه از کار درآمد. وجود مقدس موسی علیه السلام سال ها با فرعون و فرعونیان و قارون و قارونیان و سامری و سامریان در پیکار و مبارزۀ سخت بود و آن همه را برای خاطر تداوم فرهنگ حق تحمّل نمود تا سرانجام به پیروزی بر دشمنان و فلاح و رستگاری در آخرت دست یافت.

ای آن که گشته ای به غم و رنج مبتلا آید فرح، مباش تو نومید از خدا

غم گر چه بی شمار بود شادی از پس است شدت اگر چه دیر بماند شود رجا

شب گرچه دیر باز بود هم رسد به صبح روز ار چه میغ ناک بود هم دهد ضیا

آمد شفا و صحّت اندر پس مرض باشد بهار خرّم اندر پس شِتا

بر هر صفت که هست جهان را ثبات نیست هر مال را که هست بود در عقب فنا

شادیّ ، و غم، عطا و بلا، صحّت و مرض اقبال و مدبریّ و کراهیّت و رضا

هر یک به ضد خویش شود عاقبت بدل هر حال را که هست بود بی شک انتها

ص:189

هر چیز را چو عاقبتش ضد آن شود غم به زشادمانی و درویشی از غنا

آدم فراق جنّت و حوّا کشید از آن مخصوص گشت زود به تشریف اجتبا

هر چند نوح نوحه گری کرد مدتی وز قوم خویش دید بسی رنج و ابتلا

هم عاقبت به کام دل خویششان بدید در آب غرقه گشته به آتش شده سزا

نی بر خلیل آتش سوزان بهشت گشت ؟ بهر ذبیح نی ز بهشت آمد آن فدا؟

یونس به بطن ماهی اگر ماند مدتی شد مستجاب دعوت و شد حاجتش روا

یوسف به چاه و به زندانش گر خواره ای کشید آخر عزیز مصر شد و گشت پادشا

مکاره یعقوب و یوسف

یعقوب نزدیک به چهل سال در آتش فراق عزیزش سوخت و پسر پس از جدا شدن از دامن مهر پدر دچار بی رحمی برادران، تاریکی چاه، بی رغبتی کاروان، فروخته شدن به دراهم معدوده، گرفتار شدن به چنگال عفریت هوای نفس زن درباری و محکوم شدن به زندان بلند مدت، همراه آزار و شکنجه شد.

فرزند دلبند یعقوب تمام آن مصایب سهمگین و شکنجه های طاقت فرسا را محض عشق حق تحمّل کرد و با یک جهان سرافرازی از آن امتحانات و ابتلائات قبول و مقبول بیرون آمد تا جایی که خداوند عزیز نقطه به نقطۀ زندگی و حیات و

ص:190

اعمال و اخلاق و گفتارش را سرمشق جهانیان قرار داد و در قرآن از زندگی آن حضرت به عنوان نیکوترین داستان یاد فرمود.

انبیای خدا از آدم تا خاتم و اولیای الهی از امم گذشته تا امت اسلامی، همه و همه دچار مکاره سنگین و ابتلائات سخت شدند ولی با توجّه و توکّل به حضرت محبوب، کرامت انسانی خود و آیین و فرهنگ حضرت حق را از دستبرد حوادث حفظ کردند و در کمال سربلندی و افتخار به کسب سعادت دنیا و آخرت نایل شدند که:

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً* إنَّ مَعَ العُسْرِ یُسْراً» (1)

بی تردید با دشواری آسانی است . * [ آری ] بی تردید با دشواری آسانی است.

در این زمینه حضرت سجّاد علیه السلام فرمود:

«یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ وَ یَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ»

رفتن ز درت کار من دل نگران نیست گر کشته شوم خونم از آن کوی روان نیست

باتیر بلا چون هدفم روی گشاده گر کوه شود درد غم عشق گران نیست

حال من بی برگ و نوا را چه شناسد آن سرو که آگاه ز تاراج خزان نیست

رسوایی ما را ز کفن پرده شناسد گر شمع به فانوس رود باز نهان نیست

ص:191


1- (1) - انشراح (94) : 5 - 6. [1]

شمشیر تو خوب است که بی خواست برآید فیضی نرساند به دل آبی که روان نیست

طالع مددی گر نکند کی به کف آیی بی یاری کس تیر در آغوش کمان نیست

(کلیم کاشانی)

حقیقت بلا در کلام بهاء الدین ولد

در «معارف بهاءولد» آمده است که:

«سؤال کرد که دوستان را چندین بلا چگونه می دهد که: أشَدُّ الْبَلاءِ عَلَی الأْنْبیاءِ» (1)، گفتم که بلا به معنی نیکویی باشد، اگر چه به ظاهر مبیّن رنج است، یعنی بر تن رنج نماید ولیکن دل به زیر آن رنج خندان باشد، همچون ابر بهاری که او همی گرید و گُل همی خندد، همچنانکه تنشان چون از روی ظاهر از دنیاست و دنیا سرای بلاست لاجرم بلا بر تن فرو می آید، اما دل چون آن جهانی بود در ریاض خرّم بود.

باز تن چون از حساب مردگان است، شادی را سزاوار نبود و دل چون موضع دریافت است شادی نصیب او بود. باز آن همه باز گونگی از اهل دنیاست که ایشان شادی را به تن آرند و غم را به دل نهند، اما آن دلق پوش مخلص را بینی که دل را چو بستان خندان دارد.

آری، هماره دیوار بستان دژم باشد، یعنی دیوار کالبد ظاهر اهل دنیا روشن و تازه چو برف باشد و در زیر همه شکوفه ها فسرده باشد. اما دل چو جای دریافت است، چون به خوشی آن جهانی اش صرف کردی رنج کجا باشد او را؟ از ملک همّت که دارد ننگ آیدش که اندیشۀ ملوک دنیا به خاطرش آید.

ص:192


1- (1) - الکافی: 252/2، حدیث 1؛ بحار الأنوار: 200/64، باب 12، حدیث 3.

بدانکه اخلاص دو بال دارد و هر دوبالش را پرهاست، یک پرش محبّت است بر پنج نماز و یکی روزه داشتن و زکات دادن و برعیال خود نفقۀ راست داشتن و غیر آن از فروض. و آن یکی بال دیگر پرها دارد، یکی دشمن داشتن اهل کفر و ناساختن با اهل معصیت و نهی منکر کردن و قتال کافران کردن.» (1)

توبه و رفع مکاره

اشاره

مکاره ای که بر اثر گناه و معصیت به انسان هجوم می کند گره اش با توبه و انابه و توجه به حضرت حق بدون شک قابل گشوده شدن است.

قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أسْرَفُوا عَلی أنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللّهِ إنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ » (2)

«بگو : ای بندگان من که [ با ارتکاب گناه ] بر خود زیاده روی کردید ! از رحمت خدا نومید نشوید ، یقیناً خدا همۀ گناهان را می آمرزد ؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.»

توبه علاج سختی ها و بلاها

در تایخ آمده است که:

بعضی از گناه کاران مانند متخلفان و فراریان از جنگ تبوک به پیامبر صلی الله علیه و آله اصرار داشتند که توبه آنها را بپذیرد ولی خداوند اشاره می فرماید که پذیرش توبه مخصوص ماست:

أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقَتِ وَ أَنَّ اللَّهَ

ص:193


1- (1) - معارف بهاء ولد: 62/1. [1]
2- (2) - زمر (39) : 53. [2]

هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ » (1)

آیا ندانسته اند که فقط خداست که از بندگانش توبه را می پذیرد و صدقات را دریافت می کند ؟ و یقیناً خداست که بسیار توبه پذیر و مهربان است .

نه تنها پذیرندۀ توبه اوست، بلکه زکات یا صدقات دیگری که به عنوان کفّاره گناه و تقرب به پروردگار می دهند را نیز خدا دریافت می کند. پوزش خواهی از خدا تنها پشیمانی از گناه نیست بلکه باید همراه با اصلاح و جبران گذشته نیز باشد و روح از آلودگی به گناه و فساد با عمل صالح و خیر شستشو شود تا پاکی نخستین و فطری خود را بازیابد.

وَإِذَا جَآءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بَِایَتِنَا فَقُلْ سَلَمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنکُمْ سُوءَاً بِجَهَلَهٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (2)

و هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان می آورند به نزد تو آیند ، بگو : سلام بر شما ، پروردگارتان رحمت را بر خود لازم و مقرّر کرده ؛ بنابراین هر کس از شما به نادانی کار زشتی مرتکب شود ، سپس بعد از آن توبه کند و [ مفاسد خود را ] اصلاح نماید [ مشمول آمرزش و رحمت خدا شود ] ؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است .

برخی از بلاهایی که به سوی انسان می آید در اثر ستم به نفس خود یا به دیگران است و گاهی این حالت انتقال از وضعیت قبل نیاز به تحوّل زیاد دارد که باید زمینۀ

ص:194


1- (1) - توبه (9) : 104. [1]
2- (2) - أنعام (6) : 54. [2]

دگرگونی در نفس و دل فراهم شود تا موفق به توبه شود.

فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (1)

پس کسی که بعد از ستم کردنش توبه کند و [مفاسد خود را ] اصلاح نماید ، یقیناً خدا توبه اش را می پذیرد ؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

روزی حضرت موسی علیه السلام از کنار یکی از یاران خود می گذشت وی را به حال سجده دید؛ پس از مدتی که از آن راه باز می گشت دید او هنوز در سجده است.

موسی نزد خود گفت: اگر حاجتش به دست من بود آن را برآورده می ساختم. وحی آمد ای موسی! اگر او آن قدر سجده کند که گردنش قطع شود از او نپذیرم تا گاهی که وی از حالی که نزد من ناپسند است به حالی برگردد که من آن را می پسندم. (2)بنابراین هر گناهی که بنده می کند؛ هرچند آگاه باشد که قصد معصیت کند جاهل است. همان گونه که خداوند در حکایت حضرت یوسف علیه السلام با برادرانش که در دورۀ قحطی مصر به نزد یوسف آمدند گفت: «آیا زمانی که نادان بودید، دانستید با یوسف و برادرش چه کردید؟» یوسف به آنها نسبت جهل داده چون نیّت عصیان کرده بودند. اما چرا این حالت پیش می آید باید به وضعیت درونی انسان بنگریم:

علّت وجوب توبه در کلام غزالی

«ابوحامد غزالی در علّت وجوب توبه برای همگان و در همه حال می نویسد:

«و امّابیان وجوب توبه به طور مستمر و همیشگی این است که هیچ بشری خالی از معصیت نیست، یا با اعضا و جوارح خود نافرمانی خدا می کند، یا اگر در برخی حالات از معصیت با جوارح خالی باشد؛ نیت گناه در دل او راه پیدا می کند و اگر از آهنگ گناه خالی باشد از وسوسه های شیطان که افکار گوناگون و غافل کننده از یاد

ص:195


1- (1) - مائده (5) : 39. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 352/13، باب 11، حدیث 45؛ الکافی: 129/8، حدیث 98.

خدا در دل او می افکند، به دور نیست و اگر از این هم به دور باشد از غفلت و قصور در شناخت و صفات و افعال او خالی نیست؛ اینها همه نقص است. و این نقص اسبابی دارد و رها کردن این اسباب با پرداختن به عوامل ضد آنها و بازگشت از یک راه است به راهی مخالف آن و مراد از توبه بازگشت است.

به هر حال خالی بودن آدمی از این نقص قابل تصوّر نیست ولی اندازۀ این نقص در انسان ها تفاوت می کند ولی اصل آن گریزناپذیر است.

به همین دلیل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:

گاه دلم را غباری می گیرد تا جایی که در شبانه روز هفتاد مرتبه از خدا آمرزش می طلبم. (1)و خداوند آن حضرت را گرامی داشته است به آیۀ:

لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ» (2)

تا خدا [ با این پیروزی آشکار ] آنچه را [ به وسیلۀ دشمنان از توطئه ها و موانع و مشکلات در راه پیشرفت دعوتت به اسلام ] در گذشته پیش آمده و آینده پیش خواهد آمد از میان بردارد .

تا خداوند گناهان قبل و بعد تو را ببخشاید. وقتی پیامبر خدا چنین حالی داشته باشد، دیگران چه حالی خواهند داشت ؟!» (3)به این جهت امیدواری به توفیق توبه هم انگیزه ای برای توبه کردن است.

ص:196


1- (1) - بحار الأنوار: 183/60، باب 3؛ مستدرک الوسائل: 375/5، باب 40، حدیث 6131. [1]
2- (2) - فتح (48) : 2.
3- (3) - المحجه البیضاء: 17/7.
اقسام گناه در کلام امام علی علیه السلام

امام علی علیه السلام می فرماید:

گناهان سه دسته اند: گناهی که آمرزیده می شود، گناهی که آمرزیده نمی شود، گناهی که برای مرتکب آنهم امیدواریم و هم بیمناک هستیم... و اما گناه سوم گناهی است که خداوند آن را از بندگانش پوشیده داشته و توبه از آن را نصیب گنهکار کرده است و لذا از گناه خویش ترسناک و به پروردگارش امیدوار گشته است. ما نسبت به این شخص همان حالی را داریم که او نسبت به خود دارد. (1)پس با هجوم اقسام بلاها و گرفتاری ها به سوی مؤمن باید به آغوش خداوند پناه برد تا محبت الهی او را فرا گیرد و از دریای لطف او سیراب گردد.

مولای عارفان حضرت امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:

تُوبُوا إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ ادْخُلُوا فی مَحَبَّتِهِ ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ التَّوّابینَ وَ یُحِبُّ المُتَطَهِّرینَ وَ الْمُؤْمِنُ تَوّابٌ . (2)

به درگاه خدای عزوجل توبه برید و به حلقۀ محبت او درآیید؛ زیرا خداوند عزوجل توبه گران و پاکان را دوست می دارد. و مؤمن توبه گر است.

و در نامه ای به امام حسن مجتبی علیه السلام در بازگشت از صفین فرمود:

وَ فَتَحَ لَکَ بابَ الْمَتابِ وَ بابَ الْإِسْتیعابِ ، فَإِذا نادَیْتَهُ سَمِعَ نِداءَکَ وَ اذا ناجَیْتَهُ عَلِمَ نَجْواکَ ، فَافْضَیْتَ الَیْهِ بِحاجَتِکَ ، وَابْثَثْتَهُ ذاتَ نَفْسِکَ ، وَ شَکَوْتَ الَیْهِ هُمُومَکَ ، وَ اسْتَکْشَفْتَهُ کُرُوبَکَ وَاسْتَعَنْتَهُ عَلی امُورِکَ ، وَ سَاَلْتَهُ مِنْ خَزائِنِ رَحْمَتِهِ ما لایَقْدِرُ عَلیْ اعْطائِهِ غَیْرُهُ ، مِنْ زِیادَهِ الْأَعْمارِ وَ

ص:197


1- (1) - بحار الأنوار: 29/6، باب 20، حدیث 35؛ الکافی: 443/2، حدیث 1.
2- (2) - بحار الأنوار: 21/6، باب 20، حدیث 14؛ [1] الخصال: 623/2.

صِحَّهِ الْاَبْدانِ وَ سَعَهِ الْاَرْزاقِ . (1)

باب توبه و باب خشنودیش را به رویت گشوده، هرگاه او را بخوانی صدایت را بشنود، چون با او به راز و نیاز برخیزی رازت را بداند، پس نیاز به سوی او می بری و راز دل با او در میان می گذاری، از ناراحتی هایت به او شکایت می بری و چارۀ گرفتاری هایت را از او می خواهی، بر امورت از حضرتش یاری می طلبی، از خزائن رحمتش چیزهایی را می خواهی که غیر او را بر عطا کردنش قدرت نیست، از قبیل زیاد شدن عمرها، سلامت بدن ها و گشایش رزق ها.

حضرت سیدالساجدین علیه السلام در مناجاتش از خداوند درخواست نوشاندن آب توبه نموده و می فرماید:

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، ما را از آنان قرار ده که درخت های گناهان را در برابر دیدگان دل خود نشاندند و با آب توبه سیرابشان کردند تا آن که برایشان میوۀ پشیمانی به بار داد. پس ایشان را از پوشیده های عالم برین آگاه ساختی و از ترس ها و اندوه ها و درختان ایمنشان گردانیدی. (2)به خواست حضرت محبوب و لطف و عنایت جناب دوست، در شرح دعای سی و یکم که در باب توبه و انابه است، مطالب لازم به طور مفصّل خواهد آمد.

مکاره ای که به واسطۀ حوادث طبیعی، همچون زلزله، سیل، طوفان و یا مشکلات اجتماعی و اقتصادی به انسان رو می کند، گره اش با حوصله و صبر و دعا و درخواست از حق قابل گشوده شدن است.

ص:198


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 31. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 127/91، باب 32، حدیث 19.

صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست بیار نفخه ای از گیسوی معنبر دوست

به جان او که به شکرانه جان برافشانم اگر بسوی من آری پیامی از بر دوست

وگر چنانکه در آن حضرتت نباشد بار برای دیده بیاور غباری از در دوست

من گدا و تمنّای وصل او هیهات مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست

دل صنوبریم همچو بید لرزان است ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست

اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست

چه باشد ارشود از بند غم دلش آزاد چو هست حافظ مسکین غلام و چاکر دوست

(حافظ شیرازی)

حکایات فرج پس از شدت

فرمانفرمایی قتیبه بن کلثوم

قُتَیبه بن کلثوم بر بعضی از بلاد یمن فرمانفرما بود. نوبتی به عزم حجّ اسلام از مملکت خود بیرون آمده، چون از مناسک حج فارغ شده متوجه وطن گشت.

قبیلۀ بنوعقیل به واسطۀ عداوت قدیمی سر راه بر او گرفتند. چون با قتیبه جمعی قلیل بودند مغلوب گشته اسیر شد و مدّت سه سال در آن قبیله محبوس

ص:199

مانده، اهل یمن تصور کردند که قتیبه به قتل رسیده. لاجرم از جستجوی او پای کوتاه کردند. چون مدت محنت او امتداد یافت، نوبتی، مردان آن قبیله بالتمام به جایی بودند، قتیبه از زنی که محافظت وی می نمود التماس نمود که مرا رخصت ده تا بر سر این پشته رفته لحظه ای در این صحرا نظر کنم شاید که تراکم غم از خاطرم کمتر شود.

پیر زن اجازت داده، قتیبه بر زبر آن پشته برآمد زنجیر کشان و نالان، چون نظرش بر سمت کعبه افتاد روی به قبلۀ دعا آورده گفت:

«یا غِیاثَ الْمُسْتَغِیثینَ وَ یا مُجیبَ دَعْوَهِ الْمُضْطَرّینَ » (1)، به عزّت و جلالت که مرا از این محنت و ملال، خلاص ارزانی دار.

در این اثنا شتر سواری به نظر قتیبه آمد که به تعجیل تمام از زیر آن پشته می گذشت، قتیبه از او پرسید که نام تو چیست ؟ جواب داد که طلحان نام دارم و به جانب یمن می روم. چون لفظ یمن بر زبان طلحان گذشت آب حسرت از دیدۀ قتیبه روان شده گفت: ای جوان! اگر پیغام من به قبایل و عشایر من رسانی ضامن می شوم که صد شتر سرخ موی به تو دهند. طلحان گفت: تو کیستی ؟ گفت: من قتیبه بن کلثومم که در فلان سال به حج آمده بودم و اهل این قبیله با من محاربه نموده مرا اسیر ساختند. طلحان گفت: شاید خویشان تو سخن باور نداشته باشند. قتیبه گفت:

فرود آی تا من بیتی چند بر پالان شتر بنویسم تا به ایشان نمایی. طلحان فرود آمده، قتیبه بیتی چند که ترجمۀ آن به فارسی این است بر پالان نوشت:

از حال من شکسته دلان را خبر کنید کای صفدران ز بهر خلاصم سفر کنید

لشگر سوی ولایت دشمن بیاورید خون حسود دولت ما را خبر کنید

بر گردنم که جایگه طوق ملک بود بینید غُلّ و بند، سخن مختصر کنید

و همچنین به برادر خود نوشت که صد شتر به طلحان دهد. طلحان به یمن رسیده قضیۀ قتیبه را فراموش کرد، تا روزی دو زن را دید که حکایت قتیبه با یکدیگر می گفتند و بر او نوحه می کردند، طلحان از ایشان نشان برادر قتیبه پرسیده، نزد وی رفته، نوشتۀ قتیبه به وی نمود.

آن جوانمرد فی الفور صد شتر تسلیم نموده، لشگر جمع کرد و از برادر مَعدیکَرَب و قیس بن معدیکَرَب استمداد نمود. قیس گفت: اگر در زیر عَلَم من سیر کنی تو را مدد کنم. ابن ام کلثوم خواست که امتناع نماید، اقارب او را از این سرکشی منع کردند و قیس با بنوزبید و سپاه یمن با بنوعقیل محاربه نموده ایشان را شکست داد و قتیبه را از اسارت خلاص ساخت. 1

منتظر آن و این مباش که ایزد کار تو بی رنج انتظار بسازد

طاعت او را تو بنده وار بسر بر تا همه کارت خدای وار بسازد

انتظار فرج در روایات

ابن مسعود از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود:

سَلوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ ، فَإنَّ اللّهَ یُحِبُّ أنْ یُسْألَ ، وَ انَّ أفْضَلَ الْعِبادَهِ انْتِظارُ الْفَرَجِ . (2)

فضل خدای را مسألت کنید که حضرت حق مسألت شما را دوست دارد و برترین عبادت، انتظار فرج و گشایش است.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده:

ص:200


1- (1) - زینه المجالس: 700.
2- (2) - کنز العمال: 79/2، حدیث 3225؛ المعجم الأوسط : 230/5؛ کشف الخفاء: 206/1.

ص:201

أفْضَلُ أعْمالِ امَّتِی انْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ اللّهِ تَعالی. (1)

برترین اعمال امت من انتظار فرج از حضرت حق تعالی است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله به عبداللّه بن عباس رحمه الله فرمود:

أَلا اعَلِّمُکَ بِکَلماتٍ یُنْتَفَعُ بِهِنَّ ؟ قالَ : بَلی یا رَسُولَ اللّهِ ، قالَ : احْفَظِ اللّهَ یَحْفَظْکَ ، احْفَظِ اللّهَ تَجِدْهُ أمامَکَ ، تَعْرِفُ اللّهَ فِی الرَّخاءِ یَعْرِفْکَ فِی الشِّدَّهِ ، وَ إذا سَألْتَ فَاسْألِ اللّهَ ، وَ إذَا اسْتَعَنْتَ فَاسْتَعِنْ بِاللّهِ . جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائِنٌ ، فَلَوْ جَهَدَ الْعِبادُ أنْ یَنْفَعُوکَ بِما لَمْ یَکْتُبْهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَکَ لَمْ یَقْدِرُوا عَلَیْهِ ، وَ إذَا اسْتَطَعْتَ أنْ تُعامِلَ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالصِّدْقِ وَ الْیَقینِ فَافْعَلْ ، فَإنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَإنَّ الصَّبْرَ عَلی ما یُکْرَهُ خَیْرٌ کَثیرٌ. وَاعْلَمْ أنَّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْرِ، وَ أنَّ الْفَرَجَ مَعَ الْکَرْبِ ، وَ أنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً. (2)

بیاموزم تو را کلماتی که از آن سودمند شوی و تو را در نعمت نافع و در بلیّت دافع باشد؟ گفت: آری، یا رسول اللّه. فرمود: خدای را نگاه دار تا خدای تو را نگاه دارد، (و نگاه دارندۀ زمین و آسمان در نگهداشت بنده ای از بندگان نگنجد، معنا آن باشد که به انقیاد و امتثال اوامر و نواهی، او را محافظت کن و در نگهداشت جانب دوستان و بندگان او مبالغه کن تا به نگاهداشت او از زوال نعمت و وقوع در بلیّت محفوظ مانی و به نظر عنایت و عاطفت او ملحوظ گردی.) خدای را نگاه دارد تا او را پیش روی خود بیابی.

خدای را در خوشی بشناس تا تو را در رنج و ناراحتی توجّه کند. چون بخوانی، خدا را بخوان و چون طلب کمک کنی از او کمک بخواه. قلم بر آنچه

ص:202


1- (1) - بحار الأنوار: 128/52، باب 22، حدیث 21؛ [1]المناقب، ابن شهر آشوب: 426/4. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 183/67، باب 52، ذیل حدیث 52؛ [3] فرج بعد از شدت: 47؛ مشکاه الأنوار: 20. [4]

باید باشد رقم زده (که چیزی در علم او زیاده و نقصان نگیرد). اگر تمام خلایق بکوشند تا نفعی که خدا نخواسته بر تو رسانند به جائی نمی رسند. اگر بتوانی در تمام امورت با حضرت محبوب به صدق یقین معامله کنی معامله کن، ورنه صبر بر آنچه که کراهت داری خیر کثیر است و بدان که پیروزی نتیجۀ صبر و فرج همراه با شدت و آسانی با سختی است.

با توجه به گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله به فرزند عباس، انسان نباید از حادثه و سختی و مکروه بترسد بلکه باید با قدرت حوصله و صبر و استقامت و اتّکال به حضرت محبوب به استقبال حادثه رفته و به انتظار گشایش و فرج از جانب حضرت ربّ باشد.

لذّت زندگی

مرحوم فاضل در کتاب «سخنان علی» می گوید:

«لذّت زندگی در آشوب و غوغای آن است، دنیای خاموش شده به گورستان شبیه تر است که هیاهوی زندگی از آن شنیده نمی شود. گوشه گیران که از ترس لغزش و سقوط به کنج عزلت می نشینند، در حقیقت زندگانی هستند که پیش از مرگ همچنان زنده دفن شده اند.

ای خوش آن سر که در او سودایی است و آن دل که کانون شورش و غوغاست.

جوانان زنده دل و با نشاط هرگز در جهان آسوده و آرام نمی نشینند، آنان پیوسته از آشوب و انقلاب، هیاهو و جنجال لذت می برند؛ زیرا سیر تکامل آنها در خانۀ هستی با فتنه و غوغا همدم و همراز است.

امیرالمؤمنین علیه السلام در بیانیه حکمت آمیز خود بر این مسألۀ بزرگ حیاتی نگران است که می فرماید:

«جان و تن هر دو در زندگی ممکن است کسل و فرسوده شوند، آن از سنگینی این و این از پرواز آن به ستوه آید. جان را به دانش حکمت بیارایید و زنگ این آیینه

ص:203

را با صیقل اخلاق ستوده و پندار پاک بزدایید، تا مراسم معاشرت را در اجتماع با بردباری و صبر برگزار کنید و در محفل همنشینان به حسن مشرب و لطف آمیزش معروف گردید و در نتیجه بار زندگی را آسان به منزل رسانید.

تن را به کار و کوشش وادارید و هرگز به سستی و خمود نگرایید تا به قوۀ فعالیّت و عمل همچون روح با نشاط و سبک باشید و پرنده وار شایستۀ پرواز و طیران گردید.

هرگز از خداوند متعال مخواهید که شما را از غوغای زندگی برکنار دارد و با آرامش و سکون از این جهان بیرون برد. خدا راضی نیست کسی به هنگام مناجات بگوید: خدایا! مرا از فتنه دور بدار؛ زیرا مرد خدا آن کسی است که قدم در پیکار هستی گذارد و نبرد زندگی را با پیروزی و پاکدامنی برگزار کندو فقط در این مبارزه لازم است که مرام حقّ و حقیقت نصب العین باشد و با خلوص عقیده و طهارت وجدان پیکار درگیرد.

خداوند متعال در کتاب مجید فرموده: «فرزندان و ثروت در زندگانی بشر فتنه است.» بنابراین اگر کسی از فتنه بگریزد به عبارت آشکارتری از هستی و حیات گریزان و بیزار ست.

تیره بخت که کنج عزلت می گیرد و از هیاهوی محیط فرار کرده، به گوشۀ خموشی پناه می برد، نمی داند که فلسفۀ آفرینش و راز وجود چیست، او نمی داند که برای گوشه نشینی و انزوا خلق نشده است بلکه باید با بقای ناموس حیات در آشوب جهان شرکت کند و همچون زندگان به جنب و جوش برخیزد، قامتی بیاراید و قدمی فراگذارد، از بینوایی دستگیری کند و نادانی را به دانش و کمال هدایت نماید.

آری، در غوغای زندگی بیش از آنچه شکست و فساد پدید می آید، صلاح و عمران صورت می گیرد. اگر وظیفۀ آدمیزاد در عالم به سکوت و خمود منحصر باشد

ص:204

یکباره خداشناسان باید از هم پراکنده شده، هر یک به گوشه ای خزند و در گلوی درّه های تنگ و غارهای ژرف فرو روند؛ جهان را همچنان سرگشته و گمراه بگذارند و تنها گلیم خود را از آب کشیده، به حفظ جان خویش بشر را به دست غرقاب فنا و امواج نیستی بسپارند.

من نمی گویم که لجام گسیخته و خیره خیره خود را در میان جامعه اندازید و بیهوده آشوب و انقلاب بر پا کنید، این عمل را نمی ستایم و بدان اجازه نمی دهم، اما گوشه مگیرید و خموش منشینید و آسایش خود را بر رفع مظالم بندگان خدای و تصفیۀ اختلافات مردم ترجیح مدهید.

ممکن است که انسان به قسمت خود هم راضی باشد و از تقدیر هم خرسند، اما این رضایت ایجاب نمی کند که سرافکنده به کنج بخزد و زبان بریده از گفت و شنود و خلط و آمیزش آرام و برکنار ماند.

خداوند دانا، مردان نبرد را در فتنه اندازد و بدینوسیله جوهر جانشان را آزمایش کند تا بنگرد بردبار و صبور کیست، تا معلوم شود پرهیزکار و پاکدامن کدام، تا بنده را به روز رستاخیز بر خدای حجّت نباشد و کس در آن باز پرسی نیازموده قدم نگذارد.

پس برخیزید و دامن همت بر کمر زنید، بکوشید و بجوشید و غوغای زندگی را بر پا دارید، مرد باشید و با دامن پاک و پندار عالی در صحنۀ نبرد قدم گذارید، تا هم از لذت حقیقی حیات بهره برید و هم به وظایف انسانیت خویش قیام نمایید، نه همچون زنده به گوران که بر نفس خود اتّکا و اعتماد ندارند و به همین جهت از غوغای زندگی کناره می گیرند.» (1)

دانی که را سزد صفت پاکی آنکو وجود پاک نیالاید

در تنگنای پست تن مسکین جان بلند خویش نفرساید

ص:205


1- (1) - سخنان علی علیه السلام : 181.

دزدند خودپرستی و خودکامی با این دو فرقه راه نپیماید

تا خلق از او رسند به آسایش هرگز به عمر خویش نیاساید

آن روز کآسمانش برافرازد از توسن غرور به زیر آید

تا دیگران گرسنه و مسکینند بر مال و جاه خویش نیفزاید

در محضری که مفتی و حاکم شد زر بیند و خلاف نفرماید

تا بر برهنه جامه نپوشاند از بهر خویش بام نیفزاید

تا کودکی یتیم همی بیند اندام طفل خویش نیاراید

مردم بدین صفت اگر یابی گر نام او فرشته نهی شاید

(پروین اعتصامی)

داستان رهایی از غار

از سید ثَقَلَیْن و سرور خافِقَیْن، محمدّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله چنین روایت کرده اند که وی فرمود:

از نوادر اخبار بنی اسرائیل و عجایب امم سالفه که به الهام ربّانی و وحی آسمانی بر آن مطلع بود این است که: سه شخص از بنی اسرائیل در راهی با یکدیگر رفیق بودند و به مراقبت و موافقت یکدیگر مستظهر و مفتخر و راهی سخت و مقصدی دور فراپیش گرفته بودند و به همکلامی و مکالمت یکدیگر سختی و مشقّت سفر را تخفیفی می نمودند و فایدۀ

«اَلْرَّفیقَ ثُمَّ الطَّریقَ » (1) را محقّق می گردانیدند که ناگاه ابری چون روز عاشقان، سیاه و بادی چون دم مفلسان، سرد برخاست.

سحاب چون دست کریمان، عالم را مستغرق احسان خود گردانید، اما جهان بر آن مسافران چون سینۀ لئیمان تنگ و تاریک گشت، پناه به غاری بردند تا از خطر باد ایشان را حمایت کند ولی نمی دانستند که به سبک پایی از قضا نمی توان گریخت و

ص:206


1- (1) - مستدرک الوسائل: 209/8، باب 24، حدیث 9272؛ المحاسن: 357/2، باب 15، حدیث 61. [1]

با این ضعفی که در انسان است با قَدَر نمی توان آویخت و پناه جز به درگاه خدا نباشد و مرد زیرک اگر از قضا گریز جوید خود را باژگونه خواسته باشد که:

«لا مَرَدَّ لِقَضاءِ اللّهِ ، وَ لا مَفَرَّ مِنْ قَدَرِهِ .» (1)

هنوز در آن غار ننشسته بودند که قیامت برخاست و هنوز از حرکت ساکن نشده بودند و از باران ایمن نگشته که کوه ثابت قدم از زلزله چون دل خائنان در اضطراب آمد. سنگی بزرگ همراه سیلاب باران در حرکت آمد و بر در غار نشست، آن چنانکه دهانۀ غار بسته شد و ایشان همچون مردگان در گور تاریکی غار به حبس دچار شدند.

جز به فضل حق دست آویزی و جز به رحمت ایزدی جای گریزی نداشتند، گفتند: این آن ساعت است که جز اخلاص و دعا موجب خلاص نشود و جز صدق نیّت و خلوص عقیدت و طویّت، از این ورطه نرهاند، بیایید تا هر یک از ما خدای را به تضرّع و استکانت و خضوع و خشوع بخوانیم و فاضل ترین طاعت و با اخلاص ترین عملی که در مدت عمر بر آن اقدام نموده ایم وسیلۀ استجابت دعا با خود سازیم.

پس یکی گفت که خداوندا، تو می دانی که مرا دخت عمویی بود در غایت زیبایی و ملاحت و نهایت لطافت و ظرافت و مدت ها عاشق جمال و شیفتۀ حسن و کمال او بودم و بارها در طلب او به لطایف حیل و مکارم عمل، ریاضت ها می کشیدم و مجاهده ها می نمودم، تا بعد از آن که مال بسیار بر آن کار صرف نمودم و روزگار دراز در آن مشقت بودم، روزی بر مراد خود قادر گشتم و او را تنها در موضعی بی زحمت اغیار بیافتم، خواستم که از آن گنج روان بهره ای برگیرم و از آن چشمۀ حیوان که شکرستان لبش معدن نبات بود شربتی نوش کنم و مرادی که در چنان حالی مطلوب و از چنان محبوبی مرغوب باشد حاصل گردانم، آن دختر گفت:

ص:207


1- (1) - کلمات الامام الحسین علیه السلام : 321، ذیل کلام 93.

اِتَّقِ اللّهَ یَابْنَ عَمِّ وَ لا تَنْقُضِ الْخاتَمَ .

ای پسر عم، تقوای خدا پیشه کن و دامن عفت و عصمت مرا به سرپنجۀ شهوت حیوانی آلوده مکن.

چون گفت از خدای بترس، از سر آن مراد برخاستم و پای بر هوای نفس نهادم و دست از آن معصیت کوتاه گردانیدم. خدایا! اگر می دانی که ترک آن معصیت محض جلب خشنودی و رضایت تو بود، ما را از این درماندگی فرج و از این ورطۀ سخت نجات ارزانی دار. هنوز این سخن در دهان داشت که ثلثی ازآن سنگ بیفتاد و منفذی در آن سنگ پدید آمد.

شخص دوم گفت: خداوندا، علم شامل تو بدین محیط است که مادری و پدری داشتم بسیار مسن، آن چنانکه پیری قامت چون تیر ایشان را کمان گردانیده و مُشک عارضشان به کافور بدل شده بود، طراوت و شباب آنان را رها کرده و آثار خزان عمر بر سر و صورتشان دیده می شد، از کسب بازمانده و از حرکت عاجز بودند، من به امتثال امر:

وَ بِالْوالِدَیْنِ إحْساناً وَ ذِی الْقُرْبَی وَ الْیَتَمَی وَ الْمَسَکِینِ » (1)

و به پدر و مادر و خویشان ویتیمان ومستمندان نیکی کنید.

شب و روز به خدمت ایشان مشغول بودم و دائماً از آن خائف که مباد از برکات وجود ایشان محروم شوم.

شبی در تهیّۀ غذا وظیفۀ خود به انجام رساندم، چون به محضر آنان رفتم هر دو را در خواب ناز دیدم. بر بیدار کردن آنان جرأت نکردم که مبادا عیش خواب و لذت نیام بر آنان حرام گردد، دلم راضی نشد برگردم، چرا که ترسیدم از خواب برخیزند و طلب غذا کنند و من در خدمت آنان حاضر نباشم، آن شب را تا صبح در کنار بستر

ص:208


1- (1) - بقره (2) : 83. [1]

آنان بیدار ماندم. خداوندا، تو می دانی که این خدمت خاص محض خشنودی تو انجام گرفت، اگر راست می گویم درِ بسته بر ما گشاده گردان. در آن حال ثلثی دیگر از آن سنگ بیفتاد.

شخص سوم گفت: الهی! تو دانای اسرار و عالِم بر امور پنهانی و از سرایر و ضمایر کاینات مطّلعی و می دانی که من در وقتی اجیری داشتم، چون مدت آن سپری شد اجرت بدو رساندم، گفت: اجرت کار من بیش از این است و آنچه می دادم قبول نکرد، گفت: میان من و تو روزی خواهد بود که حق مظلوم از ظالم بستانند. از نزد من قهر کرد و آن اجرت به من گذاشت.

من از آن سخن سخت متأثر شدم و از تو که خداوند منی بترسیدم و به آن اجرت گوسپند خریدم و رعایت و محافظت بجای آوردم تا در اندک مدت بسیار شد و بعد از زمانی آن اجیر بازآمد و گفت: از خدای بترس و آن حق من به من رسان. اشارت بدان گله گوسپند کردم و گفتم: حق تو این است، برو بردار. آن مرد سخن مرا مسخره و استهزا پنداشت، گفت: حقّم را نمی دهی کفایت نیست، مرا هم مسخره می کنی ؟ گفتم: گمان بد مبر که این گوسپندان تمام ملک توست و این همه از رعایت اجرت تو و محافظت مزدت پدید آمده.

الهی! اگر این سخن من بر صدق و راستی است ما را از این شدتْ فرجی و از این مشقتْ مَخرجی عنایت فرما. در حال تمامت آن سنگ از در غار کنار رفت و ایشان از آن ورطۀ هلاکت به دعا و خضوع و خشوع و عمل خالص نجات یافتند.

مقامات و درجات انسان

سعید الدین فرغانی در «شرح تائیّۀ ابن فارض» می گوید:

« مقدمۀ اول: بباید دانست که هر چند در طریق حق و وصول به وی مقامات و درجات بسیار است، لکن اصول و کلّیات آن سه مقام است: اول سلام و دوم ایمان

ص:209

و سوم احسان؛ زیرا که چون آن سرّ وجودی [انسان] از مراتب استیداع افلاک و عناصر و مولّدات و مرتبۀ استقرار که رحم مادر است تجاوز کرد و به صورت این نفس و مزاج انسانی ظاهر شد، به سبب ملابست احکام کثرت عناصر و مولّدات، حکم وحدت و طهارت و بساطتش در این آثار کثرت حرکات و سکَنات طبیعی و احکام انحرافات او مغلوب گشت و به آن سبب از مبدأ وحدت خود و لا بدّی رجوع به وی و طرق ظاهر و باطن آن رجوع، به یکبارگی محجوب ماند.

پس اگر به واسطۀ تقلید پدر و مادر و مربّی، یا دعوت رسولی و امامی از آن آگاهی می یابد، نخست اثر آن آگاهی به ظاهر نفس و جهت تدبیری او مر مزاج و قوا و اعضای او را می رسد و از او به قوا و اعضا سرایت می کند تا از کثرت و نامضبوطی حرکات و سکنات قولاً و فعلاً و ظهور به صور انحرافات اعراض می کنند و به وحدت و عدالتی که در احکام شرع مندرج است روی می آرند و آن را انقیاد می نماید و آن زمان، دخول ایشان در دایرۀ مقام اسلام که انقیاد اوامر و زواجر شرع است درست می شود.

و آنگاه ارتباط این شخص انسانی که به مسلمانی درآمده است، با حق و اسما و صفات مقدس او به طریق تعلّق ثابت می افتد؛ زیرا که مربوب را به اسم رب و صفت ربوبیت و مخلوق را به اسم خالق و صفت خلق و مهدی را به اسم هادی و صفت هدایت و توبه کننده را به اسم توّاب و قابل التَّوب و مغفور را با اسم غفّار و صفت مغفرت و هَلُمَّ جَرّاً، تعلّق ضروری است و همچنین در مقام اسلام که تقیّد است به عالم حکمت، تعلّق به اسباب و علل و اضافت هر چیزی به سببی و علّتی ظاهراً و رؤیت اشیا مضاف به این اسباب و علل ضروری است که فی الحقیقه آن اسباب و علل هم مظاهر آثار این اسمایند.

و تا دایرۀ اسلام درنیامده است تعلّقش با بعضی اسما و صفات است دون البعض و چون به حقایق مقام اسلام متحقّق شد حینئذ تعلّقش با همۀ اسما و صفات

ص:210

تمام می گردد و بعد از آن، اثر آن آگاهی از مبدأ و معاد و طریق عود به قوای باطنی و حواس نفس می رسد تا به تکلّف و تلطّف جهد می کند و خود را از مضیق:

صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لایَرْجِعُونَ » (1)

کر و لال و کورند، به این سبب آنان [ از گمراهی و ضلالت به سوی هدایت و حقیقت ] بازنمی گردند.

می رهاند و نطق و سمع و بصر و فکرت و وهمش را که به فضول و مالایُعْنی از ذکر و فکر و آثار و عبر، به کلّی محجوب بود درکار می آرد و خویشتن را به اسم سمیع و بصیر و عالم و قائل متخلّق می گرداند.

و همچنین قوای باطن را از حضیض نقایص و انحرافات جهل و بخل و طیش (2) و ظلم و قساوت، الی غیر ذلک، به اوج کمالات و صور اعتدالات عقل و کرم و حلم و رأفت خواهد که برساند.

حینئذ از مقام اسلام به مقام ایمان ترقّی کرده باشد و در اثنای سیر در کلیات مقاماتِ ایمانی چون توبه و زهد و ورع و توکل و رضا و جزئیات هر مقامی، خود را به اسمای حق چون کریم و حلیم و علاّم و رؤوف و امثال آن بر وفق:

تَخَلَّفُوا بِأخْلاقِ اللّهِ . (3)

به اخلاق الهی آراسته شوید.

متخلّق می کند و مقام ایمان را از این جهت مقام تخلّق گویند.

پس چون احکام انحرافات از ظاهر و باطن نفس منتفی گردد، صورت وحدت و عدالتی که در مشیمۀ نفس کامن بود متولد شود و نام آن صورت، دل است، پس این

ص:211


1- (1) - بقره (2)؛ 18. [1]
2- (2) - طیش: سبک سری، سبک مغزی.
3- (3) - بحار الأنوار: 129/58؛ شرح الأسماء الحسنی: 41.

دل به حکم

«وَ وَسَعَنی قَلْبُ عَبْدی...» (1) محلّ تجلّی اسمی شود از توابع اسم ظاهر حق که منشأ تعیّن نفس و مزاج این شخص بوده باشد و در وقت سقوط نطفه و نفخ روح و زمان ولادت، محکوم تأثیر و تربیت آن اسم افتاده و حینئذ به آن اسم متحقق شود، أعنی در وقت تجلّی آن اسم در دل او، اسم و رسم او به کلّی از میان برخیزد تا همه آن اسم باشد و آنگاه از مقام ایمان به مقام احسان ترقّیش محقّق شود و آن اسم که در دل او تجلّی کرده است و اثری از آثار آن اسمای ذات مذکور است، حینئذ سمع و بصر و لسان و یَد و رِجلْ و عقل او گردد، تا از اخباری که در حقیقت این مقام تحقّق وارد است لطایف آن را فهم کند.

پس در مراتب اسما، سیر کردن گیرد و تحقق به هر اسمی او را مستعد تحقق به اسمی دیگر می گرداند تا به همگی اسما که اسم ظاهر، جامع ایشان است متحد شود.

آنگاه سیر در باطن روح آغازد تا به همۀ اسمای باطن تنزیهی تحقّق یابد، آنگاه به تجلّی جمعی کمالی رسد و این سیر مضاف به سایر کاملان است. اما سیر مصطفوی از این حضرت جمع قاب قَوْسَین است تا به مقام احدیت جمع أو ْأدْنی که لا أعلی و لا أَکْمَلَ مِنْهُ .

مقدمۀ دوم: آن است که از خصایص کامل، آن است که غالباً به باطن و سرّ خود مشاهد حضرت غیب باشد. و به روح و نفس، مطالع حضرت ارواح و علوم آن در مقام احسان. و به حواس ظاهر و باطن در مقام ایمان و مشغول آثار و عِبَر بود و مزاج و قوای او مقیّد باشد به مقام اسلام. و به عبادات بدنی و ملازمت همۀ انواع احکام ابتلائات شرعی، اوقات او معمور و مستغرق.

اما فایدۀ تقیّد سرّ و نفس شریفش به حضرت غیب و مقام احسان، تجلّیات ذاتی و علوم حقیقی و مکاشفات صحیح است. و فایدۀ تقیّد حواس و قوای ظاهر و

ص:212


1- (1) - عوالی اللآلی: 7/4، حدیث 7؛ بحار الأنوار: 39/55، باب 4، ذیل حدیث 61. [1]

باطنش به مقام ایمان، در این نشأت دنیا التذاذ اوست به ذکر و فکر و سماع و عبرت ها و در نشأت آخرت به رؤیت دائم بالبصر (1) و سماعِ کلام بی واسطه و غیر آن.

و فایدۀ تقیّد مزاجش به مقام اسلام تحقق باشد به ابتلائات احکام شریعت در این نشأت و تلذّد بدان و کشف دقایق حکمت و در هر حکمی از احکام شرعی و علت تعیین و تحدید اعداد و اوقات و مقادیر در نماز و روزه و زکات و حج و غیر آن و کمال انبساط حقیقت او در جمیع عوالم و نشأت دنیوی و برزخی و حشری و جنانی و کثیبی (2) و غیر آن به آن تقیّد مزاج به مقام اسلام باز بسته است و برخورداری از صور و نتایج آن اعمال و عبادات شرعی در برزخ و حشر که جنّات و حور و قصور، عین آن صور است هم بدان متعلّق و هر چند اوقات باشد که نفس و حواس و مزاجش همرنگ سرّ گردد، اما به حکم نشئات و آن حکمت های مذکور آن را ثباتی و دوامی بیشتر نتواند بود.

مقدمۀ سوم: در بیان تحقیق تجسّد اعمال و اقوال در نشئات برزخی و حشری و جنانی و جحیمی.

بدان وفّقک اللّه که: همچنانکه افلاک و کواکب، صور و مظاهر حقایق و اسمای الهی اند و تشکّلات اتّصالات ایشان مظاهر توجّهات و اجتماعات حقایق و اسما؛ و از این جهت در این عالم مؤثّرند و صور نتایج آن تشکّلات و اتّصالات اینجا در این نشئات دنیا به صور امزجه و اشخاص و اقوال و اعمال و احوال ایشان متشخّص و متجسّد می شوند، همچنین قوا و اعضای این صورت انسانی که مجمل همۀ عالم است، مظاهر و صور همان حقایق و اسمای الهی اند و تشکّلات و اتّصالات این صور نیز که اعمال و اقوال عبارت از ایشان است هم مظاهر توجّهات و اجتماعات

ص:213


1- (1) - مرا دو چشم دل است که در فرمایش رسول حق به آن اشاره شده است.
2- (2) - کثیب: تودۀ ریگ، تل ریگی.

همان حقایق و اسما است، هر چند این صور انسانی را از آن مظهریت آگاهی نیست، لاجرم همچنانکه صور و نتایج آن تشکّلات و اتّصالات اگر چه اعراضند، اینجا ظاهر و متجسّد می شوند، همچنین این صور اقوال و اعمال انسانی هر چند اعراضند اما در افلاک و اطباق متجسّد می گردند و جملۀ صور برزخی و حشری و جنانی و غیر آن عین آن هیئات متجسّده اند و نفوس انسانی در برزخ به آن صور متعلّق می شوند و نعمت و نقمت ایشان در برزخ از حیثیّت آن صور به ایشان می رسد.

اما هر فعلی و عملی و قولی که به قصدی و نیّتی صحیح مقرون می باشد به حسب قوّت نسبت آن نیّت به وحدت و اخلاص، تجسّد او در فلکی عالی تر مقدّر می شود، تا اگر حکم وحدت و اخلاص بر قولی و عملی غالب آید به حکم:

إلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ » (1)

حقایق پاک [ چون عقاید و اندیشه های صحیح ] به سوی او بالا می رود و عمل شایستۀ آن را بالا می برد.

آن به کلی به عالم وحدت مرتفع شود و در این افلاک هیچ صورت نپذیرد.

و إلیه الإشاره بقوله صلی الله علیه و آله فی جمله حدیث:

لاإلهَ إلاّ اللّهُ ، لَیْسَ لَها دُونَ اللّهِ حِجابٌ حَتّی تَخْلُصَ إلَیْهِ . (2)

ذکر لا اله الا الله نزد خداوند بدون هیچ مانعی منتهی به قبولی می شود.

و بقوله علیه الصلاه و التحیّه:

ما قالَ عَبدٌ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ قَطُّ مُخْلِصاً إلاّ فُتِحَتْ لَهُ أبْوابُ السَّماء حَتّی یُفْضِیَ إلَی الْعَرْشِ . (3)

ص:214


1- (1) - فاطر (35) : 10. [1]
2- (2) - تفسیر الثعالبی: 360/2، [2] ذیل آیۀ 6 سورۀ مائده؛ کنز العمال: 462/1، حدیث 2001.
3- (3) - فقه السنه: 583/1؛ کنز العمال: 423/1، حدیث 1815.

بنده ای هرگز با اخلاص ذکر لا اله الا اللّه نگفت مگر این که درهای آسمان به روی او گشوده شده تا به عرش برسد.

و اما هر فعلی و قولی که از نیّتی و قصدی صحیح خالی ماند یا به یکبارگی هَباءً منثوراً شود تا از این عالم خاک و آب و هوا و آتش تجاوز نکند و در نشأت آخرت منضمّ با صورت جسمانیش مصور گردد و در جسمش افزوده موجب شدت عذاب صاحبش شود، أعاذناللّه من ذلک.

و الإشاره إلیه بقوله صلی الله علیه و آله :

إنَّ غِلْظَ جِلْدِ الْکافِرِ اثْنَیْنِ وَ أرْبَعینَ (1) ذِراعاً وَ إنَّ ضِرْسَهُ مِثْلُ احُدٍ، وَ إنَّ

مَجْلِسَهُ مِنْ جَهَنَّمَ ما بَیْنَ مَکَّهَ و الْمَدینَهِ . (2)

ضخامت پوست کافر چهل و دو زرع و دندانش همانند احُد و جای نشستنش چون در جهنّم بین مکّه تا مدینه است.

و دیگر اشارات نصوص قرآن و احادیث صحاح با نظر ارباب کشفِ صحیح مطابقند که سطح کرسی کریم، زمین بهشت است و سقفش عرش.

اما اشارت قرآن عزیز آن است که به چیزی که سعتِ کرسی را وصف فرموده است به عین همان چیز عرض بهشت را وصف کرده است، قوله تعالی:

وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الأْرْضَ » (3)

تخت [حکومت ، قدرت و سلطنت]ش آسمان ها و زمین را فرا گرفته است.

و قوله تعالی:

ص:215


1- (1) - اثنان و اربعون - ظ .
2- (2) - الجامع الصغیر: 351/1، حدیث 2303؛ کنز العمال: 529/14، حدیث 39519.
3- (3) - بقره (2) : 255. [1]

وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الأْرْضُ » (1)

و بهشتی که برای پرهیزکاران آماده شده است.

و اما دلالت حدیث، قوله صلی الله علیه و آله :

إنَّ فِی الْجَنَّهِ مِائَهَ دَرَجَهٍ ، بَیْنَ کُلِّ دَرَجَتین مِنْها مِثْلُ ما بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ، الفِرْدَوْسُ أَعْلاها دَرَجَهً وَ مِنْها تَفْجُرُ الأنهارُ الأربعهُ وَ مَنْ فَوْقِها یَکُونُ العَرْشُ . (2)

در بهشت صد درجه است، بین درجه ای تا درجۀ دیگر همچون بین آسمان و زمین است و فردوس بالاترین درجۀ آن است و از آن چهار نهر مشهور سرچشمه می گیرد و فوق آن عرش است.

و از این اقوال و اعمال آنچه به مقاصد صحیح مؤیدتر باشد در این بهشت به صورت حدائق و اشجار و ثمار و انهار و حور و قصور متجسّد می شود و الدلیل علیه قوله تعالی:

وَ أنْ لَیْسَ لِلإِنْسانِ إلاّ ما سَعی * وَ أنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری * ثُمَّ یُجْزهُ الْجَزاءَ الأْوْفی» (3)

و این که برای انسان جز آنچه تلاش کرده [ هیچ نصیب و بهره ای ] نیست ، * و این که تلاش او به زودی دیده خواهد شد ؛ * سپس به تلاشش پاداش کامل خواهند داد .

و قوله تعالی:

ص:216


1- (1) - آل عمران (3) : 133. [1]
2- (2) - ریاض السالکین: 70/6، شرح دعای 44؛ الدرّ المنثور: 254/4. [2]
3- (3) - نجم (53) : 39 - 41. [3]

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ » (1)

پس هرکس هم وزن ذرّه ای نیکی کند ، آن نیکی را ببیند.

و شک نیست که سعی و عمل عَرَضند

وَ الْعَرَض لا یبقی زَمَانَیْنَ علی الصحیح، فکیف یُری فی الزمان الثانی ؟ و نصّ صریح، رؤیتِ عینِ سعی و عمل اثبات می کند پس آن رؤیت جز به این طریقِ تجسّد نتواند بود. و قوله صلی الله علیه و آله :

رأیتُ ابراهیمَ علیه السلام لَیْلَهً اسْرِیَ بِی فَقالَ : یا مُحَمَّدُ، اقْرَأْ امَّتَکَ مِنِّی السَّلامَ وَ أَخْبِرْهُمْ أنَّ الْجَنَّهَ طَیِّبَهُ التُّرْبَهُ ، عَذِبَهُ الْماءِ، وَ أنَّها قیعانٌ وَ غِراسَها سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُللّهِ وَ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ أکْبَرُ. (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: شب معراج ابراهیم را ملاقات کردم، به من گفت: از جانب من امّت خود را سلام برسان و بگو: بهشت را خاک پاک و آب شیرین است و اکنون دشت و هامون می باشد، به حقیقت که نهال های آن سبحان اللّه و الحمدللّه و لاإله إلاّ اللّه واللّه أکْبر است.

پس به واسطۀ این تجسّد مذکور، حقیقت کامل منبسط می شود و بنای کمالش به آن انبساط محکم می گردد.

مقدّمۀ چهارم: آن است که هر مرتبه ای و عالَمی و حضرتی را مبدئی و منتهائی و وسطی حقیقی است و کامل را در هر عالمی صورتی که مدد اهل آن عالم از حیثیت آن صورت می دهد و آن وسط حقیقی هر عالمی و مرتبه ای از مُلک و ملکوت و جبروت محل آن صورت کامل است و هر عملی و معرفتی و حکمتی که از احکام و خواص هر مرتبه ای و عالمی ظاهر خواهد شد آن جمله نتیجۀ بیان آن کامل خواهد

ص:217


1- (1) - زلزال (99) : 7. [1]
2- (2) - المعجم الکبیر: 173/10، حدیث 10363؛ کنز العمال: 460/1، حدیث 1990.

بود، از حیثیت آن صورت کمالیت که او راست در هر مرتبه ای و مقامی.

اما علوم حقیقت نتایج بیان اوست از حیثیت مقام احسان و تحقّق به اسما و صورتی که او راست در وسط حقیقی عالمِ ارواح و مثال و علوم شریعت و اسرار و دقایق حکمت های احکام شرعی مستنبط باشد از بیان او

«مِن حیثُ مقامِ الإسْلام و التعلّق بالأسْماء و خصایصِ أفعالِه وَ أقوالِه الْمُخْتَصَّه بِمِزاجِهِ الکامِلِ الواقِعِ فی حاقِّ الوَسَطِ وَ الْإعْتِدالِ .» (1)

از بیانات فوق استفاده می شود که هر کس با سعی و کوشش و جدّ و جهد خویش به مرتبۀ اسلام و ایمان و احسان برسد:

اوّلاً: تمام مسائل مادّی و دنیایی به هر صورت که باشد در نظرش سهل و آسان و از دست رفتنی جلوه کند.

و ثانیاً: تمام همّت خود را بعد از معاش حلال، صرف رشد عقل و فکر و قلب و روح نماید، تا جایی که مظهر اسما و صفات شود.

ثالثاً: با فیوضات اخروی اتحاد پیدا کرده، در آن جا آثار وجودی خویش را که متولّد از اسلام و ایمان و احسان بوده به صورت فردوس و یا جنّت و رضا و خشنودی حق خواهد یافت.

اینچنین انسان در برابر حوادث و ابتلائات و فتنه ها و آزمایش ها، بی شکست است و بلکه تمام مکاره برای او زمینۀ تذکر و توجه نسبت به حضرت محبوب است و گشایش کار خویش را هم جز به دست رحمت و لطف دوست نخواهد دانست.

آری، انسان عجیب ترین موجود جهان از نظر باطن و ملکوت وجود است که با کمک اسلام یعنی عمل به شریعت و ایمان یعنی خلوص و اخلاص و احسان یعنی فنای در حق می تواند به وصال محبوب واقعی یعنی حضرت ربّ العزّه برسد.

ص:218


1- (1) - مشارق الدَّراری: 467 - 473. [1]

ای رونق هر گلشنی، وی روزن هر خانه ای هر ذرّه از خورشید تو، تابنده چون دُردانه ای

ای غوث هر بیچاره ای، واگشت هر آواره ای اصلاح هر مکّاره ای، مقصود هر افسانه ای

ای حسرت سرو سهی، ای رونق شاهنشهی خواهم که یاران را دهی، یک یارِ بی یارانه ای

در هر سری سودای تو، در هر لبی هیهای تو بی فیض شربتهای تو، عالم تهی پیمانه ای

هر خسروی مسکین تو، صید کمین شاهین تو وی سلسلۀ تقلیب تو، زنجیر هر دیوانه ای

هر نور را ناری بود، با هر گلی خاری بود بهر حرس ماری بود، بر گنج هر ویرانه ای

(مولوی)

داستان ابوجعفر همدانی و عقد مروارید

«چون معتصم بر سریر حکومت نشست، ابوجعفر همدانی را به منادمت خویش مخصوص ساخت. شبی به او گفت: داستانی بگو تا لحظه ای خاطرم مشغول گردد.

ابوجعفر گوید: گفتم: اگر فرمان باشد قصه ای که در جوانی به من گذشت عرض کنم، گفت: بگوی.

بر زبان آوردم که روزگاری به واسطۀ بیکاری، تنگ دستی عظیم پیش من آمد و چون مدتی در محنت فقر و فاقه گذرانیدم درهمی چند قرض کردم و به خدمت ابودُلَف خزرجی پیوستم و به حبل دولت او تمسّک جستم. روزی ابودلف گفت:

ص:219

جمعی حسودان و اضداد، بهتانی بر محمّد مُغیث حاکم ارمنیّه بسته بودند و خلیفه را در آن باب چنان گرم ساخته که به اخذ و قید او فرمان داده بود و چون او را به بغداد آوردند، خلیفه از او استفسار نموده و پس از تفحصّ بلیغ، برائت ساحت او وضوح یافت؛ فرمان واجب الاذعان نفاذ یافت که محمد بن مغیث نوبتی دیگر به سر عمل خود رود. و چون میان من و او محبت قدیم بود گفت: می خواهم کسی را به ارمنیّه فرستم تا زبان به تهنیت او بگشاید، اگر رغبت کنی تو را بدین مهم نامزد کنم. گفتم: فرمانبردارم. و ابودلف هزار درهم به من داد تا به اخراجات ضروریّۀ خود مصروف دارم و من به ارمنیّه رفته رسوم تهنیت و سفارت به تقدیم رسانم.

محمد بن مغیث در شأن من التفات موفور نموده پیوسته مرا به مجلس خود می طلبید و من همیشه نُقلی سوای گوشت قدید آهو نمی دیدم و به سبب اکل آن، طبیعت من نیز مایل به گوشت قدید شده، روزی محمد بن مغیث به جهت من آهویی فرستاد، غلام را گفتم این آهو را ذبح کن و گوشت آن را قدید ساز.

در این اثنا که غلام به ترتیب گوشت های او می پرداخت و آن را ریزه ریزه می ساخت، زاغی به طمع گوشت از هوا درآمده، عِقد مروارید که در منقار داشت بیفکند و قدری گوشت در ربود. من چون آن عِقد مروارید را دیدم که در منقار داشت در لطافت و قیمت آن حیران بماندم.

چون محمدبن مغیث مرا رخصت مراجعت داد هزار دینار به نزد من فرستاد و من با حصول مطالب و مآرب به بغداد رفتم و آن عِقد مروارید را به صرّافی فروختم به پانزده هزار درم و به خدمت ابودلف رفته تشریفی و انعامی لایق به من داد و چون مبلغی خطیر به دست من درآمده بود ترک ملازمت کرده به مصر رفتم و با خواجۀ صاحب ثروت و نعمت از قبیلۀ همدان که ساکن آن دیار بود آشنایی پیدا کردم و میان ما قواعد محبت و داد استحکام یافته، به مصاهرت انجامیده، دختر خود را در حبالۀ نکاح من درآورده، میان ما و آن دختر موافقت و الفتی عظیم روی نمود.

ص:220

روزی غلام من بر بام خانه نشسته گوشت قدید می کرد بر همان امید که مگر بار دیگر زاغ عقد مرواریدی بیاورد، ناگاه لقلقی ماری در منقار داشت، چون به سر غلام رسید مار از منقار او جدا شده در کنار غلام افتاد و آن بیچاره را زخمی زده هلاک گردانید. زن گفت: لعنت بر لقلق و زاغ باد. من گفتم: خیانت لقلق معلوم است اما جرم زاغ چیست که لعنت بر او می کنی ؟ دختر گفت: روزی بر بام خانۀ خود نشسته بودم و عقد مروارید قیمتی پیش خود نهاده ناگاه به سخنی مشغول شدم، زاغی بیامد و آن را در ربود، پدرم جمعی در عقب او فرستاد و از آن اثری نیافتند. آخرالامر آن را در بازار بغداد در دکان صرّافی دیدم، به پانزده هزار درم خریده به نزد من آوردند. من تبسّم کردم و صورت حال بیان نمودم و این معنی از نوادر اتفاقات است.» (1)

داستانی در رزّاقیت خدا

«قاضی برنی حکایت کرد که: زنی را دیدم در بادیه که سرما آمده بود و زراعت وی را به آسیب سخت دچار کرده بود، زراعتی که سبب معاش و مایۀ ارتزاق او بود.

مردمان او را در آن مصیبت تعزیت می دادند و به صبر امر می کردند که او در آن میان دست به دعا برداشت و روی به آسمان کرد و گفت:

اَللّهُمَّ أنْتَ الْمَأْمُونُ لأِحْسَنِ الْخَلَفِ ، وَ بِیَدِکَ التَّعْویضُ عَمّا تَلَفَ ، فاْفْعَلْ ما أنْتَ أهْلُهُ ، فَإنَّ أرْزاقَنا عَلَیکَ ، وَ آمالَنا مَصْرُوفٌ إلَیْکَ .

الهی! تویی قابل اعتماد برای حفظ بهترین چیزی که بجا مانده و بر آنچه تلف شده تو بهترین جبران کننده ای، به آن صورت که اهلیّت داری نعمتت را بر من ارزانی دار و آن چنانکه لایق آنی از دستگیری درماندگان و یاری بیچارگان از من دستگیری کن که روزی ما بر عهدۀ توست و امید ما به عنایت و لطف

ص:221


1- (1) - زینه المجالس: 702.

تو بسته است.

هنوز از آن محل فراتر نرفته بود که مردی ثروتمند بدان موضع رسید و آن حال با او حکایت کردند؛ فی الحال پانصد دینار زر به آن آسیب دیده بخشید.» (1)آری، حضرت محبوب و ربّ مطلوب در نزدیکترین حال، دعای دلسوخته را مستجاب و مکروه بیچاره ای با فرج قریب گشود.

با یکی غمزۀ مستانه خراب کردی چهره افروختی از ناز و کبابم کردی

تا که زد چنگ غمت بر دلم ای آفت جان روز و شب همنَفَس چنگ و ربابم کردی

خواستم ساغری از دست تو نوشم جانا خون به ساغر صنما جای شرابم کردی

دیده بستم مگر ای فتنه به خوابت بینم زان دو چشمان سیه رخنه به خوابم کردی

عقل و ایمان و دل و صبر و قرارم بردی خانه آباد! عجب خانه خرابم کردی

عاشق روی تو و دست ز خود شسته منم از من ای دوست چه سر زد که جوابم کردی

به سر کوی تو منصوری دیوانه منم خوشم از این که تو دیوانه خطابم کردی

(منصوری)

ص:222


1- (1) - الفرج بعد الشّده، تنوخی: 46/1؛ تفسیر الثّعالبی: 193/4.
دعایی برای فرج بعد از شدت

«در روزگار عبدالملک مروان، مردی در مدینه مغضوب وی شد، عبدالملک خون او را هدر گردانید و فرمان داد که او را هر کجا یابند به قتل برسانند و گفت: هر کس به وی پناه دهد، او نیز به اعدام محکوم می گردد.

آن مرد از ترس جبّار شام و خون آشام حزب ننگین اموی حیران و خائف، گرد کوه و کمر و دشت و بیابان می گشت و در هر موضع یک روز یا دو روز بیشتر مقام نمی گرفت، از گفتن نام و نشان خویش به مردم خودداری می کرد، گاه چون نخجیر بر کمر کوه بودی و گاه چون آهو در میان بیابان و گاه چون ابر در صعود قطرات عَبَرات می باریدی و گاه چون سیل در آن حدود سر بر سنگ زنان می غلطیدی و گاه چون سایه در پس دیوار می افتادی و زبان حال اینچنین می سرودی.

تاکی از حادثه دلتنگ و پریشان بودن چند از جور فلک بی سر و سامان بودن

گاه چون سیل نهادن به ره دریا سر گاه چون ابر شدن بر کُه و گریان بودن

گاه چون نخجیر از این کوه به آن کوه شدن گاه چون آهو در دشت و بیابان بودن

گاه چون سایه نشستن ز پس هر خس و خار گه چو خورشید به تنهایی پویان بودن

روزی در میان بیابانی بر این حال می رفت، بزرگی را دید محاسن سپید که جامۀ سپید پوشیده نماز می کرد، در موافقت او به نماز مشغول گشت، چون آن بزرگ نماز را سلام داد، پرسید از کجایی و اینجا چه می کنی ؟ گفت: گریخته ام، متواریم، از جور سلطان خائف شده و بر جان خود ناایمن گشته ام، وادی به وادی می گردم و از

ص:223

بیابانی به بیابانی ره می سپرم، ساعت به ساعت هلاک خود را انتظار می کشم. آن بزرگ به او گفت:

فَأیْنَ أنْتَ مِنَ السَّبْعِ ؟

از هفت گانه به کجایی ؟

گفتم: کدام هفت که شش جهت و پنج حس و چهار طبع من چنان مستغرق خوف و وحشت گشته اند که دو ساعت در یک موضع نتوانم بود، چه دانم که کدام هفت می گویی، من از اندوه نه هفت می دانم و نه هشت. گفت: گوش دار تا از زبان من بشنوی و به برکات این دعا چشم فرج بدوزی؛ و این دعا بخواند:

سُبْحانَ اللّهِ الْواحِدِ، سُبْحانَ الَّذی لَیْسَ غَیْرُهُ ، سُبْحانَ الْقائِمِ القدیمِ الّذی لا بَدْءَ لَهُ ، سُبْحانَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ ، سُبْحانَ الَّذی کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْن، سُبْحانَ الَّذی خَلَقَ ما یُری وَ خَلَقَ ما لایُری ، سُبْحانَ الَّذی عَلِمَ کُلَّ شَیْ ءٍ مِنْ غَیْرِ تَعْلیمٍ . اللَّهُمَّ إنّی اسْألُکَ بِحَقِّ هذِهِ الْکَلِماتِ وَ حُرْمَتِهِنَّ أنْ تَفْعَلَ بی کَذا وَ کَذا. (1)

و چند بار اعاده کرد تا یاد گرفتم و سپس امن و سکونی در دل من پدید آمد و از آن خوف و رعب هیچ در خاطر من نماند و هم از آن موضع به آرزویی فسیح و امیدی هر چه تمام تر روی به عبدالملک آوردم و به در سرای او رفتم و دستوری خواستم، مرا دستوری دادند، چون به عبدالملک رسیدم گفت: ساحری آموختی که بدان استظهار چنین جرأت نمودی ؟ گفتم: نه، امر و حال خود با او حکایت کردم و دعا بر خواندم، مرا امان داد و نیکی بسیار کرد و از آن بلا و محنت به برکت دعا نجات یافتم و لذّت فرج بعد از شدّت را چشیدم.»

ص:224


1- (1) - الهواتف: 56؛ الفرج بعد الشده، تنوخی: 50/1. [1]
دعای کرب و اثر آن

«ولید بن عبدالملک در روزگار حکومت خود به صالح بن عبداللّه که عامل مدینه بود به دستخط خویش نوشت که حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام را که محبوس است از حبس بیرون آور و در مسجد رسول خدای دستور بده تا پانصد تازیانه بر او بزنند!

صالح بر فراز منبر شد تا فرمان ولید را برخواند و بعد از آن دستور ولید را بر آن سلالۀ نبوت اجرا نمایند. هنوز در میان خواندن بود که وجود مبارک حضرت زین العابدین علیه السلام از در درآمد و مردمان راه او را گشاده کردند تا نزدیک حسن بن حسن رسید و فرمود: پسر عمو چه بوده است تو را؟ خدای را به دعای کرب بخوان تا حضرت محبوب تو را از این مکروه فرج آورد. حسن گفت: ای پسر عمو، دعای کرب کدام است ؟ فرمود: بگو:

لا إلهَ إلاّ اللّهُ الْحَلیمُ الْکَریمُ ، لا إلهَ إلاّ اللّهُ الْعَلِیُّ الْعَظیمِ ، سُبحانَ اللّهِ ربِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الأْرَضینَ السَّبعِ وَ رَبِّ الْعَرْشِ العَظیمِ ، وَ الْحَمْدُللّهِ رَبِّ الْعالَمینَ .

هیچ معبودی جز آن خدای حلیم کریم نیست، هیچ معبودی جز آن خدای بلند جایگاه عظیم نیست. منزّه است خدای صاحب آسمان های هفتگانه و مالک زمین های هفتگانه و خدای عرش بزرگ؛ و سپاس خدای را که پروردگار عوالم هستی است.

سپس برگشت. حسن بن حسن این دعا را تکرار می کرد که صالح از منبر فرود آمد و گفت: او را باز گردانید که از سیمای او مردی مظلوم می بینم، در کار او به امیر رجوع کنم. و حال او عرضه داشت، در مدت نزدیک جواب آمد که او را آزاد

ص:225

کنید!» (1)

به کوی وصل تو هر کس که ره بَرد یارا کی آرزو بنماید بهشت اعلا را

به مهر زُهره جبینان کجا سپارد دل کسی که دید جمال تو ماه سیما را

اگر چه سرو سَهی در چمن بود آزاد ولیک بنده بود آن قد دل آرا را

حجاب بین تو و دوست جز من و ما نیست به یک طرف بزن این پردۀ من و ما را

علاج درد منیّت به غیر او نبود به او دوا کن اگر طالبی مداوا را

ز جوی عقل کجا آب می خورد دیگر کسی که یافت چو لامع ز عشق دریا را

(لامع)

داستان زندان ابراهیم تیمی با شخصی از بحرین

«ابراهیم تیمی حکایت کرد که چون حجاج بن یوسف مرا محبوس گردانید موضعی دیدم تنگ و تاریک تر از دل عاشقان و دیدۀ معشوقان، مردم زیادی در حبس بودند و هر دو نفر را یک بند نهاده و هر کس را چندان بیش جای نبود که

ص:226


1- (1) - بحار الأنوار: 233/92 - 234، باب 107، حدیث 29؛ مهج الدّعوات: 331.

نشسته بودند، مصلّی و مسجد و مرقد و محلّ قضای حاجت یکی بود و ما از تنگی موضع و وحشت منزل بدین حالت بودیم که مردی را از اهل بحرین درآوردند، جایگاه نشستن نیافت و محبوسان او را راه نمی دادند و به یکدیگر می انداختند. مرد گفت: صبر کنید که من امشب بیش اینجا نخواهم بود.

چون شب درآمد برخاست و نماز گزارد و گفت:

یا رَبِّ ، مَنَنْتَ عَلَیَّ بِدینِکَ ، وَ عَلَّمْتَنی کِتابَکَ ، ثُمَّ سَلَّطْتَ عَلَیَّ شَرَّ خَلْقِکَ ! یا رَبِّ ، اللَّیْلَهَ اللَّیْلَهَ لا اصْبِحُ فِیه.

الهی! به فرهنگ پاکت بر من منّت گذاردی و قرآنت را به من آموختی، آن گاه شریرترین موجود را بر من مسلّط نمودی! ای مالک من، همین امشب، همین امشب که آزادی من به صبح نینجامد.

هنوز صبح سر از گریبان مشرق بر نیاورده بود که درِ زندان بگشادند و آن مرد را آواز دادند. گفتم: مگر برای سیاست و قتل بیرون می برند! در حال قید از پای او برگرفتند و خلاص دادند. بیامد و بر درِ زندان بایستاد و بر ما سلام کرد و گفت:

أطیعُوا اللّهَ لا یَعْصیکُمْ .

خدا را اطاعت کنید، تا خداوند خواستۀ شما را روا گرداند.

چشم بگشا روی جانان کن نگاه بفکن از رأس خود اینجا گه کلاه

لون دیگر باید اندر پوشش جوش دیگر باید اندر جوشش

تو به خود وامانده ای ای کور دل پای تو رفته است اینجا گه به گل

پای بیرون کش از این قارون زمین گر همی خواهی تو سرخیّ جبین

سرمۀ بینش بکش در دیده ات تا شود روشن عیان دیده ات

دیدۀ معنی گشا در روی یار تا خزانت گردد اینجا گه بهار

تو به این دیده کجا بینی ورا گر هزاران سال باشی دیده را

گر تو پیوندی کنی با اهل راز در شود از وصل بر روی تو باز

لوح دل را پاک باید ساختن تا توان بر او نظر انداختن

ص:227

من نظر در خوبرویان کرده ام لوح زشتی را ز زشتان شسته ام

در سیاهی روز کی پیدا بود چشم نابینا کجا بینا بود

(عطّار نیشابوری)

داستان ابوسعید بقّال در زندان حجاج

«ابوسعید بقّال حکایت کند که من و ابراهیم تیمی در حبس حجّاج بودیم. یک شب به وقت نماز مغرب با هم سخن می گفتیم که شخصی را درآوردند. گفتم:

یا عَبْدَاللّهِ ما قَضِیَّتُکَ ؟ از حال او و سبب حبس او سؤال کردیم، گفت: هیچ موجب دیگر نمی دانم الاّ آن که رئیس محل از من بدینگونه سعایت کرده که او نماز بسیار می خواند و روزه بسیار می گیرد، همانا که مذهب خوارج دارد. بدین تهمت مرا گرفته و محبوس کرده اند؛ به خدا قسم این مذهبی است که هرگز نپسندیده ام و هوای آن بر دل من نگذشته است و دوست نداشته ام آن مذهب را و اهل آن مذهب را. بعد از آن گفت: بفرمایید تا مرا آب وضو دهند. التماس کردیم تا به جهت او آب وضو آوردند، وضو ساخت و چهار رکعت نماز بگزارد و بعد از آن بگفت:

اَللّهُمَّ أنْتَ تَعْلَمُ إساءَتی وَ ظُلْمی وَ إسْرافی، لَمْ اجْعَلْ لَکَ وَلَداً وَ لا نِدّاً وَ لا صاحِبَهً وَ لا کُفْواً، فَإنْ تُعَذِّبْنی فَبِعَدْلِکَ ، وَ إنْ تَعْفُ عَنّی فَإنَّکَ أنْتَ الْغَفُورُالرَّحیمُ الْعَزیزُ الْحَکیمُ . اللَّهُمَّ إنّی أسْألُکَ یَا مَنْ لایُغْلِطُهُ الْمَسائِلُ ، وَ یا مَنْ لا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ ، وَ یا مَنْ لایُبْرِمُهُ إلْحاحُ الْمُلِحّینَ ، أنْ تَجْعَلَ لی فی ساعَتی هذِهِ فَرَجاً وَ مَخْرَجاً مِنْ حَیْثُ أرْجُو...

خداوندا، تو کردار زشت و ستم و اسراف مرا می دانی، برای تو فرزند و همتا و همسر و شریکی ننهاده ام، پس اگر عذابم کنی از روی عدالت توست و اگر از من درگذری تو را سزد که تو بسیار بخشنده و مهربان و عزیز و حکیمی.

خداوندا! ای که درخواست های گوناگون او را به اشتباه نیفکند، ای که هیچ

ص:228

شنیدنی او را از شنیدنی دیگر سرگرم نسازد، ای که پافشاری اهل اصرار او را دلتنگ نکند، از تو می خواهم که در همین ساعت برای من فرج و راه گریزی از آن جا که امید دارم قرار دهی...

چند نوبت همین بگفت. بدان خدایی که جز او خدایی نیست، هنوز دعا تمام نکرده بود که درِ زندان بگشادند و او را آواز دادند. برخاست و گفت: اگر عافیت باشد به خدا که شما را در دعا فراموش نکنم و اگر حالی دیگر بود خدای در دنیا به رحمت و ثواب در آخرت جمع گرداند. روز دیگر شنیدیم که دست تعرض از او کوتاه کردند و او را مطلق العنان گردانیدند، به برکت اخلاص این دعا.»

دعای خفی اللُّطف و نجات از مرگ

«هارون الرشید روزی به یکی از خدمتکاران خود گفت که چون شب درآید به فلان حجره رو و در بگشا و آن کس که در آن جا یابی بگیر و به فلان صحرا رو و در فلان موضع قرار بگیر که آن جا چاهی است آماده، او را زنده در آن چاه افکن و چاه را به خاک انباشته کن و باید که فلان حاجب با تو باشد.

آن شخص به موجب فرمان، آن حجره بگشاد، در آن جا نوجوانی دید در غایت جمال و لیاقت و ظرافت و لطافت که آفتاب از نور روی او خجل شدی. او را بگرفت و به جبر هر چه تمام تر وی را به طرف محل مقصود حرکت داد. جوان گفت: از خدای بترس که من فرزند رسول خدایم، اللّه اللّه که فردای قیامت جدّ مرا بینی و خون من در گردن تو باشد!

مأمور هارون سخن وی را هیچ التفات نکرد و آن جوان را کشان کشان در آن موضع برد که هارون دستور داده بود. جوان چون هلاک خود معاینه دید، از جان نومید گشت و گفت: ای فلان در هلاک من تعجیل مکن که هر گه که خواهی توانی، مرا چندان امان ده که دو رکعت نماز بگزارم، بعد از آن تو دانی بدانچه تو را

ص:229

فرموده اند. برخاست و دو رکعت نماز بگزارد و آن موکّلان شنیدند که در نماز می گفت:

یا خَفِیَّ اللُّطْفِ أعِنّی فی وَقْتی هذا، وَ الْطُفْ بی لُطْفَکَ الْخَفِیَّ .

ای آن که لطف پنهان داری، مرا در این گاه یاری رسان و با لطف پنهان خویش مورد نوازشم قرار ده.

گفتند: دعا هنوز تمام نشده بود که بادی سخت برخاست و غبار تیره پدید آمد چنانکه یکدیگر را نتوانستیم دید و از صعوبت آن حال به روی درافتادیم و به خویشتن چنان مشغول شدیم که پروای آن جوان نبود. بعد از آن غبار نشست و باد ساکن گشت، جوان را طلب کردیم، نیافتیم و آن بندها را دیدیم که در وی بود آن جا افتاده. با یکدیگر گفتیم نباید که امیر را گمان افتد که ما او را آزاد کردیم و اگر دروغ گوییم تواند بود که خبر آن جوان بعد از این به وی رسد و اگر راست گوییم باشد که باور ندارد و ما را هلاک کند.

بعد از این با یکدیگر گفتیم که دروغ ما را از بلا نخواهد رهانید، راستی بهتر خواهد بود. چون نزدیک هارون درآمدیم صورت حال را به راستی با وی حکایت کردیم. رشید گفت: خفیّ اللّطف او را از هلاک برهانید، بروید به سلامت و این سخن به هیچکس نگویید.»

در هر دو جهان غیر توأم یار نباشد جز عشق جمال تو مرا کار نباشد

کردیم به عالم نظر از دیدۀ تحقیق در دار جهان غیر تو دیّار نباشد

اشیای جهان جمله چو آیینه و در آن جز روی نکوی تو پدیدار نباشد

بی پرده چو خورشید جمال تو بتابد خفّاش ولی لایق دیدار نباشد

دشوار بود گر چه ره عشق ولیکن با بدرقۀ لطف تو دشوار نباشد

(لامع)

ص:230

داستان ابوالحسن بن ابی طاهر و فرزندش در زندان

«ابوالحسن بن ابی طاهر می گوید:

ابوجعفر محمد بن ابی القاسم در آن وقتی که براریکۀ قدرت و در منصب وزارت القاهر بود، بر من و پدرم خشم گرفت، در جایی به غایت تنگ و تاریک ما دو نفر را حبس کرد، هر روز ما را به محاکمه کشیده و پدرم و مرا به مال مصادره و مطالبه می کردند و در برابر چشم پدر مرا به شکنجه و آزار دچار می ساختند.

در آن حبس شداید و مشقّات بسیار کشیدیم، تا روزی پدرم مرا گفت که ما را با این نگاهبانان زندان آشنایی حاصل شده، لازم است به مراعات حال اینان برخاست؛ به فلان صرّاف که دوست من است کاغذی بنویس تا سه هزار درهم به نزد ما فرستد و ما در بین این زندانبانان تقسیم کنیم.

من آنچه فرموده بود بجای آوردم. چون سه هزار درهم برسید خواستم تسلیم مأموران کنم، هر چند کوشیدم قبول نیفتاد. از امتناع ایشان تفحّص کردم و در کشف حقیقت پافشاری نمودم، عاقبت به من گفتند: وزیر امشب بر قتل شما عزم بسته است و حکم جزم کرده که شما را از بین ببرد؛ در چنین حالتی قبیح است ما چیزی از شما قبول کنیم.

من از شنیدن این خبر بی آرام گشتم و اضطرابی هر چند تمام تر در من پدید آمد و رنگ صورتم برگشت. چون پدر را از آن حال آگاهی دادم گفت: درهم برگردان. چنان کردم.

پدرم در آن ایّام که در حبس بود، پیوسته صائم بودی، چون شب می رسید غسل می کرد و به نماز و دعا و خضوع و خشوع مداومت می نمود و من با او موافقت می کردم، تا آن که آن شب نماز خفتن بگزارد و به زانو درآمد و مرا گفت: تو نیز اینچنین حالت بر خود بگیر. من نیز همانند پدر به حال خضوع در برابر حریم حضرت محبوب برآمدم. پدر روی به جانب حق کرد و عرضه داشت: یارب، وزیر

ص:231

القاهر بر من ستم روا داشت، مرا چنانکه می بینی به حبس انداخت و قصد جان من و پسرم نمود.

فَاَنَا بَیْنَ یَدَیْکَ قَدِ اسْتَعْدَیْتُ إلَیْکَ وَ أنْتَ أحْکَمُ الْحاکِمینَ ، فَاحْکُمْ بَیْنَنا.

من پیش روی تو هستم و از تو کمک خواستم و تو حاکم ترین داوران هستی، پس بین ما داوری کن.

و بر این دعا هیچ اضافه نکرد و بعد از آن آوازی نیک بلند برداشت و این جمله را تکرار کرد:

«فَاحْکُمْ بَیْنَنا.» تا آن که چهار ساعت از شب بگذشت، واللّه که هنوز گفتن فاحکم بیننا قطع نکرده بود که آواز در شنودم. شک نکردم که جهت اعدام ما آمده اند. از غایت هول و سختی آن حال بترسیدم و بیهوش گشتم. چون نیک بنگریستم خادم القاهر با شمع ها و مشعل ها به زندان آمده بود، آواز داد که ابن ابی طاهر کدام است ؟ پدرم برخاست و گفت: اینک منم. گفت: پسرت کجاست ؟ گفت:

این است پسرم. گفت: بسم اللّه، بازگردید به سلامت و عافیت و مکرّم و محترم.

چون بیرون آمدیم معلوم شد که وزیر را گرفته اند و قاهر بر او به شدت غضبناک شده و خداوند مهربان بر ما لطف و رحمت آورده. وزیر بیچاره سه روز در قید و بند و در تنگنای زندان زیست تا ملک الموت او را از رنج دنیا خلاص و به عذاب آخرت دچار ساخت.»

بدان ای دل اگر هستی تو عاقل که یکدم می نشاید بود غافل

به روز و شب عبادت کرد باید دل و جانت قرینِ درد باید

از آن بخشیدت ای جان زندگی را که تا بندی کمر مر بندگی را

به راه بندگی چون اندر آیی به قدر وسع خود جهدی نمایی

کلید معرفت آمد عبادت به شرط آن که گویی ترک عادت

عبادت را اساس راه دین دان عبادت بود مقصودش یقین دان

ص:232

چو مرد از اصل فطرت مستعدّ است همه کار وی اندر دین مجدّ است

چو گشتی مستعدّ این سعادت مکن تقصیر در عین عبادت

عبادت چون کنی از علم باید که تا کاری تو را زانجا گشاید

اگر بی علم باشد کار و بارت یقین بر هیچ پاید روزگارت

(عطّار نیشابوری)

داستان محمد بن زید علوی و شخصی از بنی امیه

«در تواریخ معتبره آورده اند که:

عادت محمد بن زید علوی معروف به داعی که حاکم طبرستان بود بر این قرار داشت که در ابتدای هر سال که کارگزاران دولت مشغول به تحصیل مالیات می شدند، در بیت المال نظر می کرد و هر چه از سال گذشته باقی مانده بود بر جماعتی از قریش که در آن ولایت بودند، بر حسب اختلاف شأنشان قسمت می کرد و هر یک را فراخور حسب و نسب نصیبی می داد.

یک سال بنابر عادت مقرّر بر مقرّ حکمرانی نشسته بود تا مرسومات و ارزاق را به اهل استحقاق برساند. اول بنی هاشم را نصیب فرمود. چون از تمامت بنی هاشم فارغ شد فرمود: تا بنی عبد مناف را آواز دادند. مردی برخاست و گفت: من از بنی عبد منافم. داعی گفت: از کدام قبیله ای ؟ گفت: از بنی امیّه. گفت: از کدام بطن ؟ آن مرد خاموش شد. گفت: مگر از فرزندان معاویه ای ؟ گفت: آری. داعی گفت: از کدام فرزند؟ باز خاموش شد. گفت: مگر از فرزندان یزیدی ؟ گفت: بلی. گفت:

بداندیشه ای است تو را و خطا تدبیری افتاده است که قصد این ولایت کرده ای که وُلات این ولایت آل ابی طالبند و ایشان را از شما طلب خون قصاص است به جهت سیّد ایشان حسین بن علی علیهما السلام و تو را از این به بعد هرگز چاره نبود، چه اگر غرض استمداد و استعانت بود در شام و عراق جمعی توانستی یافت که به جدّ تو تولا

ص:233

کردندی و اسلاف تو را دوست داشتندی، با تو مبرّت و احسان کردندی. اگر این اختیار از سر جهل و نادانی کرده ای تمام تر از این جهل نمی باشد و اگر دانسته و متعمّداً ارتکاب این مخاطره کرده ای، خود را به دست خویش در ورطۀ هلاک انداخته و به پای خود به گورستان آمده ای!

علویان چون این سخن بشنیدند هر یک به نظر عداوت و چشم حقارت در وی نگریستند و خواستند که قصد او کنند، داعی بانگ بر ایشان زد و گفت: ساکت باشید و مپندارید که کشتن او قصاص خون حضرت سیّدالشهداء علیه السلام خواهد بود، او را چه جرم است در این مسأله ؟ خدای تعالی حرام کرده است که کسی را به جرم کس دیگر مؤاخذت کنند چنانکه فرمود:

وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ اخْری » (1)

و هیچ بردارندۀ بار گناهی بار گناه دیگری را به دوش خود بر نمی دارد .

واللّه اگر کسی متعرض او شود آن کس را قصاص کنم. پس گفت: بشنوید حکایتی و آن را در کارها اسوه و دستور خویش سازید. پدر من با من حکایت کرد و از پدر خود روایت فرمود که ابومنصور، حاکم عبّاسی، آن سال که به حج رفته بود گوهری قیمتی بر وی عرضه داشتند که مثل آن ندیده بود و از آن تعجّب نمود. بعد از آن به او گفتند که محمد بن هشام بن عبدالملک گوهری از این بهتر و پرقیمت تر و فاخرتر دارد. منصور ربیع حاجب را گفت تا محمد بن هشام بن عبدالملک را طلب کند و آن گوهر را از او بستاند. پسر هشام هم بعد از این واقعه پنهان شد.

منصور گفت: فردا که در مسجدالحرام من نماز جمعه گزارم تو بگو تا همه درها را فرو بندند و قفل بر نهند و معتمدان و ثقات را بر آن درها موکّل گردان و بعد از آن یک در بگشای و خود بر آن در بنشین و باید هیچ کس از آن در بیرون نرود الاّ آن که

ص:234


1- (1) - اسراء (17) : 15. [1]

تو او را بشناسی؛ در هر صورت چون محمد بن هشام در این مسجد باشد بدین طریق ظاهر شود.

چون روز دیگر شد. ربیع آنچه دستور داشت بجای آورد. چون درهای مسجد را فرو بستند، محمد بن هشام به علت این که از قضیۀ گوهر واقف بود دانست که مقصود و مطلوب اوست و به هر حال در معرض گرفتاری است. از خوف جان و بیم هلاک حیران و مدهوش بماند و اثر آن حیرت بر وی ظاهر گشت.

در آن حال چشم محمد بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام بر وی افتاد، چون او را به غایت اندوهگین و غمناک و متفکر یافت با خود گفت این مرد، کار افتاده و صاحب واقعه می نماید، اعانت و اغاثت او از لوازم کرم ذاتی و طهارت نسب باشد. پس روی بدو آورد و گفت: ای مرد! بس پریشان خاطر و متفکر و پراکنده ضمیر و متوهم خاطرت می بینم، تو چه کسی و واقعۀ تو چیست و خوف و رعب تو از کیست ؟ با من بگوی و در امان خدا و ضمان سلامت باشی و از تو پذیرفتم که هر سعی که امکان دارد بجای آرم تا از آنچه موجب ملالت توست و از آن که خائفی تو را ایمن گردانم.

گفت: منم محمد بن هشام بن عبدالملک، اکنون تو بفرمای که نام تو چیست و نسب به که می رسانی ؟ گفت: من محمد بن زید بن علی بن الحسین ام. محمد بن هشام گفت: انّا للّهِ وَ إنّا الَیْهِ راجِعُونَ . اگر تو مکافات آنچه پدر من با پدر تو کرده است بخواهی مرا دل از جان بر باید گرفت و طمع از امان بباید برید.

محمد بن زید گفت: باک مدار ای پسر عمّ که کشندۀ زید تو نیستی و به کشتن تو جبران آن شکستگی و سدّ آن ثلمه و قصاص آن خون و انتقام آن ظلم، حاصل نخواهد شد و امروز من بدین سزاوارم که دستت گیرم نه بدان که به دست دشمنت باز دهم و به من آن لایق است که پایمردت باشم نه آن که پایمالت گردانم، اما مرا معذور دار که اگر از برای مصلحتی مکروهی به تو رسانم یا ناسزایی در روی تو بر

ص:235

زبان رانم، چون آن ایذاء متضمّن خلاص و آن جفا مقتضی آزادی باشد باید که قبول نمایی. گفت: اَلأْمْرُ إلَیْکَ وَ أنَا مُمْسَکٌ بَیْنَ یَدَیْکَ . هیچ توقّف و تأخیر منمای و آنچه مصلحت است بفرمای.

محمّد بن زید ردای خود را بر سرش انداخت و او را با رداء در هم پیچید و گریبانش با آن رداء یکجا بگرفت و به زور جبر او را به سوی در بکشید. چون چشم ربیع بر وی افتاد، محمد بن زید لطمه ای سخت و طپانچه ای محکم بر روی محمد بن هشام زد و همچنانش پیش ربیع آورد و گفت: یا اباالفضل، این خبیث شتربانی است از شتربانان کوفه، اشتران خود را به کرایه به من داده بدان شرط که مرا باز به کوفه برد ولی از من بگریخته است و اشتران را به بعضی از سپهسالاران خراسانی به کرایه داده است، چند موکّل با من بفرست تا این خبیث را با من به نزد قاضی آورند و اگر خراسانیان در راه من تعدّی کنند مانع شوند.

ربیع گفت: سمعاً و طاعهً یابن رسول اللّه؛ و دو سرهنگ با او بفرستاد. چون از پیش ربیع چندان برفتند که ایمن شدند، محمد بن زید گفت: یا خبیث حق مرا می گذاری ؟ گفت: آری، یابن رسول اللّه، پس سرهنگان را گفت چون اقرار کند شما بازگردید. ایشان باز گشتند، محمد بن زید رداء را از گردن محمد بن هشام بیرون کرد و گفت: اکنون تو را هر کجا باید، برو.

محمد بن هشام سر محمد بن زید را ببوسید و گفت: پدر و مادر من فدای تو باد! یابن رسول اللّه،

اللّهُ اعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ » (1)

خدا داناتر است که مقام رسالت را در کجا قرار دهد.

پس آن گوهر نفیس و جوهر گرانمایه رابیرون کرد و گفت: طمع می دارم که به

ص:236


1- (1) - أنعام (6) : 124. [1]

قبول آن منّت بر من نهی و به پذیرفتن این هدیه مرا مشرّف گردانی. محمد بن زید قبول نکرد و گفت: ما از اهل آن خاندانیم که اگر نیکویی به کسی رسانیم از او مکافات نستانیم و من بزرگتر از این را از تو بگذاشته ام و آن خون زید بن علی است، برو به عافیت و سلامت، هر چند زودتر از این شهر بروی بهتر؛ زیرا که ربیع به طور جدّی در طلب توست. محمد بن هشام برفت و متواری شد و به واسطۀ محمد بن زید از آن بلا بجست و از آن ورطه برست.

چون داعی این حکایت به آخر رسانید بفرمود تا آن اموی را هم چندان که دیگران را از بنی عبد مناف بداد نصیب دادند.»

حکایتی از اثر دیانت و امانت

«یکی از بازرگانان کرخ بغداد حکایت کرد که من در بغداد سمساری و دلاّلی کردمی و یکی از تجّار خراسان با من معامله داشت و بر دکان من نشستی با مال بسیار و منال بی شمار، چنانکه هر سال از او به وجه سمساری چندین هزار درهم به من رسیدی و وجه معاش و سبب معیشت من از وی بود.

یکسال به وقت موسم نیامد و به سبب تأخیر او آن منفعت از من باز افتاد و اختلال تمام و اثری فاحش در حال من پدید آمد و به همان جهت محنت بر من متوالی و متواتر گشت و وام بسیار بر من جمع شد و بدان طریق تا مدت سه سال نیامد و من درب دکان فرو بستم و از بیم قرض خواهان متواری گشتم. چون سال چهارم وقت موسم شد، گفتم از حال خراسانی جویا شوم شاید که آمده باشد و حال من به سبب او نیکو شود.

به سوق یحیی آمدم و تجسّس و تفحّص بجای آوردم هیچ کس از وی مرا خبر نداد. به هنگام بازگشتن به کنار دجله رسیدم. چون ایّام تابستان بود و هوا به شدت گرم، لحظه ای در آب دجله نشستم تا سوزش آتش اندوه و تپش آفتاب بدان کمتر

ص:237

گردد. چون از دجله برآمدم و پای بر خاک نهادم قدری گِل به پایم چسبید و از زیر آن تسمه ای چرمی به نظر رسید. من جامه در پوشیدم و آن تسمه را بکشیدم، همیانی از زیر آن بیرون آمد نظر کردم همیانی پُر بود، برگرفتم و در زیر جامه پنهان کردم و به خانه آوردم. چون بگشادم در آن هزار دینار زر یافتم.

به سبب آن زر قوّتی در من ظاهر شد و با خدای تعالی عهد کردم که چون حال من نیکو شود صاحب این همیان را طلب کنم، چون بیابم تمامت آن زر را بدو رسانم و کار خویش را با طلبکاران پس از یافتن همیان قراری دادم و درِ دکان بگشادم و خدای مهربان درِ رزق و ربح بر من گشاد و در مدت دوسال سرمایۀ من چندین هزار دینار شد.

چون موسم حج درآمد، من در تعریف همیان و شناخت صاحبش کوشش کردم ولی هیچ نشانی نیافتم. یک روز در دکان نشسته بودم مردی بیامد با موی بالیده و حالی ژولیده و جامه های کهنه که اثر فقر و اضطرار بر وی ظاهر بود. گمان کردم که مگر این بندۀ خدا یکی از فقرای خراسان است. قصد کردم که درمی چند بدو دهم او بدانست پشت بگردانید و به سرعت هر چه تمام تر برفت. من در شک افتادم و در عقب او بدویدم، چون نیک نگاه کردم آن بازرگان خراسانی بود که مرا هر سال از او چندان منفعت رسیدی.

من از آن حال تعجّب بماندم و گفتم: ای فلان، این چه زیّ و هیئت است و تو را چه واقعه ای پیش آمد؟ و آن مال و منال و خوبی و جمال تو کجا رفت ؟ او بگریست و گفت: حدیث من طولانی و عجیب است با نشیب و فراز!

او را به منزل بردم و به حمام فرستادم و دستاری لطیف و درّاعه ای نظیف در او پوشاندم و چون از طعام و آشامیدنی و ضیافت و آنچه از لوازم آن باشد بپرداختم التماس کردم که سبب تغییر حال و موجب آن تقریر فرمای.

گفت: حال من در ثروت بر تو پوشیده نبود، یکسال بر عادت مستمرّه استعداد

ص:238

آمدن این طرف می کردم که روزی امیر شهر مرا طلبید و گفت: گوهری قیمتی دارم که جز خلیفه را نشاید و آن را به من سپرد و گفت: وقت رفتن به بغداد همراه خود ببر و آن را به خلیفه بفروش و نمونه هایی از قماش به من داد و درخواست کرد به بعضی از بهای این گوهر برایم اقمشه بخر و باقی را به صورت نقد نزد من آور.

من آن گوهر را گرفتم و همیانی از پوست جهت محافظت آن دوختم - صفت آن همیان که باز می گفت همان بود که من آن را کنار دجله یافته بودم - آن گوهر را همراه هزار دینار زر نقد در آن همیان نهادم. چون به بغداد رسیدم، به جزیرۀ سوق یحیی به دجله فرو رفتم و در آب نشستم. چون از آب برآمدم همیان را در آن موضع فراموش کردم و تا دیگر روز مرا به یاد نیامد. چون به یاد آمد به طلب همیان بدان موضع شدم باز نیافتم و من این مصیبت را بر نفس خود مهم نگرفتم، با خود فکر کردم که قیمت آن گوهر سه هزار دینار بیش نباشد، سه هزار دینار زر از مال خود به امیر شهر دهم. از بغداد برفتم و حج گزارده سپس به شهر خود برگشتم. سه هزار دینار زر به امیر شهر فرستادم و کیفیت واقعه را به او شرح دادم.

امیر در تمام اموال من طمع کرد و گفت: قیمت آن گوهر پنجاه هزار دینار است.

دستور داد مرا گرفتند و هر قدر مال و منال که داشتم و در تصرّف من بود از ناطق و صامت از من سلب کردند و به انواع ضرب و شتم شکنجه و تعذیب گرفتارم کردند تا از بود و نبودم دست برداشتم، با این همه هفت سال هم به زندان محکوم شدم. در این هفت سال به انواع رنج ها دچار بودم تا به شفاعت بعضی از مردمان نجات یافتم. بعد از خلاصی دچار شماتت اعدا شدم، از شهر خود دل بریدم و به اینجا آمدم تا با تو مشورت کنم که در چه کاری وارد شوم تا زندگی به قناعت بگذرانم و محتاج خلق نشوم و به ذلّت سؤال دچار نیایم.

گفتم: ای فلان، خداوند مهربان مقداری از مال توبه تو رسانید و تو را از مردم بی نیاز گردانید. آن همیان که تو وصفش کردی نزد من است و آن هزار دینار من

ص:239

برگرفته ام و با خدای تعالی عهد کرده بودم که هر کس وصف همیان گوید به او رسانم؛ برخاستم و کیسه ای که در آن هزار دینار بود بیاوردم و پیش وی نهادم.

پرسید: آن همیان بعینه برجاست ؟ گفتم: آری. نعره ای زد و بیهوش شد. پس از ساعتی که به هوش آمد گفت: بفرمای آن همیان را بیاورند. خودم رفتم و همیان را آوردم. کاردی بخواست و سر آن همیان بشکافت آن گوهر را که به اندازۀ کف دست بود بیرون آورد، خدای را بی اندازه شکر گفت و به هزار دینار نظر نینداخت. گفتم:

زر نیز برگیر که از آنِ توست. سوگند خورد که الاّ به مقدار استری و وجه نفقۀ راه برنگیرد. بسیار کوشیدم تا سیصد دینار برگرفت و باقی را به من بخشید و استعداد رجوع به خانه و دیار خویش نمود که شاید کارش استقامتی یابد. چون همسفر یافت به سرعت هر چه تمام تر به خراسان رفت.

چون سال دیگر شد بازآمد، حال او نیکو شده به ثروت و نعمت رسیده بود.

حالش را جویا شدم، گفت: چون بازگشتم صورت حادثه را با بزرگان و اعیان شهر گفتم و آن یاقوت پاره را به ایشان نمودم و از آنان خواستم مرا نزد امیر شهر برند. آنان مرا به نزد او بردند. یاقوت پاره را از من گرفت و دستور داد هر چه از من مصادره کرده بودند به من بازگردانند، علاوه بر آن بر من از مال خود نیز انعام زیادی داد و حال من به مرتبۀ اول بلکه بهتر رسید و این همه از برکت دیانت و امانت تو بود. (1)

آن که بر خوان غم عشق تو مهمانم کرد خاطرش شاد که شرمندۀ احسانم کرد

گفته بودم که ننوشم می و عشرت نکنم فصل گل آمد و از گفته پشیمانم کرد

ص:240


1- (1) - تمام حکایات در کتاب «فرج بعد از شدّت» در فصول مختلف نقل شده است.

جان من از مرض عشق به فرمان تو شد نازم آن درد که شایستۀ درمانم کرد

هدهد باد صبا نامۀ بلقیس وشی بر من آورد و از آن نامه سلیمانم کرد

آن که از برگ گلش خار خَلَد بر کف پا چشم بد دور که جا بر سر مژگانم کرد

گر دلت سنگ بود می شود از غصّه کباب گر بگویم که فراق تو چه با جانم کرد

دوش از زلف شکن در شکنت باد صبا بس که آشفته به من گفت پریشانم کرد

بی تو ای غنچه دهان، سیر گلو گردش باغ غنچه سان تنگدل و سر به گریبانم کرد

ص:241

[«2»ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ ]

دشواری ها در برابر قدرتت آسان گردد.

آسانی دشواری ها به قدرت او

آن وجود مقدسی که آسمان ها را برافراشته و میلیون ها کهکشان و سحابی و میلیاردها ستارۀ نورانی که بعضی از آنها چندین میلیون برابر خورشید است، در این فضای با عظمت قرار داده، دشواری ها به قدرت او آسان می گردد.

آن وجود عزیز و حکیمی که زمین را با تمام برنامه های حیرت انگیزش مهد حیات موجودات قرار داد و هوای مفرّح و ممدّ حیات را به او پیچید و قسمت اعظم آن را آب قرار داد و قشرش را برای پرورش گیاهان مستعد فرمود و انواع گیاهان و حیوانات را در آن پرورش داد، دشواری ها به قدرت او آسان می گردد. آن قادر متعالی که فاصلۀ زمین و خورشید و فاصلۀ زمین و ماه و فاصلۀ ماه تا خورشید و فاصلۀ هر ستاره ای را تا ستارۀ دیگر و فاصله کهکشانی تا کهکشان دیگر را بر اساس عدل و نظم و حکمت و علم قرار داد، دشواری ها به قدرت او آسان می گردد.

آن ذات مقدّسی که باران را به موقع و به اندازه از سحاب رحمت، جهت پرورش موجودات و سیراب کردن تشنگان و طهارت موجودات بر سطح زمین می بارد، دشواری ها به قدرت او آسان می گردد.

آن وجود مبارکی که جهت تداوم حیات زمینیان، فصول چهارگانه قرار داد و این فصول را معلول گردش بسیار منظم زمین به دور خورشید قرار داد و شب و روز را با

ص:242

گردش وضعی زمین پدید آورد، دشواری ها به قدرت او آسان می گردد.

آن محبوبی که در تمام هستی اعم از بزرگترین پیکره و کوچکترین آن نظمی برقرار فرموده که عقل عاقلان و عرفان عارفان و عشق عاشقان در آن سرگردان است و هرگز در امور هستی کمترین و کوچک ترین اشتباهی رخ نمی دهد، دشواری ها به قدرت او آسان می گردد.

آن حکیم علی الاطلاقی که جهان را با همۀ وسعتش از گازهای مملوّ و منبسط در فضا و کیهان ساخته و به صورت صدها میلیارد تودۀ عظیم منظم کهکشانی در آورده که هر یک دارای صدها میلیون خورشیدند و برخی از خورشیدها سیصد میلیون سال نوری دورتر از خورشید ما و بزرگتر از آن است. نور خورشید پس از گذشت هشت دقیقه و کسری به زمین می رسد و نور در هر ثانیه سیصد هزار کیلومتر (پنجاه هزار فرسخ) سیر می نماید، پس خورشیدی که سیصد میلیون سال نوری با زمین فاصله دارد، در چه مدت نورش به زمین می رسد؟! آری، با قدرت چنین حکیمی و با لطف و رحمت چنین قادری دشواری ها آسان می گردد.

«ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعابُ »

در کنار قدرت حق، وسعت سماوات را تا جایی که توانسته اند با ابزار علمی مشاهده کنند، تا یک میلیارد سال نوری تخمین زده اند.

هرگاه بخواهیم کرۀ زمین را در برابر عظمت جهان های دور بسنجیم زمین مانند یک قطرۀ آب در برابر اقیانوس هاست در حالی که قطر کرۀ زمین معادل 12800 کیلومتر و طول خط استوا 40/076 کیلومتر و حجم زمین برابر 182,841,310,000 کیلومتر مکعب است. قدرتی که این همه عظمت و شگفتی در برابرش چیزی به حساب نمی آید، دشواری ها از پرتو عنایت او آسان می گردد.

آن ذات یگانه ای که به هر یک از موجودات، خواص و آثار عجیبی عنایت کرد و

ص:243

بین تمام موجودات و آثار خواصّ آنها ایجاد هماهنگی فرمود و خلاصه به هر موجودی آنچه را که لایق بود مرحمت فرمود، با قدرتش که بی نهایت در بی نهایت است دشواری ها آسان می شود.

آری، مسأله از این قرار است و در این حقیقت هیچ شک و شبهه ای نیست و اوضاع و احوال هستی و به خصوص حیات فرزندان آدم هم جز این نشان نمی دهد، پس اضطراب و دلهره و هیجان و آشوب باطن به هنگام سختی، در حالی که با لطف حضرت او آسان می شود، معنا ندارد.

ای به دلِ خستۀ من نور عشق سینۀ من از غم تو طور عشق

حسرت دیدار رخت بر دلم شعلۀ عشق تو به دل حاصلم

جاذبۀ عشق توام مست کرد نیست بُدم نیست، مرا هست کرد

روشنی لطف تو مرا زنده کرد تا به ابد زنده و پاینده کرد

محو سر کوی تو شد جان من عشق تو شد گوهر ایمان من

عشق خود اندر دلم انداختی با دل دیوانۀ من ساختی

ای غم تو عشق دل زار من جستن لطف تو بود کار من

بندۀ شرمندۀ کوی توام تا به ابد زنده ز بوی توام

(میرشمس الدین هندی)

آن پروردگار مهربان و رئوفی که نطفه را در رحم مادر و در ظلمات ثلاث به همه چیز رساند و آن را ظرفِ سمع و بصر، روح و جان، روان و نفس، قلب و عقل، فکر و اندیشه، پوست و گوشت، خون و استخوان، رگ و پی، دهان و دندان، لب و ابرو و...قرار داد و صدای قلب مادر را در جهان رحم برای کودک آرام بخش و در آغوش مادر سینۀ رشد و آرامش مقرّر فرمود، سختی ها به قدرت او آسان شود.

ص:244

صدای قلب مادر

امام صادق علیه السلام در شهر مدینه که فاقد ابزار علمی و وسایل پیشرفتۀ امروز بود، به مادران توصیۀ سخت داشت به این که کودکان شیرخوار خود را در طرف چپ بخوابانند.

این توصیه قرن ها چون یک سفارش زاید یا بی مورد جلوه می کرد علتش این بود که هیچ کس به فایدۀ این سفارش پی نمی برد و بعضی هم به کار بستن این سفارش را خطرناک می دانستند و فکر می کردند که اگر طفل شیر خوار در طرف چپ مادر خوابانیده شود ممکن است که مادر هنگام خواب بغلطد و طفل را زیر تنۀ خود خفه کند.

از محمد بن ادریس شافعی که در سال 150 هجری و دوسال پس از درگذشت امام صادق علیه السلام در غزّه متولد شد و در سال 199 هجری در قاهره زندگی را بدرود گفت، پرسیدند که آیا مادر طفل شیرخوار را باید در طرف راست خود بخواباند یا در طرف چپ ؟ در جواب گفت: بین چپ و راست تفاوتی وجود ندارد و مادر می تواند طفل را در هر طرف خود که راحت تر است بخواباند.

گاهی هم فرمایش حضرت صادق علیه السلام را مغایر با عقل سلیم می دانستند، چون از نظر آنها راست بیش از چپ احترام داشت و فکر می کردند که مادر بایستی طفل را در طرف راست خود بخواباند تا این که کودک از کرامت راست برخوردار شود.

نه کسی در شرق برای این توصیۀ امام صادق علیه السلام ارزش قائل شد نه در غرب و حتّی در دورۀ تجدد دانشمندان با دیدۀ انتقاد هر موضوع علمی را مورد توجه قرار دادند. و درصدد برنیامدند که بفهمند آیا آن گفته از نظر علمی ارزش و فائده دارد یا نه ؟

قرون شانزدهم و هفدهم و هیجدهم میلادی که قرون دورۀ تجدّد بود گذشت و قرن نوزدهم میلادی فرا رسید و در نیمۀ دوم آن قرن دانشگاه کورنیل در آمریکا

ص:245

ساخته و شروع به کار کرد.

«عزرا کورنیل، بانی دانشگاه کورنیل که دوران شیرخوارگی و کودکی بسیار سخت را گذرانیده بود، تصمیم گرفت که در آن دانشگاه، یک انستیتوی مخصوص تحقیق در نوزادان و کودکان شیرخوار به وجود آورد. این انستیتو در اولین سال شروع به تدریس از طرف دانشگاه کورنیل به وجود آمد و منضمّ به دانشکدۀ پزشکی گردید و اینک متجاوز از یک قرن است که به تحقیق در مورد نوزادان و کودکان شیرخوار ادامه می دهد.

در مسائل مربوط به نوزادان و کودکان شیرخوار، چیزی وجود ندارد که مورد تحقیق این مؤسسه قرار نگرفته باشد و در جهان هیچ مرکز علمی از لحاظ داشتن اطلاعات راجع به نوزادان و کودکان شیرخوار به پای این مرکز نمی رسد. محال است که یک موضوع مربوط به نوزادان و کودکان شیرخوار وجود داشته باشد و این مؤسسه راجع به آن تحقیق نکند، حتی تابلوهایی که شکل نوزادان و کودکان شیرخوار روی آنها کشیده شده مورد تحقیق این مؤسسه قرار گرفته است.

در نیمۀ اول قرن بیستم محقّقان این مؤسسه تابلوهای مربوط به نوزادان را در موزه های دنیا از نظر گذرانیده و از 466 تابلو که در موزه های معروف جهان به نظرشان رسید، دیدند که اکثریت با تابلوهایی است که در آنها مادران، کودکان خود را در طرف چپ بغل گرفته اند.

در 373 تابلو، مادران، کودک خود را در طرف چپ در بغل داشتند و در 93 تابلو در طرف راست. بنابراین در هشتاد درصد از تابلوها که در موزه های معروف به نظر رسید، مادران کودکان را در طرف چپ بغل گرفته بودند.

در ایالت نیویورک، چند زایشگاه وابسته به مرکز تحقیق مربوط به نوزادان و شیرخواران دانشگاه کورنیل است و دکترهایی که در آن زایشگاه کار می کنند، نتیجۀ مطالعات و معاینات خود را برای مرکز تحقیق مربوط به نوزادان و شیرخوران

ص:246

می فرستند.

از گزارش هایی که در طی یک مدّت طولانی از طرف آن دکترها به مرکز تحقیق می رسید، این نتیجه به دست می آمد که در روزهای اول بعد از تولد، وقتی نوزاد در طرف چپ مادر می خوابد آسوده تر از آن است که در طرف راست بخوابد و اگر او را در طرف راست مادر بخوابانند، در فواصل نزدیک از خواب بیدار می شود و شیون می کند.

محقّقان مرکز تحقیق، مطالعات خود را منحصر به نژاد سفید پوست آمریکایی نکردند بلکه درصدد برآمدند بدانند که آیا در نژادهای سیاه و زرد نیز این موضوع صدق دارد یا نه ؟ بعد از یک دورۀ طولانی تحقیق در نژادهای دیگر، متوجه شدند که این موضوع در تمام اقوام صدق می کند و در همه جا نوزادان، به خصوص در روزهای اول تولد، اگر در طرف چپ مادر بخوابند آرام تر از آن هستند که در طرف راست مادر به خواب بروند و این واقعیت اختصاص به نژاد سفید پوست ندارد و یک واقعیت جهانی است.

مرکز تحقیق دانشگاه کورنیل، بدون انقطاع این موضوع را مورد مطالعه قرار می داد. ساعت ها شکم زن باردار از طرف پزشکان مرکز تحقیق به وسیلۀ اشعۀ مجهول مورد معاینه قرار می گرفت تا این که جنین را در شکم مادر ببینند، اما از دیدن جنین چیزی بر اطلاعاتشان افزوده نمی شد تا این که هولوگرافی (1) اختراع کردند. بعد از اختراع هولوگرافی پزشکان مرکز تحقیق درصدد برآمدند که با هولوگرافی در حالی که اشعۀ مجهول جنین را در شکم مادر روشن کرده از آن عکس بردارند و آن وقت دیدند که امواج صدای ضربان قلب مادر که در تمام بدن پخش می شود به گوش جنین می رسد.

ص:247


1- (1) - هولوگرافی: دستگاهی که از اشیای خیلی کوچک عکسبرداری می کند و قدرت عکسبرداری سه بعدی دارد، حتی از صدا هم عکس برداری می کند.

بعد از این مرحله و برای وقوف بیشتر، لازم بود بدانند توقّف ضربان قلب مادر، آیا در جنین عکس العمل به وجود می آورد یا نه ؟ چون نمی توانستند قلب مادر را متوقّف کنند؛ زیرا سبب هلاک آنها می شد، تحقیق را در جانوران پستاندار ادامه دادند و هر بار که قلب جانوری را که جنین در زندان داشت متوقف می کردند، می دیدند که در جنین واکنش به وجود می آید.

آزمایش های مکرر در مورد چند نوع پستاندار، ثابت کرد که وقتی ضربان قلب مادر متوقف می شود، در جنین واکنش به وجود می آید و بعد از مرگ مادر، جنین به هلاکت می رسد. برای این که جنین از خون قلب مادر که به وسیلۀ شریان بزرگ موسوم به آئورت برایش فرستاده می شود، تغذیه می نماید و وقتی قلب مادر متوقّف گردید، غذا به جنین نمی رسد و هلاک می شود.

بعد از آزمایش های متعدد، دانشمندان مرکز تحقیق دانشگاه کورنیل دانستند که طفل در شکم مادر نه فقط عادت به شنیدن ضربان قلب او می کند، بلکه ضربان به حیات وی نیز وابستگی دارد و هرگاه ضربان ادامه نیابد، طفل در شکم مادر از گرسنگی می میرد.

عادتی که جنین قبل از تولد، به شنیدن صدای ضربان قلب مادر دارد، طوری در وی نافذ می شود که بعد از تولد هم اگر صدای قَرعه های قلب مادر را نشنود، احساس اضطراب می نماید و هوش کودک نوزاد به خوبی صدای قرعه های قلب مادر را تشخیص می دهد و به همین جهت وقتی نوزاد در طرف چپ مادر قرار بگیرد چون صدای قرعه های قلبش را می شنود، آرام می گیرد، لیکن در طرف راست چون آن صدا به گوشش نمی رسد مضطرب می شود.

اگر بانی دانشگاه کورنیل، یک مرکز تحقیق راجع به نوزادان و شیرخواران در آن دانشگاه به وجود نمی آورد و آن مرکز به طور مستمر راجع به نوزادان و شیرخواران تحقیق نمی کرد، معلوم نمی شد گفتۀ امام صادق علیه السلام که به مادران توصیه کرد

ص:248

فرزندان شیرخوار خود را در طرف چپ خود قرار بدهند و بخوابانند، مبتنی بر چه مصلحت و فایده می باشد.

امروز در تمام شیرخوارگاه های وابسته به مرکز تحقیق دانشگاه کورنیل در اطاقی که نوزادان خوابیده اند، دستگاهی است که صدای قَرَعات قلب مادر را به وجود می آورد و در تختخواب هر نوزاد یک گوشی می باشد که قرعات مصنوعی قلب مادر را به گوش کودک می رساند.

قلب انسانِ بالغ، زن یا مرد، به طور عادی در هر دقیقه 72 بار می طپد. در شیرخوارگاههایی که وابسته به مرکز تحقیق دانشگاه کورنیل می باشد، بارها آزموده اند که اگر شماره قَرَعات مصنوعی قلب مادر در هر دقیقه یک صد و ده یا یکصد و بیست قرعه شود صدای شیون تمام کودکان که در یک اطاق هستند به گوش می رسد و بایستی شمارۀ قرعات مصنوعی قلب مادر در هر دقیقه 72 قرعه باشد تا این که کودکان مضطرب نشوند و به شیون درنیایند.

در شیرخوارگاه های وابسته به مرکز تحقیق، چند بار این آزمایش را کرده اند، عده ای از نوزادان را در اطاقی قرار داده اند که در آن جا صدای قرعات مصنوعی قلب مادر به گوش کودکان نمی رسید و عده ای را هم در اطاقی قرار دادند که نوزادان در آن جا صدای قرعات مصنوعی قلب مادر را می شنیدند، هر دفعه که این آزمایش را کردند، معلوم شد که در اطاقی که آن جا قرعات مصنوعی قلب مادر شنیده می شود وزن کودکان سریع تر از کودکان اطاق دیگر زیاد می شود، در صورتی که غذایی که به کودکان دو اطاق داده می شود از حیث نوع مشابه است! اما در اطاقی که صدای قرعات مصنوعی قلب مادر شنیده می شود، کودکان با اشتهای زیادتر غذا می خورند و کودکان اطاقی که صدای قرعات مصنوعی قلب مادر در آن جا به گوش نمی رسد کم اشتها می شوند.

در شیرخوارگاه های وابسته به مرکز تحقیق دانشگاه کورنیل راجع به صدای

ص:249

مصنوعی قلب مادر از لحاظ شدّت آنهم تحقیق کرده اند و متوجه شده اند که اگر آن صدا شدیدتر از صدای طبیعی قرعات قلب مادر باشد کودکان را مضطرب می کند و به گریه درمی آیند.

یکی از پزشکان مرکز تحقیق دانشگاه کورنیل ضمن سفرهایی که در قاره های جهان می کرد دقت می نمود که بداند مادران در کشورهای مختلف، در معابر، فرزندان خود را چگونه در آغوش می گیرند. این پزشک که به اسم دکتر «لی سالک» خوانده می شود و اکنون در مرکز تحقیق دانشگاه کورنیل مشغول کار است می گوید که اکثر زنها در تمام قاره های دنیا در معابر، فرزندان خود را در طرف چپ بغل می گیرند.» (1)خداوندی که پاره گوشتی را در سینۀ مادر، با قدرت کاملۀ خود منبع این همه آثار و فیوضات جهت آرامش و اطمینان و رشد و کمال و زمینه ساز اشتها برای کودک گهواره قرار داده، در سایۀ قدرتش دشواری ها آسان می گردد.

اگر شما در هنگام دچار شدن به بند دشواری ها، با تضرّع و زاری و انابه و توبه و توکّل و اعتماد و بصیرت و دوربینی به پیشگاه مقدّس حضرت ربّ العزّه رو کنید، با کلید قدرت حق و رحمت و رأفت جناب او دشواری های شما به طور قطع آسان می گردد.

توکّل و توسّل، اعتماد و یقین، تضرّع و زاری، ورع و زهد، انفاق و خوشدلی، رأفت و رحمت و به خصوص توبه و دعا و زاری و مناجات، عجیب در حلّ مشکلات و آسان کردن دشواری ها موثّر است.

آری، او وجود مقدس و مبارکی است که حضرت زین العابدین، امام عارفان و قبلۀ عاشقان، درباره اش می گوید:

ص:250


1- (1) - مغز متفکّر جهان شیعه: 455.

«ذَلَّتْ لِقُدْرَتَکَ الصِّعَابُ »

تعلیمات آسمانی اسلام از زبان ائمۀ معصومین علیهم السلام

امامان شیعه که منابع علوم مُلکی و ملکوتی، سرّی و ظاهری، نهان و آشکار، مادّی و معنوی و دنیایی و آخرتی هستند و قرآن مجید و روایات به صراحت، آنان را راسخون در علم معرفی کرده و دانش و بصیرت آنان را مافوق دانش و بصیرت تمام جهانیان تا روز قیامت می داند در دعاهای حکیمانۀ خود که از آنها به زبان عرفان تعبیر به قرآن صاعد شده، به ما تعلیم می دهند که حضرت حق جلّ شأنه به قدرت و به رحمت و به رأفت خود مشکلات و سختی ها و دشواری ها را آسان می نماید به شرطی که انسان در بروز مشکلات حوصله و صبر به خرج دهد و روی دعا و نیاز و انکسار و ذلّت و خشوع و خضوع از حضرت او برنگرداند و به آن نحوی که دستور داده شده از مشکلات و حوادث و پیشامدها بهرۀ صحیح گرفته شود.

دعای حضرت زهرا علیها السلام درسجده

در دعای سجده بعد از نماز حضرت زهرا علیها السلام آمده است:

یا مَنْ لَیْسَ غیْرُهُ رَبٌّ یُدْعی. یا مَنْ لَیْسَ فَوقَهُ إلهٌ یُخْشی . یا مَنْ لَیْسَ دُونَهُ مَلِکٌ یُتَّقی. یا مَنْ لَیْسَ لَهُ وَزِیرٌ یُؤْتی. یا مَنْ لَیْسَ لَهُ حَاجِبٌ یُرْشی . یا مَنْ لَیْسَ لَهُ بَوّابٌ یُغْشی. یا مَنْ لا یَزدادُ عَلَی کَثْرَهِ السُّؤالِ إلاّ کَرَماً وَ جُوداً، وَ عَلی کَثْرَهِ الذُّنُوبِ إلاّ عَفْواً وَ صَفْحاً، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَافْعَلْ بی کَذا وَ کَذا. (1)

ای آن که جز او صاحب و مالکی نیست که بخوانندش. ای آن که فوق او

ص:251


1- (1) - بحار الأنوار: 181/88، [1] صلاه فاطمه علیها السلام ، حدیث 7؛ مصباح المتهجّد: 302، [2] صلاه فاطمه علیها السلام .

معبودی نیست که عارفانه ترسندش. ای آن که غیر او فرماندهی نیست که پرهیزندش. ای آن که او را وزیری نیست که آیندش. ای آن که حریم حضرتش را پرده داری نیست که رشوه دهندش. ای آن که وی را دربانی نیست که به نزد او روند. ای آن که حاجت خواهی از او جز به کرم وَ جودش نیفزاید و کثرت گناه جز عفو و چشم پوشی نیاوردش، بر محمّد و آل محمّد درود فرست و مشکلات و دشواری های مرا اعم از مادّی و معنوی آسان گردان.

دعای امام سجّاد علیه السلام بعد ازنماز

در دعای بعد از نماز حضرت زین العابدین علیه السلام ، آمده است:

یا مَنْ أظْهَرَ الْجَمیلَ ، وَ سَتَرَ الْقَبیحَ ، یا مَنْ لَمْ یُؤاخِذْ بِالْجَریرَهِ وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ، یا عَظیمَ الْعَفْوِ، یا حَسَنَ التَّجاوُزِ، یا واسِعَ الْمَغْفِرَهِ ، یا باسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَهِ ، یا صاحِبَ کُلِّ نَجْوی ، یا مُنْتَهی کُلِّ شَکْوی ، یا کَریمَ الصَّفْحِ یا عَظیمَ الرَّجاءِ، یا مُبْتَدِءاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها، یا رَبَّنا وَ سَیِّدَنا وَ مَوْلانا، یا غایَهَ رَغْبَتِنا، أسْألُکَ اللّهُمَّ أنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. (1)

ای آن که اعمال و کارها و برنامه های زیبا را ظاهر ساخت و کار زشت و نازیبا را جهت حفظ آبروی انسان پنهان داشت. ای آن که به سرعت، بر گناه و عصیان توبیخ و مؤاخذه نکرد و پردۀ حرمت عاصی را ندرید. ای بزرگ گذشت، ای نیکو درگذرنده، ای فراخ آمرزش، ای دو دست گشاده به رحمت، ای دانای هر سخن نهان، ای مرجع نهایی هر شکایت، ای گرامی چشم پوش،

ص:252


1- (1) - بحار الأنوار: 187/88، [1] صلاه امام زین العابدین علیه السلام ، ذیل حدیث 11؛ جمال الأسبوع: 275. [2]

ای بس بزرگ مایۀ امید، ای آغاز کننده به نعمت ها پیش از لیاقت موجودات به آنها، ای مالک ما و آقای ما و مولای ما، ای نهایت میل و عشق و علاقۀ ما، از تو می خواهم که بر محمد و آل محمد درود فرستی.

راستی، در این فرازهای بلند و ملکوتی و جملات حکیمانه و عاشقانه دقّت کنیم تا آن طور که باید خدای خود و اسما و صفاتش را بیشتر بشناسیم و از این به سعادت و سلامت خود بیفزاییم و به کسب خیر دنیا و آخرت نایل آییم.

نقش رخ تو دایرۀ نقطۀ دل است بیرون شدن ز دایره بر نقطه مشکل است

هر جا که می کنم نظر از شرق تا به غرب نقش خیال روی توأم در مقابل است

چندان که گِرد خرمن هستی برآمدم کاهی نیافتم که ز ذکر تو غافل است

نقش تو صورتی است که در پردۀ ضمیر مِهر تو مهره ای است که در حقّۀ دل است

گر بی تو تشنه جان بدهم ننگرم در آب کآب حیات بی تو مرا زهر قاتل است

(عماد الدین نسیمی)

دعای امام صادق علیه السلام بعد از نماز

در دعای بعد از نماز حضرت صادق علیه السلام آمده:

یا صانِعَ کُلِّ مَصْنُوعٍ ، یا جابِرَ کُلِّ کَسیرٍ، و یا حاضِرَ کُلِّ مَلاَءٍ، وَ یا شاهِدَ کُلِّ نَجْوی ، وَ یا عالِمَ کُلِّ خُفْیَهٍ ، و یا شاهِدُ غَیْرَ غائِبٍ ، وَ غالِبُ غَیْرَ مَغْلُوبٍ ، وَ یا قَریبُ غَیْرَ بَعیدٍ، وَ یا مُونِسَ کُلِّ وَحیدٍ، وَ یا حَیُّ مُحْیِیَ الْمَوْتی ، وَ مُمیتَ الأْحْیاءِ، الْقائمُ عَلی کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَیَّ ، لا إلهَ إلاّ انْتَ ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. (1)

ای سازندۀ هر ساخته شده، ای مرمّت کنندۀ هر شکسته، ای حاضر در میان هر

ص:253


1- (1) - بحار الأنوار: 188/88، [1] صلاه امام الصادق علیه السلام ، ذیل حدیث 11؛ جمال الأسبوع: 276. [2]

جمع، ای گواه هر سخن نهانی، ای دانای هر پنهان، ای حاضر بی غیب و غالب بدون مغلوبیّت، ای نزدیک غیر دور، ای همدم هر تنها، ای زندۀ زنده کنندۀ مردگان و میرانندۀ زندگان، ایستنده بر سر هر جانی به موجب آنچه کسب کرده است و ای زنده به هنگامی که زنده ای نبود، جز تو معبودی نیست، بر محمّد و آل محمّد درود فرست.

دعای امام کاظم علیه السلام بعد از نماز

در دعای بعد از نماز حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است:

إلهی خَشَعَتِ الأْصْواتُ لَکَ ، وَ ضَلَّتِ الأْحْلامُ فیکَ ، وَجِلَ کُلُّ شَیْ ءٍ مِنْکَ ، وَ هَرَبَ کُلُّ شیءٍ إلَیْکَ ، وَ ضاقَتِ الأْشْیاءُ دُونَکَ ، وَ مَلأََ کُلَّ شَیْ ءٍ نُورُکَ ، فَأنْتَ الرَّفیعُ فی جَلالِکَ ، وَ أَنْتَ الْبَهِیُّ فی جَمالِکَ ، وَ أَنْتَ الْعَظیمُ فی قُدْرَتِکَ ، وَ أَنْتَ الَّذی لا یَؤُودُکَ شَیْ ءٌ، یا مُنْزِلَ نِعْمَتی، یا مُفَرِّجَ کُرْبَتی، وَ یا قاضِیَ حَاجَتی، أعْطِنی مَسْألَتی بِلا إلهَ إلاّ أنْتَ ... . (1)

معبودا، صداها در برابرت رام و آرام گشته، خردهای اندیشمند در درک وجودت گم گشته، از مهابتت هر موجودی احساس ترس کرده و هر چیزی به سویت گریخته، بدون تو تمام برنامه ها تنگ آمده، همه چیز را نورت پر کرده، در جلال و برجستگی ات بلند پایه ای و در زیبایی و جمالت با رونقی و در قدرتت بس بزرگی و هیچ چیزِ سنگینی تو را خسته نکند، ای فرود آورندۀ نعمتم، ای گشایندۀ غمزدگیم، ای برآرندۀ حاجتم، درخواستم را عطا کن به حقّ خودت که جز تو کسی نیست....

ص:254


1- (1) - بحار الأنوار: 188/88، [1] صلاه امام موسی بن جعفر علیه السلام ، ذیل حدیث 11؛ جمال الأسبوع: 276. [2]
دعای امام جواد علیه السلام

در دعای حضرت جواد علیه السلام است:

اَللّهُمَّ رَبَّ الأْرْواحِ الْفانِیَهِ وَ الأْجْسادِ الْبالِیَهِ ، أسْألُکَ بِطاعَهِ الأْرْواحِ الرّاجِعَهِ إلی أجْسادِها، وَ بِطاعَهِ الأْجْسادِ الْمُلْتَئِمَهَ بِعُرُوقِها، وَ بِکَلِمَتِکَ النّافِذَهِ بَیْنَهُمْ ، وَ أخْذِکَ الْحَقَّ مِنْهُمْ ، وَ الْخَلائِقُ بَیْنَ یَدَیْکَ یَنْتَظِرُونَ فَصْلَ قَضائِکَ ، وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَکَ ، وَ یَخافُونَ عِقابَکَ ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَاجْعَلِ النُّورَ فی بَصَری، وَ الْیَقینَ فی قَلْبی، وَ ذِکْرَکَ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ عَلی لِسانی، وَ عَمَلاً صالِحاً فَارْزُقْنی. (1)

ای پروردگار! روان های فانی و پیکرهای پوسیده، به حقّ فرمانبری آن روان های بازگردنده به اجساد و به حقّ فرمانبری آن پیکرهای جوش خورده به رگهایشان و به حقّ فرمانرواییت در میان آنها،و به حقّ حق ستانیت از آنها، در حالی که خلایق در پیشاپیشت نگران صدور حکم نهایی تواند و امیدوار به رحمتت و در ترس از مجازاتت، از تو درخواست می کنم. بر محمّد و آل محمّد درود فرست و قرار ده نور را در چشمم و یقین را در قلبم و یادت را در شب و روز بر زبانم و عملی شایسته را روزی من گردان.

دعای امام هادی علیه السلام

دردعای حضرت هادی علیه السلام آمده:

یا بارُّ، یا وَصولُ ، یا شاهِدَ کُلِّ غائِبٍ ، وَ یا قَریبُ غَیْرَ بَعیدٍ، وَ یا غالِبُ غَیْرَ مَغْلُوبٍ ، وَ یا مَنْ لا یَعْلَمُ کَیْفَ هُوَ إلاّ هُوَ، یا مَنْ لا تُبْلَغُ قُدْرَتُهُ ، أسْألُکَ اللَّهُمَّ بِاسْمِکَ الْمَکْنُونِ الْمَخْزُونَ الْمَکْتومِ عَمَّنْ شِئْتَ ، الطّاهِرِ الْمُطَهَّرِ الْمُقَدَّسِ

ص:255


1- (1) - بحار الأنوار: 189/88، [1] صلاه محمد بن علی علیه السلام ، ذیل حدیث 11؛ جمال الأسبوع: 278. [2]

النُّورِ التّام، الْحَیِّ القَیُّومِ الْعظیمِ ، نُورِ السّماواتِ وَ نُورِ الأرضینَ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ الْکَبیرِ الْمُتَعالِ الْعَظیمِ ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. (1)

ای بسیار نیکوکار، ای پیوند دهنده، ای گواه هر غائب، ای نزدیک غیر بعید، ای غالب بی مغلوبیّت، ای آن که کسی نداند که او چگونه است مگر خود او، ای آن که به قدرتش نرسند، خدایا از تو می خواهم به حقّ نام مستور مخزون پنهانت از هر که خواستی، آن نام پاک بسیار پاک مقدّس نورانی کامل زندۀ قائم به ذاتِ بس بزرگ، نور آسمان ها و زمین ها، دانای غیب و شهود، بزرگ فرازمند، بس بزرگ، درود فرست بر محمّد و خاندان او.

دعاهای پس از نماز رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام و حضرت مجتبی و حضرت سیّد الشهداء و حضرت عسگری و امام عصر علیهم السلام مفصّل و مضامین قسمتی از جملاتش همانند دعاهایی است که در سطور قبل ملاحظه کردید.

این واقعیت ها را وقتی از نظر می گذرانیم به این حقیقت بیشتر آگاه می شویم که آسان شدن مشکلات به دست قدرت حق امری بسیار سهل و برنامه ای فوق العاده خفیف و سبک است، به خصوص وقتی که انسان در پیشگاه مقدّس او تواضع و خشوع و زاری و انابه نشان دهد، وگرنه اگر ارادۀ حضرت او نباشد هیچ قدرتی نمی تواند گره از کار انسان بگشاید و مشکل و دشواری او را آسان نماید.

وَ إنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إلاّ هُوَ وَ انْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رادَّ لِفَضْلِه یُصیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ » (2)

و اگر خدا گزند و آسیبی به تو رساند ، آن را جز او برطرف کننده ای نیست ، و اگر برای تو خیری خواهد فضل و احسانش را دفع کننده ای نیست ؛ خیرش را

ص:256


1- (1) - بحار الأنوار: 189/88، [1] صلاه علی بن محمد الهادی علیه السلام ، ذیل حدیث 11؛ جمال الأسبوع: 278. [2]
2- (2) - یونس (10) : 107. [3]

به هر کس از بندگانش بخواهد می رساند و او بسیار آمرزنده و مهربان است.

فرازهایی از دعای سمات

در دعای سِمات آمده است:

اَللَّهُمَّ إنّی أسْألُکَ بِاِسْمِکَ الْعَظیمِ الأْعْظَمِ الأْعَزِّ الأْجَلِّ الأْکْرَمِ الَّذی إذا دُعِیتَ بِهِ عَلی مَغالِقِ أبْوابِ السَّماءِ لِلْفَتْحِ بِالرَّحْمَهِ انْفَتَحَتْ ، وَ إذا دُعِیتَ بِهِ عَلی مَضائِقِ أبْوابِ الأْرْضِ لِلْفَرَجِ انْفَرَجَتْ ، وَ إذا دُعِیتَ بِهِ عَلَی الْعُسْرِ لِلْیُسْرِ تَیَسَّرَتْ ، وَ إذا دُعِیتَ بِهِ عَلَی الأْمْواتِ لِلنُّشُورِ انْتَشَرَتْ ، وَ إذا دُعِیتَ بِهِ عَلی کَشْفِ الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ انْکَشَفَتْ ... . (1)

الهی، از تو می خواهم به حقّ نام بزرگ و بس بزرگتر و عزیزتر و برجسته تر و گرامی ترت که چو خوانده شوی با آن برای باز شدن درهای سخت بستۀ آسمان، به رحمتت باز شود و چون خوانده شوی با آن برای گشایش درهای تنگ زمین، گشوده شود و چون خوانده شوی با آن برای آسانی سختی ها، آسان شود و چون خوانده شوی با آن برای از نو زنده شدن مردگان، زنده شوند و چون خوانده شوی با آن برای برداشتن تنگ دستی و پریشان حالی، برداشته شود.

وَ بِکَلِمَتِکَ الَّتی خَلَقْتَ بِهَا السَّمواتِ وَ الأْرْضَ ، وَ بِحِکْمَتِکَ الَّتی صَنَعْتَ بِهَا الْعَجائِبَ ، وَ خَلَقْتَ بِهَا الظُّلْمَهَ وَ جَعَلْتَها لَیلاً وَ جَعَلْتَ اللَّیْلَ سَکَنَاً، وَ خَلَقْتَ بِهَا النُّورَ وَ جَعَلْتَهُ نَهاراً وَ جَعَلْتَ النَّهارَ نُشُوراً مُبْصِراً، وَ خَلَقْتَ بِهَا الشَّمْسَ وَ جَعَلْتَ الشَّمْسَ ضیاءً، وَ خَلَقْتَ بِهَا الْقَمَرَ وَ جَعَلْتَ الْقَمَرَ نُوراً، وَ خَلَقْتَ بِهَا الْکَواکِبَ وَ جَعَلْتَها نُجُوماً وَ بُرُوجاً وَ مَصابیحَ وَ زینَهً و

ص:257


1- (1) - بحار الأنوار: 97/87، باب 8، ذیل حدیث 12؛ [1]مصباح المتهجّد: 416. [2]

رُجُوماً، وَ جَعَلْتَ لَها مَشارِقَ وَ مَغارِبَ ، وَ جَعَلْتَ لَها مَطالِعَ وَ مَجارِیَ وَ جَعَلْتَ لَها فَلَکاً وَ مَسابِحَ ، وَ قَدَّرْتَها فِی السَّماءِ مَنازِلَ ، فَأحْسَنْتَ تَقْدیرَها، وَ صَوَّرْتَها فَأحْسَنْتَ تَصْویرَها... . (1)

و به آن کلمه ات که اراده و فرمان تکوینی توست که به آن آسمان ها و زمین را آفریدی و به حکمت آن چنانیت که با آن پدیده های شگفت آور ساختی و آفریدی با آن تاریکی را و قراردادی آن را شب و قراردادی شب را سکون و آرامش و آفریدی با آن روشنایی را و قراردادی آن را روز و قراردادی روز را جهت فعالیّت و کار و رستاخیز عمل و فعالیّت برای موجودات و روشن برای آنها و قراردادی از عجایب حکمتت خورشید را جهت تابش و آفریدی به آن ماه را و قراردادی آن را نور و آفریدی با آن اختران را و قراردادی آنها را ستارگانی و چراغ ها و آرایش و سنگ پران و قراردادی برای آنها مشرق ها و مغرب ها و قراردادی برای آنها برآمدن گاهها و راه ها و مدار و شناگاهها و اندازه گرفتی برای آنها در آسمان جایگاههایی را، پس زیبا نمودی اندازه گیری آنها را و اندام بخشیدی به آنها پس زیبا نمودی اندام سازی آنها را.

وَ جَبَرُوتِکَ الَّتی لَمْ تَسْتَقِلَّهَا الأْرْضُ ، وَانْخَفَضَتْ لَهَا السَّماواتُ ، وَانْزَجَرَلَهَا الْعُمْقُ الأْکْبِرُ، وَ رَکَدَتْ لَهَا الْبِحارُ وَ الأْنْهارُ، وَ خَضَعَتْ لَهَا الْجِبالُ ، وَ سَکَنَتْ لَهَا الأْرْضُ بِمَناکِبِها، وَاسْتَسْلَمَتْ لَهَا الْخَلائِقُ کُلُّها، وَ خَفَقَتْ لَهَا الرِّیاحُ فی جَرَیانِها، وَ خَمَدَتْ لَهَا النّیرانُ فی أوْطانِها. (2)

و به جبروتت که زمین، اندک تابی در برابر آن ندارد و آسمان ها در برابرش به زانو درآمده و قعر زمین در مقابلش رانده و فشرده شده به قعر بزرگترش و

ص:258


1- (1) - بحار الأنوار: 97/87، باب 8، ذیل حدیث 12؛ [1]مصباح المتهجّد: 417. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 98/87، باب 8، ذیل حدیث 12؛ [3]مصباح المتهجّد: 419. [4]

دریاها در برابرش ایستاده و چشمه ها از جوش و خروش افتاده و کوهها فروتن گشته و زمین با شانه هایش باز ایستاده و همگی مخلوقات در برابرش مطیع شده و وزیدن گرفت در برابر آن بادها صداکنان در روان شدنشان و فرو نشست آتش ها در آتشکده ها.

فرازی از دعای مشلول

اگر در زمینۀ برنامه های حق به دعای مشلول مراجعه کنید، در آن جا به مسائل و مطالب بهت انگیزی برمی خورید که شما را در معرفت نسبت به حضرت رشد می دهد و این معنا را در قلب شما یقینی می نماید که کسی در این پهنه گاه هستی جز وجود مقدس او شأنی ندارد و تمام چرخ ها در این بزم آفرینش به ارادۀ او می چرخد و یک چرخ به فرمان کسی نیست و کلید حلّ تمام مشکلات فقط و فقط به دست حضرت اوست و احدی را در این مسائل سهمی نیست که بقیه اسباب و ابزار ارادۀ اویند و جز به خواست وی کاری از دستشان برنمی آید.

در قسمتی از آن دعا می خوانیم:

یا رازِقَ الْبَشَرِ، یا مُقَدِّرَ کُلِّ قَدَرٍ، یا عالِیَ الْمَکانِ ، یا شَدیدَ الأْرْکانِ ، یا مُبَدِّلَ الزَّمانِ ، یا قابِلَ الْقُرْبانِ ، یا ذَا المَنِّ وَ الإِْحْسانِ ، یاذا الْعِزَّهِ وَ السُّلْطانِ ، یا رَحیمُ یا رَحْمنُ ، یا مَنْ هُوَ کُلَّ یَوْمٍ فی شَأْنٍ ، یا مَنْ لا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ ، یا عَظیمَ الشَّأْنِ ، یا مَنْ هُوَ بِکُلِّ مَکانٍ ، یا سامِعَ الأْصْواتِ ، یا مُجیبَ الدَّعَواتِ ، یا مُنْجِحَ الطَّلِباتِ ، یا قاضِیَ الْحاجاتِ ، یا مُنْزِلَ الْبَرَکاتِ ، یا راحِمَ الْعَبَراتِ ، یا مُقیلَ الْعَثَراتِ ، یا کاشِفَ الْکُرُباتِ ، یا وَلِیَّ الْحَسَناتِ ، یا رافِعَ الدَّرَجاتِ ، یا مُؤتِیَ السُّؤلاتِ ، یا مُحْیِیَ الأمْواتِ ، یا جامِعَ الشَّتاتِ ، یا مُطَّلِعاً عَلَی النِّیّاتِ ، یا رادَّ ما قَد فاتَ ، یا مَنْ لا تَشْتَبِهُ عَلَیْهِ الأْصْواتُ ، یا مَنْ لا تُضْجِرُهُ الْمَسْأَلاتُ ، وَ لا تَغْشاهُ الظُّلُماتُ ، یا نُورَ الأْرْضِ وَ السَّماواتِ ، یا

ص:259

سابِغَ النِّعَمِ ، یا دافِعَ النِّقَمِ ... . (1)

ای روزی دهندۀ بشر، ای اندازه گیر هر اندازه، ای والا جاه، ای استوار پایه، ای گردانندۀ روزگار، ای پذیرندۀ قربانی، ای منت گذار نیکوکار، ای دارای شکوه و سلطنت، ای مهربان، ای بخشنده، ای کسی که هر روز در کاری است، ای آن که کاری از کار دیگر بازش ندارد. ای بلند مرتبه، ای آن که در هر جا هست، ای شنوندۀ نجواها، ای اجابت کنندۀ دعاها، ای برآورندۀ خواسته ها و نیازها. ای فروفرستندۀ برکات، ای رحم کننده بر اشک ها، ای درگذرندۀ از لغزش ها، ای برطرف کنندۀ ناراحتی ها. ای سرچشمۀ خوبی ها، ای بالابرندۀ درجات، ای دهندۀ خواسته ها، ای زنده کنندۀ مردگان، ای گرد آورندۀ پراکنده ها، ای آگاه از نیت ها، ای برگردانندۀ آنچه از دست رفته، ای کسی که نجواها بر او مشتبه نشود، ای کسی که درخواست ها او را به ستوه نیاورد و تاریکی ها او را فرا نگیرد، ای روشنی زمین و آسمان ها، ای فروریز نعمت ها، ای دفع کنندۀ بدفرجامی ها... .

این است آن وجود مقدس و منبع فیضی که تمام کارها به دست قدرت اوست و تمام موجودات از رحمت واسعۀ حضرتش بهره مندند و دشواری و مشکلی نیست مگر آن که با قدرت قاهره اش آسان و سهل می گردد.

چه بیچاره اند آنان که او را نمی شناسند و پناهی جز او برای خود گرفته اند و یاری غیر او انتخاب نموده اند.

عجایب خلقت و گره گشایی خداوند

اشاره

در قرآن مجید، بسیار در مقام پرسش آمده است که این همه عجایب خلقت و

ص:260


1- (1) - بحار الأنوار: 399/92، باب 129، حدیث 33؛ [1]البلد الأمین: 338. [2]

شگفتی های آفرینش و موجودات گوناگون و مخلوقات بی شمار و گره گشایی ها به وسیلۀ کیست ؟ آیا این همه از به وجود آورندۀ هستی است یا قدرت و معبودی غیر او؟! اوست که به تنهایی با اراده و قدرت مطلقه اش این مسائل را در مجاری خلقت به جریان می اندازد، یا شریکی با اوست ؟ اگر غیر اوست آن غیر کیست ؟ اگر او را در برنامه هایش شریکی هست آن شریک کیست ؟

أمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأْرْضَ وَ أنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأنْبَتْنابِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَهٍ ما کانَ لَکُمْ أنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها ءَإلهٌ مَعَ اللّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ * أمَّنْ جَعَلَ الأْرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً ءَإلهٌ مَعَ اللّهِ بَلْ أکْثَرُهُمْ لایَعْلَمُونَ * أمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الأْرْضِ ءَإلهٌ مَعَ اللّهِ قَلیلاً ما تَذَکَّرُونَ * أمَّنْ یَهدیکُمْ فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَنْ یُرْسِلُ الرّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ ءَإلهٌ مَعَ اللّهِ تَعالَی اللّهُ عَمّا یُشْرِکُونَ * أمَّنْ یَبْدَؤُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الأْرْضِ ءَإلهٌ مَعَ اللّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إنْ کُنْتُمْ صادِقینَ » (1)

[ آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند ] یا آن که آسمان ها و زمین را آفرید ، و برای شما از آسمان آبی نازل کرد که به وسیلۀ آن باغ هایی خرم و باطراوت رویاندیم که رویاندن درختانش در قدرت شما نیست ؛ آیا با خدا معبودی دیگر هست [ که شریک در قدرت و ربوبیّت او باشد ؟ نه ، نیست ] ، بلکه آنان مردمی منحرف اند [ که برای او شریک می گیرند . ] * [ آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند ] یا آن که زمین را [ برای موجوداتش ] آرام و قرارگاه ساخت و در شکاف هایش نهرهایی پدید آورد ، و برای آن کوه هایی استوار

ص:261


1- (1) - نمل (27) : 60 - 64. [1]

قرار داد [ تا زیر پای اهلش نلرزد ] ، و میان دو دریا [ ی شیرین و شور ] مانع و حایلی قرار داد [ که با هم مخلوط نشوند ] ؛ آیا با خدا معبودی دیگر هست [ که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد ] ؟ ! [ نه ، نیست ] بلکه بیشترشان اهل معرفت و دانش نیستند . * [ آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند ] یا آن که وقتی درمانده ای او را بخواند اجابت می کند و آسیب و گرفتاریش را دفع می نماید ، و شما را جانشینان [ دیگران در روی ] زمین قرار می دهد ؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [ که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد ؟ ! ] اندکی متذکّر و هوشیار می شوند . *[ آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند ] یا آن که شما را در تاریکی های خشکی و دریا [ به وسیله ستارگان و دیگر نشانه ها ] راهنمایی می کند ؟ ! و کیست که پیشاپیش [ باران ] رحمتش بادها را مژده رسان می فرستد ؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [ که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟ ! ] خدا برتر است از آنچه برای او شریک قرار می دهند . * [ آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند ] یا آن که مخلوقات را می آفریند ، آن گاه آنان را [ پس از مرگشان ] بازمی گرداند ؟ ! و کیست آن که از آسمان و زمین شما را روزی می دهد ؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [ که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد ؟ ] بگو : اگر راستگویید دلیل خود را بیاورید .

خوشبخت آن کس است که آن یار، یار اوست خرّم دلی که در او خار، خار اوست

کاری که فال خیر دو دنیاست عاشقی است فرخنده طالع است که اینکار، کار اوست

رفتیم زیر بار غم یار و می رویم خندان و شادکام که این بار، بار اوست

ص:262

آتش گرفت و سوخت و خاکش به باد رفت بیچاره دلخوش است که این نار، نار اوست

سردار عشق بر سردار فنا سرود این دار و هر چه هست در این دار، دار اوست

(مفتون)

فرازی از دعای عرفه

حضرت سیّدالشهداء علیه السلام در دعای عرفه عرضه می دارد:

یا مَنْ کَبَسَ الأْرْضَ عَلَی الْماءِ، وَ سَدَّ الْهَواءَ بِالسَّماءِ، یا مَنْ لَهُ أکْرَمُ الأْسْماءِ، یا ذا الْمَعْرُوفِ الَّذی لا یَنْقَطِعُ أبداً، یا مُقَیِّضَ الرَّکْبِ لِیُوسُفَ فِی الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَ مُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَ جاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِیَّهِ مَلِکاً، یا رادَّهُ عَلی یَعْقُوبَ بَعْدَ أنِ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُو کَظیمٌ ، یا کاشِفَ الضُّرِّ وَ البَلْوی عَنْ أیُّوبَ ، وَ مُمْسِکَ یَدَیْ إبْراهیمَ عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ کِبَرِ سِنِّهِ وَ فَناءِ عُمُرِهِ ، یا مَنِ اسْتَجابَ لِزَکَرِیّا فَوَهَبَ لَهُ یَحْیی وَ لَمْ یَدَعْهُ فَرْداً وَحیداً، یا مَنْ أخْرَجَ یُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ ، یا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنی إسْرائیلَ فَأنْجاهُمْ وَ جَعَلَ فِرْعَوْنَ وَ جُنُودَهُ مِنْ الْمُغْرَقینَ ، یا مَنْ أَرْسَلَ الرّیاحَ مُبَشِّراتٍ بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ ، یا مَنْ لَمْ یَجْعَلْ عَلی مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ ، یا مَنْ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَهَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَ قَدْ غَدَوْا فی نِعْمَتِهِ یَأْکُلُونَ رِزْقَهُ وَ یَعْبُدُونَ غَیْرَهُ وَ قَدْ حادُّوهُ وَ نادُّوهُ وَ کَذَّبُوا رُسُلَهُ ، یا اللّهُ ... . (1)

ای آن که زمین را بر آب انباشتی و هوا را به آسمان مسدود کردی، ای آن که تو را گرامی ترین نام هاست. ای دارای آن چنان معروف و خوبی و احسانی

ص:263


1- (1) - بحار الأنوار: 220/95، باب 2، ذیل حدیث 3؛ [1] إقبال الأعمال: 343 - 344.

که بریده نشود. ای برانگیزندۀ همّتِ سواران برای نجات یوسف در بیابان بی آب و گیاه و برآورنده اش از تاریکی چاه و قراردهنده اش پس از بندگی، فرمانروا. ای بازگردانندۀ او بر یعقوب پس از آن که چشمانش از شدّت مصیبت فراق، سفیدی آورد. ای برطرف کنندۀ بدحالی و بلا از ایّوب و جلودار ابراهیم از بریدن سر فرزندش بعد از پیری و فناشدن عمرش. ای مستجاب کنندۀ دعای زکریّا و بخشندۀ یحیی به او تا از تک و تنهایی درآید.

ای آن که یونس را از شکم ماهی بیرون آوردی و دل دریا را برای نجات بنی اسرائیل شکافتی و دشمن آنان، فرعون را، با ارتشش غرق نمودی.

ای آن که بادها را مژده دهنده هایی در پیشاپیش باران رحمت خویش فرستاده ای. ای آن که بر مجازات عاصیان از آفریدگانت شتاب نکردی. ای آن که ساحران عصر موسی را از ورطۀ هلاکت رهانیدی پس از آن انکار طولانی نسبت به حقّ و حقیقت، در حالی که در نعمت حق بودند و روزیِ او را می خوردند و غیر او را می پرستیدند، با حق مخالفت می کردند و با جنابش رقابت می نمودند و فرستادگانش را تکذیب می کردند. ای خدا...

دعای بعد از زیارت ائمۀ سامرّا علیهم السلام

در دعای بعد از زیارت ائمۀ سُرَّ مَنْ رأی علیهم السلام می خوانیم:

یا ذَا الْقُدْرَهِ الْجامِعَه، وَ الرَّحْمَهِ الْواسِعَهِ ، وَ الْمِنَنِ الْمُتَتابِعَهِ ، وَ الآْلاءِ الْمُتَواتِرَهِ ، وَالأْیادِی الْجَلیلَهِ ، وَ الْمَواهِبِ الْجَزیلَهِ . (1)

ای دارای قدرت همه جانبه و رحمت بی نهایت در بی نهایت و منّت های پی درپی و عطایای پیاپی و بخشش های برجسته و موهبت های فراوان.

ص:264


1- (1) - بحار الأنوار: 66/99، باب 6، [1] فضل زیاره الامامین الهمامین.

الهی سینه ام را غرق غم کن در آن سینه دلم همچون حرم کن

بزن برقی که سوزد حاصلم را فنا سازد همه آب و گلم را

درِ رحمت به رویم بازگردان مرا با عاشقان همراز گردان

بود عشق وصالت آرزویم همین باشد سراپا های و هویم

روانِ تیره ام بنمای روشن ببر از گلخنم یا رب به گلشن

مرا از بند نفس آزاد بنمای دلم از لطف و رحمت شاد بنمای

(مؤلّف)

ص:265

[وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ وَ جَرَی بِقُدرَتِکَ الْقَضَاءُ]

وسایل زندگی و اسباب حیات، به لطفت فراهم آید، و فرمان و حکم به نیرویت جریان یابد.

در توضیح جملۀ اول اشاره ای به واقعۀ بسیار مهمّ جنگ بدر کرده، سپس مصداقی از مصادیق جملۀ دوم را به نگارش می آورم.

واقعۀ بدر و فراهم آمدن اسباب پیروزی

اشاره

«مهاجرین مکّه که به دستور حضرت حق و طرح پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله از وطن خود آواره و به دیار غربت یعنی شهر مدینه آمده بودند، سر و سامانی نداشتند تا آن که عقد اخوّت میان آنان و مسلمانان مدینه برقرار گردید و یار و همسایه و مددکار یکدیگر شدند، اما در عین حال آزار و شکنجه های مردم مکّه را از یاد نمی بردند و نمی توانستند علاقۀ به وطن را هم فراموش کنند. همواره در مقام برمی آمدند خبری از وطن بگیرند و از شهری که در آن جا نشو و نما نموده، از آب و هوایش استفاده کرده بودند و هم اکنون فرزندان و اقارب، دایی ها و عموها و خویشاوندان تازه و قدیمشان در آن جا به سر می بردند کسب اطّلاعی کنند.

لاجرم چنین به نظرشان رسید که باید کاری کرد که قریش از نیرو و شوکت ما با خبر شود و مجبور گردد از ترس ما با ما کنار بیاید و بدین وسیله راه برای نشر دعوت دینی بازگردد و چاره اش این است که بر سر راه قافلۀ مال التجاره آنان رفته راه را بر آن

ص:266

ببندیم و ضرب شستی به ایشان نشان دهیم.

همین کار را کردند. در سال دوم هجرت، رسول خدا صلی الله علیه و آله عبداللّه بن جَحْش را با جماعتی از مهاجران گسیل داشت و نامه ای به وی داد و فرمود تا قبل از دو روز سر نامه را نگشاید و بعد از دو روز راه، نامه را قرائت نموده بر طبق دستوری که خداوند به وی داده رفتار نماید و احدی از همراهان را مجبور نکند.

عبداللّه به راه افتاد بدون این که بداند به کجا می رود، همی پیش راند و به خاطر این که دستور خدا در کار بود به منظور تنفیذ فرمان، با اعتماد و اطمینان به او، خود را یکسره به او سپرد و سریع پیش می رفت. دو روز تمام راه پیمود، آنگاه نامه را گشوده قرائت کرد، دید نوشته است: وقتی این نامه را از نظر گذراندی پیش برو تا به نخله که بین مکّه و طائف است برسی، در آن جا در کمین قریش می باش و مرتّب اخبار قریش را به دست آورده برای ما بفرست.

عبداللّه پس از قرائت نامۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله نفرات خود را از مضمون آن آگاه ساخت و گفت: رسول الهی صلی الله علیه و آله به من دستور داده تا به سوی نخله روم و در آن جا در کمین قریش بنشینم و اخبار قریش را برای آن جناب بفرستم و نیر امر فرموده که احدی از شما را مجبور به کاری نکنم. اینک هر یک از شما میل دارد به درجۀ شهادت برسد با ما بیاید و هر کدام از شما حاضر نیست، از همین جابازگردد و من خود، امر پیامبر را اطاعت نموده به راه می افتم.

نفرات عبداللّه همگی با وی موافقت کرده، آمادگی خود را اعلام داشتند و همه به سوی هدف رهسپار شدند در حالی که امید به خدا پیشاهنگ و اطمینان و اعتماد به او رهبرشان و عنایت پروردگاری نیز نیروبخش دل هاشان بود ولکن در بین راه شتری از ایشان گم شد و در جستجوی آن در بیابان شده و پاره ای از ایشان اسیر قریش گشتند.

عبداللّه و بقیۀ نفراتش همچنان می راندند تا به نخله رسیدند و در آن جا کاروانی

ص:267

از قریش که حامل مال التجارۀ ایشان بود می گذشت و به محض آن که به عبداللّه و یارانش برخوردند دچار دهشت و ترس عجیبی گردیدند.

اصحاب عبداللّه نیز متحیّر شدند که چه کنند، اگر با آنان مصاف دهند در ماه حرام جنگیده اند که خود عمل حرامی است و اگر مصاف ندهند اینان فردای همین شب به مسجد الحرام می رسند و دیگر دستشان به ایشان نخواهد رسید.

لاجرم لحظه ای متحیّر ماندند، لکن سرانجام رأیشان بر این قرار گرفت که بر ایشان حمله برند و مال التجارۀ ایشان را به غنیمت برگیرند. همین کار را انجام دادند.

چیزی نگذشت که واقد بن عبداللّه تمیمی با انداختن تیری، عمرو بن حضرمی را هدف قرار داده و از پایش درآورد. عثمان بن عبداللّه و حَکَم بن کیان هم اسیر شدند و خداوند همۀ اموال و مال التجاره را نصیب لشگر اسلام گردانید.

عبداللّه بن جحش با همراهان به سوی مدینه بازگشتند و اموال و اسیران را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند. به محض این که چشم رسول خدا صلی الله علیه و آله به ایشان افتاد فهمید که میان آن دو گروه کارزار افتاده و مشرکین فراری شده اند و اموالشان نصیب مسلمانان گشته، فرمود: من به شما دستور ندادم در ماه حرام دست به جنگ نزنید و حاضر نشد آن اموال را تصرّف کند و به انتظار رسیدن وحی توقّف کرد تا حضرت حق تکلیفش را روشن سازد.

لشکریان اسلام متأثّر گشته ترسیدند، نکند مرتکب گناهی شده باشند، سایر مسلمانان هم شروع کردند به خرده گیری که چرا بدون دستور خدا به چنین عملی اقدام کردید. از آن سو قریش نیز به خشم آمده، گفتند: محمّد و یارانش حرمت ماه های حرام را نگاه نداشتند و در ماه حرام دست به خونریزی زدند و اموال دشمن خود را به غارت برده و از آنان اسیر گرفتند.

در چنین حالی خدای تعالی دربارۀ جنگجویان مجاهد اسلام آیۀ زیر را فرستاد و آنان را مشمول عنایت و لطف خود قرار داده فرمود:

ص:268

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ و صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إخْراجُ أهْلِهِ مِنْهُ أکْبَرُ عِنْدَاللّهِ وَالْفِتْنَهُ أکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ » (1)

از تو دربارۀ جنگ در ماه حرام می پرسند . بگو : هر جنگی در آن [ گناهی ] بزرگ است ، ولی هر نوع بازداشتن [ مردم ] از راه خدا و کفرورزی به او و [ بازداشتن مردم از ] مسجد الحرام و بیرون راندن اهلش از آن ، نزد خدا بزرگ تر [ از جنگ در ماه حرام ] است ؛ و فتنه [ شرک و بت پرستی ] از کشتار بزرگ تر است .

وقتی این آیۀ شریفه نازل شد مسلمین از آن ترسی که داشتند اندکی آسوده شده خوشحال گردیدند و مخصوصاً نفراتی که مباشر جنگ بودند مسرور گشتند و رسول الهی اموال و اسیران را قبول کرد.

قریش فرستاده ای نزد آن حضرت گسیل داشتند و خواستار آن شدند که آن حضرت بهای اسیران را گرفته و ایشان را آزاد سازد. حضرت در جواب فرمود: این کار را به شرطی می کنم که شما نیز دو تن مسلمانی که اسیر گرفته اید آزاد سازید، چه ما از شما به جان آنان می ترسیم و منتظریم تا اگر شما اسیران ما را کشتید ما نیز اسیران شما را بکشیم.

قریش ناگزیر شدند شرط آن جناب را بپذیرند و اسیران آن حضرت را نزد وی روانه سازند، خداوند بدین وسیله نعمت را بر مسلمین تمام کرد و وعدۀ نصرتی که داده بود عملی فرمود.

اما عبداللّه بن جحش و همراهانش به نازل شدن این آیه قناعت ننموده و اندوهشان زایل نگردید، چون انتظار داشتند آیه ای در اجر و ثوابشان نازل شود، لذا

ص:269


1- (1) - بقره (2) : 217. [1]

به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردند: آیا می شود جنگی پیش بیاید که ما در آن شرکت جسته و خداوند به ما اجر مجاهدان را مرحمت فرماید؟ خدای تعالی در جواب آنان این آیه را فرستاد:

إنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سبیلِ اللّهِ اولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَهَ اللّهِ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ » (1)

یقیناً کسانی که ایمان آورده ، و آنان که هجرت کرده و در راه خدا به جهاد برخاستند ، به رحمت خدا امید دارند ؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

با نازل شدن این آیه اندوه ها زایل شد و دل ها آرامش یافت و مسرّت تمام وجود مؤمنان را گرفت، چه می دیدند نعمت خدا و رحمت او ایشان را فراگرفته است.

نتایج واقعۀ بدر

این سِریّه اولین جنگی بود که سیاست و روش حکومتی اسلام را روشن ساخت و در حقیقت اساسنامۀ نظام آن بود و چند نتیجه داشت که اشاره می شود:

نتیجۀ اوّل: این که جواب مشرکین را داد که جنگ و خونریزی در ماه حرام گناه بزرگی است.

نتیجۀ دوم: این که فهماند که خود مشرکین مرتکب گناهانی شده و می شوند که بسی بزرگتر از آن است. و آن یکی این است که آنان از راه خدا جلوگیری به عمل آورده اند و در مقام برآمدند تا با تهدید و زور، مسلمانان را از دین اسلام برگردانند.

دیگر این که به خدا کفر ورزیدند و نیز این که سکنۀ مسجدالحرام را از آن جا بیرون کردند. و به خاطر همین جرائم بود که خداوند قتال با آنان را تجویز کرد.

نتیجۀ سوم: این که در اثر این جریان، قریش از این ضربت و این که هم اموالش به

ص:270


1- (1) - بقره (2) : 218. [1]

غارت رفت و هم عدّه ای کشته داد و هم دو نفر اسیر شدند، از آن غرور و نخوتی که داشت پایین آمد و به همین جهت تصمیم گرفت مسألۀ جنگ در ماه حرام را بهانه کرده و شبه جزیرۀ عربستان را علیه رسول خدا صلی الله علیه و آله و یارانش بشوراند و کار جنجال را به جایی رسانید که مسلمین یقین کردند دیگر هیچ امیدی به سازش و اصلاح نیست.

در چنین وضعی روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به مسلمانان خبر داد که ابوسفیان، فرزند حرب، کاروان قریش را از شام به سوی مکّه می راند و اموال و سرمایۀ تجارت قریش با آن کاروان است و شما می توانید هم اکنون بر سر راهشان شده و با آنان کارزار کنید، باشد که خداوند نیروی شما را با آن اموال تقویت نماید.

از آن سو ابوسفیان هم که داستان نخله را داشت در تجسّس اخبار رسول اللّه صلی الله علیه و آله و یارانش بود، هر که را در راه می دید از حال آن جناب می پرسید تا آن که خبر یافت رسول خدا صلی الله علیه و آله یاران خود را به تعقیب کاروان وی روانه کرده. از ترس مال التّجاره و حرصی که بر اموال خود داشت سخت در اندیشه شد، تصمیم گرفت به هر نحوی شده قریش را از این جریان آگهی دهد، لاجرم ضمضم بن عمرو غفاری را اجیر نموده روانۀ مکّه کرد و به وی گفت: باید خود را به قریش برسانی و آنان را به سر وقت اموالشان بیاوری و به ایشان بگویی که محمّد و یارانش متعرض اموال ایشان شده اند.

ضمضم در حالی که بینی شترش را پاره کرد و بار آن را وارونه بسته و پیراهن خود را از عقب و جلو دریده بود به درب مسجدالحرام آمد و فریاد زد:

ای گروه قریش!، مال التّجاره، مال التّجاره، ای فریاد و ای فغان که ابوسفیان با اموال شما مورد حملۀ محمّد و یارانش قرار گرفت، ای داد و بیداد، گمان نمی کنم بتوانید او را دریابید!

مردم همه در وحشت و اضطراب شدند و به سرعت اجتماعی تشکیل داده به

ص:271

مشورت پرداختند وسرانجام قرار شد هر چه زودتر حرکت کنند و همین کار را کرده بدون استثنا همه شرکت کردند و اگر برخی از آنان حرکت نکرده کسی را به عوض روانه ساخت، از آن جمله ابولهب بود که مردی را به مبلغ چهارهزار درهم که از او طلب داشت اجیر کرد تا با لشگر قریش برای نابودی اسلام و مسلمین حرکت کند.

بعد از آن که همه از تدارک اسباب سفر فراغت یافته و آمادۀ حرکت شدند، به یادشان افتاد که ما همین چندی قبل با قبیلۀ کِنانه جنگ داشتیم، یکی از آن میان گفت: اگر ما حرکت کنیم احتمال دارد کنانی ها از دنبال بر سر ما بتازند و ما از رفتن به کمک ابوسفیان بازمانیم.

اما سراقه بن مالک که از اشراف کنانه بود گفت:

من به شما پناه می دهم و همه در امان من هستید، بروید و از قبیلۀ من نگرانی نداشته باشید، من نمی گذارم از قبیلۀ کنانه به شما آسیبی برسد. در اینجا رأی آنهایی که می گفتند باید هر چه زودتر حرکت کرد تقویت شد و همه به راه افتادند.

از آن سو رسول خدا صلی الله علیه و آله از مدینه بیرون شد در حالی که پیشاپیش لشگرش دو بیرق سیاه در اهتزاز بود، یکی به دست علیّ بن ابی طالب و آن دیگر به دست انصار و با همراهان به دنبال شتران قریش به راه افتاد. در بین راه به مردی برخورد کرده از وی خبر کاروان قریش را بپرسید، ولکن خبر نزد او نیافت و شب و روز به سرعت می راند تا به نزدیکی صفراء رسیدند. حضرت شخصی را فرستاد تا از ابوسفیان خبری گیرد و خود پیش همی راند تا به ذفران یکی از بیابان های پیرامون دهکدۀ صفراء رسید، در آن جا بار گرفت و خبرگزاران به نزدش آمده گزارش دادند که قریش همه از مکّه بیرون شده و به کمک ابوسفیان شتافته اند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله چون دید مطلب رنگ دیگری به خود گرفت با یاران خود به مشورت پرداخت. آری، دیگر قافلۀ مال التّجارۀ ابوسفیان مطرح نیست، باید با لشگری روبه رو شود که نیرو و نفراتش چندبرابر نیروی اوست.

ص:272

از میان اصحاب، مقداد بن عمرو برخاست و عرض کرد: به هر جا که خدایت دستور داده برو و ما یک قدم از تو جدا نمی شویم، ما آن کلامی را که بنی اسرائیل در پاسخ دعوت موسی به میان آورده، گفتند:

فَاذْهَبْ أنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إنّا ههُنا قاعِدُونَ » (1)

پس تو و پروردگارت بروید [ با آنان] بجنگید که ما [ تا پایان کار ] در همین جا نشسته ایم.

در جواب تو نخواهیم گفت؛ بلکه ما می گوییم: تو و پروردگارت به کارزار دشمن بروید، ما نیز همراه شما هستیم و به همراه شما کارزار می کنیم و به آن خدایی که تو را به حقّ مبعوث فرموده اگر ما را به دورترین نقاط زمین گرچه حبشه باشد ببری همراهت می آییم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله دعای خیرش فرمود، آنگاه رو به سایر یاران کرد و فرمود: ای مردم! رأی خود را اظهار دارید. مقصودش از مردم طایفۀ انصار بود. از میان مردم انصار، سعدبن معاذ برخاست و گفت: ای رسول خدا! گویا مقصودت ما انصار بوده ؟ حضرت فرمود: آری، سعد گفت: ما به تو ایمان آورده و تو را تصدیق نموده و شهادت دادیم بر آن که آنچه آورده ای حقّ است و بر ایمان و شهادت خود عهد و پیمان سپردیم و آن این بود که در هر حال تو را اطاعت کنیم.

بنابراین یا رسول اللّه! هر چه می خواهی انجام ده و هر تصمیم که می خواهی بگیر که ما با توییم و از تو جدا نمی شویم و به خدایی که تو را به حق مبعوث فرموده، سوگند، اگر ما را به دریا عرضه بداری و بفرمایی که ما خود را به همراه تو در آن بیفکنیم خواهیم افکند و یک تن هم از ما تخلّف نخواهد کرد و هیچ ملاحظۀ ما را مکن؛ زیرا که کوچک ترین کراهتی از جنگیدن با دشمنانمان نداریم و ما خویشتندار

ص:273


1- (1) - مائده (5) : 24. [1]

در جنگ و هماوردان میدان کارزاریم و امیدواریم خداوند از ما به تو رفتاری نشان دهد که مایۀ خرسندی و روشنی چشمت باشد، ما را راه بینداز و از خدا توفیق و مدد بخواه.

هنوز گفتار سعد تمام نشده بود که آثار خرسندی در رخسارۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله نمودار شد، آنگاه فرمود: حرکت کنید و امیدوار ظفر باشید، چه خدای تعالی مرا به یکی از این دو بشارت داده: ما به طور مسلّم یا به قافلۀ آنان ظفر می یابیم و یا بر لشگریان آنان و گویا من هم اکنون قتلگاه آنان را می بینم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و یاران از آن منزل حرکت کرده در نزدیکی بدر پیاده شدند و آن جناب برخی از یاران خود را به سوی چاه بدر روانه کرد تا آن جا از قافله و یا لشگر قریش خبری بگیرند. فرستادگان به دو نفر رسیدند که مشغول آب کشی بودند، معلوم شد آب را برای لشگر قریش می برند، پرسیدند به کجا می روید و از چه قبیله ای هستید و هدفتان چیست ؟ گفتند: ما سقایان قریش هستیم، ما را فرستاده اند تا برای آنان آب ببریم.

فرستادگان باور نکردند که این دو نفر وابسته به لشگر قریش باشند، احتمال دادند سقایان قافلۀ مال التجاره ایشان باشند، به همین جهت آن دو را تحت شکنجه قرار دادند و آنها را مفصّل زدند، وقتی خوب از کارشان درآوردند ناچار گفتند: ما از قافلۀ ابوسفیانیم، مسلمانان از کتک زدنشان باز ایستادند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله مشغول نماز بود، وقتی اصحاب خود را مشاهده کرد نماز را تمام کرده، فرمود: اگر راست گویند کتکشان می زنید؟ و چون دروغ گویند: رهاشان می کنید! در حالی که به خدا سوگند راست می گویند و از لشگر قریشند نه از کاروان ایشان.

آنگاه رو به آن دو تن کرده، فرمود: به من بگویید ببینم قریش کجا هستند، گفتند:

به خدا سوگند در پشت همین تل که از دور نمودار است اردو زده اند. رسول

ص:274

خدا صلی الله علیه و آله پرسید عدّه شان چند است ؟ گفتند بسیار است. فرمود چند نفرند؟ گفتند:

نمی دانیم. فرمود: خوراکشان در روز چند شتر است ؟ گفتند: یک روز نُه شتر و روز دیگر ده شتر. رسول خدا صلی الله علیه و آله رو به اصحاب کرد و فرمود: لشگر قریش بین نهصد و هزارند. آنگاه رو به همۀ مسلمین کرد و فرمود: بدانید که مکّه همۀ جگر گوشه های خود را در اختیار شما قرار داده است.

حال ببینیم ابوسفیان کاروان را به کجا سوق داد. او وقتی به گزارش جاسوسان خود از جایگاه مسلمین خبر یافت و فهمید که مسلمانان بنای تعرّض به کاروان وی را دارند مسیر کاروان را تغییر داده و از راه معمولی کنار رفت و بدر را در دست چپ قرار داده به کلّی از نظر مسلمین پنهان و ناپدید گردید. وقتی کاملاً مطمئن شد که کاروان را از دستبرد مسلمین نجات داده، رسولی نزد قریش فرستاد که شما به منظور نجات دادن اموال خود از مکّه بیرون شدید و اینک من اموال را حفظ کردم، بنابراین هر جا که هستید به مکّه بازگردید.

ابوجهل گفت: به خدا سوگند باز نمی گردیم تا آن که به کناره چاه بدر برسیم و سه روز در آن جا به عیش و نوش و میگساری بپردازیم و خنیاگران برایمان موسیقی بنوازند و عرب وحدت کلمه نیروی ما را بفهمد و از این پس خیال حمله به ما را در سر نپروراند.

اخنس بن شریق با این رأی مخالفت کرد و گفته های ابوجهل را پاسخ داد و به قبیلۀ بنی زهره که هم سوگند با قریش بودند گفت: اموال و افراد شما به سلامت نجات یافتند و منظور شما هم همین بود، اینک باز گردید و دیگر وجهی ندارد بیهوده به دیاری سفر کنید که در آن جا منافعی در نظر ندارید؛ خیرخواهی مرا بپذیرد و گوش به حرف این مرد مغرور ندهید. و از آنجایی که اخنس در میان قبیلۀ بنی زهره محبوبیت و وجهۀ خوبی داشت یک نفر زُهری از گفته او سرباز نزد و هیچ کدام به بدر نیامدند.

ص:275

صبح روز بعد به مسلمین که در جستجوی کاروان ابوسفیان بودند خبر رسید که ابوسفیان مال التجاره را به منزل رسانید و اینک باید با لشگر قریش که در فاصلۀ مختصری قرار دارد روبه رو شوند و در نتیجه آرزویی که مسلمین به امید رسیدن به آن خرسندی می کردند مبدّل به یأس گردید و جماعتی از ایشان به رسول الهی اصرار می ورزیدند که به مدینه بازگردد و با لشگر قریش مصاف ندهد و در جنگ وارد نشود.

خدای متعال دربارۀ ایشان می فرماید:

وَ إذْ یَعِدُکُمُ اللّهُ إحْدَی الطّائِفَتَیْنِ أنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَهِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُریدُ اللّهُ أنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرینَ » (1)

و [ یاد کنید ] هنگامی را که خدا پیروزی بر یکی ازدو گروه [ سپاه دشمن یا کاروان تجارتی قریش ] را به شما وعده داد ، و شما دوست داشتید بر کاروان تجارتی قریش دست یابید ، ولی خدا می خواست پیروزی در میدان جنگ را با فرمان نافذی [ که دایر بر پیروزی مؤمنان و شکست دشمنان جاری ساخته بود ] تحقّق دهد و ریشه کافران را قطع کند.

پس از مختصری مسلمانان یکدل و یک جهت بر آن شدند که با لشگر قریش مصاف دهند، به همین جهت خود را زودتر به آب بدر رسانیده و چاه را تصرف کردند. خدای تعالی بارانی فرستاد تا بیابان شنزار و لغزنده جهت آنان محکم و استوار گردد و قسمت لشگر گاه قریش که زمینی خاکی بود گِل و لغزنده شود و بالأخره لشگر اسلام توانست خود را قبل از قریش به محلّ مناسب یعنی کنار اولین چاه در قسمت پایین بدر برساند.

آنگاه خود را آمادۀ قتال کرده به مشورت پرداختند. در حالی که گفتگو می کردند

ص:276


1- (1) - انفال (8) : 7. [1]

سعد بن معاذ پیش آمد، عرض کرد: ای پیامبر خدا! اجازه می دهی سایبانی جهت شما بر پا کنیم تا شما در آن جا قرار گیرید و مرکب های شما را در کنار آن آماده نگهداشته و خود با دشمن مصاف دهیم ؟ اگر پیروز شدیم که هیچ و اگر خدای نخواسته کشته گشتیم تو بر مرکب سوار شده به پیروانت در مدینه ملحق شوی، چه آن مسلمانان که در مدینه مانده اند کمتر از ما به تو معتقد و علاقمند نیستند و اگر احتمال می دادند کار تو سرانجام به جنگ منتهی می شود هرگز تخلّف نمی کردند و اگر چنین پیشامدی رخ دهد ایشان شرّ دشمن را دفع می کنند و از درِ خیرخواهی با کمک تو به جهاد می پردازند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله او را بستود ودر حقّش دعا کرد. سعد با یاران به ساختن سایبان پرداخت تا اگر پیروزی و فتح نصیب او و یارانش نشد، آن منبع کرامت و عظمت به دست دشمن گرفتار نشود و بتواند خود را به باقی اصحاب برساند و دعوت خود را ادامه دهد، چه اسلام برای طائفۀ معیّنی نیامده بود، اگر همۀ اهل مدینه هم کشته شوند، او باید بماند و سایر قبایل عرب و دیگر ملل دنیا را رهبری کند.

قریش نیز آمادۀ جنگ شدند و شخصی را فرستادند تا از مسلمانان خبری بیاورد.

آن شخص بازگشت و خبرآورد که اصحاب محمّد سیصد نفر و یا کمی کمتر و یا بیشترند و هیچ کمینی هم ندارند و از آب هم بسیار دورند، ولکن با همه این احوال مردمی هستند که جز شمشیر پناهگاهی برای خود قائل نیستند و جز به ایمان ثابت و یقین استوار خود اتکایی ندارند.

این خبر، رعب و وحشتی در دل های قریشیان ایجاد کرد و برخی از عقلای آنان به این فکر فرو رفتند که اگر سپاه اسلام همۀ آنان را بکُشند حرمتی برای مکّه باقی نخواهد ماند. از میان آنان عتبه بن ربیعه برخاست و گفت: ای گروه قریش، به خدایم سوگند! شما از این که با محمّد و یارانش مصاف دهید کاری از پیش نمی برید؛ زیرا اگر او را بکشید پیوسته چشمتان به روی مردمی باز می شود که یا پسر عمویش را

ص:277

کشته اید و یا پسر خاله اش را و یا مردی از عشیره اش را؛ پس بهتر این است که بازگردید و او را به عرب بسپارید، چه اگر سایر طوائف عرب او را بکشند شما به مقصود خود نایل آمده اید و اگر او بر عرب فایق آمد شما کاری که مایۀ کراهت و ندامتتان شود نکرده اید.

کلام عتبه به گوش ابوجهل رسید، او پر از خشم و غیظ شد و کینه های دیرینه ای را که با مسلمین داشت یادآوری کرد. و همین معنی باعث شد که همه بر قتال سپاه اسلام یکدل و یک جهت شوند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله وقتی کثرت عدد دشمنان و بسیاری نیروی آنان را دید به میان یاران آمد و با سخنان گرم و دلنشین خود روحیۀ آنان را تقویت کرده و به تنظیم صفوف ایشان پرداخت و دستور داد قبل از آن که وی فرمان دهد حمله نکنند و فرمود:

چنانچه دشمن را محاصره کردید با تیر به ایشان حمله کنید. آنگاه به عریش خود یعنی سایبان بازگشت در حالی که از سرانجام کار یاران نگران بود، در آن جا به درگاه خدای سبحان ملتجی گشته و از اودرخواست پیروزی و تنجیز وعده می نمود و تضرّع و زاری همی کرد و گفت:

بارالها! این قریش متکبّر و متعصّب است که همواره با تو مخالفت و دشمنی می ورزید و فرستاده ات را تکذیب می کرد، اینک روی آورده تا با پیغمبرت بجنگد.

پروردگارا! آن نصرت که مرا بدان وعده فرمودی بفرست. بارالها! اگر امروز این گروه که با من هستند کشته شوند دیگر کسی تو را پرستش نخواهد کرد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله همچنان دعا همی می کرد و رو به قبله دست به دعا بلند داشت تا ردایش از شانه اش بیفتاد و آن قدر ادامه داد تا خواب او را گرفت، در عالم رؤیا یاری خدا را به چشم دید و نیز به حالت وحی درآمد و این آیه بر وی نازل شد:

یا أیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ إنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ

ص:278

یَغْلِبُوا مِأَتَیْنِ وَ إنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا ألفاً مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأنَّهُمْ قَوْمٌ لایَفْقَهُونَ » (1)

ای پیامبر ! مؤمنان را به جنگ برانگیز که اگر از شما بیست نفر صابر باشند بر دویست نفر چیره می شوند ، و اگر از شما صد نفر [ صابر ] باشند بر هزار نفر از کافران چیره می شوند ؛ زیرا آنان گروهی هستند [ که حقایق توحید و قدرت خدا را ] نمی فهمند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از گرفتن این وحی، به میان سپاه خود آمد و آنان را بر قتال با کفّار تحریص کرده و فرمود: به آن خدایی که جان محمّد در دست اوست هیچ یک از شما امروز با این کفّار نمی جنگد و با صبر و پایداری کشته نمی شود مگر این که خدای تعالی تو را به بهشت درخواهد آورد. آنگاه مشتی خاک از دست امیرالمؤمنین علیه السلام گرفته و آن را به جانب کفّار پاشید و فرمود:

شاهَتِ الْوُجُوهُ . (2)

زشت باد رویتان.

سپس به یاران فرمود: کمر همّت ببندید. مسلمانان قویدل گشته یکصدا فریاد زدند: أحَد: أحَد. خدای تعالی ملائکه را نیز به مدد ایشان فرستاد تا بر فتح و پیروزی بشارتشان دهد و ایمانشان را قوی تر سازد. رسول خدا صلی الله علیه و آله در قلب معرکه قرار گرفته مردم را تشجیع می نمود و به نصرت خدا نوید می داد.

بودن رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان صفوف ایشان از یک سو و کمک ملائکه از سوی دیگر، اثر عمیقی در روحیۀ مسلمانان داشت و به همین جهت کشتار زیادی از لشگرِ دشمن کرده که در تاریخ کم نظیر و بی مانند بود و افتخاری بزرگ در تاریخ اسلام

ص:279


1- (1) - انفال (8) : 65. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 229/19، باب 10، غزوه بدر الکبری.

برای همیشه به یادگار گذاشتند و بدریّون در اصحاب پیامبر از دیگران ممتازند.

غبار معرکه بر روی اجساد بی جان کفّار فرو نشست و اهل مکّه با وضع فضیحت باری فرار کردند. سپاه اسلام با افتخار و پیروزی و غنیمت بسیاری به سوی مدینه بازگشتند، در حالی که از یاری و نصرتی که خدای تعالی ارزانی شان داشته خوشحال و شکرگزار بودند. (1)در داستان با عظمت بدر، بارانی که بارید، دعایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت، قوّت قلبی که به مردم مؤمن داده شد و نزول ملائکه و رعبی که از عظمت معنوی ارتش اسلام به دل کافران افتاد، همه و همه اسبابی بود که خداوند مهربان به لطف خود جهت پیروزی مردم مؤمن فراهم آورد. آری، به قول حضرت زین العابدین علیه السلام که فرمود:

«وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الأْسْبابُ »

دل به تماشای دوست رفته به صحرای دوست رفته به صحرای دوست دل به تماشای دوست

همّت والای دوست رحمت بی منتهاست رحمت بی منتهاست همّت والای دوست

خاک کف پای دوست سرمۀ چشم رضاست سرمۀ چشم رضاست خاک کف پای دوست

طور تجلاّی دوست سینۀ سینای ماست سینۀ سینای ماست طور تجلاّی دوست

غرقۀ دریای دوست به که نیابد خلاص به که نیاید خلاص غرقۀ دریای دوست

ص:280


1- (1) - قصص قرآن: 441.

دل به تمنّای دوست از همه عالم برید از همه عالم برید دل به تمنّای دوست

هر که ز پروای دوست از سر جان درگذشت از سر جان درگذشت هر که ز پروای دوست

بر رخ زیبای دوست دیده الهی گشود دیده الهی گشود بر رخ زیبای دوست

(مهدی الهی قمشه ای)

ص:281

[وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِکَ الْأَشْیَاءُ «3»فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَهٌ وَ بِإِرَادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَهٌ ]

و همه چیز بر اساس و اراده ات می گذرد؛ پس همه موجودات به خواست تو بی آن که فرمان قولی دهی، فرمان برند، و به اراده ات، بی آن که با گفتار نهی کنی از کار باز ایستند.

خواست حق

درون حضرت ابراهیم علیه السلام از عواطف پدری نسبت به اسماعیل موج می زد. او را همواره به یاد می آورد و جانش برای دیدار او طوفان شوق و مهر داشت. از تقدیر الهی سر نمی پیچید، اما از احساسات انسانی هم تهی نبود.

رضای حضرت محبوب را بر خشنودی خود مقدم می دانست ولکن دلش در گرو عطوفت فرزندش نیز بود، به خصوص که او را به فرمان خدا در بیابانی خشک و سوزان، بی آب و نان با مادری بی پناه رها کرده بود و نمی دانست در این امر الهی چه مصلحتی است و آینده چگونه می شود؟

گاهی حوادث روزگار بسیار سنگین و خرد کننده است اما مردان بزرگ و خداپرست می دانند که تا گندم نرسد آن را آرد نمی کنند، این است که حوادث و وقایع آنها را پخته می کند، از خامی بیرون می آورد و احساس سنگینی پیشامدها برای ایشان پر از لذت و خوشی است.

ابراهیم که گاه گاه به دیدار فرزند می شتافت و نان و آبی برای او می برد، با دلی

ص:282

قوی امید تغییر وضع و دستور جدید خداوند را داشت.

شبی در خواب دید که از جانب پروردگار مأموریت یافته که فرزندش اسماعیل را ذبح کند! ابراهیم یقین داشت که رؤیای انبیا، خواب پریشان و وساوس و پندارهای موهوم نیست و معتقد بود که حقیقتی است که در خواب به او الهام شده و برای انجام آن باید بدون کم و کاست بپا خیزد و اقدام کند: قربان کردن فرزند! سر بریدن همان اسماعیل که خداوند به او عنایت کرده است!

باید اندیشید که این کار چه اندازه دشوار و سخت است، کدام پدر می تواند خود را راضی و حاضر کند که سر فرزندش را به دست خود ببرد؟ کدام دلی است که از این اندیشه فرو نریزد؟ و کدام دستی است که توانایی چنین کاری داشته باشد و نلغزد و از کار نیفتد؟!

انجام این گونه فرامین جز آثار ایمان و نمودهای عقیده و اعتقاد به حقّ و حقیقت نمی تواند باشد. این محنت کوهها را در هم فرو می ریزد و جان ها را زیر و زبر می کند اما ابراهیم بزرگ هیچ گونه تزلزل و سستی به خود راه نمی دهد. او خدا را بزرگتر از هر چیز و مقدم بر کل هستی می داند و رضای او را بر رضا و میل خود ترجیح می دهد.

اسماعیل اندک اندک جوانی برومند و با نشاط و قوّت شده بود، بازوان ستبر و شانه های پهن و پیشانی بلندش جان پدر پیر را قوّت و نیرو می بخشید، اما چه کند، مأمور شده او را قربان کند.

پدر فرمان الهی را به پسر گفت تا او را هم از سرنوشت عجیب و شگفت انگیزش که از تولد گام به گام همراه او بود آگاه سازد. اسماعیل چون سخن پدر را شنید بدون تأمل اظهار رضایت کرد و خود را تسلیم نمود. این چه تربیت و ایمان محکمی بود که به این صورت و با آن رضامندی و چهرۀ گشوده، از مرگ به خاطر اطاعت فرمان خدا استقبال می شد؟ خدا خود داناتر است.

ص:283

پدر پیر پسر جوان را در آغوش کشید و بوسه های گرم و پرسوزی نثارش کرد، سپس دست و پای او را بست و با دلی سرشار از ایمان و لبریز از رضا، کارد را بر کشید و بر گلوی اسماعیل نزدیک کرد در حالی که تمام ملکوت نگران کار او بودند.

ابراهیم کارد را به گلوی اسماعیل کشید، بار دوم و سوم نیز تکرار کرد اما اثری از بریدگی و جاری شدن خون ندید و تغییر حالتی هم در قربانی مشاهده ننمود.» (1)گویی به زبان حال بر سر کارد تیز فریاد زد: چرا نمی بُری ؟ و کارد هم به زبان حال به او پاسخ داد:

اَلْخَلیلُ یَأْمُرْنی، وَ الْجَلیلُ یَنْهانی.

ابراهیم تو می خواهی من سر فرزندت را جدا کنم، ولی صاحب هستی مرا از بریدن نهی می کند!

آری:

«وَ مَضَتْ عَلی إرادَتِکَ الأْشْیاءُ فَهِیَ بِمَشیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرِهٌ ، وَ بإرادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَهٌ »

ص:284


1- (1) - داستان های آسمانی: 185.

[«4»أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ لاَ یَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلاَّ مَا دَفَعْتَ وَ لاَ یَنْکَشِفُ مِنْهَا إِلاَّ مَا کَشَفْتَ «5»وَ قَدْ نَزَلَ بِی یَا رَبِّ مَا قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ وَ أَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ ]

تنها تو را در دشواری ها می خوانند، و در بلاهای سخت و دشوار، تنها تو پناهگاهی. بلاهای سخت و دشوار از انسان دور نمی شود، مگر آنچه را که تو دور کنی، و از گره های رنج آور، چیزی گشوده نمی شود، مگر آنچه را تو بگشایی. پروردگارا! بلایی بر من نازل شده، که سنگینی اش مرا به زحمت و رنج انداخته، و سختی و مشکلی به دردم آورده، که تحمّلش مرا در فشار قرار داده.

پناهندگی به خداوند در حل مشکلات و دفع بلاها

حضرت سجّاد علیه السلام در هنگام ترس و گرفتاری ها با حال تضرّع به پناهندگی خداوند اصرار می ورزد؛ زیرا در وقت هجوم انواع بلاها و حوادث و گناهان تنها پناهگاه انسان خداست نه غیر او.

ای فراز از دعای امام علیه السلام آموزشی به بندگان خداست که در وقت فشار گرفتاری و غم ها به غیر از خدا توجه نکنند، چون این حالت های روحی و جسمی که در اثر بسته شدن درِ رحمت و نعمتِ خداوند و روی آوردن انواع بلاها و سختی ها برای انسان است به خاطر این است که خداوند می خواهد، بندگانش به سوی او روی

ص:285

آورند و با او گفتگو کنند و به وجود حق عشق بورزند. و خدای متعال این حالت بنده را دوست دارد.

چه کسی می تواند حضرت یوسف علیه السلام را از صحنه گناه نجات دهد و او را در پناه خود نگه دارد. آن صحنه هایی که اگر برای هر یک از ما اتفاق بیفتد به یقین آلوده به گناه می شویم. چگونه اگر برهان ربّ نبود یوسف در منجلاب شهوت غرق می شد و همۀ پردۀ عصمت و هیبت او دریده می شد. پس یک قدرت برتر و نقطۀ امیدی باید دست او را بگیرد. در آن هنگام که همه راه ها را به سوی لغزش و خیانت مشاهده کرد و درهای نجات را بسته دید در پاسخ به همسر عزیز مصر به یک جملۀ کوتاه بسنده کرد:

قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ » (1)

یوسف گفت : پناه به خدا ، او پروردگار من است، جایگاهم را نیکو داشت.

مَعَاذَ اللَّهِ یعنی تنها پناهگاه خداست. در چنین شرایطی سخت و بحرانی برای رهایی از چنگال وسوسه های شیطانی، تنها راه فرار را پناه بردن به خدا می داند، خدایی که خلوت و جلوت برای او یکسان است. یوسف با یاد حق اول به یگانگی خداوند در عقیده و پناه جویی خدا را در عمل؛ اعتراف می کند و همچنین حق شناسی خود را نسبت به عزیز مصر هم که ربّ و آقای اوست نشان می دهد که او مرا تربیت کرده و گرامی داشته است چگونه به او خیانت کنم ؟! این ارزش های اخلاقی انبیا و صالحان و عمل مؤمنان سبب می شود که جامعه از جرم و جنایت مصون بماند.

خداوند در آیات دیگر برای تحکیم پایه های توحید و شکستن بت های شرک و کفر دستورهای اساسی صادر می فرماید:

ص:286


1- (1) - یوسف (12) : 23. [1]

قُلْ إِنَّمَآ أَدْعُواْ رَبِّی وَ لَآأُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا * قُلْ إِنِّی لَآأَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لَا رَشَدًا* قُلْ إِنِّی لَن یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا» (1)

بگو : من فقط پروردگارم را می پرستم ، و هیچ کس را شریک او قرار نمی دهم . * بگو : من اختیار زیان و هدایتی را برای شما ندارم . * بگو : [ اگر از او نافرمانی کنم ] هرگز کسی در برابر [ عذاب ] خدا مرا پناه نمی دهد ، و هرگز پناهگاهی غیر او نمی یابم .

ملتحد از ماده لحد به معنی پناهگاه مطمئن است که در اصل همان گودالی است که برای مرده آماده می سازند که در یک طرف آن حفره ای برای دفن مرده است تا خاک به روی او ریخته نشود و از آسیب جانوران نیز محفوظ بماند.

این آیات از یک سو اعتراف به عبودیت کامل در پیشگاه خداست و از سوی دیگر هر گونه غلو را در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله نفی می کند. و از سوی دیگر شخص پیامبر نیز با آن عظمت شأن پناه مستقلی در برابر عذاب خدا نمی تواند باشد. ولی می تواند از خدا تقاضای حلّ مشکلات برای مردم کند یا درخواست هدایت برای افراد شایسته بنماید.

در روایات اهل بیت عصمت آمده است:

انسانی که در امورش خود را در پناه خدا بداند یا نیت خود را نیک سازد، خواسته هایش هم زیبا و نیکو می شود و همچنین از آسیب ها و خطرات آسمانی و زمینی حفظ می ماند.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اِعْتَصِمْ فی احْوالِکَ کُلِّها بِاللّهِ ، فَإِنَّکَ تَعْتَصِمُ مِنهُ سُبْحانَهُ بِمانِعِ

ص:287


1- (1) - جن (72) : 20 - 22. [1]

عَزیزٍ. (1)

در همه حالاتت به خدا پناه جوی که در این صورت با سنگری نیرومند خود را حفظ می کنی.

حضرت در یک فراز از مناجات خویش که دریای معرفت و اقرار به درگاه الهی است عرضه می دارد:

خدایا! برای من پیکری آفریدی و در آن ابزارها در اندام هایی نهادی که من با آنها تو را فرمان می برم و نافرمانی می کنم، تو را به خشم می آورم و خشنودت می سازم و در نفس من انگیزه به سوی شهوات قرار دادی و مرا در سرایی آکنده از آفات جای دادی و آن گاه به من فرمودی: باز ایست، پس من به کمک تو از گناه باز می ایستم و به تو توسّل می جویم و به تو پناه می برم و به یاری تو خود را حفظ می کنم و برای انجام آنچه خشنودت می سازد، از تو توفیق می طلبم. (2)«نوف بکالی می گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام را دیدم که به سرعت می رود؛ عرض کردم: کجا می روی سرورم ؟

فرمود: رهایم کن، ای نوف! که امید و آرزوهایم مرا به سمت معشوق می برد؟

گفتم: مولای من آرزویتان چیست ؟

فرمود: آن که امید و آرزویم به اوست خود می داند و نیازی نیست برای غیر او بازگویم، در ادب بنده همین بس که در خوشی ها و نیازهایش کسی جز خداوندگار

ص:288


1- (1) - غرر الحکم: 198، حدیث 3920. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 107/91، باب 32، حدیث 14؛ البلد الأمین: 317.

خود را شریک نگرداند. گفتم: ای امیرالمؤمنین! من از چشم اندازی به طمع های دنیوی بر خود بیمناکم.

حضرت فرمود: چرا به پناهگاه خائفان و غار عارفان پناه نمی بری ؟ عرض کردم:

مرا به آن راهنمایی کن.

حضرت فرمود: خداوند علیّ عظیم است. امیدت را به حسن تفضل او پیوند بزن و اندوه و غم خود را متوجه او گردان و دلت را از هر گونه مصیبتی روی گردان ساز، اگر عرصه را بر تو تنگ کرد من گشایش آن را ضمانت می کنم و با تمام وجود به خداوند سبحان رو کن؛ زیرا او می فرماید:

به عزّت و جلالم سوگند! امید هر کسی که به غیر من امید بندد به ناامیدی تبدیل سازم و جامۀ خواری در میان مردم بر قامت او می پوشانم و او را از نزدیک خودم دور می سازم و پیوندم را با او قطع می کنم...» (1)پس با این اوصاف که مولای مؤمنان چنین درد دل می کند یعنی انسان باید سخت مراقب اعمال خود باشد تا پناه خود را از دست ندهد وگرنه گرفتار گرداب دام هایی می شود که تا پایان عمرش ذلّت و رسوایی می بیند. چقدر فتنه هایی برای آدم پیش می آید که اگر لطف خدا نباشد در همان دم اوّل خود را می بازد.

«علی بن ابی طالب علیه السلام به مردی که می گفت: بار خدایا! از فتنه به تو پناه می برم، فرمود: می بینم که از مال و فرزندت به خدا پناه می بری.

خدای متعال می فرماید: «همانا دارایی هایتان و فرزندانتان مایۀ آزمایش هستند.» بلکه بگو: خدایا! از گمراهی های فتنه ها به تو پناه می برم.» (2)بیشترین مشکلات انسان از این جاست که ظاهر خود را زیبا جلوه می دهد. ولی قلب و درون خود را که جایگاه پروردگار و محل امن و آرامش است؛ را زشت می سازد. مولا علی علیه السلام در حکمت های حکیمانه خود نکته اساسی را می فرماید:

اَللّهُمَّ إِنّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ تَحْسُنَ فی لامِعَهِ الْعُیُونِ عَلانِیَتی ، وَ تَقْبَحُ فِیما

ص:289


1- (1) - بحار الأنوار: 94/91، باب 32، حدیث 12؛ مستدرک الوسائل: 221/11، باب 12، حدیث 12800.
2- (2) - أعلام الدّین: 210؛ بحار الأنوار: 325/90، باب 18، حدیث 7.

أُبْطِنُ لَکَ سَریرَتی. (1)

خداوندا! به تو پناه می برم از این که ظاهرم در دیدۀ مردم نیکو جلوه کند و درونم در آنچه از تو پنهان می کنم زشت نماید.

ص:290


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 276. [1]

[«6»وَ بِقُدْرَتِکَ أَوْرَدْتَهُ عَلَیَّ وَ بِسُلْطَانِکَ وَجَّهْتَهُ إِلَیَّ «7»فَلاَ مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ وَ لاَ صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ وَ لاَ فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ وَ لاَ مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ وَ لاَ مُیَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لاَ نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ ]

و تو آن را به قدرتت بر من وارد کرده ای، و به اقتدارت به سوی من فرستاده ای؛ دور کننده ای برای آن وجود ندارد، و چیزی را که تو بسته ای گشاینده ای برایش نمی باشد، و چیزی را که تو بگشایی، کسی قدرت بستنش را ندارد، و آنچه را که تو دشوار کرده ای، آسان کننده ای برایش نیست، و کسی را که تو بی یار و یاور گذاشته ای یاوری برای او وجود ندارد.

یا رب نظر تو برنگردد

سلطنت خدا یعنی قدرت مالکانه خدا که اخص از قدرت مطلق است همۀ اموری که اسباب و ابزار آن زیر نظر خداوند است همسو با اراده و عنایت الهی است. هرگز دخالت غیر او در امرش راه ندارد؛ زیرا شرکت مستقیم موجودی ضعیف و محدود به نام انسان حکمت ها و مصلحت ها را بر هم می زند. پس گاهی که انواع بلاها و خطرها و ضررها به انسان هجوم می آورد تنها وسیله ای که می تواند بلاگردان و نگهبان انسان باشد، نظر خداوند است.

وقتی که می گوییم توجه خدا به بنده یک عامل سعادت است یعنی چه ؟

توجّه از مادۀ وجه به معنای ذات، صورت، چهره، سمت، هدف و... است.

ص:291

گاهی خداوند قادر یک نگاه ویژه ای به بنده می کند که به سوی او رو می کند و می خواهد به او یک عنایت داشته باشد؛ حال این توجه حق به جهت دادن یک نعمت و امتیازی یا برگرداندن بلا و عذابی یا آزمایش و ادب است. در مقابل گاهی بنده مضطر هم یک توجه خاصی به خدا دارد که از درون خالصانه به وجه اللّه نظر دارد.

«وجه اللّه» یعنی خداوندی که صاحب جاه با قدرت و ملک است و نفوذ او فراگیر است. ذات حق در همه لحظه ها و مکان ها حضور حسی دارد.

خداوند می فرماید:

وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَ سِعٌ عَلِیمٌ » (1)

مالکیّتِ مشرق و مغرب فقط ویژۀ خداست ؛ پس به هر کجا رو کنید آن جا روی خداست . یقیناً خدا بسیار عطا کننده و داناست .

مقصود حق از مشرق و مغرب دو جهت جغرافیایی نیست بلکه این تعبیر، کنایه از تمام جهات و همه دنیاست.

حق تعالی می خواهد به ما بفهماند که قبلۀ عالم در همه جا خداست. به هر سو که رو آورید و بنگرید خدای بی نیاز و دانا را می یابید چنین نیست که اگر شما از رفتن به مساجد و پایگاه های عبادی دوری کنید راه بندگی خدا بسته شود. خداوند موجودی ازلی و ابدی و نامحدود است به هر سو که او را بخوانی در حضور توست.

اگر وجودت را تسلیم خدا کنی و نیکوکار هم باشی، می بینی که خداوند حاجت و فرمان تو را هم بدون پرسشی می پذیرد و می فرماید:

بَلَی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَ لَاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ

ص:292


1- (1) - بقره (2) : 115. [1]

وَ لَاهُمْ یَحْزَنُونَ » (1)

آری ، کسانی که همۀ وجود خود را تسلیم خدا کنند در حالی که نیکوکارند ، برای آنان نزد پروردگارشان پاداشی شایسته و مناسب است ، نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند .

اگر تسلیم به روی حق با تمام وجه باشد؛ آنگاه انسان آن روی خوش خداوند را می بیند که با بنده اش چه می کند؟ روشن ترین دلیل برای تسلیم در برابر چیزی آن است که انسان با تمام صورت متوجه آن شود. مؤمنانی که با عمل نیّت خود؛ وجود خویش را تسلیم فرمان پروردگار می کنند، خدای منان هم با همۀ وجه خود به بنده اش روی می آورد.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ أَصْلَحَ فیما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللّهِ أَصْلَحَ اللّهُ فِیما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ جَوّانِیَّهُ أَصْلَحَ اللّهُ بَرّانِیَّهُ وَ مَنْ أَرادَ وَجْهَ اللّهِ أَنَالَهُ اللّهُ وَجْهَهُ وَ وُجُوهَ النّاسِ . (2)

هر که میان خود و خدا را اصلاح کند، خداوند میان او و مردم را اصلاح گرداند و هر که درونش را درست کند، خداوند بیرونش را درست گرداند و هر که رضایت خدا را بطلبد، خداوند رضایت خودش و مردم را نصیب او گرداند.

رضایت خداوند به این است که به سوی او رو کنی و از او طلب حاجت یا دفع بلا و گرفتاری کنی تا در وقت نیازمندی وجه اللّه را ببینی. وگرنه تلخی هایی پیش آید که دو چندان باید خرج کنی تا حق آن را ادا کنی و لکۀ ننگ ریا و نفاق را پاک سازی.

امام علی علیه السلام می فرماید:

ص:293


1- (1) - بقره (2) : 112. [1]
2- (2) - کنز العمال: 798/15، حدیث 43166.

کُلُّ حَسَنَهٍ لایُرادُ بِها وَجْهُ اللّهِ تَعالی ، فَعَلیْها قُبْحُ الرِّیاءِ وَ ثَمَرَتُها قُبْحُ الْجَزاءِ. (1)

هر کار نیکی که برای رضای خدای بزرگ انجام نگیرد، زشتی ریا بر آن است و میوه اش زشتی کیفر باشد.

این بنده عصیانگر چه باید بکند تا پل های بازگشت به سوی پناه خداوند را خراب نکند و حلقۀ وصل و پیوند فطرت با اصل خویش را نشکند مولای حق پویان امیرمؤمنان علی علیه السلام در امیدی را بر روی ما باز می کند و می فرماید:

وَ کُنْ لِلّهِ مُطیعاً وَ بِذِکْرِهِ آنِساً وَ تَمَثَّلْ فی حالِ تَوَلّیکَ عَنْهُ إِقْبالَهُ عَلَیْکَ ، یَدْعوُکَ الی عَفْوِهِ وَ یَتَغَمَّدُکَ بِفَضْلِهِ ، وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلی غَیْرِهِ !. (2)

خدا را بنده باش و به یاد او انس بگیر و در حال روی گرداندن از خدا روی آوردن او را به سوی خود مجسّم کن که تو را به عفوش دعوت می کند و به فضلش می پوشاند و تو از او روی می گردانی و به غیر او روی می آوری!.

از احادیث قدسی که در زبور حضرت داود علیه السلام آمده است، خداوند فرموده است:

ای فرزند آدم! حاجت از من می طلبی ولی من برآورده نمی کنم چرا که به منافع تو آگاهم سپس تو نسبت به خواسته ات اصرار می کنی، در نتیجه آنچه که می خواهی به تو می دهم. آنگاه از همان داده هایم بر گناه کردن کمک می جویی. پس اراده می کنم که آبروی تو را بریزم و تو دست به دعا بلند می کنی و من آبروی تو را حفظ می کنم. چقدر من با تو به خوبی برخورد می کنم و تو چقدر با بدی و زشتی با من معامله می کنی. نزدیک است نسبت

ص:294


1- (1) - غرر الحکم: 93، حدیث 1628. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 214. [2]

به تو به گونه ای خشمگین شوم که بعد از آن هیچگاه راضی نگردم. (1)این صحنه رویارویی بنده با خداست که حق روی خوش نشان می دهد ولی بندۀ نادان با بی شرمی برای خلاف خود به خدایش رشوه می دهد.

این است که مولای ما امیر متقیان در مناجات شعبانیه به درگاه ربوبی التماس می کند که:

اِلَهِی أَنَا عَبْدُکَ الضَّعیفُ المُذْنِبُ وَ مَمْلُوکُکَ الْمُنیبُ (الْمَعیبُ )، فَلاتَجْعَلْنی مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَکَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِکَ . (2)

خدایا! من بندۀ ناتوان گنهکار توام و مملوک توبه کننده به پیشگاهت، مرا از کسانی که رویت را از آنان برگرداندی قرار مده و نه از کسانی که غفلتشان از بخششت محروم شان نموده است.

ص:295


1- (1) - بحار الأنوار: 365/70، باب 137، حدیث 98؛ عده الدّاعی: 211.
2- (2) - بحار الأنوار: 99/91، باب 32، حدیث 13؛ [1]إقبال الأعمال: 687. [2]

[«8»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ افْتَحْ لِی یَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِکَ وَ اکْسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِکَ وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکَوْتُ ]

پس بر محمد و آلش درود فرست، ای پروردگارم! به توان و تواناییت درِ گشایش و فرج را به روی من باز کن، و به چاره سازیت، تسلّط غم و اندوه را از من بشکن و مرا در موردی که از آن شکایت دارم، به تأمل و تدبّر نیک برسان.

گشایش در کارها

پویندۀ راه حق و حقیقت باید پیوسته گشایش معنوی خود را از خداوند درخواست کند و در امور معنوی به کسانی که در اوج قله های کمال هستند، بنگرد تابه افزونی عمل خود ننازد.

اما در گشایش های مادی باید به فقیران و زیردستان نگاه کند تا خود را در حد کفایت ببیند و به حق خود قانع باشد.

گشایش در امور زندگی از سنت های الهی است که بر اساس رسم روزگار سختی و راحتی پی درپی هم می آیند و خوشی ها به ناراحتی ها نزدیک می شوند.

پروردگار عالم، انسان را در دو حالت گرفتاری و آسایش می آزماید تا او را کمال و شخصیّت دهد؛ زیرا انسان در مسیر رفاه و خوشی به جایی نمی رسد بلکه با غرور و لجاجت خود را نابود می کند. بلکه در راه سختی ها و گرفتاری ها صاحب فضل و دانش و تجربه می شود. امّا گاهی بلاها و مشکلات او بیشتر می شود و او در این

ص:296

وضعیت ساخته می شود و سپس درِ آسایش به روی او باز می شود و او در خوشی ها و لذّت های هر چند زودگذر به سر می برد. و این حالت در خوبی و بدی پیوسته ادامه دارد تا به جایگاه اصلی خود بازگردد.

واژه فتح در لغت به معنی از بین بردن پیچیدگی و گشودن است و آن بر دو گونه است: گاهی با چشم دیده می شود مانند گشودن قفل و گاهی با اندیشه درک می شود مانند گشودن پیچیدگی اندوه و غم ها یا گشودن راز و اسرار علوم و عجایب خلقت یا داوری کردن میان دو نفر در گشودن مشکل مخاصمه و اختلاف نظرها.

یکی از اسمای الهی الفَتّاح است یعنی خداوند درهای رزق و رحمت را به سوی بندگان باز می کند و همچنین بین آنان حکم می کند.

در بعضی روایات ذکر یا فَتّاح برای حل مشکلات تأکید شده است. چرا که این نام بزرگ حضرت حق تعالی که به صورت صیغه مبالغه آمده است بیانگر قدرت پروردگار بر گشودن قفل مشکلات و برطرف کنندۀ هر اندوه و غم و فراهم سازندۀ اسباب پیروزی و موفقیت است. و در حقیقت کلید همۀ درهای بسته در دست با کفایت اوست.

سورۀ شرح یا انشراح در قرآن در همین زمینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل شده است که به وجود مبارک رسول اللّه صلی الله علیه و آله گشایش روحی و جسمی عطا فرموده تا در تحمّل وظیفۀ سنگین رسالت و هدایت، احساس نگرانی نداشته باشد. برای دلداری به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا» (1)

پس بی تردید با دشواری آسانی است . * [ آری ] بی تردید با دشواری آسانی است .

ص:297


1- (1) - انشراح (94) : 5 - 6. [1]

در این دو آیه به پیامبرش مهمترین بشارت را می دهد و نور امید را بر قلب پاکش می اندازد که با سختی آسانی است، باز تأکید می فرماید، به یقین با هر سختی آسانی است.

پیام این آیات این است که غم مخور مشکلات و سختی ها به این صورت باقی نمی ماند، مخالفت دشمنان و محرومیّت های مادی و اقتصادی و فقر مسلمانان ادامه نمی یابد پس از آن همه فشارها و آزارهای روحی و جسمی که بر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و مسلمانان وارد شد، میوۀ شیرین هدایت انسان ها نمایان شد و راه اسلام برای پذیرش حق و حقیقت در مدینه و دیگر شهرها و... باز شد. این وعدۀ الهی است که در زبان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله جاری گشته است که فرمود:

... وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْرِ وَ أَنَّ الْفَرَجَ مَعَ الْکَرْبِ وَ أَنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً. (1)

... بدان که با هر شکیبایی موفقیّت است و با هر مشکلی گشایشی است و با هر سختی آسایشی است، با هر دشواری راحتی است.

حضرت رسول صلی الله علیه و آله دربارۀ آیۀ اَلَمْ نَشْرَحْ ... فرمود:

اگر دشواری در لانه ای باشد، آسانی نزد او می رود تا بیرونش آورد. سپس تلاوت فرمود: إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً». (2)

هر چه امور دارای سختی و تلخی بسیار باشد به دروازۀ رهایی و آرامش نزدیک تر است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

ص:298


1- (1) - من لایحضره الفقیه: 413/4، حدیث 5900؛ بحار الأنوار: 183/67، باب 52، حدیث 52. [1]
2- (2) - کنز العمال: 47/2، حدیث 3063؛ الدرّ المنثور: 364/6، [2]ذیل آیۀ 5 - 6 سورۀ انشراح. [3]

أَضْیَقُ الْأَمْرِ أَدْناهُ مِنَ الْفَرَجِ . (1)

دشوارترین امور، نزدیکترین آنها به گشایش است.

به هر حال چرخۀ روزگار یکسان نمی چرخد در اوج و فرودها بسیاری از حقیقت باطن ها و ضمیر دلها بر هر فرد و جامعه ای آشکار می شود.

امام علی علیه السلام در بیان حکیمانۀ خویش نوید فضای باز حیات را می دهد:

عِنْدَ تَناهِی الشِّدَّهِ تَکُونُ الْفُرْجَهُ وَ عِنْدَ تَضایُقِ حَلَقِ الْبَلاءِ یَکُونُ الرَّخاءُ. (2)

زمان اوج سختی مرحلۀ گشایش و هنگام تنگی حلقه های بلا نوبت آسایش است.

«زنی به نزد حضرت امیرمؤمنان شکایت کرد که همسرش به او خرجی زندگی و نفقه نمی دهد، در حالی که مرد او بسیار تنگ دست بود، علی علیه السلام از این که همسرش او را به زندان بیاندازد خودداری کرد و در جواب آن زن فرمود: با هر تنگ دستی، راحتی است و او را به صبر و تحمل دعوت کرد.» (3)بنابراین باید کلیدهای گشایش را شناخت تا درهای رحمت گشوده شود.

نبی اکرم صلی الله علیه و آله یادآوری فرمود:

اگر آسمان و زمین؛ بر بنده ای بسته شود؛ و او تقوی پیشه کند، خداوند برای او راه گشایش و خروج از گرفتگی آن دو را فراهم کند. (4)

ص:299


1- (1) - بحار الأنوار: 166/74، باب 7، حدیث 2؛ عوالی اللآلی: 291/1، حدیث 161. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 351. [2]
3- (3) - تهذیب الأحکام: 454/7، حدیث 25؛ وسائل الشیعه: 418/18، باب 7، حدیث 23961.
4- (4) - بحار الأنوار: 285/67، باب 56، ذیل حدیث 8؛ عدّه الدّاعی: 305.

امام صادق علیه السلام به سفیان ثوری در سفارشی اساسی می فرماید:

ای سفیان! هر گاه از سوی حاکم یا دیگران اندوهی به تو رسید بسیار بگو:

«لاحَوْلَ وَ لاقُوَّهَ إِلّا بِاللّه» هیچ قدرت و قوتی نیست مگر به اتکای خداوند که آن کلید گشایش و گنجی از گنج های بهشت است. (1)صاحب کتاب بحار الأنوار، در جلد 92 دعاهایی برای رفع شدت بلاها، دفع دشمن و خطرات و أدعیه انبیا جهت رهایی از زندان و آفت ها و بلایا در سه باب مستقل 106، 107، 108 آورده است:

از أدعیه انبیا، دعاء النبی صلی الله علیه و آله که معروف به دعای فَرَج است و بخشی از آن چنین است:

... أَسْاَلُکَ بِهِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تُیَسِّرَ لی مِنْ أَمْرِی ما أَخافُ عُسْرَهُ وَ تُفَرِّجَ عَنِّی الْهَمَّ وَ الْغَمَّ وَ الْکَرْبَ وَ ما ضاقَ بِهِ صَدْری وَ عِیلَ بِهِ صَبْری فَإِنَّهُ لایَقْدِرُ عَلی فَرَجی سِواکَ وَ افْعَلْ بِی ما أَنْتَ أَهْلُهُ یا أَهْلَ التَّقْوی وَ أَهْلَ الْمَغْفِرَهِ یا مَنْ لایَکْشِفُ الْکَرْبَ غَیْرُهُ وَ لایُجَلِّی الْحُزْنَ سِواهُ وَ لایُفَرِّجُ عَنّی إِلاّ هُوَ اکْفِنِی شَرَّ نَفْسی خاصَّهً وَ شَرَّ النّاسِ عامَّهً وَ أَصْلِحْ لی شَأْنی کُلَّهُ وَ أَصْلِحْ أُمُوری وَ اقْضِ لِی حَوائِجِی وَ اجْعَلْ لِی مِنْ أَمْری فَرَجاً وَ مَخْرَجاً فَاِنَّکَ تَعْلَمُ وَ لا أَعْلَمَ وَ تَقْدِرُ وَ لا أَقْدِرُ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمِینَ . (2)

سؤال می کنم تو را به حق آن نام که رحمت فرستی بر محمد و آل او و آن که آسان گردانی برای من آنچه را که از دشواریش می ترسم و برطرف نمایی از من اندوه و غم و حزن را و آنچه را به سبب آن سینۀ من تنگ شده است و به سبب آن صبر من برطرف شده است. پس به درستی که قادر نیست برخلاصی

ص:300


1- (1) - بحار الأنوار: 201/75، باب 23، حدیث 29؛ کشف الغمّه: 156/2.
2- (2) - بحار الأنوار: 282/92، باب 108، حدیث 4؛ [1]مهج الدّعوات: 92. [2]

من غیر تو و بجای آور برای من به آنچه که سزاوار آنی.

ای اهل پرهیزگاری و اهل آمرزش، ای کسی که اندوه را تنها تو برطرف سازی و دلگیری را تنها تو زایل کنی؛ و او بر من گشایش نماید. مرا از شر نفس به ویژه و از شر مردم همیشه کفایت نمای.

همه حال مرا نیکو گردان و امور مرا اصلاح فرما و حاجت های مرا برآور و در کار من گشایش و خروجی قرار ده. پس به درستی که تو می دانی و من نمی دانم و تو قادر و توانایی و من قادر نیستم و تو بر همه چیز بسیار توانایی، به حق مهربانی تو ای مهربان ترین مهربانان.

ص:301

[وَ أَذِقْنِی حَلاَوَهَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً وَ فَرَجاً هَنِیئاً وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِکَ مَخْرَجاً وَحِیّاً «9»وَ لاَ تَشْغَلْنِی بِالاِهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِکَ وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِکَ ]

و در آنچه از تو درخواست می کنم، شیرینی اجابت را بچشان، و از جانب خودت، رحمت و گشایشی گوارا به من ببخش، و برای من از نزد خود، راه نجاتی سریع قرار ده. و مرا به خاطر غمگینی و حزن و اندوه از رعایت واجباتت، و به کار گرفتن مستحباتت باز مدار.

شیرینی اجابت خواسته ها

اشاره

خواسته های بندگان وسیلۀ ارتباط درونی با خداوند است. و حاجت بنده راه محبت و پیوند خالق با مخلوق است. شیرینی دریافت پاسخ حق تعالی این است که یاد و پرسش او در قلب و ذهن پیوسته باشد.

ماهیت پرسش در این است که انسان نیازهای فکری یا قلبی دارد که باید از دیگری خواستۀ خود را برآورده سازد تا به حق مطلب برسد. بنابراین اگر پروردگار از بندگان پرسش می کند، چون آنان نقص دارند، باید به حقایق آگاهی یابند و دانش خویش را تکمیل کنند. ولی پرسش انسان از حق دلیل بر نقص خداوند نیست؛ زیرا حق تعالی کمال نهایی و فاعل محض است و نقص و ضعف در او راه ندارد.

این مطلب در روان شناسی ثابت است که از هر کسی سؤالی شود و نتواند پاسخ

ص:302

مناسبی به آن دهد، ناراحت می شود؛ زیرا او ضعف و محدودیت دارد ولی خدا این گونه نیست که اگر از او پرسشی شود غضبناک گردد؛ زیرا او کامل است و می تواند هر پرسشی را به مقتضای حال پرسشگر پاسخ دهد. در نتیجه حضرت حق این حالت پرسشگری را دوست می دارد.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

...إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ أَنْ یُسْاَلَ وَ یُطْلَبَ ما عِنْدَهُ . (1)

همانا خدای تعالی دوست دارد که از او درخواست شود و آنچه را نزد اوست بخواهند.

انواع خواسته ها

درخواست بنده از حق به سه گونه است:

الف - زبانی: مانند درخواست نیکی و خیر در دنیا و آخرت:

وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الْأَخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (2)

و گروهی از آنان می گویند : پروردگارا ! به ما در دنیا نیکی و در آخرت هم نیکی عطا کن، و ما را از عذاب آتش نگاه دار .

امام جواد علیه السلام در این باره می فرماید:

نیازها با خواهش خواسته می شود و با قضای الهی نازل شود و عافیت بهترین عطاست. (3)

ص:303


1- (1) - الکافی: 475/2، حدیث 4؛ [1]وسائل الشیعه: 58/7، باب 20، حدیث 8715. [2]
2- (2) - بقره (2) : 201. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 365/75، باب 27، ذیل حدیث 5؛ أعلام الدین: 309.

ب - حالی: مانند نیازمندی که دست نیاز به سوی بی نیازی دراز می کند، بدون آن که چیزی بگوید و با زبان حال عرض حاجت می کند به این معنا که بنده ای از حال خود خبر دارد که عنایتی از سوی حق به او می شود و باید آن را درخواست کند؛ پس منتظر فرا رسیدن زمان فیض آن است. خداوند منّان در این باره می فرماید:

ادْعُواْ رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَهً إِنَّهُ لَایُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ » (1)

پروردگارتان را از روی فروتنی و زاری و مخفیانه بخوانید [ و از آداب و شرایط دعا تجاوز نکنید ] ؛ یقیناً خدا متجاوزان را دوست ندارد .

چنانکه رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

همانا برای پروردگارتان در روزهای زندگیتان، زمانی است که نسیم های معنوی می وزد، آگاه باشید و خود را در محل آن قرار دهید. (2)ج - استعدادی: مانند همه موجودات به فراخور استحقاق و ظرفیت وجودیشان از حق تعالی درخواست می کنند.

یَسَْلُهُ مَن فِی السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ » (3)

هر که در آسمان ها و زمین است از او درخواست [ حاجت ] می کند ، او هر روز در کاری است .

این وضعیت موجودات آسمانی و زمینی برحسب اقتضای هستی و آفرینش آنان است که شب و روز در انتظار باران رحمت حق هستند؛ زیرا گنجایش درخواست آنان افزونتر از خواسته های بشر است. که همگان باید در خدمت انسان

ص:304


1- (1) - أعراف (7) : 55. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 221/68، باب 66، ذیل حدیث 30؛ عوالی اللآلی: 118/4، حدیث 188.
3- (3) - الرحمن (55) : 29. [2]

باشند و آفرینش آن دو حتی از خلقت آدم هم مهمتر است ولی بیشتر مردم این مطالب را نمی دانند. پس خداوند به همه موجودات توجّه دارد و در پاسخ به حالت انتظار آنان خطاب می فرماید:

وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ » (1)

و پروردگارتان گفت : مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم .

همگی مرا بخوانند تا در بی نیازی را بر روی آفرینش باز کنم، حق مرا ادا کنید تا درهای رحمت را بگشایم، به تعهد و پیمان ها عمل کنید تا من هم به پاسخگویی وفا کنم؛ زیرا وعدۀ خداوند به اجابت خواسته یک وعدۀ مشروط است نه مطلق؛ زیرا برای قبولی حاجات شرایطی هست که تا ارتباط دو طرفی باشد خداوند از حال دعا و خواهش بنده لذت می برد و به نزد فرشتگان افتخار می کند پس بنده هم برای دریافت حتمی حاجت باید مقدمات راهیابی را فراهم کند تا به مقامات بالاتر برسد از اینرو امام صادق علیه السلام به میسر می فرماید:

إِنَّ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ مَنْزِلَهً لاتُنالُ إِلاّ بِمَسْأَلَهٍ . (2)

در نزد خداوند مقامی است که تنها با دعا و درخواست به آن رسیده می شود.

چگونه باید رسید به درجاتی که پله های آن را باید در دنیا با دعا و مناجات گذراند. تا لذت شیرینی شرفیابی به حضور حق را احساس کرد. عبداللّه بن سنان گفت: ازامام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:

بسیار دعا کنید؛ زیرا دعا کلید بخشش خداوند و وسیلۀ رسیدن به هر حاجت است. در نزد پروردگار نعمت ها و رحمت هایی است که تنها با دعا می توان به آن رسید. (3)

ص:305


1- (1) - غافر (40) : 60. [1]
2- (2) - الکافی: 466/2، حدیث 3؛ [2]وسائل الشیعه: 34/7، باب 6، حدیث 8639. [3]
3- (3) - الکافی: 470/2، حدیث 7؛ [4] بحار الأنوار: 295/90، باب 16، ذیل حدیث 23.

دانشمندی می گوید:

وقتی که ما نیایش می کنیم خود را به قوۀ پایان ناپذیری که تمام کاینات را به هم پیوسته است متصل و مربوط می سازیم. (1)

فیوضات واجبات و مستحبات در روایات

کسانی که خوشی و ناخوشی در حال آنان نسبت به واجبات الهیّه و سنن اسلامیه اثر می گذارد، به خاطر غم و اندوهی که عاقبتش زایل شدنی است خود را از برکات و فیوضات محروم می نمایند.

در توضیح فراز بالا لازم است به مختصری از فیوضاتی که از واجبات و مستحبّات نصیب انسان می گردد اشاره می شود.

از امام باقر علیه السلام روایت شده:

عَشْرٌ مَنْ لَقِیَ اللّهَ بِهِنَّ دَخَلَ الْجَنَّهَ : شَهادَهُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ ، وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ ، وَ الإْقْرارُ بِما جاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ، وَ إقامُ الصَّلاهِ ، وَ إیتاءُ الزَّکاهِ ، وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضانَ ، وَ حِجُّ الْبَیْتِ وَ الْوَلایَهُ لأِوْلیاءِ اللّهِ ، وَ الْبَراءَهُ مِنْ أعْداءِ اللّهِ ، وَ اجْتِنابُ کُلِّ مُسْکِرٍ. (2)

ده صفت است که هر کس خدا را با آنها ملاقات کند داخل بهشت خواهد شد:

شهادت به وحدانیّت خدا و به رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اقرار و اعتراف به آنچه از جانب خدا آورده و بپا داشتن نماز و دادن زکات و روزۀ ماه رمضان و انجام حجّ خانۀ خدا و دوستی با دوستان خدا و بیزاری از دشمنان حضرت

ص:306


1- (1) - آیین زندگی: 156.
2- (2) - بحار الأنوار: 377/65، باب 27، حدیث 24؛ [1]ثواب الاعمال: 14 - 15. [2]

ربّ و دوری کردن از هر چه مست کننده است.

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمود:

مَنْ تَوَضَّأَ لِلْمَغْرِبِ کانَ وُضُوؤُهُ ذلِکَ کَفّارَهً لِما مَضی مِنْ ذُنُوبِهِ فی نَهارِهِ ما خَلاَ الْکَبائِرَ، وَ مَنْ تَوَضَّأَ لِصَلاهِ الصُّبْحِ کانَ وُضُوؤُهُ ذلِکَ کَفّارَهً لِما مَضی مِنْ ذُنُوبِهِ فی لَیْلَتهِ ما خَلاَ الْکَبائِرَ. (1)

هر کس برای نماز مغرب وضو بگیرد، این وضوی او کفّارۀ گناهان گذشتۀ روز اوست به غیر از گناهان بزرگ. و هر کس برای نماز صبح وضو بگیرد این وضو کفارۀ گناهان گذشتۀ شب اوست به استثنای گناهان بزرگ.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ألا أدُلُّکُمْ عَلی سِلاحٍ یُنْجیکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ ، وَ یُدِرُّ رِزْقَکُمْ ؟ قالُوا: نَعَمْ ، قالَ :

تَدْعُونَ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ، فَإنَّ سِلاحَ الْمُؤْمِنِ الدُّعاءُ. (2)

آیا شما را راهنمایی ننمایم بر اسلحه و ساز و برگی که شما را از دشمنان نجات بخشد و روزی شما را زیاد گرداند؟ گفتند: چرا، یا رسول اللّه. فرمود:

در شب و روز خدا را بخوانید و دعا کنید، چون یگانه اسلحۀ مؤمن دعاست.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ مَشی إلَی الْمَسْجِدِ لَمْ یَضَعْ رِجْلَهُ عَلی رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إلاّ سَبَّحَتْ لَهُ الأْرْضُ إلَی الأْرَضینَ السّابِعَهِ . (3)

هر کس پیاده به سوی مسجد روان شود، پای خود را بر هیچ تر و خشکی نمی گذارد مگر آن که از آن جا تا زمین هفتم برای او پروردگار را تسبیح می نمایند.

ص:307


1- (1) - بحار الأنوار: 231/77، باب 2، حدیث 4؛ [1]ثواب الاعمال: 17. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 291/90، باب 16، حدیث 14؛ [3]ثواب الاعمال: 26. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 13/81، باب 8، حدیث 91؛ [5]ثواب الاعمال: 27. [6]

در شرح این روایت آمده است:

از آنجایی که به فرمودۀ قرآن، همۀ موجودات تسبیح خوان حقّند و شعور توحید در ذات آنان هست، قدمی که در راه حق برداشته شود از بس با ارزش است بر روی هر چیزی که واقع شود از آن نقطه تا طبقۀ هفتم زمین از روی بهجت و سرور، تسبیح خدا را می گویند و این تسبیح را به نفع روندۀ به سوی مسجد قرار می دهند.

امام رضا علیه السلام فرمود:

عَلَیْکُمْ بِصَلاهِ اللَّیْلِ ، فَما مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ یَقُومُ آخِرَ اللَّیْلَ فَیُصَلّی ثَمانِیَ رَکَعاتٍ وَ رَکْعَتَیِ الشَّفْعِ وَ رَکْعَهَ الْوَتْرِ، وَ اسْتَغْفَرَاللّهَ فی قُنُوتِهِ سَبْعینَ مَرَّهً إلاّ اجیرَ مِنْ عَذابِ الْقَبْرِ وَ مِنْ عَذابِ النّارِ، وَ مُدَّ لَهُ فی عُمْرِهِ ، وَ وُسِّعَ عَلَیْهِ فِی مَعیشَتِهِ .

ثُمَّ قالَ علیه السلام : إنَّ الْبَیُوتَ التَّی یُصَلّی فیها بِاللَّیْلِ یَزْهَرُ نُورُها لِأهْلِ السَّماءِ کَما یَزْهَرُ نُورُ الْکَواکِبِ لأِهْلِ الأْرْضِ . (1)

شما را به نماز شب سفارش می کنم، مؤمنی نیست که آخر شب برخیزد و هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر را همراه با هفتاد مرتبه استغفار در قنوت بجای آورد مگر این که از عذاب قبر و عذاب جهنّم امان داده می شود و در عمرش اضافه می گردد و وسعت رزق به او مرحمت خواهد شد.

سپس حضرت رضا علیه السلام فرمودند: خانه هایی که در آن نماز شب بجای آورده می شود، نورش برای اهل آسمان همچون نور ستارۀ پر فروغ برای اهل زمین می درخشد.

امام باقر علیه السلام فرمود:

ص:308


1- (1) - مستدرک الوسائل: 331/6، باب 33، حدیث 6933؛ [1]روضه الواعظین: 320/2. [2]

إذا صَلَّیْتَ الْعَصْرَ یَوْمَ الْجُمُعَهِ فَقُلْ : «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الأْوْصیاءِ الْمَرْضِیّینَ بِأفْضَلِ صَلَواتِکَ ، وَ بارِکْ عَلَیْهِمْ بِأفْضَلِ بَرَکاتِکَ ، وَ السَّلامُ عَلَیْهِمْ وَ عَلی أرْواحِهِمْ وَ أجْسادِهِمْ وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ .» فَإنَّهُ مَنْ قالَها بَعْدَ الْعَصْرِ کَتَبَ اللّهُ لَهُ مِأهَ ألْفِ حَسَنَهٍ ، وَ مَحا عَنْهُ مِأَهَ ألْفِ سَیِّئَهٍ ، وَ قَضی لَهُ بِها مَأَهَ ألْفِ حاجَهٍ ، وَ رَفَعَ لَهُ بِها مِأَهَ ألْفِ دَرَجَهٍ . (1)

چون نماز عصر را در روز جمعه بجای آوردی این دعا را بخوان: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الأْوْصیاءِ الْمَرْضِیّینَ بِأفْضَلِ صَلَواتِکَ و بارِکْ عَلَیْهِمْ بِأفْضَلِ بَرَکاتِکَ و السَّلامُ عَلَیْهِمْ وَ عَلی أرْواحِهِمْ وَ أجْسادِهِمْ وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ .»

به حقیقت که هر کس این دعا را بخواند، خداوند برای او صدهزار حسنه می نویسد، صدهزار گناه محو می کند و صدهزار حاجت او را برآورده می نماید و صد هزار درجه به او مرحمت می نماید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ما مِنْ صَلاهٍ تَحْضُرُ وَقْتُها إلاّ نادی مَلَکٌ مِنْ بَینِ یَدَیِ النّاسِ : قُومُوا إلی نیرانِکُمُ الَّتی أوْقَدْتُمُوها عَلی ظُهُورِکُمْ ، فَأطْفِئُوها بِصَلاتِکُمْ . (2)

وقت نمازی نمی رسد مگر این که ملکی در برابر مردم فریاد می زند: به سوی آتشی که برای خود برافروخته اید و آن را به پشت می کشید برخیزید و برای خاموش کردنش با نماز خویش اقدام کنید.

امام صادق علیه السلام فرمود:

صَلاهُ فَریضَهٍ خَیْرٌ مِنْ عِشْرینَ حِجَّهٍ ، وَ حِجَّهٌ خَیْرٌ مِنْ بَیْتٍ مَمْلُوٍّ مِنَ

ص:309


1- (1) - الأمالی، شیخ طوسی: 440، حدیث 986؛ [1]روضه الواعظین: 323/2. [2]
2- (2) - روضه الواعظین: 318/2؛ [3]بحار الأنوار: 209/79، باب 1، حدیث 21. [4]

الذَّهَبِ یُتَصَدَّقُ بِهِ حَتّی یَفْنی . (1)

یک نماز واجب بهتر از بیست حج است و یک حج بهتر از خانه ای است که از طلا پُر باشد و همۀ آن را در راه خدا صدقه بدهند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ کانَ الْقُرْآنُ حَدیثَهُ ، وَالْمَسْجِدُ بَیْتَهُ بَنَی اللّهُ لَهُ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ . (2)

هر کس، قرآن سخنش و مسجد خانه اش باشد خداوند در بهشت خانه ای برای او بنا کند.

ای غم تو راحت و ریحان من یاد رُخَت همنفس جان من

لعل لبت پستۀ خندان من دانۀ خال تو سپندان من

این من و تو خیزد اگر از میان هر چه بود زانِ تو هست آنِ من

لعل لبت مُهر سلیمان من دیو و پری جمله به فرمان من

عرصۀ شش سوی زمین کرده اند تا به فلک ساحت زندان من

ساحت زندان که چنین دلگشاست تا چه بود صحن گلستان من

از ازل آمیخته در یکدگر با دل و جان تو دل و جان من

فاتحه و خاتمه در مدح توست هر چه نوشته است به دیوان من

دُرّ معانی که در او سفته ام از لب لعل تو سخن گفته ام

روایات در باب فرائض و سنن بسیار زیاد است، آنچه نقل شد قطره ای از دریا بود. در این زمینه می توانید به کتابهای «مجموعۀ ورّام»، «روضه الواعظین»، «بحار الأنوار»، «وسائل الشیعه»، «ثواب الاعمال»، «المحجّه البیضاء» مراجعه نمایید.

ص:310


1- (1) - روضه الواعظین: 318/2؛ [1]الکافی: 265/3، حدیث 7، [2] با کمی اختلاف.
2- (2) - وسائل الشیعه: 198/5، باب 3، حدیث 6321؛ [3]روضه الواعظین: 337/2. [4]

در هر صورت از خداوند مهربان بخواهیم که به سبب غم و اندوه، از رعایت واجبات و اجرای سنّت ها باز نمانیم که بازماندن از فرایض و جدایی از سنّت ها، محرومیّت از فیض الهی و رحمت خاصّۀ حضرت ربّ العزّه است و مؤمن را نشاید که بین خود و بین آن همه فیوضات ملکوتیّه حایل ایجاد کند.

انسان نباید خود را در حوادث و مکاره و غم و غصّه ها حبس نماید، او باید در فضای الهی زندگی کند تا حوادث وی را از مسائل الهی به خصوص واجبات و سنّت ها محروم ننماید.

واجبات بدنی و مالی و حقوقی، منافع بسیار سنگینی در دنیا و حسنات غیر قابل شمارشی در آخرت نصیب انسان می نماید. چه قبیح است که آدمی به خاطر هجوم شداید و مکاره از آن همه منافع دنیایی و آخرتی بازبماند.

اجرای حقوق زن و فرزند، پدر و مادر، اقوام و نزدیکان، رسیدگی به یتیم و مریض، زیارت مردم مؤمن، تشییع جنازه، دستگیری از مردم، از سننی است که راه انسان را به بهشت و خشنودی حضرت محبوب نزدیک می کند، غم و غصّه و شدّت و حدّت و مکاره و رنج ها چیزی نیست که ما را از این همه فیوضات محروم سازد.

ص:311

[«10»فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِی یَا رَبِّ ذَرْعاً وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَیَّ هَمّاً وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی کَشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ فَافْعَلْ بِی ذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْکَ یَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ .]

پرورگارا! به سبب بلایی که بر من نازل شده، درمانده شده ام و از تحمّل آنچه برای من پیش آمده، دلم از اندوه و غصه پر شده، و تو به برطرف کردن آنچه که به آن گرفتار شده ام، و دور کردن بلایی که در آن افتاده ام، توانایی؛ بنابراین قدرت و تواناییت را دربارۀ من به کار گیر؛ اگر چه از جانب تو سزاوار آن نیستم. ای دارای عرش بزرگ!

لطف خداوند در رفع گرفتاری بدون استحقاق عبد

حزن، حالتی از حالات روحی روانی است که به طور طبیعی در شرایط ویژه ای برای آدم پیش می آید. البته با توجّه به روحیات و مراتب وجودی انسان ها، ظروف ویژه برای بروز و ظهور چنین حالتی نسبت به افراد انسانی متفاوت است، به گونه ای که می توان با توجه به این تفاوت ها به مرتبۀ وجودی افراد پی برد.

بنابراین می توان گفت: ظروف خاص برای بروز و ظهور چنین حالتی در دنیا خواهان با ظروف خاص اهل آخرت و اهل کمال و معرفت تفاوت اساسی دارد.

اهل دنیا پیوسته در پی رسیدن به خوشی ها و لذت های ناپایدار نفسانی هستند و چون شالودۀ دنیا با اندوه و خواری پیچیده است پس آنان به سرعت ناامید

ص:312

می شوند.

همچنانکه امام صادق علیه السلام می فرماید:

الرَّغْبَهُ فی الدُّنیا تُوْرِثُ الْغَمَّ وَ الْحَزَنَ وَ الزُّهْدُ فی الدُّنیا راحَهُ الْقَلْبِ وَ الْبَدَنِ . (1)

میل به دنیا موجب اندوه و ناراحتی می شود و پارسایی در دنیا سبب آسایش دل و بدن است.

ولی چنین ظرفی برای اهل آخرت، شوق رسیدن به نعمت ها و لذّت های معنوی اهل بهشت و شدت حب و عشق به وصال حق می باشد.

اهل معرفت به مرتبه ای از شدت حب و عشق به وصال حق می رسند که به حزن و اندوه دچار می شوند. حضرت یعقوب علیه السلام از فراغ یوسفش محزون می شود که به درگاه خداوند شکایت می کند:

قَالَ إِنَّمَآ أَشْکُواْ بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ » (2)

گفت : شکوۀ اندوه شدید و غم و غصه ام را فقط به خدا می برم و از خدا می دانم آنچه را که شما نمی دانید .

شکایت انبیای الهی عین بندگی و ابراز عشق به ذات مقدس خداوند است.

بنابراین اگر انبیا و اولیای الهی اهل صبر و استقامت و تسلیم و رضا هستند شکایت و حزن آنان برای چیست ؟

براساس احادیث نبوی و معصومین علیه السلام آنچه که با مقام صبر و بندگی خداوند ناسازگار است که بنده در گرفتاری ها و بلاها که از طرف خدا برای او پیش می آید، بی تابی نماید و بیش از مصیبتی که به او رسیده است به خدا شکوه کند، ولی اگر

ص:313


1- (1) - بحار الأنوار: 240/75، باب 23، حدیث 108؛ [1] تحف العقول: 358.
2- (2) - یوسف (12) : 86. [2]

گرفتاری و مشکلات خود را به نزد حق ببرد، بدون آن که بی تابی کند، همان عبودیت و بندگی است.

امام علی علیه السلام این حالت را برای مسلمانان چنین وظیفه می داند و می فرماید:

هر گاه مسلمانان در تنگنا و سختی قرار گیرد نباید با حالت بی تابی از خدا شکایت کند بلکه تنها باید به سوی کسی که کلید دار امور و گشاینده کارهاست شکایت برد. (1)پس نباید خداوند بزرگ را متهم ساخت و او را محکوم کرد که تو مرا آزار می دهی و از نعمت ها محروم می کنی، بلکه بگو به من لطف می کنی و مرا مستحق ثواب و پاداش آخرتی قرار می دهی حتی از گناهان من گذشت می کنی که من سزاوار عفو و بخشش بسیار تو نیستم.

درمواعظ امام صادق علیه السلام آمده است که:

شخصی از حضرت صادق علیه السلام پرسید: با کرامت ترین خلق خدا کیست ؟ حضرت فرمود: کسی که بیشترین ذکر و یاد حق تعالی را داشته باشد. پرسید:

منفورترین خلق در نزد خدا کیست ؟ حضرت فرمود: کسی که خداوند را متهم می کند. گفت: آیا کسی هست که خدا را متهم سازد؟ فرمود: بله، کسی که از خداوند خیر و برکت درخواست کند پس خیر برای او در شکل بلا و گرفتاری بدی پیش می آید و او خشمگین می شود. این همان متّهم ساختن حق تعالی است.

پرسید: چه کسی این گونه است ؟ حضرت فرمود: کسی که به خداوند شکوه می کند. پرسید: آیا کسی هست که از خدا شکایت کند؟ حضرت فرمود: بله، کسی که هنگام گرفتاری، شکایتش بیش از آن گرفتاری و بلاست که به او

ص:314


1- (1) - بحار الأنوار: 326/69، باب 119، حدیث 5؛ الخصال: 624/2، حدیث 10. [1]

رسیده است.

پرسید: چه کسی این گونه است ؟ حضرت فرمود: کسی که هرگاه به او نعمتی داده شود سپاس گزاری نمی کند و در هنگام بلا و گرفتاری صبر و بردباری نمی نماید... . (1)در سورۀ انبیا به تسبیح گویی حضرت یونس در شکم نهنگ و نجات یافتنش پرداخته است و می فرماید:

وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَتِ أَن لَّآإِلَهَ إِلَّآ أَنتَ سُبْحَنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّلِمِینَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَهُ مِنَ الْغَمِ ّ وَ کَذَ لِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ » (2)

و صاحب ماهی [ حضرت یونس ] را [ یاد کن ] زمانی که خشمناک [ از میان قومش ] رفت و گمان کرد که ما [ زندگی را ] بر او تنگ نخواهیم گرفت ، پس در تاریکی ها [ ی شب ، زیر آب ، و دل ماهی ] ندا داد که معبودی جز تو نیست تو از هر عیب و نقصی منزّهی ، همانا من از ستمکارانم . * پس ندایش را اجابت کردیم و از اندوه نجاتش دادیم ؛ و این گونه مؤمنان را نجات می دهیم .

خداوند سبحان، چند شبانه روز حضرت یونس علیه السلام را زنده و سالم در شکم نهنگ نگه داشت. حضرت یونس می دانست حبس بلایی است که خداوند او را، به خاطر ترک محل مأموریت، بدان گرفتار نموده است؛ حتی اعتراف به ستمکاری خویش نمود. ولی خداوند منان به لطف خود دعای یونس را اجابت نمود و او را از اندوه و عذاب وجدان رهانید و دوباره به سوی قومش رفت و نجات حتمی نصیب

ص:315


1- (1) - بحار الأنوار: 247/75، باب 23، حدیث 108؛ تحف العقول: 364. [1]
2- (2) - انبیاء (21) : 87 - 88. [2]

خود او و قومش گردید. اگر گذشت و لطف پروردگار به دادش نمی رسید به یقین پس از حادثه دریا با نکوهش به خشکی می افتاد و همه زحمات رسالت او به هدر می رفت. پس پروردگار او را برگزید و از صابرین قرار داد.

بنابراین گاهی پروردگار بر اساس حکمت ها و مصلحت ها، بلایا و اندوه هایی بر انسان وارد می سازد که سزای اعمال او نیست، بلکه حق تعالی بلا واندوه را وسیلۀ ارتباط و سازندگی نفس او قرار می دهد تا به درجات عالیه برسد. پس درجۀ شایستگی انسان با میزان شناخت او از حقایق معین می شود.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

راههای نجات و نابودی خودت را بشناس تا مبادا از خدا چیزی را به گمان این که نجات تو در آن است بخواهی، حال آن که سبب نابودی تو می شود خدای عزّوجل فرموده است:

«و انسان به همان صورت که نیکی ها را می طلبد [ بدون توجه به عواقب امور و به سبب جهل به مصالح و مفاسد خویش ، گزند و آسیب و ] بدی ها را می طلبد و انسان بسیار شتاب زده و عجول است . (1)» (2)بسی جای تعجب است که اهل نجات بسیار اندک هستند ولی اهل گمراهی و تباهی به وفور یافت می شوند پس باید چاره ای اندیشید!؟

امام علی علیه السلام دربارۀ روح مؤمن می فرماید:

إِذا صَعَدَتْ رُوْحُ الْمُؤْمِنِ إِلی السَّماءِ تَعَجَّبَتِ الْمَلائِکَهُ وَ قَالَتْ : عَجَباً! کَیْفَ نَجا مِنْ دارٍ فَسَدَ فِیها خِیارُنا. (3)

ص:316


1- (1) - اسراء (17) : 11.
2- (2) - مصباح الشریعه: 132، باب 62؛ بحار الأنوار: 322/90، باب 17، حدیث 36.
3- (3) - غرر الحکم: 143، حدیث 2555. [1]

آن گاه که روح مؤمن به آسمان بالا رود فرشتگان تعجّب کنند و گویند:

شگفتا! چگونه از سرایی که نیکان در آن تباه شدند، نجات یافت.

بنابراین خواستۀ امام سجّاد علیه السلام و حکمتِ بارش غم و اندوه را دریاب تا شایستگی رهایی از آنها را به لطف الهی کسب نمایی.

ص:317

دعای 8 : پناه بردن به حق

اشاره

ص:318

ص:319

«1» اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَهِ الْحَسَدِ وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ وَ قِلَّهِ الْقَنَاعَهِ وَ شَکَاسَهِ الْخُلْقِ وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَهِ وَ مَلَکَهِ الْحَمِیَّهِ «2»وَ مُتَابَعَهِ الْهَوَی وَ مُخَالَفَهِ الْهُدَی وَ سِنَهِ الْغَفْلَهِ وَ تَعَاطِی الْکُلْفَهِ وَ إِیثَارِ الْبَاطِلِ عَلَی الْحَقِّ وَ الْإِصْرَارِ عَلَی الْمَأْثَمِ وَ اسْتِصْغَارِ الْمَعْصِیَهِ وَ اسْتِکْبَارِ الطَّاعَهِ «3»وَ مُبَاهَاهِ الْمُکْثِرِینَ وَ الْإِزْرَاءِ بِالْمُقِلِّینَ وَ سُوءِ الْوِلایَهِ لِمَنْ تَحْتَ أَیْدِینَا وَ تَرْکِ الشُّکْرِ لِمَنِ اصْطَنَعَ الْعَارِفَهَ عِنْدَنَا «4»أَوْ أَنْ نَعْضُدَ ظَالِماً أَوْ نَخْذُلَ مَلْهُوفاً أَوْ نَرُومَ مَا لَیْسَ لَنَا بِحَقٍّ أَوْ نَقُولَ فِی الْعِلْمِ بِغَیْرِ عِلْمٍ «5»وَ نَعُوذُ بِکَ أَنْ نَنْطَوِیَ عَلَی غِشِّ أَحَدٍ وَ أَنْ نُعْجَبَ بِأَعْمَالِنَا وَ نَمُدَّ فِی آمَالِنَا «6»وَ نَعُوذُ بِکَ مِنْ سُوءِ السَّرِیرَهِ وَ احْتِقَارِ الصَّغِیرَهِ وَ أَنْ یَسْتَحْوِذَ عَلَیْنَا الشَّیْطَانُ أَوْ یَنْکُبَنَا الزَّمَانُ أَوْ یَتَهَضَّمَنَا السُّلْطَانُ «7»وَ نَعُوذُ بِکَ مِنْ تَنَاوُلِ الْإِسرَافِ وَ مِنْ فِقْدَانِ الْکَفَافِ «8»وَ نَعُوذُ بِکَ مِنْ شَمَاتَهِ الْأَعْدَاءِ وَ مِنْ الْفَقْرِ إِلَی الْأَکْفَاءِ وَ مِنْ مَعِیشَهٍ فِی شِدَّهٍ وَ مِیتَهٍ عَلَی غَیْرِ عُدَّهٍ «9»وَ نَعُوذُ بِکَ مِنَ الْحَسْرَهِ الْعُظْمَی وَ الْمُصِیبَهِ الْکُبْرَی وَ أَشْقَی الشَّقَاءِ وَ سُوءِ الْمَآبِ وَ حِرْمَانِ الثَّوَابِ وَ حُلُولِ الْعِقَابِ «10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِذْنِی مِنْ کُلِّ ذَلِکَ بِرَحْمَتِکَ وَ جَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ .

ص:320

[«1»اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَهِ الْحَسَدِ وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ وَ قِلَّهِ الْقَنَاعَهِ وَ شَکَاسَهِ الْخُلْقِ وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَهِ وَ مَلَکَهِ الْحَمِیَّهِ ]

خدایا! به تو پناه می آوریم، از توفان حرص و تندی و شدّت خشم، و چیرگی حسد و ناتوانی صبر، و کمی قناعت و ناسازگاری اخلاق، و پافشاری و سماجت شهوت و صفت تعصّب.

حضرت سجّاد علیه السلام در این دعا به چهل و چهار مسأله که هر یک علّتی است برای هلاکت و نابودی انسان اشاره فرموده است:

1 - هیجان حرص 2 -غضب 3 - حسد 4 - کم صبری 5 - قناعت 6 - سوءخلق 7 - افراط در شهوت 8 - تعصّب بی جا 9 - پیروی از هوا 10 - مخالفت با هدایت 11 - خواب غفلت 12 - مشقّت های بی جا 13 - گزینش حق بر باطل 14 - مداومت بر گناه 15 - کوچک شمردن گناه 16 - سختی و سنگینی در برابر طاعت 17 - فخر فروشی ثروتمندان 18 - خوار شمردن تهیدستان 19 - بدرفتاری با زیردستان 20 - ناسپاسی در برابر خوبی دیگران 21 - یاری ستمگران 22 - خوارکردن ستمدیدگان 23 - طلب ناحق 24 - از روی نادانی سخن گفتن 25 - غشّ و خدعه 26 - عُجب در عمل 27 - آرزوی دراز 28 - بدی باطن 29 - کوچک شمردن گناه صغیره 30 - تسلّط شیطان 31- سختی های روزگار 32 - ستمگری پادشاه 33 - اسراف 34 - نیافتن روزی 35 - شماتت دشمنان 36 - نیاز به مثل خود 37 - زندگی در سختی 38 - مرگ

ص:321

بدون توشۀ اخروی 39 - تأسف و حسرت بزرگ 40 - مصیبت اعظم 41 - بدترین بدبختی 42 - فرجام ناخوش 43 - محرومیت از پاداش 44 - افتادن در عِقاب و عذاب قیامت.

بصیرت بر نفس

اشاره

خود شناختن و خود دیدن برای درک خویش و پی بردن به موقف و موقعیّت خود به این که احوالات باطنی و خُلقیّات روحی و نفسی انسان در چه مرتبه ای است، آیا آراسته به حسنات است یا آلوده به رذایل، بصیرت بر نفس است.

مؤمن آل فرعون که یک سوره به نامش در قرآن مجید آمده، آسیه، همسر فرعون که آیاتی در عظمتش نازل شده، سَحَرۀ زمان فرعون که آیات سورۀ طه دلالت بر بزرگواری و شخصیت ایمانی آنان دارد، حرّ بن یزید ریاحی که چراغی فرا راه تائبان و پشیمان شده های از گناه است، بِشر حافی، فُضَیل عیاض که داستان حیات هر کدامشان دارای عبرت ها و پندهاست همه و همه محصول بصیرت بر نفس اند.

آنان با اندک توجّهی که معلول توفیق حق و بارقۀ الهی و جرقّۀ ملکوتی است وضع خود را یافتند و ملاحظه کردند که اگر آن وضع ادامه یابد و اسیر آن حالات بمانند به هلاکت ابدی و عذاب سرمدی می رسند، از اینرو، دست از تمام حالات غلط و احوالات شیطانی باطن شستند و خود را از منجلاب شقاوت نجات داده، با کشتی بصیرت به دریای رحمت وارد شده و با سیر معنوی و اخلاقی و عملی تا رسیدن به آغوش رضای حق ره سپردند.

از امام موحّدان، پیر عارفان، نور عاشقان، امیرمؤمنان علیه السلام روایت شده است:

إنَّ للّهِ تَعالی شَراباً لأِوْلیائِهِ إذا شَرِبُوا سَکِرُوا، وَ إذا سَکِرُوا طَرِبُوا، وَ إذا طَرِبُوا طابُوا، وَ إذا طابُوا ذابُوا، وَ إذا ذابُوا خَلَصُوا، وَ إذا خَلَصُوا طَلَبُوا، وَ إذا طَلَبُوا وَجَدُوا، وَ إذا وَجَدُوا وَصَلُوا، و إذا وَصَلُوا اتَّصَلُوا، وَ إذا اتَّصلُوا

ص:322

لا فَرْقَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ حَبیبِهِمْ . (1)

همانا برای خدا شرابی مخصوص اولیائش است، چون بنوشند مست شوند و چون مست شوند خوشحال شوند، چون خوشی یابند پاکیزه گردند، چون به پاکیزگی برسند ذوب شوند، چون ذوب شوند خالص گردند، چون خالص شوند در مقام طلب برآیند و چون دست به طلب بزنند بیابند و چون بیابند، وصل شوند و چون وصل شوند بین آنان و حبیبشان فرق و جدایی نماند.

این شراب بصیرت است که قرآن مجید آن را صفت انبیا و اولیا می داند و با این صفت به تمام کمالات و مقام فناء فی اللّه رسیدند.

ما معمولاً در حالتی هستیم که از خود به خارج می نگریم، مثلاً دیدگان ما در بدن ما قرار دارد، در زیر پیشانی ما و با این دو چشم به خارج خود نگاه می کنیم. همچنین حسّ لامسه ای که در بدن ما هست به وسیلۀ این حس، خارج بدن خود را، یعنی آنچه بیرون از ما هست، لمس می کنیم.

راست است که با چشم ها دست و پای خود را نیز می بینیم و با این دست آن دست را لمس می کنیم، به اعضای تن خودمان هم می نگریم و با دست لمس می کنیم، امّا غالباً چنین است وقتی که با این حواسّ به اشیای خارج از خود می نگریم، حکم چراغی را داریم که نورش پرتو می افکند به محیط و پیرامونش، همچنین با قوّۀ خیال و با قوّۀ وهم و با قوّۀ عاقله که اینها هر کدام مرتبه ای از ادراکات باطنی ما هستند، با این قوای ادراکیّه هم غالباً به خارج از خود می نگریم و آنچه را که بیرون از ما هست به آسانی هم می توانیم مورد نظر و ادراک قرار بدهیم.

مثلاً ما آدم ها به آدم های دیگر به خوبی نظر می کنیم و در مورد آنها نیکو دقّت می کنیم، گفتار پسند و ناپسند آنها را، رفتار نیک و بد آنها را، خوب از یکدیگر باز

ص:323


1- (1) - التحفه السنیه: 86؛ [1] شرح الاسماء الحسنی: 198/1؛ جامع الاسرار: 205؛ نقدالنقود؛ 676؛ کلمات مکنونه، فیض: 35.

می شناسیم. در مواقعی که با گرمی و شیرینی گرد هم می نشینیم و به غیبت هم می پردازیم ببینید که با چه باریک بینی تمام خوبی ها و بدی های اشخاص را از هم جدا می کنیم.

با این دقت و روشنی که ما می توانیم به اشیای خارج از خود بنگریم متأسفانه به خودمان با همین دقت نمی نگریم. وجود ما از برای ما حکم سنگر را دارد و ما مانند سربازی هستیم که در سنگر نشسته و از سوراخ آن مواظب بیرون می باشیم. اگر ما بتوانیم به توفیق حضرت حق و با توجه و فکر و اندیشه در عواقب امور، از خود خارج گردیم و از خارج وجود خودمان به خودمان بنگریم آن چنانکه دیگران به ما می نگرند، در آن صورت خود ما خواهیم توانست از برای خود معلم و مربّی نیکویی باشیم که این قدم اول بصیرت است.

در دستورهای حکیمانه آمده:

طبیب خود باش. یعنی تو مریضی، عنایت کن که طبیب خودت باشی، به امراض و دردهای خود هم واقف باش و درصدد علاج آن امراض و مداوای آن دردها باش که بی خبران از خود در ورطۀ هلاکت و نابودی هستند. خود را فهمیدن و به عیب خود واقف شدن، خیری است که حضرت ربّ العزّه به انسان عنایت می فرماید.

بصیرت نفس در روایات

از امام صادق علیه السلام روایت شده:

إذا أرادَ اللّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً، زَهَّدَهُ فِی الدُّنْیا، وَفَقَّهَهُ فِی الدّینِ ، وَ بَصَّرَهُ عُیُوبَها، وَ مَنْ اوتیهِنَّ فَقَدْ اوتِیَ خَیْرَ الدُّنْیا وَ الآْخِرَهِ . (1)

ص:324


1- (1) - بحار الأنوار: 55/70، باب 122، حدیث 28؛ [1]الکافی: 130/2، حدیث 10. [2]

چون خداوند خیری را به بنده اش اراده کند، او را زهد در دنیا، فهم در دین و بصیرت به عیوب نفس عنایت کند و هر کس این حقایق به او مرحمت شود، خیر دنیا و آخرت به او رسیده است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

إذا أرادَ اللّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً فَتَحَ لَهُ قُفْلَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ فیهِ الْیَقینَ وَ الصِّدْقَ ، وَ جَعَلَ قَلْبَهُ واعیاً لِما سَلَکَ فیهِ ، وَ جَعَلَ قَلْبَهُ سَلیماً، وَ لِسانَهُ صادِقاً، وَ خلیقَتَهُ مُسْتَقیمَهً ، وَ جَعَلَ اذُنَهُ سَمیعَهً وَعَیْنَهُ بَصیرَهً . (1)

چون خداوند خیری را برای بنده ای اراده کند، قفل قلبش را می گشاید و در آن یقین و صدق قرار می دهد و دل او را فراگیر آنچه بدان راه می یابد قرار می دهد و دلش را از حالات شیطانی، سالم و زبانش را به صدق و اخلاقش را به مستقیم بودن آراسته می کند و نیز گوشش را شنوا و دیده اش را منوّر به نور بصیرت می فرماید.

از رسول عزیز اسلام صلی الله علیه و آله روایت شده:

إذا أراد اللّهُ بِأهْلِ الْبَیْتِ خَیْراً، فَقَّهَهُمْ فِی الدّینِ ، وَ وَقَّرَ صَغیرُهُمْ کَبیرَهُمْ ، وَ رَزَقَهُمُ الرِّفْقَ فی مَعْیشَتِهِمْ وَالْقَصْدَ فی نَفَقاتِهِمْ ، وَ بَصَّرَهُمْ عُیُوبَهُمْ فَیَتُوبُوا مِنها، وَ إذا أرادَ بِهِمْ غَیْرَ ذلِکَ تَرَکَهُمْ هَمَلاً. (2)

چون خداوند به خانواده ای ارادۀ خیر فرماید، آنان را دین شناس می کند و کوچکترهاشان را حس احترام به بزرگتر عنایت می فرماید، در امر معیشت و زندگی رفق و مداراشان می دهد و آنان را در مسألۀ دخل و خرج در خط میانه روی می اندازد و عیوبشان را به آنان می نمایاند تا درون و برون را از

ص:325


1- (1) - کنز العمال: 96/11، حدیث 30768؛ الجامع الصغیر: 62/1، حدیث 387.
2- (2) - کنز العمال: 137/10، حدیث 28691؛ الجامع الصغیر: 62/1، حدیث 388.

آن شستشو دهند. و چون نظر لطف و مرحمت به آنان نداشته باشد مهمل و بی قید آنان را رها می کند تا به هر بدبختی که می خواهند دچار شوند.

بدون شک وقتی انسان با توفیق حضرت محبوب عیوبش را شناخت، علاجش آسان است. ولی وقتی وجود ما دارای عیب باشد و ما آن را نبینیم البته علاجش امکان پذیر نیست. با کمال تأسف اکثر مردم به عیوب خود جاهلند و بر اثر این جهل است که برای خود و دیگران مشکلات فراوان به وجود می آورند. از پی این جهل است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

خاشاک را در چشم دیگران می بینند و شاخه را در چشم خود نمی بینند. (1)علت عقب افتادگی فرد و خانواده و جامعه همین است و بس. کفر عیب است، شرک عیب است، نفاق و بد دلی، کینه و عجب، کبر و حسد و حرص و منیّت و...همه و همه عیب است. اگر انسان این عیوب را در خود بفهمد و ضرر دنیایی و آخرتی این صفات ناپسند را واقف شود، البته درصدد علاج و مداوای این امراض برمی آید.

اهل بصیرت، مریدان بینش، عاشقان حقیقت، چون به عیوب خود بنگرند، قدم در میدان مبارزه و جهاد با رذایل گذاشته و تمام تلاش و سعی خود را در این می گذارند که هدف بعثت انبیا که تزکیۀ نفوس بوده و به خصوص هدف بعثت رسول با کرامت اسلام را که رساندن آدمی به مکارم و حسنات اخلاقی بوده، در وجود خویش تحقّق دهند.

اینان با تمام وجود در درجۀ اول خود را مدیون حضرت حق و در مرحلۀ بعد خویش را مدیون انبیا و مخصوصاً رسول اسلام و ائمۀ طاهرین علیهم السلام می دانند و ادای دَین را در این می بینند که علاوه بر ایمان و عمل، آراسته به واقعیت های اخلاقی

ص:326


1- (1) - کنز العمال: 122/16، حدیث 44141؛ فیض القدیر: 591/6، حدیث 9992.

شوند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

إنَّما بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَکارِمَ الأْخْلاقِ . (1)

همانا من برای کامل نمودن مکارم اخلاق، از جانب خدا برانگیخته شده ام.

و نیز فرمود:

إنَّما بُعِثْتُ لاُتَمِّمَ حُسْنَ الأْخْلاقِ . (2)

همانا من برای تکمیل نمودن حسن اخلاق، مبعوث به رسالت شده ام.

حضرت مولا، علی علیه السلام می فرماید:

عَلَیْکُمْ بِمَکارِمِ الأْخْلاقِ فَإنَّها رِفْعَهٌ ، إیّاکُمْ وَ الأْخْلاقَ الدَّنِیَّهَ فَإنَّها تَضَعُ الشَّریفَ ، وَ تَهْدِمُ الْمَجْدَ. (3)

بر شما باد به مکارم اخلاق که آن رفعت و بزرگی است و از اخلاق پست بپرهیزید که بلند مرتبه را پست و مجد و بزرگی را منهدم می کند.

حُسن خلق

اشاره

حسن خلق از زمان بعثت اولین پیامبر حضرت آدم علیه السلام جهت ارزش یافتن انسان مورد توجّه حضرت ربّ العزّه بوده و به آدم ابوالبشر سفارش و وصیت شده است.

بدون زدودن آلودگی های اخلاقی و پیراستن نفس و روی آوردن به جانب حسنات آراستن نفس و حسن خلق امکان پذیر نیست.

برای ایجاد حسن خلق، شناخت رذایل و فضایل، قدم اوّل؛ و کوشش به خرج

ص:327


1- (1) - مستدرک الوسائل: 187/11، باب 6، حدیث 12701؛ [1]بحار الأنوار: 210/16، باب 9. [2]
2- (2) - کنز العمال: 16/3، حدیث 5218؛ الطبقات الکبری: 193/1. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 53/75، باب 16، حدیث 89؛ [4] تحف العقول: 215.

دادن و ریاضت کشیدن برای پاک شدن نفس از رذایل و آراسته شدن درون به حسنات، قدم دوم؛ و حفظ حقایق متحقّق در نفس با توجه دائم، قدم سوم و آخر است.

بدون حسن خلق مشکلات فردی و خانوادگی و اجتماعی قابل حل نیست.

مؤمن بد اخلاق در پیشگاه حضرت حق موجودی بی ارزش و مؤمن خوش اخلاق از بهترین عباد خداست. ایمان انسان، با حسن خلق قابل تقویت است و با سوء خلق در معرض خطر و نابودی است.

حسن خلق در روایات

از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده:

لَمّا خَلَقَ اللّهُ تَعالی الإْیْمانَ قالَ : اللّهُمَّ قَوِّنی، فَقَوّاهُ بِحُسْنِ الْخُلْقِ وَ السَّخاءِ. وَ لَمّا خَلَقَ اللّهُ الْکُفْرَ قالَ : اللّهُمَّ قَوِّنی، فَقَوّاهُ بِالْبُخْلِ وَ سُوءِ الْخُلْقِ . (1)

چون ایمان به لباس هستی درآمد به حضرت حق عرضه داشت: مرا نیرو بده، او را به حسن خلق و سخاوت نیرو بخشید. و چون کفر ظهور کرد عرضه داشت: مرا تقویت کن، خداوند او را به بخل و سوء خلق نیرو داد.

رسول با کرامت اسلام فرمود:

الإْسْلامُ حُسْنُ الْخُلْقِ . (2)

اسلام حسن خلق است.

راستی، حسن خلق چه ارزش سنگین و والایی دارد که صدرنشین مُلک و

ص:328


1- (1) - المحجه البیضاء: 90/5، کتاب ریاضه النفس؛ میزان الحکمه: 798/1، حدیث 1098.
2- (2) - میزان الحکمه: 798/1، حدیث 1099؛ کنز العمال: 17/3، حدیث 5225.

ملکوت، اسلام را به حسن خلق معنا فرموده است! آری، حسنات اخلاقی ریشه در صفات و اسمای حضرت محبوب دارد، ورنه اسلام بدین صورت معنی نمی شد.

حسن خلق را چه منزلت عظیمی است که حضرت مجتبی علیه السلام در روایتی بی نظیر، آن را بهترین نیکی ها دانسته اند.

أبُوالحَسنِ عَلیُّ بنُ عبدِ اللّهِ الأْسْواریُّ ، عن أحْمَدَ بن محمَّدِ بنِ قَیْسٍ ، عن عبدِالعزیزِ بنِ علیٍّ السَّرَخسیِّ ، عن أحمدَ بنِ عِمْرانَ البغدادیّ ، قال: حَدَّثَنا أبوالحسنِ قال: حَدَّثنا أبوالحسن، قال: حَدَّثنا أبوالحسنِ قال: حَدَّثنا الحَسَنُ ، عنِ الْحَسَنِ ، عنِ الْحَسَنِ : «إنَّ أحْسَنَ الْحَسَنِ ، الْخُلْقُ الْحَسَنُ .» (1)

راویان روایت از ابوالحسن و او از ابوالحسن و او نیز از ابوالحسن، از حسن، از حسن، از حسن روایت کرده اند که بهترینِ نیکی ها خُلق حسن است. (2)حضرت باقر علیه السلام ایمان کامل را شعاع اخلاق نیکو دانسته است:

إنَّ أکْمَلَ الْمُؤْمِنینَ إیماناً أحْسَنُهُمْ خُلْقاً. (3)

کامل ترین مؤمنان از جهت ایمان خوش اخلاق ترین آنانند.

وجود حسن خلق محصول میانه روی بر علیه افراط و تفریط در قوۀ شهوت و غضب است و ظهور این معنی در معاشرت نیکو با مردم و محبت با آنان، وصِله و صدق و لطف و نیکوکاری، حسن مصاحبت و زندگی پاک و رعایت حقوق خلق خدا و مواسات و مساوات و نرم خویی و حلم و صبر و تحمّل رنج مردم و مهربانی با

ص:329


1- (1) - بحار الأنوار: 386/68، باب 92، حدیث 30؛ [1]وسائل الشیعه: 153/12، باب 104، حدیث 15929. [2]
2- (2) - ابوالحسن اول در روایت محمّد بن عبدالرحیم شوشتری، و ابوالحسن دوم علیّ بن احمد بصری تمّار، و ابوالحسن سوم علیّ بن محمّد واقدی است. امّا حسن اول حسن بن عرفه العبدی، و حسن دوم حسن بن ابی الحسن بصری، و حسن سوّم، وجود مقدس حضرت مجتبی - علیه آلاف التحیّه و الثناء - است.
3- (3) - الکافی: 99/2، حدیث 1؛ [3]وسائل الشیعه: 148/12، باب 104، حدیث 15904. [4]

ایشان است.

در سفارش های حضرت ختمی مرتبت است که:

خالِقِ النّاسَ بِخُلْقٍ حَسَنٍ . (1)

با حسن خلق با مردم معاشرت داشته باش.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

ما یُوضَعُ فی میزانِ امْرِءٍ یَوْمَ الْقِیامَهِ أفْضَلُ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ . (2)

در ترازوی اعمال هر شخصی در قیامت چیزی بهتری از اخلاق نیکو نمی باشد.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

أرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کَمُلَ إیمانُهُ ، وَ إنْ کانَ مِنْ قَرْنِهِ إلی قَدَمِهِ ذُنُوباً لَمْ یَنْقُصْهُ ذلِکَ ، قالَ : وَ هُوَ الصِّدْقُ ، وَ أداءُ الأْمانَهِ ، وَ الحَیاءُ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ . (3)

چهار واقعیّت است در هر کس باشد ایمانش کامل می شود و اگر از سر تا قدمش را گناه گرفته باشد کاهشی در آن پدید نمی آورد: راستی، ادای امانت، حیا و حسن خلق.

این چهار حقیقت در مرحله ای مانع از بسیاری از گناهان در آینده و باعث آمرزش گناهان گذشته و زمینه ساز توفیق توبه برای انسان است.

روزه در تابستان عملی بس مشکل و دارای اجری فوق العاده است، به اندازه ای که خداوند فرموده:

ص:330


1- (1) - بحار الأنوار: 242/68، باب 70، حدیث 3؛ [1]مستدرک الوسائل: 208/8، باب 23، حدیث 9266. [2]
2- (2) - الکافی: 99/2، حدیث 2؛ [3]وسائل الشیعه: 151/12، باب 104، حدیث 15916. [4]
3- (3) - الکافی: 99/2، حدیث 3؛ [5] تهذیب الاحکام: 350/6، باب 93، حدیث 111.

روزه از من است و من به آن جزا می دهم. (1)شب زنده داری آنهم با خستگی از کار روزانه کاری مشقّت و عملی سخت است، به همین خاطر ثواب شب زنده داران ثوابی سنگین و اجری غیر قابل تصور است، تا جایی که از حضرت حق در بسیاری از کتب روایی و عرفانی نقل شده:

أعْدَدْتُ لِعِبادِیَ الصّالِحینَ ما لا عَیْنٌ رَأَتْ ، وَ لا اذُنٌ سَمِعَتْ ، وَ لا خَطَرَ عَلی قَلْبِ بَشَرٍ. (2)

برای بندگان شایسته ام چیزی فراهم کرده ام که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب انسانی خطور کرده است.

ثواب بسیاری برای روزه دار، شب زنده دار، است که از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده:

إنَّ صاحِبَ الْخُلْقِ الْحَسَنِ لَهُ مِثْلُ أجْرِ الصّائِمِ الْقائِمِ . (3)

اجر دارندۀ حسن خلق همچون روزه دار شب زنده دار است.

مسألۀ تقوا، یعنی حسن معامله با حضرت ربّ العزّه و حسن خلق یعنی حسن معامله با مردم، به اندازه ای پر ارزش است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند:

أکْثَرُ ماتَلِجُ بِهِ امَّتِی الْجَنَّهَ : تَقْوَی اللّهِ ، وَ حُسْنُ الْخُلْقِ . (4)

بیشتر چیزی که امّتم با آنها وارد بهشت می شوند تقوا و حسن خلق است.

حسن خلق، می خوشگوار خمخانۀ عالم لاهوت و جهان ملکوت است که به هر کس بچشانند، آلودگی هایش علاج و به حقایق معنوی آراسته می گردد.

ص:331


1- (1) - الکافی: 63/4، حدیث 6؛ [1] وسائل الشیعه: 397/10، باب 1، حدیث 13679.
2- (2) - بحار الأنوار: 92/8، باب 23؛ [2]عوالی اللآلی: 101/4، حدیث 148. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 375/68، باب 92، حدیث 5؛ [4]الکافی: 100/2، حدیث 5. [5]
4- (4) - وسائل الشیعه: 150/12، باب 104، حدیث 15911؛ [6]بحار الأنوار: 375/68، باب 92، حدیث 6. [7]

حرارت معنوی حسن خلق به اندازه ای است که حضرت صادق علیه السلام فرموده:

إنَّ الخُلْقَ الْحَسَنَ یَمیثُ الْخَطیئَهَ کَما تَمیثُ الشَّمْسُ الْجَلیدَ. (1)

حسن خلق، گناه در پروندۀ انسان را چنانکه آفتاب یخ را آب می کند، آب می نماید.

فضیلت حسن خلق در ملأ اعلی به اندازه ای است که حضرت صادق علیه السلام فرمود:

إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی لَیُعْطِی الْعَبْدَ مِنَ الثَّوابِ عَلی حُسْنِ الْخُلْقِ کَما یُعْطِی الْمُجاهِدَ فی سَبیلِ اللّهِ یَغْدُو عَلَیْهِ وَ یَرُوحُ . (2)

خداوند به صاحب خلق اجری که عنایت می فرماید همانند اجری است که به رزمندۀ در راه خدا مرحمت می شود، آنهم رزمنده ای که شب و روز در رزم با دشمن باشد.

و این معنی بعید نیست؛ زیرا دارندۀ حسن خلق بر اثر جهاد با نفس که جهاد اکبر است موفّق به تحصیل حسن خلق شده است.

ارزش و عظمت حسن خلق به اندازه ای است که کمی عبادت را در پروندۀ قیامت می تواند جبران کند. این معنی را رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است:

إنَّ الْعَبْدَ لَیَبْلُغُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ عَظیمَ دَرَجاتِ الآْخِرَهِ وَ شَرَفَ الْمَنازِلِ وَ إنَّهُ لَضَعیفُ الْعِبادَهِ . (3)

عبد با حسن خلقش به درجات بزرگ آخرت و منازل شریفه اش می رسد، در صورتی که از نظر عبادت ضعیف بوده است.

عاقبت حسن خلق بهشت و نتیجۀ سوء خلق جهنّم است. این واقعیتی است که

ص:332


1- (1) - الکافی: 100/2، حدیث 7؛ [1]وسائل الشیعه: 149/12، باب 104، حدیث 15909. [2]
2- (2) - الکافی: 101/2، حدیث 12؛ [3]وسائل الشیعه: 151/12، باب 104، حدیث 15918. [4]
3- (3) - المعجم الکبیر: 260/1، حدیث 754؛ کنز العمال: 5/3، حدیث 5149؛ المحجه البیضاء: 93/5.

حضرت رضا علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده است:

عَلَیْکُمْ بِحُسْنَ الْخُلْقِ ، فَإنَّ حُسْنَ الْخُلْقِ فِی الْجَنَّهِ لامَحالَهَ . وَ ایّاکُمْ وَ سُوءَ الْخُلْقِ فِی النّارِ لامَحالَهَ . (1)

بر شما باد به اخلاق نیکو، که مسلماً خلق نیکو در بهشت است و بپرهیزید از بدی اخلاق که مسلماً آتش را به دنبال دارد.

مردم مؤمن به طور غالب در قنوت نمازهای خود آیۀ شریفۀ:

رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الآْخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (2)

و گروهی از آنان می گویند : پروردگارا ! به ما در دنیا نیکی و در آخرت هم نیکی عطا کن، و ما را از عذاب آتش نگاه دار .

را می خوانند، امام صادق علیه السلام در توضیح این آیه می فرماید:

حسنۀ آخرت رضوان اللّه و بهشت و حسنۀ دنیا وسعت در رزق و معاش و حسن خلق است. (3)امام صادق علیه السلام می فرماید:

اسیرانی را خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند، آن بزرگوار به قتل همۀ آنان جز یک نفر فرمان داد. آن یک نفر به حضرت عرضه داشت: پدر و مادرم فدایت، چه شد که دستور آزادی ما دادی ؟ حضرت فرمودند: جبرئیل به من خبر داد که پنج خصلت در تو هست که خداوند مهربان و رسولش آنها را دوست می دارند: غیرت شدید نسبت به ناموست، سخاوت، حسن خلق، راستی در

ص:333


1- (1) - بحار الأنوار: 369/10، باب 20، حدیث 19؛ [1]وسائل الشیعه: 152/12، باب 104، حدیث 15920. [2]
2- (2) - بقره (2) : 201. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 383/68، باب 92، حدیث 18؛ وسائل الشیعه: 9/17، باب 1، حدیث 21843.

گفتار، شجاعت.

اسیر چون این واقعیت ها را شنید مسلمان شد مسلمانی نیکو و سپس در جنگ سختی همراه با رسول الهی شرکت کرد تا جایی که به مقام با عظمت شهادت رسید. (1)رسول با عظمت اسلام فرمود:

اَلْخُلْقُ الْحَسَنُ نِصْفُ الدّینِ . (2)

حسن خلق نصف دین است.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

حُسْنُ الْخُلْقِ خَیْرُ قَرینٍ . (3)

حسن خلق را بهترین رفیق انسان شمرده است.

رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

أقْرَبُکُمْ مِنّی مَجْلِساً یَوْمَ الْقِیامَهِ أحْسَنُکُمْ خُلْقاً وَ خَیْرُکُمْ لأِهْلِهِ . (4)

نزدیکترین مردم به من در قیامت کسانی اند که دارای اخلاق بهتر و به اهل و عیال از همه نیکوکارترند.

و این معنی بعید نیست؛ زیرا دارندۀ حسن خلق و نیکو رفتار به اهل و عیال همرنگ پیامبر است و طبق قاعدۀ جذب و انجذاب باید چنین مردمی در قیامت از

ص:334


1- (1) - بحار الأنوار: 384/68، باب 92، حدیث 25؛ روضه الواعظین: 377/2. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 385/68، باب 92، حدیث 28. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 387/68، باب 92، ذیل حدیث 34؛ [3]وسائل الشیعه: 153/12، باب 104، حدیث 15925. [4]
4- (4) - بحار الأنوار: 387/68، باب 92، ذیل حدیث 34؛ [5]وسائل الشیعه: 153/12، باب 104، حدیث 15927. [6]

مردم دیگر به پیامبر با کرامت نزدیکتر باشند.

از حضرت صادق علیه السلام سؤال شد:

ما حَدُّ حُسْنِ الْخُلْقِ ، قالَ : تُلینُ جانِبَکَ ، وَ تُطیبُ کَلامَکَ ، وَ تَلْقی أخاکَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ . (1)

حدّ حسن خلق چیست ؟ حضرت فرمود: نرمخویی، پاکیزگی در کلام و برخورد با برادر مسلمان با خوشرویی.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله به ابوذر فرمودند:

یا أباذَرٍّ، لا عَقْلَ کالتَّدْبیرِ، وَ لا وَرَعَ کَالْکَفِّ ، وَ لا حَسَبَ کَحُسْنِ الْخُلْقِ . (2)

عقلی چون تدبیر در امور و وَرَعی چون خودداری از محرّمات و حَسَبی همچون حسن خلق نیست.

حسن خلق و سخاوت در پیام جبرئیل

امام سجّاد علیه السلام می فرماید:

سه نفر از بت پرستان هم قَسَم شدند که رسول خدا صلی الله علیه و آله رابه قتل برسانند، امیرالمؤمنین علیه السلام به تنهایی به سوی هر سه شتافت، یکی از آنها را کشت و دو نفر دیگر را به حضور پیامبر عزیز اسلام آورد.

حضرت فرمودند: علی جان یکی از این دو نفر را نزدیک بیاور. علی علیه السلام یکی از آن دو را پیش پیامبر برد. حضرت فرمود: به وحدانیّت حق و رسالت من شهادت بده. آن احمق گفت: کشیدن سنگینی کوه ابوقبیس برای من خوشتر از اقرار به

ص:335


1- (1) - بحار الأنوار: 389/68، باب 92، حدیث 42؛ [1] من لایحضره الفقیه: 412/4، حدیث 5897.
2- (2) - بحار الأنوار: 389/68، باب 92، حدیث 43؛ [2]وسائل الشیعه: 290/15، باب 36، حدیث 20541. [3]

وحدانیت خدا و رسالت توست! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: او را از من دور کنید و گردن بزنید.

سپس فرمود: آن دیگری را بیاور. او را آوردند، فرمود: به وحدانیت خدای تعالی و رسالت من اقرار کن. گفت: مرا هم به دوستم ملحق نما. حضرت فرمان قتل او را دادند. علی علیه السلام جهت کشتن او برخاست که امین وحی به رسول الهی نازل شد، عرضه داشت: خدایت سلام می رساند و می فرماید او را نکش؛ زیرا دارای حسن خلق و صفت سخاوت در قوم و قبیله اش می باشد.

حضرت صدا زدند: یا علی از کشتن او دست نگه دار که فرستادۀ حق جبرئیل امین از حسن خلق و سخاوت او به من خبر داده و گفته به خاطر این دو صفت از قتل او درگذر.

مشرک در زیر شمشیر مولا به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: با جدّیت فرستادۀ خدایت چنین گفت ؟ حضرت فرمود: آری، گفت: همین طور است، به خدا قسم با بودن برادری از همنوعم خود را هرگز مالک درهمی ندانستم و در جنگ به هیچ عنوان روترش نکردم، اکنون به وحدانیّت حضرت محبوب اقرار کرده و به رسالت تو شهادت می دهم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رو به اصحاب کردند و فرمودند: این مرد از کسانی است که حسن خلق و سخاوتش وی را به جنّات نعیم کشید. (1)

با غم عشق تو دل کیست که محرم باشد با لب لعل تو جان کیست که همدم باشد

هر که را دولت سودای تو شد دامنگیر فارغ از محنت و آسوده دل از غم باشد

ص:336


1- (1) - بحار الأنوار: 390/68، باب 92، حدیث 49؛ الأمالی، شیخ صدوق: 105، حدیث 4.

نسبت روی تو چندان نتوان کرد به ماه که به حسن از رخ زیبای تو پر کم باشد

خنک آن جان که شد از آتش سودای تو گرم خرّم آن دل که به غم های تو خرّم باشد

گر دمی دست دهد روی تو دیدن ما را حاصل از عمر گرانمایه همان دم باشد

مفلس کوی مغان را به خرابات غمش دولت جام به از مملکت جم باشد

گر به بوسیدن پایت برسد دست کمال او بدین پایه به عشّاق مقدّم باشد

(کمال خجندی)

روایاتی دیگر در حسن خلق

مردی به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرضه داشت: ای رسول خدا، دین چیست ؟ فرمود: حسن خلق. از دست راست آمد و پرسید: دین چیست ؟ فرمود:

حسن خلق. از دست چپ آمد و پرسید: دین چیست ؟ فرمود: حسن خلق. از پشت سرآمد و پرسید: دین چیست ؟ فرمود: مگر دین را نفهمیدی ؟ دین این است که خشمگین نشوی. (1)از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است:

حُسْنُ الْخُلْقِ شَجَرَهٌ فِی الجَنَّه وَ صاحِبُهُ مُتَعَلِّقٌ بِغُصْنِها یَجْذِبُهُ إلَیْها وَ سُوْءُ الخُلْقِ شَجَرَهٌ فی النّارِ وَ صاحِبُهُ مُتَعَلِّقٌ بِغُصْنِها یَجْذِبُهُ إلَیْها. (2)

ص:337


1- (1) - بحار الأنوار: 393/68، باب 92، حدیث 63؛ [1]مجموعه ورّام: 89/1. [2]
2- (2) - مصباح الشریعه: 40؛ بحار الأنوار: 393/68، باب 92، حدیث 61. [3]

حسن خلق درختی است در بهشت که دارندۀ آن به شاخۀ آن درخت وصل است و آن شاخه وی را به بهشت می برد. و بدخلقی درختی است در جهنّم که دارندۀ آن به شاخۀ آن درخت وصل است و آن شاخه وی را به جهنّم می کشد.

از حضرت مولی الموحدین علی علیه السلام روایت شده است:

حُسْنُ الْخُلْقِ فی ثَلاثٍ : اجْتِنابُ الْمَحارِمِ ، وَ طَلَبُ الْحَلالِ وَ التَّوَسُّعُ عَلَی الْعِیالِ . (1)

حسن خلق در سه چیز است: دوری از محرمات مالی و بدنی و حقوقی و در طلب حلال و در وسعت دادن در زندگی اهل و عیال.

کَفی بِالْقِناعَهِ مُلْکاً، وَ بِحُسْنِ الْخُلْقِ نَعیماً. (2)

قناعت سرمایه ای بس سنگین و حسن خلق نعمتی بس قابل توجّه است.

حُسْنُ الْخُلْقِ رَأْسُ کُلِّ بِرٍّ. (3)

حسن خلق ریشۀ هر خوبی است.

زندگی دارای تلخی و شیرینی است، تلخی زندگی به حادثه و مصیبت نیست و شیرینی زندگی به شهوت و مالداری نمی باشد. معارف الهیّه شیرینی حیات را در حسن خلق و تلخی آن را در بد خلقی می داند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

لا عَیْشَ أهْنَأُ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ . (4)

ص:338


1- (1) - بحار الأنوار: 394/68، باب 92، ذیل حدیث 63؛ [1]مجموعه ورّام، 90/1. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 229؛ [3]بحار الأنوار: 345/68، باب 86، ذیل حدیث 2. [4]
3- (3) - غرر الحکم: 254، حدیث 5360. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 389/68، باب 92، حدیث 41؛ [6]الکافی: 244/8، حدیث 338. [7]

هیچ لذتی گواراتر از اخلاق نیکو نیست.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

ألا اخْبِرُکَ بِأشْبَهِکُمْ بی خُلْقاً؟ قالَ : بَلی یا رَسُولَ اللّهِ قالَ : أحْسَنُکُمْ خُلْقاً أعْظَمُکُمْ حِلْماً، وَ أَبَرُّکُمْ بِقَرابَتِهِ ، وَ أشَدُّکُمْ مِنْ نَفْسِهِ إنْصافاً. (1)

تو را به شبیه ترین شما به من از نظر اخلاق خبر ندهم ؟ عرض کرد: چرا، یا رسول اللّه. فرمود: خوش خلق ترین شما بردبارترین شما و نیکوکارترین شما به اقوام و با انصادف ترین شما از جانب خود نسبت به مردم است.

از پا فتاده را به کرم دستگیر باش در سرزمین نیکی و پاکی امیر باش

یا دست در نبرد مزن یا مکن فرار دشمن اگر چو شیر بود شیرگیر باش

پا در گل از چه روی به نیزار مانده ای گرنای هفت بندنگشتی حصیر باش

نعمت به سفره داری نصرت به کار خویش با ایندو بهر جامعه نِعْمَ النصیر باش

شکرانه ای که رنج فقیری ندیده ای هان ای غنی به فکر گروهی فقیر باش

تا قدرت جوانیت از کف نرفته است پشت و پناه عاجز و مسکین و پیر باش

طفل صغیر چشم به لطف تو دوخته است یار یتیم و یاور طفل صغیر باش

ص:339


1- (1) - بحار الأنوار: 59/74، باب 3، حدیث 3؛ [1]مکارم الأخلاق: 442. [2]

در بوستان فیض چو بوی بهار شو در آسمان جود چو مهر منیر باش

احسان به بیکسان کن و منّت به کس منه در کار خیر بی نظر و بی نظیر باش

حالت به کلبه های فقیران تیره روز چون مهر نور بیفکن و روشن ضمیر باش

(حالت)

امیرالمؤمنین علیه السلام به تمام مردم برای آراسته شدن به حسن خلق فرمان واجب می دهد. اطاعت از حضرت مولا بر اساس آیات قرآن مجید و تأکیدات بیست و سه سالۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و به حکم عقل و وجدان بر تمام مردان و زنان تا قیامت واجب و فریضۀ الهی است.

مطیع حضرت مولا اهل بهشت و مخالف او بدون شک اهل دوزخ است.

امام علیه السلام در فرمایش خود می فرماید:

رُوضُوا أنْفُسَکُمْ عَلَی الأْخْلاقِ الْحَسَنَهِ ، فإنَّ الْعَبْدَ الْمُسْلِمَ یَبْلُغُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ دَرَجَهَ الصّائِمِ الْقائِمِ . (1)

نفس خود را بر اساس اخلاق حسنه تربیت کنید که بندۀ مسلمان، با حسن خلقش به درجۀ روزه گیر شب زنده دار می رسد.

امام صادق علیه السلام ده خصلت از حسن خلق رسول خدا صلی الله علیه و آله را می شمارد و می فرماید:

خود را به ده خصلت امتحان کنید، اگر در شما هست خدا را سپاس گویید و در زیاد شدنش

ص:340


1- (1) - بحار الأنوار: 98/10، باب 7، حدیث 1؛ [1] الخصال: 621/2، حدیث 10.

رغبت نمایید:

یقین، قناعت، صبر، شکر، حلم، حسن خلق، سخاوت، غیرت، شجاعت، مروّت. (1)روایات در باب حسن خلق و این که این حقیقت حلاّل مشکلات دنیا و آخرت و ضامن تداوم ایمان و حافظ عمل است و در باب سوءخلق و این که این برنامه بپا کنندۀ سختی ها و باعث نابودی ایمان و عمل است، در کتب حدیث و تفسیر بسیار زیاد است.

اکنون که این روایات را ملاحظه کردید به اهمیّت دعای هشتم صحیفه که به چهل و چهار مسأله در باب سوء خلق اشاره دارد بیش از پیش پی می برید. پس از این مقدمه لازم است که به شرح هر یک به توفیق حق اقدام شود.

1 - هیجان حرص

امام سجّاد علیه السلام به پیشگاه مقدس حضرت ربّ عرضه می دارد:

«اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ »

خداوندا، با تمام وجود از تو می خواهم که به قوّت و قدرتت، به منّت و لطفت، به عنایت و به حفظت، مرا از طوفان حرص در حریم امنت پناه دهی که من از این خطر سنگین و از این هیجان مهلک و از این طوفان دین و دنیا و آخرت و ایمان بر انداز به تو پناه می آورم.

غفلت از حق، بی توجّهی به خود، نشناختن هستی، دورماندن از حریم نبوت و امامت و مسائل تربیتی، جدا زیستن از قرآن مجید که کتاب علم و حکمت و رشد و هدایت است و حبّ شدید و به دور از عقل و منطق به ظواهر فریبای دنیا، همه و همه علّت ایجاد حرص و سپس هیجان آن است.

ص:341


1- (1) - بحار الأنوار: 368/66، باب 38، حدیث 5؛ من لایحضره الفقیه: 555/3، حدیث 4901.

بدون شک کسی که از حضرت حق غافل است و از پی این غفلت، خود را ایمن از عذاب فردا، حساب می کند و بلکه یاد فردا نیست و از حق و حقیقت و یاد جناب او و آیات شریفۀ قرآن و فرمایش های اولیای الهی روگردان است، آمادۀ آلوده شدن به رذایل به خصوص مسألۀ حرص و هیجان و طوفان خطرناک آن است.

هنگامی که انسان به این معانی توجّه داشته باشد که جز مالکیّت حضرت حق بر جهان هستی مالکیتی وجود ندارد و آنچه به عنوان ملک در اختیار مردم است با حادثه ای از حوادث و یا با مرگ از کف آنان می رود و آدمی چند روز بیش در این دنیا مهمان نیست و هر کس را بر سر سفرۀ نعمت، حقّی است و نمی توان همۀ حقوق را مخصوص به خود دانست و تکاثر در ثروت در حالی که انسان بیش از یک خانه و خوراک و پوشاک و مرکب چیزی لازم ندارد، عین حماقت و ظلم به دیگران و پایمال کردن حقوق مظلومان و محرومان است، برای حرص و هیجان و طوفانش مگر در قلب جایی می ماند؟!

قلبی که با ایمان به حضرت حق دارای آرامش است و برای این باور زندگی می کند که همه چیز از اوست و ما مهمان او و هرگز از پرداخت روزی حلال به مهمان غافل نیست و قلبی که این معنا را می داند که روزی باید بمیرد و در این چند روزی که در دنیاست باید حقّ خدا و مخلوق خدا را در همۀ زمینه ها رعایت کند و قلبی که نبوّت و امامت و قیامت و سؤال و جواب و کتاب و میزان و بهشت و جهنّم را باور دارد، کجا و برای چه به حرص مبتلا می شود، تا چه رسد به هیجان و طوفان حرص که خانمان برانداز و سوزانندۀ ریشۀ دین و ایمان و مهر و محبّت و عاطفه و وجدان است.

اسلام از انسان تنبل و سست اراده و آن که دنبال کار و کسب و معیشت و آبادی زمین و هنر و صنعت نمی رود سخت بیزار است. انسان در این دنیا وظیفۀ شرعی و وجدانی دارد که با کار و کوشش و همّت و اراده، خیمۀ زندگی را به تناسب نیازهای

ص:342

خود و برابر با شأن خود و زن و فرزندانش بر پا کند و از زر و زیور و زینت دنیا تا جایی که احتیاج دارد و غریزۀ لذّتش را جواب گوید استفاده نماید.

اسلام همچنانکه به کار و کوشش و فعالیّت مادی تشویق می کند، همچنان به استقامت در چهارچوب قواعد الهی و رعایت حلال و حرام تشویق می نماید.

اسلام به اندازه ای که برای عبادات معنوی اهمیّت قائل است، به همان اندازه برای کسب و کار و صنعت و کشاورزی ارزش قائل است.

اسلام، زحمت و فعالیّت انسان را در چهارچوب امور مادّی به شرط رعایت حلال و حرام مساوی با جهاد در راه خدا دانسته و عرقی را که از پیشانی مردم زحمت کش برای آبادی دنیا می ریزد، همچون ریختن خون رزمنده در راه خدا می داند.

فکر مسلمان و حرکت مؤمن و ارادۀ او به خاطر نور ایمان، بیش از دیگران است، معنا ندارد مشتی کافر و عدّه ای مسیحی در قارۀ اروپا و آمریکا در امور زندگی آن قدر از مسلمانان جلو افتاده تر باشند که ملّت اسلام در بسیاری از امور نیازمند آنان باشند و آنان هم به خاطر نیازمندی اینان دست به عمل ننگین استعمار و استثمار بزنند و ملت اسلام را بردۀ خود کرده، از آنچه خداوند به اینان عنایت فرموده، آن نابکاران غارت کنند و به دنیا و آخرت امّت اسلامی لطمه بزنند.

زمین و معادن و جمعیت و اندیشه و فکر و عقل و فرهنگ ما کمتر از آنان نیست، قسمت اعظم معادن جهان در ممالک اسلامی است، نیروی انسانی ما فعلاً قریب به یک میلیارد است، فرهنگ ما قرآن و سنّت رسول اللّه و ائمۀ طاهرین علیهم السلام است، ما با توجه به ثروت و ملّت و فرهنگ خویش می توانیم به استقلال کامل رسیده و بر همۀ ملت ها آقایی و سیادت الهی و معنوی خود را حاکم کرده و از این رهگذر، جهان را به آغوش فرهنگ با عظمت الهی درآوریم.

محصّل تنبل، عالم سست اراده، استاد بیکار، دولت خمود، خانوادۀ سست،

ص:343

انسان بی نشاط و هر کس که دارای هنر است ولی هنر خود را معطل کرده و هر کس توان و قدرت خدمت به نوعی از انواع برای جامعه دارد ولی در ظهور دادن خدمتش سستی می ورزد، بر اساس روایات ملعون و از رحمت خدا محروم است.

خداوند مهربان، دنیا را محلّ عبادت و کار و کوشش و زحمت و فعالیّت قرار داده و از انسان خواسته است با تمام وجود دنیایت را بر اساس قواعد الهیّه آباد کن، تا از دنیای آباد آخرت آباد بیابی.

از تنبلی و سستی و بار بر دیگران بودن و خوردن و خوابیدن و بی فکری و لمیدن نتیجه ای جز افتادن به کام اژدهای استعمار و خرابی آخرت به دست نمی آید.

از نماز و روزۀ تنها و مشتی عبادات بی روح و گوشۀ مسجد یا کنج خانه خزیدن، نتیجه ای جز از دست رفتن مملکت و به غارت رفتن دین و ثروت و محروم ماندن از رحمت حضرت حق و بر باد رفتن آخرت به دست نمی آید.

تمام عناصر جهان از ریز و درشت و از اتم تا کهکشان همه و همه در کار و فعالیّت اند که بدینگونه صفحۀ هستی از زیبایی و جمال و کمال و جلال بهره مند است.

چنانکه امیر مؤمنان در دعای کمیل فرموده است:

وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتی مَلأَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ، وَ بِسُلْطانِکَ الَّذی عَلا کُلَّ شَیْ ءٍ، وَ بِأسمائِکَ الَّتی مَلأَتْ أرْکانَ کُلِّ شَیْ ءٍ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذی أضاءَ لَهُ کُلُّ شَیْ ءٍ. (1)

به بزرگیت که هر چیزی را پر کرده؛ به قدرت و سلطنتت که بر هر چیزی بلندی دارد؛ و به اسمائت که ستون های وجودی هر چیزی را پر کرده و به نور وجهت که هر چیزی برای آن روشن است.

ص:344


1- (1) - المصباح، کفعمی: 555؛ [1]مصباح المتهجّد: 844؛ دعای کمیل. [2]

فعّالیّت ها و کوشش ها و زحمت ها و رفت و آمدهای موجودات از هر صنفی و طبقه ای باعث می شود که میدان هستی تجلّی گاه اسما و صفات و نور وجه حضرت ربّ العزّه شود.

انسان که بر بسیاری از موجودات برتری دارد، به نحو قوی تر و گسترده تر می تواند تجلّی گاه اوصاف و اسمای حضرت حق شود و اگر برای رسیدن به این مقام از طریق کوشش مادی و معنوی نکوشد، گناه غیر قابل بخشش و معصیت غیرقابل جبران و خطای بسیار عظیم مرتکب شده است و بدون شک به خود و به ملّت اسلام ظلم عظیم کرده و به افتادن مسلمین در کام هلاکت و دهان استعمار کمک نموده است.

انسان بر اساس آیات و روایات، با کار و کوشش صحیح مادّی و با عبادت و بندگی، مظهر واقعیت های ملکوتی می گردد و در صورت انحراف از این راه که صراط المستقیم حضرت حق است تبدیل به شیطان و یا مظهر شیطان می شود.

حضرت الهی قمشه ای در قصیدۀ نعمانیّه که از قصاید پرمعنای دیوان اوست به این حقیقت اقرار و اعتراف نموده است.

خِرَد مرغ خوش الحان است و گیتی نغز بستانش جهان را کرده شیرین کام شورانگیز دستانش

چه بستانی زهر برگش روشن شعلۀ طوری چه دستانی که هر حرف است وحی پور عمرانش

زهر سویی خرامان سرو بالا، ماه رخساری به هر کویی شتابان عاشقی در دام هجرانش

به هر بزمی است خندان شاهدی تُرک سیه چشمی شهید عشق را در خون کشیده تیر مژگانش

ص:345

زمین را باغ مشک افشان کند از سنبل و نسرین زند دست صبا چون شانه بر زلف پریشانش

به ده نعمان و صد کاخش تو بر باد فراموشی خَوَرْنَق (1) کاخ گردون بین و مهر و ماه نعمانش

سپهر نیلگون را کاخ زرّین سازدی هرگه سر از جیب افق بیرون کند خورشید رخشانش

زبی باکی نه طبع انگیخت با گل خار خونریزش به ناپاکی نه دهر آمیخت اضداد آخشیجانش (2)

ر این گلشن چو گل رسم ادب بگزین و خندان شو به دیده غیر زیبایی مبین در نقش کیهانش

(مهدی الهی قمشه ای)

کار و کوشش مادی و معنوی گرچه بدن و جسم را پس از مدتی خسته می کند و بالأخره از کار می اندازد، ولی روح و قلب را نشاط می دهد و پس از مرگ به خصوص در قیامت بدنی تر و تازه و جوان و چهره ای زیبا و تابناک به انسان برمی گرداند تا با آن قالب تازه و جسم ارزنده روح و قلب بتواند از تمام نعمت های بهشت عنبر سرشت در سایۀ رضوان حق استفاده کند.

آری، بدن با کار و کوشش مادی و معنوی از بین نمی رود بلکه تبدیل به بدنی نیکو و جسمی احسن می گردد، چرا که وقتی انسان در تمام حرکاتش به دستور حضرت حق عمل کند، در حقیقت آنچه از چشم و گوش و زبان و دست و پا و شکم و شهوت خرج می شود، در خزانۀ رحمت حق، آن مادۀ خرج شده ذخیره می گردد

ص:346


1- (1) - خورنق: محلی در یک مایلی شرقی نجف در عراق که به سبب قصری که نعمان بن امرؤالقیس برای یزدگرد اول ساسانی ساخت، مشهور است.
2- (2) - آخشیج: ضد و نقیض و مخالف.

و در قیامت به صورتی قوی و نو به انسان برگشت داده می شود تا با آن همیشه در سایۀ عنایت حق زیست کند.

این حقیقتی است که از آیات قرآن استفاده می شود که:

چشم مؤمن در جهان آخرت چشم تیزبین می شود به نحوی که تا عمق حقایق و اسرار ملکوت را می بیند:

فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ» (1)

پس ما پرده بی خبری را از دیده [ بصیرت ] ات کنار زدیم در نتیجه دیده ات امروز بسیار تیزبین است .

آن چشم در آن روز به دیدار انبیا و صدیقان و شهدا و صالحان روشن خواهد شد:

وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبیِّینَ وَ الصَّدّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ اولئِکَ رَفیقاً» (2)

و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند ، در زمرۀ کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت [ ایمان ، اخلاق و عمل صالح ] داده ؛ و اینان نیکو رفیقانی هستند.

آن چشم در آن روز توفیق دیدار ملائکۀ رحمت و تماشای بهشت و انواع نعمت های آن را پیدا خواهد کرد:

جَنّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ المَلئِکَهُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ * سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی

ص:347


1- (1) - ق (50) : 22.
2- (2) - نساء (4) : 69. [1]

الدّارِ» (1)

بهشت های جاویدی که آنان و پدران و همسران و فرزندان شایسته و درست کارشان در آن وارد می شوند ، و فرشتگان از هر دری بر آنان درآیند .

* [ و به آنان گویند : ] سلام بر شما به پاس استقامت و صبرتان [ در برابر عبادت ، معصیت و مصیبت ] پس نیکوست فرجام این سرای.

چشمی که در طلب حلال و در دیدار آثار صنع حق و زیارت مردم مؤمن و گریۀ نیمه شب و نوحه بر اهل بیت خرج شود و در ایّام پیری به کم نوری و بی نوری مبتلا گردد، نباید آن را از بین رفته انگاشت بلکه آن چشم، نورش را به تدریج در خزانۀ رحمت محبوب بایگانی کرده تا در قیامت برگردد.

گوشی که جز صدای حق و ندای ملکوت و سخن علم و درد دردمندان و ناراحتی مستمندان نشنید و این همه برای این بود که در راه حق و حقیقت افتد، چگونه در ایّام پیری آن را از کار افتاده و از بین رفته می پندارید که عنصر گوش با خرج شدنش به سوی خزانۀ رحمت پر کشیده و در آن جا ذخیره شده تا در قیامت قوی و پرقدرت برای شنیدن صدای حق و ملائکه و انبیا به صاحبش برگردد و ندای

اِرْجِعی إلی رَبِّکِ راضیهً مَرْضِیَّهً » (2)

به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است ، باز گرد .

را از محبوب حقیقی و معشوق واقعی بشنود و صدای دلربای سلام حضرت

ص:348


1- (1) - رعد (13) : 23 - 24. [1]
2- (2) - فجر (89) : 28 [2]

رب را لمس کند:

سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍ رَحیمٍ » (1)

با سلام [ ی پرارزش و سلامت بخش ] که گفتاری از پروردگاری مهربان است.

شکم و شهوتی که در مدت عمر، جز طریق حق نپیموده و غیر حلال نخواسته و از حرام دوری جسته، در پیری مؤمن آن دو را کهنه و از بین رفته منگرید که هر دو در طریق خرج شدن در مسیر حلال در خزانۀ رحمت بایگانی شده، تا در قیامت به صاحبش برگردد به نحوی که با کمال قدرت بتواند از نعمت های بهشت و حورالعین و هر چه بخواهد و میلش باشد استفاده کند:

اَلَّذینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمینَ * ادْخُلُوا الْجَنَّهَ أنْتُمْ وَأزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ * یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أکْوابٍ وَ فیها ما تَشْتَهیهِ الأْنْفُسُ وَ تَلَذُّ الأْعْیُنُ وَ أنْتُمْ فیها خالِدونَ * وَ تِلْکَ الْجَنَّهُ الَّتی اورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * لَکُمْ فیها فاکِهَهٌ کَثیرَهٌ مِنْها تَأْکُلُونَ » (2)

همانان که به آیات ما ایمان آوردند و همواره تسلیم [ فرمان ها و احکام ] ما بودند . * [ ندا آید : ] شما و همسرانتان در نهایت خوشحالی و شادمانی به بهشت درآیید. * ظرف هایی از طلا [ که پر از طعام است ] و جام هایی [ زرین که پر از شراب طهور است ] گرداگرد آنان می گردانند ، و در آن جا آنچه دل ها می خواهد و چشم ها از آن لذّت می برد ، آماده است ، و شما [ ای پرهیزکاران ! ] در آن جاودانه اید . * این بهشتی است که شما به پاداش اعمالی که همواره انجام می دادید ، میراث یافتید . * شما را در آن جا

ص:349


1- (1) - یس (36) : 58. [1]
2- (2) - زخرف (43) : 69 - 73. [2]

میوه هایی فراوان است که از آنها می خورید .

زبان و دست و پا و روح و جان هم مانند چشم و گوش و شکم و شهوت است، بنابراین از طرفی جسم و بدن بر اثر کوشش و فعالیّت مادی و معنوی خسته و پیر و ناتوان می شود و از طرف دیگر به صورتی زنده و نو و پرنشاط در میدان قیامت کبری برای لذت ابدی به انسان برمی گردد.

در برابر، آنان که تن و جان را به تنبلی و سستی و خوردن و خوابیدن و گناه و معصیت از بین می برند، واقعاً از بین می رود و در پایان کار جز مشتی استخوان از آنان نمی ماند که آنهم به تعبیر قرآن مجید جز هیزم جهنم چیزی نیست:

وَ أمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» (1)

ولی منحرفان هیزم دوزخ اند.

در هر صورت جهان را چون تجارت خانه و دنیا را همچون بازار و خود را تاجری ورزیده که دارای سرمایۀ عقل و وجدان و هدایت الهی است؛ به حساب آورید و لحظه ای از تجارت که همان ایمان و اخلاق و عمل صالح است و به عبارت دیگر آبادی دنیا و آخرت می باشد غافل نمانید تا مرغ وجودتان از قفس دنیای محدود با بال همّت و کوشش و عبادت و معنویت به باغ ملکوت به پرواز آید.

حجّت حضرت حق بر همه تمام است و احدی را در پیشگاه حضرت دوست عذر قابل قبول نخواهد بود. کسی که در امور مادّی و معیشت و در برخورد با دنیا و عناصرش، در صراط مستقیم حضرت ربّ العزّه نباشد و دلش به قید محبّت حق و ایمان به آخرت و پاداش عمل مقیّد نباشد و در اخلاق و عمل با انبیای الهی و ائمّۀ طاهرین علیهم السلام هماهنگی نکند، البته دچار حرص و زیاده خواهی خواهد شد، آن زیاده خواهی که جز حفظش از حادثه و آفت شغلی برای انسان باقی نمی گذارد و غیر بخل و عشق بی اندازه حاصلی نخواهد داشت و عاقبت هم حوادث سخت و یا

ص:350


1- (1) - جن (72) : 15. [1]

مرگ، همه را از دست انسان خواهد گرفت و جز حسرت و اندوه چیزی بجا نخواهد گذاشت و در آخرت هم در برابر میزان الهی باید حساب سخت آن پس داده شود.

حریص هیچ چاره ای جز از دست دادن خدا و قیامت و بهشت عنبر سرشت و فضایل عالی آدمیت ندارد. هیجان و طوفان حرص در ریشه کن کردن واقعیّت ها از وجود انسان و درهم ریختن ملکوت وجود بیداد می کند. به همین خاطر است که حضرت زین العابدین علیه السلام عرضه می دارد:

«اَللَّهُمَّ إنّی أعُوذُبِکَ مِنْ هَیَجانِ الْحِرْصِ »

راستی، از خطر حرص و طوفان بیدادگرش باید با تمام وجود به حضرت حق پناه برد و از آن قدرت بی نهایت در بی نهایت خواست که تا لحظۀ خروج از دنیا انسان را از این صفت شیطانی و هیجانش حفظ نماید.

الهی ز غفلت دلم شد سیاه در این لجّه ام گشت کشتی تباه

مجاز از حقیقت مرا کرده دور در آتش فتادم به امّید نور

ز شرم گنه نیست روی خطاب کجا راه یابم به چندین حجاب

چو با نور پاکت سرایم سخن چو خورشید لرزد زبان در دهن

چراغ دگر خواهد این جستجو زبان دگر خواهد این گفتگو

بیانی بده چون زبان داده ای دل روشنی ده چو جان داده ای

ره هر نگه می کشد سوی تو بود منزل هر قدم کوی تو

سخن گشته نام تو بر هر زبان هوای تو هر سینه را داده جان

حرص در کلام نراقی

اشاره

فقیه بزرگ، ملاّ مهدی نراقی در باب حرص می فرماید:

«حرص حالت و صفتی است نفسانی که آدمی را بر جمع آوردن آنچه بدان نیاز

ص:351

ندارد برمی انگیزد، بی آن که به حدّ و مقدار معیّنی اکتفا کند. و آن نیرومندترین شاخه های دوستی دنیا و مشهورترین انواع آن است و شکی نیست که خُلق و خویی هلاک آور و صفتی گمراه کننده است، بلکه بیابانی است تاریک و بیکران و درّه ای بس عمیق که ژرفای آن ناپیداست. هر که در آن گرفتار آمد گمراه و نابود شد و هر که در آن افتاد به هلاکت رسید و بازنگشت.

از مشاهده و تجربه و اخبار و آثار آشکار است که حریص هرگز به حدّی که در آن جا توقّف کند منتهی نمی شود، بلکه پیوسته در گرداب های دنیا فرو می رود تا غرق شود و از سرزمینی دیگر می افتد تا سرانجام به هلاکت رسد.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

لَوْ کانَ لاِْبْنِ آدَمَ وادِیانِ مِنْ ذَهَبٍ لاَْ بْتَغی وَراءَ هُما ثالِثاً، وَ لایَمْلأَُ جَوْفَ ابْنِ آدَمَ إلاَّ التُّرابُ ، وَ یَتُوبُ عَلی مَنْ تابَ . (1)

اگر برای فرزند آدم دو وادی طلا باشد وادی سوّمی می طلبد و جز خاک چیزی شکم این انسان را پر نمی کند و خداوند توبۀ هر که را توبه کند می پذیرد.

و نیز فرمود:

مَنهُومانِ لایَشْبَعانِ : مَنْهُومُ الْعِلْمِ وَ مَنْهُومُ الْمالِ . (2)

دو گرسنه اند که سیر نمی شوند: گرسنۀ دانش و گرسنۀ ثروت.

و فرمود:

یَشیبُ ابْنُ آدَمَ و تَشِبُّ فیهِ خَصْلَتانِ : الْحِرْصُ وَ طُولُ الْأَمَلِ . (3)

ص:352


1- (1) - روضه الواعظین: 429/2؛ [1]مجموعه ورّام: 163/1. [2]
2- (2) - جامع السعادات: 78/2؛ [3]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 174/20. [4]
3- (3) - جامع السعادات: 78/2. [5]

آدمیزاد پیر می شود و دو خصلت در او جوان می گردد: حرص و آرزوی دراز.

امام باقر علیه السلام فرمود:

مَثَلُ الْحَریصِ عَلَی الدُّنْیا کمَثَلِ دُودَهِ الْقَزِّ کُلَّما ازْدادَتْ مِنَ الْقَزِّ عَلی نَفْسِها لَفّاً کانَ أبْعَدَ لَها مِنَ الْخُرُوجِ حَتّی تَمُوتَ غَمّاً. (1)

حریص بر دنیا مانند کرم ابریشم است، هر چه بیشتر برگرد خود می پیچد راه بیرون آمدنش دورتر و بسته تر می شود تا از غصّه بمیرد.

یکی از بزرگان فرموده است:

«از شگفتی های انسان این است که اگر او را خبر دهند که در دنیا همیشه خواهی ماند، حرص او بر جمع کردن مال بیش از این نخواهد بود که اکنون با این عمر کوتاه و بهره مندی اندک و انتظار مرگ حرص می ورزد.»

و چه زیان و خسرانی بیشتر و بدتر از این که انسان در طلب چیزی برآید که هلاکش در آن است ؟ و چه جای اندیشه و تردید است که هرگاه انسان بر اموال دنیا حرص بورزد همین هلاک کنندۀ اوست.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در باب قناعت که ضدّ حرص است فرمود:

طُوبی لِمَنْ هُدِیَ لِلإسْلامِ ، وَ کانَ عَیْشُهُ کَفافاً وَ قَنِعَ بِهِ . (2)

خوشا حال آن که به اسلام هدایت یابد و معیشت او به قدر کفاف باشد و به آن قناعت ورزد.

ص:353


1- (1) - الکافی: 134/2، حدیث 20؛ [1]مجموعه ورّام: 194/2. [2]
2- (2) - مجموعه ورّام: 163/1؛ [3]مستدرک الوسائل: 231/15، باب 10، حدیث 18092؛ [4]جامع السعادات: 78/2. [5]

و نیز فرمود:

کُنْ وَرِعاً تَکُنْ أعْبَدَ النّاسِ ، وَ کُنْ قانِعاً تَکُنْ أشْکَرَ النّاسِ ، وَ أحِبَّ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ تَکُنْ مُؤْمِناً. (1)

پرهیزکار باش تا عابدترین مردم بحساب آئی و قانع باش تا سپاس گزارتر از همه باشی و هر چه برای خود خواهی برای مردم بخواه تا مؤمن باشی.

رُوِیَ أنَّ مُوسی سَأَلَ رَبَّهُ تَعالی وَ قالَ أیُّ عِبادِکَ أغْنی ؟ قالَ : أقْنَعُهُمْ لِما أعْطَیْتُهُ . (2)

موسی از حضرت حق تعالی پرسید کدامیک از بندگان تو غنی ترند؟ پاسخ آمد هر کدام قانع ترند.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

ابْنَ آدَمَ إنْ کُنْتَ تُریدُ مِنَ الدُّنْیا ما یَکْفیکَ فَإنَّ ایْسَرَ ما فیها یَکْفیکَ ، وَ إنْ کُنْتَ إنَّما تُریدُ ما لایَکْفیکَ فَإنَّ کُلَّ ما فیها لا یَکْفِیکَ . (3)

ای پسر آدم! اگر از دنیا به اندازۀ کفایت می خواهی اندکی از آن تو را کافی است و اگر زیادتر از کفایت می طلبی همۀ آنچه در آن است تو را کفایت نمی کند.

ثروتی که از باب لطف و رحمت و از مسیر حلال نصیب انسان می شود، نباید نزد انسان جمع شود و در خرج کردن آنهم نباید به راه اسراف رفت، به هنگام ثروتمند شدن هم باید قناعت پیشه کرد، به این معنی که به اندازۀ کفایت از ثروت خرج شود و مازاد آن در راه خدا قرار گیرد.

تکاثر و اسراف و تبذیر و افراط و تفریط و حرص و بخل در هر صورت حرام

ص:354


1- (1) - مجموعه ورّام: 163/1؛ [1]ارشاد القلوب، دیلمی: 118/1؛ [2]جامع السعادات: 79/2. [3]
2- (2) - جامع السعادات: 79/2؛ [4]مجموعه ورّام: 163/1. [5]
3- (3) - الکافی: 138/2، حدیث 6؛ [6]وسائل الشیعه: 531/21، باب 15، حدیث 27775؛ [7]جامع السعادات: 79/2. [8]

شرعی و مایۀ گرفتاری در دنیا و برزخ و قیامت است.

راه علاج حرص

بزرگان دین جهت علاج حرص دو پیشنهاد کرده اند:

1 - علاج علمی: خوبی و شرافت و عزّت نفس و فضیلت آزادگی را که در قناعت نهفته است به یاد داشته باشد و بدی و پستی و تحمّل و خواری و ذلّت و پیروی از شهوت و هوای نفس را متذکّر باشد و بداند هر که عزّت نفس را بر شهوت و شکم برنگزیند کم عقل و ناقص الایمان است.

سپس توجّه کند که جمع کردن مال و ثروت چه آفات دنیوی و عقوبت های اخروی در پی دارد و بیندیشد که بزرگان از انسان ها و شریف ترین و عزیزترین آدمیان یعنی پیامبران و اوصیای ایشان و پیروان پارسای آنان چگونه به اندکی از دنیا قناعت و شکیبایی کردند. و در شیوۀ کافران از یهود و نصارا و مردمان فرومایه و مال اندوز و پول پرست بنگرد که چگونه در خوشگذرانی و تن پروری و جمع ثروت به سر می برند.

بعد از این تأمّل گمان نمی رود که در پیروی و اقتدا به بهترین آدمیان تردید نماید و راه و رسم مردم پست و فرومایۀ دنیا را برگزیند، بلکه انسان اندیشمند می داند که حریص سگ صفت که همّتش لذّات دنیاست از مرتبۀ انسانیت بیرون است و در زمرۀ چارپایان به شمار می رود؛ زیرا حرص بر شهوت های شکم و فرج از لوازم بهیمیّت است و حریص ترین مردم بر شهوات در این صفت به درجۀ چارپایان نمی رسد. هیچ حریص شکم پرستی نیست مگر این که خوک از او بیشتر می آمیزد و آشکار است که حریص در مرتبۀ خوکان و خران و یهودیان است و قانع در مرتبت جز با انبیا و اولیا انباز و همانند نیست و سنجیده نمی شود. و بعد از تأمّل در آنچه

ص:355

گفته شد معالجۀ علمی تمام می شود و بدان وسیله برطرف کردن آزمندی و اکتساب قناعت آسان می گردد.

2 - علاج عملی: این است که در امر معیشت میانه روی پیش گیرد و تا آن جا که ممکن است درهای مخارج را ببندد و به اندازۀ لازم اکتفا کند؛ زیرا کسی که پرخرج باشد قناعت برای او ممکن نیست.

درآمد ممکن است از جانب حضرت حق فراوان باشد، ولی درآمد فراوان نباید انسان را به پرخرجی بیندازد، باید برای خود به اندازه خرج کرد و مازادش را در راه خدا برای دیگران خرج کرد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ما عالَ مَنِ اقْتَصَدَ. (1)

هر که میانه روی پیشه کند محتاج نگردد.

و نیز فرمود:

ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ : خَشْیَهُ اللّهِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلانِیَهِ ، وَ الْقَصْدُ فِی الْغَناءِ وَ الْفَقْرِ، وَالعَدْلُ فِی الرِّضا وَ الْغَضَبِ . (2)

سه چیز نجات دهنده است: ترس از خدا در نهان و آشکار و میانه روی در توانگری و فقر و عدالت در حال خشنودی و خشم.

و نیز آن حضرت فرمود:

اَلتَّدْبیرُ نِصْفُ الْمَعیشَهِ . (3)

ص:356


1- (1) - مجموعه ورّام: 167/1؛ [1]جامع السعادات: 42/2؛ [2] کنز العمال: 49/3، حدیث 5431.
2- (2) - مجموعه ورّام: 167/1؛ [3]بحار الأنوار: 6/67، باب 41، حدیث 2. [4]
3- (3) - مجموعه ورّام: 167/1؛ [5]غرر الحکم: 354، حدیث 8076. [6]

تدبیر نیمی از زندگی است.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

اَلْقَصْدُ مَثْراهٌ ، وَ السَّرَفُ مَتْواهٌ . (1)

میانه روی ثروت خیز و زیاده روی هلاک انگیز است.

امام سجّاد علیه السلام فرمود:

لِیُنفِقِ الرَّجُلُ بِالْقَصْدِ وَ بُلْغَهِ الْکَفافِ ، وَ یُقَدِّمْ مِنْهُ الْفَضْلَ لآِخِرَتِهِ ، فَإنَّ ذلِکَ أبْقی لِلنِّعْمَهِ ، وَ أقْرَبُ إلَی الْمَزیدِ مِنَ اللّهِ وَ أنْفَعُ فِی الْعافِیَهِ . (2)

مرد باید به اندازۀ کفاف و به اقتصاد خرج کند و زیادی مال را برای آخرت فرستد که این روش نعمت را پایدارتر می سازد و به افزوده شدن از جانب خدای تعالی نزدیک تر و به عافیت نافع تر است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

إنَّ الْقَصْدَ أمْرٌ یُحِبُّهُ اللّهُ ، وَ إنَّ السَّرَفَ أمْرٌ یُبْغِضُهُ اللّهُ ، حَتّی طَرْحَکَ النَّواهَ فَإنَّها تَصْلَحُ لِشَیءٍ، وَ حَتّی صَبَّکَ فَضْلَ شَرابِکَ . (3)

خداوند میانه روی را دوست و اسراف را دشمن دارد، حتی دورانداختن هستۀ خرما را که آنهم به کار می آید و حتی دور ریختن زیادتی آب آشامیدنی را.

و نیز آن حضرت به عُبید فرمود:

ص:357


1- (1) - الکافی: 52/4، حدیث 4؛ [1]وسائل الشیعه: 552/21، باب 25، حدیث 27844. [2]
2- (2) - وسائل الشیعه: 551/21، باب 25، حدیث 27841؛ [3]الکافی: 52/4، حدیث 1، [4] با کمی اختلاف.
3- (3) - ثواب الاعمال: 186؛ [5]الکافی: 52/4، حدیث 2. [6]

یا عُبَیْدُ إنَّ السَّرَفَ یُورِثُ الْفَقْرَ، وَ إنَّ الْقَصْدَ یُورِثُ الْغَناءَ. (1)

اسراف فقر می آورد و میانه روی بی نیازی و توانگری.

«انسان در معیشت و مال دنیا نباید به بالاتر از خود نگاه کند بلکه به پست تر از خود بنگرد که شیطان نظر هر کسی را در امر دنیا به بالاتر از خود متوجّه می سازد و به او می گوید در طلب دنیا کوتاهی و سستی مکن که مالداران تنعّم و خوشگذرانی می کنند و خوراک های لذیذ می خورند و جامه های نیکو می پوشند؛ و در کار دین چشم آدمی را به پست تر از خود می گشاید و می گوید: چرا بر خود تنگ و سخت می گیری و این قدر از خدا می ترسی و حال آن که فلان از تو عالم تر است و از خدا نمی ترسد.» (2)

سفارش پیامبر صلی الله علیه و آله درباره حرص

ابوذر فرمود: خلیل من، رسول اللّه مرا سفارش کرد که در امر دنیا به پایین تر از خود بنگرم نه به بالاتر از خود.

إذا نَظَرَ أحَدُکُمْ إلی مَنْ فَضَّلَهُ اللّهُ تَعالی عَلَیْهِ فِی الْمالِ وَ الْخَلْقِ ، فَلَیَنْظُرْ إلی مَنْ هُوَ أسْفَلَ مِنْهُ مِمَّن فَضَّلَ عَلیْه. (3)

وقتی یکی از شما به کسی می نگرد که خداوند در مال و جمال وی را برتری داده، باید به پست تر از خود نیز نگاه کند.

در هر صورت حرص ورزی به مال، شهوت، مقام، نتیجه ای جز هلاکت دنیا و

ص:358


1- (1) - الکافی: 53/4، حدیث 8؛ [1] من لایحضره الفقیه: 174/3، حدیث 3659.
2- (2) - علم اخلاق اسلامی: 137/2 - 146 با تلخیص.
3- (3) - جامع السعادات: 82/2؛ [2]مجموعه ورّام: 169/1. [3]

آخرت ندارد و این حقیقتی است که علم و تجربه و تاریخ ثابت کرده است.

الهی به پاس خراباتیان الهی به عجز مناجاتیان

به فعلی که ناجی از آن گشت نوح به قولی که مقبول شد ز آن نَصوح

به مستان از خویشتن شسته دست سر از پا ندانانِ روز الَست

به گم کرده راهان شبهای تار به دریا نوردان دور از کنار

به کامل مریدان ردّ و قبول به پاک اعتقادان دین رسول

که لب تشنه در وادی محشرم رسانی به سرچشمۀ کوثرم

مگر ساقی بزم پر شور و شین دهد جام لطفم به یاد حسین

کلام امیرالمؤمنین علیه السلام در باب حرص

از امیرالمؤمنین علیه السلام در باب حرص و حریص، حکمت های پرمغزی روایت شده که لازم است به قسمتی از آنها اشاره شود:

اَلْحَریصُ تَعِبٌ . (1)

آدم حریص در رنج است.

اَلْحِرصُ مَطِیَّهُ التَّعَبِ . (2)

حرص مرکب رنج و مشقّت است.

اَلْحِرصُ عَلامَهُ الْفَقْرِ. (3)

حرص نشانۀ فقرِ [عقلی و قلبی و روحی] است.

اَلْحَریصُ لا یَکْتَفی. (4)

حریص به هیچ چیز قناعت نمی کند.

ص:359


1- (1) - غرر الحکم: 294، حدیث 6586. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 294، حدیث 6578. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 295، حدیث 6627؛ [3]الکافی: 23/8، خطبه لامیرالمؤمنین علیه السلام . [4]
4- (4) - غرر الحکم: 295، حدیث 6635. [5]

اَلْحَریصُ عَبْدُ الْمَطامِعِ . (1)

حریص بردۀ طمع کاری هاست.

اَلْحِرصُ عَلامَهُ الأْشْقِیاءِ. (2)

حرص نشانۀ تیره بختان است.

اَلْحِرصُ یُفْسِدُ الإْیقانَ . (3)

حرص تباه کنندۀ یقین است.

اَلْحِرصُ یُذِلُّ وَ یُشْقِی. (4)

حرص ذلیل و بدبخت می کند.

اَلْحِرصُ یَنْقُصُ قَدْرَ الرَّجُلِ ، وَ لایَزیدُ فی رِزْقِهِ . (5)

حرص جاه مرد را کم می کند و چیزی به رزقش نیفزاید.

اَلْحَریصُ فَقیرٌ وَ لو مَلَکَ الدُّنْیا بِحَذا فیرِها. (6)

حریص تهیدست است گرچه تمام دنیا را مالک شود.

لا حَیاءَ لِحَریصٍ . (7)

برای حریص حیا نیست.

اَلْحِرْصُ مُوقِعٌ فی کَثیرِ الْعُیُوبِ . (8)

حرص آدمی را در بسیاری از عیوب می افکند.

ص:360


1- (1) - غرر الحکم: 295، حدیث 6636؛ [1]مستدرک الوسائل: 61/12، باب 64. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 295، حدیث 6609؛ [3]مستدرک الوسائل: 61/12، باب 64. [4]
3- (3) - غرر الحکم: 295، حدیث 6637؛ [5]مستدرک الوسائل: 61/12، باب 64. [6]
4- (4) - غرر الحکم: 295، حدیث 6610؛ [7]مستدرک الوسائل: 62/12، باب 64. [8]
5- (5) - غرر الحکم: 295، حدیث 6628؛ [9]مستدرک الوسائل: 62/12، باب 64. [10]
6- (6) - غرر الحکم: 295، حدیث 6630. [11]
7- (7) - غرر الحکم: 296، حدیث 6645. [12]
8- (8) - غرر الحکم: 295، حدیث 6639. [13]

قَتَلَ الْحِرصُ راکِبَهُ . (1)

حرص قاتل حریص است.

سُئِلَ أمیرُالْمُؤْمِنینَ علیه السلام : أیُّ ذُلٍّ أذَلُّ ؟ قالَ : الْحِرْصُ عَلَی الدُّنْیا. (2)

از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند: کدام پَستی پست تر است ؟ فرمود: حرص بر دنیا.

اَلْحَریصُ أسیرُ مَهانَهٍ لایُفَکُّ أسْرُهُ . (3)

حریص اسیر نوعی از پستی است که رهایی از آن ندارد.

روایاتی دیگر در باب حرص

ابوبصیر می گوید: حضرت صادق علیه السلام به من فرمود:

أما تَحْزَنُ ؟ أماتَهْتَمُّ ؟ أما تَأْلَمُ ؟ قُلْتُ : بَلی وَاللّهِ ، قالَ : فَإذا کانَ ذلِکَ مِنْکَ فَاذْکُرِ الْمَوْتَ وَ وَحْدَتَکَ فی قَبْرِکَ ، وَ سَیَلانَ عَیْنِکَ عَلی خَدَّیْکَ ، وَ تَقَطُّعَ أوْصالِکَ ، وَ أکْلَ الدُّودِ لَحْمَکَ وَ بَلاکَ ، وَانْقِطاعَکَ عَنِ الدُّنْیا، فَإنَّ ذلِکَ یَحُثُّکَ عَلَی الْعَمَلِ ، وَ یَرْدَعُکَ عَنْ کَثیرٍ مِنَ الْحِرصِ عَلَی الدُّنْیا. (4)

آیا محزون و مهموم و غصه دار نمی شوی ؟ عرضه داشتم: چرا، به خدا قسم، فرمود: چون چنین شدی مرگ و تنهایی ات را در قبر به یادآور و زمانی که دو چشمت بر صورتت می ریزد و روابط بدنت از هم می گسلد و کرم گوشتت را می خورد و بدنت می پوسد و از دنیا جدامی شوی که چنین توجّهی تو را ترغیب به عمل برای خدا می کند و از بسیاری از حرص بر دنیا بازت

ص:361


1- (1) - غرر الحکم: 294، حدیث 6605. [1]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 59/12، باب 64، حدیث 13504؛ [2]وسائل الشیعه: 83/7، باب 31، حدیث 8790. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 295، حدیث 6612. [4]
4- (4) - وسائل الشیعه: 436/2، باب 23، حدیث 2574؛ [5]بحار الأنوار: 322/73، باب 62، حدیث 5. [6]

می دارد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

حُرِمَ الْحَریصُ خَصْلَتَیْنِ ، وَلَزِمَتْهُ خَصْلَتانِ : حُرِمَ الْقَناعَهَ فَافْتَقَدَ الرّاحَهَ ، وَ حُرِمَ الرِّضا فَافْتَقَدَ الْیَقینَ . (1)

حریص دو خصلت را از دست می دهد و دچار دو خصلت می شود: قناعت را از دست می دهد و دچار ناراحتی می گردد و از رضا به دادۀ حق محروم می شود و گرفتار شک و تردید و اضطراب خواهد شد.

امام صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

مِنْ عَلاماتِ الشِّقاءِ جُمُودُ الْعَیْنِ ، وَ قَسْوَهُ الْقَلْبِ ، وَ شِدَّهُ الْحِرْصِ فی طَلَبِ الرِّزْقِ ، وَالاِْصْرارُ عَلَی الذَّنْبِ . (2)

چهار چیز از نشانه های بدبختی است: خشکی چشم، سنگدلی، شدّت حرص در طلب رزق و پافشاری بر گناه.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

چون نوح از کشتی پیاده شد ابلیس به نزد او آمد و گفت: مردی در روی زمین بزرگتر از تو به من منّت ندارد، از خدا خواستی این جمعیّت فاسق نابود شود، بنابراین من از دنبال کردن مردم راحت شدم، آیا دو پند به تو نیاموزم ؟: از حسد بپرهیز که با من آن کرد که می بینی و از حرص دوری کن که به آدم ابوالبشر آن کرد که دیدی. (3)

ص:362


1- (1) - بحار الأنوار: 161/70، باب 128، حدیث 6؛ [1]وسائل الشیعه: 20/16، باب 64، حدیث 20856. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 162/70، باب 128، حدیث 11؛ [3]الکافی: 290/2، حدیث 6. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 163/70، باب 128، حدیث 17؛ الخصال: 50/1، حدیث 61. [5]

2 - غضب

غضب قوّه ای است که خداوند مهربان در وجود آدمی جهت دفاع از خودش در برابر باطل قرار داده است. این قوّه باید برای حفظ حق و جلوگیری از تجاوز دشمن و کوبیدن امور شیطانی به کار رود.

این قوّه آتشی است که باید بر خرمن معاندان و مخالفان واقعیّت افتد و لازم و واجب است انسان مواظبت کند که این آتش در برابر اشتباهات خانواده یا پدر و مادر و یا برادران مسلمان و مؤمن شعله نکشد.

خطاها و اشتباهات همنوعان و همکیشان و مؤمنان و مسلمانان را باید با رأفت و رحمت و لطف و مرحمت تذکّر داد و با زبانی نرم و ملایم به آنان فهماند که شما در این مسأله اشتباه کرده و لازم است از خطای خود برگشته و استغفار نمایید و پس از امر به معروف و نهی از منکر، باید به گذشت و عفو و احسان پناه برد و در این مرحله خداوند عزیز و مهربان را از خویش راضی نمود.

کظم غیظ و فروخوردن خشم به فرمودۀ قرآن مجید از نشانه های مردم باتقوا و محسن است:

وَ سارِعُوا إلی مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمواتُ وَ الاَْرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ * الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَالْعافینَ عَنِ النّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ » (1)

و به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنایش [ به وسعتِ ] آسمان ها و زمین است بشتابید ؛ بهشتی که برای پرهیزکاران آماده شده است ؛ * آنان که در گشایش و تنگ دستی انفاق می کنند ، و خشم خود را فرو می برند ، و از [ خطاهایِ ] مردم در می گذرند ؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

ص:363


1- (1) - آل عمران (3) : 133 - 134. [1]

اعمال خشم و غضب، نوعی آزمون الهی می باشد و فرونشاندن آن نیز یک تکلیف انسانی و اخلاقی است. انسان موجودی است که با انواع عوامل خوشی و لذت و عوامل رنج و نفرت در محاصره قرار گرفته است و از بندگان خداوند که در چنین حصاری قرار دارند از لحاظ عمل و رفتاری که در پیش می گیرند آزمون و امتحان به عمل می آید تا صدق و کذب ادّعای آنان در ایمان و انسانیّت ظهور کند.

شکی نیست که غضب قوّه ای است که از جانب حق در نهاد آدمی قرار داده شده و آن گاه که انسان در پرتگاه غضب می لغزد، در واقع با چنین نیروی آتشین انس و ارتباط برقرار می سازد.

آدمی از خاک آفریده شده است که سمبل و نمودار آرامش و وقار است، ولی شیطان از آتش سر برآورده که دچار لهیب و اضطراب می باشد. اگر انسان قوۀ غضب را بی جا مصرف نماید به اخلاق شیطان گراییده و از خدا دوری جسته و وسیلۀ ممنوعیت خود را از رحمت الهی فراهم آورده و از حقیقت خود که سرشتۀ وقار و بزرگواری است منحرف شده است.

آن که مالک غضب و خشم خویش است اهل خدا و هر کس غضب و خشمش بی قید و بند است بردۀ شیطان و آلودۀ به شیطنت است. انسان اجازه ندارد هر کجا و در برابر هر کسی دچار خشم و غضب شود، برای غضب و خشم جای معیّن مقرّر شده که بجا مصرف کردنش عبادت و بی جا مصرف نمودنش گناه و خطا و معصیت و شیطنت است.

رسول خدا علیه السلام فرمود:

لَیْسَ الشَّدیدُ بِالصَّرْعَهِ ، إنَّما الشَّدیدُ الَّذی یَمْلِکُ نَفْسَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ . (1)

قهرمان و پهلوان (یعنی انسان با صلابت و نیرومند) با کشتی گرفتن ارزیابی

ص:364


1- (1) - روضه الواعظین: 380/2؛ [1]مشکاه الأنوار: 308؛ [2] الجامع الصغیر: 451/2، حدیث 7577؛ کنز العمال: 521/3، حدیث 7705.

نمی شود، بلکه پهلوان عبارت از کسی است که زمام نفس خود را به گاه خشم و غضب در اراده و اختیار خویش گیرد.

یکی از آثار و نتایج سوء غضب بی جا کینه و حسد است و این حالت آدمی را به بیماری و تیرگی و اختلال طبیعت سوق می دهد. لذا ضرورتی است که موقعیت غضب مشخّص گردد تا آدمی بتواند جنبۀ نکوهیدۀ آن را از خود دور سازد و به تعدیل و درمان آن بپردازد و نیز باید فضیلت فرونشاندن خشم و غضب و ارزش بردباری و عفو و مدارای با دیگران برای او روشن شود.

حضرت حق، غضب را در نهاد انسان قرارداد تا او را از تباهی و نابودی صیانت کند و عوامل زیانبار به سلامتی را از وی دفع نماید. در کیفیت تکوین و ایجاد انسان و در اندرون او حرارت و رطوبت به کار رفته است که در حال تضاد و تعاند با یکدیگر به سر می برند. حرارت همواره رطوبت را به تحلیل می برد و آن را تبخیر و سرانجام خشک می سازد و اگر مدد تغذیۀ پیاپی برای تأمین رطوبت به بدن نرسد، موجود زنده از میان می رود، لذا خداوند متعال غذای موافق و متناسب با سازمان موجود زنده را آفرید و در نهاد او غریزۀ تمایل به غذا را نیز خلق کرده است.

اما در خارج و بیرون از وجود انسان، غضب به خاطر این است که چون آدمی در معرض خطر قرار می گیرد، باید دارای قوه و نیرویی باشد که به گاه نیاز و هنگام ضرورت، آن نیرو به فیضان و فوران و هیجان افتد. غضب و خشم آدمی به منزلۀ عکس العمل در برابر تجاوز عوامل زیانبخش به انسان است، لذا به هنگام مواجهه با زمینه های نامساعد و عوامل زیانبار، آتش غضب آدمی در روان او فروزان می گردد همان گونه که آتش در میان آتشدان و کوره لهیب می کشد.

حرارت لهیب آتش خشم آدمی در چهره و سیمای فرد خشمناک خود را می نمایاند، گونه و چشمان آدمی همچون آتش سرخ فام می گردد تا نشانگر محتوایی باشد که در پس این حالت کمین کرده است و آن عبارت از سرخی خون

ص:365

بدن است، آن چنانکه شیشه از ورای خود محتوای خویش را می نمایاند.

مرکز و کانون نیروی غضب، عبارت از قلب آدمی است و مفهوم آن همان به جوش آمدن و غلیان خون دل است که ناشی از حالت انتقام جویی است. این نیرو از آن جهت به فوران می افتد تا فرد، ضرر و زیان را قبل از وقوع آن از خود دفع نموده و پس از وقوع آن قلبش با إعمال غضب تشفّی یافته و به انتقام جویی دست یازد.

انتقام، غذا و خوراک نیروی غضب و خواستۀ آن است و آدمی از رهگذر اعمال غضب احساس لذّت و رضایت می نماید. انسان خشمگین جز با انتقام آرام نمی گیرد، فقط فرد با ایمان است که علی رغم اسائه و آزار دیگران از تجاوزکار صرف نظر کرده و عفو و اغماض می کند:

وَ إذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ » (1)

و هنگامی که [ به مردم ] خشم می گیرند ، راه چشم پوشی و گذشت را برمی گزینند.

در خرابات مغان منزل نمی یابد گرفت چون گرفتی کینِ کس در دل نمی باید گرفت

یا نمی باید ز آزادی زدن چون سرو لاف یا گره از بی بری در دل نمی باید گرفت

سدّ راه عالم بالاست معشوق مجاز دامن این سرو پا در گِل نمی باید گرفت

خونبها بهتر ز حفظ آبروی عشق نیست در قیامت دامن قائل نمی باید گرفت

ص:366


1- (1) - شوری (42) : 37. [1]

تا توان سرپنجۀ دریا چو طوفان تاب داد تیغ موج از قبضۀ ساحل نمی باید گرفت

طالب حق را چو تیری کز کمان بیرون رود هیچ جا آرام تا منزل نمی باید گرفت

صاف چون آئینه می باید شدن با نیک و بد هیچ چیز از هیچ کس در دل نمی باید گرفت

آه و افسوس است صائب حاصل موج سراب دامن دنیای بی حاصل نمی باید گرفت

(صائب تبریزی)

تفریط در اعمال غضب

اشاره

تفریط و دریغ ورزیدن بی مورد از اعمال غضب، نمایانگر ضعف و ناتوانی این نیرو است و مسلّماً چنین حالتی را نمی توان حالت مطلوبی در آدمی برشمرد بلکه باید آن را حالتی نکوهیده تلقّی کرد.

یکی از بزرگان فرموده:

«کسی که باید به مورد و بجا دچار و خواهان خشم گردد ولی او را خشم نگیرد حیوانی بیش نیست»؛ زیرا فقدان نیروی غضب را باید یکی از کمبودهای روانی انسان به شمار آورد، چون خداوند متعال می فرماید:

أشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ » (1)

بر کافران سرسخت و در میان خودشان با یکدیگر مهربانند .

یا ایُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ » (2)

ص:367


1- (1) - فتح (48) : 29.
2- (2) - تحریم (66) : 9. [1]

ای پیامبر ! با کافران و منافقان جنگ کن و بر آنان سخت بگیر.

اما افراط و زیاده روی در غضب عبارت از پافراتر نهادن از حدّ و حالتی عصبی است که آدمی را از عقل و حکمت و دین بیرون می برد و در نتیجه برای انسان بینش و نظر و اندیشه و قدرتِ حسن انتخاب در رابطه با اعمال و رفتارش باقی نمی ماند و حالت سبعیّت و درندگی بر انسان مسلّط می گردد، حالتی که باید آن را نیرویی در نفس امّاره برشمرد که بازده آن گرایش به تشفّی و انتقام است.

برخی از نابخردان، افراط و فزون گرایی در غضب را شجاعت و مردانگی به شمار آورده و آن را بسان حالتی ستوده چهره می بخشند.

گاهی یکی از همین سبک مغزان می گوید:

«من دربارۀ هیچ فردی حاضر به صبر و خویشتن داری نیستم و در برابر هیچ کس تحمّل نمی کنم»، این سخن نابخردانه مفهومش این است که این فرد بینوا فاقد عقل و حلم و بردباری و حکمت و دانایی و هشیاری است.

پاره ای از مردم تحت تأثیر چنین داعیه های فاسد و فسادآموز واقع می شوند و طبع و سرشت خشم روایی بر روان آنها تسلط می یابد و در جرگۀ چنین نادانانی در دامن زدن به آتش غضب جا خوش کرده و در ردۀ آنان قرار می گیرند و هر چند که آنها را اندرز می دهند نمی خواهند در خویشتن نیرو و حسّ انعطافی بهم رسانده و گوش شنوایی داشته باشند، چون در حال فقدان بینایی و هشیاری در برابر هر موعظه و نصیحتی موضع گرفته اند و بلکه به عکس در برابر نصیحت و اندرز دیگران آتش غضب آنها پر لهیب تر می گردد و دنیا در برابر دیدگانشان تیره و تاریک می شود و آن گاه که به خود مراجعه می کنند و خویشتن را نیز به داوری می گیرند برای خاموش کردن این آتش سعادت سوز و شقاوت ساز، توانی در خود نمی یابند؛

ص:368

زیرا نور عقل در روان آنان رو به خاموشی می گذارد، لذا پیرامون وجود خود را نمی توانند بیابند و سرانجام مسیر یک جانور سرگردان را در پیش می گیرند.

رسول بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

در حال خشم و إعمال غضب، دودۀ متراکم و تیره ای به طرف مغز آدمی اوج می گیرد و بر معادن و سرمایه های اندیشۀ او مستولی می گردد و بلکه احیاناً این دوده ها به مراکز حسّی نیز سرایت می کند و چشمان آدمی در حال خشم تیره شده و رو به سیاهی می گذارد.در چنین حالتی است که انسان همچون فرد نابینا جایی را نمی بیند. (1)گاهی آتش غضب آن چنان در وجود آدمی پایگاهی فراهم می آورد که فرد نمی تواند نه از درون و نه از بیرون، این آتش سعادت سوز را خاموش سازد و این آتش سوزی همچنان پیشروی می کند تا گوهر گران بهای وجود آدمی را در زیر فشار لهیب خود بسوزاند و به خاکستر تبدیل کرده و نابودی شخصیت او را فراهم سازد.

و احیاناً بر اثر شدت خشم، مایۀ حیات قلب انسان می خشکد و آدمی از شدت خشم و کینه دچار مرگ زودرس می گردد و سکته و مرگ ناگهانی او در می رسد، چون خطر یک کشتی که در دریایی ژرفناک و گرفتار طوفان حرکت می کند از خطر حالت روانی فرد که مالامال از خشم و کینه است کمتر است؛ زیرا ناخدایان کشتی در نجات این مرکبی که گرفتار تلاطم است می کوشند، ولی در حالت غضب، قلب انسان، ناخدای کشتی وجود و شخصیت روانی اوست، بدیهی است که این ناخدا در حال خشم روایی نیرویی است فرسوده و از کار افتاده که تراکم تیرگی های خشم، بصیرت آن را از کار انداخته و نابینایش ساخته است. چنین قلبی که خارهای خشم در چشم بصیرت او خلیده نمی تواند چاره سازی کند. (2)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:369


1- (1) - بحار الأنوار: 272/70، باب 132؛ مجموعه ورّام: 123/1؛ مسند احمد بن حنبل: 61/3؛ الدرّ المنثور: 74/2.
2- (2) - روانشناسی اسلامی: 162.

ألا إنّ الْغَضَبَ جَمْرَهٌ تُوقَدُ فی جَوْفِ ابْنِ آدَمَ ، ألا تَرَوْنَ إلی حُمْرَهِ عَیْنِهِ وَ انْتِفاخِ أوْداجِهِ ؟ فَإذا وَجَدَ أحَدُکُمْ شَیْئاً مِنْ ذلِکَ فَالأْرْضَ الأْرْضَ . ألا إنَّ خَیْرَ الرِّجالِ مَنْ کانَ بَطیءَ الْغَضَبِ ، سَریعَ الرِّضا، وَ شَرَّ الرَّجُلِ مَنْ کانَ سَریعَ الْغَضَبِ ، بَطیءَ الرِّضا. (1)

به هوش باشید که غضب پارۀ آتش و گدازه ای است که در قلب آدم برافروخته می گردد، برای پی بردن به چنین حقیقت به سرخی چشمان و برجستگی رگهای چنبرۀ گردن آدم خشمگین بنگرید. اگر کسی خود را در چنین حالت بیابد بر زمین نشیند. بدانید که بهترین مردم کسانی هستند که دچار غضب زودرس نمی گردند، در خشم روایی گامشان کُنْد و آهسته است، ولی در رضا و خشنودی پیشتاز و سریع هستند. و بدترین مردم آنانند که به سرعت خشم می گیرند و به کندی تن به رضا و خوشحالی می دهند.

کسی به ملک رضا خشمگین نمی باشد در این ریاض گل آتشین نمی باشد

ز خندۀ گل صبح این دقیقه روشن شد که عیش جز نفس واپسین نمی باشد

دراز دستی ما کرد کار بر ما تنگ وگرنه جامه بی آستین نمی باشد

به هر طرف نگری دور باش برق بلاست به گرد خرمن ما خوشه چین نمی باشد

ز سرافرازی ما این قَدَر تعجّب نیست همیشه دانه به زیر زمین نمی باشد

تمام مهر و سراپا محبّتم صائب به عالمی که منم خشم و کین نمی باشد

(صائب تبریزی)

آثار غضب

آثار ظاهری غضب در ناسزاگویی و تجاوز و یورش به دیگران و سخنان زشت،

ص:370


1- (1) - مسند احمد بن حنبل: 19/3؛ [1] کنز العمال: 922/15، حدیث 43587.

چهرۀ خود را می نمایاند و مظاهر آن در اندام، عبارت از ضرب و جرح و قتل و تهاجم هایی است که بدون مبالات و نابخردانه صورت می گیرد.

اگر فرد خشمگین نتواند خشم خود را در مورد شخص اعمال کند آثار سوء آن به خود او بازمی گردد، لذا جامۀ خویش را می درد و بر گونۀ خویش طپانچه و سیلی می زند و زمین و در و دیوار را می کَند و می خراشد و احیاناً به سرعت و نامتعادل می دود و به زمین می افتد و یا خود را بر زمین می افکند و کارهای جنون آمیزی از او سرمی زند.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شده:

إنَّ الْغَضَبَ مِنْ الشَّیْطانِ ، وَ إنَّ الشَّیْطانَ خُلِقَ مِنَ النّارِ، إنَّما یُطْفِئُ النّارَ الْماءُ، فَإذا غَضِبَ أحَدُکُمْ فَلْیَتَوَضَّأْ. (1)

غضب از ناحیۀ شیطان به هم می رسد و شیطان از آتش آفریده شده و آتش نیز با آب خاموش می شود، پس اگر یکی از شما گرفتار حالت خشم گردد وضو بگیرد.

آثار غضب در قلب این است که کینه و حسد و بدخواهی و شماتت دیگران و خوشحالی از غم دیگران و اندوه از تنعّم و رفاه سایرین و افشاگری اسرار و پرده دری حیثیّت و استهزای مردم در آن پدید می آید،

لذا رسول اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

لا یَحْکُمُ أحَدٌ بَیْنَ اثْنَیْنِ وَ هُوَ غَضْبانٌ . (2)

هیچ یک از شما نباید در حالی که دستخوش حالت خشم و غضب است میان دو نفر داوری نماید.

ص:371


1- (1) - بحار الأنوار: 272/70، باب 132؛ [1]مجموعه ورّام: 123/1. [2]
2- (2) - مسند احمد بن حنبل: 46/5، [3] صحیح مسلم: 132/5؛ بهداشت روانی در اسلام: 163.

خشم و غضب در صورتی که برای دفاع از خود در برابر خطر و دفاع از اسلام در مقابل کفّار به کار گرفته نشود حالتی شیطانی و آثار و عواقبش خطرناک و زمینه ای برای آلوده شدن به گناهان کبیره است.

در صورتی که برای دفاع از خود و مردم مؤمن و به خصوص دفاع از حریم قرآن و اسلام به کار گرفته شود، حالتی الهی و آثار و عواقبش بسیار عالی و زمینه ای برای انجام گرفتن پرمنفعت ترین عبادت در پیشگاه حضرت ربّ العزّه است. خشم و غضبِ مطلوب، خشمی است که همپای با داوری عقل بوده و هماهنگ با دین به مرحلۀ اجرا درمی آید.

خشم و غضب توازن خود را از عقل و دین می تواند کسب کند و در سایۀ رهنمود این دو قدرت آن استقامت و موازنه ای را تحقّق بخشد که همۀ بندگان خدا به چنین استقامت و توازن دعوت شده و بدان مکلّف هستند: و آن عبارت است از انتخاب امور زندگی هماهنگ با آیین الهی.

کسی که خشم اوبه سستی می گراید، روان او گرفتار ضعف و کم توازنی است و گویا سستی و ضعف غضب نمایانگر فرومایگی و خواری شخصیت روانی انسان و نشانۀ پذیرایی از ظلم و تجاوز است. و نیز کسی که از نظر روانی به خشم مفرط گرایش دارد این حالت روانی، وی را به بی باکی و رفتارهای زشت و ناخوشایند سوق می دهد. (1)

راه علاج غضب

اگر کسی دچار مرض خطرناک خشم و غضب باشد، در صورتی که علاقه نشان بدهد و به پذیرفتن نسخۀ شفابخش الهی که از زبان قرآن و حدیث تنظیم شده تن دهد و به قبول دستورهای الهیّه برخیزد و آن دستورهای را با جان و دل به کار بندد،

ص:372


1- (1) - روانشناسی اسلامی: 156.

قطعاً از آن مرض نجات پیدا خواهد کرد.

مشکل بیماران روحی این است که از آگاهی به طریق علاج و عمل به مقرّرات لازمه روی گردانند. اگر انسان به علل مرض و راه درمان آن معرفت پیدا کند و آن معرفت را به دایرۀ عمل و صحنۀ حرکت بیاورد، بدون شک از مسیر شیطان نجات پیدا کرده و به صراط مستقیم الهی خواهد رسید.

مریضِ خشم و غضب باید در اخبار وارده در مذمّت غضب و آثار مترتبۀ بر غضب اندیشه کند و به این معنا واقف گردد که زبان وحی، گرفتاران به بیماری خشم را دور از خدا و رحمت رحیمیۀ حضرت ربّ العزّه می داند و آنان را همپالگی شیطان و حزب ابلیس به حساب می آورد.

غضب در روایات

اشاره

از حضرت ختمی مرتبت روایت شده:

اْلْغَضَبُ یُفْسِدُ الأْیمانَ کَما یُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ . (1)

خشم و غضب ایمان را فاسد می کند، چنانکه سرکه عسل را.

حضرت مولی الموحدین، امام عارفان، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

اَلْحِدَّهُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ ، لأِنَّ صاحِبَها یَنْدَمُ فَإنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْکَمٌ . (2)

غضب نوعی از دیوانگی است؛ زیرا به محض فرو نشستن، صاحبش پشیمان می شود و اگر پشیمان نشد دیوانگی او ثابت و استوار است.

حضرت باقرالعلوم علیه السلام می فرماید:

ص:373


1- (1) - الکافی: 302/2، حدیث 1؛ [1]ارشاد القلوب، دیلمی: 177/1. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 255؛ [3]غرر الحکم: 301، حدیث 6861. [4]

إنَّ هذَا الْغَضَبَ جَمْرَهٌ مِنَ الشَّیْطانِ تُوقَدُ فی قَلْبِ ابْنِ آدَمَ ، وَ إنَّ أحَدَکُمْ إذَا غَضِبَ احْمَرَّتْ عَیْناهُ وَ انْتَفَخَتْ أوْداجُهُ وَدَخَلَ الشَّیْطانُ فیهِ ، فَإذا خافَ أحَدُکُمْ ذلِکَ مِنْ نفْسِهِ فَلْیَلْزَمِ الأْرْضَ فَإنَّ رِجْزَ الشَّیْطانِ لَیَذْهَبُ عَنْهُ عِنْدَ ذلِکَ . (1)

به حقیقت که غضب پارۀ آتشی است از شیطان که در دل انسان برافروخته می شود، پس دیدگانش را سرخ و رگ های بدنش را باد می کند، در چنین وقتی باطن او جایگاه شیطان می شود. اگر کسی از این واقعه وحشت دارد باید بر زمین بنشیند که در این صورت پلیدی شیطان از او می رود.

امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش حضرت باقر روایت می فرماید:

أیُّ شَیْ ءٍ أشَدُّ مِنَ الْغَضَبِ ؟ إنَّ الرَّجُلَ یَغْضِبُ فَیَقْتُلُ النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ ، وَ یَقْذِفُ الْمُحْصَنَهَ . (2)

چه چیزی از خشم سخت تر است ؟ راستی مرد غضب می کند و در حال و هوای غضب قتل نفسی که خدا حرام کرده مرتکب می شود و زن پاکدامن را به زنا متّهم می نماید.

در خدمت حضرت باقر علیه السلام سخن از غضب به میان آمد حضرت فرمود:

إنَّ الرَّجُلَ لَیَغْضَبُ فَما یَرْضی ابَداً حَتَّی یَدْخُلَ النّارَ. (3)

به راستی مرد به خشم آید و خشنود نشود تا به دوزخ درآید.

آری، رضایت و خشنودی خشمگین، به انتقام و تشفّی قلب است، گرچه این انتقام او را به بدترین گناهان آلوده کند و زمینۀ جهنّم رفتن او را فراهم نماید.

ص:374


1- (1) - الکافی: 304/2، حدیث 12؛ [1]وسائل الشیعه: 360/15، حدیث 20742. [2]
2- (2) - الکافی: 302/2، حدیث 4؛ [3]وسائل الشیعه: 359/15، باب 53، حدیث 20737. [4]
3- (3) - الکافی: 302/2، حدیث 2؛ [5]وسائل الشیعه: 358/15، باب 53، حدیث 20734. [6]

امام صادق علیه السلام فرمود:

اَلْغَضَبُ مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ. (1)

خشم و غضب کلید تمام بدی هاست.

این روایت بسیار پرقیمت را به صورت تابلویی در خانه و محل کار و مساجد نصب کنیم تا با دوری از غضب از امراض جسمی و روحی در امان بمانیم.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده:

ما غَضِبَ أحَدٌ إلاّ أشْفی عَلی جَهَنَّمَ . (2)

غضب نمی کند احدی مگر این که مشرف بر جهنّم می شود.

در روایت آمده است:

قالَ رَجُلٌ : یا رَسُولَ اللّهِ ، ایُّ شَیْ ءٍ اشَدُّ عَلَیَّ ؟ قالَ : غَضَبُ اللّهِ . قالَ : فَما یُبَعِّدُنِی مِنْ غَضَبِ اللّهِ ؟ قالَ : لاتَغْضَبْ . (3)

مردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: چه چیزی بر من سخت تر است ؟ فرمود: غضب خدا. عرضه داشت: کدام برنامه مرا از غضب خدا دور می کند؟ فرمود: غضب مکن.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ سَتَرَ اللّهُ عَوْرَتَهُ . (4)

هر کس جلوی خشم خود را بگیرد، خداوند عیب او را می پوشاند.

ص:375


1- (1) - الکافی: 303/2، حدیث 3؛ [1]وسائل الشیعه: 358/15، باب 53، حدیث 20733. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 267/70، باب 132، ذیل حدیث 21؛ [3]منیه المرید: 320؛ [4] المحجه البیضاء: 292/5.
3- (3) - المحجه البیضاء: 292/5؛ الدرّ المنثور: 74/2. [5]
4- (4) - الکافی: 303/2، حدیث 6؛ [6]وسائل الشیعه: 360/15، باب 53، حدیث 20739. [7]

کلام روح افزای بعضی از حکماست که فرموده اند:

اَلسَّفینَهُ الَّتی وَقَعَتْ فِی اللُّجَجِ الْغامِرَهِ ، وَاضْطَرَبَتْ بِالرِّیاحِ الْعاصِفَهِ وَ غَشِیَتْها الأْمْواجُ الْهائِلَهُ أرْجی إلی الْخَلاصِ مِنَ الْغَضْبانِ الْمُلْتَهِبِ . (1)

آن کشتی که در دریا به موج های شدید گرفتار شده و به سبب بادهای تند و سخت مضطرب گشته و موج های هولناک آن را فراگرفته، امید نجات و خلاصی در او بیشتر است از شخصی که غضبناک شده و رگ های گردنش از خون پر گردیده و جایی را نمی بیند و چیزی را نمی شنود و کسی را نمی شناسد.

مردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: مرا به عملی امر کن و امرت را کوتاه بگو. حضرت فرمود: غضب مکن، سپس برگشت و سؤال کرد، باز حضرت فرمود:

غضب مکن. (2)ابن مسعود می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

ما تَعُدُّونَ الصُّرَعَهَ فیکُمْ ؟ قُلْنَا: الَّذی لا یَصْرَعُهُ الرِّجالُ . قالَ : لَیَسَ ذلِکَ ، وَ لَکِنَّ الَّذی یَمْلِکُ نفْسَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ . (3)

شما چه کسی را پهلوان به حساب می آورید؟ گفتیم: کسی که پشت او را در پهلوانی به زمین نرسانند. فرمود: نه، پهلوان کسی است که خود را به وقت غضب نگاه دارد.

حضرت سلیمان پیغمبر علیه السلام به فرزندش فرمود:

یا بُنَیَّ إیّاکَ وَ کَثْرَهَ الْغَضَبِ فِإنَّ کَثْرَهَ الْغَضَبِ تَسْتَخِفُّ فُؤادَ الرَّجُلِ

ص:376


1- (1) - جامع السّعادات: 257/1؛ [1] الشفاء الروحی: 233.
2- (2) - صحیح البخاری: 99/7؛ مسند احمد بن حنبل: 34/5.
3- (3) - المحجه البیضاء: 291/5؛ صحیح مسلم: 30/8؛ کنز العمال: 785/3، حدیث 8751.

الْحَلیمِ . (1)

فرزندم، از غضبِ زیاد بپرهیز که خشم فراوان قلب مرد حلیم و بردبار را از ارزش و عظمت می اندازد.

ابوالدرداء به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت:

دُلَّنِی عَلَی عَمَلٍ یُدْخِلُنِی الْجَنَّهَ ، قالَ : لاتَغْضَب. (2)

مرابه کاری راهنمایی کن که به بهشتم درآورد. فرمود: غضب مکن.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

أعْظَمُ النّاسِ سُلْطاناً عَلی نَفْسِهِ مَنْ قَمَعَ غَضَبَهُ وَ أماتَ شَهْوَتَهُ . (3)

نیرومندترین مردم کسی است که غضبش را مقهور سازد و شهوت غلطش را بمیراند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ عَذابَ یَوْمِ الْقِیامَهِ . (4)

کسی که خشمش را از مردم نگاه دارد، خداوند او را از عذاب قیامت نگاه می دارد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

اَلْغَضَبُ مَمْحَقَهٌ لِقَلْبِ الْحَکیمِ . وَ قالَ : مَنْ لَمْ یَمْلِکْ غَضَبَهُ لَمْ یَمْلِکْ عَقْلَهُ . (5)

خشم، دل حکیم را نابود می کند. و فرمود: هر کس مالک خشم خود نیست

ص:377


1- (1) - المحجه البیضاء: 291/5؛ تاریخ مدینه دمشق: 284/22؛ [1] کشف الخفاء: 107/2.
2- (2) - المحجه البیضاء: 291/5؛ بحار الأنوار: 267/70، باب 132، ذیل حدیث 21؛ [2]منیه المرید: 320. [3]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 12/12، باب 53؛ [4]غرر الحکم: 302، حدیث 6866. [5]
4- (4) - الکافی: 305/2، حدیث 15؛ [6]وسائل الشیعه: 361/15، باب 53، حدیث 20743. [7]
5- (5) - الکافی: 305/2، حدیث 13؛ [8]وسائل الشیعه: 360/15، باب 53، حدیث 20741. [9]

مالک عقل خود نیز نیست.

از امام صادق علیه السلام نقل شده:

مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: یا رسول اللّه، مرا تعلیم ده، فرمود: برو غضب مکن، آن مرد گفت: همین مرا بس است. به سوی خاندان خود رفت و به ناگاه میان تیره و تبارش جنگی برپا بود، همه صف بسته و سلاح جنگ برداشته بودند. چون چنین دید سلاح جنگ خود را برداشت و سپس در صف قوم و قبیله اش شرکت جست.

در آن جا به یاد گفتۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله افتاد که: خشم مکن. سلاح را بر زمین انداخت و به نزد مردمی که دشمن تیره و تبارش بودند رفت و گفت: ای مردم! هر چه زخم و کشتار و زدن بی اثر بر شماها وارد شده به عهدۀ من باشد، من از مال خودم غرامت می دهم. در پاسخ گفتند: هرچه از این بابت باشد از آنِ خود شما، ما خودمان سزاوارتریم که آنها را تلافی کنیم. فرمود: آن مردم با هم صلح و سازش کردند و خشم از میان رفت. (1)از حضرت باقر علیه السلام روایت شده:

مَکْتُوبٌ فِی التَّوْراهِ فیما ناجَی اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسی علیه السلام : یا مُوسی، أمْسِکْ غَضَبَکَ عَمَّنْ مَلَّکْتُکَ عَلَیْهِ أکُفَّ عَنْکَ غَضَبی. (2)

در مناجات حضرت حق با موسی در تورات است: ای موسی! جلوی خشمت را از هر که زیر دست توست بگیر، تا من هم جلوی خشمم را از تو بگیرم.

به حکیمی گفته شد: فلانی، سخت و شدید بر خودش مسلّط است. گفت: در

ص:378


1- (1) - الکافی: 304/2، حدیث 11؛ [1]بحار الأنوار: 85/22، باب 37، حدیث 35. [2]
2- (2) - الکافی: 303/2، حدیث 7؛ [3]وسائل الشیعه: 360/15، باب 53، حدیث 20740؛ [4] المحجه البیضاء: 293/5.

این صورت شهوات او را ذلیل نمی کنند و هوای نفس او را مغلوب نمی نماید و غضب بر او حاکم نمی گردد. (1)گفته اند: برای کفر چهار رکن است:

غضب، شهوت، دروغ بافی، طمع. (2)بعضی از حکما فرموده اند:

رأسِ حماقت تندی است و رهبرِ تندی غضب است. کسی که راضی به جهل باشد خود را از علم بی نیاز می داند. حلم زینت و منفعت است، جهل پستی و ضرر است، سکوت از جواب احمق جواب اوست ؟ (3)

فرو خوردن خشم در روایات

روشن شد که غضب چه آثار ناپسندی در زندگی انسان و دیگران دارد، در این بخش نظر اسلام در باب فروخوردن خشم و کظم غیظ بیان می شود.

کظم غیظی که از اخلاق انبیا و ائمّه علیهم السلام و از اوصاف قابل توجه مؤمنان و اولیای الهی است.

از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده که فرمودند:

ما احِبُّ أنَّ لی بِذُلِّ نَفْسی حُمْرَ النَّعَمِ ، وَ ما تَجَرَّعْتُ جُرْعَهً احَبَّ إلَیَّ مِنْ جُرْعَهِ غَیْظٍ لا اکافی بِها صاحِبَها. (4)

من دوست ندارم در برابر خوار شدنم، شتران سرخ مو بگیرم که عزّت مؤمن بالاتر از هر چیزی است. و من جرعه ای محبوب تر از جرعۀ غیظی که طرفم را

ص:379


1- (1) - المحجه البیضاء: 294/5.
2- (2) - المحجه البیضاء: 295/5.
3- (3) - المحجه البیضاء: 294/5.
4- (4) - الکافی: 109/2، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعه: 176/12، باب 114، حدیث 16003. [2]

بدان مجازات نکرده باشم ننوشیدم.

امام صادق علیه السلام فرمود:

نِعْمَ الْجُرْعَهُ الْغَیْظُ لِمَنْ صَبَرَ عَلَیْها، فَإنَّ عَظیمَ الأْجْرِ لَمِنْ عَظیمِ الْبَلاءِ، وَ ما أحَبَّ اللّهُ قَوْماً إلاّ ابْتَلاهُمْ . (1)

چه جرعۀ نیکویی است خشم برای کسی که نسبت به آن صبر می ورزد؛ زیرا مزد بزرگ برای بلای بزرگ است، خداوند مردمی را دوست ندارد جز آن که آنان را گرفتار کند.

و نیز امام صادق علیه السلام فرمود:

ما مِنْ عَبْدٍ کَظَمَ غَیْظاً إلاّ زادَهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِزّاً فِی الدُّنْیا وَ الآْخِرَهِ وَ قَدْ قالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : وَ الکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ » (2)

وَ أثابَهُ اللّهُ مَکانَ غَیْظِهِ ذلِکَ . (3)

بنده ای نیست که خشمش را فرو خورد جز این که خداوند عز و جل عزّت او را در دنیا و آخرت بیفزاید و خداوند در قرآن فرموده: «آن کسانی که خشم خود را فرو خورند و از مردم درگذرند و خدا دوستدار نیکوکاران است» و خداوند بجای این خشم به او ثواب دهد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ کَظَمَ غَیْظاً وَ لَوْ شاءَ أنْ یُمْضِیَهُ أمْضاهُ ، مَلأَ اللّهُ قَلْبَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ رِضاهُ . (4)

ص:380


1- (1) - الکافی: 109/2، حدیث 2؛ [1]وسائل الشیعه: 176/12، باب 114، حدیث 16002. [2]
2- (2) - آل عمران (3) : 134. [3]
3- (3) - الکافی: 110/2، حدیث 5؛ [4]وسائل الشیعه: 176/12، باب 114، حدیث 16006. [5]
4- (4) - الکافی: 110/2، حدیث 6؛ [6]وسائل الشیعه: 177/12، باب 114، حدیث 16009؛ [7] المحجه البیضاء: 310/5.

هر کس خشم خود را فرو خورد، در صورتی که می توانست آن را اجرا نماید، خداوند در قیامت دلش را از خشنودی خود لبریز کند.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

مَنْ کَظَمَ غَیْظاً وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلی إمْضائِهِ حَشَا اللّهُ قَلْبَهُ أمْنَاً وَ إیماناً یَوْمَ الْقِیامَهِ . (1)

هر که خشم خود را فرو خورد در حالی که بر انجام آن توانا باشد، خداوند روز قیامت دلش را پر از امن و ایمان کند.

رسول الهی صلی الله علیه و آله فرمودند:

مِنْ احَبِّ السَّبیلِ إلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ جُرْعَتانِ : جُرْعَهُ غَیْظٍ تَرُدُّها بِحِلْمٍ ، وَ جُرْعَهُ مُصیبَهٍ تَرُدُّها بِصَبْرٍ. (2)

از محبوب ترین راه ها به سوی خدای عزّ و جلّ دو جرعه است: یک جرعۀ خشمی که با بردباری برگردانی و جرعۀ دیگر، مصیبتی که با صبر درمان کنی.

حقیقت بردباری

اشاره

علّامۀ مجلسی در توضیح لغت حلم و بردباری می فرماید:

«حلم، خودداری از این است که در برابر ناملایمات از جا به در رود و کار ناهنجار کند، یا گفتار ناستوده از او سرزند.» (3)

ص:381


1- (1) - الکافی: 110/2، حدیث 7؛ [1]وسائل الشیعه: 178/12، باب 114، حدیث 16010؛ [2] المحجه البیضاء: 310/5.
2- (2) - الکافی: 110/2، حدیث 9؛ [3]وسائل الشیعه: 176/12، باب 114، حدیث 16005. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 403/68، باب 93، ذیل حدیث 12. [5]
حلم و بردباری در روایات

از حضرت رضا علیه السلام روایت شده:

لا یَکُونُ الرَّجُلُ عابِداً حَتّی یَکُونَ حَلیماً، وَ إنَّ الرَّجُلَ کانَ إذا تَعَبَّدَ فی بَنی إسْرائیلَ لَمْ یُعَدَّ عابِداً حَتّی یَصْمُتَ قَبْلَ ذلِکَ عَشْرَ سِنینَ . (1)

مرد عابد نباشد تا بردبار نباشد و به راستی مرد در بنی اسرائیل خود را به عبادت وامی داشت و او را عابد نمی گفتند تا آن که ده سال پیش از آن خموشی گزیند.

امام باقر علیه السلام فرمود:

کانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام یَقُولُ : انَّهُ لَیُعْجِبُنِی الرَّجُلُ انْ یُدْرِکَهُ حِلْمُهُ عِنْدَ غَضَبِهِ . (2)

امام سجّاد علیه السلام می فرمود: من خوشم می آید از مردی که هنگام خشم بردباریش او را دریابد.

از امام باقر علیه السلام است که فرمود:

إنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ الْحَیِیَّ الْحَلیمَ . (3)

به راستی خدای عزّ و جلّ با حیای بردبار را دوست دارد.

امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

ما أعَزَّ اللّهُ بِجَهْلٍ قَطُّ وَ لا أذَلَّ بِحِلْمٍ قَطُّ . (4)

ص:382


1- (1) - الکافی: 111/2، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعه: 265/15، باب 26، حدیث 20463. [2]
2- (2) - الکافی: 112/2، حدیث 3؛ [3]وسائل الشیعه: 265/15، باب 26، حدیث 20464. [4]
3- (3) - الکافی: 112/2، حدیث 4؛ [5]بحار الأنوار: 404/68، باب 93، حدیث 14. [6]
4- (4) - الکافی: 112/2، حدیث 5؛ [7]وسائل الشیعه: 266/15، باب 26، حدیث 20468؛ [8]بحار الأنوار: 404/68، باب 93، حدیث 15. [9]

خداوند هرگز به نادانی کسی را عزیز نکرده و به سبب بردباری احدی را خوار ننموده است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

کَفی بِالْحِلْمِ ناصِراً. وَ قالَ : إذا لَمْ تَکُنْ حَلیماً فَتَحَلَّمْ . (1)

بردباری یاوری بسنده است. و فرمود: اگر بردبار نیستی خود را به بردباری وادار.

حضرت صادق علیه السلام خدمتکار خود را دنبال کاری فرستاد و او دیر کرد، امام علیه السلام به دنبالش رفت، وی را در حال خواب دید، بالای سرش نشست و بادش زد تا بیدار شد، چون بیدار شد حضرت به او فرمود: ای فلانی به خدا حق نداری هم شب بخوابی و هم روز، شب از آنِ توست و روز از آنِ ما. (2)

کانَ مِنْ دُعاءِ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ أغْنِنِی بِالْعِلْمِ ، وَ زَیِّنِّی بِالْحِلْمِ ، وَ أکْرِمْنی بِالتَّقْوی ، وَ جَمِّلْنی بِالْعافِیَهِ . (3)

از دعای رسول خدا صلی الله علیه و آله بود: خداوند مرا به دانش بی نیاز کن و به بردباری زینت بده و به تقوا گرامیم دار و به تندرستی نیکویم گردان.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اِبْتَغُوا الرِّفْعَهَ عِنْدَاللّهِ ، قالُوا: وَ ما هِیَ یا رَسُولَ اللّهِ ؟ قالَ : تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ ، وَ تُعْطی مَنْ حَرَمَکَ ، وَ تَحْلُمُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ أوْ جَهِلَ عَلَیْکَ . (4)

از پیشگاه مبارک حضرت حق طلب برتری و رفعت وبلندی مقام کنید، گفتند:

ص:383


1- (1) - الکافی: 112/2، حدیث 6؛ [1]وسائل الشیعه: 266/15، باب 26، حدیث 20469. [2]
2- (2) - الکافی: 112/2، حدیث 7؛ [3]بحار الأنوار: 56/47، باب 4، حدیث 97. [4]
3- (3) - المحجه البیضاء: 311/5؛ مصباح المتهجّد: 544. [5]
4- (4) - المحجه البیضاء: 311/5؛ الکامل، عبداللّه بن عدی: 96/7.

رفعت چیست ؟ فرمود: صله کن با کسی که با تو قطع کرده، عطا کن به کسی که از تو دریغ داشته و بردباری به خرج ده در برابر کسی که به تو ستم کرده یا بر تو بیخردی نموده است.

و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

خَمْسٌ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلینَ : الْحَیاءُ، وَ الْحِلْمُ ، وَالْحِجامَهُ ، وَ السِّواکُ ، وَ التَّعَطُّرُ. (1)

پنج چیز از روش انبیاست: حیا، بردباری، خون گرفتن، مسواک، عطر زدن.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

لَیْسَ الْخَیْرُ أنْ یَکثُرَ مالُکَ وَ وَلَدُکَ ، وَ لکِنَّ الْخَیْرَ أنْ یَکْثُرَ عِلْمُکَ ، وَ یَعْظُمَ حِلْمُکَ ، وَ انْ لاتُباهِیَ النّاسَ بِعِبادَهِ رَبِّکَ ، فَإذا أحْسَنْتَ حَمِدْتَ اللّهَ ، وَ إذا أسَأْتَ اسْتَغْفَرْتَ اللّهَ . (2)

خیر و خوبی اضافه کردن مال و اولاد نیست، بلکه خیر، افزایش علم و عظمت پیدا کردن بردباری است و این که عبادتت را به رخ مردم نکشی، پس چون خوبی کردی، خدا را سپاس گویی و به هنگامی که بدی کردی از خداوند طلب مغفرت نمایی.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

چون خداوند خلایق را در قیامت جمع کند، فریاد کننده ای فریاد برمی دارد: اهل فضل کجایند؟ گروهی برمی خیزند و به سرعت به سوی بهشت حرکت می کنند، ملائکه با آنان رو به رو شده و می گویند، شما را در حرکت سریع به سوی بهشت می بینیم! پاسخ می دهند: اهل فضلیم، سؤال می کنند: فضل شما چیست ؟ جواب

ص:384


1- (1) - المحجه البیضاء: 311/5؛ المعجم الکبیر: 294/22، الجامع الصغیر: 611/1، حدیث 3958.
2- (2) - مجموعه ورّام: 125/1؛ [1]نهج البلاغه: حکمت 94؛ [2] المحجه البیضاء: 313/5.

می دهند: بر ستم دیگران صبر کردیم، بدی مردم را بخشیدیم، جهل جاهلان را بردباری نمودیم. ملائکه گویند: وارد بهشت شوید که اجر عاملین اجر خوبی است. (1)

فضیلت عفو و گذشت در روایات

گذشت و عفو از کسی که به نادانی یا به خاطر سوء اخلاق و کم ظرفیّتی در حقّ انسان بدی کرده، از اخلاق حق و روش انبیا و اولیای الهی است.

آیات قرآن مجید از مردم مؤمن می خواهد که عفو و گذشت را از برنامه های جدّی خود قرار دهند؛ روایات باب عفو روایات بسیار مهمی است که لازم است تمام مردان مؤمن و زنان مؤمنه از آن روایات که از منابع وحی و علم و دانش و بینش و نورانیّت و صداقت و تقوا و فضیلت رسیده مطلع گردند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در یکی از سخنرانی های خود، خطاب به مردم فرمودند:

ألا اخْبِرُکُمْ بِخَیْرِ خَلائِقِ الدُّنْیا وَ الآْخِرَهِ ؟ الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ ، وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ ، وَ الاِْحْسانُ إلی مَنْ أساءَ إلَیْکَ وَ إعْطاءُ مَنْ حَرَمَکَ . (2)

آیا شما را خبر ندهم به بهترین شیوه های دنیا و آخرت ؟ گذشت از هر که به تو ستم کرده، پیوست با هر که از تو بریده، احسان به هر که به تو بدی کرده و بخشش به هر کس که از تو دریغ داشته است.

امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

عَلَیْکُمْ بِالْعَفْوِ، فَإنَّ الْعَفْوَ لایَزیدُ الْعَبْدَ إلاّ عِزًّا، فَتَعافَوا یُعِزَّکُمُ اللّهُ . (3)

ص:385


1- (1) - بحار الأنوار: 419/68، باب 93، حدیث 48؛ المحجه البیضاء: 313/5؛ مجموعه ورّام: 124/1. [1]
2- (2) - الکافی: 107/2، حدیث 1؛ [2]وسائل الشیعه: 172/12، باب 113، حدیث 15993. [3]
3- (3) - الکافی: 108/2، حدیث 5؛ [4]وسائل الشیعه: 169/12، باب 112، حدیث 15984. [5]

بر شما باد به گذشت، عفو و گذشت جز عزّت برای عبد نیفزاید، از هم بگذرید تا خدا به شما عزّت دهد.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

اَلنَّدامَهُ عَلَی الْعَفْوِ أفْضَلُ وَ أیْسَرُ مِنَ النَّدامَهِ عَلَی الْعُقُوبَهِ . (1)

پشیمانی بر گذشت بهتر و آسان تر از پشیمانی بر کیفر است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

قالَ مُوسی: یا رَبِّ ، أیُّ عِبادِکَ أعَزُّ عَلَیْکَ ؟ قالَ : الَّذی إذا قَدَرَ عَفا. (2)

موسی به پروردگار عرضه داشت: الهی، کدام بنده نزد تو عزیزتر است ؟ فرمود: آن که به وقت قدرت گذشت کند.

در روایت است:

إنَّ رَسُولَ اللّهِ لَمّا فَتَحَ مَکَّهَ طافَ بِالْبَیْتِ وَ سَعی وَ صَلّی رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ أتَی الْکَعْبَهَ فَأخَذَ بِعِضادَتَیِ الْبابِ فَقالَ : ما تَقُولُونَ وَ ما تَظُنُّونَ ؟ قالُوا: نَقولُ :

أخٌ وَابْنُ عَمٍّ حَلیمٌ رَحیمٌ - قالُوا ذلِکَ ثَلاثاً - فَقالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أقولُ کَما قالَ أخی یُوسُفُ : لاتَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أرْحَمُ الرّاحِمینَ » (3)

قالَ : فَخَرَجُوا کَأنَّما نُشِرُوا مِنَ الْقُبُورِ فَدَخَلُوا فِی

الإْسْلامِ . (4)

زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله مکّه را فتح کرد، خانۀ خدا را طواف و صفا و مروه را سعی کرد، آنگاه دو رکعت نماز گزارد، سپس کنار کعبه آمد و چهار چوب

ص:386


1- (1) - الکافی: 108/2، حدیث 6؛ [1]وسائل الشیعه: 170/12، باب 112، حدیث 15986. [2]
2- (2) - المحجه البیضاء: 319/5؛ منیه المرید: 323. [3]
3- (3) - یوسف (12) : 92. [4]
4- (4) - المحجه البیضاء: 319/5؛ تفسیر السمرقندی: 44/2، [5]الدرّ المنثور: 34/4. [6]

درِبیت را گرفت و به مردم فرمود: چه می گویید و چه گمان می برید؟ گفتند:

می گوییم برادر و پسر عموی مایی و تو را بردباری و رحمت است - این جمله را سه بار تکرار کردند - حضرت فرمود: من هم همان را می گویم که برادرم یوسف گفت: «بروید، آزادید، امروز بر شما سرزنشی نیست، خداوند از شما درگذرد و او بهترین رحم کنندگان است.» راوی می گوید: آن چنانکه مردگان از قبر درآیند، از مسجد خارج شدند و اسلام را پذیرفتند.

عفو و گذشت مردان الهی

اشاره

شخصی به خواجه نصیر الدین طوسی به هنگامی که بر مسند قدرت بود نامه ای بسیار تند که در آن به خواجه توهین بدی شده بود نوشت، ولی خواجۀ بزرگوار که از اولیای الهی بود از او گذشت.

در روایت آمده است که:

شخصی در وسط بازار به مالک اشتر نخعی در آن هنگام که از جانب امیرالمؤمنین امیر ارتش اسلام بود، توهین کرد در حالی که مالک را نشناخته بود، مالک از نزد او رفت، مردم آن شخص را نسبت به عمل زشتش سرزنش کردند، او به دنبال مالک رفت و وی را در مسجد یافت، تا عذرخواهی کند، مالک به او فرمود:

من بدینجا آمدم و برای تو دو رکعت نماز خواندم و سپس از خداوند برای تو طلب مغفرت نمودم. (1)

مسألۀ رفق و مدارا و دوستی

چون به سبب مجاهدت، برنامۀ غضب و آتش خشم و آب کظم غیظ فرو نشست و حالت بردبار و حلم، انسان را به عرصه گاه عفو و گذشت رهنمون شد، نوبت رفق

ص:387


1- (1) - مجموعه ورّام: 2/1؛ [1] بحار الأنوار: 157/42، باب 124، حدیث 25.

و مدارای با مردم می رسد، مدارا و رفقی که مورد علاقۀ حق و دستور جناب او در قرآن و کتب آسمانی و از اخلاق انبیا و اولیای الهی است.

رفق و مدارا در روایات

روایات و اخبار کتب معتبرۀ شیعه در این زمینه رهنمودهای مهمّی دارند:

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

إنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ قُفْلاً، و قُفْلُ الإْیمانِ الرِّفْقُ . (1)

به راستی که برای هر چیزی قفلی است و قفل ایمان نرمش است.

علّامۀ مجلسی در زمینۀ حدیث بالا می فرماید:

رفق عبارت از نرمی و مهر و ترک بزرگ منشی و سختگیری است در گفتار و کردار بر مردم در هر حال خواه آن که به او بی ادبی کرده باشند یا نه.

و در اینجا ایمان به گوهر نفیسی تشبیه شده که باید نسبت به نگهداریش توجه شود و دل گنجینۀ آن است و نرمش قفل آن که ایمان را از دستبرد شیاطین و دزدان راه حق حفظ نماید. (2)سختی کردن و دشنام و قهر زدن و تباهی های دیگر مایۀ کاستی و نابودی ایمان گردند.

امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کند:

الرِّفْقُ یُمْنٌ ، وَالْخُرْقُ شُؤْمٌ . (3)

نرمش میمنت دارد و سختگیری شوم است.

ص:388


1- (1) - الکافی: 118/2، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعه: 269/15، حدیث 20479. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 55/72، باب 42، ذیل حدیث 20.
3- (3) - الکافی: 119/2، حدیث 4؛ [3]وسائل الشیعه: 498/2، باب 9، حدیث 2742. [4]

از امام باقر علیه السلام روایت شده است:

إنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَفیقٌ یُحِبُّ الرِّفْقَ ، وَ یُعْطِی عَلَی الرِّفْقِ ما لا یُعْطِی عَلَی الْعُنْفِ . (1)

به راستی خدای عزّ و جلّ دارای رفق و نرمش است و رفق را دوست دارد و به نرمش عوض و اثری دهد که به سختگیری ندهد.

امام باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

إنَّ الرِّفْقَ لَمْ یُوضَعْ عَلی شَیْ ءٍ إلاّ زانَهُ ، وَ لانُزِعَ مِنْ شَیْ ءٍ إلاّ شانَهُ . (2)

رفق را به چیزی ننهند مگر آن که آن را زیور بخشد و از چیزی نگیرند جز آن که زشتش نماید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

إنَّ فِی الرِّفْقِ الزّیادَهَ وَ الْبَرَکَهَ ، وَ مَنْ یُحْرَمِ الرِّفْقَ یُحْرَمِ الْخَیْرَ. (3)

به راستی در نرمش فزونی و برکت است، هر که از نرمش محروم است از خیر محروم است.

هِشامِ بْنِ أحْمَدَ، عَنْ أبِی الْحَسَنِ علیه السلام قالَ : قالَ لی - وَ جَری بَیْنی وَ بَیْنَ رَجُلٍ مِنْ الْقَوْمِ کَلامٌ فَقالَ لی: ارْفُقْ بِهِمْ فَإنَّ کُفْرَ أحَدِهِمْ فی غَضَبِهِ ، وَ لا خَیْرَ فیمَنْ کانَ کُفْرُهُ فی غَضَبِهِ . (4)

هشام بن احمد می گوید: در حالی که میان من و مردی از مردم سخنی رفته بود، حضرت ابی الحسن به من فرمودند: با آنان نرمش کن؛ زیرا هر کدامشان

ص:389


1- (1) - الکافی: 119/2، حدیث 5؛ [1]وسائل الشیعه: 269/15، باب 27، حدیث 20478. [2]
2- (2) - الکافی: 119/2، حدیث 6؛ [3]وسائل الشیعه: 498/2، باب 9، حدیث 2741. [4]
3- (3) - الکافی: 119/2، حدیث 7؛ [5]وسائل الشیعه: 271/15، باب 27، حدیث 20486. [6]
4- (4) - الکافی: 119/2، حدیث 10؛ [7]وسائل الشیعه: 271/15، باب 27، حدیث 20488. [8]

به محض این که خشم گیرند به کفر گرایند و خیری نباشد در کسی که کفر او در خشم است.

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمود:

اَلرِّفْقُ نِصْفُ الْعَیْشِ . (1)

نرمی و خوشخویی و لطف، نیمی از زندگی است.

رسول خدا علیه السلام فرمودند:

لَوْ کانَ الرِّفْقُ خَلْقاً یُری ما کانَ مِمّا خَلَقَ اللّهُ شَیْ ءٌ أحْسَنَ مِنْهُ . (2)

اگر رفق و نرمش به چشم دیده می شد، آفریده ای از آن زیباتر و نیکوتر نبود.

حضرت صادق از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید که:

مَا اصْطَحَبَ اثْنانِ إلاّ کانَ أعْظَمُهُما أجْراً وَ أحَبُّهُما إلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أرْفَقُهُما بِصاحِبِهِ . (3)

دو کس با هم مصاحبت و دوستی نکنند، جز آن که مزد بیشتر و محبوبیت فزون تر نزد خداوند از آن کس است که به دوست خود نرمش و لطف بیشتر دارد.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ کانَ رَفیقاً فی أمْرِهِ نالَ ما یریدُ مِنَ النّاسِ . (4)

هر که در کار خود دارای نرمش باشد، بدانچه از مردم خواهد، برسد.

ص:390


1- (1) - الکافی: 120/2، حدیث 11؛ [1]وسائل الشیعه: 270/15، باب 27، حدیث 20483. [2]
2- (2) - الکافی: 120/2، حدیث 13؛ [3]وسائل الشیعه: 270/15، باب 27، حدیث 20482. [4]
3- (3) - الکافی: 120/2، حدیث 15؛ [5]وسائل الشیعه: 271/15، باب 27، حدیث 20490. [6]
4- (4) - الکافی: 120/2، حدیث 16؛ [7]وسائل الشیعه: 272/15، باب 27، حدیث 20492. [8]
مسألۀ مهرورزی و دلسوزی به یکدیگر

در این باب قرآن مجید و روایات برنامه های مهمّی را ارائه کرده اند:

امام صادق علیه السلام به یارانشان می فرمودند:

اِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا إخْوَهً بَرَرَهً ، مُتَحابّینَ فِی اللّهِ ، مُتَواصِلینَ مُتَراحِمینَ ، تَزاوَرُوا وَ تَلاقُوا وَ تَذاکَرُوا أمْرَنا وَ أحْیُوهُ . (1)

از خدا پروا کنید (تقوا و اجتناب از محرّمات پیشه کنید) و برادران نیک رفتاری باشید، در راه خدا به همدیگر دوستی کنید، پیوند با هم داشته باشید، نسبت به یکدیگر مهربانی نمایید، به زیارت و دیدار هم بروید، برنامۀ ما را به هم یادآوری کرده و آن را زنده بدارید.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

تَواصَلُوا وَ تَبارُّوا وَ تَراحَمُوا وَ کُونُوا إخْوَهً بَرَرَهً کَما أمَرَکُمُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ . (2)

با هم پیوند داشته باشید، به هم نیکی کنید، به هم مهربانی نمایید و برادران خوشرفتاری باشید، چنانکه خداوند عزّ و جلّ شما را به آن امر فرموده است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

یَحِقُّ عَلَی الْمُسْلِمینَ الاِْجْتِهادُ فِی التَّواصُلِ ، وَ التَّعاوُنِ عَلَی التَّعاطُفِ ، وَالْمُواساهِ لأِهْلِ الْحاجَهِ ، وَ تعاطُفِ بَعْضِهِمْ عَلی بَعْضٍ حَتّی تَکُونُوا کَما أمَرَکُمُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : رُحَماءُ بَیْنَهُمْ

مُتَراحِمینَ ، مُغْتَمّینَ لِما غابَ عَنْکُمْ مِنْ أمْرِهِمْ عَلی ما مَضی عَلَیْهِ مَعْشَرُ الأْنْصارِ عَلی عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (3)

ص:391


1- (1) - الکافی: 175/2، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعه: 22/12، باب 10، حدیث 15539. [2]
2- (2) - الکافی: 175/2، حدیث 2؛ [3]بحار الأنوار: 401/71، باب 28، حدیث 46. [4]
3- (3) - الکافی: 175/2، حدیث 4؛ [5]وسائل الشیعه: 215/12، باب 124، حدیث 16119. [6]

بر مسلمانان است که کوشا باشند در پیوستن با هم و کمک کردن به هم در مهرورزی و همراهی با نیازمندان و در محبّت به یکدیگر، تا آن چنانکه خداوند شما را امر فرموده: «مهربانان در بین خودشان» مهرورز به یکدیگر باشید و غمناک شوید برای آنچه از مسلمانان در دسترس ندارید، بر همان روشی که انصار در دوران رسول خدا صلی الله علیه و آله داشتند.

اگر عالم همه پرخار باشد دل عاشق همه گلزار باشد

وگر بیکار گردد چرخ گردون جهان عاشقان بر کار باشند

همه غمگین شوند و جان عاشق لطیف و خرّم و عیّار باشد

به عاشق ده تو هر جا شمع مرده است که او را صدهزار انوار باشد

وگر تنهاست عاشق نیست تنها که با معشوق پنهان یار باشد

شراب عاشقان از سینه جوشد حریف عشق در اسرار باشد

(مولوی)

ص:392

جلد 6

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان ، حسین ، ‫1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد6 / حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان ‫، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ‫ج.

فروست:مجموعه آثار ‫؛ 45 ‫، 46 ‫، 47 ‫، 48 ‫، 49 ‫، 50 ‫، 51 ‫، 52 ‫، 53 ‫، 54 ‫، 55 ‫، 56 ‫، 57 ‫، 58 ‫، 59 .

شابک: ‫ 900000ریال ‫:دوره ‫ 978-964-2939-60-2: ؛ ‫ج.1 ‫ 978-964-2939-61-9: ؛ ‫ج.2 ‫ 978-964-2939-62-6: ؛ ‫:ج.3 ‫ 978-964-2939-63-3: ؛ ‫:ج.4 ‫ 978-964-2939-64-0: ؛ ‫:ج.5 ‫ 978-964-2939-65-7: ؛ ‫:ج.6 ‫ 978-964-2939-66-4: ؛ ‫:ج.7 ‫ 978-964-2939-67-1: ؛ ‫:ج.8 ‫ 978-964-2939-68-8: ؛ ‫:ج.9 ‫ 978-964-2939-69-5: ؛ ‫:ج.10 ‫ 978-964-2939-70-1: ؛ ‫:ج.11 ‫ 978-964-2939-71-8: ؛ ‫ ‫: ج.12 ‫ ‫ 978-964-2939-72-5 : ؛ ‫ج.13 ‫ ‫ 978-964-2939-91-6 : ؛ ‫ج.14 ‫ ‫ 978-964-2939-92-3 : ؛ ‫ج.15 ‫ ‫ 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم ، ‫38 - 94ق.

موضوع: ‫علی بن حسین (ع)، امام چهارم ‫، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده: ‫علی بن حسین (ع)، امام چهارم ‫، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره: ‫ BP267/1 ‫ /ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی: ‫ 297/772

شماره کتابشناسی ملی: ‫ 1981717

ص :1

اشاره

ص :2

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد6

حسین انصاریان

ص :3

ص :4

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :5

ص :6

ادامۀ دعای 8 : پناه بردن به حق

اشاره

استاد حسین انصاریان

ادامۀ دعای 8 : پناه بردن به حق

[«1»اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَهِ الْحَسَدِ وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ وَ قِلَّهِ الْقَنَاعَهِ وَ شَکَاسَهِ الْخُلْقِ وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَهِ وَ مَلَکَهِ الْحَمِیَّهِ ]

خدایا! به تو پناه می آوریم، از توفان حرص و تندی و شدّت خشم، و چیرگی حسد و ناتوانی صبر، و کمی قناعت و ناسازگاری اخلاق، و پافشاری و سماجت شهوت و صفت تعصّب.

ص:7

3 - حسد

اشاره

بدون شک اگر انسان، آشنای با قرآن و حقایق الهیّه و برنامه های نبوّت و امامت و عارف به نفس خویش و عظمت مقام انسان و حقیقت ربوبیت حضرت حق نباشد، قلبش مرکز حسد و غلبه و حکومت این صفت هلاک کننده و عامل نابودی خیر دنیا و آخرت می گردد.

حسد به این معنی است که انسان چشم دیدن نعمت را از هر نوعش که باشد، به دیگران نداشته و علاوه بر آن آرزوی زوال و از بین رفتن آن و بدبختی و سیه روزی طرف مقابل را آرزو کند.

بزرگان علم اخلاق در پرتو آیات قرآن و روایات، مباحثی جالب در زمینۀ حسد دارند که دانستن آن برای هر مؤمن و مسلمان، جهت مصون ماندن از ضربه های مهلک این صفت، لازم است.

حسد در کلام علامۀ نراقی

مرحوم ملاّ مهدی نراقی در کتاب پرقیمت «جامع السعادت» که برای استفادۀ عموم مردم تحت عنوان «علم اخلاق اسلامی» ترجمه شده می فرماید:

«حسد، آرزوی زوال نعمت از برادر مسلمان است، از نعمت هایی که صلاح او باشد. البته اگر زوال نعمت را از او نخواهد، بلکه مثل آن را برای خود آرزو نماید «غِبطه و منافسه» است و اگر زوال چیزی را از کسی بخواهد که صلاح او نیست آن را «غیرت» خوانند.

بیان تفصیلی آن، این است که اگر انگیزۀ حسد صرفاً حرص بر این باشد که آن نعمت به تو برسد، این از پستی و زبونی قوۀ شهویّه است و اگر انگیزۀ آن تنها رسیدن مکروهی به محسود باشد از رذایل قوۀ غضبیّه است و از نتایج کینه توزی است و اگر باعث آن ترکیبی است از هر دو، این از پستی و زبونی هر دو قوه است. و ضدّ حسد

ص:8

«خیرخواهی» است، یعنی درخواست دوام نعمت از حضرت حق بر برادر مسلمان که صلاح او در آن است.

و شکّی نیست که حکم قطعی به این که این نعمت صلاح است یا فساد، ممکن نیست. چه بسا که چیزی در آغاز و در نظر اول نعمت شمرده شود و سرانجام بر صاحب خود وبال و فساد باشد. پس ملاک و مناط در این امر ظنّ و گمان غالب است، بنابراین اگر ظنّ غالب این است که به صلاح اوست، خواستن زوال و نابودی آن «حسد» است و تمنّای دوام آن خیرخواهی است و آنچه گمان رود که موجب فساد باشد، خواستن زوال آن «غیرت» است.

اما آنچه صلاح و فساد آن بر تو مشتبه است، نظری و حالتی نسبت به آن نداشته باش تا از حسد در امان بمانی و در طریق خیرخواهی قرار بگیری. معیار و میزان در خیرخواهی این است که آنچه را برای خود می خواهی برای برادر خود نیز بخواهی و آنچه را برای خود نمی خواهی و نمی پسندی برای او نیز نخواهی و نپسندی.

و معیار در حسد این است که آنچه برای خود نمی خواهی برای او بخواهی و آنچه را برای خود می خواهی برای او نخواهی.

حسد، سخت ترین و دشوارترین بیماری های روانی و بدترین و پلیدترین رذایل است و صاحب خود را به عقوبت دنیا و عذاب آخرت گرفتار می سازد؛ زیرا در دنیا لحظه ای از حزن و الم خالی نیست و به هر نعمتی که در دست دیگران می بیند رنج می برد و نعمت های خدای بزرگ نامتناهی است و هرگز از بندگان بریده و منقطع نمی شود، پس حسود پیوسته در اندوه و رنج است و وبال و سرانجامِ بد آن گریبانگیر خود او خواهد شد و اصلاً به محسود ضرری نمی رساند، بلکه موجب ازدیاد حسنات و بالارفتن درجات او می شود، از اینرو که حسود بر او عیب می گیرد و آنچه در شرع جایز نیست دربارۀ او می گوید.

پس نسبت به محسود، ظالم است و قسمتی از وزر و وبال محسود را بر دوش

ص:9

خود می گیرد و اعمال شایستۀ خود را به دفتر اعمال او منتقل سازد، بنابراین حسد وی برای محسود جز خیر و نفع اثری ندارد.

و با وجود این در مقام عناد و ضدّیت با آفریدگار بندگان است؛ زیرا اوست که نعمت ها و خیرات را بر بندگان چنانکه اراده فرموده به مقتضای حکمت و مصلحت خود ارزانی داشته است. پس حکمت حق و عنایت و مصلحت او چنین اقتضا کرده که آن نعمت بر آن بنده حاصل و باقی باشد و حسود بیچاره زوال آن را می خواهد و آیا این چیزی جز ناخشنودی از قضای الهی در برتری دادن بعضی بندگان بر بعض دیگر است ؟ و این نیست مگر آرزوی قطع فیوضات الهی که بر حسب حکمت بالغه مقدّر و صادر شده و خواستنِ خلاف آنچه خداوند به مقتضای مصلحت اراده فرموده است.

بلکه حسود طالب نقص بر خدای سبحان است و نمی خواهد خدا را متّصف به صفات کمالیّه بداند؛ زیرا افاضۀ نعمت ها از سوی خداوند در وقت شایسته و در جای مستعد، از صفات کمالیّۀ خدای تعالی است که عدم آنها نقص است بر او و حسود ثبوت این نقص را می خواهد.

از سوی دیگر حسود، چون زوال نعمت های الهی را که وجوداتند می خواهد و بازگشت شرور و بدی ها به عدم است پس وی طالب شرّ و دوستدار آن است و حکما تصریح کرده اند: هر که به شرّ، اگر چه برای دشمن، راضی و خشنود باشد در واقع شریر است.

پس حسد بدترین رذایل و حسود شریرترین مردم است و چه معصیتی بالاتر از این که کسی از راحت مسلمانی بدون آن که برای وی ضرری داشته باشد ناراحت و متألّم شود و از اینرو در آیات و اخبار از این صفت مذمّت شدید شده است. خدای سبحان در بدی و پستی این صفت و تیره بختی و شقاوت گرفتار این رذیلت، می فرماید:

ص:10

أمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ » (1)

بلکه آنان به مردم [ که در حقیقتْ پیامبر و اهل بیت اویند ] به خاطر آنچه خدا از فضلش به آنان عطا کرده ، حسد می ورزند .

نمی خواهند نبوت و امامت، حکومت و رهبری صحیح، علم و دانش، مال و ثروت، اخلاق و فضیلت، زیبایی و نشاط را بر بندگانم ببینند، آن قدر پست و زبون و بی مروّت هستند که آرزوی زوال این نعمت ها را از بندگانم دارند.

وَدَّ کَثیرٌ مِنْ أهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إیمانِکُمْ کُفّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أنْفُسِهِمْ » (2)

بسیاری از اهل کتاب پس از آن که حق برای آنان روشن شد به سبب حسدی که از وجودشان شعله کشیده ، دوست دارند که شما را پس از ایمانتان به کفر بازگردانند .

إنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِها» (3)

اگر به شما خیر و خوشی [ و پیروزی و غنیمت ] رسد ، آنان را بدحال [ و دلتنگ ] می کند ، و اگر بدی و ناخوشی [ و حادثۀ تلخی ] رسد به سبب آن خوشحال می شوند.

[

انگیزه ها در حسد

]

انگیزه های حسد هفت چیز است:

اوّل - خباثت نفس و بخل نسبت به خیر بندگان خدا، در گوشه و کنار عالم کسانی را می یابی که از گرفتاری و رنج و مصیبت بندگان شاد و خوشدل می شوند و

ص:11


1- (1) - نساء (4) : 54. [1]
2- (2) - بقره (2) : 109. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 120. [3]

از راحت و نیکویی حال و وسعت معاش آنان ناراحت و محزون می گردند.

چنین شخصی هرگاه نگرانی و اضطراب احوال مردم و گرفتاری و ادبار و تنگی معیشت آنان را بشنود، به سبب خبث باطن و رذالت طبع در خود احساس شکفتگی و شادمانی می کند هر چند میان او و ایشان هیچ گونه سابقۀ دشمنی و رابطۀ آشنایی نبوده باشد و تفاوتی در حال او از رسیدن به جاه و یا مال و مانند اینها حاصل نشود و هرگاه خوبی حال و سر و سامان داشتن زندگی یکی از بندگان خدا را بشنود بر او گران می آید اگر چه هیچ نقص و ضرری به نرسد.

این بیچاره نسبت به نعمت های خدا بر بندگان بخل می ورزد بدون این که قصد و غرضی داشته باشد و یا تصور کند که آن نعمت به وی منتقل می شود، پس این خوی ناشی از خبث نفس و پستی و پلیدی طبع است.

دوّم - دشمنی و کینه توزی و این بزرگترین اسباب حسد است؛ زیرا هر انسانی - مگر کمی از اهل مجاهده با نفس - به گرفتاری و رنج دشمن خود شاد و فرحناک می گردد، یا به گمان این که این حال، مکافاتی است که خداوند به خاطر او به طرف مقابل رسانده، یا برای این که طبعاً ضعف و نابودی دشمن را دوست دارد. و هرگاه نعمتی به دشمن رسد ناراحت می شود؛ زیرا ضدّ مراد و خواهش اوست و گاه تصور کند که خود او در نزد خدا منزلتی ندارد که انتقام او را از دشمن نگرفته و بلکه به او نعمت داده و از این خیالات اندوهگین می شود.

سوّم - حبّ ریاست و حب مال و جاه، پس کسی که نام و آوازه را دوست دارد، طالب مدح و ستایش است، از این که او را در فنّ خود وحید زمان و یگانۀ عصر خوانند و از حیث شجاعت یا علم یا عبادت یا صنعت یا جمال یا غیر اینها مشهور و معروف گردد، اگر بشنود که در دورترین نقاط جهان نظیر و مانند او هست ناراحت و بد دل می شود و به مرگ او یا زوال نعمتی که در آن با او مشارک است شاد می گردد، تا در فنّ خود از همه برتر و در ستایشی که از صفت او می شود یکتا و بی همتا باشد.

ص:12

چهارم - ترس از بازماندن از مقصود و مطلوب خود و این مخصوص دو نفر است که هر دو یک چیز را بخواهند، پس هر یک از آن دو در وصول به مقصود به دیگری حسد می ورزد، از این جهت که آن را در انحصار خود می خواهد، مثل حسد هووها نسبت به یکدیگر در مسائل همسری و حسد برادران با هم درنزدیکی به پدر و مادر برای دست یافتن به مال آن دو و حسد شاگردان به یکدیگر در مورد یک استاد برای جلب توجّه او و حسد ندیمان و خواص بزرگان در نیل به منزلت و مقام در نزد او و حسد وعاظ و فقهائی که اهل یک شهرند با هم در رسیدن به درجۀ قبول و به دست آوردن مال، اگر غرض و مقصود آنها همین باشد.

پنجم - تعزّز و آن عبارت است از این که بر او گران باشد که یکی از همگنانش از او بالا و برتر شود، به این گمان که اگر آن شخص به نعمت هایی دست یابد بر او تکبّر خواهد کرد و او را کوچک خواهد شمرد و او به واسطۀ این که می خواهد عزیز و ارجمند شمرده شود خواهان آن است که آن نعمت به او نرسد.

ششم - تکبّر و آن عبارت است از این که صفت تکبّر بر طبع کسی غالب باشد و بخواهد بر یکی از اقران برتری نماید و از او توقّع انقیاد و دنباله روی داشته باشد، پس اگر نعمتی به وی رسد، چنین تصور کند که دیگر متحمّل تکبّر او نخواهد شد و از اطاعت و خدمت او سرباز خواهد زد، یا داعیۀ برابری با او یا برتری از او را خواهد داشت و بدین سان خادم وی مخدوم او خواهد شد، از این جهت در رسیدن نعمت به وی حسد می برد و حسد بیشتر کفّار نسبت به رسول صلی الله علیه و آله از این قبیل بوده، چنانکه می گفتند: چگونه جوانی فقیر و یتیم بر ما مقدم شود!

وَ قَالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ » (1)

و گفتند : این قرآن چرا بر مردمی بزرگ از میان یکی از این دو شهر [ مکه و

ص:13


1- (1) - زخرف (43) : 31. [1]

طایف ] نازل نشد؟!

هفتم - تعجّب و این در وقتی است که محسود در نزد حاسد حقیر و نعمتی که به وی رسیده بزرگ باشد و از رسیدن مثل وی به چنان نعمتی در شگفت شود و حسد ورزد و زوال آن را بخواهد و از این قبیل است حسد امّت ها نسبت به پیامبران خود که می گفتند:

مَا أنْتُمْ إلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا» (1)

شما جز بشرهایی مانند ما نیستید.

گاهی این اسباب و عوامل یا بیشتر آنها در یک نفر جمع می شود و بدینگونه حسد در او نیرومند می گردد به حدّی که دیگر نمی تواند آن را پنهان دارد و دشمنی را آشکار می سازد و گاه حسد چندان نیرومند شود که حسود آرزو کند که هر نعمتی را نزد هر کسی می بیند از او زایل شود و به دست وی برسد.» (2)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

قالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُوسَی بْنِ عِمْرانَ : یَابْنَ عِمْرانَ ، لا تَحْسُدَنَّ النّاسَ عَلی ما آتَیْتُهُمْ مِنْ فَضْلی، وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إلی ذلِکَ وَ لا تُتْبِعْهُ نَفْسَکَ ، فِإنَّ الْحاسِدَ ساخِطٌ لِنِعَمی، صادٌّ لِقَسْمِیَ الَّذی قَسَمْتُ بَیْنَ عِبادی، وَ مَنْ یَکُ کَذلِکَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَ لَیْسَ مِنْی. (3)

ای پسر عمران! از فرآورده های فضل و رحمتم بر مردم حسادت مورز و به این نعمت ها و مزایای زندگانی آنها چشم مدوز و در قلب و روان خود آن را پی گیری مکن؛ زیرا انسان حسود نسبت به احسان من در بارۀ مردم خشمگین

ص:14


1- (1) - یس (36) : 15. [1]
2- (2) - علم اخلاق اسلامی: 256/2 - 270 با تلخیص.
3- (3) - الکافی: 307/2، حدیث 6؛ [2]بحار الأنوار: 358/13، باب 11، حدیث 67. [3]

است و می خواهد از کمّ و کیف مزایا و بهره هایی که میان مردم توزیع کرده ام جلوگیری نماید، اگر او بدینسان باشد من از او نیستم و او نیز از آنِ من نخواهد بود.

حسدی که مذموم و ناستوده است عبارت از همان چاه و پرتگاهی است که مؤمن و کافر ممکن است در آن سقوط کنند. فرد حسود حالت روانی خود را در نگرانی از نعمت دیگران و علاقه به زوال این نعمت از دیگران ظاهر می سازد.

آنگاه که می بیند دیگران از نظر دین و یا دنیا از مزیتی برخوردارند و یا به او خبر می دهند که فلان کس سرشار از رفاه و نعم الهی است، این خبر و آگاهی چنان برای او ناخوشایند و دردناک است که نمی خواهد آن را بشنود و در آرزوی زوال این نعمت و تباه شدن خوشبختی وی خود را رنج می دهد.

حسد در کلام راوندی

راوندی در «شرح شهاب» آورده است:

«حسد دارای تأثیری کارساز و نیرومندی در طرز نگرش روانی انسان است. چون حسود از دیدگاه روانی خاصّ به خودش خواهان زوال نعمت از محسود و در آرزوی آن می باشد، به همین جهت این حالت روانی او، وی را بر آن می دارد که کشتن او و یا از میان بردن مال و ثروتش و یا تباه کردن زندگانیش را آهنگ نماید. گویا او می کوشد که سرنوشت دیگران را مغلوب خواسته های اعوجاج آمیز خود سازد، چون خداوند متعال خیر و نعمت را برای فردی که محسود است مقدّر فرموده است، ولی حسود در جهت از میان بردن آنها کوشش خود را به کار می اندازد.

فردی که مبتلای به بیماری حسد است همواره با زبان خود مکنونات قلبی خویش را اظهار می کند تا سرانجام به انحراف از راه راست کشانده می شود.

نتیجه و آثار عملی آن ایذای دیگران و دست یازی و یورش بر کسانی است که

ص:15

مشمول نوعی از نعمت و احسان پروردگار هستند، چنانکه برادران یوسف با یوسف همین رفتار را در پیش گرفته بودند.

إذا قالُوا لَیُوسُفُ وَ أخُوهُ أحَبُّ إلی أبینا مِنّا وَ نَحْنُ عُصْبَهٌ إنَّ أبانا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ * اقْتُلُوا یُوسُفَ أوِاطْرَحُوهُ أرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أبیکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحینَ » (1)

[ یاد کن ] هنگامی را که برادران گفتند : با این که ما گروهی نیرومندیم ، یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما محبوب ترند ، و قطعاً پدرمان در اشتباه روشن و آشکاری است . * [ یکی گفت : ] یوسف را بکشید و یا او را در سرزمین نامعلومی بیندازید ، تا توجه و محبت پدرتان فقط معطوف به شما شود . و پس از این گناه [با بازگشت به خدا و عذرخواهی از پدر] مردمی شایسته خواهید شد.

داستانی عجیب در حسد

حسد بیماری مهلک و عجیبی است که گاهی آتش این بیماری خودِ انسان را گرفته و به دیار عدم و نیستی و مرگ و هلاکت می برد.

نویسندۀ کتاب «الضوء اللّامع» داستان عجیبی دربارۀ حسد نوشته است:

«مردی که معاصر با موسی الهادی بود و در بغداد می زیست، نسبت به یکی از همسایگان خود حسد می ورزید و با تمام امکاناتش علیه او می کوشید، ولی نتوانست به او زیانی برساند. بردۀ خردسالی را خریداری کرد و او را تربیت نمود تا سرانجام پا به سنّ جوانی و رشد گذاشت. روزی به او دستور داد که وی را روی پشت بام منزلِ حریف و موردِ حسدش به قتل رساند تا همسایۀ او را به جرم قتلش

ص:16


1- (1) - یوسف (12) : 8 - 9. [1]

دستگیر کرده و اعدام کنند.

کاردی تهیه کرده آن را تیز و بُرّان ساخت و در اختیار غلامش قرار داده و گواهینامه یا وصیت نامه ای را نوشت که بر طبق آن، غلام مذکور پس از مرگش باید آزاد شود و حدود یک ثلث از اموالش را به او بپردازند. این فرد حسود شفاهاً نیز به غلام گفت: پس از کشتن من آزادی و به هر کجا که دلت می خواهد می توانی مسافرت کنی.

مرد حسود غلام را پس از آن که از چنین کاری سخت امتناع می ورزید وادار به اطاعت از فرمان خود ساخت. غلام به او می گفت: من از خدا نسبت به جان تو بیمناک هستم، ای مولای من! چرا برای کاری که معلوم نیست بر وفق مرادت انجام گیرد جانت را به خطر می اندازی ؟ و بر فرض هم که مطابق میل تو، این کار به ضرر همسایه ات تمام شود پس از مرگِ تو چه سودی عاید تو خواهد ساخت ؟

مرد حسود نیمه های شب از بستر بیرون آمد و غلام را از خواب بیدار کرد. غلام با چهره ای سرشار از بیم و هراس از جا برخاست، چاقوی تیز را در اختیار غلام قرار داد و آرام آرام روی بام خانۀ همسایه رفتند، روی زمین خوابید و بدنش را در برابر قبله قرار داد و به غلام گفت: زودتر کار را تمام کن.

غلام هم چاقو را به حلق او آشنا ساخته و رگ های گردن او را برید و به بستر خود بازگشت و او را در حالی که در خون خویش در می غلطید رها کرد.

بامدادان اهل منزل دیدند که از پدر بچه ها خبری نیست، سرانجام پس از تجسّس کافی بدن بی سر او را بر روی پشت بام همسایه یافتند و همسایه را دستگیر کردند. اما وقتی برای موسی الهادی حقیقت قضیه مکشوف گردید او را آزاد ساختند.» (1)حسد تا این پایه در آدمی پیشروی می کند که انسان، خود را برای رسیدن به

ص:17


1- (1) - سفینه البحار: 178/2؛ بحار الأنوار: 259/70، باب 259، ذیل حدیث 31.

هدف خویش در حسد ورزیدن به کشتن می دهد، علاوه بر آن که خود می خواهد با سرنوشت و تقدیر الهی نیز به ستیز برخیزد.

منصور فقیه می گوید:

ألا قُلْ لِمَنْ کانَ لی حاسِداً أتَدْری عَلی مَنْ أسَأْتَ الأْدَبْ

أسَأْتَ عَلَی اللّهِ فی فِعْلِهِ إذا أنْتَ لَمْ تَرْضَ لی ما وَهَبْ

جَزاؤُکَ مِنْهُ الزّیاداتُ لی وَ أنْ لاتَنالَ الَّذی تَطْلُبُ (1)

هان، به کسی که نسبت به من حسد می ورزد بگو، آیا می دانی به چه کسی اسائۀ ادب می کنی ؟ به حضرت حق در کارهایش اسائۀ ادب می نمایی، آنگاه که از بخشش او نسبت به من احساس بی تابی و اظهار نارضایی می نمایی.

جزا و عوائد تو از رهگذر حسد این است که بر پاداش من افزوده گردد و تو به مطلوب خویش دست نیابی.

چه خوب است انسان در همۀ امور، دیده از همه چیز برگیرد و جز به حضرت محبوب ننگرد، در این صورت است که درون و باطن و نفس و روان از آرامش عجیبی برخوردار می شود و دیو رذیلت انسان را رها کرده و جای خود را به فرشتۀ فضیلت خواهد داد. آنان که بدون او زندگی می کنند، البته باید دچار رذایل اخلاقی گردند و از پی آن گرفتار اضطراب و ناامنیِ درون شوند.

احکام حسادت

فقهای بزرگ شیعه نسبت به حسود فتاوای جالبی دارند که قسمتی از آن را می خوانید:

شیخ مفید آن بزرگ مرد عالم اسلام می فرماید:

ص:18


1- (1) - روانشناسی اسلامی: 249.

گواهی و شهادت فاسق و کینه دار و حسود پذیرفته نمی شود.

ابن ادریس در «سرائر» فرموده:

حسد، حرام و نگاهداری خود از آن واجب است.

علّامۀ حلّی که در علم و عمل وجودی کم نظیر است می فرماید:

حسد حرام است و همچنین دشمنی مؤمن و آشکار کردن آن، دو برنامه ای است که ثابت کنندۀ بی عدالتی است.

محقّق در کتاب با عظمت «شرایع» می فرماید:

حسد گناه است و همچنین دشمنی مؤمن و آشکار ساختن آن فاسد کنندۀ عدالت است.

شهید اول در کتاب «دروس» در شمارۀ گناهان کبیره که منافی با عدالت است فرموده:

آشکار کردن حسد به مؤمن و دشمنی با او گناه کبیره است.

شهید ثانی در «مسالک» فرموده:

بین فقهای اسلام در حرام بودن حسد و دشمنی مؤمن مخالفی نیست و نهی از آن و وعدۀ عذاب بر آن در اخبار فراوان است و هر دو از گناهان کبیره و فاسد کنندۀ عدالتند، خواه تنها در دل نهان باشد و یا به وسیلۀ دست و زبان آشکارش کنند.

آقا جمال خوانساری در شرح این جملۀ امیرالمؤمنین علیه السلام که فرمود:

دوری کن از حسد؛ زیرا آن بدتر خصلتی و زشت تر خویی است و خوی شیطان است. (1)می فرماید:

حسد آن است که کسی آرزو کند زوال نعمت دیگری را مثل مال یا جاه یا علم و

ص:19


1- (1) - غرر الحکم: 300، حدیث 6800؛ [1] شرح آقاجمال بر غرر الحکم: 293/2، حدیث 2653. [2]

مانند آن، خواه بخواهد که به او برسد یا نه و این مذموم و حرام است.

از کسانی که حرمت حسد را مسلّم دانسته محقّق مازندرانی در «شرح اصول کافی» است.

فاضل مقداد در «کشف اللّثام» فرموده:

حسد حرام است و چون امر نهانی است، تظاهر به آن ضرر رسانندۀ به عدالت است. و از «مبسوط » شیخ طوسی نقل می کند که اگر حاسد حسادت خود را به سبّ و ستم آشکار کرد فاسق است.

علّامۀ مجلسی در «شرح کافی» و «بحار الأنوار» فرموده: مشهور فقها فرموده اند:

حسد حرام است مطلقاً، یعنی خواه آن را آشکار کند یا نکند و برخی از فقها به ملاحظۀ پاره ای از اخبار، آشکار کردن آن را حرام دانسته اند؛ تا این که گوید:

صرف نظر از آیات فراوان و اخبار متواتره که در نکوهش و نهی از حسادت رسیده، عقل، به طور صریح به زشتی آن حکم می کند؛ زیرا حسد خشم نمودن به قضای خداست که به زیادتی که به برخی از بندگانش داده خشم می کند و چه گناهی بالاتر از این که ناراحت و ناراضی شود از این که مسلمانی در راحتی است، در حالی که راحتی او هیچ زیانی برای آن بدبخت ندارد. (1)

حسد در روایات

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده:

إنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الإْیمانَ کَما تَأْکُلُ النّارُ الْحَطَبَ . (2)

حسد ایمان را می خورد، چنانکه آتش هیزم را.

ص:20


1- (1) - قلب سلیم: 680. [1]
2- (2) - الکافی: 306/2، حدیث 2؛ [2]بحار الأنوار: 244/70، باب 131، حدیث 2. [3]

حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید:

از خدا بپرهیزید و به یکدیگر حسد نبرید، راستی عیسی بن مریم را شریعت بر پایۀ گردش در جهان بود. در یکی از گردش های خود بیرون شد و مرد کوتاه قدی از دوستانش به همراهش بود و بسیار ملازم خدمت آن حضرت. چون عیسی به دریا رسید از روی یقین صحیح نام خدا را برد و روی آب به راه افتاد. چون آن مرد کوتاه به عیسی نظر کرد که بر روی آب راه رفت، او هم با یقین کامل نام خدا را برد و به روی آب به راه افتاد و تا به عیسی رسید. در آن حال خودبینی او را فراگرفت و با خود گفت: این روح اللّه است که به روی آب راه می رود و من هم به روی آب راه می روم، او را بر من چه است ؟

به محض این که چنین اندیشه ای برایش آمد به زیر آب رفت، عیسی را به یاری خود طلبید، آن حضرت او را از زیر آب بیرون آورد، سپس به او فرمود:

ای کوتاه قد، چه گفتی که زیر آب رفتی ؟ در جواب گفت آنچه را خیال کرده بود، عیسی فرمود: خود را به جایی واداشتی جز آن جا که خدایت واداشته، خداوند از اندیشه و گفتارت غضبناک شد، از آنچه گفتی توبه کن. آن مرد توبه کرد و به مقامش بازگشت؛ از خدا بپرهیزید و به یکدیگر حسد نبرید. (1)از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده:

کادَ الْفَقْرُ أنْ یَکُونَ کُفْراً، وَ کادَ الْحَسَدُ أنْ یَغْلِبَ الْقَدَرَ. (2)

چه بسیار نزدیک است که فقر به کفر انجامد و چه اندازه نزدیک است که حسد بر مقدّر چیره شود.

راوندی فرمود: فقیر بر اثر سختی حال خود و عیالش در معرض این است که به

ص:21


1- (1) - الکافی: 306/2، حدیث 3؛ [1] بحار الأنوار: 244/70، باب 131، حدیث 3.
2- (2) - الکافی: 307/2، حدیث 4؛ [2]وسائل الشیعه: 365/15، باب 55، حدیث 20757. [3]

دزدی و خیانت و غصب افتد و چه بسا که دست به قتل بزند و یا به خدمت ظَلَمه درآید و خلاصه از در غصب و ظلم، نان بخورد و این اعمال بر اساس بی ایمانی و کفر انجام می شود.

و در پی مسألۀ حسد فرمود: حسد مایۀ زوال نعمت خود حسود شود و بر مقدَّر او تأثیر کند.

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده:

آفَهُ الدّینِ الْحَسَدُ وَ الْعُجْبُ وَ الْفَخْرُ. (1)

آفت دین، حسد و خودبینی و فخر فروشی است.

و نیز فرمود:

إنَّ الْمُؤْمِنَ یَغْبِطُ وَ لا یَحْسُدُ، وَ الْمُنافِقُ یَحْسُدُ وَ لا یَغْبِطُ . (2)

مؤمن غِبطه می خورد ولی حسد نمی ورزد و منافق حسد می ورزد و غبطه ندارد.

از رسول خدا علیه السلام روایت شده:

أقَلُّ النّاسِ لَذَّهً الْحَسُودُ. (3)

در میان مردم، آن کس که از همه کمتر لذّت و بهره می برد حسود است.

از حضرت باقر علیه السلام روایت شده:

لا یُؤْمِنُ رَجُلٌ فیهِ الشُّحُّ وَالْحَسَدُ وَ الْجُبْنُ . (4)

ایمان ندارد مردی که در او بخل و حسد و ترس است.

ص:22


1- (1) - الکافی: 307/2، حدیث 5؛ [1]وسائل الشیعه: 366/15، باب 55، حدیث 20758. [2]
2- (2) - الکافی: 307/2، حدیث 7؛ [3]وسائل الشیعه: 366/15، باب 55، حدیث 20760. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 250/70، باب 131، حدیث 8؛ [5]مستدرک الوسائل: 19/12، باب 55، حدیث 13392. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 301/72، باب 75، حدیث 1؛ وسائل الشیعه: 40/9، باب 5، حدیث 11473. [7]

امام صادق علیه السلام می فرماید: لقمان به فرزندش فرمود:

لِلْحاسِدِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : یَغْتابُ إذا غابَ ، وَ یَتَمَلَّقُ إذا شَهِدَ، وَ یَشْمَتُ بِالْمُصیبَهِ . (1)

برای حسود سه نشانه است: پشت سر غیب می کند، در حضور تملّق می گوید و در مصیبت سرزنش می نماید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

یا عَلیُّ ، أنهاکَ عَنْ ثَلاثِ خِصالٍ عِظامٍ : الْحَسَدِ، وَ الْحِرْصِ ، وَ الْکِذْبِ . (2)

یا علی، تو را از سه خصلت بزرگ نهی می کنم: حسد، حرص، دروغ.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

لا راحَهَ لِحَسُودٍ. (3)

حسود راحتی ندارد.

و نیز حضرت فرمود:

کانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَتَعَوَّذُ فی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ سِتٍّ : مِنَ الشَّکِّ وَ الشِّرْکِ وَ الْحَمِیَّهِ وَالْغَضَبِ وَ الْبَغْیِ وَ الْحَسَدِ. (4)

رسول خدا صلی الله علیه و آله در همه روز از شش چیز به حضرت ربّ العزّه پناه می برد:

شکّ ، شرک، نخوت، خشم، تجاوز، حسد.

امام صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

ص:23


1- (1) - بحار الأنوار: 251/70، باب 131، حدیث 11؛ [1] الخصال: 121/1، حدیث 113.
2- (2) - بحار الأنوار: 251/70، باب 131، ذیل حدیث 11؛ [2]وسائل الشیعه: 367/15، باب 55، حدیث 20762. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 252/70، باب 131، حدیث 12؛ [4] الخصال: 169/1، حدیث 222.
4- (4) - بحار الأنوار: 252/70، باب 131، حدیث 14؛ [5] الخصال: 329/1، حدیث 24.

لا تَتَحاسَدُوا، فَإنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الإْیمانَ کَما تَأْکُلُ النّارُ الْحَطَبَ الْیابِسَ . (1)

به یکدیگر حسد نورزید، به راستی که حسد ایمان را می خورد چنانکه آتش چوب خشک را.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

بَیْنَما مُوسَی بْنُ عِمْرانَ یُناجِی رَبَّهُ وَ یُکَلِّمُهُ اذْ رَأی رَجُلاً تَحْتَ ظِلِّ عَرْشِ اللّهِ ، فَقالَ : یا رَبِّ مَنْ هذا الَّذی قَدْ أظَلَّهُ عَرْشُکَ ؟ فَقالَ : یا مُوسی، هذا مِمَّنْ لَمْ یَحْسُدِ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مُنْ فَضْلِهِ . (2)

موسی بن عمران در مناجات و سخن گفتن با حضرت حق بود، ناگهان مردی را در سایۀ عرش خدا دید، عرضه داشت: الهی! این کیست که در سایۀ عرش توست ؟ خطاب رسید: ای موسی! این کسی است که بر عنایات من بر مردم حسد نورزیده است.

گفته اند: حسود از شش جهت با حضرت ربّ العالمین به جنگ است؛

«دشمن هر نعمتی است که از جانب حقّ به غیر او داده شده، بر قسمت حق خشمگین است، با قضای الهی در تضادّ است، ولیّ خدا را خوار دارد، دشمن خدا را معاون و یار است و با مقدّرات الهی سرِ ستیز دارد.» (3)امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

اَلْحَسَدُ لا یَجْلِبُ إلاّ مَضَرَّهً وَ غَیْظاً یُوهِنُ قَلْبَکَ ، وَ یُمْرِضُ جِسْمَکَ وَ شَرُّ مَا اسْتَشْعَرَ قَلْبُ الْمَرْءِ الْحَسَدُ. (4)

ص:24


1- (1) - بحار الأنوار: 254/70، باب 131، حدیث 22؛ [1]مستدرک الوسائل: 17/12، باب 55، حدیث 13387. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 255/70، باب 131، حدیث 25؛ [3]مستدرک الوسائل: 15/12، باب 55، حدیث 13384. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 261/70، باب 131، ذیل حدیث 32. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 256/70، باب 131، ذیل حدیث 29؛ [6]مستدرک الوسائل: 17/12، باب 55، ذیل حدیث 13388. [7]

حسد جز ضرر و خشمی که قلب را از عظمت می اندازد چیزی جلب نمی کند، جسم را به مرض آلوده می نماید. و بدترین چیزی که شعار قلب مرد است حسد است.

مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:

اَلْحاسِدُ مُغْتاظٌ عَلی مَنْ لا ذَنْبَ لَهُ إلَیْهِ ، بَخیلٌ بِما لا یَمْلِکُهُ . (1)

حسود نسبت به کسی که گناهی بر او نیست خشمگین و نسبت به آنچه در ملکیت او نمی باشد بخیل است.

اَلْحَسَدُ آفَهُ الدّینِ ، وَ حَسْبُ الْحاسِدِ مَا یَلْقی. (2)

حسد آفت دین است و برای حسود آنچه از ضرر حسدش با آن روبه رو می شود کافی است.

لا مُرُوَّهَ لِکَذُوبٍ ، وَ لاراحَهَ لِحَسودٍ. (3)

برای آن که دچار دروغ زیاد است جوانمردی نیست و برای حسود راحت و آسایش نمی باشد.

اَلْحَسُودُ مَغْمومٌ ، وَ اللَّئیمُ مَذْمُومٌ . (4)

آدم حسود اندوهگین و آدم پست نکوهیده است.

ص:25


1- (1) - بحار الأنوار: 256/70، باب 131، ذیل حدیث 29؛ [1]مستدرک الوسائل: 17/12، باب 55، ذیل حدیث 13388. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 256/70، باب 131، ذیل حدیث 29؛ [3]کنز الفوائد: 136/1. [4]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 17/12، باب 55، ذیل حدیث 13388؛ [5]بحار الأنوار: 256/70، باب 131، ذیل حدیث 29. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 256/70، باب 131، ذیل حدیث 29؛ [7]مستدرک الوسائل: 17/12، باب 55، ذیل حدیث 13388. [8]

4 - کم صبری

اشاره

بی صبری و کم صبری، ضعف در بردباری از رذایل اخلاقی و امور شیطانی است. کم صبری و بی صبری عامل شکست انسان در برابر حوادث مادّی و معنوی است. مردم بی صبر و کم صبر، از عنایت و محبت و عطوفت حضرت ربّ العزّه محرومند.

از مفهوم آیات قرآن و روایات استفاده می شود که خداوند عزیز، مردم بی صبر و ضعیف الاراده را دوست ندارد. در این مسأله تردیدی نیست که انسان از ولادت تا مرگ در معرض انواع حوادث و بلاها و طوفان ها و مصایب مادّی و معنوی است.

صبر و استقامت آدمی را در حوادث، آبدیده تر و باعث نیرومندتر شدن انسان در برابر دشمن است.

دشمن مادّی یا معنوی بر اثر استقامت و پایداری انسان، از پیشرفت در هدف که نابودی دنیا و آخرت آدمی است بازمی ماند و با تداوم صبر، در مقابل انسان از پا در آمده و میدان را برای صابر خالی می کند.

حملۀ دشمن به کشور و ملّت، حوادث طبیعی از قبیل زلزله، طوفان، سیل، مصایبی همچون مرگ اولاد، زن، قوم و خویش، حادثۀ ورشکستگی به خاطر نوسانات امور اقتصادی و از همه بدتر و سنگین تر، حادثۀ هوای نفس، همه و همه با نیروی صبر و استقامت به نفع انسان می شود و آدمی از این راه علاوه بر به دست آوردن پیروزی، مشمول عنایات خاصّۀ حضرت حق می گردد.

صبر در قرآن
اشاره

صبر و بردباری و استقامت و ایستادگی نخستین نیرویی است که خداوند مهربان در برابر آن وعدۀ پیروزی داده است.

ص:26

در آیه ای کوتاه و پرمعنا تمام عوامل پیروزی درج شده و هر مسلمانی را می سزد که آن را همیشه در خاطر محفوظ نگاهدارد.

یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ » (1)

ای اهل ایمان ! [ در برابر حوادث ] شکیبایی کنید ، و دیگران را هم به شکیبایی وادارید ، و با یکدیگر [ چه در حال آسایش چه در بلا و گرفتاری ] پیوند و ارتباط برقرار کنید و از خدا پروا نمایید تا رستگار شوید.

صبر و عوامل پیروزی

«بر اساس این آیۀ شریفه اسباب پیروزی چهار چیز است:

بردباری در امور فردی،

بردباری دسته جمعی،

پاییدن، پرهیزکاری.

هنگامی که قرآن مجید به این امور دستور می دهد مؤمنان را خطاب می کند؛ زیرا صفت ایمان مستلزم همین امور است و باید پیروزی و رستگاری خود را در سایۀ کلمه و معنای ایمان اینچنین به دست آورد.

1 - صبر یا بردباری یک نیروی مثبت است که به وسیلۀ آن با عوامل ضعف و اضطراب مبارزه می شود و مؤمن به همین نیروست که راه خود را با کمال متانت و بردباری در برابر مشکلات باز می نماید.

صبر هرگز معنای تن دادن به ناملایمات و سوختن و ساختن نیست و نه می توان

ص:27


1- (1) - آل عمران (3) : 200. [1]

در رفع مشکلات منتظر قضا و قدر بود؛ زیرا منظور از قضا و قدر آن است که به مقدّرات و احکام و نوامیس الهی گردن نهیم.

می دانیم که احکام و نوامیسی که در آیات قرآنی بیان گردیده ما را در برابر وظایف و تکالیف عجیبی قرار می دهد و با گردن نهادن در برابر این احکام است که انسان به نتایج مثبت و مطلوب می رسد.

مثلاً در باب پیروزی بر انواع دشمنان چنین مقدّر گردیده که آن را باید از راه کوشش و استقامت به دست آورد. بنابراین آنان که صبر را اعتقاد به قضا و قدر پنداری خود معنا می کنند، خلاف معنای قضا و قدری است که حضرت حق آن را پذیرفته است.

قضا در اصطلاح قرآن به معنای حکم خدا و قَدَر در فرهنگ حق به معنای اندازه در امور است.

باید مردم مؤمن و مسلمان به این مطلب توجه پیدا کنند و قانون حضرت حق را در تأمین شرف زندگی و پیروزی و تکامل، یا انحطاط و پستی و سقوط دریابند و این معنای صبر است.

2 - بردباری همگانی: کلمۀ مصابرت که در آیۀ فوق آمده، معنایش تحمّل شداید همگانی است که باید غول مشکلات جامعه را با استقامت و پیکار دسته جمعی به زانو درآورند. مردم همگی در برابر ظلم و زشتی ها، تجاوز و قلدری ها و به خاطر اصلاح انحرافات دیگران و رفع نادانی و افکار ناپسند و گمراه اجتماع، باید پایدار و استوار باشند و مبارزه کنند. این معنای مصابرت یا صبر و بردباری همگانی است.

3 - پاییدن: مراقبت بر رخنه گاه دشمنان و پاییدن مرزها از این که مبادا راهی برای بیگانگان باز شود، همچنین مشق های نظامی و مجهّز ساختن مردم به دانش مفید و اخلاق نیکو، همه مشمول کلمۀ مرابطت است که در آیۀ عنوان شده آمده است.

آنگاه که انسان رخنه گاه شرور و تمام اقسام بدی ها را سدّ کرد می تواند فارغ البال

ص:28

راه کمال بپوید.

بنابراین، بردباری فردی و همگانی، برای پیشگیری از مشکلات وارده است، ولی مسألۀ آمادگی و پاییدن برای جلوگیری از مشکلاتی است که بروزش انتظار می رود. ملاحظه کنید که هرگاه این سه اصل مراعات شود اوضاع کنونی و آیندۀ زندگی ملل اسلامی تا چه اندازه بهبودی می پذیرد و هر لحظه پیشروی می کند.

4 - پرهیزکاری باید در همه حال ملاک کار مردان با ایمان باشد تا کارهایی که انجام می دهند در پرتو این اصل به نتیجۀ مطلوب و هدف قطعی خود برسد.

تقوا آدمی را در جمیع احوال از بزهکاری و اخلال در انجام وظیفه مصون می دارد و حالت تقوا که مربوط به قلب و روح و نفس و باطن است، دستورها و شرایع الهی را آن چنانکه شایسته است به مرحلۀ اجرا می گذارد.

هان ای افراد با ایمان! مردمی که به داشتن ایمانی راسخ دل خوش هستید، این است اسباب پیروزی که در ضمن چهار اصل از طرف قرآن برای شما معرفی گردیده، اینک باید دل های خود را سرشار از درک معانی آن کنید و در مقام عمل برآیید.

وَ الْعَصْرِ * إنَّ الاِْنْسانَ لَفی خُسْرٍ * إلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» (1)

سوگند به عصر [ ظهور پیامبر اسلام ] * بی تردید انسان در زیان کاری بزرگی است ؛ * مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و یکدیگر را به حق توصیه نموده و به شکیبایی سفارش کرده اند .

ص:29


1- (1) - عصر (103) : 1 -3. [1]

بیایید دعوت خدا و پیامبر را به سوی آنچه که مایۀ زندگی شماست بپذیرید» (1)« اِصْبِرُوا»: نخستین ماده از چهار برنامه است که ضامن سربلندی و پیروزی مسلمین است. استقامت و صبر و ایستادگی در برابر حوادث است که در حقیقت ریشۀ اصلی هرگونه پیروزی مادی و معنوی را تشکیل می دهد و هر چه دربارۀ نقش و اهمیّت آن در پیشرفت های فردی و اجتماعی گفته شود کم است، این همان چیزی است که حضرت مولا در کلمات قصارش آن را به منزلۀ سر در برابر بدن معرفی کرده است:

فإنَّ الصَّبْرَ مِنَ الإْیْمانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ. (2)

هر آینه نسبت صبر به ایمان مانند سر به بدن است.

صابِرُوا»: مصابره به معنی صبر و استقامت در برابر صبر و استقامت دیگران است. بنابراین، قرآن نخست به افراد با ایمان دستور استقامت می دهد (که هرگونه جهاد با نفس و مشکلات زندگی را شامل می شود) و در مرحلۀ دوم دستور به استقامت در برابر دشمن می دهد و این خود می رساند که تا ملّتی در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف درونی پیروز نشود، پیروزی او بر دشمن ممکن نیست و بیشتر شکست های ما در برابر دشمنان به خاطر شکست هایی است که در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف خود، دامنگیر ما شده است.

و از این دستور «صابروا» استفاده می شود که هر قدر دشمن بر استقامت خود بیفزاید ما نیز باید بر پایداری و استقامت خود بیفزاییم.

رابِطُوا»: این جمله از مادۀ ربط گرفته شده و آن در اصل به معنی بستن چیزی

ص:30


1- (1) - سیری در تعالیم اسلامی: 286.
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 82؛ [1]بحار الأنوار: 232/64، باب 12، ذیل حدیث 47. [2]

در مکانی است (مانند بستن اسب در یک محل) و به همین جهت به کاروانسراها «رباط » می گویند. و ربط قلب به معنی آرامش دل و سکون خاطر است، گویا به محلی بسته شده است.

و «مرابطه» به معنی مراقبت از مرزها آمده است؛ زیرا سربازان و مَرکب ها و وسایل جنگی را در آن محل نگاهداری می کنند.

این جمله به مسلمانان دستور آماده باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرزها و سرحدهای کشورهای اسلامی می دهد تا هرگز گرفتار حملات غافلگیرانۀ دشمن نشوند و نیز به آنها دستور آماده باش و مراقبت همیشگی در برابر حملات شیطان و هوس های سرکش می دهد تا غافلگیر نگردند، لذا در بعضی از روایات از امیرالمؤمنین علیه السلام این جمله به معنی مواظبت و انتظار نمازها یکی بعد از دیگری تفسیر شده است؛ زیرا کسی که با این عبادت مستمر و پی در پی دل و جان خود را بیدار می دارد همچون سربازی است که در برابر دشمن حالت آماده باش به خود گرفته است.

خلاصه این که «مرابطه» معنای وسیعی دارد که هرگونه آمادگی برای دفاع از خود و جامعۀ اسلامی را شامل می شود. در فقه اسلامی نیز در باب جهاد بحثی تحت عنوان «مرابطه» یعنی آمادگی برای حفظ مرزها در برابر هجوم احتمالی دشمن دیده می شود که احکام خاصی برای آن بیان شده است.

در بعضی از روایات به علما و دانشمندان نیز مرابط گفته شده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

عُلَماءُ شَیعَتِنا مُرابِطُونَ فِی الثَّغْرِ الَّذی یَلِی إبْلیسَ وَ عَفاریتَهُ وَ یَمْنَعُونَهُم عَنِ الْخُرُوجِ عَلی ضُعَفاءِ شیعَتِنا، وَ عَنْ أنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیْهِمْ إبْلیسُ . (1)

دانشمندان پیروان ما همانند مرزدارانی هستند که در برابر لشکر ابلیس صف

ص:31


1- (1) - الاحتجاج: 385/2؛ [1]تفسیر الامام العسکری علیه السلام : 343، حدیث 221. [2]

کشیده اند و از حمله کردن آنها به افرادی که قدرت دفاع از خود ندارند جلوگیری می کنند.

در ذیل حدیث مقام و موقعیت آنان برتر و بالاتر از افسران و مرزدارانی که در برابر هجوم دشمنان اسلام پیکار می کنند شمرده شده است و این به خاطر آن است که آنها نگهبانان عقاید و فرهنگ اسلامند، در حالی که اینها حافظ مرزهای جغرافیایی هستند، مسلّماً ملّتی که مرزهای عقیده ای و فرهنگی او مورد حملات دشمن قرار گیرد و نتواند به خوبی از آن دفاع کند در مدّت کوتاهی از نظر سیاسی و نظامی نیز شکست خواهد خورد.

وَاتَّقُوا اللّهَ »: بالأخره آخرین دستور که همچون چتری بر همۀ دستورهای سابق سایه می افکند دستور به پرهیزکاری است و استقامت و مصابره و مرابطه باید آمیخته با تقوا و پرهیزکاری باشد و از هرگونه خودخواهی و ریاکاری و اغراض شخصی به دور گردد.

لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون»: شما در سایۀ به کار بستن این چهار دستور می توانید رستگار شوید و با تخلّف از آنها راهی به سوی رستگاری نخواهید داشت.» (1)

کسی معنی بحر فهمیده باشد که چون موج بر خویش پیچیده باشد

چو آیینه پر ساده است این گلستان خیال تو رنگی تراشیده باشد

کسی را رسد ناز مستی که چون خط به گِرد لب یار گردیده باشد

به گردون رسد پایۀ گِرد بادی که از خاکساری گلی چیده باشد

طراوت در این باغ رنگی ندارد مگر انفعالی تراویده باشد

در این ره شود پایمال حوادث چو نقش قدم هر که خوابیده باشد

به وحشت قناعت کن از عیش امکان گل این چمن دامنِ چیده باشد

ص:32


1- (1) - تفسیر نمونه: 268/3: [1] ذیل آیۀ 200 سورۀ آل عمران.

ز گَردی کز این دشت خیزد حذر کن دل کس در این پرده نالیده باشد

ندارم چو گل پای سیر بهارت به رویم مگر رنگ گردیده باشد

جهان در تماشاگه عرض نازت نگاهی در آیینه بالیده باشد

بود گریه دزدیدن چشم بیدل چو زخمی که او آب دزدیده باشد

(بیدل دهلوی)

تفسیر صبر در کلام علامۀ طباطبایی

قرآن مجید در آیات کریمه اش مردم مؤمن را امر به صبر در برابر حوادث می کند و پیروزی های مردم مؤمن و امم خداپرست گذشته را معلول صبر می داند و برای صابران در راه خدا و در برابر طاعت و معصیت و مصیبت اجرها قائل است که انسان از درک آن عاجز است.

وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ وَ انَّها لَکَبیرَهٌ إلاّ عَلَی الْخاشِعینَ » (1)

از صبر و نماز [ برای حل مشکلات خود و پاک ماندن از آلودگی ها و رسیدن به رحمت حق ] کمک بخواهید و بی تردید این کار جز بر کسانی که در برابر حق قلبی فروتن دارند دشوار و گران است.

صاحب «المیزان» در توضیح این آیه می فرماید:

استعانت یعنی مدد جستن و آن در جایی است که انسان به تنهایی نتواند از عهدۀ مشکلات و حوادث برآید و چون در واقع مددکاری جز خدا نیست بنابراین مدد و کمک در برابر مشکلات عبارت است از ثبات و مقاومت و اتصال و توجه به ذات مقدس پروردگار و این همان صبر و نماز است و در حقیقت این دو بهترین وسیله برای این موضوعند؛ زیرا صبر و شکیبایی هر مشکل عظیمی را کوچک

ص:33


1- (1) - بقره (2) : 45. [1]

می سازد و توجه به خدا و پناه بردن به او روح ایمان را در انسان بیدار می کند و او را متوجّه می سازد که تکیه گاهی دارد بس محکم و وسیله ای دارد ناگسستنی.

آیاتی دیگر در صبر

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأْمْوالِ وَ الأْنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ * الَّذینَ إذا أصابَتْهُمْ مُصیبَهٌ قالُوا إنّا لِلّهِ و انّا إلَیْهِ راجِعُونَ * اولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ اولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ » (1)

و بی تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و کسان و محصولات [ نباتی یا ثمرات باغ زندگی از زن و فرزند ] آزمایش می کنیم . و صبرکنندگان را بشارت ده . * همان کسانی که چون بلا و آسیبی به آنان رسد گویند : ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم . * آنانند که درودها و رحمتی از سوی پروردگارشان بر آنان است و آنانند که هدایت یافته اند .

وَ تَمَّتْ کَلَمِهُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنی إسْرائیلَ بِما صَبَرُوا» (2)

و وعدۀ نیکوتر و زیباتر پروردگارت بر بنی اسرائیل به [ پاداش ] صبری که [ بر سختی ها و بلاها ] کردند تحقّق یافت .

وَ اصْبِرُوا إنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرینَ » (3)

و شکیبایی ورزید ؛ زیرا خدا با شکیبایان است.

ص:34


1- (1) - بقره (2) : 155 - 157. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 137. [2]
3- (3) - انفال (8) : 46. [3]

وَ اتَّبِعْ ما یُوحی إلَیْکَ وَاصْبِرْ حَتّی یَحْکُمَ اللّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ » (1)

و از آنچه به سویت وحی می شود ، پیروی کن و [ در برابر پیشامدها و تکذیب منکران ] شکیبا باش تا خدا [ میان تو و مخالفانت ] داوری کند ؛ و او بهترین داوران است.

وَاصْبِرْ فَإنَّ اللّهَ لایُضیعُ أجْرَ الْمُحْسِنینَ » (2)

و شکیبایی کن که یقیناً خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.

إنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإنَّ اللّهَ لایُضیعُ الْمُحْسِنینَ » (3)

بی تردید هر کس پرهیزکاری کند و شکیبایی ورزد ، [پاداش شایسته می یابد] ؛ زیرا خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.

وَ الَّذینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أقامُوا الصَّلاهَ وَ أنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرّاً وَ عَلانِیَهً وَ یَدْرَؤُونَ بِالحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ اولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدّارِ» (4)

و برای به دست آوردن خشنودی پروردگارشان [ در برابر گناهان و انجام وظایف و حوادث ] شکیبایی ورزیدند ، و نماز را بر پا داشتند ، و بخشی از آنچه را روزی آنان کردیم در نهان و آشکار انفاق نمودند ، و همواره با نیکیِ [ عبادت ] زشتی و پلیدی [ گناه ] را دفع می کنند [ و با خوبی های خود نسبت به مردم ، بدی های آنان را نسبت به خود برطرف می نمایند ] ، اینانند که فرجام نیک آن سرای ، ویژۀ آنان است.

وَالَّذینَ هاجَرُوا فِی اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ لَأَجْرُ

ص:35


1- (1) - یونس (10) : 109. [1]
2- (2) - هود (11) : 115. [2]
3- (3) - یوسف (12) : 90. [3]
4- (4) - رعد (13) : 22. [4]

الآْخِرَهِ أکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ * الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ » (1)

و آنان که پس از ستم دیدنشان برای به دست آوردن خشنودی خدا هجرت کردند ، یقیناً آنان را در این دنیا در جایگاه و مکانی نیکو جای دهیم ، و قطعاً پاداش آخرت بهتر و برتر است ، اگر می دانستند [ که دارای چه کمیّت و کیفیتی است .] * همانان که [ در برابر مصایب و حوادث و آزار دیدن از دیگران ] صبر کردند و فقط بر پروردگارشان توکّل می کنند.

ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَاللّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذینَ صَبَرُوا أجْرَهُمْ بِأحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ » (2)

آنچه [ از ثروت و مال ] نزد شماست ، فانی می شود و آنچه [ از پاداش و ثواب ] نزد خداست ، باقی می ماند ، و قطعاً آنان که [ برای دینشان ] شکیبایی ورزیدند ، پاداششان را بر پایۀ بهترین عملی که همواره انجام می داده اند ، می دهیم.

إنَّهُ کانَ فَریقٌ مِنْ عِبادی یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاغْفِرْلَنا وَارْحَمْنا وَ أنْتَ خَیْرُ الرّاحِمینَ * فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیّاً حَتّی أنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ * إنّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ » (3)

[ به یاد دارید که ] گروهی از بندگان من بودند که می گفتند : پروردگارا ! ما ایمان آوردیم ، پس ما را بیامرز و به ما رحم کن که تو بهترین رحم کنندگانی .

* ولی شما آنان را به مسخره گرفتید ، تا [ دل مشغولی شما به مسخرۀ آنان ] یاد مرا از خاطرتان برد ، و شما همواره به [ ایمان ، عمل و دعاهای ] آنان می خندیدید !! * من امروز آنان را در برابر صبری که [ نسبت به مسخره و خنده شما ] کردند پاداش دادم که همه آنان کامیابند.

ص:36


1- (1) - نحل (16) : 41 - 42. [1]
2- (2) - نحل (16) : 96. [2]
3- (3) - مؤمنون (23) : 109 - 111. [3]

وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّهِ غُرَفاً تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الأْنْهارُ خالِدینَ فیها نِعْمَ أجْرُ الْعامِلینَ * الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ » (1)

و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند حتماً آنان را در قصرهایی رفیع و با ارزش از بهشت که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، جای خواهیم داد ، در آن جا جاودانه اند ؛ چه نیکوست پاداش عمل کنندگان . * همانان که [ برای حفظ ایمان ، اخلاق و عمل صالح ] شکیبایی ورزیدند و همواره بر پروردگارشان توکّل می کنند.

فَاصْبِرْ إنَّ وَعْدَاللّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لا یُوقِنُونَ » (2)

پس [ بر آزار و یاوه گویی این تیره بختان ] شکیبایی کن که یقیناً وعدۀ خدا [ در مورد یاری و پیروزی تو ] حق است ، و مبادا آنان که یقین [ به وعده های حق و برپا شدن قیامت ] ندارند تو را به ناشکیبایی و سبک ساری وادارند.

قُل یا عِبادِ الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذینَ أحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَهٌ وَ أرْضُ اللّهِ واسِعَهٌ إنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ » (3)

بگو : ای بندگان مؤمنم ! از پروردگارتان پروا کنید . برای کسانی که در این دنیا اعمال شایسته انجام داده اند ، پاداش نیکی است و زمین خدا گسترده است [ بر شماست از سرزمینی که دچار مضیقه دینی هستید به سرزمینی دیگر مهاجرت کنید ] . فقط شکیبایان پاداششان را کامل و بدون حساب دریافت خواهند کرد.

وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّهً وَ حریراً» (4)

ص:37


1- (1) - عنکبوت (29) : 58 - 59. [1]
2- (2) - روم (30) : 60. [2]
3- (3) - زمر (39) : 10. [3]
4- (4) - انسان (76) : 12. [4]

و آنان را برای این که [ در برابر تکالیف دینی و حوادث روزگار ] شکیبایی ورزیدند ، بهشتی [ عنبرسرشت ] و لباسی ابریشمین پاداش می دهد .

الهی به مستان صهبای فیض نهنگ آشنایان دریای فیض

به شادابی جام گوهر نثار که شبنم نگار گل است و بهار

به آزادی دست ساغر به دست که هرگز درِ فیض بر کس نبست

به سرگرمی پای میخانه سیر ز سودای آن گنج ویرانه سیر

به رخسارۀ زرد ارباب درد که چون آفتاب است در زیر گرد

به شب زنده داران ناموس دل که بر عرش بستند فانوس دل

چو اعرابیم گویی و آب شور که در یوزه دارم شراب طهور

لبم را به یک قطره شرمنده کن به یک جرعه خمیازه ام خنده کن

صبر در روایات
اشاره

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده:

اَلصَّبْرُ رَأْسُ الإْیمانِ . (1)

صبر و شکیبایی سرِ ایمان است.

و نیز فرمود:

الصَّبْرُ مِنَ الإْیمانِ بِمَنْزِلَهِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، فَإذا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجَسَدُ، کَذلِکَ إذا ذَهَبَ الصَّبْرُ ذَهَبَ الإْیمانُ . (2)

صبر نسبت به ایمان به منزلۀ سر است نسبت به بدن، پس چون سر برود تن هم می رود، همچنین وقتی صبر رفت ایمان هم رفته است.

ص:38


1- (1) - الکافی: 87/2، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعه: 257/3، باب 76، حدیث 3568. [2]
2- (2) - الکافی: 87/2، حدیث 2؛ [3]وسائل الشیعه: 258/3، باب 76، حدیث 3573. [4]

حضرت باقر علیه السلام فرموده است:

الصَّبْرُ صَبْرانِ : صَبْرٌ عَلَی الْبَلاءِ حَسَنٌ جَمیلٌ ، أفْضَلُ الصَّبْرَیْنِ الْوَرَعُ عَنِ الْمَحارِمِ . (1)

صبر، بر دو نوع صبر است: صبر بر بلا، که نیکو و زیباست و بهترین دو صبر، ورع از محرّمات است.

امام صادق علیه السلام در روایتی طولانی و مهم به حفص بن غیاث فرمود:

ای حفص! هر کس صبر کند، اندکی صبر کرده (زیرا زمان اقامت انسان در دنیا بسیار کم است) و هر که جزع و بیتابی کند، اندکی بیتابی کند.

سپس فرمود: ای حفص! در کار و برنامه ات صبر پیشه کن؛ زیرا خداوند محمّد صلی الله علیه و آله را مبعوث کرد و او را به صبر و نرمش دستور داد و فرمود:

وَ اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلاً * وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ أُوْلِی النَّعْمَهِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلاً» (2)

و بر گفتار [ و آزار ] مشرکان شکیبا باش و از آنان به شیوه ای پسندیده دوری کن ، * و مرا با تکذیب کنندگان توانگر و نازپرورده واگذار و آنان را اندکی مهلت ده.

وَ لَاتَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَ لَاالسَّیِّئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَ وَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ * وَ مَا یُلَقَّیهَآ إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُواْ وَ مَا یُلَقَّیهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ » (3)

نیکی و بدی یکسان نیست . [ بدی را ] با بهترین شیوه دفع کن ؛ [ با این

ص:39


1- (1) - الکافی: 91/2، حدیث 14؛ [1]وسائل الشیعه: 237/15، باب 19، حدیث 20371. [2]
2- (2) - مزّمّل (73) : 10 - 11. [3]
3- (3) - فصّلت (41) : 34 - 35. [4]

برخورد متین و نیک ] ناگاه کسی که میان تو و او دشمنی است [ چنان شود ] که گویی دوستی نزدیک و صمیمی است . * این بهترین شیوه را جز کسانی که [ در زمینه خودسازی و تزکیه ] پایداری کردند ، نمی یابند ، و جز کسانی که بهرۀ بزرگی [ از ایمان و تقوا ] دارند به آن نمی رسند .

پس رسول خدا صلی الله علیه و آله در برابر آنهمه شداید و مصایب صبر کرد تا به او تهمت های بزرگی زدند: ساحر، مجنون، کذّاب. از آن پس سینۀ او تنگ شد و دلتنگی عجیبی به خاطر بدبختی مردم برای او آمد، خداوند عزّ و جلّ فرمود:

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُن مِّنَ السَّجِدِینَ » (1)

ما می دانیم که تو از آنچه [ مشرکان ] می گویند ، دلتنگ می شوی . * پس [ برای دفع دلتنگی ] پروردگارت را همراه با سپاس و ستایش تسبیح گوی و از سجده کنان باش.

باز هم با کمال وقاحت او را تکذیب نموده و متّهم کردند، چنانکه از آن وضع غمناک شد، خدای عزّ و جلّ اینچنین او را دلداری داد:

قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَایُکَذِّبُونَکَ وَلَکِنَّ الظَّلِمِینَ بَِایَتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ * وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ فَصَبَرُواْ عَلَی مَا کُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّی أَتَهُمْ نَصْرُنَا وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَتِ اللَّهِ وَلَقَدْ جَآءَکَ مِن نَّبَإِیْ الْمُرْسَلِینَ » (2)

آنچه را کافران و مشرکان [ بر ضد قرآن و تو ] می گویند می دانیم که تو را غمگین می کند . پس آنان تو را تکذیب نمی کنند ، بلکه ستمکاران آیات خدا

ص:40


1- (1) - حجر (15) : 97 - 98. [1]
2- (2) - أنعام (6) : 33 - 34. [2]

را تکذیب می نمایند . * مسلماً پیش از تو رسولانی تکذیب شدند [ و مورد آزار قرار گرفتند ] و بر تکذیب و آزاری که دیدند ، شکیبایی ورزیدند تا یاری ما به آنان رسید ، [ تو نیز شکیبایی کن تا یاری ما به تو برسد . این سنّت خداست ، ] و سنّت های خدا را تغییر دهنده ای نیست . و قطعاً بخشی از سرگذشت پیامبران [ در آیاتی که پیش از این نازل شده ] به تو رسیده است.

ای حفص! پیامبر خود را به صبر و شکیبایی گرفت و آنان جنایت را از حد گذراندند، خدا را به زبان آوردند و او را تکذیب کردند، پیامبر فرمود: من بر خودم و خاندانم و آبرویم صبر کردم و بر معبود خود صبر نتوانم.

خدای عزّ و جلّ این آیت بر او فرستاد:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَوَ تِ وَالْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَ مَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ * فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ » (1)

همانا ما آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز آفریدیم ، و هیچ رنج و درماندگی به ما نرسید . * پس [ بر آزار مشرکان ] شکیبا باش .

پیامبر در هر حال صبر کرد تا مژدۀ عترت که پس از او امامان هدایتند به او داده شد و آنها را هم خداوند متعال توصیف به صبر کرد:

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أئِمَّهً یَهْدُونَ بِأمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنونَ » (2)

و برخی از آنان را چون [ در برابر مشکلات ، سختی ها و حادثه های تلخ و شیرین ] صبر کردند و همواره به آیات ما یقین داشتند ، پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [ مردم را ] هدایت می کردند.

ص:41


1- (1) - ق (50) : 38 - 39.
2- (2) - سجده (32) : 24. [1]

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

صبر از ایمان چون سر برای بدن است. (1)خداوند عزّ و جلّ از او قدردانی کرد و این آیه را برای او فرستاد:

وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُواْ یُسْتَضْعَفُونَ مَشَرِقَ الأَْرْضِ وَمَغَرِبَهَا الَّتِی بَرَکْنَا فِیهَا وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنَی عَلَی بَنِی إِسْرَ ءِیلَ بِمَا صَبَرُواْ وَ دَمَّرْنَا مَا کَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا کَانُواْ یَعْرِشُونَ » (2)

و به آن گروهی که همواره ناتوان و زبونشان شمرده بودند ، نواحی شرقی و غربی آن سرزمین را که در آن [ از جهت فراوانی نعمت ، ارزانی و حاصل خیزی ] برکت قرار داده بودیم ، بخشیدیم ؛ و وعدۀ نیکوتر و زیباتر پروردگارت بر بنی اسرائیل به [ پاداش ] صبری که [ بر سختی ها و بلاها ] کردند تحقّق یافت ، و آنچه را که همواره فرعون وفرعونیان [ از کاخ و قصرهای مجلّل ] و سایه بان های خوش نشین می افراشتند ، نابود کردیم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این مژده و انتقام است. و خدای عزّ و جلّ برای او نبرد با مشرکان را مباح کرد و این آیه را فرستاد:

فَإِذَا انسَلَخَ الأَْشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلَوهَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّکَوهَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (3)

پس هنگامی که ماه های حرام سپری شود ، مشرکان را هر جا یافتید ، بکشید و به اسیری بگیرید و محاصره کنید و در هر کمین گاهی به کمین آنان بنشینید ؛

ص:42


1- (1) - الکافی: 87/2، حدیث 2؛ [1] بحار الأنوار: 183/18، باب 1، حدیث 13.
2- (2) - اعراف (7) : 137. [2]
3- (3) - توبه (9) : 5. [3]

ولی اگر توبه کردند و نماز را بر پا داشتند و زکات پرداختند ، پس آزادشان گذارید ؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ » (1)

و آنان را [ که از شرک و کفر و هیچ ستمی بازنمی ایستند ] هر کجا یافتید ، به قتل برسانید و از جایی که شما را بیرون کردند بیرونشان کنید و فتنه [ که شرک ، بت پرستی ، بیرون کردن مردم از خانه و کاشانه و وطنشان باشد ] از قتل وکشتار بدتر است .

خداوند آنها را به دست رسول خدا صلی الله علیه و آله و دوستانش کشت و ثواب صبرش را برای او مقرّر داشت با آنچه در آخرت برایش ذخیره کرد. هر که صبر کند و تقرّب به خدا جوید، از دنیا نرود تا خدا دیدۀ او را دربارۀ دشمنانش روشن کند، با آنچه در آخرت برای او ذخیره کند. (2)از حضرت صادق علیه السلام روایت شده:

إذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ یَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ فَیَأْتُونَ بابَ الْجَنَّهِ فَیُقالُ : مَنْ أنْتُمْ ؟ فَیَقُولُونَ : نَحْنُ أهْلُ الصَّبْرِ، فَیُقالُ لَهُمْ : عَلی ما صَبَرْتُمْ ؟ فَیَقُولُونَ :

کُنّا نَصبِرُ عَلی طاعَهِ اللّهِ ، وَ نَصْبِرُ عَنْ مَعاصِی اللّهِ . فَیَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ :

صَدَقُوا، أدْخِلُوهُمُ الْجَنَّهَ . وَ هُوَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : (3)

إنَّما یُوفَّی الصّابِرُونَ أجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ » (4)

چون روز قیامت شود گروهی از مردم برخیزند و به سوی درِ بهشت روند، به

ص:43


1- (1) - بقره (2) : 191. [1]
2- (2) - الکافی: 88/2، حدیث 3؛ [2]وسائل الشیعه: 261/5، باب 25، حدیث 20454. [3]
3- (3) - وسائل الشیعه: 236/15، باب 19، حدیث 20368؛ [4]الکافی: 75/2، حدیث 4. [5]
4- (4) - زمر (39) : 10. [6]

آنان گفته شود: کیستید؟ پاسخ دهند: اهل صبر، سؤال شود: بر چه صبر کردید؟ جواب دهند: بر انجام طاعت حق و دوری از معصیت خدا. پس پروردگار می فرماید: راست گفتند، آنان را وارد بهشت نمایید. و این است قول خدای عزّ و جلّ «همانا کامل داده می شود اجر صابران بدون حساب.»

حضرت مولا علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:

اَلصَّبْرُ صَبْرانِ : صَبْرٌ عِنْدَ المُصیبَهِ حَسَنٌ جَمیلٌ ، وَ أحْسَنُ مِنْ ذلِکَ الصَّبْرُ عِنْدَما حَرَّمَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْکَ . وَ الذّکْرُ ذِکْرانِ : ذِکْرُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ الْمُصیبَهِ ، وَ أفْضَلُ مِنْ ذلِکَ ذِکْرُاللّهِ عَنْدَما حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْکَ فَیَکُونُ حاجِزاً. (1)

صبر دو نوع صبر است: صبر در مصیبت که خوب و پسندیده است و بهتر از آن صبری است که در برابر آنچه خداوند حرام کرده به خرج دهی تا از ارتکاب گناه در امان بمانی.

و یاد دو نوع یاد است: یاد خدا در وقت مصیبت و برتر از آن یاد خداست در برابر آنچه خدا بر تو حرام کرده تا آن یاد مانع تو از کار حرام شود.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

لَمّا حَضَرَتْ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ الْوَفاهُ ضَمَّنِی إلی صَدْرِهِ وَ قالَ : یا بُنَیَّ ، اوصیکَ بِما أوْصانی بِهِ أبی حینَ حَضَرَتْهُ الْوَفاهُ وَ بِما ذَکَرَ أنَّ أباهُ أوْصاهُ بِهِ : یا بُنَیَّ ، إصْبِرْ عَلَی الْحَقِّ وَ إنْ کانَ مُرّاً. (2)

زمانی که حضرت علیّ بن الحسین را وقت وفات رسید مرا به سینه گرفت و فرمود: پسرم، تو را به آنچه که پدرم حضرت سیّدالشهداء به وقت رسیدن

ص:44


1- (1) - الکافی: 90/2، حدیث 11؛ [1]وسائل الشیعه: 237/15، باب 19، حدیث 20369. [2]
2- (2) - وسائل الشیعه: 237/15، باب 19، حدیث 20370؛ [3]الکافی: 91/2، حدیث 13. [4]

شهادت وصیت کرد سفارش می کنم و بدانچه یادآور شد که پدرش به او وصیت کرده و آن این است: فرزندم بر آنچه حقّ است صبر کن گرچه تلخ باشد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

إنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أنْعَمَ عَلی قَوْمٍ فَلَمْ یَشْکُرُوا فَصارَتْ عَلَیْهِمْ وَبالاً، وَ ابْتَلی قَوْماً بِالْمَصائِبِ فَصَبَرُوا فَصارَتْ عَلَیْهِمْ نِعْمَهً . (1)

خداوند عزّو جلّ بر مردمی نعمت داد پس شکر نکردند، برای آنان وبال شد و مردمی را گرفتار کرد پس صبر نمودند، برای آنان نعمت شد.

و نیز فرمود:

مَنِ ابْتُلِیَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ بِبَلاءٍ فَصَبَرَ عَلَیْهِ کانَ لَهُ مِثْلُ أجْرِ ألْفِ شَهیدٍ. (2)

هر مؤمنی که گرفتار شود و بر آن گرفتاری صبر کند، برای او مانند اجر هزار شهید است.

و نیز فرمود:

اِصْبِرُوا عَلَی الدُّنْیا فَإنَّما هِیَ ساعَهٌ ، فَإنَّ ما مَضی مِنْهُ لا تَجِدُ لَهُ ألَماً وَ لا سُرُوراً، وَ ما لَمْ یَجِیءْ فَلا تَدْری ما هُوَ، وَ إنَّما هِیَ ساعَتُکَ الَّتی أنْتَ فیها، فَاصْبِرْ فیها عَلَی طاعَهِ اللّهِ ، وَاصْبِرْ فیها عَنْ مَعْصِیَهِ اللّهِ . (3)

در این مدّت زمانی که در دنیا هستید بر حوادث و بلاها و طوفان ها و پیشامدهایش صبر کنید که دنیا ساعتی بیش نیست؛ زیرا از گذشتۀ آن الم و رنج و درد و سرور و خوشحالی نمی یابی، چون گذشته و رابطه ای اکنون با

ص:45


1- (1) - الکافی: 92/2، حدیث 18؛ [1]وسائل الشیعه: 259/3، باب 76، حدیث 3577. [2]
2- (2) - الکافی: 92/2، حدیث 17؛ [3]وسائل الشیعه: 255/3، باب 76، حدیث 3560. [4]
3- (3) - وسائل الشیعه: 237/15، باب 19، حدیث 20372؛ [5]الکافی: 454/2، حدیث 4. [6]

آن نداری، نیامده را هم از آن بی خبری، این تویی و ساعتی که در آن به سر می بری، در این ساعت بر انجام طاعات و ترک محرّمات صبر کن.

فقیه بزرگ، شیخ مفید، نقل می کند:

أتی رَجُلٌ أبا عَبْدِاللّهِ علیه السلام فَقالَ لَهُ : یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ ، أوْصِنی، فَقالَ : لایَفْقِدُکَ اللّهُ حَیْثُ أمَرَکَ ، وَ لا یَراکَ حَیْثُ نَهاکَ . قالَ : زِدْنی، قالَ : لا أجِدُ. (1)

مردی به محضر مبارک حضرت صادق علیه السلام آمد و عرضه داشت: مرا سفارش فرما. امام علیه السلام فرمود: خداوند تو را تارک عبادت و آلوده به گناه نبیند.

عرضه داشت بیشتر بفرمایید، فرمود: غیر از این نیست.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

امیرالمؤمنین علیه السلام به مسجد درآمد، ناگاه مردی را غمناک و سر به گریبان دید، به او فرمود: در چه حالی ؟ چه خبر است ؟ تو را چه می شود؟ عرضه داشت: پدر و مادر و برادرم مرده اند، می ترسم، زهره ترک شوم!

حضرت به او فرمود: بر تو باد به تقوا و صبر، تا فردای قیامت با این دو سرمایه به محضر حق شرفیاب شوی.

صبر در امور چون سر است از تن، چون سر از تن جدا گردد تن فاسد شود و چون در کارها صبر نباشد همۀ کارها فاسد گردد. (2)امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اَلصَّبْرُ ثَلاثَهٌ : صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصیبَهِ ، وَ صَبْرٌ عَلی الطّاعَهِ ، وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِیَهِ . فَمَنْ صَبَرَ عَلَی الْمُصیبَهِ حَتّی یَرُدَّها بِحُسْنِ عَزائِها کَتَبَ اللّهُ لَهُ

ص:46


1- (1) - وسائل الشیعه: 239/15، باب 19، حدیث 20381؛ [1] المستطرفات: 650؛ الحکایات، شیخ مفید: 95. [2]
2- (2) - الکافی: 90/2، حدیث 9؛ [3] بحار الأنوار: 188/42، باب 125، حدیث 6.

ثَلاثَمِائَهِ دَرَجَهٍ ، ما بَیْنَ الدَّرَجَهِ إلَی الدَّرَجَهِ کَما بَیْنَ السَّماءِ إلَی الأْرْضِ . وَ مَنْ صَبَرَ عَلَی الطّاعَهِ کَتَبَ اللّهُ لَهُ سِتَّمِائَهِ دَرَجَهٍ ما بَیْنَ الدَّرَجَهِ إلَی الدَّرَجَهِ کَما بَیْنَ تُخُومِ الأْرْضِ إلَی الْعَرْشِ . وَ مَنْ صَبَرَ عَنِ الْمَعْصِیَهِ کَتَبَ اللّهُ لَهُ تِسْعَمِائَهِ دَرَجَهٍ ، ما بَیْنَ الدَّرَجَهِ إلَی الدَّرَجَهِ کَما بَیْنَ تَخُومِ الأْرْضِ إلی مُنْتَهَی الْعَرْشِ . (1)

صبر سه صبر است: صبر بر مصیبت و صبر بر طاعت و صبر از گناه. هر که در مصیبت صبر کند تا آن را به تسلّی خوبی جواب گوید خداوند برایش سیصد درجه نویسد که میان هر درجه تا درجۀ دیگر به مانند میان آسمان است تا زمین. و هر که بر طاعت صبر کند، خداوند برایش ششصد درجه نویسد که میان درجه ای تا درجۀ دیگر از عمق زمین است تا عرش. و هر که بر معصیت صبر کند، خدا برایش نهصد درجه نویسد که میان هر درجه تا درجۀ دیگر از عمق زمین تا پایان عرش باشد.

کلام خواجه نصیرالدین طوسی دربارۀ صبر

خواجه نصیرالدین طوسی در باب صبر می فرماید:

«صبر، خودداری از جزع به هنگام رنج و درد و حادثه و بلاست. دارندۀ این واقعیّت از امنیّت باطن برخوردار است و زبان شکایت از حضرت حق در حضور خلق ندارد و اعضای او چون چشم و زبان و دست و پا از حرکات غیر عادی مصون است.» (2)

ص:47


1- (1) - الکافی: 91/2، حدیث 15؛ [1]بحار الأنوار: 139/79، باب 18، حدیث 23. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 68/68؛ نهج السعاده: 283/7؛ مستدرک سفینه البحار: 150/6.
روایاتی دیگر در باب صبر

امام صادق علیه السلام می فرماید:

آزاد، آزاد است در تمام حالاتش، اگر رنج و مشقّت و درد به او برسد بر آن صابر است و اگر مصایب کوبندۀ سنگین بر او حمله ور شوند دچار شکست نمی شود. او در اسارت و در چنگال دشمن و به وقت افتادن در بند بردگی دیگران آزاد است. به آزادی یوسف صدّیق امین، بندگی عزیز مصر و اسارت و قهر و غلبۀ دشمن و تاریکی چاه و آنچه به او رسید ضرر نزد. خداوند بزرگ از پی صبر یوسف بر او منّت نهاد تا جایی که جبّار سرکش مصر بندۀ او شد پس از آن که کوس مالکیت بر یوسف را می نواخت، خداوند او را به پیامبری انتخاب کرد و به سبب او بر امّتی رحمت آورد. اینچنین است استقامت و صبر که خیر و خوبی از پی دارد. ای شیعیان ما! صبر کنید و خویش را برای تحمّل صبر آماده نمایید تا به اجر و ثواب حضرت حق برسید. (1)حضرت مولی الموحدین علیه السلام فرمود:

ثَلاثٌ بِهِنَّ یَکْمُلُ الْمُسْلِمُ : التَّفَقُّهُ فِی الدّینِ ، وَ التَّقْدیرُ فِی الْمَعیشَهِ ، وَ الصَّبْرُ عَلَی النَّوائِبِ . (2)

سه چیز است که مسلمان به آن کامل می شود: دین شناسی، اندازه نگاه داشتن در معیشت، صبر بر ناراحتی ها.

ص:48


1- (1) - وسائل الشیعه: 257/3، باب 76، حدیث 3566؛ الکافی: 89/2، حدیث 6. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 85/68، باب 62، حدیث 31؛ [2] الخصال: 124/1، حدیث 120.

امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیّت خود به محمد حنفیّه فرمود:

إیّاکَ وَ الْعُجْبَ ، وَ سُوءَ الْخُلْقِ ، وَ قِلَّهَ الصَّبْرِ، فَإنَّهُ لا یَسْتَقیمُ لَکَ عَلی هذِهِ الْخِصالِ الثَّلاثِ صاحِبٌ ، وَ لایَزالُ لَکَ عَلَیْها مِنَ النّاسِ مُجانِبٌ . (1)

از خودبینی و بداخلاقی و کم صبری بپرهیز، به حقیقت که با این سه خصلت مصاحب و یاری برای تو نخواهد ماند و به طور دائم مردم از تو کناره گیر خواهند بود.

حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود:

أخَذَوا النّاسُ ثَلاثَهً مِنْ ثَلاثَهٍ : أخَذُوا الصَّبْرَ عَنْ أیُّوبَ علیه السلام ، وَ الشُّکْرَ عَنْ نُوحٍ علیه السلام ، وَ الْحَسَدَ عَنْ بَنی یَعْقُوبَ علیه السلام . (2)

مردم سه چیز را از سه نفر گرفتند: صبر را از ایّوب، شکر را از نوح و حسد را از فرزندان یعقوب.

امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

عَلامَهُ الصّابِرِ فی ثَلاثٍ : أوَّلُها أنْ لا یَکْسَلَ ، وَ الثّانِیَهُ أنْ لا یَضْجَرَ، وَ الثّالِثَهُ أن لایَشْکُوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ، لِأَنَّهُ إذا کَسِلَ فَقَدْ ضَیَّعَ الْحَقَّ ، وَ إذا ضَجِرَ لَمْ یُؤَدِّ الشُّکْرَ، وَ إذا شَکا مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَصاهُ . (3)

نشانۀ صابر در سه چیز است: اول: کسل و سست و بیحال نمی شود.

دوم: دلتنگ و بی قرار نمی گردد. سوم: از خدای خود شکایت نمی کند؛ زیرا اگر کسل شود حق را (که ادامۀ راه برای رسیدن به سعادت دنیا و

ص:49


1- (1) - مستدرک الوسائل: 136/1، باب 21، حدیث 194؛ [1] الخصال: 147/1، حدیث 178.
2- (2) - بحار الأنوار: 86/68، باب 62، حدیث 34؛ [2]عیون أخبار الرضا علیه السلام : 45/2، باب 31، حدیث 164. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 86/68، باب 62، حدیث 35؛ [4]وسائل الشیعه: 23/16، باب 66، حدیث 20862. [5]

آخرت است) ضایع می کند و اگر دلتنگ گردد به شکر بر نمی خیزد و اگر از حضرت محبوب شکایت کند به راه عصیان رفته است.

امام صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت می فرماید:

ثَلاثٌ مِنْ أبْوابِ الْبِرِّ: سَخاءُ النَّفْسِ ، وَ طیبُ الْکَلامِ ، والصَّبْرُ عَلَی الأْذی. (1)

سه چیز از موارد نیکی است: سخاوت، پاکیزگی سخن و صبر بر آزار مردم.

جابربن عبداللّه انصاری از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند:

مِنْ کُنُوزِ الجَنَّهِ الْبَرُّ، وَ اخْفاءُ الْعَمَلِ ، وَ الصَّبْرُ عَلَی الرَّزایا، وَ کِتْمانُ الْمَصائِبِ . (2)

نیکی و پنهان داشتن عمل برای دوری از ریا و صبر بر ناراحتی ها و کتمان مصیبت ها از گنج های بهشت است.

امام صادق علیه السلام می فرماید خداوند به داود خطاب کرد:

همنشینت در بهشت خلاده دختر أوس است، نزد او برو و این خبر را به او برسان و به جنّت بشارتش ده و او را آگاه کن که قرین تو در آخرت است.

داود در خانۀ او آمد و در کوبید، خلاده بیرون شد، داود فرمود: خلاده دختر اوسی ؟ عرضه داشت آن که تو او را می طلبی من نیستم. داود دوباره پرسید، گفت:

چرا خبر حق را در اختیارش گذاشت، خلاده گفت: شاید دیگری باشد که با من تشابه اسمی دارد، داود گفت: به من دروغ گفته نشده و من هم دروغ نگفته ام، تو همانی.

خلاده گفت: به خدا قسم دروغ نمی گویم، واللّه در خودم آنچه را گفتی نمی یابم.

داود فرمود: از باطنت به من خبر ده، عرضه داشت: دردی به من نمی رسد به هر

ص:50


1- (1) - بحار الأنوار: 89/68، باب 62، حدیث 41؛ [1]مستدرک الوسائل: 421/8، باب 71، حدیث 9863. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 95/68، باب 62، حدیث 59؛ [3] تحف العقول: 200.

صورت که باشد و مرضی عارضم نمی گردد و گرسنگی به من هجوم نمی آورد مگر این که صبر می کنم و رفعش را از او نمی خواهم تا خود حضرت او، مشکلم را آسان نماید، من بر آنچه می گذرد خدا را شکر و سپاس می گویم. داود فرمود: به همین خاطر به آن مقام رسیده ای.

آنگاه حضرت صادق علیه السلام فرمود: به خدا قسم این است دینی که خداوند برای بندگان شایستۀ خود پسندیده است. (1)

5 - قلّت قناعت

اشاره

قناعت در برابر حرص است و آن حالتی است که از توجه به حضرت حق و عبرت گرفتن از زندگی حریصان و قارون ها و یاد مرگ و برزخ و قیامت و حساب و کتاب و بهشت و جهنّم و درس گرفتن از زندگی پاکان و اهل قناعت و متذکّر بودن این معنی که عمر کوتاه و دنیا زودگذر و مال از دست رفتنی است به دست می آید.

اگر کسی به معانی ملکوتی و آسمانی واقعیت های بالا توجه ننماید در درجۀ اوّل دچار حرص سپس بخل و آنگاه غفلت از حق می گردد و با دست خویش وسایل هلاکت خود و از بین رفتن خیر دنیا و آخرت را فراهم می نماید.

حلال و حرام در تمام امور زندگی در صد و چهارده کتاب الهی به خصوص قرآن مجید و فرمایش های انبیاء و ائمۀ طاهرین علیهم السلام مطرح است.

کسی که در همۀ امور، خود را مقیّد به حلال الهی کند و با کمال جدّیّت از حرام بپرهیزد او را قانع، وگرنه حریص می خوانند اگر درِ فیوضات مادّی به روی اهل قناعت باز شود، باز هم میانه روی در زندگی را از دست نمی دهند و از اسراف و افراط پرهیز کرده و مازاد بر نیاز زندگی خود را در راه خدا، در امور خیر و کمک به بندگان الهی صرف می کنند.

ص:51


1- (1) - بحار الأنوار: 97/68، باب 62، حدیث 64؛ مشکاه الانوار: 23. [1]

کسی که در تمام شؤون زندگی اعم از مادی و معنوی و دنیایی و اجتماعی و خانوادگی و رابطی و حقوقی به حق خود قانع است، از بندگان شایستۀ خدا است.

ارزش قناعت، این صفت والای ملکوتی، زمانی برای شما معلوم می گردد که بخش هیجان حرص را که در قسمت اول دعا بود با دقّت مطالعه کنید.

اگر کسی در امر شهوت به حلال خدا قناعت کند آراسته به ورع و تقوا و حفظ نفس و تزکیۀ باطن می شود و از گناهان کبیره ای چون زنا، زنای محصنه، لواط ، استمناء، چشم چرانی، در پی ناموس دیگران رفتن که هر یک به تنهایی ممکن است زندگی را به باد دهد و انسان را مستحقّ عذاب ابد کند، در امان می ماند.

اگر کسی در مسألۀ مال به حلال خدا که از طریق فعالیّت مشروع به دست می آید قناعت کند، از حرص، بخل، تکبّر، نخوت، غصب، ربا، دزدی، کم فروشی، لواط ، اسراف، تبذیر که هر یک به تنهایی می تواند عامل سیه روزی انسان گردد و آدمی را برای همیشه به عذاب سخت قیامت دچار کند، در امان مانده و به خیر دنیا و آخرت می رسد و اگر کسی در شؤون اجتماعی و خانوادگی و رابطی به حق خود قناعت ورزد از ظلم و ستم بر دیگران و غضب و خشم و سلطه جویی و فرعون منشی مصون مانده و عاقبت خوشی در این جهان و آن جهان پیدا خواهد کرد:

تِلْکَ الدّارُ الآْخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوّاً فِی الأْرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ » (1)

آن سرای [ پرارزش ] آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین هیچ برتری و تسلّط و هیچ فسادی را نمی خواهند ؛ و سرانجام [ نیک ] برای پرهیزکاران است.

ص:52


1- (1) - قصص (28) : 83. [1]
حکایتی از حاج سید محمّد فشارکی

یکی از شاگردان دورۀ اول درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حایری برایم حکایت کرد. او از قول حاج شیخ نقل کرد که من و حاج میرزا حسین نائینی از شاگردان برجستۀ استاد بزرگ فقه واصول مرحوم حاج سیّد محمّد فشارکی بودیم.

پس از وفات میرزای بزرگ حضرت آیت اللّه حاج میرزا حسن شیرازی، به در خانۀ استاد رفتیم، استاد در را باز کرد و به چهارچوب در تکیه زد و گفت: شما را چه حاجت است ؟ عرضه داشتیم: ما شما را بعد از میرزا اعلم علمای شیعه می شناسیم، از شما می خواهیم که خود را برای مرجعیّت و ریاست بر مسلمین آماده کنید.

استاد با شنیدن سخن ما اشک در چشمش حلقه زد و آیۀ بالا را تلاوت کرد و در را بست و به اندرون خانه رفت!

ما نعره به شب زنیم و خاموش تا در نرود درونِ هر گوش

تا بو نبرد دماغ هر خام بر دیگ وفا نهیم سرپوش

بخلی نبود ولی نشاید این شهره گلاب و خانۀ موش

شب آمد و جوش خلق بنشست برخیز کز آنِ ماست سرجوش

امشب ز تو قدر یافت و عزّت بر دوش ز کبر می زند دوش

یک چند سماع گوش کردیم بردار سماع جان بیهوش

ای تن دهنت پر از شکر شد پیشت گله نیست هیچ مخروش

ای چنبر دف رسن گسستی با چرخه و دلو و چاه کم کوش

چون گشت شکار شیر جانی بیزار شد از شکار خرگوش

خرگوش که صورتند بی جان گرمابه پر از نگار منقوش

با نفس حدیث روح کم گوی وز ناقۀ مرده شیر کم دوش

(مولوی)

ص:53

قناعت و کار و کوشش
اشاره

قناعت در فرهنگ اسلام تضادّی با فعالیّت و کار و کوشش و زحمت و حرکت در امور دنیایی ندارد.

انسان قانع بدون این که دنیا را معبود و بت خود قرار دهد و آن را هدف ببیند، دنبال همه نوع فعالیّت مشروع است و از برکت قناعت به حق خود در ضمن آن همه حرکت، لحظه ای از یاد خدا و قیامت و حقوق مردم غافل نیست که قناعت در حقیقت سدّی در برابر حرام و حصنی حصین در مقابل اغواگری های شیطان و اعوان و انصار اوست که می خواهند دنیا را سبب و وسیلۀ فریب انسان قرار دهند تا آدمی از یاد حقایق باز بماند و یکپارچگی همّت و اراده اش خرج مال دنیا گردد.

اهل قناعت بیکار نبوده و بیکار نیستند، اهل قناعت دنیای خود را مزرعۀ آخرت قرار می دهند، اهل قناعت از آنچه به دست می آورند به اندازۀ نیاز خود و زن و فرزند و حاجاتشان استفاده می کنند و در پرداخت مازاد آن در چهار چوب خمس و زکات و صدقات و انفاق هیچ کوتاهی نمی کنند.

اهل قناعت در عین وارد بودن به خرید و فروش و تجارت، با تمام وجود غرق در یاد حق هستند و صبح و شامشان در خدمت به حق و خلق می گذرد.

دنیاداری و بیع و تجارت و صنعت و کشاورزی و دامداری و آبیاری و هنر و کسب برای اهل قناعت به گونه ای است که اسلام همۀ آنها را برای آنان عبادت به حساب آورده است.

خانۀ اهل قناعت همچون مسجد و حرف و نفس آنان به منزلۀ تسبیح حق و شب و روزشان غرق در نور لطف و رحمت الهی و بیع و تجارتشان نردبان ترقّی به سوی خیر دنیا و آخرت است و همه را قرآن کریم در سورۀ مبارکۀ نور بیان فرموده است:

فی بُیُوتٍ أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ

ص:54

الآْصالِ * رِجالٌ لاتُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِاللّهِ وَ اقامِ الصَّلاهِ وَ إیتاءِ الزَّکاهِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الأْبْصارُ * لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ » (1)

[ این نور ] در خانه هایی است که خدا اذن داده [ شأن و منزلت و قدر و عظمت آنها ] رفعت یابند و نامش در آنها ذکر شود ، همواره در آن خانه ها صبح و شام او را تسبیح می گویند . * مردانی که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد ، [ و ] پیوسته از روزی که دل ها و دیده ها در آن زیر و رو می شود ، می ترسند . * [ این گونه عمل می کنند ] تا خدا آنان را بر [ پایۀ ] نیکوترین عملی که انجام داده اند پاداش دهد ، و از فضلش برای آنان بیفزاید ، خدا به هر که بخواهد بی حساب روزی می دهد .

آری، هر کانونی که به فرمان خدا بر پا شده و نام خدا در آن برده شود و هر صبح و شام مردم با ایمانی که زندگی مادی آنها را به خود مشغول و از یاد خدا غافل نمی کند به تسبیح و تقدیس در آن مشغولند، چنین خانه هایی مرکز مشکات انوار الهی و ایمان و هدایت است.

«در واقع این خانه ها چند ویژگی دارد:

نخست این که به فرمان خدا بنیان شده است. دیگر این که پایه ها و دیوارهایش آن چنان محکم و مرتفع است که آن را از نفوذ شیاطین حفظ می کند. و دیگر این که مرکز یاد خداست و سرانجام این که مردانی از آن پاسداری می کنند که صبح و شام به تسبیح خدا مشغولند و جاذبه های دنیای فریبنده آنها را از حق غافل نمی سازد.

این خانه ها با این ویژگی ها سرچشمۀ هدایت و ایمان است.

ص:55


1- (1) - نور (24) : 36 - 38. [1]

در این آیه هم «تجارت» آمده و هم «بیع» با این که به نظر می رسد هر دو یک معنی داشته باشد ولی ممکن است تفاوت این دو از این نظر باشد که تجارت اشاره به یک کار مستمر و مداوم است ولی بیع برای یک مرحله و به صورت گذرا است.

توجه به این امر نیز ضروری است که نمی فرماید آنها مردانی هستند که به سوی تجارت و بیع نمی روند، بلکه می گوید که تجارت و بیع، آنها را از یاد خدا، بر پاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمی کند.» (1)چنین انسان هایی که بدین صورت مورد لطف و عنایت و رحمت و محبت حق قرار گرفته اند و بدین سان در قرآن مجید از آنان یاد شده و آنان را مرکز نشر ایمان و هدایت معرفی کرده است، آراسته به صفات حسنه و اخلاق حمیده و به خصوص در بیع و تجارت، منقّش به نقش الهیِ قناعت هستند.

آری، قناعت که حالتی نفسانی و معلول و محصول توجه به واقعیّت های الهیّه و حقایق ملکوتیه است هیچ تضادی با کسب و کار و بیع و تجارت و دنبال دنیا رفتن ندارد. این صفت، دارندگانش را از دیگران در پاکی و آلودگی در تمام شؤون حیات ممتاز می گرداند.

اسلام با عزلت، سستی، کسالت، بیکاری، بیعاری و در عین حال با فعالیّت و کوشش و حرکت در مسیر غیر خدا که محصولی جز آلوده شدن به حرام ندارد، سخت و شدید مخالف است.

آری، باید هر روز به دنبال سر و صورت دادن به معیشت رفت و در برخورد با مال و ثروت از قناعت کمک گرفت و چهارچوب حیات را با تمام شؤونش خرج خدمت به حق و خلق کرد.

آن جا که انسان حس می کند امور مادی می خواهد وی را از یاد خدا غافل کند و قدمش را به عرصه گاه حرام ببرد، باید با تمام وجود ایستادگی کند و در این نقطۀ

ص:56


1- (1) - تفسیر نمونه: 483/14، [1] در ذیل تفسیر آیۀ 37 سورۀ نور.

خطرناک به حصار الهی قناعت پناه ببرد.

الا چند از پی دنیا کشی رنج تو را کُنج قناعت بهتر از گنج

ز خوان رزق اندک توشه ای گیر قناعت کن ز عصیان گوشه ای گیر

چه از رزق مقدّر بیش جویی چه از روز مقرّر پیش جویی

ز تقدیر خدا بیزاری است این ز خود رأیی خدا آزاری است این

اگر شخصی به قدر بهرۀ خویش شود از خوان نعمت قسمت اندیش

ولی آن بندۀ دور از سعادت نگردد قانع و جوید زیادت

یقین کز مهر او افسرده گردد از او یکبارگی آزرده گردد

تو هم ای بنده قانع باش و خرسند مشو در بند آزار خداوند

ز دنیا گر به اندک توشه سازی نسازی خرمن و با خوشه سازی

نبیند رنج گردون خرمن تو شود از خوشه پر دُر دامن تو

سر خویش از طمع در پا مینداز قناعت کن به گردون سر برافراز

(هلالی جغتایی)

حیات طیبه و قناعت

«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أوْاُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً » (1)

از مرد و زن ، هر کس کار شایسته انجام دهد در حالی که مؤمن است ، مسلماً او را به زندگی پاک و پاکیزه ای زنده می داریم.

در تفسیر آیۀ شریفۀ آمده است:

«مراد از حیات طیّبه رزق حلال است.

این معنی از ابن عباس و سعید بن جبیر و عطا روایت شده که به حق رزق حلال،

ص:57


1- (1) - نحل (16) : 97. [1]

محصول صفت عالی قناعت است.

و از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت است:

مراد از حیات طیّبه قناعت و رضا و خشنودی به عطای خداست.» (1)و از حضرت مولا علی علیه السلام آمده:

حیات طیّبه قناعت است. (2)

قناعت در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

طُوبی لِمَنْ ذَکَرالْمَعادَ، وَ عَمِلَ لِلْحِسابِ ، وَ قَنَعَ بِالْکَفافِ ، وَ رَضِیَ عَنِ اللّهِ . (3)

خوشا به حال کسی که به یاد قیامت و روز بازگشت باشد و برای حساب کار کند و به اندازۀ خویش در باب روزی قناعت ورزد و از حضرت حق راضی و خشنود باشد.

حضرت علی علیه السلام در خطبۀ قاصعه می فرماید:

وَ لکِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ اولی قُوَّهٍ فی عَزائِمِهِمْ ، وَ ضَعَفَهً فیما تَرَی الأْعْیُنُ مِنْ حالاتِهِمْ ، مَعَ قَناعَهٍ تَمَلأُ القُلُوبَ وَ الْعُیُونَ غِنیً وَ خَصاصَهٍ تَمْلَأُ الأْبْصارَ وَ الأْسْماعَ أذیً . (4)

ولی خداوند پاک پیامبرانش را در تصمیم هایشان نیرومند و قوی و از نظر

ص:58


1- (1) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 198/6، ذیل آیۀ 97 سورۀ نحل؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 198/11.
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 229. [1]
3- (3) - نهج البلاغه: حکمت 44؛ [2]وسائل الشیعه: 254/3، باب 75، حدیث 3558. [3]
4- (4) - نهج البلاغه: خطبۀ 234؛ [4]بحار الأنوار: 469/14، باب 31، حدیث 37. [5]

برنامه های ظاهری ضعیف قرار داد، با قناعتی که از بی نیازی چشمها را پر می کرد و تهیدستی و فقری که دیده ها و گوش ها را از آن مملو می ساخت.

و نیز فرموده است:

ألْهِمْ نَفْسَکَ الْقُنُوعَ . (1)

قناعت را به خورد نفس بده.

نِعْمَ حَظُّ الْمَرْءِ الْقَناعَهُ . (2)

چه نیکوست لذّت مرد را قناعت!

اِنْتَقِمْ مِنْ حِرْصِکَ بِالْقُنُوعِ کَما تَنْتَقِمُ مِنْ عَدُوِّکَ بِالْقِصاصِ . (3)

از حرصت با قناعت انتقام بگیر، چنانکه از دشمنت با قصاص انتقام می گیری.

أشْکَرُالنّاسِ أقْنَعُهُمْ ، وَ أکْفَرُهُمْ لِلنِّعَمِ أجْشَعُهُمْ . (4)

شاکرترین مردم قانع ترین آنان و ناسپاس ترینشان نسبت به نعمت ها طمع کارترین آنهاست.

کَفی بِالْقِناعَهِ مُلْکاً وَ بِحُسْنِ الْخُلْقِ نَعیماً. (5)

پادشاهی در قناعت است و حسن خلق نعمت بزرگی است.

ما أحْسَنَ بِالإْنْسانِ أنْ یَقْنَعَ بِالقَلیلِ وَ یَجُودَ بِالْجَزیلِ . (6)

چه نیکوست انسان را که به اندک قانع باشد و به بیشتر جود و احسان نماید.

ص:59


1- (1) - بحار الأنوار: 8/75، تتمه باب 15، حدیث 64.
2- (2) - بحار الأنوار: 232/74، باب 8؛ [1] تحف العقول: 83.
3- (3) - مستدرک الوسائل: 62/12، باب 64؛ [2]غرر الحکم: 391، حدیث 8981. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 424/74، باب 15، ذیل حدیث 40؛ [4]الارشاد، شیخ مفید: 304/1. [5]
5- (5) - نهج البلاغه: حکمت 229؛ [6]بحار الأنوار: 345/68، باب 86، ذیل حدیث 2. [7]
6- (6) - غرر الحکم: 376، حدیث 8483. [8]

مَنْ قَنَعَتْ نَفْسُهُ ، أعانَتْهُ عَلَی النَّزاهَهِ وَ الْعِفافِ . (1)

کسی که نفسش آراسته به قناعت شود، در پاکی و عفّت به کمک صاحبش بر خواهد خاست.

مِنْ شَرَفِ الْهِمَّهِ لُزُومُ الْقَناعَهِ . (2)

از بلندی همّت، ملازمت با قناعت است.

مِنْ عِزِّ النَّفْسِ لُزومُ الْقِناعَهِ . (3)

از عزّت نفس التزام به قناعت است.

اَلْقِناعَهُ سَیْفٌ لاَیَنْبُو. (4)

قناعت شمشیری است که کند نمی شود.

خِیارُ امَّتِی الْقانِعُ ، وَ شِرارُهُمُ الطّامِعُ . (5)

بهترین امّتم قانع و بدترین آنها طمع ورز است.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

امام علی بن ابیطالب علیه السلام از خرمایی نوش جان فرمود، سپس آب میل فرمود، آنگاه به شکمش زد و گفت: آن کس که شکم او را به آتش ببرد از خدا دور باد.

روایاتی دیگر در باب قناعت

روایات زیر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمۀ طاهرین علیهم السلام در باب قناعت آمده:

ص:60


1- (1) - مستدرک الوسائل: 233/15، باب 10، ذیل حدیث 18095؛ [1]غرر الحکم: 318، حدیث 7347. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 391، حدیث 8999. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 392، حدیث 9026. [4]
4- (4) - بحار الأنوار: 96/68، باب 62، ذیل حدیث 61؛ غرر الحکم: 391، حدیث 8978. [5]
5- (5) - کنز العمال: 391/3، حدیث 7095؛ الجامع الصغیر: 614/1، حدیث 3972.

اَلْقَناعَهُ مالٌ لایَنْفَدُ. (1)

قناعت ثروتی است که پایان ندارد.

اَلْقِناعَهُ تُغْنی. (2)

قناعت بی نیاز کننده است.

طَلَبْتُ الْغِنی فَما وَجَدْتُ إلاّ بِالْقِناعَهِ ، عَلَیْکُمْ بِالْقِناعَهِ تَسْتَغْنُوا. (3)

بی نیازی خواستم جز در قناعت نیافتم، قناعت کنید بی نیاز شوید.

اَلْقِناعَهُ غُنْیَهٌ ، وَ الاِْقْتِصادُ بُلْغَهٌ . (4)

قناعت بی نیازی است و میانه روی زندگی رساننده (به هدف) است.

اَلْقانِعُ غَنِیٌّ وَ إنْ جاعَ وَ عَرِیَ . (5)

قانع بی نیاز است گرچه گرسنه و برهنه باشد.

اَلْقَناعَهُ رَأْسُ الْغِنی. (6)

قناعت ریشۀ ثروت است.

لا کَنْزَ أغْنی مِنَ الْقَناعَهِ . (7)

گنج و ثروتی بی نیاز کننده تر از قناعت نیست.

ص:61


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 475؛ وسائل الشیعه: 278/15، باب 31، حدیث 20508.
2- (2) - غرر الحکم: 392، حدیث 9029. [1]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 192/11، باب 6، حدیث 12718؛ [2]بحار الأنوار: 399/66، باب 38، حدیث 91. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 10/75، [4] تتمه باب 15، حدیث 67.
5- (5) - مستدرک الوسائل: 228/15، باب 9، حدیث 18080؛ [5]غرر الحکم: 392، حدیث 9035. [6]
6- (6) - غرر الحکم: 392، حدیث 9030. [7]
7- (7) - نهج البلاغه: حکمت 371؛ [8]بحار الأنوار: 411/66، باب 38، حدیث 128. [9]

مَنْ قَنِعَ بِما رَزقَهُ اللّهُ فَهُوَ مِنْ أغْنَی النّاسِ . (1)

آن کس که به روزی پاک و حلال خدا قناعت کند، از بی نیازترین مردم است.

أوْحَی اللّهُ تَعالی إلی داوُدَ علیه السلام : وَضَعْتُ الْغِنی فِی الْقَناعَهِ وَ هُمْ یَطْلُبُونَهُ فی کَثْرَهِ الْمالِ فَلا یَجِدُونَهُ . (2)

خداوند بزرگ به داود وحی کرد: ثروت را در قناعت گذاشته ام، مردم در زیادی مال می جویند ولی نمی یابند.

اِنْزِلْ ساحَهَ الْقَناعَهِ بِاتِّقاءِ الْحِرْصِ ، وَ ادْفَعْ عَظیمَ الْحِرْصِ بِإیثارِ الْقَناعَهِ . (3)

با نگهداری خود از حرص در عرصه گاه قناعت قرار گیر و حرصِ بزرگ را، با به میدان آوردن همۀ وجودت در مرحلۀ قناعت دفع کن.

لَنْ تُوجَدِ الْقَناعَهُ حَتّی یُفْقَدَ الْحِرْصُ . (4)

بدون از بین رفتن حرص، هرگز به قناعت دسترسی نیست.

یَنْبَغی لِمَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ أنْ یَلْزَمَ الْقَناعَهَ وَ الْعِفَّهَ . (5)

سزاوار است انسان خودشناس ملازم قناعت و پاکی شکم و شهوت باشد.

ثَمَرَهُ الْقَناعَهِ الْعِزُّ. (6)

میوۀ قناعت عزّت و آبرو است.

ص:62


1- (1) - مجموعه ورّام: 195/2؛ [1]الکافی: 139/2، حدیث 9. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 453/75، باب 33، حدیث 21؛ [3]عدّه الدّاعی: 179. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 163/75، باب 22، حدیث 1؛ [5]تحف العقول: 284. [6]
4- (4) - غرر الحکم: 393، حدیث 9082. [7]
5- (5) - غرر الحکم: 391، حدیث 9006. [8]
6- (6) - غرر الحکم: 392، حدیث 9015. [9]

وَ اقْنَعْ بِما اوتیتَهُ یَخِفَّ عَلَیْکَ الْحِسابُ . (1)

و به آنچه داده شدی قناعت ورز، تا حساب قیامت بر تو سبک و آسان گردد.

مَنْ رَضِیَ مِنَ اللّهِ بِالْیَسیرِ مِنَ الْمَعاشِ رَضِیَ اللّهُ مِنْهُ بِالْیَسیرِ مِنَ الْعَمَلِ . (2)

هر کس به دادۀ اندک حق در امر معاش خشنود باشد، خدا به عمل اندک او رضایت خواهد داد.

أنْعَمُ النّاسِ عَیْشاً مَنْ مَنَحَهُ اللّهُ سُبْحانَهُ الْقَناعَهَ ، وَ أصْلَحَ لَهُ زَوْجَهُ . (3)

در بهترین ناز و نعمت در زندگی آن کسی قرار دارد که خداوندِ پاک قناعت روزیش فرموده و زوجه و همسرش را صالح و شایسته قرار داده است.

اَلْقَناعَهُ أهْنَأُ عَیْشٍ . (4)

قناعت خوشگوارترین زندگی است.

مشو به ملک سلیمان و مال قارون شاد که ملک و مال بود در ره حقیقت باد

کنند خلق جهانت چو سوسن آزادی اگر چو سرو سهی گردی از جهان آزاد

کجا به دست تو افتد ممالک جمشید بدین صفت که نگینت به دست دیو افتاد

از این سراچۀ خاکی درِ طمع در بند چرا که هیچ کس از وی ندیده است گشاد

ص:63


1- (1) - بحار الأنوار: 189/74، باب 7، ذیل حدیث 10، شمارۀ 37؛ [1]أعلام الدّین: 344، حدیث 37. [2]
2- (2) - الکافی: 138/2، حدیث 3؛ [3]وسائل الشیعه: 530/21، باب 15، حدیث 27772. [4]
3- (3) - غرر الحکم: 393، حدیث 9076. [5]
4- (4) - غرر الحکم: 393، حدیث 9073. [6]

جهان سِفله اگر با کسی وفا کردی ز کیقباد کجا منتقل شدی به قباد

کسی که آمد و بنهاد رسم سرداری به عاقبت نشنیدی که رفت و سر بنهاد

اگر عمارت شدّاد شد بهشت برین ببین که بر چه طریقش بهشت و شد شدّاد

به پیره زال جهان دل مده که در همه عمر نبوده است دمی پور زال از او دلشاد

مگو حکایت شیرین که خسرو از غم او هلاک گشت به تلخیّ و جان شیرین داد

غلام همّت آنم که بهر راحت خلق نهد چو بانیِ این بقعه گوشه ای بنیاد

(خواجوی کرمانی)

6 - سوء خلق

اشاره

بداخلاقی و تندخویی و به تعبیر حضرت سجّاد علیه السلام شَکاستِ (1) خُلق از قوی ترین عوامل سیه روزی و تیره بختی و سوزندۀ ریشه سعادت و سلامت و بر باد دهندۀ خیر دنیا و آخرت است.

در تمایلات نفسانی و امساک از خواهش های درونی هر انسانی دو قدرت مثبت و منفی وجود دارد.

قدرت مثبت، هدفش جلب لذت ها و ارضای غرایز است. او میل دارد کلیه خواهش های طبیعی، بدون قید و شرط برآورده شود. این نیرو که نیک و بد را درک

ص:64


1- (1) - شکاست: تندخویی و بخیل بودن.

نمی شناسد و تنها به لذّت و خوشی می اندیشد در وجود هر بشری سبب نمایش چهرۀ زشت اخلاق است.

در قرآن مجید این قدرت درونی به «نفس امّاره» تعبیر شده است که بنده اش را در آزمایش دشواری قرار داد.

وَ مَآ أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (1)

من خود را از گناه تبرئه نمی کنم ؛ زیرا نفس طغیان گر ، بسیار به بدی فرمان می دهد مگر زمانی که پروردگارم رحم کند ؛ زیرا پروردگارم بسیار آمرزنده و مهربان است .

قدرت منفی در باطن انسان، آدمی را از رسیدن به گناهان لذیذ و ناپاکی بازمی دارد. و تمایلات را تعدیل می کند و نفس امّاره سرکش را ملامت و مهار می نماید. این توان از نیکی و پاکی حمایت می کند و بدی را دفع می کند.

در قرآن کریم از این نیروی بازدارنده و تعدیل کننده به «نفس لوّامه» یاد شده است.

وَ لَآأُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ » (2)

و به نفس سرزنش گر قسم می خورم .

بر اساس بیان قرآن انسان دارای فطرت توحیدی است و از طریق آن به وجود خداوند با صفات جمیله پی می برد و از راه فطرت نیز با مکارم و رذایل اخلاقی آشنا می شود که فضیلت آن را تقوای نفس و رذیلت را فجور نفس می نامند.

ص:65


1- (1) - یوسف (12) : 53. [1]
2- (2) - قیامه (75) : 2. [2]

وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّیها * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَیها» (1)

و به نفس و آن که آن را درست و نیکو نمود ، * پس بزه کاری و پرهیزکاری اش را به او الهام کرد .

حسن خلق و مکارم اخلاقی لازمۀ شخصیت ملکوتی انسان است. در حالی که سوء خلق و مفاسد اخلاقی در نتایج شخصیت دنیوی انسان است. صاحبان شخصیت معنوی دارای باطن نیکو و سالمی هستند که در پی کسب حلال ها و نیکی ها و دوری از محرمات و پستی هایند.

امّا صاحبان قلوب دنیوی همراه با ریا و نفاق است که به دنبال کسب مقامات ظاهری و اندوختن اموال و سرمایه های مادی اند.

با توجه به همه این آثار و برکات روحی و معنوی اخلاق، برای نفس که از سوی عمل به دستورهای اخلاقی و معارف دینی می تواند آثار سازنده و مفید داشته باشد، چرا بشر از آن بهره نمی برد تا سلامت و سعادت دنیایی خود را تأمین کند. و همچنان به خلقیّات ناپسند خود اصرار می ورزد.

مولای متقیان امیرمؤمنان علیه السلام به همه بشریت توصیه فرموده است:

وَ عَلَیْکُمْ بِمَکارِمِ الأَخْلاقِ فَاِنَّها رِفْعَهٌ وَ ایَّاکُمْ وَالْاَخْلاقَ الدَّنِیَّهَ فَاِنَّها تَضَعُ الشَّرِیفَ وَ تَهْدِمُ الْمَجْدَ. (2)

به شما باد به تحصیل مکارم اخلاق که آن مایۀ سربلندی است. و از خوی های پست دوری کنید که آن انسان های شریف را پست می کند و بزرگواری را از بین می برد.

ص:66


1- (1) - شمس (91) : 7 - 8. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 53/75، باب 16، حدیث 89؛ [2] تحف العقول: 215.

پس راه موفّقیّت و نجات در این است که در طلب مکارم اخلاق باشیم هر چند امیدی به بهشت رفتن و ترسی از دوزخ هم در کار نباشد.

عذاب نفس

در بین روایات برای نفس هم عذابی در دنیا مشخص شده است.

امام صادق علیه السلام فرموده است:

مَنْ ساءَ خُلُقُهُ عَذَّبَ نَفْسَهُ . (1)

هر که بداخلاق باشد خودش را عذاب دهد.

چه عذابی که نه تنها نفس، بلکه آثار دیگری هم در پی دارد؛ برخی از آنها عبارتند از: هر که بداخلاق باشد خانواده اش از او دلتنگ و بیزار شوند، هر که تندخو شود آسایشش اندگ گردد. هر که بدخلق گردد از پیدا کردن دوست و رفیق درماند، هر که اخلاقش بد باشد روزیش تنگ شود، آدم بد خوی بسیار خطا کند و زندگیش تلخ شود.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرماید:

آیا شما را از کم شباهت ترینتان به خودم آگاه نسازم ؟ عرض کردند: بلی، ای رسول خدا. فرمود: زشتگوی، بی آبرو، بی شرم، بخیل، متکبّر، کینه توز، حسود، سنگدل، کسی که هیچ خیری از او برنمی خیزد و کسی از شرش در امان نیست. (2)یکی از عوامل جداکنندۀ انسان ها از یکدیگر بدخویی است که امیرمؤمنان به این نکته گوشزد فرموده است:

وَ إِنَّما انْتُمْ اخْوانٌ عَلی دِینِ اللّهِ ، ما فَرَّقَ بَیْنَکُمْ الاّ خُبْثُ السَّرائِرِ، وَ سُوءُ

ص:67


1- (1) - الکافی: 321/2، حدیث 4؛ وسائل الشیعه: 28/16، باب 69، حدیث 20878. [1]
2- (2) - الکافی: 291/2، حدیث 9؛ [2] بحار الأنوار: 109/69، باب 99، حدیث 9.

الضَّمائِرِ، فَلا تَوازَرُونَ وَ لاتَناصَحُونَ وَ لاتَباذَلُونَ وَ لاتَوادُّونَ . (1)

شما بر مبنای دین خدا برادر هستید، چیزی جز آلودگی درون ها و بدی نیّت ها شما را از هم جدا نکرده، به این لحاظ یکدیگر را یاری نمی دهید و خیرخواهی نمی کنید و به هم بذل و بخشش ندارید و با یکدیگردوستی نمی کنید.

این حالات از آثار علاقمندی افراطی به دنیا و آرزوهای نفسانی است که عدّه ای به اندک مال دنیا شاد می شوند و نگران بازپرسی از عملکرد خود در آخرت نمی باشند.

بنابراین باید برای پالایش درون به سفارش امام علی علیه السلام که از سخنان رسول اللّه صلی الله علیه و آله گرفته اند توجه نمود که فرمود:

طُوبی لِمَنْ ذَلَّ فی نَفْسِهِ وَ طابَ کَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَریرَتُهُ ، وَ حَسُنَتْ خَلیقَتُهُ . (2)

خوشا به حال کسی که نزد خود خوار و کسبش پاک و باطنش شایسته و اخلاق نیکوست.

7 - افراط در شهوت

اشاره

شهوت به معنای، اشتها، خواستن، میل، میل به غذا و میل به شهوت جنسی آمده است.

خواسته و میلی که خداوند بزرگ از باب مصلحت در وجود انسان قرار داده در صورتی که با تعالیم وحی و قواعد تربیتی انبیا و ائمۀ طاهرین و حکما و عرفا کنترل نشود و در این عرصه گاه، ریاضت شرعیّه برای خرج شدن میل در امور مثبته تحمّل

ص:68


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 112. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 123. [2]

نگردد، سر به تجاوز، افراط و اصرار نسبت به تمام امور مادی از قبیل مال، مقام، شهرت و شهوت جنسی زده و به تعبیر قرآن تبدیل به هوای نفس می گردد.

طوفان هوا، انسان را در مال مبدّل به قارون و در مقام تبدیل به فرعون و هیتلر و در شهوت جنسی تبدیل به حیوان درنده و خطرناکی می کند که حتی به محارم خود هم رحم نخواهد کرد و در برنامۀ شکم مبدّل به غاصب، دزد، محتکر، ثروت اندوز، مشروب خوار و حرام خوار خواهد نمود.

وقتی انسان از شناخت موقف و موقعیّت و جایگاهش در آفرینش غافل بماند، زمانی که بشر از حقایق ملکوتیّه دور بماند، آنگاه که از مالک حقیقی و صاحبش حضرت حق و مرگ و برزخ و قیامت و حساب و کتاب غفلت کند، و وقتی از رشتۀ خیر و سلامت و درستی و سعادت و خدمت به همنوعان در بی خبری فرو رود برای زندگی و حیاتش محوری جز شهوت باقی نمی ماند.

شهوتی که به دور از تربیت و کنترل است، از انسان چه می خواهد؟! مال خواهی و مقام خواهی و شهرت خواهی و لذّت خواهی و جولان شهوت جنسی را به چه صورت از انسان می طلبد؟! در چنین موقعیّتی کدامیک از حسنات اخلاقی در وجود مرد و زن پابرجا می ماند و کدامیک از رذایل و سیّئات اخلاقی از ضربه زدن به شخصیّت الهی انسان کنار می ماند؟

شهوت بی قید و شرط در غرب

با تفکّر در وضع مرد و زن در آمریکای فعلی و اروپا و کشورهایی که تابع آنها هستند، شما را به ضرر و ضربه های سعادت سوز شهوت بی قید و شرط بیشتر واقف کند و توجهی به حیات انبیا و امامان و پاکان، شما را بیشتر به عظمت کنترل شهوات که تنها راه به سوی سلامت و به دست آوردن خیر دنیا و آخرت است آگاه می سازد.

ص:69

«اکثریت جوامع و ملل تا اوایل قرن رنسانس در کنترل شهوات کم اراده و ضعیف بودند، جنایات جنسی در حدی البته در بیشتر موارد به صورت پنهان و به دور از چشم دیگران در جهت حفظ آبرو و موقعیت وجود داشت، ولی در عصر رنسانس و به خصوص از زمانی که یهودیان و دانشمندان آنان تحت عنوان روانشناس و اقتصاددان و جامعه شناس، میدان تاخت و تاز در حیات انسان پیدا کردند همان ارادۀ کم و ضعیف را که گاهی حافظ شرف بود؛ در پهنه گاه زندگی دچار نمودند که در تاریخ حیات انسان سابقه نداشت. تسلط فرهنگ بی بند و باری بر اثر روابط بین المللی بر ممالک آسیا و اروپا، گروه کثیری از مردم این نواحی را همانند آن حیوانات وحشی به چاه جهنّمی فساد کشید.

حاکمان جهان می بایست با قواعد الهی و منطقی و عقلی، ارادۀ ضعیف مردم را نسبت به کنترل شهوات تقویت می کردند تا جهان تبدیل به گلستانی از واقعیت ها و حقایق می شد و هر کس در هر برنامه ای قانع به حق خود، زندگی می کرد ولی با کمال تأسف حاکمان در روی زمین، خودشان از نیروی اراده بی نصیب و در بسیاری از برنامه ها غرق در شهوات بی قید و شرط بودند و جهانیان از باب:

النّاسُ عَلی دینِ مُلُوکِهِمْ . (1)

مردم بر آیین و روش حاکمانشان می باشند.

به این فضاحت و رسوایی درافتادند.

کار فضاحت انسان در مسألۀ هوا و هواپرستی و شهوت و شهوات به جایی رسیده که برای اقناع خود، به دست دست اندرکاران علوم مادی، منکر فضایل اخلاقی شده و حقایق انسانی و خصال ملکوتی را که با ذات بشر و فطرت او عجین است و خمیرمایۀ شرف و کرامت و فضیلت اوست اموری اعتباری و معلول

ص:70


1- (1) - کشف الغمه: 21/2؛ [1]بحار الأنوار: 8/102، باب 6. [2]

محدودیّت های ساختگی و جهات مادی دانستند.

جوّی که بر زندگی و حیات غربی ها با جملات پر زرق و برق و کلماتی که لباس علمی به آن پوشانده بودند حاکم شد کاری کرد که اروپا از قید اخلاق آزادی یافت؛ زیرا آن را بار گرانی می دانست که مردم بدون اختیار و از روی تقلید کورکورانه از دوران تاریک بشریت به ارث برده اند.

اروپایی ها اظهار کردند: قیود اخلاقی تنها به درد ایّام کودکی بشر می خورد، یعنی آن روزی که هواپیما وجود نداشت و نمی شد با یک گردش سریع و مدت چند ساعتی، جهان را بمباران کرد، روزگاری که انسان غیرت داشت و ناموس و عِرض خود را در اختیار حیوانات گرسنه قرار نمی داد، همچنین دورانی که ما نادان بودیم و نمی فهمیدیم که انرژی جنسی تنها یک موضوع بیولوژیکی است و هیچ گونه ارتباطی با اخلاق ندارد!

این شرف فروخته ها و برده های شهوت می گویند:

تمایلات جنسی فقط یک بحث حیوانی است که آدمی باید مثل سگ و سایر چهارپایان آن را به کار برد. بنابراین دیگر کنترل و محدودیت اخلاقی معنایی ندارد، ما آن ایّامی که مقیّد به حدود اخلاقی بودیم، در نفاق به سر می بردیم و مردم اجتماع را شریف می پنداشتیم، ولی سزاوار آن است که دل و روح و جسم خود را همیشه بیالاییم و با پیروی از طبایع حیوانی خویش، خود را از دورویی نجات بخشیم.

تمدّن جدید غرب که بر مادیّت محض بنیان گذارده شده در موضوع زندگی و روان توجیهات نارسایی کرده است، از قبیل توجیهات اقتصادی در تاریخ، توجیهات مادی در احساسات انسان، توجیهات جنسی در سایر شؤون مختلف زندگی، سپس این امور که به عنوان علم به خورد انسان جاهل داده شده باعث گردید که شخصیت انسان لکه دار گردد و ما در تمام مقدسات وی نظر تشکیک

ص:71

بیفکنیم. اندیشۀ خانواده و روابط عاطفی افراد نیز که در محیط خانواده به دست می آید در ضمن این کشاکش مورد حمله قرار گرفته است.

سپس برای این که این اوضاع شوم را با نظرات علمی نیز تثبیت کنند از دانشمندانِ در اختیار خود خواستند تا به نام بحث و انتقاد علمی به یاوه سرایی و ابراز نظریه هایی بی اساس اشتغال ورزند.

این دانشمندان پول پرست و مقهور شهوت و خادمان استعمار و استثمار تا آن جا که نیرو داشتند بشر را آلوده معرفی کردند، به طوری که گویی از طرف قوای مرموز موظف بودند که در این راه مبالغه کنند.

کار را به جایی رساندند که با تلقینات پی در پی و به عنوان مسائل علمی فریاد می زدند که: امروز عصر تمدّن است و دیگر دوران بر بریت گذشته و برای زن و مرد قیود قبل از عصر تمدن معنا ندارد. اکنون باید همه بدانند که وضع دنیا برگشته و همه به خصوص جنس زن از اسارت رهایی یافته، به تنهایی می تواند برای خود کاسبی کند. آری، زن آزاد شده و دیگر آن اضطراب گذشته در کار نیست، بنابراین نیازی ندارد که خود را منحصر به یک مرد بداند، شبی در آغوش جوانی که عشقش به او کشیده می خوابد و فردا شب که از او سیر شد به دامان مردی دیگر که عضلاتی قوی دارد می آرمد، کسی نیز حق ندارد که او را از کارهایی که دلش می خواهد و انجام می دهد باز دارد!

ملاحظه کنید چه جوّی وچه میدان و عرصه گاهی برای شهوات مرد و زن ساخته اند! در چنین محیط متمدّنی دستورهای دینی و اخلاقی و سایر مقرّرات اجتماعی همه و همه اموری دست و پا گیر و جهنّمی هستند.

بنا به عقیدۀ ایشان اخلاق تابع اوضاع اقتصادی است و هر نظامی برای خود مقرّرات خاصی در زمینۀ اخلاقیات مردم دارد. در این دوره که در شرق و در غرب سیستم های اقتصادی تحوّل یافته ناچار «اخلاق» نیز به شکل جدیدی آشکار

ص:72

گردیده، مثلاً همه به زن حق داده اند که در فعالیّت های اقتصادی کاملاً آزاد باشد.

بدیهی است که به دنبال این آزادی فاحشه گری نیز بلامانع خواهد بود.

اهل ذوق فرموده اند: بزرگترین خوشبختی بشر عشق است ولی به شرط آن که انسان در مراحل طبیعی عشق حرکت کند و بخواهد در زندگی یار مناسبی برای خود اتخاذ نماید. ولی اگر عشق، سراسر زندگی آدمی را احاطه کرد همچنانکه غرب افسار گسیخته اکنون به این حالت درآمده است، دیگر آن نور درخشنده خدایی نیست و آن جذّابیت روحی در آن جا یافت نمی گردد، بلکه عشقی است که تنها لذّت جسمانی و انگیزش غریزۀ شهوانی را منظور کرده و ما از نظر ارزش روانی هرگز نباید برای چنین عشق هایی خود را به زحمت مبتلا کنیم.

مسیح روح را مریم حجاب است بهشت وصل را آدم حجاب است

دلا در عاشقی محرم چه جویی که پیش عاشقان محرم حجاب است

برو خود همدم خود باش اگر چه برِ صاحبدلان همدم حجاب است

مکش جعدش که پیش روی جانان شَکنج طرّۀ پرخم حجاب است

ز هستی درگذر زیرا که در عشق نه هستی، شور و مستی هم حجاب است

(خواجوی کرمانی)

اجتماع آلودۀ غرب

در اجتماع آلودۀ غرب که وجدان و انصاف و عواطف انسانی و احساسات ملکوتی در آتش شهوات آزاد سوخته، پسر و دختر با هم، ولی بدون آن که دلبستگی دائمی نسبت به هم در فکرشان خطور کند، آمیزش می کنند.

در چنین حالت پستی که حتی حیوانات از آن ابا دارند، باید به خدا پناه ببریم. در جهان حیوانات روابط نر و ماده تنها بر پایۀ شهوت نیست، عوامل فطری دیگر هم وجود دارد که میان آنها ایجاد انس و الفت می کند. آیا غرب منحلّ و منحط حاضر

ص:73

است که بر خود گواهی دهد که به قدری شرافت انسانی را تنزّل داده که در موضوع عواطف از کبوتر و میمون نیز پست تر گردیده است ؟!

این همه حوادث انتحار جوانان و هیجانات روحی و بیماری های عصبی که دکان روانشناسان را رونق بخشیده است از چیست ؟ آیا اینها دلیل نیست که نظام بی بند و بار مادی، با فطرت هماهنگ نبوده و همواره بر خلاف طبایع و سنن اصیل انسانی قدم برمی دارد؟!

مرد به زن احتیاج دارد و زن نیز نیازمند به مرد است، ولی این احتیاج تنها به خاطر رفع غریزۀ شهوت نبوده، بلکه هر یک از آن دو تحت «احساساتی» از قبیل انس و دوستی و همزیستی قرار گرفته و به سوی یکدیگر کشیده می شوند. مرد نمی تواند شکل کامل این احساسات را در وجود مردی دیگر بیابد و نه زنی در وجود زن دیگر. همچنین نمی توان با اضطراب و هیجان، آنها را در میان کوچه و خیابان تأمین کرد. آخر چگونه دو نفر رهگذر که پس از جدایی همدیگر را دیگر نخواهند دید میانشان دوستی عمیق برقرار می شود؟ دو شخصی که مانند دو قطار هستند که فقط در وسط راه از پهلوی هم عبور می کنند چگونه با هم انیس و یار می گردند!

احساسات لطیفی که از درون روان فرد می جوشد، باید در فضایی آرام و مکانی ثابت و مستقر به جریان افتد، وگرنه آتش غریزه آن چنان تند و شعله ور می شود که با وجود هرگونه وسایل زندگی و سامان وضع اقتصادی، باز انسان ناراحت و ناراضی و مضطرب خواهد بود.

زن و مرد نیازمند به ایجاد تفاهم و داشتن هماهنگی در بین خود هستند، تا با تبادل مشاعر و عواطف به همدیگر کمک کنند و راز موفّقیت خویش را در تکاپوی زندگی به دست آورند. همیشه کلید حلّ مشکلات به دست دو قلب پیوسته به هم سپرده شده است. انسان مجرّد که از مجانست و همزیستی عاطفی کناره گرفته است

ص:74

هرگز از زندگی بهرۀ درستی ندارد.

اینها واقعیت هایی است که گاهی قوۀ خیال، مصادیق آن را به قالب شعر می ریزد، ولی آنها در حقیقت شعر نیستند، حقایق علمی اند که در ادوار مختلف زندگانی بشر همواره مورد تأیید و گواهی انسان ها بوده اند.

بنابراین ثابت شد که استقرار عواطف یکی از مهم ترین نیازمندی های روانی زن و مرد است و تمام لذایذ بدنی و شؤون آزادی در امر اقتصاد نمی تواند جایگزین آن گردد.

همچنین در این راه خطرناکی که دنیای غرب دیوانه وار به آن افتاده و اطرافش را امواج پرخروش ناکامی ها و رنج ها فراگرفته است، ممکن نیست که قرار عاطفی عاید انسان گردد. عواطف فقط در محیط خانواده به آرامش می گراید، ولی اینان زندگی خود را در خیابان و معابر گذرانده و حتی با ازدواج نیز نتوانسته اند خود را از این سرگردانی و دلهره رها سازند.

این بود نتیجۀ طبیعی برای هر نظامی که هدف خود را فقط لذت بردن از مظاهر شهوی قرار می دهد. بشر هیچ گاه تمام اوصاف مطلوب خود را در وجود یار نمی یابد و قهراً افراد دیگری نیز با او تماس پیدا می کند که اوصاف زنده تر و جلوه های فریبنده تری دارند. اگر زن و شوهر به هم قانع نباشند و تمام مشاعر و احساسات خود را وقف یکدیگر ننمایند، هرگز در زندگی زناشویی خوشبخت نمی شوند.

شیوع امراض عصبی و روانی در این میدان بی بند و باری به اندازه ای است که تاکنون بشریت به این وضع مخوف نرسیده، حتی در آن دوران که در جنگل و غار به سر می برد!» (1)

ص:75


1- (1) - انسان بین مادیگری و اسلام: 242.
جوامع غربی در کلام کاظم زاده
اشاره

آقای کاظم زاده ایرانشهر که سالیان درازی از عمر خود را در اروپا سپری ساخت و از نزدیک با جوامع غربی تماس داشت و به روحیات و وضع آنان آشنا بوده می نویسد:

دلایل علمایی که تزیید احتیاجات و ترقّیات و اختراعات را (که جدای از تربیت الهی است) مایۀ بدبختی بشر می دانند و سبب انحطاط تمدّن غرب می شمارند به قرار ذیل است:

اوّل: تمدن غرب به وسیلۀ تزیید عدد ماشین آلات، کارهای دستی و حرفه های خصوصی خانگی را از دست مردم گرفته و میلیون ها کارکن را چنانکه امروز می بینیم بی کار و کسب گذاشته و دچار گرسنگی و بدبختی و اسارت ساخته است، به طوری که بعضی از مردم ماشین ها را بلای ناگهانی تصویر و یا آلت شیطانی فرض می کنند که نان و کار ایشان را از دستشان گرفته و می گیرند.

بعضی از متفکّرین به این عقیده گرویده اند که اگر قسمتی از ماشین ها را در یک مملکت که دو سه کرور کارگر بیکار دارد از کار بیندازند برای آن عدّه بیکار، کار پیدا خواهد شد.

این مسألۀ بیکاری که از عوامل بسیار مهم بروز انواع مفاسد است و فعلاً در شرق اصلاً موضوعی ندارد، امروز در غرب یکی از مهم ترین مسائل حیات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی شده است، ولی ممالک مشرق زمین نیز ناچار به زودی با این مسأله رو به رو خواهند شد.

دوّم: این ترقّیات و اختراعات مادی به قدری احتیاج های زندگی بشر را زیاد کرده است که هر شخص کارکنی تمام وقت خود را باید صرف رفع این احتیاج ها کند، تا به قدر کافی وسیلۀ یک زندگی متوسط را فراهم آورد.

ص:76

بدین قرار مردم مانند حیوانات بارکش تمام روز باید کار کنند و دیگر نه حالی و نه فرصتی برای تفکّر و اشتغال با تربیت روحی و با صنایع ظریفه و علوم معنوی، یعنی برای تغذیۀ روح و عقل خود دارند و بدین وجه نمی توانند حسّاً و فکراً ترقی نموده به مراتب عالی تکامل برسند. از اینرو افراد طبقات پایین یعنی غیر شهری ها و نیز کارگران همیشه در جهالت مانده و وقت خودشان را باید صرف فراهم آوردن خوراک و پوشاک و غیره سازند و اگر یک روز دست از کار بکشند بی نان و بی چراغ خواهند ماند.

سوّم: این اختراعات فنّی ناچار سرمایه را در دست یک عده اشخاص مخصوصی جمع می کند و فرقۀ کارگران و ارباب حرفت را اجیر و اسیر ایشان می سازند و آنگاه آن کارهای دستی که در خانه ها و به دست پیرزنان و مردان علیل به عمل آورده می شد از میان رفته، این فرقه را هم محتاج نان کرده به گردن حکومت می اندازند، به طوری که حکومت مجبور به ساختن دارالمعجزه ها و بیمارستان ها و پرستارخانه ها و صرف مخارج کلّی برای نگهداری ضعفا و فقرا می گردد.

ولی بدتر از همه، این حال قسمت بزرگی از افراد ملّت را مزدور کارخانه ها و بندۀ ماشین آلات و بلکه مبدل به ماشین می سازد و هر روز که ماشین ها کار ندارند و یا نخواهند کار کنند، این مزدوران هم بیکار و بی نان می مانند.

این حال به تدریج حسّ استقلال و آزادی را که بزرگترین نعمت خدادادی به بشر است، در قلوب طبقۀ کارگران که اکثریت نفوس ممالک متمدنه را تشکیل می دهند نابود می سازد و ایشان را از فعالیّت آزادانه و کسب نان و مایحتاج خود به دست خود محروم می دارد.امروز ماشین فرمانروای گروه کارگر و برزگر گشته و این طبقه از مردم محتاج مرحمت و مروّت این حکمران جبّار بی زبان گردیده است.

چهارم: جمع شدن سرمایه ها در دست اشخاص معدود سبب می شود که ایشان به مقتضای حرص بشری که حدود ندارد برای تزیید منافع و تموّل خود به قدر کافی

ص:77

حقوق به مزدوران و کارگران را مجبور به تشکیل مؤسسه ها و انجمن ها و اتحادیه های کارگران کرده، برای حفظ حقوق و منافع خود ایشان را وادار به پروردن حسّ کدورت و نفاق و کینه و حسد و خصومت خواهد نمود.

به این سبب تخم عداوت در دل های افراد یک طبقۀ بزرگ ملّت نسبت به طبقۀ دیگر کاشته می شود و ایشان را دشمن یکدیگر ساخته باعث جنگ ها و شورش ها و تعطیل اشتغال و فساد اخلاق می گردد.

پنجم: این اختراعات بی حدود و تزیید احتیاج های زندگی نه تنها کارگران را اسیر کارخانه و ماشین می سازد، بلکه چون مزدی که کارگران می گیرند کافی برای رفع احتیاج های زندگی یک خانواده نمی شود از این نظر نه تنها زن کارگر بلکه گاهی دختران و پسران او هم مجبور می شوند که در بیرون از خانواده کار کنند تا وسایل زندگی را فراهم آورند، به این سبب رشتۀ ارتباط و محبّت خانوادگی که رکن اساسی هر جامعه می باشد از هم گسیخته می گردد. تربیت اولاد ناقص می ماند و به جهت محرومی ایشان از آتش مقدّس محبت مادری که از کانون دل مادر شعله ور می شود مانند نباتات و گل های وحشی باز می آیند.

محبّت و اطاعت و فداکاری و حسّ حرمت از میان اعضای خانواده رخت برمی بندد، به خصوص که زن و مرد و دختر و پسر در محیطهای مختلف، روزها را به سر می برند و با اشخاص مختلف مصاحبت و مخالطت می نمایند و به تدریج تابع عقاید و افکار متضاد سیاسی و دینی و اجتماعی می شوند و بدین وسیله رشتۀ الفت و یگانگی و همدردی و تعاون و مسؤولیت متقابل به کلّی گسیخته می گردد و افراد خانواده به همدیگر ناآشنا گشته، به چشم بیگانه به هم نگاه می کنند و فقط از راه ناچاری و ضرورت و فقر با هم در یکجا زندگی می نمایند و مثل این که مسافران بیگانه ای هستند که در یک کشتی با هم سفر می کنند و هیچ رابطۀ محبت و علاقه و ارتباط قلبی و روحی در میان ایشان نبوده و نیست و از اینرو همۀ حرکات و

ص:78

معاملات و حتی سلام و آداب ایشان نسبت به یکدیگر فقط از راه رسوم و عادات معموله و بی اراده می باشد نه از راه محبّت خالص و پاک قلبی و یگانگی.

در نتیجۀ این حالات ناگوار زندگی مادی و روحی، زیستن در خانه برای افراد آن سخت و تلخ گشته، زن و مرد و فرزندان بیشتر اوقات از همدیگر جدا می مانند و در میخانه ها و قهوه خانه ها و جاهای تعیّش و قماربازی و یا در مجالس سیاسی به سر می برند و به خصوص مرد تا نصف شب در خارج مانده مست و بیخود با حالت پریشان و غم آلود و با احساساتی پر از نفرت و غضب و حیوانیّت به خانه برمی گردد و آسایش چند ساعتی خانواده را بر هم می زند.

این حال ناچار شیرازۀ خانواده را از هم می گسلد و سبب ابتلا به الکل و امراض مسریه و فساد کلی اخلاق گشته، هیئت جامعه را مسموم و بنیان خانواده را رخنه دار و روح فعّال و قدرت معنوی نژاد و ملت را علیل و ضعیف می سازد.

مشاهدۀ حال یک چنین خانواده، هر انسان با حسّ و با بصیرت را از زندگی بیزار و از تمدن متنفّر می کند.

ششم: این ازدیاد احتیاج های زندگی و این همه تأسیسات و طبقه بندی ها و اتحادیه های کارگران و سرمایه داران و رقیبان و فتنه جویان و حریصان نفع پرست که همواره درصدد استفاده از ضعف و ناتوانی دیگران در کمینند، تولید زد و خوردهای سخت و انقلاب های داخلی کرده حکومت ها را وادار به زیاد کردن ادارات و مأموران و به خصوص تزیید قوّۀ نظمیّه و دفاعیّه مملکت می کند و از این جهت قسمت بزرگی از مردم را از کار تولید ثروت به وسیلۀ زراعت و تجارت و حرفت بازداشته اجیر کاغذ و قلم می سازد و چون حقوقی که حکومت به مأموران خود می دهد برای رفع احتیاج های تازه و بی شمار زندگی و برای تسکین حرص ها و آرزوهای تازه پیدا شده کافی نمی باشد، ناچار فساد اخلاقی مانند رشوه گرفتن و دزدی و تقلّب و دروغ و خیانت در میان مأموران حکومت انتشار و رواج پیدا می کند

ص:79

و این اخلاق خانه برانداز کم کم به مقتضای تقلید عوام از بزرگان و مأموران دولت به طبقات دیگر ملّت نیز سرایت می نماید و مردم برای پیش بردن کارهای خود مجبور از تعقیب و تقلید این اخلاق می شوند و بدین قرار حالت روحیۀ جامعه و ملّت، ضعیف و دچار مرض مزمن فساد اخلاق می گردد و درخت تناور شرافت و نجابت او از درون، گرفتار نیش های کرم های اجتماعی گشته رو به پوسیدن می گذارد. بدین ترتیب اسباب ویرانی و پریشانی و انقراض تمدن فراهم می شود.

هفتم: این اوضاع حکومت ها را مجبور می سازد که برای جلوگیری از هرگونه شورش و انقلاب های داخلی و برای کندن ریشۀ ناراضیان و دشمنان سیاسی و برای پرداختن حقوق اجزا و ادارات زیاد شدۀ خود، از یک طرف آزادی کامل در فحشا و هوسرانی و خوشگذرانی و استعمال مسکرات و انواع بازی ها و نفس پرستی ها به ملت بدهد تا او را بیهوش و مشغول و سرگرم سازد و از طرف دیگر نیز مالیات های زیاد بگیرد و فشارهای سخت به مردم وارد آورد.

به این واسطه به طور غیرمستقیم افراد ملّت به خصوص جوانان را که قوۀ تمیز و تعقّل هنوز در ایشان تکامل نیافته است به فساد اخلاق و ترک قوۀ ضبط نفس به شهوترانی و دزدی و تقلّب و گول زدن و غارت و ظلم و خیانت وادار می نماید و ارزش شرافت و مردانگی و فضیلت را از دل ایشان بیرون می کند.

هشتم: از آن جا که نفس انسانی بیشتر مایل به هوا و هوس و شهوت و پیروی اخلاق مذمومه می باشد و از آن جا که اخلاق فاسده زودتر از اخلاق نیک نفوذ و سرایت پیدا می کند و از آن جا که تودۀ ملّت به آسانی تقلید از افکار و عادات جدید که موافق تمایلات نفسانی او باشد می نماید و از آن جا که قوّۀ تعقّل و تمیز در تودۀ ملّت بیش از اندازه به قبول نفوذ و تأثیرات خارجی یا بیگانه آماده و مستعد است، از این جهت در نتیجۀ این اوضاع که شرح داده شد طبقات پایین ملّت نیز بیش از همه اسباب و وسایل هوسرانی را استقبال می کند.

ص:80

و چون در نتیجۀ انتشار علوم مادی و طبیعی پایۀ ایمان و اعتقاد مردم نیز سست گشته و احکام دین و تعلیمات اخلاقی نیز قدرت و نفوذ خود را کم کرده و از دست داده است، بنابراین تودۀ ملّت به زودی مغلوب پنجۀ قوای حیوانی می گردد و چون نه مانع خارجی و نه رادع باطنی مانند وجدان در جلوی خود می بیند خود را به کلی تسلیم دیو شهوت و فواحش می سازد و این حال طوری تا اعماق دل و ریشۀ مغز او نفوذ می رساند که اساساً نه تنها از دین و مذهب و مکارم اخلاق روگردان می شود، بلکه اینها را جزو خرافات و اوهام می شمارد و اعتقاد به خداوند و ایمان به وجود احکام آسمانی و هدایت فرستادگان خدا و وجود نوامیس روحی و باطنی و وجدانی را قصه و افسانه می پندارد و بی دینی و افراط در هوسرانی و آزادی در فحشا و صرف مسکرات را از شرایط تربیت و آزادی و تمدن و کمال می شمارد و مایۀ افتخار و امتیاز خود می انگارد.

نهم: در نتیجۀ این حالات و اوضاع سیاسی و اجتماعی و دینی، آتش مقدس آسمانی یعنی وجدان اخلاقی در کانون دل تودۀ ملّت خاموش می گردد و آن آمر باطنی یعنی عقل خدایی که نگهبان و دارندۀ نظم و آسایش انسان می باشد در پس پردۀ یأس و نومیدی پنهان می ماند و میدان تسلّط و حکمرانی را به نفس حیوانی بازمی گذارد.

آنگاه روح علوی و ملکوتی انسان که رهنمای حقیقی اوست از اجرای وظایف خود ناامید گشته دم فرو می بندد و انسان به حال حیوان بارکش و بلکه بدتر از آن می افتد، زندگانی را عبارت از پیروی کورکورانۀ تمایلات طبیعت حیوانی خود می داند و فقط برای تسکین هوا و هوس خود کار می کند و تنها از ترس پلیس و محکمه و حبس و زجر، خودداری از دزدی و ظلم و غارت و تقلّب و خیانت می نماید، نه برای این که این حال به خودی خود بد است و شایستۀ مقام و شرافت انسانی او نیست.

ص:81

دهم: در زیر تأثیر این عوامل و مؤثرات خارجی و داخلی و سیاسی و اجتماعی که بیشتر آن محصول عقاید و فلسفۀ ماده پرستی است، تودۀ ملّت زندگی را فقط عبارت از خوردن و خوابیدن پنداشته و تمدن را عبارت از آراستن بدن و تعقیب حظوط و لذایذ جسمانی می شمارد و فضایل اخلاقی را جزو آثار عتیقه می داند که فقط برای تماشا و وقت گذرانی و تعجّب نمودن از کوتاهی نظر و سادگی اسلاف، خوب و مفید می باشد.

شجاعت را در گول زدن دیگران و در غارت کردن مال ضعیفان و یتیمان می بیند و تقلّب و چاپلوسی و تملّق و نادرستی را عین هوشیاری و ذکاوت می پندارد و بر حال مردم متدین و با فضیلت و با عفّت می خندد و ایشان را استهزا می کند و نیکبختی را فقط در بر آوردن حاجات نفس حیوانی خود می داند.

بهترین نمونه و عبرت بخش ترین مثال برای این حال همانا اوضاع اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی و دینی ملّت های متمدن کنونی غرب است؛ زیرا در اینجا می بینیم که هرگز به قدر امروز مردم این ممالک در کوشش و کارکردن ساعی نبوده اند و هرگز این ملت ها تا این درجه دارای ثروت و عظمت و شکوه و جلال و ترقی مادی نبوده اند و هرگز به اندازۀ کنونی حکومت های با قدرت و با نفوذ فرمانروایی نداشته اند و هرگز دایرۀ اختراعات و کشفیّات فنی و وسایل زندگی و ترقّیات مادی و اقتصادی ملّت ها تا این پایه وسعت پیدا نکرده بوده است، ولی با وجود این، بیکاری و بدبختی و گرسنگی و ظلم و بی قراری و اضطراب و ناامنی و کینه ورزی و غارتگری و خونریزی و خودکشی و نارضایی و فساد اخلاق نیز در هیچ قرنی و دوری تا این اندازه فراوان و حکمران نبوده است. (1)پروردگارا! اگر در شهوات، شهوت غریزی، شهوت مال خواهی، شهوت مقام، شهوت خوراک، لطف و عنایتت دست ما را نگیرد به چاهی از بدبختی و پستی و

ص:82


1- (1) - اصول اساسی فن تربیت: 179.

نکبت درافتیم که نجات از آن برای ما ممکن نباشد.

سالها شد که مهر عالم سوز تیغ کین تیز می کند هر روز

وه که تا مهر چرخ بود کبود در کبودیّ چرخ مهر نبود

جانب هر که بنگرم به نیاز ننگرد جانب من از سرِ ناز

در ره هر که سر نهم به وفا پا نهد بر سرم ز راه جفا

چند بیداد بینم از هر کس ای کس بی کسان به دادم رس

چند پامال عام و خاص شوم دست من گیر تا خلاص شوم

همّتی ده که بگذرم ز همه رو به سوی تو آورم ز همه

سوی خود کن رخ نیاز مرا به حقیقت رسان مجاز مرا

زلف خوبان مشوّشم دارد لعل ایشان در آتشم دارد

از بتان چون در آتشم شب و روز روز حشرم بدین گناه مسوز

مهوشانم چو سوختند به ناز ز آفتاب قیامتم مگذار

بس بود این که سوختم یک بار

وَقِنا رَبَّنا عَذابَ النّار

(هلالی جغتایی)

هوای نفس در روایات

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

إنَّ طاعَهَ النَّفْسِ وَ مُتابَعَهَ أهْوِیَتِها اسُّ کُلِّ مِحْنَهٍ ، وَ رَأْسُ کُلِّ غَوایَهٍ . (1)

به درستی که اطاعت نفس و پیروی از هواهای آن ریشۀ هر بلا و رأس هر گمراهی است.

ص:83


1- (1) - غرر الحکم: 237، حدیث 4780؛ [1]مستدرک الوسائل: 114/12، باب 81، ذیل حدیث 13668. [2]

اَلْهَوی، هَوِیٌّ إلی أسْفَلِ السّافِلینَ . (1)

خواهش های غلط ، کشانندۀ انسان به پست ترین درجات است.

اَلْهَوی مَطِیّهُ الفِتَن. (2)

خواهش های نفسانی مرکب فتنه هاست.

قالَ زَیْدُ بْنُ صُوحانٍ : یا أمیرَالْمُؤْمِنینَ ، أیُّ سُلْطانٍ أغْلَبُ وَ أقْوی ؟ قالَ :

الْهَوی . (3)

زید بن صوحان به امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه داشت: چه پادشاهی نیرومندتر و غالب تر است ؟ حضرت فرمود: هوای نفس.

اَلْهَوی قَرینٌ مُهْلِکٌ . (4)

هوای نفس، همنشینی هلاک کننده است.

اَلشَّهَواتُ سُمُومٌ قاتِلاتٌ . (5)

شهوات سَم های کشنده اند.

اَلشَّهَواتُ مَصائِدُ الشَّیْطانِ . (6)

شهوات دام های شیطان است.

اُهْجُرُوا الشَّهواتِ فَإنَّها تَقُودُکُمْ إلی رُکُوبِ الذُّنُوبِ وَ التَّهَجُّمُ عَلَی السَّیِّئاتِ . (7)

ص:84


1- (1) - مستدرک الوسائل: 113/12، باب 81، ذیل حدیث 13668؛ [1]غرر الحکم: 306، حدیث 6997. [2]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 113/12، باب 81، ذیل حدیث 13668؛ [3]غرر الحکم: 306، حدیث 7026. [4]
3- (3) - من لایحضره الفقیه: 381/4، حدیث 5833؛ الأمالی، شیخ صدوق: 394، حدیث 4. [5]
4- (4) - غرر الحکم: 306، حدیث 7014. [6]
5- (5) - غرر الحکم: 304، حدیث 6939. [7]
6- (6) - غرر الحکم: 304، حدیث 6937؛ [8]مستدرک الوسائل: 343/11، باب 42، ذیل حدیث 13217. [9]
7- (7) - غرر الحکم: 305، حدیث 6972؛ [10]مستدرک الوسائل: 343/11، باب 42، ذیل حدیث 13217. [11]

از شهوات دوری کنید که شما را به گناهان سوق می دهد و آلوده به بدی ها می نماید.

اُوصیکُمْ بِمُجانَبَهِ الْهَوی فَإنَّ الهَوی یَدْعُو إلَی الْعَمی ، وَ هُوَ الضَّلالُ فِی الآْخِرَهِ وَ الدُّنْیا. (1)

شما را به دور شدن از هوا سفارش می کنم که هوا کشاننده به کوردلی است و کوردلی گمراهی در دنیا و آخرت است.

مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ أعْماهُ وَ أصَمَّهُ ، وَ أذَلَّهُ وَ أضَلَّهُ . (2)

هر کس متابعت از هوا کند، به کوری و کری و ذلّت و گمراهی دچارش می کند.

رَأْسُ الدّینِ مُخالَفَهُ الْهَوی . (3)

سرآغاز دین مخالفت با خواهش های غلط نفسانی است.

مِلاکُ الدّینِ مُخالَفَهُ الْهَوی . (4)

نشانۀ دینداری مخالفت با هوای نفس است.

رَدْعُ النَّفْسِ عَنِ الْهَوَی الْجِهادُ الأْکْبَرُ. (5)

بازگرداندن نفس از هوا جهاد اکبر است.

إنَّ أفضَلَ النّاسِ عِنْدَاللّهِ مَنْ أحْیا عَقْلَهُ ، وَ أماتَ شَهْوَتَهُ ، وَ أتْعَبَ نَفْسَهُ بِصَلاحِ آخِرَتِهِ . (6)

ص:85


1- (1) - مستدرک الوسائل: 113/12، باب 81، حدیث 13666؛ [1]دعائم الاسلام: 350/2، باب 1، حدیث 1297. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 65، حدیث 836؛ [3]مستدرک الوسائل: 115/12، باب 81، ذیل حدیث 13668. [4]
3- (3) - غرر الحکم: 241، حدیث 4875؛ [5]مستدرک الوسائل: 114/12، باب 81، ذیل حدیث 13668. [6]
4- (4) - غرر الحکم: 241، حدیث 4894. [7]
5- (5) - غرر الحکم: 241، حدیث 4876. [8]
6- (6) - غرر الحکم: 50، حدیث 308. [9]

برترین مردم در پیشگاه حق کسی است که عقلش را زنده کند و شهوت نابابش را بمیراند و نفس را در جهت آبادی آخرت به مشقّت طاعت اندازد.

8 - تعصّب بی جا

اشاره

حمیّت و عصبیّت به معنای پافشاری و اصرار در امر باطل و ضدّ حقیقت است و این حالت خویی بس ناپسند و عاملی برای ورود در انواع گناهان و منشأ بسیاری از بدبختی ها در خانواده و اجتماع است.

طرفداری از ناحق در هر زمینه ای که باشد امری ناپسند و بسیار زشت و موجب غضب حضرت حق است. انسان در هر حالتی و هر موقعیتی و نسبت به هر کسی با تمام وجود باید طرفدار حق باشد، گر چه این طرفداری به ضرر او انجام شود.

از امام سجّاد علیه السلام دربارۀ عصبیت سؤال شد، حضرت فرمودند:

اَلْعَصَبِیَّهُ الَّتی یَأْثُمُ عَلَیْها صاحِبُها أنْ یَرَی الرَّجُلُ شِرارَ قَوْمِهِ خَیْراً مِنْ خِیارِ قَوْمٍ آخَرینَ ، وَ لَیْسَ مِنَ الْعَصَبِیَّهِ أنْ یُحِبَّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ وَ لکِنْ مِنَ الْعَصَبِیَّهِ أنْ یُعینَ قَوْمَهُ عَلَی الظُّلمِ . (1)

عصبیّتی که دارندۀ آن معصیت کار است، آن است که شخص بَدان قوم خود را بهتر از نیکان قوم دیگران ببیند. البته محبت انسان به اقوامش از عصبیت نیست، عصبیت کمک دادن به اقوام در راه ظلم و ستمکاری است.

آنان که در زمینه های باطل و ناحق حمیّت و عصبیت به خرج می دهند، به فرمودۀ حضرت زین العابدین علیه السلام سخط حضرت حق را به رضایت مخلوق

ص:86


1- (1) - الکافی: 308/2، حدیث 7؛ [1]وسائل الشیعه: 373/15، باب 57، حدیث 20778. [2]

می خرند.

تعصّب و ماجرای حدیبیّه

قرآن مجید حمیّت و عصبیت بی جا را از شؤون کفر دانسته و این حالت حیوانی را که مولود جهل و غرور و خشم و غضب است در سورۀ فتح مردود دانسته است:

إذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّهَ حَمِیَّهَ الْجاهِلِیَّهِ فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ ألْزَمَهُمْ کَلِمَهَ التَّقْوی وَ کانُوا أحَقَّ بِها وَ أهْلَها وَ کانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیماً» (1)

[ یاد کن ] هنگامی را که کافران [ پس از قرارداد صلح حدیبیه ] دل هایشان را از تعصّب و خشم شدید جاهلی آکنده کردند ، پس خدا هم آرامشش را بر پیامبرش و مؤمنان نازل کرد و روح تقوا را [ که حقیقت و جان توحید است ] ملازم آنان نمود ، و آنان به [ روح تقوا ] سزاوارتر و شایستۀ آن بودند ؛ و خدا همواره به هر چیز داناست.

آیۀ شریفه اشاره به ماجرای حدیبیّه دارد. نخست به یکی از مهم ترین عوامل بازدارندۀ کفّار از ایمان به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و تسلیم در مقابل حق و عدالت اشاره کرده می گوید:

«به خاطر بیاورید هنگامی که کافران در دل های خود نخوت و خشم جاهلیّت را قرار دادند» و به خاطر آن مانع ورود پیامبر صلی الله علیه و آله و مؤمنان به خانۀ خدا و انجام مراسم عمره و قربانی شدند و گفتند: اگر اینها که در میدان جنگ پدران و برادران ما را کشته اند وارد سرزمین و خانه های ما شوند و سالم بازگردند، عرب دربارۀ ما چه خواهد گفت و چه اعتبار و حیثیتی برای ما باقی می ماند؟!

این کبر و غرور و تعصّب و خشم جاهلی، حتی مانع از آن شد که هنگام تنظیم صلحنامۀ حدیبیّه نام خدا را به صورت: بسم اللّه الرحمن الرحیم» بنویسند، با این که

ص:87


1- (1) - فتح (48) : 26.

آداب و سنن آنها می گفت که زیارت خانۀ خدا برای همه مجاز و سرزمین مکّه حرم امن است، حتی اگر کسی قاتل پدر خویش را در آن سرزمین یا در مراسم حج و عمره می دید مزاحم او نمی شد.

آنها با این عمل هم احترام خانۀ خدا و حرم امن او را شکستند و هم سنّت های خود را زیر پا گذاشتند و هم پردۀ ضخیمی میان خود و حقیقت کشیدند و این اثرات مرگبار حمیّت های جاهلیت است.

حمیّت در اصل از مادۀ «حَمی» بر وزن حمد به معنی حرارتی است که از آتش یا خورشید یا بدن انسان و مانند آن به وجود می آید. و به حالت خشم و همچنین نخوت و تعصّب خشم آلود نیز حمیّت می گویند.

این حالتی است که بر اثر جهل و کوتاهی فکر و انحطاط فرهنگی مخصوصاً در میان اقوام جاهلی، (و جوامع دچار جاهلیت قرن بیستم) فراوان است و سرچشمۀ بسیاری از جنگ ها و خونریزی های آنها می شود.

در مقابل آن، خداوند حالت سکینه و آرامش را بر رسول خود و مؤمنان نازل فرمود.

این آرامش که مولود ایمان و اعتقاد به خداوند و اعتقاد بر لطف او بود، آنها را به خونسردی و تسلّط بر نفس دعوت کرد و آتش خشمشان را فرو نشاند، تا آن جا که برای حفظ اهداف بزرگ خود حاضر شدند جملۀ بسم اللّه الرحمن الرحیم را که رمز اسلام در شروع کارها بود بردارند و بجای آن بسمک اللّهمّ که از یادگارهای دوران گذشتۀ عرب بود در آغاز صلحنامه بنگارند و حتی لقب رسول اللّه را از کنار نام گرامی محمد صلی الله علیه و آله حذف کنند و حاضر شدند که بر خلاف عشق و علاقۀ سوزانی که به زیارت خانۀ خدا و مراسم عمره داشتند از همان جا به سوی مدینه باز گردند و شترهای خود را بر خلاف سنّت حجّ و عمره در همان جا قربانی کنند و بدون انجام

ص:88

مناسک از احرام درآیند.

آری، حاضر شدند دندان بر جگر بگذارند و در برابر همۀ این ناملایمات صبر و شکیبایی به خرج دهند، در صورتی که اگر حمیّت جاهلیت بر آنها حاکم بود هر یک از اینها کافی بود که آتش جنگ را در آن سرزمین شعله ور سازد.

آری، فرهنگ جاهلیت (یعنی فرهنگ جدای از خدا) دعوت به حمیّت و تعصّب و خشم جاهلی می کند، ولی فرهنگ اسلام به سکینه و آرامش و تسلّط بر نفس.

آنگاه می فرماید: خداوند آنها را به کلمۀ تقوا ملزم ساخت، یعنی روح تقوا را در قلوبشان افکند و آنها از هر کس سزاوارتر و شایسته تر و اهل و محل آن بودند.

به هر حال مسلمانان در آن لحظات حساس گرفتار خشم و عصبانیّت و تعصّب و نخوت نشدند و سرنوشت درخشانی را که خداوند در ماجرای حدیبیّه برای آنها رقم زده بود با آتش جهل و خشم نسوزاندند؛ زیرا می گوید: مسلمانان از همه سزاوارتر به تقوا بودند و اهل و محل آن.

بدیهی است از یک مشت جمعیّت خرافی و نادان و بت پرستان جز حمیّت جاهلیت انتظار نمی رفت، ولی از مسلمانان موحّدی که سالیان دراز در مکتب قرآن پرورش یافته بودند چنین خلق و خوی جاهلی غیر منتظره بود، آنچه از آنها انتظار می رفت همان سکینه و وقار و تقوا بود که در حدیبیه به نمایش گذاردند، هر چند نزدیک بود بعضی از تند خویان ناشکیبا که شاید رسوباتی از گذشته را با خود داشتند این سدّ نیرومند را بشکنند و جنجالی برپا کنند، اما سکینه و وقار پیامبر صلی الله علیه و آله همچون آبی بر این آتش ریخته شد و خاموش گشت.

در پایان آیه می فرماید: و خداوند به هر چیزی عالم و آگاه بوده و هست. او هم نیّات سوء کفار را می داند و هم پاکدلی مؤمنان راستین را، در اینجا سکینه و تقوا

ص:89

نازل می کند و در آن جا حمیّت جاهلیت را مسلّط می سازد که خداوند هر قوم و ملّتی را به مقدار شایستگی هایشان مشمول لطف و رحمت خود می سازد و یا خشم و غضبش.

به هر حال شک نیست که وجود چنین حالتی در فرد یا جامعه باعث عقب ماندگی و سقوط آن جامعه است، پرده های سنگینی بر عقل و فکر انسان می افکند و او را از درک صحیح و تشخیص سالم بازمی دارد و گاه تمام مصالح او را به باد فنا می دهد.

بهترین راه مبارزه با این خوی زشت و طریق نجات از این مهلکۀ بزرگ تلاش و کوشش برای بالابردن فرهنگ و فکر و ایمان هر قوم و جمعیت است.

در حقیقت داروی این درد را قرآن مجید در همین آیۀ مورد بحث بیان کرده، آن جا که در نقطۀ مقابل آن از مؤمنانی بحث می کند که دارای سکینه و روح تقوا هستند، بنابراین آن جا که ایمان و سکینه و تقواست حمیّت جاهلیت نیست و آن جا که حمیّت جاهلیت است ایمان و سکینه و تقوا نیست. (1)

نور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده ام آه از این یوسف که من در پیرهن گم کرده ام

وحدت از یاد دوئی اندوه کثرت می کند در وطن ز اندیشۀ غربت وطن گم کرده ام

چون نم اشکی که از مژگان فرو ریزد به خاک خویش را در نقش پای خویشتن گم کرده ام

از زبان دیگران درد دلم باید شنید کز ضعیفی ها چو نی راه سخن گم کرده ام

ص:90


1- (1) - تفسیر نمونه: 95/22 -100، [1] ذیل آیۀ 26 سورۀ فتح.

هیچ جا بیدل سراغ رنگهای رفته نیست صد نگه چون شمع در هر انجمن گم کرده ام

(بیدل دهلوی)

حمیّت و عصبیّت در کلام نراقی

حمیّت و عصبیّت در صورتی که در مسیر حق به کار گرفته شود از نظر اولیای دین ممدوح است.

ملاّ مهدی نراقی می فرماید: غیرت و حمیّت عبارت است از سعی در محافظت آنچه نگاهبانی آن لازم است.

و آن نتیجۀ شجاعت و بزرگی و قوّت نفس و از ملکات شریفه است و مردانگی به آن تحقّق می یابد و فاقد آن از مردان به شمار نمی رود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

إنَّ اللّهَ یَغارُ، وَ الْمُؤْمِنُ یَغارُ، وَ غَیْرَهُ اللّهِ أنْ یَأْتِیَ الرَّجُلُ الْمُؤْمِنُ ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ . (1)

خداوند غیرتمند است و مؤمن دارای غیرت است و غیرت خدا این است که مؤمن مرتکب کاری شود که خدا حرام کرده است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

إنَّ اللّهَ تَعالی غَیُورٌ وَ یُحِبُّ الْغَیْرَهَ ، وَ لِغَیْرَتِهِ حَرَّمَ الْفَواحِشَ ظاهِرَها وَ باطِنَها. (2)

خدای تعالی غیرتمند است و غیرت را دوست دارد و از سرِ غیرت اوست که

ص:91


1- (1) - جامع السعادات: 239/1؛ [1] صحیح مسلم: 101/8؛ سنن الترمذی: 317/2.
2- (2) - الحدائق الناضره: 152/23؛ جامع السعادات: 239/1؛ [2]الکافی: 535/5، حدیث 1. [3]

تمام گناهان ظاهری و باطنی را حرام نموده است.

و از جهت مقتضای حمیّت در دین این است که در نگهداری آن از بدعت های مبتدعان و دعوی اهل باطل بکوشد و آنان را که مرتد شوند، قصاص نماید و اهانت اهل اهانت را به دین و همچنین شبهات اهل انکار را دفع نماید و در ترویج احکام دین مجاهدت نماید و در بیان حلال و حرام خدا سعی بلیغ کند و در امر به معروف و نهی از منکر مسامحه ننماید.

و مقتضای غیرت و حمیّت در حرم و ناموس این است که از مقدمات و موجبات انحراف ناموس خود غفلت نکند و اهل خود را از مردان بیگانه و رفتن به مراکزی که بیم فساد آنان می رود، حفظ نماید.

و مقتضای حمیّت نسبت به اولاد این است که از زمان حمل تا آن جا که لازم باشد از همۀ شؤونش اعم از شیر خوردن از زن شایسته و تأمین غذای حلال و انتخاب نام نیکو و تربیت شایسته و گرفتن همسر خوب برای او محافظت کند.

و حمیّت نسبت به مال این است که از حلال کسب کند و در راه مشروع بدون افراط و تفریط و اسراف و تبذیر خرج نماید.» (1)

ص:92


1- (1) - برای تفصیل مطالب بالا به کتاب «جامع السعادات» 238/1 به بعد [1]مراجعه نمایید.

[«2»وَ مُتَابَعَهِ الْهَوَی وَ مُخَالَفَهِ الْهُدَی وَ سِنَهِ الْغَفْلَهِ وَ تَعَاطِی الْکُلْفَهِ وَ إِیثَارِ الْبَاطِلِ عَلَی الْحَقِّ ]

و پیروی از هوای نفس و عقب ماندن از هدایت، و خواب غفلت و انجام کار سخت و پرمشقت و ترجیح دادن باطل بر حق.

9 و 10 - پیروی از هوا و مخالفت با هدایت

هر گاه سالک فی اللّه که متخلّق به اخلاقی الهی است به هوای نفس و نفسانیت دچار نشود خداوند حق و حقیقت را در وجود او متجلّی می سازد. اما اگر انسانی افسار نفس را رهاکند که شیطان در هوای آن بچرد و هر گونه خواهشی را پاسخ دهد؛ این حالت، آدمی را به سوی ستم و نفس و خوی وحشیگری می کشاند.

خداوند در قرآن بارها عملکرد ظالمان را به حیوانات تشبیه می فرماید و به عنوان نمونه فرمود:

اگر که ما می خواستیم به وسیلۀ آیات قرآن انسان را بالا ببریم؛ این کار را می کردیم. ولی او به امور ناچیز و لذّت های زودگذر دنیایی تمایل پیدا کرد و از هوای نفس خود پیروی نمود. سرگذشت او مانند داستان سگی است که اگر به او هجوم ببری زبان از کام بیرون می آورد و اگر به حال خودش واگذاری باز زبان از دهان بیرون آورد. (1)

ص:93


1- (1) - اعراف (7) : 176.

این حقیقت ستم به نفس است که در هر حال حق را به تمسخر می گیرد. چه بد است حکایت گروهی که آیات خداوند را تکذیب می کنند و همواره به خود ستم می کنند. این گونه مثال های روشن برای صاحبان اندیشه است نه ظالمان هواپرست بی دانش که پرده های جهل و غفلت بر قلب آنها فروافتاده و خرافات و تعصبات جاهلی فضای فکر آنان را تاریک ساخته است.

از اینرو که از فیض هدایت الهی محروم شده اند، یاوری در دنیا و آخرت ندارند خداوند در وصف حال آنان می فرماید:

بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ أَهْوَآءَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَن یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَا لَهُم مِّن نَّصِرِینَ » (1)

[ اعتقاد و عمل مشرکان بر پایۀ تعقّل نیست ] بلکه آنان که [ با شرک ورزی ] ستم کرده اند از روی جهل و نادانی از هواهای نفسانی خود پیروی نموده اند ؛ پس کسانی را که خدا [ به کیفر پیروی از هواها ] گمراه کرده است ، چه کسی هدایت می کند ؟ و آنان هیچ یاری کننده ای [ که از گمراهی و عذاب نجاتشان دهد ] نخواهند داشت .

در این آیه به جای کلمه

«اَشْرَکُوا» از

«ظَلَمُوا» استفاده فرموده که اشاره به این نکته است که ستم به نفس و پیروی از هوا بدون آگاهی خود زمینه ساز شرک بلکه بالاتر از شرک به خداست؛ زیرا ظلم بر خویشتن علاوه بر این که راه فطرت و توحید را سد می کند؛ تمام سرمایه های معنوی وجود را به باد داده و به بیراهه می رود و این ظلم مقدمه گمراهی و سرگردانی در وادی دنیاست و چون راه هدایت را جستجو نمی کند خداوند او را یاری نمی کند و به حال خود وامی گذارد.

به این ترتیب سرنوشت شوم حیرت و ذلّت به سراغ او می آید چرا که آنان

ص:94


1- (1) - روم (30) : 29. [1]

مرتکب بزرگترین ظلم ها شده اند و عقل و اندیشه خود را از کار انداخته اند و به آفتاب دانش و کمال پشت کرده اند و در تاریکی جادۀ کفر مانده اند.

پس خداوند از آن سلب توفیق می کند و در دریای نکبت ها رها می سازد.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

کُفَّ أَذاکَ عَنْ نَفْسِکَ وَ لاتُتابِعْ هَواها فِی مَعْصِیَهِ اللّهِ ؛ إِذْ تُخاصِمُکَ یَوْمَ الْقِیامَهِ فَیَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضاً، إِلاّ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ وَ یَسْتُرَ. (1)

حضرت فرمود: آزار خود را از نفست بازدار و در معصیت خدا از هوس های آن پیروی مکن؛ زیرا در این صورت، روز قیامت نفس تو با تو به دشمنی برمی خیزد و یکدیگر را لعن و نفرین می کنید، مگر این که خداوند بیامرزد و پرده پوشی کند.

امام علی علیه السلام در خطبۀ معروف به دیباج می فرماید:

وَ إِنَّ مَنْ لایَنْفَعُهُ الْحَقُّ یَضُرُّهُ الباطِلُ ، وَ مَنْ لایَسْتَقیمُ بِهِ الْهُدی تَضُرُّهُ الضَّلالَهُ وَ مَنْ لایَنْفَعُهُ الْیَقینُ یَضُرُّهُ الشَکُّ . (2)

به راستی که هر کس را حق سود ندهد، باطل زیانش رساند و هر که به راه هدایت نرود، به کجراهۀ گمراهی افتد. و هر که یقین او را سود نبخشد، شک زیانش رساند.

گاهی شک و حیرت در دنیا به اندازه ای انسان را مست می کند که همه چیز را از دریچه مادیات و لذت می بیند پس از چشم دل کور می شود.

حضرت امیر علیه السلام به فرزندانش و یاران خویش و همه مسلمانان چنین فرمود:

وَ اوصِیکُمْ بِمُجانَبَهِ الْهَوَی فَإِنَّ الْهَوَی یَدْعُو إِلی الْعَمَی، وَ هُوَ الضَّلالُ فِی

ص:95


1- (1) - مجموعه ورّام: 96/1. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 295/74، باب 14، حدیث 2؛ [2] تحف العقول: 152.

الآخِرَهِ وَ الدُّنْیا... وَ إِنَّ اوَّلَ المَعاصی تَصْدیقُ النَّفْسِ وَ الرُّکُونِ الی الهَوْی . (1)

شما را به دوری گزیدن از هوس سفارش می کنم؛ زیرا هوس به کوری فرا می خواند و آن گمراهی در آخرت و دنیاست... و همانا از اولین گناهان تأیید کردن نفس و اعتماد به هوای نفس است.

حضرت در صحیفۀ بلاغت خویش در بیان مقایسه صفات متقین و صفات فاسقان چنین می فرماید:

عِبادَ اللّهِ ، إِنَّ مِنْ احَبِّ عِبادِ اللّهِ الَیْهِ عَبْداً أَعانَهُ اللّهُ عَلی نَفْسِهِ ،... فَهُوَ مِنْ مَعادِنِ دِینِهِ وَ اوْتادِ أَرْضِهِ قَدْ الْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ ، فَکانَ اوَّلَ عَدْلِهِ نَفْیُ الْهَوی عَنْ نَفْسِهِ ، یَصِفُ الْحَقَّ وَ یَعْمَلُ بِهِ ،...

وَ آخَرُ قَدْتَسَمّی عالِماً وَ لَیْسَ بِهِ ، فَاقْتَبَسَ جَهائِلَ مِنْ جُهّالٍ ، وَ أَضالَیل مِنْ ضُلاّلٍ ، وَ نَصَبَ لِلنّاسِ أَشْرَکاً مِنْ حَبائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلٍ زُورٍ قَدْحَمَلَ الْکِتابَ عَلی آرائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلی َأَهْوائِهِ ، یُوْمِنُ النّاسَ مِنْ العَظائِمِ . وَ یُهَوِّنُ کَبیرَ الْجَرائِمِ ، یَقُولُ : اقِفُ عَنْدَ الشُّبُهاتِ . وَ فیها وَقَعَ وَ یَقُولُ : اعْتَزِلُ الْبِدَعَ ، وَ بَیْنَها اضْطَجَعَ فَالصُّورَهُ صُورَهُ إِنْسانٍ ، وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوانٍ ، لایَعْرِفُ بابَ الهُدی فَیَتَّبِعَهُ ، وَ لابابَ الْعَمی فَیَصُدَّ عَنْهُ . فَذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیاءِ. (2)

بندگان خدا، محبوب ترین بندگان در پیشگاه خداوند بنده ای است که خداوند به تسلّط بر نفسش او را یاری داده... پس او از معادن دین خدا و میخ های زمین اوست. خود را ملزم به عدالت کرد و اول عدلش نفی هوا از نفس خود است. حق را وصف می کند و خود به آن عمل می نماید...

ص:96


1- (1) - دعائم الإسلام: 350/2، حدیث 1297. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 86. [2]

و دیگری خود را دانشمند نامیده ولی دانشمند نیست، جهالت هایی از جاهلان و گمراهی هایی از گمراهان به دست آورده و دام هایی از ریسمان های فریب و گفتارهای مزورانه برای مردم نصب کرده، قرآن را بر آرای خود تطبیق داده و حق را بر اساس هوای خود تفسیر نموده، مردم را از خطرات بزرگ ایمنی می دهد و گناهان کبیره را آسان جلوه می دهد. می گوید: از شبهات خوددارم، ولی در آنها افتاده. و اعلام می کند که از بدعت ها کنارم، ولی در بستر بدعت ها خوابیده. صورت صورت انسان است و قلب قلب حیوان. آگاه به هدایت نیست تا از آن پیروی کند و آشنای به گمراهی نیست تا از آن دست بردارد. اینچنین آدمی مرده ای است در میان زنده ها.

صاحبان خرد در روایت نفس آورده اند که:

بپرهیزید از هوای نفس که بد دشمنی است. زبان به سخنان یاوه و بیهوده گشودن یاور آن هواست.

در این باره حضرت صادق علیه السلام فرمود:

همان گونه که از دشمنان خود حذر می کنید، از هوس هایتان دوری کنید؛ زیرا برای مردان دشمنی بدتر از پیروی از هوس هایشان و گفتارهای زبانشان نیست. (1)بنابراین مراقبت از حرکات نفس و کمین شیطان و خروج از جادّه مستقیم و سقوط در درّه هلاکت؛ لازم است و در این حال باید خویش را در پناه خداوند منّان قرار داد.

حضرت سجّاد علیه السلام در مناجات انجیلیه که منسوب به ایشان است، حراست ویژه ای را برای نفس می طلبد:

ص:97


1- (1) - الکافی: 335/2، حدیث 1؛ [1] بحار الأنوار: 82/67، باب 46، حدیث 17.

خدایا! دل و زبانم از آن توست و رهایی و امانم به دست توست و تویی دانا به نهان و آشکارِ من، پس صفحۀ دلم را از دشمنی و کینه پاک ساز و زبانم را از زشتگویی خاموش گردان و نهادم را از تعلّقات هوس ها پیرایش کن و مرا با امان خود از گزندها و ناملایمات حفظ کن و درون مرا بر مراقبت از خودت بگمار و بیرونم را با فرمانبری از خودت سازگار نما و مرا پیکری روحانی و دلی آسمانی و همتی پیوسته به خودت و یقینی، عطا فرما... (1)پیروی از هوا موجب هلاکت ابدی و مخالفت با هدایت، علّت شقاوت همیشگی و باعث در افتادن انسان در دوزخ است.

11 - خواب غفلت

اشاره

«انسان مرکّب از جسم و روح عقل و قلب و حالات معنوی و مادی است. جسم جهت گذران امور دنیا و قلب و روح و عقل جهت راه یافتن به ملکوت عالم و شناخت حق و ارتباط گرفتن با انبیا و امامان و معاد روز قیامت است.

انسان برای رسیدن به رشد و کمال و به دست آوردن حالات الهی و ربّانی و تبدیل شدن به منبع خیر، باید هر یک از نواحی وجود خویش را با کمک هدایت الهی رعایت نماید.

بی توجهی به خویش که نتیجه اش بی توجهی به نظام خلقت و ربوبیت حضرت ربّ العزّه و نبوت انبیا و امامت امامان و حقوق مردمان است، در فرهنگ دین به عنوان خواب غفلت ملاحظه شده است.

گرفتاران خواب غفلت در معرض چه بلاها و حوادث و گناهان و سیّئاتی هستند و از چه خیرات و مبرّات و فیوضات و برکاتی محرومند.

ص:98


1- (1) - بحار الأنوار: 156/91، باب 32، حدیث 22.

اگر انسان خویشتن خویش را بشناسد، حیات ابدی خود را بیش از هر چیزی می بیند و نسبت به او مهر می ورزد ،و اگر به حیات ابد دل نمی بندد برای آن است که خودش را نمی شناسد و آنچه باعث شد خودش را نشناسد سرگرمی او به عالم طبیعت و لذایذ حسی آن است.

هر چه انسان به لذایذ حسی تن در بدهد از شناخت خویش غافل می شود و هر چه از خویشتن غافل بماند، هم از مبدأ آفرینش خود غفلت می کند و هم از معاد و بازگشت خویش غافل می ماند.

قرآن کریم سرّ غفلت انسان از مبدأ را همان غفلت انسان از خویشتن خویش می داند و می فرماید: چون انسان خود را فراموش کرد خدای خود را فراموش کرد و چون خود را نشناخت و به یاد خود نبود و نیست، قیامت را فراموش کرد و به یاد روز جزا نیست.

در پایان سورۀ یس چنین آمده:

وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ » (1)

در حالی که آفرینش نخستین خود را از یاد برده برای ما مثلی زد [ و ] گفت :

چه کسی این استخوان ها را در حالی که پوسیده اند ، زنده می کند؟

اگر نفس خود را ببیند، نه آن که او را بفهمد، بلکه با علم حضوری خود را مشاهده کند که ذاتش عین ربط به خداست، حتماً مربوطٌ الیه که خدای سبحان است به مقدار شهودش مشهود او می شود.

اگر کسی خود را ببیند یقیناً خدای خود را با چشم جان مشاهده خواهد کرد، چون خود را مشاهده می کند و خودش حقیقتی است عین ربط به خدای سبحان، پس خداوند را هم می بیند، لکن نه با چشم حسّی؛ زیرا:

ص:99


1- (1) - یس (36) : 78. [1]

لا تُدْرِکُهُ الأْبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الأْبصارَ» (1)

چشم ها او را در نمی یابند ، ولی او چشم ها را درمی یابد ، و او لطیف و آگاه است.

بلکه با حقایق ایمانی و دیدۀ جان، چنانکه در کلمات نورانی امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است.

و این شناخت فطری همان شناخت حضوری و شهودی است.

بنابراین اگر کسی خود را ببیند خدای خود و قیامت خود را هم می بیند، چون خودش هم از طرف آغاز پیدایش به مبدأ غایی مرتبط است و هم از طرف انجام خلقت به مبدأ غایی وابسته است، هم به هُوَ الأوّل مرتبط است، هم به هُوَ الآخر». پس چگونه ممکن است کسی نفس خود را مشاهده کند و خدا را که هُوَ الأوّل است مشاهده نکند و مبدأ خویش را نبیند! و چگونه ممکن است جان خود را مشاهده بکند و خدا را که هُوَ الآخِر است مشاهده نکند و معاد خویش را نشناسد.» (2)بنابراین، آثار مخرّب و مهلک خواب غفلت بیشتر روشن می شود، خواب غفلتی که منشأ جدایی از حق و قیامت است، آن فرقت و جدایی که زمینۀ آلوده شدن انسان به تمام معاصی درونی و بیرونی است.

غفلت در روایات

از حضرت مولی الموحدین علیه السلام روایت شده:

اَلْغَفْلَهُ أضَرُّ الأْعْداءِ. (3)

ص:100


1- (1) - أنعام (6) : 103. [1]
2- (2) - تفسیر موضوعی، جوادی آملی: 196/5.
3- (3) - غرر الحکم: 265، حدیث 5744. [2]

زیانبارترین دشمنان غفلت است.

اَلْغَفْلَهُ ضَلالُ النُّفُوسِ وَ عِنْوانُ النُّحُوسِ . (1)

غفلت، گمراهی نفوس و دیباچۀ نحسی هاست.

اَلْغَفْلَهُ تَکْسِبُ الاِْغْتِرارِ، وَ تُدْنِی مِنْ الْبَوارِ. (2)

غفلت، آورندۀ غرور و نزدیک کنندۀ به هلاکت است.

وَیْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ عَلَیْهِ الْغَفْلَهُ ، فَنَسِیَ الرِّحْلَهَ وَ لَمْ یَسْتَعِدَّ. (3)

وای بر کسی که غفلت بر او پیروز گردد، پس حرکت و رفتن خود را از دنیا فراموش نموده و آمادۀ جهان آخرت نگردد.

إحْذَرْ مَنازِلَ الْغَفْلَهِ وَ الْجَفاءِ، وَ قِلَّهَ الأْعوانِ عَلی طاعَهِ اللّهِ . (4)

از منازل غفلت و آزار رسانی و کمی یاور بر طاعت خداوند بپرهیز.

اَلا مُسْتَیْقِظٌ مِنْ غَفْلَتِهِ قَبْلَ نَفادِ مُدَّتِهِ ؟ (5)

آیا کسی نیست که قبل از سپری شدن عمرش از خواب غفلت بیدار شود؟

مالی أراکُمْ أشْباحاً بِلا أرْواحٍ ، وَ أرْواحاً بِلا أشْباحٍ ، وَ نُسّاکاً بِلا صَلاحٍ ، وَ تُجّاراً بِلا أرْباحٍ ، وَ أیْقاظاً نُوَّماً، وَ شُهوداً غُیَّباً. (6)

چه شده که شما را چون پیک بی جان و جان بی پیکر می بینم ؟ (کنایه از این که بعضی چون مردگان بی چشم و گوش و برخی با چشم و گوش ولی دنیاپرست). چه شده که شما را عبادت کنندگان بی تقوا و تاجران بدون سود و

ص:101


1- (1) - غرر الحکم: 265، حدیث 5746. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 266، حدیث 5759. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 146، حدیث 2656. [3]
4- (4) - نهج البلاغه: نامۀ 69؛ [4]غرر الحکم: 266، حدیث 5748. [5]
5- (5) - غرر الحکم: 146، حدیث 2654. [6]
6- (6) - نهج البلاغه: خطبۀ 107؛ [7]بحار الأنوار: 240/34، باب نوادر. [8]

بیداران چون خواب و حاضران چون غایب می نگرم.

چنین مسائلی در وجود انسان، بی شک و تردید معلول خواب غفلت است.

اُوصِیکُمْ بِذِکْرِ الْمَوتِ وَ إِقْلالِ الْغَفْلَهِ عَنْهُ ، وَ کَیْفَ غَفْلَتُکُمْ عَمّا لَیْسَ یُغْفِلُکُمْ ؟! (1)

شما را به یاد مرگ سفارش می کنم و این که غفلت خود را نسبت به این مسأله کم کنید، چگونه غافل هستید از چیزی که از شما غفلت ندارد.

أیُّهَا الغافِلُونَ غَیْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ ، وَ التّارِکُونَ الْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ ، ما لی أراکُمْ عَنِ اللّهِ ذاهِبینَ ، وَ إلی غَیْرِهِ راغِبینَ ؟ (2)

ای مردمی که از حقایق غافل بوده و از شما غافل نیستند! ای کسانی که بر اثر فریب دنیا طاعت خدا و رسول را ترک کرده و به زودی آنچه را دارند از ایشان خواهند گرفت، چه شده شما را می بینم از خدا دوری جسته و به غیر او رو آورده و دوستی نموده اید؟!

فَیا لَها حَسْرَهً عَلی ذی غَفْلَهٍ أنْ یَکُونَ عُمْرُهُ عَلَیْه حُجَّهً ، وَ أنْ تُؤَدِّیَهُ أیّامُهُ إلی شَقْوَهٍ . (3)

پس چه بسیار است حسرت برای دارندۀ غفلت به این که عمرش بر او حجت است و ایّام حیاتش او را به شقاوت می رساند.

لقمان بزرگوار به فرزندش فرمود:

وَ لِلْغافِلِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : اللَّهْوُ وَ السَّهْوُ وَ النِّسْیانُ . (4)

برای غافل سه نشانه است: سرگرمی، اشتباه و فراموشی.

ص:102


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 230. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 174. [2]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 189/6، باب 7، حدیث 6737؛ [3]غرر الحکم: 158، حدیث 3016. [4]
4- (4) - بحار الأنوار: 415/13، باب 18، حدیث 8؛ [5] الخصال: 122/1، حدیث 113.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده:

کَفی بِالْمَرْءِ غَفْلَهً أنْ یُضَیِّعَ عُمْرَهُ فیما لایُنْجِیهِ . (1)

در مسألۀ غفلت برای مرد همین بس است که عمرش را در آنچه مایۀ نجات او نیست خرج کند.

عطار در کتاب «لسان الغیب» در شرح حال دنیای فانی و مغروران به آن می گوید:

این جهان دارد هزاران قرن یاد تخت شاهان را بسی داده به باد

میهمان در این جهان پرگشته است بر سر خاک کسان بنوشته است

نیست او را باک از مردم کشی در خوشیّ خویش دارد ناخوشی

نیست او را باک از مهمان خود گرچه بنهادست اینجا خوان خود

او ندارد ذرّه ای پروای کس این ندا در کاروان داده جرس

خون مهمان خورده و پرواش نیست اندر این جنگی چنین پرواش نیست

او بود دزد و بگیرد کاروان چون جرس بردارد او ناگه فغان

هر که خورده لقمه از احسان او در عوض داده است اینجا جان او

ص:103


1- (1) - غرر الحکم: 160، حدیث 3063؛ [1] عیون الحکم و المواعظ : 386.

گر تو مردی از جهان پرهیز کن بهر قتلش تیغ تقوا تیز کن

گر تو مرد او نه ای بگریز از او روز و شب می باش در پرهیز از او

هر چه جاندار است قربان وی است حکم عزرائیل فرمان وی است

واصلان چون گوی از این میدان برند جان فدای صاحب این جان کنند

پیش واصل این جهان چون ذرّه ای است نُه فلک با چرخ گردون قطره ای است

(عطار نیشابوری)

12 - مشقّت های بی جا

فرهنگ الهی چه در برنامه های مادی و چه معنوی با تحمّل مشقّت های طاقت فرسا که کارگاه وجود انسان را به سرعت از کار بیندازد به شدت مخالف است.

هیچ نیازی نیست که انسان برای آبادی آخرت آن چنان خود را به زحمت و رنج عبادت شبانه روزی دچار کند به طوری که دنیایش تباه و معیشتش فاسد گردد و حرام است که تمام وقت را جهت ثروت و مال و به چنگ آوردن دنیا مصرف کرد، در حدّی که آخرت از دست برود و داغ ننگ شقاوت ابدی به پیشانی جان بخورد.

اقتصاد و عدالت را باید در دو زمینۀ مادی و معنوی، البته برابر با دستورهای حضرت محبوب رعایت کرد.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

إنَّ اللّهَ بَرَّأَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله مِنْ ثَلاثٍ : أنْ یَتَقَوَّلَ عَلَی اللّهِ ، أوْ یَنْطِقَ عَنْ هَواهُ ، أوْ

ص:104

یَتَکَلَّفَ . (1)

خداوند متعال، محمد صلی الله علیه و آله را از سه چیز سالم و پاک نگه داشت: از نسبت دادن برنامه ای به حضرت حق، از سخن گفتن از روی هوای نفس و از به مشقّت انداختن خویش.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

نَحْنُ مَعاشِرَ الأْنْبِیاءِ وَ الأْوْلِیاءِ بُرآءُ مِنَ التَّکَلُّفِ . (2)

ما گروه انبیا و اولیای الهی از تکلّف ومشقّت بی قاعده بیزاریم.

در دعاهای اسلامی آمده:

وَارْحَمْنی أنْ أتَکَلَّفَ ما لا یَعْنینی. (3)

به من رحمت آر، از این که خود را در اموری که به سودم نیست به مشقّت بیندازم.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

إنَّ اللّهَ افْتَرَضَ عَلَیْکُمْ فَرائِضَ فَلا تُضَیِّعُوها، وَ حَدَّ لَکُمْ حُدُوداً فَلا تَعْتَدُوها، وَ نَهاکُمْ عَنْ أشْیاءَ فَلا تَنْتَهِکُوها، وَ سَکَتَ لَکُمْ عَنْ أشْیاءَ وَ لَمْ یَدَعْها نِسْیاناً فَلا تَتَکَلَّفُوها. (4)

خداوند بر شما واجب نموده واجبات شرعیه را، پس آنها را ضایع مکنید و معیّن نموده حدودی پس از آنها تجاوز ننمایید و شما را از چیزهایی بازداشته

ص:105


1- (1) - بحار الأنوار: 178/2، باب 23، حدیث 26؛ [1]المحاسن: 271/1، باب 37، حدیث 362. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 394/70، باب 143، حدیث 1؛ [3]مصباح الشریعه: 140. [4]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 386/4، باب 45، حدیث 4987؛ [5]بحار الأنوار: 289/86، باب 3، حدیث 3؛ [6]مصباح المتهجّد: 264. [7]
4- (4) - نهج البلاغه: حکمت 105؛ [8]بحار الأنوار: 260/2، باب 31، حدیث 14. [9]

پس پردۀ حرمت آنها را ندرید و برای شما از چیزهایی خاموشی گزیده و آنها را از روی نسیان ترک نفرموده، پس در به دست آوردن آن خود را به مشقّت نیندازید.

امام صادق علیه السلام فرمود:

لا تُکْرِهُوا إلی أنْفُسِکُمُ الْعِبادَهَ . (1)

عبادات را نزد خود ناخوشایند مدارید.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله است:

یا عَلِیُّ ، إنَّ هذَا الدّینَ مَتینٌ فَأوْغِلْ فیهِ بِرِفْقٍ وَ لا تُبَغِّضْ إلی نَفْسِکَ عِبادَهَ رَبِّکَ . (2)

یا علی! به حقیقت که این دین متین و محکم و استوار است، با مدارا در آن وارد شو و عبادت حضرت حق را مبغوض خویش مگردان.

مشقّت بیهوده و بی جا در امور دینی روا نیست و قرآن و روایات از آن نهی می کنند به طریق اولی در امور دنیویّه جایز نمی باشد. در هر صورت مؤمن نباید بر خود و بر دیگران بار سنگین و مبدأ و منشأ کلفت و سختی باشد.

دلا سود عالم زیانی نیرزد همای سپهر استخوانی نیرزد

بر این خوان هر روزه این قرص زرّین برِ اهل معنی به نانی نیرزد

چو فانی است گلدستۀ باغ گیتی به نوباوۀ بوستانی نیرزد

چراغی کز او شمع مجلس فروزد به درد دل دودمانی نیرزد

زبان درکش از کار عالم که عالم به آمد شد ترجمانی نیرزد

ص:106


1- (1) - الکافی: 86/2، حدیث 2؛ [1]وسائل الشیعه: 108/1، باب 26، حدیث 265. [2]
2- (2) - الکافی: 87/2، حدیث 6؛ [3]وسائل الشیعه: 110/1، باب 26، حدیث 270. [4]

به قاف بقا آشیان کن چو عنقا که این خاکدان آشیانی نیرزد

زمانی بیا تا دمی خوش برآریم که بی ما زمانه زمانی نیرزد

برافروز شمع دل از آتش عشق که شمع خرد شمعدانی نیرزد

چو خواجو گر اهل دلی جان برافشان چه یاری بود کاو به جانی نیرزد

(خواجوی کرمانی)

13 - گزینش حق بر باطل

تمام مفاسدی که در تمام روزگاران دامن حیات انسان را لکّه دار کرد و از او که ذاتاً موجودی پاک و لایق خلافت رب الافلاک بود، حیوانی وحشی، درنده ای بی نظیر، آلوده ای ظالم و بدمستی زنگی ساخت، انتخاب باطل بر حق، نور بر ظلمت و سلامت بر مرض و دنیا بر آخرت و حقیقت بر غیرحقیقت بود.

این اختیار و انتخاب، ناشی از هوای نفس و طغیان غرایز و شهوات و خودخواهی و عافیت طلبی و تکبر و غرور است. انتخاب نمرود بر ابراهیم، فرعون بر موسی، ستمگران یهود بر عیسی، ابوسفیان بر احمد صلی الله علیه و آله ، مُعاویه بر امام علی علیه السلام و امام حسن علیهما السلام و یزید پلید بر حضرت سیّدالشهداء علیه السلام و..... چه ستم سنگین و ظلم قبیحی بود که بر پیکرۀ انسانیت در طول تاریخ فرود آمد.

عجیب است که بعضی از آدمیان در حالی که حقیقت حق را که همراه با دلیل و برهان و حجت از آفتاب روشن تر است و بدون شک ضامن سعادت دنیا و آخرت است رها کرده و برای عیش و نوش چند روزه به اختیار باطل و انتخاب شیطان دست می زنند.

اگر این مسأله نبود، عدالت همۀ شؤون حیات انسان را فرا می گرفت و حق به حق دار می رسید و انسانیت و کرامت اوج خود را نشان می داد.

ص:107

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد

در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکّان کسی بنشین که در دکّان شکر دارد

ترازو گر نداری پس تو را زو ره زند هر کس یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

تو را بر در نشاند او به طرّاری که می آید تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد

به هر دیگی که می جوشد میاور کاسه و منشین که هر دیگی که می جوشد درون چیزی دگر دارد

نه هر کِلکی شکر دارد، نه هر زیری زبر دارد نه هر چشمی نظر دارد، نه هر بحری گهر دارد

بنال ای بلبل دستان، ازیرا نالۀ مستان میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد

بنه سرگر نمی گنجی که اندر چشمۀ سوزن اگر رشته نمی گنجد از آن باشد که سر دارد

چراغ است این دل بیدار، به زیر دامنش می دار از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد

چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمه ای گشتی حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد

چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی که میوه نو دهد دائم درون دل سفر دارد

(مولوی)

ص:108

[وَ الْإِصْرَارِ عَلَی الْمَأْثَمِ وَ اسْتِصْغَارِ الْمَعْصِیَهِ وَ اسْتِکْبَارِ الطَّاعَهِ ]

و پافشاری بر گناه، و کوچک شمردن معصیت و سنگین دانستن طاعت.

14 - مداومت بر گناه

گناه و معصیت معلول و محصول تخلّف از فرامین و دستورهای حضرت حق و انبیا و ائمه و اولیای الهی است.

گناه آتشی است که با دست خود انسان بر خرمن فضایل و حسنات و حالات ملکوتی و احوالات ربّانیش می افتد.

گناه همچون خوره ای است که از بر ریشۀ انسانیت می افتد و تا از پا انداختن درخت کرامت از پا نمی نشیند.

انبیا و اولیا از هر نوع گناهی اعم از کبیره و صغیره مردم را نهی می کردند و به گناهان بزرگ وعدۀ حتمی عذاب می دادند.

گناهکار مسرف بر نفس است و خداوند مردم مسرف را دوست ندارد:

وَ لا تُسْرِفُوا إنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ » (1)

و از اسراف [ در خوردن وخرج کردن] بپرهیزید که قطعاً خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد.

ص:109


1- (1) - أنعام (6) : 141. [1]

مسرف که طبلی توخالی و اعمال و اخلاقش شیطانی و رفتار و اطوارش حیوانی است، از هدایت حق محروم و بی بهره می باشد.

إنَّ اللّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذّابٌ » (1)

زیرا خدا کسی را که اسراف کار و بسیار دروغگوست ، هدایت نمی کند.

بزرگان دین همچون شهید ثانی و شیخ بهایی و امثال این دو بزرگوار در کتب فقهی و دینی خود، بر اثر آیات و روایات، خطرات سنگین گناه را بازگو کرده و مردم را از کبیره و صغیرۀ آن نهی کرده اند.

این مسائل وقتی است که انسان پافشاری و اصرار و مداومت بر گناه نداشته باشد، ولی زمانی که در عرصۀ مداومت بیفتد خطر همه جانبه می شود تا جایی که در تمام روزنه های رحمت به روی انسان بسته گشته و عذاب ابد برای آدمی مهیّا می گردد.

بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئهً وَ أحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ فَاُولئِکَ أصْحابُ النّارِهُمْ فیها خالِدُونَ » (2)

[ نه چنین است که می گویید ] بلکه کسانی که مرتکب گناه شدند وآثار گناه ، سراسر وجودشان را فرا گرفت ، آنان اهل آتشند و در آن جاودانه اند.

نجات برای کسانی است که از گناه و اصرار و مداومت بر آن دست بردارند و به گفتۀ قرآن مجید وروایات به توبۀ حقیقی که همان ترک گناه و تدارک و جبران کمبودهای عبادتی گذشته است برخیزند.

وَالذَّینَ إذا فَعَلُوا فاحِشَهً أوْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ اللّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ * اولئِکَ

ص:110


1- (1) - غافر (40) : 28. [1]
2- (2) - بقره (2) 81. [2]

جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الأْنْهارُ خالِدینَ فیها وَ نِعْمَ أجْرُ الْعامِلینَ » (1)

و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند ، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند ؛ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد ؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند ، پا فشاری نمی کنند ؛ * پاداش آنان آمرزشی است از سوی پروردگارشان ، و بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، در آن جاودانه اند ؛ و پاداش عمل کنندگان ، نیکوست.

اساس راه دین را بر ادب دان مقرّب از ادب گشتند مردان

ادب شد اصل کار و وصل و هجران هم او شد مایۀ هر درد و درمان

نشاید بی ادب این ره بسر برد نشاید هیچ کس را داشتن خُرد

به چشم حرمت و تعظیم در پیر نگه کن در همه کاین هست توقیر

به روزی هر که باشد مهتر از تو چنان می دان که هست او بهتر از تو

به جان می کوش در تعظیم هر پیر که تا در دل نیابی زحمت از پیر

ادب با خالق و خلقان نگه دار که تا کشت امیدت بر دهد بار

(عطّار نیشابوری)

15 - کوچک شمردن گناه

گرچه گناهان به کبیره و صغیره، تقسیم شده است، ولی عدّه ای از محققان معتقدند، چون گناه مخالف با حضرت حق است، صغیره بودن آن معنا ندارد، پس هیچ گناهی را نسبت به ذات آن گناه نباید صغیره دانست و اصولاً اعراض از

ص:111


1- (1) - آل عمران (3)، 135 - 136. [1]

حضرت محبوب به وسیلۀ گناه کوچک نیست.

قرآن مجید دستور می دهد از تمام گناهان چه ظاهری و چه باطنی دوری کنید:

وَ ذَرُوا ظاهِرَ الِاثْمِ وَ باطِنَهُ » (1)

گناه آشکار و پنهان را رها کنید.

و در آیۀ دیگر می فرماید:

وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ » (2)

و به کارهای زشت چه آشکار و چه پنهانش نزدیک نشوید.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

اِجْتِنابُ السَّیِّئاتِ أوْلی مِنِ اکْتِسابِ الْحَسَناتِ . (3)

اجتناب از گناه بهتر از کسب حسنات است.

حضرت مولا علی علیه السلام می فرماید:

عَجِبْتُ لِأقْوامٍ یَحْتَمُونَ الطَّعامَ مَخافَهَ الأْذی ، کَیْفَ لاَ یَحْتَمُونَ الذُّنُوبَ مَخافَهَ النّارِ. (4)

تعجب می کنم از مردمی که از ترس ناراحتی و مرض از غذا می پرهیزند، چگونه از ترس عذاب از گناهان پروا ندارند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به عبداللّه بن مسعود سفارش فرمود:

إحْذَرْ سُکْرَ الْخَطیئَهِ ، فَإنَّ لِلْخَطیئَهِ سُکْراً کَسُکْرِ الشَّرابِ بَلْ هِیَ أشَدُّ سُکْراً

ص:112


1- (1) - أنعام (6) : 120. [1]
2- (2) - أنعام (6) : 151. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 185، حدیث 3514. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 41/75، باب 16، حدیث 26؛ [4] تحف العقول: 204.

مِنْهُ ، (1) یَقُولُ اللّه تَعالی: صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لایَرْجِعُونَ » (2)

از مستی گناه اجتناب کن که برای گناه همانند مستیِ شراب مستی است و بی خبری، بلکه حالت بی خبری و مستی که معلول گناه است از حالت بی خبری از شراب شدیدتر است، خدای بزرگ می فرماید: کر و گنگ و کورند، پس ایشان به راه هدایت بازنمی گردند.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلذُّنُوبُ الداءٌ، وَ الدَّواءُ الاِْسْتِغْفارُ، وَ الشِّفاءُ أنْ لاتَعُودَ. (3)

گناهان مرض است، استغفار دارو است و شفا به این است که به گناه بازنگردی.

کوچک شمردن گناه مرض بسیار خطرناکی است که انسان را تا پرتگاه سقوط و هلاکت می کشاند.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

اَلذُّنُوبُ کُلُّها شَدیدَهٌ ، وَ أَشَدُّها ما نَبَتَ عَلَیْهِ اللَّحْمُ وَ الدَّمُ . (4)

تمام گناهان شدید و بزرگ است و شدیدترین آنها گناهی است که بر آن گوشت و خون بروید.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

أعْظَمُ الذُّنُوبِ عِنْدَ اللّهِ سُبْحانَهُ ذَنْبٌ صَغُرَ عِنْدَ صاحِبِهِ . (5)

ص:113


1- (1) - بحار الأنوار: 104/74، باب 5، حدیث 1؛ [1]مکارم الأخلاق: 453. [2]
2- (2) - بقره (2) : 18. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 194، حدیث 3778؛ [4] عیون الحکم و المواعظ : 56.
4- (4) - الکافی: 270/2، حدیث 7؛ [5]بحار الأنوار: 317/70، باب 137، حدیث 5. [6]
5- (5) - غرر الحکم: 187، حدیث 3571؛ [7]مستدرک الوسائل: 349/11، باب 43، ذیل حدیث 13224. [8]

بزرگترین گناهان نزد خدای سبحان، گناهی است که به نظر کننده اش کوچک آید.

و نیز آن حضرت می فرماید:

أشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَخَفَّ بِهِ صاحِبُهُ . (1)

شدیدترین گناهان آن است که کننده اش آن را سبک بشمارد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

إنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْعَبْدَ أنْ یَطْلُبَ إلَیْهِ فِی الْجُرْمِ الْعَظیمِ ، وَ یُبْغِضُ الْعَبْدَ أنْ یَسْتَخِفَّ بِالْجُرْمِ الْیَسیرِ. (2)

خداوند دوست دارد بنده ای را که از او جهت جرم بزرگش طلب مغفرت کند و دشمن دارد عبدی را که گناه مختصرش را کوچک شمارد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به ابن مسعود فرمود:

لا تُحَقِّرَنَّ ذَنْباً وَ لا تُصَغِّرَنَّهُ ، وَ اجْتَنِبِ الْکَبائِرَ، فَإنَّ الْعَبْدَ إذا نَظَرَ یومَ القیامَهِ إلی ذُنُوبِهِ دَمَعَتْ عَیْناهُ قَیْحاً و دَماً. (3)

گناهی را حقیر و کوچک مشمار و از کبایر دوری گزین، به حقیقت که وقتی عبد در قیامت به گناهانش بنگرد از دو چشمش از شدت ناراحتی چرک و خون سرازیر گردد!

رسول خدا صلی الله علیه و آله به ابوذر می فرماید:

ص:114


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 477؛ [1]وسائل الشیعه: 312/15، باب 43، حدیث 20609. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 359/70، باب 137، حدیث 80؛ [3]الکافی: 427/2، حدیث 6. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 103/74، باب 5، حدیث 1؛ [5]مستدرک الوسائل: 350/11، باب 43، حدیث 13226؛ [6]مکارم الأخلاق: 452. [7]

إنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَری ذَنْبَهُ کَأَنَّهُ تَحْتَ صَخْرَهً یَخافُ أنْ تَقَعَ عَلَیْهِ ، وَ إنَّ الکافِرَ لَیَری ذَنْبَهُ کَأَنَّهُ ذُبابٌ مَرَّ عَلی أَنْفِهِ . (1)

هر آینه مؤمن گناهش را آن چنان می بیند که گویی زیر تخته سنگی است، می ترسد که بر او فرود آید. و کافر گناهش را چنان می پندارد که مگسی است بر بینی اش عبور می کند.

حضرت مسیح علیه السلام به یارانش فرمود:

إنَّ صِغارَ الذُّنُوبِ وَ مُحَقَّراتِها مِنْ مَکائِدِ إبْلیسَ ، یُحَقِّرُها لَکُمْ وَ یُصَغِّرُها فی أعْیُنِکُمْ فَتَجْتَمِعُ وَ تَکْثُرُ فَتُحیطُ بِکُمْ . (2)

به حقیقت که گناهان کوچک و حقیر از خدعه های ابلیس است، آنها را در نظر شما خوار و کوچک می کند، پس بدین صورت باری سنگین از گناهان جمع می شود و زیاد می گردد تا جایی که تمام جوانب وجود شما را می گیرد و درهای رحمت الهی را به روی شما می بندد.

امام رضا علیه السلام می فرماید:

اَلصَّغائِر مِنَ الذُّنُوبِ طُرُقٌ إلَی الْکبائِرِ، وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللّهَ فِی الْقَلیلِ لَمْ یَخَفْهُ فِی الْکَثیرِ. (3)

گناهان کوچک راهی به سوی گناهان بزرگ است و کسی که خدا را در گناهان کم نترسد در گناهان بزرگ نمی ترسد.

ص:115


1- (1) - بحار الأنوار: 79/74، باب 4، حدیث 3؛ [1]مستدرک الوسائل: 329/11، باب 40، حدیث 13175؛ [2]الامالی، شیخ طوسی: 527، ذیل حدیث 1162. [3]
2- (2) - بحار الانوار: 307/75، باب 25، حدیث 1؛ [4]مستدرک الوسائل: 350/11، باب 43، حدیث 13228؛ [5] تحف العقول: 392.
3- (3) - بحار الأنوار: 353/70، باب 137، حدیث 55؛ [6]عیون أخبار الرضا علیه السلام : 180/2، باب 44، حدیث 4. [7]

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

أشَّدُّ الذُّنُوبِ عِنْدَ اللّهِ سُبْحانَهُ ذَنْبٌ اسْتَهانَ بِهِ راکِبُهُ . (1)

سخت ترین گناهان در پیشگاه حق، گناهی است که انجام دهنده اش آن را سبک بشمارد.

آمرزش من از تو خدا غریب نیست از بنده جرم و عفو ز مولا غریب نیست

وهّابی و جوادی و مُعطیّ و ذوالمنن بنوازی ار به لطف گدا را غریب نیست

افتاده ام به خاک درت از ره نیاز راهی دهم به عالم بالا غریب نیست

سودی نمی رسد به تو از طاعت کسی گر بگذری ز جرمِ بَرایا غریب نیست

از بنده دور نیست که جرم و خطا کند بخشیدن از خدای تعالی غریب نیست

اقرار می کنم به گناهان خویشتن رحمی کن ای کریم و ببخشا غریب نیست

گر معصیت سزا نبود معصیت مبین بیچارگی ببین ز تو اینها غریب نیست

از من غریب نیست که سوزم در آتشت ور تو دهی به نزد خودت جا غریب نیست

ص:116


1- (1) - غرر الحکم: 187، حدیث 3570؛ [1]مستدرک الوسائل: 349/11، باب 43، حدیث 13244. [2]

از حدّ خود زیاده اگر می کنم طلب در حضرت کریم تمنّا غریب نیست

فیض است و درگه تو از این در کجا رود الحاح بر در تو خدایا غریب نیست

دارم محبت نبیّ و دگر خاندان او گر در جوارشان دهیم جا غریب نیست

(فیض کاشانی)

16 - سختی و سنگینی در برابر طاعت

عبادات و طاعات از باب عنایت حق به انسان و به اقتضای مصلحت دنیا و آخرت آدمی واجب شده است.

عبادات و طاعات، واجبات و محرّمات، به صورتی نیست که انسان از عهدۀ انجامش برنیاید.

فرامین و دستورهای حضرت حق مادون قدرت انسان جعل شده، به طوری که قرآن مجید بر این معنا صراحت دارد:

لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إلّاوُسْعَها» (1)

خدا هیچ کس را جز به اندازۀ توانایی اش تکلیف نمی کند .

قرآن مجید عبادات و طاعات و خیرات و مبرّات و عقاید و اعمال و اخلاق حسنه و پسندیده و مجموعۀ مسائل الهی را که عبارت از دین است، بار و مشقّت و رنج و زحمت بر عهدۀ انسان نمی داند:

ص:117


1- (1) - بقره (2) : 286. [1]

وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدّینِ مِنْ حَرَجٍ » (1)

و بر شما در دین هیچ مشقت و سختی قرار نداد .

دین ضامن خیر دنیا و آخرت و مایۀ سعادت امروز و فردا و حافظ حقوق فرد و خانواده و اجتماع است.

دین و دستورهایش می خواهد انسان را از مقام حیوانیت بیرون آورده و به کمال انسانیت برساند.

سنگینی و مشقّت و رنج و زحمت در اجرای برنامه های الهی برای کسی است که در برابر حق تواضع و خضوع نداشته باشد و از سعادت و سلامت خود، محض عیش و نوش چند روزۀ دنیا روگردان باشد.

آری، آنان که آخرت را به دنیا فروخته و حق را با باطل معامله کرده و ظلمت را بر نور ترجیح داده اند، طاعات و عبادات را سنگین و با زحمت و همراه رنج و مشقّت حسّ می کنند، از این جهت از مسائل ملکوتیه و فیوضات ربّانیه روگردان و به سوی اسفل الدرکات جهنّم در حرکت و وجودشان در دنیا مزاحم دیگران است.

قرآن مجید، این سند حق و حقیقت، دربارۀ آنان که عبادات را ضامن خیر دنیا و آخرت می دانند و در مذاق آنان از عسل شیرین تر است، می فرماید:

إنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإیمانِهِمْ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمُ الأْنْهارُ فی جَنّاتِ النَّعیمِ * دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَکَ اللّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعالَمینَ » (2)

بی تردید کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند ، پروردگارشان آنان را به سبب ایمانشان به بهشت های پر نعمت که نهرها از

ص:118


1- (1) - حج (22)؛ 78. [1]
2- (2) - یونس (10) : 9 - 10. [2]

زیر [ قصرهایِ ] آنها جاری است ، راهنمایی می کند . * [ آغازِ ] نیایششان در آن جا [ این است که ] : خدایا ! از هر عیب و نقصی منزّهی ، و درود خدا در آن جا به آنان عطا کردن سلامتی کامل است ، و پایان بخشِ نیایششان این است که همه ستایش ها ویژۀ خدا مالک و مربّی جهانیان است.

قرآن مجید روگردانان از عبادات و طاعات را دچار مرض استکبار می داند که از پس این مرض به بی دینی و جدایی از حقایق و واقعیت ها گراییده و به دنیا و آخرت خود لطمه و ضربۀ جبران ناپذیر می زنند.

وَاسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاهِ وَ إنَّها لَکَبیرهٌ إلاّ عَلَی الْخاشِعینَ » (1)

از صبر و نماز [ برای حل مشکلات خود و پاک ماندن از آلودگی ها و رسیدن به رحمت حق ] کمک بخواهید و بی تردید این کار جز بر کسانی که در برابر حق قلبی فروتن دارند دشوار و گران است.

در هر صورت سنگین دانستن عبادات و تلقین این معنی که آراسته شدن به حقایق الهیه بسی سخت و دشوار است، انسان را از خدا و کمالات و فضایل دور کرده و تبدیل به حیوانی شریر و موجودی فاسق و فاجر نموده و باعث بسته شدن هشت درِ بهشت و بازشدن هفت درِ جهنّم به روی انسان است.

مرد حق از دین و دنیا فارغ است چونکه این بتخانۀ دنیا شکست

مرد حق را جُبّه و دستار نیست یا بد و نیک جهانش کار نیست

مرد حق خود را به حق پیوسته است بر سر تخت سَما بنشسته است

رو که از اسرار مردان غافلی مانده ای اینجا به دام جاهلی

اندر اینجا مانده ای در قید تن چاک کن بر خویشتن این پیرهن

تو به ناز و نعمت و تن پروری همچو حیوان در شماران خری

ص:119


1- (1) - بقره (2) : 45. [1]

از خریّ خویش گم کردی تو راه لاجرم گیرند از فرقت کلاه

راه حق دارد امانی نه خطر اندرو بنشین مکن از خیر و شر

راه حق دارد حقیقت ها بسی مرد حق بین اندرو باشد کسی

(عطّار نیشابوری)

ص:120

[«3»وَ مُبَاهَاهِ الْمُکْثِرِینَ وَ الْإِزْرَاءِ بِالْمُقِلِّینَ وَ سُوءِ الْوِلایَهِ لِمَنْ تَحْتَ أَیْدِینَا وَ تَرْکِ الشُّکْرِ لِمَنِ اصْطَنَعَ الْعَارِفَهَ عِنْدَنَا «4»أَوْ أَنْ نَعْضُدَ ظَالِماً أَوْ نَخْذُلَ مَلْهُوفاً أَوْ نَرُومَ مَا لَیْسَ لَنَا بِحَقٍّ أَوْ نَقُولَ فِی الْعِلْمِ بِغَیْرِ عِلْمٍ ]

و فخر فروشی ثروتمندان و تحقیر تهی دستان و بدی سرپرستی نسبت به زیردستمان، و ترک سپاس نسبت به کسی که به ما احسان و خوبی کرده.

خدایا! به تو پناه می آوریم از این که ستمگری را یاری کنیم، یا ستم دیده ای را تنها گذاریم، یا آنچه که برای ما حق نیست بخواهیم، یا بدون آگاهی در امور علمی سخن گوییم.

17 و 18 - فخرفروشی ثروتمندان و خوار شمردن تهیدستان

اشاره

نازیدن به خود و مباهات نمودن به خویش به خاطر ثروت و مال، در مقابل کوچک شمردن تهیدستان و نیازمندان، حالت بسیار بدی است که گروهی از مردم در تاریخ حیات به آن دچار بوده و اکنون هم به آن دچارند.

این کوردلان غفلت زده و این فراموشکاران بدبخت، به چیزی می نازند که در گذشتۀ عمرشان از آن تهیدست بوده و در آیندۀ از زمانشان نیز از آن تهیدست می گردند.

اینان به چیزی فخر می نمایند که اگر در عدالت به دست نیاید و به اقتصاد و قسط و برابر با قوانین الهی خرج نشود، محصولی جز حسرت ابدی و عذاب دائمی

ص:121

و همیشگی نخواهد داشت:

وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ ألیمٍ * یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِأنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ » (1)

و کسانی را که طلا و نقره می اندوزند و آن را در راه خدا هزینه نمی کنند ، به عذاب دردناکی مژده ده . * روزی که آن اندوخته ها را در آتش دوزخ به شدّت گرما دهند و پیشانی و پهلو و پشتشان را به آن داغ کنند [ و به آنان نهیب زنند ] این است ثروتی که برای خود اندوختید ، پس کیفر زراندوزی خود را بچشید .

اینان به چیزی می نازند که قدرت بهره گیری از همۀ آن را ندارند و جز خورد و خوراک و پوشاک و مرکب و مسکن و عیش و نوش محدود سودی نصیب آنان از ثروت اندوخته نمی گردد، علاوه بر این به خاطر غرور و نخوتشان نسبت به مال که نمی گذارد مقدار لازم آن را در راه خداوند خرج کنند، آخرتشان بر باد می رود و حاصلی برای آنان بجای نمی ماند.

مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الآْخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها و ما لَهُ فِی الآْخِرَهِ مِنْ نَصیبٍ » (2)

کسی که زراعت آخرت را بخواهد ، بر زراعتش می افزاییم و کسی که زراعت دنیا را بخواهد ، اندکی از آن را به او می دهیم ، ولی او را در آخرت هیچ بهره و نصیبی نیست.

اینان به چیزی می بالند و بر عنصری فخر می نمایند و بر مادّه ای دل خوش

ص:122


1- (1) - توبه (9) : 34 - 35. [1]
2- (2) - شوری (42) : 20. [2]

می کنند و به خاطر آن بر دیگران کبر می ورزند و عدّه ای را خوار می شمارند که با حادثه ای چون سیل، طوفان، جنگ، آتش سوزی و سرانجام با مرگ از دست می رود.

اینان به چیزی می نازند که اگر با آن صحیح برخورد نشود مورّث بخل، حسد، حرص، طمع، کبر، غرور و نخوت است و این همه، حالات پلید و آلوده ای است که در هر کس ظهور نماید از دید محبت حضرت حق می افتد و جناب او با وی دشمن می شود.

اینان به چیزی دل خوشند که از نظر حضرت حق ارزش آن را ندارد که به آن دلخوش شوند و با از دست رفتنش به غم و غصه فرو روند.

اینان هماهنگ و تابع کسی هستند که قرآن مجید وی را سمبل جمع ثروت و بخل و کبر و خودبینی و فخر فروشی می شناسد و او را مستحق عذاب الیم حضرت جبّار می داند.

داستان قارون و ثروت او

«قارون بهرۀ عظیمی از ثروت داشت، خزینه ها و صندوق ها و انبارهایش انباشته از مال و جنس بود که قرآن می فرماید:

إنَّ مفاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَهِ اولِی الْقُوَّهِ » (1)

حمل کلیدهایش بر گروهی نیرومند گران و دشوار می آمد .

قارون در میان قوم خود روزگار را به عیّاشی و خوشگذرانی سپری می کرد و لباس های فاخر می پوشید و با تجمّل و آرایش از خانه بیرون می آمد.

قصرها برای خود ساخته و در آن جا خدمتگزاران مخصوص به کار گرفته بود و

ص:123


1- (1) - قصص (28) : 76. [1]

همیشه در تلاش زیاد کردن غلامان و حشم خویش وقت سپری می کرد و در پی این بود که از هر لذّتی خود را برخوردار و سیر سازد و حرص و عطش خود را فرو نشاند، او می خواست به آخر حدّ تنعّم رسیده چشم و دلش سیر شود.

مال دنیا از آغاز، اساس زینت و بهجت دنیا بوده و وسیلۀ زندگی و قوام آن است، ولی این مرد شیطان زده آن را وسیلۀ طغیان و مایۀ تکبّر ساخته و با داشتن آن، غرور و نخوت می فروخت.

بیچاره گمان می کرد او تافتۀ جدا بافته است و کسی نه حق دارد و نه می تواند همدوش او باشد، تا چه رسد به این که او را مقهور خود سازد.

او چنین می پنداشت که همۀ مردم مسخّر و زیردست اویند و لذا وقتی صحبت می کرد باید همه سرها را به زیر افکنند و هر وقت اشاره می کند باید به خدمتش حاضر باشند. غلامانش همین معانی را معمول می داشتند، هر وقت صدا می زد:

پسر بیا؟ در شتافتن به سویش از یکدیگر سبقت می جستند.

او توقّع داشت این انسان های زیردستش بنده های خالص باشند و آن بیچارگان هم این معنا را بر خود واجب دانسته، وای بر آن خدمتگزاری که خیال نافرمانی وی را به دل بگذراند و محرومیت نصیب آن غلامی که در اطاعتش دیر بجنبد.

قارون در تاریخ بشریت مردی استثنایی و نوظهور نبود، هستند مردمی که راه و رسمشان این است که چون در خود قدرتی دیدند پا از گلیم خود بیرون می کنند و به مردم ظلم کرده، سلطنت و قدرت خود را بر دیگران تحمیل می نمایند و علی رغم ایشان جبروت و سطوت خود را به خورد آنان می دهند.

ای کاش این طبقۀ توانگر کمی کوتاه می آمدند و معنای زندگی صحیح را می فهمیدند و راه روشن آن را می یافتند.

آری، اگر می یافتند می فهمیدند که تنها داشتن مال گردن مردم را برای انسان خاضع نمی کند و مردم به طوع و رغبت در برابر انسان سر فرود نمی آورند، بلکه

ص:124

بندۀ احسانند، وقتی این مردم را می توان مطیع ساخت که آنان را از خیر خود سرشار نمود و شکم گرسنه شان را سیر گردانید، تنها در این صورت دل ها به سوی انسان معطوف گشته و انسان می تواند خوبی ها را جلب و شرور زیادی را از خویش دور سازد و علاقۀ مردم را متوجه خویش ساخته و آنان را به دور خود گرد آورد.

علاوه بر این می تواند از این راه رضای خدا را هم به دست آورده و خوبی های مردم را با ثواب و جزای خدایی تلافی کند و در نتیجه به خیر دنیا و آخرت برسد.

ولی چه باید کرد که مال دنیا چشم دل را کور و غرور ناشی از زرق و برق آن بصیرت ها را از بین می برد، لذا به هر اجتماعی سر بزنیم از برخی از مردم جز ریاکاری نمی بینیم و جز تعارفاتی حاکی از نفاق نمی شنویم و جز با محرومیت و نالۀ مظلومان برخورد نمی نماییم.

نمی بینم در این میدان یکی مرد زنانند این سبک عقلان بی درد

ندیدم مردِ حق هر چند بردم به گرد این جهان چشم جهانگرد

گرفته گَرد گِرداگرد عالم نمی بینم سواری زیر آن گرد

سواری هست پنهان از نظرها زنامحرم زنان پنهان بود مرد

بود مرد آن که حق را بنده باشد به داغ بندگی مرد است هر مرد

بود مرد آن که او زد بر هوا پای رگ و ریشه هوس از سر بدر کرد

بود مرد آن که دل کَنْد از دو عالم به یک جا داد و گشت از خویشتن فرد

بود مرد آن که با حق انس بگرفت به او پیوست و ترک ماسوا کرد

بود مرد آن که او رست از من و ما برآورد از نهاد خویشتن گرد

بود مرد آن که فانی گشت از خود ز تشریف بقای حق بقا کرد

خداوندا ز فضل خود مدد کن که ره یابم به مردی تا شوم مرد

به مردی می رسی ای فیض و مردی به شرط آن که گردی از خودی فرد

(فیض کاشانی)

ص:125

مردم می دیدند هر چه گرسنگان بیشتر می شوند او بیشتر در پی جمع آوری ثروت می افتد و هر چه برهنگان زیادتر می گردند او با لباس های فاخر خود بیشتر تجمّل و آرایش می کند، علاوه بر این که غرور و بزرگی هم می فروشد و همچنان راه طغیان و ظلم خود را دنبال می کند.

لاجرم جمعی تصمیم گرفتند روح خیر را در او تحریک کرده از آن خواب گرانش بیدار سازند، لذا از درِ خیرخواهی نصیحتش کردند که مال نباید وسیلۀ گمراهی انسان گشته و میان او و احسان به مردم و نادیده گرفتن لغزش های محتاجان و خوشدل نمودن و تلطف بر بیچارگان حایل گردد، بلکه بهترین وسیله است برای این که انسان بتواند به چنین کارهای نیکی توفیق یافته نام نیک دنیا و ثواب آخرت را به دست آورد.

مضافاً بر این که احسان به خلق بهتر از خود انسان مال را نگهداری کرده، باقی می گذارد.

سپس اضافه کردند که ما برای مال تو کیسۀ طمع ندوخته ایم، این تو و آن اموالت، هر چه می خواهی از آن استفاده کن، ما پیشنهاد دیگری به تو داریم که خیرش عاید خودت می شود و آن این است که مگر مقصود تو غیر این است که از رزق طیّب حلال دنیا کام برگیری ؟ البته بگیر، لکن فقرا را هم در نظر داشته باش و کامیابی از دنیا، محتاجان را از یادت نبرد و به شکرانۀ این که خداوند به تو احسان کرده تو نیز به ایشان احسان کن تا نعمت برایت محفوظ مانده و ثروت برکت کند و از آن فقط خیر بینی و مایۀ درد سرت نشود.

لکن یک مرد طاغی کجا گوشش بدهکار نصیحت است و چگونه ممکن است اندرز را تا پردۀ دل او نفوذ داد؟ علاقۀ به مال شراشر دل قارون را پر کرده و جایی برای نصیحت باقی نگذاشته، به علاوه در او علوّ و استکبار به بار آورده، دیگر کجا از افراد خیر خواه حرف می شنود؟ به نظر او این افراد کسی نیستند که به او دستور

ص:126

دهند و او اطاعتشان کند؟ اصولاً به اینها چه ربطی دارد که در کار او مداخله کرده و به رفتارهای خصوصی او دست اندازی نمایند!

او در ردّ گفتار آنان با کمال خشونت گفت: من احتیاجی به نصیحت و خیر خواهی شما ندارم، عقل من خیلی از عقل شما بیشتر و فکرم بسیار از فکر شما تیزتر است، شما گمان کرده اید هر کسی می تواند چنین مالی به دست آورد؟ این عقل و فکر من بود که چنین موفقیتی نصیبم کرد، علاوه من نسبت به این مال سزاوارتر از دیگرانم، پس خواهش می کنم این خیرخواهی را برای خود نگه دارید و با آن امور خود را اصلاح نمایید.

آنگاه برای این که دل مردم را بیشتر به درد آورد با تجمّل و جلال و شکوه هر چه تمام تر از خانه بیرون آمده و نمونه ای از بسیار و مشتی از خروار ثروت خود را به رخ مردم کشید.

مردم فقیر که او را دیدند با چه لباس های فاخر و چه اسب های قیمتی بیرون آمده و خدم و حشم وی از عقبش روانند، چشم هایشان خیره گشته و همه به تماشایش نزدیک آمده، دل هایشان چاک شد از این که او را در آن ناز و نعمت و خود را در این فقر و نکبت ببینند، به یکدیگر می گفتند:

یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما اوتیَ قارُونُ إنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ » (1)

ای کاش مانند آنچه به قارون داده اند برای ما هم بود ، واقعاً او دارای بهرۀ بزرگی است.

وَ قالَ الَّذینَ اوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللّهِ خَیرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لایُلقّیها إلاَّ الصّابِرُونَ » (2)

و کسانی که معرفت و دانش به آنان عطا شده بود ، گفتند : وای بر شما پاداش

ص:127


1- (1) - قصص (28) : 79. [1]
2- (2) - قصص (28) : 80. [2]

خدا برای کسانی که ایمان آورده و کار شایسته انجام داده اند بهتر است . و [ این حقیقت الهیه را ] جز شکیبایان در نمی یابند.

موسی علیه السلام هر چه به قارون در این خصوص اصرار کرد سود نبخشید و فایده ای نداشت و قارون به گفتار موسی اعتنا نکرد و خود را بالاتر از آن دید که به فرمان حق سرفرود آورد.

موسی پس از مدتی زیاد که قارون را به راه خدا دعوت کرد و وی را با مواعظ حسنه پند داد ولی از به راه آمدن وی مأیوس شد از خدا خواست تا عذابش را بر او نازل کند و مردم را از فتنه و اغوای وی نجات دهد.

خدا دعای موسی را مستجاب کرد و زمین را فرمود تا او و خانۀ او را در خود فرو برد.

آن روز از اموال و خدم و حشم کسی که او را یاری کند نبود، تنها خدا بود که می توانست به فریادش برسد ولکن او از خدا کمک نخواست.

فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الأْرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَهٍ یَنْصُرونَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ ما کانَ مِنَ الْمُنْتَصِرینَ » (1)

پس او و خانه اش را در زمین فرو بردیم ، و هیچ گروهی غیر از خدا برای او نبود که وی را [ برای رهایی از عذاب ] یاری دهد ، و خود نیز نتوانست از خود دفاع کند.

زمین قارون و اموالش را بلعید و داستانش مایۀ عبرت قوم موسی و پیروان فقیرش گردید و چون مردم سرانجام وی را دیدند از آن آرزوهایی که کرده بودند پشیمان گشته و حضرت حق را شکر کردند که مثل قارون نشدند. (2)

ص:128


1- (1) - قصص (28) : 81. [1]
2- (2) - تاریخ انبیاء: 217.

البته این عذاب و خواری فقط مخصوص قارون نبوده، بلکه بر اساس سنّت حتمیۀ الهیه دامنگیر هر ثروتمند فخر فروش و متکبر خودبین است.

19 - بدرفتاری با زیردستان

سفارشی که فرهنگ پاک اسلام نسبت به زیردستان اعم از فرزندان و کارگران مراکز کار و منازل دارد، در تاریخ مکاتب اعتقادی و سیاسی و اجتماعی سابقه ندارد.

قرآن مجید به مطلق نیکوکاری و به خصوص نیکی به زیردستان اصرار و امر واجب دارد.

وَ أحْسِنُوا إنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ » (1)

ونیکی کنید که یقیناً خدا نیکوکاران را دوست دارد.

إنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإْحْسانِ وَ إیْتاءِ ذِی الْقُرْبی» (2)

به راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

وَ دینُهُمُ الْوَرَعُ وَالْعِفَّهُ - إلی أن قال - وَ حُسْنُ الصُّحْبَهِ وَ حُسْنُ الْجَوارِ. (3)

فرهنگ و آیین ائمّه علیهم السلام ورع و عفّت...و نیکو معاشرت کردن با همه و نیکو همسایه داری است.

از حضرت باقر علیه السلام وارد شده:

ص:129


1- (1) - بقره (2) : 195. [1]
2- (2) - نحل (16) : 90. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 158/71، باب 10، حدیث 8؛ [3]مستدرک الوسائل: 315/8، باب 2، حدیث 9535. [4]

أرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ بَنَی اللّهُ لَهُ بِیْتاً فِی الْجَنَّهِ : مَنْ آوَی الْیَتیمَ ، وَ رَحِمَ الضَّعیفَ ، وَ أشْفَقَ عَلی والِدَیْهِ ، وَ رَفِقَ بِمَمْلُوکِهِ . (1)

چهار خصلت است که در هر کس باشد خداوند خانه ای در بهشت برای او بنا می کند: پناه دادن به یتیم، ترحّم به ضعیف و ناتوان و آن که زیر دست است، مهربانی به پدر و مادر و نرمی با آن که در اختیار انسان است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ أرادَ أنْ یُدْخِلَهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فی رَحْمَتِهِ وَ یُسْکِنَهُ جَنَّتَهُ ، فَلْیُحْسِنْ خُلْقَهُ وَلْیُعْطِ النَّصَفَهَ مِنْ نَفْسِهِ ، وَلْیَرْحَمِ الْیَتیمَ ، وَلْیُعِنِ الضَّعیفَ ، وَلْیَتَواضَعْ للّهِ الَّذی خَلَقَهُ . (2)

کسی که علاقه دارد خداوند او در رحمتش جای دهد و وارد بهشتش کند، باید که اخلاقش نیکو بماند، از جانب خود به همگان انصاف دهد، به یتیم رحمت آورد، به ضعیف و زیردست کمک کند و برای خداوندی که وی را آفریده تواضع نماید.

20 - ناسپاسی در برابر خوبی دیگران

ادب انسانی و اسلامی اقتضا می کند که انسان در برابر خوبی و احسان دیگران به شکر و سپاس برخیزد.

آنان که نیکی های دیگران را توجهی نمی کنند و خوبی های مردم را نسبت به خود به نظر نمی آورند و در برابر احسان دیگران به سپاس و شکر برنمی خیزند، انسان هایی دور از واقعیت و جدای از حقایق فضایل اخلاقیه اند.

اسلام از انسان می خواهد خوبی دیگران را به عملی بهتر از عمل آنان یا مثل آن

ص:130


1- (1) - بحار الأنوار: 140/71، باب 4، حدیث 6؛ [1]وسائل الشیعه: 338/16، باب 19، حدیث 21707. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 370/66، باب 38، حدیث 12؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 389، حدیث 15. [4]

پاسخ گوید:

وَ إذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأحْسَنَ مِنْها أوْ رُدُّوها إنَّ اللّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ حَسیباً» (1)

و هنگامی که به شما درود گویند ، شما درودی نیکوتر از آن، یا همانندش را پاسخ دهید؛ یقیناً خدا همواره بر همه چیز حسابرس است.

در روایات بسیار مهم آمده، سپاس در برابر نیکی دیگران در حقیقت سپاس خدا است. امام رضا علیه السلام می فرماید:

مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقینَ لَمْ یَشکُرِ اللّهَ عز و جل . (2)

هر کس احسان و انعام و محبّت دیگران را سپاس نگوید، خداوند عز و جل را شکر نگفته است.

در روایت آمده: خداوند به بنده ای از بندگانش در روز قیامت می فرماید: آیا فلانی را سپاس گفتی ؟ عرضه می دارد: الهی تو را شکر کردم. خطاب می رسد: اگر او را شکر نکردی مرا شکر ننمودی. (3)قرآن مجید تشکر از خوبی دیگران را سفارش می کند:

وَ وَصَّیْنَا الإْنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ امُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی عامَیْنِ أنِ اشْکُرْلی وَ لِوالِدَیْکَ إلَیَّ الْمَصیرُ» (4)

و انسان را دربارۀ پدر و مادرش سفارش کردیم ، مادرش به او حامله شد [ در حالی که ] سستی به روی سستی [ به او دست می داد ] و باز گرفتنش [ از

ص:131


1- (1) - نساء (4) : 86. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 44/68، باب 61، حدیث 47؛ [2]وسائل الشیعه: 313/16، باب 8، حدیث 21638. [3]
3- (3) - الکافی: 99/2، حدیث 30؛ [4] وسائل الشیعه: 310/16، باب 8، حدیث 21626.
4- (4) - لقمان (31) : 14. [5]

شیر ] در دو سال است [ و سفارش کردیم ] که برای من و پدر و مادرت سپاس گزاری کن ؛ بازگشت [ همه ] فقط به سوی من است.

جوانی سر از رأی مادر بتافت دل دردمندش به آذر بتافت

چو بیچاره شد پیشش آورد مهد که ای سست مهر فراموش عهد

نه گریان و درمانده بودیّ و خُرد که شبها ز دست تو خوابم نبرد

نه در مهد نیروی و حالت نبود مگس راندن از خود مجالت نبود

تو آنی که از یک مگس رنجه ای که امروز سالار و سرپنجه ای

به حالی شوی باز در قعر گور که نتوانی از خویشتن دفع مور

دگر دیده کی بر فروزد چراغ چو کرم لحد خورد پیر دماغ

چو پوشیده چشمی ببینی که راه نبیند همی وقت رفتن به چاه

تو گر شکر کردی که با دیده ای وگرنه تو هم چشم پوشیده ای

معلّم نیاموختت علم و رای سرشت این صفت در وجودت خدای

گرت حق ندادی دل حق نیوش حقت عین باطل نمودی به گوش

(سعدی شیرازی)

21 و 22 - یاری ستمگران و خوار کردن ستمدیدگان

اشاره

عقل و شرع حکم می کنند که هرگونه کمکی به ستمگران که آنان را در ظلم و ستمشان تشجیع کند و باعث ذلّت و خواری ستمدیده گردد و ضعیف را زیر بار ظلم آنان به انواع سختی ها دچار نماید، حرام و به شدّت ممنوع است.

آنان که از ستمگران متابعت می کنند و در هر کاری از آنان فرمان می برند و دستورهای ظالمانۀ آنان را اجرا می نمایند، اگر از این ظالمان ستم پیشه و خائنان به انسان و انسانیت دست بردارند، البته آتش ظلم و ستم خاموش و مظلومان از اسارت و مشقّت نجات پیدا می کنند و به حقوق فردی و خانوادگی و اجتماعی و

ص:132

سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خود می رسند و جهان تبدیل به بوستان عشق و محبّت و صفا و صیمیمیت می شود.

ستمگران در قرآن

«وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی ءَایَتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطَنُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ » (1)

و هرگاه کسانی را دیدی که در آیات ما [ به قصد شبهه اندازی ] به یاوه گویی و سخن بی منطق می پردازند از آنان روی گردان [ و مجلسشان را ترک کن ] تا در سخنی دیگر در آیند . و اگر شیطان تو را [ نسبت به ترک مجلسشان ] به فراموشی اندازد ، پس از یاد آوردن [ به سرعت بیرون برو و ] با گروه ستمکاران منشین.

وَ تِلْکَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أمْرَ کُلِّ جَبّارٍ عَنیدٍ * وَاُتْبِعُوا فی هذِهِ الدُّنیا لَعْنَهً وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ » (2)

و اینان قوم عاد بودند که آیات پروردگارشان را انکار کردند ، و از پیامبران او نافرمانی نمودند ، و فرمان هر سرکش ستیزه جویی را پیروی کردند. * و در این دنیا و روز قیامت با لعنتی بدرقه شدند .

وَ لا تَرْکَنُوا إلَی الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ أوْلیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ » (3)

و به کسانی که [ به آیات خدا ، پیامبر و مردم مؤمن ] ستم کرده اند ، تمایل و

ص:133


1- (1) - أنعام (6) : 68. [1]
2- (2) - هود (11) : 59 - 60. [2]
3- (3) - هود (11) : 113. [3]

اطمینان نداشته باشید و تکیه مکنید که آتش [ دوزخ ] به شما خواهد رسید ودر آن حال شما را جز خدا هیچ سرپرستی نیست ، سپس یاری نمی شوید.

به دانشمندی گفتند: فلان شخص، نویسنده و دفتردار فلان ستمگر شده و تنها کاری که می کند نوشتن خرج و دخل است و از این بابت مزد و اجرت دریافت می نماید و تأمین زندگی می کند وگرنه خود و خانواده اش دچار مشکل می شوند. در پاسخ گفت:

آیا گفتار حضرت موسی آن مرد صالح را در سورۀ قصص نخوانده اید؟

قالَ رَبِّ بِما أنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أکُونَ ظَهیراً لِلْمُجْرِمینَ » (1)

گفت : پروردگارا ! به خاطر قدرت و نیرویی که به من عطا کردی ، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم شد.

ستمگران در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ دَلَّ جائِراً عَلی جَوْرٍ کانَ قَرینَ هامانَ فی جَهَنَّمَ . وَ قالَ مَنْ تَوَلّی خُصُومَهَ ظالِمٍ أوْ أعانَ عَلَیْها ثُمَّ نَزَلَ بِهِ مَلَکَ الْمَوْتِ قالَ لَهُ : أبْشِرْ بِلَعْنَهِ اللّهِ وَ نارِ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ. وَ قالَ : ألا وَ مَنْ عَلَّقَ سَوْطاً بَیْنَ یَدَیْ سُلْطانٍ جائِرٍ جَعَلَ اللّهُ ذلِکَ السَّوْطَ یَوْمَ الْقِیامَهِ ثُعْباناً مِن النّارِ طُولُهُ سَبْعُونَ ذِراعاً یُسَلَّطُ عَلَیْهِ فی نارِ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ. وَ نَهی صلی الله علیه و آله عَنْ إجابَهِ الْفاسِقینَ إلی طَعامِهِمْ . (2)

کسی که ستمگری را بر ستمی دلالت کند، در جهنّم همنشین هامان خواهد بود.

ص:134


1- (1) - قصص (28) : 17. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 369/72، باب 82، ذیل حدیث 3. [2]

و هر کس مدافع ستمگری باشد یا وی را بر ظلم و ستمش یاری دهد، چون ملک الموت بر او نازل گردد گوید: تو را به لعنت خدا و آتش جهنّم که بدمکانی است بشارت باد. و هر کس تازیانه دار ظالمان و ستم پیشگان باشد، خداوند آن تازیانه را در قیامت تبدیل به اژدهایی از آتش با هفتاد ذرع طول کند تا در جهنّم بر وی مسلّط باشد و جهنم بد بازگشت گاهی است و رسول خدا صلی الله علیه و آله از اجابت دعوت فاسق حتی برای یک وعده غذا نهی فرمود.

عیسی علیه السلام به بنی اسرائیل فرمود:

لا تُعِینُوا الظّالِمَ عَلی ظُلْمِهِ فَیَبْطُلَ فَضْلُکُمْ . (1)

به ستمکاران یاری ندهید که خوبی های شما نزد خداوند باطل می شود.

امام صادق علیه السلام از پدرانش، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

إذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ نادی مُنادٍ: أیْنَ الظَّلَمَهُ وَ أعْوانُهُم ؟ مَنْ لاقَ لَهُمْ دَواهً ، أوْ رَبَطَ لَهُمْ کیساً أوْ مَدَّ لَهُمْ مُدَّهَ قَلَمٍ فَاحْشُرُوهُمْ مَعَهُمْ . (2)

چون روز قیامت شود منادی ندا کند، ستمکاران و کمک دهندگانشان کجایند؟ هر کس برای آنان لیقۀ دوات آماده کرده، یا جیبی دوخته، یا قلمی را برای آنان به دوات زده، آنان را با ستمکاران یکجا قرار دهید.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ أعانَ ظالِماً عَلی مَظْلُومٍ لَمْ یَزَلِ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ ساخِطاً حَتّی یَنْزِعَ عَنْ مَعُونَتِهِ . (3)

کسی که ستمکاری را در ستم بر مظلومی یاری دهد، دائم در غضب خداست

ص:135


1- (1) - بحار الأنوار: 370/72، باب 82، حدیث 7؛ [1]مستدرک الوسائل: 126/13، باب 35، حدیث 14971. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 372/72، باب 82، حدیث 17؛ [3]مستدرک الوسائل: 127/13، باب 35، حدیث 14974. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 373/72، باب 82، حدیث 22؛ [5]وسائل الشیعه: 57/16، باب 80، حدیث 20969. [6]

تا از آن عمل زشت دست بردارد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ مَشی مَعَ ظالِمٍ لِیُعینَهُ وَ هُوَ یَعْلَمُ أنَّهُ ظالِمٌ فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الإْسْلامِ . (1)

کسی که با ظالمی برای کمک به او حرکت کند در حالی که بداند او مردی ستمگر و ظالم است، از اسلام خارج شده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

شَرُّ النّاسِ الْمُثَلِّثُ ، قیلَ : یا رَسُولَ اللّهِ وَ ما الْمُثَلِّثُ ؟ قالَ : الَّذی یَسْعی بِأخِیه إلَی السُّلطانِ فَیُهْلِکُ نَفْسَهُ ، وَ یُهْلِکُ أخاهُ ، وَ یُهْلِکُ السُّلْطانَ . (2)

بدترین مردم مثلِّث است. عرضه داشتند: مثلِّث چیست ؟ فرمود: کسی که علیه برادر مسلمانش نزد ستمگر سعایت و سخن چینی می کند و بدین سبب خودش و برادرش و ستمگر را به هلاکت می اندازد (برادرش را به دست سلطان و خود و سلطان را با عذاب جهنّم).

کمک به مظلومان

اعانت مظلوم در برابر ظالم و یاری او جهت نجات از ستم ستمکار از اوجب واجبات در اسلام است، تا جایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ أصْبَحَ لایَهْتَمُّ بِاُمُورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ . (3)

ص:136


1- (1) - بحار الأنوار: 377/72، باب 82، حدیث 35؛ [1]مستدرک الوسائل: 125/13، باب 35، حدیث 14966. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 377/72، باب 82، ذیل حدیث 35؛ [3]مستدرک الوسائل: 125/13، باب 35، حدیث 14967. [4]
3- (3) - الکافی: 163/2، حدیث 1؛ [5]وسائل الشیعه: 336/16، باب 18، حدیث 21701؛ [6]بحار الأنوار: 337/71، باب 20، حدیث 116. [7]

کسی که صبح کند و اهتمام به امور مسلمانان نورزد، مسلمان نیست.

23 - طلب ناحق

انسان گاهی در اموری، همانند مقام، مال، عنوان، در صورتی که حق او نیست برای به دست آوردنش اهتمام می ورزد و در این زمینه مجبور به پایمال کردن حقوق دیگران می شود و این کاری است که آیات و روایات از آن نهی کرده اند و آن را عملی حرام و گاهی خیانت به خدا و رسول او و مردم مؤمن دانسته اند.

حضرت سجّاد علیه السلام در این قسمت از دعا از حضرت حق می خواهد وی را از طلب آنچه حق او نیست حفظ فرماید.

اگر انسان از ابتدای زندگی جلوی طمع ورزی خود را بگیرد، به این بلیّۀ سخت و مصیبت مهلک دچار نمی شود.

امام صادق علیه السلام دربارۀ کسی که مثلاً ریاست بر مردم حق او نیست ولی در طلب آن کوشش می کند می فرماید:

مَنْ طَلَبَ الرِّیاسَهَ هَلَکَ . (1)

هر کس طالب ریاست باشد هلاک می شود.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ ، مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِها، مَلْعُونٌ کُلُّ مَنْ حَدَّثَ بِها نَفْسَهُ . (2)

از رحمت خدا دور است کسی که به ناحق ادعای ریاست کند، ملعون است آن که اهتمام به آن ورزد و از رحمت الهی دور است هر کس با خود از ریاست سخن بگوید.

ص:137


1- (1) - بحار الأنوار: 150/70، باب 124، حدیث 2؛ [1]الکافی: 297/2، حدیث 2. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 151/70، باب 124، حدیث 5؛ [3]الکافی: 298/2، حدیث 4. [4]

مَنْ طَلَبَ الرّیاسَهَ لِنَفْسِهِ هَلَکَ ، فَإنَّ الرّیاسَهَ لاتَصْلَحُ إلاّ لِأَهْلِها. (1)

هر کس برای خود طلب ریاست کند هلاک گردد، به حقیقت که ریاست جز برای اهلش صلاح نیست.

سایر اموری که نیز حق انسان نیست، اگر آدمی در طلبش برآید و به این خاطر حق دیگران پایمال گردد، از رحمت حق محروم می شود.

24 - از روی نادانی سخن گفتن

آنچه را انسان به آن علم ندارد، وقتی دربارۀ آن وارد سخن می گردد، یا منتهی به تهمت، یا گمراهی دیگران، یا آشوب در یک خانواده، یا یک اجتماع، یا از بین رفتن مال، یا آبروی یک انسان بی گناه، یا ردّ یک حق و یا استقرار امر باطل می گردد که گناه هر کدام از اینها در پیشگاه حضرت حق گاهی از کوهها سنگین تر است.

امام صادق علیه السلام از شخص حکیمی روایت می کند:

اَلْبُهْتانُ عَلَی الْبَریء أثْقَلُ مِنَ الْجِبالِ الرّاسِیاتِ . (2)

تهمت زدن به پاکدامن از کوههای استوار سنگین تر است.

گناه گمراه کردن دیگران بنابر تفسیر حضرت صادق علیه السلام از آیۀ:

مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفسٍ أوْ فَسادٍ فِی الأْرْضِ فَکَأنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً» (3)

هر کس انسانی را جز برای حق ، [ قصاص ] یا بدون آن که فسادی در زمین کرده باشد ، بکشد ، چنان است که همۀ انسان ها را کشته.

ص:138


1- (1) - بحار الأنوار: 154/70، باب 124، حدیث 12؛ [1]مستدرک الوسائل: 381/11، باب 50، حدیث 13311. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 194/72، باب 62، حدیث 3؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 245، حدیث 1. [4]
3- (3) - مائده (5) : 32. [5]

ازکشتن تمام انسان ها سنگین تر است.

و نیز آشوب ایجاد کردن در بین مردم و خانواده ها و باعث ریخته شدن آبروی مردم یا از بین رفتن مال بی گناه، گناهانی بس عظیم و اعمالی بس قبیح است. در این زمینه ها تمام مردم را یک آیه در قرآن مجید بس است که می فرماید:

وَ لا تَقْفُ مالَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْئُولاً» (1)

و از چیزی که به آن علم نداری [ بلکه برگرفته از شنیده ها ، ساده نگری ها ، خیالات و اوهام است ] پیروی مکن ؛ زیرا گوش و چشم و دل [ که ابزار علم و شناخت واقعی اند ] موردِ بازخواست اند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

تو را از دو خصلت بازمی دارم که در آن دو خصلت مردم تباه شدند: یکی آن که خدا را از روی نادرستی بپرستی و دیگر آن که از روی نادانی برای مردم حکمی و فتوائی صادر کنی. (2)زراره بن اعین می گوید: از حضرت باقر علیه السلام پرسیدم:

ما حَقُّ اللّهِ عَلَی الْعِبادِ؟ قالَ : أنْ یَقُولُوا ما یَعْلَمُونَ ، وَ یَقِفُوا عِنْدَ ما لا یَعْلَمُونَ . (3)

حق خدا بر بندگان چیست ؟ فرمود: این که بگویند آنچه می دانند و باز ایستند از آنچه نمی دانند.

ص:139


1- (1) - اسراء (17) : 36. [1]
2- (2) - الکافی: 42/1، حدیث 2؛ [2] وسائل الشیعه: 21/27، باب 4، حدیث 33102.
3- (3) - الکافی: 43/1، حدیث 7؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 420، حدیث 14. [4]

[«5»وَ نَعُوذُ بِکَ أَنْ نَنْطَوِیَ عَلَی غِشِّ أَحَدٍ وَ أَنْ نُعْجَبَ بِأَعْمَالِنَا وَ نَمُدَّ فِی آمَالِنَا «6»وَ نَعُوذُ بِکَ مِنْ سُوءِ السَّرِیرَهِ وَ احْتِقَارِ الصَّغِیرَهِ وَ أَنْ یَسْتَحْوِذَ عَلَیْنَا الشَّیْطَانُ أَوْ یَنْکُبَنَا الزَّمَانُ أَوْ یَتَهَضَّمَنَا السُّلْطَانُ «7»وَ نَعُوذُ بِکَ مِنْ تَنَاوُلِ الْإِسرَافِ وَ مِنْ فِقْدَانِ الْکَفَافِ «8»وَ نَعُوذُ بِکَ مِنْ شَمَاتَهِ الْأَعْدَاءِ وَ مِنْ الْفَقْرِ إِلَی الْأَکْفَاءِ وَ مِنْ مَعِیشَهٍ فِی شِدَّهٍ وَ مِیتَهٍ عَلَی غَیْرِ عُدَّهٍ «9»وَ نَعُوذُ بِکَ مِنَ الْحَسْرَهِ الْعُظْمَی وَ الْمُصِیبَهِ الْکُبْرَی وَ أَشْقَی الشَّقَاءِ وَ سُوءِ الْمَآبِ وَ حِرْمَانِ الثَّوَابِ وَ حُلُولِ الْعِقَابِ «10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِذْنِی مِنْ کُلِّ ذَلِکَ بِرَحْمَتِکَ وَ جَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ .]

و به تو پناه می آوریم از این که راه خیانت به کسی را به پیماییم، و نسبت به کردارمان خودپسندی کنیم، و آرزوهای خود را دور و دراز سازیم و به تو پناه می آوریم، از بدی باطن و ناچیز شمردن گناه کوچک، و این که شیطان بر ما چیره شود، یا روزگار ما را به عرصۀ بلا و نکبت اندازد، یا پادشاه بر ما جور و ستم روا دارد.

و به تو پناه می آوریم، از رسیدن به اسراف، و از دست دادن آنچه که در زندگی به اندازه و کافی است و به تو پناه می آوریم از سرزنش دشمنان و از

ص:140

احتیاج به هم نوعان، و از معیشت در سختی، و از مرگ بدون توشه.

و به تو پناه می آوریم، از حسرت عظیم تر و بلای بزرگ تر، و بدترین بدبختی و بدی بازگشت، و محرومیت از ثواب، و داخل شدن مجازات.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و مرا و تمام مؤمنین و مؤمنات را به رحمتت از همۀ این امور زشت پناه ده، ای مهربان ترین مهربانان!

25 - غشّ و خدعه

مکر و فریب و حیله و خدعه و به تعبیر روایات غشّ با مردم عملی شیطانی و مورد نفرت حق و جاذب لعنت و شقاوت برای مرتکب آن است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

إنْ کانَ الْعَرْضُ عَلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَقّاً فَالْمَکْرُ لِماذا؟ (1)

اگر عرضه شدن تمام برنامه ها بر حضرت حق امری مسلّم و حتمی است پس خدعه و حیله برای چیست ؟

امام رضا علیه السلام از پدرانش، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که آن حضرت فرمود:

از امین وحی شنیدم:

إنَّ الْمَکْرَ وَالْخَدیعَهَ فِی النّارِ. ثُمَّ قالَ صلی الله علیه و آله : لَیْسَ مِنّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً، وَ لَیْسَ مِنّا مَنْ خانَ مُسْلِماً. (2)

مکر و خدعه و فریب و غشّ در آتش است. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: از ما نیست هر کس مسلمانی را بفریبد و از ما نیست هر کس به مسلمانی خیانت ورزد.

ص:141


1- (1) - من لایحضره الفقیه: 393/4، حدیث 5836؛ الخصال: 451/2، حدیث 55. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 284/72، باب 72، حدیث 2؛ [2]وسائل الشیعه: 241/12، باب 137، حدیث 16198. [3]

در منهیّات رسول خدا صلی الله علیه و آله است:

مَنْ غَشَّ مُسْلِماً فی شِراءٍ أوْ بَیعٍ فَلَیْسَ مِنّا، وَ یُحْشَرُ یَوْمَ الْقِیامَهِ مَعَ الْیَهُودِ لإنَّهُمْ أغَشُّ الْخَلْقِ لِلْمُسْلِمینَ . وَ قالَ علیه السلام : مَنْ باتَ وَ فِی قَلْبِهِ غِشٌّ لأِخیهِ الْمُسْلِمِ باتَ فی سَخَطِ اللّهِ وَ أصْبَحَ کَذلِکَ حَتّی یَتُوبَ . (1)

هر کس در خرید یا فروش با مسلمانی خدعه کند از ما نیست و در قیامت با یهود محشور می شود؛ زیرا یهود خائن ترین مردم به مسلمانانند. و نیز فرمود:

هر کس شب را به سر برد در حالی که در نیّتش خدعه با مسلمان باشد، شب را در غضب حق به سر برده و همچنان صبح می کند تا توبه نماید.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

اَلْمُؤْمِنُ لایَغُشُّ أخاهُ ، وَ لایَخُونُهُ ، وَ لایَخْذُلُهُ ، وَ لایَتَّهِمُهُ ، وَ لایَقُولُ لَهُ انَا مِنْکَ بَریءٌ. (2)

مومن با برادر دینی خدعه نمی کند، به او خیانت نمی ورزد، وی را بی یاری نمی گذارد، به او تهمت نمی زند و از وی برائت و بی زاری نمی جوید.

26 - عُجب در عمل

عجب در لغت، به معنای خودپسندی، خودبرتربینی، تکبّر و از خود راضی بودن است.

همین حالت زشت است که گروهی را در جوامع عزیز بی جهت کرد و نفاق و دوئیّت و بدبینی و جنگ ها و برتری نژاد را بر جامعۀ انسانی تحمیل نمود.

انسانِ از خود راضی، به چیزی و به کسی رحم نمی کند و میل دارد انسان ها در

ص:142


1- (1) - بحار الأنوار: 284/72، باب 72، حدیث 3؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 429، ذیل حدیث 1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 285/72، باب 72، حدیث 4؛ [3] الخصال: 622/2، حدیث 10.

همۀ شؤون به او تعظیم کرده و بردۀ او باشند و اگر تسلیم خواسته های وی نگردند به اشدّ مجازات محکوم شوند.

انسان به نژاد و رنگ و علم و عمل و هنر خود نباید عُجب بورزد، بلکه باید در پیشگاه حضرت محبوب در هر شأنی که هست متواضع باشد، تا به اندازۀ استعداد و لیاقتش مورد ستایش و مدح حضرت حق قرار گیرد و یا اولیای الهی از او به نیکی یاد کنند.

قرآن مجید می فرماید:

ألَمْ تَرَ إلَی الَّذینَ یُزَکُّونَ أنْفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً» (1)

آیا به کسانی که خود را به پاکی می ستایند ، ننگریستی ؟ [ این خودستایی هیچ ارزشی و اعتباری ندارد ] بلکه خداست که هر که را بخواهد [ بر اساس ملاک های تعیین شده از سوی خود ] می ستاید ، و [ گروهی که به ناحق ، خود را می ستایند در کیفر و مجازات ] به اندازۀ رشتۀ میان هستۀ خرما مورد ستم قرار نمی گیرند.

هُوَ أعْلَمُ بِکُمْ إذْ أنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إذْ أَنْتُمْ أَجِنَّهٌ فی بُطُونِ امَّهاتِکُمْ فَلا تُزَکُّوا أنْفُسَکُمْ هُوَ أعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی » (2)

او به شما از هنگامی که شما را از زمین به وجود آورد و از هنگامی که در شکم مادرانتان جنین بودید ، داناتر است ؛ پس خودستایی نکنید . او به کسی که پرهیزکاری پیشه کرده است ، آگاه تر است.

راستی، چه معنا دارد که انسان خاکی خودش یا عمل نیکش را بزرگ و شایسته

ص:143


1- (1) - نساء (4) : 49. [1]
2- (2) - نجم (53) : 32. [2]

به حساب آورد و به آن شادی و خوشحالی کند و خود یا کارش را به رخ مردم بکشد.

ما که یک زمانی خاک، سپس نطفه، آنگاه جنین و پس از چندی طفل خردسال و پس از آن دارای جسمی معمولی و روزی هم به خاک گور می رویم چه جای عُجب و خودپسندی داریم ؟

البته خوشحالی از عمل از باب شکر و توفیقی که رفیق راه شده، از نظر قواعد شرعی مانعی ندارد. باید مواظبت کرد که کار انسان به عُجب نکشد، عُجبی که زمینۀ تحقّق هرگونه ظلم به مردم و پایمال کردن حقوق انسان هاست.

اسحاق بن عمّار می گوید: حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

عابدی نزد عالمی رفت، عالم به او گفت: نمازت چگونه است ؟ گفت: از مثل منی دربارۀ عبادتش می پرسند؟ من سال هاست خدا را عبادت می کنم، گفت:

گریه ات چگونه است ؟ گفت: به اندازه ای که اشکم بر چهره ام می ریزد، عالم گفت:

اگر خنده می کردی و خائف و ترسناک از عاقبت بودی، بهتر از این بود که گریه کنی و به آن فخر بفروشی که کوشش و سعی فخر فروش به جایی نمی رسد! (1)امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَکَ . (2)

عجب بر هر کس وارد شود هلاک می گردد.

علّامۀ مجلسی می فرماید: مراد از هلاکت، استحقاق عذاب الهی است.

از حضرت باقر یا امام صادق علیهما السلام روایت شده:

دو نفر وارد مسجد شدند، یکی عابد و دیگری فاسق، سپس هر دو از مسجد

ص:144


1- (1) - الکافی: 313/2، حدیث 5؛ [1] بحار الأنوار: 307/69، باب 117، حدیث 2.
2- (2) - الکافی: 313/2، حدیث 2؛ [2]وسائل الشیعه: 101/1، باب 23، حدیث 241. [3]

خارج شدند در حالی که فاسقْ صدّیق و عابدْ فاسق شده بود.

این بدین علت بود که عابد در عبادتش اهل فخر و خودپسندی گشت و فاسق بر گناهش دچار پشیمانی شد و از حضرت حق طلب مغفرت نمود. (1)خداوند به داود علیه السلام خطاب فرمود:

یا داوُودُ بَشِّرِ الْمُذْنِبینَ ، وَ أنْذِرِ الصِّدّیقینَ . قالَ : کَیْفَ ابَشِّرُ الْمُذْنِبینَ وَاُنْذِرُ الصِّدّیقینَ ؟! قالَ : یا داوُودُ بَشِّرِ الْمُذْنِبینَ أنّی أقْبَلُ التَّوْبَهَ ، وَ أَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ ، وَ أنْذِرِ الصِّدّیقینَ ألاّ یُعْجَبُوا بِأعْمالِهِمْ فَإنَّهُ لَیْسَ عَبْدٌ أنْصَبُهُ لِلْحِسابِ إلاّ هَلَکَ . (2)

ای داود! گناهکاران را بشارت بده و صدّیقان را بترسان. عرضه داشت:

چگونه آلودگان را بشارت دهم و پاکان را بترسانم ؟ خطاب رسید: به گنهکاران بشارت قبول توبه بده و این که از معاصی آنان عفو می کنم و پاکان را بگو به اعمال خود عُجب نورزند که احدی نیست که برایش میزان اعمال بپا کنم مگر این که هلاک گردد.

معنای جملۀ آخر این است که خوبی ها و شکر انسان با نعمتی از نعمت های حق برابری نمی کند، اگر بخواهند نعمت ها را با عبادات و نیکی ها بسنجند برای کسی چیزی باقی نمی ماند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در جملاتی بسیار زیبا و پرمعنا می فرماید:

اَلْعُجْبُ هَلاکٌ ، وَ الصَّبْرُ مِلاکٌ . (3)

عُجب هلاکت و صبر ملاک نجات است.

ص:145


1- (1) - الکافی: 314/2، حدیث 6؛ [1]وسائل الشیعه: 101/1، باب 23، حدیث 243. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 312/69، باب 117، حدیث 8؛ [3]الکافی: 314/2، حدیث 8. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 315/69، باب 117، حدیث 17؛ [5] الخصال: 506/2، حدیث 3.

لا وَحْدَهَ وَ لا وَحْشَهَ أوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ . (1)

تنهایی و وحشتی وحشتناک تر از عُجب نیست.

سَیِّئَهٌ تَسُوءُکَ خَیْرٌ عِنْدَاللّهِ مِنْ حَسَنَهٍ تُعْجِبُکَ . (2)

آن بدی که تو را بدحال کند و بیازارد، در پیشگاه خدا بهتر است از حسنه ای که تو را به عُجب آورد.

ای پسر در جهل ماندی تا ابد چون ندانستی ز اسرار صمد

رد کنی مرد خدا را در جهان لاجرم گیرد به مرگت این لسان

وای بر آن کس که او را رد کند بیخ اسرار دل خود را کَند

ای ز نادانیّ خود حیران شده همچو گمراهان سرگردان شده

حیف اوقاتی که داری در جهان می روی زینجا به صد حسرت بدان

تو یقین که دوست را نشناختی زان جهت نقد تنت درباختی

این جهان بهر تو پیدا آمده واندر او صد شور و غوغا آمده

دیدۀ معنی تو داری درنگر تا شوی واقف ز حالات بشر

صورت خیرالبشر همراه توست عرش اعظم نیز منزلگاه توست

اندر این عالم وجود کاملی بلکه بهتر از جمیع حاملی

تو دُر دریای سرّ داوری بلکه روشن تر ز شمع خاوری

تو به دنیا بهر کاری آمدی اندر او مقصود یاری آمدی

این جهان بشناس و رو از وی برون تا نیفتی اندر این غرقاب خون

(عطّار نیشابوری)

ص:146


1- (1) - بحار الأنوار: 315/69، باب 117، حدیث 18؛ [1]الأمالی، شیخ طوسی: 182، حدیث 305. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 46؛ [3]بحار الأنوار: 316/69، باب 117، حدیث 25. [4]

27 - آرزوی دراز

امید یا آرزو از عوامل حرکت چرخ های زندگی انسان هاست. در حقیقت این امید و آرزو دلیل اصلی فعالیّت و تلاش مردم است تا نظام زندگی شکل بگیرد و رفیق راه و آیندۀ بشر می باشد.

حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

امید و آرزو مایۀ رحمت است و با آن مادر فرزند را شیر می دهد و باغبان به درختکاری می پردازد. (1)«روزی حضرت عیسی علیه السلام در کناری نشسته بود، پیرمردی با بیل زمین را شیار می کرد، عیسی دعا کرد: خدایا! آرزو را از او بگیر. همان زمان پیرمرد بیل را به کنار انداخت و دراز کشید. ساعتی گذشت و عیسی گفت: خدایا! آرزو را به او بازگردان.

پیرمرد برخاست و شروع به کار کرد.» (2)آرزو وامیدها را پایانی نیست و آثار بسیاری بر رفتار و کردار انسان دارد. چنانچه این عامل حیات و حرکت از حدّ بگذرد و به صورت آرزوی دور و دراز درآید، بدترین وسیلۀ انحراف و بدبختی می شود چنان انسان را به خود مشغول می کند و غرق در دنیای تخیّلات می سازد که از هدف کلی آفرینش غافل می شود.

خداوند متعال در ابتدای سورۀ حجر دربارۀ کافران لجوج می فرماید:

رُّبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ کَانُواْ مُسْلِمِینَ * ذَرْهُمْ یَأْکُلُواْ وَ یَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ » (3)

کافران [ هنگام روبرو شدن با عذاب ] چه بسا آرزو می کنند که کاش تسلیم

ص:147


1- (1) - بحار الأنوار: 175/74، باب 7، ذیل حدیث 8؛ أعلام الدین: 295.
2- (2) - بحار الأنوار: 329/14، باب 21، حدیث 57؛ مجموعه ورّام: 272/1.
3- (3) - حجر (15) : 2 - 3. [1]

[ فرمان های خدا ] بودند . * بگذارشان تا بخورند و [ با لذایذ مادی و زودگذر ] کامرانی کنند ، و آرزوها ، سرگرمشان نماید ؛ سپس [ حقّانیّت اسلام و فرجام شوم خود را ] خواهند فهمید .

این است که حضرت امیرمؤمنان بر سرانجام آن ترسناک بود می فرمود:

اَیُّهَا النّاسُ ، إِنَّ ما أَخْوَفَ ما أَخافُ عَلَیْکُمُ اثْنانِ : اتَّبَاعُ الْهَوی ، وَ طُولُ الأَمَلِ فَاَمّا اتِّباعُ الْهَوی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ . وَ أَمّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسی الْآخِرَهَ . (1)

ای مردم، ترسناک ترین چیزی که بر شما می ترسم دو چیز است: یکی پیروی هوای نفس و دیگری بی مرز بودن آرزو. اما پیروی هوای نفس انسان را از حق باز می دارد و بی مرز بودن آرزو آخرت را از یاد می برد.

در نزد ایشان بدترین مردم کسانی هستند که آرزویشان دراز و کردارشان ناپسند باشد. به راستی چه افراد با استعداد و شایسته ای که بر اثر گرفتاری در دام آرزوهای خام و خیالی به موجودات ضعیف و مسخ شده تبدیل شدند. که نه تنها به حال جامعه شان مفید نبودند بلکه منافع شخصی خود را نیز پایمال کردند و از هر گونه تکامل بازماندند و أجل خود را نزدیک ساختند.

همان طور که مولی علی علیه السلام در مناجات خویش فرمود:

وَ حَبَسَنی عَنْ نَفْعی بُعْدُ أَمَلی . (2)

و دوری آرزوهایم مرا از منفعت واقعی ام محروم ساخته است.

چه محرومیّت از این بیشتر که پیوسته انسان را در رنج و رفاه کاذب قرار می دهد و او شب و روز باید تلاش کند به گمان خود که به دنبال سعادت و آسایش می رود در حالی که توشه ای از بدبختی و گوشه گیری برای او فراهم می شود و توبۀ او را به

ص:148


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 42. [1]
2- (2) - مصباح المتهجّد: 845؛ البلد الأمین: 188. [2]

تأخیر می اندازد.

مردی از حضرت علی علیه السلام درخواست موعظه کرد حضرت به او فرمود:

از آنانی مباش که بدون عمل امید به آخرت دارند و به آرزوی طولانی توبه را به تأخیر می اندازند... (1)بیشتر این گونه افراد با حالت بدی جان می دهند و زندگی دردناکشان و سرانجام غم انگیز آنها مایۀ عبرت دیگران می شود.

حضرت سجّاد علیه السلام در مناجات خود از دست نفس چنین می نالد:

اِلهی الَیْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمّارَهً ... وَ تَجْعَلَنی عِنْدَکَ أَهْوَنَ هالِکٍ ، کَثیرَهَ الْعِلَلِ ، طَویلَهَ الأَمَلِ . (2)

خدایا! از نفسی که فراوان به بدی فرمان می دهد به تو شکایت می کنم که...

هستی مرا نزد تو از پست ترین تباه شدگان قرار می دهد. بیماری هایش بسیار، آرزویش دراز است.

نقش شیطان در آرزوسازی و زیبا جلوه دادن آن در وجود انسان از مهمترین تلاش های شیطانی اوست که حتی به انبیا هم طمع ورزید تا در آنها تصرّف کند.

تمنّی به معنای آرزوست و شیطان امید داشت تا در آرزهای پیامبران هم القائات وارد می کند که آن را آلوده کند ولی خداوند با آیات و حکمت خود امور را محکم می کند.

أمّا آرزوهای دراز آثار عجیبی در دنیا و آخرت دارد از جمله آنها: خداوند حق تعالی در مناجاتی به حضرت موسی علیه السلام فرمود:

ای موسی! دردنیا آرزوی دراز مکن که قلبت سخت می شود و انسان سخت

ص:149


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 150. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 143/91، باب 32، حدیث 21، [2] مناجاه الشاکین.

دل از من دور است. (1)درازی آرزو و امیدها، اعمال را زشت می کند، یاد مرگ را کم می سازد، پاداش عمل را ناچیز می کند و آخرت را از یاد آدمی می برد و دنیا را باب میل قرار می دهد.

پس امیر بیان مولای عارفان هشدار ماندگاری می فرماید:

هر که آرزو داشته باشد که فردا زنده بماند، در حقیقت آرزوی زندگی همیشگی را کرده است. و هر که آرزوی زندگی ماندگار کند، قلبش سخت شود و به دنیا روی آورد. و در چیزی که خداوند تبارک و تعالی به آن وعده داده است؛ بی علاقه گردد. (2)خدایا! به تو پناه می برم از این که مرا دچار آرزوهای طولانی گردانی، آرزوهایی که جز حایل شدن بین من و حق و به فراموشی دادن آخرت سودی ندارد.

خدایا! به تو پناه می آورم از بدی نهفته در درون که عبارت از سوء نیّت نسبت به مردم، یا خیال گناه، یا سیّئات اخلاقی باشد.

خدایا! پناه به تو از کوچک شمردن گناه صغیره و از دست یافتن شیطان بر امورم، یا روزگاری که عامل بدبختی است و از ستم سلطان ستمکار و از اقدام بر اسراف و از نیافتن رزق و روزی به اندازۀ کفاف.

خدایا! به تو پناه می برم از شماتت دشمنان به وقتی که رنج و مصیبتی از باب آزمایش به من برسد و از نیازمندی به کسی که مانند خودم می باشد و از زندگی در سختی.

ص:150


1- (1) - الکافی: 329/2، حدیث 1؛ [1] بحار الأنوار: 398/70، باب 145، حدیث 3.
2- (2) - الجعفریات: 240؛ مستدرک الوسائل: 106/2، باب 18، حدیث 1552.

28 - بدی باطن

انسان موجودی ناشناخته و پیچیده است که در درون او محیطی پر از اسرار فطری و غریزی است که تنها خداوند و بندۀ او از نهان ها باخبرند. این انسانی که از آبی جهنده و خاکی خشکیده آفریده شده و برای هدفی عالی به صحنۀ دنیا آورده شده است؛ پس از حرکت های جسمی و قلبی و حالاتی که از آنها بروز می کند به بازگشتی بزرگ می رسد که یوم السرائر در آخرت است. این بازگشت روزی تحقّق می یابد که اسرار پنهان، آشکار می شود و انسان ها با رنگ های گوناگون، درون خود را مشاهده می کنند. آن جا که حضرت حق تعالی می فرماید:

یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ» (1)

روزی که رازها فاش می شود .

تُبلی از مادۀ بَلوی به معنای آزمایش است. از آن جهت که به هنگام آزمایش حقیقت اشیا آشکار می شود، در روز قیامت اسرار نهفته بروز می کند و حقایق عالم درون آدمی بر همگان آشکار می شود.

سرائر جمع سریره به مفهوم حالات و صفات و نیات درونی و پنهانی است. به عبارت دیگر آنچه در قلب به صورت سرّی و مخفی مانده مانند نیت ها، اعتقادات، خطورات قلبی، وساوس شیطانی، الهامات رحمانی و گاهی به اعمال مخفیانه، سوء السریره گفته می شود؛ یعنی هر عمل قبیحی که انسان او را در باطن می پوشاند یا پنهانی مرتکب می شود.

در روایتی معاذ بن جبل از رسول خدا صلی الله علیه و آله از تفسیر سرائر در آیۀ شریفه پرسید:

«او می گوید: از حضرت پرسیدم: چه اسرار نهانی است که خداوند بندگان را در

ص:151


1- (1) - طارق (86) : 9. [1]

آخرت با آن می آزماید؟

حضرت فرمود: سرائر شما، همان اعمال شما همچون نماز و روزه و زکات و وضو و غسل جنابت و هر واجبی است؛ زیرا همۀ اعمال در حقیقت باطن پنهان است، اگر انسان بخواهد می گوید: نماز خوانده ام، در حالی که نخوانده است، یا می گوید وضو گرفتم در حالی که وضو نگرفته است، این تفسیر کلام خداوند است؛ روزی که حقیقت نهان ها آشکار می شود.» (1)در آن روز که یوم البروز و یوم الظهور است اسرار درون نمایان می شود که عبارتند از ایمان و کفر و نفاق و نیت خیر و شر، ریا، اخلاص و... این ظهور و بروز برای مؤمنان مایۀ افتخار و مزید بر نعمت است. و برای مجرمان مایۀ سرافکندگی و خواری و خفّت و افزونی غضب الهی است.

بنابراین مردم از نظر خیر و شر درونی چهار دسته اند:

الف - عدّه ای ظاهر و باطنشان بر خیر و نیکی است. این وضعیّت انبیا و اصحاب آنان و مؤمنان و اولیای الهی است که در قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام برگزیده بودن آنان از میان نیکان خلق اشاره شده است.

ب - عدّه ای ظاهر و باطنشان بر شر و پلیدی است مانند: گروهی از اهل کتاب که خداوند کتاب آسمانی بر آنان نازل می فرمود، یا وعدۀ پیروزی پیامبران را به آنان می داد، آنان انکار می کردند و حق را نمی پذیرفتند. پس خداوند کافران را لعنت نموده است.

ج - عدّه ای ظاهری شرور دارند ولی در باطن قلبی سلیم ولی پیچیده به خیر دارند. آنان کسانی اند که اهلیّت بازگشت به دایرۀ حق و حقیقت را دارا هستند. و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دربارۀ آنان فرمود:

ص:152


1- (1) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 323/10، ذیل آیۀ 9 سورۀ طارق.

خِیارُ امَّتی أحْداؤُهُم الَّذینَ اذا غَضِبُوا رَجَعُوا. (1)

نیکان امت من راسخان در دینند، آنان هر گاه خشمناک شدند به حق بازمی گردند.

آنان در رسیدن به امور خیر بانشاط و شتاب کننده اند و در اجرای اصول دستورهای دینی و کارهای خیر باصلابت و محکم هستند. و در گسترۀ رحمت خداوند آشکارا می خندند و در نهان از ترس عذاب پروردگارشان می گریند.

د - عدّه ای ظاهری خیر دارند ولی در باطن شرورند. این وضعیتِ جمع شدن خیر و شر همان حالت نفاق است. این گروه دارای باطنی خبیث که منشأ آن شیطنت پلید همراه با غضب افراطی و حسد اسرافی است. به تعبیر آیات قرآن، آنان منافقند که در دلهایشان مرض شک و ریاست و همۀ وعده های پیروزی و یاری خداوند را فریب می دانند. (2)گفته شده که: «هرگاه درون و برون یکسان باشد، این عدل است. و هرگاه درون بهتر از برون باشد احسان است و هرگاه برون بهتر از درون باشد این تجاوز و ستم آشکار است.» (3)بنابر سخن فوق اگر درون انسان دچار آفت ها و مفاسد اخلاقی گردد اندک اندک اثر زشتی سیرت به صورت انسان می رسد و او را بدشکل می کند و در حالت تداوم آن حتی دامن بزرگان و حاکمان را هم می گیرد.

امیرمؤمنان علیه السلام در این باره می فرماید:

آفَهُ المَلِکِ سُوءُ السِّیرهِ ، آفَهُ الوُزَراءِ خُبْثُ السَّریرَهِ . (4)

ص:153


1- (1) - کنز العمال: 127/3، حدیث 5805؛ الجامع الصغیر: 615/1، حدیث 3977.
2- (2) - ریاض السالکین: 382/2، تبصره.
3- (3) - مجموعه ورّام: 14/1؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 191/6، ذیل آیۀ 90 سورۀ نحل.
4- (4) - غرر الحکم: 347، حدیث 7993 - 7994. [1]

آفت شاهی، بدرفتاری است، آفت وزیران پلیدی درون است.

در دعاهای وارده از معصومین علیهم السلام آمده است که:

برخی از گناهان و صفات رذیله، دعا و حاجت را رد می کند و یا جلوگیر و پردۀ رسیدن به درگاه خدا می شود. سید ساجدین، زین العابدین علیه السلام دربارۀ این گونه گناهان می فرماید:

وَ الذُّنُوبُ الَّتِی تَرُدُّ الدُّعاءَ، سُوءُ النِّیَّهِ ، وَ خُبْثُ السَّرِیرَهِ وَ النِّفاقُ مَعَ الْإِخْوانِ . (1)

و گناهانی که مانع قبولی دعاست عبارت از بدنیّتی، پلیدی باطن و دورویی با برادران می باشد.

پس هر گاه انسان برای اصلاح خود رسیدگی می کند، نادرستی درونش ظاهر می شود و به فکر پاک کردن سیاهی و زنگار از دل می افتد. هیچ کس صفت زشتی را در دل پنهان نکرد مگر این که آن ویژگی در لغزش های زبان و حرکات چهره اش نمودار می گردد.

امام صادق علیه السلام از ریشه های فساد باطنی پرده برداشته است که فرمود:

پلیدی ظاهر ناشی از پلیدی باطن است و هر که درون خود را درست کند، خداوند ظاهرش را خوب نماید؛ بزرگترین تباهی آن است که بنده به غفلت از خدای تعالی خرسند باشد؛ این تباهی زاییده آرزوی دراز و آزمندی و تکبر است، چنانکه خدای عزّوجلّ در داستان قارون از این نکته خبر داده است که می فرماید: «خواهان تباهی بر روی زمین مباش که خداوند مفسدان را

ص:154


1- (1) - بحار الأنوار: 376/70، باب 138، حدیث 12؛ [1] معانی الأخبار: 271، حدیث 2.

دوست ندارد.» (1) این خصلت ها کار قارون و باور او بود و همگی ریشۀ در دنیا دوستی دارد. (2)

29 - کوچک شمردن گناه صغیره

اشاره

در روایات معصومین علیهم السلام به طور کلی از کوچک شمردن و اندک دانستن عمل خیر یا شر نهی شده است؛ زیرا عمل اندک و سبک هر چند به نظر ناچیز آید ولی با توجه به نتیجۀ آن اثرات بسیاری دارد:

الف - زمینه سازی

عمل خیر اندک زمینه ساز کارهای خیر بزرگتر می شود؛ و هر گاه اندیشۀ انسان در کار نیک کوچک پیوسته باشد احساس خیرخواهی و خیررسانی در او تقویت می شود هر چند این خیر در دعا یا حاجت یا صدقه و یاری به دیگران باشد و بی توجّهی به ارزش آن موجب ناامیدی و بی هویتی در وظیفۀ انسانی می گردد. و کوچک دانستن عمل خیر، آثار روانی و عقوبت بسیاری دارد که در روایات آمده است:

امام صادق علیه السلام می فرماید:

کار خوب را هرگز اندک مشمار؛ زیرا فردای قیامت آن را می بینی و شادمانت می کند. (3)امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:

کار خوب را انجام دهید و چیزی از آن را دست کم نگیرید؛ زیرا کوچک آن

ص:155


1- (1) - قصص (28) : 77.
2- (2) - بحار الأنوار: 395/70، باب 144، حدیث 1؛ مصباح الشریعه: 107.
3- (3) - بحار الأنوار: 181/68، باب 64، حدیث 37؛ ثواب الأعمال: 134. [1]

بزرگ است و اندک، آن بسیار. (1)عادت به کارهای خیر و نیک اندک، مقدمۀ برگزاری امور خیر بسیاری می شود.

ب - اندک انگاری حق خدا

گاهی کوچک دانستن عملی، سبک شمردن حق خداوند می باشد، یعنی خدا را هیچ حساب کردن و صاحب حق را بی ارزش انگاشتن است.

روایات ما دربارۀ گناه این گونه بیان کرده است که در حقیقت سرزدن گناه کوچک، کم اهمیّت انگاشتن حق پروردگار است و این تفکّر سبب ضایع کردن حقوق الهی می شود. و مقام رب العالمین را در قلب کوچک می نماید و مخالفت او را فراهم می سازد.

حضرت علی علیه السلام به این نکته اشاره فرموده است:

هر گاه گناه را بزرگ بشماری؛ پس حق خدا را بزرگ شمرده ای و هر گاه گناه را کوچک بشماری پس حق خدا را کوچک دانسته ای. بنابراین هر گناهی که در اندیشه بزرگی دارد نزد خدا کوچک است و هر گناهی که کوچک انگاشته می شود نزد خداوند بزرگ است. (2)این فرمایش امام علی علیه السلام تأیید اندرز رسول اللّه صلی الله علیه و آله به ابوذر است که فرمود:

یا أَباذَرٍّ لاتَنْظُرْ إِلی صِغَرِ الْخَطِیئَهِ وَلَکِنِ انْظُرِ إِلی مَنْ عَصَیْتَ . (3)

ص:156


1- (1) - تفسیر المیزان: 11/3، ذیل آیۀ 4 سورۀ آل عمران.
2- (2) - طه (20) : 124.
3- (3) - تفسیر نور الثقلین: 405/3، حدیث 170، ذیل آیۀ 124 سورۀ طه.

ای ابوذر به کوچکی گناه منگر، بلکه به آن که نافرمانیش می کنی بنگر.

این که فرمود: گناه اندک نزد خداوند بزرگ است، یعنی حق مولای بزرگواری در کار است که با ارتکاب گناهان کوچک و نافرمانی عصیانگرانه با وسوسه های شیطانی، به تدریج از بین می رود.

گناه صغیره چیست ؟

گناه کوچک در برابر گناه بزرگ شناخته می شود که در قرآن مجید از آن تعبیر به لمم و سیئه شده است.

الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَ حِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ وَ سِعُ الْمَغْفِرَهِ » (1)

کسانی که از گناهان بزرگ و زشت کاری ها جز لغزش های کوچک دوری می کنند [ مورد آمرزش اند ] یقیناً آمرزش پروردگارت گسترده و وسیع است .

إِن تَجْتَنِبُواْ کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیَِّاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُم مُّدْخَلاً کَرِیمًا» (2)

اگر از گناهان بزرگی که از آنها نهی می شوید دوری کنید ، گناهان کوچکتان را از شما محو می کنیم ، و شما را به جایگاهی ارزشمند و نیکو وارد می کنیم .

راغب اصفهانی در واژۀ لمم نوشته است:

لمم برگرفته از المام به معنی نزدیک شدن به چیزی بدون انجام دادن آن است. و گاهی به چیز کم و ناچیز هم اطلاق شده است. در اینجا مقصود نزدیک شدن به گناه است و از گناه صغیره به لمم تعبیر شده؛ زیرا مرتکب صغیره، لحظه به لحظه به گناه

ص:157


1- (1) - نجم (53) : 32. [1]
2- (2) - نساء (4) : 31. [2]

بزرگ نزدیک می شود و این موجب انباشته شدن گناهان می شود. لمم و سیئه هر دو در توهین و بی حرمتی به حق و مقام ربوبی باری تعالی مشترکند.

اما لمم ویژگی هایی دارد که در روایات و تفاسیر اهل فن آمده است:

1- یکی از صفات غالبۀ بر نفس و فعل قبیحی است که حدّ ندارد و وعدۀ عذاب به آن داده نشده است و بازخواستی از آن نشود.

2- گناهی که شامل صغیره و کبیره است؛ مشروط بر این که عادت نشده باشد و گاهی که اتفاق بیفتد، انسان متوجه شده و توبه کند.

3- گناهی که گاهی انسان به سراغ آن می رود و سپس از آن استغفار می کند.

4- گناهی که از انسان سر زند و خودداری کند و بار دیگر آلوده شود و پی در پی ادامه دارد ولی طبیعت و عادت او نیست. (1)بنابراین ممکن است مسلمانی لغزش داشته باشد ولی گناه بر خلاف فطرت و طبیعت و سجیّه اوست؛ زیرا روح و قلب او پاک است و آلودگی ها جنبۀ عرضی دارد. پس با ارتکاب گناه کوچکی، از ظلم به نفس پشیمان می شود و از خداوند تقاضای بخشش می کند سپس مغفرت واسعه الهی شامل حال او می گردد.

امیر مؤمنان در نامه ای به والیان حکومت چنین سفارش می فرماید:

فَاِنَّ اللّهَ تَعالی یُسائِلُکُم مَعْشَرَ عِبادِهِ عَنِ الصَّغیرَهِ مِنْ اعْمالِکُم وَ الْکَبیرَهِ وَ الظّاهِرَهِ وَ الْمَسْتُورَهِ ، فَاِنْ یُعَذِّبْ فَاَنْتُمْ اظْلَمُ ، وَ انْ یَعْفُ فَهُوَ اکْرَمُ . (2)

ای بندگان حق، خداوند بزرگ از کوچک و بزرگ اعمالتان و ظاهر و نهانتان بازپرسی می کند، پس اگر عذابتان کند به عذاب مستحق ترید و اگر عفو کند او کریم تر است.

ص:158


1- (1) - تفسیر نمونه: 537/22، [1] ذیل آیۀ 53 سورۀ نجم؛ الکافی: 441/2، باب اللّمم.
2- (2) - نهج البلاغه: نامۀ 27. [2]
خطرات بی اعتنایی به خطاهای کوچک

در فرمایش های معصومین علیهم السلام به اثرات و خطرات بی اعتنایی به خطاهای کوچک اشاره شده است.

امام علی علیه السلام فرمود:

خداوند خشم خود را در معصیتش پنهان کرده است؛ بنابراین هیچ گناهی را کم مشمارید؛ زیرا چه بسا که آن با خشم خدا همراه باشد و تو ندانی. (1)امام باقر علیه السلام فرمود:

مصیبتی چون کوچک شمردن گناهت و رضایت دادن به وضعیت موجودت نیست. (2)امام صادق علیه السلام به أبی اسامه زید شحام فرمود:

از گناهان خُرد پنداشته بپرهیزید که این گناهان آمرزیده نمی شود. عرض کردم: گناهان کوچک چیست ؟ فرمود: آدمی گناه کند و بگوید: چه خوب می شد اگر غیر این گناهی دیگر نمی داشتم. (3)امام کاظم علیه السلام فرمود:

مسیح به حواریون فرمود: همانا گناهان کوچک از نیرنگ های ابلیس است. او گناهان را در نظر شما کوچک جلوه می دهد و در نتیجه گناهان انباشته و زیاد شده و شما را در میان می گیرد. (4)

ص:159


1- (1) - بحار الأنوار: 349/70، باب 137، حدیث 43؛ معانی الأخبار: 113. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 165/75، باب 22، حدیث 1؛ تحف العقول: 286. [2]
3- (3) - الکافی: 287/2، حدیث 1؛ [3] بحار الأنوار: 345/2، باب 137، حدیث 29.
4- (4) - بحار الأنوار: 307/75، باب 25، حدیث 1؛ تحف العقول: 392. [4]

امام رضا علیه السلام فرمود:

گناهان اندک مسیر گناهان بزرگند و کسی که از خداوند در گناه کم، ترس نداشته باشد در زیاد نیز از او نترسد. (1)

30 - تسلّط شیطان

از ویژگی های سرنوشت منافقان چیرگی شیطان بر آنهاست. از اینرو یاد خدا از خاطر آنها زدوده شده است. و یاد شیطان بر آنها غلبه کرده است.

به این دلیل خداوند آنان را حزب شیطان نامیده و می فرماید:

اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَنُ فَأَنسَهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَنِ أَلَآ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَنِ هُمُ الْخَسِرُونَ » (2)

شیطان بر آنان چیره و مسلط شده و یاد خدا را از خاطرشان برده است ، آنان حزب شیطانند ، آگاه باش که حزب شیطان یقیناً همان زیان کارانند !

اسْتَحْوَذَ از مادۀ حُوْذ به معنای پشت ران شتر است و از آن جا که ساربان به هنگام راندن شتران بر پشت ران های آنها می زند به مفهوم تسلّط یافتن و شتاب در راندن آمده است.

از ویژگی های بارز منافقان اعطای تام نفس در اختیار وسوسه های شیطانی است. و فرد منافق با فراموشی ذکر حق، حزب شیطانی تشکیل می دهد و گروهی از انسان های نادان را هم گمراه می سازد و فجایع بسیاری را پدید می آورد؛ آنانی که آتش فتنه ها و بدعت ها را می افروزند و باطل را با حق می آمیزند؛ و حوادث ناگواری مانند جنگ جمل و قیام عاشورا را به وجود می آورند، مریدان دربست شیطانند که

ص:160


1- (1) - بحار الأنوار: 353/70، باب 137، حدیث 55؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام : 180/2، حدیث 4.
2- (2) - مجادله (58) : 19. [1]

راه حق و معصومان علیهم السلام را سدّ می کنند و باطل را تقویت می نمایند.

پس در این حالت سرنوشت ایشان با ارادۀ شیطان گره می خورد که امیرمؤمنان دربارۀ آنان فرمود:

فَهُنالِکَ یَسْتَوْلِیَ الشَّیطانُ عَلی اوْلیائِهِ وَ یَنْجُو الَّذینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللّهِ الْحُسْنی . (1)

در این وقت شیطان بر دوستانش مسلّط می شود و آنان که لطف حق شاملشان شده نجات می یابند.

آنچه از آیات قرآن و روایات معصومان علیهم السلام به دست می آید:

غلبه یا سلطۀ شیطان بر انسان از مشکل ترین گرفتاری های انسان است؛ زیرا شیطان فریبکاری های بی شماری دارد که اساس آن هوای نفس است. پس هیچ انسان صاحب نَفْس که دارای مقام یا مال یا مدرک باشد از فتنه های او در امان نیست مگر اندک افراد مُخلَص و متقی مصون می مانند.

و بسیاری از مردم حتی بدون وسوسۀ شیطانی زمینۀ سلطه جویی شیطان را بر خود فراهم می سازند سپس صحنه های عصیان را به دست آنان به وجود می آورد در حقیقت غلبه هوایی و خواهش های نفسانی جاده را برای شیاطین صاف می کند.

حضرت مولا علی علیه السلام به این ریشه اشاره فرموده:

مَنِ اسْتَفادَهُ هَواهُ إسْتَحْوَذَ عَلَیْهِ الشَّیْطانُ . (2)

هر که خواهش های او از او فایده برد؛ شیطان بر او مسلّط گردد.

هر چند خداوند متعال به شیطان مهلت فریب و دام گستری را تا روز موعود داده است ولی هرگز حق حکومت همیشگی و سلطه گری بر فرشتگان و آدمیان نداده

ص:161


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 50. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 307، حدیث 7049. [2]

است. ولی چون شیطان که سالیان دراز در درگاه ربوبی به عبادت و پرستش پرداخته بود به او اجازه داد تا تصرّفاتی در وجود انسان بنماید.البته نه بر فطرت و دین و ولایت و محبت اهل بیت، بلکه در حدود اعمال بدنی و اخلاقی که می تواند زمینه های آمادگی گناه را مانند تشویق، زیبا نمایی، تحریک شهوت، برافروختن غضب فراهم سازد و هرگز مستقیم وارد امور خلاف نمی شود.

بنابراین در روز قیامت شیطان در دفاع خود به کافران و منافقان شاکی می گوید:

وَ قَالَ الشَّیْطَنُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَ عَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِ ّ وَ وَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ مَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَنٍ إِلَّآ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم مَّآ أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مَآ أَنتُم بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّلِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ » (1)

و شیطان [ در قیامت ] هنگامی که کار [ محاسبۀ بندگان ] پایان یافته [ به پیروانش ] می گوید : یقیناً خدا [ نسبت به برپایی قیامت ، حساب بندگان ، پاداش و عذاب ] به شما وعدۀ حق داد ، و من به شما وعده دادم [ که آنچه خدا وعده داده ، دروغ است ، ولی می بینید که وعدۀ خدا تحقّق یافت ] و [ من ] در وعده ام نسبت به شما وفا نکردم ، مرا بر شما هیچ غلبه و تسلّطی نبود ، فقط شما را دعوت کردم [ به دعوتی دروغ و بی پایه ] و شما هم [ بدون اندیشه و دقّت دعوتم را ] پذیرفتید ، پس سرزنشم نکنید ، بلکه خود را سرزنش کنید ، نه من فریادرس شمایم ، و نه شما فریادرس من ، بی تردید من نسبت به شرک ورزی شما که در دنیا دربارۀ من داشتید [ که اطاعت از من را همچون اطاعت خدا قرار دادید ] بیزار و منکرم ؛ یقیناً برای ستمکاران عذابی دردناک است .

ص:162


1- (1) - ابراهیم (14) : 22. [1]

در حقیقت شیطان با نیروهای غریزی در وجود انسان یاری می شود.

حکمای اسلامی در تفسیر ریشه های اغواگری شیطان گفته اند:

«در بدن انسان نیروهای چهارگانه است که سبب از دست رفتن سعادت های روحانی می گردد:

1- نیروی خیال و محسوسات و تصویر آن در ذهن و فکر

2- نیروی وهم در غیرمحسوسات

3- نیروی شهوت و امیال

4- نیروی غضب و خشم

از این نیروها حالاتی تولید می شود که موجب زوال کامیابی معنوی و حضور شیاطین خارجی در اطراف انسان می شود؛ تا زمانی که این نیروها فعّال نباشند، وسوسه ای هم در کار نیست که سبب جهت گیری نیروهای چهارگانه باشد.» (1)علاوه بر آنها، حواس ظاهری و باطنی و نیروهای بدنی هم به کمک شیطان می روند و انسان به دست خود مقدمات گمراهی و تباهی را آماده می سازد. اما این که دربارۀ پیامبران و اولیای الهی نمی تواند نفوذ مؤثر داشته باشد؛ زیرا اصولاً هر کسی با اراده و میل نفس خویش دریچه های قلب را به روی شیطان می گشاید وگرنه او بدون اجازه از این دروازه نمی گذرد و پیامبران خدا و اولیای حقیقی خداوند هرگز اجازۀ نظر به او نمی دهند تا روح و روان و دل آنان آلوده شود.

مقصود از این راه یابی شیطانی این است که آدمی بر اثر ضعف ایمان و بی توجّهی به حق و حقوق الهی و انسانی، قلب را در اختیار تسخیر شیطان قرار می دهد در نتیجه ارتکاب گناه در ذهن او آسان می شود.

امور مهمی در روایات اهل بیت آمده است که زمینۀ تسلط شیطان بر آدمی را بیان می کند که عبارتند از:

ص:163


1- (1) - بحار الأنوار: 153/60، باب 3؛ به نقل از التفسیر الکبیر، فخر رازی: 41/14، ذیل آیۀ 17 سورۀ اعراف.

1 - خودپسندی

2 - زیاد دیدن عمل

3 - کوچکی گناه

4 - همنشینی با هوسرانان

5 - علاقه به مدح و ستایش

6 - اختلاف سازی

7 - سرگرم شدن به مال و فرزند

8 - حسد ورزی

9 - حرص خوردن

10 - خلوت گزینی

امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

از توفیق پرهیزگاری، توجّه به حالت های شیطانی است که در پیرامون انسان با تقوا می چرخد تا راه نفوذ را پیدا کند.

فَاتَقّی عَبْدٌ رَبَّهُ نَصَحَ نَفْسَهُ ، وَ قَدَّمَ تَوْبَتَهُ وَ غَلَبَ شَهْوَتَهُ ، فَاِنَّ اجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ وَ امَلَهُ خادِعٌ لَهُ وَ الشَّیْطانُ مُوَکَّلٌ بِهِ یُزَیِّنُ لَهُ الْمَعْصِیَهَ لَیَرْکَبَها وَ یُمَنِّیهِ التَّوبَهَ لِیُسَوِّفَها، حَتّی تَهْجُمَ مَنِیَّتُهُ عَلَیْهِ اغْفَلَ ما یَکُونُ عَنْها. (1)

آن عبدی تقواپیشه شد که خیرخواه خودگشت و توبه اش را پیش انداخت و بر شهوتش پیروز شد؛ زیرا زمان اجل انسان مخفی است و آرزویش گول زنندۀ اوست، شیطان موکّل آدمی است که معصیتش را در نظرش می آراید تا مرتکب آن شود و توبه را به صورت آرزو برای آینده جلوه می دهد تا آن را

ص:164


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 63. [1]

به تأخیر افکند، تا مرگ بر آدمی بتازد زمانی که نسبت به آن غافل تر از هر چیز باشد.

این است حال اولیای خداوند که پیش از روز محاکمه به درگاه خدا از وسوسه های رنگارنگ شیطانی شکایت می برند.

امام سجّاد علیه السلام در مناجات شاکین که در حقیقت نجوای دردمندان است عرضه می دارد:

الهی! از دشمنی که مرا گمراه می کند و از شیطانی که مرا به انحراف می کشاند به تو شکایت می کنم. او سینه مرا از وسوسه آکنده و زمزمه های او قلبم را در میان گرفته است. در پیروی از خواهش های نفس مرا یاری می رساند و دنیا دوستی را در نظرم می آراید و میان من و طاعت و قرب به تو مانع می شود... (1)

31 - سختی های روزگار

حضرت سجّاد علیه السلام از تلخی های زمانه به خداوند پناه می برد چرا که زندگی در دنیا هیچ گاه خالی از دغدغه ها و دست اندازها نیست، کمترین آنها بیماری بدن انسان است که جسم او با درد و بلا همدم می شود و گاهی تا دم مرگ با آن همراه است. و این حقیقت زنده تا همیشۀ دهر ادامه دارد.

در فرهنگ لغت عرب آمده است:

«النکّبه» یا «نِکَبَهُ الدَّهْر» یعنی آنچه از سختی های مصیبت بار زمانه و طوفان حوادث روزگار به انسان برسد. (2)

ص:165


1- (1) - بحار الأنوار: 143/91، باب 32، حدیث 21، مناجاه الشاکین.
2- (2) - لسان العرب: مادۀ «النکبه».

گاهی چرخۀ زمان برای بعضی آدمیان، بمباران بلا و حادثه به وجود می آورد و این وضعیت امتحان الهی است تا پندی برای همگان باشد.

ایوب علیه السلام پیامبر خدا هم از این قاعده دنیایی بی نصیب نماند بلکه او در بدترین شرایط قرار گرفت که خداوند دربارۀ او فرمود:

وَ أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّ حِمِینَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَ ءَاتَیْنَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَهً مِّنْ عِندِنَا وَ ذِکْرَی لِلْعَبِدِینَ » (1)

و ایوب را [ یاد کن ] هنگامی که پروردگارش را ندا داد که مرا آسیب و سختی رسیده و تو مهربان ترین مهربانانی . * پس ندایش را اجابت کردیم و آنچه از آسیب و سختی به او بود برطرف نمودیم ، و خانواده اش را [ که در حادثه ها از دستش رفته بودند ] و مانندشان را همراه با آنان به او عطا کردیم که رحمتی از سوی ما و مایۀ پند و تذکّری برای عبادت کنندگان بود .

ولی او از همه حوادث پیچیده که در طوفان بیماری و نابودی مال و مرگ فرزندان و غلامان برایش پیش می آمد، خم به ابرو نداد تا آزمونش کم بها نشود.

خداوند در ادامه از ماجرای ایوب علیه السلام درس بزرگی را به ما می آموزد که فرمود:

«این ماجرا برای عبادت کنندگان یادآوری باشد.» تا همانند او صبر و شکیبایی پیشه کنند. همان گونه که او در دنیا و آخرت ثواب دریافت کرد، آنها نیز به ثواب الهی برسند؛ زیرا هر گاه که بلاها و گرفتاری ایوب و صبر او را که برترین مرد زمان خود بود به یاد آورند، خویشتن را برای بردباری در دشوارهای دنیا آماده می سازند. و این اسلحۀ هر پیامبر یا رهبر یا فرد مصلح است که با تحمّل مشکلات به موفقیّت دست یابد. خواهی نخواهی زندگی دنیا آمیخته با انبوه بلا و فقر و بیماری و کمبودهاست؛

ص:166


1- (1) - انبیاء (21) : 83 - 84. [1]

و کسانی که روحیه استقامت ندارند همیشه نسبت به پیشامدهای آینده نگرانند، امّا کسانی که صبورند از حوادث باکی ندارند؛ اگر به پاداش آن برسند آرزوی بارش بلاهای بیشتری را می کنند؛ چنانکه رسول اللّه صلی الله علیه و آله دربارۀ بیماری که ابراز درد و بی تابی می کرد؛ با تبسم به او نگاه نمود و فرمود:

در شگفتم از مؤمن و بی تابی او در بیماری؛ اگر مؤمن می دانست پاداشی را که خداوند در برابر سختی امراض به او می دهد هر آینه آرزو می کرد که همیشه در گرفتاری های آن غوطه ور باشد تا وقتی که پروردگارش را ملاقات کند. (1)و نمونه آن حضرت صادق علیه السلام فرموده اند:

هر گاه مردی گرفتار دردی شود و صبر کند، خداوند مانند پاداش هزار شهید برایش مقرّر نماید. (2)و بنابر مفهوم بیشتر روایات معصومان علیهم السلام راه بهشت، عبور از گذرگاه بلایای زمینی و آسمانی است.

روزگار هیچگاه در کام رهبران و مؤمنان خوش نیامده است؛ زیرا بروز فتنه ها و آشوب ها در حکومت ها از موانع اصلی حکومت صالحان بوده است.

حضرت امیرمؤمنان علیه السلام در نکوهش زمان خود می فرماید:

اَیُّهَا النّاسُ ، انّا قَدْ اصْبَحْنا فی دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ کَنُودٍ، یُعَدُّ فیهِ الْمُحْسِنُ مُسیئاً، وَ یَزْدادُ الظّالِمُ فیهِ عُتُوًّا، لا نَنْتَفِعُ بِما عَلِمْنا وَ لا نَسْأَلُ عَمّا جَهِلْنا وَ لا نَتَخَوَّفُ قارِعَهً حَتّی تَحِلَّ بِنا. (3)

ص:167


1- (1) - بحار الأنوار: 206/78، باب 2، حدیث 12؛ الأمالی، شیخ صدوق: 501، حدیث 14. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 206/78، باب 2، حدیث 14؛ وسائل الشیعه: 403/2، باب 1، حدیث 2473.
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 32. [2]

ای مردم، ما در روزگاری منحرف و زمانی غرق کفران درآمده ایم، زمانی است که نیکوکار بدکار شمرده می شود و ستم پیشه بر طغیانش می افزاید، از آنچه دانیم سودی نبریم و از آنچه ندانیم نپرسیم، از خطرات ترسی نداریم تا بر سرمان فرود آید.

سپس حضرت حالات مردم را بر چهار دسته می کند:

1 - فسادگران زمین

2 - آشوبگران حکومتی

3 - منافقان خیانتکار

4 - صالحان و متقیان

این چهار گروه محصول فراز و نشیب های روزگارند که برخی مانند کاه بر روی آب شناور در حزب باد هستند و برخی مانند آب گل آلوده، تفرقه افکن و شرورند و برخی مانند آب زلال، مایۀ سرافرازی و حیات جامعه اسلامی هستند.

بنابراین فرمایش، هیچ اعتمادی به روزگار دنیا نیست که رنجوری آن بسیار است.

امام علی علیه السلام در کلامی دیگر، روزگار را چنین وصف می کند:

روزگار بدن ها را می فرساید و آرزوها را تازه می کند و مرگ را نزدیک می گرداند و امیدها را دور می سازد. هر که به روزگار دست یابد به رنج افتد و هر که از دستش بدهد رنجور شود. (1)پس چه جای خوشحالی و آرامش است که تیرهای غیبی بلا و حادثه در کمین

ص:168


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 72. [1]

خوشی ها و مستی هاست تا آدمیزاد در خواب غفلت نماند.

و نیز آن حضرت فرمود:

مردم کسی را نگفتند: خوشا به حال او، مگر این که روزگار برای او روز بدی را پنهان کرد. (1)و همچنین به فرزندش حسن علیه السلام سفارش فرمود:

فرزندم! بدان که روزگار همواره چهره عوض می کند و دگرگون می شود پس چون کسی مباش که سخت سرزنش می کند و عذرش نزد مردم اندک است. (2)آیا راه چاره ای هست که از دشواری های زمانه آسوده گذر کنیم.

حضرت صادق علیه السلام برای اهلش چنین سفارش می فرماید:

مؤمن را آسایش حقیقی نباشد مگر آن گاه که خداوند را دیدار کند. و به غیر این آسایش در چهار چیز است: سکوتی که به آن از احوال دل و نفس خود با آفریدگارت پی ببری، خلوتی که به آن از گزند پیدا و ناپیدای زمانه نجات یابی، گرسنگی که به آن شهوت ها و وسوسه های شیطانی را بمیرانی و شب زنده داری که به آن دلت را روشن و نهادت را با صفا و روح و روانت را پاک سازی. (3)

32 - ستمگری پادشاه

از نشانه های فرومایگی و پستی روزگار مردم، حکومت ستمگران جور است هر چند بر پایه اسناد اسلامی و تجربۀ تاریخی دوره سلطه گری ظالم همیشگی نیست ولی آثار تلخ و ناشایسته ای بر اوضاع جامعه باقی می گذارد؛ که تا چندین نسل

ص:169


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 286. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 212/74، باب 8، حدیث 1؛ تحف العقول: 83.
3- (3) - مصباح الشریعه: 115؛ بحار الأنوار: 69/69، باب 96، حدیث 1.

رنجوری آن آشکار است.

«هنگامی که سلیمان نامه ای به وسیلۀ هدهد به سوی ملکۀ سبا فرستاد تا تسلیم حق شوند و دست از پرستش بتان بردارند. ملکۀ سبا در ابتدای تصمیم با بزرگان قوم خود مشورت کرد که با سلیمان چگونه برخورد کند تا آنان گفتند: ما قدرت کافی داریم و مرد جنگیم ولی تصمیم نهایی با توست. تصوّر ملکه این بود که پادشاهان چون تصمیم به تصاحب سرزمینی می گیرند با ابزارهای قدرت و فشار نظامی وارد می شوند پس گفت:

قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُواْ قَرْیَهً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُواْ أَعِزَّهَ أَهْلِهَآ أَذِلَّهً وَ کَذَ لِکَ یَفْعَلُونَ » (1)

گفت : همانا پادشاهان هنگامی که [ با ابزار ، ادوات جنگی و سپاهی رزمی ] وارد شهری می شوند ، آن را تباه می کنند و عزیزان اهلش را به ذلّت و خواری می نشانند و [ آنان ] همواره چنین می کنند !

این شیوۀ فکری او دربارۀ سلاطین صحیح بود؛ زیرا تأکید کرد: «آری، اینچنین می کنند.» در حقیقت ملکۀ سبا که خود پادشاه بود شاهان را خوب شناخته بود که برنامه آنان در دو چیز خلاصه می شود: فساد انگیزی و ذلیل ساختن عزیزان.» (2)چرا که پادشاهان به آخور منافع خود می اندیشند نه حقوق ملت ها و آبادی و سربلندی دولت ها، بنابراین اسباب اصلی عقب ماندگی امّت ها آنانند.

به این جهت مولا علی علیه السلام فرمود:

آفَهُ الْعُمْرانِ ، جَوْرُ السُّلطانِ . (3)

ص:170


1- (1) - نمل (27) : 34. [1]
2- (2) - تفسیر نمونه: 454/15، [2] ذیل آیه 34 سورۀ نمل.
3- (3) - غرر الحکم: 346، حدیث 7964. [3]

آسیب آبادانی، ستم پادشاه است.

یا حکمای اسلامی گفته اند:

لا قَحْطَ أَشَدُّ مِنْ جَوْرِ السُّلْطانِ . (1)

هیچ کمیابی سخت تر از ستم شاهی نیست.

دگرگونی زمانه بسیار زمینه عبرت آموزی است به ویژه که حاکمان، حامیان ستمگری که دلگرم به تاج و تخت هستند در امواج روزگار زیان کارند.

امام علی علیه السلام آن عارف و حق بین به این واقعیت اشاره فرمود:

هر که زمانه را امین داند همو به وی خیانت کند و هر که بر او بزرگی کند، خوار و حقیرش سازد و هر که بر وی خشم گیرد او نیز وی را به خشم آورد و هر که بدو پناه برد، او تسلیمش کند؛ چنین نیست که هر تیراندازی به هدف زند و هر گاه سلطان تغییر کند، زمانه دگرگون شود. (2)شناخت زمان و سرگرمی های او نباید از نگاه عمیق مؤمن دور بماند؛ زیرا گاهی از سوی دیگر، سست عنصری حاکم سبب هرج و مرج در جامعه می شود که اثرآن کمتر از ستمگری او نیست بلکه بیشتر است.

از این رو امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

خَوَرُ السُّلْطانِ اشَدُّ عَلَی الرَّعِیَّهِ مِنْ جَوْرِ السُّلْطانِ . (3)

سستی پادشاه بر مردم سخت تر از ستمکاری پادشاه است.

زیرا ستم سلطان از فرد او صادر می شود ولی ضعف و ناتوانی او در ادارۀ امور

ص:171


1- (1) - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 94/11. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: نامۀ 31. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 341، حدیث 7788. [3]

کشور سبب ظلم و بی عدالتی در بین مردم می شود و هر کسی به کسی دیگر ظلم می کند در نتیجه ستمکاری افزون تر می شود.

البته اطرافیان سلطان هم در شرارت و تجاوزهای او نقش اساسی دارند؛ زیرا که آنان اسباب حمایت روحی و جسمی او را در جرأت دادن بر جنایت ها فراهم می سازند.

«در مجلس امام صادق علیه السلام گفته شد: یا همسایۀ پادشاه باش یا همسایۀ دریا.

حضرت فرمود: این ناممکن است، درستش این است که نه باید با پادشاه همسایه شد و نه با دریا؛ زیرا پادشاه تو را می آزارد و دریا سیرابت نمی کند.» (1)یعنی شاه به خاطر غرورش تو را رنج می دهد و دریا هم با طوفانش نابودت می سازد. به هر حال خوشی هر دو زودگذر است.

صاحب کتاب جامع السعادات در باب اصلاح نفس قبل اصلاح غیر، اشرف اقسام عدالت را، عدالت سلطان می داند و می نویسد:

«پنهان نماند که برترین و مهمترین و بالاترین صُوَر سیاست ها و شمول آن، عدالت سلطان است و دیگر ارکان عدالت وابسته و در مرتبۀ بعدی آن است و با ستم سلطان؛ موج های آشوب به حرکت درآید و گروه آزمایش ها انباشته گردد و بلاهای زمانه فشرده شود. سختی های روزگار نو به هم رسد. کمال و ارزش را مانند سرگردان در بیابان بجویند ولی راهی برای رسیدن آن و راهنمایی و هدایت گری برای نقشۀ آن نیابند. میدان علم و عمل و بررسی آثار و جایگاه آن دو در گوشه و کنار مورد ستم قرار گیرد. پس یافت نشود که معیار و میزان در کسب کامیابی و خوشبختی ها چیست ؟...» (2)بنابراین با دگرگونی این نظم و نظام امور؛ طبیعت اذهان و اعمال نفوس مختل

ص:172


1- (1) - بحار الأنوار: 228/75، باب 23، حدیث 106؛ کشف الغمه: 203/2.
2- (2) - جامع السعادات: 94/1 - 95، تتمیم.

می گردد و انسان ها در برنامه ریزی و شکل گیری کارهایشان دچار سردرگمی می شوند. این قانون طبیعی دنیاست که هر انسانی ستم پیشه باشد بنیان خود را سست کرده است و وسیلۀ شکست خود را فراهم می سازد.

امیرمؤمنان علی علیه السلام سرانجامِ چنین کسی را این گونه بیان می فرماید:

مَنْ جارَ فی سُلْطانِهِ وَ اکْثَرَ عُدْوانَهُ ، هَدَمَ اللّهُ بُنْیانَهُ وَ هَدَّ أَرْکانَه. (1)

هر که در سلطنت خود ستم کند و دشمنی خود را بسیار سازد، خداوند پایه و ریشۀ او را ویران نماید.

33 - اسراف

اشاره

در قرآن مجید از صفات ممتاز عباد الرحمن عدالت خواهی و دوری از هر گونه زیاده روی و کوتاهی در امور زندگی، به ویژه مسائل مالی است.

انفاق و بخشش یکی از وظایف اخلاقی هر مسلمان است که باید بدون اسراف و بخل باشد. و انحراف هر یک از آنها سبب نامیزان شدن تعادل روحی انسان می شود.

خداوند متعال در وصف حال بندگان خاص خود می فرماید:

وَ الَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمْ یُسْرِفُواْ وَ لَمْ یَقْتُرُواْ وَ کَانَ بَیْنَ ذَ لِکَ قَوَامًا» (2)

و آنان که وقتی انفاق می کنند ، نه از حدّ معمول [ و متعارف ] می گذرند و نه تنگ می گیرند ، و [ انفاقشان ] همواره میان این دو در حدّ اعتدال است .

در تفسیر اسراف و اقتار که نقطۀ مقابل یکدیگرند، نکته های بسیاری بیان شده است ولی منظور کلی این است:

ص:173


1- (1) - غرر الحکم: 346، حدیث 7977. [1]
2- (2) - فرقان (25) : 67. [2]

اسراف، تجاوز و فزونی از حد بدون حق و جایگاه است و اقتار، کمتر از حق و مقدار لازم بوده باشد.

قوام، به معنی، استقامت و حد وسط میان دو چیز است. وقتی چیزی قوام دارد یعنی او مایۀ اعتدال و ایستادگی در محل آن است.

حق مداری و محل داشتن مصرف هر چیز از ملاک های قوام است. از رسول اللّه صلی الله علیه و آله در تفسیر آیۀ فوق پرسیدند، فرمود:

هر که بی جا و به ناحق عطا کند اسراف کرده است و هر که بجا و به حق خرج نکند سختگیری و خواری ورزیده است. (1)از امام صادق علیه السلام از کمترین حد اسراف پرسیدند، فرمود:

کمترین اندازه آن این است که لباس بیرونت را لباس خانه قرار دهی و ته مانده ظرفت را دور بریزی و خرما بخوری و هسته هایش را به اطراف بیندازی. (2)هر چند میانه روی در کسب مال، مایۀ زیاد شدن مال می شود ولی نباید از مرزصحیح مصرف، گذراند.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام در رعایت حق مالی به اصحابش می فرماید:

مَنْ کانَ لَهُ مالٌ فَاِیّاهُ وَ الفَسادَ فَاِنَّ إِعْطاءَکَ الْمالَ فی غَیْرِ وَجْهِهِ تَبْذیرٌ وَ اسْرافٌ وَ هُوَ یَرْفَعُ ذِکْرَ صاحِبِهِ فِی النّاسِ وَ یَضَعُهُ عِنْدَ اللّهِ . (3)

هر که ثروتی دارد مبادا آن را تباه کند؛ زیرا صرف کردن بی دلیل آن زیاده روی و از حد گذراندن است و این کار او را در میان مردم بلند آوازه

ص:174


1- (1) - بحار الأنوار: 261/66، باب 37؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 311/7.
2- (2) - الکافی: 56/4، حدیث 10؛ [1] جامع احادیث الشیعه: 719/16، حدیث 2531.
3- (3) - بحار الأنوار: 97/75، باب 17، حدیث 2؛ [2]تحف العقول: 185. [3]

می کند، اما نزد خداوند بی مقدار می سازد.

گرچه اسراف و ولخرجی زیاد انسان، بیشتر در مال و مصرف خوردنی و نوشیدنی و پوشاکی است.

و در مفهوم اسراف گفته اند:

مصرف مال بیشتر از اندازۀ جایز شرعی و عقلی یا انفاق مال زیاد با غرض فرومایگی یا انفاق مال بدون سودمندی و رعایت حق و مقدار درست آن باشد.

ولی اسراف به مصرف بی رویه در مال تنها اختصاص ندارد؛ بلکه هر چیزی که در غیرجایگاه خود قرار بگیرد و حق و حدّی درآن منظور نشود، اسراف است.

همانند قوم لوط که در مسائل شهوی اسراف می کردند و از حلال خدا تجاوز نمودند یا فرعون در روی زمین ادّعای برترین کرد و در دریای غرورش غرق شد.

اثرات و مفاسد اسراف

بر اساس آیات و روایات، اسراف اثرات نکوهیده و مفاسد بسیاری دارد، مانند:

1 - اسراف سبب ضایع شدن حقوق می شود.

2 - اسراف سبب جهل به مقدار مال و آن موجب ماندن نفس در خواری نیازمندی و خواهش های نفسانی می شود و نادانی کلید هر شری است.

3 - اسراف سبب فقر و تهیدستی شود.

4 - اسراف سبب حق کشی و ستم به دیگران می شود.

5 - اسراف سبب تجمل گرایی، حرام خوری، خون ریزی می گردد.

6 - اسراف سبب تولید امراض جسمی و روانی مانند وسواسی، چاقی، اعتیاد و... و سرانجام نفس را به هلاکت می رساند.

7 - اسراف سبب زیان های بسیاری شود که ضررش بیشتر از بخل و احتکار است.

ص:175

8 - اسراف در دنیا سبب همدمی انسان با شیطان و در آخرت همنشینی با اهل دوزخ است.

مفاسد اسراف تنها در اموال و اعمال شر و ناپسند است؛ امّا در امور خیر و افعال نیک و شایسته هر چه انسان در راه خیر تلاش و مصرف کند، اندوختۀ آخرتی آن زیاد است.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

اسراف در هر چیزی ناپسند است مگر در کارهای خیر. (1)و اکنون مشاهده می کنید که مردم در امور ناپسند که گرفتاری دنیا و آخرت، در پی دارد چه بسیار مال و وقت و عمر خویش را اسراف می کنند و باطل را در هدفش یاری می رسانند. اما در امور خیریه که موجب سازندگی روح و روان و پاداش اخروی است و زمینه های آن در جامعه اسلامی فراهم است، کوتاهی می کنند. پس اهل زمانه را بشناسید.

نشانه های اسرافکار

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

نشانۀ اسرافکار چهار چیز است:

1 - به کارهای باطل می نازد.

2 - آنچه فراخور حالش نیست می خورد.

3 - در کارهای خیر بی رغبت است.

4 - هر کسی را که به او سودی نرساند، انکار می کند. (2)

ص:176


1- (1) - غرر الحکم: 359، حدیث 8120؛ [1] مستدرک الوسائل: 271/15، باب 23، حدیث 18217.
2- (2) - بحار الأنوار: 122/1، باب 4، حدیث 11؛ تحف العقول: 22.

34 - نیافتن روزی

در مسئلۀ روزی خواه مادی یا معنوی، حکمت الهی وجود دارد. خداوند در رزق موجودات تفاوت و اندازه بر اساس گنجایش هر مخلوقی مقرّر داشته است. و بر پایۀ علم و بینشی که نسبت به قابلیت و استعداد هر یک از بندگانش دارد، فراخور حالش روزی می دهد. همه انسان ها نمی توانند از روزی های مادی و معنوی به طول یکسان بهره مند باشند؛ زیرا چنانکه آیۀ شریفه می فرماید:

إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَآءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرَاً بَصِیرًا» (1)

یقیناً پروردگارت رزق را برای هر که بخواهد وسعت می دهد ، و [ برای هر که بخواهد ] تنگ می گیرد ؛ زیرا او به [ مصلحت ] بندگانش آگاه و بیناست .

هیچ کاری را حق تعالی بدون حساب و علت انجام نمی دهد؛ پس تقدیر و مقدرات حکیم مطلق بر اساس آن احاطۀ فیّاض بر ماهیت و سرنوشت موجود است. و انسان چون دارای صفات و ظرفیّت محدود است و در زمان و مکان معینی جای می گیرد پس بر گذشته و آیندۀ خویش احاطه ندارد، بنابراین بر صلاح و فساد امورش آگاه نیست و زمینۀ گمراهی و تباهی خود را فراهم می سازد.

در آیۀ دیگر می فرماید:

وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْاْ فِی الْأَرْضِ وَ لَکِن یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا یَشَآءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ» (2)

و اگر خدا روزی را بر بندگانش وسعت دهد ، در زمین سرکشی و ستم کنند ، ولی آنچه را بخواهد به اندازه نازل می کند ؛ یقیناً او به بندگانش آگاه و

ص:177


1- (1) - اسراء (17) : 30. [1]
2- (2) - شوری (42) : 27. [2]

بیناست .

بسیاری از عوامل تباهی انسان ها از فزونی رزق و مال زیاد است که بندۀ خدا از راه حرام کسب می کند و آن را به حساب زرنگی و تلاش زیاد خود قرار می دهد. و این را نمی داند که داشتن امکانات و اندازۀ طبیعی دارایی و قناعت ورزی است که انسان را در سیر معنوی موفق می کند و سبب رشد و کمال معنوی او می شود. و حرص و زیادخواهی و فقر روحی باعث رکود روانی و بی توفیقی است که زمینه ساز شکست درونی انسان می شود.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

اَلْکَمالُ کُلُّ الْکَمالِ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ ، وَ الصَّبْرُ عَلَی النّائِبَهِ ، وَ تَقْدِیرُ الْمَعِیشَهِ . (1)

همه کمال حقیقی، عبارت از فهم در دین و شکیبایی در برابر بلای سخت و اندازه نگه داشتن در خرج زندگی است.

در این سخن باید اندیشه کرد چه نیکوست که جایگاه کسب روزی هم پاکیزه باشد که این نشانۀ خوشبختی بندۀ خوش روزی است.

«ابوعبیده به امام صادق علیه السلام عرض کرد: دعا کن که خداوند روزی مرا در دست بندگانش قرار ندهد. امام فرمود: خداوند چنین کاری نمی کند. او روزی بندگان را در دست یکدیگر قرار داده است، اما از خدا بخواه که روزیت را در دست بندگان خوبش قرار دهد که این از خوشبختی است.» (2)و گاهی تنگی و گسترش روزی ها، جهت آزمایش روحیۀ انسان است تا سپاسگزار از ناسپاس معلوم گردد. و توانگر از تهیدست و تنگ دست؛ بازشناخته شوند.

ص:178


1- (1) - الکافی: 32/1، حدیث 4؛ [1]بحار الأنوار: 172/75، باب 22، ذیل حدیث 5. [2]
2- (2) - تحف العقول: 361؛ [3] بحار الأنوار: 244/75، باب 73، حدیث 108.

امیرمؤمنان علی علیه السلام در وصیت خود به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود:

اگر توانی کاری کنی که از کسی جز خداوند نعمتی به تو نرسد، چنین کن؛ زیرا تو به قسمت خویش خواهی رسید و سهم خود را خواهی گرفت. و البته روزی اندکی که از سوی پروردگار پاک رسد ارزشمندتر است از نعمت بسیاری که از آفریدگان او به تو رسد؛ گرچه همه چیز از اوست. (1)گاهی محرومیّت از رزق یا اندک شدن برکت مال به جهت عوامل سوزانندۀ سرچشمۀ فیض آن است که در بیان معصومان علیهم السلام اسباب آن آمده است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

هر که حقّی از حقوق برادر مسلمان خود را پایمال سازد، خداوند برکت روزی را بر او حرام گرداند مگر آن که توبه کند. (2)امام باقر علیه السلام فرمود:

بنده گناه می کند و به سبب آن روزی از او گرفته می شود. (3)امام صادق علیه السلام فرمود:

حرام خواری زیاد؛ روزی را نابود می سازد. (4)بنابراین کسی که به اندازۀ کفافش بسنده می کند، به آسایش دست می یابد و از زندگی آسان و بانشاطی برخوردار می شود. و از کمی رزق و روزی گلایه نمی کند؛ زیرا این خواسته پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است که به ابوذر فرمود:

ص:179


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 31. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 293/101،باب 10، حدیث 2؛ وسائل الشیعه: 325/27، باب 9، حدیث 33850.
3- (3) - الکافی: 270/2، حدیث 8؛ [2] بحار الأنوار: 318/70، باب 137، حدیث 6.
4- (4) - تحف العقول: 372؛ بحار الأنوار: 256/75، باب 23، ذیل حدیث 108.

ای اباذر! من دعا کردم که خداوند بزرگ مرتبه روزی دوستداران مرا به قدر کفاف عطا کند و به دشمن من مال و فرزند زیاد دهد. (1)از دعاهای حضرت علی علیه السلام است که حفظ حرمت انسانی را در کرامت روزی می طلبد:

اَللّهُمَّ صُنْ وَجْهی بِالْیَسارِ وَ لاتَبْذُلْ جاهی بِالْاقْتارِ، فَاَسْتَرْزِقَ طالبی رِزْقِکَ وَ اسْتَعْطِفَ شِرارَ خَلْقِکَ ، وَ ابْتَلی بِحَمْدِ مَنْ اعْطانی ، وَ افْتَتَنَ بِذَمٍّ مَنْ مَنَعَنی وَ انْتَ مِنْ وَراءِ ذلِکَ کُلِّهِ وَلِیُّ الْاِعْطاءِ وَ الْمَنْعِ انَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ. (2)

بار خدایا! آبرویم را به بی نیازی حفظ فرما و حرمتم را به تنگ دستی نشکن، تا از آنان که روزی تو را خواهند روزی خواهم و از شرار مردم خواستار عطوفت باشم و به ثنای کسی که به من ببخشاید دچار آیم و به بدگویی آن که از بخشیدن به من دریغ ورزد مبتلا گردم و تو ماورای این همه، اختیار دار بخشش و منعی، چه این که بر هر چیز توانایی.

35 - شماتت دشمنان

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

إِنَّما سُمِّیَ الْعَدُوُّ عَدُّوّاً لِأَنَّهُ یَعْدُوْ عَلَیْکَ فَمَنْ داهَنَکَ فی مَعایِبِکَ فَهُوَ الْعَدُوُّ وَ الْعادِی عَلَیْکَ . (3)

دشمن را عدو نامیده اند؛ زیرا بر تو تجاوز و ستم می کند. پس هر که در

ص:180


1- (1) - مکارم الأخلاق: 463.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 216. [1]
3- (3) - غرر الحکم: 461، حدیث 10569. [2]

عیب هایت با تو مسامحه کند؛ دشمنی است که بر تو تجاوزگری می کند.

«به طورکلی دشمن بر دو گونه است:

الف - دشمن باطنی که ذات و ماهیتش با حس درک نمی شود.

ب - دشمن ظاهری که با احساس و شهود قابل درک است.

دشمنان باطنی عبارتند از:

1 - «شیطان» که اصل هر دشمنی است و کینه توزی ذاتی و ریشه ای او بر اساس حسادت و غروری است که در اصل خلقت آدم پدید آمده است و خداوند در آیاتی از قرآن مجید، بسیار از دشمنی شیطان پرهیز داده است.

2 - «نفس امّاره» که از اقسام نفس و همکار شیطان در دعوت به گناه و زشتی هاست و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این زمینه فرموده است:

خطرناک ترین دشمن تو نفس توست که میان دو پهلویت قرار دارد. (1)و حضرت یوسف علیه السلام در ماجرای خویش با همسر عزیر مصر از این نفس به خدا پناه برد که او را تا مرز نافرمانی حق نزدیک نمود.

دشمنان ظاهری سه گونه اند:

1 - «انسان شیطان صفت» ، آدم بد ذات و کینه جو که باطنی درنده خو و سنگدل دارد و برای ضرر زدن به دیگران به آنان یورش می برد و نابود می سازد. و آن شیاطین انسی هستند که حق تعالی در سورۀ ناس فرمود: بخشی از وسوسه ها در سینه آدمی به وسیلۀ این گروه صورت می گیرد. کافران و منافقان از این گروهند.

2 - «انسان بدخواه» ، کسی که یا مخالف برتری عقلی یا علمی و عرفانی اهل فضل و دانش است. مانند دشمنی که نادانان با عاقلان و عالمان دارند؛ که در حقیقت دشمن چیزی هستند که نمی دانند.

ص:181


1- (1) - بحار الأنوار: 64/67، باب 45، حدیث 1؛ عدّه الدّاعی: 314.

امام رضا علیه السلام فرمود:

سه چیز است که بر سه چیز گماشته شده است: رنج و مشقت روزگار بر دارندگان آداب کامل، چیرگی محرومیّت بر پیشکسوت اهل حرفه و فن و دشمنی عوام بر اهل معرفت. (1)یابه سبب جاذبۀ دنیایی مانند حسادت نسبت به مقام ریاست و مال و ملک دیگری و یا حسادت نسبت به فامیل و همسایه و دوستان است.

امام علی علیه السلام فرمود:

عَداوَهُ الْأَقارِبِ أَمَرُّ مِنْ لَسْعِ الْعَقارِبِ . (2)

دشمنی نزدیکان تلخ تر و دردناکتر از گزیدن عقرب هاست.

3 - «انسان مُوذی» ، آنانی که درگیری و نافرمانی ایشان سبب شکنجۀ روحی و اذیت به حال انسان است ولی قصد تجاوز یا نابودی ندارند مانند فرزندان و همسران که پروردگار در سورۀ تغابن به پرهیز از آنان و مدارا و گذشت از رفتارشان سفارش فرموده است:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ مِنْ أَزْوَ جِکُمْ وَ أَوْلَدِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِن تَعْفُواْ وَ تَصْفَحُواْ وَ تَغْفِرُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (3)

ای اهل ایمان ! به راستی برخی از همسران و فرزندانتان [ به علت بازداشتن شما از اجرای فرمان های خدا و پیامبر ] دشمن شمایند ؛ بنابراین از [ عمل به خواسته های بی جای ] آنان [ که مخالف احکام خداست ] بپرهیزید ، و اگر [ از آزار و رنجی که به شما می دهند ] چشم پوشی کنید و سرزنش کردن آنان را

ص:182


1- (1) - بحار الأنوار: 41/2، باب 10، حدیث 5.
2- (2) - غرر الحکم: 407، حدیث 9337. [1]
3- (3) - تغابن (64) : 14. [2]

ترک نمایید و از آنان بگذرید [ خدا هم شما را مورد الطاف بی کرانش قرار می دهد ] ؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

البته دستۀ سوم و اموال انسان همگی از ابزارهای آزمایش الهی است که باید مؤمن به آنها سنجیده شود.» (1)مراد حضرت سجّاد علیه السلام از شماتت اعدا، شیطان جنی و انسان های شیطان صفت ملامت گرند که در وقت بروز بلاها و مشکلات روحی و جسمی و ارتکاب معصیت او را سرزنش می کنند و نفس لوّامه هم به خاطر اطاعت از هوای نفس، وجدان فطری او را محکوم می سازد.

بزرگان دین و پیامبران خدا و اولیای الهی از گزند دشمنان و ملامتگر مصون نبودند و هر یک به فراخور مقامات خویش مورد شماتت بدخواهان بوده اند.

«ایوب نبی علیه السلام از این وضعیت رنج آور به درگاه ربوبی شکوه برد و گفت:

وَ أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّ حِمِینَ » (2)

و ایوب را [ یاد کن ] هنگامی که پروردگارش را ندا داد که مرا آسیب و سختی رسیده و تو مهربان ترین مهربانانی .

در تفسیر قمی در ذیل آیۀ:

وَ وَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَهً مِّنَّا وَ ذِکْرَی لِأُوْلِی الْأَلْبَبِ » (3)

و خانواده اش را [ که در حادثه ها از دستش رفته بودند ] و مانندشان را همراه با آنان به او بخشیدیم تا رحمتی از سوی ما و تذکّری برای خردمندان باشد .

آمده است: خداوند از خانواده ایوب کسانی را که پیش از ابتلای او مرده بودند و

ص:183


1- (1) - ریاض السالکین: 391/2 - 392.
2- (2) - انبیاء (21) : 83. [1]
3- (3) - ص (38) : 43.

همچنین کسانی که پس از ابتلای او درگذشته بودند به وی برگرداند. و همه آنها را برای ایوب زنده گرداند و آنان با او به زندگی ادامه دادند.

بعد از آن که خداوند ایوب را بهبودی بخشید، از او پرسیدند: از میان بلاهایی که به سر تو آمد کدام یک برایت سخت تر بود؟ فرمود: شماتت دشمنان.» (1)امام صادق علیه السلام دربارۀ زمینه سازی شیطان برای سرزنش ایوب علیه السلام فرمود:

«چون مدّت بلا و گرفتاری بر ایوب به درازا کشید و ابلیس صبر او را دید، نزد عدّه ای از یاران ایوب علیه السلام که در کوه های دور به گوشه نشینی رفته بودند، رفت و گفت: بیایید نزد این بنده بلازده برویم و از حال او جویا شویم. پس بر استرانی خاکستری سوار شدند و چون به نزدیک ایوب رسیدند از بوی ناخوش او رم کردند ولی یاران و جوانان به نزد ایوب علیه السلام نشستند و عرض کردند:

ای ایوب! کاش به ما می گفتی که چه گناهی کرده ای، چون اگر از خدا پرستش کنیم ما را هلاک سازد. به نظر ما گرفتار شدن تو به این رنج و بلایی که کسی به آن مبتلا نشده؛ به خاطر مسأله ای است که آن را پنهان داشته ای ؟

ایوب علیه السلام فرمود: به عزت پروردگارم سوگند که او می داند من هیچ غذایی نخوردم مگر این که یتیمی یا بینوایی با من می خورد و هیچ گاه با دو امر که هر دو طاعت خدا بود روبه رو نشدم مگر این که آن کاری را که برای بدنم سخت تر بود برگزیدم.

یکی از جوانان گفت: وای به حال شما! پیامبر خدا را سرزنش کردید به طوری که مجبور شد آنچه از عبادت پروردگارش که تا کنون پوشیده می نمود برملا سازد.

پس ایوب فرمود: پروردگارا! اگر روزی در مجلس داوری تو بنشینم آن گاه اقامۀ حجت و دلیل خواهم کرد...» (2)

ص:184


1- (1) - تفسیر القمی: 242/2، ذیل آیۀ 43 سورۀ ص.
2- (2) - تفسیر المیزان: 213/17 - 214.

به هر حال ایوب موفق گردید از همۀ آزمون های الهی که در برابر خواستۀ شیطان برای ارزیابی مقام شکرگزاری او در حالت سختی و بلا بود؛ سرافراز بیرون آید. او حتی به خواهش همسرش که گفت: تقاضای شفا و سلامتی از درگاه الهی بنما، فرمود: وای بر تو! ما هفتاد سال در نعمت بودیم. حال باید به همین اندازه در گرفتاری و سختی نیز صبور باشیم. و اندکی نگذشت که بهبود یافت.

جاحظ می گوید: «هیچ سرنیزه ای نافذتر از ملامت دشمنان ندیدم.» (1)این وضعیت در صحنه ای از قیامت هم برپاست که در محاکمه عمومی مستضعفان گناهکار به مستکبران جنایتکار می گویند:

شما بودید که با مکر و فریب ما را نسبت به خداوند کافر و مشرک نمودید و مستکبران چون عذاب را مشاهده می کنند از سرزنش ها سخت پشیمان می شوند. (2)

36 - نیاز به مثل خود

اشاره

بعضی انسان ها در زندگی دچار کوتاهی یا زیاده روی در فقر و غنی می شوند در حالی که فقر گوهر مردان بزرگمنش و آشکار کنندۀ خصلت های فاضله است. زمانی که خدای متعال می فرماید:

وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَکِنَّ الْمُنَفِقِینَ لَایَعْلَمُونَ » (3)

در حالی که عزّت و اقتدار برای خدا و پیامبر او و مؤمنان است ، ولی منافقان

ص:185


1- (1) - ربیع الأبرار: 146؛ ریاض السالکین: 393/2.
2- (2) - سبأ (34) : 33.
3- (3) - منافقون (63) : 8. [1]

[ به این حقیقت ] معرفت و آگاهی ندارند .

بنابراین است که مؤمنان نباید ذلّت و خواری داشته باشند. اگر برای آنان در زندگی سختی و کمبودهایی پیدا شد و یا به بلایی گرفتار آمد، یا برای امتحان و شناخت درونی است یا برای پاکی از گناهی که در هر صورت مایۀ ارتقای معنوی در کمال آدمی است.

کلمۀ

«أکفاء» در دعا به معنای امثال و اشباه در نسب و حسب است. و نسبت دادن فقر به آن از جهت شدت درد نیازمندی به نزدیکان و یا نیازمندی به دیگران باشد هر گاه انسان محتاج به مانند خود باشد در حقیقت اسیر او شود و دیگری بر او ریاست می کند.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

... احْتَجْ الی مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَسیرَهُ وَ استَغْنِ عَمَّن شِئْتَ تَکُن نَظیرَهُ . (1)

دست نیاز سوی هر که دراز کنی، بندۀ او می شوی و از هر که بی نیازی جویی، همتای او خواهی بود.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

کادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً. (2)

نزدیک است که فقر به کفر انجامد.

فقر در کلام علامۀ مجلسی

مرحوم مجلسی رحمه الله در توضیح این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

«این روایت از روایات مشهور میان شیعه و سنی است و نکوهش عظیمی از فقر دارد. اما اخباری که گذشت و روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود:

ص:186


1- (1) - بحار الأنوار: 411/71، باب 30، حدیث 21؛ [1] الخصال: 40/2، حدیث 14.
2- (2) - الکافی: 307/2، حدیث 4؛ [2] بحار الأنوار: 246/70، باب 131، حدیث 4.

فقر افتخار من است و من به آن بر سایر انبیا علیهم السلام می نازم. (1)و نیز فرمود:

بار خدایا! مرا مستمند، زنده بدار و مستمند بمیران و در زمرۀ مستمندان محشور فرما. (2)با روایت فوق تعارض دارد. البته این روایت با روایتی که اهل سنت از پیامبر نقل می کنند:

اَلْفَقْرُ سَوادُ الْوَجْهِ فِی الدارِین. (3)

فقر مایۀ روسیاهی هر دو جهان است.

را تأیید می کند.

بزرگان در یکنواختی و سازش میان دوگانگی احادیث نظرات مختلفی بیان کرده اند.

فقر در کلام راغب اصفهانی

راغب اصفهانی نوشته است: فقر در چهار معنا به کار می رود: (4)1 - وجود نیاز ضروری. این معنا همۀ انسان ها را تا زمانی که در دنیا هستند و همۀ موجودات تا ابد را شامل می شود و آیۀ:

یَأَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» (5)

ص:187


1- (1) - عوالی اللآلی: 39/1، حدیث 38؛ بحار الأنوار: 30/69، باب 94، ذیل حدیث 26.
2- (2) - عوالی اللآلی: 39/1، حدیث 37؛ بحار الأنوار: 30/69، باب 94، ذیل حدیث 26.
3- (3) - عوالی اللآلی: 40/1، حدیث 41؛ [1]بحار الأنوار: 30/69، باب 94، ذیل حدیث 26. [2]
4- (4) - مفردات الفاظ القرآن: مادۀ «فقر».
5- (5) - فاطر (35) : 15. [3]

ای مردم ! شمایید نیازمندان به خدا ، و فقط خدا بی نیاز و ستوده است .

اشاره به همین معناست که فقر مطلق الی اللّه در ذات ممکنات است و نازیدن و افتخار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به فقر از این معناست.

2 - تهیدستی که در آیات:

لِلْفُقَرَآءِ الَّذِینَ أُحْصِرُواْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَایَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَآءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَهُمْ لَایَسَْلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ » (1)

[ صدقاتْ ] حقِّ نیازمندانی است که در راه خدا [ به سبب جنگ یا طلب دانش یا بیماری یا عوامل دیگر ] در مضیقه و تنگنا افتاده اند [ و برای فراهم کردن هزینه زندگی ] نمی توانند در زمین سفر کنند ؛ فرد ناآگاه آنان را از شدت پارسایی وعفّتی که دارند توانگر و بی نیاز می پندارد . [ تو ای رسول من ! ] آنان را از سیمایشان می شناسی . [ آنان ] از مردم به اصرار چیزی نمی خواهند . و شما ای اهل ایمان ! آنچه از مال [ با ارزش و بی عیب ] انفاق کنید ، یقیناً خدا به آن داناست .

إِنَّمَا الصَّدَقَتُ لِلْفُقَرَآءِ وَالْمَسَکِینِ وَالْعَمِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَرِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَهً مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ » (2)

صدقات ، فقط ویژۀ نیازمندان و تهیدستان [ زمین گیر ] و کارگزاران [ جمع و پخش آن ] و آنان که باید [ به خاطر تمایل به اسلام ] قلوبشان را به دست آورد ، و برای [ آزادی ] بردگان و [ پرداخت بدهی ] بدهکاران و [ هزینه کردن ] در راه خدا [ که شامل هر کار خیر و عام المنفعه می باشد ] و در راه

ص:188


1- (1) - بقره (2) : 273. [1]
2- (2) - توبه (9) : 60. [2]

ماندگان است ؛ [ این احکام ] فریضه ای از سوی خداست ، و خدا دانا و حکیم است .

3 - نیاز نفس که عبارت از آزمندی و سیری ناپذیری است و مقصود حدیث نبوی که فرمود:

نزدیک است که فقر به کفر انجامد. (1)همین معناست. و در مقابل آن، حدیث توانگری، توانگری نفس است، قرار دارد. و مقصود از این جمله:

کسی که قناعت نداشته باشد، مال و ثروت او را توانگر و بی نیاز نمی کند. (2)نیز همین توانگری است.

4 - نیازمندی به خدا؛ که حدیث نبوی می فرماید:

بار خدایا! با نیازمندی به خودت مرا بی نیاز گردان و با بی نیازی از خودت مرا نیازمند مگردان. (3)و همچنین آیه:

فَقَالَ رَبِ ّ إِنِّی لِمَآ أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» (4)

و گفت : پروردگارا ! به آنچه از خیر بر من نازل می کنی ، نیازمندم .

مقصود همین معنا از فقر است. فقیر در اصل به معنای کسی است که ستون فقراتش شکسته است. این توجیه، بهترین سخنی است که در این باب گفته شده

ص:189


1- (1) - بحار الأنوار: 29/69، باب 94، حدیث 26؛ عوالی اللآلی: 40/1.
2- (2) - بحار الأنوار: 31/69، باب 94، ذیل حدیث 26؛ غرر الحکم: 393، حدیث 9091. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 31/69، باب 94، ذیل حدیث 26؛ [2] عون المعبود: 283/4.
4- (4) - قصص (28) : 24. [3]

است. بعضی هم روسیاهی (سواد الوجه) را حمل به مدح و ستایش کرده اند، یعنی فقر همچون خال سیاهی است بر رخسار محبوب که او را زیبا می کند نه زشت.

به قولی، مراد از وجه، ذات ممکن است و مراد از فقر، نیاز آن در وجود دیگر صفات کمالیه به غیر؛ و تعبیر از احتیاج به روسیاهی لزوم آن با ذات ممکن است به طوری که سیاهی از محل خود زایل نمی شود، احتیاج نیز از ذات ممکن جداشدنی نیست. بعید بودن این دو توجیه پوشیده نیست. بهتر آن است که به فرض درست بودن حدیث، حمل بر فقر مذموم و نکوهیده شود.

فقر در کلام غزالی

غزالی در شرح این حدیث می نویسد:

«زیرا فقر توأم با اضطرار به چیزی که از آن چاره ای نیست آدمی را در پرتگاه کفر قرار می دهد، چرا که موجب حسادت به توانگران می شود و حسد هم حسنات و خوبی ها را از بین می برد و باعث شود که انسان فقیر در برابر ثروتمندان اظهار ذلت و خواری کند که این خود به آبرو و دین او لطمه می زند و سبب ناخشنودی به قضای الهی و ناراضی بودن از روزی می شود و این جهت اگر کفر نباشد به کفر می کشاند به این دلایل است که پیامبر مصطفی صلی الله علیه و آله از فقر به خدا پناه برده است.» (1)به این جهت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ أَرادَ أَنْ یَکُونَ أَغْنَی النّاسِ فَلْیَکُنْ بِما فی یَدِ اللّهِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِما فی یَدِ غَیْرِهِ . (2)

هر که می خواهد توانگرترین مردم باشد، باید به آنچه در دست خداست

ص:190


1- (1) - بحار الأنوار: 31/69، باب 94، ذیل حدیث 26.
2- (2) - الکافی: 139/2، حدیث 8؛ [1]بحار الأنوار: 178/70، باب 129، حدیث 20. [2]

اطمینان بیشتری داشته باشد تا به آنچه در دست غیر اوست.

لقمان حکیم به فرزندش فرمود:

قالَ لُقْمانُ لابنِهِ ، اعْلَمْ أَیْ بُنَیَّ إِنّی قَدْ ذُقْتُ الصَّبْرَ وَ أَنْواعَ المُرِّ فَلَمْ أَرَ أَمَرَّ مِنَ الْفَقْرِ فَإِنِ افْتَقَرْتَ یَوْماً فَاجْعَلْ فَقْرَکَ بَیْنَک وَ بَیْنَ اللّهِ . (1)

لقمان به فرزندش فرمود: بدان ای فرزندم! که من صبر را و نیز انواع تلخی ها را چشیدم، اما تلخ تر از فقر ندیدم. پس اگر روزی فقیر شوی، نیازت را میان خود و پروردگارت نگه دار و از ناداریت با مردم سخن مگوی که نزد آنان خوار و بی مقدار می شوی... .

امام زین العابدین علیه السلام سرور عارفان به حقیقت، از اثرات فقر می فرماید:

طَلَبُ الحَوائجِ إلی النّاسِ مَذَلَّهُ لِلحَیاهِ و مَذْهَبَهٌ لِلحَیاء وَ اسْتِخْفافٌ بِالوَقارِ وَ هُوَ الفَقْرُ الحاضِرُ وَ قِلّهُ طَلَبِ الحَوائِجِ مِنَ النّاسِ هُوَ الغِنَی الحاضِرُ. (2)

نیاز خواهی از مردم مایۀ خواری در زندگی و از بین برندۀ شرم و حیاست و از وقار و شکوه آدمی می کاهد و آن، فقر حاضر است و کمتر نیازخواهی، ثروت حاضر است.

37 - زندگی در سختی

اشاره

گاهی به طور کلی درهای زندگی به روی انسان بسته می شود و انسان دست به هر کاری می زند با درهای بسته روبرو می شود که در روایات از آن تعبیر به تنگی معیشت کرده اند و به تعبیر قرآن معیشت ضنک است.

ص:191


1- (1) - بحار الأنوار: 53/69، باب 94، حدیث 84؛ [1]کنز الفوائد: 66/2. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 136/75، باب21، ذیل حدیث 3؛ [3] تحف العقول: 279.

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنکًا» (1)

و هر کس از هدایت من [ که سبب یاد نمودن از من در همۀ امور است ] روی بگرداند ، برای او زندگی تنگ [ و سختی ] خواهد بود.

ضنک به معنی سختی و تنگی است که در اثر فشار و شدت مسائل گوناگون انسانی و طبیعی صورت می گیرد. این فشار زندگی تنها به خاطر درآمد اندک و فقر نیست، بلکه در اثر بخل و حرص و آرزوهای دراز آدمی، عرصه را بر او تنگ می کند و دیگر علاقه ای به ایثار و بخشش و لطف به دیگران ندارد.

از مهمترین زمینه های بروز سختی های و فشارهای مادی و معنوی روگردانی از یاد حق است. یادی که مایۀ آرامش و اطمینان جان و دل است و نبود آن سبب احساس اضطراب و ترس و افسردگی در روان می گردد. هنگامی که انسان مسؤولیتش را فراموش می کند از یاد حق غافل می شود و غرق در شهوات و حرص و طمع می گردد، زندگیش در تنگنای معنوی قرار می گیرد، نه عرفانی که جانش را بسازد و نه اخلاقی که او را در برابر طوفان شهوات آرام کند.

در حقیقت تنگی روزگار بشر بیشتر به خاطر کمبودهای معنوی است که به خاطر عدم اطمینان به آینده و ترس از نابودی امکانات و وابستگی به جهان ماده است. و آن دل به حق سپرده، از این نگرانی در امان است.

مضیقه زندگی در کلام علامه طباطبائی

علّامه طباطبایی رحمه الله در شرح آیۀ فوق؛ دلیل مضیقۀ زندگی را چنین بیان می فرماید:

«این که خداوند می فرماید: «زندگیش سخت شود» یعنی تنگنایی؛ دلیلش این

ص:192


1- (1) - طه (20) : 124. [1]

است که هر کس پروردگار خود را فراموش کند و از یاد او برود راهی برایش نمی ماند غیر این که به دنیا چنگ زند و آن را تنها مطلوب و هدف خویش قرار دهد. و برای تحصیل آن بکوشد و تمام همّت خود را صرف درست کردن زندگی و گسترش آن کند. زندگی چنین کسی، کم باشد یا زیاد او را بسنده نیست؛ زیرا هر چه به دست آورد باز راضی نشود و سعی می کند بیشتر و بیشتر به چنگ آورد. بنابراین هر چه به دست آورد دلش افزون تر می طلبد؛ به علاوه غم و نگرانی و اضطراب و ترس از پیشامدها و بلاهای ناگواری چون مرگ و بیماری و آفت و حسادت بدخواهان و توطئۀ دشمنان و ناکامی در کوشش ها و از دست دادن کسان و چیزهایی که دوست دارد او را پیوسته دلتنگ و بی قرار می سازد. در صورتی که اگر مقام و عظمت پروردگار خویش را می شناخت و همواره به یاد او بود و یقین می یافت که نزد پروردگارش حیاتی جاودانه و نیامیخته با مرگ و نیستی دارد و ملکی زوال ناپذیر و عزتی ناب و تهی از خواری و شادی و مقام و کرامتی بی پایان در انتظار اوست و درمی یافت دنیا گذرگاه است و زندگی آن در قیاس با زندگی اخروی ناچیز است. اگر این نکته ها را درمی یافت، به همان مقدار از دنیا که برایش مقدر شده قناعت می کرد و معیشتی که بهره اش گشته است کفایتش می کرد و خود را در تنگنا و سختی قرار نمی داد.» (1)ایشان در بحث دیگری با عنوان گفتاری دربارۀ معنای عذاب در قرآن می نویسد:

همچنانکه در تفسیر آیۀ:

وَ قُلْنَا یََادَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ » (2)

و گفتیم : ای آدم ! تو و همسرت در این بهشت سکونت گیرید.

ص:193


1- (1) - تفسیر المیزان: 225/14، ذیل آیۀ 124 سورۀ طه.
2- (2) - بقره (2) : 35. [1]

توضیح دادیم: حقیقت امر آن است که خوشحالی و غم و شادی و اندوه و امید و ترس انسان و سختی کشیدن و آسایش دیدن او، همگی نخست بر محور دید او دربارۀ خوشبختی و بدبختی می چرخد و سپس نعمت و عذاب و اموری از این قبیل بسته به چیزی است که به آن نسبت داده می شود. مثلاً روح برای خود نوعی خوشبختی و بدبختی دارد و جسم نوعی دیگر. همچنین این دو مقوله برای حیوان مفهومی دارد و برای انسان مفهومی به همین ترتیب...

انسان ماده پرست دنیاخواه که خلق و خوی های الهی را به خود نگرفته و به آداب و تربیت های او پرورده نشده است. خوشبختی را همان خوشبختی مادی می داند و به سعادت روح یعنی خوشبختی معنوی اهمیّتی نمی دهد. از اینرو در راه به دست آوردن مال و فرزند و مقام و در راه سلطه جویی و قدرت طلبی، آزمندانه می کوشد. او گرچه پیش از همان چیزی را می خواسته که اکنون به آن رسیده است، اما در حقیقت، خواهان نعمت و لذت های خالص خیالی خود بوده است. به همین علت وقتی به لذتی می رسد آن را همراه با هزاران درد و غم می یابد.

بنابراین تا زمانی که به آنچه می خواهد نرسد آن چیز برایش آرزو و مایۀ حسرت است و همین که به آن رسید می بیند آن خواستۀ او نیست؛ زیرا در آن عیب ها و کاستی ها می بیند که با غم و دردها و عوامل بی ارزش که به آنها دل خوش کرده بود همراه است. از طرف دیگر به چیزی فراتر از این امور مادی هم که مایۀ آرامش دل و تسلی خاطر در برابر از دست رفته ها باشد، دل نبسته است.

بنابراین باز گرفتار حسرت می شود. پس آنچه به دست می آورد مایۀ غم و درد او می شود و از اینرو رهایش می کند و به سراغ چیزی بهتر از آن می رود تا شاید دل دردمندش را شفا دهد و آنچه به دست نمی آورد مایۀ دردمندی و دریغ خوردن های او می شود. چنین است حال او وقتی چیزی را به دست می آورد و حال او که چیزی

ص:194

را به دست نمی آورد...» (1)

تفسیر آیۀ شریفه در کلام امام صادق علیه السلام

در برخی روایات از امام صادق علیه السلام ، دربارۀ مراد از آیه:

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنکًا» (2)

و هر کس از هدایت من [ که سبب یاد نمودن از من در همۀ امور است ] روی بگرداند ، برای او زندگی تنگ [ و سختی ] خواهد بود.

پرسیدند؟ حضرت فرمود:

ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است. و نابینایی در آخرت از کوردلی در دنیاست که ولایت علی بن ابی طالب را نپذیرفته است و او در قیامت سرگردان است. (3)این حالت آشفته؛ مجازات روی گردانی از هدایت حق یا ولایت امام علی علیه السلام که موجب نابینایی درون و بیرون می گردد. و هر کس از الگوی حق در دنیا اعراض کند گرفتار شرایط سخت معیشتی و بد دلی شود که اثر آن در قیامت آشکار می شود.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ اصْبَحَ وَ الدُّنیا اکْبَرُ هَمِّهِ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیءٍ وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ أَرْبَعَ خِصالٍ : هَمًّا لایَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً، وَ شُغُلاً لایَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً وَ فَقْراً لایَبْلُغُ غَناهُ أَبَداً، وَ أَمَلاً لایَبْلُغُ مُنْتَهاهُ أَبَداً. (4)

ص:195


1- (1) - تفسیر المیزان: 11/3، ذیل آیۀ 4 سورۀ آل عمران.
2- (2) - طه (20) : 124. [1]
3- (3) - تفسیر نور الثقلین: 405/3، حدیث 170، ذیل آیۀ 124 سورۀ طه.
4- (4) - مجموعه ورّام: 130/1. [2]

کسی که صبح کند و بزرگترین تلاش او دنیا باشد، نزد خدا هیچ مرتبه ای ندارد و چهار خصلت پیوسته گریبانگیرش باشد:

1 - اندوهی که هرگز از او جدا نشود.

2 - گرفتاریی که هرگز از آن رهایی نیابد.

3 - فقری که هرگز به بی نیازی و توانگری نینجامد.

4 - و آرزویی که هرگز پایان نپذیرد.

امام باقر علیه السلام در فراز از دعایی که معروف به دعای جامع است، می فرماید:

اَسْأَلُکَ اللَّهُمَ الرَّفاهِیَهَ فی مَعِیشَتی ما أَبْقَیْتَنی ، مَعِیشَهً أَقْوی بِها عَلی طاعَتِکَ وَ أَبْلُغُ بِها رِضْوانَکَ وَ أَصیرُ بِها إِلی دارِ الْحَیَوانِ غَدْاً وَ لا تَرْزُقْنی رِزْقًا یُطْغِینی وَ لاتَبْتَلِنِی بِفَقْرٍ أَشْقی بِهِ مُضَیِّقاً عَلَیَّ . (1)

خدایا! از تو می خواهم تا زنده هستم زندگی مرا در آسایش قرار دهی، چندان که در طاعت تو نیرومندتر گردم و به خشنودی تو دست یابم. و فردای قیامت به وسیلۀ آن به بهشت که خانۀ زندگی من است، بروم. به من آن چنان روزی مده که سرکشم کند و به فقری گرفتارم مکن که در تنگنای بدبختی افتم و... .

38 - مرگ بدون توشۀ اخروی

اشاره

مرگ ابتدای جهان آخرت است، کسی که در دنیا اهل ایمان و تقوا و عمل صالح و اخلاق حسنه بوده، در حقیقت توشۀ جهان دیگر را فراهم آورده و مرگ برای او به فرمودۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله تحفۀ الهی است. (2)اما کسی که به فرمان خدا نبوده و از انبیای الهی اطاعت ننموده و آراسته به اخلاق حسنه و تقوا نشده و کار خیری انجام نداده، دستش خالی و به هنگام حرکت به سوی آخرت بی توشه است.

ص:196


1- (1) - الکافی: 589/2، حدیث 26؛ [1]بحار الأنوار: 269/91، باب 43، حدیث 3. [2]
2- (2) - برگرفته از المحجّه البیضاء: 240/8 و 243، ذکر الموت.

اگر در آیات قرآن در رابطه با قیامت که بیش از هزار آیه است دقت نمایید، مسألۀ زاد و توشه و راحله برای جهان دیگر را در آن آیات خواهید دید.

آمادگی برای مرگ در روایات

قیلَ لأِمیرِالْمُؤْمِنینَ علیه السلام : مَا الاِْسْتِعدادُ لِلْمَوْتِ ؟ قالَ : أداءُ الْفَرائِضِ ، وَاجْتِنابُ الْمَحارِم، وَ الاِْشْتِمالُ عَلَی الْمَکارِمِ ، ثُمَّ لا یُبالی أوَقَعَ عَلَی الْمَوْتِ أمْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَیْهِ ، وَ اللّهِ ما یُبالِی ابْنُ أبی طالِبٍ أوَقَعَ عَلَی الْمَوْتِ أمْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَیْهِ . (1)

به امیرالمؤمنین علیه السلام گفتند: استعداد برای موت چیست ؟ فرمود: ادای واجبات (شرعی، اخلاقی، عملی، مالی، حقوقی) دوری از محرمات (عملی، اخلاقی، اجتماعی، حقوقی) و دارا بودن حسنات و مکارم اخلاقی.

سپس باکی نیست که او سراغ مرگ برود یا مرگ سراغ او آید. به خدا قسم! پسر ابی طالب را از مرگ باک نیست که او سراغ مرگ رود یا مرگ سراغ او آید.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد:

أیُّ الْمُؤْمِنینَ أکْیَسُ ؟ قالَ : أکْثَرُهُمْ ذِکْراً لِلْمَوتِ وَ أشَدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْداداً. (2)

کدام یک از مؤمنان زرنگ تر و بافراست تر است ؟ فرمود: آن که زیاد از موت یاد می کند و آمادگی بیشتری برای سفر آخرت دارد.

به حضرت سجّاد علیه السلام گفته شد:

ما خَیْرٌ ما یَمُوتُ عَلَیْهِ الْعَبْدُ؟ قالَ : أنْ یَکُونَ قَدْ فَرَغَ مِنْ أبْنِیَتِهِ وَ دُورِهِ وَ

ص:197


1- (1) - بحار الأنوار: 263/68، باب 76، حدیث 1؛ [1]مستدرک الوسائل: 100/2، باب 17، حدیث 1534. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 267/68، باب 76، ذیل حدیث 13؛ [3]وسائل الشیعه: 435/2، باب 23، حدیث 2571. [4]

قُصورِهِ . قیلَ : وَ کَیْفَ ذلِکَ ؟ قالَ : أنْ یَکُونَ مِنْ ذُنُوبِهِ تائِباً وَ عَلَی الْخَیْراتِ مُقیماً، یَرِدُ عَلَی اللّهِ حَبیباً کَریماً. (1)

بهترین حالی که عبد بر آن می میرد چیست ؟ فرمود: فراغت بال از ساختمان و خانه و قصر. عرضه داشتند: چگونه ؟ فرمود: از گناهان با توبه درآمده باشد و بر خیرات پابرجایی حاصل نموده باشد، در این صورت با محبوبیت و کرامت بر خداوند وارد می شود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَتْرُکْ دِرْهَماً وَ لا دیناراً لَمْ یَدْخُلِ الْجَنَّهَ أغْنی مِنْهُ . (2)

کسی که بمیرد و درهم و دیناری از خود بجای نگذارد (کنایه از این که اضافۀ مالش را با خدا معامله کرده باشد) ثروتمندتر از او وارد بهشت نمی شود.

39 - تأسف و حسرت بزرگ

اشاره

الهی، به تو پناه می برم از بزرگترین حسرت که حسرت روز قیامت است به خاطر خالی بودن دست از اعمال صالحه و اخلاق حسنه و خیرات و مبرّات و از بزرگترین مصیبت که مصیبت در دین است و از بدترین بدبختی که افتادن در آتش جهنّم است و از بدی بازگشت و نومیدی از ثواب و رسیدن به کیفر و عذاب.

الهی، بر محمّد و آل محمّد درود فرست و مرا و همۀ مردان و زنان با ایمان را به رحمتت پناه ده، ای مهربان ترین مهربانان.

عقاید و اوصاف و اعمال انسان در زندگی دارای صورت های خاصی هستند.

بین آنها یک سلسلۀ ارتباط و نسبت هایی وجود دارد که شخصیت درونی را

ص:198


1- (1) - بحار الأنوار: 267/68، باب 76، حدیث 17؛ [1] الدّعوات: 122، حدیث 300.
2- (2) - بحار الأنوار: 267/68، باب 76، ذیل حدیث 17؛ [2] الدّعوات: 123، حدیث 301.

می سازد. انسان در محدودۀ اعتقادات و افکار انتخابی خود قرار گرفته و زیر سلطۀ آنهاست. و به مرور در سیطرۀ اوصاف و اخلاق اکتسابی قرار می گیرد. و با تکرار آنها اعمال و رفتار شکل می گیرد و به روش عملی و دایرۀ شخصیّتی تبدیل می شود. این ارتباط و نسبت ها در عالم آخرت هم ادامه دارد. در قیامت کبری این عقاید و اوصاف و اعمال دارای صورت هایی متناسب با هر فردی بروز می کند. و امور مسلط دنیایی بر انسان در آن عالم هم مسلط است. پس از باب آنچه خداوند فرمود:

کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَهٌ » (1)

هر کسی در گرو دست آورده های خویش است .

یعنی انسان درگیر آنچه گردآورده، می باشد. بهشتیان و دوزخیان آنچه را آورده اند، می بینند. اصحاب یمین و صالحان که حب حضرت حق بر آنها حاکم بوده است؛ در آزادی مطلق قرار می گیرند ولی مجرمان و کافران که در اسارت نفس و شیطان بوده اند؛ در فشار عذاب و آتش گرفتار می شوند و این بازتاب اوصاف و اعمال آنان در دنیاست.

حسرت در لغت از مادۀ حسر به معنی برهنه کردن و کنار زدن لباس است ولی مقصود در اینجا این است که با ندامت پردۀ جهل کنار می رود، ندامت و اندوه شدید بر آنچه از دست رفته باشد و امکان بازگشت نباشد.

در قرآن مجید هر جا سخن از قیامت و حشر و نشر انسان هاست به کلماتی که نشان از تأسف و حسرت بزرگ است؛ مانند ای کاش، افسوس، وای بر من، متأسفانه، بازگشت به دنیا و... اشاره می کند؛ زیرا انسان با مشاهدۀ آیات حق و نعمت ها و کیفرهای آخرت و کوتاهی در کسب اعمال نیک و معرفت حقیقت، به اندوهی بزرگ دچار می شود. خداوند به بندگان این وضعیت جانسوز را هشدارمی

ص:199


1- (1) - مدّثّر (74) : 38. [1]

فرماید:

أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَحَسْرَتَی عَلَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ وَ إِن کُنتُ لَمِنَ السَّخِرِینَ * أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ * أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَی الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّهً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ » (1)

تا مبادا آن که کسی بگوید : دریغ و افسوس بر اهمال کاری و تقصیری که دربارۀ خدا کردم ، و بی تردید [ نسبت به احکام الهی و آیات ربّانی ] از مسخره کنندگان بودم . * یا بگوید : اگر خدا هدایتم می کرد ، بی تردید از پرهیزکاران بودم ، * یا چون عذاب را ببیند ، بگوید : ای کاش مرا [ به دنیا ] بازگشتی بود تا از نیکوکاران می شدم .

وَ أَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَهٍ وَ هُمْ لَایُؤْمِنُونَ » (2)

و آنان را از روز حسرت - آن گاه که کار از کار بگذرد - بترسان ، در حالی که آنان در بی خبری [ شدیدی ] هستند و ایمان نمی آورند .

از آیات فوق استفاده می شود که انسان وارد عرصۀ محشر می شود و نتیجۀ کوتاهی ها و مسامحه کاری ها و خلاف کاری ها و شوخی گرفتن دستورها را در برابر چشم خود می بیند؛ فریادش به واحسرتا بلند می شود. اندوهی سنگین همراه با ندامتی عمیق بر قلب او سایه می افکند و این حالت درونی خود را بر زبان می آورد.

حالت های گوناگون مجرمان در قیامت

بنابراین مجرمان در سه جایگاه، حالت های گوناگونی از خود نشان می دهند:

1 - با ورود به محشر اظهار حسرت و تأسف می کنند.

ص:200


1- (1) - زمر (39) : 56 - 58. [1]
2- (2) - مریم (19) : 39. [2]

2 - با مشاهدۀ پاداش پرهیزکاران، آرزوی سرنوشت آنان را می نمایند.

3 - با مشاهدۀ عذاب الهی، آرزوی بازگشت به دنیا و جبران گذشته می کند.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرماید:

به راستی که فرزند آدم از آنچه بر آن خلق شده غافل است... وقتی قیامت فرا رسد فرشتۀ مأمور ثبت خوبی ها و فرشتۀ مأمور ثبت بدی ها بر وی فرود می آیند و نامه ای را که به گردنش بسته شده است می گشایند. سپس با او به صحنۀ محشر می آیند در حالی که یکی او را به جلو می راند و دیگری به کارهایی کرده است گواهی می دهد. سپس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همانا شما امری عظیم پیش رو دارید که طاقت آن را ندارید؛ پس از خدای بزرگ کمک بطلبید. (1)در روایات ما قیامت نام های دیگری مانند یوم الحسره، یوم الندامه، یوم المحاسبه دارد و دربارۀ یوم الحسره آمده است:

حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

هر گاه اهل بهشت وارد بهشت شوند و اهل جهنم وارد آتش شوند. می نوشند و می نگرند و در این حال مرگ را به صورت گوسفندی سیاه و سفید می آورند و به آنان می گویند: مرگ را می شناسید، پاسخ می دهند: بله، این طور و آن طور بود و همه آن را می شناسند، پس در پیش همگان او را سر می برند، سپس ندا می شود، ای اهل بهشت! جاوید بمانید مرگ ندارید و ای اهل دوزخ! جاوید بمانید مرگ ندارید. (2)در روایت دیگر است:

ص:201


1- (1) - کشف الغمه: 347/2؛ تفسیر المیزان: 357/18، ذیل آیۀ 24 سورۀ ق.
2- (2) - بحار الأنوار: 345/8، باب 26؛ مسند احمد بن حنبل: 9/3؛ کنز العمال: 514/14، حدیث 39449.

اهل بهشت بسیار خوشحال می شوند که اگر کسی آن روز مرگی بود؛ از شادی می مرد و اهل جهنم با حسرت فریاد بلند می کشند؛ که اگر کسی می مرد، از حزن و اندوه می مرد. (1)پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ذیل آیۀ یَحَسْرَتَنَا عَلَی مَا فَرَّطْنَا فِیهَا» (2) «دریغا که کوتاهی کردیم.» فرمود:

افسوس آنان که آیات حق را تکذیب می کردند؛ از اینروست که دوزخیان جایگاه بهشتی خود را در بهشت می بینند و این موجب حسرت می گردد. (3)و همگان جای خود را در بهشت و جهنم ابدی خواهند دید و بازگشتی در کار نیست.

تفسیر جنب اللّه

در برخی روایات از جنب اللّه به ائمه اطهار علیهم السلام تفسیر شده است.

امام موسی بن جعفر صلی الله علیه و آله در تفسیر آیۀ:

یَحَسْرَتَی عَلَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ » (4) فرموده است:

جنب اللّه امیرمؤمنان علیه السلام است و همچنین اوصیای بعد از او هستند که مقام والایی دارند تا آخرین نفر آنان. (5)افسوس شان بر این است که در کنار مکتب امامان و اهل بیت بوده اند ولی پیروی

ص:202


1- (1) - بحار الأنوار: 345/8، باب 26؛ الدرّ المنثور: 272/4؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 424/6، [1] ذیل آیۀ 39 سورۀ مریم.
2- (2) - أنعام (6) : 31. [2]
3- (3) - الدرّ المنثور: 9/3، ذیل آیۀ 31 سورۀ أنعام.
4- (4) - زمر (39) : 56. [3]
5- (5) - الکافی: 145/1، حدیث 9؛ [4] بحار الأنوار: 193/24، باب 53، حدیث 10.

نکرده اند؛ و اطاعت خدا را نادیده گرفتند.

در حدیثی معتبر، مصداق روشن حسرت خواران روز قیامت را عالمان بی عمل معرفی می کند که حقّی را بیان می کنند ولی در عمل عکس آن را می پیمایند.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

إِنَّ أَشَدَّ النّاسِ حَسْرَهً یَوْمَ القِیامَهِ الَّذینَ وَصَفُوا الْعَدْلَ ثُمّ خالَفُوه... . (1)

بیشترین افسوس را در روز قیامت مردمی دارند که سخن از عدالت بگویند و خود با دیگران به عدالت رفتار نکند.

از اینرو حجت اللّه، امیر عارفان، در خطبۀ ارزشمند خود آن روز را یادآوری می فرماید:

فَیالَها حَسْرَهً عَلی ذی غَفْلَهٍ انْ یَکُونَ عُمُرُهُ عَلَیْهِ حُجَّهً ، وَ أَنْ تُؤَدِیَّهُ أَیّامُهُ إِلی شِقْوَهٍ ! نَسْأَلُ اللّهَ سُبْحانَهُ أَنْ یَجْعَلَنا وَ إِیّاکُمْ مِمَّنْ لاتُبْطِرُهُ نِعْمَهً وَ لاتُقَصِّرُ بِهِ عَنْ طاعَهِ رَبِّهِ غایَهٌ وَ لاتَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدامَهً وَ لاکآبَهٌ . (2)

حسرت و اندوه بر آن بی خبری که عمر نابوده شده اش بر او حجّت است و پایان زندگیش شقاوت! از خدا درخواست دارم ما و شما را از کسانی قرار دهد که نعمت آنان را به طغیان نیندازد و هدفی آنان را در عبادت پروردگار خود مقصّر نسازد و پس از مرگ، ندامت و اندوه بر او فرود نیاید.

بنابراین باید از موقعیت اندوهناک آن روز به خداوند پناه برد؛ روزی که پناهگاهی غیر از رحمت الهی نیست.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

کسی که به خودش ستم کرده باشد، در آن روزی که اندازۀ آن پنجاه هزار سال

ص:203


1- (1) - المحاسن: 120/1، باب 64، حدیث 134؛ [1]بحار الأنوار: 30/2، باب 9، حدیث 15. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 63. [3]

نگهداشته می شود، چندان که خداوند اندوه را به درون او می برد سپس به او رحم می کند و به بهشت می رود. فرمود: سپاس خدا را که اندوه از ما بزدود، خدایی که در طول مدت محشر، اندوه و حسرت به درون آنها وارد می کند. (1)از جمله حسرات آخرت این است که:

کسی مالی را نابجا مصرف کرده یا از راه حرام گردآورده و در غیر طاعت خدا قرار داده است و وارثان او آن را در راه خدا خرج کنند؛ اینان به بهشت می رود و او به دوزخ راه یابد.

یا کسی که از عدالت سخن می گوید ولی خودش خلاف عقایدش رفتار می کند.

و یا کسی از دانش و بینش خود بهره نگیرد و دیگران هم از او سودی نبرند. اینها خسارت ها و حرمان های روز قیامت است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیه أَمِنَ یَوْمَ الفَزَعِ الأَکبَرِ: إذا اعْطِیَ شَیْئاً قالَ : الْحَمْدُلِلّهِ وَ إِذا أَذْنَبَ ذَنْباً قالَ : اسْتَغْفِرُاللّهَ وَ إِذا أَصابَتْهُ مُصِیبَهٌ قالَ : إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ إِذا کانَتْ لَهُ حاجَهٌ سَأَلَ رَبَّهُ وَ إِذا خافَ شَیْئاً لَجَأَ إِلی رَبِّهِ . (2)

چهار چیز است که در هر کسی باشد از آن روز وحشت بزرگ در امان است:

هر گاه چیزی به او داده شود بگوید: «الحمدللّه»، هر گاه گناهی کند بگوید:

«أستغفراللّه»، هر گاه مصیبتی به او برسد بگوید: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ » و هر گاه نیازی داشته باشد آن را از پروردگارش بخواهد و هر گاه از چیزی بترسد به پروردگارش پناه برد.

ص:204


1- (1) - بحار الأنوار: 128/7، باب 6، حدیث 8؛ تفسیر فرات الکوفی: 350، ذیل حدیث 349.
2- (2) - مجموعه ورّام: 237/2. [1]

40 - مصیبت اعظم

اشاره

بیشتر نارسایی های روحی و روانی و جسمی انسان تا آسیب های اجتماعی و زیستی او در هر زمان به ویژه دوران تمدن بشری معلول فقر دینی و اخلاقی و وابستگی شدید به ظاهر پر زرق و برق دنیای فریبنده است. و همه دردهای بشری در سایۀ عمل به دستورهای انبیا و اولیاءاللّه قابل درمان است. در قیامت دوزخیان نمی توانند از نعمت های بهشتی بهره گیرند این محرومیّت در حقیقت یک نوع تحریم تکوینی است؛ زیرا قرآن دلیل این محرومیت را بازیچه قرار دادن دین و آیین برشمرده است و با ذکر صفات دوزخیان از جمله آن سرنوشت شوم را به دست خودشان فراهم ساخته اند که می فرماید:

الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَوهُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنسَهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَآءَ یَوْمِهِمْ هَذَا وَمَا کَانُواْ بَِایَتِنَا یَجْحَدُونَ » (1)

آنان که دینشان را سرگرمی و بازی گرفتند و زندگی دنیا آنان را فریفت ، پس ما امروز از یاد می بریمشان ، همان گونه که آنان دیدار امروزشان را از یاد بردند وهمواره آیات ما را انکار می کردند .

این امور سبب شد که آنها در لجن زار شهوات فروروند و مؤاخذۀ رستاخیز را به دست فراموشی بسپارند. گفتار پیامبران و آیات حق را انکار کنند. پس خداوند هم آنان را فراموش کند که بدترین درد در قیامت است. چون کسی که مسائل سرنوشت ساز خود را جدی نگیرد به کفر مطلق و انکار همه حقایق می رسد. و دین برای او دردمند و دست و پاگیر خواهد بود.

در مواعظ حضرت علی علیه السلام آمده است:

ص:205


1- (1) - أعراف (7) : 51. [1]

پیرمردی رنج سفر کشیده از ایشان دربارۀ شدیدترین مصیبت پرسیدند، فرمود: مصیبت در دین. (1)دین گریزی، بزرگترین مصیبت است. آن که دین را از دست دهد در ورطۀ کفر و گمراهی می افتد و در حقیقت دین غارت شده، که بد دردی است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

إِذا حَضَرَتْ بَلِیَّهٌ فَاجْعَلُوا أَمْوالَکُم دُونَ أَنْفُسِکُم، وَ إِذا نَزَلَتْ نازلهٌ فَاجْعَلُوا أَنْفُسَکُمْ دُونَ دِینِکُم وَ اعْلَمُوا أَنَّ الهالِکَ مَنْ هَلَکَ دِینُهُ وَ الحَریبَ مَنْ حُرِبَ دِینُهُ . (2)

چون بلایی فرا رسد مال های خود را سپر جان هایتان کنید و چون حادثه ای پیش آید جان هایتان را فدای دینتان کنید. و بدانید که هلاک گشته کسی است که دینش هلاک شده باشد و غارت شده کسی است که دینش به غارت رفته باشد.

حضرت صادق علیه السلام دربارۀ وضعیت مرد مؤمن آل فرعون در ذیل آیۀ: فَوَقاهُ اللَّهُ سَیَِّاتِ مَا مَکَرُواْ...» (3) فرمود:

منظور مؤمن آل فرعون است به خدا سوگند او را قطعه قطعه کردند امّا خداوند نگذاشت که به دینش آسیب برسانند. (4)حکایت بسیاری از انبیای الهی و صالحان زمین این گونه است که جسمشان در زیر آماج شکنجه ها و آزارهای سخت قرار می گرفت ولی هرگز آنان دینشان را با دنیای مشرکان و کافران معامله نکردند.

ص:206


1- (1) - بحار الأنوار: 380/74، باب 15، حدیث 1؛ معانی الأخبار: 199.
2- (2) - الکافی: 216/2، حدیث 2؛ [1]بحار الأنوار: 212/65، باب 23، حدیث 2. [2]
3- (3) - غافر (40) 45. [3]
4- (4) - تفسیر القمی: 258/2، ذیل آیۀ 45 سورۀ غافر.

به این جهت حضرت صادق علیه السلام در هر مصیبتی دعا می فرمود:

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی لَمْ یَجْعَلْ مُصیبَتی فی دِینی . (1)

خدا را سپاس که مصیبت مرا در دینم قرار نداد.

ریشه های گریز از دین

بخش عمده از مصایب دینی مربوط به ریشه های گریز از دین است. از نظر قرآن مجید گریزهای انسان برگرفته از خلق و خو و روحیات اوست. راه دین روشن و هموار است ولی دل بیمار و چشم آلوده، تاریک بین است. با بررسی آیات ریشه های اصلی دین گریزی به شرح زیر است:

1 - اندیشیدن در آفرینش جهان و نیاز انسان به خالق قادر، او را به مبدأ هستی و برنامۀ دین رهنمون می سازد ولی بی خردی و تفکّر نکردن در هدف و آثار و نشانه های خلقت، انسان را به کوردلی و بیهودگی و پوچی می رساند.

2 - دین خدا با سرشت و فطرت آدمی هماهنگ و استوار است ولی گروهی از مردم از حقیقت فطری فرار می کنند و دین باور نیستند.

3 - توجه به راهنمایی انبیا و برنامه های تربیتی اولیای الهی در ساختن بشر مؤثّر است ولی بی اعتنایی به آموزه های انسان ساز؛ بشر را گمراه می سازد.

4 - آیات و پندهای قرآن مجید وسیلۀ شناخت حق و باطل و خیر از شر است ولی انسان ضعیف از کتاب اللّه فاصله می گیرد و بهرۀ کافی نمی برد.

5 - استدلال و معجزات و نشانه های آفرینش، ابزاری برای اثبات حقّانیت دین است. ولی مردم با بهانه جویی و مشکل تراشی با آیات حق مقابله می کنند.

6 - سنّت های غلط و خرافات و باورهای نادرست پیشینیان سدی در برابر

ص:207


1- (1) - الکافی: 262/3، حدیث 42؛ [1]وسائل الشیعه: 247/3، باب 73، حدیث 3536. [2]

پیشرفت دین است و مردم با پیروی از نیاکان خود از دین باوری می گریزند.

7 - نیازمند بودن انسان به غنی مطلق؛ وابستگی روحی و روانی در وجود او پدید می آورد، امّا رفاه و آسایش زیاد به خاطر غرق شدن در مادیات او را از خالق یکتا غافل می کند. و سبب پیدایش روحیۀ خودخواهی و غرور و فراموشی عیوب نفس می گردد.

8 - پیروی از هوای نفس و آرزوهای دراز و حسدورزی از انگیزه های رد دعوت پیامبران و انکار ولایت جانشینان برحق آنان بوده است. یکی از مصایب بزرگ دینی که بر بشر کنونی وارد شده، کنار زدن جانشینان برحق پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود؛ پس منافقان مسیر اسلام را منحرف ساختند و جمعیت مسلمان را متفرق نموده و مذاهب پراکنده به وجود آوردند.

9 - دنیادوستی، ریشۀ بسیاری از مفاسد است. علاقۀ زیاد به دنیا و دنیاپرستی سبب می شود که عده ای این را در اعتقاد یا در عمل کنار بگذارند. هر چند سرچشمۀ همه اینها بی خردی و بی سوادی است. ولی از عوامل اصلی مبارزۀ مستکبران با پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام و مجریان دین، حب دنیا بوده که دین را مانع هواهای نفسانی و راه حق را مزاحم خواهش های حیوانی می دیده اند.

10 - بیماری های اخلاقی مانند دورویی، کوردلی، خودبینی، چشم تنگی، ناشنوایی مصلحتی، از موانع بزرگ تسلیم و پذیرش دین حق بوده است؛ پس تکبر کافران و منافقان صدر اسلام اجازه نمی داد که آیات خداوند یا اندرزهای پیامبر خدا را بشنوند بلکه آنها را وعدۀ فریب می دانستند و حتی در مقابلۀ با حق درخواست عذاب می کردند؛ زیرا تکبر آنان ریشه در تکبّر شیطان داشت و کبر سبب انکار حق و حقیقت می شود.

امام صادق علیه السلام به عبداللّه بن سنان می فرماید:

سَتُصیبُکُم شُبْهَهٌ فَتَبْقُونَ بِلا عَلَمٍ یُری وَ لا إِمامٍ هُدی وَ لا یَنْجُو مِنها إِلاّ مَنْ

ص:208

دَعا بِدُعاءِ الغَریقِ . قُلتُ : کَیْفَ دُعاءُ الغَریقِ ؟ قالَ : یَقُولُ : «یا اللّهُ یا رَحْمنُ یا رَحیمُ یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلبِی عَلی دِینِکَ .» (1)

به زودی به شبهه ای گرفتار خواهید شد که نه نشانه ای برای پیدا کردن راه خواهید دید و نه پیشوایی که هدایتتان کند، از آن شبهه تنها آن کسی رهایی یابد که دعای غریق را بخواند. عرض کردم: دعای غریق چگونه است ؟ فرمود: می گویی خدایا! بخشایشگر! مهربانا! ای دگرگون کننده دل ها! دل مرا بر دینت استوار بدار.

41 - بدترین بدبختی

اشاره

شدت شقاوت و بزرگی نامحدود آن در ذات عمل سبب دخول در آتش است.

امام علی علیه السلام فرمود:

وارِدُ النّارِ مُؤبَّدُ الشَّقاءِ. (2)

آن که به دوزخ درآید برای همیشه بدبخت است.

اعطای آرامش و امنیت از سوی حق تعالی در قیامت، تنها در گرو ایمنی از شر نفس و ایمنی دیگران از شر نفس او در دنیاست.

کسی که از شرارت نفس امارۀ خود در امان نیست و دیگران از بازی های نفسانی او امنیت ندارند هرگز در روز معاد به نجات دست نمی یابد.

امروز روز عمل و شتاب در گردآوری گنجینه های ثواب و خیر است. امروز می توان به در خانۀ خدا رفت و برای آیندۀ خود محصولی کاشت تا در روز جزا حرمان درو نکنی و حسرت نخوری.

ص:209


1- (1) - بحار الأنوار: 148/52، باب 22، حدیث 73؛ [1]کمال الدّین: 352/2، حدیث 50. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 169، حدیث 3338. [3]

چه بسیار حضرت حق تعالی هشدار داد و فرمود:

فَأَنذَرْتُکُمْ نَارًا تَلَظَّی * لَایَصْلهَآ إِلَّا الْأَشْقَی * الَّذِی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی » (1)

پس شما را از آتشی که زبانه می کشد بیم می دهم . * [ که ] جز بدبخت ترین مردم در آن در نیایند . * همان که [ دین را ] تکذیب کرد و از آن روی گردانید .

شقاوت به معنای فراهم آوردن اسباب کیفر و مجازات و بلاست و شقاوتمندان در دل دوزخ و انواع عذاب ها گرفتارند که نتیجۀ اعمال و گفتار و نیّات انسان در دنیاست. این سرانجام شوم و تاریکی مطلق و سوزناک بازتاب عملکرد آدمی در زندگی است که به دست خود آتش ساخته است.

آن گاه خداوند می فرماید:

فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُواْ فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ » (2)

اما تیره بختان [ که خود سبب تیره بختی خود بوده اند ] در آتش اند ، برای آنان در آن جا ناله های حسرت بار و عربده و فریاد است .

در آتش بودن از همین دنیاست ولی پردۀ خاکی بر آن کشیده شده، آدمیان در خیر و شر آزاد باشند و آب زندگی در جریان باشد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

مؤمن پیوسته از بدفرجامی هراسان است و تا زمان جان کندن و ظاهر شدن ملک الموت؛ یقین ندارد که به رضوان و خشنودی الهی خواهد رسید!؟ (3)مولا علی علیه السلام می فرماید:

ص:210


1- (1) - لیل (92) : 14 - 16. [1]
2- (2) - هود (11) : 106. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 26/24، باب 25، حدیث 4؛ [3] تفسیر الامام العسکری علیه السلام : 239، حدیث 117.

إِنَّ حَقِیقَهَ السَّعادَهِ أَنْ یُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالسَّعادَهِ وَ إِنَّ حَقیقَهَ الشَّقاءِ أَنْ یُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالشَّقاءِ. (1)

خوشبختی حقیقی آن است که کار انسان به خوشبختی ختم شود و بدبختی واقعی آن است که فرجام کارش با بدبختی همراه شود.

از حضرت علی علیه السلام پرسیدند:

اَیُّ الْخَلْقِ أَشْقی ؟ قالَ مَنْ باعَ دِینَهُ بِدُنْیا غَیْرِهِ . (2)

کدام مردم بدبخت ترند؟ فرمود: آن که دینش را به دنیای دیگری بفروشد.

دین فروشی از آن دسته خسارت های بزرگی است که عاقبت انسان را به شر سوق می دهد و انسان را رسوای آخرت می سازد. و برخی هم دنیا را به خاطر پستی آن رها می کنند پس از ارزش های دنیای خوب دوری می کنند و آنها هم ضرر می بینند.

از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند: بدبخت بزرگ کیست ؟ فرمود:

بدبخت کسی است که دنیا را به خاطر دنیا رها نماید و بدین سبب دنیا را از دست دهد و آخرت را زیان کند. (3)پس حضرت خطاب به قاضی شریح بن حارث فرمود:

فَانْظُر یا شُرَیْحُ لا تَکُونُ ابْتَعْتَ هذِهِ الّدارَ مِنْ غَیْرِ مالِکَ اوْ نَقَدْتَ الثَّمَنَ مِنْ غَیرِ حَلالِکَ ، فَاِذا أَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دارَ الدُّنیا وَ دارَ الآخِرَهِ . (4)

ای شریح، مواظب باش که این خانه را از غیر مال خود نخریده، یا قیمت آن را

ص:211


1- (1) - بحار الأنوار: 364/68، باب 90، حدیث 3؛ [1] معانی الأخبار: 345.
2- (2) - بحار الأنوار: 301/72، باب 76، حدیث 1؛ [2]الأمالی، شیخ طوسی: 435، حدیث 974. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 14/100، باب 1، حدیث 68؛ [4] عدّه الدّاعی: 103.
4- (4) - نهج البلاغه: نامۀ 3. [5]

از غیر مال حلال نداده باشی که در این صورت دچار خسارت دنیا و آخرت شده ای.

سخت ترین عذاب ها

در بررسی روایات معصومین علیهم السلام سخت ترین عذاب ها و جاودانگی آنها در قیامت برای افراد خاصی دردناک تر است.

1 - دانشمندی که دانشش بر او بهره نداشته باشد

2 - کسی که پیامبری را کشته باشد یا به دست پیامبری کشته شده باشد.

3 - پیشوایی که مردم را به گمراهی بکشاند.

4 - کسی که پیکرتراش و نمونۀ خدایی را می سازد.

5 - شخصی که خوبی را با بدی جواب می دهد.

6 - آن کس که از قضای الهی خشمگین و ناخشنود باشد.

7 - کسی که بندۀ حرص و طمع باشد.

8 - انسان جاهل و نادانی که راهی نمی شناسد.

بنابراین باید همتی کرد و دامن از آتش بدی برچید که حضرت علی علیه السلام مولای عارفان فرمود:

إِجْعَلْ کُلَّ هَمِّکَ وَ سَعْیِکَ لِلْخَلاصِ مِنْ مَحَلِّ الشَّقاءِ وَ الْعِقابِ وَ النَّجاهِ مِنْ مَقامِ البَلاءِ وَ الْعَذابِ . (1)

تمام کوشش و تلاشت را برای رهایی از جایگاه بدبختی و کیفر و نجات از سرای بلا و عذاب قرار ده.

ص:212


1- (1) - غرر الحکم: 144، حدیث 2591. [1]

42 - فرجام ناخوش

جایگاه بازگشت آدمی به اصل خویش که مبدأ آفرینش اوست از مسائل یقینی در مدارک اسلامی است و از جمله لحظه های سخت روحی و روانی می باشد.

امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:

أَشَدُّ ساعاتِ ابْنِ آدَمَ ثَلاثُ ساعاتٍ :

السّاعَهُ الّتی یُعایِنُ فِیها مَلَکَ الْمَوْتِ .

وَ السّاعَهُ الّتی یَقُومُ فِیها مِنْ قَبْرِهِ .

وَ السّاعَهُ الّتی یَقِفُ فِیها بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی ؛ فَإِمّا الَی الجَنَّهِ وَ إِمّا إِلَیَ النّارِ... . (1)

سخت ترین لحظات آدمیزاد سه لحظه است:

لحظه ای که فرشته مرگ را می بیند؛

و لحظه ای که از گورش برمی خیزد؛

و لحظه ای که در برابر پروردگار تبارک و تعالی می ایستد یا به سوی بهشت می رود یا به سوی دوزخ... .

رجوع به حق بعد از هدایت یا گمراهی آدمی از حساس ترین زمان های انتقال او به دورۀ جدید حیات اوست. و گروهی حتی برای لحظه ای تاب و استقامت آن وضعیت را ندارند.

حضرت سجّاد علیه السلام در قنوت وتر خود از آن وضعیت دردآور به حق تعالی پناه برده و می فرماید:

اَلّلهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ کُرَبِ الْمَوْتِ وَ مِنْ سُوءِ الْمَرْجِعِ فی الْقُبُورِ وَ مِنَ

ص:213


1- (1) - بحار الأنوار: 159/6، باب 6، حدیث 19؛ [1] الخصال: 119/1، حدیث 108.

النَّدَامَهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ ، أَسْأَلُکَ عِیشَهً هَنِیئَهً وَ مَیتَهً سَوِیَّهً وَ مُنْقَلَبَاً کَرِیماً غَیْرَ مُخْزٍ وَ لا فاضِحٍ . (1)

خداوندا! از درد و رنج های مرگ و از بد بازگشتن در گور و از پشیمانی در روز قیامت به تو پناه می آورم. زندگانی گوارا و مرگی پس از آمادگی برای آن و بازگشتی کریمانه بی آن که خوار ساز و رسوا کننده باشد، از تو درخواست می کنم.

در بین آیات و روایات دینی ما؛ معاد یا بازگشت به آخرت دو گونه تفسیر شده است:

1 - بازگشت همراه با فشار و تلخی در قبر یا به برزخ و انتقال ناگهانی به صحنۀ قیامت که پس از قبض ارواح اتفاق می افتد.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

عیسی بن مریم از جبرئیل پرسید: قیامت کی برپا می شود؟ جبرئیل چنان بی تاب شد که از هوش رفت و چون به هوش آمد گفت: ای روح اللّه! من در این باره بیشتر از تو نمی دانم؛ ولی آنچه برای خدا در زمین و آسمان هاست قیامت به طور ناگهانی و بی خبر بر شما وارد می شود. (2)2 - بازگشت همراه با عذاب و سوختن در جهنم ابدی است که در آیۀ شریفه به این مراد اشاره شده که می فرماید:

هَذَا وَ إِنَّ لِلطَّغِینَ لَشَرَّ مََابٍ * جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمِهَادُ» (3)

این [ همه برای پرهیزکاران است ] ، و مسلماً برای سرکشان ، بدترین

ص:214


1- (1) - مفتاح الفلاح:337؛ [1]بحار الأنوار: 299/84، باب 12، حدیث 85. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 312/6، باب 10، حدیث 11؛ قصص الأنبیاء، راوندی: 271، حدیث 319.
3- (3) - ص (38) : 55 - 56.

بازگشتگاه خواهد بود . * دوزخ که در آن وارد می شوند و چه بد آرامگاهی است !

«جهنّم»، در آیه عطف بیان یا بدل از شرّ مأب است که توضیح محل بازگشت بدی هاست. ستمگران در جهنمی وارد می شوند که درون آن می سوزند، کسی خیال نکند که جهنم را از فاصلۀ دور می بینند یا در کنار او قرار می گیرند یا به آتش عادت می کنند، نه پیوسته با آن زندگی آتشی دارند.

«مهاد»، یعنی بستری که برای خواب و استراحت گسترده می شود یعنی بسترشان آتش دوزخ است که با انواع نوشابه های سیاه و سوزان پذیرایی می شوند.

فرشتگان در کمین اهل عذابند که در گذرگاه عبور همگانی ربوده می شوند تا به دوزخ انداخته شوند.

إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا * لِّلطَّغِینَ مََابًا» (1)

بی تردید دوزخ کمین گاه است . * جایگاه بازگشت برای سرکشان و طاغیان است .

این جایگاه سرانجام منافقان و خوارج نهروانی است که مولا علی علیه السلام در شأن آنها فرمود:

فَاُوبُوا شَرَّ مَآبٍ وَ ارْجِعُوا عَلی اثَرِ الْاَعْقابِ ... . (2)

به بدترین سرنوشت بروید و از راهی که آمده اید به جهالت گذشته برگردید!...

ص:215


1- (1) - نبأ (78) : 21 - 22. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 57. [2]

43 - محرومیت از پاداش

در قرآن و شرح آیات آن، هر جا سخن از خسران و خاسرین به میان می آید؛ مراد محرومیت از پاداش های معنوی و برکات اخروی است که در اثر نپذیرفتن دین اسلام و ایمان به حق و ولایت ائمه اطهار علیهم السلام اسباب هلاکت نفس را به وجود می آورد.

از آن آیات هشدار دهنده است که می فرماید:

وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْأَخِرَهِ مِنَ الْخَسِرِینَ » (1)

و هرکه جز اسلام ، دینی طلب کند ، هرگز از او پذیرفته نمی شود و او در آخرت از زیانکاران است .

انتخاب نابجا در دین و مذهب و گذران زندگی پوچ در دنیا به محرومیّت حقیقی و خسارت ابدی در آخرت می انجامد.

ثواب در لغت، جزا و پاداش خیر است و کسی از ثواب منع و محروم می شود یعنی بهرۀ خوب عمل برای او شمارش نمی شود و سودی برایش مقرر نمی گردد.

این بازتاب؛ بازگشت نتیجۀ اعمال بر انسان است که حضرت حق تعالی می فرماید:

فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ » (2)

پس هرکس هم وزن ذره ای نیکی کند ، آن نیکی را ببیند . * و هرکس هم وزن ذره ای بدی کند ، آن بدی را ببیند .

چه چیز خیر و چه چیز شر را می بیند؟ آیا خود عمل را می بیند یا نامۀ عمل را یا

ص:216


1- (1) - آل عمران (3) : 85. [1]
2- (2) - زلزال (99) : 7 - 8. [2]

جزای عمل را، به هر حال خوبی و بدی در عرصۀ قیامت کبری را مشاهده می کند.

همه کیفرها و پاداش ها بر این محور است که انسان به جایگاه حقیقی خویش برسد؛ همان گونه که امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بیان حکمت ها می فرماید:

إِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ وَضَعَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ وَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ ، ذِیادَهً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ ، وَ حَیاشَهً لَهُمْ الی جَنَّتِهِ . (1)

خداوند سبحان پاداش را بر طاعت و کیفر را بر گناه قرار داده، تا بندگان را از خشمش بازدارد و آنان را به بهشتش روانه نماید.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

بلا و گرفتاری انبیا از همۀ مردم بزرگتر بود سپس کسانی که شباهت بیشتر به آنان داشتند؛ خداوند ایوب نبی علیه السلام را به آن بلای بزرگ که در نظر مردم کوچک گردید، مبتلا ساخت تا هر گاه نعمت های بزرگی را که خداوند می خواهد در آینده به او عطا کند؛ دیدند، دربارۀ او ادّعای ربوبیت نکنند و به این وسیله بفهمند که ثواب و پاداش خداوند دو گونه است: استحقاقی و اختصاصی و همچنین دریابند که هیچ ناتوان و نادار و بیماری را به خاطر فقر و کمبود، کوچک نشمارند و بدانند که خداوند هر کس را بخواهد به بیماری مبتلا می سازد و هر کس را بخواهد، به هر گونه شفا می بخشد و این گرفتاری ها و شفا بخشیدن ها را برای هر که بخواهد، مایۀ عبرت قرار می دهد.

و برای هر که بخواهد موجب شقاوت یا سعادت می گرداند. خداوند عزّوجلّ در کلیه این امور به عدالت حکم می کند و کارهایش از روی حکمت است و آن کاری را برای بندگانش می کند که بیشتر به صلاح آنان باشد و هر نیرویی

ص:217


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 368. [1]

از آن اوست. (1)به هر حال باید کف ترازوی عمل را با پاداش کار نیک سنگین نمود و از برتری گناهان دوری جست که زیانی بس بزرگ است.

مولای متقیان در این باره به همۀ پویندگان راه ثواب توصیه می فرماید:

فَوَاللّهِ لَوْ حَنَنْتُمْ حَنینَ الْوُلَّهِ الْعِجالِ وَ دَعَوْتُمْ بِهَدیلِ الْحَمامِ ، وَ جَاَرْتُم جُؤارَ مُتَبَتِّلِ الرُّهْبانِ وَ خَرَجْتُمْ الَی اللّهِ مِنْ الْاَمْوالِ وَ الْاَوْلادِ، الْتِماسَ الْقُرْبَهِ الَیْهِ فِی ارْتِفاعِ دَرَجَهً عِنْدَهُ ، اوْ غُفْرانِ سَیِّئَهٍ احْصَتْها کُتُبُهُ وَ حَفِظَها رُسُلُهُ لَکانَ قَلیلاً فِیما ارْجُو لَکُمْ مِنْ ثَوابِهِ وَ اخافُ عَلَیْکُم مِنْ عِقابِهِ . (2)

به خدا قسم! اگر همچون شتر فرزند مردۀ غمزده بنالید و به مانند کبوتر دور از همدم صدا کنید و به مثل راهبی تارک دنیا زاری نمایید و در راه خدا از اموال و فرزندانتان دل بردارید، برای درخواست قرب حق در مرتبه ای بالا، یا برای آمرزش گناهانی که کتاب های حق شماره کرده و فرشتگانش آن را حفظ نموده، هر آینه در برابر پاداشی که برای شما از خدا امید دارم و عقابی که از آن بر شما می ترسم، کم و اندک است.

44 - افتادن در عقاب و عذاب قیامت

اشاره

حلول عذاب و اجل حتمی بر کیفر گناهکار از سنت الهی است. و عقوبت به معنای در پی داشتن سزای گناه، از لوازم طبیعی ارتکاب معصیت است. ولی گاهی

ص:218


1- (1) - بحار الأنوار: 348/12، باب 10، حدیث 13؛ الخصال: 400/2، حدیث 108. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 52. [2]

بر اساس مصلحت ها و محاسباتی؛ اجرای مجازات الهی به تأخیر می افتد تا بندگان خدا در پناه رحمت و لطف خداوند به زندگی عادی خود ادامه دهند و ثواب و عذاب اعمالشان به قیامت حواله می شود تا در آن عالم به یکایک عمل ها رسیدگی کنند و حق از ناحق آشکار گردد.

حضرت حق تعالی می فرماید:

وَ لَوْلَا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَامًا وَ أَجَلٌ مُّسَمًّی» (1)

و اگر سنّت و روشی از پروردگارت [ نسبت به تأخیر افتادن عذاب از آنان ] نگذشته بود و نیز مدتی که [ برای زندگی آنان ] مشخص و معین شده است ، قطعاً عذاب خدا بدون تأخیر بر آنان لازم و حتم می شد .

سنّت الهی در قرآن با عنوان «کلمه» از آن یاد شده که اشاره به حکمت آفرینش بر اساس آزادی انسان هاست؛ زیرا اگر هر عملی بدون هیچ گونه مهلت، مجازات در پی داشته باشد، ایمان و اعمال صالح جنبۀ اضطراری و اجباری پیدا می کند و بیشتر به خاطر ترس و وحشت از کیفر انجام می شود. پس باید مهلتی باشد تا گنهکاران به خود آیند و راه اصلاح در پیش گیرند و هم فرصتی برای خودسازی برای همه پویندگان راه حق و کمال داده شود.

به این جهت در آیاتی که خداوند وعده عذاب داده است، به رحمت و مغفرت و بهشت تمام کرده است تا بندگان فرصت توبه و بیداری را درک کنند. همان گونه که خداوند می فرماید:

اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (2)

بدانید مسلّماً خدا [ نسبت به نافرمانی بندگان ] سخت کیفر ، و [ نسبت به طاعت آنان ] بسیار آمرزنده و مهربان است .

در این آیه شدید العقاب را بر غفران و رحمت مقدم نموده است؛ اشاره به این

ص:219


1- (1) - طه (20) : 129. [1]
2- (2) - مائده (5) : 98. [2]

نکته است که آتش مجازات سخت الهی را می توان با آب توبه شست و به دریای رحمت و کرامت ربوبی وارد گشت.

حضرت علی علیه السلام از این وضعیت شگفت زده گردیده و فرموده است:

عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمِی الطَّعامَ لِأَذِیَّتِهِ کَیْفَ لایَحْتَمِی الذَّنْبَ لِأَلِیمِ عُقُوبَتِهِ . (1)

تعجّب دارم از کسی که از خوردنی آزار دهنده باز می ایستد ولی از گناه که جزای دردناکی دارد بازنمی ایستند.

عَجِبْتُ لِمَنْ عِلِمَ شِدَّهَ انْتِقامِ اللّهِ مِنْهُ وَ هُوَ مُقِیمٌ عَلَی الْإِصْرارِ. (2)

تعجّب دارم از کسی که از سختی انتقام کشیدن خدا خبر دارد و برای پافشاری بر نافرمانی ایستادگی می کند.

در برخی تفاسیر قرآن کلمۀ اجل و وعید را به حلول عقاب تعبیر کرده اند. (3)یعنی هر گاه قرآن می فرماید: اجل کسی یا امتی فرا می رسد یا وعدۀ ما حتمی است یعنی زمان کیفر موعود فرا می رسد و مرحلۀ اوّل عذاب و انتقام خداوند آغاز می گردد.

کیفر بدکاران بسی سخت است. قبر چنان فشارشان می دهد که استخوان هایشان درهم می شکند؛ از درخت زقوم که میوۀ برگ و خار آن از آتش است خورانده می شوند؛ از آب جوشان که اندرون آنان را ریزه ریزه کند، می آشامند.

جامه هایی از آتش بر آنها پوشند؛ فرشتگان با گرزهای آتشین بر سرشان کوبند، همراه و همدمشان شیطان و مار و عقرب باشد و از بوی گندشان وادی برهوت، آشفته حال گردد.

ص:220


1- (1) - غرر الحکم: 166، حدیث 3262. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 166، حدیث 3239. [2]
3- (3) - تفسیر الثعلبی: 231/4، ذیل آیۀ 34 سورۀ اعراف.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام دربارۀ شدت عذاب برزخیان می فرماید:

سَلَکُوا فی بُطُونِ الْبَرْزَخِ سَبیلاً سُلِّطَتِ الْاَرْضُ عَلَیْهِمْ فیهِ فَاَکَلَتْ مِنْ لُحُومِهِمْ وَ شَرِبَتْ مِنْ دِمائِهِمْ . فَأَصْبَحُوا فی فَجَواتِ قُبُورِهِمْ جَماداً لایَنْمُونَ وَ ضِماراً لا یُوجَدُونَ . لا یُفْزِعُهُم وُرُودَ الْاَهْوالِ وَ لا یَحْزُنُهُمْ تَنَکُّرُ الْاَحْوالِ ، وَ لا یَحْفِلُونَ بِالرَّواجِفِ وَ لا یَأْذَنُونَ لِلْقَواصِفِ . (1)

راهی را در درون برزخ پیمودند که در آن راه، زمین بر آنان مسلط شد، خاک گور گوشتشان را خورد و خونشان را نوشید. در شکاف قبورشان چنان بی جان شدند که برای آنها رشدی نیست و غایبی گشتند که امید یافتنشان نیست، حوادث هول انگیز دنیا آنان را نمی ترساند و بدی حالات غصه دارشان نمی کند، از زلزله ها دچار اضطراب نمی گردند و به نعرۀ رعدهای سخت گوش نمی دهند.

هولناک ترین لحظات آدمی

خروج از قبر از هولناک ترین لحظات آدمی است؛ زیرا شدیدترین حالت های عمر انسان در سه مرحله است:

1 - هنگام تولد و بیرون آمدن با فشار از خانه ای تنگ و تاریک.

2 - هنگام مرگ و خروج روح با شدت جان کندن از کالبد انسان.

3 - هنگام قیامت و ورود به صحنۀ محشر و محاسبه اعمال نیک و ناپسند.

حضرت صادق علیه السلام از گوشه دریای عذاب به ما گزارش می فرماید:

کسی را در قبرش نشاندند و به او گفتند: ما مأموریم که صد تازیانه از عذاب الهی به تو بزنیم. گفت: از عذابم درگذرید که طاقت آن را ندارم. پس از گفت

ص:221


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 212. [1]

و گوی میان او و فرشتگان وی را گفتند: چاره ای نیست مگر این که یک تازیانه بر تو زده شود. گفت: به چه دلیل باید عذاب شوم. گفتند: به خاطر این که روزی نماز را سبک شمرده و بی وضو نماز خواندی، دیگر این که بر ضعیفی گذشتی و کمکش نکردی؛ پس او را تازیانه ای زدند که در اثر آن، قبرش از آتش شعله ور شد. (1)

ص:222


1- (1) - بحار الأنوار: 221/6، باب 8، حدیث 18؛ علل الشرایع: 309/1، حدیث 1. [1]

ص:223

ص:224

دعای 9 : درخواست بخشش

اشاره

«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ صَیِّرْنَا إِلَی مَحْبُوبِکَ مِنَ التَّوْبَهِ و أَزِلْنَا عَنْ مَکْرُوهِکَ مِنَ الْإِصْرَارِ «2»اَللَّهُمَّ وَ مَتَی وَقَفْنَا بَیْنَ نَقْصَیْنِ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا فَأَوْقِعِ النَّقْصَ بِأَسْرَعِهِمَا فَنَاءً وَ اجْعَلِ التَّوْبَهَ فِی أَطْوَلِهِمَا بَقَاءً «3»وَ إِذَا هَمَمْنَا بِهَمَّیْنِ یُرْضِیکَ أَحَدُهُمَا عَنَّا وَ یُسْخِطُکَ الآخَرُ عَلَیْنَا فَمِلْ بِنَا إِلَی مَا یُرْضِیکَ عَنَّا وَ أَوْهِنْ قُوَّتَنَا عَمَّا یُسْخِطُکَ عَلَیْنَا «4»وَ لاَ تُخَلِّ فِی ذَلِکَ بَیْنَ نُفُوسِنَا وَ اخْتِیَارِهَا فَإِنَّهَا مُخْتَارَهٌ لِلْبَاطِلِ إِلاَّ مَا وَفَّقْتَ أَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمْتَ «5»اَللَّهُمَّ وَ إِنَّکَ مِنَ الضُّعْفِ خَلَقْتَنَا وَ عَلَی الْوَهْنِ بَنَیْتَنَا وَ مِنْ مَآءٍ مَهِینٍ ابْتَدَأْتَنَا فَلاَ حَوْلَ لَنَا إِلاَّ بِقُوَّتِکَ وَ لاَ قُوَّهَ لَنَا إِلاَّ بِعَوْنِکَ «6»فَأَیِّدْنَا بِتَوْفِیقِکَ وَ سَدِّدْنَا بِتَسْدِیدِکَ وَ أَعْمِ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا عَمَّا خَالَفَ مَحَبَّتَکَ وَ لاَ تَجْعَلْ لِشَیْ ءٍ مِنْ جَوَارِحِنَا نُفُوذاً فِی مَعْصِیَتِکَ «7»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ هَمَسَاتِ قُلُوبِنَا وَ حَرَکَاتِ أَعْضَآئِنَا وَ لَمَحَاتِ أَعْیُنِنَا وَ لَهَجَاتِ أَلْسِنَتِنَا فِی مُوجِبَاتِ ثَوَابِکَ حَتَّی لاَ تَفُوتَنَا حَسَنَهٌ نَسْتَحِقُّ بِهَا جَزَاءَکَ وَ لاَ تَبْقَی لَنَا سَیِّئَهٌ نَسْتَوْجِبُ بِهَا عِقَابَکَ .

ص:225

[«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ صَیِّرْنَا إِلَی مَحْبُوبِکَ مِنَ التَّوْبَهِ و أَزِلْنَا عَنْ مَکْرُوهِکَ مِنَ الْإِصْرَارِ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و راه ما را به جانب توبه که محبوب توست تغییر ده، و وجودمان را از پافشاری بر گناه که مورد نفرت توست، دور ساز.

حقیقت توبه

اشاره

انبیای با کرامت حق وامامان بزرگوار، در سایۀ وحی خداوندی، راه خیر و شر را به انسان نمایاندند. اولیای عظام الهی هر آنچه را به خیر آدمیان بود و آنچه جز شرّ و بدی برای آنان نداشت بیان کردند. آنان جامعۀ انسانی را در برابر آراسته شدن به خوبی ها و پیراسته شدن از بدی ها، آن چنان هدایت کردند که حجّت بر تمام مردم تا صبح قیامت تمام شد.

پیامبران و امامان علیهم السلام ، رضوان و بهشت وسعادت و سلامت را در صورت صالح شدن مردم بشارت دادند و انسان را در مقابل آلوده شدن به شرور و منکرات، به غضب و سخط و عذاب جهنّم و خواری دنیا و آخرت وعده فرمودند.

کانَ النّاسُ امَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ » (1)

ص:226


1- (1) - بقره (2) : 213. [1]

مردم [در ابتدای تشکیل اجتماع] گروهی واحد و یک دست بودند [ و اختلاف و تضادی در امور زندگی نداشتند ] ، پس [ از پدید آمدن اختلاف و تضاد ] خدا پیامبرانی را مژده دهنده و بیم رسان برانگیخت، و با آنان به درستی و راستی کتاب را نازل کرد ، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند ، داوری کند .

رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلّا یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزاً حَکیماً» (1)

پیامبرانی که مژده رسان و بیم دهنده بودند تا مردم را [ در دنیا و آخرت در برابر خدا ] پس از فرستادن پیامبران ، عذر و بهانه و حجّتی نباشد ؛ و خدا همواره توانای شکست ناپذیر و حکیم است .

وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إلّامُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ فَمَنْ آمَنَ وَ أصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ » (2)

و پیامبران را جز مژده دهنده و بیم رسان نمی فرستیم ؛ پس کسانی که ایمان بیاورند و [ مفاسد خود را ] اصلاح کنند نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند .

از جمله واقعیّت هایی که انبیا و امامان بر اساس وحی، مردم را نسبت به آن، به رضوان حق و بهشت ابد بشارت داده، آن را عمل صالح و بلکه ریشه و مایۀ عمل صالح دانسته اند، مسألۀ با عظمت توبه است.

اگر دری تحت عنوان توبه به روی انسان باز نمی شد، آدمی هرگز از اسارت گناه نجات نمی یافت.

ص:227


1- (1) - نساء (4) : 165. [1]
2- (2) - انعام (6) : 48. [2]

توبه پاک کنندۀ انسان از آلودگی و نزدیک کنندۀ بشر به حضرت حق است.

پلیدی گناه از پروندۀ انسان جز با برگشت به سوی محبوب و ترک معاصی میسّر نیست.

حضرت سجّاد علیه السلام در ابتدای دعا یادآور می شود که «توبه محبوب خداست.»

به حقیقت که توبه محبوب خداست؛ زیرا دارویی است که قلب و نفس و اعضای گنهکار را معالجه می کند و او را از بند خطرناک هوای نفس و شیطان رهانیده، به عرصه گاه عشق و دوستی و محبّت حضرت حق رهنمون می شود.

توبه، وسیله ای است که باعث می شود گنهکار دست از آلودگی و آلوده کردن دیگران بردارد و خود و خانواده و جامعه اش را از ظلم و پایمال شدن حقوق برهاند و به رعایت حق خداوند و انبیا و اولیا و پاکان و هادیان راه حضرت ربّ العالمین، توفیق یافته و به حصن حصین الهی راه یابد.

محبوبیّت توبه در پیشگاه وجود مقدّس حضرت حق به خاطر این است که آدمی را از چاه ضلالت بیرون آورده به شاهراه هدایت راهنمایی می کند.

محبوبیّت توبه به علّت این است که انسان را از صف شیاطین درآورده، در صف نیکان وپاکان می برد.

محبوبیّت توبه، فلسفه اش در این است که راهزن راه مردم همچون فضیل را بر مسند عرفان قرار داده، وی را معلّم اخلاق و مهذّب نفوس می نماید.

محبوبیّت توبه نزد حق برای این است که رخنه ای سخت در صف ناپاکان و هواپرستان به وجود می آورد و در برابر آن صف شیطانی، صف موحّدان و پاکان و نیکان را محکم تر می نماید.

محبوبیّت توبه، به خاطر این است که راه های نفوذ شیاطین را در شؤون حیات آدمی بسته، طرق جلب رحمت دوست را به روی انسان باز می کند.

محبوبیّت توبه، به خاطر این است که آدمی را از نظر آلودگان و پلیدان می اندازد

ص:228

و وی را مورد نظر اولیا و انبیا و امامان به خصوص در معرض نسیم عنایت حضرت حق قرار می دهد.

محبوبیّت توبه برای آن است که حضرت ربّ العزّه را خشنود و دل بندگان خالص خداوند را شاد می نماید.

محبوبیّت توبه، به علّت آن است که انسان را از افتادن در ورطۀ هلاکت ابدی حفظ می کند و به سعادت ابدی و سلامت دائمی و سرمدی رسانده و انسان را در آغوش رحمت حضرت رحیم قرار می دهد.

محبوبیّت توبه برای آن است که زنگار گناه از قلب می شوید و حالات و احوالات درون را تغییر می دهد و حجاب هایی که محصول معصیت است از برابر دیدۀ دل بر می دارد و آتش عشق به حبیب را در کانون باطن شعله ورتر می سازد.

محبوبیّت توبه، به خاطر آن است که به انسان لیاقت تشرّف به محضر حضرت ربّ العزّه را ارزانی می دارد و آدمی را به بارگاه قدس کشانده و در بساط انس می نشاند و سفرۀ مغفرت و رحمت او را در برابر جان و روح انسان می گشاید.

توبه از آن جایی که محبوب خداست، در میدان وجود هر کس جای گیرد او را به دنبال خود، محبوب حضرت جانان می نماید و بر فرش محبّت آن جناب می نشاند.

قرآن مجید که سند تمام حقایق هستی از ظاهر و باطن است، بدین صورت که در آیۀ زیر آمده عشق و محبّت حضرت ربّ العزّه را به تائبان حقیقی اعلام می دارد:

إنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ » (1)

یقیناً خدا کسانی را که بسیار توبه می کنند ، و کسانی را که خود را [ با پذیرش انواع پاکی ها از همۀ آلودگی ها ] پاکیزه می کنند . دوست دارد .

بیایید پیمانۀ وجود خویش را از آلودگی گناه پاک کنیم و ظرف هستی خویشتن را

ص:229


1- (1) - بقره (2) : 222. [1]

از خبایث معصیت شستشو دهیم تا ساقی وجود، با ساغر وحی، شراب طهور توبه و انابه و تضرّع و زاری و بازگشت همه جانبه به سوی خود را در کام جان ما می ریزد.

در تفسیر:

وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» (1)

و پروردگارشان بادۀ طهور به آنان می نوشاند .

کلامی معجز نظام، از سلالۀ نبوت، صادق - آل محمّد صلوات اللّه علیهم اجمعین - مروی است که مسحه ای از علم الهی و قبسی از نور مشکات رسالت و نفحه ای از شمیم ریاض امامت است و امین الاسلام طبرسی آن را بدین صورت روایت کرده است:

أیْ : یُطَهِّرُهُمْ عَنْ کُلِّ شَیْ ءٍ سِوَی اللّهِ ، إذْ لا طاهِرَ مَنْ تَدَنَّسَ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْأَکْوانِ إلّااللّهُ ، رَوَوْهُ عَنْ جعفر بن محمد علیهما السلام . (2)

آنان را از هرچه جز خداست پاک می کند؛ زیرا پاک از آلودگی اشیا و عناصر جز خدا نیست.

استاد حسن زاده در مقدمه کتاب «مفتاح الفلاح» اثر عارف بزرگ شیخ بهائی، در ذیل این روایت می فرماید:

من در امّت خاتم صلی الله علیه و آله از عرب و عجم کلامی بدین پایه که از صادق آل محمّد - صلوات اللّه علیهم - در غایت قصوای طهارت انسانی روایت شده است از هیچ عارفی نه دیده ام و نه شنیده ام.

حدیث به صورت مفرد، یعنی «رُوِیَ » روایت نشده است، بلکه به صورت صیغۀ جمع یعنی «رَوَوْهُ » مروی است، پس حدیث ریشه دار است که جمعی آن را روایت

ص:230


1- (1) - انسان (76) : 21. [1]
2- (2) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 223/10، ذیل آیۀ 21 سورۀ انسان؛ تفسیر الثعلبی: 105/10. [2]

کرده اند.

ربّ ابرار، ساقی ابرار است. و در این ربّ و اضافۀ آن به «هم» نیز مطلبی است که:

نهفته معنی نازک بسی است در خط یار تو فهم آن نکنی ای ادیب من دانم

(شیخ کمال خجندی)

«طَهور» درلغت عرب صیغۀ مبالغۀ طاهر است، یعنی «طاهر» پاک و «طهور» پاک پاک کننده است.

پس شرابی که از دست ساقیشان می نوشند، علاوه بر این که پاک است پاک کننده هم هست. آب مضاف ممکن است که طاهر باشد امّا مسلّماً طهور نیست ولکن مطلق آن، هم طاهر است و هم طهور.

این شراب، ابرار را از چه چیز تطهیر می کند؟ امام علیه السلام فرمود: از هر چه جز خدا؛ زیرا طاهر از دنس اکوان جز خدا نیست.

«دنس» چرک است و «اکوان» موجودات و مراد نقص امکان است که خداوند از نواقص ممکنات طاهر است؛ زیرا که صمد حقّ است.

این شراب انسان را از ما سوی اللّه شستشو می دهد و این چنین انسان به تماشای نور شهود راه می یابد که:

هُوَ الْأوَّلُ وَ الْآخِرُ، وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ » (1)

اوست اول و آخر و ظاهر و باطن ، و او به همه چیز داناست .

و حقیقت:

ص:231


1- (1) - حدید (57) : 3. [1]

فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ » (1)

پس به هر کجا رو کنید آن جا روی خداست .

در عبارات اهل دل که خطاب به ساقی می شود و شراب طلب می کنند مراد همین:

سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» (2)

و پروردگارشان بادۀ طهور به آنان می نوشاند .

است.

و شراب این آیه و خمر در آیات دیگر را به فارسی تعبیر به «می» می کنند و «کأس» را گاهی به قدح و گاهی به جام و پیمانه و پیاله تعبیر می نمایند. (3)ملّا مهدی نراقی می گوید:

بیا ساقیا من به قربان تو فدای تو و عهد و پیمان تو

میی ده که افزایدم عقل و جان فتد در دلم عکس روحانیان

شنیدم زقول حکیم مهین فلاطون مه ملک یونان زمین

که «می» بهجت افزا و اندوه زداست همه دردها را شفاء و دواست

نه زان می که شرع رسول انام شمرده خبیث و نموده حرام

از آن که پروردگار غفور نموده است نامش شراب طهور

بیا ساقی ای مشفق چاره ساز بده یک قدح زان می غم گداز

(ملّا مهدی نراقی)

ص:232


1- (1) - بقره (2) : 115. [1]
2- (2) - انسان (76) : 21. [2]
3- (3) - مقدمۀ مفتاح الفلاح: 83.
عشق به توبه در اولیای الهی

انبیای عظام الهی و امامان با کرامت و اولیاء اللّه با تمام وجود عاشق دلباختۀ توبه بودند، چنانکه این معنا از کلمات و دعاهای روایت شده مشهود است.

محدث قمّی در اعمال ماه رجب روایت می نماید:

اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی لا تَنْفَدُ خَزائِنُهُ ، وَ لا یَخافُ آمِنُهُ ، رَبِّ ارْتَکَبْتُ الْمَعاصِیَ فَذلِکَ ثِقَهً بِکَرَمِکَ ، انَّکَ تَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِکَ ، وَ تَعْفُو عَنْ سَیِّئاتِهِمْ وَ تَغْفِرُ الزَّلَلَ ، فَاِنَّکَ مُجیبٌ لِداعیکَ وَ مِنْهُ قَریبٌ ، وَ أنَا تائِبٌ إِلَیْکَ مِنَ الْخَطایا، وَ راغِبٌ إلَیْکَ فی تَوْفیرِ حَظّی مِنَ الْعَطایا... . (1)

ستایش خدای را که گنج هایش پایان نمی پذیرد و اطمینان یابنده اش وحشت نکند. ای مالک و صاحبم، اگر دچار گناهان شدم ناشی از اعتماد محکم به بزرگواری تو بوده؛ تویی که بدون تردید پذیرندۀ توبه ای از بندگانت و گذشت کنندۀ از بدی های آنان و آمرزندۀ لغزش های عباد خود و تویی اجابت کنندۀ دعای خوانندگانت و هم نزدیک به ایشانی و منم توبه کننده به درگاهت از تمام خطاها و میل کننده به سویت در کامل کردن بهره ام از بخشش هایت... .

حضرت فیض می گوید:

چاره ها رفت زدست دل بیچارۀ من تو بیا چارۀ من شو که تویی چاره من

دربیابان طلب بی سر و پا می گردد که تو را می طلبد این دل آوارۀ من

ص:233


1- (1) - بحار الأنوار: 382/95، باب 22، ذیل حدیث 2؛ [1]إقبال الأعمال: 633. [2]

در طلب پا نکشم در رهش از سربرود تا نیاید به کف آن دلبر عیّارۀ من

پخت در بوتۀ سوداش دل خام طمع سوخت در آتش هجرش جگر پارۀ من

شاد و خّرم خورد از شهد و شکر شیرین تر هر غمی کز تو رسد این دل غمخوارۀ من

گر تو صد بار برانی ز در خود دل را باز سوی تو گراید دل خودکارۀ من

پاره های دل صد پاره به صد پاره شود گر تو یکبار بگویی دل صد پارۀ من

یاد حق چون نکنی شاعریت آید فیض بار بیکار بکش ای دل بیکارۀ من

(فیض کاشانی)

حقیقت گناه

اشاره

خطرناک ترین برنامه ای که در طول تاریخِ حیات بر انسان هجوم آورده گناه است.

گناه، سرپیچی از دستورهای حق و مخالفت با انبیا و امامان و مبارزه با سعادت و سلامت است.

گناه، زمینه ساز نابودی شخصیت، خاموش کنندۀ نور حقیقت، بر باد دهندۀ فضیلت و درهم شکنندۀ شرافت انسانی است.

گناه، تیشه ای بر ریشۀ انسان، تاریک کنندۀ جان، خوشحال کنندۀ شیطان و به غضب آورندۀ حضرت رحمان است.

گناه، عبادت کردن شیطان و جدا گشتن از یزدان و پاره کنندۀ پردۀ حیا و فراهم

ص:234

آورندۀ عذاب روز جزاست.

گناه، در اندازندۀ انسان به چاه ضلالت، مسدود کنندۀ راه هدایت، ایجاد کنندۀ بلاهت و به وجود آورندۀ سفاهت و از بین برندۀ صفای آدمیت و بر باد دهندۀ غیرت و حمیّت است.

گناه طوفانی بس خطرناک است که چون از سرزمین وجود انسان برخیزد، خیر دنیا و آخرت آدمی را دستخوش زوال نموده و ارکان انسانیّت را به لرزه آورده و سعادت امروز و فردای انسان را به باد می دهد.

گناه، به فرمودۀ حضرت حق در آیات قرآن مجید، مرض است و ادامۀ آن تمام شؤون حیات انسانی را دستخوش بیماری کرده و به هلاکت ابدی آدمی منجر می گردد.

بیماری گناه

انسان بر اساس آیات قرآن مجید، چون قدم به دنیا می گذارد، از سلامت و پاکی برخوردار است و بر پایۀ فطرت توحید زندگی خود را شروع می نماید. او از گناه و معصیت و انحراف و خطا چیزی نمی داند، جز به کمال و سعادت میلی ندارد، از توجه به حقیقت لذّت می برد و از درک حقایق و فهم واقعیّت ها خوشحال می شود.

می خواهد در چهارچوب درستی و راستی و صدق و صفا و محبّت و وفا مطرح شود و احترام همگان را در پرتو فروغ صفات حسنه و اخلاق انسانی به سوی خود جلب کند.

چون پدر و مادر و خانه و کاشانه و کوچه و بازار و مدرسه و محیط به او توجه نکند و احساسات و امیال و غرایز او بر اساس قرآن و قواعد تربیتی انبیا و امامان علیهم السلام نباشد، بر اثر جاذبه های مادّی و جسمی و کشش های شهوانی و غریزی آلوده می شود و چون لذّت گناه را چشید به تدریج میل به گناه، طبیعت ثانوی او

ص:235

می شود و به بیماری عصیان و سرپیچی از حقایق الهیّه دچار می گردد.

البتّه این بیماری بدون دارو نیست، اگر به او توجه کنند و خود او هم نسبت به خودش بیدار و بینا گردد، معالجه اش با داروی توبه و متذکر شدن جهان پس از مرگ و جریمۀ جرم ها در قیامت میسّر می شود.

به علّت این که راه بازگشت و طریق به دست آوردن سلامت از دست رفتۀ قلب و روح و اعضا و جوارح به روح انسان باز است، از گناه و معصیت تعبیر به مرض شده، مرضی که بدون شکّ و تردید قابل علاج و معالجه است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:

یا عِبادَ اللّهِ أنْتُمْ کَالْمَرضْی ، وَ رَبُّ الْعالَمینَ کَالطَّبیبِ ، فَصَلاحُ الْمَرضَی فیما یَعْمَلُهُ الطَّبیبُ وَ یُدَبِّرُهُ ، لا فیما یَشْتَهیِه الْمریضُ وَ یَقْتَرِحُهُ . (1)

ای بندگان حق، شما چون بیماران هستید، وپروردگار جهانیان نسبت به شما همچون طبیب، پس صلاح و مصلحت بیمار در عمل و تدبیر طبیب است نه در اشتهای مریض و آنچه انتخاب می کند.

حضرت مسیح از خانۀ زن بدکاره ای بدر آمد و به آنان که او را دیدند فرمود:

جامعه را دو گونه مریض است، مریضی که با پای خود به طبیب مراجعه می کند و بیماری که باید طبیب به عیادتش برود و این زن بیماری بود که باید طبیب به عیادت او می رفت.

شبی در شهر ناصریّه به حضرت مسیح عرضه داشتند:بیماران ما را شفا بده، فرمود:به وقت صبح تمام آنان را در این جا حاضر کنید تا شفایشان دهم. چون به هنگام صبح چشمش به بیماران افتاد، آنان را کمتر از ده نفر دید، فرمود:اگر اهل سلامت در این شهر به این تعداد باشند برایم اعجاب انگیز است.

ص:236


1- (1) - عدّه الدّاعی: 37؛ [1]مجموعه ورّام: 117/2. [2]

خوشا به حال بیماری که درد بیماریش را حس کند و برای علاج مرض به طبیب مراجعه کرده خودرا از شرّ مرض خلاص کند.

فؤاد کرمانی می گوید:

آمد گه آن که بگسلم بند در بند قرار و صبر تا چند

تا کی به کمند تن گرفتار تا چند به دام نفس در بند

تا کی به خیال هیچ خشنود تا کی به وصال هیچ خرسند

از ریشه بکن به تیشۀ فکر این هستی همچو کوه الوند

پیوند ببر زما سوی اللّه با غیر خدا مبند پیوند

بگشای یکی دو چشم تحقیق وین گوش مقلّدی فرو بند

ای خواجه دهان تلخ هرگز شیرین نشود به صحبت قند

بگذر ز خودی که هر چه بینی بینی همه جلوۀ خداوند

هر اسم به غیر حق طلسمی است اسمت به طلسم اندر افکند

باید چو فؤاد این طلسمات بشکست به بازوی هنرمند

(فؤاد کرمانی)

بیماری گناه در قرآن

آیاتی از قرآن مجید که گناه را بیماری می داند:

یُخادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ * فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ » (1)

[ به گمان باطلشان ] می خواهند خدا و اهل ایمان را فریب دهند ، در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند ، ولی [ این حقیقت را ] درک نمی کنند . * در

ص:237


1- (1) - بقره (2) : 9 - 10. [1]

دلِ آنان بیماریِ [ سختی از نفاق ] است ، پس خدا به کیفرِ نفاقشان بر بیماریشان افزود ، و برای آنان در برابر آنچه همواره دروغ می گفتند ، عذابی دردناک است .

فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَهٌ فَعَسَی اللّهُ أَن یَأْتِیَ بِ الْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَی مَا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ » (1)

کسانی که در دل هایشان بیماری [ دورویی ] است ، می بینی که در دوستی با یهود و نصاری شتاب می ورزند و [ بر پایۀ خیال باطلشان که مبادا اسلام و مسلمانان تکیه گاه استواری نباشند ] می گویند : می ترسیم آسیب و گزند ناگواری به ما برسد [ به این سبب باید برای دوستی به سوی یهود و نصاری بشتابیم ] . امید است خدا از سوی خود پیروزی یا واقعیت دیگری [ به نفع مسلمانان ] پیش آرد تا این بیماردلان بر آنچه در دل هایشان پنهان می داشتند ، پشیمان شوند.

إِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاَءِ دِینُهُمْ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ » (2)

و [ یاد کنید ] هنگامی را که منافقان و آنان که در دل هایشان بیماری [ شک و تردید نسبت به حقایق ] است ، می گفتند : مؤمنان را دینشان [ با این جمعیت اندک و اسلحه ناچیز برای شرکت در میدان نبرد ] فریفت ، و [ آنان باور نمی کردند که ] هر کس بر خدا توکّل کند [ بی تردید پیروز می شود ] ؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است .

ص:238


1- (1) - مائده (5) : 52. [1]
2- (2) - انفال (8) : 49. [2]

وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ » (1)

اما کسانی که در دل هایشان بیماری [ نفاق ] است ، پس پلیدی بر پلیدیشان افزود و در حالی که کافر بودند از دنیا رفتند .

لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَهً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفی شِقَاقٍ بَعِیدٍ» (2)

[ آزاد گذاشتن شبهه اندازی شیطان ] برای این [ است ] که خدا آنچه را شیطان می اندازد برای آنان که در دل هایشان بیماری است و برای سنگدلان وسیله آزمایش قرار دهد ؛ و قطعاً ستمکاران در دشمنی و ستیزی بسیار دور [ نسبت به حق و حقیقت ] قرار دارند .

أَفِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ » (3)

آیا در دل هایشان بیماری [ نفاق ] است یا [ در دین خدا ] شک کرده اند یا می ترسند که خدا و پیامبرش بر آنان ستم کند ؟ [ چنین نیست ] بلکه اینان خود ستمکارند .

وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً» (4)

و آن گاه که منافقان و آنان که در دل هایشان بیماری [ ضعف ایمان ] بود ، می گفتند : خدا و پیامبرش جز به فریب ، ما را وعده [ پیروزی ] نداده اند !

ص:239


1- (1) - توبه (9) : 125. [1]
2- (2) - حج (22) : 53. [2]
3- (3) - نور (24) : 50. [3]
4- (4) - احزاب (33) : 12. [4]

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ » (1)

بلکه کسانی که در دل هایشان بیماری است ، گمان کردند که خدا کینه هایشان را آشکار نخواهد کرد .

با حقّ و حقیقت و با واقعیت روشن و با وحی الهی و نبوت انبیای و امامت امامان و صدق و راستی و عقل مستقیم نباید به چون و چرا برخاست، چرا که با این حقایق که محصول جهل و تعصّب بی جا و کبر و لجاجت است، درون را مریض و اعضا و جوارح را به معصیت و گناه می کشاند و آدمی را از فیوضات ربّانیّه و کرامات انسانیّه محروم می نماید.

اگر کسی هم دچار خطا و اشتباه و آلوده به معصیت و گناه است، تا مرض مهلک عصیان حاکم بر شؤون ظاهری و باطنی وی نگشته، چه نیکوست توبه کند و به حضرت حق برگردد و از اصرار و پافشاری بر گناه خودداری ورزد، تا از خزی دنیا و عذاب آخرت مصون بماند.

پروین اعتصامی گوید:

همی با عقل در چون و چرائی همی پوینده در راه خطایی

همی کار تو کار ناستوده است همی کردار بد را می ستایی

گرفتار عقاب آرزویی اسیر پنجۀ باز هوایی

کمین گاه پلنگ است این چراگاه تو همچون برّۀ غافل در چرایی

سرانجام اژدهای توست گیتی تو آخر طعمۀ این اژدهایی

ازو بیگانه شو کاین آشنا کش ندارد هیچ پاس آشنایی

جهان همچون درختست و توبارش بیفتی چون در آن دیری بپایی

از این دریای بی کنه و کرانه نخواهی یافتن هرگز رهایی

ص:240


1- (1) - محمّد (47) : 29. [1]

زتیرآموز اکنون راستکاری که مانند کمان فردا دوتایی

به ترک حرص گوی و پارسا شو که خوش نبود طمع با پارسایی

چه حاصل از سر بی فکرت و رای چه سود از دیدۀ بی روشنایی

نهنگ ناشتا شد نفس پروین بباید کشتنش از ناشتایی

(پروین اعتصامی)

اصرار بر گناه

در روایات آمده است که: بر گناه و معصیت اصرار نورزید که اصرار و پافشاری بر گناه، خود گناه دیگری است و حتی اصرار بر صغیره، صغیره بودن را از حالت صغیره می اندازد.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

لاصَغیرَهَ مَعَ الْإِصْرارِ وَلا کَبیرَهَ مَعَ الْاِسْتِغْفارِ. (1)

اصرار و پافشاری بر گناه صغیره معنا ندارد، وبا طلب مغفرت از حضرت حق کبیره ای برجا نماند.

عَنْ أبی جَعْفرٍ علیه السلام فی قَوْلِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ : وَلَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ » (2)

قالَ : الْإصْرارُ هُوَ أنْ یُذْنِبَ الذَّنْبَ فَلا یَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَلایُحَدِّثَ

نَفْسَهُ بِتَوْبَهٍ ، فَذلِکَ الْإصْرارُ. (3)

حضرت باقر علیه السلام در توضیح کلمۀ وَ لَمْ یُصِرُّوا فرمودند: اصرار بر گناه این است که کسی گناهی کند و از خداوند آمرزش نخواهد و همچنین در اندیشۀ توبه وبازگشت به حق هم نباشد، این است اصرار ورزیدن بر گناه.

ص:241


1- (1) - الکافی: 288/2، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعه: 338/15، باب 48، حدیث 20681. [2]
2- (2) - آل عمران (3) : 135. [3]
3- (3) - الکافی: 288/2، حدیث 2؛ [4]مجموعه ورّام: 18/1. [5]

ابوبصیر می گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:

لا وَ اللّهِ لایَقْبَلُ اللّهُ شَیْئاً مِنْ طاعَتِهِ عَلَی الْإِصْرارِ عَلی شَیْ ءٍ مِنْ مَعاصیِه. (1)

نه، به خدا سوگند که خدا هیچ طاعتی را با اصرار بر هر گناهی که باشد قبول نکند.

کسی که بر گناه صغیره ای اصرار ورزد، مثل مردی که همیشه جامۀ ابریشم بپوشد، یا دائم به طلا زینت کند، یا هر روز چشم به نامحرم دوزد، گناهش کبیره محسوب شود و آثار و عذاب گناه کبیره بر آن مترتب گردد.

شهید رحمه الله فرموده است:

«عزم بر تکرار گناه هم به منزلۀ اصرار است. و توبه و استغفار، گناه کبیره و صغیره را محو کرده، باقی نگذارد، ولی اعمال صالحه مانند وضو و نماز و روزه گناه صغیره را جبران کند».

پافشاری بر گناه، ریشۀ گناه خواهی را در سرزمین قلب محکم خواهد کرد، آن چنانکه با توبه؛ قلع و قمع کردن ریشه، کار بسیار سختی خواهد بود. توفیق نداشتن در بسیاری از گناهکاران برای بازگشت به حق و جبران مافات، معلول همین پافشاری بر گناه بوده است. اصرار ورزی بر گناه حتی باعث تکذیب حقایق و انکار واقعیّت های مسلّم هستی می گردد:

ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوأی أنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُونَ » (2)

آن گاه بدترین سرانجام ، سرانجام کسانی بود که مرتکب زشتی شدند به سبب

ص:242


1- (1) - الکافی: 288/2، حدیث 3؛ [1]وسائل الشیعه: 337/15، باب 48، حدیث 20679. [2]
2- (2) - روم (30) : 10. [3]

این که آیات خدا را تکذیب کردند و همواره آنها را به مسخره می گرفتند .

وقتی معصیت فراوان شد و عاصی بر گناه و خطا اصرار ورزید، دل تاریک می شود و نور حق درقلب به خاموشی می گراید، آنگاه نوبت استهزای به حق و تکذیب آیات خداوند در می رسد.

قرآن مجید آمرزش گناه و مغفرت حق را نسبت به معصیت، مشروط به ترک اصرار نموده:

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَأسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَی مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ * أُولئِکَ جَزَاؤُهُم مَغْفِرَهٌ مِن رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ » (1)

و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند ، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند ؛ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد ؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند ، پا فشاری نمی کنند ؛ * پاداش آنان آمرزشی است از سوی پروردگارشان ، و بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، در آن جاودانه اند ؛ و پاداش عمل کنندگان ، نیکوست .

ص:243


1- (1) - آل عمران (3) : 135 - 136. [1]

[«2»اَللَّهُمَّ وَ مَتَی وَقَفْنَا بَیْنَ نَقْصَیْنِ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا فَأَوْقِعِ النَّقْصَ بِأَسْرَعِهِمَا فَنَاءً وَ اجْعَلِ التَّوْبَهَ فِی أَطْوَلِهِمَا بَقَاءً «3»وَ إِذَا هَمَمْنَا بِهَمَّیْنِ یُرْضِیکَ أَحَدُهُمَا عَنَّا وَ یُسْخِطُکَ الآخَرُ عَلَیْنَا فَمِلْ بِنَا إِلَی مَا یُرْضِیکَ عَنَّا وَ أَوْهِنْ قُوَّتَنَا عَمَّا یُسْخِطُکَ عَلَیْنَا «4»وَ لاَ تُخَلِّ فِی ذَلِکَ بَیْنَ نُفُوسِنَا وَ اخْتِیَارِهَا فَإِنَّهَا مُخْتَارَهٌ لِلْبَاطِلِ إِلاَّ مَا وَفَّقْتَ أَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمْتَ ]

خدایا! هر گاه در ارتباط با دین یا دنیا، میان دو کاهش قرار گرفتیم، کاهش را بر دنیامان که زودتر از دست می رود، وارد کن، و توبه و انابه را در دینمان که با دوام تر است قرار ده.

و زمانی که دو برنامه را قصد کردیم که یکی از آنها تو را از ما خشنود می کند، و آن دیگری تو را بر ما خشمگین می سازد، ما را به جانب آن کاری که تو را از ما خشنود می کند، رغبت ده، و قدرت و توانمان را از عملی که تو را بر ما خشمگین می کند، سست کن و در این امور ما را میان نفوسمان و انتخابشان رها مکن که نَفْس انتخاب کننده باطل است، مگر آن که تو در انتخاب حق توفیقش دهی، و فراوان دستور دهنده به زشتی و بدی است، مگر آن که رحمتش آری.

ص:244

حقیقت دین و دنیا

اشاره

بدون شک در خزانۀ حضرت حق، گوهری با ارزش تر از دین وجود ندارد. به حقیقت که در دریای هستی و در صدف دو جهان درّی گرانمایه تر از دین نیست.

خیر دنیا و آخرت و سعادت امروز و فردا و سلامت همه جانبۀ انسان در تمام شؤون در پرتو دین و دینداری است.

دین حقیقتی است که صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و دوازده امام و حکیمان الهی و عارفان عاشق، برای نجات مردم از خواری دنیا و عذاب آخرت، مبلّغ آن بوده اند.

دین واقعیّتی است که اولیای الهی برای پابرجایی آن از هیچ کوششی دریغ نورزیده و تا آن جا استقامت کردند که جان شیرین خود را برای آن نثار کردند.

خداوند عزیز دین خود را جهت رشد و کمال مردم به وسیلۀ انبیا علیهم السلام ارائه فرموده و به غیر آن رضایت نمی دهد:

وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» (1)

و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم .

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیرَ الْاِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرینَ » (2)

و هرکه جز اسلام ، دینی طلب کند ، هرگز از او پذیرفته نمی شود و او در آخرت از زیانکاران است .

دین چراغ راه انسان و خورشید تابناک حیات و فروغ جان آدمی است. دین

ص:245


1- (1) - مائده (5) : 3. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 85. [2]

صیقل روح، تزکیه کنندۀ نفس، مطهّر عمل و پاک کنندۀ انسان از رذایل است.

دین مجموعه ای از عقاید صحیحه و اعمال صالحه و حسنات اخلاقیّه است.

دین باعث آرامش باطن، شفای دردهای درون و رشد دهندۀ جان و کمال انسان و زمینه ساز پاکی ظاهر و باطن است.

تمام حرکات مثبت انسان در سایۀ دین و دینداری، عبادت و مورث جزای الهی در دنیا و آخرت است.

دین در ظرف وجود هر کس قرار بگیرد، سلامت و سعادت، تقوا و بینش، فضلیت و کرامت، عشق و محبّت، علم ونورانیّت، آگاهی و صداقت، وقار و آبرو، صفا و حیا، وفا و درستی، شخصیّت و عظمت و زمینۀ همنشینی با انبیا و صدّیقین و شهدا و صالحین را همراه خود می آورد.

وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ اولئِکَ رَفیقاً» (1)

و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند ، در زمرۀ کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت [ ایمان ، اخلاق و عمل صالح ] داده ؛ و اینان نیکو رفیقانی هستند .

دین و دینداری باعث جلب رضایت و خشنودی حضرت ربّ العزّه به سوی انسان است و کدام حقیقت برای انسان پربهاتر از رضایت و خشنودی خداست ؟ دین و دینداری حقیقتی است که در فروغ جاودانۀ آن، انسان برترین خلق خدا خواهد شد. دین و دینداری واقعیّتی است که در قیامت به صورت بهشت های ابدی تجلّی خواهد کرد و انسان را در آن جایگاه عنبر سرشت به طور جاوید جای خواهد داد.

ص:246


1- (1) - نساء (4) : 69. [1]

این ارزش ها که محصول دین و دینداری است در دو آیه آمده است:

إنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ * جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِنْ تَحْتِها الْأَنهارُ خالِدینَ فیها أبَدَاً رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ » (1)

مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند ، اینانند که بهترین مخلوقاتند . * پاداششان نزد پروردگارشان بهشت های پاینده ای است که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، در آنها جاودانه اند ، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند ؛ این [ پاداش ] برای کسی است که از پروردگارش بترسد.

فؤاد کرمانی در زمینۀ ایمان و توجه به حضرت حقّ می گوید:

دانی که چیست وحدت، در کثرت آرمیدن دل بر خدا بستن و زماسوا بریدن

چشمی بجو که هر سو، روی خدا ببینی زان رو که کور چشمی است روی خدا ندیدن

عمری چو پرده بستیم بر دیدۀ خدا بین عمری دگر بباید این پرده ها دریدن

زین باغ، بی تأمّل، همچون نسیم بگذر کز بوستان دنیا شرط ست گل نچیدن

دام دل است این جا کام دل ای برادر با کام دل نخواهی از دام دل رهیدن

ص:247


1- (1) - بیّنه (98) : 7 - 8. [1]

دانی که چیست لذّت،با عارفان نشستن سمع خدا گشودن، صوت خدا شنیدن

درمان درد دل را گر از فؤاد جویی درمان درد دل نیست جز درد دل کشیدن

(فؤاد کرمانی)

آثار دین و دینداری

دین و دینداری انسان را از ضربه های مهلک فحشا و منکرات حفظ کرده و زندگی آدمی را در تمام عرصه تبدیل به زندگی کریمانه خواهد کرد و محو صغایر و سیّئات را از پرونده در پی خواهد داشت. قرآن در این زمینه می فرماید:

إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم وَنُدْخِلْکُم مُدْخَلاً کَرِیماً» (1)

اگر از گناهان بزرگی که از آنها نهی می شوید دوری کنید ، گناهان کوچکتان را از شما محو می کنیم ، و شما را به جایگاهی ارزشمند و نیکو وارد می کنیم .

دین و دینداری مورّث نعمت های ابدی حقّ و ازواج مطهره و دخول در سایۀ رحمت الهی است:

وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً لَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَهٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِیلاً» (2)

و کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند ، به زودی آنان را در بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، وارد کنیم ، در

ص:248


1- (1) - نساء (4) : 31. [1]
2- (2) - نساء (4) : 57. [2]

آن جا جاودانه اند ؛ آنان را در آن جا همسرانی پاکیزه است ، و آنان را در زیر سایه ای پایدار [ و دلپذیر ، آرام بخش و خنک ] درآوریم .

دین و دینداری باعث آمرزش گناهان و اجر عظیم در پیشگاه حضرت ربّ العزّه است و این وعده ای است قطعی از جانب حقّ که سند آن قرآن مجید است.

وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الْصَّالِحَاتِ لَهُم مَغْفِرَهٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ » (1)

خدا به کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند ، وعده داده است که برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ است .

دین و دینداری عامل تجلی عدالت در تمام شؤون حیات،و احسان و نیکوکاری و رسیدگی به اقوام و خویشان و دوری از اعمال زشت و منکر و تجاوز به حقوق دیگران است.

دین و دینداری فضای خانه و خانواده و جامعه را از تمام آلودگی ها پاک و به تمام حسنات می آراید و آرامش ظاهر و باطن زندگی را تأمین و باعث ایجاد امنیّت همه جانبه و راحت و سعادت در زندگی است.

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِ الْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ » (2)

به راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد ، و از فحشا و منکر و ستم گری نهی می کند . شما را اندرز می دهد تا متذکّر [ این حقیقت ] شوید [ که فرمان های الهی ، ضامن سعادت دنیا و آخرت شماست . ]

مشکلات ظاهری و باطنی جامعۀ انسانی منهای ایمان به حقّ و اعتقاد به روز قیامت قابل حلّ نیست و بدون دین و دینداری نمی توان فرد و خانواده و جامعۀ

ص:249


1- (1) - مائده (5) : 9. [1]
2- (2) - نحل (16) : 90. [2]

پاک به دست آورد.

دین و دینداری در روایات

قواعد دین و دینداری گویی از پهنۀ دریا وسیع تر است. در این زمینه به روایاتی اشاره می شود:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

طُوبی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النّاسِ ، وَ أنْفَقَ مِنْ مالٍ اکْتَسَبَهُ مِنْ غَیْرِ مَعْصِیَهٍ ، وَ خالَطَ أهْلَ الْفِقْهِ وَ الْحِکْمَهِ ، و جانَبَ أهْلَ الذُّلِّ وَ الْمَعْصِیَهِ . (1)

خوشا به حال کسی که رسیدگی به عیوب خودش وی را از دنبال کردن عیوب دیگران باز دارد و به انفاق مالی که از راه مشروع به دست آورده اقدام نماید و با اهل فهم و حکمت معاشرت کند و از مردم بی شخصیّت و آلوده به گناه، بپرهیزد.

و نیز فرمود:

خَصْلَهٌ مَنْ لَزِمَها أطاعَتْهُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهُ وَ رَبِحَ الْفَوْزَ بِقُرْبِ اللّهِ تَعالی فی دارِالسَّلامِ قیلَ : وَ ما هِیَ یا رَسُولَ اللّهِ ؟ قالَ : التَّقْوی ، مَنْ أرادَ أنْ یَکُونَ أعَزَّ النّاسِ فَلْیَتَّقِ اللّهَ ثُمَّ تَلا هذِهِ الْآیَهَ »: وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِبْ » (2). (3)

یک خصلت است که هر کس ملازم آن باشد دنیا و آخرت در اطاعت او درآید

ص:250


1- (1) - مسند الشهاب، ابن سلامه: 358/1، حدیث 613؛ ذیل تاریخ بغداد، ابن النجار البغدادی: 11/5؛ الرّواشح السماویّه: 286.
2- (2) - طلاق (65) : 2 - 3. [1]
3- (3) - مجموعه ورّام: 117/2؛ [2]معدن الجواهر: 21. [3]

و در دارالسّلام به فوز قرب حق رسد، عرضه داشتند: چیست ؟ فرمود:

خودداری از تمام گناهان ظاهر و باطن که تعبیر قرآنی آن تقواست؛ هر کسی میل دارد، عزیزترین مردم باشد به تقوای الهی روکند.

سپس این آیۀ شریفه را قرائت فرمود: «هر کس تقوای الهی را مراعات کند، خداوند راه بیرون رفتن از تمام مشکلات را بر وی هموار سازد و از جایی که گمان نمی برد روزیش دهد.

و نیز فرمود:

خَیْرُ أعْمالِکُمْ ما أصْلَحْتُمْ بِهِ الْمَعادَ، خَیْرُ الْعَمَلِ أدْوَمُهُ وَ إنْ قَلَّ ، خَیْرُ الْإخْوانِ الْمُساعِدُ عَلی أعْمالِ الْآخِرَهِ ، خَیْرُ امَّتی أَزْهَدُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ أَرْغَبُهُمْ فِی الْآخِرَهِ ، خَیْرُ إخْوانِکُمْ مَنْ أهْدی إلَیْکُمْ عُیُوبَکُمْ . (1)

بهترین اعمال شما آن است که به وسیلۀ آن آخرت خود را اصلاح نمایید.

بهترین کار شما بادوام ترین آن است گرچه اندک باشد. بهترین برادران دینی آنان هستند که شما را در برنامه های آخرت یاری دهند.

بهترین امّتم اهل زهد نسبت به دنیا و اهل ذوق نسبت به آخرت اند. بهترین برادران شما آنانند که عیوب شما را جهت اصلاح حال به شما تذکّر دهند.

و نیز آن حضرت فرمود:

خَیْرُ إخْوانِکَ مَنْ أعانَکَ عَلی طاعَهِ اللّهِ ، وَصَدَّکَ عَنْ مَعاصِیهِ ، وَ أمَرَکَ بِرِضاهُ . (2)

بهترین برادرانت آن است که تو را در طاعت حق کمک دهد و از معصیت خداوند باز دارد و تو را به جلب خشنودی حضرت ربّ العزّه وادارد.

ص:251


1- (1) - مجموعه ورّام: 123/2. [1]
2- (2) - مجموعه ورّام: 123/2. [2]

و نیز فرمود:

کُنْ وَرِعاً تَکُنْ أعْبَدَ النّاسِ ، وَ کُنْ قَنِعاً تَکُنْ أشْکَرَ النّاسِ ، وَ أحْبِبْ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ تَکُنْ مُؤْمِناً. (1)

پاکدامن و پارسا باش تا عابدترین مردم به حساب آیی،و به حلال حقّ از حرام قناعت کن تا شاکرترین عباد قلمداد گردی و آنچه برای خود دوست داری برای مردم دوست داشته باش تا مؤمن به حساب آیی.

فیض بزرگوار می فرماید:

در کار دینم مردِ مرد، عقل این تقاضا می کند وز شغل دنیا فرد فرد، عقل این تقاضا می کند

تقواست زاد ره مرا،علم است چشم و زهدپا ره شاهراه مصطفی عقل این تقاضا می کند

دنیا نمی خواهم مگر، باشد تنم را ما حضر تن مرکبستم در سفر عقل این تقاضا می کند

حرفی نخواهم زد جز آه، اسرار می دارم نگاه دارم زکتمان صد پناه عقل این تقاضا می کند

صد گون مدارا می کنم تا در دلی جا می کنم دشمن ز سر وا می کنم عقل این تقاضا می کند

با اهل علمم گفتگوست و زسرّ کارم جستجوست با جاهلانم خلق و خوست عقل این تقاضا می کند

ص:252


1- (1) - مجموعه ورّام: 163/1؛ [1]ارشاد القلوب، دیلمی: 118/1. [2]

چون غایت هرره خداست هرره که میپویم رواست لیکن من و این راه راست عقل این تقاضا می کند

من بعد فیض و عاقلی،ترک هوا و جاهلی فرمانبری بی کاهلی عقل این تقاضا می کند

(فیض کاشانی)

روایاتی دیگر در دین و دینداری

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

أحْسِنْ مُجاوَرَهَ مَنْ جاوَرَکَ تَکُنْ مُسْلِماً، وَ أحْسِنْ مُصاحَبَهَ مَنْ صاحَبَکَ تَکُنْ مُؤمِناً، وَ اعْمَلْ بِفَرائِضِ اللّهِ تَکُنْ عابِداً، وَ ارْضَ بِقَسْم اللّهِ تَکُنْ زاهِداً، وَ ازْهَدْ فیما فی أَیْدِی النّاسِ یُحْبِبْکَ النّاسُ ، وَ ازْهَدْ فِی الدُّنْیا یُحْبِبْکَ اللّهُ . (1)

همسایۀ نیکوکاری برای همسایه ات باش تا مسلمان باشی، با دوستت با نیکی و خوبی مصاحبت کن تا مؤمن باشی، به واجبات حضرت حق عمل کن تا بندۀ مولا باشی، به قسمت خداوند راضی باش تا زاهد باشی، به آنچه در دست مردم است بی رغبت باش تا مردم دوستت باشند و در دنیا بی رغبت باش تا محبوب خداباشی.

و نیز فرمود:

لا تَغْتابُوا المُسْلِمینَ ، وَلاتَتّبِعُوا عَوْراتِهِمْ ، لا تَحْرِقَنَّ عَلی أحَدٍ سِتْراً، لا

ص:253


1- (1) - المواعظ العددیه: 47؛ [1] این حدیث به صورت پراکنده در مصادر مختلف آمده است؛ مستدرک الوسائل: 175/11، باب 4، حدیث 12676؛ [2]بحار الأنوار: 116/74، باب 6، حدیث 6؛ [3]الأمالی، شیخ طوسی: 120، حدیث 187. [4]

تُحَقِّرَنَّ مِنَ الْمَعْرُوفِ شَیْئاً، وَلا تُواعِدْ أخاکَ مَوْعِداً فَتَخْلُفَهُ . (1)

از مسلمانان غیبت نکنید، به دنبال زشتی های مردم نباشید، پردۀ حرمت کسی را پاره نکنید، چیزی از خوبی را کوچک نشمارید و به برادر دینی وعده ای ندهید که نسبت به آن دچار تخلّف شوید.

و نیز فرمود:

لَیْسَ مِنّا مَنْ وَسَّعَ اللّهُ عَلَیْهِ ثُمَّ قَتَرَ عَلی عِیالِهِ ، لَیْسَ مِنّا مَنْ تَشَبَّهَ بِغَیْرِنا، لَیْسَ مِنّا مَنْ یَتَغَنّی بِالْقُرْآنِ ، لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُوَقِّرِ الْکَبیرَ وَ یَرْحَمِ الصَّغیرَ، وَ یَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ. (2)

از ما نیست کسی که خداوند او را وسعت روزی مرحمت فرموده و او بر اهل و عیالش سخت بگیرد، از ما نیست کسی که در امور ظاهر و باطنش به دشمنان ما شباهت پیدا کند، از ما نیست کسی که با قرآن الهی همراه با صدایش به بازیگری برخیزد، از ما نیست کسی که به بزرگتر احترام نکند و بر کوچک رحمت نیاورد و امر به معروف و نهی از منکر نکند.

و نیز فرمود:

خَیْرُکُمْ مَنْ تَعَلَّمَ بِالْقُرْآنِ وَ عَلَّمَهُ ، خَیْرُکُمْ خَیْرٌ لِأهْلِهِ ، خَیْرُکُمْ مَنْ یُرْجی خَیْرُهُ وَ یُؤْمَنُ شَرُّهُ . (3)

ص:254


1- (1) - المواعظ العددیه: 54؛ [1] این حدیث به صورت پراکنده در مصادر مختلف آمده است؛ نهج الفصاحه: 6730، حدیث 2470؛ [2]مستدرک الوسائل: 119/9، باب 132، حدیث 10411؛ [3]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 248/19. [4]
2- (2) - المواعظ العددیه: 65؛ این حدیث به صورت پراکنده در مصادر مختلف آمده است؛ عوالی اللآلی: 255/1، حدیث 15؛ [5]نهج الفصاحه: 664، حدیث 2417. [6]
3- (3) - المواعظ العددیه: 68؛ [7] این حدیث به صورت پراکنده در مصادر مختلف آمده است؛ نهج الفصاحه: 473، حدیث 1524. [8]

بهترین شما کسی است که قرآن را فرا بگیرد و به دیگران نیز تعلیم دهد، بهترین شما آن است که خیر و خوبی او برای اهلش بیشتر باشد، بهترین شما آن انسانی است که به خیرش امید و از شرّش ایمنی باشد.

ونیز فرمود:

اَلْوَحْدَهُ خَیْرٌ مِنْ جَلیسِ السُّوءِ، وَ الْجَلیسُ الصّالِحُ خَیْرٌ مِن الْوَحْدَهِ ، وَ إمْلاءُ الْخَیْرِ خَیْرٌ مِنَ السُّکوتِ ، وَ السُّکوتُ خَیْرٌ مِنْ إِمْلاءِ الشَّرِّ. (1)

تنهایی از همنشینی بد بهتر است و همنشین شایسته از تنهایی نیکوتر است.

گفتار خوب از سکوت بهتر و سکوت از سخن زشت و کلام شرّ رواتر است.

و نیز فرمود:

أَصْدَقُ الْحَدیثِ کِتابُ اللّهِ وَ أوْثَقُ الْعُری کَلِمَهُ التَّقْوی ، وَ أَحْسَنُ الْهَدْیِ هَدْیُ الْأنْبِیاءِ. (2)

صادقانه ترین سخن قرآن کریم و محکم ترین دستگیرۀ نجات تقوا و بهترین روش، روش پیامبران است.

و آن حضرت فرمود:

أفْضَلُ الصَّدَقَهِ اللِّسانُ ، إنَّ أفْضَلَ الصَّدَقَهِ إصْلاحُ ذاتِ الْبَیْنِ ، أفْضَلُ الصَدَقَهِ عَلی ذِی الرَّحِمِ الْکاشِحِ ، أفْضَلُ الْعِبادَهِ انْتِظارُ الْفَرَجِ ، أفْضَلُ عِبادَهِ امَّتی قِراءَهُ الْقُرْآنِ . (3)

بهترین صدقه انداختن زبان در مجرای خیر است و بهترین کار اصلاح بین دو نفر و برترین صدقه عطا بر قوم خویش که دشمن توست و بهترین عبادت انتظار گشایش و عالی ترین مسیر بندگی امّتم قرائت قرآن است.

ص:255


1- (1) - المواعظ العددیه: 68؛ [1]نهج الفصاحه: 797، حدیث 3194. [2]
2- (2) - المواعظ العددیه: 70؛ بحار الأنوار: 135/74، باب 6، حدیث 43؛ [3]الاختصاص: 342.
3- (3) - المواعظ العددیه: 69.

امام علی علیه السلام می فرماید:

الْعَقْلُ شَجَرَهٌ أَصْلُهَا التُّقی ، وَ فَرْعُها الْحَیاءُ. وَثَمَرَتُها الْوَرَعُ . فَالتَّقْوی تَدْعُو إلی خِصالٍ ثَلاثٍ : إلَی الْفِقْهِ فِی الدِّینِ ، وَ الزُّهْدِ فِی الدُّنْیا، وَالْاِنْقِطاعِ إلَی اللّهِ تَعالی وَ الْحَیاءُ یَدْعُو إلی ثَلاثِ خِصالٍ : إلی الیَقینِ ، و حُسْنِ الخُلْقِ ، و التَّواضُعِ و الْوَرَعُ یَدْعُو إلی ثَلاثِ خَصالٍ : إلی صِدْقِ اللِّسانِ ، وَ الْمُسارَعَهِ إلَی الْبِرّ، وَ تَرْکِ الشُّبُهاتِ . (1)

عقل درختی است که ریشۀ آن پرهیزکاری و تقواست، تنۀ آن حیا و میوه اش پاکدامنی است. تقوا و پرهیزکاری آدمی را به سه خصلت آراسته می کند:

1. دین فهمی. 2. بی رغبتی به دنیای غلط . 3. بریدن دل از ما سوی اللّه.

و حیا انسان را به سه حقیقت جذب می نماید: 1. یقین نسبت به واقعیّت ها. 2.

تخلّق به اخلاق حسنه. 3. تواضع و فروتنی.

و پاکدامنی مورث سه خصلت است:

1. راستی در گفتار. 2. سرعت گرفتن در کار نیک. 3. ترک شبهات.

و نیز فرمود:

مَنْ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ سُنَّهُ اللّهِ وَ سُنَّهُ رَسُولِهِ وَ سُنَّهُ أوْلیائِهِ فَلَیْسَ فی یَدِهِ شَیْ ءٌ. قیلَ : وَ ما سُنَّهُ اللّهِ ؟ قالَ : کِتْمانُ السِّرِّ، قیلَ وَ ما سُنَّهُ رَسُولِهِ ؟ قالَ :

الْمُداراهُ . قیلَ : وَ ما سُنَّهُ أوْلیائِهِ ؟ قالَ : احْتِمالُ الْأذی . (2)

هر کس آراسته به سنّت خدا و روش رسول خدا و برنامۀ اولیای الهی نباشد.

تهیدست است. عرضه داشتند: سنّت خدا چیست ؟ فرمود: نگاهداشتن اسرار مردم. پرسیدند: روش رسول خدا چیست ؟ فرمود: مدارای با مردم. سؤال کردند: برنامۀ اولیای حق چیست ؟ فرمود: تحمّل آزار مردم.

ص:256


1- (1) - المواعظ العددیه: 269؛ [1]موسوعه العقائد الاسلامیه: 255/1، حدیث 362. [2]
2- (2) - المواعظ العددیه: 274.

و در حدیثی دیگر فرمود:

ثَلاثٌ بِهِنَّ یَکْمُلُ الْمُسْلِمُ : التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ ، وَ التَّقْدیرُ فِی الْمَعیشَهِ ، وَ الصَّبْرُ عَلَی النَّوائِبِ . (1)

سه واقعیت است که مسلمان در پرتو آن به کمال می رسد: دین شناسی، اندازه نگاه داشتن در زندگی، ایستادگی در برابر ناملایمات.

و حضرت در وصیّتی به فرزندش محمّد حنفیّه فرمود:

إیّاکَ وَ الْعُجْبَ وَ سُوءَ الْخُلْقِ وَ قِلَّهَ الصَّبْرِ، فَإنَّهُ لایَسْتَقیمُ لَکَ عَلی هذِهِ الْخِصالِ الثَّلاثِ صاحِبٌ ، وَلایَزالُ لَکَ عَلَیْها مِنَ النّاسِ مُجانِبٌ . (2)

از خودنمایی و بداخلاقی و کم صبری بر حذر باش که با این سه خصلت شیطانی دوستی برایت نمی ماند و دائماً مردم از تو فراری باشند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ثَلاثهٌ یُدْخِلُهُمُ اللّهُ الْجَنَّهَ بِغَیْرِ حِسابٍ : إمامُ عادِلٌ ، وَ تاجِرٌ صَدُوقٌ ، وَ شَیْخٌ أفْنی عُمْرَهُ فی طاعَهِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ . وَ أمَّا الثَّلاثَهُ الَّذینَ یُدْخِلُهُمُ اللّهُ عَزَّوَجلَّ فِی النّارِ بِغَیْرِ حِسابٍ : فَإمامٌ جائِرٌ، وَ تاجِرٌ کَذُوبٌ ، وَ شَیْخٌ زانٍ . (3)

سه طایفه را حضرت حق بدون حساب وارد بهشت می کند: رهبر عادل، تاجر راستگو و پیرمردی که عمرش را در عبادت حق تمام کرده، اما سه طایفه ای که خداوند آنان را بدون حساب وارد آتش می کند، حاکم ستمگر و تاجر دروغگو و پیرمرد زناکار است.

دین وسیلۀ ارتباط انسان با حضرت محبوب و عامل شکوفایی استعدادهای

ص:257


1- (1) - المواعظ العددیه: 270؛ بحار الأنوار: 210/1، باب 6، حدیث 3؛ [1] الخصال: 124/1، حدیث 120.
2- (2) - المواعظ العددیه: 270؛ [2]بحار الأنوار: 398/74، باب 15، حدیث 16؛ [3] الخصال: 147/1، حدیث 178.
3- (3) - المواعظ العددیه: 285؛ [4]بحار الأنوار: 336/72، باب 81، حدیث 5؛ [5] الخصال: 80/1، حدیث 1.

انسان و نور قلب، صفای جان و روشنایی حیات و حرارت بخش زندگی و علت سلامت باطن و مایۀ خیر دنیا و آخرت است.

دین که عبارت از عقاید حقّه، اخلاق حسنه و اعمال صالحه است، چون در وجود انسان تحقّق یابد و تمام شؤون آدمی به آن آراسته شود، از اسارت بندهای عالم خاک رهایی یافته و به عالم پاک راه پیدا کند و در خم خانۀ وحدت جای گیرد و از ساقی هستی پیمانه دریافت نماید و به اذن او شراب وصل نوشد و به فوز عظیم نایل آید.

به قول عارف شیدا مرحوم لامع:

آنان که آرزوی روی تو ای ماهرو کنند باید که سینه پاک ز هر آرزو کنند

آنان که یافتند تو را در حریم دل دیگر کجا به کعبه و بتخانه رو کنند

آلوده است خرقه به لوث ریا و زرق مستان مگر به آب می اَش شستشو کنند

یابند آبرو به بر دوست آن کسان با چهره خاک میکده را رُفت و رو کنند

با گلشتن جمال تو عشّاق کی دیگر باغ بهشت روضۀ خُلد آرزو کنند

جز طاق ابروی تو نسازند سجده گاه آنان که خون خویشتن آب وضو کنند

(لامع)

دنیا و دنیاپرستان

اشاره

اگر رابطۀ انسان با دنیا و عناصر آن بر اساس خواسته های حق باشد به نحوی که دنیا را برای ادامۀ امور معیشت خود و زن و فرزندش و در جهت خدمت به خلق خدا از طریق انفاق، صدقه، زکات، خمس و برای نیروگرفتن در راه عبادت حضرت حق و آبادی و آخرت بخواهد، این دنیا داری و دنیا خواهی عین عبادت و محض خیر و سعادت است و اسلام نه این که مخالفتی با چنین رابطه ای ندارد بلکه مشوّق انسان در مسیر چنین تعلّق و رابطه ای است.

ص:258

وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ الْآخِرَهَ وَ لاَ تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أحْسَنَ اللّهُ إلَیْکَ وَلا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأرْضِ إنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الْمُفْسِدینَ » (1)

در آنچه خدا به تو عطا کرده است سرای آخرت را بجوی ، و سهم خود را از دنیا فراموش مکن ، و نیکی کن همان گونه که خدا به تو نیکی کرده است ، و در زمین خواهان فساد مباش ، بی تردید خدا مفسدان را دوست ندارد .

تمکن در زمین که عبارت از جمع تمام امور اعم از مال، ریاست، علم، آبرو، در مسیر خداست از اعظم نعمت های الهی به بندگان شایسته است. آنان که نسبت به نعمت تمکّن شاکر باشند،عنایت و رحمت حضرت محبوب را در دنیا و آخرت جلب می کنند.

وَ کَذلِکَ مَکَّنّا لِیُوسُفَ فِی الْأرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْویلِ الْأحادیثِ وَ اللّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ وَلکِنَّ أکْثَرَ النّاسِ لایَعْلَمُونَ * وَ لَمّا بَلَغَ أشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ » (2)

این گونه یوسف را در سرزمین مصر مکانت بخشیدیم [ تا زمینه فرمانروایی وحکومتش فراهم شود ] و به او از تعبیر خواب ها بیاموزیم ؛ و خدا بر کار خود چیره و غالب است ، ولی بیشتر مردم نمی دانند . * و هنگامی که یوسف به سنّ کمال رسید ، حکمت و دانش به او عطا کردیم ، و ما نیکوکاران را این گونه پاداش می دهیم .

إِنّا مَکَّنّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ سَبَباً * فَأتْبَعَ سَبَاً» (3)

ما به او در زمین ، قدرت و تمکّن دادیم و از هر چیزی [ که برای رسیدن به

ص:259


1- (1) - قصص (28) : 77. [1]
2- (2) - یوسف (12) : 21 - 22. [2]
3- (3) - کهف (18) : 84 - 85. [3]

هدف هایش نیازمند به آن بود ] وسیله ای به او عطا کردیم . * پس [ با توسل به وسیله ، ] راهی را [ برای سفر به غرب ] دنبال کرد .

اَلَّذینَ إنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَهُ الْأمُورِ» (1)

همانان که اگر آنان را در زمین قدرت و تمکّن دهیم ، نماز را برپا می دارند ، و زکات می پردازند ، و مردم را به کارهای پسندیده وا می دارند و از کارهای زشت بازمی دارند ؛ و عاقبت همه کارها فقط در اختیار خداست .

آنان که در دنیا به دنبال معصیت و خوشگذرانی در فضای غفلت و دچار امور باطله و پایمال کردن حقوق حقّ و خلق و طول امل و آرزو و بردۀ هوای نفس و غرق در شهوات حیوانی و خلق و خوی سَبُعی و اطوار شیطانی اند، دنیای آنان مذموم و ملعون است و بدین سبب از فیوضات ملکوتیّه و حالات الهیّه محرومند.

اگر دنیا در مسیر درستی و راستی و حق و حقیقت و شرافت و فضیلت و عبادت ربّ و خدمت به خلق باشد، دنیای ممدوح و صاحب آن در معرض نفحات ربانیّه و عنایات خاصّۀ الهیّه است.

انبیای الهی و امامان معصوم چنین دنیایی را می خواستند و در راه به دست آوردن آن زحمت می کشیدند و از حضرت حقّ برای زندگی در چنین عرصه گاه پاکی طول عمر می طلبیدند.

از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است:

عَمِّرْنی ما کانَ عُمْری بِذْلَهً فی طاعَتِکَ فاذا کانَ عُمْری مَرْتَعاً لِلشَّیْطانِ فَاقْبِضْنی إلَیْکَ ... . (2)

ص:260


1- (1) - حج (22) : 41. [1]
2- (2) - صحیفۀ سجادیه: دعای 20. [2]

خدایا، مرا عمر طولانی بخش تا زمانی که عمرم در راه طاعت وعبادت خرج شود، پس زمانی که عمرم چراگاه شیطان شود، مرا به سوی خود ببر.

و برای خود در دنیا از حضرت حقّ چنین درخواست می کرد:

اَللَّهُمَّ انّی ضَعیفٌ فَقَوِّ فی رِضاکَ ضَعْفی ، وَ خُذْ إلَی الْخَیْرِ بِناصِیَتی، وَاجْعَلِ الْإیمانَ مُنْتَهی رِضایَ ، وَ بارِکْ لی فیما قَسَمْتَ لی، وَ بَلِّغْنی بِرَحْمَتِکَ کُلَّ الَّذی أرْجُو مِنْکَ ، وَ اجْعَلْ لی وُدَّاً وَ سُرُوراً لِلْمُؤْمِنینَ وَ عَهْداً عِنْدَکَ . (1)

خدایا! من ناتوانم، پس ناتوانی مرا در راه رضای خود قوی ساز و قلبم را پیوسته به سوی خیرات و طاعات متوجه ساز و ایمان را آخرین درجۀ خشنودیم قرار ده و برایم در آنچه که روزیم کرده ای برکت نه و به رحمتت مرا به آنچه که از سوی تو امیدوارم برسان و برایم دوستی و سروری برای اهل ایمان قرار ده (به طوری که مرا دوست دارند و با دیدن من خوشحال شوند) و برایم در پیشگاهت عهد و پیمان برقرار کن.

أنْ تَهْدِیَنی إلی سُبُلِ مَرْضاتِکَ ، وَ تُیَسِّرَ لی أسْبابَ طاعَتِکَ ، وَ تُوَفِّقَنی لِابتِغاءِ الْزُّلْفَهِ بِمُوالاهِ أُوْلیائِکَ ، وَ إدْراکِ الْحُظْوهَ مِنْ مُعاداهِ أعْدائِکَ ، وَ تُعینَنی عَلی أَداءِ فُرُوضِکَ ، وَ اسْتِعْمالِ سُنَّتِکَ ، وَ تُوَفِّقَنی عَلَی الْمَحَجَّهِ الْمُؤدِّیَهِ إلَی الْعِتْقِ مِنْ عَذابِکَ ، وَ الْفَوْزِ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ . (2)

خدایا! از تو می خواهم که مرا به راه خشنودیت رهنما باشی و اسباب طاعت خود را برایم میسّر کنی، وبرای نزدیکی و قرب به تو با دوستی اولیائت و برای رسیدن به هدف دشمنی با دشمنانت توفیقم دهی و مرا بر انجام واجبات

ص:261


1- (1) - بحار الأنوار: 63/84، باب 2، حدیث 18، [1]مفتاح الفلاح: 187. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 350/83، باب 46، ذیل حدیث 1؛ [3]مفتاح الفلاح: 213؛ [4]المصباح، کفعمی: 141. [5]

و به کارگیری سنّت خودت یاریم فرمایی و بر راهی که به آزادی از عذاب و دستیابی به رحمتت می انجامد ثابت قدم بداری، به رحمتت ای مهربان ترین مهربانان.

پروین اعتصامی می گوید:

ای خوشا مستانه سر در پای دلبرداشتن دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن

نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن پیش باز عشق آیین کبوتر داشتن

سوختن، بگداختن چون شمع و بزم افروختن تن به یاد روی جانان اندر آذر داشتن

اشک را چون لعل پروردن به خوناب جگر دیده را سوداگر یاقوت احمر داشتن

هر کجا نورست چون پروانه خود را باختن هر کجا نار است خود را چون سمندر داشتن

آب حیوان یافتن بیرنج در ظلمات دل زان همی نوشیدن و یاد سکندر داشتن

همچو مور اندر ره همّت همی پا کوفتن چون مگس همواره دست شوق برسرداشتن

(پروین اعتصامی)

دنیا و دنیاپرستی در روایات

اما دنیایی که شعله ور کنندۀ آتش حرص و آلوده کنندۀ دل به بخل و آورندۀ کبر و

ص:262

غرور و مانع انسان از طاعت و خدمت و باعث کاستی و نقص در دین باشد قابل اعتنا نیست و فاقد ارزش و قیمت و عامل خزی و عذاب در آخرت است.

چنین دنیایی باید ننگ آلودگی و خباثتش از دامن حیات زدوده شود تا مقام معنوی انسان در برابر کاستی و نقصش افزون گردد که این کاسته شدن نقص صد در صد به نفع انسان و بلکه دریچۀ نجات و سبب جلب خیر در دنیا و آخرت است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

رَأْسُ کُلِّ خَطیئَهٍ حُبُّ الدُّنْیا. (1)

سرآغاز هر خطائی عشق ورزی به دنیاست.

از حضرت سجّاد علیه السلام پرسیده شده که:

أَیُّ الْأَعْمالِ أفْضَلُ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ ؟ قالَ : ما مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَهِ اللّهِ وَ مَعْرِفَهِ رَسُولِهِ أفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْیا. (2)

بهترین عمل نزد خداوند چیست ؟ فرمود: هیچ عملی بعد از شناخت خدا و رسولش، برتر از کینه به دنیا نیست.

امام سجّاد علیه السلام فرمود:

إنَّ الدُّنْیا قَدِ ارْتَحَلَتْ مُدْبِرَهً وَ إنَّ الْآخِرَهَ قَدِ ارْتَحَلَتْ مُقْبِلَهً ، وَ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُما بَنُونَ فَکُونُوا مِنْ أبْناءِ الْآخِرَهِ ، وَلا تَکُونُوا مِنْ أبْناءِ الدُّنْیا. (3)

دنیا پشت کرده و آخرت رو نموده و برای هر یک از آن دو فرزندانی است، شما از فرزندان آخرت باشید و از گرفتار شدن به دنیا بپرهیزید.

ص:263


1- (1) - الکافی: 315/2، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعه: 8/16، باب 61، حدیث 20821. [2]
2- (2) - الکافی: 130/2، حدیث 11؛ [3]بحار الأنوار: 19/70، باب 122، حدیث 9. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 43/70، باب 122، حدیث 18؛ [5]الکافی: 131/2، حدیث 15. [6]

حضرت عیسی علیه السلام فرمود:

لاتَتَّخِذُوا الدُّنْیا رَبَّاً فَتَتَّخِذَکُمْ الدُّنْیا عَبیداً، اکْنِزُوا کَنْزَکُمْ عِنْدَ مَنْ لایُضَیِّعُهُ لَکُمْ فَإنَّ صاحِبَ کَنْزِ الدُّنْیا یَخافُ عَلَیْهِ الْآفَهَ ، وَ صاحِبُ کَنْزِاللّهِ لایَخافُ عَلَیْهِ الْآفَهَ . (1)

دنیا را صاحب و مالک خود نگیرید که شما را به بردگی و عبادت خود می برد. گنج خود را نزد کسی بگذارید که آن را ضایع ننماید؛ به حقیقت که دارندۀ گنج دنیایی از رسیدن آفت به گنج می ترسد، ولی صاحب گنج خدایی از ضایع شدن سرمایه ترسی ندارد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

إنَّ اللّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً أبْغَضَ إلَیْهِ مِنَ الدُّنْیا، وَ إنَّهُ لَمْ یَنْظُرْ إلَیْها مُنْذُ خَلَقَها. (2)

خداوند چیزی را نزد خود مبغوض تر از دنیا قرار نداده و از روزی که دنیا را آفریده به آن نظر ننموده است.

آن حضرت فرمود:

الدُّنْیا دارُ مَنْ لا دارَ لَهُ ، وَ مالُ مَنْ لا مالَ لَهُ ، وَ لَها یَجْمَعُ مَنْ لا عَقْلَ لَهُ ، وَ عَلَیْها یُعادی مَنْ لا عِلْمَ لَهُ ، وَ عَلَیْها یَحْسُدُ مَنْ لا فِقْهَ لَهُ ، وَ لَها یَسْعی مَنْ لا یقینَ لَهُ . (3)

دنیا خانۀ مردم بی آخرت و ثروت مردم بی عبادت است، بی عقل به جمع آن اقدام می کند و بی دانش به خاطر آن دشمنی می ورزد و بی فهم به خاطر آن

ص:264


1- (1) - بحار الأنوار: 327/14، باب 21، حدیث 47؛ [1]مجموعه ورّام: 129/1. [2]
2- (2) - مجموعه ورّام: 129/1؛ [3]الدرّ المنثور: 341/6. [4]
3- (3) - مجموعه ورّام: 130/1؛ [5]مشکاه الانوار: 268. [6]

حسادت می کند و بی یقین برای به دست آوردنش می دود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ أصْبَحَ وَ الدُّنْیا أکْبَرُ هَمِّهِ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فی شَیْ ءٍ، وَ ألْزَمَ قَلْبَهُ أرْبَعَ خِصالٍ : هَمَّاً لا یَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً، وَ شُغْلاً لَایَنْفَرِجُ مِنْهُ أبَدَاً، وَ فَقْراً لایَبْلُغُ غِناهُ أبداً، وَ أَمَلاً لا یَبْلُغُ مُنْتَهاهُ أبَداً. (1)

کسی که صبح کند و همّ و غمش دنیا باشد چیزی از عنایت حق نصیب او نیست و خداوند متعال قلبش را ملازم با چهار خصلت کند.

1. غصه ای که قطع شدنی نیست.

2. گرفتاری و اسارتی که فراغتی در آن نمی باشد.

3. فقری که به دنبالش غنا نیاید.

4. آرزویی که به پایانش نرسد.

رُوِیَ أنَّ جَبْرَئیلَ علیه السلام قالَ لِنُوحٍ علیه السلام : یا أطْوَلَ الْأَنْبیاءِ عُمْراً کَیْفَ وَجَدْتَ الدُّنْیا؟ قالَ : کَدارٍ لَها بابانِ ، دَخَلْتُ مِنْ أحَدِهِما، وَ خَرَجْتُ مِنْ الآخَرَ. (2)

روایت شده جبرئیل به نوح علیه السلام گفت: ای کسی که در میان انبیا بیش از همه عمر کردی، دنیا را چگونه یافتی ؟ گفت: مانند منزلی دو در که از دری وارد شدم و از دری بیرون رفتم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اِحْذَرُوا الدُّنْیا، فَإنَّها أسْحَرُ مِنْ هارُوتَ وَ مارُوتَ . (3)

از دنیا بپرهیزید که از هاروت و ماروت جادوگرتر است.

ص:265


1- (1) - مجموعه ورّام؛ 130/1. [1]
2- (2) - مجموعه ورّام: 131/1؛ [2] تفسیر السمعانی: 171/4، ذیل تفسیر آیۀ 14 سورۀ عنکبوت.
3- (3) - مجموعه ورّام: 131/1؛ [3] کنز العمال: 182/3، حدیث 6065.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لَوْ تَعْلَمُونَ ما أعْلَمُ لَبَکَیْتُمْ کَثیراً، وَ لَضَحِکْتُمْ قَلیلاً، وَ لَهانَتْ عَلَیْکُمْ الدُّنْیا، وَلآثَرْتُمُ الْآخِرَهَ . (1)

اگر آنچه را من می دانستم شما می دانستید هر آینه زیاد می گریستید و اندک می خندیدید و به راستی که دنیا نزد شما پست می شد و به انتخاب آخرت بر می خاستید.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَرَّ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِجَدْیٍ أسَکَّ مُلْقیً عَلی مَزْبَلَهٍ مَیْتاً، فَقَالَ لِأصْحابِهِ : کَمْ یُساوِی هذا؟ فَقالُوا: لَعَلَّهُ لَوْ کانَ حَیّاً لَمْ یُساوِ دِرْهَماً. فَقالَ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله : وَ الَّذی نَفْسیِ بِیَدِهِ ، الدُّنْیا أهْوَنُ عَلَی اللّهِ مِنْ هذَا الْجَدْیِ عَلی أهْلِهِ . (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله بر بزغالۀ مردۀ گوش بریده ای که در مزبله ای افتاده بود، عبور کردند، به اصحاب فرمودند: ارزش این بزغاله مرده چند است؛ عرضه داشتند: اگر زنده بود شاید به درهمی هم نمی ارزید. فرمود: به خدایی که جانم در کف قدرت اوست دنیا از ارزش این بزغالۀ مرده در نزد اهلش در نزد حضرت حق بی ارزش تر است!

دنیاپرستی در آیات قرآن

قرآن مجید دنیای منهای حق را زینت قلب کافران، غرور معاندان، لهو و لعب بازیگران، علّت سقوط تبهکاران و مایۀ بدبختی فاسقان می داند.

زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا الْحَیاهُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ اتَّقَوْا

ص:266


1- (1) - مجموعه ورّام: 134/1؛ [1]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 288/19. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 55/70، باب 122، حدیث 27؛ [3]الکافی: 129/2، حدیث 9. [4]

فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ اللّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ » (1)

زندگی [ زودگذرِ ] دنیا برای کافران آراسته شده ، و [ به این سبب ] مؤمنان را مسخره می کنند ، در حالی که پروا پیشگان در روز قیامت [ از هر جهت ] برتر از آنان هستند ، و خدا هر که را بخواهد ، بی حساب روزی می دهد .

کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ وَ إنَّما تُوَفَّونَ اجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ ، فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّهَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إلّامَتاعُ الْغُرُورِ» (2)

هر کسی مرگ را می چشد ؛ و بدون تردید روز قیامت پاداش هایتان به طور کامل به شما داده می شود . پس هر که را از آتش دور دارند و به بهشت درآورند مسلّماً کامیاب شده است ؛ و زندگی این دنیا جز کالای فریبنده نیست .

قُلْ مَتاعُ الدُّنیا قَلیلٌ وَالْآخِرَهُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی وَلا تُظْلَمُونَ فَتیلاً» (3)

بگو : متاع دنیا اندک ، و آخرت برای آنان که تقوا ورزیده اند بهتر است ؛ و به اندازه رشته میان هسته خرما مورد ستم قرار نمی گیرند .

وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیٌّ وَلا شَفیعٌ وَ إنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لایُؤْخَذْ مِنْها اولئِکَ الَّذینَ ابْسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ ألیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ » (4)

و کسانی که دینشان را بازی و سرگرمی گرفتند ، و زندگی دنیا آنان را فریفت ، و اگذار ؛ و [ مردم را ] با قرآن اندرز ده ؛ که مبادا کسی [ در روز

ص:267


1- (1) - بقره (2) : 212. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 185. [2]
3- (3) - نساء (4) : 77. [3]
4- (4) - انعام (6) : 70. [4]

قیامت ] به [ کیفر ] آنچه [ از گناهان ] مرتکب شده [ از رحمت و ثواب ] محروم ماند [ و به هلاکت سپرده شود ] ؛ و او را جز خدا سرپرست و یاور و شفیعی نباشد ؛ و اگر [ برای رهایی اش از عذاب ] هر گونه عوض و فدیه ای بدهد از او پذیرفته نشود . آنانند که به سبب آنچه [ از اعمال زشت ] مرتکب شده اند [ از رحمت و ثواب ] محروم مانده [ و به هلاکت سپرده شده ]اند . و به خاطر آن که همواره [ به آیات الهی ] کفر می ورزیدند برای آنان نوشابه ای از آب جوشان و عذابی دردناک است .

پروین اعتصامی می گوید:

کار مده نفس تبه کار را در صف گل جا مده این خار را

کشته نکودار که موش هوا خورده بسی خوشه و خروار را

چرخ و زمین بندۀ تدبیر توست بنده مشو درهم و دینار را

همسر پرهیز نگردد طمع با هنر انباز مکن عار را

ای که شدی تاجر بازار وقت بنگر و بشناس خریدار را

دست هنر چید نه دست هوس میوۀ این شاخ نگونسار را

رو گهری جوی که وقت فروش خیره کند مردم بازار را

در همه جا راه تو هموار نیست مست مپوی این ره هموار را

(پروین اعتصامی)

اگر چنین دنیای فریب دهنده و غرور آفرین و مست کننده و نکبت آور و عامل ذلّت و شقاوت برای انسان فراهم نگردد و یا اگر هست از دست برود و رو به نقصان و کاستی گذارد و به جایش دین و ایمان استقرار یابد، البته دردنیا و آخرت به سود انسان است.

امام سجّاد علیه السلام پس از بیان این معنی که چون بین دو کاستی قرار گرفتیم کاستی

ص:268

در دین یا دنیا، کاستی را در آن قسمت قرار بده که فانی شدنی است و توبه و بازگشت و در نتیجه عفو و مغفرت و رحمت و عنایتت را در عرصه گاه دینداری من قرار بده، به دو حقیقت دیگر اشاره می نماید:

چون به دو برنامه تصمیم گرفتیم که یکی از آن دو تو را خشنود و دیگری تو را به خشم می آورد، پس ما را به آنچه تو را از ما خشنود می کند توفیق ده و نیروی ما را از آنچه تو را به غضب می آورد سست گردان.

تصمیم نیک و بد

نیّت و تصمیم اساس و ریشۀ عمل است، بدون تصمیم و اراده قدم به سوی عمل پیش نمی رود. فرهنگ پاک الهی از تمام مردم خواسته نیت و تصمیم خود را در تمام امور، در جهت خیر قرار دهند و از تصمیم بد و شیطانی چه نسبت به خود و چه نسبت به دیگران بپرهیزند و چنانچه به عللی دچار تصمیم غلط و نیّت آلوده شدند، با توجه از حضرت حق بخواهند که نیّت آنان را از مسیر شرّ برگردانده، در راه درستی و پاکی و خدمت به بندگان خدا قرار دهد که این درخواست و دعا از واقعیّت هایی است که استجابت حضرت محبوب را به دنبال دارد.

روایت عجیبی در زمینۀ تصمیم و نیّت سوء، نقل شده که دانستن و دقت کردن در مفهومش لازم است:

«عیسی علیه السلام به حواریّون امر فرمود: موسی نبی خدا علیه السلام به قومش دستور داد که زنا نکنید، ولی من به شما امر می کنم که فکر زنا هم نکنید؛ زیرا تصوّر زنا با باطن شما همان کاری را می کند که دود تیرۀ هیزمی روشن در خانه ای زیبا می نماید؛ گرچه خانه آتش نگیرد.» (1)نیّت سوء، دل را آلوده و روح را تاریک و باطن را تیره و جان را دودآلود می کند و

ص:269


1- (1) - الکافی: 542/5، حدیث 7؛ [1] بحار الأنوار: 331/14، باب 21، حدیث 70.

فراهم آورندۀ مقدمۀ گناه و زمینه ساز افتادن در ورطۀ معصیت است. گرچه خداوند مهربان از باب کرامت و لطفش نیّت سوء و تصمیم بد را در پروندۀ انسان ثبت نمی کند اما باید مواظب و مراقب بود که عنایت حضرت دوست وسیلۀ بریدن از او نشود.

راه پاک شدن از تصمیم باطل و نیّت شیطانی، تمرین ترک و توجه به حضرت حق و متذکر شدن اوضاع و احوال قیامت است. از عللی که انسان را وادار به روآوردن به تصمیم سوء می کند باید دوری جست.

این معنا را باید در نظر گرفت که انبیای الهی و امامان معصوم و اولیای حق و عاشقان حقیقت، هرگز قلب پاک و دل صافی خود را به نیّت سوء آلوده نمی کردند، پس چه بهتر که خانۀ دل را شعبه ای از کعبۀ قلب آنان قرار داده و از این که دل دستخوش بازی بت خطرناک تصمیم سوء و همّت آلوده گردد حذر نماییم.

حضرت ربّ العزه از باب رحمت و کرامت و عشق و محبّت، هر نیّت پاکی را گرچه به مرحلۀ عمل نرسد در پروندۀ انسان منظور می نماید و همچون کاری انجام گرفته در کتاب اعمال ثبت می نماید. روی این حساب چرا قلب را به منوّر شدن به نور نیّت پاک سوق ندهیم و این عرش رحمانی را از دست اندازی شیطان دور نگاه نداریم ؟

چنانکه حضرت زین العابدین علیه السلام در دعایش از حضرت حق خواسته است یا ربّ العالمین و یا اکرم الاکرمین، به هنگامی که ما انسان ها بین دو تصمیم قرار گرفتیم یکی نیّت سوء و دیگر تصمیم پاک، مارا در ارتباط با نیّت پاک قدرت عنایت کن تا از این طریق رضایت و خشنودی تو را جلب کنیم، ای مهربان پروردگاری که به ذات قلوب و آنچه در دل ها از خوب و بد می گذرد، آگاهی.

ص:270

تصمیم نیک و بد در روایات

امیر المؤمنین علیه السلام در باب نیّت پاک می فرماید:

لایَفُوزُ بِالْجَنَّهِ إلّامَنْ حَسُنَتْ سَریرَتُهُ ، وَ خَلُصَتْ نِیَّتُهُ . (1)

به بهشت الهی نرسد مگر کسی که نیکو باطن و پاکیزه نیّت باشد.

و نیز آن حضرت نیّت پرقیمت را محصول معرفت و دانش و بینش دانسته و برای نیّت مردم خالی از علم و جدای از توجّه به واقعیت ها ارزشی قائل نیست.

لا نِیَّهَ لِمَنْ لاعِلْمَ لَهُ . (2)

برای آنان که از بینش و آگاهی دورند و اتصالی به حقایق و واقعیّت ها ندارند نیّتی نیست.

چه سعادتمند است کسی که در همۀ امور رضای حضرت حقّ را بجوید گرچه بسیاری از مردم از وی خشمگین باشند؛و چه بدبخت و تیره روزگار است کسی که رضای مردم را بطلبد گرچه دچار سخط حضرت مولا شود.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

إنَّ رَجُلاً مِنْ أهْلِ الْکُوفَهِ کَتَبَ إلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام : یا سَیِّدی أخْبِرْنی بخَیْرِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ . فَکَتَبَ صَلوات اللّه علیه بسم الله الرحمن الرحیم أمّا بَعْدُ، فَإنَّ مَنْ طَلَبَ رِضَی اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ کَفاهُ اللّهُ امُورَ النّاسِ ، وَ مَنْ طَلَبَ رِضَی النّاسِ بِسَخَطِ اللّهِ وَکَّلَهُ اللّهُ إلَی النّاسِ ، وَالسَّلامُ . (3)

مردی از کوفه به محضر مبارک امام حسین علیه السلام نوشت: ای آقای من، از خیر

ص:271


1- (1) - غرر الحکم: 168، حدیث 3325. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 64، حدیث 807؛ [2]المواعظ العددیه: 503، حدیث 3845. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 126/75، باب 20، حدیث 8؛ [4] الاختصاص: 225؛ مستدرک الوسائل: 209/12، باب 10، حدیث 13902. [5]

دنیا و آخرت مرا با خبر کن. امام در جوابش نوشت:

آن که در برابر خشم مردم در جستجوی خشنودی خداست، حضرت حق وی را از امور مردم کفایت خواهد کرد. و هر کس در برابر غضب حق به دنبال خشنودی مردم است، خداوند او را از عنایاتش محروم و به دست همان مردم می سپارد. والسلام.

امام صادق علیه السلام فرمود:

إذا هَمَّ الْعَبْدُ بِحَسَنَهٍ کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَهٌ ، فَإذا عَمِلَها کُتِبَتْ لَهُ عَشْرُ حَسَناتٍ . وَ إذا هَمَّ بِسَیِّئَهٍ لَمْ تُکْتَبْ عَلیْهِ ، فَإذا عَمِلَها اجِّلَ تِسْعَ ساعاتٍ ، فَإنْ نَدِمَ عَلَیْها وَ اسْتَغْفَرَ و تابَ لَمْ تُکْتَبْ عَلَیْهِ ، وَ إنْ لَمْ یَنْدَمْ وَ لَمْ یَتُبْ مِنْها کُتِبَتْ عَلَیْهِ سَیِّئَهٌ واحِدَهٌ . (1)

به هنگامی که عبد تصمیم بر عملی پاک و کاری نیک بگیرد، اگر نیّتش را به مرحلۀ عمل درآورد برای او در پرونده اش ده حسنه نوشته شود و اگر به مرحلۀ عمل نیاورد، یک حسنه و چون تصمیم بدی برگزیند، در نامۀ عملش ثبت نشود و اگر نیّت آلوده اش را جامۀ عمل بپوشد به اندازۀ نه ساعت به او مهلت می دهند، اگر پشیمان شد و به راه توبه رفت، ثبت نمی کنند، ورنه همان یک گناه را در نامه اش ضبط می کنند.

حضرت باقر یا امام صادق علیهما السلام فرمودند:

إنَّ آدَمَ علیه السلام قالَ : یا رَبِّ ، سَلَّطْتَ عَلَیَّ الشَّیْطانَ وَ أجْرَیْتَهُ مَجْرَی الدَّمِ مِنِّی، فَاجْعَلْ لی شَیْئاً أَصْرِفُ کَیْدَهُ عَنِّی. قالَ : یا آدَمُ قَدْ جَعَلْتُ لَکَ أنَّ مَنْ هَمَّ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ بِسَیِّئَهٍ لَمْ یُکْتَبْ عَلَیْهِ ، وَ مَنْ هَمَّ مِنْهُمْ بِحَسَنَهٍ وَ لَمْ یَعْمَلْها کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَهٌ ، فَإنْ عَمِلَها کُتِبَتْ لَهُ عَشْرَهٌ . قالَ : یا رَبِّ زِدْنی. قال: یا آدَمُ ، قَدْ جَعَلْتُ

ص:272


1- (1) - بحار الأنوار: 246/68، باب 71، حدیث 2؛ [1] الخصال: 418/2، حدیث 11.

لَکَ أنَّ مَنْ عَمِلَ مِنْهُمْ بِسَیِّئَهٍ ثُمَّ اسْتَغْفَرَ غَفَرْتُ لَهُ . قالَ : یا رَبِّ زِدْنی. قالَ : قَدْ جَعَلْتُ لَهُمُ التَّوْبَهَ - أوْ بَسَطْتُ لَهُمُ التَّوْبَهَ - حَتّی تَبْلُغَ النَّفْسُ الْحَنْجَرَهَ .

قالَ : یا رَبِّ حَسْبی. (1)

آدم علیه السلام به حضرت حق عرضه داشت: الهی! شیطان را به من راه دادی تا جایی که همچون خون بتواند در تمام شؤون حیات من جریان داشته باشد؛ چیزی برای من قرار ده که بتوانم حیلۀ او را از خود برطرف کنم. خطاب رسید این واقعیّت را برایت قرار دادم که اگر کسی از فرزندانت تصمیم بر بدی گرفت در پرونده اش نوشته نشود و چون بر خوبی نیّت کرد و آن را به عمل نیاورد یک حسنه برایش ثبت شود و چون عمل کرد ده حسنه نوشته شود.

عرضه داشت: الهی! بر من بیفزا. خطاب رسید: اگر از ذرّیّه ات گناهی سر زد سپس توبه کرد او را می بخشم. آدم درخواست عنایت بیشتری کرد، پاسخ آمد، برای تمام آنان توبه قرار دادم و وقت توبه را تا رسیدن جان به حنجره مقرر کردم. گفت: پروردگارا! مرا کفایت می کند.

انسان وقتی دورنمایی از کرم و لطف حضرت حق را در آیات قرآن و روایات می بیند ذوق و شوق و حال و عشق عجیبی در درونش پدیدار می شود و سر از پا نشناخته، زبانش به غزل زیبای زیر مترنّم می شود:

چو مهر روی تو دارم نظر به ماه ندارم به مهر و ماه زشوقت سرنگاه ندارم

به روی و موی تو از آن زمان که دل شده مایل خبر ز روز سپید و شب سیاه ندارم

ص:273


1- (1) - بحار الأنوار: 248/68، باب 71، حدیث 11؛ [1]الکافی: 440/2، حدیث 1، [2] با کمی اختلاف.

فدای عشق تو شد عقل و دانش و دینم بیا ببین که دگر در بساط آه ندارم

گواه عشق من است آه و اشک و دامن پر خون تویی گواه و از این خوبتر گواه ندارم

بجز به سوی تو این بس مرا که روی نکردم بجز به کوی تو شادم از این که راه ندارم

مرنج ای گل اگر خار داردم ز تو غافل که گاه سوی تو دارم نگاه و گاه ندارم

مران مرا از در ای مایۀ امید، خدا را که غیر درگه لطفت دگر پناه ندارم

همین بس است خطایت که غافلی ز عطایش همین گناه بود گویی ار گناه ندارم

(رنجی)

ص:274

[«5»اَللَّهُمَّ وَ إِنَّکَ مِنَ الضُّعْفِ خَلَقْتَنَا وَ عَلَی الْوَهْنِ بَنَیْتَنَا وَ مِنْ مَآءٍ مَهِینٍ ابْتَدَأْتَنَا فَلاَ حَوْلَ لَنَا إِلاَّ بِقُوَّتِکَ وَ لاَ قُوَّهَ لَنَا إِلاَّ بِعَوْنِکَ «6»فَأَیِّدْنَا بِتَوْفِیقِکَ وَ سَدِّدْنَا بِتَسْدِیدِکَ وَ أَعْمِ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا عَمَّا خَالَفَ مَحَبَّتَکَ وَ لاَ تَجْعَلْ لِشَیْ ءٍ مِنْ جَوَارِحِنَا نُفُوذاً فِی مَعْصِیَتِکَ ]

خدایا! ما را از ناتوانی آفریدی، و بر سستی بنا کردی، و از آب ناچیز و بی مقدار به وجود آوردی؛ پس ما را جز به نیروی تو چاره و تدبیر نیست، و جز به یاریت قوت و قدرت نمی باشد؛ پس ما را به توفیقت نیرو بخش و به هدایتت استوار دار، و دیدۀ قلوبمان را از آنچه مخالف عشق توست کور کن، و برای هیچ یک از اعضای ما راه نفوذی به جانب معصیتت قرار مده.

خلقت معنوی انسان

اشاره

انسان در دایرۀ خلقت از عجایب مخلوقات حضرت حق است. او به عنوان خلیفۀ خدا در روی زمین قرار داده شده و هر گونه نیازی که دارد بر سر سفرۀ آفرینش جهت او آماده و مهیّا گشته است. برای او بدن، قلب، نفس، عقل، صدر و روح قرار داده شده که هر یک مدار علمی و محور دانشی و دنیایی بس عظیم است.

با پیشرفتی که در علوم مختلفه نصیب انسان شده کسی از عهدۀ تشریح وضع انسان در دو جهت باطن و ظاهرش برنمی آید. چنانکه این مختصر بخواهد به هر یک از نواحی وجود انسان اشاره کند، مجلّداتی بس مفصّل باید تهیّه ببیند، در این

ص:275

صورت از آنچه در نظر دارد، باز می ماند. روی این حساب به شرح فرازهایی که نشانی از ناتوانی ظاهر انسان به خاطر وضع ساختمان ظاهرش نشان می دهد بسنده، می شود.

انسان، بدون واقعیّت های باطنیش و منهای اتصالش به ملکوت عالم و به دور از انعکاس حقایق هستی در آیینۀ قلبش و جدای از حالات معنوی و ربطش به فیوضات ربّانیّه و عنایات الهیّه و بریده از مسائل عالی تربیتی، بدون شک از کوچکترین و ضعیف ترین موجودات خانۀ هستی است.

او اگر به وضع ظاهرش که چیزی جز مقداری پوست و گوشت و خون و پی و عصب نیست بنگرد که اولش نطفه و پایانش جیفه ای بیش نیست، از بند غرور و کبر، حسد و حرص، منیّت و سایر اوصاف حیوانی رسته و برای جبران ضعف و ناتوانیش در بارگاه لاحول و لاقوه الّا باللّه به گدایی برخاسته و تمام ضعف و ناتوانی خود را با حضرت او که غنیّ بالذّات است جبران خواهد کرد.

او از نظر وضعیّت ظاهر و بنای ساختمان مادّیش در برابر عظمت آسمان ها، ستارگان، کهکشان ها، سحابی ها، دریاها، صحراها، کوهها و موجودات زندۀ قوی چیز قابل ذکری نیست.

او در برابر هجوم حوادث، از قبیل زلزله، بادهای سخت، سیلاب ها، گرما و سرما، امراض مختلفه و حیوانات قوی، مغلوب و منکوب و بیچاره و بی نواست. او اگر تکیه بر غیر خود در تمام امور نداشته باشد، زمین خوردۀ بدبختی است که در برابر کمترین حادثه یارای مقاومت نخواهد داشت.

شنیدستم که هر کوکب جهانی است جداگانه زمین و آسمانی است

زمین در جنب این افلاک مینا چو خشخاشی بود در قعر دریا

تو خود بنگر کز این خشخاش چندی سزد تا بر غرور خود بخندی

(نظامی گنجوی)

ص:276

خلقت انسان در قرآن

قرآن کریم در آیات زیادی به ضعف او و این که مایۀ اصلی ساختمان ظاهرش آبی بدون ارزش است اشاره می کند، باشد که از خواب خرگوشی و غفلت حیوانی برخیزد وبه داد خود برسد و با عنایات و الطاف حضرت حق، بیچارگی خود را جبران نماید.

اَللّهُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّهً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَهً یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلیمَ الْقَدیرُ» (1)

خداست که شما را از ناتوانی آفرید ، سپس بعد از ناتوانی قدرت و نیرو داد ، آن گاه بعد از نیرومندی و توانایی ، ناتوانی و پیری قرار داد ؛ هرچه بخواهد می آفریند و او دانا و تواناست .

یُریدُ اللّهُ أنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الْاِنْسآنُ ضَعیفاً» (2)

خدا می خواهد [ با تشریع ازدواج با زنان مؤمن ، و ازدواج با کنیزان مؤمن ، و ازدواج موقت ، بار مشکلات زندگی و مشقت های روابط نامشروع جنسی را ] بر شما سبک کند ؛ و انسان [ در برابر مشکلات و شهوات جنسی ] ناتوان آفریده شده است .

یا أیُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لایَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ * ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِه إنَّ اللّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ» (3)

ص:277


1- (1) - روم (30) : 54. [1]
2- (2) - نساء (4) : 28. [2]
3- (3) - حج (22) : 73 - 74. [3]

ای مردم ! [ برای شما و معبودانتان ] مَثَلی زده شده است ؛ پس به آن گوش فرا دهید ، یقیناً کسانی که به جای خدا می پرستید ، هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند اگر چه برای آفریدن آن گرد آیند و اگر مگس ، چیزی را از آنان برباید ، نمی توانند آن را از او بازگیرند ، هم پرستش کنندگان و هم معبودان ناتوانند . * خدا را آن گونه که سزاوار اوست، نشناختند ، بی تردید خدا نیرومند و توانای شکست ناپذیر است .

اگر این انسان ناتوان تحصیل معرفت می کرد، گردن زیر بار بت پرستی خم نمی نمود، راستی که بت و بت پرستی هر دو ضعیف و ناتوانند.

قالَ رَبِّ إنّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنّی وَ اشْتَعَلَ الرِّأْسُ شَیْباً وَلَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیّاً» (1)

گفت : پروردگارا ! به راستی استخوانم سست شده و [ مویِ ] سرم از پیری سپید گشته ، و پروردگارا ! هیچ گاه درباره دعا به پیشگاهت [ از اجابت ] محروم و بی بهره نبودم .

وَوَصَّیْنَا الْاِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ امُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی عامَیْنِ أنِ اشْکُرْلی وَ لِوالِدَیْکَ إلَیَّ الْمَصیرُ» (2)

و انسان را دربارۀ پدر و مادرش سفارش کردیم ، مادرش به او حامله شد [ در حالی که ] سستی به روی سستی [ به او دست می داد ] و باز گرفتنش [ از شیر ] در دو سال است [ و سفارش کردیم ] که برای من و پدر و مادرت سپاس گزاری کن ؛ بازگشت [ همه ] فقط به سوی من است .

در دعاهایی که از ائمّۀ معصومین علیهم السلام و اولیای الهی رسیده و به طور دائم به

ص:278


1- (1) - مریم (19) : 4. [1]
2- (2) - لقمان (31) : 14. [2]

ضعف وناتوانی انسان اشاره شده و این که این ناتوانی و سستی جز با قوّت و قدرت حضرت حقّ قابل جبران نیست و اگر عنایت او نباشد ذرّه ای خوبی و درستی به وسیلۀ خود انسان قابل جلب و قابل حفظ نمی باشد.

امام صادق علیه السلام می فرماید: نوح پیغمبر هرگاه داخل صبح می شد ده بار و هرگاه به شب می رسید ده بار به خواندن این دعا مبادرت می ورزید:

اَللَّهُمَّ إنّی اشْهِدُکَ أنَّهُ ما أصْبَحَ بی مِنْ نِعْمَهٍ وَ عافِیَهٍ فی دینٍ أوْ دُنْیاً فَمِنْکَ ، وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ ، لَکَ الْحَمْدُ و لَکَ الشُکْرُ بِها عَلَیَّ حَتی تَرْضی وَ بَعْدَ الرِّضا. (1)

خداوندا! تو را گواه می گیرم که هر نعمت و عافیتی در دین یا دنیا به من برسد از جانب توست، تو را شریکی نیست، حمد و سپاس نسبت به عنایات تو بر عهدۀ من است، آن اندازۀ حمد وسپاس تا از من خرسند شوی و پس از خرسندی نیز ادامه داشته باشد.

نوح علیه السلام می خواهد بگوید: خدایا! در جلب هیچ نعمت و عافیتی مرا قدرت و قوّت نیست، این تویی که با الطاف بی پایانت، منِ ضعیف و ناتوان را نوازش می دهی و این منم که با توفیق تو به حمد و سپاس اقدام می کنم.

و نیز حضرت می فرماید: امیرمؤمنان علی علیه السلام هرگاه داخل صبح می شد پیوسته ذکر سبحان اللّه المَلِک القُدّوس می خواند و سپس این دعا را زمزمه می کرد:

اَللّهُمَّ إِنّی أعُوذُ بِکَ مِنْ زَوالِ نِعْمَتِکَ ، وَ مِنْ تَحْویلِ عافِیَتِکَ ، وَ مِنْ فُجاءَهِ نِقْمَتِکَ ، وَ مِنْ دَرَکِ الشَّقاءِ، وَ مِنْ شَرِّ ما سَبَقَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ.

اللَّهُمَّ إِنّی أسْألُکَ بِعِزَّهِ مُلْکِکَ ، وَ بِشِدَّهِ قُوَّتِکَ ، وَ بِعِظَمِ سُلْطانِکَ ، وَ

ص:279


1- (1) - مفتاح الفلاح: 16؛ [1]تفسیر العیاشی: 280/2، حدیث 17؛ [2] ذیل آیۀ 3 سورۀ اسراء.

بِقُدْرَتِکَ عَلی جَمیعِ خَلْقِکَ انْ تَفْعَلْ بی کَذا وَ کَذا. (1)

الهی! از زدوده شدن نعمت و از برگشت عافیت و از به ناگاه وارد شدن عقوبت و از دریافت شقاوت و از آنچه در شب و روز به سوی ما پیشی گرفته و مرا قدرتی در جلب این خوبی ها و دفع این بدی ها نیست به تو پناه می برم.

الهی، از تو درخواست می کنم به غلبۀ پادشاهیت و به شدّت نیرویت و به بزرگی سلطنتت و به توانایی تو بر آفریدگانت که برایم همه نوع خیری بخواهی.

قرآن مجید از کلام حضرت ابراهیم بازگو می کند که او خود را فاقد همه چیز دانسته و دارایی خود را از حضرت حق می دید.

اَلَّذی خَلَقَنی فَهُوَ یَهْدینِ * وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقِینِ * وَ إذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ * وَ الَّذی یُمیتُنی ثُمَّ یُحْیِینِ * وَ الَّذی أطْمَعُ أنْ یَغْفِرَلی خَطیئَتی یَوْمَ الدَّینِ * رَبِّ هَبْ لی حُکْماً وَ ألْحِقْنی بِالصّالِحینَ * وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرینَ * وَاجْعَلْنی مِنْ وَرَثَهِ جَنَّهِ النَّعیمِ » (2)

همان کسی که مرا آفرید و هم او مرا هدایت می کند ، * و آن که او طعامم می دهد و سیرابم می کند * و هنگامی که بیمار می شوم ، او شفایم می دهد * و آن که مرا می میراند سپس زنده ام می کند * و آن که امید دارم روز جزا خطایم را بر من بیامرزد . * پروردگارا ! به من حکمت بخش ، و مرا به شایستگان ملحق کن . * و برای من در آیندگان نامی نیک و ستایشی

ص:280


1- (1) - مفتاح الفلاح: 16 - 17؛ [1] المصباح، کفعمی: 81 - 82.
2- (2) - شعراء (26) : 78 - 85. [2]

والا مرتبه قرار ده ، * و مرا از وارثان بهشت پرنعمت گردان .

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

أَوَ لیْسَ لَکُمْ فی آثارِ الْأوَّلینَ مُزْدَجَرٌ، وَ فی آبائِکُمُ الْماضینَ تَبْصِرَهٌ وَ مُعْتَبَرٌ إنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ ؟! أوَلَمْ تَرَوْا إلَی الْماضینَ مِنْکُمْ لایَرْجِعُونَ ، وَ إلَی الْخَلَفِ الْباقینَ لایَبْقُونَ ؟أوَلَسْتُمْ تَرَوْنَ أهْلَ الدُّنْیا یُصْبِحُونَ وَ یُمْسُونَ عَلی أحْوالٍ شَتّی ؟: فَمَیِّتٌ یُبْکی ، وَ آخَرُ یُعَزّی ، وَ صَریعٌ مُبْتَلی ، وَ عائِدٌ یَعُودُ، وَ آخَرُ بِنَفْسِهِ یَجُودُ، وَ طالِبٌ لِلدُّنْیا وَ الْمَوتُ یَطْلُبُهُ ، وَ غافِلٌ وَ لَیْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْهُ ، وَ عَلی أثَرِ الْماضی ما یَمْضِی الْباقی ؟!

أَلا، فَاذْکُرُوا هاذِمَ اللَّذّاتِ ، وَ مُنَغِّصَ الشَّهَواتِ ، وَ قاطِعَ الْاُمْنِیّاتِ ، عِنْدَ الْمُساوَرَهِ لِلأعْمالِ الْقَبیحَهِ ، وَ اسْتَعینُوا اللّهَ عَلی أَداءِ واجِبِ حَقِّهِ ، وَ ما لایُحْصی مِنْ أعْدادِ نِعَمِهِ وَ إحْسانِهِ . (1)

آیا برای شما در آثار گذشتگان مایۀ خودداری از گناه نیست ؟ آیا برای شما در سرگذشت پدرانتان بینش و عبرتی نیست اگر اهل تعقّل باشید؟ آیا ندیدید که گذشتگان از شما برنمی گردند و برای ماندگان بقایی نیست ؟ مگر مردم دنیا را نمی نگرید که شبانه روز دارای حالاتی گوناگون هستند؟ مرده ای است که بر وی می گریند و دیگری را تسلیت می دهند، یکی مبتلا به بیماری شده بر زمین افتاده و آن دیگر به عیادت مریض می رود، یکی در حال جان کندن است و دیگری به دنبال دنیاست در حالی که مرگ او را دنبال می کند و یکی در بی خبری است و خدا از او غافل نیست و به دنبال گذشته باقی مانده هم می گذرد.

آگاه باشید، از نابود کنندۀ لذّات و بر هم زنندۀ عیش ها و قطع کنندۀ آرزوها، یاد کنید آن زمان که شتابان به سوی گناهان می روید. و برای ادای حق واجب خداوند و سپاس نعمت ها و احسان بی شمارش از او کمک بجویید.

ص:281


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 98. [1]

اگر تمام مردم دنیا به این حقیقت یعنی ضعف همه جانبۀ خود و قدرت و قوّت بی نهایت در بی نهایت حضرت حق توجه داشتند، از شرک و کفر و فسق و فجور و سیّئات عمل و رذایل اخلاقی خلاص می شدند، ولی افسوس که اکثر مردم جهان دچارغفلت و غرور و کبر و بی خبری و جهل و بی خردی هستند و به همین خاطر از دیدن ضعف خود و وهن خویش و قوّت و قدرت حضرت محبوب غافلند و از پی این غفلت به انواع معاصی و مظالم دچارند.

شمس مغربی می گوید:

ای کاینات، ذات تو را مظهر صفات وی پیش اهل دیده، صفات تو به ز ذات

تا روی دلفریب تو آهنگ جلوه کرد شد جلوه گاه روی تو مجموع کاینات

تا آفتاب حسن و جمالت ظهور کرد ظاهر شدند جملۀ ذرّات ممکنات

از بس که ابر فیض توبارید بر عدم سر بر زد از زمین عدم چشمۀ حیات

یا اجمل الجمال و یا املح الملاح یا الطف اللطایف و یا نکته النکات

یا اشمل المظاهر و یا اکمل الظهور یا برزخ البرازخ و یا جامع الشتات

(شمس مغربی)

ص:282

[«7»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ هَمَسَاتِ قُلُوبِنَا وَ حَرَکَاتِ أَعْضَآئِنَا وَ لَمَحَاتِ أَعْیُنِنَا وَ لَهَجَاتِ أَلْسِنَتِنَا فِی مُوجِبَاتِ ثَوَابِکَ حَتَّی لاَ تَفُوتَنَا حَسَنَهٌ نَسْتَحِقُّ بِهَا جَزَاءَکَ وَ لاَ تَبْقَی لَنَا سَیِّئَهٌ نَسْتَوْجِبُ بِهَا عِقَابَکَ .]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و رازهای دلمان و حرکات اعضامان، و نگاه های چشم هایمان، و گفتارهای زبانمان را در موجبات ثوابت قرار ده، تا جایی که کار نیکی که به خاطر آن مستحق پاداش تو می شویم، از دست ما نرود و کار بدی که به سبب آن سزاوار مجازاتت می شویم، برای ما نماند.

موجبات ثواب و عقاب

خاطرات قلبی، اثرات سرنوشت سازی را برای انسان رقم می زند. صفحۀ شفاف دل، حرم الهی است که با حراست از ورودی ها به طور یقین خانۀ امن باقی می ماند.

حرکات اعضای بدن و حواس ظاهری و قوّۀ خیال و وهم از درها و کانال های ورودی شیطان هستند که به مرور قلب را تسخیر کرده و به تاریکی و سیاهی می انجامد.

در این جا باید دید که چه موجودی بر دل حکومت می کند. اگر حاکمیت با عقل باشد همه حواس و اعضای بدن در خدمت اویند؛ بنابراین هشت در بهشت را می سازند که ثواب و پاداش اعمال در آن جا ذخیره می شود و اگر ریاست با شیطان

ص:283

نفس باشد همۀ اعضا و جوارح انسان بندۀ اویند، پس هفت در جهنّم را فراهم می کنند که انواع گناهان و کیفرها از آنها انباشته می شود. اعمال صالح و اعمال فاسد؛ به ذخیره ای از جزای خیر و جزای شرّ تبدیل می شود.

واردات قلبی به دو گونۀ خاطرۀ شیطانی و الهام ربّانی صورت می گیرد. انسان تا هنگامی که گرفتار نفس امّاره و شیطنت است از تیررس وسوسه ها در امان نیست.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

إِنَّ لِلّهِ عُقُوباتٍ فی القُلُوبِ وَ الأَبْدانِ : ضَنْکٌ فی المَعیشَهِ وَ وَهْنٌ فی العِبادَهِ وَ ما ضُرِبَ عَبْدٌ بِعُقُوبَهٍ أَعْظَمَ مِنْ قَسْوَهِ الْقَلْبِ . (1)

همانا خداوند را بر دلها و پیکرها کیفرهایی است، تنگی زندگی و سستی در عبادت و هیچ بنده ای به کیفری سخت تر از سنگدلی مبتلا نشده است.

برای رسیدن به الهامات خالص ربانی ناگزیر باید به طور کامل از میدان و دایرۀ نفس امّاره بیرون رفت تا به نفس مطمئنه رسید؛ پس دل نورانیّت و صفایی پیدا کند و از گیرندگی ویژه ای نسبت به امور غیبی برخوردار می گردد و این به برکت تقوا و تهذیب نفس است و هر گاه عمل پاکیزه گردد؛ الهامات ربانی پی در پی نازل می شود و انسان پیوسته در زیر باران فیض الهی قرار می گیرد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

إِنَّ اسْرَعَ الْخَیْرِ ثَواباً البِرُّ وَ إِنَّ أَسْرَعَ الشَّرِّ عِقاباً البَغْیُ . (2)

پاداش نیکوکاری زودتر از هر کار خوب دیگری می رسد و کیفر ستم و تجاوز زودتر از هر کار بد دیگری گریبان می گیرد.

ص:284


1- (1) - بحار الأنوار: 176/75، باب 22، ذیل حدیث 5؛ [1] تحف العقول: 296.
2- (2) - بحار الأنوار: 195/69، باب 105، حدیث 18؛ [2]ثواب الأعمال: 166. [3]

و حضرت ده نشانۀ نیکوکار را چنین معرفی می کند:

1 - برای خدا دوست می دارد.

2 - برای خدا دشمنی می ورزد.

3 - برای خدا یار و همراه می شود.

4 - برای خدا جدا می شود.

5 - برای خدا خشم می گیرد.

6 - برای خدا خشنود می شود.

7 - برای خدا کار می کند.

8 - در جستجوی خداوند است.

9 - در برابر خدا فروتن و ترسان و هراسان و پاک و با اخلاص و با حیا و مراقب خویش است.

10 - در راه خدا احسان و نیکی می کند. (1)این امور اهم اسباب جلب ثواب و خیرات در بین مردم است که چون اراده یا نظر خداوند در آنهاست زمینۀ محبت و علاقه را ایجاد می کند.

حضرت صادق علیه السلام از جمله کارهای نیکی را که از اسباب ورود به بهشت است به راوی اعلام می فرماید:

مِنْ صالِحِ الْاَعْمالِ الْبِرُّ بِالْإِخْوانِ وَ السَّعْیُ فِی حَوائِجِهِم، فَفِی ذلِکَ مَرْغَمَهٌ لِلشَّیطانِ وَ تَزَحْزُحٌ عَنِ النِّیرانِ وَ دُخُولُ الْجِنانِ ، أَخْبِرْ بِهَذَا غُرَرَ أَصْحابِکَ ، قالَ : قُلْتُ مَنْ غُرَرُ أَصْحابی ؟ جُعِلْتُ فِداکَ ، قالَ : هُمُ الْبَرَرَهُ بِالْإِخْوانِ فِی الْعُسْرِ وَ الْیُسْرِ. (2)

ص:285


1- (1) - بحار الأنوار: 121/1، باب 4، حدیث 11؛ تحف العقول: 21.
2- (2) - بحار الأنوار: 312/71، باب 20، ذیل حدیث 69؛ [1]روضه الواعظین: 384/2. [2]

از جمله کارهای شایسته، نیکی کردن به برادران و کوشش در برطرف ساختن نیازهای آنان است این کارها بینی شیطان را به خاک می مالد و سبب دور شدن از آتش و ورود به بهشت است. این مطلب را به یاران شریف خود برسان. راوی گفت: فدایت شوم یاران شریف من کیانند؟ فرمود: آنانی که در سختی و آسایش به برادران نیکی می کنند.

جهان هستی نظام احسن است و با گناه و طغیان سازگار نیست؛ زیرا نظام احسن در ظرف ظهوری از جهت ظهور، حسن جمال حق است ولی از جهت مقایسه با کمال ذاتی، عین تعیّن، کاستی، ناداری، سرکشی و رویارویی است.

معصوم در تکوین و تشریع مظهر اتم نظام أحسن است. ولی غیرمعصوم نیز باید به اندازۀ توان در رسیدن به درجه های عصمت در آن نظام کوشا باشد و در صورت ارتکاب گناه استغفار کند. باید دانست که گناه در نظام احسن ایجاد اختلال می کند و بر پایۀ آن نظام با واکنش جدی رو به رو می شود و مورد بازخواست و کیفر حق قرار می گیرد.

همان گونه که خداوند می فرماید:

ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُواْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ » (1)

در خشکی و دریا به سبب اعمال زشتی که مردم به دست خود مرتکب شدند ، فساد و تباهی نمودار شده است تا [ خدا کیفر ] برخی از آنچه را انجام داده اند به آنان بچشاند ، باشد که [ از گناه و طغیان ] برگردند .

ص:286


1- (1) - روم (30) : 41. [1]

از این رو برخی از کیفرهایی که به انسان می رسد به جای اعتراض به حق باید در اعمال خود تجدید نظر کند. به این حال، اعمال انسان پیوسته در بوتۀ آزمایش است تا به سرانجام حقیقت برسد.

مولا علی علیه السلام می فرماید:

بدانید که خدای بزرگ، بندگان را در بوتۀ آزمایش نهاد نه این که آنچه را در درون و ضمایر خود نهفته داشتند نمی دانست؛ بلکه تا آنان را بیازماید که عمل کدام یک بهتر است تا ثواب پاداش و عقاب کیفر باشد. (1)حضرت علی علیه السلام در ستایش خدای سبحان می فرماید:

وَ لاتَحْجُزُهُ هِبَهٌ عَنْ سَلْبٍ وَ لایَشْغَلُهُ غَضَبٌ عَنْ رَحْمَهٍ وَ لاتُولِهُهُ رَحْمَهً عَنْ عِقابٍ . (2)

و عطایش به کسی مانع سلب عطا از دیگری نمی گردد و غضبش او را از رحمتش باز نمی دارد و رحمتش بر کسی او را از کیفر دیگری غافل نمی کند.

البته یک تفاوت اساسی در باب رحمت و غضب خداوند این است که رحمت حق بر خشم او مقدم است و نیز بر هر کسی که وعدۀ پاداش دهد آن را عملی می سازد. امّا به هر که برای کردار زشتی بیم کیفر بدهد اختیار با اوست که عملی سازد یا ببخشد و این از اثرات احاطۀ رحمت بر عالمین است.

ص:287


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 144؛ [1] بحار الأنوار: 315/5، باب 15، حدیث 11.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 186؛ [2]بحار الأنوار: 316/74، باب 14، حدیث 15. [3]

دعای10 : پناه بردن به خداوند

اشاره

ص:288

ص:289

ص:290

«1» اللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِکَ وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِکَ «2»فَسَهِّلْ لَنَا عَفْوَکَ بِمَنِّکَ وَ أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِکَ بِتَجَاوُزِکَ فَإِنَّهُ لاَ طَاقَهَ لَنَا بِعَدْلِکَ وَ لاَ نَجَاهَ لِأَحَدٍ مِنَّا دُونَ عَفْوِکَ «3»یَا غَنِیَّ الْأَغْنِیَآءِ هَا نَحْنُ عِبَادُکَ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَیْکَ فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِکَ وَ لاَ تَقْطَعْ رَجَآءَنَا بِمَنْعِکَ فَتَکُونَ قَدْ أَشْقَیْتَ مَنِ اسْتَسْعَدَ بِکَ وَ حَرَمْتَ مَنِ اسْتَرْفَدَ فَضْلَکَ «4»فَإِلَی مَنْ حِینَئِذٍ مُنْقَلَبُنَا عَنْکَ ؟ وَ إِلَی أَیْنَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِکَ ؟ سُبْحَانَکَ نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ إِجَابَتَهُمْ وَ أَهْلُ السُّوءِ الَّذِینَ وَعَدْتَ الْکَشْفَ عَنْهُمْ «5»وَ أَشْبَهُ الْأَشْیَآءِ بِمَشِیَّتِکَ وَ أَوْلَی الْأُمُورِ بِکَ فِی عَظَمَتِکَ رَحْمَهُ مَنِ اسْتَرْحَمَکَ وَ غَوْثُ مَنِ اسْتَغَاثَ بِکَ فَارْحَمْ تَضَرُّعَنَا إِلَیْکَ وَ أَغْنِنَا إِذْ طَرَحْنَا أَنْفُسَنَا بَیْنَ یَدَیْکَ «6»اَللَّهُمَّ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ شَمِتَ بِنَا إِذْ شَایَعْنَاهُ عَلَی مَعْصِیَتِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تُشْمِتْهُ بِنَا بَعْدَ تَرْکِنَا إِیَّاهُ لَکَ وَ رَغْبَتِنَا عَنْهُ إِلَیْکَ .

ص:291

[«1»اَللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِکَ وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِکَ «2»فَسَهِّلْ لَنَا عَفْوَکَ بِمَنِّکَ وَ أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِکَ بِتَجَاوُزِکَ فَإِنَّهُ لاَ طَاقَهَ لَنَا بِعَدْلِکَ وَ لاَ نَجَاهَ لِأَحَدٍ مِنَّا دُونَ عَفْوِکَ «3»یَا غَنِیَّ الْأَغْنِیَآءِ هَا نَحْنُ عِبَادُکَ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَیْکَ فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِکَ وَ لاَ تَقْطَعْ رَجَآءَنَا بِمَنْعِکَ فَتَکُونَ قَدْ أَشْقَیْتَ مَنِ اسْتَسْعَدَ بِکَ وَ حَرَمْتَ مَنِ اسْتَرْفَدَ فَضْلَکَ ]

خدایا! اگر بخواهی ما را عفو کنی، به فضل و احسانت عفو می کنی، و اگر بخواهی عذابمان کنی، به عدالتت عذاب می کنی. عفوت را از سر منّتت بر ما آسان کن، و ما را به چشم پوشی و گذشتت، از عذابت پناه ده. مسلّماً ما را نسبت به عدالتت تاب و توان نیست، و برای احدی از ما بدون عفوت، نجاتی میسّر نمی باشد.

ای بی نیازترین بی نیازان! اینک ما بندگانت پیش روی توایم، و من تهیدست ترین تهیدستان در پیشگاه توام. تهیدستی و نداری ما را، به تواناییت جبران کن، و امید ما را به بازدارندگیت قطع مفرما! که اگر چنین کنی، به تحقیق کسی که خود را به تو خوشبخت خواسته، بدبخت کرده ای، و آن که فضل و احسانت را طلبیده، محروم ساخته ای.

ص:292

عفو حضرت حق

اشاره

انسان درعرصه گاه آفرینش به ارادۀ حضرت ربّ العزّه از جایگاه ویژه ای برخوردار است که سایر موجودات هستی را به آن جایگاه راهی نیست و این به خاطر مایه هایی است که جهت رشد و کمال انسان و رسیدنش به وصال و لقای حق در او قرار داده شده است.

با ارزش ترین و پرمنفعت ترین گوهر خزانۀ خلقت حق در او قرار داده شده است و عقل در وجود آدمی به عنوان امانت حق، درخشندگی دارد.

برای انسان لیاقت و استعدادی در ظهور دادن واقعیّت ها و حقایق از افق جانش وجود دارد که برای سایر موجودات نظیرش نیست. انسان در پهنۀ زمین آیینه ای است که اگر صافی و پاکی آن را از غبار کدورت ها و گرد و خاک معاصی حفظ کند، منعکس کنندۀ اسما و صفات حق می شود.

انسان دریای عظیمی است که او را اوّل هست ولی برایش از جانب دوست آخری قرار داده نشده! او را قدمی برای سیر و سلوک و طیّ منازل عرفان و رسیدن به نقطۀ عشق و معراج جان و نورانیّت قلب داده اند که چنین عنایتی به موجود دیگر نکرده اند. او مجلای صفات جلال و میدان اوصاف جمال و مشکات نور ذات ذوالجلال و جانشین حضرت محبوب در گهوارۀ حیات است.

اگر جهان جسم است، انسان جان این جسم و اگر عرض است انسان در برابر آن، جوهر و اگر ماهیّت است او برای این ماهیّت به عنوان وجود در تجلّی است.

عالمیان همه رعیّت و انسان الهی امیر این رعیّت و میدان دار این صحنه و محل بروز حقیقت و بازار فضیلت و کرامت است. او مدار حقایق، عرصه گاه وقایع، نقطۀ پرگار دقایق، زندۀ ناطق و امیر هفت اقلیم عشق و سرّی مخصوص از اسرار حضرت ربّ است.

زهد، کرامت، اصالت، شرافت، معیّت با حق، خشوع، خضوع، جود، سخا،

ص:293

صداقت، امانت، عبادت، اطاعت، ورع، تقوا، نورانیّت حقیقت و... همه و همه اوصافی هستند که ظرفی جز وجود این موجود خاکی که روح از عالم پاک دارد، ندارند.

خضر نبوّت، ولیّ و والی ملک امامت، خورشید واقعیّت، شمس عزّت، ابر رحمت، داروی مغفرت، جملگی در پی انسان و در جستجوی اویند.

او را در طور معانی طوری دیگر و در سرزمین محبّت مرحله ای دیگر و در قدم صدق جایی دیگر و در نقش بندگی سیری دیگر است که جنّ و ملک را اینچنین از جانب محبوب نصیبی نیست!

از نظر ظاهر موجودی است ناسوتی، ولی وی را استعدادی است لاهوتی که با کمک جبرئیل عشق به معراجی روحانی می رود که از سیر و سفرش و مقام و قدرتش تملّک ملک معنا، انگشت تحیّر به دندان می گیرد. او می تواند در سلوکش به سوی معشوق حقیقی از مقام ظاهر بگذرد و به مملکت باطن درآید و در دریای فناء فی اللّه غرق شود و برای ابد در حریم عشق دوست، مست و مدهوش افتد.

انسان را لیاقتی است که بر اثر آن لیاقت در ملک اعظم عبادت راه است و او را توانی است که می تواند تاج ولایت حق بر سر جان گذارد.

اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا» (1)

خدا سرپرست و یار کسانی است که ایمان آورده اند .

او را مقامی است که جنّ و ملک از به دست آوردنش عاجزند که این مقام را می تواند به شرط خروج از ظلمات و ورود به منطقۀ نور به اذن حضرت معبود به دست آورد:

ص:294


1- (1) - بقره (2) : 257. [1]

یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ» (1)

آنان را از تاریکی ها [ ی جهل ، شرک ، فسق وفجور ] به سوی نورِ [ ایمان ، اخلاق حسنه و تقوا ] بیرون می برد .

او را دعوت کرده اند تا به مقام نظر کردن به ملکوت آسمان ها و زمین برسد و آنچه نادیدنی است ببیند و از این که با این همه استعداد و نیرو در چهارچوب زمین بماند و خود را به این مقام با عظمت نرساند از او گله و شکوه کرده اند:

اَوَلَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأرْضِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَیْ ءٍ وَأَنْ عَسَی أَن یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ » (2)

آیا در [ فرمانروایی و ] مالکیّت [ و ربوبیّت ] بر آسمان ها و زمین و هر چیزی که خدا آفریده و این که شاید پایان عمرشان نزدیک شده باشد با تأمل ننگریسته اند.

و اگر درِ نیستی را با قدم صدق بکوبد و با تمام وجود، ندای:

لا احِبُّ الْآفِلینَ » (3)

من غروب کنندگان را دوست ندارم .

سر دهد، سر از هستی درآورد و به مقام حضور و عرصه گاه شهود رسد و با کرامتی خاص به بارگاه قدس درآید و به آنچه ناگفتنی است نایل شود.

او می تواند در همین دنیای خاکی و این میدان مادّی و این بزم محدود به قیامت تجرید قدم نهد و از مقام کثرت، رجوع به وحدت نماید و ذائقۀ جانش مزۀ شیرین

ص:295


1- (1) - بقره (2) : 257. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 185. [2]
3- (3) - انعام(6): 76. [3]

توحید خاصّ الخاص را بچشد:

قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ » (1)

بگو: خدا ، سپس آنان را رها کن تا در باطل گویی و خرافاتشان بازی کنند .

انسان سرزمین پاکی است که به دست اراده و محبّت و عشق و رحمت حق بنایش ساخته شده که اگر خود را در معرض ابر رحمت خواسته های دوست قرار دهد گل و شکوفۀ اخلاق حسنه و اعمال صالحه از او بروید و نمونه ای از بهشت عنبر سرشت حضرت مولا گردد:

وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإذْنِ رَبِّهِ » (2)

و زمین پاک است که گیاهش به اذن پروردگارش بیرون می آید .

قلبی که به انسان عنایت شده خزینۀ خداست، عرش الهی است، جایگاه عشق اوست، نموداری از عالم کبیر و سرچشمۀ خیر کثیر و محلّ ظهور حکمت و جای ارادت ورزیدن به حضرت ربّ العزّه است.

خداوند به موسی فرمود:

یا مُوسی ! جَرِّدْ قَلْبَکَ لِحُبِّی، فَإنِّی جَعَلْتُ قَلْبَکَ مَیْدانَ حُبّی، وَ بَسَطْتُ فی قَلْبِکَ أرْضاً مِنْ مَعْرِفَتی، وَ بَنَیْتُ فی قَلْبِکَ بَیْتاً مِنَ الْإِیمانِ بی ، وَ أَجْرَیْتُ فی قَلْبِکَ شَمْساً مِنْ شَوْقی، وَ أضَأْتُ فی قَلْبِکَ قَمَراً مِنْ مَحَبَّتی ، وَ أسْرَیْتُ فی قَلْبِکَ نُجُوماً مِنْ مُرادی، وَ جَعَلْتُ فی قَلْبِکَ غَیْماً مِنْ تَفَکُّری ، وَ أذْرَیْتُ فی قَلْبِکَ رِیْحاً مِنْ تَوْفیقی، وَ أمْطَرْتُ فی قَلْبِکَ مَطَراً مِنْ تَفَضُّلی، وَ زَرَعْتُ فی قَلْبِکَ زَرْعاً مِنْ صِدْقی، و أنْبَتُّ فی قَلْبِکَ أشْجاراً مِنْ طاعَتی، وَ جَعَلْتُ أَوْراقَها مِنْ وِقائی، وَ أوْلَیْتُ ثَمَرَها حِکْمَهً مِنْ مُناجاتی، وَ أجْرَیْتُ فی قَلْبِکَ

ص:296


1- (1) - انعام (6) : 91. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 58. [2]

أنْهاراً مِنْ دَقائِقِ عُلُومِ أزَلیَّتی، وَ وَضَعْتُ فی قَلْبِکَ جَبالاً مِنْ یَقینی. (1)

ای موسی! قلبت را برای تجلّی محبّت من از هر چیزی خالی کن که من دلت را میدان محبّتم قرار داده ام و در قلبت سرزمینی از معرفتم پهن کرده و خانه ای از ایمان به خودم بنا نهاده ام. در دلت آفتابی از شوقم به گردش درآورده و ماهی از محبّتم روشن و درخشان کرده و ستارگانی از خواسته ام در قلبت به جریان آورده و ابری از اندیشه ام در آسمان دلت پدید آورده ام.

نسیمی از توفیقم در قلبت پراکنده و بارانی از فضل و بخششم در قلبت باریده ام، از صدق و درستی چمنزاری در این سرزمین کاشته و درختانی از طاعت و عبادت در آن پرورش داده ام، برگ های آن درختان را از تقوا تعبیه کرده و میوه اش را حکمتی از مناجاتم قرار داده و در قلبت نهرهایی از دقائق دانش ازلی ام جاری کرده و کوههایی از یقین در سرزمین دلت استوار ساخته ام.

حکیم صفای اصفهانی در مقام انسان می فرماید:

گذشت درگه شاهی زآسمان سرما که خاک درگه درویش توست افسر ما

زند کبوتر ما در هوای بام تو پر شکار سرّ حقیقت کند کبوتر ما

ستاره ایم نه بل شاهباز دست شهیم که آفتاب بود زیر سایۀ پر ما

ص:297


1- (1) - جامع الاسرار و منبع الاسرار: 513 - 514.

شدیم بندۀ سلطان فقر و از افراد ممالک ملک وملک شد مسخّر ما

کتاب جمع وجودیم ما به مدرّس خود که هر چه هست بود آیت مفسّر ما

مس نواقص امکان زر وجوب شود شود چو طرح بر او گرد کیمیاگر ما

صفای گوشه نشینم و هست روشن تر ز آفتاب فلک طینت منوّر ما

نگاهبان سرّ و گنج و افسر ملکیم که شاهوارتر از گوهرست گوهر ما

(صفا اصفهانی)

انسان اگر بدان گونه که حضرت ربّ ، وی را خلق کرده و آن استعدادهای شگفت را در وجودش به ودیعت نهاده و او را برای رسیدن به کمال مطلق و لقا و وصال محبوب آماده نموده خود را بشناسد و قدم در صراط مستقیم بگذارد به ریشۀ نیک بختی و شاخۀ سعادت اتصال پیدا کرده، در این صورت باید منتظر جلوۀ مقامات ملکوتیّه و ظهور صفات الهیّه از شجرۀ طیبّۀ وجود خود باشد.

ثمرۀ معرفت به حقایق

صدرالمتألهین شیرازی در بخش اول کتاب «اسرار الآیات» در ثمرۀ معرفت به حقایق می فرماید:

اصل نیک بختی ها و اساس و ریشۀ خوبی ها عبارت است از کسب حکمت حقّۀ الهیّه. منظور ما از حکمت حقّه، معرفت به حضرت حق و صفات و افعال و ملک وملکوت آن جناب - عزّ شأنه - است.

و همچنین دانش و بینش نسبت به روز قیامت و منازل و مقامات آخرت، از حشر

ص:298

و نشر و نامۀ اعمال و میزان و حساب و بهشت و جهنّم است.

این است آن ایمان حقیقی و خیر کثیر و فضل بزرگی که خداوند در کتاب حکیم بدان اشارت فرموده:

وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ اوتِیَ خَیْراً کَثیراً» (1)

و آن که به او حکمت داده شود ،بی تردید او را خیر فراوانی داده اند .

و چون در مقام خود مقرّر است که نفس ناطقۀ انسانی در کمالات علمی از حدّ هیولانی که جوهری است نفسانی بالفعل ولی دارای مادّه و استعداد روحانی، ترقّی می نماید تا به سرحدّ عقل بالفعل که جوهری است عقلی و نورانی و در آن جوهر عقلی صورت تمام موجودات بر گونه ای برتر و مبرّا از آمیزش مادّه و جرم، منطبع ونقش گردیده است و آن جوهر عقلی نوری است که اشیا به صورت های اصلی خود در آن منعکس و حاضرند و این عقل بسیط و این نور شریف توسط دقت نظر در حقایق موجودات و تدبّر و تفکّر در آیات وجودی خداوند در زمین و آسمان حاصل می گردد، نه روی گرداندن و توجه ننمودن به آنها همچنان که می فرماید:

وَ کَأیِّنْ مِنْ آیَهٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ » (2)

و [ برای هدایت مردم ] در آسمان ها و زمین چه بسیار نشانه هاست که [ در غفلت و بی خبری ] بر آنها می گذرند در حالی که از آنها روی می گردانند .

و از آنچه ما را بر لزوم نظر و تفکّر و کسب حکمت و معرفت راهنمایی می نماید فرمودۀ الهی است که:

قُلِ انْظُرُوا ماذا فِی السَّمَاواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ

ص:299


1- (1) - بقره (2) : 269. [1]
2- (2) - یوسف (12) : 105. [2]

قَوْمٍ لایُؤْمِنُونَ » (1)

بگو : با تأمل بنگرید که در آسمان ها و زمین [ از شگفتی های آفرینش و عجایب خلقت ] چه چیزها هست ؟ ولی نشانه ها و هشدارها به حال گروهی که ایمان نمی آورند ، سودی نمی دهد .

و نیز خداوند فرمود:

اَوَلَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَیْ ءٍ وَ أنْ عَسْی أنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ » (2)

آیا در [ فرمانروایی و ] مالکیّت [ و ربوبیّت ] بر آسمان ها و زمین و هر چیزی که خدا آفریده و این که شاید پایان عمرشان نزدیک شده باشد با تأمل ننگریسته اند ؟ [ و اگر به قرآن مجید ، این کتاب هدایتگر ایمان نیاورند ] پس بعد ازآن به کدام سخن ایمان می آورند ؟ !

بدون شکّ و تردید نزدیکی و تقرّب به خداوند و رسیدن به سعادت عالم آخرت همان کسب علم و معرفت است. و جهل و دوری از این دانش های الهی و ستیزگی با آنها با وجود استعداد و نیروی یادگیری و امکان آموختن آن، اصل تمام بدبختی ها و عذاب هاست.

جهل به واقعیّت ها الهیّه ریشۀ تمام امراض و دورویی درونی و محلّ کشت هر درخت لعنت شده و پلید و ناپاک دور از درگاه حق در دنیا و آخرت است. آن نادانی و ستیزگی با حق بدون تردید اصل و مادّۀ عذاب دردناک و زیان بزرگ و مورد افسون و پشیمانی در روز رستاخیز است.

خدای سبحان در حقّ اینان می فرماید:

ص:300


1- (1) - یونس (10) : 101. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 185. [2]

اُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ اولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ » (1)

اینان کسانی هستند که خدا بر دل و گوش و چشمشان مُهر [ شقاوت ] زده ، و اینان بی خبران واقعی اند .

و نیز فرموده:

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أعْمی * قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصیراً * قالَ کَذلِکَ أتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی » (2)

و هر کس از هدایت من [ که سبب یاد نمودن از من در همۀ امور است ] روی بگرداند ، برای او زندگی تنگ [ و سختی ] خواهد بود، و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم . * می گوید: پروردگارا ! برای چه مرا نابینا محشور کردی ، در حالی که [ در دنیا ] بینا بودم ؟ * [ خدا ] می گوید : همین گونه که آیات ما برای تو آمد و آنها را فراموش کردی این چنین امروز فراموش می شوی .

با این استعداد و لیاقتی که برای کسب معرفت و حکمت حقّه و آراسته شدن به اخلاق حسنه و اعمال صالحه، به انسان عنایت شده است. اگر انسان دچار طوفان هوای نفس شود و خود را به محاصرۀ شیاطین اندازد و از حکمت الهیّه و اجرای دستورهای ربّانیّه دور بماند و خدای نکرده به گناه و معصیت و خطا و شیطنت دچار شود و سال ها در این وادی تاریک عمر بگذارند و از عبادت و اطاعت و فضایل و کمالات تهیدست بماند، ناگهان بارقه ای الهی بر جان او بزند و چراغ

ص:301


1- (1) - نحل (16) : 108. [1]
2- (2) - طه (20) : 124 - 126. [2]

معرفت در خانۀ قلبش روشن شود و آه ندامت و حسرت و ناله و فریاد پشیمانی از جانش درآید و به خود آید و در مقام جبران گذشته برآید و در راه ادای واجبات و قضای مافات و ترک معاصی قدم بگذارد و با تضرّع و زاری و ذلّت و انکسار و خضوع و خشوع، از حضرت محبوب طلب عفو کند و از حضرتش بخواهد که به جای عدل که محصولش اجرای عقاب در برابر کردار زشت گذشته است، عفوش را نصیب او نماید و از طریق فضل و بخشش با او معامله کند و از عذابش نسبت به او بگذرد و راه رسیدن عبد را به عفوش آسان نماید و از جریمۀ جرایم، وی را پناه دهد و از کرم نامتناهیش با فقیری تهیدست بلکه فقیرترین فقیران، روبه رو گردد و با سعۀ رحمتش از گدایی بدبخت استقبال نماید و وی را از رحمت بی نهایتش منع ننماید و خواهان سعادت و فضل را محروم ننماید، بدون شک او را قبول و در دریای عفو و رحمت و فضلش شستشو داده وی را از تمام گذشته های آلوده پاک خواهد فرمود، چنانکه از فحوای ناله های جگر سوز حضرت زین العابدین علیه السلام در جملات اول دعای دهم استفاده می شود که هر کس به پناه عفو و فضل و رحمت او رود، مورد قبول واقع می شود و بر اندام جانش لباس عفو و بخشش می پوشانند.

عفو در قرآن مجید

عفو در آیات قرآن آن چنان گسترده است که آوردن تمام آیات مربوط به آن و توضیح و تفسیرش از حوصلۀ این قسمت خارج است، ولی برای نمونه آیاتی ذکر می شود:

إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ » (1)

ص:302


1- (1) - آل عمران (3) : 155. [1]

قطعاً کسانی از شما روزی که [ در نبرد احد ] که دو گروه [ مؤمن و مشرک ] با هم رویاروی شدند ، به دشمن پشت کردند ، جز این نیست که شیطان آنان را به سبب برخی از گناهانی که مرتکب شده بودند لغزانید ، و یقیناً خدا از آنان در گذشت ؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و بردبار است .

حضرت محبوب اگر اراده کند و بخواهد از گناه بگذرد گرچه گناه بزرگی چون فرار از جنگ در روز احد باشد می گذرد و عفوش را به جای عدل متوجّه گنهکار می کند.

بنی اسرائیل در زمان حضرت موسی در آزار و اذیّت نسبت به آنحضرت بیداد کردند و به گناهان زیادی آلوده شدند، ولی حضرت حق از جهت اتمام حجّت، از آنان درگذشت.

ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ » (1)

سپس بعد از آن [ کار زشت ] از [ گناه ] شما درگذشتیم ، تا سپاس گزاری کنید .

وَهُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَعْفُوا عَنِ السَّیِّئَاتِ وَیَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ » (2)

و اوست که توبه را از بندگانش می پذیرد و از گناهان درمی گذرد و آنچه را انجام می دهید ، می داند .

حضرت حق حسنۀ بعد از سیّئه و پاکی بعد از آلودگی و طاعت پس از معصیت را از باب فضل و سعۀ رحمتش موجب غفران و آمرزش گناه قرار داده، روی این حساب بر ماست که دفتر خود را از حسنات پرکنیم تا باعث پاک شدن سیّئات ما گردد.

ص:303


1- (1) - بقره (2) : 52. [1]
2- (2) - شوری (42) : 25. [2]

وَأَقِمِ الصَّلاَهَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْرَی لِلذَّاکِرِینَ » (1)

و نماز را در دو طرف روز و ساعات نخستین شب برپا دار که یقیناً نیکی ها ، بدی ها را از میان می برند ، این برای یادکنندگان تذکّر و یاد آوری است .

إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُولئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً» (2)

مگر آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند که خدا بدی هایشان را به خوبی ها تبدیل می کند ؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

إلّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإنّی غَفُورٌ رَحیمٌ » (3)

مگر کسی که ستم کند [ که او باید بترسد ] ؛ ولی زمانی که پس از بدی نیکی را [ که ایمان و کار شایسته است ] جایگزین آن نماید [ از عذاب من در امان است و نباید بترسد ] ؛ زیرا من بسیار آمرزنده و مهربانم .

عفو در روایات

حضرت سجّاد علیه السلام در این باره می فرماید:

اَلّلهُمَّ إنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنّا بِفَضْلِکَ .

خدایا! اگر بخواهی ما را عفو کنی، به فضل و احسانت عفو می کنی.

امام باقر علیه السلام فرمود:

ص:304


1- (1) - هود (11) : 114. [1]
2- (2) - فرقان (25) : 70. [2]
3- (3) - نمل (27) : 11. [3]

ما أحْسَنَ الْحَسَناتِ بَعْدَ السَّیِّئاتِ وَ ما أقْبَحَ السَّیِّئاتِ بَعْدَ الْحَسَناتِ ! (1)

چه نیکوست خوبی ها از پس بدی ها!و چه زشت است بدی ها از بعد نیکی ها!

امام صادق علیه السلام می فرماید:

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام : یا عَلِیُّ ، ما مِنْ دارٍ فیها فَرْحَهٌ إلّایَتْبَعُها تَرَحَهٌ ، وَ ما مِنْ هَمٍّ إلّاوَ لَهُ فَرَجٌ إلّاهَمُّ النّارِ، فَإذا عَمِلْتَ سَیَّئَهً فَاَتْبِعْها بِحَسَنَهٍ تَمْحُها سَریعاً، وَ عَلَیْکَ بِصَنائِعِ الْخَیْرِ فَإنَّها تَدْفَعُ مَصارِعَ السُّوءِ. (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: خانه ای نیست که در آن خوشی باشد مگر این که به دنبالش غم و اندوه است و غم و اندوهی نیست که از پس آن گشایش نیاید مگر اندوه اهل جهنّم؛ چون عمل بدی انجام دادی به دنبالش عمل نیکی بیاور که آن نیکی به سرعت بدی را محو کند؛ بر تو باد به انجام خوبی که دفع کنندۀ بدی است.

از حضرت رضا علیه السلام روایت شده که فرمود:

إذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ أوْقَفَ اللّهُ الْمُؤْمِنینَ بَیْنَ یَدَیِهِ وَ عَرَضَ عَلَیْهِ عَمَلَهُ ، فَیَنْظُرُ فی صَحیفَتِهِ ، فَأَوَّلُ ما یَری سَیِّئاتِهِ فَیَتَغَیَّرُ لِذلِکَ لَوْنُهُ ، وَ تَرْتَعِشُ فَرائِصُهُ ، ثُمَّ یَعْرِضُ عَلَیْهِ حَسَناتِهِ ، فَیَفْرَحُ لِذلِکَ نَفْسُهُ ، فَیَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : بَدِّلُوا سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ أظْهِرُوها لِلنّاسِ فَیُبَدَّلُ لَهُمْ ، فَیَقُولُ لَهُمْ ، فَیَقُولُ النّاسُ ؛ أَما کانَ لِهؤُلاءِ سَیِّئَهٌ واحِدَهٌ ؟! وَ هُوَ قَوْلُهُ : یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ » (3)

ص:305


1- (1) - الأمالی، شیخ صدوق: 253، حدیث 1؛ [1]ارشاد القلوب، دیلمی: 182/1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 242/68، باب 70، حدیث 2؛ [3]تفسیر القمی: 364/1، [4] ذیل آیۀ 22 سورۀ رعد.
3- (3) - بحار الانوار: 242/68، باب 70، حدیث 4؛ [5]تفسیر القمی: 26/2، [6]ذیل آیۀ 70 سورۀ فرقان. [7]

چون قیامت برپا گردد؛ خداوند مردم مؤمن را در پیشگاهش قرار دهد، عمل را برآنان عرضه نماید، چون پروندۀ خود را نظر کنند اوّل چیزی که ببینند بدی هاست؛ رنگ آنان تغییر کند، گوشت دو پهلویشان بلرزد، سپس حسنات و خوبی هایشان عرضه شود و از دیدن اعمال پاکشان خوشحال شوند، پس خداوند مهربان فرمان دهد سیّئات اینان را به حسنات تبدیل کنید و در معرض تماشای مردم بگذارید. پس از بدل شدن، مردم می گویند:آیا در پروندۀ اینان یک گناه هم وجود ندارد؟! و این است قول حق در قرآن: یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ ». (1)

استغفار، روی آوردن به واجبات، ترک محرّمات، اندیشه و نیّت پاک، آراسته شدن به حسنات اخلاقی و انجام خیرات و مبرّات، برطرف کنندۀ سیاهی گناه از نامۀ عمل و جلب کنندۀ عفو خداست.

ای خدایی که کشی ناز دلم امشبی را تو شنو راز دلم

ای مرا منبع احسان و کرم نِه به دامان عنایت سرم

ای انیس شب تنهایی من همدم این دل شیدایی من

بی کسم غیر توام یاری نیست جز توام در دو جهان کاری نیست

درد دل با تو فقط می گویم در بدر گشته تو را می جویم

همه گویند که من مجنونم از غم هجر کسی محزونم

آری ای دوست که مجنون توام دل و جان سوخته محزون توام

روز و شب ذکر تو را می گویم گل احسان تو را می بویم

تا بمیرم نروم از بر تو نکشم دست زخاک در تو

ص:306


1- (1) - فرقان (25) : 70. [1]

تو پناه من و جانان منی تو بهشت من و رضوان منی

میهمانم به سر خوان تو من نکشم دست زدامان تو من

من گدای توام و بندۀ تو غرق در خجلت و شرمندۀ تو

شاد کن از کرم و لطف دلم گرچه از حضرت تو من خجلم

من مسکین به تو آورده بناه دارم امید به تو یا اللّه

(مؤلف)

ص:307

[«4»فَإِلَی مَنْ حِینَئِذٍ مُنْقَلَبُنَا عَنْکَ ؟ وَ إِلَی أَیْنَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِکَ ؟ سُبْحَانَکَ نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ إِجَابَتَهُمْ وَ أَهْلُ السُّوءِ الَّذِینَ وَعَدْتَ الْکَشْفَ عَنْهُمْ «5»وَ أَشْبَهُ الْأَشْیَآءِ بِمَشِیَّتِکَ وَ أَوْلَی الْأُمُورِ بِکَ فِی عَظَمَتِکَ رَحْمَهُ مَنِ اسْتَرْحَمَکَ وَ غَوْثُ مَنِ اسْتَغَاثَ بِکَ فَارْحَمْ تَضَرُّعَنَا إِلَیْکَ وَ أَغْنِنَا إِذْ طَرَحْنَا أَنْفُسَنَا بَیْنَ یَدَیْکَ ]

در این وقت از پیشگاه تو، به سوی چه کسی بازگردیم و با محرومیت از درِ رحمتت، راه ما به کجا خواهد افتاد؟

پاک و منزّهی. ما درماندگانی هستیم که پذیرش دعایشان را واجب کرده ای، و گرفتارانی هستیم که برطرف کردن گرفتاری آنان را وعده فرموده ای.

خدایا! شبیه ترین چیزها به خواسته ات و سزاوارترین امور به حضرتت،در عرصۀ عظمت و بزرگیت، رحمت آوردن بر کسی است که از تو رحمت خواسته، و فریادرسی نسبت به کسی است که به تو فریاد خواهی کرده، پس زاری ما را به پیشگاهت رحمت آر و به فریاد ما رس؛ چون وجودمان را در برابرت انداخته ایم.

مناجات با معبود

ای مولای مهربانی که از آنچه شایستۀ تو نیست منزّه و پاکی، ما بیچارگانی

ص:308

هستیم که اجابت دعایمان را طبق وعده ای که در قرآن داده ای بر خود واجب فرموده ای.

أَمَّنْ یُجیبَ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأرْضِ ءَاِلهُ مَعَ اللّه قَلیلاً ما تَذَکَّرُونَ » (1)

[ آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند ] یا آن که وقتی درمانده ای او را بخواند اجابت می کند و آسیب و گرفتاریش را دفع می نماید ، و شما را جانشینان [ دیگران در روی ] زمین قرار می دهد ؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [ که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد ؟ ! ] اندکی متذکّر و هوشیار می شوند .

الهی! خواستۀ ما بیچارگان را برآور و هر رنج و غم و اندوه و حسرتی را از ساحت زندگی ما دور ساز. ای مولای مهربانی که شبیه ترین واقعیّت ها به اراده و خواست تو و سزاوارترین کارها به ذات پاکت درعظمت و بزرگیت، رحمت و لطف و عنایت و کرم بر کسی است که برای درخواست رأفت تو به پیشگاهت روی آورده و برای فریادرسی به درگاه با عظمت پیشانی گدایی سوده است.

ای ارحم الراحمین، ای اکرم الاکرمین، ای پناه درمانده، ای امید وامانده، یا ربّ العالمین، بر تضرّع و زاری ما به درگاهت رحم کن و ما را که بی قید وشرط خود را در اختیارت انداخته ایم از هر چیزی جز کرم و لطفت بی نیازمان فرما، ای معبود مهربانی که هرگز گدا را از درگاهت محروم نکنی و بیچارۀ بی نوا را از پیشگاهت نرانی و افتادۀ مسکین را از الطاف بی کرانت منع ننمایی، ای امید نا امیدان و نور قلب مشتاقان، یا ارحم الراحمین.

ای ساقی بزم محبّت، ای منبع لطف و کرامت، ای چشمۀ جود و برکت، ای دریای رحمت و عظمت، ای بانی هستی، ای پدیدآورندۀ بالا و پستی، گدایان

ص:309


1- (1) - نمل (27) : 62. [1]

درگاهت از هر سرمایه ای تهیدستند و خاضعان پیشگاه جلالت در فقر محضند، خداوندا! بر اثر نداشتن معرفت و گرفتار بودن به جهل و ضلالت، برهه ای از عمر خود را بدون این که ذرّه ای با حضرتت سر عناد داشته باشند به گناه و معصیت سپری کردند و اکنون که جرقّۀ امید به قلبشان زده ای، به محضرت آمده و از تو می خواهند که از باب فضل و کرم با عفوت با آنان معامله کنی و از این که در معرض عدلت قرار گیرند، آنان را ببخشی.

ای صاحب اسمای حسنی و صفات علیا، ای سبّوح و قدوس و ربّ ملائکه و روح، یا احد و یا صمد، یا حسن التجاوز، یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثیرِ ای قدرت بی نهایتی که از خاک ناچیز برای ملکوت هستی خلیفه ساختی و نفوس موجودات را به دم رحمت زنده کردی و از گل سیاه و زمین سخت بیابان لاله و یاسمن ظاهر کردی، ای جان موجود، ای سلطان آفرینش، ای محبّت محض، ای ظهور دهندۀ فیض اقدس و وجود مقدّس، ای کارگردان خانۀ خلقت، ای نور قلب عاشق، ای خورشید روح عارف، ما نیازمندان بینوا، ما دردمندان بی دوا، ما بیچارگان مضطر، ما که خواهان نیکبختی و طالب احسان توایم، از درگاهت به کدام درگاه روی آوریم و از پیشگاهت به کجا برویم ؟ مگر کسی که غیر تو هست که ما را بپذیرد و از گناه ما بگذرد و آلودگی ما را به پاکی مبدّل کند و از عذاب جهنّم ما را امان دهد؟ عنایتی کن و به غربت ما ترحّم آور و ما را در دریای عفو و مغفرتت غرق نما که ما را به حق تو و قسم به تو جز این امیدی نیست.

ص:310

[«6»اَللَّهُمَّ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ شَمِتَ بِنَا إِذْ شَایَعْنَاهُ عَلَی مَعْصِیَتِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تُشْمِتْهُ بِنَا بَعْدَ تَرْکِنَا إِیَّاهُ لَکَ وَ رَغْبَتِنَا عَنْهُ إِلَیْکَ .]

خدایا! شیطان ما را سرزنش کرد؛ چون او را در نافرمانیت همراهی کردیم.

پس بر محمّد و آلش درود فرست، و پس از این که او را به خاطر تو رها کردیم و از او روی گردانده، به سوی تو آمدیم، وی را با دوباره گرفتار شدن به دست او، شیرین کام مکن.

شماتت شیطان

وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأمْرُ إنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إلّا أَنْ دَعَوتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أنْفُسَکُمْ ما أَنا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إنّی کَفَرْتُ بِما أشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إنَّ الظّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ ألیمٌ » (1)

و شیطان [ در قیامت ] هنگامی که کار [ محاسبۀ بندگان ] پایان یافته [ به پیروانش ] می گوید : یقیناً خدا [ نسبت به برپایی قیامت ، حساب بندگان ، پاداش و عذاب ] به شما وعدۀ حق داد ، و من به شما وعده دادم [ که آنچه خدا وعده داده ، دروغ است ، ولی می بینید که وعدۀ خدا تحقّق یافت ] و [ من ] در

ص:311


1- (1) - ابراهیم (14) : 22. [1]

وعده ام نسبت به شما وفا نکردم ، مرا بر شما هیچ غلبه و تسلّطی نبود ، فقط شما را دعوت کردم [ به دعوتی دروغ و بی پایه ] و شما هم [ بدون اندیشه و دقت دعوتم را ] پذیرفتید ، پس سرزنشم نکنید ، بلکه خود را سرزنش کنید ، نه من فریادرس شمایم ، و نه شما فریادرس من ، بی تردید من نسبت به شرک ورزی شما که در دنیا دربارۀ من داشتید [ که اطاعت از من را همچون اطاعت خدا قرار دادید ] بیزار و منکرم ؛ یقیناً برای ستمکاران عذابی دردناک است .

خداوند منّان در کتب آسمانی، به انسان دربارۀ هویت شیطان و یاران او بسیار آگاهی داده است به ویژه دشمنی با آدم را تذکر داده و حتی برای دوری از نفس پلید و اهداف شوم او به وضوح به انسان سفارش أکید کرده و از بشر تعهد گرفته است که می فرماید:

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَبَنِی ءَادَمَ أَن لَّاتَعْبُدُواْ الشَّیْطَنَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَ طٌ مُّسْتَقِیمٌ » (1)

ای فرزندان آدم ! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را مپرستید که او بی تردید دشمن آشکاری برای شماست ؟ * و این که مرا بپرستید که این راهی است مستقیم .

این سفارش و پیمان در عالم تکوین به زبان عقلی و حالی از انسان گرفته شده و عقل سالم گواهی می دهد که انسان نباید فرمان کسی را اطاعت کند که از روز نخست کمر به دشمنی او بسته و پدر و مادرش را از بهشت بیرون کرده و به فریب دادن فرزندانش سوگند خورده است.

و همچنین در فطرت و سرشت همه انسان ها که برتوحید و اطاعت ذات پاک

ص:312


1- (1) - یس (36) : 60 - 61. [1]

پروردگار است، پرستش مخصوص حق تعالی است که با ارسال پیامبران و کتاب و پیشوایان دین این انحصار به امضا رسیده است. و همه حجت ها در هدایت بشر تمام گردیده است.

پس جای ملامت و توبیخ برای خداوند باقی است که مجرمان را روز قیامت سرکوب نماید همچنان که شیطان هم در دنیا و آخرت از فرصت شیطنت خویش استفاده می کند و فرزندان آدم را سرزنش و سرکوب می کند. و همۀ بدبختی ها را به گردن انسان می اندازد.

به حضرت ایوب علیه السلام پس از عافیت و سلامت یافتن از آزمایش ها و بیماری های جسمی گفتند: چه چیزی بر تو از گذشته سخت است ؟

فرمود: شماتت دشمنان که همان وسوسه های شیطان برای امتحان سخت الهی بود؛ زیرا شیطان به سراغ مردم رفت و به آنها گفت: این ایوب مریض و نجس است او را بیرون کنید و حتی به همسرش اجازه ندهید که به او خدمت کند. ایوب از این جریان به شدت آزرده شد ولی به خداوند شکایت نکرد. شیطان همۀ اسباب آزار و اذیّت و سرزنش ایوب را فراهم کرد و سرانجام از ماجرا فرار کرد.

حضرت علی علیه السلام برای کمیل شیوۀ کار شیطان را تا نهایت ملامت گری چنین بیان می فرماید:

یا کُمَیْلُ اقْسِمُ بِاللّهِ لَسَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ : إِنَّ الشَّیْطانَ إِذا حَمَلَ قَوْماً عَلَی الْفَوَاحِشِ مِثْلِ الزِّنا وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الرِّبا وَ ما أَشْبَهَ ذلِکَ مِنَ الْخَناءِ وَ الْمَآثِمِ حَبَّبَ إِلَیْهِمُ الْعِبادَهَ الشَّدِیدَهَ وَ الْخُشُوعَ وَ الرُّکُوعَ وَ الْخُضُوعَ وَ السُّجُودَ، ثُمَّ حَمَلَهُمْ عَلی وَلایَهِ الأَئِمَّهِ الَّذِینَ یَدْعُونَ الی النّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ لایُنْصَرُونَ . (1)

ص:313


1- (1) - بحار الأنوار: 230/81، باب16، حدیث 2؛ [1]بشاره المصطفی:28. [2]

سوگند به خدا که شنیدم پیامبرخدا صلی الله علیه و آله می فرماید: هر گاه شیطان مردمی را به ارتکاب زشتی ها مانند زنا، میگساری، رباخواری و پلیدی ها و گناهانی اینچنین وادارد؛ پس عبادت شدید و خشوع و رکوع و خضوع و سجود را محبوب آنان گرداند و سپس ایشان را به ولایت و پیروی از پیشوایانی که به آتش فرا می خوانند وادار کند که روز قیامت یاری نشوند.

پس باید برای از میان برداشتن کیدهای شیطانی مراقب نقشه های نفس امّاره بود که طرح های بهره برداری شیطان را آماده می سازد و اعتقادات را متزلزل می سازد.

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

شیطان از طریق اعمال و کردارهایتان نزد شما آمده و بر شما زور نشده است.

حالا از این راه عقاید به سراغتان آمده است تا شما را بلغزاند. هر گاه چنین چیزی برای یکی از شما پیشامد خدا را به یگانگی یاد کنید. (1)یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد:

گاهی در سینه های خود وسوسۀ شیطان را می یابیم که اگر هر یک از ما از ثریّا سقوط کند، برایش خوشتر از آن است که آن وسوسۀ ذهنی را به زبان آورد. حضرت فرمود: آیا به راستی چنین احساسی می یابید؟ عرض کردند: آری. حضرت فرمود:

این ایمان ناب است. شیطان در بالاتر از این چیزها قصد انحراف بنده می کند و هر گاه بنده از خطر او مصون ماند با این گونه وسوسه ها به سراغ او می آید. (2)امام متّقیان امیرمؤمنان علی علیه السلام در وصف فرشتگان خدا می فرماید:

وَ لَمْ تَطْمَعْ فیهِمُ الْوَساوِسُ فَتَقْتَرِعَ بِرَیْنِها عَلی فِکْرِهِم. (3)

ص:314


1- (1) - الکافی: 426/2، حدیث 5؛ [1] وسائل الشیعه: 168/7، باب 16، حدیث 9026.
2- (2) - کنز العمال: 401/1، حدیث 1715؛ السنن الکبری، بیهقی: 172/6، حدیث 10508.
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 90. [2]

و وسوسه ها به آنان طمع ندوخته تا شک و تردید با آلودگی خود بر اندیشه پاکشان قرعه زند.

در رستاخیز که تمام اهل عالم در پیشگاه عدل الهی حاضر می شوند دو گروه بیش از همه با یکدیگر درگیر هستند؛ یکی رهبران باطل که مردم را گمراه کرده اند و به روز سیاه نشانیده اند و دیگری پیروان آنان که با تقلید کورکورانه از آنها دستور گرفته اند این فریب خوردگان مستضعف که گول فریب کاری مستکبران را خورده اند و عامل بدبختی های خود و ضعیفان شده اند، می گویند: ما پیرو شما بودیم و به خاطر رهبری شما به این عذاب گرفتار شده ایم. آیا ممکن است شما هم سهمی از عذاب های ما را بپذیرید تا تخفیفی برای ما باشد. امّا پیشوایان ستمکار می گویند:

اگر خدا ما را به سوی رهایی از عذاب هدایت کرده بود، ما نیز شما را هدایت می کردیم ولی افسوس که کار از این حرفها گذشته است.

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

وَ بَرَزُواْ لِلَّهِ جَمِیعًا فَقَالَ الضُّعَفَؤُاْ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُواْ إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شَیْ ءٍ قَالُواْ لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَیْنَکُمْ سَوَآءٌ عَلَیْنَآ أَجَزِعْنَآ أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِیصٍ » (1)

و [ در عرصه قیامت ] همگی در پیشگاه خدا ظاهر می شوند ؛ پس ناتوانان [ ی که بدون به کار گرفتن عقل ، بلکه از روی تقلید کورکورانه پیرو مستکبران بودند ] به مستکبران می گویند : ما [ در دنیا بدون درخواست دلیل و برهان ] پیروِ [ مکتب ] شما بودیم ، آیا امروز چیزی از عذاب خدا را [ به پاداش آنکه از شما پیروی کردیم ] از ما برطرف می کنید ؟ می گویند : اگر خدا

ص:315


1- (1) - ابراهیم (14) : 21. [1]

ما را [ در صورت داشتن لیاقت ] هدایت کرده بود ، همانا ما هم شما را هدایت می کردیم ، [ اکنون همۀ سرمایه های وجودی ما و تلاش و کوششمان بر باد رفته ] چه بیتابی کنیم وچه شکیبایی ورزیم ، برای ما یکسان است، ما را هیچ راه گریزی نیست .

سپس قرآن مجید به گفتگوی ملامت آمیز شیطان با پیروان خود می پردازد:

وَ قَالَ الشَّیْطَنُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَ عَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِ ّ وَ وَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ مَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَنٍ إِلَّآ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم مَّآ أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مَآ أَنتُم بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّلِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ » (1)

و شیطان [ در قیامت ] هنگامی که کار [ محاسبۀ بندگان ] پایان یافته [ به پیروانش ] می گوید : یقیناً خدا [ نسبت به برپایی قیامت ، حساب بندگان ، پاداش و عذاب ] به شما وعدۀ حق داد ، و من به شما وعده دادم [ که آنچه خدا وعده داده ، دروغ است ، ولی می بینید که وعدۀ خدا تحقّق یافت ] و [ من ] در وعده ام نسبت به شما وفا نکردم ، مرا بر شما هیچ غلبه و تسلّطی نبود ، فقط شما را دعوت کردم [ به دعوتی دروغ و بی پایه ] و شما هم [ بدون اندیشه و دقت دعوتم را ] پذیرفتید ، پس سرزنشم نکنید ، بلکه خود را سرزنش کنید ، نه من فریادرس شمایم ، و نه شما فریادرس من ، بی تردید من نسبت به شرک ورزی شما که در دنیا دربارۀ من داشتید [ که اطاعت از من را همچون اطاعت خدا قرار دادید ] بیزار و منکرم ؛ یقیناً برای ستمکاران عذابی دردناک است .

این صحنۀ محاکمۀ سرزنش گرانه شیطان با اهل کفر و باطل است که در اجتماع دوزخیان به اذن پروردگار روی خود رابه سوی پیروان خود کرده و همه را نکوهش و

ص:316


1- (1) - ابراهیم (14) : 22. [1]

ملامت می کند. چون دعوت او با ابزار تزیین و تشویق و تسویف است. و هرگز تسلّط بر آدم به اجبار و تهدید جدّی ندارد؛ پس حق دفاع از خویش را هم برای خود حفظ می کند.

در این معنا آیات دیگری بر مضامین گوناگونی آمده است که تسلط شیطان را به کسانی نسبت می دهد که ولایت و سرپرستی او را پذیرفته اند و او را مورد اطاعت قرار داده اند وگرنه شیطان هیچ گونه قدرتی ندارد که بخواهد کسی را به اجبار و زور به سوی گناه و عصیان کشاند؛ او تنها مردم را وسوسه می کند و به سوی گمراهی و فساد دعوت می کند. و کار دیگری از او ساخته نیست.

به هر حال توبیخ و سرزنش شیطان پیروانش را در صحنۀ قیامت یک نوع مجازات روحی و روانی است که شکنجۀ آن از آتش سوزان دردناک تر است.

در این جا بهترین روش برای مقابله با شماتت شیطانی، تفکّر در قدرت خداوند است. اندیشه در قدرت و توانمندی های الهی و اقتدار حقانی در چهرۀ خلق و پی بردن به اسرار و رازهای آفرینش که مایۀ قرب و صفا و روشنی دل است.

ص:317

دعای 11 : عاقبت به خیری

اشاره

ص:318

ص:319

ص:320

«1» یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ وَ یَا مَنْ شُکْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکِرِینَ وَ یَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاهٌ لِلْمُطِیعِینَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِکْرِکَ عَنْ کُلِّ ذِکْرٍ وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُکْرِکَ عَنْ کُلِّ شُکْرٍ وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِکَ عَنْ کُلِّ طَاعَهٍ «2»فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلاَمَهٍ لاَ تُدْرِکُنَا فِیهِ تَبِعَهٌ وَ لاَ تَلْحَقُنَا فِیهِ سَئْمَهٌ حَتَّی یَنْصَرِفَ عَنَّا کُتَّابُ السَّیِّئَاتِ بِصَحِیفَهٍ خَالِیَهٍ مِنْ ذِکْرِ سَیِّئَاتِنَا وَ یَتَوَلَّی کُتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا کَتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا «3»وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیَّامُ حَیَاتِنَا وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُکَ الَّتِی لاَ بُدَّ مِنْهَا وَ مِنْ إِجَابَتِهَا فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِی عَلَیْنَا کَتَبَهُ أَعْمَالِنَا تَوْبَهً مَقْبُولَهً لاَ تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَی ذَنْبٍ اجْتَرَحْنَاهُ وَ لاَ مَعْصِیَهٍ اقْتَرَفْنَاهَا «4»وَ لاَ تَکْشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ یَوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِکَ «5»إِنَّکَ رَحِیمٌ بِمَنْ دَعَاکَ وَ مُسْتَجِیبٌ لِمَنْ نَادَاکَ .

ص:321

[«1»یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ وَ یَا مَنْ شُکْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکِرِینَ وَ یَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاهٌ لِلْمُطِیعِینَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِکْرِکَ عَنْ کُلِّ ذِکْرٍ وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُکْرِکَ عَنْ کُلِّ شُکْرٍ وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِکَ عَنْ کُلِّ طَاعَهٍ ]

ای آن که یادش، برای یادکنندگان مجد و بزرگواری است، و ای آن که سپاس گزاریش، برای سپاس گزاران پیروزی و رستگاری است، و ای آن که فرمان برداریش برای فرمانبرداران، نجات و رهایی است! بر محمد و آلش درود فرست، و دل های ما را به یادت از هر یادی، و زبانمان را به سپاس گزاریت از هر سپاسی، و اعضامان را به طاعتت از هر طاعتی غافل کن.

یاد حق

اشاره

در این فرازهای ملکوتی مسائل مهمّی را حضرت زین العابدین علیه السلام متذکّر شده است که فکر از فهم باطنش عاجز است و قلم از شرح و تفسیر ناتوان. دلی در این زمینه لازم است که غرق طهارت معنوی باشد تا بتواند سرّ این واقعیّت ها را درک کند. راستی، این جا همان جایی است که باید گفت: دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.

الهی! آن قلبی که بتواند اسرار این واقعیّت ها را لمس کند به ما عنایت کن که جز با کمک تو نمی توان سالک این راه شد. اگر لطف تو به کمک برنخیزد قدمی در این راه نمی توان برداشت. خداوندا، تمام امید ما به توست که ما را جز تو یار و یاوری و

ص:322

معین و کمکی نیست.

از آیات قرآن مجید و روایات و اخبار و دعاهای وارده از ائمّۀ معصومین علیهم السلام استفاده می شود که یاد خدا از اعظم عبادات و بلکه روح طاعات و حقیقت بندگی و پرمنفعت ترین واقعیّتی است که در حیات انسان تجلّی می کند.

مفهوم ذکر از اعظم مفاهیم و حقیقت ذکر از اصول واقعیّت ها و نتیجۀ ذکر بالاترین نتیجه هاست.

بعثت انبیا، امامت امامان، نزول کتب آسمانی، نظام حلال و حرام، مسألۀ واجبات و محرّمات و برنامۀ حسنات اخلاقی همه و همه به این خاطر است که یاد حضرت محبوب به طور دائم حاکم بر قلب باشد و از قلب به صورت اذکار بر زبان جاری و اثرش در اعضا و جوارح آشکار گردد. چون قلب، کرامت ملکوتی را از انبیا دریافت کند:

عَلی أنْ أکْرَمْتَنا بِالنُّبُوَّهِ . (1)

با نبوت پیامبران اکرام و بزرگ داشتی ما را.

و جان، نور ولایت را از امامت امامان هدایت، کسب نماید.

زُراره از امام باقر علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمود:

بُنِیَ الْإسْلامُ عَلی خَمْسَهِ أشْیاءَ: عَلَی الصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلایَهِ . قالَ زُرارَهُ : فَقُلْتُ : وَ أیُّ شَیْ ءٍ مِنْ ذلِکَ أفْضَلُ ؟ قالَ : الْوَلایَهُ أفْضَلُ لأَنَّها مِفْتاحُهُنَّ وَ الْوالی هُوَ الدَّلیلُ عَلَیْهِنَّ . (2)

اسلام بر پنج حقیقت بنا شده: نماز، زکات، روزه، حج، رهبری امامان به حقّ .

زراره می گوید: به حضرت عرضه داشتم: از این پنج حقیقت کدامیک

ص:323


1- (1) - بحار الأنوار: 392/44، باب 37؛ [1]الارشاد، شیخ مفید: 91/2. [2]
2- (2) - الکافی: 18/2، حدیث 5؛ [3]وسائل الشیعه: 13/1، باب 1، حدیث 2. [4]

بالاترند؟ فرمود: رهبری امامانی که از جانب خداوند انتخاب شده اند؛ زیرا امامت و ولایت کلید همۀ این حقایق است و نماز و روزه و زکات و حجّ حقیقی با دلالت امام هدایت، قابل تحقّق است.

زمانی که نفس از آلودگی های اخلاقی پیراسته شد و سینه از حقایق دین الهی گشایش یافت و اعضا و جوارح در تصرّف عمل صالح آمد و از محرّمات محفوظ ماند، صاحب چنان قلب و جان و نفس و سینه و اعضا و جوارحی از نظر فرهنگ پاک الهی، ذاکر و دارای شرف و عظمت است.

آن که قلبش از ایمان و کرامت تهی است و جانش منوّر به نور ولایت نیست و نفسش تابلوی رذایل اخلاقی است و اعضا و جوارحش در تصرّف معصیت و گناه است، گرچه روزی صد هزار بار زبانش مترنّم به اذکار وارده باشد، غافل است و او را جز پستی و دنائت و بی شرفی و ذلّت چیزی نیست.

راهی برای کسب شرف جز آنچه امام عارفان و مقصود سالکان بیان فرموده، نیست:

«یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ »

یاد حق در قرآن مجید

توجّه به مفاهیم قرآن، روایات، دعاها، خواندن نماز همراه با شرایطش، ترک گناه به خاطر خدا، خدمت به مردم، متذکّر بودن واقعیّت های قیامت، از میزان و حساب، صراط ، بهشت، جهنّم همه و همه ذکر است.

اندیشه و تفکّر در حقایق خلقت و آفرینش، برای رسیدن به رشد و کمال و آشنایی با حضرت محبوب که بپا کنندۀ خانۀ هستی است، ذکر است.

ص:324

خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّهٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ » (1)

[ و گفتیم : ] آنچه را [ از آیات کتاب آسمانی ] به شما داده ایم ، با قدرت و قوّت دریافت کنید ، و آنچه را در آن است [ برای اجرا کردن ] به یاد داشته باشید تا پرهیزکار شوید .

وَاذْکُرُوا نِعْمَهَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِنَ الْکِتَابِ وَالْحِکْمَهِ یَعِظُکُم بِهِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍعَلِیمٌ » (2)

و نعمت خدا را بر خود و آنچه از کتاب و حکمت بر شما نازل کرده که شما را به آن پند می دهد ، به یاد آرید . و از خدا پروا کنید و بدانید که خدا به همه چیز داناست .

فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللّهَ کَمَا عَلَّمَکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ » (3)

و هنگامی که امنیت یافتید ، خدا را [ با خواندن نماز ] یاد کنید ، نمازی که آن را در ضمن سایر برنامه های دینی که دانای به آنها نبودید ، به شما آموخت .

وَاذْکُرُوا نِعْمَهَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَمِیثَاقَهُ الَّذِی وَاثَقَکُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» (4)

و نعمت خدا را بر خود و پیمانش را که [ در لزوم اطاعت از او و پیامبرش ] با شما محکم و استوار کرد ، یاد کنید ، هنگامی که گفتید : شنیدیم و اطاعت کردیم . و از خدا پروا کنید ؛ زیرا خدا به آنچه در سینه هاست ، داناست .

یَاقَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیَاءَ» (5)

ص:325


1- (1) - بقره (2) : 63. [1]
2- (2) - بقره (2) : 231. [2]
3- (3) - بقره (2) : 239. [3]
4- (4) - مائده (5) : 7. [4]
5- (5) - مائده (5) : 20. [5]

ای قوم من ! نعمت خدا را بر خود یاد کنید ، آنگاه که در میان شما پیامبرانی قرار داد .

وَزَادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَهً فَاذْکُرُوا آلاَءَ اللّهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ » (1)

و شما را در آفرینش [ جسم و جان ] نیرومندی و قدرت افزود ، پس نعمت های خدا را به یاد آورید تا رستگار شوید .

فَاذْکُرُوا آلاَءَ اللّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ » (2)

پس نعمت های خدا را یاد کنید و در زمین تبهکارانه فتنه و آشوب برپا نکنید .

یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثیراً» (3)

ای اهل ایمان ! خدا را بسیار یاد کنید .

در هر صورت، ذکر حقیقتی است قلبی که از توجّه به حضرت حق و قیامت و اندیشه در کاینات و تفکّر در قرآن و انجام فرائض، به دست می آید و ثمره اش در حرکت زبان با ذکر الفاظی و حرکات مثبت در اعضا و جوارح پدید می آید و تحقّقش در این سه مرحله، شرف و عظمت ذاکر است.

«یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ »

محدود نبودن ذکر

«رسالۀ «نور علی نور ذکر و ذاکر و مذکور»که در مقدمۀ «مفتاح الفلاح» شیخ بهایی آمده، می نویسد:

خداوند در هر چیز به کمّیّت اکتفا کرده است و حدّ برای آن معیّن فرموده، مثلاً نماز پنج مرتبه، روزه یک ماه، زکات از نصاب معیّن، ولی برای ذکر حدّی معیّن

ص:326


1- (1) - اعراف (7) : 69. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 74. [2]
3- (3) - احزاب (33) : 41. [3]

نفرموده است.

ابن قدّاح از حضرت صادق علیه السلام روایت می کند که حضرت فرمود:

ما مِنْ شَیءٍ إلاّ وَلَهُ حَدُّ یَنْتَهِی إلَیْهِ إلاَّ الذِّکْرَ، فَلَیْسَ لَهُ حَدُّ یَنْتَهِی إلَیْهِ :

فَرَضَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الْفَرائِضَ فَمَنْ أدّاهُنَّ فَهُوَ حَدُّهُنَّ ، وَ شَهْرَ رَمَضانَ فَمَنْ صامَهُ فَهُوَ حَدُّهُ ، وَ الْحَجَّ فَمَنْ حَجَّ فَهُوَ حَدُّهُ ، إلَّاالذِّکْرَ، فَإنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَرْضَ مِنْهُ بِالْقَلیلِ ، وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ حَدّاً یَنْتَهِی إلَیْهِ . ثُمَّ تَلا هذِهِ الْآیَهَ : یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثیراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَهً وَ أصیلاً» (1)

، فَقالَ :

لَمْ یَجْعَلِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ حَدّاً یَنْتَهِی إلَیْهِ . (2)

چیزی نیست مگر این که خداوند برای آن حدّی معیّن کرده که به آن حد تمام می شود و پایان می پذیرد مگر ذکر که برایش حدّ و پایانی نیست. نمازهای واجب را بر عهدۀ مردم لازم دانسته، هر کس آنها را بیاورد، آوردن و بجا آوردنش حدّ آنهاست؛ روزۀ ماه رمضان را هر کس بگیرد حدّ روزه را بجا آورده؛ حج را هر کس ادا کند، حدّش را به پایان برده، مگر ذکر که خداوند بزرگ به کم آن رضایت نداده و برای آن مرزی برقرار نکرده. سپس آیۀ شریفه را تلاوت کرد که حضرت معبود فرموده است: «ای اهل ایمان، خدا را به یاد آورید یادآوردن بسیار و او را به صبح و شب تسبیح کنید». سپس فرمود: خداوند برای ذکر حدّی قرار نداده است که پایان پذیرد.

حدّ نداشتن ذکر برای این است که انسان باید جزئیّات کار خود را موافق با حکم الهی قرار دهد و همواره با حفظ مراقبت و حضور به یاد حق سبحانه باشد:

رِجالٌ لاتُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَلابَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوهِ وَ إِیتَآءِ

ص:327


1- (1) - احزاب (33) : 41 - 42. [1]
2- (2) - الکافی: 498/2، حدیث 1؛ [2]وسائل الشیعه: 154/7، باب 5، حدیث 8986. [3]

الزَّکَوهِ » (1)

مردانی که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد .

امام صادق علیه السلام فرمود:

لابَأْسَ بِذِکْرِ اللّهِ وَ أنْتَ تَبُولُ فَإنَّ ذِکْرَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ حَسَنٌ عَلی کُلِّ حالٍ ، فَلا تَسْأمْ مِنْ ذِکْرِ اللّهِ . (2)

به هنگام قرار گرفتن در مستراح باکی نیست که به یاد خدا باشی؛ به حقیقت که یاد خدای عزّوجلّ در همه حالی خوب است، پس هیچ گاه ملول و ناراحت از یاد خدا نباش.

خداوند سبحان فرمود:

إنَّ الصَّلاهَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللّهِ أکْبَرُ» (3)

یقیناً نماز از کارهای زشت ، و کارهای ناپسند باز می دارد ؛ و همانا ذکر خدا بزرگ تر است .

و نیز فرمود:

أقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری» (4)

و نماز را برای یاد من برپا دار .

و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:328


1- (1) - نور (24) : 37. [1]
2- (2) - الکافی: 497/2، حدیث 6؛ [2]وسائل الشیعه: 310/1، باب 7، حدیث 818. [3]
3- (3) - عنکبوت (29) : 45. [4]
4- (4) - طه (20) : 14. [5]

جُعِلَتْ قُرَّهُ عَیْنی فِی الصَّلاهِ . (1)

نور چشم من در نماز است.

نماز سبب مشاهده است و مشاهدۀ محبوب، قرّه عین محبّ است؛ زیرا که صلاه مناجات بین حق تعالی و عبد اوست چنانکه فرمود:

فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ » (2)

پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.

و رسولش فرمود:

اَلْمُصَلِّی یُناجِی رَبَّهُ . (3)

نمازگزار با پروردگارش سخن می گوید.

و چون صلاه مناجات است، پس صلاه ذکر حقّ است و کسی که ذکر حقّ کند همنشین حقّ است و حقّ همنشین اوست و کسی که جلیس ذاکر خود است او را می بیند ورنه جلیس او نیست.

از این رو حضرت امیر علیه السلام فرمود:

ما کُنْتُ أعْبُدُ رَبّاً لَمْ أرَهُ . (4)

عبادت نکنم؛ پروردگاری را که با چشم دل ندیده ام.

پس صلاه مشاهده و رؤیت است، یعنی مشاهدۀ عیانی روحانی؛ و شهود روحی در مقام جمعی است و رؤیت عینی در مظاهر فرقی است. و به عبارت کوتاهتر، مشاهده در مقام جمعی است و رؤیت در مظاهر فرقی، پس اگر مصلّی صاحب بصر

ص:329


1- (1) - وسائل الشیعه: 144/2، باب 89، حدیث 1754؛ [1]مجموعه ورّام: 91/1. [2]
2- (2) - بقره (2) : 152. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 216/68، باب 66، حدیث 17. [4]
4- (4) - الکافی: 98/1، حدیث 6؛ [5] التوحید، شیخ صدوق: 109، باب 8، حدیث 6.

و عرفان نباشد که نداند حق تعالی برای هر چیز و از هر چیز متجلّی است حق را نمی بیند.

جملۀ: وَلَذِکْرُ اللّهِ أکْبَرُ یک وجه آن این است که:

ذکر خداوند در نماز بزرگترین چیزی از اقوال و افعال که صلاه شامل آنهاست می باشد، یعنی هیچ یک از آنها به بزرگی ذکر الهی نیست.

و وجه دیگر آن این که: ذکر خداوند عبدش را بزرگتر از ذکر عبد مر او راست؛ زیرا کبریا حق تعالی راست.

پس عبارت هم شامل است ذکر خداوند عبد را و هم ذکر عبد خدا را، چنانکه فرمود: فَاذْکُرُونی أذْکُرْکُمْ و فرمود: جَزاءً وِفاقاً» (1)

وفاق مصدر دوم باب مفاعله است که از دو طرف است پس: اُذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ جزاء وفاق است.

فضیلت و اسرار و لطایف ذکر

در فضیلت و اسرار ذکر لطایفی است از آن جمله:

وَ ما أحْسَنَ ما قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «أَلا انَبِّئُکُمْ بِما هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أفْضَلُ مِنْ أنْ تَلْقُوْا عَدُوَّکُمْ فَتَضْرِبُوا رِقابَهُمْ وَ یَضْرِبُونَ رِقابَکُمْ ؟ ذِکْرُ اللّهِ ».

وَ ذلِکَ أنَّهُ لا یَعْلَمُ قَدْرَ هذِهِ النَّشْأَهِ الْاِنْسانِیَّهِ إِلّا مَنْ ذَکَرَ اللّهَ الذِّکْرَ المَطْلُوبَ مِنْهُ ، فَإنَّهُ تَعالی جَلیسُ مَنْ ذَکَرَهُ ، وَالْجَلیسُ مَشْهُودُ الذّاکِرِ، وَ مَتی لَمْ یُشاهِدِ الذّاکِرُ الْحَقَّ الَّذی جَلیسَهُ فَلَیْسَ بِذاکِرٍ. (2)

چه نیکو فرموده است رسول اللّه صلی الله علیه و آله که: «آیا شما را خبر ندهم به آنچه که بهتر از جهاد و غزوۀ شما در راه خداست ؟ آن ذکر باری سبحانه است».

ص:330


1- (1) - نبأ (78) : 26. [1]
2- (2) - شرح فصوص الحکم: 979؛ مسند احمد بن حنبل: 447/6.

در توضیح روایت آمده است که: زیرا قدر این نشأه انسانی را نمی داند مگر آن کسی که خدا را به ذکر مطلوب یاد می کند، چه این که حضرت حق جلیس ذاکرش می باشد و جلیس، مشهود ذاکر است و هرگاه ذاکر، جلیس خود را مشاهده نکند ذاکر نیست.

سعی کن که قلب ذکر را بگوید که عمده حضور قلب است و گرنه ذکر با قلب ساهی، پیکر بی روان و کالبد بی جان است.

و در حدیث آمده است:

لَیْسَ الذِّکْرُ قَوْلاً بِاللِّسانِ فَقَطُّ . (1)

ذکر، فقط گفتار زبانی نیست.

بلکه خداوند سبحان فرمود:

وَلا تُطِعْ مَنْ أغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» (2)

و از کسی که دلش را [ به سبب کفر و طغیانش ] از یاد خود غافل کرده ایم و از هوای نفسش پیروی کرده و کارش اسراف و زیاده روی است ، اطاعت مکن .

و فرمود:

فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللّهِ اولئکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ » (3)

پس وای بر آنان که دل هایشان از یاد کردن خدا سخت است ، اینان در گمراهی آشکار هستند .

و فرمود:

ص:331


1- (1) - منهاج النجاح فی ترجمه مفتاح الفلاح: 38.
2- (2) - کهف (18) : 28. [1]
3- (3) - زمر(39) : 22. [2]

وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَهً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِ الْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکُن مِنَ الْغَافِلِینَ * إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ » (1)

و پروردگارت را در دل خود بامدادان و شامگاهان از روی فروتنی و زاری و بیم و ترس به صدایی آرام وآهسته یاد کن و [ نسبت به ذکر خدا ] از بی خبران مباش . * یقیناً مقرّبان و نزدیکان خدا هیچ گاه از عبادت و بندگی اش تکبّر نمی ورزند ، وهمواره او را تسبیح می گویند ، و پیوسته برای او سجده می کنند .

در این آیۀ کریمه تدبّر داشته باش که کسانی که در نزد او هستند چگونه اند؟ آری، آن که با جمال و جلال و حسن مطلق محشور است سخنی جز او ندارد.

در اوّل ذکر آرد انس با یار در آخر ذکر از انس است و دیدار

چنانکه مرغ تا بیند چمن را نیارد بستنش آنگه دهن را

شود مرغ حق آن فرزانه سالک که با ذکر حق است اندر مسالک

چگونه مرغ حق ناید به حق حق چو می بیند جمال حسن مطلق

اگر خواهی که یابی قرب درگاه حضوری می طلب درگاه و بیگاه

اگر خواهی مراد خویش حاصل زیاد حق مشو یک لحظه غافل

چو قلب آدمی گردید ساهی ز ساهی می نبینی جز سیاهی

دل ساهی دل قاسیّ عاصی است دل عاصی است کاو از فیض قاصی است

همّت در استقامت باید نه قناعت به حال فقط ، که اصحاب حال ممکن است اهل قیل وقال شوند، اما شهود طلعت سعادت و اعتلای به جنّت قرب و مکاشفات انسانی اهل همّت راست.

ص:332


1- (1) - اعراف (7) : 205 - 206. [1]

خداوند سبحان فرمود:

إنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ » (1)

بی تردید کسانی که گفتند : پروردگار ما خداست ؛ سپس [ در میدان عمل بر این حقیقت ] استقامت ورزیدند ، فرشتگان بر آنان نازل می شوند.

وَ أنْ لَوِاسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَهِ لَأسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً» (2)

و اگر [ انس و جن ] بر طریقۀ حق پایداری کنند حتماً آنان را از آب فراوانی سیراب خواهیم کرد .

امام صادق علیه السلام در تفسیر آن فرمود:

قالَ مَعْناهُ : لَأفَدْناهُمْ عِلْماً کَثیراً یَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأئِمَّهِ . (3)

معنای ماء غدق، علم بسیار است که به ایشان از طریق امامان هدایت افاده می کنیم.

و فرمود:

لَوِ اسْتَقامُوا

عَلَی وَلایَهِ أمیرِالمُؤْمِنینَ عَلِیٍّ وَ الْأَؤْصِیاءِ مِنْ وُلْدِهِ علیهم السلام وَ قَبِلُوا طاعَتَهُمْ فی أمْرِهِمْ وَ نَهْیِهِمْ لَأسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً

یَقُولُ : لَأَشْرَبْنا قُلُوبَهُمْ الْإیمانَ . (4)

اگر بر قبول رهبری و امامت و ولایت امیر المؤمنین و جانشینان آن حضرت که یازده فرزند اویند استقامت ورزند، آنان را آب فراوان بنوشانیم؛ منظور این است که قلوبشان را از ایمان سیراب کنیم.

ص:333


1- (1) - فصّلت (41) : 30. [1]
2- (2) - جن (72) : 16. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 151/2، باب 19، حدیث 33؛ [3] تأویل الآیات الظاهره: 703.
4- (4) - الکافی: 220/1، حدیث 1؛ [4]تفسیر فرات الکوفی: 512، [5] ذیل تفسیر آیۀ 16 سورۀ جن. [6]

آب به علم تفسیر شده است؛ زیرا که آب صورت علم است چه این که علم سبب حیات ارواح است و آب سبب حیات اشباح، چنانکه ابن عبّاس «ماء» را در آیۀ أنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» (1) به علم تفسیر کرده است و ایمان نیز علم است؛ زیرا که ایمان تصدیق است و علم یا تصوّر است و یا تصدیق، بلکه علوم و ادراکاتی فوق تصوّر و تصدیق و فوق طور علم اند و ایمان بر تمام مراتب و مراحل آن علوم و ادراکات نیز صادق است.

و هر عمل و ذکری که کمتر از اربعین باشد، چندان اثر بارزی ندارد و خاصیت اربعین در ظهور فعلیّت و بروز استعداد و قوّه و حصول ملکه، امری است که در آیات و اخبار است و در ادامۀ عمل به یکسال تا ادراک لیله القدر شود.

ذکر در روایات

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ قال: ارْتَعُوا فِی رِیاضِ الْجَنَّهِ . فَقالُوا: وَ ما رِیاضُ الْجَنَّهِ ؟ فَقالَ : الذِّکْرُ غُدُوّاً وَ رَواحاً، فَاذْکُرُوا. وَ مَنْ کانَ یُحِبُّ أنْ یَعْلَمَ مَنْزِلَتَهُ عِنْدَ اللّهِ فَلْیَنْظُرْ کَیْفَ مَنْزِلَهُ اللّهِ عِنْدَهُ ؟ فَإنَّ اللّهَ تَعالی یُنْزِلُ الْعَبْدَ حَیْثُ أنْزَلَ اللّهَ الْعَبْدُ مِنْ نَفْسِهِ . ألا أَنَّ خَیْرَ اعْمالِکُمْ وَ أَزْکاها عِنْدَ مَلیکِکُمْ وَ أرْفَعَها عِنْدَ رَبِّکُمْ فی دَرَجاتِکُمْ وَ خَیْرَ ما طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ ذِکْرُ اللّهِ سُبْحانَهُ وَ تَعَالی ، وَ قَدْ أخْبَرَ عَنْ نَفْسِهِ فَقالَ : «أنَا جَلیسُ مَنْ ذَکَرَنی». وَ أَیُّ مَنْزِلَهٍ أرْفَعُ مِنْ مَنْزِلَهِ جَلیسِ اللّهِ تَعالی !؟ (2)

در باغ های بهشت به گشت و گذار بپردازید. گفتند؛ باغ های بهشت چیست ؟ فرمود: یاد خدا به روز و شب، پس یاد خدا کنید. کسی که علاقه دارد مقام

ص:334


1- (1) - مؤمنون (23) : 18. [1]
2- (2) - ارشاد القلوب، دیلمی: 60/1؛ [2]عدّه الدّاعی: 253. [3]

خود را نزد خدا بداند، بنگرد که منزلت خدا نزد او چون است ؟ خداوند بنده را از چشم عنایت می اندازد، چون بنده خدا را از خود دور می کند. آگاه باشید بهترین و برترین اعمال شما و نیکوترین چیزی که خورشید بر آن می تابد، یاد خداوند سبحان است، حضرت حق از جانب خود فرموده: «من همنشین کسی هستم که به یاد من است» و راستی چه مقامی بالاتر از مقام همنشین خداست ؟!

فیما ناجَی اللّهُ تَعالی بِهِ مُوسی علیه السلام قالَ : یا مُوسی ، لاتَنْسَنی عَلی کُلِّ حالٍ ، فَإِنَّ نِسْیانی یُمیتُ الْقَلْبَ . (1)

در مناجات حضرت حق با بندۀ محبوبش حضرت موسی علیه السلام آمده: ای موسی مرا در هیچ حالی فراموش مکن که از یاد بردن من باعث مرگ قلب است.

امام باقر علیه السلام فرمود:

أَحَبُّ الْأَعْمالِ إلی اللّهِ عَزَّوَجلَّ ما داوَمَ عَلَیْهِ الْعَبْدُ وَ إنْ قَلَّ . (2)

محبوب ترین اعمال نزد خداوند عزّوجلّ ، عملی است که عبد بر آن مداومت کند؛ گر چه کم باشد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لاتُکْثِرُوا الْکَلامَ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللّهِ ، فَإِنَّ کَثْرَهَ الْکَلامِ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللّهِ قَسْوُ الْقَلْبِ .

إنَّ أبْعَدَ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْقَلْبُ الْقاسی. (3)

سخن خود را در غیر ذکر خدا زیاد نکنید که کلام زیاد تاریکی دل است.

دورترین مردم از خداوند دارندۀ قلب سنگ است.

ص:335


1- (1) - الکافی: 498/2، حدیث 11؛ [1]وسائل الشیعه: 155/7، باب 5، حدیث 8989. [2]
2- (2) - الکافی: 82/2، حدیث 2؛ [3]بحار الأنوار: 219/68، باب 66، حدیث 25. [4]
3- (3) - وسائل الشیعه: 194/12، باب 119، حدیث 16064؛ [5]الأمالی، شیخ طوسی: 3، حدیث 1. [6]

حضرت سجّاد علیه السلام در مناجات ذاکرین عرضه می دارد:

وَ آنِسْنا بِالذِّکْرِ الْخَفِیِّ ... فَلا تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ إلّابِذِکْرِکَ ... . أسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لَذَّهٍ بِغَیْرِ ذِکْرِکَ ، وَ مِنْ کُلِّ راحَهٍ بِغَیْرِ انْسِکَ ، وَ مِنْ کُلِّ سُرُورٍ بِغَیْرِ قُرْبِکَ . (1)

مرا با یاد خودت در باطن و سرّ وجودم انس بده... معلوم است که دل ها جز به یاد حضرتت آرامش نگیرد... از هر لذّتی به جز عبادت استغفار می کنم و نیز از هر راحتی به غیر انس تو و از هر سروری به غیر قرب تو.

و فکر و ذکر را دو بال مرغ ملکوتیت در طیران و عروج به اوج سعادت بدان و بدانکه خیالات تو تنها کاری که برای تو کرده اند این است که تو را از سیر به دیار ملکوت یعنی از این طیران و عروج باز داشته اند، خیالات را برای حیوانات بگذار، تو انسانی، با عقل و عاقل و معقول باش.» (2)باباطاهر عریان چه زیبا می سراید:

خوشا آنان که تن از جان ندانند تن و جانی بجز جانان ندانند

به دورش خو کردند سالان و ماهان به درد خویشتن درمان ندانند

به روی ماهت ای ماه ده و چار به سرو قدت ای زیبنده رخسار

که جز عشقت خیالی در دلم نی به دیّاری ندارم مو سرو کار

زدل نقش جمالت درنشی یار خیال خط و خالت درنشی یار

مژه سازم به دور دیده پرچین که تا وینم خیالت درنشی یار

جدا از رویت ای ماه دل افروز نه روز از شوشناسم نه شو از روز

وصالت گر مرا گردد میسّر همه روزم شود چون عید نوروز

ص:336


1- (1) - بحار الأنوار: 151/91، باب 32، [1] مناجاه الذاکرین.
2- (2) - منهاج النجاح فی ترجمه مفتاح الفلاح: 52.

مو آن دلدادۀ یکتاپرستم که جام شرک و خودبینی شکستم

منم طاهر که در بزم محبّت محمّد را کمینه چاکرستم

به سر شوق سرکوی تو دیرم به دل مهر مه روی تو دیرم

بت من کعبۀ من قبلۀ من ته ای هر سو نظر سوی تو دیرم

(باباطاهر عریان)

ص:337

[«2»فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلاَمَهٍ لاَ تُدْرِکُنَا فِیهِ تَبِعَهٌ وَ لاَ تَلْحَقُنَا فِیهِ سَئْمَهٌ حَتَّی یَنْصَرِفَ عَنَّا کُتَّابُ السَّیِّئَاتِ بِصَحِیفَهٍ خَالِیَهٍ مِنْ ذِکْرِ سَیِّئَاتِنَا وَ یَتَوَلَّی کُتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا کَتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا]

و اگر در جنب کار و کوشش، فراغت و آسایشی برای ما مقدّر فرموده ای، آن فراغت و آسایش را قرین سلامت قرار ده که در عرصه گاه آن، پی آمد بدی به ما نرسد، و ملالت و دل تنگی به ما نپیوندد، تا فرشتگان نویسندۀ بدی ها، با پرونده ای پاک و خالی از ثبت بدی های ما برگردند، و فرشتگان نویسندۀ خوبی ها، به سبب خوبی هایی که از ما نوشته اند، خوشحال و شادان باز آیند.

فراغت و آسایش بدون گناه

بسیاری از بندگان که خداوند آنان را از انواع گرفتاری ها رهانید و از باب لطف و محبّت به آنان استراحت و فراغت مرحمت فرمود و کنج خلوت و راحتی در اختیارشان گذاشت، ولی آنان بجای این که از آن فرصت الهی، کمال منفعت را در جهت معرفت و عمل نصیب خود کنند به گناه و معصیت و غفلت و بی خبری آلوده شدند.

آنان خدا را از خود ناراضی و نویسندگان عمل را از خود رنجیده و دفتر عمل را به سیّئات آلوده و ریشۀ پاکی ها را با تیشۀ گناه از سرزمین هستی خویش زدند.

ص:338

آدمی باید به زندگی و حالات خود فکر کند، آنگاه می بیند که بسیاری از کارها در شأن او نیست و در پی بسیاری از چیزهایی که نیاز داشته نرفته است.

بر اساس روایات معصومین علیهم السلام فراغ و صحّت لازم و ملزوم یکدیگرند. یعنی هرگاه انسان در زمانی فارغ از کاری باشد باید سلامتی و آسایش جسمی و روحی در آن باشد وگرنه افکار شیطانی و مفسده هایش و گناهان و آثار آن، اوقات را پر می کند.

خداوند در قرآن کریم می فرماید:

فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ * وَ إِلَی رَبِّکَ فَارْغَبْ » (1)

پس هنگامی که [ از کار بسیار مهم تبلیغ ] فراغت می یابی ، به عبادت و دعا بکوش * و مشتاقانه به سوی پروردگارت رو آور .

در حقیقت سفارش آیۀ حق متوجه به باب رسالت و هدایت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است. یعنی که چون از امر مهم ابلاغ دین فارغ می شوی هرگز بیکار نمان و تلاش و کوشش را کنار مگذار، پیوسته مشغول عبادت و ارتباط با خدا باش. رضایت و خشنودی او را جستجو کن و به سوی قرب او بشتاب.

سپس خطاب کنایی آیه به همۀ بندگان مؤمن است که از این اصل پیروی کنند.

آیه بیانگر یک اصل کلی می باشد؛ و هدف آن است که پیامبر را به عنوان الگو و سرمشق اشتغال به کار نیک و تلاش پیوسته و پی گیری در زندگی معرفی نماید.

و اصولاً بیکاری و فراغت بی حاصل مایۀ خستگی، بی نشاطی، تنبلی و فرسودگی و در بسیاری از مراحل زندگی به ویژه جوانی مایۀ فساد و تباهی و تولید امراض روانی می گردد. بر اساس آمارهای فرهنگی در فصول تعطیلی مراکز علمی و آموزشی، میزان فساد نوجوانان و جوانان به شدت بالا می رود که عامل مهم بروز آن؛ نداشتن برنامه ریزی برای پر کردن اوقات فراغت است.

ص:339


1- (1) - إنشراح (94) : 7 - 8. [1]

در روایات سیرۀ نبوی آمده است:

کانَ رَسُولُ اللّه إذا نَظَرَ الرَّجُلَ فَأعْجَبَهُ ، قالَ : هَلْ لَهُ حِرْفَهٌ ، فَإنْ قالوا: لا، قالَ :

سَقَطَ مِنْ عَیْنِی، قیلَ : کَیْفَ ذاکَ یا رسول اللّه! قالَ : لِأَنّ المُؤْمِنَ إذا لَمْ یَکُنْ لَهُ حِرْفَهٌ یَعِیشُ بِدِینِهِ . (1)

وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله به مردی نگاه می کرد و از وی خوشش می آمد می فرمود: آیا شغلی دارد؟ اگر می گفتند بیکار است، می فرمود: از چشمم افتاد. عرض می شد: ای رسول خدا! برای چه از چشم شما افتاد؟ فرمود: زیرا مؤمن وقتی بیکار است دین خود را اسباب معیشت قرار می دهد.

این حدیث دو پیام آموزنده و تأثیرگذار دارد:

اوّل، فراغت خالی از فایده زمینه ساز مفاسد اجتماعی است.

دوّم، اشتغال به کار و تلاش به ویژه برای جوانان از ضروریات زندگی است و آنان را نسبت به تشکیل خانواده و حضور در جامعه امیدوار و مسئول بار می آورد و اسلام هم نسبت به کار و فعالیت در اجتماع حساس است تا درآمدها حلال و پاکیزه باشد.

چنانچه انسان دانشمند یا ثروتمند سالم باشد ولی کاری نداشته باشد و از فقیران و بیماران و زیردستان دل جویی نکند، همین اسباب غفلت است. این آدم اگر مال نداشت یا از دانش محروم بود شاید برای او بهتر بود؛ زیرا گاهی ممکن است، هدایت و آسایش انسان در فقر و کمبود مالی یا علمی باشد؛ فقری که او را از گناه دور سازد. چه بسا علمی که با شیطنت و سلطه گری همراه شود یا مالی که با شهوت و شهرت آمیخته گردد و بنیان آدمی را تباه سازد. پس آسایش در سایۀ تلاش مفید و خدمت به بندگان خدا نیکوست.

ص:340


1- (1) - بحار الأنوار: 9/100، باب 1، حدیث 38؛ [1]جامع الأخبار: 139. [2]

مراد و خواستۀ حضرت سجاد علیه السلام در این فرازها همین است که اگر ما از کارهای مهم خلاص شدیم به ما توفیق دوری از گناه و بیماری و آفات دنیایی و آخرتی عنایت کن که فراغتمان را با یاد تو بگذرانیم؛ زیرا فراغت خالی از برنامه سبب تعطیلی سازمان بدن می شود. پس هر عضوی که حرکتی نکند، معطّل می ماند در نتیجه هیئت آدمی از تحرک باز می ماند و موجب تنبلی و افسردگی می شود. در حالی که خداوند همه اعضای بدن را برای کار و تلاش در اختیار انسان قرار داده است. چقدر سزاوار است که انسان ساعتی برای خود داشته باشد که هیچ مزاحمی او را از آن لحظه های گرانبها باز ندارد تا به درون خود بیاندیشد.

امیرمؤمنان علی علیه السلام به زمان و حسرت و اندوه اتلاف آن لحظه ها اشاره می فرماید:

وَ اعْلَمْ انَّ الدُّنْیا دارُ بَلِیَّهٍ لَمْ یَفْرُغْ صاحِبُها فِیها قَطُّ ساعَهً إِلاّ کانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَیْهِ حَسْرَهً یَوْمَ الْقِیامَهِ . (1)

آگاه باش که دنیا خانۀ آزمایش است و دارندۀ دنیا ساعتی در آن راحت نمانده مگر آن که راحتی آن ساعت در روز قیامت مایۀ حسرتش گردد.

بسیاری از هوا و هوس ها برخاسته از فراغت و بی خیالی است. اگر کار کردن مایۀ رنج و زحمت است ولی در مقابل، بیکاری موجب ننگ و گمراهی می شود.

حضرت زین العابدین علیه السلام در دعای مکارم اخلاق عرضه می دارد:

خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا از کاری که اهتمام به آن (عبادت) بازم می دارد؛ بی نیاز گردان و مرا به کاری وادار که فردا (قیامت) دربارۀ آن از من بازخواست می کنی و روزهای مرا در راه آنچه که برای آن آفریده شده ام صرف نما.

ص:341


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 59. [1]

تندرستی و صحتی که با عبادت بگذرد و فراغتی که با پاکدامنی همراه باشد؛ روزیم فرما. (1)

فرشتگان نویسندۀ اعمال نیک و شر

اشاره

طبیعت انسان تلاش دارد هر خیری را با شری از بین ببرد. از آن جهت که انسان نمی خواهد کاری را به رایگان انجام دهد باید همیشه پاداش خیر را از خدا بخواهد تا از کسی که برایش انجام داده انتظار جبران نداشته باشد.

و بعضی انسان های مغرور نمی دانند که اعمال خیر و شرّشان در پروندۀ محاسبه ثبت می شود و فرشتگان بامدادان و شامگاه با دستی پر با کارنامه ای سفید یا سیاه به سوی حق باز می گردند و گزارش کار بندگان را مو به مو، حضور حضرت حق می رسانند.

خداوند متعال هم برای از بین بردن عوامل غرور و غفلت و تقویت ایمان به معاد می فرماید:

وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَفِظِینَ * کِرَامًا کَتِبِینَ * یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ » (2)

و بی تردید بر شما نگهبانانی گماشته اند، * بزرگوارانی نویسنده * که آنچه را [ از خیر و شر ] انجام می دهید ، می دانند [ و ضبط می کنند . ]

فرشتگان مراقب همراه و همگام با انسان برای انجام مأموریت آماده اند:

إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ * مَّا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» (3)

ص:342


1- (1) - صحیفۀ سجادیه: دعای 20.
2- (2) - انفطار (82) : 10 - 12. [1]
3- (3) - ق (50) : 17 - 18.

[ یاد کن ] دو فرشته ای را که همواره از ناحیه خیر و از ناحیه شر ، ملازم انسان هستند و همۀ اعمالش را دریافت کرده و ضبط می کنند . * هیچ سخنی را به زبان نمی گوید جز این که نزد آن [ برای نوشتن و حفظش ] نگهبانی آماده است .

بدون شک خدای منّان قبل از هر کس و بهتر از هر واسطه ای شاهد و ناظر اعمال آدمی است ولی برای تأکید بیشتر و اطمینان انسان، مراقبان برتری را قرار داده است.

شخص زندیقی از امام صادق علیه السلام پرسید:

علت وجود فرشتگان مأمور ثبت اعمال نیک و ناپسند چیست ؟ در حالی که ما می دانیم خداوند دانا به آشکار و نهان هاست و از پنهان ترین ها هم آگاه است ؟

حضرت فرمود: خداوند با این کار فرشتگان را به بندگی گرفته و آنان را گواه بر خلق خویش قرار داده است تا بندگان به خاطر همراه بودن فرشتگان با آنان نسبت به طاعت خدا مواظبت بیشتری نشان دهند و از نافرمانی او بیشتر خودداری کنند.

ای بسا بنده ای که قصد گناه می کند، اما به یاد آن دو فرشته موکل بر خود می افتد و در نتیجه از گناه خودداری می ورزد و خویشتن را نگه می دارد؛ زیرا می گوید:

پروردگارم مرا می بیند و فرشتگان مراقب من به این گناه من گواهی خواهند داد.

خداوند همچنین از سر لطف و رأفت خود فرشتگان را بر بندگانش گماشته است تا شیطان های سرکش و حشرات آزار دهنده زمین و بسیاری از آفات و گزنده های دیگر را به اذن خدا به طوری که خودشان هم متوجه نشوند، از ایشان دفع کنند تا آنگاه که فرمان خدای عزّوجلّ در رسد. (1)سعید بن قیس همدانی گوید: روزی در میدان جنگ متوجّه مردی شدم که دو

ص:343


1- (1) - بحار الأنوار: 323/5، باب 17، حدیث 10؛ الإحتجاج: 348/2.

جامه دربرداشت، اسب خود را به سوی او حرکت دادم ناگهان دیدم امیر المؤمنین علیه السلام است. پرسیدم: ای امیرمؤمنان در چنین جایی ؟ فرمود: آری، ای سعید! هیچ بنده ای نیست مگر این که خداوند برای او حافظ و نگهدارنده ای قرار داده است. او دو فرشته دارد که او را حفظ می کنند تا از بالای کوهی سقوط نکند و یا در چاهی نیفتد ولی هرگاه اتفاقی پیش آید او را رها می کنند.» (1)البته در این حرکت حضرت که به جای زره و سپر دو لباس در جنگ پوشیده است؛ مقصود این نیست که به تقدیرات الهی توجه نداشته است، بلکه خواسته به سائل بفهماند که ما دو فرشته حافظ و مراقب داریم که در اعمال و آفات و بلایا نظارت دارند و به امر خداوند عمل می کنند.

امام باقر علیه السلام دربارۀ آیۀ:

لَهُ مُعَقِّبَتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ » (2)

برای انسان از پیش رو و پشت سر ، مأمورانی است که همواره او را به فرمان خدا [ از آسیب ها و گزندها ] حفظ می کنند .

فرمود: به فرمان خدا او را از این که در جایی بیفتد یا دیواری بر سرش خراب شود یا آسیبی به او برسد، حفظ می کنند و همین که أجلش رسید او را با آن تنها می گذارند و به سوی مقدّراتش می رانند. این معقّبات عبارتند از دو فرشته که در شب از او مراقبت می کنند. و دو فرشته که در روز محافظتش می نمایند و این کار را به نوبت انجام می دهند. (3)از آیات و روایات استفاده می شود این دسته از فرشتگان که مأموریت ثبت احوال و اسناد انسان ها را به عهده دارند؛ مسؤولیت پاسداری از جان آدمی از

ص:344


1- (1) - بحار الأنوار: 154/67، باب 52، حدیث 13؛ الکافی: 59/2، حدیث 8. [1]
2- (2) - رعد (13) : 11. [2]
3- (3) - تفسیر القمی: 360/1، [3] ذیل آیۀ 11 سورۀ رعد؛ بحار الأنوار: 179/56، باب 23، حدیث 16.

حوادث ناگوار و آفات و وسوسه های شیاطین را هم در دستور کار دارند.

و این برنامۀ نگهبانی تنها بخش اندکی از زمینه های ضمانت سلامتی و نگه داری از بشر است.

نوشتن اعمال در کلام شیخ صدوق

شیخ صدوق در باب اعتقادات امامیه نوشته است:

«اعتقاد ما در باب نوشتن اعمال آن است که هیچ بنده ای نیست مگر آن که دو ملک موکّلند که کل اعمالش را بنویسند پس هر که قصد عمل خیری کند یک حسنه برایش نوشته می شود و اگر عمل کند ده حسنه ثبت می گردد. و اگر قصد معصیت نماید بر او نوشته نمی شود تا عمل از او سر زند و چون مرتکب شود همان یک بر او نوشته گردد ولکن از وقتی که مرتکب آن شده تا هفت ساعت مهلت داده می شود اگر در این مدت توبه نماید نوشته نمی شود وگرنه ثبت گردد و آن دو ملک هر چیزی را حتی دمیدن در خاکستر را هم بر بنده می نویسند که حق تعالی در قرآن فرمود:

به درستی که گماشته برشمایند هر آینه حافظان اعمال، نویسندگان گرامی می دانند چه می کنید. (1)امیرمؤمنان علیه السلام به مردی گذشت که حرف های بیهوده می زد فرمود:

هر آینه به فرشتگان خود دیکته می کنی؛ نوشته ای را برای پروردگارت، پس بگو چیزی را که به کارت می آید و چیزی که سودی برایت ندارد، رها کن.» (2)

ص:345


1- (1) - انفطار (82) : 10 - 12.
2- (2) - اعتقادات الإمامیه و تصحیح الاعتقاد، شیخ صدوق: 68/1، باب 23.
نظارت بر اعمال

نیت انسان در تمام وجود او اثر می گذارد و فرشتگان از اسرار درونش به وسیلۀ آثار بیرونی آگاه می شوند، به یقین اگر آگاه نباشند نمی توانند اعمال انسان را به خوبی ثبت کنند، چرا که چگونگی نیت، در اخلاص و آلودگی عمل بسیار مؤثر است.

مولا امیرمؤمنان علیه السلام در باب تشویق به پرهیزکاری و نظارت بر اعمال می فرماید:

اِعْلَمُوا عِبَادَ اللّهِ انَّ عَلَیْکُم رَصَداً مِنْ انْفُسِکُمْ ، وَ عُیُوناً مِنْ جَوارِحَکُمْ وَ حُفّاظَ صِدْقٍ یَحْفَظُونَ اعْمالَکُمْ وَ عَدَدَ انْفاسِکُمْ لاتَسْتُرُکُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَهُ لَیْلٍ داجٍ وَ لایُکِنُّکُمْ مِنْهُمْ بابٌ ذُو رِتاجٍ . (1)

بندگان خدا، بدانید که بر شما از خود شما مراقبانی قرار داده شده و از اندامتان جاسوسانی بر وجودتان گمارده اند و محافظانی که از روی راستی اعمال و شمارۀ نفس هایتان را ضبط می کنند. تاریکی شب تار شما را از دید آنان نمی پوشاند و درب بزرگی که محکم بسته شده شما را از آنان پنهان نمی کند.

ص:346


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 156. [1]

[«3»وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیَّامُ حَیَاتِنَا وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُکَ الَّتِی لاَ بُدَّ مِنْهَا وَ مِنْ إِجَابَتِهَا فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِی عَلَیْنَا کَتَبَهُ أَعْمَالِنَا تَوْبَهً مَقْبُولَهً لاَ تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَی ذَنْبٍ اجْتَرَحْنَاهُ وَ لاَ مَعْصِیَهٍ اقْتَرَفْنَاهَا]

و هنگامی که روزگار زندگیمان سپری شود، و مقدار عمرمان بگذرد و به پایان برسد و دعوتت به مرگ که چاره از آن و اجابتش نیست، ما را آماده افتادن به کام مردن کند. پس بر محمد و آلش درود فرست، و پایان آنچه نویسندگان اعمال ما در پروندۀ ما خواهند نوشت، توبۀ پذیرفته شده قرار بده، توبه ای که پس از آن ما را بر گناهی که کسب کرده ایم و معصیتی که مرتکب شده ایم، نایستانی.

عاقبت به خیری در دنیا و آخرت

اشاره

در باب امتحان الهی، کلیدهای غیب و حکمت در اختیار خداوند است، هدایت و تربیت عامۀ الهی نسبت به انسان که به منظور فراخواندن او به نیک فرجامی و سعادت صورت می گیرد امتحان است؛ زیرا با این برنامه وضعیت موجود که آیا اهل سرای ثواب است یا سرای عقاب و کیفر، به مرحلۀ ظهور و عینی می رسد. پس ما اگر بخواهیم موجودی را در مقصدی به کار ببریم، در مرحلۀ نخست یک سلسلۀ اعمالی بر روی آن پیاده می کنیم تا صلاحیت یا عدم صلاحیت آن را دریابیم و

ص:347

ظرافت او را در رسیدن به کمال نهایی به دست آوریم. در نتیجه اصل هدایت و تربیت بشر و اعطای ابزار حرکت و تلاش و بهشت و جهنّم و قیامت، همه و همه در راه رساندن انسان به سرانجام نیک و عاقبت به خیری در دنیا و آخرت است.

خداوند این مقاصد را در چند آیه بیان فرموده است:

وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَوهِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْهَا لَانَسَْلُکَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعَقِبَهُ لِلتَّقْوَی » (1)

و خانواده ات را به نماز فرمان بده و خود نیز بر آن شکیبایی ورز ؛ از تو رزقی نمی طلبیم ، ما به تو روزی می دهیم و عاقبت نیک برای پرهیزکاری است .

تِلْکَ الدَّارُ الْأَخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَایُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ » (2)

آن سرای [ پرارزش ] آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین هیچ برتری و تسلّط و هیچ فسادی را نمی خواهند ؛ و سرانجام [ نیک ] برای پرهیزکاران است .

از دیدگاه قرآن و روایات اسلامی؛ ایمان، نماز، صبر، تسلیم و رضای حق، تقوا، توبه، شهادت در راه خدا، نیکوکاری، گذشت، تربیت و هدایت مردم، اندیشیدن، خدمت به مردم، دعای پدر و مادر، دوست و همسر خوب، سپاس گزاری، خیرات و مبرّات برای اموات از عوامل مهم نیک سرانجامی است و در منابع دیگر هم بر آن تأکید شده است.

علّامه طباطبایی رحمه الله در فصل پانزدهم از گفتاری که پیرامون روابط اجتماعی در

ص:348


1- (1) - طه (20) : 132. [1]
2- (2) - قصص (28) : 83. [2]

اسلام دارد می نویسد:

«دین حق سرانجام جهان را فرا می گیرد؛ و عاقبت، از آن پرهیزگاری است؛ زیرا نوع انسانی به موجب فطرتی که در او به ودیعه سپرده شده است در پی تحصیل سعادت حقیقی خویشتن است و سعادت واقعی او در این است که زندگی جسم و جان او هر دو تأمین شود و از دنیا و آخرتش هر دو بهره مند گردد و این همان اسلام و آیین توحید است. و اما انحرافاتی که در حرکت انسان به سوی هدفش و صعود او به اوج کمالش پیش می آید. این در حقیقت ناشی از خطا و اشتباه در تطبیق است؛ نه این که فطرت باطل باشد. و هدفی که دستگاه آفرینش دنبال می کند دیر یا زود به ناچار تحقق پیدا خواهد کرد...» (1)امام صادق علیه السلام تفاوت ارادۀ خداوند و حرف مردم در عاقبت انسان را، چنین بیان می کند:

یُسْلَکُ بالسَّعِیدِ طَرِیقَ الأَشْقیاءِ حَتّی یَقُولَ النّاسُ : ما أَشْبَهَهُ بِهِم، بَلْ هُوَ مِنْهُم! ثُمَّ یَتَدارَکُهُ السَّعَادَهُ . وَ قَدْ یُسْلَکُ بِالشَّقِیِّ طَریقَ السُّعَداءِ حَتّی یَقولَ النّاس ما أَشْبَهَهُ بِهِم بَلْ هُوَ مِنْهُم! ثُمَّ یَتَدارَکُهُ الشَّقاءُ. إِنَّ مَنْ عَلِمَهُ اللّهُ تَعالی سَعِیداً وَ إِنْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا إِلاّ فُواقُ ناقَهٍ خَتَمَ لَهُ بِالسَّعادَهِ . (2)

گاه انسان خوشبخت راه زیانکاران را می پیماید چندان که مردم می گویند چقدر او شبیه نگون بختان است بلکه یکی از آنان است. امّا سرانجام خوشبختی به سراغش می آید و گاه انسان بدبخت راه سعادتمندان را می پیماید تا آن جا که مردم می گویند: چقدر شبیه رستگاران است بلکه از آنان است. امّا سرانجام بدبختی او فرا می رسد. کسی که علم خدا بر

ص:349


1- (1) - تفسیر المیزان: 131/4 - 132.
2- (2) - الکافی: 154/1، حدیث 3؛ [1]بحار الأنوار: 159/5، باب 6، حدیث 15. [2]

خوشبختی او تعلق بگیرد اگر از عمر دنیا به اندازۀ فاصلۀ بین دو دوشیدن شتر باقی مانده باشد، سرانجام خوشبخت می شود.

حضرت علی علیه السلام روزی دربارۀ شکافته شدن قبر و برانگیخته شدن در قیامت، به دوستانش فرمود:

اگر پایان کارت با نیکبختی همراه شود، به سوی نعمت ها خواهی رفت و تو پادشاه فرمانبردار خواهی شد و در امان و به دور از هراس خواهد بود، فرزندانی با جام هایی از چشمه خوشگوار و سفید که نوشندگان را لذت بخشد، چونان رشتۀ مروارید بر گرد شما بچرخند. (1)به این منظور عمل فرد در نهایت، حقیقت امرش به خیر یا شر تأثیر به سزایی دارد.

امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

إنَّ حَقیقَهَ السَّعادَهِ أَنْ یُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالسَّعادَهِ ، وَ إنَّ حَقیقَهَ الشَّقاءِ أَنْ یُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالشَّقاءِ. (2)

حقیقت خوشبختی این است که کار آدمی به خوشبختی بینجامد و بدبختی حقیقی این است که کارش به سیه کامی پایان یابد.

بنابراین عاقبت به خیری انسان به این معناست که پایان کار وی همراه با کرامت و شرافت انسانی و ایمان به خدا باشد. البته متأسفانه بعضی از مردم فکر می کنند عاقبت به خیری این است که کسی عمری را خوش باشد و در پایان عمر توبه کند و عمل نیکو انجام دهد، حال آن که این شیوه صحیح نیست؛ در حقیقت عاقبت به خیر یعنی انسان زندگی جدیدی را برپا کند و با نیت و عمل شایسته از دنیا برود.

ص:350


1- (1) - بحار الأنوار: 373/74، باب 14، حدیث 35؛ الأمالی، شیخ طوسی: 652، حدیث 1353.
2- (2) - معانی الأخبار: 345؛ بحار الأنوار: 364/68، باب 90، حدیث 3. [1]

به ویژه هر گاه انسانی در دنیا از نظر مالی به یاری بندگان مؤمن بشتابد از کرامت و لطف و رحمت الهی خاصی برخوردار می شود. انفاق مالی به صورت صدقه و قرض از اسباب آمرزش گناهان، نجات از آتش دوزخ و بهره مندی از نعمت های فراوان بهشت است. و اگر با قصد رضای الهی باشد سرانجام خیری مؤثّر برای انسان در پی خواهد داشت.

در روایتی آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله به یکی از مسلمانان فرمود:

می خواهی تو را به موضوعی راهنمایی کنم که با عمل به آن خداوند تو را به بهشت ببرد؛ او گفت: بلی ای رسول خدا صلی الله علیه و آله !

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: از آنچه خداوند به تو داده تو هم به نیازمندان بده. او گفت: اگر خودم نیازمندتر از او باشم چه کنم ؟

حضرت فرمود: مظلوم را یاری کن. او گفت: اگر خودم ناتوان تر از او باشم چه کنم ؟

فرمود: برای نادان کاری انجام بده، یعنی راهنمایی اش کن. عرض کرد: اگر خودم از او نادان تر بودم چه کنم ؟

حضرت فرمود: زبانت را به غیر از خیر خاموش نگه دار. آیا شاد نمی شوی که یکی از این خصلت ها در تو باشد و به بهشت برده شوی.» (1)این حکایت نشانگر این است که یاری رسانی مؤمن منحصر به کمک مالی تنها نیست؛ بلکه هر گونه حرکتی که سبب نجات شخصی از گرفتاری مالی و کاری و جانی، حتی مشکلات علمی و دینی گردد از شیوه های ختم به خیر و کامروایی است.

از سوی دیگر ترس از عاقبت سوء و شومی سرانجامی، دل های اهل معرفت را جریحه دار ساخته و بر آن ناله ها از سینه و اشک ها از دیدگان برآمده است. گروهی از

ص:351


1- (1) - الکافی: 113/3، حدیث 5؛ [1] بحار الأنوار: 296/68، باب 78، حدیث 69.

اهل عرفان از درک آن حالت ناتوان شده اند و قدم هایشان لرزیده است. بنابراین اهل حق و سعادت، با دعا و ذکر و اشتیاق به حق تعالی، طلب حسن عاقبت می کنند و تداوم بر این حال را تا دم مرگ، خواستارند.

مقام محب در نزد حبیب دارای ذوق و شوقی است که تنها با حب و علاقه درک می شود. همان طور که برای ذکر مراتبی است برای ذاکر هم به حسب جایگاه او درجاتی است که در سلوک به معرفت حق و نیک عاقبتی برقرار گردیده است.

پس ذکر برای انسان وسیله ای است برای دلدادگی به محبوب تا در حب ذات حق فانی گردد.

سُئِلَ سَهْلٌ (1): مَا الذِّکر؟ قالَ : الطّاعَهُ . قُلْتُ : مَا الطّاعَهُ ؟ قالَ : الإِخْلاصُ . قُلْتُ :

مَا الإِخْلاص ؟ قالَ : المُشاهَدَهُ . قُلْتُ : وَ مَا المُشاهَدَهُ ؟ قالَ : الْعُبُودِیَّهُ . قُلْتُ : مَا العُبُودِیَّهُ ؟ قالَ : الرِّضا. قُلْتُ : مَا الرِّضا؟ قالَ : الإِفْتِقارُ. قُلْتُ : مَا الإِفْتِقارُ؟ قالَ :

التَّضَرُّعُ و الإِلْتِجاءُ، سَلَّمَ ثُمَّ سَلَّمَ إِلَی المَمَاتِ . (2)

از سهل پرسیده شد: ذکر چیست ؟ گفت: فرمانبری، گفتم: فرمانبری چیست ؟ گفت: خالص گردانیدن، گفتم: خالص چیست ؟ گفت: دیدن، گفتم: دیدن چیست ؟ گفت: بندگی، گفتم: بندگی چیست ؟ گفت: خشنودی، گفتم: خشنودی چیست ؟ گفت: نیازمندی، گفتم: نیازمندی چیست ؟ گفت: زاری و پناهندگی و تسلیم سپس تسلیم، تا مرگ.

داستانی در سوء عاقبت

امام خمینی رحمه الله نقل کردند که:

ص:352


1- (1) - سهل ابن عبداللّه تستری از بزرگان اهل تصوّف و طریقت می باشد. (لغت نامه دهخدا).
2- (2) - تفسیر السّلمی: 146/2، ذیل آیۀ 35 سورۀ احزاب؛ لوامع الأنوار العرشیّه فی شرح الصحیفه السّجادیه: 570/2، دعای 11. [1]

مردی در زمان جوانی من در شهری پس از عمری زحمت در راه تحصیل امور مادّی خانه ای مجلّل برای خود و فرزندانش بنا کرد، چند روزی از نشستن در آن خانه نگذشته بود که مرگش فرارسید، کلمۀ طیّبۀ لا اله الّا اللّه به او تلقین کردند و او با ترشرویی از گفتن آن سرمی پیچید و با اوقات تلخی گفت: عمری برای فرزندانم و ساختن خانه زحمت کشیدم، اکنون که فرزندانم بزرگ شده اند و می خواهم کنار آنان در این خانه روزی چند خوش باشم خدا می خواهد مرا به جهان دیگر انتقال دهد؟ من هرگز از خدا راضی نخواهم بود. این بگفت و با ناراضی بودن از حق چشم از جهان بست.

در اصحاب رسول خدا و ائمّۀ طاهرین علیهم السلام کسانی بودند که ابتدای بسیار خوبی داشتند، ولی به عاقبت بسیار بدی دچار شدند، معاذبن جبل، سعد بن وقّاص، زبیر، طلحه از نمونه های بارز آن افرادند.

عبدالملک مروان و عاقبت او

عبدالملک مروان مدّتی از کثرت عبادت و رفت و آمد در مسجد به کبوتر مسجد، معروف شده بود. ولی پس از رسیدن به مقام و قدرت، از تمام عبادات و خیرات و مسائل الهی جدا شد و به یکی از پلیدترین چهره های ظلم و ستم مبدّل گشت.

در آخرین روز زندگی، دستور داد رختخوابش را به اطاقی در طبقۀ دوم ساختمانش که از چهار طرف مشرف به اطراف دمشق بود ببرند. در آن جا نگاهی به اطراف انداخت و فریاد زد: خداوندا، سراسر دفترم از گناه سیاه است، روانم آلوده و سنگین است، می خواهم از گناه توبه کنم ولی چون از تو بدم می آید توبه نمی کنم.

این بگفت و جان به مالک دوزخ سپرد.

ص:353

عاقبت عابدی از قوم موسی علیه السلام

او سال ها خدا را بندگی کرده بود، کارش به جائی رسیده بود که دیوانه ها و آنان که دچار امراض روانی بودند، برای معالجه نزد او آورده و نتیجه می گرفتند.

روزی زنی صاحب شرف را برادران وی نزد عابد آوردند و او را برای معالجه در صومعۀ وی گذاشتند، تا پس از علاج از مرض برگردند و او را بر خود ببرند. صورت زیبای زن، عابد را دچار وسوسۀ سخت کرد و کاری که نباید بشود، شد. پس از چند روز آثار حاملگی در زن دید، او را به قتل رساند و جنازه اش را در بیابان دفن کرد.

داستان در نزد حاکم فاش شد، او را دستگیر کردند، به عملش اقرار کرد و به فرمان امیر به دار رفت. شیطان نزدش مجسّم شد گفت: آن وسوسه کار من بود، اکنون برایم سجده ای کن تا تو را نجات دهم. گفت: بر این دار مرا قدرت سجده نیست. آن دشمن خدا گفت: اشاره ای مرا کافی است. چون به اشاره رفت در همان حال هم جان داد و به این خاطر تمام خوبی هایش به باد رفت.

ابن عباس شاگرد حضرت علی علیه السلام این داستان را بر آیۀ ذیل تطبیق داده است. (1)کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إذْ قالَ لِلْاِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمّا کَفَرَ قالَ إنّی بَریءٌ مِنْکَ » (2)

[ داستان منافقان که کافران از اهل کتاب را با وعده های دروغ فریفتند ] چون داستان شیطان است که به انسان گفت : کافر شو . هنگامی که کافر شد ، گفت :

من از تو بیزارم .

ص:354


1- (1) - بحار الأنوار: 486/14 - 487، باب 32؛ [1] قصص الأنبیاء، جزائری: 460؛ مستدرک سفینه البحار: 330/1.
2- (2) - حشر (59) : 16. [2]

ای خوش آن عارف سالک که ز راه آگاه است حاصل بندگیش دیدن روی شاه است

گر جهان بینی و بس، فرق تو با حیوان چیست چشم انسان همه بینای جمال اللّه است

سرکویت شده از خون شهیدان دریا مگر ای جان جهان کوی تو قربانگاه است

خود که باشی تو که هر جامه بدوزم از وصف پیش بالای تو چون آورم آن کوتاه است

آه اگر لطف توام بدرقۀ ره نشود که گهر دارم و صد راهزنم در راه است

گر من از خود نیم آگاه صغیرا غم نیست بندۀ پیر مغانم که زمن آگاه است

(صغیر)

عاقبت به خیری فضیل

کارش سرقت بود، کاروان های تجارتی از دست او امان نداشتند، با نوچه هایش راه را بر کاروان ها می بستند و اموال آنان را به غارت می بردند.

شبی از پشت بامی برای دزدی و شهوترانی بالا رفت، در آن ساعت ملکوتی که بسیاری از مردم خواب بودند، مردی از عاشقان حق مشغول قرائت قرآن بود، این آیه را با صدای حزین تلاوت می کرد، آیه ای که صیقل دل و زدایندۀ زنگار از روح بود:

ص:355

اَلَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الحَقِّ » (1)

آیا برای اهل ایمان وقت آن نرسیده که دل هایشان برای یاد خدا و قرآنی که نازل شده نرم و فروتن شود ؟

با شنیدن این آیه، انقلابی عجیب در درونش پدید شد. بر همان بام به حضرت حق عرضه داشت: اگر به من می گویی، چرا، وقتش رسیده. از بام به زیر آمد و حرکت کرد. به وقت سحر به محلّی رسید که کاروانی بار انداخته بود. قافله سالار، اهل قافله را آرام آرام صدا می زد که برخیزید بار کنید، مبادا به حملۀ فضیل عیاض برخورد کرده سرمایۀ خود را از دست بدهیم. با گریه ای حزین و دلی شکسته صدا زد: قافله سالار، قافله را مترسان، سگی که از او می ترسیدید نیمه شب گذشته او را به بند کشیده و مردم را از شرّش خلاص کردند.

او به تدریج صاحبان کالاها را راضی و به منافع معرفت رو آورد، تا پس از مدّتی از عارفان عاشق شد و شاگردانی عارف تربیت کرد و کلمات نورانی در مسائل عرفانی و تربیتی از خود به یادگار گذاشت.

حکایت قوم یونس و بهلول نبّاش و بشر حافی، شناخته شدۀ تمام اهل ایمان است که با جرقّه ای الهی و بارقه ای ملکوتی عاقبت به خیر شدند و از شرّ دنیا و آخرت در امان رفتند.

مسألۀ عاقبت به خیری آن قدر مهم است که انبیا و امامان و اولیای الهی در دعاهای خود از حضرت حق با اصرار درخواست آن را داشتند.

عراقی شوریده حال می گوید:

ای هوای تو مونس جانم مایۀ درد و اصل درمانم

ص:356


1- (1) - حدید (57) : 16. [1]

مرغ جان تا بیافت دیدۀ باز در هوای تو می کند پرواز

گفتگوی تو روز و شب یارم جست و جوی تو حاصل کارم

دلم از عشق توست دیوانه تا تو شمعی تو راست پروانه

نیک در کار خویش حیرانم درد خود را دوا نمی دانم

(فخر الدین عراقی)

ص:357

[«4»وَ لاَ تَکْشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ یَوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِکَ «5»إِنَّکَ رَحِیمٌ بِمَنْ دَعَاکَ وَ مُسْتَجِیبٌ لِمَنْ نَادَاکَ .]

و پرده ای که بر ما پوشاندی، در برابر حاضران روز قیامت، از روی گناهان ما برندار، روزی که خبرهای بندگانت را آشکار می کنی. مسلّماً تو نسبت به کسی که می خواندت، مهربانی و نسبت به کسی که صدایت می زند، جواب دهنده ای.

رحمت حق

آنان که در میان مردم برای آبرو و حیثیت خود ارزش قائل نیستند و در برابر دیدگان جمع از هیچ گناه و معصیتی باک ندارند چگونه مورد پوشش عنایت حق و رحمت حضرت رحیم قرار بگیرند؟

آنان که آبروی بین مردم را سرمایه و مایۀ زندگی و خمیر عزّت و شخصیّت خود می دانند و در حدّ خود سر و سرّی هم با حضرت محبوب دارند، چون آلوده به گناه شوند و بر خلاف رضای دوست قدمی بردارند، ستّار العیوبی حقّ ، عیوب آنان را می پوشاند و آبروی آنان را حفظ می نماید.

یا سَتّارَ الْعُیُوبِ ، وَ یا کاشِفَ الْکُرُوبِ . (1)

ص:358


1- (1) - بحار الأنوار: 341/84، باب 13، حدیث 19؛ [1]المصباح، کفعمی: 247. [2]

ای پرده انداز بر عیوب و ای برطرف کنندۀ رنج ها و ناراحتی ها.

وَ بِرَحْمَتِکَ أخْفَیْتَهُ ، وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ . (1)

تویی آن آقایی که معاصی و گناهانم را با رحمتت پنهان داشتی و با فضل و عنایتت بر جرمم پرده پوشیدی.

در آن روزی که دربارۀ آن فرموده ای:

یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ» (2)

روزی که رازها فاش می شود .

و نیز فرموده ای:

وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ » (3)

و بگو : عمل کنید یقیناً خدا و پیامبرش و مؤمنان اعمال شما را می بینند ، و به زودی به سوی دانای نهان و آشکار بازگردانده می شوید ، پس شما را به آنچه همواره انجام می دادید ، آگاه می کند .

ستّار العیوب

از اوصاف جمالی و مظهر منّانی حق تعالی؛ ستّار العیوب است. آن خدایی که زیبایی ها را آشکار می کند و زشتی ها را می پوشاند؛ خدایی که بندگان را به خاطر جسارت بر ارتکاب معاصی کیفر نمی دهد و حریم بندگان را پرده دری نمی کند.

مؤمن که جامۀ پرهیزکاری و صداقت بر تن دارد به واسطۀ این که مظهر صفات

ص:359


1- (1) - مصباح المتهجّد: 849، دعاء الخضر علیه السلام ، دعای کمیل؛ [1]إقبال الأعمال: 709. [2]
2- (2) - طارق (86) : 9. [3]
3- (3) - توبه (9) : 105. [4]

الهی و فراگیر اسمای الهی است باید از حق بیاموزد و پوشش عیوب نماید.

پنهانی هایی را که از بندگان می داند یا می بیند آشکار ننماید.

هتک اسرار مردم از دیدگاه حضرت حق سخت مبغوض است و به همین جهت کسانی را که اسرار را منتشر می کنند در محضر قیامت و دیدگاه حاضران؛ علنی مجازات می کند؛ زیرا قیامت زمان ظهور واقعیت ها و برطرف شدن حجاب ظاهری دنیاست؛ به گونه ای که تمام رنگ ها و نقاب های دروغین برطرف می شود. از این روی قیامت را؛

یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ» (1)

روزی که رازها فاش می شود .

نامیده اند.

درخواست پرده پوشی و ترس از رسوایی در آخرت آنگاه حتمی می شود که همین راه و روش زندگی حیوانی را در دنیا بگذرانیم و سپس منتظر محاکمۀ حق باشیم تا پس از محاسبۀ گناهان و عصیانگری و برداشتن خیرات و حسنات نامۀ عمل؛ در پایان کار با دستی خالی روانۀ دوزخ شویم.

حضرت علی علیه السلام پرده داری بین حرمت خداوند و حیای انسان را لازم می داند و می فرماید:

إِتَّقِ اللّهَ بَعْضَ التُّقَی وَ إِنْ قَلَّ ، وَ اجْعَلْ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللّهِ سِتْراً وَ إِنْ رَقَّ . (2)

خدا را بپرهیز اگر چه کم باشد و بین خود و خداوند پردۀ حرمت قرار داده اگر چه نازک باشد.

بنابراین حفظ حریم الهی به این است که باید پلی برای ارتباط و پوششی برای

ص:360


1- (1) - طارق (86) : 9. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 242. [2]

التفات خداوند باقی گذاشت تا در هنگام گرفتاری و رسوایی بتوان به دامن حق بازگشت و پناهی مطمئن انتخاب کرد.

مردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت:

أُحِبُّ أَنْ یَسْتُرَ اللّهُ عَلی عُیُوبی قالَ : اسْتُرْ عُیُوبَ إِخْوانِکَ یَسْتُرُ اللّهُ عُیُوبَکَ . (1)

دوست دارم خداوند عیب هایم را بپوشاند، حضرت فرمود: عیب های برادرانت را بپوشان تا خداوند عیب های تو را بپوشاند.

بر اساس این فرمایش پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله ، پرده پوشی از صفات نیک مؤمن است.

مَنْ سَتَرَ أَخاهُ فی فاحِشَهٍ رَآها عَلَیهِ سَتَرَهُ اللّهُ فی الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ . (2)

هر که از برادر خود کار زشتی مشاهده کند و آن را بپوشاند خداوند در دنیا و آخرت عیب پوش او باشد.

بخشندگی از بزرگترین خصلت های خداوند است که موجب نزدیکی خدا و بنده اوست. بخشندگی یکی از درختان بهشت است که شاخه های آن در دنیا آویزان است. بنابراین هر که بخشنده باشد به یکی از شاخه های آن آویزان شده و آن شاخه او را به طرف بهشت می کشاند.

امام علی علیه السلام می فرماید:

السَّخاءُ سَتْرُ الْعُیُوبِ . (3)

بخشش گری، پوشش عیب هاست.

ص:361


1- (1) - کنز العمال: 129/16، حدیث 44154.
2- (2) - کنز العمال: 250/3، حدیث 6392؛ کشف الخفاء: 252/2، حدیث 2497.
3- (3) - غرر الحکم: 379، حدیث 8566. [1]

غِطاءُ العُیُوبِ السَّخاءُ وَ الْعَفافُ . (1)

روپوش عیب ها، بخشش و مناعت طبع است.

چگونه بخشش و بزرگواری معایب را می پوشاند؟

همان گونه که خداوند تعالی با بخشش و گذشت از خطاها و عیب های بندگان زمینه های زندگی طبیعی و نیکوتر را فراهم می سازد و آنان را به مرز توبه و اصلاح نفس می رساند، نسبت به مؤمن هم این گونه است که بزرگ منشی و بخشش او پوششی بر معایب است.

بنابراین امیرمؤمنان علیه السلام نشانه ای از فضیلت خردمند را چنین بیان می فرماید:

إِحْتَمِلْ ما یَمُرُّ عَلَیْکَ ؛ فَإِنَّ الْاِحْتِمالَ سَتْرُ الْعُیُوبِ وَ إِنَّ الْعاقِلَ نِصْفُهُ احْتِمالٌ وَ نَصِفُهُ تَغافُلٌ . (2)

آنچه را بر تو می گذرد تحمّل کن؛ زیرا تحمّل پوشش عیب هاست و همانا عاقل نصف او بردباری و نصف او چشم پوشی است.

به تعبیر دیگر از حوادث روزگار شکوه و ناله نکن؛ زیرا در بردباری و آسان گیری ناخوشی ها و چشم پوشی از نادانی ها و کمبودهای اخلاقی مردم، نشانه ای از خردمندی است. از اثرات آن بخشندگی ها تحوّل انسان هاست.

جماعتی را به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند. آن حضرت به امیرمؤمنان علیه السلام دستور داد گردنشان را بزند و سپس امر فرمود: یک نفر از آنان را جدا کند و او را نکشد.

آن مرد پرسید: چرا مرا از دوستانم جدا کردی در حالی که جنایت من و دوستانم یکسان است.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خدای عزوجلّ وحی فرمود: تو بخشندۀ قوم خود هستی؛ تو

ص:362


1- (1) - غرر الحکم: 379، حدیث 8569. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 284، حدیث 6361. [2]

را نکشم.

مرد گفت: پس من نیز گواهی می دهم که خدایی نیست مگر اللّه و تو رسول خدایی. (1)هر گاه خداوند سبحان مصلحت بنده ای را بخواهد، کم گویی و کم خوری و کم خوابی را در دل او قرار می دهد چون هر که در سخن و خوراک و خواب زیاده روی کند خطاهای او بسیار می شود بی شرم و بی حیا شده سپس پارساییش کم می گردد، بعد دلش می میرد و به آتش دوزخ می رود.

بر این اساس امام علی علیه السلام به همه دوستداران اهل بیت علیهم السلام سفارش می فرماید:

اگر علاقمند جان خود و پوشیده ماندن عیب هایت هستی، کمتر سخن بگو و بیشتر خاموش باش، تا اندیشه ات فزونی گیرد و دلت نورانی شود. (2)پس نادان، اسیر زبان خویش است و با سخنی نابجا و نپخته نفس خود و جان دیگران را به زحمت می اندازد و به آلودگی ها و لغزش های اخلاقی دامن می زند.

از این رو حضرت علی علیه السلام در این باره فرموده:

قِلَّهُ الکَلامِ یَسْتُرُ الْعُیُوبَ وَ یُقَلِّلُ الذُّنُوبَ . (3)

کم گویی، عیب ها را می پوشاند و گناهان را می کاهد.

خلاصه این که: تلافی آنچه به خاطر خاموشی از دست برود، آسانتر از جبران چیزی است که به موجب فک زدن از بین رفته باشد و نگهداری آنچه در ظرف است با بستن درِ آن امکان پذیر است.

ص:363


1- (1) - بحار الأنوار: 354/68، باب 87، حدیث 16؛ الإختصاص: 253.
2- (2) - غرر الحکم: 211، حدیث 4093.
3- (3) - غرر الحکم: 211، حدیث 4093. [1]

دعای 12 : اعتراف به گناه و توفیق توبه

اشاره

ص:364

ص:365

ص:366

«1» اللَّهُمَّ إِنَّهُ یَحْجُبُنِی عَنْ مَسْأَلَتِکَ خِلاَلٌ ثَلاَثٌ وَ تَحْدُونِی عَلَیْهَا خَلَّهٌ وَاحِدَهٌ «2»یَحْجُبُنِی أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ وَ نَهْیٌ نَهَیْتَنِی عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَیْهِ وَ نِعْمَهٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَیَّ فَقَصَّرْتُ فِی شُکْرِهَا «3»وَ یَحْدُونِی عَلَی مَسْأَلَتِکَ تَفَضُّلُکَ عَلَی مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَیْکَ وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ إِلَیْکَ إِذْ جَمِیعُ إِحْسَانِکَ تَفَضُّلٌ وَ إِذْ کُلُّ نِعَمِکَ ابْتِدَاءٌ «4»فَهَا أَنَا ذَا یَا إِلَهِی وَاقِفٌ بِبَابِ عِزِّکَ وُقُوفَ الْمُسْتَسْلِمِ الذَّلِیلِ وَ سَائِلُکَ عَلَی الْحَیَآءِ مِنِّی سُؤَالَ الْبَائِسِ الْمُعِیلِ «5»مُقِرٌّ لَکَ بِأَنِّی لَمْ أَسْتَسْلِمْ وَقْتَ إِحْسَانِکَ إِلاَّ بِالْإِقْلاَعِ عَنْ عِصْیَانِکَ وَ لَمْ أَخْلُ فِی الْحَالاَتِ کُلِّهَا مِنِ امْتِنَانِکَ «6»فَهَلْ یَنْفَعُنِی یَا إِلَهِی إِقْرَارِی عِنْدَکَ بِسُوءِ مَا اکْتَسَبْتُ ؟ وَ هَلْ یُنْجِینِی مِنْکَ اعْتِرَافِی لَکَ بِقَبِیحِ مَا ارْتَکَبْتُ ؟ أَمْ أَوْجَبْتَ لِی فِی مَقَامِی هَذَا سُخْطَکَ ؟ أَمْ لَزِمَنِی فِی وَقْتِ دُعَایَ مَقْتُکَ ؟ «7»سُبْحَانَکَ لاَ أَیْئَسُ مِنْکَ وَ قَدْ فَتحَتَ لِی بَابَ التَّوْبَهِ إِلَیْکَ بَلْ أَقُولُ مَقَالَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ الظَّالِمِ لِنَفْسِهِ الْمُسْتَخِفِّ بِحُرْمَهِ رَبِّهِ «8»اَلَّذِی عَظُمَتْ ذُنُوبُهُ فَجَلَّتْ وَ أَدْبَرَتْ أَیَّامُهُ فَوَلَّتْ حَتَّی إِذَا رَأَی مُدَّهَ الْعَمَلِ قَدِ انْقَضَتْ وَ غَایَهَ الْعُمُرِ قَدِ انْتَهَتْ وَ أَیْقَنَ أَنَّهُ لاَ مَحِیصَ لَهُ مِنْکَ وَ لاَ مَهْرَبَ لَهُ عَنْکَ تَلَقَّاکَ بِالْإِنَابَهِ وَ أَخْلَصَ لَکَ التَّوْبَهَ فَقَامَ إِلَیْکَ بِقَلْبٍ طَاهِرٍ نَقِیٍّ ثُمَّ دَعَاکَ بِصَوْتٍ حَائِلٍ خَفِیٍّ «9»قَدْ تَطَأْطَأَ لَکَ فَانْحَنَی وَ نَکَّسَ رَأْسَهُ فَانْثَنَی قَدْ أَرْعَشَتْ خَشْیَتُهُ رِجْلَیْهِ وَ غَرَّقَتْ دُمُوعُهُ

ص:367

خَدَّیْهِ یَدْعُوکَ بِیَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ وَ یَا أَرْحَمَ مَنِ انْتَابَهُ الْمُسْتَرْحِمُونَ وَ یَا أَعْطَفَ مَنْ أَطَافَ بِهِ الْمُسْتَغْفِرُونَ وَ یَا مَنْ عَفْوُهُ أَکْثَرُ مِنْ نَقِمَتِهِ وَ یَا مَنْ رِضَاهُ أَوْفَرُ مِنْ سَخَطِهِ «10»وَ یَا مَنْ تَحَمَّدَ إِلَی خَلْقِهِ بِحُسْنِ التَّجَاوُزِ وَ یَا مَنْ عَوَّدَ عِبَادَهُ قَبُولَ الْإِنَابَهِ وَ یَا مَنِ اسْتَصْلَحَ فَاسِدَهُمْ بِالتَّوْبَهِ وَ یَا مَنْ رَضِیَ مِنْ فِعْلِهِمْ بِالْیَسِیرِ وَ یا مَنْ کَافَی قَلِیلَهُمْ بِالْکَثِیرِ وَ یَا مَنْ ضَمِنَ لَهُمْ إِجَابَهَ الدُّعَآءِ وَ یَا مَنْ وَعَدَهُمْ عَلَی نَفْسِهِ بِتَفَضُّلِهِ حُسْنَ الْجَزَآءِ «11»مَا أَنَا بِأَعْصَی مَنْ عَصَاکَ فَغَفَرْتَ لَهُ وَ مَا أَنَا بِأَلْوَمِ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْکَ فَقَبِلْتَ مِنْهُ وَ مَا أَنَا بِأَظْلَمِ مَنْ تَابَ إِلَیْکَ فَعُدْتَ عَلَیْهِ «12»أَتُوبُ إِلَیْکَ فِی مَقَامِی هَذَا تَوْبَهَ نَادِمٍ عَلَی مَا فَرَطَ مِنْهُ مُشْفِقٍ مِمَّا اجْتَمَعَ عَلَیْهِ خَالِصِ الْحَیَاءِ مِمَّا وَقَعَ فِیهِ «13»عَالِمٍ بِأَنَّ الْعَفْوَ عَنِ الذَّنْبِ الْعَظِیمِ لاَ یَتَعَاظَمُکَ وَ أَنَّ التَّجَاوُزَ عَنِ الْإِثْمِ الْجَلِیلِ لاَ یَسْتَصْعِبُکَ وَ أَنَّ احْتِمَالَ الْجِنَایَاتِ الْفَاحِشَهِ لاَ یَتَکَأَّدُکَ وَ أَنَّ أَحَبَّ عِبَادِکَ إِلَیْکَ مَنْ تَرَکَ الاِسْتِکْبَارَ عَلَیْکَ وَ جَانَبَ الْإِصْرَارَ وَ لَزِمَ الاِسْتِغْفَارَ «14»وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَیْکَ مِنْ أَنْ أَسْتَکْبِرَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أُصِرَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِمَا قَصَّرْتُ فِیهِ وَ أَسْتَعِینُ بِکَ عَلَی مَا عَجَزْتُ عَنْهُ «15»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ هَبْ لِی مَا یَجِبُ عَلَیَّ لَکَ وَ عَافِنِی مِمَّا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْکَ وَ أَجِرْنِی مِمَّا یَخَافُهُ أَهْلُ الْإِسَآءَهِ فَإِنَّکَ مَلِیءٌ بِالْعَفْوِ مَرْجُوٌّ لِلْمَغْفِرَهِ مَعْرُوفٌ بِالتَّجَاوُزِ لَیْسَ لِحَاجَتِی مَطْلَبٌ سِوَاکَ وَ لاَ لِذَنْبِی غَافِرٌ غَیْرُکَ حَاشَاکَ «16»وَ لاَ أَخَافُ عَلَی نَفْسِی إِلاَّ إِیَّاکَ إِنَّکَ أَهْلُ التَّقْوَی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَهِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اقْضِ حَاجَتِی وَ أَنْجِحْ طَلِبَتِی وَ اغْفِرْ ذَنْبِی وَ آمِنْ خَوْفَ نَفْسِی إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ ذَلِکَ عَلَیْکَ یَسِیرٌ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ .

ص:368

[«1»اَللَّهُمَّ إِنَّهُ یَحْجُبُنِی عَنْ مَسْأَلَتِکَ خِلاَلٌ ثَلاَثٌ وَ تَحْدُونِی عَلَیْهَا خَلَّهٌ وَاحِدَهٌ «2»یَحْجُبُنِی أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ وَ نَهْیٌ نَهَیْتَنِی عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَیْهِ وَ نِعْمَهٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَیَّ فَقَصَّرْتُ فِی شُکْرِهَا]

خدایا! مسلّماً سه خصلت، مرا از درخواست از حضرتت مانع می شود، و یک خصلت، مرا به جانب درخواست از تو پیش می برد. آن سه خصلتی که مانع درخواست من می باشد این است:

1. کار خوبی که مرا به آن فرمان دادی، و من در انجامش کندی کردم.

2. کار زشتی که مرا از آن بازداشتی، و من در ارتکابش شتاب ورزیدم.

3. نعمتی که به من دادی، و من در سپاس گزاریش کوتاهی کردم.

تکالیف الهیّه

اشاره

انسان، موجود با عظمت و این ظرف حقایق لاهوتی که او را به عنوان خلیفۀ صاحب خلقت در این سیّارۀ خاکی قرارش داده اند، به خاطر گوهر بی نظیر اختیار و قوّۀ عقل و درک، وداشتن روح الهی، برای ظهور دادن استعدادهای ملکوتیش از جانب حق مکلّف به تکالیفی عملی و اخلاقی و اعتقادی است.

عینیت دادن آن تکالیف برای او واجب عینی است و در صورت تحقّق دادن به آن تکالیف در عرصه گاه عقیده و اخلاق و عمل، از ملائکه برتر می رود:

امام رضا علیه السلام از پدرانش علیهم السلام ، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

ص:369

مَثَلُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجلَّ کَمَثَلِ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ ، وَ إنَّ الْمُؤْمِنَ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجلَّ أعْظَمُ مِنْ ذلِکَ . (1)

مؤمن در پیشگاه خدای عزّوجلّ همانند ملک مقرّب است و به حقیقت که مؤمن در نزد حق رتبه اش از ملک مقرّب عظیم تر است.

و در صورتی که دچار نفاق و فسق و زندقه گردد و به خاطر لذّت های زودگذر مادی، در برابر تکالیف الهیّه و حقایق ملکوتیّه جهت گیری نماید، در سعادت را به روی خود بسته و ارزش خویش را از هر حیوانی پست تر کرده است.

إنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لایُؤْمِنُونَ » (2)

یقیناً بدترین جنبندگان نزد خدا کسانی هستند که کافرند و [ به سبب لجبازی و عنادشان ] ایمان نمی آورند .

در پیشگاه حضرت محبوب، بین آنان که اجرا کنندۀ تکالیف الهیّه هستند و آنان که از برنامه های حق روگردانند هیچ وجه مشترکی وجود ندارد، روآورندگان به اوامر حق از ارزش والایی در دنیا و آخرت برخوردارند و فراریان از مسائل الهی همراه با پستی و ذلّت و تیره بختی اند، گرچه به آن توجه نداشته و اسیر غفلت و ندیدن وضع خود باشند.

وَ ما یَسْتَوِی الْأعْمی وَ الْبَصیرُ * وَ لَاالظُّلُماتُ وَلَا النُّورُ * وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ * وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَاالَاْمْواتُ إِنَّ اللّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» (3)

نابینا و بینا [ کافر و مؤمن ، ] یکسان نیستند ، * و نه تاریکی ها و نه

ص:370


1- (1) - بحار الأنوار: 21/6، باب 20، حدیث 15؛ [1]مستدرک الوسائل: 125/12، باب 86، حدیث 13695. [2]
2- (2) - انفال (8) : 55. [3]
3- (3) - فاطر (35) : 19 - 22. [4]

روشنایی ، * و نه سایه و نه باد گرم سوزان ، * و زندگان و مردگان هم یکسان نیستند . بی تردید خدا [ دعوت حق را ] به هر کس بخواهد می شنواند ؛ و تو نمی توانی [ دعوت حق را ] به کسانی که در قبرهایند بشنوانی .

آنان که سختی اجرای تکالیف را تحمّل می کنند ودو روزۀ دنیا را با آخرت معامله نمی نمایند و سر در راه دوست گذاشته به طاعت و خدمت مشغولند از خوشبخت ترین مردم اند و آنان که در برابر خواسته های حضرت حق موضع گرفته و کام جان به لذّت حرام شیرین می کنند و اجرای خواسته های حضرت حق موضع گرفته و کام جان به لذّت حرام شیرین می کنند و اجرای خواسته های حق را برای خود بار سنگینی فرض می نمایند از زیانکارترین مردم روی زمین هستند.

دستورهای حق و اجرای اوامر و فرامین الهی، عامل خیر دنیا و آخرت و روشن کنندۀ قلب است. بدون تردید اگر اوامر حضرت ربّ العزّه به سود انسان و به مصلحت آدمی نبود، از جانب حق صادر و به وسیلۀ انبیا تبلیغ نمی شد.

امر به نماز، روزه، حج، زکات، خمس، امر به معروف و نهی از منکر و تولّی و تبرّی و خدمت به بندگان همچون پدر و مادر، زن و فرزند، اقوام و اقربا و تمام مردم که هر یک دارای منافع دنیوی و اخروی است به مصلحت انسان می باشد و بدون این اوامر، زندگی و حیات معنا ندارد.

اجرای اوامر الهی و ادای تکالیف، به تدریج خانۀ قلب را منوّر به نور معنا می کند و آن نور چراغی فرا راه مبدأ و معاد انسان می گردد، تا جایی که آن نور، به تمام هستی و مملکت وجود آدمی سریان پیدا می کند و انسان نور محض و محض نور می شود.

نور مؤمن در روایات

در روایتی آمده است:

ص:371

فی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ ثَلاثَهُ أنْوارٍ: نُورُ الْمَعْرِفَهِ ، وَ نُورُ الْعَقْلِ ، وَ نُورُ الْعِلْمِ . فَنُورُ الْمَعْرِفَهِ کَالشَّمْسِ ، وَ نُورُ الْعَقْلِ کَالْقَمَرِ، وَ نُورُ الْعِلْمِ کَالْکَوْکَبِ ، فَنُورُ الْمَعْرِفَهِ یَسْتُرُ الْهَوی ، وَنُورُ الْعَقْلِ یَسْتُرُ الشَّهْوَهَ ، وَ نُورُ الْعِلْمِ یَسْتُرُ الْجَهْلَ ، فَبِنُورِ الْمَعرِفَهِ یُرَی الْحَقُّ ، وَ بِنُورِ الْعَقْلِ یُقْبَلُ الْحَقُّ ، وَبِنُورِ الْعِلْمِ یُعْمَلُ بِالْحَقِّ . (1)

در قلب مؤمن سه گونه نور است: نور معرفت، نور عقل، نور علم. نور معرفت همچون خورشید، نور عقل همانند ماه و نور علم به مانند ستاره است. نور معرفت پوشانندۀ هوا، نور عقل پوشانندۀ شهوت و نور علم پوشانندۀ جهل است. به نور معرفت، حق دیده می شود، به نور عقل، حق قبول می گردد و به نور علم، به حق عمل می شود.

آن کسی که حضرت حق سعادتش را بخواهد در دلش مایۀ نور قرار می دهد، سپس آن نور می درخشد، آنگاه اشعه می اندازد، سپس همچون ستاره می شود، پس از مدتی ماه و در نتیجه همچون خورشید به جلوه گری می رسد.

چون نور به قلب آید آدمی نسبت به دنیای غلط و امور آن دلسرد می شود؛ و وقتی آن نور درخشید دنیا را ترک و از آن مفارقت نماید؛چون ستاره شود از لذّات و شهواتش بگذرد؛ و وقتی قمر شود نسبت به دنیا و آنچه در آن است زهد ورزد؛ و زمانی که آن نور، خورشید شود نه دنیا بیند نه آخرت، بلکه جز خدا نشناسد؛جسد و قلب و کلام وی نور محض گردد و وجودی نورٌ علی نور شود.

امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوارش، از امیر المؤمنین علیه السلام روایت می کند:

الْمُؤْمِنُ یَتَقَلَّبُ فی خَمْسهٍ مِنَ النُّورِ، مَدْخَلُهُ نُورٌ، وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ، وَ عِلْمُهُ

ص:372


1- (1) - جامع الاسرار و منبع الأنوار: 1584، حدیث 1210.

نُورٌ، وَ کَلامُهُ نُورٌ، وَ مَنْظَرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ إِلَی النُّورِ. (1)

مؤمن در پنج نور می غلطد: ورودش نور، خروجش نور، دانشش نور، کلامش نور و چهرۀ پاکش در قیامت نور است.

انسان در کلام پیامبر

انسان به تعبیر رسول خدا صلی الله علیه و آله همچون معدن است:

اَلنّاسُ مَعادنُ کَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ . (2)

مردم گوهرهایی مثل طلا و نقره هستند.

در این معدن گوهرهای ناب ملکوتی و حقایق لاهوتی به ودیعت گذاشته شده، ظهور این حقایق و گوهرها فقط و فقط در گرو اجرای تکالیف شرعیه و مسئولیت های انسانیّه است.

اگر آدمی به انجام واجبات و فرائض قیام نکند همچون معدن دربسته ای می ماند که به کشف اشیای قیمتی آن اقدام نشده و با اجرای سنن حضرت محبوب، رضایت و خشنودی او در دنیا و آخرت و بهشت عنبر سرشت درعرصه گاه قیامت به دست می آید.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

اَلْفَرائِضَ الْفَرائِضَ ، أَدُّوها إلَی اللّهِ تُؤَدِّکُمْ إلَی الْجَنَّهِ ، انَّ اللّهَ حَرَّمَ حَراماً غَیْرَ مَجْهُولٍ ، وَ أحَلَّ حَلالاً غَیْرَ مَدْخُولٍ . (3)

ص:373


1- (1) - بحار الأنوار: 17/65، باب 15، حدیث 24؛ [1] الخصال: 277/1، حدیث 20.
2- (2) - بحار الأنوار: 65/58، باب 42، حدیث 51؛ [2] من لایحضره الفقیه: 380/4، حدیث 5821.
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 166. [3]

واجبات! واجبات! آنها را به پیشگاه خداوند ادا کنید تا شما را به بهشت برسانند. خداوند چیزهایی را که بر شما مجهول نیست حرام کرد و چیزهایی را که در آن عیبی نیست حلال کرد.

وجود ما همچون سرزمین با استعداد و تکالیف الهیّه به مانند دانه های نباتی است، این دانه ها چون به دست با کفایت نبوّت و ولایت در عرصه گاه هستی ما کاشته شود و نور توفیق و رحمت حق بر آن بتابد و ثمرۀ قبول از آن بروید به سعادت دنیا و آخرت رسیده و به منفعت ابدی دست یافته ایم.

با اجرای واجبات حق و دوری گزیدن از محرّمات، بدون تردید در دایرۀ شکر نعمت افتاده و حقّ حضرت محبوب را رعایت نموده و به قدردانی از الطاف آن معبود یگانه موفق شده ایم.

خرّم آن کس که ز وصل تو نوائی دارد یا به سر از غم عشق تو هوایی دارد

به چمن بلکه به گلشن ندهم مرغی را که به یاد گل روی تو نوایی دارد

گر تو را کس به دو عالم بدهد مغبون است با یکی چون تو دو عالم چه بهایی دارد

بر کسی رشک نبُردست دلم در همه عمر جز بر آن کس که سر کوی تو جایی دارد

سرمویش به متاع دو جهان می ارزد ماهرویی که به دل مهر و وفایی دارد

به گلستان نرود بلکه به گلزار جنان هر که در کوی دل آرام سرایی دارد

کوه اگر بانگ دهد زنده نمی خوانندش نیست داود هر آن کس که صدایی دارد

عاقبت همچو گدا بر سر ره ننشیند پادشاهی که نظر سوی گدایی دارد

از چه اینقدر کشی رنج مداوای غمام مگر این خستۀ بیمار شفایی دارد

(غمام همدانی)

محرّمات الهیّه

تردیدی در این برنامه نیست که بسیاری از امور برای انسان ضرر فاحش و خطر

ص:374

سنگین دارد. پاره ای از برنامه ها برای ناحیۀ عقل و عدّه ای از امور برای ناحیۀ قلب و یک سلسله حرکت باطل برای ناحیۀ نفس و قسمتی از برنامه ها برای ناحیۀ جسم ضرر فراوان دارد، ضرری که از انسان متوجه دیگران هم می شود.

مجموع این امور مضرّه را جز ذات اقدس حق کسی آگاه نیست، از این جهت تمام آنچه را که برای انسان ضرر داشته حرمت آن را به توسط کتب آسمانی، یا انبیا و امامان اعلام داشته وبی تفاوت نسبت به محرّمات و مرتکب آن را اهل عذاب و عقاب سخت دانسته است.

ارتکاب محرّمات و آلوده شدن به معاصی، ساختمان با عظمت عقل و دنیای با صفای جان و نقش زیبای نفس و خانۀ پرقیمت قلوب و دنیای جسم را به تباهی می کشد و امروز و فردای انسان را به باد فنا می دهد.

ضرر محرّمات و خطر منهیّات، چیزی است واضح وحقیقتی است روشن، چنانکه نیاز به دلیل و برهان و احتیاج به منطق و استدلال ندارد.

روی آوردن به محرّمات و منهیّات، عین نادانی و محض ضلالت و در حقیقت نوشیدن زهر قاتل و تیشۀ نابودی به ریشۀ خودزدن است.

محرّمات الهی در قرآن

«وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ المُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ » (1)

و از فحشا و منکر و ستم گری نهی می کند .

وَ ما ارِیدُ أنْ اخالِفَکُمْ إلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ إنْ اریدُ إلَّاالْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی إلّابِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إلَیْهِ انیبُ » (2)

ص:375


1- (1) - نحل (16) : 90. [1]
2- (2) - هود (11) : 88. [2]

و من نمی خواهم آنچه که شما را از آن باز می دارم خود مرتکب شوم ؛ تا جایی که قدرت دارم جز اصلاح [ شما را ] نمی خواهم ؛ و توفیقم فقط به [ یاری ] خداست ؛ بر او توکّل کردم و به سوی او باز می گردم .

فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ احِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللّهِ کَثیراً * وَ أَخْذِهِمُ الرِّبا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ مِنْهُمْ عَذاباً ألیماً» (1)

پس به کیفر ستمی که یهودیان [ به آیات خدا و بر خود و دیگران ] روا داشتند ، و به سزای آن که بسیاری از مردم را از راه خدا بازداشتند ، چیزهای پاکیزه ای را که بر آنان حلال شده بود [ مانند صید ماهی و خوردنِ چربی و شیر و گوشت حیوانات ] حرام کردیم . * و [ نیز به سبب ] ربا گرفتنشان با آن که از آن نهی شده بودند ، و خوردن اموال مردم به باطل و نامشروع [ پاکیزه های حلال شده را بر آنان حرام کردیم ] و ما برای کافران عذابی دردناک آماده کرده ایم .

وَلَوْ تَری إذْ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یالَیْتَنا نُرَدُّ وَلا نُکَذِّبُ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ * بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إنَّهُمْ لَکاذِبُونَ » (2)

اگر هنگامی که آنان را بر آتش [ دوزخ ] نگه داشته اند ببینی [ حالتی ذلّت بار و وضعی هول انگیز می بینی ] می گویند : ای کاش به دنیا بازگردانده می شدیم ، و در آن جا آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم ، و از مؤمنان می شدیم . * [ ولی آرزوی آنان از روی صدق و راستی نیست ] بلکه آنچه

ص:376


1- (1) - نساء (4) : 160 - 161. [1]
2- (2) - انعام (6) : 27 - 28. [2]

[ از حقّانیّت توحید و نبوّت و معاد ] پیش از این پنهان می داشتند برای آنان آشکار شده [ که این گونه آرزو می کنند ] ، و اگر به دنیا بازگردانده شوند ، یقیناً به کفر و شرکی که از آن نهی شده اند بازمی گردند ؛ و مسلّماً آنان دروغگویند .

فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خاسِئینَ » (1)

و هنگامی که از آنچه نهی شدند سرکشی کردند ، به آنان گفتیم : به شکل بوزینگانی رانده شده درآیید !

قُلْ إنّی نُهیتُ أَنْ أعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أهْواءَ کُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إذاً وَ ما أنَا مِنَ الْمُهْتَدینَ » (2)

بگو : من از پرستیدن کسانی که شما به جای خدا می پرستید نهی شده ام . بگو :

من از هواهای نفسانی شما پیروی نمی کنم که در آن صورت گمراه شده ام و از راه یافتگان نخواهم بود .

إنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریماً» (3)

اگر از گناهان بزرگی که از آنها نهی می شوید دوری کنید ، گناهان کوچکتان را از شما محو می کنیم ، و شما را به جایگاهی ارزشمند و نیکو وارد می کنیم .

محرّمات الهی در روایات

امام علی علیه السلام در باب محرمات الهی می فرماید:

ص:377


1- (1) - اعراف (7) : 166. [1]
2- (2) - انعام (6) : 56. [2]
3- (3) - نساء (4) : 31. [3]

اُهْجُرِ اللَّهْوَ فَإنَّکَ لَمْ تُخْلَقْ عَبَثاً فَتَلْهُو، وَ لَمْ تُتْرَکْ سُداً فَتَلْغُو. (1)

از آنچه بازیچه و بیهوده و بی منفعت است بپرهیز که بیهوده آفریده نشده ای تا سرگرم بیهوده کاری شوی و سر خود رهایت نخواهند کرد تا هرزه گر باشی.

و نیز فرمود:

إحْذَرِ الْحَیْفَ وَ الْجَوْرَ، فَإنَّ الْحَیْفَ یَدْعُو إلَی السَّیْفِ ، وَ الْجَوْرَ یَعُودُ بِالْجَلاءِ وَ یُعَجِّلُ الْعُقُوبَهَ وَ الْاِنْتِقامَ . (2)

از جفا و ستمکاری برحذر باش که محصول ظلم و ستم، جنگ و خونریزی است. جور و ستم مورّث هجرت و دوری و طرد و باعث نزدیک شدن کیفر و انتقام است.

و نیز فرمود:

اِرْفِضُوا هذِهِ الدُّنْیَا فإنّها ذَمیمَهٌ فَقَدْ رَفَضَتْ مَنْ کانَ اشْعَفَ بِها مِنْکُمْ . (3)

این حبّ دنیای مذموم را از دست دل رها کنید؛ زیرا این دنیا گذشتگانی را که پیش از شما دل بستۀ به آن بودند رها کرد و به دور انداخت.

و نیز فرمود:

اُهْجُرُوا الشَّهَواتِ فَإنَّها تَقُودُکُمْ إلَی رُکُوبِ الذُنُوبِ وَ التَّهَجُّمِ عَلَی السَّیِّئاتِ . (4)

از شهوات و امیال و خواسته های غلط کناره گیری کنید که آنها شما را به سوی در افتادن در گناه و یورش به سوی زشتی ها رهنمون می شوند.

ص:378


1- (1) - غرر الحکم: 460، حدیث 10540. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 457، حدیث 10447. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 138، حدیث 2414؛ [3] عیون الحکم و المواعظ : 88.
4- (4) - غرر الحکم: 305، حدیث 6972؛ [4]مستدرک الوسائل: 343/11، باب 42. [5]

و نیز فرمود:

اِتَّقُوا الْبَغْیَ فَإنَّهُ یَجْلِبُ النِقَمَ ، وَ یَسْلُبُ النِّعَمَ ، وَ یُوجِبُ الْغِیَرَ. (1)

از کجروی بپرهیزید که باعث جلب نقمت وسلب نعمت و تغییر و تحوّل کمرشکن در زندگی است.

و نیز فرمود:

اِحْذَرِ الْهَزْلَ وَ اللَّعِبَ وَ کَثْرَهَ الْمُزاحِ وَ الضِّحْکِ وَ التُّرَّهاتِ . (2)

از سبکی و بازیگری و شوخی زیاد و پرخندیدن و سخنان یاوه گفتن خودداری کنید.

در هر صورت ارتکاب محرّمات دارای ضرر فوق العاده ای است که آن ضرر مستقیماً متوجه دنیا و آخرت گناهکار است.

ای خداوند مهربان، ای آن که عاشق تر از تو نسبت به انسان وجود ندارد، ای مهر تابان قلب محبّان، ای چراغ شب عاشقان، ای لطف بی نهایت در بی نهایت، امر و نهی تو تجلّی عشق تو به بندگان توست، به آنچه انسان را امر کرده ای و از آنچه نهی فرموده ای به مصلحت او بوده، اجرای امر و نهی تو دنیای انسان را به معنای حقیقی آباد و آخرتش را عرصه گاه عیش راضیه می نماید، این درویشان خاک نشین و فقیران تهیدست و دردمندان محتاج را برای اجرای تمام اوامر و ترک معاصی و دورشدن از منهیّات و محرّمات توفیق عنایت کن و آنان را از افتادن در شهوات و امیال غلط به لطف و محبّتت حفظ فرما که ما را تکیه گاهی جز تو و طبیبی غیر تو نمی باشد.

ص:379


1- (1) - غرر الحکم: 456، حدیث 10421 ؛ [1]مستدرک الوسائل: 87/12، باب 74. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 461، حدیث 10547. [3]

ابلیس شبی رفت به بالین جوانی آراسته با شکل مهیبی سرو بر را

گفتا که منم مرگ اگر خواهی زنهار باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را

یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار یا بشکنی از مادر و خود سینه و سر را

یا آن که بنوشی دوسه جامی تو از این می تا آن که بپوشم زهلاک تو نظر را

لرزید از این بیم جوان بر خود و جا داشت کز مرگ فتد لرزه به تن ضیغم نر را

گفتا پدر و مادر من هر دو عزیزند هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را

لکن چو به می دفع شر از خویش توان کرد نوشم دو سه جامیّ و کنم دفع خطر را

نوشید دو جامیّ و چو شد خیره زمستی هم مادر خود را زد و هم کشت پدر را

ای کاش شود خشک بُن تاک خداوند زین مایۀ شر حفظ کند نوع بشر را

(ایرج میرزا)

کوتاهی در شکر نعمت

اشاره

شکر نعمت ها حقیقتی است عملی که هیچ برنامه ای جای آن را نمی گیرد. این واقعیتی است که از قول حضرت حق به داود علیه السلام استفاده می شود به وقتی که از

ص:380

پروردگار سبحان می پرسد: شکر چیست ؟ جواب می شنود: مصرف کردن نعمت در جایی که خواستۀ خود من است.

وقتی انسان عاقل و بیدار، سستی و تنبلی خویش را نسبت به اجرای اوامر الهیّه و سرعت خود را در آلوده شدن به محرّمات و تقصیرش را در برابر نعمت ها برای شکر و سپاس حضرت دوست می بیند، از دعا و درخواست و عرض حاجت و نیاز به پیشگاه پروردگار باز می ماند، چرا که بر اثر این سه برنامه غرق خجالت و حیاست.

سرشت طبیعی انسان این است که در برابر نیکی سپاس گزار باشد و اگر کسی برخلاف سجیۀ فطری خود رفتار کند مورد سرزنش خردمندان قرار می گیرد.

در این باره امام حسن مجتبی علیه السلام می فرماید:

اللُّؤْمُ أَنْ لاتَشْکُرَ النِّعْمَهَ . (1)

پستی این است که انسان سپاسگزار نعمت نباشد.

امیر المؤمنین علی علیه السلام می فرماید:

نِعْمَهٌ لاتُشْکَرُ کَسَیِّئَهٍ لاتُغْفَرُ. (2)

نعمتی که سپاس گزاری نشود مانند گناهی است که آمرزیده نشود.

یعنی گناهکاری در زشتی و زیان، آثاری دارد که ناسپاسی همان وضعیت را داراست.

از این رو رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بسیار به ادای حق الهی اهمیت داده و می فرماید:

ص:381


1- (1) - بحار الأنوار: 105/75، باب 19، حدیث 4؛ تحف العقول: 233. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 280، حدیث 6212. [2]

من دربارۀ شما از نعمت ها بیشتر از گناهان بیمناکم؛ بدانید که نعمت هایی که شکر آن گزارده نشود، هلاکت قطعی است. (1)گاهی اوقات انسان به بلایی امیدوار باشد بهتر است از ناسپاسی که دربارۀ نعمتی روا کند چو بلاکشی و صبر در مصیبت دارای اجر و پاداش است؛ امّا عاقبت ناسپاسی زوال نعمت و محاکمۀ خداوند و ورود به جهنّم است.

خدای متعال در آیاتی از کوتاهی بندگان گله مند است که می فرماید:

وَلَقَدْ مَکَّنَّکُمْ فِی الأَْرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَیِشَ قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ » (2)

و شما را در زمین جای دادیم ، و در آن برای شما وسایل و ابزارزندگی قرار دادیم ، ولی بسیار اندک و کم ، سپاس می گزارید .

و یا در جای دیگر پس از یادآوری نعمت ها و برکاتی که به اهل داود علیه السلام عنایت فرمود؛ به خاندان او می فرماید:

اعْمَلُواْ ءَالَ دَاوُدَ شُکْرًا وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ» (3)

ای خاندان داود ! به خاطر سپاس گزاری [ به فرمان ها حق ] عمل کنید ؛ و از بندگانم اندکی سپاس گزارند .

حضرت امام صادق علیه السلام در بیان خواستۀ به حقِ خداوند می فرماید:

اگر نزد خداوند عبادتی بهتر از شکرگزاری در همه حال وجود داشت که بندگان مخلصش با آن عبادتش کنند، هر آینه آن کلمه را دربارۀ همه مخلوقات به کار می برد؛ اما چون عبادتی بهتر از آن نبود، از میان عبادات آن

ص:382


1- (1) - نهج الفصاحه: 621، حدیث 2202. [1]
2- (2) - أعراف (7) : 10. [2]
3- (3) - سبأ (34) : 13. [3]

را خاص قرار داد و صاحبان آن را ویژه گردانید و فرمود: و اندکی از بندگان من سپاس گزارند... .

سپس جامع تر می فرماید:

شکر کامل، اعتراف خاضعانه زبان درون در برابر خدای تعالی است به عجز و ناتوانی از به جا آوردن کمترین شکر او، چرا که توفیق شکر، خود نعمت تازه ای است که باید شکر آن را به جای آورد. (1)برخی از انسان ها نه تنها به اصل شکرگزاری اهمیت نمی دهند بلکه به پیامدهای ناشکری هم توجه نمی کنند و در نتیجه گرفتار بلاهایی می شوند که گاهی درمان ندارد.

مولای متقیان امیرمؤمنان علیه السلام در این باره توجه می دهند:

إِذا وَصَلَتْ الَیْکُمْ اطْرافُ النِّعَمِ فَلاتُنَفِّرُوا أَقْصاها بِقِلِّهِ الشُّکْرِ. (2)

زمانی که مقدّمات نعمت ها به شما رسید، پایان آن را با کمی سپاس از خود مرانید.

در وصف بندۀ غفلت زده همین بس که ذات اقدس الهی، بسیار به بنده اش مهلت ادامۀ حیات و تنفس می دهد و حتی توفیق کاری را فراهم می سازد و نعمت های زیاد فرو می ریزد. ولی بندۀ خدا خیال می کند که خداوند او را دوست دارد در حالی که گناهان او انباشته گشته و در فرصت مناسبی حال او گرفته می شود.

خداوند به دروغگویان و منکران آیات حق هشدار می فرماید:

وَالَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِایَتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَایَعْلَمُونَ * وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ

ص:383


1- (1) - بحار الأنوار: 52/68، باب 61، حدیث 77؛ مصباح الشریعه: 24.
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 13. [1]

کَیْدِی مَتِینٌ » (1)

و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند ، به تدریج ازجایی که نمی دانند [ به ورطۀ سقوط و هلاکت می کشانیم تا عاقبت به عذاب دنیا و آخرت دچار شوند . ] * و به آنان مهلت می دهیم ؛ [ زیرا از سیطرۀ قدرت ما بیرون رفتنی نیستند ] یقیناً تدبیر ونقشۀ من استوار است .

استدراج و مهلت دهی خداوند

امام حسین علیه السلام ، «استدراج» خداوند را چنین معنا می فرماید:

مهلت دهی از خداوند سبحان به بنده اش این است که به او نعمت های فراوان دهد و توفیق شکرگزاری را از وی بگیرد. (2)از امام صادق علیه السلام دربارۀ مهلت دهی خداوند پرسیدند، فرمود:

معنایش این است که بنده گناه می کند و خداوند به او فرصت می دهد و با وجود گناه باز به او نعمت دهد تا از این نعمت او را از طلب آمرزش برای آن گناه باز دارد. چنین کسی بدون آن که بفهمد به مرور به خشم و کیفر خداوند نزدیک شده است. (3)در حقیقت غفلت از بخشندۀ نعمت و کوتاهی در قدردانی از آن؛ سبب غرور نفسانی و زیاده خواهی می گردد و سپس در اثر افزون طلبی دچار طغیان شده و بعد آمرزش خواهی را فراموش کند و به کیفر دردناک گرفتار می شود.

به این جهت پرهیز از این روال خطرناک باید مد نظر مؤمن خردمند باشد.

ص:384


1- (1) - أعراف (7) : 182 - 183. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 117/75، باب 20، حدیث 2؛ تحف العقول: 246. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 218/5، باب 8، حدیث 10؛ الکافی: 452/2، حدیث 2. [3]

امام علی علیه السلام به این وضعیت نگران کنندۀ آدمی، نگاه ویژه ای داشته و می فرماید:

یَابْنَ آدَمَ ، اذا رَأَیْتَ رَبَّکَ سُبْحانَهُ یُتابِعُ عَلَیْکَ نِعَمَهُ وَ انْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْهُ . (1)

ای فرزند آدم، چون ببینی که خداوند پاک نهاد نعمت هایش را پی درپی به سوی تو می فرستد در حالی که او را نافرمانی می کنی از وی برحذر باش.

اعتراف به تقصیر و گناه

یک پرسشی که همیشه در ذهن عارفان و سالکان راه حقیقت بوده است این که حضرات معصومان علیهم السلام که نمایندگان و واسطۀ فیض حق تعالی بر روی زمین هستند و برحسب واژه و معنی از مقام عصمت برخوردارند، چرا و چگونه اعتراف به تقصیر و خطا می کنند؟

بعضی بزرگان این سؤال پاسخ داده اند:

1 - معصومان علیهم السلام نفس خویش رادر مقام بندۀ ذلیل و گنهکار قرار می دهند و از آن مرتبه به درگاه حق راز و نیاز و مناجات می کنند؛ زیرا آنان به حقیقت نفس انسانی و باطن و ظاهر و فضایل و رذایل آدمی آگاهند؛ پس برای آموزش و آشنایی بندگان خدا با شیوۀ ارتباط با حضرت حق؛ به نمایندگی از انسان به درگاه الهی خطاب یا شکایت می کنند.

2 - معصومان علیهم السلام در مقام محاسبۀ نفس و خوف از مقام الهی از این که کوتاهی یا عصیانی در اعمال و افکار به خاطر غلبۀ هوای نفس یا فریب شیطان اتفاق می افتد و روح و روان آدم را آزرده می سازد؛ یک ریاضیت روحانی در افق معنوی برای

ص:385


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 25. [1]

رسیدن به حُبّ و قرب الهی در برنامۀ عبادی خود قرار می دهند که هر کس این روش را پیاده کند در طریقت آنان عارف به حق خواهد شد.

بنابراین سستی و کوتاهی در عمل به تکالیف الهی و شرعی و اخلاقی و ناتوانی در سپاس گزاری و أدای حقوق خداوند از صفات بارز انسان جهول و کفور است و همۀ ما بر این تقصیرها و خطاها معترفیم.

ص:386

[«3»وَ یَحْدُونِی عَلَی مَسْأَلَتِکَ تَفَضُّلُکَ عَلَی مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَیْکَ وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ إِلَیْکَ إِذْ جَمِیعُ إِحْسَانِکَ تَفَضُّلٌ وَ إِذْ کُلُّ نِعَمِکَ ابْتِدَاءٌ «4»فَهَا أَنَا ذَا یَا إِلَهِی وَاقِفٌ بِبَابِ عِزِّکَ وُقُوفَ الْمُسْتَسْلِمِ الذَّلِیلِ وَ سَائِلُکَ عَلَی الْحَیَآءِ مِنِّی سُؤَالَ الْبَائِسِ الْمُعِیلِ «5»مُقِرٌّ لَکَ بِأَنِّی لَمْ أَسْتَسْلِمْ وَقْتَ إِحْسَانِکَ إِلاَّ بِالْإِقْلاَعِ عَنْ عِصْیَانِکَ وَ لَمْ أَخْلُ فِی الْحَالاَتِ کُلِّهَا مِنِ امْتِنَانِکَ ]

و آنچه مرا به جانب درخواست از تو پیش می برد، احسان توست به کسی که با نیت خالص به سوی تو آمد، و با خوش گمانیش به پیشگاه حضرتت وارد شد؛ زیرا تمام احسانت تفضّل و همۀ نعمتت، آغاز و ابتدایی از جانب تو نسبت به آفریده هاست. ای معبود من! اینک منم که به پیشگاه عزّتت ایستاده ام؛ ایستادن فرمان بردار خوار، و بر اساس حیا و شرمم از تو درخواست کننده ام، درخواست کنندۀ بی نوای عیال وار.

اقرار دارم به این که هنگام احسانت، جز برکنار ماندن از نافرمانیت، فرمانی نبرده ام، و در تمام حالات از نیکی و احسانت، بی بهره نبودم.

ص:387

در فرازهای ملکوتی بالا، دو محور بیان شده است:

1 - حسن ظنّ

2 - تفضّل حق

حسن ظنّ

اشاره

انسان به هنگامی که در محدودۀ قدرت و وسعتش، قلب را به نور ایمان منوّر کرد و پیوندش را با حضرت ربّ العزّه بر اساس معرفت و شناخت استحکام بخشید و به عرصۀ با عظمت محشر و روز قیامت به دیدۀ یقین نظر کرد و تابلوی نفس را به نقش حسنات اخلاقی بیاراست و اعضای رئیسۀ جسم را هماهنگ با عمل صالح کرد و از زشتی های گذشته تائب شد ودست برداشت، باید در این که حضرت محبوب او را می پذیرد و از گذشته اش در می گذرد و حسناتش را قبول می نماید و بدنش را بر عذاب، حرام و ورودش را به بهشت لازم می نماید، حسن ظنّ و خوش گمانی جدّی به پروردگار مهربان نشان دهد که امام رضا علیه السلام می فرماید خداوند متعال فرموده:

من با حسن ظنّ عبدم به من، با او معامله می کنم. (1)قالَ عَذابی اصیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأکْتُبُها لِلَّذینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ » (2)

عذابم را به هر کس بخواهم می رسانم و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است ، پس به زودی آن را برای کسانی که [ از شرک ، کفر ، بت پرستی و ارتداد ] می پرهیزند و زکات می پردازند و به آیاتم ایمان می آورند ، مقرّر و لازم می دارم .

ص:388


1- (1) - بحار الأنوار: 366/67، باب 59، حدیث 15؛ [1] مستدرک الوسائل: 251/11، باب 16، حدیث 12907.
2- (2) - اعراف (7) : 156. [2]

بر اساس این آیه هر کسی دست از گناه بردارد و ظاهر و باطن به تقوا آراسته نماید و از پرداخت حقوق خدایی بخل نورزد و به تمام آیات الهی ایمان آورد، باید به رحمت حق امید ببندد و نسبت به مولایش در این که دست او را گرفته و از افتادن در ورطۀ هلاکت حفظ می کند و وی را در پوششی سنگین از رحمتش قرار می دهد، حسن ظنّ نشان بدهد.

در صورتی که انسان برابر با برنامه های الهی دست از گناه بردارد و در راه ایمان و یقین قرار گیرد و به عمل صالح آراسته شود، آنگاه بدگمان به حق باشد و تصوّرش بر این مبنا قرار گیرد که حضرت او مرا نمی پذیرد و به تعبیر روایات بدگمان به مولا باشد، حالت زشتی به خود گرفته و اتفّاقاً حضرت محبوب هم در برزخ و قیامت مساوی با بدگمانی وی با او معامله خواهد کرد.

وَ إنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَهٍ لِلنّاسِ عَلی ظُلْمِهِمْ وَ إنَّ رَبَّکَ لَشَدیدُ الْعِقابِ » (1)

و قطعاً پروردگارت نسبت به مردم با ظلم و ستمی که می کنند صاحب آمرزش است ، و مسلّماً پروردگارت سخت کیفر است .

وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللّهَ وَ یَتَّقْهِ فَاُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ » (2)

و کسانی که از خدا و پیامبرش اطاعت کنند و از خدا بترسند و از او پروا نمایند ، پس آنان همان کامیابانند .

إنّا نَطْمَعُ أنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنّا أوَّلَ الْمُؤْمِنینَ » (3)

قطعاً ما امیدواریم که چون نخستین ایمان آورندگان [ از این قوم ] بودیم ، پروردگارمان خطاهای ما را بیامرزد .

ص:389


1- (1) - رعد (13) : 6. [1]
2- (2) - نور (24) : 52. [2]
3- (3) - شعراء (26) : 51. [3]

حضرت باقر علیه السلام فرمودند:

وَجَدْنا فِی کِتابِ عَلیٍّ أَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ وَ هُوَ عَلی مِنْبَرِهِ : وَ الَّذی لا إلهَ إلّاهُوَ ما أُعْطِیَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَیْرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ إلّابِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللّهِ وَ رَجائِهِ لَهُ وَ حُسْنِ خُلْقِهِ وَ الْکَفِّ عَنِ اغْتِیابِ الْمُؤْمِنینَ . وَ الَّذی لا إلهَ إلّاهُوَ لایُعَذِّبُ اللّهُ مُؤْمِناً بَعْدَ التَّوْبَهِ وَ الْاسْتِغْفارِ إلّابِسُوءِ ظَنِّهِ بِاللّهِ وَ تَقْصیرٍ مِنْ رَجائِهِ وَ سُوءِ خُلْقِهِ لِلْمُؤْمِنینَ . وَ الَّذی لا إلهَ إلّاهُو لا یَحْسُنُ ظَنُّ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ بِاللّهِ إلّا کانَ اللّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ ، لِأَنَّ اللّهَ کَریمٌ بِیَدِهِ الْخَیْراتُ یَسْتَحْیی أنَ یَکُونَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ قَدْ أحْسَنَ بِهِ الظَّنَّ و الرّجاءَ ثُمَّ یُخْلِفُ ظَنَّهُ وَ رَجاهُ ، فَأحْسِنُوا بِاللّهِ الظَّنَّ ، وَ ارْغَبُوا إلَیْهِ . (1)

در کتاب علی علیه السلام یافتیم که پیامبر بر بالای منبر فرمودند:

قسم به خدایی که معبودی جز او نیست، هرگز به عبد مؤمن خیر دنیا و آخرت عنایت نشده مگر به خاطر حسن ظنَّش به خدا و امید به حضرت او و نیکی اخلاق و خودداری از غیبت مردم مؤمن. و قسم به معبودی که جز او معبودی نیست، خداوند مؤمنی را بعد از توبه و استغفار عذاب نمی کند مگر به خاطر سوء ظنّش به خدا و کم امیدی وی به رحمت دوست و بدخلقیش و غیبتش از مردم مؤمن. و قسم به خدایی که جز او خدایی وجود ندارد، بندۀ مؤمن به خدا حسن ظنّ نمی ورزد مگر این که خدا در کنار حسن ظنّ اوست؛ زیرا که حضرت حق آقا و بزرگوار است، تمام خوبی ها و خیرات به دست اوست، حیا می کند به حسن ظنّ عبد و امید به رحمت او توجه نکند و خلاف آن با عبدش رفتار کند، پس به حضرت معبود حسن ظنّ بورزید و به او رغبت کنید.

ص:390


1- (1) - بحار الأنوار: 394/67، باب 59، ذیل حدیث 64؛ [1]مشکاه الانوار: 35 - 36. [2]

عراقی به پیشگاهش عرضه می دارد:

مرا درد تو درمان می نماید غم تو مرهم جان می نماید

مراکز جام عشقت مست باشم وصال و هجر یکسان می نماید

چو من تن در بلای عشق دادم همه دشوارم آسان می نماید

به جان من غم تو شادمان باد هر آن لطفی که بتوان می نماید

اگر یک لحظه ننماید مرا سوز دگر لحظه دو چندان می نماید

دلم با این همه اندوه ز شادی بهار و باغ و بستان می نماید

خیالت آشکارا می برد دل اگر روی تو پنهان می نماید

لب لعل تو جانم می نوازد بنفشه آب حیوان می نماید

ندانم تا چه خواهد فتنه انگیخت که زلفش بس پریشان می نماید

به دوران توزان تنگ است دلها که حسن تو فراوان می نماید

چو ذرهّ در هوای مهر رویت عراقی نیک حیران می نماید

(فخر الدین عراقی)

تفضّل حق

فضل و تفضّل بنابر آنچه بیداران راه محبوب از آیات و روایات استفاده کرده اند به معنای احسان و نیکی از جانب خدا به عبد است بدون حقّی و کار و کوششی از طرف انسان که احسان جزای آن باشد.

فضل و تفضّل یعنی لطف و بخشش مجّانی حضرت ربّ العزّه به نیازمند و دردمند و فقیر و محتاج و مستمند و آزمند. البته لطف و بخشش حضرت او به عبد به صورت مجّانی و بدون حق مقابل، منافات با عملی که سبب ورود به بهشت است ندارد که برای ورود در بهشت عمل و اخلاق و اعتقاد لازم است و پس از ورود به بهشت که دربرابر عمل است، فضل او هم به انسان می رسد، چنانکه تمام

ص:391

انسان ها در دنیا از فضل و احسان حضرتش بدون حقّ مقابل برخوردارند.

ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَلَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ » (1)

آن گاه بعد از [ پیمان گرفتن ، از وفاکردن به آن ] سرپیچی کردید ، و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، قطعاً از زیانکاران بودید

وَ اللّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ » (2)

در حالی که خدا هرکه را بخواهد به رحمت خود اختصاص می دهد ؛ و خدا دارای فضل بزرگی است .

إنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النّاسِ وَلکِنَّ أکْثَرَ النّاسِ لایَشْکُرُونَ » (3)

خدا نسبت به مردم دارای فضل و احسان است ، ولی بیشتر مردم سپاس نمی گزارند .

قُلْ إنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلیمٌ * یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَاللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ » (4)

[ در پاسخ یاوه های آنان ] بگو : فضل و رحمت [ که از جلوه هایش نبوّت ، کتاب ، معجزه و قبله است ، ] به دست خداست ، به هر کس بخواهد می دهد ؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست . * هر که را بخواهد ، به رحمت خود اختصاص می دهد و خدا دارای فضل بزرگ است .

وَلَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ » (5)

ص:392


1- (1) - بقره (2) : 64. [1]
2- (2) - بقره (2) : 105. [2]
3- (3) - بقره (2) : 243. [3]
4- (4) - آل عمران (3) : 73 - 74. [4]
5- (5) - آل عمران (3) : 152. [5]

و از شما درگذشت ؛ و خدا بر مؤمنان دارای فضل است .

فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللّهِ وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ » (1)

پس با نعمت و بخششی از سوی خدا [ از میدان جنگ ] بازگشتند ، در حالی که هیچ گزند و آسیبی به آنان نرسیده بود ، و از خشنودی خدا پیروی کردند ؛ و خدا دارای فضلی بزرگ است .

وَلَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إلّاقَلیلاً» (2)

و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، یقیناً همه شما جز اندکی ، از شیطان پیروی می کردید .

یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ » (3)

ای اهل ایمان ! اگر [ در همۀ امورتان ] از خدا پروا کنید ، برای شما [ بینایی و بصیرتی ویژه ] برای تشخیص حق از باطل قرار می دهد ، و گناهانتان را محو می کند ، و شما را می آمرزد ؛ و خدا دارای فضل بزرگ است .

قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ » (4)

بگو : [ این موعظه ، دارو ، هدایت و رحمت ] به فضل و رحمت خداست ، پس باید مؤمنان به آن شاد شوند که آن از همه ثروتی که جمع می کنند ، بهتر است .

کتاب خدا از جزء اوّل تا جزء آخر به مناسب های گوناگون از فضل حضرت ذوالفضل خبر می دهد.

ص:393


1- (1) - آل عمران (3) : 174. [1]
2- (2) - نساء (4) : 83. [2]
3- (3) - انفال (8) : 29. [3]
4- (4) - یونس (10) : 58. [4]

عاقل است آن که بود عاشق و دیوانۀ تو شمع جمع است هر آن کو شده پروانۀ تو

خال تو دانه بود، زلف تو دام دل من من به قربان تو و دام تو و دانۀ تو

ساکن کوی تو را با حرم و دیر چکار آشنای تو ندارد سر بیگانۀ تو

می رود نشئۀ می در دو جهان از سر وی هر که یک جرعه خورد باده زپیمانۀ تو

منّتی بر سرم از لطف نِه ای باده فروش رخصتی ده که نهم پای به میخانۀ تو

ای دل از هر دو جهان صحبت یاری بگزین تا تو را سود دهد همّت مردانۀ تو

واعظا من به فنون تو نگردم مفتون که نباشد اثری هیچ در افسانۀ تو

خانه از مردم بیگانه بپرداز ای جان تا که جانانه نهد پاک به کاشانۀ تو

گر به گنجینۀ اسرار رسیدی رنجی می توان گفت که گنجی است به ویرانۀ تو

(رنجی)

ص:394

[«6»فَهَلْ یَنْفَعُنِی یَا إِلَهِی إِقْرَارِی عِنْدَکَ بِسُوءِ مَا اکْتَسَبْتُ ؟ وَ هَلْ یُنْجِینِی مِنْکَ اعْتِرَافِی لَکَ بِقَبِیحِ مَا ارْتَکَبْتُ ؟ أَمْ أَوْجَبْتَ لِی فِی مَقَامِی هَذَا سُخْطَکَ ؟ أَمْ لَزِمَنِی فِی وَقْتِ دُعَایَ مَقْتُکَ ؟]

ای معبود من! اقرارم نزد تو به زشتی اعمالی که مرتکب شده ام، آیا برایم سودی خواهد داشت ؟ و اعترافم به محضر حضرتت به بدی کرداری که از من صادر شده، آیا مرا از عذاب تو نجات خواهد داد؟ یا در این وضعی که هستم، خشم و غضبت را بر من حتم و واجب نمودی، یا در وقت درخواستم، دشمنیت ملازم من گشته ؟!

اقرار به گناه و نجات از غضب خدا

اشاره

بی بهره بودن از عنایت رب جلیل زوایای گوناگونی دارد، به گونه ای که احساس نیاز را در نهاد آدمی برمی انگیزد که به طور طبیعی انسان نیازمند را وادار می کند که به دنبال پناهگاه امنی برود و در نزد او زانو بزند ولی از آن جا که نهاد آدمی حقیقتی نامحدود و نیازهای او نیز بی نهایت است، تنها حقیقت نامحدود می تواند ظرف بی نهایت را پر کند، بر این پایه؛ ظرف ماده با همه گستردگی که دارد چون محدود است، هیچ گاه نمی توان نیاز حقیقی نامحدود را برآورده نماید. ناگزیر انسان برای برطرف کردن نیازمندی و کمبودهای مادی و معنوی خود باید به آن حقیقت بی انتها وصل گردد تا به صورت دعا یا مناجات عارفانه یا اعتراف به گناه؛ به خواستۀ

ص:395

خویش دست یابد.

اعتراف به خطاکاری اسباب رحمت و حلم و احسان را فراهم می کند و هر که به خداوند حسن ظن داشته باشد به یقین اقرار او به عفو و گذشت الهی منجر شود و این اقرار باید بسیار خاضعانه و خالصانه باشد و اعتقاد بر آن که اعمال و کردار او مانند جاهلان به قدرت خداوند یا منکران لطف حق است.

حضرت امام سجاد علیه السلام در دعا این وضعیت روحی را چنین توصیف می فرماید:

«هَذَا مَقَامُ مَنْ تَدَاوَلَتْهُ أَیْدِی الذُّنُوبِ وَ قَادَتْهُ أَزِمَّهُ الْخَطَایَا وَ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِ الشَّیْطَانُ فَقَصَّرَ عَمَّا أَمَرْتَ بِهِ تَفْرِیطاً وَ تَعَاطَی مَا نَهَیْتَ عَنْهُ تَغْرِیراً کَالْجَاهِلِ بِقُدْرَتِکَ عَلَیْهِ أَوْ کَالْمُنْکِرِ فَضْلَ إِحْسَانِکَ إِلَیْهِ » (1)این جایگاه کسی است که دست های گناهان او را دست گردان کرده اند، و مهارهای خطاها او را به دنبال خود کشیده اند، و شیطان بر او چیره شده و از باب ضایع کردن امر نسبت به آنچه امر فرمودی کوتاهی کرده، و به خاطر غفلتش از عاقبت کار، آنچه را نهی کردی مرتکب شده، مانند کسی که قدرتت را بر وجودش جاهل و فراوانی احسانت را نسبت به خودش منکر است.

سپس حضرت در جای دیگر طلب عفو و ترحم از درگاه خداوند می فرماید:

«مَوْلاَیَ ارْحَمْ کَبْوَتِی لِحُرِّ وَجْهِی وَ زَلَّهِ قَدَمِی وَ عُدْ بِحِلْمِکَ عَلَی جَهْلِی وَ بِإِحْسَانِکَ عَلَی إِسَآءَتِی فَأَنَا الْمُقِرُّ بِذَنْبِی الْمُعْتَرِفُ بِخَطِیئَتِی وَ هَذِهِ یَدِی وَ نَاصِیَتِی أَسْتَکِینُ بِالْقَوَدِ مِنْ نَفْسِی» (2)سقوط و به رو در افتادنم، و لغزش گامم را رحمت آر، و به نادانیم

ص:396


1- (1) - صحیفۀ سجادیه: دعای 31. [1]
2- (2) - صحیفۀ سجادیه: دعای 53. [2]

با بردباریت و به بدکرداریم با احسانت به من بازگرد. من به گناهم اقرار دارم و به خطایم اعتراف می کنم. این دست و سر من است که برای قصاص از نفسم آن را به زاری تسلیم می کنم.

و ذات حق تعالی هم همین حال را می خواهد که زمینۀ گذشت و مغفرت آماده گردد که حضرت باقر علیه السلام بر این قصد پروردگار سوگند یاد می فرماید:

لا وَ اللّهِ ما أَرادَ اللّهُ مِنَ النّاسِ إِلاّ خِصْلَتَینِ أَنْ یُقِرُّوا لَهُ بِالنِّعَمِ فَیَزیدَهُمْ وَ بِالذُّنُوبِ فَیَغْفِرَها لَهُمْ . (1)

نه به خدا قسم، خداوند از مردم دو چیز خواسته است: یکی این که اقرار به نعمت های الهی کنند تا بیفزاید و دیگر این که اقرار به گناهان کنند تا بیامرزد.

و می فرماید:

وَ اللّهِ ما یَنْجُو مِنَ الذَّنْبِ إِلاّ مَنْ أَقَرَّ بِهِ . (2)

به خدا سوگند از گناه نجات نیابد مگر کسی که به آن اعتراف کند.

معاویه بن عمار گفت: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:

إِنَّهُ وَ اللّهِ ما خَرَجَ عَبْدٌ مِنْ ذَنْبٍ بِإِصْرارٍ وَ ما خَرَجَ عَبْدٌ مِنْ ذَنْبٍ إِلاّ بِإِقْرارٍ. (3)

هر آینه به خدا سوگند هیچ بنده به اصرار بر گناه از آن بیرون نرود و هیچ بنده ای از گناه مگر به اعتراف بر آن خارج نشود.

سرچشمه اقرار به خطای نفس و غلبۀ شهوات، اعتراف به ربوبیت اللّه و رسالت پیامبران او و آنچه که از نزد آنان رسیده است، می باشد.

ص:397


1- (1) - بحار الأنوار: 36/6، باب 20، حدیث 55؛ [1]الکافی: 426/2، حدیث 2. [2]
2- (2) - الکافی: 426/2، حدیث 1؛ [3]بحار الأنوار: 36/6، باب 20، حدیث 56. [4]
3- (3) - الکافی: 427/2، حدیث 4؛ [5]وسائل الشیعه: 59/16، باب 82، حدیث 20976. [6]
لزوم ایمان به خدا و فرستادگان او در کلام امام رضا علیه السلام

امام رضا علیه السلام به فضل بن شاذان؛ در بیان علّت لزوم ایمان به خدا و فرستادگان او و هر چه از سوی حق آمده است، فرمود:

ایمان به دلایل فراوانی ضرورت دارد از جمله این که اگر کسی به وجود خدای عزوجل اعتراف نمی کرد و از معاصی او دوری نمی جست و از ارتکاب گناهان بزرگ باز نمی ایستاد و در پیروی از خواهش های نفسانی و لذت بردن از فساد و ستم و حق کشی از کسی نمی ترسید، هر گاه مردم دست به این کارها می زدند و هر فردی بدون ترس و پروا از کسی دنبال هوس های خود می رفت، بی گمان مردم همه به فساد و تبهکاری کشیده می شدند و به ناحق به جان یکدیگر می افتادند و خون ها ریخته می شد و به ناموس و اموال هم تجاوز می کردند و به ناچار دنیا خراب شده و خلائق هلاک گشته و زراعت و نسل تباه می گردید.

یکی دیگر از دلائل این است که ما یافته ایم که مردم در نهان و به دور از چشم مردم دست به فساد و خلاف می زنند. پس اگر اقرار به وجود خدا و ترس از عالم غیب نبود، هیچ کس در خلوت خود و تنهایی خواستۀ نفسانی اش از کسی نمی ترسید و ترک معصیت نمی کرد و به حرمت دیگران دست درازی می کرد و گناهان کبیره را مرتکب می شد؛ در نتیجه بین همه مخلوقات هلاکت پیدا می شد.

پس قوام خلق و صلاح آنان، ممکن نیست مگر به این که آنان اعتراف به دانای آگاهی کنند که از اسرار و نهان باخبر بوده و به مصلحت امر و از فساد نهی می نماید و هیچ امر نهانی از او پنهان نیست تا به این وسیله از انواع و اقسام فساد متنفر گردند. (1)البته این اقرار قلبی به جنایت نفس و غضبناک کردن حق تعالی باید در پوشش درونی دل باشد و تنها او و خداوند بداند و هرگز کسی را خبر نکند.

ص:398


1- (1) - عیون أخبار الرضا علیه السلام : 99/2، حدیث 1؛ [1] بحار الأنوار: 10/3، باب 1، حدیث 23.
اعتراف به گناه در نزد مردم

اصبغ بن نباته می گوید:

مردی خدمت امیر المؤمنین علیه السلام رسید و گفت: ای امیرمؤمنان! من زنا کردم مرا پاک گردان، امیر روی خود را از او برگرداند، سپس فرمود: بنشین. آنگاه رو به مردم کرد و فرمود: اگر کسی از شما این گناه را مرتکب شود آیا نمی تواند آن را بپوشاند، همچنان که خدا بر او پوشانده است ؟ (1)پس از این برخورد حضرت معلوم شد که اعتراف به گناه نزد مردم به طور کلی ناپسند و شکستن حرمت بندۀ خداست.

از آداب دعا کردن، اقرار به گناه است، خوانندۀ حق باید در شروع خواسته به گناهان مقرّ و معترف و توبه کننده باشد.

حضرت صادق علیه السلام در آداب دعا چنین می فرماید:

در دعا ابتدا باید خدا را ستود، سپس به گناه اعتراف نمود و آنگاه حاجت را خواست؛ سوگند به حق که بنده تنها با اقرار به گناه از گناه خارج می شود. (2)بنابراین در اقرار به گناه پنج فایده است:

اوّل: انقطاع به خدای تعالی.

دوّم: شکستگی قلب که فضیلت بسیار دارد.

سوّم: حصول رقّت و دلسوزی که نشانۀ اخلاص است و آن هنگام پذیرفته می شود.

چهارم: اقرار و اعتراف باعث گریه شود که از بهترین آداب دعاست.

پنجم: موافقت با امر امام صادق علیه السلام است که روایت آن گذشت. (3)

ص:399


1- (1) - وسائل الشیعه: 38/28، باب 16، حدیث 34159؛ من لایحضره الفقیه: 31/4، حدیث 5017.
2- (2) - الکافی: 484/2، حدیث 3؛ [1] بحار الأنوار: 314/90، باب 17، ذیل حدیث 19.
3- (3) - عُدّه الدّاعی: 167.

[«7»سُبْحَانَکَ لاَ أَیْئَسُ مِنْکَ وَ قَدْ فَتحَتَ لِی بَابَ التَّوْبَهِ إِلَیْکَ بَلْ أَقُولُ مَقَالَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ الظَّالِمِ لِنَفْسِهِ الْمُسْتَخِفِّ بِحُرْمَهِ رَبِّهِ «8»اَلَّذِی عَظُمَتْ ذُنُوبُهُ فَجَلَّتْ وَ أَدْبَرَتْ أَیَّامُهُ فَوَلَّتْ حَتَّی إِذَا رَأَی مُدَّهَ الْعَمَلِ قَدِ انْقَضَتْ وَ غَایَهَ الْعُمُرِ قَدِ انْتَهَتْ وَ أَیْقَنَ أَنَّهُ لاَ مَحِیصَ لَهُ مِنْکَ وَ لاَ مَهْرَبَ لَهُ عَنْکَ تَلَقَّاکَ بِالْإِنَابَهِ وَ أَخْلَصَ لَکَ التَّوْبَهَ فَقَامَ إِلَیْکَ بِقَلْبٍ طَاهِرٍ نَقِیٍّ ثُمَّ دَعَاکَ بِصَوْتٍ حَائِلٍ خَفِیٍّ ]

پاک و منزّهی، از تو ناامید نمی شوم و حال آن که درِ توبه به محضرت را به رویم گشوده ای؛ بلکه سخن می گویم، سخن بنده ای خوار؛ بنده ای ستم کننده به خویش؛ بنده ای که حرمت پروردگارش را سبک شمرده؛ بنده ای که گناهانش بزرگ شده و روی هم انباشته گشته و روزگارش از او روی گردان شده، و به او پشت کرده، تا جایی که چون نظر می کند، می بیند زمان عمل سپری شده، و نهایت عمر به پایان رسیده. یقین می کند که برای او گریزگاهی از عذابت، و پناهگاهی از کیفرت وجود ندارد. همراه انابه و ناله با حضرتت روبه رو می شود و بازگشت و توبه را برای تو خالص می کند، پس با دلی پاک و پاکیزه در پیشگاهت می ایستد. سپس با ناله ای سوزناک و آهسته تو را می خواند.

ص:400

گشایش باب توبه و اصلاح نفس به توبه

اشاره

انسان دو چهرۀ حقیقی دارد: چهره ای که قوس صعود است و چهره ای که قوس نزول است و سیر هر دو بی نهایت است و بین آن دو صورت رابطۀ مستقیم برقرار است. هر اندازه انسان در چهرۀ بندگی پیش رود و در مسیر عبودیت محض سیر کند چهرۀ او شکوفاتر می شود. و برعکس، هر اندازه از صورت بندگی او کاسته شود، صورت ربوبی در او کم رنگ شود. پس هر اندازه منیّت و خودیت در ظرف عبودیت از دست برود، صورت پروردگاری به دست می آید و رشد می نماید و هر قدر چهرۀ ربوبی از دست برود، می توان با تقویت چهرۀ بندگی آن را دریافت نمود و به درجات معرفت و کمال رسید.

مؤمن به جایی می رسد که نه تنها داشتن استعداد بروز گناه را گناه می داند بلکه حقیقت امکان ابراز خویش را هم در برابر حقیقت وجودی حق گناه می شمارد، از این رو در نمازش کاستی می بیند، اگر چه نماز او از جهت توان و ادای وظیفه تمام باشد.

امام معصوم علیه السلام در مقام شهود توانمندی های استعداد خود که می گوید:

«خدایا! مرا ببخش» خود او ظهور حق است و منِ او بقای بعد از فناست، از این جهت امام علیه السلام می خواهد به واسطۀ بخشش حق از این مقام به مقام کامل تری برسد تا جایی که در من تعیّنی نماند و به مطلق کمال وصل گردد.

قرآن راه بازگشت همراه با امیدواری را به روی همۀ بندگان خطاکار می گشاید؛ زیرا هدف اصلی از همه این امور تربیت و هدایت است نه انتقام گیری و خشونت، بلکه با بیانی از روی لطف و محبت؛ آغوش رحمتش را برای بندگان باز کرده و فرمان قبولی آنها را صادر نموده است:

وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَعْفُواْ عَنِ السَّیَِّاتِ وَ یَعْلَمُ مَا

ص:401

تَفْعَلُونَ » (1)

و اوست که توبه را از بندگانش می پذیرد و از گناهان درمی گذرد و آنچه را انجام می دهید ، می داند .

یا در جای دیگر مژدۀ آمرزش و گذشت را پس از تصفیۀ نفس از آلودگی ها را داده است:

فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (2)

پس کسی که بعد از ستم کردنش توبه کند و [مفاسد خود را ] اصلاح نماید ، یقیناً خدا توبه اش را می پذیرد ؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

به راستی از کسی که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته و بندگان را برای رحمت و کرامت آفریده نه خواری، و عذاب و دریای کرم و آفتاب فیض او نامحدود است؛ به غیر از این انتظاری نیست.

آیۀ فوق درِ بازگشت به حق را به سوی دزدان و رهزنان اموال مردم باز گذاشته است که اگر کسی پیش از اثبات عمل سرقت در دادگاه دنیایی؛ توبه کند حدّ سرقت از او برداشته می شود و چنانچه به دنبال اصلاح امور نفسی و مالی برآید بدون نگرانی بخشیده می شود. البته این توبه باید اختیاری یا عنایتی باشد که قبل از گرفتاری در زندان آهنی به گناه خود در محضر حق اعتراف کند وگرنه توبۀ اضطراری به هنگام مشاهدۀ عذاب خداوند یا آثار مرگ، ارزشی ندارد.

بنابراین کسی نباید از رحمت خدا ناامید گردد؛ شاید در قیامت هم مشمول شفاعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله واقع شود تا پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله هم به آزادی او از آتش

ص:402


1- (1) - شوری (42) : 25. [1]
2- (2) - مائده (5) : 39. [2]

دوزخ راضی گردد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

توبه ریسمان خدا و سپاه عنایت اوست. بنده باید پیوسته در هر حال بر توبه همت گمارد. هر گروهی از بندگان را توبه ای است: توبۀ پیامبران از فاش شدن راز است و توبۀ برگزیدگان از دم زدن است و توبۀ اولیا از رنگارنگی خطورات دل و توبۀ خاصان از پرداختن به غیر خدا و توبۀ عوام از گناهان است. (1)پس امام علی علیه السلام بازگشت همیشگی به حق را از صفات بارز مؤمن می داند و می فرماید:

تُوبُوا إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ ادْخُلُوا فِی مَحَبَّتِهِ ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ التَّوابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ وَ الْمُؤْمِنُ تَوّابٌ . (2)

به درگاه خداوند عزیز و بلند مرتبه توبه برید و به حلقه محبت او درآیید؛ زیرا خداوند توبه گران و پاکیزگان را دوست می دارد و مؤمن بسیار توبه کننده است.

تا فرصت باقی است و حجت خدا بر روی زمین واسطۀ فیض حق است؛ در بساط رحمت حق، جرعه ای آب توبه بنوشیم؛ چون حجت برداشته شود، درهای توبه بسته می شود، آنگاه ایمان آوردن و اعتراف به گناه سودی ندارد که حضرت فرمود:

مَنْ تابَ تابَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ أُمِرَتْ جَوارِحُهُ أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْهِ ، وَ بِقاعُ الْأَرْضِ أَنْ

ص:403


1- (1) - بحار الأنوار: 31/6، باب 20، حدیث 38؛ مصباح الشریعه: 97.
2- (2) - بحار الأنوار: 21/6، باب 20، حدیث 14؛ [1] الخصال: 623/2.

تَکْتُمَ عَلَیْهِ وَ أُنْسِیَتِ الْحَفَظَهُ ما کانَتْ تَکْتُبُ عَلَیْهِ . (1)

هر کس توبه کند خداوند او را بیامرزد و به جوارح او و جای جای زمین دستور داده شود که آبروی او را حفظ کند و عیب هایش را بپوشاند و گناهان که فرشتگانِ حافظ اعمال برایش نوشته اند از یاد آنان برده شود.

امام رضا علیه السلام در پاسخ به این پرسش که چرا خداوند فرعون را با آن که ایمان آورد و به یگانگی او اعتراف کرد غرق ساخت ؟ فرمود:

زیرا او هنگامی ایمان آورد که عذاب را مشاهده کرد و ایمان به حق در وقت فشار و کیفر پذیرفته نیست. (2)اکنون ای انسان به راه توبه بازگرد و تا درهای آسمان را گشوده اند؛ به جبران گذشته بپرداز.

حضرت علی علیه السلام فرمود:

ثَمَرَهُ التَّوْبَهِ ، إِسْتِدْراکُ فَوارِطِ النَّفْسِ . (3)

نتیجۀ بازگشت به خدا، جبران زیاده روی های نفس است.

مناجات عاشقان

با درد خستگانت درمان چه کار دارد با وصل کشتگانت هجران چه کار دارد

ص:404


1- (1) - بحار الأنوار: 28/6، باب 20، حدیث 32؛ [1]ثواب الأعمال: 179. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 23/6، باب 20، حدیث 25؛ علل الشرایع: 59/1، حدیث 2. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 195، حدیث 3840. [4]

از سوز بی دلانت مالک خبر ندارد با عیش عاشقانت رضوان چه کار دارد

در لعل توست پنهان صد گونه آب حیوان از بیدلی لب من با آن چه کار دارد

هم دیدۀ تو باید تا چهرۀ تو بیند کآن جا که آن جمالست انسان چه کار دارد

عاشق گر از در تو نشنید مرحبائی چون حلقه بر در تو چندان چه کار دارد

گر بر درت نیایم شاید که باز پرسند پوسیده استخوانی با خوان چه کار دارد

در دل که عشق نبود معشوق کی توان یافت جائی که جان نباشد جانان چه کار دارد

در دل غم عراقی وانگاه عشق باقی در خانۀ طفیلی مهمان چه کار دارد

(فخر الدین عراقی)

ص:405

[«9»قَدْ تَطَأْطَأَ لَکَ فَانْحَنَی وَ نَکَّسَ رَأْسَهُ فَانْثَنَی قَدْ أَرْعَشَتْ خَشْیَتُهُ رِجْلَیْهِ وَ غَرَّقَتْ دُمُوعُهُ خَدَّیْهِ یَدْعُوکَ بِیَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ وَ یَا أَرْحَمَ مَنِ انْتَابَهُ الْمُسْتَرْحِمُونَ وَ یَا أَعْطَفَ مَنْ أَطَافَ بِهِ الْمُسْتَغْفِرُونَ وَ یَا مَنْ عَفْوُهُ أَکْثَرُ مِنْ نَقِمَتِهِ وَ یَا مَنْ رِضَاهُ أَوْفَرُ مِنْ سَخَطِهِ ]

در جائی که در برابرت، سر تواضع و فروتنی پایین انداخته، تا جایی که از شدّت فروتنی خمیده گشته و از خواری سر به زیر افکنده؛ به طوری که قامت راستش کج شده، بیم و ترسش از عظمت تو، قدم هایش را به لرزه انداخته، و اشک هایش صفحۀ رخسارش را فراگرفته. تو را با این جملات می خواند: ای مهربان ترین مهربانان! و ای رحیم ترین کسی که درخواست کنندگان رحمت به او توجّه می کنند، و ای عطوف ترین کسی که آمرزش خواهان گِرد او گردند، و ای آن که گذشتش از انتقامش بیشتر، و خشنودیش از خشمش افزون تر است.

تواضع در برابر خداوند

فروتنی باطنی و تسلیم محض درونی انسان؛ اگر از حالت ترس و وحشت باشد که با توحید و حق نگری سازگاری ندارد، امّا اگر به خاطر تجلّی نور الهی و ظهور هیبت حق تعالی در وجود موجودات به ویژه انسان صورت بگیرد از بهترین الطاف خداوند به موجود خویش است.

ص:406

آنان که دارای مقام عصمتند؛ هنگامی که خود را در پیشگاه مطلق و بی نهایت حضرت حق می بینند، احساس عجز و شرمندگی می کنند و کمالات خود را نسبت به کمالات حق اندک می انگارند؛ چرا که نهایت عرفان، رسیدن به فقر مطلق در برابر اوست. آن حضرات، خوبی های خود را بدی می پندارند. نه اعتراف به خطاهایشان حقیقی بوده و نه اشک و ناله هایشان مجازی و ظاهری، بلکه آنان ظهورهای تام و مقدس و معصوم با ادراک عجز و ناتوانی خود در برابر حق، یک لحظه کندی در سرعت به سوی کمال بی نهایت را بزرگترین گناه و خطا و سرپیچی از پروردگار می دانسته اند. به گونه ای که نفس شریف خود را در ردیف جنایتکار و طغیانگر قلمداد می نمودند سپس در اوج حال انکسار و شکست نفس به پیشگاه ربّ جلیل به شکایت از نفس و جسارت های شهوات می پرداختند.

معرفت برتر عقلانی و عرفانی معصومین علیهم السلام ، رادمردان را به خشوع و زاری فوق العاده می رساند. تا آن جا که آرامش را از آنان سلب کرده و در تب و تاب ترس به انابه و التهاب وا می دارد. اگر صحیفه سجادیه، پر از تضرّع و زاری و امر به توبه و تصویر عاقبت گناه و گناهکاران است. سرّ آن عظمت کار و حیرت از عاقبت امر است و تمام همت امام معصوم، متوجه هشدار به بی خبران است. شاید غافلان، دل از نامحرمان بریده و بر محرم اسرار روی آورده و خود را نجات دهند.

پس اگر انسان عظمت و قدرت را در موجودی متمرکز بداند و این که صاحب قدرت در اوج رأفت و رحمت است، می تواند؛ لحظه ای او را معدوم کند در همه حال حتی لحظۀ ارتکاب گناه با تمام هستی اش که در دست قدرت قاهره حق تعالی است او می تواند هر طور که بخواهد او را عذاب و مجازات کند. بنابراین او مقایسه ای در ذهن صورت می دهد:

1 - در برابر ابعاد نامحدود حق، احساس ناتوانی می کند و خویش را کوچک می شمارد.

ص:407

2 - به اندازۀ کوتاهی و تقصیر، خود را مستحق عذاب می پندارد.

3 - در برابر لطف و مهربانی مولای عزیز احساس شرمندگی وجودش را فرامی گیرد.

4 - به میزان شرمساری و کم توجهی به خشوع و فروتنی روی می آورد.

5 - سرانجام به معبود حقیقی متصل می شود و به مقام فنا دست می یابد.

قرآن وصف عاشقان حق را چنین توصیف می کند؛

وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعًا» (1)

و گریه کنان به رو در می افتند و [ شنیدن قرآن ] بر فروتنی و خشوعشان می افزاید .

یَخِرُّونَ یعنی آنان بی اختیار به زمین می افتند. خداوند در آیه به جای یَسجُدون، کلمه یخرون را به می برد که اشاره به نکته ارزشمندی دارد و آن این که آگاهان بیدار دل به هنگام شنیدن آیات قرآن چنان مجذوب و شیفته سخنان الهی می شوند که بدون اختیار به سجده می افتند و دل و جان را در راه آن از دست می دهند. و تأکید بر درستی معنای «یخرون» در آیه این است که پس از آن واژه «اذقان» به معنای چانه آمده است و بعضی از مفسّران هم احتمال داده اند که در سجدۀ معمولی انسان ساجد نخست پیشانی بر خاک می گذارد ولی کسی که همچون مدهوشان بر خاک می افتد اوّل چانه او بر زمین قرار می گیرد و سپس به کار بردن فعل دیگری در آیه که می فرماید: وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً دلیل دیگری است که هرگز در یک حال توقف نمی کنند و همیشه به سوی قلّه تکامل پیش می روند و در هر زمان خشوع آنان افزون می گردد، در برابر حقیقت بی نهایت؛ محو یاد او می شوند.

ص:408


1- (1) - اسراء (17) : 109. [1]

امام صادق علیه السلام ، خشوع را راه رسیدن به یقین می داند و می فرماید:

فَلا یُقْبَلُ إِلاّ الْاِیْمانُ وَ لا إِیْمانَ إِلاّ بِعَمَلٍ ، وَ لا عَمَلَ إِلاّ بِیَقینٍ ، وَ لا یَقْینَ إِلاّ بِالْخُشُوعِ . (1)

قبولی نیست مگر به ایمان، ایمان نباشد مگر با عمل، عمل نباشد مگر با یقین و یقین نباشد مگر با خشوع.

برای دعا بهترین یاور، خشوع قلبی است که تا دل تسلیم ارادۀ او نشود راه راست هموار نشده و حق شناخته نگردد.

در حدیث معراج آمده است:

یا أَحْمَدُ ما عَرَفَنی عَبْدٌ وَ خَشَعَ لی إِلاّ خَشَعَ لَهُ کُلُّ شَیءٍ. (2)

ای احمد! هیچ بنده ای مرا نشناخت و در برابرم خاشع نشد مگر آن که همۀ اشیا در برابر او خشوع کردند.

اگر دل برای خدای سبحان خاشع شود، همه اعضای بدنش فروتن می گردد و در برابر امر الهی هم تسلیم می شود.

از وحی های خدای تعالی به موسی و هارون این است:

همانا دوستان من با خواری و خشوع و ترس که در دلهایشان خانه کرده و بر بدنهایشان آشکار شده است این چنین حالتی ظاهر و باطن آنان را تشکیل می دهد و موجب نجاتشان است تا به درجاتی که آرزویش را دارند نایل آیند. عظمت آنان در همین فروتنی است و بدان افتخار هم می کنند و چهرۀ آنان به این حالت شناخته می شود. (3)

ص:409


1- (1) - بحار الأنوار: 282/75، باب 24، حدیث 1؛ [1]تحف العقول: 303. [2]
2- (2) - الجواهر السنیه: 197، باب 11؛ [3]ارشاد القلوب، دیلمی: 203. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 49/13، باب 2، حدیث 18؛ عدّه الدّاعی: 160.

تواضع داشتن در نماز و این که بنده با تمام دل و وجود به پروردگارش روی می آورد از سیرۀ الگویی انبیای الهی و معصومان پاکیزه سرشت بوده است و لرزش بدن و پا و رنگ و رخسار زرد و کبود آنان در وقت نماز، نشان از خوف بی حد آنان از محضر ربّ است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله این نشانه ها را برای ما بیان می کند و می فرماید:

وَ أَمّا عَلامَهُ الْخاشِعِ فَأَرْبَعَهٌ : مُراقَبَهُ اللّهِ فِی السِّرِّ وَالعَلانِیَهِ وَ رُکوبُ الجَمِیْلِ وَ التَّفَکُّرُ لِیَومِ الْقِیامَهِ وَ الْمُناجاهُ لِلّهِ . (1)

نشانۀ خاشع چهار چیز است:

1 - حساب بردن از خدا در نهان و آشکار

2 - انجام کارهای نیک

3 - اندیشیدن برای روز قیامت

4 - راز و نیاز با خدا

ص:410


1- (1) - بحار الأنوار: 120/1، باب4، حدیث 11؛ [1] تحف العقول: 20.

[«10»وَ یَا مَنْ تَحَمَّدَ إِلَی خَلْقِهِ بِحُسْنِ التَّجَاوُزِ وَ یَا مَنْ عَوَّدَ عِبَادَهُ قَبُولَ الْإِنَابَهِ وَ یَا مَنِ اسْتَصْلَحَ فَاسِدَهُمْ بِالتَّوْبَهِ وَ یَا مَنْ رَضِیَ مِنْ فِعْلِهِمْ بِالْیَسِیرِ وَ یا مَنْ کَافَی قَلِیلَهُمْ بِالْکَثِیرِ]

و ای آن که باگذشت نیکویش ستوده بودنش را به مخلوقش می نمایاند، و بندگان را به پذیرفتن توبه عادت می دهد، و اصلاح شدن تباه کارشان را به توبه می خواهد، و ای آن که از عمل بندگان، به اندکش خشنود است، و عمل اندک آنان را پاداش فراوان می دهد.

پاداش فراوان در برابر عمل اندک

عبادت بندگان در همه شبانه روز؛ نتواند پاسخ شکرانۀ یکی از نعمت های کوچک حضرت حق را ادا کند. پس خداوند منّان از بندگان خود انتظار حقیقی ادای حق خویش را ندارد؛ زیرا هیچ کسی توانایی برگزاری حقوق الهی را به فراخور شأن اللّه تبارک و تعالی را دارا نمی باشد مگر به مقام عصمت رسیده باشد.

دریای فضل و رحمت گستردۀ خداوند هم بسیار انسان های گناهکار و کافر و منافق و جاهل را هم فرا گرفته است و ساحل نجات و آغوش بازگشت را با کمترین بهانه باز گذاشته است تا عدّه ای که گمراه و سرگردانند به دامان پرمحبت و لطف او باز گردند.

الطاف بی شمار و ناپایان را بر سر بندگان می باراند تا بندۀ ذلیل جسارت عرضۀ

ص:411

حال به محضر ربوبی داشته باشد؛ و بگوید «أَنَا الَّذی » من آنم که چنین و چنانم، این اجازۀ تشریفی از سوی ذات اقدس خداوند به بندگان از والاترین نعمت های اوست که شرافت و شخصیت به انسان می دهد و او را به بندگی حق امیدوار می سازد.

از آن جا که دایرۀ تکالیف الهی وسیع است و حضرت حق به قدر توان و طاقت انسان، وظیفه طلب می کند و حرج و سختی در ادای عبادت و امور شرعیه را شایستۀ بندگان مؤمن نمی داند و رأفت و رحمت او بر غضب و عذابش پیشی دارد؛ بنابراین به کمترین اطاعت و بندگی با عنایت به مقدار تحمل آنان رضایت می دهد و پاداشی چندین برابر در انجام حسنات و اعمال خیر عطا می فرماید و گناهان را با کمترین تنبه و توبه می بخشاید از این رو پنج نوبت نماز، یک بار حج واجب و یک ماه روزه وپرداخت خمس و زکات مال و... از جمله تکالیفی هستند که پیامبر عظیم الشأن در معراج، به مقدار طاقت تخفیف آن را از محضر الهی دریافت کرده است و در عوض خداوند پاداش بسیار آنها را به امت محمد صلی الله علیه و آله هدیه نموده است.

گاهی آسان پذیری و پذیرش اندک اعمال ما هم به تلافی سپاسگزاری نعمت های الهی و نیکوکاری به بندگان خدا صورت می گیرد. و هر گاه خداوند پاداش حسنات را چند برابر می دهد یعنی از حسنۀ ما سپاسگزار است و شکرانۀ نعمت و همت عبادت گزاری را از ما پذیرفته است.

وقتی پروردگار در سورۀ تغابن می فرماید:

إِن تُقْرِضُواْ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ » (1)

اگر به خدا وام نیکو دهید ، آن را برای شما دو چندان می کند و شما را می آمرزد و خدا عطا کننده پاداش فراوان در برابر عمل اندک می باشد و بردبار است.

ص:412


1- (1) - تغابن (64) : 17. [1]

یعنی حق منّان به اندک مال قرض انسان جزای دو چندان می دهد. چه تعبیر عجیبی که بارها در مورد انفاق در راه خدا تکرار فرموده است، خدایی که آفرینندۀ اصل و فرع وجود ما و بخشندۀ تمام نعمت ها و مالک املاک زمین و آسمان است، از انسان وام طلب می کند و در برابر آن مژدۀ اجر دو چندان می دهد و آمرزش می بخشد و نیز از ما تشکر می کند، محبت از این بالاتر و بزرگواری و رحمتِ فراتر قابل تصوّر است ؟! ما که هستیم که به او وام دهیم و ما چه داریم که از او طلبکار شویم و چرا این همه پاداش بسیار بگیریم. اینها همه نشانۀ احسان آدمی از یکسو و لطف بی پایان خداست. و دلیل بر این است که خداوند از بندگانش به وسیلۀ پاداش های برتر قدردانی می کند و با آمرزش گناهان و صبر در عذاب آنان، بزرگواری می نماید.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ أَرادَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ بِالْقَلیلِ مِنْ عَمَلِهِ أَظْهَرَ اللّهُ لَهُ أَکْثَرَ مِمّا أَرادَ النّاسَ بِالْکَثیرِ مِنْ عَمَلِهِ فی تَعَبٍ مِنْ بَدَنِهِ وَ سَهَرٍ مِنْ لَیْلِهِ أَبَی اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلاّ انْ یُقَلِّلَهُ فی عَیْنِ مَنْ سَمِعَهُ . (1)

هر که اندک عمل خود را برای خدای عزّوجلّ انجام دهد، خداوند بیشتر از آنچه خواسته برایش نمایان سازد و هر که عمل بسیار خود را با تحمّل رنج جسمی و شب زنده داری برای مردم انجام دهد، خدای عز و جل اعمال او را در چشم کسانی که اعمالش را می شنوند؛ اندک جلوه دهد.

گواراترین زندگی را کسی دارد که به آنچه قسمت او کرده اند؛ خرسند باشد و این سبب اندوه زدایی و آسایش روحی و روانی خواهد بود و به فرسودگی جسمی و بیماری های بدنی گرفتار نشود.

ص:413


1- (1) - بحار الأنوار: 290/69، باب 116، حدیث 13؛ [1]الکافی: 296/2، حدیث 13. [2]

امام صادق علیه السلام می فرماید: در تورات نوشته شده است:

آدمیزاد! هر گونه خواهی باش، هر گونه که باشی جزا بینی؛ هر که به روزی اندک خدا قانع باشد، خداوند نیز به اندک عمل او قناعت کند و هر که به اندک مال حلال رضایت دهد زحمتش کم شود و درآمدش پاکیزه گردد و از مرز زشتکاری بیرون برود. (1)پس آن که به اندک قسمت خود رضایت بدهد، خداوند به او برکت می دهد و اعمال کوچک او را هم می پذیرد و نورانیت در چشم و دل او پدید می آید. و کسی که به اندک دنیا قانع باشد ثروت بسیار آن، هر چه هم گرد آورده باشد او را بی نیاز نمی کند و حساب خود را در قیامت سنگین تر می سازد.

در روایت آمده که:

تفسیر «حساباً یسیراً» یعنی حسابرسی آسان که عبارت از پاداش دادن به کارهای نیک و چشم پوشی از گناهان است. اگر کسی در حساب کشی، سؤال پیچ شود و چون و چرا در کار بیاید به یقین عذاب می شود. (2)بنابراین ارتباط با خدا و اخلاص و پرهیزکاری از اسباب آسان پذیری خداوند است هر چند عمل به نظر انسان ناچیز آید ولی حق تعالی او را به پاداش بزرگ برابری خواهد نمود.

امام صادق علیه السلام در جبران اندک ها و کاستی ها به لطف الهی می فرماید:

اِجْتَهَدْتُ فی العِبادَهِ وَ أَنَا شابٌّ فَقالَ لی أَبی : یا بُنَیَّ دُونَ ما أَراکَ تَصْنَعُ ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ إِذا أَحَبَّ عَبْداً رَضِیَ عَنْهُ بِالْیَسیرِ. (3)

ص:414


1- (1) - الکافی: 138/2، حدیث 4؛ [1] بحار الأنوار: 175/70، باب 129، حدیث 16.
2- (2) - تفسیر نور الثقلین: 537/5، حدیث 14؛ تفسیر جوامع الجوامع: 753/3.
3- (3) - الکافی: 87/2، حدیث 5؛ [2]بحار الأنوار: 55/47، باب 4، حدیث 95. [3]

زمانی که جوان بودم در عبادت بسیار می کوشیدم. پدرم به من فرمود: پسرم! کمتر از آنچه می بینم عبادت کن؛ زیرا خداوند عزیز و بزرگ، هرگاه بنده ای را دوست داشته باشد به عبادت اندک او خرسند گردد.

امام کاظم علیه السلام هم در این زمینه به هشام بن حکم می فرماید:

یا هِشامُ ! قَلیلُ العَمَلِ مِنَ العاقِلِ مَقْبُولٌ مُضاعَفٌ وَ کَثیرُ العَمَلِ مِنْ اهْلِ الهَوَی وَ الْجَهْلِ مَرْدُودٌ. (1)

ای هشام! کار اندک خردمند پذیرفته و دو چندان می شود و کار بسیار اهل هوس و نادانی ردّ می شود.

ص:415


1- (1) - تحف العقول: 387؛ بحار الأنوار: 301/75، باب 25، حدیث 1. [1]

[وَ یَا مَنْ ضَمِنَ لَهُمْ إِجَابَهَ الدُّعَآءِ وَ یَا مَنْ وَعَدَهُمْ عَلَی نَفْسِهِ بِتَفَضُّلِهِ حُسْنَ الْجَزَآءِ]

و ای آن که اجابت دعایشان را ضامن شده، و به احسانش، پاداش نیکو را به آنان وعده داده.

ضمانت استجابت دعا

قبول مسئولیت برآوردن نیازها و حاجات انسان از الطاف خداوند منّان است و پروردگار حق رسیدگی به خواسته های آدمی را بر خویش ضمانت کرده است تا آفریدۀ خود را در سایۀ حاجات به درجات عالی کمال برساند.

انسان در سیر معنوی، هدفی جز رسیدن به محبوب راستین ندارد، پس ارتباط باطنی با معبود و پیوند با آنان که با حق در رابطه اند از ابزارهای دوستی بین دو موجود است. همنشینی با پاکدامنان و راستگویان و خردمندان و نیکوکاران و نیک رفتاری در جامعۀ انسانی، زمینه ساز پذیرش الهی و پیوند بین مردم می گردد. و حضرت حق، دعا را وسیله ای برای ارتباط خود و بندگانش قرار داده است تا جایگاه ربوبی خداوند و نقش بندگی انسان در نظام آفرینش برقرار باشد و از این رهگذر با خواسته و اصرار آدمی و قبولی یا ردّ حاجت او از سوی خدای منان، محبت ایجاد گردد نیاز بنده و ناز بنده پرور و عشق متقابل، موجب تداوم زیبایی خلقت می شود.

ارزش معنوی دعا از عبادات بالاتر است و هیچ عاملی بندۀ با ایمان را به اندازۀ

ص:416

دعا به خدا نزدیک نمی کند. دعا کننده به طور مستقیم با پروردگار گفتگو می کند بی آنکه نزد مردم کمترین آسیبی به شخصیت او وارد شود. انسان به گناهان بزرگی که مرتکب شده اعتراف می کند و آمرزش می خواهد؛ تهیدستی خویش را شرح می دهد و درخواست گشایش می نماید. از بیماری پنهان خود شکایت می کند و خواهش بهبودی می کند کسی بر آنها آگاه نمی شود. پس منزلت دعا به قدری مهم است؛ که ارتباط بدون واسطه و افشای اسرار نزد دیگران، به طور خودکار عمل می کند.

حضرت علی علیه السلام در نامۀ حکیمانۀ خود به فرزندش امام مجتبی علیه السلام نوشته است:

وَ اعْلَمْ أَنَّ الَّذی بِیَدِهِ خَزائِنُ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ قَدْ اذِنَ لَکَ فی الدُّعاءِ وَ تَکَفَّلَ لَکَ بِالْاِجابَهِ وَ أَمَرَکَ انْ تَسْأَلَهُ لِیُعْطِیَکَ وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِیَرْحَمَکَ وَ لَمْ یَجْعَلْ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ مَنْ یَحْجُبُهُ عَنْکَ وَ لَمْ یُلْجِئْکَ الی مَنْ یَشْفَعُ لَکَ الَیْهِ . (1)

آگاه باش آن که خزائن آسمان ها و زمین در اختیار اوست به تو اجازۀ دعا داده و اجابت آن را ضمانت نموده و دستور داده از او بخواهی تا ببخشد و رحمتش را بطلبی تا رحمت آرد و بین خودش و تو کسی را حاجب قرار نداده و تو را مجبور به توسل به واسطه ننموده.

دعایی که باب رحمت واسعۀ الهی است می تواند بزرگترین مشکل را با کوچکترین خواهش حل کند و مهمترین تمنّای خواننده را به آسانی برآورده سازد.

امام باقر علیه السلام فرمود:

خداوند مرد بادیه نشینی را برای دو کلمه دعا که به زبان آورد مشمول

ص:417


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 31. [1]

رحمت خود قرار داد. عرض شد: آن دو کلمه چه بود؟ فرمود: به پیشگاه خداوند عرض کرد: خدایا! اگر عذابم نمایی من شایستۀ عذابم و اگر ببخشی تو شایستۀ عفو هستی، پس خداوند او را بخشید. (1)گاهی در انسان خواسته هایی از خداوند پدید می آید. ولی به خاطر شک یا تردید در برآورده شدن یا شریک کردن دیگران در آن کار، حسن ظن او به پروردگار از بین می رود.

بزنطی به حضرت رضا علیه السلام عرض کرد:

فدایت شوم، من چند سال است که از خدا حاجتی می خواهم و از تأخیر در اجابتش در دلم شبهه ای پدید آمده است، حضرت به من فرمود: بگو بدانم، اگر من سخنی به تو بگویم به آن اعتماد می کنی ؟ عرض کردم: فدایت شوم، اگر به حرف شما اعتماد نکنم به چه کسی اعتماد کنم، حضرت فرمود: پس به خدا بیشتر اعتماد داشته باش؛ زیرا خداوند به تو وعدۀ اجابت داده است مگر نه این که خدای تبارک و تعالی می فرماید: هر گاه بنده گانم دربارۀ من از تو پرسند، پس من نزدیکم و اجابت کنم دعای آن که مرا بخواند. (2)یکی از اموری که در دعا اهمیت دارد و باید همواره در خاطر دعاگو باشد این است که درخواستش برخلاف قوانین خلقت و سنت های آفرینش نباشد، مثلاً دعا کند که پیر نشود یا هرگز خواب و استراحت نداشته باشد یا حافظه اش ضعیف نشود یا یک شبه پولدار شود و...

این گونه دعا کردن ها با حکمت و تقدیرات الهی نمی سازد؛ زیرا نظم و طبیعت آفرینش را برهم می زند و تدبیر خداوند را مختل می کند.

ص:418


1- (1) - الکافی: 579/2، حدیث 8؛ [1] بحار الأنوار: 91/91، باب 32، حدیث 3.
2- (2) - بحار الأنوار: 367/90، باب 24، حدیث 1؛ قرب الاسناد: 171.

امام علی علیه السلام می فرماید:

إِنَّ کَرَمَ اللّهِ سُبْحانَهُ لایَنْقُضُ حِکْمَتَهُ فَلِذلِکَ لایَقَعُ الْإِجابَهُ فی کُلِّ دَعْوَهٍ . (1)

همانا کرم خدای سبحان، حکمت او را باطل نمی کند پس هر دعایی مستجاب نمی شود، یعنی مصلحت و حکمت او هماهنگ است.

ابن سینا در این موضوع می نویسد:

«علت اجابت دعا؛ تلاقی و توافق اسباب و علّت ها در حکمت الهی با یکدیگر است. به این معنا که دعای کسی که دربارۀ چیزی دعا می کند با سبب تحقق آن چیز از سوی آفریدگار برخورد می کند. پس اگر پرسیده شود که آیا ممکن است چیزی بدون توافق دعا با سازگاری حق صورت گیرد، می گوییم: خیر؛ زیرا علت هر دو یکی است و آن آفریدگاری است که سبب هستی یافتن آن چیز را در دعا قرار داده است. همچنان که سبب سلامتی بیمار را خوردن دارو قرار داده تا او دارو مصرف نکند بهبود نمی یابد. دعا نیز این گونه است، چیزی که برای به دست آوردنش دعا می کنیم بنا به حکمتی، برحسب مقدرات و قسمت ها به علت وجودی آن چیز برخورد کند، پس دعا کردن لازم است و انتظار اجابت دعا نیز ضروری است.» (2)امام صادق علیه السلام می فرماید:

مردی خدمت امیر المؤمنین علیه السلام آمد و عرض کرد: من خدا را می خوانم ولی اجابتی نمی بینم ؟

حضرت فرمود: چون تو خدا را با صفاتی به غیر او وصف می کنی، همانا دعا را چهار خصلت باشد:

ص:419


1- (1) - غرر الحکم: 193، حدیث 3764. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 361/90، باب 22، ذیل حدیث 23.

اخلاص باطنی، حضور نیّت، شناخت وسیله، انصاف داشتن در خواسته، آیا تو با آگاهی از این چهار نکته دعا می کنی ؟

عرض کرد: خیر.

حضرت فرمود: پس آنها را بشناس. (1)حتی معصومان علیهم السلام هم اعتقاد دارند که با رعایت شرایط پذیرش دعا، قبول حتمی است.

امام حسن مجتبی علیه السلام با عبداللّه بن جعفر دیدار نمود و فرمود:

چگونه مؤمن، ایمان دارد که تقدیر خود را ناپسند و مقام خویش را کوچک می داند و حال آن که خدا بر او حکومت می کند؛ من ضمانت می کنم برای کسی که در دلش هوایی جز خشنودی خدا نباشد، دعایش مقبول افتد. (2)حضرت صادق علیه السلام در آداب دعا می فرماید:

آداب دعا را رعایت کن و اگر شرایط دعا را به جا نیاوردی منتظر جواب مباش... بدان که: اگر خداوند ما را به دعا کردن فرمان نداده بود ولی ما خالصانه او را می خواندیم، باز از روی فضل و کرامت اجابت می کرد، چه رسد به این که خود او اجابت دعای کسی را که شرایط آن را به جا آورده ضمانت کرده است. (3)بنابراین خداوند برای کسی که از او پروا داشته، تعهد کرده است که هر ناخوشایندی را برای او خوشایند سازد و از جایی که گمان نمی برد روزیش را برساند.

ص:420


1- (1) - مجموعه ورّام: 302/1. [1]
2- (2) - الکافی: 62/2، حدیث 11؛ [2] بحار الأنوار: 351/43، باب 16، حدیث 25.
3- (3) - بحار الأنوار: 322/90، باب 17، حدیث 36؛ مصباح الشریعه: 132 - 133.

نگارا کی بود کامیدواری بیابد بر در وصل تو باری

چه خوش باشد که بعد از ناامیدی بکام دل رسد امیدواری

بده کام دلم مگذار جانا که دشمن کام گردد دوستداری

دلی دارم گرفتار غم تو ندارد جز غم تو غمگساری

چنان خو کرد با دل غم که گوئی به جز غم خوردن او را نیست کاری

بیا ای یار و دل را یاریی کن که بیچاره ندارد جز تو یاری

به غم شادم از آن کاندر فراقت ندارم از تو جز غم یادگاری

چه خوش باشد که جان من برآید زمحنت وارَهَم یک باره باری

عراقی را ز غم جان برلب آمد چه می خواهد غمت از دل فکاری

(فخر الدین عراقی)

ص:421

[«11»مَا أَنَا بِأَعْصَی مَنْ عَصَاکَ فَغَفَرْتَ لَهُ وَ مَا أَنَا بِأَلْوَمِ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْکَ فَقَبِلْتَ مِنْهُ وَ مَا أَنَا بِأَظْلَمِ مَنْ تَابَ إِلَیْکَ فَعُدْتَ عَلَیْهِ «12»أَتُوبُ إِلَیْکَ فِی مَقَامِی هَذَا تَوْبَهَ نَادِمٍ عَلَی مَا فَرَطَ مِنْهُ مُشْفِقٍ مِمَّا اجْتَمَعَ عَلَیْهِ خَالِصِ الْحَیَاءِ مِمَّا وَقَعَ فِیهِ «13»عَالِمٍ بِأَنَّ الْعَفْوَ عَنِ الذَّنْبِ الْعَظِیمِ لاَ یَتَعَاظَمُکَ وَ أَنَّ التَّجَاوُزَ عَنِ الْإِثْمِ الْجَلِیلِ لاَ یَسْتَصْعِبُکَ ]

خدایا! من نه از گناهکارترین گناهکارانم که او را آمرزیده ای، و نه از نکوهیده ترین کسانی که از پیشگاهت عذر خواسته اند، و تو عذرشان را پذیرفته ای، و نه از ستم کارترین کسانی که به سویت بازگشته اند، و تو بازگشتشان را قبول کرده ای.

خدیا! در این مقام و وضعی که هستم، به درگاهت توبه می کنم؛ توبه پشیمانی که بی اختیار گناهانی از او سرزده و از آنچه بر سرش آمده، در وحشت و ترس است، و از امور زشتی که در آن افتاده خالصانه شرمگین است. دانایم به این که گذشت از گناه بزرگ، در نظرت بزرگ نمی آید، و بخشیدن معصیت گران بر تو سخت نمی باشد.

گذشت از گناهان بزرگ

اشاره

عفو الهی نسبت به معصومان علیهم السلام از جهت روحیات اخلاقی و رسیدن به فنای

ص:422

ذاتی حق است؛ امّا بندگان و رهپویان صالح که قصد رسیدن به مقامی بس بلند بر پایۀ ارادۀ تام و خالص الهی به دور از هر گونه شرک و دوگانگی دارند، تنها در سایۀ کسب فیض از دریای عفو خداوند توفیق می یابند. .

در این فراز که حضرت سجاد علیه السلام می فرماید:

ستم و جنایت بر تو گران و سخت نمی آید.

مقصود این نیست که خداوند بی اراده و بی توجّه به نظام امور است. و هر اتفاقی رخ می دهد بر باد فنا برود و برای حق تعالی مهم نباشد که به آنچه از ظلم و گناه و تجاوز در سراسر دنیا به خاطر آزمایش انسان یا کوتاهی و نادانی بشر پدید می آید، بی تفاوت گذر کند؛ بلکه مراد این است که همه چیز در مقابل عظمت حضرت حق بی نهایت کوچک است و هر امر بزرگی و حیرت انگیزی که تفکّر و محاسبۀ ما از آن در بماند در برابر قدرت برتر او ناچیز است و دریای وجود فیّاض و خلّاق حق سراسر آفرینش را فرا گرفته است.

از آن جمله عفو و غفران الهی که مانند ابری پر برکت بر وجود انسان سایه انداخته است و او را تا رسیدن به مقصد نهایی یاری می رساند، البته آنچه که از منابع لغوی و تفاسیر معصومان علیهم السلام به ویژه در این باب استفاده می شود؛ واژۀ «عفو» در هر زمینه ای به کار رفته، مفهومی بالاتر از معنای غفران و مغفرت دارد. به عنوان نمونه در آیات شریفه آمده است:

إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَفُوًّا غَفُورًا» (1)

یقیناً خدا همواره گذشت کننده و بسیار آمرزنده است .

فَأُوْلئِکَ عَسَی اللَّهُ أَن یَعْفُوَعَنْهُمْ وَکَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا» (2)

ص:423


1- (1) - نساء (4) : 43. [1]
2- (2) - نساء (4) : 99. [2]

پس اینانند که امید است خدا از آنان درگذرد ؛ و خدا همواره گذشت کننده و بسیار آمرزنده است .

لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ» (1)

یقیناً خدا او را یاری می دهد ؛ زیرا خدا باگذشت و بسیار آمرزنده است .

در حقیقت آوردن دو واژۀ عفو و غفران در کنار هم تأکید مهمی بر لطف بزرگ و رحمت واسعۀ الهی است که خداوند علاوه بر آمرزش، گذشت و چشم پوشی می کند و به همۀ بندگان مؤمن هم سفارش فرموده است که پس از بخشیدن، از روی بزرگواری گذشت کنند.

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ مِنْ أَزْوَ جِکُمْ وَ أَوْلَدِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِن تَعْفُواْ وَ تَصْفَحُواْ وَ تَغْفِرُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (2)

ای اهل ایمان ! به راستی برخی از همسران و فرزندانتان [ به علت بازداشتن شما از اجرای فرمان های خدا و پیامبر ] دشمن شمایند ؛ بنابراین از [ عمل به خواسته های بی جای ] آنان [ که مخالف احکام خداست ] بپرهیزید ، و اگر [ از آزار و رنجی که به شما می دهند ] چشم پوشی کنید و سرزنش کردن آنان را ترک نمایید و از آنان بگذرید [ خدا هم شما را مورد الطاف بی کرانش قرار می دهد ] ؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

تفاوت آن دو کلمه چه در کنار هم یا در یک جمله آمده باشد در مفهوم بسیار روشن است؛ زیرا غفران از مادۀ

«الغُفره» به معنای پوشاندن چیزی یا سرپوش و پوشش دادن بر چیزی است ولی در اصطلاح آیات و روایات، آمرزش و بخشیدن

ص:424


1- (1) - حج (22) : 60. [1]
2- (2) - تغابن (64) : 14. [2]

در زبان و عمل است.

امّا عفو به مفهوم گذشت و پاک کردن اثر و نشانه و دوری از گناه است آنگاه که در تعقیبات نماز آمده است:

اَلْلّهُمَّ إِنّی أَسْأَلُکَ العَفْوَ وَ العافِیَهَ وَ المُعافاهَ فی الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ . (1)

بار خدایا! از تو بخشش و تندرستی و آسایش را در دنیا و آخرت خواستارم.

ریشۀ آن سه کلمه همگی در دوری و پرهیز از عذاب و بیماری و سختی است.

در جای دیگر این تفاوت ها بیشتر مشخص می گردد که در دعا آمده است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

اگر کسی بخواهد که نامۀ عمل او در قیامت بازگشایی نشود و به رسوایی نکشد؛ بخواند:

اَلْلّهُمَّ إِنَّ مَغْفِرَتَکَ أَرْجی مِنْ عَمَلی وَ إِنَّ رَحْمَتَکَ اوْسَعُ مِنْ ذَنْبی الْلّهُمَّ إِنْ کانَ ذَنْبی عِنْدَکَ عَظیماً فَعَفوُکَ اعْظَمُ مِنْ ذَنْبی . (2)

بار خدایا! همانا آمرزش تو از عمل من امیدوار کننده تر و مهربانی تو از گناه من گسترده تر است، بار خدایا! اگر گناهم نزد تو بزرگ است، گذشت تو از گناه من بزرگتر است.

یعنی آمرزش پروردگار از اعمال و کردار آدمی امیدوارتر و در مقابل رحمت و عفو خداوند از گناه بنده گسترده تر و بزرگتر است.

بنابراین آمرزش و بخشش خداوند از ظواهر اعمال و حرکات زبانی است ولی گذشت و پاکسازی اثر گناهان؛ دوری از مجازات روحی و باطنی است که از الطاف رحمانیّۀ حق تعالی است.

ص:425


1- (1) - بحار الأنوار: 51/83، باب 38، حدیث 56؛ [1]المصباح، کفعمی: 25. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 37/83، باب 38، حدیث 44؛ [3]المصباح، کفعمی: 20. [4]
سیرۀ درخواست کنندگان عفو

درخواست کنندگان عفو باید سه رویه را سیرۀ خود قرار دهند:

1 - خویش را در برابر حق، بزرگ نبیند و هر که خود را جداگانه فرض کند، غرور بی نیازی و کمال کاذب به او دست می دهد، در نتیجه از حق دور می شود.

2 - از تکرار اعمال خلاف پرهیز کند و با توبه، گذشته را جبران کند؛ زیرا اصرار بر گناه کوچک، غفلت از محضر الهی است و این سبب ارتکاب گناهان بزرگ می شود و کوتاهی در برابر گناه کوچک هم از گناهان بزرگ است.

3 - پیوسته در طلب مغفرت و عذرخواهی باشد؛ زیرا قلب انسان گاهی در اثر آلودگی های نفس زنگار می گیرد و به وسوسه های شیطانی تمایل پیدا می کند پس بندۀ حق هر چه با خدا آشناتر شود، در مراتب بالاتر خود را مقصرتر و تکالیف را بر خویش سنگین تر می یابد و با افزایش معرفت به کمال مطلق نزدیکتر می شود پس احساس کمبود و نقص بر او نمایان تر می شود و حالت شرمندگی و حیای شدید او را فرا می گیرد و به مکارم بیشتری دست می یابد. که از آن مکرمت ها، اهل عفو شدن است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلْعَفْوُ تاجُ الْمَکارِمِ . (1)

گذشت و بخشودن، افسر خصلت های والای انسانی است.

به ویژه در هنگام اوج قدرت؛ فضیلت گذشت آشکار می شود. زمانی که قدرت کسی به همراه گذشت باشد و بخشندگی تهیدست به همراه نیازمندی او؛ پس او را به کمال می رساند و بزرگواری بی نهایت می شود.

ص:426


1- (1) - غرر الحکم: 245، حدیث 5001. [1]

عربی بادیه نشین به رسول اللّه صلی الله علیه و آله عرض کرد: ای رسول خدا! روز قیامت چه کسی به حساب خلایق می رسد؟

فرمود: خدای عز و جل .

عرب گفت: به خداوند کعبه سوگند نجات یافتیم.

حضرت پرسید: چگونه، ای بادیه نشین ؟

عرض کرد: زیرا کریم هر گاه قدرت یابد ببخشاید. (1)به این جهت امام صادق علیه السلام به عبداللّه بن جندب می فرماید:

وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ کَما أَنَّکَ تُحِبُّ أَنْ یُعْفی عَنْکَ فَاعْتَبِرْ بِعَفْوِ اللّهِ عَنْکَ . (2)

از کسی که به تو ستم کرده گذشت کن، همچنان که دوست داری از تو گذشت شود. از بخشایش خدا نسبت به خودت پند گیر.

ص:427


1- (1) - کنز العمال: 627/14، حدیث 39749؛ مجموعه ورّام: 9/1.
2- (2) - تحف العقول: 305؛ بحار الأنوار: 284/75، باب 24، حدیث 1. [1]

[وَ أَنَّ احْتِمَالَ الْجِنَایَاتِ الْفَاحِشَهِ لاَ یَتَکَأَّدُکَ وَ أَنَّ أَحَبَّ عِبَادِکَ إِلَیْکَ مَنْ تَرَکَ الاِسْتِکْبَارَ عَلَیْکَ وَ جَانَبَ الْإِصْرَارَ وَ لَزِمَ الاِسْتِغْفَارَ «14»وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَیْکَ مِنْ أَنْ أَسْتَکْبِرَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أُصِرَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِمَا قَصَّرْتُ فِیهِ وَ أَسْتَعِینُ بِکَ عَلَی مَا عَجَزْتُ عَنْهُ ]

و تحمل جنایات زشت و ناپسند که از مردم بدکار صادر می شود، تو را به مشقت و زحمت نمی اندازد.

و آگاهم به این که محبوب ترین بندگانت نزد تو کسی است که از سرکشی و تکبر نسبت به تو دست بردارد، و از پافشاری بر گناه اجتناب کند و استغفار را بر خود واجب بداند. من از این که در برابر تو سرکشی کنم بیزارم، و از این که بر گناه پافشاری ورزم، به تو پناه می آورم، و نسبت به آنچه کوتاهی کردم، از تو آمرزش می خواهم، و بر آنچه از انجامش عاجزم، از تو یاری می طلبم.

اصرار بر گناه و اجتناب از آن

شناخت حق از جنس نور است چنانکه امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

المَعْرِفَهُ نُورُ الْقَلْبِ . (1)

شناخت؛ روشنی دل است.

ص:428


1- (1) - غرر الحکم: 41، حدیث 1. [1]

بر این پایه برای رسیدن به آن باید موانع رسیدن و نزدیک شدن به نور را از میان برداشت. هر گاه پرده های شناخت مبدأ هستی کنار برود، روشنی دانش و سپیدۀ حق در دل انسان جلوه گر می شود، سپس حُبّ و قُرب به حق پیدا می گردد. هر گاه عشق پدید آمد، آتش آن رفته رفته بنده را در حق فانی می سازد و او را به قرب حق و مقام بندگی می رساند. پس حقیقت آزادی، آزادی از خود و تعلقات آن است.

چنانکه مولا علی علیه السلام فرمود:

مَنْ تَرَکَ الشَّهَواتِ کانَ حُرّاً. (1)

کسی که خواهش های نفسانی را رها سازد، آزاده است.

به عبارت دیگر کسی از هوای نفس آزاد نمی شود، مگر آن که به شناخت دوست برسد و دوستی خداوند آتشی است که از چیزی گذر نمی کند مگر آن که او را می سوزاند پس هرگاه محبت خداوند در دلی بیفتد، دلش را از همه سرگرمی ها و خواهش های غیر حق رها می سازد و جان را از یاد هر چه دوست نماست؛ خالی می نماید.

از این رو در پیرامون کلام خداوند که می فرماید: دوستان در روز قیامت همه دشمنند، مگر پرهیزگاران؛ امام صادق علیه السلام می فرماید:

لِأَنَّ أَصْلَ الْحُبِّ التَّبَرِّی عَنْ سِویَ الْمَحْبُوبِ . (2)

ریشه و حقیقت دوستی، دوری جستن از هر کس و هر چیزی به غیر از معشوق است.

گناه از موانع راه شناخت دوست است چه رسد که بر عمل آن اصرار ورزد؛ زیرا پافشاری بر ارتکاب جرم علاوه بر این که همکاری با شیطان است؛ از یک سو نشانۀ

ص:429


1- (1) - تحف العقول: 99؛ بحار الأنوار: 91/75، باب 16، حدیث 98. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 251/66، باب 36، حدیث 30؛ [2]مصباح الشریعه: 194. [3]

بالاترین بی ادبی به محضر خداوند است؛ زیرا آن پروردگاری که بر همۀ اسرار وجودی بندگان گواه است؛ قدرت و اختیار حرکت وجود را به انسان بخشیده است. و از سوی دیگر نشانگر این است که انسان بی خبر از حقیقت خود و خدای خود است نه منظری می شناسد و نه ناظر را می یابد. پس معنای شناخت حق و عبودیت و حضور را درک نمی کند تا با او ارتباط و پیوند ایجاد کند. اگر از نظارت جناب حق تعالی آگاه شود. به آن چنان مراقبه ای برسد که کمترین خطایی از او سر نزد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که گل سرسبد معصومان است هر روز هنگام غروب آفتاب، هفتاد بار استغفار می نمود و می فرمود:

إِنَّهُ لَیُغانُ عَلی قَلْبی ، حَتّی اسْتَغْفِرَ اللّهَ فی الْیَوْمِ سَبْعِینَ مَرَّهً . (1)

گاهی پرده ای رقیق بر قلب من قرار می گیرد؛ تا این که من هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش می طلبم.

رسول عزیز اسلام که اهل گناه و جرم و خطا نیست این گونه می اندیشد؛ چه رسد به بنده که اهل عصمت و پرهیز و مراقبه نیست، باید شبانه روز در حال استغفار و توبه باشد که نظام حق و حقیقت را با غرور و نافرمانیش دگرگون می سازد.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

الإِسْتِغْفارُ مَعَ الْإِصْرارِ ذُنُوبٌ مُجَدَّدَهٌ . (2)

آمرزش خواهی با وجود ادامه دادن گناه، گناهانی تازه اند.

در حقیقت کسی که از گناهی طلب بخشش می کند و باز در فرصتی جدید در پی انجام آن است مانند آدمی مسخره کننده است که پروردگار را به سبکی انگاشته و او

ص:430


1- (1) - مستدرک الوسائل: 375/5، باب 40، حدیث 6131؛ [1]بحار الأنوار: 183/60، باب 3. [2]
2- (2) - تحف العقول: 223؛ بحار الأنوار: 63/75، باب 16، حدیث 150. [3]

را از نگاه بزرگی انداخته است.

بنابراین آنان که امید بخشش خداوند را دارند نباید بر خطاها عادت کنند؛ زیرا خدای مهربان هم صبری دارد که گاهی لبریز می شود و می فرماید:

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَحِشَهً أَوْظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَی مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یَعْلَمُونَ » (1)

و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند ، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند ؛ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد ؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند ، پا فشاری نمی کنند .

امام باقر علیه السلام در تفسیر آیۀ فوق و مفهوم اصرار می فرماید:

اصرار بر گناه این است که بنده گناه کند و آمرزش نطلبد و در فکر توبه هم نباشد. پس این پافشاری است. (2)زیرا اصرار بر گناه به معنای ایمن دانستن خویش از عذاب و کیفر خداوند است و تنها زیانکارانند که خود را از مکر و مهلت خداوند محفوظ می دانند.

امام علی علیه السلام می فرماید:

در شگفتم از کسی که سختی انتقام خداوند را از خود می داند و همچنان بر گناه اصرار می ورزد. (3)بنابراین حضرت نتیجه می گیرد و می فرماید:

ص:431


1- (1) - آل عمران (3) : 135. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 32/6، باب 20، حدیث 40؛ تفسیر العیاشی: 198/1، حدیث 144.
3- (3) - غرر الحکم: 166، حدیث 3239. [2]

أَعْظَمُ الذُّنُوبِ عِنْدَ اللّهِ ذَنْبٌ أَصَرَّ عَلَیْهِ عامِلُهُ . (1)

بزگترین گناه نزد خداوند گناهی است که مرتکبش بر آن اصرار دارد.

حتی اگر از گناه، لذّتی یا شادی روحی یا جسمی به وجود آمد، نباید سبب آرامش خاطر یا آسایش ظاهر باشد؛ چون سرعت تأثیر گناه در وجود آدمی از تأثیر برندگی چاقو در گوشت بیشتر است و نشانه های آن در فرزندان و نسل های بعد حتی در زمان پیری نمایان می شود و شخص به بیماری های سخت و طاقت فرسا مبتلا می شود که علاجی به غیر از مرگ ندارد. پس این شادی ها و سرگرمی های دروغین نه تنها مفید نیست بلکه بسیار ضرر آنها دو چندان است.

امام زین العابدین علیه السلام در این باره می فرماید:

إِیّاکَ وَ الإِبْتِهاجَ بِالذَّنْبِ ، فَإِنَّ الاِبْتِهاجَ بِهِ أَعْظَمُ مِنْ رُکُوبِهِ . (2)

از شادمانی گناه بپرهیز؛ زیرا شاد شدن از گناه در زشتی بزرگتر از ارتکاب آن است.

پس این سفارش حضرت صادق علیه السلام را آویزه گوش جان قرار دهیم که فرمود:

هر گاه آهنگ عمل بدی را داشتی، آن را انجام مده؛ زیرا گاه خداوند بنده را در حال معصیت می بیند. و می فرماید: به عزّت و جلال خودم سوگند از این پس هرگز تو را نمی بخشم. (3)

از در یار گذر نتوان کرد رخ سوی یار دگر نتوان کرد

ناگذشته زسر هر دو جهان بر سر کوش گذر نتوان کرد

زان چنان رخ که تمنای دل است صبر از این بیش مگر نتوان کرد

ص:432


1- (1) - غرر الحکم: 187، حدیث 3582. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 159/75، باب 21، ذیل حدیث 19؛ [2]کشف الغمّه: 108/2. [3]
3- (3) - الکافی: 143/2، حدیث 7؛ [4] بحار الأنوار: 224/68، باب 66، حدیث 36.

با چنین دیده که پرخونابست به چنان روی نظر نتوان کرد

چون حدیث لب شیرینش رود یاد حلوا و شکر نتوان کرد

سخن زلف مشوش بگذار دل از این شیفته تر نتوان کرد

قصّۀ درد دل خود چکنم راز خود جمله سمر (1) نتوان کرد

غم او مایۀ عیش و طربست از طرب بیش حذر نتوان کرد

گرچه دل خون شود از تیمارش غمش از سینه بدر نتوان کرد

ابتلائی است در این راه مرا که از آن رنج هیچ خبر نتوان کرد

گفتم ای دل بگذر زین منزل محنت آباد مقر نتوان کرد

گفت جائی که عراقی باشد زود از آنجای سفر نتوان کرد

(فخر الدین عراقی)

ص:433


1- (1) - سمر: افسانه؛ حدیث لیل؛ روزگار.

[«15»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ هَبْ لِی مَا یَجِبُ عَلَیَّ لَکَ وَ عَافِنِی مِمَّا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْکَ وَ أَجِرْنِی مِمَّا یَخَافُهُ أَهْلُ الْإِسَآءَهِ فَإِنَّکَ مَلِیءٌ بِالْعَفْوِ مَرْجُوٌّ لِلْمَغْفِرَهِ مَعْرُوفٌ بِالتَّجَاوُزِ لَیْسَ لِحَاجَتِی مَطْلَبٌ سِوَاکَ وَ لاَ لِذَنْبِی غَافِرٌ غَیْرُکَ حَاشَاکَ «16»وَ لاَ أَخَافُ عَلَی نَفْسِی إِلاَّ إِیَّاکَ إِنَّکَ أَهْلُ التَّقْوَی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَهِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و حقوقی که بر عهدۀ من داری بر من ببخش، و از عذابی که از جانب تو سزاروار آنم، مرا به سلامت دار، و از اموری که بدکاران از آن می ترسند پناهم ده. مسلماً به گذشت از گنهکار قدرت داری و برای آمرزش، مورد امیدی، به بخشیدن معصیت معروفی، برای حاجتم محلّ طلبی جز تو نیست، و برای گناهم آمرزنده ای غیر تو وجود ندارد. حاشا که چنین نباشی، من بر خود به غیر تو نمی ترسم. تو اهل تقوا و آمرزشی. بر محمّد و آل محمّد درود فرست.

امیدواری به خدا

اشاره

حیات ابدی و زندگانی جاودانه و حقیقیِ سرای باقی در گرو امید به رحمت و مغفرت خداوند است؛ زیرا امیدواری بر دو گونه است:

1 - امید به امور مادی و ابزاری؛ مانند شغل، زن، فرزند، علم، پول و... که هر یک

ص:434

در موقعیت زمانی و مکانی ویژه ای در خدمت انسان هستند.

2 - امید به امور معنوی و اعتقادی؛ مانند رحمت، مغفرت، لطف، کرامت، شفاعت،... و این امیدواری را کافر هم دارد چون موجود بی امید و آرزو مرده است.

گرچه امید مشرک و کافر به سنگ و چوب و بت و مال دنیاست؛ ولی تنها امید به رحمت و آمرزش پروردگار، پدیده ای ابدی است که سلامتی حیات باقی انسان را تأمین می نماید و ابدیت حقیقتی است که روح آن امید و اطمینان نفس است و خداوند متعال این صفت را از ویژگی های مؤمنان و مهاجران و مجاهدان راه حق برمی شمرد و می فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَالَّذِینَ هَاجَرُواْ وَجَهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (1)

یقیناً کسانی که ایمان آورده ، و آنان که هجرت کرده و در راه خدا به جهاد برخاستند ، به رحمت خدا امید دارند ؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

این گروه رزمنده و فرمانبر رسول اللّه صلی الله علیه و آله به خاطر داشتن استواری در ایمان و هجرت و جهاد مشمول عنایت ها و آمرزش الهی می گردند و اگر مرتکب خطاهایی بشوند به خاطر ارزش هایشان مورد بخشش قرار می گیرند. پس هدف امید را باید به سوی خدای منّان قرار داد که نجات در آن است.

حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید:

إِجْعَلُوا کُلَّ رَجائِکُم لِلّهِ سُبْحانَهُ وَ لاتَرْجُو أَحَداً سِواهُ ، فَإِنَّهُ ما رَجا أَحَدٌ غَیْرَ اللّهِ تَعالی الاّ خابَ . (2)

هر چه امید دارید به خدای سبحان داشته باشید و به کسی جز او امید مبندید؛

ص:435


1- (1) - بقره (2) : 218. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 196، حدیث 3861. [2]

زیرا هیچ کس به غیر خدای متعال امید نبست مگر آن که ناکام ماند.

زیرا امیدهای دروغین انسان را گرفتار ترس حقیقی می کند و به درهای بسته ای برمی خورد که چاره ای غیر از بازگشت به سوی حق ندارد.

امید و رجا در کلام نراقی

مرحوم ملا احمد نراقی در فصل بیان صفت رجا می نویسد:

«ضد یأس از رحمت خدا امیدواری به اوست که آن را صفت رجا گویند و رجا عبارت است از انبساط سرور در دل به جهت انتظار امر محبوبی و این سرور و انبساط را وقتی رجا و امیدواری گویند که آدمی بسیاری از اسباب رسیدن به محبوب را تحصیل کرده باشد... و اگر کسی بعضی اسباب را تحصیل نکرده که حصول محبوب مشکوک فیه باشد آن را آرزو و تمنی گویند، مثل آن که تخم را به زمین قابلی افکنند اما در آب دادن کوتاهی و تقصیر نمایند...

طریقۀ تحصیل آن این است که در اسباب امیدواری تأمل کند و آنها را بر دل خود نقش کند و تکرار کند و پیوسته متذکر آنها بوده باشد، پس ملاحظه نماید در نعمت های فراوان و کرامت های بی پایان که در دنیا به بندگان خود نموده...» (1)در نکوهش صفت ناامیدی همین بس که آدم را از دوستی خدا که سرآمد همۀ فضایل و بالاترین آنهاست، باز می دارد؛ زیرا تا کسی به کسی امیدوار نباشد او را دوست نمی دارد. پس گمان نیک به خدا موجب فراگیری رحمت خداوند می گردد.

در روایت آمده است:

«مردی در بنی اسرائیل مردم را از رحمت و لطف خداوند ناامید می کرد و آنان را می ترساند؛ در روز قیامت خدا به او خواهد فرمود: امروز من تو را از رحمت خود

ص:436


1- (1) - معراج السّعاده: 149، فصل در بیان صفت رجا. [1]

محروم می کنم همچنان که بندگان مرا از من ناامید ساختی.» (1)

مدعیان دروغین امیدواری

حضرت علی علیه السلام دربارۀ مدعیان دروغین امیدواری می فرماید:

یَدَّعِی بِزَعْمِهِ أَنَّهُ یَرْجُو اللّهَ ، کَذَبَ وَ الْعَظیمِ ! ما بالُهُ لایَتَبَیَّنُ رَجاؤُهُ فی عَمَلِهِ ؟ فَکُلُّ مَنْ رَجَا عُرِفَ رَجاؤُهُ فی عَمَلِهِ إلاّ رَجاءَ اللّهِ تَعالی فَإِنَّهُ مَدْخولٌ وَ کُلُّ خَوْفٍ مُحَقَّقٌ إِلاّ خَوْفَ اللّهِ فَإِنَّهُ مَعْلولٌ . یَرْجُو اللّهَ فِی الْکَبیرِ وَ یَرْجُو الْعِبادَ فِی الصَّغیرِ، فَیُعْطِی الْعَبْدَ مالا یُعْطی الرَّبَّ فَما بالُ اللّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ یُقَصَّرُ بِهِ عَمّا یُصْنَعُ بِهِ لِعبادِهِ ؟ أَتَخافُ انْ تَکُونَ فی رَجائِکَ لَهُ کاذِباً اوْ تَکُونَ لاترَاهُ لِلرَّجاءِ مَوضِعاً وَ کَذلِکَ انْ هُوَ خافَ عَبْداً مِنْ عَبیدِهِ اعْطاهُ مِنْ خَوْفِهِ ما لایُعْطی رَبَّهُ ، فَجَعَلَ خَوْفَهُ مِنَ الْعِبادِ نَقْداً وَ خَوْفَهُ مِنْ خالِقِه ضِماراً وَ وَعْداً. وَ کَذلِکَ مَنْ عَظُمَتِ الدُّنْیا فی عَیْنِهِ وَ کَبُرَ مَوْقِعُها مِنْ قَلْبِهِ ، آثَرَها عَلَی اللّهِ تَعالی فَانْقَطَعَ الَیْها وَ صارَ عَبْداً لَها. (2)

بر اساس گمانش مدّعی امید به خداست. به خدای بزرگ قسم دروغ گفته، چرا حالت امیدواریش در کردارش پیدا نیست ؟! زیرا هرکه را به چیزی امید است اثر امیدش در عملش دیده می شود مگر امیدی که مردم به خدا بسته اند که دارای عیب است و هر بیمی در اموری مادی محقق و ثابت است مگر بیم از حق که در اغلب مردم بی پایه است! در کارهای بزرگ به خدا امید دارند و در کارهای کوچک به بندگان امید می بندند، اما آن چنان که حقِ بندگان را رعایت می کنند حق خدا را مراعات نمی نمایند. چه شده که حق خداوند کمتر از حق بندگان رعایت می شود؟! آیا می ترسی در امیدی که به حق داری

ص:437


1- (1) - معراج السّعاده: 148، [1] صفت سوم یأس از روح اللّه و ناامیدی از رحمت خدا.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 159. [2]

دروغگو باشی ؟ یا او را آن چنان که باید سزاوار امید نمی دانی ؟! اگر از یکی از مردم بترسند تا حدی از او حساب می برند که در آن حد از خدا حساب نمی برند. بنابراین ترس از بندگان را نقد و ترس از خدا را نسیه و وعدۀ غیرقابل عمل قرار داده اند. همچنین کسی که دنیا در نظرش عظیم جلوه کند و موقعیّت آن در دلش وانمودی بزرگ داشته باشد، دنیا را بر خدا مقدم دارد و از هر چه غیر دنیاست بریده و نهایتاً بردۀ دنیا گردد.

به هر حال هر امیدواری جویندۀ دستگیرۀ نجات است تا در پرتو آن به رحمت حق برسد و هر ترسانی از آنچه هراسان است می گریزد و سرانجام به درۀ هلاکت سقوط می کند.

ص:438

[وَ اقْضِ حَاجَتِی وَ أَنْجِحْ طَلِبَتِی وَ اغْفِرْ ذَنْبِی وَ آمِنْ خَوْفَ نَفْسِی إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ ذَلِکَ عَلَیْکَ یَسِیرٌ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ .]

و حاجتم را روا کن و خواسته ام را برآور و گناهم را بیامرز، و ترسم را ایمنی ده. همانا تو بر هر چیز توانایی، و اموری که از تو خواستم، روا کردنش برای تو آسان است. دعایم را مستجاب کن ای پروردگار جهانیان!

امنیّت از ترس و وحشت

میان آدم و عالم شباهت است با این تفاوت که به لحاظ پیکره، عالم هستی بزرگ و آدم جزیی از آن و عالم کوچک است. ولی به لحاظ معنا و حقیقت، آدم عالم بزرگ و عالم هستی مظهری از آدم است. به تعبیر دیگر آدم، آیۀ کبرای أنفسی و درونی و عالم گیتی آیۀ صغرای آفاقی و برونی است، پس در اثر این ارتباط هر گونه اطمینان و آرامش و امنیت در آدم که مظهر تجلّی صفات الهی است پدید آید و در سیر آفاقی هستی تأثیر بسزایی دارد.

دانشمندان پس از تحقیقات گسترده دربارۀ تأثیرات اعمال انسان بر طبیعت و چرخۀ زمین و سیارات فلکی نوشته اند:

حوادث غیرمنتظره ای که در دنیا به وجود می آید نقش مستقیم از عملکرد انسان دارد. از جمله در قرن اخیر در پژوهش های نجومی به دست آمده است که لکه های سیاهی بر روی خورشید پدید آمده؛ که در اثر جرم و جنایت و عصیان آدمیان است

ص:439

و خورشید هم گرفتار اعمال سیاه انسان ها شده است.

حالت آرامش و سکونت نفس از ویژگی اولیا و صالحان الهی است که خویشتن را از مرکز طوفان شهوات و تعلقات نفسانی دور نگه می دارند.

رهپویان راه حق تا از دایرۀ نفس که مرکز گردباد درگیری و تضاد و غیربینی هاست بیرون نرود و به کانون نفس مطمئنه که محل نسیم و نفحات فرح بخش قرب و وصل به حق است، نرسد. نهاد پرتلاطم او هیچ گاه به آرامش درونی و راستین نخواهد رسید، نه خود آرام می گیرد و نه مایۀ آرامش دیگران است و نه پناهگاهی برای برپایی عدالت و یاری ستمدیدگان و نیازمندان، بلکه به عکس، مایۀ وحشت و ترس و ناامنی در وجود خود و جامعه خواهد بود.

انسان وقتی حکایات پیامبران را در تاریخ و قرآن مجید بررسی می کند، می فهمد آنان چه بسیار در فضای ناامنی قرار می گرفته اند ولی استقامت نشان می دادند تا دشمنان احساس رضایت و برتری نکنند؛ مانند حضرت ابراهیم علیه السلام که گرفتار قوم نمرودیان شد و برای مجازات او کوهی از هیزم گرد آوردند و آتش هولناکی برافروختند، زبانش از ذکر خدا بازنایستاد و یک لحظه نهراسید، خلیل خدا و همه انبیای الهی، امن و امان را در اطاعت حق می دانستند پس به اذن الهی به درون آتش انداخته شد ولی چون نسیم رحمت خداوند او را در برگرفت به گلستان نجات تبدیل شد و همه نمرودیان از رویارویی با رسول خدا ناامید شدند.

ابراهیم عافیت را در ورود به آتش آزمون پروردگار یافت نه تمنای گذشت و عفو از بارگاه طاغوتیان؛ زیرا اگر چنین بود و او لحظه ای درنگ می کرد در آتش غضب حق می سوخت.

بندگان مخلص خدا آزاد مردانی هستند که وجود آنان به هیچ چیزی غیرخدا پیوند نخورده است، آنان نه به موجود دیگری طمع دارند و نه از او هراسانند و نه بیگانه را مؤثّر می دانند و نه به منافع شخصی خویش می اندیشند، بلکه در ذهن آنان

ص:440

کمال مطلق دلدادگی به یگانۀ هستی است.

امّا سرکشان یاغی که در برابر احکام خداوند به قدرت های پوشالی و خودباخته و ناتوان دلبسته اند، در فضای کیفر خداوند از کاخ ها فرار می کنند و در شکاف های زمین مانند حیوانات لانه می گزینند، اینان هرگز در امان نیستند.

بنابراین تنها ایمان آورندگان موحّدند که در دایرۀ امنیّت آسوده اند و خداوند در حق آنان می فرماید:

الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَنَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ » (1)

کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را به ستمی [ چون شرک ] نیامیختند ، ایمنی [ از عذاب ] برای آنان است ، و آنان راه یافتگانند .

ریشۀ ناامنی در وجود انسان شک در خالق هستی و ظلم به نفس است ولی چون که آیات قرآن در بسیاری از موارد چند معنا را در بر دارد و یکی از دیگری گسترده تر است، این احتمال هست که امنیّت در آیه اعم از امنیّت از مجازات پروردگار و یا امنیّت از حوادث دردناک اجتماعی باشد.

به این معنا که مفاسد فردی و اجتماعی و جنایت های نفسی و گروهی در اثر کمبود امنیّت اصولی است. آرامش روحی و روانی وقتی به دست می آید که در جامعه انسانی دو اصل حکومت کند:

1 - اصل ایمان

2 - اصل عدالت

اگر پایه های ایمان به خدا و احساس مسئولیت سست گردد و عدالت اجتماعی جای خود را به ستم و خود محوری بسپارد، امنیّت حیاتی بشر به خطر می افتد، بر

ص:441


1- (1) - أنعام (6) : 82. [1]

همین اساس بیشتر اندیشمندان دینی جهان کوشش خود را برای برچیدن بساط ناامنی و تجاوز به کار بسته اند؛ امّا به دلیل فاصله گرفتن سیاست از اصول اخلاقی به ویژه امنیّت روانی و آرامش فکری مردم؛ ستمگری در دنیا بیداد می کند.

بنابراین تأثیر ایمان در آرامش و امنیّت روحی برای هیچ انسانی پوشیده نیست همان گونه که ناراحتی وجدان و تزلزل روانی و سست باوری نوع بشر، به خاطر ستم بر نفس و طغیان هوای نفس است. و هم اکنون دنیا هم به این نتیجه رسیده است که در سایۀ ایمان و نماز و دعا و نیایش، انسان به آرامش روحی و جسمی می رسد و در بیمارستان ها برای بهبود بیماران، دعا و نیایش حق توصیه می شود. پس تا انسان در پرتو ایمان و ولایت حق قرار نگیرد به نفس مطمئنه نمی رسد.

حضرت علی علیه السلام در وصف سالکان، امنیّت روان را مورد توجه قرار می دهد و می فرماید:

قَدْ احْیی عَقْلَهُ ، وَ اماتَ نَفْسَهُ ، حَتّی دَقَّ جَلیلُهُ وَ لَطُفَ غَلیظُهُ ، وَ بَرَقَ لَهُ لامِعٌ کَثیرُ الْبَرْقِ ، فَاَبانَ لَهُ الطَّریقَ ، وَ سَلَکَ بِهِ السَّبیلَ وَ تَدافَعَتْهُ الْاَبْوابُ الی بابِ السَّلامَهِ وَ دارِ الْاِقامَهِ وَ ثَبَتَتْ رِجلاهُ بِطُمَأْنینَهِ بَدَنِهِ فی قَرارِ الْأمْنِ وَ الرّاحَهِ ، بِما اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضی رَبَّهُ . (1)

همانا عقل خود را زنده کرد و نفسش را میراند، به طوری که جسمش باریک و دلش نرم شد و نوری در نهایت فرو زندگی برایش درخشید که راه را برای او روشن کرد و به آن نور راه را پیمود، ابواب سلوک او را به در سلامت و خانۀ اقامت راندند و قدمهایش همراه آرامش تن در جایگاه امن و راحت استوار شد، چرا که قلبش را به کار گرفت و پروردگارش را خشنود ساخت.

خوف از خدا جایگاهی بزرگ برای امنیّت حیاتی انسان است؛ چنانکه حضرت

ص:442


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 210. [1]

علی علیه السلام فرمود:

خَفِ اللّهَ خَوْفَ مَنْ شَغَلَ بِالفِکْرِ قَلْبَهُ فَإِنَّ الخَوْفَ مَظِنَّهُ الأَمْنِ وَ سِجْنُ النَّفْسِ عَنِ المَعاصی . (1)

از خداوند چونان کسی بترس که دل خویش را با اندیشۀ خدا مشغول داشته است؛ زیرا ترس جایگاه امن و بازداشتگاه نفس از گناهان است.

ترس و وحشت انسان از پیرامون خود به خاطر نبود ترس از پروردگار است؛ زیرا حق تعالی درگاه خود را محل امن قرار داده و ترس از مقام حق سبب آرامش نفس، دوری از شیطان و زندگی در سایۀ ایمان است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

پنج صفت است که هر کس یکی از آنها را دارا نباشد، زندگیش پیوسته گرفتار کمبود و فکرش سرگردان و دلش سرگرم است:

1 - تندرستی

2 - امنیّت

3 - روزی فراوان و گسترده

4 - همدم سازگار، راوی پرسید: منظور از همدم همراه چیست ؟ فرمود: همسر خوب، فرزند نیک، دوست صالح.

5 - آسایش که جامع همه آنهاست. (2)حضرت فیض کاشانی به درگاهش چنین عرضه داشته است:

بده پیمانۀ سرشار امشب مرابستان زمن ای یار امشب

ندارم طاقت بار جدایی مرا از دوش من بردار امشب

ص:443


1- (1) - غرر الحکم: 191، حدیث 3699. [1]
2- (2) - الخصال: 284/1، حدیث 34؛ [2] بحار الأنوار: 186/71، باب 13، حدیث 5.

نقاب من ز روی خویش برگیر بر افکن پرده از اسرار امشب

ز خورشید جمالت پرده بردار شبم را روز کن ای یار امشب

بیا از یکدیگر کامی بگیریم فلک درخواب و ما بیدار امشب

ببالینم دمی از لطف بنشین مرا مگذار بی تیمار امشب

به دست خویشتن تیمار من کن مرا مگذار با اغیار امشب

نخواهم داشت از دامان جان دست سرفیض است و پای یار امشب

(فیض کاشانی)

ص:444

جلد 7

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 7 / حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ج.

فروست:مجموعه آثار؛ 45، 46، 47، 48، 49، 50، 51، 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59 .

شابک:900000ریال:دوره 978-964-2939-60-2: ؛ ج.1 978-964-2939-61-9: ؛ ج.2 978-964-2939-62-6: ؛ :ج.3 978-964-2939-63-3: ؛ :ج.4 978-964-2939-64-0: ؛ :ج.5 978-964-2939-65-7: ؛ :ج.6 978-964-2939-66-4: ؛ :ج.7 978-964-2939-67-1: ؛ :ج.8 978-964-2939-68-8: ؛ :ج.9 978-964-2939-69-5: ؛ :ج.10 978-964-2939-70-1: ؛ :ج.11 978-964-2939-71-8: ؛ : ج.12 978-964-2939-72-5 : ؛ ج.13 978-964-2939-91-6 : ؛ ج.14 978-964-2939-92-3 : ؛ ج.15 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره:BP267/1/ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی:297/772

شماره کتابشناسی ملی: 1981717

ص :1

اشاره

ص :2

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 7

حسین انصاریان

ص :3

ص :4

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :5

ص :6

دعای 13 درخواست نیازمندی ها

اشاره

استاد حسین انصاریان

دعای 13 درخواست نیازمندی ها

«1»اَللَّهُمَّ یَا مُنْتَهَی مَطْلَبِ الْحَاجَاتِ «2»وَ یَا مَنْ عِنْدَهُ نَیْلُ الطَّلِبَاتِ «3»وَ یَا مَنْ لاَ یَبِیعُ نِعَمَهُ بِالْأَثْمَانِ «4»وَ یَا مَنْ لاَ یُکَدِّرُ عَطَایَاهُ بِالاِمْتِنَانِ «5»وَ یَا مَنْ یُسْتَغْنَی بِهِ وَ لاَ یُسْتَغْنَی عَنْهُ «6»وَ یَا مَنْ یُرْغَبُ إِلَیْهِ وَ لاَ یُرْغَبُ عَنْهُ «7»وَ یَا مَنْ لاَ تُفْنِی خَزَآئِنَهُ الْمَسَآئِلُ «8»وَ یَا مَنْ لاَ تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ «9»وَ یَا مَنْ لاَ تَنْقَطِعُ عَنْهُ حَوَائِجُ الْمُحْتَاجِینَ «10»وَ یَا مَنْ لاَیُعَنِّیهِ دُعَاءُ الدَّاعِینَ «11»تَمَدَّحْتَ بِالْغَنَآءِ عَنْ خَلْقِکَ وَ أَنْتَ أَهْلُ الْغِنَی عَنْهُمْ «12»وَ نَسَبْتَهُمْ إِلَی الْفَقْرِ وَ هُمْ أَهْلُ الْفَقْرِ إِلَیْکَ «13»فَمَنْ حَاوَلَ سَدَّ خَلَّتِهِ مِنْ عِنْدِکَ وَ رَامَ صَرْفَ الْفَقْرِ عَنْ نَفْسِهِ بِکَ فَقَدْ طَلَبَ حَاجَتَهُ فِی مَظَانِّهَا وَ أَتَی طَلِبَتَهُ مِنْ وَجْهِهَا «14»وَ مَنْ تَوَجَّهَ بِحَاجَتِهِ إِلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ أَوْ جَعَلَهُ سَبَبَ نُجْحِهَا دُونَکَ فَقَدْ تَعَرَّضَ لِلْحِرْمَانِ وَ اسْتَحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَوْتَ الْإِحْسَانِ «15»اَللَّهُمَّ وَ لِی إِلَیْکَ حَاجَهٌ قَدْ قَصَّرَ عَنْهَا جُهْدِی وَ تَقَطَّعَتْ دُونَهَا حِیَلِی وَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی رَفْعَهَا إِلَی مَنْ یَرْفَعُ حَوَائِجَهُ إِلَیْکَ وَ لاَ یَسْتَغْنِی فِی طَلِبَاتِهِ عَنْکَ وَ هِیَ زَلَّهٌ مِنْ زَلَلِ الْخَاطِئِینَ وَ عَثْرَهٌ مِنْ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِینَ «16»ثُمَّ انْتَبَهْتُ بِتَذْکِیرِکَ لِی مِنْ غَفْلَتِی وَ نَهَضْتُ بِتَوْفِیقِکَ مِنْ زَلَّتِی وَ رَجَعْتُ وَ نَکَصْتُ بِتَسْدِیدِکَ عَنْ عَثْرَتِی «17»وَ قُلْتُ: سُبْحَانَ رَبِّی کَیْفَ یَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجاً؟ وَ أَنَّی

ص:7

یَرْغَبُ مُعْدِمٌ إِلَی مُعْدِمٍ؟ «18»فَقَصَدْتُکَ؟ یَا إِلَهِی بِالرَّغْبَهِ وَ أَوْفَدْتُ عَلَیْکَ رَجَآئِی بِالثِّقَهِ بِکَ «19»وَ عَلِمْتُ أَنَّ کَثِیرَ مَا أَسْاَلُکَ یَسِیرٌ فِی وُجْدِکَ وَ أَنَّ خَطِیرَ مَا أَسْتَوْهِبُکَ حَقِیرٌ فِی وُسْعِکَ وَ أَنَّ کَرَمَکَ لاَ یَضِیقُ عَنْ سُؤَالِ أَحَدٍ وَ أَنَّ یَدَکَ بِالْعَطَایَا أَعْلَی مِنْ کُلِّ یَدٍ «20»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ احْمِلْنِی بِکَرَمِکَ عَلَی التَّفَضُّلِ وَ لاَ تَحْمِلْنِی بِعَدْلِکَ عَلَی الاِسْتِحْقَاقِ فَمَا أَنَا بِأَوَّلِ رَاغِبٍ رَغِبَ إِلَیْکَ فَأَعْطَیْتَهُ وَ هُوَ یَسْتَحِقُّ الْمَنْعَ وَ لاَ بِأَوَّلِ سَآئِلٍ سَأَلَکَ فَأَفْضَلْتَ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَسْتَوْجِبُ الْحِرْمَانَ «21»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ کُنْ لِدُعَآئِی مُجِیباً وَ مِنْ نِدَائِی قَرِیباً وَ لِتَضَرُّعِی رَاحِماً وَ لِصَوْتِی سَامِعاً «22»وَ لاَ تَقْطَعْ رَجَآئِی عَنْکَ وَ لاَ تَبُتَّ سَبَبِی مِنْکَ وَ لاَ تُوَجِّهْنِی فِی حَاجَتِی هَذِهِ وَ غَیْرِهَا إِلَی سِوَاکَ «23»وَ تَوَلَّنِی بِنُجْحِ طَلِبَتِی وَ قَضَاءِ حَاجَتِی وَ نَیْلِ سُؤْلِی قَبْلَ زَوَالِی عَنْ مَوْقِفِی هَذَا بِتَیْسِیرِکَ لِیَ الْعَسِیرَ وَ حُسْنِ تَقْدِیرِکَ لِی فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ «24»وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَهً دَائِمَهً نَامِیَهً لاَ انْقِطَاعَ لِأَبَدِهَا وَ لاَ مُنْتَهَی لِأَمَدِهَا وَ اجْعَلْ ذَلِکَ عَوْناً لِی وَ سَبَباً لِنَجَاحِ طَلِبَتِی إِنَّکَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ «25»وَ مِنْ حَاجَتِی یَا رَبِّ کَذَا وَ کَذَا (وَ تَذْکُرُ حَاجَتَکَ ثُمَّ تَسْجُدُ وَ تَقُولُ فِی سُجُودِکَ) فَضْلُکَ آنَسَنِی وَ إِحْسَانُکَ دَلَّنِی فَأَسْأَلُکَ بِکَ وَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ أَن لاَ تَرُدَّنِی خَائِباً.

ص:8

[«1»اَللَّهُمَّ یَا مُنْتَهَی مَطْلَبِ الْحَاجَاتِ «2»وَ یَا مَنْ عِنْدَهُ نَیْلُ الطَّلِبَاتِ «3»وَ یَا مَنْ لاَ یَبِیعُ نِعَمَهُ بِالْأَثْمَانِ «4»وَ یَا مَنْ لاَ یُکَدِّرُ عَطَایَاهُ بِالاِمْتِنَانِ «5»وَ یَا مَنْ یُسْتَغْنَی بِهِ وَ لاَ یُسْتَغْنَی عَنْهُ «6»وَ یَا مَنْ یُرْغَبُ إِلَیْهِ وَ لاَ یُرْغَبُ عَنْهُ «7»وَ یَا مَنْ لاَ تُفْنِی خَزَآئِنَهُ الْمَسَآئِلُ «8»وَ یَا مَنْ لاَ تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ «9»وَ یَا مَنْ لاَ تَنْقَطِعُ عَنْهُ حَوَائِجُ الْمُحْتَاجِینَ «10»وَ یَا مَنْ لاَیُعَنِّیهِ دُعَاءُ الدَّاعِینَ]

خدایا! ای نهایت خواستن حاجات، و ای آن که رسیدن به تمام خواسته ها به دست قدرت اوست، و ای آن که نعمت هایش را به بها و قیمت نمی فروشد، و ای آن که بخشش هایش را، به منّت گذاشتن، تیره و ناصاف نمی کند، و ای آن که به او بی نیاز می شود، و از او بی نیاز نمی شوند، و ای آن که به او رغبت می کنند، و از او روی برنتابند، و ای آن که درخواست ها، گنج هایش را از بین نمی برد، و دست آویزها، حکمتش را تغییر نمی دهد، و رشتۀ حوایج نیازمندان از او قطع نمی شود، و دعای دعا کنندگان او را خسته و درمانده نمی کند.

عطای نعمت بدون منّت

حقیقت این است که بیشتر احسان و خیررسانی انسان، از روی خودبینی و

ص:9

انتظار است و حقیقتی الهی ندارد. پس هرگاه انفاق و لطفی به مردم می کند، در کرامت او طمع و توقع خیرات از دیگران پنهان است، بنابراین گاهی صدقات به همراه منّت و اذیّت است.

حق منّان با صراحت این تفکّر غلط را به اهل ایمان یادآوری می فرماید:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَاتُبْطِلُواْ صَدَقَتِکُم بِالْمَنِ ّ وَالْأَذَی کَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَآءَ النَّاسِ وَلَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْأَخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا لَّایَقْدِرُونَ عَلَی شَیْ ءٍ مِّمَّا کَسَبُواْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَفِرِینَ» (1)

ای اهل ایمان ! صدقه هایتان را با منّت و آزار باطل نکنید ، مانند کسی که مالش را به ریا به مردم انفاق می کند و به خدا و روز قیامت ایمان ندارد که وصفش مانند سنگ سخت و خارایی است که بر آن [ پوششی نازک از ] خاک قرار دارد و رگباری تند و درشت به آن برسد و آن سنگ را صاف [ و بدون خاک ] واگذارد [ صدقۀ ریایی مانند آن خاک است و این ریاکاران ] به چیزی از آنچه کسب کرده اند ، دست نمی یابند و خدا مردم کافر را هدایت نمی کند .

زیرا با منّت گذاشتن در کار خیری که انجام داده می شود مهر بطلان بر روی آن زده می شود و این گونه اعمال ریاکارانه و انفاق های آمیخته با آزار روحی از دل های سخت و قساوت مند سرچشمه می گیرد و صاحبانش هیچ بهره ای از آن نمی برند و تمام زحمت شان به هدر می رود.

پس مولای متقیان، امیرمؤمنان، نیکوکاران را به پرهیز از منّت منشی دعوت می فرماید:

ص:10


1- (1) - بقره (2) : 264. [1]

یا أَهْلَ الْمَعْرُوفِ وَ الْإحْسانِ لاتَمُنُّوا بِإِحْسانِکُمْ، فَإِنَّ الْإِحْسانَ وَ الْمَعْرُوفَ یُبْطِلُهُ قُبْحُ الاِمْتِنانِ. (1)

ای اهل نیکی و نیکوکاری، به احسان خود منّت مگذارید پس همانا که زشتی منت گذاری ارزش نیکی و نیکویی را از بین ببرد.

از نشانه های مردانگی مردان خدا این است که روش احسان را با منّت آلوده نسازند.

یُسْتَدَلُّ عَلَی مُرُوَّهِ الرَّجُل بِبَثِّ المَعْرُوفِ وَ بَذْلِ الْاِحْسانِ وَ تَرْکِ الإِمْتِنانِ. (2)

از نشانه های جوانمردی مرد، پراکندن نیکی و لطف و نیکوکاری و خودداری از منت نهادن است.

انفاق کنندگان حقیقی کسانی هستند که تنها به خاطر خشنودی خدا و پرورش فضایل انسانی و تثبیت سجایای ارزشمند در درون خود و پایان دادن به نگرانی ها و اضطراب که به خاطر احساس مسؤولیت در برابر محرومان در وجدان آنها پیدا می شود، توفیق نیکوکاری نصیبشان می گردد.

بر این اساس حضرت علی علیه السلام می فرماید:

جَمالُ الْإِحْسانِ تَرْکُ الإِمْتِنانِ. (3)

زیبایی نیکی کردن، منّت ننهادن است.

از آن جا که منّت گذار در انگیزه اش جبران کمبود ذاتی یا اخلاقی خویش است یا برای ارضای نفس خود و برتری طلبی بر دیگران می کوشد، همیشه در بین مردم

ص:11


1- (1) - غرر الحکم: 390، حدیث 8959. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 384، حدیث 8735. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 390، حدیث 8959. [3]

پست و خوار باشد.

امّا حق مطلق هیچ گونه نیاز و نقص و نگرانی ندارد و در انتظار هیچ سود و پاداشی نیست؛ پس منّت و آزار بندگان بر او محال است؛ زیرا غرض و کمال نهایی خود اوست و هدف تمامی افعال آفرینش، ذات حق است و همۀ موجودات به سوی کمال سیر می کنند و او کمال مطلق اوّل و آخر و ظاهر و باطن اشیا است.

نعمت همان ظرف تجلّی جمال حق است که غذای حقیقی انسان است.

پذیرایی از بنده در ظرف ظهورات و تجلیات جمالی حق، عطایی بدون منّت است.

هر چه انسان در سر سفرۀ بندگی حق از کاستی ها دست بردارد تغذیۀ او در ظهورات ربوبی کامل تر می گردد و بنده در نعمت های حق تعالی از سلامتی روحی و روانی بهتری برخوردار می گردد و اگر از قرب ربوبی بهره نبرد و در ظرف تجلیّات جلالی حق غرق شود، نقمت و محرومیت او شامل حالش شود و از دایرۀ الطاف بیرون ماند. بنابراین باید منّت و تفضّل و لطف الهی او را فراگیرد تا زمینۀ ادامۀ حیات او فراهم شود.

یکی از اسباب مهم امتحان الهی وفور نعمت است و به حسب اتفاق، آزمایش با نعمت از آزمایش با بلا سخت و پیچیده تر است. همانند حضرت ایوب علیه السلام که با انواع نعمت های مادی و معنوی مورد امتحان قرار گرفت و عاقبت به خیر گردید؛ زیرا طبیعت فزونی نعمت بی منت، غفلت و غرق شدن در لذایذ و شهوات است. و این وضعیت انسان را از خدا دور می سازد و میدان را برای فعالیت شیطان آماده می کند، تنها کسانی می توانند از عوارض نامطلوب فزونی وفور نعمت در امان بمانند که به طور پیوسته به یاد خدا باشند و با یادآوری همیشه خانۀ قلب را از نفوذ شیاطین حفظ نمایند.

آری، او چه خدای بزرگ و منّانی است که با هر ناز و نالۀ بنده اش می سازد ولی این انسان چقدر مغرور و بخیل است که با کوچکترین دردی می نالد و با کمترین

ص:12

نعمتی می بازد.

هنگامی که پروردگارش به او اکرام می کند و نعمت به او می بخشد؛ با غرور و نخوت می گوید:

خداوند مرا گرامی داشته است. پس او به هنگام روی آوردن نعمت چنان می پندارد که مقرب درگاه خدا شده و این نعمت دلیل بر آن قرب است.

اما هنگامی که روزی بر او تنگ شود با ناامیدی می گوید:

خداوند مرا خوار کرده است. از حق ناخشنود می شود و با او قهر می کند و به زمین و زمان می تازد، غافل از این که نعمت و نقمت هر دو وسیلۀ آزمایش اویند.

در جملات ملکوتی و آسمانی بالا، وجود مقدس پروردگار از زبان امام سجاد علیه السلام معرّفی شده و حضرت، انسان را به این معنا توجه داده اند که در وقت نیاز و حاجت که از ابتدای عمر تا لحظۀ آخر آن است، باید عرض نیاز و فقر و احتیاج را فقط به پیشگاه مقدس حضرت ربّ العزّه برد که کلید حلّ هر مشکلی به دست اوست و خزائن ملک و ملکوت در کف قدرت آن منبع لطف و کرامت است و تنها او می باشد که اسباب و وسایل رفع حاجت را چه به وسیلۀ امور طبیعیه و یا به دست انسان ها فراهم می آورد.

ذات مقدّسی که بی نهایت در بی نهایت لطف، کرم، رحمت و عنایت، مهر و مرحمت، عشق و محبت، قدرت و سطوت، کرامت و عظمت است.

وجود مبارکی که تمام هستی و اجزایش به ارادۀ حکیمانۀ او به وجود آمده و به ارادۀ حکیمانۀ او ادامۀ حیات می دهد.

خداوندی که مخلوقات را آفریده و هر یک را به راهی که باید هدایت فرموده و روزی آنان را به فراخور حالشان از سفرۀ رحمت و لطف عنایت می فرماید.

پروردگاری که بر اساس مصلحت موجودات زمینۀ حیات را برای آنان فراهم آورده و کلّ عناصر هستی نیاز خود را به او برطرف کرده و به پیشگاهش عاشقانه

ص:13

رغبت دارند.

خزائن هستی او و منابع نعمتش با دعا و درخواست موجودات که هر یک به اندازۀ خود و بیش از اندازه از آن خزائن و منابع خرج می کنند، تمام نمی شود.

خداوند مهربانی که شرط روزی دادنش فقط و فقط بودن مخلوق است و بس.

عزیزی که خواهنده و خواننده ای از پیشگاهش مأیوس و ناامید بر نمی گردد.

مهربان مولائی که در حریمش عرض حاجت پایان نمی پذیرد؛ زیرا تمام موجودات در ظاهر و باطن وجودشان گدا و محتاج او هستند.

پروردگاری که قدری و علّتی نمی تواند مانع از عطایش گردد و حاجبی بین او و بندگانش وجود ندارد.

کریمی که به خاطر گناه بندگان مانع از رسیدن روزی به آنان نیست.

حضرت فیض کاشانی به پیشگاه حضرتش عرضه می دارد:

بی دل و جان بسر شود بی تو بسر نمی شود بی دو جهان بسر شود بی تو بسر نمی شود

بی سر و پا بسر شود بی تن و جان بسر شود بی من و ما بسر شود بی تو بسر نمی شود

درد مرا دوا تویی رنج مرا شفا تویی تشنه ام و سقا تویی بی تو بسر نمی شود

در دل و جان من تویی گنج نهان من تویی جان و جهان من تویی بی تو بسر نمی شود

یار من و تبار من مونس غمگسار من حاصل کار و بار من بی تو بسر نمی شود

آب حیات من تویی فوز و نجات من تویی صوم و صلات من تویی بی تو بسر نمی شود

ص:14

گر ز تو رو کنم بغیر، ور به تو رو کنم زغیر جانب توست هر دو سیر بی تو بسر نمی شود

گر زبرت جدا شوم یا زغمت رها شوم خود تو بگو کجا روم بی تو بسر نمی شود

فیض زحرف بس کند پنبه درین جرس کند ذکر تو بی نفس کند بی تو بسر نمی شود

(فیض کاشانی)

موقعیّت دعا

اشاره

انسان در هر موقعیتی که باشد و در هر مکانت و منزلتی که قرار بگیرد، در هیچ شأنی از شؤون حیات بی نیاز از حضرت بی نیاز نمی شود.

در راحت و رنج، در خوشی و ناخوشی، درسلامت و مرض، در جوانی و پیری، در امنیّت و ناامنی به سلسله امور و مسائلی برخورد می کند که وی را در مشکل و بن بست قرار می دهد و با حوادثی روبه رو می گردد که زندگی را در کامش از هر زهری تلخ تر می کند که راهی برای خروج از بن بست و تبدیل تلخی به لذت جز دعا و عرض نیاز به حکیم علی الاطلاق و طبیب دردمندان و حلال مشکلات در پیش پای زندگیش نیست.

مشکلات و تلخی ها، آلام و اسقام، سختی ها و مشقات، شاه و گدا، عالم و جاهل، عارف و عامی، شهری و دهاتی، غنی و فقیر، پیر و جوان، مریض و سالم نمی شناسد، برنامه هایی است که گریبان هر انسانی را می گیرد و برای رهایی ازگاهی راهی به جز دعا نیست؛ زیرا غیر حضرت حق از حل آن عاجز و جز دست قدرت او گره گشایی در آن زمینه ها وجود ندارد.

در کنار بعضی از گرفتاری ها که راه حلّی جز دعا ندارد، اگر تکبر از دعا شود،

ص:15

هلاکت ابدی انسان حتمی است.

دعای نیازمند به درگاه بی نیاز و درخواست دردمند به پیشگاه طبیب هستی و عرض حاجت حاجتمند به پیشگاه مولای موجودات و ولیّ آفرینش به اندازه ای محبوب است که آیات قرآن مردم را به این معنا فراخوانده و دعا را از عبادات پرفیض دانسته و متکبّر از آن را مستحقّ عذاب معرفی کرده است.

روایات بسیار مهمی در کتب روایی در باب دعا در فصل های گوناگون وارد شده که تنها کتاب با عظمت کافی به شصت فصل آن اشاره دارد و این از باب اهمیتی است که دعا در نزد حق و انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام دارد.

گریه و زاری در دعا و به عبارت دیگر اتصال موجودی ناچیز و بلکه معدومی سیه رو به منبع فیض هستی از بهترین حالات و خوش ترین لحظات حیات آدمی است.

البته این معنا را باید توجه داشت که هر دعایی قابل استجابت نیست، دعائی از جانب حضرت محبوب مستجاب می شود که تمام شرایط لازم در آن جمع باشد.

شرایط دعای قابل استجابت در قرآن مجید و روایات و احادیث ذکر شده که می توانید به کتاب باعظمت کافی مراجعه نمایید.

گاهی شرایط استجابت جمع است، ولی جوابی از جانب محبوب نمی رسد، در این وقت هرگز نگران نشوید که آنچه را در دنیا مستجاب نمی کنند، در آخرت به اجابت می رسانند؛ زیرا دوست ندارند آنچه به دعا کننده می رسد، اندک باشد و چه بسا دعاکنندگانی که دعایشان در دنیا مستجاب شود، چون به آخرت قدم گذارند و اجابت دعاهای مستجاب نشده در دنیا را در عالم آخرت ببینند، آرزو کنند که ای کاش تمام دعاهای ما در آخرت مستجاب می شد.

دعا در زندگی چه در سازندگی ظاهر حیات، چه در ساختن باطن حیات آن قدر اهمیت دارد که تمام انبیای الهی و ائمه طاهرین و اولیا و عاشقان و عارفان و

ص:16

مشتاقان به این حقیقت در تمام شؤون زندگی و بلکه در تمام لحظات حیات پیوند قلبی و عملی و حالی داشتند.

دعا در قرآن
اشاره

«وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِیْ وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ» (1)

هنگامی که بندگانم از تو دربارۀ من بپرسند ، [ بگو : ] یقیناً من نزدیکم ، دعای دعا کننده را زمانی که مرا بخواند اجابت می کنم ؛ پس باید دعوتم را بپذیرند و به من ایمان آورند ، تا [ به حقّ و حقیقت ] راه یابند [ و به مقصد اعلی برسند ] .

اُدْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْیَهً إنَّهُ لایُحِبُّ الْمُعْتَدینَ» (2)

پروردگارتان را از روی فروتنی و زاری و مخفیانه بخوانید [ و از آداب و شرایط دعا تجاوز نکنید ] ؛ یقیناً خدا متجاوزان را دوست ندارد .

وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ» (3)

و خدا را از روی بیم و امید بخوانید که یقیناً رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است .

او را بخوانید تا شما را از عذابی که می ترسید، دور کند و وسایل استحقاق شما را برای ورود به بهشتی که به آن امید دارید، فراهم آورد.

بخواهید که قلب شما را نسبت به هر گناهی از تنفر و خشم پر کند تا ربط شما به گناه قطع گردد و لذّت و شیرینی عبادت و اطاعت و خدمت به مردم را به شما

ص:17


1- (1) - بقره (2) : 186. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 55. [2]
3- (3) - اعراف (7) : 56. [3]

بچشاند، تا به هر عبادتی که زمینه ساز ورود به بهشت است روی آورید.

قُلِ ادْعُوا اللّهَ أوِادْعُوا الرَّحْمنَ أیّاً مّا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسنی» (1)

بگو : خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید ، هر کدام را بخوانید [ ذات یکتای او را خوانده اید ] نیکوترین نام ها [که این دو نام هم از آنهاست] فقط ویژۀ اوست.

به هر نامی که می خواهید، حضرتش را بخوانید و درد خود را با او در میان گذارید که او دعای شما را به اجابت نزدیک می کند.

وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جهنّم داخِرینَ» (2)

و پروردگارتان گفت : مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم ، آنان که از عبادت من تکبّر ورزند ، به زودی خوار و رسوا به دوزخ درآیند .

آدم علیه السلام با همسرش چون از بهشت رانده شد و به درد مهجوری و محرومیّت از فیوضات معنوی ومادی دچار شد، از پی الهام حضرت محبوب، برای نجات از آن مشکل و سختی چاره ای جز دعا ندید، به پیشگاه حضرت ربّ العزه عرضه داشت:

قَالَا رَبَّنا ظَلَمْنا أنْفُسَنا وَ إنْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ» (3)

گفتند : پروردگارا ! ما بر خود ستم ورزیدیم ، و اگر ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی مسلماً از زیانکاران خواهیم بود.

چون با تضرّع و زاری و ذلّت و خواری و خشوع و خضوع به دعا برخاست

ص:18


1- (1) - اسراء (17) : 110. [1]
2- (2) - غافر (40) : 60. [2]
3- (3) - اعراف (7) : 23. [3]

دعایش را به اجابت رساندند، تقصیرش را بخشیدند و رحمت واسعه نصیبش نمودند:

فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» (1)

پس آدم کلماتی را [ مانند کلمۀ استغفار و توسّل به اهل بیت : که مایۀ توبه و بازگشت بود ] از سوی پروردگارش دریافت کرد و [ پروردگار ] توبه اش را پذیرفت ؛ زیرا او بسیار توبه پذیر و مهربان است .

تفسیر کلمات در آیۀ شریفه

حضرت باقر یا حضرت صادق علیهما السلام در تفسیر کلمات نقل می کند:

لا إلهَ إلّاأنْتَ سُبْحانَکَ اللّهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ عَمِلْتُ سُوءاً و ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْلی وَ أنْتَ خَیْرُ الْغافِرینَ.

لاإلهَ إلّاأنْتَ سُبْحانَکَ اللّهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْلی وَ ارْحَمْنی إنَّکَ أنْتَ أرْحَمُ الرّاحِمینَ.

لا إلهَ إلّاأنْتَ سُبْحانَکَ اللّهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسی فَتُبْ عَلَیَّ إنَّکَ أنْتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ. (2)

معبودی نیست جز تو، خدایا تو منزّه و ستوده ای و به خود ستم کردم، پس مرا بیامرز که تو بهترین آمرزنده ای.

معبودی نیست جز تو، خدای تو منزّه و ستوده ای، و به خود ستم کردم، پس مرا بیامرز و رحمت فرما که تو مهربترین مهربانانی.

معبودی نیست جز تو، خدایا تو منزّه و ستوده ای و به خود ستم کردم، توبۀ مرا بپذیر؛ زیرا تو بسیار توبه پذیر و مهربانی.

ص:19


1- (1) - بقره (2) : 37. [1]
2- (2) - الکافی: 304/8، حدیث 472؛ [2]مفتاح الفلاح: 261. [3]

حضرت حق را خواند و به پیشگاه مبارک محبوب با این کلمات روی نیاز آورد و از اجابت آن جناب دعایش قبول افتاد و دوباره به حریم حرم دوست راه یافت.

این فقیر دل شکسته و از راه حضرت دوست مانده با کمال عجز و انکسار به دربار رحمتش عرضه داشته ام:

به وصلت دردم ار درمان نگردد مرا مشکل دگر آسان نگردد

دوائی بر علاج درد من نیست اگر عشقم دوای جان نگردد

هر آنکو شد مقیم محفل عشق چرا او بی سر و سامان نگردد

ز عشقت هر که نوشد جرعه ای می چرا مدهوش و جاویدان نگردد

هرآنکو در طواف کویت آید چرا چون چرخ سرگردان نگردد

بقا هرگز نیابدعاشق مست اگر قربانی جانان نگردد

نیابد قرب هر کو هست با خویش نیابد جان اگر قربان نگردد

نبیند روی جانان هم چو مسکین اگر دل در رهش حیران نگردد

(مؤلف)

دعای موسی و هارون

موسی و هارون برای نجات از مشکلاتی که فرعون برای آنان و مردم و مملکت به وجود آورده بود به پیشگاه حضرت رب الارباب به دعا برخاستند و حضرت محبوب درخواست آن دو نفر بنده خالص را به اجابت رساند.

قالَ قَدْ اجیبَتْ دَعْوَتُکُما فَاسْتَقیما وَلا تَتَّبِعانِّ سَبیلَ الَّذینَ لایَعْلَمُونَ» (1)

[ خدا ] فرمود : دعای شما دو نفر پذیرفته شد ؛ بنابراین [ در ابلاغ پیام خدا ] پابرجا واستوار باشید واز روش کسانی که جاهل و نادانند ، پیروی نکنید .

ص:20


1- (1) - یونس (10) : 89. [1]

قرآن مجید دعاهایی از اولیای خدا و مردم مؤمن نقل می کند، سپس اجابت آن دعاها را اعلام می فرماید:

آنان که خدای را ایستاده و نشسته و بر پهلوشان یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین اندیشه می نمایند: پروردگار ما! این پهنه گاه آسمان ها و زمین را باطل نیافریدی، از هر عیب و نقصی منزّهی، پس ما را از عذاب آتش در پناه امن وامانت نگاهدار.

پروردگار ما! به حقیقت که تو هر کس را وارد آتش کنی به خواری و ذلّت افکنده ای و بر ستمکاران هیچ یاور و یاری نیست.

پروردگارا! به درستی که ما شنیدیم نداکننده ای ندا می کرد از برای ایمان که به پروردگارتان ایمان آورید، پس ما ایمان آوردیم، الهی! بدین جهت ما را از گناهان بیامرز و بدی های ما را بپوشان و ما را همراه نیکان بمیران.

خداوندا! آنچه را بر رسولانت وعده دادی به ما مرحمت فرما و روز قیامت ما را دچار ذلّت و خواری مگردان، به حقیقت که تو خلاف وعده نمی کنی. (1)فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أنّی لاأُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أوْاُنْثی» (2)

پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [ که ] یقیناً من عمل هیچ عمل کننده ای از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرند تباه نمی کنم .

دعای پیامبر در جنگ بدر

رسول خدا صلی الله علیه و آله در جنگ بدر عِدّه و عُدّه خود را از دشمن بسیار کمتر دید.

ظاهر برنامه شکست ارتش اسلام را نشان می داد، آن حضرت همراه با دوستان و یارانش دست نیاز به درگاه بی نیاز برداشتند و به محضر حضرت ربّ العزّه عرضه

ص:21


1- (1) - آل عمران (3) : 191 - 194. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 195. [2]

داشتند: اگر ما در این جنگ، با شکست روبرو شویم، از این پس کسی در روی زمین تو را عبادت نکند.

إذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أنّی مُمِدُّکُمْ بِألْفٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُرْدِفینَ» (1)

[ یاد کنید ] هنگامی را که [ در حال مشاهدۀ دشمنِ تا دندان مسلح با دعا و زاری ] ازپروردگارتان یاری خواستید ، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلّماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند ، یاری می دهم .

دعای پیامبران در قرآن
دعای یوسف علیه السلام

یوسف عزیز در تاریک خانه زندان به محضر مبارک حضرت ربّ الارباب عرضه داشت:

قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ الَیَّ مِمَا یَدْعُونَنی إلَیْهِ وَ إلّاتَصْرِفْ عَنّی کَیْدَهُنَّ أصْبُ إلَیْهِنَّ وَ أکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ * فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ» (2)

یوسف گفت : پروردگارا ! زندان نزد من محبوب تر است از عملی که مرا به آن می خوانند ، و اگر نیرنگشان را از من نگردانی به آنان رغبت می کنم و از نادانان می شوم . * پس پروردگارش خواسته اش را اجابت کرد و نیرنگ زنان را از او بگردانید ؛ زیرا خدا شنوا و داناست .

ص:22


1- (1) - انفال (8) : 9. [1]
2- (2) - یوسف (12) : 33 - 34. [2]
دعای نوح علیه السلام

وَ نُوحاً إذْ نادی مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّیْناهُ وَ أهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظیمِ» (1)

و نوح را [ یاد کن ] هنگامی که پیش از این [ پیامبران یاد شده ] ندا کرد :

[ پروردگارا ! مرا از این قوم فاسد و تبهکار نجات بخش . ] پس ندایش را اجابت کردیم ، و او و خانواده اش را از آن اندوه بزرگ نجات دادیم .

دعای ایوب علیه السلام

وَ أَیُّوبَ إذْنادی رَبَّهُ أَنّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أنْتَ أرْحَمُ الرّاحِمینَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَکَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَیْناهُ أهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِکْری لِلْعابِدینَ» (2)

و ایوب را [ یاد کن ] هنگامی که پروردگارش را ندا داد که مرا آسیب و سختی رسیده و تو مهربان ترین مهربانانی . * پس ندایش را اجابت کردیم و آنچه از آسیب و سختی به او بود برطرف نمودیم ، و خانواده اش را [ که در حادثه ها از دستش رفته بودند ] و مانندشان را همراه با آنان به او عطا کردیم که رحمتی از سوی ما و مایۀ پند و تذکری برای عبادت کنندگان بود .

اگر از دل به حق آهی برآید زمان غصه و محنت سرآید

تمام مشکلات جان شود حل اگر وقت سحر دل بر درآید

به عجز و لابه و افغان و زاری تمام حاجت سائل برآید

ببینی شاهد جان را برابر اگر دل در حریمش مضطر آید

ص:23


1- (1) - انبیاء (21) : 76. [1]
2- (2) - انبیاء (21) : 83 - 84. [2]

بسر من دارم از لطف وی افسر به غیر این چگونه باور آید

عنایت کن غریبم بی نوایم که دل سوی تو با چشم ترآید

چه خوش باشد به وقت مرگ مسکین به بالین سر تو حیدر آید

(مؤلف)

دعای یونس علیه السلام

از دعای یونس که در تاریکی های دریا در شکم ماهی گرفتار بود و راه حلّی جز دعا نداشت بدینگونه در قرآن مجید یاد می کند:

وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ» (1)

و صاحب ماهی [ حضرت یونس ] را [ یاد کن ] زمانی که خشمناک [ از میان قومش ] رفت و گمان کرد که ما [ زندگی را ] بر او تنگ نخواهیم گرفت ، پس در تاریکی ها [ ی شب ، زیر آب ، و دل ماهی ] ندا داد که معبودی جز تو نیست تو از هر عیب و نقصی منزّهی ، همانا من از ستمکارانم . * پس ندایش را اجابت کردیم و از اندوه نجاتش دادیم ؛ و این گونه مؤمنان را نجات می دهیم .

دعای زکریا علیه السلام

زکریا به وقت پیری از نداشتن فرزند در اندوه عجیبی به سر می برد، حل این مشکل رنج دهنده را جز از طریق دعا ندید، به پیشگاه حضرت حق روی آورد.

ص:24


1- (1) - انبیاء (21) : 87 - 88. [1]

وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَی رَبَّهُ رَبِّ لاَ تَذَرْنِی فَرْداً وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَی وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ» (1)

و زکریا را [ یاد کن ] زمانی که پروردگارش را ندا داد : پروردگارا ! مرا تنها [ و بی فرزند ] مگذار ؛ و تو بهترین وارثانی . * پس [ ندای ] او را اجابت کردیم و یحیی را به او بخشیدیم و نازایی همسرش را برای وی اصلاح نمودیم ، آنان همواره در کارهای خیر می شتافتند ، و ما را از روی امید و بیم می خواندند ، و پیوسته در برابر ما فروتن بودند .

دعا در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله

تمام انسان ها به دعا نیازمندند، چرا که در زندگی همۀ آنان مشکلات و بن بست هایی پیش می آید که راه حلّی جز دعا و نیایش ندارد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلدُّعاءُ جُنْدٌ مِنْ أَجْنادِ اللّه مُجَنَّدٌ یَرُدُّ الْقَضاءَ بَعْدَ أنْ یُبْرَمَ. (2)

دعا سپاهی از سپاهیان مجهّز حضرت حق است و به اندازه ای قدرت دارد که قضای محتوم را دفع می کند.

و آن حضرت فرمود:

الدُّعاءَ بَیْنَ الْأذانِ وَالْإقامَهِ لایُرَدُّ. (3)

دعا بین اذان و اقامه در طریق استجابت است و از جانب حق مردود نمی شود.

ص:25


1- (1) - انبیاء (21) : 89 - 90. [1]
2- (2) - الجامع الصغیر: 655/1، حدیث 4263؛ کنز العمال: 63/2، حدیث 3119.
3- (3) - بحار الأنوار: 348/90، باب 21، ذیل حدیث 14؛ الدّعوات، راوندی: 36، حدیث 87؛ مفتاح الفلاح: 46 [2]

الدُّعاءُ سِلاحُ الْمُؤْمِنِ. (1)

دعا اسلحۀ مؤمن است.

الدّاعی وَ الْمُؤَمِّنُ فِی الْأجْرِ شَریکانِ. (2)

آن که دعا می کند و آن که آمین می گوید در پاداش شریکند.

الدُّعاءُ مِفْتاحُ الرَّحْمَهِ، وَ الْوُضُوءُ مِفْتاحُ الصَّلاهِ، وَ الصَّلاهُ مِفْتاحُ الْجَنَّهِ. (3)

دعا کلید رحمت و وضو کلید نماز و نماز کلید بهشت است.

الدُّعاءُ هُوَ الْعِبادَهُ. (4)

دعا همان عبادت است.

الدُّعاءُ یَرُدُّ الْبَلاءَ. (5)

دعا دفع کننده بلا است.

الدُّعاءُ یَرُدُّ الْقَضاءَ. (6)

دعا دفع کنندۀ قضاست.

الدُّعاءُ یَنْفَعُ مِمّا نَزَلَ وَ مِمّا لَمْ یَنْزِلْ، فَعَلَیْکُمْ عِبادَ اللّهِ بِالدُّعاءِ. (7)

دعا دربارۀ آنچه به سرتان آمده و نیامده نافع است، بندگان حق در هر برنامه ای برشما باد به دعا.

ص:26


1- (1) - الکافی: 468/2، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعه: 38/7، باب 8، حدیث 8654. [2]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 340/5، باب 37؛ حدیث 5775؛ [3]الجعفریات: 31. [4]
3- (3) - کنز العمال: 62/2، حدیث 3116؛ فیض القدیر: 722/3، حدیث 4257.
4- (4) - مستدرک الوسائل: 160/5، باب 1، حدیث 5558؛ [5]بحار الأنوار: 300/90، باب 6، ذیل حدیث 37. [6]
5- (5) - وسائل الشیعه: 43/7، باب 9، حدیث 8670؛ [7]بحار الأنوار: 89/91، باب 31، حدیث 1. [8]
6- (6) - نهج الفصاحه: 95، حدیث 446؛ [9]مستدرک الوسائل: 177/5، باب 6، حدیث 5610؛ [10]بحار الأنوار: 296/90، باب 16، ذیل حدیث 23. [11]
7- (7) - کنز العمال: 63/2، حدیث 3122؛ المستدرک علی الصحیحین: 493/1.

الدُّعاءُ مُخُّ الْعِبادَهِ. (1)

دعا مغز عبادت است.

دعا در کلام بزرگان

صاحب رسالۀ «نور علی نور» دربارۀ دعا می فرماید:

دعا کلید عطای و وسیلۀ قرب الی اللّه تعالی و مخ عبادت و حیات روح و روح حیات است.

دعا کوبۀ باب رحمت رحیمیه و سبب فتوح برکات شرح صدر و نور و ضیای سرّ است.

دعا موجب رسوخ حبّ ذکر الهی در دل و منزِّه نفس از رین شواغل است.

دعا توشه سالکان حرم کبریای لایزال و شعار عاشقان قبلۀ جمال و دثار عارفان کعبه جلال است.

دعا سیر شهودی و کشف وجودی اهل کمال و تنها رابطۀ انسان با خدای متعال است.

دعا معراج عروج نفس ناطقه به اوج وحدت و ولوج به ملکوت عزّت است.

دعا مرقات ارتقای انسان به مقام ولایت و رفرف اعتلای وی به مرتبت خلّت است.

دعا واسطۀ اسم اعظم گردیدن انسان و دست یافتن به کنوز قرآن و دارا شدن رموز تصرف طبایع اجرام و ارکان است. دعا کاسر قلب و جابر آن به أنَا عِنْدَ الْمُنْکَسِرَهِ قلُوبُهُمْ» (2) است.

ص:27


1- (1) - وسائل الشیعه: 27/7، باب 2، حدیث 8615: [1]بحار الأنوار: 300/90، باب 16، ذیل حدیث 37. [2]
2- (2) - «من پیش دل های شکسته هستم.» منیه المرید: 123، فصل فی فضل العلم من الآثار. [3]

یعنی دل از ذکر و دعا شکسته شود و دل شکسته درست ترین و ارزنده ترین کالای بازار هستی است که خدا در دل شکسته است.

دعا، یاد دوست در دل راندن و نام او به زبان آوردن و در خلوت با او جشن ساختن و در وحدت با او نجوی گفتن و شیرین زبانی کردن است.

«دل بی دعا بها ندارد و دل بی بها، بها ندارد».

قُلْ ما یَعْبَؤُ بِکُمْ رَبّی لَوْلا دُعاؤُکُمْ» (1)

بگو : اگر دعایتان نباشد پروردگارم به شما ارجی ننهد .

صادق آل محمد صلی الله علیه و آله فرمود:

عَلَیْکُمْ بِالدُّعاءِ فَاِنَّکُمْ لاتَقْرَبُونَ بِمِثْلِهِ. (2)

بر شما باد به دعا که شما همانند آن برای رسیدن به مقام قرب حق، چیزی ندارید.

جمود عین و خمول لسان از کوردلی است، هر چند که محبت و عشق اساس ذکر و دعایند، ولی در آغاز از ذکر و مناجات و دعا محبت به بار آید و در انجام، محبت، ذکر و دعا و سوز و گداز می آورد.

بابای شوریده حال دامن الوند می فرماید:

دل نازک بسان شیشه دیرم اگر آهی کشم اندیشه دیرم

سرشکم گر بود خونین عجب نیست مو آن نخلم که در خون ریشه دیرم

بسر شوق سر کوی تو دیرم به دل مهر مه روی تو دیرم

بت من کعبۀ من قبلۀ من ته ای هر سو نظر سوی تو دیرم

مو که چون اشتران قانع بخارم جهازم چوب و خرواری ببارم

بدین مزد قلیل و رنج بسیار هنوز از روی مالک شرمسارم

ص:28


1- (1) - فرقان (25) : 77. [1]
2- (2) - الکافی: 467/2، حدیث 6؛ [2]وسائل الشیعه: 30/7، باب 3، حدیث 8627. [3]

مو از قالوا بلی تشویش دیرم گنه از برگ و باران بیش دیرم

اگر لاتقنطوا دستم نگیرد مو از یاویلنا اندیش دیرم

هزاران غم به دل اندوته دیرم هزار آتش بجان افروته دیرم

به یک آه سحر کز دل برآرم هزاران مدعی را سوته دیرم

به غیر تو دگر یاری ندیرم به اغیاری سرو کاری ندیرم

به دکان تو آن کاسد متاعم که اصلاً روی بازاری ندیرم

دلم زار و حزینه چون ننالم وجودم آتشینه چون ننالم

بمو واجن که طاهر چند نالی چو مرگم در کمینه چون ننالم

مو کز سوته دلانم چون ننالم مو کز بی حاصلانم چون ننالم

به گل بلبل نشیند زار نالد مو که دور از گلانم چون ننالم

شبی خواهم که پیغمبر ببینم دمی با ساقی کوثر نشینم

بگیرم در بغل قبر رضا را در آن گلشن گل شادی بچینم

خوش آن ساعت که دیدار تو وینم کمند عنبرین تار ته وینم

نوینه خرّمی هرگز دل من مگر آن دم که رخسار ته وینم

(باباطاهر عریان)

آیات و روایاتی دیگر در منزلت دعا

اشاره

در مکانت و منزلت دعا و مقامات آن آیات قرآنی را لسان مبین است و روایاتی در اسرار و آداب دعا از پیشوایان دین است که مشایخ علم را برانگیختند و بر آن داشته اند تا در دعا کتابها نوشته اند و صحیفه ها گردآورده اند و در پیرامون آن با تنویع موضوعات عدیده بحث ها پیش کشیده اند و درهایی از رحمت به سوی نفوس مستعده گشوده اند و به نام های دل نشین و طرب انگیز و جان فزا از قبیل: مفتاح الفلاح، عدّه الدّاعی، منهاج العارفین و منهاج النّجاح و نظایر آنها نامیده اند، تا از این

ص:29

اسامی عطرآگین نیز مشام ارواح را معطر سازند و قلوب را به ریاض قدس سوق دهند و نفوس را به مجالس انس کشانند.

ادعیه مأثوره هر یک مقامی از مقامات انشائی و علمی ائمۀ دین است.

لطایف شوقی و عرفانی و مقامات ذوقی و شهودی که در ادعیه نهفته اند و ازمستفاد می شوند، در روایات وجود ندارند و دیده نمی شوند؛ زیرا در روایات مخاطب مردمند و به فراخور عقل و فهم و ادراک و معرفت آنان، با آنان تکلم می کردند و سخن می گفتند نه به کنه عقل خودشان.

امام صادق علیه السلام فرمود:

ما کَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله الْعِبادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ. (1)

رسول خدا هرگز با حقیقت عقلش با مردم سخن نگفت!!

اما در ادعیه و مناجات ها، با جمال و جلال و حسن مطلق و محبوب و معشوق حقیقی به راز و نیاز بودند، لذا آنچه در نهانخانه سرّ و نگارخانه عشق و بیت المعمور ادب داشتند به زبان آوردند و به کنه عقل خودشان مناجات و دعا داشتند.

عارفان عاشق عقیده دارند بعد از تلاوت قرآن مجید، عبادتی که بر زبان جاری می شود همچون دعا نیست. (2)دعا یاد خدا با دل و جان و گفتگوی عاشق با معشوق به توسط زبان است.

دعا اظهار حاجت و نیازمندی از جانب فقیر، به محضر ربّ غنی و خداوند کریم است.

خداوند متعال در آیات زیادی فرموده است: خدا را یاد کنید تا خداوند مهربان شما را یاد کند:

ص:30


1- (1) - الکافی: 268/8، حدیث 394؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 419، ذیل حدیث 6. [2]
2- (2) - المحجه البیضاء: 265/2؛ الکافی: 23/1، حدیث 15؛ بحار الأنوار: 85/1، باب 1، حدیث 7.

فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ» (1)

پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.

و نیز خداوند کریم را زیاد یاد کنید:

یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثیراً» (2)

ای اهل ایمان ! خدا را بسیار یاد کنید .

قرآن مجید از آنان که خدا را زیاد یاد نمی کنند مذمّت فرموده و از آنان به عنوان منافق یاد فرموده است:

وَلایَذْکُرُونَ اللّهَ إلّاقَلیلاً» (3)

و خدا را جز اندکی به یاد نمی آورند .

سُئِلَ صلی الله علیه و آله : أَیُّ الْأَعْمالِ أفْضَلُ؟ فَقالَ: أنْ تَمُوتَ وَ لِسانُکَ رَطْبٌ بِذِکْرِ اللّهِ. (4)

از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند: کدام عمل برتر از همه اعمال است؟ حضرت فرمودند: بمیری در حالی که زبانت به ذکر خدا مترنّم باشد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله از حضرت حق روایت می فرماید:

إذا ذَکَرَنی عَبْدی فی نَفْسِهِ ذَکَرْتُهُ فی نَفْسی، وَ إذا ذَکَرَنی فی مَلَأ ذَکَرْتُهُ فِی مَلَأ خَیْرٍ مِنْ مَلَأهِ، وَ إذا تَقَرَّبَ مِنّی شِبْراً تَقَرَّبْتُ مِنْهُ ذِراعاً، وَ إذا تَقَرَّبَ مِنّی ذِراعاً تَقَرَّبْتُ مِنْهُ باعاً، وَ إذا مَشی إلَیَّ هَرْوَلْتُ إلَیْهِ. (5)

چون بنده ام در درونش از من یاد کند، در کنه وجودم از او یاد کنم و هرگاه در

ص:31


1- (1) - بقره (2) : 152. [1]
2- (2) - احزاب (33) : 41. [2]
3- (3) - نساء (4) : 142. [3]
4- (4) - مستدرک الوسائل: 286/5، باب 1، حدیث 5872؛ [4]جامع الأخبار: 181؛ [5] المحجه البیضاء: 267/2.
5- (5) - شرح نهج البلاغه: 154/10، ذکر الخوف و ماورد فیه من الآثار؛ المحجه البیضاء: 267/2.

آشکار از من یاد کند، در آشکاری بهتر از آشکار او از وی یاد کنم و هرگاه یک وجب به سویم بیاید، به اندازۀ یک ذراع به او نزدیک می شوم و چون ذراعی به من نزدیک شد به اندازۀ یک باع به او نزدیک می گردم و چون قدمی به سویم بیاید، هروله کنان به سویش می روم.

و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ذاکِرُ اللّهِ فِی الْغافِلینَ کَالْحَیِّ بَیْنَ الْأمْواتِ. (1)

آن که در بین مردم غافل، از خدا یاد می کند؛ مانند زنده بین مردگان است.

و نیز آن حضرت فرمود:

ما مِنْ قَوْمٍ اجْتَمَعُوا یَذْکُرُونَ اللّهَ عَزَّوَجلَّ لایُریدُونَ بِذلِکَ إلّاوَجْهَهُ إلّا ناداهُمْ مُنادٍ مِنَ السَّماءِ قُومُوا مَغْفُوراً لَکُمْ، قَدْ بُدِّلَتْ سَیِّئاتُکُمْ حَسَناتٍ. (2)

جمعیّتی به یاد خدا خالصانه جمع نمی شود مگر این که ندادهنده ای از عالم بالا ندا می دهد، برخیزید در حالی که غفران خدا شما را شامل شده است و به حقیقت که بدی های شما به حسنات تبدیل شد.

دعای حضرت علی علیه السلام

از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده است:

یا نُوری فی کُلِّ ظُلْمَهٍ، وَ یا انْسی فی کُلِّ وَحْشَهٍ، وَ یا رَجائی فی کُلِّ کُرْبَهٍ، وَ یا ثِقَتی فی کُلِّ شِدَّهٍ، وَ یا دَلیلی فِی الضَّلالَهِ، أنْتَ دَلیلی إذَا انْقَطَعَتْ دَلالَهُ الْأدِلاّءِ، فَإنَّ دَلالَتَکَ لاتَنْقَطِعُ، وَلایَضِلُّ مَنْ هَدَیْتَ، أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَأسْبَغْتَ، وَرَزَقْتَنی فَوَفَّرْتَ، وَ غَذَّیْتَنی فَأحْسَنْتَ غِذائی، وَ أعْطَیْتَنی

ص:32


1- (1) - المحجه البیضاء: 267/2.
2- (2) - المحجه البیضاء: 270/2؛ کنز العمال: 438/1، حدیث 1889؛ مسند احمد بن حنبل: 142/3. [1]

فَأجْزَلْتَ بِلَا اسْتِحْقاقٍ لِذلِکَ بِفِعْلٍ مِنّی وَلکِنِ ابْتِداءً مِنْکَ لِکَرَمِکَ وَ جُودِکَ. (1)

ای روشنائی من در هر ظلمت، ای انیس من در هر وحشت، ای امید من در هر غصه و ناراحتی، ای تکیه گاه من در هر شدّت و بلا، ای چراغ راه من در گمراهی، تو دلیل و راهنمای منی، به وقتی که دلالت دلیلان قطع شود، به حقیقت که دلالت تو قطع نمی گردد و آن را که هدایت کردی گمراه نمی شود، بر من نعمت عنایت کردی پس آن را کامل فرمودی و به من روزی عنایت کردی و آن را بر من پرنمودی و غذایم دادی پس تغذیه ام را نیکو قرار دادی و بدون استحقاق به من عطا کردی و این عطای تو بر من به خاطر جود و کرمت ابتداء شد.

دعای امام باقر علیه السلام

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

اَللّهُمَّ إنّی أسْئَلُکَ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ أحاطَ بِهِ عِلْمُکَ، وَ أعُوذُ بِکَ مِنْ کُلِّ سُوءٍ أحاطَ بِهِ عِلْمُکَ، اللّهُمَّ إنّی أسْئَلُکَ عافِیَتَکَ فی امُوری کُلِّها، وَ أعُوذُ بِکَ مِنْ خِزْیِ الدُّنْیا وَ عَذابِ الْآخِرَهِ. (2)

بار پروردگارا! از تو درخواست می کنم از هر خیری که دانشت به آن احاطه دارد و پناه می برم به تو از هر سوء و شری که علمت نسبت به آن فراگیر است.

خداوندا! عافیت تو را در همه امورم از تو تقاضامندم و از ذلّت در دنیا و عذاب آخرت به تو پناه می برم.

ص:33


1- (1) - الکافی: 595/2، حدیث 35؛ [1]بحار الأنوار: 202/88، باب 2، ذیل حدیث 5. [2]
2- (2) - الکافی: 578/2، حدیث 3؛ [3] تهذیب الاحکام: 108/2، باب 8، حدیث 175؛ المحجه البیضاء: 328/2.
دعای پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

جبرئیل دعائی از عالم ملکوت آورد و با خوشحالی و بشارت آن را نازل کرد و به من گفت: خداوند مرا با هدیه ای نزد تو فرستاد، گفتم: آن هدیه چیست؟ گفت:

جملاتی از گنج های عرش که تو را به آن سرفراز فرموده، گفتم: چیست؟

این دعا را بر من خواند:

یا مَنْ أظْهَرَ الْجَمیلَ، وَ سَتَرَ الْقَبیحَ، یا مَنْ لَمْ یُؤاخِذْ بِالْجَریرَهِ وَ لَمْ یَهْتِکِ السَّتْرَ، یا عَظیمَ الْعَفْوِ، یا حَسَنَ التَّجاوُزِ، یا واسِعَ الْمَغْفِرَهِ، یا باسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَهِ، یا صاحِبَ کُلِّ نَجْوی، وَ مُنْتَهی کُلِّ شَکْوی، یا کَریمَ الصَّفْحِ، یا عَظیمَ الْمَنِّ، یا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها، یا رَبَّنا وَیا سَیِّدَنا وَ یا مَوْلانا وَ یا غایَهَ رَغْبَتِنْا، أسْئَلُکَ یا اللّهُ ألّا تُشَوِّهَ خَلْقی بِالنّارِ. (1)

ای خدایی که خوبی های بندگان را آشکار می کنی،ای بزرگواری که بدی را پنهان نمایی، ای آن که به گناه مؤاخذه نمی نمایی، ای مهربان آقایی که پرده دری نداری، ای صاحب گذشت بزرگ، ای درگذرنده نیکو، ای دارای مغفرت وسیع، ای وجود مبارکی که دو دست قدرتت به رحمت باز است، ای آن که در کنار هر گفتار پنهانی، ای آن که عاقبت تمام شکایاتی، ای آن که با بزرگواری از بنده ات گذشت داری، ای که احسان و نعمتت، عظیم است، ای ابتدا کننده نعمت بدون این که نعمت گیرنده مستحق باشد، ای مالک ما، ای آقای ما، ای مولای ما، ای نهایت رغبت و خواست ما، از تو می خواهم که زیبایی آفرینشم را به آتش جهنّم زشت نکنی.

ص:34


1- (1) - المحجه البیضاء: 329/2 - 330؛ بحار الأنوار: 198/92، باب 106، حدیث 32؛ [1]عدّه الدّاعی: 337. [2]

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَفَقِّهْنی فِی الدِّینِ، وَ حَبِّبْنِی إلَی الْمُسْلِمینَ، وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقِ فِی الْآخِرینَ، وَ ارْزُقْنی هَیْبَهَ الْمُتَّقینَ، یا اللّهُ یا اللّهُ یا اللّهُ أسْئَلُکَ بِحَقِّ مَنْ حَقُّهُ عَلَیْکَ عَظیمٌ أنْ تُصَلِّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أنْ تَسْتَعْمِلَنِی بِما عَرَّفْتَنی مِنْ حَقِّکَ، وَ أنْ تَبْسُطَ عَلَیَّ ما قَدَّرْتَ مِنْ رِزْقِکَ. (1)

الهی! بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا دین شناس کن و وجودم را محبوب مسلمانان فرما و نام و یادم را در زبان آیندگان نیکو قرار ده، هیبت اهل تقوا را نصیبم کن، ای اللّه، ای اللّه، ای اللّه، به حق آن که حقش بر تو بزرگ است بر محمد و آلش درود فرست و مرا در اجرای حقوقی که از خود بر من داری بکارگیر و روزی مقدرم را بر من گشایش ده.

اَللّهُمَّ إنّی أَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الْمَخْزُونِ الْمَکْنُونِ الطّاهِرِ الْطُّهْرِ الْمُبارَکِ و أسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ وَ سُلْطانِکَ الْقَدیمِ، یا واهِبَ الْعَطایا، وَ یا مُطْلِقَ الْأُساری، وَیا فَکّاکَ الرِّقابِ مِنَ النّارِ، أسْئَلُکَ انْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّد وَ أنْ تُعْتِقَ رَقَبَتی مِنَ النّارِ وَ أخْرِجْنِی مِنَ الدُّنْیا سالِماً، وَ أَدْخِلْنِی الْجَنَّهَ آمِناً، وَ أنْ تَجْعَلَ دُعائی أوَّلَهُ فَلاحاً وَ أوْسَطَهُ نَجاحاً، وَ آخِرَهُ صَلاحاً إنَکَ أنْتَ الْعَلّامُ الْغُیُوبِ. (2)

الهی! از تو می خواهم به نام مخزون مکنون طاهر پاک مبارکت و می خواهم به نام عظیم و سلطان قدیمت، ای بخشندۀ عطایا و آزاد کنندۀ اسیران و رها کنندۀ انسان ها از عذاب، می خواهم که بر محمد و آلش درود فرستی و مرا از عذابت نجات دهی و از دنیا به آخرت به سلامتم انتقال دهی و در کمال ایمنی به بهشتم وارد نمایی و اول دعایم را رستگاری و وسطش را پیروزی و

ص:35


1- (1) - المصباح، کفعمی: 23؛ [1]مصباح المتهجّد: 55، [2] با کمی اختلاف؛ بحار الأنوار: 46/83، باب 38، حدیث 54. [3]
2- (2) - المصباح، کفعمی: 23 - 24؛ [4]مصباح المتهجّد: 57. [5]

آخرش را صلاح قرار دهی، به حقیقت که تو بر اعماق پنهانی ها آگاه و دانایی.

اَللّهُمَّ إنْ عَظُمَتْ ذُنُوبِی فَأنْتَ أعْظَمُ، وَ إنْ کَبُرَ تَفْریطی فَأنْتَ أکْبَرُ، وَ إنْ دامَ بُخْلی فَأنْتَ أجْوَدُ، اللّهُمَّ اغْفِرْلی عَظیمَ ذُنُوبی بِعَظیمِ عَفْوِکَ، وَ کَبیرَ تَفْریطی بِظاهِرِ کَرَمِکَ، وَ اقْمَعْ بُخْلی بِفَضْلِ جُودِکَ، اللّهُمَّ ما بِنا مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنْکَ لا الهَ إلّاأنْتَ أسْتَغْفِرُکَ وَأتُوبُ إلَیْکَ. (1)

الهی اگر گناهم بزرگ است، تو بزرگتری و اگر کم گذاشتنم از عبادت، کبیر است تو اکبری و اگر بخلم پردوام است تو جوادتری، الهی به بزرگی عفوت گناه بزرگم را بیامرز و به کرمت تفریط کبیرم را ببخش و به فضل جودت مرا از بخل بازدار، الهی آنچه نعمت در اختیار ماست از توست، معبودی جز تو نیست: از تو طلب مغفرت می کنم و به تو باز می گردم.

اللّهُمَّ إنّی أسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أسْئَلُکَ أنْ تَجْعَلَ النُّورَ فی بَصَرِی، وَ الْبَصیرَهَ فی دینی، وَ الْیَقینَ فی قَلْبی، وَ الْإخْلاصَ فی عَمَلی، وَ السَّلامَهَ فی نَفْسی، وَ السِّعَهَ فی رِزْقی، وَ الشُّکْرَ لَکَ أَبَداً ما أبْقَیْتَنی. (2)

الهی! تو را می خوانم به حق محمد و آل محمد، این که بر محمد و آلش درود فرستی و از تو می خواهم که چشمم را از نور لطفت قرار دهی و قلبم را در دینت بصیرت بخشی و دلم را خانۀ یقین گردانی و در عملم اخلاص قرار دهی و سلامت در نفس نصیبم فرمائی و روزیم را گشایش دهی و تا هستم مرا توفیق شکر دهی.

مولوی چه زیبا سروده است:

ص:36


1- (1) - المصباح، کفعمی: 33؛ [1]مصباح المتهجّد: 63. [2]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 99/5، باب 26، حدیث 5433؛ [3]المصباح، کفعمی: 39. [4]

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی مفروش خویش ارزان که تو بس گران بهایی

به عصا شکاف دریا که تو موسی زمانی بدران قبای مه را که ز نور مصطفایی

بشکن سبوی خوبان که تو یوسف جمالی چو مسیح دم روان کن که تو نیز از آن هوایی

به صف اندر آی تنها که سفندیار وقتی در خیبر است بر کن که علیّ مرتضایی

بستان ز دیو خاتم که تویی بجان سلیمان بشکن سپاه اختر که تو آفتاب رایی

چو خلیل رو در آتش که تو خالصی و دلخوش چو خضر خور آب حیوان که تو جوهر بقایی

(مولوی)

ص:37

[«11»تَمَدَّحْتَ بِالْغَنَآءِ عَنْ خَلْقِکَ وَ أَنْتَ أَهْلُ الْغِنَی عَنْهُمْ «12»وَ نَسَبْتَهُمْ إِلَی الْفَقْرِ وَ هُمْ أَهْلُ الْفَقْرِ إِلَیْکَ «13»فَمَنْ حَاوَلَ سَدَّ خَلَّتِهِ مِنْ عِنْدِکَ وَ رَامَ صَرْفَ الْفَقْرِ عَنْ نَفْسِهِ بِکَ فَقَدْ طَلَبَ حَاجَتَهُ فِی مَظَانِّهَا وَ أَتَی طَلِبَتَهُ مِنْ وَجْهِهَا «14»وَ مَنْ تَوَجَّهَ بِحَاجَتِهِ إِلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ أَوْ جَعَلَهُ سَبَبَ نُجْحِهَا دُونَکَ فَقَدْ تَعَرَّضَ لِلْحِرْمَانِ وَ اسْتَحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَوْتَ الْإِحْسَانِ]

وجودت را به بی نیازی از همۀ آفریده ها ستوده ای، و حضرتت به بی نیازی از آنها شایسته است. آفریده ها را به نیازمندی نسبت داده ای، و آنان هم بی چون و چرا نیازمند به تو هستند. پس کسی که ترمیم خلأ و شکاف زندگیش را از تو بخواهد، و تغییر تهیدستی و فقرش را از تو درخواست کند، محقّقاً حاجتش را از جایگاه اصلی اش خواسته و به دنبال مطلبش، از راه صحیح و درستش آمده، و کسی که برای حاجتش به یکی از آفریده های تو رو کند، یا او را به جای تو وسیلۀ رسیدن به نیازش قرار دهد، محقّقاً خود را در معرض محرومیت قرار داده، و سزاوار از دست رفتن احسان تو گشته است.

حقیقت فقر و غنا

اشاره

در این جملات ملکوتی به دو موضوع مهم اشاره شده است:

ص:38

1 - غنای خالق و فقر مخلوق.

2 - بدی رجوع به خلق به وقت حاجت.

قسمت اوّل دعا اشاره به آیه ای است که می فرماید:

یا ایُّهَا النّاسُ انْتُمُ الْفُقَراءُ الَی اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ» (1)

ای مردم ! شمایید نیازمندان به خدا ، و فقط خدا بی نیاز و ستوده است .

این آیۀ شریفه بهترین آیینه برای دیدن خود و خدا، برای تماشای خود که فقر محضیم و از خود چیزی نداریم و تماشای حضرت محبوب که مستجمع جمیع صفات کمالیّه است.

بهترین دارو برای علاج کبر و عجب و ریشه کن کردن منیّت و قوی ترین دوا برای معالجۀ تمام امراض روحی و روانی است.

اگر انسان فقر مطلق خود و نیازمندی همه جانبه اش را درک کند و به غنای مطلق و بی نیازی حضرتش پی ببرد، از رذایل نجات پیدا کرده و به تمام حسنات آراسته می شود.

در مفهوم آیۀ شریفه چه حقیقت پرارزشی تذکّر داده شده که موقعیّت ما را در عرصۀ عالم هستی در برابر هستی بخش روشن می سازد و بسیاری از معماها را می گشاید و به سؤالات زیادی پاسخ می گوید.

آری، بی نیاز حقیقی و قائم بالذّات در تمام عالم هستی یکی است و او خدا است، همۀ انسان ها و تمام موجودات سراپا نیاز و فقر و وابسته به آن وجود مستقل هستند و اگر لحظه ای ارتباطشان قطع شود، هیچ و پوچ می باشند.

همان گونه که او بی نیاز مطلق است، انسان ها فقر مطلقند و همان گونه که او قائم به ذات است همۀ مخلوقات قائم به او هستند، چرا که او وجودی بی نهایت از هر

ص:39


1- (1) - فاطر (35) : 15. [1]

نظر و واجب الوجود در ذات و صفات است.

با این حال او چه نیازی به عبادت ما دارد؟ نیاز در پیشگاه او نیست، این ما هستیم که از طریق عبادت و اطاعت او، راه تکامل را می پیماییم و به آن مبدأ بی پایان فیض در پرتو عبودیتش لحظه به لحظه نزدیک تر می شویم و از انوار ذات و صفاتش بهره می گیریم.

و در حقیقت آیه توضیحی است برای آیات قبل که فرمود:

ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ» (1)

این است خدا پروردگار شما ، فرمانروایی ، ویژۀ اوست.

بنابراین انسان ها نیازمند به او هستند و نه غیر او، لذا هرگز نباید سر تعظیم و تسلیم بر آستان غیر او بگذارند و رفع نیازمندی خود را از غیر او بطلبند که آنها نیز همه مانند خودش نیازمند و محتاجند، حتی بزرگداشت پیامبران الهی و پیشوایان حق به خاطر آن است که فرستادگان و نمایندگان اویند نه این که از خود استقلال دارند.

بنابراین او هم «غنیّ» و هم «حمید» است. یعنی در عین بی نیازی آن قدر بخشنده و مهربان است که شایستۀ هرگونه حمد و سپاسگزاری است و درعین بخشندگی و بنده نوازی از همگان بی نیاز می باشد.

توجه به این واقعیّت دو اثر مثبت در انسان های مؤمن می گذارد، از یک سو آنها را از مرکب غرور و خودخواهی و طغیان پیاده می کند و به آنها هشدار می دهد که چیزی از خود ندارند که به آن ببالند، هرچه هست امانت های پروردگار نزد آنهاست.

و از سوی دیگر دست نیاز به درگاه غیر او دراز نکنند و طوق عبودیّت غیر خدا را بر گردن ننهند، از رنگ همۀ تعلقات آزاد باشند تا همگان غلام همتشان گردند.

ص:40


1- (1) - فاطر (35) : 13. [1]

مؤمنان با این دید و جهان بینی هر چه در عالم می بینند از پرتو وجود او می دانند و هرگز توجه به اسباب، آنها را از مسبّب الاسباب غافل نمی کند.

تمام موجوداتی که در این جهان می بینیم همه روزی معدوم بوده اند، سپس لباس وجود بر تن کرده اند و یا به تعبیر دقیق تر روزی هیچ نبوده اند و سپس وجود شده اند، این دلیل بر آن است که آنها «معلول» وجود دیگری هستند و از خود هستی ندارند.

و می دانیم هر وجود معلولی وابسته و قائم به «علت» خویش و سراپا نیاز و احتیاج است و اگر آن علت نیز معلول علّت دیگری باشد او هم به نوبۀ خود محتاج و نیازمند خواهد بود و اگر این امر تا بی نهایت تسلسل پیدا کند، مجموعه ای از موجودات نیازمند و فقیر خواهیم داشت، مسلّم است که چنین مجموعه ای هرگز وجود نخواهد یافت، چرا که بی نهایت نیاز، نیاز است و بی نهایت فقر، فقر، هرگز از بی نهایت صفر عددی به وجود نمی آید و از بی نهایت وابسته استقلالی حاصل نمی شود.

از این جا نتیجه می گیریم که سرانجام باید به وجودی برسیم که قائم به ذات است و مستقل از تمام جهات و علت است و معلول نیست و او واجب الوجود است.

این سؤال پیش می آید که چرا در این آیه تنها سخن از انسان ها و نیاز آنان به خدا است؟ در حالی که فقر جنبۀ عمومی در عالم هستی است؟ پاسخ این است که اگر انسان که گل سرسبد موجودات این جهان است سراپا نیاز به اوست، حال بقیۀ موجودات روشن است و به تعبیر دیگر بقیّه نیز در علت فقر که همان امکان وجود است با انسان شریکند.

سخن از خصوص انسان به خاطر این است که هدف این بوده که انسان را از مرکب غرور پیاده سازد و به نیازش در همه حال و در همه چیز و در همه جا به خدا

ص:41

توجه دهد، همان توجّهی که ریشۀ اصلی صفات فضیله وملکات اخلاقی است، همان توجهی که رمز تواضع، ترک ظلم و ستم، ترک غرور و نخوت، ترک بخل و حرص و حسد است و انگیزۀ تواضع در برابر حق می باشد.» (1)

تکبّر در برابر خداوند
اشاره

آری، توجه به این آیۀ شریفه، انسان را در همه امور و در تمام شؤون متوجّه حضرت حق می کند و حداقل منفعتِ فهمِ عمق این جملات نورانی، خروج از تاریکی کبر در برابر غنی مطلق و ورود به دریای نور فروتنی و تضرّع و زاری و توسّل و توکّل به حضرت بی نیاز جلّ و علاست.

آنان که دچار گناه بسیار بزرگ غرور و خودبینی هستند علّت حقیقی و فلسفه واقعی اش در وجودشان چیست؟ حس می کنند در ابتدای امر معدوم نبوده و زمانی به صورت خاکی زیر پای گذشتگان نرم نشده اند؟

اول کارشان نطفه و در آخر جیفۀ بدبو و گندیده ای در خانۀ قبر نیستند؟ وجود و هستی آنان قائم به خود است، قدرت و ثروت وعلم و نیروهای دیگر آنان بالاستقلال از آنهاست؟

از ازل بوده اند و تا ابد خواهند بود، محکوم قدرتی مافوق قدرت خود نیستند؟ موجودی ثابت و حاکم بر تمام حوادث و مشرف بر تمام حقایقند؟

نه اینطور نیست، انسان زمانی نبوده، به ارادۀ قادری حکیم از نیستی به هستی آمده، چند روزی در حالی که در برابر تمام نظامات هستی محکوم است مهمان این سیّارۀ خاکی است، سپس به علّت پیری و هزار درد از این خانه رخت بر می بندد، جسمش به گور می رود و روحش در برزخ در گرو اعمال و رفتار و اخلاقش خواهد رفت، چون اول و وسط و آخرش چنین است و بویی از استقلال و آزادی ندارد و

ص:42


1- (1) - ترجمۀ تفسیر المیزان: 220/18 - 223.

اندک آزادیش برای اجرای اوامر و نواهی خدا و رسیدن به مقام قرب و وصال است، بر او تکبر نیامده و خودبینی و عجب پسندیده نیست.

کبریایی حق وجود مقدسی است که در تمام شؤون وجودی خود غنی مطلق و ذاتی قائم به ذات خود است، این ضعیف ناتوان و اول نطفه و آخر جیفه و به تعبیر قرآن کریم این فقیر و نیازمند و این مسکین و محتاج و این مستکین و ضعیف باید با عبادت و اطاعت و بندگی و توکّل در حوزه هدایت و صراط مستقیم حرکت کند، تا به سعادت دنیا و آخرت برسد و رضا و خشنودی حضرت حق را همراه با جنّت نعیم او در جهان آخرت و صبح قیامت به دست آورد.

اَلَیْسَ فی جهنّم مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرینَ» (1)

آیا در دوزخ جایگاهی برای متکبّران نیست ؟

قیلَ ادْخُلُوا ابْوابَ جهنّم خالِدینَ فیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ» (2)

[ به آنان ] گویند : از درهای دوزخ درآیید در حالی که در آن جاودانه اید؛ پس جایگاه متکبران چه بد جایگاهی است .

تکبّر در روایات

تکبّر صفت بسیار زشتی است و متکبر در حقیقت کافر به حق و فاقد شخصیت و ارزش است.

حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در خطبۀ قاصعۀ فرموده است:

اَوَّلُ مَنْ تَکَبَّرَ ابْلیسُ، وَ انَّ الْمُتَکَبِّرَ مَلْعُونٌ غاصِبٌ حَقَّ اللّهِ. (3)

ص:43


1- (1) - زمر (39) : 60. [1]
2- (2) - زمر (39) : 72. [2]
3- (3) - مستدرک سفینه البحار: 7/9.

اول کسی که نسبت به خواستۀ حق گردنکشی کرد ابلیس بود، به حقیقت که متکبّر در برابر حق ملعون و غصب کنندۀ حق خداست.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

یا اباذَرٍ اکْثَرُ مَنْ یَدْخُلُ النّارَ الْمُتَکَبِّرُونَ. (1)

ای ابوذر! بیشتر کسانی که وارد جهنّم می شوند و به عذاب ابدی خدا دچار می گردند؛ متکبران هستند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

وَ مَنْ ذَهَبَ یَری انَّ لَهُ عَلَی الْآخَرِ فَضْلاً فَهُوَ مِنَ الْمُستَکبرینَ. (2)

و آن کس که خود را برتر از دیگران ببیند پس او از اهل کبر است.

امام کاظم علیه السلام به هشام فرموده است:

یا هِشامُ ایّاکَ وَالْکِبْرَ؛ فَاِنَّهُ لایَدْخُلُ الْجَنَّهَ مَنْ کانَ فی قَلْبِهِ مِثْقالُ حَبَّهٍ مِنْ کِبْرٍ. (3)

ای هشام، از کبر و غرور بپرهیز؛ زیرا وارد بهشت نمی شود کسی که در دلش به وزن ذره ای کبر باشد.

حضرت سجّاد علیه السلام فرمود:

عَجَباً لِلْمُتَکَبِّرِ الْفَخُورِ الَّذی کانَ بِالْاَمْسِ نُطْفَهً وَ هُوَ غَدَاً جیفَهٌ. (4)

تعجّب است از متکبّر فخرفروشی که دیروز نطفه نجس بدبو بوده و فردای

ص:44


1- (1) - مستدرک الوسائل: 27/12، باب 58، حدیث 13417؛ [1]مجموعه ورّام: 66/2. [2]
2- (2) - الکافی: 128/8، حدیث 98؛ [3]مجموعه ورّام: 137/2. [4]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 29/12، باب 58، حدیث 13423؛ [5]بحار الأنوار: 152/1، باب 4، حدیث 29. [6]
4- (4) - کشف الغمّه: 76/2؛ [7]بحار الأنوار: 42/7، باب 3، حدیث 14؛ [8]المحاسن: 242/1، باب 24، ذیل حدیث 230. [9]

روزگار جیفه ای گندیده در میان گور است.

امام صادق علیه السلام به یارانش سفارش فرمود:

اِیّاکُمْ وَ الْعَظَمَهَ وَ الْکِبْرِ، فَاِنَّ الْکِبْرَ رِداءُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، فَمَنْ نازَعَ اللّهَ رِداءَهُ قَصَمَهُ اللّهُ وَ اذَلَّهُ یَوْمَ القِیامَهِ. (1)

از خود بزرگ بینی و کبر دوری جویید، کبریایی مخصوص خداست، هر کسی در این صفت خود را روبه روی حضرت حق قرار دهد، خداوند او را می شکند و در قیامت ذلیل و بیچاره وارد محشرش می نماید.

فیض بزرگوار می فرماید:

ای خنک آن نیستی که دعوی هستی کند با کمال عجز اظهار زبردستی کند

چون درآید از ره معنی بر اوج معرفت در حضیض جهل معنی افتد و پستی کند

هستی آن دارد که هستی بخش هر هستی است او غیر او را کی رسد کو دعوی هستی کند

نیست هستی در حقیقت جز خدای فرد را مستش ار دعوی کند هستی ز سر مستی کند

آن زبردست است کو قوت نهد در دستها آن که زور از خود ندارد چون زبردستی کند

رفعت آن دارد که جز او جمله در فرمان اوست هر که فرمانبر بود ناچار او پستی کند

ص:45


1- (1) - بحار الأنوار: 294/75، باب 24، حدیث 3؛ [1]وسائل الشیعه: 376/15، باب 58، حدیث 20789. [2]

جاهلست آن مست غفلت کو کند دعوی هوش دعوی هوش آن کند کز عشق او مستی کند

(فیض کاشانی)

رجوع به خلق در وقت حاجت

اشاره

اگر کسی بگوید خداوند متعال بنای زندگی را به صورتی پایه گذاری کرده که تمام موجودات به خصوص انسان ها در تمام امور حیات و شؤون زندگی به یکدیگر نیاز و احتیاج دارند و چاره ای جز رجوع به همدیگر ندارند، علاوه بر این در آیات قرآن و روایات بسیار مهم اسلامی تعاون به برّ و تقوا و رفع نیاز نیازمندان و ادای حاجات مستمندان، دردمندان، فقیران، سؤال کنندگان امری بسیار با ارزش و عملی فوق العاده پسندیده شمرده شده و بر این کار اجر عظیم و مزد جزیل، از جانب حق مقرّر گشته، چگونه است که امام معصوم و پیشوای محبوب، حضرت سجّاد علیه السلام رجوع به خلق را به وقت نیاز و حاجت سبب حرمان و علّت فوت احسان از جانب حضرت حق دانسته است؟

پاسخ به این پرسش این است که منظور حضرت در این جملات نورانی روی گردانی از توحید و توکّل و غفلت از خدا و بی توجهی به واقعیت های الهی و روی آوردن به بت های بی جان و جاندار و خلاصه شرک و کفر و طاغوت زدگی و فروش شخصیت به ستمکاران و ظالمان و عملۀ جنایات ارباب زر و زور و شهوت و فجور است.

وگرنه حاجت و گرفتاری خود را اگر انسان مؤمنی به اذن حضرت محبوب به بندگان مؤمن و مسلمانان باصفا و چهره های خوشرو و با کرامت و اهل عطا و بخشش بگوید هیچ منافاتی با توحید و توکّل ندارد.

عرض حاجت به عباد صالح دوست به اذن دوست امری است لازم و برآوردن

ص:46

حاجت حاجتمند در صورت امکان امری واجب است.

اگر در جامعه ای طاغوتی سبز شود و مرکز قدرت و ثروت گردد و اعلام نماید که هر کس امور مرا اداره کند خواسته هایش را برآورده می کنم و نیازش را برطرف می نمایم، روی آوردن افراد به او عملی زشت و کاری ناروا و کمک به هدم اسلام و مسلمین و تعاون بر اثم و عدوان است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

اگر مردم به بنی امیه نمی پیوستند و ادارۀ امور آنان را به دست نمی گرفتند و نیاز و حاجت خود را با اتصال به آنان تأمین نمی کردند، این همه بلا به سر اولیا و امامان نمی آمد و اسلام از این همه ضربات سنگین آنان صدمه نمی خورد!! (1)آری، عرض حاجت و نیاز در این صورت به غیر خدا عملی زشت وموجب حرمان و فوت احسان است، ولی جایی که رجوع به خلق به اذن شرع مطهر انجام بگیرد، بدون این که رجوع کننده استقلالی برای رجوع شونده قائل باشد و بلکه رجوع شونده را واسطه فیض بین خود و خدا بداند و از آن بالاتر روا شدن حاجتش را از خدا و عنایت و لطف او ببیند و از واسطه غفلت داشته باشد عین توحید و محض اخلاص است.

حاجت و قضای آن در قرآن

آیاتی از قرآن که در باب حاجت است:

وَاَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ انْ یَأْتِیَ احَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلا

ص:47


1- (1) - الکافی: 106/5، حدیث 4؛ [1] تهذیب الاحکام: 331/6، باب 93، حدیث 41.

اخَّرْتَنی الی اجَلٍ قَریبٍ فَاَصَّدَّقَ وَ اکُنْ مِنَ الصّالحِینَ» (1)

و از آنچه روزی شما کرده ایم انفاق کنید ، پیش از آن که یکی از شما را مرگ در رسد و بگوید : چرا مرا تا مدتی نزدیک مهلت ندادی تا صدقه دهم و از شایستگان باشم ؟ !

فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ اطیعُوا وَ انْفِقُوا خَیْراً لِاَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُؤلئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (2)

بنابراین به اندازۀ استطاعتی که دارید از خدا پروا کنید و [ دعوت حق را ] بشنوید و اطاعت نمایید و انفاق کنید که برای شما بهتر است ؛ و کسانی که خود را از بخل و حرص بازدارند آنان رستگارند .

اَلَّذینَهُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ * وَ الَّذینَ فی امْوالِهِمْ حَقٌ مَعْلُومٌ * لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» (3)

آنان که همواره بر نمازشان مداوم و پایدارند * و آنان که در اموالشان حقّی معلوم است * برای درخواست کننده [ تهیدست ] و محروم [ از معیشت و ثروت ، ]

وَاَقیمُوا الصَّلاهَ وَآتُوا الزَّکاهَ وَ اقْرِضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِاَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ هُوَ خَیْراً وَ اعْظَمَ اجْراً» (4)

و نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و وام نیکو به خدا بدهید ؛ و آنچه را از

ص:48


1- (1) - منافقون (63) : 10. [1]
2- (2) - تغابن (64) : 16. [2]
3- (3) - معارج (70) : 23 - 25. [3]
4- (4) - مزّمّل (73) : 20. [4]

عمل خیر برای خود پیش می فرستید ، آن را نزد خدا به بهترین صورت و بزرگترین پاداش خواهید یافت .

وَیُطْعِمُونَ الطَّعامَ علی حُبِّهِ مِسْکیناً وَیَتیماً وَ اسیراً * انَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لانُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَلا شُکُوراً * إنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَریراً * فَوَقاهُمُ اللّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَلَقّاهُمْ نَضْرَهً وَ سُرُوراً» (1)

و غذا را در عین دوست داشتنش ، به مسکین و یتیم و اسیر انفاق می کنند . * [ و می گویند : ] ما شما را فقط برای خشنودی خدا اطعام می کنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسی را از شما نداریم . * ما از پروردگارمان در روزی که روز عبوس و بسیار هولناکی است می ترسیم . * پس خدا نگه دار آنان از آسیب و گزند آن روز است و شادابی و شادمانی به آنان عطا می کند .

کَلّا بَلْ لاتُکْرِمُونَ الْیَتیمَ * وَلَاتَحاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ * وَ تَأْکُلُونَ التُراثَ اکْلاً لَمّاً * وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبّاً جَمّاً» (2)

این چنین نیست که می پندارید ، بلکه [ زبونی ، خواری و دور شدن شما از رحمت خدا برای این است که ] یتیم را گرامی نمی دارید * و یکدیگر را بر طعام دادن به مستمند تشویق نمی کنید * و میراث خود را [ با میراث دیگران بی توجه به حلال وحرام بودنش] یک جا و کامل می خورید * وثروت را بسیار دوست دارید .

فَاَمّا مَنْ اعْطی وَ اتَّقی * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسری * وَ امّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی * وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری * وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ اذا تَرَدّی» (3)

اما کسی که [ ثروتش را در راه خدا ] انفاق کرد و پرهیزکاری پیشه ساخت * و وعده نیکوتر را [ که وعدۀ خدا نسبت به پاداش انفاق و پرهیزکاری است ]

ص:49


1- (1) - انسان (76) : 8 - 11. [1]
2- (2) - فجر (89) : 17 - 20. [2]
3- (3) - لیل (92) : 5 - 11. [3]

باور کرد ؛ * پس به زودی او را برای راه آسانی [ که انجام همه اعمال نیک به توفیق خداست ] آماده می کنیم * و اما کسی که [ از انفاق ثروت ] بخل ورزید و خود را بی نیاز نشان داد * و وعدۀ نیکوتر را تکذیب کرد ،* پس او را برای راه سخت و دشواری [ که سلب هرگونه توفیق از اوست ] آماده می کنیم ، * و هنگامی که [ به چاه هلاکت و گودال گور ] سقوط کند ثروتش [ چیزی از عذاب خدا ] را از او دفع نمی کند .

فَاَمَّا الیَتیمَ فَلاَ تَقْهَرْ * وَ امَّا السّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (1)

و اما [ به شکرانۀ این همه نعمت ] یتیم را خوار و رانده مکن * و تهیدست حاجت خواه را [ به بانگ زدن ] از خود مران.

در هر صورت از آیات خدا استفاده می شود که رفع نیاز نیازمندان و حاجت حاجتمندان و مسکنت مسکینان و فقر فقیران و سؤال سائلان و درد دردمندان، به وقت رجوعشان به انسان که این رجوع هیچ مانع شرعی و فقهی ندارد، امری واجب و از اعظم عبادات و وسیلۀ قرب عبد به حضرت مولا و باعث سعادت دنیا و آخرت و نجات از عذاب الهی است و بخل ورزیدن در این زمینه ها بسیار زشت و عملی نکوهیده و برابر صریح آیات قرآن مورّث عذاب و آتش غضب الهی است.

وَالَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ وَلایُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ الیمٍ * یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فی نارِ جهنّم فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِاَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ» (2)

و کسانی را که طلا و نقره می اندوزند و آن را در راه خدا هزینه نمی کنند ، به عذاب دردناکی مژده ده . * روزی که آن اندوخته ها را در آتش دوزخ به

ص:50


1- (1) - ضحی (93) : 9 - 10. [1]
2- (2) - توبه (9) : 34 - 35. [2]

شدّت گرما دهند و پیشانی و پهلو و پشتشان را به آن داغ کنند [ و به آنان نهیب زنند ] این است ثروتی که برای خود اندوختید ، پس کیفر زراندوزی خود را بچشید .

وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَلِلّهِ میراثُ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ» (1)

و کسانی که خدا به آنچه از فضلش به آنان داده بخل می ورزند ، گمان نکنند که آن بخل به سود آنان است ، بلکه آن بخل به زیانشان خواهد بود . به زودی آنچه به آن بخل ورزیدند در روز قیامت طوق گردنشان می شود . و میراث آسمان ها و زمین فقط در سیطرۀ مالکیّت خداست ، و خدا به آنچه انجام می دهید ، آگاه است .

جود و سخاوت و مروّت و جوانمردی و دلسوزی به حال مردم و رسیدگی به وضع ناتوانان و کرم و کرامت از اخلاق انبیا و پاکان و عباد صالح و اولیای الهی است.

جود و گشاده رویی در روایات

امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

سادَهُ النّاسِ فِی الدُّنْیا الْاَسْخِیاءُ وَ فِی الْآخِرَهِ الْاَتْقِیاءُ. (2)

آقا و بزرگ مردم در دنیا سخاوتمندان و در آخرت پرهیزکارانند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

ص:51


1- (1) - آل عمران (3) : 180. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 350/68، باب 87، حدیث 1؛ [2]غرر الحکم: 379، حدیث 8557. [3]

اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی رَضِیَ لَکُمُ الْاِسْلامَ دیناً، فَاَحْسِنُوا صُحْبَتَهُ بِالسَّخاءِ وَ حُسْنِ الْخُلْقِ. (1)

به حقیقت که خداوند متعال اسلام را برای شما به عنوان دین رضایت داده، شما بیائید دین خود را با سخاوت و حسن خلق نیکو بدارید.

امام صادق علیه السلام فرمود:

خِیارُکُمْ سُمَحاؤُکُمْ، وَ شِرارُکُمْ بُخَلاؤُکُمْ وَ مِنْ صالِحِ الْاَعْمالِ الْبِرُّ بِالْاِخْوانِ وَ السَّعْیُ فی حَوائِجِهِمْ وَ فی ذلِکَ مَرْغَمَهٌ لِلْشِّیْطانِ، وَ تَزَحْزُحٌ عَنِ النِّیرانِ، وَ دُخُولُ الْجِنان. (2)

بهترین شما سخاوتمندان و بدترینتان بخیلانند، از اعمال صالحه، نیکی به برادران و کوشش در رفع نیاز آنان است که این کوشش دماغ شیطان را به خاک می مالد و شما را از آتش جهنّم دور و سبب ورود به بهشت است.

امام صادق علیه السلام بعد از این جملات به جمیل فرمودند:

ای جمیل! این حدیث را به یاران شریف خود برسان، جمیل به حضرت عرضه داشت: فدایت شوم یاران شریفم کیانند؟ فرمود: آنان که نسبت به برادران دینی خود نیکوکارند چه در سختی و چه در راحت، سپس فرمود: ای جمیل! برای آن کس که از ثروت و مال بهره دارد، رسیدگی به محتاجان کار ساده و آسانی است.

خداوند متعال از آنان که به وقت نداری خود، به دیگران رسیدگی می کنند تعریف فرمود:

ص:52


1- (1) - الکافی: 56/2، حدیث 4؛ [1]وسائل الشیعه: 154/12، باب 104، حدیث 15932. [2]
2- (2) - وسائل الشیعه: 429/9، باب 28، حدیث 12408؛ [3]الأمالی، شیخ طوسی: 68، حدیث 98. [4]

وَیُؤْثِرُونَ عَلی انْفُسِهِمْ وَ لَوْکانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (1)

و آنان را برخود ترجیح می دهند گرچه خودشان را نیاز شدیدی [ به مال و متاع ] باشد . و کسانی را که از بخل و حرصشان بازداشته اند ، اینان همان رستگارانند .

حضرت باقر علیه السلام از پدران بزرگوارش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید که حضرت حق فرمود:

اَلْمَعْرُوفُ هَدِیَّهٌ مِنّی الی عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ، فَاِنْ قَبِلَها مِنّی فَبِرَحْمَهٍ مِنّی، فَاِنْ رَدَّها فَبِذَنْبِهِ حُرِمَها وَ مِنْهُ لا مِنّی. وَ ایُّما عَبدٍ خَلَقْتُهُ فَهَدَیْتُهُ الَی الْاِیمانِ وَ حَسَّنْتُ خُلْقَهُ وَ لَمْ ابْتَلْهُ بِالْبُخْلِ فَاِنّی اریدُ بِهِ خَیْراً. (2)

نیکی، هدیه ای از جانب من به سوی بنده مؤمن است اگر بپذیرد به سبب رحمت من پذیرفته اگر قبول ننماید به خاطر گناهش آن را نپذیرفته و این محرومیت از جانب خود اوست نه من و من هر بنده ای را خلق کنم و او را به سوی ایمان هدایت نمایم و اخلاقش را نیکو گردانم و وی را از بخل حفظ کنم، به حقیقت که برای او خیر خواسته ام.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلسَّخاءُ شَجَرَهٌ اصْلُها فِی الْجَنَّهِ وَ هِیَ مُطِلَّهٌ عَلَی الدُّنْیا، مَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْهَا اجْتَرَّهُ الَی الجَنَّهِ. (3)

ص:53


1- (1) - حشر (59) : 9. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 351/68، باب 87، حدیث 4؛ [2]الأمالی، شیخ طوسی: 24، حدیث 29. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 353/68، باب 87، حدیث 13؛ [4]وسائل الشیعه: 19/9، باب 2، حدیث 11414، [5] با کمی اختلاف.

سخا درختی است که ریشه آن در بهشت است و این درخت تا دنیا کشیده شده، هر کس به شاخه ای از آن چنگ بزند، او را به بهشت خواهد کشید.

امیر المؤمنین علیه السلام به فرزندش حضرت حسن علیه السلام فرمود:

یا بُنَیَّ مَا السَّماحَهُ؟ قالَ: الْبَذْلُ فِی الْعُسْرِ وَ الْیُسْرِ. (1)

پسرم گذشت و بلند نظری چیست؟ عرضه داشت: بخشش مال به تهیدستان در تنگ دستی و دارایی.

در هر صورت حرص ورزی برای جمع مال و اندوختن ثروت و بخل داشتن همه و همه بر اساس آیات قرآن و روایات مورّث عذاب دردناک و باعث شقاوت و تیره بختی و علّت خشم و غضب الهی است و جود و سخا و کرم و کرامت و گشاده رویی و توجه به فقیران و محتاجان و رفع نیاز دردمندان و پاسخگویی به سؤال سائلان، باعث خشنودی و رضای حق و عامل نجات انسان در دنیا و آخرت و مورّث ورود به بهشت عنبر سرشت است.

دوری گزیدن از محتاجان و در به روی آنان بستن و خود را از دسترس آنان ممنوع کردن و نسبت به آنان روی ترش نمودن و خلاصه طرد و ردّ و منع آنان عملی بسیار زشت و کاری فوق العاده قبیح و ایجاد حرمان در وجود خویش از رحمت و احسان الهی است.

داستانی عجیب از ثروتمند و فقیر

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مردی ثروتمند، پاکیزه لباس، کنار پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفت، در آن حال انسانی تهیدست و چرک لباس به محضر آن حضرت آمد، ثروتمند لباس خود را جمع کرد و

ص:54


1- (1) - بحار الأنوار: 353/68، باب 87، حدیث 14؛ [1]الکافی: 41/4، حدیث 11. [2]

از خود مواظبت نمود!

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد؟ عرضه داشت: نه، فرمود: ترسیدی از ثروتت به او منتقل شود؟ گفت: نه، فرمود: ترسیدی لباست آلوده گردد؟ عرضه داشت: نه، فرمود: پس این چه کاری بود از تو سر زد؟ عرض کرد: یا رسول اللّه! نفس امّاره ای که هنوز حاکم بر من است بدی را نزدم خوبی و خوبی را بدی جلوه می دهد، من نصف ثروتم را به این فقیر بخشیدم.

حضرت به آن تهیدست فرمود: می پذیری؟ عرضه داشت: نه، فرمود: چرا؟ گفت: می ترسم من هم به آنچه او مبتلاست مبتلا شوم. (1)

ای دل ارخواهی که جا در بزم آن سلطان کنی باید اول کاخ حرص و آز را ویران کنی

پشت پا زن بر جهان و کار او مردانه وار مشکلات عشق اگر خواهی به خود آسان کنی

زیر زین آور براق عشق کثرت سوز را در فضای لامکان خواهی اگر جولان کنی

نفس شیطانست از شیطان نفس ایمن مباش قرب حق جوئی چو خود را دور از این شیطان کنی

بی من و ما در منای عشق چون محرم شوی باید اول نفس کافر کیش را قربان کنی

باید اول کام و لب شوئی ز آب سلسبیل گر هما خواهی که مدح شاه جم دربان کنی

ص:55


1- (1) - الکافی: 262/2، حدیث 11؛ بحار الأنوار: 13/69، باب 94، حدیث 13.

آفتاب آسمان دین امیر المؤمنین آن که عالم را به مدح او بهارستان کنی

مهر او جو تا منور آسمان جان شود مدح او گو تا معطر گلشن ایمان کنی

شعلۀ نیران گلستان بر تو گردد چون خلیل باولایش جا اگر در شعلۀ نیران کنی

توجه به فقرا در روایات

حضرت موسی بن جعفر از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت فرموده است:

لاتَسْتَخِفُّوا بِفُقَراءِ شَیْعَهِ عَلِیٍّ وَ عِتْرَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ، فَاِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ لَیَشْفَعُ فی مِثْلِ رَبیعَهَ وَ مُضَرَ. (1)

فقرای شیعۀ علی و امامان بعد از او را سبک مشمارید که یکی از آنها به اندازۀ جمعیت دو قبیلۀ ربیعه و مضر را در قیامت شفاعت می نماید.

در آنچه که رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن نهی فرموده، آمده است:

اَلا وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِفَقیرٍ مُسْلِمٍ فَقَدِ اسْتَخَفَّ بِحَقِّ اللّهِ، وَ اللّهُ یَسْتَخِفُّ بِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ الّا انْ یَتُوبَ.

وَ قالَ صلی الله علیه و آله : مَنْ اکْرَمَ فَقیراً مُسْلِماً لَقِیَ اللّهَ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ هُوَ عَنْهُ راضٍ. (2)

بدانید هر کس فقیر مسلمانی را سبک شمارد، به حقیقت که حق خدا را سبک شمرده است و خداوند او را در قیامت سبک انگارد، مگر توبه کند.

ص:56


1- (1) - بحار الأنوار: 59/8، باب 21، حدیث 80؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 307. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 332/73، باب 67، ذیل حدیث 1؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 429. [4]

و نیز حضرت فرمود: هر کس تهیدست مسلمانی را گرامی بدارد، خدا را در قیامت ملاقات می کند در حالی که از او خشنود است.

حضرت رضا علیه السلام فرمود:

مَنْ لَقِیَ فَقیراً مُسْلِماً فَسَلَّمَ عَلَیْهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلَی الْغَنِیِّ لَقِیَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبانٌ. (1)

هر کس فقیر مسلمانی را ببیند و به او سلام کند ولی سلامش به فقیر مانند سلام به غیر فقیر نباشد خدا را در قیامت در حال غضب برخود ملاقات می کند.

امیر المؤمنین علیه السلام به وقت وفات به حضرت مجتبی علیه السلام فرمود:

اُوصیکَ بِحُبِّ الْمَساکینِ وَ مُجالَسَتِهِمْ. (2)

حسن جان! تو را وصیت می کنم به عشق ورزیدن به از کار افتادگان و محتاجان و معاشرت و نشستن با آنان.

و آن حضرت فرمود:

لاتُحَقِّرُوا ضُعَفاءَ اخْوانِکُمْ، فَاِنَّهُ مَنِ احْتَقَرَمُؤْمِناً لَمْ یَجْمَعِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بَیْنَهُما فِی الجَنَّهِ الّا انْ یَتُوبَ. (3)

برادران دینی خود را که از نظر مالی ضعیف هستند کوچک مشمارید، به حقیقت که هر کس مؤمنی را کوچک بشمارد، خداوند در بهشت بین او و مؤمن کوچک شمرده فاصله اندازد مگر این که توبه کند.

ص:57


1- (1) - بحار الأنوار: 38/69، باب 94، حدیث 31؛ [1]وسائل الشیعه: 64/12، باب 36، حدیث 15653. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 41/69، باب 94، حدیث 43. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 42/69، باب 94، حدیث 45؛ [4] تحف العقول: 104.

حضرت رضا از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

مَنِ اسْتَذَلَّ مُؤْمِناً اوْ مُؤْمِنَهً اوْ حَقَّرَهُ لِفَقْرِهِ اوْ قِلَّهِ ذاتِ یَدِهِ شَهَرَهُ اللّهُ تَعالی یَوْمَ الْقِیامَهِ ثُمَّ یَفْضَحُهُ. (1)

هر کس مرد مؤمن یا زن با ایمانی را خوار کند، یا به خاطر فقر و نداریش او را کوچک بشمارد، خداوند متعال وی را در قیامت شهرۀ مردم نموده و او را رسوا کند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَبْوابُ الْجَنَّهِ مُفَتَّحَهٌ عَلَی الْفُقَراءِ، وَ الرَّحْمَهُ نازِلَهٌ عَلَی الرُّحَماءِ، وَ اللّهُ راضٍ عِنَ الْاَسْخِیاءِ. (2)

درهای بهشت به روی محتاجان باز است و رحمت خدا متوجه اهل مهر و محبت است و خداوند از مردم باسخاوت راضی و خشنود است.

لقمان به فرزندش گفت:

یا بُنَیَّ لاتَحْقِرَنَّ احَداً بِخُلْقانِ ثِیابِهِ، فَاِنَّ رَبَّکَ وَرَبَّهُ واحِدٌ. (3)

ای پسرم! کسی را به کهنه بودن لباسش کوچک و حقیر مشمار، به حقیقت که خدای تو و او یکی است.

ابراهیم علیه السلام از حضرت حق پرسید:

یا رَبِّ مَنْ اطْعَمَ جائِعاً فَما جَزاؤُهُ؟ قال: جَزاؤُهُ الْغُفْرانُ وَ انْ کانَ ذُنُوبُهُ یَمْلَأُ ما بَیْنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ. (4)

ص:58


1- (1) - بحار الأنوار: 44/69، باب 94، حدیث 52؛ [1]وسائل الشیعه: 267/12، باب 146، حدیث 16271. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 46/69، باب 94، ذیل حدیث 57؛ [3]روضه الواعظین: 454/2. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 47/69، باب 94، ذیل حدیث 57؛ [5]روضه الواعظین: 455/2. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 47/69، باب 94، ذیل حدیث 58؛ [7]جامع الاخبار: 109. [8]

ای پروردگار من! جزای کسی که گرسنه ای را سیر کند چیست؟ فرمود:

آمرزش گناه گرچه گناهش بین آسمان و زمین را پر کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

سائِلُوا الْعُلَماءَ، وَ خاطِبُوا الْحُکَماءَ، وَ جالِسُوا الْفُقَراءَ. (1)

دانشمندان را مورد پرسش قرار دهید، با حکیمان گفتگو کنید و با تهیدستان مجالست نمایید.

خداوند به حضرت داود علیه السلام خطاب کرد:

بنده ای از بندگانم در قیامت با یک حسنه بر من وارد می شود و من به خاطر آن حسنه، حکم می کنم او را وارد بهشت کنند. داود عرضه داشت: خدایا! آن حسنه چیست؟ خطاب رسید: به قدر یک خرما یا نصف خرما شادی بر مؤمنی وارد کند، داوود عرضه داشت: الهی آن کس که تو را شناخت، حق است که از حضرتت قطع امید نکند! (2)

گرچه رویت ندیده ایم ای دوست وصف حسنت شنیده ایم ای دوست

گفته بودی که ما از آن توایم اثری زان ندیده ایم ای دوست

سال ها بر امید صافی وصل درد هجران چشیده ایم ای دوست

آخری کرده ایم کار جهان کاول از سر بریده ایم ای دوست

ما چون مرغان به بال همّت و جهد در هوایت پریده ایم ای دوست

در جهان برگزیدۀ همه ایم تا تو را برگزیده ایم ای دوست

ص:59


1- (1) - بحار الأنوار: 146/74، باب 7، حدیث 40؛ [1] تحف العقول: 41.
2- (2) - الکافی: 189/2، حدیث 5؛ وسائل الشیعه: 351/16، باب 24، حدیث 21739.

هر کسی دربلا گرفتار است ما به نعمت رسیده ایم ای دوست

به زرت چون عماد نفروشیم که به جانت خریده ایم ای دوست

(عماد فقیه کرمانی)

رجوع نیازمند به مؤمن کریم هیچ گونه مانع شرعی ندارد و قضای حاجت او به وسیلۀ مؤمن امری است واجب و لازم و مورّث ثواب و جزای الهی و طرد کردن و حقیر شمردنش، گناهی بزرگ و موجب عذاب الهی است.

رجوعی که باعث حرمان از رحمت و احسان حضرت حق است، رجوع به طاغوت و رجوع به مشرک و کافر است، آن رجوعی که باعث ذلّت اسلام و مسلمین و موجب رشد و تقویت مخالفان خدا است.

ص:60

[«15»اَللَّهُمَّ وَ لِی إِلَیْکَ حَاجَهٌ قَدْ قَصَّرَ عَنْهَا جُهْدِی وَ تَقَطَّعَتْ دُونَهَا حِیَلِی وَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی رَفْعَهَا إِلَی مَنْ یَرْفَعُ حَوَائِجَهُ إِلَیْکَ وَ لاَ یَسْتَغْنِی فِی طَلِبَاتِهِ عَنْکَ وَ هِیَ زَلَّهٌ مِنْ زَلَلِ الْخَاطِئِینَ وَ عَثْرَهٌ مِنْ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِینَ]

خدایا! برای من در پیشگاه حضرتت حاجتی است که دست طاقت و توانم، از دست یابی به آن کوتاه است، و رشتۀ چاره ام، بدون لطف تو بریده است، و نَفْسم در نظرم چنین آراسته که رفع نیازم را از کسی بخواهم که رفع نیازهایش را از تو می خواهد، و در حاجاتش از تو بی نیاز نیست. این درخواست حاجت از غیر تو لغزشی است، از لغزش های خطاکاران، و افتادنی است، از افتادن های گناهکاران.

فقر و امتحان الهی

اشاره

فقر و تهیدستی امتحانی از امتحانات الهی است، در چنین موضعی هوشیاری و آگاهی کافی لازم است که فشار نفس، انسان را به جایی که حضرت حق راضی نیست نکشاند و برای رفع حاجت و نیاز، آدمی را به دامن طاغوت و طاغوتیان نیندازد که صبر و حوصله بر فقر و نیاز، تا رفع آن به لطف و کرم حضرت ربّ الارباب ثواب عظیمی در نزد حق دارد.

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که حکیمی گفته است:

ص:61

غِنَی النَّفْسِ اغْنی مِنَ الْبَحْرِ. (1)

بی نیازی نفس از آن که باید از او بی نیاز بود، حالتی گسترده تر از دریاست.

جبرئیل در جملاتی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت:

اِنَّ شَرَفَ الرَّجُلِ قِیامُهُ بِاللَّیْلِ، وَ عِزُّهُ اسْتِغْناؤُهُ عَنِ النّاسِ. (2)

به حقیقت که شرافت مرد به عبادت در دل شب و عزّت و بزرگواریش در بی نیازی از مردم است.

حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

خَیْرُ الْغِنی غِنَی النَّفْسِ. (3)

بهترین بی نیازی، بی نیازی نفس است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ثَلاثَهٌ هُنَّ فَخْرُ الْمُؤْمِنِ وَ زَیْنُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ: الصَّلاهُ فی آخِرِ اللَّیْلِ، وَ یَأْسُهُ مِمّا فی ایْدِی النّاسِ، وَ وِلایَهُ الْاِمامِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله . (4)

سه برنامه افتخار مؤمن و آراستگی او در دنیا و آخرت است: نماز شب، نداشتن چشم داشت به مال مردم و قبول رهبری و ولایت امامان معصوم.

بی نیازی مردم در کلام مجلسی
اشاره

علامۀ مجلسی در باب بی نیازی از مردم در توضیح روایات می فرماید:

مراد به بی نیازی قطع طمع از مردم و قناعت به مقدار کفایت و تکیه بر خدا و

ص:62


1- (1) - بحار الأنوار: 447/75، باب 33، حدیث 7؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 244. [2]
2- (2) - وسائل الشیعه: 155/8، باب 39، حدیث 10288؛ [3]بحار الأنوار: 106/72، باب 49، حدیث 2. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 106/72، باب 49، حدیث 5؛ [5]الأمالی، شیخ صدوق: 488، حدیث 1. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 107/72، باب 49، حدیث 6؛ [7]الکافی: 234/8، حدیث 311. [8]

متوسل نشدن به مردم و قطع سؤال و درخواست و اظهار حاجت درغیر ضرورت است، ورنه دنیا خانۀ حاجت و نیاز است و انسان موجودی اجتماعی و همه در امور زندگی و معیشت محتاج به یکدیگر، اما هر چه حاجات و درخواست ها و نیازها کمتر باشد، عزّت آدمی نزد مردم بیشتر است و به هر مقدار که قلب خالی از طمع به مال مردم باشد، کمک حق به رفع نیاز انسان و آسان شدن کار بیشتر است. (1)آری، صبر بر نیاز و حاجت و استقامت ورزی بر مشکلات تا حل آن به عنایت خدا و به وسیله علل و امور شرعی عبادتی بس بزرگ و مورّث عزّت در دنیا و جنّت در آخرت است.

ارزش فقرا در روایات

حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

طُوبی لِلْمَساکینِ بالصَّبْرِ، وَ هُمُ الَّذینَ یَرَوْنَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ. (2)

خوشا به حال مردم مسکین به خاطر صبری که در برابر مشکل دارند، [و اجازه نمی دهند، نفس و شهوت و غریزه و میل، آنان را به گناه و معصیت برای حلّ مشکل وادار کند]، اینان مردمی هستند که لیاقت تماشای ملکوت سماوات و زمین در آنان شکفته شده و می بینند از حقایق آنچه را که دیگران نمی بینند.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

ص:63


1- (1) - بحار الأنوار: 109/72، ذیل حدیث 14.
2- (2) - بحار الأنوار: 15/69، باب 94، حدیث 15؛ [1]الکافی: 263/2، حدیث 13. [2]

اِذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ امَرَ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی مُنادِیاً یُنادِی بَیْنَ یَدَیْهِ: ایْنَ الْفُقَراءُ؟ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ کَثیرٌ فَیَقُولُ: عِبادِی! فَیَقُولُونَ لَبَّیْکَ رَبَّنا، فَیَقُولُ: انّی لَمْ افْقِرْکُمْ لِهَوانٍ بِکُمْ عَلَیَّ وَلکِنْ انَّمَا اخْتَرْتُکُمْ لِمِثْلِ هذا الْیَوْمِ، تَصَفَّحُوا وُجُوهَ النّاسِ فَمَنْ صَنَعَ الَیْکُمْ مَعْرُوفاً لَمْ یَصْنَعْهُ الاّ فِیَّ فَکافُوهُ عَنِّی بِالْجَنَّهِ. (1)

هنگام قیامت، خداوند امر می کند، منادی از طرف او ندا در دهد فقرا کجایند؟ بسیاری از مردم بر می خیزند، خطاب می رسد بندگانم. پاسخ می دهند، لبیک ای خدای ما، خطاب می کند، من نه به خاطر سبک انگاشتن شما به فقر و نداری مبتلایتان کردم، بلکه شما را برای مثل امروزی انتخاب نمودم، در بین مردم جستجو کنید هر کس به خاطر من با شما خوبی کرد، از جانب من بهشت را به عنوان جزای خوبیش در اختیارش بگذارید.

راوی می گوید حضرت صادق علیه السلام به من فرمود:

وارد بازار شدی، میوه را و آنچه میل داشتی نمی خواستی بخری؟ عرضه داشتم:

چرا؟ فرمود: برای تو به هر چیزی که می خواستی ولی قدرت خرید آن را نداشتی حسنه ای است. (2)

ص:64


1- (1) - بحار الأنوار: 24/69، باب 94، حدیث 17؛ [1]الکافی: 263/2، حدیث 15. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 25/69، باب 94، حدیث 19؛ الکافی: 264/2، حدیث 17. [3]

[«16»ثُمَّ انْتَبَهْتُ بِتَذْکِیرِکَ لِی مِنْ غَفْلَتِی وَ نَهَضْتُ بِتَوْفِیقِکَ مِنْ زَلَّتِی وَ رَجَعْتُ وَ نَکَصْتُ بِتَسْدِیدِکَ عَنْ عَثْرَتِی «17»وَ قُلْتُ: سُبْحَانَ رَبِّی کَیْفَ یَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجاً؟ وَ أَنَّی یَرْغَبُ مُعْدِمٌ إِلَی مُعْدِمٍ؟]

آن گاه به یادآوری تو، از خواب غفلت بیدار شدم و به توفیق تو از عرصه گاه لغزشم برخاستم و به راهنمایی تو از افتادنم به وادی خطر پس آمدم، و از علل در افتادن به گمراهی دست برداشتم، و گفتم: منزه و پاک است پروردگارم، چگونه نیازمندی از نیازمند دیگر طلب حاجت کند، و از کجا تهی دستی به تهی دستی دیگر میل و رغبت نشان دهد؟!

دست نیاز به سوی بی نیاز

در صورتی انسان می تواند به اوج کمال برسد که عشق به ذات خویش را در پرتو ذات خدا و نمایندگان او قرار دهد. چرا که اگر دید بنده در به دست آوردن حاجت گرفتار دو نگربینی شود به گونه ای دل او به سوی کرم خداوند است ولی چشمش به دست مردم باشد، از یاد خدا غافل شده یعنی دیده و دل بندۀ نیازمند؛ دو گانه سوز می گردد.

با آن که فضل و کرم را در دست بی نیاز می بیند ولی دل در گرو نیازمند قرار می دهد. بنابراین بنده از درجات کمال و معرفت حق محروم شود و در خواسته اش سرگردان می ماند. پس چه بهتر اگر بخواهد دستی دراز کند به سوی اهل معرفت و

ص:65

کرامت برود.

امام حسین علیه السلام دراین باره به مرد فقیری می فرماید:

... لاتَرْفَعْ حاجَتَکَ إِلاّ إِلی أَحَدِ ثَلاثَهٍ: إِلی ذی دِینٍ، أَوْ مُرُوَّهٍ، أَوْ حَسَبٍ، فَاَمّا ذُوالدِّینِ فَیَصُونُ دِینَهُ، وَ أَمّا ذُوالمُرُوَّهِ فَإِنَّهُ یَسْتَحیی لِمُرُوَّتِهِ وَ أَمّا ذُوالْحَسَبِ فَیَعْلَمُ أَنَّکَ لَمْ تُکْرِمْ وَجْهَکَ أَنْ تَبْذُلَهُ فی حاجَتِکَ فَهُو یَصُونُ وَجْهَکَ أَنْ یَرُدَّکَ بِغَیْرِ قَضاءِ حاجَتِکَ. (1)

نیاز خودت را به نزد سه نفر ببر: 1 - دیندار 2 - جوانمرد 3 - بزرگ زاده

زیرا دیندار برای حفظ دین خود نیازت را برآورده می سازد و جوانمرد از مردانگی خود شرم می کند و بزرگ زاده می داند که تو با روانداختن به او آبرویت را فروختی، با برآوردن نیازت آبروی تو را حفظ می کند.

البته بندگان نیکوکار و نمایندگان حق در بین مردم همان لطف الهی است.

احمد بن عیسی می گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود:

هر گاه مردی دست نیاز به سوی من دراز کند، در برآوردن نیاز او شتاب می ورزم؛ زیرا ترس آن می رود که کار از کار بگذرد و کمک من در مشکل او به کارش نیاید. (2)باید از بنده نوازی خداوند منّان سپاس گزار بود که اجازه نمی دهد بنده اش به کسی که توان برآوردن حاجت او را ندارد، روی آورد؛ زیرا این حرکت جسارت به محضر پروردگار است و عقل هم نمی پسندد که نیازمند به سوی مانند خودش دست نیاز بگشاید و اعتبار فطری خود را تباه سازد.

پس به این اعتبار سیدالشهداء علیه السلام در دعای عرفه عرضه می دارد:

ص:66


1- (1) - بحار الأنوار: 118/75، باب 20، ذیل حدیث 2؛ [1] تحف العقول: 247.
2- (2) - بحار الأنوار: 317/71، باب 20، حدیث 76؛ الأمالی، شیخ طوسی: 644، حدیث 1337.

إِلهی أَنَا الْفَقیرُ فی غِنَایَ فَکَیْفَ لااَکُونُ فَقِیراً فی فَقْری، إِلهی أَنَا الْجاهِلُ فی عِلْمی فَکَیْفَ لاأَکُونُ جَهُولاً فی جَهْلی. (1)

خدایا! در عین توانگری تهیدستم، پس چگونه در تهیدستی، تهیدست نباشم، خدایا! در عین دانایی نادانم، پس چگونه در نادانی، نادان نباشم.

منظور حضرت این است که خدایا! من که با تمام دانشم؛ نادان هستم، همان طور در بی نیازی هم نیازمندم؛ زیرا حاجت و دانش ذاتی نیست بلکه امانت و لطفی از ناحیه توست.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

التَّقَرُّبُ إِلَی اللّهِ تَعالی بِمَسْأَلَتِهِ وَ إِلَی النّاسِ بِتَرْکِها. (2)

مقرّب شدن نزد خدای متعال با دراز کردن دست نیاز به سوی او شدنی است و محترم شدن نزد مردم به ترک پرسش از آنان است.

چون دست نیازمند به سوی مردم دراز کردن عزّت را می رباید و غیرت و شرم را می برد و چشم کندن از آنچه در دست مردم است، مایۀ عزّت مؤمنان است.

مردی نیازمند به نزد حضرت علی علیه السلام از حاجت خود شکوه کرد و از روی گردانی دنیا از او ناله سر داد. حضرت فرمود:

إِعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَیءٍ تُصِیبُهُ مِنَ الدُّنیا فَوْقَ قُوتِکَ فَإِنَّما أَنْتَ فِیهِ خازِنٌ لِغَیْرِکَ. (3)

بدان که هر چه از دنیا بیش از روزی و نیازت به تو می رسد؛ تو نگهبان آن برای دیگران هستی.

ص:67


1- (1) - بحار الأنوار: 225/95، باب 2، ذیل حدیث 3؛ [1] إقبال الأعمال: 348.
2- (2) - غرر الحکم: 199، حدیث 3953. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 90/70، باب 122، حدیث 61؛ [3] الخصال: 16/1، حدیث 58.

حضرت کلمۀ خازن را به جهت احترام به مرد محتاج فرموده که دل او بیشتر شکسته نشود وگرنه در حقیقت او بارکش مال دیگران است.

«سلمان فارسی در هنگام مرگ اظهار تأسف کرد؛ پرسیده شد: چرا ای بنده خدا! افسوس می خوری؟ گفت: اندوهم برای دنیا نیست، بلکه چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ما سفارش کرد که باید قوت روزانه هر یک از شما به اندازۀ ره توشۀ یک مسافر باشد من با این همه اثاثیه در اطرافم می ترسم از دستور آن حضرت سرپیچی کرده باشم سپس با دستش به آنها اشاره کرد و گفت: آن بالش و شمشیر و کاسه.» (1)پس توجه داشته باش کجا هستی و با کی هستی، قدری با خود خلوت کن، به صحرا و کوه و بیابان برو و کمی نماز بخوان و بگو خدایا! من یقین می خواهم.

حضرت شیخ بهایی می فرماید:

از هوس بگذر رها کن کشّ و فش پا ز دامان قناعت در مکش

گر نباشد جامۀ اطلس تو را کهنه دلقی ساتر تن بس تو را

ور مزعفر نبودت با قند و مشک خوش بود دوغ و پیاز و نان خشک

ور نباشد مشربت از زرّناب با کف خود می توانی خورد آب

ور نباشد مرکب زرین لجام می توان هم زد بپای خویش گام

ور نباشد دور باش از پیش و پس دور باش نفرت خلق از تو بس

ورنباشد خانه های زرنگار می تواند بردن به سر در کنج غار

ور نباشد فرش ابریشم طراز با حصیر کهنۀ مسجد بساز

ور نباشد شانه ای از بهر ریش شانه بتوان کرد با انگشت خویش

(شیخ بهایی)

ص:68


1- (1) - بحار الأنوار: 54/69، باب 94، ذیل حدیث 85؛ عدّه الدّاعی: 115.

[«18»فَقَصَدْتُکَ؟ یَا إِلَهِی بِالرَّغْبَهِ وَ أَوْفَدْتُ عَلَیْکَ رَجَآئِی بِالثِّقَهِ بِکَ «19»وَ عَلِمْتُ أَنَّ کَثِیرَ مَا أَسْاَلُکَ یَسِیرٌ فِی وُجْدِکَ وَ أَنَّ خَطِیرَ مَا أَسْتَوْهِبُکَ حَقِیرٌ فِی وُسْعِکَ وَ أَنَّ کَرَمَکَ لاَ یَضِیقُ عَنْ سُؤَالِ أَحَدٍ وَ أَنَّ یَدَکَ بِالْعَطَایَا أَعْلَی مِنْ کُلِّ یَدٍ]

روی این حساب، با اشتیاق و شوق آهنگ تو کردم، و از باب اطمینان به تو، امیدم را به جانب حضرتت آوردم، و دانستم آنچه را از تو می خواهم، هر چند زیاد باشد، در کنار داراییت اندک است، و چیزهای با ارزشی که بخشش را از تو درخواست می کنم، در جنب تواناییت کوچک و بی مقدار است، و دایرۀ کرم و بزرگواریت با تقاضای هیچ کس تنگ نمی شود، و دست بخشندگیت از هر دستی برتر است.

قدرت بخشش و لطف حق

از خصلت های کریمانۀ خداوند، بخشش های بزرگ و بدون عوض است مانند عقل و قوّه فهم و شعور که فرماندۀ اصلی زندگی انسان و راهنمای جادّه هدایت بشر به سوی خوشبختی و نیک سرانجامی است.

خردها از عطایای الهی هستند ولی کمال ادب به صورت اکتسابی و تلاش به دست می آید.

در محضر امام رضا علیه السلام سخن از عقل و ادب به میان آمد، حضرت فرمود:

ص:69

اَلْعَقْلُ حِباءٌ مِنَ اللّهِ وَ الْأَدَبُ کُلْفَهٌ، فَمَنْ تَکَلَّفَ الْأَدَبَ قَدَرَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَکَلَّفَ الْعَقْلَ لَمْ یَزْدَدْ بِذلِکَ إِلاّ جَهْلاً. (1)

خرد بخششی از سوی خداست و ادب با زحمت و تلاش به دست می آید، پس هر که در راه کسب ادب و تربیت کوشش کند به آن دست یابد و هر که در راه افزودن خرد، خود را به سختی اندازد بر نادانیش افزوده شود.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

خداوند خرد را از نوری آفرید که در علم ازلی او اندوخته و نهفته بود و هیچ پیامبری فرستاده نشده و فرشتۀ بارگاه خداوند از آن آگاهی نداشت. (2)پس پروردگار در اولین زمان آفرینش آدم علیه السلام نعمت عقل را در برترین جای کالبد آدمی قرار داد و فرمان هدایت فطری و حرکتی را برعهدۀ او گذاشت و با گسترش نسل آدم عقل ها گسترده گردیده و از تولّدها، اندیشه ها پدید آمده است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

العَقْلُ وِلادَهٌ وَ الْعِلْمُ إِفادَهٌ وَ مُجالَسَهُ الْعُلَماءِ زِیادَهٌ. (3)

عقل در سرشت و فطرت و دانش فراگرفتنی است و همنشینی با دانشمندان افزونی است.

عقل و علم مانند دو برادر با ریسمانی به هم بسته شده و از یکدیگر دور نمی شوند؛ زیرا هر دو از جنس نورند که دو بال پرواز تکامل بشر هستند. در کسب دانش باید کوشید ولی اصل آن نوری است که در ظرف سینۀ برخی انسان ها گذاشته می شود و آن توفیق رسیدن به شناخت و عبادت حق را فراهم می سازد. دانش نور و

ص:70


1- (1) - الکافی: 23/1، حدیث 18؛ [1]بحار الأنوار: 342/75، باب 26، ذیل حدیث 1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 107/1، باب 104، حدیث 3؛ معانی الأخبار: 313؛ حدیث 1.
3- (3) - بحار الأنوار: 160/1، باب 4، حدیث39؛ [3]أعلام الدین: 171. [4]

روشنایی است که خداوند در دل های اولیا و دوستان، فضیلت قرار می دهد.

عنوان بصری به امام صادق علیه السلام عرض کرد: دعا فرمایید خداوند مرا توفیق دهد که از علم شما سود برم و هر چه از شما بپرسم پاسخ بشنوم؛ حضرت فرمود:

لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّما هُوَ نُورٌ یَقَعُ فی قَلْبِ مَنْ یُریدُ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی أَنْ یَهْدِیَهُ... (1)

علم به فرا گرفتن نیست بلکه نوری است که از طرف خداوند متعال بر دل هر که بخواهد او را هدایت کند می تابد...

این نور دانش عطیّه ای الهی است که به سینه های انسان های برگزیده و با صلاحیت فرستاده می شود که بتوانند امتی را راهنمایی نمایند.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله به اصحاب فرمود:

آیا شما را از بخشنده ترین بخشنده خبر دهم؟ خداوند، بخشنده ترین بخشنده است و من بخشنده ترین فرزند آدم هستم و بعد از من بخشنده ترین شما مردی است که دانش را آموزش دهد و از این راه دانش او پخش شود. او در روز قیامت به تنهایی همچون یک امت برانگیخته می شود. (2)بنابراین تک تک نعمت ها ظهور تام حق و نظام احسن هستند. و همگی ساخته و پرداختۀ دست اوست که به جهت بهره گیری در سیر و سلوک انسان به کار می روند.

هر مقدار نیاز آدمی بزرگ جلوه کند در نزد حق تعالی بزرگتر از خود انسان نیست؛ زیرا وجود انسان مرکز هدف آفرینش هستی و کاینات است.

اگر خداوند قدرت فیّاضی دارد که مقاماتی بلند مرتبه را به اشرف موجودات بدهد، چرا مقام رضا که مقام فنای ارادۀ رهرو در ارادۀ حق است، را به او لطف نکند.

ص:71


1- (1) - بحار الأنوار: 225/1، باب 7، حدیث 17؛ [1]منیه المرید: 148. [2]
2- (2) - کنز العمال: 151/10، حدیث 28771؛ ارشاد القلوب، دیلمی: 14/1. [3]

تا انسان به این مقام نرسد، اعمالش مورد پذیرش و رضایت حق قرار نمی گیرد. پس باید زمینۀ بهره گیری از این سرمایۀ بی منت را فراهم ساخت.

بنی اسرائیل به موسی علیه السلام گفتند: از خدا بپرس چه عملی است که اگر ما آن را انجام دهیم خدا از ما راضی می شود؟ موسی علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! شنیدی آنچه را بنی اسرائیل گفتند؟ خطاب آمد: ای موسی! به آنان بگو: از من راضی شوید تا من از شما راضی شوم. (1)اگر شخصی به این مقام برسد؛ دیگر نه ناله و آهی می ماند و نه خواهش و خواری؛ زیرا رضایت را در رضای حق می بیند.

و آن که در زندگی پیوسته از کمبودها و نعمت های کمیاب شکایت می کند؛ از الطاف حق درک درستی ندارد و به مقام های معنوی و عرفانی که او را به درجات بالا برساند باور حقیقی نمی آورد.

در دعای شب مبعث آمده است:

اَللّهُمْ انَّکَ تَری وَلاتُری وَ انْتَ بِالْمَنْظَرِ الْاَعْلی وَ انَّ الَیْکَ الرُّجْعی وَ الْمُنْتَهی، وَ انَّ لَکَ الْمَماتَ وَ الْمَحْیا، وَ إنَّ لَکَ الْآخِرَهَ وَ الْاُولی. (2)

الهی تو می بینی ولی دیده نمی شوی و تو بر دیدگان فرازتری و بازگشت و سیر نهایی به سوی توست و چگونه زیستن و مردن از توست و آخرت و دنیا برای تو و در تصرف توست.

در دعای امّ داود آمده است:

وَاَسْئَلُکَ بِاَنَّکَ مَلیکٌ، وَ انَّکَ ما تَشاءُ مِنْ امْرٍ یَکُونُ، وَ انَّکَ عَلی ما تَشاءُ

ص:72


1- (1) - بحار الأنوار: 143/79، باب 18، ذیل حدیث 26؛ مسکن الفؤاد: 84.
2- (2) - البلد الأمین: 183؛ [1]المصباح، کفعمی: 536. [2]

قَدیرٌ. (1)

و از تو درخواست می کنم به حق این که تویی از زمامدار ملک و ملکوت هستی و به این که تو هر کاری را خواهی بشود می شود و به این که تو بر هر چیزی که خواهی توانائی.

یا مَنْ الَیْهِ التَّدْبیرُ وَ لَهُ الْمَقادیرُ، وَ یا مَنِ الْعَسیرُ عَلَیْهِ سَهْلٌ یَسیرٌ، یا مَنْ هُوَ عَلی ما یَشاءُ قَدیرٌ، یا مُرْسِلَ الرِّیاحِ، یا فالِقَ الْاِصْباحِ، یا باعِثَ الْاَرْواحِ، و یا ذَاالْجُودِ وَ السَّماحِ، یا رادَّ ما قَدْ فاتَ، یا ناشِرَ الْاَمْواتِ، یا جامِعَ الشَّتاتِ، یا رازِقَ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ، وَیا فاعِلَ ما یَشاءُ کَیْفَ یَشاءُ. (2)

ای آن که تدبیر و نقشه کشی با اوست و اندازه ها در قدرت او قرار دارد. و ای آن که هر دشواری بر او هموار و آسان است، ای آن که بر هر چه بخواهد تواناست، ای روان کنندۀ بادها، ای شکافندۀ صبح روشنی بخش، ای برانگیزنده روانها ای دارای جود و بخشش سهل، ای بازگردانندۀ آنچه رفته، ای زنده کنندۀ مردگان، ای گردآورندۀ پراکندگی، ای بی حساب روزی دهنده به هر کس که خواهد، ای انجام دهندۀ هر چه خواهد به هر گونه که خواهد.

ای مونس و غمگسار عاشق وی چشم و چراغ و یار عاشق

ای داروی فربهی و صحت از بهر تن نزار عاشق

ای رحمت و پادشاهی تو بربوده دل و قرار عاشق

ص:73


1- (1) - البلد الأمین: 182؛ [1]مصباح المتهجّد: 811. [2]
2- (2) - البلد الأمین: 182؛ [3]مصباح المتهجّد: 534. [4]

ای کرده خیال را رسولی در واسطه یادگار عاشق

آن را که به خویش بار ندهی کی بیند کار و بار عاشق

از جذب و کشیدن تو باشد آن ناله زار زار عاشق

ای لاف أبِیْتُ عِنْدَ ربّی آرایش و افتخار عاشق

لَولاک لَما خَلَقْتُ الْاَفلاک نُه چرخ به اختیار عاشق

(مولوی)

ص:74

[«20»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ احْمِلْنِی بِکَرَمِکَ عَلَی التَّفَضُّلِ وَ لاَ تَحْمِلْنِی بِعَدْلِکَ عَلَی الاِسْتِحْقَاقِ فَمَا أَنَا بِأَوَّلِ رَاغِبٍ رَغِبَ إِلَیْکَ فَأَعْطَیْتَهُ وَ هُوَ یَسْتَحِقُّ الْمَنْعَ وَ لاَ بِأَوَّلِ سَآئِلٍ سَأَلَکَ فَأَفْضَلْتَ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَسْتَوْجِبُ الْحِرْمَانَ «21»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ کُنْ لِدُعَآئِی مُجِیباً وَ مِنْ نِدَائِی قَرِیباً وَ لِتَضَرُّعِی رَاحِماً وَ لِصَوْتِی سَامِعاً «22»وَ لاَ تَقْطَعْ رَجَآئِی عَنْکَ وَ لاَ تَبُتَّ سَبَبِی مِنْکَ وَ لاَ تُوَجِّهْنِی فِی حَاجَتِی هَذِهِ وَ غَیْرِهَا إِلَی سِوَاکَ «23»وَ تَوَلَّنِی بِنُجْحِ طَلِبَتِی وَ قَضَاءِ حَاجَتِی وَ نَیْلِ سُؤْلِی قَبْلَ زَوَالِی عَنْ مَوْقِفِی هَذَا بِتَیْسِیرِکَ لِیَ الْعَسِیرَ وَ حُسْنِ تَقْدِیرِکَ لِی فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و مرا به کرم و بزرگواریت بر دست یافتن به احسانت کمک فرما، و از باب عدالتت بر کیفری که سزاوار آنم دچار مکن.

من اوّلین رغبت کننده ای نیستم که به حضرتت رو آورده، پس به او عطا کرده ای، و حال آن که سزاوار ممنوع شدن از عطایت بوده، و اولین خواهنده ای نیستم که از تو طلب حاجت کرده و تو بر او احسان کرده ای در حالی که مستحق محرومیت از احسان توست.

ص:75

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و مستجاب کنندۀ دعایم باش و به ندایم توجه کن، و به زاریم رحمت آر، و صدایم را شنوا باش، و امیدم را از حضرتت قطع مکن، و دست آویز مرا از خود جدا مساز، و در این حاجتم و دیگر حوایجم، مرا به سوی غیر خودت روانه مکن، و به برآورده شدن خواسته ام، و روا شدن حاجتم و رسیدن به مطلبم، پیش از برخاستن از جایم و با آسان ساختن مشکلم و با سرنوشت خوبی که در تمام امور برایم رقم می زنی، کار ساز من باشد.

دریای کرم

هر کسی که بخواهد به واقعیت های انسانی و نفسانی دست یابد، باید از درستی روش و منش رسیدن به حقیقت آگاه باشد. البته برای تعیین درستی و نادرستی هر چیز و میزان حقیقی یا دروغی بودن آن به اهل فن مراجعه کند، چنانکه در مورد میزان برخورداری آدمی از صحت و سلامتی بدن به نزد پزشک متخصص و متبحّر می رود.

در باب معرفت الهی تعیین سلامت راه و مشاهدۀ نشانۀ عظمت پروردگار به عهدۀ اهل راه یعنی پیامبران الهی و اولیای معصومین است که همگی آینۀ حق نما هستند. از این روش های معرفتی، شناخت کرامت نفس برگرفته از کرامت حقیقی خداوند است که آثار آن در زندگی بزرگوارانه نمایان می شود.

امام صادق علیه السلام در بیانی شیوا به بعضی از رفتارهای کرامت وار اشاره می فرماید:

ثَلاثٌ مِنْ مَکارِمِ الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ: تَعْفُوا عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ تَحْلُمُ إذا جُهِلَ عَلَیْکَ. (1)

سه چیز از کرامت های بلند اخلاقی در دنیا و آخرت است:

ص:76


1- (1) - الکافی: 107/2، حدیث 3؛ [1]بحار الأنوار: 399/68، باب 93، حدیث 3. [2]

1 - گذشت نسبت به کسی که به شما ستم روا داشته است.

2 - ارتباط با کسی که پیوند خویش را با تو بریده است.

3 - بردباری با کسی که رفتار جاهلانه داشته است.

بر پایۀ این بیان حضرت، عشق ورزیدن، نسبتی بین آفریدگار و بندگان خداست و شالودۀ دین هم همین عشق و محبت خالص، نسبت به خدا و اولیای خدا و همه ظهورات حق است. در میان مردم معروف است که همیشه گنجینه در ویرانه ها یافت می شود. بر این پایه، مؤمن در راه وصال دوست تا از هواهای نفسانی و خودبینی خراب و فانی نشود، به بقای کریمانه حق آباد نمی شود.

کسی که می خواهد در سفر معنوی به دریای کرامت های الهی برسد، نیازمند عزمی محکم و نیتی جدّی و خالص است. اتصال کامل در صورت بریدن از غیر است. اگر در میان راه تنزّلی کند و به بیگانه اندکی چشمداشت پیدا کند چنان سقوط می نماید که از نظر پروردگار می افتد؛ چرا که به هر اندازه انسان به سوی حق اوج بگیرد، سقوط او به درّۀ نیستی شدیدتر خواهد بود. پس با کنترل شدید نفس می توان از شک و تردید در راه سفر معنوی از سیر قهقرایی و عقب گرد جلوگیری نمود.

امام علی علیه السلام یک چشمه از راهیابی به دریای کرامت را به ما نشان داده و می فرماید:

وَ اعْلَمُوا انَّهُ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنِ، وَ نُوراً مِنَ الظُّلَمِ، وَ یُخَلِّدُهُ فِیما اشْتَهَتْ نَفْسُهُ، وَ یُنْزِلْهُ مَنْزِلَ الْکَرَامَهِ عِنْدَهُ فِی دارٍ اصْطَنَعَها لِنَفْسِهِ، ظِلُّها عَرْشُهُ، وَ نُورُها بَهْجَتُهُ، وَ زُوّارُها مَلائِکَتُهُ، وَ رُفَقاؤُها رُسُلُهُ. (1)

ص:77


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 182. [1]

بدانید آن که تقوای الهی را رعایت کند خداوند راه خروج از فتنه ها را برایش باز کند و به او نوری بنمایاند که از تاریکی برهد و او را در آنچه که میل و آرزوی اوست جاویدان کند، وی را نزد خود در خانۀ کرامت وارد سازد، خانه ای که برای خود انتخاب نموده که سایه اش عرش، روشناییش شادمانی او، زیارت کنندگانش فرشتگان و دوستانش انبیای او هستند.

بنابراین سزاوار نیست کسی که بزرگی خدا را می شناسد، خود را از کرامت حق بی نیاز بداند؛ زیرا بلندی مرتبۀ کسی که حق را می شناسد این است که افتادگی را پیشه کند و در نزد خداوند اظهار بندگی و ذلّت نماید.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ بَرِئَ مِنَ الْکِبْرِ نالَ الْکَرَامَهَ. (1)

هر که از خود بزرگ بینی پاک شود به بزرگواری دست یابد.

یعنی احترام نهادن به همان اندازه که برای شخص اهل کرامت سازنده است؛ برای انسان فرومایه تباه کننده است و کرامت نتیجۀ دوراندیشی است.

از پیامبر اسلام دربارۀ اهل کرامت و بزرگواری پرسیدند، فرمود:

کسانی که در مسجد، محفل و جلسه یاد خداوند را برپا می کنند. (2)به این منظور اسلام، احترام و عزّت مخصوصی برای مساجد گذاشته است.

امام صادق علیه السلام در باب آداب مراقبت در مسجد می فرماید:

هر گاه به در مسجد رسیدی... در پیشگاه او به ناتوانی و تقصیر و درویشی

ص:78


1- (1) - تحف العقول: 315؛ [1]بحار الأنوار: 229/75، باب 23، حدیث 107. [2]
2- (2) - کنز العمال: 447/1، حدیث 1931؛ صحیح ابن حبّان: 98/3.

خود اعتراف کن؛ زیرا که تو برای پرستش و همدمی با او آمده ای. رازهایت را با او در میان بگذار و بدان که همۀ اسرار درون مردم یا آشکارشان بر او پوشیده نیست. در برابر او چونان نیازمندترین بندگانش باش و دلت را از هر دل مشغولی که حجاب میان تو و پروردگارت شود خالی کن؛ زیرا که او تنها از پاکترین و خالص ترین می پذیرد. بنگر از کدام دیوان نامت بیرون می آید، اگر شیرینی مناجات با او و لذّت گفتگو با وی را چشیدی و بر اثر روی خوش او به تو و پذیرشش، جام رحمت و کرامت او را سرکشیدی، هر آینه لایق چاکری و خدمتگزاری او شده ای. اینک به مسجد درآی که در امن و امان خواهی بود. (1)بنابراین بزرگواری به بنده نوازی است و وعدۀ بزرگوار نقد و بی درنگ می رسد و با فراوانی احسان بزرگواری ها مشخص می شود.

ص:79


1- (1) - بحار الأنوار: 373/80، باب 8، حدیث 40؛ مصباح الشریعه: 130.

[«24»وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَهً دَائِمَهً نَامِیَهً لاَ انْقِطَاعَ لِأَبَدِهَا وَ لاَ مُنْتَهَی لِأَمَدِهَا وَ اجْعَلْ ذَلِکَ عَوْناً لِی وَ سَبَباً لِنَجَاحِ طَلِبَتِی إِنَّکَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ «25»وَ مِنْ حَاجَتِی یَا رَبِّ کَذَا وَ کَذَا (وَ تَذْکُرُ حَاجَتَکَ ثُمَّ تَسْجُدُ وَ تَقُولُ فِی سُجُودِکَ) فَضْلُکَ آنَسَنِی وَ إِحْسَانُکَ دَلَّنِی فَأَسْأَلُکَ بِکَ وَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ أَن لاَ تَرُدَّنِی خَائِباً.]

و بر محمّد و آلش درود فرست؛ درودی دائمی و فزاینده که برای مدّتش انقطاعی، و برای زمانش پایانی نباشد. این درود را برایم مدد، و جهت برآورده شدن حاجتم سبب قرار ده؛ همانا تو واسع و کریمی و ای پروردگارم! از جملۀ درخواست هایم چنین و چنان است. (و نیاز به درخواستت را می گویی، سپس به سجده می روی، و در سجده ات می گویی:)

عطاو بخششت به من آرامش می دهد، و احسانت راهنماییم می کند. به حق خودت و به حق محمّد و آلش که درودت بر آنان باد، از تو می خواهم که مرا از پیشگاهت ناامید برنگردانی.

دعای 14 : ستم و ستمدیده

اشاره

ص:80

ص:81

ص:82

«1» یَا مَنْ لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ أَنْبَاءُ الْمُتَظَلِّمِینَ «2»وَ یَا مَنْ لاَ یَحْتَاجُ فِی قَصَصِهِمْ إِلَی شَهَادَاتِ الشَّاهِدِینَ «3»وَ یَا مَنْ قَرُبَتْ نُصْرَتُهُ مِنَ الْمَظْلُومِینَ «4»وَ یَا مَنْ بَعُدَ عَوْنُهُ عَنِ الظَّالِمِینَ «5»قَدْ عَلِمْتَ یَا إِلَهِی مَا نَالَنِی مِنْ فُلاَنِ بْنِ فُلاَنٍ مِمَّا حَظَرْتَ وَ انْتَهَکَهُ مِنِّی مِمَّا حَجَزْتَ عَلَیْهِ بَطَراً فِی نِعْمَتِکَ عِنْدَهُ وَ اغْتِرَاراً بِنَکِیرِکَ عَلَیْهِ «6»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خُذْ ظَالِمِی وَ عَدُوِّی عَنْ ظُلْمِی بِقُوَّتِکَ وَ افْلُلْ حَدَّهُ عَنِّی بِقُدْرَتِکَ وَ اجْعَلْ لَهُ شُغْلاً فِیمَا یَلِیهِ وَ عَجْزاً عَمَّا یُنَاوِیهِ «7»اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تُسَوِّغْ لَهُ ظُلْمِی وَ أَحْسِنْ عَلَیْهِ عَوْنِی وَ اعْصِمْنِی مِنْ مِثْلِ أَفْعَالِهِ وَ لاَ تَجْعَلْنِی فِی مِثْلِ حَالِهِ «8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِدْنِی عَلَیْهِ عَدْوَیً حَاضِرَهً تَکُونُ مِنْ غَیْظِی بِهِ شِفَاءً وَ مِنْ حَنَقِی عَلَیْهِ وَفَاءً «9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَوِّضْنِی مِنْ ظُلْمِهِ لِی عَفْوَکَ وَ أَبْدِلْنِی بِسُوءِ صَنِیعِهِ بِی رَحْمَتَکَ فَکُلُّ مَکْرُوهٍ جَلَلٌ دُونَ سَخَطِکَ وَ کُلُّ مَرْزِئَهٍ سَوَاءٌ مَعَ مَوْجِدَتِکَ «10»اَللَّهُمَّ فَکَمَا کَرَّهْتَ إِلَیَّ أَنْ أُظْلَمَ فَقِنِی مِنْ أَنْ أَظْلِمَ «11»اَللَّهُمَّ لاَ أَشْکُو إِلَی أَحَدٍ سِوَاکَ وَ لاَ أَسْتَعِینُ بِحَاکِمٍ غَیْرِکَ حَاشَاکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ صِلْ دُعَآئِی بِالْإِجَابَهِ وَ اقْرِنْ شِکَایَتِی بِالتَّغْیِیرِ «12»اَللَّهُمَّ لاَ تَفْتِنِّی بِالْقُنُوطِ مِنْ إِنْصَافِکَ وَ لاَ تَفْتِنْهُ بِالْأَمْنِ مِنْ إِنْکَارِکَ فَیُصِرَّ عَلَی ظُلْمِی وَ یُحَاضِرَنِی بِحَقِّی وَ عَرِّفْهُ عَمَّا قَلِیلٍ مَا أَوْعَدْتَ الظَّالِمِینَ وَ عَرِّفْنِی مَا

ص:83

وَعَدْتَ مِنْ إِجَابَهِ الْمُضْطَرِّینَ «13»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ وَفِّقْنِی لِقَبُولِ مَا قَضَیْتَ لِی وَ عَلَیَّ وَ رَضِّنِی بِمَا أَخَذْتَ لِی وَ مِنِّی وَ اهْدِنِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا هُوَ أَسْلَمُ «14»اَللَّهُمَّ وَ إِنْ کَانَتِ الْخِیَرَهُ لِی عِنْدَکَ فِی تَأْخِیرِ الْأَخْذِ لِی وَ تَرْکِ الاِنْتِقَامِ مِمَّنْ ظَلَمَنِی إِلَی یَوْمِ الْفَصْلِ وَ مَجْمَعِ الْخَصْمِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَیِّدْنِی مِنْکَ بِنِیَّهٍ صَادِقَهٍ وَ صَبْرٍ دَآئِمٍ «15»وَ أَعِذْنِی مِنْ سُوءِ الرَّغْبَهِ وَ هَلَعِ أَهْلِ الْحِرْصِ وَ صَوِّرْ فِی قَلْبِی مِثَالَ مَا ادَّخَرْتَ لِی مِنْ ثَوَابِکَ وَ أَعْدَدْتَ لِخَصْمِی مِنْ جَزَآئِکَ وَ عِقَابِکَ وَ اجْعَلْ ذَلِکَ سَبَباً لِقَنَاعَتِی بِمَا قَضَیْتَ وَ ثِقَتِی بِمَا تَخَیَّرْتَ «16»آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.

ص:84

[«1»یَا مَنْ لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ أَنْبَاءُ الْمُتَظَلِّمِینَ «2»وَ یَا مَنْ لاَ یَحْتَاجُ فِی قَصَصِهِمْ إِلَی شَهَادَاتِ الشَّاهِدِینَ «3»وَ یَا مَنْ قَرُبَتْ نُصْرَتُهُ مِنَ الْمَظْلُومِینَ «4»وَ یَا مَنْ بَعُدَ عَوْنُهُ عَنِ الظَّالِمِینَ «5»قَدْ عَلِمْتَ یَا إِلَهِی مَا نَالَنِی مِنْ فُلاَنِ بْنِ فُلاَنٍ مِمَّا حَظَرْتَ وَ انْتَهَکَهُ مِنِّی مِمَّا حَجَزْتَ عَلَیْهِ بَطَراً فِی نِعْمَتِکَ عِنْدَهُ وَ اغْتِرَاراً بِنَکِیرِکَ عَلَیْهِ]

ای آن که اخبار شاکیانِ از ستم بر او پنهان نیست! و ای آن که نسبت به ستمی که بر ستم دیدگان رفته، نیاز به شهادت شاهدان ندارد! و ای آن که یاری و نصرتش به ستم دیدگان نزدیک، و مددکاریش از ستمگران دور است! ای خدای من! محقّقاً می دانی، از فلانی فرزند فلانی ستمی به من رسیده که او را از آن ستم نهی کردی، و پردۀ حرمتم را دریده که دریدنش را بر او منع فرمودی. این ستم گری و پرده دری، از باب طغیان در نعمت توست که در اختیار اوست، و براساس غفلت و بی اعتنایی به خشم و غضب توست که گریبان او را خواهد گرفت.

مظلوم و ظالم

اشاره

در این قسمت از دعا به چند مسئله مهم در باب مظلوم و ظالم اشاره شده است:

1 - وضع مظلوم و فریاد و زاری و استغاثه اش از حضرت او پنهان نیست.

ص:85

2 - مظلوم از ظلمی که بر وی رفته نیازی به آوردن شاهد در پیشگاه حق به وقت رسیدگی به پرونده ندارد؛ زیرا بهترین گواه و شاهد بر اعمال بندگان، خداست.

3 - کمک و یاری حضرت حق به مظلوم نزدیک و از ستمکار دور است.

4 - وجود مقدس حضرت رب العزّه تمام بندگانش را از ظلم و ستم منع فرموده و آنان را از هتک نسبت به دیگران باز داشته است.

5 - ظلم و ستم معلول کفران نعمت خدا و نتیجۀ طغیان وسرکشی در نعمت است.

همه در محضر الهی
اشاره

حقیقت و مفهوم جملۀ بالا برای تمام خداپرستان روشن است؛ زیرا آنان خداوندی را می پرستند که قرآن مجید و فرمایش های انبیا و ائمه معصومین علیهم السلام او را معرفی نموده است.

خدای قرآن، خداوندی است که در تمام اسما و صفات وجودی، بی نهایت در بی نهایت است. خدای قرآن خداوندی است که ملک و ملکوت هستی در دست قدرتش همچون ذرّه ای بیش نیست.

خدای قرآن، خداوندی است که علم و دانش و آگاهیش نسبت به ظاهر و باطن موجودات علم تفصیلی است و هیچ چیزی از نظر حضرتش پنهان نیست.

خدای غیر قرآن و معارف اسلامی، مخلوق ذهن محدود و عقل ناقص بشری است و نمی تواند به عنوان معبود حق و معشوق حقیقی مورد توجه قرار بگیرد.

خدایِ غیر قرآن از اسما و صفاتی برخوردار نیست که انسان از عظمت و هیبتش سر تعظیم به خاک تواضع بساید و به خاطر علم فراگیرش از گناه و معصیت و ظلم و ستم بپرهیزد و از مقام و مرتبه اش و عذاب و انتقامش بترسد.

خدای تورات و انجیل تحریف شده، خدای اوستا و زند و پازند کتاب زرتشتیان،

ص:86

خدای بودا و بوداییان، خدایی ساختگی، قلابی، خیالی، وهمی، ضعیف، بی قدرت، بدون علم فراگیر، کنار کشیده از خلقت و بدون قاعده و قانون مهربان و سازگار با هر ظلم و ستم و پشتیبان ظالم و خائن و تکیه گاه عاصی و فاسد است.

به خاطر ایمان به چنین خدایی است که یهودیان و مسیحیان و خلاصه هر ملّت و جامعه ای که آن چنان خدایی را باور دارد، به انواع مفاسد، مظالم، خیانت، جنایت، پستی، آلودگی، پوکی، پوچی، گناه، معصیت، گرفتار و دچار است و تمام این دردهایش درد بی درمان و امراض فکری و روحیش امراض غیر قابل علاج است.

مدرسه ها، دبیرستان ها، دانشگاه ها، علوم گوناگون نفسی و روانی، تاکنون نتوانسته اند بشر لجام گسیختۀ جدای از خدای حقیقی را در جنایاتی که دارد، کنترل کنند و راهی هم برای کنترل این افسار گسیختگان وحشی تر از تمام حیوانات وحشی، جز تابش نور توحید ناب قرآنی در قلبشان وجود ندارد.

چون نور توحید ناب قرآنی و اسلام ناب محمدی بر قلوب بتابد و انسان با ذات و فطرت و عمق دلش این معنا را لمس کند که در تمام امور در دست قدرتی بی نهایت در بی نهایت و در کنار خدایی عادل و عالم به همه چیز و وجود مقدسی که نسبت به اهل طاعت و عبادت رحیم و نسبت به عاصی و پلید و ظالم و ستمکار اشد المعاقبین قرار دارد، از دایرۀ عصیان و غفلت و گناه و معصیت و ظلم و ستم به درآمده، به عرصه گاه تقوا و کرامت و درستی و انسانیت قدم نهد و مصداق حقیقی خلیفه اللّه گردد و وجودش تبدیل به منبع کرامت و شرف و فضیلت شده، تمام روی زمین از پی ایمان و اخلاق و عمل صالحش بهشت عنبر سرشت گردد.

آیاتی در جهت آگاهی و فراگیری حق نسبت به ظاهر و باطن و ملک وملکوت تمام اجزای هستی اشاره می رود تا برای مظلوم روشن تر شود که ظلمی که بر او رفته در برابر ربّ بصیر رفته و ناله اش در کنار خدای سمیع است و برای ظالم معلوم گردد

ص:87

که حضرت جبّار از جنایات و ستم او بر مردم ضعیف آگاه است و به وقت لازم انتقام مظلوم را از ظالم خواهد گرفت و جزای ستم ستمکار را در دنیا و آخرت به ستمکار خواهد رساند.

حکومت خدا در بیان قرآن

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لایَعْلَمُها الّا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ الّا یَعْلَمُها وَلا حَبَّهٍ فی ظُلُماتِ الْاَرْضِ وَلا رَطْبٍ وَلا یابِسٍ الّا فی کِتابٍ مُبینٍ» (1)

و کلیدهای غیب فقط نزد اوست ، و کسی آنها را جز او نمی داند . و به آنچه در خشکی و دریاست ، آگاه است ، و هیچ برگی نمی افتد، مگر آن که آن را می داند ، و هیچ دانه ای در تاریکی های زمین ، و هیچ تر و خشکی نیست مگر آن که در کتابی روشن [ ثبت ] است .

اِنَّ اللّهَ لایَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الْاَرْضِ وَلافِی السَّماءِ» (2)

یقیناً چیزی در زمین و در آسمان بر خدا پوشیده نیست .

رَبَّنا انَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفی وَ ما نُعْلِنُ وَ ما یَخْفی عَلَی الّلهِ مِنْ شَیْ ءٍ فِی الْاَرْضِ وَلا فِی السَّماءِ» (3)

پروردگارا ! یقیناً تو آنچه را ما پنهان می داریم و آنچه را آشکار می کنیم ، می دانی و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست .

ص:88


1- (1) - انعام (6) : 59. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 5. [2]
3- (3) - ابراهیم (14) : 38. [3]

یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لایَخْفی عَلَی اللّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ» (1)

روزی که همۀ آنان آشکار می شوند ، [ و ] چیزی از آنان بر خدا پوشیده نمی ماند . [ و ندا آید : ] امروز فرمانروایی ویژۀ کیست ؟ ویژۀ خدای یکتای قهّار است .

اِنَّ الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا افَمَنْ یُلْقی فِی النّارِ خَیْرٌ امْ مَنْ یَأْتی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَهِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ انَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ» (2)

مسلماً کسانی که معانی و مفاهیم آیات ما را از جایگاه واقعی اش تغییر می دهند [ و به تفسیر و تأویلی نادرست متوسل می شوند ] بر ما پوشیده نیستند . آیا کسی را که در آتش می افکنند ، بهتر است یا کسی که روز قیامت در حال ایمنی می آید ؟ هر چه می خواهید انجام دهید ، بی تردید او به آنچه انجام می دهید ، بیناست .

وَ انَا اعْلَمُ بِما اخْفَیْتُمْ وَ ما اعْلَنْتُمْ» (3)

من به آنچه پنهان می داشتید و آنچه آشکار کردید؛ داناترم .

قُلْ انْ تُخْفُوا ما فی صُدُورِکُمْ اوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللّهُ وَ یَعْلَمُ ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ» (4)

بگو : اگر آنچه [ از نیّت های فاسد و افکار باطل ] در سینه های شماست ، پنهان دارید یا آشکار کنید ، خدا آن را می داند . و نیز آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است ، می داند و خدا بر هر چیز تواناست .

ص:89


1- (1) - غافر (40) : 16. [1]
2- (2) - فصّلت (41) : 40. [2]
3- (3) - ممتحنه (60) : 1. [3]
4- (4) - آل عمران (3) : 29. [4]

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی بَطَنَ خَفِیّاتِ الْاُمورِ، وَ دَلَّتْ عَلَیْهِ اعْلامُ الظُّهُورِ. (1)

سپاس خداوندی را که به همۀ امور پنهانی داناست و نشانه های آشکار بر وجودش دلالت دارد.

و نیز می فرماید:

کُلُّ عَزیزٍ غَیْرُهُ ذَلیلٌ، وَ کُلُّ قَوِیٍّ غَیْرُهُ ضَعیفٌ، وَکُلُّ مالِکٍ غَیْرُهُ مَمْلُوکٌ، وَ کُلُّ عالِمٍ غَیْرُهُ مُتَعَلِّمٌ، وَ کُلُّ قادِرٍ غَیْرُهُ یَقْدِرُ وَ یَعْجُزُ، وَ کُلُّ سَمیعٍ غَیْرُهُ یَصَمُّ عَنْ لَطیفِ الْاَصْواتِ وَ یُصِمُّهُ کَبیرُها وَ یَذْهَبُ عَنْهُ ما بَعُدَ مِنْها، وَ کُلُّ بَصیرٍ غَیْرُهُ یَعْمی عَنْ خَفِیِّ الْاَلْوانِ وَ لَطیفِ الْاَجْسامِ. (2)

و هر عزیزی غیر از او خوار و هر قویّی غیر او زبون و هر مالکی غیر او مملوک و هر عالمی غیر او نیازمند به فراگیری و هر صاحب قدرتی غیر او گاه توانا و گاه ضعیف و هر شنونده ای غیر او از شنیدن صداهای آهسته ناشنوا و از شنیدن آوازهای بلند کر و از شنیدن صداهای دور محروم است. و هر بیننده ای غیر او از دیدن رنگهای پنهان و اجسام لطیف کور.

براساس آیات و روایات انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام این معنا باید در قلب انسان یقینی باشد که ظاهر و باطن هستی در پیشگاه حضرت حق حاضر و ریز و درشتی از نظر او مخفی نیست.

او بر تمام امور آگاه و نسبت به هر صدایی و ناله ای شنواست، پس از ظلم و ستم بر مردم ضعیف و بر هر موجود زنده ای بپرهیزید که ستم و ظلم شما، در معرض علم و آگاهی او و نالۀ دادخواهی و شکایت مظلوم در کنار شنوایی حضرت اوست.

ص:90


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 49. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 64. [2]

خداوند، بهترین گواه در عالم هستی

اشاره

اِنَّ اللّهَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ» (1)

یقیناً خدا شنوا و بیناست .

وقتی آگاهی حضرت حق نسبت به همه چیز و همه کس و نسبت به ظاهر و باطن و امور پنهان و آشکار، علم فراگیر باشد، این معنی که حضرت حق نسبت به هر عمل و هر حرکتی از هر موجودی شاهد است و به وقت بازپرسی و محاکمه در محکمه عدالت و در دادگاه قیامت و اثبات حقّی به غارت رفته و مالی غصب شده و حقوقی بر باد رفته و ستمی که بر مظلومی واقع شده، هیچ نیازی به توضیح و تفسیر ندارد.

قُلْ یا اهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ شهیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ» (2)

بگو : ای اهل کتاب ! چرا به آیات خدا کفر می ورزید ؟ در حالی که خدا بر آنچه انجام می دهید ، گواه است .

ما قُلْتُ لَهُمْ الّا ما امَرْتَنی بِهِ انِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّی وَ رَبَّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ الرَّقیبَ عَلَیْهِمْ وَ انْتَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ» (3)

من به آنان جز آنچه را که به من دستور دادی نگفتم ، [ گفتم : ] خدایی را بپرستید که پروردگار من و شماست . و تا زمانی که در میان آنان بودم گواهشان بودم ، و چون مرا [ از میان آنان به سوی خود ] برگرفتی ، خود

ص:91


1- (1) - غافر (40) : 20. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 98. [2]
3- (3) - مائده (5) : 117. [3]

مراقب و نگاهبانشان بودی ؛ و تو بر همه چیز گواهی .

قُلْ ایُّ شَیْ ءٍ اکْبَرُ شَهادَهً قُلِ اللّهُ شَهیدٌ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ» (1)

[ به کافران و مشرکان که برای حق بودنِ نبوتت گواه می طلبند ] بگو : گواهی چه کسی از همۀ گواهان بزرگ تر است [ تا او را بر حقّانیّت نبوّتم برای شما گواه آورم] ؟ بگو: خدا میان من وشما گواه است [که گواهی اش بزرگترین ومطمئن ترین و صحیح ترین گواهی هاست ] .

وَ امّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذی نَعِدُهُمْ اوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَاِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللّهُ شَهیدٌ عَلی ما یَفْعَلُونَ» (2)

اگر پاره ای از عذاب هایی را که [ به سبب کفرشان] به آنان وعده می دهیم ، به تو نشان دهیم [ می بینی که عذابی سخت و دردناک است ] یا اگر [ پیش از آن که عذاب آنان را به تو نشان دهیم ] تو را قبض روح کنیم [ اندوه مخور که در قیامت ، عذابشان را خواهی دید ] پس بازگشتشان به سوی ماست ؛خدا بر آنچه انجام می دهند ، گواه است .

إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَمَهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ» (3)

حتماً خدا روز قیامت میانشان داوری می کند [ تا گرویدگان به حق از آلودگان به باطل جدا شوند و حق پیشگان به بهشت و باطل گرایان به دوزخ درآیند ] ؛ بی تردید خدا بر همه چیز گواه است .

اَلَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ وَاللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٍ» (4)

ص:92


1- (1) - انعام (6) : 19. [1]
2- (2) - یونس (10) : 46. [2]
3- (3) - حج (22) : 17. [3]
4- (4) - بروج (85) : 9. [4]

خدایی که مالکیّت و فرمانروایی آسمان ها و زمین در سیطرۀ اوست و خدا بر همه چیز گواه است .

عظمت خالق در نهج البلاغه

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

قَدْ عَلِمَ السَّرائِرَ، وَ خَبَرَ الضَّمائِرَ، لَهُ الْاِحاطَهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ، وَ الْغَلَبَهُ لِکُلِّ شَیْ ءٍ، وَ الْقُوَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ. (1)

به نهانها آگاه است و از اندیشه ها باخبر است، به هر چیزی احاطه دارد و بر هر چیزی غالب است و بر همه چیز تواناست.

به قسمتی از خطبۀ معروف به اشباح توجه کنید، تا بیش از پیش به عظمت خالق و حضورش در ظاهر و باطن هستی واقف شوید و نیز به معجزه ای از معجزات حضرت مولا، امام عارفان، پیشوای پرهیزکاران، شمع قلب عاشقان، غالب کل، علی بن ابیطالب علیه السلام آگاه گردید.

خداوند متعال بر کسانی که راز خود را نهان کنند، دانا و آگاه است و به پنهان گویی آنان که سخن با یکدیگر آهسته رانند مطّلع و بیناست. و به اندیشه هایی که از ظنّ و گمان در دل قرار گیرد و به آنچه با یقین، تصمیم بر آن گرفته شود و به نگاه کردن های زیر چشم که از روی دزدی و آهستگی انجام می گیرد و به آنچه درقلوب پنهان شده و به نادیدنی ها که در زیر حجاب ها و پرده ها مستور است وقوف کامل دارد.

به سخنانی که سوراخ های گوش ها به دزدی و آهستگی می شنود و به روزنه هایی که موران کوچک در تابستان و حشرات و گزندگان در زمستان در آن جای می گیرند و

ص:93


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 85. [1]

به صدای با آه و ناله و گریۀ زنانی که میان ایشان و فرزندانشان مفارقت و جدایی افتاده و به صدای آهسته قدم ها و به جای نمو میوه که در غلاف های رگ و ریشه درختان است و به جای پنهان شدن حیوانات در غارها و درّه ها و کوهها و به جای پنهان شدن پشه ها میان ساق ها و پوست های درختان و به جای اتصال برگ ها به شاخه ها و به رحم هایی که نطفه های آمیخته به خون که از صلب ها خارج شده در آن قرار گیرد و به ابرهای درآمده در هوا و جای پیوستن آنها و به باریدن دانۀ باران در جای روی هم آمدن ابرها و به آنچه گردبادها بر روی زمین می پاشند و به فرو رفتن و حرکت حشرات در ریگستان ها و به جایگاه پرندگان بر سر کوهها بلند، به نغمه سرائی مرغان خواننده در آشیان های تاریک و به آنچه در میان صدف ها است و امواج دریا، در دل خود آن را پرورش داده و به آنچه تاریکی شب آن را پوشانده و یا آفتاب بر آن تابیده و به آنچه پی در پی پرده های تاریکی و درخشندگی های روشنی بر آن وارد گردیده و به نشانۀ هر گامی و به صدای آهسته هر حرکتی و به آوای هر سخنی و به حرکت و جنبش هر لبی و به جای هر جانداری و به مقدار و وزن هر ذرّه ای و به همهمه و صدای آهسته هر جانداری که دارای عزم و اراده است و به آنچه بر روی زمین است از قبیل میوۀ درخت، یا برگی فرو افتاده یا رحمی نطفه دار، همراه با شؤون آفرینش از قبیل خون بسته، پاره گوشت، یا دارای شکل و صورت، یا طفل متولد شده، به همه و همه آگاه و بینا و نسبت به تمام، حاضر و شاهد است! (1)

به طواف خانه تا کی نظر افکنی بنا را به حریم دل قدم نه که نظر کنی خدا را

قدحی ز زمزم عشق اگرت نصب افتد چو خضر دگر نجوئی سرچشمه بقا را

ص:94


1- (1) - نهج البلاغه: خطبه 90، خطبه الاشباح.

عرفات درگه دل، طلب و وقوف بنما که از آن وقوف یابی جلوات کبریا را

بصفای جان نما سعی و گذر زمروه تن که مگر در آن ببینی رخ یار دلربا را

به منای عشق قربان کنی ار منیّ خود را ز وصال دوست یابی به خدا تو هر منا را

نه به ذبح گوسپندی به جهان تو راست عیدی به تو عید گردد آنگه که بُری سر هوا را

چو در این طریق نفست به خلاف این بخواند تو به دست عشق بر او عددی بزن حصا را

بگذر ز راه صورت بسپار راه معنی که جز از طریق معنی نبود رهی خدا را

(لامع)

چنین آگاهی و علمی، به وقت محاکمۀ ستمگر و رساندن مظلوم به حقی که از او به غارت رفته، چه نیازی به گواه گواهان دارد که او گواه بر تمام عالم و شاهد بر تمام شؤون هستی و حاضر بر سرّ و نهان و ناظر بر آشکار و پنهان است.

راستی، اگر تمام مردم روی زمین به این معنا توجه قلبی داشتند و خود را در تمام لحظات در محضر حضرت او می دیدند و آن محبوب را با تمام وجود لمس می کردند، روزگار آنان و برخوردشان با یکدیگر چگونه بود؟

یار مظلومان و دشمن ظالمان

اشاره

حضرت حق، چون انسان را بیافرید، خورشید نبوت و امامت و چراغ پر فروغ

ص:95

عقل و خرد را فرا راه او قرار داد، تا به اسرار و رموز جهان و به عظمت شخصیت خود و به قوانین و مقرّراتی که سلامت همه جانبه وی را در زندگی دنیا و سعادت و خوشبختی او را در قیامت تضمین می کند، واقف و آگاه گردد.

رسالت انبیا و امامت امامان عطیّه ای عظیم و نعمتی بزرگ از جانب حضرت محبوب به انسان بود.

حیات طیبه و زندگی پاک و ثواب آخرت و بهشت عنبر سرشت، معلول پیروی از انبیا و نتیجه اطاعت از سفیران پاک الهی است.

نبوّت و امامت حصن حصین حضرت حق و ضامن حفظ انسان از خطر و عامل شکوفایی همۀ استعدادهای بشر و ترسیم کنندۀ صراط مستقیم حضرت ربّ برای انسان است.

انبیا و امامان علیهم السلام راه زندگی صحیح را به انسان نمایاندند و هر آنچه در مسیر هدایت و رشد و کمال نیاز داشت به او فهماندند و وی را به تمام منافع و خطرات مادی و معنوی آگاه کردند.

انبیا و ائمه علیهم السلام کلیۀ مسائل مربوط به عقاید حقه و حسنات اخلاقی و اعمال صالحه را در اختیار بشر قرار دادند و در این زمینه از چیزی فروگذار نکرده و برای هدایت و دستگیری انسان تا سر حدّ نثار جان در راه خدا کوشیدند.

انبیا و امامان علیهم السلام با کتابهای الهی خود و دستورها و قوانین جامعی که داشتند، انسان را دعوت به آبادی دنیا و عمارت آخرت کردند.

آن بزرگواران از آدمیان خواستند در تمام امور حیات به حقوق مربوط به خود قانع باشند و در همۀ زمینه ها حق وحقوق دیگران را رعایت نمایند.

آنان از مردم خواستند از هر گونه ظلم و ستمی به دیگران و حتی به حیوانات بپرهیزند و آنچه مربوط به دیگران است بگذارند در دست آنان بماند و از غارت و غصب و دزدی و رشوه و خیانت و جنایت و غل و غشّ و حیله و مکر و ثروت

ص:96

اندوزی و تعطیل حق دیگران خودداری نمایند.

در حالی که وجود مقدّس حضرت ربّ، حجت همه جانبه خود را نسبت به بندگان تمام کرده و زمینه ای برای تجاوز باقی نگذاشته، چنانچه ظلمی به کسی واقع شود، آتش غضب و خشمش نسبت به ظالم افروخته می گردد و مظلوم را پناه داده، زمینه انتقام او را یا به دست خودش، یا به وسیلۀ دیگران از ظالم فراهم می نماید و چنانچه بنا به عللی در دنیا، از ستم پیشه انتقام مظلوم را نگیرد، وی را در قیامت به عذابی دچار می کند که راه نجاتی برای او نباشد.

این معنا از ابتدای زندگی انسان در دنیا عملاً نسبت به ظالم و مظلوم مسلّم بوده وموضوعی است که نسبت به وضع قیامتی آن، هیچ گونه شک و تردیدی وجود ندارد.

حق مظلوم در این دنیا و در جهان آخرت محال است از بین برود و انتقام از ظالم چیزی نیست که فراموش گردد که حضرت حق عالم به همۀ امور و سمیع و بصیر و خبیر و علیم و نسبت به کلیّۀ برنامه ها گواه و شهید و آگاه وشاهد است.

حضرت او به کسی که به ناحق مورد ظلم واقع شده رحیم و مهربان و نسبت به ظالم وستمگر خصم و دشمن است.

مظلوم با شخصیت و صابر که قدمی از راه حق فراتر نمی نهد و در تمام امور برابر با خواسته های حق زندگی می کند و منتظر می ماند تا خداوند زمینۀ انتقام را برایش فراهم آورد، تا به دست خود و یاری مردم مؤمن حقّش را از ظالم بگیرد محبوب خدا می باشد و ستمگر نابکار و متکبّر غدّار و فخر فروش از خود راضی، منفور و مبغوض خدا است.

یاری حضرت حق به فرموده حضرت سجّاد علیه السلام به مظلوم نزدیک و کمک حضرت جبّار و صاحب انتقام از ستمکار دور است.

ص:97

دوری از ستم

ظلم و ستم یا به عبارت دیگر تجاوز به حق خود، یا به حق دیگران، یا به حقوق حضرت حق، عملی بسیار زشت و برنامه ای ناباب و کاری پلید و حرکتی زیان آور است.

وجود مقدس حضرت حق در کتب آسمانی، به خصوص قرآن مجید، انسان را از هر عمل زشتی و سوء خلقی و نیت آلوده ای، به خصوص ظلم نهی فرموده و به ظالم در صورتی که توبه نکند و دست از ستم برندارد، وعدۀ عذاب دردناک داده است.

آیات و روایات در این زمینه خواهد آمد.

نتیجۀ طغیان در نعمت

روشن است که اوّلاً: نعمت های حضرت حقّ چه مادی و چه معنوی قابل شماره نیست و ثانیاً: خداوند مهربان به هر کسی به اندازۀ لیاقت و سعی و کوشش او نعمت عنایت فرموده و ثالثاً: راه مصرف نعمت را به وسیلۀ کتب آسمانی و تعلیمات انبیا و امامان علیهم السلام به انسان آموخته است.

اگر نعمت زیبایی و نعمت جسم و نعمت حالات قلب و نعمت غرایز و شهوات و نعمت مال و ثروت و نعمت علم و فهم و نعمت قدرت و قوت و سطوت و مکنت در راه آبادی دنیا و سلامت زندگی و خوشبختی حقیقی خانواده و جامعه و طاعت و عبادت و رشد و کمال و خیر و سعادت و حل مشکلات بندگان خدا خرج شود، عین عدالت و مورّث رضا و خشنودی حق و رسیدن انسان به اجر کریم و ثواب عظیم است.

و اگر آن نعمت ها خرج خیانت و غلّ و خدعه و شهوات حرام و قمار و شراب و گناه و معصیت و حبس حقوق از دیگران و فروپاشی نظام خانه و اجتماع و تکاثر و

ص:98

ثروت و کبر و فخر فروشی و... شود باعث نفرت حق و شعله ور شدن آتش غضب حضرت جبار و لعنت خدا و ملائکه و لعنت کنندگان و عذاب مقیم و آتش ابد در قیامت خواهد شد و ظلم و ستم جز این معنایی ندارد، ظلم یعنی طغیان و سرکشی در نعمت و یا به عبارت دیگر، نعمت را در غیر جای خودش مصرف کردن است.

تبدیل کردن نعمت به معصیت، ظلمی سنگین، عملی زشت و حرکتی فوق العاده قبیح است.

اَلَمْ تَرَ الَی الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَهَ اللّهِ کُفْراً وَ احَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَالْبَوارِ * جهنّم یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ» (1)

آیا کسانی را که [ شکر ] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاکت درآوردند ، ندیدی ؟ * [ سرای نابودی و هلاکت ، همان ] دوزخی است که در آن وارد می شوند ، و بد قرارگاهی است .

ای کاش آنان که نعمت های الهی را در گناه و کوبیدن بندگان حق و ظلم و ستم خرج می کنند، از وضع ستمگران قبل از خود عبرت می گرفتند و افتادن آنان را به بند انتقام و مالیده شدن دماغشان را به خاک مذلّت با چشم دل مشاهده می نمودند، تا از ظلم دست برداشته و قدم به راه پاکی و درستی و صدق و صفا می نهادند.

ای دل اساس خانۀ عمر استوار نیست سرمایۀ خوش است ولی پایدار نیست

نشکفت بر نهال گلستان روزگار یک گل که رنگ عارض او مستعار نیست

با شادی زمانه غم بی شمار هست در جام روزگار می بی خمار نیست

ص:99


1- (1) - ابراهیم (14) : 28 - 29. [1]

صورت مبند راحت بی رنج در جهان کین نقش بر صحایف لیل و نهار نیست

در جستجوی یار مکن نقد عمر صرف ای یار فکر یار رها کن که یار نیست

درویش اگر عزیز نباشد بچشم خلق خوارش مخوان که در نظر شرع خوار نیست

چون فخر بهترین خلایق به فقر بود گرما گدا و بی سروپائیم عار نیست

ص:100

[«6»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خُذْ ظَالِمِی وَ عَدُوِّی عَنْ ظُلْمِی بِقُوَّتِکَ وَ افْلُلْ حَدَّهُ عَنِّی بِقُدْرَتِکَ وَ اجْعَلْ لَهُ شُغْلاً فِیمَا یَلِیهِ وَ عَجْزاً عَمَّا یُنَاوِیهِ «7»اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تُسَوِّغْ لَهُ ظُلْمِی وَ أَحْسِنْ عَلَیْهِ عَوْنِی وَ اعْصِمْنِی مِنْ مِثْلِ أَفْعَالِهِ وَ لاَ تَجْعَلْنِی فِی مِثْلِ حَالِهِ «8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِدْنِی عَلَیْهِ عَدْوَیً حَاضِرَهً تَکُونُ مِنْ غَیْظِی بِهِ شِفَاءً وَ مِنْ حَنَقِی عَلَیْهِ وَفَاءً «9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَوِّضْنِی مِنْ ظُلْمِهِ لِی عَفْوَکَ وَ أَبْدِلْنِی بِسُوءِ صَنِیعِهِ بِی رَحْمَتَکَ فَکُلُّ مَکْرُوهٍ جَلَلٌ دُونَ سَخَطِکَ وَ کُلُّ مَرْزِئَهٍ سَوَاءٌ مَعَ مَوْجِدَتِکَ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و ستم کنندۀ بر من و دشمنم را با نیرویت از ستم بر من بازدار، و با قدرتت تندی و تیزی ستمش را بر من بشکن، و برایش در آنچه که دوست دارد، مشغولیّت و سرگرمی قرار ده، تا از ستم ورزی غافل گردد، و بر وجودش در برابر مظلومی که به دشمنی برمی خیزد، داغ عجز و ناتوانی زن.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست. و ستم کار را رخصت ستم بر من مده، و یاریت را نسبت به من، در برابر او نیکو قرار ده، و مرا از دست زدن به کارهایی مانند کار او حفظ کن، و در حالتی مانند حال او قرار مده.

ص:101

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و مرا بر دشمنم یاری ده؛ یاری دادن بی درنگی که خشمم را نسبت به او شفا، و کینه ام را در برابر او وفا باشد.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و عفو و بخششت را، در برابر ستمی که دشمن به من روا می دارد عوض ده و به جای رفتار بدش نسبت به من، رحمتت را قرار ده، پس هر شدّتی ورای خشم تو ناچیز، و هر بلایی با وجود غضب تو معتدل است.

بازداشتن از ستم دیگران

اشاره

ادب بندگی و بنده نوازی در این است که بنده پیوسته خداوند کریم را از هر گونه عیب و نقصی دور بداند و در هر کمال، تنها او را عنصر موثّر و فیّاض بشناسد پس کمالات و ارزش ها را به سوی حق بداند و تقصیرها و خطاکاری را به خود نسبت دهد.

امام سجّاد علیه السلام از دیدگاه برتر از بشر عادی؛ ظلم دیگران را نادیده گرفته است ولی به حال آن ستمگر خفته دل نگران است و از خداوند خواسته که او را از ستمگری باز دارد؛ زیرا قدرت بخشیدن به ستمکار سبب ستم پیشگی در بین انسان ها می شود و هر انسانی با به دست آوردن اسلحۀ قدرت و توانایی نظامی به خود اجازۀ تجاوز و ستمگری می دهد و جنایات بشری که در طول تاریخ اتفاق افتاده است در اثر این احساس قدرت پوشالی است.

معنای رویارویی با ستمکار، ستم کردن در حق او نیست؛ زیرا در این صورت ستم دیگری پدید می آید. انسان عدالت پیشه کسی است که با دشمن خود جانب انصاف و عدالت را نگه دارد، چنانکه رفتار و منش امیرمؤمنان علی علیه السلام در برابر دشمنانی مانند معاویه بر همین اصل بوده است؛ همچنین قاتل خود ابن ملجم را نیز از چشمۀ عدالت بی بهره نفرمود و به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبی علیه السلام

ص:102

سفارش فرمود:

فرزندم چنانچه من زنده ماندم، خود بهتر می دانم با ابن ملجم چه کنم، ولی اگر زنده نماندم و شما خواستید او را مجازات کنید حق ندارید او را قطعه قطعه کنید، او یک ضربۀ شمشیر بر من وارد ساخته است شما نیز یک ضربه بر او وارد سازید و در صورتی که با آن ضربه هلاک نشد، حق زدن ضربۀ دیگر را به او ندارید. و تا هنگامی که او را قصاص نکرده اید از همان خوارکی که به من می دهید به او نیز بخورانید. (1)مؤمن وارسته که از خویش فانی گشته و چیزی را از خود نمی داند و دست و زبان و قدرت و غضب و انتقام همگی را از خدا و برای خدا می داند، هرگز به خود اجازه نمی دهد از ابزار قدرت به غیر از راه حق و حقیقت و برپایی عدالت و پاکی و تقوا در جامعه بهره ببرد. بر این پایه معصومان علیهم السلام آن جا که پای شخص و مسائل خصوصی در میان بوده و دربارۀ ستم و ستمکار به صبر و بردباری و گذشت دعوت می نموده اند ولی هر جا که پای حقوق دیگران به میان می آمد مانند این که جان و مال و ناموس مسلمانان به خطر می افتاد یا خانه و کاشانه و جامعه و مرزهای کشور مورد تجاوز قرار می گرفت، هرگز در برابر این گونه موارد سکوت نمی کرده اند، بلکه در برابر آنان تا سر حد جان هم ایستادگی می کرده و پیروانشان را نیز به مبارزه با ستم و ریشه کن کردن آن تشویق می نمودند. بنابراین خداوند هم از اصل ستمکاری و ستم پذیری بیزاری جسته است و می فرماید:

وَ لَاتَرْکَنُواْ إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ مَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَآءَ ثُمَّ لَاتُنصَرُونَ» (2)

ص:103


1- (1) - بحار الأنوار: 206/42، باب 127، حدیث 10؛ قرب الأسناد: 67.
2- (2) - هود (11) : 113. [1]

و به کسانی که [ به آیات خدا ، پیامبر و مردم مؤمن ] ستم کرده اند ، تمایل و اطمینان نداشته باشید و تکیه مکنید که آتش [ دوزخ ] به شما خواهد رسید ودر آن حال شما را جز خدا هیچ سرپرستی نیست ، سپس یاری نمی شوید .

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و معصومان دیگر بر پرهیز از ستم به خودی ها، سفارش بسیار کرده اند.

انواع ظلم

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلا وَ انَّ الظُّلْمَ ثَلاثَهٌ، فَظُلْمٌ لایُغْفَرُ وَ ظُلْمٌ لایُتْرَکُ وَ ظُلْمٌ مَغْفُورٌ لایُطْلَبُ فَاَمَّا الظُّلْمُ الَّذی لایُغْفَرُ فَالشِّرْکُ بِاللّهِ، قالَ اللّهُ تَعالی: إِنَّ اللّه لایَغْفِرُ انْ یُشْرَکَ بِهِ

وَ امَّا الظُّلْمُ الَّذی یُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَناتِ. وَ امَّا الظُّلْمُ الَّذی لایُتْرَکُ فَظُلْمُ الْعِبادِ بَعْضِهِم بَعْضاً... (1)

بدانید ستم سه گونه است: ستمی که بخشیده نشود و ستمی که بازخواست شود و ستمی که بخشیده شود و بازخواست نشود.

اما ستمی که آمرزیده نشود شرک به خداوند است، خداوند سبحان فرموده:

«خداوند این گناه را که به او شرک آورند نمی آمرزد.» اما ستمی که آمرزیده شود ستم عبد بر خود است در ارتکاب بعضی از گناهان کوچک.

اما ستمی که بازخواست شود ستم بعضی از مردم بر بعض دیگر است.

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

ص:104


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 175. [1]

دیوان های اعمال نزد خداوند سه گونه است:

1 - دیوانی که خداوند نسبت به آن سخت گیری نمی کند.

2 - دیوانی که خداوند از آن چیزی فرو نمی گذارد.

3 - دیوانی که خداوند از آن نمی بخشاید.

امّا دیوانی که خداوند آن را نمی بخشد، شرک است و فرموده است: هر که به خدا شرک ورزد همانا خداوند بهشت را بر او حرام می کند.

و دیوانی که خداوند به آن هیچ اهمیت نمی دهد، ظلم بنده به خود اوست در کارهایی که به رابطۀ او و خدا مربوط می شود، مانند روزه خواری، بی نمازی و... و خداوند اینها را می بخشد و گذشت می کند. إنْ شاءَ اللّه.

و دیوانی که خداوند از کمترین چیزی از آن نمی گذرد، ستم بندگان به یکدیگر است که باید جواب پس دهد و بس. (1)بنابراین، ضد ظلم به معنای عدالت خاصی است که ظلم ستیزی دو جانبه می باشد.

مرحوم ملا احمد نراقی در بیان عدالت با مردمان می فرماید:

... و مخفی نماند که ضد ظلم به این معنی عدالت به معنی اخص است. و آن عبارت است از بازداشتن خود از ستم به مردمان و دفع ظلم دیگران به قدر امکان از ایشان و نگاهداشتن هر کسی را بر حق خود همچنان که اشاره به آن شده در غالب مراد از عدالت که در اخبار و آیات ذکر می شود. (2)برای زایل شدن نعمت های خدا و شتاب بخشیدن در خشم او و انتقام او هیچ چیز کارگرتر از ستمگری نیست؛ زیرا خداوند دعای ستمدیدگان را می شنود و همواره در کمین ستمگران است.

امام صادق علیه السلام در پاسخ به نامۀ نجاشی، حاکم اهواز که درخواست راهنمایی و سفارش برای کار کرده بود؛ نوشتند:

ص:105


1- (1) - کنز العمال: 233/4، حدیث 10311؛ الجامع الصغیر: 659/1، حدیث 4289.
2- (2) - معراج السعاده: 370، [1] صفت سوم، ظلم.

گفته ای که گرفتار فرمانداری اهواز شده ای، از این خبر هم خوشحال و هم ناراحت شدم. علّت خوشحالی من از سرپرستی تو این است که با خودم گفتم:

شاید خداوند به وسیلۀ تو؛ گرفتاری یکی از دوستان آل محمد صلی الله علیه و آله را فریادرسی کند و خوار و گرفتار آنها به وسیلۀ تو عزیز شوند و برهنگان از این گروه پوشیده گردند و ناتوانان آنان قوی شوند و آتش خشم مخالفان به وسیلۀ تو از آنان برطرف گردد. و اما علّت ناراحتی من و کمترین ترس و نگرانیم برای ولایت تو این است که یک وقت نسبت به دوستی از دوستان ما دچار کوتاهی و لغزشی شوی و در نتیجه هرگز بوی بهشت را احساس نکنی. (1)این روش امام حسّاسیت به حق مردم است که حضرت صادق علیه السلام را وادار می کند؛ در جواب مسئولی ابراز نگرانی نماید و با ستمگری به مبارزه برخیزد.

ص:106


1- (1) - بحار الأنوار: 271/75، باب 23، حدیث 112؛ وسائل الشیعه: 207/17، باب 49، حدیث 22354.

[«10»اَللَّهُمَّ فَکَمَا کَرَّهْتَ إِلَیَّ أَنْ أُظْلَمَ فَقِنِی مِنْ أَنْ أَظْلِمَ «11»اَللَّهُمَّ لاَ أَشْکُو إِلَی أَحَدٍ سِوَاکَ وَ لاَ أَسْتَعِینُ بِحَاکِمٍ غَیْرِکَ حَاشَاکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ صِلْ دُعَآئِی بِالْإِجَابَهِ وَ اقْرِنْ شِکَایَتِی بِالتَّغْیِیرِ «12»اَللَّهُمَّ لاَ تَفْتِنِّی بِالْقُنُوطِ مِنْ إِنْصَافِکَ وَ لاَ تَفْتِنْهُ بِالْأَمْنِ مِنْ إِنْکَارِکَ فَیُصِرَّ عَلَی ظُلْمِی وَ یُحَاضِرَنِی بِحَقِّی وَ عَرِّفْهُ عَمَّا قَلِیلٍ مَا أَوْعَدْتَ الظَّالِمِینَ وَ عَرِّفْنِی مَا وَعَدْتَ مِنْ إِجَابَهِ الْمُضْطَرِّینَ «13»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ وَفِّقْنِی لِقَبُولِ مَا قَضَیْتَ لِی وَ عَلَیَّ وَ رَضِّنِی بِمَا أَخَذْتَ لِی وَ مِنِّی وَ اهْدِنِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا هُوَ أَسْلَمُ]

خدایا! همان طور که ستم کردن دیگران را بر من در نظرم ناخوشایند جلوه دادی، مرا از این که بر دیگران ستم ورزم حفظ فرما.

خدایا! به کسی غیر تو شکایت نمی کنم، و از هیچ حاکمی غیر تو یاری نمی خواهم؛ حاشا که چنین کنم. پس بر محمّد و آلش درود فرست و دعایم را به اجابت برسان، و شکایتم را به تغییر وضع فعلی ام مقرون ساز.

خدایا! مرا به ناامیدی از عدل و انصاف آزمایش نکن، و دشمن را به ایمنی از کیفرت امتحان مفرما تا بر ستمش نسبت به من پافشاری کند، و بر حقّم چیره شود، و به زودی او را به عذابی که ستمکاران را به آن تهدید کردی آشنا کن، و

ص:107

مرا با اجابتی که نسبت به دعای بیچارگان وعده دادی آگاه فرما.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا به پذیرفتن هر سود و زیانی که برایم مقدور کرده ای موفق دار، و مرا به آنچه از دیگری برای من، و از من برای دیگری می ستایی، خشنود ساز، و به راست ترین راه هدایتم کن، و به سالم ترین برنامه به کارم گمار.

توفیق انسان در سود و زیان

هر آدمی در هر شرایطی خواه طبیعی یا اتفاقی، باید توانایی ها و کمبودها و بهره های خود را شناسایی کند و از حق تعالی برای طرف کردن کاستی ها و ضررها کمک بخواهد. انسان باید در ابتدای ورود به عرصه های مختلف اجتماعی و فرهنگی و معنوی خود را محاسبه کند و حالات و روحیات و متعلق عادات و اضطرار خود را در همه موقعیت ها بسنجد و در حل مشکلات خود بکوشد.

وقتی که خداوند در قرآن مجید به حال بحرانی انسان سوگند یاد می فرماید:

وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَنَ لَفِی خُسْرٍ» (1)

سوگند به عصر [ ظهور پیامبر اسلام ] * [ که ] بی تردید انسان در زیان کاری بزرگی است .

این سوگند به خاطر ارزش قسمتی و بخشی از روز است؛ زیرا زمان، دگرگونی نظام زندگی انسان ها را در پی دارد و کارهای روزانه پایان می گیرد، انسان ها به خانه هایشان می روند، پرندگان و حیوانات به لانه های خود بازمی گردند، خورشید سر در افق مشرق می برد و آسمان رو به تاریکی می رود. این دگرگونی انسان را به قدرت بزرگ الهی متوجه می سازد و نشانه های یقینی ارادۀ جهان و عالم هستی را

ص:108


1- (1) - عصر (103) : 1 - 2. [1]

بازگو می کند.

سپس با توجّه و شدّت می فرماید:

به طور یقین همۀ انسان ها در زیانند یعنی سرمایه های وجودی خود را چه بخواهند یا نخواهند از دست می دهند و سال ها و ماه ها و لحظه ها به سرعت می گذرد، نیروهای معنوی و مادی به تحلیل می رود.

همانند کسی که سرمایۀ عظیمی در اختیار دارد بی آنکه بخواهد، هر روز بخشی از آن سرمایه ها را از او بگیرند. این طبیعت زندگی دنیاست.

خسران به معنای کم شدن سرمایه است که گاهی به نفس انسان نسبت داده می شود و آن بیشتر در خسارت های معنوی و اخلاقی است و گاهی به عمل انسان مربوط است که در معامله و تجارت ها اتفاق می افتد. قرآن مجید خسران را در سرمایه های درونی مانند سلامتی، عقل، ایمان، ثواب، تقوا و... به حساب می آورد و به پیامبرش می فرماید:

قُلْ إِنَّ الْخَسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَمَهِ أَلَا ذَ لِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ» (1)

بگو : بی تردید زیانکاران [ واقعی ] کسانی هستند که روز قیامت سرمایه وجودشان و کسانشان را به تباهی داده باشند ؛ آگاه باشید ! که آن همان زیان آشکار است .

وجود انسان و خانواده اش از سرمایۀ ابدی است ولی گروهی آنها را در قیامت از دست می دهند و هر چه برای آن تلاش کرده اند به باد فنا می دهند. مانند کسی که کارش یخ فروشی است و در زیر آفتاب سرمایه اش به هدر می رود.

در تفسیر فخر رازی در ذیل آیۀ فوق آمده است:

ص:109


1- (1) - زمر (39) : 15. [1]

معنای این سوره را از مرد یخ فروشی دریافتم که فریاد می زد و می گفت: به کسی که سرمایه اش ذوب می شود رحم کنید، به کسی که سرمایه اش ذوب می شود مهربانی کنید. به نفس خود گفتم: این معنای إِنَّ الإِنسان لَفی خُسر است که عصر و زمان بر او می گذرد و عمرش پایان می گیرد و ثوابی کسب نمی کند در این حال زیانکار است. (1)این خاصیت دنیاست که مانند بازاری پر از زرق و برق و هیجان است. برخی می برند و برخی می بازند؛ همان گونه که امام هادی علیه السلام می فرماید:

الدُّنْیا سُوقٌ رَبِحَ فِیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ. (2)

دنیا بازاری است که گروهی در آن سود برند و گروهی در آن زیان بینند.

یعنی همه در گرداب محرومیت و زیان گرفتارند مگر کسانی که در چهار اصل توفیق به دست آورند:

1 - ایمان به مقدسات حقیقی

2 - اعمال شایسته و خالصانه

3 - دعوت به حق و واقعیت

4 - دعوت به استقامت و صبر

این اصول چهارگانه جامع ترین برنامۀ حیات و سعادت انسان است که همان کسب پاداش و بهرۀ اخروی است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله وضعیت تجارت دنیایی و آخرتی را چنین توصیف می فرماید:

تاجِرُ الدُّنْیا مُخاطِرٌ بِنَفْسِهِ وَ مالِهِ وَ تاجِرُ الآخِرَهَ غانِمٌ رابِحٌ وَ أَوَّلُ رِبْحِهِ

ص:110


1- (1) - التفسیر الکبیر، فخر رازی: 85/32.
2- (2) - بحار الأنوار: 366/75، باب 28، ذیل حدیث 1؛ [1] تحف العقول: 483.

نَفْسُهُ ثُمَّ جَنَّهُ الْمَأْوَی. (1)

معامله گر دنیا خودش و مالش را به خطر می افکند و معامله گر آخرتی ذخیره و سود می برد. نخستین سود او نفس او و سپس بهشت اعلی است.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

وَ لاتِجارَهَ کَالْعَمَلِ الصّالِحِ وَ لارِبْحَ کَالثَّوابِ. (2)

هیچ داد و ستدی چون عمل شایسته نیست و هیچ سودی همچون ثواب و پاداش نیست.

امام علی علیه السلام از سود سرشار و بی حساب خبر می دهد و می فرماید:

مَنِ اتَّخَذَ طاعَهَ اللّهِ بِضاعَهً أَتَتْهُ الأَرْباحَ مِنْ غَیْرِ تِجارَهٍ. (3)

هر که فرمانبری از خدا را کالای خویش سازد، بی آنکه معامله ای انجام دهد، سودها به طرف او سرازیر می شود.

ص:111


1- (1) - مجموعه ورّام: 120/2. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 113. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 183، حدیث 3443. [3]

[«14»اَللَّهُمَّ وَ إِنْ کَانَتِ الْخِیَرَهُ لِی عِنْدَکَ فِی تَأْخِیرِ الْأَخْذِ لِی وَ تَرْکِ الاِنْتِقَامِ مِمَّنْ ظَلَمَنِی إِلَی یَوْمِ الْفَصْلِ وَ مَجْمَعِ الْخَصْمِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَیِّدْنِی مِنْکَ بِنِیَّهٍ صَادِقَهٍ وَ صَبْرٍ دَآئِمٍ «15»وَ أَعِذْنِی مِنْ سُوءِ الرَّغْبَهِ وَ هَلَعِ أَهْلِ الْحِرْصِ وَ صَوِّرْ فِی قَلْبِی مِثَالَ مَا ادَّخَرْتَ لِی مِنْ ثَوَابِکَ وَ أَعْدَدْتَ لِخَصْمِی مِنْ جَزَآئِکَ وَ عِقَابِکَ وَ اجْعَلْ ذَلِکَ سَبَباً لِقَنَاعَتِی بِمَا قَضَیْتَ وَ ثِقَتِی بِمَا تَخَیَّرْتَ «16»آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.]

خدایا! اگر خیر من نزد تو در این است که در گرفتن حقّم تأخیر افتد و انتقام از کسی که به من ستم روا داشته، تا روز جدا شدن حق از باطل و جایگاه گرد آمدن مدعیان متروک گذاشته شود، همان را در حق من عملی فرما. پس بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا از جانب خود، به نیّت صادقانه، و پایداری همیشگی یاری فرما، و از میل و رغبت بد و بی قراری اهل حرص پناه ده و نقشی از ثوابی که برای من ذخیره کرده ای، و کیفر و عقابی که برای دشمنم مهیا ساخته ای، در دلم به تصویر آر، و آن را وسیله ای برای خرسندی و رضایت من نسبت به آنچه که برایم مقدور کرده ای، و اطمینان به آنچه که برایم انتخاب فرموده ای قرار ده.

ای پروردگار جهانیان! دعایم را مستجاب کن؛ همانا تو داری احسان بزرگی و بر هر کاری توانایی.

ص:112

ستم و ستم پیشگان و ستمدیدگان

اشاره

اهل لغت ظلم را به ستم، خوردن حق مردم، کار ضد عدالت، چیزی را در غیر محل خود قرار دادن معنا کرده اند.

در معارف اسلامی انواع ظلم ها را تحت سه عنوان آورده اند:

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

اَلظُّلْمُ ثَلاثَهٌ: ظُلْمٌ یَغْفِرُهُ اللّهُ، وَ ظُلْمٌ لایَغْفِرُهُ اللّهُ، وَ ظُلْمٌ لایَدَعُهُ. فَاَمَّا الظُلْمُ الَّذی لایَغْفِرُهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فَالشِّرْکُ بِاللّهِ، وَ امَّا الظُّلْمُ الَّذی یَغْفِرُهُ اللّهُ عَزَّوَ جَلَّ فَظُلْمُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ فیما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللّهِ عَزَّوَجلَّ، وَ امَّا الظُّلْمُ الَّذی لایَدَعُهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فَالْمُدایَنَهُ بَیْنَ الْعِبادِ. (1)

ظلم سه نوع است: ظلمی که خداوند می بخشد و ظلمی که نمی بخشد و ستمی که مکافاتش را در دنیا و آخرت وانمی گذارد.

اما ستمی که نمی بخشد شرک است، اما ظلمی که می بخشد گناهی است که مؤمن بین خود و خدا دارد و اما ستمی که وا نمی گذارد کلیه حقوقی است که مردم به یکدیگر دارند و در موارد آن حقوق ظلم شده است.

مشرک ظالم است؛ زیرا غیر خدا را که مخلوقی ضعیف و ذلیل و فقر محض است، شریک خدا قرار داده و عبادت را در غیر محلّش برده و به جای طاعت از حق، معصیت گذاشته. البته مشرک اگر به خود آید و دست از شرک بردارد و به توبه وانابه متوسّل شود مورد آمرزش قرار می گیرد.

و مؤمن معصیت کار هم ظالم است؛ زیرا از خواستۀ مولا ومحبوبش روی گردانده و دچار هوا و هوس شده و قدرت و قوت خویش را به جای این که خرج عمل صالح کند مصرف گناه نموده است.

ص:113


1- (1) - بحار الأنوار: 173/75، باب 22، ذیل حدیث 5؛ [1] تحف العقول: 293.

اما متجاوز به حقوق مردم ظالم است؛ زیرا آنچه حق مردم بوده، به زور و عنف و به جبر و قدرت از مردم سلب کرده و یا حقی که از پدر و مادر و زن و فرزندان و سایر مردم بر عهده داشته، رعایت ننموده است.

ظلم در قرآن مجید

کلیۀ آیات قرآن و روایات در رابطه با ظلم خارج از این سه عنوان نیست که قرآن در سی و شش مرحله آن را بیان کرده است:

1 - پایمال کردن حقوق زن

پایمال کردن حقوق زن چه در زمانی که در قید زوجیّت است و چه وقتی که زمینه طلاق شرعی پیش آید ظلم است.

اَلطَّلاقُ مَرَّتانِ فَاِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ اوْ تَسْریحٌ بِاِحْسانٍ وَلا یَحِلُّ انْ تَأْخُذُوا مِمّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً الّا انْ یَخافا الّا یُقیما حُدُودَ اللّهِ فَاِنْ خِفْتُمْ الایُقیما حُدُودَ اللّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَاُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ» (1)

طلاقِ [ رجعی که برای شوهر در آن حقّ رجوع وبازگشت به همسر است ] دوبار است . [ شوهر در هر مرتبۀ از رجوع ] باید [ همسرش را ] به طور شایسته ومتعارف نگه دارد، یا [ با ترک رجوع ، او را ] به نیکی و خوشی رها کند . و برای شما حلال نیست از آنچه [ به عنوان مهریه ] به آنان پرداخته اید چیزی را بازستانید ، مگر آن که هر دو بترسند که حدود و مقرّرات خدا را [ در روش همسرداری ] برپا ندارند . پس شما [ حاکمان شرع ] اگر بترسید که آن

ص:114


1- (1) - بقره (2) : 229. [1]

دو نفر حدود خدا را برپا ندارند در آنچه زن برای رهایی خود [ عوض طلاق ] فدیه بپردازد ، گناهی بر آنان نیست . اینها حدود خداست ؛ پس از آنها تجاوز نکنید و کسانی که از حدود خدا تجاوز کنند ، آنان بی تردید ستمکارند .

وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلاَ تَتَّخِذُوا آیَاتِ اللّهِ هُزُواً وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِنَ الْکِتَابِ وَالْحِکْمَهِ یَعِظُکُم بِهِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ» (1)

و هنگامی که زنان را طلاق دادید و به پایان عدّۀ خود نزدیک شدند ، آنان را [ با رجوع کردن ] به طور شایسته و متعارف ، نگه دارید یا [ با ترک رجوع ] به نیکی و خوشی رها کنید . و آنان را برای آزار رساندن و زیان زدن نگه ندارید تا بر آنان تعدّی و ستم کنید . و هر که چنین کند قطعاً به خود ستم کرده است . و آیات خدا را به مسخره نگیرید و نعمت خدا را بر خود و آنچه از کتاب و حکمت بر شما نازل کرده که شما را به آن پند می دهد ، به یاد آرید . و از خدا پروا کنید و بدانید که خدا به همه چیز داناست .

«این که فرموده ظلم به همسر ظلم به نفس است، شاید به خاطر این است که؛

اولاً: رجوعی که بر اساس حق کشی باشد، دیگر هیچ گونه آرامشی در آن نمی توان یافت.

ثانیاً: از نظر قرآن زن و مرد در نظام خلقت جزء یک پیکرند بنابراین پایمال کردن حقوق زن، تعدّی و ظلم به خود خواهد بود.

ثالثاً: کسی که به دیگری ستم می کند در واقع به استقبال کیفر الهی می رود و در

ص:115


1- (1) - بقره (2) : 231. [1]

حقیقت به خویشتن ظلم کرده است.

معمولاً بعضی از مردم هزاران خلافکاری مرتکب می شود، ولی برای رهائی از فشار وجدان و فرار از عذاب الهی، به حیله ها و کلاه های شرعی متوسّل شده و ظواهر احکام و آیات را در دستاویز خود قرار می دهند.

قرآن این روش را یک نوع استهزای آیات و مقررات الهی می داند و متأسفانه این انحراف در موارد زیادی از احکام به چشم می خورد که یکی از آنها همین طلاق است؛ زیرا حق رجوع برای مرد همان طور که گذشت به خاطر این است که ازدواج هر چه بیشتر پایدار بماند، ولی بعضی درست بر خلاف این منظور گام بر می دارند یعنی با استفاده از حق رجوع درصدد انتقام جوئی و آزار زن بر می آیند و در زیر نقاب عمل به قانون چهرۀ واقعی ستمگرانۀ خود را می پوشانند.

این همان استهزای به قرآن و قانون است، آیۀ مورد بحث می گوید: آیات خدا را بازیچه قرار ندهید و به یاد نعمت بزرگ آیین خدا و کتاب آسمانی که برای سعادت شما آمده است، باشید.

دین و مجموعۀ مقرّرات آن از نظام ثابت همین جهان سرچشمه گرفته و با اتّکای به مصالح واقعی انسان وضع گردیده است، بنابراین نباید با چشم پوشی از مصالح و چسبیدن به ظاهر، قسمتی از احکام، قالب های بی روحی بسازید که هم منافع شما را به خطر بیندازد و هم دهن کجی به آیات خدا محسوب شود.

در آخر آیه برای دفاع از حقوق زن و جلوگیری از سوء استفاده از احکام الهی، این حقیقت را به خاطر می آورد که از خدا بپرهیزید و بدانید او از تمام کارهای شما و همۀ اسرار این جهان آگاه است.» (1)مضامین دو آیۀ مورد بحث با شدّتی بیشتر در اولین آیۀ سورۀ مبارکۀ طلاق آمده است.

ص:116


1- (1) - تفسیر نمونه: 178/2 - 179، [1] ذیل آیۀ 231 بقره.
2 - ایمان نیاوردن به خدا

ایمان نیاوردن به حضرت حق، در صورتی که زمینۀ تحقق ایمان برای هر انسانی آماده است و پاسخ ندادن به دعوت انبیا که انسان را به خدا و قیامت و عمل صالح و اخلاق حسنه دعوت می کنند، ظلم است:

هَلْ یَنْظُرُونَ الّا انْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَهُ اوْ یَأْتِیَ امْرُ رَبِّکَ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ مَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلکِنْ کانُوا انْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ * فَاَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» (1)

آیا [ کافران و مشرکان ] جز این که فرشتگانِ [ قبض کنندۀ ارواح ] به سویشان آیند ، یا فرمان پروردگارت [ در مورد عذابشان ] در رسد ، انتظار می برند ؟ کسانی هم که پیش از آنان بودند [ در برابر حق ] چنین کردند ، و خدا [ در عذاب کردنشان ] به آنان ستم نورزید ، بلکه آنان همواره [ با مرتکب شدن انواع گناهان ] به خودشان ستم می کردند . * پس [ کیفر ] بدی هایی که انجام دادند به آنان رسید ، و عذابی که همواره مسخره می کردند ، بر آنان نازل شد .

قالَتْ رَبِّ انّی ظَلَمْتُ نَفْسی وَ اسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» (2)

[ ملکۀ سبا ] گفت : پروردگارا ! قطعاً من به خود ستم کردم ، اینک همراه سلیمان ، تسلیم [فرمان ها و احکام] خدا ، پروردگار جهانیان شدم .

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی بِآیاتِنا الی فِرْعَونَ وَ مَلَائِهِ فَظَلَمُوا بِها فانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُفْسِدینَ» (3)

سپس بعد از پیامبران گذشته موسی را با آیات خود به سوی فرعون و اشراف

ص:117


1- (1) - نحل (16) : 33 - 34. [1]
2- (2) - نمل (27) : 44. [2]
3- (3) - اعراف (7) : 103. [3]

و سران قومش فرستادیم ؛ ولی آنان به آن آیات ستم ورزیدند . پس با تأمّل بنگر که سرانجام مفسدین و تبهکاران چگونه بود ؟

3 - تخلّف از دستورهای پروردگار

تخلّف از دستورهای حق معصیت و ظلم است:

اِلّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَاِنّی غَفُورٌ رَحیمٌ» (1)

مگر کسی که ستم کند [ که او باید بترسد ] ؛ ولی زمانی که پس از بدی نیکی را [ که ایمان و کار شایسته است ] جایگزین آن نماید [ از عذاب من در امان است و نباید بترسد ] ؛ زیرا من بسیار آمرزنده و مهربانم .

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَذَرُوا مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ * فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِکُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ» (2)

ای اهل ایمان ! از خدا پروا کنید ، و اگر مؤمن [ واقعی ] هستید آنچه را از ربا [ بر عهدۀ مردم ] باقی مانده رها کنید . * واگر چنین نکردید [ و به رباخواری اصرار ورزیدید ] به جنگی بزرگ از سوی خدا و رسولش [ بر ضد خود ] یقین کنید ؛ و اگر توبه کردید ، اصل سرمایه های شما برای خود شماست [ و سودهای گرفته شده را به مردم بازگردانید ] که در این صورت نه ستم می کنید و نه مورد ستم قرار می گیرید .

وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ الَمْ یَرَوْا انَّهُ

ص:118


1- (1) - نمل (27) : 11. [1]
2- (2) - بقره (2) : 278 - 279. [2]

لایُکَلِّمُهُمْ وَلایَهْدیهِمْ سَبیلاً اتَّخَذُوهُ وَ کَانُوا ظالِمینَ» (1)

و قوم موسی پس از [ رفتن ] او [ به میعادگاه پروردگار ] ، از زیورهای خود مجسمۀ گوسال های ساختند که صدای گاو داشت ! آیا نمی دیدند که آن مجسمه با آنان سخن نمی گوید و آنان را به راهی هدایت نمی کند ؟ ! [ ولی با روشن بودن این حقیقت که مجسمه ای بیش نیست و هیچ کاری از دستش بر نمی آید ] آن را [ به عنوان معبودی برای پرستش ] گرفتند و [ در صورتی که در این انتخاب ] از ستمکاران بودند .

قالا رَبَّنا ظَلَمْنا انْفُسَنا وَ انْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ» (2)

گفتند : پروردگارا ! ما بر خود ستم ورزیدیم ، و اگر ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی مسلماً از زیانکاران خواهیم بود .

4 - بت پرستی و شرک

بت پرستی و غیر خدا را با خدا شریک قرار دادن که ظلم عظیم است:

وَ اذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ انَّ الشَّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ» (3)

و [ یاد کن ] هنگامی که لقمان به پسرش در حالی که او را موعظه می کرد ،

ص:119


1- (1) - اعراف (7) : 148. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 23. [2]
3- (3) - لقمان (31) : 13. [3]

گفت : پسرکم ! به خدا شرک نورز ، بی تردید شرک ستمی بزرگ است .

وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَی بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ الْتَّوَّابُ الْرَّحِیمُ» (1)

و [ یاد کنید ] زمانی که موسی به قومش گفت : ای قوم من ! قطعاً شما به سبب معبود گرفتن گوساله به خودتان ستم ورزیدید ، پس به سوی آفرینندۀ خود بازگردید ، و [ افرادی از ] خودتان را [ که گوساله را به پرستش گرفتند ] بکشید که این [ عمل ] برای شما در پیشگاه آفریدگارتان بهتر است . پس خدا [ به دنبال اجرا کردن دستورش ] توبۀ شما را پذیرفت ؛ زیرا او بسیار توبه پذیر و مهربان است.

وَ لاتَدْعُ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَلایَضُرُّکَ فاِنْ فَعَلْتَ فَاِنَّکَ اذاً مِنَ الظّالِمینَ» (2)

و به جای خدا چیزی را که سودی به تو نمی رساند و زیانی نمی زند ، مَپَرست ؛ که اگر بپرستی قطعاً از زیانکاران خواهی بود .

5 - فراموش کردن خداوند

رخ تابیدن از یاد خدا و برنامه های حق سبب گرفتار شدن در دامن شیطان است و عذاب آخرت، ظلم است:

وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ * وَ انَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَ یَحْسَبُونَ انَّهُمْ مُهْتَدُونَ * حَتّی اذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ * وَلَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ اذْ ظَلَمْتُمْ انَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ» (3)

ص:120


1- (1) - بقره (2) : 54. [1]
2- (2) - یونس (10) : 106. [2]
3- (3) - زخرف (43) : 36 - 39. [3]

و هر کس خود را از یاد [ خدای ] رحمان به کوردلی و حجاب باطن بزند ، شیطانی بر او می گماریم که آن شیطان ملازم و دمسازش باشد . * و بی تردید شیطان ها چنین کسانی را از راه خدا باز می دارند ، در حالی که [ با این گمراهی سخت ] گمان می کنند راه یافتگان واقعی آنانند ؛ * تا زمانی که [ در قیامت ] نزد ما آیند [ به شیطانش ] گوید : ای کاش میان من و تو فاصله و دوری مشرق و مغرب بود ، پس بد همنشینی بودی ! * و [ به آنان گویند :

امروز این گفتگو و آرزوی دوری از شیطان ] هرگز به شما سودی نمی دهد ؛ زیرا [ در دنیا ] ستم ورزیدید [ و ] اکنون همه با هم در عذاب مشترک خواهید بود .

نیمی ز عمر در عقب قیل و قال شد نیم دگر زعمر گران صرف حال شد

گه شربت وصال خورند گاه زهر هجر این چند روز عمر به هجر و وصال شد

دنیا امان نداد که عقبی طلب کنم ای دیده خون ببار که از کف مجال شد

پیری رسید و ماه جوانی غروب کرد آن قامت الف صفتم شکل دال شد

این چند روز عمر که بودم در این جهان کارم تمام غیبت و وزر و وبال شد

سرمایه شد تمام و نکردم تجارتی دیدی چگونه بدر تمامم هلال شد

(ساعی)

6 - تبدیل احکام الهی

تبدیل حکم حضرت حق به غیر ظلم است:

فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ» (1)

ولی ستمکاران ، سخنی را که [ بیرون دروازه شهر ] به آنان گفته شده بود [ پس از ورود به شهر ] به سخنی دیگر تبدیل کردند [ به جای درخواست ریزش گناهان ، درخواست امور مادی کردند ] . ما هم بر ستمکاران به سبب آن که همواره نافرمانی می کردند ، عذابی از آسمان فرود آوردیم .

فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ فَاَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَظْلِمُونَ» (2)

پس ستمکاران از آنان ، سخنی را که [ بیرون دروازۀ شهر ] به آنان گفته شده بود [ پس از ورود به شهر ] به سخنی دیگر تبدیل کردند ، [ به جای درخواست ریزش گناهان درخواست امور مادی نمودند ] نهایتاً به کیفر ستمی که همواره مرتکب می شدند ، عذابی از آسمان بر آنان فرستادیم .

7 - نفی ظلم از خداوند

خداوند هر گونه ظلم و ستمی را از خود نفی می کند و ستم را مخصوص به خود انسان می داند:

تِلْکَ آیاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعالَمینَ» (3)

ص:121


1- (1) - بقره (2) : 59. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 162. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 108. [3]

ص:122

اینها [ که سرگذشت اهل کتاب ، مژده ها ، بیم ها و امور مربوط به آخرت است ] آیات خداست که آن را به درستی و راستی بر تو می خوانیم ؛ و خدا هیچ ستم و بیدادی بر جهانیان نمی خواهد.

مَثَلُ مَا یُنْفِقُونَ فِی هذِهِ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (1)

داستان آنچه [ کافران ] در این زندگی دنیا انفاق می کنند ، مانند بادی آمیخته با سرمایی سخت است که [ به عنوان مجازات ] به کشتزار قومی که بر خود ستم کرده اند برسد و آن را نابود کند ؛ و خدا به آنان ستم نکرده است ، ولی آنان به خویشتن ستم می ورزند .

وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَلکِنْ ظَلَمُوا انْفُسَهُمْ فَما اغْنَتْ عَنْهُمْ الِهَتُهُمُ الَّتی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ مِن شَیْ ءٍ لَمّا جاءَ امْرُ رَبِّکَ وَ ما زادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ» (2)

و ما بر آنان ستم نکردیم ، ولی آنان بر خویشتن ستم ورزیدند ، پس هنگامی که عذاب پروردگارت فرا رسید ، معبودانی که به جای خدا می پرستیدند ، چیزی [ از عذاب را ] از آنان دفع نکردند ، و به آنان جز خسارت و هلاکت نیفزودند .

وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَلکِنْ کانُوا انْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (3)

و آنچه را پیش از این برای تو شرح دادیم ، بر یهود حرام کردیم ، ما به آنان ستم نورزیدیم ، بلکه آنان خودشان به خود ستم می کردند.

ص:123


1- (1) - آل عمران (3) : 117. [1]
2- (2) - هود (11) : 101. [2]
3- (3) - نحل (16) : 118. [3]

اِنَّ اللّهَ لایَظْلِمُ النّاسَ شَیْئاً وَلکِنَّ النّاسَ انْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (1)

یقیناً خدا هیچ ستمی به مردم روا نمی دارد ، ولی مردم [ با روی گردانی از حق ] بر خود ستم می ورزند .

وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَلکِنْ کانُوا هُمُ الظّالِمینَ» (2)

و ما بر آنان ستم نکردیم ، ولی آنان خود ستمکار بودند .

8 - عذاب ستمکاران در دنیا و آخرت

عذاب ستمکاران در دنیا و آخرت سخت است:

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ وَلَوْ یَرَی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّهَ لِلّهِ جَمِیعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ» (3)

و برخی از مردم به جای خدا معبودهایی انتخاب می کنند که آنها را آن گونه که سزاوار است خدا را دوست داشته باشند ، دوست می دارند ؛ ولی آنان که ایمان آورده اند ، محبت و عشقشان به خدا بیشتر و قوی تر است . و اگر کسانی که [ با انتخاب معبودهای باطل ] ستم روا داشتند ، هنگامی که عذاب را ببینند ، بی تردید بفهمند که همۀ قدرت ویژۀ خداست [ و معبودهای باطل ، هیچ و پوچ اند ] و خدا سخت کیفر است.

وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِینٌ» (4)

ص:124


1- (1) - یونس (10) : 44. [1]
2- (2) - زخرف (43) : 76. [2]
3- (3) - بقره (2) : 165. [3]
4- (4) - نساء (4) : 14. [4]

و هر که از خدا و رسولش نافرمانی کند و از حدود او تجاوز نماید ، خدا او را در آتشی درآورد که در آن جاودانه است و برای او عذابی خوارکننده است .

أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ یُرَدُّونَ إِلَی أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (1)

آیا به بخشی از کتاب [ آسمانی ] ایمان می آورید و به بخشی دیگر کفر می ورزید ؟ [ حرام بودن جنگ و آواره کردن را مردود می شمارید ، و وجوب آزاد کردن هم کیشان را از اسارت قبول می کنید ! ] پس کیفر کسانی از شما که چنین تبعیضی را [ در آیات خدا ] روا می دارند ، جز خواری و رسوایی در زندگی دنیا نیست ، و روز قیامت به سوی سخت ترین عذاب بازگردانیده می شوند ، و خدا از آنچه انجام می دهید ، بی خبر نیست .

إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَن یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِنْ خِلاَفٍ أَوْ یُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (2)

کیفر آنان که با خدا و پیامبرش می جنگند ، و در زمین به فساد و تباهی می کوشند ، فقط این است که کشته شوند ، یا به دارشان آویزند ، یا دست راست و پای چپشان بریده شود ، یا از وطن خود تبعیدشان کنند . این برای آنان رسوایی و خواری در دنیاست ، و برای آنان در آخرت عذابی بزرگ است .

ص:125


1- (1) - بقره (2) : 85. [1]
2- (2) - مائده (5) : 33. [2]

ثانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللّهِ لَهُ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ نُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ عَذابَ الْحَریقِ» (1)

[ آنهم ] با حالتی متکبرانه و مغرورانه که سرانجام مردم را از راه خدا گمراه کند ؛ برای او در دنیا رسوایی است و روز قیامت عذاب سوزان به وی می چشانیم .

لَهُمْ مِنْ جهنّم مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَکَذلِکَ نَجْزِی الظّالِمینَ» (2)

برای آنان بستری از دوزخ و برفرازشان پوشش هایی از آتش است ، و ما این گونه ستمکاران را پاداش می دهیم .

9 - آلودگان به ظلم

اهل ستم و آلودگان به ظلم را حضرت حق پذیرفته است:

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَ اسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَی مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ * أُولئِکَ جَزَاؤُهُم مَغْفِرَهٌ مِن رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ» (3)

و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند ، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند ؛ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد ؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند ، پا فشاری نمی کنند ؛ * پاداش آنان آمرزشی است از سوی پروردگارشان ، و بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، در آن جاودانه اند ؛ و پاداش عمل کنندگان ، نیکوست .

ص:126


1- (1) - حج (22) : 9. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 41. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 135 - 136. [3]

وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفِرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً» (1)

و اگر آنان هنگامی که [ با ارتکاب گناه ] به خود ستم کردند ، نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند ، و پیامبر هم برای آنان طلب آمرزش می کرد ، یقیناً خدا را بسیار توبه پذیر و مهربان می یافتند .

وَمَن یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُوراً رَحِیماً» (2)

و هر کس کار زشتی کند یا برخود ستم ورزد ، سپس از خدا آمرزش بخواهد ، خدا را بسیار آمرزنده و مهربان خواهد یافت .

فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (3)پس کسی که بعد از ستم کردنش توبه کند و [مفاسد خود را ] اصلاح نماید ، یقیناً خدا توبه اش را می پذیرد ؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

وَ انَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَهٍ لِلّناسِ عَلی ظُلْمِهِمْ وَ انَّ رَبَّکَ لَشَدیدُ الْعِقابِ» (4)

و قطعاً پروردگارت نسبت به مردم با ظلم و ستمی که می کنند صاحب آمرزش است ، و مسلماً پروردگارت سخت کیفر است .

شنیدم که مستی زتاب نبید (5) به مقصورۀ مسجدی در دوید

بنالید بر آستان کرم که یارب فردوس اعلی برم

مؤذّن گریبان گرفتش که هین سگ و مسجد ای غافل از عقل و دین

ص:127


1- (1) - نساء (4) : 64. [1]
2- (2) - نساء (4) : 110. [2]
3- (3) - مائده (5) : 39. [3]
4- (4) - رعد (13) : 6. [4]
5- (5) - نبیذ: شراب. از باب ضرورت شعری با دال آمده است.

چه شایسته کردی که جوئی بهشت نمی زیبدت ناز با روی زشت

به گفت این سخن پیر و بگریست مست که از من بدار ای جوانمرد دست

عجب داری از لطف پروردگار که باشد گنه کاری امیدوار

تو را می نگویم که عذرم پذیر در توبه باز است و حق دستگیر

همی شرم دارم زلطف کریم که خوانم گنه پیش عفوش عظیم

کسی را که پیری در آرد زپای چو دستش نگیری نخیزد زجای

من آنم زپا اندر افتاده پیر خدایا! بفضل خودت دست گیر

نگویم بزرگی و جاهم ببخش فروماندگی و گناهم ببخش

اگر یاری اندک زلل داندم به نابخردی شهره گرداندم

تو بینا و ما خائف از یکدیگر که تو پرده پوشی و ما پرده در

برآورده هر دم زبیرون خروش تو با بنده در پرده و پرده پوش

به نادانی ار بندگان سرکشند خداوندگاران قلم درکشند

اگر جرم بخشی به مقدار جود نماند گنه کاری اندر وجود

گرم دست گیری بجائی رسم و گر بفکنی بر نگیرد کسم

و گر خشم گیری بقدر گناه بدوزخ فرست و ترازو مخواه

بضاعت نیاوردم الّا امید خدایا! ز عفوم مکن ناامید

(سعدی شیرازی)

10 - مداومت بر ظلم

تداوم ظلم و ستم و عصیان و معصیت تا وقت مرگ باعث بسته شدن در توبه است.

وَلَیْسَتِ التَّوْبَهُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً

ص:128

أَلِیماً» (1)

و برای کسانی که پیوسته کارهای زشت مرتکب می شوند ، تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرا رسد [ و در آن لحظه که تمام فرصت ها از دست رفته ] گوید :

اکنون توبه کردم . و نیز برای آنان که در حال کفر از دنیا می روند ، توبه نیست . اینانند که عذابی دردناک برای آنان آماده کرده ایم .

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً * إِلَّا طَرِیقَ جهنّم خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً وَکَانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسِیراً» (2)

بی تردید کسانی که کافر شدند و [ به آیات الهی ، به خود و به دیگران ] ستم ورزیدند ، خدا بر آن نیست که آنان را بیامرزد و به راهی [ مستقیم و استوار ] هدایت کند . * مگر به راه دوزخ که در آن جاودانه اند ؛ و این کار بر خدا آسان است .

فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» (3)

در نتیجه ریشۀ کسانی که [ به آیات ما و به مردم ] ستم ورزیدند ، بریده شد ؛ و همۀ ستایش ها ویژۀ خدا مالک و مربی جهانیان است .

11 - دعا دربارۀ ستمکاران

دعا دربارۀ ستمکاران معاند مستجاب نیست:

وَنَادَی نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ * قَالَ یَانُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْئَلْنِ مَا

ص:129


1- (1) - نساء (4) : 18. [1]
2- (2) - نساء (4) : 168 - 169. [2]
3- (3) - انعام (6) : 45. [3]

لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ» (1)

و نوح [ پیش از توفان ] پروردگارش را ندا داد و گفت : پروردگارا ! به راستی که پسرم از خاندان من است و یقیناً وعده ات [ به نجات خاندانم ] حق است و تو بهترین داورانی . * خدا فرمود : ای نوح ! به یقین او از خاندان تو نیست ، او [ دارای ] کرداری ناشایسته است ، پس چیزی را که به آن علم نداری از من مخواه ، همانا من تو را اندرز می دهم که مبادا از ناآگاهان باشی .

اَسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّهً فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ» (2)

برای آنان [ که عیب جویان مسخره کننده اند ] چه آمرزش بخواهی چه نخواهی [ یکسان است ] اگر برای آنان هفتاد بار هم آمرزش بخواهی ، خدا هرگز آنان را نخواهد آمرزید ؛ زیرا آنان به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند و خدا گروه فاسقان را هدایت نمی کند .

12 - اعتماد به ستمکاران

میل و اعتماد و رغبت به ظالمان امری ممنوع و حرام است:

وَلاَ تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ» (3)

و به کسانی که [ به آیات خدا ، پیامبر و مردم مؤمن ] ستم کرده اند ، تمایل و اطمینان نداشته باشید و تکیه مکنید که آتش [ دوزخ ] به شما خواهد رسید

ص:130


1- (1) - هود (11) : 45 - 46. [1]
2- (2) - توبه (9) : 80. [2]
3- (3) - هود (11) : 113. [3]

ودر آن حال شما را جز خدا هیچ سرپرستی نیست ، سپس یاری نمی شوید .

در تفسیر نمونه چند نکته مهم در این باره آمده است:

الف: رکون از مادۀ «رکن» به معنای ستون و دیواره هائی است که ساختمان یا اشیای دیگر را بر سر پا می دارد و سپس به معنی اعتماد و تکیه کردن بر چیزی به کار رفته است.

گرچه مفسّران، معانی بسیاری برای این کلمه در ذیل آیه آورده اند، ولی همه یا غالب آنها به یک مفهوم جامع و کلی باز می گردد، مثلاً بعضی آن را به معنی تمایل و بعضی به معنی همکاری و بعضی به معنی اظهار رضایت یا دوستی و بعضی به معنی خیر خواهی و اطاعت ذکر کرده اند که همه اینها در مفهوم جامع اتکا و اعتماد و وابستگی جمع است.

ب: در چه اموری نباید به ظالمان تکیه کرد؟ بدیهی است که در درجۀ اول نباید در ظلم ها و ستمگری هایشان شرکت جست و از آنها کمک گرفت و در درجۀ بعد اتکای بر آنها در آنچه مایۀ ضعف و ناتوانی جامعه اسلامی و ملّت محمدی و از دست دادن استقلال و خودکفایی و تبدیل شدن به یک عضو وابسته و ناتوان می گردد، باید از میان برود که این گونه رکون ها جز شکست و ناکامی و ضعف جوامع اسلامی نتیجه ای نخواهد داشت.

اگر مسلمانان با جوامع غیر مسلمان روابط تجاری یا علمی بر اساس حفظ منافع مسلمین و استقلال و ثبات جوامع اسلامی داشته باشند نه داخل در مفهوم رکون به ظالمین است و نه چیزی است که از نظر اسلام ممنوع بوده باشد و در عصر خود پیامبر صلی الله علیه و آله و اعصار بعد همواره چنین ارتباطی وجود داشته است.

ج: فلسفۀ تحریم رکون به ظالمان: تکیه بر ظالم، مفاسد و نابسامانی های فراوانی می آفریند که به طور اجمال بر هیچ کس پوشیده نیست ولی هر قدر در این مسئله کنجکاوتر شویم به نکات تازه ای دست می یابیم.

ص:131

تکیه بر ظالمان باعث تقویت آنهاست و تقویت آنها باعث گسترش دامنۀ ظلم و فساد و تباهی جامعه هاست، در دستورهای اسلامی می خوانیم که انسان تا مجبور نشود (و حتی در پاره ای از اوقات مجبور هم شود) نباید حق خود را از طریق یک قاضی ظالم و ستمگر بگیرد، چرا که مراجعه به چنین قاضی و حکومتی برای احقاق حق مفهومش به رسمیت شناختن ضمنی و تقویت اوست و ضرر این کار گاهی از زیانی که به خاطر از دست دادن حق می شود، بیشتر است.

تکیه بر ظالمان در فرهنگ فکری جامعه آرام و آهسته اثر می گذارد و زشتی ظلم و گناه را از میان می برد و مردم را به ستم کردن و ستمگر بودن تشویق می نماید.

اصولاً تکیه و اعتماد بر دیگران که در شکل وابستگی آشکار گردد، نتیجه ای جز بدبختی نخواهد داشت، تا چه رسد به این که این تکیه گاه ظالم و ستمگر باشد.

یک جامعه پیشرو و پیشتاز و سربلند و قوی، جامعه ای است که روی پای خود بایستد، همان گونه که قرآن در مثال زیبایی می فرماید: فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ. » (1)همانند گیاه سرسبزی که روی پای خود ایستاده و برای زنده ماندن و سرافرازی نیاز به وابستگی به چیز دیگر ندارد.

یک جامعۀ مستقل و آزاد، جامعه ای است که از هر نظر خود کفا باشد و پیوند و ارتباطش با دیگران، پیوندی بر اساس منافع متقابل باشد، نه بر اساس اتکای یک ضعیف بر قوی، این وابستگی خواه از نظر فکری و فرهنگی باشد یا نظامی یا اقتصادی و یا سیاسی، نتیجه ای جز اسارت و استثمار به بار نخواهد آورد و اگر این وابستگی به ظالمان و ستمگران باشد، نتیجه اش وابستگی به ظلم آنها و شرکت در برنامه های آنها خواهد بود.

البته فرمان آیۀ فوق مخصوص به روابط جامعه ها نیست، بلکه پیوند و رابطۀ دو فرد را با یکدیگر نیز شامل می شود که حتی یک انسان آزاده و با ایمان هرگز نباید

ص:132


1- (1) -فتح (48): 29.

متکی به ظالم و ستمگر بوده باشد که علاوه بر از دست دادن استقلال، سبب کشیده شدن به دایرۀ ظلم و ستم او و تقویت و گسترش فساد و بیدادگری خواهد بود.

منظور از الَّذینَ ظَلَمُوا تمام کسانی هستند که دست به ظلم و فساد در میان بندگان خدا زده اند و آنها را بنده و برده خود ساخته اند و از نیروهای آنها به نفع خود بهره کشی کرده اند.

ولی مسلّم است کسانی که در زندگی خود ظلم کوچکی را مرتکب شده اند و گاهی مصداق این عنوان بوده اند داخل در مفهوم آیه نیستند؛ زیرا در این صورت کمتر کسی از آن مستثنی خواهد بود و رکون و اتکا به هیچکس مجاز نخواهد شد، مگر این که معنی رکون را اتکا و اعتماد در همان جنبۀ ظلم و ستم بدانیم که در این صورت حتی کسانی را که یکبار ستم کرده اند؛ شامل می شود. (1)

نمی دانم جهان تار است یا من تار می بینم نمی دانم که خواب آلوده یا بیدار می بینم

نمی دانم چرا آزادگان را خوار می بینم نمی دانم طبیبان را چرا بیمار می بینم

نیم یوسف ولکن گرگ آدمخوار می بینم یکی در گوشۀ ویرانه افتاده به صد خواری

یکی از مال و دارائی زده بر طبل بی عاری یکی از دست این بی رحم مردم می کند زاری

یکی از مستراح خانه اش را کرده گلکاری

عجب سیری بزیر گنبد دوّار می بینم

ص:133


1- (1) - تفسیر نمونه: 262/9 - 263، [1] ذیل آیۀ 113 سورۀ هود.

یکی از بی نوایی چون نی و نائی نوا دارد یکی از فرط سیری جنگ خونین با خدا دارد

یکی از جور ظالم در دل خود ناله ها دارد یکی چون مرغ پرکنده هزاران زارها دارد

یکی را گرسنه با ناله های زار می بینم

13 - صرف نعمت حق در شهوات

نعمت حق را در شهوات و لذّات حرام بردن، ظلم و عاملش از نظر قرآن مجید مترف است:

فَلَوْلاَ کَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّهٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ إِلَّا قَلِیلاً مِمَّنْ أَنْجَیْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِیهِ وَکَانُوا مُجْرِمِینَ» (1)

پس چرا در میان امت هایی که پیش از شما بودند ، مصلحانی دلسوز نبودند که [ مردم را ] از فساد در زمین بازدارند ؟ مگر اندکی که [ به سبب بازداشتن مردم از فساد ] نجاتشان دادیم . و آنان که ستم کردند ، دنباله رو [ و دل بستۀ ] چیزی از نعمت و ثروت شدند [ که در آن به سرکشی و طغیان افتادند ] و آنان گنهکار بودند .

وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَهٍ کَانَتْ ظَالِمَهً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِینَ * فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِنْهَا یَرْکُضُونَ * لاَ تَرْکُضُوا وَارْجِعُوا إِلَی مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ * قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ * فَمَا زَالَتْ تِلْکَ دَعْوَاهُمْ حَتَّی جَعَلْنَاهُمْ حَصِیداً خَامِدِینَ» (2)

ص:134


1- (1) - هود (11) : 116. [1]
2- (2) - انبیاء (21) : 11 - 15. [2]

و چه بسیار از شهرهایی که [ اهلش ] ستمکار بودند ، درهم شکستیم ، و پس از آنان قومی دیگرپدید آوردیم . * پس هنگامی که عذاب ما را احساس کردند ، ناگهان از آن می گریختند . * [ از روی استهزا و تحقیر به آنان گفتند : ] فرار نکنید ، و به سوی زندگی مرفّهی که در آن نازپرورده [ و مغرور ] بودید و خانه هایتان بازگردید تا [ بار دیگر به وسیله تهیدستان و مستمندان ] از شما درخواست کمک شود [ و شما آنان را با کبر و نخوت برانید . ] * [ با دیدن عذاب فریاد برداشتند و ] گفتند : ای وای بر ما که ما قطعاً ستمکار بودیم ! * پس همواره سخنشان همین بود تا آن که آنان را ریشه کن و خاموش ساختیم .

14 - ستمگران در روز قیامت

ستمگران در روز قیامت از حضرت حق نجات از جهنّم می خواهند ولی به آنان پاسخ داده نمی شود:

وَأَنذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذَابُ فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَکَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَکُم مِن زَوَالٍ» (1)

و مردم را از روزی که عذاب به سویشان می آید ، هشدار ده . پس کسانی که ستم ورزیده اند ، می گویند : پروردگارا ! ما را تا [ سرآمدی نزدیک و ] مدتی کوتاه مهلت ده تا دعوتت را اجابت کنیم ، و از پیامبرانت پیروی نماییم . [ ولی به آنان گویند : ] شما نبودید که پیش از این سوگند یاد می کردید که هرگز برای شما زوال و فنایی نیست ؟ !

ص:135


1- (1) - ابراهیم (14) : 44. [1]

قَالُواْ رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَ کُنَّا قَوْمًا ضَالّینَ * رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَلِمُونَ * قَالَ اخْسَُواْ فِیهَا وَ لَاتُکَلِّمُونِ» (1)

می گویند : پروردگارا ! تیره بختی و شقاوت ما بر ما چیره شد ، و ما گروهی گمراه بودیم . * پروردگارا ! ما را از دوزخ بیرون آر ، پس اگر [ به بدی ها و گمراهی ها ] بازگشتیم ، بی تردید ستمکار خواهیم بود. * [ خدا ] می گوید :

[ ای سگان ! ] در دوزخ گم شوید و با من سخن مگویید !

15 - عذاب ستمکاران

ستمکاران در عذاب جهنّم؛ تخفیف ندارند:

أُوْلئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاهَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَهِ فَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنْصَرُونَ» (2)

اینان کسانی اند که زندگی [ زودگذر ] دنیا را به جای آخرت خریدند ؛ پس نه عذاب از آنان سبک شود و نه یاری شوند .

وَاِذا رَأَ الَّذینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَلا هُمْ یُنْظَرُونَ» (3)

و چون که ستمکاران عذاب را ببینند [ می یابند که هیچ راه گریزی از آن ندارند ] پس [ به کیفر ستمشان ] نه عذاب از آنان سبک می شود ، و نه مهلتشان دهند .

16 - تمسخر وحی

بازیچه گرفتن وحی و تمسخر به خبر انبیای الهی ظلم است:

ص:136


1- (1) - مؤمنون (23) : 106 - 108. [1]
2- (2) - بقره (2) : 86. [2]
3- (3) - نحل (16) : 85. [3]

مَا یَأْتِیهِم مِن ذِکْرٍ مِن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ * لاَهِیَهً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ» (1)

هیچ یادآوری و پند تازه ای از سوی پروردگارشان برای آنان نمی آید مگر آن که آن را می شنوند و در حالی که سرگرم بازی هستند [ آن را مسخره می کنند . ] * دل هایشان [به امور مادی ، خوشگذرانی و معصیت ] مشغول است ؛ و آنان که ستم پیشه اند رازگویی خود را پنهان داشتند [ و گفتند : ] آیا این پیامبر جز این است که بشری مانند شماست ؟ آیا شما با چشم باز وشناخت وآگاهی به سوی سِحر می روید؟ !

کلمۀ ذکر در آیۀ فوق اشاره به هر سخن بیدار کننده است و تعبیر به «مُحْدَث» (2) اشاره به این است که کتب آسمانی یکی پس از دیگری نازل می گردد و سوره های قرآن و آیات آن هر کدام محتوای تازه و نوی دارد که از طرق مختلف برای نفوذ در دل های غافلان وارد می شود، اما چه سود برای کسانی که همۀ اینها را به شوخی می گیرند.

گویا آنها از تازه ها وحشت دارند، با همان خرافات قدیمی که از نیاکان خود به ارث برده اند دل خوش کرده، گویی پیمان جاودانه بسته اند که با هر حقیقت تازه ای مخالفت کنند، در حالی که اساس قانون تکامل بر این است که هر روز انسان با مسائل تازه و نوینی مواجه می سازد.

باز برای تأکید بیشتر می گوید: آنها در حالی هستند که دل هایشان در لهو و بی خبری فرو رفته است؛ زیرا آنها از نظر ظاهر، همۀ مسائل جدی را لعب و بازی و شوخی می پندارند و از نظر باطن، گرفتار لهو و اشتغال فکر به مسائل بی ارزش و

ص:137


1- (1) - انبیاء (21) : 2 - 3. [1]
2- (2) - محدث: تازه و جدید.

غافل کننده هستند و طبیعی است چنین کسانی هرگز راه سعادت را نخواهند یافت.

بعد به گوشه ای از نقشه های شیطانی آنها اشاره کرده می فرماید:

این ستمگران گفتگوهای درگوشی خود را که برای توطئه انجام می دهند، پنهان می دارند و می گویند: این پیغمبر یک بشر عادی همچون شماست، حال که او یک بشر عادی بیش نیست لابد این کارهای خارق العادۀ او و نفوذ سخنش چیزی جز سحر نمی تواند باشد، آیا شما به سراغ سحر می روید با این که می بینید؟

17 - پشیمانی ظالم در قیامت

عذر ظالم در قیامت به هیچ عنوان پذیرفته نیست:

با بعثت صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و امامت دوازه امام و عقل و فطرت و وجدان و حکمت حکیمان و نصیحت ناصحان و عرفان عارفان که همه و همه در راه هدایت انسان قرار داده شده برای بشر در قیامت عذر قابل پذیرش وجود نخواهد داشت.

فَیَوْمَئِذٍ لایَنْفَعُ الَّذینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ» (1)

پس در آن روز کسانی که [ به آیات ما و پیامبران ] ستم کرده اند ، عذرخواهی شان به آنان سود نمی دهد ، و نه از آنان می خواهند که [ برای به دست آوردن خشنودی خدا ] عذرخواهی کنند .

یَوْمَ لایَنْفَعُ الظّالِمینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ» (2)

همان روزی که عذرخواهی ستمکاران سودشان ندهد و برای آنان لعنت خدا و سرای سخت و بدی است .

ص:138


1- (1) - روم (30) : 57. [1]
2- (2) - غافر (40) : 52. [2]
18 - خواسته های نابجا

تقاضای بی جا در حالی که از جانب حق همه چیز برای انسان فراهم است ظلم است:

وَجَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُری الَّتی بارَکْنا فیها قُریً ظاهِرَهً وَ قَدَّرْنا فیهَا السَّیْرَ سیرُوا فیها لَیالِیَ وَ ایّاماً آمِنینَ * فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ اسْفارِنا وَظَلَمُوا انْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ احادیثَ وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ انَّ فِی ذلِکَ لآیاتٍ لِکُلِّ صَبّارٍ شَکُورٍ» (1)

و میان مردم سبا و شهرهایی که در آنها برکت نهادیم ، آبادی های به هم پیوسته و نمایان قرار دادیم ، و سیر و سفر را در [ میان ] آنان متناسب و به اندازه مقرّر داشتیم ، [ و گفتیم : ] شب ها و روزها با امنیّت در آنها مسافرت کنید . * پس [ این مغرورشدگان به رفاه و خوشی و ناسپاسان در برابر نعمت ] گفتند : پروردگارا ! میان سفرهای ما ، دوری و فاصله انداز . [ این را درخواست کردند تا تهیدستان و پا برهنگان نتوانند در کنار آنان سفر کنند ] ، و [ این گونه آنان ] بر خودشان ستم کردند ، پس ما آنان را داستان هایی [ برای عبرت آیندگان ] قرار دادیم و جمعشان را به شدت متلاشی و تار و مار کردیم ، همانا در این [ سرگذشت ها ] برای هر صبرکنندۀ سپاس گزاری عبرت هاست.

در تفسیر نمونه شرح دو آیه بالا آمده است:

«سرزمین آنها را تا آن حد آباد کردیم که نه تنها شهرهایشان را غرق نعمت ساختیم بلکه میان آنها و سرزمین هایی را که برکت به آن داده بودیم شهرها و آبادی های آشکار قرار دادیم. در حقیقت در میان قوم سبا و سرزمین مبارک

ص:139


1- (1) - سبأ (34) : 18 - 19. [1]

آبادی های متّصل و زنجیره ای وجود داشت و فاصله این آبادی ها به اندازه ای کم بود که از هر یک دیگری را می دیدند.

این از نظر آبادی، ولی از آن جا که تنها عمران کافی نیست و شرط مهم و اساسی آن امنیّت است، اضافه می کند: ما در میان این آبادی ها فاصله های مناسب و نزدیک مقرّر کردیم و به آنها گفتیم: در میان این قریه ها؛ شب ها و روزها در این آبادی ها در امنیّت کامل مسافرت کنید.

به این ترتیب آبادی ها فواصل متناسب و حساب شده ای داشت و از نظر حملۀ وحوش و درندگان بیابان، یا سارقین وقطاع الطریق نیز در نهایت امنیّت بود، به گونه ای که مردم می توانستند بدون زاد و توشه و مرکب، بی آن که احتیاج به حرکت دسته جمعی و استفاده از افراد مسلح داشته باشند بدون هیچ خوف و ترس از جهت ناامنی راه یا کمبود آب و آذوقه به مسیر خود ادامه دهند.

مقدم داشتن لیالی بر ایام ممکن است از این جهت باشد که مهم وجود امنیّت در شب هاست، هم امنیّت از نظر دزدان راه و هم وحوش بیابان و گرنه تأمین امنیّت در روز آسانتر است.

ولی این مردم ناسپاس در برابر آن همه نعمت های بزرگ الهی که سرتاسر زندگی آنها را فرا گرفته بود، مانند بسیاری دیگر از اقوام متنعّم، گرفتار غرور و غفلت شدند، مستی و نعمت و کمی ظرفیت، آنها را بر آن داشت که راه ناسپاسی پیش گیرند، از مسیر حق منحرف شوند و به دستورهای الهی بی اعتنا گردند.

از جمله تقاضاهای جنون آمیز آنها این که از خداوند تقاضا کردند که در میان سفرهای آنها فاصله افکند، گفتند: میان سفرهای ما دوری افکن تا بینوایان نتوانند دوش به دوش اغنیا سفر کنند!!

منظورشان این بود که در میان این قریه های آباد فاصله ای بیفتد و بیابان های خشکی پیدا شود، به این جهت که اغنیا و ثروتمندان مایل نبودند افراد کم درآمد

ص:140

همانند آنها سفر کنند و به هر جا می خواهند بی زاد و توشه و مرکب بروند، گویی سفر از افتخارات آنها و نشانۀ قدرت و ثروت بود و می بایست این امتیاز و برتری همیشه برای آنان ثبت شود.

به هر حال آنان با این تقاضای بی جا به خودشان ستم کردند، آری، اگر فکر می کردند به دیگران ستم می کردند در اشتباه بودند، خنجری برداشته و سینۀ خود را می شکافتند و دود همۀ این آتش ها در چشم خودشان فرو رفت.

به دنبال این جمله که دربارۀ سرنوشت دردناک آنها بیان می کند می فرماید:

چنان آنها را مجازات کردیم و زندگانیشان را درهم پیچیدیم که آنها را سرگذشت و داستان برای دیگران قرار دادیم.

از آن همه زندگانی با رونق و تمدن درخشان و گسترده چیزی جز اخباری بر سر زبان ها و یادی در خاطره ها و سطوری بر صفحات تاریخ باقی نماند «و آنها را سخت متلاشی و پراکنده ساختیم». (1)به یقین در این سرگذشت آیات و نشانه های عبرتی برای صابران و شاکران است.

وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَی لَنْ نَصْبِرَ عَلَی طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَی بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَ لْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسْکَنَهُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ ذلِکَ بِأَ نَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِمَا عَصَوا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ» (2)

و [ یاد کنید ] هنگامی که گفتید : ای موسی ! ما هرگز بر یک نوع غذا صبر نمی کنیم ، پس از پروردگارت بخواه تا از آنچه زمین می رویاند از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیازش را برای ما آماده کند . [ موسی ] گفت : آیا شما

ص:141


1- (1) - تفسیر نمونه: 63/18 - 66، [1] ذیل آیۀ 18 - 19 سورۀ سبأ.
2- (2) - بقره (2) : 61. [2]

به جای غذای بهتر ، غذای پست تر را می خواهید ؟ ! [ اکنون که چنین درخواست ناروایی دارید ] به شهری فرود آیید که آنچه خواستید ، برای شما آماده است . و [ داغِ ] خواری و بیچارگی و نیاز بر آنان زده شد و سزاوار خشم خدا شدند ؛ این [ خواری و خشم ] به سبب آن بود که آنان همواره به آیات خدا کفر می ورزیدند و پیامبران را به ناحق می کشتند ؛ این [ کفرورزی و کشتن پیامبران ] به علت آن بود که [ از فرمانِ من ] سرپیچی نمودند و پیوسته [ از حدود حق ] تجاوز می کردند .

19 - عذاب ستمگر در قیامت

از ظالم و ستمگر در قیامت برای رفع عذاب چیزی نمی پذیرند:

وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَلَهْواً وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَذَکِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا کَسَبَتْ لَیْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِیٌّ وَلاَ شَفِیعٌ وَإِن تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لاَیُؤْخَذْ مِنْهَا أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِمَا کَسَبُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِن حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ» (1)

و کسانی که دینشان را بازی و سرگرمی گرفتند ، و زندگی دنیا آنان را فریفت ، و اگذار ؛ و [ مردم را ] با قرآن اندرز ده ؛ که مبادا کسی [ در روز قیامت ] به [ کیفر ] آنچه [ از گناهان ] مرتکب شده [ از رحمت و ثواب ] محروم ماند [ و به هلاکت سپرده شود ] ؛ و او را جز خدا سرپرست و یاور و شفیعی نباشد ؛ و اگر [ برای رهایی اش از عذاب ] هر گونه عوض و فدیه ای بدهد از او پذیرفته نشود . آنانند که به سبب آنچه [ از اعمال زشت ] مرتکب شده اند [ از رحمت و ثواب ] محروم مانده [ و به هلاکت سپرده شده ]اند . و

ص:142


1- (1) - انعام (6) : 70. [1]

به خاطر آن که همواره [ به آیات الهی ] کفر می ورزیدند برای آنان نوشابه ای از آب جوشان و عذابی دردناک است .

وَلَوْ انَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِی الْاَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَاَسَرُّوا النَّدامَهَ لَمّا رَاَوُا الْعَذابَ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ» (1)

اگر [ در قیامت ] برای هر کسی که ستم کرده همه ثروتی که در زمین است فراهم باشد ، یقیناً آن را برای بازخرید خود [ از عذاب جاودانه ] می پردازد ؛ و زمانی که عذاب را ببینند [ از شدت شرمساری ] پشیمانی و اندوه خود را پنهان می کنند ، ومیان آنان به عدالت و انصاف داوری می شود و مورد ستم قرار نخواهند گرفت .

وَلَوْ انَّ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ما فِی اْلاَرْضِ جَمیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ» (2)

و اگر برای کسانی که [ به آیات خدا ] ستم ورزیده اند ، همه آنچه در زمین است و مانندش با آن باشد ، بی تردید حاضرند آن را برای رهایی خود از عذاب سخت روز قیامت عوض دهند ، و از سوی خدا آنچه را که [ از عذاب های گوناگون ] نمی پنداشتند ، آشکار می شود .

20 - مظلومان در آخرت

خداوند مهربان به آنان که از طرف ستمکاران مورد ظلم واقع می شوند، در دنیا و آخرت عنایت خاص می نماید:

وَ الذَّینَ هاجَرُوا فِی اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَهً

ص:143


1- (1) - یونس (10) : 54. [1]
2- (2) - زمر (39) : 47. [2]

وَلَاَجْرُ الْآخِرَهِ اکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ * الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» (1)

و آنان که پس از ستم دیدنشان برای به دست آوردن خشنودی خدا هجرت کردند ، یقیناً آنان را در این دنیا در جایگاه و مکانی نیکو جای دهیم، و قطعاً پاداش آخرت بهتر و برتر است، اگر می دانستند [ که دارای چه کمّیّت و کیفیتی است . ] * همانان که [ در برابر مصایب ، وحوادث و آزار دیدن از دیگران ] صبر کردند و فقط بر پروردگارشان توکّل می کنند.

در تفسیر نمونه در ذیل این دو آیه آمده است:

«مقام مهاجران در اسلام مقام فوق العاده پر ارجی است، هم خود پیامبر و هم مسلمانان بعد، همگی برای آنها احترام خاصی قائل بودند، چرا که آنها به تمام زندگی خویش برای گسترش دعوت اسلام پشت پا زدند، بعضی جان خود را به خطر انداختند و بعضی از همۀ اموال خود چشم پوشیدند و جالب این که خود را در این معامله نیز برنده می دانستند.

اگر فداکاری آن مهاجران در آن روزها نبود، محیط خفقان بار مکه و عناصر شیطانی که بر آن حکومت می کردند هرگز اجازه نمی داد صدای اسلام به گوش کسی برسد و این صدا را برای همیشه در گلوی مؤمنان خفه می کردند، اما آنها با این جهش حساب شده نه تنها مکه را زیر سیطرۀ خود درآورند، بلکه صدای اسلام را به گوش جهانیان رساندند و این سنّتی است برای همه مسلمانان در چنین شرایطی و در همه تاریخ.

تعبیر به هاجَرُوا فِی اللّهِ که حتی کلمۀ «سبیل» هم در آن ذکر نشده اشاره به نهایت اخلاص این مهاجران است که تنها برای خدا و در مسیر الله و به خاطر

ص:144


1- (1) - نحل (16) : 41 - 42. [1]

رضای او و حمایت و دفاع از آیینش دست به چنین هجرتی زدند نه برای نجات جان خود و یا استفادۀ مادی دیگر.

جملۀ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا نشان می دهد که نباید فوراً میدان را خالی کرده بلکه باید تا آن جا که ممکن است ایستاد و تحمّل نمود، اما هنگامی که تحمل آزار دشمن جز جرأت و جسارت و تضعیف مؤمنان ثمری نداشته باشد در این جا باید دست به هجرت زد، تا با کسب قدرت بیشتر و فراهم ساختن سنگرهای محکم تر، جهاد در تمام زمینه ها از موضع بهتری تعقیب شود و به پیروزی طرفداران حق در زمینه های نظامی و فرهنگی و تبلیغاتی منتهی گردد.

جملۀ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فی الدُّنْیا حَسَنَهً نشان می دهد که مهاجران راستین اگر چه در آغاز کار، امکانات مادی خود را از دست می دهند ولی سرانجام حتی از نظر زندگی دنیا پیروزی با آنهاست.

چرا انسان زیر فشار ضربات دشمن بماند و ذلیلانه بمیرد، چرا با شجاعت مهاجرت نکند و از موضع تازه ای به مبارزه برنخیزد تا حق خویش را بگیرد؟

انتخاب دو صف صبر و توکّل برای مهاجران دلیلش روشن است؛ زیرا در چنین حوادث سخت و طاقت فرسا که در زندگی انسان پیش می آید در درجۀ اول شکیبایی و صبر و استقامت لازم است، استقامتی به عظمت حادثه و یا برتر و بیشتر، سپس توکّل و اعتماد بر خدا و اصولاً اگر انسان در این گونه حوادث تکیه گاه محکم و مطمئن معنوی نداشته باشد، صبر و استقامت برای او ممکن نیست.

بعضی گفته اند: انتخاب صبر به خاطر این است که در آغاز این مسیر به سوی اللّه شکیبایی و استقامت در برابر خواسته های نفس لازم است و انتخاب توکّل به خاطر این است که پایان این مسیر به انقطاع و بریدن از هر چه غیر خدا است و پیوستن به او می انجامد بنابراین صف اوّل آغاز راه است و دوم پایان آن.

و به هر حال هجرت بیرون، بدون هجرات درونی ممکن نیست، انسان، نخست

ص:145

باید از علایق پست مادی درونی ببرد و به سوی فضایل اخلاقی هجرت کند تا بتواند در بیرون دست به چنین هجرتی بزند و از دارالکفر با پشت پا زدن به همه چیز به دار الایمان منتقل گردد.» (1)اُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِاَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ انَّ اللّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ» (2)

به کسانی که [ ستمکارانه ] مورد جنگ و هجوم قرار می گیرند ، چون به آنان ستم شده اذن جنگ داده شده ، مسلّماً خدا بر یاری دادن آنان تواناست .

21 - حسرت ظالمان در دنیا و آخرت

ستمگران و ظالمان در دنیا و آخرت بر اثر اعمال ناشایسته و اخلاق سوء دچار حسرت و اندوه می شوند، حسرت و اندوهی که دائمی و همیشگی است و علاجی ندارد:

اِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ امْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللّهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَهً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَالَّذینَ کَفَرُوا الی جهنّم یُحْشَرُونَ» (3)

مسلماً کسانی که کافرند ، اموالشان را هزینه می کنند تا مردم را از راه خدا بازدارند ، و به زودی همۀ اموالشان را [ برای جلوگیری از گسترش اسلام ] خرج می کنند ؛ سپس [ این عمل ] برای آنان مایۀ حسرت و ندامت می شود [ زیرا خواهند دید که ثروتشان را از دست داده اند و اسلام هم گسترش یافته ] و آن گاه مغلوب می شوند ، و آنان که کافرند به سوی دوزخ گردآوری خواهند شد .

ص:146


1- (1) - تفسیر نمونه: 237/11 - 239، [1] ذیل آیۀ 41 - 42 سورۀ نحل.
2- (2) - حج (22) : 39. [2]
3- (3) - انفال (8) : 36. [3]

وَ انْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِ اذْ قُضِیَ الْاَمْرُ وَ هُمْ فی غَفْلَهٍ وَ هُمْ لایُؤْمِنُونَ» (1)

و آنان را از روز حسرت - آنگاه که کار از کار بگذرد - بترسان ، در حالی که آنان در بی خبری [ شدیدی ] هستند و ایمان نمی آورند .

وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّهً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ» (2)

و آنان که [ به جای خدا از پیشوایان شرک و کفر ] پیروی کردند ، گویند : کاش برای ما بازگشتی [ به دنیا ] بود تا ما هم از آنان بیزاری می جستیم ، همان گونه که آنان از ما بیزاری جستند . خدا این گونه اعمالشان را که برای آنان مایۀ اندوه و دریغ است ، به آنان نشان می دهد و اینان هرگز از آتش بیرون آمدنی نیستند .

22 - ولایت کفار

انتخاب کفّار به ولایت و سرپرستی و سردمداری ظلم است:

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا آبائَکُمْ وَ اخْوانَکُمْ اوْلِیاءَ انِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْإِیْمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَاُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ» (3)

ای اهل ایمان ! اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دهند ، آنان را دوستان و سرپرستان خود مگیرید ؛ و کسانی از شما که آنان را دوست و سرپرست خود گیرند ، هم اینانند که ستمکارند .

ص:147


1- (1) - مریم (19) : 39. [1]
2- (2) بقره (2) : 167. [2]
3- (3) - توبه (9) : 23. [3]

وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوَاءً فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیَاءَ حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم وَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیّاً وَلاَ نَصِیراً» (1)

آنان دوست دارند همان گونه که خود کافر شده اند ، شما هم کافر شوید ، تا [ در کفر و ضلالت ] با هم برابر و یکسان باشید . بنابراین از آنان دوستانی انتخاب نکنید تا آن که در راه خدا [ برای پذیرش دین ] هجرت کنند ؛ پس اگر [ از هجرت ] روی برتافتند [ و به خیانت و جنایتشان بر ضد شما ادامه دادند ] آنان را هر کجایافتید بگیرید و بکشید ، و از آنان یار و یاوری نگیرید .

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِ الْمَوَدَّهِ وَقَدْ کَفَرُوْا بِمَا جَاءَکُم مِنَ الْحَقِّ» (2)

ای اهل ایمان ! دشمنان من و دشمنان خودتان را دوستان خود مگیرید ، شما با آنان اظهار دوستی می کنید ، در حالی که آنان به طور یقین به آنچه از حق برای شما آمده کافرند.

23 - رستگار نشدن ستمکاران

ستمکاران و ظالمان در صورت ادامۀ ظلم تا لحظه مرگ از فلاح و پیروزی و نجات و سعادت برای ابد محرومند:

قُلْ یَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَی مَکَانَتِکُمْ إِنِّی عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَهُ الدّارِ إنَّهُ لَایُفْلِحُ الظّالِمُونَ» (3)

بگو : ای قوم ! تا جایی که در قدرت شماست [ برای مبارزه با من و آیینم ] بکوشید ، من هم [ در انجام دادن وظایفم ] می کوشم ، سپس خواهید دانست

ص:148


1- (1) - نساء (4) : 89. [1]
2- (2) - ممتحنه (60) : 1. [2]
3- (3) - انعام (6) : 135. [3]

که سرانجام خوش و نیکوی سرای آخرت برای کیست ؟ قطعاً ستمکاران رستگار نمی شوند .

وَ قالَ مُوسی رَبّی اعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدی مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَهُ الدّارِ انَّهُ لایُفْلِحُ الظّالِمُونَ» (1)

و موسی گفت : پروردگارم به کسی که از نزد او هدایت آورده و به کسی که سرانجام نیک برای اوست داناتر است ؛ بی تردید ستمکاران پیروز نمی شوند .

24 - ستمکاران در گمراهی

ستمکاران در گمراهی آشکارند:

هذا خَلْقُ اللّهِ فَاَرُونی ماذا خَلَقَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظّالِمُونَ فی ضَلالٍ مُبینٍ» (2)

این است آفرینش خدا . پس به من نشان دهید آنها که غیر اویند [ و شما به عنوان معبود برگزیده اید ] چه چیزی آفریده اند ؟ [ آنها چیزی نیافریده اند ] بلکه ستمکاران در گمراهی آشکاری هستند .

اَسْمِعْ بِهِمْ وَ ابْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا لکِنِ الظّالِمُونَ الْیَوْمَ فی ضَلالٍ مُبینٍ» (3)

آنان روزی که به سوی ما می آیند [ نسبت به حقایق ] چه شنوا و چه بینا می شوند ، ولی امروز ستمکاران در گمراهی آشکارند .

ص:149


1- (1) - قصص (28) : 37. [1]
2- (2) - لقمان (31) : 11. [2]
3- (3) - مریم (19) : 38. [3]
25 - یاور نداشتن ستمکاران در قیامت

ستمکاران در روز قیامت که تمام مردم نیاز به یار و یاور دارند، هیچ گونه پشتیبان و یاوری ندارند:

رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلْظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ» (1)

پروردگارا ! بی تردید هر که را تو در آتش در آوری ، قطعاً خوار و رسوایش کرده ای ، و برای ستمکاران هیج یاری وجود ندارد .

وَ انْذِرْهُمْ یَوْمَ الْأزِفَهِ اذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمینَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ وَلا شَفیعٍ یُطاعُ» (2)

و آنان را از روز نزدیک بیم ده ، آنگاه که [ از شدت ترس ] جان ها به گلوگاه رسد ، در حالی که همۀ وجودشان پر از غم و اندوه است . برای ستمکاران هیچ دوست مهربانی و شفیعی که شفاعتش پذیرفته شود ، وجود ندارد !

26 - احتجاج ملائکه با ستمکاران

ملائکه با ستمکاران به وقت مرگ احتجاج می کنند و ستمگران در این احتجاج و گفتگو محکوم می شوند:

إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فیهَا فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جهنّم وَسَاءَتْ مَصِیراً» (3)

قطعاً کسانی که [ با ترک هجرت از دیار کفر ، و ماندن زیر سلطۀ کافران و

ص:150


1- (1) - آل عمران (3) : 192. [1]
2- (2) - غافر (40) : 18. [2]
3- (3) - نساء (4) : 97. [3]

مشرکان ] بر خویش ستم کردند [ هنگامی که ] فرشتگانْ آنان را قبض روح می کنند ، به آنان می گویند : [ از نظر دین داری و زندگی ] در چه حالی بودید ؟ می گویند : ما در زمین ، مستضعف بودیم . فرشتگان می گویند : آیا زمین خدا وسیع و پهناور نبود تا در آن [ از محیط شرک به دیار ایمان ] مهاجرت کنید ؟ ! پس جایگاهشان دوزخ است و آن بد بازگشت گاهی است .

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَهُ ظَالِمِی أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَی إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ * فَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جهنّم خَالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ» (1)

همانان که فرشتگان جانشان را در حالی که ستمکار بر خود بوده اند ، می گیرند ؛ پس [ در آن موقعیت ] از در تسلیم در آیند [ و گویند : ] ما هیچ کار بدی انجام نمی دادیم . [ به آنان گویند : یقیناً انجام می دادید] ومسلماً خدا به آنچه همواره انجام می دادید ، داناست . * بنابراین از درهای دوزخ وارد شوید در حالی که در آن جاودانه اید ؛ و بد جایی است جایگاه مستکبران .

27 - ستمکاران و فرار از مرگ

ستمکاران و ظالمان از مرگ فراری و ترسان هستند:

قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ ا لْآخِرَهُ عِنْدَ اللّهِ خَالِصَهً مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ * وَلَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ» (2)

بگو : اگر [ آن گونه که می پندارید ] سرای آخرت [ با همۀ نعمت هایش ] نزد

ص:151


1- (1) - نحل (16) : 28 - 29. [1]
2- (2) - بقره (2) : 94 - 95. [2]

خدا ویژۀ شماست نه مردم دیگر ، پس چنانچه راستگویید مرگ را آرزو کنید .

* و آنان هرگز مرگ را به سبب گناهانی که مرتکب شده اند ، آرزو نمی کنند ؛ و خدا به ستمکاران داناست.

قُل یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ * وَلاَ یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ» (1)

بگو : ای یهودیان ! اگر گمان می کنید که فقط شما دوستان خدایید نه مردم دیگر ، پس آرزوی مرگ کنید اگر راستگویید [ چون دوستان خدا برای رسیدن به لقای او مشتاق مرگ هستند . ] * ولی آنان به سبب گناهانی که مرتکب شده اند هرگز آروزی مرگ نمی کنند ، و خدا به ستمکاران داناست .

28 - محرومیت از هدایت الهی

ظالم تا در ظلمت کفر و عناد و فساد است از هدایت الهی محروم است:

أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (2)

آیا [ با دیدۀ عبرت ] ننگریستی به کسی که چون خدا او را پادشاهی داده بود [ از روی کبر و غرور ] با ابراهیم دربارۀ پروردگارش به مجادله و ستیز و گفتگوی بی منطق پرداخت ؟ ! هنگامی که ابراهیم گفت : پروردگارم کسی

ص:152


1- (1) - جمعه (62) : 6 - 7. [1]
2- (2) - بقره (2) : 258. [2]

است که زنده می کند و می میراند [ او ] گفت : من هم زنده می کنم و می میرانم . [ و برای مشتبه کردن کار بر مردم ، دستور داد دو زندانی محکوم را حاضر کردند ، یکی را آزاد و دیگری را کشت . ] ابراهیم [ برای بستن راه مغالطه و تزویر به روی دشمن ] گفت : مسلماً خدا خورشید را از مشرق بیرون می آورد ، تو آن را از مغرب برآور ! پس آن که کافر شده بود ، متحیر و مبهوت شد . و خدا گروه ستم گر را [ به خاطر تجاوز ، ستم ، پافشاری بر عناد و لجاجشان ] هدایت نمی کند .

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللّهَ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (1)

پس ستمکارتر از کسی که به خدا دروغ بندد تا مردم را از روی نادانی و جهالت گمراه کند ، کیست ؟ ! مسلّماً خدا گروه ستمکاران را هدایت نمی کند .

29 - لعنت ستمگران

ستمگران مورد لعنت خداوند و ملائکه و تمام مردم می باشند:

کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ * أُولئِکَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَهَ اللّهِ وَالمَلاَئِکَهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ» (2)

چگونه خدا گروهی را هدایت کند که بعد از آن که ایمان آوردند ، و به حقّانیّت رسول اسلام شهادت دادند ، و دلایل روشن و آشکار برای آنان آمد ، کافر شدند ؟ و خدا گروه ستمکاران را هدایت نمی کند . * اینان کیفرشان این است

ص:153


1- (1) - انعام (6) : 144. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 86 - 87. [2]

که لعنت خدا و فرشتگان و همۀ مردم بر آنان است .

وَمَنْ اظْلَمُ مِمَّنِ افْتری عَلَی اللّهِ کَذِباً اولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلی رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الْاَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلی رَبِّهِمْ الا لَعْنَهُ اللّهِ عَلَی الظّالِمینَ» (1)

و ستمکارتر از کسانی که به خدا دروغ بندند چه کسی است؟ اینان [ در قیامت ] بر پروردگارشان عرضه خواهند شد ، وگواهان [ اعمال ] می گویند :

اینان کسانی هستند که بر پروردگارشان دروغ بستند ؛ آگاه باشید ! لعنت خدا بر ستمکاران باد .

30 - کناره گیری از ستمگران

یکی از دعاهای اهل ایمان به پیشگاه حضرت حق این است که آنان را از قرار گرفتن با ستمکاران حفظ کند:

وَ اذا صُرِفَتْ ابْصارُهُمْ تِلْقاءَ اصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لاتَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ» (2)

و چون بهشتیان ، چشمانشان ناخواسته به سوی دوزخیان گردانده شود ، گویند : پروردگارا ! ما را با گروه ستمکاران قرار مده .

رَبِّ فَلا تَجْعَلْنی فِی الْقَوْمِ الظّالِمینَ» (3)

پس پروردگارا ! مرا در میان گروه ستمکاران قرار مده [ و با آنان قرین عذاب مکن . ]

ص:154


1- (1) - هود (11) : 18. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 47. [2]
3- (3) - مؤمنون (23) : 94. [3]
31 - ستمکار و مؤمن در قیامت

ستمکار و مؤمن در پیشگاه خداوند مساوی نیستند:

اَجَعَلْتُمْ سِقایَهَ الْحاجِّ وَ عِمارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فی سَبیلِ اللّهِ لایَسْتَوُونَ عِنْدَ اللّهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ» (1)

آیا آب دادن به حاجیان و آباد کردن مسجدالحرام را مانند [ عمل ] کسی قرار داده اید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است ؟ ! [ این دو ] نزد خدا برابر و یکسان نیستند و خدا گروه ستمکاران را هدایت نمی کند .

اَفَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لایَسْتَوُونَ» (2)

با این حال آیا کسانی که مؤمن اند مانند کسانی هستند که فاسق اند ؟ [ نه هرگز این دو گروه ] مساوی و یکسان نیستند .

32 - جاسوسی و ظلم

32 - جاسوسی علیه مردم مسلمان خیانت و از مصادیق بارز ظلم و ستم است:

لَوْ خَرَجُوا فیکُمْ مازادُوکُمْ الّا خَبالاً وَلَاَوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَهَ وَ فیکُمْ سَمّاعُونَ لَهُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِالظّالِمینَ» (3)

اگر [ هم ] با شما بیرون می آمدند ، جز شرّ و فساد به شما نمی افزودند و مسلّماً خود را برای سخن چینی [ و نمّامی ] در میان شما قرار می دادند تا [ برای از

ص:155


1- (1) - توبه (9) : 19. [1]
2- (2) - سجده (32) : 18. [2]
3- (3) - توبه (9) : 47. [3]

هم گسستن شیرازۀ سپاه اسلام ] فتنه جویی کنند و در میان شما جاسوسانی برای آنان هستند [ که به نفعشان خبرچینی می کنند ] ؛ و خدا به ستمکاران داناست .

شرکت نکردن افراد تاریک دل در میدان جهاد نه تنها جای تأسّف نیست، بلکه شاید جای خوشحالی باشد؛ زیرا آنها نه فقط مشکلی را نمی گشایند، بلکه با آن روح نفاق و بی ایمانی و انحراف اخلاقی سرچشمۀ مشکلات تازه ای خواهند شد.

آیۀ شریفه در حقیقت به مسلمانان یک درس بزرگ می دهد که هیچ گاه در فکر افزودن سیاهی لشگر و تعداد نباشند، بلکه به فکر این باشند که افراد مخلص و با ایمان انتخاب کنند هر چند نفراتشان کم باشد، این درسی بود برای دیروز مسلمانان و برای امروز و فردای آنان.

اگر آنها همراه شما به سوی میدان جهاد حرکت می کردند نخستین اثر شومشان این بود که چیزی جز تردید و اضطراب بر شما نمی افزودند.

به علاوه آنها با سرعت کوشش می کنند در میان نفرات لشگر نفوذ کنند و به ایجاد نفاق و تفرقه و از هم گسستن پیوندهای اتحاد بپردازند.

در میان شما پاره ای از افراد هستند که برای گروه منافقان جاسوسی می کنند و فیکُمْ سَمّاعُونَ لَهُمْ.

خداوند همۀ ستمگران را می شناسد، آنها که آشکارا و آنها که پنهانی ستم به خویش یا جامعه می کنند از دیدگاه علم او مخفی نیستند.

33 - ستمگران مبغوض خدا

ستمگران مورد محبت خدا نیستند:

وَ جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ اصْلَحَ فَاَجْرُهُ عَلَی اللّهِ انَّهُ لا یُحِبُّ

ص:156

الظّالِمینَ» (1)

پاداش بدی [ چون قتل و زخم زدن و اتلاف مال ] مانند همان بدی است ؛ ولی هر که بگذرد و [ میان خود و طرف مقابلش را ] اصلاح نماید . پاداشش بر عهدۀ خداست ؛ یقیناً خدا ستمکاران را دوست ندارد .

وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ» (2)

و اما کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند ، خدا پاداششان را به طور کامل می دهد ؛ و خدا ستمکاران را [ که به دین کافر شدند ، یا از دین فقط به اسم آن قناعت کردند ] دوست ندارد .

34 - ستمکارترین مردم

ستمکارترین مردم کیانند؟:

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَی فِی خَرَابِهَا أُولئِکَ مَا کَانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی ا لْآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (3)

و چه کسانی ستمکارتر از کسانی می باشند که از بردن نام خدا در مساجد خدا جلوگیری کردند ، و در خرابی آنها کوشیدند ؟ آنان را شایسته نیست که در آن [ مراکز عبادت ] درآیند ، جز در حال ترس [ از عدالت و انتقام خدا ] . برای آنان در دنیا خواری و زبونی است و در آخرت عذابی بزرگ است .

ص:157


1- (1) - شوری (42) : 40. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 57. [2]
3- (3) - بقره (2) : 114. [3]

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَهً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (1)

وستمکارتر از کسی که شهادتی را که از خدا نزد اوست پنهان کند ، کیست ؟ وخدا از آنچه انجام می دهید ، بی خبر نیست .

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لاَیُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» (2)

ستمکارتر از کسی که بر خدا دروغ بسته ، یا آیات او را تکذیب کرده ، کیست ؟ یقیناً ستمکاران ، رستگار نخواهند بود .

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللّهَ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (3)

پس ستمکارتر از کسی که به خدا دروغ بندد تا مردم را از روی نادانی و جهالت گمراه کند ، کیست ؟ ! مسلّماً خدا گروه ستمکاران را هدایت نمی کند .

فَمَنْ اظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللّهِ کَذِباً اوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ انَّهُ لایُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ» (4)

پس ستمکارتر از کسی که بر خدا دروغ بندد یا آیاتش را تکذیب کند ، کیست ؟ یقیناً گنهکاران ، رستگار نخواهند شد .

35 - رفیق گمراه کننده

انتخاب رفیق گمراه کننده ظلم است:

ص:158


1- (1) - بقره (2) : 140. [1]
2- (2) - انعام (6) : 21. [2]
3- (3) - انعام (6) : 144. [3]
4- (4) - یونس (10) : 17. [4]

وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ یَالَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً * یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِیلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولاً» (1)

و روزی که ستمکار ، دو دست خود را [ از شدت اندوه و حسرت به دندان ] می گزد [ و ] می گوید : ای کاش همراه این پیامبر راهی به سوی حق برمی گرفتم ، * ای وای ، کاش من فلانی را [ که سبب بدبختی من شد ] به دوستی نمی گرفتم ، * بی تردید مرا از قرآن پس از آن که برایم آمد گمراه کرد . و شیطان همواره انسان را [ پس از گمراه کردنش تنها و غریب در وادی هلاکت ] وامی گذارد .

در شأن نزول آیات بالا در تفسیر نمونه آمده است که:

«در عصر رسول خدا دو نفر دوست در میان مشرکان به نام عقبه و ابیّ بودند، هر زمان عقبه از سفر می آمد غذایی ترتیب می داد و اشراف قومش را دعوت می کرد و در عین حال دوست می داشت به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله برسد هر چند اسلام را نپذیرفته بود.

روزی از سفر آمد و طبق معمول ترتیب غذا داد و دوستان را دعوت کرد، در ضمن از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز دعوت نمود.

هنگامی که سفره را گستردند و غذا حاضر شد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من از این سفره غذا نمی خورم تا شهادت به وحدانیّت خدا و رسالت من دهی، عقبه شهادتین بر زبان جاری کرد.

این خبر به گوش رفیقش ابیّ رسید، گفت: ای عقبه از آیینت منحرف شدی؟ او گفت: نه به خدا قسم من منحرف نشدم، اما مردی بر من وارد شد که حاضر نبود از

ص:159


1- (1) - فرقان (25) : 27 - 29. [1]

غذایم بخورد جز این که شهادتین بگویم، من از این شرم داشتم که او از سر سفرۀ من برخیزد بی آن که غذا خورده باشد لذا شهادت دادم.

ابی گفت: من هرگز از تو راضی نمی شوم مگر این که در برابر او بایستی و سخت توهین کنی! عقبه این کار را کرد و مرتدّ شد و سرانجام در جنگ بدر در صف کفار به قتل رسید و رفیقش ابیّ نیز در روز جنگ احد کشته شد.

آیات فوق سرنوشت مردی را که در این جهان به انتخاب دوست گمراه و گمراه کننده دست می زند و به گمراهی کشیده می شود شرح داد.» (1)

36 - یار مظلومان

خداوند یار مظلومان و ستمدیدگان است:

وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنصُوراً» (2)

و کسی را که خدا کشتنش را حرام کرده [ و به جانش حرمت نهاده ] جز به حق نکشید ، و هر کس مظلوم [ و به ناحق ] کشته شود ، برای وارثش تسلّطی بر قاتل [ جهت خونخواهی ، دیه و عفو ] قرار داده ایم ، پس وارث مقتول نباید در کشتن زیاده روی کند ؛ زیرا او [ با قوانین صحیح و درستی چون دیه و قصاص ] مورد حمایت قرار گرفته است .

ظلم در روایات

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

ص:160


1- (1) - تفسیر نمونه: 68/15 - 69، [1] ذیل آیۀ 27 - 29 سورۀ فرقان.
2- (2) - اسراء (17) : 33. [2]

لَمّا حَضَرَتْ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیه السلام الْوَفاهُ ضَمَّنی الی صَدْرِهِ ثُمَّ قالَ: یا بُنَیَّ اوصِیکَ بِما اوْصانِی بِهِ ابِی علیه السلام حینَ حَضَرَتْهُ الْوَفاهُ، وَ بِما ذَکَرَ انَّ اباهُ اوْصاهُ بِهِ فَقالَ: یا بُنَیَّ ایّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لایَجِدُ عَلَیْکَ ناصِراً الاَّ اللّهَ. (1)

چون وقت وفات امام سجّاد علیه السلام رسید مرا به سینه گرفت، سپس فرمود: ای پسرم! تو را به آنچه پدرم به وقت وفاتش به من وصیت کرد سفارش می کنم، سپس یادآور شد که پدرش به او وصیت فرمود: ای پسرم! بر حذر باش از ستم به کسی که بر تو یاری جز خدا ندارد.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

مَنْ خافَ رَبَّهُ کَفَّ ظُلْمَهُ. (2)

هر که از خدا بترسد؛ جلوی ستم خود را بر مردم می گیرد.

و نیز فرمود:

بِئْسَ الزّادُ الَی الْمَعادِ الْعُدْوانُ عَلَی الْعِبادِ. (3)

ستم بر بندگان خدا، چه توشۀ بدی برای معاد است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ: یا بُنَیَّ لِلظّالِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: یَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِیَهِ، وَ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَهِ، وَ یُعِینُ الظَّلَمَهَ. (4)

لقمان به فرزندانش گفت: برای ستمکار سه علامت است: به بالاتر از خودش با نافرمانی ستم می کند و به پائین تر از خودش با زورگوئی و غلبه و به

ص:161


1- (1) - بحار الأنوار: 308/72، باب 79، حدیث 1؛ [1]مجموعه ورّام: 163/2. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 309/72، باب 79، حدیث 3؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 322، حدیث 8. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 309/72، باب 79، حدیث 4؛ [5]مستدرک الوسائل: 97/12، باب 77، حدیث 13623. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 310/72، باب 79، حدیث 8؛ [7] الخصال: 121/1، حدیث 113.

ستمکاران کمک می دهد.

امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت می کند که امیر المؤمنین علیه السلام پیوسته می فرمود:

اَلْعامِلُ بِالظُّلْمِ، وَ الْمُعینُ عَلَیْهِ، وَ الرّاضی بِهِ شُرَکاءُ ثَلاثَهٌ. (1)

ستمگر و کمک کار به او و راضی از عمل ظالم سه شریک در گناهند.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

لظُّلْمُ فِی الدُّنْیا هُوَ الظُّلُماتُ فِی اْلآخِرَهِ. (2)

ستم در دنیا نتیجه اش تاریکی ها در آخرت است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ اکَلَ مِنْ مالِ اخیهِ ظُلْماً وَ لَمْ یَرُدَّهُ عَلَیْهِ اکَلَ جَذْوَهً مِنَ النّارِ یَوْمَ الْقِیامَهِ. (3)

هر کس از مال برادر دینی خود، به ستم و ظلم بخورد و آن را به صاحبش برنگرداند، در قیامت آتش سرخ شده خواهد خورد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

یا یُونُسُ مَنْ حَبَسَ حَقَّ الْمُؤْمِنِ اقامَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ خَمْسَمِأَهِ عامٍ عَلی رِجْلَیْهِ حَتّی یَسیلَ مِنْ عَرَقِهِ اوْدِیَهٌ وَیُنادِی مُنادٍ مِنْ عِنْدِ اللّهِ: هذَا الظّالِمُ الَّذی حَبَسَ عَنِ اللّهِ حَقَّهُ. قالَ: فَیُوَبَّخُ ارْبَعینَ یَوْماً ثُمَّ یُؤْمَرُ بِهِ الَی

ص:162


1- (1) - بحار الأنوار: 312/72، باب 79، حدیث 16؛ [1] الخصال: 107/1؛ حدیث 72.
2- (2) - بحار الأنوار: 312/72، باب 79، حدیث 18؛ [2]وسائل الشیعه: 49/16، باب 77، حدیث 20949. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 313/72، باب 79، حدیث 24؛ [4]وسائل الشیعه: 53/16، باب 78، حدیث 20960. [5]

النّارِ. (1)

ای یونس! هر کس حق مؤمنی را حبس کند خداوند در قیامت پانصد سال او را در روی دو پایش نگاه می دارد در حدی که رودها از عرق از او جاری شود و ندا دهنده ای از جانب خداوند ندا می دهد: این است ستمگری که حقش از جانب خدا حبس شده، سپس فرمود: او را چهل روز سرزنش می کنند، آنگاه امر می شود که به آتش واردش کنند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَیُّما مُؤْمِنٍ حَبَسَ مُؤْمِناً عَنْ مالِهِ وَ هُوَ یَحْتاجُ الَیْهِ لَمْ یَذُقْ وَ اللّهِ مِنْ طَعامِ الْجَنَّهِ وَلا یَشْرَبُ مِنَ الرَّحیقِ الْمَخْتُومِ. (2)

هر مؤمنی مؤمن دیگر را از مالش منع کند، در حالی که به آن محتاج است، به خدا قسم از غذای بهشت نچشد و از بادۀ ناب و پاکیزه بسته شده نیاشامد.

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اَفْضَلُ الْجِهادِ مَنْ اصْبَحَ لایَهُمُّ بِظُلْمِ احَدٍ. (3)

برترین جهاد انسان صبح کردن اوست در حالی که قصد ستم به کسی از مردم را نداشته باشد.

حضرت رضا علیه السلام از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اِیّاکُمْ وَ الظُّلْمَ فَاِنَّهُ یُخْرِبُ قُلُوبَکُمْ. (4)

ص:163


1- (1) - الکافی: 367/2، حدیث 2؛ [1]المحاسن: 100/1، باب 33، حدیث 72؛ [2]ثواب الاعمال: 240. [3]
2- (2) - بحار الأنوار: 314/72، باب 79، حدیث 31؛ [4]المحاسن: 100/1، باب 33، ذیل حدیث 72. [5]
3- (3) - بحار الأنوار: 314/72، باب 79، حدیث 32؛ المحاسن: 292/1، باب 47، حدیث 449. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 315/72، باب 79، حدیث 34؛ [7]مستدرک الوسائل: 103/12، باب 77، حدیث 13635. [8]

از ظلم و ستم بپرهیزید که این عمل دل ها را ویران می کند.

امام باقر علیه السلام فرمود: رسول خدا در سخنرانی خود می فرمودند:

سِبابُ الْمُؤْمِنِ فِسْقٌ، وَ قِتالُهُ کُفْرٌ، وَ اکْلُ لَحْمِهِ مَعْصِیَهُ اللّهِ، و حُرْمَهُ مالِهِ کَحُرْمَهِ دَمِهِ. (1)

ناسزا گفتن به مؤمن فسق و جنگ با او کفر و غیبت او معصیت خدا و احترام مالش همچون احترام خون اوست.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

مَنْ ظَلَمَکَ فَقَدْ نَفَعَکَ وَ اضَرَّ بِنَفْسِهِ. (2)

آن کس که به تو ستم می کند به حقیقت که به تو سود می رساند و به خود ضرر می زند.

پیرمردی از قبیلۀ نخع گفت: به حضرت باقر علیه السلام عرضه داشتم:

اِنّی لَمْ ازَلْ والِیاً مُنْذُ زَمَنِ الْحَجّاجِ الی یَوْمِی هذا فَهَلْ لِی مِنْ تَوْبَهٍ؟ قالَ:

فَسَکَتَ ثُمَّ اعَدْتُ عَلَیْهِ، فَقالَ: لا، حَتّی تُؤَدِّی الَی کُلِّ ذی حَقٍّ حَقَّهُ. (3)

من به طور دائم تا امروز از طرف حجاج بن یوسف ثَقَفی آن ستمکار بی بدیل فرماندار بودم، آیا برای من از این عمل توبه ای هست؟ می گوید امام باقر در جوابم سکوت کرد، دوباره سؤالم را تکرار کردم حضرت فرمود: نه، مگر این که حق هر صاحب حقی که در ایام حکومتت از بین رفته به او باز گردانی.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ ظَلَمَ مَظْلِمَهً اخِذَ بِها فی نَفْسِهِ اوْ فی مالِهِ اوْ فی وُلْدِهِ. (4)

ص:164


1- (1) - بحار الأنوار: 320/72، باب 79، حدیث 46؛ [1] من لایحضره الفقیه: 569/3، حدیث 4946.
2- (2) - بحار الأنوار: 320/72، باب 79، ذیل حدیث 48؛ [2] الدّعوات، راوندی: 293، حدیث 45.
3- (3) - بحار الأنوار: 329/72، باب 79، حدیث 59؛ [3]وسائل الشیعه: 52/16، باب 78، حدیث 20959. [4]
4- (4) - بحار الأنوار: 330/72، باب 79، ذیل حدیث 62؛ [5]الکافی: 332/2، حدیث 9. [6]

کسی که ستمی مرتکب شود، انتقام آن ستم از او یا مال او یا فرزندان او گرفته می شود.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ثَلاثَهٌ یُدْخِلُهُمُ اللّهُ الْجَنَّهَ بِغَیْرِ حِسابٍ، وَ ثَلاثَهٌ یُدْخِلُهُمُ اللّهُ النّارَ بِغَیْرِ حِسابٍ. فَاَمَّا الَّذینَ یُدْخِلُهُمُ اللّهُ الْجَنَّهَ بِغَیْرِ حِسابٍ فَاِمامٌ عادِلٌ وَ تاجِرٌ صَدُوقٌ وَ شَیْخٌ افْنی عُمْرَهُ فی طاعَهِ اللّهِ عَزَّوَجلَّ. وَ امَّا الثَّلاثَهُ الَّذینَ یُدْخِلُهُمُ النّارَ بِغَیْرِ حِسابٍ فَاِمامٌ جائِرٌ وَ تاجِرٌ کَذُوبٌ وَ شَیْخٌ زانٍ. (1)

خداوند سه نفر را بدون حساب وارد بهشت می کند و سه نفر را بدون حساب به جهنّم می برد. اما آنان که بدون حساب به بهشت می ورند:

رهبر عادل، تاجری که شدیداً راستگو ست وپیرمردی که عمرش را در طاعت خدا به سر برده است و اما سه نفری که بدون حساب وارد جهنّم می شوند:

رهبر ستمگر و تاجر دروغگو و پیرمرد زناکار است.

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام از علی علیه السلام روایت می کند:

اِنَّ فی جهنّم رَحَی تَطْحَنُ، افَلا تَسْاَلُونی ماطَحْنُها؟ فَقیلَ لَهُ: فَما طَحْنُها یا أمِیر المُؤْمِنینَ؟ قالَ: الْعُلَماءُ الْفَجَرَهُ، وَ الْقُرّاءُ الْفَسَقَهُ، وَ الْجَبابِرَهُ الظَّلَمَهُ، وَ الْوُزَراءُ الْخَوَنَهُ، وَ الْعُرَفاءُ الْکَذَبَهُ. وَ انَّ فِی النّارِ لَمَدینَهً یُقالُ لَها:

الْحَصینَهُ افَلا تَسْأَلُونِی ما فیها؟ فَقیلَ: وَ مَا فیها یا امیرَالْمُؤْمِنین؟ فَقالَ:

فِیها ایْدی النّاکِثینَ. (2)

در جهنّم آسیائی است که آرد می کند، از من نمی پرسید آرد آن آسیا چیست؟

ص:165


1- (1) - بحار الأنوار: 337/72، باب 81، حدیث 5؛ [1] الخصال: 80/1، حدیث 1.
2- (2) - بحار الأنوار: 338/72، باب 81، حدیث 14؛ [2] الخصال: 296/1، حدیث 65.

عرضه داشتند چیست؟ فرمود: علمای گناهکار، قاریان فاسق، سلاطین ستمگر، وزیران خائن، خبرگزاران دروغگو. و در آتش شهری است که به آن حصینه می گویند، از من نمی پرسید در آن چیست؟ عرضه داشتند چیست؟ فرمود: بیعت شکنان.

فدای دوست نکردیم جان و دل صد حیف زاختیار نرستیم زآب و گل صد حیف

زعشق حق نزدیم آتشی بجان نفسی همیشه ز آتش دیویم مشتعل صد حیف

بکام دوست نبودیم یک نفس صد آه رسید دشمن آخر بکام دل صد حیف

جهاز عقبی باقی نمی کنیم دمی بکار دنیی فانیم مشتغل صد حیف

گذشت عمر نکردیم از سر اخلاص عبادتی که زند سر ز نور دل صد حیف

نیافت آیینۀ دل صفا زصیقل ما بماند در دل ما زنگ ز آب و گل صد حیف

(فیض کاشانی)

دعای 15 : بیماری یا اندوه و گرفتاری

اشاره

ص:166

ص:167

ص:168

«1» اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَی مَا لَمْ أَزَلْ أَتَصَرَّفُ فِیهِ مِنْ سَلاَمَهِ بَدَنِی وَ لَکَ الْحَمْدُ عَلَی مَا أَحْدَثْتَ بِی مِنْ عِلَّهٍ فِی جَسَدِی «2»فَمَا أَدْرِی یَا إِلَهِی أَیُّ الْحَالَیْنِ أَحَقُّ بِالشُّکْرِ لَکَ؟ وَ أَیُّ الْوَقْتَیْنِ أَوْلَی بِالْحَمْدِ لَکَ؟ «3»أَ وَقْتُ الصِّحَّهِ الَّتِی هَنَأْتَنِی فِیهَا طَیِّبَاتِ رِزْقِکَ وَ نَشَّطْتَنِی بِهَا لاِبْتِغَاءِ مَرْضَاتِکَ وَ فَضْلِکَ وَ قَوَّیْتَنِی مَعَهَا عَلَی مَا وَفَّقْتَنِی لَهُ مِنْ طَاعَتِکَ «4»أَمْ وَقْتُ الْعِلَّهِ الَّتِی مَحَّصْتَنِی بِهَا وَ النِّعَمِ الَّتِی أَتْحَفْتَنِی بِهَا تَخْفِیفاً لِمَا ثَقُلَ بِهِ عَلَیَّ ظَهْرِی مِنَ الْخَطِیئَاتِ وَ تَطْهِیراً لِمَا انْغَمَسْتُ فِیهِ مِنَ السَّیِّئَاتِ وَ تَنْبِیهاً لِتَنَاوُلِ التَّوْبَهِ وَ تَذْکِیراً لِمَحْوِ الْحَوْبَهِ بِقَدِیمِ النِّعْمَهِ «5»وَ فِی خِلاَلِ ذَلِکَ مَا کَتَبَ لِیَ الْکَاتِبَانِ مِنْ زَکِیِّ الْأَعْمَالِ مَا لاَ قَلْبٌ فَکَّرَ فِیهِ وَ لاَ لِسَانٌ نَطَقَ بِهِ وَ لاَ جَارِحَهٌ تَکَلَّفَتْهُ بَلْ إِفْضَالاً مِنْکَ عَلَیَّ وَ إِحْسَاناً مِنْ صَنِیعِکَ إِلَیَّ «6»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَبِّبْ إِلَیَّ مَا رَضِیتَ لِی وَ یَسِّرْ لِی مَا أَحْلَلْتَ بِی وَ طَهِّرْنِی مِنْ دَنَسِ مَا أَسْلَفْتُ وَ امْحُ عَنِّی شَرَّ مَا قَدَّمْتُ وَ أَوْجِدْنِی حَلاَوَهَ الْعَافِیَهِ وَ أَذِقْنِی بَرْدَ السَّلاَمَهِ وَ اجْعَلْ مَخْرَجِی عَنْ عِلَّتِی إِلَی عَفْوِکَ وَ مُتَحَوَّلِی عَنْ صَرْعَتِی إِلَی تَجَاوُزِکَ وَ خَلاَصِی مِنْ کَرْبِی إِلَی رَوْحِکَ وَ سَلاَمَتِی مِنْ هَذِهِ الشِّدَّهِ إِلَی فَرَجِکَ «7»إِنَّکَ الْمُتَفَضِّلُ بِالْإِحْسَانِ الْمُتَطَوِّلُ بِالاِمْتِنَانِ الْوَهَّابُ الْکَرِیمُ ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ.

ص:169

[«1»اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَی مَا لَمْ أَزَلْ أَتَصَرَّفُ فِیهِ مِنْ سَلاَمَهِ بَدَنِی وَ لَکَ الْحَمْدُ عَلَی مَا أَحْدَثْتَ بِی مِنْ عِلَّهٍ فِی جَسَدِی «2»فَمَا أَدْرِی یَا إِلَهِی أَیُّ الْحَالَیْنِ أَحَقُّ بِالشُّکْرِ لَکَ؟ وَ أَیُّ الْوَقْتَیْنِ أَوْلَی بِالْحَمْدِ لَکَ؟ «3»أَ وَقْتُ الصِّحَّهِ الَّتِی هَنَأْتَنِی فِیهَا طَیِّبَاتِ رِزْقِکَ وَ نَشَّطْتَنِی بِهَا لاِبْتِغَاءِ مَرْضَاتِکَ وَ فَضْلِکَ وَ قَوَّیْتَنِی مَعَهَا عَلَی مَا وَفَّقْتَنِی لَهُ مِنْ طَاعَتِکَ «4»أَمْ وَقْتُ الْعِلَّهِ الَّتِی مَحَّصْتَنِی بِهَا وَ النِّعَمِ الَّتِی أَتْحَفْتَنِی بِهَا تَخْفِیفاً لِمَا ثَقُلَ بِهِ عَلَیَّ ظَهْرِی مِنَ الْخَطِیئَاتِ وَ تَطْهِیراً لِمَا انْغَمَسْتُ فِیهِ مِنَ السَّیِّئَاتِ وَ تَنْبِیهاً لِتَنَاوُلِ التَّوْبَهِ وَ تَذْکِیراً لِمَحْوِ الْحَوْبَهِ بِقَدِیمِ النِّعْمَهِ]

خدایا! تو را سپاس بر تندرستی بدنم که پیوسته از آن برخوردار بودم، و تو را سپاس بر بیماری و مرضی که در جسمم پدید آوردی.

ای خدای من! کدام یک از این دو حال، برای سپاس گزاری به درگاهت سزاوارتر، و کدام یک از این دو وقت، برای سپاس و ثنا به پیشگاهت شایسته تر است؟ آیا زمان سلامت که روزی های پاکیزه ات را در آن برایم گوارا فرمودی، و به سبب آن برای به دست آوردن خشنودی و احسانت به من نشاط دادی، و مرا همراه آن، بر آنچه که از اطاعتت توفیق دادی، نیرو بخشیدی. یا هنگام بیماری که مرا به وسیلۀ آن از ناخالصی ها خالص ساختی، و نعمت هایی که به من

ص:170

هدیه دادی، برای سبک کردن گناهانی که پشتم را گران و سنگین کرده، و پاک کردن زشتی هایی که در آن فرو رفته ام، و آگاهی دادن برای این که توبه را فراگیرم، و به یاد آوردن نعمت های قدیم، برای محو کردن گناهان بزرگ از پرونده ام؟

سلامت جسم و طهارت بدن و لباس

قواعد و قوانین تمام مکتب های معنوی و مادی، در بهداشت بدن و لباس و خوراک و شهر و دیار، به اندازۀ یک دهم مقررات عالی اسلام نباشد.

قرآن و روایات و دستورهای حکیمانۀ بزرگان اسلامی، حاوی بسیاری از مسائل بهداشتی است.

یکی از امتیازات دین اسلام، اهمیت زیادی است که برای طهارت و نظافت قائل شده تا آن جا که نظافت را جزء ایمان قرار داده است:

اَلنِّظافَهُ مِنَ اْلإیمانِ. (1)

پاکیزگی نشانۀ ایمان است.

در فقه اسلامی طهارت شرط اساسی نماز و بعضی دیگر از عبادات است و به خاطر اهمیت آن فقها در کتابهای خود به بحث طهارت پرداخته اند.

امروزه با پیشرفت بشر در علوم و بهداشت و کشف میکرب و تهیه دستگاه های لابراتوار، اهمّیّت نظافت و طهارت اسلام و ارتباط آن با سلامتی انسان به خوبی آشکار می شود.

بسیاری از مسائل طهارت و نظافت اسلامی که امروز برای ما امری عادی به نظر می آید تا یک قرن پیش ناشناخته بود و اروپائیان تا قرن شانزدهم میلادی نه تنها به

ص:171


1- (1) - بحار الأنوار: 291/59، باب 89؛ [1]مستدرک الوسائل: 319/16، باب 92، حدیث 20016. [2]

این مسائل آشنا نبودند، بلکه فرسنگ ها از نظافت و پاکیزگی به دور بودند.

چنانکه استاد «دریبر» در «منازعه بین علم و دین» می نویسد:

«در این زمان (عصر تمدن اسلامی) مردم پاریس معنای نظافت را نمی دانستند و مدفوعات حیوانات و آشغال های آشپزخانه ها را جلو اطاق های خود می ریختند و بوی تعفن و مسموم کننده از آن بلند بود.

اسلام برای این که مسلمانان همیشه نظیف و پاکیزه باشند، طهارت و نظافت را عبادت و مقدمۀ نماز که روزی پنج بار تکرار می شود و طواف به دور خانه خدا قرار داده است.

طهارت اسلامی تنها نظافت ظاهری بدن و لباس از آلودگی ها نیست، بلکه بعضی از آنها مانند وضو، مایۀ نشاط و روشنائی جسم و روح نیز هست و برخی مانند غسل گذشته از دو اثر فوق، موجب ترمیم آب کاهش یافتۀ بدن نیز خواهد بود و بعضی مانند اسلام پاک کننده پلیدی های درونی همچون شرک و کفر می باشد.

باید خود را از شرک و کفر که پلیدی باطنی است، پاک کرد؛ و از کسانی که آلوده به آن هستند دوری شود که قرآن فرموده است:

اِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ» (1)

جز این نیست که مشرکان پلیدند .

پاره ای از اوصاف مشرکان

1 - مشرکان از نظر قرآن کسانی هستند در برابر موحّدان که نه تنها اربابان و قدرت های مادی را در برابر اللّه نفی نمی کنند، بلکه در برابر صاحب قدرت های مادی، رؤسا و سلاطین کرنش می ورزند و آنها را مانند خداوند دوست دارند.

ص:172


1- (1) - توبه (9) : 28. [1]

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ انْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ» (1)

و برخی از مردم به جای خدا معبودهایی انتخاب می کنند که آنها را آن گونه که سزاوار است خدا را دوست داشته باشند ، دوست می دارند .

2 - نیز مشرکان کسانی هستند که در میان مردم تفرقه و اختلاف دینی می افکنند و بجای اتّحاد، احزاب گوناگون پدید می آورند و هر کدام تنها حزب و گروه خود را حق و سایرین را باطل می شمارند، قرآن به ما هشدار می دهد که:

وَلا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکینَ * مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» (2)

و از مشرکان نباشید . * مشرکانی که دینشان را بخش بخش کردند و [ سرانجام ] گروه گروه شدند ، در حالی که هر گروهی به آنچه [ از بخشی از دین ] نزد آنان است [ به تصور این که حق است ] شادمانند !

3 - و از ویژگی های دیگر اغلب مشرکان، پای بند نبودن به عهد و پیمان است.

کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللَّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِینَ عَهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَمُواْ لَکُمْ فَاسْتَقِیمُواْ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ» (3)

چگونه مشرکان را نزد خدا و پیامبرش پیمانی [ استوار ] تواند بود [ در صورتی که همواره پیمان شکنی می کنند ] مگر کسانی که با آنان در کنار مسجد الحرام پیمان بسته اید ، پس تا زمانی که [ به پیمانشان ] با شما پایداری کنند ، شما هم به پیمانتان با آنان پایداری کنید ؛ زیرا خدا پرهیزکاران را دوست دارد .

ص:173


1- (1) - بقره (2) : 165. [1]
2- (2) - روم (30) : 31 - 32. [2]
3- (3) - توبه (9) : 7. [3]

پاره ای از خصوصیات کافران

اشاره

الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا فَ الْیَوْمَ نَنْسَاهُمْ کَمَا نَسُوا لِقَاءَ یَوْمِهِمْ هذَا وَمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ» (1)

آنان که دینشان را سرگرمی و بازی گرفتند و زندگی دنیا آنان را فریفت ، پس ما امروز از یاد می بریمشان ، همان گونه که آنان دیدار امروزشان را از یاد بردند وهمواره آیات ما را انکار می کردند .

1 - کافران همانها هستند که دین خود را به بازی و سرگرمی گرفته اند.

2 - زندگی دنیا آنها را مغرور ساخته است.

3 - وعده دیدار آخرت را فراموش کرده و خداوند هم در آخرت آنها را فراموش خواهد کرد.

4 - و چون به آیات الهی می رسند بی دقت دست به انکار می زنند.

5 - صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ» (2)

[ کافران ، در حقیقت ] کر و لال و کورند ، به همین سبب [ دربارۀ حقایق ] اندیشه نمی کنند .

6 - وَالَّذینَ کَفَرُوا اوْلیِاؤُهُمُ الطّاغُوتُ» (3)

و کسانی که کافر شدند ، سرپرستان آنان طغیان گرانند.

7 - اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّهَ حَمِیَّهَ الْجاهِلَیَّهِ» (4)

[ یاد کن ] هنگامی را که کافران [ پس از قرارداد صلح حدیبیه ] دل هایشان را از تعصّب و خشم شدید جاهلی آکنده کردند.

ص:174


1- (1) - اعراف (7) : 51. [1]
2- (2) - بقره (2) : 171. [2]
3- (3) - بقره (2) : 257. [3]
4- (4) - فتح (48) : 26.

در رسالۀ نوین دربارۀ معنای کافر چنین آمده است:

«کافر کسی است که از اسلام برگردد و یا مسلمان بوده ولی منکر ضروریات دین مانند نماز، روزه و حج شود، به طوری که انکارش به انکار رسالت یا تکذیب پیامبر صلی الله علیه و آله یا ناقص شمردن شریعت مقدس اسلام برگردد، یا گفتار و کردار کفرآمیز از وی صادر شود، خواه مرتد «برگشته از اسلام» و خواه کافر اصلی، خواه حربی «کسی که با مسلمانان سرجنگ دارد» و خواه ذمی «کسی که در پناه اسلام به سر می برد».

نواصب، «دشنام دهندگان به ائمه علیهم السلام » و خوارج «قیام کنندگان علیه امام» و غالی «غلوّ کننده دربارۀ ائمه به طوری که موجب انکار الوهیت یا توحید و یا نبوت شود» کافرند. (1)در هر صورت طهارت در اسلام امری مهمّ و برنامه ای فوق العاده است که شامل تمام امور ظاهر و باطن می باشد.

از جمله اموری که در اسلام مراعات آن لازم شمرده شده، بهداشت در غذا و اعتدال در خوراک و رعایت نظافت و پاکیزگی و سلامت بدن می باشد و به اندازه ای در اسلام حائز اهمیّت است که؛ از بزرگان دین نقل شده است:

اَلْعَقْلُ السَّلیمُ فِی الْجِسْمِ السَّلیمِ. (2)

عقل سالم در بدن سالم است.

برای حفظ سلامت جسم و صحت بدن که بالاترین سرمایه برای عبادت و کار و کوشش و انجام کار خیر و خلاصه تأمین سعادت دنیا و آخرت است، دستورهای زیاد و مفیدی در قرآن و روایات وارد شده است:

ص:175


1- (1) - رسالۀ نوین: 47.
2- (2) - الشفاء الروحی، بغدادی: 325؛ النظام السیاسی فی الاسلام، قرشی: 295.
طهارت در قرآن
اشاره

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاَهِ فَ اغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَإِن کُنتُمْ جُنُباً فَ اطَّهَّرُوا» (1)

ای اهل ایمان ! هنگامی که به [ قصدِ ] نماز برخیزید ، صورت و دست هایتان را تا آرنج بشویید و بخشی از سرتان و روی پاهایتان را تا برآمدگی پشت پا مسح کنید و اگر جُنُب بودید ، غسل کنید.

اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوّابینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ» (2)

یقیناً خدا کسانی را که بسیار توبه می کنند ، و کسانی را که خود را [ با پذیرش انواع پاکی ها از همۀ آلودگی ها ] پاکیزه می کنند؛ دوست دارد.

وَثِیابَکَ فَطَهِّرْ» (3)

و جامه ات را پاک کن.

فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ» (4)

از پلیدی کناره گیری کنید.

ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ» (5)

سپس باید آلودگی های خود را [ که در مدت مُحرم بودن و قربانی کردن و سر تراشیدن بر بدن هایشان قرار گرفته ] برطرف کنند.

سلامتی تن و زیبائی و شادابی آن، از جمله اموری است که جزء رسالت اسلام

ص:176


1- (1) - مائده (5) : 6. [1]
2- (2) - بقره (2) : 222. [2]
3- (3) - مدّثّر (74) : 4. [3]
4- (4) - حج (22) : 30. [4]
5- (5) - حج (22) : 29. [5]

قرار گرفته است، بطوری که شخص در ترازوی اسلام، آن وزن و احترام شایسته را پیدا نمی کند، مگر این که به نظافت بدن و مسائل بهداشتی با جدّیّت پایبند بوده و در خوراک و پوشاک و مسکن و وضع ظاهرش از چرک و کثافات و حالات نفرت آور به دور باشد.

سلامتی و پاکی بدن نه تنها از لحاظ مادی مایۀ سعادت است بلکه اثر عمیقی هم در تربیت روحی و معنوی و موفقیّت در قیام به وظایف زندگی دارد، آن چنان وظایفی که قیام به آنها بدون داشتن بدن چابک و تن سالم و بنیۀ نیرومند و با ظرفیت، ممکن نیست.

اسلام هم، بدن را گرامی شمرده، لذا پاکی کامل آن را اساس ضروری برای هر نماز قرار داده و نماز را هم در شبانه روز پنج نوبت واجب کرده که در آنها باید اعضای ظاهری از قبیل دست ها و آرنج ها و سر و پاها که در معرض گرد و خاک و کثافات و غیره، بیشتر قرار می گیرد، با آب پاک و نظیف شسته شود، علاوه بر این، در حالاتی هم از قبیل جنابت، شستشوی تمام بدن را واجب کرده است.

آیات فوق موضوع دیگری، یعنی آرایش و تجمّل و پوشیدن زیباترین و نظیف ترین جامه ها را نیز در هنگام شرکت در مجالس عمومی که مساجد را نمونۀ مهم آنها شمرده است توصیه می کند.

البته این تجمّل ساده و طبیعی غیر از آن تجمّل های جلف و سبک و مصنوعی بی شخصیت ها می باشد. بلکه مقصود تجمّل و نظافتی است توأم با وقار و شخصیت، توأم با نظافت و زیبایی روح که از آن، به توبه کاری، یعنی روگردانی از گناه و به تعبیر دیگر آلایش روحی تعبیر کرده است، پس مردمی که دارای این حالند، آنان به مصداق این آیه (1)، نظیف واقعی بوده و محبوب خدایند. (2)

ص:177


1- (1) - بقره (2) : 222.
2- (2) - اخلاق قرآن: 83.

برون نرفته زخود حسن یار نتوان دید درون بیضه صفای بهار نتوان دید

خط عذار تو بارست بر دل عشاق که چشم آینه را درغبار نتوان دید

بریز خون مرا و خمار خود بشکن که چشم مست تو را در خمار نتوان دید

لطافت رخ ازین بیشتر نمی باشد که بی نقاب تو را آشکار نتوان دید

تلاش دیدن آن گلعذار ساده دلی است به دیده ای که ره انتظار نتوان دید

ره صلاح به دست آر در جوانی ها که پیش پا به چشم مزار نتوان دید

(صائب تبریزی)

آیاتی که در قرآن مجید دربارۀ منافع آب و این که از مهمترین مطهّرات است و هر موجود زنده از این مایه «حیات مایه» هستی گرفته، نازل شده از معجزات شگفت آور کتاب خداست.

آب در روایات

در بحار الانوار مسائل مهمی دربارۀ آب ذکر شده، تا بیش از پیش روشن شود که اسلام چه اندازه برای بهداشت بدن و سلامت جسم و نظافت همه جانبه زندگی اهمیت و ارزش قائل است. (1)امام صادق علیه السلام فرمود:

سرور نوشابۀ اهل بهشت، آب است. (2)و نیز حضرت فرمود:

آب زمزم درمان است. (3)

ص:178


1- (1) - بحار الأنوار: 445/63، باب 1 - 4، کتاب السماء و العالم.
2- (2) - بحار الأنوار: 450/63، باب 1، حدیث 16؛ مکارم الاخلاق: 155، الفصل السابع فی منافع المیاه. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 450/63، باب 1، ذیل حدیث 16؛ مکارم الأخلاق: 155. [2]

و نیز حضرت فرمود:

آب زمزم، درمان هر درد و امان از هر ترس است. (1)حضرت صادق علیه السلام به خالد بن جریر فرمود: که اگر من نزد شماها بودم هر روز سر نهر فرات می رفتم و غسل می کردم و هر روز یک دانه انار می خوردم. (2)علی علیه السلام فرمود: بر تب دار آب سرد بپاشید که گرمی بدن آن را براندازد. (3)حضرت صادق علیه السلام فرمود: آب خنک، داغی را خاموش کند و صفرا را آرام نماید و خوراک را در معده آب کند و تب را از میان بردارد. (4)و نیز حضرت فرمود: هر کدام به حمام روید سه مشت از آب داغ بنوشید که چهره را خرّم تر کند و درد تن را از بین ببرد. (5)و نیز حضرت فرمود: آب جوشیده برای هر چه خوبست و به هیچ چیز زیان ندارد. (6)امام رضا علیه السلام فرمود: آب هفت جوش که هر بار در ظرفی جوشیده، تب را از بین ببرد و ساق ها و گام ها را قوت بخشد. (7)از ابن عباس روایت شده: آب زمزم تب و سردرد را معالجه کند و سرکشیدن در آن دیده را روشن نماید، هر که برای درمان نوشد؛ خداوند شفایش بخشد و هر که برای گرسنگی از آن بیاشامد خداوند سیرش کند. (8)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آب سرور نوشابه ها در دنیا و آخرت است. (9)

ص:179


1- (1) - بحار الأنوار: 450/63، باب 1، ذیل حدیث 16؛ مکارم الأخلاق: 156. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 450/63 - 451، باب 1، ذیل حدیث 16؛ مکارم الاخلاق: 156. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 450/63 - 451، باب 1، ذیل حدیث 16؛ مکارم الاخلاق: 156. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 451/63، باب 1، ذیل حدیث 16؛ مکارم الأخلاق: 157. [4]
5- (5) - بحار الأنوار: 451/63، باب 1، ذیل حدیث 16؛ مکارم الأخلاق: 157.
6- (6) - بحار الأنوار: 450/63 - 451، باب 1، ذیل حدیث 16؛ مکارم الاخلاق: 156. [5]
7- (7) - بحار الأنوار: 450/63 - 451، باب 1، ذیل حدیث 16؛ مکارم الاخلاق: 157.
8- (8) - بحار الأنوار: 451/63، باب 1، ذیل حدیث 17؛ مستدرک الوسائل: 18/17، باب 13، حدیث 20617.
9- (9) - بحار الأنوار: 451/63، باب 1، حدیث 18؛ مستدرک الوسائل: 5/17، باب 13، حدیث 20566.

آب ناودان درمان بیمار است، آب باران درمان همه دردهاست.

امام سجّاد علیه السلام فرمود: دو چیز در درون در نیایند مگر این که برای آن بهبودی آورند: انار و آب نیم گرم. (1)حضرت علی علیه السلام فرمود: گرمی تب را با بنفشه و آب سرد بشکنید. (2)و نیز حضرت فرمود: آب باران را بنوشید که تن را پاک کند و بیماری ها را علاج نماید. خداوند در سورۀ انفال فرموده است:

وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ اْلاَقْدامَ» (3)

و برایتان آبی از آسمان نازل کرد تا شما را به وسیلۀ آن [ از آلودگی ها ] پاک کند ، و وسوسۀ شیطان را [ که از بدترین کثافات است ] از شما برطرف نماید ، و دل هایتان را استحکام دهد ، و گام هایتان را به آن استوار و پا برجا کند . (4)این آیه در جنگ بدر نازل شد، آن جا که مسلمانان بر تپۀ خاکی منزل داشتند که پا در آن فرو می رفت و بی آب بود و خوابیدند و بیشتر شان محتلم شدند و شبانه باران بر آنها بارید تا در وادی روان شد، مسلمانان غسل کردند و زمین زیر پای آنان محکم شد، گام هایشان برای جنگ استوار گشت و پلیدی شیطان که جنابت و وسوسه بود از آنان دور شد و دلشان به اعتماد بر لطف حق به هم پیوست.

ابن أبی طیفور پزشک می گوید: بر امام کاظم علیه السلام وارد شدم و ایشان را از نوشیدن آب نهی کردم، حضرت فرمود: آب باکی ندارد، خوراک را در معده هموار می سازد و

ص:180


1- (1) - بحار الأنوار: 453/63، باب 1، حدیث 24؛ وسائل الشیعه: 33/25، باب 10، حدیث 31089.
2- (2) - بحار الأنوار: 453/63، باب 1، حدیث 26؛ وسائل الشیعه: 29/25، باب 10، حدیث 31077.
3- (3) - انفال (8) : 11. [1]
4- (4) - بحار الأنوار: 453/63، باب 1، حدیث 27؛ الکافی: 387/6، حدیث 2. [2]

خشم را فرو می نشاند و خرد را بیفزاید و صفرا را خاموش کند. (1)مردی به نام صارم روایت می کند که:

یکی از هم کیشان ما در مکه بیمار شد تا به بستر مرگ افتاد و من به امام صادق علیه السلام در راه برخوردم و فرمود: ای صارم! فلانی چه کرد؟ گفتم: من او را در حال مرگ وانهادم فرمود: اگر من در آن جا بودم او را از آب ناودان (باران) می نوشاندم. آنگاه آن را از هر که جستجو کردیم نیافتیم، در این میان بودیم که ابری برآمد و غرّید و درخشید و بارید، سپس نزد کسی در مسجد رفتم و یک درهم به او دادم و یک ظرف از او گرفتم و آب ناودان را در آن ریخته بالای سر بیمار رفتم و به او نوشاندم، از کنارش برنخاسته بودم که جرعه ای خورد و بهبودی یافت. (2)آب از پاک کنندگان است و شستشوی بدن و لباس و منزل و غسل کردن با آن و مداومت وضو به این مایۀ حیات و طهارت و نوشیدن آن و مداوای به این نعمت بی نظیر حق، لازمۀ حیات و برای مردم مؤمن که در مسیر عبادت حق و خدمت به خلق به سر می برند، دارای ثواب اخروی است.

البته اسراف در آب، در فرهنگ مقدس اسلام همانند اسراف در سایر نعمت های الهی مذمّت شده و انسان مسرف از دایرۀ محبت الهی خارج است.

اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفینَ» (3)

زیرا خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد.

ص:181


1- (1) - الکافی: 381/6، حدیث 2؛ [1] وسائل الشیعه: 237/25، باب 4، حدیث 31782؛ المحاسن: 572/2، باب 1، حدیث 15.
2- (2) - بحار الأنوار: 457/63، باب 1، حدیث 44؛ المحاسن: 574/2، باب 3، حدیث 24.
3- (3) - اعراف (7) : 31.

آن که در مصرف کردن نعمت ها، هماهنگ با دستورهای حضرت حق است، محبوب خدا است و محبوب خدا به تمام فیوضات الهی راه دارد.

میان کعبه و ما گرچه صد بیابان است دریچه ای زحرم در سراچۀ جان است

بجان ملازم آن آستانه باش ای دل که بار تن به کعبه بردن آسان است

اگر عزیمت خاک در حرم داری کفن بپوش چو آیی چنانکه فرمان است

زبوستان رخت گل کسی تواند چید که خار بادیه اش در نظر چو ریحان است

به بال همت اگر می پری زخار مپرس چرا که طایر قدس ایمن از مغیلان است

بیا و بنگر اگر چشم خرده بین داری که سنگریزۀ بطحا عقیق و مرجان است

مپای خواجه که خضر از برای خدمت تو زلال بر کف و موقوف در بیابان است

شنیده ام که به حجاج عاشقی می گفت که کعبۀ من سرگشتۀ کوی جانان است

طواف کعبۀ دل گر میسرت گردد عماد حج من سرگشته در جهان آن است

(عماد فقیه کرمانی)

حفظ سلامت بدن و بهداشت دهان و دندان و مواد خوراکی و پوشاکی و شهر و دیار بر هر مسلمانی واجب شرعی و ضربه زدن به بدن به هر شکل و صورتی حرام و در قیامت همراه با عذاب است.

اسلام عزیز، برای بهداشت بدن و تمام امور زندگی اهمیت زیادی قائل است تا جای که دستورهای بسیار مهمی برای تداوم سلامت یا بازگشت به سلامت در قرآن مجید و روایات ارائه فرموده و امّت را از آنچه برای سلامت انسان زیان دارد؛ بر حذر داشته است.

اسلام و دستورهای بهداشتی

اشاره

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُوا لِلّهِ إِن کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ * إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ

ص:182

فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لَاعَادٍ فَلَآ إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (1)

ای اهل ایمان ! از انواع میوه ها و خوردنی های پاکیزه ای که روزی شما کرده ایم ، بخورید و خدا را سپاس گزارید ، اگر فقط او را می پرستید . * جز این نیست که خدا [ برای مصون ماندن شما از زیان های جسمی و روحی ] مردار و خون و گوشت خوک و حیوانی را که [ هنگام ذبح ] نام غیر خدا بر آن برده شده ، بر شما حرام کرده . پس کسی که [ برای نجات جانش از خطر ] به خوردن آنها ناچار شود ، در حالی که خواهان لذت نباشد و از حدّ لازم تجاوز نکند ، گناهی بر او نیست ؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

آیۀ کریمه تصریح می کند به این که لاشه و خون و گوشت خوک و قربانی غیراسلامی را نباید خورد؛ زیرا طبیعی است حیوانی که مرده، بر اثر مرض یا به سبب پیری از بین رفته است، هرگاه بر اثر مرضی مرده باشد شکی نیست که جسم آن از مواد غیر طبیعی و مضرّ مسموم گردیده و آثار این قبیل سموم به قدری قوی است که حتی اگر میکرب آن را به وسیلۀ آتش عقیم نمایند باز زیان آن از بین نمی رود.

جسم مرده در چنین حالتی شبیه غذای تخمیر شده ای است که هر چه میکرب های آن را به وسیلۀ حرارت عقیم نمایند با این حال برای انسان مضر است و چه بسا خوردن آن منتهی به مرگ گردد.

همین طور خون؛ زیرا قسمت عمدۀ خون که از بافت هاست و مهم ترین عنصری که در آن وجود دارد گلبول های قرمزی است که مرکب از سلول های زنده است و نیز

ص:183


1- (1) - بقره (2) : 172 - 173. [1]

مقداری ترشّحات بدن با خون ترکیب شده است که به وسیلۀ بول یا عرق بایستی از جسم خارج شود.

بنابراین خون ممزوجی است مرکب از مقداری مواد مفید و بسیاری از مواد مضر که بایستی به صورت ترشح از بدن خارج شود، پس اگر خون از حیوان مریض باشد خوردنش مضرتر خواهد بود و خوردن گوشت پیش از آن که خون از بافت های آن بیرون رود بسیار زیان آور است؛ زیرا خون دارای مواد مضرّی است که با سرعت در بافت های جسم حیوان ایجاد تخمیر می کند و گوشت را برای خوردن ناسازگار می سازد و هرگاه مرگ حیوان بر اثر پیری باشد ضررش مانند ضرر مرده ای است که مرض باعث مرگش شده؛ زیرا معنی پیری انحلال تدریجی بافت های جسم است و مسلم است که انحلال هیچ یک از بافت ها جز به واسطۀ ضعیف طبیعی یا مرض تدریجی که در گوشت حیوان محسوس است صورت نمی گیرد، در این صورت از ارزش غذایی و قابلیت هضم آن می کاهد.

از نظر پزشکی مسلم است که گوشت حیوان سالمی که ذبح شود و خونش گرفته شود بهترین غذاهاست و هیچ گونه ضرری در آن وجود ندارد، بر خلاف حیوان مریض و مرده ای که گوشتش با خون آمیخته باشد.

خوک غالباً مبتلا به امراضی می شود که خوردن گوشتش زیان آور است و ثابت می باشد که ضرر گوشت خوک از سودش بیشتر است.

قسمتی از خوک ها در پاره ای از نواحی آمریکا دچار مرضی موسوم به «ترکتیا» هستند و آن یک نوع کرم خطرناکی است که اگر انسان مبتلا به آن گردد به طور عموم مسموم می شود و از عوارض آن ایجاد اسهالی مانند وباست که گاهی منتهی به مرگ می گردد و مهم تر این که گوشت خوک آلوده را ممکن نیست به سهولت از این مرض تطهیر نمایند، حتی جوشاندن مختصر در آب گرم، یا داغ کردن آن نیز کافی نیست و هرگاه آلودگی گوشت زیاد باشد پس از تطهیر طبّی نیز قابل تغذیه نخواهد بود، این جا حکمت دین اسلام در اجتناب از ضرری که پرهیز از آن ممکن نیست آشکار می شود و بدیهی است بهترین طریقۀ احتراز، امتناع از خوردن آن است.

ص:184

موادی که برای بدن لازم است و نوشیدنی هائی که مورد احتیاج جسم است، با دست لطف حضرت حق به طور گسترده بر سر سفرۀ طبیعت قرار داده شده و هر کسی در حد امکانش می تواند به آن دسترسی داشته باشد، از این جهت هیچ انسانی در هیچ عصری نیاز به عناصری که حرام اعلام شده پیدا نمی کند.

حلال خوری در اخلاق و رفتار و حالات و مسائل باطنی و روانی انسان نیز اثر بسزائی دارد، چنانچه برای مواد حرام و خبیث اثر معکوسی در تمام شؤون زندگی است، در حدی که در مقتل آمده است: حضرت حسین علیه السلام خطاب به لشکریان عمر بن سعد لعین فرمود:

فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرامِ. (1)

شکمهایتان از حرام خدا پر شده است.

و این حرام در شؤون معنوی و حالات روانی ایشان، آن چنان اثر بدی گذاشت که دست به کشتن پاک ترین انسان ها آلوده گردید!

ای دل ار آشنای این کویی وصل بیگانگان چه می جویی

بگذر از خود که در حریم وصال درنگنجی اگر چه یک مویی

رقص ها کن ز زخم چوگانش که به میدان عشق چون گویی

جوی جویان به سوی دریا رو از چه سرگشته اندرین جویی

چون بدان بحر آشنا گشتی بکش از تن لباس در تویی

غرقۀ بحر وحدت ارباشی خود نماند تویی و هم اویی

چون به معنی رسیدی از صورت از تو زیبا بود اگر گویی

که جهان صورتست و معنی یار لیس فی الدار غیره دیّار

(منصور حلّاج)

ص:185


1- (1) - بحار الأنوار: 8/45، [1] بقیه الباب 37؛ العوالم، عبداللّه بحرانی: 251.
فواید روزه
اشاره

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (1)

ای اهل ایمان ! روزه بر شما مقرّر و لازم شده ، همان گونه که بر پیشینیان شما مقرّر و لازم شد ، تا پرهیزکار شوید .

برای روزه سه فائده است:

اول: از جهت روحی که مهم ترین فلسفۀ این واقعیّت است به عهدۀ علوم روحی و عرفانی است.

دوم: از جهت اخلاقی و این بر عهدۀ دانشمندان علم اخلاق اسلامی است.

سوم: از جهت مادی، بهداشت جسم است.

مسلّم است که روزه در حالات زیادی مفید است و در پاره ای از امور، علاج منحصر می باشد و گاهی بهترین راه علاج است.

علاج امراج با روزه

برای معالجه در موارد زیر از روزه استفاده می شود:

1 - اضطرابات مزمن امعاء و هنگامی که همراه با تخمیر مواد زلالیّه و مواد نشاسته ای باشد.

در این موقع روزه مخصوصاً از جهت نیاشامیدن آب میان دو خوراک و ایجاد فاصلۀ طولانی نوبت های غذا علاج قطعی است و این خصوصیات در مورد روزۀ ماه رمضان کاملاً رعایت شده است.

2 - هنگام زیاد شدن وزن که ناشی از زیادی خوراک و کمی حرکت باشد، در این

ص:186


1- (1) - بقره (2) : 183. [1]

مورد روزه با رعایت اعتدال در غذا وقت افطار و اکتفای به آب هنگام سحر از هر قسم معالجه مفیدتر است.

3 - زیادی فشار خون، این مرض بر اثر پرخوری و انفعالات نفسانی رو به ازدیاد می رود و در چنین هنگامی ماه رمضان ماه نعمت و برکت است، مخصوصاً اگر وزن شخص بیشتر از وزن طبیعی امثالش باشد.

4 - مرض قند، آن نیز مانند فشار خون رو به انتشار می رود، البته در اوائل غالباً توام با سنگینی بدن است، در این صورت باز روزه علاج نافعی می باشد؛ زیرا مرض قند با تقلیل در چاقی تخفیف می یابد، در مواردی که مرض قند به طور خفیفی وجود داشته باشد پنج ساعت پس از خوردن غذا، قند در خون به کمتر از میزان طبیعی پایین می آید و پس از ده ساعت به کمترین حدّ طبیعی می رسد.

حتی بعد از پیدایش آمپول انسولین «مخصوصاً وقتی که وزن مریض از حدّ طبیعی تجاوز کند» مهم ترین معالجه روزه است.

5 - در مورد التهاب حاد و مزمن کلیه که مقرون با ترشح و تورّم باشد.

6 - در مورد امراض قلب که توأم با تورّم باشد.

7 - التهاب مزمن مفاصل، خاصه وقتی که توأم با امراض چاقی باشد، به طوری که غالب زنها پس از سن چهل سالگی به آن مبتلا می شوند.

در ماه رمضان عوارض این مرض به درجات خفیف تر از مواقعی است که برق و خون گرفتن و ادویه و تمام وسایل طبّ جدید به کار برده می شود.

ممکن است بگویند در مورد امراض که روزه علاج قاطع شناخته می شود محتاج به دستور پزشک است و روزۀ اسلامی وظیفۀ اشخاص سالم و تندرست است.

در پاسخ؛ این بیان صحیح است، ولی فایدۀ روزه برای افراد سالم همانا جلوگیری از این امراض است، خصوصاً امراضی که در ارقام 1 و 2 و 3 و 7، ذکر

ص:187

شد.

نکتۀ دیگر این است که: تمام این امراض در انسان تدریجاً بروز می نماید، به طوری که در آغاز پیدایش تشخیص صحیح آن ممکن نیست، به این معنی که نه شخص مریض و نه پزشک هیچ کدام نمی توانند در اول ظهور مرض آن را بشناسند؛ زیرا طبّ هنوز آن قدر پیشرفت ننموده است که همه موجبات و علل امراض را بشناسد، ولی چیزی که از نظر طبّی برای جلوگیری از این امراض قطعاً باید اجرا شود، فقط روزه گرفتن است.

طبق آمار؛ قطعی شده است که هرگاه دربدن چربی زیاد و چاقی پدید آید، برای قبول مرض قند، وزیادی فشار خون و التهاب مزمن مفاصل و غیر آن مستعد و از طرف دیگر به هر نسبت که از وزن بدن کاسته شود به همان نسبت استعداد پذیرفتن این امراض نیز کمتر خواهد شد و از این رو شرکت های بیمه جز با شرایط سنگین، حاضر نیستند سلامتی اشخاص را که وزن آنها زیاد است بیمه نمایند.

در هر حال سالی یک بار روزه گرفتن بهترین وسیله برای جلوگیری از همه این امراض می باشد.

مضرّات شراب

«یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا» (1)

دربارۀ شراب و قمار از تو می پرسند ، بگو : در آن دو ، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم است ، و گناه هر دو از سودشان بیشتر است .

شراب از هر نوعش ماده الکلی است، این ماده به مقدار کمی در جسم انسان

ص:188


1- (1) - بقره (2) : 219. [1]

برای هضم مواد قندی، مانند عسل دارای فوائد طبّی است.

ولی چیزی که مسلّم است این است که فایدۀ وجود الکل در بدن منحصر به همین مقدار مختصر است و هرگاه از این حدّ تجاوز کرد ایجاد زیان های زیادی می نماید، باعث التهاب مزمن اعصاب و کلیه و تصلّب شرایین و تحجر کبد و ضعف قلب خواهد گردید.

چرا از خوردن مقدار کمی از شراب ممنوع باشیم؟ زیرا الکل با سایر مواد فرق دارد، به این معنا که حتی مقدار مختصر آن از نیروی اراده و قدرت نفس می کاهد و انفعالات نفسانی به وسیلۀ آن فزونی می گیرد و جای خطر همین است؛ زیرا شخصیت انسان را عوض می کند و ارادۀ آدمی را از صورت طبیعی و حقیقی خارج می سازد.

در حالت عادی با این که اشخاص می دانند افراط در شرب الکل تا چه حد مضر است، از خوردن آن خودداری نمی کنند، بدیهی است هرگاه مقدار کمی از آن را مصرف نمودند و تحت تأثیر آن قرار گرفتند به طریق اولی قادر بر جلوگیری از مقدار بیشتر نخواهد بود!

اسلام برای حفظ سلامت بدن و خانواده و اجتماع و اقتصاد، مردم را از نوشیدن و خرید و فروش هر نوع شرابی و هر مقدار آن منع می کند و خوردن و خرید و فروش آن را چه کم و چه زیاد معصیت می داند و مرتکب آن مستحق عذاب آخرت است.

حرمت شراب در روایات

نعمان بن بشیر می گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم، می فرمود:

اَیُّهَا النّاسُ انَّ مِنَ الْعِنَبِ خَمْراً، وَ انَّ مِنَ الزَّبیبِ خَمْراً، وَ انَّ مِنَ التَّمْرِ خَمْراً،

ص:189

وَ انَّ مِنَ الشَّعیرِ خَمْراً، الا ایُّهَا النّاسُ انْهاکُمْ عَنْ کُلِّ مُسْکِرٍ. (1)

ای مردم! از انگور و از کشمش و از خرما و از جو شراب هست، آگاه باشید که من شما را از هر مست کننده ای نهی می کنم.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

یَأْتِی شارِبُ الْخَمْرِ یَوْمَ الْقِیامَهِ مُسْوَدّاً وَجْهُهُ، مُدْلِعاً لِسانُهُ، یَسیلُ لُعابُهُ عَلی صَدْرِهِ، وَ حَقٌّ عَلَی اللّهِ انْ یَسْقِیَهُ مِنْ بِئْرِ خَبَالٍ. قالَ: قُلْتُ: وَما بِئْرُ خَبالٍ؟ قالَ: بِئْرٌ یَسیلُ فیها صَدیدُ الزُّناهِ. (2)

مشروب خور با چهرۀ سیاه وارد محشر می شود، در حالی که زبانش از کام به درآمده و آب دهانش برسینه می ریزد و بر حضرت حق است که او را از چاه خبال بنوشاند، راوی می گوید: به حضرت عرضه داشتم: چاه خبال کدام است؟ فرمود: چاهی است که از آن چرک و خون زناکاران جاری است.

امام صادق علیه السلام به یونس بن ظبیان فرمود:

یا یُونُسُ ابْلِغْ عَطِیَّهَ عَنّی انَّهُ مَنْ شَرِبَ جُرْعَهً مِنْ خَمْرٍ لَعَنَهُ اللّهُ وَ مَلائِکَتُهُ وَ رُسُلُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ، وَ انْ شَرِبَها حَتّی یَسْکَرَ مِنْها نُزِعَ رُوحُ اْلإیمانِ مِنْ جَسَدِهِ وَ رُکِّبَتْ فیهِ رُوحٌ سَخیفَهٌ خَبیثَهٌ مَلْعُونَهٌ. (3)

از جانب من به عطیه بگو، به حقیقت هر کس پیمانه ای از شراب بنوشد، خدا و ملائکه و انبیا و تمام اهل ایمان او را لعنت کنند و اگر تا حدّ مستی بخورد،

ص:190


1- (1) - وسائل الشیعه: 280/25، باب 1، حدیث 31910؛ [1]الأمالی، شیخ طوسی: 381، حدیث 818. [2]
2- (2) - وسائل الشیعه: 296/25، باب 9، حدیث 31947؛ [3] تهذیب الاحکام: 103/9، باب 2، حدیث 183.
3- (3) - وسائل الشیعه: 297/25، باب 9، حدیث 31949؛ [4] تهذیب الاحکام: 105/9، باب 2، حدیث 191.

روح ایمان از او بیرون رود و به جای آن روح پست خبیثۀ ملعونه ای وارد گردد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ شَرِبَ شَرْبَهً مِنْ خَمْرٍ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ صَلاتُهُ ارْبَعینَ یَوْماً. (1)

کسی که پیمانه ای از شراب بخورد، تا چهل روز نمازش قبول نشود.

مفضّل بن عمر می گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشتم: خداوند به چه سبب شراب را حرام کرد؟ فرمود: به این خاطر حرام کرد که در خوردن آن فساد وجود دارد، مشروب خوار دچار ارتعاش می شود و آبرویش بر باد می رود و ساختمان جوانمردیش خراب می گردد و مستی مشروب او را به انجام تمام محرمات و خونریزی و زنا وادار می کند و از این که به محرم خویش تجاوز کند ایمنی ندارد. (2)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

شارِبُ الْخَمْرِ لا یُعادُ اذا مَرِضَ، وَلا یُشْهَدُ لَهُ جَنازَهٌ، وَلا تُزَکُّوهُ اذا شَهِدَ، وَلا تُزَوِّجُوهُ اذا خَطَبَ، وَلا تَأْتَمِنُوهُ عَلَی امانَهٍ. (3)

مشروب خور به وقتی که مریض شد، عیادت نشود و بر جنازه اش حاضر نگردد و چون بر چیزی شهادت داد، برای شهادتش زمینۀ قبول به وجود نیاورید و چون از شما دختر خواست به او دختر ندهید و او را در امانت گذاشتن نزدش امین مدانید.

امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اِنَّ الْخَمْرَ رَأْسُ کُلِّ اثْمٍ. (4)

ص:191


1- (1) - وسائل الشیعه: 298/25، باب 9، حدیث 31953؛ [1] تهذیب الاحکام: 108/9، باب 2، حدیث 202.
2- (2) - وسائل الشیعه: 305/25، باب 9، حدیث 31970، [2]علل الشرایع: 476/2، حدیث 2. [3]
3- (3) - وسائل الشیعه: 310/25، باب 11، حدیث 31981؛ [4]الکافی: 396/6، حدیث 4. [5]
4- (4) - وسائل الشیعه: 315/25، باب 12، حدیث 31993؛ [6]الکافی: 402/6، حدیث 3. [7]

به حقیقت که شراب در رأس تمام گناهان است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

قالَ: انَّ اللّهَ جَعَلَ لِلشَّرِّ اقْفالاً، وَ جَعَلَ مَفاتِیحَ تِلْکَ اْلاَقْفالِ الشَّرابَ. (1)

خداوند برای بدی قفل ها قرار داده که کلید این قفل ها شراب است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

مُدْمِنُ الْخَمْرِ یَلْقَی اللّهَ حیْنَ یَلْقاهُ کَعابِدِ وَثَنٍ. (2)

دائم الخمر در قیامت خدا را همچون بت پرست ملاقات می کند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ شَرِبَ مُسْکِراً انْحَبَسَتْ صَلاتُهُ ارْبَعینَ یَوْماً، فَاِنْ ماتَ فِی اْلاَرْبَعینَ ماتَ میتَهَ الْجاهِلِیَّهِ، وَ انْ تابَ تابَ اللّهُ عَلَیْهِ. (3)

هر کس مست کننده بنوشد، نمازش چهل روز از قبولی حبس می شود و اگر در آن چهل روز بمیرد، به مرگ جاهلیّت مرده و اگر توبه کند، خداوند توبه اش را می پذیرد.

امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

کُلُّ مُسْکِرٍ حَرامٌ، وَ ما اسْکَرَ کَثیرُهُ فَقَلیلُهُ حَرامٌ. (4)

هر مست کننده ای حرام است و هر ماده ای که زیادش مست کند، کم آنهم حرام

ص:192


1- (1) - وسائل الشیعه: 315/25، باب 12، حدیث 31994؛ [1]الکافی: 403/6، حدیث 5. [2]
2- (2) - وسائل الشیعه: 318/25، باب 13، حدیث 32002؛ [3]الکافی: 404/6، حدیث 4. [4]
3- (3) - وسائل الشیعه: 324/25، باب 14، حدیث 32021؛ [5]الکافی: 400/6، حدیث 1. [6]
4- (4) - وسائل الشیعه: 337/25، باب 17، حدیث 32062؛ [7]الکافی: 409/6، حدیث 7. [8]

است.

عَنْ قایِدِ بْنِ طَلْحَهَ انَّهُ سَأَلَ ابا عَبْدِاللّهِ علیه السلام عَنِ النَّبیذِ یُجْعَلُ فِی الدَّواءِ، قالَ:

لایَنْبَغی لِاَحَدٍ انْ یَسْتَشْفِیَ بِالْحَرامِ. (1)

قایدبن طلحه می گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم شراب را به وقت لزوم جزء داروی درد به حساب بیاورند؟ حضرت فرمود: سزاوار نیست کسی از حرام شفا بخواهد.

سُئِلَ ابُوعَبْدِاللّهِ علیه السلام عَنْ دَواءٍ عُجِنَ بِخَمْرٍ، فَقالَ: ما احِبُّ انْ انْظُرَ الَیْهِ وَلا اشُمَّهُ فَکَیْفَ اتَداوی بِهِ؟ (2)

از حضرت صادق علیه السلام سؤال شد از دوائی که با شراب آمیخته شده، حضرت فرمود: دوست ندارم به آن نظر کنم و بویش را استشمام نمایم، چگونه آن را داروی درمان قرار دهم؟

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

لاتُجالِسُوا شُرّابَ الْخَمْرِ فَاِنَّ اللَّعْنَهَ اذا نَزَلَتْ عَمَّتْ مَنْ فِی الْمَجْلِسِ. (3)

با مشروب خواران مجالست نکنید که لعنت خدا وقتی برسد، تمام اهل مجلس را می گیرد.

عَنِ الصّادِقِ علیه السلام عَنْ آبائِهِ علیهم السلام ، عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فی حَدیثِ الْمَناهی قالَ: وَ نَهَی عَنْ بَیْعِ النَّرْدِ وَ انْ یُشْتَرَی الْخَمْرُ وَ انْ یُسْقَی الْخَمْرُ قالَ: وَ قالَ: علیه السلام :

لَعَنَ اللّهُ الْخَمْرَ وَ غَارِسَها، وَ عاصِرَها، وَ شارِبَها، وَ ساقِیَها، وَ بایِعَها، وَ مُشْتَرِیَها، وَ آکِلَ ثَمَنِها، وَ حامِلَها، وَ الْمَحْمُولَهَ الَیْهِ. (4)

ص:193


1- (1) - وسائل الشیعه: 345/25، باب 20، حدیث 32085؛ [1]الکافی: 414/6، حدیث 8. [2]
2- (2) - وسائل الشیعه: 345/25، باب 20، حدیث 32086؛ [3]بحار الأنوار: 90/59، باب 52، حدیث 21. [4]
3- (3) - وسائل الشیعه: 374/25، باب 33، حدیث 32162؛ [5] من لایحضره الفقیه: 57/4، حدیث 5090.
4- (4) - من لایحضره الفقیه: 8/4، حدیث 4968؛ وسائل الشیعه: 224/17، باب 55، حدیث 22387؛ [6]مجموعه ورّام: 258/2. [7]

از حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدیث مناهی آمده که رسول خدا از خرید و فروش نرد و شراب و خوردن شراب نهی فرمود.

روای می گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: خداوند شراب و برزگر انگور آن و سازندۀ آن و خورنده اش و خوراننده اش و فروشنده و مشتری آن و خورندۀ پولش و راننده اش و آن که را به سوی او حمل می شود همه و همه را یک جا لعنت کرده است!

راستی، تعجّب است از مردمی که با دست خود به وسیلۀ مواد مست کننده، عقل و وجدان و دین و آبرو و امور اقتصادی و سلامت بدن خود را و بهداشت اعضا و جوارح را مورد حمله قرار می دهند و علاوه بر آن، خویشتن را مستحق عذاب ابد الهی می کنند و در رحمت الهی را به روی خود بسته و وسیلۀ محرومیت خویش را از شراب طهور الهی در کمال شقاوت و بدبختی فراهم می نمایند.

شیر مادر، بهترین مایه برای سلامت کودک
اشاره

«وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَهَ» (1)

و مادران باید فرزندانشان را دو سال کامل شیر دهند . [ این حکم ] برای کسی است که می خواهد دوران شیرخوارگی [ کودک ] را تکمیل کند .

در تحقیقات علمی دانشمندان مسلّم است که شیر مادر از هر نوع شیر مصنوعی برای کودک بهتر است.

فایدۀ شیر دادن برای مادر هم بسیار مهم است؛ زیرا شیر دادن مادر، برای خودش در حکم ترشّح پاره ای از مواد زایدی است که برای این منظور در حال

ص:194


1- (1) - بقره (2) : 233. [1]

مدت حمل تولید گردیده است، به علاوه شیر دادن در اصل برای اعضای تناسلی مفید است و در بعضی مزاج ها استعداد تجدید حمل را از بین می برد و از حمل بی موقع (که از نیروی طبیعی مادر می کاهد) جلوگیری می کند.

نظریات طبّی دربارۀ مدت شیرخوارگی متفاوت است، بعضی اطبا معتقد بودند که مدت شیرخوارگی فقط بایستی 9 ماه باشد و گاهی هم تا دو سال تجویز می نمودند، ولی آخرین نظریه که در موضوع فایده طبیعی رضاع برای بدن و دندان نوزاد در سال 1933 بیان گردیده می گوید: مدت شیر خوارگی بایستی از یکسال بیشتر باشد و اگر دو سال کامل شد مستحسن است.

اهمیت شیر مادر

در کتاب «تغذیه و تربیت کودک» دربارۀ اهمیت شیر مادر که محصولی صددرصد طبیعی برای نوزاد است و هیچ غذایی در جهان جای آن را نمی گیرد آمده است:

«بر طبق یک اصل کلی، انجام هر کاری از طریق طبیعی بمراتب صحیح تر است، مگر این که مطلقاً مطمئن باشید راه بهتری وجود دارد. تغذیه با شیر مادر مزایای مسلم و محققی دارد که ما از آنها مطلعیم و شاید محاسن دیگری هم داشته باشد که هنوز آنها را نشناخته ایم. تغذیه با شیر مادر از نظر جسمانی به مادر کمک می کند؛ زیرا وقتی نوزاد شیر مادر می خورد، جدار عضلانی رحم شدیداً منقبض شده بازگشت آن را به حالت و موقعیت طبیعی تسریع می سازد.

نوزادانی که با شیر مادر تغذیه می شوند نسبت به نوزادانی که مصنوعی تغذیه می گردند کمتر دچار اختلالات هاضمه ای می شوند. مزیت بزرگ شیر مادر تمیز بودن همیشگی و دائمی آن است و نوزاد از این طریق دچارعفونتی نمی شود.

از نظر علمی، تغذیه با شیر مادر سبب صرفه جوئی در وقت است؛ زیرا بطری

ص:195

ای وجود ندارد تا گرم و جوشانده شود، احتیاج به اختلاط با آب و جوشاندن ندارد و نداشتن یخچال باعث نگرانی نیست، خصوصاً در مسافرت ارزش شیر مادر را بهتر و بیشتر خواهد شناخت و بالاخره از نظر مادی نیز تغذیه با شیر مادر پس انداز قابل توجهی را تشکیل می دهد.

مزیّت مهم دیگری که شیر مادر دارد و کمتر تذکّر داده می شود، عبارت از ارضای غریزۀ مکیدن طفل است؛ زیرا طفل می تواند تا مدتی که احتیاج دارد پستان را بمکد تا این غریزه را تسکین دهد.

به همین دلیل تصور می کنم در میان نوزادانی که با شیر مادر تغذیه شده اند، نسبت به عدۀ کودکانی که مصنوعی تغذیه شده اند و انگشت خود را می مکند به مراتب کمتر باشد.

قانع کننده ترین دلیل مزیت تغذیه با شیر مادر اظهارات مادرانی است که این کار را کرده اند، از ملاحظه کمال عشق نوزاد به پستان و از احساس نزدیکی فوق العاده اش به او، در این مادران ترضیه نفس بسیار شدیدی حاصل می شود که قابل تصور نیست، به علاوه چند هفته بعد از شروع رضاع، در مادران شیرده نیز یک حالت لذّت بخشی در هنگام شیردادن ایجاد می شود.

زن، تنها به این دلیل که به نوزاد حیات و زندگی بخشیده است، نمی تواند احساس مادری کند و یا از مادر بودن خود لذّت ببرد و یا احساس عشق مادرانه نسبت به طفلش پیدا کند، بلکه زن، خصوصاً در بچه اول، وقتی احساس حقیقی مادری می کند که از طفلش شخصاً پرستاری و مراقبت نماید.

هر چه موفقیّت مادر در انجام این کار بیشتر باشد و هر چه طفل رضایت خاطر بیشتری از پرستاریش حاصل کند، احساس مادرانۀ زن بیشتر خواهد بود، لذا به همین دلیل، تغذیه با شیر مادر در مناسبات مادر و فرزند نقش مهم و شگفت انگیزی را بازی می کند و موجب سرور و رضایت نفس هر دو و عشق روز افزون آنها

ص:196

به یکدیگر می شود.» (1)اسلام عزیز در جهت بهداشت و سلامت جسم، وامور معنوی و تربیتی نوزاد به مسئله شیر مادر در حدّی اهمیّت داده است که فوق آن تصوّر نمی شود.

به دو روایت بسیار مهم در این زمینه توجّه نمایید:

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به ام سلمه فرمودند:

بَلی اذا حَمَلَتِ الْمَرأَهُ کانَتْ بِمَنْزِلَهِ الصّائِمِ الْقائِمِ الْمُجاهِدِ بِنَفْسِهِ وَ مالِهِ فی سَبیلِ اللّهِ، فَاِذا وَضَعَتْ کانَ لَها مِنَ اْلاَجْرِ ما لایَدْری احَدٌ ما هُوَ لِعِظَمِهِ، فَاِذا ارْضَعَتْ کانَ لَها بِکُلِّ مَصَّهٍ کَعِدْلِ عِتْقِ مُحَرَّرٍ مِن وُلْدِ اسْماعیلَ، فَاِذا فَرَغَتْ مِنْ رَضاعِهِ ضَرَبَ مَلَکٌ کَریمٌ عَلی جَنْبِها وَ قالَ: إسْتَأْنِفِی الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَلَکِ. (2)

آری، چون زن به فرزندی حامله شود بمانند روزه دار شب زنده داری رزمنده ای است که با جان و مالش در راه خدا جانفشانی کند و چون وضع حمل نماید، اجری دارد که عظمت آن اجر برای احدی روشن نیست و چون طفلش را شیر دهد، به هر باری که کودک پستانش را بمکد، ثواب آزاد کردن برده ای از اولاد اسماعیل نصیب او گردد و چون از شیر دادن فارغ شود، ملکی به او گوید: عملت را از سر بگیر که خداوند تو را بخشید.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

ما مِنْ لَبَنٍ رَضَعَ بِهِ الصَّبِیُّ اعْظَمَ بَرَکَهً عَلَیْهِ مِنْ لَبَنِ امِّهِ. (3)

هیچ شیری برای طفل شیرخوار، برکتش عظیم تر از شیرمادر نیست.

ص:197


1- (1) - تغذیه و تربیت کودک: 69.
2- (2) - وسائل الشیعه: 451/21، باب 67، حدیث 27557؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 411، حدیث 7. [2]
3- (3) - وسائل الشیعه: 452/21، باب 68، حدیث 27559؛ [3] من لایحضره الفقیه: 475/3، حدیث 4663.

دل و جانم فدای جانانست هر چه دارم برای جانان است

آن که دم می زند زسلطانی چون غلامان گدای جانان است

نیست بیگانه از خدا به خدا عارفی کاشنای جانان است

خلوت دل مقام حضرت اوست دیگری کی به جای جانان است

مبتلای بلا اگر نالد راحت من بلای جانان است

دل و جان را دهد به باد هوا هر که را او هوای جانان است

(شاه نعمت الله ولی)

خوراک و اهمیت آن
اشاره

در کتاب السماء و العالم «بحار الأنوار» مسائل مهم زیر که در بهداشت و سلامت انسان بسیار مؤثر است از بیان رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین آمده است: (1)1 - تا در خود اشتها نیافته اید، دست به طعام دراز مکنید و همچنان که در خود اشتها احساس می کنید دست از طعام بدارید.

2 - معده کانون همۀ دردهاست.

3 - اساس هر مداوا گرم نگاه داشتن موضع درد و بیماری است.

4 - در خوراک گرم برکت اندک است، برکت زیاد در خوراک های سرد یافت می شود.

5 - به هنگام غذا خوردن پای خود را از کفش به درآورید؛ زیرا پای شما آسوده خواهد ماند و این سنّت، سنّت زیبایی است.

6 - آن کس که از دو چوب استفاده می کند( مسواک و خلال) از زحمت دو سگ(کلبتین) محفوظ خواهد بود (مراد از کلبتین وسیله دندان کشیدن است).

7 - پس از غذا بلافاصله دندان های خود را خلال کنید و دهانتان را به وسیلۀ

ص:198


1- (1) - بحار الأنوار: 290/59، باب 89، کتاب السماء و العالم.

مضمضه با آب بشویید، تا دندان های انیاب و ثنایای شما آرام گیرند.

8 - از خلال استفاده کنید؛ زیرا خلال کردن نوعی نظافت است و نظافت از ایمان است و ایمان با صاحب خود (مؤمن) در بهشت قرار خواهد داشت.

9 - آن کس که کمتر می خورد حساب او به روز قیامت نیز سبک تر خواهد بود.

10 - در حال ایستادن از نوشیدن بپرهیزید.

11 - سحرخیز باشید تا برکت آسمان ها را دریابید.

12 - آنان که پیش از غذا اندکی نمک می چشند از سیصد و سی بلا در امان خواهند بود.

13 - غذای خود را با نمک آغاز کنید.

14 - آنان که به زیاد خوردن و زیاد نوشیدن عادت کرده اند مردمی سنگین دل اند.

15 - آن کس که از میوۀ تنها تناول کند زیانی نخواهد دید.

16 - به زنان حامله شیر بنوشانید؛ زیرا شیر در مشاعر کودک حسن تأثیر خواهد داشت.

17 - پنیر را با گردو تناول کنید.

18 - شیر مایعی مفید است که استخوان ها را قوی و مغز را کامل و ذهن را روشن خواهد ساخت و عارضۀ فراموشی را از ضمیر انسان به در خواهد برد.

19 - این سه عمل قلب را شادمان و جسم را فربه خواهد ساخت.

الف: استشمام بوی خوش

ب: پوشیدن لباس نرم

ج: نوشیدن عسل.

20 - وقتی که خرما به بازار می آید به من تهنیت گوئید و وقتی فصل خرما بسر می رسد مرا تسلیت دهید.

ص:199

21 - خرما را ناشتا صرف کنید تا کرم های اندرون شما را نابود سازد.

22 - افطارتان را با خرما آغاز کنید و اگر به خرما دسترسی ندارید اندکی آب بنوشید.

23 - آب انار اندرون آدمی را پاک می کند.

24 - از کدو استفاده کنید؛ زیرا این سبزی به مغز شما نیرو می دهد.

25 - سفره های خود را با سبزی بیارایید؛ زیرا سبزی شیاطین را از سفرۀ شما خواهد راند.

خواص سیر

امام صادق علیه السلام می فرماید: به وسیلۀ سیر، دردهای خود را درمان کنید، اما با دهان بودار به مسجد نروید. (1)رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: سیر شفای هفتاد بیماری است. (2)در روزگار پیامبر و ائمه کسی این گیاه پیش پا افتاده را نمی شناخت، ولی در این قرن که قرن علوم است، علمای طبّ خواص سیر را با تحقیقات عمیق خود دریافته اند.

دکتر ریم فرانسوی تحت عنوان «خوش به آنان که سیر می خورند» می نویسد:

برای تقویت بدن و پیش گیری از بیماری های گوناگون، سیر اثری بسزا دارد.

و نیز تجربۀ پزشکان معروفی مانند: سالین، بروت، لوتر، دوبرویه و دیگران از خواص پزشکی این گیاه سودمند نتیجه های درخشانی داده و حاصل تجربه به این جا رسیده که سیر در تقویت بنیه و جلوگیری از تصلّب شرایین و پایین کشیدن فشار خون دوایی کامل و کافی است.

ص:200


1- (1) - بحار الأنوار: 249/63، باب 20، حدیث 12؛ الکافی: 375/6، حدیث 2.
2- (2) - مستدرک الوسائل: 432/16، باب 100، حدیث 20464؛ مکارم الاخلاق: 182. [1]

در طب جدید، سیر داروئی مستقل و مؤثّر شناخته شده است.

سیر به عضلات قلب نشاط می دهد.

سیر جریان خون را در رگ ها تنظیم می کند و خون را صاف می کند، به طبیعت جسم نیرویی می بخشد که بر بیماری های دموی غلبه کند، به همین جهت زنانی که به ناراحتی های «رگل» دچار هستند اگر از سیر استفاده کنند دیگر ناراحت نخواهند بود.

سیر در پیری های زودرس که نتیجه فساد خون است و روماتیسم و بواسیر اثری شفابخش دارد.

سیر بیماری های زیر را علاج می کند یا دست کم تخفیف می دهد:

1 - سل ریوی 2 - آنفلونزا 3 - کدورت رنگ پوست 4 - تنگی نفس 5 - سوء هاضمه و عفونت روده ها 6 - دیفتری 7 - تیفوئید 8 - سیاه سرفه 9 - التهابات معدی 10 - زخم معده خواه کهنه خواه تازه 11 - تصفیۀ مجرای ادرار و حیض 12 - تصفیه کلیه 13 - کرم هایی که در امعاء کودکان به وجود می آید.

خواص ترب

پزشکان دربارۀ ترب گفته اند:

ترب گیاهی است که ادرار را زیاد کند و کلیه راشستشو دهد و اشتها را برانگیزد. و ترشحات معده را تنظیم کند و عمل هضم را آسان سازد و بیماری روماتیسم را بهبودی بخشد و گاز شکم را فرو نشاند و سینه را سبک کند و سرفه را شفا بخشد و رسوبات کبد را بشکند و بلغم را از جا بکند، این تحقیق علم طب درعصر حاضر است.

ولی ائمه اطهار علیهم السلام فرمودند:

ترب صرف کنید؛ زیرا برگ این گیاه گاز معده را درهم می شکند و مغزش جریان

ص:201

ادرار را آسان سازد و ریشه اش بلغم را ببرد. (1)دانش امروز دربارۀ میوه وسبزی سخنان بدیعی می گوید: و این دو موهبت طبیعی را در زندگانی و بهداشت بشری بسیار مؤثّر و نافع می شناسد.

پزشکان مردم را به خوردن سبزی و میوه تشویق می کنند، مخصوصاً بیمارانی را که عارضه ریوی و مرض نقرس دارند، به خوردن سبزی و میوه می گمارند؛ زیرا تحقیق کرده اند که در این دو مادۀ حیاتی نسبت قابل توجهی مواد اسیدی و قندی و ازتی یافت می شود، به همین جهت گروهی از میوه و سبزی برای لینت مزاج و گروه دیگر برای ادرار ودسته ای جهت هضم غذا و دستۀ دیگری به خاطر تقویت مزاج است.

پزشکان گفته اند: میوه و سبزی را پیش از خوردن بشویند تا از آلودگی های گوناگون پاک شود.

ولی امام صادق علیه السلام فرمود:

میوه ها عموماً مسموم هستند، وقتی به دستتان برسد ابتدا آن را با آب بشویید و در آب فرو ببرید. (2)

خواص انگور

حضرت می فرماید:

انگور فائده اش آن است که اعصاب را محکم می کند و خستگی را برطرف می سازد و به نفس انسان نشاط می بخشد. (3)و فرمود:

ص:202


1- (1) - بحار الأنوار: 241/63، باب 16؛ الکافی: 368/6، حدیث 2. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 118/63، باب 2، حدیث 7؛ الکافی: 350/6، حدیث 4. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 149/63، باب 5، حدیث 8، با کمی اختلاف؛ المحاسن: 547/2، باب 112، حدیث 867.

حضرت نوح علیه السلام به درگاه حق شکایت کرد که اندوهگین است، خطاب رسید:

انگور تناول کن تا از اندوه رها شوی. (1)پزشکان گفته اند در انگور سه خاصیت موجود است:

1 - معده را لینت و نرمی می دهد.

2 - خون را صاف می کند.

3 - به بدن غذا می رساند.

آب انگور قوای فرسوده را تجدید می کند و گردش خون را آسان می سازد و مواد تخمیر شدۀ معده را می شکند و برای کبد و کلیه سودمند است و نیز سوء هاضمه و نقرس و امراض قلبی و صفرا و گاز معده و بواسیر را شفا می دهد و از سل و سرطان نیز تا حدی جلوگیری می کند، در انگور ویتامین «آ - ب - ث» موجود است و دردهای ناشی از تب را نیز برطرف می سازد.

اکنون بیان مختصر و مفید امام رانسبت به فوائد انگور با آنچه اطبا و علمای این قرن کشف کرده اند بسنجیم و دربارۀ فکر و اطلاع امام علیه السلام قضاوت می کنیم.

بهداشت و پاکیزگی باطن

از آن جا که بدن انسان در معرض بلایا و امراض گوناگون این جهان قرار دارد، روح انسان نیز از همه جهت به خطر فساد و مرگ تهدید می شود. و پیشوایان آسمانی به خاطر حفظ صحت بدن دستورها داده اند، در حفظ صحت روح نیز کوشیده اند و آنان پیش از آن که طبیب جسم باشند، طبیب روح بوده اند.

بیماری های بدنی، بدن را از کار می اندازد و آدم را از پای درمی آورد و به عمر انسان پایان می دهد و بیماری های روحی اگر خدای نکرده جان آدمیزاده را هدف هجوم خود قرار دهد موجب مرگ روح می شود.

ص:203


1- (1) - بحار الأنوار: 149/63، باب 5، حدیث 9؛ المحاسن: 548/2، باب 112، حدیث 86.

هنگامی که صفات رذیله و شهوات حیوانیه و عواطف پست برجان شما چیره شود، صحت جان ضعیف گردد و رونق روحانیتش فرو بشکند و امتیازات عالیه از کفش برود. در یک چنین حال دیگر آن روح، روح نیست؛ زیرا روحانیّت و صفای روحانی نخواهد داشت.

فلاسفه و علمای حکمت و معرفت و اطبای روانشناس با همۀ علم و فضل وفن و تجربه خود، تنها راهی را که برای علاج امراض روحی مستقیم و سودبخش شناخته اند، دین است.

به این نتیجه رسیده اند که جز دین هیچ درمانی نمی تواند به داد روح بیمار برسد و غیر تعلیمات آسمانی انبیا هیچ وسیله ای نیست که جان های بیمار را شفا دهد.

مسلم است که جز خدای متعال که آفرینندۀ جان است کسی نمی تواند جان و امراض جان و شفای آن امراض را بیان کند.

دین مبین اسلام که در تمام تعلیماتش سرآمد ادیان الهی است و هیچ مکتبی در بیان حقایق ظاهری و باطنی به پای آن نمی رسد در فن علاج امراض روحی معجزه می کند.

قرآن کریم در این باب اشارات کامل و روشنی دارد:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ اذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ» (1)

ای اهل ایمان ! هنگامی که خدا و پیامبرش شما را به حقایقی که به شما [ حیات معنوی و ] زندگی [ واقعی ] می بخشد ، دعوت می کنند اجابت کنید .

مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ اوْاُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً» (2)

از مرد و زن ، هر کس کار شایسته انجام دهد در حالی که مؤمن است ، مسلماً او را به زندگی پاک و پاکیزه ای زنده می داریم.

ص:204


1- (1) - انفال (8) : 24. [1]
2- (2) - نحل (16) : 97. [2]

یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جائَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ» (1)

ای مردم ! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما پند وموعظه ای آمده ، و شفاست برای آنچه [ ازبیماری های اعتقادی و اخلاقی ] در سینه هاست .

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُوْمِنینَ» (2)

و ما از قرآن آنچه را برای مؤمنان مایۀ درمان ورحمت است ، نازل می کنیم وستمکاران را جز خسارت نمی افزاید .

علاوه بر این رسول اکرم صلی الله علیه و آله برنامه نبوت و هدف رسالت خویش را در این جمله بیان فرموده است:

اِنَّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ اْلاَخْلاقِ. (3)

همانا مرا مبعوث به رسالت کرده اند تا مکارم اخلاق شما را تکمیل کنم.

معنای روشن تر که بشریت را از آسیب بیماری های روحی نجات بخشم.

و به هنگام رحلت هم از جانب خویش قرآن و اهل بیت خود یعنی دوازده امام معصوم را خلیفه خود قرار داد و آنان را طبیب بیماری های روحی بشر معرفی فرمود. کتاب خدا که صامت است و عترت او که همان کتاب الله ناطق هستند، بجای او مردم را از بیماری ها و خطرها نجات دهند.

عصر امام صادق علیه السلام به خاطر وضع خاص زمان و درگیری های بنی امیّه و بنی عباس و به خصوص هجوم فرهنگ های بیگانه در میان اعصاری که سایر امام می زیستند آشفته تر بود.

خطر عقاید و مذاهب باطل و اختلافات در آن عصر به نهایت رسیده بود و

ص:205


1- (1) - یونس (10) : 57. [1]
2- (2) - اسراء (17) : 82. [2]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 187/11، باب 6، حدیث 12701؛ [3]مکارم الاخلاق: 8؛ [4]بحار الأنوار: 210/16، باب 9. [5]

صحت و سلامت ارواح و نفوس به طرز هولناکی به انحراف گراییده بود، امام با همت ملکوتی خود در زمان خویش به معالجه و درمان دردمندان روحی پرداخت.

او می دانست که تنها طبیب مسئول در عصر خود است، آری، او کتاب ناطق حق و جانشین رسول خدا و دستگیر بشریت در آن عهد تاریک و آشفته بود، عهدی که فضایل نفسانی و کرامات انسانی سخت ضعیف شده بود. رذایل بشری با طغیانی کم سابقه بر فضایل چیره شده بود.

هم اکنون به گوشه ای از درمان های روحی حضرت صادق علیه السلام اشاره نموده و روش او را در درمان های روحی بیان می نمایم.

خشم و غضب
اشاره

غضب یک حالت طغیانی روحی است که وقتی بجنبد، عقل را از فعالیت باز دارد، در این هنگام فشار خون به قلب هجوم کند و خون از قلب با حدّت و حرارت عادی به رگ ها فشار آورد و به سوی مغز بالا رود، چهرۀ خشمناک راگلگون سازد، شقیقه هارابه ضربان اندازد، خون در سینه بجوشد و چین های مخوفی به پیشانی قرار دهد و حالت انقباضی به لب ها افکند، تاآن جا که دندان ها را نمایان سازد.

در چنین حالت، انسان خشمناک جز انتقام نخواهد، عطش خون ریختن، عطش خون خوردن و عطش انتقام، جان خشمناک را به طاقت آورد.

شاعر عرب به این مناسبت گوید:

من درمیان دشمنان بشر، پس از یک امتحان دقیق هیچ دشمن را عنودتر و لجوج تر ازغضب ندیده ام.

عوامل خشم و غضب و آثار آن

دانشمندان و پزشکان معتقدند عوامل خشم عبارتند: 1- وراثت 2- حساسیت

ص:206

افراطی اعصاب 3- سوء تربیت 4- سوء تغذیه.

و نیز گفته اند: این عوامل انگیزۀ خشم را تحریک می کنند:

1- نخوت و کبریایی 2- خود خواهی و خویشتن دوستی 3- شوخی 4- مسخرگی 5- ننگ و بدنامی 6- حیله گیری 7- حرص بسیار در جمع مال و کسب مقام.

این هفت خصلت که عموماً در ردیف اخلاق نکوهیده قرار دارند غضب را برانگیزانند و مسلم است تا این خصلت ها ترک نشوند، از شرّ خشم رهایی نخواهد بود.

عوارض خطرناک و مخوفی که از غضب به جان انسان خواهد افتاد.

1 - بیماری استخوان فرسای سل ریوی.

2 - اختلال دستگاه گوارش .

3 - التهاب اعصاب.

4 - خون ریزی به اقسام گوناگون.

5 - مشهور است که اشخاص زود خشم به یک بیماری شبیه به بیماری هاری دچار می شوند و اگر در آن حملۀ عصبی کسی را گاز بگیرند به مرگ دردناک طرف منجر خواهد شد و به این دلیل آشکار می شود که آب دهان مردم خشمناک نه تنها برای خودشان بلکه برای دیگران هم سمّ کشنده است.

خشم یک درد روحی است که به نوبت خود بلایی خطرناک است، این بیماری نه تنها شخص خشمناک را از پای درمی آورد، بلکه از خشمناک به دیگران نیز زیان می رساند.

خشم شدید، خشمناک را دیوانه وار به حملات جنون آمیزی وامی دارد که مسلم است در حال عادی به یک چنین حمله ها اقدام نمی کرد.

چه بسیار دانشمندان و فلاسفه و پزشکان و حکما به درمان این بیماری با داروهای گوناگون پرداختند، اما نتوانستند نتیجه ای به دست آورند. ولی دین مبین

ص:207

اسلام که منبع حکمت و معرفت است توانست به آسانی مرض خطرناک غضب را در آنان که گرفتار آن بودند علاج کند.

امام صادق علیه السلام از امام باقر علیه السلام نقل فرمود: نزد ایشان از غضب سخن به میان آمد، فرمود:

چه بسا مرد به خشم آید و دیگر راضی نشود تا به دوزخ درآید. هر انسانی که در نفس خود این عارضه را ادراک می کند اگر ایستاده است بنشیند و اگر نشسته است بخوابد و اگرنتوانست بدینگونه خشم خود را فرو نشاند با آب سرد وضو بگیرد یاغسل کند؛ زیرا آتش را تنها آب خواهد فرو نشانید. (1)

درس هایی از طبّ النبی (صلی الله علیه و آله) و طبّ الصادق (علیه السلام)

اشاره

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

1 - غضب کلید همۀ بدی ها و شرور است. (2)2 - غضب قلب حکیم را به تیرگی و ظلمت خواهد کشانید. (3)3 - آن که نتواند بر غضب خویش حکومت کند نخواهد توانست اراده خویش را تحت اختیار خود درآورد. (4)4 - بهترین یاور شما بردباری است. (5)5 - آن کس که خشمش آشکار شود، کینه اش رشد خواهد کرد و آن کس که هوسش قوت گیرد، احتیاطش ضعیف خواهد شد.

ص:208


1- (1) - بحار الأنوار: 272/70، باب 132؛ الأمالی، شیخ صدوق: 340، حدیث 25. [1]
2- (2) - الکافی: 303/2، حدیث 3؛ وسائل الشیعه: 358/15، باب 53، حدیث 20733.
3- (3) - الکافی: 305/2، حدیث 13؛ وسائل الشیعه: 360/15، باب 53، حدیث 20741.
4- (4) - الکافی: 305/2، حدیث 13؛ وسائل الشیعه: 360/15، باب 53، حدیث 20741.
5- (5) - الکافی: 112/2، حدیث 6؛ بحار الأنوار: 404/68، باب 93، حدیث 16.
دروغ

دروغ انحراف نفس از صحت و سلامتی و راستی است. انسان دروغگو روحی بیمار است و عوارض این مرض، تزویر و نفاق و فریب و حیله و خیانت و ریا و خلف وعده و عهد شکنی و انحطاط از انسانیّت است.

علاوه بر این که صفت دروغ در نفس خود صفت قبیحی است، انسان دروغگو را همچون عضو فاسدی، در اجتماع به خرابی مبانی اجتماعی می گمارد. بدیهی است که این عضو فاسد موجبات فساد اعضا دیگر را نیز فراهم خواهد ساخت.

حضرت صادق علیه السلام در باب این بیماری خطرناک روحی چنین می فرماید:

1 - هیچ دردی کینه توزتر از دروغ نیست.

2 - آن کس که دروغش بیشتر باشد، فروغ جانش ضعیف تر است.

3 - آن کس که زبانش راست می گوید کردارش پاک و مقدّس است.

4 - شراب و دروغ کلید مفاسد و دروغ بدتر از شراب است. (1)5 - زنهار، از همنشینی با دروغگویان بپرهیزید؛ زیرا دروغگو در حالی که می خواهد به شما سودی برساند، زیان خواهد رسانید، دروغگو دور را برای تو نزدیک و نزدیک را برای تو دور خواهد ساخت.

حسد

حسد خصلتی است که حسود را همیشه دشمن کمال ها و نیکویی ها و خیرات می دارد.

حسود از توفیق و سعادت دیگران همواره رنج می برد و پیشرفت مردم پیشرو وفعال را مکروه می شمارد. بدبختی حسود این است که شب و روز به خوشی های مردم خوشبخت می اندیشد و از اندیشۀ خود عذاب می بیند.

ص:209


1- (1) - الکافی: 339/2، حدیث 2؛ [1] وسائل الشیعه: 244/12، باب 138، حدیث 16206.

درد حسد از درد بخل، استخوان گدازتر است؛ زیرا بخیل مال خود را دودستی نگاه می دارد و از اعطا و انعام می پرهیزد، ولی حسود سعی می کند جلوی نعمای الهی را ببندد و از عطایای حق به بندگانش جلوگیری می کند.

حسود بی جهت دشمن مردم است، بی جهت دوست می دارد که خوشبختان بدبخت شوند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مردمی نیز در این جهان به سر می برند که با نعمت های خدا دشمن هستند، گفته شد: دشمن نعمت های الهی کیست؟ فرمود: آنان که بر دیگران حسد می برند. (1)در روایات دیگر دربارۀ این بیماری روحی چنین آمده است:

1 - حسودان هرگز دل آسوده نخواهند بود. (2)2 - حسودان هرگز روی توانگری و بی نیازی را نخواهند دید. (3)3 - حسود همیشه ناراحت و سرگردان و غصه دار است. (4)4 - حسود با آن غم جانگداز که در سینه دارد پیوسته مریض است. (5)5 - حسد ایمان انسان را می خورد، آن چنان که شعله های آتش توده های هیزم را می بلعد. (6)

تکبّر

این خصلت انسان را در حدود شخصیت برانگیزاند که خود را همیشه بزرگ و

ص:210


1- (1) - بحار الأنوار: 256/70، باب 131، ذیل حدیث 26؛ جامع الاخبار: 159.
2- (2) - غرر الحکم: 299، حدیث 6795؛ مستدرک الوسائل: 21/12، باب 55، ذیل حدیث 13401.
3- (3) - غرر الحکم: 299، حدیث 6789؛ مستدرک الوسائل: 17/12، باب 55، ذیل حدیث 13388.
4- (4) - غرر الحکم: 301، حدیث 6850؛ مستدرک الوسائل: 22/12، باب 55، ذیل حدیث 13401.
5- (5) - غرر الحکم: 300، حدیث 6817؛ [1] مستدرک الوسائل: 21/12، باب 55، ذیل حدیث 13401.
6- (6) - بحار الأنوار: 257/70، باب 131، حدیث 30؛ عوالی اللآلی: 104/1، حدیث 36.

دیگران را کوچک شمارد.

انسان بدبختی که به مرض نخوت دچار است چون خود را در مقامی فوق دیگران می بیند، چنان اسیر خویشتن است که همیشه در نفس خود نقص و نقیصه ای نمی شناسد. انسان متکبّر موجودی فرومایه و کوتاه بین و تنگ چشم است که در خود هر چه می بیند کمال و در دیگران هر چه می بیند نقص می انگارد، بی آن که از نقص خود و کمال دیگران آگاه باشد.

عوارضی که این مرض در وجود انسان می گذارد، علاوه بر قباحت نفس مرض، غرور و ظلم و تجاوز به حقوق دیگران و کینه و حسد و سرپیچی از مقررات و قوانین و فرار از نصیحت و اعراض از هدایت و ارشاد است.

حضرت صادق علیه السلام متکبّر را چنین توصیف می کند:

1 - متکبّر موجود ذلیلی است که چون ذلّت را در نفس خود ادراک می کند، می کوشد تا در سایۀ تکبّر این نقص ننگین را در ذات خود بپوشاند.

2 - آن کس که متکبّر است هرگز از زبان مردم، گفتار دلپذیر توقّع نداشته باشد.

3 - هیچ نادانی ای از خودپسندی زیان آورتر نیست. (1)4 - سرآغاز احتیاط تواضع است.

5 - تکبّر - دورویی - ستم؛ این سه صفتی است که جز دشمنی مردم حاصلی نمی آورد. (2)

خلف وعده

آنچه این مرض مهلک را به بار می آورد، بی اعتمادی مردم به متخلّف و انحطاط مقام اجتماعی است. آن کس که به این بیماری دچار شود هرگز میان خلق محبوب و

ص:211


1- (1) - بحار الأنوار: 315/69، باب 117، حدیث 19؛ علل الشرایع: 560/2، باب 352، حدیث 1.
2- (2) - بحار الأنوار: 229/75، باب 23، حدیث 107؛ تحف العقول: 316.

مطمئن نخواهد بود.

هیچ طبیب روانشناس و هیچ درمان روحی چارۀ این بیماری را نمی داند، تنها دین است که می تواند با قدرت قاهره ای که بر نفوس دارد به درمان این مرض بپردازد.

حضرت صادق علیه السلام برای علاج این بدینگونه مریض را راهنمایی می کند:

1 - آنان که به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند، باید به وعده های خود وفادار باشند. (1)2 - این سه فرقه هرگز به خدا ایمان نیاورده اند، هر چند نمازگزار و روزه دار باشند.

اول: آن فرقه که دروغ می گویند.

دوم: طایفه ای که در امانت خیانت می کنند.

سوم: آنان که به وعدۀ خویش وفادار نیستند. (2)

حرص

مرض حرص از افراط در طلب مال و عطش شدید به جمع درهم و دینار سرچشمه می گیرد. وقتی بیماری بهیمی بر عقل آدمیزاد غلبه کند وی را موجودی مریض و آزمند به بار می آورد.

عوارض حرصی یک نوع فقر مستمر است که همواره حریص را گدا و بیچاره و مستمند نگاه می دارد، هر چند که وی مالک گنج های قارون باشد.

علاج این مرض در دست قناعت است، به همین جهت گفته اند: «توانگر آن کسی است که فطرتی مستغنی داشته باشد.»

ص:212


1- (1) - الکافی: 364/2، حدیث 2؛ [1] وسائل الشیعه: 165/12، باب 109، حدیث 15965.
2- (2) - الکافی: 290/2، حدیث 8؛ وسائل الشیعه: 339/15، باب 49، حدیث 20687.

قناعت گنجی است که پایان پذیرنیست.» (1)حضرت صادق علیه السلام فرمود:

1 - بی نیازترین مردم کسی است که اسیر حرص نباشد. (2)2 - آن کسی که به قسمت خویش رضا باشد ازهمه مردم بی نیازتر است. (3)3 - کلید خستگی ها و ناراحتی ها حرص است، این حرص است که انسان را به رنج و دشواری و گناه و فرومایگی و ذلّت دراندازد.

4 - حرص سرچشمۀ عیوب است.

5 - حریص از دو نعمت محروم است: نعمت قناعت ونعمت راحت.

6 - حریص هرگز مقام رضا و یقین را نخواهد یافت. (4)

خودنمایی

شهوت خودنمایی مرضی است که همچون جذام انسان را از اجتماع براند و به دشمنی و نفرت مردم دچار سازد. آنان که در راه خودنمایی به تحقیر و توهین دیگران اقدام کنند و در محفل، لب به فضل و فضیلت فروشی بگشایند جز کینۀ مردم حاصلی به دست نخواهند آورد.

از عوارض این مرض کافی است که انسان را در میان مردم تک وتنها وبی کس و کار وا می گذارد.

حضرت صادق علیه السلام این بیماری روحی را با ارشاد و تعالیم عالی خود چنین

ص:213


1- (1) - مستدرک الوسائل: 226/15، باب 9، ذیل حدیث 18072؛ روضه الواعظین: 456/2. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 160/70، باب 128، حدیث 2؛ الأمالی، شیخ صدوق: 21، حدیث 4.
3- (3) - وسائل الشیعه: 258/15، باب 23، حدیث 20443؛ مستدرک الوسائل: 223/15، باب 9، حدیث 18063.
4- (4) - وسائل الشیعه: 258/15، باب 23، حدیث 20443؛ مستدرک الوسائل: 223/15، باب 9، حدیث 18063.

علاج می کند:

1 - مؤمن کسی است که با مردم مدارا کند نه آن که خویشتن را به دیگران بنمایاند.

2 - معنی جهل، خودنمایی و تکبّر و غفلت از پروردگارمتعال است.

3 - قومی که به منظور خودنمایی با مردم به بحث و جدل بر می خیزند، اعمال صالح خویش را به فساد بیالایند.» (1)اگر در تمام برنامه های زندگی اعم از برنامه های جسمی و روحی قوانین الهی و طبیعی مراعات شود، آدمی از بهداشت و طهارت ظاهری و باطنی نصیب خواهد گرفت.

ندانم کین همه ترک ادب چیست حد خود را نمی دانی سبب چیست

ادب خواهی زحد بیرون منه پای زهر جانب که هستی در میان آی

ادب آرایش افعال باشد ادب آسایش احوال باشد

فروغ ظاهر از آرایش اوست فراغ باطن از آسایش اوست

ادب مجموعۀ حسن و جمالست بهاری در کمال اعتدالست

همه کارت بقدر خویش باید زقدر خود نه کم نه بیش باید

بدین میزان اگر خود را بسنجی نرنجد از تو کس خود هم نرنجی

(هلالی جغتایی)

روایات بسیار مهمی در باب بهداشت همه جانبه در معتبرترین کتب روایی وارد شده که این نوشتار مختصر، اگر بخواهد در هر زمینه ای به روایتی اشاره کند بسیار مفصّل خواهد شد، چه بهتر که مطالعه کنندگان محترم در این بخش به کتابهای مهم رجوع کنند، تا هم از مسائل بهداشتی اسلام در رابطه با جسم و جان مطلّع شوند و

ص:214


1- (1) - ترجمۀ طب النبی صلی الله علیه و آله و طب الصادق علیه السلام ، روش تندرستی در اسلام، یعقوب مراغی: 158 - 167.

هم برای آنان ثابت شود که هیچ مکتبی و مدرسه ای در تمام جهان به اندازۀ اسلام در مسئلۀ بهداشت قانون ندارد و هم، قانونی فوق قانون اسلام برای آنها نیست.

اصول کلی بهداشت

در پایان این قسمت لازم می دانم به اصول کلی بهداشت اشاره کنم، تا در سایۀ سلامت خود، بهتر بتوانید در راه بندگی حق و خدمت به خلق قدم بردارید.

1 - اکثر افراد اسیر عادت می باشند و خود را مجبور می بینند چه سیر باشند و چه گرسنه، صبحانه و ناهار و شام بخورند، حال آن که ما باید در موقعی که اشتها نداریم از خوردن غذا صرف نظر کنیم، چه این غذا صبحانه باشد و چه ناهار و چه شام، اگر ما این روش را در پیش نگیریم، غذایی را که تناول می کنیم به جای سود، زیان خواهد رساند.

2 - اغلب افراد غذا را نجویده فرو می دهند، حال آن که به قول بعضی 32 دندان به ما داده شده که هر لقمه را 32 بار بجویم، وقتی که غذا را خوب نجویم، بزاق دهان باآن لقمه نجویده به اندازه کافی مخلوط نمی شود در نتیجه کار بیشتری بر جهاز هاضمه تحویل می گردد.

3 - باید در خوردن غذا و هم در نوشیدن آب رعایت اعتدال را بنماییم، زیاده روی درهر دو ضرر دارد؛ زیرا فشار فوق العاده بر جهاز هاضمه وارد می کند.

4 - موقعی که خسته ایم و یا تحت فشار عاطفی می باشیم نبایدغذا بخوریم؛ زیرا در این گونه حالات جهاز هاضمۀ ما مختل می گردد و قادرنیست غذا را آن طور که باید و شاید هضم کند.

5 - مصرف غذاهای زیاد چرب و ثقیل، بار فوق العاده بر معده وارد می کند و در نتیجه کبد خسته می شود و قادربه دفع مواد زاید از بدن نمی گردد و این امر موجب بروز بیماری می شود، به همین جهت باید همیشه و یا لااقل در اکثر اوقات غذای

ص:215

ساده تناول کنید تا جهاز هاضمه بتواند به خوبی از عهدۀ انجام وظایف خود برآید.

6 - ممکن است غذاهای چرب و رنگارنگ سفره را زیبا کند ولی موقعی که به داخل معدۀ شما رفت وضع آن را مختل می کند، هیچ وقت در یک وعده دو نوع گوشت یا چند نوع خورش و غذا میل نکنید، حتی المقدور سعی کنید یک نوع غذا بخورید و آنهم غذای ساده و مقوی.

7 - نوشیدن آب و نوشابه های نوع دیگر در حین صرف غذا جهاز هاضمه را مختل می کند، آب را باید پس از صرف غذا و آنهم به مقدار کم نوشید.

شیر، عصارۀ پرتقال، عصارۀ گوجه فرنگی، سوپ سبزی، خود به تنهایی غذاست، موقع صرف این نوع نوشابه ها غذای دیگری صرف نکنید و سعی کنید این نوشابه ها را با تأنّی و آرامش بنوشید.

8 - صرف غذا با خنده و خوشحالی تأثیر زیاد در هضم آن به نحو احسن خواهد داشت، لذا بهتر است غذا را با شرکت دیگران و در محیطی زیبا و فرح بخش صرف کنید.

9 - سالاد، حاوی مقداری زیاد ویتامین و املاح معدنی است و به علاوه معده را شستشو می دهد، سعی کنید همیشه با غذا سالاد میل کنید و اگر با مزاج شما مناسب نبود با پزشک تماس بگیرید.

10 - گاه گاه روزه گرفتن و غذای کمتر و ساده تر خوردن کمک می کند که جهاز هاضمۀ شما استراحت کند، این نوع استراحت در سلامتی شما تأثیر فراوان خواهد داشت، لااقل هفته ای یک بار روزه بگیرید.

11 - از خوردن غذاهای مانده و کنسرو شده خودداری کنید و همچنین میوه های گندیده و یا کال میل نکنید و در مصرف چربی و مواد نشاسته ای به زیاده روی مپردازید و رعایت اعتدال را از دست مدهید.

12 - ورزش پس از غذا توأم با خطر است، به خصوص ورزش های شدید و

ص:216

سنگین ممکن است منجر به مرگ شود.

13 - سعی کنید از غصه و تشویش و نگرانی بر حذر باشید؛ زیرا غصه و اضطراب اثرات سویی روی بدن می گذارد و آدمی را به سوی بیماری و مرگ سوق می دهد.

14 - از شب زنده داری مستمر بپرهیزید، به اندازۀ کافی در وقت شب بخوابید و استراحت کنید، به یاد داشته باشید همان طور که بدن به فعالیت محتاج است، به استراحت هم احتیاج دارد و به هیچ وجه جایز نیست استراحت را قربانی کار دیگری نمایید.

15 - داشتن تفریح وسرگرمی بهترین وسیله برای مبارزه با غم و نگرانی است، سعی کنید چند سرگرمی برای خود داشته باشید و در اوقات فراغت، از تفریح سالم و برنامه های نشاط آور استفاده نمایید.

16 - عادت کنید هر روز در هوای پاک و آزاد، نفس های عمیق بکشید، تا اکسیژن بیشتری به بدنتان جذب شود، از زندگی و رفت و آمد در مناطق شلوغ و پرجمعیت و دارای سر و صدای زیاد حتی الامکان خودداری کنید.

17 - تا می توانید حمام بروید، لااقل هفته ای یک بار استحمام کنید، در تابستان ها سعی کنید خود را با آب سرد بشویید؛ زیرا آب سرد برای اعصاب مفید است.

18 - تاجائی که ممکن است از مصرف دارو خودداری کنید و فقط موقعی دارو مصرف نمایید که چاره ای دیگر نباشد؛ زیرا هر چند دارو گاهی مفید واقع می شود، ولی بی ضرر هم نیست، بنابراین اگر مصرف نشود بهتر است.

19 - از دخانیات و مواد مخدّر هر چند که به نظر می رسند قاتل درد هستند بر حذر باشید؛ زیرا اثر تخدیری این نوع مواد موقت است و اثرات بعدی آن بسیار وحشت زاست.

ص:217

20 - هر چند روابط جنسی طبیعی و مفید است، ولی زیاده روی در آن فوق العاده ضرر دارد و آدمی را دچار پیری پیش رس می کند و قوای او را تحلیل می برد، بنابراین بهتر است در این قسمت رعایت اعتدال را نموده، حداکثر سعی کنیم نیروی جوانی را از طریق شهوت رانی های مفرط و بی فایده، بی جا از دست ندهیم. (1)شرح این بیست بخش که اصول کلی بهداشت جسم را دربر دارد، در روایات اسلامی منعکس است، شما می توانید به بخش طهارت و نکاح و خوردن و آشامیدن کتاب با عظمت وسائل الشیعه مراجعه نمایید.

از حرص، ریا، بخل، عجب، حسد، دروغ، تهمت، غیبت، کینه توزی، دورویی، تکبّر، سوءظن، نیز بپرهیزید تا بهداشت و طهارت روان شما تأمین شود و از نظر ظاهر و باطن انسانی سالم و تندرست باشید.

آری، رعایت مسائل الهی در تمام شؤون زندگی ضامن سلامت و صحت جسم و جان و آبادی دنیا و آخرت است.

چه نیکوست که هر انسانی دستور العمل حیات و زندگیش را از بارگاه حکیمانه حضرت رب العالمین و از پیشگاه با عظمت نبوت و امامت دریافت نماید.

اهل دل کوی تو را جنّت اعلی خوانند پرتو روی تو را نور تجلّی خوانند

بادۀ لعل تو را شربت کوثر گویند سرو بالای تو را غیرت طوبی خوانند

هرنسیمی که ز انفاس تو بویی دارد عارفانش دم جان پرور عیسی خوانند

ص:218


1- (1) - چرا مریض می شویم: 18.

ورق صورت زیبای تو را اهل نظر جامع خوبی و مجموعه معنی خوانند

هر که را صحبت جانان نفسی دست دهد آن نفس را سزد ار حاصل دنیی خوانند

گل مقصود زبستان وصال تو دمد لاجرم وصل تو را اصل تمنی خوانند

(عماد فقیه کرمانی)

طبابت در روایات

در بخش مهمی از روایات درمسئلۀ رجوع به طبیب و استعمال دارو و طلب شفا از حضرت حق و این که چه داروهائی برای درمان درد مفید است و ثوابی که طبیب در علاج مریض دارد و ثواب خدمت به بیمار از جانب اهل و عیالش و همچنین دوستان و برادران ایمانیش و به خصوص عیادت مریض نکات پرارزشی هست که لازم است به پاره ای از آنها اشاره شود.

امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود:

تا می توانید از مراجعه به پزشک خودداری کنید، چون مانند ساختمان است که اندکش به بسیار کشاند. (1)امام صادق علیه السلام فرمود:

هر که سلامتش به بیماریش بچربد و با چیزی خود را درمان کند و بمیرد، من به خدا از او بیزارم. (2)

ص:219


1- (1) - بحار الأنوار: 63/59، باب 50، حدیث 4؛ وسائل الشیعه: 409/2، باب 4، حدیث 2493.
2- (2) - بحار الأنوار: 64/59، باب 50، حدیث 5؛ وسائل الشیعه: 409/2، باب 4، حدیث 2492.

محمد بن مسلم می گوید: از حضرت باقر علیه السلام سؤال شد، از مردی که طبیب ترسا و یهودی او را درمان کند و برای او دارو فراهم سازد فرمود:

باکی ندارد، همانا درمان به دست خدای تعالی است. (1)دراخبار امامان علیهم السلام آمده است:

مدارا کنید که خدا دردی نداده جز این که دوایی در کنارش قرار داده مگر مرگ که درمانی ندارد. (2)و نیز فرموده اند:

بر پزشک است که باید از خدای سبحان در آنچه با بیمار کند بترسد و برای مریض خیرخواهی نماید و درمان جستن از پزشک یهودی و ترسا برای مسلمانان باکی نیست. (3)و نیز فرموده اند:

چون جسم زن بیمار شود و ناچار به مداوا نزد طبیب مرد گردد، مانع ندارد. (4)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

دو کس بیمارند: تندرستی که پرهیز کند و بیماری که همه چیز بخورد. (5)

ص:220


1- (1) - بحار الأنوار: 65/59، باب 50، حدیث 9؛ وسائل الشیعه: 226/25، باب 136، حدیث 31754.
2- (2) - بحار الأنوار: 73/59، باب 50، حدیث 29؛ مستدرک الوسائل: 436/16، باب 106، حدیث 20475.
3- (3) - بحار الأنوار: 73/59، باب 50، حدیث 31؛ دعائم الاسلام: 144/2، باب 4، حدیث 501.
4- (4) - بحار الأنوار: 73/59، باب 50، حدیث 32؛ دعائم الاسلام: 144/2، باب 4، حدیث 502.
5- (5) - بحار الأنوار: 66/59، باب 50، حدیث 13؛ وسائل الشیعه: 409/2، باب 4، حدیث 2495.

و نیز آن حضرت فرمود:

تا بدنت تاب درد دارد از دارو بپرهیز و چون بی تاب شد دارو به کار ببر. (1)و آن بزرگ مرد آسمانی فرمود:

مداوا کنید؛ زیرا آن که درد داده دارو هم داده است. (2)حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

پیامبری از پیامبران بیمار شد و گفت: درمان نکنم تا همان که بیمارم کرده درمان نماید، خداوند به او وحی فرمود: شفایت ندهم تا مداوا نکنی، شفا از من است و دوا هم از من است. (3)محمّد بن مسلم می گوید: از حضرت باقر علیه السلام پرسیدم از طبیبی که معالجه درد مردمی می کند و مزد می گیرد فرمود: باکی ندارد. (4)امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

پزشک باید خداترس و خیرخواه و کوشا باشد. (5)و نیز آن حضرت فرمود:

شیر گاو دوا است و از آن جناب از نوشیدن بول گاو پرسیدند فرمود، اگر برای دوا نیاز دارد باکی ندارد. (6)امام صادق علیه السلام فرمود:

سیب بخور برای آن که حرارت را خاموش نماید، شکم را خنک کند و تب را

ص:221


1- (1) - بحار الأنوار: 66/59، باب 50، حدیث 14؛ وسائل الشیعه: 409/2، باب 4، حدیث 2494.
2- (2) - بحار الأنوار: 68/59، باب 50، حدیث 20؛ مستدرک الوسائل: 440/16، باب 106، حدیث 20491.
3- (3) - بحار الأنوار: 66/59، باب 50، حدیث 15؛ وسائل الشیعه: 409/2، باب 4، حدیث 2496.
4- (4) - بحار الأنوار: 72/95، باب 50، حدیث 26؛ من لایحضره الفقیه: 175/3، حدیث 3660.
5- (5) - بحار الأنوار: 74/59، باب 50، حدیث 33؛ دعائم الاسلام: 144/2، باب 4، حدیث 503.
6- (6) - بحار الأنوار: 84/59، باب 52، حدیث 7؛ وسائل الشیعه: 114/25، باب 59، حدیث 31362.

قطع نماید. (1)چون از تب، نزد حضرت صادق علیه السلام یاد کردند فرمود:

راستی ما خاندانی هستیم که مداوا نکنیم جز با تن شوئی با آب خنک و خوردن سیب. (2)و آن حضرت فرمود:

اگر مردم اثر سیب را می دانستند بیماران خود را جز با آن معالجه نمی کردند. (3)و نیز فرمود:

تب از نفس دوزخ است آن را با آب سرد خاموش کنید. (4)حضرت رضا علیه السلام فرمود:

نشانه های خون (کثیفی خون) چهار است: خارش، جوش تن، چرت، سرگیجه. (5)حضرت باقر علیه السلام فرمود:

بیرون کردن تب از بدن به سه چیز است: استفراغ، عرق کردن، شکم رفتن. (6)حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ص:222


1- (1) - بحار الأنوار: 93/59، باب 53، حدیث 1؛ المحاسن: 551/2، باب 115، حدیث 889.
2- (2) - بحار الأنوار: 93/59، باب 53، حدیث 2؛ المحاسن: 551/2، باب 115، حدیث 890.
3- (3) - بحار الأنوار: 93/59، باب 53، حدیث 4؛ المحاسن: 551/2، باب 115، حدیث 891.
4- (4) - بحار الأنوار: 95/59، باب 53، حدیث 8؛ وسائل الشیعه: 432/2، باب 21، حدیث 2560.
5- (5) - بحار الأنوار: 97/59، باب 53، حدیث 12؛ الخصال: 250/1، حدیث 115. [1]
6- (6) - بحار الأنوار: 99/59، باب 53، حدیث 20؛ مستدرک الوسائل: 442/16، باب 108، حدیث 20495.

دارو چهار است: حجامت، سعوط (1)، تنقیه، استفراغ. (2)حضرت باقر علیه السلام فرمود:

رسول خدا صلی الله علیه و آله : در سر و میان دو شانه و در پشت، هر سه حجامت کرده و یکی را سودمند و دیگری را فریادرس و سومی را نجات بخش نامیده است. (3)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

حجامت، خرد را بیفزاید و حافظه را نیرو بخشد. (4)و نیز آن حضرت فرمود:

شفا در سه چیز است: خوردن عسل، تیغ حجامت، حرارت دادن. (5)آری، عسل نرم کنندۀ مزاج و نیرو دهنده به بدن و مقوی قلب و حجامت تمیز کنندۀ خون و رگها از مواد زاید و حرارت تخفیف دهندۀ هر دردی است.

چنانچه قسمت عمده ای از فیزیوتراپی در این زمان که پیشرفت علم طبّ شگفت انگیز است با حرارت انجام می گیرد.

امام رضا علیه السلام فرمود:

پرهیز «کم خوری یا نخوردن بعضی از غذاها و میوه جات به هنگام مرض»

ص:223


1- (1) - سعوط: داروئی است که در بینی کشند.
2- (2) - بحار الأنوار: 108/59، باب 54، حدیث 1؛ وسائل الشیعه: 117/17، باب 13، حدیث 22134.
3- (3) - بحار الأنوار: 112/59، باب 54، حدیث 12؛ معانی الاخبار: 247، حدیث 1. [1]
4- (4) - بحار الأنوار: 126/59، باب 54، حدیث 82؛ مکارم الاخلاق: 76.
5- (5) - بحار الأنوار: 135/59، ذیل حدیث 107؛ مستدرک الوسائل: 438/16، باب 106، حدیث 20483.

آرامش تن است. (1)و نیز آن حضرت فرمود:

اگر مردم در خوراک کوتاه می آمدند بدن هاشان سالم بود. (2)موسی بن جعفر علیه السلام فرمود:

پرهیز ترک کامل نیست ولی سبک خوردن است. (3)حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

رسول خدا چون سردرد می گرفت روغن کنجد به بینی می چکاند. (4)امام صادق علیه السلام فرمود:

مسواک کردن، چشم را روشن کند. (5)پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله فرمود:

برادرم عیسی به شهری گذر کرد، همۀ مردمش زرد چهره و چشم کبود بودند، بدو بانگ برداشتند و از بیماری های خود نالیدند، به آنها فرمود:

داروی آن با خود شماست، چون گوشت خورید آن را نشسته می پزید و هیچ چیز از جهان نرود جز به سزای جنایتی، پس از آن گوشت را شستند و بیماری

ص:224


1- (1) - بحار الأنوار: 141/59، باب 55، حدیث 4؛ مستدرک الوسائل: 451/16، باب 109، حدیث 20518.
2- (2) - بحار الأنوار: 334/63، باب 5، حدیث 17، با کمی اختلاف.
3- (3) - بحار الأنوار: 142/59، باب 55، حدیث 11؛ الکافی: 291/8، حدیث 443.
4- (4) - بحار الأنوار: 143/59، باب 56، حدیث 1؛ الکافی: 524/6، حدیث 1. [1]
5- (5) - بحار الأنوار: 129/73، باب 18، حدیث 14؛ الکافی: 496/6، حدیث 6. [2]

آنان علاج شد. (1)حضرت علی علیه السلام فرمود:

سرکۀ انگور بخورید؛ زیرا کرم های شکم را می کشد. (2)و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ناشتا خرما بخورید زیرا کرم های شکم را از بین می برد. (3)حضرت صادق علیه السلام فرمود:

گلابی بخورید که دل را روشن کند و دردهای درون را به خواست خدا آرام نماید. (4)محمد بن مروان می گوید:

نزد حضرت صادق علیه السلام بودم، اسهال سختی داشت، چون از نزد آن جناب رفتم سخت نگران بودم، فردا خدمت حضرت رسیدم آرام بود، از حال آن حضرت پرسیدم فرمود: مقداری برنج شسته و پس از خشک شدن کوبیدم و از آن کف کردم شکمم بسته شد. (5)تفصیل برنامه های دردها و داروها را به جلد ششم ترجمۀ «آسمان و جهان» که ترجمۀ جلد چهاردهم بحار الأنوار است، مراجعه کنید، تا معجزه امامان شیعه علیهم السلام را در درمان بیماری های ببینید.

ارزش نعمت سلامتی در روایات

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

ص:225


1- (1) - بحار الأنوار: 161/59، باب 59، حدیث 6؛ علل الشرایع: 575/2، حدیث 1. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 165/59، باب 60، حدیث 1؛ وسائل الشیعه: 25/25، باب 10، حدیث 31058.
3- (3) - بحار الأنوار: 165/59، باب 60، حدیث 2؛ مستدرک الوسائل: 390/16، باب 57، حدیث 20281.
4- (4) - بحار الأنوار: 171/59، باب 62، حدیث 7؛ وسائل الشیعه: 170/25، باب 96، حدیث 31555.
5- (5) - بحار الأنوار: 172/59، باب 63، حدیث 1؛ المحاسن: 502/2، باب 83، حدیث 631.

نِعْمَتانِ مَکْفُورَتانِ: الْاَمْنُ وَ الْعافِیَهُ. (1)

قدر و ارزش دو نعمت از نظر مردم پنهان است: امنیّت وسلامتی.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

خَمْسُ خِصالٍ مَنْ فَقَدَ مِنْهُنَّ واحِدَهً لَمْ یَزَلْ ناقِصَ الْعَیْشِ، زایلَ الْعَقْلِ، مَشْغُولَ الْقَلْبِ. فَاُولاها صِحَّهُ الْبَدَنِ، وَ الثّانِیَهُ اْلاَمْنُ، وَ الثّالِثَهُ السَّعَهُ فِی الرِّزْقِ، وَ الرّابِعَهُ اْلاَنیسُ الْمُوافِقُ. قُلْتُ: وَ ما اْلاَنیسُ الْمُوافِقُ؟ قالَ:

الزَّوْجَهُ الصّالِحَهُ، وَالْوَلَدُ الصَالِحُ، وَالْخَلیطُ الصّالِحُ، وَ الْخامِسَهُ وَ هِیَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخِصالَ الدَّعَهُ. (2)

پنج خصلت است، کسی هر یک را نداشته باشد، همیشه عیشش ناقص، عقلش زایل و دلش گرفتار است:

سلامت بدن، امنیّت، گشایش رزق، یار موافق، راوی گوید عرضه داشتم: یار موافق چیست؟ فرمود: همسر شایسته، فرزند صالح، دوست درستکار و پنجم از آن آرامش و سکون و راحت است که جامع این خصال محسوب می شود.

عَنْ مُعاذِبْنِ کَثیرٍ قالَ: کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَمَرَّ بِرَجُلٍ یَدْعُو، هُوَ یَقُولُ:

اسْئَلُکَ اللّهُمَّ الصَّبْرَ، فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : سَأَلْتَ الْبَلاءَ فَاسْئَلِ اللّهَ الْعافِیَهَ. (3)

معاذ بن کثیر می گوید: بارسول خدا بودم به مردی گذشت که در دعایش می گفت: خداوندا! به من صبر عنایت کن، حضرت به او فرمود: از خدا بلا خواستی، دعایت را بدینگونه تغییر بده: خدایا! به من عافیت عنایت کن.

ص:226


1- (1) - بحار الأنوار: 170/78، باب 1، حدیث 1؛ [1] الخصال: 34/1، حدیث 5.
2- (2) - بحار الأنوار: 171/78، باب 1، حدیث 4؛ [2]مکارم الاخلاق: 199. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 172/78، باب 1، حدیث 7؛ [4] معانی الأخبار: 230، حدیث 1.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَلنَّعیمُ فِی الدُّنْیَا اْلاَمْنُ وَ صِحَّهُ الْجِسْمِ، وَ تَمامُ النِعْمَهِ فِی اْلآخِرَهِ دُخُولُ الْجَنَّهِ، وَ ما تَمَّتِ النِّعْمَهُ عَلی عَبْدٍ قَطُّ ما لَمْ یَدْخُلِ الجَنَّهَ. (1)

نعمت در دنیا عبارت از امنیّت و سلامت بدن است و تمام نعمت در جهان آخرت ورود به بهشت است و بر بنده ای هرگز نعمت تمام نمی شود تا داخل بهشت نگردد.

راوی می گوید به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم که از ابوذر نقل می کنند: سه چیز را مردم دشمن دارند ولی من عاشق آن سه چیزم: مرگ، فقر، بلا.

حضرت فرمود: به این سادگی نیست که از قول آن مرد بزرگ حکایت می کنند، او از این مسائل منظور و هدفی داشته و آن این است که: مرگ در طاعت خدا خوش تر از حیات در معصیت است و نداری در طاعت نیکوتر از غنای در معصیت و بلا و سختی در طاعت حق، محبوب تر از صحت و سلامت در ارتکاب گناه است. (2)در حکمت های آل داود آمده:

اَلْعافِیَهُ الْمُلْکُ الْخَفِیُّ. (3)

سلامتی، سلطنت پنهان است.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

آگاه باشید وسعت مال از نعمت های الهی است و بهتر از آن سلامت بدن و برتر از سلامت بدن تقوای قلب است. (4)

ص:227


1- (1) - معانی الاخبار: 408، حدیث 87؛ بحار الأنوار: 135/92، باب 97، حدیث 7. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 173/78، باب 1، حدیث 9؛ [2] الکافی: 222/8، حدیث 279.
3- (3) - بحار الأنوار: 173/78، باب 1، [3] الدّعوات، راوندی: 114، حدیث 260.
4- (4) - بحار الأنوار: 175/78، باب 1، حدیث 12؛ [4] مستدرک الوسائل: 143/2، باب 39، حدیث 1652.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلْحَسَنَهُ فِی الدُّنْیا الصِّحَّهُ وَ الْعافِیَهُ، وَ فِی الآخِرَهِ الْمَغْفِرَهُ وَ الرَّحْمَهُ. (1)

خوبی در دنیا سلامت جسم و عافیت از بلا و در آخرت آمرزش و رحمت حضرت حق است.

خداوندا دری از غیب بگشای جمال شاهد لاریب بنمای

به حمد خویش گویا کن زبانم پر از شهد شهادت کن دهانم

کلامی بر دلم خوان از ره گوش که چون آید درون بیرون رود هوش

بده شرمی بدین چشم گنهکار که رویم را سیه کرد این سیه کار

خطا بر دست من مپسند چندان که گیرم پشت دست خود به دندان

بکش خار موانع را زپایم که بی مانع روان سوی تو آیم

زپا بوس بتان مستغنیم ساز سرم را بیش از این در پامینداز

دلم از گرد ظلمت پاک گردان تنم در راه پاکان خاک گردان

زخاکم چون برانگیزی که برخیز زلال رحمتی بر کام من ریز

چو آخر وقت پیچاپیچ گردد همه اسباب دنیا هیچ گردد

مرا در عقدۀ پرپیچ مگذار زفضل و رحمت خود هیچ مگذار

(هلالی جغتایی)

ارزش معنوی بیماری

اشاره

رعایت بهداشت در تمام امور زندگی از آثار ایمان و معرفت است و چه بسا که حفظ بهداشت درپاره ای از امور واجب شرعی باشد.

ص:228


1- (1) - بحار الأنوار: 174/78، باب 1؛ [1] الدّعوات، راوندی: 115، حدیث 263.

انسان تا جایی که ممکن است باید خود را از افتادن در بیماری نگاه دارد و از عواملی که باعث هجوم مرض است بپرهیزد، چرا که هر کس به طور عمد خود را در مسیر بیماری و مرض قرار دهد، دچار گناه و معصیت شده و فردای قیامت نزد حضرت حق مسئول خواهد بود.

اما اگر ناخود آگاه یا بر اثر غفلت یا حادثه ای طبیعی برای انسان بیماری و مرض بیش آمد و در آن مدّت برای خدا صبر کرد، براساس روایت یا آن مرض کفّارۀ گناه است، یا باعث عنایت و رحمت الهی و صبر بر آن لطف خاص حق به بیمار است.

بیماری در روایات

از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت است:

حُمّی یَوْمٍ کَفّارَهُ سَنَهٍ. (1)

تب یک روز کفّاره یک سال است.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

مردی عرب با رسول خدا گذشت حضرت به او فرمود: «امّ ملدم» را می شناسی؟ عرضه داشت: امّ ملدم چیست؟ فرمود: دردی که متوجه سر می شود و عارضه ای است که جسم را می گیرد.

مرد عرب گفت: من تاکنون به این گونه رنج ها مبتلا نشده ام، چون از نزد حضرت گذشت فرمود: هر کس می خواهد نفری از اهل آتش را بنگرد به این مرد نظر کند. (2)این حدیث می خواهد بگوید مبتلا شدن مؤمن باعث جلب رحمت حضرت محبوب به سوی اوست و آن کس که از این دایره بیرون است گوئی از رحمت حضرت حق بی نصیب است.

ص:229


1- (1) - بحار الأنوار: 176/78، باب 1، ذیل حدیث 13؛ [1]مستدرک الوسائل: 51/2، باب 1، حدیث 1378. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 176/78، باب 1، حدیث 14؛ مستدرک الوسائل: 52/2، باب 1، حدیث 1381.

امام صادق علیه السلام فرمود:

هنگامی که گناه و معصیت عبدی زیاد شود و در برابرش عامل جبرانی نیابد، خداوند وی را به غصّه و اندوه در دنیا مبتلا می کند تا جبران شود، وگرنه در بدنش مرضی پدید آورد تا کفّاره گناهانش گردد، وگرنه مرگ را جهت جبران گناه بر وی سخت نماید و گرنه عذاب قبر بر او بگمارد، تا روز قیامت پاک و پاکیزه وارد شود و چیزی بر گناه او شهادت ندهد. (1)حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیُهَوَّلُ عَلَیْهِ فِی مَنامِهِ فَتُغْفَرُ لَهُ ذُنُوبُهُ، وَاِنَّهُ لَیُمْتَهَنُ فی بَدَنِهِ فَتُغْفَرُلَهُ ذُنُوبُهُ. (2)

مؤمن در خوابش دچار هول و ترس می شود، این هول و ترس باعث آمرزش گناه اوست و همچنین مؤمن در بدنش دچار مرض می گردد و به خاطر این مرض گناهش آمرزیده می گردد.

امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

مَنْ مَرِضَ یَوْماً وَ لَیْلَهً فَلَمْ یَشْکُ الی عُوّادِهِ بَعَثَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ مَعَ ابْراهِیمَ خَلیلِ الرَّحْمنِ حَتّی یَجُوزَ الصِّراطَ کَالْبَرْقِ اللّامِعِ. (3)

هر کس یک شبانه روز مریض شود و به عیادت کنندگانش از خدا شکایت نبرد، در قیامت با ابراهیم خلیل الرّحمن مبعوث می شود و چون برق زودگذر از صراط عبور می کند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

ص:230


1- (1) - بحار الأنوار: 176/78، باب 1، حدیث 15؛ [1]مستدرک الوسائل: 52/2، باب 1، حدیث 1382. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 177/78، باب 1، حدیث 16؛ [3]مستدرک الوسائل: 53/2، باب 1، حدیث 1383. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 177/78، باب 1، حدیث 17؛ [5]وسائل الشیعه: 407/2، باب 3، حدیث 2485. [6]

اِذا ارادَ اللّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً عَجَّلَ عُقُوبَتَهُ فِی الدُّنْیا، وَ اذا ارادَ بِعَبْدٍ سُوءاً امْسَکَ عَلَیْهِ ذُنُوبَهُ حَتّی یُوافِیَ بِها یَوْمَ الْقِیامَهِ. (1)

چون خداوند خوبی بنده ای را بخواهد، به واسطۀ مرض یا گرفتاری و بلا عقوبت گناهانش را در دنیا تلافی کند و چون بدی عبدی را اراده کند، از عقوبت گناهانش در دنیا خودداری کرده، تا در قیامت از وی تلافی نماید.

از حضرت باقر علیه السلام روایت است:

اِذا احَبَّ اللّهُ عَبْداً نَظَرَ الَیْهِ، فَاِذا نَظَرَ الَیْهِ اتْحَفَهُ مِنْ ثَلاثَهٍ بِواحِدَهٍ: امّا صُداعٍ، وَ امّا حُمّیً، وَ امّا رَمَدٍ. (2)

زمانی که خداوند بنده ای را دوست داشته باشد به او نظر می کند، چون به او نظر کند یکی از سه چیز را به او تحفه دهد: سردرد، تب، چشم درد.

اصْبَغَ بن نُباته می گوید: شنیدم امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

مطلبی را با شما در میان بگذارم که لازم است هر مسلمانی آن را حفظ کند، سپس به سوی ما روی آورد و گفت: خداوند مؤمنی را در این دنیا عقوبت نکند، جز این که از عقوبتش در قیامت بگذرد؛ زیرا خداوند حلیم تر و بزرگوارتر و جوادتر و کریم تر از آن است که مؤمن را پس از عقوبت در دنیا، در قیامت هم عقوبت نماید و آنچه را در دنیا از عیوب مؤمن بپوشاند و از وی عفو نماید، بزرگوارتر و جوادتر و کریم تر از آن است که درقیامت از وی پرده دری کند و او را به عقوبت دچار سازد، سپس فرمود:

وَ مَا اصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ ایْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ» (3)

ص:231


1- (1) - بحار الأنوار: 177/78، باب 1، حدیث 18؛ [1] الخصال: 20/1، حدیث 70.
2- (2) - بحار الأنوار: 178/78، باب 1، حدیث 20؛ [2] الخصال: 13/1، حدیث 45.
3- (3) - شوری (42) : 30. [3]

و هر آسیبی به شما رسد به سبب اعمالی است که مرتکب شده اید ، و از بسیاری [ از همان اعمال هم ] درمی گذرد .

وَ حَثی بِیَدِهِ ثَلاثَ مَرّاتٍ.

اصبغ می گوید: امیر المؤمنین مسئلۀ عفو حق از بسیاری از گناهان را سه بار با دست مبارکش اشاره فرمود و شمرد. (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی به یارانش فرمود:

از رحمت خدا دور است هر مالی که پاک و پاکیزه نشده، ملعون است هر جسدی که تزکیّه به او راه پیدا نکرده، گرچه در هر چهل روز یکبار، به حضرت عرضه داشتند: یا رسول اللّه! زکات مال برای ما معلوم است، زکات بدن ها چیست؟ به آنان پاسخ داد: رسیدن آفات به بدن است.

راوی می گوید: چون این مسئله را مردم شنیدند رنگ از صورتشان پرید، حضرت چون رنگ پریدۀ اصحاب را دیدند فرمودند، قصد مرا متوجّه شدید، گفتند نه، یا رسول اللّه! فرمود: منظورم از آفات در بدن انسان، وارد آمدن خراش، یا افتادن در نکبت، یا زمین خوردن، یا دچار شدن به مرضی اندک، یا فرو رفتن خار در بدن و هر چه شبیه اینهاست، حتی به حرکت آمدن چشم بدون اختیار. (2)حسن بن علی بن فضال می گوید: از حضرت رضا علیه السلام شنیدم فرمود:

ما سُلِبَ احَدٌ کَریمَتَهُ الّا عَوَّضَهُ اللّهُ مِنْهُ الْجَنَّهَ. (3)

عضو ارزشمندی از انسان گرفته نمی شود، مگر این که خداوند به عوض آن

ص:232


1- (1) - تفسیر القمی: 276/2، ذیل آیۀ 30 سورۀ شوری؛ بحار الأنوار: 179/78، باب 1، حدیث 25.
2- (2) - قرب الاسناد: 33؛ الکافی: 258/2، حدیث 26. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 182/78، باب 1، حدیث 30؛ [2]مستدرک الوسائل: 54/2، باب 1، حدیث 1386. [3]

بهشت عنایت می کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ما مِنْ مُسْلمٍ یُبْتَلی فی جَسَدِهِ الّا قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِمَلائِکَتِهِ: اکْتُبُوا لِعَبْدی افْضَلَ ما کانَ یَعْمَلُ فی صِحَّتِهِ. (1)

مسلمانی به مرض دچار نمی شود، مگر این که خداوند عزّوجلّ به ملائکه می فرماید: برای بنده ام بهترین آنچه را که در ایام سلامتش عمل می کرد در پرونده اش ثبت کنید.

حضرت رضا علیه السلام فرمود:

الْمَرَضُ لِلْمُؤْمِنِ تَطْهیرٌ وَ رَحْمَهٌ، وَ لِلْکافِرِ تَعْذیبٌ وَ لَعْنَهٌ، وَ انَّ الْمَرَضَ لایَزالُ بِالْمُؤْمِنِ حَتّی لایَکُونَ عَلَیْهِ ذَنْبٌ. (2)

مرض برای مؤمن پاک کننده از گناه و رحمت الهی است و برای کافر عذاب و لعنت است و به حقیقت که مرض با مؤمن هست در حدّی که گناهی بر او نماند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

صُداعُ لَیْلَهٍ تَحُطُّ کُلَّ خَطیئَهٍ الَّا الْکَبائِرَ. (3)

سردرد یک شب هر گناهی جز گناهان کبیره را از پرونده می ریزد.

عشق در سر دارم و خرّم دل و روشن روانم تا تو را دارم چه غم گر بی کس و بی خانمانم

داغ پیری خورده بر پیشانی پرچینم اما تا دلم از آتش عشقی است سوزان من جوانم

ص:233


1- (1) - بحار الأنوار: 183/78، باب 1، حدیث 33؛ [1]وسائل الشیعه: 404/2، باب 1، حدیث 2474. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 183/78، باب 1، ذیل حدیث 35؛ [3]وسائل الشیعه: 401/2، باب 1، حدیث 2465. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 184/78، باب 1، ذیل حدیث 35؛ [5]ثواب الاعمال: 193. [6]

دوست ای عمرم مبادا بگذرد یک لحظه بی تو ای به عشقت سال ها بگذشته روزان و شبانم

با خیال روی تو چون روز بنشینم به کنجی بوسه از پیشانی خورشید هر ساعت ستانم

زنده بادا عشق کاندر سایۀ اقبال او من روز و شب در وصل و هجر و شادی و غم کامرانم

کار ما امروز کام دل گرفتن باشد از عمر تا چه خواهد بود فردا کار ما و دل ندانم

دوستان شادند از سوز و گداز من نظاما من از این شادم که همچون شمع بزم دوستانم

روایاتی دیگر در ارزش بیماری

امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خدا از سلمان هنگامی که بیمار بود، عیادت کرد، سپس به او فرمود:

ای سلمان! در بیماری تو سه خصلت برای تو است. در یاد حضرت حقّی، دعایت در این بیماری مستجاب است، بیماری، گناهی برایت نمی گذارد مگر این که از پرونده تو می ریزد، خداوند تاوقت مرگ تو را عافیت دهد. (1)حضرت صادق علیه السلام فرمود:

سَهَرُ لَیْلَهٍ فِی الْعِلَّهِ الَّتی تُصیبُ الْمُؤْمِنَ عِبادَهُ سَنَهٍ. (2)

بیداری یک شب در بیماری که متوجه مؤمن می شود عبادت یک سال است.

ص:234


1- (1) - بحار الأنوار: 185/78، باب 1، حدیث 37؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 467، حدیث 9. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 186/78، باب 1، ذیل حدیث 39؛ [3]وسائل الشیعه: 402/2، باب 1، حدیث 2471. [4]

عَنْ امیر المُؤمنینَ علیه السلام فی الْمَرَض یُصیبُ الصَّبیّ قالَ: کَفّارَهٌ لِوالِدَیه. (1)

از امیر المؤمنین علیه السلام است در مرضی که به فرزند انسان می رسد، فرمود:

بیماری کودک کفّاره ای برای گناهان پدر و مادر است.

راوی می گوید از علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام شنیدم که فرمود:

مَا اخْتَلَجَ عِرْقٌ وَلا صُدِعَ مُؤْمِنٌ قَطُّ الّا بِذَنْبِهِ وَ ما یَعْفُو اللّهُ عَنْهُ اکْثَرُ، وَ کانَ اذا رَأَی الْمَریضَ قَدْ بَرِیءَ قالَ لَهُ: لِیَهْنِئْکَ الطُّهْرُ - ایْ مِنَ الذُّنُوبِ - فَاسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ. (2)

رگی در بدن مؤمن حرکت نمی کند یا نمی شکافد مگر به خاطر گناهش و آنچه را خداوند از مؤمن عفو می کند و آن را به جریمه و عقاب نمی برد بیش از آن است و چون امام زین العابدین مریض شفا یافته ای را می دید به او می فرمود، پاکی را به تو تهنیت می گویم. یعنی پاکی از گناهان را، عمل را از سر بگیر که حال به خاطر بیماریت از گناهانت پاک شده ای.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:

یا عَلِیُّ انینُ الْمَریضِ تَسْبیحٌ، وَ صِیاحُهُ تَهْلیلٌ، وَ نَوْمُهُ عَلَی الْفِراشِ عِبادَهٌ، وَ تَقَلُّبُهُ جَنْباً الی جَنْبٍ فَکَاَنَّما یُجاهِدُ عَدُوَّ اللّهِ، وَ یَمْشی فِی النّاسِ وَ ما عَلیْهِ ذَنْبٌ. (3)

یا علی! نالۀ مریض تسبیح و فریادش تهلیل و خوابش در رختخواب عبادت و از این پهلو به آن پهلو غلتیدنش همچون جهاد با دشمن خدا است، یا علی او

ص:235


1- (1) - بحار الأنوار: 186/78، باب 1، حدیث 40؛ [1]وسائل الشیعه: 404/2، باب 2، حدیث 2475. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 186/78، باب 1، حدیث 41؛ [3]مستدرک الوسائل: 54/2، باب 1، حدیث 1387. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 189/78، باب 1، ذیل حدیث 45؛ [5] الدّعوات، راوندی: 224، حدیث 617.

در بین مردم حرکت می کند در حالی که به خاطر آن بیماری گناهی بر او نیست.

عبدالرحمن بن جندب می گوید:

زمانی که همراه با امیر المؤمنین علیه السلام از صفین برگشتیم و خانه های کوفه را دیدیم ناگهان چشم ما به پیرمردی افتاد که در سایه خانه اش نشسته بود و آثار مرض درقیافه اش دیده می شد، علی علیه السلام به او فرمود: صورتت را رنگ پریده می بینم، آیا به خاطر بیماری است؟ عرضه داشت: آری، فرمود: آیا از این بیماری کراهت داری؟ عرضه داشت: دوست ندارم چنین مرضی را کسی دچار شود، امام فرمود: آنچه را که به تو رسیده به حساب خدا نمی گذاری؟ عرضه داشت: چرا؟ فرمود: تو را به رحمت پروردگارت بشارت باد و بدان که به خاطر این بیماری گناهت آمرزیده شده است. (1)حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ساعاتُ اْلاَوْجاعِ یَذْهَبْنَ بِساعاتِ الْخَطایا. (2)

ساعات دردها، از بین برنده ساعات خطاهاست.

جابر بن عبداللّه رحمهم الله می گوید:

مردی کرولال به سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و به نزد حضرت ایستاد و سپس با دست اشاره کرد، حضرت فرمود: صفحه ای به او بدهید تا آنچه می خواهد بنویسد، بر صفحه نوشت:

اَشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللّهُ وَ انَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ.

حضرت فرمود: برای او بنویسید که تو را به بهشت بشارت باد، مسلمانی نیست که عضو اصلی خود را یا زبان یا گوش، یا دست یا پا را از دست بدهد، پس خدا را سپاس گوید بر آنچه به او رسیده و آن را نزد خدا به حساب آورد، مگر این که

ص:236


1- (1) - بحار الأنوار: 189/78 - 190، باب 1، حدیث 46؛ مستدرک الوسائل: 58/2، باب 1، حدیث 1402. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 191/78، باب 1، ذیل حدیث 49؛ [2]مستدرک الوسائل: 60/2، باب 1، حدیث 1406. [3]

خداوند او را از آتش نجات دهد و به بهشت ببرد.

سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

بلا کشیده گان در دنیا را هر آینه در آخرت درجاتی است که به اعمال خود به آن درجات نمی رسند، ثوابی که برای بلا کشیده های از اهل توحید در قیامت مقرّر است به نحوی است که بینندۀ آن ثواب می گوید: ای کاش بدنم در دنیا در راه خدا با قیچی قطعه قطعه می شد تا به چنین بهره ای نایل می شدم، البته ای امّت من بدانید که خداوند عملی را در اتصال به غیر مکتب اسلام نخواهد پذیرفت. (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

جبرئیل به زیباترین صورت بر من فرود آمد و گفت: ای محمد خداوند تو را سلام می رساند و می گوید: من به دنیا وحی کردم بر اولیای من تلخ و تنگ و شدید باش تا عاشق لقای من باشند و بر دشمنانم راحت و خوش و آسان و پاکیزه باش تا لقای مرا دشمن بدارند، من دنیا را زندان اولیائم و بهشت دشمنانم قرار دادم. (2)امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

اِنَّ الْبَلاءَ لِلظّالِمِ ادَبٌ، وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحانٌ، وَ لِلْاَنْبِیاءِ دَرَجَهٌ، وَ لِلْاَوْلِیاءِ کَرامَهٌ. (3)

به حقیقت بلا و ناراحتی برای ستمگر ادب و برای مؤمن امتحان و آزمایش و برای انبیا درجه و برای اولیای کرامت و بزرگواری است.

صبر بر امراض

ابی بصیر می گوید: خدمت حضرت باقر علیه السلام رسیدم و عرضه داشتم: شما وارث

ص:237


1- (1) - بحار الأنوار: 193/78، باب 1، ذیل حدیث 50؛ مستدرک الوسائل: 66/2، باب 2، حدیث 1430.
2- (2) - بحار الأنوار: 194/78، باب 1، ذیل حدیث 52؛ [1]أعلام الدین: 277. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 198/78، باب 1، حدیث 55؛ [3]مستدرک الوسائل: 438/2، باب 65، حدیث 2400. [4]

رسول خدا هستید؟ فرمود: آری، عرضه کردم: رسول خدا وارث علوم انبیا است؟ فرمود: آری، گفتم: شما قدرت دارید مرده زنده کنید و کور مادر زاد و دارندۀ مرض پیسی را علاج کنید؟ فرمود: به اذن خدا، آری. سپس فرمود: نزدیک من بیا، دست مبارکش را بر چشم و صورتم کشید، به ناگاه آفتاب و آسمان و زمین و خانه ها و هر چه در آن بود دیدم، حضرت فرمود: دوست داری بینا باشی و هر آنچه برای مردم است برای تو باشد و آنچه در قیامت از حساب و کتاب به آنان می رسد به تو برسد، یا به همان حال باز گردی و بهشت بی زحمت برای تو باشد، عرضه داشتم: به همان حال برگردم، حضرت دوباره به چشم و صورتم دست کشید و من به همان حال اول برگشتم. (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَرْبَعٌ مِنْ کُنُوزِ الْجَنَّهِ: کِتْمانُ الْفاقَهِ، وَ کِتْمانُ الصَّدَقَهِ، وَ کِتْمانُ الْمُصیبَهِ، وَکِتْمانُ الْوَجَعِ. (2)

چهار چیز از گنج های بهشت است: پنهان داشتن نیاز و فقر، پنهان داشتن صدقه، پنهان داشتن مصیبت و پنهان داشتن درد.

و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

یَقُولُ اللّهُ عَزَّوَجلَّ: اذا وَجَّهْتُ الی عَبْدٍ مِنْ عَبیدی مُصیبَهً فی بَدَنِهِ اوْ مالِهِ او وَلَدِهِ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ ذلِکَ بِصَبْرٍ جَمیلٍ اسْتَحْیَیْتُ مِنْهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ انْ انْصِبَ لَهُ میزاناً اوْ انْشُرَ لَهُ دیواناً. (3)

خداوند متعال می فرماید: زمانی که به مصیبتی در بدن، یا مال یا فرزند به

ص:238


1- (1) - بحار الأنوار: 201/78، باب 1، حدیث 59؛ [1]الکافی: 470/1، حدیث 3. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 208/78، باب 2، حدیث 23؛ [3]مستدرک الوسائل: 68/2، باب 3، حدیث 1435. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 209/78، باب 2، ذیل حدیث 25؛ [5]مستدرک الوسائل: 58/2، باب 1، حدیث 1401. [6]

بنده ام رو کنم، سپس او با صبر جمیل از برنامۀ من استقبال کند، در قیامت از او حیا کنم که برایش ترازو یا نامۀ عمل برپاکنم.

داستانی از حاج محمد تهرانی

دوستی داشتم به نام حاج محمد تهرانی که از سواد خواندن و نوشتن بهره ای نداشت ولی از نظر ایمان و یقین و عمل صالح مردی فوق العاده بود. یک بار در عرفات و بار دیگر در کاظمین خدمت مولای بزرگوارمان حضرت ولی عصر عجّل اللّه تعالی فرجه رسیده بود. در اواخر عمر مبتلای به بیماری رعشه سخت در هر دو دستش شده بود به طوری که از جابجا کردن یک استکان آب عاجز بود.

برای زیارت حضرت رضا علیه السلام به مشهد مشرف شد، بالای سر حضرت طلب شفا کرد، نیمۀ شب همان شب در عالم رؤیا به خدمت حضرت رضا علیه السلام رسید، امام به او فرمود: به خاطر این رعشه در دست، مقامی در قیامت برایت مقرّر شده که بسیار عالی است.

چنانچه در این چند روزۀ باقی ماندۀ عمر بخواهی از خدا برای تو طلب شفا کنم ولی در مقابل شفای این بیماری آن مقام آخرتی از دستت خواهد رفت، عرضه داشت که تا پایان عمر با این بیماری صبر می کنم؛ زیرا مقام آخرتی بالاتر از سلامت دست من است، سپس ازخواب بیدار شد و تا روز مرگ با همان رعشه در حالی که قلبی راضی از حضرت حق داشت به سر برد.

صبر بر بیماری تا هنگام شفا دارای ثواب زیادی است و بر مریض است که شکایت خود را از بیماری فقط و فقط متوجه حضرت حق کند که صبر بر مرض و لب فرو بستن از شکایت باعث شفای زودرس است.

ابن عباس می گوید:

اِنَّ امْرَاَهَ ایُّوبَ قالَتْ لَهُ یَوْماً: لَوْدَعَوْتَ اللّهَ انْ یَشْفِیَکَ، فَقالَ: وَیْحَکِ کُنّا فِی

ص:239

النَّعْماءِ سَبْعینَ عاماً فَهَلُمَّ نَصْبِرْ فِی الضَّرّاءِ مِثْلَها، فَلَمْ یَمْکُثْ بَعْدَ ذلِکَ الّا یَسیراً حَتّی عُوفِیَ. (1)

همسر ایوب یک روز به او گفت: اگر از خدا بخواهی شفا می دهد، ایوب بر او فریاد زد ما به مدت هفتاد سال در نعمت و خوشی بودیم بر ماست به مدت هفتاد سال در این مصیبت و سختی صبر کنیم، مدّت زیادی نگذشت مگر این که ازتمام رنج ها راحت شد.

حضرت علی علیه السلام فرمود:

اَلْمَریضُ فی سِجْنِ اللّهِ مالَمْ یَشْکُ الی عُوّادِهِ تُمْحی سَیِّئاتُهُ. وَ ایُّما مُؤْمِنِ ماتَ مَریضاً ماتَ شَهیداً، وَ کُلُّ مُؤْمِنٍ شَهیدٌ، وَ کُلُّ مُؤْمِنَهٍ حَوْراءُ، وَ ایُّ میتَهٍ ماتَ بِها الْمُؤْمِنُ فَهُوَ شَهیدٌ، وَ تَلا قَوْلَ اللّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ: (2) وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ اولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ» (3)

بیمار در زندان خدا است و تا زمانی که از بیماری خود نزد عیادت کنندگانش شکایت نکند، سیّئاتش محو می شود و هر مؤمنی در بیماری بمیرد شهید است و تمام مؤمنان شهیدند و تمام زنان مؤمنه حورا هستند. به هر مرگی مؤمن بمیرد شهید است، سپس آیۀ شریفۀ را تلاوت کردند: و کسانی که ایمان به خدا و رسولان آوردند، اینان صدیقون و شهداء نزد پروردگارشان هستند.

مریض مستحب است در وقت بیماری این دعا را بخواند و تکرار کند:

لا الهَ إلّااللّهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیی وَ یُمیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لایَمُوتُ، سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعِبادِ وَ الْبِلادِ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ حَمْداً کَثیراً

ص:240


1- (1) - بحار الأنوار: 210/78، باب 2، ذیل حدیث 25؛ [1] دعائم الاسلام: 217/1.
2- (2) - بحار الأنوار: 211/78، باب 2، ذیل حدیث 29؛ [2]مستدرک الوسائل: 69/2، باب 3، حدیث 1437. [3]
3- (3) - حدید (57) : 19. [4]

طَیِّباً مُبارَکاً فیهِ عَلی کُلِّ حالٍ، وَ اللّهُ اکْبَرُ کَبیراً، کِبْرِیاءُ رَبِّنا وَ جَلالُهُ وَ قُدْرَتُهُ بِکُلِّ مَکانٍ. اللّهُمَّ انْ کُنْتَ امْرَضْتَنِی لِقَبضِ رُوحِی فی مَرَضِی هذا فَاجْعَلْ رُوحی فی ارْواحِ مَنْ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنْکَ الْحُسْنی، وَ باعِدْنی مِنَ النّارِ کَما باعَدْتَ اوْلیاءَکَ الَّذینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنْکَ الْحُسْنی. (1)

نیست خدایی جز خدایی یکتا و شریک ندارد و همکاری برای او نیست، سلطنت و سپاس مختص ذات اوست که می میراند و زنده می کند و اوست که زنده است و هرگز نمی میرد و از بین نمی رود، منزه است خدایی که پروردگار بندگان و آبادی هاست، حمد و سپاس مختص خدایی است که فراوان و مداوم و در همه حال خدایی بزرگ و بزرگتر و بلند پایه است، پروردگار ما و قدرت تواناییش به همه جا حکمفرماست، بار خدایا! اگر مرا بیمار گردانیده ای که در این بیماری جانم را بگیری، بارالها! جانم را در زمرۀ کسانی قرار ده که آنها را مورد احسان خود واقع ساختی و مرا از آتش غضبت به دور دار همان طوری که دوستانت را که مورد احسان تو هستند، از آتش دور داشته ای.

ارزش عیادت مریض در روایات

از جملۀ حقوقی که برادر مؤمن نسبت به برادر ایمانیش دارد عیادت اوست به وقتی که دچار بیماری و مرض می شود.

در عیادت مؤمن و بیمار مسلمان بهره وثواب عظیم از جانب حضرت حقّ مقرّر شده است. عیادت باعث خوشحالی مریض و رفع دلتنگی از او و برطرف کننده همّ و غم عیادت کننده است.

عیادت کننده علاوه بر زیارت بیمار باید به این مسئلۀ بسیار مهم توجه داشته

ص:241


1- (1) - بحار الأنوار: 212/78، باب 2، ذیل حدیث 30؛ [1]مکارم الاخلاق: 389. [2]

باشد که بیمار از نظر طبیب و دارو و خرج خانه و اهل و عیال در مضیقه و سختی نباشد، در صورتی که بیمار دچار مضیقه در معیشت است، عیادت کننده وظیفه دارد به این مهمّ الهی اقدام نماید و بدین وسیله رضایت و خشنودی حضرت حق را جلب کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ عادَ مَریضاً نادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ بِاسْمِهِ: یا فُلانُ طِبْتَ وَ طابَ مَمْشاکَ، تَبَوَّأْتَ مِنَ الْجَنَّهِ مَنْزِلاً. (1)

هر کس مریضی را عیادت کند ندادهنده ای از آسمان وی را به اسم ندا دهد که ای فلان پاکیزه شدی و رفتنت پاک شد، برای خود در بهشت جایگاهی آماده کردی.

امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت می کند که رسول الهی صلی الله علیه و آله مردم را به هفت برنامه امر فرموده:

اَمَرَهُمْ بِعِیادَهِ الْمَرْضی، وَاتِّباعِ الْجَنائِزِ، وَ ابْرارِ الْقَسَمِ، وَ تَسْمیتِ الْعاطِسِ، وَ نَصْرِ الْمَظْلُومِ، وَ افْشاءِ السَّلامِ، وَ اجابَهِ الدّاعی. (2)

عیادت بیماران، تشیع جنازه، راستی در قسم، دعای به عطسه کننده، یاری مظلوم، افشای سلام و قبول دعوت.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ عادَ مَریضاً فَاِنَّهُ یَخُوضُ فِی الرَّحْمَهِ، وَ اوْمَأَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله الی حَقْوَیْهِ، فَاِذا جَلَسَ عِنْدَ الْمَریضِ غَمَرَتْهُ الرَّحْمَهُ. (3)

ص:242


1- (1) - بحار الأنوار: 214/78، باب 4، حدیث 1؛ [1]مکارم الاخلاق: 361. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 214/78، باب 4، حدیث 2؛ [3]قرب الاسناد: 34. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 215/78، باب 4، حدیث 6؛ [5]مستدرک الوسائل: 73/2، باب 6، حدیث 1449. [6]

هر کس مریضی را عیادت کند در رحمت افتاده و آن حضرت اشاره به قسمت پهلو کرد؛ و چون نزد مریض بنشیند رحمت الهی او را فرا گیرد.

از حضرت باقر علیه السلام روایت شده:

اَیُّما مُؤْمِنٍ عادَ مُؤْمِناً خاضَ الرَّحْمَهَ خَوْضاً، فَاِذا جَلَسَ غَمَرَتْهُ الرَّحْمَهُ، فَاِذا انْصَرَفَ وَکَّلَ اللّهُ بِهِ سَبْعینَ الْفَ مَلَکٍ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ وَ یَتَرَحَّمُونَ عَلَیْهِ وَ یَقُولُونَ طِبْتَ وَ طابَتْ لَکَ الْجَنَّهُ الی تِلْکَ السّاعَهِ مِنْ غَدٍ، وَ کانَ لَهُ یا ابا حَمْزَهَ خَریفٌ فِی الْجَنَّهِ.قُلْتُ: وَ مَا الْخَریفُ جُعِلْتُ فِداکَ؟ قالَ: زاوِیَهٌ فِی الْجَنَّهِ یَسیرُ الرّاکِبُ فیها ارْبَعینَ عاماً. (1)

هر مؤمنی عیادت کند مؤمنی را وارد رحمت شده وارد شدنی، چون بنشیند رحمت حق او را فراگیرد و چون از عیادت باز گردد، خداوند هفتاد هزار ملک را وادار کند برایش استغفار نمایند و به وی رحمت آورند و بگویند پاکیزه شدی و پاک باد بر تو بهشت تا این ساعت ازفردا و ای ابا حمزه برای عیادت کننده در بهشت خریف قرار داده شده، ابا حمزه می گوید: عرضه داشتم خریف چیست؟ فرمود: زاویه ای در بهشت که سواره آن را در چهل سال می پیماید.

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ سَعی لِمَریضٍ فِی حاجَهٍ قَضاها اوْلَمْ یَقْضِها خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمِ وَلَدَتْهُ امُّهُ. فَقالَ رَجُلٌ مِنَ اْلَانْصارِ: بِاَبی انْتَ وَ امّی یا رَسُولَ اللّهِ فَاِنْ کانَ الْمَریضُ مِنْ اهْلِ بَیْتِهِ اوَ لَیْسَ ذاکَ اعْظَمَ اجْراً اذا سَعی فی حاجَهِ اهْلِ بَیْتِهِ؟ قالَ: نَعَمْ. (2)

ص:243


1- (1) - بحار الأنوار: 216/78، باب 4، ذیل حدیث 7؛ [1]وسائل الشیعه: 415/2، باب 10، حدیث 2511. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 217/78، باب 4، حدیث 9؛ [3]مکارم الاخلاق: 431. [4]

کسی که در حاجت و نیازی برای مریضی بکوشد، چه موفق شود و چه نشود، از گناهانش خارج می شود بمانند روز ولادت از مادر، مردی از انصار عرضه داشت: اگر مریض از اهل بیت خودش باشد و در حاجت او بکوشد آیا اجر بزرگتر نیست؟ حضرت فرمود: آری.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

کانَ فیما ناجی بِهِ مُوسی رَبَّهُ انْ قالَ: یا رَبِّ اعْلِمْنی ما بَلَغَ مِنْ عِیادَهِ الْمَریضِ مِنَ اْلاَجْرِ؟ قالَ عَزَّوَجَلَّ: اوَکِّلُ بِهِ مَلَکاً یَعُودُهُ فی قَبْرِهِ الی مَحْشَرِهِ. (1)

موسی علیه السلام در مناجاتش به حضرت حق عرضه داشت: ای پروردگارم! اجری که عیادت کنندۀ مریض به آن می رسد چیست؟ خداوند فرمود: ملکی را وادار می کنم او را در قبرش تا رسیدن محشر عیادت کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

وَ مَنْ عادَ مَریضاً فَلَهُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ خَطاها حَتی یَرْجِعَ الی مَنْزِلِهِ سَبْعُونَ الْفَ الْفَ حَسَنَهٍ، وَ یُمْحی عَنْهُ سَبْعُونَ الْفَ الْفَ سَیِّئَهٍ، وَ یُرْفَعُ لَهُ سَبْعُونَ الْفَ الْفَ دَرَجَهٍ، و وُکِّلَ بِهِ سَبْعُونَ الْفَ الْفَ مَلَکٍ یَعُودُونَهُ فی قَبْرِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ الی یَوْمِ الْقِیامَهِ. (2)

و هر کس بیماری را عیادت کند به هر قدمی که بر می دارد تا به منزلش مراجعت کند، هفتاد هزار هزار حسنه برای اوست و هفتاد هزار هزار سیئه از او برداشته شود و هفتاد هزار هزار درجه برای او بالا رود و هفتاد هزار هزار ملک موکّل او شوند تا در قبرش از او عیادت نمایند و تا روز قیامت برای او طلب مغفرت کنند.

ص:244


1- (1) - بحار الأنوار: 217/78، باب 4، حدیث 11؛ [1]الکافی: 121/3، حدیث 9. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 218/78، باب 4، حدیث 14؛ [3]ثواب الاعمال: 292. [4]

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

یُعَیِّرُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ عَبْداً مِنْ عِبادِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ فَیَقُولُ: عَبْدی ما مَنَعَکَ اذا مَرِضْتُ انْ تَعُودَنی؟ فَیَقُول: سُبْحانَکَ سُبْحانَکَ انْتَ رَبُّ الْعِبادِ لا تَأْلَمُ وَلا تَمْرَضُ، فَیَقُولُ: مَرِضَ اخُوکَ الْمُؤْمِنُ فَلَمْ تَعُدْهُ، وَ عِزَّتی وَ جَلالی لَوْ عُدْتَهُ لَوَجَدْتَنِی عِنْدَهُ ثُمَّ لَتَکَفَّلْتُ بِحَوائِجِکَ فَقَضَیْتُها لَکَ وَ ذلِکَ مِنْ کَرامَهِ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ، وَ انَا الرَّحْمنُ الرَّحیمُ. (1)

خداوند بنده ای از بندگانش را در قیامت سرزنش می کند، پس به او می گوید:

بندۀ من چه چیز تو را مانع شد که مرا در بیماریم عیادت کنی؟ بنده عرضه می دارد: منزهی تو، منزهی تو، ای پروردگار بندگان! تو را درد و بیماری نیست، خداوند می فرماید: برادر مؤمنت مریض شد او را عیادت نکردی به عزّت و جلالم اگر به عیادتش می رفتی مرا نزد او می یافتی، سپس خودم کفیل حوایج تو می شدم پس همۀ آنها را برای تو برآورده می کردم و این از کرامت بنده مؤمن من است و منم رحمان و رحیم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ قامَ عَلی مَریضٍ یَوْماً وَ لَیْلَهً بَعَثَهُ اللّهُ مَعَ ابْراهیمَ خَلیلِ الرَّحْمنِ، فَجازَ عَلَی الصِّراطِ کَالْبَرْقِ اللاّمِعِ. (2)

هر کس یک شب و یک روز در خدمت مریض باشد، خداوند او را در قیامت با ابراهیم خلیل الرحمن مبعوث کند و از صراط چون برق درخشنده بگذرد.

ص:245


1- (1) - بحار الأنوار: 219/78، باب 4، حدیث 18؛ [1]وسائل الشیعه: 417/2، باب 10، حدیث 2518. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 225/78، باب 4، ذیل حدیث 35؛ [3]مستدرک الوسائل: 93/2، باب 12، حدیث 1512. [4]

[«5»وَ فِی خِلاَلِ ذَلِکَ مَا کَتَبَ لِیَ الْکَاتِبَانِ مِنْ زَکِیِّ الْأَعْمَالِ مَا لاَ قَلْبٌ فَکَّرَ فِیهِ وَ لاَ لِسَانٌ نَطَقَ بِهِ وَ لاَ جَارِحَهٌ تَکَلَّفَتْهُ بَلْ إِفْضَالاً مِنْکَ عَلَیَّ وَ إِحْسَاناً مِنْ صَنِیعِکَ إِلَیَّ «6»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَبِّبْ إِلَیَّ مَا رَضِیتَ لِی وَ یَسِّرْ لِی مَا أَحْلَلْتَ بِی وَ طَهِّرْنِی مِنْ دَنَسِ مَا أَسْلَفْتُ وَ امْحُ عَنِّی شَرَّ مَا قَدَّمْتُ وَ أَوْجِدْنِی حَلاَوَهَ الْعَافِیَهِ وَ أَذِقْنِی بَرْدَ السَّلاَمَهِ وَ اجْعَلْ مَخْرَجِی عَنْ عِلَّتِی إِلَی عَفْوِکَ وَ مُتَحَوَّلِی عَنْ صَرْعَتِی إِلَی تَجَاوُزِکَ وَ خَلاَصِی مِنْ کَرْبِی إِلَی رَوْحِکَ وَ سَلاَمَتِی مِنْ هَذِهِ الشِّدَّهِ إِلَی فَرَجِکَ «7»إِنَّکَ الْمُتَفَضِّلُ بِالْإِحْسَانِ الْمُتَطَوِّلُ بِالاِمْتِنَانِ الْوَهَّابُ الْکَرِیمُ ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ.]

و در اثنای آن بیماری، از جمله تحفه هایی که به من عنایت کردی این است که فرشتگان نویسنده به حساب من اعمال پاکیزه ای نوشتند؛ اعمالی که نه دلی در آن فکر کرده، و نه زبانی به آن گویا شده، و نه عضوی در انجامش رنج برده، بلکه بخششی از جانب تو بر من و احسانی از ساختۀ تو به سوی من بود.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و آنچه را برایم پسندیده ای محبوب من ساز، و آنچه را بر من وارد کرده ای آسان کن، و از آلودگی اعمال زشتی که در گذشته انجام داده ام پاکم فرما، و شرّ آنچه که پیش از این مرتکب شده ام، از

ص:246

صفحه وجودم محو کن، و از شیرینی عافیت کامیابم ساز، و گوارایی تندرستی را به من بچشان، و راه بیرون رفتن از بیماریم را به سوی بخشش و عفوت و جابه جا شدنم را از بستر بیماری به جانب گذشتت، و نجاتم را از اندوهم به عرصۀ رحمتت، و تندرستیم را از این دشواری به دایرۀ گشایشت قرار ده، همانا تو تفضّل کنندۀ به احسان و عطا کنندۀ به نعمتی، بسیار بخشنده و بزرگواری؛ دارای جلال و اکرامی.

ص:247

دعای 16 : طلب عفو از گناهان و عیوب

اشاره

ص:248

ص:249

«1»اَللَّهُمَّ یَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ یَسْتَغیثُ الْمُذْنِبُونَ «2»وَ یَا مَنْ إِلَی ذِکْرِ إِحْسَانِهِ یَفْزَعُ الْمُضْطَرُّونَ «3»وَ یَا مَنْ لِخِیفَتِهِ یَنْتَحِبُ الْخَاطِئُونَ «4»یَا أُنْسَ کُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِیبٍ وَ یَا فَرَجَ کُلِّ مَکْرُوبٍ کَئِیبٍ وَ یَا غَوْثَ کُلِّ مَخْذُولٍ فَرِیدٍ وَ یَا عَضُدَ کُلِّ مُحْتَاجٍ طَرِیدٍ «5»أَنْتَ الَّذِی وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً «6»وَ أَنْتَ الَّذِی جَعَلْتَ لِکُلِّ مَخْلُوقٍ فِی نِعَمِکَ سَهْماً «7»وَ أَنْتَ الَّذِی عَفْوُهُ أَعْلَی مِنْ عِقَابِهِ «8»وَ أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ «9»وَ أَنْتَ الَّذِی عَطَاؤُهُ أَکْثَرُ مِنْ مَنْعِهِ «10»وَ أَنْتَ الَّذِی اتَّسَعَ الْخَلاَئِقُ کُلُّهُمْ فِی وُسْعِهِ «11»وَ أَنْتَ الَّذِی لاَ یَرْغَبُ فِی جَزَاءِ مَنْ أَعْطَاهُ «12»وَ أَنْتَ الَّذِی لاَ یُفْرِطُ فِی عِقَابِ مَنْ عَصَاهُ «13»وَ أَنَا یَا إِلَهِی عَبْدُکَ الَّذِی أَمَرْتَهُ بِالدُّعَآءِ فَقَالَ: لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ هَا أَنَا ذَا یَا رَبِّ مَطْرُوحٌ بَیْنَ یَدَیْکَ «14»أَنَا الَّذِی أَوْقَرَتِ الْخَطَایَا ظَهْرَهُ وَ أَنَا الَّذِی أَفْنَتِ الذُّنُوبُ عُمُرَهُ وَ أَنَا الَّذِی بِجَهْلِهِ عَصَاکَ وَ لَمْ تَکُنْ أَهْلاً مِنْهُ لِذَاکَ «15»هَلْ أَنْتَ یَا إِلَهِی رَاحِمٌ مَنْ دَعَاکَ فَأُبْلِغَ فِی الدُّعَاءِ؟ أَمْ أَنْتَ غَافِرٌ لِمَنْ بَکَاکَ فَأُسْرِعَ فِی الْبُکَاءِ؟ أَمْ أَنْتَ مُتَجَاوِزٌ عَمَّنْ عَفَّرَ لَکَ وَجْهَهُ تَذَلُّلاً؟ أَمْ أَنْتَ مُغْنٍ مَنْ شَکَا إِلَیْکَ فَقْرَهُ تَوَکُّلاً؟ «16»إِلَهِی لاَ تُخَیِّبْ مَنْ لاَ یَجِدُ مُعْطِیاً غَیْرَکَ؟ وَ لاَ تَخْذُلْ مَنْ لاَ یَسْتَغْنِی عَنْکَ بِأَحَدٍ دُونَکَ «17»إِلَهِی فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ؟ وَ لاَ تُعْرِضْ عَنِّی وَ قَدْ أَقْبَلْتُ عَلَیْکَ؟ وَ لاَ تَحْرِمْنِی وَ قَدْ رَغِبْتُ إِلَیْکَ وَ لاَ تَجْبَهْنِی بِالرَّدِّ وَ قَدِ انْتَصَبْتُ بَیْنَ

ص:250

ص:251

یَدَیْکَ «18»أَنْتَ الَّذِی وَصَفْتَ نَفْسَکَ بِالرَّحْمَهِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْحَمْنِی وَ أَنْتَ الَّذِی سَمَّیْتَ نَفْسَکَ بِالْعَفْوِ فَاعْفُ عَنِّی «19»قَدْ تَرَی یَا إِلَهِی فَیْضَ دَمْعِی مِنْ خِیفَتِکَ وَ وَجِیبَ قَلْبِی مِنْ خَشْیَتِکَ وَ انْتِقَاضَ (انْتِفَاضَ) جَوَارِحِی مِنْ هَیْبَتِکَ «20»کُلُّ ذَلِکَ حَیَاءٌ مِنْکَ لِسُوءِ عَمَلِی وَ لِذَاکَ خَمَدَ صَوْتِی عَنِ الْجَأْرِ إِلَیْکَ وَ کَلَّ لِسَانِی عَنْ مُنَاجَاتِکَ «21»یَا إِلَهِی فَلَکَ الْحَمْدُ فَکَمْ مِنْ عَآئِبَهٍ سَتَرْتَهَا عَلَیَّ فَلَمْ تَفْضَحْنِی وَ کَمْ مِنْ ذَنْبٍ غَطَّیْتَهُ عَلَیَّ فَلَمْ تَشْهَرْنِی وَ کَمْ مِنْ شَائِبَهٍ أَلْمَمْتُ بِهَا فَلَمْ تَهْتِکْ عَنِّی سِتْرَهَا وَ لَمْ تُقَلِّدْنِی مَکْرُوهَ شَنَارِهَا وَ لَمْ تُبْدِ سَوْءَاتِهَا لِمَنْ یَلْتَمِسُ مَعَآیِبِی مِنْ جِیرَتِی وَ حَسَدَهِ نِعْمَتِکَ عِنْدِی «22»ثُمَّ لَمْ یَنْهَنِی ذَلِکَ عَنْ أَنْ جَرَیْتُ إِلَی سُوءِ مَا عَهِدْتَ مِنِّی!! فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّی «23»یَا إِلَهِی بِرُشْدِهِ؟ وَ مَنْ أَغْفَلُ مِنِّی عَنْ حَظِّهِ؟ وَ مَنْ أَبْعَدُ مِنِّی مِنِ اسْتِصْلاَحِ نَفْسِهِ حِینَ أُنْفِقُ مَا أَجْرَیْتَ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِکَ فِیمَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ مِنْ مَعْصِیَتِکَ؟ وَ مَنْ أَبْعَدُ غَوْراً فِی الْبَاطِلِ وَ أَشَدُّ إِقْدَاماً عَلَی السُّوءِ مِنِّی حِینَ أَقِفُ بَیْنَ دَعْوَتِکَ وَ دَعْوَهِ الشَّیْطَانِ فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلَی غَیْرِ عَمًی مِنِّی فِی مَعْرِفَهٍ بِهِ وَ لاَ نِسْیَانٍ مِنْ حِفْظِی لَهُ؟ «24»وَ أَنَا حِینَئِذٍ مُوقِنٌ بِأَنَّ مُنْتَهَی دَعْوَتِکَ إِلَی الْجَنَّهِ وَ مُنْتَهَی دَعْوَتِهِ إِلَی النَّارِ «25»سُبْحَانَکَ مَا أَعْجَبَ مَا أَشْهَدُ بِهِ عَلَی نَفْسِی! وَ أُعَدِّدُهُ مِنْ مَکْتُومِ أَمْرِی! «26»وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِکَ أَنَاتُکَ عَنِّی وَ إِبْطَاؤُکَ عَنْ مُعَاجَلَتِی وَ لَیْسَ ذَلِکَ مِنْ کَرَمِی عَلَیْکَ بَلْ تَأَنِّیاً مِنْکَ لِی وَ تَفَضُّلاً مِنْکَ عَلَیَّ لِأَنْ أَرْتَدِعَ عَنْ مَعْصِیَتِکَ الْمُسْخِطَهِ وَ أُقْلِعَ عَنْ سَیِّئَاتِیَ الْمُخْلِقَهِ وَ لِأَنَّ عَفْوَکَ عَنِّی أَحَبُّ إِلَیْکَ مِنْ عُقُوبَتِی «27»بَلْ أَنَا یَا إِلَهِی أَکْثَرُ ذُنُوباً وَ أَقْبَحُ آثَاراً وَ أَشْنَعُ أَفْعَالاً وَ أَشَدُّ فِی

ص:252

الْبَاطِلِ تَهَوُّراً وَ أَضْعَفُ عِنْدَ طَاعَتِکَ تَیَقُّظاً وَ أَقَلُّ لِوَعِیدِکَ انْتِبَاهاً وَ ارْتِقَاباً مِنْ أَنْ أُحْصِیَ لَکَ عُیُوبِی أَوْ أَقْدِرَ عَلَی ذِکْرِ ذُنُوبِی «28»وَ إِنَّمَا أُوَبِّخُ بِهَذَا نَفْسِی طَمَعاً فِی رَأْفَتِکَ الَّتِی بِهَا صَلاَحُ أَمْرِ الْمُذْنِبِینَ وَ رَجَآءً لِرَحْمَتِکَ الَّتِی بِهَا فَکَاکُ رِقَابِ الْخَاطِئِینَ «29»اَللَّهُمَّ وَ هَذِهِ رَقَبَتِی قَدْ أَرَقَّتْهَا الذُّنُوبُ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعْتِقْهَا بِعَفْوِکَ وَ هَذَا ظَهْرِی قَدْ أَثْقَلَتْهُ الْخَطَایَا فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خَفِّفْ عَنْهُ بِمَنِّکَ «30»یَا إِلَهِی لَوْ بَکَیْتُ إِلَیْکَ حَتَّی تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَیْنَیَّ وَ انْتَحَبْتُ حَتَّی یَنْقَطِعَ صَوْتِی وَ قُمْتُ لَکَ حَتَّی تَتَنَشَّرَ قَدَمَایَ وَ رَکَعْتُ لَکَ حَتَّی یَنْخَلِعَ صُلْبِی وَ سَجَدْتُ لَکَ حَتَّی تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَایَ وَ أَکَلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمْرِی وَ شَرِبْتُ مَآءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِی وَ ذَکَرْتُکَ فِی خِلاَلِ ذَلِکَ حَتَّی یَکِلَّ لِسَانِی ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِی إِلَی آفَاقِ السَّمَآءِ اسْتِحْیَآءً مِنْکَ مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِکَ مَحْوَ سَیِّئَهٍ وَاحِدَهٍ مِنْ سَیِّئَاتِی «31»وَ إِنْ کُنْتَ تَغْفِرُ لِی حِینَ أَسْتَوْجِبُ مَغْفِرَتَکَ وَ تَعْفُو عَنِّی حِینَ أَسْتَحِقُّ عَفْوَکَ فَإِنَّ ذَلِکَ غَیْرُ وَاجِبٍ لِی بِاسْتِحْقَاقٍ وَ لاَ أَنَا أَهْلٌ لَهُ بِاسْتِیجَابٍ إِذْ کَانَ جَزَائِی مِنْکَ فِی أَوَّلِ مَا عَصَیْتُکَ النَّارَ فَإِنْ تُعَذِّبْنِی فَأَنْتَ غَیْرُ ظَالِمٍ لِی «32»إِلَهِی فَإِذْ قَدْ تَغَمَّدْتَنِی بِسِتْرِکَ فَلَمْ تَفْضَحْنِی وَ تَأَنَّیْتَنِی بِکَرَمِکَ فَلَمْ تُعَاجِلْنِی وَ حَلُمْتَ عَنِّی بِتَفَضُّلِکَ فَلَمْ تُغَیِّرْ نِعْمَتَکَ عَلَیَّ وَ لَمْ تُکَدِّرْ مَعْرُوفَکَ عِنْدِی فَارْحَمْ طُولَ تَضَرُّعِی وَ شِدَّهَ مَسْکَنَتِی وَ سُوءَ مَوْقِفِی «33»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ قِنِی مِنَ الْمَعَاصِی وَ اسْتَعْمِلْنِی بِالطَّاعَهِ وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْإِنَابَهِ وَ طَهِّرْنِی بِالتَّوْبَهِ وَ أَیِّدْنِی بِالْعِصْمَهِ وَ اسْتَصْلِحْنِی بِالْعَافِیَهِ وَ أَذِقْنِی حَلاَوَهَ الْمَغْفِرَهِ وَ اجْعَلْنِی طَلِیقَ عَفْوِکَ وَ عَتِیقَ رَحْمَتِکَ وَ اکْتُبْ لِی أَمَاناً مِنْ سُخْطِکَ وَ

ص:253

بَشِّرْنِی بِذَلِکَ فِی الْعَاجِلِ دُونَ الآجِلِ بُشْرَی أَعْرِفُهَا وَ عَرِّفْنِی فِیهِ عَلاَمَهً أَتَبَیَّنُهَا «34»إِنَّ ذَلِکَ لاَ یَضِیقُ عَلَیْکَ فِی وُسْعِکَ وَ لاَ یَتَکَأَّدُکَ فِی قُدْرَتِکَ وَ لاَ یَتَصَعَّدُکَ فِی أَنَاتِکَ وَ لاَ یَؤُودُکَ فِی جَزِیلِ هِبَاتِکَ الَّتِی دَلَّتْ عَلَیْهَا آیَاتُکَ إِنَّکَ تَفْعَلُ مَا تَشَاءُ وَ تَحْکُمُ مَا تُرِیدُ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.

ص:254

[«1»اَللَّهُمَّ یَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ یَسْتَغیثُ الْمُذْنِبُونَ «2»وَ یَا مَنْ إِلَی ذِکْرِ إِحْسَانِهِ یَفْزَعُ الْمُضْطَرُّونَ «3»وَ یَا مَنْ لِخِیفَتِهِ یَنْتَحِبُ الْخَاطِئُونَ]

خدایا! ای آن که گنهکاران از رحمتش یاری می طلبند، و ای آن که بیچارگان به جانب یاد احسانش پناه می برند، و ای آن که خطاکاران از بیم عذابش به شدّت گریه می کنند!

نیروهای خدادادی انسان

اشاره

خاک با ارادۀ حکیمانه حضرت حق، بر اساس رحمت و عشق از هزاران جاده پر پیچ و خم عبور کرد، تا در صلب پدر تبدیل به نطفه شد و نطفه در رحم مادر در جایی استوار قرار گرفت، نطفه علقه شد و علقه مضغۀ و مضغه اسکلت استخوانی و بر استخوان گوشت قرار گرفت، سپس روح در آن دمیده شد و پس از مدتی به صورت انسانی آراسته، پای به بسیط زمین گذاشت.

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طینٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَهً فی قَرارٍ مَکینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللّهُ احْسَنُ الْخالِقینَ» (1)

و یقیناً ما انسان را از [ عصاره و ]چکیده ای از گِل آفریدیم ، * سپس آن را

ص:255


1- (1) - مؤمنون (23) : 12 - 14. [1]

نطفه ای در قرارگاهی استوار [ چون رحم مادر ] قرار دادیم . * آنگاه آن نطفه را علقه گرداندیم ، پس آن علقه را به صورت پاره گوشتی درآوردیم ، پس آن پاره گوشت را استخوان هایی ساختیم و بر استخوان ها گوشت پوشاندیم ، سپس او را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم ؛ پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است .

دین قیّم

در این خزانۀ بی نظیر آفرینش و گوهر پر بهای فطرت، یعنی نیروی کشش به سوی توحید و حقایق، دین قیم قرار داده شد:

فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطْرَهَ اللّهِ التَّی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لاتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ» (1)

پس [ با توجه به بی پایه بودن شرک ] حق گرایانه و بدون انحراف با همۀ وجودت به سوی این دین [ توحیدی ] روی آور ، [ پای بند و استوار بر ] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است، باش برای آفرینش خدا هیچ گونه تغییر و تبدیلی نیست ؛ این است دین درست و استوار ؛ ولی بیشتر مردم معرفت و دانش [ به این حقیقت اصیل ] ندارند .

دین قیم و نور الهی و کشش به سوی آن، واقعیتی است که در ذات انسان نهاده شده، هر چند گروهی از مردم به آن توجّهی نداشته باشند.

در این ظرف وسیع و گستردۀ میوه ای شیرین و با منفعت چون عقل که همچون نورافکنی قوی برای زدودن تاریکی هاست نهاده شده، تا راه انسان برای پذیرش حقایق و واقعیت ها که نسبت به آن جاذبه و خواسته درونی دارد آسان گردد.

ص:256


1- (1) - روم (30) : 30. [1]
برکت آب

«هُوَ الَّذی انْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فیهِ تُسِیمُونَ * یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخیلَ وَ الْاَعْنابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ انَّ فی ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ * وَ سَخَّرَلَکُمُ اللّیْلَ وَ النَّهارَ و الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِاَمْرِهِ انَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» (1)

اوست که از آسمان ، آبی برای شما نازل کرد که بخشی از آن نوشیدنی است و از بخشی از آن درخت و گیاه می روید که [ دام هایتان ] را در آن می چرانید . * برای شما به وسیلۀ آن آب ، زراعت و زیتون و خرما و انگور و از همۀ محصولات می رویاند ؛ یقیناً در این [ واقعیات شگفت انگیز طبیعی ] نشانه ای است [ بر توحید ، و ربوبیّت وقدرت خدا ] برای گروهی که می اندیشند . * و شب و روز و خورشید و ماه را نیز رام و مسخّر شما قرار داد ، وستارگان هم به فرمانش رام و مسخّر شده اند ؛ قطعاً در این [ حقایق ] نشانه هایی است [ بر توحید ، ربوبیّت و قدرت خدا ] برای گروهی که تعقّل می کنند .

نور عقل

نور عقل با ابزار و جنودی که در اختیار دارد، راه را برای دریافت حقایق غیبی و شهودی باز می کند و در قسمت عمده ای از اصول، حجت الهی را برای انسان تمام می نماید و در آن زمینه ها راه هر گونه عذری را در آلوده شدن به پلیدی ها می بندد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:257


1- (1) - نحل (16) : 10 - 12. [1]

اِسْتَرْشِدُوا الْعَقْلَ تَرْشُدُوا، وَلا تَعْصُوهُ فَتَنْدَمُوا. (1)

راهنمای خود را خرد خویش قرار دهید تا به راه راست و به مسیر رشد و کمال هدایت شوید و با آن مخالفت ننمایید که پشیمان می شوید.

امام علی علیه السلام فرمود:

لاعِلْمَ کَالتَّفَکُّرِ، ولَاشَرَفَ کَالْعِلْمِ. (2)

هیچ علمی مانند تفکّر و هیچ شرفی مانند علم نیست.

تقوا مایۀ اصلی کرامت

تقوا که عظیم ترین حقیقت و پرمنفعت ترین سرمایه و مایۀ اصلی کرامت برای انسان در دنیا و آخرت است، بنا به فرمودۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله محل و مکانش قلوب عاقلان است:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لِکُلِّ شَیءٍ مَعْدِنٌ وَ مَعْدِنُ التُّقی قُلُوبُ الْعاقِلینَ. (3)

برای هر چیزی در این پهنۀ آفرینش معدنی است و معدن تقوا قلوب عقلاست.

و نیز حضرت فرمود:

اِنَّ اللّهَ تَعالی خَلَقَ الْعَقْلَ مِنْ نُورٍ مَخْزُونٍ مَکْنُونٍ فی سابِقِ عِلْمِهِ الَّذی لَمْ یَطَّلِعْ عَلَیْهِ نَبیٌّ مُرْسَلٌ وَلامَلَکٌ مُقَرَّبٌ، فَجَعَلَ الْعِلْمَ نَفْسَهُ، وَ الْفَهْمَ وَجْهَهُ، وَ الزُّهْدَ رَأْسَهُ، وَ الْحَیاءَ عَیْنَیْهِ، وَ الْحِکْمَهَ لِسانَهُ، وَ الرَّأْفَهَ هَمَّهُ، وَ الرَّحْمَهَ

ص:258


1- (1) - مستدرک الوسائل: 207/11، حدیث 12752؛ [1] مستدرک سفینه البحار: 314/1.
2- (2) - بحار الأنوار: 179/1، باب 1، حدیث 63؛ روضه الواعظین: 10/1.
3- (3) - روضه الواعظین: 4/1؛ [2]ارشاد القلوب، دیلمی: 15/1. [3]

قَلْبَهُ.

ثُمَّ غَشّاهُ وَقَوّاهُ بِعَشَرَهِ اشْیاءَ: بِالْیَقینِ، وَالْإیمانِ، وَ الصِّدْقِ، وَالسَّکینَهِ، وَ الْاِخْلاصِ، وَالرِّفْقِ، وَ الْعَطِیَّهِ، وَ الْقُنُوعِ، وَ التَّسْلیمِ، وَ الشُّکْرِ. (1)

خداوند بزرگ، عقل را از نور مخزون مکنون در علم گذشته اش که نبی مرسل و ملک مقرب بر آن آگاهی نداشت آفرید. علم را نفس عقل و فهم را صورت و زهد را سر و حیا را دو چشم و حکمت را زبان و رأفت را همت و رحمت را قلب آن قرار داد، سپس آن را به ده چیز تقویت کرد: یقین، ایمان، صدق، آرامش، اخلاص، رفق، بخشش، قناعت، تسلیم، شکر.

جذبۀ فطرت و نور عقل، حجاب ها را از برابر دیدۀ قلب کنار می زنند و انسان را به تماشای حقایق موفق می کنند و راه قبول واقعیت ها را برای آدمی سهل و آسان می سازند.

ولی آنان که راه فطرت و عقل را با طوفان گناه و سیل شهوات می بندند، از درک حقایق و لمس واقعیت ها محروم می شوند و همچنان که جاهل به دنیا آمده اند، جاهل از دنیا می روند و نصیبی از رحمت خدا در جهان دیگر برای آنان نیست.

صابر همدانی می سراید:

تا که مرآت دل از زنگ هوس پاک نشد دل تجلّی گه آن روی فرحناک نشد

مهر تا یک طبق از نور رخش وام نکرد روشنی بخش مه و انجم و افلاک نشد

صورتی بیند و از معنی آن بی خبر است آن که چون آینه اش مشعر و ادراک نشد

ص:259


1- (1) - روضه الواعظین: 3/1؛ [1]مشکاه الانوار: 250. [2]

گوهر خود بنما گرچه لگد کوب شوی تا نگویند خبر از هنر تاک نشد

فاسدان را نبود راه به سرحد کمال ای بسا دانه که بیرون زدل خاک نشد

خار گلزار تعلّق شودش دامنگیر آن که چون برق در این مزرعه چالاک نشد

شمع گیرم که پس از کشتن پروانه گریست قاتل از گریۀ بی جا گنهش پاک نشد

همت عالی ارباب سخا چون گهری است که قرین با خزف پستی و امساک نشد

صابر اندیشه صائب دل من سوخت که گفت صاف با ما دل آن شعلۀ بی باک نشد

(صابر همدانی)

وجدان انسان

در این منبع احسن تقویمی دادگاهی عالی چون دادگاه قیامت و به تعبیر قرآن مجید نفس ملامت گر و به قول روانشناسان وجدان اخلاقی و به زبان عامه وجدان، قرار داده، تا در برابر نیکی هایی که از انسان سر می زند سرور و نشاط و شادی و خوشی پخش کند و در برابر زشتی ها انسان را ملامت کرده و به سختی سرزنش نماید و وی را به اندوه و غم و حسرت و پشیمانی و ناراحتی محکوم کند.

لا اقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَهِ * وَلا اقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَهِ» (1)

ص:260


1- (1) - قیامت (75) : 1 - 2. [1]

به روز قیامت سوگند می خورم ، * و به نفس سرزنش گر قسم می خورم .

در تفسیر «نمونه» ذیل آیۀ فوق آمده است:

«حقیقت این است که یکی از دلائل وجود «معاد» وجود «محکمۀ وجدان» در درون جان انسان است که به هنگام انجام کار نیک روح آدمی را مملو از شادی و نشاط می کند و از این طریق به او پاداش می دهد و به هنگام انجام کار زشت یا ارتکاب جنایت روح او را سخت در فشار قرار داده و مجازات و شکنجه می کند، به حدی که گاه برای نجات از عذاب، وجدان اقدام به خودکشی می کند.

یعنی در واقع وجدان حکم اعدام او را صادر کرده و به دست خودش اجرا می کند.

بازتاب نفس لوّامه در وجود انسان ها بسیار گسترده و از هر نظر قابل دقت و مطالعه است.

وقتی عالم صغیر یعنی وجود انسان در دل خود محکمه و دادگاه کوچکی دارد، چگونه عالم کبیر با آن عظمتش محکمۀ عدل عظیمی نخواهد داشت.

ما از وجود «وجدان اخلاقی» پی به وجود «رستاخیز و قیامت» می بریم و نیز از همین جا رابطۀ جالب این دو سوگند روشن می شود و به تعبیر دیگر سوگند دوم دلیلی بر سوگند اول است.

دادگاه وجدان آن قدر عظمت و احترام دارد که خداوند به آن سوگند یاد می کند و آن را بزرگ می شمرد و به راستی بزرگ است، چرا که یکی از عوامل مهم نجات انسان محسوب می شود، به شرط آن که وجدان بیدار باشد و بر اثر کثرت گناه ضعیف و ناتوان گردد. (1)به هر حال این «نفس لوّامه»، رستاخیز کوچکی است در درون جان هر انسان که

ص:261


1- (1) - تفسیر نمونه: 275/25 - 276، [1] ذیل آیۀ 1 - 2 سورۀ قیامت.

بعد از انجام یک کار خوب یا بد، بلافاصله محکمه آن در درون جان تشکیل می گردد و به حساب و کتاب او می رسد.

لذا گاه در برابر یک کار نیک و مهم چنان احساس آرامش درونی می کند و روح او لبریز از شادی و نشاط می شود که لذت و شکوه و زیبایی آن، با هیچ بیان و قلمی قابل توصیف نیست.

و به عکس گاهی به دنبال یک خلاف و جنایت بزرگ چنان گرفتار کابوس وحشتناک و طوفانی از غم و اندوه می گردد و از درون می سوزد که از زندگی به کلی سیر می شود و حتی گاه برای رهایی از چنگال این ناراحتی خود را آگاهانه به مقامات قضایی معرفی و به چوبۀ دار تسلیم می کند.

شباهت های محکمۀ وجدان با دادگاه رستاخیز

این دادگاه عجیب درونی شباهت های عجیبی به دادگاه رستاخیز دارد.

1 - قاضی و شاهد و مجری حکم در حقیقت در این جا یکی است، همان طور که در قیامت چنین است:

عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ انْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فِی مَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ» (1)

[ ای ] دانای نهان و آشکار ! تو خود در میان بندگانت بر سر آنچه [ از عقاید و عبادات ] اختلاف می کردند ، داوری خواهی کرد .

2 - این دادگاه وجدان توصیه و رشوه و پرونده سازی بشری را نمی پذیرد، همان طور که دربارۀ دادگاه قیامت نیز می خوانیم:

وَ اتَّقُوا یَوْماً لاتَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لایُقْبَلُ مِنْها شَفاعَهٌ وَلا یُؤْخَذُ

ص:262


1- (1) - زمر (39) : 46. [1]

مِنْها عَدْلٌ وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ» (1)

و از روزی پروا کنید که نه کسی از کسی عذابی را دفع می کند ، و نه از کسی شفاعتی می پذیرند ، و نه از کسی [ در برابر گناهانش ] فدیه و عوضی می گیرند ، و نه [ برای رهایی از آتش دوزخ ] یاری می شوند .

3 - محکمۀ وجدان مهم ترین و قطورترین پرونده ها را در کوتاه ترین مدت رسیدگی کرده، حکم نهایی خود را به سرعت صادر می کند، نه استیناف در آن هست نه تجدید نظر و نه ماه ها و سال ها سرگردانی، همان طور که در رابطه با دادگاه رستاخیز می خوانیم:

وَ اللّهُ یَحْکُمُ لامُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَریعُ الْحِسابِ» (2)

و خدا حکم می کند ؛ و هیچ بازدارنده ای برای حکمش نیست ، و او در حسابرسی سریع است .

4 - مجازات و کیفرش بر خلاف مجازات های دادگاههای رسمی این جهان، نخستین جرقه هایش در اعماق دل و جان افروخته می شود و از آن جا به بیرون سرایت می کند، نخست روح انسان را می آزارد، سپس آثارش در جسم و چهره و دگرگون شدن خواب و خوراک او آشکار می شود، همان طور که دربارۀ دادگاه قیامت نیز می خوانیم:

نارُ اللّهِ الْمُوقَدَهُ * الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْاَفْئِدَهِ» (3)

آتش برافروختۀ خداست * [ آتشی ] که بر دل ها برآید و چیره شود .

5 - این دادگاه وجدان چندان نیاز به ناظر و شهود ندارد، بلکه معلومات و

ص:263


1- (1) - بقره (2) : 48. [1]
2- (2) - رعد (13) : 41. [2]
3- (3) - همزه (104) : 6 - 7. [3]

آگاهی های خود انسان متّهم رابه عنوان شهود به نفع یا بر ضد او می پذیرد، همان طور که در دادگاه رستاخیز نیز ذرّات وجود انسان حتی دست و پا و پوست، گواهان بر اعمال او هستند چنانکه می فرماید:

حَتّی اذا ما جاؤُوها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ ابْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ» (1)

وقتی به آتش می رسند ، گوش و چشم و پوستشان به اعمالی که همواره انجام می دادند ، گواهی می دهند .

این شباهت عجیب در میان این دو دادگاه نشانۀ دیگری بر فطری بودن موضوع معاد است؛ زیرا چگونه می توان باور کرد در وجود یک انسان که قطرۀ کوچکی از این اقیانوس عظیم هستی است، چنان حساب و کتاب و دادگاه مرموز و اسرارآمیزی وجود داشته باشد، اما در درون این عالم بزرگ مطلقاً حساب و کتاب و دادگاه و محکمه ای وجود نداشته باشد، این باور کردنی نیست.

فیض بزرگوار در بزرگی و جلالت انسان می فرماید:

دارد شرف برانجم و افلاک خاک ما آیینۀ خدای نما جان پاک ما

تا امر و خلق جمله شود دوست، دست صنع کشته است تخم مهر گیاهی به خاک ما

در ما فکنده دانه ای از مهر خویشتن تا کاینات جمع شود در شباک ما

در بدو آفرینش و تخمیر آب و گل با آب و تاب عشق سرشتند خاک ما

ص:264


1- (1) - فصّلت (41) : 20. [1]

مستان پاک طینت میخانۀ الست گیرند باده های مروق (1) زتاک ما

ما را درون سینه خود جای داده اند هستند آسمان و زمین سینه چاک ما

فردوس جای ما و ملک همنشین و حور کز خاک آن سرای بود خاک پاک ما

مسجود هر فرشته و محبوب روح قدس یارب چه گوهرست نهان زیر خاک ما

فیض از زبان خویش نمی گوید این سخن حرفی است اززبان امامان پاک ما

(فیض کاشانی)

کتاب و نبوّت و امامت

برای رشد و کمال و درک سعادت دنیا و آخرت، برای این گنجینه فطرت و عقل و وجدان که دریایی بی کران از نیروی اراده و اختیار در اختیار اوست سه سرمایۀ سنگین و سه گوهر گران بها همچون نبوت و کتاب و امامت در کنار او نهاد، تا با کمک از فرهنگ رسالت و قرآن مجید و امامت امامان و با تکیه بر فطرت و عقل و وجدان به عبادت حق قیام کند و وجودش را به حسنات اخلاقی بیاراید و از رذایل و خصایل پست دوری گزیند و سفرۀ عدل و قسط را در زمین پهن کند و آنچه خیر است از وجود خود بروز و ظهور دهد و دنیایی آباد و آخرتی مورد رضایت حق برای راحت ابدی و سلامت و سعادت سرمدی بسازد.

آنان را به این همه حقایق آراستی و مائدۀ نعمت های معنوی و مادی در

ص:265


1- (1) - مروق: صاف شده، شراب که در آن غش و درد نباشد.

برابرشان قرار دادی، تا در سایۀ هدایت تو که به توسط انبیا و کتب آسمانی و امامان، به آنان ارائه فرمودی، تمام نعمت هایت را در مسیر عبادت و درستی و رشد و کمال و آبادی دنیا و آخرت به کار گیرند و حجت خود را در تمام زمینه ها به آنان تمام کردی و جایی برای گناه نگذاشتی و راهی برای عصیان و خطا و معصیت و شیطنت به سوی آنان باز نکردی.

افسوس که عدّه ای از فرزندان آدم تمام نعمت هایت را ندیده گرفتند و فطرت و عقل و وجدان را بر اثر کثرت گناه لگدمال کردند و روی از دعوت انبیا و آیات و امامان برتافتند و با دست خود، راه بیچارگی و ذلّت و فرود آمدن عذاب جهنّم را بر خویش باز کردند.

کتاب، نبوّت و امامت در روایات

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

سُبْحانَکَ خالِقاً وَ مَعْبُوداً، بِحُسْنِ بَلائِکَ عِنْدَ خَلْقِکَ، خَلَقْتَ داراً، وَ جَعَلْتَ فیها مَأْدُبَهٍ مَشْرَباً و مَطْعَماً وَ ازْواجاً وَ خَدَماً وَ قُصُورَاً وَ انْهاراً وَ زُرُوعاً وَ ثِماراً، ثُمَّ ارْسَلْتَ داعِیاً یَدْعُو الَیْها، فَلاَ الدّاعِیَ اجابُوا، وَلا فیما رَغَّبْتَ الَیْهِ رَغِبُوا، وَلا الِی ما شَوَّقْتَ الَیْهِ اشْتاقُوا، اقْبَلُوا عَلی جیفَهٍ قَدِ افْتَضَحُوا بِاَکْلِها، وَ اصْطَلَحُوا عَلی حُبِّها، وَ مَنْ عَشِقَ شَیْئاً اعْشی بَصَرَهُ، وَ امْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْنٍ غَیْرِ صَحیحَهٍ، وَ یَسْمَعُ بِاُذُنٍ غَیْرِ سَمیعَهٍ، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقْلَهُ، وَ اماتَتِ الدُّنْیا قَلْبَهُ، وَ وَلَّهَتْ عَلَیْها نَفْسَهُ. (1)

منزّه آفریدگار و معبود هستی، به نیکویی نعمتت بر بندگان است که سرایی چون آخرت به وجود آورده ای و در آن سفره ای قرار داده ای دارای

ص:266


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 108. [1]

آشامیدنی و خوردنی و همسران و خدمتکاران و قصرها و نهرها و زراعت ها و میوه ها؛ سپس دعوت کننده ای را فرستادی تا مردم را به آن دعوت کند. ولی نه دعوت کننده را پاسخ گفتند و نه در آنچه ترغیب کردی رغبت نمودند و نه به آنچه تشویق فرمودی مشتاق شدند. به سوی مرداری رو کردند که با خوردنش رسوا شدند و بر عشق به آن سازش نمودند و هر که عاشق چیزی شود چشمش را کور و دلش را بیمار می کند، آنگاه با چشمی غیرسالم نظر می کند و با گوشی غیرشنوا می شنود، خواهش های نفسانی عقلش را دریده و دنیا دلش را میرانده و او را بر امور مادی واله و شیدا نموده است.

حضرت دربارۀ رسولان حق می فرماید:

بَعَثَ اللّهُ رُسُلَهُ بِما خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ وَحْیِهِ، وَجَعَلَهُمْ حُجَّهً لَهُ عَلی خَلْقِهِ، لِئَلّا تَجِبَ الْحُجَّهُ لَهُمْ بِتَرْکِ الْاِعْذارِ الَیْهِمْ، فَدَعاهُمْ بِلِسانِ الصِّدْقِ الی سَبیلِ الْحَقِّ. (1)

خداوند پیامبرانش را با مخصوص گرداندن آنان به وحی خود به رسالت برانگیخت و آنان را حجّت خود بر بندگانش قرار داد، تا عذری برای مردم به خاطر بستن راههای عذر به روی آنان نباشد، پس آنان را با زبان صدق به راه حق دعوت کرد.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ما زالَتِ الْاَرْضُ الّا وَ لِلّهِ فیهَا الْحُجَّهُ یُعَرِّفُ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ، وَ یَدْعُو النّاسَ الی سَبیلِ اللّهِ. (2)

زمین همیشه نپاید جز آن که برای خدا در آن حجتی باید که حلال و حرام را به

ص:267


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 144. [1]
2- (2) - الکافی: 178/1، حدیث 3؛ [2]بصائر الدّرجات: 484، باب 10، حدیث 1. [3]

مردم بفهماند و تمام انسان ها را به سوی خدا بخواند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

لَوْ بَقِیَ اثْنانِ لَکانَ احَدُهُمَا الْحُجَّهَ عَلی صاحِبِهِ. (1)

اگر دو کس بیشتر در زمین نمانند به روشنی یکی از آنها بر دیگری حجت خدا است.

امیر المؤمنین علیه السلام دربارۀ ائمه طاهرین علیهم السلام می فرماید:

وَ انَّمَا الْاَئِمَّهُّ قَوّامُ اللّهِ عَلی خَلْقِهِ، وَ عُرَفاؤُهُ عَلی عِبادِهِ، لایَدْخُلُ الْجَنَّهَ الّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ، وَلایَدْخُلُ النّارَ الّا مَنْ انکَرَهُمْ وَ انْکَرُوهُ. (2)

امامان از اهل بیت از جانب خداوند تدبیر کنندۀ امور مردم و مراقبان حق بر بندگانند. به بهشت وارد نمی شود مگر کسی که آنان را بشناسد و آنان هم او را بشناسند و به جهنّم وارد نمی گردد مگر کسی که آنان را انکار نماید و آنان هم او را از خود ندانند.

در حدیث قدسی آمده است:

یا مُحَمَّدُ انّی خَلَقْتُکَ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً، وَ نَفَخْتُ فیکَ مِنْ رُوحی کَرامَهً مِنّی اکْرَمْتُکَ بِها حَینَ اوْجَبْتُ لَکَ الطّاعَهَ عَلی خَلْقی جَمیعاً، فَمَنْ اطاعَکَ فَقَدْ اطاعَنی، وَ مَنْ عَصاکَ فَقَدْ عَصانی، وَ اوْجَبْتُ ذلِکَ فِی عَلِیٍّ وَ نَسْلِهِ مَنِ اخْتَصَصْتُ مِنْهُمْ لِنَفْسی. (3)

ای محمد! من تو را در حالی که نبودی آفریدم و از روحم در تو دمیدم، کرامتی از جانب من بود که تو را به آن گرامی داشتم.

ص:268


1- (1) - الکافی: 179/1، حدیث 2؛ [1]بصائر الدّرجات: 488، باب 11، حدیث 3. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 152. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 127/23، باب 7، حدیث 57؛ [4]الأمالی، شیخ صدوق: 604، حدیث 5. [5]

بر تمام خلایق اطاعت از تو را واجب کردم، هر کس از تو پیروی کند از من پیروی کرده و هر کس از تو سرپیچی نماید از من سرپیچی نموده، این برنامه را در علی و نسل او نیز واجب کردم، آن که او را برای خود برگزیده ام و به مقام امامت آراسته ام.

مقام انبیا و امامان که از جانب خدا برای هدایت انسان آمده اند، مقامی است که قلم از بازگو کردن آن عاجز است.

انبیا و امامان با ایمان و اخلاق و عمل و فرهنگ عالی خود و معجزاتی که در اختیار داشتند به تمام افراد بشر حجت را تمام کرده و راه هر عذری را بسته اند.

منبعی که ما را به رسالت و امامت راهنمایی می کند قرآن است و صدق گفتار قرآن و معجزه بودن آن از خورشید وسط روز روشن تر و آشکارتر است.

کسی که با قرآن مجید هدایت نشود، به یقین با برنامه ای دیگر هدایت نخواهد شد و آن کس که قرآن را بپذیرد و به برنامه هایش عمل کند، سعادت دنیا و آخرت را نصیب خود نموده است.

حضرت باقر علیه السلام به سعد فرمود:

یا سَعْدُ، تَعَلَّمُوا الْقُرْانَ، فَاِنَّ الْقُرْآنَ یَأتی یَوْمَ الْقِیامَهِ فی احْسَنِ صُورَهٍ فَیُنادیهِ اللهُ تَعالی: یا حُجَّتِی فِی الْاَرْضِ، وَ کلامِیَ الصّادِقَ النّاطِقَ، سَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، ثُمَّ یَقُولُ اللّهُ تَعالی: کَیْفَ رَأَیْتَ عِبادی؟ فَیَقُولُ: یا رَبِّ، مِنْهُمْ مَنْ صانَنِی وَ حافَظَ عَلَیَّ وَلَمْ یُضَیِّعْ شَیْئاً، وَ مِنْهُمْ مَنْ ضَیَّعَنِی وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّی وَ کَذَّبَ بی فَیَقُولُ اللّهُ تَعالی: وَ عِزَّتی وَ جَلالی وَارْتِفاعِ مَکانی لَاُثیبَنَّ عَلَیْکَ الْیَوْمَ احْسَنَ الثَّوابِ، وَلَاُعاقِبَنَّ عَلَیْکَ الْیَوْمَ الیمَ الْعِقابِ. (1)

ص:269


1- (1) - کلمه اللّه: 83.

ای سعد! قرآن را فراگیرید، به روشنی قرآن در قیامت به زیباترین صورت تجلی کند، پس خداوند به او خطاب نماید: ای حجت من در روی زمین و کلام راست و گویایم که واقعیت ها و حقایق و شرایع من را برای بندگانم بیان کردی، از من بخواه من عطایت کنم و شفاعت کن تا شفاعتت را بپذیرم.

سپس حضرت حق خطاب به قرآن می فرماید: ای قرآن! بندگانم را چگونه یافتی؟ عرضه می دارد: ای مالک من! بعضی از آنان مرا در زندگی خود پیروی کردند و از حلال و حرامم محافظت نمودند و چیزی از آیات مرا ضایع نکردند و برخی از مردم مرا ضایع نمودند و حق عظیم مرا سبک انگاشتند و به تکذیب من برخاستند، پس حضرت حق می فرماید: سوگند به عزّت و جلالم و بلندی مقام و مکانتم، به خاطر تو بهترین ثواب را به پیروانت می دهم و محض تو عذاب دردناکم را نصیب مهجوران از تو می نمایم!!

انسان خزانۀ فطرت و عقل و وجدان و اراده و اختیار است که برای شکوفائی این حقایق، نسیم نبوت و امامت و قرآن را بر او وزیده اند، تا به قلّه و اوج رشد و کمال برسد و در این مدت کوتاهی که از عمر نصیب اوست دنیا و آخرتش را آباد نماید و تمام مدارج بندگی را پیماید و به زیارت سعادت دنیا و آخرت نایل گردد.

مشتی خاک به خاطر تحقّق این اهداف عالیه تبدیل به موجودی زنده به نام انسان شد که حضرت حق از هر جهت نسبت به تمام موجودات و به خصوص انسان بی نیاز است و این موجودات و مخصوصاً انسان است که در هر شأنی از شؤون نیازمند به حضرت اوست و بدون اتصال به فطرت و عقل و وجدان و نبوّت و امامت و قرآن به آن هدفی که خداوند از خلقت او به نفع خود او داشته، نخواهد رسید.

ص:270

حضرت حق به داود نبی علیه السلام خطاب کرد:

قُلْ لِعِبادی: لَمْ اخْلُقْکُمْ لِاُرْبَحَ عَلَیْکُمْ وَلکِنْ لِتَرْبَحُوا عَلَیَّ. (1)

به بندگانم بگو، من شما را از عالم خاک به جهان انسانیت نیاورده ام تا سودی به من برسد، بلکه شما آفریدم تا از من سود سرشار ابدی نصیب شما گردد.

عَبْدی خَلَقْتُ الْاشْیاءَ لِاَجْلِکَ وَ خَلَقْتُکَ لِاَجْلی، وَهَبْتُکَ الدُّنْیا بِالْاِحْسانِ، وَ الْآخِرَهَ بِالْإیمانِ. (2)

بندۀ من، اشیا را به خاطر تو آفریدم و تو را محض خودم به وجود آوردم، دنیا را از باب احسان به تو بخشیدم و آخرت را از طریق ایمان به تو ارزانی داشتم.

در حدیث دیگر: ای بندگانم! نیافریدم تا کم را برای خود زیاد کنم و در کنار آفریده ها از وحشت تنهایی درآیم، یا از مخلوقات به خاطر ناتوانی کمک بگیرم، تا برای خود سودی جلب کنم، یا ضرری از خود دفع نمایم، اگر تمام مخلوقات آسمان ها و زمین بر طاعت و عبادت من اجتماع و اتفاق کنند وشب و روز خود را در بندگی بگذارند، چیزی به من و سلطنت و ربوبیت من اضافه نمی کنند که من منزّه و برتر از این امورم. (3)در معارف اسلامی بر این حقیقت، زیاد اصرار شده که خود را بشناس و به این معنا واقف شو که از کجایی و از کیستی و در کجایی و به کجا می روی و برای چه آفریده شده ای و تو را چه مسئولیتی بر عهده است که اگر به هر یک از این مسائل جواب عملی داده شود، راه گناه بسته گردد و راه صواب و ثواب باز شود، فطرت شکفته گردد، عقل به حرکت آید، وجدان به نشاط گراید، آثار نبوت و امامت و قرآن در خزانۀ وجود آدمی ظاهر شود و از انسان منبعی از ایمان و عمل صالح و حسنات

ص:271


1- (1) - ارشاد القلوب، دیلمی: 110/1؛ [1] شجرۀ طوبی: 411/2.
2- (2) - کلمه اللّه: 169.
3- (3) - کلمه اللّه: 169.

اخلاقی به وجود آید.

گفتاری از شیخ عزیز نسفی

شیخ عزیز نسفی در کتاب «مقصد اقصی» ما را به مسائلی توجه می دهد:

«بدان که تا به این جا که گفته شد آدمی با دیگر حیوانات شریک است، یعنی در این سه روح:

روح نباتی و روح حیوانی و روح نفسانی، از جهت آن که جمله آدمیان و جمله حیوانات این سه روح را دارند و آدمیان چیزهای دیگر دارند که حیوانات آن ندارند.

اول نطق است و آدمیان که ممتاز می شوند از دیگر حیوانات در اول به این نفس ناطقه ممتاز می شوند و این نفس ناطقه را هم عقل گویند و این عقل است که از معرفت خدای بی بهره و بی نصیب است و این عقل است که پادشاه روی زمین است و این عقل است که بر روی زمین آبها روان کند و مزرعه ها ساز دهد و باغ و بستان پیدا کند و بر روی دریا کشتی ها روانه کند و رخت به مشرق و به مغرب برد و رخت مغرب به مشرق کشد و مانند این بسیار می کند.

و آن عقل که رسول صلی الله علیه و آله فرموده است که:

اَلْعَقْلُ نُورُ الْقَلْبِ یُفَرَّقُ بِهِ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ. (1)

عقل نوری است در باطن که با کمک او بین حق و باطل تمیز داده می شود.

آن عقل دیگری است، کار آن عقل عمارت جان و دل می کند و عقل معاش عمارت آب و گل می کند. و آدمیان تا به روح انسانی نرسند به این عقل که حضرت رسول فرموده است، نرسند.

و روح انسانی را روح اضافی گویند، از جهت آن که خدای تعالی روح انسانی را

ص:272


1- (1) - ارشاد القلوب، دیلمی: 198/1؛ [1]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 40/20. [2]

به خود اضافت کرد و فرمود:

فَاِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدیِنَ» (1)

پس چون او را درست و نیکو گردانم و از روح خود در او بدمم ، برای او سجده کنان بیفتید .

و چند نوبت گفته شد که روح اضافی اسامی بسیار دارد. عقل اول و قلم اعلی و روح اعظم و روح محمدی و مانند این آمده است. ای درویش! تا از مرتبۀ بهایم و ازمرتبۀ سباع و از مرتبۀ شیاطین و از مرتبۀ ملائکه درنگذرد، به مرتبۀ انسانی نرسد و چون به مرتبۀ انسانی رسد تا استعداد حاصل نکند به این روح اضافی رسیدند، بعضی در بیست سالگی و بعضی در سی سالگی، وبعضی در چهل سالگی و بعضی در شصت سالگی رسیدند، سال را اعتبار نیست، به استعداد موقوف است، هرگاه که استعداد حاصل کردند به این روح زنده شدند.

ای درویش! اگر می خواهی که بدانی که تودر کدام مرتبه ای؟ بدان که اگر می خوری و می خسبی و شهوت می کنی و کاری دیگر نمی کنی و چیزی دیگر نمی طلبی از بهایمی.

و اگر با وجود آن که می خوری و می خسبی و شهوت می کنی و غضب می کنی و با مردم جنگ می کنی و آزار می کنی از سباعی.

و اگر با وجود آن که می خوری و می خسبی و شهوت می کنی و مکر و حیلت می اندیشی و با مردم به مکر و حیلت زندگانی می کنی و دروغ می گویی از شیاطینی.

و اگر می خوری و می خسبی و شهوت می کنی و آزار نمی رسانی، بلکه راحت می رسانی و مکر و حیلت نمی کنی و دروغ نمی گویی بلکه با همه کس راست گفتار و راست کرداری از ملائکه ای.

ص:273


1- (1) - حجر (15) : 29. [1]

و اگر می خوری و می خسبی و شهوت می کنی و آزار نمی رسانی بلکه راحت می رسانی و مکر و حیلت نمی کنی و دروغ نمی گویی، بلکه با همه کس راست گفتار و راست کرداری، ودر طلب علم و معرفتی تا خود را بشناسی و خدای را بدانی از آدمیانی.

اکنون وقت آن است که استعداد حاصل کنی و به روح اضافه زنده شوی و گفته شد استعداد آن است که از اوصاف ذمیمه و اخلاق ناپسندیده، تمام پاک شوی و به اوصاف حمیده و اخلاق پسندیده، تمام آراسته گردی و چون از اوصاف ذمیمه و اخلاق ناپسندیده تمام پاک شدی، طهارت ساختی و چون به اوصاف حمیده و اخلاق پسندیده تمام آراسته گشتی، بندگی حق بجای آوردی و چون بندگی بجای آوردی به روح اضافی زنده شدی و باقی گشتی و آن عزیز از سر همین نظر فرموده است که:

کمال آدمی نیست الّا در تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّه» (1) و خلاص آدمی نیست الّا در تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّهِ . و بقای آدمی نیست الّا در تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّهِ و چون به روح اضافی زنده شدی، باقی گشتی و زندۀ جاوید شدی و از این جا گفته اند که:

آدمی ابتدا دارد اما انتها ندارد و حضرت رسول صلی الله علیه و آله می فرماید: خَلَقَهُمْ لِلْاَبَدِ» (2). و چون به روح اضافی زنده شدی اگر در کار باشی و عمر خود ضایع نکنی زود باشد که به نور خاص هم برسی کما فی قوله تعالی. یَهْدِی اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» (3) و چون به نور خاص رسیدی عروج را تمام کردی و هر کس به این نور خاص نتواند رسید الّا به پاکبازی، جانبازی، مجردی، تمام اخلاقی.حضرت رسول اکرم می فرماید که:

ص:274


1- (1) - انسان را خلق کرد برای همیشه بدان معنا که دنیا آخرین منزل او نیست.
2- (2) به اخلاق الهی آراسته شوید
3- (3) - نور (24) : 35. [1]

من به این نور خاص رسیدم و به این نور خاص زنده ام و این نور خاص: ذات خدای تعالی و تقدس است و از این جا می فرماید که:

مَنْ رَآنی فَقَدْ رَأَی الْحَقَّ. (1)

هر کس مرا ببیند و درک کند مسلّماً خدا را درک کرده است.

دیگر فرموده که: هر که با من بیعت کرد با خدای بیعت کرد و این از آن است که به این نور خاص رسیده بود و عروج را تمام کرده بود.» (2)

با دست نیستی کن خرق حجاب هستی تا بر تو کشف گردد سرّ خدا پرستی

از کعبۀ حقیقت هرگز نشان نیاید آن را که سدّ راهست کوه بلند هستی

در سخت و سست دنیا غافل مباش از حق زیرا که کار عالم درسختی است و سستی

شکسته باش ای دل کز روی حکمت آمد انجام هر شکستن آغاز هر درستی

پیمان بندگی را بستی نخست ای دل لیکن چه سود کآخر عهد ازل شکستی

در بحر عشق وحدت خود را فنا نکردی ماندی بدام کثرت پنداشتی که رستی

(فؤاد کرمانی)

در هر صورت غفلت از خود، نسیان نفس و بی توجّهی به اهداف عالیه حق از خلقت انسان و روی گرداندن از حقیقت و غرق شدن در لذّات و شهوات حیوانی، موجب خسران عظیم و عامل بر باد رفتن سرمایه های معنوی و باعث تعطیل عقل و خاموشی فطرت و مرگ وجدان و جدائی از آثار نبوت و قرآن و امامت است.

گفتاری از کشف الحقایق

صاحب کشف الحقایق می نویسد:

ص:275


1- (1) - بحار الأنوار: 235/58، باب 45؛ [1] کنز العمال: 382/15، حدیث 41475.
2- (2) - مقصد اقصی: 263. [2]

«بدان که اهل شریعت و اهل حکمت می گویند که حیات دنیا چند روز بیش نیست، و حیات آخرت را هر گز انقطاع نیست، پس هر که حقیقت دنیا را شناخت و غرض و مقصود حیات را دانست و اجتماع نور را با ظلمت، یعنی اجتماع روح که نور محض است با قالب جسم که ظلمت محض است معلوم کرد و دانست که فایدۀ وی چیست و حیات دنیا را به همان کار که غرض و مقصود است صرف کرد و حیات دنیا را فدای حیات آخرت گردانید و در این حیات دنیاهمه رنج و مجاهده اختیار کرد، به امید آن که در حیات آخرت همه آسایش و مشاهده باشد، یعنی تمام حیات دنیا را به کسب عمل صالح و به طلب علم نافع که تخم حیات طیبه و سبب لذّات دائمه است مصروف گردانید درحیات آخرت در آسایش و راحت افتاد.

و هر که حیات دنیا را نشناخت و ندانست که غرض و مقصود از حیات دنیا چیست و درحیات دنیا همه راحت و آسایش اختیار کرد، یعنی تمام حیات دنیا را به طلب لذات و شهوات بدنی که تخم عذاب و عقوبت است مصروف گردانید در حیات آخرت به عذاب وعقوبت گرفتار باشد، این است معنی:

الدُّنْیا مَزْرِعَهُ الْآخِرَهِ. (1)

دنیا محل کشت برای آخرت است.

و این است معنی:

مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مالَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نصیبٍ» (2)

کسی که زراعت آخرت را بخواهد ، بر زراعتش می افزاییم و کسی که زراعت دنیا را بخواهد ، اندکی از آن را به او می دهیم ، ولی او را در آخرت هیچ بهره

ص:276


1- (1) - عوالی اللآلی: 267/1، حدیث 66؛ [1]مجموعه ورّام: 183/1. [2]
2- (2) - شوری (42) : 20. [3]

و نصیبی نیست .

و این است معنی:

مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَهَ عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جهنّم یَصْلیها مَذْمُوماً مَدْحُوراً * وَ مَنْ ارادَ الْآخِرَهَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً» (1)

هر کس [ همواره ] دنیای زودگذر را بخواهد [ چنین نیست که هر چه بخواهد بیابد بلکه ] هر چه را ما برای هر که بخواهیم ، به سرعت در همین دنیا به او عطا می کنیم ، آنگاه دوزخ را در حالی که نکوهیده و رانده شده از رحمت خدا وارد آن می شود ، برای او قرار می دهیم . * و کسانی که آخرت را در حالی که مؤمن هستند بخواهند و با تلاشی کامل [ و خالصانه ] برای [ به دست آوردن ] آن تلاش کنند ، پس تلاششان به نیکی مقبول افتد [ و به آن پاداششان دهند . ]

ای درویش! در این حیات دنیا به تکثیر اموال و اولاد و به طلب لذات و شهوات بدنی مشغول بودن کار عاقل نباشد که حیات دنیا و کثرت اموال و اولاد و اسباب و لذات و شهوات بدنی همچون گل و ریاحین است که در بهاران در بیابان پیدا شود و مردم از طراوت و جوانی آن در عجب مانند، ناگاه در مدت اندک باد خزان بر می آید و جمله را زرد می کند و جمله خشک می شوند و از هم فرو می ریزند چنانکه گویی هرگز نبوده اند.

پس هر که در این حیات دنیا به تکثیر اموال و اولاد از جهت مفاخرت و بزرگی و به طلب لذات و شهوات بدنی از جهت خوش آمدن نفس مشغول است چند روز بعد معدود بیش نخواهد بود و در حیات آخرت که آن را انقطاع نیست به عذاب و

ص:277


1- (1) - اسراء (17) : 18 - 19. [1]

شداید گرفتار خواهد شد. و هر که در حیات دنیا، برابر با دستور حق، ترک لذّات و شهوات بدنی کرد و به مال و جاه فریفته نشد و امتثال اوامر و اجتناب نواهی کرد و کسب عمل صالح و به طلب علم نافع مشغول گشت، در حیات آخرت که آن را انقطاع نیست به مغفرت و رضوان خداوند خواهد رسید. این است معنی:

اِعْلَمُوا انَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی اْلاَمْوالِ وَ الْاَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ اعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا الاّ مَتاعُ الْغُرُورِ» (1)» (2)

بدانید که زندگی دنیا [ یی که دارنده اش از ایمان و عمل تهی است ، ] فقط بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشیتان به یکدیگر ، و افزون خواهی در اموال و اولاد است ، [ چنین دنیایی ] مانند بارانی است که محصول [ سبز و خوش منظره اش ] کشاورزان را به شگفتی آورد ، سپس پژمرده شود و آن را زرد بینی ، سپس ریز ریز و خاشاک شود ! ! [ که برای دنیاپرستان بی ایمان ] در آخرت عذاب سختی است و [ برای مؤمنان که دنیای خود را در راه اطاعت حق و خدمت به خلق به کار گرفتند ] از سوی خدا آمرزش و خشنودی است ، و زندگی دنیا جز کالای فریبنده نیست .

گفتاری از میرهاشم کرمانی

اشاره

ابو عبداللّه میر هاشم کرمانی در مثنوی مظهر الآثار می گوید:

چند شوی صورت این لوح خاک صورت خود ساز از این لوح پاک

ص:278


1- (1) - حدید (57) : 20. [1]
2- (2) - کشف الحقایق: 212.

تا به کی از پستی این نفس شوخ محو گل و آب شوی چون کلوخ

ترک هوا گیر و زپستی درآی یک قدم از پایه هستی برآی

تکیه بر این عالم فانی مکن باش سبک روح و گرانی مکن

تا بتوان جام فنا نوش کن رو همه ذرات فراموش کن

چیست فنا شیوۀ جان باختن شمع صفت سوختن و ساختن

مرد بلا عافیت اندیش نیست در طلب عاقبت خویش نیست

هر که در این سلسله فانی نشد کاشف اسرار نهانی نشد

مشرب توحید فنا در فناست نفی فنا عین ظهور بقاست

چیست فنا از همه یکسو شدن یک جهت و یکدل و یک رو شدن

هر الف اشهد ان لا اله هست به توحید احد یک گواه

شین که در او شهد سعادت بود در خور انگشت شهادت بود

ها که بود دایرۀ ماه و مهر هست هم از روزن قصر سپهر

دال که راکع شده بهر سجود خم شده گویا به سلام شهود

نون که بود خورده تدریس کن کشف بر او ختم سواد کهن

لاکه به نفی عرض ما سواست حجت اثبات وجود خداست

لام که سر زد زمحیط جلال آمده قلاب دل اهل حال

ها که بود خاتمه لا اله خط زده بر دایرۀ ما سواه

باقی حق باقی مطلق بود مست می جام هوالحق بود

گر نبود ذکر تو جز فکر دوست لازم فکر تو بود ذکر دوست

ذاکر و مذکور زهم دور نیست کیست که مستغرق مذکور نیست

وادی عزلت که حریم صفاست مقصد مردان بساط خداست

(میرهاشم کرمانی)

ص:279

هدف از کتاب و نبوّت و امامت

این همه حکمت، عرفان، فقه، دلیل و برهان و حجت، نعمت مادی و معنوی، عنایت و رحمت و لطف و مرحمت و رأفت و کرامت از جانب حق به انسان، عقل و فطرت و وجدان، اراده و اختیار، بعثت صد و بیست و چهار هزار پیامبر، امامت امامان اثنی عشر، فقاهت فقیهان، سفرۀ گستردۀ زمین، پهنۀ هفت طاق آسمان، ماه و خورشید، شب و روز، دریا و صحرا، حیوانات وحشی و رام، خوان بی دریغ حضرت رحمان و میلیارد میلیارد نعمت ظاهری و باطنی که انسان را همچون حلقۀ انگشتری درآغوش گرفته، برای این است که:

اول: انسان به جایگاه و موقف و مکانت خود در این میدان آفرینش واقف شود،

و دوّم: این وقوف و معرفت را که در حد اعلی می توان از طریق راهنمایان راه حق و غور در قرآن و گفتار ائمۀ هدایت به دست آورد صرف تحقق ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه نماید و از خود منبع سودی برای خویش و برای دیگران به وجود آورد و خیر و سعادت دنیا و آخرت خود و دیگران را به توفیق حق تأمین نماید که حرکت و سلوک در غیر این مسیر، حرکت به سوی تاریکی و بیعت باشیطان است و محصولی جز ذنب عظیم و گناه بزرگ و آلودگی به سیئات، و به تعبیر حضرت زین العابدین علیه السلام مذنب شدن ندارد.

و چه اندازه بی شرمی و وقاحت،و ننگ و بی حیایی است که انسان مدّت مدیدی از حضرت حق عمر بگیرد و با تمام وجود بر سر سفرۀ عقل و فطرت و وجدان و انواع نعمت های مادی بنشیند و هادیان عاشقی چون انبیا و ائمه علیهم السلام و کتابی چون قرآن مجید در کنارش باشد، ولی روی از همه اینها برتابد و مراد شیطان و هوای نفس گردد و به جای ایمان، تکذیب حقایق و به جای عمل صالح، عمل شر و به جای اخلاق حسنه، اخلاق رذیله و در عوض سعادت، شقاوت و در برابر آخرت، دنیا و به جای خدا، شیطان و به جای انبیا و ائمه علیهم السلام دوستان گمراه و گمراه

ص:280

کننده و به جای بهشت، دوزخ و به جای رضای حق، سخط رحمان و به جای نور، ظلمت را انتخاب کند و از این بدتر به این انتخاب غلط و شیطانی خود خوشحال باشد،و تصور کند که راهی را که برگزیده راهی نیکو و صراطی زیباست.

خسران جهل مرکب

قرآن درباره فریب خوردگان بدبخت،و این بیچارگان تهیدست که تصوّر کرده اند ثروت و خوشی عبارت از مال دنیا،و غلتیدن در بستر شهوات است می فرماید:

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَلاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا * أُوْلئِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ بَِایَتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَاءِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَلُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَمَهِ وَزْنًا * ذَ لِکَ جَزَآؤُهُمْ جهنّم بِمَا کَفَرُواْ وَ اتَّخَذُواْ ءَایَتِی وَ رُسُلِی هُزُوًا» (1)

بگو : آیا شما را از زیانکارترین مردم از جهت عمل آگاه کنم ؟ * [ آنان ] کسانی هستند که کوششان در زندگی دنیا به هدر رفته [ و گم شده است ] در حالی که خود می پندارند ، خوب عمل می کنند . * آنان کسانی هستند که آیات پروردگارشان و دیدار [ قیامت و محاسبه اعمال ] را به وسیلۀ او منکر شدند ، در نتیجه اعمالشان تباه و بی اثر شده است ، پس روز قیامت میزانی برای [ محاسبه اعمال ] آنان برپا نمی کنیم . * این است [ وضع و حال زیانکاران ] به سبب آن که کفر ورزیدند و آیات من و پیامبرانم را به مسخره گرفتند .

برای تحریک حسّ کنجکاوی شنوندگان در چنین مسئله مهمی آن را در شکل یک سؤال مطرح می کند و خداوند به پیامبر دستور می دهد:

ص:281


1- (1) - کهف (18) : 103 - 106. [1]

بگو آیا به شما خبر دهم زیانکارترین مردم کیست؟!

بلافاصله خود پاسخ می گوید تا شنونده مدت زیادی در سرگردانی نماند؛

زیانکارترین مردم کسانی هستند که کوشش هایشان در زندگی دنیا گم و نابوده شده،با این حال گمان می کنند کار نیک انجام می دهند.

«مسلّماً مفهوم خسران تنها این نیست که انسان منافعی را از دست بدهد،بلکه خسران واقعی آن است که اصل سرمایه را نیز از کف دهد، چه سرمایه ای بالاتر از عقل و هوش و نیروهای خداداد و عمر و جوانی و سلامت است، همین ها که محصولش اعمال انسان است و عمل ما تبلوری از نیروها و قدرت های ما است.

هنگامی که این نیروها تبدیل به اعمال ویرانگر یا بیهوده ای شود، گویی همه نابود شده اند، درست مانند این است که انسان سرمایۀ عظیمی همراه خود به بازار ببرد،اما در وسط راه آن را گم کند و دست خالی برگردد.

البته در صورتی که انسان بداند سرمایۀ خویش را از دست داده گرچه خسران کرده، اما خسران خطرناکی نیست، چرا که این زیان درس هائی برای آینده به او می آموزد که گاهی این درس ها برابر آن سرمایه یا بیشتر از آن است،و به این ترتیب در واقع چیزی را از دست نداده است.

اما زیان واقعی و خسران بالاتر آن جاست که انسان سرمایه های مادی و معنوی خویش را در یک مسیر غلط و انحرافی از دست دهد،و گمان کند کار خوبی کرده است،نه از این کوشش ها نتیجه ای برده،نه از زیانش درسی آموخته،و نه از تکرار این کار در امان است.

جالب این که در این جا تعبیر «اخسرین اعمالا» شده در حالی که باید «اخسرین عملا» باشد،این تعبیر ممکن است اشاره به این باشد که آنها فقط در یک بازار عمل گرفتار خسران و زیان نشده اند، بلکه جهل مرکّب این بیچارگان سبب خسران در همه برنامه های زندگی و تمام اعمال و کارهایشان شده است.

ص:282

و به تعبیر دیگر گاه انسان در یک رشتۀ تجارت زیان می کند،و در یک رشتۀ دیگر سود،و در پایان سال آنها را روی هم محاسبه کرده می بیند چندان زیانی نکرده است،ولی بدبختی آن است که انسان در تمام رشته هائی که سرمایه گذاری کرده زیان کند.

و تعبیر به«گم شدن» گویا اشاره به این حقیقت است که اعمال انسان به هر صورت در عالم نابود نمی شود، همان گونه که ماده و انرژی های جهان هر چند همیشه تغییر شکل می دهند، اما به هر حال از بین نمی رود ولی گاه گم می شوند، چون آثار آنها به چشم نمی خورد و هیچ گونه از آن استفاده نمی گردد، همانند سرمایه های گم شده ای که از دسترس ما خارج و بدون استفاده است.

آیات بعد به معرفی صفات و معتقدات این گروه زیان کار می پردازد و چند صفت که ریشۀ تمام بدبختی های آنهااست بیان می دارد.

نخست می فرماید: آنها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان کافر شدند. آیاتی که چشم و گوش را بینا و شنوا می کند، آیاتی که پرده های غرور را در هم می درد و چهرۀ واقعیّت را در برابر انسان مجسم می سازد و بالاخره آیاتی که نور است و روشنائی و آدمی را از ظلمت اوهام و پندارها بیرون آورده به سرزمین حقایق رهنمون می گردد.

دیگر این که آنها بعد از فراموش کردن خدا به «معاد» و لقاء اللّه کافر گشتند. آری، تا ایمان به معاد در کنار ایمان به مبدأ قرار نگیرد و انسان احساس نکند که قدرتی مراقب اعمال او است و همه را برای یک دادگاه بزرگ و دقیق و سختگیر حفظ و نگهداری می کند،روی اعمال خود حساب صحیحی نخواهد کرد و اصلاح نخواهد شد.

سپس اضافه می کند: به خاطر همین کفر به مبدأ و معاد اعمالشان حبط و نابود شده است، درست همانند خاکستری در برابر یک طوفان عظیم است.

ص:283

و چون آنها عملی که قابل سنجش و ارزش باشد ندارند، لذا روز قیامت وزن و میزانی برای آنها برپا نخواهیم کرد.

چرا که توزین و سنجش مربوط به جایی است که چیزی در بساط باشد، آنها که چیزی در بساط ندارند چگونه توزین و سنجشی داشته باشند.

سپس ضمن بیان کیفر آنها سوّمین عامل انحراف وبدبختی و زیانشان را بیان کرده می گوید: کیفر آنها جهنّم است به خاطر آن که کافر شدند و آیات من و پیامبرانم را به باد استهزا و سخریه گرفتند.

و به این ترتیب آنها سه اصل اساسی «مبدأ، معاد و رسالت انبیا» را انکار کرده و یا بالاتر از انکار، آن را به باد مسخره گرفتند.» (1)با توجه به یادآوری قسمتی بسیار اندک از احسان حضرت حق و اشاره به رحمت او و این که جدّاً باید از عاقبت گناه ترسید. سه جملۀ اول دعا تا اندازه ای روشن شده باشد آنجا که امام علیه السلام عرضه می دارد:

خداوندا، ای آن که گناهان و از راه ماندگان و معصیت کاران به وسیلۀ رحمتش فریادرس می طلبند.

وقتی انسان به توفیق او بیدار شود و به این معنا برسد که این همه نعمت حق، محض عبادت و زندگی با صلاح و سداد و ادب و تربیت و رشد و کمال است، واین همه گناهی که از او صادر شده، خیانت به هدف پاک حضرت محبوب بوده و او وجود مبارکی است که توبه گناهکار و آشتی معصیت کار را با تجلی دادن رحمت و مغفرت و عفوش می پذیرد، با یاری جستن از رحمت بی نهایت در بی نهایتش او را به فریادرسی خود می خواند و حضرت او هم خواستۀ گنهکار تائب را اجابت می کند، به نحوی که در پروندۀ معصیت کار اثری از معصیت نماند و از آتش روز قیامت هم مصونیت یابد.

ص:284


1- (1) - تفسیر نمونه: 559/12 - 562، [1] ذیل آیۀ 103 - 104 سورۀ کهف.

خدایا! ای آن که بیچارگان به یاد احسان و خوشرفتاریش به او پناه می برند. کدام احسان بالاتر از این که مشتی خاک مرده را تبدیل به موجودی زنده، همراه با عقل و شعور و فطرت و وجدان کرد و برای رسیدنش به مقام قرب و وصال و لقا و رضا، انبیا و امامان و کتب آسمانی را بدرقۀ راهش نمود.

انسان وقتی متذکّر احسان های مادی و معنوی حضرت او می شود، دریغش می آید که به شکر این همه احسان برنخیزد و کدام شکری بالاتر از این که تمام گناهان را ترک کند و به حقایق و واقعیت ها روی آورد و گذشتۀ آلوده خود را با توبه حقیقی جبران کند.

و ای خداوندی که خطاکاران از ترس او به شدت گریه سر می دهند. راستی، چرا گناهکار از آن همه گناه خود که تیشه به ریشه اش بوده و سبب انهدام شخصیتش با معاصی فراهم آمده و از این طریق به خود و دیگران ضربۀ کاری زده و حضرت حق را به غضب آورده و آتشی سنگین و عذابی الیم به خاطر آن همه جنایت برای خود فراهم آورده، نترسد و غرق در وحشت نباشد؟

یارب از رحمت رها از قید زحمت کن مرا فارغ از بیم و امید و رنج و راحت کن مرا

آنچه می پویم مجاز است آنچه می جویم مجاز روی دل زین گمرهی سوی حقیقت کن مرا

در دل تاریکم افکن از تجلّی پرتوی همچو آیینه سراپا غرق حیرت کن مرا

زین نحوست بار عمر عاریت در زحمتم مگر راحت بخشش و از اهل سعادت کن مرا

گرچه باشد نامۀ من چون دل کافر سیاه همچو مؤمن روسفید اندر قیامت کن مرا

ص:285

گر بسوزانی بجان و دل سزاوارم و لیک من گنه گر می کنم باری تو رحمت کن مرا

تا مگر زین مرتبت بر آسمان ساید سرم آستان بوس درِ شاه ولایت کن مرا

رستگاری خواهی ار گلچین بگو از روی صدق گمرهم یا رب به سوی خود هدایت کن مرا

ص:286

[«4»یَا أُنْسَ کُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِیبٍ وَ یَا فَرَجَ کُلِّ مَکْرُوبٍ کَئِیبٍ وَ یَا غَوْثَ کُلِّ مَخْذُولٍ فَرِیدٍ وَ یَا عَضُدَ کُلِّ مُحْتَاجٍ طَرِیدٍ]

ای آرامش هر ناآرام غریب! ای گشایش هر اندوهگین دل شکسته! ای کمک کنندۀ هر خوار شدۀ تنها! و ای یاری دهندۀ هر نیازمند رانده شده!

پناه بی پناهان

اشاره

یافتن این معنا که در تمام هستی و آفرینش جز ذات مقدس او، پناه و تکیه گاهی وجود ندارد و غیر او یار و یاوری نیست و تنها اوست که در تمام گرفتاری ها و در دل غربت و تنهایی و به هنگام درماندگی و بیچارگی و به وقتی که همه انسان را از خود رانده اند به فریاد انسان می رسد و درد دردمندان را دوا می کند و بی پناه را پناه می دهد، احتیاج به دقت در آیات قرآن و تاریخ امم و ملل دارد.

وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِن یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ * وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ» (1)

و اگر خدا تو را آسیب و گزندی رساند ، کسی جز او برطرف کنندۀ آن نیست ، و اگر تو را خیری رساند [ حفظ و دوامش فقط به دست اوست ] ؛ پس او بر هر کاری تواناست . * اوست که بر بندگانش چیره و غالب است ، و او حکیم و

ص:287


1- (1) - انعام (6) : 17 - 18. [1]

آگاه است .

وَ انَ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ الّا هُوَ وَ انْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رادَّ لِفَضْلِهِ یُصیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ» (1)

و اگر خدا گزند و آسیبی به تو رساند ، آن را جز او برطرف کننده ای نیست ، و اگر برای تو خیری خواهد فضل و احسانش را دفع کننده ای نیست ؛ خیرش را به هر کس از بندگانش بخواهد می رساند و او بسیار آمرزنده و مهربان است .

اجرام آسمانی، عناصر زمینی، افراد، مال، ثروت، قدرت، مقام و هر چیز دیگر، در حیات انسان و سایر موجودات مقهور قهر حضرت حقّند و در برابر ارادۀ خداوند پوک و پوچند.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

لا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإیمانِ حَتّی یَعْلَمَ انَّ ما اصابَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُخْطِئَهُ، وَ انَّ ما اخْطَاَهُ لَمْ یَکُنَ لِیُصیبَهُ، وَ انَّ الضّارَّ النّافِعَ هُوَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ. (2)

بنده مزه ایمان را نچشد تا بداند که آنچه باید به او برسد می رسد و آنچه نباید به او برسد نمی رسد و این که تنها زیان بخش و سودبخش فقط حضرت حق است.

نجات غمدیدگان دل شکسته

سدید الدین محمد عوفی در کتاب «جوامع الحکایات» نقل می کند:

«تاجری معروف و آبرودار و مورد توجّه مردم زیارت کعبه الهی کرد، جهت مخارج سفر مقداری زر مهیا نمود و گوهری نفیس که قیمت آن سه هزار دینار بود با

ص:288


1- (1) - یونس (10) : 107. [1]
2- (2) - الکافی: 58/2، حدیث 7؛ [2]وسائل الشیعه: 201/15، حدیث 7، حدیث 20276. [3]

آن زر در همیانی نهاد و بر کمر بست.

در منزلی از منازل راه به قصد قضای حاجت از کاروان فاصله گرفت، همیان از میان بگشاد و به کناری گذاشت ومشغول قضای حاجت شد، چون از کار خود فراغت یافت، برداشتن همیان را فراموش کرد و به راه خود ادامه داد، پس از مدتی از همیان یاد آورد به محل قضای حاجت بازگشت ولی همیان را نیافت چون اموال دیگر در اختیار داشت و می توانست ادامۀ سفر دهد، از گم شدن همیان غصّه ای به خود راه نداد.

پس از ادای حج و بجا آوردن مناسک به وطن اصلی مراجعت نمود، در حالی که در وطن انواع محنت ها به او حمله ور شد و کار به جایی رسید که جهت حلّ مشکل هر تیری به ترکش می گذاشت و می انداخت به خطا می رفت و هر تجارت که از راه تجربه پیش می گرفت دچار خسران می شد.

در مدتی اندک تمام مال و منال او از دست برفت، از خوف مردم و ترس طلب کار و شرمساری از دوستان و خلاصه شدت رنج و غم، وطن اصلی را وداع کرد و ترک شهر ودیار نمود.

او با زن و فرزند در حرکت بود، نه منزلی پدید و نه مقصدی معین و نه راحله ای مهیا و نه زادی پیدا، همان طور در حرکت بود تا به دهی رسید، در سرایی خراب فرود آمد، فصل زمستان رنج و مشقت آنان را بیش از پیش کرد، در چنین وضعیتی همسر او دچار وضع حمل شد، به مرد گفت: آخر ترتیب کار من بساز و چراغی برافروز و به جهت من غذایی مناسب حال تهیه کن.

مرد را بیش از اندکی پول نقره نبود، می گوید: در آن شب تاریک برخاستم و به دکّان بقالی رفتم و او را التماس کردم تا دکّان خود را باز کرد، شرح حال بدو باز گفتم قدری روغن و شکر به من داد، ظرف روغن و کیسه شکر به سوی منزل می بردم، پایم به سنگی سخت آمد، با سر بیفتادم کاسه روغن شکست و آن روغن با گل و

ص:289

لای مخلوط شد، هر ذرّه شکر به جایی ریخت، در حالی که فریاد از نهادم برآمد از جای برخاستم و به آواز بلند گریه سر دادم و بر خود و این همه رنجی که به من رسیده نوحه کردم، ناگهان مردی سر از پنجرۀ خانه بیرون کرد و آواز داد:

ای مرد تو را چه می شود که در این نیمه شب به فریاد آمده ای و مزاحم خواب مردمان شده ای، گفتم: عیالم دچار وضع حمل است، دو درهمی پول نقره داشتم روغن و شکر خریدم آنهم از دستم برفت.

گفت: ای مرد برای دو درهم نقره عزا لازم نیست و گریه و زاری معنا ندارد، گفتم:

درد من همین نیست مرا وقتی ثروتی ونعمتی وافر بود، در حدی که سه هزار دینار همراه گوهری گران از دست دادم و ذرّه ای غصه نخوردم، اما امروز این دو درهم برای من مالی بود و گوشه ای از درد مرا دوا می کرد، تضرّع و زاریم و فریاد وناله ام بی جا نیست، در این موقعیت جای سرزنش نمی باشد.

صاحب خانه مرا نزد خود دعوت کرد و گفت: وصف همیان خود را بازگوی، گفتم: ای خواجه از سر این داستان بگذر و بیچارگان را به سخن بی معنا میازار، خواجه گفت: این سؤال به شوخی نمی کنم و قصد آزار تو را ندارم، برای من بگو در چه وقت و در کجا این همیان از دست داده ای؟

تمام قصه زندگی خود را برای او بازگفتم، به من گفت: اکنون عیال تو کجاست، آن سرای خراب به او نشانی دادم عدّه ای از خدمتکاران خود را فرستاد و عیال مرا به خانۀ خود آورد و دستور داد به احسن صورت از زن و بچه ام پذیرایی کنند، سپس گفت: تو مقصدی معین نداری اگر این جا بمانی تو را سرمایه دهم که به آن داد و ستد نمایی، پیشنهادش پذیرفتم مرا سیصد دینار زر مایه به کف نهاد و من آن را در خرید و فروش به کار بردم و در مدتی اندک منافع آن به پانصد دینار رسید.

تمام آن به خدمت خواجه بردم، مرا گفت: اکنون تو را ثروتی به حاصل آمد و سرمایه به دست افتاد و از محنت فقر و فاقه خلاصی یافتی و آماده ای تا مسئله ای

ص:290

برایت بگویم، گفتم: بگو گفت: اگر آن همیان خود را ببینی بشناسی، گفتم: آری، همیانم را آورد با تعجب دیدم مهر آن از سرش برنداشته و همچنان دست نخورده باقی مانده، به من گفت: من در همان شب تاریک خواستم همیان را به تو بازگردانم، اما چون تو را در فقر و فاقۀ عظیم دیدم و در شدت نگرانی ترسیدم که تو را طاقت آن لذت و خوشحالی نباشد و خدای ناکرده رنجی به تو رسد، سیصد دینار به تو دادم تا چشمت پر شود و دستت فراخ گردد و روحیه ات آماده شود آنگاه همیان را به تو برگرداندم.

من آن همیان را بگشادم و آن مال پیش او نهادم و گفتم: چندان که خواهی بردار، گفت: ای خواجه سال هاست که من به حفظ این مبتلا بودم و این ساعت وجود مقدس حق مرا خلاصی داد و حق به حق دار رسید، من بر آن مرد بزرگوار دعا کردم و مال خود در تصرف آوردم و پس از اندکی به توفیق حق و گشوده شدن در رحمت دولت و اقبالم به استقبال آمد و از رنج و محنت به راحت افکند، آری» (1)«یَا أُنْسَ کُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِیبٍ وَ یَا فَرَجَ کُلِّ مَکْرُوبٍ کَئِیبٍ»

نجات یونس از قعر دریا و شکم ماهی

یونس در منطقۀ نینوا، در کنار بت و بت پرستی و در ظلمات شرک و جهل، چراغ توحید را شعله ور می سازد و خطاب به مردم آن سرزمین می گوید:

«اندیشه و تفکّر و عقل شما برتر و والاتر از آن است که بت را بپرستید و پیشانی های شما باقیمت تر از آن است که دربرابر این موجودات بی جان به سجده گذارید.

به خود آئید و به واقعیت ها بنگرید و در موجودات فکر کنید و به این حقیقت

ص:291


1- (1) - جوامع الحکایات: 575، جزء دوم.

پی ببرید که جهان را خالقی باشد خدا نام، وجود مقدسش فرد و بی نیاز و حکیم و خبیر است، شایستۀ شما نیست که غیر او را بپرستید و روی به درگاه وی نیاورید.

خداوند مهربان مرا برای دستگیری شما فرستاده که در حقّ شما لطف و رحمت آورده باشد. من شما را به سوی او راهنمایی می کنم و راه او را به شما می نمایانم، ای ملّت بت پرست، نادانی بر دل های شما نفوذ کرده و حال نمی توانید حقایق را درک کنید، پردۀ غفلت روی دیدۀ باطن شما افتاده، به این سبب از دقّت در واقعیت ها دور افتاده اید.

قوم از کلمات یونس که تا آن وقت نشنیده بودند وحشت کردند، صحبت از معبودی شنیدند که تا آن زمان او را نشناخته بودند، برآنان سخت آمد که یک نفر از خودشان بدین صورت علیه عقاید و رسوم بی پایۀ آنان قیام نماید و بگوید من از جانب جهان آفرین برای نجات شما مبعوث به رسالتم.

مردم متعصّب نینوا به یونس گفتند، این سخنان بی ارزش چیست؟ این خدایی که ما را به سوی او می خوانی کیست؟ چه خبر تازه ای شده و چه حادثه ای اتفاق افتاده که ما دست از مذهب خود برداریم و به مکتبی نو و تازه رو کنیم، تو را چه شده که ما را به دین جدید دعوت می کنی و در راه آن این چنین خود را به زحمت می اندازی؟!

یونس گفت: پرده های تقلید را از چشم دل بردارید، حجاب های خرافات را از چهرۀ عقل کنار زنید، اندکی فکر کنید.

آیا این بت هایی که صبح و شب مورد توجّه قرار می دهید و در برآمدن حاجات خود و یا دفع شر از خودتان به آنها اعتماد می کنید، کاری از دستشان برمی آید، یا برای شما نفعی ایجاد می کنند، یا قدرت دفع ضرری را دارند، آیا این موجودات بی جان چیزی را خلق می کنند و یا مرده ای را زنده می نمایند، یا مریضی را شفا می دهند و یا گم شده ای را هدایت می کنند؟!!

ص:292

آیا اگر من بخواهم به بت ها ضرری برسانم می توانند این ضرر را برطرف سازند، ویا اگر اراده کنم آنها را بشکنم و ریز ریز نمایم می توانند از خود دفاع نمایند و موجودیت خویش را حفظ کنند؟!!

در هر صورت پس از مدّت ها تبلیغ، برای آخرین بار ملّت نینوا را مورد خطاب قرار داد: چرا از مکتبی که شما را به سوی آن دعوت می کنم روی بر می گردانید؟

این دین به شما فرمان می دهد: امور خود را اصلاح کنید و وضع خود را بررسی کرده به داد جامعه برسید، امر به معروف و نهی از منکر کنید، از ظلم و ستم نفرت داشته باشید، این مکتب صلح و عدالت را مورد توجه قرار می دهد، به شما امنیّت و اعتماد می دهد، شما را وامی دارد که به مستمندان و نیازمندان کمک کنید، به بینوایان لطف داشته باشید، گرسنگان را سیر کنید، اسیران را آزاد نمایید، این دین شما را به کارهای شایسته واصلاح امور و استحکام برنامه ها دستور می دهد.

او در تبلیغ مسائل الهی پافشاری کرد، ولی ملت نادان نینوا دعوت او را پاسخ نگفتند و مطالب پوچ و یاوه تحویل آن رسول دلسوز الهی دادند، به او گفتند: تو مانند یکی از همین افراد ملّتی، ما نمی توانیم برای قبول دعوت تو خود را آماده کنیم و در راه تو قدم بگذاریم و گفته هایت را تصدیق کنیم، دست از تبلیغ خود بردار، کمتر سخن بگو، آنچه تو می خواهی برای ما پاسخ آن مشکلاتی دارد و در راه این کار موانعی موجود است.

یونس فرمود: من با زبان خوش و با اخلاقی نرم و حالتی ملاطفت آمیز با شما روبه رو شدم، به بهترین روش با شما به بحث و گفتگو نشستم، اگر گفتار من در اعماق جان شما اثر گذاشته، به هدفی که من به آن امیدوار بوده ام و به ایمانی که طالبش بودم رسیده ام، اما اگر مطالب من در قلب شما اثر نگذاشته، به شما اعلام خطر می کنم که عذابی سخت شما را دنبال می کند و بلایی هولناک در کمین شماست، به زودی پیش درآمد عذاب را می بینید و آثار آن در برابرتان ظاهر

ص:293

می شود.

مردم گفتند: ای یونس! گوش ما به دعوت تو بدهکار نیست، ما از این تهدیدها هراس و وحشت نداریم، آن عذابی که ما را از آن می ترسانی، اگر راست می گویی برای ما بیاور.

کاسۀ صبر آن رسول حق لبریز شد، زندگی برای او اندوهبار گشت، امیدش از اصلاح مردم ناامید شد، به حالت خشم و غضب دست از مردم شست و شهر را به امان خود گذاشت.

مردم لجوج و سرسخت نینوا ایمان نیاوردند، از دقت در مطالب یونس سرباز زدند، به بیانات روشن او گوش نکردند، یونس فکر کرد که وقت تبلیغات تمام است و حجت بر بندگان عاصی تمام شده است.

شاید اگر تبلیغات خود را ادامه می داد، در میان مردم افرادی به او ایمان می آوردند، ولی آن حضرت اعتنائی به این برنامه نکرد. از شهر دور شد تا فرمان خدا و نتیجۀ زحمات خود را از جانب حق ببیند.

هنوز از شهر دور نشده بود که مردم پیش درآمد عذاب را دیدند، هوای اطرافشان تغییر کرد، رنگ از چهرۀ آنان پرید، صورتشان دگرگون شد، اضطراب آسمان قلبشان را گرفت، ترس و وحشت به اعماق وجودشان حمله ور شد، آن وقت بود که فهمیدند دعوت یونس حق بوده و اعلام خطرش جدی و بدون تردید عذاب الهی بر آنان فرو خواهد بارید و آنچه بر سر قوم نوح و عاد و ثمود می دانستند هم اکنون به جان خودشان خواهد ریخت.

به این فکر افتادند که اکنون که جای یونس خالی است، ولی جای خدای یونس که خالی نیست، اگر یونس رفت خدای او که نرفته، باید به حضرت محبوب ایمان آورد، از گناهان گذشته از حضرت دوست عذرخواهی نمود.

به همین منظور بر بالای کوهستان ها و میان درّه ها و بیابان ها رفتند و با ناله و آه و

ص:294

گریه و فریاد به درگاه حضرت حق شتافتند، بین مادران و اطفال، حیوانات و بچه هایشان جدایی ایجاد کردند و همگی با سوز دل به فریاد آمدند.

الهی ای نوای نای عاشق الهی ای حبیب قلب صادق

تو نور قلب جمله گمرهانی زلطف افتادگان را می رهانی

تو می باشی جهان را کارفرمای توگیری دست هر افتاده از پای

تویار جمله بی یاران عالم صفا بخش دل تاریک آدم

تو نور بزم شام مستمندی شفای قلب زار دردمندی

تو باشی ره گشای هر که گمراه دلیل آن که دور افتاده از راه

تو باشی یارمن در صحنۀ جنگ مرا چون نفس دون بنماید آهنگ

چه بنمایم زنفس خود حکایت کز او باشدمرا صدها شکایت

عنایات تو باشد ره گشایم بدین درمحض لطفت جبهه سایم

اگر دل از گناهان دور گردد به یمن عشق تو پرنور گردد

اگر لطف تو گردد حاصل من شود از هر جهت حل مشکل من

اگر آید برون پایم از این گل شود در بزم عشقت منزل دل

اگر مسکین شود ازنفس معزول دلش گردد به فکر دوست مشغول

(مؤلف)

صیحۀ مادران، نالۀ اطفال، فریاد پرسوز جانداران، صدای تضرّع و زاری پیران، آه سوزان جوانان از هر طرف به گوش می رسید.

اکنون موقع آن شده بود که حضرت ربّ العزه، خداوند کریم و رحیم، بال و پر رحمت خویش را بر آنان گشوده و ابرهای عذاب خود را از آنان برطرف سازد و توبۀ آنان را قبول نماید و به نالۀ آنان توجه فرماید؛ زیرا در توبه و بازگشت خود بی ریا بودند و نسیم صدق و راستی از ایمانشان می وزید.

ص:295

حضرت حق عقاب و عذاب را از آنان برداشت، مردم با امنیّت کامل و خوشحالی تمام به شهر بازگشتند و امیدوار بودند که یونس به آنان برگردد و رهبری آنان را به سوی حق و حقیقت به عهده بگیرد.

اما یونس به سرعت از منطقه دور شد، تا به دریا رسید، در آن جا دید گروهی می خواهند از دریا عبور کنند، از آنان درخواست کرد که او را به عنوان همسفر بپذیرند و با مرکب خود وی را به سفر ببرند.

پیشنهادش را با آغوش باز پذیرفتند، مقام او را گرامی داشتند و به وی احترام گذاشتند؛ زیرا در چهرۀ او نور بزرگواری و عظمت خواندند و از پیشانی وی فروغ پرهیزکاری و درستی و صداقت مشاهده کردند.

کشتی خیلی از ساحل دور نشده بود و از خشکی چندان فاصله ای نگرفته بود که دریا به طوفانی سخت دچار شد. سرنشینان کشتی عاقبت سختی را در پیش روی خود دیدند، چشم ها خیره شد، قلب ها در حال توقف بود، دست و پای اهل کشتی از شدت ترس می لرزید، راهی برای نجات خود جز سبک کردن بار کشتی ندیدند، با هم به مشورت نشستند، تصمیم بر قرعه گرفتند، قرعه به نام آن پیامبر بزرگوار افتاد، به خاطر احترامی که برای او قائل بودند، به این کار راضی نشدند، بار دیگر قرعه انداختند باز هم به نام یونس افتاد، این بار هم از این برنامه سر برتافتند، بار سوم قرعه ریختند باز هم به نام یونس افتاد!!

یونس فهمید در این سه بار قرعه که به نام او اصابت کرده رمزی در کار است و خدای حکیم را در این حادثه تقدیری فوق تدبیر است، او به این حقیقت توجّه کرد که باید دور شدن از مردم به دستور حق باشد نه محض غضب بر مردم، به همین جهت در برابر دیدگان اهل کشتی خود را به دریا انداخت و جان شیرین تسلیم آماج طوفان کرد، خداوند به نهنگ دریایی دستور داد یونس را ببلعد و وی را در شکم خود حبس کند!!

ص:296

از بلعیدن او به وسیلۀ ماهی بزرگ جز زندانی شدنش منظور دیگری در کار نبود، لذا به نهنگ دستور دادند او را هضم نکن و استخوانش را در هم مشکن که او پیامبرماست، نقشه ای کشیده به هدف نرسیده، کاری را نباید عجله می کرد، اما خود را به عجله سپرد.

یونس درشکم ماهی قرار گرفت، ماهی امواج دریا را شکافت و به اعماق آب فرو رفت و در تاریکی پشت تاریکی قرار گرفت، حوصله یونس به آخر رسید، غمش افزون شد، با حالتی دردمندانه و با تضرّع و زاری به درگاه خدا شتافت، به درگاهی که پناه مصیبت دیدگان، ملجأ ستم کشیده هاست، درگاهی که دارای رحمتی بی نهایت در بی نهایت و جای قبول توبه و بخشش خطا و گناه از مردم و ترک اولی از انبیا و اولیاست.

در دل آن تاریکی ها فریاد زد:

وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَتِ أَن لا الهَ إلّااَنْتَ سُبْحانَکَ انّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ» (1)

و صاحب ماهی [ حضرت یونس ] را [ یاد کن ] زمانی که خشمناک [ از میان قومش ] رفت و گمان کرد که ما [ زندگی را ] بر او تنگ نخواهیم گرفت ، پس در تاریکی ها [ ی شب ، زیر آب ، و دل ماهی ] ندا داد که معبودی جز تو نیست تو از هر عیب و نقصی منزّهی ، همانا من از ستمکارانم .

ای ز عنایات تو روشن دلم لطف تو در هر دو جهان حاصلم

قلب مرا نور و صفایی بده درد و غمم را تو شفایی بده

مست رخ خویش نما جان من ای کرم و رحمت و احسان من

نیست مرا غیر غمت مایه ای یا که بجز عشق تو سرمایه ای

ص:297


1- (1) - انبیاء (21) : 87. [1]

کن تو علاج دل زار ای طبیب خستۀ بار گنهم ای حبیب

خاطرم از قید غم آزاد کن این دل ناشاد مرا شاد کن

رحمتی ای دلبر و دلدار من خوش بنما عاقبت کار من

یک نظری بر من شرمنده کن این نفس مردۀ من زنده کن

روح مرا باز جلایی بده تیره دلم را تو صفایی بده

ای غم تو گنج دل زار من ای همه جا یاور و هم یار من

غیر توام در دو جهان یار نیست جز تو مرا دلبر و دلدار نیست

یاور آوارۀ بیچاره این خون جگر و زار و اسیرم ببین

مستم و مسکینم و بی یاورم مرحمتی کن که تویی داورم

خداوند دعایش را اجابت کرد و وی را از غم و غصه نجات داد و هر مؤمن گرفتاری را از طریق دعا و انابت و تضرّع و زاری نجات می دهد:

فَاسْتَجَبْنالَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ» (1)

پس ندایش را اجابت کردیم و از اندوه نجاتش دادیم ؛ و این گونه مؤمنان را نجات می دهیم .

به ماهی دریا فرمان داد، مهمان خود را در کنار ساحل پیاده کن، ماهی، یونس را با بدنی لاغر و جسمی مریض کنار ساحل انداخت، رحمت الهی بوتۀ کدویی را در کنارش رویاند، بدنش را در سایۀ برگ کدو گرفت و از میوه اش خورد و به این طریق جان به سلامت برد.

به او وحی شد به دیار خود بازگرد و به زادگاه خویش و در بین طائفه ات برو؛ زیرا آنها ایمان آورده اند و ایمانشان برای آنان سودمند افتاد، بت ها را رها کردند و اکنون به جستجوی تواند.

ص:298


1- (1) - انبیاء (21) : 88. [1]

آن رسول الهی به شهر بازگشت، بت پرستان دیروز را خداپرست امروز دید.

ملّت پناه برده به خدا از عذاب و یونس پناه برده به خدا از زندان شکم ماهی نجات یافتند.

ص:299

[«5»أَنْتَ الَّذِی وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً «6»وَ أَنْتَ الَّذِی جَعَلْتَ لِکُلِّ مَخْلُوقٍ فِی نِعَمِکَ سَهْماً «7»وَ أَنْتَ الَّذِی عَفْوُهُ أَعْلَی مِنْ عِقَابِهِ «8»وَ أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ «9»وَ أَنْتَ الَّذِی عَطَاؤُهُ أَکْثَرُ مِنْ مَنْعِهِ «10»وَ أَنْتَ الَّذِی اتَّسَعَ الْخَلاَئِقُ کُلُّهُمْ فِی وُسْعِهِ «11»وَ أَنْتَ الَّذِی لاَ یَرْغَبُ فِی جَزَاءِ مَنْ أَعْطَاهُ «12»وَ أَنْتَ الَّذِی لاَ یُفْرِطُ فِی عِقَابِ مَنْ عَصَاهُ]

تویی که از جهت رحمت و دانش، همه چیز را فرا گرفته ای و تویی که برای هر آفریده ای، سهم و نصیبی از نعمت هایت قرار داده ای، و تویی که عفو و بخشش از عقابش برتر است، و تویی که رحمتش پیشاپیش غضبش حرکت می کند، و تویی که عطا و بخشش از منع کردنش بیشتر است، و تویی که همۀ آفریده ها را در سعۀ رحمتش فرا گرفته، و تویی که هر کسی را نعمت عطا کردی، از او انتظار پاداش نداری، و تویی که در کیفر کسی که از تو نافرمانی کرده، از اندازه نمی گذری.

صفات حمیدۀ حضرت حق

اشاره

البته در فرازهای ملکوتی و جملات عرشی این قسمت از دعا به گوشه ای بسیار اندک از صفات بی نهایت در بی نهایت حق اشاره کرده است.

ص:300

کسی را حدّ و ظرفیت آن نیست که بتواند به عمقی از اعماق یک صفت و به نوری از انوار یک وصف حضرت محبوب برسد.

بخش عمده ای از آیات قرآن و روایات و بسیاری از فرازهای نورانی دعاها بیان اوصاف حضرت حق است.

جملات مورد شرح در آیات قرآن مجید ریشه دارد.

حضرت زین العابدین علیه السلام به هنگام انشای این دعا به آیات نظر داشته است، از باب تیمن و تبرّک و تا جائی که لازم باشد به آن آیات اشاره می شود:

1 - علم و رحمت الهی

جملۀ عرشی: تویی که علم و رحمتت همه چیز را فراگرفته است:

اَلَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیمِ» (1)

فرشتگانی که عرش را حمل می کنند و آنان که پیرامون آن هستند ، همراه سپاس و ستایش ، پروردگارشان را تسبیح می گویند و به او ایمان دارند و برای اهل ایمان آمرزش می طلبند ، [ و می گویند : ] پروردگارا ! از روی رحمت و دانش همه چیز را فرا گرفته ای ، پس آنان را که توبه کرده اند و راه تو را پیروی نموده اند بیامرز ، و آنان را از عذاب دوزخ نگه دار .

این آیۀ شریفه به تمام مردم مؤمن دلگرمی می دهد که شما هیچ وقت تنها نیستید، هرگز احساس غربت نکنید که ملائکه مقرّب حق دعاگوی شما هستند و پیروزی و بهروزی شما را در دنیا و آخرت از حضرت حق می طلبند.

ص:301


1- (1) - غافر (40) : 7. [1]

خداوند بزرگ علمش به ملک و ملکوت علم احاطی است و به کلیات و جزئیات و به ظاهر وباطن هستی اشراف کامل دارد.

وجود مقدس او از ریز و درشت پروندۀ ما با اطلاع است و علل گناه و معصیت و جای گناه و عصیان و مقدار خطا و اشتباه ما را می داند.

او به حال و احوال ما آگاه است و از پشیمانی قلبی ما باخبر است و علم به اندوه و حسرت ما نسبت به گناه دارد و راستی و دروغ توبۀ ما را مطّلع است و رحمت واسعه اش هم چنانکه تمام آفرینش را فراگرفته، توبۀ تائب را نیز در وسعت خود جای می دهد و از ذنوب بندگانش درمی گذرد و اشتباه کاران بدبخت و مستمندان دردمند را مورد عفو و بخشش و رحمت و رأفت قرار می دهد.

فرمان به حقّ انبیا و رسل علیهم السلام این بوده است که: همه گناه کاران و رمیدگان از درگاه ما را بخوانید و احسان و فضل و جود و کرم و رحمت ما را بازگو نمایید، تا ایشان به درگاه ما آیند، چنانکه به داود علیه السلام فرمود:

بَشِّرِ الْمُذْنِبینَ وَ أنْذِرِ الصِّدّیقینَ. (1)

گناه کاران را بشارت ده و صدیقان را بترسان، تا گناه کاران نومید نگردند و صدیقان ایمن نشوند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَللّهُ ارْحَمُ بِعَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ مِنَ الْوالِدَهِ الشَّفیقَهِ بِوَلَدِها. (2)

خداوند بر بندۀ مؤمن خود، از مادر مشفق و مهربان، رحیم تر و مهربان تر است.

مسئله بسیار باعظمت رحمت واسعۀ حق در شرح دعای سی و یکم دربارۀ توبه

ص:302


1- (1) - الکافی: 314/2، حدیث 8؛ [1]وسائل الشیعه: 99/1، باب 23، حدیث 236. [2]
2- (2) - روضه الواعظین: 503/2؛ [3] مشکاه الأنوار: 118.

خواهد آمد.

جلال الدین می گوید:

در خدا گم شو وصال این است و بس گم شدن گم کن کمال این است و بس

ای برادر گریه و زاری تو هست هم آثار هشیاری تو

راه فانی گشته راه دیگرست زانکه هشیاری گناه دیگرست

این خبرهات از خبر ده بی خبر توبۀ تو از گناه تو بتر

حیرتی باید تو را از ذوالعیان که نگنجی در زمین و آسمان

جستجوی از ورای جستجو من نمی دانم تو می دانی بگو

حال و قالی از ورای حال و قال غرقه گشته در جمال ذوالجلال

غرقه ای که نی خلاصی باشدش تا بجز دریا کسی بشناسدش

گفت قائل در جهان درویش نیست ور بود درویش آن درویش نیست

(مولوی)

2 - نعمت های الهی

جملۀ نورانی: و تویی آن وجود مبارکی که برای هر آفریده ای در نعمت های خود بهره قرار داده ای.

وَ ما مِنْ دابَّهٍ فِی الْاَرْضِ الّا عَلَی اللّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فی کِتابٍ مُبینٍ» (1)

و هیچ جنبده ای در زمین نیست مگر این که روزیِ او برخداست ، و [ او ] قرارگاه واقعی و جایگاه موقت آنان را می داند ؛ همه در کتابی روشن ثبت است .

ص:303


1- (1) - هود (11) : 6. [1]

اِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُوالْقُوَّهِ الْمَتینُ» (1)

بی تردید خدا خود روزی دهنده و صاحب قدرت استوار است .

الرزّاقُ اسم مبالغه است، اشاره به این حقیقت می باشد که در عین کثرت و متنوع بودن موجودات که شمارۀ آنها را احدی جز حضرت او نمی داند، بدون این که کسی از قلم بیفتد و فراموش شود روزی او را می دهد.

ذوالقوه به معنای صاحب قدرت و اقتدار است و این که او بی نهایت قوی است.

و المتین هم که از اسمای حق تعالی است همان معنا را افاده می کند.

و این سه اسم مبارک: رزّاق، ذوالقوه، متین دلالت بر انحصار روزی دهی در او دارد و این که در رساندن رزق به موجودات هستی اعم از غیبی و شهودی ضعفی در او راه ندارد.» (2)وَ کَاَیِّنْ مِنْ دابَّهٍ لاتَحْمِلُ رِزْقَها اللّهُ یَرْزُقُها وَ إِیّاکُمْ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ» (3)

چه بسیارند جنبندگانی که قدرت ندارند [ به دست آوردن ] روزی خود را بر عهده بگیرند ، خداست که به آنان و شما روزی می دهد ، و او شنوا و داناست .

«قرآن مجید مردم با ایمان ضعیف را و آنان که نسبت به رزق و روزی کج فکر هستند دلگرمی می دهد که:

غم روزی را نخورید و ننگ ذلّت و اسارت و افتادن در حرام را نپذیرید، روزی رسان خداست، نه تنها شما بلکه جنبندگانی که حتی نمی توانند روزی خود را حمل

ص:304


1- (1) - ذاریات (51) : 58. [1]
2- (2) - ترجمۀ تفسیر المیزان: 584/18، ذیل آیۀ 58 سورۀ ذاریات.
3- (3) - عنکبوت (29) : 60. [2]

کنند و هرگز ذخیرۀ غذایی در لانۀ خود ندارند و هر روز روزی نو می خواهند، ولی خداوند مهربان آنها را گرسنه نمی گذارد و روزی می دهد و هم او نیز روزی شما را می رساند.

در میان جنبندگان و حیوانات و حشرات انواع کمی هستند که همچون مورچگان و زنبورداران عسل مواد غذایی خود را از صحرا و بیابان به سوی لانه حمل و ذخیره می کنند، یعنی هر روز باید دنبال روزی تازه ای بروند و میلیون ها میلیون از آنها در اطراف ما در نقاط دور و نزدیک، در بیابان ها و اعماق درهّ ها، بر فراز کوهها و درون دریاها وجود دارند که همه از خوان نعمت بی دریغش روزی می خورند.

و تو ای انسان که از آنها برای به دست آوردن روزی و ذخیره کردن با هوش و تواناتری، چرا این چنین از ترس قطع روزی به زندگی آلوده و ننگین چسبیده ای و زیر بار هر ظلم و ستم و خواری و مذلّت می روی؟ تو هم از درون این محدودۀ زندگی تنگ و تاریک خود بیرون آی و بر سر سفرۀ گسترده پروردگارت بنشین و غم روزی به خود راه مده، در آن روز که به صورت جنین ضعیف و ناتوانی در شکم مادر محبوس بودی و هیچ کس حتی پدر و مادر مهربانت به تو دسترسی نداشتند پروردگارت تورا فراموش نکرد و آنچه را نیاز داشتی در اختیار تو گذاشت، امروز که موجودی توانا و نیرومندی.

خداوند سخن همه را می شنود و حتی زبان حال شما و همۀ جنبندگان را می داند، از نیازهای همه به خوبی باخبر است و چیزی از دایرۀ علم بی پایان او پنهان نیست.» (1)آیاتی که گذشت در رابطه با روزی تمام جنبندگان و موجودات بود و درس و عبرتی برای انسان که او هم روزی خور خدا است و نباید برای این چند روزۀ زندگی

ص:305


1- (1) - تفسیر نمونه: 332/16 - 333، [1] ذیل آیۀ 60 سورۀ عنکبوت.

که مهمان حضرت حق است برای پرکردن سفرۀ خود دست از پا خطا کند و خود را به هر آب و آتشی بزند و آلوده به حرام گردد و لقمه ای که حق دیگران است از گلوی آنان بیرون بکشد!

رزق و روزی حلال و تفسیر آن

آیات زیادی هم دربارۀ روزی انسان است که با قید طیبات و حلال مقید است:

وَلَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً» (1)

به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم ، و آنان را در خشکی و دریا [ بر مرکب هایی که در اختیارشان گذاشتیم ] سوار کردیم ، و به آنان از نعمت های پاکیزه روزی بخشیدیم ، وآنان را بر بسیاری از آفریده های خود برتری کامل دادیم .

در این باره در تفسیر نمونه آمده است:

«در این جا این نکته جلب توجه می کند که چرا خداوند از میان تمام مواهبی که به انسان بخشیده نخست به مسئلۀ حرکت او در خشکی و دریا اشاره می کند؟

این ممکن است به آن جهت باشد که بهره گیری از طیبات و انواع روزی ها بدون حرکت امکان پذیر نیست و حرکت انسان بر صفحۀ زمین نیاز به مرکب راهوار دارد، حرکت مقدّمۀ هر گونه برکت است.

و یا به این جهت که می خواهد سلطۀ او را بر کل پهنای زمین، اعم از دریا و صحرا مشخّص کند، چرا که هر یک از انواع موجودات بر قسمتی از محدودۀ زمین سلطه دارند، تنها انسان است که بر کل این کرۀ خاکی حکومت می کند.

ص:306


1- (1) - اسراء (17) : 70. [1]

در این که خداوند انسان را به چه چیز گرامی داشته که در آیه فوق به طور سربسته می گوید: ما انسان را گرامی داشتیم، در میان اهل تفسیر اختلاف است:

بعضی به خاطر اعطای قوۀ عقل و نطق و استعدادهای مختلف، آزادی اراده می دانند.

بعضی اندام موزون و قامت راست.

بعضی موهبت انگشتان که انسان با آن بسیار کارهای ظریف و دقیق را می تواند انجام دهد و همچنین قدرت بر نوشتن دارد.

بعضی به این که انسان تقریباً تنها موجودی است که می تواند غذای خود را با دست بخورد.

بعضی به خاطر سلطۀ او بر تمام موجودات روی زمین .

و بعضی به خاطر شناخت خدا و قدرت بر اطاعت فرمان او می دانند.

ولی روشن است که این مواهب در انسان جمع است و هیچ گونه تضادّی با هم ندارند، بنابراین گرامیداشت خدا نسبت به این مخلوق بزرگ با همۀ این موهبت و غیر این مواهب است.

و روح انسان علاوه بر امتیازات جسمی، مجموعه ای است از استعدادهای عالی و توانایی بسیار برای پیمودن مسیر تکامل به طور نامحدود.

میان کرّمنا و فضّلنا چه تفاوتی است؟ نظرات گوناگونی اظهار شده است:

بعضی گفته اند کرّمنا اشاره به مواهبی است که خداوند ذاتاً به انسان داده است و فضّلنا اشاره به فضایلی است که انسان به توفیق الهی اکتساب می کند.

این احتمال نیز بسیار نزدیک است که جمله کرّمنا به جنبه های مادی اشاره می کند و فضّلنا به مواهب معنوی؛ زیرا کلمۀ فضّلنا غالباً در قرآن مجید به همین معنا آمده است.

معنی کثیر در این جا چیست؟

ص:307

بعضی از مفسران آیۀ فوق را دلیل بر فضیلت فرشتگان بر کل بنی آدم دانسته اند، چرا که قرآن می گوید: ما انسان ها را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری دادیم و طبعاً گروهی در این جا باقی می ماند که انسان برتر از آنها نیست و این گروه جز فرشتگان نخواهند بود.

ولی با توجه به آیات آفرینش آدم و سجود و خضوع فرشتگان برای او، با تعلیم علم اسما به آنها از سوی آدم، تردید باقی نمی ماند که انسان از فرشته برتر است.

بنابراین کثیر در این جا به معنی جمیع خواهد بود و به گفتۀ مفسر بزرگ طبرسی در قرآن و مکالمات عرب بسیار معمول است که این کلمه به معنی جمیع می آید.

مرحوم طبرسی می گوید معنی جمله این است:

اِنّا فَضَّلْناهُمْ عَلی مَنْ خَلَقْناهُمْ وَ هُمْ کَثیرٌ. (1)

ما انسان را بر سایر مخلوقات برتری بخشیدیم و سایر مخلوقات بسیارند.

قرآن دربارۀ شیاطین می گوید:

وَاَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ» (2)

و بیشتر شیطان ها دروغگویند .

و به هر حال اگر این معنی را خلاف ظاهر بدانیم، آیات آفرینش انسان قرینۀ روشنی برای آن خواهد بود.

چرا انسان برترین مخلوق خدا است؟ پاسخ این پرسش چندان پیچیده نیست؛ زیرا می دانیم تنها موجودی که از نیروهای مختلف مادی و معنوی، جسمانی و روحانی تشکیل شده و در لابه لای تضادها می تواند پرورش پیدا کند و استعداد

ص:308


1- (1) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 274/6.
2- (2) - شعراء (26) : 223. [1]

تکامل و پیشروی نامحدود دارد، انسان است.

ملائکه و انسان

حدیث معروفی که از امیر المؤمنین علی علیه السلام نقل شده نیز شاهد روشنی بر این مدعاست:

عَن عَبْدِاللّهِ بْنِ سِنانٍ قالَ: سَأَلْتُ ابا عَبْدِاللّهِ علیه السلام فَقُلْتُ: الْمَلائِکَهُ افْضَلُ امْ بَنُو آدَمَ؟ فَقالَ: قالَ امیر المُؤْمِنینَ عَلِیُّ بْنُ ابیطالِبٍ علیه السلام : انَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ رَکَّبَ فِی الْمَلائِکَهِ عَقْلاً بِلاشَهْوَهٍ، وَرَکَّبَ فِی الْبَهائِمِ شَهْوَهً بِلا عَقْلٍ، وَ رَکَّبَ فی بَنی آدَمَ کِلْتَیْهِما، فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَیْرٌ مِنَ الْمَلآئِکَهِ، وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌ مِنَ الْبَهائِمِ. (1)

عبداللّه بن سنان می گوید: از امام صادق علیه السلام سؤال کردم: فرشتگان برترند یا انسان ها، حضرت می فرماید: امام علی علیه السلام فرمود: به درستی که خداوند فرشتگان را با عقل و بدون شهوت آفرید؛ و حیوانات را با شهوت و بدون عقل آفرید؛ و انسان را با عقل و شهوت آفرید؛ پس کسی که عقلش بر شهوتش پیروز شود برتر از فرشتگان است و کسی که شهوتش بر عقلش پیروز گردد از حیوانات پست تر و بدتر می باشد.

در این جا یک سؤال باقی می ماند و آن این است که آیا همه انسان ها از فرشتگان برترند؟ در حالی که گروهی بی ایمان وشرور و ستمگر هستند که از پست ترین خلق خدا محسوب می شوند و به تعبیر دیگر آیا بنی آدم در آیۀ مورد بحث همه انسان ها را شامل می شود، یا تنها گروهی از آنها را.

ص:309


1- (1) - بحار الأنوار: 299/57، باب 39، حدیث 5؛ [1]علل الشرایع: 4/1، حدیث 1؛ [2]تفسیر نور الثقلین: 188/3، حدیث 316. [3]

پاسخ این سؤال را در یک جمله می توان خلاصه کرد و آن این که: آری، همه انسان ها برترند، اما بالقوه و بالاستعداد، یعنی همگی این زمینه وشایستگی را دارند، حال اگر از آن استفاده نکنند و سقوط نمایند مربوط به خودشان است.

گرچه برتری اساسی انسان بر سایر موجودات، روی جنبه های معنوی و انسانی اوست، ولی به گفتۀ دانشمندان، انسان حتی از نظر نیروهای جسمانی در بعضی از جهات از سایر جانداران قوی تر و نیرومندتر است.

گفتار کارل دربارۀ انسان

کارل نویسنده کتاب «انسان موجود ناشناخته» می گوید:

بدن انسان دارای استحکامات و ظرافت فوق العاده ای می باشد و در مقابل هر نوع حادثه ای استقامت می ورزد، همچنین در مقابل بی غذایی، بی خوابی، خستگی، غصۀ افراطی، درد، بیماری، رنج، پرکاری و در مورد حفظ موازنه و تعادل حیرت انگیز بدن و روح خویش تحمّل عجیبی از خود نشان می دهد، حتی می توان گفت که انسان از تمام حیوانات پردوام تر، پرتلاش تر است، با این توانایی جسمی و فکری شگرفش توانسته است، این همه امور، صنایع و تمدن کنونی را به وجود آورد و برتریش را بر همه جانداران به اثبات رساند.» (1)

رزق کلیّه موجودات در آیات و روایات

یا ایُّهَا النّاسُ کُلُوا مِمّا فِی الْاَرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَلا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ انَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» (2)

ای مردم ! از آنچه [ از انواع میوه ها و خوردنی ها ] در زمین حلال و پاکیزه

ص:310


1- (1) - تفسیر نمونه: 197/12 - 201، [1] ذیل آیۀ 70 سورۀ اسراء.
2- (2) - بقره (2) : 168. [2]

است، بخورید و از گام های شیطان پیروی نکنید ؛ زیرا او نسبت به شما دشمنی آشکار است .

از آیۀ شریفه استفاده می شود که حلال خدا را نباید بر خود حرام کرد و در زمینه خوردنی ها به دنبال هوای نفس نباید رفت و از شیطان نباید پیروی کرد.

در هر صورت بر اساس این گونه آیات که سند محکم الهی است روزی هر موجود زنده ای تا آخرین نفسش مقرر است که کانال به دست آوردن آن کسب حلال و کوشش مشروع و زحمت و رنج در راه صحیح است.

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:

اُنْظُرُوا الَی النَّمْلَهِ فی صِغَرِ جُثَّتِها، وَلَطافَهِ هَیْئَتِها، لاتَکادُ تُنالُ بِلَحْظِ الْبَصَرِ، وَلا بِمُسْتَدْرِکِ الْفِکْرِ، کَیْفَ دَبَّتْ عَلی ارْضِها، وَ صُبَّتْ عَلی رِزْقِها، تَنْقُلُ الْحَبَّهَ الی جُحْرِها، وَ تَعُدُّها فی مُسْتَقَرِّها، تَجْمَعُ فی حَرِّها لِبَرْدِها، وَ فی وِرْدِها لِصَدَرِها، مَکْفُولَهٌ بِرِزْقِها، مَرْزُوقَهٌ بِوَفْقِها، لایُغْفِلُها الْمَنّانُ، وَلایَحْرِمُهَا الدَّیّانُ. (1)

مورچه را با جثۀ کوچک و ظرافت اندامش بنگرید، به گونه ای است که نمی توان او را با گوشۀ چشم دید و به اندیشه درک کرد، چگونه به نرمی روی زمین راه می رود و بر رزقش می جهد، دانه را به لانه می برد و در قرارگاهش قرار می دهد، به تابستان برای زمستان جمع می کند و به وقت آمدن برای زمان بازگشتن مهیّا می نماید، خدایش ضامن روزی او شده و او را موافق حالش رزق داده، خداوند منّان از او غفلت ندارد و پروردگار دیّان محرومش نمی گذارد.

ص:311


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 227. [1]

در قسمتی دیگر از همین خطبه می فرماید:

فَهذا غُرابٌ، وَ هذا عُقابٌ، وَ هذا نَعامٌ، دَعا کُلَّ طائِرٍ بِاسْمِهِ وَ کَفَلَ لَهُ بِرِزْقِهِ. (1)

این کلاغ، این عقاب، این کبوتر و این شترمرغ است، هر پرنده ای را به نامش خوانده و رزقش را ضامن گشته.

در جملات زیبایی از دعای اول صحیفه آمده است:

وَجَعَلَ لِکُلِّ رُوحٍ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ، لایَنْقُصُ مَنْ زادَهُ ناقِصٌ، وَلا یَزیدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زائِدٌ.

برای هر جانداری معلوم مقرر قرار داده که فراخی آن را کاهنده ای نمی کاهد و کاستی آن را افزاینده ای نمی افزایی.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

لِکُلِّ ذی رَمَقٍ قُوتٌ. (2)

برای هر صاحب رمقی، روزی معین است.

و نیز می فرماید:

عِیالُهُ الْخَلائِقُ، ضَمِنَ ارْزاقَهُمْ، وَ قَدَّرَ اقْواتَهُمْ. (3)

موجودات نانخور حضرت حقّند، روزی آنان را ضامن شده، وقوت آنان را اندازه قرار داده.

ص:312


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 227. [1]
2- (2) - الکافی: 22/8، ذیل حدیث 4؛ الأمالی، شیخ صدوق: 321، حدیث 8. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 106/54، حدیث 90، [3]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 398/6. [4]

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلا وَ انَّ الرُّوحَ الْاَمینَ نَفَثَ فی رُوعی انَّهُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ حَتّی تَسْتَکْمِلَ رِزْقَها. (1)

آگاه باشید، امین وحی در قلبم دمید که جانداری از دنیا نمی رود، مگر آن که روزی خود را کامل کند.

از اشتباهات بسیار بزرگ مردم دنبال حرام رفتن است، آنان توجّه ندارند که خداوند مهربان روزی آنان را تا لحظۀ آخر حیات مقرّر فرموده و واسطۀ به دست آوردن آن را کار و کوشش مشروع قرار داده، چنانچه در به دست آوردنش از حرام تأمین کنند، به اندازۀ آن حرام از رزق حلال آنان کم می شود و بایدبه یقین بدانند که حرام اضافه درآمدی نیست که آنان به چنگ آورده اند.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

لَیْسَ مِنْ نَفْسٍ الّا وَقَدْ فَرَضَ اللّهُ لَها رِزْقَها حَلالاً یَأْتیها فی عافِیَهٍ، وَ عَرَضَ لَها بِالْحَرامِ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ، فَاِنْ هِیَ تَناوَلَتْ مِنَ الْحَرامِ شَیْئاً قاصَّها بِهِ مِنْ الْحَلالِ الَّذی فَرَضَ اللّهُ وَ عِنْدَ اللّهِ سِواهُما فَضْلٌ کَبیرٌ. (2)

انسانی نیست مگر آن که خداوند برای او روزی حلال واجب فرموده که این روزی از راه سلامت و عمل مشروع و کار صحیح به او می رسد، از غیر این راه حرام در برابرش قرار می گیرد، اگر چیزی از آن حرام بردارد، به مقدار آن از حلال واجبش تقاص می شود و نزد خداوند به غیر حلال و حرام، فضل بزرگ برای انسان هست.

ص:313


1- (1) - عدّه الدّاعی: 83؛ [1]عوالی اللآلی: 202/3، حدیث 33. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 147/5، باب 5، حدیث 6؛ [3]الکافی: 80/5، حدیث 2. [4]

حضرت باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

وَلایَحْمِلَنَّکُمْ اسْتِبْطاءُ شَیْ ءٍ مِنَ الرِّزْقِ انْ تَطْلُبُوهُ بِشَیْ ءٍ مِنْ مَعْصِیَهِ اللّهِ فَاِنَّ اللّهَ تَعالی قَسَّمَ الْاَرْزاقَ بَیْنَ خَلْقِهِ حَلالاً وَ لَمْ یُقَسِّمْها حَراماً، فَمَنِ اتَّقی اللّهَ وَ صَبَرَ اتاهُ رِزْقُهُ مِنْ حِلِّه وَ مَنْ هَتَکَ حِجابَ سِتْرِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَاَخَذَهُ مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ قُصَّ بِهِ مِنْ رِزْقِهِ الْحَلالِ وَ حُوْسِبَ عَلَیْهِ. (1)

کندی چیزی از روزی و رزق الهی، شما را وادار نکند که آنچه لازم دارید از طریق معصیت خدا به دست آورید، به حقیقت که خداوند متعال ارزاق را از طریق حلال نه از حرام در میان بندگانش قسمت فرموده، کسی که تقوای الهی پیشه کند و به راه صبر و استقامت برود، روزیش از حلال می رسد و آن که در برابر حضرت حق پرده دری کند و از غیر حلال به کسب معاش برخیزد، به همان اندازه ای که از حرام به دست آورده از رزق حلالش کم می کنند و او را به محاسبه می کشند.

رزق الهی در کلام علامه طباطبائی

علّامه طباطبائی می فرماید:

«از کتاب و سنّت، پس از تدبّر در آن دو منبع ملکوتی و الهی به دست می آید که:

حلال مصداق رزق الهی است و حرام از دایرۀ رزق و روزی خارج است.

روی این حساب یک انسان حرام خوار که شدیداً دچار هوای نفس و از راه عناد و لجاج تابع شیطان است نمی تواند بگوید: چه کنم روزی من از این راه قرار داده شده. این سخن تهمت عظیمی است که بر اثر جهل و نادانی به حضرت ربّ العزّه وارد می کند.

ص:314


1- (1) - بحار الأنوار: 148/5، باب 5، حدیث 13؛ [1]الکافی: 80/5، حدیث 1. [2]

حرام خوار باید بداند که عذرش در پیشگاه خداوند به خاطر آلوده بودنش به حرام قبول نخواهد شد.» (1)

رزق مقدّر

ابن ابی الحدید نقل می کند:

«علی علیه السلام وارد مسجد شد و به مردی گفت: استر مرا نگاهدار. آن مرد بدبخت دهنه بند استر را باز کرد و با خود برد، علی علیه السلام پس از نماز در حالی که دو درهم در دست مبارکش بود و قصد داشت به عنوان مزد به آن مرد بدهد از مسجد خارج شد، دید آن مرد دهنه بند را دزدیده و استر را به حال خود رها کرده، دو درهم را به یکی از خدمتکاران داد تا دهنه بندی برای استر بخرد.

خدمتکار دهنه بند دزدیده شده را در بازار مشاهده کرد که صاحب مغازه به دو درهم خریده بود، به همان دو درهم آن را از صاحب مغازه گرفت و به مولا علیه السلام برگرداند. حضرت علی علیه السلام فرمود:

اِنَّ الْعَبْدَ لِیَحْرِمُ نَفْسَهُ الرِّزَقَ الْحَلالَ بِتَرْکِ الصَّبْرِ، وَلا یَزْدادُ عَلی ما قُدِّرَ لَهُ. (2)

به حقیقت که عبد با افتادن در عجله و ترک صبر و استقامت روزی حلال الهی را بر خود حرام می کند و چیزی از مقدار مقدّر شده به وسیلۀ حضرت حق به خود اضافه نمی کند!!»

انسان از جان کندن مردم در طلب آنچه که برای آنان مقدّر نشده، تعجب می کند، آنهم آنچه که می گذارند و می روند.

ص:315


1- (1) - ترجمه تفسیر المیزان: 224/3، ذیل آیۀ 27 سورۀ آل عمران.
2- (2) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 160/3. [1]

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

لقمان فرزندش را در باب مسئله روزی بدینگونه نصیحت می کرد:

آن که در طلب روزی و رزق و معیشت زندگی، یقینش کمبود دارد و اراده و نیتش ضعیف و سست است، باید از این واقعیّت عینی درس بگیرد که: حضرت حق در سه موقعیت او را از نظر رزق و روزی وانگذاشت، در حالی که دست او در آن سه موقعیت از کسب و درآمد به وسیلۀ خودش به کلی کوتاه بود و راه چاره و تدبیر به رویش بسته بود و خدای مهربان در حالت چهارم که دستش برای کسب و کار و جدّ و جهد باز است، بدون تردید روزی او را می رساند و نیازهایش را برطرف می سازد.

آن سه موقعیت عبارت بود از زمانی که در رحم مادر بود، وقتی که در آغوش مادر به صورت شیرخوار جای داشت، زمانی که کودک و نوجوان بود و از درآمد پدرش استفاده می کرد، چون بزرگ شد و به کاسبی روی آورد و عقلش را در خرید و فروش و ارزیابی اجناس به کار انداخت، در موردی دچار مضیقه گشت انواع گمان های منفی را نسبت به حضرت محبوب پیدا کرد و از پرداخت حقوق مالی سرباز زد و بر خود و اهلش سخت گرفت، مبادا که به کلی دستش خالی شود و حضرت ربّ العزّه او را در امر روزی واگذارد!! (1)بلبل باغ معرفت حضرت فیض می فرماید:

اهل دنیا از جان کندن چه حظ از عنای جان و رنج تن چه حظ

مرگ را نشناختن تا وقت مرگ غافلان را از چنین مردن چه حظ

سعی کردن بهر دنیا روز و شب ناگهانی مردن و ماندن چه حظ

خواجه را از جمع کردن ها چه سود تخم حسرت در جهان کشتن چه حظ

عاقلان را از مراعات رسوم جز مشقت های جان و تن چه حظ

ص:316


1- (1) - مستدرک الوسائل: 34/13، باب 11، حدیث 14668؛ بحار الأنوار: 30/100، باب 2، حدیث 54.

اهل عزّت را از عزّ و سروری جز مراعات گران کردن چه حظ

کار عقبا را پس افکندن چه سود فوت کردن وقت تا رفتن چه حظ

زینت دنیا ندارد چون بقا عاقلان را دل در آن بستن چه حظ

فیض را زین پندهای بیهده گفتن و بنوشتن و خواندن چه حظ

(فیض کاشانی)

3 - بخشش و کیفر الهی

جمله ملکوتی: تویی آن خدایی که بخششت از کیفرت بلندتر و مهرت بر غضبت پیشی می گیرد، ریشه در قسمتی از آیات قرآن و معارف الهیّه ائمه معصومین علیهم السلام و مسائل عالی خلقت دارد که بر اثر گناه و معصیت، مستحق غضب و سخط الهی است، با اتصال به توبه و انابه، مورد عفو و رحمت قرار می گیرد و آتش غضب و سخط از او برداشته می شود.

انسانی که به حقیقت برای خود آتش فراهم آورده، چنانچه قبل از فرا رسیدن آخرت، توفیق بازگشت و انابه و تسلیم پیدا کند، رحمت واسعۀ حق شامل حال او می شود.

در حالی که بنده در ابتدا به معصیت و بی تقوایی علاقمند می شود و به طور طبیعی حضرت هم او را باید غضب و طرد کند و او را به عنوان مجرم به جایگاه جریمه بکشد، ابتدای به توبه و رحمت و مغفرت می کند و از خطاکار دعوت به توبه وانابه می نماید.

وَاِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ انَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَهٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ

ص:317

رَحیمٌ» (1)

و هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان می آورند به نزد تو آیند ، بگو : سلام بر شما ، پروردگارتان رحمت را بر خود لازم و مقرّر کرده ؛ بنابراین هر کس از شما به نادانی کار زشتی مرتکب شود ، سپس بعد از آن توبه کند و [ مفاسد خود را ] اصلاح نماید [ مشمول آمرزش و رحمت خدا شود ] ؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است .

قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ قُلْ لِلّهِ کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ» (2)

بگو : مالکیّت و فرمانروایی آنچه در آسمان ها و زمین است در سیطرۀ کیست ؟ بگو : در سیطرۀ خداست که رحمت را بر خود لازم و مقرّر کرده.

فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُورَحْمَهٍ واسِعَهٍ» (3)

بگو : پروردگارمان صاحب رحمتی گسترده است.

رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ» (4)

رحمتم همه چیز را فرا گرفته است.

یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ. (5)

ای آن که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است.

در این که حضرت حق در تمام امور انسان ابتدای به رحمت و عنایت فرموده،

ص:318


1- (1) - انعام (6) : 54. [1]
2- (2) - انعام (6) : 12. [2]
3- (3) - انعام (6) : 147. [3]
4- (4) - اعراف (7) : 156. [4]
5- (5) - البلد الأمین: 404؛ [5]المصباح، کفعمی: 249؛ دعای جوشن کبیر. [6]

حضرت زین العابدین علیه السلام در دعای ابوحمزه ثمالی عرض می کند:

«منم آن کودکی که او را پروریدی، منم آن نادانی که او را دانا نمودی، منم آن گمراهی که او را راهنمایش شدی و آن افتاده ای که او را بلند نمودی و آن ترسویی که ایمنی اش بخشیدی و آن گرسنه ای که سیرش کردی و آن تشنه ای که سیرابش نمودی و آن برهنه ای که پوشاندی و آن فقیری که توانگرش کردی و آن ناتوانی که نیرومندش فرمودی و آن ذلیلی که عزّتش دادی و دردمندی که به درمانش رساندی و خواهنده ای که عطایش فرمودی و گنهکاری که پرده بر گناهش پوشیدی و اندکی که بسیارش نمودی و مستضعفی که یاریش کردی و رانده ای که در آغوشش گرفتی...»

قیلَ لِعَلِیِّ بْنِ الحسینِ علیه السلام : انَّ الْحَسَنَ الْبَصْرِیَّ قالَ: لَیْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ هَلَکَ کَیْفَ هَلَکَ، وَ انَّما الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجا کَیْفَ نَجا؟ فَقالَ علیه السلام : انَا اقُولُ: لَیْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجا کَیْفَ نَجا؟ وَ امَّا الْعَجَبُ مِمَّنْ هَلَکَ کَیْفَ هَلَکَ مَعَ سَعَهِ رَحْمَهِ اللّهِ. (1)

به حضرت زین العابدین علیه السلام عرض شد، حسن بصری گفت: تعجّب نیست از کسی که هلاک شده، چگونه هلاک شده، تعجب از آن است که نجات یافته، چگونه همای نجات رادر آغوش گرفته؟ حضرت فرمود من می گویم: از آن که نجات یافته تعجب نیست، بلکه تعجب از کسی است که با رحمت واسعۀ حق چگونه هلاک شده است؟!

آیات و روایات باب عفو و رحمت در شرح دعای سی و یکم که در رابطه با مسئله با عظمت توبه است، با خواست حضرت محبوب خواهد آمد.

دلا تا به کی از در دوست دوری گرفتار دام سرای غروری

نه بر دل تو را از غم دوست دردی نه بر چهره از خاک آن کوی گردی

ص:319


1- (1) - بحار الأنوار: 153/75، باب 21، حدیث 17؛ [1]اعلام الوری: 261. [2]

زگلزار معنی نه رنگی نه بویی در این که نه گنبد نه هائی نه هویی

تو را خواب غفلت گرفته است در بر چه خواب گران است اللّه اکبر

چرا این چنین عاجز و بی نوایی بکن جستجوئی بزن دست و پایی

سؤال علاج از طبیبان دین کن توسّل به ارواح آن طیبین کن

دو دست دعا را برآور به زاری همی گو به صد عجز و صد خواستاری

الهی به خورشید اوج هدایت الهی الهی به شاه ولایت

الهی به زهرا الهی به سبطین که می خواندشان مصطفی قرّه العین

الهی به سجاد آن معدن علم الهی به باقر شه کشور حلم

الهی به صادق امام اعاظم الهی به اعزاز موسی کاظم

الهی به شاه رضا قائد دین بحق تقی خسرو ملک تمکین

الهی به حق نقی شاه عسکر بدان عسگری کز ملک داشت لشگر

الهی به مهدی که سالار دین است شه پیشوایان اهل یقین است

که بر حال زار بهائی عاصی سر دفتر اهل جرم و معاصی

که در دام نفس و هوا اوفتاده به لهو و لعب عمر بر باد داده

ببخشا و از چاه حرمان برآرش به بازار محشر مکن شرمسارش

برون برش از خجلت روسیاهی الهی، الهی، الهی، الهی

(شیخ بهایی)

4 - عطا و منع الهی

جمله نورانی: «تویی آن که بیشتر عطا می کنی و کمتر منع می نمایی» نیز ریشه در قرآن و معارف اسلامی دارد.

خداوند متعال، اگر می خواست بر اثر معصیت بندگان، نعمت هایش را از آنان دریغ دارد، می بایست یک لقمه نان و یک قطره آب به احدی از خلایق به جز پاکان

ص:320

و معصومان نرسد، ولی منع حضرت او بسیار کم و عطای حضرت رب العزّه بی شمار و بیرون از حد و وصف و عقل و اندیشه و فکر ما بنی آدم است.

وَما اصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ ایْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ» (1)

و هر آسیبی به شما رسد به سبب اعمالی است که مرتکب شده اید ، و از بسیاری [ از همان اعمال هم ] درمی گذرد .

امام علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می فرماید:

خَیْرُ آیَهٍ فی کِتابِ اللّهِ هذِهِ الْآیَهُ. یا عَلِیُّ ما مِنْ خَدْشِ عُودٍ وَلا نَکْبَهِ قَدَمٍ الّا بِذَنْبٍ، وَما عَفَا الّلهُ عَنْهُ فِی الدُّنْیا فَهُو اکْرَمُ مِنْ انْ یَعُودَ فیهِ، وَ ما عاقَبَ عَلَیْهِ فی الدُّنْیا فَهُوَ اعْدَلُ مِنْ انْ یَثْنِیَ عَلی عَبْدِهِ. (2)

بهترین آیه در قرآن مجید این است: ای علی! خراشی از چوبی بر بدن نمی رسد و قدمی به لغزش نمی افتد، مگر نتیجۀ گناهی است که از عبد سر زده است. آنچه خداوند در دنیا می بخشد گرامی تر از آن است که درقیامت نسبت به آن تجدید نظر کند و آنچه را در دنیا عقوبت می نماید عادل تر از آن است که در آخرت یک بار دیگر کیفر دهد.

در این جا ممکن است این شبهه پیش آید که آن همه بلا و رنج و مصیبتی که به انبیا و ائمه و اولیا وارد شد، مگر نتیجه گناه بوده است؟ آنان که دارای مقام عصمت و مصونیت از گناهند، این مسئله را چگونه باید حل کرد؟

امیر المؤمنین علیه السلام در پاسخ این شبهه می فرماید:

اِنَّ الْبَلاءَ لِلظّالِمِ ادَبٌ، وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحانٌ، وَ لِلاَنْبیاءِ دَرَجهٌ، وَ لِلْاَوْلیاءِ

ص:321


1- (1) - شوری (42) : 30. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 316/70، باب 137، ذیل حدیث 3؛ [2]مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 53/9، [3] ذیل آیۀ 30 سورۀ شوری.

کَرامَهٌ. (1)

بلا برای ستم پیشه تأدیب و برای اهل ایمان امتحان و برای انبیا درجه و مقام و برای اولیا کرامت است.

حضرت سید الشّهداء علیه السلام در دعای عرفه به محضر حضرت حق عرضه می دارد:

اِلهی ما الْطَفَکَ بی مَعَ عَظیمِ جَهْلی! وَ ما ارْحَمَکَ بی مَعَ قَبیحِ فِعْلی! (2)

ای خدای من! با این که به مقام شامخ ربوبی تو و به موقعیّت واقعی خود در جهان هستی نادانم، اما چه الطاف شایانی که شامل حالم نفرموده ای! و با این کردارهای ناشایستم چه رحم و عطوفتی که برایم ابراز نمی کنی!

«نادانی ما به موجودیت خود از یک طرف، جهل ما به عظمت و لطف تو از طرف دیگر، مانع جریان لطف عمومی تو نخواهد گشت.

ما چگونه می توانیم ریزش فیض عظیم تو را در هر لحظه به تمام کاینات و موجود انسانی درک کنیم؟ ما که محبوس قوانین طبیعت هستیم و برای ما بسیار مشکل است که جریانات زیر بنای کون و فساد را درک کنیم. ما چشم به دنیا گشوده و همیشه درخشندگی نور وجود را بر در و دیوار اجزای تمام موجودات مشاهده نموده ایم. ما آن شیشه های شفافیم که نور دائماً در آن نفوذ می کند و او گمان می نماید نور از خود آن شیشه است.

روح ما را در لانۀ کوچکی به نام بدن جا داده ای و مانند آن کرم ناچیز که تمام موجودیت خود را ساخته شده در لانۀ محقر یک شاخه درختی می بیند و درک نمی کند که درخت به واسطۀ ریشۀ نهفته در زمین آب را جذب نموده و تا بلندترین شاخه و کوچک ترین برگ، حیات خود را مرهون همان آب است و همان آب است

ص:322


1- (1) - بحار الأنوار: 198/78، باب 1، حدیث 55؛ [1]مستدرک الوسائل: 437/2، باب 65، حدیث 24000. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 225/95، باب 2، [3] اعمال مخصوص یوم عرفه؛ إقبال الأعمال: 348، دعای عرفه.

که اساس زندگی اوست،، او دربارۀ باغبان و کیفیت و کمیت فعالیت او هیچ گونه توجهی ندارد.

پشّه کی داند که این باغ از کی است کو بهاران زاد و مرگش در دی است

(مولوی)

اما آن شیشه خواه بداند نور درخشنده ای که او را شفاف نموده است از منبع دیگری است یا نداند، ذات شیشه ظلمانی است و آن کرم محقر بداند که حیات و موجودیت او نتیجۀ آب و خاک و کوشش باغبان است یا نداند، نور به شیشه خواهد تابید و باغبان فعالیت نموده و آب به بلندترین شاخه ها و کوچک ترین برگ ها از ریشۀ درخت خواهد رسید.

ولی ای پروردگار لطیف، گاه گاهی که به خود می آییم در یک لحظه زودگذر که به لطف خداوندی تو متوجه می گردیم، نه تنها درک می کنیم قوام تنها موجودیت ما بسته به لطف توست، بلکه گمان می کنیم که به غیر از ما به چیز دیگری نپرداخته ای، فقط تو خدای مایی.

چنان لطف تو شامل هر تن است که هر بنده گوید خدای من است (1)

عطا و بخشش حضرت او از باب آقائی و کرمش از ناحیۀ محبت و لطفش از منعش بیشتر است و اگر در تمام مدت عمر انسان، منعی از جانب او برسد، یا از باب عقوبت گناه و یا به قول امیرمؤمنان علیه السلام از باب امتحان عبد است، تا استعدادهای انسان در کشتزار بلا و مصیبت شکوفا شود.

ص:323


1- (1) - نیایش حسین در عرفات: 47.

5 - گنجایش توانگری خداوند

اندیشه در قدرت و توانمندی های پروردگار و ظهور اقتدار حقیقت هستی در چهرۀ خلقت و پی بردن به اسرار و رموز آفرینش؛ مایۀ تقرّب و صفا و روشنی دل هر بندۀ خداست.

هر کسی به خاطر وساوس شیطانی و خیالات بی پایه در برابر قدرت ازلی و ابدی گمان و شک به خود راه دهد، از دریای رحمت و عزّت خداوند بی بهره شود و در منجلاب غفلت و تاریکی دل باقی خواهد ماند.

اندیشیدن در حکمت امور الهی و قدرت نفوذ حق در پهنای هستی از بهترین عبادت هاست.

از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود:

تَفَکَّروا فِی آلاءِ اللّهِ فَإِنَّکُمْ لَنْ تَقْدِرُوا قَدْرَهُ. (1)

در نعمت های خداوند اندیشه کنید همانا شما نمی توانید آن را اندازه گیری نمایید.

معمّر بن خلّاد از امام رضا علیه السلام دربارۀ کیفیت عبادت پرسید، حضرت فرمود:

لَیْسَ الْعِبادَهُ کَثْرَهُ الصَّلاهِ وَ الصَّوْمِ إِنَّما العِبادَهُ التَّفَکُّرُ فی أَمْرِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. (2)

عبادت به بسیار نماز خواندن و روزه گرفتن نیست بلکه عبادت اندیشیدن در امر و دستور خداوند متعال است.

مرحوم مجلسی در توضیح این روایت می فرماید:

«مقصود این است که عبادت منحصر به نماز و روزه نیست یعنی عبادت کامل

ص:324


1- (1) - بحار الأنوار: 322/68، باب 80، ذیل حدیث 3؛ [1]جامع السّعادات: 161/1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 322/68، باب 80، حدیث 4؛ [3]الکافی: 55/2، حدیث 4. [4]

تفکّر در امر خداوند است. منظور از تفکّر در امر خدا، علم و آگاهی به کیفیت عمل و آداب و شرایط اعمال و عبادت است که عبادت بدون اینها باطل است. و خلاصۀ مطلب این که نماز و روزۀ زیاد بدون توجه به شرایط و چگونگی و احکام آنها عبادت نیست. و این احتمال است که نماز و روزۀ زیاد بدون تفکّر در مسائل شناخت خدا و رسول و ائمه هدایت علیهم السلام همچنان که مخالفان چنینند؛ پذیرفته نبوده و موجب دوری از حق می گردد.» (1)امام علی علیه السلام دربارۀ قدرت بیکران و رحمت گستردۀ حق در امر آفرینش می فرماید:

کُلُّ شیءٍ خاضِعٌ لَهُ، وَ کُلُّ شَیءٍ قائِمٌ بِهِ. غِنی کُلِّ فَقیرٍ، وَ عِزُّ کُلِّ ذَلیلِ، وَ قُوَّهُ کُلِّ ضَعیفٍ، وَ مَفْزَعُ کُلِّ مَلْهُوفٍ. مَنْ تَکَلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ، وَ مَنْ سَکَتَ عَلِمَ سِرَّهُ، وَ مَنْ عاشَ فَعَلَیْهِ رِزْقُهُ، وَ مَنْ ماتَ فَاِلَیْهِ مُنْقَلَبُهُ. (2)

همه چیز فروتن برای او و هر چیزی قائم به اوست. ثروت هر نیازمند و عزّت هر ذلیل و قدرت هر ناتوان و پناهگاه هر ستم رسیده است. سخن هر سخنگو را می شنود، باطن هر خاموش را می داند، روزی هر زنده ای به عهدۀ اوست و بازگشت هر که بمیرد به جانب او.

در خطبۀ معروف به اشباح که در توصیف صفات کمال ذات حق تعالی است می فرماید:

اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی لایَفِرُّهُ الْمَنْعُ وَ الْجُمُودُ، وَ لایُکْدیهِ الْإعْطاءُ وَ الْجُودُ، اذْ کُلُّ مُعْطٍ مُنْتَقَصٌ سِواهُ، وَ کُلُّ مانِعٍ مَذْمُومٌ ما خَلاهُ، هُوَ الْمَنّانُ بِفَوائِدِ النِّعَمِ، وَ عَوائِدِ الْمَزیدِ وَ الْقِسَمِ. عَیالُهُ الْخَلائِقُ، ضَمِنَ ارْزاقَهُمْ، وَ قَدَّرَ اقْواتَهُمْ، وَ

ص:325


1- (1) - بحار الأنوار: 322/68، باب 80.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 108. [1]

نَهَجَ سَبیلَ الرّاغِبینَ الَیْهِ، وَ الطّالِبینَ ما لَدَیْهِ، وَ لَیْسَ بِما سُئِلَ بِاَجْوَدَ مِنْهُ بِما لَمْ یُسْأَلُ. (1)

سپاس خدای را که امساک و جمود بر ثروتش اضافه نمی کند و عطا و بخشش تهیدستش نمی نماید؛ زیرا هر بخشنده ای جز او ثروتش کم می شود و هر منع کننده ای جز او شایستۀ مذمّت است. اوست بخشندۀ انواع نعمت ها و فراوانی بهره ها و نصیب ها. جمیع آفریده ها روزی خور اویند، رزق همه را ضمانت کرده و قوت و توشۀ آنان را مقدّر نموده،و راه روشنش را به رغبت کنندگان و خواهندگان آنچه نزد اوست نشان داده و این طور نیست که جود و بخشش او در آن جا که از او بخواهند بیشتر از آن جا باشد که از او نخواهند.

بنابراین هیچ موجود زمینی و آسمانی توانایی قدرشناسی توانگری مطلق خداوند را ندارد همان طور که در چند جای قرآن خداوند به این نکته اشاره فرموده است:

وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَمَهِ وَ السَّمَوَ تُ مَطْوِیَّتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحَنَهُ وَ تَعَلَی عَمَّا یُشْرِکُونَ» (2)

و خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند ، در حالی که زمین در روز قیامت یکسره در قبضۀ قدرت اوست ، و آسمان ها هم درهم پیچیده به دست اوست ؛ منزّه و برتر است از آنچه با او شریک می گیرند .

آری، سرچشمۀ شرک به خدا بی معرفتی در حق بزرگ پروردگار است، کسی که بداند او وجودی نامحدود است و همۀ آفرینش از ناحیۀ اوست و حتی در بقای خود هر لحظه به فیض وجود او نیازمندند و تدبیر هستی و گشودن گره تمام

ص:326


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 90. [1]
2- (2) - زمر (39) : 67. [2]

مشکلات و گسترش رزق ها به دست با قدرت اوست و حتی شفاعت به اذن او صورت می گیرد، پس چه جای انکار حق و سرپیچی از ارادۀ پروردگار بزرگ است.

مشرکان، خدا را به حق نشناختند که اگر می پذیرفتند راه کفر و عصیان را نمی رفتند، معنایش این است که مؤمنان خداپرست او را به حق و حقانیت شناخته اند، بنابراین از این که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله اعتراف می فرماید:

ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ وَ ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ. (1)

حق تو را در عبادت به جای نیاوردیم و حق تو را در شناخت واقعی تو نشناختیم.

باید دانست که معرفت دارای مراحلی است:

مرحلۀ بالای آن پی بردن به کنه ذات خداست که برای هیچ موجودی ممکن نیست که مقصود حضرت همین مرتبه است.

اما مراحل پایین تر که در حد استعداد انسان هاست و آن شناخت اجمالی از صفات و افعال اوست که به فراخور اندیشه و برداشت عقل بشری می باشد و این «معرفه اللّه» به عموم خردمندان و مردم سفارش شده است. ولی مشرکان و کفّار از همین مرحله هم محروم ماندند.

6 - انتظار مزد نداشتن در برابر بخشش های خداوند

نفس آدمی این گونه است که بدون قناعت، آسایش و آرامش ندارد.

در روایات آمده است: انسان اگر می تواند یک اتاق برای خود و یک اتاق برای کارهای دنیوی و یک اتاق برای خانواده داشته باشد اتاق چهارم در اختیار شیطان است. یعنی اگر بخواهد بیش از این داشته باشد گرفتار مال پرستی و نگه داری آن

ص:327


1- (1) - بحار الأنوار: 23/68، باب 61، ذیل حدیث 1. [1]

می شود و در نتیجه او نگهبان؛ مال خود است.

قناعت در جان ما جا نیفتاده است و در تهیه امکانات باید کفایت را در خانه جا داد چون می خواهیم ماشین و تلفن و جهیزیه را از راه حلال و حرام فراهم کنیم و در حد کفایت تلاش نمی شود؛ اگر آنها را جمع کنی مشتی؛ رها کنی دشتی است. یعنی بیشتر از آن زیاد است و دشت رها شده انسانی که نمی شناسد؛ و روز به روز بیشتر در افزون خواهی فرو می رود.

آدم قانع که از خواستۀ خود می گذرد و اهل کفایت است نسبت به زیادی درخواستی ندارد تا از آن بگذرد و این کمال بالاتری است، مانند مقام تسلیم و رضا که در مقام تسلیم می گویی: خدایا، تو عطا و بخشش بنما؛ من چیزی نمی گویم. ولی در مقام رضا می گویی: خدایا، تو هر لطفی انجام بدهی، من راضی هستم. به هر حال خداوند در برابر لطف و بخشش خود از بنده اش انتظار جبران یا حق متقابل درخواست نمی کند ولی به اقتضای بزرگواری حق، وظیفه هر انسانی است که به تکالیف دینی خود عمل کند.

خداوند در این زمینه به کرامت لطف خویش اشاره می فرماید:

مَنْ عَمِلَ سَیِّئَهً فَلَا یُجْزَی إِلَّا مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صَلِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ» (1)

هر که بدی کند جز به مانند آن کیفر نیابد ، و از مردان یا زنان کسانی که کار شایسته انجام دهند در حالی که مؤمن باشند ، آنان در بهشت درآیند و در آن بی حسابْ روزی یابند .

حضرت رب دراین آیه به لطف حساب شدۀ خویش اشاره می کند و از یکسو با عدالت در مورد مجرمان به مقدار جرمشان جریمه می شوند.

ص:328


1- (1) - غافر (40) : 40. [1]

و از سوی دیگر با فضل بی انتهای خود؛ در برابر یک عمل صالح پاداش بی حساس به مؤمنان می دهد و هیچ گونه موازنه ای در آن رعایت نخواهد شد.

پاداشی که هیچ چشمی ندیده و گوشی نشنیده و حتی به فکر بشری خطور نکرده است و حضرت حق در برابر این همه پاداش ها در دنیا و آخرت دریافتی ندارد.

وقتی که می فرماید: بِغَیْرِ حِسَابٍ اشاره به این نکته است که محاسبۀ عطا و بخشش مخصوص کسانی است که مواهب محدود دارند، می ترسند اگر حساب را نگه ندارند گرفتار کمبود شوند، اما کسی که گنجینۀ نعمت های او نامعلوم و بی پایان است هر قدر ببخشد کاستی در آن پیدا نمی شود تا نیاز به حسابگری داشته باشد و در برابرش از دیگران حساب بکشد، بنابراین کسی که در برابر یک عمل نیک ده برابر پاداش می دهد ولی در برابر یک گناه یک چوب می زند و یا در برابر احسان به هفتصد پاداش و بیشتر بالا می برد و یا ثواب نماز جماعت ده نفر به بالا به حساب فرشته هم در نمی آید؛ چگونه می تواند خواهشی داشته باشد؟

رابطۀ عمل و پاداش در کلام علّامه طباطبائی

اشاره

علّامه طباطبائی رحمه الله در توضیح رابطۀ عمل و پاداش می نویسد:

«امر و نهی های عقلایی و قوانینی که در میان عقلا حکمفرماست چنانچه به کار بسته شوند پیامدهای خوب و زیبایی دارند که همان ثواب و پاداش است. چنانچه از آنها نافرمانی شود پیامدهای بد و ناپسندی دارند که به نام کیفر خوانده می شود.

این پاداش و کیفر به مانند راه چاره ای است که برای کار بستن امر و نهی ها اندیشیده می شوند. پاداش خوب در برابر اطاعت از دستورهای الهی و کیفر بد در برابر سرپیچی و مقابلۀ با حق است و ترساندن از پیروی راه باطل که سرانجام آن گمراهی و سرنگونی است...

پس کمی و زیادی و شدت و ضعف پاداش و کیفر، نسبت به نیاز به کار تفاوت

ص:329

می کند. هر چه نیاز بیشتر باشد، مزد و پاداش افزایش می یابد و هر چه نیاز کمتر باشد، پاداش کمتر است؛ زیرا فرمانده و فرمانبر و تکلیف دهنده و فرد مکلف به منزلۀ فروشنده و خریدار هستند...

این چیزی است که در میان عاقلان جامعه وجود دارد. خداوند سبحان نیز در سخنان خود با ما همان شیوه ای را در پیش گرفته که ما با یکدیگر در پیش گرفته ایم و خوشبختی ما را که از طریق دین خود به سوی آن راهنمایی فرموده، در قالب سنت ها و قوانین اجتماعی ریخته است و امر و نهی و پاداش و تنبیه و بشارت و بیم و وعدۀ پاداش و کیفر داده است، پس با همان سادگی که قوانین اجتماعی را پذیرفته ایم، دین را هم دریافت می کنیم و خداوند متعال پس از هشدار به ما فرموده است:

وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا» (1)

و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، هرگز احدی از شما [ از عقاید باطل و اعمال و اخلاق ناپسند ] پاک نمی شد .

تنها تکیه و امید همه باید رحمت و عطای نعمت بی منت او باشد تا در دایرۀ لطف او قرار گیریم. (2)رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: لایَتَّکِلِ الْعامِلُونَ عَلی أَعْمالِهِم الَّتی یَعْمَلُونَها لِثَوابِی فَإِنَّهُمْ لَوِاجْتَهَدُوا وَ أَتْعَبُوا أَنْفُسَهُم أَعْمَارَهُمْ فی عِبادَتی کانُوا مُقَصِّرِینَ غَیْرَ بالِغِینَ فِی عِبادَتِهِم کُنْهَ عِبادَتی فِیما یَطْلُبُونَ عِنْدی مِنْ کَرامَتی وَ النَّعِیمِ فی جَنّاتی وَ رَفِیعِ الدَّرَجاتِ الْعُلی فی جَواری وَلکِنْ بِرَحْمَتی

ص:330


1- (1) - نور (24) : 21. [1]
2- (2) - تفسیر المیزان: 374/6 - 375، ذیل آیۀ 118 سورۀ مائده. [2]

فَلْیَثِقُوا وَ فَضْلی فَلْیَرْجُوا وَ إِلی حُسْنِ الظَّنِّ بی فَلْیَطْمَئِنُّوا. (1)

خداوند متعال می فرماید: عمل کنندگان به اعمالی که برای کسب پاداش من انجام می دهند، تکیه نکنند؛ زیرا اگر تمام عمرشان را در عبادت من بکوشند و به زحمت افتند باز کوتاهی کرده باشند و به کنه عبادتم به سبب آن کرامتی که نزد من است و نعمت های بهشتم و درجه ای بلند مرتبه را می جویند؛ نرسند بلکه باید به رحمت و بخشایش من تکیه کنند؛ و به لطف من امیدوار باشند و با خوش گمانی به من اطمینان کنند.

بنابراین نیکوکاران را از سخنانی می توان شناخت که خداوند دربارۀ آنان بر زبان بندگان خویش جاری می سازد، پس باید که دوست داشتنی ترین اندوخته در زندگی، کار نیک باشد که ره توشۀ آخرت و نور راه تاریک محشر است.

7 - عدالت در مجازات مجرمان

از وعده های حتمی خداوند در قرآن مجید و هشدارهای معصومان دین، برخورد با مجرمان و ستمگران است؛ زیرا گاهی سخن از حقوق شخصی و مسائل جزئی و اخلاقی فرد است که از روش حق تعالی و سیرۀ معصومان علیهم السلام در چنین حوزه ای، منش بزرگواری و بخشش کریمانه است و همین شیوه بیشتر اوقات سبب هدایت وبیداری دیگران شده است.

امام صادق علیه السلام در سفارش های خویش به عنوان بصری می فرماید:

وَ امَّا اللَّواتی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قالَ لَکَ: إِنْ قُلْتَ واحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ: إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ واحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ: إِنْ کُنْتَ صادِقاً فِیما تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللّهَ أَنْ یَغْفِرَ لی، وَ إِنْ کُنْتَ کاذِباً فِیما تَقُولُ فَاللّهُ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ

ص:331


1- (1) - الکافی: 71/2، حدیث 1؛ [1]بحار الأنوار: 385/67، باب 59، حدیث 45. [2]

وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالخَنی فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهَ وَ الرِّعاءِ. (1)

و اما آن چیزهایی که دربارۀ بردباری است این که: اگر کسی به تو گفت: اگر یکی بگویی ده تا می شنوی، در پاسخش بگو اگر ده تا بگویی یکی هم نخواهی شنید. اگر کسی به تو ناسزا گفت، به او بگو: اگر آنچه می گویی راست باشد، از خداوند می خواهم که مرا بیامرزد و اگر دروغ باشد، از خداوند می خواهم که تو را بیامرزد. اگر کسی به تو وعدۀ اذیّت و آزار دهد تو او را به نصیحت و مدارا وعده بده.

و گاهی حقوق دیگران و سرمایۀ عمومی جامعه مطرح است که جان و مال و ناموس و خانه و مرز کشوری در خطر تجاوز و نابودی قرار می گیرد.

خداوند متعال و پیامبران اعظم و اولیای الهی هرگز در برابر ستم و گناه و فساد سکوت نکرده اند بلکه با خطاب های تهدیدی و هشدارهای تنبیهی؛ فرد یا گروهی را از عمل مجرمانه بازداشته اند و یا در زمان مناسب او را مجازات کرده اند و یا در قیامت به حساب او رسیدگی می کنند. به ویژه اگر مهلتی هم داده شود؛ کیفرشان سخت تر است.

خداوند در این زمینه می فرماید:

وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِاَّنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ» (2)

و کسانی که کافر شدند ، گمان نکنند مهلتی که به آنان می دهیم به سودشان خواهد بود ، جز این نیست که مهلتشان می دهیم تا بر گناه خود بیفزایند ، و برای آنان عذابی خوار کننده است .

ص:332


1- (1) - بحار الأنوار: 226/1، باب 7، حدیث 17؛ [1]مشکاه الأنوار: 327 - 328. [2]
2- (2) - آل عمران (3) : 178. [3]

در دگرگونی نعمت خداوند و سرعت بخشیدن به خشم و انتقام خداوند، چیزی نافذتر از ستمگری نیست؛ زیرا خداوند دعای ستمدیدگان را می شنود و در کمین ستمگران است.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

وَ لَئِنْ امْهَلَ اللّهُ الظّالِمَ فَلَنْ یَفُوتَ اخْذُهُ وَ هُوَ لَهُ بِالْمِرصادِ عَلی مَجازِ طَریقِهِ وَ بِمَوْضِعَ الشَّجی مِنْ مَساغِ رِیقِهِ. (1)

اگر خداوند ستمکار را مهلت دهد هرگز فرصت مؤاخذۀ او از دستش نمی رود و بر سر راه او در حالی که گلویش در دست قدرت اوست در کمین است.

عدل خداوند و مجازات های دنیوی و اخروی

عده ای پرسشی را در باب عدل الهی مطرح کرده اند که آیا انواع مجازات های دنیوی و اخروی و تفاوت اعمال انسان با عدل خداوند تناسب دارد یا نه؟

در پاسخ شهید مطهری رحمه الله در بحث مجازات های اخروی با پرداختن به تفاوت های دو جهان و قوانینی که بر هر یک از آنها حاکم است و آثار و نتایجی که در سرنوشت موجودات دارد و ارتباطهایی که بین دو جهان برقرار است، مانند این که اذکار و کلام ما در دنیا موجب ساختن بهشت یا آتش در آخرت می شود؛ به عنوان مقدمه می گوید:

در روایات داریم که با فرستادن اذکار و دعاهایی که در تسبیح و تقدیس خداوند است در نشئۀ دیگر تبدیل به درختان بهشت یا مصالح ساختمانی می شود. و گروهی بنّا مشغول ساختن کاخ ها و باغ های سرسبزند تا هنگامی که مؤمن به قیامت وارد می شود جای همیشگی خود را زیبا می بیند یعنی همچنان که انسان با کارهای

ص:333


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 96. [1]

نیک در این جهان، درختان و آجرهای بهشت را به وجود می آورد، با اعمال ناپسند و بد خویش نیز آتش جهنّم را شعله ور می سازد و گاهی ممکن است این آتش گناه، حسنات او را هم نابود سازد.

انواع مجازات

شهید مطهری برای تناسب دادن مجازات های دنیا با کیفرهای آخرت می نویسد:

«مجازات بر سه گونه است:

1 - مجازات قراردادی (تنبیه و عبرت)

2 - مجازاتی که با گناه رابطۀ تکوینی و طبیعی دارد. (مکافات دنیوی)

3 - مجازاتی که تجسم خود جرم است و چیزی از آن نیست. (عذاب اخروی)

[

مجازات قراردادی

]

نوع اوّل؛ مجازات همان کیفرها و مقررات جزائی است که در جوامع بشری به وسیلۀ مقنّنین الهی یا غیرالهی وضع گردیده است. فایدۀ این گونه مجازات ها دو چیز است یکی جلوگیری از تکرار جرم به وسیلۀ خود مجرم یا دیگران از طریق رعبی که کیفر دادن ایجاد می کند، به همین جهت می توان این نوع مجازات را «تنبیه» نامید.

فایدۀ دیگر، تشفی و تسلّی خاطر ستمدیده است و این در مواردی است که از نوع جنایت و تجاوز به دیگران باشد.

قوانین جزائی برای تربیت مجرمان و برای برقرار نظم در جامعه ضروری و لازم است؛ هیچ چیز دیگر نمی تواند جانشین آن گردد. و این گونه مجازات ها در جهان آخرت معقول نیست.

ص:334

[

مجازات دنیوی

]

دوّمین نوع؛ از انواع مجازات ها، کیفرهایی است که رابطۀ علّی و معلولی با جرم دارند، یعنی معلول جرم و نتیجۀ طبیعی آن است. این کیفرها را مکافات عمل یا اثر وضعی گناه می نامند. بسیاری از گناهان، اثرات وضعی ناگواری در همین جهان برای ارتکاب کننده به وجود می آورد. مثلاً شرابخواری علاوه بر این که زیان های اجتماعی به بار می آورد، صدمه ای بر روان و جسم شرابخوار وارد می سازد که موجب اختلال اعصاب و تصلّب شرایین و ناراحت های کبدی می گردد و فحشا ممکن است سوزاک و سفلیس تولید کند. اینها اثر ذاتی گناه است و کیفر قانونی نیست تا گفته شود که باید تناسب جرم ومجازات در آن رعایت گردد. بدی کردن با والدین در همین جهان کیفر دارد مخصوصاً اگر آن بدی کشتن والدین باشد. حتی اگر پدر و مادر انسان فاسق و یا کافر هم باشند باز هم بدی نسبت به آنها بی عکس العمل نمی ماند.

[

مجازات اخروی

]

سومین نوع، مجازات های جهان دیگر، رابطۀ تکوینی قوی تر با گناهان دارند، رابطۀ عمل و جزا در آخرت نه مانند نوع اوّل و نه نوع دوّم بلکه از آنهم یک درجه بالاتر است. در این جا رابطۀ عینیت و اتّحاد حکمفرماست، یعنی آنچه که در آخرت به عنوان پاداش یا کیفر به نیکوکاران و بدکاران داده می شود، تجسّم خود عمل آنهاست.

مجازات آخرت، تجسّم یافتن عمل است. نعیم و عذاب آن جا همین اعمال نیک و بد است که وقتی پرده کنار رود تجسم و تمثل پیدا می کند، تلاوت قرآن صورتی زیبا می شود و در کنار انسان قرار می گیرد، غیبت و رنجانیدن مردم به صورت خورش سگان جهنّم درمی آید.

ص:335

بنابراین رعایت تناسب در مورد کیفرهای اجتماعی و قرار دادی؛ این گونه کیفرها، قانونگذار باید متناسب بودن کیفر را با جرم در نظر بگیرد. اما در کیفرهایی که رابطۀ تکوینی با عمل دارد یعنی معلول واقعی و اثر حقیقی کردار است یا کیفری که با گناه، رابطۀ عینیت و وحدت دارد و در حقیقت خود عمل است. دیگر مجالی از برای بحث تناسب داشتن و نداشتن نیست.» (1)این معصیت و گناه است که نتیجۀ اخروی آن، آتش جهنّم و عذاب ابدی است.

گنهکار برای دفع عذاب، واقعیتی همچون توبه و انابه و تسلیم شدن در برابر اوامر و نواهی حضرت محبوب در مقابل دارد.

گنهکار می تواند، باتوسل به توبه و بازگشت و جبران گذشته، از مغفرت و رحمت حضرت حق بهره بگیرد و آتشی را که خود برافروخته خاموش نماید.

ص:336


1- (1) - عدل الهی، شهید مطهری: 189 - 213، بخش هفتم: مجازات های اخروی.

[وَ أَنَا یَا إِلَهِی عَبْدُکَ الَّذِی أَمَرْتَهُ بِالدُّعَآءِ فَقَالَ: لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ هَا أَنَا ذَا یَا رَبِّ مَطْرُوحٌ بَیْنَ یَدَیْکَ «14»أَنَا الَّذِی أَوْقَرَتِ الْخَطَایَا ظَهْرَهُ وَ أَنَا الَّذِی أَفْنَتِ الذُّنُوبُ عُمُرَهُ وَ أَنَا الَّذِی بِجَهْلِهِ عَصَاکَ وَ لَمْ تَکُنْ أَهْلاً مِنْهُ لِذَاکَ «15»هَلْ أَنْتَ یَا إِلَهِی رَاحِمٌ مَنْ دَعَاکَ فَأُبْلِغَ فِی الدُّعَاءِ؟ أَمْ أَنْتَ غَافِرٌ لِمَنْ بَکَاکَ فَأُسْرِعَ فِی الْبُکَاءِ؟ أَمْ أَنْتَ مُتَجَاوِزٌ عَمَّنْ عَفَّرَ لَکَ وَجْهَهُ تَذَلُّلاً؟ أَمْ أَنْتَ مُغْنٍ مَنْ شَکَا إِلَیْکَ فَقْرَهُ تَوَکُّلاً؟]

و من ای خدای من! بندۀ توام؛ که او را به دعا دستور دادی؛ پس لبیک و سعدیک گفت. اینک منم ای پروردگارم! که انداخته شدۀ در برابر توام؛ منم که خطاها پشتم را سنگین کرده؛ و منم که گناهان عمرم را نابود ساخته؛ و منم که به نادانیم، تو را نافرمانی کردم، و تو شایستۀ این نبودی که من این گونه با تو معامله کنم.

ای خدای من! آیا حضرتت به کسی که تو را بخواند، رحم می کند، تا در خواندن تو اصرار ورزد، یا کسی که به درگاهت گریه و زاری کند می آمرزی تا در گریه شتاب کند، یا گذشت می کنی از کسی که از باب فروتنی، صورت به خاک درگاهت ساید؟ یا کسی که از باب توکّل و اعتماد، از تهی دستی خودش به تو شکایت کند، بی نیاز می سازی؟

ص:337

لطف حضرت حق

آیات قرآن و روایات و کلمات حضرت سجاد علیه السلام در دعاهای دیگر پاسخ تمام این سؤالات را داده است.

«معصیت کاری که عصیانش بر اثر جهل بوده، صد در صد توبه اش قبول است.

او به تمام دعاکنندگان به بهترین وجه ترحّم می فرماید، اشک گنهکار را وسیله خاموش کردن آتش جهنّم قرار می دهد و صورت بر خاک نهادن را در دنیا و آخرت رفعت و شوکت و عظمت و آبرو می دهد و فقر فقیر چه فقر مادی و چه فقر معنوی را به بهترین صورت از خزانۀ کرمش تبدیل به بی نیازی می کند.

گریه ای که برای خدا و در راه خدا باشد، خاموش کنندۀ آتش درون و نابود کنندۀ عذاب بیرون است.

با دقّت در وضع روانی مردان الهی، می توان گریه های آنها را به انواعی تقسیم کرد:

1 - ندامت از گناهان و معاصی.

2 - احساس ابهام دربازگشت نهایی به سوی خدا.

3 - احساس عظمت .

4 - شوق و نشاط.

5 - خوف و خشیت.

ملاک مقدس بودن گریه های الهی، بستگی به اوج و اعتلای روحی دارد، هر اندازه که هیجان و رقت قلب، مولود توجّهات علوی برتر بوده باشد، گریه های ناشی از آن توجّهات باعظمت تر و باارزش تر خواهد بود.» (1)آری، انسانی که دچار فقر معنوی است و به طور کامل به این فقر توجه دارد و می داند جز ذات اقدس حضرت حق، احدی نمی تواند این فقر را جبران کند، به

ص:338


1- (1) - تفسیرمثنوی: 269/4.

حالت دعا می افتد و دست نیاز به سوی بی نیاز دراز می کند و با تضرّع و ندبه، دریای رحمت الهی را به جوش آورده، انوار توفیق را متوجه خود می نماید و کمبودهای درونی خود را بدین وسیله جبران می نماید.

ص:339

[«16»إِلَهِی لاَ تُخَیِّبْ مَنْ لاَ یَجِدُ مُعْطِیاً غَیْرَکَ؟ وَ لاَ تَخْذُلْ مَنْ لاَ یَسْتَغْنِی عَنْکَ بِأَحَدٍ دُونَکَ «17»إِلَهِی فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ؟ وَ لاَ تُعْرِضْ عَنِّی وَ قَدْ أَقْبَلْتُ عَلَیْکَ؟ وَ لاَ تَحْرِمْنِی وَ قَدْ رَغِبْتُ إِلَیْکَ وَ لاَ تَجْبَهْنِی بِالرَّدِّ وَ قَدِ انْتَصَبْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ «18»أَنْتَ الَّذِی وَصَفْتَ نَفْسَکَ بِالرَّحْمَهِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْحَمْنِی وَ أَنْتَ الَّذِی سَمَّیْتَ نَفْسَکَ بِالْعَفْوِ فَاعْفُ عَنِّی «19»قَدْ تَرَی یَا إِلَهِی فَیْضَ دَمْعِی مِنْ خِیفَتِکَ وَ وَجِیبَ قَلْبِی مِنْ خَشْیَتِکَ وَ انْتِقَاضَ (انْتِفَاضَ) جَوَارِحِی مِنْ هَیْبَتِکَ «20»کُلُّ ذَلِکَ حَیَاءٌ مِنْکَ لِسُوءِ عَمَلِی وَ لِذَاکَ خَمَدَ صَوْتِی عَنِ الْجَأْرِ إِلَیْکَ وَ کَلَّ لِسَانِی عَنْ مُنَاجَاتِکَ]

ای خدای من! کسی را که جز تو عطا کننده ای نمی یابد، ناامید مکن و کسی را که از تو به احدی غیر تو بی نیاز نمی شود، خوار و بی یار رها مکن.

خدای من! بر محمّد و آلش درود فرست، در حالی که به تو روی آورده ام، از من روی مگردان و اکنون که به تو رغبت کرده ام، مرا از لطف و رحمتت محروم مکن. اینک که در برابرت قرار گرفته ام، دست ردّ به سینه ام مزن، و با من برخورد تلخ و بد نداشته باش؛ تویی که وجود مقدّست را به رحمت وصف کرده ای، بر محمّد و آلش درود فرست، و به من رحم کن، و تویی که خود را

ص:340

خطابخش نامیده ای؛ بنابراین مرا ببخش ای خدای من! جریان اشکم را به خاطر ترسی که از تو دارم، و لرزیدن دلم را محض خشیتی که نسبت به عظمت تو دارم، و حرکت و تکان اعضایم را در برابر بیمی که از تو دارم مشاهده می کنی.

همۀ اینها محصول شرمساری من از حضرت توست؛ آنهم به خاطر اعمال زشتی که از من سرزده؛ به همین سبب صدایم از این که به درگاهت به زاری بلند شود، خاموش شده و زبانم از راز و نیاز با تو باز مانده.

مناجات با خدا

اشاره

«ای محبوب من و آقای بزرگوارم، نمی دانم که بین ساکنان این کرۀ خاکی، نظرت نسبت به من چگونه است؛ و در آن سرای وحشتناک با من چگونه رفتار خواهی کرد؟

مولای من کاش می دانستم که در پاسخ دعای من چه می گویی؟ اگر بگویی نه، پس وای بر من وای بر من و وای از این بیچارگی.

وای بر عقلم، اگر پروردگار او را از خود براند و از مقام نور و شرف حضور و مرتبۀ تمکین دور گردد و بنده هوا و هوس و مطیع خوک شهوت و خادم سگ غضب گردد و از مجاورت با پاکیزگان محجوب و از نزدیکی به پروردگار محروم شود، در این صورت از حقیقت خود مسخ گشته و شیطانی فتنه گر و ابلیسی حیله باز خواهد گشت.

وای بر روح من، اگر از جوار خداوندی منع و از تعلّق به عزّ قدس محروم و از حضور مجلس انس طرد و از ورود به مرتبه علیین محجوب گشته و در درکات سجین جای گزیند و با شیاطین قرین گردد.

ای وای بر قلبی مثل قلب من، اگر از یاد خدا منع و از محبت خداوند محروم گشته و هوای شیطان کند و عاشق این دنیای پست شده و شیدای محبت او گشته و

ص:341

در دام او بیفتد و به زمین بچسبد که آن وقت مثلش، مثل سگ است که اگرآهنگ او کنی بر تو پارس خواهد کرد و در نتیجه از ظلمت معاصی سیاه گشته و یاد خدا را از یاد خواهد برد و به جای کسب علم و دانش گرفتار وسواس خواهد گشت.

ای سر من، چگونه خواهی بود اگر غضب الهی تو را بگیرد و در این دنیا بخواهد تو را عذاب کند و به سر خوک و یا میمونی تو را مسخ گرداند، یا این که چهره ات را سیاه گردانیده و بین همه عالمیان تو را رسوا و مفتضح سازد، یا این که بینایی یا شنوایی و یا گویایی تو را از تو بگیرد و یا چهره ات را زشت گرداند، آیا نشنیده ای که بسیار از گناهکاران بودند که خداوند بر آنان غضب نمود و آنان را بدینگونه در همین دنیا عذاب فرمود، یا این که آتشی فرستاد که در همین دنیا آنها را سوزانید و سپس به آتش دوزخ روانه کرد! حالت چگونه خواهد بود اگر پس از مرگ به عذاب الهی گرفتار شوی که آن عذاب به مراتب دردناک تر خواهد بود!!

آیا احوال قبر و پوسیدگی بدن را در گور در نظر نمی آوری، آنگاه که بهره ات را از این دنیا گرفتی، زود است که خاک قبر، گوشتِ بدنت را بخورد و کرم ها در بینی ات، داخل شوند و حدقه های چشم به گونه ات جاری گردد و این منظر نظیف و جمال لطیف به جیفۀ گندیده ای مبدل شود و گوشت صورتت بر خاک ریزد و چرک و خون با هم درآمیزد!!

بدان که گناهکاران در آتشی افکنده می شوند که حرارتش شدید و گودی آن بسیار و زیورآلات آن زنجیره ای آهنین و شرابش آب جوش و چرک و خون است!

آه، ای خدای من! وای از این بی حیائی، آه، از این فضاحت، ای مولا و آقای من، این چه جرأتی بود که من بر تو داشتم، این چه حسرتی بود که برای خود فراهم آوردم، به عزّت و جلالت سوگند ای محبوب من، اگر مرا طاقت بر عذاب تو و قدرتی در مقابل انتقام تو بود، هرگز عفو و بخششت را خواستار نمی شدم، بلکه عذاب و عقاب مربوط به گناهانم را می طلبیدم.

ص:342

مرا چه شده که پس از این همه کرامات که بر من ارزانی داشتی باز تو را معصیت کردم و با این که رو سویم نمودی از تو روی برگرداندم، منزهی تو ای مهربان خدای من، سبحان اللّه از این همه حلم و این همه لطف که با همه این امور باز برای من و امثال من از گناهکاران فرو مایۀ پست، باب توبه را گشوده و ما را از بازگشت به جوار خود منع ننموده و برای تائبان وعدۀ قبول و عفو گناهان و تبدیل آن به چندین برابر از حسنات مقرّر فرموده ای.» (1)

یا رب گناه اهل جهان را به ما ببخش ما را سپس به رحمت بی منتها ببخش

هر چند ما نه ایم سزاوار رحمتت ما را بدانچه نیست سزاوار ما ببخش

گفتی که مستجاب کنم گر دعا کنی توفیق هم عطا کن و حال دعا ببخش

بگذر از آن گناه که سدّره دعاست هم بر دعای ما اثری بر ملا ببخش

تا هم چو دیگران به نوایی مگر رسیم ما را به سوز سینۀ هر بی نوا ببخش

دلهای ما که تیره شد از زنگ معصیت یا رب به نور معرفت خود صفا ببخش

دور از کاروان سعادت فتاده ایم ما را به رهروان طریق وفا ببخش

روزی که هر کس به شفیعی برد پناه ما را به آبروی شه انبیا ببخش

گر از خواص امت مرحومه نیستیم ما را به لطف عام شه اولیا ببخش

ما را ز اهل بیت ولایت امیدهاست تقصیر ما به حرمت خیر النسا ببخش

گیرم به ما معاویه نفس چیره شد ما را به رأفت حسن مجتبی ببخش

تا بر حسین عقل سلیم اقتدا کنیم عصیان ما به خامس آل عبا ببخش

از شیخ و شاب چون همه بیمار غفلتیم در سایۀ امام چهارم شفا ببخش

در راه علم و معرفت از ما قصور شد ما را به علم باقر احمد سخا ببخش

تا جز طریق صدق و صفا راه نسپریم ما را به زهد صادق حیدر عطا ببخش

ص:343


1- (1) - مناجات های عارف باللّه حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی.

زین تنگنای محبس تن تا برون رویم ما را به حلم موسی جعفر بیا ببخش

از قریب ار به غربت دنیا فتاده ایم عصیان ما به ساحت قدس رضا ببخش

ما را به آبروی جواد آن سپهر جود یعنی تقی به علم و عمل مرتقی ببخش

یا ر ب به سیدالنقیا شاه دین نقی ما را به راه دین نظر کیمیا ببخش

هر چند رحمت تو فزونتر ز جرم ماست ما را به حق عسگری ذوالعطا ببخش

عمری زما اگر چه ندیدی بجز خطا یا ذاالکرم به مهدی صاحب لوا ببخش

ص:344

[«21»یَا إِلَهِی فَلَکَ الْحَمْدُ فَکَمْ مِنْ عَآئِبَهٍ سَتَرْتَهَا عَلَیَّ فَلَمْ تَفْضَحْنِی وَ کَمْ مِنْ ذَنْبٍ غَطَّیْتَهُ عَلَیَّ فَلَمْ تَشْهَرْنِی وَ کَمْ مِنْ شَائِبَهٍ أَلْمَمْتُ بِهَا فَلَمْ تَهْتِکْ عَنِّی سِتْرَهَا وَ لَمْ تُقَلِّدْنِی مَکْرُوهَ شَنَارِهَا وَ لَمْ تُبْدِ سَوْءَاتِهَا لِمَنْ یَلْتَمِسُ مَعَآیِبِی مِنْ جِیرَتِی وَ حَسَدَهِ نِعْمَتِکَ عِنْدِی «22»ثُمَّ لَمْ یَنْهَنِی ذَلِکَ عَنْ أَنْ جَرَیْتُ إِلَی سُوءِ مَا عَهِدْتَ مِنِّی!! فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّی «23»یَا إِلَهِی بِرُشْدِهِ؟ وَ مَنْ أَغْفَلُ مِنِّی عَنْ حَظِّهِ؟ وَ مَنْ أَبْعَدُ مِنِّی مِنِ اسْتِصْلاَحِ نَفْسِهِ حِینَ أُنْفِقُ مَا أَجْرَیْتَ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِکَ فِیمَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ مِنْ مَعْصِیَتِکَ؟ وَ مَنْ أَبْعَدُ غَوْراً فِی الْبَاطِلِ وَ أَشَدُّ إِقْدَاماً عَلَی السُّوءِ مِنِّی حِینَ أَقِفُ بَیْنَ دَعْوَتِکَ وَ دَعْوَهِ الشَّیْطَانِ فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلَی غَیْرِ عَمًی مِنِّی فِی مَعْرِفَهٍ بِهِ وَ لاَ نِسْیَانٍ مِنْ حِفْظِی لَهُ؟ «24»وَ أَنَا حِینَئِذٍ مُوقِنٌ بِأَنَّ مُنْتَهَی دَعْوَتِکَ إِلَی الْجَنَّهِ وَ مُنْتَهَی دَعْوَتِهِ إِلَی النَّارِ]

ای خدای من! تو را سپاس، چه بسیار عیوبی که بر من پوشاندی، و مرا رسوا نکردی، و چه بسیار گناهی که مستور داشتی، و به آنم مشهور نساختی، و چه بسیار خیانت و نیرنگ و امور هوسناکی که مرتکب شدم، ولی پردۀ آنها را به خاطر حفظ آبرویم ندریدی، و حلقۀ عار و ننگ آنها را به گردنم نیاویختی، و

ص:345

زشتی هایم را نزد همسایگانی که به دنبال عیوب من هستند، و حسودانی که نعمت هایت را نزد من می بینند، آشکار نکردی. سپس این همه الطاف و عنایاتت نسبت به من، مرا از گرایش به بدی هایی که از من سراغ داری بازداشت مفرما.

ای خدای من! نادان تر از من به صلاح کار خود کیست؟ و غافل تر از من به نصیب و بهره اش کدام انسان است؟ و چه کسی از اصلاح وجودش، دور افتاده تر از من است، آنگاه که تمام نعمت هایی که به من می دهی، در گناهانی که مرا از آن نهی فرمودی صرف می کنم؟!

و چه کسی بیش از من در غرقاب باطل فرو رفته و سخت تر از من اقدام به زشتی کرده، زمانی که میان دعوت تو، و دعوت شیطان می ایستم، ولی از دعوت او پیروی می کنم، با این که او را، به صورتی که باید می شناسم، و نسبت به وضع او فراموشی ندارم، و من در این موقعیت، یقین دارم که نهایت دعوت تو به سوی بهشت، و عاقبت دعوت او به جانب جهنّم است.

در فرازهای ملکوتی و عرشی بالا به چند حقیقت بسیار مهم از جانب امام عاشقان، پناه دردمندان، شفای بیماران، راهنمای عابدان، وجود مبارک حضرت زین العابدین علیه السلام اشاره شده که هر کدام را به تناسب حال و موقعیت مقام به توفیق حضرت پروردگار توضیح می دهم:

1 - پرده پوشی حضرت حق بر گناه بندگان.

2 - غفلت.

3 - اصلاح نفس

4 - محل مصرف رزق و روزی.

5 - عاقبت دعوت خدا و شیطان.

ص:346

1 - پرده پوشی حضرت حق برگناه بندگان
اشاره

رازداری و پرده پوشی و ستّاریت و غفّاریت حضرت حق بسیار در قرآن مجید و روایات و دعاها آمده است.

انسان گناه می کند، مرتکب معصیت واشتباه و خطا می گردد، از اوامر حضرت محبوب سرپیچی می کند، به محرمات و نواهی الهیه خود را آلوده می سازد، بی حیایی و بی شرمی را به اعلا مرتبه می رساند، روزی حق را می خورد و در کمال جسارت و پررویی با حضرت او به مخالفت بر می خیزد، عدل و انصاف و عقل و وجدان حکم می کنند که حضرت زمینه ای فراهم آورد، تا آبروی گناهکار در بین اقوام و نزدیکان و مردم کوچه و بازار بریزد، اما مسئله برخورد پروردگار با بنده گنهکار به طور کامل بر عکس این برنامه است.

تا جایی که عبد با دست خودش در میان مردم نسبت به آبرو و شخصیّتش پرده دری نکند، محال است حضرت ربّ العزه نسبت به او پرده دری کند و به آبرویش لطمه بزند.

به خصوص که عبد از ایمان و اخلاق هم برخوردار باشد و از این که آبرویش بریزد واهمه و ترس داشته و در مقام خوف و خشیت به سر برد.

لغت شناسان عرب، در توضیح لغت «غفر» آن را به معنای پوشاندن و مستور داشتن معنا کرده اند، روی این حساب، می توان صفت غافر را درحضرت حق به معنای ساتر و پوشاننده دانست.

راغب در مفردات می نویسد:

اِغْفِرُوا هذَا الْاَمْرَ بِغُفْرَتِهِ ایْ اسْتُرُوهُ بِما یَجِبُ انْ یُسْتَرَ بِهِ. (1)

آنگونه که واجب است و بایستی پوشیده شود او را مستور دار.

ص:347


1- (1) - المفردات، راغب اصفهانی: ماده «غفر».
پرده پوشی حق در آیات

«یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا انْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ ذُوالفَضْلِ الْعَظیمِ» (1)

ای اهل ایمان ! اگر [ در همۀ امورتان ] از خدا پروا کنید ، برای شما [ بینایی و بصیرتی ویژه ] برای تشخیص حق از باطل قرار می دهد ، و گناهانتان را محو می کند ، و شما را می آمرزد ؛ و خدا دارای فضل بزرگ است .

یا ایُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی ایْدِیکُمْ مِنَ الْاَسْری انْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمّا اخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» (2)

ای پیامبر ! به اسیرانی که در اختیار شمایند ، بگو : اگر خدا خیری در دل های شما بداند ، بهتر از مالی که [ در برابر آزادی شما ] از شما گرفته اند به شما می دهد ، و گناهانتان را می آمرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً * یُصْلِحْ لَکُمْ اعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْلَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فقَدْ فازَ فَوْزاً عَظیماً» (3)

ای اهل ایمان ! از خدا پروا کنید و سخن درست و استوار گویید . * تا [ خدا ] اعمالتان را برای شما اصلاح کند و گناهتان را بر شما بیامرزد . و هرکس خدا و پیامبرش را اطاعت کند ، بی تردید رستگاری بزرگی یافته است .

تفصیل آیات غفران و عفو با خواست حق در تفسیر سی و یکم در باب توبه خواهد آمد.

ص:348


1- (1) - انفال (8) : 29. [1]
2- (2) - انفال (8) : 70. [2]
3- (3) - احزاب (33) : 70 - 71. [3]
پرده پوشی حق در روایات

کتمان سرّ که از اوصاف حضرت حق تعالی است در بیان حضرت رضا علیه السلام چنین آمده است:

لایَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتی یَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: سُنَّهٌ مِنْ رَبِّهِ، وَ سُنَّهٌ مِنْ نَبِیِّهِ، وَ سُنَّهٌ مِنْ وَلِیِّهِ. فَالسُّنَّهُ مِنْ رَبِّهِ کِتْمانُ سِرِّهِ، قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ:

عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ احَداً الّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ...» (1). (2)

مؤمن از ایمان بی بهره است مگر در او سه خصلت باشد: خصلتی از خدا و خصلتی از پیامبر و خصلتی از امام.

اما خصلت از خدا رازداری اوست، در قرآن مجید فرموده: آگاه به پنهان اوست و هیچ کس را از آن پنهان آگاه نمی کند مگر رسولانی که انتخاب کرده...

امام صادق علیه السلام فرمود:

اَوْحَی اللّهُ عَزَّوَجلَّ الی داوُدَ النَّبِیِّ عَلی نَبِیِّنا وَ آلِهِ وَ عَلَیْهِ السَّلام: یا داوُدُ، انَّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ اذا اذْنَبَ ذَنْباً ثُمَّ رَجَعَ وَتابَ مِنْ ذلِکَ الذَّنْبِ وَ اسْتَحْیی مِنّی عِنْدَ ذِکْرِهِ غَفَرْتُ لَهُ وَ انْسَیْتُهُ الْحَفَظَهَ وَ ابْدَلْتُهُ الْحَسَنَهَ، وَلا ابالی وَ انَا ارْحَمُ الرّاحِمینَ. (3)

خداوند عز و جل به داود پیغمبر خطاب کرد: ای داود! هرگاه بندۀ من گناهی مرتکب شد، سپس به من برگشت و از آن گناه توبه کرد و به وقتی که به یاد آن گناه

ص:349


1- (1) - جن (72) : 26 - 27. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 68/72، باب 45، حدیث 2؛ الکافی: 241/2، حدیث 39. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 28/6، باب 20، حدیث 30؛ [3]وسائل الشیعه: 74/16، باب 86، حدیث 21017. [4]

آمد، از من شرمنده شد، او را می بخشم و حافظان عمل را نسبت به آن گناه فراموشی می دهم و آن را تبدیل به حسنه می کنم و از این همه باکی ندارم که من مهربانترین مهربانانم!

پرده پوشی حق در ادعیه

در دعای جوشن کبیر آمده است:

یا حَبیبَ مَنْ لاحَبیبَ لَهُ، یا طَبیبَ مَنْ لاطَبیبَ لَهُ، یا مُجیبَ مَنْ لا مُجیبَ لَهُ، یا شَفیقَ مَنْ لا شَفیقَ لَهُ، یا رَفیقَ مَنْ لا رَفیقَ لَهُ، یا مُغیثَ مَنْ لا مُغیثَ لَهُ، یا دَلیلَ مَنْ لا دَلیلَ لَهُ یا انیسَ مَنْ لا انیسَ لَهُ، یا راحِمَ مَنْ لا راحِمَ لَهُ، یا صاحِبَ مَنْ لا صاحِبَ لَهُ. (1)

ای دوست آن که برای او دوستی نیست، ای طبیب آن که برای وی طبیبی نیست، ای پاسخ دهندۀ آن که جوابگو ندارد، ای غمخوار بی غمخوار، ای رفیق بی رفیق، ای فریادرس بی فریادرس، ای راهنمای بی راهنما، ای همدم بی همدم، ای رحم کننده بر آن که رحم کننده ندارد، ای همنشین بی همنشین.

این واقعیّت ها وقتی به گناه کار ارائه شود، چه حالی نسبت به حضرت حق پیدا می کند؟ گنهکار به خاطر گناهان زیادش احساس غربت، بی حالی، سرگشتگی، مرض، تنهایی و هزار درد می کند، وقتی آگاه شود خدا کیست و دارای چه اوصاف حمیده ای است، برای پرواز به سوی او بال و پر باز می کند و به آمرزش خویش و این که با چنین خدایی پرده از کارش برداشته نمی شود، امیدوار می گردد.

یا عُدَّتی عِنْدَ شِدَّتی، یا رَجائی عِنْدَ مُصیبَتی، یا مُونِسی عِنْدَ وَحْشَتی، یا صاحِبی عِنْدَ غُرْبَتی، یا وَلیّی عِنْدَ نِعْمَتی، یا غِیاثی عِنْدَ کُرْبَتی، یا دَلیلی

ص:350


1- (1) - البلد الأمین: 407؛ [1]المصباح، کفعمی: 254، دعای جوشن کبیر. [2]

عِنْدَ حَیْرَتی، یا غِنائی عِنْدَ افْتِقاری، یا مَلْجَأی عِنْدَ اضْطِراری، یا مُعینی عِنْدَ مَفْزَعی.

ای توشه ام در سختیم، ای امیدم در گرفتاریم، ای همدمم در وحشتم، ای هم صحبتم در غربتم، ای سرپرستم در نعمتم، ای فریادرسم در غم زدگیم، ای راهنمایم در سرگردانیم، ای داراییم در تهیدستی ام، ای پناهم در ناچاریم، ای پشتیبانم در پریشانیم.

یا عَلاّمَ الْغُیُوبِ، یا غَفّارَ الذُّنُوبِ، یا سَتَّارَ الْعُیُوبِ، یا کاشِفَ الْکُرُوبِ، یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ، یا طَبیبَ الْقُلُوبِ، یا مُنَوِّرَ الْقُلُوبِ، یا انیسَ الْقُلُوبِ، یا مُفَرِّجَ الْهُمُوِم، یا مُنَفِّسَ الْغُمُومِ.

ای دانای غیب ها، ای آمرزندۀ گناهان، ای پوشانندۀ عیوب، ای برطرف کننده غمها، ای دگرگون کنندۀ دلها، ای پزشک دلها، ای روشن کننده دلها، ای همدم دلها، ای زداینده اندوه ها، ای راحتگر از غمها.

یا مَنْ اظْهَرَ الْجَمیلَ، یا مَنْ سَتَرَ الْقَبیحَ، یا مَنْ لَمْ یُؤاخِذْ بِالْجَریرَهِ، یا مَنْ لَمْ یَهْتِکِ السَّتْرَ، یا عَظیمَ الْعَفْوِ، یا حَسَنَ التَّجاوُزِ، یا واسِعَ الْمَغْفِرَهِ، یا باسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَهِ، یا صاحِبَ کُلِّ نَجْوی، یا مُنْتَهی کُلِّ شَکْوی. (1)

ای آن که زیبا را آشکار نمود و کار زشت را پوشاند، ای آن که به سرعت به جنایت مؤاخذه نکرد. ای آن که پرده دری ننمود، ای بزرگ گذشت، ای صاحب نیکو گذشت، ای پهناور آمرزش، ای هر دو دست گشای به رحمت، ای مصاحب با هر گفتگوی سرّی، ای مرجع نهائی هر شکایت.

در دعای شریف کمیل است:

ص:351


1- (1) - البلد الأمین: 404؛ [1]المصباح، کفعمی: 250، دعای جوشن کبیر. [2]

اَللّهُمَّ مَوْلایَ کَمْ مِنْ قَبیحٍ سَتَرْتَهُ. (1)

الهی، مولای من، چه بسیار کار زشتی که با لطف و رحمتت بر من گنهکار پوشاندی.

وَ کُلَّ سَیِّئَهٍ امَرْتَ باِثْباتِهَا الْکِرامَ الْکاتِبینَ الَّذینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مایَکُونُ مِنّی، وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَیَّ مَعَ جَوارِحی، وَ کُنْتَ انْتَ الرَّقیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرائِهِمْ، وَ الشّاهِدَ لِما خَفِیَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِکَ اخْفَیْتَهُ وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ. (2)

با دستورت هر عمل زشتی را نویسندگان بزرگوار در پرونده من ثبت کنند و آنان را گواهانی علیه من قرار دادی به همراه اعضا و جوارحم و خودت نیز از دنبال آنان مراقب من بودی و گواه بر آنچه از آنها پوشیده و مخفی می ماند و این تو بودی که بر اثر رحمتت پوشاندی و به فضلت از چشم آنان دور داشتی.

در دعای عرفه حضرت سیدالشهداء علیه السلام می خوانیم:

یا مَنْ قَلَّ لَهُ شُکْری فَلَمْ یَحْرِمْنی، وَ عَظُمَتْ خَطیئَتی فَلَمْ یَفْضَحْنی، وَ رَآنی عَلَی الْمَعاصی فَلَمْ یَشْهَرْنی.

ای آن که شکرم در برابر نعمت هایش بسیار کم بود، ولی او مرا از سفره احسانش محروم نکرد و گناهم بس بزرگ بود ولی رسوایم ننمود و مرا در انواع معاصی دید ولی به بدنامی شهره ام نفرمود!

یا مَنْ سَتَرَنی مِنَ الْآباءِ وَ الْاُمَّهاتِ انْ یَزْجُرُونی، وَ مِنَ الْعَشایِرِ وَ الْاِخْوانِ انْ یُعیِّرُونی، وَ مِنَ السَّلاطینِ انْ یُعاقِبُونی، وَلَوِ اطَّلَعُوا یا مَوْلایَ عَلی مَا

ص:352


1- (1) - البلد الأمین: 188؛ [1]مصباح المتهجّد: 845؛ دعای کمیل. [2]
2- (2) - البلد الأمین: 190؛ [3]مصباح المتهجّد: 849. [4]

اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنّی اذاً ما انْظِرُونی وَ لَرَفَضُونی وَ قَطَعُونی. (1)

ای آن که مرا از پدران و مادران نسبت به گناهانم در پوشش و پنهانی قرار داد از این که با تندی و تلخی از خود براندم و از خویشان و برادران از این که به من عیب گیری نمایند و از حکومت ها از این که به مجازاتم اقدام کنند و چنانچه اینان از آنچه تو بر من آگاه بودی با خبر می شدند در این صورت مهلتم نمی دادند و هر آینه ترکم می کردند و رابطۀ آنان با من قطع می شد!

2 - غفلت
اشاره

راغب اصفهانی می نویسد:

«غفلت، سهو و لغزشی است که به خاطر کمی مراقبت و کمی هوشیاری و بیداری دامنگیر انسان می شود.» (2)وقتی انسان بر اثر غرق شدن در مادّیات و لذّات جسمی و خوشی های زودگذر و دچار شدن به ثروت اندوزی و نشست و برخاست با بازیگران و بی خبران و دوری از مدرسه و مسجد و ترک رابطه با عالم ربانی، دچار غفلت از واقعیت ها و حقایق و عبادات و حسنات و یاد آخرت شود، البته از فیوضات الهیه محروم و ممنوع و به تدریج درهای سعادت دنیا و آخرت بر او بسته می گردد!

غفلت به معنای جهل به واقعیت ها و نادانی نیست، بلکه غافل کسی است که کثرت امور مادی و شهوانی و دوستان ناباب و معاشران ناجنس و طمع کاری و حرص، بین او و بین آنچه به آن توجه داشته جدای انداخته است.

ص:353


1- (1) - بحار الأنوار: 220/95، باب 2، [1] اعمال مخصوص یوم عرفه؛ إقبال الأعمال: 344، دعای عرفه. [2]
2- (2) - المفردات، راغب اصفهانی: کلمۀ «غفلت».

بسیاری از مردم از زمان کودکی مسئله بسیار مهم قیامت را از پدر و مادر و آموزگار و معلم و عالمان ربانی شنیده اند و چه بسا تا مدتی از عمر به آن توجه داشتند و بر مبنای ایمان به قیامت فعالیت می کردند، اما با روی آوردن دنیا به آنان و پیدایش زمینه های شهوات و جاه و مقام و کار زدگی و حالت حرص و طمع و تکاثر، نسبت به روز جزا بی توجه شدند و از آن حقیقت عظیمۀ الهیه غفلت کردند و از پی آن غفلت به زیان وخسران ابدی دچار شدند.

غفلت در آیات قرآن

«اِقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَهٍ مُعْرِضُونَ» (1)

حسابرسی [ آنچه در مدت عمرشان انجام داده اند ] نزدیک شده در حالی که آنان با [ فرو افتادن ] در غفلت [ از دلایل اثبات کنندۀ معاد ] روی گردانند .

وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَلاتُطِعْ مَنْ اغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ امْرُهُ فُرُطاً» (2)

با کسانی که صبح و شام ، پروردگارشان را می خوانند در حالی که همواره خشنودی او را می طلبند ، خود را پایدار و شکیبا دار ، و در طلب زینت و زیور زندگی دنیا دیدگانت [ از التفات ] به آنان [ به سوی ثروتمندان ] برنگردد ، و از کسی که دلش را [ به سبب کفر و طغیانش ] از یاد خود غافل کرده ایم و از هوای نفسش پیروی کرده و کارش اسراف و زیاده روی است ، اطاعت مکن .

غفلت در روایات

در باب غفلت، کلمات نورانی و حکیمانه ای از مولای عارفان حضرت امیر

ص:354


1- (1) - انبیاء (21) : 1. [1]
2- (2) - کهف (18) : 28. [2]

مؤمنان علیه السلام است:

اَلْغَفْلَهُ ضَلالَهٌ. (1)

غفلت، گمراهی است.

اَلْغْفَلَهٌ فَقْدٌ. (2)

غفلت، نداشتن است.

اَلْغَفْلَهُ ضِدُّ الْحَزْمِ. (3)

غفلت، ضد تدبیر است.

وَیْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ عَلَیْهِ الْغَفْلَهُ فَنَسِیَ الرَّحْلَهَ وَ لَمْ یَسْتَعِدَّ. (4)

وای بر کسی که غفلت بر او غلبه کند، پس مسئله سفر به سوی آخرت را فراموش نماید و برای روز قیامت خود را آماده ننماید.

فیا لَها حَسْرَهً عَلی کُلِّ ذی غَفْلَهٍ انْ یَکُونَ عُمْرُهُ عَلَیْهِ حُجَّهً، وَ انْ تُؤَدِّیَهُ ایّامُهُ الَی شِقْوَهٍ. (5)

آه ای حسرت و اندوه بر صاحب غفلتی که ایّام عمرش بر او حجت است و او روزگارش را به شقاوت می سپارد!

در حدیث معراج آمده است:

یا احْمَدُ، اجْعَلْ هَمَّکَ هَمّاً واحِداً، فَاجْعَلْ لِسانَکَ لِساناً واحِداً، وَ اجْعَلْ

ص:355


1- (1) - غرر الحکم: 310، حدیث 7170. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 57، حدیث 581. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 266، حدیث 5758. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 146، حدیث 2656. [4]
5- (5) - نهج البلاغه: خطبۀ 63؛ [5]الکافی: 299/1، حدیث 6؛ [6]بحار الأنوار: 207/42، باب 127، حدیث 11. [7]

بَدَنَکَ حَیّاً لاتَغْفُلُ عَنّی، مَنْ یَغْفُلْ عَنّی لا ابالی بِاَیِّ وادٍ هَلَکَ. (1)

ای احمد، اراده و همّتت را ارادۀ واحد و زبانت را یک زبان قرار ده و بدنت را با عبادت زنده بدار و از من غفلت مکن، کسی که از من غافل گردد، باک ندارم که او را در چه سرزمینی هلاک کنم.

گرفتاران دام غفلت، اگر چه مغز و قلبشان انبان علم باشد و از اصطلاحات چیزی بدانند، حرکتشان بی نور و زندگیشان شب دیجور و جام روحشان پر از شراب غرور است.

علم های اهل دل حمّالشان علم های اهل تن احمالشان

علم چون بر دل زند یاری شود علم چون بر تن زند باری شود

گفت ایزد یحمل اسفاره بار باشد علم کان نبود زهو

علم کان نبود زهو بی واسطه آن نپاید همچو رنگ ماشطه

لیک چون این بار را نیکو کشی بار برگیرند و بخشندت خوشی

هین بکش بهر خدااین بار علم تا ببینی در درون انبار علم

تا که بر رهوار علم آئی سوار آنگهان افتد تو را از دوش بار

از هواها کی رهی بی جام هو ای ز هو قانع شده با نام هو

(مولوی)

3 - اصلاح نفس
اشاره

عفت و پاکی نفس و آراسته بودن این موجود عظیم که حقیقت و کنه آن بر

ص:356


1- (1) - بحار الأنوار: 28/74، باب 2، ذیل حدیث 6؛ [1]ارشاد القلوب، دیلمی: 205/1. [2]

احدی روشن نیست، به واقعیت های اخلاقی و حسنات الهی موجب سعادت ابدی و آلودگی و ناپاکی و پستی و خست آن باعث شقاوت و سرشکستگی و خسران دائمی و سرمدی است.

آنچه نفس را به صلاح و سداد می رساند و هر آنچه این امانت الهیّه را به ضعف و زبونی و ذلّت و شقاوت دچار می نماید در معارف الهی بیان شده و در این زمینه حجت خدا بر فرد فرد بنی آدم تمام گشته است.

شاید بتوان ادّعا کرد که کلیه ابواب عبادات و معاملات و واجبات و مستحبات و مکروهات و محرمات و به خصوص مسائل عالی اخلاقی، محض اصلاح نفس، از جانب حضرت حق و انبیا و امامان علیهم السلام نظام گرفته و با توجه به مسئله با عظمت وحی و بعثت رسولان و امامت امامان و توان و قدرتی که حضرت محبوب به انسان عنایت فرموده، اصلاح نفس بر عهدۀ انسان تکلیف واجب و بلکه از اوجب واجبات است.

اصلاح نفس در آیات قرآن

آنچه انسان را در سنین تکلیف به سوی خوشبختی و یا به گمراهی سوق می دهد نفس است:

اِنَّ النَّفْسَ لَاَمَارَهٌ بِالسُّوءِ» (1)

زیرا نفس طغیان گر ، بسیار به بدی فرمان می دهد.

نفس است که به تزکیه احتیاج دارد:

وَ مَنْ تَزَکَّی فَإنَّما یَتَزَکّی لِنَفْسِهِ» (2)

و هر کس [ از آلودگی ها] پاک شود به سود خود پاک می شود .

نفس است که باید در جستجوی رضا و خشنودی خدا باشد، تا مشمول عنایات

ص:357


1- (1) - یوسف (12) : 53. [1]
2- (2) - فاطر (35) : 18. [2]

و رأفت الهی گردد:

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبادِ» (1)

و از مردم کسی است که جانش را برای خشنودی خدا می فروشد [ مانند امیر المؤمنین علیه السلام ] و خدا به بندگان مهربان است .

نفس است که باید از خدا بترسد و بداند که خداوند به جریانات ذهنی همه آگاه است و با جلوگیری از هوا و هوس ها راهی به رحمت الهی و بخشیده شدن گناهانش بیابد:

وَ اعْلَمُوا انَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فی انْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا انَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلیمٌ» (2)

و بدانید که خدا آنچه در دل دارید می داند ؛ بنابراین از [ مخالفت با ] او بپرهیزید ، و بدانید که خدا بسیار آمرزنده و بردبار است .

نفس است که باید از خدعه و نیرنگ زدن به خداوند و اهل ایمان دور باشد، چه این که باید به این معنی توجه داشته باشد که این نیرنگ و فریب ضررش متوجه خود اوست:

یُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ الّا انْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ» (3)

[ به گمان باطلشان ] می خواهند خدا و اهل ایمان را فریب دهند ، در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند ، ولی [ این حقیقت را ] درک نمی کنند .

نفس است که حتی اهل ایمان نیز باید از آن سخت بر حذر باشند تا مبادا بعد از

ص:358


1- (1) - بقره (2) : 207. [1]
2- (2) - بقره (2) : 235. [2]
3- (3) - بقره (2) : 9. [3]

هدایت شدن، آنها را به ضلالت و گمراهی اندازد:

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ انْفُسَکُمْ لایَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ اذَا اهْتَدَیْتُمْ» (1)

ای اهل ایمان ! مراقبِ [ ایمان و ارزش های معنویِ ] خود باشید ؛ اگر شما هدایت یافتید ، گمراهی کسی که گمراه شده به شما زیانی نمی رساند .

در صورت مراقبت نکردن، گمراهی گمراهان، نفس آدمی را تحت تأثیر قرار داده و به تدریج انسان را به بلای ضلالت دچار می کند!

نفس است که باید در راه خدا مجاهدت کند تا به درجات بزرگ در پیشگاه الهی نایل آید:

اَلَّذینَ آمَنُوا وَهاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ انْفُسِهِمْ اعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللّهِ وَ اولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ» (2)

آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جان هایشان در راه خدا به جهاد برخاستند ، منزلتشان در پیشگاه خدا بزرگ تر و برتر است ، و فقط اینانند که کامیابند .

نفس است که باید همیشه در جریان سود و زیان اعمال خود باشد و هر روز به حساب خود برسد و ببیند که برای فردای خود چه فرستاده است:

وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ» (3)

باید با تأمل بنگرد که برای فردای خود چه چیزی پیش فرستاده است.

نفس است که در گرو کرده های خویش است:

ص:359


1- (1) - مائده (5) : 105. [1]
2- (2) - توبه (9) : 20. [2]
3- (3) - حشر (59) : 18. [3]

کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَهٌ» (1)

هر کسی در گرو دست آورده های خویش است .

نفس است که باید به خاطر رستگاری خود، بخل ورزیدن را در تمام امور مثبته از خود دور سازد:

وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (2)

و کسانی که خود را از بخل و حرص بازدارند آنان رستگارند .

و بالأخره نفس است که هرگاه در ایمان به خداوند و رسول او به درجه اطمینان رسید و مطابق کتاب خدا، پاکی را پیشه خود ساخت و در هر کاری رضای حضرت معبود را طلب نمود، می تواند خطاب خداوند را نسبت به خود بشنود: (3)یا ایَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعی الی رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلی فی عِبادی * وَ ادْخُلی جَنَّتی» (4)

ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته ! * به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است ، باز گرد . * پس در میان بندگانم درآی * و در بهشتم وارد شو .

در سراپردۀ دل خانه خدا را طلبید اینچنین خانه خدا بهر خدا را طلبید

درخرابات فنا ساغر می نوش کنید آنگه از ساقی ما جام بقا را طلبید

گر بیابید عطائی همه آن را جویید ور بلایی برسد جمله بلا را طلبید

می ببخشید به رندان و مجویید بها کار خیر است در کار دعا را طلبید

ص:360


1- (1) - مدّثّر (74) : 38. [1]
2- (2) - تغابن (64) : 16. [2]
3- (3) - عصر ایمان و عمل: 165.
4- (4) - فجر (89) : 27 - 30. [3]

در نظر دیده ما بحر محیطی دارد هر چه خواهید بیابید چو ما را طلبید

(شاه نعمت اللّه ولی)

4 - محل مصرف رزق و روزی

از دیدگاه شیعه بسیاری از امور قدَرَی است و خیلی از مسائل عالم برپایۀ تقدیرات و قسمت ها تفسیر می شود. مانند یک خانواده که همه خوش صورت و باهوشند و کمبود و ناتوانی در آنها دیده نمی شود. یا در تاریخ می خوانیم قبیله بنی امیه مردانی شرور و بی باک و جنایتکار بوده اند ولی قبیله بنی هاشم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت از آن دسته اند، زیبارو، شجاع و با اخلاق زیسته اند.

یکی از موضوعات قَدَری، گشایش روزی و مصارف صحیح آن است. برخی بدون زحمت و تلاش مالی به دست می آورند و در غیر محل درست آن خرج می کنند و برخی با تلاش بسیار امتیازهایی فراهم می کنند و در جای خود به کار می گیرند در نتیجه در سرنوشت خانواده و جامعه شریک می شوند و اینان از اسراف و مفاسد آن به دور هستند. ولی گروهی از موقعیت ها سوء استفاده می کنند، خداوند منان در توصیف حال نامردمان که حقوق را رعایت نمی کنند می فرماید:

وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُواْ بِرَآدِّی رِزْقِهِمْ عَلَی مَا مَلَکَتْ أَیْمَنُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَوَآءٌ أَفَبِنِعْمَهِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ» (1)

خدا برخی از شما را در رزق و روزی بر برخی فزونی داده است ؛ پس آنانکه فزونی یافته اند ، حاضر نیستند از روزی خود [ به صورتی قابل توجه و به اندازه لازم ] به بردگان خود بپردازند که در بهره وری از رزق و روزی باهم برابر باشند ؛ پس آیا [ با این تبعیض ظالمانه ای که به بردگان و زیردستان خود

ص:361


1- (1) - نحل (16) : 71. [1]

روا می دارند ] نعمت خدا را [ که عطای اوست و خود اختیار و استقلالی در تأمینش ندارند ] منکرند ؟ !

«در تفسیر نمونه آمده که بعضی مفسّران گفته اند:

آیۀ فوق اشاره به پاره ای از اعمال احمقانه و اسرافکارانه مشرکان است که برای بتان و خدایان دروغین خود، سهمی از حیوانات و کشت و زراعت خود را نذر می کردند؛ در حالی که این سنگ و چوب های بی ارزش کمترین نقشی در زندگی نداشتند ولی حاضر نبودند همان را در اختیار بردگان بیچاره ای بگذارند که شب و روز به آنها خدمت می کردند.» (1)یکی از دلیل هایی که خداوند روزی بسیار در اختیار مردم قرار نمی دهد بد مصرف کردن است، یعنی مال اندوزی و حرص و طمع برای گردآوری مال دنیا سبب طغیانگری و شهوترانی و تجمل گرایی انسان ها می گردد، در نتیجه قارون ها و فرعون ها و شاهان ستمگری پیدا می شوند که خون مردم را در شیشه می کنند.

خداوند برای کنترل بشر بی معرفت او را در محدودۀ معینی قرار می دهد و می فرماید:

وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْاْ فِی الْأَرْضِ وَ لَکِن یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا یَشَآءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ» (2)

و اگر خدا روزی را بر بندگانش وسعت دهد ، در زمین سرکشی و ستم کنند ، ولی آنچه را بخواهد به اندازه نازل می کند ؛ یقیناً او به بندگانش آگاه و بیناست .

به تعبیر دیگر مردم با حرص هر چه شدیدتر به دنبال زرق و برق جهان مادی

ص:362


1- (1) - تفسیر نمونه: 311/11، [1] ذیل آیۀ 71 سورۀ نحل.
2- (2) - شوری (42) : 27. [2]

می روند و برای دست یابی به آن از هیچ جنایتی فروگذاری نمی کنند و دستورهای زیادی از جانب خداوند وارد می شود و آنها را به ناپایداری دنیا و بی ارزش بودن مال و جاه توجّه می دهد. و روایات هم تأکید می کند که روزی دست خداست و بهرۀ هر کسی را خدا تعیین کرده، در حقیقت برای پایان دادن به حرص و دنیاپرستی و فعالیت بی حد و مرز برای کسب درآمد بیشتر است.

اسلام پایۀ کسب روزی و تلاش و فعالیت صحیح و حلال و سازنده را به دور از هر گونه افراط و تفریط قرار می دهد تا در نتیجه مصارف آن در مسیر خوبی قرار بگیرد.

هنگامی که معصوم علیه السلام می فرماید:

هیچ گاه مال فراوان را ندیدم مگر آن که در دو طرف آن مالی را ضایع شده یافتم، می فهمیم که یک طرف آن مال حق اللّه است مانند خمس و زکات و طرف دیگر آن حق الناس است. و امام خبر از واقعیّت می دهد؛ زیرا امام علیه السلام در همین دنیا حس جوهریابی حقایق امور را دارد و آنها را آنگونه که هست می بیند و بر آنها احاطه دارد. او همه عالم را مانند کف دست می بیند. ممکن است کسی این طرف دنیا اسرافی کرده و آن طرف دنیا اثرش ظاهر شده باشد با آن که ما از آن بی خبریم ولی معصوم علیه السلام از آن خبر دارد.

کمبود شخصیت اسراف کننده روشن است و نسبت به منافع دیگران بخیل است، پس در اسراف خود و امساک از دیگران در جهت منافع نفسانی خود حرکت می کند.

فقر و فسق و فجور و گناه و دیگر مفاسد اجتماعی در جامعه از این پدیدۀ شوم به وجود می آید. و برکت مصرف نعمت های خداوندی از بین می رود.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ حَبَسَ عَنْ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ شَیْئاً مِنْ حَقِّهِ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ بَرَکَهَ الرِّزْقِ إِلاّ أَنْ

ص:363

یَتُوبَ.

هر که حقی از حقوق برادر مسلمان خود را پایمال سازد، خداوند برکت روزی را بر او حرام گرداند مگر آن که توبه کند.

در روایت آمده است:

نَهَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَنْ قِیلَ وَ قالَ وَ کَثْرَهِ السُّؤَالِ وَ إِضاعَهِ الْمالِ. (1)

نبی اکرم صلی الله علیه و آله از سخنان بیهوده و درخواست بسیار و تلف کردن مال پرهیز دادند.

مرحوم مجلسی در ادامۀ حدیث می نویسد:

«گفته اند ضایع کردن مال دو صورت دارد:

1 - صرف مال در راه گناه و نافرمانی خداوند، کم یا زیاد باشد و این اسراف است که خداوند آن را نکوهیده و نهی فرموده است.

2 - پرداخت مال بی موقعیت به صاحب آن که خداوند متعال می فرماید:

یتیمان را آزمایش کنید تا بالغ شوند؛ اگر به فهم و رشد فکری رسیدند؛ اموالشان را بدهید.» (2)کیست که نداند بر سر سفرۀ روزی حق، انواع نعمت ها به تناسب نیازهای انسان قرار داده شده است.

نهاده شدن این همه نعمت های رنگارنگ بدون شک بدون هدف نیست. آیات قرآن مجید منظور و مقصود از این همه لطف را عبادت می داند.

انسان لازم است از انواع نعمت ها برای ادامۀ حیات و تقویت جسم و جان استفاده کند و چون از نعمت حق قوت گرفت باید با کمال خلوص و شکر حضرت

ص:364


1- (1) - بحار الأنوار: 293/101، باب 10، حدیث 2؛ [1] مکارم الاخلاق: 431.
2- (2) - بحار الأنوار: 304/72، باب 78، حدیث 4؛ معانی الأخبار: 279.

حق که همان عبادت و اطاعت و فرمانبرداری از اوامر محبوب و دوری از محرمات است اقدام کند.

خوردن نعمت و دست زدن به عصیان عین خیانت به پروردگار و به تمام نظام هستی و عرصه گاه آفرینش است.

5 - عاقبت دعوت خدا و شیطان

غفلت و لجاجت از بهترین ابزار دعوت شیطان است که با آنها به دشوارترین هدف خود می رسد؛ زیرا هرگاه بتواند راه عقل و دل انسان را ببندد و صحنه را تیره و تار سازد، جلوداری بر سر راهش نخواهد بود و او با تمام وجود در اختیار شیطان قرار می گیرد.

هدایت گران برای بیرون آوردن انسان از سلطۀ شیطان به راحتی نمی توانند او را نجات دهند، چه بسا چنان وجودش در وجود شیطان ذوب شده و در زمرۀ یاران او درآید که دورترین آدم از رحمت خداوند گردد. رحمتی که باید هزینۀ راه سعادت خود کند، در راه پیروی از شیطان خرج کرده و از درهای گشودۀ مغفرت حق بگریزد و به سوی دام ذلّت باطل فرود آید. او همانند بیماری ترسان و نالان از دست طبیب دلسوز به سوی مواد مخدّری سوزنده فرار می کند و سرانجام در آن لجن زار می میرد؛ زیرا آنگاه که پیام رسان الهی در قیامت فریاد برمی آورد و می فرماید:

وَقَالَ الرَّسُولُ یَرَبِ ّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُواْ هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا * وَکَذَ لِکَ جَعَلْنَا لِکُلِ ّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ وَ کَفَی بِرَبِّکَ هَادِیًا وَ نَصِیرًا» (1)

و پیامبر [ درقیامت ] می گوید : پروردگارا ! همانا قوم من این قرآن را متروک گذاشتند ! * و ما این گونه برای هر پیامبری دشمنانی از مجرمان قرار

ص:365


1- (1) - فرقان (25) : 30 - 31. [1]

دادیم ، و کافی است که پروردگارت [ برای تو ] راهنما و یاری دهنده باشد .

پس آن ظالمی که از هدایت الهی محروم گشته و به بیگانه اعتماد کرده است با گزیدن دست خود چنین حالی دارد که می گوید:

وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ یَلَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً * یَوَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلاً * لَّقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَآءَنِی وَ کَانَ الشَّیْطَنُ لِلْإِنسَنِ خَذُولاً» (1)

و روزی که ستمکار ، دو دست خود را [ از شدت اندوه و حسرت به دندان ] می گزد [ و ] می گوید : ای کاش همراه این پیامبر راهی به سوی حق برمی گرفتم ، * ای وای ، کاش من فلانی را [ که سبب بدبختی من شد ] به دوستی نمی گرفتم ، * بی تردید مرا از قرآن پس از آن که برایم آمد گمراه کرد . و شیطان همواره انسان را [ پس از گمراه کردنش تنها و غریب در وادی هلاکت ] وامی گذارد .

بنابراین او از دشمن شناسی و دوری از آن غفلت ورزیده است، در تمامی عمر خود یک روز در نیک بختی چشم باز نکرده و آفتاب هدایت را در وجودش نتابانیده است.

مراد حضرت سجاد علیه السلام از این که فرمود:

«أَقِفُ بَیْنَ دَعْوَتِکَ وَ دَعْوَهِ الشَّیْطَانِ»

یعنی انسان آمادگی پذیرش هدایت و گمراهی را دارد و تابلوهای راهنمایی هم در سراسر جادۀ زندگی نصب شده است ولی او با بی توجهی به راهنما به سوی درّۀ نیستی حرکت می کند.

ص:366


1- (1) - فرقان (25) : 27 - 29. [1]

حقیقت دعوت خداوند بر اساس برهان عقلی و شرعی برای مکلّفین روشن است تا به سوی معرفت و توحید و طاعت او رهبری شوند؛ ولی دعوت شیطان بر پایۀ وسوسه ها و تشویق ها و زینت های حرام صورت می گیرد تا بندگان خدا را به خود نزدیک سازد. سپس در دستان خود نگه دارد و از کج راه ها عبور دهد بدون آن که حکومت بر آنها داشته باشد. تنها او میل شدید بر ارتکاب گناهی را در نفس آدم فراهم می سازد و تا مرحلۀ انجام آن یاری می دهد و پس از پایان عمل او را رها می کند.

از ابن عباس نقل شده که گفت:

هر چه با قرآن مخالف باشد از گام های شیطان است. (1)علّامه طباطبائی رحمه الله در این باره می نویسد:

«مقصود از پیروی کردن از گام های شیطان پیروی از تمام دعوت های باطل او نیست؛ بلکه مقصود پیروی کردن از او در مسائل مربوط به دین است؛ به این معنا که باطل را به لباس و زیور حق می آراید و بر روی چیزهای غیردینی نام دین می گذارد و انسان هم ندانسته و بدون آن که متوجّه واقعیت باشد از آنها پیروی می کند.» (2)از این رو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از فتنه های پدید آمده به وسیلۀ شیطان خبر می دهد و می فرماید:

در آینده فتنه ها و حوادث گمراه کننده ای پیش خواهد آمد که انسان صبح خود را با ایمان آغاز می کند و شب که فرا می رسد به کفر افتاده است، مگر کسی که خدای تعالی او را به دانش و آگاهی زنده کرده باشد. (3)

ص:367


1- (1) - الدّر المنثور: 167/1.
2- (2) - تفسیر المیزان: 101/2، ذیل آیۀ 208 سورۀ بقره.
3- (3) - کنز العمال: 125/11، حدیث 30882؛ الجامع الصغیر: 515/1، حدیث 3358.

امام علی علیه السلام در خطبۀ قاصعه راه گریز از شیطان را چنین بیان می فرماید:

فَاَحْذَرُوا عِبادَ اللّهِ عَدُوَّ اللّهِ انْ یُعْدِیَکُمْ بِدائِهِ، وَ انْ یَسْتَفِزَّکُمْ بِنِدائِهِ وَ انْ یُجْلِبَ عَلَیْکُمْ بِخَیْلِهِ وَ رَجِلِهِ. فَلَعَمْری لَقَدْ فَوَّقَ لَکُمْ سَهْمَ الْوَعیدِ وَ اغْرَقَ لَکُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدیدِ وَ رَماکُمْ مِنْ مَکانٍ قَریبٍ وَ قالَ: رَبِّ بِما اغْوَیْتَنی لَاُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ اجْمَعِینَ، قَذْفاً بِغَیْبٍ بَعیدٍ، وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَیْرِ مُصیبٍ، صَدَّقَهُ بِهِ ابْناءُ الْحَمِیَّهَ وَ اخْوانُ الْعَصَبِیَّهِ وَ فُرْسانُ الْکِبْرِ وَ الْجاهِلِیَّهِ... (1)

بندگان خدا، از دشمن خدا حذر کنید، مبادا آن که شما را به درد خود مبتلا کند و با ندایش شما را به حرکت آورد و با ارتش سواره و پیاده اش بر شما بتازد.

به جان مردم سوگند که تیری سهمناک علیه شما به کمان گذاشته و کمان را با شدت هر چه تمامتر کشیده و از مکانی نزدیک به شما تیر انداخته و گفته:

«پروردگارا! برای آن که مرا اغوا کردی، زر و زینت دنیا را در زمین در برابر دیدۀ آنان جلوه می دهم و همه را به ضلالت دچار می نمایم.» به تاریکی تیری به هدفی دور انداخت و گمانی ناصواب و خطا بر زبان راند، ولی زادگان کبر و نخوت با عمل خود ادّعایش را تصدیق کردند و برادران عصبیّت و سواران کبر و جاهلیت آن گفتار کج و باطل را راست آورند... .

بنابراین باید شیوۀ مقابله با دعوت های مفسده انگیز شیطان و انصارش را جدی گرفت؛ که امام کاظم علیه السلام در سفارش خویش به هشام که پرسید با چه دشمنانی باید مبارزه نمود؟ حضرت فرمود:

دشمنی تو با ابلیس باید سخت باشد و نباید که او در تلاشش برای نابودی تو، شکیباتر و در مبارزه ات با او پایدارتر از تو باشد؛ زیرا ابلیس با همۀ قدرتش

ص:368


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 234. [1]

از تو ناتوان تر است و با همه بدیش کمتر از تو می تواند ضربه زند. اگر تو به خداوند پناه بری هر آینه به راهی راست هدایت شده ای. (1)

ص:369


1- (1) - بحار الأنوار: 315/75، باب 25، حدیث 1؛ [1]تحف العقول: 399. [2]

[«25»سُبْحَانَکَ مَا أَعْجَبَ مَا أَشْهَدُ بِهِ عَلَی نَفْسِی! وَ أُعَدِّدُهُ مِنْ مَکْتُومِ أَمْرِی! «26»وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِکَ أَنَاتُکَ عَنِّی وَ إِبْطَاؤُکَ عَنْ مُعَاجَلَتِی وَ لَیْسَ ذَلِکَ مِنْ کَرَمِی عَلَیْکَ بَلْ تَأَنِّیاً مِنْکَ لِی وَ تَفَضُّلاً مِنْکَ عَلَیَّ لِأَنْ أَرْتَدِعَ عَنْ مَعْصِیَتِکَ الْمُسْخِطَهِ وَ أُقْلِعَ عَنْ سَیِّئَاتِیَ الْمُخْلِقَهِ وَ لِأَنَّ عَفْوَکَ عَنِّی أَحَبُّ إِلَیْکَ مِنْ عُقُوبَتِی «27»بَلْ أَنَا یَا إِلَهِی أَکْثَرُ ذُنُوباً وَ أَقْبَحُ آثَاراً وَ أَشْنَعُ أَفْعَالاً وَ أَشَدُّ فِی الْبَاطِلِ تَهَوُّراً وَ أَضْعَفُ عِنْدَ طَاعَتِکَ تَیَقُّظاً وَ أَقَلُّ لِوَعِیدِکَ انْتِبَاهاً وَ ارْتِقَاباً مِنْ أَنْ أُحْصِیَ لَکَ عُیُوبِی أَوْ أَقْدِرَ عَلَی ذِکْرِ ذُنُوبِی «28»وَ إِنَّمَا أُوَبِّخُ بِهَذَا نَفْسِی طَمَعاً فِی رَأْفَتِکَ الَّتِی بِهَا صَلاَحُ أَمْرِ الْمُذْنِبِینَ وَ رَجَآءً لِرَحْمَتِکَ الَّتِی بِهَا فَکَاکُ رِقَابِ الْخَاطِئِینَ]

پاک و منزّهی تو؛ چه شگفت است که به زیان خود شهادت می دهم، و امور پنهان خود را شماره می کنم، و شگفت تر از آن بردباریت نسبت به من، و درنگت از مؤاخذۀ سریع این بنده گنهکار است. سببش این نیست که من در آستان حضرتت انسانی گران قدرم؛ بلکه علّتش، مدارایت با من و تفضّل وجود مقدست بر من است، برای این که از نافرمانیت که موجب خشم توست باز ایستم، و وجودم را از عرصه گاه گناهانی که فرسوده کنندۀ هویت و شخصیت من

ص:370

است درآوردم؛ به خاطر این که گذشتت نسبت به من نزد تو، از مجازات کردن من محبوب تر است، وگرنه ای خدای من، گناهانم فراوان تر و آثارم زشت تر و کردام ناپسندتر و گستاخیم در باطل شدیدتر، و بیداریم نزد طاعتت ضعیف تر، و هشیاری و مراقبتم در برابر تهدیدت، ناچیزتر از آن است که بتوانم عیوبم را برایت شماره کنم، یا توان ذکر کردن گناهانم را داشته باشم. جز این است که خود را به این صورت نکوهش می کنم، در حالی که به مهربانی بیش از اندازه ات که صلاح کار گنهکاران به آن است، چشم طمع دارم، و به رحمتت که آزادی خطاکاران، در گروی آن است امیدوارم.

درنگ دربارۀ خواست انسان

سیر حرکت طبیعت هستی بر صورت تدریجی و مرحله ای به پیش می رود و هر پدیده ای بر اساس قانون تکامل از اصل تا پایان زمان او مراحلی را باید بگذراند. اگر گاهی امری یا حادثه ای ناگهانی اتفاق می افتد. به خاطر این است که آن زنجیرۀ طبیعی دچار بحران و دگرگونی گشته پس حقیقت حرکت آن، وارونه شده است.

خدای متعال در نظام قانونمند، مقدّمات خاصی برای تربیت قدم به قدم انسان تدبیر فرموده است. از خلقت نطفه؛ تا رسیدن به کمال مراحلی تکاملی می پیماید و هرگز در مجازات آن موجود شتاب نمی کند، چون انسانی در جوانی به کارهای خلاف و ناهنجار دست می زند؛ پس از زمانی در برخی افکار یا اعمالش تجدید نظر می کند و سرانجام او به نیکی پایان می پذیرد. یا گاهی وضعیت ناگوار مانند فقر، بیماری، یا سلطۀ دشمن سبب توکّل یا توسّل بندۀ خدا می شود و با دل شکستگی از کردار گذشته خود توبه می کند یا گاهی در سفر زیارت اماکن مقدس یا دیدار دانشمندان و عارفان و یا مطالعه کتابهای اخلاقی در او تحوّلی پیدا شده و در پی اصلاح خود رفته است.

ص:371

بنابراین حکمت پروردگار حکیم بر پایۀ رحمت و بنده پروری و طبیعت آفرینش او مقتضی تأخیر و تقدیر در جزای اعمال موجودات می گردد. هر چند ممکن است مدارا کردن حق موجب طغیان و شقاوت در باطن فردی گردد و به خیالش در زندگی حساب و کتابی وجود ندارد ولی او مسیر کمال خود را عوض می کند، پس سنت الهی بر صبر و قدرت رو به تکامل موجودات است؛ اگر همگام با هدایت رسولان و اولیا در صراط مستقیم قرار گیرد؛ به مقام مقربان می رسد و اگر در راه باطل گام بردارد؛ در دامن شیطان به چاه گمراهی و سرگردانی سقوط می کند.

هر گاه بنده ای به زیبایی ارشاد و هدایت الهی آگاه و دست گیری شود؛ آینه تمام نما و جلوۀ کامل جمال و جلال حق می شود و اسما و صفاتش را ظهور می دهد و این زیبایی تنها با برداشتن علاقه های دنیایی ومیل های خلقی و رسیدن به درگاه قرب و فنا حاصل می گردد.

اگر بنده ای با زشتی عصیان گری و غرور، خویش را بیاراید و بفریبد او آینۀ جلوه گری شیطنت و افسون گری ابلیس شود؛ و رابطۀ فطری خود را با پروردگار بریده است در نتیجه مانند شیطان در مرحلۀ استدراج و فرصت انتظار قرار می گیرد؛ سپس در کمین خدا به سخت ترین حالت نابود می شود.

بنابراین عزّت و ذلّتی که خداوند به بندگان می دهد در اثر شکیبایی بی حد حق برای رسیدن به هدف آفرینش است ولی بندگان به جهت شتاب و بی خردی از حق خود محروم می شوند؛ سپس در قیامت درخواست بازگشت به دنیا می کنند.

این هوشیاری و زیرکی در هر انسانی باید پیوسته باشد؛ که خداوند با او چه می کند؟ زیرا گاهی خداوند در اثر پی در پی فرستادن نعمت ها یا فیض معنوی سرشار یا رسیدن امور خیر و برکت به نسل دیگر یا آزمایش بندگان یا ایجاد ارتباط با موجودات، عمری طولانی به بندگانش می بخشد و حتی با کافران همچنین می کند ولی متأسفانه نقش خداوند در امور فراموش می شود پس خداوند با صبر عجیب

ص:372

خود راه تحوّل را هموار می سازد.

امام سجاد علیه السلام در مناجات شاکران به این نکته اشاره می فرماید:

اَلهی اذْهَلَنی عَنْ إِقامَهِ شُکْرِکَ تَتَابُعُ طَوْلِکَ وَ اعْجَزَنی عَنْ احْصاءِ ثَنائِکَ فَیْضُ فَضْلِکَ وَ شَغَلَنی عَنْ ذِکْرِ مَحامِدِکَ تَرادُفُ عَوائِدِکَ وَ اعْیانی عَنْ نَشْرِ عَوارِفِکَ تَوالی ایادیکَ. (1)

خدایا! پیاپی آمدن کرمت، برپاداشتن سپاست را از یاد من برد و فراوانی بخششت مرا از شمارش ستایشت درمانده ساخت، در پی هم آمدن احسانت مرا از یاد اوصاف نیکت بازداشت و پشت سرهم رسیدن نعمت هایت مرا از گسترش خوبی هایت درمانده نمود.

و گاهی حضرت جسارت در خطاب را به خاطر بندگان نادان و غفلت زده بالا برده و به محضر حق عرضه می دارد:

اِلهی لاتُؤَدِّبْنی بِعُقُوبَتِکَ وَ لاتَمْکُرْ بی فی حِیْلَتِکَ مِنْ ایْنَ لِیَ الخَیْرُ یا رَبِّ وَ لایُوجَدُ الاّ مِنْ عِنْدِکَ وَ مِنْ ایْنَ لِیَ النَّجاهُ وَ لاتُسْتَطاعُ الاّ بِکَ. (2)

خدایا! مرا با کیفرت ادب منما و با نقشه ای با من نیرنگ مکن، پروردگارا! از کجا برایم خیری هست، در حالی که جز نزد تو یافت نمی شود و از کجا برایم نجاتی است در حالی که جز به تو فراهم نمی گردد.

در جای دیگر با صفای دل، پرده پوشی های خداوند را می ستاید:

اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی تَحَبَّبَ الَیَّ وَ هُوَ غَنِیٌّ عَنّی وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی یَحْلُمُ عَنّی

ص:373


1- (1) - بحار الأنوار: 146/91، باب 32، ذیل حدیث 21، [1] مناجاه الشاکرین.
2- (2) - بحار الأنوار: 82/95، باب 6، حدیث 2؛ [2]البلد الأمین: 205؛ [3]مصباح المتهجّد: 582، دعای سحر ماه رمضان. [4]

حَتّی کَاَنّی لا ذَنْبَ لی فَرَبّی احْمَدُ شیءٍ عِنْدی وَ احَقُّ بِحَمْدی. (1)

سپاس خدایی را که با من دوستی ورزیده در حالی که از من بی نیاز است و سپاس خدای را که بر من بردباری می کند تا آن جا که گویی مرا گناهی نیست! پروردگارم ستوده ترین موجود نزد من بوده و به ستایش سزاوارتر است.

این گونه فرازها و خطابه های دیگر اهل عصمت که در برابر ستم حاکمان، از حق و قدرت خداوند دفاع می کردند؛ نمایش تحمل افزون رب جلیل است. و او هرگز به باطل امان سروری را نمی دهد، کمی با مهلت ولی با خفت او را نفس گیر و به خاک مذلّت می نشاند.

حضرت علی علیه السلام در مقایسه یاران بی وفای خود با یاران رسول اللّه صلی الله علیه و آله و نگرانی از آیندۀ آنان فرمود:

وَ لَئِنْ امْهَلَ اللّهُ الظّالِمَ فَلَنْ یَفُوتَ أَخْذُهُ، وَ هُوَ لَهُ بِالْمِرْصادِ عَلی مَجازِ طَریقِهِ، وَ بِمَوْضِعِ الشَّجی مِنْ مَساغِ ریقِهِ. (2)

اگر خداوند ستمکار را مهلت دهد هرگز فرصت مؤاخذۀ او از دستش نمی رود و بر سر راه او در حالی که گلویش در دست قدرت اوست در کمین است.

جز از فراق یار ندارم شکایتی الا حدیث عشق ندانم حکایتی

آمال من تویی و امیدم به فضل توست از فضل کن مرا به سوی خود هدایتی

ای قلزم (3) کرم به من خسته ضعیف چشم حقیقتی ده و نور درایتی

ص:374


1- (1) - بحار الأنوار: 83/95، باب 6، حدیث 2؛ [1]البلد الأمین: 205؛ [2]مصباح المتهجّد: 582. [3]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 96. [4]
3- (3) - قلزم: دریا، رود بزرگ.

با تو خدای غافر و ذوالجود وذوالکرم شرم آید به غیر برم استعانتی

آیا شود که هجر مبدل شود به وصل این دل شکسته را برسانی به راحتی

یاغافر الذنوب ببخشا و عفو کن گر جای شکر رفته ز طوطی شکایتی

(طوطی ترشیزی)

ص:375

[«29»اَللَّهُمَّ وَ هَذِهِ رَقَبَتِی قَدْ أَرَقَّتْهَا الذُّنُوبُ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعْتِقْهَا بِعَفْوِکَ وَ هَذَا ظَهْرِی قَدْ أَثْقَلَتْهُ الْخَطَایَا فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خَفِّفْ عَنْهُ بِمَنِّکَ «30»یَا إِلَهِی لَوْ بَکَیْتُ إِلَیْکَ حَتَّی تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَیْنَیَّ وَ انْتَحَبْتُ حَتَّی یَنْقَطِعَ صَوْتِی وَ قُمْتُ لَکَ حَتَّی تَتَنَشَّرَ قَدَمَایَ وَ رَکَعْتُ لَکَ حَتَّی یَنْخَلِعَ صُلْبِی وَ سَجَدْتُ لَکَ حَتَّی تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَایَ وَ أَکَلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمْرِی وَ شَرِبْتُ مَآءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِی وَ ذَکَرْتُکَ فِی خِلاَلِ ذَلِکَ حَتَّی یَکِلَّ لِسَانِی ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِی إِلَی آفَاقِ السَّمَآءِ اسْتِحْیَآءً مِنْکَ مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِکَ مَحْوَ سَیِّئَهٍ وَاحِدَهٍ مِنْ سَیِّئَاتِی «31»وَ إِنْ کُنْتَ تَغْفِرُ لِی حِینَ أَسْتَوْجِبُ مَغْفِرَتَکَ وَ تَعْفُو عَنِّی حِینَ أَسْتَحِقُّ عَفْوَکَ فَإِنَّ ذَلِکَ غَیْرُ وَاجِبٍ لِی بِاسْتِحْقَاقٍ وَ لاَ أَنَا أَهْلٌ لَهُ بِاسْتِیجَابٍ إِذْ کَانَ جَزَائِی مِنْکَ فِی أَوَّلِ مَا عَصَیْتُکَ النَّارَ فَإِنْ تُعَذِّبْنِی فَأَنْتَ غَیْرُ ظَالِمٍ لِی]

خدایا! این وجود من است که گناهان او را به بند بردگی کشیده؛ پس بر محمّد و آلش درود فرست، و وجودم را به عفوت از بند بردگی گناهان آزاد کن، و این پشت من است که خطاها آن را گران و سنگین کرده؛ پس بر محمّد و آلش درود

ص:376

فرست، و به احسانت آن را سبک فرما ای خدای من!

اگر به درگاهت گریه کنم تا جایی که پلک های دو چشمم روی هم افتد، و چنان به شدّت ناله زنم تا صدایم قطع شود، و چندان به پیشگاهت بایستم که پایم ورم کند، و آن مقدار برایت رکوع کنم که استخوان های پشتم از جا کنده شده و زدوده گردد، و به اندازه ای سجده کنم که چشم هایم از کاسه درآید، و در طول عمرم خاک زمین را بخورم، و تا پایان حیاتم آب آلوده به خاکستر بنوشم، و در اثنای این اوضاع و احوال، چندان ذکر تو گویم که زبانم از کار بماند، آنگاه از روی شرمساری از تو، چشم به آفاق آسمان باز نکنم، با این همه سزاوار محو یک گناه از تمام گناهانم نیستم.

و اگر زمانی که سزاوار آمرزشت شوم، مرا بیامرزی، و هنگامی که مستحق عفوت گردم، مرا عفو کنی؛ همانا این آمرزش و عفو، به خاطر استحقاق من نسبت به من واجب نیست، و من مستحق وجوب آمرزش و عفو نیستم؛ زیرا پاداش من از جانب تو، در اولین باری که مرتکب معصیتت شدم آتش بود، بنابراین اگر مرا عذاب کنی، ستمکار بر من نیستی.

خوف و خشیت و شرم و حیا

اشاره

به حقیقت اگر قلبی با توفیق و عنایت حضرت حق مزیّن به مقام خوف و خشیت از عظمت خداوند و عقاب روز قیامت گردد و شرم و حیای از محبوب را در برابر آن همه احسانی که به انسان نموده شعار خود سازد، دیگر به چه صورت شیطان می تواند عرصه گاه آن قلب را مرکز تاخت و تاز خود نماید و برای میکرب گناه و معصیت چراگاه بسازد.

اسلام عزیز با تأکید و پافشاری اعلام می کند که بایدترس و بیم آدمی فقط از خدا باشد، ترسی که مایه پیش گیری از گناه و سرمایۀ نجات انسان از مهالک است.

ص:377

ترس از حوادث، یا ترس در جبهۀ جنگ، یا ترس از روزی، یا ترس از فرا رسیدن مرگ، ترسی مذموم و بی جاست، بجای این همه ترس بی ارزش، باید با توجه به عظمت حق، قلب را مرکز ترس از مقام وجود مقدس حضرت اللّه قرار داد، تا در سایۀ این ترس، آراسته به حسنات و پیراسته از رذایل شد.

فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ انْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» (1)

پس اگر مؤمن هستید از آنان نترسید و از من بترسید .

خوف از خداوند متعال در صورتی که در ژرفای درون انسان نفوذ کند، او را از ارتکاب اعمال مهلک و جرمها باز داشته و به کار نیک و مسابقه و پیشتازی در عرصۀ فضیلت وامی دارد.

ترس از ارتکاب گناه و آلوده شدن به جرم، همان خوف واقعی و در خور انسانیت انسان است؛ زیرا چنین ترسی است که آدمی را از سقوط در گناه صیانت کرده و باعث می شود که از کیفر الهی و اخروی و حتی شکنجۀ دنیوی در امان بماند.

حضرت حق راجع به دوستان مؤمن خود که از او می ترسند و از نافرمانی نسبت به او بیمناک می باشند چنین می فرماید:

قُلْ انّی اخافُ انْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ» (2)

بگو : مسلماً اگر پروردگارم را نافرمانی کنم ، از عذاب روزی بزرگ می ترسم.

وجود ترس و احساس خوف و پرهیز از عذاب خداوند و بیم از انتقام او در دنیا و آخرت موجب ترس واقعی انسان از ارتکاب گناه می شود.

ص:378


1- (1) - آل عمران (3) : 175. [1]
2- (2) - انعام (6) : 15. [2]
دهشت های روز قیامت

دهشت های روز قیامت و سختی بلاهای آن، همان عواملی است که باید انسان از آن بترسد و این ترس است که باعث دوری از تمام محرمات و ایفای تمام واجبات الهی است.

قرآن کریم از دهشت های هول انگیز و هراس آوری که انسان در روز قیامت مشاهده می نماید، چنین خبر می دهد:

یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اخیهِ * وَ امِّهِ وَ ابیهِ * وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ * لِکُلِّ امْرِیءٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ» (1)

روزی که آدمی فرار می کند ، از برادرش * و از مادر و پدرش * و از همسر و فرزندانش * در آن روز هرکسی از آنان را کاری است که او را به خود مشغول می کند [ تا جایی که نمی گذارد به چیز دیگری بپردازد . ]

یا ایُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ انَّ زَلْزَلَهَ السّاعَهِ شَیْ ءٌ عَظیمٌ * یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَهٍ عَمّا ارْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَی النّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری وَلکِنَّ عَذابَ اللّهِ شَدیدٌ» (2)

ای مردم ! از پروردگارتان پروا کنید ، بی تردید زلزلۀ قیامت ، واقعه ای بزرگ است . * روزی که آن را ببینید [ مشاهده خواهید کرد که ] هر مادر شیر دهنده ای از کودکی که شیرش می دهد ، بی خبر می شود ، و هر مادۀ بارداری بار خود را سقط می کند ، و مردم را مست می بینی در حالی که مست نیستند ، بلکه عذاب خدا بسیار سخت است .

خوف از مقام حق و ترس از عذاب الهی، عامل تحقق ارزش ها در وجود انسان و

ص:379


1- (1) - عبس (80) : 34 - 37. [1]
2- (2) - حج (22) : 1 - 2. [2]

باعث درخشندگی و صفای روان و علّت نجات از شکنجۀ دنیا و آخرت و مایۀ سلامت قلب و شکوفایی تقوا در درون انسان است.

شرم و حیای از حق در روایات

شرم و حیای از حق، نیز همچون خوف مایۀ نجات از مهالک و باعث آراسته شدن جان به حقایق و پیراستگی نفس از رذایل و علت جلب رحمت حق و کلید هشت در بهشت است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَلْحَیاءُ مِنَ الْإیمانِ، وَالْإیمانُ فِی الْجَنَّهِ. (1)

حیا از ایمان انسان به حضرت حق مایه دارد و ایمان سبب ورود مؤمن به بهشت است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَلْحَیاءُ وَ الْعِفافُ وَالْعَیُّ - اعْنی عَیَّ اللِّسانِ لا عَیَّ الْقَلْبِ - مِنَ اْلإیمانِ. (2)

حیا و عفّت و کم گوئی - و به عبارت دیگر کندی زبان نه کندی دل - از ایمان است.

از یکی از دو امام - حضرت باقر یا حضرت صادق علیهما السلام - روایت شده:

اَلْحَیاءُ وَالْإیمانُ مَقْرُونانِ فی قَرَنٍ، فَاِذا ذَهَبَ احَدُهُما تَبِعَهُ صاحِبُهُ. (3)

حیا و ایمان همراهند و در یک رشته بسته اند چون یکی از آنان برود دیگری هم می رود.

ص:380


1- (1) - الکافی: 106/2، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعه: 166/12، باب 110، حدیث 15970. [2]
2- (2) - الکافی: 106/2، حدیث 2؛ [3]وسائل الشیعه: 167/12، باب 110، حدیث 15972. [4]
3- (3) - الکافی: 106/2، حدیث 4؛ [5]وسائل الشیعه: 166/12، باب 110، حدیث 15969. [6]

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

لا إیمانَ لِمَنْ لا حَیاءَ لَهُ. (1)

ایمان ندارد کسی که حیا ندارد.

از امام صادق علیه السلام است که فرمود:

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ارْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ وَ کانَ مِنْ قَرْنِهِ الی قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَهَا اللّهُ حَسَناتٍ: الصِّدْقُ وَ الْحَیاءُ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ وَ الشُّکْرُ. (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: چهار چیز است که در هر که باشد و از سر تا پایش گناه باشد خدا همه آن گناهان را به حسنه تبدیل کند: راستگوئی، حیا، خوش خلقی، شکرگزاری.

تبدیل سیئات به حسنات در کلام مجلسی

علامه مجلسی می فرماید:

در تبدیل سیّئات به حسنات نکاتی گفته شده است:

1 - گناهان پیشین به سبب توبه محو شود و به جای آنها طاعات آینده ثبت گردد.

2 - روحیه گناه کاری محو گردد و روحیه فرمانبرداری به جای آن نشیند.

3 - خداوند توفیق کارهایی به او دهد که ضدّ کارهای پیشین او باشد.

4 - به جای هر کیفری ثوابی برای او ثبت کند.

حضرت رضا علیه السلام از پدران بزرگوارش علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند:

لَمْ یَبْقَ مِنْ امْثالِ الْاَنْبِیاءِ الّا قَوْلُ النّاسِ: اذا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ ما

ص:381


1- (1) - الکافی: 106/2، حدیث 5؛ [1]وسائل الشیعه: 166/12، باب 110، حدیث 15971. [2]
2- (2) - الکافی: 107/2، حدیث 7؛ [3]وسائل الشیعه: 167/12، باب 110، حدیث 15973. [4]

شِئْتَ. (1)

از مثل های انبیا چیزی باقی نمانده مگر این که مردم می گویند: زمانی که حیا نکنی پس هر چه خواهی انجام ده!

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که آن حضرت فرمود:

اِسْتَحْیُوا مِنَ اللّهِ حَقَّ الْحَیاءِ، قالُوا: وَ ما نَفْعَلُ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: فَاِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ فَلا یَبیتَنَّ احَدُکُمْ الّا وَ اجَلُهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ، وَلْیَحْفَظِ الرَّأْسَ وَ ما حَوی، وَ الْبَطْنَ وَ ما وَعی، وَ لْیَذْکُرِ الْقَبْرَ وَ الْبِلی، وَ مَنْ ارادَ الْآخِرَهَ فَلْیَدَعْ زینَهَ الْحَیاهِ الدُّنیا. (2)

از خدا حیا کنید حق حیا را، گفتند: یا رسول اللّه چه کنیم؟ فرمود: اگر اهل حیا هستید، احدی از شما شب را صبح نکند مگر این که مرگ در برابرش باشد و چشم و گوش و زبان و شکم و شهوت را از گناه حفظ کند و قبر ومتلاشی شدن بدن را متذکر گردد و کسی که آخرت خواه است زینت دنیای فانی را که غیر از ایجاد غرور و غفلت اثری ندارد، رها کند.

امام سجاد علیه السلام فرمود:

خَفِ اللّهُ تَعالی لِقُدْرَتِهِ عَلَیْکَ، وَ اسْتَحْیِ مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْکَ. (3)

از خدا بترس برای قدرتی که در همه زمینه ها بر تو دارد و از حضرت او حیا

ص:382


1- (1) - بحار الأنوار: 333/68، باب 81، حدیث 8؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 510، حدیث 1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 333/68، باب 81، حدیث 9؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 616، حدیث 2. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 333/68، باب 81، حدیث 22؛ [5]أعلام الدین: 229. [6]

کن به خاطر این که به تو نزدیک است و ظاهر و باطن تو را حاضر و ناظر است.

قیلَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله : اوْصِنی، قالَ: اسْتَحْیِ مِنَ اللّهِ کَما تَسْتَحیی مِنَ الرِّجُلِ الصّالِحِ مِنْ قَوْمِکَ. (1)

به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته شد مرا وصیت کن، حضرت فرمود: از خدا حیا کن، چنانکه از مردی شایسته از اقوامت حیا می کنی.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَوَّلُ ما یَنْزِعُ اللّهُ مِنَ الْعَبْدِ الْحَیاءُ، فَیَصیرُ ماقِتاً مُمْقِتاً، ثُمَّ یَنْزِعُ مِنْهُ الْاَمانَهَ، ثُمَّ یَنْزِعُ مِنْهُ الرَّحْمَهَ، ثُمَّ یَخْلَعُ دینَ الْاِسْلامِ عَنْ عُنُقِهِ فَیَصیرُ شَیْطاناً لَعیناً. (2)

بر اثر گناه پی در پی اول چیزی که خداوند از بنده ریشه کن می کند حیا است، بدین سبب بنده مورد خشم و غضب قرار می گیرد، سپس امانت، سپس رحمت، آنگاه رشته دین را از گردنش باز می کند، پس از این، بنده تبدیل به شیطان ملعون می شود.

ای که زجود تو بود بود ما لطف تو سرمایۀ پرسود ما

رسم کریمان نه که خوان گسترند سیر چو شد ضیف به نیران برند

خاصه کریمی چو تو ای پادشاه خیل گداییم همه روسیاه

گرنه نمک خوارۀ خوان توایم ریزه خور نعمت و نان توایم

حاصل ما گر شده بیچارگی محو نشد رسم نمک خوردگی

گر به جزامان بنمائی نسق نامه سیاهیم ورق بر ورق

باز مکن نامۀ اعمال ما ای کرمت غایب آمال ما

ص:383


1- (1) - بحار الأنوار: 336/68، باب 81، حدیث 20؛ [1]مستدرک الوسائل: 466/8، باب 93؛ ذیل حدیث 10027. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 335/68، باب 81، حدیث 17؛ [3] معانی الاخبار: 410، حدیث 94.

محو کن از لطف تباهی ما ساز بدل نامه سیاهی ما

مقصد از این راه مرا سود نیست غیر توام مقصد و مقصود نیست

در دلم ای شاهد ذوالاقتدار هست تجلی تو ای کردگار

(طوطی ترشیزی)

ص:384

[«32»إِلَهِی فَإِذْ قَدْ تَغَمَّدْتَنِی بِسِتْرِکَ فَلَمْ تَفْضَحْنِی وَ تَأَنَّیْتَنِی بِکَرَمِکَ فَلَمْ تُعَاجِلْنِی وَ حَلُمْتَ عَنِّی بِتَفَضُّلِکَ فَلَمْ تُغَیِّرْ نِعْمَتَکَ عَلَیَّ وَ لَمْ تُکَدِّرْ مَعْرُوفَکَ عِنْدِی فَارْحَمْ طُولَ تَضَرُّعِی وَ شِدَّهَ مَسْکَنَتِی وَ سُوءَ مَوْقِفِی «33»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ قِنِی مِنَ الْمَعَاصِی وَ اسْتَعْمِلْنِی بِالطَّاعَهِ وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْإِنَابَهِ وَ طَهِّرْنِی بِالتَّوْبَهِ وَ أَیِّدْنِی بِالْعِصْمَهِ وَ اسْتَصْلِحْنِی بِالْعَافِیَهِ وَ أَذِقْنِی حَلاَوَهَ الْمَغْفِرَهِ وَ اجْعَلْنِی طَلِیقَ عَفْوِکَ وَ عَتِیقَ رَحْمَتِکَ وَ اکْتُبْ لِی أَمَاناً مِنْ سُخْطِکَ وَ بَشِّرْنِی بِذَلِکَ فِی الْعَاجِلِ دُونَ الآجِلِ بُشْرَی أَعْرِفُهَا وَ عَرِّفْنِی فِیهِ عَلاَمَهً أَتَبَیَّنُهَا «34»إِنَّ ذَلِکَ لاَ یَضِیقُ عَلَیْکَ فِی وُسْعِکَ وَ لاَ یَتَکَأَّدُکَ فِی قُدْرَتِکَ وَ لاَ یَتَصَعَّدُکَ فِی أَنَاتِکَ وَ لاَ یَؤُودُکَ فِی جَزِیلِ هِبَاتِکَ الَّتِی دَلَّتْ عَلَیْهَا آیَاتُکَ إِنَّکَ تَفْعَلُ مَا تَشَاءُ وَ تَحْکُمُ مَا تُرِیدُ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.]

خدای من! اکنون که مرا به پرده پوشیت در پوشیده ای و رسوایم نکردی، و به کرمت با من مدارا کرده، و به کیفرم شتاب نورزیدی و به احسانت از من گذشتی و نعمتت را نسبت به من تغییر ندادی و نزد من نیکی و خوبیت را تیره و تار نکردی، پس بر طول زاریم، و سختی بیچارگیم و بدی جایگاهم رحمت آر.

ص:385

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا از گناهان حفظ کن، و به طاعت و فرمانبرداری از خود به کار گیر، و نیکو بازگشت را روزیم فرما، و به توبه پاکم کن، و به دوری از گناه، یاریم ده، و به سلامت همه جانبه، زندگیم را اصلاح کن و شیرینی آمرزش را به من بچشان، و مرا رها شدۀ عفوت و آزاد شدۀ رحمتت قرار ده و از خشم خود خطّ امانم بده، و هم اکنون نه در آینده، به مژدۀ آن خوشحالم فرما، مژده ای که آن را بشناسم، و به نشانه ای که، آن را آشکارا بینم، آگاهم کن که این کار در عرصه گاه سعۀ رحمتت، بر تو دشوار نیست، و تو را در میدان قدرتت به مشقت نمی اندازد، و در حوزۀ بردباریت، تو را دچار سختی نمی کند، و در فضای بخشش های فراوانت که آیاتت بر آنها گواه است، تو را در فشار و تنگنا قرار نمی دهد. همانا هر چه بخواهی انجام می دهی و هر چه را اراده فرمایی حکم می کنی، مسلماً بر هر کاری توانایی.

بشارت الهی

اشاره

اَلا انَّ اوْلِیاءَ اللّهِ لاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ * الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ * لَهُمْ الْبُشْری فِی الْحیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللّهِ ذلِکَ هُوَ الْفُوْزُ الْعَظیمُ» (1)

آگاه باشید ! یقیناً دوستان خدا نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند .

* آنان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند . * آنان را در زندگی دنیا وآخرت مژده و بشارت است [ در دنیا به وسیلۀ وحی و در آخرت به خطاب خدا و گفتار فرشتگان ] در کلمات خدا [ که وعده ها و بشارت های اوست ] هیچ دگرگونی نیست ؛ این است کامیابی بزرگ .

ص:386


1- (1) - یونس (10) : 62 - 64. [1]

«بنابراین اولیای الهی کسانی هستند که میان آنان و خدا حایل و فاصله ای نیست.

حجاب ها از قلبشان کنار رفته و در پرتو نور معرفت و ایمان و عمل پاک، خدا را با چشم دل چنان می بینند که هیچ گونه شک و تردیدی به دل هایشان راه نمی یابد و به خاطر همین آشنایی با خدا که وجود بی انتها و قدرت بی پایان و کمال مطلق است ماسوای خدا در نظرشان کوچک و کم ارزش و ناپایدار و بی مقدار است.

کسی که با اقیانوس آشناست قطره در نظرش ارزشی ندارد و کسی که خورشید را می بیند نسبت به یک شمع بی فروغ بی اعتناست.

روشن می شود که چرا آنان ترس و اندوهی ندارند؛ زیرا خوف و ترس انسان از نابودی نعمت هائی که انسان در اختیار دارد و یا خطراتی که ممکن است در آینده او را تهدید کند ناشی می شود، همان گونه که غم و اندوه نسبت به گذشته و فقدان امکاناتی می باشد که در اختیار داشته است.

اولیا و دوستان راستین خدا از هر گونه وابستگی و اسارت جهان ماده آزادند و زهد به معنی حقیقیش بر وجود آنها حکومت می کند، نه با از دست دادن امکانات مادی جزع و فزع می کنند و نه ترس از آینده در این گونه مسائل افکارشان را به خود مشغول می دارد.

بنابراین غم ها و ترس هایی که دیگران را دائماً در حال اضطراب و نگرانی نسبت به گذشته و آینده نگه می دارد در وجود آنها راه ندارد.

یک ظرف کوچکی آب از دمیدن یک انسان متلاطم می شود، ولی در پهنه اقیانوس کبیر حتی طوفان ها کم اثر است. و به همین دلیل اقیانوس آرامش می نامند.

لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ» (1)

تا [ با یقین به این که هر گزند و آسیبی و هر عطا و منعی فقط به ارادۀ خداست

ص:387


1- (1) - حدید (57) : 23. [1]

و شما را در آن اختیاری نیست ] بر آنچه از دست شما رفت ، تأسف نخورید ، و بر آنچه به شما عطا کرده است ، شادمان و دلخوش نشوید .

الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَنَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ» (1)

کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را به ستمی [ چون شرک ] نیامیختند ، ایمنی [ از عذاب ] برای آنان است ، و آنان راه یافتگانند .

و یا:

اَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (2)

دل هایشان به یاد خدا آرام می گیرد .

اولیای الهی آن چنان غرق صفات جمال و جلال او هستند و آن چنان محو مشاهدۀ ذات پاک او می باشند که غیر او را به دست فراموشی می سپرند.

روشن است در غم و اندوه و ترس و وحشت نیاز به تصور از دست دادن چیزی و یا مواجهۀ با دشمن و موجود خطرناکی وجود دارد،کسی که غیر خدا در دل او نمی گنجد و به غیر او نمی اندیشد و جز او را در روح خود پذیرا نمی شود، چگونه ممکن است غم و اندوه وترس و وحشتی داشته باشد.

از آنچه گفتیم این حقیقت نیز آشکار شد که منظور غم های مادی و ترس های دنیوی است،و گرنه دوستان خدا وجودشان از خوف او مالامال است،ترس از عدم انجام وظایف و مسئولیت ها،و اندوه بر آنچه از موفقیت ها از آنان فوت شده،که این ترس و اندوه جنبۀ معنوی دارد و مایۀ تکامل وجود انسان و ترقّی اوست،به عکس ترس و اندوه های مادی که مایۀ انحطاط و تنزل است.

ص:388


1- (1) - انعام (6) : 82. [1]
2- (2) - رعد (13) : 28. [2]

امیرمؤمنان علی علیه السلام در خطبه معروف «همّام» که حالات اولیای خدا، در آن به عالی ترین وجه ترسیم شده، می فرماید:

قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ، وَ شُرُورُهمْ مَأْمُونَهٌ. (1)

دلهایشان محزون، همگان از آزارشان در امان.

و نیز می فرماید:

وَلَوْلَا الْاَجَلُ الَّذی کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ ارْواحُهُمْ فی اجْسادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً الَی الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ. (2)

و اگر خداوند برای اقامتشان در دنیا زمان معینی را مقرّر نکرده بود از شوق به ثواب و بیم از عذاب به اندازۀ چشم بر هم زدنی روحشان در بدنشان قرار نمی گرفت.

قرآن مجید نیز دربارۀ مؤمنان می فرماید:

اَلَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ هُمْ مِنَ السّاعَهِ مُشْفِقُونَ» (3)

همانان که در پنهانی از پروردگارشان می ترسند و از قیامت هم بیمناکند .

بنابراین اولیای الهی خوف و ترس دیگری دارند، ماورای خوف و ترس که مردم عادی با آن دست بگریبانند.

اولیای الهی کسانی هستند که ایمان آورده اند و به طور مداوم تقوا و پرهیزگاری را پیشۀ خود ساخته اند.

ایمان را به صورت فعل ماضی آورده و تقوا را به صورت ماضی استمراری، اشاره به این که ایمان آنها به سرحد کمال رسیده ولی مسئلۀ تقوا که در عمل روزمره

ص:389


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 184، خطبۀ همام. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 184، خطبۀ همام. [2]
3- (3) - انبیاء (21) : 49. [3]

منعکس می شود هر روز و هر ساعت کار تازه ای می طلبد و جنبۀ تدریجی دارد برای آنها به صورت یک برنامه و وظیفۀ دائمی در آمده است.

آنان با داشتن این دو رکن اساسی دین و شخصیت، چنان آرامشی در درون جان خود احساس می کنند که هیچ یک از طوفان های زندگی آنها را تکان نمی دهد.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

اَلْمُؤْمِنُ کَالْجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّکُهُ الْعَواصِفُ. (1)

همچون کوه در برابر تندباد حوادث استقامت به خرج می دهند.

[

کلام مفسران دربارۀ بشارت

]

لَهُمْ الْبُشْری فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ» (2)

آنان را در زندگی دنیا وآخرت مژده و بشارت است.

مؤمنان نه تنها ترس و غمی ندارند، بلکه بشارت و خوشحالی و سرور به خاطر نعمت های فراوان و مواهب بی پایان الهی، هم در این زندگی و هم در آن زندگی نصیب آنان می شود.

البشری با الف و لام جنس و به صورت مطلق ذکر شده و انواع بشارت ها را شامل می شود.

باز برای تأکید اضافه می کند: سخنان پروردگار و وعده های الهی تغییر و تبدیل ندارد و خداوند به این وعدۀ خود نسبت به دوستانش وفا می کند.

دربارۀ بشارتی که خداوند در آیات فوق به دوستانش در دنیا و آخرت ارزانی داشته، میان مفسران اختلاف است:

ص:390


1- (1) - شرح اصول الکافی: 181/9؛ الفضایل و الرذایل: 45.
2- (2) - یونس (10) : 64. [1]

بعضی آن را مخصوص به بشارتی دانسته اند که فرشتگان در آستانۀ مرگ و انتقال از این جهان به مؤمنان می دهند و می گویند:

وَاَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» (1)

و شما را به بهشتی که وعده می دادند ، بشارت باد .

و بعضی دیگر آن را اشاره به وعده های پیروزی پروردگار و غلبۀ بر دشمنان و حکومت در روی زمین مادام که مؤمنند و صالحند، می دانند.

در بعضی از روایات این بشارت به خواب های خوش که مؤمنان می بینند تفسیر شده است.» (2)

رؤیای صادقانه

احتمالاً منظور حضرت زین العابدین علیه السلام از جملۀ:

«وَ بَشِّرْنِی بِذَلِکَ فِی الْعَاجِلِ دُونَ الآجِلِ بُشْرَی أَعْرِفُهَا»

در آخر جملات دعا از این نمونۀ خواب ها باشد،که در معارف اسلامی از آن تعبیر به رؤیای صادقه و بخشی اندک از نبوت شده است.

حضرت عبدالمطلب خواب دید درختی بر پشتش روئیده که سربه آسمان دارد،و شاخه هایش شرق و غرب را گرفته ،و نوری از آن جلوه گر است که از نور خورشید عظیم تر می باشد. این خواب را برای کاهنی نقل کرد، او خواب را تفسیر کرد:

از صلب تو فرزندی به وجود می آید که مالک شرق و غرب می شود و در میان

ص:391


1- (1) - فصّلت (41) : 30. [1]
2- (2) - تفسیر نمونه: 333/8 - 337، [2] ذیل آیۀ 62 سورۀ یونس.

مردم از جانب خداوند به عنوان پیامبر ظاهر می گردد. (1)قرآن مجید می فرماید:

اِذْ قالَ یُوسُفُ لِاَبیهِ یا ابَتِ انّی رَأیْتُ احَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمسَ وَ الْقَمَرَ رَأیْتُهُمْ لی ساجِدینَ» (2)

[ یاد کن ] آنگاه که یوسف به پدرش گفت : پدرم ! من در خواب دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برایم سجده کردند !

«یعقوب سالخورده با دقت به سخنان یوسف نورسته اش گوش داد و ماجرای رؤیای پر معنای فرزند عزیزش را درست در نظر عقل خود مجسم ساخت و با کمک استعداد فطری و صفای صاحبان وحی و رجال آسمانی دریافت که رؤیای یوسف پاک طینت و مهذّب نه از قبیل خواب های آلوده است که از افکار روزانه و خیالات مختلف تلفیق می شود و نه از رؤیاهایی است که از هیجانات عصبی و نظیر اینها به وجود می آید، بلکه یک رؤیای صد در صد صحیح وملکوتی و الهی است و دل با صفای یوسف عزیز در عالم خواب که تا حدودی از جهان طبیعت و ماده جدا گشته و با عالم دیگری ارتباط دارد؛ دورنمایی از حقایق و واقعیت های آینده در نظرش مجسم گشته است و این خواب ملکوتی مژده موفقیت بزرگ و آینده درخشانی را می دهد.

یعقوب بزرگوار به بیان آنچه که به کمک معلومات خود از خواب یوسف استنباط کرده بود پرداخت و به وی گفت:

ص:392


1- (1) - مستدرک سفینه البحار: 20/4.
2- (2) - یوسف (12) : 4. [1]

یوسفا! همان گونه که آن منظرۀ ملکوتی و آسمانی با آن جلال و کبریا در آن محیط با صفای ماورای ماده در نظرت مجسم گشت و این لطفی بود که مستقیماً از عالم غیب نصیب تو شد.

از این خواب چنین می فهم که: سه لطف دیگر نیز در انتظار توست:

1 - همان دست توانایی که تو را تربیت کرد؛ تو را بر می گزیند و یک نوع حقیقت و خلوص و جلالت شأن و عظمت مقام به تو می دهد که از شخصیت های ممتاز و برجسته اجتماع گردی.

2 - قسمتی از تعبیر خواب را به تو می آموزد.

3 - نعمت و رحمتش را بر تو و خانوادۀ من تمام می کند، چنانچه در سابق بر دو جد بزرگوارت ابراهیم و اسحاق لطف و عنایتش را تمام کرد، بدون تردید پروردگارت هر چه می کند از روی علم و حکمت می کند.» (1)بشارتی برای اولیای الهی در دنیاست که می فرماید:

لَهُمُ الْبُشْری فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ» (2)

آنان را در زندگی دنیا وآخرت مژده و بشارت است.

یکی از نمونه واقعی اش همین خواب یوسف و خواب حضرت عبدالمطلب است که در قرآن و روایات آمده است.

حضرت فیض می سراید:

دوشم آن دلبر غمخوار به بالین آمد شاد و خندان بگشاد دل غمگین آمد

گفت برخیز زجا فیض سحر را دریاب ملک از بام سماوات به پایین آمد

ص:393


1- (1) - جمال انسانیّت: 19.
2- (2) - یونس (10) : 64. [1]

بوی رحمان که در آفاق جهان مستتر است عطر آن روحفزای دل مسکین آمد

بر هوا نفخه ای از گلشن فردوس وزید عطر پیمای گلستان و ریاحین آمد

با عروسان حقایق که نه جن دیده نه انس موسم خطبه و گستردن کابین آمد

خیز از جای و سر نافۀ اسرار گشای که ز صحرای قدس آهوی مشکین آمد

جامی از چشمه تسنیم بکش از کف حور شادی آن که دلت، رازکش دین آمد

تا کی از غم به فغان آمده شادی طلبی مژده بادت که بکام آن بشد و این آمد

از ره فقر بخواه آنچه تو را می باید صدقات از همه جا بهر مساکین آمد

مژدگانی بده ای غم زده ای باده طلب که زمیخانه معنی می رنگین آمد

سخن فیض تماشا کن و بنگر در او دُرَرِ بحر معانی به چه آیین آمد

این جواب غزل حافظ هشیار که گفت سحرم دولت بیدار به بالین آمد

(فیض کاشانی)

ص:394

جلد 8

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد8 / حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ج.

فروست:مجموعه آثار؛ 45، 46، 47، 48، 49، 50، 51، 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59 .

شابک:900000ریال:دوره 978-964-2939-60-2: ؛ ج.1 978-964-2939-61-9: ؛ ج.2 978-964-2939-62-6: ؛ :ج.3 978-964-2939-63-3: ؛ :ج.4 978-964-2939-64-0: ؛ :ج.5 978-964-2939-65-7: ؛ :ج.6 978-964-2939-66-4: ؛ :ج.7 978-964-2939-67-1: ؛ :ج.8 978-964-2939-68-8: ؛ :ج.9 978-964-2939-69-5: ؛ :ج.10 978-964-2939-70-1: ؛ :ج.11 978-964-2939-71-8: ؛ : ج.12 978-964-2939-72-5 : ؛ ج.13 978-964-2939-91-6 : ؛ ج.14 978-964-2939-92-3 : ؛ ج.15 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره:BP267/1/ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی:297/772

شماره کتابشناسی ملی: 1981717

ص :1

اشاره

ص :2

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد8

حسین انصاریان

ص:3

ص:4

بسم الله الرحمن الرحیم

ص:5

ص:6

دعای 17 : پناه بردن به حق

اشاره

استاد حسین انصاریان

دعای 17 : پناه بردن به حق

«1»اَللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ کَیْدِهِ وَ مَکَائِدِهِ وَ مِنَ الثِّقَهِ بِأَمَانِیِّهِ وَ مَوَاعِیدِهِ وَ غُرُورِهِ وَ مَصَائِدِهِ «2»وَ أَنْ یُطْمِعَ نَفْسَهُ فِی إِضْلاَلِنَا عَنْ طَاعَتِکَ وَ امْتِهَانِنَا بِمَعْصِیَتِکَ أَوْ أَنْ یَحْسُنَ عِنْدَنَا مَا حَسَّنَ لَنَا أَوْ أَنْ یَثْقُلَ عَلَیْنَا مَا کَرَّهَ إِلَیْنَا «3»اَللَّهُمَّ اخْسَأْهُ عَنَّا بِعِبَادَتِکَ وَ اکْبِتْهُ بِدُؤُوبِنَا فِی مَحَبَّتِکَ وَ اجْعَلْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ سِتْراً لاَ یَهْتِکُهُ وَ رَدْماً مُصْمِتاً لاَ یَفْتُقُهُ «4»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اشْغَلْهُ عَنَّا بِبَعْضِ أَعْدَائِکَ وَ اعْصِمْنَا مِنْهُ بِحُسْنِ رِعَایَتِکَ وَ اکْفِنَا خَتْرَهُ وَ وَلِّنَا ظَهْرَهُ وَ اقْطَعْ عَنَّا إِثْرَهُ «5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَمْتِعْنَا مِنَ الْهُدَی بِمِثْلِ ضَلاَلَتِهِ وَ زَوِّدْنَا مِنَ الْتَّقْوَی ضِدَّ غَوَایَتِهِ وَ اسْلُکْ بِنَا مِنَ التُّقَی خِلاَفَ سَبِیلِهِ مِنَ الرَّدَی «6»اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْ لَهُ فِی قُلُوبِنَا مَدْخَلاً وَ لاَ تُوطِنَنَّ لَهُ فِیمَا لَدَیْنَا مَنْزِلاً «7»اَللَّهُمَّ وَ مَا سَوَّلَ لَنَا مِنْ بَاطِلٍ فَعَرِّفْنَاهُ وَ إِذَا عَرَّفْتَنَاهُ فَقِنَاهُ وَ بَصِّرْنَا مَا نُکَائِدُهُ بِهِ وَ أَلْهِمْنَا مَا نُعِدُّهُ لَهُ وَ أَیْقِظْنَا عَنْ سِنَهِ الْغَفْلَهِ بِالرُّکُونِ إِلَیْهِ وَ أَحْسِنْ بِتَوْفِیقِکَ عَوْنَنَا عَلَیْهِ «8»اَللَّهُمَّ وَ أَشْرِبْ قُلُوبَنَا إِنْکَارَ عَمَلِهِ وَ الْطُفْ لَنَا فِی نَقْضِ حِیَلِهِ «9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَوِّلْ سُلْطَانَهُ عَنَّا وَ اقْطَعْ رَجَاءَهُ مِنَّا وَ ادْرَأْهُ عَنِ الْوُلُوعِ بِنَا «10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ آبَاءَنَا وَ أُمَّهَاتِنَا وَ أَوْلاَدَنَا وَ أَهَالِیَنَا وَ ذَوِی أَرْحَامِنَا وَ قَرَابَاتِنَا وَ جِیرانَنَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ

ص:7

الْمُؤْمِنَاتِ مِنْهُ فِی حِرْزٍ حَارِزٍ وَ حِصْنٍ حَافِظٍ وَ کَهْفٍ مَانِعٍ وَ أَلْبِسْهُمْ مِنْهُ جُنَناً وَاقِیَهً وَ أَعْطِهِمْ عَلَیْهِ أَسْلِحَهً مَاضِیَهً «11»اَللَّهُمَّ وَ اعْمُمْ بِذَلِکَ مَنْ شَهِدَ لَکَ بِالرُّبُوبِیَّهِ وَ أَخْلَصَ لَکَ بِالْوَحْدَانِیَّهِ وَ عَادَاهُ لَکَ بِحَقِیقَهِ الْعُبُودِیَّهِ وَ اسْتَظْهَرَ بِکَ عَلَیْهِ فِی مَعْرِفَهِ الْعُلُومِ الرَّبَّانِیَّهِ «12»اَللَّهُمَّ احْلُلْ مَا عَقَدَ وَ افْتُقْ مَا رَتَقَ وَ افْسَخْ مَا دَبَّرَ وَ ثَبِّطْهُ إِذَا عَزَمَ وَ انْقُضْ مَا أَبْرَمَ «13»اَللَّهُمَّ وَ اهْزِمْ جُنْدَهُ وَ أَبْطِلْ کَیْدَهُ وَ اهْدِمْ کَهْفَهُ وَ أَرْغِمْ أَنْفَهُ «14»اَللَّهُمَّ اجْعَلْنَا فِی نَظْمِ أَعْدَائِهِ وَ اعْزِلْنَا عَنْ عِدَادِ أَوْلِیَائِهِ لاَ نُطِیعُ لَهُ إِذَا اسْتَهْوَانَا وَ لاَ نَسْتَجِیبُ لَهُ إِذَا دَعَانَا نَأْمُرُ بِمُنَاوَاتِهِ مَنْ أَطَاعَ أَمْرَنَا وَ نَعِظُ عَنْ مُتَابَعَتِهِ مَنِ اتَّبَعَ زَجْرَنَا «15»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ خَاتِمِ النَّبِیِّینَ وَ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ أَعِذْنَا وَ أَهَالِیَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ جَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِمَّا اسْتَعَذْنَا مِنْهُ وَ أَجِرْنَا مِمَّا اسْتَجَرْنَا بِکَ مِنْ خَوْفِهِ «16»وَ اسْمَعْ لَنَا مَا دَعَوْنَا بِهِ وَ أَعْطِنَا مَا أَغْفَلْنَاهُ وَ احْفَظْ لَنَا مَا نَسِینَاهُ وَ صَیِّرْنَا بِذَلِکَ فِی دَرَجَاتِ الصَّالِحِینَ وَ مَرَاتِبِ الْمُؤْمِنِینَ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.

ص:8

[«1»اَللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ کَیْدِهِ وَ مَکَائِدِهِ وَ مِنَ الثِّقَهِ بِأَمَانِیِّهِ وَ مَوَاعِیدِهِ وَ غُرُورِهِ وَ مَصَائِدِهِ «2»وَ أَنْ یُطْمِعَ نَفْسَهُ فِی إِضْلاَلِنَا عَنْ طَاعَتِکَ وَ امْتِهَانِنَا بِمَعْصِیَتِکَ أَوْ أَنْ یَحْسُنَ عِنْدَنَا مَا حَسَّنَ لَنَا أَوْ أَنْ یَثْقُلَ عَلَیْنَا مَا کَرَّهَ إِلَیْنَا «3»اَللَّهُمَّ اخْسَأْهُ عَنَّا بِعِبَادَتِکَ وَ اکْبِتْهُ بِدُؤُوبِنَا فِی مَحَبَّتِکَ وَ اجْعَلْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ سِتْراً لاَ یَهْتِکُهُ وَ رَدْماً مُصْمِتاً لاَ یَفْتُقُهُ]

خدایا! به تو پناه می برم از فتنه انگیزی های شیطان رانده شده، و از نیرنگ و مکرهایش، و از اطمینان به دروغ ها و وعده ها و فریب کاری و دام هایش، و این که خود را در گمراه کردن ما از راه بندگیت، و خوار کردنمان بر اثر معصیتت، به طمع اندازد یا نزد ما نیکو شود زشتی هایی که او در نظر ما نیکو جلوه می دهد، یا گران و سخت شود، خوبی هایی که او در نظر ما زشت نشان می دهد.

خدایا! به عبادت و بندگی ما، او را از عرصه گاه زندگیمان دور کن و به سبب جدّیّت و تلاشمان در راه محبتت، او را ذلیل و خوار گردان، و بین ما و او پرده ای قرار ده که آن را ندرد، و حجابی ضخیم برقرار کن که آن را نشکافد.

ص:9

شیطان و شیطنت

در مسئله شیطان و شیطنت او چه در قرآن مجید و چه در روایات، مطالب بسیار مهم و پر ارزشی وجود دارد که با توفیق حضرت حق به اهمّ آن مطالب اشاره خواهد شد.

بسیار اتفاق افتاده که این سؤال برای انسان مطرح می شود، چرا خداوند شیطان را آفرید، و انسان را به چنین دردسر خطرناکی مبتلا کرد، اگر شیطان در نظام خلقت نبود، انسان از ابتدای زندگی راه خیر و سلامت را تا پایان حیات می پویید، و احدی دچار شقاوت و بدبختی و تیره روزی نمی شد؟

پاسخ این سؤال بسیار ساده است:

اوّلاً: وجود مقدّس حضرت حق که علم و عدل و حکمت و رحمت و رأفت بی نهایت در بی نهایت است، در نظام آفرینش موجودی را با هویت ابلیسی و شیطانی نیافرید، حضرت حق هر چه را آفرید بر مبنای پاکی و درستی و سرشت توحیدی آفرید.

انسان ها دارای اراده و اختیار بودند که بر اثرهوا و هوس و حرص و طمع و شهوت و غرور و کبر، به جای انتخاب و اختیار راه سعادت و طریق سلامت، به انتخاب راه ضلالت و طریق شقاوت دست زدند، و به جای توبه و انابه با کبر مخصوص به خودشان راه مخالفت را ادامه دادند، تا به صورت شیطان یعنی موجود خبیث، پلید، از حق دور، عاصی، متمرّد و مخالف حق و حقیقت درآمدند، و به خاطر حسادتی که به مقام انسان و انسانیّت داشتند، در کمین انسان نشستند تا او را نیز به مانند خود از رحمت حضرت حق دور و به عذاب ابد دچار کنند.

این گونه موجودات گمراه و گمراه کننده به فرمودۀ قرآن در سورۀ ناس هم در میان انسان ها و هم در بین موجودات نادیدنی، فراوانند.

ص:10

اینان در طریق انسان و انسانیّت سرگرم وسوسۀ فرزندان آدمند، و این فرزندان آدمند که باید از خود مواظبت و مراقبت کنند تا به دام شیاطین و وسوسه های آنان گرفتار نشوند.

باید توجّه داشت که مراقبت و مواظبت از خویش در برابر مکاید شیطان همان جهاد اکبر است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله : بَعَثَ سَرِیَّهً فَلَمّا رَجَعُوا قالَ: مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الجِهادَ الاَصْغَرَ وَ بَقِیَ عَلَیهِمُ الجِهادُ الاَکبَرُ.فَقیلَ: یا رَسُولَ اللّهِ! مَا الجِهادُ الاکبَرُ؟ قالَ: جِهادُ النَّفسِ. (1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله لشگری را به جبهۀ حق علیه باطل فرستاد، چون ارتش آزادیبخش اسلام از جبهه بازگشت، حضرت فرمود: آفرین بر طایفه ای که جهاد اصغر را به سر بردند، و جهاد اکبر بر عهدۀ آنان باقی است، عرضه داشتند: جهاد اکبر چیست؟ فرمود: ایستادن در برابر هواها و هوس ها.

اگر با دقّت عرفانی به داستان شیطان و شیطنت او بنگریم، می بینیم اگر چنین موجودی در کنار ما نبود که ما به دستور خدا تا پایان عمر با وسوسه های او و نیرنگ ها و فریب هایش مبارزه کنیم، از خیرات و فیوضات الهی در دنیا و آخرت محروم می شدیم.

آنان که تصور می کنند خداوند؛ ابلیس را با هویّت ابلیسی و شیطان را با هویت شیطانی آفرید، تا به آزار بنی آدم اقدام کنند، و وی را از سعادت دو جهان محروم نمایند، و دائم در دنیای ذهن خود نسبت به آفرینش شیطان علیه حضرت ربّ العزّه چون و چرا دارند، در حقیقت به وجود مقدّس حق تهمت می زنند، و در دنیای

ص:11


1- (1) - وسائل الشیعه: 161/15، باب 1، حدیث 20208؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 466، حدیث 8. [2]

باطن خود، گناه بزرگی مرتکب می شوند.

ابلیس و شیطان هم مانند تمام موجودات پاک و بی عیب و مجذوب حق آفریده شدند، و می توانستند برای همیشه در عرصه گاه پرفیض بندگی و عبودیت قرار بگیرند، و از فیوضات بی نهایت حق برای ابد بهره مند شوند، ولی این موجودات مرئی و نامرئی و به قول قرآن کریم: مِنَ الجِنَّهِ وَ النّاسِ» (1) دچار سوء اختیار شدند و خود را به لعنت الهی دچار ساختند، و از باب لجبازی با حضرت حق، برای گمراه کردن انسان به سراغ او آمدند.

خداوند مهربان انسان را در پوششی از عقل و اندیشه ووجدان و فطرت و خلقتی احسن و نزول کتب آسمانی و بعثت انبیا و امامت امامان و حکمت حکیمان و عرفان عارفان قرارداد و از وی خواست با این همه سرمایۀ سنگین معنوی قدم در طریق مستقیم بردارد و از شیطان و شیطنت هایش پیروی نکند.

وَ لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ انَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» (2)

و از گام های شیطان پیروی نکنید ؛ زیرا او نسبت به شما دشمنی آشکار است .

کسی که از انسان دعوت می کند، از خدا جدا شو، به قیامت و عاقبت فکر مکن، هر چه به دست آوردی بخور، هر چه دوست داشتی انجام بده، به هر کاری دست بزن، حق هر کسی را غارت کن، نمی تواند دوست انسان باشد.

لغت شیطان که به معنای خبیث و پلید و موجود شریر است، عام و دارای میلیون ها مصداق در طایفۀ جن و انس است.

آن که خود را از هدایت حق محروم کرده، و عاشق محروم کردن دیگران از هدایت الهی است؛ شیطان است.

ص:12


1- (1) - ناس (114) : 6. [1]
2- (2) - بقره (2) : 168. [2]

روی این حساب ممکن است پدر، مادر، برادر، خواهر، همسر، فرزند، دائی، عمو، و رفیق و دوست انسان، شیطان انسان بوده، یعنی موجوداتی گمراه و گمراه کننده باشند.

وظیفۀ واجب و تکلیف شرعی هر انسان مؤمنی است که در برابر شیطان و دعوت و شیطنت او و مکر و حیله و وسوسه اش مقاومت کند، و عبادت حضرت حق را که همراه با فیوضات ابدی و سعادت سرمدی است باعبادت و اطاعت شیطان که همراه شقاوت و بدبختی همیشگی است عوض نکند.

عدم سلطۀ شیطان بر انسان

ممکن است بعضی تصوّر کنند، خداوند متعال برای شیطان علیه انسان قدرت سلطه قرار داده، و انسان در برابر هجوم شیطان محکوم است و هیچ گونه قدرت دفاع از خود ندارد.

باید گفت: این هم یکی از تهمت های عظیمی است که بی خبران بی خرد به حضرت حق می زنند، در پاسخ اینان باید گفت، شیطان تنها کاری که از دستش برمی آید دعوت به شرّ است، و قدرت این که دست و پای کسی را ببندد و به معصیت مجبورش کند، ندارد.

شیطانی مثل یزید از مردم شام و عراق دعوت کرد که حادثه جانگداز کربلا را به وجود بیاورند، آنان که در برابر دعوت یزید قرار داشتند نزدیک به هفتاد هزار نفر بودند، به جای قبول دعوت یزید می توانستند دعوت حضرت حسین علیه السلام را بپذیرند، و مختار بودند از دعوت یزید سرپیچی کنند، یزید یک نفر بود و هیچ گونه تسلطّی بر هفتاد هزار نفر نداشت، این هفتاد هزار نفر به سرپرستی عمر سعد می توانستند به شام رفته و شیطان را از تخت به زیر بکشند و به عمر ننگین وی خاتمه دهند، و راه به پا شدن حکومت اسلامی را هموار نمایند.

ص:13

ولی با سوء اختیار خود دعوت یزید را اجابت کردند، و وسوسه های شیطانی آنها را پذیرا شدند، و دست به کاری زدند که صفحۀ تاریخ سیاه شد، و خودشان را برای ابد به عذاب الیم قیامت دچار کردند!!

این خود مردم کوفه و شام بودند که سلطۀ یزید را پذیرفتند، نه این که در اصل خلقت برای یزید سلطه بر مردم قرار داده شده بود.

روی این حساب، ملّت های مخالف انبیا و مریدان فرعون ها و نمرودها و معاویه ها و ابولهب ها و یزیدها و هارون ها و مأمون ها، و اجابت کنندگان دعوت شیطان های غربی و شرقی، در روز قیامت در محضر عدل الهی نمی توانند متوسّل به این عذر شوند که الهی ما در برابر شیاطین محکوم و مجبور بودیم و برای دفع سلطۀ آنان قدرتی نداشتیم.

این عذر به دو علت پذیرفته نیست:

خداوند عزیز در سورۀ ابراهیم از گفتگوی شیطان با انسان گمراه شده در دادگاه قیامت پرده برمی دارد و به این معنی اشاره می فرماید:

شیطان در برابر انسانی که می گوید تمام معاصی من به گردن شیطان است، فریاد می زند:

وَ مَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَنٍ» (1)

مرا بر شما هیچ غلبه و تسلّطی نبود .

قرآن مجید تهدید شیطان بر گمراهی انسان را چنین بیان می کند:

اِنَّ عِبادِی لَیسَ لَکَ عَلَیْهِم سُلْطانٌ الاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغاوینَ * وَ انَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُم اجْمَعینَ» (2)

ص:14


1- (1) - ابراهیم (14) : 22. [1]
2- (2) - حجر (15) : 42 - 43. [2]

تو را بر بندگانم تسلّطی نیست ، مگر بر گمراهانی که از تو پیروی می کنند . * و مسلماً دوزخ ، وعده گاه همگی آنان است .

در هر صورت آیات قرآنی، و معارف الهیّه ما را نسبت به این معانی هشدار می دهد که:

1 - ابلیس و شیطان از ابتدا پلید و خبیث و شرور خلق نشدند، آنان هم مانند سایر موجودات بر مبنای فطرت توحیدی ساخته شدند. و می توانستند در گردونۀ عبادت حق، ادامۀ حیات دهند، ولی دچار کبر و غرور شده، خود را از رحمت الهی محروم ساختند، و بر اثر این محرومیّت دچار خباثت و آلودگی و شرّ شدند، و از باب لج بازی با حقّ، دست به گمراه کردن انسان زدند.

2 - ابلیس و جنودش جز وسوسه و دعوت به معصیت، برای هلاکت انسان، برنامه ای دیگر ندارند و هرگز برای آنان علیه انسان سلطه و قدرتی نیست.

3 - انسان از جانب حضرت حق با قوائی مانند عقل، وجدان، فطرت، جسم و جان، وحی، نبوّت، امامت، رحمت الهیّه همراه است و در هر کجا و تحت هر شرایطی قدرت مقابله با ابلیس را دارد و می تواند دعوتش را اجابت نکند و به جهاد اکبر لبیک گوید.

4 - هیچ انسانی به خاطر عصیان و خطایش در دادگاه الهی، نمی تواند عذر قابل قبولی به جناب حق ارائه کند که هر عذری از انسان در عرصۀ محشر مردود است و عاصی و خطاکار و مطیع و بردۀ شیطان همراه خود شیطان به جهنّم رفته و به عذاب الهی دچار خواهد بود.

ویژگی های شیطان

ص:15

حضرت حق، ابلیس را که از دستور سجدۀ بر آدم سرپیچی کرد با هویت ابلیسی نیافرید، و هر انسان یا جنّی که مصداق کلمه شیطان است با هویت شیطانی خلق نکرد.

ابلیس موجودی ناری بود که به خاطر عبادت و طاعت طولانی، همنشینی با ملائکۀ الهی نصیب او شد، وی از ابتدا خلقت جدای از جنس ملائکه بود:

این که گروهی وی را در ماهیت با ملائکه یکی می دانند، خلاف صریح قرآن است.

فَسَجَدُوا الاّ ابلیسَ کانَ مِنَ الجِنِّ» (1)

پس همه سجده کردند ، جز ابلیس که از گروه جن بود .

حضرت مولی الموحّدین امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

او از عبادت کنندگان سخت کوش بود، ولی تعصّب بی جا و کبر و خودبینی و حسد بر او غلبه کرد و با نافرمانی از فرمان حق تمام عبادات خود را به باد داد و درِ هر خیری را به روی خود بست، و با تصمیم شدیدی که نسبت به گمراهی آدم و فرزندانش گرفت تبدیل به موجودی پست و خبیث و پلید شد.

فَاعْتَبِرُوا بِما کانَ مِنْ فِعْلِ اللّهِ بِاِبلیسَ إذْ احْبَطَ عَمَلَهُ الطَّویلَ وَ جَهْدَهُ الجَهیدَ، وَ کانَ قَد عَبَدَ اللهَ سِتَّهَ آلافِ سَنَهٍ لایُدْری امِنْ سِنِی الدُّنیا ام مِنْ سِنِی الآخِرَهِ عَن کِبْرِ ساعَهٍ واحِدَهٍ. (2)

از برنامۀ حضرت حق در رابطۀ با شیطان عبرت بگیرید که اعمالی طولانی، و سخت کوشی او را به خاطر یک ساعت تکبّر تباه کرد. در صورتی که خداوند را شش هزار سال بندگی کرد که معلوم نیست از سال های دنیایی است یا سال های آخرتی (که هر روزش هفتاد هزار سال دنیایی است).

پیمودن راه ابلیس یعنی سرپیچی از فرمان حق تا نقطۀ جدایی از هدایت و

ص:16


1- (1) - کهف (18) : 50. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 234، خطبۀ قاصعه. [2]

محرومیت از رحمت، همان راهی که ابلیس پیمود، هر انسان یا جنی را از پیشگاه حق می راند و وی را تبدیل به شیطان می کند.

شیطان اسم جنس است که شامل ابلیس و هر شریر خبیث عصیانگری که راه را بر بندگان الهی ببندد، می شود.

پس با دقّت در اوصاف و اعمال این نابکاران تبهکار که به صورت های گوناگون در حیات آدمی موجودند، به شناخت آنان بیش از پیش برخیزیم و به این معنی واقف و آگاه شویم که تا لحظۀ آخر عمر چه دشمنان خطرناکی در کمین ما قرار دارند که اگر با عبادت و طاعت و با ورع و تقوا در پناه خدا نرویم به بلای ابدی و عذاب سرمدی دچار خواهیم شد.

به قول حضرت فیض:

ای دل بیا که تا بخدا التجا کنیم وین درد خویش را زدرِ او دوا کنیم

امید بگسلیم زبیگانگان تمام زین پس دگر معامله با آشنا کنیم

سردر نهیم در ره او هرچه باد باد تن در دهیم هر چه رسد مر جفا کنیم

چون دوست دوست دارد ما خون دل خوریم از دشمن حسود شکایت چرا کنیم

او هر چه می کند چو صوابست و محض خیر پس ما چرا حدیث زچون و چراکنیم

چون امر و نهی او همه بهر صلاح ماست فاسد شویم گر ز اطاعت ابا کنیم

(فیض کاشانی)

ص:17

اوصاف و اعمال شیاطین انسی و جنی در قرآن

اشاره

قرآن مجید وضع ابلیس و سایر شیاطین انسی و جنی را از نظر اوصاف و اعمال، در سی و سه مرحله بیان می فرماید:

اطاعت نکردن امر حق

1 - خودداری کردن از اطاعت امر حق و بازایستادن از عبادت که با حالت «إبا» نشان داد.

وَ اذ قُلْنا لِلمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا الاّ ابْلِیسَ ابی وَ استَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرینَ» (1)

و [ یاد کن ] هنگامی که به فرشتگان گفتیم : به آدم سجده کنید ، [ پس ] سجده کردند مگر ابلیس که سر پیچید و تکبّر ورزید و از کافران شد .

هدف حضرت حق از فرمان سجده به ملائکه، نشان دادن عظمت و مقام و شرافت آدم بود.

فرشتگان می بایست در برابر کسی که دارای مقام خلافت از خداست سر تعظیم فرود می آوردند.

آدم دارای مقام علّم الاسمائی و نیابت از حق، و منبع همه گونه استعداد و تکامل و کمال و از همه مهمتر ریشۀ انبیا و اولیا و حکیمان و عارفان و عباد شایستۀ الهی بود.

علّت بی توجّهی ابلیس از اطاعت حق، غرور و تکبّر و تعصّب بی جا بود که بر فضای اندیشه اش غلبه کرد، و پنداشت از آدم بالاتر و والاتر است و نمی باید دستور سجده متوجه او می شد!!

ص:18


1- (1) - بقره (2) : 34. [1]

حالت إبای از فرمان حق، در هر که ظهور کند و این حالت تا آخر عمر با او باشد، هم اخلاق ابلیس شده و در دنیا و آخرت از حزب او محسوب خواهد شد.

تشویق به گناهکاری

2 - واداشتن دیگران به گناه و معصیت، در حدّی که در برنامۀ زشتی ها و گناهان چون دیگ جوشان به خروش و شورش آیند.

قرآن مجید از این موضوع تعبیر به «ازّ» فرموده است:

اَلَم تَرَ انّا ارْسَلنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُم ازّاً» (1)

آیا ندانسته ای که ما شیطان ها را بر کافران فرستادیم تا آنان را به شدت به سوی گناهان و شهوات برانگیزند .

«ازّ» به معنای غلیان و جوشش دیگ و زیر و رو شدن مواد در آن به وقت حرارت زیاد است (2)، و در آیۀ شریفه کنایه از این که شیاطین بر هواپرستان چنان مسلّط می شوند که به هر صورتی بخواهند آنان را به حرکت درآورده و زیر و رو می کنند.

سلطۀ شیطان بر انسان، سلطۀ اجباری نیست، انسان قدرت دارد شیطان را در همۀ زمینه ها از خود دفع کند و طوفان هجومش را با تقوا و عبادت بشکند.

این لذّت گرایان و هوس رانان هستند که زمینۀ تسلّط شیطان را بر جان و مال خود فراهم می کنند، و چشم و گوش بسته تسلیم این دشمن خانمانسوز می گردند.

پیروی از هوا و هوس

3 - زمینه سازی برای پیروی از هواها و هوس های حیوانی و گم کردن راه خدا

ص:19


1- (1) - مریم (19) : 83. [1]
2- (2) - ترجمۀ مفردات الفاظ قرآن: 16/1: ذیل آیۀ 83 سورۀ مریم.

است.

قُل انَدْعُوا مِن دُونِ اللّهِ ما لایَنْفَعُنا وَ لایَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلی اعْقابِنا بَعْدَ اذْ هَدانَا اللّهُ کَالَّذِی استَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی الأَرْضِ حَیْرانَ لَهُ اصحابٌ یَدْعُونَهُ الَی الْهُدَی ائْتِنا قُلْ انَّ هُدَی اللّهِ هُوَ الهُدَی وَ امِرنا لِنُسلِمَ لِرَبِّ العالَمینَ» (1)

بگو : آیا به جای خدا معبودی را بپرستیم که نه سودی به ما رساند و نه زیانی ؟ و پس از آن که خدا ما را هدایت کرد [ به سبب شرک و بت پرستی ] به فرهنگ و فضای جاهلیت بازمان گردانند ، مانند کسی که شیاطین عقلش را ربوده اند و در زمین سرگردان [ و بی هدف و گمراه ] است ، در حالی که برای او یارانی است که وی را به سوی هدایت دعوت می کنند که به جانب ما بیا [ ولی او به سبب سرگردانی و حیرت زدگی نمی پذیرد . ] بگو : یقیناً هدایت خدا همان هدایت [ واقعی ] است ، و ما مأموریم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم .

ایجاد لغزش و انحراف

4 - ایجاد لغزش و انحراف از راه صواب و حق، و وادار کردن به خطا و سیئه و معصیت که به تعبیر قرآن مجید «ازلّ» و «استزلّ» است.

فَاَزَلَّهُمَا الشَّیطانُ عَنْها فَاَخْرَجَهُما مِمّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُم لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُم فِی الأرْضِ مُستَقَرٌّ و مَتاعٌ الی حینٍ» (2)

پس شیطان ، هر دو را از [ طریق ] آن درخت لغزانید و آنان را از آنچه در آن

ص:20


1- (1) - انعام (6) : 71. [1]
2- (2) - بقره (2) : 36. [2]

بودند [ چه مقام و مرتبۀ معنوی ، و چه منزلت و جایگاه ظاهری ] بیرون کرد .

و ما گفتیم : [ ای آدم و حوا و ای ابلیس ! ] در حالی که دشمن یکدیگرید [ و تا ابد ، بین شما آدمیان و ابلیسیان صلح و صفایی نخواهد بود ، از این جایگاه ] فرود آیید و برای شما در زمین ، قرارگاهی [ برای زندگی ] و تا مدتی معین ، وسیلۀ بهره وری اندکی خواهد بود .

بیرون کردن انسان از بهشت

5 - زمینه سازی برای خارج شدن انسان از رحمت الهی و بهشت در روز قیامت.

یا بَنی آدَمَ لایَفتِنَنَّکُمُ الشَّیطانُ کَما اخرَجَ ابَوَیْکُم مِنَ الجَنَّهِ» (1)

ای فرزندان آدم ! شیطان ، شما را نفریبد چنانکه پدر و مادرتان را [ با فریبکاریش ] از بهشت بیرون کرد.

امر به فحشا و منکر

6 - امر به فحشا و منکر در تمام زمینه های اعتقادی، اخلاقی، عملی.

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطان وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیطانِ فَاِنَّهُ یَأمُرُ بِالفَحْشاءِ وَ المُنکَرِ وَ لَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَیکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مازَکی مِنکُم مِنْ احَدٍ ابَداً وَلکِنَّ اللّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ» (2)

ای مؤمنان ! از گام های شیطان پیروی نکنید ؛ و هر که از گام های شیطان پیروی کند [ هلاک می شود ]؛ زیرا شیطان به کار بسیار زشت و عمل ناپسند فرمان می دهد ؛ و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، هرگز احدی از شما [ از

ص:21


1- (1) - اعراف (7) : 27. [1]
2- (2) - نور (24) : 21. [2]

عقاید باطل و اعمال و اخلاق ناپسند ] پاک نمی شد ، ولی خدا هر که را بخواهد پاک می کند ؛ و خدا شنوا و داناست .

اگر شیطان را به معنی وسیع کلمه یعنی هر موجود موذی و تبهکار و ویرانگر تفسیر کنیم، گستردگی این هشدار در تمام ابعاد زندگی روشن می شود. هرگز این انسان پاکدامن و با ایمان را یک مرتبه نمی شود در آغوش فساد پرتاب کرد، بلکه گام به گام این راه را می سپرد:

گام اول: معاشرت و دوستی با آلودگان

گام دوم: شرکت در مجالس آنان.

گام سوم: فکر گناه.

گام چهارم: ارتکاب مصادیق مشکوک و شبهات.

گام پنجم: انجام گناهان صغیره.

و بالاخره در گام های بعد گرفتار بدترین کبایر می شود، درست مانند کسی که زمام خویش را به دست جنایتکاری سپرده، او را گام به گام به سوی پرتگاه می برند تا سقوط کند و نابود گردد. (1)

ایجاد سرگرمی های لهو

7 - ایجاد سرگرمی هائی که انسان را از حضرت حق دور کند، و وی را از عبادات و طاعات باز دارد، به وسیلۀ آرزوها به خصوص آرزوهای فریبنده که قرآن به «یمنّی» تعبیر می کند.

یَعِدُهُم وَ یُمَنِّیهِم وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیطانُ الاّ غُرُوراً» (2)

ص:22


1- (1) - تفسیر نمونه: 412/14؛ [1] ذیل آیۀ 21 سورۀ نور.
2- (2) - نساء (4) : 120. [2]

شیطان به آنان وعدۀ [ دروغ ] می دهد ، و در آرزوها [ ی سراب وار ] می اندازد ، و جز وعدۀ فریبنده به آنان نمی دهد .

راستی، این آرزوهای طولانی و دراز و بی پایه که برای رسیدن به همۀ آن، زمانی در اختیار نیست، چه بلاها که بر سر جوامع انسانی نیاورده، و چه خسارت های جبران ناپذیری که به حیات انسان نزده است.

اگر همۀ انسان ها به پیروی از انبیا و اولیا و امامان معصوم، به دنبال خیر دنیا و آخرت بودند، از این مشکلاتی که همۀ انسان ها با آن دست به گریبان هستند، خبری نبود.

هر که از دوست زنده شد جانش نرود دل به باغ و بستانش

کشتۀ عشق را که زنده کند بار دیگر نسیم جانانش

نیست عاشق که پیش غمزۀ دوست دیده برهم نهد زپیکانش

تا بود نوح ناخدا ای دل چه غم از موج و بحر طوفانش

یا مده دل بدست دوست هما یا بنه سر به خطّ فرمانش

(رضاقلی خان شیرازی، هما)

چیرگی بر عقل

8 - زمینه سازی برای چیره شدن به عقل و مشاعر و احساسات و همۀ ظاهر و باطن انسان، برای دور کردنش از حق و انداختن به راه باطل است.

اِسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَاَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ اولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ الا انَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِروُنَ» (1)

شیطان بر آنان چیره و مسلط شده و یاد خدا را از خاطرشان برده است ، آنان

ص:23


1- (1) - مجادله (58) : 19. [1]

حزب شیطانند ، آگاه باش که حزب شیطان یقیناً همان زیان کارانند !

رواج قمار و شراب

9 - ایجاد دشمنی سخت و شدید در بین مردم به وسیله رواج قمار و شراب، و بازداشتن انسان از ذکر حق و نماز و به تعبیر قرآن ایجاد «بغضاء» است.

اِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ انْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُم عَنْ ذِکْرِ اللّهِ و عَنِ الصَّلاهِ فَهَلْ انْتُمْ مُنْتَهُونَ» (1)

مسلماً شیطان می خواهد با شراب و قمار ، میان شما دشمنی و کینۀ [ سخت ] اندازد ، و از یاد خدا و نماز بازتان دارد ؛ آیا شما [ از این امور با همۀ زیان ها وخطراتی که دارد ] خودداری خواهید کرد ؟

حضرت رضا علیه السلام در نامه ای به مأمون نوشتند:

ایمان، ادای امانت و اجتناب از تمام گناهان کبیره است. ایمان، معرفت به قلب، اقرار به زبان و عمل به ارکان است.

مقصود از اجتناب کبایر، قتل نفسی است که خداوند حرام کرده، و زنا، سرقت، شرب خمر، عقوق والدین، فرار از جبهه، خوردن مال یتیم به ستم، خوردن گوشت میته و خون و گوشت خوک و آنچه برای غیر خدا ذبح شده بدون ضرورت. و خوردن ربا، و مال حرام و قمار، و کم گذاشتن در ترازو، و تهمت به پاکدامن، و زنا، و لواط، و ناامیدی از رحمت خدا، و ایمنی از مکر حق، و دلسردی از عنایت الهی، و کمک به ستمگران، و میل به ظالمان، و قسم دروغ، و حبس حقوق مردم، و دروغ در گفتار، و اسراف، و تبذیر، و خیانت، و سبک شمردن حج، و جنگ با اولیای الهی، و

ص:24


1- (1) - مائده (5) : 91. [1]

سرگرمی با لهو و لهب، و پافشاری برگناه است. (1)

قالَ ابُوعَبْدِ اللّهِ علیه السلام : یا یُونُسُ ابْلِغْ عَطِیَّهَ عَنّی انَّهُ مَنْ شَرِبَ جُرْعَهً مِنْ خَمْرٍ لَعَنَهُ اللّهُ وَ مَلائِکَتُهُ وَ رُسُلُهُ وَ المُؤْمِنُونَ، وَ انْ شَرِبَها حَتّی یَسْکَرَ مِنْها نُزِعَ رُوحُ الْایمانِ مِنْ جَسَدِهِ وَ رُکِّبَتْ فیهِ رُوحٌ سَخیفَهٌ خَبیثَهٌ مَلْعُونَهٌ. (2)

حضرت صادق علیه السلام به یونس بن ظبیان فرمود از گفتۀ من به عطیّه بگو:

هرکس جرعه ای از شراب بخورد، خدا و ملائکه و انبیا و تمام مردم مؤمن او را لعنت می کنند، و اگر تا حالت مست کردن بنوشد، روح ایمان از وجودش کنده می شود و بجای آن روح پست و آلوده و لعنت شده قرار می گیرد.

حضرت هادی علیه السلام در توضیح آیه ای که در آن به حرمت قمار اشاره شده می فرماید:

کُلُّ ما قُومِرَ بِهِ فَهُوَ الْمَیْسَرُ، وَ کُلُّ مَیْسَرٍ حَرامٌ. (3)

آنچه که به آن برد و باخت شود تحت عنوان قمار است، و هر نوع قماری حرام است.

حرام در قرآن و روایات به آن عملی گفته می شود که حضرت حق به آن وعدۀ عذاب داده است.

ص:25


1- (1) - تحف العقول: 422؛ بحار الأنوار: 365/10، باب 20، ادامۀ حدیث 2.
2- (2) - وسائل الشیعه: 297/25، باب 9، حدیث 31949؛ [1]الکافی: 399/6، حدیث 16. [2]
3- (3) - وسائل الشیعه: 325/17، باب 104، حدیث 22675؛ [3]تفسیر العیاشی: 105/1، [4] ذیل آیۀ 219 سورۀ بقره.
ایجاد ترس در قلوب مردم

10- ایجاد ترس و وحشت در قلوب مردم نسبت به آنچه که در رابطۀ با خدا و مسئلۀ هدایت و حلال و حرام الهی است و به تعبیر قرآن کریم «تخویف» است.

اِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ اوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ انْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» (1)

در حقیقت این شیطان است که دوستانش را [ با شایعه پراکنی و گفتار وحشت زا ، از رفتن به جهاد ] می ترساند ؛ پس اگر مؤمن هستید از آنان نترسید و از من بترسید .

تفسیر نمونه در ذیل این آیه می گوید:

«اگر در قلبی ترس از غیر خدا پیدا شود، نشانۀ عدم تکامل ایمان و نفوذ وسوسه های شیطانی است؛ زیرا می دانیم در عالم بی کران هستی تنها پناهگاه خداست، و مؤثّر بالذّات فقط اوست، و دیگران در برابر قدرت او قدرتی ندارند.

اصولاً اگر مؤمنان ولی خود را که خداست با ولی مشرکان و منافقان که شیطان است مقایسه کنند، می دانند که آنها در برابر حق هیچ هستند و به همین دلیل نباید کمترین وحشتی داشته باشند.

نتیجۀ این سخن این است که هر کجا ایمان نفوذ کرد، شهامت و شجاعت نیز به همراه آن نفوذ خواهد کرد.

کشاندن انسان به بند گمراهی

11 - سیاست گام به گام برای کشاندن انسان به بند ضلالت و گمراهی و به تعبیر قرآن مجید «خطوات» است.

ص:26


1- (1) - آل عمران (3) : 175. [1]

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کافَّهً وَ لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ انَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» (1)

ای اهل ایمان ! همگی در عرصۀ تسلیم و فرمان بری [ از خدا ] در آیید ، و از گام های شیطان پیروی نکنید که او نسبت به شما دشمنی آشکار است .

خوار کنندۀ انسان

12 - با تمام قدرت و قوت، خوار کنندۀ انسان در دنیا و آخرت است، و به بیان قرآن مجید «خذول» است.

وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلاِنْسانِ خَذُولاً» (2)

و شیطان همواره انسان را [ پس از گمراه کردنش تنها و غریب در وادی هلاکت ] وامی گذارد .

دعوت کنندۀ انسان به عذاب الهی

13 - شیطان با انواع حیله ها و مکرها، و ایجاد زمینه های خدعه و فریب دعوت کنندۀ انسان به عذاب الهی و آتش دوزخ است.

وِاِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما انْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آبائَنا اوَلَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ الی عَذابِ السَّعیرِ» (3)

و چون به آنان گویند : از آنچه خدا نازل کرده است ، پیروی کنید ، می گویند :

[ پیروی نمی کنیم ] بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته ایم ، پیروی

ص:27


1- (1) - بقره (2) : 208. [1]
2- (2) - فرقان (25) : 29. [2]
3- (3) - لقمان (31) : 21. [3]

می کنیم . آیا [ کورکورانه از گذشتگان پیروی می کنند ] و هرچند که شیطان آنان را با این پیروی به عذاب فروزان دعوت کند ؟ !

رجیم بودن شیطان

14 - شیطان موجودی است که به خاطر کبر و حسد و کفر و عصبیّت از پیشگاه رحمت حضرت رب العزّه رانده شد، و چون انسان را باعث رانده شدن خود می داند، درصدد است تا بتواند بندگان را با درافکندنشان به چاه گناه و معصیت از درگاه لطف حضرت حق براند و به تعبیر قرآن «رجیم» است.

قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَاِنَّکَ رَجیمٌ * وَ انَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَهَ الی یَوْمِ الدِّینِ» (1)

[ خدا ] گفت : از این [ جایگاه والا که مقام مقربان است ] بیرون رو که رانده شده ای * و بی تردید تا روز قیامت لعنت بر تو خواهد بود .

زینت دادن مسائل مادی

15 - شیطان با قدرت و وسوسه گری عجیبی که دارد، امور باطل، و به خصوص مسائل مادی را آن چنان در برابر انسان زینت می دهد تا انسان از طریق هر معصیتی به آنها دچار شود و بین او وحضرت حق فاصله افتد.

وَعاداً وَ ثَمُودَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ اعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَکانُوا مُسْتَبْصِرِینَ» (2)

و [ قوم ] عاد و ثمود را [ نیز نابود کردیم ] ، و از خانه های [ خراب شده و خالی ] آنان [ سرنوشت شومشان ] برای شما نمایان است ، و شیطان

ص:28


1- (1) - حجر (15) : 34 - 35. [1]
2- (2) - عنکبوت (29) : 38. [2]

عمل های [زشت] آنان را برایشان آراست، در نتیجه آنان را از راه [خدا] باز داشت در حالی که [ برای تشخیص حق از باطل ] بصیرت داشتند .

انسان باید در تمام جهات زندگی به معیارهای الهی برای شناخت حق از باطل توجّه داشته باشد، و سروکارش را هرگز با عالم ربانی و خضرِ راه قطع نکند، تا دچار خوب دیدن بد و بد دیدن خوب نشود.

دوستی و همنشینی با شیطان

16 - دوستی و همنشینی، بدترین و زشت ترین و آلوده ترین همنشین با انسان که به تعبیر قرآن مجید، «سوء قرین» شیطان است.

وَ الَّذینَ یُنفِقُونَ امْوالَهُمْ رِئاءَ النّاسِ وَ لایُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لابِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَرِیناً فَساءَ قَرِیناً» (1)

و آنان که اموالشان را از روی ریا و خودنمایی به مردم انفاق می کنند ، و به خدا و روز قیامت ایمان ندارند [ شیطان، همدم آنان است ] . و هر کس شیطانْ همدم او باشد بی تردید بد همدمی است .

تسویل شیطان

17 - هنگامی که هواها و هوس ها بر باطن و ظاهر انسان چیره شوند، میدان جلوه دادن بدترین اعمال و زشت ترین جنایات، به طوری که انسان آنها را برنامه هائی پاک و مقدس تصوّر کند برای شیطان باز می شود. و او با تمام قدرت و قوت دست به این کار می زند، کاری که قرآن مجید از آن به عنوان «تسویل شیطان» یاد می کند:

اِنَّ الَّذینَ ارْتَدُّوا عَلی ادْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِما تَبَیَّنَ لَهُمْ الْهُدی الشَّیْطانُ سَوَّلَ

ص:29


1- (1) - نساء (4) : 38. [1]

لَهُمْ وَ امْلی لَهُمْ» (1)

بی تردید کسانی که پس از روشن شدن هدایت برای آنان [ به همان عقاید باطل و کردار ناپسندشان ] برگشتند [ و دست از قرآن و پیامبر برداشتند ] شیطان زشتی هایشان را در نظرشان آراست و آنان را در آرزوهای دور و دراز انداخت .

همیشه تمایل مفرط نسبت به یک برنامه به خصوص وقتی توأم با مفاسد اخلاقی باشد، پرده ای سنگین و حجابی سخت روی قدرت تشخیص می اندازد، و واقعیت های هستی را طوری دیگری در نظر انسان جلوه می دهد.

بازداشتن از راه حق

18 - شیطان با برنامه ریزی مختلف، و حیله های گوناگون، و ظرافت مخصوص سعی می کند انسان را به هر قیمتی که شده از راه حضرت حق و پیمودن صراط مستقیم باز دارد که به تعبیر قرآن کریم «صدّ عن سبیل اللّه» گردد.

وَجَدْتُها وَقَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمسِ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ اعْمالَهُمْ فَصَدَّ هُمْ عَنِ السَّبیلِ فَهُمْ لایَهْتَدُونَ» (2)

او و قومش را یافتم که به جای خدا برای خورشید سجده می کنند و شیطان ، اعمال [ زشتشان ] را برای آنان آراسته و در نتیجه آنان را از راه [ حق ] بازداشته است به این سبب هدایت نمی یابند .

ص:30


1- (1) - محمّد (47) : 25. [1]
2- (2) - نمل (27) : 24. [2]
داوری طاغوت
اشاره

19 - شیطان این موجود خطرناک که به صورت جن یعنی نادیدنی و به طور اکثر به صورت انسان های گمراه و گمراه کننده فراوانند، و روی آشتی با حق و حقیقت را ندارند، با بکارگیری تمام وسایل لازم از قبیل پول، مقام، و انواع عوامل گناه و معصیت، سعی دارند انسان را دچار ضلالت و افتادن در بیراهۀ بعید نمایند تا همیشه رابطۀ انسان با توبه قطع شود.

اَلَمْ تَرَ الَی الَّذینَ یَزْعُمُونَ انَّهُمْ آمَنُوا بِما انْزِلَ الَیْکَ وَ ما انْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدوُنَ انْ یَتَحاکَمُوا الَی الطّاغُوتِ وَ قَدْ امِرُوا انْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ انْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیداً» (1)

آیا به کسانی که گمان می کنند به آنچه بر تو و پیش از تو نازل شده ایمان آورده اند ، ننگریستی که می خواهند [ در موارد نزاع و اختلافشان ] داوری و محاکمه نزد طاغوت برند ؟ [ همان حاکمان ستمکار و قاضیان رشوه خواری که جز به باطل حکم نمی رانند ، ] در حالی که فرمان یافته اند به طاغوت کفر ورزند ، و شیطان [ با سوق دادنشان به محاکم طاغوت ] می خواهد آنان را به گمراهی دوری [ که هرگز به رحمت خدا دست نیابند ] دچار کند .

شأن نزول آیۀ شریفه

در شأن نزول آیه در تفاسیر آمده است:

«یکی از یهودیان مدینه با مسلمانی منافق و پست اختلاف داشت. هر دو پذیرفتند که برای خاتمۀ اختلاف کسی را به عنوان داور برای خود انتخاب کنند.

یهودی چون به عدالت و بی نظری رسول خدا صلی الله علیه و آله یقین داشت به داوری آن

ص:31


1- (1) - نساء (4) : 60. [1]

حضرت راضی شد ولی آن مرد منافق به داوری کعب بن اشرف که از بزرگان یهود بود گردن نهاد؛ زیرا می دانست می تواند وی را با رشوه و هدیه بخرد و زمینه را برای جلب منفعت خود فراهم نماید.

طاغوت از ماده طغیان است، طغیان و سرکشی و شکستن تمام حدود و حقوق و قوانین است. آنان که داوری به باطل می کنند بدون شک طاغوت هستند، و بردن داوری و خواستن دادخواهی از آنان، حرام است.

ناگفته پیداست که آیۀ شریفه همچون سایر آیات قرآن، یک حکم عمومی و جاودانی را برای همه مسلمانان در سراسر اعصار و قرون بیان می کند، و به آنان اخطار می نماید که مراجعه کردن به حکام باطل و داوری خواستن از طاغوت، با ایمان به خدا و کتب آسمانی سازگار نیست، به علاوه انسان را از مسیر حق به بیراهه هائی پرتاب می کند که فاصلۀ آن از حق بسیار زیاد است، مفاسد چنین داوری ها در به هم ریختن سازمان اجتماعی بشر بر هیچ کس پوشیده نیست، و یکی از عوامل عقب گرد اجتماعات محسوب می شود.» (1)

دشمنی آشکار

20 - با توجه به مسائلی که تمام مردم از دورترین روزگار دربارۀ شیطان و اوصاف و اعمالش شنیده اند، گمان نمی رود کسی اورا به عنوان دشمن نشناسد، به همین خاطر است که قرآن مجید در بسیاری از آیات از او به عنوان دشمن آشکار «عدومبین» یاد می کند.

وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتی هِیَ احْسَنُ انَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ انَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإنْسانِ عَدُوّاً مُبیناً» (2)

ص:32


1- (1) - تفسیر نمونه: 490/3 - 493. [1]
2- (2) - اسراء (17) : 53. [2]

و به بندگانم بگو : سخنی را که نیکوتر است ، بگویند ؛ زیرا شیطان میان آنان [ به سبب سخنان زشت و بی منطق ] دشمنی و نزاع می افکند ؛ زیرا شیطان همواره برای انسان دشمنی آشکار است .

وعدۀ دروغ

21 - شیطان با دمیدن انواع وسوسه ها، باطن انسان را نسبت به بسیاری از امور غرق غرور می کند و از این راه ضربه های مهلک و خانمان براندازی به انسان می زند:

وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ الاّ غُرُوراً» (1)

و شیطان آنان را جز از روی باطل و دروغ وعده نمی دهد .

فتنه گری شیطان

22 - شیطان در عرصه گاه حیات انسان جز فتنه گری برنامه ای ندارد، و هدفش از فتنه، بسته شدن راه بهشت به سوی انسان است.

ممکن است انسان بر اثر ایمان و عمل صالح مستحق بهشت شود، شیطان حسود و این دشمن خطرناک سعی می کند با فتنه های خود زمینۀ خروج انسان را از این استحقاق فراهم نماید.

قرآن مجید در این موضوع به تمام مردم هشدار جدید می دهد:

یا بَنی آدَمَ لایَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما اخْرَجَ ابَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ» (2)

ای فرزندان آدم ! شیطان ، شما را نفریبد چنانکه پدر و مادرتان را [ با

ص:33


1- (1) - اسراء (17) : 64. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 27. [2]

فریبکاریش ] از بهشت بیرون کرد .

جان سلیمانست و تن چون اهرمن خاتم شاهیست عقل مؤتمن

اهرمن چون خاتم شاهی ربود شد سلیمان دور از ملک وجود

بار دیگر چون که خاتم یافت او اهرمن از ملک او برتافت رو

هی بکش این نفس کافر کیش را فارغ از این اهرمن کن خویش را

خاتم جان را بگیر از دیوتن ملک را بستان زدست اهرمن

ناسپاسی شیطان

23 - شیطان با همه نعمتی که از جانب حق در اختیار دارد، موجودی بسیار ناسپاس است، و می خواهد عباد الهی را نیز مانند خود به ناسپاسی وادارد، این انسان مؤمن و بیدار است که هرگز گول او را نمی خورد، و در برابر نعمت های حق به ناسپاسی بر نمی خیزد، آن که با داشتن نعمت های فراوان الهی به ناسپاسی برخیزد برادر شیطان است.

اِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا اخْوَانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً» (1)

بی تردید اسراف کنندگان و ولخرجان ، برادران شیاطین اند ، و شیطان همواره نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است .

حضرت صادق علیه السلام در روایت مهمی، مبذّر را بدین صورت معرفی می کنند:

مَنْ أَنْفَقَ شَیْئاً فی غَیْرِ طاعَهِ اللّهِ فَهُوَ مُبَذِّرٌ، وَ مَنْ انْفَقَ فی سَبیلِ اللّهِ فَهُوَ مُقْتَصِدٌ. (2)

کسی که در غیر راه اطاعت حق مالی بپردازد، تبذیر کننده، و آن که در راه خدا انفاق کند میانه رو محسوب می شود.

ص:34


1- (1) - اسراء (17) : 27. [1]
2- (2) - تفسیر العیاشی: 288/2، [2] ذیل آیۀ 26 سورۀ اسراء؛ تفسیر الصافی: 188/3، [3] ذیل آیۀ 26 سورۀ اسراء.
کبر شیطان

24 - شیطان موجودی است که نهایت کبر در او قرار دارد، و محض همین خصلت خطرناک بود که از اطاعت فرمان حق نسبت به سجدۀ آدم سرپیچی کرد.

فَسَجَدَ الْملائِکَهُ کُلُّهُمْ اجْمَعُونَ * الاّ ابْلیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافرِینَ» (1)

پس فرشتگان همه با هم سجده کردند * مگر ابلیس که تکبّر ورزید و از کافران شد .

مکر و کید شیطان

25 - این موجود خطرناک در تمام زمینه ها نسبت به انسان دارای کید است ولی چون انسان در برنامۀ طاعت و تقوا پشتیبانی همانند حق دارد، کید او ضعیف است، و با کمترین توجّهی به حضرت حق و روز قیامت و عاقبت کار می توان کید او را باطل ساخت.

اَلَّذینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبیلِ الطّاغُوتِ فَقاتِلُوا اوْلیاءَ الشَّیْطانِ انَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً» (2)

آنان که ایمان آورده اند ، در راه خدا می جنگند ؛ و کسانی که کافر شده اند ، در راه طاغوت می جنگند . پس شما با یاران شیطان بجنگید که یقیناً نیرنگ و توطئۀ شیطان [ در برابر ارادۀ خدا و پایداری شما ] سست و بی پایه است .

ص:35


1- (1) - ص (38) : 73 - 74.
2- (2) - نساء (4) : 76. [1]
تقوا و رهایی از شیطان

26 - شیاطین برای ربودن انسان از منطقۀ رحمت حق، چنان فعالیت گسترده ای دارند که آدمی را همچون نگین انگشتر در میان گرفته و دور انسان می چرخند تا حدی که گویی کسی همانند آنان با انسان تماس ندارد، تنها چیزی که همانند یک حصن حصین می تواند انسان را از خطرات این مسّ کنندگان حفظ کند فقط و فقط تقواست.

اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا اذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» (1)

به حق کسانی که [ نسبت به گناهان ، معاصی و آلودگی های ظاهری وباطنی ] تقوا ورزیده اند ، هرگاه وسوسه هایی از سوی شیطان به آنان رسد [ خدا و قیامت را ] یاد کنند ، پس بی درنگ بینا شوند [ و از دام وسوسه هایش نجات یابند . ]

«پرهیزکاران هنگامی که وسوسه های شیطانی، آنها را احاطه می کند، به یاد خدا و نعمت های بی پایانش، به یاد عواقب شوم گناه و مجازات دردناک خدا می افتند، در این هنگام ابرهای تیره و تارِ وسوسه از اطراف قلب آنها کنار می رود، و راه حق را به روشنی می بینند و انتخاب می کنند.

طائف به معنی طواف کننده است، گویا وسوسه های شیطانی همچون طواف کننده ای پیرامون فکر و روح انسان پیوسته گردش می کنند تا راهی برای نفوذ بیابند.

اگر انسان در این هنگام به یاد خدا و عواقب شوم گناه بیفتد، آنها را از خود دور ساخته و رهائی می یابد، و گرنه سرانجام در برابر این وسوسه ها تسلیم می گردد.

اصولاً هر کس در هر مرحله ای از ایمان، و در هر سنّ و سال گهگاه گرفتار

ص:36


1- (1) - اعراف (7) : 201. [1]

وسوسه های شیطانی می گردد، و گاه در خود احساس می کند که نیروی محرک شدیدی در درون جانش آشکار شده و او را به سوی گناه دعوت می کند.

این وسوسه ها و تحریک ها در سنین جوانی بیشتر است، و در محیطهای آلوده همچون محیطهای امروز که مراکز فساد در آن فراوان، و آزادی نه به معنی حقیقی بلکه به شکل بی بند و باری همه جا را فرا گرفته، و دستگاه های تبلیغاتی غالباً در خدمت شیطان و وسوسه های شیطانی هستند فزون تر می باشد، تنها راه نجات از آلودگی در چنین شرایطی، نخست فراهم ساختن سرمایۀ تقواست که در آیه به آن اشاره شده و سپس مراقبت و سرانجام توجه به خویشتن و پناه بردن به خدا، یاد الطاف و نعمت های او، و مجازات های دردناک خطاکاران است.

در روایات و أخبار به اثر عمیق ذکر خدا در کنار زدن وسوسه های شیطان اشاره شده است.

حتی افراد بسیار با ایمان و دانشمند و باشخصیت همیشه در مقابل وسوسه های شیطانی احساس خطر می کردند، و از طریق مراقبت با آن می جنگیدند.

وسوسه های نفس و شیطان همانند میکرب های بیماری زا می باشد که در همه وجود دارد، ولی به دنبال بنیه های ضعیف و جسم های ناتوان می گردند، تا در آن جا نفوذ کنند، امّا آنها که جسمی سالم و نیرومند و قوی دارند، این میکرب ها را از خود دفع می کنند.

جملۀ شریفۀ: فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ «به هنگام یاد خدا چشمشان بینا می شود و حق را می بینند».

اشاره به این حقیقت است که وسوسه های شیطانی پرده بر دید باطنی انسان می افکند، آن چنان که راه خدا را از چاه و دوست را از دشمن و نیک را از بد نمی شناسند، ولی یاد خدا به انسان بینایی و روشنایی می بخشد، و قدرت شناخت واقعیت ها را به او می دهد، شناختی که نتیجه اش نجات از چنگال

ص:37

وسوسه هاست.» (1)

مارد و مَرید در قرآن

27 و 28 - قرآن مجید از این موجود خطرناک در آیاتی تعبیر به مارد و مرید فرموده، یعنی شیطان، عاصی و منافق و سرپیچ و شرور و خبیث است، و برشماست که تا لحظۀ آخر عمر از او در پرهیز باشید، و گرنه تمام این حالات جهنمی به شما هم سرایت خواهد کرد.

وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ» (2)

و آن را از هر شیطان سرکشی حفظ کردیم .

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَرِیدٍ» (3)

و برخی از مردم اند که [ همواره ] بدون هیچ دانشی [ بلکه از روی جهل و نادانی ] دربارۀ خدا [ با اصرار بر یک اعتقاد بی پایه ] برخورد خصمانه و گفتگوی ستیزآمیز می کنند ، و از هر شیطان سرکشی پیروی می نمایند .

فراموشی یاد خدا

29 - این موجود پرخطر، با ایجاد پیچ و خم های عجیب و غریب در زندگی، وآرایش هر نوع گناه در برابر دل، سعی می کند در باطن انسان نسبت به واقعیت ها به خصوص حضرت حق و قیامت در طاعت و عبادت و نبوت و امامت ایجاد نسیان و فراموشی کند، تا آدمی از سعادت دنیا و آخرت محروم شود.

ص:38


1- (1) - تفسیر نمونه: 66/7 - 67، [1] ذیل آیۀ 201 سورۀ اعراف.
2- (2) - صافّات (37) : 7. [2]
3- (3) - حج (22) : 3. [3]

اِسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَاَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ» (1)

شیطان بر آنان چیره و مسلّط شده و یاد خدا را از خاطرشان برده است .

وسوسه گری شیطان

30 - شیطان در وسوسه گری دستی توانا و پرقدرت دارد، او از پی وسوسه ها در قلب انسان، خیالات و هواها را تحریک و آدمی را از عرصه گاه حقیقت دور می کند، برای مبارزه با وسوسۀ او چاره ای جز پناه بردن به خدا به وسیله عبادت و طاعت نیست:

وَ امّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ انَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ» (2)

و اگر [ وسوسه ای از سوی ] شیطان ، تو را [ به خشم بر مردم و ترکِ مهربانی و ملاطفت ] تحریک کند ، به خدا پناه جوی ؛ زیرا خدا شنوا و داناست .

شیطان و خناس

31 - قرآن در مرحله ای دیگر از شیطان به عنوان خناس و وسوسه گر در سینه ها یاد می کند و می فرماید:

مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ * الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاسِ * مِنَ الْجِنَّهِ وَ النّاسِ» (3)

از زیان وسوسه گر کمین گرفته و پنهان * آن که همواره در سینه های مردم

ص:39


1- (1) - مجادله (58) : 19. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 200. [2]
3- (3) - ناس (114) : 4 - 6. [3]

وسوسه می کند * از جنّیان و آدمیان .

«اگر محیط درونی انسان با نور معرفت و ایمان روشن باشد، و در پناه ربوبیت رب و تصرّف او و تقوا درآید، و قوا و فرشتگان الهام بخش به خیر و صلاح راههای نفوذ و وسوسه های شرانگیز را ببندند، آن وسوسه گر خنّاس به عقب برمی گردد و در کمین می ماند تا به چه صورتی و از چه مجرایی و با چگونه وسوسه ای پیش آید، و در انتظار آن است که انگیزه های هواها و شهوات و کبر و حسد و دیگر خوی های پست محیط درونی را، تاریک و مشوّش گردانند، تا سربرآرد و بر قوا و انگیزه های خیر بتازد و عقل را تیره سازد، و فرمان اراده را به دست گیرد و برای پیشبرد شر و انجام هر گونه گناه، جلوی بینش و عاقبت اندیشی را می بندد، و شبهه و عذرها پیش می آورد و شوق ها و آرزوها و امیدهای کاذب و پست برمی انگیزد.

و اگر نور ایمان پرتو افکند و هوشیاری و پشیمانی از گناه پیش آمد، باز خود را پنهان می نماید و برای یورش و وسوسه از طریق دیگر آماده می شود، مانند میکرب هایی که در پیرامون و لابه لای نسوج بدن کمین کرده یا در حال کمین هستند تا اگر جراحتی در بدن پدید آید و یا دستگاه های اصلی آن مختل گردد و قوای دفاعی خون ناتوان شود، در آن رخنه نمایند و از میان نسوج سربر آرند و پیش روند.

فعل یوسوس ، وسوسه مستمر را می رساند، صدر جای قلب و محل بروز عواطف و انگیزه ها است.

امواج وسوسه ها و الهامات و انگیزه های گوناگون و متضاد، در این محل تلاقی می نمایند و هر یک از اندیشه و خواستِ انسان را به سوی خود می کشند.

و چون انسان پیوسته اثرپذیر و در معرض وسوسه ها و الهامات می باشد، نباید خود منشأ اصلی و انگیزندۀ این واردات و آثار باشد، و چون اینها حادثند، باید علل و اسباب محدثه ای داشته باشند، و چون متضادند باید علل و اسباب آنها مبادی مختلفی باشند که بعضی خود ذاتاً خیر و منشأ خیرات و بعضی شر و منشأ شرور می باشند، آن که مبدأ خیر است «فرشته» نامیده شده، و مبدأ شر «شیطان خناس»

ص:40

است.

آن حال تردیدی که برای انسان هنگام مواجه شدن با گناه و حرام لذّت انگیز یا ثواب و واجب مشقت آور پیش می آید، نموداری از این جواذب متضاد درونی است، در این حال احساس می شود که عاملی انسان را به سوی زشتی و گناه و ترک واجب می کشاند، و عامل دیگری از آن باز می دارد.

بیشتر مردم با آن که پیوسته در معرض تأثیر و جواذب این عوامل می باشند، یا یکسر از آنها غافلند، یا چون محکوم حواسند آنها را معلول انگیزه های حسی و یا قوای نفسانی می پندارند، فقط در روشنی ایمان و معارف عالیه و هدایت قرآن می توان این عوامل و آثار و تحریکات آنها را شناخت و هوشیار آنها بود، و در پناه «رب النّاس» و «ملک النّاس» و «اله الناس»، می توان راه نفوذ و وسوسه ها را بست و دریچۀ انوار الهامات را گشود.» (1)

شیطان و وعدۀ فقر در انفاق

32 - شیطان وقتی که انسان می خواهد با مال و منالش در راه خدا خرج کند، به او وعدۀ فقر می دهد، و از این راه او را در وحشت می اندازد، تا صفت بخل در او تحریک شود و از انفاق باز ایستد.

اَلشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ» (2)

شیطان ، شما را [ به هنگام انفاق مال با ارزش ] از تهیدستی و فقر می ترساند ، و شما را به کار زشت [ چون بخل وخودداری از زکات و صدقات ] امر می کند ، و خدا شما را از سوی خود وعدۀ آمرزش و فزونی رزق می دهد ؛

ص:41


1- (1) - تفسیر پرتوی از قرآن: 314/4، [1] ذیل آیۀ 4 سورۀ ناس.
2- (2) - بقره (2) : 268. [2]

و خدا بسیار عطا کننده و داناست .

سعی کنیم وعده های دروغ شیطان در برابر وعده های صحیح و استوار حضرت حق در ما اثر نگذارد، و به این معنا توجه داشته باشیم که انفاق اگر چه در ظاهر از مال ما می کاهد ولی در باطن امر، رحمت الهی و جنّت ابدی جای آن را می گیرد.

همزات شیطان

33 - شیطان این منبع شر و آلودگی به فرمودۀ قرآن مجید دارای همزات است.

همزات جمع همزه به معنای دفع و تحریک با شدّت است. تمام شیطان های پنهان و آشکار این خباثت را دارند که هر نوع وسوسه را در قلب بیاندازند و انسان را از حق دور کنند.

همزات به قدری خطرناک است که حضرت حق در قرآن مجید به رسول اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

وَ قُلْ رَبِّ اعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ» (1)

و بگو : پروردگارا ! از وسوسه های شیطان ها به تو پناه می آورم .

آنگاه که به رسول اسلام با آن همه قوت و قدرت روحی می فرمایند از وساوس شیطان به حضرت رب پناه ببر تکلیف امثال ما ضعیفان روشن است.

با توّجه به سی و سه آیه ای که نشانگر اوصاف و اعمال شیطان بود، امام علیه السلام در کمال خضوع و خشوع به پیشگاه حضرت رب العزّه عرضه می دارد:

خداوندا! به تو پناه می بریم از وسوسه های شیطان رجیم و فریب هایش و از اعتماد به هوس های باطل و وعده ها و نویدها و فتنه انگیزی ها و دام هایش، و از این که در گمراه کردن ما از طاعت تو، و بی آبرو کردنمان به وسیلۀ معصیت به طمع

ص:42


1- (1) - مؤمنون (23) : 97. [1]

افتد. یا این که چیزی که پیش ما نیکو جلوه دهد در نظرمان نیکو آید، و یا چیزی که به ما ناپسند نشان دهد بر ما گران آید.

الهی! او را به وسیلۀ عبادتت از ما بران، و با پایداری و استقامت در محبّتت او را سرافکنده ساز، و میان ما و او حجابی قرار ده که آن را ندرد، و سدّ نیرومندی که آن را نشکافد.

امام علیه السلام در فرازهای اول دعا مغلوب شدن شیطان را در عبادت، محبّت و عشق حق، رحمت الهیه و تقوا می داند:

زمانی که اوقات انسان به عبادات و فرائض فردی و خانوادگی و اجتماعی پر شود، و قلب مرکز جوشش عشق حق گردد، و رحمت الهی بین انسان و نفس اماره که ابزار شیطان برای گمراه کردن انسان است ساتر و حجاب شود، و آدمی پشت سدّ تقوای الهی قرار گیرد، راه نفوذی برای شیطان جهت دسترسی به انسان نخواهد ماند.

ای دلیل راه گم شد راه من آه بر این نفس شهوت خواه من

نفس طغیان کرده از راه خدا جان و دل بنموده از جانان جدا

قوّت از کف رفت و دستم بسته شد از گنه یاران روانم خسته شد

شعلۀ عمرم شود کم کم خموش می رود از سر مرا این عقل و هوش

رهزن دین طرد حق دیو رجیم پهن کرده بهر من خوان حمیم

کویکی آدم که گیرد دست من بازگرداند دوباره هست من

شیث یا رب در کجا دارد مقام تا مرا از جام حق ریزد به کام

این چه طوفانست برخیزد ز روح خود نجاتم کشتی نوح است نوح

هست ادریسم دلیل راه عشق برنمی آید زمن جزآه عشق

گر دهد آن خضرم از آب حیات می رهد روحم زگرداب ممات

صالحا بنگر مرا در درد و غم از روانم برطرف بنما الم

ص:43

آتشی افروخت دشمن سوی من شعله اش بگداخت جان و روی من

ای خلیل حق بشارتها کجاست ای که دارویت به هر دردی شفاست

سرد کن بهر خدا از من شرر تا از این غم دیده برگرددخطر

گر سخن با من بگوید آن کلیم می کند حقم عطا قلب سلیم

پیر کنعان دیده ام گریان چراست این همه غم بر دل و جان از کجاست

ای گهر از دیدگانم شو روان تا دهی صیقل تو زنگ قلب و جان

یوسف ای بزم محبت را تو شمع کن پریشان خاطر من را تو جمع

ای دم عیسی روانم زنده کن مرده ام جانا مرا پاینده کن

ای حبیب حق امید من رسول ای حیات عالم ای سرّ عقول

ای سرافراز شبستان صفا ای گل باغ فضیلت از وفا

شأن تو لولاک و آیات مجید واصف تو حضرت رب حمید

رحم آخر بر دل زارم کنید از جهالت باز بیدارم کنید

این منم مسکین زره وامانده ام کاروان رفتست و من جا مانده ام

(مؤلف)

ص:44

[«4»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اشْغَلْهُ عَنَّا بِبَعْضِ أَعْدَائِکَ وَ اعْصِمْنَا مِنْهُ بِحُسْنِ رِعَایَتِکَ وَ اکْفِنَا خَتْرَهُ وَ وَلِّنَا ظَهْرَهُ وَ اقْطَعْ عَنَّا إِثْرَهُ «5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَمْتِعْنَا مِنَ الْهُدَی بِمِثْلِ ضَلاَلَتِهِ وَ زَوِّدْنَا مِنَ الْتَّقْوَی ضِدَّ غَوَایَتِهِ وَ اسْلُکْ بِنَا مِنَ التُّقَی خِلاَفَ سَبِیلِهِ مِنَ الرَّدَی «6»اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْ لَهُ فِی قُلُوبِنَا مَدْخَلاً وَ لاَ تُوطِنَنَّ لَهُ فِیمَا لَدَیْنَا مَنْزِلاً «7»اَللَّهُمَّ وَ مَا سَوَّلَ لَنَا مِنْ بَاطِلٍ فَعَرِّفْنَاهُ وَ إِذَا عَرَّفْتَنَاهُ فَقِنَاهُ وَ بَصِّرْنَا مَا نُکَائِدُهُ بِهِ وَ أَلْهِمْنَا مَا نُعِدُّهُ لَهُ وَ أَیْقِظْنَا عَنْ سِنَهِ الْغَفْلَهِ بِالرُّکُونِ إِلَیْهِ وَ أَحْسِنْ بِتَوْفِیقِکَ عَوْنَنَا عَلَیْهِ «8»اَللَّهُمَّ وَ أَشْرِبْ قُلُوبَنَا إِنْکَارَ عَمَلِهِ وَ الْطُفْ لَنَا فِی نَقْضِ حِیَلِهِ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و شیطان را با سرگرم شدن به برخی دشمنانت از ما منصرف کن و ما را به رعایت نیکویت از او حفظ فرما، و از خیانت و نیرنگش کفایت کن و رویش را از ما برگردان، و ردّ پایش را از ما قطع کن. خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و ما را از هدایتی که در دوام و پابرجایی مانند گمراهی او باشد، بهره مند ساز، و ما را در برابر بی راهی او، توشۀ تقوا کرامت فرما، و خلاف راه هلاکت بار او، ما را به مسیر تقوا رهنمون باش.

ص:45

خدایا! برای او در دل های ما راه وارد شدن قرار مده، و در شؤون زندگی ما برای او جایگاه اقامت فراهم نکن. خدایا! ما را به آنچه که از باطل در نظرمان بیاراید، آگاه ساز، و چون آگاهمان کردی، از آن نگاهمان دار و ما را به زمینه های چاره جویی در برابر او بینا گردان، و آنچه را که باید علیه او آماده کنیم، به ما الهام کن، و ما را از خواب غفلتی که سبب گرایش به اوست بیدار فرما، و یاری دادن ما را در جنگ با او، به توفیقت نیکوگردان.

خدایا! دل های ما را از ردّ کردن و انکار عملش سرشار ساز، و به ما برای درهم شکستن حیله اش لطف فرما.

عاقبت دوستی با شیطان

حضرت زین العابدین علیه السلام در مناجاتی به پیشگاه حضرت حق عرضه می دارد:

اِلهی اشْکُو الَیْکَ عَدُوًّا یُضِلُّنی، وَ شَیْطاناً یُغْوِینی، قَدْ مَلَأ بِالْوِسْواسِ صَدْری، وَ احاطَتْ هَواجِسُهُ بِقَلْبی، یُعاضِدُ لِیَ الْهَوی، وَ یُزَیِّنُ لی حُبَّ الدُّنْیا، وَ یَحُولُ بَیْنی وَ بَیْنَ الطّاعَهِ وَ الزُّلْفی. (1)

خداوندا! به تو شکایت می آورم از دشمنی که مرا به ضلالت می کشد، و شیطانی که مرا به گمراهی می برد، سینه ام را به وسواس پر کرده، و دلم را از صداهای پنهانش در احاطۀ خود گرفته، هوای نفس را در این راه برای به هلاکت انداختن من به یاری گرفته، عشق به مادیات را در برابرم آرایش داده، و بین من و طاعت و سعادتم فاصله شده است.

اوصاف و اعمال شیطان و راه مبارزه با او و استعاذۀ به حضرت حق با اسلحۀ عبادت و محبت و رحمت و تقوا یعنی خویشتن داری و پرهیز از گناه میسر است.

ص:46


1- (1) - بحار الأنوار: 143/91، باب 32، [1] مناجاه الشاکرین.

کسی که در این صحنۀ با عظمت حیات، و با بودن این همه وسایل سعادت و خوشبختی، خود را از ولایت حضرت رب و انبیا و امامان معصوم، به خاطر دو روز زود گذر دنیا و لذات و شهوات آن محروم سازد، و سرپرستی و هدایت آنان را قبول نکند، و به جای آن زیر چتر ولایت شیطان برود که البته تنها ماندن از خدا و انبیا و امامان و کثرت گناه، قهراً انسان را در سایۀ شوم ولایت و دوستی شیطان برده و آدمی را مستحق عذاب شدید الهی در قیامت خواهد کرد، و از نور عقل و عدل و ایمان و آخرت و رحمت الهی به ظلمت جهل و ظلم و بی اعتقادی و مادیت و لعنت ابدی سوق خواهد داد.

در این زمینه به دو آیه از آیات قرآن توجه کنید:

کُتِبَ عَلَیْهِ انَّهُ مَنْ تَوَلّاهُ فَاَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدیهِ الی عَذابِ السَّعیرِ» (1)

بر آن شیطان ، لازم و مقرّر شده است که هر کس که او را به سرپرستی و دوستی خود گیرد ، حتماً او گمراهش می کند ، و به آتش سوزنده راهنمایی اش می نماید .

وَالَّذینَ کَفَرُوا اوْلیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ الَی الظُّلُماتِ اولئِکَ اصْحابُ النّارِهُمْ فیها خالِدُونَ» (2)

و کسانی که کافر شدند ، سرپرستان آنان طغیان گرانند که آنان را از نور به سوی تاریکی ها بیرون می برند ؛ آنان اهل آتش اند و قطعاً در آن جا جاودانه اند .

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

اَلْفِتَنُ ثَلاثٌ: حُبُّ النِّساءِ وَ هُوَ سَیْفُ الشَّیْطانِ، وَشُرْبُ الْخَمْرِ و هُوَ فَخُّ

ص:47


1- (1) - حج (22) : 4. [1]
2- (2) - بقره (2) : 257. [2]

الشَّیْطانِ، وَ حُبُّ الدّینارِ وَ الدِّرْهَمِ وَ هُوَ سَهْمُ الشَّیْطانِ. (1)

فتنه ها سه چیز است: عشق بی حد به زنان که انسان را تبدیل به حیوان شهوت ران می کند، و آن شمشیر شیطان است. خوردن شراب که دام و تله و تور و قفس شیطان است. و عشق مفرط به دینار ودرهم و طلا و نقره که انسان را برده و بندۀ ثروت کند و آن تیر شیطان به قلب و جان آدمی است.

از ابن عباس روایت شده:

ما خالَفَ الْقُرآنَ فَهُوَ مِنْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ. (2)

آنچه در زندگانی مخالف قرآن مجید است آن را از گام های شیطان به حساب بیاورید.

بندگی شیطان، خلاف عهد انسان با خدا

اشاره

نظام خلقت انسان که نظام احسن تقویمی است، و عقل و شعور او، و این همه نعمت ظاهری وباطنی که از باب رحمت حق به انسان عنایت شده، نشانگر این حقیقت است که انسان متعهد به عبادت حق است، متعهد به عهد تکوینی و متعهد به عهد تشریعی.

پس اگر عبادت حضرت حق را رها کند و در گردونۀ عبادت و پیروی شیطان قرار گیرد، خلاف عهد تکوین و تشریع نموده، و به خیانت بزرگی دست زده است!!

در عبادت خدا سعادت دنیا و آخرت به دست می آید، و در عبادت شیطان شقاوت ابدی نصیب انسان می شود.

در عبادت خدا، خشنودی حق و بهشت ابد و کرامت و شخصیت به انسان

ص:48


1- (1) - بحار الأنوار: 107/2، باب 15، حدیث 4؛ [1] الخصال: 113/1، حدیث 91.
2- (2) - الدر المنثور:، 167/1؛ [2]فتح القدیر: 168/1. [3]

اضافه می شود، و در اطاعت از شیطان تمام خدا داده ها از دست می رود، و جز فقر و بدبختی و تیره روزی و تهیدستی چیزی در بساط حیات باقی نمی ماند.

خداوند بزرگ در روز قیامت بندگان و بردگان و مطیعان شیطان را مورد سرزنش و ملامت قرار می دهد و به آنان این چنین نهیب سخت می زند:

وَ امْتازُوا الْیَوْمَ ایُّهَا الْمُجْرِمُونَ * الَمْ اعْهَدْ الَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ انْ لاتَعْبُدُوا الشَّیْطانَ انَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» (1)

و [ ندا آید : ] ای گناهکاران ! امروز [ از صف نیکان ] جدا شوید . * ای فرزندان آدم ! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را مپرستید که او بی تردید دشمن آشکاری برای شماست ؟

در تفسیر نمونه آمده است:

«جدا شوید امروز ای گنهکاران، شما بودید که در دنیا خود را در صفوف مؤمنان جا زده بودید و گاه به رنگ آنان در می آمدید، و از حیثیت و اعتبارشان استفاده می کردید، امروز صفوف خود را از آنها جدا سازید، و در چهرۀ اصلی خود ظاهر شوید.

آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را پرستش و اطاعت مکنید که او دشمن آشکار شماست.

این عهد و پیمان الهی از طرق مختلف از انسان گرفته شده و بارها این معنی را به او گوشزد کرده است.

نخست آن روز که فرزندان آدم در زمین نشو و نما کردند، این خطاب به آنها شد:

یا بَنی آدَمَ لایَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما اخْرَجَ ابَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْاتِهِما انَّهُ یَریکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاتَرَوْنَهُمْ انّا جَعَلْنا

ص:49


1- (1) - یس (36) : 59 -60. [1]

الشَّیاطینَ اوْلیاءَ لِلَّذینَ لایُؤْمِنُونَ» (1)

ای فرزندان آدم ! شیطان ، شما را نفریبد چنانکه پدر و مادرتان را [ با فریبکاریش ] از بهشت بیرون کرد ، لباسشان را از اندامشان بر می کشید تا شرمگاهشان را به آنان بنمایاند ، او و دار و دسته اش شما را از آن جا که شما آنان را نمی بینید می بینند ، ما شیاطین را سرپرست و یاران کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند .

سپس همین اخطار به طور مکرر بر زبان رسولان الهی جاری شد، چنانکه فرموده است:

وَ لایَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ انَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» (2)

و شیطان شما را [ از راه راست ] باز ندارد ، بی تردید او برای شما دشمنی آشکار است .

در سورۀ بقره است:

وَ لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ انَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» (3)

و از گام های شیطان پیروی نکنید ؛ زیرا او نسبت به شما دشمنی آشکار است .

از سوی دیگر این پیمان در عالم تکوین به زبان اعطای عقل به انسان نیز گرفته شده است، چرا که دلایل عقلی به روشنی گواهی می دهد انسان نباید فرمان کسی را اطاعت کند که از روز نخست کمر به دشمنی او بسته، او را از بهشت بیرون کرده و سوگند به اغوای فرزندانش خورده است.

و دیگر با سرشت و فطرت الهی همه انسان ها بر توحید، و انحصار اطاعت برای

ص:50


1- (1) - اعراف (7) : 27. [1]
2- (2) - زخرف (43) : 62. [2]
3- (3) - بقره (2) : 168. [3]

ذات پاک پروردگار، نیز این پیمان از انسان گرفته شده است، و به این ترتیب نه با یک زبان که با چندین زبان این توصیۀ الهی تحقق یافته و این عهد و پیمان سرنوشت ساز امضا شده است.

عبادت در جملۀ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ به معنی اطاعت است؛ زیرا عبادت همیشه به معنی پرستش و رکوع و سجود نمی آید، بلکه یکی از صورت های آن همان اطاعت کردن است.

فرعون و اطرافیان بعد از مبعوث شدن موسی و هارون گفتند:

اَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ» (1)

آیا به دو بشری که مانند خودمان هستند ایمان بیاوریم در حالی که قوم [ و قبیلۀ ] آن دو بردگان ما هستند ؟

و در سورۀ توبه آمده است:

اِتَّخَذُوا احْبارَهُمَ وَ رُهْبانَهُمْ ارْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما امِرُوا الاّ لِیَعْبُدُوا الهاً واحِداً لآَّ إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَنَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ» (2)

آنان دانشمندان و راهبانشان و مسیح پسر مریم را به جای خدا به خدایی گرفتند ؛ در حالی که مأمور نبودند مگر این که معبود یگانه را که هیچ معبودی جز او نیست بپرستند ؛ منزّه و پاک است از آنچه شریک او قرار می دهند .

از امام باقر و امام صادق علیهما السلام در ذیل این آیه آمده است:

اَما وَ اللّهِ ما دَعَوْهُمْ الی عِبادَهِ انْفُسِهِمْ، وَلَوْدَعَوْهُمْ ما اجابُوهُمْ وَلکِنْ احَلُّوا لَهُمْ حَراماً وَ حَرَّمُوا عَلَیْهِمْ حَلالاً فَعَبَدُوهُمْ مِنْ حَیْثُ لایَشْعُرُونَ. (3)

ص:51


1- (1) - مؤمنون (23) : 47. [1]
2- (2) - توبه (9) : 31. [2]
3- (3) - الکافی: 53/1؛ حدیث 1؛ [3]وسائل الشیعه: 124/27، باب 10، حدیث 33382. [4]

به خدا سوگند دانشمندان و راهبان، ملّت یهود و نصاری را به عبادت خویشتن دعوت نکردند، و اگر دعوت می کردند هرگز یهود و نصاری دعوتشان را اجابت نمی نمودند، ولی آنها حرامی را برای ایشان حلال و حلالی را حرام کردند، و آنهاپذیرا شدند و به این ترتیب بدون توجه آنان را پرستش کردند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ اطاعَ رَجُلاً فی مَعْصِیَهِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَهُ. (1)

کسی که انسانی را در معصیت پروردگار اطاعت کند اورا پرستش کرده است.

و در حدیث دیگری از امام باقر علیه السلام است:

مَنْ اصْغی الی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَاِنْ کانَ النّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ، وَ انْ کانَ النّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطانَ. (2)

کسی که به سخن گوئی گوش فرا دهد و سخنش را بپذیرد اورا پرستش کرده، اگر ناطق حکم خدا را می گوید پرستش خدا کرده، و اگر از طرف شیطان سخن می گوید پرستش شیطان کرده است.» (3)

عبادت کنندگان شیطان در کلام امام علی علیه السلام

مولای متقیان امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره پیروان و عبادت کنندگان شیطان می فرماید:

ص:52


1- (1) - الکافی: 398/2، حدیث 8؛ [1]وسائل الشیعه: 127/27، باب 10، حدیث 33389. [2]
2- (2) - الکافی: 434/6، حدیث 24؛ [3]وسائل الشیعه: 317/17، باب 101، حدیث 22645. [4]
3- (3) - تفسیر نمونه: 423/18 - 426، [5] ذیل آیۀ 59 و 60 سورۀ یس.

اِتَّخَذُوا الشَّیْطانَ لِاَمْرِهِمْ مِلاکاً، وَاتَّخَذَهُمْ لَهُ اشْراکاً، فَباضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ، و دَبَّ وَ دَرَجَ فی حُجُورِهِمْ، فَنَظَرَ بِاَعْیُنِهِمْ، و نَطَقَ بِاَلْسِنَتِهِمْ، فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ، وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ، فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ الشَّیْطانُ فی سُلْطانِهِ، وَ نَطَقَ بِالْباطِلِ عَلی لِسانِهِ. (1)

شیطان را ملاک و پشتوانۀ زندگی خود گرفتند، او هم از آنان به عنوان دام استفاده کرده، در درونشان لانه کرد، و در دامنشان پرورش یافت، چشمشان در دیدنْ چشم شیطان، و زبانشان در گفتنْ زبان شیطان شد، بر مرکب لغزش ها سوارشان کرد، و امور فاسد را در دیدگانشان جلوه داد، کارشان کار کسی است که شیطان او را شریک سلطنت خود قرار داده و با زبان او به یاوه سرایی برخاسته است.

و نیز می فرماید:

وَ الشَّیْطانُ مُوَکَّلٌ بِهِ، یُزَیِّنُ لَهُ الْمَعْصِیَهَ لِیَرْکَبَها، وَ یُمَنِّیهِ التَّوْبَهَ لِیُسَوِّفَها، حَتّی تَهْجُمَ مَنِیَّتُهُ عَلَیْهِ اغْفَلَ ما یَکُونُ عَنْها. (2)

شیطان موکل آدمی است که معصیتش را در نظرش می آراید تا مرتکب آن شود، و توبه را به صورت آرزو برای آینده جلوه می دهد تا آن را به تأخیر افکند، تا مرگ بر آدمی بتازد زمانی که نسبت به آن غافل تر از هر چیز باشد.

در فرازی دیگر می فرماید:

اِنَّ الشَّیْطانَ یُسَنَّی لَکُمْ طُرُقَهُ، وَ یُرِیدُ انْ یَحُلَّ دینَکُمْ عُقْدَهً عُقْدَهً، وَ یُعْطِیَکُمْ بِالْجَماعَهِ، وَبِالْفُرْقَهِ الْفِتْنَهَ، فَاصْدِفُوا عَنْ نَزَغاتِهِ وَ نَفَثاتِهِ، وَ اقْبَلُوا النَّصیحَهَ مِمَّنْ اهْداها الَیْکُمْ، وَ اعْقِلُوها عَلی انْفُسِکُمْ. (3)

ص:53


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 7. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 63. [2]
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 120. [3]

بدون شک شیطان راههای خود را برای شما هموار می کند، و می خواهد گره های محکم دینتان را از پی هم باز کند، و به جای اتفاق، پراکندگی ایجاد نماید، و از پراکندگی فتنه به پا کند، از وساوس و افساد او روی بگردانید، و از آنان که پند و خیرخواهی به شما هدیه می دهند پذیرش داشته باشید، و آن را محکم بر خود ببندید.

شیطان، دشمن قسم خوردۀ انسان

اشاره

او پس از آن که از اطاعت حق نسبت به سجدۀ آدم سرپیچی کرد، و مورد غضب و لعنت و رجم حضرت ربّ قرار گفت در پیشگاه خداوند از باب لجبازی با خدا و حسادت نسبت به آدم و فرزندانش قسم یاد کرد که تا روز قیامت به گمراه کردن انسان ها به جز مخلصین از عباد خدا اقدام کند.

خداوند در آیات سورۀ اعراف و حجر و اسرا و ص (1) از قسم خوردن شیطان برای گمراه کردن فرزندان آدم یاد می کند: در این زمینه به آیۀ شریفۀ سورۀ اعراف که از آیات دیگر مفصل تر، است توجه کنید:

قالَ فَبِما اغْوَیْتَنی لَاَ قْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ * ثُمَّ لآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ ایْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ ایْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لاتَجِدُ اکْثَرَهُمْ شاکِرینَ» (2)

گفت : به سبب این که مرا به بیراهه و گمراهی انداختی ، یقیناً بر سر راه راست تو [ که رهروانش را به سعادت ابدی می رساند ] در کمین آنان خواهم

ص:54


1- (1) - اعراف (7) : 16 - 17؛ حجر (15) : 39؛ اسرا (17) : 62؛ ص (38) : 82.
2- (2) - اعراف (7) : 16 - 17. [1]

نشست . * سپس از پیش رو و پشت سر و از طرف راست و از جانب چپشان بر آنان می تازم و [ تا جایی آنان را دچار وسوسه و اغواگری می کنم که ] بیشترشان را سپاس گزار نخواهی یافت .

او در ابتدای کلامش با کمال وقاحت و بی شرمی، گمراهی خود را به حضرت حق که رحمت بی نهایت است نسبت داد و در این زمینه مرتکب جنایت شد.

حضرت باقر علیه السلام در ذیل این آیه می فرماید:

ثُمَّ لَآتِینَّهُمْ مِنْ بَیْنِ ایْدِیهِمْ

مَعْناهُ: اهَوِّنُ عَلَیْهِمْ امْرَ الْآخِرَهِ، وَ مِنْ خَلْفِهِمْ

آمُرُهُمْ بِجَمْعِ الْاَمْوالِ وَ الْبُخْلِ بِها عَنِ الْحُقوقِ لِتَبْقی لِوَرَثَتِهِمْ، وَ عَنْ ایْمانِهمْ

افْسِدُ عَلَیْهِمْ امْرَ دینِهِمْ بِتَزیینِ الضَّلالَهِ وَ تَحْسینِ الشُّبْهَهِ، وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ

بِتَحْبیبِ اللَّذّاتِ الَیْهِمْ وَ تَغْلِیبِ الشَّهَواتِ عَلی قُلُوبِهِمْ. (1)

منظور از آمدن شیطان به سراغ انسان از پیش رو ساده جلوه دادن آخرت در نظر آدمی است، تا جائی که برای آبادی عالم آخرت کاری انجام ندهد.

و منظور از پشت سر این است که آنان را به جمع آوری مال و ثروت و بخل ورزی از پرداخت حقوق واجب و باقی گذاردن درهم و دینار برای ورثه سوق می دهم.

و مقصود از طرف راست، ضایع کردن امور معنوی است به وسیلۀ ایجاد شک و تردید و شبهات، و آرایش دادن امور ضلالت و گمراهی در نظر اولاد آدم است. و طرف چپ جلوه دادن لذّات مادی و شهوات در برابر انسان است.

با این چهار برنامه وضع انسان به گونه ای شود که تمام نعمت های الهی به دست او، در مسیر غلط قرار گیرد، و از دایرۀ شکر که عالی ترین خصلت است خارج گردد.

الهی! راه دور، ایمان ضعیف، دشمن بسیار، عمل اندک، اخلاق فاسد، قلب رنجور، سینه تنگ، دست خالی است.

ص:55


1- (1) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 228/4، ذیل آیۀ 17 سورۀ اعراف؛ بحار الأنوار: 152/60، باب 3. [1]

الهی! اگر لطف و عنایت و کرم و رحمتت دست ما را نگیرد، به چاه هلاکت درافتیم.

الهی! با قدرتت دشمن را از ما بران، دست ما را به دامن رضا و خشنودی خود رسان.

الهی ده اثر بر اشک و آهم تو باش اندر همه حالی پناهم

مهیا ساز اسباب نجاتم ده از مهر علی بر کف براتم

مبر دستم از این شاخ ولایت به توحیدم ده آن سان استقامت

که اصل و فرع و نخل و برگ و بارم یک آید در نظر از صد هزارم

مرا در بندگی ثابت قدم کن کریما از کرم بر ما کرم کن

در هر صورت مواظب باشیم ابلیس و جنود او بر ما ولایت و حکومت پیدا نکنند که قبول این ولایت مساوی با خسران و زیان و ضرر جبران ناپذیر است.

وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیّاً مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبیناً» (1)

و هر کس شیطان را به جای خدا سرپرست ویار خود گیرد ، مسلماً به زیان آشکاری دچار شده است .

شیطان در کلام امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام می فرماید:

یَقُولُ ابْلِیسُ لِجُنُودِهِ: الْقُوا بَیْنَهُمُ الْحَسَدَ وَ الْبَغْیَ فَاِنَّهُما یَعْدِلانِ عِنْدَ اللّهِ الشِّرْکَ. (2)

ص:56


1- (1) - نساء (4) : 119. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 278/72، باب 70، حدیث 17؛ [2]وسائل الشیعه: 38/16، باب 74، حدیث 20914. [3]

ابلیس به لشگرش می گوید مردم را دچار حسد و تجاوز کنید که بار سنگین این دو گناه در نزد خداوند مساوی شرک است.

و نیز از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:

قالَ ابْلیسُ: خَمْسَهٌ لِیْسَ لی فیهِنَّ حیلَهٌ وَ سائِرُ النّاسِ فِی قَبْضَتی: مَنِ اعْتَصَمَ بِاللّهِ عَنْ نِیَّهٍ صادِقَهٍ وَ اتَّکَلَ عَلَیْهِ فِی جَمیعِ امُورِهِ، وَمَنْ کَثُرَ تَسْبیحُهُ فِی لَیْلِهِ وَ نَهارِهِ، وَ مَنْ رَضِیَ لِاَخیِه الْمُؤْمِنِ ما یَرْضاهُ لِنَفْسِهِ، وَ مَنْ لَمْ یَجْزَعْ عَلَی الْمُصیبَهِ حَتّی تُصیبَهُ، وَ مَنْ رَضِیَ بِما قَسَمَ اللّهُ لَهُ وَ لَمْ یَهْتَمَّ لِرِزْقِهِ. (1)

شیطان گوید: پنج کس اند که در آنها برایم چاره نیست؛ زیرا آن پنج چیز حصن محکم الهی است که هر کس در آن است به او دسترسی ندارم، و دیگر مردم در سایۀ ولایت و حکومت منند.

کسی که با نیتی راستین به خدا متوسل شود و در تمام امورش به جناب او تکیه کند، کسی که تسبیحش در شب و روز فراوان باشد، و آن که آنچه برای خود رضایت می دهد برای برادر مؤمنش رضایت دهد، و هر که در مصیبت جزع نکند، و آن که به دادۀ خدا در روزی خشنود باشد، و برای به دست آوردن آن خودکشی نکند.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

بَیْنَما مُوسَی بْنُ عِمْرانَ جالِسٌ اذْ اقْبَلَ ابْلیسُ، قالَ لَهُ مُوسی علیه السلام :

فَاَخْبِرنی بِالذَّنْبِ الَّذی اذا اذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ استَحْوَذْتَ عَلَیْهِ، فَقال: اذا اعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ، وَ اسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ، وَ صَغُرَ فی عَیْنِهِ ذَنْبُهُ. (2)

ص:57


1- (1) - بحار الأنوار: 378/66، باب 38، حدیث 32؛ [1] الخصال: 285/1، حدیث 37.
2- (2) - بحار الأنوار: 317/69، باب 117، حدیث 28؛ [2]مستدرک الوسائل: 137/1، باب 21، حدیث 197. [3]

موسی نشسته بود، ابلیس نزد او آمد، موسی به او فرمود: مرا آگاه کن از گناهی که وقتی انسان مرتکب می شود به او چیره می گردی، پاسخ داد: وقتی دچار خود بزرگ بینی شود، و عمل نیکش را زیاد ببیند، و گناه در نظرش کوچک آید.

آثار ولایت شیطان آن قدر زیاد است که شمردن و توضیحش کتاب مستقلی می طلبد، به همین خاطر در هر فصلی به گوشه ای ناچیز از جنایات او اشاره می کنم، تا عبرتی برای جامعۀ جهانی باشد.

شیطان در دادگاه الهی با پیروانش

کسانی که تصوّر می کنند در قیامت تمام گناهان خود را به گردن شیطان می اندازند، و خود را در پیشگاه حق معذور نشان می دهند، و خداوند هم عذر آنان را می پذیرد، تصوّر باطل و بی جائی دارند، چرا که برای شیطان در برابر اراده و اختیار انسان تسلّطی نیست، انسان با کمال قدرت می تواند با شیطان مخالفت کند و نسبت به او کفر بورزد، و او در دادگاه عدل الهی همین معنا را به رخ گناهکاران و عاصیان می کشد و عذر آنان را در پیشگاه حق، عذری باطل و پوچ می نمایاند.

وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمّا قُضِیَ الْأَمْرُ انَّ اللّهَ وَعَدَ کُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَاَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ الاّ انْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا انْفُسَکُمْ ما انَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ انّی کَفَرْتُ بِما اشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ انَّ الظّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ» (1)

و شیطان [ در قیامت ] هنگامی که کار [ محاسبۀ بندگان ] پایان یافته [ به

ص:58


1- (1) - ابراهیم (14) : 22. [1]

پیروانش ] می گوید : یقیناً خدا [ نسبت به برپایی قیامت ، حساب بندگان ، پاداش و عذاب ] به شما وعدۀ حق داد ، و من به شما وعده دادم [ که آنچه خدا وعده داده ، دروغ است ، ولی می بینید که وعدۀ خدا تحقّق یافت ] و [ من ] در وعده ام نسبت به شما وفا نکردم ، مرا بر شما هیچ غلبه و تسلّطی نبود ، فقط شما را دعوت کردم [ به دعوتی دروغ و بی پایه ] و شما هم [ بدون اندیشه و دقت دعوتم را ] پذیرفتید ، پس سرزنشم نکنید ، بلکه خود را سرزنش کنید ، نه من فریادرس شمایم ، و نه شما فریادرس من ، بی تردید من نسبت به شرک ورزی شما که در دنیا دربارۀ من داشتید [ که اطاعت از من را هم چون اطاعت خدا قرار دادید ] بیزار و منکرم ؛ یقیناً برای ستمکاران عذابی دردناک است .

شیطان دردادگاه الهی به این ترتیب پاسخ دندان شکنی به همۀ کسانی که گناهان خویش را به گردن او می اندازند و او را عامل انحرافات خود می شمرند و به او لعنت می فرستند می دهد، و این طرز منطق عوامانه را که گروهی از گنهکاران برای تبرئه خویش دارند، می کوبد.

از آیۀ شریفه استفاده می شود برای شیطان نسبت به اراده و اختیار انسان تسلّطی نیست، در هنگامی که گرفتار دعوت شیطان شدید با پناه بردن به خدا و یاد قیامت، و قرار گرفتن در عبادت و عمل صالح و کار خیر، با او مقابله کنید که در این جنگ و جهاد اکبر، حضرت حق پشتیبان شماست، و پیروزی شما بر این دشمن نابکار حتمی است.

عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قالَ لِاَصْحابِهِ: الا اخْبِرُکُمْ بِشَیْ ءٍ انْ انْتُمْ فَعَلْتُمُوهُ تَباعَدَ الشّیْطانُ عَنْکُمْ کَما تَباعَدَ الْمَشْرِقُ مِنَ المَغْرِبِ؟ قالُوا: بَلی. قالَ: الصَّوْمُ یُسَوِّدُ وَجْهَهُ، وَ الصَّدَقَهُ تَکْسِرُ ظَهْرَهُ، وَ الْحُبُّ فِی اللّهِ وَ الْمُوازَرَهُ عَلَی

ص:59

الْعَمَلِ الصّالِحِ یَقْطَعانِ دابِرَه، وَاْلاِسْتِغْفارُ یَقْطَعُ وَتینَهُ. (1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله به یارانش فرمود: شما را خبر ندهم به چیزی که اگر انجام دهید شیطان ازشما فاصله می گیرد، چون فاصله مشرق از مغرب؟ گفتند: چرا فرمود: روزه رویش را سیاه می کند، صدقه پشتش را می شکند، دوستی برای خدا و همدستی با عمل صالح ریشه اش را قطع می نماید، و استغفار از گناه رگش را می زند.

اجرای برنامه های الهی، و عمل به دستورهای انبیا، و پیروی از آل محمّد صلوات اللّه علیهم، و حرکت در صراط مستقیم، باعث شکست قطعی شیطان، در زمان حمله و هجوم به انسان است.

و افتادن در شهوات و لذات حرام، و بی پروایی در گناه عامل پیروزی این دشمن خطرناک بر انسان است.

حضرت صادق علیه السلام در تفسیر آیۀ شریفه زیر می فرماید:

وَشارِکْهُمْ فِی الْاَمْوالِ وَالْاَوْلادِ وَ عِدْهُمْ» (2)

و با آنان [ از راه سوق دادنشان به حرام ] در اموال و [ از طریق وسوسه کردنشان به زنا ] در اولاد شریک شو ، و به آنان وعدۀ [ دروغ ] بده [ که از قیامت ، حسابرسی ، بهشت و دوزخ خبری نیست ].

مَنْ لَمْ یُبالِ ما قالَ وَ ما قیلَ فیهِ فَهُوَ شِرْکُ شَیْطانٍ، وَ مَنْ لَمْ یُبالِ انْ یَراهُ النّاسُ مُسیئاً فَهُوَ شِرْکُ شَیْطانٍ، وَ مَنِ اغْتابَ اخاهُ الْمُؤْمِنَ مِنْ غَیْرِ تِرَهٍ

ص:60


1- (1) - بحار الأنوار: 380/66، باب 38، حدیث 39؛ [1] تهذیب الاحکام: 191/4، باب 46، حدیث 6.
2- (2) - اسراء (17) : 64. [2]

بَیْنَهُما فَهُوَ شِرْکُ شَیْطانٍ، وَ مَنْ شُغِفَ بِمَحَبَّهِ الْحَرامِ وَ شَهْوَهِ الزِّنا فَهُوَ شِرْکُ شَیطانٍ. (1)

کسی که باک ندارد چه می گوید و درباره اش چه می گویند، شریک شیطان است.کسی که باک ندارد، مردم او را بدکار ببینند، شریک شیطان است و کسی که بدون عذر شرعی و خصومت فقهی و جدائی مجاز، از برادر مؤمنش غیبت کند، و آن که دل به محبت حرام و لذت زنا داده، شریک شیطان است.

میل به خوبی ها، و شوق عبادت و ذوق اطاعت، و آراستگی به حسنات باعث جلب رحمت حق و کمک حضرت ربّ العزّه به انسان، و شوق به حرام و ذوق به معصیت، و آلودگی به رذایل، علّت سلطۀ شیطان و شریک شدن او در زندگی انسان است.

ما می توانیم با روی آوردن به خدا از طریق ایمان و اخلاق و عمل صالح او را که دشمنی آشکار است از خود برانیم و از شرّش در دنیا و آخرت راحت شویم.

صفت هایی که در انسان ضرور است بدین سان در بروز و در ظهور است

حمیّت، برّو تجرید و توکّل ورع، استار سر عفو و تحمّل

وقار و کسر نفس و حلم و شفقت سخا و عدل باصمت است و همت

مروت، شکر و حزم و حسن گفتار سیاست با مکافاتست هشدار

ادب، انصاف و اخلاص و امانت رضا صدق و فنا صبر و صداقت

سهولت آدمیت مهر و تقوا ثبات و جدّ و جهد است و تولاّ

تواضع، علم و حکمت با شهامت صلۀ ارحام آنگه دان قناعت

علو همتت گر رهبر آید عبادت با کرامت همسر آید

نباشد گر بدین اوصاف همسر نه انسان بل زحیوانست کمتر

ص:61


1- (1) - تفسیر نور الثقلین: 183/3، [1] ذیل آیۀ 17 سورۀ اسراء؛ بحار الأنوار: 356/70، باب 137، حدیث 66؛ [2] الخصال: 216/1، حدیث 40.

نظر عرفانی به مسئلۀ شیطان

اشاره

«آنچه در نظام آفرینش بهره ای از هستی دارد، و جنبۀ وجودی برای او می باشد، آفریدۀ خدا و خیر و رحمت است. ولی هر چه نقص است نظیر زشتی و نازیبایی جنبۀ فقدان و عدمی و کمبود و نارسایی داشته که نتوانسته فیض را از اللّه دریافت کند.

یک اصل است که این قبیل نقص ها به خدا برنمی گردد، چون جنبۀ هستی و وجودی ندارد.

شیطان در جهان آفرینش یک موجود است، و وجود او در کل نظام هستی خیر و رحمت است، کار او که برای آن کار آفریده شده است خیر و رحمت است، چنانکه وجود فرشته در نظام خلقت خیر و رحمت است.

کار شیطان جز وسوسه و دعوت به بدی نیست، ولی وسوسه و دعوت به بدی برای انسانی که باید با نبرد در جهاد اکبر پیروز شود، خیر و رحمت است.

اگر گناه در عالم نمی بود، اگر دعوت به گناه نمی بود، اگر وسوسه به گناه نمی بود، فقط و فقط راه صواب بود که در آن صورت ارج و ارزشی نبود، قهراً اطاعت هم نبود؛ زیرا اطاعت برای آن است که داعی و انگیزه ای ایجاد شود تا انسان میان راه صواب و گناه، راه معینی را طی کند.

اگر راه یک طرفه باشد و راه خلاف بسته باشد جائی برای تکلیف و دین باقی نمی ماند، لذا آنها که به گناه راه ندارند، برای آنها تکالیفی از قبیل دین، رسالت، شریعت و مانند آن نیست.

برای فرشته ها تکلیف نیست، رسالت و دستورالعملی نیست که با قوانین شرعی و اعتبار شرعی و امر اعتباری تنظیم شود.

چون انسان کمالش از راه افعال اختیاری اوست، و فعل اختیاری نیز دو بعدی است، یعنی هم راه بدی دارد، و هم راه خوبی، به عبارت دیگر راه راست و بیراهه

ص:62

دارد، آن عاملی که در انسان ایجاد وسوسه و انحراف می کند وجودش در نظام آفرینش برکت است.

شیطان جز در حدّ دعوت سمتی ندارد، در مقابل شیطان فطرت و عقل، انسان را به فضیلت دعوت می کند.

برای تکمیل این دعوت، انبیایی هم مبعوث شده اند که آن فطرت را شکوفا و آن عقل را کامل کنند.

سود و زیانِ انسان را روشن و راه و چاه را برای او مقرر سازند.

این انسان در بین دو راه قرار گرفته، و دو عامل او را به سیر در این دو راه که یکی راه راست و یکی بیراهه است دعوت می کند، و اوست که در بین این دو راه ایستاده و مسؤول است.

در این جا انبیا او را هدایت می کنند، و عقل هم رهبری او را برعهده می گیرد، اگر او حرف عقل، ندای فطرت، رهبری دل و پیامِ پیام آوران الهی را شنید، آن لذت های زودگذر را رها کرد و در مسیر فضیلت افتاد و قدم برداشت، گذشته از آن که پاداش الهی در جهان حساب و قیامت نصیبش می شود، بعلاوه الطاف الهی نیز نصیبش خواهد شد، یعنی برای او امکانات سعادت بیشتر فراهم می شود، لذت وارستگی را بهتر می چشد، علاقه به کمال را بهتر احساس می کند و دلبستگی به تقوا در او بیشتر می شود و...

ولی اگر با سوء اختیارِ خود، نه به ندای دل و فطرت از درون جواب دهد، و نه به پیام انبیا از بیرون اعتنا کند، نه بیندیشد که مصلحت در چیست، بلکه شتابزده به دنبال شهوت یا غضب بیراهه رود، تا آن جا که زمان مهلت است او را مهلت می دهند، تا جایی که دیگر قابل الطاف الهی نباشد، در این صورت شیطان را بر او مسلّط می کنند تا بیشتر در او ایجاد وسوسه کند، زشتی ها را برای او زیبا جلوه دهد، و خوبی ها را برای او بد بنماید و مانند آن.

ص:63

این گمراهی کیفری است و خدای متعال کسی را در ابتدا گمراه نکرده و نمی کند، بلکه همه را هدایت فرموده است، این هدایت، هدایت ابتدایی است، اگر کسی به راه فضیلت بیاید، گذشته از آن هدایت ابتدائی به عنوان پاداش، هدایت ثانوی نصیبش می شود، ولی اگر کسی با اراده به بیراهه برود و از الطاف الهی بی نصیب بماند خدای متعال او را گمراه می کند.

وَ ما یُضِلُّ بِهِ الَّا الْفاسِقینَ» (1)

و جز فاسقان را به آن گمراه نمی کند.

خدا به عنوان کیفر، یک بندۀ تبهکار را گمراه می کند نه به آن حد که او مجبور به انحراف بشود، بلکه باز هم اختیار باقی است، هم فطرت و ندای خفقان گرفتۀ درونی، او را به فضیلت دعوت می کند و هم پیام انبیا به گوشش می رسد.

این چنین نیست که خدا انسان تبهکار را گمراه کند، یعنی او را مجبور به عصیان نماید، بلکه تا زنده است اختیار دارد.

شیطان مانند سگ شکاری است، یعنی فقط برای پارس کردن است، تا معلوم شود چه کسی راه بلد است و چه کسی از بیراهه آمده، و اگر کسی عمداً بیراهه رفت این سگ شکاری او را تعقیب می کند و احیاناً می گزد. راه درمان و معالجه نیز هست، تا زنده است راه درمان وراه برگشت و توبه و انابه و تکامل هست.

چه این که اگر در راه فضیلت حرکت کرد، فرشته ها به او کمک می کنند، البته نه به آن حد که او را مجبور به اطاعت کنند، بلکه تا زنده است راه گناه باز است، و احتمال خطر دگرگونی می رود.

بنابراین انسان تا زنده است مختار است، اگر مسیر فضیلت را طی می کند از توفیقات الهی بیشتر برخوردار و بهره مند می گردد، ولی اگر از روی قصد به بیراهه

ص:64


1- (1) - بقره (2) : 26. [1]

برود از الطاف الهی بی نصیب می ماند و شیطان بر او مسلّط می شود، با این حال راه برگشت باز است و رهبری انبیا همچنان ادامه دارد.

بنابراین وجود شیطان در مجموعۀ نظام آفرینش خیر و رحمت است.

شیطان، خود به موجب نافرمانی و عصیانی که کرده مرتکب گناه شده و اما وسوسۀ او نه موجب جبر است و نه مانع تکامل کسی می شود، حال اگر او این مأموریت را انجام می دهد مسئلۀ دیگری است. بر خلاف آنچه گفته می شود:

اَلْمَأَمُورُ مَعْذُورٌ.

اگر کسی مأمور کار بدی شد در اثر بدرفتاری خودش باز هم معذور نیست؛ زیرا چون مرتکب خلاف شد او را مأمور وسوسه کردند و چون تبهکار بود، او را مأمور وسوسه برای تبهکاری کردند، مانند آن که کسی عمداً خودش را از بالا پرت کند و در بین راه آسیب ببیند، این آسیب دیدن محصول آن تعهّد در سقوط است، بنابراین معذور هم نیست؛ زیرا این مأموریت به دنبال آن عصیان و تبهکاری او صورت گرفته است.

سؤال این است که اگر شیطان به اذن خدا کار کند، بنابراین گناهی را مرتکب نمی شود، در صورتی که هر چه خیر است از جانب خداست!!

شیطان به اذن خدا کار می کند. و گناهی را هم مرتکب شده است، آن گناه و عصیان استکباری او در برابر خدا و «من گفتن او» باعث شده که مأمور وسوسه شود، این وسوسه بد است و این کار بد در اثر بدرفتاری شیطان می باشد، ولی وجود شیطان در جمع و اصل وسوسه در کل نظام انسانی خیر و رحمت است؛ زیرا وسوسه جز دعوت به شر چیزی نیست، اگر دعوت به شرّ نمی بود انسان یا در حد حیوان بود و یا در حد فرشته، در حالی که ادیان، شرایع، کتابها برای حدّ میانگین مطرح می شود، در همین حدّ میانگین امکان گناه است، چون انسان می تواند گناه کند و می تواند اطاعت نماید و می تواند نجد فضیلت را طی کند یا نجد رذیلت را:

ص:65

وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» (1)

و او را به راه خیر و شر هدایت نکردیم؟ [ تا راه خیر را بگزیند و راه شر را واگذارد ؟ ]

در این میانگین است که دین، رسالت، شریعت، نبوت و مانند آن مطرح می شود و گرنه، نه بالاتر از حدّ انسانیّت صحبت دین است و نه پائین تر از آن.

دین به معنای قوانین اعتباری، یعنی امر و نهی و ثواب و عقاب محدود به شریعت و مقررات است.

وجود جهنم در عالم هستی
اشاره

وجود شیطان در مجموعۀ نظام هستی خیر است، وجود جهنم نیز همانند وجود شیطان خیر است.

عالمی که جهنم نداشته باشد ناقص است، جهنم همانند بهشت در جمع نظام آفرینش از برکات الهی است، لذا وقتی حق تعالی در سورۀ مبارکۀ الرحمن نعمت های قیامت را می شمارد و بعد از شمارش نعمت های آن می فرماید:

فَبِاَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» (2)

پس [ ای انس و جن ! ] کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید ؟

و می فرماید:

هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمیمٍ

ص:66


1- (1) - بلد (90) : 10. [1]
2- (2) - الرحمن (55) : 13. [2]

آنٍ» (1)

این همان دوزخی است که گنهکاران آن را دروغ می پنداشتند . * آنان در میان آتش و آب جوشان رفت و آمد می کنند.

وجود جهنّم نیز در جهان خلقت نعمت است؛ زیرا بسیاری از مردم برای پرهیز از جهنم سعی می کنند مرتکب گناه نشوند، بعلاوه اگر ظالم به جهنم نرود محکمۀ عدل مستقر نخواهد بود.

اگر جهنم را نسبت به بهشت بسنجیم می بینیم شرّ است، ولی اگر آن را در جمع نسبت به کل نظام آفرینش بسنجیم خواهیم دید؛ جز خیر و رحمت چیز دیگری نیست. همچنین شیطان را در برابر فرشته می سنجیم، لذا آن را موجودی بد و شر می بینیم، ولی اگر در مجموع هستی بسنجیم می بینیم موجودی خوب و خیر است.

آنچه که به خدا منسوب است یعنی جنبۀ هستی اشیا، هستی فرشته ها و هستی شیطان همگی خیر و رحمت است، آنچه با نسبت و مقیاس سنجیده می شود که یک موجودی به کمال رسیده و موجود دیگر به کمال نرسیده آن جا مسئلۀ خیر نسبی و شرّ نسبی مطرح است.

بنابراین خداوند دو رحمت دارد:

[

رحمت مطلقه و رحمت نسبی

]

1 - رحمت مطلقه که فراگیر است، و عالم با آن دید یک پارچه رحمت است:

وَ رَحْمتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیٍ» (2)

ص:67


1- (1) - الرحمن (55) : 43 - 44. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 156. [2]

و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است .

از این رو هر چیزی که بر او شیء اطلاق شود مشمول رحمت خداوند است.

جهان آفرینش زیر پوشش رحمت مطلقه است.

2 - در مقابل، رحمت نسبی و غضب نسبی است، بهشت رحمت نسبی و جهنم غضب نسبی است، عفو، رحمت نسبی و قصاص غضب نسبی است، خدای رئوف و خدای منتقم یکی است که هر دو زیر پوشش مقام والای رحمت مطلقه اللّه ظهور می کند.

در یک جای قرآن می فرماید:

اَللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیءٍ» (1)

خدا آفرینندۀ هر چیزی است.

در جای دیگر می فرماید:

اَلَّذی احْسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ» (2)

همان کسی که آنچه را آفرید نیکو ساخت .

این دو آیه و اصل بنیادی در تفسیر و برداشت و شناخت قرآن کریم است که بر اساس آن هیچ نازیبائی در جهان نیست، هر چه آفریده و مخلوق خداست زیباست.

اگر یک جا خطاست و جای دیگر صواب، این خطا و صواب نسبی است، یعنی شیئی را که نسبت به شیء دیگری می سنجیم می بینیم خطاست.

اگر جائی غضب است و جائی عفو، به خاطر سنجش این شیء به آن شیء است که به غضب و انتقام معلوم می شود.

ولی آن رهبری جامع که می گوید این جا عفو کن زیرا جای پاداش است و آن جا انتقام بگیر چون جای کیفر است، این جا جای بهشت است و آن جا جای جهنم، آن

ص:68


1- (1) - زمر (39) : 62. [1]
2- (2) - سجده (32) : 7. [2]

رهبری رحمت مطلقه است، ولی آن جهان بینی محدود است که این خطاها و غضب های نسبی را می بیند و می گوید این جا غضب و آن جا عفو است.

در حالی که دستور در جهان بینی کلّی است که می گوید: یک جا رگ بزن، یک جا مرهم بنه، چه جراح هم رگزن است و هم مرهم گذار.

اگر کار جراحی را در هنگام بریدن ببینیم می گوئیم این قساوت و درد است، ولی اگر هنگام مالش و مرهم نهادن ببینیم می گوئیم عاطفه و رقت است، ولی طب می گوید هر دو باید باشد.

اگر از دید طب ببینیم هر دو بجاست، ولی اگر از موضعی ببینیم که بیمار در آن حال می نالد می گوئیم این جا جای درد است و نابجاست و هنگام درمان یافتن و مرهم نهادن را گوارا می دانیم.

پس اگر آن رحمت مطلقه را ببینیم، می گوئیم آفرین بر نظر پاک و بلند آن رهبری که این رحمت خطا پوش را داده است، رحمت مطلقه ای که خطا و صواب نسبی را پوشانده است.

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد

(حافظ شیرازی)

بر قلم صنع هیچ خط اشتباهی نیست، از صنع اللّه همه زیبا آفریده شده است.

وقتی بخواهیم بر اساس عدل خداوندی جهان را ببینیم در آن صورت هم جهنم را می بینیم و هم بهشت را؛ زیرا اگر جهنمی نبود ظالم و طاغوت کیفر نمی دید، پس در این عالم، جهنم در جای خود زیباست.

پس مشخص است که شیطان بر هیچ کس مسلّط نیست:

اِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکیلاً» (1)

ص:69


1- (1) - اسراء (17) : 65. [1]

[ ولی آگاه باش که ] یقیناً تو را بر بندگانم هیچ تسلّطی نیست ، و کافی است که پروردگارت نگهبان و کارساز [ آنان ] باشد .

و در سورۀ ابراهیم (1) می فرماید که:

شیطان در قیامت می گوید: من جز دعوت سمتی دیگر نداشتم.اگر کسی به دنبال دعوتش به راه افتاد و دعوت همه انبیا و عقل ها را رها کرد، آنگاه شیطان بر او مسلّط می شود ولی باز هم نه در حدّ اجبار.

در سورۀ حجر می فرماید:

اِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ الاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ» (2)

قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطی نیست ، مگر بر گمراهانی که از تو پیروی می کنند .

محدودۀ کار شیطان، مشخص شده که چه کسی تابع شیطان است؟ آن کس که گوش به حرف شیطان می دهد تحت سلطۀ اوست، نه این که شیطان در ابتدا بر کسی مسلّط باشد.

وَکَذَ لِکَ جَعَلْنَا لِکُلِ ّ نَبِیٍ ّ عَدُوًّا شَیَطِینَ الْإِنسِ وَالْجِنِ ّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَآءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ» (3)

و این گونه برای هر پیامبری دشمنانی از شیاطین انس و جن قرار دادیم که برای فریب مردم همواره گفتاری باطل ولی به ظاهر آراسته و دلپسند به یکدیگر القاء می کنند ، و اگر پروردگارت می خواست چنین نمی کردند ، پس

ص:70


1- (1) - ابراهیم (14) : 22. [1]
2- (2) - حجر (15) : 42. [2]
3- (3) - انعام (6) : 112. [3]

آنان و آنچه را به دروغ به هم می بافند واگذار .

دشمن قرار دادن برای هر رهبر و پیامبری جزء رحمت مطلقه است، انسان تا در جهاد اصغر و اکبر تلاش نکند، کامل نمی شود.

در ادامۀ آیه می فرماید:

حرف شیطنت آمیز شیاطین را فقط یک گروه گوش می دهند.

وَلِتَصْغَی إِلَیْهِ أَفِْدَهُ الَّذِینَ لَایُؤْمِنُونَ بِالْأَخِرَهِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ» (1)

و [ ما به عنوان آزمایش بندگان از القای گفتار باطل توسط شیاطین انس و جن به یکدیگر مانع نشدیم ] تا دل های کسانی که به آخرت ایمان ندارند به آن القائات متمایل شود ، و آن را بپسندد و [ برای رسیدن به منتهای شقاوت که کیفر لجاجت و عناد آنان است ] هر عمل زشتی را که بخواهند انجام دهند ، نهایتاً انجام دهند .

پس کار شیطان وسوسه است، آن که به عمد بی ایمان شد به دنبال حرف شیطان و وسوسۀ او حرکت می کند.

وَ انَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ الی اوْلیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ» (2)

قطعاً شیاطین [ شبهات ناروایی را به ضد احکام خدا ] به دوستانشان القاء می کنند تا با شما [ دربارۀ احکام خدا ] مجادله و ستیزه کنند .

بنابراین اگر در سورۀ ابراهیم می فرماید: شیطان بر کسی مسلّط نیست، و در سورۀ اسرا می گوید: شیطان بر احدی سلطه ندارد، و در سورۀ حجر گوشزد می کند: سلطۀ شیطان بر کسی است که او را به عنوان متبوع و ولی می پذیرند، و در سورۀ انعام بیان می دارد: نفوذ شیطان در کسانی است که عمداً ایمان نیاورده اند، و باز در سورۀ انعام

ص:71


1- (1) - انعام (6) : 113. [1]
2- (2) - انعام (6) : 121. [2]

می فرماید: وحی شیطان الهام فریبکارانه او نسبت به اولیای خود اوست، از این همه باید نتیجه گرفت که:

پس آنها که تولّی شیطان دارند و از خدا و انبیای الهی تبرّی می جویند، آنها که از خدا و از رسول خدا متنفر شده اند، و شیطان را به عنوان ولی انتخاب کرده اند، وسوسۀ شیطان در نهاد و دل های آنها موثّر است.

در سورۀ شعرا نیز محدودۀ سلطۀ شیطان را مشخص کرده و فرموده است:

هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَی مَن تَنَزَّلُ الشَّیَطِینُ * تَنَزَّلُ عَلَی کُلِ ّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ * یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ اکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ» (1)

آیا شما را خبر دهم که شیطان ها بر چه کسانی نازل می شوند ؟ * بر هر دروغ پرداز گنه پیشه ای نازل می شوند ، * که گوش [ بر القائات و اغواگری های شیطان ] می سپرند ، و بیشتر شیطان ها دروغگویند .

این تهمت زننده ها و دروغ پردازها، محل نزول شیاطین جنی و انسی هستند.

بنابراین، اصل وجود شیطان در نظام آفرینش خیر است، و این مأموریتی که به او داده شد در اثر آن تبهکاری بود که مرتکب شد، و مأموریت او در ابتدا جز دعوت چیز دیگری نیست و این دعوت به بدی، خیر است.

زیرا اگر دعوت به بدی و امکان بد کردن و تبه کاری نمی بود، خوب بودن ضروری می شد، و وقتی خوب بودن ضروری باشد جای تکلیف نیست.

در عبور یک طرفه دستور نمی دهند که راه دیگر نرو، و راه دیگری ممنوع است، بلکه وقتی دو یا چند راه باشد آنگاه دستور لازم است. این دستور است، چون دو راه است، دو طرز فکر، دو نحوه برداشت و دو نحوه اراده و انتخاب و اختیار. در نتیجه، اطاعت و عصیان در عالم حرکت و جهان انسانی ممکن است، و دین و

ص:72


1- (1) - شعراء (26) : 221 - 223. [1]

شریعت برای رهبری آمده است. پس مأموریت شیطان برای همه وسوسه است و این خیر است.

اگر کسی با داشتن همۀ امکانات رهبری صحیح، عمداً از درون به بیرون و بیراهه برود به حدی که از هدایت الهی بی نصیب بماند، به همان اندازه برای او شیطان به منزلۀ سگ شکاری است که این وسوسه را به صورت گزیدن درمی آورد و او را می گزد ولی در عین حال اختیارش محفوظ است، و هنوز هم برایش هدایت الهی، عقل، انبیا هستند تا راه را به او بنمایانند، و تا زنده است راه برگشت و توبه وجود دارد.

اگر کسی عمداً راه فضیلت را طی کند، از امکانات و توفیقات بیشتر و از کمک های فرشتگان برخوردار است. ولی باید متوجه بود که نه آن تبهکار باید ناامید بشود، و نه این وارسته باید مغرور گردد؛ زیرا این پارسا با یک غرور از پای در می آید، و آن گنهکار با یک توبه بپا می ایستد.

این تا زنده است در لبۀ خطر، و آن تا زنده است در لبۀ نجات می باشد. انسان تا زنده است این دو راه را دارد، منتهی توبه کردن دشوار و بعد از توبه، راه فضیلت رفتن آسان می باشد.

این همیشه در معرض خطر غرور و خودبینی است، و آن همیشه به امید توبه در معرض تعالی است.

در سورۀ مبارکه زمر پیرامون موضوع انابه می فرماید:

یا عِبادِیَ الَّذینَ اسْرَفُوا عَلی انْفُسِهِمْ» (1)

ای بندگان من که [ با ارتکاب گناه ] بر خود زیاده روی کردید !

زیرا انسان هر چه می کند، و هر عملی را که انجام می دهد یا به جانش خدمت

ص:73


1- (1) - زمر (39) : 53. [1]

می کند و یا بر او ستم روا می دارد، انسان ها به خودی خود به یکدیگر نه خدمت می کنند و نه خیانت.

اگر کسی خیانت کرد، آن چاه بدبو را در نهاد خودش کنده است.

بوی بد این چاه به دیگری رسیده و دیگری را کشته است، اگر کسی خدمتی به دیگران کرد، این بوستان فضیلت را در نهاد خود کشت کرده و بوی این گلستان به مشام دیگری رسیده است.

اگر کسی مدرسه ای ساخت، مسجدی ساخت، پلی احداث کرد، قناتی حفر کرد، بیماری را درمان کرد، کتابی نوشت، درسی گفت، کاری کرد که دیگران طرفی بستند، این نسیم احسان است که از او به دیگری می رسد آن اصل عمل در جان انسان است که برای ابد زنده است، و با همان عمل انسان می رود، احدی حق ندارد بگوید من به فلان شخص، یا در فلان امر احسان کردم؛ زیرا قرآن کریم فرموده:

اِنْ احْسَنْتُمْ احْسَنْتُمْ لِاَنْفُسِکُمْ وَ انْ اسَأْتُمْ فَلَها» (1)

اگر نیکی کنید به خود نیکی کرده اید ، و اگر بدی کنید به خود بدی کرده اید .

در گناه فرمود: برای شماست در فضیلت هم فرمود: برای شماست. فرمود:

عمل پیوند با عامل دارد. هیچ ممکن نیست خلاف انسان و یا صواب انسان به دیگری برسد.

انسان در تمام مدت عمر یا مشغول پرنیان ریسیدن است، یا سرگرم آبیاری درختان پرتیغ، اما هر دو را در شبستان جان خود می پرورد.

ممکن نیست کسی از دست دیگری تیغ بخورد، و یا پوشاک پرنیانی بگیرد.

انسان حرفی را که می زند، و قلبی را که می رنجاند به منزلۀ آن است که به پای درخت پرتیغی در جان خودش یک سطل آب بریزد، اما اگر باری از دوش دیگری

ص:74


1- (1) - اسراء (17) : 7. [1]

کم می کند، در کنار دوک ریسندگی پرنیانی، حریر بهشتی رشته می کند، آن جا حریر استبرق را کرم ابریشم نمی سازد؛ زیرا مثل دنیا نیست که بهترین محصولش از چند کرم باشد.

حقیقت دنیا در گفتار امام علی علیه السلام با جابر

روزی جابر بن عبداللّه در حضور حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نفس بلند و عمیقی کشید. حضرت فرمود: این نفس افسون باز برای چه بود؟ خوشا به حالت، اگر برای آخرت است، ولی اگر برای دنیاست من دنیا را برایت تشریح کنم تا بدانی آنچه که تو را از اللّه باز می دارد چیست؟

فرمود: دنیا پوشاکی دارد، خوراکی دارد و اعمال غرایزی، در بین پوشاک ها بهترین پوشاک ها ابریشم است که محصول کار یک کرم است.

در بین خوراک ها بهترین خوراک ها عسل است که محصول کاریک حیوان است، وای بر حال انسانی که تمام تلاش ها و فخر فروشی هایش این باشد که از کار یک کرم و یک حیوان لذّت ببرد.

به این فکر مباش که مرتبۀ انسانیت را این قدر پایین آوری که کرم ابریشم کوشش کند و تو فخر کنی، زنبور عسل تلاش کند و تو افتخار کنی که در کنار این سفرۀ عسل نشسته ای یا زیر پوشش جامه های پرنیانی قرار گرفته ای. (1)آنچه که انسان را از مسیر اصلی باز می دارد دنیای اوست که در آن سرگرم فخرفروشی از کار کرم هاست، ولی حریر و استبرق که قرآن از آن در بهشت نوید می دهد محصول کار کرم ابریشم نیست، عسل مصفّی که در بهشت است محصول زنبور نیست.

کار این زنبور گاهی نوش و گاهی نیش است، آن حریر و آن عسل محصول عمل

ص:75


1- (1) - بحار الأنوار: 11/75، باب 15، حدیث 69؛ مستدرک سفینه البحار: 246/9.

صالح هستند، عمل مخصوص عامل است نه چیز دیگر. انسانی که در منزل خودش درختی غرس کرد، نسیم و سایه اش به رهگذر می رسد.

اگر کسی نسبت به کسی کار خیری کرد نباید بگوید من نسبت به او احسان کردم، عملی را که انسان انجام داد، این عمل حیّ و زنده است و از جان بیرون نیست، نسیم این عمل به آن عابر رهگذر می رسد، چه در فضیلت و چه در رذیلت.» (1)

الهی ای عطایت بی حد و مرّ خدای قادر و حیّ توانگر

به آه عاشقان سینه خسته که از هجران رگ دلشان شکسته

به اشک چشم آن بیچاره مردم که خون گرید بدین احوال انجم

به آنانی که در راه تو خوارند شب و روز از فراقت اشکبارند

به وصل واصلان و قرب ایشان به مهجوران از هجران پریشان

به آنانی که غافل از تو آنی نگردیدند اندر هر مکانی

به حق حای حمد و میم محمود بعین و لام و یا از بود و نابود

به سه چار و دو حرف اسم اعظم بدان عرشی نشینان معظم

به حق دوستی دوستداران که در راهت گذشتند از سرو جان

که رفعت را از این ذلّت به عزّت رسان از راه لطف و فضل و رحمت

الهی روبه درگاه که آریم پناهی غیر درگاهت نداریم

اگر چه معصیت بنیاد ما کند تویی در مغفرت بیچون و بی چند

به توحید تو مودرمو زبانیم احد جز ذات پاکت را ندانیم

نوابخشا تویی ما بی نواییم تو عین رحمت و ما هم گداییم

همه لطفی و یکسر فضل و رحمت ز رحمت یک نظر فرما به رفعت

(میرزا عباس همدانی، رفعت)

ص:76


1- (1) - تفسیر سورۀ ابراهیم، آملی: 67.

[«9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَوِّلْ سُلْطَانَهُ عَنَّا وَ اقْطَعْ رَجَاءَهُ مِنَّا وَ ادْرَأْهُ عَنِ الْوُلُوعِ بِنَا «10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ آبَاءَنَا وَ أُمَّهَاتِنَا وَ أَوْلاَدَنَا وَ أَهَالِیَنَا وَ ذَوِی أَرْحَامِنَا وَ قَرَابَاتِنَا وَ جِیرانَنَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِنْهُ فِی حِرْزٍ حَارِزٍ وَ حِصْنٍ حَافِظٍ وَ کَهْفٍ مَانِعٍ وَ أَلْبِسْهُمْ مِنْهُ جُنَناً وَاقِیَهً وَ أَعْطِهِمْ عَلَیْهِ أَسْلِحَهً مَاضِیَهً «11»اَللَّهُمَّ وَ اعْمُمْ بِذَلِکَ مَنْ شَهِدَ لَکَ بِالرُّبُوبِیَّهِ وَ أَخْلَصَ لَکَ بِالْوَحْدَانِیَّهِ وَ عَادَاهُ لَکَ بِحَقِیقَهِ الْعُبُودِیَّهِ وَ اسْتَظْهَرَ بِکَ عَلَیْهِ فِی مَعْرِفَهِ الْعُلُومِ الرَّبَّانِیَّهِ «12»اَللَّهُمَّ احْلُلْ مَا عَقَدَ وَ افْتُقْ مَا رَتَقَ وَ افْسَخْ مَا دَبَّرَ وَ ثَبِّطْهُ إِذَا عَزَمَ وَ انْقُضْ مَا أَبْرَمَ «13»اَللَّهُمَّ وَ اهْزِمْ جُنْدَهُ وَ أَبْطِلْ کَیْدَهُ وَ اهْدِمْ کَهْفَهُ وَ أَرْغِمْ أَنْفَهُ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و سلطه و تسلّط شیطان را از ما بگردان، و امیدش را از ما قطع کن، و او را از حرص ورزیدن به گمراهی ما دفع فرما.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و پدران و مادران و فرزندان و اهل ما و خویشان و نزدیکان و همسایگانمان اعمّ از مردان مؤمن، و زنان مؤمنه را از وجود خطرناکی چون شیطان در جایگاهی محکم، و دژی حفظ کننده و

ص:77

پناهگاهی بازدارنده قرار ده و آنان را برای دفع زیان او، زره های نگاه دارنده بپوشان، و اسلحه های برّنده بر ضد او عطا کن.

خدایا! مشمول این دعا قرار ده کسی را که به پروردگاریت گواهی می دهد، و به وحدانیتت اخلاص می ورزد، و به حقیقت بندگیت با شیطان دشمنی می کند، و از تو برای شناخت علوم ربّانی، علیه او یاری جوید.

خدایا! آنچه را گره زده بگشای، و هر راهی که باز کرده ببند، و هر تدبیری که اندیشیده به هم زن، و از هر کاری که قصد کرده بازش دار، و هر چه را محکم کرده سست کن.

خدایا! لشکرش را شکست ده، و نیرنگش را باطل ساز، و پناهگاهش را ویران کن، و بینی اش را به خاک مال.

راستی، اگر یاری و معونت حضرت حق نباشد، مگر این همه خطر از عرصه گاه حیات انسان دور می گردد؟!

چنانچه در فرازهای ملکوتی اوائل دعا بود، باید به وسیلۀ عبادت، اطاعت، تقوا، طهارت قلب، خیرات، مبرات، جهاد اکبر به جلب کمک حق برخاست تا در جنگ با شیطان پیروز شد.

وسایل گرفتار شدن خود را در دام او فراهم کنم و آنگاه به پیشگاه حق عرضه بدارم، به من کمک کن و مرا از فتنه های او در امان خود قرار ده، برنامه ای غلط و کاری بیهوده است.

ص:78

[«14»اَللَّهُمَّ اجْعَلْنَا فِی نَظْمِ أَعْدَائِهِ وَ اعْزِلْنَا عَنْ عِدَادِ أَوْلِیَائِهِ لاَ نُطِیعُ لَهُ إِذَا اسْتَهْوَانَا وَ لاَ نَسْتَجِیبُ لَهُ إِذَا دَعَانَا نَأْمُرُ بِمُنَاوَاتِهِ مَنْ أَطَاعَ أَمْرَنَا وَ نَعِظُ عَنْ مُتَابَعَتِهِ مَنِ اتَّبَعَ زَجْرَنَا «15»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ خَاتِمِ النَّبِیِّینَ وَ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ أَعِذْنَا وَ أَهَالِیَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ جَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِمَّا اسْتَعَذْنَا مِنْهُ وَ أَجِرْنَا مِمَّا اسْتَجَرْنَا بِکَ مِنْ خَوْفِهِ «16»وَ اسْمَعْ لَنَا مَا دَعَوْنَا بِهِ وَ أَعْطِنَا مَا أَغْفَلْنَاهُ وَ احْفَظْ لَنَا مَا نَسِینَاهُ وَ صَیِّرْنَا بِذَلِکَ فِی دَرَجَاتِ الصَّالِحِینَ وَ مَرَاتِبِ الْمُؤْمِنِینَ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.]

خدایا! ما را در سلک دشمنانش قرار ده، و از شمار دوستانش برکنار کن تا چون ما را بفریبد از او پیروی نکنیم، و هر گاه ما را بخواند، جوابش ندهیم، و هر که را پیروی دستور ماست به دشمنی با او دستور دهیم و هر که را پیروی نهی ماست، برای بازداشتن از اطاعت او پند دهیم.

خدایا! بر محمّد خاتم انبیا و سید رسولان، و بر اهل پاک و پاکیزۀ او درود فرست، و ما و اهل ما و برادران ما و تمام مؤمنان و مؤمنات را از آنچه از آن پناه می جوییم پناه ده، و از آنچه از بیم آن، از تو ایمنی می خواهیم امان بخش، و دعای ما را نسبت به آنچه دعا می کنیم بشنو، و آنچه را از درخواستش غفلت

ص:79

می کنیم، به ما عطا فرما، و آنچه را فراموش کردیم برای ما حفظ کن، و ما را به سبب آن به درجات شایستگان و رتبه های اهل ایمان انتقال ده. دعایمان را مستجاب کن. ای پروردگار جهانیان!

بندگان صالح خدا

اشاره

در پایان دعا حضرت زین العابدین علیه السلام ، از حضرت ربّ العزّه درخواست کرد که او را به درجات صالحان و مراتب مؤمنان برساند، در این زمینه به آیاتی از قرآن و روایات توجه کنید:

اَلا انَّ اوْلِیاءَ الّلهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ * الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ» (1)

آگاه باشید ! یقیناً دوستان خدا نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند .

* آنان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند .

اَلَّذینَ انْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْاَرضِ اقامُوا الصَّلاهَ وَآتَوُا الزَّکاهَ وَ امَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَهُ الْأُمُورِ» (2)

همانان که اگر آنان را در زمین قدرت و تمکّن دهیم ، نماز را برپا می دارند ، و زکات می پردازند ، و مردم را به کارهای پسندیده وا می دارند و از کارهای زشت بازمی دارند ؛ و عاقبت همه کارها فقط در اختیار خداست .

اِنَّ الَّذینَ هُمْ مِنْ خَشْیَهِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ * وَ الَّذینَهُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ * وَ الَّذینَهُمْ بِرَبِّهِمْ لایُشْرِکُونَ * وَ الَّذینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ انَّهُمْ إلَی رَبِّهِمْ راجِعُونَ * اولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ» (3)

ص:80


1- (1) - یونس (10) : 62 - 63. [1]
2- (2) - حج (22) : 41. [2]
3- (3) - مؤمنون (23) : 57 - 61. [3]

یقیناً آنان که از بیم پروردگارشان هراسان و نگرانند ، * و آنان که به آیات پروردگارشان ایمان می آورند . * و آنان که به پروردگارشان شرک نمی ورزند . * و آنان که آنچه را [ از زکات و دیگر انفاقات در راه خدا ] می پردازند ، و در حالی که دل هایشان از این که به سوی پروردگارشان [ برای محاسبۀ دقیق ] باز می گردند ، ترسان است . * اینانند که در کارهای خیر می شتابند ، و در [ انجام دادن ] آن [ از دیگران ] پیشی می گیرند .

رِجالٌ لاتُلهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لابَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ اقامِ الصَّلاهِ وَ إِیتاءِ الزَّکاهِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ» (1)

مردانی که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد ، [ و ] پیوسته از روزی که دل ها و دیده ها در آن زیر و رو می شود ، می ترسند .

خصال صالحان در سورۀ فرقان

خداوند متعال در سوره فرقان، خصال صالحان ومؤمنان را چنین بیان می کند:

1 - راه رفتن به تواضع و فروتنی.

2 - برخورد با جاهلان با سلامت نفس.

3 - سجده و قیام در تاریکی شب.

4 - دعا ودرخواست برای دفع عذاب قیامت.

5 - انفاق نه در حد اسراف و نه آلوده به بخل.

6 - جلوۀ توحید خالص در قلب.

ص:81


1- (1) - نور (24) : 37. [1]

7 - خودداری از خونریزی.

8 - خودداری از زنا و شهوت حرام.

9 - پرهیز از شهادت ناحق.

10 - برخورد کریمانه با اهل لغو.

11 - با بصیرت و آگاهی و روشن بینی برخورد با آیات الهی.

12 - دعا برای زنان و فرزندان در دنیا و آخرت باعث چشم روشنی است.

13 - درخواست پیشوائی و رهبری نسبت به اهل تقوا. (1)لاتَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَلَوْ کانُوا آباءَهُمْ اوْ أبْناءَهُمْ اوْ اخْوانَهُمْ اوْ عَشِیرَتَهُمْ اولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ ایَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهارُ خالِدینِ فیها رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ اولئِکَ حِزْبُ اللّهِ الا انَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (2)

گروهی را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند ، نمی یابی که با کسانی که با خدا و پیامبرش دشمنی و مخالفت دارند ، دوستی برقرار کنند ، گرچه پدرانشان یا فرزاندانشان یا برادرانشان یا خویشانشان باشند . اینانند که خدا ایمان را در دل هایشان ثابت و پایدار کرده ، و به روحی از جانب خود نیرومندشان ساخته ، و آنان را به بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است درمی آورد ، در آن جا جاودانه اند ، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند . اینان حزب خدا هستند ، آگاه باش که بی تردید حزب خدا همان رستگارانند .

ص:82


1- (1) - فرقان: (25) : 63 -74.
2- (2) - مجادله (58) : 22. [1]
خصال صالحان در کلام امام سجّاد علیه السلام
اشاره

حضرت زین العابدین علیه السلام با صفات زیر اولیای خدا و صالحان و مؤمنان را معرفی می نماید:

1 - بجاآوردن واجبات الهی.

2 - عمل کنندگان به سنّت رسول خدا.

3 - پرهیز کننده از محرمات حق.

4 - زاهد در امور زودگذر دنیا.

5 - راغب به رحمت خدا.

6 - طالب روزی حلال.

7 - انفاق حقوق واجبه.

تفسیر شیخ بهائی از صالحان و عارفان در ذیل حدیث

عَنْ ابی عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ عَرَفَ اللّهَ وَ عَظَّمَهُ مَنَعَ فاهُ مِنَ الْکَلامِ، وَبَطْنَهُ مِنَ الطَّعامِ، وَ عَفَّی نَفْسَهُ بِالصّیامِ وَ الْقِیامِ.قالُوا:

بِآبائِنا وَ امَّهاتِنا یا رَسُولَ اللّهِ هؤُلاءِ اوْلِیاءُ اللّهِ؟ قالَ: انَّ اوْلِیاءَ اللّهِ سَکَتُوا فَکانَ سُکُوتُهُمْ ذِکْراً، وَنَظَرُوا فَکانَ نَظَرُهُمْ عِبْرَهً، وَ نَطَقُوا فَکانَ نُطْقُهُمْ حِکْمَهٍ، وَ مَشَوْا فَکانَ مَشْیُهُمْ بَیْنَ النّاسِ بَرَکَهً، لَوْلاَ الآجالُ الَّتی قَدْ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَقِرَّ ارْواحُهُمْ فِی اجْسادِهِمْ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ وَ شَوْقاً الَی الثَّوابِ. (1)

حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

کسی که خدا را شناخت و او را با بصیرت و بینایی تعظیم کرد، دهانش را از

ص:83


1- (1) - بحار الأنوار: 288/66، باب 37، حدیث 23؛ [1]وسائل الشیعه: 87/1، باب 20، حدیث 207. [2]

سخن منع می کند، و شکمش را از طعام، مگر در حد ضرورت و به خصوص از حرام نگاه می دارد، و نفسش را به روزه وقیام می بندد، عرضه داشتند:

پدران و مادرانمان فدایت، اینان اولیای الهی هستند؟

فرمود: اولیای الهی ساکت شدند و سکوتشان ذکر است، و دیدند و دیدنشان عبرت است، و گفتند و گفتارشان حکمت است، و زندگی کردند و زندگیشان بین مردم برکت است، اگر اجل معینی که خدا بر آنان ثبت کرده، نبود، روحشان از خوف عذاب و شوق ثواب در قفس بدن نمی ماند.

شیخ بهائی می فرماید:

این حدیث مشتمل بر نشانه های مهم عارفان و صفات اولیای کامل الهی است.

اول: صمت و سکوت و حفظ زبان از حرف ناصواب است که این حقیقت برای انسان باب نجات است.

دوم:جوع و گرسنگی که کلید خیرات است.

سوم: زحمت و رنج نفس در عبادت به روزۀ روز و قیام شب.

چهارم: تفکر و اندیشه که بهتر از شصت سال عبادت است.

پنجم:ذکر است که یک مورد آن کلمۀ توحید است «لا اله الا اللّه» که جای شرح و بسط فوق العاده دارد، و آن موکول به جای خود است.

ششم:نظر به اعتبار است که قرآن به آن دستور داده:

فَاعْتَبِرُوا یا اولِی الْأَبْصارِ» (1)

پس ای صاحبان بینش و بصیرت ! عبرت گیرید .

هفتم: گفتن به حکمت است و آن سخنی است که صلاح دنیا و آخرت در آن باشد.

ص:84


1- (1) - حشر (59) : 2. [1]

هشتم: رساندن برکت و خیر به مردم است.

نهم و دهم: خوف و رجا است. (1)همانند همه والهان و عاشقان و عارفان و نیازمندان، با تضرّع و زاری دست گدائی به پیشگاه مبارکش دراز کنیم و از حضرتش بخواهیم، چنانچه زین العابدین علیه السلام خواست درجات صالحان و مراتب مؤمنان را به ما و به اهل و عیال ما هم عنایت کند، و شرّ شیطان و نفس امّاره را از ما بگرداند، و سوء حال ما را به حسن حال تبدیل فرماید، و آن نباشیم که شوریدۀ گلستان معرفت، حضرت فیض فرماید:

از حضور قدس جان را در سفر افکنده ایم در سفر هم خویش را در شور و شر افکنده ایم

در کف نفس و هوا و دیو اسیر افتاده ایم تا به لذات جهان بی جا نظر افکنده ایم

بهر تعظیم خسان و اعتبار ابلهان خویشتن را چون گدایان در به در افکنده ایم

راه دوزخ پیش داریم و به سرعت می رویم بی محابا خویشتن را در خطر افکنده ایم

راه جنّت را بما بنموده حق با صد دلیل از ضلالت خویش را ما در سفر افکنده ایم

(فیض کاشانی)

ص:85


1- (1) - الکافی: 237/2، حدیث 25؛ [1] بحار الأنوار: 288/66، باب 37، حدیث 23؛ وسائل الشیعه: 87/1، باب 20، حدیث 207.

چند روایت دربارۀ شیطان

ابلیس به نوح گفت: تو بر من نعمتی داری و من به تو چند خصلت بیاموزم، نوح فرمود: نعمت من بر تو چیست؟ گفت: این که نفرین کردی بر قومت و خدا همه آنها را هلاک کرد.

بپرهیز از کبر و حرص وحسد؛ زیرا کبر مرا از سجده بر آدم بازداشت و کافر وشیطان رجیم کرد، و حرص بود که همه بهشتی که بر آدم مباح بود جز یک درخت، او را واداشت از آن خورد، مبادا حسود باشی که پسر آدم از حسد برادرش را کشت. نوح به او گفت: چه وقت بر انسان چیره تری؟ گفت: به وقت خشم و غضب. (1)امام صادق علیه السلام از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل می فرماید که ایشان فرمود:

ابلیس به نزد موسی درآمد در حالی که کلاه بلندش را از سربرداشت، سلام کرد، موسی گفت: کیستی؟ گفت: ابلیس، فرمود: خدا دورت دارد این کلاه دراز برای چیست؟ گفت: با آن دلهای بنی آدم را بربایم.

فرمود: به کدام گناه بر انسان چیره شوی؟ گفت: خودبینی، و زیاد دیدن عمل و کم دیدن گناه.

سپس گفت: ای موسی! با زن بیگانه خلوت مکن؛ زیرا هر که چنین کند من خود یار او شوم نه یاران من، مبادا با خدا عهدی بندی که هر کس با خدا عهدی بندد من خود اغوا گرش باشم نه یارانم تا از وفا بازماند، چون قصد صدقه کردی زود بپرداز که چون بنده قصد صدقه کند من کنار او باشم نه یارانم تا او را از انجام این عمل خدا پسند و این کردار ستوده باز دارم. (2)

ص:86


1- (1) - بحار الأنوار: 293/11، باب 2، حدیث 7؛ قصص الانبیاء، راوندی: 86، حدیث 78، فصل 5.
2- (2) - بحار الأنوار: 196/69، باب 105، حدیث 23؛ الأمالی، شیخ مفید: 156، حدیث 7.

علی بن محمد صوفی با ابلیس برخورد کرد، ابلیس پرسید: کیستی؟ گفت از آدمیزادم، او گفت: لا اله الا اللّه تو از مردمی هستی که پندارند خدا را دوست دارند و نافرمانیش کنند، و ابلیس را دشمن دارند و فرمانش برند، علی بن محمد گفت: تو کیستی؟

گفت:منم صاحب داغ کن، و نام بزرگ، و طبل بزرگ، منم کشنده هابیل، منم سوار بر کشتی به همراه نوح، پی کننده ناقۀ صالح، صاحب آتش ابراهیم، زمینه ساز کشتار یحیی، برنده قوم فرعون به نیل، جادوساز و جادوپرداز علیه موسی، گوساله ساز بنی اسرائیل، ارّه کش بر زکریا، همسفر ابرهه برای ویرانی کعبه با فیل، سردار لشگر ضد محمد در احد و حنین، حسدانگیز در دل منافقان در سقیفه، صاحب هودج در جنگ بصره و شتردار آن.

منم که در سپاه صفّین ایستادم، منم که در کربلا مؤمنان را سرزنش کردم، منم امام منافقان، منم نابود کن پیشینیان، گمراه کننده بعدیان، منم شیخ ناکثین، منم رکن قاسطین، منم سایۀ مارقین، منم ابومرّه آفریده از آتش نه از گل، من آنم که پروردگار جهانیان بدو خشم کرده.

علی بن محمد می گوید به او گفتم:

تو را به خدا مرا به کاری رهنمون شو که به خدا نزدیک شوم، و از او در پیش آمدهای بد روزگار یاری جویم گفت: از دنیای خود به همان پارسائی و کفایت زندگی قناعت کن، و بر آخرت خود به دوستی علی بن ابی طالب یاری جو، و عنایت حق را با دشمنی با دشمنانش جلب کن؛ زیرا من خدا را در هفت آسمان عبادت کردم، و در هفت سرزمین نافرمانی نمودم، و نیافتم فرشته مقرّب و نه پیغمبر مرسل جز آن که به دوستی او به خدا تقرّب می جستند، گوید: سپس از چشمم نهان شد.

ص:87

به محضر حضرت باقر علیه السلام آمدم و این برنامه را خدمت حضرت گزارش کردم، فرمود: آن ملعون به زبانش ایمان آرد و به دلش کافر باشد. (1)امام صادق علیه السلام می فرماید:

شیطان برای اغوای انسان در هر چیزی زمینه سازی می کند، اگر زورش برسد به وسیلۀ پول سر راه او گیرد و به گردنش بچسبد. (2)

داستانی عجیب از عنایت الهی

امام صادق علیه السلام می فرماید:

عابدی در بنی اسرائیل بود، ابلیس به سپاهیانش گفت: چه کسی راهزن او می شود که از دست او به عذابم؟ یکی گفت: من، گفت: از چه راهی؟ گفت: دنیا را در برابرش آرایش دهم. گفت: تو مرد او نیستی. دیگری گفت: من، گفت: از چه راه؟ گفت: از راه زنان، گفت: تو هم مرد او نیستی. سومی گفت: من، گفت: از چه راه؟ گفت: از راه عبادت او، گفت: تو مرد اوئی.

چون تاریکی شب عابد را فرا گرفت، آن شیطان در خانه او را کوبید و گفت مهمان است و او را در خانه آورد و او شب تا بامداد نماز خواند و سه شبانه روز عبادتش را دنبال کرد بی آن که چیزی بخورد یا بنوشد.

عابد به او گفت: ای بندۀ خدا مانندت را ندیدم، پاسخ داد: تو هیچ گناهی نکردی به همین خاطر نیرو و قدرت عبادتت سست است، گفت: چه گناهی کنم؟ گفت: چهار درهم بردار و برو نزد فلان زن بدکاره، یک درهم برای گوشت، یک درهم برای می، یک درهم برای عطر، یک درهم برای مزد خودش.

چهار درهم برداشت و به در خانۀ آن زن آمد و او را صدا زد، زن بیرون آمد وقتی چشمش به عابد افتاد، پیش خود گفت: به خدا فریب خورد، به خدا فریب خورد.

ص:88


1- (1) - بحار الأنوار: 181/39، باب 83، حدیث 23؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 251/2.
2- (2) - الکافی: 315/2، حدیث 4؛ بحار الأنوار: 22/70، باب 122، حدیث 11.

به عابد گفت چه می خواهی؟ گفت: این چهار درهم را بگیر و خوراک و نوشابه و عطر فراهم کن تا با تو درآمیزم.

زن رفت وقطعه ای گوشت خر مرده پیدا کرد، و بول کهنه در میان تنگ ریخت و نزد او آمد، گفت: ای زن! این خوراک توست؟ گفت: آری، گفت: مرا بدان نیازی نیست، این نوشابه را هم نمی خواهم برو خود را آماده کن.

زن رفت و تا توانست خود را به نجاست آلوده کرد چون عابد او را بوئید نفرت کرد و گفت: به خود تو هم نیازی نداریم چون بامداد شد بر در خانه آن زن نوشته بود: خدا فلان زن بدکاره را برای خاطر فلان عابد آمرزید!! (1)

ص:89


1- (1) - الکافی: 384/8، حدیث 584؛ بحار الأنوار: 495/14، باب 32، حدیث 20.

دعای 18 : بلا و عافیت

اشاره

ص:90

ص:91

ص:92

«1»اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَی حُسْنِ قَضَائِکَ وَ بِمَا صَرَفْتَ عَنِّی مِنْ بَلاَئِکَ فَلاَ تَجْعَلْ حَظِّی مِنْ رَحْمَتِکَ مَا عَجَّلْتَ لِی مِنْ عَافِیَتِکَ فَأَکُونَ قَدْ شَقِیتُ بِمَا أَحْبَبْتُ وَ سَعِدَ غَیْرِی بِمَا کَرِهْتُ «2»وَ إِنْ یَکُنْ مَا ظَلِلْتُ فِیهِ أَوْ بِتُّ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الْعَافِیَهِ بَیْنَ یَدَیْ بَلآءٍ لاَ یَنْقَطِعُ وَ وِزْرٍ لاَ یَرْتَفِعُ فَقَدِّمْ لِی مَا أَخَّرْتَ وَ أَخِّرْ عَنِّی مَا قَدَّمْتَ «3»فَغَیْرُ کَثِیرٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْفَنَاءُ وَ غَیْرُ قَلِیلٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْبَقَاءُ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ.

ص:93

[«1»اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَی حُسْنِ قَضَائِکَ وَ بِمَا صَرَفْتَ عَنِّی مِنْ بَلاَئِکَ فَلاَ تَجْعَلْ حَظِّی مِنْ رَحْمَتِکَ مَا عَجَّلْتَ لِی مِنْ عَافِیَتِکَ فَأَکُونَ قَدْ شَقِیتُ بِمَا أَحْبَبْتُ وَ سَعِدَ غَیْرِی بِمَا کَرِهْتُ «2»وَ إِنْ یَکُنْ مَا ظَلِلْتُ فِیهِ أَوْ بِتُّ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الْعَافِیَهِ بَیْنَ یَدَیْ بَلآءٍ لاَ یَنْقَطِعُ وَ وِزْرٍ لاَ یَرْتَفِعُ فَقَدِّمْ لِی مَا أَخَّرْتَ وَ أَخِّرْ عَنِّی مَا قَدَّمْتَ «3»فَغَیْرُ کَثِیرٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْفَنَاءُ وَ غَیْرُ قَلِیلٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْبَقَاءُ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ.]

خدایا! تو را سپاس بر سرنوشت خوبی که مقدّر می کنی، و بر بلا و مصیبتت که از من می گردانی؛ پس بهره ام را از رحمتت، در این عافیتی که در زندگی دنیا به من عنایت کرده ای منحصر مکن؛ که در نتیجه به سبب آنچه که دوست دارم بدبخت شوم، و دیگری به خاطر آنچه که خوش ندارم، خوشبخت شود، و اگر عافیتی که روز را در آن به شب می رسانم، یا شب را در آن به روز می رسانم، مقدّمه بلایی است که قطع نمی شود، و پیشاپیش بار سنگینی است که بر طرف نمی گردد، پس آنچه را برایم به تأخیر انداخته ای، پیش انداز، و آنچه را پیش انداخته ای به تأخیر افکن؛ زیرا چیزی که پایانش فنا و نابودی است، بسیار فراوان به حساب نمی آید و آنچه عاقبتش بقا و همیشگی است، اندک و کم نمی باشد، و بر محمّد و آلش درود فرست.

ص:94

حقیقت بلا و ابتلا

اشاره

گاهی انسان به دست خود بر اثر جهالت، یا طغیان شهوات، یا مستی غرور، بر سر خود بلا می آورد، و خود را درگیر امراض و رنج ها می نماید که باید گفت از ابتدای این برنامه تا انتهایش نه این که ثواب و بهره ای ندارد، بلکه ایجاد مقدماتش حرام و معصیت است.

گاهی ابتلائات و بلاها به خاطر پرورش زمینۀ رشد و کمال، و ترفیع درجه، و آمرزش گناهان از جانب حضرت حق است که در حقیقت این ابتلائات عین رحمت و لطف است و به تعبیر حضرت سجّاد علیه السلام حسن قضاء است.

بلادهنده و بلاگردان حضرت محبوب است که مؤمن بیدار این گونه بلا را با جان و دل می خرد و بر حسن قضایش سپاس می گوید، و بر بلا گردانیش و ارائۀ عافیت از جانب حضرتش شکرگزاری می کند و به درگاهش عرضه می دارد: این عافیتی که به این سرعت به من دادی، باعث کم شدن عافیتم در آخرت نباشد که در این صورت بدبخت می شوم.

ای محبوب من، ای معشوق من، این بنده ات به این خوش است که اگر بلائی در آینده دارد، آن را به امروز انداز، و اگر عافیت امروز به جای سلامت فرداست، این عافیت و سلامت امروز را به فردا انداز؛ زیرا خوشی های امروز که پایان پذیر است هر چند زیاد و فراوان باشد اندک، و چیزی که پایان ندارد هر چند کم باشد بسیار زیاد است.

بلا و ابتلا و عافیت از بلا
اشاره

صفات درونی انسان به تنهایی نمی تواند، ملاکی برای پاداش یا کیفر باشد؛ بلکه آن زمانی که در لابلای اعمال انسان خودنمایی می کند، خداوند با ابزار مادی و معنوی به سراغ بندگان می رود و آنچه در درون دارند در عمل آشکار کنند،

ص:95

استعدادها را از قوّه و خامی به فعلیت و کمال برسانند و پس از آزمایش در نعمت و بلا، انسان ها شناخته می شوند.

اگر امتحان در آسایش و مشکلات نباشد؛ شکوفایی در استعداد و توانایی ها رخ نمی دهد؛ پس کارایی و شخصیت افراد در عرصه های زندگی معلوم نمی گردد.

امیرمؤمنان علی علیه السلام ، بیان شگفت انگیز در زمینۀ فلسفه امتحانات الهی دارد؛ که می فرماید:

وَ انْ کانَ سُبْحانَهُ اعْلَمَ بِهِمْ مِنْ انْفُسِهِمْ وَلکِنْ لِتَظْهَرَ الْاَفْعالُ الَّتی بِها یُسْتَحَقُّ الثَّوابُ وَ الْعِقابُ... . (1)

اگرچه خداوند سبحان از خود آنها به آنها آگاهتر است، ولی آزمایش برای این است که کارهایی که سزاوار ثواب و اعمالی که موجب کیفر است آشکار گردد.

مردم در برابر آزمایش های سخت خداوند به دو گروه تقسیم می شوند:

عدّه ای از عهده آزمایش ها برآمده و سرافراز و پیروز می گردند.

عدّه ای از صحنه های آزمایش برآشفته و سرافکنده و مردود می شوند.

به عنوان نمونه مسأله ترس که پیش می آید گروهی خود را می بازند و به خاطر این که کوچکترین ضرری به آنها نرسد شانه از زیر بار مسؤولیت خالی می کنند، در جنگ ها فرار می کرده، یا راه سازشکاری پیش می گیرند و با عذر تراشی از این که ما ترس ضرر داریم عقب نشینی می کنند، این شیوۀ افراد بیمار دل و خودباخته است که برای توجیه ارتباطهای نامشروع با بیگانگان، انتخاب می کنند.

قرآن مجید در این باره می فرماید:

فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَرِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا

ص:96


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 93. [1]

دائِرَهٌ فَعَسَی اللَّهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَیُصْبِحُواْ عَلَی مَآ أَسَرُّواْ فِی أَنفُسِهِمْ نَدِمِینَ» (1)

کسانی که در دل هایشان بیماری [ دورویی ] است ، می بینی که در دوستی با یهود و نصاری شتاب می ورزند و [ بر پایۀ خیال باطلشان که مبادا اسلام و مسلمانان تکیه گاه استواری نباشند ] می گویند : می ترسیم آسیب و گزند ناگواری به ما برسد [ به این سبب باید برای دوستی به سوی یهود و نصاری بشتابیم ] . امید است خدا از سوی خود پیروزی یا واقعیّت دیگری [ به نفع مسلمانان ] پیش آرد تا این بیماردلان بر آنچه در دل هایشان پنهان می داشتند ، پشیمان شوند .

با بیان حقیقت در آیه، دو راه در پیش روی انسانِ مبارز است:

نخست روشی که برگرفته از افکار و قلب های بیمار منافقانه است و کسانی که ایمانشان متزلزل و نسبت به خدا بدگمانی دارند. این روش در پایان راه به پشیمانی و فرار می انجامد.

راه دیگر شیوه ای که در اثر استقامت و ایمان و پایمردی آشکار و تحمل فشارهای درونی با خوشبینی به راه حق انتخاب می گردد و به فضل و نعمت الهی و سربلندی ختم می شود. که قرآن کریم در این زمینه می فرماید:

الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَنًا وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ * فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَهٍ مِّنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَ نَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ» (2)

همان کسانی که مردمِ [ منافق و عوامل نفوذی دشمن ] به آنان گفتند : لشکری

ص:97


1- (1) - مائده (5) : 52. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 173 - 174. [2]

انبوه از مردم [ مکه ] برای جنگ با شما گرد آمده اند ، از آنان بترسید . ولی [ این تهدید ] بر ایمانشان افزود ، و گفتند : خدا ما را بس است ، و او نیکو وکیل و [ نیکو کارگزاری ] است . * پس با نعمت و بخششی از سوی خدا [ از میدان جنگ ] بازگشتند ، در حالی که هیچ گزند و آسیبی به آنان نرسیده بود ، و از خشنودی خدا پیروی کردند ؛ و خدا دارای فضلی بزرگ است .

گرچه شأن نزول آیات فوق در مورد دو نفر یعنی «عباده بن صامت» و «عبداللّه بن أبی» آمده است، ولی بدون تردید این دو نماینده دو دیدگاه فکری و اجتماعی هستند.

یک مکتب می گوید: از بیگانه باید برید و به کمک های او نباید اعتماد کرد.

دیگری می گوید: در این دنیای پرهیاهو هر ملتی تکیه گاهی می خواهد و گاهی مصلحت سبب می شود که تکیه گاه از میان بیگانگان انتخاب شود و رابطه با آنان روزی ثمربخش باشد. که قرآن این اندیشه خودباختگی را محکوم می کند؛ زیرا تاریخ نشان می دهد که بسیاری از شکست ها و بدبختی های مسلمین از همین نقطه ضعف ها آغاز می گردد.

فتح اندلس، نمونۀ تابلوی روشنی از این سست فکری هاست. مسلمانان به نیروی الهی و توان فکری و جسمی خود، درخشان ترین تمدّن ها را در اندلس دیروز و اسپانیای کنونی پدید آوردند. امّا به جهت باورهای غلط و نقشه های دشمنان و تکیه کردن بر بیگانه، این نیرو را سهل و آسان به باطل فروختند.

شاهد دیگر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به قدری تیزبین در این موضوع بود که در جنگ احُد هنگامی که سیصد نفر از یهودیان برای همکاری با مسلمانان در برابر مشرکان آماده شدند، حضرت همۀ آنها را از نیمۀ راه بازگرداند و کمک آنها را نپذیرفت، در حالی که این عدد در جنگ احُد می توانست نقش کارسازی ایفا کند؛ ولی احتمال زیاد داشت که آنها در زمان حساسِ نبرد با دشمن همکاری کرده و باقیماندۀ لشکر

ص:98

اسلام را نابود سازند. هر چند در همان جنگ؛ لشکر مسلمانان به دست خودی های فریب خوردۀ مال و غنیمت دنیا، به خاطر رهاکردن تنگه ای که راه نفوذ دشمن را می بست؛ شکست خوردند و قهرمانی چون سیدالشهداء، حمزه عموی پیامبر به شهادت رسیدند. این برنامه، نتیجه فروختن دین به دنیاست که انسان های پاکی در این راه قربانی می شوند.

امام حسین علیه السلام در مسیر پر از درد به کربلا؛ رو به اصحابش فرمود:

النّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لِعَقٌ عَلی أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعایِشُهُمْ فَإذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ.

به راستی که مردمان بندۀ دنیایند و دین بر سر زبان هاست تا زمانی که زندگی آنها را می چرخاند و چون به بوتۀ آزمایش های سخت و بلا گذاشته شوند آن گاه دینداران کمیاب می شوند. (1)امام صادق علیه السلام می فرماید:

إِنَّ أَهْلَ الحَقِّ لَمْ یَزالُوا مُنْذُ کانُوا فِی شِدَّهٍ، أَمَا إِنَّ ذلِکَ إِلَی مُدَّهٍ قَلِیلَهٍ وَ عافِیَهٍ طَوِیلَهٍ. (2)

حق پرستان همیشه در سختی بوده اند؛ ولی بدانید که دورۀ این سختی ها کوتاه است و سرانجامش آسایشی بسیار می باشد.

امام کاظم علیه السلام می فرماید:

لَنْ تَکُونُوا مُؤمِنِینَ حَتّی تَعُدُّوا الْبَلاءَ نِعْمَهً وَ الرَّخاءَ مُصِیبَهً وَ ذلِکَ أَنَّ الصَّبْرَ عِنْدَ البَلاءِ أَعْظَمُ مِنَ الغَفْلَهِ عِنْدَ الرَّخاءِ. (3)

ص:99


1- (1) - بحار الأنوار: 383/44، باب 37، ذیل حدیث 2؛ [1] تحف العقول: 245.
2- (2) - الکافی: 255/2، حدیث 16؛ [2]بحار الأنوار: 213/64، باب 12، حدیث 18. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 199/78، باب 1، حدیث 56؛ [4]جامع الأخبار: 115. [5]

شما هرگز مؤمن نباشید مگر آن که بلا را نعمت شمارید و آسایش و رفاه را مصیبت؛ زیرا صبر بر بلا و گرفتاری، ارزشمندتر از غفلت در هنگام آسایش و خوشی است.

مصیبت ها، هدایا و بخشش هایی گران بها از سوی خداوند و فقر و تنگدستی در خزانۀ خداوند نگهداری می شود و به بندگان خاص می رسد همچنان که مرد خانه با آوردن خوراک یا هدیه از سفر؛ خانوادۀ خود را می نوازد، خداوند نیز مؤمن را به بلا و سختی نوازش می دهد. و با آنها تغذیه می کند، همچنان که مادر نوزاد خود را شیر می دهد؛ زیرا بلایای خداوند آکنده از کرامت های جاودانۀ اوست و رنج و تلخی هایش، گرچه پس از مدتی، خشنودی و تقرب او را در پی دارد و بنده ای نزد خداوند گرامی می شود که بلا و گرفتاری، او را افزون تر یابد.

حضرت علی علیه السلام در خطبۀ قاصعه به آزمون بزرگ الهی اشاره می فرماید:

وَ کُلَّما کانَتِ الْبَلْوی وَ الْاِخْتِبارُ أَعْظَمَ کانَتِ الْمَثُوبَهُ وَ الْجَزاءُ أَجْزَلَ أَلا تَرَوْنَ أَنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ اخْتَبَرَ الْاَوَّلینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ - صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ - إِلی الآخِرینَ مِنْ هذَا الْعَالَمِ، بِأَحْجارٍ لاتَضُرُّ وَ لاتَنْفَعُ وَ لاتُبْصِرُ وَ لاتَسْمَعُ فَجَعَلها بَیْتَهُ الْحَرَامَ الَّذی جَعَلَهُ لِلنّاسِ قِیاماً... . (1)

که هر چه آزمایش و امتحان بزرگتر، پاداش و جزایش فراوان تر است. آیا نمی بینید خداوند پاک گذشتگان را از زمان آدم - درود خدا بر او باد - تا آخرین انسان این جهان به سنگهایی آزمایش نموده که نه زیان می رساند و نه سود می دهد، نه می بیند، و نه می شنود؟! آن جا را خانۀ حرمت خود و جایگاه قیام مردم به عبادت قرار داد.

ص:100


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 234. [1]

وَلکِنَّ اللّهَ یَخْتَبِرُ عِبادَهُ بِأَنْواعِ الشَّدائِدِ وَ یَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْواعِ الْمَجَاهِدِ، وَ یَبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکارِهِ، إِخْراجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَ إِسْکاناً لِلتَّذَلُّلِ فی نُفُوسِهِمْ، وَ لِیَجْعَلْ ذلِکَ أَبْواباً فُتُحاً إِلی فَضْلِهِ وَ أَسْبابًا ذُلُلاً لِعَفْوِهِ... . (1)

ولی خداوند بندگانش را به انواع سختی ها امتحان می کند، و با کوشش های گوناگون به عبادت وامی دارد، و به امور ناخوشایند می آزماید، تا کبر را از دلهایشان بیرون کند، و خواری و تواضع را در جانشان بنشاند، تا با این گونه آزمایش ها ابواب فضل و رحمتش را به رویشان بگشاید، و اسباب عفو خود را به راحتی به آنان عنایت فرماید.

چه باک از آزمایش با بیماری یا ثروتمندی یا فقیری و یا هزاران بلا و عافیت، آنگاه که بدانیم؛ خداوند فرموده است: من با مؤمن کاری نمی کنم مگر که آن کار برایش بهتر و سودمندتر است.

امام صادق علیه السلام دربارۀ سودمندیِ دچار شدن به گرفتاری ها می فرماید:

از وحی های خدا به موسی علیه السلام این که آفریده ای نیافریده ام که نزد من محبوب تر از بندۀ مؤمنم باشد، او را مبتلا می سازم چون برایش بهتر است؛ به او عافیت می بخشم چون برایش بهتر است، از او می گیرم و محرومش می سازم چون برایش بهتر است. من بهتر می دانم که چه چیز بندۀ مرا اصلاح می کند؛ پس باید که بر بلای من صبور باشد و از نعمت هایم سپاسگزاری نماید و از تقدیر و قضای من خشنود باشد؛ تا او را در شمار بندگان صدّیق خود بنویسم؛ هر گاه عمل او به رضایت من باشد و فرمانبری فرمانم کند. (2)

ص:101


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 234. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 331/69، باب 119، حدیث 14؛ الکافی: 61/2، حدیث 7. [2]
راه عافیت در آزمایش ها

حال که همه انسان ها در یک امتحان گسترده و همگانی الهی شرکت دارند؛ راه موفقیت و عافیت در آزمایش ها چیست؟

پاسخ را در آیات و روایات می یابیم که به شرح زیر است:

1 - رمز پیروزی در این راه، صبر و پایداری است که بشارت و شادکامی تنها به صابران و راست قامتان داده شده است.

2 - توجه به گذرا بودن حوادث جهان و سختی ها و مشکلات دنیا که گذری بیش نیست و همۀ ما از گذرگاهی چند روزه عبور می کنیم، پس به خود بگوییم «ما از آن خدا هستیم و به سوی خدا بازمی گردیم.»

این جمله که به کلمۀ استرجاع معروف است، عصاره ای از بهترین درس های توحید و انقطاع الی اللّه و تکیه بر ذات پاک او در همه چیز و در هر زمان است.

3 - استمداد از نیروی ایمان و الطاف و امداد الهی در بروز حوادث دشوار که انسان را از پای در می آورد؛ زیرا هر انسان معمولی در مشکلات گرفتار اضطراب و ترس و سردرگمی می شود؛ اما دوستان خدا چون برنامه و هدف روشنی دارند آرام به راه خود ادامه می دهند.

4 - توجه به تاریخ گذشتگان و بررسی موقعیت آنان در برابر آزمایش های خداوند، جهت آماده سازی روحی و روانی در برابر امتحانات پروردگار موثّر است.

چون گاهی انسان در تنهایی احساس ناامیدی و شکست می کند و از نیروی مقاومت او کم می شود؛ پس دقت در حقیقت گذشتۀ اقوام و ملّت ها، سبب عبرت و افزایش نیروی پایداری می گردد. به همین دلیل خداوند در قرآن بارها برای دلداری به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و تقویت روحیه ایشان و مؤمنان، به گذشتۀ دردناک پیامبران اشاره می کند که: اگر تو را مسخره کنند نگران مباش، پیامبران پیشین نیز گرفتار اهانت جاهلان بودند. اما با نیروی استقامت بر آنها پیروز شدند.

ص:102

5 - توجه به این حقیقت که همۀ آزمایش ها و بلاها در پیشگاه خداوند مهربان رخ می دهد و او از همه چیز آگاه است. مثل کسانی که در میدان مسابقه اند تا گروهی تماشاگر و تشویق کننده در اطراف میدان که آنها را تحت نظر داشته و حمایت می کنند، به کار شوق و عشق بیشتری نشان می دهند.

جایی که چند نفر انسان چنین اثری در روح انسان دارند؛ پس آن حقیقتی که ما را می بیند و کوشش های ما را در صحنه های آزمایش می سنجد، چه عشق و شوری در کار می آفریند.

خداوند به حضرت نوح علیه السلام که زیر شدیدترین فشارهای روحی از سوی قومش بود؛ در حال ساختن کشتی فرمود: کشتی را در برابر نگاه ما بساز. (1)این جمله چنان قوت قلبی به نوح علیه السلام بخشید که هیچ فشاری برای او اهمیت نداشت.

سالار شهیدان، فرزند عزیز کوچک او علی اصغر علیه السلام با فجیع ترین حالت شربت شهادت نوشید؛ امّا حضرت حسین علیه السلام فرمود:

همین که این امور در برابر دیدگان خداوند انجام می گیرد، تحمّل آن بر من آسان است. (2)

اگر مسجد اگر میخانه گر دیر مغان خواهم به هر جا بگذرم مقصود من یارست آن خواهم

گدائی در میخانه می خواهم نه دارائی نه ملک کیقباد و دولت نوشیروان خواهم

اگر حنظل اگر شکر اگر مرهم اگر نشتر بجانم هر چه جانان می پسندد من همان خواهم

ص:103


1- (1) - مؤمنون (23) : 27؛ هود (11) : 37.
2- (2) - بحار الأنوار: 46/45، باب 37، حدیث 2؛ اللّهوف: 117.

سر زلفت که شیران را به زنجیر گران بندد سزای این دل دیوانه زنجیری چنان خواهم

از این زندان پر وحشت مگر یکدم بیاسایم نسیمی همره باد صبا زان گلستان خواهم

زمین و آسمان را آزمودم هر دو بی حاصل جهانی ماورای این زمین و آسمان خواهم

سردیوانگی دارد هما با این دل شیدا ز زلف تابدار یار زنجیری گران خواهم

(رضاقلی خان شیرازی، هما)

دعای 19 : درخواست باران

اشاره

ص:104

ص:105

ص:106

«1»اَللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَیْثَ وَ انْشُرْ عَلَیْنَا رَحْمَتَکَ بِغَیْثِکَ الْمُغْدِقِ مِنَ السَّحَابِ الْمُنْسَاقِ لِنَبَاتِ أَرْضِکَ الْمُونِقِ فِی جَمِیعِ الآفَاقِ «2»وَ امْنُنْ عَلَی عِبَادِکَ بِإِینَاعِ الثَّمَرَهِ وَ أَحْیِ بِلاَدَکَ بِبُلُوغِ الزَّهْرَهِ وَ أَشْهِدْ مَلاَئِکَتَکَ الْکِرَامَ السَّفَرَهَ بِسَقْیٍ مِنْکَ نَافِعٍ دَائِمٍ غُزْرُهُ وَاسِعٍ دِرَرُهُ وَابِلٍ سَرِیعٍ عَاجِلٍ «3»تُحْیِی بِهِ مَا قَدْ مَاتَ وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ وَ تُخْرِجُ بِهِ مَا هُوَ آتٍ وَ تُوَسِّعُ بِهِ فِی الْأَقْوَاتِ سَحَاباً مُتَرَاکِماً هَنِیئاً مَرِیئاً طَبَقاً مُجَلْجَلاً غَیْرَ مُلِثٍّ وَدْقُهُ وَ لاَ خُلَّبٍ بَرْقُهُ «4»اَللَّهُمَّ اسْقِنَا غَیْثاً مُغِیثاً مَرِیعاً مُمْرِعاً عَرِیضاً وَاسِعاً غَزِیراً تَرُدُّ بِهِ النَّهِیضَ وَ تَجْبُرُ بِهِ الْمَهِیضَ «5»اَللَّهُمَّ اسْقِنَا سَقْیاً تُسِیلُ مِنْهُ الظِّرَابَ وَ تَمْلَأُ مِنْهُ الْجِبَابَ وَ تُفَجِّرُ بِهِ الْأَنْهَارَ وَ تُنْبِتُ بِهِ الْأَشْجَارَ وَ تُرْخِصُ بِهِ الْأَسْعَارَ فِی جَمِیعِ الْأَمْصَارِ وَ تَنْعَشُ بِهِ الْبَهَآئِمَ وَ الْخَلْقَ وَ تُکْمِلُ لَنَا بِهِ طَیِّبَاتِ الرِّزْقِ و تُنْبِتُ لَنَا بِهِ الزَّرْعَ وَ تُدِرُّ بِهِ الضَّرْعَ وَ تَزِیدُنَا بِهِ قُوَّهً إِلَی قُوَّتِنَا «6»اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْ ظِلَّهُ عَلَیْنَا سَمُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ بَرْدَهُ عَلَیْنَا حُسُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ صَوْبَهُ عَلَیْنَا رُجُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ مَاءَهُ عَلَیْنَا أُجَاجاً «7»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنَا مِنْ بَرَکَاتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.

ص:107

[«1»اَللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَیْثَ وَ انْشُرْ عَلَیْنَا رَحْمَتَکَ بِغَیْثِکَ الْمُغْدِقِ مِنَ السَّحَابِ الْمُنْسَاقِ لِنَبَاتِ أَرْضِکَ الْمُونِقِ فِی جَمِیعِ الآفَاقِ]

خدایا! برای ما باران فرست، و رحمتت را به باران پُر آب و فراوان بر ما بگستران؛ از ابری که برای گیاه زیبای زمینت، در تمام ناحیه ها و اطراف سوق داده شده.

نعمت عظیم ابر و باران و باد

اشاره

از آن جا که ابر و باران و باد، وجودشان در پهنۀ طبیعت بستگی به عالی ترین منبع انرژی یعنی خورشید دارد، لازم است چند سطری دربارۀ این نعمت عظیم الهی که گوشه ای از تجلّی رحمت حضرت حق به قسمتی از عالم وجود است برای آگاهی شما بیان شود.

مسیر زمین و هر جرم سماوی دیگر در این فضای حیرت آور تقریباً به شکل دایره است؛ زیرا خورشید جسمی است بسیار بزرگ، به تنهایی از زمین و هشت سیّاره دیگر بازهم بزرگتر و سنگین تر است، و هر سیّاره را با نیروی شگرف به سوی خود جذب می کند.

این قوۀ جذب به مرکز را ثقل یا جاذبه می نامند، در همان حال هر سیّاره با قوۀ گریز از مرکز خود، از خورشید می گریزد، و اگر نیروی جاذبۀ خورشید نبود سیّاره چنان در فضا دور می شد که هیچگاه باز نمی گشت.

ص:108

حرکت خورشید و ماه
اشاره

پس دو نیروی متضاد در کار است: نیروی سیّاره که آن را از خورشید دور می کند، و نیروی خورشید که سیّاره را به سوی آن می کشاند. هیچ یک از این دو نیرو بر دیگری نمی چربد و غلبه نمی کند، پس هر سیّاره بر روی مداری به دور خورشید می گردد و این سیر بی انتها را در طی قرون و اعصار ادامه داده و می دهد.

وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ * وَ القَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّی عادَ کَالعُرْجُونِ الْقَدیمِ * لَاالشَّمْسُ یَنْبَغی لَها انْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِوَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ» (1)

و خورشید [ نیز برای آنان نشانه ای از قدرت ماست ] که همواره به سوی قرارگاهش حرکت می کند . این اندازه گیری توانای شکست ناپذیر و داناست ، * و برای ماه منزل هایی قرار دادیم تا این که به صورت شاخۀ کهنۀ هلالی شکل و زرد رنگ خرما برگردد [ و باز به تدریج بدر کامل شود ، ] * نه برای خورشید این توان هست که به ماه برسد ، و نه شب از روز پیشی می گیرد ، و هر کدام در مداری شناورند .

این آیه به وضوح حرکت خورشید را به طور مستمر بیان می کند. دانشمندان در این عصر با انواع ابزار و آلات علمی، و تحقیقات مداوم شبانه روزی کشف کرده اند که: خورشید با مجموعۀ منظومۀ شمسی در وسط کهکشان ما به سوی یک سمت معین و ستارۀ دور دستی که آن را ستارۀ وگا نامیده اند در حرکت می باشد.

حرکت دادن خورشید این کرۀ بسیار عظیمی که یک میلیون و دویست هزار مرتبه از کرۀ زمین بزرگ تر است، آنهم با حرکت حساب شده در این فضای بی کران از هیچ کس میسّر نیست جز از خداوندی که قدرتش فوق همه قدرت ها و علم و

ص:109


1- (1) - یس (36) : 38 - 40. [1]

دانشش بی انتهاست.

ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلِیم» (1)

این اندازه گیری توانای شکست ناپذیر و داناست .

منظور از منازل همان منزل گاه های بیست و هشت گانه است که ماه قبل از محاق و تاریکی مطلق طی می کند؛ زیرا هنگامی که ماه سی روز تمام باشد تا شب بیست و هشتم در آسمان قابل رؤیت است، ولی در این شب بیست و هشتم به صورت هلال بسیار باریک زرد رنگ و کم نور و کم فروغ در می آید، و در دو شب باقی مانده قابل رؤیت نیست که آن را محاق می نامند، البته در ماههائی که بیست و نه روز است تا شب بیست و هفتم معمولاً ماه در آسمان دیده می شود، و دو شب باقی مانده محاق است.

این منزل گاه ها کاملاً دقیق و حساب شده است، به طوری که منجمان از صدها سال قبل می تواند طبق محاسبات دقیقی که دارند آن را پیش بینی کنند.

این نظام عجیب به زندگی انسان ها نظم می بخشد و یک تقویم طبیعی آسمانی است که با سواد وبی سواد توانایی خواندن آن را دارد، به طوری که اگر انسان کمی دقت و ممارست در وضع ماه در شب های مختلف کند می تواند با نگاه کردن وضع آن دقیقاً و تقریباً بداند آن شب کدام شب از ماه است.

در آیۀ چهلم سخن از ثبات و دوام این نظم سال و ماه و شب و روز است، پروردگار آن چنان برنامه ای برای آنها تنظیم کرده که کمترین دگرگونی در وضع پیدا نمی شود، و تاریخ بشر به خاطر همین ثبات، کاملاً تنظیم می گردد.

نه برای خورشید سزاوار است که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشی می گیرد و هر کدام از آنها در مسیر خود شناورند.

ص:110


1- (1) - یس (36) : 38. [1]

می دانیم خورشید، دوران خود را در برج های دوازده گانه در یکسال طی می کند، در حالی که کرۀ ماه منزل گاه های خویش را در یک ماه طی می نماید.

بنابراین حرکت دورانی ماه در مسیرش دوازده بار از حرکت خورشید در مدارش سریعتر است، لذا می فرماید: خورشید هرگز در حرکت خود به پای ماه نمی رسد، تاحرکت یکساله خود را در یک ماه انجام دهد و نظام سالیانه بر هم خورد.

همچنین شب بر روز پیشی نمی گیرد که بخشی از آن را در کام خود فرو برد و نظام موجود بهم ریزد، بلکه همۀ اینها مسیر خود را میلیون ها سال بدون کمترین تغییر ادامه داده و می دهند و هر کدام از اینها در مسیر خود شناورند.

گرمای خورشید

خورشید خیلی داغ است ولی نمی دانید به چه داغی؟ اگر کارخانۀ فولاد سازی را دیده بودید، می دیدید که فلز مذاب از فرط حرارت رنگش سفید شده است چگونه از دهانۀ کوره بیرون می ریزد؟

فولاد مذاب 1450 درجه حرارت دارد، این درجه حرارت خیلی بالاست اما درجه حرارت خورشید از آنهم خیلی بالاتر است. در سطح خورشید درجه حرارت نزدیک به 6000 درجه و در مرکز آن شاید 000000 17 درجه باشد.

همان طور که می دانید ما حیات خود را مدیون خورشیدیم، خورشید تقریباً سرچشمۀ تمام کار مایۀ ماست.

بی نور خورشید گیاهی رشد نمی کرد، و غذایی به وجود نمی آورد و چون زندگی جانوران بسته به گیاهان است، بی نور خورشید جانوری هم به روی زمین وجود نداشت.

چوب و زغال و نفتی که هر روز مصرف می کنیم کارمایه را دراعصار قدیم از خورشید گرفته ودر خود نهفته اند، وقتی که زغال می سوزد کارمایه ای را که گیاهان

ص:111

میلیون ها سال قبل از خورشید گرفته و ذخیره کرده اند به ما باز پس می دهد.

خورشید از عناصری چند که بر روی زمین هم یافت می شوند ترکیب گردیده است.

تقریباً شصت عنصر از آنها که بر روی زمینند در خورشید هم وجود دارند، عناصر اصلی خورشید عبارتند از هیدروژن، اکسیژن، هلیوم، ازت، کربن، آهن و چند فلز دیگر، اما در نتیجه حرارت فوق العاده فلزاتی که بر روی زمین به شکل جامدند در خورشید به صورت گاز هستند.

نور خورشید بسیار خیره کننده است و از قشری از گازها که در سطح خورشیدند ساطع می شود.

ستاره شناسان این قشر را کرۀ نور نامیده اند، بالای کرۀ نور قشر دیگری از گازهاست به نام کرۀ رنگ، وجه تسمیه این کره، رنگ سرخ درخشانی است که گازهای ترکیب کنندۀ آن دارند.

در بالای کرۀ رنگ، قشر سفید دیگری است به نام تاج که فقط به هنگام کسوف در تلسکوب قابل رؤیت است، گاهی زبانه هایی تقریباً به اندازه یک میلیون و نیم کیلومتر از تاج زبانه می کشند، اینها را زبانه های خورشید می نامند.

در فیزیک معمولا انرژی را با واحدی به نام «ارگ» اندازه می گیرند. گرچه در موارد خاص واحدهای دیگری برای انرژی به کار می رود، مانند «کالری» برای اندازه گرفتن گرما، یا کیلو وات ساعت برای الکتریسته.

یک ارگ دو برابر انرژی حرکتی جسمی است که جرم آن برابر یک گرم باشد، و با سرعت یک سانتی متر در ثانیه حرکت کند.

و باید گفت که از لحاظ تجربه های روزانۀ زندگی، مقدار انرژیی که با یک ارگ نموده می شود بسیار کوچک است.

مثلاً پشه ای که در حال پرواز است انرژی حرکتی برابر با چند ارگ دارد.

ص:112

برای گرم کردن یک فنجان چای، چند صد بلیون ارگ مورد نیاز است، و چراغ رومیزی معمولی در هر ثانیه 25 بلیون ارگ مصرف می کند.

یک گرم زغال سنگ خوب چون کاملاً بسوزد 300 بلیون ارگ انرژی می دهد!!با نرخ جاری زغال بهای هر ارگ برابر است با... البته بهای انرژیی که با سیم برق به خانه های ما می رسد از این گران تر است.

انرژی اشعۀ آفتاب که بریک سانتی متر مربع در یک ثانیه به حال عمودی بتابد معادل 1350000 ارگ تخمین زده شده، و البته در محاسبۀ این رقم مقداری از انرژی که به وسیلۀ فضای اطراف زمین جذب می شود نیز به حساب آمده است.

اگراین انرژی را از روی بهای زغال به حساب آوریم، معلوم می شود که روزانه معادل چه مقدار ریال انرژی که بر سطح حیاط خانۀ ما می تابد از بین می رود.

اگر بیان خود را با واحد اندازه گیری معمولی کار تجدید کنیم، نتیجه آن می شود که مقدار انرژی روزانۀ خورشید که بر سطح زمین سقوط می کند برای هر میل مربعی با انرژی 4690000 اسب بخار است و انرژی کلی سالانه که از این راه به سیّاره ما می رسد چندین میلیون برابر تمام انرژی هایی است که در سطح زمین از سوزاندن زغال و سایر مواد سوختی به دست می آید.

نعمت ابر و باد

خورشید این منبع عظیم انرژی در سایۀ اراده و فرمان حضرت حق، هر روز در سطحی بیش از محیط و عرصه منظومه می تابد و از این تابش هزاران اثر پدید می شود، از جمله آثاری که از تابش خورشید به وجود می آید ابر است.

آن سوی دریا هوا مرطوب است، آفتاب، هوای مرطوب را گرم می کند، و در نتیجه هوای مرطوب بالا می رود، سپس اندکی سرد می شود و به صورت ابر در می آید.

ص:113

قطرات باران، برف، تگرگ، محصول پر منفعت همین ابر است.

باد در جابه جائی ابرها برای این که تمام مناطق زمین را از نعمت برف و باران بهره مند سازند عامل بسیار مهم و مؤثّری است. باد از اهمیت ویژه ای برخوردار است، اگر جابه جائی هوا نبود، حیات عمری نداشت.

ما در اعماق اقیانوس بیکرانی از هوا زندگی می کنیم که گرداگرد زمین را فرا گرفته است. دانشمندان حدس می زنند که این قشر هوا، بیشتر از سیصد کیلومتر بالای زمین امتداد داشته و از چند لایه تشکیل شده باشد، ضخامت این لایه ها یکی نیست و حدود آنها هم نامنظم است.

شما با یکی از این لایه ها که «تروپوسفر» نام دارد آشنا هستید و آن لایه ای است که از همه به زمین نزدیک تر است و آنچه ما به نام تغییرات جوی می شناسیم در این لایه به وقوع می پیوندد.

توفان، ابر، مه، تگرگ، برف و هر چه دیگر که به هوا مربوط بدانیم در تروپوسفر واقع می شود.

چه چیز موجب تشکیل توده های هوا در تروپوسفر می شود؟شاید هیچ گاه حدس نزنید که موجب پیدایش این توده ها، خورشید است.

اختلاف درجۀ حرارت بین دو نقطۀ زمین که به طور مساوی گرم شده باشند موجب وزیدن بادهاست.

آیا می دانید در زندگی جانداران و گیاهان چقدر ارزش دارد؟

آیا می دانید چه نظم فوق العاده ای در وزش باد، در جهان طبیعت می باشد؟

باران را باد درست می کند، اگر بادی نبود بارانی نبود، دانشمندان طبیعی می گویند:

ابر موجودی است الکتریکی، موجودات الکتریکی اگر از یک نوع باشند یکدیگر را دفع می کنند، و اگر از دو نوع باشند همدیگر را جذب می کنند.

ص:114

از خاصیت های باد آن است که در میان دو نوع موجود الکتریکی جمع می کند، در نتیجه تجاذب حاصل می شود، و اتحاد الکتریکی تحقق پیدا می کند.

باران نتیجه آن اتحاد می باشد.

پس تنها عامل مؤثّر در ازدواج دو موجود الکتریکی که فرزندی از آن به نام باران پدید می آید، باد است.

اگر بادهای موسمی که از سوی اقیانوس می آید و در مناطق گرمسیر می وزد، نبود زندگی از شدّت گرما در آنجاها بسیار دشوار می شد.

باد شدت گرما را می شکند و آن مناطق را برای زندگی آسان، آماده می سازد، یکی از این مناطق هندوستان است که بر حسب منطقه، گرمسیر است ولی باد آن جا را قابل زیست ساخته است.

بادهای دریایی و زمینی که شبانه روز، در کرانه های مناطق حارّه می وزد زندگی را در بندرهای آن جا ممکن گردانیده است.

بادهای گرمی از مناطق حارّه به سوی سردسیرها روانه می شوند و از سردی آن جا می کاهند، مانند گلف استریم برای انگلستان، و گلف ورد برای ژاپن.

شدت گرمای زیر خط استوا بر اهل دانش روشن است. و نیز آنها می دانند که گرمای استوایی به حسب طبع بالا می رود، در برابر از قطب شمال و جنوب هواهای سردی به طور مایل به سوی مناطق استوایی روان است لذا آن جا قابل زیست می باشد.

باد وضع باران مناطق را تغییر می دهد، در اندونزی و مانند آن فصل باران را تابستان قرار داده است، در لبنان فصل باران زمستان می باشد.

در بعضی مناطق که شاید بخش دارجیلینگ هند از آنها باشد، فصل باران تمام سال است، مقدار باران در دارجیلینگ به یازده متر در سال می رسد.

اختلاف فصول باران درزمین موجب اختلاف انواع نباتات می شود تا بشر بتواند

ص:115

از هر گونه نباتی بهره بردارد و استفاده کند.

بیشتر نباتات، دارای دو جنبه هستند، نرینه ومادینه، مانند خنثی که هر دو خصوصیت را دارا می باشد، اگر نباتات تلقیح شوند خوب میوه خواهند داد، و اگر تلقیح نشوند بر خوبی نمی دهند.

تلقیح هائی که به دست بشر می شود، ویژۀ درخت خرما و پیوند درختانی است که مورد خواستۀ بشر قرار گرفته است، ولی تلقیح بقیۀ درختان را از نرینۀ آنها به مادینۀ آنها باد انجام می دهد.

تلقیح بادی در درخت خرما نیز تأثیر دارد، تلقیح بادی، عبارت از گرفتن ذرّاتی از این درخت است و رساندن آنها به درخت دیگر که همانند آن است.

البته تلقیح به وسیلۀ حشرات نیز انجام می شود.

آنچه یاد شد نمونه ای از خدمات باد بود، هر چند باد خدماتش بسیار بیش از اینهاست.

ارزش ابر و باد در قرآن

اشاره

این باد این خدمت های بزرگی را که به طور مداوم انجام می دهد خودش می خواهد یا مأمور دیگری است؟

خود باد شعور تشخیص خدمتگزاری را ندارد، پس از جانب دیگری مأموریت دارد.آیا فرماندۀ باد کیست؟

به آیاتی از قرآن مجید در این زمینه توجه کنید.

وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَالسَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَالْاَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» (1)

ص:116


1- (1) - بقره (2) : 164. [1]

و گرداندن بادها و ابرِ مسخّر میان آسمان و زمین ، نشانه هایی است [ از توحید ، ربوبیّت و قدرت خدا ] برای گروهی که می اندیشند .

این ابرهای متراکم که بالای سر ما در گردشند و میلیاردها تن آب را بر خلاف قانون جاذبه در میان زمین و آسمان معلق نگاه داشته، و آنها را از هر نقطه به نقطۀ دیگر می برند، بی آن که کمترین خطری ایجاد کنند، خود نشانه ای از عظمت اویند.

بعلاوه اگر آبیاری و منصب آب دهی آنها نبود در سرتاسر خشکی های روی زمین نه قطره آبی برای نوشیدن وجود داشت و نه چشمه و جویباری برای روییدن گیاه، همه جا ویرانه بود و کویر و بر همه جا کویر و بر همه جا خاک مرده پوشیده می شد، این نیز جلوه ای دیگر ازعظمت حضرت اوست.

وَ هُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتّی إذا اقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَاَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَاَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتی لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (1)

و اوست که بادها را پیشاپیشِ [ بارانِ ] رحمتش به عنوان مژده دهنده می فرستد تا هنگامی که ابرهای سنگین بار را بردارند ، آن را به سوی سرزمینی مرده می رانیم ، پس به وسیلۀ آن باران نازل می کنیم و به وسیلۀ باران از هر نوع میوه [ از زمین ] بیرون می آوریم [ و ] مردگان را نیز [ در روز قیامت ] این گونه [ از لابلای گورها ] بیرون می آوریم ، [ باد ، ابر ، باران ، زمین ، روییدن گیاهان و انواع میوه ها را مثل زدیم ] تا متذکّر و یادآور [ اراده و قدرت بی نهایت خدا ] شوید .

در این موقع آنها را به سوی سرزمین های مرده و خشک و سوزان می رانیم و مأموریت آبیاری این تشنگان را بر عهدۀ آنان می نهیم، و به وسیلۀ آن، آب حیات

ص:117


1- (1) - اعراف (7) : 57. [1]

بخش را در همه جا فرو می فرستیم، به کمک این آب انواع میوه ها را از خاک تیره بیرون می آوریم.

آفتاب بر اقیانوس ها می تابد، و بخار آب را به بالا می فرستد، بخارها متراکم می شوند، و توده های سنگین ابر را تشکیل می دهند، امواج باد توده های کوه پیکر ابر را بر دوش خود حمل می کنند و به سوی سرزمین هائی که مأموریت دارند پیش می روند، قسمتی از این بادها که در پیشاپیش توده های ابر در حرکتند و آمیخته با رطوبت ملایمی هستند، نسیم دل انگیزی ایجاد می کنند که از درون آن بوی باران حیات بخش به مشام می رسد، اینها در حقیقت مبشران نزول باران هستند، سپس توده های عظیم ابر، دانه های باران را از خود بیرون می فرستند، نه چندان درشت هستند که زراعت ها را بشویند و زمین ها را ویران کنند، و نه چندان کوچکند که در فضا سرگردان بمانند.

آرام و ملایم بر زمین می نشینند و آهسته در آن نفوذ می کنند، و محیط را برای رستاخیز بذرها و دانه ها آماده می سازند، زمینی که در خشکی می سوخت و شباهت کامل به منظرۀ یک گورستان خاموش و خشک داشت تبدیل به کانون فعالی از حیات و زندگی و باغ های پرگل و میوه می شود.

به دنبال تمام این حقایق عینی اضافه می فرماید:«این چنین مردگان را از زمین بیرون می آوریم».

وَ ارْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَاَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَسْقَیْناکُمُوهُ وَ ما انْتُمْ لَهُ بِخازِنینَ» (1)

و بادها را باردار کننده فرستادیم ، و از آسمان آبی نازل کردیم و شما را با آن سیراب ساختیم و شما ذخیره کنندۀ آن نیستید .

ص:118


1- (1) - حجر (15) : 22. [1]

«لواقح» جمع لاقح به معنی بارور کننده است، و در این جا اشاره به بادهائی است که قطعات ابر را بهم پیوند می دهد و آنها را آمادۀ باران می سازد.

گرچه بعضی از دانشمندان معاصر خواسته اند این آیه را اشاره به تلقیح گیاهان به وسیلۀ بادها و گردافشانی بگیرند، و از این راه به یکی از مسائل علمی که در عصر نزول قرآن مورد توجه جوامع بشری نبود تفسیر کنند، و از دلایل اعجاز علمی قرآن بشمارند، ولی در عین قبول این واقعیت که وزش بادها اثر عمیقی در جابه جا کردن گرده های نطفۀ نر و بارورساختن گیاهان دارند، نمی توان آیۀ فوق را اشاره به آن دانست.

چرا که بعد از این کلمه بلافاصله، نازل شدن باران از آسمان آنهم با فاء تفریع آمده است که نشان می دهد تلقیح کردن بادها مقدمه ای برای نزول باران است.

به هر حال تعبیر فوق از زیباترین تعبیراتی است در مورد ابرها و تولد باران از آنها، ممکن است گفته شود، ابرها را به مادران و پدرانی تشبیه کرده که به کمک بادها آمیزش می کنند، باردار می شوند و فرزندان خود، دانه های باران را به زمین می نهند.

شما توانایی حفظ و ذخیره کردن این آب ها را ندارید، ممکن است اشاره به ذخیره کردن آب باران قبل از نزولش باشد، یعنی شما نمی توانید این ابرها که منابع اصلی بارانند در اختیار بگیرید، و نیز ممکن است اشاره به ذخیره کردن باران بعد از نزولش باشد، یعنی شما نمی توانید حتی بعد از نزول باران، آن را به مقدار زیاد گردآوری و حفظ کنید، این خداست که از طریق منجمد ساختن آنها در قلّه کوهها به صورت یخ و برف، و یا فرستادن آنها به اعماق زمین که بعداً به صورت چشمه ها وکاریزها و چاهها ظاهر می شوند، آنها را گردآوری و ذخیره می کند.

وَ مِنْ آیاتِهِ انْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ وَلِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِیَ

ص:119

الْفُلْکُ بِاَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (1)

و از نشانه های [ قدرت و ربوبیت ] او این است که بادها را مژده دهنده می فرستد ، و تا بخشی از [ باران ] رحمتش را به شما بچشاند ، و تا کشتی ها [ به وسیلۀ بادها ] به فرمان او حرکت کنند ، و نیز برای این که از رزق و روزی او بجویید ، و باشد که شما سپاس گزاری کنید .

از آیات عظمت و قدرت خدا این است که بادها را به عنوان بشارتگرانی می فرستند.

آنها در پیشاپیش باران حرکت می کنند. قطعات پراکندۀ ابر را با خود برداشته بهم می پیوندند و به سوی سرزمین های خشک و تشنه می برند، صفحۀ آسمان را می پوشانند، و با دگرگون کردن درجۀ حرارت جوّ، ابرها را آمادۀ ریزش باران می کنند.

ممکن است اهمیّت قدوم این بشارتگران برای شهرنشینان متنعم چندان روشن نباشد، اما بیابانگردان تشنه کامی که نیاز به قطراتی از باران دارند، همین که بادها به حرکت در می آیند و ابرها را همراه خود جابه جا می کنند، و از لابه لای نسیم، عطر مخصوص بارانی که بر گیاهان در نقطۀ دیگری باریده، و به مشامشان می رسد، برق امید در دل هایشان جستن می کند.

گرچه در آیات قرآن، بیشتر روی بشارتگری باد، نسبت به نزول باران تکیه شده، اما کلمۀ مبشّرات را نمی توان در آن محدود ساخت، چرا که بادها بشارت های فراوان دیگری نیز با خود دارند.

ص:120


1- (1) - روم (30) : 46. [1]

بادها گرما و سرمای هوا را تعدیل می کنند.

بادها عفونت ها را در فضای بزرگ مستهلک کرده، و هوا را تصفیه می کنند.

بادها از فشار حرارت خورشید روی برگ ها و گیاهان می کاهند و جلو آفتاب سوختگی را می گیرند. بادها اکسیژن تولید شده به وسیلۀ برگ های درختان را برای انسان ها به ارمغان می آورند، و گازکربنیک تولید شده به وسیلۀ بازدم انسان را برای گیاهان هدیه می برند.

بادها بسیاری از گیاهان را تلقیح می کنند، و نطفه های نر و ماده را در جهان نباتات بهم پیوند می دهند.

بادها وسیله ای برای حرکت آسیاب ها و عاملی برای تصفیۀ خرمن ها هستند.

بادها بذرها را از نقاطی که در آن بذر فراوان موجود است حرکت می دهند، و همچون باغبانی دلسوز در سرتاسر بیابان می گسترانند.

و بادها کشتی های بادبانی را با مسافران و بار زیاد به نقاط مختلف می برند، و حتی امروز که وسایل ماشینی جانشین نیروی باد شده، باز هم وزش بادهای مخالف یا موافق در پیشرفت یا کندی کار کشتی ها بسیار مؤثّر است.

آری، آنها بشارت دهندگانی هستند در جهات مختلف. به این خاطر در دنبالۀ آیه می خوانیم خدا می خواهد بدین سبب شما را از رحمت خود بچشاند، و کشتی ها به فرمانش حرکت کنند، وشما از فضل و رحمت او بهره گیرید، شاید شکرگزاری کنید.

آری، بادها، هم وسیلۀ تولید نعمت های فراوان در زمینۀ کشاورزی و دامداری هستند، و هم وسیلۀ حمل و نقل، و سرانجام سبب رونق امر تجارت که با جملۀ لِیُذیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ به اولی اشاره شد و با جملۀ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِاَمْرِه» به دوم، و با جملۀ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» به سوّمی.

جالب این که همه این برکات مولود حرکت است، حرکت در ذرات هوا، در محیط مجاور زمین.

اما هیچ نعمتی تا از انسان سلب نشود، قدر آن معلوم نخواهد شد. این بادها و نسیم ها نیز تا متوقف نشوند، انسان نمی داند چه بلائی بر سر او می آید.

ص:121

توقف هوا، زندگی را در بهترین باغ ها همچون زندگی در سیاه چال های زندان می کند، و اگر نسیمی در سلول های زندان انفرادی بوزد، آن را همچون فضای باز می کند، و اصولاً یکی از عوامل شکنجه در زندان ها همان توقف هوای آنهاست.

حتی در سطح اقیانوس ها اگر بادها متوقف شود و امواج خاموش گردد، زندگی جانداران دریاها بر اثر کمبود اکسیژن هوا به مخاطره خواهد افتاد، و دریا تبدیل به مرداب و باتلاق متعفن و وحشتناکی خواهد شد.

فخر رازی می گوید: «جملۀ:

وَ لِیُذیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ

«تا شما را از رحمت خود بچشاند».

با توجه به این که چشانیدن در مورد «شیء قلیل» گفته می شود، اشاره به این است که تمام دنیا و نعمت دنیا رحمت اندکی بیش نیست، و رحمت واسعۀ الهی مخصوص جهان دیگر است.» (1)اَللّهُ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَاِذا اصابَ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ اذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ» (2)

خداست که بادها را می فرستد تا ابری را برمی انگیزد ، پس آن را در آسمان آن گونه که بخواهد می گستراند و به صورت بخش بخش و پاره های مختلف در می آورد ، پس باران را می بینی که از لابه لای آن بیرون می آید و چون آن را به هرکس از بندگانش که بخواهد می رساند ، آن گاه شادمان و خوشحال می شوند .

ص:122


1- (1) - التفسیر الکبیر، فخر رازی: 131/25، [1] ذیل آیۀ 46 سورۀ روم.
2- (2) - روم (30) : 48. [2]

آری، یکی از نقش های مهم، هنگام نزول باران بر عهدۀ بادها گذاشته شده است، آنها هستند که قطعات ابر را از سوی دریاها به سوی زمین های خشک و تشنه حمل می کنند، و همانها هستند که مأموریت گستردن ابرها را بر صفحۀ آسمان و سپس متراکم ساختن آنها و بعد از آن خنک کردن محیط ابرها و آماده نمودن برای باران زائی را بر عهده دارند.

بادها همچون چوپان آگاه و پرتجربه ای هستند که گله گوسفندان را به موقع از اطراف بیابان جمع می کند و در مسیرهای معینی حرکت می دهد، سپس آنها را برای دوشیدن شیر آماده می سازد. جملۀ:

فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ

دانه های باران و ذرّات کوچک آن را می بینی که از لابه لای ابرها خارج می شوند.

ممکن است اشاره به این باشد که غلظت ابرها و شدت وزش بادها در حدی نیست که مانع خروج قطره های کوچک باران از ابر و نزول آن بر زمین شود، بلکه این ذرّات کوچک علیرغم طوفان و ابری که صحنۀ آسمان را پوشانده، راه خود را از لابه لای آنها به سوی زمین پیدا می کنند، و نرم نرم بر زمین های تشنه پاشیده می شوند تا به خوبی آنها را سیراب کنند و در عین حال ویرانی به بار نیاورند.

باد و طوفانی که گاه درختان عظیم را از جا می کند، و صخره ها را به حرکت درمی آورد، به قطرۀ کوچک و لطیف باران اجازه می دهد که از لابه لای آن بگذرد و بر زمین قرار گیرد.

این نکته نیز قابل توجه است که قطعه قطعه بودن ابرها هر چند در یک روز ابری که ابر تمام صفحۀ آسمان را پوشانیده برای ما چندان محسوس نیست، اما به هنگامی که با هواپیما از لابه لای ابرها عبور می کنیم، یا بر فراز آن قرار می گیریم کاملاً

ص:123

روشن و نمایان است.

در قسمتی از آیۀ پنجاهم سوره مبارکه روم می فرماید:

فَانْظُرْ الی آثارِ رَحْمَهِ اللّهِ کَیْفَ یُحْیِی الْارْضَ بَعْدَ مَوْتِها» (1)

به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده می کند؟

تکیه روی جمله فَانْظُرْ اشاره به این است که آن قدر آثار رحمت الهی در احیای زمین های مرده به وسیلۀ نزول باران آشکار است که با یک نگاه کردن بدون نیاز به جستجو گری بر هر انسان ظاهر می شود.

تعبیر به «رحمت الهی»در مورد باران اشاره به آثار پربرکت آن از جهات مختلف است.

باران زمین های خشک را آبیاری، و بذر گیاهان را پرورش می دهد.

باران به درختان زندگی و حیات نوین می بخشد.

باران گرد و غبار هوا را فرو می نشاند و محیط زیست انسان را سالم و پاک می کند.

باران گیاهان را شستشو داده به آنها طراوت می بخشد.

باران هوا را مرطوب و ملایم، و برای انسان قابل استنشاق می کند.

باران به زمین فرو می رود و بعد از چندی به صورت قنات ها و چشمه ها ظاهر می شود.

باران نهرها و سیلاب ها به راه می اندازد که بعد از مهار شدن در پشت سدها، تولید برق و نور و روشنائی و حرکت می کنند.

و بالاخره باران، هوای گرم و سرد را تعدیل می کند، از گرمی می کاهد، و سردی را قابل تحمّل می نماید.

وَ اللّهُ الَّذی ارْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ الی بَلَدٍ مَیِّتٍ فَاَحْیَیْنا بِهِ

ص:124


1- (1) - روم (30) : 50. [1]

الْارْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُورُ» (1)

خداست که بادها را فرستاد تا ابری را برانگیزند ، پس ما آن را به سوی سرزمین مرده راندیم و زمین را پس از مردگی اش به وسیلۀ آن زنده کردیم ؛ زنده شدن مردگان هم این گونه است .

تفسیری بر آیۀ فوق

«نظام حساب شده ای که بر حرکت بادها، و سپس حرکت ابرها، و بعد از آن نزول قطره های حیات بخش باران، و به دنبال آن زنده شدن زمین های مرده، حاکم است خود بهترین دلیل و خود بهترین گواه بر این حقیقت است که دست قدرت حکیمی در پشت این دستگاه قرار دارد و آن را تدبیر می کند.

نخست به بادهای گرم و داغ دستور می دهد از مناطق استوائی به سوی مناطق سرد حرکت کنند، و در مسیر خود آب دریاها را بخار کرده به آسمان فرستند، سپس به جریان های منظم سرد قطبی که دائماً در جهت مخالفت جریان اول حرکت می کنند دستور می دهد بخارها را جمع آوری کرده و ابرها را تشکیل دهند.

باز به همان بادها دستور می دهد ابرها را بر دوش خود حمل کنند و به سوی بیابان های مرده گسیل دارند، تا قطرات زنده کننده باران از آنها سرازیر گردد.

سپس به شرایط خاص زمین و بذرهای گیاهانی که در آن افشانده شده، فرمان پذیرش آب و نمو و رویش می دهد، و از موجودی ظاهراً پست و بی ارزش موجوداتی زنده وبسیار متنوّع و زیبا، خرم و سرسبز، مفید و پربار به وجود می آورد که هم دلیلی است بر قدرت او، و هم گواهی است بر حکمت او، و هم نشانه ای است از رستاخیز بزرگ!!

در حقیقت آیۀ فوق از چند جهت دعوت به توحید می کند:

ص:125


1- (1) - فاطر (35) : 9. [1]

از نظر برهان نظم، و از نظر برهان حرکت که هر موجود متحرکی محرکی می خواهد، و از نظر بیان نعمت ها که از جهت فطری انگیزه ای است برای شکر منعم.و از جهاتی نیز دلیل بر مسئلۀ معاد است.

از نظر سیر تکاملی موجودات، و از نظر پدیدار شدن چهرۀ حیات از زمین مرده، یعنی ای انسان! صحنۀ معاد در فصول هر سال در برابر چشم تو و در زیر پای توست.

جالب این که در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین می خوانیم:

یکی از اصحاب عرض کرد:

یا رَسُولَ اللّهِ کَیْفَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوتی وَ ما آیَهُ ذلِکَ فِی خَلْقِهِ؟

ای رسول خدا! چگونه پروردگار مردگان را زنده می کند و نشانه و نمونه آن در جهان خلقت چیست؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَما مَرَرْتَ بِوادی اهْلِکَ مُمْحِلاً ثُمَّ مَرَرْتَ بِهِ یَهْتَزُّ خُضْراً؟

آیا از سرزمین قبلیه ات گذر نکرده ای، در حالی که خشک ومرده بوده، و سپس از آن جا عبور کنی در حالی که از خرّمی و سرسبزی گوئی به حرکت درآمده؟

قُلْتُ: نَعَمْ یا رَسُولَ اللّهِ.

گفتم: آری، ای رسول خدا.

قالَ: فَکَذلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوتی، وَتِلْکَ آیَتُهُ فِی خَلْقِهِ. (1)

فرمود: این گونه خداوند مردگان را زنده می کند و این نمونه و نشانۀ او در

ص:126


1- (1) - تفسیر القرطبی: 327/14؛ [1]مسند احمد بن حنبل: 11/4. [2]

آفرینش است.» (1)در پایان این قسمت که در رابطه با مسئلۀ با عظمت باد که محصول جابه جائی هواست، دورنمائی از آثار هوا را از زبان دانش امروز عنایت کنید، تا به معجزۀ بزرگ علمی حضرت صادق علیه السلام در بیان آثار هوا خطاب به مفضّل بن عمر کوفی اشاره کنم:

آثار هوا و باد

آنچه که ثابت شده در میان کره های جهان بزرگ، کرۀ زمین دارای هوای ثابت می باشد، ضخامت هوای دور کرۀ زمین را از صد کیلومتر تا هشتصد کیلومتر تخمین زده اند.

هوا جسمی است لطیف، شفاف و ناپیدا و دارای پنج هزار و نهصد میلیارد تن وزن می باشد.

هوا پر ارزش ترین موجود برای حیات انسان است. انسان و سلسلۀ جانوران و سلسلۀ گیاهان، برای زندگی نیاز به تنفس دارد، و تنفس بی وجود هوا ممکن نیست، پس اگر هوا نبود زنده ای نبود، اگر هوا نبود روشنائی ماه، روشنائی های دیگر نبودند و حس باصره از کار می افتاد، تنها نقاطی که برابر تابنده قرار می گرفت و می توانست نور را منعکس سازد روشن بود.

اگر هوا نبود صدایی و بانگی نبود، چون هوا وسیلۀ نقل موج های صوتی است، در نتیجه حسّ سامعه از کار می افتاد.

اگر هوا نبود خاک نبود، پس کشت و کار و زراعتی نبود، چرا؟ اکسیژن که جزئی از هواست، در سنگ و آجر و فلز اثر می گذارد، سطح مواد ارضی در اثر ترکیب با

ص:127


1- (1) - تفسیر نمونه: 192/18، [1] ذیل آیۀ 9 سورۀ فاطر.

اکسیژن نرم شده و می شود و از آن خاک نرم به وجود آمده و می آید، خاک را که هوای آرام درست کرده، باد به اطراف برده و می برد، و بر روی زمین گسترانیده و می گستراند.

آری، اگر هوا نبود خوراکی یافت نمی شد، و حسّ ذائقه از کار می افتاد! اگر هوا نبود آتش نبود، چون آتش در اثر اکسیژن هوا می باشد، وقتی بخواهند چاه نفت فروزانی را خاموش کنند، تولید خلأ می کنند. یعنی هوا را نابود می سازند، اگر آتش نبود زندگی بشر با نبودن آتش چگونه می شد؟!آیا آسایشی در جهان بود؟

اگر هوا نبود بویی در جهان نبود؛ زیرا بو عبارت است از پخش ذرّات بودار در هوا، پس در اثر نبودن هوا شامه از کار می افتاد.

اگر هوا نبود رگ های بدن ما پاره می شد و خون بیرون می ریخت، دیگر حیاتی باقی نمی ماند، هوا فشار مخصوصی به بدن وارد می سازد، یعنی در هر سانتی متر مربع در حدود یک کیلوگرم، این فشار از پاره شدن رگ ها جلوگیری می کند، در نقاط بالا که فشار هوا کم است با وسایل مصنوعی فشار هوا را زیاد می کنند.

اگر هوا نبود کرۀ زمین هر روز به وسیلۀ بیست میلیون سنگ های آسمانی بمباران می شد، سنگ هائی که در حدود پنجاه کیلومتر در ثانیه سرعت دارد، آیا در این صورت جانداری در روی زمین زنده می ماند؟

هوا این سنگ ها را در خود حل می کند تا به زمین نرسند، اگر هوا نبود گرمای سوزان روزها، و سرمای سخت شب ها زنده ای باقی نمی گذارد، و سودهای دیگر و بسیار که در هواست!!

آیا گران قیمت ترین چیز را در حیات جانداران، این گونه رایگان تحت اختیار آن گذاردن، نشانۀ قدرت نامتناهی و رحمت نامتناهی و حکمت نامتناهی سازندۀ جهان نمی باشد؟

هوائی که کرۀ زمین را احاطه کرده است، موجودی است متحرک، و بیشتر

ص:128

وقت ها در جریان است و از این سو به آن سوی می رود.

شگفتی این جاست که چنین موجودی که بیشتر عمرش در حرکت می باشد، و از این جا به آن جا می رود، چرا از زمین سفر نمی کند، لااقل برود و برگردد!

چه کسی آن را به زمین دوخته است. چه قلعه ای به گرد آن کشیده اند که در فضا پخش نمی شود، کی این قلعه را کشیده است و قلعه را از چه ساخته است؟ و بنیادش را روی چه قرار داده است.

با چه نیروئی این هوای متحرک را به تمام نقاط زمین دوخته اند؟ و یا به آن چسبانیده اند؟ آیا ماده می تواند هوای متحرک را در حال حرکت ثابت قرار دهد؟

ولی قدرت نامتناهی و علم نامتناهی و حکمت نامتناهی او، هوای متحرک را بر زمین ثابت قرار داده است. (1)

معجزۀ علمی درباره هوا و باد

اشاره

حضرت صادق علیه السلام در رابطه با مسئلۀ هوا و باد در گفتگوئی با مفضّل بن عمر کوفی می فرماید:

ای مفضل! تو را بر باد و آنچه در آن است آگاه کنم: آیا نبینی چون بایستد، چگونه اندوهی جان ستان آرد، و تندرست ها را پریشان کند، و بیماران را بکاهد، و میوه ها را تباه سازد و سبزی ها را بگنداند، و جسم ها را وبائی سازد و غلات را دچار آفت کند.

با توجه به این همه مسائل روشن است که وزش باد تدبیر حکمت دار و مصلحت جوی خلق است، و از هوا خاصیت دیگری هم به تو گوشزد کنم، آواز اثری است که از برخورد اجسام در هوا نقش بندد، و هوا آن را به گوش رساند، مردم روز و شب در کارها و حوایج خود سخن گویند، و اگر اثرش در هوا بجا ماند،

ص:129


1- (1) - در مسئله باد و باران در تفسیر دعای سوم صحیفۀ سجّادیه مسائل مهمی نگاشته شد.

چنانچه نوشتۀ در کاغذ، جهان از آن پر شود و آنها را گرفتار سازد، و نیازشان به تازه کردن و عوض کردنش بیش از نیاز به تازه کردن کاغذ است؛ زیرا گفته بیش از نوشتۀ است.

و آفرینندۀ حکیم جلّ قدسه این هوا را کاغذی سبک ساخته تا سخن را تا هر جا برساند و باز پس رود تا صفحۀ تازه و پاکی به جای آن آید، و پیوسته تو را همین نسیم به نام «هوا» بس که از مصالحش عبرت گیری و خدا را بشناسی؛ زیرا که آن زندگی تن است، و با نفس آن را به درون کشد و از برون نسیم روح بخش آن را فرا گیرد، و مرکب آواز باشد تا آن را از دور به گوش رساند و بوها را از جائی به جائی برساند، ننگری که بوی از آن سوی آیدت که باد وزد و هم آواز، و هم او پذیرای گرما و سرمای پی در هم است که وسیله خوبی و نشاط جهانند، و این باد وزنده از اوست.

باد از اجسام تراود و ابر را از این جا به آن جا براند تا سودش همگانی باشد، ابر را درهم کند تا ببارد، و از هم بگسلد تا سبک شود و نازک گردد، و درخت را آبستن کند و کشتی را به راه برد، و خوراک ها را نرم سازد، و آب را خنک کند و آتش را برافروزد، و هرچه تر است خشک کند و خلاصه هر چه در زمین است زنده کند، اگر باد نبود گیاه پراکنده می شد، جاندار می مرد، هر چیزی داغ می شد و تباه می گردید! (1)

آثار دیگری از هوا و باد

از آثار هوا و باد، مسائلی که از معجزات علم امام معصوم است:

1 - نورزیدن باد علّت غم و اندوه، تبدیل سلامتی به بیماری، باعث تشدید مرض، گندیدن گیاهان، از بین رفتن میوه جات، باعث پخش میکرب وبا، و به آفت خوردن غلّات است.

ص:130


1- (1) - بحار الأنوار: 119/3، باب 4، حدیث 1؛ توحید المفضّل: 140.

2 - هوا علّت رساندن صوت به گوش، و پخش صدا در تمام کرۀ زمین است.

3 - هوا باعث حیات موجودات زنده است.

4 - هوا علت رساندن بو به حس شامه است.

5 - هوا مؤثّر در گرما و سرما و تعدیل آن دو در تمام کرۀ زمین است.

6 - هوا، جا به جا کنندۀ ابرها، و به هم رسانندۀ آنها جهت تولید باران و از هم شکافندۀ ابر برای صافی فضاست.

7 - تلقیح کننده نباتات برای به وجود آمدن میوه هاست.

8 - حرکت دهندۀ کشتی ها دردریاهاست.

9 - خنک کنندۀ آب های روی زمین است.

10 - علت برافروخته شدن آتش است.

برای هر یک از موارد دهگانۀ بالا می توان مقالات جالب و مفصلی نوشت. در این زمینه می توانید به کتابهای مفصل و مهم علمی مراجعه کنید تا بیش از پیش ارزش و قیمت علم معصوم برای شما روشن شود.

کیست که بتواند آثار نعمت های حضرت حق را به شماره آورده و به ادای شکر نعمتی از نعمت های آفرینندۀ جهان هستی اقدام کند؟!

الهی! غرق جهلیم، درنادانی و نفهمی دست و پا می زنیم، از هستی و عناصر آن بی خبریم، عمری است دچار معصیت و گناهیم، از خط هدایت و صراط مستقیم دوریم، از لطف و عنایت و رحمت خاصت مهجوریم، در هر صورت به عجز و ذلت و بی خبری و ضعف و زبونی خود و این که جز گناه و معصیت کار دیگری از ما صادر نشده معترفیم، ما را به نور هدایت منور فرما، و از بند هوای نفس آزاد کن، وتوفیق شکر نعمت هایت را همراه با بصیرت و روشندلی به ما مرحمت کن.

الهی از دعای اهل حالی زآه سینه صاحب کمالی

رسان بر جاه از زندان و چاهم از این زندان برآور بانگاهم

ص:131

الهی قادری بر هر چه خواهی تعالی الله از این پادشاهی

به رفعت بین که در زندان ذلّت گرفتار است در قید خجالت

نه یک جو فکر فردای قیامت نه از غفلت کند یکروز غفلت

نه از بهر سفر زادی مهیا نه زین غم یک دل شادی مهیا

چه گویم ای عزیزان رفتم از دست پرمرغ هوایم بال بشکست

نه دردی تا سوی درمان نهم رو نه عشقی تا سوی جانان نهم رو

نه راه چاره و نی چاره جویم نه دل تا دست از هستی بشویم

منم شرمنده از این بی نوایی عنایت کن ز لطف خود نوایی

(میرزا عباس همدانی، رفعت)

بنابراین به این نکات توجه کردید که خورشید باعث حرارت، و حرارت باعث تبخیر آب، و بخار به علت سردی هوا تبدیل شوندۀ به ابر، و باد باعث تلقیح ابرها و در نتیجه باریدن باران بر سطح زمین و خلاصه ظهور آب برای ادامۀ حیات موجودات روی زمین است.

آب از دیدگاه قرآن

وَ انْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍفَاَسْکَنّاهُ فِی الْأَرْضِ» (1)

و از آسمان ، آبی به اندازه نازل کردیم و آن را در زمین جای دادیم .

اَوَلَمْ یَرَوْا انّا نَسُوقُ الْماءَ الَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ انْعامُهُمْ وَاَنْفُسُهُمْ افَلا یُبْصِرُونَ» (2)

آیا ندانسته اند که ما آب را به سوی زمین بی گیاه می رانیم و به وسیلۀ آن

ص:132


1- (1) - مؤمنون (23) : 18. [1]
2- (2) - سجده (32) : 27. [2]

زراعتی را بیرون می آوریم که دام هایشان و خودشان از آن می خورند ؟ پس آیا [ آثار رحمت خدا را ] نمی بینند ؟ !

وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً» (1)

و اوست خدائی که از آب بشر را آفرید.

بیش از هر چیز آب در ساختمان بدن انسان به کار رفته است.

چه بنابر تحقیقات فهلینگ: در 2/5 ماهگی 94%و در 4 و 5 ماهگی 90% و در هفت ماهگی 80% و در موقع زایمان 69% وزن جنین انسان از آب تشکیل شده است، و از نظر زیست شناسان، انسان به اسفنجی می ماند که از هر طرف آب آن را فرا گرفته است.

اَفَرَأیْتُمُ الْماءَ الَّذی تَشْرَبُونَ * ءَاَنْتُمْ انْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ امْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ * لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ اجاجاً فَلَوْلا تَشْکُرُونَ» (2)

به من خبر دهید آبی که می نوشید ، * آیا شما آن را از ابر باران زا فرود آورده اید یا ما فرود آورنده ایم ؟ * اگر بخواهیم آن را تلخ می گردانیم ، پس چرا سپاس گزاری نمی کنید؟

وَ هُوَ الَّذی انْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلِّ شَیءٍ» (3)

و اوست که از آسمان آبی فرستاد ، و به وسیلۀ آن گیاهان گوناگون را [ از زمین ] رویاندیم .

باران درون خاک را خیس و مرطوب می کند، و درختان از راه ریشه و گل ها به وسیلۀ ریشه یا ساقه آب را به سوی بالا جذب می کنند، و شاخه های گل از آب غذا

ص:133


1- (1) - فرقان (25) : 54. [1]
2- (2) - واقعه (56) : 68 - 70. [2]
3- (3) - انعام (6) : 99. [3]

می گیرند:

وَ انْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ» (1)

و از آسمان ، آبی [ مانند برف و باران ] نازل کرد و به وسیله آن از میوه های گوناگون ، رزق و روزی برای شما بیرون آورد .

وَ انْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَهٍ ما کانَ لَکُمْ انْ تُنْبِتُوا شَجَرَها» (2)

و برای شما از آسمان آبی نازل کرد که به وسیلۀ آن باغ هایی خرم و باطراوت رویاندیم که رویاندن درختانش در قدرت شما نیست .

اَلَمْ تَرَ انَّ اللّهَ انْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً الْوانُها» (3)

آیا ندانسته ای که خدا از آسمان آبی نازل کرده است ، پس به وسیلۀ آن میوه هایی که رنگ هایش گوناگون است ، پدید آورده ایم .

هزاران عامل، با برنامه هایی منظم در عالم طبیعت به ارادۀ حکیمانه حضرت حق دست به دست می دهند، تا انواع روییدنی های رنگارنگ و میوه های گوناگون و جالب پدید آید.

خواص میوه ها

اشاره

قرآن مجید در آیات مربوط به آب به مسئلۀ میوه جات تحت عنوان ثمرات، اشارات فراوانی دارد. که در گذشته به قسمتی از آن آیات توجه کردید.

ص:134


1- (1) - بقره (2) : 22. [1]
2- (2) - نمل (27) : 60. [2]
3- (3) - فاطر (35) : 27. [3]
تحقیقات دانشمندان بزرگ، دربارۀ خواص میوه ها

دکتر محمد صادق رجحان استاد دانشگاه تهران، در کتاب شفای خود در بخش میوه درمانی، در رابطه با خواص میوه ها که از آثار صنع حق و آیات حضرت ربّ العزّه است، می نویسد:

از نظر باغبانی به اندامی که از تغییرات و نمو بخشی از گل به دست می آید میوه گفته می شود.

میوه ممکن است خوراکی بوده و یا مصرف داروئی داشته باشد. میوه غالباً پس از عمل لقاح از نمو قسمت هائی از گل به وجود می آید، ولی در بعضی موارد نیز بدون آن که عمل لقاح رخ دهد میوه تولید می شود که این کیفیت را پارتنوکارپی می نامند.

در این حالت گاهی میوه بی دانه حاصل می شود مانند نارنگی بی دانه، بعضی اوقات بدون عمل لقاح باز هم میوۀ دانه دار به وجود می آید که در این مورد مسلماً پارتنوکارپی همراه با کره زائی«پارتنوژنز»است.

بشرۀ میوه حاصل موجودات ذره بینی نظیر مخمرها، قارچ های مختلف، میکرب ها، عوامل تخمیر و فاسد کننده می باشد، و گاهی برای خوشرنگ کردن میوه موادی از قبیل، اتیلن و استیلن به کار می برند، بنابراین لازم است بشرۀ میوه را به خوبی شسته و سپس مصرف نمایند.

از طرف دیگر هنگام چیدن بعضی از میوه ها مانند انجیر و خربزۀ درختی، شیرابه ای خارج می شود که حاوی آنزیم پروتئاز می باشد و برای پوست دست مضر است، لذا برای چیدن این قبیل میوه ها از دستکش استفاده شود.

نقش طبّی میوه ها

میوه ها از نظر پزشکی در بدن انسان اعمال مهمی را انجام می دهند:

ص:135

1 - میوه ها قسمت اعظم آب بدن را به ویژه در فصل تابستان تأمین می کند.

2 - میوه ها اشتها را تحریک می نمایند.

3 - میوه ها انواع مختلف ویتامین را به بدن می رسانند.

4 - میوه ها مدرّ هستند، یعنی به علت دارا بودن آب زیاد و املاح معدنی، مخصوصاً نمک های پتاسیم تا حدی دفع ادرار را می افزایند و از این طریق مقداری از سموم بدن خارج شده، احساس فرح و نشاط در شخص به وجود می آید.

5 - میوه ها به علت دارا بودن اسیدهای مختلف ومخصوصاً ترکیبات پکتیکی و سلولز معمولاً، ملیّن هستند، و بعضی دیگر به علت دارا بودن مقداری «تانن»قابض می باشند.

6 - میوه ها مواد معدنی مورد نیاز بدن را تأمین می کنند، یعنی توسط میوه ها مقدار قابل توجهی، کلسیم - فسفر - سدیم - پتاسیم - منیزیم - آهن - ید و غیره که همگی برای انسان لازمند وارد بدن می شود.

7 - میوه ها حالت اسیدی که از تغذیۀ گوشت زیاد، و دیگر مواد پروتئینی حاصل می گردد کم نموده و محیط داخلی بدن را متعادل می کنند.

8 - بعضی از میوه ها به خاطر ترکیبات شیمیایی ویژۀ خود برای شفای عده ای از امراض مفید بوده و گاهی اعجاز می کنند.

نقش غذایی میوه ها

انسان با خوردن میوه مقداری از کمبود غذایی خود را تأمین می کند؛ زیرا ترکیبات غذایی که برای بدن لازمند، کم یا بیش در ساختمان میوه ها به کار رفته اند، این مواد عبارتند از:

1 - آب

2 - مواد معدنی

ص:136

3 - قندها و مواد مشابه آنها مانند ترکیبات پکتیکی

4 - چربی ها

5 - پروتئین ها

6 - اسیدهای آمینه

7 - ویتامین ها

8 - تانن

9 - اسیدهای آلی

10 - رنگ دانۀ میوه

11 - ترکیبات معطر«اسانس ها»

آب، یکی از مهم ترین موادی است که حیات انسان را تأمین می کند و قسمت اعظم وزن بدن را تشکیل می دهد، به طوری که اگر وزن شخصی صد کیلوگرم باشد، حدود65 کیلو گرم از وزن بدنش آب است.

برای تأمین این مقدار آب، یک انسان باید در شرایط معمولی روزانه حدود 12 لیوان«تقریباً هر یک ساعت یک لیوان»آب تناول نماید.

اما چون آب سالم مایعی بی رنگ، بی بو، بی مزه می باشد معلوم است که نوشیدن این مقدار آب به تنهایی لذت بخش نیست، بلکه شکنجه است، بنابراین خوشبختانه در ترکیب تمام مواد غذایی حتی آنها که به ظاهر خشکند مقداری آب به کار رفته، تا در تأمین آب بدن سهیم باشند.

آفرینش میوه های گوناگون با مزه بسیار مطبوع و رنگ و طعم های متنوع که برای روزی بشر تعبیه شده احتمالاً بدان جهت است که این مادۀ حیاتی یعنی آب به مقدار 12 لیوان، همراه با مواد مفید دیگر نه با زحمت، بلکه با کمال لذّت و رغبت وارد بدن شده، سلامتی انسان را تأمین نماید، بنابراین مخصوصاً در فصل تابستان و یا در هنگام ورزش و کار زیاد که با عمل تعریق مقداری از آب بدن دفع شده و کمبود

ص:137

آن به صورت عطش جلوه گر می شود باید علاوه بر آب، از میوه ها استفاده شود؛ زیرا همراه باعرق مقداری هم ویتامین و مواد معدنی از بدن خارج می شود که برای جبران آنها بهتر از هر چیز میوۀ مناسب است.

اهمیت آب برای بدن ما

آب اعمال مهم زیر را در بدن ما انجام می دهد:

1 - تمام اعمال حیاتی بدن انسان بر روی زمینۀ آب امکان پذیر می شود.

2 - آب موجود در غذا از یک طرف، و آب موجود در بزاق از طرف دیگر مهم ترین عاملی هستند که عمل بلع غذا را ممکن می سازند؛ زیرا در غیر این صورت به هیچ وجه بلعیدن غذا مقدور نخواهد بود.

3 - آب موجود در معده و روده از یک طرف غذا را به صورت مایع رقیقی در می آورد تا آمادۀ هضم شود و از طرف دیگر آب، شیرۀ هاضمه را با خود به معده می آورد تا غذا را هضم و قابل جذب کند.

4 - آب در ساختمان سلول های بدن انسان به کار می رود و مهم ترین عامل ساختمان سلول است، تقریباً 45 درصد از آب بدن در عضلات و 20 درصد آن در پوست مجتمع می شود.

5 - آب، خون را به صورت مایعی روان و جاری می کند تا مواد غذایی به تمام نقاط بدن برسد.

6 - آب در فضای بین سلول ها واسطه ای است که غذا و فضولات سلولی را حمل و نقل می کند.

7 - آب درجۀ حرارت بدن را حدود 37 درجۀ سانتی گراد ثابت نگه می دارد، و مانند آب رادیاتور اتومبیل از گرم شدن یا سرد شدن ماشین بدن جلوگیری می کند.

8 - آب با جریان ملایم خود دائماً سلول ها را شستشو داده، مقداری از سموم

ص:138

بدن را گرفته از طریق ادرار، عرق و مدفوع به خارج منتقل می کند.

9 - آب در تمام فعل و انفعالات فیزیک و شیمیایی بدن شرکت می نماید.

به عبارت دیگر همان طور که یک خانم خانه دار، برای تهیۀ نوع غذا بالاخره به نحوی از آب استفاده می کند، سلول های بدن ما نیز درتمام اعمال خود به نحوی آب به کار می برند.

مواد معدنی یا املاح معدنی

وَ اللّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ» (1)

و خدا شما را از خاک [ مرده ] ، سپس از نطفه آفرید .

تمام عناصری که در ساختمان بدن انسان به کار رفته منشأش خاک است.

مواد معدنی یا املاح معدنی دسته ای از مواد غذایی هستند که به مقدار کم، وجودشان برای بدن انسان بسیار لازم است.

ترکیبات معدنی اگر چه از طریق همه نوع ماده غذایی به بدن انسان می رسند، ولی میوه ها نیز یکی از منابع مهم آنها می باشند.

به طور متوسط 5 درصد از وزن بدن هر شخصی را ترکیبات معدنی تشکیل می دهد، 65 درصد وزن بدن آب است، و 30 درصد بقیه از مواد آلی«پروتئین ها - قندها - و چربی ها» ترکیب یافته است.

آنچه از ترکیبات معدنی که در این جا مورد بحث قرار می گیرد عبارت است از کلسیم، فسفر، منیزیم، کلر، سدیم، پتاسیم، آهن که مقدارشان نسبتاً دربدن فراوان می باشد، و آنچه به نام عناصر کمیاب فعلاً در ساختمان بدن انسان تشخیص داده شده است شامل ید، مس، روی، منگنز، کبالت، گوگرد، فلوئور، سلنیوم، کرومیوم،

ص:139


1- (1) - فاطر (35) : 11. [1]

مولیبدنوم، کادمیوم و غیره می باشد.

این مواد همگی در خاک قرار داشته از راه گیاهان به بدن حیوانات منتقل می شوند، و سپس انسان باخوردن گیاهان و حیوانات، از مواد معدنی آنها استفاده می کند.

هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ» (1)

اوست که شما را از خاک آفرید.

امروزه درباره ترکیبات معدنی درعلم شیمی مفصل بحث می شود، و عده ای از بی خبران تصوّر می کنند که این علم از افتخارات ملل غربی و اروپایی می باشد، در حالی که در تاریخچه علم شیمی آمده است:

مهد شیمی در اسکندریه بود که از راه سوریه به خاک عرب منتقل گردید، و به وسیلۀ اعراب از طریق اسپانیا در اروپا رسوخ یافت.

جابر بن حیان شیمی دان معروف اسلامی که خود شاگرد امام جعفر صادق علیه السلام پیشوای شیعیان بود از مشاهیر این علم است.

همچنین محمّد زکریای رازی پزشک و شیمی دان بزرگ ایرانی(251 تا 313 هجری قمری) که موفق به کشف الکل و مواد دیگری در علم شیمی گردید یکی از ستارگان معروف علم شیمی به شمار می رود.

ابن سینا فیلسوف ایرانی، رسالۀ معروفی دارد که ضمن آن مواد معدنی را به چهار دسته: سنگ ها وخاک ها، ترکیبات سوختنی و گوگرد، املاح و فلزات طبقه بندی نموده است.

دانشمند دیگر ایرانی به نام ابوریحان بیرونی مجموعه ای به زبان عرب روی فلزات قیمتی نوشته است که در آن از معلومات معدن شناسی عصر خود ذکر

ص:140


1- (1) - غافر (40) : 67. [1]

می نماید.

به یقین کتب شیمی عرب که در قرن نهم نوشته شده است، در تاریخ شیمی نقش بزرگی به عهده دارد؛ زیرا برای نخستین بار اوّلین روش های جستجوی شیمیایی را بیان می دارد.

نقش مواد معدنی دربدن انسان

ترکیبات معدنی که معمولا به نام املاح از آنها یاد می شود، تماماً از خاک گرفته شده، توسط مواد غذایی گیاهی و حیوانی وارد بدن می شوند، این مواد در بدن انسان وظایف مهم زیر را به عهده دارند:

1 - حالت اسیدی و قلیایی مایعات بدن به وسیلۀ بعضی عناصر معدنی تنظیم و متعادل می شود.

2 - عناصر معدنی برای مایعات بدن ایجاد فشار ویژه ای می کنند که به نام فشار اسمزی معروف می باشد، فشار اسمزی خاصیتی است که باعث می شود مایعات از جدار سلول ها عبور نموده مواد غذایی و عناصر معدنی را جابه جا کنند.

3 - بعضی عناصر معدنی مانند کلسیم و فسفر باعث استحکام استخوان ها و دندان ها می شوند.

4 - برخی عناصر معدنی فعالیت حیاتی مخصوص به خود دارند، مثلاً آهن برای تهیه رنگدانۀ گلبول قرمز خون لازم است.

5 - بسیاری از آنزیم های بدن انسان فقط در مجاورت فلزاتی از قبیل منیزیم، منگنز، پتاسیم و روی فعالیت دارند.

6 - عناصر معدنی «به صورت کاتیون و آنیون» درتعادل الکترولیت های بدن سلول ها را یاری می دهند که اعمال حیاتی خود را انجام دهند.

اکنون در ذیل، ابتدا کاتیون، آنیون، و الکترولیت ها را شرح داده و سپس درباره

ص:141

مواد معدنی جداگانه بحث خواهیم کرد.

باید دانست که رویهم رفته در بدن یک شخص به وزن 70 کیلوگرم تقریباً 3/5 کیلوگرم مواد معدنی وجود دارد، از این مقدار 90 درصد آن در ساختمان اسکلت و دندان ها به کار رفته و 10 درصد بقیه در بافت های نرم و مایعات بدن شرکت نموده و به نام الکترولیت ها خوانده می شوند؛ زیرا به صورت یون به داخل و خارج سلول ها مبادله گشته و عمل انتقال مایعات را انجام می دهند.

مواد معدنی در خون غالباً به حالت یون هستند، یعنی بار الکتریکی مثبت یا منفی دارند.

یون هائی که بار الکتریکی مثبت دارند کاتیون نامیده می شوند مانند سدیم، پتاسیم، کلسیم، منیزیم و یون هائی که بار الکتریکی منفی دارند آنیون خوانده می شوند مانند کلر، فسفات ها، سولفات ها، بیکربنات ها، پروتئین ها و اسیدهای آلی.

کلسیم

شیر، پنیر، عدس، لوبیا، شاهی، گل کلم، میوۀ زیتون، فندق خشک، بادام خشک، انجیر خشک سرشار از کلسیم هستند، ولی انگور، زردآلو، گیلاس، سیب، موز و پرتقال نیز حاوی کلسیم می باشند.

وجود کلسیم در بدن انسان برای اعمال زیر لازم است:

1 - کلسیم در ساختمان استخوان ها و دندان ها شرکت نموده برای تأمین استحکام و رشد آنها ضروری می باشد.

2 - کلسیم عامل مهم انعقاد خون است.

3 - عنصر کلسیم برای انقباض عضلات لازم خواهد بود و کمبود آن باعث تشنج می شود.

ص:142

4 - کلسیم انقباضات عضلۀ قلب را تقویت می کند.

5 - کلسیم برای عمل طبیعی اعصاب لازم است، یعنی انتقال پیام های عصبی و هدایت امواج عصبی را تسهیل می کند.

6 - کلسیم قابلیت نفوذ جدار سلول ها را کم می کند و از تحریک پذیری سلول ها می کاهد.

7 - کلسیم قابلیت نفوذ مویرگ ها را کم می کند، و مانع می شود از این که پلاسما و یا خون از جدار رگ ها خارج شود، لذا از بروز ورم وخون ریزی جلوگیری می کند.

8 - کلسیم عامل فعال کنندۀ بعضی آنزیم ها می باشد.

9 - کلسیم قدرت دفاعی و تحرک گلبول های سفید خون را در عمل بیگانه خواری می افزاید، این گلبول ها سربازان مسلّح هستند که در برابر میکرب ها دفاع می کنند.

10 - کلسیم واکنش های هیستامینی را نقصان می دهد، لذا در تسکین و معالجۀ خارش ها، کلسیم به کار می رود.

11 - کلسیم در هنگام تقسیم سلول ها دخالت می نماید.

12 - کلسیم در تولید مقدار شیر دخالت دارد؛ زیرا به تجربه ثابت شده است، چنانچه کلسیم جیره غذایی دام های شیرده را کم کنیم میزان تولید شیر آنها کاسته می شود.

فسفر

شیر، پنیر، گوشت، گردو، فندق، بادام، انجیر خشک، عدس و نخود، سرشار از فسفر هستند، ولی تمشک، گیلاس، هلو، شاه بلوط، نیز حاوی فسفر می باشند.

فسفر یکی از مهم ترین مواد معدنی است که وجودش در بدن انسان برای اعمال زیر لازم خواهد بود.

ص:143

1 - فسفر همراه با کلسیم همه جا برای شرکت در ساختمان استخوان ها و دندان ها و رشد آنها دخالت می نماید.

2 - ترکیبات فسفر دار، در بدن انسان «مانند یک دستگاه آداپتور» به منزلۀ مرکز تغییر شکل انرژی عمل می کند و در این تغییر شکل مقدار قابل توجهی کالری آزاد می کند.

3 - فسفر عمل ذخیرۀ انرژی را در بدن به عهده دارد، طرز عمل فسفر همانند یک باطری است که متناوباً انرژی حاصل از سوخت و ساز مواد غذایی را ذخیره نموده، در هنگام نیاز سلول ها در اختیار آنها قرار می دهد.

4 - ترکیبات فسفردار به صورت فسفولپید در ساختمان غشاء سلول ها و همچنین در ساختمان های بافت عصبی شرکت می نمایند.

5 - فسفر در ساختمان اسید نوکلئیک شرکت می کند، همین اسید نوکلئیک ها هستند که اعمال حیاتی سلول را زیر نظر داشته در مرحله تقسیم و تکثیر سلول ها و انتقال توارث دخالت می نمایند.

6 - فسفر درساختمان کوآنزیم ها شرکت می کند.

7 - فسفر در ساختمان فسفوپروتئین ها«از جمله کازئین شیر»و فسفولپیدها«از جمله لیستین زردۀ تخم مرغ» شرکت می کند، این قبیل ترکیبات را فسفر آلی می نامند.

منیزیم

دانه جو، ذرّت، لوبیا خشک، نخود خشک، شکلات، گردو خشک، فندق خشک و بادام خشک سرشار از منیزیم هستند.

1 - منیزیم به منزلۀ جرقه ای است که باعث شروع بعضی واکنش های شیمیایی در بدن می شود.

ص:144

2 - منیزیم یکی از عناصری است که همراه با مواد دیگر برای رشد و ترمیم بافت های بدن به کار می رود.

3 - منیزیم در بسیاری از اعمال آنزیمی بدن و غیره دخالت می کند.

4 - منیزیم برای متحرک شدن کلسیم از استخوان لازم است.

5 - منیزیم برای انجام عمل طبیعی کلسیم و پتاسیم ضروری می باشد.

6 - منیزیم در عمل انتقال امواج عصبی از عصب به عضله دخالت دارد.

7 - منیزیم درعمل اتصال پیام بر به ریبوزم مؤثر است.

8 - منیزیم در تنظیم درجۀ حرارت بدن و تعادل انقباض عضلات دخالت دارد.

9 - منیزیم در مصرف چربی های بدن رل مؤثّری دارد ولی فعلاً نحوۀ عمل آن بر ما معلوم نیست.

10 - کمبود منیزیم در بدن انسان باعث عصبانیت شدید و عکس العمل بسیار تند در مقابل ناراحتی های جزئی می شود.

11 - رابطه ای بین مقدار منیزیم خون و هورمون کورتیزون وجود دارد.

کلر

کلر مهم ترین آنیون خارج سلولی است، کلر غالباً به صورت ترکیب با سدیم به نام نمک طعام توسط مواد غذایی وارد بدن می شود.

کلر گاهی در داخل سلول ها وجود دارد، مثلاً در گلبول های قرمز به صورت کلرور پتاسیم و در سلول های غدد معده به شکل اسید کلروئیدریک فراوان است، ولی در سلول های غدد جنسی و پوست به مقدار کم وجود دارد.

مقدار کلر پلاسما تقریباً به اندازۀ سدیم می باشد، با خوردن نمک طعام موجود در غذا کلر نیز وارد بدن می شود و توسط ادرار دفع می گردد بنابراین تعادل کلر خون تا حدی بستگی به مقدار مصرف نمک طعام دارد.

ص:145

سدیم

سدیم عنصری است که به صورت ترکیب با کلر به نام نمک طعام وارد بدن می شود.

1 - سدیم مهم ترین کاتیون خارج سلولی است، سدیم و«پتاسیم»آب را در فضای بین سلول ها متعادل نگاه می دارند، به این معنی که افزایش سدیم در مایع بین سلولی باعث می شود که مقداری آب به مایع بین سلولی منتقل شود و در نتیجه خیز «ورم» به وجود می آید.

2 - سدیم و پتاسیم در حفظ تعادل اسیدی و قلیایی خون مؤثرند.

3 - سدیم و پتاسیم در انقباض عصبی به ویژه انقباضات عضلۀ قلب دخالت دارند.

4 - سدیم و «پتاسیم» برای این که اعصاب عمل طبیعی خود را انجام دهند لازم است؛ زیرا به انتقال امواج جنسی از عصب به عضله کمک می کنند.

5 - افرادی که در گرمای شدید کار نموده عرق زیادی از بدنشان دفع می شود چون مقدار زیادی نمک توسط عرق از دست می دهند ممکن است عضلات دست و پایشان دچار گرفتگی و انقباض دردناکی شود که معالجۀ آن خوردن مقداری آب نمک است.

در کتب طب قدیم مندرج است که نمک معدنی و نمک دریایی اشتها آور، هضم کنندۀ غذا و نیکو کنندۀ رنگ رخسار می باشد.

پتاسیم

شیر، گوجه فرنگی، گوشت، ماهی، عدس، لوبیا، گندم، جو، ذرت، شلغم، اسفناج، فندق، بادام، انجیرخشک، گوجه برغانی، میوۀ زیتون، سیب، پرتقال، لیموترش و گیلاس پتاسیم زیاد دارند.

ص:146

پتاسیم مهم ترین کاتیون مایع داخل سلولی است که به مقدار 175 تا 250 گرم در بدن شخص بالغ طبیعی وجود دارد.

از این مقدار 90درصد آن داخل سلول هاست، هر شخص بالغ بر حسب عادات غذایی شبانه روزی 2/8 تا 4 گرم پتاسیم با غذا می خورد، املاح پتاسیم به آسانی از لولۀ هاضمه جذب شده وارد خون گشته از راه ادرار دفع می شود و اثر مدرّی دارد.

1 - پتاسیم اثر مدرّ، ملیّن و مسهل دارد.

2 - پتاسیم اثر خلط آور دارد.

3 - پتاسیم برای نمو بدن لازم است.

4 - پتاسیم فعال کننده بعضی آنزیم هاست.

5 - یون پتاسیم انتقال موج عصبی را در سیناپس ها تقویت می کند.

آهن

در فندق، گردو، توت فرنگی، سیب قرمز، میوۀ زیتون، خرما، انجیر، زردۀ تخم مرغ، جگر، دل، قلوه، اسفناج ومیوه های دیگر آهن فراوان است.

آهن درتمام مواد غذایی حتی در آب آشامیدنی وجود دارد، به طوری که بعضی از آب ها به مقدار 5 میلی گرم در لیتر حاوی آهن می باشد.

آهن برای ادامۀ حیات انسان لازم و ضروری است؛ زیرا آهن یک هستۀ مرکزی تشکیل می دهد به نام «هیمی» که اکسیژن را در بدن حمل و نقل می کند و رنگ قرمز گلبول های خون انسان به خاطر وجود همین ماده است.

عناصری که شرح آنها گذشت به مقدار فراوان در بدن انسان وجود دارند، ولی علاوه بر آنها عناصر کمیاب دیگری هستند که اگر چه مقدارشان در بدن بسیار کم است، ولی اهمیت بسزائی دارند مانند ید، اما دستۀ دیگر از این عناصر کمیاب، اهمیتشان هنوز بر ما مجهول است.

ص:147

ید

ید شبه فلزی است که به صورت یدور (1) با غذا و آب آشامیدنی و بعضی میوه ها وارد بدن شده و از راه خون به غدۀ تیروئید رفته و در آن جا تبدیل به هورمون تیروئید می گردد.

غدۀ تیروئید که در جلو گردن قرار دارد بر اثر کمبود ید بزرگ می شود، این بیماری در طب جدید گواتر ساده نام دارد.

ید عنصری است که در غدۀ تیروئید به مصرف تهیۀ هورمون تیروئید می رسد، لذا برای پی بردن به اهمیت ید لازم است اعمالی که هورمون تیروئید در بدن انجام می دهد در زیر مختصراً بیان کنیم.

1 - هورمون تیروئید رشد و نمو بدن را تنظیم می کند، لذا بر اثر کمبود این هورمون علائم کم کاری تیروئید به وجود می آید.

کم کاری تیروئید در کودکان موجب کند ذهنی، کوتاهی قد، بزرگی سر نسبت به تنه، چین خوردگی پوست صورت، بزرگی دهان و زبان می شود.

2 - هورمون تیروئید تنظیم اعمال دستگاه هاضمه را به عهده دارد.

3 - تنظیم دستگاه اعصاب.

4 - تنظیم دستگاه قلبی و عروقی.

5 - تنظیم حرارت بدن و فعالیت عضلات.

6 - تنظیم ویتامین های مورد لزوم انسان.

7 - تنظیم عمل خون سازی.

8 - تنظیم تولید مثل.

این اعمال مهم همگی به عهده هورمن تیروئید است که در بعضی موارد از ارگان های دیگر نیز کمک دریافت می دارد.

ص:148


1- (1) - یدور: جسم مرکبی که از اختلاط ید با جسم بسطی فراهم شود، ترکیب ید با عنصر دیگر.

9 - آزمایش های انجام شده بر روی انسان و موش صحرایی نشان داده است، کمبود ید ممکن است موجب افزایش سرطان غدۀ تیروئید گردد.

مس

خرما، انجیر خشک، سیب قرمز، توت فرنگی، فندق، گردو، زردۀ تخم مرغ، جگر، دل و قلوه مس فراوان دارد، یکی از عناصر معدنی که برای رشد و سوخت و ساز بدن لازم خواهد بود مس است.

1 - مس یکی از اجزای تأمین کنندۀ رنگدانه گلبول قرمز می باشد. وبرای عمل خون سازی گلبول های قرمز لازم است .

2 - مس برای رشد استخوان ها و غضروف ها لازم است.

3 - مس برای این که مغز(دستگاه اعصاب مرکزی)اعمال طبیعی خود را انجام دهد نقش مؤثری دارد.

4 - وجود مس برای فعالیت بعضی آنزیم ها لازم است.

روی

غذاهای حیوانی به ویژه ماهی، سرشار از روی هستند، ولی درسبزی ها و میوه ها نیز روی فراوان است.

1 - در بدن انسان بالغ و سالم مجموعاً 2 تا 3 گرم روی وجود دارد، در غدۀ پروستات طبیعی انسان به ازای هر کیلوگرم وزن غده، 860 میکروگرم روی، در کبد، استخوان، عضلات، لوز المعده، و درقرنیه، شبکیّه و کروئید چشم، روی فراوان است.

2 - گلبول های قرمز و سفید در حال طبیعی حاوی مقداری روی هستند ولی مقدار روی در گلبول های سفید چندین برابر مقدار گلبول های قرمز است.

ص:149

3 - روی در ساختمان بسیاری از آنزیم های بدن انسان شرکت می نماید که مهم ترین آنها آنزیم کربنیک انیدراز می باشد.

این آنزیم به کمک روی در ساختمان گلبول های قرمز انسان گاز کربنیک را جابه جا می کند.

4 - روی در ساختمان زهر جانوران گزنده به کار رفته و هر قدر مقدار روی بیشتر باشد سمّیّت زهر بیشتر است.

5 - در طب قدیم برای التیام زخم ها وضد عفونی آنها از روغن عقرب برای پانسمان استفاده می کردند که بسیار مفید و مؤثر بود و احتیاجی به بخیه کردن نداشت.

این زخم ها بدون چرک کردن و به سرعت جوش می خورد، چنین اثر عالی روغن عقرب را مربوط به روی موجود در روغن عقرب می دانند؛ زیرا روی دو خاصیت مهم دارد:

اول این که: خاصیت ضدعفونی کننده داشته و مانع از چرکین شدن زخم ها می شود.

دوم این که: خاصیت التیام دهنده دارد، لذا به زودی زخم ها را مرمّت نموده، بهبود می بخشد.

قند میوه ها

میوه ها از نظر مقدار قند شامل سه گروه می باشند:

1 - گروه اول، میوه های کم قند شامل:گریپ فورت، خربزه، توت فرنگی.

2 - گروه دوم، میوه های با قند متوسط مانند:سیب، زردآلو، انجیر تازه، توت، نارنگی، پرتقال، شلیل، گلابی، آناناس، آلو، گوجه، کشمش پلو.

3 - گروه سوم، میوه های پرقند مانند خرما، انگور، خرمالو، موز.

ص:150

حدود 50 تا 70 درصد از کالری مورد نیاز روزانه انسان توسط مواد قندی تأمین می شود. قندها مهم ترین مواد سوختنی بدن هستند که به صورت قند ساده، قند دوتایی، و قند چند تایی در ساختمان میوه ها به کار رفته اند.

چربی میوه ها

چربی ها شکل ذخیرۀ انرژی در بدن هستند، و با سوختن خود برای بدن تولید حرارت یا انرژی می کنند، از طرف دیگر چربی ها در بدن اسیدهای چرب را به وجود می آورند که برای انسان ضروری و لازمند.

بعضی چربی ها محتوی ویتامین می باشند، چربی ها در میوه ها به دو صورت هستند یک گلیسریدها و دیگری موم ها.

گلیسریدها چربی هایی هستند که بر اثر آنزیم لیپاز هیدرولیز شده، تولید اسید چرب و گلیسرین می کنند، و اسید چرب با سوختن خود در بدن تولید انرژی می نماید، هر یک گرم چربی که در بدن می سوزد، می تواند 9 کیلو کالری حرارت یا انرژی تولید کند، قدرت انرژی زایی چربی دو برابر قند و دو برابر پروتئین است.

در میان میوه هایی که دانۀ آنها خوراکی و سرشار از مواد چربی است باید گردو، فندق، بادام زمینی، کتان، کرچک، زیتون، مغز هستۀ زردآلو، را نام برد، منتها ساختمان این چربی ها متفاوت است.

موم ها به مقدار زیاد در سطح خارجی میوه ها وجود دارند و خود مجموعه غامضی از ترکیبات شیمیایی گوناگون می باشند.

پروتئین میوه ها

پروتئین یکی از مهم ترین مواد است که در ساختمان سلول ها و بافت های بدن به کار رفته در اعمال مهم نقش مؤثّری دارد، و چون سلول ها مرتباً به انجام وظیفه

ص:151

مشغول هستند پروتئین آنها تحلیل می رود و دائماً به پروتئین جدید نیازمند خواهند بود، به همین جهت است که در بعضی مواقع احتیاج بدن به مواد پروتئینی بیشتر می شود.

مثلاً در هنگام رشد کودکان، در زمان بلوغ جوانان، در ضمن بیماری های تب دار، در هنگام التیام زخم ها، در فشارهای روحی و عصبی، بدن انسان نیاز بیشتری به پروتئین دارد.

پروتئین های بسیار ساده به مقدار 0/5 تا 1/5 درصد در ترکیب میوه: سیب، گلابی، انجیر، زردآلو، گوجه و گیلاس به کار رفته است.

ویتامین ها

اشاره

ویتامین ها گروهی از مواد غذایی غیر انرژی زا هستند که در اعمال حیاتی بدن حاضر شده، کمی از آنها اعمال مهمی انجام می دهند.

اکثر ویتامین ها باید توسط غذا وارد بدن شوند؛ زیرا متأسفانه بدن انسان قادر به ساختن تمام ویتامین ها نیست، پس اگر فردی به مدت طولانی از غذاهای تازه به خصوص سبزیجات و میوه جات محروم بماند دچار کمبود ویتامین می گردد که به نام آویتامینوز خوانده می شود.

کمبود هر یک از ویتامین ها آشفتگی های مهمی ایجاد می کند، به طور کلی مقدار ویتامین ها در شیرۀ میوه و قسمت سطحی آن بیشتر است. از باب نمونه به چند میوه اشاره می کنم تا معجزۀ کلام حضرت سجّاد علیه السلام در دعای مورد شرح بیش از پیش روشن شود.

ترکیب غذایی آلو

ترکیب غذایی آلو:یک عدد آلو به قطر 4/5 سانتی متر 30 کیلو کالری ارزش

ص:152

انرژی زایی دارد، و از نظر مواد غذایی علاوه بر آب حاوی ترکیبات زیر است:

1 - پروتئین

2 - چربی

3 - قند 7 گرم

4 - کلسیم 10 میلی گرم

5 - آهن 0/3 میلی گرم

6 - ویتامین آ 200 واحد بین المللی

7 - ویتامین ب 1، 0/04 میلی گرم

8 - ویتامین ب 2، 0/02 میلی گرم

9 - ویتامین پ پ 0/3میلی گرم

10 - ویتامین ث 3 میلی گرم

ترکیب شیمیایی انگور

ترکیب شیمیایی انگور: ترکیب انگور بر حسب نژادهای مختلف، کمی متفاوت است، ولی دانشمندان از تجزیه شیمیایی 100 گرم انگور رسیده به طور متوسط مواد زیر را به دست آورده اند:

1 - آب 79 گرم

2 - قندها 14 گرم «از نوع ساکارز گلوکز دکستروز - سوربیتول»

3 - اسیدها و موادآلی 1/8 گرم - اسید سیتریک - اسیدمالیک - اسید سالیسیلیک - اسید سوکسینیک - اسید وینیک - تانن - انورتین - اینوزیت - پنتوزان - لسیتین - لوسین - تیروزین - کوئرسیترین و صمغ.

4 - مواد معدنی شامل سدیم 6 میلی گرم - پتاسیم 254 میلی گرم - کلسیم 10 میلی گرم - فسفر 21 میلی گرم - منیزیم 10 میلی گرم - گوگرد 9 میلی گرم - منگنز 0/1

ص:153

میلی گرم - آهن 0/6میلی گرم - ید 0/002 میلی گرم.

5 - ویتامین آ 80 واحد بین المللی

6 - ویتامین ب 1، 0/05 میلی گرم

7 - ویتامین ب 2، 0/04میل گرم

8 - ویتامین پ پ 0/4 میلی گرم.

9 - ویتامین ث 0/4 میلی گرم.

10 - آنزیم و اسانس

ترکیب غذایی کشمش

ترکیب غذایی کشمش: یک فنجان به حجم 240 سانتی متر مکعب کشمش 460 کیلو کالری ارزش انرژی زایی دارد و از نظر مواد غذایی به جز آب دارای ترکیبات زیر است.

1 - پروتئین 4 گرم

2 - چربی کم

3 - قند 124 گرم

4 - کلسیم 99 میلی گرم

5 - ویتامین آ 30 واحد بین المللی

6 - ویتامین ب 1، 0/13 میلی گرم

7 - ویتامین ب 2، 0/12 میلی گرم

8 - ویتامین پ پ 0/7 میلی گرم

9 - ویتامین ث 2 میلی گرم

ص:154

رنگدانۀ میوه ها

وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً الْوانُهُ انَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِقُوْمٍ یَذَّکَّرُونَ» (1)

و نیز آنچه را که در زمین به رنگ های گوناگون برای شما آفرید [ رام و مسخّرتان ساخت ] ؛ مسلّماً در این [ امور ] نشانه ای است [ بر توحید ، ربوبیّت و قدرت خدا ] برای گروهی که متذکّر می شوند .

اَلَمْ تَرَ انَّ اللّهَ انْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً الْوانُها» (2)

آیا ندانسته ای که خدا از آسمان آبی نازل کرده است ، پس به وسیلۀ آن میوه هایی که رنگ هایش گوناگون است ، پدید آورده ایم .

در میوه ها آنچه بیش از همه جلب توجه می کند رنگ های بسیار زیبا و گوناگونی است که آنها را نقاشی کرده است.

اصولاً در طبیعت مسئلۀ رنگ ها یکی از غامض ترین و زیباترین و عالی ترین مسائل خلقت است.

مثلاً در میوه ها از یک خاک و آب انواع رنگ های سبز، قرمز، بنفش، آبی، زرد و سیاه بدون این که ساقه یا برگ را رنگین نماید به میوه منتقل می شود، جالب تر این که بعضی از میوه ها مانند هنداونه پوستش با چندرنگ مختلف نقاشی شده، مغزش به رنگی و دانه اش به رنگ دیگر با مهارت فوق العاده ای تزیین شده است، در بدن انسان هم مسئلۀ رنگدانه هنوز نکات نامعلومی دارد.

رنگ سبز در میوه هایی مانند خیار، گردو و غیره به خاطر وجود رنگدانه ای به نام کروفیل است.

ص:155


1- (1) - نحل (16) : 13. [1]
2- (2) - فاطر (35) : 27. [2]

رنگ زرد و نارنجی میوه هایی مانند نارنج، پرتقال، موز، به خاطر وجود موادی است به نام آلفا کاروتن، بتاکاروتن که به نام کاروتنوئیدها، موسومند.

رنگ قرمز یا آبی میوه هایی چون انواع گوجه ها، آلوها، هلو، شفتالو، سیب، آلبالو، گیلاس به خاطر وجود رنگدانه هائی به نام آنتوسیانین می باشد.

رنگ قرمز گوجه فرنگی، گریپ فروت صورت «تو سرخ» به خاطر رنگدانۀ لیکوپن است.

رنگ زرد روشن میوه هایی مانند لیمو، به، و بعضی سیب ها به خاطر وجود رنگدانه هایی است که به نام فلاون ها و فلاونول ها موسومند.

رنگ سفید بعضی از میوه ها مانند خربزه به علت دارا بودن ماده ای به نام آنتوگزانتین است.

به عقیده کارشناسان و متخصصان گیاه شناسی افزایش قند زمین باعث تشدید رنگ قرمز سیب می شود، از طرف دیگر به عقیده آنها تغییر رنگ سیب هلو، گلابی، زرد آلو، احتیاج به کودهای مخصوص و همچنین اشعه ماورای بنفش آفتاب دارد.

ترکیبات معطر «اسانس ها»

بوی مخصوص میوه ها مربوط به اسانسی است که در بعضی از آنها مانند لیمو، نارنج، پرتقال، و نارنگی به مقدار زیاد وجود دارد.

در سیب، هلو، آناناس، موز و مرکبات اسانس های مختلفی با فرمول شیمیایی ویژه ای پیدا کرده اند و از آنها برای خوشبو کردن مواد استفاده می کنند.

مثلاً اسانس لیمو شیرین را در صنعت ادکلن سازی مصرف می نمایند.

آری، علم و حکمت و اراده و قدرت و رحمت و لطف بی نهایت در بی نهایت اقتضا کرده که خورشید بر سطح دریاها بتابد، بخار آب به بالا رود، در آسمان به صورت ابر درآید و از برکت باد ابرها بارور شده به اطراف جهان سفر کنند و آن جا

ص:156

که لازم باشد بر زمین آب بریزند، تا زمین با سیراب شدنش این همه گیاهان و میوه جات متنوع همراه با رنگ های مختلف و انرژی های مادّی و مزه ها و ویتامین های گوناگون بر سر سفرۀ بشر قرار دهد!!

نمی دانم چرا خوردن این همه نعمت، و استفاده کردن از این همه لطف خداوندی جزایش این همه معصیت و گناه و طغیان و ظلم و بیدادگری و جنایت و عبادت شیطان است؟

مگر بشر عقل ندارد، مگر انسان از انصاف خالی است، مگر نمی بیند، مگر نمی شنود، مگر اندیشه نمی کند، مگرنه این است که تمام قواعد عقلی - فلسفی - علمی - شرعی - انسانی - الهی - ملکوتی - معنوی یکجا و یک صدا می گویند:

هَلْ جَزَآءُ الْإِحْسَنِ إِلَّا الْإِحْسَنُ» (1)

آیا پاداش نیکی جز نیکی است ؟

ای کاش! در این همه آثاری که از آب باران پدید می آید و ما مجانی از آن استفاده می کنیم اندیشه می کردیم.

ای کاش! خالق و صاحب این همه عنایت ولطف را با تمام وجود لمس می کردیم.

ای کاش! به سوی قرآن و فرمایش های انبیا و امامان می رفتیم تا بدانیم، پس از خوردن این همه نعمت در برابر صاحب نعمت چه وظیفه ای داریم؟

ای کاش! در برابر هزار یک از یک نعمت دست سپاس به سوی خالق بی نیاز بر می داشتیم و حداقل شکر را بجا می آوردیم.

بردرش حلقه زدم از سردرد گفت بیهوده مکوب آهن سرد

گفتم اندر ره وصلم پویان گفت از این راه که داری برگرد

ص:157


1- (1) - الرحمن (55) : 60.

گفتم این ره که بسر خواهد برد گفت آن کس که بخون دل پرورد

گفتمش هستی من جز به تو نیست گفت این دفتر هستی بنورد

گفتم از درد دوا می طلبم گفت رو رو تو نه ای صاحب درد

گفتمش عاشق بیمار توام گفت کو سرخی اشک ورخ زرد

گفتم آخر زغمت خواهم مرد گفت از مرگ نیندیشد مرد

گفتم از خاک، کِیم برگیری گفت آنگه که شود خاک تو گرد

گفتمش غم شده با فرصت جفت گفت باید نشود زین غم فرد

(فرصت شیرازی)

آثار عظمت حق در آب

قبل از تحریر مسائل مهمی در زمینه میوه جات به مناسبت آیات 22 سورۀ بقره و 60 سورۀ نمل و 27 سورۀ فاطر، در رابطه با تفسیر جملات اول دعای نوزدهم درباره باران مطالب مهمی برای نشان دادن نقش این عنصر عظیم که از باب رحمت حق به موجودات زنده عنایت شده نگاشته شد. اکنون به دنبال آن مطالب بسیار مهم، لازم می دانم مسائل دیگری را به لطف حق ارائه دهم، باشد که بیش از پیش عظمت خالق هستی برای ما آشکار شود.

اتم همان چیزی است که می خواهد قیافه دنیا را به نفع مردم یا به ضرر مردم تغییر دهد، و تعجبی نیست که عدۀ کثیری از مردمان طالبند اطلاعاتی درباره آن داشته باشند؛ زیرا اثری که اتم درزندگی آنها می بخشد بسیار بزرگ است.

لیکن این شیء که اسمش بسیار عظیم است، خود بسی کوچک است.

وقتی هوا گرم است لیوانی به دست گرفته مقداری آب در آن می ریزید چه اندازه اتم در این لیوان آب است؟

جواب این پرسش عددی است تقریباً اینطور:

ص:158

1000/000/000/000/000/000/000/000 این عدد برای هیچ کس معنی صحیحی ندارد، لذا سعی می کنیم اتم همین مقدار آب را به نحو دیگر معرفی کنیم.

چند صد میلیون از اتمی که در یک لیوان است بگیرید «البته این کار میسر نیست ولی چنین فرض کنید».

این چند صد میلیون را روی یک مربع که 2/5 سانت مربع مساحت دارد قرار دهید، این کار را تکرار نمایید، چندین بار صدها میلیون اتم را از لیوان گرفته و روی یک مربع دیگر به همین اندازه قرار دهید و آن قدر این کار را ادامه دهید تا لیوان خالی شود.

به زودی خواهید دانست که به این ترتیب با اتم های محتوی یک لیوان کلیۀ سطح زمین را پوشانده اید!!

ترکیب آب

گاز اکسیژن می سوزاند، گاز ئیدروژن می سوزد، آیا می دانید که از ترکیب این دو عامل مرگ، یعنی سوزانیدن و سوختن، عامل حیات و زندگی درست شده است؟

عامل حیات بر روی زمین آب می باشد.

ترکیب نشانۀ علم است، نشانۀ عقل است، نشانۀ قدرت است، ترکیب به طور تصادف نمی شود؛ زیرا ترکیب موجود سومی از دو موجود ساختن است.

تصادف تنها دو موجود را در کنار هم قرار می دهد، ولی موجود سومی نمی تواند بسازد.

ترکیب نشانۀ آن است که ترکیب کننده از این کارش هدف دارد، پس ترکیب نشانۀ عقل است. شرط ترکیب آن است که اجزا قابلیت برای ترکیب داشته باشند، پس ترکیب نشانۀ علم است.

سازنده بایستی این را بداند، آیا دانش، از این بالاتر می باشد که از دو عامل مرگ

ص:159

اصیل ترین عامل زندگی را درست کنند.

آیا ماده می تواند به این نکتۀ علمی پی ببرد؟ نکته علمی را که بشر پس از تکامل بدان رسیده است.

آری، آب سازنده ای دارد، دارای علم نامتناهی، قدرت نامتناهی، حکمت نامتناهی.

شوری آب دریا

بسیاری از مردم شوری آب دریاها را خوش ندارند و می پندارند که اگر آب دریاها شیرین بود بهتر بود.

چرا آب دریاها شور است؟ با آن که همه رودخانه هایی که در روی زمین به دریاها می ریزند دارای آب شیرین هستند.

آیا چه کسی این نمک فراوان را در آب دریا ریخته و چرا ریخته، آیا این نمک از کجا آمده، آیا تمام شدنی نیست؟

مقاومت آب شیرین در برابر فساد از آب شور کمتر است. اگر آب های اقیانوس ها شیرین می بود، خطر فاسد شدن و گندیدن آنها بسیار بود.

اگر آب های دریاها بگندند، زنده ای در روی کرۀ زمین باقی نخواهد ماند، بوی گند وتعفّن آب، موجود زنده ای را باقی نخواهد گذارد. آب های گندیده بهترین جا برای زند و زای حشرات به ویژه حشره های سمّی می باشد، آن وقت است که حشرات نه نباتی را باقی خواهند گذارد نه حیوانی نه انسانی. آیا شور شدن آب دریاها نشانه حکومت اراده و علم و عقل در دستگاه آفرینش نمی باشد. مادۀ فاقد علم، فاقد عقل در آغاز پیدایش جهان می توانسته به این دقت علمی پی برد که مقاومت آب شور در برابر فساد از آب شیرین بیشتر است؟

آیا شور شدن آب های دریا که از باران های شیرین ریشه گرفته است نشانۀ قدرتی

ص:160

عظیم نمی باشد؟

قدرتی که در اثر مهر برای حفاظت جان زندگان این پدیده بزرگ را به کار برده است.

باران شیرین

آیا می دانید که همۀ آب های شیرین و گوارای زمین، از آب شور پیدا شده است؟

یک چهارم کرۀ زمین خشکی است و سه چهارم آن را دریاهای شور تشکیل می دهند و همه باران های شیرین از این آب های شور می باشد. او آب های دریاها را تقطیر کرده، و آب شیرینی برای سلسله گیاهان و سلسله جانوران و انسان ها فرستاده است.

دستگاه تقطیر آب دریاها، مانند دستگاه تقطیر بشر کوچک نیست، این دستگاه تقطیر آن قدر بزرگ است که همۀ دریاها در آن جای می گیرند.

دستگاه تقطیر آب دریاها ساخته او می باشد نه ساخته دست انسان که از زیر حرارت ببیند. دستگاه تقطیر آب دریا طوری ساخته شده که از رو حرارت می بیند.

خورشیدی که هزاران بار از کرۀ زمین بزرگ تر می باشد، آب های دریاها را گرم می کند، آب بخار می گردد، بخار بالا می رود، باز هم بالا می رود، باد در بالا رفتن بخار کمک می کند، بخار که بالا رفت و در آن جوّ پهناور تکثیف می شود، ابر می گردد، ابر حرکت می کند و نزدیک زمین اشباع می شود و می بارد، رودها جاری می شود، جوی ها روان می گردد، زمین زنده می شود، دیبای سبز برتن می کند و فرش زمردین می گستراند.

بخشی دیگر از باران به زمین فرو می رود، منابع و مخازن زیرزمینی تشکیل می دهد. در اثر آن چشمه سارها پیدا می شود، کاریزها آماده می گردد.

بخش دیگر از آب باران به وسیلۀ رودها دوباره به دریاها باز می گردد، جریان

ص:161

سابق تکرار می شود، قطره ای از این آب ها در اثر تقطیر به هوا نمی رود چون یا انسان ها و جانورها و گیاهان از آن بهره بر می دارند، و یا زمین می مکد و یا بخار می شود و یا به دریا باز می گردد.

آب پیوسته این مسافرت دوره را طی می کند، دریا بخار می شود، بخار ابر می شود، ابر باران می شود، باران جوی می شود، جوی رود می شود، رود دریا می گردد.

تا وقتی که او بخواهد این گردش ادامه خواهد داشت.

آیا مادۀ بی شعور ناتوان قادر به این تقطیر عظیم می باشد؟ هرگز، این ماده هنگامی که به عالی ترین مرحله تحول خود رسید و انسان شد قادر به تقطیر به این بزرگی و عظمت نیست، هر چند همۀ افراد انسان در آن شرکت کنند، پس چگونه می تواند قبل از تکامل و در مرحله بدایت قادر به آن باشد؟ وقتی که نه آب شیرینی می شناخته نه آب شور.

آیا این سخن مانند این نیست که بگوییم رستم هنگام پهلوانی قادر به کشتن اشکبوس نبوده ولی هنگام شیرخوارگی قادر بود؟!!

باران و برف اگر بیشتر از اندازه بود، همه سودهای آنها تبدیل به زیان می گردید.

سیلاب ها راه می افتاد، هر کوی و برزن را ویران می کرد. درختان و گیاهان را می شست و می برد نه شهری می ماند و نه دهی و نه باغی و نه بوستانی.

مرداب های بسیار در جمیع مناطق پیدا می شد و بهترین مؤسسه تولید حشرات می گردید، فرآورده های این مؤسسه زنده ای در روی زمین باقی نمی گذاردند، گل و لای آن قدر زمین را می پوشاند که دیگر قابل کشت وزرع نبود.

برای جانوران جایی یافت نمی شد، کم کم همگی نابود می شدند، جانوران که می رفتند انسان ها در دنبالشان بودند، آیا تشخیص مقدار احتیاج زمین را به باران و دادن همان مقدار به زمینیان نشانۀ او نمی باشد.

ص:162

آیا هزاران سال به این روش ادامه دادن نشانۀ او، نشانۀ حکمت او، نشانۀ دانش او، نشانۀ قدرت او نمی باشد؟

اگر برف و باران کمتر بود، ذخایر آبی زمین بسیار کم می شد، آب های روی زمین در اثر تبخیر از آب های زیرزمین کمتر می گردید. رودهای عظیمی دیگر یافت نمی شد و به جوی ها تبدیل می گردید، سال به سال خشکسالی بیشتر می شد، زیر زمینی یا تمام می شد یا آن قدر پائین می رفت که دیگر قابل بهره برداری نبود.

قحطی سراسر جهان را می گرفت، دیگر گیاهی نمی روئید و آنچه روئیده بود خشک می شد، زندگی بر جانداران بسیار سخت می شد و مرگ به استقبال ایشان می شتابید.

ولی لطف و مهربانی او نگذاشته که چنین شود، باران و برف را به اندازۀ احتیاج زمینیان داده است.

وَ انْ مِنْ شَیْ ءٍ الاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ الاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (1)

و هیچ چیزی نیست مگر آن که خزانه هایش نزد ماست ، و آن را جز به اندازۀ معین نازل نمی کنیم .

وَ انْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَاَسْکَنَّاهُ فِی الاَرْضِ وَ إِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَدِرُونَ» (2)

و از آسمان ، آبی به اندازه نازل کردیم و آن را در زمین جای دادیم ؛ و بی تردید به از بین بردن آن کاملاً توانمندیم .

دریای خزر

سطح آب دریای خزر از آب دریاهای آزاد پائین تر است در حدود27/6 متر و

ص:163


1- (1) - حجر (15) : 21. [1]
2- (2) - مؤمنون (23) : 18. [2]

پائین تر نیز می شود.

دریای خزر با دریاهای آزاد پیوستگی ندارد، لذا تابع جزر و مد عمومی اقیانوس ها نمی باشد، و در اثر کوچکی به طور کافی نمی تواند از جاذبۀ ماه استفاده کند، پس بایستی جزر و مدی نداشته باشد و بگندد و ماهی هایش بمیرند و کرانه های چار سویش را به گند بزند. و جانداری و گیاهی در آن جا نروید.

چرا چنین نشد و نمی شود؟

آن که دریای خزر و سواحلش را به وجود آورد، می دانست که این نقیصه را چگونه جبران کند.

بادهایی را به نام «سرنوک» و «خزری» و «میانوا» فرستاد که آب در میان این دریا را با فشاری هر چه تمام تر به حرکت درآورند، به طوری که سطح رودهایی را که در آن می ریزند بالا ببرند و پائین بیاورند.

این بادها به قدری پر زور آب دریای خزر را بالا می برند که اغلب قایق رانان نمی توانند در برابر فشار آب مقاومت کنند.

این بادها کار دیگری نیز انجام می دهند، ابرها را از شمال بحر خزر به جنوب آن می رانند و در سواحل شمالی ایران بارندگی ایجاد می کنند تا در مرغزارهای آن جا همیشه گل بروید و بوستان هایش لاله و سنبل بزاید. این بادها آب دریا را به داخل مرداب انزلی می رانند، تا عمل تخلیه و پاکیزه کردن مرداب را انجام دهند.

رودهای گیلان در اثر بارندگی های پی در پی و کوهبارهای سیل آسا بیشتر اوقات گل آلود می باشند و پر از ریشه ها و تخم های گیاهان جنگلی هستند، گل و لای رودهائی که وارد مرداب می شوند، در آن جا رسوب می کنند، کف آن را بالا می آورند و مرداب را پر می کنند. تخم ها و ریشه ها نیز نمو و رشد می نمایند و همین دو عامل بس است که به زودی مرداب را خشک کرده، تبدیل به باتلاق نمایند، ولی هزاران سال است که مرداب در حال خود باقی است، چرا؟

ص:164

خداوندِ دریای خزر، برای جلوگیری از آن، آب دریا را به ملاقات سیلاب ها می فرستد، و همان موقع که بادهای سرنوک و خزری و میانوا، ابرها را برای باریدن به سوی جنوب حرکت می دهند، آب پاک و تمیز دریا به جلوی آب های گل آلود رودخانه ها می رود، و با آنها مخلوط می شود، غلظت آنها رقیق می گردد، ریشه ها و تخم ها در اثر آب شور دریا از بین می رود.

هنگامی که این بادها آرام گرفت، بادهای کراموا، کناروا، آفتاب بوشو وارد عمل می شوند و این آب ها را سرازیر کرده از مرداب، داخل دریای خزر می کنند و عمل تخلیه مرداب از آب های گل آلود انجام می شود.

بادهای گیلوا، درشتوا، نیز مأمور فشار دادن آب مرداب از مشرق به سوی مغرب هستند و برای اختلاط آب ها کمک مؤثّری می کنند.

آیا بشر این عنایات را می بیند و می فهمد، اگر می بیند و می فهمد چرا ناسپاسی می کند؟!

بیا بگذر زتن جانی طلب کن بده جان را و جانانی طلب کن

بیفشان آستین بر هر دو عالم حریف پاک دامانی طلب کن

خرد خضر تو در ظلمات تن شد از این خضر آب حیوانی طلب کن

چو ما گر خاطر مجموع خواهی سرزلف پریشانی طلب کن

زتیر غمزه ابرو کمانی بچشم خویش پیکانی طلب کن

به دیو نفس سرکش همرهی چند از او بگریز و انسانی طلب کن

به ذرات جهان کن چشم دل باز ز هریک مهر تابانی طلب کن

تن خاکی بنه در ملک امکان به ملک لامکان جانی طلب کن

زدست عارفان بزم وحدت چو فرصت جام عرفانی طلب کن

(فرصت شیرازی)

ص:165

ویژگی های آب

وزن مولکولی آب 18 می باشد، با این حال تا چندین درجه بالای صفر به صورت مایع می باشد و بخار نمی شود، این خصوصیت آب هر چند بسیار عادی به نظر می آید، ولی از نظر علم بسیار غیرعادی است، بلکه امری است غیرطبیعی و معجزه می باشد.

زیرا آمونیاک در وزن مولکولی همسایه آب می باشد، یعنی وزن مولکولی آن 17 است و در 33 درجۀ سانتی گراد زیر صفر هنوز در حال بخار است و به صورت مایع در نمی آید در وزن های مولکولی تفاوت میان دو همسایه خیلی کمتر از این است.

آری، آب استثنائی است در قوانین طبیعی.

استثناء در قوانین طبیعت نشانۀ عقل بزرگ و علم بزرگ و قدرت بزرگ، سازندۀ مستثنی و همسایگان وی می باشد.

پدید آورندۀ آب جوری آن را آفریده که مانند همسایه اش در حرارت معمولی بخار نشود. اگر آب طبق اقتضای وزن مولکولیش در حرارت معمولی بخار می شد، چه می شد؟ آب دریاها که دچار حرارت های گوناگون زمین است بخار می شد.

اگر این مادۀ حیات، در برابر تغییر حرارت زمین تا این اندازه استقامت نداشت و قانون همسایگی (اختلاف بسیار کم)شامل حال آن بود زنده ای بر روی زمین باقی نمی ماند.

زیرا هر چه آب بود بخار می شد، بشر ازتشنگی به هلاکت می رسید، جانداران در آرزوی یک قطره آب همگی می مردند، نباتات همگی خشک می شدند، بلکه بشری، جانوری، گیاهی نبود و زنده ای بر روی زمین یافت نمی شد.

پس پدید آورندۀ آب بسیار دانا و بسیار توانا و بر زندگان بسیار مهربان می باشد و گرنه آب را جور دیگری می آفرید که با همسایگانش همنشین باشد.

چرا یخ از آب سبک تر شد؟ این نیز یکی از استثناهای قوانین طبیعت است،

ص:166

قانون کلی است که تکاثف (1) اجزای هر جسمی بیشتر باشد، آن جسم سنگین تر خواهد بود. تکاثف به طور معمول در جامدات، بیشتر از مایعات است، لذاست که جامدات سنگین تر از مایعات می باشند.

آب منجمد از این قانون کلّی مستثنی است، چرا؟ چون یخ از آب سبک تر است و به جای فرو رفتن به ته آب در روی آب می ماند. در اقیانوس ها و رودخانه های منجمد یخ ها بر سطح آب قرار می گیرند، در اثر ادامۀ سرما به اندازۀ لازم ضخیم می شوند تا مانع از سرد شدن و یخ بستن آب های زیرین گردند، تا خط دفاعی در برابر سرما برای زنده ماندن حیوانات دریایی تشکیل دهند، و آنها در زیر یخ به زندگی ادامه دهند.

آب را بر خلاف قوانین طبیعی قرار دادن، و جامدش را از مایعش سبک تر گردانیدن نشانۀ حکومت عقل و علم و قدرت نامتناهی در آفرینش آب است.هر چه علوم طبیعی بیشتر ترقی کند حقایق جهان آفرینش بیشتر آشکار می شود.

اولیووندل هولمز طبیعی دان بزرگ آمریکایی می گوید:

هر قدر معلومات بشری زیادتر می شود، شکاف میان علم و دین تنگ تر می گردد و فهم درست علوم، ایمان به خدا را بیشتر می کند. (2)

ص:167


1- (1) - تکاثف: غلظت و تیرگی.
2- (2) - برگرفته از: علم و زندگی، پیدایش و مرگ خورشید، مجله نور دانش، تفسیر نمونه، نشانه هایی از او، رسالۀ آب.

[«2»وَ امْنُنْ عَلَی عِبَادِکَ بِإِینَاعِ الثَّمَرَهِ وَ أَحْیِ بِلاَدَکَ بِبُلُوغِ الزَّهْرَهِ وَ أَشْهِدْ مَلاَئِکَتَکَ الْکِرَامَ السَّفَرَهَ بِسَقْیٍ مِنْکَ نَافِعٍ دَائِمٍ غُزْرُهُ وَاسِعٍ دِرَرُهُ وَابِلٍ سَرِیعٍ عَاجِلٍ «3»تُحْیِی بِهِ مَا قَدْ مَاتَ وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ وَ تُخْرِجُ بِهِ مَا هُوَ آتٍ وَ تُوَسِّعُ بِهِ فِی الْأَقْوَاتِ سَحَاباً مُتَرَاکِماً هَنِیئاً مَرِیئاً طَبَقاً مُجَلْجَلاً غَیْرَ مُلِثٍّ وَدْقُهُ وَ لاَ خُلَّبٍ بَرْقُهُ «4»اَللَّهُمَّ اسْقِنَا غَیْثاً مُغِیثاً مَرِیعاً مُمْرِعاً عَرِیضاً وَاسِعاً غَزِیراً تَرُدُّ بِهِ النَّهِیضَ وَ تَجْبُرُ بِهِ الْمَهِیضَ]

و بر بندگانت با به بار آمدن و رسیدن میوه منّت گذار، و سرزمین های مرده ات را با شکفتن شکوفه ها زنده کن، و فرشتگان بزرگوار نویسنده ات را با فرستادن بارانی سودمند و پیوسته، از جانب خودت گواه گیر؛ بارانی که فراوانی و انبوهش وسیع، و باریدنش بسیار تند و آمدنش سریع و زود باشد تا به آن باران، هر چه از زمین و گیاه مرده است، زنده کنی، و به سبب آن از دست رفته ها را بازگردانی، و آنچه از دل زمین آمدنی است، بیرون آری، و از برکت آن باران، روزی ها را وسعت بخشی، از ابری انباشته، لذّت بخش، گوارا، فراگیر و غرّان که بارانش اندک نباشد، و برقش نفریبد. خدایا! برای ما بارانی فریادرس و برطرف کنندۀ قحطی فرست؛ بارانی رویانندۀ گیاه، و سرسبز کنندۀ دشت و دمن، و بارانی وسیع و فراوان که به وسیلۀ آن گیاه از رشد ایستاده را به عرصۀ رشد و نموّ بازگردانی و در سایۀ آن، مردگی و خشکی زمینی که علف و گیاهش از بین

ص:168

رفته جبران کنی.

زندگی در گوارایی و سرسبزی

اشاره

برگ دیگری از دفتر لطیف نظام آفرینش و هدیه ای از عالم غیب، شکوفایی طبیعت و زندگی دوبارۀ هستی است. تفکر در صنعت گیتی و نمایش پدیدۀ هنری خداوند انسان را به حیرت وامی دارد. رویش پی در پی آثار حیات موجودات و چرخش شب و روز و ماه سال، از حکمت های رسای پروردگار منان است رشد شکوفه ها و گل ها و روییدن گیاهان، سربلندی درختان و سرسبزی باغ و بستان ها و جریان آب چشمه ها از لابه لای کوهساران و آبشارها به دریاها و رودها و آواز بلبلان و پرندگان در جنگل ها و گلستان ها؛ نوید زندگی بانشاط و طراوت و ذوق و شوق امید در دلها را می دهد.

وزش باد و باران و جابه جایی توده های ابر در پهنۀ آسمان و بارش قطرات آب بر سطح زمین با دگرگونی هایی در جوّ و قاره ها و اقیانوس ها پدید می آورد. حرکت به صورت منظم و حساب شده بر افق نعمت های خداوندی، روح تازه ای به فصول چهارگانه می بخشد.

خداوند قدرت نمایی خود را چنین معرفی می نماید:

أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنزَلَ لَکُم مِّنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَ نبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَهٍ مَّا کَانَ لَکُمْ أَن تُنبِتُواْ شَجَرَهَآ أَءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ» (1)

[ آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند ] یا آن که آسمان ها و زمین را آفرید ، و برای شما از آسمان آبی نازل کرد که به وسیلۀ آن باغ هایی خرم و باطراوت

ص:169


1- (1) - النمل (27) : 60. [1]

رویاندیم که رویاندن درختانش در قدرت شما نیست ؛ آیا با خدا معبودی دیگر هست [ که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد ؟ نه ، نیست ] ، بلکه آنان مردمی منحرف اند [ که برای او شریک می گیرند . ]

«بهجه» به معنای زیبایی رنگ و حسن ظاهر است که بیننده را غرق سرور و نشاط می کند. و این ترکیب زیبای رنگها و حالت رنگارنگی طبیعت پدیده ها حقایقی است که هیچ کس نمی تواند انکار کند و یا آن را به غیر خدا نسبت دهد. او مبدأ همه زیبایی ها و حسن جمال در عالم حیات است.

دقت در رنگ آمیزی یک گل خوشبو و پیچک برگ های لطیف و منظمی که در درون یکدیگر اطراف هستۀ مرکزی گل حلقه زده اند. انسان را با هنرمندی با عظمت و قدرت و حکمتِ آفریدگار آشنا می سازد.

بنابراین آنچه در میان بخش های مختلف زمین از نهرهای آب که مایۀ زندگی و سرچشمۀ خرمی و مزارع آباد و باغ های پرمیوه است و بخشی از این آب ها در کوه ها و دره ها و آبشارها و قشرهای زیرین در جریان است؛ محصول تدبیر و نظام بدیع و شگفت انگیز خداوند است.

در علم روانشناسی آمده است:

نوع رنگ ها و ترکیب آنها در آفرینش، تأثیر مهمی در روحیه و رفتار آدمی دارد، به ویژه رنگ آبی آسمان و رنگ سبز گیاهان و سبزه زار در امیدواری به زندگی و رنگ هایی مانند زرد، صورتی و قرمز در تحریک عواطف و شهوات نقش اساسی دارد.

امیرمؤمنان دربارۀ این قدرت شگفت انگیز می فرماید:

سُبْحانَکَ ما اعْظَمَ شَأْنَکَ! سُبْحانَکَ ما اعْظَمَ ما نَری مِنْ خَلْقِکَ وَ ما اصْغَرَ عِظَمَهُ فی جَنْبِ قُدْرَتِکَ! وَ ما اهْوَلَ ما نَری مِنْ مَلَکُوتِکَ! وَ ما احْقَرَ ذلِکَ فیما

ص:170

غابَ عَنّا مِنْ سُلْطانِکَ! وَ ما اسْبَغَ نِعَمَکَ فِی الدُّنْیا وَ ما اصْغَرَها فی نِعَمِ الْآخِرَهِ... . (1)

منزّهی از هر عیب، چه بزرگ است شأن تو! منزهی، چه عظیم است آنچه از مخلوقاتت که می بینیم و چه کوچک است عظمت آن در کنار قدرت تو! و چه دهشت آور است آنچه از ملکوت تو مشاهده می نماییم! و چه اندازه حقیر است آنچه دیده می شود در برابر آنچه از سلطنت تو برای ما ناپیداست! نعمت هایت در این دنیا چه گسترده و فراوان است! و با این حال در برابر نعمت آخرتت چقدر کوچک است!

راز خلقت در کلام امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام در تفکر حقیقی راز خلقت به مفضّل بن عمر می فرماید:

«نخستین پند و دلیل بر وجود آفریدگار پاک برتر؛ پدید آوردن جهان و ترکیب اجزای آن و نظم بخشیدن آن به شکل فعلی است. هرگاه دربارۀ این جهان به اندیشه و خرد خویش دقت کنی، آن را همانند خانه ای یابی که هر آنچه از بندگانش بدان نیاز دارند در آن فراهم است. آسمان همچون سقف برافراشته شده و زمین همانند فرش گسترده است و ستارگان مانند چراغ ها کنار هم چیده شده اند و گوهرها همانند گنجینه ها در دل زمین اندوخته شده اند. هر چیز به جای خود فراهم گشته و انسان همچون مالک این خانه، صاحب همۀ اثاث و لوازم آن است. انواع گیاهان برای اهداف او آماده گشته و حیوانات گوناگون در خدمت مصالح و منافع او می باشند.

این همه آشکارا نشانگر این است که عالم بر اساس یک برنامه و حکمت و نظم و هماهنگی آفریده شده و آفریدگار آن یکی است...»

و در بخش دیگر دربارۀ تدبیر و مصلحت فصل های چهارگانۀ سال می فرماید:

ص:171


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 108. [1]

«بیندیش در بالا و پایین شدن خورشید برای پیدایش چهار فصل سال و تدبیر و بهسازی آن، در زمستان گرمی به درون درخت و گیاه برگردد تا مایۀ میوه ها در آنها بسته شود. و هوا را سنگین کند، تا ابر و باران پدیدار گردد و تن جانداران سخت و نیرومند شود، در بهار تحرکی آورد و مایه های زایش در زمستان پدید شوند، گیاه سر زند و درخت گل دهد و جانداران میل به نر کنند و در تابستان هوا داغ شود و میوه ها برسند، و مواد زیادی بدن آب شوند و روی زمین خشک شود و آماده ساختمان و کار گردد و در پاییز هوا پاک شود و بیماری برود و تندرستی آید و شب دراز گردد، و اعمال عبادی در آن، به خاطر طولانی شدن ممکن است و هوا در آن خوش عطر و ملایم باشد و برای مصلحت دیگری که اگر همه را بشمرم سخن به درازا کشد.» (1)

ص:172


1- (1) - بحار الأنوار: 61/3 - 112، باب 4، حدیث 1؛ [1] توحید المفضل.

[«5»اَللَّهُمَّ اسْقِنَا سَقْیاً تُسِیلُ مِنْهُ الظِّرَابَ وَ تَمْلَأُ مِنْهُ الْجِبَابَ وَ تُفَجِّرُ بِهِ الْأَنْهَارَ وَ تُنْبِتُ بِهِ الْأَشْجَارَ وَ تُرْخِصُ بِهِ الْأَسْعَارَ فِی جَمِیعِ الْأَمْصَارِ وَ تَنْعَشُ بِهِ الْبَهَآئِمَ وَ الْخَلْقَ وَ تُکْمِلُ لَنَا بِهِ طَیِّبَاتِ الرِّزْقِ و تُنْبِتُ لَنَا بِهِ الزَّرْعَ وَ تُدِرُّ بِهِ الضَّرْعَ وَ تَزِیدُنَا بِهِ قُوَّهً إِلَی قُوَّتِنَا «6»اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْ ظِلَّهُ عَلَیْنَا سَمُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ بَرْدَهُ عَلَیْنَا حُسُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ صَوْبَهُ عَلَیْنَا رُجُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ مَاءَهُ عَلَیْنَا أُجَاجاً «7»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنَا مِنْ بَرَکَاتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.]

خدایا! ما را بارانی فرست که به وسیلۀ آن از تپّه ها آب سرازیر فرمایی، و چاه ها از آن پر کنی، و نهرها را روان سازی، و درختان را برویانی، و قیمت ها را در تمام شهرها ارزان کنی، و چهارپایان و مخلوقات را نشاط و قوّت دهی، و روزی های پاکیزه را برای ما کامل کنی، و زراعت را برویانی، و پستان ها را پر شیر سازی، و نیرو به نیروی ما بیفزایی.

خدایا! سایۀ ابر را بر ما باد گرم و زهرآگین مساز، و سردی آن را بر ما شوم و نحس مکن، و بارانش را بر ما عذاب قرار مده، و آبش را برای ما تلخ و شور مگردان.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و ما را از برکت آسمان ها و زمین

ص:173

روزی بخش؛ همانا تو بر هر کاری توانایی.

نشاط طبیعت با بارش باران

ابرها و بادهایی که ابرها را حرکت می دهند و رودخانه ها و سفره های زیرزمینی، همه و همه زمینۀ بقای حیات در کرۀ زمین اند، سیر ابرها و بادهای باران ساز با آب دریا و رودخانه ها و سفره های زیرزمینی به یکدیگر پیوسته اند و هر یک دیگری را سیراب می کنند و چنانچه چشمه ها و رودها به مخازن ابری متّصل نباشند به تدریج ذخیره های آبی رو به کاستی می رود و حیات موجودات برای همیشه به خشکی و نابودی حقیقی می گراید، پس حق تعالی مایۀ حیات را پیوسته در حرکت قرار می دهد تا چرخۀ هستی و طراوت طبیعت باقی بماند و این هشداری از سوی پروردگار است که توکّل به او نباید فراموش گردد که می فرماید:

قُلْ أَرَءَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَآؤُکُمْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیکُم بِمَآءٍ مَّعِینِ» (1)

بگو : به من خبر دهید اگر آب مورد بهره برداری شما [ چون آب رودها ، چشمه ها ، سدها و چاه ها ] در زمین فرو رود [ تا آن جا که از دسترس شما خارج گردد ] پس کیست که برایتان آب روان و گوارا بیاورد ؟ !

این آیه اشاره به رحمت عام خداوند دارد که بسیاری از مردم از ضروری بودن آب در زندگی بشر غافلند.

«ماء معین» یعنی آب روان و گوارا که از درون زمین سفت یا شکاف کوه ها و صخره ها به صورت چشمه یا قنات و چاه های جوشان و نهرها جریان دارد.

همان طور که می دانید زمین از دو قشر نفوذپذیر که آب را در خود فرو می برد و قشر نفوذناپذیر که آب را در محیط خود نگه می دارد. همه چشمه ها و قنات ها و

ص:174


1- (1) - ملک (67) : 30. [1]

چاه ها از ترکیب یک سفرۀ زیرزمینی انباشته به وجود آمده اند؛ زیرا اگر تمام سطح زمین تا اعماق آن، قشر نفوذپذیر بود، آب ها چنان در زمین فرو می رفتند که هرگز دست کسی به دامانشان نمی رسید و اگر همۀ قشر زمین نفوذناپذیر بودند؛ آب های روی زمین تبدیل به دریاچۀ باتلاق می شدند و یا گردآمده در دریایی بزرگ که همه موجودات را فرا می گرفت در نتیجه ذخایر زیرزمینی آب به دست نمی آمد. این وضعیت کوچکی از رحمت عام خاوند است که مرگ و حیات انسان به آن گره خورده است.

در آیه های دیگر یکی از دلایل معاد را که بیانگر قدرت خداوند بر همه چیز حتی بر احیای مردگان است چنین بیان می فرماید:

أَفَرَءَیْتُمُ الْمَآءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ * ءَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ * لَوْ نَشَآءُ جَعَلْنَهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْکُرُونَ» (1)

به من خبر دهید آبی که می نوشید ، * آیا شما آن را از ابر باران زا فرود آورده اید یا ما فرود آورنده ایم ؟ * اگر بخواهیم آن را تلخ می گردانیم ، پس چرا سپاس گزاری نمی کنید؟

«مُزن» به معنای ابرهای روشن یا ابرهای باران زاست. این آیات وجدان انسان ها را در برابر یک سری پرسش ها قرار می دهد که چگونه می اندیشید دربارۀ مادّۀ حیاتی که پیوسته آن را می نوشید؟

چه کسی به خورشید فرمان می دهد بر سطح اقیانوس و دریاها بتابد و از بین آب های شور و تلخ، تنها ذرات آب شیرین و پاک را جدا ساخته و به حالت بخار به فضا بفرستد؛ سپس در هم فشرده گردیده و تودۀ ابرهای باران ساز را تشکیل دهند. و بعد به بادها فرمان می دهد که با جابه جا کردن ابرها و فرستادن برفراز سرزمین های

ص:175


1- (1) - واقعه (56) : 68 - 70. [1]

خشک و سرد؛ به صورت قطرات باران، آهسته و پی در پی ببارد و اگر در این دگرگونی ها، املاحی از آب میکرب دار و شور به همراه تبخیر آب به آسمان صعود کند، دانه های باران با تندی و سوزش به زمین آمده و زندگی را به کام انسان و موجودات تلخ می نمود، بنابراین چقدر در تلطیف ابر و باد و باران، هنرمندی آفرینش حق به کار رفته است که هیچ صنعت و دستگاهی نمی تواند چنین تغییر و تحوّل اساسی را ترتیب دهد. پس جای سپاسگزاری از درگاه حق تعالی بر این همه برکات است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بر این گوارایی شربت حیات، بر حق درود فرستاده که امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

کانَ رَسُولُ اللّه إِذا شَرِبَ الْماءَ قالَ: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی سَقانا عَذْباً زُلالاً وَ لَمْ یَسْقِنا مِلْحاً اجاجاً وَ لَمْ یُؤاخِذْنا بِذُنُوبِنا. (1)

پیوسته رسول خدا صلی الله علیه و آله هر گاه آب می نوشید می فرمود: سپاس خدای راکه به ما آب شیرین زلال نوشانید و آب شور و تلخ در سزای گناهان به ما ننوشانید و به معاصی کیفر ننمود.

حضرت صادق علیه السلام در منافع نزول باران بر زمین به مفضل بن عمر فرمود:

در حکمت نزول باران تأمّل کن. تدبیر چنان دیده شده که باران از بلندی بر زمین بریزد تا نقاط بلند و برافراشته را نیز سیراب نماید. اگر از پایین می جوشید به برخی از زمین های بلند نمی رسید، در نتیجه کشتزارهای زمین کاهش می یافت. نمی بینی که زمین های آبی بیش از دیمی است. (2)همچنین هرگاه که تقدیر بر آن قرار گرفت که باران از بالا بر زمین سرازیر شود،

ص:176


1- (1) - الکافی: 384/6، حدیث 2؛ [1]بحار الأنوار: 268/16، باب 9، حدیث 78. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 126/3، باب 4، حدیث 1.

اندک اندک فرو می ریزد تا در زمین فرو رود و آن را سیراب سازد. اگر ناگهانی بر زمین می ریخت در زمین نفوذ نمی کرد و کشتزارهای روینده و ایستاده را نابود می کرد. پس دانه دانه می ریزد تا دانه های درون زمین را برویاند و کشتزار را از تشنگی برهاند.

بارش باران برکت های دیگری هم دارد. باران، بدن ها را نرم می کند. هوا را صاف و پاکیزه می گرداند و وبا را از میان می برد. آفات درختان و گیاهان را که یرقان می نامند، نابود می کند و فواید دیگر ...

اگر کسی بگوید: آیا در برخی از سال ها از شدت و کثرت باران زیان های فراوان به هم نمی رسد؟ یا نزول تگرگ غلات را نابود نمی سازد؟ و بخار حاصل از آن در هوا باعث بیماری های فراوان و آفات بسیار نمی گردد؟

در پاسخ گفته می شود: آری، گاه در نزول باران زیاده روی می شود؛ زیرا به سود انسان است و با این کار از فرورفتن در گناه و استمرار و اصرار بر آن پرهیز می کند. در این صورت مصلحت دینی و اخروی مهم تر و برتر از زیان احتمالی در مال اوست.

راستی، مردم روی زمین اگر بخواهند از برکات آسمان ها و زمین بهره مند شوند باید بر اساس هدایت قرآن به ایمان و تقوا آراسته شوند که ایمان و تقوا کلید خزائن برکات آسمان ها و زمین است چنانکه درقرآن مجید می خوانیم، قرآنی که سند تمام حقایق هستی است، و هیچ گونه شک و ریب در آن راه ندارد.

وَلَوْ انَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا واتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأرضِ» (1)

و اگر اهل شهرها و آبادی ها ایمان می آوردند و پرهیزکاری پیشه می کردند ، یقیناً [ درهایِ ] برکاتی از آسمان و زمین را بر آنان می گشودیم.

ص:177


1- (1) - اعراف (7) : 96. [1]

اثرات گناه در آیات قرآن

بر اساس آیات قرآن و روایات، این گناهان انسان است که بر اثر آن خشکسالی و کم بارانی، یا سیل و طوفان، و یا شوری آب پدید می آید.

وَ لَقَدْ اخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ» (1)

و فرعونیان را به قحطی و خشکسالی های متعدد و کمبود بسیار شدیدِ بخشی از محصولات دچار نمودیم تا متذکّر شوند .

وَ لَقَدْ ارْسَلْنا نُوحاً الی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فیهِمْ الْفَ سِنَهٍ اِلاّ خَمْسِینَ عاماً فَاَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ» (2)

و همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم پس نهصد و پنجاه سال در میانشان درنگ کرد [ ولی بیشتر مردم به او ایمان نیاوردند ] ، سرانجام توفان آنان را در حالی که ستمکار بودند ، فرا گرفت .

اَفَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذی تَشْرَبُونَ * ااَنْتُمْ انْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ امْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ * لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ اجاجاً فَلَوْلا تَشْکُرُونَ» (3)

به من خبر دهید آبی که می نوشید ، * آیا شما آن را از ابر باران زا فرود آورده اید یا ما فرود آورنده ایم ؟ * اگر بخواهیم آن را تلخ می گردانیم ، پس چرا سپاس گزاری نمی کنید؟

ص:178


1- (1) - اعراف (7) : 130. [1]
2- (2) - عنکبوت (29) : 14. [2]
3- (3) - واقعه (56) : 68 - 70. [3]

ص:179

دعای 20 : در مکارم اخلاق و اعمال پسندیده

اشاره

«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَی أَحْسَنِ النِّیَّاتِ وَ بِعَمَلِی إِلَی أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ «2»اَللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِکَ نِیَّتِی وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَکَ یَقِینِی وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِکَ مَا فَسَدَ مِنِّی «3»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْفِنِی مَا یَشْغَلُنِی الاِهْتِمَامُ بِهِ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ وَ اسْتَفْرِغْ أَیَّامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَهُ وَ أَغْنِنِی وَ أَوْسِعْ عَلَیَّ فِی رِزْقِکَ وَ لاَ تَفْتِنِّی بِالنَّظَرِ وَ أَعِزَّنِی وَ لاَ تَبْتَلِیَنِّی بِالْکِبْرِ وَ عَبِّدْنِی لَکَ وَ لاَ تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لاَ تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ وَ هَبْ لِی مَعَالِیَ الْأَخْلاَقِ وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ «4»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَهً إِلاَّ حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا وَ لاَ تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلاَّ أَحْدَثْتَ لِی ذِلَّهً بَاطِنَهً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدَرِهَا «5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَتِّعْنِی بِهُدیً صَالِحٍ لاَ أَسْتَبْدِلُ بِهِ وَ طَرِیقَهِ حَقٍّ لاَ أَزِیغُ عَنْهَا وَ نِیَّهِ رُشْدٍ لاَ أَشُکُّ فِیهَا وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَهً فِی طَاعَتِکَ فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ «6»اَللَّهُمَّ لاَ تَدَعْ خَصْلَهً تُعَابُ مِنِّی إِلاَّ أَصْلَحْتَهَا وَ لاَ عَائِبَهً أُؤَنَّبُ بِهَا إِلاَّ حَسَّنْتَهَا وَ لاَ أُکْرُومَهً فِیَّ نَاقِصَهً إِلاَّ أَتْمَمْتَهَا «7»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَبْدِلْنِی مِنْ بِغْضَهِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّهَ وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ

ص:180

ص:181

الْبَغْیِ الْمَوَدَّهَ وَ مِنْ ظِنَّهِ أَهْلِ الصَّلاَحِ الثِّقَهَ وَ مِنْ عَدَاوَهِ الْأَدْنَیْنَ الْوَلاَیَهَ وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِی الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّهَ وَ مِنْ خِذْلاَنِ الْأَقْرَبِینَ النُّصْرَهَ وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَهِ وَ مِنْ رَدِّ الْمُلاَبِسِینَ کَرَمَ الْعِشْرَهِ وَ مِنْ مَرَارَهِ خَوْفِ الظَّالِمِینَ حَلاَوَهَ الْأَمَنَهِ «8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ لِی یَداً عَلَی مَنْ ظَلَمَنِی وَ لِسَاناً عَلَی مَنْ خَاصَمَنِی وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِی وَ هَبْ لِی مَکْراً عَلَی مَنْ کَایَدَنِی وَ قُدْرَهً عَلَی مَنِ اضْطَهَدَنِی وَ تَکْذِیباً لِمَنْ قَصَبَنِی وَ سَلاَمَهً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِی وَ وَفِّقْنِی لِطَاعَهِ مَنْ سَدَّدَنِی وَ مُتَابَعَهِ مَنْ أَرْشَدَنِی «9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ وَ أَجْزِیَ مَنْ هَجَرَنِی بِالْبِرِّ وَ أُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالْبَذْلِ وَ أُکَافِیَ مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَهِ وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَی حُسْنِ الذِّکْرِ وَ أَنْ أَشْکُرَ الْحَسَنَهَ وَ أُغْضِیَ عَنِ السَّیِّئَهِ «10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَلِّنِی بِحِلْیَهِ الصَّالِحِینَ وَ أَلْبِسْنِی زِینَهَ الْمُتَّقِینَ فِی بَسْطِ الْعَدْلِ وَ کَظْمِ الغَیْظِ وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَهِ وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَهِ وَ إِصْلاَحِ ذَاتِ الْبَیْنِ وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَهِ وَ سَتْرِ الْعَائِبَهِ وَ لِینِ الْعَرِیکَهِ وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ وَ حُسْنِ السِّیرَهِ وَ سُکُونِ الرِّیحِ وَ طِیبِ الْمُخَالَقَهِ وَ السَّبْقِ إِلَی الْفَضِیلَهِ وَ إِیثَارِ التَّفَضُّلِ وَ تَرْکِ التَّعْیِیرِ وَ الْإِفْضَالِ عَلَی غَیْرِ الْمُسْتَحِقِّ وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ وَ اسْتِقْلاَلِ الْخَیْرِ وَ إِنْ کَثُرَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی وَ اسْتِکْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی وَ أَکْمِلْ ذَلِکَ لِی بِدَوَامِ الطَّاعَهِ وَ لُزُومِ الْجَمَاعَهِ وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْیِ الْمُخْتَرَعِ «11»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ رِزْقِکَ عَلَیَّ إِذَا کَبِرْتُ وَ أَقْوَی قُوَّتِکَ فِیَّ إِذَا نَصِبْتُ وَ لاَ تَبْتَلِیَنِّی بِالْکَسَلِ عَنْ عِبَادَتِکَ وَ لاَ الْعَمَی عَنْ سَبِیلِکَ وَ لاَ بِالتَّعَرُّضِ لِخِلاَفِ مَحَبَّتِکَ

ص:182

وَ لاَ مُجَامَعَهِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْکَ وَ لاَ مُفَارَقَهِ مَنِ اجْتَمَعَ إِلَیْکَ «12»اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِی أَصُولُ بِکَ عِنْدَ الضَّرُورَهِ وَ أَسْئَلُکَ عِنْدَ الْحَاجَهِ وَ أَتَضَرَّعُ إِلَیْکَ عِنْدَ الْمَسْکَنَهِ وَ لاَ تَفْتِنِّی بِالاِسْتِعَانَهِ بِغَیْرِکَ إِذَا اضْطُرِرْتُ وَ لاَ بِالْخُضُوعِ لِسُؤَالِ غَیْرِکَ إِذَا افْتَقَرْتُ وَ لاَ بِالتَّضَرُّعِ إِلَی مَنْ دُونَکَ إِذَا رَهِبْتُ فَأَسْتَحِقَّ بِذَلِکَ خِذْلاَنَکَ وَ مَنْعَکَ وَ إِعْرَاضَکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ «13»اَللَّهُمَّ اجْعَلْ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِی رُوعِی مِنَ التَّمَنِّی وَ التَّظَنِّی وَ الْحَسَدِ ذِکْراً لِعَظَمَتِکَ وَ تَفَکُّراً فِی قُدْرَتِکَ وَ تَدْبِیراً عَلَی عَدُوِّکَ وَ مَا أَجْرَی عَلَی لِسَانِی مِنْ لَفْظَهِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهَادَهِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِیَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ أَوْ سَبِّ حَاضِرٍ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَکَ وَ إِغْرَاقاً فِی الثَّنَاءِ عَلَیْکَ وَ ذَهَاباً فِی تَمْجِیدِکَ وَ شُکْراً لِنِعْمَتِکَ وَ اعْتِرَافاً بِإِحْسَانِکَ وَ إِحْصَاءً لِمِنَنِکَ «14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ أُظْلَمَنَّ وَ أَنْتَ مُطِیقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّی وَ لاَ أَظْلِمَنَّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی الْقَبْضِ مِنِّی وَ لاَ أَضِلَّنَّ وَ قَدْ أَمْکَنَتْکَ هِدَایَتِی وَ لاَ أَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِکَ وُسْعِی وَ لاَ أَطْغَیَنَّ وَ مِنْ عِنْدِکَ وُجْدِی «15»اَللَّهُمَّ إِلَی مَغْفِرَتِکَ وَفَدْتُ وَ إِلَی عَفْوِکَ قَصَدْتُ وَ إِلَی تَجَاوُزِکَ اشْتَقْتُ وَ بِفَضْلِکَ وَثِقْتُ وَ لَیْسَ عِنْدِی مَا یُوجِبُ لِی مَغْفِرَتَکَ وَ لاَ فِی عَمَلِی مَا أَسْتَحِقُّ بِهِ عَفْوَکَ وَ مَا لِی بَعْدَ أَنْ حَکَمْتُ عَلَی نَفْسِی إِلاَّ فَضْلُکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَفَضَّلْ عَلَیَّ «16»اَللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی وَ وَفِّقْنِی لِلَّتِی هِیَ أَزْکَی وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا هُوَ أَرْضَی «17»اَللَّهُمَّ اسْلُکْ بِیَ الطَّرِیقَهَ الْمُثْلَی وَ اجْعَلْنِی عَلَی مِلَّتِکَ أَمُوتُ وَ أَحْیَی «18»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ مَتِّعْنِی بِالاِقْتِصَادِ وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ السَّدَادِ وَ مِنْ أَدِلَّهِ الرَّشَادِ وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ وَ ارْزُقْنِی فَوْزَ

ص:183

الْمَعَادِ وَ سلاَمَهَ الْمِرْصَادِ «19»اَللَّهُمَّ خُذْ لِنَفْسِکَ مِنْ نَفْسِی مَا یُخَلِّصُهَا وَ أَبْقِ لِنَفْسِی مِنْ نَفْسِی مَا یُصْلِحُهَا فَإِنَّ نَفْسِی هَالِکَهٌ أَوْ تَعْصِمَهَا «20»اَللَّهُمَّ أَنْتَ عُدَّتِی إِنْ حَزِنْتُ وَ أَنْتَ مُنْتَجَعِی إِنْ حُرِمْتُ وَ بِکَ اسْتِغَاثَتِی إِنْ کَرِثْتُ وَ عِنْدَکَ مِمَّا فَاتَ خَلَفٌ وَ لِمَا فَسَدَ صَلاَحٌ وَ فِیمَا أَنْکَرْتَ تَغْیِیرٌ فَامْنُنْ عَلَیَّ قَبْلَ الْبَلاءِ بِالْعَافِیَهِ وَ قَبْلَ الْطَّلَبِ بِالْجِدَهِ وَ قَبْلَ الضَّلاَلِ بِالرَّشَادِ وَ اکْفِنِی مَؤونَهَ مَعَرَّهِ الْعِبَادِ وَ هَبْ لِی أَمْنَ یَوْمِ الْمَعَادِ وَ امْنِحْنِی حُسْنَ الْإِرْشَادِ «21»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ادْرَأْ عَنِّی بِلُطْفِکَ وَ اغْذُنِی بِنِعْمَتِکَ وَ أَصْلِحْنِی بِکَرَمِکَ وَ دَاوِنِی بِصُنْعِکَ وَ أَظِلَّنِی فِی ذَرَاکَ وَ جَلِّلْنِی رِضَاکَ وَ وَفِّقْنِی إِذَا اشْتَکَلَتْ عَلَیَّ الْأُمُورُ لِأَهْدَاهَا وَ إِذَا تَشَابَهَتِ الْأَعْمَالُ لِأَزْکَاهَا وَ إِذَا تَنَاقَضَتِ الْمِلَلُ لِأَرْضَاهَا «22»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَوِّجْنِی بِالْکِفَایَهِ وَ سُمْنِی حُسْنَ الْوِلاَیَهِ وَ هَبْ لِی صِدْقَ الْهِدَایَهِ وَ لاَ تَفْتِنِّی بِالسَّعَهِ وَ امْنِحْنِی حُسْنَ الدَّعَهِ وَ لاَ تَجْعَلْ عَیْشِی کَدّاً کَدّاً وَ لاَ تَرُدَّ دُعَائِی عَلَیَّ رَدّاً فَإِنِّی لاَ أَجْعَلُ لَکَ ضِدّاً وَ لاَ أَدْعُو مَعَکَ نِدّاً «23»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنَعْنِی مِنَ السَّرَفِ وَ حَصِّنْ رِزْقِی مِنَ التَّلَفِ وَ وَفِّرْ مَلَکَتِی بِالْبَرَکَهِ فِیهِ وَ أَصِبْ بِی سَبِیلَ الْهِدَایَهِ لِلْبِرِّ فِیمَا أُنْفِقُ مِنْهُ «24»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْفِنِی مَؤُونَهَ الاِکْتِسَابِ وَ ارْزُقْنِی مِنْ غَیْرِ احْتِسَابٍ فَلاَ أَشْتَغِلَ عَنْ عِبَادَتِکَ بِالطَّلَبِ وَ لاَ أَحْتَمِلَ إِصْرَ تَبِعَاتِ الْمَکْسَبِ «25»اَللَّهُمَّ فَأَطْلِبْنِی بِقُدْرَتِکَ مَا أَطْلُبُ وَ أَجِرْنِی بِعِزَّتِکَ مِمَّا أَرْهَبُ «26»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ صُنْ وَجْهِی بِالْیَسَارِ وَ لاَ تَبْتَذِلْ جَاهِی بِالاِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِکَ وَ أَسْتَعْطِیَ شِرَارَ خَلْقِکَ فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِی و أُبْتَلَی بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِی وَ أَنْتَ مِنْ

ص:184

دُونِهِمْ وَلِیُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ «27»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی صِحَّهً فِی عِبَادَهٍ وَ فَرَاغاً فِی زَهَادَهٍ وَ عِلْماً فِی اسْتِعْمَالٍ وَ وَرَعاً فِی إِجْمَالٍ «28»اَللَّهُمَّ اخْتِمْ بِعَفْوِکَ أَجَلِی وَ حَقِّقْ فِی رَجَاءِ رَحْمَتِکَ أَمَلِی وَ سَهِّلْ إِلَی بُلُوغِ رِضَاکَ سُبُلِی وَ حَسِّنْ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِی عَمَلِی «29»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ نَبِّهْنِی لِذِکْرِکَ فِی أَوْقَاتِ الْغَفْلَهِ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِطَاعَتِکَ فِی أَیَّامِ الْمُهْلَهِ وَ انْهَجْ لِی إِلَی مَحَبَّتِکَ سَبِیلاً سَهْلَهً أَکْمِلْ لِی بِهَا خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ «30»اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ قَبْلَهُ وَ أَنْتَ مُصَلٍّ عَلَی أَحَدٍ بَعْدَهُ وَ آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنِی بِرَحْمَتِکَ عَذَابَ النَّارِ.

ص:185

[«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست.

درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندان او

اشاره

طلب درود و رحمت، از وجود مقدّس حضرت حق، برای رسول با کرامت اسلام و اهل بیت بزرگوارش از پسندیده ترین برنامه های اسلامی است که در دعای مکارم الاخلاق به طور مکرر دیده می شود.

درخواست لطف و عنایت از پیشگاه پروردگار، برای محمد و آل محمد، دعائی است که در معارف الهیّه، از اعظم دعاها، شمرده شده، و استجابت آن از جانب حضرت ربّ العزّه قطعی و حتمی است.

صلوات بر محمد و آل محمد حقیقتی است که اگر مردم مؤمن به نقش ارزنده اش در زندگی واقف شوند، تا لحظۀ خروج از دنیا از آن منفک و جدا نمی شوند، و شب و روزی بر آنان نمی گذرد مگر آن که قلب و زبان را با آن معطّر نمایند.

صلوات دعائی است که مردودی در آن راه ندارد، و درخواستی است که حضرت حق از اجابت آن رو نمی گرداند، بنابراین ابتدا و وسط و آخر هر دعای خود را به آن مزین کنید، تا از برکت مستجاب شدن صلوات، سایر درخواست های شما مستجاب شود.

صلوات بر محمد و آل محمد، واقعیت و حقیقت و دعا و ذکری است که به

ص:186

پنهانی ابدیت، از طرف حضرت حق و تمام ملائکۀ الهی، جهت ارائۀ رحمت و پاکی و پاکیزگی به محمد و آل محمّد صادر می شود.

اِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً» (1)

همانا خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود و رحمت می فرستند . ای اهل ایمان ! بر او درود فرستید و آن گونه که شایسته است ، تسلیم او باشید .

صلوات در کلام امام رضا علیه السلام

«حضرت رضا علیه السلام در مجلس مأمون فرمود:

چون این آیۀ شریفه نازل شد، به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشتند، معنای تسلیم به تو را دانستیم، و آن اطاعت محض از حضرت تو در تمام برنامه های زندگی است، ولی کیفیت صلوات بر تو را نمی دانیم، حضرت فرمود بگوئید:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَما صَلَّیْتَ وَ بارَکْتَ عَلی ابْراهیمَ وَ آلِ ابْراهیمَ انَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ.

خدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست همانگونه که درود فرستادی و برکت بخشیدی بر ابراهیم و خاندانش؛ همانا تو ستایش شده و ارجمندی.

سپس حضرت رضا علیه السلام فرمود: ای مردم! در بین شما در زمینه صلوات بر محمد و آل محمد اختلافی هست؟

مأمون گفت: این حقیقتی است که اصلاً در آن اختلافی نیست، و امت اسلام بر لزوم این صلوات اجماع دارند، اما ای فرزند رسول خدا برای صلوات بر آل، غیر این روایت دلیل واضح و روشنی از قرآن مجید دارید؟

ص:187


1- (1) - احزاب (33) : 56. [1]

حضرت فرمود:آری، از قول حضرت حق که در قرآن می فرماید:

یس * وَالقُرَآنِ الْحَکیمِ * انَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ * عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» (1)

یس * سوگند به قرآن کریم ، * که بی تردید تو از فرستادگانی ، * بر راهی راست [ قرار داری . ]

منظور از «یس» کیست؟ دانشمندان مجلس مأمون گفتند: به طور قطع و بدون شک منظور از یس محمّد صلی الله علیه و آله است، و احدی از امت در این مسئله تردید ندارد.

حضرت فرمود: به حقیقت که خداوند به محمد و آل محمد عنایتی کرده که احدی به ذات آن نمی رسد مگر با نور عقل و خرد، خدا در قرآن به کسی جز انبیا سلام نکرده، در این زمینه می فرماید:

سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمینَ» (2) و سَلامٌ عَلی ابْراهیمَ» (3) و سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هرُونَ» (4)

ولی نفرمود:

سَلامٌ عَلی آلِ نوحٍ وَ سَلامٌ عَلی آلِ ابراهیمَ وَ سَلامٌ عَلی آلِ موسی وَ هرُونَ.

ولی فرمود:

سَلامٌ عَلی الْ یس» (5)

سلام بر آل یاسین.

یعنی آل محمد صلوات اللّه علیهم.

ص:188


1- (1) - یس (36) : 1 - 4. [1]
2- (2) - صافّات (37) : 79. [2]
3- (3) - صافّات (37) : 109. [3]
4- (4) - صافّات (37) : 120. [4]
5- (5) - صافّات (37) : 130. [5]

سپس فرمود: ای مأمون! متوجه شدی که در معدن نبوت شرح و بیان این واقعیت هست.» (1)صلوات بر محمد و آل محمد از شرایع دین و از واجبات الهی است که وجوبش در تشهد نماز امری قطعی و حقیقتی بدون تردید است، تا جایی که شافعی که از فقهای بزرگ مکتب خلفاست می گوید: اگر کسی در نماز واجب خود، بر آل محمّد صلوات نفرستد، صلواتش صلوات نیست و به این خاطر نمازش نماز نیست، چون جزئی از یک واجب را ادا نکرده و عدم اداء جزئی از واجب، مبطل نماز است.

صلوات در روایات

حضرت رضا علیه السلام فرمود:

مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلی ما یُکَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیُکْثِرْ مِنَ الصَّلاهِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، فَاِنَّها تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً.

وَ قالَ علیه السلام : الصَّلاهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ تَعْدِلُ عِنْدَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ التَّسْبیحَ و التَّهْلیلَ وَ التَّکْبیرَ. (2)

کسی که قدرت بر انجام کاری که کفّاره گناهانش شود ندارد، زیاد بر محمّد و آل محمد صلوات بفرستد، به حقیقت که صلوات نابوده کنندۀ گناهان است، چه نابود کردنی. و نیز آن حضرت فرمود: صلوات بر محمد و آل محمد، در پیشگاه خدای عزوجل برابر تسبیح و تهلیل و تکبیر است.

امیر المؤمنین علیه السلام پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:189


1- (1) - تفسیر الصافی: 281/4، [1] ذیل آیۀ 130 سورۀ صافّات؛ بحار الأنوار: 229/25، باب 7، حدیث 20؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام : 236/1، حدیث 1.
2- (2) - بحار الأنوار: 47/91، باب 29، حدیث 2؛ [2]عیون أخبار الرضا علیه السلام : 294/1، حدیث 52. [3]

بِالشَّهادَتَیْنِ تَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ، وَ بِالصَّلاهِ تَنالُونَ الرَّحْمَهَ، فَاَکْثِرُوا مِنَ الصَّلاهِ عَلی نَبِیِّکُمْ اِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً» (1). (2)

با شهادت بر وحدانیت حق و رسالت رسول خدا وارد بهشت می شوید، و به وسیلۀ نماز به رحمت خداوند می رسید، بر پیامبر و آلش زیاد صلوات بفرستید، خدا و ملائکه بر پیامبر درود می فرستند، ای اهل ایمان! شما هم درود بفرستید و به دستورهای او تسلیم شوید حق تسلیم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ قالَ: صَلّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: صَلَّی اللّهُ عَلَیْکَ.

فَلْیُکْثِرُ مِنْ ذلِکَ. وَ مَنْ قالَ: صَلّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ لَمْ یُصَلِّ عَلی آلِهِ لَمْ یَجِدْ ریحَ الْجَنَّهِ وَ ریحُها تُوجَدُ مِنْ مَسیرِهِ خَمْسِمِأهِ عامٍ. (3)

هر کس بگوید:

صَلّی اللّه عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، خداوند می فرماید: درود بر تو، پس شما صلوات را به این کیفیت زیاد داشته باشید. و هر کس بگوید، صلّی اللّه علی محمّد، ولی بر آل محمد درود نفرستد، بوی بهشت به او نمی رسد، بهشتی که بویش از مسیر پانصد ساله استشمام می شود.

از حضرت باقر یا امام صادق علیهما السلام روایت شده:

اَثْقَلُ ما یُوضَعُ فِی الْمیزانِ یَوْمَ الْقِیامَهِ الصَّلاهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ عَلی اهْلِ بَیْتِهِ. (4)

ص:190


1- (1) - احزاب (33) : 56. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 283/74، باب 14، حدیث 1؛ [2] تحف العقول: 92.
3- (3) - وسائل الشیعه: 203/7، باب 42، حدیث 9116؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 379، حدیث 6. [4]
4- (4) - وسائل الشیعه: 197/7، باب 35، حدیث 9102؛ [5]قرب الاسناد: 9. [6]

سنگین ترین چیزی که در قیامت در ترازو قرار می گیرد صلوات بر محمد و آل محمد است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

الصَّلاهُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله واجِبَهٌ فِی کُلِّ الْمَواطِنِ، وَ عِنْدَ الْعِطاسِ، وَ الرِّیاحِ وَ غَیْرِ ذلِکَ. (1)

صلوات بر پیامبر در همه جا و به هنگام عطسه، و وزیدن باد، و غیر آن واجب است.

امیر المؤمنین علیه السلام در حدیث بسیار مهمّی چهارصد مطلب، می فرماید:

بنده به هنگام فراغت از نماز بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد، و از حق طلب بهشت کند، و از آتش جهنم به خداوند پناه ببرد، و از حضرت او بخواهد که حورالعین را به همسری او درآورد، هر کس بر محمد و آلش درود بفرستد، دعایش به خدا می رسد، و هر که بهشت بخواهد، بهشت می گوید: خدایا! خواستۀ بنده ات را اجابت کن، و هر که از عذاب درخواست پناه کند، آتش می گوید: الهی! بنده ات را پناه بده، و هر که از حضرت معبود حورالعین بطلبد، حورالعین می گوید: الهی! خواستۀ بنده ات را اجابت کن. (2)از حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده:

مَنْ نَسِیَ الصَّلاهَ عَلَیَّ اخْطَأَ طَریقَ الْجَنَّهِ. (3)

کسی که صلوات بر من را از یاد ببرد، راه بهشت را خطا رفته است.

ص:191


1- (1) - بحار الأنوار: 50/91، باب 29، حدیث 13؛ [1] الخصال: 607/2.
2- (2) - الخصال: 630/2، حدیث 10؛ [2] بحار الأنوار: 50/91، حدیث 14؛ عدّه الدّاعی: 165.
3- (3) - بحار الأنوار: 53/91، باب 29، حدیث 20؛ [3]الأمالی، شیخ طوسی: 145، حدیث 236؛ [4]وسائل الشیعه: 206/7 - 207، باب 42، حدیث 9126. [5]

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اِذا دَعا احَدُکُمْ فَلْیَبْدَاُ بِالصَّلاهِ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَاِنَّ الصَّلاهَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله مَقْبُولَهٌ، وَ لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَقْبَلْ بَعْضاً وَ یَرُدَّ بَعْضاً. (1)

هر گاه یکی از شما دعا کرد، دعای خود را با صلوات بر محمّد صلی الله علیه و آله شروع کند، به حقیقت که صلوات بر پیامبر مقبول پیشگاه حق است، اینطور نیست که خداوند قسمتی از دعا را قبول کند، و قسمت دیگرش را نپذیرد.

امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

صَلاتُکُمْ عَلَیَّ اجابَهٌ لِدُعائِکُمْ، وَ زَکاهٌ لِاَعْمالِکُمْ. (2)

صلوات شما بر من، اجابت دعای شما و زکات اعمالتان می باشد.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

الْبَخیلُ حَقّاً مَنْ ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَیَّ. (3)

بخیل کسی است که نامم را بشنود و بر من صلوات نفرستد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لاتَضْرِبُوا اطْفالَکُمْ عَلی بُکاءِهِمْ فَاِنَّ بُکاءَهُمْ ارْبَعَهَ اشْهُرٍ شَهادَهُ انْ لا الهَ الاَّ اللّهُ، وَ ارْبَعَهَ اشْهُرٍ الصَّلاهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ آلِهِ، وَاَرْبَعَهَ اشْهُرٍ الدُّعاءُ لِوالِدَیْهِ. (4)

فرزندان خود را به خاطر گریه کردنشان کتک نزنید؛ زیرا گریه آنان به مدت چهار ماه شهادت به واحدنیت خداست، و چهار ماه صلوات بر پیامبر و آل

ص:192


1- (1) - بحار الأنوار: 53/91، باب 29، حدیث 21؛ [1]وسائل الشیعه: 96/7، باب 36، حدیث 8836. [2]
2- (2) - وسائل الشیعه: 96/7، باب 36، حدیث 8837؛ [3]الأمالی، شیخ طوسی: 215، حدیث 376. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 306/70، باب 136، حدیث 28؛ [5]وسائل الشیعه: 204/7، باب 42، حدیث 9119. [6]
4- (4) - وسائل الشیعه: 447/21، باب 63، حدیث 27544؛ [7] التوحید، شیخ صدوق: 331، باب 53، حدیث 10.

اوست، و چهار ماه دعای بر پدر و مادر.

سرّ این مسئله این است که کودک در چهار ماه اول جز خدائی که وی را بر معرفت و توحید سرشته چیزی نمی شناسد، بنابراین گریۀ او توسّل به حضرت حق است، و این حقیقت شهادت به توحید است.

در چهار ماه دوم به مادر نظر دارد نه به عنوان این که مادر است، بلکه به عنوان این که وسیله ای برای غذا و ارتزاق اوست، به همین خاطر از غیر مادر هم شیر و غذا قبول می کند، روی این حساب در این چهار ماه دوم بعد از خدا نظری جز به وسیلۀ بین خود و خدا ندارد، و این غیر معنای رسالت چیز دیگر نیست، پس گریۀ او در این مدت شهادت به رسالت است.

در چهار ماه سوم به طور کامل پدر و مادر را می شناسد و می داند که در مسئلۀ رزق محتاج به آن دو نفر است، لذا گریه اش در حقیقت دعا برای سلامتی پدر و مادر است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام فرمود: نمی خواهی تو را بشارت دهم؟ عرضه داشت پدر و مادرم به فدایت، تو دائماً بشارت دهندۀ به خیر بودی، رسول الهی فرمود: جبرئیل هم اکنون خبر بهت آوری به من داد، امام علی علیه السلام عرض کرد، آن خبر چه بود؟ فرمود: به من خبر داد:

وقتی مردی از امتم بر من صلوات فرستاد و این صلوات را با صلوات بر آل من پیوند داد، درهای آسمان به رویش باز می شود، و ملائکه هفتاد صلوات بر او می فرستند، و اگر گناهکار است، گناهانش همچون برگ درخت می ریزد، و خداوند به او می فرماید:

«لبَّیْک یا عبدی و سَعْدَیْک» ، و به ملائکه خطاب می کند. شما بر بنده من هفتاد صلوات فرستادید، من بر او هفتصد صلوات

ص:193

می فرستم. اما اگر بر من صلوات فرستاد و اهل بیتم را در صلوات با من پیوند نداد، بین او و آسمان هفتاد حجاب قرار می گیرد، و حضرت حق می فرماید:

«لا لَبَّیْکَ وَ لاسَعْدَیْکَ» ، ای ملائکۀ من! دعایش را بالا نبرید مگر بر آل پیامبرم صلوات بفرستد، چنین کسی از رحمت حق محروم است تا زمانی که اهل بیتم را در صلوات به من ملحق فرماید. (1)حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اَنَا عِنْدَ الْمیزانِ یَوْمَ الْقِیامَهِ، فَمَنْ ثَقُلَتْ سَیِّئاتُهُ عَلی حَسَناتِهِ جِئْتُ بِالصَّلاهِ عَلَیَّ حَتّی اثْقِلَ بِها حَسَناتِهِ. (2)

من در قیامت کنار ترازویم، هر کس گناهانش بر حسناتش سنگین آید، من صلوات بر خودم را در ترازویش می گذارم تا به سبب آن حسناتش بر گناهانش سنگینی کند.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

کُلُّ دُعاءٍ مَحْجُوبٌ عَنِ السَّماءِ حَتّی یُصَلّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ. (3)

هر دعائی از اجابت دور است، مگر دعائی که همراه با صلوات بر محمّد و آلش باشد.

صبّاح بن سیابه می گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَلا اعَلِّمُکَ شَیْئاً یَقِی اللّهُ بِهِ وَجْهَکَ مِنْ حَرِّ جَهَنَّمَ؟ قالَ: قُلْتُ بَلی، قالَ: قُلْ بَعْدَ الْفَجْرِ: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ»مِأهَ مَرَّهٍ یَقِی اللّهُ بِهِ وَجْهَکَ

ص:194


1- (1) - بحار الأنوار: 56/91، باب 29، حدیث 30؛ الأمالی، شیخ صدوق: 580. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 56/91، باب 29، حدیث 31؛ [2]وسائل الشیعه: 195/7، باب 34، حدیث 9097؛ [3]ثواب الأعمال: 155. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 58/91، باب 29، حدیث 35؛ [5]ثواب الاعمال: 155. [6]

مِنْ حَرِّ جَهَنَّمَ. (1)

به تو یاد ندهم چیزی که وجودت را از حرارت جهنم حفظ کند؟ عرض کردم:

چرا، فرمود: بعد از طلوع فجر صد بار بر محمّد و آل محمّد درود فرست.

صلوات در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اِرْفَعُوا اصْواتَکُمْ بِالصَّلاهِ عَلَیَّ، فَاِنَّها تَذْهَبُ بِالنِّفاقِ. (2)

صدای خود را در صلوات بر من بلند کنید که از بین برندۀ نفاق است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

هر کس یک بار بر من صلوات فرستد، خداوند ده بار به او صلوات می فرستد، و هر کس ده بار بر من درود فرستد، خداوند صد بار بر او درود فرستد، و هر کس صد بار صلوات فرستد خداوند هرگز او را مبتلا به عذاب نکند.

هر کس یک بار بر من صلوات بفرستد، خدا دری از عافیت به روی او باز کند.

هر کس یک بار بر من درود بفرستد، ذرّه ای از گناهش باقی نماند.

اولی تر از دیگران بر من در قیامت کسی است که صلوات بیشتری بر من فرستاده است.

یا علی! هر کس هر روز یا هر شب بر من صلوات بفرستد، شفاعتم بر او واجب می شود، گرچه دارای کبایر باشد. (3)

ص:195


1- (1) - بحار الأنوار: 58/91، باب 29، حدیث 36؛ [1]ثواب الاعمال: 155. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 59/91، باب 29، حدیث 41؛ [3]ثواب الاعمال: 159. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 63/91، باب 29، حدیث 52؛ جامع الأخبار: 58.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ صَلّی عَلَیَّ مَرَّهً خَلَقَ اللّهُ تعالی یَوْمَ الْقِیامَهِ عَلی رَأْسِهِ نُوراً، وَ عَلی یَمینِهِ نُوراً، وَ عَلی شِمالِهِ نُوراً، وَ عَلی فَوْقِهِ نُوراً، وَ عَلی تَحْتِهِ نُوراً، وَ فِی جَمیعِ اعْضائِهِ نُوراً. (1)

هر کس یک بار بر من صلوات بفرستد، خداوند در قیامت بر سر و بر راست و چپ و زیر و بالا و در جمیع اعضایش نور قرار دهد.

و نیز فرمود:

الصَّلاهُ عَلَیَّ نُورُ الصِّراطِ، وَ مَنْ کانَ لَهُ عَلَی الصِّراطِ مِنَ النُّورِ لَمْ یَکُنْ مِنْ اهْلِ النّارِ. (2)

صلوات بر من نور صراط در قیامت است، و در صراط برای هر کس نور باشد از اهل جهنم نیست.

و نیز آن حضرت فرمود:

صَلاتُکُمْ عَلَیَّ جَوازُ دُعائِکُمْ، وَمَرْضاهٌ لِرَبِّکُمْ، وَ زَکاهٌ لِاَعْمالِکُمْ. (3)

صلوات شما بر من سبب اجابت دعا و رضایت خداوند و زکات اعمال شماست.

و نیز آن حضرت فرمود:

ص:196


1- (1) - بحار الأنوار: 64/91، باب 29؛ [1]مستدرک الوسائل: 335/5، باب 31، حدیث 6029. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 64/91، باب 29؛ [3]جامع الأخبار: 60؛ [4]مستدرک الوسائل: 335/5، باب 31، حدیث 6031. [5]
3- (3) - بحار الأنوار: 64/91، باب 29؛ [6]جمال الأسبوع: 242؛ [7]مستدرک الوسائل: 225/5، باب 34، حدیث 5747. [8]

لَنْ یَلِجَ النّارَ مَنْ صَلّی عَلَیَّ. (1)

هرگز وارد آتش نمی شود آن که بر من صلوات فرستد.

آری، اگر جام دل از می طهور صلوات بر دست ساقی توفیق پرشود، و جان ملکوتی که به طور دائم تشنۀ حقائق است، از آن بنوشد، مستی ابدی دست دهد، و شور سرمدی، و حال عرشی ظهور کند، و نادیده دیده شود، ناشنیده شنیده گردد.

ص:197


1- (1) - بحار الأنوار: 64/91، باب 29؛ [1]جامع الأخبار: 60؛ [2]مستدرک الوسائل: 337/5، باب 31، حدیث 6038. [3]

[وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ]

و ایمانم را به کامل ترین ایمان رسان.

کامل ترین ایمان

اشاره

ایمان حقیقتی است که بر اثر اندیشه و تفکّر در نظام آفرینش، و دقّت در خلقت خویشتن، و مطالعه در معارف الهیّه، به خصوص آیات قرآن مجید، و کلمات نورانی انبیا و ائمه علیهم السلام ، و توجه به دعاها، مخصوصاً دعای کمیل، جوشن کبیر، عرفه حضرت سید الشهدا به دست می آید.

البته مایه و سرمایۀ اولیۀ ایمان، از جانب حضرت دوست با خمیر وجود انسان عجین شده، و این واقعیت عرشی و لطیفۀ ملکوتی به صورت دانه یا غنچه در باطن آدمی قرار دارد، اندیشه و تفکّر در نظام خلقت، و مطالعه در آفرینش خویشتن، و شنیدن معارف قرآن و دقّت در سخنان اولیای الهی، این دانه را تبدیل به شجرۀ طیبه، و این شکوفه را همچون گل صبح بهار باز می کند. انسان با چنین راه و روشی، به این حقیقت می رسد که هستی صاحبی دارد، خدا نام.

اندیشه و فکر، و توجّه به قرآن، و شنیدن آثار نبوت و ولایت، دری از نورانیّت، برای تماشای قدرت و حکمت و دانش بی نهایت به روی انسان باز می کند، و احساس انسان را نسبت به صاحب آفرینش زنده می نماید.

مگر می شود، انسان نسبت به موجودات هستی، عقل خود را به کار بگیرد، و کلمات شیرین و مستدل و برهانی اولیای حق را بشنود، و در آیات قرآن کریم دقّت

ص:198

نماید، ولی به حقیقت و جان هستی، و خلاصه به وجود مقدّس خالق این همه موجودات گوناگون، و این نظام اعجاب انگیز متوجه نشود؟!

انسان وقتی به این معنی رسید، و این نور پاک، و منبع خیر را در وجود خود احساس کرد، به این حقیقت هم متوجه می شود که جناب او از پدید آوردن این همه موجود و به خصوص آفرینش انسان، هدفی مقدس و مبارک دارد.

به دنبال تجلّی این حقیقت است که در مقام جستجو قرار می گیرد، و بالاخره از باب عاقبت جوینده یابنده است، با کمک حضرت حق برای فهم وظایف و مسؤولیت هایش که با اجرای آنها به هدف خلقت خود می رسد، هدایت می شود، و بین او و پیامبران الهی و امامان بزرگوار دوستی و رفاقت و محبت برقرار شده، و به مسئولیت هایش که در کتاب آسمانی و سخنان انبیا و اولیا تجلّی دارد آشنا می شود، و به این معنی واقف می گردد که دنیا خانۀ عمل و کار و آخرت مرکز حیات ابدی و برداشت محصولی است که در دنیا دانۀ آن را کاشته است.

با چنین سیری و سفری که عقل و فطرت و وجدان و نظام هستی، و فرمایش های پاک انبیاء انسان را بدرقه می کنند موضوعات مربوط به ایمان و حقایق شیرین مربوط به عقد قلبی و خلاصه آنچه را که انسان برای تأمین سعادت ابدی و سلامت سرمدی لازم دارد، و از آن به عنوان متعلّقات ایمان یاد می شود به دست می آید، و آن بر اساس آیات قرآن مجید عبارت است از: خدا، قیامت، ملائکه، قرآن، انبیاء.

توجّه واقعی و رابطۀ حقیقی با این پنج حقیقت، و عشق به این پنج واقعیّت، بنا بر گفتۀ خود حضرت حق در قرآن کریم عبارت است از ایمان، و دارندۀ آن معنون به عنوان مؤمن است:

لَیْسَ الْبِرَّ انْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ

ص:199

بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ» (1)

نیکی این نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب کنید ، بلکه نیکی [ واقعی و کامل که شایسته است در همۀ امور شما ملاک و میزان قرار گیرد ، منش و رفتار و حرکات ] کسانی است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورده اند .

اکنون بیایید برای یافتن این واقعیت ها، آنطوری که هست با کمک عقل و فطرت و اندیشه در حقایق همراه با توجه به آیات کتاب الهی که سند تمام واقعیت ها و حقایق هستی است این سیر و سفر را شروع کنیم، تا مزّۀ ایمان، و مزّۀ درک و فهم هدف حق را از به وجود آوردن انسان و شناخت وظایف و مسئولیت های نهاده شده بر عهدۀ خویش را بچشیم.

اِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتی تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النّاسَ وَ ما انْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَاَحْیا بِهِ الْاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَبَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دابَّهٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ و السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْاَرضِ لَآیاتٍ لِقَومٍ یَعْقِلُونَ» (2)

بی تردید در آفرینش آسمان ها و زمین و رفت و آمد شب و روز و کشتی هایی که در دریاها [ با جابه جا کردن مسافر و کالا ] به سود مردم روانند و بارانی که خدا از آسمان نازل کرده و به وسیله آن زمین را پس از مردگی اش زنده ساخته و در آن از هر نوع جنبنده ای پراکنده کرده و گرداندن بادها و ابرِ مسخّر

ص:200


1- (1) - بقره (2) : 177. [1]
2- (2) - بقره (2) : 164. [2]

میان آسمان و زمین ، نشانه هایی است [ از توحید ، ربوبیّت و قدرت خدا ] برای گروهی که می اندیشند .

دل گفت مرا علم لدنی هوس است تعلیم کن اگر تو را دسترس است

گفتم که الف گفت دگر هیچ مگوی در خانه اگر کس است یک حرف بس است

(سعدی)

برای کسی که دنبال حقیقت است، و عاشق سعادت ابدی، و به راستی می خواهد قلبش به نور ایمان روشن شود، و به وظایف و مسؤولیت هایش گردن نهد، از هر بابی یک واقعیت، و از هر گلستانی یک گل بیشتر لازم نیست.

اگر کسی در واقعیت های روشنی که در آیۀ بالا ذکر شده: آفرینش آسمان ها و زمین، رفت و آمد شب و روز، حرکت کشتی بر روی آب به نفع انسان، بارش باران، زنده شدن زمین مرده، پخش شدن این همه موجودات زنده گوناگون، وزش باد، ابر مسخّر بین آسمان و زمین، تفکّر و اندیشه کند، و تعقّل و دقت نماید، بدون تردید آن نور مطلق، و آن هستی بی نهایت در بی نهایت و آن علم و حکمت و رحمت را در ذات قلب خود حس خواهد کرد.

اندیشه در خلقت انسان

پس از اندیشه در واقعیّت های هستی نوبت به اندیشه در خلقت خویش می رسد:

وَ فِی انْفُسِکُمْ افَلا تُبْصِرُونَ» (1)

و [ نیز ] در وجود شما [ نشانه هایی است ] آیا نمی بینید ؟

داستان خلقت انسان، داستان اعجاب انگیز و شگفت آوری است.

ص:201


1- (1) - ذاریات (51) : 21. [1]

مواد غذایی بعد از عبور از هزاران راه، در صلب پدر تبدیل به اسپرم می شود، در رحم مادر با اوول هم آغوش می گردد، پس از مدتی گوشت و استخوان و خون به وجود می آید، آنگاه در آن تاریک خانه رحم شکل می گیرد، و دهان و زبان و حلق و بینی و گوش و چشم و مغز و پوست و مو و رنگ و انگشت و آنچه که فعلاً دارد پیدا می کند و به صورت موجودی آراسته، و در چهارچوب احسن تقویمی با لطف و عنایت صاحب خلقت قدم به دنیا می گذارد، و برای مدتی مدید بر سر سفرۀ احسان الهی قرار می گیرد تا به نقطۀ شکوفائی بلوغ و تحقق تکلیف و مسؤولیت برسد، زمانی که به شدت نیازمند آشنائی با انبیای حق و اولیای الهی است.

کانَ النّاسُ امَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ انْزَلَ مَعَهُمُ الکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فیما اخْتَلَفُوا فیهِ» (1)

مردم [در ابتدای تشکیل اجتماع] گروهی واحد و یک دست بودند [ و اختلاف و تضادی در امور زندگی نداشتند ] ، پس [ از پدید آمدن اختلاف و تضاد ] خدا پیامبرانی را مژده دهنده و بیم رسان برانگیخت، و با آنان به درستی و راستی کتاب را نازل کرد ، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند ، داوری کند .

با انبیای خود به حق و راستی کتاب فرستاد، تا در موارد نزاع و اختلاف، فقط و فقط دین خدا به عدالت حکمفرما باشد. آری، انبیاء با ابلاغ وحی به وسیلۀ فرشتۀ حق مبعوث به رسالت شدند، و به همراه خود کتاب و دستور آوردند، تا مردم به وظایف و مسئولیت های خود آشنا شوند، و به خوبی ها رو آورده، از بدی ها رو بگردانند، و در موارد نزاع و اختلاف داوری حق را در بین خود بپذیرند.

از آیات گذشته مسئلۀ خدا، قیامت، فرشتگان، کتاب، نبوت معلوم شد. این پنج

ص:202


1- (1) - بقره (2) : 213. [1]

حقیقت از متعلّقات ایمان است، و قرآن مجید باور کنندۀ آن را مؤمن می نامد.

مؤمن انسانی است که به حقایق و واقعیت های غیبی و شهودی ایمان دارد، و بر اساس ایمان خود، به خواسته های خدا و انبیا و امامان و قرآن مجید تسلیم است، و از اجرای برنامه های الهی در تمام زمینه های زندگی تحت هیچ شرایطی روی گردان نیست.

ما جگر سوختگان با غم دلدار خوشیم سینه مجروح ولی با الم یار خوشیم

ای حکیم از پی آزادی ما رنجه مشو زانکه در داغ غم عشق گرفتار خوشیم

در علاج دل بیچارۀ ما رنج مبر که چو چشم خوش او خسته و بیمار خوشیم

ما که سودا زدگان سر بازار غمیم سود و سرمایه اگر رفت به بازار خوشیم

دیگران گر بتماشای جمال تو خوشند ما شب و روز بیک وعدۀ دیدار خوشیم

آتش افروز و به غم سوز و بزخمی بنواز که جگر خسته و دل سوخته و زار خوشیم

عندلیبان دل آشفته گلزار توییم به امید گل اگر زخم زند خار خوشیم

کی زآزار تو بیزار شود جان حسین زخم چون از تو رسد با همه آزار خوشیم

(منصور حلّاج)

ص:203

صفات حق

انسان وقتی با اندیشه و تفکّر در موجودات خلقت و نظام متقن آنها، و شناخت دقیق کارگاه هستی خود، واقف به این حقیقت گشت که هستی را صاحبی باشد خدا نام، لازم و واجب است، برای درک و شناخت صفات حضرت او از طریق تعلیم تربیت شدگان خودِ او یعنی انبیا و امامان اقدام کند.

صفات حضرت محبوب بر اساس آیات کتاب الهی در دعاهایی که از انبیا و ائمه رسیده منعکس است.

اَللَّهُمَّ انّی اسْئَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ، وَ بِقُوَّتِکَ الَّتی قَهَرْتَ بِها کُلَّ شَیْ ءٍ، وَ خَضَعَ لَها کُلُّ شَیْ ءٍ وَ ذَلَّ لَها کُلُّ شَیْ ءٍ وَ بِجَبَرُوتِکَ الَّتی غَلَبْتَ بِها کُلَّ شَیْ ءٍ، وَبِعِزَّتِکَ الَّتی لایَقُومُ لَها شَیْ ءٌ، وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتی مَلَأَتْ کُلَّ شَیءٍ وَ بِسُلطانِکَ الَّذی عَلا کُلَّ شَیءٍ وَ بِوَجْهِکَ البَاقی بَعْدَ فَناءِ کُلِّ شَیْ ءٍ، وَبِاَسْمائِکَ الَّتی غَلَبَتْ ارْکانَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ بِعِلْمِکَ الَّذی احاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ، وَبِنُورِ وَجْهِکَ الَّذی اضاءَ لَهُ کُلُّ شَیْ ءٍ، یا نُورُ یا قُدُّوسُ، یا اوَّلَ الْاَوَّلینَ، وَیا آخِرَ الْآخِرینَ. (1)

الهی من از تو خواهانم به رحمت تو که فرا گرفته هر چیز را، و به نیرویت که زیر فرمان گرفتی به آن تمام اشیا را، و به جبروتت که چیره شده به آن بر همه چیز، و به عزّت تو که دست نیندازد بر آن چیزی، و به بزرگیت که پر کرده هر چیزی را، و به تسلطّ تو که اشراف بر هر چیز دارد، و به وجهت که پس از فنای هر چیز ماندنی است، و به نام های تو که پر کرده است ارکان هر چیز را، و به علم و دانشت که فرا گرفته هر چیز را، و به تابش ظهورت که روشن است در پرتو آن هر چیزی، ای نور، ای قدوس، ای آغاز و ابتدای اوّلین و ای پایان

ص:204


1- (1) - مصباح المتهجّد: 844؛ [1]البلد الأمین: 188؛ دعای کمیل. [2]

آخرین.

اَللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطانُکَ، وَ عَلا مَکانُکَ، وَ خَفِیَ مَکْرُکَ، وَظَهَرَ امْرُکَ، وَ غَلَبَ قَهْرُکَ، وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ. (1)

الهی بزرگ است سلطنت تو، و برتر است مکان تو، و نهان است مکر تو، و آشکار است امر تو، و چیره است قهر تو، و نافذ است قدرت تو.

هَیْهاتَ انْتَ اکْرَمُ مِنْ انْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ، اوْ تُبَعِّدَ مَنْ ادْنَیْتَهُ، اوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَیْتَهُ، اوْ تُسَلِّمَ الَی الْبَلاءِ مَنْ کَفَیْتَهُ وَ رَحِمْتَهُ. (2)

بسیار دور است، تو کریم تر از آنی که پرورده ات را ضایع کنی یا از نظر دورداری کشیدۀ به سوی خود را، یا آواره سازی مأوا داده ات را، یا به بلا بسپاری آن را که سرپرستی نموده ای.

یا ذَا المُلْکِ وَ الْمَلَکُوتِ، یا ذَا الْعِزَّهِ وَ الْجَبَروتِ، یا مَلِکُ یا قُدُّوسُ، یا سَلامُ یا مُؤْمِنُ یا مُهَیْمِنُ، یا عَزیزُ یا جَبّارُ یا مُتَکَبِّرُ، یا خالِقُ یا بارِئُ یا مُصَوِّرُ، یا مُفیدُ یا مُدَبِّرُ یا شَدیدُ، یا مُبْدِئُ یا مُعیدُ یا مُبیدُ، یا وَدُودُ یا مَحْمُودُ یا مَعْبُودُ، یا بَعیدُ یا قَریبُ، یا مُجیبُ یا رَقیبُ یا حَسیبُ، یا بَدیعُ یا رَفیعُ، یا مَنیعُ یا سَمیعُ، یا عَلیمُ، یا حَلیمُ یا کَریمُ، یا حَکیمُ یا قَدیمُ، یا عَلِیُّ یا عَظیمُ، یا حَنّانُ، یا دَیّانُ یا مُسْتَعانُ، یا جَلیلُ یا جَمیلُ، یا وَکیلُ یا کَفیلُ، یا مُقیلُ یا مُنیلُ، یا نَبیلُ یا دَلیلُ، یا هادی یا بادئ، یا اوَّلُ یا آخِرُ، یا ظاهِرُ یا باطِنُ، یا قائِمُ یا دائِمُ، یاعالِمُ یا حاکِمُ، یا قاضی یا عادِلُ، یا فاصِلُ، یا واصِلُ، یا طاهِرُ یا مُطَهِّرُ، یا قادِرُ یا مُقْتَدِرُ، یا کَبیرُ یا مُتَکَبِّرُ، یا واحِدُ یا احَدُ

ص:205


1- (1) - مصباح المتهجّد: 844؛ [1]البلد الأمین: 188؛ دعای کمیل. [2]
2- (2) - مصباح المتهجّد: 844؛ [3]البلد الأمین: 188؛ دعای کمیل. [4]

یا صَمَدُ. (1)

ای صاحب ملک و ملکوت، ای دارندۀ عزت و جبروت، ای ملک، ای قدوس، ای سلام، ای مؤمن، ای مهیمن، ای عزیز، ای جبّار، ای باعظمت، ای آفریننده، ای پدیدآورنده، ای صورت آفرین، ای سود بخشنده، ای نظم دهندۀ عالم، ای محکم کار، ای مبدء ایجاد، ای مرجع خلق، ای مهلک ستمکاران، ای دوست خوبان، ای ستوده صفات، ای معبود خلق، ای دور از دسترس اوهام، ای نزدیک به همه، ای اجابت کننده، ای نگهبان، ای حسابگر، ای تازه آور، ای بلند مرتبه، ای بلند مقام، ای شنوا، ای دانا، ای بردبار، ای کریم، ای حکیم، ای بلند مقام، ای بزرگ مرتبه، ای دوست بندگان، ای نعمت بخش به خلق، ای جزا دهنده، ای یاری کننده، ای با جلالت، ای با حسن و جمال، ای کارگزار، ای کفایت کننده، ای بخشندۀ لغزش ها، ای رسانندۀ نعمت، ای ذات با عظمت، ای رهنما، ای ابتدای هر چیز، ای اول، ای آخر، ای ظاهر، ای باطن، ای استوار، ای ابدی، ای دانا، ای حکمفرما، ای داور خلق، ای با عدل و داد، ای جدا از همه، ای پیوسته با همه، ای ذات پاک، ای پاک کننده، ای توانا، ای با اقتدار، ای بزرگ، ای باعظمت، ای یگانه، ای یکتا، ای بی نیاز.

حقیقت ایمان در روایات

اشاره

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

قالَ لی رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یا عَلِیُّ اکْتُبْ، فَقُلْتُ: ما اکْتُبُ؟ فَقالَ: اکْتُبْ: بِسْمِ

ص:206


1- (1) - البلد الأمین: 337؛ [1]المصباح، کفعمی: 260؛ دعای مشلول. [2]

اللّهِ الرِّحمنِ الرِّحیمِ، الْایمانُ ما وَقَرَ فِی الْقُلُوبِ، وَ صَدَّقَتْهُ الْأَعْمالُ. (1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود: بنویس، عرضه داشتم: چه بنویسم؟ فرمود:

بنویس، به نام خداوند بخشندۀ مهربان، ایمان حقیقتی است که استوار در دل هاست، و انجام دستورهای الهی آن را تصدیق می کند.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

اَلْاِیمانُ اقْرارٌ وَ عَمَلٌ. (2)

ایمان اقرار و انجام فرمان های الهی است.

ابوبصیر می گوید:

سَألْتُ ابا عَبْدِاللّهِ علیه السلام مَا الْایمانِ؟... فَقالَ: الْایمانُ بِاللّهِ وَ انْ لاتَعْصِیَ اللّهَ. (3)

از حضرت صادق علیه السلام دربارۀ ایمان پرسیدم. فرمود: ایمان به خدا آن است که او را معصیت نکنی.

و نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ عَمِلَ بِما امَرَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ. (4)

کسی که اوامر حضرت حق را اجرا کند با ایمان است.

امام علی علیه السلام فرمود:

اَلْایمانُ شَجَرَهٌ، اصْلُهَا الْیَقینُ، وَ فَرْعُهَا التُّقی، وَ نُورُهَا الْحَیاءُ، وَ ثَمَرُهَا السَّخاءُ. (5)

ایمان درخت است، ریشۀ آن یقین، و شاخه اش تقوی، و نورش حیا، و

ص:207


1- (1) - بحار الأنوار: 208/50، باب 4، ذیل حدیث 23؛ [1]دُرر الأخبار: 378. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 177/75، باب 22، ذیل حدیث 5؛ [3] تحف العقول: 297.
3- (3) - بحار الأنوار: 271/65 باب الأخبار ، حدیث 28؛ [4]الأمالی، شیخ طوسی: 139، حدیث 225؛ [5]مستدرک الوسائل: 151/16، باب 24، حدیث 19437. [6]
4- (4) - الکافی: 38/2، حدیث 4؛ [7]وسائل الشیعه: 168/15، باب 2، حدیث 20221. [8]
5- (5) - غرر الحکم: 87، حدیث 1441. [9]

میوه اش سخاوت است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَلْایمانُ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ، و اقْرارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْاَرْکانِ. (1)

ایمان، شناخت به قلب، و گفتار به زبان و عمل به اعضا و جوارح است.

کمال ایمان در روایات

ایمان را درجاتی است، و همچون سایر واقعیت ها مراتبی، حضرت سجّاد علیه السلام از حضرت حق تعالی درخواست می کند: الهی ایمان را به کامل ترین ایمان برسان.

کمال ایمان با یک سلسله برنامه های مثبت و ملکوتی قابل تحصیل است:

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فیهِ اسْتَکْمَلَ الْاِیمانَ بِاللّه...: مَنْ اذا رَضِیَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضاهُ فِی الْباطِلِ، وَ اذا غَضِبَ لَمْ یُخْرِجْهُ غَضَبُهُ مِنَ الْحَقِّ، وَ مَنْ اذا قَدَرَ لَمْ یَتَنَاوَلْ ما لَیْسَ لَهُ. (2)

سه چیز است در هر کس باشد ایمان به خدا را کامل کرده است: چون به برنامه ای راضی و خشنود شد، رضای او، وی را وارد باطل نکند، و چون خشمگین گشت، غضب و خشمش او را از حق منحرف ننماید، و زمانی که قدرت یافت، به چیزی که برای او نیست دست نگشاید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در وصیتی به امام علی علیه السلام فرمود:

یا علِیُّ سَبْعَهٌ مَنْ کُنَّ فیهِ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ حَقیقَهَ الْایمانِ، وَ ابْوابُ الْجَنَّهِ مُفَتَّحَهٌ لَهُ: مَنْ اسْبَغَ وُضُوءَهُ، وَ احْسَنَ صَلاتَهُ، وَ ادّی زَکاهَ مالِهِ، وَکَفَّ

ص:208


1- (1) - بحار الأنوار: 64/66، باب 30، حدیث 11؛ [1]جامع الأخبار: 36. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 181/75، باب 22، حدیث 6؛ [3] الخصال: 105/1، حدیث 64.

غَضَبَهُ، وَ سَجَنَ لِسانَهُ، وَاسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ، وَ ادَّی النَّصیحَهَ لِاَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّهِ. (1)

ای علی هفت خصلت است در هر کس باشد حقیقت ایمان خود را کامل کرده است، و درهای بهشت به رویش باز شده است آن که وضویش را کامل کند، و نمازش را نیکو بجای آرد، و زکات مالش را بپردازد، و خشمش را نگاه دارد، و زبانش را از کلام حرام حبس نماید، و از گناهش استغفار کند، و نسبت به اهل بیت پیامبرش خیر خواه باشد.

و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ثَلاثَهٌ مَنْ کُنَّ فیهِ یَسْتَکْمِلُ الْایمانَ: رَجُلٌ لایَخافُ فِی اللّهِ لَوْمَهَ لائِمٍ، وَلایُرائی بِشَیءٍ مِنْ عَمَلِهِ، وَ اذا عُرِضَ عَلَیْهِ امْرانِ احَدُهُما لِلدُّنْیا وَ الْآخَرُ لِلْآخِرَهُ اخْتارَ امْرَ الْآخِرَهِ عَلَی الدُّنیا. (2)

سه چیز است در هر کس باشد ایمان را کامل کرده است: در راه خدا از سرزنش سرزنش کنندگان باک نداشته باشد، و به چیزی از عملش ریا نکند، و چون برنامه ای برایش پیش آمد یکی در جهت دنیا، یکی در جهت آخرت، آن که در جهت آخرت است انتخاب نماید.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

اَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کَمُلَ اسْلامُهُ وَ مُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ وَ لَقِیَ رَبَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ عَنْهُ راضٍ: مَنْ وَفی لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ بِما یَجْعَلُ عَلی نَفْسِهِ لِلنّاسِ، وَ صَدَقَ لِسانُهُ مَعَ النّاسِ، وَاسْتَحْیی مِنْ کُلِّ قَبیحٍ عِنْدَ اللّهِ و عِنْدَ النّاسِ، وَ حَسُنَ

ص:209


1- (1) - بحار الأنوار: 170/66، باب 32، حدیث 12؛ [1] الخصال: 346/2، حدیث 13.
2- (2) - کنز العمال: 817/15، حدیث 42247؛ مجموعه ورّام: 121/2؛ [2]تاریخ مدینه دمشق: 13/38، حدیث 7577. [3]

خُلْقُهُ مَعَ اهْلِهِ. (1)

چهار چیز است در هر کس باشد اسلامش کامل، و گناهانش از او دور می شود: به آنچه که به نفع مردم بر عهده گرفته برای خدا وفا کند، زبانش با مردم به راستی و درستی باشد، از هر عملی که نزد خدا و مردم زشت است حیا کند، و با اهلش خوشرفتار و خوش خلق باشد.

عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی جَوابِ رَجُلٍ سَأَلَهُ فَقالَ: احِبُّ انْ یَکْمُلَ ایمانی، قالَ: حَسِّنْ خُلْقَکَ یَکْمُلْ ایمانُکَ. (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله در جواب مردی که به محضرش عرضه داشت، دوست دارم ایمانم کامل شود فرمود: اخلاقت را نیکو کن، ایمانت کامل می شود.

و نیز آن حضرت فرمود:

اَکْمَلُکُمْ ایماناً احْسَنُکُمْ خُلْقاً. (3)

کامل ترین شما از جهت ایمان، نیکو خلق ترین شماست.

از امام علی علیه السلام روایت شده:

ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کَمُلَ ایمانُهُ: الْعَقْلُ، وَ الْحِلْمُ، وَالْعِلْمُ. (4)

سه چیز در هر کس باشد ایمانش کامل شده: عقل، بردباری، دانش.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ص:210


1- (1) - بحار الأنوار: 93/72، باب 47، حدیث 6؛ [1] الخصال: 222/1، حدیث 50؛ الأمالی، شیخ طوسی: 73، حدیث 106. [2]
2- (2) - کنز العمال: 128/16، حدیث 44154.
3- (3) - بحار الأنوار: 387/68، باب 92، حدیث 34؛ [3]عیون أخبار الرضا علیه السلام : 38/2، باب 31، حدیث 104؛ [4]وسائل الشیعه: 152/12، باب 104، حدیث 15924. [5]
4- (4) - غرر الحکم: 88، حدیث 1470. [6]

لایَسْتَکْمِلُ عَبْدٌ حَقیقَهَ الْایمانِ حَتّی تَکُونَ فیهِ خِصالٌ ثَلاثٌ: الْفِقْهُ فِی الدِّینِ، وَ حُسْنُ التَّقْدیر فِی الْمَعیشَهِ، وَ الصَّبْرُ عَلَی الرَّزایا. (1)

حقیقت ایمان عبد کامل نمی شود مگر به سه چیز: فهم در دین، حسن اندازه در معیشت، بردباری و صبر در مصایب.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لایَسْتَکْمِلُ الْعَبْدُ الْایمانَ حَتّی یَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: الْاِنْفاقُ فِی الْاِقْتارِ، وَ الْاِنْصافُ مِنْ نَفْسِهِ، وَ بَذْلُ السَّلامِ. (2)

عبد، ایمان را جز به سه برنامه کامل نمی کند: انفاق در سختی، و انصاف از جانب خود نسبت به مردم، و بذل سلام.

امام علی علیه السلام می فرماید:

لایَسْتَکْمِلُ عَبْدٌ الْایمانَ حَتّی یُحِبَّ لِاَخیهِ ما یُحِبُّ لِنَفْسِهِ، وَ حَتّی یَخافَ اللّهَ فی مُزاحِهِ وَجِدِّهِ. (3)

عبد، ایمان را کامل نمی کند مگر به دوست داشتن برای برادرش به مثل آنچه برای خود دوست دارد، و ترسیدن از حق در شوخی و جدّی.

و نیز حضرت فرمود:

لَنْ یَسْتَکْمِلَ الْعَبْدُ حَقیقَهَ الْإیمانِ حَتّی یُؤْثِرَ دینَهُ عَلی شَهْوَتِهِ، وَلَنْ یَهْلِکَ حَتّی یُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلی دینِهِ. (4)

عبد، هرگز حقیقت ایمان را کامل نمی کند مگر این که دینش را بر شهوتش

ص:211


1- (1) - بحار الأنوار: 237/75، باب 23، حدیث 107؛ [1]تحف العقول: 322؛ [2]المحاسن: 5/1، حدیث 11. [3]
2- (2) - کنز العمال: 43/1، حدیث 107؛ تاریخ مدینه دمشق: 451/43. [4]
3- (3) - کنز العمال: 43/1، حدیث 106؛ اسد الغابه: 305/5. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 81/75، باب 16، حدیث 67؛ [6]کشف الغمه: 348/2. [7]

مقدم بدارد، و هرگز به هلاکت نمی رسد مگر این که شهوتش را بر دین مقدم کند.

صد و سه خصلت برای کمال ایمان در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لایُکْمِلُ الْمُؤْمِنُ إیمانَهُ حَتّی یَحْتَوِیَ عَلی مِأَهٍ وَ ثَلاثِ خِصالٍ... . (1)

مؤمن ایمانش را کامل نمی نماید، مگر این که دارای صد و سه خصلت شود.

امیر المؤمنین علیه السلام عرضه داشت: یا رسول اللّه! صد و سه خصلت کدام است؟

حضرت فرمود: از صفات مؤمن این است که دارای جولان فکری است، آوازه اش بلند است، دانشش زیاد و بردباریش عظیم است، نزاع و دعوایش نیکو، و نسبت به رجوع کنندگانش کریم، و دارندۀ وسعت صدر، و در درون خویش از تمام مردم بیشتر احساس ذلّت می کند.

خنده اش تبسم، اجتماعش آموزش، یادآور حقایق به غافل و معلّم مردم جاهل است. آزار نمی دهد آن را که آزارش داده، دیدارش شیرین، عبادتش فراوان، وقارش نیکو، معاشرتش نرم، سکوتش طولانی، در برابر جهل جاهلان حلیم، بر بدی دیگران صبور، و احترام کننده به بزرگتر، و رحم کننده بر کوچک تر است.

بر امانات امین، از خیانات بعید، انیسش تقوا، پیمانش حیا، احتیاطش زیاد، لغزشش کم، حرکاتش ادب، کلامش تعجب آور، و اهل گذشت از لغزش و خطا است.

دنبال عیب جویی نیست، با شخصیّت، بسیار صابر، نسبت به قضای الهی راضی، و در برابر تمام نعمت های حق شاکر است.

ص:212


1- (1) - بحار الأنوار: 310/64، باب 14، حدیث 45؛ [1]مستدرک الوسائل: 179/11، باب 4، حدیث 12686. [2]

کم حرف، راستگو، نیکوکار، مصون از شیطان، بردبار، رفیق، با عفّت، و بزرگوار است.

لعنت کننده و دروغگو و اهل غیبت، و اهل ناسزاگوئی و حسد و بخل نیست.

سرحال و خنده رو، خوشحال و خوشرو است، و از حساسیت و جستجوگری نسبت به آنچه نباید جستجو کرد دور است.

همیشه دنبال امور بلند مرتبه، و بهترین و قوی ترین اخلاق می باشد، و مشمول حفظ حق و مؤیّد به توفیق الهی است.

در نرمی صاحب قدرت و در یقین صاحب عزم است، از تجاوز به دشمن دور، و از گناه به خاطر رفیق بعید است.

در شداید صبور، و از جور و تعدی برکنار، و از افتادن در شهوات خسارت بار سالم است.

شعارش فقر، لباسش صبر، خرجش کم، کمکش بسیار، روزه اش زیاد، قیامش طولانی، و خوابش اندک است.

قلبش خانۀ تقوا، دانشش پاکیزه، و به وقت قدرت اهلِ گذشت، و نسبت به وعده وفادار، و به روزه راغب و به وقت نماز در ترس و لرز است.

عملش را چنان نیکو انجام می دهد که گوئی کارفرما بالای سرش ایستاده، چشم پوش از حرام، اهل سخاوت، و قبول کنندۀ سائل، و پاک از بخل، و رسانندۀ به برادران دینی، و دنبال کنندۀ احسان است.

کلامش را با حق وزن می کند، و زبانش را از بیهوده گوئی می بندد، و در خشمش غرق نمی شود، و در محبتش هلاک نمی گردد، و باطل را از دوستش نمی پذیرد، و حق را از دشمنش رد نمی کند، و نمی آموزد مگر برای دانستن، و دانا نمی شود مگر برای عمل.

کینه اش کم، شکرش زیاد، به وقت روز دنبال معیشت، و به وقت شب در حال

ص:213

گریه بر گناهان است.

اگر با اهل دنیا حرکت کند از همه آنان زرنگ تر، و اگر با آخرتیان به حرکت آید از همه آنان پارساتر است. در کسب و کار رضایت به شبهه نمی دهد، و در دینش دنبال اعمال سبک نیست، در لغزش برادر دینی اش اهل عاطفه، و مراعات کنندۀ دوستی قدیم است.

این است آن حقایق ملکوتی، و واقعیت های الهی که وقتی با توفیق حضرت ربّ العزه، در وجود انسان مؤمن محقّق شود ایمانش را به کمال و باطنش را به جمال می رساند.

ص:214

[وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ]

و یقینم را برترین یقین قرار ده.

یقین برتر

توجه به وجود مقدّس حضرت حق و روز قیامت و ملائکه و قرآن و انبیا که عبارت است از ایمان قلبی، وقتی به درجه ای رسید که قلب غرق اطمینان و آرامش شد، در حدی که اگر تمام عالمیان بر ضد آن اطمینان و آرامش قرار گیرند، ذرّه ای تزلزل و شک عارض انسان نشود، چنین حالتی از نظر قرآن مجید و روایات تعبیر به یقین شده است.

وقتی انسان در برابر حقایق ثابته که از طریق تفکّر و اندیشۀ صحیح در نظام خلقت، و از راه وحی و نبوت و امامت و ولایت، برای قلب و فهم و عقل و درک قابل تحصیل و توجه است، قرار می گیرد، و نسبت به حق بودن و ثابت بودن و واقع بودنش، دارای آرامش و سکون اطمینان و اعتماد کامل می گردد، اطمینانی که با هیچ دلیل و منطقی و با هیچ برخورد و خلافی الی الابد قابل تزلزل نیست، دارای حالت یقین شده است.

فرق بین ایمان و یقین در این است که ایمان از طریق دلیل و برهان به دست می آید، و چنانکه حیات امت ها ثابت کرده، قبول کنندۀ شک و تردید و تزلزل است، ولی یقین که عالی ترین درجۀ ایمان است، در حقیقت به منزلۀ دیدن حقیقت با چشم سر است، و هرگونه راهی برای ورود شک و تردید و تزلزل بر روی آن بسته

ص:215

است.

همان طور که در قرآن مجید و روایات بسیار مهم آمده یقین با ایمان فرق می کند، و اهل ایمان با اهل یقین تفاوت دارند.

مؤمن دچار لغزش و گناه کبیره و اصرار بر صغیره و حتی دچار شک و تردید و تزلزل می شود، اما صاحب یقین از تمام این امور در امان و مصونیت است.

خواجه نصیر الدین طوسی می فرماید:

«یقین مرکّب از دو دانش است: علم به معلوم، و علم به این که خلاف آن محال است.

و آن را سه مرتبه است: علم الیقین، مانند شناختن آتش به دود، و این علمی است که برای اهل نظر و استدلال از روی براهین به دست می آید. و عین الیقین مانند دیدن جسم آتش، و آن علمی است که برای برگزیدگان از مؤمنان از روی کشف به دست می آید. و حق الیقین مانند افتادن در آتش و سوختن به آن، و آن علمی است که برای اهل شهود و فنای در خدا از روی اتصال معنوی به دست می آید.»

و این مرتبه از یقین، کامل ترین آن است که حضرت سجّاد علیه السلام آن را از حضرت حق درخواست نموده، یقینی که با هیچ عامل ظاهری و باطنی قابل شکستن نیست، و هیچ گونه تردید و شک و اضطرابی در آن راه ندارد.

اهل یقین که از اصفیا و نخبگان عبّاد حضرت محبوبند، حضرت امیر المؤمنین علیه السلام دربارۀ ایشان فرمود:

عَظُمَ الْخالِقُ فِی انْفُسِهِمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ فِی اعْیُنِهِمْ. (1)

در ذات جانشان حضرت حق عظیم است و بس، و غیر او در چشمشان کوچک و پست است.

ص:216


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 184، خطبۀ همّام. [1]

به محضر مقدّسش که جز او نمی شناسند و غیر او نمی دانند، و منهای او نمی بینند و نمی خواهند، و این همه عظمت و شگفتی در ایمان و یقین را از انبیا و امامان و یکی شدن با قرآن گرفته اند. عرضه می دارند:

دل چون آئینه اگر پاک و مصفّا باشد رخ دلدار در آن آینه پیدا باشد

نیست از کوی وفا، میل بهشتم که به من پایۀ دیوار دلم سایۀ طوبا باشد

شرکت چشمت زمژه خنجر خونریز به کف مست و بی باک زهر سو پی یغما باشد

گفته بودی که به شمشیر غمت خواهم کشت بکش ای جان که مرا عین تمنا باشد

جز دل آزاریت ای جان نبود کاردگر غم هجر تو مرا چون شب یلدا باشد

درد بیمار محبت به دوا به نشود گر طبیب سربالینش مسیحا باشد

هست مستوری معشوق پسندیده ولی شیوۀ عاشقی آنست که رسوا باشد

هر که بیند رخ تو محو تماشا گردد رخ خوب تو مگر دفتر مانا باشد

عندلیبا همه مرغان به نوا آمده اند مگر آن گل به چمن گرم تماشا باشد

(عندلیب)

ص:217

تحقّق یقین در آیات قرآن مجید

قرآن مجید تدبّر و تفکّر و اندیشه در نشانه های حق را در کتاب آفرینش، و توجه قلب را به آیات قرآن موجب تحقق یقین در دنیای با عظمت باطن انسان می داند.

اَللّهُ الَّذی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِاَجَلٍ مُسَمًّی یُدَبِّرُ الْاَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ» (1)

خداست که آسمان ها را بدون پایه هایی که آنها را ببینید ، برافراشت ، آن گاه بر تخت فرمانروایی [ و حکومت بر آفرینش ] چیره و مسلّط شد ، و خورشید و ماه را رام و مسخّر ساخت که هر کدام تا زمان معینی روانند ، کار [ جهان و جهانیان ] را تدبیر می کند ، نشانه ها[ ی قدرت و حکمتش ] را [ در پهنۀ آفرینش ] به روشنی بیان می کند تا شما به دیدار [ قیامت و محاسبه شدن اعمال به وسیلۀ ] پروردگارتان یقین کنید .

قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» (2)

تحقیقاً ما [ به اندازۀ لازم ] نشانه ها را برای اهل باور بیان کرده ایم .

وَفِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّهٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» (3)

و در آفرینش شما و آنچه از جنبندگان منتشر و پراکنده می کند ، برای اهل یقین نشانه هایی [ بر ربوبیت ، حکمت و قدرت خدا ] ست .

وَ فِی الْاَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ» (4)

در زمین برای اهل یقین نشانه هایی [ بر توحید ، ربوبیت و قدرت خدا ] ست .

ص:218


1- (1) - رعد (13) : 2. [1]
2- (2) - بقره (2) : 118. [2]
3- (3) - جاثیه (45) : 4. [3]
4- (4) - ذاریات (51) : 20. [4]

انسان با اندیشه در کتاب آفرینش، و تدبّر در خلقت خویش، و تفکّر در ساختمان این همه موجودات متنوع ارضی و سمائی به این معنا یقین جازم پیدا می کند که برای این کارگاه با عظمت که همچون دریای بی ساحلی است، صاحبی آگاه و عادل و حکیم و رحمان و رحیم است، یقینی که خلاف موضوع و معلومش امری صددرصد محال است.

یقین اهل یقین که از راه اتصال به وی و اندیشه در عالم هستی به دست آمده، در حقیقت مانند این است که با چشم سر، خورشید را در وسط روز ببینند.

آیا کسی با کمک دلیل و برهان، یا مغلطه و سفسطه، یا سحر و جادو، یا طرق دیگر، قدرت دارد، چنین حالتی را که معلول مثلاً دیدن خورشید در وقت نصف النهار است، از قلب بزداید، و از دل پاک کند، و یا روزنه ای برای ورود شک و تردید در چنین باطنی باز کند؟

کسی که در وسط روز با چشم سر، آفتاب عالم تاب را می بیند، اگر تمام ملائکه و جن و انس، بخواهد خلاف دیدنش را به او ثابت کند امری محال است، او به هر صورت اعلام می کند آنچه را من می بینم حق است، و آنچه شما می گوئید صددرصد باطل است.

اهل یقین به خدا و روز قیامت و سایر حقایق غیبیه و عینیه چنین حالتی دارند.

اگر تمام زندگان عالم در طرف خلاف عقیدۀ او قرار گیرند، و او در اعتقادش تک و تنها بماند محال است در ایمان و یقینش کمترین شک و تردیدی راه یابد.

قرآن مجید برای عاشقان یقین، مکتب الهی را که تجلّی در اسلام ناب محمدی دارد، نیکوترین مکتب و بهترین و برترین قوانین محکم، و خلاصه آئینی که در تمام زمینه های ظاهری و باطنی، قدرت ادارۀ زندگی انسان را در تمام اعصار و قرون دارد، می داند.

ص:219

اَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَ مَنْ احْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» (1)

پس آیا [ با وجودِ مشعل نبوّت و آیات روشن قرآن در میانشان ] داوری جاهلیت را می طلبند؟ ! و برای قومی که یقین دارند ، چه کسی در داوری بهتر از خدا است ؟

خداوند مهربان، قرآن مجید را که سراسر آیاتش چراغ هدایت، و تجلی عدل و علم و حکمت الهی است، موجب هدایت و جذب رحمت خاصۀ حضرت محبوب برای طالبان یقین می داند.

هذا بَصائِرُ لِلنّاسِ وَهُدَیً وَ رَحْمَهٌ لِقَوْمٍ یُوقنُونَ» (2)

این [ قرآن و آیین ] وسایل بینایی و بصیرت برای مردم و سراسر هدایت و رحمت برای گروهی است که [ حقایق را ] باور دارند .

قرآن مجید یقین را از نشانه های عباد خدا می داند و به این معنی در آیاتی اشاره دارد.

وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ» (3)

و آنان که به آنچه به سوی تو و به آنچه پیش از تو نازل شده ، مؤمن هستند و به آخرت یقین دارند .

اطمینان و یقین به آخرت و ثواب و کیفر، سرمایۀ بسیار عظیمی است، سرمایه ای که تبدیل به عمل صالح و اخلاق حسنه و به خصوص روح پرهیز از گناه

ص:220


1- (1) - مائده (5) : 50. [1]
2- (2) - جاثیه (45) : 20. [2]
3- (3) - بقره (2) : 4. [3]

می شود.

تِلْکَ آیاتُ الْقُرآنِ وَ کِتابٍ مُبینٍ * هُدَیً وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنینَ * الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ» (1)

این آیات [ باعظمت ] قرآن و کتابی روشنگر است ، * [ که سراسر ] هدایت کننده [ انسان ها ] و برای مؤمنان مژده دهنده است . * همانان که نماز برپا می دارند و زکات می پردازند ، و قاطعانه به آخرت یقین دارند .

وَجَعَلْنا مِنْهُمْ ائِمَّهً یَهْدُونَ بِاَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ» (2)

و برخی از آنان را چون [ در برابر مشکلات ، سختی ها و حادثه های تلخ و شیرین ] صبر کردند و همواره به آیات ما یقین داشتند ، پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [ مردم را ] هدایت می کردند .

یقین در روایات

اشاره

روایات بسیار مهمی در کتب فریقین در باب یقین وارد شده است:

رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره فرمود:

اَلا انَّ النّاسَ لَمْ یُؤْتَوْا فِی الدُّنْیا شَیْئاً خَیْراً مِنَ الْیَقینِ وَ الْعافِیَهِ، فَاسْألُو هُمَا اللّهَ. (3)

بدانید در این دنیا چیزی بهتر از یقین و عافیت به مردم عنایت نشده، هر دو را از خداوند بخواهید.

امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام مرتب می فرمود:

وَاسْأَلُوا اللّهَ الْیَقینَ، وَارْغَبُوا الَیْهِ فِی الْعاقِبَهِ؛ وَخَیْرُ ما دارَ فِی الْقَلْبِ

ص:221


1- (1) - نمل (27) : 1 - 3. [1]
2- (2) - سجده (32) : 24. [2]
3- (3) - کنز العمال: 438/3، حدیث 7334؛ مسند احمد بن حنبل: 8/1.

الْیَقینُ. (1)

از خداوند یقین بخواهید، و برای عاقبت به خیری به او رغبت نمایید، و بهترین چیزی که مایۀ قلب می باشد یقین است.

هدف از عاقبت به خیری در این روایت، بسته شدن پرونده درلحظۀ آخر عمر به یقین است.

امام علی علیه السلام فرمود:

ما اعْظَمَ سَعادَهَ مَنْ بُوشِرَ قَلْبُهُ بِبَرْدِ الْیَقینِ. (2)

چه سعادت بزرگی را داراست آن که قلبش همراه نسیم یقین است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

خَیْرُ ما الْقِیَ فِی الْقَلْبِ الْیَقینُ. (3)

بهترین چیزی که در قلب قرار داده شده یقین است.

و نیز فرمود:

کَفی بِالْیَقینِ غِنیً. (4)

یقین، ثروت کفایت کننده ای است.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

مَنْ ایْقَنَ افْلَحَ. (5)

آن که به یقین رسید پیروز شد.

ص:222


1- (1) - بحار الأنوار: 398/66، باب 38، حدیث 88؛ [1]مستدرک الوسائل: 178/11، باب 4، حدیث 12682. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 61، حدیث 716؛ [3]مستدرک الوسائل: 201/11، باب 7، ذیل حدیث 12738. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 173/67، باب 52، حدیث 25؛ [5] من لایحضره الفقیه: 376/4، حدیث 5767.
4- (4) - الکافی: 85/2، حدیث 1؛ [6]وسائل الشیعه: 109/1، باب 26، حدیث 268. [7]
5- (5) - غرر الحکم: 62، حدیث 738. [8]

و به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود:

اَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَهِ، وَاَمِتْهُ بِالزَّهادَهِ، وَ قَوِّهِ بِالْیَقینِ. (1)

قلبت را با موعظه زنده کن، و آن را نسبت به امور مادّی صرف به لباس زهد بیارای، و این مرکز با ارزش را با یقین، قدرت و قوّت ده.

بِالْیَقینِ تُدْرَکُ الْغایَهُ الْقُصْوی. (2)

به کمک یقین می توان به اوج واقعیت رسید.

اَلْیَقینُ رَأْسُ الدّینِ. (3)

یقین سرآغاز دین است.

اَفْضَلُ الدّینِ الْیَقینُ. (4)

برترین دین یقین است.

اَلْیَقینُ عِمادُ الْایمانِ. (5)

یقین ستون ایمان است.

اِنَّ الصَّبْرَ نِصْفُ الْایمانِ، وَ الْیَقینُ الْایمانُ کُلُّهُ. (6)

صبر در برابر حوادث نصف ایمان، و یقین همه ایمان است.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

اِنَّ الْایمانَ افْضَلُ مِنَ الْاِسْلامِ، وَ انَّ الْیَقینَ افْضَلُ مِنَ الْایمانِ، وَ ما مِنْ شَیءٍ

ص:223


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 31؛ [1]غرر الحکم: 67، حدیث 897. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 156؛ [3] تحف العقول: 223.
3- (3) - بحار الأنوار: 293/74، باب 14، حدیث 2؛ [4]غرر الحکم: 62، حدیث 724. [5]
4- (4) - غرر الحکم: 86، حدیث 1421؛ [6]مستدرک الوسائل: 199/11، باب 7، حدیث 12738. [7]
5- (5) - غرر الحکم: 62، حدیث 731؛ [8] عیون الحکم و المواعظ: 33.
6- (6) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 319/1؛ [9]نهج السعاده: 284/7. [10]

اَعَزَّ مِنَ الْیَقینِ. (1)

بدون شک ایمان از اسلام برتر، و یقین از ایمان بهتر است، و چیزی در این خزانۀ خلقت پرقیمت تر از یقین نیست.

امیرالمؤمنین علیه السلام در جملاتی ملکوتی می فرمایند:

اَلْیَقینُ عِبادَهٌ. (2)

یقین عبادت است.

بِالْیَقینِ تَتِمُّ الْعِبادَهُ. (3)

با یقین عبادت انسان تمام می شود.

اَلْیَقینُ افْضَلُ عِبادَهٍ. (4)

برترین عبادت یقین است.

نَوْمٌ عَلی یَقینٍ خَیْرٌ مِنْ صَلاهٍ فی شَکٍّ. (5)

خوابیدن با یقین بهتر از نماز با شکّ است.

غایَهُ الدِّینِ الْایمانُ. (6)

نهایت دین ایمان است.

غایَهُ الْاِیمانِ الْایقانُ. (7)

نهایت ایمان یقین است.

ص:224


1- (1) - بحار الأنوار: 135/67، باب 52، حدیث 1؛ [1]الکافی: 51/2، حدیث 1. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 61، حدیث 705؛ [3] عیون الحکم و المواعظ: 35.
3- (3) - غرر الحکم: 61، حدیث 707؛ [4]مستدرک الوسائل: 200/11، باب 7، ذیل حدیث 12738. [5]
4- (4) - غرر الحکم: 61، حدیث 706؛ [6] عیون الحکم و المواعظ: 51.
5- (5) - نهج البلاغه: حکمت 97؛ غرر الحکم: 61، حدیث 709؛ [7]مجموعه ورّام: 24/1. [8]
6- (6) - غرر الحکم: 87، حدیث 1461؛ [9] عیون الحکم و المواعظ: 347.
7- (7) - غرر الحکم: 62، حدیث 733؛ [10] عیون الحکم و المواعظ: 347.
نشانه های اهل یقین در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ نشانه های اهل یقین می فرماید:

اَمّا عَلامَهُ الْمُوقِنِ فَسِتَّهٌ: ایْقَنَ بِاللّهِ حَقّاً فَآمَنَ بِهِ، وَاَیْقَنَ بِاَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ فَحَذِرَهُ، وَاَیْقَنَ بِاَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ فَخافَ الْفَضیحَهَ، وَاَیقَنَ بِاَنَّ الْجَنَّهَ حَقٌّ فاشْتاقَ الَیْها، وَاَیْقَنَ بِاَنَّ النّارَ حَقٌ فَظَهَرَ سَعْیُهُ لِلنَّجاهِ مِنْها، وَاَیْقَنَ بِاَنَّ الْحِسابَ حَقٌ فَحَاسَبَ نَفْسَهُ. (1)

علامت اهل یقین شش چیز است: یقین داشتن به معبود حق پس عشق و اتصال به او، یقین به مرگ، پس دوراندیشی نسبت به آن، یقین به برانگیخته شدن در قیامت، پس ترس از رسوائی، یقین به بهشت، پس شوق به آن، یقین به آتش، پس ظهور کوشش برای نجات از آن، و یقین به حساب، پس محاسبۀ خویشتن.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلْمُوقِنُ اشَدُّ النّاسِ حُزْناً عَلی نَفْسِهِ. (2)

یقین دار از نظر احتیاط محزون مردم بر خویش است.

و نیز آن حضرت فرمود:

یُسْتَدَلُّ عَلَی الْیَقینِ بِقَصْرِ الْاَمَلِ، وَ اخْلاصِ الْعَمَلِ، وَ الزُّهْدِ فِی الدُّنْیا. (3)

برای یقین در قلب سه چیز استدلال می شود: آرزوی کوتاه، اخلاص در عمل، بی رغبتی نسبت به دنیایی که با آخرت انسان منافات دارد.

و نیز آن مولای عارفان می فرماید:

ص:225


1- (1) - تحف العقول: 20؛ مستدرک الوسائل: 197/11، باب 7، حدیث 12734. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 62، حدیث 744. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 62، حدیث 750؛ [3]مستدرک الوسائل: 201/11، ذیل حدیث 12738. [4]

مَنْ یَسْتَیْقِنْ یَعْمَلْ جاهِداً. (1)

کسی که اهل یقین است مجاهدانه در راه حضرت حق می کوشد.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

اَلصَّبْرُ ثَمَرَهُ الْیَقینِ. (2)

صبر در حوادث میوۀ یقین است.

سِلاحُ الْمُوقِنِ الصَّبْرُ عَلَی الْبَلاءِ، وَ الشُّکْرُ فِی الرَّخاءِ. (3)

اسلحۀ انسانِ با یقین، صبر بر بلا و شکر در راحتی است.

حضرت سجّاد علیه السلام در مناجاتی در پیشگاه حضرت حق عرضه می دارد:

اَسْألُکَ بِکَرَمِکَ انْ تَمُنَّ عَلَیَّ مِنْ عَطائِکَ بِما تَقِرُّبِهِ عَیْنی، وَ مِنْ رَجائِکَ بِما تَطْمَئِنُّ بِهِ نَفْسِی وَ مِنَ الْیَقینِ بِما تُهَوِّنُ عَلَیَّ مُصِیباتِ الدُّنْیا، وَ تَجْلُو بِهِ عَنْ بَصیرَتی غَشَواتِ الْعَمی. (4)

از تو به کرمت تمنّا دارم که از عطایت بر من منّت گذاری به نحوی که روشنی چشمم باشد و از امید به تو، اطمینان و آرامش نفسم را خواهانم و از یقین آن چنان به من ارزانی داری که مصیبت های دنیا در نظرم سبک آید، و پرده های کوردلی را از دیدۀ بصیرتم بردارد.

ص:226


1- (1) - غرر الحکم: 159، حدیث 3039؛ [1] عیون الحکم و المواعظ: 454.
2- (2) - غرر الحکم: 280، حدیث 6216؛ [2] عیون الحکم و المواعظ: 33.
3- (3) - غرر الحکم: 282، حدیث 6285. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 145/91، باب 32. [4]

[وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَی أَحْسَنِ النِّیَّاتِ وَ بِعَمَلِی إِلَی أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ]

خداوندا! نیتّم را به بهترین نیتّ ها و عملم را به بهترین اعمال برسان.

بهترین نیّت

نیّت عبارت از قصد و تصمیم و عزم و خواسته ای است که انسان برای انجام کار و عملی در قلب و سویدای دل تحقق می دهد.

ارزش نیّت در اسلام به اندازه ای مهم و پرقیمت است که اعمال آدمی در پیشگاه حق بر اساس آن ارزیابی می شود. نیّت اگر نیّت خیر باشد، ارزشش صددرصد الهی است، و این ارزش به عمل منتقل می شود. نیّت اگر نیّت سوء باشد، دارای رنگ شیطانی است، و این رنگ نفرت آور روی عمل اثر می گذارد.

نیّت خیر آن قدر مهم است که صاحب آن اگر موفّق به تحقق عملی آن نگردد، به مانند این که عمل را بر اساس آن نیّت انجام داده باشد، دارای اجر و ثواب اخروی است. و نیّت سوء آن قدر پست و بی ارزش است که عمل بر مبنای آن هیچ اجر و مزدی در پیشگاه حق ندارد.

جابر بن عبداللّه می گوید از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم:

رَجُلانِ فِی الْاَجْرِ سَواءٌ: رَجُلٌ مُسْلِمٌ اعْطاهُ اللّهُ مالاً یَعْمَلُ فِیهِ بِطاعَهِ اللّهِ، وَ رَجُلٌ فَقیرٌ یَقُولُ: اللَّهُمَّ لَوْ شِئْتَ رَزَقْتَنی ما رَزَقْتَ اخی فَاَعْمَلُ فیه

ص:227

بِطاعَتِکَ. (1)

دو انسان در ثواب و بهره الهی مساویند، یکی آن مرد مسلمانی است که حضرت حق ثروت به او عطا فرموده، و او ثروتش را در راه اطاعت حق به خرج می گذارد، و فقیری که تهیدست از مال است ولی سخنش با حق این است که: الهی! اگر بخواهی به من مال مرحمت کنی به مانند آنچه به برادر دینی ام دادی من هم مانند او در طاعت تو به کار می گیرم.

به فرمودۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله اولی اجر و مزدش بر اساس نیّت و عمل است و دوّمی ثواب و بهره اش فقط و فقط بر مبنای نیّت خیری که در قلبش دور می زند.

حضرت سجّاد علیه السلام به این معنی توجه می دهند که نیّت های مردم متفاوت است یک نیّت برای انجام عمل شیطانی است، یک نیّت برای کلاه گذاشتن سر مردم، یک نیّت برای جلب توجه مردم به عمل خیر یک نیّت از نظر خیر بودن ضعیف، یکی متوسط و یکی شدید.

بهترین نیّت آن است که انسان قصدش برای انجام عمل فقط و فقط کسب رضای حضرت حق باشد، در دنیای کاری به خوش آمدن و بد آمدن مردم نداشته باشد و در آخرت کاری به جلب بهشت و دفع دوزخ. در تمام مراسم عبادی و در مسئله خدمت به خلق، جز رضای محبوب هدفی و قصدی و خواسته و نیّتی نداشته باشد.

البته در چنین نیّت و عملی قهراً خوش آمد مردم و جذب بهشت و دفع دوزخ هست، ولی برای تحقق بهترین نیّت چاره ای جز این نیست که انسان با کمک حق و

ص:228


1- (1) - مستدرک الوسائل: 94/1، باب 6، حدیث 72. [1]

ریاضت های شرعی و دقّت در معارف الهیه نیّت را تا خالص شدن از تمام شوائب ظاهری و باطنی سوق دهد.

وقتی رابطۀ نیّت با جلب خشنودی مردم و با جذب بهشت و دفع جهنم بود، این نیّت، به نظر قرآن مجید و روایات و اخبار، بهترین نیّت است.

این است آن نیّتی که حضرت سجّاد علیه السلام از وجود مقدس پروردگار درخواست می کند.

نکتۀ قرآنی که اگر کسی به نیّت جذب بهشت و دفع جهنّم به عبادت حضرت محبوب و خدمت به خلق اقدام کند عبادت و خدمتش از نظر فقهی باطل نیست، بلکه به آن هدفی که نسبت به آن نیّت داشته بدون شک خواهد رسید، ولی نیّت بهتر و برتر و بالاتر به فرموده امام سجّاد علیه السلام احسن نیّت نیست، احسن نیّت همان است که دانستید، نیّت از جلب توجه مردم به عمل و جذب جنّت و دفع عذاب به کلّی بریده باشد، چنین نیتی از نظر قرآن مجید خالص، و از نظر حضرت سجّاد علیه السلام احسن نیّت و چنین نیّت کننده ای بندۀ خالص خداست.

خلوص نیّت باعث اخلاص در عمل است و چنین عملی از مردم مؤمن خواسته شده، اگر عمل بر وفق نیّت خالص انجام نگیرد، شیطانی، ریاکارانه و عملی پوچ و بی ارزش است.

اَلَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ ایُّکُمْ احْسَنُ عَمَلاً» (1)

خدائی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید تا کدام یک از شما از نظر عمل بهترین عمل را انجام می دهد.

حضرت صادق علیه السلام در توضیح این آیۀ شریفه می فرماید:

لَیْسَ یَعْنی اکْثَرَ عَمَلاً، وَلکِنْ اصْوَبَکُمْ عَمَلاً وَ انَّما الْاِصابَهُ خَشْیَهُ اللّهِ وَ النِّیَّهُ الصّادِقَهُ وَالْحَسَنَهُ. ثُمَّ قالَ: الْاِبْقاءُ عَلَی الْعَمَلِ حَتّی یَخْلُصَ اشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ وَالْعَمَلُ الْخالِصُ الَّذی لاتُریدُ انْ یَحْمَدَکَ عَلَیْهِ احَدٌ الاَّ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ،

ص:229


1- (1) - ملک (67) : 2. [1]

وَالنِّیَّهُ افْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ، الا وَاِنَّ النِّیَّهَ هُوَ الْعَمَلُ، ثُمَّ تَلا قَوْلَهُ عَزَّوَجَلَّ «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ» یَعْنی نِیَّتِهِ. (1)

منظور حضرت حق از احسن عمل، عمل فراوان و کمیّت دار نیست، بلکه قصد حضرت ربّ العزه از این حقیقت، عمل بهتر و آراسته تر و با کیفیت معنوی بهتر است. اصابۀ در عمل نتیجۀ خوف از خدا و نیّت صادقانه و نیک است.

ماندن بر عمل تا خالص شدنش از تمام شوائب ظاهری و باطنی سخت تر از خود عمل است، عمل خالص عملی است که نسبت به آن توقع تعریفی از احدی جز خداوند نداشته باشی و نیّت از عمل برتر است، و به حقیقت بدان که نیت، همان عمل است، سپس حضرت صادق این آیه را تلاوت فرمودند:

«هر کسی بر اساس نیّت خود عمل می کند».

جانا نظری که ناتوانم بخشا که به لب رسیدجانم

دریاب که نیک دردمندم بشتاب که سخت ناتوانم

من خسته که روی تو نبینم آخر به چه روی زنده مانم

گفتی که بمردی از غم ما تعجیل مکن که اندر آنم

اینک بدر تو آمدم باز تا بر سر کوت جان فشانم

افسوس بود که بهر جانی از خاک در تو باز مانم

مردن به از آن که زیست باید بی دوست بکام دشمنانم

از راحت این جهان ندارم جز درد دلی کز او بجانم

بنهادم پای بر سر جان زان دستخوش غم جهانم

کاریم فتاده است مشکل بیرون شد کار می ندانم

ص:230


1- (1) - الکافی: 17/2، حدیث 4؛ [1]بحار الأنوار: 230/67، باب 54، حدیث 6؛ [2]تفسیر الصافی: 200/5، [3] ذیل آیۀ 2 سورۀ ملک.

درمانده شدم که از عراقی خود را به چه حیله وارهانم

(فخرالدین عراقی)

تعریف اخلاص از کلام امام خمینی رحمه الله

حضرت امام خمینی رحمه الله در توضیح اخلاص در کتاب اربعین خود می فرماید:

«بدان که: از برای اخلاص تعریف هائی کرده اند که ما بعضی از آنها را از اصحاب سلوک و معارف به طریق اجمال نقل می کنیم.

حکیم سالک جناب خواجه می فرماید:

اَلْاِخْلاصُ تَصْفِیَهُ الْعَمَلِ مِنْ کُلِّ شَوْبٍ.

اخلاص صافی نمودن عمل از هر خلطی است.

و این اعم است از آن که شوب رضای خود داشته باشد، یا شوب به رضای مخلوقات دیگر.

از شیخ بهائی از قول اصحاب قلوب است:

تَنْزیهُ الْعَمَلِ انْ یَکُونَ لِغَیْرِ اللّهِ فیهِ نَصیبٌ.

پاکیزه نمودن عمل است از این که برای غیر خدا در آن بهره ای باشد.

وَقیلَ: انْ لایُریدَ عامِلُهُ عَلَیْهِ عِوَضاً فِی الدّارَیْنِ.

و گفته شده اخلاص به این است که عمل کننده در برابر عملش عوض و مزدی در دو دنیا نخواهد.

و از صاحب «غرایب البیان» نقل شده است که خالصان آنها هستند که عبادت خدا کنند به طوری که نبینند خود را درعبودیت او و نه عالم و اهل آن را و تجاوز نکنند از حد عبودیت در مشاهدۀ ربوبیت.» (1)

ص:231


1- (1) - اربعین، امام خمینی 328، در تعریف اخلاص.

حقیقت نیّت در روایات

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

یُحْشَرُ النّاسُ عَلی نِیّاتِهِمْ. (1)

مردم در روز قیامت بر اساس نیّت های خود محشور می شوند.

یا ایُّهَا النّاسُ انَّمَا الْاَعْمالُ بِالنِّیّاتِ، وَ انَّما لِکُلِّ امْرِئٍ مانَوی، فَمَنْ کانَتْ هِجْرَتُهُ الَی اللّهِ وَ الی رَسُولِهِ، فَهِجْرَتُهُ الَی اللّهِ وَ الی رَسُولِهِ، وَ مَنْ کانَتْ هِجْرَتُهُ الی دُنْیا یُصیبُها اوِامْرَأَهٍ یَتَزَوَّجُها فَهِجْرَتُهُ الی مَا هاجَرَ الَیْهِ. (2)

ای مردم! اعمال فقط و فقط بر اساس نیّت هاست، و برای انسان همان است که نیّت کرده، پس کسی که هجرتش به سوی خدا و رسول است، سود هجرت به سوی خدا و رسول نصیب اوست، و کسی که هجرتش به سوی دنیاست تا به مال دنیا برسد، یا به سوی یک زن است تا به کام او دست یابد نصیبش از هجرت همان دنیا و همان زن است.

اِنَّما یَبْعَثُ اللّهُ الْمُقْتَتِلینَ عَلَی النّیّاتِ. (3)

فقط و فقط خداوند مقاتله کنندگان را بر اساس نیاتشان به صف قیامت وارد می کند.

مردی بر رسول خدا گذشت، کسی از اصحاب آن حضرت را سخت کوش و با نشاط و سرحال دید. به حضرت گفتند: کاش این سخت کوشی و نشاط در راه خدا بود! حضرت فرمود: آن که در سخت کوشی نیّتش برای ادارۀ فرزندان کوچک خود

ص:232


1- (1) - کنز العمال: 420/3، حدیث 7245؛ سنن ابن ماجه: 1414/2، حدیث 4230.
2- (2) - السنن الکبری، بیهقی: 298/1؛ مسند ابی داود: 9؛ دعائم الاسلام: 4/1. [1]
3- (3) - کنز العمال: 336/4، حدیث 10778.

است قطعاً کارش در راه خدا است.

و آن که به خاطر پدر و مادر پیرش بکوشد آنهم در راه خدا است و آن که برای حفظ خودش بکوشد آنهم در راه خدا است، و هر کس برای ریا و فخر فروشی وارد عمل و کار و کوشش شود، او در راه شیطان است.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به ابوذر فرمود:

یا اباذَرٍّ! هُمَّ بِالْحَسَنَهِ وَ انْ لَمْ تَعْمَلْها لِکَیْلا تُکْتَبَ مِنَ الْغافِلینَ. (1)

ای ابوذر! به قصد انجام عمل نیک باش، اگر چه موفق به انجام آن نشوی، تا از طایفه غافلان به حساب نیائی.

مَنْ اتی فِراشَهُ وَ هُوَ یَنْوی انْ یَقُومَ فیُصَلّی مِنَ اللَّیْلِ فَغَلَبَتْهُ عَیْنُهُ حَتّی یَصْبَحَ کُتِبَ لَهُ مانَوی وَکانَ نَوْمُهُ صَدَقَهً عَلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ. (2)

کسی که وارد رختخواب شود و نیّتش این باشد که برای نماز شب برخیزد، ولی خواب بر دیدگانش غلبه کند تا وقت صبح، آنچه را که نیّت کرده در پرونده اش می نویسند، و خواب او از جانب حضرت حق برای او به منزلۀ صدقه است.

نِیَّهُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ، وَ نِیَّهُ الْفاجِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ. (3)

نیّت مؤمن از عملش بهتر، و نیّت بد کار از عملش بدتر است.

امیر المؤمنین علیه السلام در باب نیّت می فرماید:

اَلنِّیَّهُ اساسُ الْعَمَلِ. (4)

نیّت، ریشۀ عمل است.

ص:233


1- (1) - بحار الأنوار: 90/74، باب 4، حدیث 3؛ [1]الأمالی، شیخ طوسی: 535، حدیث 1162. [2]
2- (2) - المجموع: 47/4؛ فقه السنه: 201/1.
3- (3) - بحار الأنوار: 189/67، باب 53، حدیث 2؛ [3]الکافی: 84/2، حدیث 2. [4]
4- (4) - غرر الحکم: 93، حدیث 1624؛ [5] عیون الحکم و المواعظ: 29.

اَلْأَعْمالُ ثِمارُ النّیّاتِ. (1)

کارها میوۀ نیّت ها هستند.

قَدْرُ الرَّجُلِ عَلی قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ عَمَلُهُ عَلی قَدْرِ نِیَّتِهِ. (2)

ارزش مرد به اندازۀ همّت او، و قیمت عملش به اندازۀ نیّت اوست.

اِحْسانُ النِّیَّهِ یُوجِبُ الْمَثُوبَهَ. (3)

نیکی و خوبی نیّت، موجب اجر الهی است.

حبّۀ عرنی از اصحاب حضرت امیر المؤمنین علیه السلام است، می گوید: امام علی علیه السلام بیت المال بصره را پانصد درهم، پانصد درهم بین یارانش قسمت کرد، و پانصد درهم برای خود برداشت، کسی که حاضر در جنگ نبود خدمت حضرت رسید، عرضه داشت یا امیرالمؤمنین من قلباً با شما بودم گرچه شخصاً حاضر در جبهه نبودم، از غنیمت چیزی به من بده، حضرت آنچه برای خود برداشته بود به او داد، و برای خودش نصیبی از غنیمت نماند. (4)امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:

مَنْ ماتَ مِنْکُمْ عَلی فِراشِهِ وَهُوَ عَلی مَعْرِفَهِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ اهْلِ بَیْتِهِ ماتَ شَهیداً، وَ وَقَعَ اجْرُهُ عَلَی اللّهِ، وَاسْتَوْجَبَ ثَوابَ مانَوی مِنْ صالِحِ عَمَلِهِ، وَقامَتِ النّیَّهُ مَقَامَ اصْلاتِهِ لِسَیْفِهِ. (5)

هر کس بر اساس معرفت حق رب و حق رسول خدا و اهل بیت پیامبر، در رختخوابش بمیرد، شهید از دنیا رفته و اجرش بر عهدۀ خداست، و آنچه از

ص:234


1- (1) - غرر الحکم: 93، حدیث 1622؛ [1] عیون الحکم و المواعظ: 19.
2- (2) - غرر الحکم: 93، حدیث 1627؛ [2] عیون الحکم و المواعظ: 371.
3- (3) - غرر الحکم: 92، حدیث 1595؛ [3] عیون الحکم و المواعظ: 47.
4- (4) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 250/1.
5- (5) - نهج البلاغه: خطبۀ 232. [4]

عمل صالح نیّت کرده مستوجب ثواب آن نیّت است، و نیّت بجای شمشیر کشیدن در راه خدا است.

رُبَّ نِیَّهٍ انْفَعُ مِنْ عَمَلٍ. (1)

چه بسا نیّتی که سودش از عمل بیشتر است.

مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ زادَ اللّهُ فِی رِزْقِهِ. (2)

کسی که نیتّش نیکو باشد، خداوند به روزیش بیفزاید.

اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّهِ وَ السَّریرَهِ الصّالِحَهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ الْجَنَّهَ. (3)

به حقیقت که خداوند به خاطر صدق نیّت و باطن شایسته هر کس از بندگانش را که بخواهد به بهشت می برد.

در فراز دیگر نهج البلاغه امام علی علیه السلام می فرماید:

وَلَوْ انَّ النّاسَ حینَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ، وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزَعُوا الی رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِیّاتِهِمْ وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ شارِدٍ، وَاَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فاسِدٍ. (4)

اگر مردم به هنگام نزول بدی ها، و زوال نعمت ها، به صدق نیّت و شوق قلب به خدا پناه ببرند، هر آینه از دست رفته ها را به آنان باز گرداند، و تمام مفاسد آنان را اصلاح نماید.

ص:235


1- (1) - غرر الحکم: 92، حدیث 1591؛ [1] عیون الحکم و المواعظ: 265.
2- (2) - بحار الأنوار: 208/67، باب 53، حدیث 27؛ [2]وسائل الشیعه: 55/1، باب 6، حدیث 111. [3]
3- (3) - نهج البلاغه: حکمت 42؛ [4]بحار الأنوار: 190/78، باب 1، حدیث 47. [5]
4- (4) - نهج البلاغه: خطبۀ 177؛ [6]بحار الأنوار: 364/70، باب 137، ذیل حدیث 96. [7]

عِنْدَ فَسادِ النِّیَّهِ تَرْتَفِعُ الْبَرَکَهُ. (1)

به وقت فساد نیّت، برکت برداشته می شود.

حضرت صادق علیه السلام خلود دربهشت و جهنم را معلول نیّت می داند:

اِنَّما خُلِّدَ اهْلُ النّارِ فِی النّار لِاَنَّ نِیّاتِهِمْ کانَتْ فِی الدُّنْیا انْ لَوْ خُلِّدُوا فِیها انْ یَعْصُوا اللّهَ ابَداً، وَاِنَّما خُلِّدَ اهْلُ الْجَنَّهِ فِی الْجَنَّهِ لِاَنَّ نِیّاتِهِمْ کانَتْ فِی الدُّنْیا انْ لَوْ بَقُوا فیها انْ یُطیعُوا اللّهَ ابَداً. (2)

خلود اهل آتش فقط به خاطر این است که آنان نیّت داشتند اگر برای همیشه در دنیا بمانند، خدا را به طور دائم معصیت کنند، و خلود اهل بهشت در بهشت برای این است که در نیّتشان بود اگر تا ابد در دنیا بمانند خداوند را اطاعت و عبادت کنند.

عاشقان حضرت حق هر چه در دنیا بمانند، جز طاعت و عبادت خدا به مذاقشان خوش نیاید، و مهجوران هر چه در دنیا مکث کنند، جز از گناه و معصیت لذت نبرند، و این هر دو بر اساس نیتّشان عمل می کنند، و این نور باطن است که باعث خلود در بهشت، و ظلمت قلب است که موجب خلود درعذاب است.

با توضیحی که درباره احسن نیّت داده شد، معنای احسن عمل هم روشن می شود؛ زیرا احسن عمل، محصول احسن نیّت است.

تاکه در ورطۀ عشق توصنم افتادم به در از دایرۀ حکم تو پا ننهادم

شد سرشته ز ازل مهر تودر آب و گلم عارضی نیست که با عشق زمادر زادم

ص:236


1- (1) - غرر الحکم: 92، حدیث 1610؛ [1] عیون الحکم و المواعظ: 338.
2- (2) - الکافی: 85/2، حدیث 5؛ [2]وسائل الشیعه: 50/1، باب 6، حدیث 96. [3]

دیدۀ دل چو تو را دید و خریدار تو شد به وصالت پس از آن دیده به کس نگشادم

گر به دامان وصالت نرسد دست امید به خیالت گذرد عمر و از این هم شادم

من و اندیشۀ وصل تو خیالیست محال فخرم این بس که تو گاهی بنمائی یادم

آن زمانی که دهم جان بسر کوی حبیب عاشقان جمله بگوئید مبارک بادم

هوس خسروی و جاه و جلالم نبود که تو شیرینِ زمانی و منت فرهادم

عندلیب است غلام تو که گوید همه دم با غلامی تو در کون و مکان آزادم

(عندلیب)

ص:237

[وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَی أَحْسَنِ النِّیَّاتِ وَ بِعَمَلِی إِلَی أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ «2»اَللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِکَ نِیَّتِی وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَکَ یَقِینِی]

و نیّتم را به بهترین نیّت ها و عملم را به بهترین عمل ها منتهی ساز. خدایا! نیّتم را به لطفت کامل گردان و یقینم را به رحمتت در گردونۀ صحّت و سلامت قرار ده.

کامل ترین نیّت

بهترین و کامل ترین نیّت در عبادت و طاعت این است که طاعت و عبادت فقط برای جلب خشنودی حق انجام گیرد و از شائبۀ طمع به بهشت و ترس از عذاب پاک باشد.

حضرت سجّاد علیه السلام می فرمود: دوست ندارم خدا را برای رسیدن به بهشت و یا دوری از جهنم عبادت کنم، عرضه داشتند: پس هدف شما از عبادت چیست؟فرمود:

لِما هُوَ اهْلُهُ بِاَیادیهِ عَلَیَّ وَاِنْعامِهِ. (1)

به خاطر این که او سزاوار پرستش و عبادت است، آری، او که نعمت های گوناگون به من داده، و مرا از عنایت و لطفش بهره مند ساخته است.

ص:238


1- (1) - بحار الأنوار: 198/67، باب 53؛ [1] مستدرک الوسائل: 103/1، باب 9، حدیث 95

در باب نیّت، از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است:

صاحِبُ النِّیَّهِ الصّادِقَهِ صاحِبُ الْقَلْبِ السَّلِیمِ، لِاَنَّ سَلامَهَ الْقَلْبِ مِنْ هَواجِسِ الْمَحْظُوراتِ بِتَخْلِیص النِّیَّهِ لِلّهِ فِی الْاُمُورِ کُلِّها، قالَ اللّهُ تَعالی:

یَوْمَ لایَنفَعُ مالٌ ولابَنُونَ * إلاّ مَنْ اتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ» (1). (2)

آن که از نیّت پاک و صادقانه بهره مند است، دارای قلب سلیم است؛ زیرا سلامت قلب از خاطرات زشت، محصول نیّت پاک و خالصانه، در تمام شؤون حیات برای خداست. «روزی که هیچ مال و اولادی سودی نمی دهد * مگر کسی که دلی سالم [ از رذایل وخبایث] به پیشگاه خدا بیاورد .»

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

عبادت کنندگان سه دسته اند: جمعی که خدا را از ترس عذاب عبادت می کنند، این عبادت بردگان است، گروهی که به منظور رسیدن به پاداش خدا را بندگی می نمایند، این عبادت اجیران است، گروهی که خدا را به انگیزۀ عشق و محبت به او بندگی می نمایند، این عبادت آزادگان است، این است برترین عبادت و بالاترین طاعت. (3)حضرت سجّاد علیه السلام نسبت به مسئلۀ یقین هم به مانند مسئلۀ نیّت، همین تقاضا را دارد:

الهی! یقین مرا با اراده و قدرت و علم و رحمتت به صحت و سلامتی کامل برسان، یقینی که هیچ گونه خطری از ناحیۀ هوای نفس و شیطان و سایر دشمنانت آن را تهدید ننماید.

ص:239


1- (1) - شعراء (26) : 88 - 89. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 210/67، باب 53، حدیث 23؛ مصباح الشریعه: 53. [2]
3- (3) - الکافی: 84/2، حدیث 5؛ [3] بحار الأنوار: 236/67، باب 54، ذیل حدیث 6.

یقینی که رسول خدا از امین وحی، معنا و تفسیرش را پرسید، و امین وحی در جواب حضرت عرضه داشت:

اَلْمُوقِنُ یَعْمَلُ لِلّهِ کَاَنَّهُ یَراهُ. (1)

اهل یقین برای خدا آن چنان بندگی می کنند که گوئی حضرت حق مورد مشاهده آنهاست.

این چنین یقین اجازه نمی دهد که جاذبه های غیر خدائی، و کشش های غیر الهی کمترین اثری بر انسان بگذارند. با داشتن چنین یقینی، انسان در میان سخت ترین طوفان ها، و مشکل ترین حوادث، با کمال عشق و علاقه و بدون کمترین سستی و دل سردی و پژمردگی به عبادت و بندگی و طاعت و خدمت ادامه می دهد و آن همه طوفان و حادثه را از جانب معشوق علّت ترفیع درجه و تزکیۀ باطن می داند.

با این یقین است که انسان در جنب حضرت محبوب به کسی و چیزی اعتنا نمی کند. با این یقین است که سراپای وجود انسان جهت عبادت و طاعت غرق شوق و ذوق است. با این یقین است که انسان نسبت به حضرت حق سر از پا نمی شناسد و می خواهد به هر قیمتی تمام هستی ناقابل خود را نثار یک غمزۀ دوست کند. با این یقین است که اگر تمام پرده ها از روی رخسار اسرار گرفته شود، چیزی درقلب عاشق نسبت به حضرت دوست اضافه نمی گردد.

همان طور که حضرت علی علیه السلام می فرماید:

لَوْ کُشِفَ الْغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقیناً. (2)

اگر تمام پرده ها از برابر دیده ام کنار برود، و اسرار نهانی ظهور کند بر یقینم افزوده نمی شود.

ص:240


1- (1) - بحار الأنوار: 20/74، باب 2، حدیث 4؛ [1] معانی الاخبار: 261، حدیث 1.
2- (2) - بحار الأنوار: 135/46، باب 8، حدیث 25؛ غرر الحکم: 119، حدیث 2082. [2]

با این یقین، ارزش انسان از ملائکه برتر، و بدون شک آدمی مصداق خیر البریّه، و راه رسیدن به حریم قرب حضرت محبوب برای انسان هموار می شود.

با عینک این یقین، انسان تمام هستی را مظهر اراده و اسمای او می بیند، و جز در راه خدمت و طاعت قدمی بر نمی دارد، و به غیر او با احدی همدل و همراز نمی گردد، و جز به عنایت او امیدوار نمی شود.

اهلی شیرازی آن عارف عاشق می فرماید:

ای دل گدائی از کرم کارساز کن خود را زمنّت همه کس بی نیاز کن

توحید چیست ترک تعلّق زهر چه هست یعنی به روی غیر در دل فراز کن

گوهر ز زهر چشم نیرزد زناکسان بگذار مار مهره ز زهر احتراز کن

مورلئیم چند شوی مار گنج باش یعنی که خاک در دهن حرص و آز کن

جان را که تیره ساخته ای از هوای نفس چون شمع روشن از نفس جانگداز کن

رحمان گذاشتن پی شیطان شدن خطاست ما خود نهفته ایم تو خود امتیاز کن

ای خفته روز عمر تو را رو به کوتهی است این روز کوته از شب طاعت دراز کن

این راه کعبه نیست که زادش توکّل است این راه محشر است برو توشه ساز کن

(اهلی شیرازی)

ص:241

[وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِکَ مَا فَسَدَ مِنِّی]

و فسادم را به قدرتت اصلاح کن.

صلاح و فساد

اشاره

صلاح به واقعیّت هایی گفته می شود که با فرهنگ الهی هماهنگ و هم سو باشد، و فساد به مسائلی می گویند که از چهار چوب برنامه های حضرت حق خارج باشد.

حالات قلب و نفس و حرکات اعضای بدن یعنی عقیده و اخلاق و عمل در صورت همسوئی با آیات کتاب خدا و روش و سنّت رسول اکرم و ائمه طاهرین علیهم السلام در طریق صلاح، و در صورت ناهمگونی در میدان فساد است.

اموری که آراسته به صلاح است، باعث خیر دنیا و آخرت، و روشی که در ظاهر و باطن آلوده به فساد می باشد، علّت خواری دنیا و آخرت است.

بعثت انبیای الهی و امامت امامان معصوم در جهت به صلاح آوردن مردم در تمام شؤون بود. اگر تمام مردم دنیا دعوت انبیا را نسبت به مسئلۀ صلاح اجابت کنند تمام مشکلات و گرفتاری های مردم حل خواهد شد، و امراض باطنی و فکری و روانی آنان شفا یابد.

فساد در تمام جوانب زندگی معلول اعراض انسان از توحید و نبوّت و امامت، و محصول روی گردانی آدمیان از دستورهای ملکوتی، و میوۀ تلخ اطاعت آنان از هوا و شیطان است.

قرآن از قول تمام مصلحان تاریخ از زبان حضرت شعیب علیه السلام نقل می کند:

ص:242

اِنْ ارِیدُ الاّ الْاِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی الاّ بِاللّهِ عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَ الَیْهِ انِیبُ» (1)

تا جایی که قدرت دارم جز اصلاح [ شما را ] نمی خواهم ؛ و توفیقم فقط به [ یاری ] خداست ؛ بر او توکّل کردم و به سوی او باز می گردم .

حضرت سید الشّهداء علیه السلام به هنگام خروج از مدینه نامه ای به برادرش محمد حنفیه نوشت:

وَ انَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاِصْلاحِ فِی امَّهِ جَدّی... . (2)

قیام و خروج و حرکت من فقط و فقط به خاطر اصلاح [ تمام ظاهر و باطن ] در امّت جدم رسول خداست.

اصلاح و افساد در آیات قرآن

قرآن مجید می فرماید: کسی که پس از مدتی ستم در مقام اصلاح خود برآید، خداوند مهربان به او توجّه می کند و وی را مورد لطف و عنایت قرار می دهد:

فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَاَصْلَحَ فَاِنَّ اللّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ» (3)

پس کسی که بعد از ستم کردنش توبه کند و [مفاسد خود را ] اصلاح نماید ، یقیناً خدا توبه اش را می پذیرد .

فَمَنْ آمَنَ وَ اصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ» (4)

پس کسانی که ایمان بیاورند و [ مفاسد خود را ] اصلاح کنند نه بیمی بر آنان

ص:243


1- (1) - هود (11) : 88. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 329/44، باب 37. [2]
3- (3) - مائده (5) : 39. [3]
4- (4) - انعام (6) : 48. [4]

است و نه اندوهگین می شوند .

وَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ وَآمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ اصْلَحَ بالَهُمْ» (1)

و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و به آنچه بر محمّد نازل شده که از سوی پروردگارشان حق است گرویدند ، خدا گناهانشان را از آنان محو کرد و حالشان را اصلاح نمود .

اَصْلِحْ وَ لاتَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ» (2)

به اصلاح برخیز و از راه و روش مفسدان پیروی مکن .

وَ لاتُفْسِدُوا فِی الْاَرْضِ بَعْدَ اصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ» (3)

و در زمین پس از اصلاح آن [ به وسیلۀ رسالت پیامبران ] فساد مکنید ، این [ امور ] برای شما بهتر است ، اگر مؤمنید .

إنّا لانُضیعُ اجْرَ المُصْلِحینَ» (4)

یقیناً ما پاداش اصلاح گران را ضایع نمی کنیم .

وَاللّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ» (5)

و خدا افسادگر [ در امور یتیم ] را از اصلاح گر بازمی شناسد .

خداوند می فرماید: آنان که به عهد خدا وفا می کنند، و پیمان الهی را نمی شکنند، و به آنچه که خداوند پیوند به آن را امر فرموده پای بندند، و از حضرت

ص:244


1- (1) - محمّد (47) : 2. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 142. [2]
3- (3) - اعراف (7) : 85. [3]
4- (4) - اعراف (7) : 170. [4]
5- (5) - بقره (2) : 220. [5]

حق بیم دارند، و از بدی حساب می ترسند، و به خاطر رضای حق در تمام حوادث صبر می کنند، و نماز به پا می دارند، و به انفاق اقدام می کنند چه در ظاهر و چه در باطن و بدی را به خوبی تلافی می کنند، عاقبت خوشی در قیامت در انتظار آنان است.

اینان همراه با پدران و همسران و فرزندان صالحشان در بهشت های عدن به طور همیشگی اقامت می ورزند:

جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ازْواجِهِمْ وَ ذُرَّیّاتِهِمْ» (1)

بهشت های جاویدی که آنان و پدران و همسران و فرزندان شایسته و درست کارشان در آن وارد می شوند .

فساد یعنی آلودگی اندیشه، اخلاق و عمل، به هوا و هوس و برنامه های شیطانی.فساد یعنی خروج حالات قلبیّه و برنامه های اخلاقیّه و عملیّه از مدار قوانین و دستورهای الهی.

وَ اذا تَوَلّی سَعی فِی الْاَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللّهُ لایُحِبُّ الْفَسادَ» (2)

و هنگامی که [ چنین دشمن سرسختی ] قدرت و حکومتی یابد ، می کوشد که در زمین فساد و تباهی به بار آورد ، و زراعت و نسل را نابود کند ؛ و خدا فساد و تباهی را دوست ندارد .

اَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ اوْفَسَادٍ فِی الْاَرْضِ فَکَاَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً» (3)

ص:245


1- (1) - رعد (13) : 23. [1]
2- (2) - بقره (2) : 205. [2]
3- (3) - مائده (5) : 32. [3]

هر کس انسانی را جز برای حق ، [ قصاص ] یا بدون آن که فسادی در زمین کرده باشد ، بکشد ، چنان است که همۀ انسان ها را کشته .

وَابْتَغِ فیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ الْآخِرَهَ،وَ لاتَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ احْسِنْ کَما احْسَنَ اللّهُ الَیْکَ وَ لاتَبْغِ الْفَسادَ فِی الْاَرْضِ انّ اللّهَ لایُحِبُّ الْمُفْسِدینَ» (1)

در آنچه خدا به تو عطا کرده است سرای آخرت را بجوی ، و سهم خود را از دنیا فراموش مکن ، و نیکی کن همان گونه که خدا به تو نیکی کرده است ، و در زمین خواهان فساد مباش ، بی تردید خدا مفسدان را دوست ندارد .

وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً وَ اللّهُ لایُحِبُّ الْمُفْسِدینَ» (2)

و همواره در زمین برای فساد می کوشند ، و خدا مفسدان را دوست ندارد .

تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُوّاً فِی الْاَرْضِ وَ لافَساداً وَالْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ» (3)

آن سرای [ پرارزش ] آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین هیچ برتری و تسلّط و هیچ فسادی را نمی خواهند ؛ و سرانجام [ نیک ] برای پرهیزکاران است .

اصلاح و افساد در روایات

امام علی علیه السلام می فرماید:

ص:246


1- (1) - قصص (28) : 77. [1]
2- (2) - مائده (5) : 64. [2]
3- (3) - قصص (28) : 83. [3]

پابرجا بودن دین و دنیا به چهار نفر است: دانشمند با عمل، جاهلی که از یادگرفتن خودداری نمی کند، ثروتمندی که از انجام خوبی بخل نمی ورزد، تهیدستی که آخرتش را با دنیا عوض نمی نماید.

فساد در دین و دنیا زمانی است که عالم علمش را ضایع، و جاهل از یادگیری خودداری ورزد، و ثروتمند دچار بخل شود، و تهیدست آخرتش را به دنیا بفروشد. (1)از امیر المؤمنین علیه السلام پیرامون وضع مردم پرسیدند، حضرت فرمود:

عموم مردم از پی پنج طائفه فاسد می شوند.

دانشمندان که هادیان مردم به سوی خدایند، اهل زهد که راه به سوی حقّند، تاجران که امینان خداوندند، رزمندگان که یاور دینند، حاکمان که کارگردانان مردمند.

زمانی که عالم دچار طمع شد، و در جمع ثروت برآمد، مردم چه کسی را حجّت حق بر خلق بدانند، آنگاه که زاهدان، در پی دنیا برآمدند، و چشم به دست مردم دوختند، مردم به کدام شخص اقتدا کنند، و وقتی تاجر خائن شد و از پرداخت زکات باز ایستاد خلق خدا به که اطمینان نمایند، و زمانی که رزمنده ریاکار شد، و روی به کاسبی آورد، چه کسی از مسلمانان دفاع کند، و هنگامی که حاکم ظالم شد، و در حکومتش به ستم برخاست چه کسی مظلوم را در برابر ظالم یاری دهد؟!

و اللّه قسم، مردم را جز عالمان طمعکار و زاهدان دنیاپرست، و تاجران خائن، و رزمندگان ریاکار، و حاکمان ستمگر به نابودی نکشیدند.

در آیندۀ نزدیک ستمکاران ملاحظه خواهند کرد که به چه عذابی مبتلا خواهند شد. (2)در هر صورت، علت فساد در فکر و اخلاق و عمل روی گردانی از حق و غفلت

ص:247


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 372؛ بحار الأنوار: 36/2، باب 9، حدیث 44.
2- (2) - میزان الحکمه: 4618/10، حدیث 15890.

از خدا، و بی توجّهی به آخرت، و عمل نکردن به قرآن مجید و دستورهای انبیا و امامان است.

شخص فاسد، و خانوادۀ فاسد، و جامعۀ فاسد، بدون تردید در تمام شؤون زندگی دچار انواع مشکلات و سختی ها و پریشانی و اضطراب و ناامنی است، و این همه علاجی جز بازگشت به حق، و روی آوردن به حقیقت، و آراسته شدن به اخلاق الهی، و ایجاد رغبت به نعیم آخرت در قلب، و اصلاح درون و برون و ظاهر و باطن ندارد.

ص:248

[«3»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْفِنِی مَا یَشْغَلُنِی الاِهْتِمَامُ بِهِ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ وَ اسْتَفْرِغْ أَیَّامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَهُ وَ أَغْنِنِی وَ أَوْسِعْ عَلَیَّ فِی رِزْقِکَ وَ لاَ تَفْتِنِّی بِالنَّظَرِ وَ أَعِزَّنِی وَ لاَ تَبْتَلِیَنِّی بِالْکِبْرِ وَ عَبِّدْنِی لَکَ وَ لاَ تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لاَ تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ وَ هَبْ لِی مَعَالِیَ الْأَخْلاَقِ وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ]

خدایا بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مرا از آنچه توجّه به آن دچار سرگرمی و مشغولیت می کند، کفایت کن، و در اموری به کارگیر که فردای قیامت در ارتباط با آن از من بازپرسی می کنی، و روزگارم را در اهدافی که مرا به خاطر آن به وجود آوردی مصروف دار.

و مرا توانگر کن و روزیت را بر من وسعت ده، و مرا به چشم داشت نسبت به آنچه در دست این و آن است مبتلا مکن، و ارجمندم ساز.

و مرا به سرکشی و گردن کشی، گرفتار مساز، و بر مدار بندگیت قرار ده، و عبادتم را به خودپسندی تباه مکن، و خیر و نیکی را به دست من برای تمام مردم جاری ساز و آن را با آلوده شدن به منت نابود مکن، و اخلاق شریفه و بلند مرتبه به من ببخش و از فخرفروشی نگاهم دار.

ص:249

باب نجات در دنیا و آخرت

اشاره

حضرت سجّاد علیه السلام به اموری بسیار مهم که باب نجات دنیا و آخرت است اشاره دارد:

1 - کفایت حق از عبد

2 - عمل برای قیامت

3 - خرج کردن وقت در راه هدف

4 - مصون بودن از فقر و وسعت رزق

5 - بی نیازی از چشم داشت

6 - عزّت واقعی و دوری از کبر

7 - عبادت بی عجب

8 - انجام خیر بدون منّت

9 - معالی اخلاق

10 - دوری از فخر وناز بر مردم

1 - کفایت حق از عبد
اشاره

زمان و وقت، گوهر گران بهایی است که از جانب حضرت حق از باب رحمت و لطف در اختیار انسان قرار داده شده است.

با این سرمایۀ بسیار سنگین الهی، می توان دست به تجارتی زد که سود و منفعت دنیایی و آخرتی نصیب شود.

بسیاری از مردم با کرامتی که علاقه دارند از لحظه لحظه عمر خود در بهترین کارها بهره مند شوند.

عده ای به اندوختن علم و دانش برای رشد خود و هدایت دیگران عشق می ورزند.

ص:250

گروهی علاقه دارند دست به تألیف کتب سودمند اسلامی و تربیتی بزنند.جمعیتی عاشق تحصیل علوم مادی برای خدمت به وطن و حلّ مشکلات مردم هستند. پاره ای از مردم با تمام وجود دلبسته به کار خیرند و می خواهند از مقدار فرصتی که در جنب زندگی برای آنها هست درهر زمینه ای برای مردم کار خیری انجام دهند.

گاهی اشتغالات فکری، بدنی، کاری، اجتماعی، خانوادگی مانع از این همه امور مفید است.

اما وقتی انسان مؤمن از حضرت حق بخواهد که او را از آن همه اشتغالات که همچون سدّی در برابر آن همه برنامه های پرمنفعت قرار دارد نجات دهد، تا بتواند در کمال آسایش خاطر، دست به انجام برنامه های مثبت بزند، پروردگار مهربان خواسته اش را اجابت می نماید، و زمینه هائی از باب لطف و عنایتش فراهم می آورد که انسان بتواند در کمال آسایش و اطمینان و امنیّت خاطر به مسیری که در آن قدم گذاشته ادامه دهد، و به هدف عالی برسد.

از بسیاری از بزرگان دین همچون حضرت آیت اللّه بروجردی و علّامه طباطبائی نقل شده است که رشد علمی و تألیفات و تربیت شاگردان ما از برکت همسران بوده است، آنان آرامشی در زندگی فراهم آوردند، و چنان برای حل مشکلات داخلی، و فراهم آوردن وسایل و برنامه های لازم فداکاری کردند که ما توانستیم وقت خود را در علم و عمل و تألیف و تصنیف و تربیت شاگردانی سودمند صرف کنیم.

گاهی خداوند دوستان بزرگوار و با کرامتی مرحمت می کند که عمده کارهای شخصی و امور اضافی را در کمال عشق و دلبستگی انجام دهند، تا وقت پر بهای آنان در هدف مقدس و مبارکی صرف شود، و این کفایت حق از بنده اش نسبت به اشتغالات اوست.

کفایت حق از عبد، جلوۀ رحمت خاصۀ الهیه به انسان مؤمن است.

ص:251

نعمت کفایت را باید قدردانی کرد، و نسبت به آن در مقام شکر برآمد. نعمت کفایت حق از عبد سرمایۀ عظیمی است که می توان به وسیلۀ آن به تجارت معنوی دست یافت، و از برکت آن خیر دنیا و آخرت را تأمین کرد.

رفع و منع اشتغالاتی که مزاحم وقت پرقیمت انسانند، به وسیلۀ حضرت کافی المهمّات در زندگی اهل خدا تجلی کامل داشت، و این همه منفعتی که در امور دنیایی و آخرتی نصیب انسان ها شده، از برکت این نعمت عظیم است.

به راستی اگر در مسیر کمال هستید، و حسّ می کنید که وجود شما می تواند برای خود شما و عباد الهی منبع خیر و برکت باشد ولی گرفتاری ها و اشتغالات مربوط به زن و فرزند، و امور داخلی خانه و مسائل بیرونی مانع از راه و هدف شماست به پیروی از حضرت سجّاد علیه السلام ، در کمال تضرّع و زاری و حال، دست نیاز به درگاه بی نیاز بردارید و به حضرتش عرضه بدارید:

«وَاکْفِنی ما یَشْغَلُنِی الْاِهْتِمامُ بِهِ»

و مرا از آنچه توجّه به آن دچار سرگرمی و مشغولیت می کند، کفایت کن.

بود یا رب که از پروانۀ جود بر افروزی دلم را شمع مقصود

زتوفیقم نمایی راه تحقیق چراغی بخشیم از نور توفیق

دلم پروانۀ جانسوز سازی به شمع دل شب من روز سازی

چراغ دل که مرد از ظلمت تن زبرق عشق بازش ساز روشن

چو شمعم گرمیی از سوختن ده مرا از سوختن افروختن ده

دل پرسوز من از سوز داغی برافروزان چو فانوس چراغی

رهان زین ظلمتم از برق آهی ببخش از بخت سبزم خضر راهی

دل من مخزن اسرارخود کن چو شمعش روشن از انوار خود کن

ص:252

رهی بنمایم از شمع معانی مرا روشن کن اسرار نهانی

به چشم من نما از سرمۀ غیب پری رویان معنیهای بی عیب

حدیث روشنم عِقد گهر کن چراغ مجلس اهل نظر کن

آیات کفایت حق از عبد

قرآن مجید در باب کفایت حق از عبد در آیاتی می فرماید:

وَکَفی بِاللّهِ وَلیّاً» (1)

و بس است که خدا سرپرست شما باشد.

وَ کَفی بِاللّهِ نَصیراً» (2)

و کافی است که خدا یاور شما باشد .

و تَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ وَ کَفی بِاللّهِ وَکیلاً» (3)

و بر خدا توکّل کن ؛ و کارساز بودنِ خدا [ نسبت به امور بندگان ] کافی است .

وَکَفی بِرَبِّکَ هادِیاً وَنَصیراً» (4)

و کافی است که پروردگارت [ برای تو ] راهنما و یاری دهنده باشد .

اِنّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ» (5)

که ما [ شرّ ] استهزا کنندگان را از تو بازداشته ایم .

ص:253


1- (1) - نساء (4) : 45. [1]
2- (2) - نساء (4) : 45. [2]
3- (3) - نساء (4) : 81. [3]
4- (4) - فرقان (25):31. [4]
5- (5) - حجر (15) : 95. [5]

اَلَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ» (1)

آیا خدا برای بنده اش [ در همه امور ] کافی نیست ؟

2 - عمل برای قیامت
اشاره

قیامت روزی است که حضرت حق در کتاب های آسمانی، و صد و بیست و چهار هزار پیامبر صادق در گفتار خود، و دوازه امام معصوم در کلمات حکیمانۀ خویش، وقوع و تحقق آن را خبر داده اند.

قیامت روزی است که هیچ شک و تردیدی در وقوعش برای قلوب صافیّه و ارواح صالحه وجود ندارد.

قیامت روزی است که اگر برپا نمی شد عدالت بی مفهوم می ماند.

قیامت روزی است که تنها آن روز ظرفیّت جزای نیکوکاران و بدکاران را دارد.

قیامت روزی است که خداوند در آن روز با رحمت و عدالت به حساب تمام بندگان خواهد رسید، و به هر کسی برابر اعمالی که انجام داده اجر و مزد خواهد داد.

قیامت روزی است که برای تمام حرکات بندگان دادگاه تشکیل می شود، و از همگان نسبت به تمام اعمالشان بازپرسی خواهد شد، و به قول حضرت حق در قرآن مجید، در آن روز همه انسان ها بازپرسی خواهند شد.

حضرت سجّاد علیه السلام در این قسمت از دعا از حضرت حق درخواست می کند:

و مرا وادار به برنامه هائی کن که فردای قیامت از آن برنامه ها از من بازپرسی خواهی کرد که اگر انجام گرفته باشد سرافراز و اهل سعادت، و اگر کوتاهی شده باشد خجالت زده و مستحق عذاب خواهم بود.

آن برنامه هائی که در قیامت از آن بازپرسی می شود، عبارت است از عقاید،

ص:254


1- (1) - زمر (39) : 36. [1]

اخلاقیات، اجرای اوامر و نواهی حضرت حق و انبیا و امامان، انسان نسبت به تمام اعضا و جوارح و حرکات و اعمال و نسبت به تمام مردم و خلاصه نسبت به زمین و زمان و تمام نعمت های الهی دنیا و آخرت مسؤول است. انسان مکلف به این حقیقت است که از تمام نعمت های الهی، هماهنگ با دستورها و فرامین وحی استفاده کند.

سؤال از اعمال در قرآن مجید

قرآن در بارۀ مسؤولیّت انسان در صحرای قیامت می فرماید:

فَوَرَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ اجْمَعینَ * عَمّا کانُوا یَعْمَلُونَ» (1)

به پروردگارت سوگند ، قطعاً از همۀ آنان بازخواست می کنیم . * از اعمالی که همواره انجام می داده اند .

وَقِفُوهُمْ انَّهُمْ مَسْئُولُونَ» (2)

آنان را نگه دارید که حتماً مورد بازپرسی قرار می گیرند .

وَلَتُسْئَلُنَّ عَمّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (3)

و مسلماً ازآنچه همواره انجام می دادید ، بازپرسی خواهید شد .

وَلَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ عَمّا کانُوایَفْتَرُونَ» (4)

و روز قیامت از آنچه [ به خدا و پیامبر و قرآن ] افترا می بستند ، حتماً بازپرسی خواهند شد ،

ص:255


1- (1) - حجر (15) : 92 - 93. [1]
2- (2) - صافّات (37) : 24. [2]
3- (3) - نحل (16) : 93. [3]
4- (4) - عنکبوت (29) : 13. [4]

ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ» (1)

آن گاه شما در آن روز از نعمت ها بازپرسی خواهید شد .

سؤال از اعمال در روایات

حضرت صادق علیه السلام از قول لقمان در نصیحت به فرزندش روایت می فرماید:

وَ اعْلَمْ انَّکَ سَتُسْألُ غَداً اذا وَقَفْتَ بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ عَنْ ارْبَعٍ: شَبابِکَ فیما ابْلَیْتَهُ، وَ عُمْرِکَ فیما افْنَیْتَهُ، وَ مالِکَ مِمَّا اکْتَسَبْتَهُ وَ فیما انْفَقْتَهُ. (2)

فرزندم، آگاه باش فردای قیامت در موقف حساب، در پیشگاه حضرت حق از چهار چیز باز پرسی خواهی شد:

جوانیت را چگونه گذراندی؟ عمرت را در کجا و در چه برنامه هائی تمام نمودی؟ ثروتت را از چه راهی به دست آوردی و در کجا خرج کردی؟

در هر صورت با تمام وجود باید مواظب تمام لحظات عمر بود که به این خرمن پرقیمت الهی آتش مخالفت با برنامه های الهی نیفتد که هستی را بر باد می دهد و در آخرت، آدمی را با تهیدستی و تنگدستی رسواکننده ای روبرو می نماید. وقت پر ارزش خود را در قسمتی صرف عبادات و در قسمتی صرف معاش، و در قسمتی صرف تحصیل معرفت و در قسمتی صرف لذّت های حلال کنید، تا در روز قیامت در برخورد به بازپرسی با سربلندی جواب داده و با کمال آرامش و امنیّت به سوی رضوان حق و بهشت عنبر سرشت حرکت کنید.

که بهشت محصول چه عقاید و اخلاق و اعمالی است، و جهنّم نتیجه چه برنامه هائی است؟ در این زمینه به روایت بسیار مهمی اشاره می شود:

ص:256


1- (1) - تکاثر (102) : 8. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 425/13، باب 18، حدیث 19؛ [2] قصص الأنبیاء، جزائری: 329.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدیثی که مردم را از بسیاری از امور نهی کرده، فرموده است:

مَنْ عَرَضَتْ لَهُ فاحِشَهٌ اوْ شَهْوَهٌ فَاجْتَنَبَها مَخافَهَ اللّهِ عَزّوَجَلَّ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ النّارَ، وَآمَنَهُ مِنَ الْفَزَعِ الْاَکْبَرِ، وَ انْجَزَ لَهُ ما وَعَدَهُ فِی کِتابِهِ فِی قَوْلِهِ تَعالی: وَلِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ» (1)

اَلا وَمَنْ عَرَضَتْ لَهُ دُنْیا وَآخِرَهٌ فَاخْتارَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَهِ لَقِیَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لَیْسَتْ لَهُ حَسَنَهٌ یَتَّقِی بِها النّارَ.وَ مَنِ اخْتارَ الْآخِرَهَ وَ تَرَکَ الدُّنْیا رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ، وَغَفَرَلَهُ مَساوِیَ عَمَلِهِ. (2)

اگر کسی در معرض گناه کبیره ای واقع شود، یا به شهوت حرامی برخورد کند و به خاطر ترس از خدا به اجتناب برخیزد، خداوند متعال وجود او را به آتش جهنم حرام کند، و وی را از فزع قیامت امان دهد، و به آنچه در قرآنش وعده داده وفا کند آن جا که فرموده، برای آنان که به وقت برخورد با گناه از خدا بترسند دو بهشت مقرر شده است.

بدانید هر کس در معرض دنیا و آخرت قرار بگیرد، پس آخرت را بگذارد و به دامن دنیا بیاویزد، روز قیامت خدا را ملاقات کند در حالی که وسیله ای برای حفظ وجودش از آتش جهنم ندارد، و آن که آخرت را انتخاب و دنیای حرام را بگذارد، از لذت رضایت حق بهره برد، و گناهانش مورد آمرزش قرار گیرد.

ای گرفتار جهان پیچ پیچ هیچ دانی کاین جهان هیچ است هیچ

ای تو از بیراه ره نشناخته توسن شهوت به هر سو تاخته

راه بیراه است و دزدان آگهند همرهان راه، دزدان رهند

ص:257


1- (1) - الرحمن (55) : 46. [1]
2- (2) - من لایحضره الفقیه: 13/4، حدیث 4968؛ وسائل الشیعه: 209/15، باب 9، حدیث 20297. [2]

پشت بر مقصود پوئی تا به کی مقصد از بیراهه جویی تا به کی

ای ره از بیره به تو نزدیک تر مقصدت از ره به تو نزدیک تر

دیو غفلت سوی این راهت کشاند مقصد و مقصود تو درخانه ماند

بازگرد ای بی خبر از راه خویش بازجو انجام خود زآغاز خویش

(نشاط اصفهانی)

3 - خرج کردن وقت در راه هدف

مسئله ای که برای اهل بصیرت از آفتاب روشن تر می باشد این است که خاک مرده به قدرت حق تبدیل به موجودی با شعور و مکلّف و مسؤول به نام انسان شد، تا ظرف معرفت حق و ایمان به قیامت و عمل صالح و متخلّق به اخلاق الهی گردد، تا از این طریق به مقام قرب و لقا و وصال حضرت محبوب برسد.

وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْاِنْسَ الّا لِیَعْبُدُونِ» (1)

و جن و انس را جز برای این که مرا بپرستند نیافریدیم .

فَمَن کَانَ یَرْجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَلِحًا وَ لَایُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدَا» (2)

پس کسی که دیدار [ پاداش و مقام قرب ]پروردگارش را امید دارد ، پس باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نکند.

قیمت وقت و ارزش کسب ایمان و اخلاق و عمل صالح، در صفحات گذشته در تفسیر مسؤولیت و قیامت گذشت.

ص:258


1- (1) - ذاریات (51) : 56. [1]
2- (2) - کهف (18) : 110. [2]
4 - مصون بودن از فقر و وسعت رزق

آنان که بر اثر غفلت و اشتباه در زندگی، و به خصوص کثرت گناه از معیشت بازمانده و دچار تنگدستی و نیاز به مردم می شوند، در حقیقت گرفتار انواع بلاها و سختی ها و رنج ها هستند، و دائم در درون خود مبتلای به حسرت و اندوه و غم و غصّه اند.

آنان که هماهنگ با مسائل الهی به حرکت آمدند، و زمینۀ معیشت را متصل به رحمت حضرت حق کردند و در حدّ خود از وسعت رزق بهره مندند، کمتر دچار مشکل و زحمتند، و به همین سبب با آسودگی خاطر به عبادت و کسب معرفت و کار خیر موفقند.

راستی، باید به پیروی از حضرت سجّاد علیه السلام از حضرت محبوب درخواست کرد که انسان را از نعمت غنا و وسعت رزق آنهم به صورتی که عامل گناه و معصیت نگردد، و بلکه غنا و رزق او کمکی به کار خیر و ثواب و اجر آخرت شود، بهره مند سازد.

5 - بی نیازی از چشمداشت
اشاره

چشمداشت به آنچه در دست مردم است، از قبیل مال و منال، حشمت وجاه، شهرت و مقام، خانه و مرکب، علاوه بر این که روح را عذابی الیم است، باعث شعله ور شدن صفت حسد، و خطرناک تر از آن زبانه کشیدن آتش طمع است.

این مرض خطرناک روانی، چون عارض کسی شود، او را به انواع گناهان و اشتغالات فکری و درونی دچار سازد، و وی را از هر کار خیر و گاهی از عبادات الهیّه باز دارد، و زمینه هلاک و ضلالت او را فراهم آورد.

قناعت به آنچه حضرت حق از طریق کسب حلال نصیب انسان فرموده، گنجی است که خیر دنیا و آخرت انسان را تأمین می نماید.

ص:259

وَ لاتَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ الی ما مَتَّعْنا بِهِ ازْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ ابْقی» (1)

دیدگانت را به آنچه برخی از اصناف آنان را بهره مند کردیم مدوز ، [ آنچه به آنان داده ایم ] شکوفۀ [ بی میوه و زیور و زینت ] دنیاست تا آنان را در آن بیازماییم ، و رزق پروردگارت بهتر و پایدارتر است .

تصوّر نکنید که فرومایگان پست، و آنان که در غفلت و بی خبری از حقایق به سر می برند، آنچه از مال و منال و جاه و مقام در اختیار دارند، برای آنان عزّت و آبرو و خیر و سعادت است.

بیخبران از حق، با نعمت فراوانی که در اختیار دارند، میدان وسیع تری، جهت انواع لذایذ حیوانی و حرکات شیطانی برای خود می سازند، و از این راه عذاب بیشتر و سنگین تری را برای خود تهیه می بینند.

به آنچه حضرت حق از راه حلال نصیب فرموده قناعت کنید و بر تنگدستی موقت که جز امتحان الهی برای مردم مؤمن چیزی نیست صبر و استقامت ورزید، و باطن خود را با نور عفت نفس از هر نوع اضطراب و ناامنی حفظ کنید که خداوند مهربان در دنیا و آخرت با اهل تقواست.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ اتْبَعَ بَصَرَهُ ما فِی ایْدِی النّاسِ طالَ هَمُّهُ وَ لَمْ یُشْفَ غَیْظُهُ. (2)

آن که چشم به مال و ثروت و حشمت و حشم دیگران بدوزد اندوهش طولانی، و خشم و غضبش بی شفا می ماند.

ص:260


1- (1) - طه (20) : 131. [1]
2- (2) - تفسیر الصافی: 327/3، [2] ذیل آیۀ 131 سورۀ طه؛ کتاب الزّهد، حسین بن سعید کوفی: 46، حدیث 125؛ [3]بحار الأنوار: 317/67، باب 58، حدیث 25. [4]

مردی نزد حضرت صادق علیه السلام شکایت برد:به دنبال مال مردم می روم و آن را به دست می آورم ولی به درآمد خود قانع نیستم، دائماًبا خود در جنگم، چرا که در طلب ثروت بیشتری هستم، به من چیزی بیاموزید که مرا از این ناراحتی نجات دهد.

حضرت فرمود:

اگر آن اندازه درآمد که معیشت تو را کفایت می کند بی نیازت سازد، اندک از مال دنیا تو را غنی کند، و اگر درآمد کافی تو، بی نیازت نمی کند با جمع کردن تمام ثروت دنیا هم راحت نخواهی شد! (1)راستی، چشمداشت به وضع دیگران و وادار شدن نفس به این که انسان را تا حدّ آنان و بلکه بیش از آن بالا ببرد عجب مرض خطرناک و بیماری مهلکی است!!

این حالت عذاب آور شیطانی، انسان را به خواری و ذلّت، و خم کردن پشت مردم پیش نامرد، و آوارگی و در بدری، و پایمال کردن حقوق دیگران مبتلا می کند.

غنای نفس در روایات

حضرت جواد علیه السلام می فرماید:

اَلْغِنی قِلَّهُ تَمَنِّیکَ وَ الرِّضا بِما یَکْفِیکَ، وَ الْفَقْرُ شِرَّهُ النَّفْسِ وَ شِدَّهُ الْقُنُوطِ. (2)

بی نیازی، قلّت و کمی خواهش های درون و راضی بودن به عنایت الهی است. و فقر نفس، شدّت ناامیدی از قدرت خویش و یأس از واقعیت ها است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

ص:261


1- (1) - بحار الأنوار: 178/70، باب 129، حدیث 22؛ الکافی: 139/2، حدیث 10. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 368/75، باب 28، حدیث 3؛ [2]نهج السعاده: 437/7. [3]

مَنِ اسْتَغْنی عَنِ النّاسِ اغْناهُ اللّهُ سُبْحانَهُ. (1)

هر کس بانگ بی نیازی از مردم را بزند، خداوند پاک، او را مستغنی می کند.

به حضرت داود خطاب شد:

وَضَعْتُ الْغِنی فِی الْقَناعَهِ وَ هُمْ یَطْلُبُونَهُ فِی کَثْرَهِ الْمالِ فَلا یَجِدُونَهُ. (2)

بی نیازی را در قناعت قرار دادم، مردم در زیادی مال می جویند، ولی نمی یابند.

سَأَلَ رَجُلٌ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ: احِبُّ انْ اکُونَ اغْنَی النّاسِ.قالَ: کُنْ قَنِعاً تَکُنْ اغْنَی النّاسِ. (3)

مردی به رسول خدا عرضه داشت، دوست دارم بی نیازترین مردم باشم فرمود: قناعت پیشه کن تا بی نیازترین مردم باشی.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ رُزِقَ ثَلاثاً نالَ ثَلاثاً وَ هُوَ الْغِنَی الْاَکْبَرُ: الْقَناعَهُ بِما اعْطِیَ، وَ الْیَأْسُ مِمّا فی ایْدِی النّاسِ، وَ تَرْکُ الْفُضُولِ. (4)

به آن که سه چیز روزی شود، به سه چیز رسیده و آن بی نیازی بزرگ تر است. قناعت به آنچه به او داده شده، دل بریدن از آنچه در دست مردم است، و ترک آنچه اضافه است.

ص:262


1- (1) - غرر الحکم: 197، حدیث 3876. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 453/75، باب 33، حدیث 21؛ [2]عده الدّاعی: 179. [3]
3- (3) - کنز العمال: 128/16، حدیث 44154؛ میزان الحکمه: 2305/3.
4- (4) - بحار الأنوار: 229/75، باب 23، حدیث 107؛ [4] تحف العقول: 318.
6 - عزّت واقعی و دوری از کبر
اشاره

عزّت مایۀ الهی و سرمایه ای است ملکوتی که به صورت حالتی نورانی بر اثر ایمان واقعی به خداوند و یقین به قیامت، و اتصال به نبوت و امامت، و تخلّق به اخلاق الهی، و اجرای فرامین حق، و دوری از حرام در درون انسان تجلّی می کند، و نمی گذارد هیچ خطری و هیچ عاملی انسان را مغلوب و محکوم خود کند، و به ذلّت و حقارت و پستی دچار نماید. کسب چنین شخصیت با عظمت باطنی جز از طریق پیمودن راه دین و محور قرار دادن حق در زندگی میسر نیست.

عناصر مادی عامل عزّت نیست، جاه و مقام مایۀ شخصیت نمی باشد، شهرت و آبروی ظاهری سربلندی درونی نمی سازد.

مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلّهِ الْعِزَّهُ جَمیعاً الَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ» (1)

کسی که عزّت می خواهد ، پس [ باید آن را از خدا بخواهد ؛ زیرا ] همۀ عزت ویژۀ خداست . حقایق پاک [ چون عقاید و اندیشه های صحیح ] به سوی او بالا می رود و عمل شایستۀ آن را بالا می برد .

لِلّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ» (2)

عزت و اقتدار برای خدا و پیامبر او و مؤمنان است .

آن که از این مایۀ درونی و حالت ملکوتی و سرمایۀ عرشی بی بهره است، در مقابل اندکی از مال دنیا، یا جاه ومقام، یا هجوم شهوات و غرایز، و لذت های مادی به سرعت محکوم و مغلوب می شود، و به مرض خطرناک ذلّت و حقارت و پستی دچار می گردد.

ص:263


1- (1) - فاطر (35) : 10. [1]
2- (2) - منافقون (63) : 8 [2]

چنین افرادی از آزادی به معنای واقعی و حرّیت و کرامت و شرافت نفس و بزرگی و وقار و ادب و تربیت محرومند. این گونه مردم بودند که بر اثر پوکی درون به بند بردگی طاغوت ها درآمدند، و مشکلات زیادی را برای مردم و به خصوص آزادگان تاریخ و خاصه انبیا و اولیا فراهم آوردند، و مبدء جنایات بی شمار، و خیانت های بی عدد در تاریخ انسان شدند.

عزّت نفس محصول آزادی از شهوات غلط، و خلقیات شیطانی، و وقار و آقائی در برابر حوادث، و تذلّل و خضوع در برابر حضرت رب العزّه است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

اِعْلَمْ انَّهُ لاعِزَّ لِمَنْ لایَتَذَلَّلُ لِلّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی، و لارِفْعَهَ لِمَنْ لایَتَواضَعُ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ. (1)

آن که در برابر حضرت حق بندگی نکند عزّت ندارد، و هر کس نسبت به وجود مقدّس خداوند و فرامین سعادت بخش حضرت او تواضع ننماید بلندی و سرفرازی برای او نیست.

فراهم آوردن موجبات ذلّت و خواری، و باز کردن میدان اهانت به انسان مؤمن حرام است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

لَیْسَ لِلْمُؤْمِنِ انْ یُذِلَّ نَفْسَهُ. (2)

سزاوار نیست، مؤمن زمینۀ خواری برای خود فراهم کند.

میدان دادن به شهوات غلط، زمینۀ ایجاد کردن برای حکومت هوای نفس، تکرار گناه، رها کردن خویش در دست افراد ناباب، دوری از تقوا، ضعف ایمان،

ص:264


1- (1) - الکافی: 243/8، حدیث 337؛ [1] تحف العقول: 366.
2- (2) - مستدرک الوسائل: 210/12، باب 11، حدیث 13908. [2]

استقامت نیاوردن در برابر حوادث، مهجوری از نور نبوت و ولایت، همه و همه باعث ذلّت و خواری و پستی و سستی نفس است.

امام علی علیه السلام به فرزندش حضرت مجتبی علیه السلام می فرماید:

وَاَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّهٍ وَ انْ ساقَتْکَ الَی الرَّغائِبِ، فَاِنَّکَ لَنْ تَعْتاضَ بِما تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً، وَ لاتَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ و َ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً. (1)

از هر نوع پستی و زبونی بپرهیز، هر چند آن ذلّت و پستی وسیلۀ رسیدنت به آرزوها باشد؛ زیرا در برابر پرداخت شرف نفس عوضی که با آن برابر باشد به دست نخواهی آورد، و بندۀ دیگران مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.

تواضع مشروع و به عبارت دیگر احترام به مردم، به خصوص به افراد مؤمن، هیچ گونه منافاتی با عزّت نفس و کرامت انسانی ندارد.

احترام به مردم از آن جا که دستور دین است، یک نوع عبادت محسوب می شود، و باعث رفعت و سربلندی و محبوبیت انسان در میان مردم است.

از طرفی باید این معنا را در نظر داشت که صفت ناپسند تکبّر باعث متلاشی شدن شخصیت انسان، و میراث عذاب الهی در عالم آخرت است.

کبر در برابر دستورهای الهی، و بزرگی نشان دادن بی جهت در بین مردم حالتی ناپسند و از اخلاق شیطان، و صفت بسیار بدی است که انسان را مبغوض و منفور حضرت حق می کند.

نی همی از خود به راه یار می باید گذشت کز دو عالم در رهش یک بار می باید گذشت

گر حقیقت عاشقی بر هر دو عالم پای زن یار اگر می جوئی از اغیار می باید گذشت

ص:265


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 31. [1]

عشق را راهیست ناهموار و این باشدعجب کزسر از این راه ناهموار می باید گذشت

خاک شد بس استخوان ها زیر دیوار هوس با شتاب از پای این دیوار می باید گذشت

اندک و بسیار این عالم همه رنج است و غم اندک اندک ز اندک و بسیار می باید گذشت

چیست دانی توشۀ عقبی صغیرا از صراط با ولای حیدر کرّار می باید گذشت

(صغیر)

کبر در آیات قرآن

خداوند بزرگ در قرآن مجید فرعون و کارگزاران حکومتش را به خاطر تکبّر در برابر حق به سختی سرزنش کرده و مورد عتاب قرار می دهد:

وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا انَّهُمْ الَیْنا لایُرْجِعُونَ» (1)

او و سپاهیانش به ناحق در زمین سرکشی و تکبّر کردند ، و پنداشتند که آنان را به سوی ما بازنمی گردانند .

وَمَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ الَیْهِ جَمِیعاً» (2)

و کسانی که از بندگی او امتناع کنند و تکبّر ورزند ، به زودی همه آنان را [ برای حسابرسی ] به سوی خود گردآوری خواهد کرد .

ص:266


1- (1) - قصص (28) : 39. [1]
2- (2) - نساء (4) : 172. [2]

وَ امَّا الَّذینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً الیماً» (1)

و اما کسانی که [ از ایمان و عمل شایسته ] امتناع کردند و تکبّر ورزیدند ، به عذاب دردناکی عذاب می کند . نخواهند یافت .

فَاسْتَکْبَرُوا وَکانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ» (2)

پس آنان تکبّر ورزیدند و آنان گروهی گنهکار بودند .

کبر در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اِجْتَنِبُوا الْکِبْرَ فَاِنَّ الْعَبْدَ لایَزالُ یَتَکَبَّرُ حَتّی یَقُولَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: اکْتُبُوا عَبْدی هذا فِی الْجَبّارینَ. (3)

از تکبر چه در برابر حق، چه در برابر خلق بپرهیزید که تکبر کار را به جائی می رساند که حضرت حق به ملائکه امر می فرماید نام این متکبّر را در گروه زورگویان ثبت کنید.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اِحْذَرِ الْکِبْرَ فَاِنَّهُ رَأسُ الطُّغْیانِ وَ مَعْصِیَهُ الرَّحْمنِ. (4)

از کبر حذر کنید که سرآغاز طغیان و گناه و معصیت در برابر حضرت رحمن است.

و نیر می فرماید:

ص:267


1- (1) - نساء (4) : 173. [1]
2- (2) - یونس (10) : 75. [2]
3- (3) - الکامل، عبدالله بن عدی: 165/5.
4- (4) - میزان الحکمه: 2651/3؛ سر الاسرار فی شرح حدیث المعراج: 300، حدیث 10.

شَرُّ آفاتِ الْعَقْلِ الْکِبْرُ. (1)

بدترین آفات برای عقل، کبر است.

و باز می فرماید:

اِیّاکَ وَ الْکِبْرَ فَاِنَّهُ اعْظَمُ الذُّنُوبِ وَ الْأَمُ الْعُیُوبِ، وَ هُوَ حِلْیَهُ ابْلیسَ. (2)

از کبر دوری کنید که از بزرگترین گناهان و پست ترین عیوب و لباس ابلیس است.

عبداللّه بن مسعود از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

لایَدْخُلُ الْجَنَّهَ مَنْ کانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقالُ ذَرَّهٍ مِنْ کِبْرٍ. (3)

وارد بهشت نمی شود، کسی که در دلش به وزن یک ذرّه کبر باشد.

عیسی گذاشت دنیا قارون اسیر او شد آن بر فلک برآمد این در زمین فرو شد

آب حیات وصلت تا روزی که گردد نقد حیات ما را باری به جستجو شد

با صولجان عشقت ما را چه چاره باشد جائی که چرخ گردون سرگشته همچو گوشد

ساقی ز درد دوشین جز درد سر چه گوهی می ده که عمر اهلی ضایع به گفتگو شد

(اهلی شیرازی)

ص:268


1- (1) - مستدرک الوسائل: 29/12، باب 58، [1]غرر الحکم: 65، حدیث 849. [2]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 29/12، باب 58، ذیل حدیث 13422؛ [3]غرر الحکم: 309، حدیث 7124. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 194/70، باب 130؛ [5]مجموعه ورّام: 203/1. [6]
7 - عبادت بی عجب
اشاره

حضرت سجّاد علیه السلام به پیشگاه مقدس حضرت حق عرضه می دارد:

مرا در برابر وجود مقدّست به بندگی وادار، و عبادتم را از آلوده شدن به عجب حفظ فرما.

بندگی حق مایۀ عزّت و سرافرازی، و باعث رشد و کمال، و شکوفائی تمام استعدادها، و شرف و کرامت دنیا و آخرت است.

بندگی حق، عامل رسانندۀ انسان به تقوا و پاکی، سلامت و امنیّت، اصالت و معرفت است.

بندگی حق، مورّث به چنگ آوردن لقا و وصال محبوب، و زمینه ساز حیات طیبه، و عافیت امروز و فرداست. بندگی حق، ایجاد کنندۀ امنیّت از عذاب جهنم و کلید هشت در بهشت و وسیلۀ آمرزش گناهان و معاصی است.

بندگی حق، در حقیقت هماهنگی نمودن با تمام موجودات خلقت و عناصر هستی است؛ زیرا قرآن مجید تمام موجودات را در مدار سجده و تذلّل و عبادت نسبت به حق می داند:

اِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ الاّ آتِی الرَّحمنِ عَبْداً» (1)

هیچ کس در آسمان ها و زمین نیست مگر این که [ ذاتاً ] بنده [ و مملوک ] به سوی [ خدای ] رحمان می آید .

بندگی حق وسیله آزادی از شهوات غلط، و نجات یافتن از بند ابلیس و حیله گری های شیطان است.

عبادت یعنی اطاعت و فرمانبری از اوامر حضرت سبحان، و خضوع و خشوع در برابر آفرینندۀ آسمان ها و زمین.

ص:269


1- (1) - مریم (19) : 93. [1]

عبادت یعنی مملو بودن قلب از ایمان، آراسته بودن نفس به اخلاق حسنه و پیراسته بودن وجود از گناه، و اتصال به عمل صالح.

عبادت یعنی رعایت حقوق حق و حقوق خلق، و انجام خیر و دوری از شر.

عبادت یعنی تحصیل علم و دانش، رسیدگی به یتیم، دستگیری از مسکین، جبران فقر فقیر، و ادای حقوق مالی جهت ترویج دین.

عالی ترین حقیقتی که حضرت حق در قرآن مجید انبیای خود را به آن معرفی فرموده، عبادت است.

بهترین صفتی که حضرت محبوب در قرآن کریم اولیایش را به آن ستوده، عبادت است.

برترین وصفی که خداوند برای ملائکه در کتاب عظیمش آورده، عبادت است.

عابد محبوب خدا، و متکبر از عبادت مورد نفرت حق و انبیاء و امامان است.

عبادت باعث آبادی دنیا و به دست آوردن خیر مطلق در عالم آخرت است.

عبادت غیر خدا کفر، شرک، زندقه و فساد و مورّث تسلّط جبّاران و زورگویان نسبت به مظلومان و مستضعفان است.

عبادت غیر خدا از بیان قرآن

عبادت غیر خدا نهایت ذلّت و خواری و بیچارگی انسان است.

قُلْ انّی نُهِیتُ انْ اعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ قُلْ لا اتَّبِعُ اهْواءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ اذاً وَ ما انَا مِنَ الْمُهْتَدینَ» (1)

بگو : من از پرستیدن کسانی که شما به جای خدا می پرستید نهی شده ام . بگو :

من از هواهای نفسانی شما پیروی نمی کنم که در آن صورت گمراه شده ام

ص:270


1- (1) - انعام (6) : 56. [1]

و از راه یافتگان نخواهم بود .

قُلْ یا ایُّهَا النّاسُ انْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دینی فَلا اعْبُدُ الَّذینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلکِنْ اعْبُدُ اللّهَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ وَ امِرْتُ انْ اکُوْنَ مِنْ الْمُؤْمِنینَ» (1)

بگو : ای مردم ! اگر شما در [ حقّانیّت ] دین من تردید دارید [ من در حقّانیّت دینم و بطلان آیین شما هیچ تردیدی ندارم ] من آنهایی را که شما به جای خدا می پرستید ، نمی پرستم ، بلکه خدایی را می پرستم که جان همۀ شما را می ستاند ، و من مأمورم که از مؤمنان باشم .

یا ابَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ انَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیّاً» (2)

پدرم ! شیطان را مپرست ؛ زیرا شیطان همواره نسبت به خدا نافرمان است .

یا ایُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (3)

ای مردم ! پروردگارتان را که شما و پیشینیان شما را آفریده است ، بپرستید تا [ با پرستیدن او ] پروا پیشه شوید .

آیات قرآن در زمینۀ عبادت بسیار است، قسمتی از آیات امر به عبادت رب، و قسمتی نهی از عبادت غیر رب، و دسته ای بیان کنندۀ سود دنیایی و آخرتی عبادت، و دستۀ دیگر روشن کننده ضررها و خسارت های غیر قابل جبران بندگی غیر خدا است.

الهی، به راستی و درستی، و بر اساس حق و حقیقت، و برمبنای شوق و ذوق، و

ص:271


1- (1) - یونس (10) : 104. [1]
2- (2) - مریم (19) : 44. [2]
3- (3) - بقره (2) : 21. [3]

بر پایۀ عشق و محبت، ما را در عبادت و بندگی خود تا لحظۀ خروج از دنیا مشغول کن، و از عبادت و بندگی، و اطاعت و پرستش بت های درونی و برونی بازدار.

جانا نظری که دل فکارست بخشای که خسته نیک زاراست

بشتاب که جان بلب رسیدست دریاب کنون که وقت کار است

رحم آر که بی تو زندگانی از مرگ بتر هزار بار است

دیریست که بر در قبولست بیچاره دلم که نیک خوار است

نومید چگونه باز گردد از درگهت آن کامیدوار است

ناخورده دلم شراب وصلت از دُردی هجر در خمار است

مگذار بکام دشمن ای دوست بیچاره مرا که دوستدار است

رسواش مکن بکام دشمن کوخود ز رخ تو شرمسار است

خرم دل آن کسی که او را اندوه و غم تو غمگسار است

یادیش از این و آن نیاید آن را که چو تو نگار یار است

کار آن دارد که بر در تو هر لحظه و هر دمیش بار است

نی آن که همیشه چون عراقی بر خاک درت چو خاک خوار است

(فخرالدین عراقی)

عبادت در روایات

امام صادق علیه السلام از حضرت حق روایت می کند:

یا عِبادِیَ الصِّدّیقینَ تَنَعَّمُوا بِعِبادَتی فِی الدُّنْیا فَاِنَّکُمْ تَتَنَعَّمُونَ بِها فِی الْآخِرَهِ. (1)

ای بندگان صدیق من، در دنیا به عبادت و بندگیم متنعّم شوید که در آخرت از

ص:272


1- (1) - بحار الأنوار: 155/8، باب 33، حدیث 93؛ [1]الکافی: 83/2، حدیث 2. [2]

نعمت های جاویدم به مزد عبادتتان بهره مند شوید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَفْضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَهَ، فَعانَقَها وَ احَبَّها بِقَلْبِهِ، وَ باشَرَها بِجَسَدِهِ، وَ تَفَرَّغَ لَها فَهُوَ لایُبالِی عَلی ما اصْبَحَ مِنَ الدُّنْیا عَلی عُسْرٍ امْ عَلی یُسْرٍ. (1)

برترین مردم کسی است که عاشق بندگی حق باشد، پس آن را در آغوش کشد، و با قلبش نسبت به آن مهر بورزد، و جسم و جسدش را مرکب آن نماید، و خود را برای آن از همه چیز خالی نماید، عبادت کنندۀ واقعی نباید نسبت به دنیا باکی داشته باشد که با سختی با آن روبروست یا به آسانی.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

تَفَرَّغُوا لِطاعَهِ اللّهِ وَعِبادَتِهِ قَبْلَ انْ یَنْزِلَ بِکُمْ مِنَ الْبَلاءِ ما یَشْغَلُکُمْ عَنِ الْعِبادَهِ. (2)

خود را برای طاعت و عبادت الهی، از هر چیزی فارغ نمایید، قبل از این که بلای بازدارنده از عبادت بر شما فرود آید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:

پروردگارتان می فرماید: ای فرزند آدم! خود را برای بندگی من از همه چیز فارغ کن که از پی عبادت دلت را بی نیاز کنم و دستت را از رزق خود پر نمایم.

ای فرزند آدم! از من دوری مکن که قلبت را پر از فقر کنم، و آن چنان به

ص:273


1- (1) - بحار الأنوار: 253/67، باب 55، حدیث 10؛ [1]الکافی: 83/2، حدیث 3. [2]
2- (2) - مجموعه ورّام: 120/2. [3]

گرفتاری دچارت سازم که از عبادتم دوربمانی. (1)

برترین عبادت در کلام امام علی علیه السلام

امام علی علیه السلام در فرازهائی ملکوتی می فرماید:

اَفْضَلُ الْعِبادَهِ الْعِفافُ. (2)

برترین عبادت خود نگاه داشتن از گناه است.

اَفْضَلُ الْعِبادَهِ الزَّهادَهُ. (3)

برترین عبادت بی رغبتی به هر چیزی است که خدا نمی پسندد.

اَفْضَلُ الْعِبادَهِ الْفِکْرُ. (4)

برترین عبادت اندیشه در هستی است.

اَفْضَلُ الْعِبادَهِ غَلَبَهُ الْعادَهِ. (5)

برترین عبادت غالب شدن بر عادت است.

ما تَقَرَّبَ مُتَقَرِّبٌ بِمِثْلِ عِبادَهِ اللّهِ. (6)

نزدیک شونده ای به خدا، به مانند عبادت به حضرت حق نزدیک نشده است.

عجب در عبادت در روایات

امام سجّاد علیه السلام پس از درخواست بندگی و عبادت از حضرت حق، عرضه

ص:274


1- (1) - الکافی: 83/2، حدیث 1؛ وسائل الشیعه: 83/1، باب 19، حدیث 191.
2- (2) - الکافی: 80/2، حدیث 3؛ مستدرک الوسائل: 171/5، باب 3، حدیث 5592. [1]
3- (3) - عیون الحکم و المواعظ: 113؛ میزان الحکمه: 1802/3.
4- (4) - غرر الحکم: 56، حدیث 532. [2]
5- (5) - غرر الحکم: 199، حدیث 3947. [3]
6- (6) - غرر الحکم: 199، حدیث 3942. [4]

می دارد: عنایتی کن که عبادت من با آلودگی عجب و خودپسندی فاسد نشود.

محدث قمی در کتاب سفینه البحار در مادّه عجب می فرماید:

اَلْعُجْبُ فِی الْعِبادَهِ اسْتِعْظامُ الْعَمَلِ الصّالِحِ وَ اسْتِکْبارُهُ، وَ انْ یَرَی الْمُعْجَبُ نَفْسَهُ خارِجاً عَنْ حَدِّ التَّقْصیرِ، وَهذا هُوَ الْعُجْبُ الْمُفْسِدُ لِلْعِبادَهِ. (1)

عجب در عبادت به این است که شخص عابد، بندگی و طاعت خود را بسیار بزرگ بشمارد، و گمان کند عبادتش تام و تمام و کامل است، و کمبودی در بندگی او وجود ندارد، این همان حالتی است که عبادت را فاسد می کند!

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

ثَلاثٌ مُهْلِکاتٌ: شُحٌّ مُطاعٌ، وَهَویً مُتَّبَعٌ، وَاِعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ. (2)

مایه های هلاکت سه چیز است، بخلی که از آن اطاعت شود، هوای نفسی که پیروی گردد. این که شخص به اعمال خود با دیدۀ غرور و اعجاب بنگرد.

علی بن سهیل می گوید از حضرت رضا علیه السلام درباره عجبی که باعث فاسد شدن عمل است پرسیدم، حضرت فرمود:

عجب را درجاتی است، یکی آن که عمل زشت آدمی در نظرش نیکو جلوه کند، و آن را خوب پندارد و نسبت به آن مغرور گردد، و دیگر این که اهل ایمان به عبادت خود دچار خودپسندی و عجب گردند که با عبادتشان بر خدای منّت آورند، در حالی که خداوند بر بنده اش منّت دارد؟ (3)امام صادق علیه السلام می فرماید:

ص:275


1- (1) - سفینه البحار: 152/6، [1] با کمی اختلاف.
2- (2) - بحار الأنوار: 321/69، باب 117، حدیث 37؛ [2]وسائل الشیعه: 102/1، باب 23، حدیث 245. [3]
3- (3) - الکافی: 313/2، حدیث 3؛ [4] وسائل الشیعه: 100/1، باب 23، حدیث 238.

اَلْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ مِمَّنْ یُعْجَبُ بِعَمَلِهِ وَ هُوَ لایَدْرِی بِما یُخْتَمُ لَهُ، فَمَنْ اعْجِبَ بِنَفْسِهِ وَ فِعْلِهِ فَقَدْ ضَلَّ عَنْ مَنْهَجِ الرُّشدِ وَ ادَّعی ما لَیْسَ لَهُ. (1)

عجب است تمام عجب، از کسانی که به عمل خود اعجاب می ورزند و دچار غرور می شوند، با این که خبر ندارند پایان کارشان چگونه است؟ کسی که به خود و عملش مغرور شود از صراط مستقیم هدایت خارج شده و چیزی را ادعا کرده که ندارد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

لَیْسَ عَبْدٌ یُعْجَبُ بِالْحَسَناتِ إلاّ هَلَکَ. (2)

بنده ای نیست که به حسناتش دچار عجب شود، مگر این که به هلاکت برسد.

8 - انجام خیر بدون منّت
اشاره

امام سجّاد علیه السلام به حضرت حق عرضه می دارد:

«الهی خیر و نیکی را برای تمام مردم به دست من جاری ساز، و مرا از منّت گذاردن به مردم در مسئلۀ خیر که باعث باطل شدن عمل است در پناهت امان ده».

خیر به آن عملی گفته می شود که هماهنگ با دستور خدا و به قصد قربت انجام گیرد. خیر حقیقتی است که برای انسان موجب ثواب آخرتی، و نسبت به دیگران کلید حلّ مشکلات است.

انجام کار خیر به خاطر خدا برای نجات دادن مردم از سختی ها، دلیل بر نوع دوستی انسان، و وسعت روح و نظر آدمی، و علامت پاکی باطن و کرامت و شرافت نفس است.

ص:276


1- (1) - بحار الأنوار: 320/69، باب 117، حدیث 34؛ [1]مستدرک الوسائل: 139/1، باب 21، حدیث 204. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 321/69، باب 117، ذیل حدیث 37. [3]

انجام عمل خیر در حقیقت، بندگی خدا و اطاعت از او، و اقتدای به انبیای الهی و امامان معصوم، و پیروی از روش اولیای الهی است.

هدایت مردم به حق، امر به معروف، نهی از منکر، پرداخت خمس و زکات، نوشتن کتاب مفید، ساختن مسجد، آب انبار، حمام، مدرسه، دانشگاه، رسیدگی به یتیم، فقیر، مسکین، مستضعف، خانه سازی برای بی خانه، ساختن راه، متکفّل شدن مخارج خانواده های ناتوان، شوهردادن دختران مانده، زن دادن پسران، تشییع جنازه، عیادت مریض، امانت داری، وفای به عهد، و... همه و همه کار خیر است که وقتی انجام می گیرد و به نیّت خالص پیچیده می گردد، نزد حضرت حق محفوظ می ماند، و در قیامت به صورت رضوان الهی و بهشت عنبر سرشت به انسان باز می گردد.

اعمال خیر در آیات و روایات

آیات قرآن و روایات و اخبار اشاره بر خیر و نیکی می کنند:

یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً» (1)

روزی که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده و آنچه را از کار زشت مرتکب شده حاضر شده می یابد .

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اُطْلُبُوا الْخَیْرَ دَهْرَکُمْ، وَ اهْرَبُوا مِنَ النّارَ جَهْدَ کُمْ فَاِنَّ الْجَنَّهَ لایَنامُ طالِبُها، وَاِنَّ النّارَ لایَنامُ هارِبُها. (2)

تمام روزگارِ خود را به دنبال خیر باشید، با کوشش خود در راه خدا از جهنم

ص:277


1- (1) - آل عمران (3) : 30. [1]
2- (2) - کنز العمال: 931/15، حدیث 43597؛ المعجم الکبیر: 200/19.

بگریزید، به حقیقت که طالب بهشت خواب ندارد، و گریزندۀ از آتش نیز به خواب نمی رود.

امام علی علیه السلام می فرماید:

فِعْلُ الْخَیْرِ ذَخیرهٌ باقِیَهٌ، وَثَمَرَهٌ زاکِیَهٌ. (1)

انجام خیر، گنج ماندنی، و میوۀ رشد کننده است.

و نیز آن حضرت می فرماید:

عَلَیْکُمْ بِاَعْمالِ الْخَیْرِ فَتَبادَرُوها، وَلایَکُنْ غَیْرُکُمْ احَقَّ بِها مِنْکُمْ. (2)

بر شما باد به اعمال خیر، پس برای انجام آن بشتابید که دیگران نسبت به انجام آن سزاوارتر از شما نیستند.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

بادِرُوا بِعَمَلِ الْخَیْرِ قَبْلَ انْ تَشْتَغِلُوا عَنْهُ بِغَیْرِهِ. (3)

به انجام خیر بشتابید، قبل از این که وقت شما به کاردیگری مشغول شود.

امام صادق علیه السلام از حضرت باقر علیه السلام روایت می کند:

اِذا هَمَمْتَ بِخَیْرٍ فَبادِرْ فَاِنَّکَ لاتَدْری ما یَحْدُثُ. (4)

چون به کار خیری همت گماردی، در انجام آن بشتاب؛ زیرا نمی دانی که در آینده چه رخ خواهد داد.

خیری که به دست انسان انجام می گیرد، اگر بخواهد از بهرۀ الهی و آخرتی آن

ص:278


1- (1) - عیون الحکم و المواعظ: 357؛ میزان الحکمه: 838/1.
2- (2) - غرر الحکم: 105، حدیث 1879. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 215/68، باب 66، ذیل حدیث 15؛ [2]وسائل الشیعه: 261/7، باب 12، حدیث 9283. [3]
4- (4) - الکافی: 142/2، حدیث 3؛ [4]وسائل الشیعه: 111/1، باب 27، حدیث 274. [5]

بهره مند شود باید بدون منّت گذاری انجام گیرد، خیر با منّت به حکم قرآن مجید باطل است و هیچ گونه سود آخرتی بر آن مترتب نیست.

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْاَذی» (1)

ای اهل ایمان ! صدقه هایتان را با منت و آزار باطل نکنید .

واجب است در خیری که نسبت به مردم انجام می گیرد کرامت و آقائی و حیثیت مسلمان رعایت شود، قرآن می فرماید:

قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَهٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَهٍ یَتْبَعُها اذیً» (2)

گفتاری پسندیده [ در برابر تهیدستان ] و عفو [ ی کریمانه نسبت به خشم و بد زبانی مستمندان ] بهتر از بخششی است که دنبالش آزاری باشد .

امام صادق علیه السلام می فرماید:

اَلْمَنُّ یَهْدِمُ الصَّنیعَهُ. (3)

منتّ گذاری کار خیر انسان را نابود می کند و بهرۀ آخرتی آن را فنا می سازد.

از قرآن مجید استفاده می شود که منّت و اذیت، در باطل کردن عمل خیر، مستقیم و غیر مستقیمش فرق نمی کند، چه این که انسان به شخصی که کمک کرده رو در رو منّت گذارد، چه این که عمل خیرش را بر دیگران بازگو کند که غیر مستقیم افراد محترم در معرض منّت و اذیت قرار گیرند، این هر دو نابود کننده عمل، و باطل کنندۀ کار خیر است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

ص:279


1- (1) - بقره (2) : 264. [1]
2- (2) - بقره (2) : 263. [2]
3- (3) - الکافی: 22/4، حدیث 2؛ [3] من لایحضره الفقیه: 71/2، حدیث 1760.

مَنْ اسْدی الی مُؤْمِنٍ مَعْرُوفاً ثُمَّ آذاهُ بِالْکَلامِ اوْ مَنَّ عَلَیْهِ فَقَدْ ابْطَلَ صَدَقَتَهُ. (1)

کسی که به مؤمنی چیزی عطا کند، سپس وی را با زبانش بیازارد، یا بر وی منّت بگذارد، بدون شک کار خیرش را باطل و نابود ساخته است.

و نیز آن حضرت فرمود:

مَنِ اصْطَنَعَ الی اخیِهِ مَعْرُوفاً فَامْتَنَّ بِهِ احْبَطَ اللّهُ عَمَلَهُ، وَثَبَّتَ وِزْرَهُ، وَ لَمْ یَشْکُرْ لَهُ سَعْیَهُ. (2)

آن که به برادر دینی خود خدمتی کند، آنگاه بر وی منّت گذارد حضرت حق عملش را محو و نابود نماید، و بار سنگین آن عمل بر دوشش بجا ماند، و از عمل خیرش بهره ای نبرد.

دنیا زکف گذار چو دعویّ دین کنی آن قدر از آن بخواه که تا صرف این کنی

گر دیو نفس را چو سلیمان کنی اسیر ملک مراد را همه زیر نگین کنی

ای مرغ قدس دام تعلق زپا گسل تا خود هم آشیانه روح الامین کنی

بس دانه ها که هست بظاهر به هم شبیه هان تا خزف تمیز ز درّثمین کنی

مهرجهان مگیر به دل کین محیل دون نگذاردت که یاد جهان آفرین کنی

زاهد بهوش باش که دارد بسی قصور آن طاعتی که در طلب حور عین کنی

سر منزل وصال گرت باشد آرزو باید که خویش پیرو اهل یقین کنی

دنیا و آخرت به مکافات برخوری هشدار تا چه دانه نهان در زمین کنی

عمرت صغیر صرف هوا گشته و هنوز داری به دل هوس که چنین و چنان کنی

(صغیر)

ص:280


1- (1) - وسائل الشیعه: 454/9، باب 37، حدیث 12485؛ [1]مستدرک الوسائل: 233/7، باب 34، حدیث 8121. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 141/93، باب 15، حدیث 4؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 431. [4]
9 - معالی اخلاق
اشاره

آنچه در دعای مکارم الاخلاق آمده عبارت از معالی اخلاق است، واقعیت هایی که انبیای الهی برای تحقق آن در باطن انسان جهت تأمین خیر دنیا و آخرتش مبعوث به رسالت شدند، و حقایقی که مورد عشق و علاقه حضرت حق است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

اِنَّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الْاخْلاقِ. (1)

من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را تکمیل کنم.

اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ مَعالِیَ الْاَخْلاقِ، وَیَکْرَهُ سَفْسافَها. (2)

خداوند عاشق فضیلت های اخلاق، و بیزار و متنفر از خلقیّات پست و فرومایه است.

مکارم و معالی اخلاق در روایات

امام علی علیه السلام می فرماید:

عَلَیْکُمْ بِمَکارِمِ الْاَخْلاقِ فَاِنَّها رِفْعَهٌ، وَاِیّاکُمْ وَالْاَخْلاقَ الدَّنِیَّهَ فَاِنَّها تَضَعُ الشَّریفَ وَتَهْدِمُ الْمَجْدَ. (3)

بر شما باد به مکارم اخلاق که رفعت و سربلندی است، و حذر کنید از خلقیّات پست که شریف را سرشکسته و مجد و بزرگواری را منهدم می نماید.

و نیز آن حضرت می فرماید:

ص:281


1- (1) - بحار الأنوار: 282/68، باب 92، ذیل حدیث 17؛ [1]مستدرک الوسائل: 187/11، باب 6، حدیث 12701. [2]
2- (2) - وسائل الشیعه: 73/17، باب 25، ذیل حدیث 22020؛ [3]عوالی اللآلی: 67/1، حدیث 117. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 53/75، باب 16، حدیث 89؛ [5] تحف العقول: 215.

اِذا رَغِبْتَ فِی الْمَکارِمِ فَاجْتَنِبِ الْمَحارِمَ. (1)

چون رغبت در مکارم نمودی از محرمات الهی بپرهیز.

حضرت صادق علیه السلام در روایتی مکارم اخلاق را اینچنین بیان می فرماید: یقین، صبر، شکر، حلم، حسن خلق، سخاوت، غیرت، شجاعت، مروّت. (2)رسول خدا صلی الله علیه و آله در روایتی می فرماید:

عَلَیْکُمْ بِمَکارِمِ الْاخْلاقِ، فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ بَعَثَنِی بِهَا، وَ انَّ مِنْ مَکارِمِ الْأخْلاقِ انْ یَعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یُعْطِیَ مَنْ حَرَمَهُ، وَ یَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ، وَ انْ یَعُودَ مَنْ لایَعُودُهُ. (3)

بر شما باد به مکارم اخلاق که من مبعوث به آن شده ام، از جمله مکارم اخلاق این است که از کسی که به تو بدی کرده درگذری، و به کسی که تو را منع کرده ببخشی، و با آن که با تو قطع کرده رابطه برقرار کنی، و به دیدن کسی که به دیدنت نیامده بروی.

مکارم اخلاق در کلام امام علی علیه السلام

امام علی علیه السلام می فرماید:

خَیْرُ الْمَکارِمِ الْإیثارُ. (4)

بهترین مکارم، دیگران را بر خود مقدم داشتن است.

مِنْ احْسَنِ الْمَکارِمِ تَجَنُّبُ المَحارِمِ. (5)

ص:282


1- (1) - غرر الحکم: 317، حدیث 7317. [1]
2- (2) - من لایحضره الفقیه: 554/3، حدیث 4901؛ وسائل الشیعه: 180/15، باب 4، حدیث 20227.
3- (3) - بحار الأنوار: 375/66، باب 38، حدیث 24؛ [2]الأمالی، شیخ طوسی: 477. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 376، حدیث 8470. [4]
5- (5) - غرر الحکم: 318، حدیث 7335. [5]

از بهترین مکارم اجتناب از حرام است.

مِنْ احْسَنِ الْمَکارِمِ بَثُّ الْمَعْرُوفِ. (1)

از نیکوترین مکارم پخش خوبی هاست.

اَحْسَنُ الْمَکارِمِ الْجُودُ. (2)

بهترین مکارم بخشش است.

اَحْسَنُ الْمَکارِمِ عَفْوُ الْمُقْتَدِرِ، وَ جُودُ الْمُفْتَقِرِ. (3)

نیکوترین مکارم گذشت قدرت دار و بخشش تنگدست است.

اَلْعَفْوُ تاجُ الْمَکارِمِ. (4)

گذشت از مردم تاج مکارم است.

حُسْنُ الخُلْقِ یَزیدُ فی الرِّزْقِ. (5)

اخلاق خوب روزی را زیاد می کند.

10 - دوری از فخر و ناز بر مردم
اشاره

یکی از زشتی ها خودپسندی و خود بزرگ بینی است که انسان را مجبور می کند به دیگران فخر فروشی کند، و در برابر مردم تکبر ورزد.

سرچشمۀ این خوی ناپسند، غفلت از خدا و قیامت، و بی توجّهی به این معناست که انسان عبدی ضعیف و ذلیل و مسکین و حقیر و مستکین است که

ص:283


1- (1) - غرر الحکم: 318، حدیث 7334. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 375، حدیث 8454. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 246، حدیث 5039. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 245، حدیث 5001. [4]
5- (5) - مستدرک الوسائل: 445/8، باب 87، ذیل حدیث 9947؛ [5]مشکاه الانوار: 221، الفصل الأول. [6]

حضرت علی علیه السلام فرمود:

وَ انَا عَبْدُکَ الضَّعیفُ الذَّلیلُ الْحَقیرُ الْمِسْکینُ الْمُسْتَکینُ. (1)

و حال آن که من بندۀ ناتوان، خوار و کوچک، زمین گیر و درماندۀ توام.

اسلام عزیز به احدی اجازۀ ناز و فخر فروشی را به مردم نمی دهد. عالم، ثروتمند، مقام دار، شریف، مشهور، همه و همه مأمور به تواضع و فروتنی نسبت به تمام مردمند.

قرآن مجید اعلام می کند که حضرت حق متکبر فخرفروش و نازکنندۀ به مردم را دوست ندارد.

اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» (2)

همانا خدا هیچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد .

انسان هر حسن و خوبی در ظاهر و باطن دارد از خدا است، انسان مستقلاً از خود چیزی ندارد، و در وجود جز فقر محض چیزی نیست، آنچه را خدا داده وقتی بخواهد از انسان بگیرد، در یک چشم به هم زدن می گیرد، پس جائی برای کبر و فخر برای هیچ انسانی نمی ماند.

فخر فروشی در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اِنَّ اللّهَ تَعالَی اوْحی الَیَّ انْ تَواضَعُوا حَتّی لایَفْخَرَ احَدٌ عَلی احَدٍ، وَ لایَبْغِیَ احَدٌ عَلی احَدٍ. (3)

ص:284


1- (1) - مصباح المتهجّد: 847، دعای کمیل. [1]
2- (2) - لقمان (31) : 18. [2]
3- (3) - صحیح مسلم: 160/8؛ المعجم الکبیر: 365/17.

خداوند متعال به من وحی کرد که نسبت به هم متواضع و فروتن باشید، تا کسی را بر کسی فخر و مباهات و ناز و کبر نباشد، و کسی بر کسی ستم ننماید.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

اَهْلَکَ النّاسَ اثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ، وَ طَلَبُ الْفَخْرِ. (1)

دو برنامه مردم را نابود ساخت: ترس از تهیدستی که عامل حرص و طمع شد، و دیگر فخر فروشی به مردم.

ونیز آن حضرت فرمود:

لاحُمْقَ اعْظَمُ مِنَ الْفَخْرِ. (2)

حماقتی بزرگ تر از فخر فروشی نیست.

امام عارفان علی علیه السلام می فرماید:

ما لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ، اوَّلُهُ نُطْفَهٌ، وَآخِرُهُ جیفَهٌ، لایَرْزُقُ نَفْسَهُ، وَلایَدْفَعُ حَتْفَهُ. (3)

بیچاره فرزند آدم را چه رسد به فخر فروشی، موجودی که اولش نطفه و آخرش مردار گندیده است، قدرت بر روزی دادن به خود را ندارد، و قدرت دفع مرگ را از خویش دارا نمی باشد!

آدمی را زشرف تاج کرامت به سرامت حیف و صد حیف که بیچاره ز خود بی خبر است

ص:285


1- (1) - بحار الأنوار: 39/69، باب 94، حدیث 34؛ [1]مستدرک الوسائل: 91/12، باب 75، حدیث 13602. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 311، حدیث 7185. [3]
3- (3) - نهج البلاغه: حکمت 454؛ [4]غرر الحکم: 311، حدیث 7184. [5]

بنگر انسان و مقامش که بود محرم راز خلوتی را که فلک حلقه بیرون در است

هست انسان به مثل آینه ای در بر دوست او به خود ناظر از این آینه پاتابه سر است

خار و گل هر دو ز یک شاخ برآیند ولی این یکی مرهم جان و ان دگری نیشتر است

ره به خلوتگه وحدت بر و معنی دریاب بگذر از عالم صورت که نزاع صور است

هر بد و نیک به نسبت بود البته صغیر باشد از بحر وجود آنچه خزف یا گهر است

(صغیر)

ص:286

[اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَهً إِلاَّ حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا وَ لاَ تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلاَّ أَحْدَثْتَ لِی ذِلَّهً بَاطِنَهً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدَرِهَا]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا درجه و مرتبه ای نزد مردم بلند مکن، مگر آن که به همان اندازه نزد خودم پست گردانی، و عزّت آشکاری برایم ایجاد مکن، مگر آن که به همان اندازه، خواری باطنی برایم ایجاد کنی.

درجه و رفعت انسان

انسان هیچ گاه نباید در راه مقامات معنوی در مرتبۀ ویژه ای بایستد، چرا که ماندن به معنای پویا نبودن و ایستادن از حرکت است. و این برای پویندۀ راه حق سودمند و کارگشا نیست. او بسان آب رودخانه ای است که برای وصول به دریای حقیقت، پیوسته باید در تلاش باشد و اگر از حرکت باز بماند، دچار فساد و آلودگی می شود و به لجنزاری پر از شهوات تبدیل می گردد.

آدمی به طور فطری مقامات و کمالات معنوی و مادی خویش را به اندازۀ مطلق و بی نهایت می خواهد و اگر او در سیر معنوی به سوی کمال مطلق سستی و کندی کند و در جهت خلاف فطرت برود، در واقع به ندای فطرت، پاسخ مناسب نداده و از همۀ استعداد و تواناییش بهره گیری نکرده است و دچار یأس و ناامیدی می شود و به اندک راضی می گردد و این چیزی جز درماندگی و ستم به نفس نیست.

ص:287

امام علی علیه السلام دربارۀ اخلاق حکومت داری حاکمان می فرماید:

ذُوالشَّرَفِ لاتُبْطِرُهُ مَنْزِلَهٌ نالَهَا وَ إِنْ عَظُمَتْ کَالْجَبَلِ الَّذی لاتُزَعْزِعُهُ الرِّیاحُ وَ الدَّنِیُّ تُبْطِرُهُ مَنْزَلَهٌ کَالکَلاءِ الَّذِی یُحَرِّکُهُ مَرُّ النَّسِیم. (1)

آدم بزرگ منش به هر مقامی، هر چند بزرگ برسد سرمست نمی شود؛ مانند کوهی که هیچ بادی آن را به لرزه در نمی آورد، اما آدم فرومایه با دست یافتن به کمترین ارزشی افسار گسیخته می شود، همانند بوتۀ علفی که وزش نسیمی آن را می جنباند.

یعنی هر که حکمت آموخته؛ خود را بزرگ ساخته است و چنگ زدن به گنجینۀ فضیلت، به کمال بزرگی می افزاید و به یقین و باور می رساند؛ بنابراین هجمۀ مشکلات و هزینه های گران بزرگواری بر روح بزرگ سنگینی نمی کند.

بر این پایه در حدیث معراج آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به محضر ربّ، عرض کرد: پروردگارا! فایده و میراث روزه چیست؟ خداوند فرمود:

روزه؛ حکمت را به ارث گذارد و حکمت؛ معرفت را و معرفت یقین می آورد و هر گاه بنده به یقین رسد؛ دیگر برایش اهمیتی ندارد که چگونه شب و روز خود را به سختی یا آسانی بگذراند. (2)از جمله تقسیم های مقامی بین بندگان که برتر از ایمان و تقوا باشد، همین یقین است. البته شمار کمی از اهل ایمان به مقام یقین می رسند؛ زیرا مجاهدۀ نفس بسیار می خواهد و باید قدم های بلندی برداشته شود تا به درجه های بالاتر رسید.

به هر حال؛ انسان باید برای مرتبه های اسلام تلاش کند تا به مرتبه های کمال ایمان و تقوا برسد، سپس برای مراتب تقوا کوشش کند و اگر از متّقین است باید

ص:288


1- (1) - غرر الحکم: 342، حدیث 7819. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 27/74، باب 2، حدیث 6؛ ارشاد القلوب، دیلمی: 203/1. [2]

بکوشد تا به علم الیقین که مرتبه اوّل معرفت شهودی است، برسد. بعد با یاری خداوند به عین الیقین و مرتبۀ بالاتر حق الیقین که برترین یقین نزد خداوند است، توفیق یابد که خداوند در این زمینه می فرماید:

وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» (1)

و پروردگارت را تا هنگامی که تو را مرگ بیاید ، بندگی کن .

نهایت این مرتبه ها پایان راه نیست، بلکه آغاز سیر آسمانی است. تا به درجات بالاتر از حد یقین برسد؛ همیشه مورد خطاب آیه شریفه است به گونه ای که همواره برای او تازگی و شادابی ویژه ای دارد.

حارثه بن مالک و همّام به این مرتبه ها رسیده بودند به طوری که حق الیقین حال ظاهرشان را پژمرده و بی حس نموده بود. این مقامات تنها با داشتن دانش روز و کوشش طبیعی پیدا نمی شود، بلکه با مبارزه شدید با نفس امّاره و ریاضت های شرعی به دست می آید.

کسی که پس از هشتاد سال زندگی با کمترین رنجش نمی تواند خود را کنترل کند و اندوه و کمبود ناله او را درمی آورد و قلبش را فرا می گیرد؛ چگونه می خواهد به یقین و مقام رضا و فنای حق برسد و چگونه می خواهد به فرمایش امام سجّاد علیه السلام عمل نماید که فرمود:

الرِّضَا بِمَکْرُوهِ الْقَضاءِ أَرْفَعُ دَرَجاتِ الْیَقِینِ. (2)

کسی که به تقدیرهای ناخوشایند الهی رضایت دارد، به بالاترین درجۀ باور و یقین رسیده است.

پس تا مهلت داده اند باید کاری کرد و خود را از دل مردگی و افسردگی نجات داد

ص:289


1- (1) - حجر (15) : 99. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 135/75، باب 21، حدیث 3؛ [2] تحف العقول: 278.

و غم های وارد را با صبر و ارادۀ محکم و باور خوب از خویشتن دور ساخت.

از بیانات نورانی امام اوّل علی علیه السلام به فرزندش حسن علیه السلام است که می فرماید:

اَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَهِ وَ امِتْهُ بِالزَّهادَهِ وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَهِ. (1)

دلت را با اندرز زنده کن و با بی رغبتی به دنیا بمیران و با نیروی یقین قوی کن و با حکمت نورانی نما.

در این فراز امام سجّاد علیه السلام از زاویۀ دیگر به گرفتاری های درونی و موانع باطنی نهفته در وجود انسان اشاره می فرماید که یکی پس از دیگری با برطرف شدن صفات دیگری در ضمیر انسان ظاهر می شود. پس باید با بینش اعتدالی در پرده برداری از آنها کوشید.

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله در سفارش های سازندۀ خویش به ابوذر می فرماید:

یا أَباذَرٍ! طُوبی لِمَنْ تَواضَعَ لِلّهِ تَعالی فی غَیْرِ مَنْقَصَهٍ وَ اذَلَّ نَفْسَهُ فِی غَیْرِ مَسْکَنَهٍ. (2)

ای ابوذر! خوشا به حال کسی که برای خدای بلند مرتبه، بدون نقصان فروتنی کند و نفس خود را بدون سختی خوار کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَفْضَلُ النّاسِ مَنْ تَواضَعَ عَنْ رِفْعَهٍ. (3)

برترین مردم کسی است که از موضع بزرگی و سربلندی نسبت به همگان تواضع و فروتنی کند.

توازن و تعادل ظاهری و باطنی که حضرت سجّاد علیه السلام از حضرت حق می طلبد،

ص:290


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 31. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 92/74، باب 4، حدیث 3؛ [2]مجموعه ورّام: 66/2. [3]
3- (3) - أعلام الدین: 337، حدیث 15. [4]

عامل سعادت و کشانندۀ خیر دنیا و آخرت، و موجب رسیدن فیض الهی به انسان است.

با این توازن، انسان نسبت به حق پایدار و ثابت می ماند، و نسبت به خلق عاشقانه در مقام خدمت و یاری برمی آید.

با این توازن است که کرامت و شخصیّت انسان همچون گل در گلستان شکوفا می شود، و هر گونه خیری از دست او برای نجات مردم از مشکلات بروز می نماید.

امام سجّاد علیه السلام به دنبال درخواستش از حضرت ربّ العزّه عرضه می دارد:

«سربلندی و عزت آشکار برایم به وجود میاور، مگر آن که به همان اندازه در باطنم برای من خواری و ذلّت پدید آوری، تا دست و پای خودرا در فضای آن عزت گم نکنم، و از حضرت تو غافل نشوم، و خود را از دیگران برتر ندانم که اگر این عنایت را از من دریغ فرمائی از مقام انسانیت دور افتم، و از کرامت و شرافت نفس و واقعیت وجود خود فاصله گیرم.

بیا که می کُشدم درد آرزومندی طبیب درد منی در به من چه می بندی

مرا گریز چو از بندگی میسّر نیست ترا گریز نباشد هم از خداوندی

زبس که غیرت حسنت غیور کرد ای شمع زبرق حسن خود آتش به عالم افکندی

گهی چو سرو زدی ریشه در دل و جانم که خار خار امیدم زبیخ برکندی

اسیر هجر تو را آرزوی مردن خویش چو آرزوی خلاصی است در دل بندی

ص:291

عجب مدار جدایی یوسف از یعقوب بکوی عشق چه بیگانگی چه فرزندی

هزار تجربه کردیم و عاقبت اهلی علاج ما شکری بود از آن لب قندی

(اهلی شیرازی)

ص:292

[«5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَتِّعْنِی بِهُدیً صَالِحٍ لاَ أَسْتَبْدِلُ بِهِ وَ طَرِیقَهِ حَقٍّ لاَ أَزِیغُ عَنْهَا وَ نِیَّهِ رُشْدٍ لاَ أَشُکُّ فِیهَا]

خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا به هدایتی شایسته بهره مند ساز که آن را با روشی دیگر عوض نکنم، و راه حقّی نصیبم کن که از آن منحرف نشوم، و نیّت استواری به من عنایت کن که در آن شک نورزم.

هدایت، زمینه ساز رشد و کمال

گمراهی و کجراهی، زمینۀ محرومیت از رسیدن به خداست. که اولیای الهی حتی برای لحظه ای تاب و تحمل آن را ندارند؛ زیرا سبب فراق و جدایی از دیدار یار می شود معنای این که خداوند کسی را به جهنم تهدید می کند و یا به دوزخ می اندازد این است که او در مسیر توجه یا علاقه و لطف الهی نیست و از چشم خدا افتاده است و این بدترین محرومیت و کیفر برای بنده است.

از آن جا که رسیدن به هر چیزی اسباب و ابزارهای ویژۀ خود را می طلبد، رسیدن به رضایت و آمرزش حق، امکانات مناسب راه آن را می خواهد و هیچ یک از آنها در نزد ما نیست؛ زیرا رابطۀ بین حق و خلق رابطۀ ایجاب و سلب است، یعنی حق ایجاب است و خلق سلب است. حق تعالی دارای ذات وجودی و استقلالی است ولی خلق ذات ندارد و ظهور است و ظهور از خود ذات و استقلالی ندارد؛ پس راهنمایی انسان باید از اسباب برتری فراهم گردد.

ص:293

هنگامی که امور مشتبه و دشوار می شود نیاز به هدایت خداوند بیشتر می شود و در مورد هر کسی به حسب او ابزارهای مخصوص به کار می افتد و توفیق می یابد.

یعنی گاهی آدمی با یک نصیحت دگرگون می شود و راه نجات را پیدا می کند و گاهی انسان با هزاران سخن و اندرز و راهنمایی به راه راست نمی آید و عاقبت کلنگ قبرستان و فشار قبر او را بیدار می کند.

مولای متقیان دربارۀ این وضعیت قلبی می فرماید:

اَلّلهُمَّ انْ فَهِهْتَ عَنْ مَسأَلَتی، اوْ عَمِهْتَ عَنْ طَلِبَتی، فَدُلَّنی عَلی مَصالِحی، وَ خُذْ بِقَلْبی الی مَراشِدِی، فَلَیْسَ ذلِکَ بِنُکْرٍ مِنْ هَدایاتِکَ وَ لابِبِدْعٍ مِنْ کِفایاتِکَ. (1)

الهی! اگر از بیان مسألتم عاجزم، یا از این که چه بخواهم سرگردانم، پس به آنچه مصلحت من است راهنمایم باش، و عنان دلم را به سوی آنچه خیر من است، بگردان که این برنامه ها از هدایت ها و کفایت های تو بیگانه و عجیب نیست.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

إِذا أَرادَ اللّهُ بِعَبْدٍ خَیْرَاً نَکَتَ فی قَلْبِهِ نُکْتَهً بَیْضاءَ، فَجالَ الْقَلْبُ یَطْلُبُ الْحَقَّ، ثُمَّ هُوَ إِلی أَمْرِکُمْ أَسْرَعُ مِنَ الطَّیْرِ إِلی وَکْرِهِ. (2)

هر گاه خداوند خوبی بنده ای را بخواهد، نقطه ای سفید در دل او پدید آورد و آن گاه دل در جستجوی حق برآید، پس چنین کسی به سوی عقیدۀ شما شتابان تر آید تا پرنده ای که به لانه اش می شتابد.

بنابراین خداوند زمینه ساز هدایت به سوی کمال و حقیقت است و حق از

ص:294


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 218. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 204/5، باب 7، حدیث 33؛ [2]المحاسن: 201/1، حدیث 37. [3]

پیامبران و اولیای خود خواسته است که در دنیا بین مردم زندگی کنند تا نشانه های رحمت و تابلوهای عزّت را به چشم خود بنگرند.

روایت شده است که:

روزی حضرت داود علیه السلام تنها به دشت و بیابان رفت پس خداوند به او وحی فرمود: ای داود! چه پیش آمده که تو را تنها می بینم؟ عرض کرد: پروردگارا! شوق دیدار تو در جانم شدت گرفته و بین من و آفریدگان تو فاصله انداخته است. خداوند به او وحی فرمود: به میان آنان برو؛ زیرا اگر تو یک بنده فراری را به نزد من بیاوری، تو را در صحنۀ عرش با وصف «ستوده» ثبت می کنم. (1)پس کسی که همۀ عمر در خدمت ارشاد و هدایت خلق است و بر دل های آنان حکومت می کند تا انسان های بیشتری به حق برسند؛ در جایگاهی بلند قرار دارد.

حضرت علی علیه السلام در تشویق به عمل صالح می فرماید:

رَحِمَ اللّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعی، وَ دُعِیَ الی رَشادٍ فَدَنا، وَ اخَذَ بِحُجْزَهٍ هادٍ فَنَجا. (2)

خداوند رحمت کند مردی را که حکمتی بشنود و آن را حفظ نماید، دعوت به هدایت شود و به آن نزدیک گردد، و دامن هدایتگری را بگیرد و نجات یابد.

اگر ما هدایت را به معنای دلالت بر شیء بدانیم بدون توجه به جهت نیک و خیر یا بدی و شر آن و از این که امام سجّاد علیه السلام هدایت را به کلمۀ صلح مقید نموده، معلوم می شود هدایت مفسدانه هم امکان دارد. یعنی کسی یا گروهی، راه باطل را با حق مشتبه می سازند و یا به گناهی به خیال کار نیک تشویق و دعوت می کنند ولی نیّت آنان گسترش فساد و فحشا در جامعه است، پس امام در این فراز از طرف

ص:295


1- (1) - بحار الأنوار: 40/14، باب 3، حدیث 26؛ ارشاد القلوب، دیلمی: 171/1، باب 50. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 75. [2]

خداوند درخواست توفیق هدایتی خالصانه و نیکو می کند به گونه ای که در مسیر انسان لغزش ها و انحرافات مانع رشد و تکامل معنوی انسان نشود و انسان به حدی تربیت و رشد بیاید که به مرحلۀ یقین و باور حقیقی برسد.

از بیان حضرت چنین برداشت می شود که داشتن یک مربی و مدرسۀ خوب و جریان پرورشی مناسب که در بردارندۀ تربیت الهی باشد؛ توفیق بزرگی است.

اعتقاد به توحید افعالی نقش تربیتی را در عمل ظاهر می کند و این جایگاه تنها در مکتب اسلام به آن اهمیت داده شده است. یعنی با مرور بر دعای مکارم الاخلاق می بینیم که از جزئی ترین تا مهمترین مسائل اعتقادی از درگاه حق خواسته شده که حاکی از توحید افعالی در اعتقادات بشر است و در عمل منجر به توحید عملی و رفتاری انسان می شود. و از طرفی نشانگر اهمیت اسلام به زمینه سازی برای فضا و محیط سالم جهت سالم سازی روح و روان آدمی دارد؛ بنابراین انسان به دلیل عدم احاطه بر همۀ اسباب و عوامل مؤثّر در حوادث جهان ممکن است در آینده در مسیر انحراف و گمراهی قرار گیرد و تلقین و وسوسه های شیاطین و مفسدان در او کارساز شود. ولی داشتن برنامه تربیتی مستمر برای آگاه سازی بشر می تواند او را به سرانجام سعادتمندی برساند.

ص:296

[وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَهً فِی طَاعَتِکَ فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ]

و مرا زنده دار، مادامی که عمرم در طاعت تو به کار رود، و هنگامی که عمرم بخواهد چراگاه شیطان شود، جانم را بستان پیش از آن که دشمنی و نفرتت بر من پیشی گیرد، یا خشمت نسبت به من محکم و استوار شود.

عمر با برکت
اشاره

امام صادق علیه السلام به مفضّل بن عمر در حکمت بی خبری آدمی از اندازۀ عمرش می فرماید:

اینک ای مفضّل! دربارۀ پوشیده بودن مدّت عمر انسان بیندیش؛ زیرا اگر بداند که مدت عمرش چقدر است و عمرش کوتاه باشد؛ زندگی بر او ناگوار شود چون منتظر است که مرگ در زمانی که می داند، فرا می رسد؛ بلکه مانند کسی است که مالش از بین رفته یا در آستانۀ نابودن شدن باشد. چنین کسی از ترس نابود شدن اموالش و گرفتارشدن به فقر در عمل احساس فقر می کند. این در حالی است که ترس از به سر آمدن عمر به مراتب بیشتر از ترس از نابودن شدن اموال است؛ زیرا کسی که ثروتش کم شود به امید این که آن را جایگزین کند آرامش پیدا می کند، اما کسی که به تمام شدن عمرش یقین داشته باشد، ناامیدی وجودش را فرامی گیرد.

اما اگر عمرش دراز باشد و بداند هنوز خواهد بود. چه بسا غرق لذّت ها و گناهان

ص:297

شود و در پی خوشی ها باشد تا در آخر عمر توبه نماید... .

ممکن است بگویی؛ اکنون نیزکه مدت عمرش نامعلوم است و هر لحظه انتظار فرا رسیدن مرگ را دارد، باز مرتکب زشتکاری و نافرمانی می شود.

می گوییم: حکمت ناشناخته طول عمر را که بیان کردیم همچنان به قوّت خود باقی است. امّا اگر انسان با این حال از کار زشت بازنایستد و خویشتن داری نکند، این دیگر به خاطر سرمستی و سنگدلی اوست نه این که تدبیر و فلسفه امور نادرست باشد. (1)آیا درخواست مرگ رواست؟ به ویژه برای مؤمن که در روایات داریم مؤمن آرزوی مرگ نکند؛ زیرا وجود او مایۀ حیات و برکت، دفع بلا و خطرهاست. اما آن جا که عمر در انجام گناهان کبیره می گذرد از مهمترین واجبات درخواست مرگ است. پس باید ظاهر و باطن هماهنگ و میزان باشد که در غیر این حالت؛ مرگ برای آدم بهتر از زندگی و به مصلحت جاودانگی اوست.

انسان تا در بهرۀ عمر قرار دارد باید تلاش کند خود را از خود ببرّد پیش از این که پیک مرگ او را از وی ببرّد؛ چرا که اگر از خود برید؛ دیگر بریده شده را نمی بُرند و نیازی به بُرش ندارد. مؤمن باید باطن را از دیگران ببرُد، مانند انسانی نباشد که حاضر نیست کتاب و دفترش را به کسی بدهد، او نبریده است چه رسد که درخواست کنندۀ او معصومی چون رسول اللّه صلی الله علیه و آله باشد که به جوانی مژدۀ بهشت و درجات بالا را می دهد.

پس دانسته شد که اگر شیطان هنگام مرگ بیاید و بگوید در صورتی که شهادتین بگویی کتابهایت را آتش می زنم و او بگوید نه آتش نزن

«لا الهَ الاّ اللّه» نمی گویم، چون ایمان او کتابی بوده و باور و یقین محکم نداشته و از عمرش سودی نبرده است.

ص:298


1- (1) - بحار الأنوار: 83/3، باب 4، حدیث 1.

اینان در جهنم فریاد می کشند، خدایا! ما را برگردان تا عمر از دست رفته را جبران کنیم ولی چه سود که پند گیرنده ای یافت نمی شود تا در اندیشۀ فردا باشد.

خداوند صحنۀ دلخراش دوزخیان را چنین بازگو می فرماید:

وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَلِحًا غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَوَ لَمْ نُعَمِّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَ جَآءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُواْ فَمَا لِلظَّلِمِینَ مِن نَّصِیرٍ» (1)

و آنان در آن جا شیون و فریاد می زنند : پروردگارا ! ما را بیرون بیاور تا کار شایسته انجام دهیم غیر آنچه انجام می دادیم . [ می گویم : ] آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس می خواست در آن مقدار عمر متذکّر شود ، متذکّر می شد ؛ و [ آیا ] بیم دهنده ای به سوی شما نیامد ؟ پس بچشید که برای ستمکاران هیچ یاوری نیست .

و هرگز بازگشتی نیست، نه فرمانی برای مرگ همیشگی و نه نجاتی از شعله های آتش و نه شفاعتی برای خلاصی از دهشت قیامت و نه عذری دیگر...

رسول اللّه صلی الله علیه و آله در تفسیرآیۀ فوق می فرماید:

إِذا کانَ یَوْمُ القِیامَهِ نُودِیَ أَیْنَ أَبْناءُ السِّتّینَ؟ وَ هُوَ العُمرُ الَّذی قالَ اللّهُ تَعالی: أَوَ لَمْ نُعَمِّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ» (2)

چون روز قیامت شود ندا آید کجایید شصت ساله ها؟ این همان عمری است که خدای تعالی فرمود: آیا شما را آن قدر عمر ندادیم که در این مدت پند گیرنده پند گیرد.

حضرت علی علیه السلام دربارۀ فرصت های از کف رفته می فرماید:

ص:299


1- (1) - فاطر (35) : 37. [1]
2- (2) - کنز العمال: 10/2، حدیث 2924.

الْعُمْرُ الَّذی اعْذَرَ اللّهُ فِیهِ الی ابْنِ آدَمَ سِتُّون سَنَهً. (1)

عمری که خداوند فرزند آدم را در آن معذور داشته، شصت سال است.

یعنی خداوند تا شصت سالگی به فرزند آدم اجازۀ عذرخواهی می دهد که روزگار جوانی و میانسالی هر انسان است؛ زیرا نیمه اوّل عمر آدمی به پیروی از هوای نفس در اثر غلبۀ شهوت و شرارت نفس می گذرد، پس چون از شصت گذشت و به سن پیری وارد شد و آتش ها خوابید، بهانه ای برای نادانی و ناتوانی باقی نمی ماند.

یوم التغابن در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله دربارۀ توصیف قیامت به یوم التّغابن می فرماید:

روز قیامت برای هر روز از روزهای عمر بنده، بیست و چهار گنجینه به تعداد ساعات شبانه روز گشوده می شود. گنجینه ای را پر از نور و شادمانی می بیند و با مشاهدۀ آن، چنان شادی و سروری به او دست می دهد که اگر میان دوزخیان تقسیم شود احساس درد آتش را از یادشان می برد. این گنجینه ساعتی است که در آن پروردگارش را اطاعت کرده است.

سپس گنجینۀ دیگری برایش باز می شود و آن را تاریک و بدبود و حشتناک می یابد و از مشاهدۀ آن چنان ترس و وحشتی به او دست می دهد که اگر میان بهشتیان تقسیم شود، نعمت بهشت را به کام آنها تلخ می سازد و آن ساعتی است که در آن پروردگارش را نافرمانی کرده است.

آن گاه گنجینۀ دیگری برایش گشوده می شود و آن را خالی می یابد و در آن چیزی که او را شادمان یا ناراحت کند یافت نمی شود و آن ساعتی است که در آن خواب

ص:300


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 326. [1]

بوده یا به امور مباح دنیا اشتغال داشته است. پس، از این که می توانسته این ساعت ها و لحظه ها را با کارهای خوب پر کند و نکرده، چنان احساس زیان و اندوهی به او دست می دهد که در وصف نمی گنجد؛ و این اشاره «یوم التغابن» است که خداوند فرموده: آن روز؛ روز مغبونی است. (1)نیکوکاری، طهارت بدن، دوری از بدی ها، خوش نیّتی، خوش رفتاری با خانواده، نیکی به پدر و مادر، صلۀ رحم و زیارت قبر اباعبداللّه الحسین علیه السلام ، از جمله اسبابی است که عمر را زیاد و با برکت می سازد و حتی اثرات آن در عالم دیگر هم آشکار می شود.

حضرت سجّاد علیه السلام در دعای معروف به ابوحمزۀ ثمالی به درگاه حق چنین عرضه می دارد:

وَاجْعَلْنی مِمَّنْ أَطَلْتَ عُمُرَهُ وَ حَسَّنْتَ عَمَلَهُ وَ أَتْمَمْتَ عَلَیْهِ نِعْمَتَکَ وَ رَضِیْتَ عَنْهُ وَ أَحْیَیْتَهُ حَیَاهً طَیِّبَهً فِی أَدْوَمِ السُّرُورِ وَ اسْبَغِ الْکَرامَهِ وَ أَتَمِّ الْعَیْشِ. (2)

مرا چون کسی قرار ده که عمرش را دراز و کردارش را نیکو گردانیده ای و نعمتت را بر او تمام کرده ای و از وی خرسندی و زندگی خوش همراه با پایدارترین شادمانی و کامل ترین کرامت و معیشت عطایش فرموده ای.

ص:301


1- (1) - بحار الأنوار: 262/7، باب 11، حدیث 15؛ عده الدّاعی: 113.
2- (2) - بحار الأنوار: 91/95، باب 6، حدیث 2؛ [1] إقبال الأعمال: 74.

[«6»اَللَّهُمَّ لاَ تَدَعْ خَصْلَهً تُعَابُ مِنِّی إِلاَّ أَصْلَحْتَهَا وَ لاَ عَائِبَهً أُؤَنَّبُ بِهَا إِلاَّ حَسَّنْتَهَا وَ لاَ أُکْرُومَهً فِیَّ نَاقِصَهً إِلاَّ أَتْمَمْتَهَا]

خدایا! خصلت قابل سرزنشی را در وجود من مگذار، جز این که اصلاحش کنی، و عیب قابل ملامتی را در عرصه گاه حیاتم رها مکن، جز این که نیکویش گردانی، و کرامتی را در من ناقص مگذار، جز این که کاملش فرمایی.

اصلاح خصلت های ناپسند

از جمله مسائلی که به اعمال و صفات انسان حالت و محتوا می دهد، نیّت و انگیزه و هدف نهایی است و افکار و رفتار بر اساس آنها شکل می گیرد افراد باایمان، با انگیزۀ الهی و هدف های مقدس و پاک و برنامه های صحیح و سالم به سوی کارشان می روند؛ در حالی که مردم بی ایمان گرفتار ریاکاری و تقلّب و خودبینی و دزدی هستند و به همین صفات ناپسند، اعمال آنان بی ارزش می شود.

از دیدگاه اسلام اعمال صالح آفاتی دارد که باید مراقب بود؛ مانند اسیدی روی پوست همه وجود را می سوزاند همچون ریا که در عمل انجام می گیرد.

گاه انسان در حین عمل گرفتار غرور و خود محوری می شود و ارزش عملش نابود می شود و گاه بعد از عمل دچار نیتی مخالف قصد اوّل او شده مانند این که پس از انفاق و احسان، منت می گذارد و یا بعد از ایمان به سوی کفر و ارتداد کشیده می شود و اثر عمل نیک را از بین می برد.

ص:302

گاه ارتکاب گناهی قبل از انجام آن در کیفرش تأثیر بدی بر روی اعمال دیگر دارد چنانکه در روایت آمده است:

شرابخوار تا چهل روز اعمال و عبادات او مقبول درگاه خدا نمی باشد. (1)بنابر درخواست امام سجّاد علیه السلام در این جا باید ملاحظه کرد که: ویژگی صفات پسند و ناپسند چیست؟

به طور کلی صفاتی که انسان دارد سه گونه است:

1 - صفاتی که از آداب و رسوم اجتماعی است، در عرف مردم به نشانۀ ادب اسلامی و اخلاقی رعایت آن حتمی است؛ نمونۀ این آداب در کتاب حلیه المتقین مفصّل بیان شده است.

گاهی وقت ها بی توجهی به آداب در جامعه سبب هرج و مرج و آسیب هایی به فرهنگ شده که به ویژه در بین جوانان جبران ناپذیر است.

این امور هرچند از نظر شرعی اعتبار و الزامی ندارد ولی در متن جامعۀ بشری مطلوب و پسندیده است و باید در اصلاح آن کوشید. اکنون بر اثر مشکلات اقتصادی و فرهنگی به روشنی ملاحظه می شود که آداب معاشرتی و سلوکی در بین مردم به شدت آسیب دیده است؛ احترام به والدین، معلم و همسایه، صلۀ رحم، مهمانی اقوام و خویشان، رعایت حرمت خانواده و محرم و نامحرم، حقوق همسران، امور مسافرت، روابط دختران و پسران و... از نمونه هایی است که جایگاه آنها در جامعه خدشه دار شده است و بسیاری در این زمینه بی شخصیت و انگشت نما شده اند.

2 - صفاتی که موجب رشد و کمال اجتماعی است، ولی نبود آن سبب عیب و نقصان و در نظر بیگانگان زمینه ساز اهانت و تحقیر فرهنگ کشوری می شود؛ مانند

ص:303


1- (1) - بحار الأنوار: 140/76، باب 86، حدیث 49؛ ثواب الاعمال: 244.

پدیدۀ مد پرستی و نقض حقوق قانون فردی و اجتماعی به وسیلۀ افراد خودباخته و خیانتکار با عنوان آزادی و دمکراسی یا فرنگی مآبی روشنفکرانه با هویت غرب گرایی که همه از نقشه های استعماری است و دشمنان از آنها به عنوان ابزاری برای بررسی و تخمین روحیۀ پذیرش و تأثیرپذیری ملّت ها استفادۀ آزمایشی می کنند و با پیدا کردن نقاط ضعف؛ آنان را تحت سلطۀ خود درمی آورند. پس مسلمانان به ویژه جوانان باید در برابر این بازی ها هوشیار باشند.

و برخی از صفات موجب نقصان وجودی و شخصیتی انسان هستند؛ مانند حسد، کبر، بخل و کینه که در نزد عقل و شرع مقدس ناپسند شمرده شده اند و فطرت آدمی هم آنها را نمی پذیرد، پس هر که این صفات مذموم را در خود نگه دارد یا بپروراند از کرامات انسانی خارج گردیده و به عالم حیوانیّت وارد می شود.

برای درمان و معالجه صفات ناپسند در کتاب معراج السّعاده، مرحوم ملا احمد نراقی، راهکارهای مفیدی آمده است.

3 - صفاتی که در باطن انسان تا حد مقبولی وجود دارد ولی به کمال بالاتر نرسیده است، مانند: عدالت، تقوا و کرامت که در فطرت انسان ها کم و بیش هست ولی باید برای پرورش و خالص کردن آن بکوشند و حضرت سجّاد علیه السلام در پایان این فراز، تکمیل این دسته از صفات والای انسانی را از درگاه حق خواستار است. این گونه صفات در لابه لای روایات معصومین علیهم السلام به چشم می خورد.

نبی اکرم صلی الله علیه و آله در وصیتی به حضرت علی علیه السلام فرمود:

یا عَلِیُّ سَبْعَهٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ حَقِیقَهَ الْإِیمانِ، وَ أَبْوابُ الْجَنَّهِ مُفَتَّحَهٌ لَهُ: مَنْ أَسْبَغَ وُضُوءَه وَ أَحْسَنَ صَلاتَهُ وَ أَدَّی زَکاهَ مالِهِ وَ کَفَّ غَضَبَهُ، وَ سَجَنَ لِسانَهُ، وَ اسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ، وَ أَدَّی النَّصِیحَهَ لِأَهْلِ بَیْتِ

ص:304

نَبِیِّهِ. (1)

ای علی، هفت خصلت است که اگر آنها در کسی باشد؛ بی گمان حقیقت ایمانش کامل و درهای بهشت بر روی او گشوده شده است: کامل گرفتن وضو؛ زیبا و نکوگزاردن نماز، پرداخت زکات مال، فروخوردن خشم، نگاه داشتن زبان، آمرزش خواستن از گناهان، خیرخواهی خاندان پیامبر.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

ثَلاثَهٌ یَشْکُونَ إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ: مَسْجِدٌ خَرابٌ لایُصَلِّی فِیهِ اهْلُهُ، وَ عالِمٌ بَیْنَ جُهّالٍ وَ مُصْحَفٌ مُعَلَّقٌ قَدْ وَقَعَ عَلَیْهِ غُبارٌ لایَقْرَءُ فِیهِ. (2)

سه چیز نزد خدای گرامی و بزرگ شکوه و شکایت کنند: مسجد ویرانی که مردمش در آن نماز نگذارند، دانشمندی که میان نادانان گرفتار شده است؛ قرآنی که در گوشه ای آویخته شده و خاک می خورد و کسی تلاوت نکند.

ص:305


1- (1) - بحار الأنوار: 170/66، باب 32، حدیث 12؛ [1] الخصال: 346/2، حدیث 13.
2- (2) - بحار الأنوار: 41/2، باب 10، حدیث 4؛ [2] الخصال: 142/1، حدیث 163.

[«7»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَبْدِلْنِی مِنْ بِغْضَهِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّهَ وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْیِ الْمَوَدَّهَ وَ مِنْ ظِنَّهِ أَهْلِ الصَّلاَحِ الثِّقَهَ وَ مِنْ عَدَاوَهِ الْأَدْنَیْنَ الْوَلاَیَهَ وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِی الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّهَ وَ مِنْ خِذْلاَنِ الْأَقْرَبِینَ النُّصْرَهَ وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَهِ وَ مِنْ رَدِّ الْمُلاَبِسِینَ کَرَمَ الْعِشْرَهِ وَ مِنْ مَرَارَهِ خَوْفِ الظَّالِمِینَ حَلاَوَهَ الْأَمَنَهِ]

خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست و این خصلت هایی که می شمارم، به نفع من تغییر ده: شدت کینۀ دشمنان را به محبت، و حسد متجاوزان را به مودّت، و بدگمانی و تهمت اهل صلاح را به اطمینان، و دشمنی نزدیکان را به دوستی، و مخالفت خویشان را به خوش رفتاری، و تنها و بی یار گذاشتن نزدیکان را به یاری، و دوستی فریبکاران را به درست شدن دوستی، و ردّ کردن همنشینان را به رفتای کریمانه، و تلخی ترس از ستمکاران را به شیرینی امنیّت.

مکارم و رذایل اخلاقی
اشاره

معیار کمالات اخلاقی و سند قطعی اخلاق شناسی از گفتار، رفتار و قبولی از ناحیه معصومان علیهما السلام است. که دست یابی به همۀ آنها کار چندان آسانی نیست؛ زیرا آثار اخلاقی انسان به گونه ای جامع نبوده که بتوان همۀ مراحل و مدارج کمال را یک جا بیان کنند. و از سوی دیگر مکارم اخلاقی تنها اوصاف اخلاق نیست، بلکه

ص:306

احسن اخلاقیات است و مکارم، مکرمت ها و فضیلت های برتر خلقی را بیان می کند و نباید میان اوصاف اخلاقی و مکارم اخلاقی خلط نمود.

گاهی در مدارک اخلاقی، مکارم اخلاقی به صورت مختلف و پراکنده گفته شده است. وقتی مدارک اخلاقی گوناگون باشد؛ تفسیر آن نیز خود به خود اختلاف پیدا می کند که باید آنها را به دقت بررسی نمود.

عبداللّه بن مسکان از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمود:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ خَصَّ رُسُلَهُ بِمَکارِمِ الأَخْلاقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَکُمْ فَإِنْ کانَتْ فِیکُمْ فَاحْمَدُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ ذلِکَ مِنْ خَیْرٍ وَ إِنْ لاتَکُنْ فِیکُمْ فَاسْأَلُوا اللّهَ وَ ارْغَبُوا إِلَیْهِ فِیها، قالَ: فَذَکَرَها عَشَرَهً الْیَقینَ وَ القَناعَهَ وَ الصَّبْرَ وَ الشُّکْرَ وَ الْحِلْمَ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ السَّخاءَ وَ الْغَیْرَهَ وَ الشَّجاعَهَ وَ الْمُرُوءَهَ قالَ: وَ رَوی بَعْضُهُم بَعْدَ هَذِهِ الْخِصالِ الْعَشَرَهِ وَ زادَ فِیها الصِّدْقَ وَ أَداءَ الْأَمانَهِ. (1)

خدای عزیز پیامبرانش را به مکارم اخلاق ویژگی داده است. شما خود را بیازمایید، اگر از آنها داشتید او را سپاس گویید و بدانید که بودن آنها در شما خیری بوده است که خداوند عطا کرده است. چنانچه در شما نبوده، آن را از خدا بخواهید و نسبت به آن رغبت جویید. سپس حضرت آنها را ده چیز شمردند: یقین، قناعت، صبر، شکر، خویشتن داری، خلق نیکو، سخاوت، غیرت، شجاعت و مروت. بعضی از روایان دیگر پس از ده خصلت؛ راستگویی و امانت داری را هم به آن افزوده اند.

این روایت دارای چند نکته است:

1 - صفات کمال و مکرمت ها در درجۀ اوّل ویژۀ انبیاست.

ص:307


1- (1) - الکافی: 56/2، حدیث 2؛ [1]بحار الأنوار: 371/67، باب 59، حدیث 18. [2]

2 - خوبی ها را خیر می شناسد و در صورت نداشتن آن، سفارش به طلب آن می فرماید.

3 - مؤمن باید خود را در موقعیت امتحان قرار دهد تا خود را بشناسد.

4 - در آغاز و پایان حدیث به دو صفت یقین و مروّت اشاره دارد، یقین اساس حکمت نظری و مروت و مرادنگی مظهر حکمت عملی است.

انبیای الهی هر چند دارای مکارم اخلاقی بالایی هستند ولی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله اکمل و اتم آنها را داشته اند و انبیای دیگر در پی اجرای همۀ آنها در بین امت خود نبوده اند، در حالی که رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

من برای تحقق مکارم اخلاق در میان امتم برانگیخته شده ام. (1)مکرمت های اخلاق، تمامیت کمال صفات اخلاقی است و حضرت ختمی مرتبت برای تکمیل آن به رسالت برگزیده شدند، بنابراین دین اسلام، آیین اخلاق و مکارم اخلاقی در بین بشر کنونی است.

اخلاقیّات در همه انسان ها اقتضایی و نسبی است یعنی کمالات و رذایل اخلاقی در وجود انسان ها به اندازۀ گوناگون در مرتبه های برتر و پست تر نوسان دارد هر چند خوب شدن کسی که اقتضای بدی در او غلبه دارد، مشکل تر است؛ زیرا کسی که در منطقه دور دستی با امکانات اندک به کمال و مقامی برسد و اهمیت آن بیشتر است تا شخصی که در مرکز امکانات مادی و معنوی باشد و به جایی برسد.

اگر جوانی در فضایی آلوده پر از فحشا و فساد به درجات عالی کمال برسد، مهمتر است از فرزند فردِ با کمالی که در محیط مذهبی به مقامی نایل آید.

اکنون نکات بیان شده در این فراز از دعا را در نُه بند، شرح و توضیح می دهیم:

ص:308


1- (1) - بحار الأنوار: 382/68، باب 92، ذیل حدیث 17؛ مستدرک الوسائل: 187/11، باب 6، حدیث 12701.
1 - محبت یا کینه

محبت و عشق مهمترین پیوندی است که انسان ها را به یکدیگر متصل می سازد.

بنابراین که ریشۀ واژۀ انسان از انس و الفت باشد، آدمی در زندگی نیازمند علاقه و ارتباط است و همۀ مشکلات و نگرانی های او از این راه قابل حل است.

جایگاه محبّت در قلب است. چنانچه به ضد آن یعنی بغض و کینه تبدیل شود؛ رابطۀ انسانی به رابطۀ حیوان جنگلی و دشمنی های دیرینه گرایش پیدا کند و دوستی با همنوع با گذشت زمان به جنگ ها و کشتارها کشیده خواهد شد.

با مطالعه تاریخ بشر درمی یابیم که بیشترین ناامنی ها و خیانت ها و قتل و غارت ملت ها در اثر از بین رفتن رابطۀ صلح و دوستی بوده است و هر چه انسان ها از یکدیگر فاصله بگیرند واز صفات اخلاقی و مکارم انسانی خالی شوند، خصلت های شیطانی و حیوانی بر آنها غلبه پیدا می کند؛ در نتیجه مانند حیوانات وحشی یکدیگر را تکه تکه می کنند، آتش می زنند و همچون آدمخواران همجنس خود را می خورند.

آری، این فرهنگ و تمدن وحش است که به انسان های متمدن سرایت کرده است؛ که درندگی و عریانی و دوزیستی را از اصول فرهنگ پیشرفته و مترقی می دانند؛ امّا اخلاق و پوشش بدنی و هم زیستی مسالمت آمیز را نشانۀ عقب ماندگی می پندارند.

آیات قرآن به مؤمنان هشدار می دهد که جمع میان محبت خدا و محبت دشمنان خدا در یک دل ممکن نیست و باید از میان این دو یکی را برگزید، اگر آنان به راستی مؤمنند؛ باید از دوستی دشمان خدا پرهیز نموده وگرنه ادعای مسلمانی نکنند که می فرماید:

لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْأَخِرِ یُوَآدُّونَ مَنْ حَآدَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُواْ ءَابَآءَهُمْ أَوْ أَبْنَآءَهُمْ أَوْ إِخْوَ نَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلئِکَ کَتَبَ فِی

ص:309

قُلُوبِهِمُ الْإِیمَنَ وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ أُوْلئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَآ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (1)

گروهی را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند ، نمی یابی که با کسانی که با خدا و پیامبرش دشمنی و مخالفت دارند ، دوستی برقرار کنند ، گرچه پدرانشان یا فرزاندانشان یا برادرانشان یا خویشانشان باشند . اینانند که خدا ایمان را در دل هایشان ثابت و پایدار کرده ، و به روحی از جانب خود نیرومندشان ساخته ، و آنان را به بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است درمی آورد ، در آن جا جاودانه اند ، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند . اینان حزب خدا هستند ، آگاه باش که بی تردید حزب خدا همان رستگارانند .

آنانی که دم از هر دو می زنند یا ایمانشان ضعیف است یا منافق صفتند، در غزوات صدر اسلام گروهی از بستگان و خویشاوندان مسلمانان در صف مخالفان قرار گرفتند ولی چون از خط خداوند جدا شدند و به صفوف دشمنان حق پیوسته بودند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و یارانشان با آنها پیکار کردند و به هلاکت رساندند.

محبت به پدر و فرزندان و برادران و بستگان، نیکو و مورد سفارش اسلام است و نشانۀ زنده بودن عواطف انسانی است، اما هنگامی که این علاقه رو در روی محبت خدا قرار گیرد ارزش خود را از دست می دهد.

انسان هنگامی می تواند به اوج ایمان برسد که نیرومندترین علاقۀ او یعنی عشق به ذات خود را در زیر پرتوی عشق به ذات خدا و نمایندگان او قرار دهد.

کسی به حقیقت ایمان می رسد که حب و خواستۀ او تابع آنچه رسول اللّه صلی الله علیه و آله

ص:310


1- (1) - مجادله (58) : 22. [1]

آورده، باشد و ولایت جانشینان او را با جان و دل بپذیرد.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

لایُؤمِنُ أَحَدُکُم حَتّی أَکُونَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ وَلِدِه وَ والِدِه وَ النّاسِ أَجْمَعینَ. (1)

هیچ یک از شما ایمان ندارد تا آن گاه که مرا از فرزند و پدر خود و از همۀ مردمان دیگر بیشتر دوست داشته باشد.

و نیز فرمود:

لایُؤمِنُ عَبْدٌ حَتّی أَکُونَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ یَکُونَ عِتْرَتی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ عِتْرَتِهِ وَ یَکُونَ أَهْلی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ أَهْلِهِ وَ یَکُونَ ذاتی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ ذاتِهِ. (2)

هیچ بنده ای ایمان نداشته باشد تا آن گاه که مرا از خودش دوست تر بدارد و خاندان مرا از خاندان خودش دوست تر بدارد و اهل بیت مرا از خانوادۀ خودش و جان مرا بیشتر از جان خودش دوست داشته باشد.

از این رو امام صادق علیه السلام فرمود:

طَلَبْتُ حُبَّ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فَوَجَدْتُهُ فی بُغْضِ أَهْلِ المَعاصی. (3)

دوستی خدای گرامی و بزرگ را خواستم پس در دشمنی با گناهکاران یافتم.

2 - مودّت یا حسد

کمالات و ارزش های دیگران، خواه مادی باشد یا معنوی، به دو گونه انگاشته

ص:311


1- (1) - کنز العمال: 37/1، حدیث 70.
2- (2) - بحار الأنوار: 13/17، باب 13، حدیث 27؛ [1]علل الشرایع: 140/1، باب 117، حدیث 3. [2]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 173/12، باب 101، حدیث 13810. [3]

می شود:

گاهی از روی حسادت و خودخواهی است و گاهی از روی غبطه و از خود گذشتگی است. حسد نسبت به کمالات مادی و معنوی انسان ها در هر صورت ویژگی پلیدی است؛ زیرا دردی بی درمان و رنج روحی و روانی را در پی دارد و جامعه را از نظر اعتماد ناامن می سازد.

امام علی علیه السلام فرمود:

مَنْ وَلَعَ بِالْحَسَدِ وَلِعَ بِهِ الشُّوْمُ. (1)

هر که شیفتۀ حسادت باشد، نحسی و بدبختی شیفتۀ اوست.

و فرمود:

اَلْحاسِدُ یُظْهِرُ وُدَّهُ فی أَقْوالِهِ وَ یُخْفی بُغْضَهُ فی أَفْعالِهِ، فَلَهُ اسْمُ الصَّدِیقِ وَصِفَهُ العَدُوِّ. (2)

حسود به زبان لاف دوستی می زند و در عمل مخفیانه دشمنی می ورزد و بنابراین او نام دوست دارد ولی از صفت دشمن برخوردار است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

آن گاه که موسی بن عمران در حال مناجات و گفتگو با پروردگارش بود، مردی را زیر سایۀ عرش خدا دید. عرض کرد: ای پروردگار من! این کیست که در سایۀ عرش توست؟ خدا فرمود: ای موسی! او از کسانی است که بر نعمت هایی که خدا به مردم داده است حسادت نورزیده است. (3)حسادت ازجمله بیماری هایی است که بلای جان امت ها شده است و در چهرۀ

ص:312


1- (1) - بحار الأنوار: 12/75، [1] تتمه باب 15، حدیث 70.
2- (2) - غرر الحکم: 301، حدیث 6841. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 255/70، باب 131، حدیث 25؛ تفسیر العیاشی: 248/1، حدیث 156.

رقابت خانوادگی و چشم هم چشمی و فخر فروشی به ارزش های دینی ضربۀ شدید زده و عاطفۀ انسانی را نابود کرده است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روزی به اصحابش به این نکته، هشدار جدی داده و فرمود:

هان! بیماری امت های پیشین، یعنی حسد به شما سرایت کرده است؛ این بیماری نه موی سر را که دین را فرو می ریزاند. (1)از نتایج حسادت این است که زیان و ناراحتی بسیاری پدید می آورد، دل را سست و بدن را بیمار می کند و یک جامعه را به مرض های روانی و جسمانی مبتلا می کند و گاهی چیرگی حسادت بر تقدیرات، سرنوشت یک ملت را عوض می کند.

امّا علاقه به دیگران و غبطه خوردن به حال خویش که او هم مانند دیگران دارای کرامات نفس و فضایل اخلاقی باشد، بسیار پسندیده است.

البته نسبت به کسانی که در مراتب بالاترند؛ ویژگی کمال نیست؛ زیرا هر کسی به اندازۀ شأن و منزلت خود دارای کمالات است ولی چون ما نسبت به کمال حق ناقصیم و او کمال محض و سرچشمۀ همۀ ارزش های معنوی است، باید احساس کمبود نماید و در جهت سیر به سوی حق بکوشد.

هنگامی که به حضرت سجّاد علیه السلام عرض کردند: ای فرزند پیامبر خدا! چرا این اندازه عبادت می کنی؟ فرمود: کیست که بتواند مانند امیر المؤمنین علیه السلام آن همه عبادت خدا کند. (2)و این بیان حقیقت است نه غبطه به حال دیگری؛ زیرا در وجود انبیا و اولیا و معصومان علیهم السلام نقص و کمبودی نیست و هر یک در مقام خویش کاملند؛ بلکه نوعی درخواست بالاتر است.

ص:313


1- (1) - بحار الأنوار: 253/70، باب 131، حدیث 20؛ الأمالی، شیخ مفید: 344، حدیث 8.
2- (2) - بحار الأنوار: 75/46، باب 5، حدیث 65؛ أعلام الوری: 260.

وجود مبارک آنان در دعایشان، طلب ورود به هر خیری به مانند ورود محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله می کنند و درخواست خروج از هر بدی به مانند خروج محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله از بدی ها می کنند که در آن خاستگاه عصمت وجود دارد؛ زیرا خروج از تمام زشتی ها و ورود به تمام خوبی ها مساوی با درخواست عصمت است، چه در صورت استعدادی یا در فعلیّت هم باشد.

3 - اعتماد یا بدگمانی

حضرت علی علیه السلام دربارۀ گمان هایی که در آیۀ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا» (1) آمده است، می فرماید:

گمان دو گونه است: گمانی که شک است و گمانی که یقین می باشد. هر گمانی که مربوط به کار معاد شود، یقین است. و هر گمانی که مربوط به کار دنیا باشد، شک است. (2)در مرحلۀ اوّل بدترین نوع بدگمانی، بدگمانی به خداوند متعال است؛ به گونه ای که بعضی از صفات زشت و ناپسند، ریشه در بدگمانی به حق دارد.

وقتی خداوند در قرآن بدگمانی را گناه رسمی برشمرده و فرموده است:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِ ّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِ ّ إِثْمٌ» (3)

ای اهل ایمان ! از بسیاری از گمان ها [ در حقّ مردم ] بپرهیزید ؛ زیرا برخی از گمان ها گناه است .

پس روشن می شود که انسان وقتی به خداوند بدبین و بی توجه می گردد؛ انواع

ص:314


1- (1) - احزاب (33) : 10. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 103/90، باب 129، حدیث 1.
3- (3) - حجرات (49) : 12. [2]

صفت های رذیلۀ دیگری هم شیوع پیدا می کند که ریشۀ آن در بدگمانی است.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

فَانَّ الْبُخْلَ وَ الْجَورَ وَ الْحِرْصَ غَرائِزُ شَتّی یَجْمَعُها سُوْءُ الظَّنِّ بِاللّهَ. (1)

همانا تنگ چشمی، ستم، طمع، سرشت های پراکنده ای هستند که سبب آنها بدگمانی به خداست.

حسن ظن و اعتماد داشتن به خداوند هر کسی را به زندگی امیدوار می سازد و پویندۀ راه حق را هم به درگاه خدا نزدیک می سازد.

امام رضا علیه السلام می فرماید:

أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّه فَإنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ کانَ اللّهُ عِنْدَ ظَنِّه. (2)

به خدای خوش گمان باش که هر کس به وی خوش بین باشد، خداوند در نزد گمان اوست.

گمان نیک داشتن به خدا دربارۀ وعدۀ رحمت و کرم و لطف و عنایت او، از نشانه های مهم ایمان و از راههای مؤثّر نجات و سعادت است.

رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ یَظُنُّ بِاللّهِ خَیْراً إِلاّ کانَ عِنْدَ ظَنِّهِ بِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ: وَ ذَ لِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُمْ أَرْدَیکُمْ فَأَصْبَحْتُم مِّنَ الْخَسِرِینَ» (3). (4)

هیچ بنده ای گمان نیک به خدا نمی برد، مگر این که خداوند بر اساس گمانش با او رفتار کند و این معنی آیه شریفه است که فرمود: و این گمانتان بود که به

ص:315


1- (1) - بحار الأنوار: 245/74، باب 10، حدیث 1. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 343/75، باب 26، ذیل حدیث 1؛ [2] تحف العقول: 449.
3- (3) - فصّلت (41) : 23. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 384/67، باب 59، حدیث 42؛ [4]فصّلت (41) : 23. [5]

پروردگارتان بردید [ و همان ] شما را هلاک کرد ، در نتیجه از زیانکاران شدید .

رحمت خدا باید بر حال همۀ ما ببارد تا درِ بهشت به روی ما گشوده شود. وقتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

سوگند به آن که جانم در دست اوست؛ هیچکسی از مردم با عملش وارد بهشت نمی شود، پرسیدند: حتی خود شما ای رسول خدا؟ فرمود: بلی، من همچنین هستم، مگر آن که فضل و رحمت خدا مرا فرا گیرد. سپس دستش را بر بالای سرش نهاد و فریاد برآورد. (1) پس همه باید در اعمال و رفتار دقت کنیم که چه می کنیم؟

انس می گوید که رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

لایَمُوتَنَّ أَحَدُکُمْ حَتّی یُحْسِنَ ظَنَّهُ بِاللّهِ عَزَّوَجَلَّ فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ بِاللّهِ ثَمَنُ الْجَنَّهِ. (2)

هرگز کسی از شما نمیرد مگر به خداوند عزیز و بزرگ گمان نیک داشته باشد.

همانا نیک گمانی به خدا بهای بهشت است.

گمان خوب نسبت به مردم یکی از مهمترین اصول زندگی اجتماعی است که نادیده گرفتن آن سبب هرج و مرج در جامعه و باعث از بین رفتن روابط انسانی و پیوندهای عاطفی خواهد شد. بنابراین در روایات دستور داده شده که اعمال و سخنان برادرت را بر نیکوترین وجه ممکن حمل کن، تا دلیلی بر خلاف آن پیدا نشود؛ گمان بد مبر.

ص:316


1- (1) - بحار الأنوار: 11/7، باب 3؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 20/4، ذیل آیه 16 سورۀ انعام.
2- (2) - بحار الأنوار: 235/78، باب 5، حدیث 12؛ [1]روضه الواعظین: 503/2. [2]
4 - دوستی یا دشمنی نزدیکان
اشاره

در نزدیکان و خویشان به طور طبیعی محبت باطنی برقرار است ولی گاهی بدبرداشتی و بدگمانی، مایۀ از هم پاشیدگی خویشاوندی خانوادگی می شود پس در صورت ادامه تبدیل به کینه و دشمنی و انتقام خونین می گردد.

در عصر جاهلیت قبل از اسلام و اقوام و ملل به دور از تمدن شهری کنونی به رسم خون در برابر خون، قبیله ها از یکدیگر انتقام سخت می گرفتند و اگر کسی از قومی دچار بدبینی یا تجاوز به حقوق دیگری می شد، همه قبیله به خاطر یک نفر از تمامی قبیلۀ دیگر تصفیه حساب می کرد و این رسم جاهلی سبب می شد که قبیله هایی که حتی در آنها خویشانی با هم ازدواج کرده بودند و ارتباط فامیلی داشتند، در این آتش ها می سوختند و نسل بسیاری نابود می گشت و در اثر این شیوۀ شیطانی، پیوند قلب ها پاره پاره شده و عاطفه ها به سنگدلی و خوی تجاوزگری تبدیل گردیده و دوستی ها و آشتی ها به دوری و نزاع می انجامید.

بنابراین اسلام به اصالت برادری و دوستی در بین مردم تأکید داشته و از عوامل و زمینه های تفرقه و جدایی پرهیز داده است، تا زندگی مسالمت آمیز برقرار باشد.

ارتباط انسان ها با یکدیگر

البته انسان ها در ارتباط با یکدیگر و شیوه های رفتاری به سه گروه تقسیم می شوند:

1 - گروهی از انسان ها در ارتباطهای خود به مردم اصالت داده و مردم را اصل و رکن اهمیت خویش قرار می دهند که این ذهنیّت سبب ریا در عمل و رفتار شده و عیوب و ضعف های خود را می پوشانند مانند: هنرمندان و ورزشکاران و سرمایه داران بازاری که برای جلب نظر مردم و حمایت آنان از مردم تعریف و تمجید می کنند و برای احترام به لطف مردم تا کمر خم شده و در برابر پول شان کرنش

ص:317

می نمایند.

خداوند متعال در برابر ریای این گروه می فرماید:

فَلَا تُزَکُّواْ أَنفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَی» (1)

پس خودستایی نکنید . او به کسی که پرهیزکاری پیشه کرده است ، آگاه تر است .

با خودستایی و ریاکاری عیب ها و نواقص پوشیده می ماند و در این راستا نباید مردم را داور و میزان کردار و سخنان خود قرار دهید.

2 - گروهی از انسان ها در رابطه ها از مردم متنفرند و به آنان اهانت هم می کنند، مانند بعضی که می گویند: مردم چه کاره اند؟ یا فلانی الاغ کی باشد و...

یا برخی خود را در موضع تهمت و ناسزاگویی مردم قرار می دهند تا معروف و محبوب باشند، مانند درویشانی که ظرف شراب به دست گرفته تا مردم به آنها بد بگویند ولی می خواهند تهذیب نفس کنند. این برنامه ها بازار شهرت سازی است که محتوای حقیقی ندارد. و در قیامت به آنان خطاب می شود با هر که دوست بوده اید و الگوی خود قرار داده اید، حرکت کنید تا به اعمالتان رسیدگی شود.

بنابراین گفتۀ اولیای دین که: خود را در معرض تهمت قرار ندهید و از مکان های مشکوک و شبهه ناک پرهیز کنید؛ به خاطر حفظ شخصیت و آبروی انسانی است. اگر کسی بخواهد عضوی از بدن خود را معیوب کند به کفران نعمت دچار شده و اگر کسی هم بخواهد بدون علت آبروی خود را بریزد، نعمت حق را ناسپاسی نموده است، پس از وجود مردم باید به اندازۀ نیاز بهره گرفت.

3 - گروهی از انسان ها با مردم، ولی بیرون از مردمند، یعنی مانند اولیاء اللّه و دانشمندان و حاکمان که در متن جامعه همراه با دوستی و محبت مردم زندگی

ص:318


1- (1) - نجم (53) : 32. [1]

می کنند ولی در حقیقت امور از آنان جدایند و اعتنایی به حرف و کنایه و نیش آنها ندارند و به تکالیف خود عمل می کنند. این گونه افراد دارای شخصیت بزرگ و مقامی بلند و محبوبیتی ویژه در بین مردم هستند و از شهرت و ثروت اندوزی و رفتارهای ناشایست، دوری می کنند.

5 - خوش رفتاری یا بدرفتاری با نزدیکان
اشاره

سیرۀ سلوکی و رفتاری نیکو پسند از اصلی ترین شیوه های انبیا و اولیای الهی است. برخورد خوش و معاشرت درست به ویژه با بستگان برخواسته از نهاد و سرشت سالم آدمی است. رعایت حال و رسیدگی به امور خویشان و دوری از رفتار بازدارنده و تنفّرآمیز در سنت معصومان بسیار سفارش شده است. از آن جا شریعت اسلامی بر مبنای حکومت و مدیریت جامعه همگرا؛ سامان یافته است پس از دیدگاه جامعه شناسی، نظام یافتن چنین تشکلی با هماهنگی و تفاهم و همدلی جمعی به دست می آید و رحمت، محور این همسویی است.

امام صادق علیه السلام دربارۀ این مسألۀ حیاتی می فرماید:

یَحِقُّ عَلَی الْمُسْلِمِینَ الْاِجْتِهادُ فی التَّواصُلِ وَ التَّعاوُنُ عَلی التَّعاطُفِ وَ الْمُواساهُ لِأَهْلِ الْحاجَهِ وَ تَعاطُفُ بَعْضِهِم عَلی بَعْضٍ حَتّی تَکُونُوا کَما امَرَکُمْ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ رُحْماءُ بَیْنَهُم» (1)

مُتَراحِمینَ مُغْتَمِّینَ لِما غابَ عَنْکُمْ

مِنْ أَمْرِهِمْ عَلی ما مَضَی عَلَیْهِ مَعْشَرُ الْأنْصارِ عَلَی عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (2)

بر مسلمانان سزاوار است که در پیوند با هم و یاری رسانی به هم در مهرورزی و همراهی با نیازمندان و مهربانی با همدیگر کوشا باشند؛ چنانچه

ص:319


1- (1) - فتح (48) : 29.
2- (2) - الکافی: 175/2، حدیث 4. [1]

خداوند عزوجلّ فرموده است: «مهربانان در میان خودشان» مهرورزان و اندوهناک بر آنچه از کار مسلمانان که در دسترس ندارند، بر همان سیره ای که انصار در دوران رسول خدا صلی الله علیه و آله داشتند.

بنای حکومت اسلامی بر آن است که فتنه و بدبینی و تضاد بین اقوام و مردم را از پیکرۀ جامعه ریشه کن کند و امنیّت خانوادگی و اعتماد قومی بر تمام سطوح حاکم باشد.

به این خاطر معصومان علیهم السلام در یاری رسانی به فقیران و نیازمندان همت زیادی داشتند تا ارتباط بین مردم و اولیای آنان عاشقانه باقی بماند.

خوش رفتاری امام سجّاد علیه السلام

زُهری می گوید:

در شبی سرد و زمستانی امام زین العابدین علیه السلام را دیدم که کیسه ای از آرد و دسته ای هیزم بر دوش گرفته بود و حرکت می کرد. نزدیک رفتم و پرسیدم:

ای فرزند رسول خدا! این بار چیست؟ فرمود: قصد سفر دارم و این بار توشۀ سفر من است. گفتم: اگر اجازه می فرمایید، غلام من حمل بار را به عهده می گیرد. فرمود:

هرگز. گفتم: اجازه فرمایید تا خودم آن را به دوش بگیرم شما خسته و ناتوان شده اید.

فرمود: زُهری! من هرگز زحمتی را که موجب نجات من در سفر است از خود دور نخواهم کرد. به دنبال کار خود برو و مرا واگذار.

زهری می گوید: امر امام علیه السلام اطاعت کردم و از حضرت جدا شدم. چند روزی نگذشته بود که امام را در مدینه دیدم متعجّبانه به حضورش رفتم و پرسیدم: ای پسر رسول خدا! شما فرمودید: به سفر می روم ولی نرفته اید؟

حضرت فرمود: آری، قصد سفر بود امّا نه سفری دنیایی که تو گمان کردی بلکه مقصودم سفر بی بازگشت آخرت بود و من خود را برای آن سفر آماده می کردم.

ص:320

آمادگی برای سفر آخرت این است که از گناه پرهیز کنی و به نیازمندان کمک نمایی. (1)از رفتار نیکوی حضرت با غلامان خود که سرمشق تربیتی ماست این که، امام سجّاد علیه السلام غلام خود را برای امری دوبار صدا زد، ولی غلام به فرمان ایشان اعتنایی نکرد، حضرت بار سوم غلام را صدا کرد ولی او جواب نداد و چون امام علیه السلام نزد او رفت و پرسید: چرا صدای مرا می شنیدی ولی جواب نمی دادی؟ غلام گفت:

می دانستم که بر من خشم نمی کنی و از تو ایمن هستم.

امام علیه السلام فرمود:

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی جَعَلَ مَمْلُوکی یأْمَنُنی.

سپاس خدای را که زیر دست مرا از من آسوده خاطر قرار داد. (2)احساس همدردی با همکیشان و بینوایان از عادات رسمی ائمه اطهار علیهم السلام بوده است.

در روایتی دیگر زهری می گوید:

روزی نزد امام سجّاد علیه السلام بودم؛ حضرت با تعدادی از اصحاب در مجلسی نشسته بود. یکی از اصحاب وارد شد در حالی که بسیار ناراحت و غمگین بود، آرام آرام گریه می کرد.

امام علیه السلام فرمود: تو را چه شده است؟

گفت: ای پسر رسول خدا! فدایت شوم، دعایی به من تعلیم کنید تا قرض های من ادا شود. چند طلبکار دارم؛ یکی از آنان هر روز در پی من است تا طلب خود را بگیرد؛ امام علیه السلام چون این سخنان را شنید به شدت گریست!

ص:321


1- (1) - بحار الأنوار: 65/46، باب 5، حدیث 27؛ علل الشرایع: 231/1، حدیث 5.
2- (2) - بحار الأنوار: 56/46، باب 5، حدیث 6؛ أعلام الوری: 261.

یکی از اصحاب عرض کرد: فدایت شوم، شما چرا گریه می کنید؟

امام فرمود: پس گریه برای چه وقتی است؟ آیا نباید در هنگام گرفتاری ها و محنت های بزرگ گریه کرد. چرا گریه نکنم با این که می دانم این مرد از شیعیان و دوستان ماست اما از فقر و بی چیزی شکایت می کند و من چیزی در دست ندارم تا به او کمک کنم... . (1)

6 - یاری رسانی یا بی اعتنایی به نزدیکان

در این فراز توجه به نزدیکان و ارحام بسیار مورد سفارش قرار گرفته است حتی بریدن و دوری از آنان هم با شرایطی خاص صورت می گیرد.

اگر زمینه های یاری به صاحبان رحم و بستگان، خواه مالی یا غیر آن؛ دارای ملاک های ارزشی، از جمله استحقاق و شأنیت افراد باشد و اعطاء و لطف دهنده چنین توانمندی را ایجاد کند، نیکوست؛ به ویژه در مسائل حقوق واجب شرعی، مانند: خمس، زکات که نیازمند برائت شرعی است.

یکی از مشکلات بزرگ اجتماعی که همواره انسان دچار آن بوده و اکنون پیشرفت های صنعتی و مادی هم به آن دامن زده است، معضل فاصلۀ طبقاتی است، به این معنا که فقر و تهیدستی از یک سو و تراکم اموال از سوی دیگر، نظام اجتماعی حقیقی را بر هم می زند.

گروهی از فزونی ثروت و مال اندوزی، حساب اموالشان از دستان آنان بیرون می رود. و گروهی از کمبود نیازمندی رنج می برند به گونه ای که حتی لوازم ضروری زندگی مانند مسکن و لباس برای آنان ممکن نیست. پس فاصله بین فقر و غنا، سبب دوری دل ها و جدایی اقوام و خویشان در یک جامعه می شود.

در چنین جامعه ای دلهره و اضطراب و نگرانی و بدبینی و کینه و جنگ روانی

ص:322


1- (1) - بحار الأنوار: 20/46، باب 3، حدیث 1؛ الأمالی، شیخ صدوق: 453، حدیث 3. [1]

اجتناب ناپذیر است. درِ کمک های انسانی و تعاونی ها به معنای حقیقی به روی مردم بسته می شود؛ پس باب رباخواری، احتکار، گران فروشی، کلاهبرداری باز می گردد.

بنابراین قرآن به احسان و انفاق تأکید فراوان نموده است تا ارتباط قلبی آشکار و پنهان برقرار باشد.

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَتِ مَا کَسَبْتُمْ وَمِمَّآ أَخْرَجْنَا لَکُم مِّنَ الْأَرْضِ وَلَا تَیَمَّمُواْ الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَلَسْتُم بَِاخِذِیهِ إِلَّآ أَن تُغْمِضُواْ فِیهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ * الشَّیْطَنُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَآءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَهً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللَّهُ وَ سِعٌ عَلِیمٌ» (1)

ای اهل ایمان ! از پاکیزه های آنچه [ از راه داد و ستد ] به دست آورده اید ، و آنچه [ از گیاهان و معادن ] برای شما از زمین بیرون آورده ایم ، انفاق کنید و برای انفاق کردن دنبال مال ناپاک و بی ارزش و معیوب نروید ، در حالی که اگر آن را به عنوان حقّ شما به خود شما می دادند ، جز [ با ] چشم پوشی [ و دلسردی ] نمی گرفتید و بدانید که خدا ، بی نیاز و ستوده است . * شیطان ، شما را [ به هنگام انفاق مال با ارزش ] از تهیدستی و فقر می ترساند ، و شما را به کار زشت [ چون بخل وخودداری از زکات و صدقات ] امر می کند ، و خدا شما را از سوی خود وعدۀ آمرزش و فزونی رزق می دهد ؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست .

در نظر ابتدایی، انفاق و بذل مال، کم شدن مال است ولی این همان دید کوته بینانه شیطانی است که انسان را از فقر و تنگدستی می ترساند، به ویژه اگر اموال را خوب در راه درست انفاق کند و انفاق واجب مانند زکات و خمس و احسان

ص:323


1- (1) - بقره (2) : 267 - 268. [1]

مستحبی مانند صدقات و نذورات را به اهل آن واگذارد؛ تأمین کنندۀ آیندۀ خویش و فرزندان خواهد بود. ولی شیطان از انباشتن اموال در راه باطل و عمل زشت بهرۀ زیادی می برد و فحشا و منکرات را در بین خانواده ها و جوامع بشری گسترش می دهد که نتیجۀ آن فروپاشی کانون خانواده، رواج مواد مخدّر و مسائل جنسی است.

ولی با دقت می بینیم که انفاق ضامن بقای اجتماع و تحکیم عدالت اجتماعی و سبب کم شدن فاصلۀ طبقاتی در پیشرفت همگانی و عمومی می باشد. مسلم است که با پیشرفت اجتماع، رفاه و آسایش مورد قبول خداوند فراهم می گردد.

پس با توجه به آثار انفاق در زندگی راه نجات و امید برای همه هموار می شود، از ابن عباس نقل شده که گفته است:

هنگام انفاق دو چیز از طرف خدا و دو چیز از ناحیۀ شیطان است. آنچه از جانب خداست؛ آمرزش گناهان و برکت و افزونی در اموال است. و آنچه از طرف شیطان است، وعدۀ به فقر و نداری و امر به فحشا و زشتی هاست. (1)یعنی در رویارویی شیطان با خداوند در برابر انفاق انسان این گونه تصویر می شود که:

شیطان به تهیدستی و زشت کاری تشویق می کند ولی خدای بزرگ به احسان و یاری به دیگران امر می کند و از گناهان پرهیز می دهد.

جالب این که امیرمؤمنان سفارش می فرماید:

هنگامی که در سختی و فشار قرار گرفتید، به وسیلۀ صدقه و انفاق با خدا معامله کنید. (2)

ص:324


1- (1) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 193/2، [1] ذیل آیۀ 268 سورۀ بقره؛ جامع البیان: 121/3.
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 258.

بنابراین امور الهی به ویژه دربارۀ بستگان و اقوام باید در درجۀ اوّل اهمیت باشد.

7 - دوستی واقعی یا غیرواقعی

حقیقت دوستی تنها به آداب معاشرت و رفتار نیک نیست، بلکه دارا بودن یک دسته از صفات انسانی برجسته؛ مانند گذشت، صبر، ایثار، مدارا و... است.

مدارا در لغت به معنای ملاطفت و ملایمت است؛ یعنی وقتی کسی که می خواهد با دیگری به نیکی مدارا کند در رفتار با او به نرمی و گشاده رویی سخن می گوید و در اندیشه و پندارش با او همفکر و هم عقیده می شود.

این روش به ویژه در برابر دشمنان سفارش شده است که رفتار نرم و گرم با مهربانی می تواند دشمنی را به دوستی تبدیل کند و باطلی را به سوی حق بکشاند.

آنگاه که فرعون سر به طغیان می گذارد و فریاد خدایی می کشد؛ حضرت حق تعالی موسی و برادرش را به سوی او می فرستد و سفارش می فرماید:

اذْهَبَآ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی» (1)

هر دو به سوی فرعون بروید ؛ زیرا او [ در برابر خدا ] سرکشی کرده است . * پس با گفتاری نرم به او بگویید ، امید است که هوشیار شود و [ آیین حق را بپذیرد ] یا بترسد [ و از سرکشی باز ایستد . ]

لَیِّن یعنی برای این که سخن بتواند در او نفوذ کرده و اثر بگذارد با نرمی و آرامش رفتار کنند تا بیدار شود یا بترسد. و اگر با خشونت و تندی باشد به یقین مخالفت می کند.

شاعر عارف بر همین اساس سروده است:

ص:325


1- (1) - طه (20) : 43 - 44. [1]

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروّت با دشمنان مدارا

(حافظ شیرازی)

و همینطور انبیا و اولیای الهی مأمور به مدارا با مردم بوده اند تا پیوند قلبی و حالی با خداوند و خویش را، زمینۀ هدایت قرار دهند.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

أَمَرَنی رَبِّی بِمُداراهِ النّاسِ کَما أَمَرَنی بِاَداءِ الفَرائِضِ. (1)

پروردگارم به من دستور فرمود که با مردم مدارا نمایم همان طور که فرمان داده است که واجبات را انجام دهم.

و نیز فرمود:

إِنَّ الْأَنْبِیاءَ إِنَّما فَضَّلَهُمْ اللّهُ عَلی خَلْقِهِ بِشِدَّهِ مُداراتِهِمْ لِأَعْداءِ دِیْنِ اللّهِ وَ حُسْنِ تَقِیَّتِهِمْ لِأَجْلِ إِخْوانِهِمْ فی اللَّهِ. (2)

خداوند، پیامبران را به خاطر بسیاری ملایمت با دشمنانِ دین خدا و برای حفظ برادران خویش در راه رضای او که به شایستگی تقیه می کنند، بر تمام مردم برتری داده است.

مدارای با مردم اگر به منظور احترام به شخصیت آنان باشد بسیار ارزنده است، چنین مدارایی نشانۀ عقل بیدار و فکر روشن و مایۀ محبوبیت و راه نفوذ در زندگی دیگران است. اولیای خداوند هم به رعایت چنین حال خوشایندی تشویق می نمودند.

ص:326


1- (1) - الکافی: 117/2، حدیث 4؛ [1]بحار الأنوار: 213/18، باب 1، حدیث 43. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 401/72، باب 87، ذیل حدیث 42. [3]

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

دارِ النّاسِ تَسْتَمِعْ بِإِخائِهِمْ وَ الْقَهُمْ بِالْبِشْرِ تُمِتْ أَضْغانَهُمْ. (1)

با مردم به نیک خویی رفتار کن تا از برادری آنان بهره مند شوی و با روی گشاده با آنان دیدار نما تا کینه ها در ضمیرشان بمیرد.

و نیز می فرماید:

شَرُّ إِخْوانِکَ مَنْ احْوَجَکَ الی مُداراهٍ وَ الْجَأَکَ إِلی اعْتِذارٍ. (2)

بدترین برادرانت کسی است که تو را به مدارا کردن نیازمند سازد و به عذرخواهی بیشتر وادارت نماید.

بنابراین؛ فرمایش حضرت، خود ملاکی بر شناختِ دوستی است که دوستی و یگانگی در این حد است که اگر بدی اتفاق افتد نتواند او را ملامت کند بلکه باید با او مدارا و سازش کند یا از او عذرخواهی کند که اگر نکند او ناراحت می شود.

خلاصه آن کس که برای حفظ برادری و ارتباط، به مدارا نیاز داشته باشد، برای تو برادر نیست و پیوسته برای رفاقت به زحمت و دردسر می افتد.

امام علی علیه السلام جان کلام را در دو جمله زیبا فرموده است:

خیر دنیا و آخرت در دو چیز گرد آمده است: پنهان کردن اسرار و دوستی با نیکان؛ و تمام بدی در دو چیز نهفته است: افشای اسرار و دوستی با بدان. (3)

8 - بی توجهی به همنشینان یا نیک رفتاری با آنان

از اهداف اصلی بعثت پیامبران، اخلاق معاشرتی مردم بوده است، به ویژه

ص:327


1- (1) - غرر الحکم: 445، حدیث 10180. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 418، حدیث 9578. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 71/72، باب 45، حدیث 14؛ الإختصاص: 218.

حسن خلق که کلید بهشت و وسیلۀ جلب رضای خدا، نشانۀ قدرت ایمان و همطراز با عبادت های شبانه روزی است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

أَحَبُّکُمْ إِلَی اللّهِ أَحْسَنُکُمْ أَخْلاقاً الْمُوَطِّئُونَ اکْنافاً الَّذینَ یَاْلَفُونَ وَ یُؤْلَفُونَ وَ أَبْغَضُکُمْ إِلَی اللّهِ الْمَشَّاؤُنَ بِالنَّمِیْمَهِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْإِخْوانِ الْمُلْتَمِسُونَ لِلْبَراءِ الْعَثَراتِ. (1)

از همه شما محبوب تر نزد خدا کسی است که اخلاقش از همه بهتر باشد، همان کسانی که متواضعند، با دیگران می جوشند و مردم نیز با آنها می جوشند و از همه منفورتر نزد خدا؛ سخن چینانی هستند که در میان برادران جدایی می افکنند و برای افراد بی گناه در جستجوی لغزشند.

بدون شک از عوامل سازندۀ شخصیّت انسان بعد اراده و تصمیم او، همنشینی و معاشرت با انسان های گوناگون است؛ زیرا انسان ناخواسته تأثیرپذیر از همنشینان است و بخش مهمی از افکار و صفات اخلاقی خود را از طریق آنان می گیرد. این حقیقت روانی از نظر علمی و تجربی هم به اثبات رسیده و آیات و روایات بسیاری هم در دوست یابی و شناخت نیک همنشین وارد شده است.

چه بسا نقش همنشین در خوشبختی و بدبختی حیاتی است که گاه تا سر حد خواری و نابودی پیش می برد و گاه به اوج افتخار می رساند.

قرآن از حالت دوستانی که در مسیر گناه و فساد و یا زرق و برق دنیا، دست مودّت و همکاری به هم می دهند پرده برداشته و می فرماید:

الْأَخِلَّآءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ» (2)

ص:328


1- (1) - بحار الأنوار: 383/68، باب 92، ذیل حدیث 17؛ [1]عوالی اللآلی: 100/1، حدیث 21. [2]
2- (2) - زخرف (43) : 67. [3]

در آن روز دوستان دشمن یکدیگرند مگر پرهیزکاران .

تبدیل شدن دوستی های شیرین به دشمنی آشکار در روز قیامت طبیعی است؛ زیرا هر کسی دیگری را عامل بدبختی و بیچارگی خود می شمرد، می گوید: تو این راه را به من نشان دادی و مرا به سوی آن دعوت کردی. تو بودی که دنیا را در نظر من زینت دادی و مرا به آن تشویق نمودی، تو بودی که مرا غرق نخوت و شهرت و ثروت کردی و از سرنوشتم بی خبر کردی و...

تنها پرهیزگاران که پیوندشان جاودانی است، چرا که بر محور ارزش های جاودانی دور زده و نتایج پربار آن در آخرت آشکار می شود و چه لذّت ها و خوشی هایی در انتظار آنان است.

پس بنگرید به ملاک هایی که امیرمؤمنان علیه السلام در کلام گویای خویش فرموده است:

مُجالَسَهُ الأَشْرارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْیارِ وَ مُجالَسَهُ الأخْیارِ تُلْحِقُ الأَشْرارَ بِالْأَخْیارِ وَ مُجالَسَهُ الْأَبْرارِ لِلْفُجّارِ تُلْحِقُ الْأَبْرارَ بِالْفُجّارِ فَمَنِ اشْتَبَهَ عَلَیْکُمْ أَمْرُهُ وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِینَهُ فَانْظُرُوا إِلَی خُلَطائِهِ فَإِنْ کانُوا أَهْلَ دِینِ اللّهِ فَهُوَ عَلَی دِینِ اللّهِ وَ انْ کانُوا عَلی غَیْرِ دِیْنِ اللّهِ فَلا حَظَّ لَهُ مِنْ دِینِ اللّهِ. (1)

همنشینی با بدان مایۀ بدبینی به نیکان است و همنشینی با خوبان بدان را به خوبان پیوند دهد. و همنشینی نیکان با بدکاران؛ نیکوکاران را به بدکاران پیوست می دهد. هر که وضع او برای شما نامعلوم شد و مرام و آیین او را نشناختید به همنشینان او بنگرید، اگر اهل دین خدایند؛ پس او اهل دین

ص:329


1- (1) - بحار الأنوار: 197/71، باب 14، حدیث 31؛ [1] صفات الشیعه: 6، حدیث 9.

خداست و اگر از دین بریده پس بهره ای از دین برای او نیست.

9 - آرامش و امنیّت یا ترس از ستمکاران
اشاره

در مرحلۀ اول برای انسان، امنیّت درونی و روانی؛ مهم تر از امنیّت جانی و جسمی است. از این رو در اسلام وجود حاکم عادل برای مردم بسیار ضروری شمرده شده است؛ زیرا عدالت در حکومت و امیران، سبب آرامش و دوستی در جامعه می گردد؛ و امنیّت روانی و احساس همگرایی بر دل ها و جان ها سیطره پیدا می کند.

در حکومت ظالمان، انحراف اخلاقی زیادی صورت می گیرد و مردم از ترس جان خود یا برای جلب رضای آنان به دروغ مدح و ستایش می کنند و در برابرشان سر تعظیم فرود می آورند که این دسته از حکّام ستمگر در روز قیامت در عذاب شدید خواهند بود.

بنابراین برقراری حاکم خیرخواه و دادگر از جهت شأن انسانی و طبیعت أمن آدمیان، ارزش و اهمیت حیاتی دارد.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله دربارۀ اهمیت حکومت نیکان فرموده است:

إِذا کانَ أُمَرَاؤُکُمْ خِیارَکُمْ وَ أَغْنِیاؤُکُمْ سُمَحَاءَکُمْ وَ أَمْرُکُمْ شُورَی بَیْنَکُمْ فَظَهْرُ الْأَرْضِ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ بَطْنِها.

وَ إِذا کانَ أُمَراؤُکُمْ شِرارَکُمْ وَ أَغْنیاؤُکُمْ بُخَلاءَکُمْ وَ امُورُکُمْ الی نِسائِکُمْ فَبَطْنُ الْأَرْضِ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ ظَهْرِها. (1)

هر گاه فرمانروایانتان نیکان شما و ثروتمندانتان بخشندگان شما بودند و کارهایتان با مشورت بود، پس روی زمین برای شما از شکم زمین بهتر است. و هر گاه زمامدارانتان بدان شما و پولدارانتان خسیسان بودند و کارهایتان به دست زنانتان بود، پس زیر خاک بهتر از روی خاک زمین برای شماست.

ص:330


1- (1) - بحار الأنوار: 141/74، باب 7، حدیث 14؛ [1] تحف العقول: 36.

یعنی اگر جامعۀ اسلامی از عدل فرمانروایی و تعادل اقتصادی و تکامل فکری و کاری، بهره مند بود شایسته زندگی در آن است و اگر از این برتری ها و ملاک ها خالی بود، حیات بشری ارزشی ندارد؛ پس مرگ، بهتر از زندگی است.

در مرحلۀ دوّم در جامعۀ دینی؛ مردم نباید از حکومت ترسناک باشند، بلکه ترس مردم باید از گناه و کارهای خلاف قانون خودشان باشد.

در این باره از سفارش های ارزشمند مولای متقیان امیر مؤمنان علی علیه السلام این است:

اُوصیکُمْ بِخَمْسٍ لَوْضَرَبْتُمْ الَیْها أَباطَ الْاِبِلِ لَکانَتْ لِذلِکَ أَهْلاً لایَرْجُوَنَّ احَدٌ مِنْکُمْ إِلاّ رِبِّهُ وَ لایَخافَنَّ إِلاّ ذَنْبَهُ. (1)

شما را به پنج برنامه وصیت می کنم که اگر برای یافتنش مشقت سفری سخت را عهده دار شوید هر آینه سزاوار است: احدی از شما جز به پروردگارش امید نبندد، و جز از گناهش وحشت نکند.

بنابراین امید به خدا و ترس از گناه دو عامل برقراری امنیّت در هر جامعه است.

ترس مردم از خداوند ترس از مقام و جلالت خداست. و مقام خداوند اقامۀ عدل و احقاق حق است، و مقام او شایستۀ حمایت از مظلوم و مجازات ستمگر است و بهشت در انتظار کسانی است که امنیّت الهی را فراهم می سازند تا جامعه در جادۀ آسایش و آرامش حقیقی حرکت کند.

خداوند منّان دربارۀ آنان می فرماید:

وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی * فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوَی» (2)

ص:331


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 82. [1]
2- (2) - نازعات (79) : 40 - 41. [2]

و اما کسی که از مقام و منزلت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است . * پس بی تردید جایگاهش بهشت است .

شرط اوّل بهشتی شدن؛ ترسِ برگرفته از معرفت است. شناخت مقام پروردگار و ترسیدن از مخالفت فرمان او، کلید راهیابی به منطقۀ امن اوست.

شرط دوّم؛ در حقیقت نتیجۀ شرط اول و میوۀ درخت خوف است، تسلّط بر هوای نفس و بازداشتن آن از سرکشی است؛ زیرا ابزار اصلی نفوذ شیطان در وجود آدمی هوای نفس است که ریشۀ همۀ مفاسد و بدبختی های بشر است و مقام رب او مقام عدالت و امنیّت اوست که باهواپرستی مبارزه می کند تا آشوب نکند و جهنمِ قیامت زاییدۀ هواپرستی است که جهنم های سوزان دنیا همچون جنگ ها و جدال ها و کینه توزی ها، بی نظمی ها و ناامنی های درونی و بیرونی از آن شعله می گیرد. (1)الهی! آنچه این نه طایفه در حق من روا می دارند، یا از روی جهل و غفلت، یا از روی عمد، یا از پی ضعف ایمان و بی توجهی به آخرت و عذاب دردناک توست.

الهی! آنچه آنها انجام می دهند عین معصیت و محض گناه و چیزی جز عصیان و خطا نیست.

الهی! برای هر یک از این اشتباهات و خطاها دادگاهی در محشر برپاست، و برای آلوده به این معاصی عذر قابل قبولی در پیشگاه تو نیست.

پروردگارا فرموده ای: آخرت آباد، از آنِ مردم با کرامتی است که گناه دیگران را با گناه جواب نمی دهند.

وَ یَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ اولِئکَ لَهُمْ عُقْبَی الدّارِ» (2)

ص:332


1- (1) - تفسیر نمونه: 108/26 - 111، ذیل آیۀ 40 سورۀ نازعات.
2- (2) - رعد (13) : 22. [1]

و همواره با نیکیِ [ عبادت ] زشتی و پلیدی [ گناه ] را دفع می کنند [ و با خوبی های خود نسبت به مردم ، بدی های آنان را نسبت به خود برطرف می نمایند ] ، اینانند که فرجام نیک آن سرای ، ویژۀ آنان است .

امامان بزرگوار شیعه که از جانب حضرت حق در تمام زمینه های زندگی اسوه و سرمشق هستند تا در دنیا می زیستند، از جانب مردم زمانه و اقوام و بعضی از دوستان و همه دشمنان در معرض آزارها و اذیت ها، و به خصوص ناراحتی های روحی بودند، ولی در برابر همۀ آن رنج ها صبر و استقامت پیشه کردند و خوبی های اخلاقی و عملی خود را در برابر بدی های مردم به عنوان پاسخ قرار دادند و از این طریق علاوه بر این که درس های الهی و ملکوتی برای بشر به یادگار گذاردند، روی تاریخ انسانیّت را چون روز روشن و نورانی کردند!

حکایت

شخصی از اهل شام به مدینه آمد، مردی را دید در کناری نشسته، توجهش به او جلب شد، پرسید این مرد کیست؟ گفتند: حسین بن علی بن ابی طالب علیهما السلام ، سوابق تبلیغاتی عجیبی که در روحش رسوخ کرده بود، موجب شد که دیگ خشمش به جوش آید و تا می تواند سبّ و دشنام نثار آن حضرت بنماید، آنچه خواست گفت و در این زمینه عقدۀ دل گشود، امام علیه السلام بدون آن که خشم بگیرد، و اظهار ناراحتی کند، نگاهی پر از مهر و عطوفت به او کرد، و پس از آن که چند آیه از قرآن - مبنی بر حسن خلق و عفو و اغماض - قرائت کرد به او فرمود:

ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آماده ایم، آنگاه از او پرسید، آیا از اهل شامی؟ جواب داد: آری، فرمود: من با این خلق و خوی سابقه دارم و سرچشمۀ آن را می دانم.

پس از آن فرمود: تو در شهر ما غریبی، اگر احتیاجی داری حاضریم به تو کمک

ص:333

دهیم، حاضریم در خانۀ خود از تو پذیرائی کنیم، حاضریم تو را بپوشانیم، حاضریم به تو پول بدهیم.

مرد شامی که منتظر بود با عکس العمل شدیدی برخورد کند، و هرگز گمان نمی کرد با یک هم چو گذشت و اغماضی روبرو شود، چنان منقلب شد که گفت:

آرزو داشتم در آن وقت زمین شکافته می شد و من به زمین فرو می رفتم و چنین نشناخته و نسنجیده گستاخی نمی کردم، تا آن ساعت برای من بر همه روی زمین کسی از حسین و پدرش مبغوض تر نبود، و از این ساعت، کسی نزد من از او و پدرش محبوب تر نیست. (1)

ص:334


1- (1) - نفثه المصدور، محدّث قمی: 4.

[«8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ لِی یَداً عَلَی مَنْ ظَلَمَنِی وَ لِسَاناً عَلَی مَنْ خَاصَمَنِی وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِی وَ هَبْ لِی مَکْراً عَلَی مَنْ کَایَدَنِی وَ قُدْرَهً عَلَی مَنِ اضْطَهَدَنِی وَ تَکْذِیباً لِمَنْ قَصَبَنِی وَ سَلاَمَهً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِی وَ وَفِّقْنِی لِطَاعَهِ مَنْ سَدَّدَنِی وَ مُتَابَعَهِ مَنْ أَرْشَدَنِی]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا بر کسی که به من ستم می کند غالب و چیره، و بر ضدّ کسی که با من به مجادله برمی خیزد زبان گویا، و بر کسی که با من دشمنی می ورزد، پیروز قرار ده، و علیه کسی که نیرنگم می زند، چاره جویی بخش، و در برابر کسی که به من ستم می کند قدرت عنایت فرما، و علیه کسی که به من دشنام می دهد و غیبت می کند، توان تکذیب مرحمت فرما، و از دست کسی که مرا تهدید می کند به سلامت دار، و از آن که مرا به راه صواب می برد، توفیق فرمانبری ده، و از آن که مرا به راه راست هدایت می کند، توفیق پیروی عنایت کن.

قدرت غلبه بر ظلم

مشکلی که در طول تاریخ انسان از ابتدای شروع حیات تا به این زمان وجود داشته، و به نظر می رسد که ما در تمام مشکلات و گناهان و معاصی و ظلم ها باشد، اطاعت نکردن انسان از اولیای الهی، و فرار بشر از خط فرمانبرداری از انبیا و امامان

ص:335

بوده است.

دفاع و یاری در هنگام ستمگری و فتنه زمامداران جور، از نشانه های مردم باایمان است. چنانچه مردم در دفاع از حق یا وطن و یاری رسانی به یکدیگر کوتاهی کنند و اسباب ورود دشمن و ستمگری را فراهم سازند، به ضعف ایمان دچار شده اند.

قرآن کریم دربارۀ کسانی که مورد ستم قرار گرفته اند؛ می فرماید:

وَ الَّذِینَ إِذَآ أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ» (1)

و آنان که هرگاه ستمی به آنان رسد [ تسلیم ستم و ستمکار نمی شوند ، بلکه از دشمن به حکم حق و برابر با قوانین اسلام ] انتقام می گیرند .

امّا در دادگاه الهی که میان ستمدیده و ستمگر داوری می شود، جای گذشت و مماشات نیست؛ زیرا حاکم خداست و خداوند متعال سوگند به جلالت خود یاد کرده که حق مظلوم را از ظالم بگیرد؛ پس در قیامت گروهی درگیر این مسائل هستند.

أنس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود:

بَیْنَ الجَنَّهِ وَ الْعَبْدِ سَبْعُ عِقابٍ، أَهْوَنُها الْمَوْتُ، قالَ أَنَسُ: قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ فَما اصْعَبُها؟ قالَ: الْوُقُوفُ بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ إِذا تَعَلَّقَ الْمَظْلُومُونَ بِالظّالِمینَ. (2)

هفت عذاب بین بهشت و بنده است و آسان ترین آنها مرگ است. انس گفت:

به حضرت عرض کردم: ای رسول خدا! سخت ترین آنها کدام است؟ فرمود:

ایستادن در حضور خداوند بزرگ و ارجمند هنگامی که ستمدیدگان برای

ص:336


1- (1) - شوری (42) : 39. [1]
2- (2) - کنز العمال: 824/3، حدیث 8862؛ الجامع الصغیر: 490/1، حدیث 3173.

احقاق حق، با ستمگران درگیر می شوند.

اولین راه مقابله با ظالم و مبارزه با ظلم، به کار گرفتن نیروهای دفاعی شخصی است که خداوند منان در اعضای همه انسان ها به ودیعه گذارده تا در هنگام نیاز به کار گیرد و نفس خویش را از شر موجودات شرور و حیوانات گزنده یا درنده یا ستمکار بدتر از حیوان، مصون بدارند.

ید به معنای قدرت و قوت است و در این جا به معنای غلبه و پیروزی است، یعنی خودم دست توانایی باشم که جلوی ظلم را بگیرم و شر او را از خود بگردانم.

این عبارات به روشنی وظیفۀ مسلمانان را در مقابلۀ با ستم بیان می کند که تا جایی نیرو دارد به ظلم تن در ندهد و در مقابل ستمگر، زبون و پست نباشد و تمام توان خود را برای دفع او به کار گیرد، اگر بر ظالم غلبه کرد، ستم او را از میان برده و خود را از شرّش رهایی بخشیده است. و اگر نتوانست بر ظالم غلبه کند و مظلوم باقی بماند او نزد پروردگار پاداش دارد؛ زیرا وظیفه خود را به خوبی انجام داده است. امّا اگر ستمکش در مقابل ستمکار سکوت کند و ضربات او را با ذلّت و سرافکندگی تحمل نماید، او ظلم پذیر است و در قیامت همانند ظالم مورد پرسش و بازجویی قرار می گیرد؛ زیرا او بر جسارت و جرأت ظالم می افزاید و راه ستم پیشگی را بر او هموار می سازد و در حقیقت در اعمال ظالمانه کمک می کند. پس گناه ستم پذیری کمتر از گناه ستمکاری نیست.

دومین راه؛ برای دفع ظالم استفاده از دستگاه قضایی و قدرت اجرایی است.

ستمدیده برای دفع از ظلم باید از نیروی اجرایی و نظامی نیز استفاده کند یعنی اسلحه و مهمات جنگی را بگیرد و به دفاع از خویش و کشور خود بپردازد.

سومین راه؛ برای کوتاه کردن دست ستمگران و دشمنان، کمک گیری از افکار عمومی است. یعنی از موقعیت و وضعیت ناگوار مظلوم حمایت کند و حداقل در دل برای او دعا کند و از دشمنان او اظهار تنفر نماید. استفاده از حمایت عمومی

ص:337

برای کوبیدن ظلم به هر شکلی که باشد، مفید و ثمربخش است و معصومان عزیز اسلام علیهم السلام برای نجات از ستم دستورهایی داشته اند که باید توجه ویژه به آنها نمود.

رسول گرامی صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ أُذِلَّ عِنْدَهُ مُؤْمِنٌ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلی أَنْ یَنْصُرَهُ فَلَمْ یَنْصُرْهُ أَذَلَّهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ عَلی رُؤُوسِ الْخَلائِقِ. (1)

هر که مؤمنی را پیش او خوار کنند و توانایی دارد که او را یاری کند و نکند خداوند در روز قیامت پیش همگان خوارش کند.

حکایتی جالب از امام باقر علیه السلام در این باره نقل شده است؛ که فرمود:

مردی به نزد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله رفت و از اذیت همسایه خود شکایت کرد؛ حضرت به وی فرمود: صبر کن. پس از چند روز دوباره رفت، حضرت به او فرمود:

صبر کن. برای بار سوم رفت، حضرت به او فرمود: روز جمعه وقتی که مردم برای اقامۀ نماز جمعه به مسجد می روند، اثاثیه خانه ات را از منزل بیرون بگذار و در کنار کوچه انباشته کن به گونه ای که مردم ببینند. وقتی از تو علّت این کار را پرسیدند، جریان خودت را برای آنها بازگو کن. مرد شاکی این دستور را انجام داد و همسایۀ آزار دهنده از این وضع به ضرر خود احساس خطر کرد و نزد او آمد و درخواست کرد که اثاثش را به داخل منزل ببرد و گفت: برای تو با خدا عهد می بندم کارهای گذشته را تکرار ننمایم. (2)این قصه ها حاکی از این است که یاری مردم در هر زمینه هر چند برای فشار آوردن بر ظالم باشد تا حل مشکلات مظلوم شود؛ امری مطلوب است.

خوشا آن بندۀ با عهد و پیوند که دارد بازگشتی با خداوند

ص:338


1- (1) - بحار الأنوار: 226/72، باب 66، ذیل حدیث 1؛ [1] کشف الرّیبه: 19.
2- (2) - الکافی: 668/2، حدیث 13؛ [2] بحار الأنوار: 122/22، باب 37، حدیث 91.

بکام خویش اگر چندی رود راه چو باز آید نیاز آرد بدرگاه

بنالد گاهی از سوز و گدازی بمالد بر زمین روی نیازی

بجوشد بحر الطاف خدائی زگرداب غمش بخشد رهائی

بگوید ای خدا بر عزت تو به عزت بخشی بی منت تو

به اشک طفلی از درد نهانی به آه پیری ازداغ جوانی

به مسکینی و عجز عذر خواهان به عذرآوردن صاحب گناهان

به سختی بردن ایام دوری به تلخی بردن شام صبوری

به اشک و زاری شام غریبان به رشک عاشق از کام رقیبان

به داغ من که از شمعم جگر سوخت به سوز شمع کز من بیشتر سوخت

کزین وادی مرا آزادیی بخش زنور شمع خویشم هادیی بخش

ص:339

[«9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ وَ أَجْزِیَ مَنْ هَجَرَنِی بِالْبِرِّ وَ أُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالْبَذْلِ وَ أُکَافِیَ مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَهِ وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَی حُسْنِ الذِّکْرِ وَ أَنْ أَشْکُرَ الْحَسَنَهَ وَ أُغْضِیَ عَنِ السَّیِّئَهِ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا به این اموری که از تو می خواهم پایدار و استوار دار: ایستادن در برابر کسی که به من خیانت کرده با سلاح نصیحت و خیرخواهی، پاداش دادن به کسی که از من دوری جسته با نیکی و خوبی، جزا دادن به کسی که مرا از عطایش محروم ساخته، با بذل و بخشش، تلافی کردن نسبت به کسی که با من قطع رابطه کرده، با صله و پیوند، مخالفت ورزیدن با کسی که از من غیبت کرده، با نیکو یاد کردن از او، به جا آوردن سپاس، در برابر خوبی و چشم پوشی از بدی.

خیرخواهی و نیکویی در برابر نامردی و بی مهری مردم
اشاره

کرامت اخلاق در اسلام عبارت از این است که اگر فردی نسبت به فرد دیگر ستم نمود و به حق او تجاوز کرد، ستمدیده از نظر قانونی می تواند او را تعقیب کند و کیفر دهد. ولی اگر شخص ستمگر شایستۀ عفو و گذشت بوده و بر اثر چشم پوشی اصلاح شود، او را می بخشد و با کرامتی خوب از وی می گذرد.

یکی از شیوه هایی که در رفتارها و صفات انسانی سبب فریب کاری و خیانت به

ص:340

مسلمان می شود؛ غِشّ و زیبانمایی است.

«غِشّ» در لغت به معنای ناخالص و آغشتگی است ولی مراد از آن ظاهر نمودن چیزی بر خلاف پنهان آن است و یا زینت دادن و زیبا جلوه دادنی که برخلاف مصلحت باشد و در حقیقت خدعه و خیانت در عمل است.

این شیوۀ شیطانی بیشتر در تجارت و خرید و فروش اتفاق می افتد که فروشنده قصد فریب دادن مشتری را با نیکو نشان دادن جنس و کالای خود دارد، ولی در صفات اخلاقی برای منحرف کردن شخصی از راه زندگی و اهداف کمال بشری و گمراه نمودن او نیز به کار می رود.

«نُصح» به معنای خالص و پاک است و در صفات اخلاقی به معنای موعظه و خیرخواهی خالصانه نسبت به دیگری است. کسی که در مقام نصیحت و خیرخواهی به انسان برمی آید، هدف او پاکسازی و خیراندیشی در قلب و جان اوست.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

إِنَّ أَعْظَمَ النّاسِ مَنْزِلَهً عِنْدَ اللّهِ یَوْمَ القِیامَهِ أَمْشاهُمْ فی أَرْضِهِ بِالنَّصِیحَهِ لِخَلْقِهِ. (1)

با منزلت ترین مردم نزد خداوند در روز قیامت، کسی است که در راه خیرخواهی برای خلق، او بیش از دیگران قدم بردارد.

و همچنین فرمود:

أَنْسَکُ النّاسِ نُسُکاً أَنْصَحُهُمْ جَیْباً وَ أَسْلَمُهُمْ قَلْباً لِجَمِیعِ الْمُسْلِمِینَ. (2)

عابدترین مردم در عبادت کسی است که نسبت به همۀ مسلمانان خیرخواه تر و پاکدل تر باشد.

ص:341


1- (1) - الکافی: 208/2، حدیث 5؛ [1]بحار الأنوار: 358/71، باب 22، حدیث 8. [2]
2- (2) - الکافی: 163/2، حدیث 2؛ [3]بحار الأنوار: 338/71، باب 20، حدیث 117. [4]

بنابراین هر چه در عبادت شدیدترند، بیشتر امانت دارند. هرگاه می گویند:

«رجلٌ ناصِحُ الجَیْب یعنی امینٌ لاغَشَّ فیه» مردی که امانت دار و خالص است و دل پاکیزه و با صفایی دارد.

در روایات نوعی غش هم دربارۀ کسی است که در مشورت خیانت می کند و به مشورت کننده به جای راهنمایی و نصیحت، راه خلاف واقعیت را ارائه می دهد.

خیانت در مشورت دروغ گویی آشکار و عملی غیروجدانی و خلاف فطرت است و اگر کسی این روش نادرست را در پیش گیرد؛ اندک اندک دچار انحراف فکری می شود و از دوراندیشی و حقیقت بینی باز می ماند.

حضرت علی علیه السلام دربارۀ چنین فردی می فرماید:

مَنْ غَشَّ مُسْتَشیرَهُ سُلِبَ تَدْبیرُهُ. (1)

هر که به مشورت کنندۀ خود خیانت نماید، مصلحت اندیشی او از بین می رود.

و از سوی دیگر از دایرۀ اسلام و ولایت هم بیرون و منفور می گردد.

امام علی علیه السلام فرمود:

مَنْ غَشَّ المُسْلِمِینَ فی مَشْوَرَهٍ فَقَدْ بَرِئْتُ مِنْهُ. (2)

کسی که با مسلمانان در مشورت غش نماید و به آنان خیانت نماید، من از او بیزارم.

گاهی انسان به انجام کاری که خلاف مصلحت اوست علاقه بسیار دارد، برای شناخت صلاح و فساد با انسان دانا و خیرخواه شور می کند ولی درباطن میل دارد که او نظر موافق بدهد تا هر چه زودتر اقدام نماید و به تمایل درونی خویش جامۀ

ص:342


1- (1) - غرر الحکم: 443، حدیث 10100. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 99/72، باب 48، حدیث 8؛ [2]عیون أخبار الرضا علیه السلام : 66/2، حدیث 296. [3]

عمل بپوشاند، ولی انسان خیرخواه و خبره از روی کمال خلوص و پاکدلی می گوید مصلحت نیست. این پاسخ موافق مصلحت در ذهن و ذائقۀ مشورت کننده ناگوار و تلخ می شود ولی باید با سختی آن بسازد و خوشبختی خود را به خطر نیاندازد.

بنابراین هر مسلمانی همواره باید از غش و فریب کاری که مایۀ پراکندگی و شایعه سازی است پرهیز کند؛ زیرا اگر دل مسلمانی بی جهت نسبت به برادر دینی اش آلوده به غشّ باشد پیوسته در خشم خداوند خواهد بود، مگر این که توبه کند و فکر و دل را از آن اندیشه ناپاک، پاک سازد.

چه درخواست های عجیبی است، قدرتی بالاتر از قدرت ملک ملکوت لازم است که بتوان این بار سنگین اخلاقی را کشید، باری که آسمان از قبولش سرپیچید که در برابر آن همه بدیهای مردم، آدمی این همه خوبی ها و حسنات را به عنوان تلافی و مقابله نثار آنان کند.

ص:343

[«10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَلِّنِی بِحِلْیَهِ الصَّالِحِینَ وَ أَلْبِسْنِی زِینَهَ الْمُتَّقِینَ فِی بَسْطِ الْعَدْلِ وَ کَظْمِ الغَیْظِ وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَهِ وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَهِ وَ إِصْلاَحِ ذَاتِ الْبَیْنِ وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَهِ وَ سَتْرِ الْعَائِبَهِ وَ لِینِ الْعَرِیکَهِ وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ وَ حُسْنِ السِّیرَهِ وَ سُکُونِ الرِّیحِ وَ طِیبِ الْمُخَالَقَهِ وَ السَّبْقِ إِلَی الْفَضِیلَهِ وَ إِیثَارِ التَّفَضُّلِ وَ تَرْکِ التَّعْیِیرِ وَ الْإِفْضَالِ عَلَی غَیْرِ الْمُسْتَحِقِّ وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ وَ اسْتِقْلاَلِ الْخَیْرِ وَ إِنْ کَثُرَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی وَ اسْتِکْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی وَ أَکْمِلْ ذَلِکَ لِی بِدَوَامِ الطَّاعَهِ وَ لُزُومِ الْجَمَاعَهِ وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْیِ الْمُخْتَرَعِ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا به زیور شایستگان بیارای، و زینت پرهیزکاران را به من بپوشان که زیور و زینت شایستگان و پرهیزکاران در این امور است: گسترش عدالت، فروخوردن خشم، خاموش کردن آتش فتنه، جمع کردن پراکنده شدگان، اصلاح بین مردم، آشکار کردن کارهای خوب مردم، پوشاندن عیوب انسان ها، نرم خویی، فروتنی، خوش رفتاری، آرامش، وقار، خوش اخلاقی، پیشی گرفتن به سوی فضیلت، انتخاب نیکی و احسان، ترک سرزنش، خوبی کردن به غیر مستحق، حق گویی، گرچه سنگین باشد، اندک دانستن گفتار و کردار خوبم، هر چند زیاد باشد و زیاد شمردن گفتار و رفتار بدم،

ص:344

هر چند اندک باشد، و همۀ این امور را به دوام اطاعتم از حضرتت، و همراهی با مسلمانان، و دست برداشتن از اهل بدعت، و آنان که رأی ساختگی در دین را به کار می گیرند، کامل کن.

حضرت سجّاد علیه السلام ، از پیشگاه مبارک خالق یکتا درخواست می کند:

«الهی مرا به زیور شایستگان بیارای، و زینت پرهیزکاران را به من بپوشان، زیور صالحان، و زینت اهل تقوی عبارت است از:

1 - گسترش عدالت 2 - فرونشاندن خشم 3 - خاموش کردن فتنه 4 - پیوستن پراکندگان 5 - اصلاح بین مردم 6 - فاش نمودن خوبی ها 7 - پنهان کردن زشتی ها 8 - نرم خوئی 9 - تواضع و فروتنی 10 - نیک سیرتی 11 - سنگینی و وقار 12 - حسن معاشرت 13 - سبقت در فضیلت 14 - برگزیدن احسان بدون توقع تلافی 15 - ترک سرزنش 16 - دستگیری از غیر مستحق 17 - پای بندی به گفتن حق هر چند گران آید 18 - اندک شمردن خوبی های خود 19 - بسیار دیدن زشتی های خویش 20 - ادامۀ طاعت 21 - همراهی با مسلمانان 22 - بیزاری از اهل بدعت».

1 - گسترش عدالت
اشاره

عظمت و ارزش عدالت در نظام هستی، و در تمام شؤون حیات انسان، و آثار و فوائد و منافعش چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد. عدل و عدالت در پیکرۀ هستی به منزلۀ روح، و در جسم و بدن حیات انسان به مانند جان است.

اگر نور عدالت در کشور هستی نبود، چیزی بر جای خود برقرار نمی ماند، و جز فساد و افساد از عناصر حیات توقع نمی رفت. اگر تکیه گاه هستی عدالت نبود، از نظام آفرینش هم خبری نبود.

ظلمی که در تمام شؤون زندگی بر انسان می رود، به خاطر این است که جای

ص:345

عدل خالی است.

اگر عدالت در زندگی بشر حکم فرما بود، حیات و شؤونش جز گل و گلستان و سرسبزی و خرمی و شور و نشاط، و آرامش و امنیّت، چیزی نبود.

غارت غارتگران، ستم ستمکاران، ظلم ظالمان، جهل جاهلان، زورگوئی زورگویان، جنایت بی خبران، اطواربی خردان همه و همه معلول بی عدالتی است.

عدل و عدالت در قرآن

خداوند متعال می فرماید:

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لایَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی انْ لاتَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ اقْرَبُ لِلتَّقْوی وَاتَّقُوا اللّهَ انَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ» (1)

ای اهل ایمان ! همواره [ در همۀ امور ] قیام کننده برای خدا و گواهان به عدل و داد باشید . و نباید دشمنی با گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نورزید ؛ عدالت کنید که آن به پرهیزکاری نزدیک تر است . و از خدا پروا کنید ؛ زیرا خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است .

وَاِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کانَ ذا قُرْبی» (2)

و هنگامی که سخن گویید ، عدالت ورزید هر چند دربارۀ خویشان باشد .

وَ اذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ انْ تَحْکُمُوا بِالعَدْلِ» (3)

و هنگامی که میان مردم داوری می کنید ، به عدالت داوری کنید .

ص:346


1- (1) - مائده (5) : 8. [1]
2- (2) - انعام (6) : 152. [2]
3- (3) - نساء (4) : 58. [3]

قرآن کریم در مسائل اجتماعی و خانوادگی و فردی، وحتی به هنگام سخن گفتن که چیزی به نظر مردم نمی آید، و در برنامه های سیاسی و حکومتی، تمام مردم را امر به عدالت می نماید.

قسط و عدالت اگر در امور ظاهری و باطنی رعایت نگردد، دنیا و آخرت مردم رو به ویرانی خواهد رفت.

گفتار حق، و عمل به حق، و حرکت بر اساس نظام شریعت، و اجرای حدود الهی، و عدم ملاحظه دوستی و رفاقت و خویشاوندی و نزدیکی چیزی جز عدل و عدالت نیست.

انسان عادل در پیشگاه حضرت حق از چنان ارزشی برخوردار است. خداوند شهادت و حکمیّت او را در امور مالی و خانوادگی و اجتماعی پذیرفته است!!

ظالم مورد نفرت، و مستحق لعنت تمام لعنت کنندگان است.

کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا انَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللّهُ لایَهدِی الْقَومَ الظّالِمینَ * اولِئکَ جَزاؤُهُمْ انَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَهَ اللّهِ وَ الْمَلئکَهِ وَ الناسِ اجْمَعینَ» (1)

چگونه خدا گروهی را هدایت کند که بعد از آن که ایمان آوردند ، و به حقّانیّت رسول اسلام شهادت دادند ، و دلایل روشن و آشکار برای آنان آمد ، کافر شدند ؟ و خدا گروه ستمکاران را هدایت نمی کند . * اینان کیفرشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و همۀ مردم بر آنان است .

عدل و عدالت در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

ص:347


1- (1) - آل عمران (3) : 86 - 87. [1]

عَدْلُ ساعَهٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَهِ سَبْعینَ سَنَهً قیامِ لَیْلِها وَ صِیامِ نَهارِها. وَجَوْرُ ساعَهٍ فی حُکْمٍ اشَدُّ عِنْدَ اللّهِ مِنْ مَعاصی سِتّینَ سَنَهً. (1)

یک ساعت عدالت از هفتاد سال عبادت که تمام شب هایش نماز و روزهایش روزه باشد بهتر است، و یک ساعت ستم ورزیدن در حکومت، از شصت سال ستمگری در نزد خداوند شدیدتر است.

حضرت مولی الموحدین علی علیه السلام می فرماید:

اَلْعَدْلُ اساسٌ بِهِ قِوامُ الْعالَمِ. (2)

عدل بنیانی است که بر پائی جهان به آن است.

اِنَّ الْعَدْلَ میزانٌ للّهِ سبحانَه الَّذی وَضَعَهُ فی الحَقِّ وَ نَصَبَهُ لِاِقامَهِ الْحَقِّ، فَلا تُخالِفْهُ فِی میزانِهِ، وَ لاتُعارِضْهُ فِی سُلْطانِهِ. (3)

عدل ترازوی خداوند است که آن را برای انسان و جهت بپاداشتن حق قرار داده و نصب فرموده، پس خدا را در میزانش مخالفت مکن، و با حضرت او در قدرت و سلطنتش به معارضه برمخیز.

اَلْعَدْلُ یُصْلِحُ الرَّعِیَّهَ. (4)

عدالت، رعیّت را در تمام برنامه های زندگیش اصلاح می نماید.

بِالْعَدْلِ تَتَضَاعَفُ الْبَرَکاتُ. (5)

باعدالت، برکات حق بر انسان دو چندان می شود.

ص:348


1- (1) - بحار الأنوار: 352/72، باب 81، حدیث 61؛ [1]جامع الأخبار: 154. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 83/75، باب 16، حدیث 87. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 99، حدیث 1696. [4]
4- (4) - غرر الحکم: 340، حدیث 7759. [5]
5- (5) - غرر الحکم: 446، حدیث 10226. [6]

ما عَمُرَتِ الْبِلادُ بِمِثْلِ الْعَدْلِ. (1)

به چیزی همانند عدل، شهرها آباد نشد.

فِی الْعَدْلِ الْاِقْتِداءُ بِسُنَّهِ اللّهِ. (2)

درعدالت اقتدای به روش الهی است.

اَلْعَدْلُ زینَهُ الْایمانِ. (3)

عدل زیبائی ایمان است.

اَلْعَدْلُ رأْسُ الْایمانِ، وَجِماعُ الْاِحْسانِ، وَ اعْلی مَراتِبِ الْایمانِ. (4)

عدل سرچشمه و آغاز ایمان و همه خوبی ها، و برترین درجات ایمان است.

اَلْعَدْلُ حَیاهٌ. (5)

عدالت زندگی است.

سُئِلَ الصّادِقُ علیه السلام عَنْ صِفَهِ الْعَدْلِ مِنَ الرَّجُلِ، فَقالَ علیه السلام : اذا غَضَّ طَرْفَهُ عَنِ الْمَحارِمِ، وَ لِسانَهُ عَنِ الْمَآثِمِ، وَ کَفَّهُ عَنِ الْمَظالِمِ. (6)

از حضرت صادق علیه السلام از چگونگی عدالت مرد پرسیدند؛فرمود: چون دیده از محارم بپوشد، و زبان از گفتاری که گناه است ببندد، و دست از ستم بازدارد عادل است.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده:

ص:349


1- (1) - مستدرک الوسائل: 320/11، باب 37. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 340، حدیث 7765. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 80/75، باب 16، حدیث 65. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 446، حدیث 10206. [4]
5- (5) - غرر الحکم: 99، حدیث 1699. [5]
6- (6) - بحار الأنوار: 247/75، باب 23؛ [6]مستدرک الوسائل: 317/11، باب 37، حدیث 13141. [7]

مَنْ عامَلَ النّاسَ فَلَمْ یَظْلِمْهُمْ، وَحَدَّثَهُمْ فَلَمْ یَکْذِبْهُمْ، وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ یُخْلِفْهُمْ فَهُوَ مِمَّنْ کَمُلَتْ مُرُوَّتُهُ، وَ ظَهَرَتْ عَدالَتُهُ، وَ وَجَبَتْ اخُوَّتُهُ، وَ حَرُمَتْ غَیْبَتُهُ. (1)

کسی که در رفتار با مردم ظلم نورزد، و در گفتار با مردم دروغ نگوید، و در وعده به مردم تخلّف نکند، مروتش کامل و عدالتش ظاهر و اخوتش واجب و غیبتش حرام است.

مَنْ صاحَبَ النّاسَ بِالَّذی یَجِبُ انْ یُصاحِبُوهُ کانَ عَدْلاً. (2)

کسی که با مردم معاشرت نماید، به صورتی که دوست دارد مردم با او معاشرت کنند، عادل است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

مَنْ طابَقَ سِرُّهُ عَلانِیَتَهُ، وَ وافَقَ فِعْلُهُ مَقالَتَهُ، فَهُوَ الَّذی ادَّی الْاَمانَهَ، وَ تَحَقَّقَتْ عَدالَتُهُ. (3)

آن که درونش با برونش یکی باشد، و عملش با گفتارش یک واحد جلوه کند، امانت را ادا کرده و عدالتش تحقق یافته است.

و نیز آن حضرت فرمود:

اِسْتَعِنْ عَلی الْعَدْلِ بِحُسْنِ النِّیَّهِ فِی الرَّعِیَّهِ، وَ قِلَّهِ الطَّمَعِ، وَ کَثْرَهِ الْوَرَعِ. (4)

از حسن نیّت در رعیّت، و طمع کم نسبت به مال دنیا، و زیادی پاکدامنی، برای به دست آوردن عدالت یاری بجو.

ص:350


1- (1) - بحار الأنوار: 1/67، باب 39، حدیث 1؛ [1] الخصال: 208/1، حدیث 28.
2- (2) - بحار الأنوار: 173/74، باب 7؛ [2]أعلام الدین: 152. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 211، حدیث 4069. [4]
4- (4) - مستدرک الوسائل: 319/11، باب 37؛ [5]غرر الحکم: 341، حدیث 7795. [6]

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مِنْ اشَدِّ النّاسِ عَذاباً یَوْمَ الْقِیامَهِ ابْلیسُ وَ فِرْعَوْنُ وَ قاتِلُ النَّفْسِ، وَ رابِعُهُمُ سُلْطانٌ جائِرٌ. (1)

از شدیدترین مردم در جهت عذاب در روز قیامت، ابلیس و فرعون و قاتل و چهارمی آنها حاکم ستمگر است.

زنام بهره نبردیم غیر بدنامی زکام صرفه نبردیم غیر ناکامی

شکسته شیشه تقوا به سنگ رسوائی گسست سبحه طاعت به دست بدنامی

بیار باده که این آتش سلامت سوز برون کند زتن مرد علت خامی

مپرس جز زخراباتیان بی سرو پا رموز عاشقی و مستی و می آشامی

زبان عشق زبانیست کاهل دل دانند نه تازی است و نه هندی نه فارس نی سامی

زدست عشق روان گیر جام جمشیدی بپای عقل درافکن کمند بهرامی

(وحدت)

ظلم و ظالم در قرآن

گناه ظلم گناهی نیست که به آسانی بتوان از آن گذشت، ظلم و ستم در هر

ص:351


1- (1) - وسائل الشیعه: 420/8، باب 69، حدیث 11067؛ [1]ثواب الاعمال: 287. [2]

زمینه ای از نظر حق و انبیا و امامان و اولیای الهی قبیح و موجب به هم ریختن نظام زندگی، و در مضیقه قرارگرفتن مردم، و موجب عذاب الهی است.

وَاللّهُ لایُحِبُّ الظّالِمینَ» (1)

و خدا ستمکاران را [ که به دین کافر شدند ، یا از دین فقط به اسم آن قناعت کردند ] دوست ندارد .

اِنَّهُ لایُفْلِحُ الظّالِمُونَ» (2)

یقیناً ستمکاران ، رستگار نخواهند بود .

بَلِ الظّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبینٍ» (3)

بلکه ستمکاران در گمراهی آشکاری هستند .

ظلم و ظالم در روایات

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلظُّلْمُ امُّ الرَّذائِلِ. (4)

ستم ریشه تمام پستی هاست.

اَلظُّلْمُ فِی الدُّنْیا بَوارٌ، وَ فِی الْآخِرَهِ دَمارٌ. (5)

ستم در دنیا تباهی و در آخرت عذاب است.

اَلظُّلْمُ یُزِلُّ القَدَمَ، و یَسْلُبُ النِّعَمَ، وَ یُهْلِکُ الاُمَمَ. (6)

ص:352


1- (1) - آل عمران (3) : 57.
2- (2) - انعام (6) : 21.
3- (3) - لقمان (31) : 11. [1]
4- (4) - غرر الحکم: 455، حدیث 10379. [2]
5- (5) - غرر الحکم: 457، حدیث 10437. [3]
6- (6) - غرر الحکم: 456، حدیث 10411؛ [4] عیون الحکم و المواعظ: 52.

ستم باعث لغزش قدم و از دست رفتن نعمت و هلاک ملّت هاست.

اِقْدَمُوا عَلَی اللّهِ مَظْلُومِینَ، وَ لاتَقْدَمُوا ظالِمینَ. (1)

مظلوم بر خدا وارد شوید و ظالم وارد نشوید.

مَنْ ظَلَمَ عِبادَ اللّهِ کانَ اللّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبادِهِ. (2)

و هر که به بندگان خدا ستم کند خداوند به جای بندگان ستمدیده دشمن او می باشد.

بِئْسَ الزّادُ الَی الْمَعادِ الْعُدْوانُ عَلَی الْعِبادِ. (3)

ستم بر بندگان توشۀ بدی برای جهان آخرت است.

وَاللَّهِ لَوْ اعْطیتُ الْاقَالیمَ السَّبْعَهَ بِما تَحْتَ افْلاکِها عَلی انْ اعْصَی اللّهَ فِی نَمْلَهٍ اسْلُبُها جُلْبَ شَعیرَهٍ ما فَعَلْتُهُ. (4)

به خدا قسم! اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمان هاست به من بدهند تا خداوند را با ربودن پوست جوی از دهان مورچه معصیت کنم به چنین کاری دست نمی زنم!.

اِیّاکَ وَ الظُّلْمَ، فَاِنَّهُ یَزُولُ عَمَّنْ تَظْلِمُهُ وَ یَبْقی عَلَیْکَ. (5)

از ستم دوری کن که رنج و ناراحتیش از مظلوم می گذرد و گناهش بر تو باقی ماند.

ص:353


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 151. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: نامۀ 53. [2]
3- (3) - نهج البلاغه: حکمت 221. [3]
4- (4) - نهج البلاغه: خطبۀ 215. [4]
5- (5) - غرر الحکم: 455، حدیث 10438. [5]

اِیّاکَ وَ الظُّلْمَ، فَاِنَّهُ اکْبَرُ الْمَعاصِی. (1)

برتو باد پرهیز از ستمگری که آن از بزرگترین گناهان است.

اِیّاکُمْ وَ الظُّلْمَ فَاِنَّهُ یُخْرِبُ قُلُوبَکُمْ. (2)

بر تو بادپرهیز از ستم که ظلم و ستم دل ها را خراب می کند.

اِیّاکَ وَ الْجَوْرَ، فَاِنَّ الْجائِرَ لایَریحُ رائِحَهَ الْجَنَّهِ. (3)

بر تو باد دوری از ستم که ستمکار بوی بهشت را استشمام نمی کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اِتَّقُوا الظُّلْمَ، فَاِنَّهُ ظُلُماتُ یَوْمِ الْقِیامَهِ. (4)

از ستمگری بپرهیزید که تاریکی های در قیامت است.

قالَ رَجُلٌ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله : احِبُّ انْ احْشَرَ یَوْمَ الْقِیامَهِ فِی النُّورِ، قالَ: لاتَظْلِمْ احَداً تُحْشَرْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فِی النُّورِ. (5)

مردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت، دوست دارم در قیامت در نور محشور شوم، فرمود: به احدی ستم مکن در قیامت در نور محشور می شوی.

2 - فرونشاندن خشم

غضب و خشم آتش خطرناکی است که بر جان و بر ایمان زند.

گاهی از طرف نزدیکان و آشنایان و دوستان و مردم کوچه و بازار نسبت به انسان اشتباهی به بار می آید و باعث ناراحتی و رنج و غضب و خشم می گردد که اگر در

ص:354


1- (1) - غرر الحکم: 457، حدیث 10438. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 315/72، باب 79، حدیث 34؛ [2]مستدرک الوسائل: 103/12، باب 77، حدیث 13635. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 457، حدیث 10439. [4]
4- (4) - الکافی: 332/2، حدیث 10، [5]وسائل الشیعه: 46/16، باب 77، حدیث 20941. [6]
5- (5) - کنز العمال: 128/16؛ میزان الحکمه: 3391/4. [7]

این موارد مهار حرکات و حالات به دست خشم افتد، آدمی به گناهی عظیم و ضررهایی بزرگ و خسارت هایی جبران ناپذیر دچار می شود.

قرآن مجید در این گونه موارد از انسان می خواهد بر خود مسلّط باشد و از شعله ور شدن آتش غضب که نمونه ای از آتش جهنم است پیشگیری کند و چنانچه این آتش بر خلاف خواستۀ حضرت محبوب زبانه کشید با صبر و حوصله به خاموش کردن آن قبل از دست زدن به کاری همت گمارد، و علاوه بر آن از طرف مقابل خود گذشت کرده و به او نیکی کند.

فرو خوردن خشم و گذشت و عفو از انسان اشتباه کار، و نیکی به او از اخلاق انبیا و به خصوص رسول اسلام و از اوصاف پاک پرهیزکاران و اهل تقواست.

الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّآءِ وَالضَّرَّآءِ وَالْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ» (1)

آنان که در گشایش و تنگ دستی انفاق می کنند ، و خشم خود را فرو می برند ، و از [ خطاهایِ ] مردم در می گذرند ؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

اَلْغَضَبُ مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ. (2)

خشم و عصبانیت کلید هر شرّی است.

و نیز فرمود:

کانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَتَعَوَّذُ فی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ سِتٍّ: مِنَ الشَّکِّ، وَ الشِّرْکِ، وَ الْحَمِیَّهِ، وَالْغَضَبِ، وَ الْبَغْیِ، وَالْحَسَدِ. (3)

رسول خدا صلی الله علیه و آله هر روز از شش چیز به خدا پناه می برد: شک، شرک، نخوت،

ص:355


1- (1) - آل عمران (3) : 134. [1]
2- (2) - الکافی: 303/2، حدیث 3؛ [2]وسائل الشیعه: 358/15، باب 53، حدیث 20733. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 263/70، باب 132؛ [4] الخصال: 329/1، حدیث 24.

خشم، تجاوز، حسد.

فاطمه، دختر حضرت رضا علیه السلام از پدرانش از امیر المؤمنین از رسول خدا صلوات اللّه علیهم اجمعین روایت می کند:

مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ عَذابَهُ، وَ مَنْ حَسُنَ خُلْقُهُ بَلَغَهُ اللّهُ دَرَجَهَ الصّائِمِ الْقائِمِ. (1)

هر کس غضب خود را مهار کند و خشم خود را جلوگیری نماید، خداوند او را از عذاب حفظ کند، و هر که اخلاقش نیکو باشد حضرت حق او را به درجه شخص روزه دار که به نماز هم قیام دارد، برساند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود که ابلیس گفت:

اَلْغَضَبُ وَهْقی وَ مِصْیادی، وَ بِهِ اصُدُّ خِیارَ الْخَلْقِ عَنِ الْجَنَّهِ وَ طَریقِها. (2)

خشم و غضب کمند و دام من است، به وسیلۀ آن راه بهشت را به روی خوبان می بندم.

امام صادق علیه السلام از حضرت باقر علیه السلام روایت می کند:

اَیُّ شَیْ ءٍ اشَرُّ مِنَ الْغَضَبِ؟ انَّ الرَّجُلَ اذا غَضِبَ یَقْتُلُ النَّفْسَ وَیَقْذِفُ الْمُحْصَنَهَ. (3)

چه چیزی از عصبانیت بدتر است؟ انسان هرگاه غضب کند به آدم کشی و لکه دار کردن دامن با عفت دست می زند!

ص:356


1- (1) - بحار الأنوار: 388/68، باب 92، حدیث 36؛ [1]عیون أخبار الرضا علیه السلام : 71/2، حدیث 328. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 265/70، باب 132، ذیل حدیث 15. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 265/70، باب 132، حدیث 16؛ [4] الاختصاص: 243.
3 - خاموش کردن فتنه

فتنه گری در میان خانواده ها و جامعه، یا در میان دو ملت یا چند ملّت که باعث ایجاد کینه و از هم گسستگی و دشمنی در بین افراد نسبت به یکدیگر و علّت بروز جنگ و خونریزی و ضررها و خسارت های جبران ناپذیر در میان ملّت ها و اقوام است.

فتنه گری از گناهان بسیار بزرگ و به فرمودۀ قرآن مجید گناهی سنگین تر از گناه قتل نفس است بدون تردید کار کافران و مشرکان و معاندان و فاسقان و مردم پست و بی هویت و شیطان مسلک است.

گروهی از این بی خبران از حق، و آلودگان به رذایل اخلاقی، و پست فطرتان آلوده، در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله به طور دائم و بی وقفه در میان مردم به فتنه گری مشغول بودند.

ادامه کار آنان خسارت های غیر قابل جبران برای اسلام و ملت اسلام داشت.

اینان با برنامۀ خود به سوی خاموش کردن چراغ دین به پیش می رفتند، حضرت حق در قرآن مجید نسبت به این جرثومه های ننگین تکلیف مسلمانان را روشن فرمود:

وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ اخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ اخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَهُ اشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ» (1)

و آنان را [ که از شرک و کفر و هیچ ستمی بازنمی ایستند ] هر کجا یافتید ، به قتل برسانید و از جایی که شما را بیرون کردند بیرونشان کنید و فتنه [ که شرک ، بت پرستی ، بیرون کردن مردم از خانه و کاشانه و وطنشان باشد ] از قتل وکشتار بدتر است .

ص:357


1- (1) - بقره (2) : 191. [1]

وَقاتِلُوهُمْ حَتّی لاتَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدّینُ لِلّهِ» (1)

و با آنان بجنگید تا فتنه ای [چون شرک ، بت پرستی و حاکمیّت کفّار ] بر جای نماند و دین فقط ویژۀ خدا باشد .

امیر المؤمنین علیه السلام ریشۀ فتنه را هوای نفس و برنامه های آلوده به بدعت می داند:

اَیُّهَا النّاسُ انَّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ مِنْ اهْواءٍ تُتَّبَعُ، وَ احْکامٍ تُبْتَدَعُ یُخالَفُ فِیها حُکْمُ اللّهِ. (2)

ای مردم! بدون شک شروع وقوع فتنه از هواپرستی، و احکام خود رأی است که مخالف حکم خداست.

رسول خدا صلی الله علیه و آله اصحاب جمل و صفّین و نهروان را فتنه گران آلوده ای می دانست که در زمان حکومت مولا در میان مردم بی گناه و مظلوم، آتش ها روشن کنند و مزاحم دولت الهی علی علیه السلام شوند، آنان را در تعبیر دیگر ناکث و قاسط و مارق (3) خواند.

رسول خدا پس از بیانات مفصل خود، و نشان دادن موضع فتنه گران پلید فرمودند:

یا عَلِیُّ انَّکَ باقٍ بَعْدی وَ مُبْتَلیً بِاُمَّتی وَ مُخاصِمٌ بَیْنَ یَدَی اللّهِ فَأَعِدَّ لِلْخُصُومِ جَواباً. فَقُلْتُ: بِاَبی انْتَ وَ امّی، بَیِّنْ لِی ما هذِهِ الْفِتْنَهُ الَّتی ابْتُلِیَ بِها، وَ عَلی ما اجاهِدُ بَعْدَکَ؟

فَقالَ لی: انَّکَ سَتُقاتِلُ بَعْدِی النّاکِثَهَ وَ الْقاسِطَهَ وَ الْمارِقَهَ؛وَ حَلاّهُمْ وَ سَمّاهُمْ رَجُلاً رَجُلاً، وَ تُجاهِدُ امَّتی عَلی کُلِّ مَنْ خالَفَ الْقُرآنَ مِمَّنْ یَعْمَلُ فِی

ص:358


1- (1) - بقره (2) : 193. [1]
2- (2) - الکافی: 58/8، حدیث 21؛ [2]بحار الأنوار: 290/2، باب 34، حدیث 8. [3]
3- (3) - ناکث: بیعت شکنان، قاسط: روگردانان از حق، مارق: بیرون روندگان از دین همچون تیر از کمان.

الدِّینِ بِالرَّأْی وَ لا رَأْیَ فِی الدِّینِ، انَّما هُوَ امْرٌ مِنَ الرَّبِّ وَ نَهْیِهِ. (1)

یا علی! پس از من زندگیت ادامه پیدا می کند و به امّتم مبتلا می شوی، و در پیشگاه حق با آنان به محاکمه می نشینی برای آن روز جواب آماده کن، عرضه داشتم: پدر و مادرم فدایت! این فتنه ای که امّت به آن گرفتار می شوند برای من توضیح بده و این که بر چه چیزی با آنان بجنگم!!

فرمود: بعد از من با ناکثین و قاسطین و مارقین قتال خواهی کرد.آنگاه اسامی فرد فرد آنان را گفت، سپس فرمود: با هر کس که در امّتم با قرآن مخالفت کند و در دین به رأی خودش عمل کند جنگ کن که دین رأی بردار نیست، دین فقط و فقط امر و نهی خداست.

به هر صورت قرآن و روایات فتنه را گناهی بزرگ و خاموش کردن آن را عملی عظیم و ثوابی فوق العاده مهم می دانند.

مردم مؤمن اگر در مقابل فتنه نایستند و با قدم و قلم و زبان و جان، و مال و آبرو جلوی گسترش فتنه را نگیرند، آتش فتنه به جان و ایمان خود آنان هم خواهد افتاد.

4 - پیوستن پراکندگان

جامعه اسلامی با مردم یک شهر و یک منطقه، یا خانواده ای پرجمعیت، همیشه دارای افرادی پاک سرشت، خوش اخلاق، با سخاوت، موقّر و منظم، متین و استوار، مؤمن و متّقی است.

اگر انسان بتواند خوبان امت یا نیکان شهر، یا پاکان خانواده را تبدیل به دست واحد کند، وظیفۀ اسلامی دارد که این افراد متفرق و پراکنده را جمع کند و از طریق آن جمعیت یک دست و یک هدف، کارهای مهم انجام دهد، و بسیاری از مشکلات

ص:359


1- (1) - بحار الأنوار: 422/29؛ [1]الاحتجاج: 195/1. [2]

مملکت یا شهر، یا اقوام را حل کند.

با چنین جمعیتی می توان، مسجد، حمام، کتابخانه، مدرسه، دانشگاه، مجتمع دینی، صندوق قرض الحسنه به وجود آورد، و با چنین نیروی پاکی می توان مشکلات مالی، خانوادگی و اخلاقی مردم شهر و جمعیت یک کشور را به حداقل رساند.

5 - اصلاح بین مردم
اشاره

حلّ اختلاف مردم با بیانی شیرین و سخنی دلپذیر و موعظه ای حسنه، و به خرج دادن اخلاق یا مایه گذاشتن مال، دستور صریح اسلام است.

مسلمان نباید اجازه دهد، اختلاف بین مردم مسلمان اعم از اختلاف زن و شوهر، دو خانواده، پدر ومادر و فرزندان، دو دوست، دو شریک، دو جمعیت، دو محل، دو شهر، دو مملکت که یا معلول کمبود اخلاقی یا میوۀ تلخ فقر و نداری است، ادامه پیدا کند.

بر افراد آگاه و بزرگ ترهای خانواده و جامعه و به خصوص اهل علم و معرفت واجب است در مقام اصلاح بین مردم به وسیلۀ هر مایه ای که لازم است، اخلاقی، آبروئی، مالی اقدام نمایند.

گاهی بین دو زوج به خاطر کمبود مالی اختلاف پیدا می شود که ادامۀ اختلاف ممکن است منجر به طلاق شود، بر بزرگان فامیل به خصوص ثروتمندان آنها واجب است با مال خود به نحوی که آبروی آن خانواده حفظ شود. اقدام به رفع اختلاف کنند.

ص:360

اصلاح بین مردم در آیات قرآن

فَاتَّقُوا اللّهَ وَ اصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ» (1)

از خدا پروا کنید و [اختلاف و نزاع ] بین خود را اصلاح نمایید .

وَ انْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَاَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَاِنْ بَغَتْ احْداهُما عَلَی الْاُخْری فَقَاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتّی تَفیءَ الی امْرِ اللّهِ فَاِنْ فَاءَتْ فَاَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالعَدْلِ وَ اقْسِطُوا انَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ» (2)

و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر بجنگند میان آنها صلح و آشتی برقرار کنید ، و اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تجاوز کند ، با آن گروهی که تجاوز می کند ، بجنگید تا به حکم خدا باز گردد . پس اگر بازگشت ، میانشان به عدالت و انصاف ، صلح و آشتی برقرار کنید ؛ و همواره دادگری را پیشه سازید که خدا دادگران را دوست دارد .

اِنَّما الْمُؤْمِنُونَ اخْوَهٌ فَاَصْلِحُوا بَیْنَ اخَوَیْکُمْ» (3)

جز این نیست که همۀ مؤمنان با هم برادرند ؛ بنابراین [ در همۀ نزاع ها و اختلافات ] میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید .

اصلاح بین مردم در روایات

امیر المؤمنین علیه السلام در لحظات آخر عمر پربرکت و نورانی خود به امام حسن و امام حسین علیهما السلام فرمود:

اُوصیکُما وَ جَمیعَ وَلَدی وَ اهْلی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتابِی بِتَقْوَی اللّهِ وَنَظْمِ

ص:361


1- (1) - انفال (8) : 1. [1]
2- (2) - حجرات (49) : 9. [2]
3- (3) - حجرات (49) : 10. [3]

اَمْرِکُمْ وَ صَلاحِ ذاتِ بَیْنِکُمْ فَاِنّی سَمِعْتُ جَدَّکُما صلی الله علیه و آله یَقُولُ: صَلاحُ ذاتِ الْبَیْنِ افْضَلُ مِنْ عامَّهِ الصَّلاهِ وَ الصِّیامِ. (1)

شما و همۀ فرزندان و خاندانم و هر که این وصیتم به او می رسد را به تقوای الهی، و نظم در زندگی و اصلاح بین مردم سفارش می کنم، چرا که از جد شما صلی الله علیه و آله شنیدم فرمود: اصلاح ذات البین از عموم نماز و روزه بهتر است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلا اخْبِرُکُمْ بِاَفْضَلَ مِنْ دَرَجَهِ الصِّیامِ وَ الصَّلاهِ وَ الصَّدَقَهِ قالوا: بَلی یا رسول اللّه! قالَ: صَلاحُ ذاتِ الْبَیْنِ، فإنَّ فَسادَ ذاتِ الْبَیْنِ هِیَ الْحالِقَهُ. (2)

شما را به کاری برتر از درجۀ روزه و نماز و صدقه خبر دهم. گفتند: آری، رسول خدا! فرمود: آشتی دادن بین مردم؛ زیرا بر هم زدن بین مردم، نابود کننده است.

حضرت صادق علیه السلام به مفضل فرمود:

اِذا رأَیْتَ بَیْنَ اثْنَیْنِ مِنْ شیعَتِنا مُنازَعَهً فَافْتَدِها مِنْ مالی. (3)

چون بین دو شیعه ما دعوائی مشاهده کردی، از مال من به آن دعوا خاتمه بده.

امام علی علیه السلام فرمود:

ثابِرُوا عَلی صَلاحِ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُتَّقینَ. (4)

بر اصلاح بین مؤمنان و اهل تقوی مداومت کنید.

ص:362


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 47. [1]
2- (2) - مجموعه ورّام: 39/1. [2]
3- (3) - الکافی: 209/2، حدیث 3؛ [3]وسائل الشیعه: 440/18، باب 1، حدیث 24002. [4]
4- (4) - عیون الحکم و المواعظ: 218.
6 و 7 - فاش نمودن خوبی ها و پنهان کردن زشتی ها

فاش کردن خوبی های یک انسان در میان مردم، و پنهان داشتن زشتی های او عملی مورد پسند حق است، و از اخلاق انبیا و امامان معصوم علیهم السلام است.

چه نیکوست که انسان خوبی های افراد را برای مردم بازگو کند، تا به نشر معروف کمک کرده، و به آبروی خوبان افزوده باشد، و چه زشت است که انسان زشتی ها را رواج دهد تا ارواح آلوده گردد، و آبروی آبروداران بر باد رود.

معمولاً پنهان کردن خوبی ها و فاش نمودن زشتی ها کار بی خبران و فاسقان و فاجران و بی خردان است، اینان که در مقام پنهان داشتن حسنات، فاش کردن زشتی ها هستند، درونی آلوده به رذایل اخلاقی دارند، و در برابر حق متکبّر و در برابر خلق حسودند. اینان به فرمودۀ کتاب خدا جزائی جز عذاب الیم در روز قیامت ندارند.

اِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ انْ تَشیعَ الْفاحِشَهُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْأَخِرَهِ» (1)

کسانی که دوست دارند کارهای بسیار زشت [ مانند آن تهمت بزرگ ] در میان اهل ایمان شایع شود ، در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهند داشت .

فاش نمودن زشتی های پنهان مردم کاری شیطانی و عملی حرام است و برنامه ای ضد اخلاق و خلاف انسانیت می باشد.

معصومین بزرگوار ما بر این حقیقت اصرار دارند که زشتی ها را پنهان بدارید و آبروی مردم را حفظ کنید، و خوبی ها را پخش کنید و به آبرو و اعتبار مردم بیفزائید که این از اخلاق حضرت حق است.

ص:363


1- (1) - نور (24) : 19. [1]

یا مَنْ اظْهَرَ الْجَمیلَ وَ سَتَرَ الْقَبیحَ. (1)

ای خداوندی که خوبی را ظاهر می کنی و بدی را می پوشانی.

امام علی علیه السلام در دعای کمیل عرضه می دارد:

کَمْ مِنْ قَبیحٍ سَتَرْتَهُ. (2)

چه بسیار بدی که آن را از دید مردم پنهان داشتی.

وَبِرَحْمَتِکَ اخْفَیْتَهُ، وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ. (3)

تویی آن مهربان خدائی که بدی هایم را به رحمتت پنهان کردی و به فضلت پوشاندی، تا بتوانم در میان مردم به خوبی و خوشی به زندگیم ادامه دهم.

حضرت مولا علیه السلام می فرماید:

لَوْ وَجَدْتُ مُؤْمِناً عَلی فاحِشَهٍ لَسَتَرْتُهُ بِثَوْبی. (4)

اگر مؤمنی را در کار زشتی بیابم او را با لباسم می پوشانم(تادیگران وی را نبینند، مبادا که زبان خود را نگاه ندارند و آبروی آن مؤمن بر باد رود)!

حضرت صادق علیه السلام روایت می فرماید:

نَحْنُ اصْلُ کُلِّ خَیْرٍ، وَ مِنْ فُرُوعِنا کُلُّ بِرٍّ، وَ مِنَ الْبِرِّ التَّوْحِیدُ وَ الصَّلاهُ وَ الصِّیامُ وَ کَظْمُ الْغَیْظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسیءِ وَ رَحْمَهُ الْفَقیرِ وَ تَعاهُدُ الْجارِ وَ الْاِقْرارُ بِالفَضْلِ لِاَهْلِهِ.وَ عَدُوُّنا اصْلُ کُلِّ شَرٍّ، وَمِنْ فُرُوعِهِمْ کُلُّ قَبیحٍ وَ فاحِشَهٍ، فَمِنْهُمْ الْکِذْبُ وَ النَّمیمَهُ وَ الْبُخْلُ وَ الْقَطیعَهُ وَ اکْلُ الرِّبا وَ اکْلُ مالِ

ص:364


1- (1) - الکافی: 578/2، حدیث 4؛ [1] تهذیب الاحکام: 84/3، حدیث 12.
2- (2) - البلد الأمین: 188؛ [2]مصباح المتهجّد: 845. [3]
3- (3) - البلد الأمین: 191؛ [4]مصباح المتهجّد: 849. [5]
4- (4) - دعائم الاسلام: 446/2، حدیث 1559؛ [6]الجعفریات: 242. [7]

الْیَتِیمِ بِغَیْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّی الْحُدودِ الَّتی امَرَاللّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ رُکُوبُ الْفَواحِشِ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ مِنَ الزِّنا و السِّرْقَهِ، وَکُلُّ مَنْ وافَقَ ذلِکَ مِنَ الْقَبیحِ، وَکَذَبَ مَنْ قالَ انَّهُ مَعَنا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفَرْعِ غَیْرِنا. (1)

ما ریشۀ هر خیری هستیم و هر عمل نیکی شاخ و برگ ماست، و از نیکی توحید و نماز و روزه و فرو خوردن خشم و گذشت از بد کار و رحمت به فقیر، تعهد نسبت به همسایه و اقرار و اعترافت به خوبی خوبان است.

دشمنان ما ریشۀ هر شر و از شاخ و برگ آنان هر بدی و گناهی است از جمله:

دروغ، دوبه هم زنی، بخل، قطع رحم، خوردن ربا، خوردن مال یتیم بدون حق، تجاوز از حدود الهی و ارتکاب بدی های ظاهر و باطن از قبیل زنا و دزدی و هرچه که قبیح است.

دروغ می گوید آن که آلوده به این امور است و خود را از ما می داند!

8 - نرم خویی

اخلاقی که مردم را جذب کند، و باعث هدایت و رشد مردم شود نرم خوئی نام دارد.

نرم خوئی حقیقی است که حضرت حق، پیامبر بزرگوارش را به آن ستوده، پیامبری که او را اسوه و سرمشق تمام مردم تا روز قیامت قرار داده است، و پیروی از او را در تمام شؤون لازم شمرده، و متخلّف از وی را بدبخت و شقی نامیده است.

فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» (2)

[ ای پیامبر ! ] پس به مهر و رحمتی از سوی خدا با آنان نرم خوی شدی ، و اگر درشت خوی و سخت دل بودی از پیرامونت پراکنده می شدند .

ص:365


1- (1) - بحار الأنوار: 303/24، باب 66، حدیث 15؛ [1]الکافی: 242/8، حدیث 336. [2]
2- (2) - آل عمران (3) : 159. [3]

حضرت عبدالعظیم حسنی از حضرت رضا علیه السلام روایت می کند:

کانَ فِیما ناجَی اللّهَ مُوسَی بْنُ عِمْرانَ انْ قالَ: الهی ما جَزاءُ مَنْ کَفَّ اذاهُ عَنِ النّاسِ، وَ بَذَلَ مَعْرُوفَهُ لَهُمْ؟ قالَ: یا مُوسی تُنادیهِ النّارُ یَوْمَ الْقِیامَهِ:

لاسَبیلَ لِی عَلَیْکَ. (1)

موسی در مناجات با خدا از حضرت حق پرسید:

خداوندا! جزای کسی که آزارش را از مردم نگاهدارد و خوبی خود را در هر زمینه ای به مردم برساند چیست؟ فرمود: ای موسی! در قیامت آتش به او می گوید: مرا بر تو راهی نیست.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

نِعْمَ وَزیرُ الْإیمانِ الْعِلْمُ، وَنِعْمَ وَزیرُ الْعِلْمِ الْحِلْمُ، وَنِعْمَ وَزیرُ الْحِلْمِ الرِّفْقُ، وَنِعْمَ وَزیرُ الرِّفْقِ اللّینُ. (2)

ایمان را چه پشتیبان خوبی است علم، و علم را چه کمک خوبی است بردباری، و بردباری را چه یار خوبی است مدارا، و مدارا را چه یار خوبی است نرم خوئی.

و نیز فرمود:

ما مِنْ عَمَلٍ احَبَّ الَی اللّهِ تَعالی و الی رَسُولِهِ مِنَ الْإیمانِ بِاللّهِ وَ الرِّفْقِ بِعِبادِهِ، وَ ما مِنْ عَمَلٍ ابْغَضَ إِلَی اللّهِ تَعالی مِنَ الْاِشْراکِ بِاللّهِ تَعالی وَ الْعُنْفِ عَلی عِبادِهِ. (3)

عملی نزد خدا و رسول خدا محبوب تر از ایمان به خدا و نرم خوئی نسبت به

ص:366


1- (1) - بحار الأنوار:52/72، باب 42، حدیث 6. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 53/72، باب 42، حدیث 11؛ [2]دعائم الاسلام: 82/1. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 54/72، باب 42، ذیل حدیث 19. [4]

عباد خدا نیست، و عملی مبغوض تر نزد خدا از شرک و سخت گیری به بندگان الهی نیست.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ ماتَ مُدارِیاً ماتَ شَهیداً. (1)

هر کس در حال نرم خویی با مردم بمیرد شهید از دنیا رفته است.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

اِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ قُفْلاً، وَ قُفْلُ الْإیمانِ الرِّفْقُ. (2)

برای هر چیزی قفلی است که آن را از دستبرد حفظ می کند، و قفل ایمان مدارا و نرم خوئی است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلرِّفْقُ یُمْنٌ، وَالْخُرْقُ شُومٌ. (3)

نرم خویی برکت، و سخت گیری و بدعملی شومی است.

9 - تواضع و فروتنی
اشاره

تواضع و فروتنی که میوۀ شیرین معرفت نسبت به حقایق هستی، و احکام الهی، و حسنات اخلاقی، و موقعیت خویش و مردم است ممدوح حضرت حق در قرآن، و از اخلاق انبیا و امامان و روش و سیرۀ اولیای الهی است.

انسانی که ابتدایش نطفه، و انتهایش جیفه، و بین نطفه و جیفه ضعیف و درمانده و در تمام شؤون ظاهری و باطنی بدون استقلال است چرا آلوده به تکبّر باشد.

ص:367


1- (1) - بحار الأنوار: 55/72، باب 42؛ [1] الدّعوات: 220، حدیث 597.
2- (2) - بحار الأنوار: 55/72، باب 42، حدیث 20؛ [2]الکافی: 118/2، حدیث 1. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 59/72، باب 42، حدیث 23؛ [4]الکافی: 119/2، حدیث 4. [5]

خداوند متعال در قرآن مجید تواضع را از نشانه های اهل ایمان دانسته و می فرماید:

اَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ» (1)

در برابر مؤمنانْ فروتن اند.

تواضع و فروتنی در روایات

حضرت عسگری علیه السلام فرمود:

اَعْرَفُ النّاسِ بِحُقُوقِ اخْوانِهِ وَ اشَدُّهُمْ قَضاءً لَها اعْظَمُهُمْ عِنْدَ اللّهِ شَأْنَاً. وَ مَنْ تَواضَعَ فِی الدُّنْیا لِاخْوَانِهِ فَهُوَ عِنْدَ اللّهِ مِنَ الصِّدِّیقینَ وَ مِنْ شیعَهِ عَلیِّ بْنِ ابی طالِبٍ علیه السلام حَقّاً. (2)

آشناترین مردم به حقوق برادرانش و شدیدترین آنان در قضای حاجت ایشان، بزرگترین آنها از نظر مقام در نظر خداوندند، و هر کس در دنیا نسبت به برادران دینی خود فروتنی کند، در نزد حضرت حق از صدّیقین است و به حقیقت از پیروان علی بن ابی طالب علیه السلام محسوب می شود.

امام صادق علیه السلام از پدرانش روایت می فرماید:

اِنَّ مِنَ التَّواضُعِ انْ یَرْضَی الرَّجُلُ بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ، وَ انْ یُسَلِّمَ عَلی مَنْ یَلْقی، وَ انْ یَتْرُکَ الْمِراءَ وَ انْ کانَ مُحِقّاً، وَ لایُحِبَّ انْ یُحْمَدَ عَلَی التَّقْوی. (3)

تواضع به این است که انسان در هر مجلسی وارد شد همان جا که جای خالی

ص:368


1- (1) - مائده (5) : 54. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 117/72، باب 51، حدیث 1؛ [2]مستدرک الوسائل: 295/11، باب 28، حدیث 13076. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 118/72، باب 51، حدیث 3؛ [4]وسائل الشیعه: 274/15، باب 28، حدیث 20501. [5]

است بنشیند، و با هر کسی روبرو شد سلام کند، و جنگ در گفتگو را ترک کند اگر چه حق با او باشد، و دوست نداشته باشد وی را به تقوا تعریف کنند.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

طُوبی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النّاسِ، وَ تَواضَعَ مِنْ غَیْرِ مَنْقَصَهٍ، وَجالَسَ اهْلَ الْفِقْهِ وَ الرَّحْمَهِ، وَ خالَطَ اهْلَ الذُّلِّ وَ الْمَسْکَنَهِ، وَ انْفَقَ مالاً جَمَعَهُ فِی غَیْرِ مَعْصِیَهٍ. (1)

خوشا به حال کسی که توجه به عیب خودش او را از توجه به عیب دیگران باز دارد، و در جای خودش فروتنی نماید، و با اهل فهم و رحمت مجالست کند، و با آنان که متواضع و خاکیند معاشرت داشته باشد، و مالی را که به دست آورده در غیر معصیت خدا انفاق نماید.

فِی وَصِیَّهِ امیرِالْمُؤْمِنینَ علیه السلام عِنْدَ مَوْتِهِ: عَلَیْکَ بِالتَّواضُعِ فَاِنَّهُ مِنْ اعْظَمِ الْعِبادَهِ. (2)

در سفارش امیر المؤمنین به وقت وفاتش آمده: برتو باد به فروتنی که بزرگترین عبادت است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ما تَواضَعَ احَدٌ الاّ رَفَعَهُ اللّهُ. (3)

کسی تواضع و فروتنی ننمود مگر این که خداوند او را بالابرد.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

ص:369


1- (1) - بحار الأنوار: 119/72، باب 51، حدیث 4؛ [1]تفسیر القمی: 70/2، [2] ذیل آیۀ 35 سورۀ انبیاء.
2- (2) - بحار الأنوار: 119/72، باب 51، حدیث 5؛ [3]مستدرک الوسائل: 296/11، باب 28، حدیث 13079. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 120/72، باب 51، حدیث 7؛ [5]مستدرک الوسائل: 297/11، باب 28، حدیث 13083. [6]

اَلتَّواضُعُ یَکْسِبُکَ السَّلامَهَ. وَ قالَ علیه السلام ، زینَهُ الشَّریفِ التَّواضُعُ. (1)

تواضع برای تو کسب سلامت می کند.و نیز آن حضرت فرمود: زینت مردم بلند مرتبه فروتنی، است.

امام صادق علیه السلام می فرماید: حضرت زین العابدین بر جذامیان گذشت، در حالی که بر الاغی سوار بود، جذامیان حضرت را دعوت کردند که با آنان هم غذا شود، حضرت فرمود: اگر روزه نبودم سر سفرۀ شما می نشستم، چون به خانه رسید، فرمود: غذای لذیذی آماده کردند، آنگاه آنان را دعوت کرد و کنار همان سفره ای که جذامیان نشستند قرار گرفت و با ایشان هم غذا شد. (2)امام صادق علیه السلام فرمود:

فِیما اوْحَی اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الی داوُدَ علیه السلام : یا داوُدُ کَما انَّ اقْرَبَ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَواضِعُونَ، کَذلِکَ ابْعَدُ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَکَبِّرُونَ. (3)

خداوند به داود وحی فرموده است: چنانکه نزدیکترین مردم به خداوند فروتنانند، دورترین مردم متکبّرانند.

از حضرت رضا علیه السلام است:

اَلتَّواضُعُ انْ تُعْطِیَ النّاسَ ما تُحِبُّ انْ تُعْطاهُ. (4)

فروتنی به این است که با مردم همان گونه باشی که دوست داری مردم با تو همان گونه باشند.

ص:370


1- (1) - بحار الأنوار: 120/72، باب 51، ذیل حدیث 11؛ [1]مستدرک الوسائل: 298/11، باب 28، حدیث 13086. [2]
2- (2) - الکافی: 123/2، حدیث 8. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 39/14، باب 3، حدیث 21؛ [4]الکافی: 123/2، حدیث 11. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 135/72، باب 51، حدیث 36؛ [6]الکافی: 124/2، حدیث 13. [7]

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

وَ ارْحَمْ مِنْ اهْلِکَ الصَّغیرَ، وَوَقِّرْمِنْهُمُ الْکَبیرَ. (1)

در خانواده ات کوچک را رحم کن، و بزرگ را احترام نما.

10 - نیک سیرتی

نیک سیرتی به معنای روش پسندیده در تمام امور است که ناشی از حسنات اخلاقی است، و حسنات اخلاقی و مکارم پسندیده واقعیت هایی است که در این دعای شریف و عبارات ملکوتی آمده است.

رندان که مقیمان خرابات الستند از غمزۀ ساقی همه آشفته و مستند

برخاسته اند از سرمستی به ارادت زانرو که درمیکدۀ عشق نشستند

تا چشم به نظّاره آن یار گشادند از دیدن اغیار همه دیده ببستند

از نشئۀ آن باده که از عشق قدیم است از جوی حوادث همه یکبار بجستند

دست از همه آفاق فشاندند زغیرت ایدوست بیندیش که باری زچه رستند

از ذوق بلانوش خرابات خرابند در شوق بلی گوی مناجات الستند

از هستی خود جانب مستی بگریزند تا خلق ندانند که این طایفه هستند

مانند حسین از سر کونین گذشتند با این همه از طعن بداندیش نرستند

(منصور حلّاج)

11 - سنگینی و وقار
اشاره

آنان که در میان مردم دست به سبکسری، و اعمال و رفتار ناهنجار، و کارهائی که با وزانت و وقار تناسبی ندارد می زنند، در حقیقت خلاف صراط مستقیم قدم بر

ص:371


1- (1) - بحار الأنوار: 136/72، باب 52، حدیث 1؛ [1]مستدرک الوسائل: 394/8، باب 56، حدیث 9778. [2]

می دارند، و بدون شک با کردار ناپسند، و صدای نکره، و شوخی های بی جا، و مطالب پوچ و سخنان یاوه، و ادا و اطوار خارج از نزاکت و ادب، باعث آزار دیگران و آزرده دلی مردم هم هستند.

رفتار و کردار مردان حق، و شکل زندگی بندگان الهی توأم با متانت و وقار و وزانت است.

وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ انَّ انْکَرَ الْاَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ» (1)

و در راه رفتنت میانه رو باش ، و از صدایت بکاه که بی تردید ناپسندترین صداها، صدای خران است .

سنگینی و وقار در روایات

احمد بن عمر حلبی می گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشتم: چه خصلت هائی برای مرد زیباتر است؟ فرمود:

وَقارٌ بِلا مَهابَهٍ، وَ سَماحٌ بِلا طَلَبِ مُکافاهٍ، وَتَشاغُلٌ بِغَیْرِ مَتاعِ الدُّنْیا. (2)

سنگینی و وقاری که به عظمت انسان در جامعه بیفزاید نه باعث ترس مردم گردد، سخا و جودی که در آن توقع تلافی نباشد، و دل مشغولی به واقعیت های الهی که انسان را از حرام منصرف و به رحمت حق نزدیک کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

عَلَیْکُمْ بِالسَّکینَهِ وَ الْوَقارِ. (3)

بر شما باد به آرامش داشتن و سنگینی و وقار.

ص:372


1- (1) - لقمان (31) : 19. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 337/68، باب 82، حدیث 1؛ [2]الکافی: 240/2، حدیث 33. [3]
3- (3) - الحدائق الناضره: 246/11 (پاورقی)؛ بدائع الصنائع: 218/1.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لَیْسَ الْبِرُّ فِی حُسْنِ الزِّیِّ، وَلکِنَّ الْبِرَّفِی السَّکینَهِ وَ الْوَقارِ. (1)

نیکی در خوب پوشیدن و تجمّل نیست، خوبی در آرامش و وقار است.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

جَمالُ الرَّجُلِ الْوَقارُ. (2)

زیبائی مرد وقار است.

کُنْ فِی الْمَلَأِ وَقُوراً، وَ فِی الْخَلاَِ ذَکُوراً. (3)

در میان مردم با وقار و در خلوت به یاد حق باش.

وَقارُ الرَّجُلِ نُورٌ وَ زینَهٌ. (4)

سنگینی و وقار انسان، زیبائی و نور است.

الْوِقارُ یُنْجِدُ الْحِلْمِ. (5)

وقار و سنگینی میوۀ بردباری است.

12 - حسن معاشرت
اشاره

خوبی معاشرت با همگان در قرآن و روایات و معارف اسلامی مطرح است.

وَاعْبُدُوا اللّهَ وَ لاتُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوالِدَیْنَ احْساناً وَبِذِی الْقُرْبَی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ

ص:373


1- (1) - مستدرک الوسائل: 106/1، باب 11، حدیث 105. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 250، حدیث 5188. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 188، حدیث 3625. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 250، حدیث 5201. [4]
5- (5) - غرر الحکم: 250، حدیث 5184. [5]

وَابْنِ السَّبیلِ وَما مَلَکَتْ ایْمانُکُمْ انَّ اللّهَ لایُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُوراً» (1)

و خدا را بپرستید ، و چیزی را شریک او قرار ندهید ، و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایۀ نزدیک و همسایۀ دور و همنشینان و همراهان و در راه ماندگان و بردگان نیکی کنید ؛ یقیناً خدا کسی را که متکبّر و خودستاست ، دوست ندارد .

حضرت باقر علیه السلام از امیر المؤمنین روایت می کند که به دستۀ یکی از شمشیرهای رسول خدا صلی الله علیه و آله سه جمله نوشته بود:

صِلْ مَنْ قَطَعَکَ، وَقُلِ الْحَقَّ وَلَوْ عَلی نَفْسِکَ، وَاَحْسِنْ الی مَنْ اساءَ الَیْکَ. (2)

صله رحم کن با آن که با تو قطع رابطه کرده، حق بگو گرچه به ضرر خودت باشد، و نیکی کن به کسی که با تو بدی کرده است.

حضرت صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش روایت می کند:

«علی علیه السلام با مردی مسیحی در جاده ای که به کوفه منتهی می شد، هم سفر شد، مسیحی به حضرت گفت: ای بنده خدا قصد کجا داری؟حضرت فرمود: کوفه، چون مرد مسیحی برای رفتن به محل خودش از حضرت جدا شد، مشاهده کرد امام او را دنبال می کند، عرضه داشت: مگر نمی خواهی به کوفه بروی؟ فرمود: چرا. گفت: اگر قصد کوفه داری چرا دنبال من می آئی؟حضرت فرمود:

این برنامه که من اجرا می کنم یعنی چند قدم هم سفر خود را بدرقه کردن، تمام کردن حسن معاشرت است و این دستور پیامبر ماست، مسیحی گفت: راستی

ص:374


1- (1) - نساء (4) : 36. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 157/71، باب 10، حدیث 2؛ من لایحضره الفقیه: 179/4، حدیث 5403.

دستور رسول شماست؟ فرمود: آری، مرد مسیحی گفت: تو را به شهادت می طلبم که من بر دین توأم، آنگاه از راه خود همراه حضرت برگشت و چون امام را شناخت مسلمان شد». (1)

تا زنگ سیه زآینۀ دل نزداید عکس رخ دلدار در او خوش ننماید

در طرف چمن گر بکند جلوه رخ دوست بر برگ گلی این همه بلبل نسراید

نور ازلی گر ندمد از رخ لیلی از گردش چشمی دل مجنون نرباید

هر کو نکند بندگی پیر خرابات بر روی دلش جان در معنی نگشاید

ای غم زده تریاق محبت بکف آور تا زهر غم دهر تو را جان نگزاید

آیین طریقت به حقیقت بجز این نیست کز شادی و غم راحت و رنجت نفزاید

این بار امانت که شده قسمت وحدت بر پشت فلک گر نهد البته خم آید

حسن معاشرت در روایات

امام صادق علیه السلام پس از معرفی ائمه علیهم السلام فرمود:

ص:375


1- (1) - بحار الأنوار: 157/71، باب 10، حدیث 4؛ وسائل الشیعه: 134/12، باب 92، حدیث 15863.

وَ دینُهُمُ الوَرَعُ وَ العِفَّهُ - إلی أَنْ قالَ: - وَحُسْنُ الصُّحْبَهِ وَ حُسْنُ الجِوارِ. (1)

دین آنان پاک دامنی و عفت است تا جائی که فرمود: و حسن معاشرت و حسن همسایه داری است.

و نیز فرمود:

اَحْسِنْ مُجاوَرَهَ مَنْ جاوَرْتَ تَکُنْ مُسْلِماً. (2)

همسایه داریت را با همسایه ات نیکو کن تا مسلمان باشی.

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اِعْمَلْ بِفَرائِضِ اللّهِ تَکُنْ اتْقَی النّاسِ، وَ ارْضَ بِقِسْمِ اللّهِ تَکُنْ اغْنَی النّاسِ، وَکُفَّ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ تَکُنْ اوْرَعَ النّاسِ، وَ احْسِنْ مُجاوَرَهَ مَنْ جاوَرَکَ تَکُنْ مُؤْمِناً، وَ احْسِنْ مُصاحَبَهَ مَنْ صاحَبَکَ تَکُنْ مُسْلِماً. (3)

به واجبات الهی عمل کن تا با تقواترین مردم باشی، به داده حق راضی باش تا بی نیازترین خلق باشی، از حرام الهی خودداری کن تا پاکدامن ترین انسان ها باشی، برای همسایه ات بهترین همسایه باش تا مومن باشی، و معاشرت خود را با معاشرت نیکو قرار بده تا مسلمان باشی.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

صانِعِ الْمُنافِقَ بِلِسانِکَ، وَ اخْلِصْ وُدَّکَ لِلْمُؤْمِنِ، وَ انْ جالَسَکَ یَهُودِیٌّ فَاَحْسِنْ مُجالَسَتَهُ. (4)

با منافق با زبانت روبرو شو، محبتت را برای مؤمن خالصانه مصرف کن، و

ص:376


1- (1) - بحار الأنوار: 158/71، باب 10، حدیث 8؛ [1]مستدرک الوسائل: 315/8، باب 2، حدیث 9535. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 158/71، باب 10، حدیث 10؛ [3] الخصال: 169/1، حدیث 222.
3- (3) - بحار الأنوار: 159/71، باب 10، حدیث 12؛ [4]الأمالی، شیخ صدوق: 201، حدیث 13. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 162/71، باب 10، حدیث 22؛ [6]مستدرک الوسائل: 316/8، باب 2، حدیث 9537. [7]

اگر یهودی باتو همنشین شد، با او با نیکی همنشینی کن!

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

عَلَیْکُمْ بِتَقْوی اللّهِ، وَ صِدْقِ الْحَدیثِ، وَ اداءِ الْاَمانَهِ، وَ حُسْنِ الصَّحابَهِ لِمَنْ صَحِبَکُمْ. (1)

بر شما باد به رعایت تقوای الهی، و راستی در سخن، و ادای امانت، و خوبی معاشرت با کسی که با شما همنشین است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

ثَلاثٌ مَنْ اتَی اللّهَ بِواحِدَهٍ مِنْهُنَّ اوْجَبَ اللّهُ لَهُ الْجَنَّهَ: الْاِنْفاقُ مِنْ اقْتارٍ، وَ الْبِشْرُ بِجَمیعِ الْعالَمِ، وَ الْاِنْصافُ مِنْ نَفْسِهِ. (2)

سه چیز است هر کس با یکی از آنها همراه باشد خداوند بهشت را بر او واجب می گرداند. انفاق به وقت تنگدستی، گشاده روئی با تمام مردم جهان، و از جانب خود به دیگران انصاف دادن.

یکی از دوستان ابن محبوب به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشت:

ما حَدُّ حُسْنِ الْخُلْقِ؟ قالَ: تَلینُ جَناحَکَ، وَ تُطیبُ کَلامَکَ، وَ تَلْقی اخاکَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ. (3)

حدود حسن خلق چیست؟ فرمود: مهربانی با همه، پاکیزگی در کلام، روبرو شدن با برادر دینی با چهرۀ نیکو.

13 - سبقت در فضیلت
اشاره

فضایل، واقعیت هایی الهی و حقایقی عرشی و ملکوتی است که در انبیای الهی

ص:377


1- (1) - بحار الأنوار: 162/71، باب 10، حدیث 25؛ [1]وسائل الشیعه: 33/7، باب 5، حدیث 8638. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 169/71، باب 10، حدیث 37؛ [3]الکافی: 103/2، حدیث 2. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 171/71، باب 10، حدیث 39؛ [5]الکافی: 103/2، حدیث 4. [6]

و امامان معصوم و اولیای حق تجلّی عملی داشت.

فضایل، یک سلسله کمالات حقیقی، و مکارم واقعی است که انسان را در پیشگاه حق به ارزشی سنگین می آراید، و آدمی را مستحق رضایت حق، و بهشت عنبر سرشت می کند.

فضایل در روایات

امام علی علیه السلام در باب فضیلت می فرماید:

فَخْرُ الْمَرْءِ بِفَضْلِهِ لا بِاَصْلِهِ. (1)

افتخار انسان به فضیلت اوست نه به خانواده اش.

اَلْفَضیلَهُ بِحُسْنِ الْکَمالِ وَ مَکارِمِ الْاَفْعالِ، لا بِکَثْرَهِ الْمالِ وَ جَلالَهِ الْاَعْمالِ. (2)

فضیلت به خوبی کمال و اعمال با ارزش است، نه به ثروت زیاد و حرکات و اعمال بزرگ.

مَنْ آثَرَ عَلی نَفْسِهِ اسْتَحَقَّ اسْمَ الْفَضیلَهِ. (3)

آن که دیگران را در همه چیز بر خود مقدم بدارد، مستحق نام فضیلت است.

صَنائِعُ الْاِحْسانِ مِنْ فَضائِلِ الْاِنسانِ. (4)

انجام دادن تمام نیکی ها از فضایل انسان است.

ص:378


1- (1) - غرر الحکم: 409، حدیث 9387. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 317، حدیث 7313. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 396، حدیث 9174. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 383، حدیث 8712. [4]

اَلْفَضْلُ انَّکَ اذا قَدَرْتَ عَفَوْتَ. (1)

فضل و فضیلت به این است که هرگاه قدرت یافتی اقدام به گذشت کنی.

تَحَلُّوا بِالْأَخْذِ بِالْفَضْلِ، وَ الْکَفِّ عَنِ الْبَغْیِ، وَالْعَمَلِ بِالْحَقِّ، وَ الْاِنْصافِ مِنَ النَّفْسِ، وَاجْتِنابِ الْفَسادِ، وَ اصْلاحِ الْمَعادِ. (2)

با در پیش گرفتن فضیلت و خودداری از ستم و زورگویی و عمل به حق و انصاف به خرج دادن و دوری از فساد و آباد کردن معاد، خود را بیارای.

امیر المؤمنین علی علیه السلام آنچه را که در خطبۀ متّقین به عنوان اوصاف پاکان و پرهیزکاران برشمرده از فضایل به حساب آورده است:

فَالْمُتَّقُونَ فیها هُمْ اهْلُ الْفَضائِلِ. (3)

پرهیزکاران در این دنیا اهل فضائلند.

و نیز آن حضرت فرموده:

مَنْ احْسَنَ الی مَنْ اساءَ الَیْهِ فَقَدْ اخَذَ بِجَوامِعِ الْفَضْلِ. (4)

هر کس خوبی کند با کسی که به او بدی کرده، چنگ به تمام فضیلت زده است.

کُنْ عَفُوّاً فِی قُدْرَتِکَ، جَواداً فِی عُسْرَتِکَ، مُؤْثِراً مَعَ فاقَتِکَ، یَکْمُلْ لَکَ الْفَضْلُ. (5)

به وقت قدرت تمام، گذشت را داشته باش، در زمان تنگدستی به بخشش

ص:379


1- (1) - غرر الحکم: 446، حدیث 10207. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 317، حدیث 7323. [2]
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 184، خطبۀ همام. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 388، حدیث 8880. [4]
5- (5) - غرر الحکم: 246، حدیث 5046. [5]

برخیز، و به وقت نداری دیگری را بر خود مقدم کن، فضیلت در تو کامل می گردد.

اِذَا اتَّقَیْتَ الْمُحَرَّماتِ، وَ تَوَرَّعْتَ عَنِ الشُّبُهاتِ، وَ ادَّیْتَ الْمَفْرُوضاتِ، وَتَنَفَّلْتَ بِالنَّوافِلِ، فَقَدْ اکْمَلْتَ فِی الدِّینِ الْفَضائِلَ. (1)

زمانی که از محرّمات الهی بپرهیزی، و دامن از شبهات پاک نگهداری. و واجبات را عمل کنی، و به مستحبات روی آوری، فضایل را در دین کامل کردی.

اَلْاِنْصافُ افْضَلُ الْفَضائِلِ. (2)

انصاف برترین فضایل است.

حِفْظُ اللِّسانِ وَ بَذْلُ الْاِحْسانِ مِنْ افْضَلِ فَضائِلِ الْاِنْسانِ. (3)

نگهداری زبان، و بذل نیکی از برترین فضایل انسان است.

اَکْرِمْ مَنْ وَدَّکَ، وَاصْفَحْ عَنْ عَدُوِّکَ یَتِمَّ لَکَ الْفَضْلُ. (4)

گرامی دار آن که تو را دوست دارد، و از دشمنت گذشت کن، فضلت تام و تمام می شود.

اِنَّ مُقابَلَهَ الاِساءَهِ بِالْاِحْسانِ، وَ تَغَمُّدَ الْجَرائِمِ بِالْغُفْرانِ لَمِنْ احْسَنِ الْفَضائِلِ وَا َفْضَلِ الْمَحامِدِ. (5)

بدی را با نیکی تلافی کردن، و جرائم دیگران را با عفو و گذشت پوشاندن از بهترین فضایل و برترین خوبی هاست.

ص:380


1- (1) - مستدرک الوسائل: 324/17، باب 12، حدیث 21482؛ [1]غرر الحکم: 271، حدیث 5905. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 394، حدیث 9096. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 214، حدیث 4181. [4]
4- (4) - غرر الحکم: 435، حدیث 9972. [5]
5- (5) - غرر الحکم: 388، حدیث 8877. [6]

رأْسُ الْفَضائِلِ مُلْکُ الْغَضَبِ، وَ اماتَهُ الشَّهْوَهِ. (1)

سرآغاز تمام فضایل مالک بودن بر خشم و میراندن شهوت حرام است.

حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود:

اِذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ جَمَعَ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی الْاَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ فِی صَعیدٍ واحِدٍ ثُمَّ یُنادِی مُنادٍ: ایْنَ اهْلُ الْفَضْلِ؟ قالَ: فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ فَتَلْقاهُمُ الْمَلائِکَهُ فَیَقُولُونَ: وَ ما کانَ فَضْلُکُمْ؟ فَیَقُولُونَ: کُنّا نَصِلُ مَنْ قَطَعَنا، وَنُعْطی مَنْ حَرَمَنا، وَ نَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَنا، فَیُقالُ لَهُمْ: صَدَقْتُمْ، ادْخُلُوا الْجَنَّهَ. (2)

چون قیامت شود، خداوند بزرگ تمام اولین و آخرین را در زمینی واحد گردآوری کند، سپس فریاد کننده ای فریاد برآرد اهل فضل کجایند؟ عده ای از مردم بر می خیزند، ملائکه با آنان می گویند: فضل شما چیست؟

پاسخ می دهند: صله رحم کردیم با آنان که با ما قطع رابطه کردند، و بخشیدیم به آنان که ما را محروم کردند، و گذشت کردیم از آنان که به ما ظلم کردند. به آنان گفته شود: راست گفتید، داخل بهشت شوید.

راستی، چه مسائل عجیبی است که ارزش انسان را به اوج نهائی می رساند، و رضای حق را به سوی انسان جلب می کند، به همین جهت است که حضرت زین العابدین علیه السلام از حضرت حق درخواست می کند به او توفیق سبقت بر دیگران را برای به دست آوردن فضایل، کرامت فرماید.

ص:381


1- (1) - مستدرک الوسائل: 13/12، باب 53؛ [1]غرر الحکم: 302، حدیث 6871. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 400/68، باب 93، حدیث 4؛ [3]الکافی: 107/2، حدیث 4. [4]
14 - برگزیدن احسان بدون توقّع تلافی

نیکی به مردم به قصد تلافی شدن، کار مهمی نیست و از حسنات اخلاقی به حساب نمی آید. ارزش حقیقی احسان به این است که انسان هیچ گونه انتظار تلافی از طرف مقابلش نداشته باشد.

انبیای الهی و امامان معصوم و اولیای عاشق به تمام مردم احسان می نمودند و از احدی توقع تلافی نداشتند.

در تفاسیر معتبره در توضیح آیۀ شریفۀ آمده است:

وَیُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ اسیراً» (1)

و غذا را در عین دوست داشتنش ، به مسکین و یتیم و اسیر انفاق می کنند .

امام حسن و حسین علیهما السلام مریض شدند، خاندان طهارت برای شفای آنان نذر کردند سه روز روزه بگیرند، به وقت افطار اوّلین روز روزه، مسکین به در خانه آمد و آن بزرگواران افطار خود را به او بخشیدند، و روز دوم یتیم و روز سوم اسیر آمد و آنان غذای خود را به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند، و در هر سه روز با آب افطار نمودند.

و هر شب به آنان فرمودند:

اِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لانُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لاشُکُوراً» (2)

[ و می گویند : ] ما شما را فقط برای خشنودی خدا اطعام می کنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسی را از شما نداریم .

به حقیقت که احسان بدون توقع تلافی دلالت بر عظمت و بزرگی روح محسن می کند.

ص:382


1- (1) - انسان (76) : 8 [1]
2- (2) - انسان (76) : 9. [2]
15 - ترک سرزنش
اشاره

بسیاری از انسان ها به خاطر جهل به حقایق، یا ضعف اراده، یا غلبۀ هوا، یا علّت های دیگر مصون از خطا نیستند. وظیفۀ پاکان و مؤمنان نسبت به اینان امر به معروف و نهی از منکر آنهم با زبانی خوش و اخلاقی شیرین است، سرزنش کردن دیگران به گناهشان نه این که علاج واقعه نیست، بلکه احتمال دارد اثر نامطلوب بجای گذارد.

در باب ترک سرزنش خطا کاران حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

«مردی نزد عیسی آمد و گفت: ای روح اللّه! من به زنا مبتلا شده ام، مرا با اجرای حکم الهی پاک کن.

عیسی فرمود: فریاد بزنید همه برای تطهیر این مرد بیایند. وقتی همه جمع شدند، آن مرد معصیت کار گفت: اگر کسی حدّ گناه به گردن دارد از حدّ زدن به من خودداری نماید، آن که طاهر و پاک است به اجرای حدّ الهی نسبت به من اقدام کند.

جز عیسی و یحیی همه رفتند، حضرت یحیی پیش آمد و به گناهکار گفت: در این لحظه حساس دوست دارم مرا موعظه کنی، مرد معصیت کار گفت: بین نفس و هوا خلوت مکن که تو را به ضلالت و گمراهی دچار می کند، یحیی فرمود: اضافه کن، گفت: گناهکار را به گناهش سرزنش مکن، فرمود: اضافه کن گفت: غضب مکن و از عصبانیت و خشم بپرهیز. (1)

سرزنش دیگران در روایات

حضرت باقر علیه السلام می فرماید: خضر به موسی سفارش کرد:

ص:383


1- (1) - من لایحضره الفقیه: 33/4، حدیث 5019؛ مجموعه ورّام: 10/2؛ وسائل الشیعه: 56/28، باب 31، حدیث 34201.

یَا ابْنَ عِمْرانَ لاتُعَیِّرَنَّ احَداً بِخَطیئَتِهِ، وَ ابْکِ عَلی خَطیئَتِکَ. (1)

ای پسر عمران، احدی را به خطایش سرزنش مکن، و بر خطای خودت اشک بریز.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ عَیَّرَ اخاهُ بِذَنْبٍ قَدْ تابَ مِنْهُ لَمْ یَمُتْ حَتّی یَعْمَلَهُ. (2)

آن که برادر دینی خود را به گناهی که از آن توبه کرده سرزنش کند، نمیرد مگر آن که به آن گناه دچار شود.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ انَّبَ مُؤْمِناً انَّبَهُ اللّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ. (3)

کسی که مؤمنی را سرزنش و ملامت کند، خداوند او را در دنیا و آخرت ملامت نماید.

رسول خدا می فرماید:

لاتُظْهِرِ الشَّماتَهَ بِاَخیکَ فَیَرْحَمُهُ اللّهُ وَ یَبْتَلیکَ. (4)

برادرت را دچار سرزنش مکن که خداوند او را از رحمتش نصیب دهد و تو را مبتلا گرداند.

قالَ اعْرابِیٌ لِرَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اوْصِنی، فَقالَ: عَلَیْکَ بِتَقْوی اللّهِ، فَاِنِ امْرُءٌ عَیَّرَکَ بِشَیْ ءٍ یَعْلَمُهُ فیکَ فَلا تُعَیِّرْهُ بِشَیْ ءٍ تَعْلَمُهُ فیهِ، یَکُنْ وَبالُهُ عَلَیْهِ وَ

ص:384


1- (1) - بحار الأنوار: 302/13، باب 10، حدیث 22. [1]
2- (2) - مجموعه ورّام: 113/1. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 384/70، باب 140، حدیث 1؛ [3]الکافی: 356/2، حدیث 1. [4]
4- (4) - بحار الأنوار: 213/72، باب 65، حدیث 5؛ [5]وسائل الشیعه: 266/3، باب 78، حدیث 3606. [6]

اَجْرُهُ لَکَ. (1)

عربی بیابانگرد به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: مرا وصیت کن، حضرت فرمود: بر تو باد به تقوای الهی، چنانچه مردی تو را به چیزی که از تو خبر داشت سرزنش کرد، تو او را به چیزی که از او خبری داری سرزنش مکن، تا بار سنگین سرزنش بر گردن او قرار گیرد و برای تو به خاطر صبر و حوصله ات اجر باشد.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ عَظَمَهِ جَلالِهِ وَ قُدْرَتِهِ، فَمَنْ طَعَنَ عَلَیْهِ اوْ رَدَّ عَلَیْهِ قَوْلَهُ فَقَدْ رَدَّ عَلَی اللّهِ. (2)

به درستی که خداوند عزّوجلّ مؤمن را از بزرگی جلال و قدرتش آفرید، کسی که بر مؤمن طعنه زند، یا گفتارش را رد نماید، رد بر خدا نموده است.

16 - دستگیری از غیر مستحق

این درخواست عجیب یعنی طلب توفیق از پیشگاه حضرت کریم برای یاری دادن به غیر مستحق، و با مال و آبرو و جان او را کمک کردن، نشانگر عظمت روح اولیای الهی، و اوج سلامت نفس آنان است.

رسیدگی به مستحق پشتوانه اش دستورهای دینی، و عواطف انسانی و حالت ترحّم انسان به ضعیف و نیازمند است، ولی توجه به غیر مستحق پشتوانه اش

ص:385


1- (1) - مجموعه ورّام: 110/1. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 142/72، باب 56، حدیث 1؛ [2]وسائل الشیعه: 300/12، باب 159، حدیث 16356. [3]

عظمت روح و کرامت نفس، و بصیرت قوی، و اخلاق الهی است.

چه مانعی دارد که انسان درهر زمینه ای که برادر دینی وی استحقاقی ندارد، به او مهر ورزد، و یار و معین او باشد، و از آنچه خداوند به انسان عنایت می کند به او هم برساند، و مسئلۀ عطا و بخشش و بذل وجود و کرم و احسان خویش را محدود به مستحق ننماید.

مکن عیبم زمن گر کشتن دشمن نمی آید بحق دوستی کاین دشمنی از من نمی آید

بنرمی کارها پایان پذیرد خوشتر از تندی بلی کاری که از نخ آید از سوزن نمی آید

زتاب شمع رویش گر که می سوزم چو پروانه ازین شادم که بیرون از دلم شیون نمی آید

تو را آئینه آگه سازد از زشتی و زیبائی بلی این سان هنر جز از دل روشن نمی آید

به فن عشق خوبانم از آن دلبستگی باشد که فنی در جهان بالاتر از این فن نمی آید

به جنّت رهزن آدم چو شیطان گشت ای زاهد چسان سوی تو گمراهی چنان رهزن نمی آید

من از حسن تو و گلچین زگل حظ می برد اما زیوسف آنچه می آید زپیراهن نمی آید

تو گر می آید از دستت زمن چشم کرم پوشی کشیدن از سر کوی تو پا از من نمی آید

مشو غافل ز عدل و داد اگر مرد خردمنی که از اهل خرد جز کار مستحس نمی آید

ص:386

به وصف قامتش رنجی قیام می کنم اما سخن بالاتر از این از من الکن نمی آید

(رنجی)

خداوند مهربان علاقه دارد انسان همچون چشمۀ اول بهار منبع خیر و برکت و معدن جود و سخا، و مرکز عشق و ایمان و وفا و صفا و عطا و بخشش باشد، و ملاحظه استحقاق، و عدم استحقاق در حق مردم نداشته باشد، بلکه سعی کند تمام مردم را از لطف و محبت، و عنایت و رحمت خود بهره مند سازد، و همه دل ها را با اخلاق و عمل خود شاد نماید، و بکوشد در این راه عرشی به هیچ گونه بن بستی دچار نشود، و سستی و کسالت در این برنامه الهی به خود راه ندهد.

17 - پای بندی به گفتن حق هر چند گران آید
اشاره

اعلام حق، از اعظم واجبات الهیّه است، و سکوت از حق از بزرگترین محرمات.

اگر به وسیلۀ اهل ایمان، آنچه که حق است گفته نشود، قطعاً مسئلۀ حق در هر زمینه ای از زمینه های زندگی در خانه و خانواده، و اجتماع و جامعه به بوتۀ فراموشی می رود، و فساد و افساد جای آن را می گیرد، و بازار حسنات و فضایل دچار ورشکستگی و فساد می شود.

گفتار حق در آیات و روایات

آیات و روایات سفارش می کنند، حق را با زبان خوداعلام کنید، و از گفتن آن مضایقه نداشته باشید گرچه بر شما سنگین آید و یا به ضرر شما تمام شود. این ضرر بدون شک ضرری ظاهری است که در باطنش رضایت حق و بهشت عنبر سرشت قرار دارد.

ص:387

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلی انْفُسِکُمْ اوِ الْوَالِدَیْنِ وَ الْاَقْرَبینَ» (1)

ای اهل ایمان ! [ همواره در همۀ امور زندگی ] قیام کننده به عدل ، و گواهی دهنده برای خدا باشید ، هر چند به زیان خود یا پدر و مادر یا خویشانتان باشد .

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَتْقَی النّاسِ مَنْ قالَ الْحَقَّ فیما لَهُ وَعَلَیْهِ. (2)

پرهیزکارترین مردم کسی است که حق بگوید در آنچه که به نفع و به ضرر اوست.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

قُلِ الْحَقَّ وَلَوْ عَلی نَفْسِکَ. (3)

حق را بگو گرچه به ضرر خودت باشد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

اِنَّ مِنْ حَقیقَهِ الْایمانِ انْ تُؤْثِرَ الْحَقَّ وَ انْ ضَرَّکَ عَلَی الْباطِلِ وَ انْ نَفَعَکَ. (4)

از حقیقت ایمان است که حق را گرچه به ضررت باشد بر باطل گرچه به سودت باشد مقدم بداری.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:388


1- (1) - نساء (4) : 135. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 288/67، باب 56، حدیث 15؛ [2] معانی الاخبار: 195، حدیث 1.
3- (3) - بحار الأنوار: 157/71، باب 10، حدیث 2؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 71، حدیث 2. [4]
4- (4) - بحار الأنوار: 106/67، باب 48، حدیث 2؛ [5] الخصال: 53/1، حدیث 70.

اَلا لا یَمْنَعَنَّ رَجُلاً مَهابَهُ النّاسِ انْ یَتَکَلَّمَ بِالْحَقِّ اذا عَلِمَهُ، الا انَّ افْضَلَ الْجِهادِ کَلِمَهُ حَقٍّ عِنْدَ سُلْطانٍ جائِرٍ. (1)

ای مردم! ترس از افراد، شما را مانع از گفتن حقی که می دانید نشود، بدانید که بالاترین جهاد گفتن حق در برابر سلطان ستمگر است.

در مسئلۀ بیان حق گرچه به ضرر خود باشد، عمل حضرت آسیه، و مؤمن آل فرعون، و حبیب نجّار، و ابوذر غفاری، و میثم تمّار، و رشید هجری و حجر بن عدی و امثال اینان برای ما حجت شرعی ودلیل الهی است.

18 و 19 - اندک شمردن خوبی های خود و بسیار دیدن زشتی های خویش

ریشۀ اندک دیدن خوبی های خود، گرچه بسیار باشد، و بسیار دیدن زشتی های خویش گرچه اندک باشد، تجلی صفت با عظمت تواضع در وجود انسان است. و مبدأ بسیار دیدن خوبی های خویش گرچه قلیل باشد، و کم دیدن زشتی های خود گرچه بسیار باشد عجب و خودبینی آدمی است.

انسانی که این معنای حقیقی را در ذات قلبش یقینی کرده که در تمام هستی و شؤون خویش مملوک حضرت حق است، و آنچه خیر و برکت و خوبی و فضیلت در زندگی اوست فقط و فقط از جانب حضرت اوست و او را در این زمینه اختیاری نیست، و هر چه شر و رذیلت و گناه است برخاسته از هوای نفس وغرور اوست و ربطی به حضرت محبوب ندارد، عبادات و خوبی های بسیار خود را اندک بیند، و گناه و معصیت ناچیز خویش را بسیار پندارد، و به عبارت دیگر منشأ خوبی و طاعت را خود نداند، تا بسیار شمارد، و مبدء معاصی را او نبیند تا بسیارش را اندک داند.

ص:389


1- (1) - کنز العمال: 923/15، ذیل حدیث 43587؛ فیض القدیر: 228/2.

انسان وقتی خوبی را فقط و فقط از خدا بداند اندکش را به حساب حق بسیار بیند، و بحساب خود کم؛ زیرا خود را لایق آن خوبی نداند، و وقتی بدی را از خود بیند قلیلش را کثیر داند، چون گناه و معصیت هر چند کوچک و اندک باشد به علت این که مخالفت با خدای عظیم می باشد، بسیار است.

عجب وخودپسندی، آدمی را در معرض هلاک و نابودی شخصیت قرار می دهد، لذا خداوند متعال در قرآن کریم با بیانی روشن و عاری از ابهام به ما می گوید:انتخاب میانگین و مرز اعتدال در امور، نمایانگر بهداشت روانی در رفتار و اخلاق است، و در اشاره به همین نکته است که می فرماید:

وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّاسِ وَ لَاتَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَایُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» (1)

متکبّرانه روی از مردم برمگردان ، و در زمین با ناز و غرور راه مرو ، همانا خدا هیچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد .

معنی این سخن این است که اگر انسان بدون تربیت و تهذیب، به خود واگذار شود، عجب و خودپسندی و عشق به خویشتن، او را در اختیار خود می گیرد و غرور بر او چیره می گردد و اعمالش را در هر حال زیبا و خوشایند جلوه می دهد و این گمان در او پدید می آید که خود شخصاً خالق و آفرینندۀ رفتارهای خود می باشد، و از این رهگذر به خود می بالد و با احسان خویش بر مردم منت می نهد و در نتیجه از خود راضی می شود، و از خود راضی بودن از نشانه های نقص و کمبود روانی و نشان دهندۀ ابتلا و گرفتاری انسان به ضلالت و انحراف است.

بنابراین عجب، آفت و دردی است خطرناک که دل را از بصیرت ناتوان می سازد، و گناهان را مخفی نگاه می دارد، و اشتباهات را می آراید و به لغزش ها

ص:390


1- (1) - لقمان (31) : 18. [1]

کمک می کند تا آن جا که فرد معجب و خودپسندی، بدی خویش را احسان، و بخل و دریغ کاری خود را جود و سخا می پندارد، او در گمان ها و تصوّراتش خیال پرداز، و در حدس خویش به افکار دروغین و غیر واقعیت ها گرایش دارد، او فردی است که در حال سقوط و نابودی، به نجات خویش معتقد است در حالی که در دریایی از تاریکی ها غوطه می خورد.

وَ إِذَآ أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَنِ أَعْرَضَ وَ نََا بِجَانِبِهِ وَ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَآءٍ عَرِیضٍ» (1)

و هنگامی که به انسان نعمت عطا می کنیم [ از طاعت و عبادت ] روی بر می گرداند و [ با کبر و نخوت ] از ما دور می شود ، و چون آسیبی به او رسد [ برای برطرف شدنش ] به دعای فراوان و طولانی روی می آورد .

کسی که در مورد خویش گرفتار عجب و خودپسندی است قهراً به غرور و خودبینی گرایش می یابد، و گناهان و جرم های سنگینی را که دستش به آنها آلوده است کوچک و ناچیز و اندک می شمارد، و خیر و احسان ناچیزی که از او به ظهور می رسد بسیار و فزون از حد تلقی می کند.

اما اگر حالت عالی تواضع همچون خورشید از مشرق وجود انسان طلوع کند، تا حدی راه را از چاه به او می نمایاند، و بی شک خوبی های بسیار خود را اندک بیند و از بیانش شرمسار باشد، و بدیهای اندک خود را بسیار انگارد و واز یادش غرق حیا و آزارم گردد.

تنها به راه دوست نباید زجان گذشت جز دوست هر چه هست بباید از آن گذشت

ص:391


1- (1) - فصّلت (41) : 51. [1]

باشد برون زکون و مکان یار و در پیش هر کس که رفت از سر کون و مکان گذشت

آن مرحله است وادیت ای کعبه مراد کاول قدم براه تو باید زجان گذشت

آدم بهشت کوی تو را داشت در نظر گندم بهانه کرد و زباغ جنان گذشت

بر آستان پیر مغان هر که سود سر پایش ز رفعت از سرنه آسمان گذشت

خواهد رسید بر دهن یار بی سخن هر کس که چون صغیر زنام و نشان گذشت

(صغیر)

20 - ادامۀ طاعت

سرمایه ای در دنیا و آخرت برای انسان همچون طاعت و عبادت نیست.طاعت و عبادت چون با نیّت خالصانه و صادقانه انجام گیرد، و شرایط باطنی و ظاهری آن در حدّ استعداد رعایت شود، موجب قرب و رضایت حق، و عامل جلب سعادت دنیا و آخرت، و سبب بهشت ابدی است.

کسالت و تنبلی در طاعت، دام شیطان و از آثار هوای نفس و باعث بریدن انسان از این فیض با عظمت الهی است.اهل عبادت و طاعت از متوقّف ماندن این سرمایۀ الهی، در وحشت و ترس به سر می بردند، و برای ثابت ماندن در این راه عرشی و ملکوتی به طور دائم از حضرت حق طلب مدد و توفیق می نمودند.

البته خداوند عزیز در این زمینه ها دعا را به سرعت مستجاب می کند، به شرطی که دعا کننده، دلش در دعا حاضر، و طعام و لباسش حلال و اشکش به درگاه بی نیاز

ص:392

از سرنیاز جاری باشد.

او به تمام دعا کنندگان عنایت و لطف خاص دارد، بر ارادۀ ازلی آن حضرت گذشته که به نیاز نیازمندان به دعا پاسخ گوید. او مهربان مولائی است که گدا را از عطا منع نکند، و خواهنده را از رسیدن به خواسته محروم ننماید.

پیر هرات گوید: کدام خلعت ما را نداد، کدام تشریف که ما را ارزانی نداشت، کدام لطف که در جریده کرم به نام ما ثبت نکرد؟!

مقرّبان درگاه عزت و ساکنان حضرت جبروت، انگشت تحیّر در دهان تعجّب گرفته که شگرف کاری و عجب حالی که خاکیان را برآمد.

نواختگان لطف اواند، برکشیدگان عطف اواند، عارف بتعریف اواند، مشرّفان بتشریف اواند، و اصلان به ایصال اواند، نازان به وصال اواند، نرگس روضۀ وجود ایشانند، سرو باغ وجود ایشانند، حقّه درّ حکمت ایشانند، نور حدقۀ عالم قدرت ایشانند.

الهی! به عنایت ازلی تخم هدی کشتی، به رسالت انبیا آب دادی، به معونت و توفیق رویاندی، به نظر و احسان خود به بر آوردی، از لطف تو در می خواهم که سموم قهر از آن بازداری و باد عدل بر وی نجهانی، کِشتۀ عنایت ازلی را به رعایت ابدی مدد کنی. (1)

21 - همراهی با مسلمانان
اشاره

همراهی با مردم مؤمن و مسلمان، دارای آثار و فوائد دنیوی و اخروی است، به تنهایی نمی توان کاسب سعادت دنیا و آخرت شد. همراهی با مسلمانان، انسان را به وضع آنان آگاه می کند، و لیاقت خدمت به ایشان را به آدمی عرضه می دارد. انسان وقتی به خلوت رفت، و از مسلمانان جدا شد، در حقیقت از فیوضات الهیه محروم

ص:393


1- (1) - کشف الاسرار: 117/9. [1]

شده، و از بسیاری از کارهای خیر بازمانده است. مؤمن لازم است درتمام شؤون زندگی ملازم مردم مؤمن باشد و از درد آنان خبر گیرد، و به علاج مشکلات آنان اقدام نماید.

به کوی عزلت نشستن، وبا همه قطع رابطه کردن نه این که هنر نیست، بلکه دامی از دام های خطرناک شیطان است.

همراهی با مسلمانان در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

یَدُ اللّهِ عَلَی الْجَماعَهِ، وَ الشَّیْطانُ مَعَ مَنْ خَالَفَ الْجَماعَهَ یَرْکُضُ. (1)

دست خدا بر سر جمعیت است، و شیطان همقدم کسی است که با جماعت مخالفت کند.

و نیز آن حضرت فرمود:

اَیُّها النّاسُ عَلَیْکُمْ بِالْجَماعَهِ، وَاِیّاکُمْ وَ الْفُرْقَهَ. (2)

ای مردم! بر شما باد به جماعت، و بپرهیزید از تفرقه و پراکندگی.

و نیز فرمود:

اَلْجَماعَهُ رَحْمَهٌ، وَ الْفُرْقَهُ عَذابٌ. (3)

با هم بودن رحمت، و جدائی و تفرقه عذاب است.

و فرمود:

ص:394


1- (1) - کنز العمال: 206/1، حدیث 1031؛ المعجم الکبیر: 145/17.
2- (2) - کنز العمال: 206/1، حدیث 1028؛ مسند احمد بن حنبل: 370/5. [1]
3- (3) - کنز العمال: 266/3، ذیل حدیث 6480؛ مسند الشهاب، ابن سلامه: 43/1، ذیل حدیث 14.

مَنْ خَرَجَ مِنَ الْجَماعَهِ قَیْدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَهَ الْاِسْلامِ مِنْ عُنُقِهِ. (1)

هر کس به اندازه یک وجب از جماعت کنار رود، بند اسلام را از گردنش خارج کرده است.

منظور از این جماعت در آیات و روایات جماعت سالم و مجتمع بر حق، و جمعیت سالک الی اللّه است، نه جمعیتی که منحرف و گمراه و در بدعت و ضلالت است و به ظاهر ادعای مسلمانی دارد.

سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ جَماعَهِ امَّتِهِ؟فَقالَ: جَماعَهُ امَّتی اهْلُ الْحَقِّ وَ انْ قَلُّوا.

از رسول خدا از جماعت امّت ایشان پرسیدند؟ فرمود: منظورم جمعیت اهل حق است گرچه عددشان اندک باشد.

از امیر المؤمنین علیه السلام از تفسیر سنّت و بدعت و جماعت و تفرقه پرسیدند، فرمود: سنّت، به خدا قسم سنت محمد صلی الله علیه و آله است و بدعت خلاف سنت، و جماعت، به اللّه قسم جمعیت اهل حق است گرچه اندک باشند، و تفرقه، معاشرت با اهل باطل است گرچه تعدادشان بسیار باشد. (2)ما شیعه بر مبنای همین آثار که حتی در کتب اهل سنت روایت شده خود را بر حق می دانیم، ما به پیروی از اهل بیت افتخار داریم گرچه تعدادمان کم باشد، و از اهل باطل نفرت داریم گرچه همه اهل دنیا باشند. ما سقیفه و اصحاب آن را طبق آیات قرآن و همین روایات قبول نداریم گرچه تمام مردم آن روز به طرفداری از آن برخاستند، ما مطیع امیر المؤمنین علی علیه السلام هستیم گرچه در آن روز بیش از دوازده نفر یار نداشت.

ص:395


1- (1) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 123/8، [1] کنز العمال: 207/1، حدیث 1035.
2- (2) - بحار الأنوار: 265/2، باب 32، حدیث 21؛ معانی الاخبار: 154، حدیث 1.

ما پای بند به اصول هفتاد و دو نفر شهدای کربلاییم گرچه تعدادشان اندک است و از یزید و یزیدیان مدعی مسلمانی که شاگردان مکتب سقیفه اند بیزاریم، گرچه تعدادشان از شماره فزون است.

قیلَ لِرَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ما جَماعَهُ امَّتِکَ؟قالَ: مَنْ کانَ عَلَی الْحَقِّ وَ انْ کانُوا عَشَرَهً. (1)

به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشتند: جماعت امتّت کیست؟ فرمود: آنان که بر حقّ اند، گرچه ده نفر باشند.

22 - بیزاری از اهل بدعت

اهل بدعت، بنابر تفسیر امیر المؤمنین علیه السلام آنان هستند که در جهت مخالف برنامه های حق و قرآن و رسول خدا صلی الله علیه و آله حرکت می کنند، و در حرکات وسکنات و اعمال خویش تابع آرای خود و هوای نفسند، گرچه تعداد آنان زیاد باشد. (2)اهل بدعت بنابر قول رسول خدا بدترین مردم و شریرترین خلق روی زمینند. (3)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

شَرُّ الْاُمُورِ مُحْدَثاتُها، الا وَکُلُّ بِدْعَهٍ ضَلالَهٌ، الا وَکُلُّ ضَلالَهٍ فَفِی النّارِ. (4)

بدترین امور برنامه های من درآوردی ضدّ دین است، بدانید که هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی در آتش است.

امام علی علیه السلام درباب خسارت و ضرر بدعت می فرماید:

ص:396


1- (1) - بحار الأنوار: 266/2، باب 32، حدیث 22؛ [1]المحاسن: 220/1، حدیث 124. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 266/2، باب 32، حدیث 23؛ معانی الاخبار: 155، حدیث 3.
3- (3) - کنز العمال: 218/1، حدیث 1095؛ تاریخ مدینه دمشق: 374/53، ذیل حدیث 11309.
4- (4) - بحار الأنوار: 309/2، باب 34، حدیث 71؛ [3]مستدرک الوسائل: 324/12، باب 38، حدیث 14207. [4]

ما هَدَمَ الدِّینَ مِثْلُ الْبِدَعِ. (1)

به مانند بدعت ها چیزی باعث خرابی دین نشده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

بترس از این که از خود بدعتی بر جای نهی که وزر آن و وزر عمل به آن در پروندۀ تو ثبت خواهد شد. (2)این بود شرح مختصر بیست و دو برنامه ای که به فرمودۀ حضرت زین العابدین علیه السلام از نشانه ها و علائم بندگان صالح و شایسته خدا است.

الهی! تو را به عزّت و جلالت قسم، و تو را به آبروی حضرت علی بن الحسین علیه السلام سوگند ما را به صفات صالحان از عباد و بندگانت آراسته فرما، تا قدرت ربودن گوی سعادت دنیا و آخرت را به دست آوریم که راهی برای رسیدن به خیر دنیا و آخرت، و یافتن نجات ابدی، و عیش جاودانی جز راه صالحان و شایستگان نیست.

ص:397


1- (1) - بحار الأنوار: 92/75، باب 16، حدیث 98؛ [1]کنزالفوائد: 350/1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 106/74، باب 5؛ مکارم الاخلاق: 454.

جلد 9

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 9/ حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ج.

فروست:مجموعه آثار؛ 45، 46، 47، 48، 49، 50، 51، 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59 .

شابک:900000ریال:دوره 978-964-2939-60-2: ؛ ج.1 978-964-2939-61-9: ؛ ج.2 978-964-2939-62-6: ؛ :ج.3 978-964-2939-63-3: ؛ :ج.4 978-964-2939-64-0: ؛ :ج.5 978-964-2939-65-7: ؛ :ج.6 978-964-2939-66-4: ؛ :ج.7 978-964-2939-67-1: ؛ :ج.8 978-964-2939-68-8: ؛ :ج.9 978-964-2939-69-5: ؛ :ج.10 978-964-2939-70-1: ؛ :ج.11 978-964-2939-71-8: ؛ : ج.12 978-964-2939-72-5 : ؛ ج.13 978-964-2939-91-6 : ؛ ج.14 978-964-2939-92-3 : ؛ ج.15 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره:BP267/1/ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی:297/772

شماره کتابشناسی ملی: 1981717

ص :1

اشاره

ص :2

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 9

حسین انصاریان

ص :3

ص :4

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :5

ص :6

ادامۀ دعای 20 : مکارم اخلاق و اعمال پسندیده

اشاره

استاد حسین انصاریان

ادامۀ دعای 20 در مکارم اخلاق و اعمال پسندیده

«11»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ رِزْقِکَ عَلَیَّ إِذَا کَبِرْتُ وَ أَقْوَی قُوَّتِکَ فِیَّ إِذَا نَصِبْتُ وَ لاَ تَبْتَلِیَنِّی بِالْکَسَلِ عَنْ عِبَادَتِکَ وَ لاَ الْعَمَی عَنْ سَبِیلِکَ وَ لاَ بِالتَّعَرُّضِ لِخِلاَفِ مَحَبَّتِکَ وَ لاَ مُجَامَعَهِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْکَ وَ لاَ مُفَارَقَهِ مَنِ اجْتَمَعَ إِلَیْکَ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و فراخ ترین روزی را، هنگامی که پیر شدم برایم قرار ده، و نیرومندترین نیرویت را، زمانی که خسته و درمانده شدم نصیبم فرما، و مرا به سستی و کسالت از بندگیت مبتلا نکن، و نه به نابینایی از شناخت راهت، و نه به دچار شدن خلاف دوستیت، و نه به همراهی کردن با کسی که از تو جدا شده، و نه به جدا شدن از کسی که با تو همراه گشته.

وسعت رزق در پیری

اشاره

«رزق در لغت: به معنی بخشش مستمر و متداوم است اعم از این که مادی باشد یا معنوی، بنابراین هر گونه بهره ای را که خداوند نصیب بندگان می کند از مواد غذایی و مسکن و پوشاک و یا علم و عقل و فهم و ایمان و اخلاص، به همه اینها رزق گفته می شود.

طرز روزی رساندن خداوند به موجودات مختلف، راستی حیرت انگیز است، از جنینی که در شکم مادر قرار گرفته و هیچ کس به هیچ وجه در آن ظلمتکدۀ اسرارآمیز به او دسترسی ندارد تا حشرات گوناگونی که در اعماق تاریک زمین و

ص:7

لانه های پرپیچ و خم و در لابه لای درختان و بر فراز کوه ها و در قعر دره ها زندگی دارند، از دیدگاه علم او هرگز مخفی و پنهان نیستند و همان گونه که قرآن می گوید:

خداوند هم جایگاه و «آدرس اصلی» آنها را می داند و هم محل سیار آنان را و هر جا باشند روزی آنان را به آنان حواله می کند.

جالب این که در بعضی آیات به هنگام بحث از روزی خواران تعبیر به «دابه و جنبده» شده است و این اشارۀ لطیفی به مسألۀ رابطۀ «انرژی و حرکت» است و می دانیم هر جا حرکتی وجود دارد نیازمند به مادۀ انرژی زا است یعنی ماده ای که منشأ حرکت گردد. قرآن نیز در آن آیات می فرماید: خداوند به تمام موجودات متحرک روزی می بخشد.» (1)اکنون با توجه به توضیحی که راجع رزق و روزی بیان شد ممکن است به ذهن بعضی ها اینطور بیاید که چرا امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: «أَوْسَعَ رِزْقِکَ عَلَیَّ إِذَا کَبِرْتُ» مگر خداوند روزی هر کسی را از آغاز تا پایان عمر معین نکرده، مگر گفته نمی شود که رزق و روزی از قبل برای انسان مقدر شده و به موقع لزوم به او خواهد رسید، پس فرقی نمی کند از دوران جنینی تا پایان عمر روزی تضمین شده است، از این رو بعضی استدلال می آورند که قرآن در سورۀ هود می فرماید:

وَ مَا مِن دَآبَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا» (2)

و هیچ جنبده ای در زمین نیست مگر این که روزیِ او برخداست .

راستی، آیا واقعاً روزی از قبل مقدر شده و نیازی به حرکت و تلاش ما نمی باشد یا نه باید به دنبال روزی حرکت کرد اگر چه خداوند این روزی را تضمین کرده، به عبارت دیگر: از تو حرکت، از خدا برکت.

ص:8


1- (1) - تفسیر نمونه: 18/9 - 20، [1] ذیل آیۀ 6 سورۀ هود.
2- (2) - هود (11) : 6. [2]

از این رو باید گفت: افرادی که سخن از خوردن روزی بدون حرکت و تلاش را مطرح می کنند و گاهی به آیات یا روایات استدلال می کنند افرادی سست و بی حال بوده و اطلاعی از شناخت واقعی دین و مذهب و قرآن و روایات نداشته و افرادی نادان و تنبل هستند در حالی که دین ما مخالف تنبلی و سستی بوده و موافق رشد اقتصادی و فعالیت های مثبت در زندگی است.

و حال آن که اگر کسی اهل مطالعه و تحقیق باشد و با اندک آشنایی که به قرآن و احادیث پیدا کند، متوجه این آیه خواهد شد که قرآن می فرماید:

وَ أَن لَّیْسَ لِلْإِنسَنِ إِلَّا مَا سَعَی» (1)

و این که برای انسان جز آنچه تلاش کرده [ هیچ نصیب و بهره ای ] نیست .

پس هر گونه بهره گیری مادی و معنوی انسان میسر نمی شود مگر به سعی و تلاش خود شخص.

پس این را قبول داریم که روزی را خدا می رساند و روزی تمام موجودات نزد خداوند تضمین شده است که با تلاش و کوشش و فعالیت خود شخص میسر خواهد بود.

در این قانونِ تلاش و حرکت و به دست آوردن روزی، احدی مستثنی نیست حتی پیامبران و امامان و اولیای الهی هم، همیشه در تلاش و کوشش بودند و در واقع اسلام با تنبلی و سستی مخالف است. از این رو پیامبران یا چوپانی می کردند یا خیاطی یا زره بافی یا کشاورزی... اگر روزی به خودی خود می رسد پس نباید پیامبران و امامان و اولیای خدا که از همه آشناتر به مفاهیم دینی و دستورهای الهی بودند این همه برای روزی تلاش و کوشش کنند.

ص:9


1- (1) - نجم (53) : 39. [1]
تلاش برای روزی در روایات

امام علی علیه السلام می فرماید:

اِنَّ الْاَشْیاءَ لَمّا ازْدَوَجَتْ، ازْدَوَجَ الْکَسَلُ وَ الْعَجْزُ فَنُتِجَ مِنْهُما الْفَقْرُ. (1)

همه چیز با هم جفت شدند و تنبلی و ناتوانی نیز جفت شدند و از آنها فقر پدید آمد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

لاتَکْسَلُوا فی طَلَبِ مَعایِشِکُمْ فَاِنَّ آباءَنا کانُوا یَرْکُضُونَ فیها وَ یَطْلُبُونَها. (2)

در طلب معاش خود تنبل نباشید، پدران ما برای به دست آوردن معاش خود تلاش می کردند.

امام کاظم علیه السلام می فرماید:

اِیّاکَ وَ الْکَسَلَ وَ الضَّجَرَ فَاِنَّهُما یَمْنَعانِکَ مِنْ حَظِّکَ مِنَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ. (3)

از تنبلی و بی حوصلگی بپرهیزید چه این دو تو را از دست یافتن به نصیبت از دنیا و آخرت باز می دارد.

لذا امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: «أَوْسَعَ رِزْقِکَ عَلَیَّ إِذَا کَبِرْتُ» چون می داند دوران پیری دوران سخت ناتوانی جسمی و روحی بدن است و انسان ضعیف شده و تلاش و کوشش برایش مشکل است. از این رو می فرماید: خدایا! روزیم را در زمان پیری وسعت بده.

روز پیری آن روزی که انسان از کار و فعالیت ناتوان است، و در میان خانواده به

ص:10


1- (1) - بحار الأنوار: 59/75، باب 16، حدیث 136؛ [1] تحف العقول: 220.
2- (2) - من لایحضره الفقیه: 157/3، حدیث 3576؛ وسائل الشیعه: 60/17، باب 18، حدیث 21980. [2]
3- (3) - الکافی: 85/5، حدیث 2؛ [3]وسائل الشیعه: 59/17، باب 18، حدیث 21977. [4]

عنوان یک محور و ریشه و بنیان مطرح است، و فرزندان و نوه ها و نتیجه ها و دامادها و عروس ها و سایر اقوام با دنیایی از توقعات برای دیدن و زیارت انسان می آیند، روز خاص و زمانی مخصوص است.

آن روز، انسان علاقمند است در قلّۀ آبرو و شخصیت و عظمت باشد، و درِ خانه اش به روی همه باز و سفره اش برای استفاده وابستگان گسترده و پرنعمت دیده شود.

آن روز، اگر انسان دچار خجالت و شرمندگی شود، و شخصیتش حتی با نگاه سرد دیگران ضربه ببیند، و نتواند از عهدۀ پذیرائی عزیزانش برآید روز بسیار سختی است.

امام علیه السلام همچون همه انبیا و امامان درخواست گشایش و فراخی روزی به خصوص برای آن روز می نماید، تا شخصیت انسان لطمه نبیند، و دل به خاطر نداری نسوزد، و آبرو برای تأمین مخارج پیش این و آن به باد نرود.

فریاد رسی خداوند در امتحانات

چرا خداوند انسان ها را مورد امتحان و آزمایش قرار می دهد؟ در حالی که خداوند در قرآن می فرماید:

وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» (1)

و خدا به آنچه در سینه هاست ، داناست .

آری، خداوند عالم به خفیات تمامی موجودات عالم است، او می داند چه شده، چه می شود و چه خواهد شد، اگر اینطور است پس چرا آزمایش؟ مگر چیزی برای خداوند مخفی مانده، مگر نیاز به شناخت بیشتر دارد، نعوذ باللّه که اینطور

ص:11


1- (1) - آل عمران (3) : 154. [1]

باشد، چون او عالم به غیب سموات و ارض است، پس باید هدف دیگری مورد توجه حضرت حق باشد که نیاز به آزمایش بندگان دارد.

با مطالعه و بررسی آیات و روایات به این نتیجه می رسیم که هدف مهمتری غیر از شناخت، مورد عنایت خداوند می باشد و آن مسئلۀ پرورش و تربیت است. از این رو با مشاهدۀ آیات متعددی که دربارۀ آزمایش بندگان می بینیم، خداوند آزمایش را به عنوان یک قانون کلی و سنت دائمی بیان می کند و هدفش شکوفا کردن و پرورش دادن استعدادهای نهفته بشر است و رسانیدن انسان ها به سر حد تکامل و انسانیت، آری، بشر باید هم چون فولادی باشد که برای استحکام و مقاومت بیشتر، او را در کورۀ داغ قرار دهند تا آبدیده و مقاوم شود و ناخالصی های بشر خارج شده و خالص شود که به جز حق نبیند و به جز حق نشنود و به جز حق نگوید و به معنای واقعی عبداللّه شود.

خداوند در قرآن می فرماید:

وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» (1)

و [ تحقّق دادن این برنامه ها ] به سبب این است که خدا آنچه را [ از نیّت ها ] در سینه های شماست [ در مقام عمل ] بیازماید ، و آنچه را [ از عیوب و آلودگی ها ] در دل های شماست ، خالص و پاک گرداند ؛ و خدا به آنچه در سینه هاست ، داناست .

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه فلسفۀ آزمایش خداوند را این گونه بیان می فرماید:

وَ انْ کانَ سُبْحانَهُ اعْلَمَ بِهِمْ مِنْ انْفُسِهِمْ وَلکِنْ لِتَظْهَرَ الْاَفْعالُ الَّتی بِها

ص:12


1- (1) - آل عمران (3) : 154. [1]

یُسْتَحَقُّ الثَّوابُ وَ الْعِقابُ. (1)

اگر چه خداوند سبحان از خود آنها به آنها آگاهتر است، ولی آزمایش برای این است که کارهایی که سزاوار ثواب و اعمالی که موجب کیفر است آشکار گردد.

در واقع خداوند می خواهد به واسطۀ آزمایش، صفات درونی انسان را مبدل به اعمال انسانی کند که از قوّه به فعل برسد و استعدادها شکوفا شود تا معیار ثواب و عقاب قرار گیرد.

پس امتحان و آزمایش پروردگار متعال قطعی و حتمی است و جای هیچ گونه شک و تردیدی نیست امّا آیا این آزمایش همگانی است یا محدود به افراد یا طبقۀ خاصی از جامعه می باشد؟

با دقت در احوالات حیات جهان هستی و بررسی جوانب خلقت آفرینش، به این نتیجه خواهیم رسید که چون هدف از خلقتِ جهان، تکامل و پرورش استعدادها می باشد، این امتحان شامل تمامی مخلوقات است، حتی درختان نیز استعدادهای نهفته خود را آشکار می کنند که میوه می دهند، پس فرقی بین موجودات نیست و همه مورد آزمایش خداوند هستند. از افرادی عادی گرفته تا پیامبران و امامان و اولیای الهی.

آری، ممکن است نوع آزمایش ها متفاوت باشد، نسبت به بعضی سخت یا بعضی آسان، بعضی با نعمت، بعضی با بدی و مصیبت.

امّا آنچه در این جا بیشتر باید مورد توجه باشد این است که: آزمایش خداوند حتمی است و شامل تمامی افراد می شود، چه کنیم که از این آزمایش ها سربلند بیرون بیاییم.

ص:13


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 93. [1]

امام سجّاد علیه السلام بعد از مسئلۀ وسعت رزق در پیری، قضیۀ قدرت و قوت و صبر در برابر مشکلات را از خداوند درخواست می کنند، چون سربلند بیرون آمدن از امتحانات، مساوی است با صبر و بردباری فراوان، از این رو می فرماید: خدایا! آن چنان قدرتی به من بده که در برابر تمام ناملایمات صبر و تحمل داشته باشم.

و اشاره به رمز اصلی سربلند بیرون آمدن از آزمایش های الهی دارد که همان صبر و استقامت در برابر سختی ها است که مورد بشارت خداوند است.

وَبَشِّرِ الصَّبِرِینَ» (1)

و صبرکنندگان را بشارت ده .

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله که در این باره می فرماید:

اَلصَّبْرُ ثَلاثَهٌ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصیبَهِ وَ صَبْرٌ عَلَی الطّاعَهِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِیَهِ. (2)

صبر بر سه قسم است: صبر به وقت مصیبت، صبر بر اطاعت خدا و صبر از گناه.

امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:

اَلصَّبْرُ مِنَ الایمانِ بِمَنْزَلَهِ الرَأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لا ایمانَ لِمَنْ لا صَبْرَ لَهُ. (3)

شکیبایی از ایمان همانند سر برای بدن است و ایمان ندارد کسی که صبر و شکیبایی ندارد.

یکی دیگر از عوامل پیروزی و غلبه بر مشکلات و سختی ها و سربلند بیرون آمدن از آزمایش های خداوند، توجه داشتن به گذرا بودن این جهان است که:

ص:14


1- (1) - بقره (2) : 155.
2- (2) - بحار الأنوار: 139/79، باب 18، حدیث 23؛ [1]الکافی: 91/2، حدیث 15. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 81/68، باب 62، ذیل حدیث 17؛ [3]الکافی: 89/2، حدیث 4. [4]

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَیْهِ رَ جِعُونَ» (1)

ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم .

و رمز دیگر پیروزی بر مشکلات، خود را در محضر خدا دیدن یعنی به یقینی برسی که در همه جا و همۀ حالات، چه در نعمت و چه در نقمت به جز خدا نبینی، اگر این شد دیگر مشکلی باقی نمی ماند.

امام حسین علیه السلام در صحرای کربلا با دیدن این همه مصیبت لحظه ای زبان به شکایت به طرف خداوند بلند نکرد؛ زیرا خدا را به چشم دل می دید که در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام فرمود:

هَوَّنَ عَلَیَّ ما نَزَلَ بی انَّهُ بِعَیْنِ اللّهِ. (2)

چون این مصیبت مرا خدا می بیند، برایم قابل تحمل است.

روز ضعف و ناتوانی اگر قدرت و قوت حضرت دوست به فریاد نرسد، آدمی در تمام امتحانات و ابتلائات و مصایب مردود شده، و ممکن است سختی ها، تحمل را از بین ببرد و دین و ایمان انسان به خطر بیفتد.

این است که باید عاجزانه از حضرت قادر خواست که ضعف و ناتوانی ما را با قوی ترین قدرتش که در حالات روحی و حسنات اخلاقی و نورانیّت قلب تجلّی دارد، جبران نماید، ورنه درآن موقعیت که آدمی در کنار مرز مرگ است به سلامت از دنیا به آخرت منتقل نخواهد شد.

کسالت در عبادت

اشاره

دربارۀ واژۀ کسالت چنین بیان شده است:

ص:15


1- (1) - بقره (2) : 156. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 46/45، باب 37؛ [2] اللّهوف: 115.

اَلْکَسَلُ هُوَ التَثاقُلُ مِمّا لایَنْبَغِی التَثاقُلُ عَنْهُ وَ یَکُونُ ذلکَ لِعَدَمِ انْبِعاثٍ لِلْخَیْرِ مَعَ ظُهُورِ الإسْتِطاعَهِ فَلایَکُونُ مَعْذُوراً بِخَلافِ العاجِزِ فَإِنَّهُ مَعْذُورٌ لِعَدَمِ القُوَّهِ وَ فَقْدِ الإسْتِطاعَهِ. (1)

کسل یعنی: سنگین کردن عملی که شایستۀ سنگینی نیست و باید با نشاط به جا آورده شود ولی با سنگینی انجام می گیرد، چون انگیزه و محرک خیر در عمل کنندۀ او ایجاد نشده با این که قدرت بر ایجاد انگیزۀ خیر دارد لذا نمی توان به هم چو شخص تنبلی به خاطر سستی کردنش به او معذور گفت، برخلاف عاجز که اصلاً قدرت ندارد و بر انجام کار مستطیع نیست.

در این فراز از دعا امام زین العابدین علیه السلام بعد از درخواست وسعت رزق در پیری و صبر در برابر مشکلات و سختی های زندگی آنهم در دوران کهولت و پیری، دورانی که انسان چه بخواهد چه نخواهد دچار ضعف قوای جسمی و روحی می شود از خداوند درخواست می کند که خدایا! مبادا در این دورانی که قوای جسمی ضعیف می شود دچار کسالت در عبادت بشوم، مبادا نشاط و شوق و ذوقی که برای شخص عابد لازم است کم رنگ شود که اگر انسان دچار کسالت شد خود به خود از خداوند دور خواهد شد.

لقمان حکیم به فرزندش می فرماید:

لِلْکَسَلانِ ثَلاثُ عَلاماتٍ، یَتَوانی حَتّی یُفَرِّطَ وَ یُفَرِّطُ حَتّی یُضَیِّعَ وَ یُضَیِّعُ حَتّی یَأثَمَ. (2)

انسان کسل سه علامت دارد: سستی می کند تا کار از دستش بیرون رود، کوتاهی می کند تا آن گاه که کار به واسطۀ این کوتاهی خراب شود، آن گاه که

ص:16


1- (1) - مجمع البحرین: 462/5. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 159/70، باب 127، حدیث 3؛ [2]الخصال: 121/1، حدیث 113. [3]

کار را خراب کرد مرتکب گناه می شود.

کسالت در کارها خصوصاً عبادت، مساوی است با ترک آن، چون وقتی کسالت عارض عبادتی شد کم کم نسبت به آن عبادت بی نشاط می شوی و بعد به مرور زمان برایت عادی سپس منجر به ترک خواهد شد.

باید به این نکته توجه داشت که در مبتلا شدن به کسالت فرقی بین امور مادی و معنوی نیست، بلکه اگر کسی مبتلای به کسالت در امور مادی شد امور عبادی را هم تحت شعاع خود قرار می دهد.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

اِنّی لَأَبْغَضُ الرَّجُلَ یَکُونُ کَسْلانَ عَنْ امْرِ دُنْیاهُ فَهُوَ عَنْ امْرِ آخِرَتِهِ اکْسَلُ. (1)

مورد بغض و خشم من است مردی که در امور دنیای خود کسل و بی رغبت است، چنین انسان سست و تنبلی در امور آخرتش به مراتب تنبل تر و کسل تر خواهد شد.

حال چه باید کرد تا روح کسالت و تنبلی از انسان زدوده شده، روح نشاط و شادابی و طراوت به انسان روی بیاورد. وقتی در فعالیّت های روزمره مردم نگاه می کنیم و کارهای آنان را مورد توجه قرار می دهیم، می بینیم در فعالیت ها، عمده انگیزه و محرک مردم در انجام امور یا جلب لذت برای خود است یا دفع ناراحتی، وبه عبارت دیگر: برای به دست آوردن سود و جلوگیری از ضرر و زیان است، از این رو انسان بر این اساس دنبال خوراک، پوشاک، مال، مقام، ریاست و محبوبیت می باشد. البته این محرک ها نزد همه به یک مرتبه نیست، بعضی در امور مادی و دنیوی، افراط را پیش می گیرند و برای آرزوهای دست نیافتنی یا واهی، خود را به

ص:17


1- (1) - مستدرک الوسائل:44/13، باب 15، حدیث 14693؛ [1]الکافی: 85/5، حدیث 4، [2] با کمی اختلاف.

این در و آن در می زنند، دچار حرص دنیا شده لحظه ای در زندگی آرامش و قرار ندارند.

در مقابل افرادی یافت می شوند با محرک، ضعیف یا بدون محرک افرادی که دچار تفریط و سستی و تنبلی شده و به فلاکت و بدبختی دچار شده اند و زندگی خود و خانواده را به مشقت و سختی مبتلا می نمایند.

امّا اسلام توصیه و سفارش فراوان دارد که چه در امور مادی و دنیوی و چه در امور معنوی نه دنبال افراط باشید نه تفریط، بلکه دنبال تعادل و میانه روی باشید، اگر در امور مادی و معنوی، تعادل را پیشۀ خود سازید به یقین هم به امور مادی خواهد رسید و هم به امور معنوی و چه زیبا رسول حق صلی الله علیه و آله می فرماید:

یا عَلیُّ! انَّ هذَا الدِّینَ مَتینٌ فَأَوْغِلْ فِیهِ بِرِفْقٍ وَ لاتُبَغِّضْ الی نَفْسِکَ عِبادَهَ رَبِّکَ. (1)

یا علی! این دین قوی و متین است، ضعف و سستی در آن راه ندارد، در اعمال عبادی با مدارا حرکت کن و زیاده روی منما و در دلت بغض پروردگارت را به وجود نیاور.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

اَلْعُبّادُ ثَلاثَهٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللّهَ عَزَّوَجَلَّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبادَهُ الْعَبیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی طَلَباً لِلثَّوابِ فَتِلْکَ عِبادَهُ الْأُجَراءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللّهَ حُبًّا لَهُ فَتِلْکَ عَبادَهُ الْأَحْرارِ وَ هِیَ افْضَلُ الْعِبادَهِ. (2)

عبادت کنندگان بر سه گروه تقسیم می شوند گروهی با انگیزۀ خوف از عقاب، خدا را عبادت می کنند که این عبادت و اطاعت بردگان است، گروهی دیگر از

ص:18


1- (1) - بحار الأنوار: 214/68، باب 66، حدیث 8؛ [1]الکافی: 87/2، حدیث 6. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 236/67، باب 54؛ [3]الکافی: 84/2، حدیث 5. [4]

جهت رسیدن به ثواب خدا، را عبادت می کنند و این عبادت اجیرهاو مزد بگیرها است، و گروه سوم کسانی هستند که از روی عشق و محبت به معبود خویش، او را عبادت می کنند که این عبادت آزاد مردان است و این برترین نوع عبادت است.

از تعبیر امام علیه السلام که فرمود:

«وَ هِیَ افْضَلُ الْعِبادَهِ» معلوم می شود که قسم اول و دوم هم صحیح و دارای فضیلت و ارزش است. اگر چه به پایۀ قسم سوم نمی رسد، پس هر چه بر نشاط و طراوت عبادت افزوده شده و شناخت ما نسبت به حضرت رب الارباب بیشتر شود، فضیلت و ارزش عبادت هم بیشتر می شود تا جایی که امام علی علیه السلام می فرماید:

اِلهی ما عَبَدْتُکَ شَوْقاً إِلی جَنَّتِکَ وَ لاخَوْفاً مِنْ نارِکَ بَلْ وَجَدْتُکَ أَهْلاً لِلْعِبادَهِ فَعَبَدْتُکَ. (1)

خدایا! تو را عبادت نکرده ام برای اشتیاق به سوی بهشت و نه ترس از آتشت، بلکه برای این تو را عبادت می کنم چون تو را شایستۀ عبادت می بینم.

آری، اولیای خدا این گونه با خدا سخن می گویند و با این انگیزه پروردگار را عبادت می کنند.

و در جای دیگر در پاسخ به سؤال صحابی خود ذعلب که می پرسد:

یا امیرَالْمُؤمِنینَ هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ، فَقالَ علیه السلام لَهُ: أَفَأَعبُدُ ما لا اری، فَقالَ: وَ کَیْفَ تَراهُ فَقالَ: لاتُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشاهَدَهِ العِیانِ وَلکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقایِقِ الْاِیْمانِ. (2)

ص:19


1- (1) - الألفین: 128؛ [1]عوالی اللآلی: 11/2، حدیث 18. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 178؛ [3]بحار الأنوار: 52/4، باب 5، حدیث 27؛ [4]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 64/10. [5]

ای امیرمؤمنان! آیا پروردگارت را دیده ای؟ حضرت فرمود: آیا چیزی را که نمی بینم عبادت می کنم! سپس ذعلب عرض کرد: چطور می بینی؟ فرمود:

چشم ها با نگاه کردن او را نمی بیند، ولی دلها با حقیقت ایمان او را می بینند.

پس هر چه شناخت ما نسبت به حضرت حق بیشتر شود روح نشاط و طراوت و انگیزۀ عبادت در دل ما پررنگ تر شده، و دیگر جایی برای کسالت و تنبلی باقی نمی ماند.

عبادت وسیلۀ قرب حق به عبد است، عبادت رشتۀ اتصال بین حق و بنده است، عبادت رمز موفقیت، و بهار دل، و نسیم الهی، و ضامن خیر دنیا و آخرت است.

ارزش انسان به عبادت و طاعت است، و عبادت است که آدمی را از ملک به ملکوت می برد، و از فرش به عرش می رساند.

امتیاز بین انسان و حیوان عبادت است، عبادت کلید هشت در بهشت و قفل هفت در جهنم است.

عبادت انسان را تبدیل به کلمۀ طیّبه می کند و موجب جلب رحمت و سبب عنایت ابدی حضرت رب العزّه است.

عبادت عامل شکوفائی حالات عالی درونی، و بازدارندۀ انسان از فحشا و منکرات، و نظام دهندۀ زندگی، و ظهور دهندۀ مقام خلافت الهی است.

بستان زندگی و حیات انسان بدون عبادت بی گل و لاله و شاخ و برگ، وجود بی ثمر و میدان هستی آدمی، آلوده به انواع رذایل و سیئات است.

هجوم سستی و تنبلی را باید با واداشتن خویش به عبادت و قیام به مسائل الهی دفع کرد. کسالت و سستی، آفتی خطر ناک و میکربی مهلک، و زهری قتّال، و آتشی

ص:20

بر خرمن سعادت و سلامت است.

کسالت در عبادت در روایات

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ کَسِلَ عَنْ طَهُورِهِ وَ صَلاتِهِ فَلَیْسَ فیهِ خَیْرٌ لِاَمْرِ آخِرَتِهِ، وَمَنْ کَسِلَ عَمّا یَصْلُحُ بِهِ امْرُمَعیشَتِهِ فَلَیْسَ فیهِ خَیْرٌلِاَمْرِ دُنْیاهُ. (1)

آن که از برنامۀ طهارت و نمازش سست شود، خیری در مسئلۀ آخرت برایش نیست، و هر که از آنچه زندگی روزمره اش را به میدان اصلاح می آورد به کسالت بنشیند برای دنیایش خیری نیست.

و نیز آن حضرت می فرماید:

اِنْ کانَ الثَّوابُ مِنَ اللّهِ فَالْکَسَلُ لِماذا؟ (2)

در حالی که ثواب و مزد هر عبادت و عمل خیری از جانب حضرت حق ضمانت شده، پس کسالت برای چه؟!

و نیز فرمود:

عَدُوُّ الْعَمَلِ الْکَسَلُ. (3)

دشمن عبادات و امور خیر کسالت است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلْکَسَلُ یُفْسِدُ الْآخِرَهَ. (4)

ص:21


1- (1) - الکافی: 85/5، حدیث 3؛ [1]وسائل الشیعه: 59/17، باب 18، حدیث 21974. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 159/70، باب 127، حدیث 1؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 7، حدیث 5. [4]
3- (3) - الکافی: 85/5، حدیث 1؛ [5]وسائل الشیعه: 59/17، باب 18، حدیث 21976. [6]
4- (4) - مستدرک الوسائل: 45/13، باب 15، حدیث 14695. [7]

کسالت آخرت انسان را فاسد می کند.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

اِیّاکَ وَ خَصْلَتَیْنِ: الضَّجَرَ وَ الْکَسَلَ، فَاِنَّکَ انْ ضَجِرْتَ لَمْ تَصْبِرْ عَلی حَقٍّ، وَ انْ کَسِلْتَ لَمْ تُؤَدَّ حَقّاً. (1)

از دو خصلت بپرهیز: دلتنگی وملولی، و سستی و کسالت؛اگر ملول و دلتنگ شوی پایداری و ثبات بر حق نخواهی داشت، و اگر کسل شوی به ادای حق قیام نخواهی کرد.

عمر گرانمایۀ انسان

انسان زمانی که عمر گرانمایه را فقط و فقط با امور مادی محض معاوضه کند، و از اندیشه در جهان و در نفس خویش و گذشته و آیندۀ هستی، باز بماند، و توجهی به فرهنگ الهی و نبوت انبیا و قرآن مجید، و امامان معصوم و حیات اولیای عاشق و عاقبت ستمکاران ننماید بدون شک نسبت به راه خدا و صراط مستقیم دچار کوردلی می گردد، و از این طریق به خسارت سنگین و ضرر غیر قابل جبرانی دچار می شود.

وَ مَنْ اعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَاِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ القِیامَهِ اعْمی * قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی اعْمی و قَدْ کُنْتُ بَصیراً * قالَ کَذلِکَ اتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی» (2)

و هر کس از هدایت من [ که سبب یاد نمودن از من در همۀ امور است ] روی

ص:22


1- (1) - مستدرک الوسائل: 65/12، باب 16، حدیث 13520؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 543، حدیث 3. [2]
2- (2) - طه (20) : 124 - 126. [3]

بگرداند ، برای او زندگی تنگ [ و سختی ] خواهد بود، و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم . * می گوید: پروردگارا ! برای چه مرا نابینا محشور کردی ، در حالی که [ در دنیا ] بینا بودم ؟ * [ خدا ] می گوید : همین گونه که آیات ما برای تو آمد و آنها را فراموش کردی این چنین امروز فراموش می شوی .

آن که در این دنیا از دیدن حق و حقیقت، و درک واقعیت، و بصیرت نسبت به توحید و نبوت و امامت، و الگو برداری از اولیای الهی، به خاطر غرق بودن در مادیات، خود را محروم کرد، در آخرت هم از دیدن رحمت حق و تماشای مناظر بهشتی و فیض بردن از عنایات دائمی و سرمدی حضرت مولا محروم وممنوع خواهد بود.

حضرت امام حسن عسگری علیه السلام می فرماید:

منظور از این کوری و عمی، کوری چشم نیست بلکه کوری قلب و دل است. (1)

روی ننمود یار چه توان کرد نیست تدبیر کار چه توان کرد

بر درش هر چه داشتم بُردم نپذیرفت یار چه توان کرد

از گل روی یار قسم دلم نیست جز خار خار چه توان کرد

بوده ام بر درش عزیز بسی گشتم این لحظه خوار چه توان کرد

بر مراد دلم نمی گردد گردش روزگار چه توان کرد

از پی صید دل نهادم دام لاغر آمد شکار چه توان کرد

چند باشی عراقی از پی دل درهم و سوگوار چه توان کرد

(فخرالدین عراقی)

ص:23


1- (1) - بحار الأنوار: 375/75، باب 29، حدیث 2؛ تحف العقول: 484. [1]
توفیق حرکت در راه انبیا و اولیا

پروردگارا وجود انبیا و راه انبیا و اخلاق و عمل آن بزرگمردان بی نظیر تاریخ، و آیات قرآن مجید، و ولایت امامان و روش روحی و عملی آنان، و آنچه کار خیر است از عبادت به درگاهت و خدمت به خلق مورد رضا و خشنودی و محبّت توست، این عبد مسکین و بندۀ ضعیف و عاشق حقیقت را توفیقی رفیق راه فرما که تا لحظۀ خروج از دنیا یک قدم و یک لحظه در جهت خلاف محبت تو حرکت نکند، و به آنچه که مورد نفرت توست دچار نیاید.

قدم برداشتن بر خلافت محبت و رضایت تو همکاری و همیاری و همدوشی با شیطان و هوای نفس است، و ثمری جز شقاوت سرمدی و عذاب الیم ابدی ندارد.

الهی! مرا از معاشرت و مصاحبت و همرنگی و هماهنگی با آن بدبختی که از تو دوری گزیده، و از صراط مستقیم منحرف شده، و به تاریکی گناه و معصیت دچار گشته و مسیری جز ضلالت و گمراهی و پستی و ظلمت ندارد، حفظ فرما.

خدایا! از این که از دوستانت و یارانت و اولیایت به خصوص انبیا و امامان جدا شوم و به این خاطر به خزی دنیا و آخرت دچار آیم مرا نگهدار، و دوستی عاشقانت و نفرت نسبت به دشمنانت را در خانۀ قلبم همچون موج دریا قرار بده، و لحظات عمرم را در عبادت و خدمت به بندگانت وقف کن.

کوردلی در صراط مستقیم

اشاره

العمی در لغت: از دست دادن چشم و بصیرت را گویند یعنی هم چشم ظاهری و هم چشم باطنی یا همان چشم دل را گویند که نابینایی ظاهری با کلمه اعمی ذکر می شود و نابینایی باطنی با کلمۀ اعمی یا عمیً یا عمٍ می آید.

لذا در قرآن در سولۀ عبس می فرماید:

ص:24

اَن جَآءَهُ الْأَعْمَی» (1)

از این که آن مرد نابینا نزد او آمد !

و در معنی دوم نه تنها در خدمت عدم بصیرت یا عمی در قرآن آمده است مثل آیات ذیل:

صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ» (2)

کر و لال و کورند.

یا آیۀ:

فَعَمُواْ وَصَمُّواْ» (3)

بنابراین [ از دیدن واقعیت ها ] کور و [ از شنیدن حقایق و معارف ] کر شدند .

بلکه درجنب عدم بصیرت، نابینایی ظاهری را اصلاً کوری به حساب نیاورده است تا آن جا که می فرماید:

فَإِنَّهَا لَاتَعْمَی الْأَبْصَرُ وَ لَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» (4)

در حقیقت این است که دیده ها کور نیست بلکه دل هایی که در سینه هاست ، کور است !

وَ مَن کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْأَخِرَهِ أَعْمَی وَ أَضَلُّ سَبِیلاً» (5)

و کسی که در این دنیا کوردل باشد ، در آخرت هم کوردل و گمراه تر است .

ص:25


1- (1) - عبس (80) : 2. [1]
2- (2) - بقره (2) : 18. [2]
3- (3) - مائده (5) :71. [3]
4- (4) - حج (22) : 46. [4]
5- (5) - اسراء (17) :72. [5]

روشن است که شناخت واقعی مسیر الهی و دسترسی پیدا کردن به هدایت حقیقی پروردگار برای احدی میسر نخواهد شد مگر به تدبیر و اندیشه کردن، چون با تدبیر و تفکّر است که چشم دل و خرد انسان شکوفا می شود و با شکوفا شدن چشم دل، انسان دارای بصیرت و درک عقلی گردیده و این جاست که می تواند طریق حق را به تمام و کمال بشناسد و با بصیرت، طی طریق نماید و سفارش اسلام هم همین می باشد چون اسلام دین بصیرت و آگاهی است.

خداوند می فرماید: ای پیامبر! به مردم بگو:

قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُواْ إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» (1)

بگو : این طریقه و راه من است که من و هر کس پیرو من است بر پایۀ بصیرت و بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم .

امّا به چه کسی بصیر گفته می شود و اگر کسی بصیر شد و چشم دلش باز شد چه کند که دیگر کوردلی برنگردد و بصیرت و بیناییش از بین نرود. باید به عبارت نهج البلاغه مراجعه کرد که حضرت علی علیه السلام می فرماید:

فَاِنَّما البَصیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَ نَظَرَ فَاَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ ثُمَّ سَلَکَ جَدَدَاً واضِحاً یَتَجَنَّبُ فیهِ الصَّرْعَهَ فِی الْمَهاوی وَ الضَّلالَ فِی الْمَغاوی وَ لایُعینُ عَلی نَفْسِهِ الغُواهَ بِتَعَسُّفٍ فی حَقٍّ اوْ تَحْریفٍ فی نُطْقٍ اوْ تَخَوُّفٍ مِنْ صِدْقٍ. (2)

بینا کسی است که شنید و اندیشه کرد، و نظر کرد و بصیر شد، و از عبرتها پند گرفت، سپس در راه روشن حرکت کرد، او در آن راه از افتادن در مواضع تباهی، و قرار گرفتن در مراحل گمراهی اجتناب کرد و گمراهان را به زیان

ص:26


1- (1) - یوسف (12) : 108. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 152. [2]

خود با بیراهه رفتن نسبت به حق، و تحریف در گفتار، یا ترس از راستگویی یاری نمی نماید.

و در جای دیگر به این مضمون بیان می فرماید:

اِنَّما الدُّنْیا مُنْتَهی بَصَرِ الْأَعْمی لایُبْصِرُها مِمّا وَراءَها شَیْئاً وَ الْبَصیرُ یَنْفُذُها بَصَرُهُ وَ یَعْلَمُ انَّ الدّارَ وَراءَها فَالْبَصیرُ مِنْها شاخِصٌ وَ الْأَعْمی الَیْها شاخِصٌ وَ الْبَصیرُ مِنْها مُتَزَوَّدٌ وَ الْأَعْمی لَها مُتَزَوَّدٌ. (1)

دنیا آخرین مرز دید کوردل است که هیچ چیزی را در ورای آن نمی بیند و بینا دیده اش را از دنیا نفوذ نمی دهد، و می داند که از پی آن خانۀ آخرت است.

پس بینا از دنیا به آخرت سفر می کند، و کوردل به سوی دنیا سفر می نماید.

بینا از دنیا توشه برمی گیرد، و کوردل برای آن تهیۀ توشه می بیند.

حال هر کس باید خود بیندیشد که تا چه اندازه در این راه که همان به دست آوردن بصیرت می باشد موفّق بوده است، البته به این نکته نیز باید توجه داشت که بصیر شدن تنها مهم نیست، با بصیرت ماندن تا آخر عمر اهمیت دارد و اگر کسی بخواهد بصیر باقی بماند باید عواملی را که موجب از بین رفتن بصیرت و آگاهی می شود مرتکب نشود، به عبارت دیگر: باید ببیند ضد بینش و آگاهی چیست و از آنها دوری کند.

عوامل تضعیف بصیرت

یکی از عوامل تضعیف بصیرت یا از بین رفتن بینش، کوتاهی و نخواستن خود انسان است که خداوند می فرماید:

ص:27


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 133؛ [1]غرر الحکم: 132، حدیث 2277. [2]

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَلَمِینَ * لِمَن شَآءَ مِنکُمْ أَن یَسْتَقِیمَ» (1)

قرآن فقط وسیلۀ یادآوری و پند برای جهانیان است ؛ * برای هرکس از شما که بخواهد [ در همۀ شؤون زندگی مادی و معنوی ] راه مستقیم بپیماید.

یعنی کسی می تواند در مسیر مستقیم خط الهی حرکت کند که خودش بخواهد مستقیم گام بردارد، یعنی اگر خودش دنبال هدایت نباشد، اگر خودش انحراف ها و کجی ها را از خودش دور نکند، نمی تواند مستقیم شود.

در جای دیگر اشاره دارد به این که اگر قوم ثمود با این که راهنما و پیامبر داشتند ولی با این وجود دنبال کجی و انحراف از صراط مستقیم رفتند، چون خودشان نمی خواستند بینا شوند و بر کوردلی خود اصرار داشتند.

وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَهُمْ فَاسْتَحَبُّواْ الْعَمَی عَلَی الْهُدَی فَأَخَذَتْهُمْ صَعِقَهُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ» (2)

و اما ثمودیان ، پس آنان را هدایت کردیم ، ولی آنان کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند ، پس به کیفر اعمالی که همواره مرتکب می شدند ، بانگ عذاب خوارکننده آنان را فراگرفت .

تا انسان خودش دنبال هدایت و راه مستقیم نباشد به زور نمی شود او را آدم کرد او خود باید دنبال کمال و تعقل و تفکر باشد و تعصب بی جا مانع درک و فهم و بیدار شدن قلبش می شود.

وَ مَآ أَنتَ بِهَدِی الْعُمْیِ عَن ضَلَلَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بَِایَتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ» (3)

ص:28


1- (1) - تکویر (81) : 27 - 28. [1]
2- (2) - فصّلت (41) : 17. [2]
3- (3) - نمل (27) : 81. [3]

و تو هدایت کنندۀ کوردلان از گمراهی شان نیستی ، و نمی توانی [ دعوتت را ] جز به آنان که به آیات ما ایمان می آورند و تسلیم [ فرمان ها و احکام ] خدا هستند ، بشنوانی .

آری، این امتناع از بصیرت و آگاهی تا جایی در دل نادان رخنه می کند که در تاریخ می خوانیم وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام برای مردم خطبه می خواند و می فرمود:

سَلُونی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونی.

از من هر چه می خواهید بپرسید پیش از آن که مرا نیابید.

ای مردم! از من سؤال کنید هر چه می خواهید و لازم دارید تا روز قیامت، تا پاسخ آن را برای شما بگویم که از راه راست گمراه نشوید، آن صحابی نادان و بی فکر از جا برمی خیزد به جای این که از مسائل دینی و دستورهای الهی سؤال کند، می پرسد: یا امیرالمؤمنین!

اَخْبِرْنی کَمْ فی رَأْسی وَ لِحْیَتی مِنْ طاقَهِ شَعْرٍ. (1)

خبر بده مرا که بر سر و صورتم چند دستۀ مو وجود دارد.

حال مولا جواب این شخص نادان را چه بدهد؟ امام علیه السلام از چه می پرسد، او چه می خواهد، یک چنین شخصی قابل هدایت نیست هر چند امام علیه السلام و راهنمایان دین برای او درس بگذارند و راه های بصیرت و بینش را به او نشان دهند، چون خود او می خواهد کوردل بماند، مگر می شود او را بینا کرد.

یکی دیگر از عوامل تضعیف بصیرت تمنیات و آرزوهای واهی بشر است که آدمی را از مشاهدۀ واقعیت باز می دارد.

ص:29


1- (1) - بحار الأنوار: 125/10، باب 8، حدیث 5؛ [1]الاحتجاج: 261/1. [2]

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلْأَمانِیُّ تُعْمی اعْیُنَ الْبَصائِرِ. (1)

آرزوهای دور از دسترس، دیدۀ بصیرت را کور می کند.

ص:30


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 275. [1]

[«12»اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِی أَصُولُ بِکَ عِنْدَ الضَّرُورَهِ وَ أَسْئَلُکَ عِنْدَ الْحَاجَهِ وَ أَتَضَرَّعُ إِلَیْکَ عِنْدَ الْمَسْکَنَهِ وَ لاَ تَفْتِنِّی بِالاِسْتِعَانَهِ بِغَیْرِکَ إِذَا اضْطُرِرْتُ وَ لاَ بِالْخُضُوعِ لِسُؤَالِ غَیْرِکَ إِذَا افْتَقَرْتُ وَ لاَ بِالتَّضَرُّعِ إِلَی مَنْ دُونَکَ إِذَا رَهِبْتُ فَأَسْتَحِقَّ بِذَلِکَ خِذْلاَنَکَ وَ مَنْعَکَ وَ إِعْرَاضَکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ]

خدایا! چنانم قرار ده که هنگام ضرورت با کمک حضرتت به دشمنان حمله کنم، و به هنگام نیاز از تو بخواهم، و زمان درماندگی و مسکنت، به درگاه تو بنالم.

خدایا! مرا به این امور امتحان مکن: کمک خواستن از غیر خودت، هنگامی که مضطر شوم. به خاکساری و فروتنی در برابر ما سوای وجودت، زمانی که به تهی دستی گرفتار آیم. به زاری کردن به درگاه غیر حضرتت، وقتی که دچار ترس شوم، تا به خاطر این امور مستحق خواری و منع نعمت و روی گردانی و بی اعتنایی از جانب تو گردم. ای مهربان ترین مهربانان!.

ص:31

[«13»اَللَّهُمَّ اجْعَلْ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِی رُوعِی مِنَ التَّمَنِّی وَ التَّظَنِّی وَ الْحَسَدِ ذِکْراً لِعَظَمَتِکَ وَ تَفَکُّراً فِی قُدْرَتِکَ وَ تَدْبِیراً عَلَی عَدُوِّکَ وَ مَا أَجْرَی عَلَی لِسَانِی مِنْ لَفْظَهِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهَادَهِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِیَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ أَوْ سَبِّ حَاضِرٍ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَکَ وَ إِغْرَاقاً فِی الثَّنَاءِ عَلَیْکَ وَ ذَهَاباً فِی تَمْجِیدِکَ وَ شُکْراً لِنِعْمَتِکَ وَ اعْتِرَافاً بِإِحْسَانِکَ وَ إِحْصَاءً لِمِنَنِکَ]

آنچه شیطان از آرزوی باطل و بدگمانی و حسد در دل من می اندازد، همه را یاد بزرگیت و اندیشۀ در قدرتت، و تصمیم و طرح علیه دشمنت قرار ده، و آنچه بر زبانم جاری می کند، از فحش و بدگویی یا ناسزا به ناموس مردم، یا شهادت باطل، یا غیبت مؤمن غایبی، یا دشنام به حاضری و آنچه شبیه اینهاست، همه را سخن به حمد و سپاست و مبالغه در ثنایت، و فرو رفتن در تعظیمت و شکر نعمتت و اقرار به احسانت و شمردن نعمت هایت قرار ده.

غلبه بر هوای نفس و خواسته های شیطان

طغیان و سرکشی، یا نفسی است یا غیری، یعنی کسی ظرفیت وجود خود را نداند و پا فراتر از خود بگذارد، به درجه ای از خودبینی برسد که خویشتن را برتر و کامل تر از هر چیز بداند.

ص:32

فلسفۀ هویتِ سرکشی این است که انسان، اندازۀ وجودش را نمی شناسد و در اثر رهایی نفس، وجود را مستقل و بی نیاز می پندارد و برای رسیدن به خواسته های شیطانی نفس، به هر پستی و جنایتی دست می زند.

شناخت نفس که مقدمۀ شناخت ربّ است در برابر سرکشیِ نامحدود نفس می باشد، به این مفهوم که هر کسی درظرف نوری و ظهوری خود، حق را بشناسد و خویش را تنها نبیند و خویش را نیازمند حقیقی به حق مشاهده نماید، خداوند را شناخته است. هر کس به حقیقت ظهوری خویش پی ببرد که از کجاست و در کجا و به سوی کجا روانه می شود. خداوند او را مورد رحمت و فیضِ بی حد و لطف ویژۀ خویش قرار می دهد.

حضرت علی علیه السلام در باب معرفت نفس و نشانه های آن می فرماید:

أَفْضَلُ الْحِکْمَهِ مَعْرِفَهُ الْإِنْسانِ نَفْسَهُ وَ وُقُوفُهُ عِنْدَ قَدْرِهِ. (1)

برترین حکمت، این است که انسان خود را بشناسد و اندازۀ خویش نگه دارد.

یعنی حکمت، در عمل انسان خردمند دو چیز است:

اوّل: دانش و اندیشۀ درست او در شناخت نفس است.

دوّم: اخلاق و منش نیک او در ایستادگی بر نفس است.

زیرا هرگونه دانایی و تفکّر زیرکانه در احوال نفس و مراتب آن سبب شناخت مسائل مبدأ و معاد می شود و سلوک رفتاری صحیح با مردم و رعایت حقوق و احترام دیگران و حفظ بزرگواری خود در جامعه سبب اجتناب از گناهان و شبهه ها می گردد و خود به خود نفس کنترل می گردد.

و نیز می فرماید:

ص:33


1- (1) - غرر الحکم: 232، حدیث 4632. [1]

نالَ الْفَوْزَ الْأَکْبَرَ مَنْ ظَفَرَ بِمَعْرِفَهِ النَّفْسِ. (1)

کسی که موفق به خودشناسی شود به بزرگترین پیروزی دست یافته است.

از آن جا که انسان چهرۀ ظهور کامل حق است؛ پس اگر کسی حق را در این چهره شناخت، به راستی حق را در آینۀ تمامیت ظهور شناخته است. پس معرفت او فیض اکبر و برترین معارف است.

انسان هنگامی سرکشی می کند که خود را مستقل از حق ببیند. در قرآن کریم، حق تعالی از این راز مهم پرده برداشته و فرموده است:

عَلَّمَ الْإِنسَنَ مَا لَمْ یَعْلَمْ * کَلَّآ إِنَّ الْإِنسَنَ لَیَطْغَی * أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنَی» (2)

[ و ] به انسان آنچه را نمی دانست تعلیم داد . * این چنین نیست [ که انسان سپاس گزار باشد ] مسلماً انسان سرکشی می کند . * برای این که خود را بی نیاز می پندارد .

رمز موفقیّت انسان، این است که خود را از سرکشی نجات دهد، چنانکه نباید خمود و خاموش باشد؛ زیرا هر دو انحراف می آورد. جهل انسان از حیث ظهوری خود، سرکشی یا سرافکندگی دارد و آگاهی از آن بندگی و وابستگی به ربوبیت و استغنای نفس به همراه دارد و عبودیت درعین ربوبیت تجلّی می کند.

خداوند انسان را به گونه ای آفریده که تلقین پذیر است و القائات خوب یا بدی که در ضمیرش نفوذ می کند، می تواند در کوتاه مدت یا دراز مدت در وی اثر بگذارد و آگاهانه یا ناآگاه او را به همان مسیر سوق دهد.

ص:34


1- (1) - غرر الحکم: 232، حدیث 4641. [1]
2- (2) - علق (96) : 5 - 7. [2]

تلقین پذیری ازجمله عطایای خداوند است که به مشیت حکیمانۀ او در ضمیر بشر مستقر گردیده است. این عطیه گرانقدر از سرمایه های تکامل انسان هاست به شرط آن که در مسیر صحیح قرار گیرد و غذای عقلی و عملی در آن راه یابد.

اولیای معصوم ما برای این که پیروان خود را از خطر تمنیّات نفس یا وسوسه های شیطان تا حد ممکن حفظ کنند، در پاره ای از معاشرت های اجتماعی که می تواند زمینه ساز تلقین های نادرست باشد، نکته هایی را آموخته اند؛ زیرا تمنیات انسانی که همان امیال و اشتها به چیزهای مورد علاقه و رغبت نفس است که در خاطر و دل پرورانده می شود چه شدنی باشد یا نباشد.

آرزوهای آدمی از جمله عطایای پروردگار است که به انسان ها ارزانی داشته است که مایۀ آبادی دنیا و ریشۀ تحرک و فعالیت است. آرزوی نیل به کمال؛ اهل علم را به حوزه های علمی می کشاند و آرزوی سودیابی؛ مردم را به تجارت و کشاورزی وادار می کند، همۀ اینها رحمت و لطفی برای امت اسلام است تا پویایی و کوشش داشته باشند و از برکت آن کافران و گمراهان همه بهره ببرند.

آرزوهایی که رنگ حقیقت و واقعیت بینی دارد؛ سرچشمۀ سعادت مادی و معنوی است. تمنّیات باطل و آرزوهای خیالی که مایۀ تضییع عمر و سد راه تکامل است، نه تنها رحمت نیست، بلکه از القائات شیطانی و ابزار گمراه سازی اوست.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

اَلْاَمَلُ سُلْطانُ الشَّیاطینِ عَلی قُلُوبِ الْغافِلینَ. (1)

آرزو، غلبۀ شیطان ها بر دلهای بی خبران است.

البته مقصود، امیدها و آرزوهای باطل است که بر انسان ها مسلّط می شود و چشم دل را کور کرده و اسباب فریب دادن انسان ها را فراهم می کند. و همچنین صفات رذیلۀ دیگر مانند حسدورزی و بدگمانی که از کلیدهای شرارت و سرکشی

ص:35


1- (1) - غرر الحکم: 312، حدیث 7206. [1]

است و انسان را از یاد حق غافل می سازد.

امام صادق علیه السلام دربارۀ گفتۀ خداوند متعال که فرمود: وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» (1) می فرماید:

کسی که بداند خداوند او را می بیند و گفته هایش را می شنود و از کارهای خوب و بدی که انجام می دهد، آگاه است؛ این عقیده جلوگیر کارهای ناپسند او می شود. پس چنین کسی؛ از مقام خداوند واهمه دارد و نفس خویش را از هوس ها و تمنیات ناروا باز می دارد. (2)بنابراین مؤمن باید دل را از آرزوها و بدگمانی و حسادت، پاک نگه دارد تا نعمت های خداوند آلوده به شیطنت و وسوسه ها نگردد. اگر چنین حالتی در کسی پدید آمد و دلش به اندیشۀ زوال نعمت گرایش یافت، آن تمنا را متوجه دشمنان خداوند کند و تدبیری بیندیشد تا در عرصۀ جنگ های نفسانی غلبه یابد و شکست و ناامیدی به جبهۀ باطل و کفر و نفاق وارد گردد و او حق را یاری نماید.

ص:36


1- (1) - الرحمن (55) : 46. [1]
2- (2) - الکافی: 70/2، حدیث 10؛ [2] بحار الأنوار: 364/67، باب 59، حدیث 8.

[«14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ أُظْلَمَنَّ وَ أَنْتَ مُطِیقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّی وَ لاَ أَظْلِمَنَّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی الْقَبْضِ مِنِّی وَ لاَ أَضِلَّنَّ وَ قَدْ أَمْکَنَتْکَ هِدَایَتِی وَ لاَ أَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِکَ وُسْعِی وَ لاَ أَطْغَیَنَّ وَ مِنْ عِنْدِکَ وُجْدِی «15»اَللَّهُمَّ إِلَی مَغْفِرَتِکَ وَفَدْتُ وَ إِلَی عَفْوِکَ قَصَدْتُ وَ إِلَی تَجَاوُزِکَ اشْتَقْتُ وَ بِفَضْلِکَ وَثِقْتُ وَ لَیْسَ عِنْدِی مَا یُوجِبُ لِی مَغْفِرَتَکَ وَ لاَ فِی عَمَلِی مَا أَسْتَحِقُّ بِهِ عَفْوَکَ وَ مَا لِی بَعْدَ أَنْ حَکَمْتُ عَلَی نَفْسِی إِلاَّ فَضْلُکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَفَضَّلْ عَلَیَّ «16»اَللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی وَ وَفِّقْنِی لِلَّتِی هِیَ أَزْکَی وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا هُوَ أَرْضَی «17»اَللَّهُمَّ اسْلُکْ بِیَ الطَّرِیقَهَ الْمُثْلَی وَ اجْعَلْنِی عَلَی مِلَّتِکَ أَمُوتُ وَ أَحْیَی «18»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ مَتِّعْنِی بِالاِقْتِصَادِ وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ السَّدَادِ وَ مِنْ أَدِلَّهِ الرَّشَادِ وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ وَ ارْزُقْنِی فَوْزَ الْمَعَادِ وَ سلاَمَهَ الْمِرْصَادِ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و بر من ستم نشود، در حالی که به دفعش از من توانایی، و بر دیگری ستم نکنم، در حالی که بر نگاه داشتنش از من قادری، و گمراه نشوم در حالی که بر هدایت من نیرومندی، و تهی دست نشوم،

ص:37

در حالی که فراخی روزی من نزد توست، و طغیان نکنم، در حالی که توانگری من از جانب توست.

خدایا! به سوی آمرزشت آمدم، و به جانب بخششت روی کردم، و به گذشتت مشتاقم، و به احسانت اعتماد کردم. چیزی نزد من نیست که به خاطر آن سزاوار بخششت شوم، و پس از این که علیه خود داوری کردم، به این نتیجه رسیدم که چیزی جز احسانت برایم نیست؛ پس بر محمد و آلش درود فرست و به من احسان کن.

خدایا! به هدایت، گویایم کن و تقوا را به من الهام فرما، و به پاکیزه ترین روش توفیقم ده، و به اموری که پسندیده تر است به کارم گیر.

خدیا! مرا به بهترین راه بر، و مرا بر آیینت قرار ده که بر اساس آن بمیرم و بر مبنای آن زنده باشم.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا در تمام امور زندگی از میانه روی بهره مند کن، و اهل صواب و درستی، و از زمرۀ راهنمایان به خیر، و از بندگان شایسته ات قرار ده، و رستگاری روز قیامت و سلامت از کمینگاه عذاب را روزیم فرما.

ص:38

[«19»اَللَّهُمَّ خُذْ لِنَفْسِکَ مِنْ نَفْسِی مَا یُخَلِّصُهَا وَ أَبْقِ لِنَفْسِی مِنْ نَفْسِی مَا یُصْلِحُهَا فَإِنَّ نَفْسِی هَالِکَهٌ أَوْ تَعْصِمَهَا «20»اَللَّهُمَّ أَنْتَ عُدَّتِی إِنْ حَزِنْتُ وَ أَنْتَ مُنْتَجَعِی إِنْ حُرِمْتُ وَ بِکَ اسْتِغَاثَتِی إِنْ کَرِثْتُ وَ عِنْدَکَ مِمَّا فَاتَ خَلَفٌ وَ لِمَا فَسَدَ صَلاَحٌ وَ فِیمَا أَنْکَرْتَ تَغْیِیرٌ فَامْنُنْ عَلَیَّ قَبْلَ الْبَلاءِ بِالْعَافِیَهِ وَ قَبْلَ الْطَّلَبِ بِالْجِدَهِ وَ قَبْلَ الضَّلاَلِ بِالرَّشَادِ وَ اکْفِنِی مَؤونَهَ مَعَرَّهِ الْعِبَادِ وَ هَبْ لِی أَمْنَ یَوْمِ الْمَعَادِ وَ امْنِحْنِی حُسْنَ الْإِرْشَادِ]

خدایا! از نَفْس من آنچه که او را رهایی و نجات می دهد، برای خود دریافت کن و برای نفس من از نفس من آنچه که او را اصلاح می کند باقی گذار. همانا نفس من در معرض هلاکت است؛ مگر این که تو حفظش کنی.

خدایا! اگر اندوهگین شوم، تو ذخیره و مایۀ دل خوشی منی، و اگر از هر دری محرومم کنند، تو محلّ رفت و آمد منی، و اگر در فشار و سختی قرار گیرم، کمک خواهیم از وجود توست، و آنچه از دستم رود، عوض و بدلش نزد توست، و برای هر چه فاسد شود، مایۀ اصلاح پیش توست، و هر آنچه را ناپسند داری، تغییرش به دست توست.

خدایا! پیش از بلا به عافیت، و قبل از درخواست، به توانگری، و پیش از گمراهی، به هدایت بر من منّت گذار، و مرا از سختی و دشواری، آزار بندگان

ص:39

کفایت فرما، و ایمنی روز قیامت را نصیبم کن، و ارشاد کردن نیکو و خوب را به من عطا فرما.

کفایت از رنج و آزار بندگان

دراین فرازها حضرت سجّاد علیه السلام با استفاده از کلماتی همچو

«اَنْتَ» ،

«بِکَ» و

«عِنْدَکَ» تنها پناه و دستگیرۀ نجات انسان را، خداوند متعال معرفی کرده است؛ زیرا مفهوم درخواست عافیت در برابر بلاها و عطای نعمت بدون منت و دوری از عیب جویی و آزار مردم این است که خداوند مراقب ما باشد تا زندگی به ناهمواری نیفتد. چرا که سرزنش مردم به هنگام درخواست از آنان به خوبی نمایان می شود، پس انسان عاقبتِ اعتمادِ به خدا را درمی یابد. گشایش امور در اثر اعتماد به حضرت حق است. اگر کسی بخواهد کرامت ها و الطاف بزرگوارانه پروردگار را که به خاطر توکّل و تقوا نصیب بندگان صالح خدا می شود، گردآوری کند، بسیار حیرت انگیز و شگفتی آفرینش رب را می رساند.

بنابراین به فرمایش حق، خدا را در همه جا می یابی که فرمود:

وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَعْمَلُهُمْ کَسَرَابِ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمَْانُ مَآءً حَتَّی إِذَا جَآءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیًْا وَ وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّیهُ حِسَابَهُ وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ» (1)

و کافران اعمالشان مانند سرابی در بیابانی مسطّح و صاف است که تشنه ، آن را [ از دور ] آب می پندارد ، تا وقتی که به آن رسد آن را چیزی نیابد ، و خدا را نزد اعمالش می یابد که حسابش را کامل و تمام می دهد ، و خدا حسابرسی سریع است .

ص:40


1- (1) - نور (24) : 39. [1]

دنیای مردم براثر بدزبانی و آزار روحی به تلخی و رنجش خاطر می گذرد و در روز قیامت به خاطر گناه زبان، مورد کیفر قرار می گیرند.

برای آن که تاحد ممکن وزر و وبال گناه زبان کاهش یابد، باید موجبات هدایت و ارشاد مردم فراهم شود.

مردی به حضور نبی معظّم اسلام صلی الله علیه و آله شرفیاب شد. عرض کرد:

ای رسول خدا! به من سفارشی بنما. حضرت فرمود: زبانت رانگه دار. او دوباره درخواست سفارش کرد. فرمود: زبانت را نگه دار. مرتبۀ سوم در خواست نمود، حضرت فرمود: زبانت را نگه دار، سپس با تندی فرمود: وای بر تو! مگر چیزی جز محصول زبان موجب عذاب مردم می گردد و آنان را به رو در آتش دوزخ می افکند. (1)معرّه در لغت رسوایی و عمل زشت است و در مواردی به کار می رود که کسی نسبت به دیگری مرتکب بدی شود و عیبی را به او نسبت دهد و بدگویی و نسبت عیب دادن از آفات زبان است. واین زبان مهمترین ابزاری است که اسباب آزار و اذیت مردم را پدید می آورد، پس او را به هلاکت می اندازد.

رسول الله صلی الله علیه و آله می فرماید:

نَجاهُ الْمُؤْمِنِ فِی حِفْظِ لِسانِهِ. (2)

رهایی مؤمن از کیفر خداوند در نگه داری زبان اوست.

بشر به طور طبیعی و غریزی به حبّ ذات علاقمند است؛ دوست دارد همیشه و همه جا مردم از او به خیر و خوبی یاد کنند و هرگز نامش را به بدی و زشتی نبرند، امّا چه باید کرد که زبان آدمی کنترل و افسار ندارد.

ص:41


1- (1) - الکافی: 115/2، حدیث 14؛ [1] بحار الأنوار: 303/68، باب 78، حدیث 78.
2- (2) - الکافی: 114/2، حدیث 9؛ [2] بحار الأنوار: 300/68، باب 78، حدیث 73.

علقمه می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم؛ ای فرزند رسول خدا! مردم به ما کارهای زشتی نسبت می دهند به گونه ای که سینۀ ما تنگ شده است؛ حضرت فرمود: ای علقمه!

إِنَّ رِضَا النّاسِ لایُمْلَکُ وَ أَلْسِنَتَهُمْ لاتُضْبَطُ. (1)

خشنودی مردم به دست نمی آید و زبان آنان نظم و مقررات برنمی دارد.

یعنی چیزی جلوی زبان گزنده آنان را نمی گیرد. پیامبران خداوند از گزند آزار زبانی و روحی و نسبت های دروغ و درگیری های جسمی قوم خود مصونیّت نداشتند و همواره اهانت ها تا پایان عمرشان ادامه می یافت.

ازجمله پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که به فرمایش ایشان سخت ترین هجمه ها را تحمل کرده است می فرماید:

ما أُوذِیَ نَبیٌّ مِثْلَ ما أُوذیتُ. (2)

هیچ نبیّ به مانند من آزار و سختی ندیده است.

بسیار خطرات و نقشه ها برای حضرت پدید آمد که اگر عنایت و دست غیبی پروردگار نبود، اسلام از صفحۀ گیتی پاک می شد وانسان های شرور و فاسد بر دنیا حکومت می کردند.

این فشارها حتی دربارۀ معصومان و اولیای الهی هم در ولایت و امامت ایشان ادامه یافت و با شدّت وحشیانه ای رفتار می شد تاجایی که در باب مذاهب و اعتقادات به ذات مقدس خداوند هم اهانت ها و پرسش های موهومی طرح گردید.

حضرت صادق علیه السلام ازحال تلخ حضرت موسی علیه السلام بازگو می فرماید:

وَ قالَ مُوسی علیه السلام فی مُناجاتِهِ أَسْأَلُکَ یا رَبِّ أَنْ لایُقالَ فی ما لَیْسَ فیَّ فَقالَ:

ص:42


1- (1) - بحار الأنوار: 2/67، باب 39، حدیث 4؛ الأمالی، شیخ صدوق: 102، حدیث 3.
2- (2) - بحار الأنوار: 56/39، باب 73، ذیل حدیث 15؛ [1]کشف الغمه: 537/2. [2]

یا مُوسی! ما فَعَلْتُ هذا لِنَفْسی فَکَیْفَ لَکَ. (1)

حضرت موسی علیه السلام در مناجاتش به خداوند عرض کرد: خدایا! از تو می خواهم که دربارۀ من چیزی گفته نشود که سزاوار من نیست. خطاب رسید: موسی من این کار را دربارۀ خود نکردم چگونه دربارۀ تو انجام دهم.

یا در نقل دیگر آمده است که:

حضرت موسی علیه السلام از خداوند درخواست کرد که کاری کن که مردم دربارۀ من به خیر و نیکی یاد کنند. خداوند فرمود: من دربارۀ خودم این کارنکردم.

یعنی ای موسی! نه فقط تو را به بدی یاد می کنند، بلکه رفتار مردم دربارۀ آفریدگارشان نیز چنین است.

حضرت لقمان علیه السلام در وصیت خود برای این که فرزند خود را از انتظار تعریف و تلخی بدگویی مردم رهایی بخشد و دل او را از این امور راحت کند، فرمود:

دلبستۀ به رضای مردم و مدح و مذمت آنان مباش که این نتیجه به دست نمی آید هر قدر آدمی در تحصیل آن بکوشد و آخرین درجۀ توان خویش رابه کار گیرد. (2)

ص:43


1- (1) - ارشاد القلوب، دیلمی: 134/1، باب 42؛ [1] بحار الأنوار: 205/75، باب 23، حدیث 44.
2- (2) - بحار الأنوار: 433/13، باب 18، حدیث 27؛ فتح الابواب: 307.

[«21»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ادْرَأْ عَنِّی بِلُطْفِکَ وَ اغْذُنِی بِنِعْمَتِکَ وَ أَصْلِحْنِی بِکَرَمِکَ وَ دَاوِنِی بِصُنْعِکَ وَ أَظِلَّنِی فِی ذَرَاکَ وَ جَلِّلْنِی رِضَاکَ وَ وَفِّقْنِی إِذَا اشْتَکَلَتْ عَلَیَّ الْأُمُورُ لِأَهْدَاهَا وَ إِذَا تَشَابَهَتِ الْأَعْمَالُ لِأَزْکَاهَا وَ إِذَا تَنَاقَضَتِ الْمِلَلُ لِأَرْضَاهَا «22»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَوِّجْنِی بِالْکِفَایَهِ وَ سُمْنِی حُسْنَ الْوِلاَیَهِ وَ هَبْ لِی صِدْقَ الْهِدَایَهِ وَ لاَ تَفْتِنِّی بِالسَّعَهِ وَ امْنِحْنِی حُسْنَ الدَّعَهِ وَ لاَ تَجْعَلْ عَیْشِی کَدّاً کَدّاً وَ لاَ تَرُدَّ دُعَائِی عَلَیَّ رَدّاً فَإِنِّی لاَ أَجْعَلُ لَکَ ضِدّاً وَ لاَ أَدْعُو مَعَکَ نِدّاً]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، شرور را به لطف خود از من دفع کن، و به نعمتت مرا پرورش ده، و به بزرگواریت، مرا اصلاح کن، و به احسانت مرا مداوا فرما، و در سایۀ پناهت جای ده، و خلعت خشنودیت را بر من بپوشان، و زمانی که امور بر من مبهم و مشکل شود، به هدایت آمیزترینش، و هنگامی که اعمال برایم مشتبه شود، به پاکیزه ترینش، و چون آیین ها دچار اختلاف شوند، به پسندیده ترینش، موفقم دار.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و تارک وجودم را به تاج کفایت بیارای، و به حسن سرپرستی، بلند مرتبه ام گردان، و مرا صدق هدایت بخش، و به گشایش در امور زندگی آزمایشم مکن، و آرامش نیکو به من عطا فرما، و

ص:44

زندگیم را دشوار و سخت قرار مده، و دعایم را به من بر مگردان؛ برگرداندنی تلخ و ناهنجار، همانا من برای تو ضدی در اعتقادم قرار نمی دهم، و با تو همانند و شبیهی نمی خوانم.

دردهای ظاهری و باطنی و درمان آن

تک تک موجودات آفریدگار، صنعت و ظهور تام حق و نمایشگر نظام احسن هستند؛ زیرا همه ساخته و پرداختۀ دست قدرت اویند و درد و درمان همۀ آفریده ها در طبیعت آن نهفته است.

تلخی های زندگی به ویژه امراض روحی و جسمی بی شمار است که بروز آنها قابل پیش بینی نیست. مصلحت بشر گذشته از عافیت بدنی و مادی او در این جهان، کسب یک سلسله از کمالات و فضیلت هایی است که باید در دنیا صورت بگیرد و انسان از این مسیر برای آینده خود آماده سازی می کند.

اگر ما دستورهای پروردگار را در همۀ زندگی خود حاکم کنیم و حق تعالی را بر این امور شاهد بدانیم، بدون تردید در تهذیب و درمان معنوی خود گام مؤثّری برداشته ایم؛ زیرا اگر بین اوضاع تشریعی و تکوینی زندگی انسان هماهنگی و همخوانی صورت بگیرد، هیچ اتفاقی به ضرر او نخواهد بود، بلکه هر گونه حادثه ای یا بلایی به سود او در دنیا و آخرت تمام می شود و آدمی چون از اسباب و حکمت امور خبر ندارد، پس برای او خیر و برکت است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ لا أَصْرِفُهُ فی شَیْ ءٍ إِلاّ جَعَلْتُهُ خَیْراً لَهُ. (1)

خداوند عزیز و بزرگ فرمود: بندۀ مؤمن! خود را به هیچ کاری واندارم مگر

ص:45


1- (1) - الکافی: 61/2، حدیث 6؛ [1]بحار الأنوار: 330/69، باب 119، حدیث 13. [2]

این که برای او خیر قرار دهم.

بنابراین همه آزمایش ها و دردهای جسمی و روانی، خیری از سوی حق تعالی است که انسان دچار انحراف های اخلاقی و گناهان بزرگ نشود.

حضرت علی علیه السلام در باب تهذیب نفس می فرماید:

یَنْبَغی أَنْ یَتَداوَی الْمَرْءُ مِنْ أَدْواءِ الدُّنْیا کَما یَتَداوَی ذُوالعِلَّهِ، وَ یَحْتَمِی مِنْ شَهَواتِها وَ لَذّاتِها کَما یَحْتَمِی الْمَرِیضُ. (1)

سزاوار است که مرد دردهای دنیای خود را معالجه کند، همچنان که بیماران دردهای خود را درمان می کنند و از خواهش ها وخوشی های دنیا پرهیز کند، همچنان که بیمار پرهیز کند.

بنابراین امام سجّاد علیه السلام همگان را به شناخت درد و درمان دعوت می فرماید:

مَنْ لَمْ یَعْرِفْ دَاءُهَ أَفْسَدَهُ دَواءُهُ. (2)

هر که درد خود را نشناسد؛ دوایش او را نابود سازد.

یعنی در اثر ناآشنایی با درد و درمان فطری و طبیعی، درونی و ظاهری به دنبال درد و علاج شیطانی یا حیوانی می رود و نیازهای خویش را با شهوات و مادّیات برآورده می سازد و در پایان عمر هم مانند حیوانی که در لجنزار دنیا و آلودگی های خود شناور زیسته است؛ زندگی را تمام می کند.

مرکز درمان های جسمی، طبیبان هستند که با تشخیص علت مرض و دستور داروهای شیمیایی یا گیاهی، ظاهر جسمی انسان را سلامتی می بخشند، امّا مرجع بیماری های باطنی و معنوی پیامبران و اولیای الهی هستند که هر گاه روح و دل و عقل آدمی دچار زنگار یا آلودگی شوند؛ با ابزار ویژه، او را به راه حق راهنمایی

ص:46


1- (1) - غرر الحکم: 240، حدیث 4863. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 160/75، باب 21، ذیل حدیث 22؛ أعلام الدین: 299. [2]

می کنند و درون او را شفا می بخشند.

حضرت علی علیه السلام در وصف رسالت حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ احْکَمَ مَراهِمَهُ وَ احْمی مَواسِمَهُ، یَضَعُ مِنْ ذلِکَ حَیْثُ الْحاجَهُ الَیْهِ، مِنْ قُلُوبٍ عُمْیٍ وَ آذانٍ صُمٍّ وَ الْسِنَهٍ بُکْمٍ. مُتَتَبِّعٌ بِداوئِهِ مَواضِعَ الْغَفْلَهِ وَ مَواطِنَ الْحَیْرَهِ. (1)

طبیبی است که همراه با طبّش در میان مردم می گردد، مرهم هایش را محکم و آماده ساخته، و ابزارهایش را برای سوزاندن زخم ها داغ نموده، تا هر جا لازم باشد، در زمینۀ دل های کور، و گوش های کر، و زبان های لال به کار گیرد.

دارو به دست به دنبال علاج بیماری های غفلت و دردهای حیرت است.

مبتلایان به بیماری های اخلاقی با مراجعه به مربیان الهی می توانند جان عزیز خود را در مسیر انوار شفا دهنده و نفس های قدسی قرار دهند تا به نفس مطمئنه برسند و هر که از این نسیم های شفابخش دوری گزیند، به مرض قلب و نفاق گرفتار می گردد که به تدریج سلامتی جسم او هم به خطر می افتد.

آن گاه که حضرت سجّاد علیه السلام می فرماید: مرا به کار محکم و یقینی خودت درمان بنما، شاید اشاره به دردها و رنج هایی باشد که از حادثۀ کربلا و اسارت و ناگواری های سفر در روح و جسم ایشان باقی مانده است و یا بر اثر فشارهای اجتماعی که حکومت ستمگر بنی امیه پیش آورده، خاطر مبارک حضرت را آزرده ساخته است؛ پس حضرت درخواست درمان آن ناملایمات را می نماید.

کدام بیماری و رنجی برای امام معصوم دردناک تر از تهمت ها و اهانت هایی است که به مقام عصمت و طهارت وارد گردید و حقیقت آنان را نازیبا جلوه داد. امّا وجود شریف آنان در رفتار با دیگران همچو طبیبی حاذق بود که همگان از کوچک و

ص:47


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 107. [1]

بزرگ و غلام و آزاده، همگی در زیر سایۀ امن و لطف ایشان درمان حقیقی می شدند.

در روایت است:

امام سجّاد علیه السلام غلام خود را سه بار برای کاری صدا زد ولی غلام اعتنایی به فرمان حضرت نکرد. غلام در بار سوم جواب داد، امام به او فرمود: ای پسرم! آیا صدای مرا نشنیدی؟ گفت: بلی. فرمود: چرا پاسخ مرا ندادی؟ گفت: از تو در امان هستم. امام فرمود:

اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی جَعَلَ مَمْلُوکِی یَأْمَنُنِیِ.

سپاس خدایی را که زیر دست مرا از من آسوده خاطر قرار داد. (1)بنابراین امنیت روانی و روحی در مداوای درونی و بیرونی بسیار مؤثّر است.

در این گلشن زخوبانم گلی بس ز جعد گلعذاران سنبلی بس

صف لشگر چه آرائی ز زلفت بتاراجم سپاه کاکلی بس

در آن بستانسرای عشرت انگیز ترانه ساز عیشی بلبلی بس

زدست لاله کی گیرم پیاله از آن نرگس مرا جام ملی بس

در این گلشن سرا نورعلی را نشیمن سایۀ شاخ گلی بس

(نورعلی شاه اصفهانی)

ص:48


1- (1) - بحار الأنوار: 56/46، باب 5، حدیث 6؛ اعلام الوری: 261.

[«23»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنَعْنِی مِنَ السَّرَفِ وَ حَصِّنْ رِزْقِی مِنَ التَّلَفِ وَ وَفِّرْ مَلَکَتِی بِالْبَرَکَهِ فِیهِ وَ أَصِبْ بِی سَبِیلَ الْهِدَایَهِ لِلْبِرِّ فِیمَا أُنْفِقُ مِنْهُ «24»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْفِنِی مَؤُونَهَ الاِکْتِسَابِ وَ ارْزُقْنِی مِنْ غَیْرِ احْتِسَابٍ فَلاَ أَشْتَغِلَ عَنْ عِبَادَتِکَ بِالطَّلَبِ وَ لاَ أَحْتَمِلَ إِصْرَ تَبِعَاتِ الْمَکْسَبِ «25»اَللَّهُمَّ فَأَطْلِبْنِی بِقُدْرَتِکَ مَا أَطْلُبُ وَ أَجِرْنِی بِعِزَّتِکَ مِمَّا أَرْهَبُ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا از اسراف بازدار، و روزیم را از تلف شدن نگاه دار، و داراییم را به برکت در آن افزون کن، و مرا برای خیر و نیکی در آنچه از آن مال خرج می کنم، به راه هدایت برسان.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا از سختی و دشواری کسب و کار کفایت کن، و روزیم را از جایی که گمان نمی بریم عنایت فرما، تا در راه به دست آوردن روزی از بندگیت باز نمانم، و سنگینی وبال های کسب را به دوش نکشم.

خدایا! آنچه را می طلبم، به قدرتت برایم فراهم کن، و از آنچه می ترسم، به عزّتت پناهم ده.

ص:49

برکت و انفاق در اموال

اصل سلامت، در نزد خداوند برای مؤمن و کافر در دنیا و آخرت یکسان است یعنی بدون سلامت و رضایت الهی، سعادت محال است.

این مسأله از مهم ترین اصول اعتقادی است که سعادت آخرت در سلامت دنیاست و هر گاه انسان سلامتی روانی و اخلاقی و شغلی نداشته باشد، نمی تواند مؤمن باشد؛ زیرا با سلامت، عشق و معرفت حاصل می شود و در ظرف شناخت نیز شناخت حقیقت توحید به دست می آید که زمینه ساز سعادت اخروی می شود.

پس شناخت حق با سلامت نفس و روح گره خورده است تا ایمان و تسلیم به درجات کمال برسد.

مشکل اساسی یک جامعۀ بیمار نیز کمبود سلامت است و بروز بیماری های اخلاقی و شخصیتی و آسیب های اجتماعی برگرفته از پایین بودن سطح سلامت و ایمان و بنیان های اعتقادی مردم است؛ زیرا هر چه مردم از سرچشمه های وحی و کمال دور شوند، امنیّت و سلامتی در همۀ زمینه ها دچار تزلزل و تردید می شود، در نتیجه جوامع بشری گرفتار سقوط و انحراف عمیق می شوند؛ بنابراین باید با تفکر و دوراندیشی، خود و جامعۀ پیرامون خود را از آسیب ها نگه داشت و ارزش های و برکت ها را ترویج نمود.

امام باقر علیه السلام در این زمینه در وصیت خویش به جابر بن یزید جعفی می فرماید:

وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لا عِلْمَ کَطَلَبِ السَّلامَهِ وَ لا سَلامَهَ کَسَلامَهِ الْقَلْبِ. (1)

بدان که هیچ دانشی چون طلب سلامتی نیست و هیچ سلامتی مانند سلامت دل نمی باشد.

باید در بهرۀ اموال و دارایی ها نیز سلامتی ایجاد کرد تا در متن زندگی برکت ها و

ص:50


1- (1) - بحار الأنوار: 164/75، باب 22، حدیث 1؛ [1] تحف العقول: 286.

رحمت ها روان گردد و همگان به رضایت نسبی برسند. پس در این جا به ریشه های برکت و رحمت الهی در روایات معصومان علیهم السلام می پردازیم.

امام رضا علیه السلام می فرماید:

أَوْحَی اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلی نَبیٍّ مِنْ الْأَنْبیاءِ، إِذا أُطِعْتُ رَضِیتُ، وَ إِذا رَضِیتُ بارَکْتُ وَ لَیْسَ لِبَرَکَتی نَهایَهٌ. (1)

خداوند متعال به یکی از پیامبران خود وحی فرمود: هر گاه من اطاعت شوم، خشنود گردم و چون خشنود شوم، برکت دهم و برکت من بی پایان است.

اباالحسن امام جواد علیه السلام یا امام هادی علیه السلام به داود صرمی می فرماید:

یا داوُدُ، إِنَّ الحَرامَ لایَنْمِی وَ إِنْ نَمی لایُبارَکُ لَهُ فیهِ، وَ ما أَنْفَقَهُ لَمْ یُوْجَرْ عَلَیْهِ وَ ما خَلَّفَهُ کانَ زادَهُ إِلَی النّارِ. (2)

ای داود! مال حرام رشد نمی کند و اگر هم رشد کند برای صاحبش برکتی ندارد و اگر از آن چیزی انفاق کند پاداشی نخواهد دید و آنچه پس از خود بر جای گذارده، توشۀ او به سوی دوزخ است.

خداوند بزرگ در آیاتی به این نکته اشاره فرموده که: گشایش برکات در دو عنوان کلیدی است که با توجه به آنها، نعمت ها و برکت ها فرو می ریزد.

وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْضِ وَلَکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ» (3)

و اگر اهل شهرها و آبادی ها ایمان می آوردند و پرهیزکاری پیشه می کردند ، یقیناً [ درهایِ ] برکاتی از آسمان و زمین را بر آنان می گشودیم ، ولی [ آیات

ص:51


1- (1) - الکافی: 275/2، حدیث 26؛ [1]بحار الأنوار: 459/14، باب 31، حدیث 15. [2]
2- (2) - الکافی: 125/5، حدیث 5؛ [3] جامع أحادیث الشیعه: 144/17، باب 1، حدیث 8.
3- (3) - أعراف (7) : 96. [4]

الهی و پیامبران را] تکذیب کردند ، ما هم آنان را به کیفر اعمالی که همواره مرتکب می شدند [ به عذابی سخت ] گرفتیم .

امام حسین علیه السلام در تفسیر آیۀ فوق پیرامون رجعت به یارانش می فرماید:

هر آینه برکت از آسمان و زمین می بارد تا آن جا که درختان از سنگینی میوه هایی که خداوند بر آنان خواسته، می شکنند. در تابستان میوۀ زمستانی و در زمستان میوۀ تابستانی خورده می شود و این معنای گفتۀ خداوند است که فرمود: اگر مردم بادیه نشین ایمان آورده و پرهیزگاری پیشه کرده بودند، برکت های آسمان و زمین را به رویشان می گشودیم. (1)از جمله زمینه هایی که در روایات برای افزایش برکات نعمت آمده، عبارت است از:

1 - وزن کردن خوراک و اجناس

2 - فروش مدت دار (نسیه)

3 - وام دادن و قرض پرداختن

4 - تجارت و خرید و فروش مال

5 - عدالت و دادگری در جامعه

6 - پرداختن حقوق واجب الهی مانند خمس، زکات، کفارات و...

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

إِذا ظَهَرَتِ الجِنایاتِ، إِرْتَفَعَتِ الْبَرَکاتُ. (2)

هر گاه جنایت ها آشکار شود، برکت ها از میان برود.

برخی از صفات و گناهان انسان، سبب محرومیت از برکت های رزق و مال است

ص:52


1- (1) - بحار الأنوار: 63/53، باب 29، حدیث 52؛ الخرائج و الجرائح: 28/1.
2- (2) - غرر الحکم: 458، حدیث 10465. [1]

که آثار آن در زندگی روزمره نمایان می شود.

1 - گناه و نافرمانی آشکار

2 - پایمال کردن حقوق مسلمانان

3 - حرام خواری

4 - خیانت کاری

5 - دزدی

6 - شراب خواری

7 - زنا و...

ص:53

[«26»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ صُنْ وَجْهِی بِالْیَسَارِ وَ لاَ تَبْتَذِلْ جَاهِی بِالاِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِکَ وَ أَسْتَعْطِیَ شِرَارَ خَلْقِکَ فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِی و أُبْتَلَی بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِی وَ أَنْتَ مِنْ دُونِهِمْ وَلِیُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ «27»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی صِحَّهً فِی عِبَادَهٍ وَ فَرَاغاً فِی زَهَادَهٍ وَ عِلْماً فِی اسْتِعْمَالٍ وَ وَرَعاً فِی إِجْمَالٍ «28»اَللَّهُمَّ اخْتِمْ بِعَفْوِکَ أَجَلِی وَ حَقِّقْ فِی رَجَاءِ رَحْمَتِکَ أَمَلِی وَ سَهِّلْ إِلَی بُلُوغِ رِضَاکَ سُبُلِی وَ حَسِّنْ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِی عَمَلِی]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و آبرویم را به توانگری حفظ کن، و قدر و منزلتم را به تنگدستی پست مفرما که از روزی خوارانت روزی بخواهم، از بَدان و اشرار آفریده هایت عطایی بطلبم، تا به سپاسگزاری کسی که عطایم می کند گرفتار شوم، و به سرزنش کسی که از عطا کردن به من باز می ایستد دچار گردم، و حال آن که تو متولّی عطا و منعمی، نه دیگران.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و صحت و سلامتی که در عبادت مصرف شود، آسایش و فراغتی که در فضای زهد به کارم آید، و دانش و معرفتی که در عمل به کار گرفته شود، و پارسایی و تقوایی که از افراط و تفریط دور باشد، روزی من فرما.

خدایا! مدت عمرم را به عفو و بخششت پایان ده، و آرزویم را در امید به

ص:54

رحمتت تحقّق ده، و راههایم را برای رسیدن به خشنودیت هموار ساز، و در تمام احوال، کردارم را نیکو گردان.

عزت نفس در توانگری و تنگدستی

اشاره

آبرو یا شرف نفس که در قرآن و روایات به آن وجه یا ماء الوجه تعبیر شده، صفاتی است که حقیقت ذات و ایمان و اخلاص و رضایت حق در آن تجلّی می کند.

از وظایف دینی هر مسلمان این است که همواره مراقب عزّت خویش و آبروی برادران مؤمن خود باشد نه مایۀ ذلّت خود باشد و نه به شخصیت دیگران آسیب برساند؛ زیرا خداوند کریم کرامت نفس را مهم شمرده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ فَوَّضَ إِلَی الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ کُلَّها وَ لَمْ یُفَوِّضْ إِلَیْهِ أَنْ یُذِلَّ نَفْسَهُ، الَمْ تَسْمَعُ لِقَوْلِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» (1)

فَالْمُؤْمِنُ یَنْبَغی أَنْ یَکُونَ عَزِیزاً وَ لایَکُونَ ذَلِیلاً، یُعِزُّهُ

اللّهُ بِالْإِیمانِ وَ الْإِسْلامِ. (2)

خداوند عزیز و بلند مرتبه همه کارهای انسان با ایمان را به او واگذارده است. ولی این اختیار را به او نداده که خود را خوار و خاکسار نماید. آیا نشنیدی گفتۀ خداوند متعال را که می فرماید: «عزّت و اقتدار برای خدا و پیامبر او و مؤمنان است.» پس مؤمن سزاوار عزیزی است و ذلّت را نمی پذیرد؛ زیرا خداوند به سبب ایمان و تسلیم، او را عزیز می گرداند.

ص:55


1- (1) - منافقون (63) : 8. [1]
2- (2) - الکافی: 63/5، حدیث 2؛ [2]وسائل الشیعه: 157/16، باب 12، حدیث 21233. [3]

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

بَذْلُ ماءِ الْوَجْهِ فِی الطَّلَبِ أَعْظَمُ مِنْ قَدْرِ الحاجَهِ وَ إِنْ عَظُمَتْ وَ أُنْجِحَ فِیها الطَّلَبُ. (1)

بخشش و ارزش آبرویی که برای درخواست صرف شود، بالاتر از حاجت و نیازمندی اوست، هر چند آن خواسته مهم باشد و با صرف آبرو برآورده شود.

مقصود از بذل آبرو نکوهش درخواست از دیگران است؛ زیرا آبرو با نیازمندی برابری نمی کند که به ویژه با نیازی پست؛ آبروی باارزش معامله شود.

از برترین مردانگی ها این است که مرد در حفظ آبروی خویش کوشا باشد و با کمترین خواهشی هر چند ضروری، خود را سبک نسازد. و این گونه تفکر سبب تحقیر او و دیگران می شود و حق تعالی کوچک شمردن را در امّت اسلام نمی پذیرد.

امام صادق علیه السلام در این باره که تحقیر، دشمنی و کینه را به دنبال دارد، می فرماید:

کسی که مؤمن را کوچک بشمارد، خواه درمانده باشد یا بینوا نباشد، پیوسته در تحقیر و دشمنی خداوند قرار دارد تا از روش نادرست خود برگردد و او را با دیدۀ احترام بنگرد. (2)عوامل بسیاری، مسلمانی را در نظر افراد حقیر جلوه می دهد. یکی از آن موارد فقر مالی است. این نیازمندی در برابر دارایی متمولان چشمگیر است؛ زیرا بضاعت کم یا تهیدستی در نظر افراد کوته بین، عامل بزرگ تحقیر است. و این مسأله سبب فاصلۀ طبقاتی و تفاوت های قومی و ملی در جوامع گوناگون شده است. بنابراین سرمایه داران در دنیا عزّت دنیوی را به جان می خرند و در آخرت رسوای همۀ مردم

ص:56


1- (1) - غرر الحکم: 361، حدیث 8184. [1]
2- (2) - الکافی: 351/2؛ حدیث 4. [2]

در محشر می شوند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنِ اسْتَذَلَّ مُؤْمِناً وَ اسْتَحْقَرَهُ لِقِلَّهِ ذاتِ یَدِهِ وَ لِفَقْرِهِ شَهَرَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ عَلَی رُؤُوسِ الْخَلائِقِ. (1)

هر که مؤمنی را خوار بشمارد و برای درآمد اندک او یا نداریش با دیده منت و کوچکی بنگرد، در روز قیامت بر همگان به رسوایی معرفی گردد.

کسانی که در مسافرت حج دارای تمکن مالی هستند و از عهدۀ هزینۀ سنگین سفر به راحتی برمی آیند، هیچ گونه احساس ذلّت یا منّت از سوی دیگران ندارند.

امّا بعضی در روزگار قدیم با کاروانی همراه با توشه و بار مناسب و رفاقت منزل به منزل به کمک یکدیگر امور را مرتب و هماهنگ می کردند. ولی گاهی به ناچار در کاروانی که گروهی پولدار و تاجر بودند، همسفر می شدند که در آن احساس ذلت و خواری می کردند ائمه اطهار علیهم السلام در پاسخ به درخواست چنین افرادی هشدار داده که عزت نفس خود را نگه دارند.

ابابصیر گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مردی با افراد ثروتمند رفیق راه و توشه می شود و او داریی اش از همۀ آنها کمتر است، آنان با دست باز خرج می کنند و او قدرت صرف چنین مالی را ندارد. امام علیه السلام فرمود:

دوست ندارم کسی با همسفری ثروتمندان، اسباب ذلّت و خفت خویش را فراهم کند، با کسانی همسفر شود که در مالداری همانند خودش باشند. (2)حضرت در جای دیگر از بارگاه الهی برای حفظ عزّت در توانگری و ناتوانی عرضه می دارد:

ص:57


1- (1) - الکافی: 353/2، حدیث 9؛ [1]بحار الأنوار: 158/72، باب 57، حدیث 29. [2]
2- (2) - الکافی: 287/4، حدیث 8؛ بحار الأنوار: 269/73، باب 49، حدیث 19.

«وَ اعْصِمْنی مِنْ انْ اظُنُّ بِذی عَدَمٍ خَساسَهً اوْ اظُنُّ بِصاحِبِ ثَرْوَهٍ فَضْلاً فَاِنَّ الشَّریفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طاعَتُکَ وَ الْعَزیزَ مَنْ اعَزَّتْهُ عِبادَتُکَ.» (1)مرا از خوار نگریستن تهیدست و برتر گمان کردن ثروتمند، حفظ فرما، چه آن که شریف آن است که طاعت تو او را شریف نموده و عزیز کسی است که عبادت تو او را عزت داده است.

یعنی، امام از سوی تنگدستی مورد تحقیر قرار نگیرد و به ارزش اجتماعی او آسیب نرسد و برای ارشاد و راهنمایی مردم مؤثّر باشد و عزت او در جامعه محفوظ بماند.

حقیقت جاه و منزلت

«جاه» عبارت از منزلت و مقامی است که نصیب انسان های دوست داشتنی می شود. و آن بر دو گونه است:

الف - جاهی که محبوبیت در آن بر اثر کمالاتی است که به خاطر آن عمر و مال و خانوادۀ خود را فدا می کند.

هدایت مردم، راهنمایی انسان ها، حمایت از مظلومان و انزجار از ستمگران، خدمت به محرومان و بینوایان، کسب علم، تقوی، سخاوت، شجاعت و... و از این قبیل؛ مقام های بلند و معنوی پدید می آورند. هر که دارای آنهاست بر دل ها و جان ها حکومت می کند و مورد الطاف الهی و امداد غیبی و تأیید معصومان و اولیای الهی قرار می گیرد.

ب - جاه به گونۀ دیگر، در دنیا نوعی سلطه به مردم است که ریاست و

ص:58


1- (1) - صحیفۀ سجّادیه: دعای 35. [1]

فرمانروایی بر ابدان و اموال مردم است و قدرت اجرایی آن نیروهای مادی و نظامی هستند که با نابودی حاکم و سلطۀ او، تمامی مقامات و وابستگی های او از بین می رود.

ارزش جاه و مقام در دنیا به استفادۀ درست در راه حق و بندگان خداست، یعنی در خدمت آفرینش حق بودن تا ارادۀ خداوند اجرا گردد.

جاه و محبوبیت همانند مال و ثروت در قیامت مورد پرسش است و تخلّف از ادای وظیفۀ نعمت جاه، کیفر الهی را در پی دارد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

خداوند از مقام بنده همانند مال او پرسش می کند و می فرماید: بندۀ من! به تو جاه و محبوبیت روزی نمودم، آیا مظلومی را مورد حمایت قرار دادی؟ آیا به فریاد ستمدیدۀ مضطربی پاسخ گفتی؟ (1)امام صادق علیه السلام می فرماید:

حملۀ دو گرگ درنده به یک گلۀ بی چوپان که یکی از اوّل آن و دیگری از آخر آن حمله کنند، زیانبارتر از علاقۀ به مقام و مال برای دین مسلمان نیست. (2)مقصود حضرت این است که گروهی آدم های درنده خو در جامعه هستند که برای کسب مال و شرافت، مردم را می دَرَند و دین آنان را بازیچۀ هوای نفس خود قرار می دهند.

اسحاق بن عمار دربارۀ به خطر افتادن عزت نفس مردم از حضرت صادق علیه السلام نقل می کند:

ص:59


1- (1) - عوالی اللآلی: 372/1، حدیث 84؛ مستدرک الوسائل: 429/12، باب 34، حدیث 14525.
2- (2) - الکافی: 315/2، حدیث 2؛ [1] وسائل الشیعه: 21/16، باب 65، حدیث 20857.

زمانی فرا می رسد که اگر کسی دست نیاز به سوی مردم دراز کند، زنده بماند و اگر خاموش ماند، بمیرد.

اسحاق بن عمار گفت: عرض کردم اگر چنان روزگاری را درک کردم چه کنم؟ فرمود: مردم را با آنچه داری یاری رسان و اگر چیزی نداشتی با استفاده از مقام و موقعیت خودت کمک برسان. (1)بنابراین جایگاه و مقام، پشتوانه ای برای احترام نفس است در صورتی که عزّت و شرف انسان مؤمن خدشه دار نشود وگرنه باید برای نجات و یاری دیگران ارزانی نمود.

ص:60


1- (1) - وسائل الشیعه: 464/9، باب 45، حدیث 12507؛ أعلام الدین: 268.

[«29»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ نَبِّهْنِی لِذِکْرِکَ فِی أَوْقَاتِ الْغَفْلَهِ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِطَاعَتِکَ فِی أَیَّامِ الْمُهْلَهِ وَ انْهَجْ لِی إِلَی مَحَبَّتِکَ سَبِیلاً سَهْلَهً أَکْمِلْ لِی بِهَا خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ «30»اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ قَبْلَهُ وَ أَنْتَ مُصَلٍّ عَلَی أَحَدٍ بَعْدَهُ وَ آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنِی بِرَحْمَتِکَ عَذَابَ النَّارِ.]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا در اوقات بی خبری برای یادت بیداری ده، و در روزگار مهلت برای فرمانبرداریت به کار گیر، و برایم راه آسانی به سوی محبّتت باز و هموار کن و به سبب آن، خیر دنیا و آخرت را برایم کامل ساز.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست؛ مانند برترین درودی که پیش از او بر یکی از بندگانت فرستادی، و پس از او بر یکی از آفریده هایت می فرستی، و ما را در دنیا و آخرت خوبی عطا کن، و مرا به رحمتت از شکنجۀ آتش حفظ فرما.

خیر دنیا و آخرت در بیداری و دوری از غفلت

جایگاه غفلت از نظر شرع و عقل یکسان نیست. بعضی از غفلت ها در امور تکوینی یا امور دینی روی می دهد که انسان با حالت سهوی یا فراموشی، عملی را

ص:61

برخلاف حقیقت یا مصلحت انجام می دهد ولی سزاوار کیفر و توبیخ نمی شود؛ زیرا غفلت بنابر آنچه راغب اصفهانی آورده است:

اَلغَفْلَهُ، سَهْوٌ یَعْتَرِی الْإِنْسانَ مِنْ قِلَّهِ التَّحَفُّظِ وَ التَّیَقُّظِ. (1)

غفلت، فراموشی است که در اثر کمی پرهیز و بیدار دلی، بر انسان غلبه می کند.

در حقیقت، گاهی پرده ای روی آگاهی و بصیرت انسان را می پوشاند که سرلوحۀ گمراهی و دشمنی و زمینۀ کفر و هلاکت او را فراهم می سازد. ولی او با تیزبینی و دوراندیشی می تواند خویش را از ورطه های سقوط نجات دهد.

حضرت حق منّان در این باره، زمان پرده برداری از خواب غفلت را به قیامت حواله می دهد و می فرماید:

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ذَ لِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ * وَ جَآءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَاءِقٌ وَ شَهِیدٌ * لَّقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَهٍ مِّنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَآءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ» (2)

و در صور می دمند ؛ آن است روز [ تحقق و ظهور ] وعده های تهدیدآمیز و وحشتناک . * هر کسی در آن روز می آید در حالی که سوق دهنده ای و شاهدی با اوست ، [ که سوق دهنده او را به محشر می راند و شاهد بر اعمالش گواهی می دهد . ] * [ به او می گویند : ] تو از این روز بزرگ در بی خبری و غفلت بودی ، پس ما پرده بی خبری را از دیده [ بصیرت ]ات کنار زدیم در نتیجه دیده ات امروز بسیار تیزبین است .

ص:62


1- (1) - مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانی: مادۀ غفل.
2- (2) - ق (50) : 20 - 22.

در دنیا شخصی که بر اثر غفلت، تخلّف نموده، نه تکلیف جبرانی دارد و نه مستحق کیفر است. این غفلت مستند به ساختمان طبیعی مغز است که گاه دچار آن می شود و دستوری را نادیده می گیرد؛ مانند روزه داری که به قصد اطاعت امر خداوند و وظیفۀ شرعی امساک کرده است، امّا روزی در اثر غفلت و برحسب عادت طبیعی بدون این که ماه رمضان در خاطرش باشد روزه را شکسته است. روزۀ او به این عمل سهوی باطل نمی شود و کفاره ای به عهده اش نمی آید.

البته باید دانست در انجام عمل سهوی خوب یا بد، اثر وضعی آن از بین نمی رود، یعنی فایده ها و ضررهایی به طور تکوینی یا طبیعی به همراه دارد. کسی که مال دیگری را به غفلت تلف کند، چون نیّت بدی نداشته، مرتکب گناه نشده ولی ضامن قیمت آن مال است. یا کسی که مالی را بدون توجه به فقیری ببخشد و قصد صدقه نکند، ولی چون به انسانی کمک کرده است؛ بلاگردانی حق و دعای خیر او، به بخشندۀ مال می رسد.

به هر حال از بی تفاوتی و بی اعتنایی در صورتی چشم پوشی می شود که جنبۀ عادت پیدا نکند وگرنه چشمۀ عقل و بینایی انسان را کور کرده و نفس را به سرکشی وادار می کند.

در مضمون روایات معصومان علیهم السلام ، غفلت به معنای کوتاهی و سهل انگاری در محاسبۀ نفس و بررسی اعمال روزانه است. رها کردن نفس و روزمرّگی زندگی، انسان را بیهوده و حیوانی بار می آورد و نتیجۀ آن، این که در دنیا مانند حیوانات و جنبندگان می چرند و در آخرت کر و کور و لال محشور می شوند؛ زیرا چشمه های دل و فکر را به سوی حقیقت بسته اند و تکرار غفلت ها آنها را محروم ساخته است.

حضرت علی علیه السلام دربارۀ زیان غفلت از نفس می فرماید:

ص:63

دَوامُ الْغَفْلَهِ یُعْمِی الْبَصیرَهَ. (1)

فراموشی طولانی، دیدۀ بصیرت را کور می کند.

پس سفارش می فرماید:

فَاسْتَدْرِکُوا بَقِیَّهَ ایّامِکُمْ وَ اصْبِرُوا لَها أَنْفُسَکُمْ، فَاِنَّها قَلِیلٌ فی کَثیرِ الْاَیّامِ الَّتی تَکُونُ مِنْکُمْ فِیهَا الْغَفْلَهُ وَ التَّشاغُلُ عَنِ الْمَوْعِظَهِ. (2)

بنابراین باقی ماندۀ عمر را دریابید، و در این باقی مانده خود را به شکیبایی وادارید که این باقیماندۀ عمر در برابر روزهای زیادی که از شما در غفلت و رویگردانی از موعظه گذشت، اندک است.

در سخنان نجوا آمیز خدای متعال با موسی علیه السلام آمده است:

اگر فرو رفتن در خواب غفلت و پیمودن راه بدبختی و پیروی از شهوات نبود، چگونه عدّه ای می توانستند لذّت زندگی را بچشند. به خاطر نبودن این امور است که راستگویان و مؤمنان راستین بی تابی می کنند. (3)امام سجّاد علیه السلام در نشانه های زاهدان دنیا؛ در این زمینه هشدار می دهد:

وای بر تو ای پسر آدم! بدان که سنگینی پرخوری و سستی و تنبلی برگرفته از انباشتن معده و مستی سیری و غفلت حاصل از قدرتِ چیزهایی هستند که انسان را در عمل زمین گیر و تنبل می کنند و یاد خدا را از ذهن می برند و از نزدیک بودن مرگ، غافل می سازند، تا جایی که شخص گرفتار دوستی دنیا، گویی از مستی شراب دیوانه شده است. (4)

ص:64


1- (1) - غرر الحکم: 266، حدیث 5762. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 85. [2]
3- (3) - الکافی: 48/8، حدیث 8؛ بحار الأنوار: 38/74، باب 2، حدیث 7.
4- (4) - بحار الأنوار: 129/75، باب 21، حدیث 1؛ تحف العقول: 273. [3]

محاسبۀ نفس به معنای کنار زدن پردۀ غفلت و بی خیالی است و آگاه شدن از گفتار و کردار خوب و بد است. حسابرسی نفس پروندۀ اعمال انسان را در پیش رویش می گشاید و از لغزش ها و اشتباهات آینده باخبر می سازد و انسان را وامی دارد تا با استغفار از درگاه حق و طلب رضایت از بندگان او نامۀ سیاه را روشن سازد و بار مسؤولیت خویش را سبک سازد. این موفقیت بزرگ سهم کسی می شود که محاسبه و مراقبت نفس را جدی بگیرد؛ و به تصفیۀ حساب همّت بگمارد.

زُهْری از افراد تحصیل کرده و دانشمند در عصر ولایت امام زین العابدین علیه السلام بود ولی متأسفانه جذب دستگاه حکومت بنی امیه گردید و ستمگران از غفلت او به نفع خود و ضرر اسلام بهره های بسیار بردند. حضرت در نامه ای گسترده به امید این که او را بیدار سازد و از خواب غفلت برهاند، نکات هشدار دهنده ای را فرموده است:

با چشم دل در خویش نظر کن که فردای قیامت چه شخصی خواهی بود؛ آنگاه که در پیشگاه الهی حاضر می شوی، از نعمت هایی که به تو داده پرسش می کند، چگونه رعایت نمودی، از حجت هایی که بر تو دارد می پرسد، چگونه قضاوت کردی، گمان مبر خداوند از تو عذری را بپذیرد و با اعتراف به تقصیر از تو راضی گردد. (1)غفلت از عمل نفس، ممکن است در دنیا بسیاری از مسلمانان را در روز حساب با مشکلات بزرگی مواجه کند و آنان را در میدان عذاب سنگین قرار دهد و در آن فضا پشیمانی و بازگشت امکان پذیر نیست.

امام علی علیه السلام در خطبه ای پرمحتوا در تشویق به عمل صالح می فرماید:

ص:65


1- (1) - بحار الأنوار: 132/75، باب 21، حدیث 2؛ تحف العقول: 275. [1]

فَیالَها حَسْرَهً عَلی ذی غَفْلَهٍ یَکُونَ عُمُرُهُ عَلَیْهِ حُجَّهً وَ انْ تُؤَدِّیَهُ ایّامُهُ الی شِقْوَهٍ. نَسْأَلُ اللّهَ سُبْحانَهُ انْ یَجْعَلَنا وَ ایّاکُمْ مِمَّنْ لاتُبْطِرُهُ نِعْمَهٌ وَ لاتُقَصِّرُ بِهِ عَنْ طاعَهِ رَبِّهِ غایَهٌ وَ لاتَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدامَهٌ وَ لا کآبَهٌ. (1)

حسرت و اندوه بر آن بی خبری که عمر نابود شده اش بر او حجت است، و پایان زندگیش شقاوت! از خدا درخواست دارم ما و شما را از کسانی قرار دهد که نعمت، آنان را به طغیان نیندازد، و هدفی آنان را در عبادت پروردگار خود مقصّر نسازد، و پس از مرگ ندامت و اندوه بر او فرود نیاید.

خداوند متعال برای آگاهی مردم در قرآن کریم از بعضی غفلت های گمراه کنندۀ انسان در مهمترین دستاوردهای آفرینش خداوندگار؛ نام برده است. هر چند برپایی آنها را به خود نسبت داده است، تا در هدایت و گمراهی بندگان، جبر و اکراهی نباشد ولی به جهت تفکر در خلقت و عبرت آموزی و اطاعت از پروردگار و دوری از غفلت و تمام شدن حجت و دلیل بر همگان، در قیامت از بندگان بازخواست می نماید.

ص:66


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 63. [1]

ص:67

ص:68

دعای 21 : هجوم اندوه و نگرانی از گناه

اشاره

«1»اَللَّهُمَّ یَا کَافِیَ الْفَرْدِ الضَّعِیفِ وَ وَاقِیَ الْأَمْرِ الْمَخُوفِ أَفْرَدَتْنِی الْخَطَایَا فَلاَ صَاحِبَ مَعِی وَ ضَعُفْتُ عَنْ غَضَبِکَ فَلاَ مُؤَیِّدَ لِی وَ أَشْرَفْتُ عَلَی خَوْفِ لِقَائِکَ فَلاَ مُسَکِّنَ لِرَوْعَتِی «2»وَ مَنْ یُؤْمِنُنِی مِنْکَ وَ أَنْتَ أَخَفْتَنِی؟ وَ مَنْ یُسَاعِدُنِی وَ أَنْتَ أَفْرَدْتَنِی؟ وَ مَنْ یُقَوِّینِی وَ أَنْتَ أَضْعَفْتَنِی؟ لاَ یُجِیرُ یَا إِلَهِی إِلاَّ رَبٌّ عَلَی مَرْبُوبٍ وَ لاَ یُؤْمِنُ إِلاَّ غَالِبٌ عَلَی مَغْلُوبٍ وَ لاَ یُعِینُ إِلاَّ طَالِبٌ عَلَی مَطْلُوبٍ «3»وَ بِیَدِکَ یَا إِلَهِی جَمِیعُ ذَلِکَ السَّبَبِ وَ إِلَیْکَ الْمَفَرُّ وَ الْمَهْرَبُ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَجِرْ هَرَبِی وَ أَنْجِحْ مَطْلَبِی «4»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ إِنْ صَرَفْتَ عَنِّی وَجْهَکَ الْکَرِیمَ أَوْ مَنَعْتَنِی فَضْلَکَ الْجَسِیمَ أَوْ حَظَرْتَ عَلَیَّ رِزْقَکَ أَوْ قَطَعْتَ عَنِّی سَبَبَکَ لَمْ أَجِدِ السَّبِیلَ إِلَی شَیْ ءٍ مِنْ أَمَلِی غَیْرَکَ وَ لَمْ أَقْدِرْ عَلَی مَا عِنْدَکَ بِمَعُونَهِ سِوَاکَ فَإِنِّی عَبْدُکَ وَ فِی قَبْضَتِکَ نَاصِیَتِی بِیَدِکَ «5»لاَ أَمْرَ لِی مَعَ أَمْرِکَ مَاضٍ فِیَّ حُکْمُکَ عَدْلٌ فِیَّ قَضَاؤُکَ وَ لاَ قُوَّهَ لِی عَلَی الْخُرُوجِ مِنْ سُلْطَانِکَ وَ لاَ أَسْتَطِیعُ مُجَاوَزَهَ قُدْرَتِکَ وَ لاَ اسْتَمِیلُ هَوَاکَ وَ لاَ أَبْلُغُ رِضَاکَ وَ لاَ أَنَالُ مَا عِنْدَکَ إِلاَّ بِطَاعَتِکَ وَ بِفَضْلِ رَحْمَتِکَ «6»إِلَهِی أَصْبَحْتُ وَ أَمْسَیْتُ عَبْداً دَاخِراً لَکَ لاَ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لاَ ضَرّاً إِلاَّ بِکَ أَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَی نَفْسِی وَ أَعْتَرِفُ بِضَعْفِ قُوَّتِی وَ قِلَّهَ حِیلَتِی فَأَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی وَ تَمِّمْ لِی مَا آتَیْتَنِی فَإِنِّی عَبْدُکَ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ الضَّعِیفُ الضَّرِیرُ الْحَقِیرُ الْمَهِینُ الْفَقِیرُ الْخَائِفُ الْمُسْتَجِیرُ «7»اَللَّهُمَّ صَلِّ

ص:69

عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تَجْعَلْنِی نَاسِیاً لِذِکْرِکَ فِیمَا أَوْلَیْتَنِی وَ لاَ غَافِلاً لِإِحْسَانِکَ فِیمَا أَبْلَیْتَنِی وَ لاَ آیِساً مِنْ إِجَابَتِکَ لِی وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّی فِی سَرَّاءَ کُنْتُ أَوْ ضَرَّاءَ أَوْ شِدَّهٍ أَوْ رَخَاءٍ أَوْ عَافِیَهٍ أَوْ بَلاَءٍ أَوْ بُؤْسٍ أَوْ نَعْمَاءَ أَوْ جِدَهٍ أَوْ لَأْوَاءَ أَوْ فَقْرٍ أَوْ غِنیً «8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ ثَنَائِی عَلَیْکَ وَ مَدْحِی إِیَّاکَ وَ حَمْدِی لَکَ فِی کُلِّ حَالاَتِی حَتَّی لاَ أَفْرَحَ بِمَا آتَیْتَنِی مِنَ الدُّنْیَا وَ لاَ أَحْزَنَ عَلَی مَا مَنَعْتَنِی فِیهَا وَ أَشْعِرْ قَلْبِی تَقْوَاکَ وَ اسْتَعْمِلْ بَدَنِی فِیمَا تَقْبَلُهُ مِنِّی وَ اشْغَلْ بِطَاعَتِکَ نَفْسِی عَنْ کُلِّ مَا یَرِدُ عَلَیَّ حَتَّی لاَ أُحِبَّ شَیْئًا مِنْ سُخْطِکَ وَ لاَ أَسْخَطَ شَیْئًا مِنْ رِضَاکَ «9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ فَرِّغْ قَلْبِی لِمَحَبَّتِکَ وَ اشْغَلْهُ بِذِکْرِکَ وَ انْعَشْهُ بِخَوْفِکَ وَ بِالْوَجَلِ مِنْکَ وَ قَوِّهِ بِالرَّغْبَهِ إِلَیْکَ وَ أَمِلْهُ إِلَی طَاعَتِکَ وَ أَجْرِ بِهِ فِی أَحَبِّ السُّبُلِ إِلَیْکَ وَ ذَلِّلْهُ بِالرَّغْبَهِ فِیمَا عِنْدَکَ أَیَّامَ حَیَاتِی کُلِّهَا «10»وَ اجْعَلْ تَقْوَاکَ مِنَ الدُّنْیَا زَادِی وَ إِلَی رَحْمَتِکَ رِحْلَتِی وَ فِی مَرْضَاتِکَ مَدْخَلِی وَ اجْعَلْ فِی جَنَّتِکَ مَثْوَایَ وَ هَبْ لِی قُوَّهً أَحْتَمِلُ بِهَا جَمِیعَ مَرْضَاتِکَ «11»وَ اجْعَلْ فِرَارِی إِلَیْکَ وَ رَغْبَتِی فِیمَا عِنْدَکَ وَ أَلْبِسْ قَلْبِیَ الْوَحْشَهَ مِنْ شِرَارِ خَلْقِکَ وَ هَبْ لِیَ الْأُنْسَ بِکَ وَ بِأَوْلِیَائِکَ وَ أَهْلِ طَاعَتِکَ وَ لاَ تَجْعَلْ لِفَاجِرٍ وَ لاَ کَافِرٍ عَلَیَّ مِنَّهً وَ لاَ لَهُ عِنْدِی یَداً وَ لاَ بِی إِلَیْهِمْ حَاجَهً بَلِ اجْعَلْ سُکُونَ قَلْبِی وَ أُنْسَ نَفْسِی وَ اسْتِغْنَائِی وَ کِفَایَتِی بِکَ وَ بِخِیَارِ خَلْقِکَ «12»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْنِی لَهُمْ قَرِیناً وَ اجْعَلْنِی لَهُمْ نَصِیراً وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِشَوْقٍ إِلَیْکَ وَ بِالْعَمَلِ لَکَ بِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَی إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ ذَلِکَ عَلَیْکَ یَسِیرٌ.

ص:70

[«1»اَللَّهُمَّ یَا کَافِیَ الْفَرْدِ الضَّعِیفِ وَ وَاقِیَ الْأَمْرِ الْمَخُوفِ أَفْرَدَتْنِی الْخَطَایَا فَلاَ صَاحِبَ مَعِی وَ ضَعُفْتُ عَنْ غَضَبِکَ فَلاَ مُؤَیِّدَ لِی وَ أَشْرَفْتُ عَلَی خَوْفِ لِقَائِکَ فَلاَ مُسَکِّنَ لِرَوْعَتِی]

خدایا! ای بی نیاز کنندۀ فرد ناتوان! و ای حافظ بندگان از حادثۀ ترسناک! خطاها مرا دچار تنهایی کرده؛ پس هم نشینی که وزرو وبال و عذاب خطاها را از من دفع کند برایم نیست، و از تحمل خشمت ناتوان شده ام، و نیرو دهنده ای برایم نمی باشد، و بر ترس دیدارت، به وقت مرگ و قیامت، آنهم دیداری نامناسب و هولناک نزدیکم، و آرام بخشی برای ترسم وجود ندارد.

جملات این دعا لرزه بر اندام انسان می اندازد، قلب را تا مرز از کار ایستادن می برد، باطن را از خوف و وحشت مالامال می کند، اشک دیده را بر گونۀ شرمسار و بر چهرۀ خجالت زده جاری می سازد، سخن از موجودی ضعیف و ناتوان در برابر قدرتی بی نهایت در بی نهایت است، بحث دربارۀ آلوده دامن و گنهکار شرمنده در مقابل آفرینندۀ هستی است، کلام در این مقوله است:

انسانی که استعداد مقام خلافت از جانب ربّ را داشته، بر اثر معصیت به اسفل سافلین بدبختی رسیده، و خود را از همه موجودات بیگانه نموده، و از رحمت حضرت حق تنها مانده، برای او یاری نیست، و وی را قدرت تحمل غضب حضرت منتقم نمی باشد، مرگش نزدیک شده و تسکین دهنده ای برای ترس و خوفش

ص:71

نمی بیند، به این خاطر چاره ای جز دست نیاز بردن به درگاه بی نیاز ندارد، و راهی جز گدائی از حضرت دوست برایش نمی باشد، و لازم است که باتوبه و انابه و زاری و تضرّع، و اظهار عجز و فقر و ذلت و مسکنت و آه و ناله به درگاه غنی بالذّات و حضرت ارحم الرّاحمین تنهایی و بی کسی و ضعف و ناتوانی، و ترس و وحشتش را جبران نماید.

ساقی بنما رخ نکویت تا جام طرب کشم ببویت

ناخورده شراب مست گردد نظارگی از رخ نکویت

گر صاف نمی دهی که خاکم یادآر به دُردی سبویت

مگذار زتشنگی بمیرم نایافته قطره ای زجویت

آیا بود آن که چشم تشنه سیراب شود ز آب رویت

یا هیچ بود که ناتوانی یا بد سحری نسیم کویت

دل جست و تو را نیافت افسوس وامانده کنون زجستجویت

خوی تو نکوست با همه کس با من زچه بد فتاد خویت

می گریم روز در فراقت می نالم شب در آرزویت

بر بوی تو روزگار بگذشت از بخت نیافتم چو بویت

درمیکده می کشم سبوئی باشد که بیابم از تو بوئی

(فخرالدین عراقی)

بی نیاز کنندۀ نیازمندان ناتوان

اشاره

ای وجود مقدسی که مستجمع تمام صفات کمالی، ای قدرت بی نهایت در بی نهایت، ای همه توان و قوت، ای مالک تمام عناصر، و خالق همه موجودات، ای تکیه گاه آدم و عالم، ای به دست دارندۀ مفاتیح غیب، ای به وجود آورندۀ حیات و مرگ، مگر نه این است: در قرآن مجید که سند تمام حقایق ملکی وملکوتی است،

ص:72

اعلام داشته ای انسان از نظر خلقت موجودی ضعیف و ناتوان است؟!

مگر نفرموده ای: به خاطر این ضعف و ناتوانی، اراده ام بر این تعلّق گرفت که کار را بر انسان به خصوص در نظام شریعت آسان بگیرم؟

یُرِیدُ اللّهُ انْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الْاِنْسانُ ضَعیفاً» (1)

خدا می خواهد [ با تشریع ازدواج با زنان مؤمن ، و ازدواج با کنیزان مؤمن ، و ازدواج موقت ، بار مشکلات زندگی و مشقت های روابط نامشروع جنسی را ] بر شما سبک کند ؛ و انسان [ در برابر مشکلات و شهوات جنسی ] ناتوان آفریده شده است .

راستی، بدن ما از چه توان و قدرتی برخوردار است، و در مقابل حوادث دارای چه اندازه مقاومت است؟ اگر در برابر سیل، آتش سوزی، طوفان، رعد و برق، گردباد، تصادف، میکرب، مرض، گرسنگی، تشنگی، برهنگی و مرگ قرار گیرد چه اندازه توان دفاع از خود را دارد؟

سیل او را می برد، آتش او را به محاصره می کشد ومی سوزاند، رعد و برق او را خشک می نماید، گردباد وی را از جای برداشته و چنان پرتابش می کند که از او اثری نماند، با فرو افتادن هواپیما و برخورد دو قطار، و تصادف با ماشین، قطعه قطعه می شود، میکرب ضعیف، هیکل او را از پا درآورده به آستانۀ مرگ می برد، مرض توان او را از دست گرفته او را می کشد، گرسنگی و تشنگی وی را از پا می اندازد، برهنگی در برابر حرارت و سرما او را از بین می برد، و پنجۀ مرگ گلویش را در یک لحظه فشار داده، او را به خانۀ قبر منتقل می نماید.

تاکنون میلیاردها نفر در برخورد با این گونه مسائل جان خود را از دست داده، بدون این که توانسته باشند حتی برای یک لحظه بین خود و حادثه فاصله بیندازند!!

ص:73


1- (1) - نساء (4) : 28. [1]

بدن فوق العاده ضعیف است که برای جبران گرسنگی اش به غذا و رفع تشنگی اش به آب، و زدودن سرما و گرما به لباس و منابع حرارتی و خنکی، و برای آرامشش به مسکن و منزل پناه می برد، ولی در عین همه این نیروها باز ضعیف وناتوان است.

بدن به اندک غذای نابابی زمین گیر می شود، در برابر لباس نامناسب به آلرژی پوستی دچار می گردد، با شنیدن حادثه ای غیر مترقبه از پا می افتد، با دچار شدن به اندک رنجی تب می کند و خسته می شود، واز کم خواب و بی خوابی عاجز می گردد، و خلاصه اگر لطف حضرت او نباشد به اندازۀ یک لحظه توان زنده ماندن ندارد!!

این موجود ضعیف الجسم، در برابر هجوم غرایز و شهوات، و زرق و برق امور مادی، و حوادث اجتماعی، و مصایب و ابتلائات، و حالات و روحیات و احوالات نیز ضعیف و ناتوان و بی قدرت است.

در صورتی که حضرت حق در این گونه امور باطنی و روحی و به خصوص دربرابر حملات سخت غرایز و شهوات و مصایب و ابتلائات به فریادش نرسد، خود را می بازد، و به انواع گناهان و آلودگی ها به وقت طغیان غرایز مبتلا، و به مرض جنون و دیوانگی، یا بهت زدگی و فراموشی و یا خود کشی، به هنگام هجوم مصایب و آزمایش های الهی دچار می گردد!!

اگر حضرت محبوب این موجود ضعیف و ناتوان را کفایت نکند و امور مخوف را از وی باز ندارد، به ذلّت و خواری و شقاوت و ننگ، و آلودگی و عصیان، و تنهایی و بی کسی، و محکومیت به غضب و سخط و عذاب الیم حق دچار می شود، و برای ابد روی آسایش و آرامش را نخواهد دید، و دری برای نجات نخواهدیافت، و راهی برای فرار از آتش دوزخ پیدا نخواهد کرد.

تنها کفایت کنندۀ عبد و بی نیاز کنندۀ بنده، در تمام عالم هستی حضرت اوست، به شرطی که این موجود ضعیف که ضعف ظاهری و باطنی وی را محاصره کرده،

ص:74

بلکه ماهیت و ذات خلقتش را تشکیل داده به او پناه ببرد و با ایمان به حضرت حق و اعتقاد به انبیا و ملائکه و کتب آسمانی و امامان معصوم و فردای قیامت، و با آراسته شدن به حسنات اخلاقی، و اعمال صالحه ضعف خود را جبران نماید که راهی برای جبران ناتوانی و فرار از عوامل خوف، و به درآمدن از تنهایی، و پاک شدن از آلودگی ها، و ایمن شدن از غضب و سخط حضرت جبار جز این نیست، و این همه را باید از قرآن کریم این خزانۀ بی بدیل حضرت حق تحصیل کرد.

قرآن در کلام امام خمینی رحمه الله

امام خمینی رحمه الله دربارۀ قرآن می گوید:

«دیگر از مقاصد و مطالب آن دعوت به تهذیب نفوس و تطهیر بواطن از ارجاس طبیعت و تحصیل سعادت است.

و بالجمله، کیفیت سیر و سلوک الی اللّه و این مطلب شریف به دوشعبه منقسم است:

یکی: تقوا به جمیع مراتب آن که مندرج در آن است تقوا از غیر حق و اعراض مطلق از ما سوی اللّه، و دیگر: ایمان به تمام مراتب و شؤون که در آن مندرج است اقبال به حق و رجوع و انابه به آن ذات مقدس، و این از مقاصد مهمه این کتاب شریف است که اکثر مطالب آن بلاواسطه یا مع الواسطه به این مقصد رجوع کند.

و یکی دیگر از مطالب قرآن شریف، بیان قوانین ظاهر شریعت، و آداب و سنن الهیه است که در این کتاب نورانی کلیات و مهمات آن ذکر شده، و عمده در این قسم دعوت به اصول مطالب و ضوابط آن است، مثل باب صلاه و زکات، و خمس و حج و صوم و جهاد و نکاح و ارث و قصاص و حدود و تجارت و امثال آن، و چون این قسم که علم ظاهر شریعت است عام المنفعه، و برای جمیع طبقات از حیث تعمیر دنیا و آخرت مجعول است، و تمام طبقات مردم از آن به مقدار خود استفادت کنند،

ص:75

از این جهت در کتاب، دعوت به آن بسیار است، و در احادیث شریفه و اخبار نیز خصوصیات و تفاصیل آنها به حد وافر است، و تصانیف علمای شریعت در این قسمت بیشتر و بالاتر از سایر قسمت هاست.

ویکی دیگر از مطالب قرآن شریف احوال معاد و براهین بر اثبات آن و کیفیت عذاب و عقاب و ثواب آن و تفاصیل جنّت و نار و تعذیب و تنعیم است و در این قسمت حالات اهل سعادت و درجات آنها از اهل معرفت و مقربین و از اهل ریاضت و سالکین، و از اهل عبادت و ناسکین، و همین طور حالات و درجات اهل شقاوت از کفار و محجوبین و جاحدین و منافقین و اهل معصیت و فاسقین مذکور است.

اکنون که مقاصد و مطالب این صحیفۀ الهی را دانستی، یک مطلب مهمی را باید در نظر بگیری که باتوجه به آن راه استفاده از کتاب شریف بر تو باز شود، و ابواب معارف و حکم بر قلبت مفتوح گردد، و آن این که به کتاب شریف الهی نظر تعلیم داشته باشی و آن را کتاب تعلیم و افاده بدانی، و خود را موظّف به تعلیم و استفاده از آن دانسته برای تحقق معارف این کتاب خود را تسلیم آن کنی.

مقصود ما از تعلیم و تعلّم و افاده و استفاده آن نیست که جهات ادبیت و نحو و صرف را از آن تعلیم بگیری، یا حیث فصاحت و بلاغت و نکات بیانیه و بدیعیه را از آن فراگیری، یا در قصص و حکایات آن به نظر تاریخی و اطلاع بر امم سابقه بنگری، هیچ یک از اینها داخل در مقاصد قرآن نیست و از منظور اصلی کتاب الهی به مراحلی دور است، و این که استفادۀ ما از این کتاب بزرگ بسیار کم است برای همین است که یا به آن نظر تعلیم و تعلم نداریم، چنانچه غالباً اینطوریم، قرائت قرآن می کنیم برای ثواب و اجر، لهذا جز به جهت تجوید آن اعتنائی نداریم، می خواهیم قرآن را صحیح بخوانیم که ثواب به ما عنایت شود، و در همین حد واقف می شویم و به همین امر قناعت می کنیم، لذا چهل سال قرآن شریف را می خوانیم و به هیچ

ص:76

وجه از آن استفاده حاصل نشود جز اجر و ثواب و قرائت و یا اگر نظر تعلیم داشته باشیم با نکات بدیعه و بیانیه و وجوه اعجاز آن و قدری بالاتر جهات تاریخی و سبب نزول آیات و اوقات نزول و مکی و مدنی بودن آیات و سور و اختلاف قرائات و اختلاف مفسرین از عامه و خاصه، ودیگر امور عرضیّه خارج از مقصد که خود آنها موجب احتجاب از قرآن و غفلت از ذکر الهی است، سروکار داریم.

خود حق می فرماید:

ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ» (1)

در [ وحی بودن و حقّانیّت ] این کتابِ [ با عظمت ] هیچ شکی نیست ؛ سراسرش برای پرهیزکارانْ هدایت است .

بالجمله، مقصود ما از این بیان نه انتقاد به قاری و تفاسیر است، چه که هر یک از مفسرین زحمت های فراوان کشیده و رنج های بی پایان برده تاکتابی شریف فراهم آورده، بلکه مقصود ما آن است که راه استفاده از این کتاب شریف را که تنها کتاب سلوک الی اللّه و یکتا کتاب تهذیب نفوس و آداب و سنن الهیه است، وبزرگ تر وسیلۀ رابطه بین خالق و خلق وعروه الوثقی و حبل المتین تمسّک به عزّ ربوبیت است باید به روی مردم مفتوح نمود.

علما و مفسرین تفاسیر فارسی و عربی بنویسند، و مقصود آنها بیان تعالیم و دستورهای عرفانی و اخلاقی و بیان کیفیت ربط مخلوق به خالق و بیان هجرت از دارالغرور به دار السّرور و الخلود باشد.» (2)

ص:77


1- (1) - بقره (2) : 2. [1]
2- (2) - آداب الصّلاه، امام خمینی: 206.

کفایت خداوند از انسان در بیان قرآن

بر اساس این واقعیت هایی که در آیات الهی است و گوشه ای از آن را در سطور زیر قرائت می کنی ضعف و ناتوانیت را با تکیه بر او و ازدیاد عشق و ایمان به او، و دفع هجوم شهوات و غرایز حرام را، با عمل به دستورهای او، و رفع مشکلات و سنگینی مصایب را با آراسته شدن به اخلاق او علاج کن که حضرت او کافی فرد ضعیف و واقی امر مخوف است، و جناب او مصاحب بی کس، و بردارندۀ ترس و وحشت از قلب است.

اَلَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ» (1)

آیا خدا برای بنده اش [ در همه امور ] کافی نیست ؟

وَ کَفی بِاللّهِ حَسیباً» (2)

و خدا برای محاسبه کافی است .

وَاللّهُ اعْلَمُ بِاَعْدائِکُمْ وَ کَفی بِاللّهِ وَلیّاً» (3)

و خدا به دشمنان شما داناتر است . و بس است که خدا سرپرست شما باشد ،

وَکَفی بِاللّهِ نَصیراً» (4)

و کافی است که خدا یاور شما باشد .

وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ وَ کَفی بِاللّهِ وَکیلاً» (5)

و بر خدا توکّل کن ؛ و کارساز بودنِ خدا [ نسبت به امور بندگان ] کافی است .

ص:78


1- (1) - زمر (39) : 36. [1]
2- (2) - نساء (4) : 6. [2]
3- (3) - نساء (4) : 45. [3]
4- (4) - نساء (4) : 45. [4]
5- (5) - نساء (4) : 81. [5]

وَکَفی بِرَبِّکَ هادیاً وَ نَصیراً» (1)

و کافی است که پروردگارت [ برای تو ] راهنما و یاری دهنده باشد .

این است آیاتی که به انسان دلگرمی می دهد، و راه جبران آنچه را باید جبران کند به روی او باز می نماید.

او باید به انسان از عوامل خوف امان دهد، اما اگر انسان کاری کند که حضرت حق وی را بترساند آن وقت از چه کسی امان بخواهد؟

او باید ضعف و ناتوانی را جبران کند، اما اگر کاری کردیم که او باعث ضعف ما شد، آن وقت ضعف خود را با چه چیز باید جبران کنیم؟

ص:79


1- (1) - فرقان (25) : 31. [1]

[«2»وَ مَنْ یُؤْمِنُنِی مِنْکَ وَ أَنْتَ أَخَفْتَنِی؟ وَ مَنْ یُسَاعِدُنِی وَ أَنْتَ أَفْرَدْتَنِی؟ وَ مَنْ یُقَوِّینِی وَ أَنْتَ أَضْعَفْتَنِی؟ لاَ یُجِیرُ یَا إِلَهِی إِلاَّ رَبٌّ عَلَی مَرْبُوبٍ وَ لاَ یُؤْمِنُ إِلاَّ غَالِبٌ عَلَی مَغْلُوبٍ وَ لاَ یُعِینُ إِلاَّ طَالِبٌ عَلَی مَطْلُوبٍ]

اگر مرا بترسانی چه کسی در برابر تو امانم می دهد؟ و اگر تنهایم بگذاری چه کسی مرا یاری می دهد؟ و اگر ناتوانم سازی چه کسی مرا تقویت می کند؟

ای خدا! منِ پرورده را جز پروردگار پناه نمی دهد، و شکست خورده را جز پیروز امان نمی بخشد، و خواسته شده را جز خواستار کمک نمی کند.

خداوند، پناهگاه واقعی انسان

اشاره

انسانِ توحیدی، از آن جا که حق را متجلّی در همۀ ظهوراتش می بیند از هیچ چیزی به غیر از حق ترس و حساب نمی برد. به ویژه در گرفتاری ها وغم ها تنها پناه و دستگیره را ذات حق تعالی می داند.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله در وصایان خویش به حضرت علی علیه السلام فرمود:

یا عَلِیُّ أَمانٌ لِأُمَّتِی مِنَ الْهَمِّ؛ لاحَوْلَ وَ لاقُوَّهَ الاّ بِاللّهِ لامَلْجَأَ وَ لامَنْجی مِنَ اللّهِ إِلاّ إِلَیْهِ. (1)

ص:80


1- (1) - بحار الأنوار: 60/74، باب 60، حدیث 3؛ [1]مکارم الأخلاق: 443. [2]

ای علی علیه السلام ذکر

«لاحَوْلَ وَ لاقُوَّهَ الاّ بِاللّهِ» هیچ گردش و نیرویی نیست مگر به سبب خداوند؛ و پناه و گریزی از خدا به جز به سوی او نیست که امت مرا از غم و اندوه در أمان می دارد.

خداوند متعال در دنیا به لطف و رحمت خودش مؤمن و کافر را در پناه خود از نعمت ها بهره مند می سازد و حتی خطرات و آسیب های بسیاری را از آنان دور می سازد. امّا در آخرت دیگر جای لطف و گذشت نیست، بلکه محل پاداش و کیفر است که باید هر انسانی به حق خود برسد.

از بدبختی های بسیاری از آدمیان در قیامت؛ نداشتن سرپناه و یاوری برای نجات است. آنان که رشته های ارتباط خود را با پروردگار و بندگان خالص و انبیا و اولیا بریده اند در آن جا یار و یاوری ندارند. ابزارهای مادی از کار می افتد و دوستی ها و رابطه ها برچیده می شود و هر کس را خداوند گمراه سازد، راه نجات و پناهی برای او نیست.

پروردگار در سورۀ شوری به این نکته های اساسی توجه داده و می فرماید:

اسْتَجِیبُواْ لِرَبِّکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لَّامَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَکُم مِّن مَّلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ مَا لَکُم مِّن نَّکِیرٍ» (1)

پیش از آن که روزی فرا رسد که از سوی خدا هیچ بازگشتی برای آن نیست ، پروردگارتان را اجابت کنید ، آن روز برای شما هیچ پناهگاهی و هیچ راه انکاری [ نسبت به اعمالی که مرتکب شده اید ] وجود ندارد .

اگر کافران خیال کنند در آن روز پناهگاهی غیر سایۀ لطف او و حامی ای غیر رحمت او باشد سخت در اشتباهند، حتی سایبان هم که جلوگیر عذاب الهی باشد، وجود ندارد.

ص:81


1- (1) - شوری (42) : 47. [1]

آنگاه که حق تعالی می فرماید:

یَوْمٌ لَّامَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ» (1)

روزی فرا رسد که از سوی خدا هیچ بازگشتی برای آن نیست .

مراد روز قیامت است نه روز مرگ؛ که هیچ کسی در برابر اراده و فرمان او برای بازگشت نمی تواند تصمیم بگیرد و حتی برای دفاع از گناهان هم راههایی که تصوّر می کند، بسته می شود. از بازگشت یقینی و جان پناه و ابزار دفاعی و دوستی هم به طور کلی محروم است. و با حضور شهود و کاتبان اعمال، جای انکار و عذر هم باقی نمی ماند.

أصمعی می گوید:

نیمه شبی که همه جا را سکوت فراگرفته بود به طواف خانۀ خدا رفتم؛ دیدم که جوانی زیبارو و خوش قامت پردۀ کعبه را گرفته و با سوز و آه وصف ناپذیری با خدا مناجات می کرد:

چشم ها به خواب رفته است و ستارگان در آسمان دمیده اند و تو پادشاه زنده و پایدار جهان هستی، در این تاریکی شب همه شاهان، درهای کاخ هایشان را بسته اند و نگهبانان بسیاری بر آن گماشته اند. ولی درِ خانۀ تو به روی نیازمندان همواره باز است و این که من به درگاه تو پناه آورده ام تا به من با نظر رحمت بنگری، ای مهربان ترین مهربانان.

سپس حضرت اشعاری زیبا را سرود که مفهوم آن این است:

ای خدایی که دعای بیچارگان را در تاریکی های شب اجابت می کنی و ای کسی که دردها و رنج ها و بیماری ها را برطرف می کنی. همه مهمانان تو در

ص:82


1- (1) - شوری (42) : 47؛ [1]روم (30) : 43. [2]

اطراف خانه ات خوابیده اند و تنها تو هستی که هرگز به خواب نمی روی، ای خدای قیّوم! پروردگارا! تو را به دعاهایی که خودت آن را آموخته ای می خوانم و از تو می خواهم که به حق خانه و حرمتت، به چشمان اشکبار من رحم کنی. اگر بخشش تو به مجرمان درگاهت نرسد، پس گنهکاران به درگاه چه کسی پناهنده شوند؟!...

اصمعی گفت: از پی آن آقا رفتم تا شناختم که ایشان زین العابدین علیه السلام است. (1)امام علیه السلام تنها منطقه ایمن را، باب رحمت پروردگار می داند و به گرفتار می آموزد که به هر جا رود در امان نیست و تنها راه رهایی سرگشتگان برهوت دنیا، کوچ به خانۀ لطف و کرامت الهی است.

منطق امام علیه السلام ، آموزش خودباوری از راه پیوند به خداوند است تا آدمی، راه را از چاه تشخیص دهد و به بهترین شکل برای آن چاره ای بیاندیشد. چه بسیار حوادث و بلاهایی که از کنار زمین بدون خطر می گذرد و یا در آسمان، حوادث بزرگ کیهانی و برخورد اجرام فضایی به یکدیگر بدون زحمت برای بشر عبور می کنند؛ و یا آسیب های برگرفته از مسائل پیرامون ما مانند آلودگی هوا، بیماری حیوانات، خطاهای پزشکی و خطرات زندگی ماشینی که بی شمار است که ما از وجود و حدوث آن بی خبریم، خدای حکیم آنها را دور می سازد و انسان در این وضعیت هولناک با آسایش به زندگی خود ادامه می دهد.

بنابراین حضرت سجّاد علیه السلام به بشر هشدار می دهد که یگانه نگهبان و یار و سایۀ امید در زندگی، پناه خداوند منان است. با چنین خدایی، بنده باید از ستایش و سپاس او غفلت نورزد و حضرت حق را در آرامش و امنیّت، از خاطر نبرد.

زیرا غالب مطلق بر نظام هستی، خداوند جبّار است که آفرینش بر سلطۀ او

ص:83


1- (1) - بحار الأنوار: 80/46، باب 5، حدیث 75؛ المناقب، إبن شهر آشوب: 151/4.

می چرخد و مردم از این نظم و نظام احسن غافلند. همان گونه که حق تعالی در قصّۀ یوسف علیه السلام می فرماید:

وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ» (1)

و خدا بر کار خود چیره و غالب است ، ولی بیشتر مردم نمی دانند .

امام حسن عسکری علیه السلام در تفسیر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ فرمود:

خداوند کسی است که هر مخلوقی در هنگام نیازها و گرفتاری ها وقتی امیدش از همه، غیر او قطع می شود؛ و رشتۀ هر سببی جز او بریده می گردد؛ به او روی می آورد می گوید:

بِسْمِ اللَّهِ

. یعنی در همه کارهایم از خدایی کمک می گیرم که عبادت و پرستش سزاوار اوست و هر گاه فریاد خواهی شود به فریاد می رسد. و هر گاه خوانده شود، اجابت می کند.

این همان نکته ای است که مردی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: ای پسر رسول خدا! مرا به وجود خدا راهنمایی کن که مجادله کنندگان بر من هجوم آورده و مرا سرگردان کرده اند.

امام صادق علیه السلام به او فرمود: ای بندۀ خدا! آیا هرگز کشتی سوار شده ای؟ عرض کرد: آری.

فرمود: آیا پیش آمده که کشتی بشکند و در آن جا نه کشتی دیگر باشد که تو را برهاند و نه شنایی کارساز باشد؟ عرض کرد: آری.

فرمود: آیا در آن هنگام دلت متوجه موجودی شده است که می تواند تو را از هلاک نجات دهد؟ عرض کرد: آری.

امام صادق علیه السلام فرمود: آن موجود، همان خدای توانایی است که نجات بخشد؛ آن جا که از هیچ منجی خبری نیست؛ نجات می دهد و آن جا که فریادرسی نیست

ص:84


1- (1) - یوسف (12) : 21. [1]

به فریاد می رسد. (1)

ص:85


1- (1) - بحار الأنوار: 41/3، باب 3، حدیث 16؛ معانی الأخبار: 4، حدیث 2؛ تفسیر الإمام العسکری: 21 - 22، حدیث 5 - 6، سورۀ حمد.

[«3»وَ بِیَدِکَ یَا إِلَهِی جَمِیعُ ذَلِکَ السَّبَبِ وَ إِلَیْکَ الْمَفَرُّ وَ الْمَهْرَبُ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَجِرْ هَرَبِی وَ أَنْجِحْ مَطْلَبِی «4»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ إِنْ صَرَفْتَ عَنِّی وَجْهَکَ الْکَرِیمَ أَوْ مَنَعْتَنِی فَضْلَکَ الْجَسِیمَ أَوْ حَظَرْتَ عَلَیَّ رِزْقَکَ أَوْ قَطَعْتَ عَنِّی سَبَبَکَ لَمْ أَجِدِ السَّبِیلَ إِلَی شَیْ ءٍ مِنْ أَمَلِی غَیْرَکَ وَ لَمْ أَقْدِرْ عَلَی مَا عِنْدَکَ بِمَعُونَهِ سِوَاکَ فَإِنِّی عَبْدُکَ وَ فِی قَبْضَتِکَ نَاصِیَتِی بِیَدِکَ «5»لاَ أَمْرَ لِی مَعَ أَمْرِکَ مَاضٍ فِیَّ حُکْمُکَ عَدْلٌ فِیَّ قَضَاؤُکَ وَ لاَ قُوَّهَ لِی عَلَی الْخُرُوجِ مِنْ سُلْطَانِکَ وَ لاَ أَسْتَطِیعُ مُجَاوَزَهَ قُدْرَتِکَ وَ لاَ اسْتَمِیلُ هَوَاکَ وَ لاَ أَبْلُغُ رِضَاکَ وَ لاَ أَنَالُ مَا عِنْدَکَ إِلاَّ بِطَاعَتِکَ وَ بِفَضْلِ رَحْمَتِکَ]

ای خدای من! تمام آن وسایل و اسباب به دست ارادۀ توست، و گریزگاه و پناهگاه به سوی توست، پس بر محمد و آلش درود فرست، گریزم را پناه ده، و خواسته ام را روا کن. خدایا! اگر روی کریمت را از من بگردانی، یا مرا از احسان بزرگت محروم کنی، یا روزیت را از من دریغ ورزی، یا رشتۀ پیوندت را از من بگسلی، راهی برای دست یابی، به هیچ یک از آرزوهایم جز تو نیابم، و بر آنچه پیش توست، جز به یاری تو دست رسی پیدا نکنم؛ چرا که من بندۀ تو، و در قبضۀ ارادۀ توام. اختیارم به دست توست، با فرمان تو فرمانی برای من

ص:86

نیست. حکم تو در تمام شؤون زندگی من جاری است، و تقدیرت دربارۀ من عین عدالت است. مرا نیروی بیرون رفتن از قلمروی سلطنت تو نیست، و استطاعت تجاوز از حیطۀ قدرتت برایم وجود ندارد، و توان جلب دوستیت را ندارم، و به خشنودیت نمی رسم، و به آنچه نزد توست جز به طاعتت و فضل رحمتت، دست نمی یابم.

ریشۀ، تمام حقیقت دعای بیست و یکم همین جملۀ اخیر است:

راه جلب محبت حق، و رسیدن به خشنودی و رضایت مولا، و دست یافتن به رضوان و نعیم ابد، و مصون ماندن از عذاب و شقاوت، فقط و فقط طاعت و عبادت و توسل به فضل و رحمت دوست است، و این طاعت و عبادت که انبیا و امامان و کتب آسمانی این همه بر آن اصرار دارند چیزی جز ایمان به خدا و قیامت و اخلاق حسنه و اعمال صالحه نیست.

ای که با نیکان طمع داری که یابی ارتباط با بدان منشین که با ایشان مضرّست اختلاط

رو عدالت پیشه کن هر روز می کن راستی تا روی از عدل فردا راست بر روی صراط

چیست این دنیا رباط و خلق دنیا کاروان کاروان را بار باید بستن آخر از رباط

رسم بی باکی نبخشد جز پریشانی بدست جمعیت خواهی منه پا جز به راه احتیاط

سالک بی رنج را نبود ز راحت لذتی جان غمگین بیشتر مسرور گردد از نشاط

ص:87

این دُر نظمی که نور از خامه ریزد دور نیست گر به روی صفحه غلطد همچو گوهر بر بساط

(نور علی شاه اصفهانی)

ص:88

[«6»إِلَهِی أَصْبَحْتُ وَ أَمْسَیْتُ عَبْداً دَاخِراً لَکَ لاَ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لاَ ضَرّاً إِلاَّ بِکَ أَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَی نَفْسِی وَ أَعْتَرِفُ بِضَعْفِ قُوَّتِی وَ قِلَّهَ حِیلَتِی فَأَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی وَ تَمِّمْ لِی مَا آتَیْتَنِی فَإِنِّی عَبْدُکَ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ الضَّعِیفُ الضَّرِیرُ الْحَقِیرُ الْمَهِینُ الْفَقِیرُ الْخَائِفُ الْمُسْتَجِیرُ «7»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تَجْعَلْنِی نَاسِیاً لِذِکْرِکَ فِیمَا أَوْلَیْتَنِی وَ لاَ غَافِلاً لِإِحْسَانِکَ فِیمَا أَبْلَیْتَنِی وَ لاَ آیِساً مِنْ إِجَابَتِکَ لِی وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّی فِی سَرَّاءَ کُنْتُ أَوْ ضَرَّاءَ أَوْ شِدَّهٍ أَوْ رَخَاءٍ أَوْ عَافِیَهٍ أَوْ بَلاَءٍ أَوْ بُؤْسٍ أَوْ نَعْمَاءَ أَوْ جِدَهٍ أَوْ لَأْوَاءَ أَوْ فَقْرٍ أَوْ غِنیً]

خدایا! صبح و شب کردم، درحالی که بندۀ خوار و بی مقدار توام. برای خود جز با کمک حضرتت بر جلب سودی و دفع زیانی قدرت ندارم. به آنچه دربارۀ خود گفتم، شهادت می دهم. به ناتوانی نیرویم، و کمی تدبیرم اعتراف می کنم؛ پس آنچه را به من وعده دادی وفا کن، و آنچه را که به این بنده ات عطا فرموده ای، کامل ساز؛ زیرا که من بندۀ بی نوا، ذلیل، ناتوان، دردمند، کوچک، بی مقدار، تهی دست، ترسان و پناهنده به توام.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا نسبت به یاد خود در آنچه به من عطا کردی، فراموشکار مکن، و به احسانت در آنچه به من بخشیده ای غافل و

ص:89

بی خبر مساز، و از اجابت دعایم، گرچه تأخیر افتد ناامید مکن. هر چند در خوشی باشم، یا ناخوشی، در سختی باشم یا رفاه، در سلامت همه جانبه باشم یا بلا، در تنگدستی و بیچارگی باشم یا نعمت، در دارایی باشم یا محنت، در تهیدستی باشم یا توانگری.

اعتراف به ناتوانی و بیچارگی در برابر خداوند

اشاره

ریشۀ کمبودها از نبود عشق است اگر عشق باشد هر کار نشدنی، ممکن می شود.

مؤمن بیشترین حب را به خداوند دارد و عشق به خداوند است که انسان را در بلاها و حوادث و اعتراف و شکایت ها شکیبا می سازد. اگر عشق نبود انبیا و اولیای الهی نمی توانستند در فشارها تاب بیاورند.

اگر عشق پیدا شود، آدمی به غیر از ذکر و طاعت معشوق، چیز دیگری نمی تواند داشته باشد؛ چرا که عاشق از معشوق جز حب نمی خواهد، اگر محبت بیاید خیر دنیا و آخرت آمده است؛ بر این پایه بدون حب، عشق حقیقی و کمال عارفانه پدید نمی آید.

طبیعت انسان در برابر عظمت کمالات و ابهت خیره کنندۀ حق، بسیار فروتن و مطیع است. آنگاه که نفس، خود را در محضر پرشکوه قدرت شکست ناپذیر و مطلق می یابد، بقای هستی خویش را در پناه وصل به او و بالاتر در فنا و محو در وجود او می بیند، تا شخصیتی همانند او برای خود بسازد.

ریشۀ تقلیدهای نادرست و خودمحوری های سلطه گرانه در طول تاریخ بشر، در حب کمال خواهی و برترطلبی مطلق است. اگر الگوی قدرت و کمال، مجازی و ساختگی و زود زوال باشد؛ خضوع در برابر او به محدودیت و نابودی پایان می یابد.

اکنون تاریخ گواه است که گروهی از مردم در برابر ستمگران تسلیم بوده اند و

ص:90

همۀ هستی وجود و شخصیت و مال و ناموس خود را در برابر آنان فروخته اند. و این فروتنی دروغین سبب جلوۀ باطل و ضعیف شدن حق می گردد و خدای منّان هرگز به دولت باطل فرصت ماندگاری نمی دهد و آنهم در مقطعی فرو می پاشد.

ابوصباح کنانی می گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم که پیرمردی بر آن حضرت وارد شد و عرض کرد: یا اباعبداللّه! من از فرزندانم و برادرانم و جفاکاریشان با این سالخوردگی ام نزد شما شکایت می کنم. حضرت صادق علیه السلام به او فرمود:

ای پیرمرد! برای حق دولتی و برای باطل هم دولتی است. و هر یک از این دو دولت، رفیقش خوار است و همانا کمترین مصیبتی که در دولت باطل به مؤمن می رسد آزار کشیدن از فرزندان و ستم برادران اوست. و هیچ مؤمنی نباشد که در دولت باطل آسایش ببیند مگر آن که پیش از مرگش گرفتار ضرر در بدنش یا فرزندانش یا مالش شود تا خداوند او را از آنچه در دوران حکومت باطل به دست آورده رها سازد و بهره اش را در دولت حق بسیار گرداند، پس صبر کن و مژده بر تو باد. (1)و چنانچه الگوی کامل، بی نهایت و قدرت حقیقی باشد و انسان بداند که سود و زیان، عزت و ذلت، فقر و ثروت و مرگ در زندگی در دست آن قادر مطلق است. در برابر حق مطلق، زبان تضرّع و اعتراف می گشاید و در عمل هم به منبع قدرت و کمال نامحدود متصل می گردد.

همان گونه در باب عصمت ائمه اطهار علیهم السلام آمده است:

هرگز اظهار عجز و ناتوانی یا اعتراف به خطایی و هر آنچه نشانۀ تواضعی که از معصومان علیهم السلام در قالب دعا و مناجات و اندرز به ما رسیده است، جهت آموزش و تمرین بندگی برای انسان است. پس ابراز هر گونه اندوه یا شکایت یا درد اشتیاق به

ص:91


1- (1) - الکافی: 447/2، حدیث 12؛ [1] بحار الأنوار: 365/52، باب 27، حدیث 143.

حق تعالی نه از روی نیاز و کمبود جسمی است، بلکه وسیلۀ راز و نیاز و ارتباط با خداوند است تا پیوند بین خالق و مخلوق برقرار باشد.

آنگاه که سیّد الساجدین در مناجات خویش عرضه می دارد:

إِلهی طالَ حُزْنی وَ رَقَّ عَظْمی وَ بَلِیَ جِسْمی وَ بَقِیَتِ الذُّنُوبُ عَلَی ظَهْری فَإِلَیْکَ أَشْکُو سَیِّدی فَقْری وَ فاقَتی وَ ضَعْفی وَ قِلَّهِ حِیلَتی. (1)

خدایا! اندوهم دراز گشته و استخوانم نازک شده و بدنم پوسیده شده و گناهان بر پشتم انباشته است. پس آقایم به سوی تو از تهیدستیم و نیازم و سستیم و کمی چاره ام، شکایت می کنم.

هر چه امام معصوم خود را کوچک تر و ناتوان تر در محضر دوست ببیند، دلیل بر عظمت معرفت و وسعت بیشتر دامنۀ علم او به صفات حضرت حق است.

زمینه ساز تربیتی این گونه دعاها و مناجات های عارفانه، به قدری مؤثّر بوده که حضرت سجّاد علیه السلام پس از شهادت پدر بزگوارش، چنان کوبنده و پرصلابت؛ دستگاه پلید اموی را متزلزل نمود و حکومت آنان را برچید.

سرنگونی دشمن در تحمل رنج و اندوه

یک نمونه از کرامت های حضرت سجّاد علیه السلام که دشمنان را سرکوب می نمود اینکه:

«ابن شهاب زُهْری می گوید:

روزی که امام سجّاد علیه السلام را به فرمان عبدالملک بن مروان در غلّ و زنجیر کرده بودند و با گروهی از مأموران به عنوان تبعید به طرف شام حرکت می دادند، من از مأموران حکومتی برای خداحافظی با امام سجّاد علیه السلام اجازۀ ملاقات گرفتم. چون به

ص:92


1- (1) - بحار الأنوار: 140/91، باب 32، حدیث 21. [1]

خدمت حضرت شرفیاب شدم و آن حضرت را دیدم که پاهایش در بند و دستانش در غل و زنجیر است به گریه افتادم و گفتم: ای کاش! غل و زنجیر به گردن من بود و شما آزاد و سالم و آسوده می بودید.

امام علیه السلام فرمود:

ای زُهری! نگران مباش، اگر بخواهم، این رنج ها از من برداشته می شود، ولی آن را از این جهت که مرا به یاد عذاب الهی در قیامت می اندازد دوست دارم و شما نیز هر گاه چنین احوالی را دیدید، عذاب خدا را به خاطر آورید و از آن اندیشه نمایید.

آنگاه فرمود: این وضع تا مسافت دو منزلی مدینه بیشتر ادامه نخواهد یافت.

زهری می گوید: من با امام علیه السلام خداحافظی کردم، پس از چهار روز دیدم که مأموران حکومتی و گماشتگان آن حضرت سراسیمه و مضطربانه به مدینه بازگشته و در جستجوی امام علیه السلام هستند.

چون علت را پرسیدم گفتند: هنگامی که به دو منزلی مدینه رسیدیم شب فرا رسید. ما آن حضرت را در حالی که در غل و زنجیر بسته بودیم در خیمه ای جا دادیم. صبح که فرا رسید و داخل آن خیمه شدیم اثری از حضرت ندیدیم و باکمال تعجّب غل و زنجیر را بر زمین افتاده دیدیم و تا این لحظه آن حضرت را نیافته ایم.

زهری می گوید: پس از آن حادثۀ حیرت انگیز به شام رفتم و عبدالملک مروان را دیدم و او از من، احوال و قضایا را پرسید و من آنچه را دیده و شنیده بودم، نقل کردم، عبدالملک دیوانه وار گفت:

به خدا سوگند! در همان روزی که نگهبانان به دنبال ابوالحسن می گشتند، آن حضرت نزد من آمد و فرمود: چرا با من چنین می کنی؟

مرا با تو و تو را با من چه کار است؟ گفتم: دوست دارم نزد من باشید.

حضرت فرمود: ولی من دوست ندارم که نزد تو باشم. این را فرمود و بیرون

ص:93

رفت، ولی به خدا سوگند چنان هیبتی از او به من رسید که لباسم را آلوده کردم.» (1)این قبیل حکایات؛ نشانگر احاطۀ فیضی و قهری بر امور تکوینی بشر است، ولی از آن جا که حکومت و مصلحت خداوند بر آن است که ولایت حق بر نظام طبیعت آفرینش، همراه با آزمایش و عبرت و مدارا باشد؛ پس از انتقام و کیفر و نابودی مطلق موجودات، چشم پوشی می شود.

دلم از دیدۀ تو را طالب دیدار ترست عکس در آینه از آب پدیدارترست

گرچه از عقل و جنون نیز هنرها دیدم بهر من عاشقی از هر دو سزاوارترست

هر که هشیار تو شد از همه سرمست ترست وانکه سرمست تو شد از همه هشیارترست

یافتم تا به در میکدۀ عشق تو بار بار من از همۀ باده کشان بارترست

می ندانم زکه جویم خبرت را که به دهر هر که شد بی خبر از خویش خبردارترست

هر که بسیار به خوددید کم از کم باشد وانکه کم دید به خوداز همه بسیارترست

زال شد مشتری یوسف مصری بکلاف تا فروشنده بداند که خریدار ترست

ص:94


1- (1) - بحار الأنوار: 123/46، باب 8، حدیث 15؛ کشف الغمه: 76/2.

آشنایان غم دوست ندادند زدست دامن دولت یاری که وفادار ترست

آن که اندر دو جهان قابل یاریست یکی است آن یکی نیز به مفتون زهمه یارترست

(عبدالرزاق بیگ دنبلی)

ص:95

[«8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ ثَنَائِی عَلَیْکَ وَ مَدْحِی إِیَّاکَ وَ حَمْدِی لَکَ فِی کُلِّ حَالاَتِی حَتَّی لاَ أَفْرَحَ بِمَا آتَیْتَنِی مِنَ الدُّنْیَا وَ لاَ أَحْزَنَ عَلَی مَا مَنَعْتَنِی فِیهَا وَ أَشْعِرْ قَلْبِی تَقْوَاکَ وَ اسْتَعْمِلْ بَدَنِی فِیمَا تَقْبَلُهُ مِنِّی وَ اشْغَلْ بِطَاعَتِکَ نَفْسِی عَنْ کُلِّ مَا یَرِدُ عَلَیَّ حَتَّی لاَ أُحِبَّ شَیْئًا مِنْ سُخْطِکَ وَ لاَ أَسْخَطَ شَیْئًا مِنْ رِضَاکَ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و ثنایم را برای خودت، و ستودنم را محض حضرتت، و سپاسم را در تمام حالاتم به خاطر وجود مبارکت قرار ده، تا به آنچه از دنیایم عطایم می کنی، خوشحال نشوم، و بر آنچه در دنیا محرومم می کنی اندوهگین نگردم، و تقوایت را به قلبم بچسبان، و بدنم را در اعمالی که از من قبول می کنی به کارگیر و وجودم را، برای دور ماندن از هر خلافی که به جانب من می آید، به طاعت و بندگیت مشغول دار، تا ذره ای از خشمت را دوست نداشته باشم، و نسبت به ذرّه ای از خشنودیت خشم نورزم.

اخلاق قارونی

انسان به ارادۀ حضرت حق، محض قرار گرفتن در میدان عبادت و بندگی که باعث شکوفائی گل وجود اوست، و از این طریق تبدیل به منبع خیر و برکت، و تأمین کنندۀ سعادت دنیا و آخرت می شود آفریده شده است.

ص:96

او اگر با نیتّی پاک، و قلبی صاف تمام برنامه های ظاهری و باطنیش را هماهنگ با دستورهای حضرت حق کند بدون تردید تمام لحظات عمرش حتی لذّت بری های جسمیش تبدیل به عبادت می شود، و به خاطر آن مستحق اجر و مزد و بهشت عنبر سرشت می گردد.

او باید خود را در این چند روزۀ عمر مسافر بداند، مسافری که باید برای عیش ابد دنیای دیگر زاد و توشه بردارد، زاد و توشه ای که جز طاعت و عبادت و ایمان و اخلاق و خدمت به خلق خدا چیزی نیست.

او نباید آن چنان به دنیا دل ببندد که این دلبستگی حجاب بین او و حضرت حق و عبادات و طاعات گردد، و از این رهگذر به شقاوت ابدی دچار شود.

او باید کسب و کار و خانه و مسکن و لباس و غذا و درآمد و ثروت را به عنوان وسیلۀ عبادت و بندگی نظر کند، و از این طریق بر ارزش و عظمت و کرامت خود بیفزاید.

او باید آن چنان روحیۀ ملکوتی و حالتی عرشی پیدا کند که روی آوردن دنیا وی را خوشحال و مغرور و متکبر و خودبین نسازد، و روی گرداندن دنیا او را دچار تأسف و غصه و بدبینی و جدائی از حق نکند که اگر چنین شود دچار اخلاق قارونی شده و به عذاب خسف و غضب و سخط حق و آتش جهنم دچار گردد.

با کمک آیات قرآن، و قلب صاف، و روانی پاک، و بصیرتی نافذ به نظام هستی بنگرید، تا هر چیزی را بر وفق حکمت و مصلحت و عدالت خداوندی سرجایش ببینید، و حالتان حالی شود که جلوات امور مادی خوشحالتان نکند و در این صورت دچار خودباختگی و غرور شوید، و پشت کردن دنیا گرفتار اندوه و غصه و رنجتان ننماید، تا دست روی دست گذارید و از حرکت به سوی قرب حق و لقای حضرت دوست، باز بمانید.

لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فَاتَکُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللّهُ لایُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ

ص:97

فَخُورٍ» (1)

تا [ با یقین به این که هر گزند و آسیبی و هر عطا و منعی فقط به ارادۀ خداست و شما را در آن اختیاری نیست ] بر آنچه از دست شما رفت ، تأسف نخورید ، و بر آنچه به شما عطا کرده است ، شادمان و دلخوش نشوید ، و خدا هیچ گردنکش خودستا را [ که به نعمت ها مغرور شده است ] دوست ندارد .

اِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَومِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما انَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَهِ اولِی الْقُوَّهِ اذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لاتَفْرَحْ انَّ اللّهَ لایُحِبُّ الْفَرِحینَ» (2)

همانا قارون از قوم موسی بود که بر آنان تعدی و تجاوز کرد ، و از گنجینه های مال و ثروت آن اندازه به او دادیم که حمل کلیدهایش بر گروهی نیرومند گران و دشوار می آمد . [ یاد کن ] هنگامی که قومش به او گفتند : [ متکبرانه و مغرورانه ] شادی مکن ، قطعاً خدا شادمانان [ متکبر و مغرور ] را دوست ندارد .

حکایت قارون

«قارون از خاندان موسی، و از افرادی بود که نسبت نزدیکی با وی داشت.

خداوند به قارون زندگی سعادتمندی داده بود، او رزق فراوان و اموال زیادی در اختیار داشت، اسباب سعادت برای وی جمع شده بود، و از دنیا بهره ای برده بود که فقط برای افراد انگشت شماری ممکن است به این وضع برسند.

او ثروت سرشاری بهم زد، خزائن او از اموال انباشته بود، صندوق هایش آن قدر مملو از پول بود که حفظ کلیدهای آن برای انبار داران مشکل بود، و حمل و نقل آن

ص:98


1- (1) - حدید (57) : 23. [1]
2- (2) - قصص (28) : 76. [2]

برایشان سنگین می نمود، و افراد تنومند و صاحب نیرو از جابه جا کردن آن رنج می بردند!!

قارون در میان بنی اسرائیل زندگی خوشی داشت، لباس های فاخر می پوشید، و بدون زینت از منزل خود خارج نمی گردید. برای خود کاخ ساخته بود و در آن جا به عیش و عشرت می گذرانید، نوکرانی برای خود برگزیده بود، غلامان و حیواناتش فراوان بودند.

آن قدر ثروتش زیاد شد که حالت روحی او صددرصد مادی گشت، به هر چه علاقه پیدا می کرد نسبت به آن حریص می شد و درصدد مهیا کردنش برمی آمد! او می خواست اگر خوش گذرانی را پایانی است به پایان آن برسد.

فراموش نگردد، ثروت دنیا از ابتدای جهان تا کنون زینت زندگی و شادابی آن بوده است، اساس و رکن زندگی ظاهری بر پایۀ مال است ولی این ثروت و مال به هر کس حاکم شد خود خواه ویاغی گردید.

انسان بی تقوا به ثروت مغرور می شود و خودسر می گردد، و گمان می نماید کسی بر او قدرت ندارد، خیال می کند مردم از نژاد او نیستند و یا این که فقط برای نوکری او خلق شده اند، لذا هرگاه سخن گفت باید سرهای مردم در اثر شنیدن صدایش پائین بیاید، و هر وقت اشاره کرد باید برایش آماده شوند یا آماده کنند تا موقعی که کسی را احضار کرد باید فوراً حاضر شود، واجب است به او ارادتمند باشند و اگر ارادتی ندارند، باید اظهار ارادت نمایند، و اگر چنین نکردند مرگ برای آنان حتمی است.

قارون فرد نوخاسته اجتماعی نبود، بلکه مانند دیگر مردم خلق شده بود، امتیازی بر سایرین نداشت، ولی خود را نوخاسته خواند، و برای خویش امتیازات زیادی در حالی که حقش نبود، قائل شد.

قارون نسبت به زیردستان ستمگری روا داشت، و آنان را تحت نفوذ خود

ص:99

درآورد، و غضب و ستم خود را به آنان چشاند!

ای کاش این ثروتمندان، از خودخواهی خویش می کاستند، و زندگی را همان طوری که هست درک می کردند، و راه صحیح را به دست می آوردند، اینان درک می نمودند که تنها مال و ثروت، مردم را نسبت به انسان متواضع نمی سازد و آنان را بندۀ انسان نمی کند. بلکه مردم خودباختۀ احسان وخوبی و فضیلتند.

هرگاه ثروتمندان به قانون الهی گردن نهند، و حق سائل و محروم را بپردازند، و با مال و اندوختۀ خویش خلأهای اجتماعی را پر کنند محبوب خدا و خلق می گردند.

اما چه باید کرد که مال و ثروت بعضی از قلب ها را کور می کند، و غرور و خودخواهی می آورد، و تنها جمعیتی را جلب می کند که فریب کار و متملّق اند!

بنی اسرائیل دیدند، قارون در طغیانگری و ستمگری خود سرعت می گیرد و دائم راه وروش عوض می کند، غم او افزایش ثروت است گرچه به قیمت گرسنگی دیگران باشد، این روش را با غرور و تکبر و خودخواهی انجام می داد و به یاغی گری خود می افزود.

مردم علیه وی بپاخاستند و تصمیم گرفتند که روح نیکوکاری را در وی به وجود آورند، و مطالبی را که درک نمی کند به اواطلاع دهند و او را پند و اندرز گویند که ثروت بیش از این او را گول نزند، و به گمراهی نبرد، و بین او و نیکی ها جدائی نیندازد، و نگذارد بی نوایان بی نواتر شوند، و اشک مستمندان بیش از این بر چهرۀ مظلومشان جاری شود، مقصود مردم این بود که قارون در دنیا محترم باشد، و در آخرت به پاداش نیک برسد، و این گونه زندگی سالم از ثروت برای ثروتمند بهتر ومحفوظتر است.

ملت به قارون گفتند: ما نمی خواهیم دستت از مال و زینت دنیا تهی گردد، و از نشاط جهان بی بهره بمانی، نه ما چنین برنامه ای را اراده نکرده ایم و آن را نیز نمی پسندیم، بلکه ما عقیده ای دربارۀ تو داریم که برای ما و تو خوب است.

ص:100

عقیده ما این است که از خوراک های حلال و لباس های مباح ومنزل و مسکن پاک به اندازه ای که لازم است استفاده کنی، و روش تو نباید توأم با بی اعتنائی به محرومان باشد، و راه تو نباید راهی باشد که بینوایان درآن راه نداشته باشند، همان طور که خداوند به تو احسان کرده، تو هم به ضعیفان و دردمندان و مستمندان احسان کن، تا خداوند نعمتش را بر تو حفظ کند و اموالت را فراوان سازد، و خیر و برکت خود را بر تو جاری گرداند.

ای قارون! مگر نمی دانی که ثروت دنیا مانند سایه ای است که برطرف می گردد، و ودیعه ای است که باید به صاحبش برگردد، به ثروت خود خرسند مباش، به این مالی که داری مغرور نگرد، بلکه این ثروت را وسیلۀ سعادت روز بازپسین خود قرار ده، و بدان ما که تورا نصیحت می کنیم از باب خیر خواهی و علاقه به تو است، ما می ترسیم خداوند این ثروت را از تو بگیرد و از عنایت و لطف او محروم گردی و بهشت بر تو حرام شود!!

اما افسوس که گوش یاغیان وطاغیان برای پذیرفتن و گوش دادن به پند و اندرز آماده نیست، قلب قارون فقط به عشق ثروت می تپید، خودخواهی او افزوده گشت، و کلمات قوم در روحش اثر نگذاشت.

او به مخالفت با مردم برخاست و گفت: من نیازی به پند و اندرز شما ندارم، عقلم از شما بهتر و رأی و فرمانم از شما قاطع تر است. من این ثروت و مال را به خاطر این که شایسته و سزاوارم به دست آورده ام، این نصیحت ها را برای خود ذخیره کنید، و با این پندها به اصلاح امور خود اقدام نمایید، من از جهت مقام و دانش از شما برتر و بهترم.

قارون تصمیم گرفت بر ناراحتی آنان بیفزاید، لذا با لباس های زیبای خود در میان مردم عبور می کرد، و ثروت فراوان و مال زیاد خویش را که خدا به او داده بود، با ناز و خودخواهی به رخ مردم می کشید.

ص:101

ضعفای بنی اسرائیل می دیدند که قارون با لباس های زیبا و بلند، با کمال خودخواهی روی حیوان های قوی هیکل سوار می شود، و غلامان و نوکران اطراف او را می گیرند، چشم های آنان به او خیره می شد و در باطن خود رنج می بردند و به یکدیگر می گفتند: ای کاش! ما هم ثروت قارون را داشتیم که وی دارای ثروت فراوان و نصیب عظیمی از جهان است!

وقتی پند و اندرز برای امثال قارون ثمر بخش نیست، و خویشاوندی با موسی برای توجه قلب وی کافی نیست، دیدن دردمندان افکار او را متوجه نمی سازد، و فقیر پاسخی برای اصلاح کار خود نمی یابد، باید شمشیر قانون بیرون آید و پرده های ضخیم را پاره کند، و حجاب ها را بشکافد و تاریکی های متراکم را برطرف سازد، تا برای کار خیر آماده گردد، و متوجه کارهای شایسته شود.

موسی با کمال شدت و اصرار باید به قارون اعلام نماید که باید زکات مال خویش را بپردازد، و به فقرا و مستمندان احسان نماید؛ زیرا در ثروت او، حق معینی برای فقیر ومحروم موجود است.

قارون در جهل فرو رفته، و راه درک حقیقت به رویش بسته شده و بخل بر او حاکم گشته، لذا دیگر گوش به حرف موسی نمی دهد، او را مسخره می کند و به او می خندد، به موسی تهمت می زند، و با غرور خاصی حرف را رد می نماید.

به موسی می گوید:از تو رنج ها دیدیم تا این که دین جدیدی برای ما آوردی و ما با تو همکاری کردیم، امر به برنامه های زیادی دادی، به اوامرت گردن نهادیم، این اطاعت ما از تو و فرمانبری از دستورهایت تو را طمع کار ساخت و به تو جرأت داد که بر ما بتازی، فقط ما و ثروت باقی مانده که نگرفته ای، اکنون قصدداری بر ثروت ما غلبه کنی، ما قلب ها را در اختیارت گذاشتیم، سر تسلیم برابرت فرود آوردیم ولی افسوس که خون دل و تخم چشم خود را در اختیار تو بگذاریم، با درخواست زکات دروغ گوئی خود را ثابت کردی و مقصود خود را که پنهان کرده بودی آشکار

ص:102

ساختی، تو جادوگر دروغگوئی!!

قارون به بحث و جدل با موسی پرداخت، موسی هم مقاومت و اصرار ورزید؛ زیرا زکات گرفتن از قارون و از هر ثروتمندی امر و دستور خداست و قابل مناقشه و جدال نیست، در خور چانه زدن و کم و زیاد نمودن نمی باشد.

قارون تصمیم گرفت با ثروت خود مردم را علیه موسی بشوراند، وملت را از او منصرف سازد، و عقائدشان را متزلزل گرداند ولی خداوند نیّت او را آشکار ساخت و نقشۀ او را ظاهر گردانید، و موسی از این آزمایش با روح پاک و مقامی ارجمند بیرون آمد.

زمانی که موسی از اصلاح قارون مأیوس گردید، از خدا خواست تا عذاب خویش را بر قارون وارد سازد، و مردم را از آشوب و گول زدن او راحت گرداند، خدا دعای موسی را به اجابت رسانید و قارون و کاخ و ثروتش در زمین فرو رفت!!

زمین قارون را بلعید، اموال و خانه های او به کام خاک رفت، و داستان ذلت و خواری او عبرتی برای قوم موسی و پیروان او گردید، زمانی که مردم مصیبت سنگین قارون و ناکامی آن بدبخت را دیدند، به خود آمدند، و از خواسته های غلط خویش پشیمان گشته، خدا را حمد کردند که مثل قارون نشدند، یکدل و یک جهت فریاد زدند:اگر خداوند بر ما منّت نگذاشته بود ما نیز به زمین فرو رفته بودیم، وای که کافران رستگار نمی شوند، این جهان آخرت است که ما برای کسانی قرار داده ایم که در زمین ارادۀ خودخواهی و اخلالگری ندارند، پیروزی از آن پرهیزکاران است.» (1)

تابه کی ای نفس علّت زای من ای شده درد از تو درمانهای من

تابع خوی تو بایدبودنم روی دل سوی تو بایدبودنم

ص:103


1- (1) - قصه های قرآن: 210.

روزگاری شد هوایت جسته ام هرچه جزیادت زخاطر شسته ام

بر هوای خویشتن بگزیدمت بر خدای خویشتن بگزیدمت

بی هوای تو دمی نغنوده ام بی رضای تو بگو کی بوده ام

هم به تصدیق خود و انصاف خود یک زمان بشنو ز من اوصاف خود

دامن مقصود از کف داده ای پشت بر مقصد به راه افتاده ای

جز تو کس از یار خود دوری نکرد از دیار خویش مهجوری نکرد

نام مردن زندگی بگذاشتی نیستی پایندگی پنداشتی

شادیی گریافتی گفتی غم است زخمی اردیدی بگفتی مرهم است

خودزشادی روی دل بر تافتی سوی غم شادی کنان بشتافتی

(نشاط اصفهانی)

ص:104

[«9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ فَرِّغْ قَلْبِی لِمَحَبَّتِکَ وَ اشْغَلْهُ بِذِکْرِکَ وَ انْعَشْهُ بِخَوْفِکَ وَ بِالْوَجَلِ مِنْکَ وَ قَوِّهِ بِالرَّغْبَهِ إِلَیْکَ وَ أَمِلْهُ إِلَی طَاعَتِکَ وَ أَجْرِ بِهِ فِی أَحَبِّ السُّبُلِ إِلَیْکَ وَ ذَلِّلْهُ بِالرَّغْبَهِ فِیمَا عِنْدَکَ أَیَّامَ حَیَاتِی کُلِّهَا «10»وَ اجْعَلْ تَقْوَاکَ مِنَ الدُّنْیَا زَادِی وَ إِلَی رَحْمَتِکَ رِحْلَتِی وَ فِی مَرْضَاتِکَ مَدْخَلِی وَ اجْعَلْ فِی جَنَّتِکَ مَثْوَایَ وَ هَبْ لِی قُوَّهً أَحْتَمِلُ بِهَا جَمِیعَ مَرْضَاتِکَ «11»وَ اجْعَلْ فِرَارِی إِلَیْکَ وَ رَغْبَتِی فِیمَا عِنْدَکَ وَ أَلْبِسْ قَلْبِیَ الْوَحْشَهَ مِنْ شِرَارِ خَلْقِکَ وَ هَبْ لِیَ الْأُنْسَ بِکَ وَ بِأَوْلِیَائِکَ وَ أَهْلِ طَاعَتِکَ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و دلم را برای دوستیت خالی کن، و به یاد خود مشغول ساز، و به بیم و هراس از خود نشاطش ده، و به شوق و رغبت به سویت نیرومندش کن، و به جانب طاعتت میلش ده، و در محبوب ترین راههایِ به سویت روانش ساز، و در تمام دورۀ زندگیم او را به رغبت داشتن نسبت به آنچه نزد توست رام گردان.

از دنیا، تقوایت را توشه ام و سفرم را به جانب رحمتت، و ورودم را در خشنودیت، و جایم را در بهشتت قرار ده، و مرا قدرتی بخش که تمام بار خشنودیت را به دوش جان حمل کنم.

گریزم را به سویت، و میلم را در آنچه نزد توست قرار ده، و لباس وحشت از

ص:105

شرار بندگانت را بر دلم بپوشان، و انس گرفتن به خودت و عاشقانت و اهل طاعتت را به من ارزانی دار.

میل و شادابی و نورانیّت قلب، در ترس از خدا

قرب بنده به پروردگار مانند نزدیکی آهن به آتش است که هر اندازه آهن به مرکز شعلۀ آتش نزدیک تر شود، آثار و ویژگی های آتش، بیشتر در آهن آشکار می شود. تا جایی که آهن در اثر نزدیکی به آتش، آن چنان سرخ و تفتیده می شود که همه ویژگی های آتش را از خود بروز می دهد.

حرارت و گرما و سوزش و نور و روشنایی در قلب بندۀ خدا در اثر قرب به حق همچنین است؛ همان طور که زمین به نور پروردگارش منور گردید.

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا» (1)

و زمین به نور پروردگارش روشن می شود .

و یا در زیارت جامعه کبیره خطاب به ائمه اطهار علیهم السلام آمده است:

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِکُمْ. (2)

و زمین به نور شما (اهل بیت) روشنایی یافته است.

بنده در اثر نزدیک شدن به حضرت حق، اسما و صفات و آثار پروردگار در او نمایان شده، به گونه ای که در همۀ صفات کمالی، ظهوری در آفریدگانش می شود و همه اعضا و جوارح از جمله قلب که جایگاه خوف و رجاست هم آینه نمای حق می شود و خوف از او هم سبب خوف دیگر موجودات می گردد.

حضرت صادق علیه السلام به نقل از نوشته تورات فرمود:

ص:106


1- (1) - زمر (39) : 69. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 132/99، باب 8، حدیث 4؛ [2]البلد الأمین: 302. [3]

یَا ابْنَ آدَمَ تَفَرَّغْ لِعِبادَتی أَمْلَاُ قَلْبَکَ غِنیً وَ لاأَکِلْکَ الی طَلَبِکَ وَ عَلَیَّ أَنْ أَسُدَّ فاقَتَکَ وَ أَمْلَأَ قَلْبَکَ خَوْفاً مِنِّی وَ إِنْ لاتَفَرَّغْ لِعِبادَتی أَمْلَأُ قَلْبَکَ شُغُلاً بِالدُّنیا ثُمَّ لاأَسُدَّ فاقَتَکَ وَ أَکِلْکَ الی طَلَبِکَ. (1)

ای فرزند آدم! خود را برای بندگی من مهیا نما. در این صورت قلب تو را بی نیاز خواهم کرد و تو را به سوی خواسته هایت واگذار نخواهم کرد و بر من واجب خواهد بود که حاجت تو را به جا آورم. و قلب تو را مملو از خوف و ترس از خود می کنم و اگر برای بندگی من خود را آماده نسازی، قلب تو را مشغول به دنیا خواهم کرد. سپس حاجت تو را بجا نخواهم آورد و تو به خواسته هایت واگذار خواهم کرد.

ابن شهر آشوب می نویسد:

«روزی امام سجّاد علیه السلام در نزدیکی چاه خانه اش مشغول نماز بود، فرزندش محمّد که تازه با دست و زانو راه می رفت، در حیاط خانه، بازی می کرد. ناگهان مادر فرزند دید که کودک به سر چاه عمیقی رسیده میان چاه افتاد. مادر او فریاد کشید و خود را کنار چاه رسانید و ناراحت کمک می طلبید و گفت: ای پسر رسول خدا! پسرت محمد در چاه غرق شد. اما با این که صدای مادر کودک و حالت بچّه را در چاه می شنید نمازش را کامل و تمام به پایان رسانید، مادر بچه گفت: شما فرزندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چقدر سخت دل هستید. حضرت به کنار چاه رفت و دست به درون چاه برد، فرزند خود محمد را بیرون آورد و به مادرش فرمود: بگیر، ای کسی که یقینت ضعیف است. مادر به خاطر سلامتی فرزند خوشحال شد ولی به جهت این که امام فرموده بود یقین تو اندک است؛ گریه نمود.

امام فرمود: امروز ملامتی بر تو نیست اگر می دانستی، من در پیشگاه خدای جبّار

ص:107


1- (1) - الکافی: 83/2، حدیث 1؛ [1]بحار الأنوار: 252/67، باب 55، حدیث 8. [2]

بودم اگر رویم را از وی می گرداندم، او رویش را از من برمی گرداند. آیا رحیم و مهربانی غیر از او دیده می شود.» (1)اولیای خدا چنان غرق صفات جمال و جلال او و محو مشاهدۀ ذات پاک او می باشند که غیر او را به دست فراموشی می سپارند، در غم و ترس و وحشت؛ تصوّر نیستی و نابودی و حملۀ دشمن یا ضرر موجودی خطرناک؛ اندیشۀ انتقام یا فرار همۀ ذهن و وجود آدمی را فرا می گیرد. کسی که غیر خدا در دل او نمی گنجد و به غیر او نمی اندیشد، چگونه ممکن است که اندوه و ترس و پناهندگی به بیگانه داشته باشد.

البته روشن است مقصود از غم ها و ترس ها از امور مادی و دنیوی می باشد وگرنه دوستان خدا که وجودشان پر از شوق و اشتیاق خوفناکی است به خاطر ترس از انجام ندادن تکالیف و مسئولیت ها و آنچه از موفقیت ها که از دست آنان می رود و این ترس اشتیاقی جنبۀ معنوی دارد که مایۀ تکامل و رشد وجود انسان است.

برخلاف ترس های مادی که مایۀ سقوط و گمراهی است.

امیرمؤمنان علیه السلام در خطبۀ همّام که حالات اولیای خدا را در آن به عالی ترین وجه ترسیم کرده؛ می فرماید:

نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلاءِ کَالَّتی نُزِّلَتْ فِی الرَّخاءِ وَ لَوْ لَاالْاَجَلُ الَّذی کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ ارْواحُهُمْ فی اجْسادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ، شَوْقاً الی الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ... قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ، وَ اجْسادُهُمْ نَحیفَهٌ وَ حاجاتُهُمْ خَفیفَهٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفیفَهٌ. (2)

آنان را در بلا و سختی و آسایش و راحت حالتی یکسان است، و اگر خداوند برای اقامتشان در دنیا زمان معینی را مقرر نکرده بود از شوق به ثواب و بیم

ص:108


1- (1) - المناقب، ابن شهر آشوب: 135/4؛ بحار الأنوار: 34/46، باب3، حدیث 29.
2- (2) - نهج البلاغه: 184. [1]

از عذاب به اندازۀ چشم به هم زدنی روحشان در بدنشان قرار نمی گرفت...

دلهایشان محزون، همگان از آزارشان در امان، بدنهایشان لاغر، نیازهایشان سبک، ونفوسشان با عفت است.

سوز اشتیاق که همراه با درد و واهمه است، دوای امید رسیدن به محبوب است که هر عارفی را از لذت ها و شیرینی ها دور می سازد و سختی ها و اضطراب ها او را آماده می کند.

امام صادق علیه السلام در باب شوق و حب خداوند؛ مشتاق را چنین توصیف می فرماید:

مشتاق کسی است که اشتهای غذا نداشته و از آشامیدنی های لذیذ بهره نبرده.

هرگز خواب راحت نداشته و با کسی انس به گرمی پیدا نکرده و خانه ای برای خود اختیار ننموده و در میان آبادی ها سکونت نگرفته، پوشاک نرم و لطیف در برنگرفته، بریک حال قرار ندارد، شب و روز سرگرم عبادت است. تمام امیدها و هدف او رسیدن به مطلوب شوق اوست و در همه حال با زبان شوق از دل آرزومند مناجات می کند. (1)

ص:109


1- (1) - بحار الأنوار: 24/67، باب 43، حدیث 24؛ [1] مصباح الشریعه: 196، باب 94.

[وَ لاَ تَجْعَلْ لِفَاجِرٍ وَ لاَ کَافِرٍ عَلَیَّ مِنَّهً وَ لاَ لَهُ عِنْدِی یَداً وَ لاَ بِی إِلَیْهِمْ حَاجَهً بَلِ اجْعَلْ سُکُونَ قَلْبِی وَ أُنْسَ نَفْسِی وَ اسْتِغْنَائِی وَ کِفَایَتِی بِکَ وَ بِخِیَارِ خَلْقِکَ «12»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْنِی لَهُمْ قَرِیناً وَ اجْعَلْنِی لَهُمْ نَصِیراً وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِشَوْقٍ إِلَیْکَ وَ بِالْعَمَلِ لَکَ بِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَی إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ ذَلِکَ عَلَیْکَ یَسِیرٌ.]

و به سود هیچ بدکار و کافری بر من منّت و نعمت قرار مده. و روی نیازم را به جانب آنان مکن؛ بلکه آرامش دل، و انس جان، و بی نیازی و انجام گرفتن کارم را برعهدۀ خود، و برگزیدگان از بندگانت قرار ده.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا همنشین و یار ایشان قرار ده، و به شوق ورزیدن به سویت، و به عمل برایت چنانکه دوست داری و می پسندی بر من منّت گذار؛ همانا تو بر هر کاری توانایی، و تحقق آن همه که گفتم بر تو آسان است.

منّت نداشتن فاجر و کافر بر مؤمن

بندگان شایستۀ خداوند، به اعتبار مرتبۀ عبودیت، نزد خدا مراتب گوناگون دارند؛ زیرا هر بنده ای از بندگان درستکار به اعتبار اسمی که در او غلبۀ ظهوری دارد، مرتبه و مقام ویژۀ آن اسم را پیدا می کند. بنابراین کسی که عبداللّه است با

ص:110

کسی که عبدالرحمن و عبدالرزاق است از نظر مرتبه فرق دارد.

خداوند دربارۀ حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید:

وَکَذَ لِکَ نُرِی إِبْرَ هِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَوَ تِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» (1)

و این گونه فرمانروایی و مالکیّت و ربوبیّت خود را بر آسمان ها و زمین به ابراهیم نشان می دهیم تا از یقین کنندگان شود .

و دربارۀ حضرت موسی علیه السلام می فرماید:

وَلَمَّا جَآءَ مُوسَی لِمِیقَتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِ ّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ» (2)

زمانی که موسی به میعادگاه ما آمد ، و پروردگارش با وی سخن گفت ، عرض کرد : پروردگارا ! جمال با کمال ذات بی نهایتت را [ به قلب من ] بنمای تا تو را [ به رؤیت ویژۀ باطنی ] بنگرم .

ولی در شأن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَی * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی * فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَآ أَوْحَی» (3)

در حالی که در افق اعلا بود . * سپس نزدیک رفت و نزدیک تر شد ، * پس [ فاصله اش با پیامبر ] به اندازه فاصلۀ دو کمان گشت یا نزدیک تر شد . * آن گاه به بنده اش آنچه را باید وحی می کرد ، وحی کرد .

در آیۀ فوق اضافۀ عبد به ضمیر «هاء» که مقام احدیّت است، اشاره به مقام عبد محض دارد که بسیار بلند مرتبه است. بر این پایه، بنده هر اندازه از مراتب بندگی و

ص:111


1- (1) - أنعام (6) : 75. [1]
2- (2) - أعراف (7) : 143. [2]
3- (3) - نجم (53) : 7 - 10. [3]

ربوبیّت ظهوری حق برخوردار باشد. به همان اندازه از مقام صلح، صفا، اصلاح و صلاح بهره می گیرد و نقش بیشتری نسبت به هدایت مردم و مظاهر لطف الهی برعهده دارد و اگر این مراتب تا حد ناسوتی و پست مادی برسد؛ انسان در جایگاه حیوانات قرار می گیرد و مقام او در پایین ترین درجۀ وجود از شأنیّت و صلاحیّت بیرون می شود که خداوند در حق چنین موجوداتی می فرماید:

أُوْلئِکَ کَالأَْنْعَمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلئِکَ هُمُ الْغَفِلُونَ» (1)

آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراه ترند ؛ اینانند که بی خبر و غافل [ ازمعارف و آیات خدای ] اند .

اینان همان کافران و منافقان هستند که درهای هدایت و سعادت را به سوی خود بسته اند و تنها از راه شکم و شهوت و مال اندوزی اتلاف عمر می کنند.

خداوند منان از جمله منت هایی که بر سر ما مسلمانان گذاشته است این که پیامبر راهنمایی برای هدایت ما برگزیده است:

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَبَ وَالْحِکْمَهَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَلٍ مُّبِینٍ» (2)

یقیناً خدا بر مؤمنان منّت نهاد که در میان آنان پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان می خواند و [ از آلودگی های فکری و روحی ] پاکشان می کند ، و کتاب و حکمت به آنان می آموزد ، و به راستی که آنان پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند .

منّت از منّ به معنای سنگی است که برای وزن کردن اجناس به کار می برند.

ص:112


1- (1) - أعراف (7) : 179. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 164. [2]

اعطای هر نعمت سنگین و گران بهایی را منت می گویند. بنابراین بخشیدن نعمت بزرگ، نیکوست. ولی بزرگ جلوه دادن نعمت کوچک، ناپسند است. یعنی کسی که کار کوچکی را با سخن بزرگ کند و به رخ دیگران بکشد بسیار نکوهیده است.

پروردگار ما بر مؤمنان نعمت سنگینی گذارده و در عمل، شخص بزرگواری را مسؤول هدایت مردم قرار داده است. و سپاسگزار و قدردان این نعمت بزرگ تنها مؤمنان هستند هر چند هدف از رسالت، عموم بشر است.

یکی از منّت هایی که در کنار رسالت دین بر مسلمانان قرار گرفته است این است که خداوند قهار هیچ گونه سلطه و بهره ای از کفار و منافقان بر جان و مال و ناموس مؤمنان قرار نداده است؛ حتی راهی که به برتری و امتیاز دهی برسد، را هم بسته است و همۀ کافران و منافقان اهل کتاب و ذمّیان باید تحت نظر حکومت اسلامی باشند؛ زیرا خداوند شرافت و عزّت و مغفرت و نجات و پاداش را در ایمان و اخلاص و تقوا و ولایت و دین محوری مقرر فرموده است.

در سورۀ نساء چند آیه در مورد برتری مطلق مؤمنان بر کفار و منافقان آمده است که ملاک اصلی آنها عزت و احترام داشتن مؤمن است.

به ویژه خداوند در غلبۀ جنگی با معجزات و امدادهای غیبی بسیار منت بزرگی بر مسلمانان گذاشته است، از جمله برای منکوب کردن کفار می فرماید:

الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِن کَانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللَّهِ قَالُواْ أَلَمْ نَکُن مَّعَکُمْ وَإِن کَانَ لِلْکَفِرِینَ نَصِیبٌ قَالُواْ أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعْکُم مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَمَهِ وَلَن یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَفِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» (1)

آنان که همواره حوادثی را برای شما انتظار می برند ، اگر از سوی خدا برایتان

ص:113


1- (1) - نساء (4) : 141. [1]

فتح و پیروزی رسد ، می گویند : مگر ما با شما [ در میدان جنگ ] نبودیم ؟ [ پس سهم ما را از غنایم جنگی بپردازید . ] و اگر برای کافران بهره ای اندک [ از غلبه و پیروزی ] باشد ، به آنان می گویند : آیا [ ما که در میان ارتش اسلام بودیم ] بر شما چیره و مسلّط نبودیم ؟ [ ولی دیدید که ازضربه زدن به شما خودداری کردیم ] و شما را [ ازآسیب و زیان مؤمنان ] مانع می شدیم [ پس سهم غنیمت ما را بدهید . ] خدا روز قیامت میان شما داوری می کند ؛ و خدا هرگز هیچ راه سلطه ای به سود کافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است .

یا دربارۀ منافقان می فرماید:

مُّذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَ لِکَ لَآإِلَی هَؤُلَآءِ وَلَآ إِلَی هَؤُلَآءِ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً» (1)

منافقان میان کفر و ایمان متحیّر و سرگردانند ، نه [ با تمام وجود ] با مؤمنانند و نا با کافران . و هر که را خدا [ به کیفر اعمال زشتش ] گمراه کند ، هرگز برای او راهی [ به سوی هدایت ] نخواهی یافت .

به هر حال باید کاری کرد که کفّار از سلطه بر مؤمنان برای همیشه مأیوس باشند.

یعنی هر گونه طرح و عهدنامه و رفت و آمد و قراردادی که راه نفوذ کفار را بر مسلمانان و اهل ایمان باز کند حرام است، حتی در بنای ساختمان و معاملات باید برتری مسلمانان مشهود باشد. پس اهل اسلام باید در تمام جهات اقتصادی و فرهنگی و نظامی و سیاسی از استقلال کامل برخوردار باشند تا عزت ملی همواره حفظ گردد و نباید با خودباختگی و احساس ضعف و زبونی و القائات شیطانی و هیاهوی دشمنان، عزت اسلام را به باطل فروخت و زیان دنیا و آخرت را خرید.

مرزی که بین کفر و ایمان است به مانند مرزهای خاکی و جغرافیایی نیست تا آن

ص:114


1- (1) - نساء (4) : 143. [1]

را با جنگ یا صلح کم و زیاد نمود، بلکه این مرز در قلب آدمی بر پایۀ تکوین و فطرت بنا نهاده شده است.

پس به این خاطر درست گفته اند که: نجاست کافر، ذاتی است تا حد و مرز روشنی در بین مردم با ایمان و اهل کفر وجود داشته باشد. اگر مسلمانان جهان از همه ابعاد از کافران تبری ودوری می جستند، هرگز سلطه، آنان بر مناطق مسلمان نشین میسر نمی شد، ولی غافل از این که آمیزش دولت ها و روابط ملت ها سبب نفوذ ناپاکان در حریم مسلمانان شده است و بسیاری از ارزش های معنوی و عزت و حرمت میهنی و پاکی دانش و تغذیه و معاشرت، به آتش کفر و فتنه نابوده شده است.

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله به چنین مسأله ای بسیاری حسّاس بود که منّتی از مشرکان بر سر مسلمانان نباشد، حتی در جنگ ها کمترین کمکی که تأیید کفر و شرک باشد درخواست ننمود و ذمّه و امان را از کسانی که پشتیبان و همزیست آنان باشند، برداشتند.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

إِنّا لانَسْتَعینُ بِمُشْرِکٍ...، إِنّا لانَسْتَعِینُ بِالْمُشْرِکینَ عَلَی الْمُشرِکینُ. (1)

ما از مشرک کمک نمی گیریم... ما در برابر مشرکان از مشرکان یاری نمی جوییم.

و نیز فرمود:

لاتَستَضیئُوا بِنارِ الْمُشرِکینَ. (2)

از روشنایی آتش مشرکان، بهره نگیرید.

ص:115


1- (1) - کنز العمال: 358/4، حدیث 10887 - 10888.
2- (2) - کنز العمال: 21/16، حدیث 43759.

در تفسیر جملۀ فوق، ابن اثیر در ماده ضوء آورده است:

«یعنی آنان را به مشاوره و همفکری نخوانید و نظرات آنان را اهمیت ندهید؛ زیرا رأی و نظر مانند روشنایی نور در سرگردانی و گمراهی است.» (1)بنابراین مقصود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله برائت از مشرکین و نرفتن زیر بار پرچم کفار است. که به نوعی نهی از منکر و تبرّی از هر گونه تسلط عقیدتی و ملکی و مالی و جانی و ناموسی کفّار بر مسلمانان است؛ تا مرز حق و باطل مشخص بماند؛ زیرا که مسلمانان با هر گونه اعتماد و ارتباط و علاقمندی و سکونت با اهل کفر و باطل از ذمۀ اهل اسلام خارج می شوند، و در آخرت هم با آنان محشور می شوند.

تا سراسیمۀ آن طرّه پیچان نشوی آگه از حالت هر بی سر و سامان نشوی

جمعی از صورت حال تو پریشان نشوند تا زجمعیت آن زلف پریشان نشوی

دستگیرت نشود حلقۀ مشکین رسنش تا نگونسار در آن چاه زنخدان نشوی

بخت برگشته ات از خواب نخواهد برخاست تا که افتاده آن صف زده مژگان نشوی

داخل سلسله اهل جنون نتوان شد تا که از سلسلۀ عقل گریزان نشوی

هرگز انگشت تو شایسته خاتم نشود تا زسر پنجه اقبال سلیمان نشوی

ص:116


1- (1) - النهایه فی غریب الحدیث: 105/3، مادۀ ضوء.

گر شوی ماه فروزان به فروغی نرسی تا قبول نظر انور سلطان نشوی

(فروغی بسطامی)

ص:117

دعای 22 : سختی و دشواری امور

اشاره

ص:118

ص:119

ص:120

«1» اللَّهُمَّ إِنَّکَ کَلَّفْتَنِی مِنْ نَفْسِی مَا أَنْتَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی وَ قُدْرَتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیَّ أَغْلَبُ مِنْ قُدْرَتِی فَأَعْطِنِی مِنْ نَفْسِی مَا یُرْضِیکَ عَنِّی وَ خُذْ لِنَفْسِکَ رِضَاهَا مِنْ نَفْسِی فِی عَافِیَهٍ «2»اَللَّهُمَّ لاَ طَاقَهَ لِی بِالْجَهْدِ وَ لاَ صَبْرَ لِی عَلَی الْبَلاَءِ وَ لاَ قُوَّهَ لِی عَلَی الْفَقْرِ فَلاَ تَحْظُرْ عَلَیَّ رِزْقِی وَ لاَ تَکِلْنِی إِلَی خَلْقِکَ بَلْ تَفَرَّدْ بِحَاجَتِی وَ تَوَلَّ کِفَایَتِی وَ انْظُرْ إِلَیَّ وَ انْظُرْ لِی فِی جَمِیعِ أُمُورِی فَإِنَّکَ إِنْ وَکَلْتَنِی إِلَی نَفْسِی عَجَزْتُ عَنْهَا «3»وَ لَمْ أُقِمْ مَا فِیهِ مَصْلَحَتُهَا وَ إِنْ وَکَلْتَنِی إِلَی خَلْقِکَ تَجَهَّمُونِی وَ إِنْ أَلْجَأْتَنِی إِلَی قَرَابَتِی حَرَمُونِی وَ إِنْ أَعْطَوْا أَعْطَوْا قَلِیلاً نَکِداً وَ مَنُّوا عَلَیَّ طَوِیلاً وَ ذَمُّوا کَثِیراً «4»فَبِفَضْلِکَ اللَّهُمَّ فَأَغْنِنِی وَ بِعَظَمَتِکَ فَانْعَشْنِی وَ بِسَعَتِکَ فَابْسُطْ یَدِی وَ بِمَا عِنْدَکَ فَاکْفِنِی «5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خَلِّصْنِی مِنَ الْحَسَدِ وَ احْصُرْنِی عَنِ الذُّنُوبِ وَ وَرِّعْنِی عَنِ الْمَحَارِمِ وَ لاَ تُجَرِّئْنِی عَلَی الْمَعَاصِی وَ اجْعَلْ هَوَایَ عِنْدَکَ وَ رِضَایَ فِیمَا یَرِدُ عَلَیَّ مِنْکَ وَ بَارِکْ لِی فِیمَا رَزَقْتَنِی وَ فِیمَا خَوَّلْتَنِی وَ فِیمَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ «6»وَ اجْعَلْنِی فِی کُلِّ حَالاَتِی مَحْفُوظاً مَکْلُوءاً مَسْتُوراً مَمْنُوعاً مُعَاذاً مُجَاراً «7»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اقْضِ عَنِّی کُلَّ مَا أَلْزَمْتَنِیهِ وَ فَرَضْتَهُ عَلَیَّ لَکَ فِی وَجْهٍ مِنْ وُجُوهِ طَاعَتِکَ أَوْ لِخَلْقٍ مِنْ خَلْقِکَ وَ إِنْ ضَعُفَ عَنْ ذَلِکَ بَدَنِی وَ وَهَنَتْ عَنْهُ قُوَّتِی وَ لَمْ تَنَلْهُ مَقْدُرَتِی وَ لَمْ یَسَعْهُ مَالِی وَ لاَ ذَاتُ یَدِی ذَکَرْتُهُ أَوْ نَسِیتُهُ هُوَ یَا رَبِّ مِمَّا قَدْ أَحْصَیْتَهُ

ص:121

عَلَیَّ وَ أَغْفَلْتُهُ أَنَا مِنْ نَفْسِی فَأَدِّهِ عَنِّی مِنْ جَزِیلِ عَطِیَّتِکَ وَ کَثِیرِ مَا عِنْدَکَ فَإِنَّکَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ حَتَّی لاَ یَبْقَی عَلَیَّ شَیْ ءٌ مِنْهُ تُرِیدُ أَنْ تُقَاصَّنِی بِهِ مِنْ حَسَنَاتِی أَوْ تُضَاعِفَ بِهِ مِنْ سَیِّئَاتِی یَوْمَ أَلْقَاکَ یَا رَبِّ «8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی الرَّغْبَهَ فِی الْعَمَلِ لَکَ لآِخِرَتِی حَتَّی أَعْرِفَ صِدْقَ ذَلِکَ مِنْ قَلْبِی وَ حَتَّی یَکُونَ الْغَالِبُ عَلَیَّ الزُّهْدَ فِی دُنْیَایَ وَ حَتَّی أَعْمَلَ الْحَسَنَاتِ شَوْقاً «9»وَ آمَنَ مِنَ السَّیِّئَاتِ فَرَقاً وَ خَوْفاً وَ هَبْ لِی نُوراً أَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ وَ أَهْتَدِی بِهِ فِی الظُّلُمَاتِ وَ أَسْتَضِیءُ بِهِ مِنَ الشَّکِّ وَ الشُّبُهَاتِ «10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی خَوْفَ غَمِّ الْوَعِیدِ وَ شَوْقَ ثَوَابِ الْمَوْعُودِ حَتَّی أَجِدَ لَذَّهَ مَا أَدْعُوکَ لَهُ وَ کَآبَهَ مَا أسْتَجِیرُ بِکَ مِنْهُ «11»اَللَّهُمَّ قَدْ تَعْلَمُ مَا یُصْلِحُنِی مِنْ أَمْرِ دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی فَکُنْ بِحَوَائِجِی حَفِیّاً «12»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْزُقْنِی الْحَقَّ عِنْدَ تَقْصِیرِی فِی الشُّکْرِ لَکَ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فِی الْیُسْرِ وَ الْعُسْرِ وَ الصِّحَّهِ وَ السَّقَمِ حَتَّی أَتَعَرَّفَ مِنْ نَفْسِی رَوْحَ الرِّضَا وَ طُمَأْنِینَهَ النَّفْسِ مِنِّی بِمَا یَجِبُ لَکَ فِیمَا یَحْدُثُ فِی حَالِ الْخَوْفِ وَ الْأَمْنِ وَ الرِّضَا وَ السُّخْطِ وَ الضَّرِّ وَ النَّفْعِ «13»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی سَلاَمَهَ الصَّدْرِ مِنَ الْحَسَدِ حَتَّی لاَ أَحْسُدَ أَحَداً مِنْ خَلْقِکَ عَلَی شَیْ ءٍ مِنْ فَضْلِکَ وَ حَتَّی لاَ أَرَی نِعْمَهً مِنْ نِعَمِکَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا أَوْ عَافِیَهٍ أَوْ تَقْوَی أَوْ سَعَهٍ أَوْ رَخَاءٍ إِلاَّ رَجَوْتُ لِنَفْسِی أَفْضَلَ ذَلِکَ بِکَ وَ مِنْکَ وَحْدَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ «14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی التَّحَفُّظَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الاِحْتِرَاسَ مِنَ الزَّلَلِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ فِی حَالِ الرِّضَا وَ الْغَضَبِ حَتَّی أَکُونَ بِمَا یَرِدُ عَلَیَّ مِنْهُمَا بِمَنْزِلَهٍ سَوَاءٍ عَامِلاً بِطَاعَتِکَ مُؤْثِراً لِرِضَاکَ عَلَی مَا سِوَاهُمَا

ص:122

فِی الْأَوْلِیَاءِ وَ الْأَعْدَاءِ حَتَّی یَأْمَنَ عَدُوِّی مِنْ ظُلْمِی وَ جَوْرِی وَ یَأْیَسَ وَلِیِّی مِنْ مَیْلِی وَ انْحِطَاطِ هَوَایَ «15»وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ یَدْعُوکَ مُخْلِصاً فِی الرَّخَاءِ دُعَاءَ الْمُخْلِصِینَ الْمُضْطَرِّینَ لَکَ فِی الدُّعَاءِ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.

ص:123

[«1»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ کَلَّفْتَنِی مِنْ نَفْسِی مَا أَنْتَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی وَ قُدْرَتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیَّ أَغْلَبُ مِنْ قُدْرَتِی فَأَعْطِنِی مِنْ نَفْسِی مَا یُرْضِیکَ عَنِّی وَ خُذْ لِنَفْسِکَ رِضَاهَا مِنْ نَفْسِی فِی عَافِیَهٍ]

خدایا! کار دشواری چون اصلاح نفسم را بر عهدۀ من نهاده ای که خودت از من به آن کار تواناتری، و تواناییت بر آن کار و بر من، بیش از توانایی من است؛ پس چیزی که تو را از من خشنود می کند به من عطا فرما، و خشنودیت را در حال تندرستی ام، از من دریافت کن.

تهذیب و اصلاح نفس

اشاره

انسان، موجود ضعیف و ناتوان که در میدان بسیار وسیعی از کشش های پرقدرت غرایز و شهوات و خواسته ها و امیال نفسی، و در برابر جواذب فوق العاده پرقدرت زرق و برق ظاهری و زر و زیور دنیایی قرار دارد، و مهم ترین خواستۀ او را سلامت بدن، ثروت، خوشگذرانی، خوردن و آشامیدن و دستیابی به لذایذ مادی است، از جانب حضرت حق مکلّف به حفظ خویش از آلوده شدن به غرایز و شهوات و خواسته های غیر مشروع باطنی، و پاک نگاهداشتن خود از جاذبه های غیر الهی امور مادی، وزرق و برق ظاهری و زر و زیور شیطانی، و آراسته شدن به حسنات ملکوتی و صفای عرشی و تخلّق به اخلاق الهی، و در یک کلمه اصلاح و تهذیب نفس است.

ص:124

حال ملاحظه کنید آزادی از غرایز و شهوات و نفسانیّات غیر مشروع، و رهائی از جاذبه های پرقدرت مادی که محصولی جز غفلت و سستی از عبادت و افتادن در بند معصیت و محرمات الهی ندارد چه مشکل و چه تکلیف سخت و چه وظیفه طاقت فرسائی است؟!!

در میان موج دریا تخته بندم کرده دوست باز می گوید که دامن تر مکن هشیار باش

او به انسان شهوت و غریزه و میل عنایت کرده، و وی را با دنیا و زرق و برق آن روبه رو فرموده، و حالت لذت طلبی در آدمی نهاده، ووی را با قدرت اراده و اختیار و حواس پنج گانه ظاهری آراسته، آنگاه فرمان قاطع می دهد که در مسئلۀ غرایز و شهوات، و ارتباط با لذات و امور مادی، خود را محدود به حدود الهی و مقررات قرآنی و قوانین اسلامی کن، و تا روز خروج از دنیا مواظب باش آئینه نفس با هجوم تیر گناه و سنگ معصیت نشکند، و دامن وجودت به حرام آلوده نگردد، و خانۀ دل از ذکر خدا خالی نشود، و دنیایت با آخرت جابه جا نگردد، و از رضایت حق و بهشت محروم نشوی، و به عذاب الیم ابد دچار نگردی.

آه، که تهذیب و اصلاح نفس و همگام کردن آن با خواسته های حضرت حق چه کار دشورای و چه عمل سنگینی است؟!

وجود مقدس او انسانی را که وجودش بافته از تار و پود شهوات و امیال است، و او را بر سر سفرۀ دنیا نشانده، و از طرفی هم موجودی ضعیف و ناتوان و محدود است، مکلّف فرموده، دلش را دریایی از معرفت نسبت به حق و قیامت و انبیا و امامان وحقایق قرا دهد، و اعضای رئیسه اش را که چشم و گوش و زبان و دست و شکم و شهوت و قدم است در گردونۀ عمل صالح بگذارد، و نفسش را به تمام حسنات اخلاقی آراسته نماید، این انسان با همه این مطالب به راستی و به درستی

ص:125

حقّ اوست که به حضرت زین العابدین علیه السلام اقتدا کرده، به حضرت رب العزّه عرضه می دارد:

الهی! تو مرا دربارۀ اصلاح و تهذیب نفس به اموری امر فرموده ای که خود به انجام آن از من تواناتری، و توانایی تو بر آن و بر من بیشتر از توانایی من است!

بنابراین مولای من، محبوب من، معشوق من، به وجود آورندۀ من، قدرت خودت را بدرقه راه من کن، و توفیقت را رفیق راهم نما تا به آنچه که در جهت اصلاح نفسم از من خواسته ای موفق شوم که اگر تو به یاریم برنخیزی، چگونه از بند پرقدرت غرایز و شهوات و امیال و جاذبه های سنگین زرق و برق جاه و ثروت آزاد شوم و چسان به حسنات اخلاقی و تهذیب نفس که هدف نبوت همه انبیا و امامان بوده آراسته گردم؟!

پروردگارا! چیزی که تو را از من خشنود می گرداند به من عطا کن و آن توفیق تحقق خواسته های توست، و رضای خود را در حال عافیت و تندرستی از من دریافت نما.

اهل اللّه می فرمایند: بدانکه نفس دشمن دوست نماست، و حیلۀ او را نهایت نیست، و دفع شرّ او کردن و او را مقهور ساختن صعب و اهم امور است؛ زیرا به فرمودۀ حبیب خدا صلی الله علیه و آله :

اَعْدی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتی بَیْنَ جَنْبَیْکَ. (1)

خطرناک ترین دشمن تو، نفس تو است که میان دو پهلوی توست.

پس تربیت کردن نفس و او را اصلاح کردن و از صفت آمادگی به مرتبۀ مطمئنه رساندن کار عظیم است، و کمال سعادت آدمی در تزکیۀ نفس است، و کمال شقاوت او در فروگذاشتن او بر مقتضای طبع چنانکه بعد از یازده سوگند در ابتدای

ص:126


1- (1) - عوالی اللآلی: 118/4، حدیث 187؛ [1]مجموعه ورّام: 59/1. [2]

سورۀ شمس می فرماید:

قَدْ افْلَحَ مَنْ زَکّاها * وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها» (1)

بی تردید کسی که نفس را [ از آلودگی پاک کرد و ] رشد داد ، رستگار شد . * و کسی که آن را [ به آلودگی ها و امور بازدارنده از رشد ] بیالود [ از رحمت حق ] نومید شد .

[

صفات ذاتی نفس

]

«بدان که: نفس را دو صفت ذاتی است یکی هوا و یکی غضب و خمیر مایه دوزخ این دو صفت است و دیگر درکات دوزخ از آن متولد است، و این دو صفت هوا و غضب بالضروره در نفس باید باشد، تا به صفت هوا جذب منافع کند، و به صفت غضب دفع مضار، تا در عالم کون و فساد وجود او باقی ماند و پرورش یابد.

اما این دو صفت را به حد اعتدال نگاه باید داشت که نقصان این دو صفت نقصان نفس و بدن است، و زیادتی این دو صفت سبب نقصان عقل و ایمان است.

تربیت و تزکیۀ نفس به اعتدال رسانیدن این دو صفت هوا و غضب است، تا هم نفس و هم بدن به سلامت ماند، و هم عقل و ایمان در ترقی باشد، و هم در موضع خویش هر یک را به فرمان شرع استعمال کند، در آن حق تقوا را مرعی دارد و در طلب رخصت و آزادی در گناه نکوشد، چه شرع و تقوا بالذّات جملگی صفات را به حد اعتدال نگاه می دارد، تا بعضی غالب نشود و بعضی مغلوب که آن صفت بهایم است و سباع؛ زیرا که بر بهایم صفت هوا غالب است و صفت غضب مغلوب، و بر سباع صفت غضب غالب است و صفت هوا مغلوب، لاجرم بهایم به حرص و میل شدید به خوردن درافتاده اند، و درندگان و سباع به استیلا و قهر و غلبه و قتل و صید

ص:127


1- (1) - شمس (91) : 9 - 10. [1]

درآمده اند.

پس این هر دو صفت را به حد اعتدال باید رسانید تا در مقام بهیمی و سبعی نماند، و دیگر صفات از آن تولد نکند که اگر هوا از حد اعتدال تجاوز نماید میل شدید به غذاهای لذیذ و حرص و امل و شهوت و خست و دنائت و بخل و خیانت پدید آید.

و اعتدال هوا آن است که جذب منافع که خاصیت اوست به قدر حاجت و ضرورت کند، در وقت احتیاج که اگر به زیاده از حاجت میل کند حرص پدید آید، و اگر به جهت پیشنهاد عمل کند امر ظاهر شود، و اگر میل به چیزی رکیک کند دنائت و خسّت پدید آید، و اگر میل به چیزی رفیع و لذیذ کند شهوت زاید، و اگر میل به نگاهداشت کند بخل گردد، و اگر از انفاق بترسد که در فقر افتد بددلی خیزد، و اگر زیاده از حاجت صرف کند تبذیر باشد، و این جمله از قبیل اسراف است ومسرف به واسطه این صفات از نظر عنایت محروم است که:

اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفینَ» (1)

که قطعاً خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد .

اگر صفت غضب از حد اعتدال تجاوز کند بدخوئی و تکبر و عداوت و حدت و تندی، و خودرأیی، و استبداد، و بی ثباتی، و کذب و عجب و تفاخر تولّد کند، و اگر غضب غالب باشد و نتواند راندن، حقددر باطن پدید آید.

و اگر صفت غضب و صفت هوا هر دو غالب شوند حسد تولّد کند؛ زیرا که به غلبۀ هوا هر چه در کس دیگر بیند و او را خوش آید میل به او کند، و از غلبۀ غضب نخواهد که آن کس را باشد، و حسد آن است که آنچه دیگری دارد خواهی که او را نباشد و از برای تو باشد، و این جمله از قبیل ظلم است، و ظالم به واسطۀ این

ص:128


1- (1) - انعام (6) : 141.

صفات از نظر عنایت هم محروم است که:

وَ اللّهُ لایُحِبُّ الظّالِمینَ» (1)

و خدا ستمکاران را [ که به دین کافر شدند ، یا از دین فقط به اسم آن قناعت کردند ] دوست ندارد .

و اگر صفت غضب ناقص و مغلوب باشد بی حمیتی و بی غیرتی وزبونی و کسل و عجز و ذلت پدید آید، و هر یک از این صفات ذمیمه منشأ درکی از درکات دوزخ است.

و چون این صفات بر نفس مستولی و غالب گشت، طبع نفس مایل شود به فسق و فجور و قهر و غلبه وقتل و نهب و ایذا و انواع فساد دیگر.چون ملائکه به نظر ملکی در ملکوت قالب آدم نگریستند این صفات مشاهده کردند و گفتند:

اَتَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ» (2)

آیا موجودی را در زمین قرار می دهی که در آن به فساد و تباهی برخیزد و به ناحق خون ریزی کند.

و ندانستند که چون اکسیر شریعت بر این صفات ذمیمۀ بهیمی و سبعی و شیطانی طرح کنند، همه صفات حمیده ملکی روحانی گردد، حق تعالی در جواب ملائکه از این جا فرمود:

اِنّی اعْلَمُ مالا تَعْلَمُونَ» (3)

من [ از این جانشین و قرار گرفتنش در زمین اسراری ] می دانم که شما نمی دانید .

ص:129


1- (1) - آل عمران (3) : 57.
2- (2) - بقره (2) : 30. [1]
3- (3) - بقره (2) : 30. [2]

[

محو صفات ذمیمه

]

کیمیاگری شرع نه آن است که این صفات را به کلی محو کند که آنهم نقصان باشد، فلاسفه از این جا به غلط افتاده پنداشتند که صفات هوا و غضب و شهوت و دیگر صفات ذمیمه به کلی محو می باید کرد، سال ها خواص ایشان رنج برده اند و آن به کلّی محو نشد، ولکن نقصان پذیرفت، و از آن نقصان چون از حد اعتدال بگذشت صفات ذمیمۀ دیگر پدید آمد، چنانکه از نقصان هوا انوثیّت و دنائت همت و فرومایگی پدید آید و از نقصان غضب بی حمیتی و سستی و بی غیرتی ظاهر شود.

خاصیت کیمیاگری دین این است که از این صفات به حد اعتدال رساند و در مقام خویش به موجب فرمان صرف کند، و چنان سازد که این صفات او را چون اسب رام باشد که هر کجا خواهد راند، نه چنانکه این صفات غالب باشد تا هر کجا که میل نفس باشداو را اسیر کند، چون اسب توسن سرکش باشد بی اختیار خود را و سوار را در چاه اندازد، و یا بر دیواری زند هر دو هلاک شوند.

پس هر وقت که به تصرف اکسیر شرع و تقوا، صفت هوا و غضب نفس به اعتدال رسد که او را به خود در این صفات تصرفی نماند الا به شرع، در نفس صفات حمیده پدید آید، چون جود و سخاوت و شجاعت و حلم و تواضع و مروت و قناعت و صبر و شکر و وقار و ثبات و دیگر اخلاق حمیده، و نفس از مقام آمادگی به مقام اطمینان برسد و مطیع روح شریف گردد، و قطع منازل و مراحل سفلی و علوی را نماید، و براق صفت روح را به معارج اعلی علیین برساند و مستحقق خطاب:

اِرْجِعِی الی رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً» (1)

به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است ،

ص:130


1- (1) - فجر (89) : 28. [1]

باز گرد .

گرداند.

خوی سبعی زنفست ارباز شود مرغ روحت به آشیان باز شود

ورکرکس نفس روسوی علو نهد بر دست ملک نشیند و باز شود

روح را در مراجعت به عالم خویش، براق نفس می بایست؛ زیرا که او پیاده نتواند رفت، آن وقت که بدین عالم پیوست بر براق نفخه ای سوار بود که:

وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحِی» (1)

و از روح خود در او بدمم.

و این ساعت که می رود بدان عالم به براق نفس حاجت دارد، و اگر به علو رود و اگر به اسفل، بی ایشان نتواند رفت، و از این جاست که بزرگان فرموده اند:

لَوْلَا الْهَوی ما سَلَکَ احَدٌ طَریقاً الَی اللّهِ.

اگر هوا نبود، هیچ کس راه به خدا نتوانستی برد.

زیرا که نمرود نفس را هوا چون کرکس آمد و غضب چون کرکسی دیگر، هر کس نمرود نفس را بر این دوکرکس بندد، و طعمۀ کرکسان بر صورت علو است، کرکسان رو سوی علو نهند و نمرود نفس سفلی را به مقامات علوی رسانند و آن چنان باشد که نفس مطمئنه شود و بر هر دو صفت هوا و غضب غالب شود، و ذوق خطاب ارجعی بازیابد، روی هوا و غضب از اسفل بگرداند و به سوی اعلا رود تا مطلوبش قربت حضرت عزت شود، نه تمتعات عالم بهیمی و سبعی.

چون هوا روی به عالم علو آورد همه عشق و محبت گردد، و غضب چون قصد علو کند همه غیرت و همت گردد.

ص:131


1- (1) - حجر (15) : 29. [1]

نفس به عشق و محبت روی به حضرت نهد، و به غیرت و همّت در هیچ مقام توقف نکند و به هیچ التفات ننماید جز به حضرت عزت، و روح را این وسیله تمام است در وصول به حضرت، و او پیش از این در عالم ارواح این دو آلت نداشت، همچون ملائکه به مقام خویش راضی بود، و از شمع جمال احدیت به مشاهده نوری و ضوئی قانع گشته که:

وَ ما مِنّا الّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ» (1)

و هیچ یک از ما فرشتگان نیست مگر این که برای او مقامی معین است .

و زهرۀ آن نداشت که قدم از آن مقام فراپیش نهد، چنانکه جبرئیل می گفت:

لَوْ دَنَوْتُ انْمُلَهً لاَحْتَرَقْتُ. (2)

اگر به اندازۀ انگشتی نزدیک می شدم، می سوختم.

ولکن چون روح به عناصر جفت گرفت از ازدواج ایشان دو فرزند هوا و غضب پدید آمد، هوا جهول بود و غضب ظلوم، تا روی نفس در اسفل بود. این دو ظلوم و جهول او را در مهالک می انداختند، و روح اسیر ایشان بود، جمله هلاک می شدند، چون توفیق رفیق گشته و به کمند جذبۀ:

اِرْجِعی الی رَبِّکِ

نفس توسن صفت را به عالم علو و حضرت خواندند، روح که سواری عاقل بود چون به مقام معلوم خود رسید خواست که جبرئیل وار عنان باز کشد، نفس توسن صفت چون پروانه دیوانه به دو پرظلومی و جهولی که هوا و غضب باشد خود را بر شمع احدیت زد و ترک وجود مجازی گفت و دست در گردن شمع کرد تا شمع،

ص:132


1- (1) - صافّات (37) : 164. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 382/18، باب 3؛ [2]المناقب، ابن شهر آشوب: 178/1. [3]

وجود مجازی پروانگی او را به وجود حقیقی شمعی مبدل گردانید.

ای آن که نشسته اید پیرامن شمع قانع گشته بخوشه از خرمن شمع

پروانه صفت نهید جان برکف دست تابو که کنید دست در گردن شمع

تا نفس در این مقام به اعانت ظلومی و جهولی خویش به کمال نرسد، وی را نتوان شناخت که او چیست، و او را بهر چه آفریده اند و در کدام مقام به چه کار خواهد آمد، و چون این رستگاری از او به کمال ظاهر شود از شمع این ندا ظاهر می شود که:

کُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَ بَصَراً وَ لِساناً، فَبِی یَسْمَعُ، وَ بی یُبْصِرُ، وَبی یَنْطِقُ. (1)

من برای او گوش و چشم و زبانم، به من می شنود و به من می بیند و به من سخن می گوید.

حقیقت:

مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ. (2)

هرکس خود را بشناسد خدا را خواهد شناخت.

این جا محقق گردد، یعنی هر که نفس را به پروانگی بشناخت، حضرت او را به شمعی بشناخت.» (3)

به من فرمود پیر راه بینی مسیح آسا دمی خلوت گزینی

که از جهل چهل سالت رهاند اگر با دل نشینی اربعینی

نباشد ای پسر صاحبدلان را بجز دل در دل شبها قرینی

ص:133


1- (1) - کشف المحجوب: 326؛ الولایه التکوینیه لآل محمّد علیهم السلام : 233.
2- (2) - بحار الأنوار: 32/2، باب 9، حدیث 22؛ [1]عوالی اللآلی: 102/4، حدیث 149. [2]
3- (3) - مراحل السالکین: 51.

شبان وادی دل صد هزارش ید و بیضا بود در آستینی

سلیمان حشمتان ملک عرفان کجا باشند محتاج نگینی

بنازم ملک درویشی که آن جا بود قارون گدای خوشه چینی

عجب نبود اگر با دشمن و دوست نباشدعاشقان را مهر و کینی

اعتماد به خدا در تمام شؤون حیات

اشاره

برای نجات از جاذبه های خطرناک درونی و برونی که مانع تهذیب و اصلاح نفس است، باید دست توسل به رحمت واسعۀ حضرت حق زد، و با اطمینان خاطر به وجود مقدس او اعتماد کرد، تا در فضای این اعتماد، در مرحلۀ اول: به روزی حلال قانع شد. و در مرحلۀ دوم: عبادات و طاعات را با یقین به این که برای دنیا و آخرت و حالات روحی و اخلاقی دارای نتیجه و ثمره شیرین است انجام داد، و در مرحلۀ سوّم: از چشم داشت به مردم به خصوص شرار خلق نجات پیدا کرد، و سپس در مرحلۀ چهارم: از احوالات و انفاس اولیای خدا بهره گرفت که هر کس بر حضرت او اعتماد و توکّل کند بدون شک به تمام این حقایق و واقعیت ها خواهد رسید، و از عنایات و الطاف و فیوضات آن منبع کمالات، و معدن اسمای حسنی و صفات علیا بهرۀ کامل خواهد گرفت.

بی تردید بدون روزی حلال وقناعت به آنچه که حضرت دوست عنایت می کند، و منهای عبادات و طاعات با حال، و جدای از عزلت از شرار خلق، و بدون هم نفسی با اولیای الهی کار نفس به سامان نرسد، و در گردونۀ اصلاح و تهذیب قرار نگیرد.

حقیقت توکّل و اعتماد به خدا

بزرگان دین ما می گویند:

ص:134

«بدان که توکّل کار خود به کسی گذاشتن است، و خدا می فرماید: که هر که کار خود به من گذارد، من بسازم کارهای وی را،

وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ انَّ اللّهَ بالِغُ امْرِهِ» (1)

و کسی که بر خدا توکّل کند ، خدا برایش کافی است ، [ و ] خدا فرمان و خواسته اش را [ به هر کس که بخواهد ] می رساند .

ای درویش! توکّل ثمرۀ ایمان است، ایمان هر که قوی تر باشد، توکّل وی درست تر بوده، یعنی هر که را ایمان باشد به هستی و یگانگی خدا، او به یقین بداند که خدا داناست به همه چیز و تواناست بر همه چیز، و رحمت و عنایت او در حق بندگان زیاده از آن است که رحمت و عنایت مادر در حق فرزند، بلکه هیچ نسبت ندارد رحمت و شفقت مادر به رحمت و شفقت حق، شفقت مادر در حق فرزند هم اثر شفقت حق تعالی در حق بندگان خود است.

ای درویش! حقیقت توکّل آن است که: بنده به یقین بداند که خدای تعالی قادر است بر روزی رسانیدن بندگان، و با آن که قادر است وعده کرده است که روزی بندگان بر من است، و به یقین بداند که خدای تعالی وعدۀ خودخلاف نکند، چون اینها به یقین دانست و اعتماد بر کرم و فضل خدای کرد ودل وی آرام گرفت و توکّل بنده تمام شد.

ای درویش! توکّل درست، از یقین درست پیدا می آید، یقین هر که تمام تر بود، توکّل وی درست تر بود، و یقین در دل است، و توکّل کار دل است، چون دل آرام گرفت: خدا روزی بندگان می رساند، و کار بندگان می سازد اگر در ظاهر بنده کاری کند یا نکند و به کسی مشغول شود یانشود، و مباشرت اسباب کند یا نکند، نقصانی درتوکّل او نیاید، اگر به در حاکمی رود به یقین بداند که قاضی حاجت خدای است،

ص:135


1- (1) - طلاق (65) : 3. [1]

اگر به نزدیک طبیب رود به یقین داند که شفاء بنده از خدای است و مانند این.

ای درویش! باید که متوکّل را اعتماد بر مال و اعتماد بر کسب و اعتماد بر اسباب نباشد، اعتمادش بر کرم و فضل خداباشد.

چون حقیقت توکّل را دانستی، اکنون بدان که کسانی که عیال دارند اگر کسب کنند و اگر ذخیره نهند، توکّل ایشان را زیان ندارد، اما باید که نفقۀ یکساله بیش ننهند، و کسب بر وجه حلال کنند و درمعامله کم ندهند، و زیاده نستانند، و رحمت و شفقت در هیچ موضع فرو نگذارند.

ای درویش! هر که علم و ارادت و قدرت خدا را ندید بر کلّ کاینات، اعتماد وی بر اسباب است، و از اسباب در نمی تواند گذشت و به مسبب اسباب نمی تواند رسید، پس هر وقت که در اسباب خللی پیدا آید، وی غمناک و اندوهگین شود، و متفرق و پراکنده خاطر گردد.

هر که علم و ارادت و قدرت خدا را محیط دید بر کل کاینات، اعتماد وی بر خدای است نه بر اسباب، از جهت آن که وی اسباب را همچون مسببات عاجز و بیچاره و مقهور و مسخر خدا دید، و خدا را دانا به همه چیز و توانا بر همه چیز دید، و به یقین دانست که هر چه می کند خدا می کند، و هر چه می دهد خدا می دهد، پس اگر در اسباب خللی پیدا آید وی غمناک و اندوهگین نشود، و متفرق و پراکنده خاطر نگردد.

ای درویش! به یقین بدان که قادر مطلق اوست، هر چه می خواهد می کند «فعّال لما یرید» صفت اوست، بی علم و ارادت و قدرت وی برگی بر درخت نجنبد، و دست هیچ کس حرکت نکند، و دل هیچ کس نیندیشد، اندیشۀ دل ها، و حرکت دست ها، و زبان ها به علم و ارادت و قدرت اوست، بلکه جنبش تمام موجودات به علم و ارادت و قدرت اوست، بی علم و ارادت و قدرت او هیچ چیز در وجود نیاید، و هیچ چیز حرکت نکند، خالق جمله اشیا اوست و محرّک جمله اشیا

ص:136

اوست، محیی و ممیت است، ضار و نافع است، قابض و باسط اوست، هر که را فراخی می دهد او می دهد، هر که را تنگی می دهد او می دهد.

نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا» (1)

ما در زندگی دنیا معیشت آنان را میانشان تقسیم کرده ایم.

ای درویش! چون دانستی که حال چنین است، بیش غم دنیا مخور، و کار به خدا بگذار که کارساز بندگان اوست، بنده باید که کار خود کند که خداوند کار خود می کند، کار بنده، فرمانبرداری است و کار خداوند، پروردگاری است.

ای درویش! دانایان در دنیا هرگز چیزی نخواسته اند، به هر چه پیش آمده است راضی و تسلیم بوده اند، از جهت آن که دانسته اند که آدمی نداند که به آمد وی در چیست.

وَ عَسی انْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی انْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ انْتُمْ لاتَعْلَمُونَ» (2)

و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است ، وبسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است ؛ وخدا [مصلحت شما را در همه امور] می داند و شما نمی دانید .

و به یقین دانسته اند که خدای مصلحت کار بنده داند، پس تدبیر و تصرف خود و ارادت و اختیار خود از میان برداشته اند و کار به خدای بگذاشته اند.» (3)وَ أُفَوِّضُ امْری الَی اللّهِ انَّ اللّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ» (4)

ص:137


1- (1) - زخرف (43) : 32. [1]
2- (2) - بقره (2) : 216. [2]
3- (3) - انسان کامل: 335.
4- (4) - غافر (40) : 44. [3]

و من کارم را به خدا وامی گذارم ؛ زیرا خدا به بندگان بیناست .

با اعتماد به حق، اعتماد به نبوّت و امامت حاصل شود، و با اعتماد به نبوت و امامت، اعتماد به وحی و با اعتماد به وحی، اعتماد به جهان آخرت، و از این طریق است که نفس میل شدید به تهذیب و اصلاح پیدا می کند، و سالک مسلک حق می شود، و کار به صحت و سلامت آورد، و صفحۀ جان منور به نور اخلاق و حقیقت گردد، و آدمی منبع عقاید حقه و اخلاق حسنه و اعمال صالحه شود و از این راه به ارزش های والای عرشی رسد، ودر پیشگاه حضرت محبوب قیمت بی نهایت پیدا کند.

مستم کن آن چنان که ندانم که من منم خود را دمی مگر بخرابات افکنم

فارغ شوم ز شعبده بازی روزگار زین حقه دو رنگ جهان مهره برچنم

قلاش وار بر سر عالم نهم قدم عیاروار از خودی خود براشکنم

در تنگنای ظلمت هستی چه مانده ام تا کی چو کرم پیله همی گرد خود تنم

پیوسته شد چو شبنم، بودم بآفتاب شاید که این زمانه اناالشمس در زنم

آری، چو آفتاب بیفتد در آینه گوید هر آینه که همه مهر روشنم

سوی سماع قدس گشایم دریچه ای تاآفتاب غیب درآید ز روزنم

(فخرالدین عراقی)

روایات نفس از زبان امام علی علیه السلام

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

اِنَّ النَّفْسَ لَجَوْهَرَهٌ ثَمینَهٌ، مَنْ صانَها رَفَعَها، وَ مَنِ ابْتَذَلَها وَضَعَها. (1)

ص:138


1- (1) - غرر الحکم: 231، حدیث 4616. [1]

به درستی که نفس گوهر پرقیمتی است، هر کس آن را از خرابی و آلودگی، و غارتگری غارتگران و شیاطین حفظ کرد او را به مقام رفیع رسانده، و هر کس او را به ابتذال کشید به پستی و خفّت و خواری کشانده است.

و نیز آن حضرت فرمود:

لَیْسَ عَلی وَجْهِ الْاَرْضِ اکْرَمُ عَلَی اللّهِ سُبْحانَهُ مِنَ النَّفْسِ الْمُطیعَهِ لِاَمْرِهِ. (1)

در پهنای زمین چیزی گرامی تر از نفس مطیع امر الهی در پیشگاه حق نیست.

و نیز آن حضرت فرمود:

اَلْاِشْتِغالُ بِتَهْذیبِ النَّفْسِ اصْلَحُ. (2)

مشغول بودن انسان ها به تهذیب نفس کاری اصلح است.

خَیْرُ النُّفُوسِ ازْکاها. (3)

بهترین نفس ها، پاک ترین آنهاست.

ذِرْوَهُ الْغایاتِ لایَنالُها الاّ ذَوُوا التَّهْذیبِ وَ الْمُجاهَداتِ. (4)

به قلّۀ اهداف نمی رسند، مگر صاحبان تهذیب نفس و آنان که برای اصلاح خود و حرکت در صراط مستقیم، جهاد می کنند.

صَلاحُ النَّفْسِ مُجاهَدَهُ الْهَوی. (5)

اصلاح نفس در سایۀ جهاد با هوا و هوس صورت می گیرد.

ص:139


1- (1) - مستدرک الوسائل: 259/11، باب 18، حدیث 12931؛ [1]غرر الحکم: 183، حدیث 3408. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 239، حدیث 4839. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 240، حدیث 4844. [4]
4- (4) - عیون الحکم و المواعظ: 257.
5- (5) - غرر الحکم: 241، حدیث 4881. [5]

مَنْ لَمْ یُهَذِّبْ نَفْسَهُ لَمْ یَنْتَفِعْ بِالْعَقْلِ. (1)

کسی که در مقام تهذیب نفس برنیاید، از عقل خود سود نمی برد.

مَنْ اهْمَلَ نَفْسَهُ افْسَدَ امْرَهُ. (2)

آن که به دنبال اصلاح نفس نباشد، زندگی خود را ضایع کرده است.

لاتُرَخِّصُوا لِاَنْفُسِکُمْ فَتَذْهَبَ بِکُمُ الرُّخَصُ مَذاهِبَ الظُّلْمَهِ. (3)

نفس را هر چه می طلبد آزادی ندهید که این آزادی شما را دچار تاریکی می کند.

اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ قَدَرَ عَلی انْ یُزیلَ النَّقْصَ عَنْ نَفْسِهِ وَلَمْ یَفْعَلْ. (4)

عاجزترین مردم کسی است که قدرت زایل کردن نقص را از نفس خود داشته باشد، ولی نکند.

یَنْبَغِی لِمَنْ ارادَ صَلاحَ نَفْسِهِ وَ احْرازَ دینِهِ انْ یَجْتَنِبَ مُخالَطَهَ ابْناءِ الدُّنْیا. (5)

آن که در پی اصلاح نفس و حفظ دین خود است، سزاوار است از آمیزش با دیگران که نفسی پلید و آلوده دارند، اجتناب نماید.

سَبَبُ صَلاحِ النَّفْسِ الْوَرَعُ. (6)

علّت و ریشۀ اصلاح نفس پارسائی است.

ص:140


1- (1) - غرر الحکم: 240، حدیث 4856. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 236، حدیث 4754. [2]
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 85؛ [3]غرر الحکم: 235، حدیث 4730. [4]
4- (4) - غرر الحکم: 262، حدیث 5467. [5]
5- (5) - غرر الحکم: 319، حدیث 7374. [6]
6- (6) - مستدرک الوسائل: 71/12، باب 67، ذیل حدیث 13541؛ [7]غرر الحکم: 271، حدیث 5912. [8]

[«2»اَللَّهُمَّ لاَ طَاقَهَ لِی بِالْجَهْدِ وَ لاَ صَبْرَ لِی عَلَی الْبَلاَءِ وَ لاَ قُوَّهَ لِی عَلَی الْفَقْرِ فَلاَ تَحْظُرْ عَلَیَّ رِزْقِی وَ لاَ تَکِلْنِی إِلَی خَلْقِکَ بَلْ تَفَرَّدْ بِحَاجَتِی وَ تَوَلَّ کِفَایَتِی وَ انْظُرْ إِلَیَّ وَ انْظُرْ لِی فِی جَمِیعِ أُمُورِی فَإِنَّکَ إِنْ وَکَلْتَنِی إِلَی نَفْسِی عَجَزْتُ عَنْهَا «3»وَ لَمْ أُقِمْ مَا فِیهِ مَصْلَحَتُهَا وَ إِنْ وَکَلْتَنِی إِلَی خَلْقِکَ تَجَهَّمُونِی وَ إِنْ أَلْجَأْتَنِی إِلَی قَرَابَتِی حَرَمُونِی وَ إِنْ أَعْطَوْا أَعْطَوْا قَلِیلاً نَکِداً وَ مَنُّوا عَلَیَّ طَوِیلاً وَ ذَمُّوا کَثِیراً]

خدایا! مرا طاقت بر مشقت، و شکیبایی بر مصیبت، و قدرت بر تنگ دستی نیست؛ پس روزیم را منع مکن و مرا به بندگانت وامگذار؛ بلکه خود به تنهایی حاجتم را برآور و کار ساز من باش، و به من با نظر رحمت بنگر، و در تمام امورم مصلحتم را در نظر گیر؛ زیرا اگر مرا به خود واگذاری، از تحقق دادن کارهایم عاجز شوم، و به کاری که مصلحت من در آن است برنخیزم، و اگر مرا به بندگانت واگذاری، با ترش رویی به من بنگرند، و اگر به پناه خویشانم فرستی، محرومم سازند، و اگر عطا کنند، عطایی اندک و پر دردسر دهند، و بر من منّت بسیار گذارند، و بیش از اندازه نکوهش کنند.

صبر بر سختی و بلا و فقر

اشاره

صبر معنای وسیع و گسترده ای دارد که هم صبر بر اطاعت را شامل می شود، هم

ص:141

صبر در برابر انگیزه های معصیت، و هم صبر در برابر مصایب و حوادث ناگوار و از دست دادن نیروها و سرمایه و ثمرات.

اصولاً هر انسانی بعد از این که بصیرت و شناخت واقعی نسبت به حضرت حق پیدا کرد و قدم در مسیر عمل و اطاعت گذاشت با موانع و مشکلاتی روبرو خواهد شد که اگر استقامت و صبر نداشته باشد، هرگز نمی تواند احقاق حق کرده و عمل صالحی انجام دهد و یا ایمان خود را حفظ کند.

و به عبارت دیگر احقاق حق، اجرای حق، ادای حق در جامعه جز با یک حرکت و تصمیم گیری عمومی و استقامت در برابر موانع ممکن نیست.

بهتر است بررسی کنیم و ببینیم که تفسیر صبر چیست:

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله تفسیر صبر را از زبان جبرئیل، چنین می فرماید:

یا جَبْرَئیلُ فَما تَفْسیرُ الصَّبْرِ. قالَ: یَصْبِرُ فِی الضَّرّاءِ کَما یَصْبِرُ فِی السَّرّاءِ وَ فِی الْفاقَهِ کَما تَصْبِرُ فِی الْغِناءِ وَ فِی الْبَلاءِ کَما یَصْبِرُ فِی الْعافِیَهِ فَلایَشْکُو حالَهُ عِنْدَ الْمَخْلُوقِ بِما یُصیبُهُ مِنَ الْبَلاءِ. (1)

ای جبرئیل! معنای صبر چیست؟ جبرئیل گفت: این که در سختی صبر کنی همچنان که در روزگار آسایش صبر می کنی، در تهیدستی صبر کنی همچنان که در هنگام توانگری صبر می کنی در بیماری و گرفتاری صبر کنی همچنان که در زمان سلامت و عافیت صبر می کنی، آدم صبور از بلایی که به او می رسد نزد مخلوق زبان به شکوه نمی گشاید.

آری، شکیبایی در برابر حوادث سخت و ناگوار و طوفان های سنگین نشانۀ شخصیت و وسعت روح آدمی است آن چنان وسعتی که حوادث بزرگ را در خود جای می دهد و لرزان نمی گردد. ولی گاهی انسان به ظاهر شکیبایی می کند امّا با

ص:142


1- (1) - بحار الأنوار: 373/66، باب 37، حدیث 19؛ [1] معانی الاخبار: 261، حدیث 1.

کلمات زننده که نشانۀ ناسپاسی و عدم تحمل حادثه است، این شکیبایی را زشت و بدنما می کند.

اما افراد با ایمان و قوی الاراده و پرظرفیت در این گونه حوادث، هرگز پیمانۀ صبرشان لبریز نمی گردد و سختی که نشانۀ ناسپاسی و کفران و بی تابی و جزع باشد به زبان جاری نمی سازند و این گونه صبر همان صبر جمیل است که صبر واقعی و تام و کمال و بی نقص می باشد.

نشانه های صابر

پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

انسان صابر دارای سه نشانه می باشد:

عَلامَهُ الصّابِرِ فی ثَلاثٍ، اوَّلُها: انْ لایَکْسَلَ وَ الثّانِیَهُ: انْ لایَضْجَرَ وَ الثّالِثَهُ:

انْ لایَشْکُوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ لِاَنَّهُ اذا کَسِلَ فَقَدْ ضَیَّعَ الْحَقَّ وَ اذا ضَجِرَ لَمْ یُؤَدِّ الشُّکْرَ وَ اذا شَکا مِنْ رَبِّه عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ عَصاهُ. (1)

نشانه های صابر سه چیز است: اول: آن که تنبلی نمی ورزد. دوم: آن که افسرده و دل تنگ نمی شود و سوم: آن که از پروردگار خود شکوه نمی کند؛ زیرا اگر تنبل باشد حق را فرو می گذارد و اگر افسرده و دل تنگ باشد، شکر نمی گذارد و اگر از پروردگارش شکایت کند، معصیت او کرده باشد.

اگر انسان، صبوری را پیشه خود کرد و در برابر مشکلات و سختی ها استوار و مقاوم ایستاد، به عمق کلام حضرت حق که از کلام رسول الهی بیان شده، می رسد و شهد و شیرینی کلام باری تعالی را در این حدیث قدسی خواهد چشید که دربارۀ اجر صابران این گونه بیان می فرماید:

ص:143


1- (1) - بحار الأنوار: 86/68، باب 62، حدیث 35؛ [1]علل الشرایع: 498/2، باب 253، حدیث 1. [2]

اِذا وَجَّهْتُ الی عَبْدٍ مِنْ عَبیدی مُصیبَهً فی بَدَنِه اوْ مالِهِ اوْ وَلَدِه ثُمَّ اسْتَقْبَلَ ذلِکَ بِصَبْرٍ جَمیلٍ اسْتَحْیَیْتُ مِنْهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ انْ انْصِبَ لَهُ میزاناً اوْ انْشُرَ لَهُ دیواناً. (1)

هنگامی که مصیبتی متوجه یکی از بندگانم در بدن یا مال یا فرزندش می کنم و او با صبر جمیل با آن مقابله می کند، حیا می کنم که در قیامت میزان سنجش اعمال برای او نصب کنم یا نامۀ عمل او را بگشایم.

صبر در کلام امام صادق علیه السلام

در تکمیل و توضیح و تفسیر این فراز به خلاصۀ فرمایش امام صادق علیه السلام به یار گرامی خود حفص بن غیاث توجه کنید که فرمود:

کسی که صبر کند، مدتی کوتاه صبر می کند (و به دنبال آن پیروزی است) و کسی که بی تابی می کند مدتی کوتاه بی تابی می کند (و سرانجام شکست است) سپس فرمود: بر تو باد به صبر و شکیبایی در تمام کارها؛ زیرا خداوند بزرگ، محمد صلی الله علیه و آله را مبعوث کرد و به او دستور صبر و مدارا داد و فرمود:

«در مقابل آنچه آنها می گویند شکیبایی کن و در صورت لزوم از آنها جدا شو. امّا نه جدا شدنی که مانع دعوت به سوی حق گردد.» (2)و نیز فرمود:

«با استفاده از نیکی ها به مقابلۀ با بدی ها برخیز که در این هنگام آنها که با عداوت و دشمنی دارند، همچون دوست گرم و صمیمی خواهند شد، به این مقام جز صابران و جز کسانی که بهرۀ عظیمی از ایمان دارند، نخواهند

ص:144


1- (1) - بحار الأنوار: 209/78، باب 2، ذیل حدیث 25؛ [1] الدّعوات: 172، حدیث 484.
2- (2) - مزّمّل (73) : 10 - 11

رسید.» (1)و سپس افزود:

پیامبر صلی الله علیه و آله صبر و شکیبایی پیشه کرد، تا این که انواع تیرهای تهمت را به سوی او پرتاب کردند (مجنون و ساحرش خواندند و شاعرش نامیدند و در دعوی نبوت تکذیبش کردند) سینۀ پیامبر از سخنانشان تنگ شد، خداوند این کلام را بر او نازل کرد: «می دانیم که سینه ات از سخنان آنها تنگ می شود اما تسبیح و حمد پروردگارت را به جای آور و از سجده کنندگان باش (که این عبادت ها به تو آرامش می بخشد.» (2)بار دیگر او را تکذیب و متّهم ساختند، او اندوهگین شد، خداوند این سخن را بر او نازل کرد که:

«می دانیم سخنان آنها تو را غمگین می کند اما بدان! هدف آنها تکذیب تو نیست، این ظالمان آیات خدا را تکذیب می کنند، پیامبرانی که پیش از تو بودند آماج تکذیب قرار گرفتند، امّا شکیبایی پیشه کردند، آنها آزار شدند و صبر کردند، تا یاری ما فرا رسید.» (3)پیامبر باز هم شکیبایی کرد تا این که آنها از حد گذراندند، نام خدا را به بدی بر زبان جاری کردند و تکذیب نمودند. پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد:

خداوندا! من در مورد خودم و خاندانم و آبرویم شکیبایی کردم، امّا در برابر بدگویی به مقام مقدس تو نمی توانم شکیبایی کنم، باز هم خداوند او را امر به

ص:145


1- (1) - فصّلت (41) : 34 - 35.
2- (2) - حجر (15) : 97 - 99.
3- (3) - انعام (6) : 33 - 34.

صبر کرد و فرمود: «در برابر آنچه می گویند شکیبا باش.» (1)سپس می افزاید:

به دنبال آن پیامبر صلی الله علیه و آله در تمام حالات و در برابر همۀ مشکلات شکیبا بود و همین سبب شد که خداوند او را بشارت داد که: «در خاندانش امامان و پیشوایان پیدا می شوند، و این امامان را نیز توصیه به صبر کرد.» (2)این جا بود که پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلصَّبْرُ مِنَ الْاِیمانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ. (3)

صبر در برابر ایمان همچون سر است در مقابل تن.

و سرانجام این استقامت و صبر، سبب پیروزی او بر مشرکان شد.

ص:146


1- (1) - ق (50) : 39.
2- (2) - سجده (32) : 24.
3- (3) - بحار الأنوار: 60/68، باب 62، حدیث 1؛ [1]الکافی: 88/2، حدیث 3. [2]

[«4»فَبِفَضْلِکَ اللَّهُمَّ فَأَغْنِنِی وَ بِعَظَمَتِکَ فَانْعَشْنِی وَ بِسَعَتِکَ فَابْسُطْ یَدِی وَ بِمَا عِنْدَکَ فَاکْفِنِی «5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خَلِّصْنِی مِنَ الْحَسَدِ وَ احْصُرْنِی عَنِ الذُّنُوبِ وَ وَرِّعْنِی عَنِ الْمَحَارِمِ وَ لاَ تُجَرِّئْنِی عَلَی الْمَعَاصِی وَ اجْعَلْ هَوَایَ عِنْدَکَ وَ رِضَایَ فِیمَا یَرِدُ عَلَیَّ مِنْکَ وَ بَارِکْ لِی فِیمَا رَزَقْتَنِی وَ فِیمَا خَوَّلْتَنِی وَ فِیمَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ «6»وَ اجْعَلْنِی فِی کُلِّ حَالاَتِی مَحْفُوظاً مَکْلُوءاً مَسْتُوراً مَمْنُوعاً مُعَاذاً مُجَاراً]

خدایا! پس به احسانت بی نیازم کن، و به بزرگیت مرتبۀ بلندم ده و به توانگریت، دستم را گشاده ساز، و به آنچه که نزد توست بی نیازم فرما.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا از حسد رهایی ده، و از گناهانم بازم دار، و از حرام ها پرهیز ده، و بر معاصی دلیرم مگردان، و میل و رغبتم را متوجۀ خود فرما، و خشنودیم را در آنچه از جانب تو به من می رسد قرار ده، و مرا در آنچه روزیم کرده ای، و از روی بزرگواری به من بخشیده ای، و احسان فرموده ای برکت ده، و مرا در تمام حالاتم، محفوظ، حراست شده، پوشیده، دست نایافتنی، پناه داده و امان یافته قرار ده.

ص:147

مسئله دستگیری خداوند از عبدی که به حق رو کرده و کفایت پروردگار از امور بنده، و همچنین صفت ناپسند حسد، و برنامۀ محرّمات و جرأت بر معاصی و مسئله حفظ آبرو و امنیّت، مسائلی است که امام سجّاد علیه السلام در این فراز از دعا بیان می کند.

دستگیری خداوند از عبد

اشاره

اگر خداوند دست کسی را بگیرد و او را یاری و مورد توجه و لطف و کرم خود قرار دهد، به هیچ وجه کسی نمی تواند او را ذلیل و از این عزت و سربلندی به ذلت و سرافکندگی بکشاند و عزیز واقعی هم یعنی همین.

اهل لغت در معنای عزیز گفته اند: شکست ناپذیر، آری، اگر کسی خدا پشتیبان او باشد و از او حمایت کند، هرگز طعم شکست و ذلّت را نخواهد چشید.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

اَلعزیزُ مَنِ اعْتَزَّ بِالطّاعَهِ. (1)

عزیز کسی است که به سبب طاعت و فرمانبرداری حق، عزیز شده باشد.

اگر خداوند عزّت به انسان داد و حامی عبدش بود این عزّت خدایی قابل زوال نخواهد بود و به خلاف عزّت های دنیوی که به حسب ظاهر عزّت است ولی قابل زوال و تغییر و تحول می باشد، اگر خداوند بخواهد کسی را عزیز کند و او را دوست داشته باشد از روی لطف و مرحمت خود آنچه را راست باشد، در دل او می اندازد از برای او، جهت رسیدن او به آنچه صلاح حال او باشد و موجب رشد و توفیق او شود.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

ص:148


1- (1) - غرر الحکم: 184، حدیث 3495. [1]

اَذا احَبَّ اللّهُ عَبْداً الْهَمَهُ الطّاعَهَ وَ الْزَمَهُ الْقَناعَهَ وَفَقَّهَهُ فِی الدّینِ وَ قَوّاهُ بِالْیَقینِ فَاکْتَفی بِالْکَفافِ وَ اکْتَسی بِالْعَفافِ. (1)

چون خداوند بنده ای را دوست بدارد، شوق عبادت در دل او می افکند و قناعت را پیشه او می سازد و او را به فهم بصیرانۀ دین موفق می دارد و به دل او با یقین نیرو می بخشد و چنین انسانی به کفاف بسنده می کند و در جامۀ عفاف می خرامد.

و نیز آن حضرت در تفسیر آیۀ 160 سورۀ آل عمران:

إِن یَنصُرْکُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ وَإِن یَخْذُلْکُمْ فَمَن ذَا الَّذِی یَنصُرُکُم مِّن بَعْدِهِ وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» (2)

اگر خدا شما را یاری کند ، هیچ کس بر شما چیره و غالب نخواهد شد ، و اگر شما را واگذارد ، چه کسی بعد از او شما را یاری خواهد داد ؟ و مؤمنان باید فقط بر خدا توکّل کنند .

می فرماید:

اِذا افْعَلَ الْعَبْدُ ما امَرَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الطّاعَهِ کانَ فِعْلُهُ وِفْقاً لِأَمْرِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ سُمِّیَ الْعَبْدُ بِهِ مُوَفَّقاً وَ اذا أَرادَ الْعَبْدُ انْ یَدْخُلَ فی شَیءٍ مِنْ مَعاصِی اللّهِ فَحالَ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بَیْنَهُ وَ بَیْنَ تِلْکَ الْمَعْصِیَهِ فَتَرَکَها کانَ تَرْکُهُ لَها بِتَوْفیقِ اللّهِ تَعالی وَ مَتی خُلِّیَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ تِلْکَ الْمَعْصِیَهِ فَلَمْ یَحُلْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَها حَتّی یَرْتَکِبَها فَقَدْ خَذَلَهُ وَ لَمْ یَنْصُرْهُ وَ لَمْ یُوَفِّقْهُ. (3)

هر گاه بنده آنچه را که خداوند عزّوجلّ او را به آن امر فرموده از اطاعت، به

ص:149


1- (1) - بحار الأنوار: 26/100، باب 2، حدیث 34؛ [1]مستدرک الوسائل: 36/13، باب 11، حدیث 14671. [2]
2- (2) - آل عمران (3) : 160. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 200/5، باب 7، حدیث 21؛ [4] التوحید: 242، باب 35، حدیث 1.

جا آورد کردارش با امر خدا موافق باشد، آن بنده را موفّق می نامند و چون بنده اراده کند که در چیزی از معصیت های خداوند داخل شود، خداوند میانۀ او و آن معصیت حایل و مانع شود و بنده، آن معصیت را ترک کند، به توفیق الهی ترک کرده باشد و هرگاه میان او و میان آن معصیت جدائی افتد و سبب شود آن معصیت را مرتکب شود، خداوند او را واگذاشته و توفیق خود را از او سلب نموده است.

دوری از حسد

در ادامۀ دعا امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: خداوندا! مرا از حسد دور نگه دار.

حسد: عبارت از این است که انسانی نسبت به انسان دیگر بدخواه باشد، از این جهت که خداوند به وی نعمتی عطا فرموده و او از عطیۀ الهی رنج می برد و در دل تمنا دارد، موجباتی فراهم آید تا نعمت از صاحب نعمت سلب گردد و آن قدر به تمنای خویش علاقمند است که از میان رفتن نعمتِ صاحبِ نعمت را برای خویش نعمت می پندارد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلْحاسِدُ یَری انَّ زَوالَ النِّعْمَهِ عَمَّنْ یَحْسُدُهُ نِعْمَهٌ عَلَیْهِ. (1)

حسود از بین رفتن نعمت از دیگران را، برای خودش نعمت می بیند.

اگر در فرمایش حضرت علی علیه السلام کمی اندیشه کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که حسود در واقع دشمن نعمت است نه صاحب نعمت، او از خداوند و تقسیم عطیه اش ناراحت و خشمگین است.

آری، اصل حسد، کوری قلب و انکار فضل الهی که دو بال کفرند را به دنبال دارد

ص:150


1- (1) - غرر الحکم: 301، حدیث 6840؛ [1]مستدرک الوسائل: 22/12، باب 55، ذیل حدیث 13401. [2]

به این جهت ضرر حاسد قبل از آن که به محسود برسد به خودش می رسد، مانند ابلیس که ضررش به خودش رسید و لعنت ابدی شامل حال او شد و آدم به مقام نبوت رسید و خدا نکند که این صفت رذیله در کسی ملکه شود که دیگر موفق به توبه نشده و همیشه آرزوی ضرر به دیگران - که از او بهترند یا بیشتر دارند - را دارد.

جرأت بر معاصی

امام سجّاد علیه السلام از جرأت بر معاصی و عادی دانستن خطا و گناه، نیز به خداوند متعال پناه می برد و درخواست مقام رضای الهی را می نماید.

نعمتی بالاتر از رضایت خدا نیست که امام صادق علیه السلام در تفسیر رضا می فرماید:

صِفَهُ الرِّضا انْ یَرْضَی الْمَحْبُوبَ وَ الْمَکْرُوهَ وَ الرِّضا شُعاعُ نُورِ الْمَعْرِفَهِ، وَ الرّاضی فانٍ عَنْ جَمیعِ اخْتِیارِه وَ الرّاضی حَقیقَهً هُوَ الْمَرْضِیُّ عَنْهُ وَ الرِّضا اسْمٌ یَجْتَمِعُ فیهِ مَعانِی الْعُبُودِیَّهِ وَ تَفْسیرُ الرِّضا سُرُورُ الْقَلْبِ. (1)

رضا آن است که انسان از چیزی راضی باشد، خواه آن چیز مطلوب او باشد یا نامطلوب و رضا شعاعی است از نور معرفت و شخص راضی کسی است که از خواسته ها و تمایلات خود دست بردارد و در مقابل خواستۀ خدا اعمال نظر نکند و تسلیم خواستۀ خدا باشد، شخص راضی در حقیقت کسی است که خدا از او راضی باشد و رضا اسمی است که جمیع مراتب عبودیّت و بندگی در او جمع است و معنی رضا، سرور قلب است.

در بلاها می چشم لذات او مات اویم مات اویم مات او

(مولوی)

ص:151


1- (1) - بحار الأنوار: 149/68، باب 63، حدیث 45. [1]
حفظ آبرو

امام زین العابدین علیه السلام در قسمت دیگری از فراز دعا، درخواست حفظ آبرو و سلامتی می نماید و از خداوند می خواهد او را در حصن و دژ محکم خود قرار داده به طوری که آبروی او در امان و سلامتی وی تضمین شده باشد.

اگر شخصی بخواهد در کمال آرامش و طمأنینه باشد باید کاری کند که در حصار حضرت حق قرار بگیرد، چون فقط دژ محکم الهی است که محکم و زوال ناپذیر است برخلاف بعضی ها که خودشان را در پناه دژهای واهی و پوشالی و خیالی مال و ثروت و ریاست و مقام قرار داده اند و روزی به این نتیجه خواهند رسید که این دژها سرابی بیش نبوده و فقط در سایۀ لطف و امنیّت الهی است که آرامش خاطر حاصل می شود.

اِنَّ اللّهَ جَلَّ وَ عَزَّ اوْحی الی داوُدَ علیه السلام مَا اعْتَصَمَ بی عَبْدٌ مِنْ عِبادی دُونَ احَدٍ مِنْ خَلْقی، عَرَفْتُ ذلِکَ مِنْ نِیَّتِهِ ثُمَّ یَکیدُهُ اهْلَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فیهِنَّ الاّ جَعَلْتُ لَهُ الْمَخْرَجَ مِنْ بَیْنِهِنَّ وَ مَا اعْتَصَمَ عَبْدٌ مِنْ عَبیدی بِاَحَدٍ مِنْ خَلْقٍ دُونی، عَرَفْتُ ذلِکَ مِنْ نِیَّتِهِ الاّ قَطَعْتُ اسْبابَ السَّمواتِ مِنْ یَدَیْهِ وَ اسَخْتُ الْأَرْضَ مِنْ تَحْتِهِ وَ لَمْ ابالِ بِاَیِّ وادٍ هَلَکَ. (1)

خداوند متعال به داود پیغمبر فرمود: ای داود! هر بنده از بندگان من که مرا پناهگاه خود بداند و به من توسّل جوید و به مخلوقات من روی نیاورد و به آنها چنگ نزند و آنان را در پناهگاه خود نگیرد و نیّت خود را هم پاک کند، اگر همه اهل آسمان ها و زمین او را اذیت و آزار کنند، من راه خروج از آن فتنه ها را برایش بازکنم.

اما اگر بنده ای از بندگانم به یکی از مخلوقات پناه ببرد و او را بر مقدّرات

ص:152


1- (1) - بحار الأنوار: 144/68، باب 63، ذیل حدیث 42؛ [1]فقه الرضا: 358، باب96، ذیل حدیث 96. [2]

خود حاکم گرداند و نیّت او نیز بر این گواهی دهد، همه اسباب و وسایل دنیا را از وی قطع خواهم کرد و زمین را زیر پایش سست خواهم نمود و با کی نخواهم داشت که در کجا به هلاکت برسد.

امنیّت

امنیّت، نعمت بزرگ خداوند است چون در محیط ناامن، نه اطاعت خداوند مقدور است نه زندگی توأم با سربلندی و آسودگی فکر و نه تلاش و کوشش و جهاد برای پیشبرد اهداف اجتماعی، بدان جهت یوسف علیه السلام از میان تمام مواهب و نعمت های خداوند در مصر، مسألۀ امنیّت را بیان کرد و به پدر و مادر و برادران خود فرمود:

ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِینَ» (1)

همگی با خواست خدا [ آسوده خاطر و ] در کمال امنیّت وارد مصر شوید .

آری، نعمت امنیّت اساس و ریشۀ همۀ نعمت ها است.

گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن چون دل به یکی دادی آتش به دو عالم زن

هم نکته وحدت را با شاهد یکتا گو هم بانگ انا الحق را بردار معظم زن

ذکر از رخ رخشانش با موسی عمران گو حرف از لب جانبخشش با عیسی مریم زن

حال دل خونین را با عاشق صادق گو رطل می صافی را با صوفی محرم زن

ص:153


1- (1) - یوسف (12) : 99. [1]

چون آب بقا داری بر خاک سکندر ریز چون جام بچنگ آری با یاد لب جم زن

چون گرد حرم گشتی با خانه خدا بنشین چون می بقدح کردی بر چشمه زمزم زن

گر تکیه دهی وقتی بر تخت سلیمان ده ور پنجه زنی روزی در پنجۀ رستم زن

گر دردی از او بردی صد خنده به درمان کن ور زخمی از او خوردی صد طعنه به مرهم زن

یابندۀ عقبا شو یا خواجه دنیا شو یا ساز عروسی کن یا حلقه ماتم زن

گر همدمی او را پیوسته طمع داری هم اشک پیاپی ریز هم آه دمادم زن

تا چند فروغی را مجروح توان دید یا مرهم زخمی کن یا ضربت محکم زن

(فروغی بسطامی)

ص:154

[«7»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اقْضِ عَنِّی کُلَّ مَا أَلْزَمْتَنِیهِ وَ فَرَضْتَهُ عَلَیَّ لَکَ فِی وَجْهٍ مِنْ وُجُوهِ طَاعَتِکَ أَوْ لِخَلْقٍ مِنْ خَلْقِکَ وَ إِنْ ضَعُفَ عَنْ ذَلِکَ بَدَنِی وَ وَهَنَتْ عَنْهُ قُوَّتِی وَ لَمْ تَنَلْهُ مَقْدُرَتِی وَ لَمْ یَسَعْهُ مَالِی وَ لاَ ذَاتُ یَدِی ذَکَرْتُهُ أَوْ نَسِیتُهُ هُوَ یَا رَبِّ مِمَّا قَدْ أَحْصَیْتَهُ عَلَیَّ وَ أَغْفَلْتُهُ أَنَا مِنْ نَفْسِی فَأَدِّهِ عَنِّی مِنْ جَزِیلِ عَطِیَّتِکَ وَ کَثِیرِ مَا عِنْدَکَ فَإِنَّکَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ حَتَّی لاَ یَبْقَی عَلَیَّ شَیْ ءٌ مِنْهُ تُرِیدُ أَنْ تُقَاصَّنِی بِهِ مِنْ حَسَنَاتِی أَوْ تُضَاعِفَ بِهِ مِنْ سَیِّئَاتِی یَوْمَ أَلْقَاکَ یَا رَبِّ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا به انجام تمام آنچه برای خود یا بنده ای از بندگانت، در جهتی از جهات طاعتت بر من لازم و واجب فرموده ای توفیق ده، و اگر بدنم از انجامش ناتوان باشد، و نیرویم از آن سست شود، و توان و قدرتم به آن نرسد، و مال و منالم گنجایشش را نداشته باشد، خواه یادش باشم یا فراموشش کرده باشم، و آن تکلیف، ای پروردگارم! از اموری باشد که به حساب من گذاشته ای، و من از انجامش غفلت کرده ام، آن را از عطای عظیمت، و رحمت واسعه ات از جانب من ادا کن که تو توانگر کریمی، ای پروردگارم! آن تکالیف را به گونه ای از جانب من ادا کن که چیزی از آن برعهدۀ من نماند، تا روزی که تو را ملاقات می کنم، لازم نیاید از خوبی هایم کم کنی، و بر بدی هایم بیفزایی.

ص:155

گستردگی کرامت خدا

اشاره

وَسِعَ رَبّی کُلَّ شَیْ ءٍ عِلْماً افَلا تَتَذَکَّرُونَ» (1)

دانش پروردگارم همه چیز را فراگرفته است ، آیا [ برای فهم توحید ] متذکّر نمی شوید ؟

آری، بی جان و با جان جهان، نمی توانند منشأ سود و نفع و پیشگیر از ضرر نسبت به انسان شوند؛ زیرا علم و آگاهی به مصالح و مفاسد ندارد، و اگر هم دارای دانش باشند، دانش آنان دانش وسیع و احاطی نیست که بتوانند تمام مصالح و مفاسد را درک کنند، علاوه بر این از رساندن مصالحی که آگاهند و دفع مفاسدی که به آن علم دارند، عاجزند.

وجود مقدّس اوست که علم و دیگر صفاتش علم و صفات وسیع است، به این معنی که به ملک و ملکوت و تمام ظاهر و باطن هستی احاطه دارد.

می داند پس به مقتضای دانستنش نفعی که به مصلحت موجودات است به آنان می رساند، و ضرری که متوجه موجودات هستی است، دفع می کند.

وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ» (2)

و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است .

در ظاهر و باطن هستی، در غیب و شهود، در ملک و ملکوت در میان هستۀ اتم، در سطح کهکشان ها، در عالم جامدات، نباتات، حیوانات، انسان ها، خلاصه در کجاست که از رحمت او اثر و نشانه ای نباشد.

هستی عین رحمت است، شؤون هستی، ملک وملکوت هستی، اجزای هستی محض رحمت و رحمت محض است. رحمت او همه چیز را در برگرفته، اگر کسی

ص:156


1- (1) - انعام (6) : 80. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 156. [2]

محروم از آن باشد تقصیر خود اوست که شرایط جلب رحمت را در خود تحقق نداده، و خود را از رحمت حضرت محبوب دور داشته است.

جلوه های رحمت خداوند در کلام امام سجّاد علیه السلام

حضرت سجّاد علیه السلام جلوه های رحمت او را چنین بیان می کند:

اَنَا الصَّغیرُ الَّذی رَبَّیْتَهُ، وَ انَا الْجاهِلُ الَّذی عَلَّمْتَهُ، وَ انَا الضّالُّ الَّذی هَدَیْتَهُ، وَ انَا الْوَضیعُ الَّذی رَفَعْتَهُ، وَ انَا الْخائِفُ الَّذی آمَنْتَهُ، وَ الْجائعُ الَّذی اشْبَعْتَهُ، وَالْعَطْشانُ الَّذی ارْوَیْتَهُ، وَ الْعارِی الَّذی کَسَوْتَهُ، وَ الْفَقیرُ الَّذی اغْنَیْتَهُ، وَالضَّعیفُ الَّذی قَوَّیْتَهُ، وَالذَّلیلُ الَّذی اعْزَزْتَهُ، وَ السَّقِیمُ الَّذی شَفَیْتَهُ، وَ السّائِلُ الَّذی اعْطَیْتَهُ، وَ الْمُذْنِبُ الَّذی سَتَرْتَهُ، وَ الْخاطِیءُ الَّذی اقَلْتَهُ، وَ انَا الْقَلیلُ الَّذی کَثَّرْتَهُ، وَ المُسْتَضْعَفُ الَّذی نَصَرْتَهُ، وَ انَا الطَّریدُ الَّذی آوَیْتَهُ. (1)

من آن صغیر و کوچکم که توام پرورانیدی، و آن نادانم که توام دانش بخشیدی، و آن گمراهم که توام هدایت کردی، و آن خوار و ذلیلم که توام عزت و رفعت دادی، و آن ترسانم که توام ایمن ساختی، و آن گرسنه ام که توام سیر کردی، و آن تشنه ام که سیرابم نمودی، و برهنه ام که پوشاندی، و فقیری که بی نیازش کردی، و ناتوانی که تواناییش دادی، و ذلیلی که عزیزش گرداندی، و مریضی که شفایش دادی، و سائلی که به او عطا کردی، و گنهکاری که بر گناهش پرده پوشیدی، و خطاکاری که عذرش را پذیرفتی، و اندکی که بسیارش نمودی، و مغلوب و ناتوانی که یاریش کردی، و گریخته و آواره ای که جایگاهش دادی.

ص:157


1- (1) - المصباح، کفعمی: 593، دعای ابوحمزۀ ثمالی. [1]

قرآن می فرماید:

رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً» (1)

[ و می گویند : ] پروردگارا ! از روی رحمت و دانش همه چیز را فرا گرفته ای .

اِنَّ اللّهَ واسِعٌ عَلیمٌ» (2)

یقیناً خدا بسیار عطا کننده و داناست .

وَ کانَ اللّهُ واسِعاً حَکیماً» (3)

و خدا همواره بسیار عطا کننده و حکیم است .

فَاِنَّ رَبّی غَنِیٌّ کَریمٌ» (4)

زیرا پروردگارم بی نیاز و کریم است .

هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَریمِ» (5)

[ او ] پروردگار عرش نیکو و باارزش است .

اوضاع عالم هستی چه درغیب و چه در شهادت، آیات انفس و آفاق، و آیات قرآن، و وضع مردم مؤمن در دنیا و آخرت و درجات بهشت و به خصوص رضوان الهی همه و همه ذرّه ای از آثار کرم آن وجود مقدس است.

جانا حدیث شوقت در داستان نگنجد رمزی ز راز عشقت در صد بیان نگنجد

ص:158


1- (1) - غافر (40) : 7. [1]
2- (2) - بقره (2) : 115. [2]
3- (3) - نساء (4) : 130. [3]
4- (4) - نمل (27) : 40. [4]
5- (5) - مؤمنون (23) : 116. [5]

جولانگه جلالت در کوی دل نباشد خلوتگه جمالت در جسم و جان نگنجد

سودای زلف و خالت جز در خیال ناید اندیشۀ وصالت جز در گمان نگنجد

در دل چو عشقت آید سودای جان نماند در جان چو مهرت افتد عشق روان نگنجد

دل کز تو بوی یابد در گلستان نپوید جان کز تو رنگ بیند اندر جهان نگنجد

پیغام خستگانت در کوی تو که آرد کانجا زعاشقانت باد وزان نگنجد

آن دم که عاشقان را نزد تو بار باشد مسکین کسی که آن جا در آستان نگنجد

(فخرالدین عراقی)

ص:159

[«8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی الرَّغْبَهَ فِی الْعَمَلِ لَکَ لآِخِرَتِی حَتَّی أَعْرِفَ صِدْقَ ذَلِکَ مِنْ قَلْبِی وَ حَتَّی یَکُونَ الْغَالِبُ عَلَیَّ الزُّهْدَ فِی دُنْیَایَ وَ حَتَّی أَعْمَلَ الْحَسَنَاتِ شَوْقاً «9»وَ آمَنَ مِنَ السَّیِّئَاتِ فَرَقاً وَ خَوْفاً وَ هَبْ لِی نُوراً أَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ وَ أَهْتَدِی بِهِ فِی الظُّلُمَاتِ وَ أَسْتَضِیءُ بِهِ مِنَ الشَّکِّ وَ الشُّبُهَاتِ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و برای آخرتم میل و رغبت در عمل، آنهم عمل برای خودت روزیم فرما، تا جایی که درستی این عمل را از قلبم بیابم، و به گونه ای که بی رغبتی نسبت به دنیایم بر من چیره شود، و به صورتی که از سر شوق خوبی ها را به جا آورم، و از بیم و ترس از عذاب، از بدی ها در امان مانم، و نوری به من بخش که به وسیلۀ آن در میان مردم زندگی کنم، و در تاریکی با فروغش راه یابم، و به سبب آن از اشک و شبهه ها، رهایی یافته، روشنی ایمان و اعتقاد محکم و استوار به دست آورم.

خلوص، زهد و نور باطن

اشاره

در جملات عرشی و نورانی دعا به سه موضوع اشاره شده است:

1 - اخلاص

2 - زهد در دنیا

ص:160

3 - نور باطن

این سه واقعیت را از دریچه آیات قرآن و روایات اگر بنگریم حظّ وافر و نصیب کامل متوجه ما می گردد، و زمینه ای برای دنیا و آخرت ما می شود، و قلب را به اشتیاق عمل صالح و نفرت از سیئات به حرکت می آورد.

1 - اخلاص
اشاره

تا کسی بر مراتب کفر و شرک و فسق اطلاع نداشته باشد، و از این بندهای شیطانی و هوائی آزاد نگردد، و مفهوم واقعی

لا اله الّا اللّه، و لاحَوْلَ و لاقُوَّهَ الاّ بِاللّه، وَ لامُؤَثِّرَ فِی الوُجُودِ الّا اللّه، وَ لَیْسَ فِی الدّارِ غَیْرُهُ دَیّارٌ ، در ذات جانش تجلّی نکند، و علماً و عملاً وارد این فضای عرشی و میدان ملکوتی، و سرزمین معنوی، و مملکت روحانی نگردد، مزۀ شیرین اخلاص را چه در ایمان و چه در اخلاق و چه در عمل نخواهد چشید.

مگر ممکن است انسان دچار هزار حجاب ظلمانی باشد، و قدرت دیدن یار را از پس آن همه حجاب داشته، و بتواند محض او حرکت کند.

امام خمینی رحمه الله که خود مزۀ اخلاص در عمل را چشیده بود در کتاب «آداب الصلاه» می گوید:

«یکی از مهمات آداب نیّت که از مهمات جمیع عبادات و از دستورهای کلیّه شامله است، اخلاص می باشد و حقیقت آن تصفیه نمودن عمل است از شائبه غیر خدا و صافی نمودن سرّ است از رؤیت غیر حق تعالی در جمیع اعمال صوریه و لبّیّه و ظاهریه و باطنیّه و کمال آن ترک غیر است مطلقاً و پانهادن بر انیّت و انانیت و غیر و غیریت است یکسره. قال اللّه تعالی :

ص:161

اَلا لِلّهِ الدّینُ الْخالِصُ» (1)

آگاه باشید ! که دین خالص ویژۀ خداست .

اگر یکی از حظوظ نفسانیه و شیطانیه در دین باشد خالص نخواهد بود، و آنچه خالص نیست حق تعالی اختیار نفرموده و آنچه شائبۀ غیریت و نفسانیّت دارد از حدود دین خارج است.

وَ ما امِرُوا الّا لِیَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ» (2)

در حالی که فرمان نیافته بودند جز آن که خدا را بپرستند ، و ایمان و عبادت را برای او از هرگونه شرکی خالص کنند .

مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتهِ مِنْهَا وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نَصیبٍ» (3)

کسی که زراعت دنیا را بخواهد ، اندکی از آن را به او می دهیم ، ولی او را در آخرت هیچ بهره و نصیبی نیست .

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

لِکُلِّ امْرِئٍ مانَوی، فَمَنْ کانَ هِجْرَتُهُ الَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ الَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ مَنْ کانَ هِجْرَتُهُ الی دُنْیا یُصیبُها، اوِ امْرَأهٍ یَنْکَحُها فَهِجْرَتُهُ الی ما هاجَرَ الَیْهِ. (4)

برای هر کس همان است که نیّت آن را کرده است، پس هر آن کس که نیتش از هجرت، خدا و رسول او باشد، پس هجرت او به خدا و رسول است، و اگر

ص:162


1- (1) - زمر (39) : 3. [1]
2- (2) - بیّنه (98) : 5. [2]
3- (3) - شوری (42) : 20. [3]
4- (4) - کنز العمال: 792/3، حدیث 8777؛ تاریخ مدینه دمشق: 224/5، حدیث 120. [4]

نیتش از هجرت رسیدن به دنیا یا ازدواج با یک زن باشد، بدون شک هجرتش به سوی همان خواهد بود.

[

هجرت صوری و معنوی

]

وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً الَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ اجْرُهُ عَلَی اللّهِ» (1)

و کسی که از خانه خود به قصد مهاجرت به سوی خدا و پیامبرش بیرون رود ، سپس مرگ او را دریابد ، مسلّماً پاداشش بر خداست .

آیۀ شریفه ممکن است متکفّل جمیع مراتب اخلاص باشد، یکی هجرت صوری که به بدن واقع نشود، و این هجرت اگر خالص برای خدا و رسول نباشد، بلکه برای حظوظ نفسانی انجام گیرد، هجرت الی اللّه و رسوله نیست و این مرتبه اخلاص صوری فقهی است.

و دیگر هجرت معنوی و مسافرت باطنی است که مبدء آن بیت مظلمه نفس است و غایت آن خدای تعالی و رسول اوست که آنهم به حق برگردد؛ زیرا که رسول بما هو رسول استقلال ندارد، بلکه آیت و مرآت و نماینده است، پس هجرت او هجرت به حق است، حبّ خاصان خدا حب خداست.

پس محصل معنای آیۀ شریفه به حسب این احتمال آن است که کسی که به مهاجرت معنوی و سفر قلبی عرفانی از بیت نفس و منزل انانیّت خارج شد و مهاجرت الی اللّه کرد بدون دید خود و نفسانیت و حیثیت خود جزای او با حق تعالی است، و اگر سالک در سلوک الی اللّه یکی از حظوظ نفسانیه را طالب باشد ولو وصول به مقامات، بلکه گرچه وصول به قرب حق که برای رسیدن خود به قرب حق باشد، این سلوک الی اللّه نیست بلکه سالک خارج از بیت نشده، بلکه مسافر در

ص:163


1- (1) - نساء (4) : 100. [1]

جوف بیت است، از گوشه ای به گوشه ای، و از زاویه ای به زاویه ای!

پس سفر اگر در مراتب نفس شد، و برای رسیدن به کمالات نفسانیه، سفر الی اللّه نیست بلکه من النفس الی النفس است، ولی سالک را برای سفر الی اللّه ، این سفر ناچار پیش آمد کند، و جز کمّل از اولیا علیهم السلام نتواند کسی سفر ربانی بی سفر نفسانی کند فقط این شأن برای کمّل است و شاید آیۀ شریفۀ:

سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» (1)

این شب تا برآمدن سپیده دم [ سراسر ] سلام و رحمت است .

اشاره به این سلامت از تصرّفات شیطانی و نفسانی باشد در جمیع مراتب سیر در لیالی مظلمه طبیعت که برای کمّل لیله القدر است تا طلوع فجر القیامه که برای کمّل رؤیت جمال احدیت است، و اما غیر آنها در جمیع مراتب سیر به سلامت نیستند، بلکه در اوائل امر هیچ سالکی از تصرفات شیطانیه خارج نیست.

پس معلوم شد که این مرتبۀ از اخلاص که سلامت از اول مرتبۀ سیر الی اللّه تا آخر مراتب آن که حصول موت حقیقی است، بلکه پس از حیات ثانوی حقانی که صحو بعد المحو است برای اهل سلوک و متعارف از اصحاب معرفت و ریاضت دست ندهد، و علامت این نحو از خلوص آن است که غوایت شیطان را درراهی نیست، و طمع شیطان از آنها یکسره بریده است.

چنانچه در آیۀ شریفه می فرماید:

قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ اجْمَعینَ * الّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخلَصِینَ» (2)

گفت : به عزتت سوگند همۀ آنان را گمراه می کنم * مگر بندگان خالص شده ات را.

ص:164


1- (1) - قدر (97) : 5. [1]
2- (2) - ص (38) : 82 - 83.

و در این جا اخلاص به عین عبد نسبت داده شده نه به فعل عبد و این مقامی است بالاتر از اخلاص در عمل .

و شاید حدیث معروف نبوی که می فرماید:

مَنْ اخْلَصَ لِلّهِ ارْبَعینَ صَباحاً جَرَتْ یَنابیعُ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ الَی لِسانِهِ. (1)

هر کس چهل روز عمل خود را برای خداوند خالص کند چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود.

مراد جمیع مراتب اخلاص باشد یعنی اخلاص عملی و صفتی و ذاتی، و شاید هم ظهور در اخلاص ذاتی داشته باشد که مراتب اخلاص دیگر از لوازم اوست.

[

مراتب اخلاص

]

یکی از مراتب اخلاص تصفیۀ عمل است، چه عمل قلبی یا قالبی از شائبه رضای مخلوق، و جلب قلوب آنها چه برای محمدت یا برای منفعت یا برای غیر آن، و در مقابل این اتیان عمل است ریاءً، و این ریای فقهی است، و از همه مراتب ریا پست تر و صاحب آن از همه مرائی ها بی ارزش تر و خسیس تر است.

مرتبۀ دوم: تصفیۀ عمل است از حصول مقصودهای دنیوی و مآرب زائلۀ فانیه، گرچه داعی آن باشد که خدای تعالی به واسطه این عمل عنایت کند، مثل خواندن نماز شب برای توسعۀ روزی و اتیان صلاه اول ماه مثلاً برای سلامت از آفات آن ماه و دادن صدقات برای سلامتی و دیگر مقصدهای دنیوی.

و این مرتبه از اخلاص را بعضی از فقها علیهم الرحمه شرط صحت عبادات شمرده اند، در صورتی که اتیان عمل برای رسیدن به آن مقصود باشد، و این خلاف

ص:165


1- (1) - شرح الاسماء الحسنی: 262/1؛ جامع الأخبار: 94. [1]

تحقیق است به حسب قواعد فقهیه، گرچه پیش اهل معرفت این نماز را به هیچ وجه ارزش نیست، و مثل سایر کسب های مشروعه است بلکه شاید از آن نیز کمتر باشد.

مرتبۀ سوم: تصفیۀ آن است از رسیدن به جنّات جسمانیه و حور و قصور و امثال آن از لذّات جسمانیه، و مقابل آن عبادات اجیران است، چنانچه در روایات شریفه است، و این نیز در نظر اهل اللّه چون سایر کسب هاست، الّا این که این کاسب اجرتش بیشتر و بهتر است، در صورتی که قیام به امر کند و از مفسدات صوریه عمل را تخلیص کند.

مرتبۀ چهارم: آن است که عمل را تصفیه کند از خوف عقاب و عذاب های جسمانی موعود، و مقابل آن عبادت عبید است چنانچه در روایت است، و این عبادت نیز در نظر اصحاب قلوب قیمتی ندارد، و از نطاق عبودیت خارج است و در نظر اهل معرفت فرق نکند که انسان عملی را بکند از خوف حدود و تعزیرات در دنیا یا خوف عقاب و عذاب آخرتی، یا برای رسیدن به زن های دنیایی، یا برای رسیدن به زن های بهشتی، در این که هیچ یک برای خدا نیست و داعی بر داعی امر است که مطابق قواعد فقهیّه عمل را از بطلان صوری خارج کند، ولی دربازار معرفت این متاع را ارزشی نباشد.

مرتبۀ پنجم: تصفیۀ عمل است از رسیدن به سعادات عقلیه و لذّات روحانیۀ دائمۀ ازلّیۀ ابدیه، و منسلک شدن در سلک کروبیّین و منخرط شدن در جرگۀ عقول قادسه و ملائکۀ مقربین. و در مقابل آن عمل نمودن برای این مقصد است، و این درجه گرچه درجۀ بزرگ عالی و مهمی است و حکما و محققین به این مرتبه از سعادت خیلی اهمیّت دادند و برای آن ارزش قائل شدند، ولی در مسلک اهل اللّه این مرتبه نیز از نقصان سلوک، و سالک آن نیز کاسب و از اجیران به شمار می رود، گرچه در متجر و مکسب با سایرین فرق ها دارد.

ص:166

و در ازای این مرتبه که مرتبۀ ششم است، تصفیۀ آن است از خوف عدم وصول به این لذات و حرمان از این سعادات و در مقابل عمل برای این مرتبه از خوف است، و این نیز گرچه مرتبه عالیه ای است و از حد اشتهای امثال نویسنده خارج است، ولی در نظر اهل اللّه این نیز عبادت عبید است و عبادت معلّل است.

مرتبۀ هفتم: تصفیۀ آن است از وصول به لذات جمال الهی و رسیدن به بهجت های انوار سبحات غیر متناهی که عبارت از جنّت لقا است، و این مرتبه یعنی جنت لقا از مهمات مقامات اهل معرفت و اصحاب قلوب است و دست آمال نوع از آن کوتاه است و اوحدی از اهل معرفت به سعادت این شرف مشرفند.

و اهل حب و جذبه از کمّل اهل اللّه و اصفیاء اللّه هستند ولکن این کمال مرتبۀ کمّل اهل اللّه نیست بلکه از مقامات معمولی سرشار آنهاست.

و این که در ادعیه مثل مناجات شعبانیه حضرت امیر المؤمنین و اولاد طاهرینش این مرتبه را خواسته، یا اشاره به داشتن آن نموده نه آن که مقامات آنها منحصر به همین مرتبه است، چنانچه مرتبۀ هشتم که در ازای این مرتبه است و آن عبارت است از تصفیۀ عمل از خوف فراق نیز از کمال مقامات کمّل نیست.

و این که جناب امیر المؤمنین علیه السلام :

کَیْفَ اصْبِرُ عَلی فِراقِکَ. (1)

چگونه دوری تو را تحمل کنم.

گوید: از مقامات معمولی سرشار او و مثل اوست.بالجمله تصفیه عمل از این دو مرتبه نیز در نزد اهل اللّه لازم است و عمل به آن معلل و از حظوظ نفسانیه خارج نیست، و این کمال خلوص است و پس از این مراتب دیگری است که از حدود خلوص خارج و در تحت میزان توحید و تجرید و ولایت است. و بیان آن این جا

ص:167


1- (1) - مصباح المتهجّد: 847، دعای کمیل.

مناسب نیست.» (1)

از اشک روان آب بده مزرع طاعت تا لاله و ریحان دمد از کشت و زراعت

صد سال اگر در ره طاعت ببری رنج چون عشق نداری ندهد فائده طاعت

مقبول شود سجده طاعات تو آندم گر زمزمۀ عشق بود ذکر و سماعت

گویند که در کنج قناعت همه رنج است من گنج روان یافتم از کنج قناعت

گر روی عنایت تو زما باز بپیچی ما گردن تسلیم نپیچیم زطاعت

هر کس به شفیعی ز تو عذر گنه آرد من عشق تو در پیش تو آرم به شفاعت

(رضاقلی خان شیرازی، هما)

2 - زهد در دنیا
اشاره

بهره گیری از دنیا و آنچه که از این سفرۀ گسترده بر انسان حلال است، به نحوی که آبروی انسان را محفوظ بدارد، و اهل و عیال برابر شأنشان در گشایش باشند، و از این طریق آخرت انسان آباد گردد، امری است مشروع و طبیعی و ممنوع نمودن خویش از دنیا و نعمت هایی که در آن قرار دارد، مسئله ای است خلاف شرع و برنامه ای است غیر طبیعی، و اگر کسی به نیّت رسیدن به کمالات ملکوتی و مقامات معنوی خود را از امور دنیا و کسب و کار و معیشت و بهره بری از نعمت های الهی و الطاف ربانی محروم سازد، باید بداند که این برنامه علت رسیدن به مقامات الهی و میدان قرب حق نیست، بلکه محرومیت صرف است، و تحمّل زجر و مشقت بیهوده و بی ثواب، و آنان که زهد را به این معنا گرفته اند مرتکب اشتباه و خطا شده اند.

زهد آن چنان که از معارف الهی و قواعد اسلامی، و روایات نورانی استفاده

ص:168


1- (1) - آداب الصلاه، امام خمینی: 176.

می شود امری قلبی و حقیقتی باطنی است که نسبت به امور حرام و برنامه های باطل جنبه بازدارندگی دارد.

کسی با توفیق حق و عنایت الهی، قلب خود را منور به نور زهد می کند که از حلال خدا به اندازه استفاده می کند، و از حرام الهی مانند گوسپند از گرگ فرار می نماید، و مازاد درآمد خود را در جائی که خداوند مهربان مقرر فرموده، خرج می کند.

زاهد کسی است که قانع به حلال حق، و خوددار از حرام الهی، و در صرف مال و ثروت در راه خدا، انسانی سهل و آسان است. زهد از اخلاق انبیا و امامان و اولیای خاص الهی و طالبان سعادت دنیا و آخرت است.

بدون زهد نمی توان سالم زیست، و دامن از حرام الهی پاک داشت.

زهد در روایات

سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَنِ الزُّهْدِ، قالَ: تَرْکُ ما یَشْغَلُکَ عَنِ اللّهِ. (1)

از رسول خدا از زهد پرسیدند فرمود: رها کردن آنچه که تو را از خدا به چیز دیگر سرگرم می کند.

فی حَدیثٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله عَنْ جَبْرِئیلَ حینَ سَألَهُ عَنْ تَفسیرِ الزُّهْدِ، قالَ:

یُحِبُّ ما یُحِبُّ خالِقُهُ، وَ یُبْغِضُ ما یُبْغِضُ خالِقُهُ، وَیَتَحَرَّجُ مِنْ حَلالِ الدُّنْیا، وَ لایَلْتَفِتُ الی حَرامِها. (2)

در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله است به هنگامی که از امین وحی تفسیر زهد را پرسید، جبرئیل گفت: دوست داشته باشید آنچه را خداوند دوست دارد، و

ص:169


1- (1) - تاریخ مدینه دمشق: 247/26؛ [1]تاریخ الاسلام، ذهبی: 197/21. [2]
2- (2) - وسائل الشیعه: 194/15، باب 4، حدیث 20257؛ [3]مستدرک الوسائل: 49/12، باب 62، حدیث 13484. [4]

دشمن داشته باشد آنچه را خدا دشمن دارد، در حلال دنیا دچار عسرت و مشکل و سختی می شود ولی توجه به حرام آن نمی کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنِ اجْتَهَدَ مِنْ امَّتی بِتَرْکِ شَهْوَهٍ مِنْ شَهَواتِ الدُّنْیا فَتَرَکَها مِنْ مَخافَهِ اللّهِ آمَنَهُ مِنَ الْفَزَعِ الْاَکْبَرِ وَ ادْخَلَهُ الْجَنَّهَ. (1)

هر کس از امّت من برای ترک شهوتی از شهوات دنیایی بکوشد، و آن را محض ترس از حق ترک کند، خداوند او را از فزع اکبر امان دهد، و وی را وارد بهشت نماید.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

الزُّهْدُ فِی الدُّنْیا ثَلاثَهُ احْرُفٍ: زاءٌ وَهاءٌ وَدالٌ: فَاَمَّا الزّاءُ فَتَرْکُ الزّینَهِ، وَ امَّا الْهاء فَتَرْکُ الْهَواءِ، وَ امَّا الدّالُ فَتَرْکُ الدُّنْیا. (2)

زهد در دنیا سه حرف است زاء و هاء و دال، اما زاء ترک زینت است، هاء ترک هوای نفس و دال ترک دنیاست.

از یحیی بن معاذ دربارۀ زاهد نقل شده است:

زاهد صادق قوت غذایش همان است که از زحمت بازو و حلال الهی به دست می آید، و لباسش همان است که او را از سرما و گرما و دید دیگران حفظ می کند، و مسکنش همان است که نصیب او می گردد، دنیا زندان اوست، خلوت مجلس اوست، قبر خوابگاه او، عبرت گرفتن فکرت او، قرآن گفتار او، پروردگار انیس او، ذکر رفیق او، زهد همنشین او، حزن شأن او، حیا شعار او، جوع خورشت او، حکمت کلام او، خاک فرش او، تقوا زاد و توشه او، سکوت غنیمت او، صبر تکیه

ص:170


1- (1) - ارشاد القلوب، دیلمی: 189/1. [1]
2- (2) - جامع الأخبار: 109. [2]

گاه او، توکّل حسب او، عقل راهنمای او، عبادت حرفۀ او، و بهشت آخرین نقطه حرکت و سفر اوست. (1)حضرت حق به رسولش خطاب فرمود:

اِنْ احْبَبْتَ انْ تَکُونَ اوْرَعَ النّاسِ فَازْهَدْ فِی الدُّنْیا، وَ ارْغَبْ فِی الْآخِرَهِ. (2)

اگر علاقه داری پاک دامن ترین مردم و پارساترین آنان باشی در دنیا زهد و نسبت به آخرت رغبت داشته باش.

از عشق به دنیایی که مورد نظر حق نیست چند صفت پدید می آید:

حرص، حسد، کبر، حبّ ریاست، حبّ راحت، حبّ کلام، حبّ برتری، و حبّ ثروت، و همین است که رسول خدا فرمود:

حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطیئَهٍ. (3)

عشق به دنیا آغاز و ابتدای تمام معاصی و خطاهاست.

اهل اللّه و اهل عرفان فرموده اند:

اَلزُّهْدُ هُوَ الْخُرُوجُ مِنْ مَتاعِ الدُّنْیا وَ شَهَواتِها قَلیلِها وَ کَثیرِها وَ مالِهَا وَ جاهِها کَما انَّ بِالْمَوْتِ یَخْرُجُونَ مِنْها.

زهد خروج از متاع دنیا و شهوات آن است، اندک و بسیار آن ثروت و منصب آن، چنانکه با مرگ از همۀ اینها خارج می شوند.

اَلزُّهْدُ خُرُوجُ النَّفْسِ عَنْ حَلاوَهِ اللَّذّاتِ الْجِسمانِیَّهِ وَ الْمَتاعِ الدُّنْیَویِّ، وَ حَقیقَتُهُ خُرُوجُ حُبِّ ما سِوَی اللّهِ عَنِ الْقَلْبِ.

ص:171


1- (1) - احیاء علوم الدین: 132/13.
2- (2) - بحار الأنوار: 22/74، باب 2، حدیث 6؛ [1]مستدرک الوسائل: 48/12، باب 62، حدیث 13483. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 315/67، باب 58، ذیل حدیث 20؛ [3] مستدرک الوسائل: 45/12، باب 62، حدیث 13477.

زهد بیرون رفتن نفس از شیرینی لذت های جسمی و متاع دنیوی است، و حقیقت آن خارج کردن عشق غیر خدا از دل است.

حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود:

اَلا وَاِنَّ الزُّهْدَ فِی آیَهٍ مِنْ کِتابِ اللّهِ: لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فَاتَکُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ» (1). (2)

آگاه باشید که زهد در یک آیۀ قرآن بیان شده است و آن این که: از آنچه از دست شما رفت متأسف و ناراحت نشوید، و به آنچه که نزد شما می آید خوشحال نگردید.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمِی مِنَ الطَّعامِ مَخافَهَ الدّاءِ، کَیْفَ لا یَحْتَمِی مِنَ الذُّنُوبِ مَخافَهَ النّارِ. (3)

در عجبم از کسی که به خاطر مرض از غذا خودداری می کند، ولی از ترس عذاب از گناه خودداری نمی کند.

3 - نور باطن
اشاره

عشق ورزیدن به حق، اجرای دستورهای حضرت او، توجّه قلبی و عملی به نبوت انبیا و امامت امامان، آراستگی به حسنات اخلاقی، عبادت با حال، خدمت به خلق الهی، دوری از محرمات، تقوا و پرهیزکاری، همه و همه باعث تجلّی نور بینش و بصیرت در باطن انسان است، نوری که همچون پیامبر راه را از چاه

ص:172


1- (1) - حدید (57) : 23. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 136/75، باب 21؛ [2]الکافی: 128/2، حدیث 4. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 347/70، باب 137، حدیث 34؛ [4]کشف الغمّه: 107/2. [5]

می نماید، و حق را از باطل باز می شناساند، و مسیر صحیح زیستن و پاک زندگی کردن را در میان مردم روشن می نماید، این نور جز نور الهی که محصول عبودیت خالص است چیز دیگری نیست، قرآن مجید و روایات به این نور اشاره کرده اند، و این نور را میوه حیات الهی انسان، و محصول تقوا و ایمان به خدا و رسول دانسته اند.

نور باطن در قرآن مجید

«اَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی بِهِ فِی النّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها» (1)

آیا کسی که [ از نظر عقلی و روحی ] مرده بود و ما او را [ به وسیلۀ هدایت و ایمان ] زنده کردیم ، و برای وی نوری قرار دادیم تا در پرتو آن در میان مردم [ به درستی و سلامت ] حرکت کند ، مانند کسی است که در تاریکی ها [ یِ جهل و گمراهی ] است و از آن بیرون شدنی نیست ؟ !

یا ایُّها الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْلَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» (2)

ای مؤمنان ! از خدا پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا دو سهم از رحمتش را به شما عطا کند ، و برای شما نوری قرار دهد که به وسیلۀ آن [ در میان مردم ] راه سپارید و شما را بیامرزد ، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

انسان با آراسته شدن به این نور از طایفه صدیقون و شهدا می شود و از اجر مطلق

ص:173


1- (1) - انعام (6) : 122. [1]
2- (2) - حدید (57) : 28. [2]

در پیشگاه حق برخوردار می گردد و تا ابد از این نور بهره مند می گردد.

وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ اولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ اجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ» (1)

و کسانی که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند ، آنانند که صدّیقان و گواهان [ اعمال ] نزد پروردگارشان هستند ، [ و ] برای آنان است پاداش [ اعمال ] شان و نور [ ایمان ] شان.

این نور در قیامت کبری ظهور می کند و راهنمای صاحب نور به سوی عنایت حق می شود.

یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ ایْدِیهِمْ وَ بِاَیْمانِهِمْ بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فِیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ» (2)

[ این پاداش نیکو و باارزش در ] روزی [ است ] که مردان و زنان باایمان را می بینی که نورشان پیش رو و از جانب راستشان شتابان حرکت می کند ، [ به آنان می گویند : ] امروز شما را مژده باد به بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، در آنها جاودانه اید ، این است آن کامیابی بزرگ .

منبع مسائل ایمانی و اخلاقی و عملی و آنچه که مربوط به تقوا و حق و حقیقت می باشد قرآن مجید است، قرآنی که جز نور چیز دیگری نیست.

قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ انْزَلْنا الَیْکُمْ نُوراً مُبیناً» (3)

ای مردم ! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما برهان [ و دلیلی چون پیامبر

ص:174


1- (1) - حدید (57) : 19. [1]
2- (2) - حدید (57) : 12. [2]
3- (3) - نساء (4) : 174. [3]

و معجزاتش ] آمد ؛ و نور روشنگری [ مانند قرآن ] به سوی شما نازل کردیم .

منظور از نور در بعضی از آیات قرآن مجید ائمه طاهرین علیهم السلام هستند که مردم به واسطۀ آنان در صراط مستقیم قرار می گیرند، و به عنایت و رحمت خاص حضرت حق در دنیا و آخرت می رسند. آنان که پس از وفات رسول خدا دارای زندگی درست و زیست صحیح و حکیمانه بودند از برکت پیروی از ائمه معصومین علیهم السلام و آنان که درتاریکی فرو رفتند، به خاطر جدائی از ولایت امامان معصوم به این بدبختی و شقاوت ابدی دچار شدند.

ملت هایی که دچار بلاهای سخت و گرفتاری های طاقت فرسای داخلی و خارجی هستند به علت آن است که حیات آنان جدای از آهنگ حیات اولیای و اصفیای الهی است و این همان است که رسول خدا صلی الله علیه و آله قبل از وفاتش اعلام فرمود:

اِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ: کِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتِی، لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ ما انْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا مِنْ بَعْدِی ابَداً. (1)

من دو چیز گران بها در میان شما گذاشتم: قرآن و اهل بیتم، این دو تا ورود به من در کنار حوض از هم جدا نمی شوند، اگر درباطن و ظاهر متمسک به این دو حقیقت شوید هرگز روی گمراهی که اساس همه گرفتاری هاست نخواهید دید.

ولی امروز می بینیم اکثر مسلمانان جهان دچار انواع گرفتاری هایی هستند، گرفتاری ها و بلاهائی که محصول گمراهی و ضلالت است. و این نیست مگر جدا زیستن آنان از آهنگ قرآن و امامت و رهبری الهی.

امام باقر علیه السلام در تفسیر آیۀ شریفۀ:

ص:175


1- (1) - تفسیر المیزان: 399/4، [1] ذیل آیۀ 69 سورۀ نساء؛ کنز العمال: 187/1، حدیث 953؛ المعجم الکبیر: 154/5، حدیث 4923.

فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذی انْزَلْنا» (1)

پس به خدا و پیامبرش و نوری که نازل کردیم ، ایمان آورید.

می فرماید:

وَاللّهِ الْائِمَّهُ، وَ هُمْ یُنَوِّرُونَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ، یَحْجُبُ اللّهُ نُورَهُمْ عَمَّنْ یَشاءُ فَتُظْلَمُ قُلُوبُهُمْ. (2)

به خدا سوگند که نور مذکور در این آیه نور امامان معصوم است، و آنان باطن مردم مؤمن را روشن می نمایند، و خداوند نور ائمه را از کسانی که لیاقت آن را ندارند محبوب می دارد، پس دل های آنان تاریک می شود.

در هر صورت از ایمان به خدا و قیامت و عمل صالح و اخلاق حسنه و تقوا و پرهیزکاری غفلت نکنید که این همه سبب نور خدا و نور محمد و نور امامان علیهم السلام در قلب است، نوری که از برکت آن می توان حیات طیّبه کسب کرد و از تاریکی های جهل و گمراهی و غفلت و فسق و عصیان به توفیق الهی بیرون آمد، و در سایۀ ولایت الهی قرار گرفت، و از ولایت شیطان در امان ماند:

اَللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الَی النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا اوْلِیاءُهُمْ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ الَی الظُّلُماتِ أُوْلئِکَ أَصْحَبُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَلِدُونَ» (3)

خدا سرپرست و یار کسانی است که ایمان آورده اند ؛ آنان را از تاریکی ها [ ی جهل ، شرک ، فسق وفجور ] به سوی نورِ [ ایمان ، اخلاق حسنه و تقوا ]

ص:176


1- (1) - تغابن (64) : 8. [1]
2- (2) - تفسیر القمی: 372/1، [2] ذیل آیۀ 8 سورۀ تغابن؛ بحار الأنوار: 308/23، باب 18، حدیث 5؛ [3]الکافی: 194/1، حدیث 1، [4] با کمی اختلاف.
3- (3) - بقره (2) : 257. [5]

بیرون می برد . و کسانی که کافر شدند ، سرپرستان آنان طغیان گرانند که آنان را از نور به سوی تاریکی ها بیرون می برند ؛ آنان اهل آتش اند و قطعاً در آن جا جاودانه اند .

کرده شهنشاه عشق در حرم دل ظهور قد زمیان برفراشت رایت اللّهُ نور

موسی جان می شتافت در طلب جذوه ای کرد تجلّی زغیب بارقۀ نخل طور

شرح بیان قاصر است در صفت اشتیاق اِنَّکَ انْتَ الْخبیر تَعْلَمُ ما فِی الصُّدور

ای زتو مشتاق را، وی ز تو عشّاق را دیده بساط نشاط، سینه سرای سرور

ای زشؤون صفات، وی ز تقاضای ذات با همه نزدیک تو در همه پیوسته دور

حسن تو در هر زمان جلوۀ دیگر کند افکند اندر جهان فتنه و غوغا و شور

هر که در آن راه شد با قدم نیستی هستی جاوید یافت از تو ببزم حضور

آن که جمال تو دید جام وصالت کشید بادۀ جنّت نخواست از کف غلمان و حور

نور علی راهبر تا نشود در نظر زین ره خوف و خطر کس ننماید عبور

(نورعلی شاه اصفهانی)

ص:177

نور باطن در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ هُوَ حَبْلُ اللّهِ وَ هُوَ النُّورُ الْمُبینُ. (1)

این قرآن ریسمان الهی و نور روشنگر است.

حضرت مجتبی علیه السلام می فرماید:

اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ فیهِ مَصابیحُ النُّورِ. (2)

به حقیقت که در این قرآن چراغهای نور است.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَاِنَّهُ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ. (3)

به نور قرآن طلب شفا برای تمام دردهای باطنی و معنوی کنید که این منبع کرامت شفای دردهای باطن است.

امام علی علیه السلام دربارۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

فَهُوَ امامُ مَنِ اتَّقی، وَبَصیرَهُ مَنِ اهْتَدی، سِراجٌ لَمَعَ ضُوْؤُهُ وَ شِهابٌ سَطَعَ نُورُهُ. (4)

او امام کسی است که تقوا پیشه کند، و بصیرت انسانی است که پذیرای هدایت باشد، چراغی است که فروغش می درخشد، و ستاره ای است که نورش پخش می شود.

ص:178


1- (1) - مستدرک الوسائل: 258/4، باب 10، حدیث 4638؛ [1]جامع الأخبار: 40. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 32/89، باب 1، حدیث 35؛ [3]کشف الغمه: 573/1. [4]
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 109. [5]
4- (4) - نهج البلاغه: خطبۀ 93. [6]

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

اِنَّما مَثَلی بَیْنَکُمْ کَمَثَلِ السِّراجِ فِی الظُّلْمَهِ. (1)

جز این نیست که من در میان شما مانند چراغ در تاریکی هستم.

امام علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اَکْثَرُ دُعائی وَ دُعاءُ الْاَنْبِیاءِ قَبْلی بِعَرَفَهَ: لا الهَ الَّا اللّهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیی وَ یُمیتُ، و هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ.

اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِی سَمْعی نُوراً، وَ فِی بَصَری نُوراً، وَ فِی قَلْبی نُوراً، اللَّهُمَّ اشْرَحْ لِی صَدْری، وَیَسِّرْ لی امْری، وَ اعُوذُ بِکَ مِنْ وِسْواسِ الصُّدُورِ وَ شَتاتِ الْاَمر. (2)

اکثر دعای من و دعای انبیای قبل از من در عرفه این بود: خدائی جز اللّه نیست، برای او شریک نمی باشد، حمد وملک برای اوست، زنده می کند و می میراند، او بر هر چیز تواناست.

خداوندا! در گوش و چشم و قلبم نور قرار بده، الهی شرح صدر به من عنایت کن، کارم را آسان فرما، من از وسواس سینه و بهم خوردگی امورم به حضرت تو پناه می آورم.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

طَلَبْتُ نُورَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهُ فِی التَّفَکُّرِ وَ الْبُکاءِ، وَ طَلَبْتُ الْجَوازَ عَلَی الصِّراطِ فَوَجَدْتُهُ فِی الصَّدَقَهِ، وَ طَلَبْتُ نُورَ الْوَجْهِ فَوَجَدْتُهُ فِی صَلاهِ اللَّیْلِ. (3)

ص:179


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 229؛ [1]غرر الحکم: 119، حدیث 208. [2]
2- (2) - السنن الکبری، بیهقی: 117/5؛ المصنّف، ابن ابی شیبه: 107/7؛ میزان الحکمه: 3388/4. [3]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 173/12، باب 101، حدیث 13810؛ [4] مستدرک سفینه البحار: 553/6؛ جامع أحادیث الشیعه: 234/14.

به دنبال نور قلب شدم، آن را در اندیشه و گریه یافتم، طالب ورقه عبور از صراط شدم آن را در صدقه دیدم، خواستارنور روی و آبرو شدم آن را در نماز شب پیدا کردم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

صَلاهُ اللَّیْلِ نُورٌ. (1)

نماز شب، روشنی است.

حضرت عیسی علیه السلام فرمود:

طُوبی لِلَّذینَ یَتَهَجَّدُونَ مِنَ اللَّیْلِ، اولئِکَ الَّذینَ یَرِثُونَ النُّورَ الدّائِمَ مِنْ اجْلِ انَّهُمْ قامُوا فِی ظُلْمَهِ اللَّیْلِ. (2)

خوشا به حال کسانی که شب را بیدار می مانند، اینان نور دائم را از آن رو که در تاریکی شب بپا خاسته اند، به ارث می برند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

الصَّلاهُ نُورٌ. (3)

نماز، روشنی است.

اِذا رَمَیْتَ الْجِمارَ کانَ لَکَ نُوراً یَوْمَ الْقِیامَهِ. (4)

زمانی که در اعمال حج رمی جمره کردی، این رمی درقیامت برای تو نور است.

ص:180


1- (1) - بحار الأنوار: 17/41، باب 101؛ [1]مستدرک الوسائل: 337/6، باب 33، حدیث 6945. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 312/14، باب 21، حدیث 16؛ [3] تحف العقول: 510.
3- (3) - عوالی اللآلی: 104/1، حدیث 36؛ [4]ارشاد القلوب، دیلمی: 73/1. [5]
4- (4) - مجمع الزوائد، هیثمی: 260/3؛ میزان الحکمه: 3390/4، ذیل حدیث 3962. [6]

مَنْ رَمی بِسَهْمٍ فِی سَبیلِ اللّهِ کانَ لَهُ نُوراً یَوْمَ الْقِیامَهِ. (1)

کسی که در راه خدا تیری بیندازد، برای او در قیامت نور است.

عَلَیْکَ بِتِلاوَهِ الْقُرآنِ فَاِنَّهُ ذُکْرٌ لَکَ فِی السَّماءِ، وَ نُورٌ لَکَ فِی الْاَرْضِ. (2)

برتو باد به تلاوت قرآن که آن برای تو در آسمان ذکر و در زمین نور است.

مَنْ شَهِدَ شَهادَهَ حَقٍّ لِیُحْیِیَ بِها حَقَّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ اتی یَوْمَ الْقِیامَهِ وَلِوَجْهِهِ نُورٌ مَدَّ الْبَصَرِ یَعْرِفُهُ الْخَلایِقُ بِاسْمِهِ وَ نَسَبِهِ. (3)

کسی که شهادت حقی بدهد تا حق انسان مسلمانی را زنده کند روز قیامت وارد می شود در حالی که در صورتش نوری است که به مسافت دید چشم می درخشد، و خلایق او را به اسم و نسب می شناسند.

هر کسی را دل و جان از پی جانان نرود تو مپندار که بیچاره پریشان نرود

خضر اگر وصل لب دوست بیابد نفسی سالها در طلب چشمه حیوان نرود

اندرین شهر نه حیران جمال تو منم کس نبینم که تو را بیند و حیران نرود

با وجود قد و رخسار و خط و زلف تو دل از پی سرو و گل و سنبل و ریحان نرود

نه مرا سخت بود بار فراق غم دوست مشکل آنست که از پیش تو آسان نرود

ص:181


1- (1) - کنز العمال: 353/4، حدیث 10858؛ المعجم الکبیر: 382/22.
2- (2) - بحار الأنوار: 198/89، باب 23، حدیث 7؛ [1]مستدرک الوسائل: 294/5، حدیث 5900. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 311/101، باب 2، حدیث 9؛ [3] تهذیب الاحکام: 276/6، باب 91، حدیث 161.

آن که امروز نظر بر رخ زیبای تو کرد از پی حور به فردا سوی رضوان نرود

من بیچاره نه گریان توام کیست که او لب خندان تو را بیند و گریان نرود

از سر کوی تو جای دگری پا ننهم تا مرا در طلبت عمر به پایان نرود

ص:182

[«10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی خَوْفَ غَمِّ الْوَعِیدِ وَ شَوْقَ ثَوَابِ الْمَوْعُودِ حَتَّی أَجِدَ لَذَّهَ مَا أَدْعُوکَ لَهُ وَ کَآبَهَ مَا أسْتَجِیرُ بِکَ مِنْهُ «11»اَللَّهُمَّ قَدْ تَعْلَمُ مَا یُصْلِحُنِی مِنْ أَمْرِ دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی فَکُنْ بِحَوَائِجِی حَفِیّاً]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و ترس و اندوه و عذاب، و اشتیاق پاداش وعده داده شده را روزیم فرما، تا لذّت آنچه تو را به خاطر آن می خوانم، و دشواری چیزی که از آن به تو پناه می آورم، بیابم.

خدایا! آنچه از کار دنیا و آخرتم، مرا اصلاح می کند می دانی؛ پس به برآوردن خواسته های من مهربان باش.

ترس از اندوه کیفر و شوق ثواب موعود

آنان که خانۀ قلب را مرکز تجلی ایمان به خدا و قیامت نکردند، و تن به عبادت و عمل صالح ندادند، و جان به حسنات اخلاقی نیاراستند، حرمت حق را شکستند، و به تمام محرمات الهی آلوده شدند، و به کار خیر رو نیاوردند، و در برابر واقعیّت ها و حقایق به تکبر برخاستند، و اهل فساد و افساد بودند، و به عهد و پیمان الهی وفاداری نکردند، بشارت به عذاب حق مسلّم آنان است، و کیفر الهی در دنیا و آخرت برآنان حتم و ثابت است.

آنان که با قوانین و سنن الهی مخالفت کردند، و با انبیای بزرگوار حق مخالفت

ص:183

نمودند، و به برنامه های الهی با غروری خاص دهن کجی کردند، و یاوه گفتند و باطل سفتند، و دستیار شیاطین و معاون ستمگران شدند، و خون به دل خانواده ها و جامعه کردند، باید منتظر کیفر و جریمه و عذاب و عقاب بمانند.

آنان که دل به خدا سپردند، و باطن را مرکز عشق و علاقه و ایمان به حضرت حق کردند، قیامت را با چشم قلب دیدند، به ملائکه ایمان آوردند، و عاشقانه به دنبال انبیا و امامان دویدند، اعضا و جوارح را در گردونۀ عمل صالح قرار دادند، به حسنات الهی و اخلاقی آراسته شدند، غم خوار خلق خدا بودند، به این که منبع عشق و صفا و مهر و وفا و محبت و دوستی اند شناخته شدند، به عهد و پیمان الهی وفادار بودند، و سنن و نوامیس هستی را احترام گذاشتند، و قدم به جای قدم انبیا و امامان گذاشتند، و برای دردمندان و مستمندان تکیه گاه بودند، بشارت به نعیم ابد و رضوان الهی و حیات طیبه و عیش راضیه حق مسلم آنان است.

همان طور که حضرت زین العابدین علیه السلام از خداوند مهربان درخواست کرده ترس از اندوه کیفر و شوق ثواب موعود در قلب شما تجلی کند که این ترس و شوق دو عامل بسیار مهم بازدارندۀ از گناه و محرک به سوی عمل صالح واخلاق پاک است.

چون این شوق و ترس در خانۀ قلب جای بگیرند از عبادت لذّت وافر می برید، و از گناه افسرده و متنفّر می شوید، به سوی عمل صالح با تمام وجود به حرکت می آئید، و از معصیت و طغیان باتمام قدرت فرار می کنید و خلاصه با این دو بال معنوی به مقام قرب حق و لقای محبوب می رسید.

این که ویران شده از خیل فنا خانۀ ماست مخزن گنج بقا در دل ویرانۀ ماست

می نماید به جهان آنچه زپیدا و نهان همه یک پرتو حسن رخ جانانۀ ماست

ص:184

گرچه هرگز زبد و نیک جهان دم نزدیم از کران تا به کران قصۀ افسانه ماست

ساقیا گر نبود جام بلورین چه شود گردش چشم تو هم ساغر پیمانۀ ماست

در گلستان سر کوی تو چون بلبل مست همه شب تا به سحر نعرۀ مستانۀ ماست

آن که از پرتو حسنش شده ممکن موجود روز و شب عشق رخش در دل دیوانۀ ماست

تا شده نورعلی جرعه کش محفل دل محفل آرای دلش سید رندانۀ ماست

(نورعلی شاه اصفهانی)

وعده های عذاب در قرآن

ثُمَّ انْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ انْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوها وَ عَذَّبَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرینَ» (1)

آن گاه خدا آرامش خود را [ که حالت طمأنینۀ قلبی است ] بر پیامبرش و مؤمنان نازل کرد ، و لشکریانی که آنان را نمی دیدید [ برای یاری مؤمنان ] فرود آورد ، و کسانی را که کفر می ورزیدند ، به عذاب سختی مجازات کرد ؛ و این است کیفر کفرپیشگان .

وَ کَاَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ عَتَتْ عَنْ امْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدیداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً * فَذاقَتْ وَ بالَ امْرِها وَ کانَ عاقِبَهُ امْرِها خُسْراً * اعَدَّ

ص:185


1- (1) - توبه (9) : 26. [1]

اللّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدیداً فَاتَّقُوا اللّهَ یا اولِی الْاَلْبابِ الَّذینَ آمَنُوا قَدْ انْزَلَ اللّهُ الَیْکُمْ ذِکْراً» (1)

چه بسیار آبادی ها که [ اهلش ] از فرمان پروردگارشان و فرستادگانش روی برگرداندند ، پس ما آنان را به حساب سختی محاسبه کردیم و به عذاب بسیار شدیدی عذاب نمودیم ؛ * و آنان کیفر سنگین کفر و کبرشان را چشیدند و سرانجام کارشان خسارت بود . * خدا برای آنان [ در آخرت ] عذابی سخت آماده کرده است ، پس ای خردمندان مؤمن ! از خدا پروا کنید . به راستی خدا به سوی شما وسیلۀ تذکّر نازل کرده است .

فَاَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا فَاُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدیداً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ» (2)

اما کسانی که کافر شدند ، آنان را در دنیا و آخرت به عذابی سخت شکنجه می کنم و برای آنان هیچ یاوری نخواهد بود .

وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْاَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ اهْلِ الْمَدینَهِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ الَی عَذابٍ عَظیمٍ» (3)

و گروهی از بادیه نشینانی که پیرامونتان هستند منافق اند ؛ و نیز گروهی از اهل مدینه بر نفاق خو گرفته اند ، تو آنان را نمی شناسی ما آنان را می شناسیم ، به زودی آنان را دوبار عذاب می کنیم [ عذابی در دنیا و عذابی در برزخ ] سپس به سوی عذابی بزرگ بازگردانده می شوند .

ص:186


1- (1) - طلاق (65) : 8 - 10. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 56. [2]
3- (3) - توبه (9) : 101. [3]

وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظّانّینَ بِاللّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَهُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ اعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً» (1)

و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد می برند عذاب کند ؛ پیشامد بد زمانه فقط بر خودشان باد . خدا بر آنان خشم گرفته ، و لعنتشان کرده است و دوزخ را برای آنان آماده نموده و بد بازگشت گاهی است .

وَ مَنْ یَتَوَلَّ یُعَذِّبْهُ عَذاباً الیماً» (2)

و هر کس روی بگرداند او را به عذابی دردناک عذاب می کند .

بشارت های ثواب در قرآن

تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فِیها وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ» (3)

اینها حدود خداست ، و هر که از خدا و رسولش اطاعت کند ، خدا او را به بهشت هایی که از زیر [ درختان ] آن نهرها جاری است درآورد ؛ در آن جاودانه اند ، و آن است کامیابی بزرگ .

فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ انْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ اجْرٌ عَظیمٌ» (4)

پس به خدا و فرستادگانش ایمان آورید . و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید ، برای شما پاداشی بزرگ خواهد بود .

ص:187


1- (1) - فتح (48) : 6.
2- (2) - فتح (48) : 17.
3- (3) - نساء (4) : 13. [1]
4- (4) - آل عمران (3) : 179. [2]

وَلَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبیلِ اللّهِ اوْمُتُّمْ لَمَغْفِرَهٌ مِنَ اللّهِ وَ رَحْمَهٌ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ» (1)

و اگر در راه خدا شهید شوید یا بمیرید ، یقیناً آمرزش و رحمتی از سوی خدا ، بهتر است از آنچه [ آنان از مال و منال دنیا ] جمع می کنند .

قُلْ اؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ لِلَّذینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ ازْواجٌ مُطَهَّرَهٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ» (2)

بگو : آیا شما را به بهتر از این [ امور ] خبر دهم ؟ برای آنان که [ در همۀ شؤون زندگی ] پرهیزکاری پیشه کرده اند ، در نزد پروردگارشان بهشت هایی است که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، در آن جا جاودانه اند و [ نیز برای آنان ] همسرانی پاکیزه و خشنودی و رضایتی از سوی خداست ؛ و خدا به بندگان بیناست .

اَلَّذینَ یُنْفِقُونَ امْوالَهُمْ فِی سَبیلِ اللّهِ ثُمَّ لایُتْبِعُونَ ما انْفَقُوا مَنّاً وَ لاأَذیً لَهُمْ اجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ» (3)

کسانی که اموالشان را در راه خدا انفاق می کنند ، سپس منت و آزاری به دنبال انفاقشان نمی آورند ، برای آنان نزد پروردگارشان پاداشی شایسته و مناسب است ، و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند .

اِنَّ اللّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ انَّ اللّهَ یَفْعَلُ ما یُریدُ» (4)

ص:188


1- (1) - آل عمران (3) : 157. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 15. [2]
3- (3) - بقره (2) : 262. [3]
4- (4) - حج (22) : 14. [4]

یقیناً خدا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند ، در بهشت هایی در می آورد که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ؛ مسلماً خدا هر چه را بخواهد انجام می دهد .

وَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ احْسَنَ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ» (1)

و آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند ، گناهانشان را قطعاً از آنان می پوشانیم و بر پایۀ بهترین عملی که همواره انجام می داده اند ، پاداششان می دهیم .

وَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّهِ غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فیها نِعْمَ اجْرُ الْعامِلینَ» (2)

و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند حتماً آنان را در قصرهایی رفیع و با ارزش از بهشت که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، جای خواهیم داد ، در آن جا جاودانه اند ؛ چه نیکوست پاداش عمل کنندگان .

وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ بِاَنَّ لَهُمْ مِنَ اللّهِ فَضْلاً کَبیراً» (3)

و مؤمنان را مژده ده که برای آنان از سوی خدا فضل بزرگی خواهد بود .

گسست رشته پیوند دل زهر چه که هست کسی که رشتۀ الفت به تار زلف تو بست

ص:189


1- (1) - عنکبوت (29) : 7. [1]
2- (2) - عنکبوت (29) : 58. [2]
3- (3) - احزاب (33) : 47. [3]

کسی که رشته الفت به تار زلف توبست خلیل وار به هر جا بتی که دید شکست

زهرچه هست به عالم برید رشتۀ مهر کسی که دل به خم زلف دلستان توبست

به پیش روی تو گلزار و لاله باشد خار به نزد قد تو سرو بلند گردد پست

(رضاقلی خان شیرازی، هما)

حکایتی اندر غمِ مرگ و فردای قیامت

اشاره

در تفسیر حدائق آمده است (1):

فضیل عیاض درخانه داود طائی آمد، صدای جانسوز او را از درون خانه شنید، فضیل فریاد زد، ای داود! اگر حدیث رسول خدا را که فرمود:

لایَدْخُلُ النّارَ مَنْ بَکی مِنَ خَشْیَهِ اللّهِ تَعالی. (2)

آن که از خشیت الهی گریه کند وارد آتش نمی شود.

صحیح یافته ای و قطره ای از این اشک سوزناک آتش را خاموش می کند این همه گریه و زاری چیست؟ آن گاه صدا زد و گفت: در به رویم باز کن تا زیارتت کنم، جواب آمد: مرا خوف و خشیت حق از زیارت یاران بازداشته است.

زنی در همسایگی داود بود، به در منزل آمد به فضیل گفت: صبر کن تا وقت نماز برسد و او عزیمت مسجد برای نماز جماعت کند، او را آن وقت زیارت کن.

وقت نماز شد، داود به مسجد رفت، آن گاه فضیل به خانۀ او درآمد، کوزه

ص:190


1- (1) - تفسیر حدائق: 52.
2- (2) - وسائل الشیعه: 76/7، باب 29، حدیث 8771؛ [1]عدّه الدّاعی: 168. [2]

شکسته ای از آب دید که آبش آفتاب خورده و خانه و اساسش بسیار معمولی بود!

داود از مسجد برگشت، فضیل به او گفت: این کوزه جائی بگذار تا آبش سرد شود، گفت: آن قدر به خود اطمینان ندارم که آب سرد میل مرا به طرف لذّات دنیا زیاد نکند!

گفت:خانه را بپرداز، گفت: عمارت دنیا را تمتّعات طبع است و همین بس مرا که حال اسراف و زیاده روی ندارم!

فضیل می گوید: قبل از این جلسه داود را به غایت حسن و جمال دیده بودم به اندازه ای که در میان مردم مشهور بود صاحب جمال تر از او کسی نیست، ولی این بار او را زار ونزار و رنگ پریده و لاغر دیدم، به او گفتم: این چه حال است؟

گفت: ای فضیل هشت غم مرا از خورد و خواب و سؤال و جواب بازداشته و به این روزم انداخته است:

غم وقت مرگ

غم اول: هول مطلع یا وقت مرگ:

کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ» (1)

هر کسی مرگ را می چشد .

اَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ» (2)

هر کجا باشید هر چند در قلعه های مرتفع و استوار ، مرگ شما را درمی یابد .

فَلَوْ لا اذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومُ * وَ انْتُمْ حینَئِذٍ تَنْظُرُونَ» (3)

ص:191


1- (1) - آل عمران (3) : 185. [1]
2- (2) - نساء (4) : 78. [2]
3- (3) - واقعه (56) : 83 - 84. [3]

پس چرا هنگامی که روح به گلوگاه می رسد ، * و شما در آن وقت نظاره گر هستید [ و هیچ کاری از شما ساخته نیست ! ]

کَلاّ اذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ * وَ قیلَ مَنْ راقٍ * وَظَنَّ انَّهُ الْفِراقُ * وَ الْتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاقِ * الی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ» (1)

این چنین نیست [ که می پندارد ] ، هنگامی که جان به گلوگاه رسد ، * و [ کسان بیمار ] گویند : درمان کنندۀ این بیمار کیست ؟ * و [ بیمار ] یقین می کند [ که با رسیدن جان به گلوگاه ] زمان جدایی [ از دنیا ، ثروت ، زن و فرزند ] فرا رسیده است ! * و [ از سختی جان کندن ] ساق به ساق به هم پیچد ؛ * آن روز ، روز سوق و مسیر به سوی پروردگار توست .

غم قرار گرفتن در منزل گور

غم دوّم: قرار گرفتن در منزل گور است، منزل بی در و پیکر، منزل تنگ و تاریک، منزل غربت، منزل وحشت، منزل سرگذاشتن به خشت لحد با یک لباس چون کفن، منزلی که راه گریز به جائی ندارد، و نمی دانم کدام تابلو را در این خانه بالای سر من زنند:

رَوْضَهٌ مِنْ رِیاضِ الْجَنَّهِ اوْ حُفْرَهٌ مِنْ حُفَرِ النّیرانِ. (2)

خانۀ گورباغی از باغ های بهشت، یا گودالی از گودال های جهنّم است.

غم فریاد دو فرشته

غم سوم: فریاد دو ملکی است که در قبر به گوشم رسد:

مَنْ رَبُّکَ؟

ص:192


1- (1) - قیامت (75) : 26 - 30. [1]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 324/2، باب 21، حدیث 2095؛ [2]مشکاه الانوار: 305. [3]

که نمی دانم جوابگو هستم یا نه؟این بستگی دارد به این که نهال توحید را با عمل و اعتقاد و اخلاق آبیاری کرده و بارور کرده باشم تا بتوانم پاسخگو باشم و گرنه اگر غفلت داشته باشم، و درون تبدیل به بتخانه شده باشد چه جوابی دارم بدهم؟!

غم نفخۀ صور

غم چهارم: ای فضیل! غم نفخۀ صور است:

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَاِذا هُمْ مِنَ الْاَجْداثِ الی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ» (1)

و در صور دمیده شود ، ناگاه همۀ آنان از قبرها به سوی پروردگارشان می شتابند .

که در آن وقت به من برگردانده شود و در قبر آماده ام کنند سپس به محشر وارد شوم، چون آماده گردم نمی دانم به چه حال وارد می شوم.

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ» (2)

در روزی که چهره هایی سپید و چهره هایی سیاه شود .

غم ورود به محشر

غم پنجم: چون از گور وارد محشر شوم، ندانم زمام امرم را به دست ساربان آتش دهند که خود برای خود پرداخته ام و یا ملائکه رحمت برای ندای:

اُدْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنینَ» (3)

[ به آنان گویند : ] با سلامت و امنیّت وارد آن جا شوید .

ص:193


1- (1) - یس (36) : 51. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 106. [2]
3- (3) - حجر (15) : 46. [3]
غم موقف حساب

غم ششم: موقف حساب است که:

اِنَّ اللّهَ لایَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّهٍ» (1)

یقیناً خدا به اندازۀ وزن ذرّه ای [ به احدی ] ستم نمی کند .

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرّاً یَرَهُ» (2)

پس هرکس هم وزن ذرّه ای نیکی کند ، آن نیکی را ببیند . * و هرکس هم وزن ذره ای بدی کند ، آن بدی را ببیند .

غم وقت میزان

غم هفتم: وقت میزان است:

وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» (3)

میزان [ سنجش اعمال ] در آن روز حق است .

فَاَمَّا مَنْ اوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ» (4)

اما کسی که پرونده اش را به دست راستش دهند ، می گوید : [ ای مردم ! ] پرونده مرا بگیرید و بخوانید .

وَ امّا مَنْ اوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یالَیْتَنی لَمْ اوتَ کِتابِیَهْ» (5)

و اما کسی که پروندۀ اعمالش را به دست چپش دهند ، می گوید : ای کاش پرونده ام را دریافت نمی کردم .

ص:194


1- (1) - نساء (4) : 40. [1]
2- (2) - زلزال (99) : 7 - 8. [2]
3- (3) - اعراف (7) : 8. [3]
4- (4) - حاقه (69) : 19. [4]
5- (5) - حاقّه (69) : 25. [5]

فَاَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ * فَهُوَ فی عیشَهٍ راضِیَهٍ * وَ امّا مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ * فَاُمُّهُ هاوِیَهٌ * وَما ادْریکَ ماهِیَهْ * نارٌ حامِیَهٌ» (1)

اما هرکس اعمال وزن شده اش سنگین و باارزش است ؛ * پس او در یک زندگی خوش و پسندیده ای است ، * و اما هرکس اعمال وزن شده اش سبک و بی ارزش است ، * پس جایگاه و پناهگاهش هاویه است ، * و تو چه می دانی هاویه چیست ؟ * آتشی بسیار داغ و سوزان است .

غم عاقبت امر

غم هشتم: خدا را رحمت است و قهر، تجلّی رحمتش در دنیا، قرآن و تکالیف و در آخرت، بهشت و رضوان، و تجلّی قهرش در قیامت عذاب دردناک جهنّم، و این آخرین برنامه است که ندانم من در آن روز عاقبتم رحمت است یا قهر؟!

هر دل که به دام عشق افتاد سیلاب غمش نکَنْد بنیاد

سودائی عشق را مپرسید کو چون بکمند عشق افتاد

از هستی خویش نیست آگه کو هستی خویش داده بر باد

عمری که گذشت بی رخ دوست یارب دل دشمنان مبیناد

در زلف تو هر که شد گرفتار از قید غم جهان شد آزاد

افسانه عشق بود و مستی روز ازل آن که پند ما داد

در عشق بنای هستی خویش ویران کند و خانۀ دل آباد

ص:195


1- (1) - قارعه (101) : 6 - 11. [1]

[«12»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْزُقْنِی الْحَقَّ عِنْدَ تَقْصِیرِی فِی الشُّکْرِ لَکَ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فِی الْیُسْرِ وَ الْعُسْرِ وَ الصِّحَّهِ وَ السَّقَمِ حَتَّی أَتَعَرَّفَ مِنْ نَفْسِی رَوْحَ الرِّضَا وَ طُمَأْنِینَهَ النَّفْسِ مِنِّی بِمَا یَجِبُ لَکَ فِیمَا یَحْدُثُ فِی حَالِ الْخَوْفِ وَ الْأَمْنِ وَ الرِّضَا وَ السُّخْطِ وَ الضَّرِّ وَ النَّفْعِ «13»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی سَلاَمَهَ الصَّدْرِ مِنَ الْحَسَدِ حَتَّی لاَ أَحْسُدَ أَحَداً مِنْ خَلْقِکَ عَلَی شَیْ ءٍ مِنْ فَضْلِکَ وَ حَتَّی لاَ أَرَی نِعْمَهً مِنْ نِعَمِکَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا أَوْ عَافِیَهٍ أَوْ تَقْوَی أَوْ سَعَهٍ أَوْ رَخَاءٍ إِلاَّ رَجَوْتُ لِنَفْسِی أَفْضَلَ ذَلِکَ بِکَ وَ مِنْکَ وَحْدَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ]

خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و هنگام کوتاهی در شکر گزاریت، آنهم شکرگزاری به خاطر نعمت هایی که در زمان آسایش و سختی، و سلامت و بیماری به من عنایت فرمودی، حق را که تسلیم بودن در برابرت، و اقرار به احکام حکیمانه ات و اعتراف به کوتاهی ورزیدنم در شکر است روزیم کن، تا از وجودم نسیم خشنودی و آرامش باطن دریابم؛ آنهم در برابر ادای وظیفه ای که نسبت به حضرتت بر من واجب است، ادای وظیفه در اموری که در حال ترس و امنیّت، و خشنودی و خشم، و زیان و سود پیش می آید.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و سلامت سینه از حسد روزیم کن تا به

ص:196

هیچ یک از بندگانت برای ذرّه ای از احسانت که به آنها عنایت کردی، حسد نورزم، و تا جایی که هیچ نعمتی از نعمت هایت را، بر احدی از بندگانت در دین یا دنیا، یا سلامت یا تقوا، یا فراخی یا راحت نبینم؛ جز آن که برتر از آن را به لطف تو، و از سوی تو برای خود آرزو کنم، یگانه ای و شریکی برایت نیست.

اجرای حق

اشاره

حق در لغت: به معنی مطابقت و موافقت، ضدّ باطل، صدق و وجود ثابت، گفته شده است.

در تفسیر نمونه آمده است:

«حق یعنی توحید و اسلام و عدالت و آزادی بشر از چنگال خرافات و اسارت ها و مظالم، تثبیت و جای گیر شود و باطل یعنی شرک و کفر و بی ایمانی و ظلم و فساد ابطال گردد و از میان برود.» (1)و در ترجمۀ تفسیر المیزان آمده است که:

«حق یکی از اسمای حسنای خداوند است؛ زیرا خدای تعالی ثبوت و ذات و صفاتش طوری است که هرگز قابل زوال و دگرگونی و انتقال نیست.» (2)پس از توضیح فوق این نتیجه به دست می آید که حق یعنی مطابقت با واقع و صدق و غیرقابل تغییر و دگرگونی و انتقال.

امّا چطور می توان حق را اجرا کرد و مجری واقعی حق بود، آنهم با توصیف زیبایی که حضرت علی علیه السلام دربارۀ اجرا کنندۀ حق فرموده است:

اِذا اکْرَمَ اللّهُ عَبْداً اعانَهُ عَلی إِقامَهِ الْحَقِّ. (3)

ص:197


1- (1) - تفسیر نمونه: 101/7، [1] ذیل آیۀ 8 سورۀ انفال.
2- (2) - ترجمۀ تفسیر المیزان: 188/7، ذیل آیۀ 62 سورۀ انعام.
3- (3) - غرر الحکم: 69، حدیث 982؛ [2] عیون الحکم و المواعظ: 133.

هر گاه خداوند بخواهد بنده ای را گرامی بدارد، او را برای برپاداشتن حق یاری می کند.

برای اجرای حق باید حق را به درستی بشناسیم و ضد آن یعنی باطل را مورد بررسی قرار داده آن گاه برای اقامۀ حق قدم برداریم.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

لایُعْرَفُ الْحَقُّ بِالرِّجالِ، اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ اهْلَهُ. (1)

حق با اشخاص شناخته نمی شود، پس حق را بشناس تا اهلش را بشناسی.

آری، شناخت حق و باطل که همان شناخت واقعیت ها از پندارها است، گاهی برای انسان چنان مشکل و پیچیده می شود که نیاز مبرم به شناخت نشانه های حق و باطل پیدا خواهد شد و تا سراغ نشانه نرویم نمی توان حق را از باطل تشخیص داد.

خداوند در قرآن در این رابطه با مثال روشن و زیبایی بیان فرمودند:

کَذَ لِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَآءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذَ لِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ» (2)

این گونه خدا حق و باطل را [ به امور محسوس ] مَثَل می زند . اما آن کفِ [ روی سیل و روی فلز گداخته در حالی که کناری رفته ] به حالتی متلاشی شده از میان می رود ، و اما آنچه [ چون آب و فلز خالص ] به مردم سود می رساند ، در زمین می ماند . خدا مَثَل ها را این گونه بیان می کند [ تا مردم در همۀ امور حق را از باطل بشناسند . ]

ص:198


1- (1) - بحار الأنوار: 125/40، باب 92، حدیث 18؛ [1]الطرائف: 136/1، حدیث 215. [2]
2- (2) - رعد (13) : 17. [3]

قرآن نشانه ها را چنین بیان کرده است.

«الف: حق، همیشه مفید و سودمند است همچون آب زلال که مایۀ حیات و زندگی است، امّا باطل، بی فایده و بیهوده است ، نه کف های روی آب هرگز کسی را سیراب می کنند و درختی را می رویانند، و نه کف هایی که در کوره های ذوب فلزات ظاهر می شود، می توان از آنها زینتی ویا وسیله ای برای زندگی ساخت و اگر هم مصرفی داشته باشند، مصارف بسیار پست و بی ارزشند که به حساب نمی آیند، همانند صرف کردن خاشاک برای سوزاندن.

ب: باطل همواره مستکبر، بالانشین، پر سر و صدا، پر قال و غوغا، ولی توخالی و بی محتوا است، امّا حق متواضع، کم سر و صدا، اهل عمل و پرمحتوا و وزین است.

ج: حق، همیشه متکی به نفس است، امّا باطل از آبروی حق مدد می گیرد و سعی می کند خود را به لباس او درآورد و از حیثیت او استفاده کند، همان گونه که هر دروغی از راست فروغ می گیرد که اگر سخن راستی در جهان نبود، کسی دروغی را باور نمی کرد، و اگر جنس خالصی در جهان نبود، کسی فریب جنس قلابی را نمی خورد، بنابراین حتی فروغ زودگذر باطل و آبرو و حیثیت موقت او، به برکت حق است، امّا حق همه جا متکی به خویشتن و آبرو و اثر خویش است.» (1)آری، باطل همیشه دنبال بازار آشفته می گردد تا از آن بهره بگیرد، اما هنگامی که آرامش پیدا شود و هر کسی به جای خویشتن نشست و معیارها و ضوابط در جامعه آشکار گشت، باطل جایی برای خود نمی بیند و به سرعت کنار می رود، و باطل همیشه و هر لحظه به شکلی و لباسی در می آید، برخلاف حق که همیشه به یک شکل و یک رنگ باقی بوده و تغییرناپذیر است.

بعد از شناخت حق، شخص مجری باید دل ها را آماده برای اجرای حق نماید تا دل ها آماده نباشد حق برپا نخواهد شد.

مَثَل حق و آمادگی دل ها مَثَل کشاورزی می ماند که می خواهد بذرافشانی کند.

ص:199


1- (1) - تفسیر نمونه: 167/10، [1] ذیل آیۀ 17 سورۀ رعد.

کشاورز متخصص و دانا ابتدا زمین را مورد بررسی قرار داده، زمین مرغوب را آماده کرده و تمام جوانب آن را می بیند، آن گاه بذر را می کارد و در غیر این صورت اگر کشاورز، متخصص و آشنا نباشد و بذر را بدون آماده کردن زمین بکارد، کاری بیهوده کرده و چیزی درو نخواهد کرد، چون زمین ها مختلف است، گاهی تمام زمین سنگ سفت و سخت است، به طور یقین چیزی در آن نمی روید، گاهی زمین خاک نرم دارد ولی کافی نیست، ممکن است ابتدا بذر رشد کند ولی بعد خشک خواهد شد و گاهی زمین خاک نرم دارد و سنگ هم ندارد، ولی علف های هرز اطراف بذر فراوان است، از این رو ممکن است چند صباحی رشد و نمو داشته باشند ولی عاقبت خشک خواهد شد. ولی اگر کشاورز با دقت و مطالعه زمین را بررسی کند و زمین را آماده کند که نه سنگ داشته باشد نه علف هرز و دیگر موانع، اگر در این هنگام بذرافشانی کند محصولی خوب و مناسب برداشت خواهد کرد.

قلب های انسان ها هم در مقابل پذیرش حق این گونه است، اگر دلی پر از تعصب و جهل باشد، حق در دل او اثر نمی کند و گاهی دل هایی که نرمش و آمادگی ضعیفی دارد، به طور موقت می پذیرد ولی بعد آن را بیرون می افکند و گاهی دل ها آمادۀ پذیرش است ولی خارهای هوا و هوس و شهوت و صفات رذیلۀ دیگر در آن روئیده که تأثیر آن را خنثی می کند.

و فقط دل هایی سخنان خداوند و پیشوایان الهی و جانشین های آنان را می پذیرد و بارور کرده و می پروراند که روح حق جویی و حق طلبی بدان حاکم باشد و از صفات رذیله و ناپسند خالی باشد که به فرمایش خداوند در قرآن:

وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَی تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَ» (1)

و پند ده ؛ زیرا پند به مؤمنان سود می دهد .

ص:200


1- (1) - ذاریات (51) : 55. [1]

به هر حال برای اجرای حق باید تلاش حساب شده و فراوان انجام داد و احیا و اجرای حق مسئولیتی بسیار سنگین و لازم است که اگر کسی حق را ترک کند دچار معصیت و بلا خواهد شد.

اجرای حق در روایات

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

مَنْ عانَدَ الْحَقَّ لَزِمَهُ الْوَهْنُ. (1)

هر که با حق عناد و دشمنی ورزد، خوار گردد.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

اِصْبِرْ نَفْسَکَ عَلَی الْحَقِّ فَاِنَّهُ مَنْ مَنَعَ شَیْئاً فی حَقٍّ اعْطی فی باطِلٍ مِثْلَیْهِ. (2)

نفس خود را به شکیبایی و پایداری بر حق وادار کن؛ زیرا اگر کسی چیزی را در انجام حق دریغ کند چند برابر آن را در باطل بپردازد.

امام عسگری علیه السلام می فرماید:

ما تَرَکَ الْحَقُّ عَزیزٌ الاّ ذَلَّ وَ لاأَخَذَ بِهِ ذَلیلٌ الاّ عَزَّ. (3)

هر عزیزی که حق را ترک کرد خوار گردید و هر ذلیلی که به حق عمل کرد، عزیز شد.

آری، انسان ها و گروه ها و مکتب ها و برنامه ها به همان اندازه که مفید و سودمند و همراه حق هستند، باقی و پایدارند و حق همیشه حیات دارد ولی باطل متغیر و

ص:201


1- (1) - غرر الحکم: 70، حدیث 1005؛ [1]مجموعه ورّام: 40/2. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 176/75، باب 22؛ [3] تحف العقول: 296.
3- (3) - بحار الأنوار: 232/69، باب 113، حدیث 3؛ [4] تحف العقول: 489.

فناپذیر است و اگر طرفداران حق و مجریان حق در مقابل باطل پر جنب و جوش و فعال باشند، دیگر اثری از باطل باقی نخواهد ماند.

ص:202

[«14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی التَّحَفُّظَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الاِحْتِرَاسَ مِنَ الزَّلَلِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ فِی حَالِ الرِّضَا وَ الْغَضَبِ حَتَّی أَکُونَ بِمَا یَرِدُ عَلَیَّ مِنْهُمَا بِمَنْزِلَهٍ سَوَاءٍ عَامِلاً بِطَاعَتِکَ مُؤْثِراً لِرِضَاکَ عَلَی مَا سِوَاهُمَا فِی الْأَوْلِیَاءِ وَ الْأَعْدَاءِ حَتَّی یَأْمَنَ عَدُوِّی مِنْ ظُلْمِی وَ جَوْرِی وَ یَأْیَسَ وَلِیِّی مِنْ مَیْلِی وَ انْحِطَاطِ هَوَایَ «15»وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ یَدْعُوکَ مُخْلِصاً فِی الرَّخَاءِ دُعَاءَ الْمُخْلِصِینَ الْمُضْطَرِّینَ لَکَ فِی الدُّعَاءِ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.]

خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و خودداری از خطاها، و پرهیز از لغزش ها را در دنیا و آخرت، در حال خشنودی و خشم روزیم فرما؛ به طوری که حالت درونم نسبت به آنچه که از خشنودی و خشم بر من وارد می شود، یکسان و مساوی باشد، در حالی که عمل کنندۀ به طاعتت باشم و خشنودی تو را در حق دوستان و دشمنان بر آنچه غیر طاعت و خشنودی توست ترجیح دهم، تا دشمنم از ستم و جورم ایمن باشد، و دوستم از رغبتم و پایین آمدن هوای نفسم به سویش ناامید گردد، و مرا از آنان قرار ده که تو را مخلصانه در حال آسایش می خوانند، مانند خواندن مخلصین درمانده؛ همانا تو ستودۀ بزرگواری.

ص:203

خواندن خدا در حال رفاه و راحتی

از نشانه های درستی یقین این است که آدمی دیده حق شناسی پیدا کند و در همه لحظه ها، رضایت حق را بر رضایت مردم مقدم بدارد و به قسمت خود راضی باشد.

هر چند تیر شبهه و حرام از هر طرف به سوی او هجوم آورد.

حال باید دید آسایش و آرامش در چیست؟

دو دیدگاه در بین مردم دنیا وجود دارد:

دیدگاه اول: یک گروه از انسان ها زندگی خوب را در خوشی و راحتی می بینند و برای رسیدن به آرامش درونی، به مال اندوزی و شهوت رانی می پردازند حتی به جنایت و تجاوز دست می زنند تا نیازهای کاذب نفسانی و شیطانی را برآورده سازند. از ویژگی های این دسته از مردم این است که انسان هایی سطحی نگر، خودخواه و احمق هستند؛ زیرا که به عمق آیات قرآن و عبرت روایات و تجربه های تاریخی توجه ندارند و سرانجام با ذلّت و خواری می میرند.

نمونه های بارز این گروه شکست و نابودی پادشاهان جنایتکار و حاکمان ستمکار و منافقان خیانتکار و انسان های گناهکار که حکایت آنان همچنان باقی است.

از جمله نکته هایی که قرآن مجید دربارۀ خلقت انسان متذکر می شود؛ می فرماید:

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَنَ فِی کَبَدٍ» (1)

همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم .

إِنَّ الْإِنسَنَ خُلِقَ هَلُوعًا» (2)

همانا انسان حریص و بی تاب آفریده شده است .

ص:204


1- (1) - بلد (90) : 4. [1]
2- (2) - معارج (70) : 19. [2]

إِنَّ الْإِنسَنَ لَفِی خُسْرٍ» (1)

[ که ] بی تردید انسان در زیان کاری بزرگی است .

این آیات و نمونه های دیگر؛ به روشنی نشانگر نقاط ضعف آدمی است که پا از گلیم خود فراتر می گذارد و برای خود و خداوند و نظام طبیعت مشکل می آفریند.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

مَنْ احَبَّ السَّلامَهَ؛ فَلْیُؤْثِرِ الْفَقْرَ، وَ مَنْ أَحَبَّ الرّاحَهَ؛ فَلْیُؤْثِرِ الزُّهْدَ فِی الدُّنْیا. (2)

هر که سلامتی را دوست دارد، پس تهیدستی و تنگدستی را اختیار کند و هر که دوستدار آسایش است باید که بی اعتنایی به دنیا را برگزیند.

زهری می گوید: امام زین العابدین علیه السلام به مردی از همنشینان خود در محفلی فرمود:

از خدا بترس و در طلب دنیا اعتدال نگه دار و چیزی را که آفریده نشده درخواست مکن...

آن مرد عرض کرد: چگونه ممکن است که کسی در طلب چیزی برآید که هنوز آفریده نشده است؟

حضرت فرمود: کسی که خواهان توانگری و دارایی و رفاه در دنیا باشد، در حقیقت آنها را برای آسایش می خواهد. و آسایش در دنیا و برای اهل دنیا خلق نشده، بلکه آسایش و راحتی در بهشت و برای بهشتیان آفریده شده است. (3)بنابراین میوۀ زهد و بی اعتنایی به دنیا، آسایش و آرامش روح است و تنها

ص:205


1- (1) - عصر (103) : 2. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 366، حدیث 8240. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 92/70، باب 122، حدیث 69؛ الخصال: 64/1. [3]

جایگاه واقعی آرمیدن و آسودن در ورود به بهشت است که با سلام و صلوات فرشتگان همراه است.

دیدگاه دوم: گروه دیگر از انسان ها زندگی خوب را در سایۀ رضایت حق و قناعت نفس می دانند؛ پس با صبر و ایستادگی در برابر خواهش های نفسانی و وسوسه های شیطانی، آرامش روانی و قلبی برای خود فراهم می کنند و در اثر ریاضت ها و مبارزه های سخت تبدیل به انسانی مؤمن و معتقد به اصول دینی می شوند و همۀ مردم از وجود او در امان و ایمن هستند.

مقام رضا، مرتبۀ فنای ارادۀ بنده در ارادۀ حق است و تا او به این مقام نرسد، اعمالش مورد پذیرش حق قرار نمی گیرد. راضی به رضایت خدا هیچ گونه درخواستی ندارد و خواهش او بر اساس اراده و تسلیم امر اوست.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مِنْ صِحَّهِ یَقینِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ لایُرْضِیَ النّاسَ بِسَخَطِ اللّهِ، وَ لایَلُومَهُمْ عَلی ما لَمْ یُؤْتِهِ اللّهُ، فَإِنَّ الرِّزْقَ لایَسُوقُهُ حِرْصُ حَریصٍ وَ لایَرُدُّهُ کَراهِیَهُ کارِهٍ وَ لَوْ أَنَّ احَدَکُمْ فَرَّ مِنْ رِزْقِهِ کَما یَفِرُّ مِنَ الْمَوْتِ لَأَدْرَکَهُ رِزْقُهُ کَما یُدْرِکُهُ الْمَوْتُ، ثُمَّ قالَ: إِنَّ اللّهَ بِعَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الرّاحَهَ فِی الْیَقینِ وَ الرِّضا وَ جَعَلَ الْهَمَّ وَ الْحَزَنَ فِی الشَّکِّ وَ السَّخَطِ. (1)

از نشانه های درستی یقین فرد مسلمان این است که مردم را به وسیلۀ خشم خداوند، خرسند نکند و مردم را بر آنچه خدای متعال به خود او نداده، سرزنش ننماید؛ زیرا روزی را نه طمع شخص حریص بیاورد و نه ناخرسندی فرد ناخوشایند؛ اگر کسی از شما چنانکه از مرگ می گریزد از روزی اش بگریزد، روزی به او می رسد همچنان که مرگ به او می رسد. سپس فرمود:

ص:206


1- (1) - الکافی: 57/2، حدیث 2؛ [1]بحار الأنوار: 143/67، باب 52، حدیث 7. [2]

خداوند به عدل و داد خویش، نشاط و آسایش را در یقین و رضا؛ و غم و اندوه را در شک و ناخرسندی قرار داده است.

آرامش حقیقی تنها در مرتبۀ یقین و رضایت، به درون قلب آدمی می نشیند سپس در فکر انسان نهادینه می گردد، تمدن امروز که مدعی گسترش آرامش و رفاه در سراسر جهان است و فقر ایمانی مسلمانان ما سبب شده که به جای فهم حقایق فطری به سوی داروهای سمی و درمان های موقتی و آرام بخش روی آورند و عافیت و سلامت خود را که نعمت اصلی زندگی است به دست روان گردان های خیالی و لذت های آنی بسپارند و در کهنسالی با هزاران درد و مرض های بی درمان با مرگی تلخ، جان دهند.

وضعیت امروز دنیای بشر، نتیجۀ بی ایمانی و ضعف اعتقاد به ارزش های الهی است که برای خود راحتی و آسایشی بدون خدا و حقیقت می طلبد و سرانجام در آتش هوس ها و لذت ها می سوزد.

توجه به حقیقتِ یگانه و وجود ازلی و ابدی به ویژه با دعا و مناجات و ارتباط عاشقانۀ با حق در همه امور، انسان را به اطمینان نفس و طراوت فطرت و دل می رساند.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله به ابوذر سفارش می فرماید:

یا أَباذَرٍ! تَعَرَّفْ إِلَی اللّهِ فِی الرَّخاء یَعْرِفْکَ فِی الشِّدَّهِ. (1)

ای ابوذر! در هنگام آسایش خود را به خدا بشناسان تا در هنگام گرفتاری و بلا تو را بشناسد.

امام باقر علیه السلام در صفای باطنی هر لحظه دعای به سوی حق، پیوسته می فرمود:

ص:207


1- (1) - مکارم الأخلاق: 469، فصل 5؛ [1]بحار الأنوار: 89/74: باب 4، حدیث 3. [2]

یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یَکُونَ دُعاؤُهُ فِی الرَّخاءِ نَحْواً مِنْ دُعائِهِ فِی الشِّدَّهِ. (1)

سزاوار است که مؤمن در هنگام خوشی و آسایش به مانند زمان سختی و گرفتاری دعا کند.

حضرت حق تعالی به داود علیه السلام وحی فرمود:

مرادر روزهای شادی و سرخوشی یاد کن تا من در روزهای درماندگی و سرافکندگی، دعایت را اجابت کنم. (2)امام صادق علیه السلام در باب پیش دستی در دعا کردن می فرماید:

إِنَّ الدُّعاءَ فِی الرَّخاءِ یَسْتَخْرِجُ الْحَوائِجَ فِی الْبَلاءِ. (3)

دعا در حال راحتی و آسودگی، نیازمندی های حال بلا را برآورده می سازد.

باید در هر حال صدای خوانندۀ حق برای خداوند آشنا باشد تا در وقت قبولی در را باز نماید.

امام سجّاد علیه السلام در مناجات خویش زمزمه می فرماید:

مرا از آنان قرار مده که خوشی سرمستشان می کند و بلا و گرفتاری از پایشان در می آورد. اینان فقط زمانی تو را می خوانند که گرفتار شوند و تنها هنگامی به یاد تو می افتند که به مصیبتی سخت گرفتار آیند در این هنگام در برابر تو به خاک می افتند و دست خواهش به سویت برمی دارند. (4)

ص:208


1- (1) - الکافی: 488/2، حدیث 1؛ [1]بحار الأنوار: 367/90، باب 24، حدیث 1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 37/14، باب 3، حدیث 15.
3- (3) - الکافی: 472/2، حدیث 3؛ [3]بحار الأنوار: 339/90، باب 20، حدیث 12. [4]
4- (4) - بحار الأنوار: 130/91، باب 32، حدیث 19.

ص:209

دعای 23 : عافیت و شکر بر آن

اشاره

«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَلْبِسْنِی عَافِیَتَکَ وَ جَلِّلْنِی عَافِیَتَکَ وَ حَصِّنِّی بِعَافِیَتِکَ وَ أَکْرِمْنِی بِعَافِیَتِکَ وَ أَغْنِنِی بِعَافِیَتِکَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیَّ بِعَافِیَتِکَ وَ هَبْ لِی عَافِیَتَکَ وَ أَفْرِشْنِی عَافِیَتَکَ وَ أَصْلِحْ لِی عَافِیَتَکَ وَ لاَ تُفَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ عَافِیَتِکَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ «2»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَافِنِی عَافِیَهً کَافِیَهً شَافِیَهً عَالِیَهً نَامِیَهً عَافِیَهً تُوَلِّدُ فِی بَدَنِی الْعَافِیَهَ عَافِیَهَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ «3»وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِالصِّحَّهِ وَ الْأَمْنِ وَ السَّلاَمَهِ فِی دِینِی وَ بَدَنِی وَ الْبَصِیرَهِ فِی قَلْبِی وَ النَّفَاذِ فِی أُمُورِی وَ الْخَشْیَهِ لَکَ وَ الْخَوْفِ مِنْکَ وَ الْقُوَّهِ عَلَی مَا أَمَرْتَنِی بِهِ مِنْ طَاعَتِکَ وَ الاِجْتِنَابِ لِمَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ مِنْ مَعْصِیَتِکَ «4»اَللَّهُمَّ وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِالْحَجِّ وَ الْعُمْرَهِ وَ زِیَارَهِ قَبْرِ رَسُولِکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ رَحْمَتُکَ وَ بَرَکَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِهِ وَ آلِ رَسُولِکَ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ أَبَداً مَا أَبْقَیْتَنِی فِی عَامِی هَذَا وَ فِی کُلِّ عَامٍ وَ اجْعَلْ ذَلِکَ مَقْبُولاً مَشْکُوراً مَذْکُوراً لَدَیْکَ مَذْخُوراً عِنْدَکَ «5»وَ أَنْطِقْ بِحَمْدِکَ وَ شُکْرِکَ وَ ذِکْرِکَ وَ حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَیْکَ لِسَانِی وَ اشْرَحْ لِمَرَاشِدِ دِینِکَ قَلْبِی «6»وَ أَعِذْنِی وَ ذُرِّیَّتِی مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ مِنْ شَرِّ السَّامَّهِ وَ الْهَامَّهِ و الْعَامَّهِ وَ اللَّامَّهِ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ سُلْطَانٍ عَنِیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ مُتْرَفٍ حَفِیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ ضَعِیفٍ وَ شَدِیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَرِیفٍ وَ وَضِیعٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ قَرِیبٍ وَ بَعِیدٍ «7»وَ مِنْ شَرِّ

ص:210

ص:211

کُلِّ مَنْ نَصَبَ لِرَسُولِکَ وَ لِأَهْلِ بَیْتِهِ حَرْباً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ دَابَّهٍ أَنْتَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ «8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ مَنْ أَرَادَنِی بِسُوءٍ فَاصْرِفْهُ عَنِّی وَ ادْحَرْ عَنِّی مَکْرَهُ وَ ادْرَأْ عَنِّی شَرَّهُ وَ رُدَّ کَیْدَهُ فِی نَحْرِهِ «9»وَ اجْعَلْ بَیْنَ یَدَیْهِ سُدّاً حَتَّی تُعْمِیَ عَنِّی بَصَرَهُ وَ تُصِمَّ عَنْ ذِکْرِی سَمْعَهُ وَ تُقْفِلَ دُونَ إِخْطَارِی قَلْبَهُ وَ تُخْرِسَ عَنِّی لِسَانَهُ وَ تَقْمَعَ رَأْسَهُ وَ تُذِلَّ عِزَّهُ وَ تَکْسُرَ جَبَرُوتَهُ وَ تُذِلَّ رَقَبَتَهُ وَ تَفْسَخَ کِبْرَهُ وَ تُؤْمِنَنِی مِنْ جَمِیعِ ضَرِّهِ وَ شَرِّهِ وَ غَمْزِهِ وَ هَمْزِهِ وَ لَمْزِهِ وَ حَسَدِهِ وَ عَدَاوَتِهِ وَ حَبَائِلِهِ وَ مَصَائِدِهِ وَ رَجِلِهِ وَ خَیْلِهِ إِنَّکَ عَزِیزٌ قَدِیرٌ.

ص:212

[«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَلْبِسْنِی عَافِیَتَکَ وَ جَلِّلْنِی عَافِیَتَکَ وَ حَصِّنّی بِعَافِیَتِکَ وَ أَکْرِمْنِی بِعَافِیَتِکَ وَ أَغْنِنِی بِعَافِیَتِکَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیَّ بِعَافِیَتِکَ وَ هَبْ لِی عَافِیَتَکَ وَ أَفْرِشْنِی عَافِیَتَکَ وَ أَصْلِحْ لِی عَافِیَتَکَ وَ لاَ تُفَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ عَافِیَتِکَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ «2»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَافِنِی عَافِیَهً کَافِیَهً شَافِیَهً عَالِیَهً نَامِیَهً عَافِیَهً تُوَلِّدُ فِی بَدَنِی الْعَافِیَهَ عَافِیَهَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و عافیتت را بر من بپوشان، و سراپایم را به عافیتت فراگیر، و به عافیتت محفوظم دار، و به عافیتت گرامیم دار، و به عافیتت بی نیازم کن، و به عافیتت بر من صدقه ده، و عافیتت را به من ببخش، و عافیتت را بر من بگستران، و عافیتت را برایم شایسته گردان، و در دنیا و آخرت بین من و عافیتت جدایی مینداز.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا عافیت ده؛ عافیتی بی نیاز کننده، شفابخش، برتر، افزون شونده؛ عافیتی که در بدنم عافیت تولید کند، عافیت دنیا و آخرت.

تندرستی کامل در تمام شؤون مادی و معنوی

سلامتی ظاهر و باطن، و عافیت در دین و دنیا و آخرت در صورتی که به نحو

ص:213

صحیح از آن بهره برداری شود از اشرف و اجلّ و اعظم نعمت های حضرت حق به انسان است.

عافیت در تمام امور نعمتی زیبا و موهبتی بزرگ است که وجود مقدس حضرت محبوب به عبدش عنایت می فرماید:

اگر بدن علیل باشد، و زبان از گویائی و گوش از شنوائی، و چشم از بینایی و قدم از راه رفتن و دست از کار کردن محروم باشد، چگونه می توان کسب سعادت دنیا و آخرت کرد؟

اگر قلب از نظر اعتقادی مریض، و سینه دچار تنگی، و باطن گرفتار تاریکی، و روح دچار گرفتگی باشد، به چه صورت می توان به تأمین خیر دنیا و آخرت برخاست.

عافیت در روایات

امام علی علیه السلام می فرماید:

نَسْأَلُهُ الْمُعافاهَ فِی الاَدْیانِ کَما نَسْاَلُهُ المُعافاهَ فِی الْاَبْدانِ. (1)

از حضرت حق درخواست عافیت دردینمان می کنیم چنانچه درخواست سلامتی کامل در بدن هایمان می نمائیم.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

اَلْعافِیَهُ نِعْمَهٌ خَفِیَّهٌ اذا وُجِدَتْ نُسِیَتْ، وَ اذا عُدِمَتْ ذُکِرَتْ. (2)

سلامتی و عافیت نعمت پنهانی است، قدرش بر همگان مجهول است، چون یافت شود فراموش گردد، و زمانی که از دست برود با آه و حسرت از آن یاد

ص:214


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 98. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 243/75، باب 23؛ [2] من لایحضره الفقیه: 406/4، حدیث 5878.

کنند.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلْعافِیَهُ اهْنَأُ النِّعَمْ. (1)

سلامتی و تندرستی خوشگوارترین نعمت است.

اَلْعافِیَهُ افْضَلُ [

أَشْرَفُ ]

اللِّباسَیْنِ. (2)

تندرستی شریف ترین دو لباس است.

لا لِباسَ اجْمَلُ مِنَ الْعافِیَهِ. (3)

لباسی زیباتر از عافیت نیست.

اَیُّهَا النّاسُ سَلُوا اللّهَ الْیَقینَ، وَ ارْغَبُوا الَیْهِ فِی الْعافِیَهِ، فَاِنَّ اجَلَّ النِّعْمَهِ الْعافِیَهُ. (4)

ای مردم از حضرت حق طلب یقین کنید، و در تحقق عافیت به او رغبت نمایید که بزرگترین نعمت عافیت است.

اِنَّ الْعافِیَهَ فِی الدِّینِ وَ الدُّنْیا لَنِعْمَهٌ جَلیلَهٌ، وَ مَوْهِبَهٌ جَزیلَهٌ. (5)

به حقیقت که سلامتی دردین و دنیا، هر آینه نعمت با عظمت و موهبت بزرگی است.

بِالْعافِیَهِ تُوجَدُ لَذَّهُ الْحَیاهِ. (6)

با عافیت وتندرستی لذّت زندگی یافت می شود.

ص:215


1- (1) - عیون الحکم و المواعظ: 31.
2- (2) - غرر الحکم: 483، حدیث 11150. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 383/74، باب 15، حدیث 5؛ [2] من لایحضره الفقیه: 406/4، حدیث 5880.
4- (4) - بحار الأنوار: 176/67، باب 52، حدیث 33؛ [3]مستدرک الوسائل: 194/11، باب 7، حدیث 12723. [4]
5- (5) - غرر الحکم: 324، حدیث 7523. [5]
6- (6) - غرر الحکم: 483، حدیث 11155. [6]

اِنْ اتاکُمُ اللّهُ بِعافِیَهٍ فَاقْبَلُوا، وَ انِ ابْتُلیتُمْ فَاصْبِرُوا، فَاِنَّ الْعاقِبَهَ لِلْمُتَّقینَ. (1)

اگر حضرت حق شما را عافیت داد از آن استقبال نمایید، و اگر به آزمایش و ابتلا و رنج و محنت دچار شدید استقامت ورزید که عاقبت خوش برای پرهیزکاران است.

کُلُّ نَعِیمٍ دُونَ الْجَنَّهِ فَهُوَ مَحْقُورٌ، وَ کُلُّ بَلاءٍ دُونَ النّارِ عافِیَهٌ. (2)

هر نعمت و عنایتی منهای بهشت کم و کوچک است، و هر بلائی منهای آتش جهنّم عافیت و سلامت است.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

لا نِعْمَهَ کَالْعافِیَهِ، وَ لاعافِیَهَ کَمُساعَدَهِ التَّوفِیقِ. (3)

هیچ نعمتی چون سلامت و عافیت نیست، و هیچ عافیتی مانند مساعدت نمودن توفیق با انسان نیست.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

اَلْعافِیَهُ عَشَرَهُ اجْزاءٍ، تِسْعَهٌ مِنْها فِی الصَّمْتِ الاّ بِذِکْرِ اللّهِ، وَ واحِدٌ فِی تَرْکِ مُجالَسَهِ السُّفَهاءِ. (4)

عافیت و سلامتی ده جزء است، نه جزء آن خاموشی است مگر ذکر خدا در میان باشد، و یک جزء دیگر آن ترک همنشینی با نادانان است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:216


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 97. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 384/74، باب 15، حدیث 5؛ [2]الأمالی، شیخ صدوق: 322، حدیث 8. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 165/75، باب 22، حدیث 1؛ [4] تحف العقول: 286.
4- (4) - مستدرک الوسائل: 337/8، باب 16، حدیث 9594. [5]

مَنْ صَلَّی عَلَیَّ مَرَّهً فَتَحَ اللّهُ عَلَیْهِ باباً مِنَ الْعافِیَهِ. (1)

هر کس بر من یک بار صلوات فرستد، خداوند دری از عافیت به روی او باز می کند.

سَمِعَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله رَجُلاً یَقُولُ: اللَّهُمَّ انّی اسْألُکَ الصَّبْرَ، فَقالَ: سَأَلْتَ الْبَلاءَ فَاسْأَلْهُ الْعافِیَهَ. (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله شنید که مردی می گوید: خدایا از تو طلب صبر می کنم.

حضرت فرمود: از خدا بلا خواستی، طلب عافیت کن.

رسول خدا صلی الله علیه و آله بر مریضی وارد شد و از او احوال پرسید، عرضه داشت: نماز مغرب را خواندم و در نماز سوره قارعه را قرائت کردم سپس به حضرت حق عرضه داشتم:الهی اگر برای من نزد تو گناهی است و می خواهی مرا در آخرت به آن گناه عذاب کنی، آن را در دنیا مکافات کن، یا رسول اللّه این شدم که می بینید!

حضرت فرمود: درخواست بدی کردی، چرا این گونه دعا نکردی؟

رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنا عَذابَ النّارِ» (3)

پروردگارا ! به ما در دنیا نیکی و در آخرت هم نیکی عطا کن، و ما را از عذاب آتش نگاه دار .

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

ما سُئِلَ اللّهُ شَیْئاً احَبَّ الَیْهِ مِنْ انْ یُسْأَلَ الْعافِیَهَ. (4)

درخواستی از حضرت حق محبوب تر از درخواست عافیت از او نشده است.

ص:217


1- (1) - بحار الأنوار: 63/91، باب 29، حدیث 52؛ [1]مستدرک الوسائل: 333/5، باب 31، حدیث 6021. [2]
2- (2) - معانی الاخبار: 230، حدیث 1؛ بحار الأنوار: 172/78، باب 1، حدیث 7. [3]
3- (3) - بقره (2) : 201. [4]
4- (4) - کنز العمال: 64/2، حدیث 3130؛ ریاض السالکین: 150/7.

مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول اللّه چه دعائی برتر است؟ فرمود: درخواست عفو و عافیت در دین و دنیا و آخرت از خدا، فردا آمد همان سؤال را کرد و همان جواب را شنید، روز سوم آمد همان را پرسید و همان را شنید روز چهارم آمد عرضه داشت: چه درخواستی از حق از همه درخواست ها برتر است؟ حضرت فرمود: از خدا عفو و عافیت در دنیا و آخرت بخواه که اگر این دو در دنیا به تو عطا شود، سپس در آخرت هم از آن نصیب ببری به رستگاری و فلاح رسیده ای.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

سَلُوا اللّهَ الْمُعافاهَ فَاِنَّهُ لَمْ یُؤْتَ احَدٌ بَعْدَ الْیَقِینِ خَیْراً مِنَ الْمُعافاهِ. (1)

از خداوند درخواست عافیت کنید، به حقیقت که احدی را بعد از یقین به حقایق، بهتر از عافیت عنایت نکرده اند.

امیر المؤمنین علیه السلام به فرزندش حضرت مجتبی علیه السلام این دعا را تعلیم داد:

لا تُفَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْعافِیَهِ ابَداً ما ابْقَیْتَنی. (2)

خداوندا! بین من و عافیت، تا هستم جدائی مینداز.

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به پیشگاه حق عرضه می داشت:

اَللَّهُمَّ انِّی اسْأَلُکَ الْعَافِیَهَ، وَ اسْأَلُکَ جَمیلَ الْعافِیَهِ، وَ اسْأَلُکَ شُکْرَ الْعافِیَهِ، وَ اسْأَلُکَ شُکْرَ شُکْرِ الْعافِیَهِ. (3)

خداوندا از تو درخواست عافیت می کنم و عافیت زیبا می خواهم و توفیق شکر بر عافیت و شکر بر شکر عافیت می طلبم.

ص:218


1- (1) - السنن الکبری، نسائی: 221/6، حدیث 10718؛ [1] مسند ابی یعلی: 113/1، حدیث 124.
2- (2) - بحار الأنوار: 191/91، باب 35، حدیث 4؛ [2]مهج الدّعوات: 145. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 362/92، باب 129، حدیث 20؛ [4] الدّعوات: 84، حدیث 211.

رسول خدا صلی الله علیه و آله دعا می کرد:

اَسْأَلُکَ تَمامَ الْعافِیَهِ.ثُمَّ قالَ: تَمامُ الْعافِیَهِ: الْفُوْزُ بِالْجَنَّهِ، وَ النَّجاهُ مِنَ النّارِ. (1)

الهی از تو تمام عافیت را می خواهم، سپس فرمود: تمام عافیت رستگاری به بهشت ونجات از آتش جهنم است.

امام صادق علیه السلام می فرماید: برای ابوذر دعائی بود که در آسمان معروف بود:

اَللَّهُمَّ انّی اسْأَلُکَ الْایْمانَ بِکَ، وَ التَّصْدِیقَ بِنَبِیِّکَ، وَ الْعافِیَهَ مِنْ جَمیعِ الْبَلاءِ، وَ الشُّکْرَ عَلَی الْعافِیَهِ، وَ الْغِنی عَنْ شِرار النّاسِ. (2)

الهی از تو طلب ایمان به تو، و تصدیق به پیغمبرت، و عافیت از تمام بلاها، و شکر بر عافیت، و بی نیازی از شرار خلق، می کنم.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

اِنَّ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ ضَنائِنَ یَضَنُّ بِهِمْ عَنِ الْبَلاءِ فَیُحْییهِمْ فِی عافِیَهٍ، وَ یَرْزُقُهُمْ فِی عافِیَهٍ، وَ یُمیتُهُمْ فِی عافِیَهٍ، وَ یَبْعَثُهُمْ فِی عافِیَهٍ، وَ یُسْکِنُهُمْ الْجَنَّهَ فِی عافِیَهٍ. (3)

برای خداوند بندگان باارزش و خاصی است که آنان را از بلا حفظ می کند، آنان را در عافیت و سلامت همه جانبه زنده می کند، و در عافیت روزی می دهد، و در عافیت می میراند، و در عافیت وارد قیامت می کند، و در عافیت در بهشت مسکن می دهد.

ص:219


1- (1) - بحار الأنوار: 362/92، باب 129، ذیل حدیث 20؛ [1] الدّعوات: 84، حدیث 212.
2- (2) - بحار الأنوار: 407/22، باب 12، حدیث 23. [2]
3- (3) - الکافی: 262/2، حدیث 1؛ [3]المؤمن: 21، باب شده ابتلاء المؤمن. [4]

تویی جان و تویی جانانۀ دل تویی ساکن میان خانۀ دل

منوّر باشد ای ساقی مدامم ز عکس طلعت پیمانۀ دل

دمی از غلغل مینای وصلت تهی هرگز نشد خمخانۀ دل

چنان شمع رخت در دل بر افروخت شده پابوس تو پروانۀ دل

خیال گنج مهر جانفزایت گرفته سربسر ویرانۀ دل

شده در گلشن تن مرغ جان را خط و خال تو دام و دانۀ دل

مرا نور علی چون مهر گردون شده روشن به بام خانۀ دل

(نورعلی شاه اصفهانی)

در هر صورت اگر از نعمت عافیت و سلامت چه در بدن، چه در عقل، چه در امور مادی و معیشت دنیایی برخوردارید، قدر آن را بدانید، و آن را یک فرصت بی نظیر الهی ببینید و از این فرصت و مهلت برای تأمین سعادت دو سرا بهره بگیرید، و اگر از عافیت کم دارید از حضرت حق تمام عافیت را بخواهید که او از عنایت و لطف به شما بخل نمی ورزد.

ص:220

[«3»وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِالصِّحَّهِ وَ الْأَمْنِ وَ السَّلاَمَهِ فِی دِینِی وَ بَدَنِی وَ الْبَصِیرَهِ فِی قَلْبِی وَ النَّفَاذِ فِی أُمُورِی وَ الْخَشْیَهِ لَکَ وَ الْخَوْفِ مِنْکَ وَ الْقُوَّهِ عَلَی مَا أَمَرْتَنِی بِهِ مِنْ طَاعَتِکَ وَ الاِجْتِنَابِ لِمَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ مِنْ مَعْصِیَتِکَ]

و بر من منّت گذار، به تندرستی و امنیّت و سلامت در دین و بدنم و بینایی در دلم، و قاطعیت در امورم، و هراس برایت، و بیم از حضرتت، و توان و نیرو بر آنچه از طاعتت به من فرمان دادی، و دوری از نافرمانیت نسبت به آنچه مرا از آن برحذر داشتی.

امنیّت و سلامتی در دین و بدن

امنیّت روانی و جسمی انسان در گرو سلامتی در دین است؛ زیرا باورها و اعتقادات سالم و عمیق برگرفته از دریافت معارف حقیقی، سبب آرامش و ایمنی روحی و بدنی می شود. چنانچه بشر گرایش های دینی را در درجۀ نخست همۀ امور خویش قرار دهد خود و خانواده و جامعه را بیمه کرده است و به نفس و بدن خود اجازۀ هر گونه بداندیشی و دست درازی به حقوق دیگران را نمی دهد، پس همه آفرینش از وجود او در امان هستند.

امیرمؤمنان و امام متقیان علی علیه السلام در ارتباط دین با امنیّت می فرماید:

إِنِّی إِذا اسْتَحْکَمْتُ فِی الرَّجُلِ خَصْلَهً مِنْ خِصالِ الْخَیْرِ احْتَمَلْتُهُ لَها وَ

ص:221

اغْتَفَرْتُ لَهُ فَقْدَ ما سِواها وَ لااَغْتَفِرُ لَهُ فَقْدَ عَقْلٍ وَ لا عَدَمَ دِینٍ، لِأَنَّ مُفارَقَهَ الدِّینِ مُفارَقَهُ الْأَمْنِ وَ لاتَهْنَأُ حَیاهٌ مَعَ مَخافَهٍ، وَ عَدَمُ الْعَقْلِ عَدَمُ الْحَیاهِ وَ لاتُعاشِرِ الْأَمْواتَ. (1)

هر گاه در کسی خصلتی از خصلت های خوب را استوار دیدم او را به سبب داشتن آن تحمل می کنم و بی بهره گیش از دیگر ویژگی های نیک را نادیده می گیرم. اما نادانی و بی دینی او را نمی توانم ببخشم؛ زیرا جدایی از دین، جدا شدن از امنیّت است و زندگی همراه با ترس گوارا نیست، نابخردی نیز مردن است و با مردگان کسی معاشرت نمی کند.

بنابراین فرمایش حضرت، پایداری امنیّت با دینداری گره خورده است و هر جا اصل دین یا آموزه های دینی در ملّتی نباشد یا کمرنگ شده باشد، امنیّت روانی و اجتماعی از بین رفته است و سلامت جامعه به خطر افتاده است. به این خاطر می بینید که شیطان و مستکبران برای سلطه پذیر کردن ملت ها به اصل دین و کانون اعتقادات مردم حمله می برند و در فرهنگ اصیل و سنتی آنان نفوذ می کنند که در صورت سکوت عالمان دینی نتیجه این می شود که پس از تضعیف اعتقادات ملی و دینی، در زیر امواج آسمانی و زمینی به ذلّت کشیده شده و در وضعیت ناگوار امنیتی، به تلخ ترین حال، روزگار سپری می کنند؛ زیرا امنیّت و غیرت که لازمۀ دینداری است از جامعه رخت بربسته و ترس و وحشتِ پوچی، سراسر وجودشان را فرا گرفته و حق را فراموش کرده اند.

از این رو امام صادق علیه السلام از فایده های دین داری می فرماید:

آدم دیندار می اندیشد و در نتیجه آرامش بر جان او چیره می شود. کرنش و فروتنی می کند و قناعت می ورزد و به سبب آن از مردم بی نیاز می شود و به

ص:222


1- (1) - غرر الحکم: 86، حدیث 1426. [1]

آنچه به او داده می شود خشنود است، گوشه تنهایی را می گزیند و از دوستان بی نیاز می گردد. قید شهوت ها و خواهش های نفس را می زند پس آزاد می شود، دنیا را کنار می گذارد و در نتیجه از بدی ها و گزندهای آن خود را حفظ می کند، حسادت را دور می افکند پس دوستی و محبت آشکار می شود، مردم را نمی ترساند و از آنان هم نمی ترسد. به آنان تجاوز نمی کند، بنابراین از گزندشان در امان است. به هیچ چیز دل نمی بندد و در نتیجه، به رستگاری و کمال فضیلت دست می یابد. عافیت را به دیدۀ بصیرت می بیند و از این رو از پشیمانی در امان است. (1)کسانی که دین و دستورهای قرآن را به بازیچه می گیرند در حقیقت اهداف خلقت بشر و کمال جویی را نادیده می گیرند، اینان از سلامت عقلی و روانی بی بهره اند و سخت ترین مجازات پروردگار، فراموشی آنان است. یعنی توجه به حال و مقام آنها نمی شود.

خداوند متعال در وصف آنان می فرماید:

الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَوهُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنسَیهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَآءَ یَوْمِهِمْ هَذَا وَمَا کَانُواْ بَِایَتِنَا یَجْحَدُونَ» (2)

آنان که دینشان را سرگرمی و بازی گرفتند و زندگی دنیا آنان را فریفت ، پس ما امروز از یاد می بریمشان ، همان گونه که آنان دیدار امروزشان را از یاد بردند وهمواره آیات ما را انکار می کردند .

دین را لقله زبان قرار دادن همان می شود که در دفاع از دین و فرهنگ اسلامی سنگرهای مبارزه خالی می ماند، بیشتر مردم در آسایش و راحتی ها، بسیار به

ص:223


1- (1) - بحار الأنوار: 53/2، باب 11، حدیث 23؛ الأمالی، شیخ مفید: 52، حدیث 14. [1]
2- (2) - أعراف (7) : 51. [2]

دین داری و آداب و رسوم مذهبی علاقه نشان می دهند امّا همین که دشمنی با ابزار فتنه و فساد در بین آنان رسوخ می کند از سلامت دین و جسم غافل شده و در زمرۀ پیروان او قرار می گیرند، از آن جا که باطل دارای رنگ و زیور جذاب و شیرین است به دام شیطانی آنها می افتند و همۀ ارزش ها و اصالت های قومی و مذهبی خود را به باد فنا می دهند.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در بیان سلامت قلب که ارزش حقیقی در دین مداری است می فرماید:

إِنَّ اللّهَ تَعالی لایَنْظُرْ إِلی احْسابِکُمْ وَ لا إِلی انْسابِکُمْ وَ لا إِلی اجْسامِکُمْ وَ لا إِلی امْوالِکُمْ وَلکِنْ یَنْظُرُ إِلی قُلُوبِکُمْ، فَمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ صالِحٌ تَحَنَّنَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ إِنَّما أَنْتُمْ بَنُو آدَمَ وَ احَبَّکُم الَیهِ أَتْقاکُمْ. (1)

خداوند به موقعیت خانوادگی و قبیله ای و بدنی و مالی نظر نمی افکند، بلکه به دل هایتان نگاه می کند. هر کسی که قلبی شایسته دارد خداوند به او لطف و مهربانی می کند؛ شما همگی فرزندان آدمید؛ محبوب ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.

دل های پاک نهاد و پرهیزگار جایگاه و پایگاه آیین حق و حقیقت ایمان و اسلام است و آنان که از حقایق فطری و دینی فاصله می گیرند، در دنیا و آخرت در ذلّت ها و کیفرها جاودانه می مانند.

ص:224


1- (1) - کنز العمال: 421/3، حدیث 7258؛ تفسیر القرطبی: 342/16، [1]ذیل آیۀ 13 سورۀ حجرات. [2]

[«4»اَللَّهُمَّ وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِالْحَجِّ وَ الْعُمْرَهِ وَ زِیَارَهِ قَبْرِ رَسُولِکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ رَحْمَتُکَ وَ بَرَکَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِهِ وَ آلِ رَسُولِکَ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ أَبَداً مَا أَبْقَیْتَنِی فِی عَامِی هَذَا وَ فِی کُلِّ عَامٍ وَ اجْعَلْ ذَلِکَ مَقْبُولاً مَشْکُوراً مَذْکُوراً لَدَیْکَ مَذْخُوراً عِنْدَکَ]

خدایا! بر من منت گذار به حجّ و عمره، و زیارت قبر رسولت که درود و رحمت و برکاتت بر او و بر آل او باد، و بر زیارت قبور اهل بیت رسولت علیهم السلام ، همیشه تا وقتی که مرا زنده بداری، در امسالم و همه سال و آن زیارت را مقبول و پسندیده و منظور نظر پیشگاهت، و اندوخته ای برایم نزد خود قرار ده.

حج و عمره

اشاره

مناسک حج بنا به فرمودۀ قرآن مجید و روایات، سلسله برنامه های ظاهری و باطنی بسیار مهمی است که به وسیلۀ حضرت ابراهیم علیه السلام جهت تأمین فلاح و رستگاری مردم مؤمن و بلکه همه انسان ها به اذن پروردگار عالم اعلام شد.

حج تا زمانی که ابراهیم و پیامبر عزیز اسلام حیات ظاهری داشتند، نتیجه و محصولش شکستن بت های درون و برون، و ایجاد میدان منافع برای مردم بود.

پس از ابراهیم در مناسک حج تحوّلاتی شیطانی ایجاد شد، و خانۀ توحید دست خوش بندهای گران شرک، و اسیر شدن انسان به بند هوا و هوس گشت.

و پس از این که رسول اسلام مناسک را به وضع زمان ابراهیم برگرداند، و خانه را

ص:225

محل امن و هدایت و فروغ آزادی از شیاطین ظاهری و باطنی نمود، و می رفت که جهانیان از بند بت های درونی و برونی نجات پیدا کنند، مکتب سقیفه و مدرسه خلفای اموی و عباسی دو مرتبه مناسک را به عصر جاهلیت برگرداند، و دوباره مسئلۀ حج تبدیل به یک مسئلۀ بی روح و بدون نتیجه شد.

حج گرفتار اشراف سلطه گران و سردمداران کفر و شرک است که بر تمام برنامه های حج مسلاطّند.

اکنون دستور حضرت حق به ابراهیم تحقق یافته، و با تکیه به مناسک ابراهیمی، جهان اسلام از این همه بلا و گرفتاری نجات یابد.

وَ عَهِدْنا الی ابْراهِیمَ وَ اسْماعیلَ انْ طَهِّرا بَیتِیَ لِلطّائِفِینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ» (1)

و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه ام را برای طواف کنندگان و اعتکاف کنندگان و رکوع کنندگان وسجده گذاران [ از هر آلودگی ظاهری و باطنی ] پاکیزه کنید .

ارزش حج در روایات

ثوابی که در روایات اهل بیت علیهم السلام برای حج بیان شده ناظر به حج ابراهیمی است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَلْحَجُّ افْضَلُ مِنْ عِتْقِ عَشْرِ رَقَباتٍ حَتّی عَدَّ سَبْعینَ رَقَبَهً ، وَ الطَّوافُ وَرَکْعَتاهُ افْضَلُ مِنْ عِتْقِ رَقَبَهٍ. (2)

ص:226


1- (1) - بقره (2) : 125. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 3/96، باب 2، حدیث 2؛ [2]ثواب الاعمال: 48، [3] ثواب الحج و العمره.

حج بهتر از آزاد کردن ده بنده است، حتی هفتاد بنده، و طواف و دو رکعت نمازش بهتر از آزاد کردن یک بنده در راه خداست.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به مردی از انصار فرمود:

نزد من آمده ای تا از حج و عمره خود و ثواب بر آن بپرسی؟ آگاه باش وقتی قصد حج کردی و سوار بر مرکبت شدی به هر قدمی که بر می داری و زمین می گذاری حسنه ای در نامۀ عملت ثبت می شود، و سیّئه ای از پرونده ات محو می گردد.

وقتی هفت طواف را انجام دادی برای تو نزد خداوند عهد و ذکری است که دیگر پروردگار مهربان حیا می کند تو را دچار عذاب کند. و چون دو رکعت نماز نزد مقام بجا آوردی به هر رکعت هزار رکعت نماز مقبول در نامه ات ثبت می شود.

چون هفت شوط سعی بین صفا و مروه را بجا آوری، ثوابش مانند حج کسی است که پیاده از خانه اش به حج رفته و مثل اجر کسی است که هفتاد بنده در راه خدا آزاد کند.

چون به عرفات وقوف کنی تا غروب آفتاب، اگر گناهانت به اندازۀ یک تپه ریگ و کف دریا باشد هر آینه خداوند آنها را مورد مغفرت قرار می دهد.

چون رمی جمره نمودی به هر سنگی تا آخر عمرت ده حسنه نوشته می شود.

و هنگامی که قربانی کردی به هر قطره خونش تا پایان عمرت به طور مرتب حسنه نوشته می شود.

و چون آخرین طواف را انجام دادی و دو رکعت نمازش را خواندی، ملک کریم بر شانه ات می زند سپس می گوید: آنچه بود آمرزیده شد، و تا صد و بیست روز عملت را از سر بگیر. (1)معاویه بن عمار می گوید از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم: از کسی که مستطیع

ص:227


1- (1) - بحار الأنوار: 4/96، باب 2، حدیث 3؛ من لایحضره الفقیه: 202/2، حدیث 2138.

بوده و حج بجا نیاورده؟ فرمود: او مصداق این آیه است:

وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ اعْمی» (1)

و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم .

گفتم: سبحان اللّه! کور وارد محشر می شود؟ فرمود: آری، کوری که از دیدن راه بهشت محروم است. (2)حضرت باقر از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند: برای حاجی یکی از سه بهره است: یا به او می گویند: گذشته و آینده ات بخشیده شد، یا می گویند: گذشته ات آمرزیده شد عمل را از سر بگیر، یا می گویند: اهل و فرزندت را پس از بازگشت سالم و صحیح می بینی. (3)امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

نَفَقَهُ دِرْهَمٍ فِی الْحَجِّ تَعْدِلُ الْفَ دِرْهَمٍ. (4)

یک درهم خرج در راه حج معادل هزار درهم است.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

لایَزالُ عَلَی الْحاجِّ نُورُ الْحَجِّ ما لَمْ یُذْنِبْ. (5)

نور حج پیوسته با حاجی است به شرطی که مرتکب گناه نشود.

حضرت رضا علیه السلام می فرماید:

اِعْلَمْ یَرْحَمُکَ اللّهُ انَّ الْحَجَّ فَریضَهٌ مِنْ فَرائِضِ اللّهِ جَلَّ وَ عَزَّ اللاّزِمَهُ

ص:228


1- (1) - طه (20) : 124. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 6/96، باب 2، حدیث 6؛ تهذیب الاحکام: 18/5، حدیث 5.
3- (3) - بحار الأنوار: 6/96، باب 2، حدیث 9؛ قرب الاسناد: 51.
4- (4) - بحار الأنوار: 8/96، باب 2، حدیث 16؛ [2]وسائل الشیعه: 289/5، باب 63، حدیث 6571. [3]
5- (5) - بحار الأنوار: 10/96، باب 2، حدیث 27؛ [4]المحاسن: 71/1، باب 117، حدیث 143. [5]

الْواجِبَهُ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلاً، وَ قَدْ وَجَبَ فِی طُولِ الْعُمْرِ مَرَّهً واحِدَهً. وَ وُعِدَ عَلَیْها مِنَ الثَّوابِ الْجَنَّهَ وَ الْعَفْوَ مِنَ الذُّنُوبِ، وَ سَمّی تارِکَهُ کافِراً، وَ تُوُعِّدَ عَلی تارِکِهِ بِالنّارِ، فَنَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ النّارَ. (1)

بدان! خدا تو را رحمت کند که حج واجبی از واجبات خداوند جلّ و عزّ است، امری لازم است بر آن که استطاعت دارد، در تمام عمر یک بار واجب شده، و ثوابی که به آن وعده داده شده بهشت و عفو از گناهان است، و به تارک آن وعدۀ آتش داده اند، پس پناه به خدا از آتش قیامت.

ثواب حج و عقاب تارک این فریضۀ عظیم الهی را در کتابهای بسیار مهم «الکافی»، «وسائل الشیعه»، «بحار الأنوار» و «الوافی» ببینید. (2)

زیارت رسول خدا صلی الله علیه و آله

حق رسول خدا بر امت و بلکه بر تمام انسان های عصر نبوت تا صبح قیامت حق عظیمی است که ممکن نیست کسی بتواند به نحو کامل از ادای آن حق برآید! وجود مقدس او با تحمل انواع مشقات و آزارها و شکنجه های بدنی و روحی، تمام توان خود را برای هدایت انسان به سوی کمالات و حقایق به کار گرفت.

رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ زیارت قبرش می فرماید:

هر کس به حج خانۀ خدا آید و قبر مرا در مدینه زیارت نکند، روز قیامت از او دوری می کنم، و هر که به زیارتم آید شفاعتم بر او واجب می گردد، و هر که شفاعتم براو واجب شود، بهشت برای او حتمی است. (3)

ص:229


1- (1) - بحار الأنوار: 11/96، باب 2، حدیث 31؛ [1]مستدرک الوسائل: 14/8، باب 3، حدیث 8938. [2]
2- (2) - اسرار و حقایق و واقعیت های معنوی حج را به طور مفصّل در جلد هفتم عرفان اسلامی آورده ام، می توانید به آن جا مراجعه کنید.
3- (3) - الکافی: 548/4، حدیث 5؛ [3] من لایحضره الفقیه: 565/2، حدیث 3157؛ وسائل الشیعه: 333/14، باب 3، حدیث 19337.

حضرت سیدالشهداء علیه السلام از جدّ بزرگوارش رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید: ای پدر! برای کسی که تو را زیارت کند چه خواهد بود؟ فرمود:

پسرم! هر که مرا در حال حیات یا پس از مرگ زیارت کند، یا پدرت یا برادرت، یا تو را زیارت نماید، حقی است بر من که روز قیامت او را زیارت نمایم و از گناهانش او را برهانم. (1)

ص:230


1- (1) - بحار الأنوار: 373/96، باب 65، حدیث 8؛ [1] من لایحضره الفقیه: 577/2، حدیث 3159؛ تهذیب الاحکام: 4/6، باب 2، حدیث 7.

[«5»وَ أَنْطِقْ بِحَمْدِکَ وَ شُکْرِکَ وَ ذِکْرِکَ وَ حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَیْکَ لِسَانِی وَ اشْرَحْ لِمَرَاشِدِ دِینِکَ قَلْبِی «6»وَ أَعِذْنِی وَ ذُرِّیَّتِی مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ مِنْ شَرِّ السَّامَّهِ وَ الْهَامَّهِ و الْعَامَّهِ وَ اللَّامَّهِ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ سُلْطَانٍ عَنِیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ مُتْرَفٍ حَفِیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ ضَعِیفٍ وَ شَدِیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَرِیفٍ وَ وَضِیعٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ قَرِیبٍ وَ بَعِیدٍ «7»وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ مَنْ نَصَبَ لِرَسُولِکَ وَ لِأَهْلِ بَیْتِهِ حَرْباً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ دَابَّهٍ أَنْتَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ]

و زبانم را به سپاس و شکر و ذکر و ستایش نیک، نسبت به حضرتت گویا کن، و دلم را برای راههای مستقیم دینت گشاده فرما، و مرا و فرزندانم را پناه ده از شیطان رانده شده، و از شرّ جانوران زهردار، و حیوانات بدون زهر، و سایر جانداران، و مردم چشم شور، و از شر هر شیطان سرکش، و شر هر پادشاه ستمگر، و شر هر خوش گذران نازپرورده، و شر هر ناتوان و قوی، و شرّ هر عالی مقام و فرومایه، و شر هر کوچک و بزرگ، و شر هر دور و نزدیک، و از شرّ هر جن و انس که در برابر پیامبرت و اهل بیتش، جنگی را برپا کرد، و از شر هر جنبنده ای که تو زمام اختیارش را به دست داری. همانا تو بر راه راستی.

ص:231

امنیّت در برابر شرارت شیاطین جنّی و انسی

با بررسی آیات و روایات معلوم می شود که نقش شیطان در تکامل انسان بسیار کارساز بوده است. اگر اندکی اندیشه شود روشن می گردد که وجود این دشمن شرور، کمکی به پیشرفت و رشد بشر است. و بخش زیادی از موفقیت های آدمی مدیون شرارت ها و فتنه های شیطانی اوست و این ترجمانِ همان جملۀ معروف است که می گوید:

«عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.»

هر چند شیطان وظیفه خود می داند که بندگان خدا را گمراه سازد و با ابزار و ترفندهای گوناگون، بشر را از سوی حق به بیراهه بکشاند ولی در عین حال شیطنت او نه تنها زیانی به بندگان حق جو نمی رساند بلکه نردبان ترقی آنهاست.

خداوند در پاسخ پرسشی از سوی شیطان که پرسید: پروردگارا! اگر می دانستی که من موجود شروری هستم چرا مرا آفریدی؟ حضرت حق فرمود: آیا قبول داری که من قادر حکیم هستم. او گفت: بلی. فرمود: همین بس است.

یعنی تو نمی دانی چه هستی، ولی من دانای مطلق بر اساس حکمت کار می کنم.

بنابراین اگر موجودی نداند که حکمت وجودی او چیست، اما باید بپذیرد که وجود او در نظام آفرینش نقش کلیدی یا کمالی دارد.

دانشمندان امروز دربارۀ فلسفۀ وجود میکرب های مزاحم بدن می نویسند:

اگر آنها نبودند سلول های بدن انسان در یک حالت سستی و فرسودگی می ماندند و رشد و نمو بدن انسان ها از هشتاد سانتیمتر تجاوز نمی کرد و به صورت آدم کوتوله باقی می ماندند. به این ترتیب رشد جسمی و فکری بشر تا امروز مرهون مزاحمت میکرب ها و مشکلات مادی است.

پس جای تعجب نیست که بندگان بزرگ خدا با مبارزۀ پی گیر و اطاعت حق در برابر شیطان، روز به روز نیکوتر و نیرومندتر شوند.

ص:232

امام صادق علیه السلام دربارۀ حکمت دیگر خداوند در میدان دادن به شیطان می فرماید:

أَمَرَ اللّهُ إِبْلیسَ بِالسُّجُودِ لِآدَمَ، فَقالَ: یا رَبِّ وَ عِزَّتِکَ إِنْ أَعْفَیْتَنی مِنَ السُّجُودِ لِآدَمَ لَأَعْبُدَنَّکَ عِبادَهً ما عَبَدَکَ أَحَدٌ قَطُّ مِثْلَها، قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ:

إِنِّی أُحِبُّ أَنْ أُطاعَ مِنْ حَیْثُ اریدُ. (1)

خداوند به ابلیس دستور داد بر آدم سجده کند. او گفت: پروردگارا! سوگند به عزتت که اگر مرا از سجده بر آدم معاف داری، تو را چنان پرستشی کنم که هرگز کسی مانند آن تو را نپرستیده باشد. خداوند با عظمت فرمود: من دوست دارم آن گونه که خودم می خواهم اطاعت شوم.

بنابر آن سوگندی که ابلیس در ابتدای خلقت آدم یاد کرده که همه بندگان را به هر وسیله و شیوه ای فریب می دهد و تمام نیرو و امکانات خود و یارانش را در راه نیت پلیدش به کار می برد، هیچ گونه امنیّت و اطمینانی برای مصونیت باقی نمی ماند. به ویژه که انبیا و اولیای الهی هم درگیر نقشه ها و وسوسه های او بوده اند و حتّی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هم با استغفار بسیار و دوری از لذّت ها و تحمل سختی های دنیا به درگاه حق تعالی پناه می برد، ولی بندگان مخلص که مراقب نفس و هوس های او هستند در تله زینوری او و سپاهیانش نمی افتند؛ زیرا خداوند متعال سلطۀ همه جانبه برای شیطان را مقدّر نکرده است و تنها زمینه سازی و راهنمایی بر رفتار آدمی را فراهم می سازد و در کنار آن گذرگاه های گریزی مانند تقوا، توبه، استغفار، دعا، مناجات، روزه رمضان و... را باز گذاشته است که بندگان همیشه اسیر شیطان نباشند.

خداوند اگر چه شیطان را در انجام وسوسه هایش آزاد گذاشت، ولی انسان را در برابر او بی دفاع قرار نداده است، بلکه چندین سرمایه و سنگر محکم و دژ امنی در

ص:233


1- (1) - بحار الأنوار: 250/60، باب 3، حدیث 110؛ [1]تفسیر العیاشی: 328/2، حدیث 37. [2]

وجود او قرار داده است:

1- نیروی عقل و اندیشه به او بخشیده که می تواند سد نیرومندی در مقابل وسوسه های شیطان به وجود آورد. اگر عقل به یاری وحی بر کشور جان حکومت کند نیروهای رحمانی را به کار می گمارد و همه چیز را به خوبی اداره می کند. در حکومت عقل، غرایز بشر فروگذار نمی شود بلکه سهم هر یک از خواسته ها و نیازهای او عادلانه تقسیم می شوند. و آتشفشان نفس امّاره مهار می شود و دشمن آرام می گیرد. اگر عقل بر شهوات چیره شود جان و جسم در تعادل طبیعی حرکت می کنند و چنانچه هوس ها بر عقل پیروز شوند نعمت بزرگ الهی در نهاد انسان خفه شده و نورانیّت برتری او به تاریکی می رود.

2- فطرت پاک و عشق به تکامل را درون انسان به عنوان عامل سعادت قرار داده است. این فطرت توحیدی با شناخت و گرایش به حق، جایگاه اصلی هدایت انسان است. ما در سرشت خویش پروردگار و نظام هستی را با بینش شهودی و گرایش آگاهانه می یابیم و این بینانی اصیل و واقعی و سرمایۀ گران بهایی از جانب پروردگار حکیم است که به جان ما اهدا نموده است. برماست که نگذاریم با غفلت ها و آلودگی ها و غلبۀ شیاطین راه تکامل بسته شود.

3- فرشتگان الهام بخش نیکی ها در وقت هجوم شیطان ها به یاری انسان می آیند و برای تقویت روحیۀ او انواع بشارت ها و دلگرمی ها را به او الهام می کنند. یاری فرشتگان در بسیاری از صحنه های پیکار نفس، مانند بیدار کردن نفس لَوّامه (سرزنش گر) و نفس مُلهِمه (الهام گر) و تحریک نیروهای فوق احساس در سطحی برتر برای درک پیام های وحی و شناخت راه از بیراهه، مانند باز شدن چشم دل برای دیدن حقیقت و گوش جان برای شنیدن کلام حق و دریچۀ عقل برای درک آیات هستی، نجات بخش انسان است.

از سوی دیگر در روایات ما محورهایی که امنیّت بشر را در برابر شرارت شیطان

ص:234

به خطر می اندازد و او را گرفتار شدید می کند، چنین برشمرده اند.

در این زمینه امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلْفِتَنُ ثَلاثٌ: حُبُّ النِّساءِ وَ هُوَ سَیْفُ الشَّیْطانِ وَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ هُوَ فَخُّ الشَّیْطانِ، وَ حُبُّ الدِّینارِ وَ الدِّرْهَمِ وَ هُوَ سَهْمُ الشَّیْطانِ، فَمَنْ احَبَّ النِّساءَ لَمْ یَنْتَفِعْ بِعَیْشِهِ وَ مَنْ أَحَبَّ الأَشْرِبَهَ حَرُمَتْ عَلَیْهِ الْجَنَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّ الدِّینارَ وَ الدِّرْهَمَ فَهُوَ عَبْدُ الدُّنْیا.

وَ قالَ عِیسَی بْنُ مَرْیَمَ علیه السلام : الدِّینارُ داءُ الدِّینِ وَ العالِمُ طَبیبُ الدِّینِ فَاِذا رَأَیْتُمُ الطَّبیبَ یَجُرُّ الدّاءَ إِلی نَفْسِهِ فَاتَّهِمُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ غَیْرُ ناصِحٍ لِغَیْرِهِ. (1)

عامل گمراه کننده سه تاست:

افراط در محبت به زن که شمشیر شیطان است؛ شرابخواری که دام شیطان است؛ و عشق به درهم و دینار که تیر شیطان است. پس هر که زنان را بیش از اندازه دوست داشته باشد؛ از زندگی خود سود نمی برد، و هر که شراب را دوست داشته باشد، بهشت بر وی حرام است و هر که دینار و درهم را دوست داشته باشد، دنیا را پرستش کرده است.

حضرت عیسی علیه السلام فرمود:

دینار بیماری دین است و دانشمند دینی طبیب دین است؛ پس هر گاه طبیبی را دیدید که مرض را به طرف خود می کشاند، او را متهم کنید و بدانید که او نمی تواند، نصیحت کنندۀ دیگران باشد.

ص:235


1- (1) - بحار الأنوار: 140/70، باب 123، حدیث 12؛ [1] الخصال: 113/1، حدیث 91.

[«8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ مَنْ أَرَادَنِی بِسُوءٍ فَاصْرِفْهُ عَنِّی وَ ادْحَرْ عَنِّی مَکْرَهُ وَ ادْرَأْ عَنِّی شَرَّهُ وَ رُدَّ کَیْدَهُ فِی نَحْرِهِ «9»وَ اجْعَلْ بَیْنَ یَدَیْهِ سُدّاً حَتَّی تُعْمِیَ عَنِّی بَصَرَهُ وَ تُصِمَّ عَنْ ذِکْرِی سَمْعَهُ وَ تُقْفِلَ دُونَ إِخْطَارِی قَلْبَهُ وَ تُخْرِسَ عَنِّی لِسَانَهُ وَ تَقْمَعَ رَأْسَهُ وَ تُذِلَّ عِزَّهُ وَ تَکْسُرَ جَبَرُوتَهُ وَ تُذِلَّ رَقَبَتَهُ وَ تَفْسَخَ کِبْرَهُ وَ تُؤْمِنَنِی مِنْ جَمِیعِ ضَرِّهِ وَ شَرِّهِ وَ غَمْزِهِ وَ هَمْزِهِ وَ لَمْزِهِ وَ حَسَدِهِ وَ عَدَاوَتِهِ وَ حَبَائِلِهِ وَ مَصَائِدِهِ وَ رَجِلِهِ وَ خَیْلِهِ إِنَّکَ عَزِیزٌ قَدِیرٌ.]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و هر که نسبت به من آهنگ بدی کند، او را از من بگردان، و نیرنگش را از من دور ساز، و شرش را از من دفع کن، و مکرش را به گلوگاهش برگردان، و مانعی پیش رویش قرار ده تا چشمش را از دیدن من کور، و گوشش را از شنیدن گفتار من کر سازی، و دلش را از یاد من قفل کنی، و زبانش را از گفتگو دربارۀ من لال گردانی، و سرش را بکوبی، و عزّتش را خوار کنی، و بزرگیش را بشکنی، و بر گردنش، گردن بند خواری اندازی، و کبریاییش را از هم بپاشی، و مرا از تمام زیان و شرّ و طعنه و غیبت و عیب جویی، حسد، دشمنی، بندها، دام ها، پیاده و سواره اش ایمن داری؛ همانا تو شکست ناپذیر توانایی.

ص:236

شرارت مردم

گاهی روزگار برای گروهی خوشایند و گواراست و چون به مقام و مالی انبوه دست می یابند؛ از قدرت و هیبت خود به نفع هوای نفس بهره می گیرند و سیل تلخی شرارت عمل و مفاسد اخلاقی را به سوی دیگران سرازیر می کنند. به ویژه از ابزار ترس و وحشت و تهدید و حملۀ نظامی هم در پیشبرد آرزوها و هوس های خود بسیار بد استفاده می کنند.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرماید:

شَرُّ النّاسِ عِنْدَ اللّهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ الَّذینَ یُکْرَمُونَ إِتِّقاءَ شَرِّهِمْ. (1)

بدترین مردم نزد خداوند در روز قیامت کسی است که مردم از ترس شرارت او به وی احترام گذارند.

و نیز می فرماید:

خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما مِنَ الْبِرِّ شَئٌ: الْاِیمانُ بِاللّهِ وَ النَّفْعُ لِعِبادِ اللّهِ وَ خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما مِنَ الْشَرِّ شَئٌ: الشِّرکُ بِاللّهِ وَ الضُّرُّ لِعِبادِ اللّهِ. (2)

دو ویژگی است که هیچ خوبی بالاتر از آن دو نیست: ایمان به خدا و سود رساندن به بندگان خدا.

دو ویژگی است که بالاتر از آن دو بدی وجود ندارد: شرک ورزیدن به خدا و گزند رساندن به بندگان خدا.

روزی امام علی علیه السلام در محضر پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله عرض کرد: خدایا! مرا به کسی از مردم محتاج نکن؟

حضرت فرمود: ای علی! این گونه مگو؛ زیرا کسی نیست که به مردم نیازمند

ص:237


1- (1) - الکافی: 327/2، حدیث 2؛ [1]بحار الأنوار: 283/72، باب: 71، حدیث: 10. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 139/74، باب 7، حدیث 2؛ [3] تحف العقول: 35.

نباشد.

عرض کرد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله چه بگویم؟

فرمود: بگو بار خدایا! مرا به بدترین افراد خلق نیازمند مگردان.

عرض کرد: ای رسول خدا! بدترین خلق کیانند؟

فرمود: آنان که عطا شوند دریغ می کنند و چون محروم شوند عیب جویی می کنند. (1)امام علی علیه السلام در این موضوع می فرماید:

شَرُّ أَخْلاقِ النُّفُوسِ الجَوْرُ. (2)

بدترین خوی های نفس، ستمکاری است.

شَرُّ النّاسِ مَنْ لایَشْکُرُ النِّعْمَهَ وَ لایَرْعی الحُرْمَهَ. (3)

بدترین مردم کسی است که سپاس نعمت نگزارد و حرمت مردم را پاس ندارد.

شَرُّ النّاسِ مَنْ یَتَّقِیهِ النّاسُ مَخافَهَ شَرِّهِ. (4)

بدترین مردم کسی است که مردم از ترس شرارت او از وی پرهیز کنند.

شَرُّ النّاسِ مَنْ لایُرْجی خَیْرُهُ، وَ لایُؤْمَنُ شَرُّهُ. (5)

بدترین مردم کسی است که به خیرش امیدی نرود و از بدی او ایمنی نباشد.

هر چند خداوند متعال، فطرت انسان را بر توحید و پرستش حق و نیک خواهی

ص:238


1- (1) - بحار الأنوار: 325/90، باب 18، حدیث 6؛ مجموعه ورّام: 39/1.
2- (2) - غرر الحکم: 455، حدیث 10394. [1]
3- (3) - غرر الحکم: 322، حدیث 7488. [2]
4- (4) - غرر الحکم: 105، حدیث 1901. [3]
5- (5) - غرر الحکم: 106، حدیث 1922. [4]

سرشته است امّا سرچشمۀ پیدایش شرارت و طغیان گری او به نفس أمّاره و هوای خاکی آن بر می گردد و این بر اساس آفرینش آدمیان از خاک مخلوط به عناصر است و کالبد آدمی شالوده ای از مواد کاینات و حالات گوناگون زمین است.

مولای متقیان علی علیه السلام در وصف آفرینش آدم می فرماید:

ثُمَّ جَمَعَ سُبْحانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَ سَهْلِها وَ عَذْبِها وَ سَبْخِها تُرْبَهً سَنَّها بِالْماءِ حَتّی خَلَصَتْ وَ لاطَها بِالْبِلَّهِ حَتّی لَزُبَتْ، فَجَبَلَ مِنْها صُوَرهً ذاتَ احْناءٍ وَ وُصُولٍ، وَ اعْضاءٍ وَ فُصُولٍ. اجْمَدَها حَتَّی اسْتَمْسَکْتَ وَ اصْلَدَها حَتّی صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُومٍ وَ اجَلٍ مَعْلُومٍ... (1)

سپس خداوند سبحان از قسمت های سخت و نرم و شیرین و شور زمین خاکی را جمع کرد و بر آن آب پاشید تا پاک و خالص شد، آن گاه آن مادّۀ خالص را با رطوبت آب به صورت گِل چسبنده درآورد، سپس از آن گِل صورتی پدید آورد دارای جوانب گوناگون و پیوستگی ها، و اعضای مختلفه و گسیختگی ها. آن صورت را خشکاند تا خود را گرفت، و محکم و نرم ساخت تا خشک و سفالین شد، و او را تا زمان معیّن و وقت مقرر به حال خود گذاشت.

بر این اساس دانشمندان و حکیمان طبیعت شناس در این زمینه گفته اند:

«خداوند، جهان را بر پایۀ دو عنصر گرمی و سردی آفرید. از گرمی ها جهانِ عالی و از سردی ها جهانِ دانی را برپا ساخت. در پی آن دو، چهار عنصر آب، آتش، خاک و هوا را پدید آورد و نظام خلقت شکل گرفت.

در آسمان ها فرشتگان و جن و شیطان که همه از نور و آتش بودند قرار گرفتند و بر روی زمین که طبیعت سرد داشت، گیاهان و حیوانات و آدمی را که هر یک دارای

ص:239


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [1]

یک یا چند عنصرند به وجود آورد.

خداوند برای آفرینش موجودی کامل فرشتگان را مأمور کرد تا از هر گوشۀ کرۀ زمین مقداری خاک به هم درآمیزند و این آمیخته در مدت معلوم (40 روز) را در معرض بارش باران و آفتاب قرار داد، سپس کالبد آدم را خلق کرد که تبلوری از عناصر مادی زمینی و آسمانی و معنوی لطیف روح الهی است. و بر این ملاک مزاج ها و طبایع در وجود آدمی جای گرفت که در بنیه و روحیۀ او تأثیر دارد.

بنابراین انسان هایی که دارای طبیعت گرم و مزاج تندخو و رفتاری خشمناک از روی شهوت دارند، به ویژه اگر نطفۀ آنان بر مبنای قانون طبیعت و شریعت بسته نشده باشد، در مسیر باطل حرکت می کنند و نظام خالق و خلق را به زحمت می اندازند و سرنوشت هستی را دگرگون می سازند.»

خداوند منان دربارۀ چنین موجودی می فرماید:

إِنَّ الْإِنسَنَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا» (1)

همانا انسان حریص و بی تاب آفریده شده است ؛ * چون آسیبی به او رسد ، بی تاب است ، * و هنگامی که خیر و خوشی [ و مال و رفاهی ] به او رسد ، بسیار بخیل و بازدارنده است .

به هر حال شر و بدی در نهاد آدمی نهفته است. اگر انسان بر آن چیره شود در نهان می ماند وگرنه آشکار می شود.

حضرت علی علیه السلام با اشاره به این نکته می فرماید:

نفس آدمی بر بی ادبی سرشته شده و بنده مأمور است که آداب خوب را کسب کند، نفس به طور طبیعی در میدان می تازد و بنده می کوشد خواهش های بد او

ص:240


1- (1) - معارج (70) : 19 - 21. [1]

را دفع کند. پس هر گاه زمام نفس را رها سازد، در فساد آن شریک است و هر که نفس را در خواهش هایش یاری رساند در قتل خود، شریک نفس خویش شده است. (1)امام زین العابدین علیه السلام در دعای مکارم اخلاق، توفیق شناخت خیر و شر را طلبیده و در مناجاتش می فرماید:

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا به زیور شایستگان بیارای، و زینت پرهیزکاران را به من بپوشان که زیور و زینت شایستگان و پرهیزکاران در این امور است: گسترش عدالت، فروخوردن خشم، خاموش کردن آتش فتنه، جمع کردن پراکنده شدگان، اصلاح بین مردم، آشکار کردن کارهای خوب مردم، پوشاندن عیوب انسان ها، نرم خویی، فروتنی، خوش رفتاری، آرامش، وقار، خوش اخلاقی، پیشی گرفتن به سوی فضیلت، انتخاب نیکی و احسان، ترک سرزنش، خوبی کردن به غیر مستحق، حق گویی، گرچه سنگین باشد، اندک دانستن گفتار و کردار خوبم، هر چند زیاد باشد و زیاد شمردن گفتار و رفتار بدم، هر چند اندک باشد، و همۀ این امور را به دوام اطاعتم از حضرتت، و همراهی با مسلمانان، و دست برداشتن از اهل بدعت، و آنان که رأی ساختگی در دین را به کار می گیرند، کامل ساز. (2)شیطان و شیطان صفتان که دشمنان خدا و انبیا و امامان و انسانیّت هستند جز قدرت حق و عنایت او قدرت و عنایتی نمی تواند این همه شر و فتنه و حیلۀ آنان را از سر انسان ها بگرداند، پس حضرت سجّاد علیه السلام گرداندن ضررها را از حیات انسان؛ از خداوند قاهر و غالب می طلبد.

ص:241


1- (1) - مشکاه الأنوار: 247؛ [1] مستدرک الوسائل: 138/11، باب 1، حدیث 12642.
2- (2) - صحیفۀ سجّادیه: دعای 20. [2]

خداوندا! آن که تو را خواست، و دل به تو بست، و از عشق تو سرشار شد، و به دنبال وصلت برآمد، و به خواسته هایت گردن نهاد، و به انبیایت اقتدا کرد و به اطاعت از امامان راه سپرد، و در تمام گرفتاری ها به تو پناه آورد، و از شر هر صاحب شری از تو امان خواست، او را پذیرفتی، و امانش دادی و دلش را شاد کردی، و دردش را به دوا رساندی، و خیر دنیا و آخرت را نصیبش فرمودی.

جان فشاندم وصل جانان یافتم جان چو دادم بهتر از جان یافتم

هر شبی صدبار خونم ریخت هجر تا که روزی وصل جانان یافتم

روزگاری با گدایی ساختم تا رهی بر گنج سلطان یافتم

هر طرف سرگشته بودم چون نسیم تا رهی سوی گلستان یافتم

قصۀ یوسف زمن بشنو که من عیش ها در چاه و زندان یافتم

ذره بودم تا که بر من عشق تافت ذره را مهر درخشان یافتم

تا که رخشان گوهرم کرد آفتاب خویش را بر تاج خاقان یافتم

ملک دل پرداختم از غیر دوست تا زشاه عشق فرمان یافتم

رفت سامان از کف آن روزی که من از سر زلف توسامان یافتم

از زوال خود نیندیشم چو ماه تا کمال خود به نقصان یافتم

خون پی لعل بدخشان کی خورم من که در دل صد بدخشان یافتم

تا هما بستم دل اندر زلف دوست روزگار خود پریشان یافتم

(هما)

دعای 24 : پدر ومادر

اشاره

ص:242

ص:243

ص:244

«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اخْصُصْهُمْ بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ بَرَکَاتِکَ وَ سَلاَمِکَ «2»وَ اخْصُصِ اللَّهُمَّ وَالِدَیَّ بِالْکَرَامَهِ لَدَیْکَ وَ الصَّلاَهِ مِنْکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ «3»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَلْهِمْنِی عِلْمَ مَا یَجِبُ لَهُمَا عَلَیَّ إِلْهَاماً وَ اجْمَعْ لِی عِلْمَ ذَلِکَ کُلِّهِ تَمَاماً ثُمَّ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تُلْهِمُنِی مِنْهُ وَ وَفِّقْنِی لِلنُّفُوذِ فِیمَا تُبَصِّرُنِی مِنْ عِلْمِهِ حَتَّی لاَ یَفُوتَنِی اسْتِعْمَالُ شَیْ ءٍ عَلَّمْتَنِیهِ وَ لاَ تَثْقُلَ أَرْکَانِی عَنِ الْحَفُوفِ - الحُقُوقِ - فِیمَا أَلْهَمْتَنِیهِ «4»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَمَا شَرَّفْتَنَا بِهِ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَمَا أَوْجَبْتَ لَنَا الْحَقَّ عَلَی الْخَلْقِ بِسَبَبِهِ «5»اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِی أَهَابُهُمَا هَیْبَهَ السُّلْطَانِ الْعَسُوفِ وَ أَبَرُّهُمَا بِرَّ الْأُمِّ الرَّءُوفِ وَ اجْعَلْ طَاعَتِی لِوَالِدَیَّ وَ بِرِّی بِهِمَا أَقَرَّ لِعَیْنِی مِنْ رَقْدَهِ الْوَسْنَانِ وَ أَثْلَجَ لِصَدْرِی مِنْ شَرْبَهِ الظَّمْآنِ حَتَّی أُوثِرَ عَلَی هَوَایَ هَوَاهُمَا وَ أُقَدِّمَ عَلَی رِضَایَ رِضَاهُمَا وَ أَسْتَکْثِرَ بِرَّهُمَا بِی وَ إِنْ قَلَّ وَ أَسْتَقِلَّ بِرِّی بِهِمَا وَ إِنْ کَثُرَ «6»اَللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِی وَ أَطِبْ لَهُمَا کَلاَمِی وَ أَلِنْ لَهُمَا عَرِیکَتِی وَ اعْطِفْ عَلَیْهِمَا قَلْبِی وَ صَیِّرْنِی بِهِمَا رَفِیقاً وَ عَلَیْهِمَا شَفِیقاً «7»اَللَّهُمَّ اشْکُرْ لَهُمَا تَرْبِیَتِی وَ أَثِبْهُمَا عَلَی تَکْرِمَتِی وَ احْفَظْ لَهُمَا مَا حَفِظَاهُ مِنِّی فِی صِغَرِی «8»اَللَّهُمَّ وَ مَا مَسَّهُمَا مِنِّی مِنْ أَذًی أَوْ خَلَصَ إِلَیْهِمَا عَنِّی مِنْ مَکْرُوهٍ أَوْ ضَاعَ قِبَلِی لَهُمَا مِنْ حَقٍّ فَاجْعَلْهُ حِطَّهً لِذُنُوبِهِمَا وَ عُلُوّاً فِی دَرَجَاتِهِمَا وَ زِیَادَهً فِی حَسَنَاتِهِمَا یَا مُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ بِأَضْعَافِهَا مِنَ

ص:245

الْحَسَنَاتِ «9»اَللَّهُمَّ وَ مَا تَعَدَّیَا عَلَیَّ فِیهِ مِنْ قَوْلٍ أَوْ أَسْرَفَا عَلَیَّ فِیهِ مِنْ فِعْلٍ أَوْ ضَیَّعَاهُ لِی مِنْ حَقٍّ أَوْ قَصَّرَا بِی عَنْهُ مِنْ وَاجِبٍ فَقَدْ وَهَبْتُهُ لَهُمَا وَ جُدْتُ بِهِ عَلَیْهِمَا وَ رَغِبْتُ إِلَیْکَ فِی وَضْعِ تَبِعَتِهِ عَنْهُمَا فَإِنِّی لاَ أَتَّهِمُهُمَا عَلَی نَفْسِی وَ لاَ أَسْتَبْطِئُهُمَا فِی بِرِّی وَ لاَ أَکْرَهُ مَا تَوَلَّیَاهُ مِنْ أَمْرِی یَا رَبِّ «10»فَهُمَا أَوْجَبُ حَقّاً عَلَیَّ وَ أَقْدَمُ إِحْسَاناً إِلَیَّ وَ أَعْظَمُ مِنَّهً لَدَیَّ مِنْ أَنْ أُقَاصَّهُمَا بِعَدْلٍ أَوْ أُجَازِیَهُمَا عَلَی مِثْلٍ «11»أَیْنَ إِذاً - یَا إِلَهِی - طُولُ شُغْلِهِمَا بِتَرْبِیَتِی؟ وَ أَیْنَ شِدَّهُ تَعَبِهِمَا فِی حِرَاسَتِی؟ وَ أَیْنَ إِقْتَارُهُمَا عَلَی أَنْفُسِهِمَا لِلتَّوْسِعَهِ عَلَیَّ؟ «12»هَیْهَاتَ مَا یَسْتَوْفِیَانِ مِنِّی حَقَّهُمَا وَ لاَ أُدْرِکُ مَا یَجِبُ عَلَیَّ لَهُمَا وَ لاَ أَنَا بِقَاضٍ وَظِیفَهَ خِدْمَتِهِمَا «13»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِنِّی یَا خَیْرَ مَنِ اسْتُعِینَ بِهِ وَ وَفِّقْنِی یَا أَهْدَی مَنْ رُغِبَ إِلَیْهِ وَ لاَ تَجْعَلْنِی فِی أَهْلِ الْعُقُوقِ لِلْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ یَوْمَ تُجْزَی کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لاَ یُظْلَمُونَ» «14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ذُرِّیَّتِهِ وَ اخْصُصْ أَبَوَیَّ بِأَفْضَلِ مَا خَصَصْتَ بِهِ آبَاءَ عِبَادِکَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أُمَّهَاتِهِمْ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ «15»اَللَّهُمَّ لاَ تُنْسِنِی ذِکْرَهُمَا فِی أَدْبَارِ صَلَوَاتِی وَ فِی إِناً مِنْ آنَاءِ لَیْلِی وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ سَاعَاتِ نَهَارِی «16»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْ لِی بِدُعَائِی لَهُمَا وَ اغْفِرْ لَهُمَا بِبِرِّهِمَا بِی مَغْفِرَهً حَتْماً وَ ارْضَ عَنْهُمَا بِشَفَاعَتِی لَهُمَا رِضًی عَزْماً وَ بَلِّغْهُمَا بِالْکَرَامَهِ مَوَاطِنَ السَّلاَمَهِ «17»اَللَّهُمَّ وَ إِنْ سَبَقَتْ مَغْفِرَتُکَ لَهُمَا فَشَفِّعْهُمَا فِیَّ وَ إِنْ سَبَقَتْ مَغْفِرَتُکَ لِی فَشَفِّعْنِی فِیهِمَا حَتَّی نَجْتَمِعَ بِرَأْفَتِکَ فِی دَارِ کَرَامَتِکَ وَ مَحَلِّ مَغْفِرَتِکَ وَ رَحْمَتِکَ إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ وَ الْمَنِّ الْقَدِیمِ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ.

ص:246

[«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اخْصُصْهُمْ بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ بَرَکَاتِکَ وَ سَلاَمِکَ «2»وَ اخْصُصِ اللَّهُمَّ وَالِدَیَّ بِالْکَرَامَهِ لَدَیْکَ وَ الصَّلاَهِ مِنْکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ «3»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَلْهِمْنِی عِلْمَ مَا یَجِبُ لَهُمَا عَلَیَّ إِلْهَاماً وَ اجْمَعْ لِی عِلْمَ ذَلِکَ کُلِّهِ تَمَاماً ثُمَّ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تُلْهِمُنِی مِنْهُ وَ وَفِّقْنِی لِلنُّفُوذِ فِیمَا تُبَصِّرُنِی مِنْ عِلْمِهِ حَتَّی لاَ یَفُوتَنِی اسْتِعْمَالُ شَیْ ءٍ عَلَّمْتَنِیهِ وَ لاَ تَثْقُلَ أَرْکَانِی عَنِ الْحَفُوفِ - الحُقُوقِ - فِیمَا أَلْهَمْتَنِیهِ]

خدایا! بر محمّد بنده و فرستاده ات، و بر اهل بیت پاکش درود فرست، و آنان را به برترین درودها و رحمت و برکات و سلام خود، مخصوص گردان.

خدایا! پدر و مادرم را به گرامی داشتن نزد خود، و درود از جانب حضرتت اختصاص ده. ای مهربان ترین مهربانان!

خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و دانش آنچه از حقوق ایشان بر من واجب است، به من الهام فرما، و دانش همۀ آن حقوق واجبه را برایم فراهم آور؛ سپس مرا به آنچه در این زمینه الهام کرده ای به کار گیر، و برای انجام آنچه به دانستنش بینایم می کنی توفیق ده، تا به کار بستن چیزی که به من آموخته ای از دستم نرود، و اندامم از خدمت کردن بر اساس حقوقی که به من الهام فرموده ای، سنگین نشود.

ص:247

حقوق پدر و مادر

اشاره

در زمینۀ حقوق پدران و مادران بر فرزندان، بهتر این است که آیات قرآن و روایات و اخبار را دنبال کنیم، تا به این معنا واقف شویم که نظر حضرت حق و پیامبر عزیز اسلام و امامان معصوم نسبت به پدر و مادر چیست؟

این نکته را باید توجّه داشت که بحث حقوق پدر و مادر در فرهنگ پاک اسلام بدون لحاظ کردن مکتب و عقاید و آرای آنان مطرح است.

اسلام حقوق پدر و مادر را مورد توجّه قرار می دهد، بدون آن که توجه به کفر و ایمان، شرک و فسق، و درستی و عدالت، و نادرستی و گناه آنان داشته باشد.

فرزندی که ایمان به خداوند بزرگ دارد، و نسبت به حلال و حرام الهی متعهد است، وظیفۀ واجب و مسؤولیت شرعی دارد احسان به پدر و مادر را رعایت نماید، و با آنان به خوبی و سلامت معاشرت کند، و از آنان تا خروج از دنیا پذیرائی نماید.

تنها جائی که سرپیچی از آنان لازم است، آنهم به صورتی که آزرده خاطر نشوند، جائی است که انسان را بر ضد برنامه های الهی دعوت کنند، آن جا اطاعت لازم نیست. ولی باید به نرمی و مدارا از اطاعت آنان سرپیچید، دربارۀ احسان به پدر و مادر، و مصاحبت نیک با آنان، و سرپیچی از طاعتشان به وقت دعوت به شرک و ترک واجب، قرآن می فرماید:

وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَ لاَتَنْهَرْهُمَا وَقُل لَهُمَا قَوْلاً کَرِیماً * وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً * رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ إِن تَکُونُوا صَالِحِینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلْأَوَّابِینَ

ص:248

غَفُوراً» (1)

و پروردگارت فرمان قاطع داده است که جز او را نپرستید ، و به پدر و مادر نیکی کنید ؛ هرگاه یکی از آنان یا دو نفرشان در کنارت به پیری رسند [ چنانچه تو را به ستوه آورند ] به آنان اف مگوی و بر آنان [ بانگ مزن و ] پرخاش مکن ، و به آنان سخنی نرم و شایسته [ و بزرگوارانه ] بگو .* و برای هر دو از روی مهر و محبت ، بال فروتنی فرود آر و بگو : پروردگارا ! آنان را به پاس آن که مرا در کودکی تربیت کردند ، مورد رحمت قرار ده . * پروردگارتان به نیّت ها و حالاتی که [ نسبت به پدر و مادرتان ] در دل های شماست [ از خود شما ] آگاه تر است ، اگر مردم شایسته ای باشید [ ولی شما دربارۀ پدر و مادر ناپسند باشد ، یا حقّی از آنان ضایع کنید ، اما پشیمان شوید و به خدا بازگردید ، شایسته است ] ؛ زیرا او نسبت به بازگشت کنندگان بسیار آمرزنده است .

تفسیری بر آیۀ شریفه

«تفسیر نمونه» می نویسد:

قضا مفهوم مؤکّدتری از «امر» دارد و امر و فرمان قطعی و محکم را می رساند و این نخستین تأکید در این مسأله است.

قرار دادن توحید یعنی اساسی ترین اصل اسلامی در کنار نیکی به پدر و مادر تأکید دیگری بر اهمیت این دستور الهی است.

ص:249


1- (1) - اسراء (17) : 23 - 25. [1]

مطلق بودن احسان که هر گونه نیکی را در بر می گیرد و همچنین والدین که مسلمان و کافر را شامل می شود سومین و چهارمین تأکید در این آیه است.

نکره بودن کلمۀ احسان که در این گونه موارد برای بیان عظمت می آید پنجمین تأکید محسوب می گردد.

هرگاه یکی از آن دو یا هر دو آنها نزد تو به سن پیری و شکستگی برسند آن چنان که نیازمند به مراقبت دائمی تو باشند از هرگونه محبت در مورد آنها دریغ مدار و کمترین اهانتی به آنان مکن، حتی سبکترین تعبیر نامؤدبانه یعنی «اف» به آنها مگو و بر سرآنان فریاد مزن و گفتارت با آنان کریمانه باشد، نهایت فروتنی را در حق آنان رعایت کن و بگو الهی آنان را مشمول رحمتت قرار ده چنانکه در کودکی با من با رحمت برخورد کردند.

در حقیقت در این دو آیه قسمتی از ریزه کاری های برخورد مؤدّبانه و فوق العاده احترام آمیز فرزندان را نسبت به پدران و مادران بازگو می کند.

از یک سو انگشت روی حالات پیری آنها که در آن موقع از همیشه نیازمندتر به حمایت و محبت و احترامند، گذارده می گوید: کمترین سخن اهانت آمیز را به مگو!!

آنها ممکن است بر اثر کهولت به جائی برسند که نتوانند بدون کمک دیگری حرکت کنند و از جا برخیزند، و حتی ممکن است قادر به دفع آلودگی از خود نباشند، در این موقع آزمایش بزرگ فرزندان شروع می شود.

آیا وجود چنین پدر و مادری را مایۀ رحمت می دانند و یا بلا و مصیبت و عذاب؟

آیا صبر و حوصلۀ کافی برای نگهداری احترام آمیز از چنین پدر و مادری را دارند، و یا هر زمان با نیش زبان، با کلمات سبک و اهانت آمیز و حتی گاه با تقاضای مرگ او از خدا قلبش را می فشارند و آزار می دهند؟!

از سوی دیگر قرآن می گوید:در این هنگام به آنها اف مگو، یعنی اظهار ناراحتی و ابراز تنفّر مکن، و با صدای بلند و اهانت آمیز و داد و فریاد با آنها سخن مگو، و باز تأکید می کند که با قول کریم و گفتار بزرگوارانه با آنها سخن بگو که همۀ آنها نهایت ادب در سخن را می رساند که زبان کلید قلب است.

ص:250

از سوی دیگر دستور به تواضع و فروتنی می دهد، تواضعی که نشان دهندۀ محبت و علاقه باشد و نه چیز دیگر.

سرانجام می گوید:حتی موقعی که رو به سوی درگاه حق می آوری پدر و مادر را چه در حیات و چه در ممات فراموش مکن و تقاضای رحمت پروردگار را برای بنما، مخصوصاً این تقاضایت را با این دلیل همراه ساز و بگو: خداوند!ا همان گونه که مرا در کودکی تربیت کردند تو مشمول رحمتشان فرما.

نکتۀ مهمی که از این تعبیر علاوه بر آنچه گفته شد استفاده می شود این است که اگر پدر و مادر آن چنان مسن و ناتوان شوند که به تنهایی قادر بر حرکت و دفع آلودگی ها از خود نباشند، فراموش مکن که تو هم در کودکی چنین بودی و آنها از هر گونه حمایت و محبت از تو دریغ نداشتند، محبت آنها را جبران نما.

و از آن جا که گاهی در رابطه با حفظ حقوق پدر و مادر و احترام آنها و تواضعی که بر فرزند لازم است ممکن است لغزش هائی پیش بیاید که انسان آگاهانه یا ناآگاهانه به سوی آن کشیده شود، در آخرین آیۀ مورد بحث می فرماید:

پروردگار شما به آنچه در دل و جان شماست از شما آگاه تر است، چرا که علم او در همۀ زمینه ها حضوری و ثابت و ازلی و ابدی و خالی از هر گونه اشتباه است، در حالی که علوم شما واجد این صفات نیست.

بنابراین اگر بدون قصد طغیان و سرکشی در برابر فرمان خدا، لغزشی در زمینۀ احترام و نیکی به پدر و مادر از شما سرزند، بلافاصله پشیمان شوید و در مقام جبران برآیید، به یقین مشمول عفو خواهید شد.

گرچه عواطف انسانی و مسألۀ حق شناسی به تنهایی برای رعایت احترام در برابر والدین کافی است، ولی از آن جا که اسلام حتی در مسائلی که هم عقل در آن استقلال کامل دارد و هم عاطفه آن را به وضوح در می یابد، سکوت روا نمی دارد، بلکه به عنوان تأکید در این گونه موارد هم دستورهای لازم را صادر می کند، در مورد

ص:251

احترام به والدین آن قدر تأکید کرده است که در کمتر مسأله ای دیده می شود.

نیکی به والدین در قرآن

در قرآن نیکی به والدین پس از مسألۀ توحید قرار گرفته، این هم ردیف بودن دو مسأله بیانگر این است که اسلام تا چه حد برای پدر و مادر احترام قائل است.

لاَتَعْبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَ ذِی الْقُرْبَی وَ الْیَتَمَی وَ الْمَسَکِینِ» (1)

جز خدا را نپرستید ، و به پدر و مادر و خویشان ویتیمان ومستمندان نیکی کنید .

وَاعْبُدُوا اللّهَ وَ لاَتُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِ الْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَبِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَمَی وَالْمَسَکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَنُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَایُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا» (2)

و خدا را بپرستید ، و چیزی را شریک او قرار ندهید ، و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایۀ نزدیک و همسایۀ دور و همنشینان و همراهان و در راه ماندگان و بردگان نیکی کنید ؛ یقیناً خدا کسی را که متکبّر و خودستاست ، دوست ندارد .

أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً» (3)

این که چیزی را شریک او قرار مدهید ، و به پدر و مادر نیکی کنید .

ص:252


1- (1) - بقره (2) : 83. [1]
2- (2) - نساء (4) : 36. [2]
3- (3) - انعام (6) : 151. [3]

وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً» (1)

و پروردگارت فرمان قاطع داده است که جز او را نپرستید ، و به پدر و مادر نیکی کنید .

اهمیت این موضوع تا آن پایه است که هم قرآن و هم روایات به صراحت توصیه می کنند که حتی اگر پدر و مادر کافر باشند رعایت احترامشان لازم است.

وَإِن جَاهَدَاکَ عَلَی أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً» (2)

و اگر آن دو نفر تلاش کنند تا بر پایۀ جهالت و نادانی [ و بدون معرفت و دانش که روشنگر حقایق است ] چیزی را شریک من قرار دهی ، از آنان اطاعت مکن ؛ ولی در دنیا با آن دو نفر به شیوه ای پسندیده معاشرت کن.

شکرگزاری از زحمات پدر و مادر

شکرگزاری از زحمات پدر و مادر در قرآن مجید در ردیف شکرگزاری در برابر نعمت های خداوند قرار داده شده است.

اَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ» (3)

[ و سفارش کردیم ] که برای من و پدر و مادرت سپاس گزاری کن .

با این که نعمت های خداوند بیش از اندازه است که قابل شماره باشد، و این دلیل بر عمق و وسعت حقوق پدران و مادران است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ص:253


1- (1) - اسراء (17) : 23. [1]
2- (2) - لقمان (31) : 15. [2]
3- (3) - لقمان (31) : 14. [3]

لَوْ عَلِمَ اللّهُ شَیْئاً هُوَ ادْنی مِنْ افٍّ لَنَهی عَنْهُ وَ هُوَ مِنْ ادْنَی الْعُقُوقِ، وَ مِنَ الْعُقُوقِ انْ یَنْظُرَ الرَّجُلُ الی والِدَیْهِ فَیَحُدَّ النَّظَرَ الَیْهِما. (1)

اگر چیزی کمتر از «اُفّ» وجود داشت خداوند از آن نهی می کرد، و این حداقل مخالفت و بی احترامی نسبت به پدر و مادر است، از موارد عاق شدن، نظر تند و غضب آلود به پدر و مادر کردن می باشد.

روایات مربوط به حق پدر و مادر

راوی می گوید: از حضرت صادق علیه السلام از معنای:

وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً» (2)

و به پدر و مادر نیکی کنید .

پرسیدم که این احسان چیست؟ فرمود:نیکو معاشرت کردن با آنان، و سخت گیری نکردن در قضای حاجت ایشان گرچه بی نیاز باشند، مگر خداوند در قرآن مجید نمی فرماید:

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ» (3)

هرگز به [ حقیقتِ ] نیکی [ به طور کامل ] نمی رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید .

سپس حضرت صادق دربارۀ منع افّ از ایشان فرمودند:

اگر تو را ملول کردند و به شدت ناراحت کردند بر پیری آنان ببخش و از گفتن افّ خودداری کن، و اگر دست به روی تو بلند کردند و تو را کتک زدند آنان را طرد مکن

ص:254


1- (1) - تفسیر نور الثقلین: 149/3، حدیث 131، [1] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.
2- (2) - اسراء (17) : 23. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 92. [3]

و زمینۀ یأس و ناامیدی ایشان را فراهم منما، و بگو خداوند شما را مورد غفران و بخشش قرار دهد؛ که قول کریم غیر از این چیزی نیست و خفض جناح نسبت به آنان به این است که جز با نظر رحمت و مهربانی و رقّت به آنان منگری و صدایت را بیش از آنان بلند ننمائی و دست بالای دستشان برنداری، و بر آنان پیشی نگیری!! (1)

سَأَلَ رَجُلٌ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ما حَقُّ الْوالِدِ عَلَی الْوَلَدِ؟ قالَ: لا یُسَمّیهِ بِاسْمِهِ، وَ لایَمْشی بَیْنَ یَدَیْهِ، وَلایَجْلِسُ قَبْلَهُ، وَلایَسْتَسِبُّ لَهُ. (2)

مردی از رسول خدا دربارۀ حق پدر بر فرزند پرسید، حضرت فرمود: او را به اسم صدا نزند، و جلوتر از او حرکت نکند، و قبل از او ننشیند، و کاری نکند که مردم به پدرش نفرین کنند و ناسزا بگویند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ثَلاثَهٌ لَمْ یَجْعَلِ اللّهُ تَعالی لِاَحَدٍ مِنَ النّاسِ فیهِنَّ رُخْصَهً. بِرُّ الْوالِدَیْنِ بِرَّیْنِ کانا اوْ فاجِرَیْنِ، وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبِرِّ وَ الْفاجِرِ، وَ اداءُ الْأَمانَهِ لِلْبِرِّ وَ الْفاجِرِ. (3)

سه برنامه است که کسی مجاز در تخلّف از آن نیست: نیکی به پدر و مادر چه خوب باشند چه بد، وفای به عهد نسبت به نیکوکار و بد کار، ادای امانت به خوب و بد.

حضرت سجّاد علیه السلام در باب حق پدر و مادر می فرماید:

اما حق مادرت این است که بدانی تو را مدتی در رحم تحمل کرد به طوری که

ص:255


1- (1) - تفسیر نور الثقلین: 148/3 - 149، حدیث 129، [1] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.
2- (2) - تفسیر نور الثقلین: 149/3، حدیث 133، [2] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.
3- (3) - تفسیر نور الثقلین: 151/3، حدیث 141، [3] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.

کسی به این نحو کسی را تحمل نمی کند، و از میوۀ قلبش به تو عطا کرد به نحوی که احدی اینچنین به احدی عطا نمی نماید، با تمام وجودش برای تو وقت گذاری کرد، و اهمیت به گرسنگی خود نداد تا تو را سیر کرد، و تشنه ماند تا تو را سیراب نمود و پوشاندت در حالی که خودش برهنه ماند، و حرارت گرما را تحمل کرد تا بر تو سایه افکند. و از خواب چشم پوشید تا تو بخوابی، گرما و سرما را نشناخت تا تو راحت باشی، تو نمی توانی این همه زحمت او را سپاسگزاری کنی مگر خداوند مهربان تو را کمک کند و به تو توفیق دهد.

اما حق پدرت: توجه داشته باش که اگر او نبود تو نبودی، پس هرگاه در خود توانائی، دانش، کمال یا هر چه یافتی اصل و اساس آن را که پدرت می باشد از یاد مبر، خدا را به آن نعمت ها سپاسگزار باش و قدر نعمت های او را بدان، و در این راه نیروئی و پناهگاهی جز خدا نیست. (1)

فَلْیَعْمَلِ الْعاقُّ ماشاء انْ یَعْمَلَ فَلَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّهَ. (2)

آن که پدر و مادر از او ناراضی است هر چه می خواهد انجام دهد که چنین آدمی هرگز وارد بهشت نمی شود.

مردی از قبیلۀ بنی سلمه از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید: پس از موت پدر و مادر چیزی از نیکی نسبت به آن دو بر عهدۀ ما هست که انجام دهیم؟ فرمود: آری، نماز و استغفار برای آنان، و اجرای تعهدشان و گرامیداشت دوستانشان، و صلۀ رحم از جانب آنان. (3)راوی به حضرت رضا علیه السلام عرضه داشت:

ص:256


1- (1) - تفسیر نور الثقلین: 151/3، حدیث 142، [1] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.
2- (2) - تفسیر نور الثقلین: 151/3، حدیث 145، [2] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.
3- (3) - تفسیر نور الثقلین: 151/3، حدیث 146، [3] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.

اَدْعُو لِوالِدَیَّ انْ کانا لایَعْرِفانِ الْحَقَّ؟ ادْعُ لَهُما، وَتَصَدَّقْ عَنْهُما، وَ انْ کانا حَیَّیْنِ لایَعْرِفانِ الْحَقَّ فَدارِهِما، فَاِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ: انَّ اللّهَ بَعَثَنِی بِالرَّحْمَهِ لا بِالْعُقُوقِ. (1)

به پدر و مادرم دعا کنم گرچه حق را نمی شناسند؟ فرمود: آری، هم دعا کن و هم برای آنان صدقه بده، و اگر زنده هستند و در مدار حق نمی باشند با آنان به مدارا و رفق و نرمی برخورد کن که رسول الهی فرمود: خداوند مرا به رحمت مبعوث کرده نه به عقوق و نافرمانی.

مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت:

یا رَسُولَ اللّهِ مَنْ ابَرُّ؟ قالَ: امُّکَ، قالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قالَ: امُّکَ، قالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قالَ:

امُّکَ، قالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قالَ: اباکَ. (2)

ای پیامبر خدا به که نیکی کنم؟ فرمود: مادرت، عرضه داشت سپس: که؟ فرمود: مادرت، پرسید: سپس که؟ فرمود: مادرت، پرسید: آنگاه به که نیکی کنم؟فرمود پدرت.

اِنَّ رَجُلاً سألَ رَسُولَ اللّهِ ما حَقُّ الْوالِدَیْنِ عَلی وَلَدِهِما؟ قالَ: هُما جَنَّتُکَ وَ نارُکَ. (3)

مردی از رسول خدا پرسید: حق پدر و مادر بر فرزند چیست؟ فرمود: آن دو بهشت و جهنّم تو هستند.

یعنی احسان به آنان و رعایت حقوقشان علّت دخول در بهشت، و عدم رعایت

ص:257


1- (1) - تفسیر نور الثقلین: 151/3، حدیث 147، [1] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.
2- (2) - تفسیر نور الثقلین: 152/3، حدیث 148، [2] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء؛ الکافی: 159/2، حدیث 9؛ [3]وسائل الشیعه: 491/21، باب 94، حدیث 27670. [4]
3- (3) - سنن ابن ماجه: 1208/2، حدیث 3662؛ کنز العمال: 463/16، حدیث 45453.

احترام و حقوق آنان باعث ورود به آتش جهنم است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ سَرَّهُ انْ یُمِدَّ لَهُ فِی عُمْرِهِ، وَ یُزادَ لَهُ فِی رِزْقهِ فَلْیَبَرَّ وَالِدَیْهِ، وَلْیَصِلْ رَحِمَهُ. (1)

هر کس طول عمر و زیادی رزق می خواهد، به پدر و مادر نیکی کند و صلۀ رحم بجای آورد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

بِرُّالْوالِدَیْنِ اکْبَرُ فَرِیضَهٍ. (2)

نیکی به پدر و مادر بزرگ ترین فریضۀ اسلامی است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

بَرُّوا آباءَکُمْ یَبَرَّکُمْ ابْناؤُکُمْ. (3)

به پدران نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی نمایند.

ابن مسعود از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید:

اَیُّ الْعَمَلِ احَبُّ الَی اللّهِ؟ قالَ: الصَّلاهُ عَلی وَقْتِها. قُلْتُ: ثُمَّ ایُّ؟ قالَ: بِرُّ الْوالِدَیْنِ. (4)

چه کاری نزد خداوند محبوب ترین کار است؟فرمود: نماز در وقت، گفتم: بعد از آن؟ فرمود: نیکی به پدر و مادر.

ص:258


1- (1) - مسند احمد بن حنبل: 266/3؛ [1]العهود المحمدیه: 425؛ [2] مسند ابن المبارک: 165، حدیث 200.
2- (2) - مستدرک الوسائل: 178/15، باب 68، حدیث 17924؛ غرر الحکم: 407، حدیث 9339. [3]
3- (3) - الکافی: 554/5، حدیث 5؛ [4] من لایحضره الفقیه: 21/4، حدیث 4985.
4- (4) - مسند احمد بن حنبل: 409/1؛ [5] صحیح البخاری: 134/1.

خواهر رضاعی رسول خدا علیه السلام خدمت آن حضرت مشرف شد، سپس برادر رضاعی حضرت آمد، ولی محبّتی که آن حضرت نسبت به خواهر ابراز داشت نسبت به برادر ابراز نکرد، عرضه داشتند: احترامی که به خواهر گذاشتی به برادر نگذاشتی؟ فرمود: این زن نسبت به پدرش نیکوکارتر از برادرش بود. (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

رِضَا اللّهِ فِی رِضَا الْوالِدِ، وَسَخَطُ اللّهِ فِی سَخَطِ الْوالِدِ. (2)

رضای خدا در رضای پدر، و غضب خداوند در غضب و خشم پدر است.

جابر جعفی می گوید: شنیدم مردی به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشت:

اِنَّ لی ابَوَیْنِ مُخالِفَیْنِ، فَقالَ: بَرَّهُما کَما تَبَرُّ الْمُسْلِمینَ مِمَّنْ یَتَوَلّانا. (3)

برای من پدر و مادری غیر شیعه هست، حضرت فرمود: همان گونه که مسلمانان نسبت به شیعیان ما نیکی می کنند به آن دو نیکی کن.

حضرت رضا علیه السلام می فرماید:

بِرُّ الْوالِدَیْنِ واجِبٌ وَ انْ کانا مُشْرِکَیْنِ، وَ لاطاعَهَ لَهُما فِی مَعْصِیَهِ الْخالِقِ. (4)

نیکی به پدر و مادر واجب است اگر چه هر دو مشرک باشند، ولی در معصیت خداوند از آنان پیروی کردن جایز نیست.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

انسان در زمان حیات پدر و مادر نسبت به آنان نیکوکار است ولی پس از

ص:259


1- (1) - الکافی: 161/2، حدیث 12؛ [1] وسائل الشیعه: 488/21، باب 92، حدیث 27665.
2- (2) - الدر المنثور: 172/4؛ [2]تفسیر البغوی: 111/3، [3] ذیل آیۀ 23 و 25 سوره اسراء.
3- (3) - الکافی: 162/2، حدیث 14؛ [4]وسائل الشیعه: 490/21، باب 93، حدیث 27668. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 72/71، باب 2، حدیث 52؛ [6]وسائل الشیعه: 155/16، باب 11، حدیث 21229. [7]

مرگشان بدهی آنان را نمی پردازد، و برایشان از حضرت حق طلب مغفرت نمی کند، پس خداوند عزّوجلّ او را جزء عاق شدگان ثبت می کند، و گاهی انسان در زمان حیات پدر و مادرش عاق است چون مردند بدهی آنان را می پردازد و برای هر دو طلب مغفرت می کند، خداوند او را نیکوکار به پدر و مادر به حساب می آورد. (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلْجَنَّهُ تَحْتَ اقْدامِ الْأُمِّهاتِ. (2)

بهشت زیر پای مادران است.

از حضرت باقر علیه السلام روایت شده:

«موسی بن عمران به حضرت حق عرضه داشت: مرا سفارش کن. سه بار خطاب رسید: تو را به خودم سفارش می کنم.عرضه داشت:مرا سفارش کن، خطاب رسید:

تو را به مادرت سفارش می کنم. باز گفت: الهی! مرا وصیت کن، پاسخ شنید: تو را به مادرت وصیت می کنم. باز گفت: مرا سفارش کن، خطاب رسید، تو را به پدرت سفارش می نمایم». (3)راوی می گوید: «با رسول خدا صلی الله علیه و آله بر کوهی بودیم که چشم انداز ما بیابان بود، ناگهان جوانی را دیدم مشغول گوسپند چرانی بود، از جوانی او تعجب کردم و گفتم:

یا رسول اللّه! اگر جوانی او در راه خدا می گذشت چه خوب بود! فرمود: چه می دانی، شاید در قسمتی از راه خدا باشد. آنگاه رسول خدا او را خواست و فرمود:

ای جوان! آیا کسی تحت سرپرستی توست؟ عرضه داشت: آری، فرمود: کیست؟

ص:260


1- (1) - بحار الأنوار: 65/79، باب 14، حدیث 9؛ مستدرک الوسائل: 112/2، باب 20، حدیث 1568.
2- (2) - مستدرک الوسائل: 180/15، باب 70، حدیث 17933. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 67/71، باب 2، حدیث 36؛ الأمالی، شیخ صدوق: 511، حدیث 5.

گفت: مادرم، فرمود: او را عنایت کن که بهشت زیر دو قدم اوست». (1)«جوانی قصد جبهه داشت، با مادر نزد رسول خدا آمد، نسبت به جبهه رفتن اعلام علاقه کرد، ولی مادرش او را منع می کرد، فرمود: نزد مادرت بمان که همان ثواب جهاد برای تو خواهد بود». (2)البته نظیر این روایات روایات دیگری هم هست، ولی باید توجه داشت این گونه روایات ناظر به زمانی است که ارتش اسلام از نظر نیرو تأمین باشد.

ابراهیم بن مهزم می گوید:

«شبی با مادرم از نزد حضرت صادق علیه السلام به منزلم آمدم، بین من و مادرم گفتگوئی در گرفت و من با مادر سخن درشت و غلیظ گفتم. پس از نماز صبح خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم، فرمود: دیشب با مادرت درشت گوئی کردی، آیا نمی دانی که شکم او محل سکونت تو بود، و دامنش گهواره ات، و سینه اش ظرف نوشیدنیت؟ عرضه داشتم: چرا، فرمود: پس با او به درشتی سخن مگو». (3)حضرت سجّاد علیه السلام می فرماید:

جاءَ رَجُلٌ الَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقالَ: یا رَسُولَ اللّهِ ما مِنْ عَمَلٍ قَبیحٍ الّا قَدْ عَمِلْتُهُ، فَهَلْ لِی مِنْ تَوْبَهٍ؟ فَقالَ لَهُ رَسُولُ اللّهِ: فَهَلْ مِنْ والِدَیْکَ احَدٌ حَیٌّ؟ قالَ: ابی، قالَ: فَاذْهَبْ فَبِرَّهُ. قالَ: فَلَمّا وَلّی قالَ: رَسُولُ اللّهِ لَوْ کانَتْ امُّهُ. (4)

مردی خدمت رسول اسلام مشرف شد و عرضه داشت: گناهی نبوده که انجام نداده ام، آیا بر من راه توبه باز است؟ فرمود: کدام یک از پدر و مادرت زنده هستند؟ عرضه داشت: پدرم، فرمود: برو به او نیکی کن. وقتی جوان از

ص:261


1- (1) - کنز العمال: 607/4، حدیث 11760؛ مقارنه الادیان: 138.
2- (2) - بحار الأنوار: 59/71، باب 2، حدیث 20؛ الکافی: 163/2، حدیث 20.
3- (3) - بحار الأنوار: 72/47، باب 5، حدیث 32؛ [1]بصائر الدرجات: 243، باب 11، حدیث 3. [2]
4- (4) - بحار الأنوار: 82/71، باب 2، حدیث 89؛ [3]مستدرک الوسائل: 179/15، باب 70، حدیث 17930. [4]

خدمت حضرت رفت، فرمود: ای کاش مادرش در قید حیات بود!

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اِنَّ اکْبَرَ الْکَبائِرِ عِنْدَ اللّهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ: إشْراکٌ بِاللّهِ، وَ قَتْلُ النَّفْسِ الْمُؤْمِنَهِ بِغَیْرِ حَقٍّ، وَ الْفِرارُ یَوْمَ الزَّحْفِ فِی سَبیلِ اللّهِ وَ عُقُوقُ الْوالِدَیْنِ. (1)

بزرگترین گناهان کبیره در قیامت نزد خداوند: شرک به خدا، و کشتن مؤمن بدون ملاک شرعی، و فرار از جبهه در راه خدا، و عقوق پدر و مادر است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَلذُّنُوبُ الَّتی تُظْلِمُ الْهَواءَ عُقُوقُ الْوالِدَیْنِ. (2)

از گناهانی که هوا را تیره و تار می کند، عقوق پدر و مادر است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

اِثْنانِ یُعَجِّلُهُما اللّهُ فِی الدُّنْیا: الْبَغْیُ، وَ عُقُوقُ الْوالِدَیْنِ. (3)

دو چیز است که عقوبت آنها در دنیا از جانب خدا تأخیر ندارد: ستم و تجاوز، و عقوق والدین.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ نَظَرَ الی ابَوَیْهِ نَظَرَ ماقِتٍ وَ هُما ظالِمانِ لَهُ لَمْ یَقْبَلِ اللّهُ لَهُ صَلاهً. (4)

کسی که به پدر و مادر خشمگین نظر کند در حالی که هر دوی آنها به او ستم کرده باشند، خداوند نمازش را قبول نمی کند.

ص:262


1- (1) - السنن الکبری، بیهقی: 89/4؛ مجمع الزوائد: 71/3؛ عمده القاری: 84/22. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 74/71، باب 2، حدیث 62؛ [2]علل الشرایع: 584/2، باب 385، حدیث 27. [3]
3- (3) - کشف الخفاء: 47/1، حدیث 103.
4- (4) - الکافی: 349/2، حدیث 5؛ [4]وسائل الشیعه: 501/21، باب 104، حدیث 27696. [5]

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ احْزَنَ والِدَیْهِ فَقَدْ عَقَّهُما. (1)

کسی که پدر و مادر را غمگین کند به عقوق آن دو دچار شده است.

و نیز حضرت فرمود:

مِنْ حَقِّ الْوالِدِ عَلی وَلَدِهِ انْ یَخْشَعَ لَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ. (2)

از حق پدر بر فرزند این است که فرزند در برابر غضب پدر خشوع به خرج دهد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

یَجِبُ لِلْوالِدَیْنِ عَلَی الْوَلَدِ ثَلاثَهُ اشْیاءَ: شُکْرُهُما عَلی کُلِّ حالٍ، وَ طاعَتُهُما فِیما یَأْمُرانِهِ وَ یَنْهَیانِهِ عَنْهُ فِی غَیْرِ مَعْصِیَهِ اللّهِ، وَ نَصیحَتُهُما فِی السِّرِّ وَ الْعَلانِیَهِ. (3)

سه چیز نسبت به پدران و مادران بر فرزندان واجب است: سپاس از آن دو در هر حال، و پیروی از امر و نهیشان در غیر معصیت حق، و خیرخواهی نسبت به هر دو در پنهان و آشکار.

«حضرت رسول صلی الله علیه و آله حاضر شد نزد جوانی در وقت وفات او، پس به او فرمود:

لا الهَ الَّا اللّهُ، پس بسته شد زبان آن جوان و نتوانست بگوید و هر چه حضرت فرمود:

او نتوانست بگوید، پس حضرت فرمود به آن زنی که نزد سر آن جوان بود که آیا این جوان مادر دارد؟ عرض کرد: بلی، من مادر او هستم.فرمود:آیا تو خشمناکی بر او؟ گفت:بلی، و حال شش سال است که با او تکلّم نکرده ام. حضرت فرمود: از او

ص:263


1- (1) - مستدرک الوسائل: 127/15، باب 14؛ حدیث 17744؛ [1]نوادر الراوندی: 5. [2]
2- (2) - کنز العمال: 473/16، حدیث 45512؛ الاحادیث الطوال: 19.
3- (3) - بحار الأنوار: 236/75، باب 23، حدیث 107؛ [3] تحف العقول: 322.

راضی شو، آن زن گفت:

رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ بِرِضاکَ یا رَسُولَ اللّهِ. و چون این جمله را که مشعر بر رضایت او بود نسبت به پسرش گفت، زبان آن جوان باز شد. حضرت به او فرمود:

لا اله الَّا اللّهُ، گفت:

لا الهِ الَّا اللّهُ. حضرت فرمود: چه می بینی؟ عرض کرد:

می بینم مرد سیاهی بد منظر با جامه های چرک و بوی گندیده و بد که نزد من آمده و گلو و راه نفس مرا گرفته. حضرت فرمود: بگو:

یا مَنْ یَقبَلُ الْیَسیرَ، وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثیرِ، اقْبَلْ مِنِّی الْیَسیرَ، وَاعْفُ عَنِّی الْکَثیرَ، انَّکَ انْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ.

ای آن که طاعت اندک را پذیری و از گناه بسیار درگذری، طاعت اندک مرا بپذیر و از گناه بسیارم درگذر که تو بسیار آمرزنده و مهربانی.

آن جوان این کلمات را گفت، آن وقت حضرت به او گفت: نگاه کن چه می بینی؟ گفت: می بینم مردی سفید رنگ، نیکو صورت، خوشبو، با جامه های خوب نزد من آمده و آن سیاه پشت کرده و می خواهد برود. حضرت فرمود: این کلمات را اعاده کن، حضرت فرمود: چه می بینی؟ عرض کرد: دیگر آن سیاه را نمی بینم و آن شخص سفید نزد من است. پس در آن حال آن جوان وفات کرد.» (1)در برخی تفاسیر آمده است:

مردی مشغول طواف بود، در حالی که مادرش را برای طواف به دوش داشت، درآن هنگام رسول خدا را دید، عرضه داشت: آیا حق مادرم را با این کار انجام داده ام؟ فرمود: نه حتی جبران یکی از ناله های او را به هنگام وضع حمل نمی کند. (2)آری، آیات و روایاتی که از نظرتان گذشت، الهامات الهی و وحی آسمانی است

ص:264


1- (1) - بحار الأنوار: 232/78، باب 5، حدیث 7؛ الأمالی، شیخ طوسی: 65، حدیث 95.
2- (2) - تفسیر فی ظلال القرآن: 2222/4، ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء؛ تفسیر ابن کثیر: 38/3، ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.

که به وسیلۀ قرآن و امامان معصوم به عنوان حقوق پدر و مادر به فرزندان ارائه شده، این فرزندان هستند که باید این آیات و روایات را به کار بندند و نگذارند چیزی از این واقعیت ها ازدستشان برود، و آن چنان مشتاقانه برای عمل به این دستورها بکوشند که نسبت به آنها احساس سنگینی و سختی نکنند.

ص:265

[«4»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَمَا شَرَّفْتَنَا بِهِ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَمَا أَوْجَبْتَ لَنَا الْحَقَّ عَلَی الْخَلْقِ بِسَبَبِهِ «5»اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِی أَهَابُهُمَا هَیْبَهَ السُّلْطَانِ الْعَسُوفِ وَ أَبَرُّهُمَا بِرَّ الْأُمِّ الرَّءُوفِ وَ اجْعَلْ طَاعَتِی لِوَالِدَیَّ وَ بِرِّی بِهِمَا أَقَرَّ لِعَیْنِی مِنْ رَقْدَهِ الْوَسْنَانِ وَ أَثْلَجَ لِصَدْرِی مِنْ شَرْبَهِ الظَّمْآنِ حَتَّی أُوثِرَ عَلَی هَوَایَ هَوَاهُمَا وَ أُقَدِّمَ عَلَی رِضَایَ رِضَاهُمَا وَ أَسْتَکْثِرَ بِرَّهُمَا بِی وَ إِنْ قَلَّ وَ أَسْتَقِلَّ بِرِّی بِهِمَا وَ إِنْ کَثُرَ «6»اَللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِی وَ أَطِبْ لَهُمَا کَلاَمِی وَ أَلِنْ لَهُمَا عَرِیکَتِی وَ اعْطِفْ عَلَیْهِمَا قَلْبِی وَ صَیِّرْنِی بِهِمَا رَفِیقاً وَ عَلَیْهِمَا شَفِیقاً «7»اَللَّهُمَّ اشْکُرْ لَهُمَا تَرْبِیَتِی وَ أَثِبْهُمَا عَلَی تَکْرِمَتِی وَ احْفَظْ لَهُمَا مَا حَفِظَاهُ مِنِّی فِی صِغَرِی]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست؛ چنانکه ما را به وجود مبارکش شرافت دادی، و بر محمّد و آلش درود فرست؛ همان سان که به سبب حضرتش حقّی به سود ما برعهدۀ مردم واجب فرمودی.

خدایا! چنانم قرار ده که از پدر و مادرم مانند ترسیدن از پادشاه ستمکار بترسم، و به هر دو همچون مادری مهربان نیکی کنم، و اطاعت و نیکوکاریم را به آنان، در نظرم از خواب خواب آلوده شیرین تر، و برای سوز سینه ام، از شربت

ص:266

گوارا، در ذایقۀ تشنه، خنک تر گردان تا خواستۀ هر دو را بر خواستۀ خود ترجیح دهم. و خشنودی آنها را بر خشنودی خود مقدّم دارم، و نیکوکاری ایشان را در حق خود، هر چند اندک باشد، زیاد شمارم، و نیکوکاری خود را دربارۀ ایشان هر چند بسیار باشد، اندک به حساب آورم.

خدایا! صدایم را در محضر آنان آهسته، و گفتارم را پاکیزه و دلنشین، و خویم را نسبت به آنان نرم فرما، و دلم را به هر دو مهربان ساز، و مرا نسبت به هر دو اهل مدارا و نرمش و مهربان و دلسوز گردان.

خدایا! آنان را به پاس پرورش من پاداش ده، و در برابر گرامی داشت من جزا عنایت فرما، و هر چه را در کودکی من نسبت به من منظور داشتند، در حق آنان منظور دار.

هیبت پدر و مادر همانند هیبت سلطان

مسألۀ حق شناسی در برابر پدر و مادر و رعایت حرمت و حقوق گرچه از نظر عاطفی و اخلاقی کافی است، ولی اسلام هم در چنین اموری که عقل و حکمت در آن استقلالِ حضور دارد به عنوان تأکید، نکاتی ارزشمند ارائه نموده است.

از آن دسته مکرمت هایی که برای مقام بلند پدر و مادر بیان شده است؛ توجّه به شرف و قرب جایگاه آنها نزد خداوند است که مقام آنان در پرستش و احسان و اطاعت و اجازه و راه بهشت در کنار نام حق تعالی قرار گرفته است و همگان به تکریم آن دو، چه مؤمن یا کافر سفارش اکید دارند.

وَ قَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِالْوَ لِدَیْنِ إِحْسَنًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَ لَاتَنْهَرْهُمَا وَ قُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا * وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِ ّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ قُل رَّبِ ّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی

ص:267

صَغِیرًا» (1)

و پروردگارت فرمان قاطع داده است که جز او را نپرستید ، و به پدر و مادر نیکی کنید ؛ هرگاه یکی از آنان یا دو نفرشان در کنارت به پیری رسند [ چنانچه تو را به ستوه آورند ] به آنان اف مگوی و بر آنان [ بانگ مزن و ] پرخاش مکن ، و به آنان سخنی نرم و شایسته [ و بزرگوارانه ] بگو . * و برای هر دو از روی مهر و محبت ، بال فروتنی فرود آر و بگو : پروردگارا ! آنان را به پاس آن که مرا در کودکی تربیت کردند ، مورد رحمت قرار ده .

قضای خداوند یعنی امر مقرّر، حتمی و ضروری است. فرمان نیکی به والدین مانند فرمان توحید قطعی و نسخ نشدنی است و احسان به والدین در کنار توحید و طاعت حق آمده است تا نشان دهد این کار هم واجب عقلی و هم واجب شرعی و هم وظیفۀ انسانی است.

امام رضا علیه السلام در پاسخ مسأله ای که محمد بن سنان پرسیده، می فرماید:

خداوند نافرمانی پدر و مادر را از این جهت حرام فرموده است که موجب از دست دادن توفیق طاعت خداوند عزوجل و بی احترامی به پدر و مادر و ناسپاسی نعمت و ناشکری و کم شدن نسل و قطع شدن آن می شود. و همچنین نافرمانی آنان سبب می شود که پدر و مادر حرمت نداشته باشند. حقوق آنان شناخته نشود، پیوندهای خویشاوندی قطع گردد، پدر و مادر به داشتن فرزند بی میل شوند و به علت نیکی نکردن و نافرمانی فرزند، آنان نیز در تربیت، او را رها سازند. (2)

ص:268


1- (1) - اسراء (17) : 23 - 24. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 74/71، باب 2، حدیث 67؛ علل الشرایع: 479/2، باب 229، حدیث 1.

این محرومیّت ها گاهی تا اندازه ای ادامه خواهد داشت که به فقر و خواری گرفتار شود و از بوی بهشت هم بی نصیب گردد.

مردی از پدرش نزد پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله شکایت کرد. حضرت پدر را خواست و پرسش نمود. پدر پیر گفت: روزی که من قوی و پولدار بودم به فرزندم رسیدگی کردم و چیزی از او دریغ نکردم، امّا امروز او پولدار و بخیل شده و به من کمک نمی کند. رسول خدا صلی الله علیه و آله گریست و فرمود: هیچ سنگ و شنی نیست که این قصه را بشنود و نگرید. سپس دو مرتبه به آن فرزند فرمود:

اَنْتَ وَ مالُکَ لِاَبیکَ. (1)

تو و دارایی ات از آن پدر توست.

در جایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

مِنْ حَقِّ الوالِدِ عَلی وَلَدِهِ أَنْ یَخْشَعَ لَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ یُؤْثِرُهُ عِنْدَ الشِّکایَهِ وَ الوَصَبِ... (2)

از جمله حقوق پدر بر فرزندش این است که در هنگام خشم پدر، در برابرش فروتنی کند و در وقت اندوه و خستگی او را برتری دهد.

بنابراین فرمایش پیامبر، جایگاه پدر و مادر در حکومت و ادارۀ خانواده مشخص می گردد که مدیریت و قاطعیت آنان، مانند سلطنت حاکم بر جامعه دارای نفوذ و اهمیت است همان گونه که در قصّۀ یوسف علیه السلام آنگاه که پدر و مادر و برادرانش بر او وارد شدند خداوند متعال دربارۀ آنان فرمود:

فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَی یُوسُفَ ءَاوَی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَ قَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ

ص:269


1- (1) - بحار الأنوار: 74/71، باب 2، حدیث 67؛ علل الشرایع: 479/2، باب 229، حدیث 1.
2- (2) - کنز العمال: 473/16، حدیث 45512.

ءَامِنِینَ * وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا» (1)

پس زمانی که بر یوسف وارد شدند ، پدر و مادرش را کنار خود جای داد و گفت : همگی با خواست خدا [ آسوده خاطر و ] در کمال امنیّت وارد مصر شوید . * و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و همه برای او به سجده افتادند

یوسف برای استقبال از والدین خود در بیرون شهر خیمه ای زده و به انتظار ایستاده بود تا آنها را با عزّت و احترام وارد مصر کند و با شکوه به کاخ وارد شوند. دو جملۀ ءَاوَی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ و رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ اشاره به بزرگداشت و حرمت داشتن مقام پدر و مادر یوسف نبی علیه السلام است. یوسف پس از سال ها دور از خانواده و خانه، نخست پدر و مادر را در آغوش گرفت و بسیار با محبت و علاقه با آنان روبوسی و خوش زبانی نمود و اشک شوق دیدار و صفای دل بر رخ او نمایان شد.

سپس آنان را بر تخت سلطنت نشانید و تاج افتخار خود را بر سر آنان گذاشت و در کنار خود، مدال افتخار دیگری که همان تکریم پدر و مادر بود کسب کرد. و بعد همۀ آنان به خاطر سپاسگزاری و بزرگ منشی حضرت یوسف علیه السلام برابر او به خاک افتاده و سجده شکر بجای آوردند.

از آیات فوق چنین برداشت می شود که در هر مقام و منصبی که هستید والدین خود را بر خود برتر بدانید؛ زیرا آنان که بزرگی و رنج بیشتری کشیده اند، باید عزیز باشند و با کلمات و جملات محترمانه و محبت آمیز، بزرگی آنان را بستایید همان طور که یوسف در پایان قصّه گفت: ای پدر! این حقیقت خواب من است.

آری، چنین بود سیرۀ معصومان بزرگوار ما که در حالات امام سجّاد علیه السلام آمده

ص:270


1- (1) - یوسف (12) : 99 - 100. [1]

است:

در همان آغاز تولد مادر را از دست داد و تربیت ایشان به عهدۀ کنیزی از خاندان امام حسین علیه السلام سپرده شد. امام به خاطر احترام و محبت های بی دریغ آن دایۀ مهربان، هرگز قبل از او دست به طرف غذا نمی برد و می فرمود:

دوست ندارم دست خود را به طرف لقمه ای دراز کنم که شاید مادرم زودتر خواهان آن شده باشد و از من رنجیده شود و من نسبت به او بی ادبی کرده باشم. (1)

ص:271


1- (1) - بحار الأنوار: 93/46، باب 5، ذیل حدیث 82؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 162/4.

[«8»اَللَّهُمَّ وَ مَا مَسَّهُمَا مِنِّی مِنْ أَذًی أَوْ خَلَصَ إِلَیْهِمَا عَنِّی مِنْ مَکْرُوهٍ أَوْ ضَاعَ قِبَلِی لَهُمَا مِنْ حَقٍّ فَاجْعَلْهُ حِطَّهً لِذُنُوبِهِمَا وَ عُلُوّاً فِی دَرَجَاتِهِمَا وَ زِیَادَهً فِی حَسَنَاتِهِمَا یَا مُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ بِأَضْعَافِهَا مِنَ الْحَسَنَاتِ «9»اَللَّهُمَّ وَ مَا تَعَدَّیَا عَلَیَّ فِیهِ مِنْ قَوْلٍ أَوْ أَسْرَفَا عَلَیَّ فِیهِ مِنْ فِعْلٍ أَوْ ضَیَّعَاهُ لِی مِنْ حَقٍّ أَوْ قَصَّرَا بِی عَنْهُ مِنْ وَاجِبٍ فَقَدْ وَهَبْتُهُ لَهُمَا وَ جُدْتُ بِهِ عَلَیْهِمَا وَ رَغِبْتُ إِلَیْکَ فِی وَضْعِ تَبِعَتِهِ عَنْهُمَا فَإِنِّی لاَ أَتَّهِمُهُمَا عَلَی نَفْسِی وَ لاَ أَسْتَبْطِئُهُمَا فِی بِرِّی وَ لاَ أَکْرَهُ مَا تَوَلَّیَاهُ مِنْ أَمْرِی یَا رَبِّ «10»فَهُمَا أَوْجَبُ حَقّاً عَلَیَّ وَ أَقْدَمُ إِحْسَاناً إِلَیَّ وَ أَعْظَمُ مِنَّهً لَدَیَّ مِنْ أَنْ أُقَاصَّهُمَا بِعَدْلٍ أَوْ أُجَازِیَهُمَا عَلَی مِثْلٍ «11»أَیْنَ إِذاً - یَا إِلَهِی - طُولُ شُغْلِهِمَا بِتَرْبِیَتِی؟ وَ أَیْنَ شِدَّهُ تَعَبِهِمَا فِی حِرَاسَتِی؟ وَ أَیْنَ إِقْتَارُهُمَا عَلَی أَنْفُسِهِمَا لِلتَّوْسِعَهِ عَلَیَّ؟ «12»هَیْهَاتَ مَا یَسْتَوْفِیَانِ مِنِّی حَقَّهُمَا وَ لاَ أُدْرِکُ مَا یَجِبُ عَلَیَّ لَهُمَا وَ لاَ أَنَا بِقَاضٍ وَظِیفَهَ خِدْمَتِهِمَا «13»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِنِّی یَا خَیْرَ مَنِ اسْتُعِینَ بِهِ وَ وَفِّقْنِی یَا أَهْدَی مَنْ رُغِبَ إِلَیْهِ وَ لاَ تَجْعَلْنِی فِی أَهْلِ الْعُقُوقِ لِلْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ یَوْمَ تُجْزَی کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لاَ یُظْلَمُونَ ]

ص:272

خدایا! آنچه از جانب من آزار به ایشان رسیده یا کار ناپسندی از من نسبت به آنها رخ داده، یا حقی که از آنان بر عهدۀ من ضایع شده، همه را موجب ریختن گناهانشان، و بلندی مقامشان و افزونی خوبی هاشان قرار ده، ای تبدیل کنندۀ بدی ها، به چندین برابرش به خوبی ها.

خدایا! آنچه را پدر و مادرم، در سخن گفتن با من از اندازه بیرون رفتند، یا در کاری نسبت به من زیاده روی کردند، یا حقی را از من به تباهی کشیدند، یا واجبی را نسبت به من کوتاهی کردند، همه را به آنان بخشیدم، و تمام آنها را بر هر دو نثار کردم، و از تو می خواهم که وزر و وبال آن را از دوش آنان برداری؛ زیرا من آنان را نسبت به خود، در کوتاه آمدنشان از حقم متهم نمی کنم و آنان را در نیکوکاریشان دربارۀ خود سهل انگار نمی دانم، و از آنچه درباره ام انجام داده اند ناراضی نیستم.

ای پروردگار من! حق آنان بر من، از حق من بر آنان واجب تر، و احسانشان به من پیش تر و دیرین تر، و نعمتشان نسبت به من عظیم تر است از این که آنان را بر اساس عدالت، به دایرۀ تلافی کردن وارد کنم، یا با آنان مانند آنچه را با من رفتار کردند، رفتار کنم. ای خدای من! اگر چنین کنم، روزگار مدیدی که به تربیتم مشغول بودند و زحمت سختی که در نگاهداری من تحمل کردند، و آن همه بر خود تنگ گرفتند، تا در زندگی من گشایش باشد چه می شود؟! بعید است که بتوانند حق خود را به طور کامل از من دریافت کنند، و من قدرت ندارم حقوقی که از آنان برعهدۀ من واجب شده، تدارک کنم، و وظیفۀ خدمت را نسبت به آن دو به جا آورم؛ پس بر محمد و آلش درود فرست، و ای بهترین کسی که از او یاری خواهند! مرا بر ادای حق آنان یاری ده وای راه نماینده تر کسی که به او رو کنند! مرا برای خدمت به پدر و مادر توفیق عنایت کن، و روزی که هر انسانی به خاطر آنچه مرتکب شده جزا داده می شود، و در برنامۀ

ص:273

جزا به آنان ستم نمی شود، مرا در زمرۀ آنان که عاقّ پدر و مادرند قرار مده.

گذشت از تقصیر پدر و مادر

یکی از مسائل مهم و پیچیدۀ تربیتی که بیشتر پدران و مادران در آن دچار تردید یا غفلت می شوند، چگونگی رفتار یا واکنش در برابر کارهای نادرست فرزندان است. گاهی بزرگان خانواده در مقابل خطاها و کجروی های فرزند و روی برتافتن آنان از سفارش ها و راهنمایی های خیرخواهانه؛ گرفتار تندخویی شدید یا بی تفاوتی سردی می شوند. اگر در برابر کارهای زشت آنان سکوت کنند، کودکان و نوجوانان برخطاهای خود افزوده و جسارت بیشتری پیدا می کنند. و اگر توجه نشان داده و آنان را تنبیه یا تقبیح کنند، چه بسا که مشکلات دیگری هم به وجود آورند. به هر حال رعایت حال فرزندان، نیازمند برنامه ریزی برای تربیت نیک آنان است.

امیرالمؤمنین علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند:

یَعْرِفُ الْمُؤْمِنُ مَنْزِلَتَهُ عِنْدَ رَبِّهِ بِأَنْ یُرَبِّیَ وَلَداً لَهُ کافِیاً قَبْلَ الْمَوْتِ. (1)

مؤمن قدر منزلت خویش را نزد پروردگار چنین می شناسد که فرزندی تربیت کند که پیش از مرگ او را بی نیاز گرداند.

تنبیه و تشویق والدین که ابزار سازنده ای برای پرورش روح و روان فرزندان است گاهی وسیلۀ تخلیۀ هیجانات روحی و عقده های نفسانی پدران می گردد که اثرات بسیار ناگواری در زندگی آینده فرزندان به جای می گذارد. و از آن جمله این که دچار عصیان گری و ستمکاری می گردند.

روایات ما تنبیه بدنی را در موردی تجویز می کنند که جنبۀ ارشادی و هدایتی داشته باشد، نه این که هرگاه فرزند به دلخواه پدر و مادر و موافق سلیقه های

ص:274


1- (1) - کنز العمال: 489/16، حدیث 45595.

شخصی یا تمایلات قلبی آنان عمل نکرد، او را به زیر شکنجه های بدنی قرار دهند؛ زیرا تنبیه باید عامل بازدارنده از کارهای ناپسند و وادار کننده به کارهای خوب و خیر باشد.

البته همیشه مقام پدر و مادر با عزّت و احترام ارج نهاده شده است و خداوند به مهربانی و دعای رحمت و بخشش برای آنان امر فرموده است:

وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِ ّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ قُل رَّبِ ّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا» (1)

و برای هر دو از روی مهر و محبت ، بال فروتنی فرود آر و بگو : پروردگارا ! آنان را به پاس آن که مرا در کودکی تربیت کردند ، مورد رحمت قرار ده .

وانبیا و معصومان دین و اولیای الهی همیشه حامی و مدافع پدر ومادر بوده اند تا حقشان ضایع نشود و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

رَحِمَ اللّهُ والِداً اعانَ وَلَدَهُ عَلی بِرِّهِ. (2)

خداوند رحمت کند پدری را که به نیکی و شایستگی فرزند خویش، کمک کند.

ولی برخی از پدران و مادران به حقوق خود و فرزندان توجه نمی کنند و اسباب نفرین و آزار خود را فراهم کرده و یا دیگران به خاطر اشتباه و رفتار غلط فرزندان، والدین آنان را دشنام می دهند. متأسفانه این شیوه های جاهلی، نسل به نسل منتقل گشته و گروه زیادی از بزرگان خانواده، منفور آیندگان شده اند.

و بر اساس تحقیقات تربیتی و روانشناسی؛ بیشترین زمینه های انحراف های اخلاقی و نفرین فرزندان را، پدران و مادران فراهم ساخته اند.

ص:275


1- (1) - اسراء (17) : 24. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 65/71، باب 2، حدیث 32؛ [2]مجموعه ورّام: 167/2. [3]

رسول اللّه صلی الله علیه و آله ضمن سفارش به حضرت علی علیه السلام می فرماید:

یا عَلِیُّ لَعَنَ اللّهُ والِدَیْنِ حَمَلا وَلَدَهُما عَلَی عُقُوقِهما: یا عَلَیُّ یَلْزَمُ والِدَیْنِ مِنْ عُقُوقِ وَلَدِهِما مایَلْزَمُ الْوَلَدَ لَهُما مِنْ عُقُوقِهِما... یا عَلِیُّ مَنْ أَحْزَنَ والِدَیْهِ فَقَدْ عَقَّهُما. (1)

ای علی! خدا لعنت کند پدر و مادری را که فرزندانشان را به عاق کردن وادار نمایند.

ای علی! همان گونه که فرزند عاق والدین می شود، والدین نیز در مقابل، عاق فرزندان خود خواهند شد...

ای علی! هر که پدر و مادر خود را اندوهناک کند، به راستی آنان را نافرمانی کرده است.

زمینه سازی عاق شدن عاق والدین یکی از گناهان کبیره است و اگر کسی که عاق والدین شده رضایت و محبت آنان را فراهم نکند در دنیا گرفتار فقر ودردهای رنج آور گشته و در قیامت سرنوشت بدی در انتظار او خواهد بود.

برخلاف تصوّر برخی که می پندارند تنها فرزندان عاق والدین می شوند. والدین هم عاق اولاد می شوند، چون بین والدین و فرزندان حقوق و تکالیف متقابلی حکم فرماست و در صورت کوتاهی در عمل به آنها؛ پدران و مادران همانقدر خطاکارند که فرزندان مقصرند.

پس باید اولیای خانواده دربارۀ مسئولیت هایشان احساس وظیفۀ شرعی کنند و احترام به حقوق متقابل بین خود و فرزندان را ایجاد کنند تا به طور طبیعی فرزندان و عزیزان آنها هم احساس تکلیف و ادای حق کنند.

ص:276


1- (1) - وسائل الشیعه: 389/21، باب 22، حدیث 27377؛ [1]بحار الأنوار: 60/74، باب 3، حدیث 3؛ [2]مکارم الأخلاق: 442. [3]

هر گونه خشونت یا مهربانی والدین که شکل افراطی به خود بگیرد و حریم خاص پدر و مادر به وسیلۀ فرزندان شکسته شود، در حقیقت اولیای بزرگ به دست خود اسباب بی حرمتی و قانون شکنی را فراهم کرده اند.

امام حسن عسکری علیه السلام در این زمینه می فرماید:

جُرْأَهُ الْوَلَدِ عَلی والِدِهِ فِی صِغَرِهِ تَدْعُو إِلَی الْعُقُوقِ فی کِبَرِهِ. (1)

جسارت پیدا کردن فرزند بر پدرش در کودکی، او را در بزرگی به نافرمانی و آزار آنان وادار می کند.

فرزند انسان در هر سنی که باشد برای خود شخصیت و احترام قائل است، دوست دارد به شخصیت آنان توجه شود. از این رو سزاوار است که پدر و مادر به روحیۀ عزّت نفس و اعتماد به خویش در تربیت و تحکیم اصول اخلاقی دقت نمایند، از جمله در خانواده و مهمانی ها و دیدارهای گروهی همانند دیگران گرامی باشند. باید از هر گونه تحقیر و تمسخر و تنبیه و به رخ کشیدن عیب ها و لغزش های فرزندان پرهیز نمود؛ زیرا روح کودک و نوجوان مانند گل، بسیار ظریف و حساس است و با کوچکترین روش نابهنجار پژمرده می شود.

پس پدران و مادران باید زمینه های آمرزش و گذشت از خویش را، در فرزندان آماده سازند.

امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده است:

روزی حضرت عیسی علیه السلام از کنار قبری گذشت که صاحب آن در عذاب بود.

سال آینده نیز از همان قبرستان عبور می کرد، در آن محل دید که صاحب قبر از عذاب نجات پیدا کرده است. از پروردگار خود از این وضعیت پرسید؟

خدای متعال به او وحی فرستاد: صاحب این قبر فرزند صالحی داشت که

ص:277


1- (1) - بحار الأنوار: 374/75، باب 29، حدیث 1؛ [1]تحف العقول: 489. [2]

جاده ای را اصلاح کرد و کودک یتیمی را پناه داد و خداوند او را به خاطر عمل فرزندش بخشید. (1)پیامبر عزیز اسلام فرزندان را سرمایۀ زندگی و مایۀ غفران والدین دانسته و می فرماید:

اَلْوَلَدُ کَبِدُ الْمُؤْمِنِ إِنْ ماتَ قَبْلَهُ صارَ شَفیعاً وَ إِنْ ماتَ بَعْدَهُ یَسْتَغْفِرُ اللّهَ لَهُ فَیَغْفِرُ لَهُ. (2)

فرزند جگر گوشۀ مؤمن است اگر پیش از پدر بمیرد برایش شفاعت می کند و اگر بعد از پدر بمیرد برایش استغفار می کند و خداوند در اثر طلب مغفرت فرزند، پدر را می بخشد.

پدران و مادران باید بدانند صلاحیّت فرزندان در این است که با تربیت درست و یاد دادن آداب و اخلاق انسانی، آنان را برای زندگی نیکو و سعادتمندی آخرت، یاری نمایند.

ممکن است پدران و مادران نسبت به وظیفه و مسؤولیت مهمی که از جانب حق دربارۀ فرزندان به عهدۀ آنان گذاشته شده بر اثر جهل، یا کم ظرفیتی، یا سختی های زندگی سستی ور زند و از ادای حق آنان کوتاهی نمایند، در این صورت از نظر اسلام بر فرزندان است که آنان را دعا کنند و از تقصیر در خدمتشان بگذرند، و تمام حقوق خود را که بر عهدۀ پدر و مادر است ببخشند، و از حضرت حق بخواهند که آنان را مورد لطف قرار دهد؛ چرا که مقدار تقصیر آنان در حق فرزند قابل مقایسه با زحمات آنان نیست، به همین خاطر در جملات عرشی بالا حضرت سجّاد علیه السلام بنابر خواستۀ اسلام دربارۀ پدر و مادر دعا می کند و از خداوند درخواست مغفرت و عفو نسبت

ص:278


1- (1) - الکافی: 3/6، حدیث 12؛ [1] بحار الأنوار: 287/14، باب 21، حدیث 11.
2- (2) - عوالی اللآلی: 270/1، حدیث 78، فصل 10؛ [2]مستدرک الوسائل: 112/15، باب 1، حدیث 17688. [3]

به تقصیر آنان در حق فرزند می نماید، و می خواهد که آزار فرزند را در حق آنان با آمرزش و علوّ درجات آنان و فزونی حسناتشان جبران کند.

ص:279

[«14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ذُرِّیَّتِهِ وَ اخْصُصْ أَبَوَیَّ بِأَفْضَلِ مَا خَصَصْتَ بِهِ آبَاءَ عِبَادِکَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أُمَّهَاتِهِمْ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ «15»اَللَّهُمَّ لاَ تُنْسِنِی ذِکْرَهُمَا فِی أَدْبَارِ صَلَوَاتِی وَ فِی إِناً مِنْ آنَاءِ لَیْلِی وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ سَاعَاتِ نَهَارِی «16»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْ لِی بِدُعَائِی لَهُمَا وَ اغْفِرْ لَهُمَا بِبِرِّهِمَا بِی مَغْفِرَهً حَتْماً وَ ارْضَ عَنْهُمَا بِشَفَاعَتِی لَهُمَا رِضًی عَزْماً وَ بَلِّغْهُمَا بِالْکَرَامَهِ مَوَاطِنَ السَّلاَمَهِ «17»اَللَّهُمَّ وَ إِنْ سَبَقَتْ مَغْفِرَتُکَ لَهُمَا فَشَفِّعْهُمَا فِیَّ وَ إِنْ سَبَقَتْ مَغْفِرَتُکَ لِی فَشَفِّعْنِی فِیهِمَا حَتَّی نَجْتَمِعَ بِرَأْفَتِکَ فِی دَارِ کَرَامَتِکَ وَ مَحَلِّ مَغْفِرَتِکَ وَ رَحْمَتِکَ إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ وَ الْمَنِّ الْقَدِیمِ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ.]

خدایا! بر محمد و آلش و بر نسل او درود فرست، و پدر و مادرم را به برترین چیزی که پدران و مادران بندگان مؤمنت را به آن اختصاص دادی، اختصاص ده، ای مهربان ترین مهربانان!

خدایا! یاد ایشان را در پی نمازهایم، و در وقتی از اوقات شبم، و در هر ساعتی از ساعات روزم، از یادم مبر.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و مرا به برکت دعایم برای آنان بیامرز، و آنان را به خاطر احسانشان به من، در گردونه آمرزش قرار ده؛ آمرزشی لازم و

ص:280

قطعی، و به خاطر شفاعتم در حقّ آنان، از آنها خشنود شو؛ خشنودی استوار و پابرجا، و آنان را با گرامی داشتن به جاهای سلامت برسان.

خدایا! اگر آمرزشت نسبت به آنها بر من پیشی گرفته، پس آنها را شفیع من قرار ده، و اگر مرا پیش از آنها مورد مغفرت قرار داده ای، پس مرا شفیع آنان فرما تا در پرتو مهربانیت، در سرای کرامتت و جایگاه آمرزش و رحمتت گرد آییم؛ همانا تو دارای احسان عظیم و نعمت قدیمی، و تو مهربان ترین مهربانانی.

یاد پدر و مادر در نمازهای یومیه

از سفارش های خداوند به انسان شکرگزاری در برابر پدر ومادر است که در ردیف سپاس گزاری در برابر نعمت های پروردگار قرار گرفته است. حق تعالی می فرماید:

وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَنَ بِوَ لِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَی وَهْنٍ وَ فِصَلُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَ لِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ» (1)

و انسان را دربارۀ پدر و مادرش سفارش کردیم ، مادرش به او حامله شد [ در حالی که ] سستی به روی سستی [ به او دست می داد ] و باز گرفتنش [ از شیر ] در دو سال است [ و سفارش کردیم ] که برای من و پدر و مادرت سپاس گزاری کن ؛ بازگشت [ همه ] فقط به سوی من است .

با این که نعمت خدا بیش از آن است که قابل شمارش و حد باشد ولی این آیه دلیل بر عمق وسعت حقوق پدر و مادر است. کوتاهی در ادای تکلیف در حق این دو وجود مبارک، خطایی نابخشودنی است.

فرزند باید در زمان حیات آن دو از اطاعتشان بهره ببرد تا موجب آرامش و

ص:281


1- (1) - لقمان (31) : 14. [1]

آسایش روحی آنها شود و در زمان مرگشان برای جبران گذشته ها تا حد امکان دعا کند و در نماز و عبادت آمرزش بطلبد و از خدا بخواهد که آنچه را از حقوق آنها ضایع کرده یا به آنان بدی روا داشته، اسباب گذشت و بلندی درجات و فزونی حسنات برای آنها قرار دهد تا خداوند به دعای فرزند، عفو و غفران را شامل حال آنان کند.

به هر حال دعا برای والدین، گذشته از آن که وظیفۀ فرزند است عبادتی برتر و اطاعتی بزرگ در نزد پروردگار است.

امام رضا علیه السلام به ابی شعیب خراسانی فرمود:

کجا سکونت کرده ای؟ گفتم: کوفه، فرمود: همانا مسجد کوفه خانۀ نوح است. هر مردی که صد بار وارد آن شود، خداوند صد گناه او را ببخشد؛ زیرا که نوح علیه السلام در آن چنین دعا کرد:

رَّبِ ّ اغْفِرْ لِی وَ لِوَ لِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَتِ» (1)

پروردگارا ! مرا و پدر و مادرم را و هر کس که با ایمان به خانه ام درآید و همۀ مردان و زنان با ایمان را بیامرز .

گفتم: مقصودتان از والدین در دعا چه کسانی هستند؟ فرمود: آدم و حوا. (2)آخرین مطلبی که قرآن کریم از سرگذشت ابراهیم علیه السلام بازگو می کند، این که او در برخی سفرهایش در مکه از خداوند، هفت درخواست داشته است:

امنیّت مکه، دور ماندن از بت پرستی، توجه قلوب و افکار مؤمنان نسبت به فرزندان و مکتب او، بهره مند شدن ذریّۀ او از ثمرات، توفیق اقامۀ نماز، قبول شدن

ص:282


1- (1) - نوح (71) : 28. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 261/97، باب 3، حدیث 14؛ فرحه الغری: 104، باب 8.

دعاها و آخرین دعایش این است:

رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوَ لِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ» (1)

پروردگارا ! روزی که حساب برپا می شود ، مرا و پدر و مادرم و مؤمنان را بیامرز .

بنابراین در دعا، بستگان و نسل قبل انسان، باید مقدم و محترم یاد شوند.

طالب مغفرت برای والدین در آیات و روایات به جهت کوتاهی آنان است. یعنی چنانچه انسان تقصیری در ادای وظایف از سوی پدر و مادر مشاهده کرد. آنان را عفو کند و از جانب خدا برای والدین خود رحمت و بخشش بخرد و تا می تواند با گمان نیک به آنان نظر کند. کوتاهی و کم لطفی آنان را، بر قصد و تقصیر عمدی نگذارد، بلکه چنین تصوّر کند که توان فکری یا عملی آنها بیش از این نبوده است.

از این رو باید در برابر زحمت ها و رنج های فراوان که پدرو مادر متحمل شده اند و از خوشی ها و لذت هایی که محروم شده اند، از درگاه حق طلب آمرزش و رحمت برای آنان نمود.

معمر بن خلّاد گفت: به امام رضا علیه السلام عرض کردم: هر گاه پدر و مادرم مذهب حق را نشناسد دعایشان کنم؟

حضرت فرمود: برای آنها دعا کن و از جانب آنها صدقه بده و اگر زنده باشند و مذهب حق را نشناسند با آنها مدارا کن؛ زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدا مرا به رحمت فرستاده، نه نافرمانی و نامهربانی. (2)بنابراین دعا و مناجات و طلب مغفرت برای پدر و مادر، توفیق معنوی و ذخیرۀ آخرتی برای هر انسان است که بسیاری از این راه به درجات بالاتر رسیده اند.

ص:283


1- (1) - ابراهیم (14) : 41. [1]
2- (2) - الکافی: 159/2، حدیث 8؛ [2] بحار الأنوار: 47/71، باب 2، حدیث 8.

در روایت است که شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: پدرم بسیار کهن سال و ناتوان شده است و ما او را برای برآوردن نیازهایش به دوش می گیریم.

امام صادق علیه السلام فرمود:

اگر توانستی چنین کن و لقمۀ غذا را با دست خود به او بده که فردای قیامت سپر و نگهبان تو خواهد بود. (1)محمّد غزّالی در باب حقوق، حق پدر و مادر را چنین وصف می کند:

«یکی به نزدیک رسول صلی الله علیه و آله آمد و گفت: مرا پدر و مادر مرده اند، چه حق مانده است ایشان را بر من تا بگذارم؟ گفت: برایشان نماز کنی و آمرزش خواهی و عهد وصیت ایشان بجای آری و دوستان ایشان را گرامی داری، و خویشاندان ایشان را نیکو داری و گفت: حق مادر دو چند حق پدر است.» (2)زراره از امام باقر علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمود:

تَقُولُ: فی قُنُوتِ الْفَرِیضَهِ فِی الأَیّامِ کُلِّها إِلاّ فِی الْجُمُعَهِ: «اَلّلهُمَّ إِنِّی أَسْاَلُکَ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِوُلْدی وَ أَهْلِ بَیْتی وَ إِخْوانی فِیکَ، الْیَقینَ وَ الْعَفْوَ وَ الْمُعافاهَ وَ الرَّحْمَهَ وَ الْعافِیَهَ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ... (3)

می گویی در دعای دستِ نمازهای واجب، در همه روزها مگر در جمعه:

خدایا! از تو برای خودم و پدر و مادرم و خانواده ام و برادران ایمانیم، باور استوار، بخشایش، آسایش و دلسوزی و مهربانی و سلامتی در دنیا و آخرت طلب می نمایم.

ص:284


1- (1) - الکافی: 162/2، حدیث 13؛ [1] بحار الأنوار: 56/71، باب 2، حدیث 13.
2- (2) - کیمیای سعادت: 338، رکن دوم، اصل پنجم، باب سوم.
3- (3) - بحار الأنوار: 209/82، باب 32، حدیث 27؛ [2] من لایحضره الفقیه: 318/1، باب 7، حدیث 944.

ص:285

دعای 25 : دربارۀ فرزندان

اشاره

«1»اَللَّهُمَّ وَ مُنَّ عَلَیَّ بِبَقَاءِ وُلْدِی وَ بِإِصْلاَحِهِمْ لِی و بِإِمْتَاعِی بِهِم «2»إِلَهِی امْدُدْ لِی فِی أَعْمَارِهِمْ وَ زِدْ لِی فِی آجَالِهِمْ وَ رَبِّ لِی صَغِیرَهُمْ وَ قَوِّ لِی ضَعِیفَهُمْ وَ أَصِحَّ لِی أَبْدَانَهُمْ وَ أَدْیَانَهُمْ وَ أَخْلاَقَهُمْ وَ عَافِهِمْ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ فِی جَوَارِحِهِمْ وَ فِی کُلِّ مَا عُنِیتُ بِهِ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ أَدْرِرْ لِی وَ عَلَی یَدِی أَرْزَاقَهُمْ «3»وَ اجْعَلْهُمْ أَبْرَاراً أَتْقِیَاءَ بُصَرَاءَ سَامِعِینَ مُطِیعِینَ لَکَ وَ لِأَوْلِیَائِکَ مُحِبِّینَ مُنَاصِحِینَ وَ لِجَمِیعِ أَعْدَائِکَ مُعَانِدِینَ وَ مُبْغِضِینَ آمِینَ «4»اَللَّهُمَّ اشْدُدْ بِهِمْ عَضُدِی وَ أَقِمْ بِهِمْ أَوَدِی وَ کَثِّرْ بِهِمْ عَدَدِی وَ زَیِّنْ بِهِمْ مَحْضَرِی وَ أَحْیِ بِهِمْ ذِکْرِی وَ اکْفِنِی بِهِمْ فِی غَیْبَتِی وَ أَعِنِّی بِهِمْ عَلَی حَاجَتِی وَ اجْعَلْهُمْ لِی مُحِبِّینَ وَ عَلَیَّ حَدِبِینَ مُقْبِلِینَ مُسْتَقِیمِینَ لِی مُطِیعِینَ غَیْرَ عَاصِینَ وَ لاَ عَاقِّینَ وَ لاَ مُخَالِفِینَ وَ لاَ خَاطِئِینَ «5»وَ أَعِنِّی عَلَی تَرْبِیَتِهِمْ وَ تَأْدِیبِهِمْ وَ بِرِّهِمْ وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ مَعَهُمْ أَوْلاَداً ذُکُوراً وَ اجْعَلْ ذَلِکَ خَیْراً لِی وَ اجْعَلْهُمْ لِی عَوْناً عَلَی مَا سَأَلْتُکَ «6»وَ أَعِذْنِی وَ ذُرِّیَّتِی مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ فَإِنَّکَ خَلَقْتَنَا وَ أَمَرْتَنَا وَ نَهَیْتَنَا وَ رَغَّبْتَنَا فِی ثَوَابِ مَا أَمَرْتَنَا وَ رَهَّبْتَنَا عِقَابَهُ وَ جَعَلْتَ لَنَا عَدُوّاً یَکِیدُنَا سَلَّطْتَهُ مِنَّا عَلَی مَا لَمْ تُسَلِّطْنَا عَلَیْهِ مِنْهُ أَسْکَنْتَهُ صُدُورَنَا وَ أَجْرَیْتَهُ مَجَارِیَ دِمَائِنَا لاَ یَغْفُلُ إِنْ غَفَلْنَا وَ لاَ یَنْسَی إِنْ نَسِینَا یُؤْمِنُنَا عِقَابَکَ وَ یُخَوِّفُنَا بِغَیْرِکَ «7»إِنْ هَمَمْنَا بِفَاحِشَهٍ شَجَّعَنَا عَلَیْهَا وَ إِنْ هَمَمْنَا بِعَمَلٍ صَالِحٍ ثَبَّطَنَا عَنْهُ یَتَعَرَّضُ لَنَا بِالشَّهَوَاتِ وَ یَنْصِبُ لَنَا

ص:286

ص:287

بِالشُّبُهَاتِ إِنْ وَعَدَنَا کَذَبَنَا وَ إِنْ مَنَّانَا أَخْلَفَنَا وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنَّا کَیْدَهُ یُضِلَّنَا وَ إِلاَّ تَقِنَا خَبَالَهُ یَسْتَزِلَّنَا «8»اَللَّهُمَّ فَاقْهَرْ سُلْطَانَهُ عَنَّا بِسُلْطَانِکَ حَتَّی تَحْبِسَهُ عَنَّا بِکَثْرَهِ الدُّعَاءِ لَکَ فَنُصْبِحَ مِنْ کَیْدِهِ فِی الْمَعْصُومِینَ بِکَ «9»اَللَّهُمَّ أَعْطِنِی کُلَّ سُؤْلِی وَ اقْضِ لِی حَوَائِجِی وَ لاَ تَمْنَعْنِی الْإِجَابَهَ وَ قَدْ ضَمِنْتَهَا لِی وَ لاَ تَحْجُبْ دُعَائِی عَنْکَ وَ قَدْ أَمَرْتَنِی بِهِ وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِکُلِّ مَا یُصْلِحُنِی فِی دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی مَا ذَکَرْتُ مِنْهُ وَ مَا نَسِیتُ أَوْ أَظْهَرْتُ أَوْ أَخْفَیْتُ أَوْ أَعْلَنْتُ أَوْ أَسْرَرْتُ «10»وَ اجْعَلْنِی فِی جَمِیعِ ذَلِکَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ بِسُؤَالِی إِیَّاکَ الْمُنْجِحِینَ بِالطَّلَبِ إِلَیْکَ غَیْرِ الْمَمْنُوعِینَ بِالتَّوَکُّلِ عَلَیْکَ «11»اَلْمُعَوَّدِینَ بِالتَّعَوُّذِ بِکَ الرَّابِحِینَ فِی التِّجَارَهِ عَلَیْکَ الْمُجَارِینَ بِعِزِّکَ الْمُوَسَّعِ عَلَیْهِمُ الرِّزْقُ الْحَلاَلُ مِنْ فَضْلِکَ الْوَاسِعِ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ الْمُعَزِّینَ مِنَ الذُّلِّ بِکَ وَ الْمُجَارِینَ مِنَ الظُّلْمِ بِعَدْلِکَ وَ الْمُعَافِیْنَ مِنَ الْبَلاَءِ بِرَحْمَتِکَ وَ الْمُغْنَیْنَ مِنَ الْفَقْرِ بِغِنَاکَ وَ الْمَعْصُومِینَ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الزَّلَلِ وَ الْخَطَاءِ بِتَقْوَاکَ وَ الْمُوَفَّقِینَ لِلْخَیْرِ وَ الرُّشْدِ وَ الصَّوَابِ بِطَاعَتِکَ وَ الْمُحَالِ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الذُّنُوبِ بِقُدْرَتِکَ التَّارِکِینَ لِکُلِّ مَعْصِیَتِکَ السَّاکِنِینَ فِی جِوَارِکَ «12»اَللَّهُمَّ أَعْطِنَا جَمِیعَ ذَلِکَ بِتَوْفِیقِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ أَعِذْنَا مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ وَ أَعْطِ جَمِیعَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِثْلَ الَّذِی سَأَلْتُکَ لِنَفْسِی وَ لِوُلْدِی فِی عَاجِلِ الدُّنْیَا وَ آجِلِ الْآخِرَهِ إِنَّکَ قَرِیبٌ مُجِیبٌ سَمِیعٌ عَلِیمٌ عَفُوٌّ غَفُورٌ رَءُوفٌ رَحِیمٌ «13» وَ آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ.

ص:288

[«1»اَللَّهُمَّ وَ مُنَّ عَلَیَّ بِبَقَاءِ وُلْدِی]

خدایا! به باقی ماندن فرزندانم، بر من منت گذار.

اولاد انسان

فرزند چه دختر و چه پسر از عظیم ترین نعمت های حضرت حق بر انسان است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله از هر دو تعبیر به نعمت و احسان فرموده است.

در تعابیر اسلامی از اولاد انسان به عنوان پارۀ تن، جگر گوشه، میوۀ قلب یاد شده است.

انسان نسبت به فرزندش مسؤولیت و تکلیف و وظیفۀ سنگینی دارد.

کسی که زحمت تربیت فرزند و صالح شدن او را بر خود هموار نماید، درهای رحمت حق را در دنیا و آخرت به روی خود باز کرده است.

فرزند صالح و شایسته از شفیعان روز محشر برای نجات انسان از درد و رنج و قیامت است.

رسیدگی به وضع جسمی و روحی فرزند، و توجه به تربیت و رشد و کمال و از اهمّ عبادات و از بهترین اموری است که خدا و رسول به آن نظر دارد.

چنانکه دستور حضرت حق است، انسان واجب است فرزند خود را از افتادن در دام شیاطین و راه باطل، و طریق فساد و افساد، حفظ کند.

پدر و مادری که سبب تربیت فرزند صالح و صالح شدن اولاد و حفظ او از عذاب آخرتند در پیشگاه حضرت حق از اجر عظیم و نعمت کبیر برخوردارند.

ص:289

آنان که توجهی به تربیت معنوی فرزند ندارند، و از او تنها یک موجود مادی گرا می سازند، منفور خدا و مستحق عذاب الیم و رنج روز قیامتند.

تفسیر آیۀ

قُوا انْفُسَکُمْ»

«یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا انْفُسَکُمْ وَ اهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَهُ عَلَیْها مَلائِکَهٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللّهَ ما امَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ» (1)

ای مؤمنان ! خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است ، حفظ کنید . بر آن فرشتگانی خشن و سخت گیر گمارده شده اند که از آنچه خدا به آنان دستور داده ، سرپیچی نمی کنند ، و آنچه را به آن مأمورند ، همواره انجام می دهند .

منظور از حفظ و نگهداری در این آیۀ شریفه، نگهداری خود به ترک گناهان، و تسلیم نشدن در برابر شهوات غلط و غرایز سرکش، و نگهداری و حفظ خانواده به تعلیم و تربیت و امر به معروف و نهی از منکر و به خصوص فراهم ساختن محیطی پاک و خالی از هر گونه آلودگی در فضای خانه و خانواده است.

این برنامه ای است که باید از نخستین سنگ بنای خانواده، یعنی از مقدمات ازدواج، و سپس نخستین لحظۀ تولد فرزند آغاز گردد، و در تمام مراحل با برنامه ریزی صحیح و با نهایت دقت تعقیب شود.

به تعبیر دیگر حق زن و فرزند، تنها با تأمین هزینۀ زندگی و مسکن و تغذیۀ حاصل نمی شود، مهم تر از آن تغذیۀ روح و جان آنها و به کار گرفتن اصول تعلیم و تربیت صحیح است.

ص:290


1- (1) - تحریم (66) : 6. [1]

تعبیر به قُوا (نگاهدارید) اشاره به این است که اگر آنها را به حال خود رها کنید خواه ناخواه به سوی آتش دوزخ پیش می روند، شما هستید که باید آنها را از سقوط در آتش دوزخ حفظ کنید. (1)ابوبصیر می گوید از معنای این آیه از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم:

هذِهِ نَفْسی اقیها، فَکَیْفَ اقی اهْلِی؟ قالَ: تَأْمُرُهُمْ بِما امَرَهُمُ اللّهُ بِهِ، وَ تَنْهاهُمْ عَمّا نَهاهُمُ اللّهُ عَنْهُ فَاِنْ اطاعُوکَ کُنْتَ قَدْ وَقَیْتَهُمْ، وَ انْ عَصَوْکَ کُنْتَ قَدْ قَضَیْتَ ما عَلَیْکَ. (2)

خودم را حفظ می کنم، اهل و عیالم را چگونه نگاهدارم؟فرمود: آنان را بخوان به آنچه خدا خوانده، و نهی کن از آنچه خدا نهی فرموده، اگر تو را پیروی کردند آنان را حفظ کرده ای، و اگر سرپیچی کردند به مسؤولیت خود عمل نموده ای.

در توضیح قُوا انْفُسَکُمْ گفته اند:

بِالصَّبْرِ عَلی طاعَهِ اللّهِ، وَ عَنْ مَعْصِیَتِهِ، وَ عَنِ اتِّباعِ الشَّهَواتِ.

با استقامت و صبر بر طاعت خدا، دوری از معصیت حق، و خودداری از پیروی شهوات سرکش.

و در تبیین وَ اهْلیکُمْ ناراً فرموده اند:

بِدُعائِهِمْ الی طاعَهِ اللّهِ وَ تَعْلیمِهِمُ الْفَرائِضَ، وَ نَهْیِهِمْ عَنِ الْقَبائِحِ، وَ حَثِّهِمْ عَلی افْعالِ الْخَیْرِ.

آنان را به طاعت خدا دعوت کردن، و واجبات الهی و اسلامی را به آنان یاد دادن، و ایشان را از بدی ها نهی کردن، و آنان را به انجام تمام امور خیر

ص:291


1- (1) - تفسیر نمونه: 287/24، [1] ذیل آیۀ 6 سوره تحریم.
2- (2) - تفسیر نور الثقلین: 372/5، [2] ذیل آیۀ 6 سورۀ تحریم.

ترغیب نمودن است.

در هر صورت اولاد نعمت خداست. و شکر بر این نعمت واجب، و ادای شکر این لطف و عنایت حق به این است که انسان آنان را عبد خدا و انسانی صالح و موجودی شایسته تربیت کند که زحمت در این راه از اعظم عبادات و بهترین کارهاست.

چون اولاد انسان به تربیت الهی و اخلاق حسنه، و عقاید حقّه، و اعمال صالحه آراسته شود، و این همه محصول زحمات پدر و مادر باشد، غیر از بهره های دنیایی و آخرتی که نصیب اولاد می گردد، پدر و مادر هم در ثواب تمام آن برنامه ها بنابر آیات قرآن و روایات شریکند، و به همین خاطر اولاد در فرهنگ اسلام از جایگاه بلندی در حیات انسان برخوردار است، و دوام عمر همراه با تربیت الهی او باعث خیر دنیا و آخرت آدمی است، از این نظر حضرت زین العابدین علیه السلام در جملۀ اول این دعا از حضرت حق تقاضای بقای اولاد می نماید، گرچه اگر به ارادۀ پروردگار اولاد انسان در سنّ صغارت از دست برود، و انسان بر مصیبت او در راه خدا و برای خدا صبر کند، برای آنهم ثواب عظیمی است.

روایاتی دربارۀ فرزندان

اشاره

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

اِنَّ اولادَ الْمُسْلِمینَ مَوْسُومُونَ عِنْدَ اللّهِ شافِعٌ وَ مُشَفَّعٌ، فَاِذا بَلَغُوا اثْنَتَیْ عَشَرَهَ سَنَهً کُتِبَتْ لَهُمُ الْحَسَناتُ، فَاِذا بَلَغُوا الْحُلُمَ کُتِبَتْ عَلَیْهِمُ السَّیِّئاتُ. (1)

فرزندان مسلمین در پیشگاه حق به شفاعت کننده و شفاعت پذیرفته شدگان

ص:292


1- (1) - وسائل الشیعه: 355/21، باب 1، حدیث 27280؛ [1]الکافی: 3/6، حدیث 8. [2]

موسومند، چون به دوازده سالگی برسند حسناتی که انجام می دهند در نامۀ عملشان ثبت می شود، و چون به سنّ بلوغ دست یابند بدی هایشان نوشته می شود.

حضرت سجّاد علیه السلام می فرماید:

مِنْ سَعادَهِ الرَّجُلِ انْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ یَسْتَعینُ بِهِمْ. (1)

از خوشبختی های مرد این است که فرزندی داشته باشد که از آن در برنامه های زندگی کمک بگیرد.

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمود:

سَعِدَ امْرُءٌ لَمْ یَمُتْ حَتّی یَری خَلَفاً مِنْ نَفْسِهِ. (2)

خوشبخت شد آن مردی که نمرد تا این که از خود اولادی دید.

امام علی علیه السلام در مرضی که طفلی به آن دچار شده بود فرمود:

اِنَّهُ کَفّارَهٌ لِوالِدَیْهِ. (3)

این بیماری برای پدر و مادر کودک از باب رحمت الهی کفّاره است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَلْوَلَدُ الصّالِحُ رَیْحانٌ مِنْ رَیاحینِ الْجَنَّهِ. (4)

فرزند شایسته گیاهی خوشبو از گیاهان بهشت است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

ص:293


1- (1) - وسائل الشیعه: 356/21، باب 1، حدیث 27286؛ [1]الکافی: 2/6، حدیث 2. [2]
2- (2) - وسائل الشیعه: 357/21، باب 1، حدیث 27288؛ [3]الکافی: 4/6، حدیث 3. [4]
3- (3) - وسائل الشیعه: 357/21، باب 1، حدیث 27291؛ [5] من لایحضره الفقیه: 482/3، حدیث 4694.
4- (4) - بحار الأنوار: 368/10، باب 20، حدیث 12؛ [6]نوادر الراوندی: 5. [7]

میراثُ اللّهِ مِنْ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ وَلَدٌ صالِحٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ. (1)

ارث خدا از بندۀ مؤمنش، فرزند صالحی است که برای پدر طلب مغفرت کند.

و نیز آن حضرت فرمود:

اَلْبَناتُ حَسَناتٌ، وَ الْبَنُونَ نِعْمَهٌ، فَالْحَسَناتُ یُثابُ عَلَیْها، وَ النِّعَمُ یُسْأَلُ عَنْها. (2)

دختران حسناتند، و پسران نعمت، بر حسنات اجر داده می شود، و از نعمت پرسش خواهد شد.

ارزش فرزند دختر در روایات

بُشِّرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِابْنَهٍ فَنَظَرَ فِی وُجُوهِ اصْحابِهِ فَرَأَیَ الْکَراهَهَ فیهِمْ، فَقالَ:

ما لَکُمْ؟ رَیْحانَهٌ اشُمُّها، وَرِزْقُها عَلَی اللّهِ. (3)

رسول خدا را به دختری بشارت دادند، به چهرۀ اصحاب نگریست آنان را در اندوه دید، فرمود: شما را چه می شود؟ گیاه خوشبویی است که او را می بویم، و روزی او بر خداست.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

دختران، نیکو فرزندانی هستند، هر کس یک دختر دارد، خداوند آن دختر را حجاب بین او و جهنم قرار می دهد، و هر کس دارای دو دختر است به آن سبب خداوند او را وارد بهشت می کند، و هر که سه دختر یا بیشتر دارد جهاد و

ص:294


1- (1) - بحار الأنوار: 90/101، باب 2، حدیث 2؛ [1]وسائل الشیعه: 359/21، باب 2، حدیث 27299. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 90/101، باب 2، حدیث 3؛ [3]وسائل الشیعه: 367/21، باب 2، حدیث 27322. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 90/101، باب 2، حدیث 4؛ من لایحضره الفقیه: 481/3، حدیث 4693.

صدقه بر او نیست. (1)حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ لَیَرْحَمُ الرَّجُلَ لِشِدَّهِ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ. (2)

خداوند عزّوجلّ هر آینه بر مرد رحم می کند به خاطر شدت محبتش بر فرزندانی که دارد.

مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد، یکی از افراد را نزد رسول خدا دید، به او گفت: خداوند دختری به تو مرحمت فرموده، رنگ مرد تغییر کرد، حضرت فرمود:

تو را چه شد؟ عرضه داشت: خیر است، فرمود: بگو، برای تو چه پیش آمده، گفت:

از منزل که می آمدم همسرم درد زائیدن داشت، این مرد به من خبر داد که دختر زائیده، رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود: زمین حامل اوست. آسمان سیاه اندازه اوست، و خداوند روزی دهندۀ اوست، او گیاه خوشبوئی است که آن را می بوئی. سپس رو به جانب اصحاب کرد و فرمود: کسی که دارای یک دختر است گرفتار است، و آن که دو دختر دارد امان بر او، و هر که دارای سه دختر است جهاد و هر کار سختی از او ساقط است، و هر که دارای چهار دختر است ای بندگان خدا او را کمک کنید، ای عباد حق به او قرض بدهید، ای بندگان حق به او رحم کنید. (3)

روایاتی دیگر دربارۀ فرزندان

ص:295


1- (1) - کنز العمال: 454/16، حدیث 45399.
2- (2) - بحار الأنوار: 91/101، باب 2، حدیث 9؛ [1] من لایحضره الفقیه: 482/3، حدیث 4695.
3- (3) - بحار الأنوار: 91/101، باب 2، حدیث 11؛ الکافی: 5/6، حدیث 6. [2]

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَحِبُّوا الصِّبْیانَ وَ ارْحَمُوهُمْ فَاِذا وَعَدْتُمُوهُمْ فَفُوا لَهُمْ، فَاِنَّهُمْ لایَرَوْنَ الّإ انَّکُمْ تَرْزُقُونَهُمْ. (1)

بچه ها را دوست بدارید و به آنان مهربانی کنید، و چون چیزی را به کودکانتان وعده دادید به وعدۀ خود وفا کنید؛ زیرا آنان شما را روزی دهندۀ خود می بینند.

عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و نَظَرَ الی رَجُلٍ لَهُ ابْنانِ فَقَبَّلَ احَدَهُما وَ تَرَکَ الْآخَرَ، فَقالَ النَّبِیُّ: فَهَلّا آسَیْتَ بَیْنَهُما. (2)

رسول خدا به مردی که دو پسر داشت نظر انداخت که یکی را بوسه داد و به دیگری توجه نکرد، حضرت فرمود: برای چه بین این دو مساوات را رعایت نکردی؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اِعْدِلُوا بَیْنَ اوْلادِکُمْ کَما تُحِبُّونَ انْ یَعْدِلُوا بَیْنَکُمْ فِی الْبِرِّ وَ اللُّطْفِ. (3)

ما بین فرزندانتان عدالت را رعایت کنید چنانکه در احسان و لطف از طرف مردم دوست دارید نسبت به شما عدالت رعایت شود.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرمود:

ص:296


1- (1) - بحار الأنوار: 92/101، باب 2، حدیث 14؛ [1]مکارم الاخلاق: 219. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 92/101، باب 2، حدیث 15؛ [3]مکارم الاخلاق: 220. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 92/101، باب 2، حدیث 16. [5]

اَکْثِرُوا مِنْ قُبْلَهِ اوْلادِکُمْ، فَاِنَّ لَکُمْ بِکُلِّ قُبْلَهٍ دَرَجَهً فِی الْجَنَّهِ ما بَیْنَ کُلِّ دَرَجَهٍ خَمْسُمِائَهِ عامٍ. (1)

فرزندان خود را زیاد ببوسید، به حقیقت که برای هر بوسیدنی یک درجه در بهشت است، میان هر درجه ای تا درجۀ دیگر پانصد سال راه است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در جهت مراعات حق فرزندان فرمود:

یَلْزَمُ الْوالِدَیْنِ مِنْ عُقُوقِ الْوَلَدِ ما یَلْزَمُ الْوَلَدَ لَهُما مِنَ الْعُقُوقِ. (2)

همان طور که ممکن است فرزند عاقّ پدر و مادر شود، ممکن است پدر و مادر عاقّ فرزند شوند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله مردی را با کودکی دید، فرمود: این کودک کیست؟ عرضه داشت: فرزند من است، فرمود: خداوند به وسیلۀ او تو را بهره بدهد، نگفتم: او را برای تو مبارک کند، اگر می گفتم قبل از تو از دنیا می رفت. (3)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که وارد بازار شود و تحفه ای را بخرد و به طرف زن و فرزند برود، مانند کسی است که به سوی محتاجان صدقه می برد، چون به خانه رفت ابتدا تحفه را بین دختران تقسیم کند. کسی که دخترش را خوشحال کند همانند این است که بنده ای از اولاد اسماعیل را در راه خدا آزاد کرده، و هر کس پسر بچه اش را خوشحال کند، گوئی از خشیت خدا گریسته، و هر کس از خشیت خدا بگرید پروردگار او را وارد جنّات نعیم می نماید!! (4)رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

فَرِّقُوا بَیْنَ اوْلادِ کُمْ فِی الْمَضاجِعِ اذا بَلَغُوا سَبْعَ سِنینَ. (5)

چون فرزندانتان به هفت سالگی رسیدند، بستر خواب آنان را از هم جدا کنید!

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

خَمْسَهٌ فِی قُبُورِهِمْ وَ ثَوابُهُمْ یَجْری الی دیوانِهِمْ: مَنْ غَرَسَ نَخْلاً، وَ مَنْ

ص:297


1- (1) - بحار الأنوار: 92/101، باب 2، حدیث 20؛ [1]وسائل الشیعه: 485/21، باب 89، حدیث 27656. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 93/101، باب 2، حدیث 22؛ [3] من لایحضره الفقیه: 483/3، حدیث 4705.
3- (3) - بحار الأنوار: 94/101، باب 2، حدیث 34.
4- (4) - بحار الأنوار: 94/101، باب 2، حدیث 35؛ مستدرک الوسائل: 118/15، باب 5، حدیث 17715. [4]
5- (5) - بحار الأنوار: 96/101، باب 2، حدیث 54؛ [5]مکارم الاخلاق: 223. [6]

حَفَرَ بِئْراً، وَ مَنْ بَنی لِلّهِ مَسْجِداً، وَ مَنْ کَتَبَ مُصْحَفاً، وَ مَنْ خَلَّفَ ابْناً صالِحاً. (1)

پنج نفر در قبر خفته اند ولی ثواب آنها به طور مرتب در دیوان عملشان ثبت می شود: آن که درخت خرمائی کاشته، و آن که چاه آبی حفر نموده، و آن که برای خدا مسجدی ساخته، و آن که کتاب با منفعتی نوشته، و آن که فرزند شایسته ای از خود بجای گذاشته است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مِنْ سَعادَهِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ: الزَّوْجَهُ الصّالِحَهُ، وَ الْمَسْکَنُ الْواسِعُ، و الْمَرْکَبُ الْهَنیءُ، وَ الْوَلَدُ الصّالِحُ، وَ مِنْ یُمْنِ المَرْأَهِ انْ یَکُونَ بِکْرُها جارِیَهً یَعْنی اوَّلَ وَلَدِها. (2)

از خوشبختی مرد مسلمان: همسر شایسته، خانۀ وسیع، مرکب خوب، و فرزند صالح است. و از برکت و میمنت زن این است که اول فرزندش دختر باشد.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

ما سَأَلْتُ رَبّی اوْلاداً نَضِرَ الْوَجْهِ، وَ لاسَأَلْتُهُ وَلَداً حَسَنَ الْقامَهِ، وَلکِنْ سَأَلْتُ رَبّی اوْلاداً مُطیعینَ لِلّهِ، وَجِلینَ مِنْهُ حَتّی اذا نَظَرْتُ الَیْهِ وَ هُوَ مُطیعٌ لِلّهِ قَرَّتْ عَیْنِی. (3)

از حضرت حق نخواستم فرزند خوشگل و زیبا اندام به من عنایت کند، از او خواستم به من اولادی بدهد که مطیع خدا باشند، و خدا ترسی در آنان دیده شود، تا هر وقت به آنان نظر کنم و وجودشان را در دایرۀ اطاعت از حق ببینم،

ص:298


1- (1) - بحار الأنوار: 97/101، باب 2، حدیث 59؛ [1]مستدرک الوسائل: 229/12، باب 15، حدیث 13959. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 98/101، باب 2، حدیث 64؛ [3]نوادر الراوندی: 24. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 98/101، باب 2، حدیث 66. [5]

چشمم روشن شود.

امام علی علیه السلام فرمود:

مَنْ قَبَّلَ وَلَدَهُ کانَ لَهُ حَسَنَهٌ، وَ مَنْ فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ، وَ مَنْ عَلَّمَهُ الْقُرآنَ دُعِیَ الْاَبَوانِ فَکُسِیا حُلَّتَیْنِ یُضیءُ مِنْ نُورِهِما وُجُوهُ اهْلِ الْجَنَّهِ. (1)

آن که فرزندش را ببوسد برای او حسنه ای است، هر کس فرزندش را خوشحال کند خداوند در قیامت او را خوشحال می نماید، و هر کس قرآن به فرزندش بیاموزد این پدر و مادر در بهشت فراخوانده شوند، و دو حلّه بر اندامشان بپوشانند که تمام اهل بهشت از نور آنها روشن شوند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ حق فرزندان بر پدر می فرماید:

مِنْ حَقِّ الْوَلَدِ عَلی والِدِهِ ثَلاثَهٌ: یُحَسِّنُ اسْمَهُ، وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَهَ، وَ یُزَوِّجُهُ اذا بَلَغَ. (2)

فرزند را بر پدر سه حق است: اسم او را نیکو بگذارد، نوشتن یادش دهد، و چون به بلوغ رسید او را زن بدهد.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله سفارش می فرمود:

اِذا وَعَدَ احَدُکُمْ صَبِیَّهُ فَلْیُنْجِزْ. (3)

هرگاه یکی از شما به فرزند خود وعده ای داد، باید به آن وفا کند و از عهد خود تخلّف ننماید.

ص:299


1- (1) - بحار الأنوار: 99/101، باب 2، حدیث 71؛ [1]عدّه الدّاعی: 88. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 92/101، باب 2، حدیث 19؛ [3]وسائل الشیعه: 482/21، باب 86، حدیث 27646. [4]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 170/15، باب 64، حدیث 17893؛ [5]الجعفریات: 166. [6]

این روایت می گوید: مسئلۀ وفای به عهد را که از آداب الهی و صفات برجستۀ انسانی است عملاً تعلیم فرزندان خود نمایید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

رَحِمَ اللّهُ عَبْداً اعانَ وَلَدَهُ عَلی بِرِّهِ بِالْاِحْسانِ الَیْهِ وَ التَّألُّفِ لَهُ وَ تَعْلیمِهِ وَ تَأْدیبِهِ. (1)

رحمت الهی بر پدری که در راه نیکی به فرزندش کمک کند و احسان به او کند و چون کودکی رفیق دوران کودکی او باشد، و وی را دانشمند و با ادب بار بیاورد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

مِنْ حَقِّ الْوَلَدِ عَلَی الْوالِدِ أنْ یُحَسِّنَ اسْمَهُ، وَ یُحَسِّنَ ادَبَهُ. (2)

از حقوقی که فرزند به پدر و مادر دارد این است که نام خوبی برای او انتخاب کند، و نیکی او را ادب نماید.

مردی به رسول اللّه صلی الله علیه و آله عرضه داشت: حق فرزند بر من چیست؟

فرمود:

تُحَسِّنُ اسْمَهُ وَ ادَبَهُ، وَ ضَعْهُ مَوْضَعاً حَسَناً. (3)

او را به اسم خوبی نامگذاری کن، به درستی ادبش نما، و او را به کار خوب و مناسبی بگمار.

از حضرت باقر علیه السلام است:

ص:300


1- (1) - مستدرک الوسائل: 169/15، باب 63، حدیث 17889. [1]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 128/15، باب 14، حدیث 17748. [2]
3- (3) - الکافی: 48/6، حدیث 1؛ [3]وسائل الشیعه: 479/21، باب 86، حدیث 27638. [4]

شَرُّ الْآباءِ مَنْ دَعاهُ الْبِرُّ الَی الْاِفْراطِ، وَشَرُّ الْاَبْناءِ مَنْ دَعاهُ التَّقْصیرُ الَی الْعُقُوقِ. (1)

بدترین پدران کسانی هستند که در نیکی و محبت نسبت به فرزندان از حد مناسب تجاوز کنند، و بدترین فرزندان کسانی هستند که در اثر تقصیر و کوتاهی در انجام وظایف، عاق پدر شوند.

محیط خانواده یک محیط اجتناب ناپذیر، و کودک ناگزیر به زندگی در آن است.

ضوابط و قواعد آن بر طفل تحمیل شده و کودک تحمل آن را مجبور است.

پس در چنین وضع و شرایطی برای کودک، حقی پیدا می شود که والدین موظّف به ادای آن لااقل در محیط خانواده اند. تربیت مهم ترین حق او در قلمرو مهم ترین محدودۀ زندگی اوست. پدر در آن رابطه مسؤولیت مستقیم دارد، باید او را به گونه ای بپروراند که فعلاً فردی در حال رشد، و در آینده عضوی مفید برای جامعه باشد.

فرزند، عزیزترین فرد برای پدر و مادر است، وطبیعی است آنها دوست بدارند که این عزّت و دُردانگی همچنان محفوظ ماند، و در زندگی آینده تداوم یابد، در این راستاست که والدین کودک عقلاً و هم از نظر اخلاقی موظف به تربیت او می شوند.

بخشش و تفضّل والدین به کودک روا نیست در حد مال و ثروت و غذا باشد، و هم بخشش آن نیست که از هم اکنون به شکرانۀ ولادتش پدر و مادر زمینی را به اسم او قباله کنند و برای آیندۀ او از نظر مال و ثروت بیندیشند؛ زیرا که این همه در قبال تربیت هیچ است.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

ص:301


1- (1) - تاریخ الیعقوبی: 321/2؛ [1] الامامه و اهل البیت، محمد بیومی: 64/3.

ما نَحَلَ والِدٌ وَلَداً نَحْلاً افْضَلَ مِنْ ادَبٍ حَسَنٍ. (1)

هیچ پدری نسبت به فرزندش، بخشش و تفضلی بهتر از ادب نیک نبخشیده است.

در حقیقت، ادب نیکوترین میراث است، امام علی علیه السلام در این زمینه فرمود:

خَیْرُ ما وَرَّثَ الْآباءُ الْاَبْناءَ الْاَدَبُ. (2)

بهترین میراثی که پدران برای فرزندان باقی می گذارند ادب و تربیت است.

نقش پدر و مادر در تربیت فرزندان

بر این اساس کودکان را نباید به حال و طبیعت خود واگذار کرد، امر تربیت مهم و مسؤولیت والدین در این رابطه سنگین است. پدر و مادر وظیفه دارند موجبات رشد او را از هر جهت فراهم آورند و نهال شخصیت او را از هم اکنون آبیاری نمایند. در امر تربیت کودکان و ادای حقوقشان، پدر و مادر هر دو مسئولند، اما مسؤولیت پدر در این رابطه مستقیم و بیشتر است. او مسؤول مستقیم تربیت اسلامی فرزندان خویش، و مسؤول عواقب نیک و بد آنهاست. وظیفه دارد آنان را افرادی مؤمن، لایق، متعهد، مسؤول برای خود و جامعه اش پدید آورد، این وظیفه حتی در دوران جنینی کودک برای پدران مطرح است و زمینه سازی ها از همان آغاز باید انجام شود.

پدر در خانواده نقشی مسلّط دارد، اوست که از نظر امر و نهی و کنترل اخلاق، توجه اهل خانه را به سوی خود معطوف می دارد، و راهنمای آنها درعرصۀ زندگی

ص:302


1- (1) - مستدرک الوسائل: 164/15، باب 59، حدیث 17872. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 407، حدیث 9347. [2]

است، بر این اساس او مسؤول رشد و هدایت و تأمین عوامل سعادت فرزندان، و اصلاح وضع آنها و مسؤول جهت دادن به سوی خیر است.

پدر در خانه تنها مسؤول اقتصاد و تهیۀ لوازم زندگی اهل خانه نیست، بلکه او همچنان مسؤول تهذیب و هدایت اخلاقی، ایجاد روحیۀ مقاومت در برابر شداید، هموار کردن راه زندگی، عرضه و تنفیذ میراث فرهنگی، مسؤول ایجاد عادات و اخلاق و صفات ارزنده، رشد و نمای جسمی و روانی، ادب و وقار آنان و پرهیز دادن از انحرافات است.

او همچنان باید برای فرزندان موجبات عفّت و پاکی، ادب و وقار را فراهم سازد، زبان و اخلاق او برای آنان درس باشد.در این راه نقش مادر نیز مهم ولی نقش پدر مهم تر و سنگین تر است، و طبیعی است که برای موفقیت در کار ضروری باشد پدر و مادر در این رابطه دست به دست هم دهند و نیکوتر بکوشند و بیندیشند.

کوتاهی ها در امر تربیت سبب آن می شوند که کار سازندگی با دشواری مواجه شود و کودک آن چنان که باید به پیش نرود.

از نظر ما یتیم کسی نیست که پدر یا مادرش از دنیا رفته باشد، بلکه یتیم کسی است که در جنبۀ علم و ادب بی سرپرست باشد.

اگر پدران در امر تربیت کوتاهی کنند، زمینه برای بسیاری از لغزش ها و انحرافات آنها فراهم خواهد آمد.

منحرفان جامعه به حقیقت کسانی هستند که در دوران کودکی از تربیتی کافی برخوردار نبوده اند و طبیعی است که چنین پدران نه تنها مورد نفرت مردمند، بلکه مورد نفرت و لعنت خداوند نیز می باشند.

کوتاهی در تربیت مسؤولیت آور است، و آدمی نمی تواند در پیشگاه عدل خدا حتی جواب فرزندان را بدهد که از روش تربیتی او شکایت می کنند، و شکایت مسموع واقع شده و خداوند از پدر آنها بازخواست می کند. (1)

ص:303


1- (1) - نقش پدر در تربیت: 75.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَکْرِمُوا اوْلادَکُمْ، وَاَحْسِنُوا آدابَهُمْ یُغْفَرْ لَکُمْ. (1)

فرزندان خود را گرامی بدارید، و آداب آنان را نیکو گردانید تا آمرزیده شوید.

صبر در مصایب از دیدگاه روایات

اشاره

اگر بر اثر ارادۀ حق و حوادثی که در راه انسان است فرزند دلبند آدمی از دستش برود، وظیفۀ الهی فرزند مرده اقتضا می کند، اولاً: این برنامه را هدیه ای از جانب دوست بداند، و ثانیاً: بر آن مصیبت صبر کند، و کلمه ای که توهین به حق و حقیقت باشد از او صادر نگردد تا به اجر عظیم و ثواب سنگین برسد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اِنَّ الْمُؤْمِنَ لَوْ یَعْلَمُ ما اعَدَّ اللّهُ لَهُ عَلَی الْبَلاءِ لَتَمَنّی انَّهُ فِی دارِ الدُّنْیا قُرِّضَ بِالْمَقاریضِ. (2)

اگر مؤمن می دانست که خداوند عزیز در برابر بلائی که به او می رسد چه چیزی مهیّا فرموده، هر آینه آرزو می کرد در حیات دنیا با دم قیچی قطعه قطعه شود!

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمودند:

اَیُّما رَجُلٍ قَدَّمَ ثَلاثَهَ اوْلادٍ لَمْ یَبْلُغُوا الْحِنْثَ، اوِ امْرَأهٍ قَدَّمَتْ ثَلاثَهَ اوْلادٍ فَهُمْ حِجابٌ یَسْتُرُونَهُ مِنَ النّارِ. (3)

ص:304


1- (1) - بحار الأنوار: 95/101، باب 2، حدیث 44؛ [1]وسائل الشیعه: 476/21، باب 83، حدیث 27629. [2]
2- (2) - مسکّن الفؤاد: 19.
3- (3) - بحار الأنوار: 116/79، باب 17، حدیث 5؛ [3]ثواب الاعمال: 196. [4]

هر مردی سه فرزندش که هنوز به وقت بلوغ نرسیده اند از دستش برود، یا زنی سه فرزندش از دنیا رحلت کنند، این فرزندان بین آنان و آتش حجاب و مانع می گردند.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

مَنْ قَدَّمَ اوْلاداً یَحْتَسِبُهُمْ عِنْدَ اللّهِ حَجَبُوهُ مِنَ النّارِ بِاِذْنِ اللّهِ عَزَّوجلَّ. (1)

هر کس فرزندانی از او فوت شود و وی داغ مصیبت آنان را به حساب خدا و خواست او بگذارد، و صبر و بردباری پیشه کند آن فرزندان به اذن خدا بین او و آتش حجاب شوند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

وَلَدٌ واحِدٌ یُقَدِّمُهُ الرَّجُلُ افْضَلُ مِنْ سَبْعینَ وَلَداً یَبْقُونَ بَعْدَهُ یُدْرِکُونَ الْقائِمَ. (2)

یک فرزند که انسان به داغش دچار شود، فضیلتش ازهفتاد فرزند که بعد از خود بگذارد و همۀ آنان امام عصر علیه السلام را درک کنند بیشتر است!

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ما نَزَلَ الْبَلاءُ بِالْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنَهِ فِی نَفْسِهِ وَ وَلَدِهِ وَ مالِهِ حَتّی یَلْقَی اللّهَ عَزَّوَجَلَّ وَ ما عَلَیْهِ خَطیئَهٌ. (3)

بلائی در زمینۀ جان و اولاد و مال بر مرد مؤمن و زن مؤمنه نمی رسد، جز این که به خاطر آن خداوند را در قیامت بدون داشتن گناه در پرونده ملاقات

ص:305


1- (1) - بحار الأنوار: 114/79، باب 17، حدیث 2؛ [1]ثواب الاعمال: 196. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 116/79، باب 17، حدیث 7؛ [3]وسائل الشیعه: 246/3، باب 72، حدیث 3530. [4]
3- (3) - مسکّن الفؤاد: 21.

کند!

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرمودند:

بَخٍ بَخٍ، خَمْسٌ ما اثْقَلَهُنَّ فِی الْمیزانِ: لا الهَ الَّا اللّهُ، وَ سُبْحانَ اللّهِ، وَ الْحَمْدُلِلّهِ، وَ اللّهُ اکْبَرُ، وَالْوَلَدُ الصّالِحُ، یُتَوَفّی لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ فَیَحْتَسِبُهُ. (1)

به به چه سنگین است در ترازوی عمل پنج حقیقت: لا اله الّا اللّه سبحان اللّه، الحمدللّه، اللّه اکبر، و داغ فرزند شایسته که به حساب حق گذارده شود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اِنّی رَأَیْتُ الْبارِحَهَ عَجَباً....رأَیْتُ رَجُلاً مِْن امَّتی قَدْ خَفَّ میزانُهُ فَجاءَ افْراطُهُ فَثَقَّلُوا میزانَهُ. (2)

شب گذشته در خواب مسائل تعجب آور دیدم...مردی از امّتم را مشاهده کردم که اعمالش در میزان در حدی نبود که باعث نجاتش شود، ناگهان فرزندانی که از او مرده بودند آمدند و عملش را در میزان الهی سنگین کردند.

مرگ فرزند

از عثمان بن مظعون فرزندی مُرد، آن چنان ناراحت شد که در خانه ماند و دست به عبادت دائم زد، خبر این مسئله به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، او را خواست و فرمود:

گوشه گیری برای ما نیست، رهبانیت دردین من نمی باشد، رهبانیت امّت من جهاد در راه خداست. ای عثمان! برای بهشت هشت در و برای جهنم هفت در است، نمی خواهی وقتی وارد قیامت شوی کنار دری از درهای بهشت

ص:306


1- (1) - بحار الأنوار: 117/79، باب 17، حدیث 9؛ [1] مسکّن الفؤاد: 21.
2- (2) - بحار الأنوار: 117/79، باب 17، ذیل حدیث 9؛ [2] مسکّن الفؤاد: 22.

فرزندت را ببینی که دامنت را بگیرد و از تو نزد خدا شفاعت کند؟ به رسول الهی عرضه داشتند: ثوابی که برای عثمان بن مظعون هست برای ما هم در مرگ فرزندانمان هست؟ فرمود: آری، برای شما که در داغ اولاد صبر کنید و آن را به حساب حق بگذارید. (1)به یکی از شایستگان به طور مرتب پیشنهاد ازدواج می شد ولی نمی پذیرفت؛روزی پس از بیدار شدن از خواب گفت: وسیلۀ ازدواج مرا مهیّا کنید.از او سبب پرسیدند، گفت:به امید این که خداوند فرزندی روزی من کند و سپس او را از من بگیرد تا برای آخرتم ذخیره ای باشد. سپس گفت: در خواب دیدم قیامت برپا شده، تمام خلایق در موقفند، و همه از شدت تشنگی می سوزند، ناگهان اطفالی را دیدم قندیلهایی از نور بر آنهاست، به دستشان ظرف هائی از طلا و نقره است که تعدادی را سیراب می کنند و از بقیه می گذرند. به سوی یکی از آنها دست دراز کردم و گفتم: مرا سیراب کن که تشنگی از پایم انداخت، گفت: در بین ما برای تو فرزندی نیست، ما پدران خود را سیراب می کنیم، گفتم: شما کیستید؟ گفتند، اطفالی که در زمان حیات پدر و مادر از دنیا رفته ایم. (2)در هر صورت اولاد نعمت حق است، و مسؤولیت تربیت او سنگین، و بر ادای حقوق ظاهری و باطنیش ثواب عظیم مترتب است، و در صورت فوت فرزند، اجر فوق العاده برای پدر و مادر دارد.

ص:307


1- (1) - مستدرک الوسائل: 401/2، باب 60، حدیث 2303؛ الأمالی، شیخ صدوق: 66، حدیث 1. [1]
2- (2) - احیاء العلوم: 35/2، فوائد النکاح.

[وَ بِإِصْلاَحِهِمْ لِی و بِإِمْتَاعِی بِهِم «2»إِلَهِی امْدُدْ لِی فِی أَعْمَارِهِمْ وَ زِدْ لِی فِی آجَالِهِمْ وَ رَبِّ لِی صَغِیرَهُمْ وَ قَوِّ لِی ضَعِیفَهُمْ وَ أَصِحَّ لِی أَبْدَانَهُمْ وَ أَدْیَانَهُمْ وَ أَخْلاَقَهُمْ وَ عَافِهِمْ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ فِی جَوَارِحِهِمْ وَ فِی کُلِّ مَا عُنِیتُ بِهِ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ أَدْرِرْ لِی وَ عَلَی یَدِی أَرْزَاقَهُمْ]

و به شایسته نمودنشان، برای پیروی از من، و به بهره مند شدنم در دنیا و آخرت از ایشان بر من منت گذار، خدایا! عمرشان را به سود من طولانی کن، و مدّت زندگی آنها به خاطر من بیفزا، و خردسالشان را به نفع من تربیت کن، و ناتوانشان را برای من نیرومند ساز، و بدن ها و آیین ها و اخلاقشان را برایم به سلامت دار، و به آنها در جان و اعضا و هر کارشان که به آن اهتمام دارم، سلامت همه جانبه عنایت کن، و برای من و به دست من، روزی آنان را فراوان فرما.

تربیت و ادب فرزندان

در دستگاه آفرینش، خداوند به ساختمان آدم توجه و دقت بسیار نموده است، به ویژه این که ذات حق تعالی همه نیازها و تناسب ها را در وجود او برقرارساخته و فرموده:

ص:308

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَنَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» (1)

که ما انسان را در نیکوترین نظم و اعتدال و ارزش آفریدیم .

تقویم به معنی ساختن چیزی به صورت مناسب و معتدل و کیفیت شایسته است. احسن تقویم یعنی به بهترین نظام و شکلی که ممکن بوده؛ در ترکیب آدم منظور شده است.

در جای دیگر می فرماید:

الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّیکَ فَعَدَلَکَ * فِی أَیِ ّ صُورَهٍ مَّا شَآءَ رَکَّبَکَ» (2)

همان کسی که تو را آفرید و اندامت را درست و نیکو ساخت و متعادل و متناسب قرار داد ، * و تو را در هر نقش و صورتی که خواست ترکیب کرد .

سپس تاج کرامت و مقام اشرف مخلوقات و برتری بر همۀ موجودات و کاینات را بر او لطف نمود و او را با بسیاری از نعمت ها و ارزاق گرامی داشت.

وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی ءَادَمَ وَحَمَلْنَهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَهُم مِّنَ الطَّیِّبَتِ وَ فَضَّلْنَهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً» (3)

به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم ، و آنان را در خشکی و دریا [ بر مرکب هایی که در اختیارشان گذاشتیم ] سوار کردیم ، و به آنان از نعمت های پاکیزه روزی بخشیدیم ، وآنان را بر بسیاری از آفریده های خود برتری کامل دادیم .

گستردگی مفاهیم در آیات فوق، اشاره به این نکات است که:

ص:309


1- (1) - تین (95) : 4. [1]
2- (2) - انفطار (82) : 7 - 8. [2]
3- (3) - اسراء (17) : 70. [3]

خداوند انسان را از هر نظر میزان و شایسته آفرید.

الف - از منظر جسمی و مادی

همۀ ابزار و آلات حرکت و تلاش و رشد را در اختیار او گذاشته است و بر هر گونه گفتار و رفتار و منشی، لباس آداب و کمال و مکارم اخلاقی پوشانده است.

امیرالمؤمنان علی علیه السلام در این باره می فرماید:

ثُمَّ نَفَخَ فیها مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ انْساناً ذا اذْهانٍ یُجیلُها، وَ فِکَرٍ یَتَصَرَّفُ بِها، وَ جَوارِحَ یَخْتَدِمُها، وَ ادَواتٍ یُقَلِّبُها، وَ مَعْرِفَهٍ یَفْرُقُ بِهَا بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ وَ الْاَذْواقِ وَ الْمَشامِّ وَ الْاَلوانِ وَ الْاَجْناسِ، مَعْجُوناً بِطِینَهِ الْاَلْوانِ الْمُخْتَلِفَهِ، وَ الْاَشْباهِ الْمُؤْتَلِفَهِ وَ الْاَضْدادِ الْمُتَعادِیَهِ، وَ الْاَخلاطِ الْمُتَبایِنَهِ، مِنَ الْحُرِّ وَ الْبَرْدِ وَ الْجُمُودِ وَ الْمَساءَهِ وَ السُّرُورِ. (1)

سپس از دم خود بر آن مادۀ شکل گرفته دمید تا به صورت انسانی زنده درآمد، دارای اذهان و افکاری که در جهت نظام حیاتش به کار گیرد، و اعضایی که به خدمت گیرد و ابزاری که زندگی را بچرخاند، و معرفتش داد تا بین حق و باطل تمیز دهد و مزه ها و بوها و رنگها و جنس های گوناگون را از هم باز شناسد، در حالی که این موجود، معجونی بود از طینت رنگهای مختلف، و همسانهایی نظیر هم، و اضدادی مخالف هم، و اخلاطی متفاوت با هم، از گرمی و سردی و رطوبت و خشکی و ناخوشی و خوشی.

ب - از منظر روحی و عقلی

نخستین نعمتی که حق به انسان داد، خرد و نیروی اندیشه بود و به کمال عقل و قوۀ تمیز و نطق و بیان بر بسیاری از آفریدگان خود برتری بخشید، از این رو در پهنۀ زمین هر جنبده ای با حواس و غرایز درون خود پویاست، اما آدمیزاد به وسیلۀ دو نیروی عقل و نطق بر همۀ موجودات چیرگی دارد تا جایی که امر و نهی کننده گشته

ص:310


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [1]

و دیگران و همگان در تسخیر اویند. به این منظور هر گونه استعدادی از رشد و کمال جویی و پیمودن قوس صعودی تا نزدیکترین جا به عرش حق، در او فراهم کرده است و عالم کبیری را در جرم صغیری جای داده است و تاج بندگی و کرامت حق را بر سر او گذاشته و بر این آفریده بهترین تبریک ها را فرموده است.

البته گاهی این امتیازها و برکات از او گرفته می شود و از مسیر حق منحرف و در درّۀ اسفل السافلین سقوط می کند و به مقام پست نباتات و چارپایان زمینی می رسد.

کرامت، امتیازی است که در دیگری نیست و مخصوص موجود دارندۀ کمال است و آن نعمت هایی خدادادی در وجود انسان که بدون تلاش و عملی عطا گردیده است. امّا فضیلت، امتیازی است که در دیگران هم وجود دارد و انسان با تلاش و شکیبایی به همراه توفیق الهی، نعمت های معنوی و معرفتی نصیب او می شود.

در وجود آدمی کرامت و فضیلت هر دو گنجانده شده است و نوع انسان می تواند با کرامت حق و فضل الهی، فطرت و استعدادهای درونی را رشد و کمال دهد.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در خطبه ای مفصّل؛ ماه رمضان را زمینه ساز کرامت بخشیدن به انسانیت برمی شمرد و می فرماید:

هُوَ شَهْرٌ دُعیتُمْ فیهِ إِلی ضِیافَهِ اللّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ اهْلِ کَرامَهِ اللّهِ. (1)

این ماهی است که شما به مهمانی خدا فراخوانده شده اید و از اهل عزّت و بزرگواری خدا قرار داده شده اید.

تربیت انسان از مهمترین اهداف آفرینش هستی و فرستادن پیامبران برای بشر بوده است و ارتباط با خدا و نیایش و بهره گیری از ابزار خودسازی و رشد فکری و

ص:311


1- (1) - بحار الأنوار: 356/93، باب 46، حدیث 25؛ [1]عیون أخبار الرضا علیه السلام : 295/1، حدیث 53. [2]

کسب کمالات، به انسان کمک می کند که در بندگی و عزت نفس و کرامت انسانی به توفیق های زیادی دست یابد.

ربّ العالمین یعنی پروردگار جهانیان که خود اولین مربی و معلم بشر است، در مرحلۀ اول، انبیا و اولیای خود را به تربیت و ادب نفس و سازندگی روحی و روانی، زینت بخشید.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

أَدَّبَنی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدیبی. (1)

پروردگارم مرا تربیت کرد و به نیکوترین صورت تربیت نمود.

و از آن زیبایی ها این که رسولِ خود را به محبت و مکارم اخلاقی و معلم بشر، افتخار بخشیده است.

حضرت علی علیه السلام در سفارش های خویش به کمیل فرمود:

یا کُمَیْلُ! إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ادَّبَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ ادَّبَنی وَ أَنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤْمِنینَ وَ أُوَرِّثُ الأَدَبَ الْمُکَرَّمِینَ. (2)

ای کمیل! همانا پیامبر خدا را خداوند تربیت کرد و او مرا تربیت نمود و من مؤمنان را تربیت می کنم و برای بزرگواران ادب به ارث می گذارم.

امام صادق علیه السلام در باب امر به واجبات و نهی از محرمات می فرماید:

مؤمن آن قدر برای خانوادۀ خود دانش و تربیت نیکو به ارث می گذارد تا همۀ آنها را به بهشت وارد کند به طوری که کوچک و بزرگ و خدمتکار و همسایه را در بهشت می یابد. (3)

ص:312


1- (1) - بحار الأنوار: 382/68، باب 92، ذیل حدیث 17. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 269/74، باب 11، حدیث 1؛ [2]بشاره المصطفی: 25. [3]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 201/12، باب 8، حدیث 13881؛ دعائم الاسلام: 82/1.

روش های تربیتی فرزندان در اصلاح و راهنمایی به سوی نیکوکاری و سعادت، نقش بسزایی دارد.

خانواده، نخستین کانون تربیت فرزند و معمار اول شخصیت اوست، در همین مدرسۀ بزرگ پرورشی است که فرزندان به تدریج از رفتارهای پدر و مادر الگوبرداری می کنند. کودکان تا سنین قبل از آموزش رسمی مدرسه، مقلد پدر و مادرند و مطابق اصل همانند سازی رفتار و گفتار و افکار، خود را شبیه آنان می سازند.

از آن جا که کودکان مطابق فطرت الهی، خداپرست و درست کردار به دنیا آمده اند؛ اگر در محیط زندگی هم پاک و شایسته تربیت شوند، به درجه های سعادت و نیک سرانجامی خواهند رسید.

توجّه والدین به کودکان از جهت محبت و دوست داشتن، وفای به عهد، رعایت حق و عدالت، احترام به شخصیت، مشاوره و همزبانی، بازی و همراهی و دعا در حق فرزندان، موجب رشد و شادابی و صلاح آنان می شود و آنان را از دام هایی که شیاطین در پیش رویشان گسترده اند، نجات می دهد.

امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم مرا به سه چیز تربیت کرد و فرمود:

پسرم! هر که با دوست بد همنشینی کند سالم نمی ماند. و هر که گفتار خود را مهار نکند پشیمان می گردد و هر که به جاهای بد درآید؛ آماج تهمت و بدگمانی قرار گیرد. (1)از این رو حضرت علی علیه السلام می فرماید:

ص:313


1- (1) - بحار الأنوار: 261/75، باب 23، ذیل حدیث 108؛ تحف العقول: 376. [1]

أَصْلِحِ المُسِئَ بِحُسْنِ فِعالِکَ وَ دُلَّ عَلَی الْخَیْرِ بِجَمیلِ مَقالِکَ. (1)

بدکار را با کردار نیکت درست گردان و با گفتار نیکو و زیبایت، او را به خیر و خوبی راهنمایی کن.

رزق و روزی فرزندان

در قرآن مجید دربارۀ رزق و نعمت های گستردۀ خداوند بسیار سخن به میان آمده است که از جملۀ آنها این که رزق هر جنبنده ای برعهدۀ خداست، سرچشمه و کلید روزی در آسمان است، مردم باید تلاش کنند و با رعایت تقوا به دنبال رزق بروند که تقوا از عوامل گشاینده و موجب توسعۀ رزق و روزی است.

خداوند متعال در آیات ذیل، اشاره به مسأله ای مهم داشته و می فرماید:

إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَآءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرَا بَصِیرًا * وَ لَاتَقْتُلُواْ أَوْلَدَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطًْا کَبِیرًا» (2)

یقیناً پروردگارت رزق را برای هر که بخواهد وسعت می دهد ، و [ برای هر که بخواهد ] تنگ می گیرد ؛ زیرا او به [ مصلحت ] بندگانش آگاه و بیناست . * فرزندانتان را از بیم تنگدستی نکشید ؛ ما به آنان و شما روزی می دهیم ، یقیناً کشتن آنان گناهی بزرگ است .

با این که رزق و نعمت الهی به گونۀ گسترده و فراوان در اختیار موجودات قرار گرفته است و هیچ موجود جوینده و زنده ای از رزق خود بی نصیب نمی ماند.

اما کمی و زیادی رزق و برکت آن به دست خداست و گشایش یا تنگی آن از شؤونات ربوبیت خداوند برای رشد و تربیت بشر است. خواست خداوند بر پایۀ

ص:314


1- (1) - غرر الحکم: 255، حدیث 5371. [1]
2- (2) - اسراء (17) : 30 - 31. [2]

یک آگاهی و مصلحت حکیمانه است، پس بخل ورزیدن در اثر ترس از فقر یا دست درازی در اثر تلاش نکردن و یا کشتن فرزندان به خاطر ناتوانی و تنگدستی، از گناهان بزرگ و نابخشودنی است.

حضرت علی علیه السلام دربارۀ تقسیم نعمت ها و روزی ها بر اساس حکمت ها، فرمود:

وَ قَدَّرَ الْاَرْزاقَ فَکَثَّرَها وَ قَلَّلَها وَ قَسَّمَها عَلَی الضِّیقِ وَ السَّعَهِ، فَعَدَلَ فیها لِیَبْتَلِیَ مَنْ ارادَ بِمَیْسُورِها وَ مَعْسُورِها وَ لِیَخْتَبِرَ بِذلِکَ الشُّکْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِیِّها وَ فَقیرِها. (1)

روزی مردم را مقدر فرمود و آن را برای برخی فراوان و برای بعضی دیگر اندک قرار داد، و ارزاق را بر مبنای تنگی و فراخی قسمت نمود، و در این تقسیم بندی عدالت به خرج داد تا هر کس را بخواهد با فراوانی رزق و کمی آن آزمایش کند، و بدین وسیله ثروتمندان و فقرا را از جهت شکر نعمت و تحمل سختی در مجرای امتحان قرار دهد.

از جمله آن رزق هایی که نصیب انسان می شود فرزند و پارۀ تن و میوۀ دل است و خداوند پدر و مادر را مأمور می سازد که کودک را از آغاز نطفه ریزی تا تولد و سپس در هنگام بلوغ، به جسم و روح او رسیدگی کنند، حتی اگر به او وعدۀ هدیه دادند به آن وفا کنند؛ زیرا کودکان بر پایۀ اندیشۀ خود، اولیای خود را رازق و روزی رسان می دانند؛ چه رسد که آنان را بی سرپرست رها کنند، یا با خشونت و تندی و نیش و کنایه، او را از کانون گرم خانواده به دامن جامعۀ پر از آلودگی و فساد، فراری دهند.

این برداشت های پوچ و افکار غلط، بازگشت به دوران جاهلیت پیش از اسلام دارد که فرزند دختر را زنده به گور می کردند و حضور او را در خانه ننگ خانواده می دانستند و چون به یکی از آنان خبر داده می شد که صاحب دختر شده، چهره در هم می کشید و از شدت خشم صورتش سیاه می شد و حتی از میان قومش متواری

ص:315


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 90. [1]

می گشت. یا در اثر نابسامانی اقتصادی به خاطر ترس از فقر و نداشتن آب و نان برای فرزندان، آنان را می کشتند و حق حیات را از او می گرفتند. ولی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله این رسوم و سنت های باطل را در هم شکست و محبت و احترام را برای همگان به ویژه خردسالان، لازم گردانید.

روزی به رسول خدا صلی الله علیه و آله مژده دادند که دختری برایت به دنیا آمده است.

حضرت در چهرۀ یاران نگاه نمود و آنان را ناراحت دیده فرمود: شما را چه می شود؟ شاخه گلی خوشبوست که بویش را احساس می کنم و روزیش نیز برعهدۀ خداست. (1)متأسفانه امروزه هم که دنیا به خاطر نگرانی از افزایش جمعیت و کمبود اقتصادی، سقط جنین را مجاز می داند؛ گرفتار نوعی جاهلیّت شده است و خداوند در پاسخ ایشان فرموده است:

نترسید ما شما و فرزندانتان را از ترس گرسنگی و فقر آینده بیمه کرده ایم. فرزند حق زندگی و روزی دارد و ترس از گرانی و ضرر مالی و ناامنی اقتصادی و... مجوز کشتن یا خودکشی نیست؛ زیرا خداوند منان، رزق و روزی هر موجودی را ضمانت کرده است.

سکونی می گوید به حضور امام صادق علیه السلام رسیدم در حالی که سخت اندوهگین بودم، امام به من فرمود: ای سکونی! اندوهت از چیست؟ عرض کردم: صاحب دختری شده ام. فرمود: ای سکونی! سنگینی اش روی زمین و روزی او بر خداست مدت عمر او از عمر تو جداست. آنچه او از روزی می خورد غیر از روزی توست.

سکونی گفت: از این سخن، اندوهم به کلی فروریخت. (2)مردی به امام صادق علیه السلام دربارۀ نگرانی از وضعیت دخترانش شکایت کرد.

ص:316


1- (1) - مکارم الأخلاق: 219؛ بحار الأنوار: 90/101، باب 2، حدیث 4.
2- (2) - الکافی: 48/6، حدیث 6؛ وسائل الشیعه: 482/21، باب 87، حدیث 27647.

حضرت به او فرمود:

خدایی را که برای چند برابر کردن خوبی ها و پاک نمودن بدی هایت به او امید بسته ای، برای بهبودی حال و روزی دخترانت، نیز به همو امید داشته باش. (1)بنابراین نقش پدران که مدیر اصلی خانواده هستند در تهیۀ رزق حلال و پاک و دور نگه داشتن فرزندان از خوردن اموال حرام، اهمیت بسیار دارد؛ زیرا گاهی یک شیر ناپاک یا لقمۀ شبهه ناک یا حرام، یک انسان را از ریشه و فطرت دگرگون می سازد و او را در دنیا و آخرت نگون بخت می کند.

بر اساس روایات اهل بیت علیهم السلام خوراندن مشروبات الکلی و مواد مخدر به کودکان و نوجوانان یا مهمانی بردن فرزندان بدون دعوت صاحبخانه یا کار کردن جوانان در شرکت ها و تجارت هایی که درآمدهای آنها از حرام است، آیندۀ آنان را تباه و سرگردان می سازد؛ بلکه به سوی عیاشی و ولگردی و خودکشی می کشاند. از این رو باید سرپرست خانواده و نان آور خانه، برای درآمد حلال و کسب رزق، پیوسته دعاگو باشد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

إِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ جَعَلَ أَرْزاقَ الْمُؤْمِنینَ مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِبُونَ وَ ذلِکَ أَنَّ الْعَبْدَ إِذا لَمْ یَعْرِفْ وَجْهَ رِزْقِهِ کَثُرَ دُعاؤُهُ. (2)

خدای عزیز و بلند مرتبه، روزی مؤمنان را از جایی می رساند که گمان نمی برند و این به خاطر آن است که وقتی مؤمن نداند روزیش از کجا خواهد رسید، زیاد دعا می کند.

ص:317


1- (1) - وسائل الشیعه: 365/21، باب 5، حدیث 27317؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام : 3/2، حدیث 7.
2- (2) - الکافی: 84/5، حدیث 4؛ [1]بحار الأنوار: 290/90، باب 16، حدیث 7. [2]

[«3»وَ اجْعَلْهُمْ أَبْرَاراً أَتْقِیَاءَ بُصَرَاءَ سَامِعِینَ مُطِیعِینَ لَکَ وَ لِأَوْلِیَائِکَ مُحِبِّینَ مُنَاصِحِینَ وَ لِجَمِیعِ أَعْدَائِکَ مُعَانِدِینَ وَ مُبْغِضِینَ آمِینَ]

و آنان را نیکوکار، پرهیزکار، بصیر و بینا، شنوا، و فرمانبردار خود، و نسبت به دوستانت عاشق و خیرخواه، و در ارتباط به دشمنانت، معاند و کینه ورز قرار ده.

فرزندان و حب اهل بیت علیهم السلام و بغض دشمنان

اشاره

نیکوکاری و تقوا، و بصیرت، و شنوائی داشتن از اوامر و نواهی الهی و دوستی با دوستان خدا، و بغض و کینه داشتن نسبت به دشمنان حق، بدون شک محصول ایمان به خدا و روز قیامت، و معرفت داشتن به قرآن و فرهنگ اهل بیت است، و این پدر و مادر است که باید زمینۀ مؤمن بار آمدن فرزندان را در خانه فراهم آورند، و نسبت به بیرون از خانه هم دقت لازم را برای کنترل فرزندان داشته باشند.

حب اهل بیت علیهم السلام و بغض دشمنان ایشان، یکی از اصول مهم تربیتی می باشد که واکسینه کردن مغز و اندیشه فرزندان، در این باب ضروری است. بسیاری از سفارش های اخلاقی و تربیتی روایات ما جنبۀ پیشگیری دارد و مانند واکسن عمل می کند تا فکر فرزند را از دوران کودکی در برابر انواع انحرافات و مفاسد بیمه کند. از جمله به پدران و مادران سفارش کرده اند که فرزندان خود را بر محبت اهل بیت پیامبر علیهم السلام تربیت کنید، یا آنان را به مجالس امامان معصوم علیهم السلام ببرید یا بخشی از

ص:318

وقت خود را برای پاسخ به پرسش های مذهبی و اعتقادی آنان اختصاص دهید. و آنان را با معارف اسلامی آشنا سازید. اگر معارف حقیقی دین به شیوۀ شیرین و مفید به فرزندان منتقل گردد؛ از کجروی ها و انحرافات فکری جلوگیری می کند و ضامن سلامت روانی و جسمی آنان خواهد بود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

أَدِّبُوا اوْلادَکُمْ عَلی ثَلاثِ خِصالٍ: حُبِّ نَبِیِّکُمْ وَ حُبِّ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ قَراءَهِ الْقُرآنِ، فَإِنَّ حَمَلَهَ الْقُرآنِ فی ظِلِّ اللّهِ یَوْمَ لاظِلَّ إِلاّ ظِلَّهُ مَعَ انْبیاءِهِ وَ اصْفیاءِهِ. (1)

فرزندان خود را به سه خصلت تربیت کنید: محبت پیامبرتان، و محبت اهل بیت او و خواندن قران؛ زیرا حاملان قرآن در آن روز که هیچ سایه ای جز سایه خدا نخواهد بود، در سایۀ خدا همنشین انبیا و برگزیدگان او خواهند بود.

دوستی اهل بیت به ویژه محبت علی بن ابی طالب علیه السلام ملاک ایمان و کفر است.

دوستی با آنان ایمان و کینه و دشمنی با ایشان کفر می باشد.

پیامبر عزیز صلی الله علیه و آله می فرماید:

هر که ما خاندان را دوست داشته باشد خدا را بر نخستین نعمت سپاس گوید.

عرض شد نخستین نعمت چیست؟ فرمود: پاکی ولادت، ما را جز کسانی که ولادتی پاکیزه داشته باشند، دوست ندارند. (2)و نیز فرمود:

هر کسی که خداوند محبت ما امامان از خاندان مرا روزیش فرماید به خیر دنیا و آخرت دست یافته و شک نداشته باشد که بهشتی است. دوست داشتن

ص:319


1- (1) - کنز العمال: 456/16، حدیث 45409.
2- (2) - بحار الأنوار: 146/27، باب 5، حدیث 3؛ مشکاه الأنوار: 81. [1]

خاندان من بیست فایده دارد. ده فایده در دنیا و ده در آخرت است. (1)بسیاری از تأکیدهایی که بر محبت اهل بیت علیهم السلام در برخی آیات و روایات آمده به این دلیل است که علاقۀ انسان به هر چیزی و هر شخصی نقش و تأثیر بزرگی در زندگی او دارد و آثار و نشانه هایی از آن در دنیا و آخرت نمایان می شود. یعنی الگو بودن هر موجودی برای بشر، تفکر و رفتار او را می سازد و او با همان الگو در قیامت محشور می شود.

ابوزبیر مکی نقل می کند:

رَأَیْتُ جابِراً مُتَوَکِّئاً عَلی عَصاهُ وُ هُوَ یَدُورُ فی سِکَکِ الْأَنْصارِ وَ مَجالِسِهِمْ وَ هُوَ یَقُولُ: عَلیٌّ خَیْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أَبَی فَقَدْ کَفَرَ، یا مَعْشَرَ الْأَنْصارِ! أَدِّبُوا أَوْلادَکُمْ عَلَی حُبِّ عَلَیٍّ علیه السلام فَمَنْ أَبَی فَانْظُرُوا فِی شَأْنِ امِّهِ. (2)

جابر را دیدم که تکیه بر عصای خود داده و در محافل و دستۀ انصار دور می زد و می گفت: علی علیه السلام بهترین بشر است؛ هر کس او را انکار کند کافر است. ای گروه انصار! فرزندانتان را با حب علی علیه السلام تربیت کنید، پس کسی که او انکار کرد، به مادرش بنگرید.

به همین دلیل دشمنان اسلام به ویژه معاویه فرزند ابوسفیان بسیار کوشیدند تا ریشۀ محبت علی علیه السلام و اولاد ایشان را در دل های کودکان و مردم بخشکانند. امّا نمی دانستند که مهر اهل بیت علیهم السلام از طریق نطفه و خون، نسل به نسل ماندگار است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ وَجَدَ بَرْدَ حُبِّنا عَلی قَلْبِهِ فَلْیُکْثِرِ الدُّعاءَ لِاُمِّهِ فَاِنَّها لَمْ تَخُنْ أَباهُ. (3)

ص:320


1- (1) - بحار الأنوار: 78/27، باب 4، حدیث 12؛ الخصال: 515/2، حدیث 1. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 301/39، باب 87، حدیث 110؛ [2]علل الشرایع: 142/1، حدیث 4. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 146/27، باب 5، حدیث 6؛ [4]علل الشرایع: 142/1، حدیث 5. [5]

هر که خنکی دوستی ما را در قلبش بیابد، مادرش را بسیار دعا کند؛ زیرا مادرش به پدر او خیانت نکرده است.

حکایت حلوای معاویه و ابوالاسود

مرحوم شیخ عباس قمی در سفینه البحار می نویسد:

روایت شده که روزی معاویه برای ابوالاسود دئلی (شاعر اهل بیت) حلوایی هدیه فرستاد تا در قلب ابوالأسود نفوذ کرده و وی را از دوستی و محبت علی علیه السلام منصرف کند، در این هنگام دختر خردسال او مقداری از آن حلوا را به دهان گذاشت.

ابوالأسود گفت: دخترم زود آن را بیرون بینداز که زهر است. این حلوایی است که معاویه برای فریب ما فرستاده تا از دوستی اهل بیت علیهم السلام دست بکشیم، دختر گفت: خدا رو سیاهش کند، او می خواهد ما را با این حلوا فریب دهد تا دست از علی علیه السلام و محبت او برداریم. بریده باد دست فرستنده و خورنده اش. پس آنچه را به دهان برده بود بیرون ریخت. آنگاه شعری سرود که معنای آن چنین است:

ای فرزند هند! آیا خیال کردی که به وسیلۀ حلوای شیرین زعفرانی می توانی ما را فریب دهی که دین خود و شرافت نیاکانمان را به تو بفروشیم. نه به خدا سوگند چنین چیزی شدنی نیست. همانا که مولای ما امیرمؤمنان علی علیه السلام است. (1)بنابراین کسانی که از در خانۀ اهل بیت دور هستند به یقین از جهت نطفه یا لقمۀ حرام یا اعتقادات قلبی و فکری مشکل ریشه ای دارند؛ زیرا دشمنی و کینه از این سه راه وارد انسان می شود پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:321


1- (1) - سفینه البحار: 321/4، (ابوالأسود الدؤلی)؛ الکنی و الالقاب: 10/1. [1]

آن که اهل بیت مرا دوست ندارد یا منافق یا زنازاده یا فرزند حیض است. (1)[«4»اَللَّهُمَّ اشْدُدْ بِهِمْ عَضُدِی وَ أَقِمْ بِهِمْ أَوَدِی وَ کَثِّرْ بِهِمْ عَدَدِی وَ زَیِّنْ بِهِمْ مَحْضَرِی وَ أَحْیِ بِهِمْ ذِکْرِی وَ اکْفِنِی بِهِمْ فِی غَیْبَتِی وَ أَعِنِّی بِهِمْ عَلَی حَاجَتِی وَ اجْعَلْهُمْ لِی مُحِبِّینَ وَ عَلَیَّ حَدِبِینَ مُقْبِلِینَ مُسْتَقِیمِینَ لِی مُطِیعِینَ غَیْرَ عَاصِینَ وَ لاَ عَاقِّینَ وَ لاَ مُخَالِفِینَ وَ لاَ خَاطِئِینَ «5»وَ أَعِنِّی عَلَی تَرْبِیَتِهِمْ وَ تَأْدِیبِهِمْ وَ بِرِّهِمْ وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ مَعَهُمْ أَوْلاَداً ذُکُوراً وَ اجْعَلْ ذَلِکَ خَیْراً لِی وَ اجْعَلْهُمْ لِی عَوْناً عَلَی مَا سَأَلْتُکَ]

خدایا! وجودم را به آنان نیرومند، و کجی ام را به وسیلۀ آنان راست فرما، تبارم را به آنان افزون کن، و مجلسم را به آنان زینت ده، و یادم را به آنان زنده دار، و در نبود من کارهایم را به وسیلۀ ایشان کفایت کن، و مرا به سبب آنان بر روا شدن نیازم یاری ده، آنان را نسبت به من عاشق و مهربان، و روی آورنده، و برایم مستقیم و مطیع قرار ده؛ نه عصیان کننده و عاق و مخالف و خطاکار، و مرا در تربیت و ادب کردن و نیکی در حقّشان یاری فرما، و مرا از جانب خود علاوه بر آنان اولاد پسر بخش، و آن را برایم خیر قرار ده، و آنان را در آن چه از تو می خواهم یاورم ساز.

ص:322


1- (1) - بحار الأنوار: 147/27، باب 5، حدیث 8؛ الخصال: 110/1، حدیث 82.

فرزندان، بازوان پدر و مادر

خداوند حکیم در گردش طبیعت، نیروهای بسیاری را در اختیار بشر قرار داده است. از امدادهای آسمانی و غیبی و یاری فرشتگان در صحنه های خطر و حوادث تا قدرت نظامی و اقتصادی و انسانی، مانند حیوانات و اموال و فرزندان و قبیله و خانواده که همگی در مسیر حکومت انسان بر دنیا و صرف امیال و شهوات اوست.

توانایی هایی که پروردگار در بدن و اعضای فرماندهی آنان، مانند مغز و قلب قرار داده از او موجودی ناشناخته ساخته است که هیچ دست هنرمند و ابزار ماشینی نتوانسته مانند او را بسازد. گرچه عده ای از آدمیان موجوداتی شبیه به آدم یا حیوانی باهوش و احساس به نام شبیه سازی و ربات هوشمند به دنیای صنعت و هنر عرضه کرده اند، ولی تا آن نفخۀ الهی در آن دمیده نشود و حق در او جلوه نکند؛ نمایندۀ خداوند و آینۀ حق نما نخواهد بود و در دیار باقی جاودان نمی ماند، بنابراین بشر از توانمندی های ظاهری، مانند مال و فرزند در کارهایش بسیار بهره می گیرد و از همجنس و همزاد خود که محصول تولید خود اوست در راه خیر و شر یاری می طلبد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

ثَلاثَهُ أَشْیاءَ فی کُلِّ زَمانٍ عَزیزَهٌ: الْأَخُ فِی اللّهِ وَ الزَّوْجَهُ الصّالِحَهُ الْأَلیفَهُ فی دِینِ اللّهِ وَ الْوَلَدُ الرَّشِیدُ وَ مَنْ أَصابَ أَحَدَ الثَّلاثَهِ فَقَدْ أَصابَ خَیْرَ الدّارَیْنِ وَ الْحَظَّ وَ الأَوْفَرَ مِنَ الدُّنیا. (1)

سه چیز همیشه کمیاب است: برادر دینی، همسر شایسته و همراه در دین و فرزند کمال یافته؛ هر که یکی از آن سه را داشته باشد به خیر دنیا و آخرت و بهرۀ فراوان دست یافته است.

ص:323


1- (1) - بحار الأنوار: 282/71، باب 19، حدیث 3؛ [1]مصباح الشریعه: 150، باب 71. [2]

فرزند، مونس و امید و بازوان پدر و مادر است و به وجود و توانایی فرزندان، نسل انسانی باقی می ماند و در کهنسالی برای آنان یاور و همزبان و همدم خوبی خواهد بود.

داشتن فرزند صالح، آرزویی است که حتی پیران و بزرگان الهی بدون فرزند هم آن را در سر می پروراندند.

به همین دلیل حضرت زکریا علیه السلام از خداوند درخواست فرزندی می کند تا او را از تنهایی بیرون آورد و در قرآن می فرماید:

وَ زَکَرِیَّآ إِذْ نَادَی رَبَّهُ رَبِ ّ لَاتَذَرْنِی فَرْدًا وَ أَنتَ خَیْرُ الْوَ رِثِینَ» (1)

و زکریا را [ یاد کن ] زمانی که پروردگارش را ندا داد : پروردگارا ! مرا تنها [ و بی فرزند ] مگذار ؛ و تو بهترین وارثانی .

همچنان حضرت ابراهیم در سن نود سالگی از خدای متعال طلب فرزند نمود و دعایش به استجابت رسید که: حق تعالی به ایشان مژده فرزند نیکو سیرتی را داد و فرمود:

رَبِ ّ هَبْ لِی مِنَ الصَّلِحِینَ * فَبَشَّرْنَهُ بِغُلَمٍ حَلِیمٍ» (2)

پروردگارا ! مرا فرزندی که از صالحان باشد عطا کن . * پس ما او را به پسری بردبار مژده دادیم .

در قرآن مجید دو مرتبه کلمۀ وزیر در رسالت حضرت موسی علیه السلام آمده است و آن دربارۀ پشتیبانی و همیاری به وسیلۀ اهل و برادر اوست؛

وَ اجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی» (3)

ص:324


1- (1) - انبیاء (21) : 89. [1]
2- (2) - صافّات (37) : 100 - 101. [2]
3- (3) - طه (20) : 29. [3]

و از خانواده ام دستیاری برایم قرار ده .

وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا مُوسَی الْکِتَبَ وَ جَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَرُونَ وَزِیرًا» (1)

و به راستی به موسی کتاب دادیم ، و برادرش هارون را همراه او دستیار و کمک قرار دادیم .

زیرا در امر رسالت و هدایت آدمی مانند فرعون که ادعای خدایی می کند و آسمان و زمین را بردۀ خود می پندارد، به یقین نیازمند به ابزارها و اهرم های قوی می باشد که سنگِ سختی را از جا بکند و راه راست را هموار سازد. از این رو در لغت وزیر، به معاون و مشاور و همکار و همفکری گفته شده که در تدبیر امور پشتیبان حاکم و مدیر و سرپرست باشد.

به این جهت در بعضی روایات معصومان علیهم السلام ، فرزندان و خانواده هم به عنوان وزیر و مشاور و خدمتگزار در زندگی تعیین شده اند.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرماید:

اَلْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سِنینَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنینَ وَ وَزیرٌ سَبْعَ سِنینَ. (2)

فرزند، هفت سال سرور و هفت سال بنده و هفت سال مشاور است.

در روایت دیگر امیرمؤمنان علیه السلام ، فرزند را مستخدم و همکار قرار می دهند.

یُرْخَی الصَّبِیُّ سَبْعاً وَ یُؤَدَّبُ سَبْعاً وَ یُسْتَخْدَمُ سَبْعاً. (3)

کودک هفت سال آزاد، هفت سال در تربیت است، و هفت سال به کار گمارده می شود.

ص:325


1- (1) - فرقان (25) : 35. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 95/101، باب2، حدیث 42؛ [2]مکارم الأخلاق: 222. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 96/101، باب2، حدیث 46؛ [4]مکارم الأخلاق: 223. [5]

زیرا فرزندان در سنین بلوغ و جوانی دارای نیرو و توان بدنی و فکری بالایی هستند، و می توانند در جادۀ حق و حقیقت و در راه گناه و فساد قدم های بزرگی بردارند و بازوی قدرتمند برای خانواده و جامعه باشند. بنابراین باید نوجوانان و جوانان را دریابیم که آنان الگویی برای آیندگان بشر خواهند بود.

امام سجّاد علیه السلام از عوامل رستگاری و کامروایی یک انسان را، داشتن فرزند خدمتکار برمی شمرد و می فرماید:

مِنْ سَعادَهِ الرَّجُلِ أَنْ یَکُونَ لَهُ وُلْدٌ یَسْتَعینُ بِهِمْ. (1)

یکی از خوشبختی های مرد این است که فرزندانی داشته باشد که کمک کار او باشد.

و خداوند به وسیلۀ این نعمت دنیوی به بسیاری از مردم لطف بزرگی نموده است. و دربارۀ امت حضرت نوح علیه السلام فرمود: اگر آنان طلب آمرزش و مغفرت کنند؛ پروردگار نعمت های معنوی و مادی را بر آنها فرو می فرستد و نوح علیه السلام هم در پاسخ می فرماید:

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا * یُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَیْکُم مِّدْرَارًا * وَ یُمْدِدْکُم بِأَمْوَ لٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَل لَّکُمْ جَنَّتٍ وَ یَجْعَل لَّکُمْ أَنْهَرًا» (2)

پس [ به آنان ] گفتم : از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره بسیار آمرزنده است . * تا بر شما از آسمان باران پی در پی و با برکت فرستد ، * و شما را با اموال و فرزندان یاری کند ، و برایتان باغ ها و نهرها قرار دهد .

به این ترتیب خداوند منّان، با نعمت بزرگ معنوی که بخشودگی و پاک شدن از آلودگی کفر و عصیان است و به برکت چند نعمت مادی، از جمله ریزش باران های مفید و فراوان و یاری رسانی با اموال و فرزندان و باغ و آب؛ قدرت انسانی را افزون

ص:326


1- (1) - الکافی: 2/6، حدیث 2؛ [1]وسائل الشیعه: 356/21، باب 1، حدیث 27286. [2]
2- (2) - نوح (71) : 10 - 12. [3]

می کند و همۀ اینها پاداش های الهی است.

ص:327

[«6»وَ أَعِذْنِی وَ ذُرِّیَّتِی مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ فَإِنَّکَ خَلَقْتَنَا وَ أَمَرْتَنَا وَ نَهَیْتَنَا وَ رَغَّبْتَنَا فِی ثَوَابِ مَا أَمَرْتَنَا وَ رَهَّبْتَنَا عِقَابَهُ وَ جَعَلْتَ لَنَا عَدُوّاً یَکِیدُنَا سَلَّطْتَهُ مِنَّا عَلَی مَا لَمْ تُسَلِّطْنَا عَلَیْهِ مِنْهُ أَسْکَنْتَهُ صُدُورَنَا وَ أَجْرَیْتَهُ مَجَارِیَ دِمَائِنَا لاَ یَغْفُلُ إِنْ غَفَلْنَا وَ لاَ یَنْسَی إِنْ نَسِینَا یُؤْمِنُنَا عِقَابَکَ وَ یُخَوِّفُنَا بِغَیْرِکَ]

و مرا و نسلم را از شیطان رانده شده پناه ده؛ چرا که تو ما را آفریدی، و به ما امر و نهی فرمودی، و ما را در ثواب آنچه به آن امر کردی ترغیب، و به عذاب آنچه از آن نهی فرمودی تهدید کردی، و برای ما دشمنی قرار دادی که با ما نیرنگ می کند، و او را بر ما تسلّطی دادی که ما را به آن اندازه بر او تسلّط نیست، در دل هایمان جایش دادی، و در رهگذرهای خونمان روانش ساختی، اگر ما از او غفلت ورزیم، او از ما غافل نمی شود، و اگر او را فراموش کنیم، او ما را فراموش نمی کند. ما را از عذاب تو ایمنی می دهد، و از غیر تو می ترساند.

ص:328

[«7»إِنْ هَمَمْنَا بِفَاحِشَهٍ شَجَّعَنَا عَلَیْهَا وَ إِنْ هَمَمْنَا بِعَمَلٍ صَالِحٍ ثَبَّطَنَا عَنْهُ یَتَعَرَّضُ لَنَا بِالشَّهَوَاتِ وَ یَنْصِبُ لَنَا بِالشُّبُهَاتِ إِنْ وَعَدَنَا کَذَبَنَا وَ إِنْ مَنَّانَا أَخْلَفَنَا وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنَّا کَیْدَهُ یُضِلَّنَا وَ إِلاَّ تَقِنَا خَبَالَهُ یَسْتَزِلَّنَا «8»اَللَّهُمَّ فَاقْهَرْ سُلْطَانَهُ عَنَّا بِسُلْطَانِکَ حَتَّی تَحْبِسَهُ عَنَّا بِکَثْرَهِ الدُّعَاءِ لَکَ فَنُصْبِحَ مِنْ کَیْدِهِ فِی الْمَعْصُومِینَ بِکَ]

چون آهنگ کار زشتی کنیم، ما را بر آن دلیر کند، و چون قصد کار شایسته ای کنیم، ما را از آن باز دارد. ما را به شهوات می طلبد، و بنای شبهه ها را برای ما برپا می کند. اگر به ما وعده دهد، دروغ می گوید، و اگر به آرزویمان نشاند، تخلف می کند، و اگر تو نیرنگش را از ما نگردانی، ما را گمراه می کند، و اگر از فسادش، حفظمان نکنی، ما را به لغزش می اندازد.

خدایا! سلطه اش را نسبت به ما با سلطنتت مغلوب کن تا به سبب کثرت دعایمان به پیشگاهت، او را از ما باز داری تا به وسیلۀ تو، از نیرنگش در زمرۀ حفظ شدگان از شرّ او قرار گیریم.

نوید و امید دروغین شیطان

اشاره

عقل سالم حکم می کند که انسان از دشمن خطرناک که به هیچ موجودی رحم نمی کند و قربانیش در هر گوشه و کناری بر خاک هلاکت افتاده؛ سخت بپرهیزد.

ص:329

قرآن تأکید می کند که حساب شیطان و همکارانش از سایر دشمنان جداست او و همکارانش شما را می بینند درحالی که شما آنها را نمی بینید.

به راستی باید در برابر چنین دشمن ناپیدایی که لحظات حملۀ او را با دقت نمی توان پیش بینی کرد، همیشه آمادۀ دفاع بود.

خداوند کریم در سورۀ ابراهیم از دعوت های شیطان با عنوان وعده و آرزو و امیدهای پوچ یاد نموده وحقیقت امر را روشن ساخته و فرموده است:

وَ قَالَ الشَّیْطَنُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَ عَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِ ّ وَ وَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ مَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَنٍ إِلَّآ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم مَّآ أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مَآ أَنتُم بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّلِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» (1)

و شیطان [ در قیامت ] هنگامی که کار [ محاسبۀ بندگان ] پایان یافته [ به پیروانش ] می گوید : یقیناً خدا [ نسبت به برپایی قیامت ، حساب بندگان ، پاداش و عذاب ] به شما وعدۀ حق داد ، و من به شما وعده دادم [ که آنچه خدا وعده داده ، دروغ است ، ولی می بینید که وعدۀ خدا تحقّق یافت ] و [ من ] در وعده ام نسبت به شما وفا نکردم ، مرا بر شما هیچ غلبه و تسلّطی نبود ، فقط شما را دعوت کردم [ به دعوتی دروغ و بی پایه ] و شما هم [ بدون اندیشه و دقت دعوتم را ] پذیرفتید ، پس سرزنشم نکنید ، بلکه خود را سرزنش کنید ، نه من فریادرس شمایم ، و نه شما فریادرس من ، بی تردید من نسبت به شرک ورزی شما که در دنیا دربارۀ من داشتید [ که اطاعت از من را هم چون اطاعت خدا قرار دادید ] بیزار و منکرم ؛ یقیناً برای ستمکاران عذابی دردناک است .

ص:330


1- (1) - ابراهیم (14) : 22. [1]

از آیۀ فوق استفاده می شود که دعوت های شیطان، هرگز اختیار و آزادی اراده را از انسان نمی گیرد، بلکه او یک امید دهنده ای بیش نیست ولی انسان با علاقه و میل خود، زمینه های قبلی و پیوستگی به خواسته های او را فراهم می سازد.

زمینه های کار خلاف وضع انسان را به جایی می رساند که حالت بی اختیاری در برابر وسوسه ها در وجودش پیدا می شود، همان گونه که در همۀ معتادان به مواد افیونی مشاهده می شود که با ارادۀ خودشان راه اسارت را برای خود باز می کنند. و با اولین پُکی که به سیگار می زنند تیر مسموم شیطان را به سوی خود می رهانند، سپس برای توجیه دعوت شیطان می گویند، این نشانۀ مرادنگی و بزرگی است و یا برای تفریح و سرگرمی و آرامش فکری چنین می کنیم.

شیطان به این ترتیب در قیامت، پاسخ دندان شکنی به همه کسانی که گناهان خویش را به گردن او می اندازند و او را عامل انحرافات خود می شمرند و به او لعنت می فرستند، می دهد. و این شیوۀ کودکان را که گروهی از گنهکاران برای تبرئۀ خویش دارند، می کوبد؛ و می گوید: مرا سرزنش نکنید بلکه خود را ملامت کنید؛ زیرا خودتان کردید که لعنت بر خودتان باد. در حقیقت سلطان حقیقی بر انسان، اراده و عمل اوست نه چیز دیگر.

برنامه های شیطان برای گمراهی انسان

از آیات کریمه قرآن استفاده می شود: شیطان سوگند یاد کرده که: چند برنامه را در دعوت خود اجرا کند و گام به گام خود را به سوی هدف هایش نزدیک سازد.

1 - از بندگان خدا نصیب معینی را انتخاب می کند که انسان های باایمان و ارادۀ ضعیف، تسلیم اویند.

2 - با گمراه کردن و زیبا جلوه دادن راه باطل، حق را بر مردم می پوشاند.

3 - با وعده ها و آرزوهای دور و دراز و رنگارنگ بندگان را سرگرم می سازد.

ص:331

در حدیث پرمغز و هشدار دهنده ای از امام صادق علیه السلام وارد شده است که وقتی آیۀ:

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَحِشَهً أَوْظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَی مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یَعْلَمُونَ» (1)

و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند ، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند ؛ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد ؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند ، پا فشاری نمی کنند .

نازل شد، ابلیس بالای کوه ثور در مکّه رفت و با صدای بلندی فریاد کشید و سران و یارانش را جمع کرد. گفتند: ای آقای ما چه شده که ما را فراخوانده ای؟ گفت: این آیه نازل شده چه کسی می تواند با آن مقابله کند؟ یکی از شیاطین بزرگ گفت: من می توانم، نقشه ام چنین و چنان است. ابلیس طرح او را نپسندید. دیگری برخاست و گفت: چنین کنم، مانند او ابلیس باز هم نپذیرفت. سپس وسواس خناس ایستاد و گفت: من از عهدۀ آنان برآیم، ابلیس گفت: چگونه؟ گفت: آنها را با وعده ها و آرزوها سرگرم می کنم تا آلوده به گناه شوند و هنگامی که مرتکب شدند، توبه را از یادشان می برم! ابلیس گفت: تو می توانی از عهدۀ این کار برآیی. پس او را تا روز قیامت مأمور به آن کرد. (2)4 - مردم را به اعمال خرافی و وهمی، مانند ترس از فقر و مال اندوزی فرا می خواند و سنت ها و بدعت های بی پایه را پدید می آورد و سپس از آداب و رسوم آنان محسوب می شود.

ص:332


1- (1) - آل عمران (3) : 135. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 197/60، باب 3، حدیث 6؛ الأمالی، شیخ صدوق: 465، حدیث 5. [2]

5 - مردم را به تغییر و تبدیل فطرت و آفرینش پاک خداوند وادار می کند و آنان را به صفات و خوی حیوانی و دنیوی علاقمند می کند.

6 - مردم را گام به گام با آسان و شیرین کردن مقدمات عمل؛ تشویق به اجرا می کند.

تمام دستگاه های شیطانی و ابزار و یاران او برای پیاده کردن نقشه های شوم او از روش خطوات یعنی قدم به قدم بهره می گیرد و از دیدگاه تربیتی همان طور که تربیت انسان مرحله به مرحله تکامل پیدا می کند، انحراف او هم درجه به درجه در وجودش نفوذ می کند.

به عنوان مثال: آلودگی جوان از مرحلۀ دیدن و تماشای صحنه های گناه آلود آغاز شده، سپس به مرحلۀ شرکت در محفل یا استفاده از ماده ای به عنوان آرامبخش و درمان روانی ادامه پیدا می کند. و آنگاه به مرحلۀ نهادی و حرفه ای در می آید و جوان به شکل جنایت پیشه و معتاد مشهور، به عالم حیوانیت در می آید.

یا در باب شبهه افکنی و تردید در اعتقادات آدمی، به او وسوسه می کند که برای مرگ و توبه وقت زیاد است، یا چه کسی گفته خدا عذاب می کند، یا چه کسی از درون قبر خبر داده، یا چه کسی از آن دنیا برگشته و...

به این ترتیب او فرمایش های همه انبیا و ائمۀ اطهار و اولیای الهی و عالمان را نادیده می گیرد، و در انتظار معجزه یا عذاب آسمانی، به نیرنگ شیطان دچار می شود و این مؤمنان واقعی هستند که باید جانب حق و حقیقت را به نیکی بشناسند.

امام صادق علیه السلام در وصیّت خویش به عبداللّه بن جندب می فرماید:

یا عَبْدَ اللّهِ لَقَدْ نَصَبَ إِبْلیسُ حَبائِلُهُ فی دارِ الْغُرُورِ فَما یَقْصِدُ فیها الاّ

ص:333

أَوْلِیائَنا. (1)

ای عبداللّه! همانا شیطان بزرگ در این سرای پرفریب، دام های خود را پهن کرده و هدف او به غیر دوستداران ما نیست.

ص:334


1- (1) - بحار الأنوار: 279/75، باب 24، حدیث 1؛ [1] تحف العقول: 301.

[«9»اَللَّهُمَّ أَعْطِنِی کُلَّ سُؤْلِی وَ اقْضِ لِی حَوَائِجِی وَ لاَ تَمْنَعْنِی الْإِجَابَهَ وَ قَدْ ضَمِنْتَهَا لِی وَ لاَ تَحْجُبْ دُعَائِی عَنْکَ وَ قَدْ أَمَرْتَنِی بِهِ وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِکُلِّ مَا یُصْلِحُنِی فِی دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی مَا ذَکَرْتُ مِنْهُ وَ مَا نَسِیتُ أَوْ أَظْهَرْتُ أَوْ أَخْفَیْتُ أَوْ أَعْلَنْتُ أَوْ أَسْرَرْتُ «10»وَ اجْعَلْنِی فِی جَمِیعِ ذَلِکَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ بِسُؤَالِی إِیَّاکَ الْمُنْجِحِینَ بِالطَّلَبِ إِلَیْکَ غَیْرِ الْمَمْنُوعِینَ بِالتَّوَکُّلِ عَلَیْکَ]

خدایا! تمام خواسته هایم را عطا کن، و همه حاجاتم را برآور، و از اجابت دعا که اجابتش را برایم ضمانت کرده ای محرومم مکن، و دعایم را از درگاهت که مرا به آن دستور داده ای منع مفرما، و هر آنچه در دنیا و آخرتم باعث اصلاحم شود به من عنایت کن؛ آنچه را که از آن یاد کردم و آنچه فراموشم شد، اظهار کردم یا پوشیده داشتم، آشکار نمودم یا پنهان کردم، و در تمام این امور به سبب درخواستی که از تو دارم، مرا از اصلاح کنندگان قرار ده؛ آنان که به درخواستشان از تو، در شمار کامیابان شدند، و با توکّل بر تو محروم از لطفت نشدند.

ص:335

[«11»اَلْمُعَوَّدِینَ بِالتَّعَوُّذِ بِکَ الرَّابِحِینَ فِی التِّجَارَهِ عَلَیْکَ الْمُجَارِینَ بِعِزِّکَ الْمُوَسَّعِ عَلَیْهِمُ الرِّزْقُ الْحَلاَلُ مِنْ فَضْلِکَ الْوَاسِعِ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ الْمُعَزِّینَ مِنَ الذُّلِّ بِکَ وَ الْمُجَارِینَ مِنَ الظُّلْمِ بِعَدْلِکَ وَ الْمُعَافِیْنَ مِنَ الْبَلاَءِ بِرَحْمَتِکَ وَ الْمُغْنَیْنَ مِنَ الْفَقْرِ بِغِنَاکَ وَ الْمَعْصُومِینَ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الزَّلَلِ وَ الْخَطَاءِ بِتَقْوَاکَ وَ الْمُوَفَّقِینَ لِلْخَیْرِ وَ الرُّشْدِ وَ الصَّوَابِ بِطَاعَتِکَ وَ الْمُحَالِ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الذُّنُوبِ بِقُدْرَتِکَ التَّارِکِینَ لِکُلِّ مَعْصِیَتِکَ السَّاکِنِینَ فِی جِوَارِکَ]

و مرا از آنانی قرار ده که به پناه آوردن به تو خو گرفته اند، و از سودای با تو سود سرشار برده اند، و پناهنده به عزتت شدند، و رزق حلال از احسان فراگیرت به جود و کرمت بر آنان وسعت دادی، و به وسیلۀ تو از مدار خواری درآمده به تخت عزت نشستند، و از ستم و جور، به عدالتت پناهنده شدند، و به رحمتتت، از بلا و مصیبت، سلامت همه جانبه یافتند، و به غنای تو، از تهیدستی به توانگری رسیدند، و به تقوای تو از گناهان و لغزش ها و خطاها، محفوظ ماندند، و به طاعتت، به خیر و هدایت و درستی، توفیق یافتند، و به قدرتت بین آنان و گناهان حایل و مانع ایجاد شد، رها کنندۀ معصیت های تواند، در جوار رحمتت ساکنند.

ص:336

[«12»اَللَّهُمَّ أَعْطِنَا جَمِیعَ ذَلِکَ بِتَوْفِیقِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ أَعِذْنَا مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ وَ أَعْطِ جَمِیعَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِثْلَ الَّذِی سَأَلْتُکَ لِنَفْسِی وَ لِوُلْدِی فِی عَاجِلِ الدُّنْیَا وَ آجِلِ الْآخِرَهِ إِنَّکَ قَرِیبٌ مُجِیبٌ سَمِیعٌ عَلِیمٌ عَفُوٌّ غَفُورٌ رَءُوفٌ رَحِیمٌ «13» وَ آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ.]

خدایا! همۀ این امور را به توفیق رحمتت به ما عطا کن، و ما را از عذاب دوزخ پناه ده، و به تمام مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان، مانند آنچه را برای خود و فرزندانم از تو خواستم، در این جهان و آن جهان عطا فرما! همانا تو به بندگان نزدیک، اجابت کنندۀ دعا، شنوا و دانا، بخشنده و آمرزنده، مهربان و رحیمی، و ما را در این دنیا و آن دنیا حسنه عنایت کن، و از عذاب دوزخ حفظ فرما.

دعا در حق بندگان

دعا و نیایش در فعالیت های ذهنی و قلبی انسان حالت شکوفایی باطنی و روح قهرمانی را می پروراند. صفای نگاه، متانت رفتار، شادی درون، چهرۀ راسخ، استعداد هدایت و پذیرش خطر و حوادث، از وجود یک گنجینۀ پنهان در عمق جان ما حکایت می کند.

ص:337

قلب و روح آدمی از راه دعا به خداوند و بندگان او پیوند پیدا می کند و همانند قطره ای که به اقیانوس بی پایان می رسد؛ اتّصال معنوی گسترده ای با مبدأ هستی و آفرینش ایجاد می شود.

همه موجودات از حاملان عرش تا خاکیان فرش، زمین و دریا، در حال نیایش و دعا برای انسانند و به گونه ای او را می ستایند.

در آیات نخست سورۀ غافر، راه و رسم دعاگویی را به مؤمنان می آموزند:

الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَّحْمَهً وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُواْ وَ اتَّبَعُواْ سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ * رَبَّنَا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُمْ وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَاءِهِمْ وَ أَزْوَ جِهِمْ وَذُرِّیَّتِهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (1)

فرشتگانی که عرش را حمل می کنند و آنان که پیرامون آن هستند ، همراه سپاس و ستایش ، پروردگارشان را تسبیح می گویند و به او ایمان دارند و برای اهل ایمان آمرزش می طلبند ، [ و می گویند : ] پروردگارا ! از روی رحمت و دانش همه چیز را فرا گرفته ای ، پس آنان را که توبه کرده اند و راه تو را پیروی نموده اند بیامرز ، و آنان را از عذاب دوزخ نگه دار. * پروردگارا ! و آنان را در بهشت های جاودانی که به آنان و به شایستگان از پدران و همسران و فرزندانشان وعده داده ای در آور ؛ یقیناً تو توانای شکست ناپذیر و حکیمی .

بهترین دعا آن است که با ربّنا و ربّی و ربوبیت خداوند آغاز گردد. هر چند نام مبارک اللّه جامع ترین اسمای خداوند است ولی تقاضا از محضر پرلطف حق

ص:338


1- (1) - غافر (40) : 7 - 8. [1]

تناسب با ربوبیت او دارد. پروردگاری که از نخستین لحظه های وجود انسان آغاز شده و تا پایان عمر و سپس در قیامت ادامه دارد و چنان انسان را غرق انوار و الطاف الهی می کند که خواندن خداوند به این صفت خاص، لطف و محبت و مهربانیش را به دعا کننده جلب می کند.

امام صادق علیه السلام راه جلب لطف پروردگار را چنین تفسیر می فرماید:

تَبَحُّروا قُلُوبَکُم فَإِنْ انْقاها مِنْ حَرَکَهِ الواحِشِ لِسَخَطِ شَئٍ مِنْ صُنْعِ اللّهِ فَإِذا وَجَدْتُمُوها کَذلِکَ فَاسْاَلُوهُ ما شِئْتُمْ. (1)

دل هایتان را وارسی کنید. اگر دیدید که خداوند دل ها را از خطور هر گونه وحشت و ناخشنودی که نسبت به کارهای اوست؛ پاک ساخته است. در این صورت هر چه می خواهید از او طلب کنید.

به عبارت دیگر، مراد حضرت این است که اگر می خواهید جادۀ دعا هموار باشد و مانع و ترسی در آن دیده نشود، باید دل را مانند دریا گسترده و پاکیزه نمود تا درِ رحمت حق باز شود.

در روایات بسیاری به دعای عمومی در بین مردم سفارش شده است، به این خاطر دعاهایی که در نمازهای جماعت و جمعه خوانده می شود به درگاه الهی پذیرفته می شود؛ زیرا ممکن است در آن عبادت، گروهی مؤمن مضطر یا کودک پاکیزه دل حضور داشته باشد که حال و دل شکستۀ او موجب قبولی دعا گردد.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

إِذا دَعا أَحَدٌ فَلْیَعُمَّ فَإِنَّهُ أَوْجَبُ لِلدُّعاءِ وَ مَنْ قَدَّمَ ارْبَعینَ رَجُلاً مِنْ إِخوانِهِ قَبْلَ انْ یَدْعُوَ لِنَفْسِهِ اسْتُجیبَ لَهُ فیهِمْ وَ فی نَفْسِهِ. (2)

ص:339


1- (1) - بحار الأنوار: 58/67، باب 44، حدیث 36؛ [1] الأمالی، شیخ مفید: 54.
2- (2) - بحار الأنوار: 313/90، باب 17، ذیل حدیث 17؛ [2] الدّعوات، راوندی: 26، حدیث 40.

هر گاه یک نفر دعا می کند برای همه دعا کند؛ زیرا این دعا به اجابت نزدیکتر است. کسی که پیش از دعا کردن برای خود، برای چهل نفر از برادرانش دعا کند، آن دعا در حق آنان و در حق خودش مستجاب شود.

از جمله وحی های خداوند عزوجل به موسی علیه السلام این بود:

مرا به به زبانی بخوان که با آن نافرمانیم نکرده ای، موسی عرض کرد: چنین زبانی را از کجا بیاورم؟ خداوند فرمود: مرا از زبان کس دیگر بخوان. (1)گویا حکمت این کار در این است که وقتی انسان های دیگر به ویژه مؤمنان و صالحان در نیّت دعای او باشند، واسطه ای برای فیض الهی هستند، به ویژه اگر آن انسان در نزد پروردگار از اولیای الهی یا صالحان با اخلاص باشد.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

دعایی که زودتر از همه به اجابت می رسد؛ دعایی است که برادر مؤمن در پشت سر برادرش می کند، چون ابتدا برای برادرش دعا کند، فرشته ای که بر او گماشته شده است گوید: آمین و دو چندان آن برای تو باد. (2)در روایت است که حضرت ابراهیم علیه السلام در حال ذبح به فرزند خود اسماعیل فرمود:

فرزندم! دعا کن تا گشایش در کار حاصل شود؛ زیرا مضطر حقیقی تویی! ناگاه نگاه آن حضرت به قوچی افتاد و از جای برخاست تا آن را بگیرد، هنگامی که برگشت دید دو دست اسماعیل باز شده است، پرسید: چه کسی دست هایت را باز

ص:340


1- (1) - بحار الأنوار: 360/90، باب 22، حدیث 23؛ عده الدّاعی: 131.
2- (2) - الکافی: 507/2، حدیث 4؛ [1] بحار الأنوار: 387/90، باب 26، حدیث 19.

کرد؟

گفت: مردی با این نام و نشان.

ابراهیم علیه السلام فرمود: او جبرئیل بوده، آیا چیزی هم به تو گفت؟

اسماعیل گفت: آری، او به من گفت: خدا را بخوان که دعای تو هم اکنون مستجاب است.

ابراهیم فرمود: تو چه دعایی کردی؟

اسماعیل گفت: گفتم خدایا! مردان و زنان مؤمن را مورد رحمت و آمرزش قرار ده.

ابراهیم فرمود: فرزندم تو انسان موفقی هستی؟ (1)حضرت صادق علیه السلام در توضیح آیۀ شریفه آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ» (2) می فرماید:

«منظور از حسنۀ آخرت، رضوان الهی و بهشت، و مراد از حسنۀ دنیا، گشایش در رزق و معاش و نیکی اخلاق است». (3)

ص:341


1- (1) - مستدرک الوسائل: 247/5، باب 41، حدیث 5796، به نقل از لب اللّباب.
2- (2) - بقره (2) : 201. [1]
3- (3) - من لایحضره الفقیه: 156/3، حدیث 3566.

دعای 26 : همسایگان و دوستان

اشاره

ص:342

ص:343

ص:344

«1» اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَوَلَّنِی فِی جِیرَانِی وَ مَوَالِیَّ الْعَارِفِینَ بِحَقِّنَا وَ الْمُنَابِذِینَ لِأَعْدَائِنَا بِأَفْضَلِ وَلاَیَتِکَ وَ وَفِّقْهُمْ لِإِقَامَهِ سُنَّتِکَ وَ الْأَخْذِ بِمَحَاسِنِ أَدَبِکَ فِی إِرْفَاقِ ضَعِیفِهِمْ وَ سَدِّ خَلَّتِهِمْ وَ عِیَادَهِ مَرِیضِهِمْ «2»وَ هِدَایَهِ مُسْتَرْشِدِهِمْ وَ مُنَاصَحَهِ مُسْتَشِیرِهِمْ وَ تَعَهُّدِ قَادِمِهِمْ وَ کِتْمَانِ أَسْرَارِهِمْ وَ سَتْرِ عَوْرَاتِهِمْ وَ نُصْرَهِ مَظْلُومِهِمْ وَ حُسْنِ مُوَاسَاتِهِمْ بِالْمَاعُونِ وَ الْعَوْدِ عَلَیْهِمْ بِالْجِدَهِ وَ الْإِفْضَالِ وَ إِعْطَاءِ مَا یَجِبُ لَهُمْ قَبْلَ السُّؤَالِ «3»وَ اجْعَلْنِی اللَّهُمَّ أَجْزِی بِالْإِحْسَانِ مُسِیئَهُمْ وَ أُعْرِضُ بِالتَّجَاوُزِ عَنْ ظَالِمِهِمْ وَ أَسْتَعْمِلُ حُسْنَ الظَّنِّ فِی کَافَّتِهِمْ «4»وَ أَتَوَلَّی بِالْبِرِّ عَامَّتَهُمْ وَ أَغُضُّ بَصَرِی عَنْهُمْ عِفَّهً وَ أُلِینُ جَانِبِی لَهُمْ تَوَاضُعاً وَ أَرِقُّ عَلَی أَهْلِ الْبَلاَءِ مِنْهُمْ رَحْمَهً وَ أُسِرُّ لَهُمْ بِالْغَیْبِ مَوَدَّهً وَ أُحِبُّ بَقَاءَ النِّعْمَهِ عِنْدَهُمْ نُصْحاً وَ أُوجِبُ لَهُمْ مَا أُوجِبُ لِحَامَّتِی وَ أَرْعَی لَهُمْ مَا أَرْعَی لِخَاصَّتِی «5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی مِثْلَ ذَلِکَ مِنْهُمْ وَ اجْعَلْ لِی أَوْفَی الْحُظُوظِ فِیمَا عِنْدَهُمْ وَ زِدْهُمْ بَصِیرَهً فِی حَقِّی وَ مَعْرِفَهً بِفَضْلِی حَتَّی یَسْعَدُوا بِی وَ أَسْعَدَ بِهِمْ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.

ص:345

[«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَوَلَّنِی فِی جِیرَانِی وَ مَوَالِیَّ الْعَارِفِینَ بِحَقِّنَا وَ الْمُنَابِذِینَ لِأَعْدَائِنَا بِأَفْضَلِ وَلاَیَتِکَ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و سرپرستی مرا، دربارۀ همسایگان و دوستانم که به حق ما آگاه و با دشمنان ما مخالفند، به برترین سرپرستیت به عهده گیر.

در جملات ملکوتی بالا رعایت حق دو طایفه آنهم به بهترین صورت از حضرت حق درخواست شده است:

1 - ارزش و اهمیت حق همسایگان

2 - ارزش شیعیان

1 - ارزش و اهمیت حق همسایه

اشاره

در معارف اسلامی می خوانیم که از هرطرفِ خانۀ انسان تا چهل خانه، مصداق مفهوم همسایه است. (1)سلسله برنامه هائی را حضرت حق و انبیا و امامان نسبت به همسایگان، به مردم مؤمن سفارش کرده اند که در صورت عمل به آن برنامه ها؛

اوّل: ثواب عظیمی شامل حال انسان می شود.

ص:346


1- (1) - بحار الأنوار: 3/81، باب 8، حدیث 74؛ الخصال: 544/2، حدیث 20.

دوّم: محبت مردم نسبت به اسلام و مسلمانان جلب می گردد.

سوّم: مشکلی یا مشکلاتی از همسایگان حل می گردد و حل مشکل باعث خوشحالی یک خانواده می شود و از این راه مشکل خود انسان در گردونۀ حل قرار گرفته و دعای آدمی به علّت تأمین نیاز همسایه و کمک به او به استجابت نزدیک می شود.

وَاعْبُدُوا اللّهَ وَ لاَتُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَبِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالاً فَخُوراً» (1)

و خدا را بپرستید ، و چیزی را شریک او قرار ندهید ، و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایۀ نزدیک و همسایۀ دور و همنشینان و همراهان و در راه ماندگان و بردگان نیکی کنید ؛ یقیناً خدا کسی را که متکبّر و خودستاست ، دوست ندارد .

در این آیه نسبت به حق خود که عبادت و اطاعت است و حق بندگان و آداب معاشرت، ده فرمان بسیار مهم صادر کرده، در قسمت ششم و هفتم و هشتم دربارۀ همسایگان نزدیک و همسایگان دور و معاشران و همنشینان سفارش فرموده که لازم است حق همسایگی همسایه ودوستی دوستان از جانب شما رعایت شود که این فرمان واجب الهی است.

تفسیری بر آیۀ فوق

تفسیر نمونه در ذیل این آیه می نویسد:

ص:347


1- (1) - نساء (4) : 36. [1]

جالب توجه این که قرآن در آیۀ فوق علاوه بر ذکر همسایگان نزدیک، تصریح به حق همسایگان دور کرده است؛ زیرا کلمۀ همسایه معمولاً مفهوم محدودی دارد و تنها نزدیک را در بر می گیرد، لذا برای توجه دادن به وسعت مفهوم آن از نظر اسلام راهی جز این نبوده که نامی از همسایگان دور نیز به طور صریح برده شود.

و نیز ممکن است منظور از همسایگان دور، همسایگان غیر مسلمان باشد؛ زیرا حق همسایگی در اسلام منحصر به همسایگان مسلمان نیست و غیر مسلمانان را نیز شامل می شود، مگر آنان که با مسلمانان سرجنگ داشته باشند.

سپس دربارۀ کسانی که با انسان دوستی و مصاحبت دارند توصیه می کند. ولی باید توجه داشت که «صاحب بالجنب» معنائی وسیع تر از دوست و رفیق دارد، و در واقع هر کسی را که به نوعی با انسان نشست و برخاست داشته باشد در بر می گیرد، خواه دوست دائمی باشد یا یک دوست موقت، همانند کسی که در اثنای سفر با انسان همنشین می گردد. و اگر می بینیم درپاره ای از روایات «صاحب بالجنب» به رفیق سفر:

رَفیقُکَ فِی السَّفَرِ. (1)

و یا کسی که به امید نفعی سراغ انسان می آید:

اَلْمُنْقَطِعُ الَیْکَ یَرْجُونَفْعَکَ. (2)

تفسیر شده منظور اختصاص به آنها نیست، بلکه بیان توسعۀ مفهوم این تعبیر است که همۀ این موارد را نیز در بر می گیرد، و به این ترتیب آیه یک دستور جامع و کلی برای حسن معاشرت نسبت به تمام کسانی که با انسان ارتباط دارند، می باشد.

ص:348


1- (1) - جامع البیان: 114/5؛ [1]تفسیر ابن ابی حاتم: 949/3، حدیث 5300. [2]
2- (2) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 83/3، ذیل آیۀ 36 سورۀ نساء؛ تفسیر آلوسی: 29/5، ذیل آیۀ 36 سورۀ نساء.

اعم از دوستان واقعی، و همکاران، و همسفران، و مراجعان، و شاگردان، و مشاوران، و خدمتگزاران. (1)

همسایه در روایات
اشاره

در نصایح لقمان حکیم است:

یا بُنَیَّ! الْجارُ ثُمَّ الدّارُ، یا بُنَیَّ الرَّفیقُ ثُمَّ الطَّریقُ. (2)

ای پسرم! اول همسایه سپس خانه، فرزندم ابتدا رفیق و دوست آن گاه راه و طریق.

امام صادق علیه السلام می فرماید: در کتاب امیرالمؤمنین علیه السلام خواندم که رسول خدا صلی الله علیه و آله نوشته ای بین مهاجر و انصار و هر کس از اهل مدینه که ملحق به آنها می شد، نوشت که این جمله در آن نامه است:

وَ انَّ الْجارَ کَالنَّفْسِ غَیْرَ مُضارٍّ وَ لا آثِمٍ، وَ حُرْمَهُ الْجارِ عَلَی الْجارِ کَحُرْمَهِ امِّهِ وَ ابیهِ. (3)

همسایه به منزله خود توست، به اندازۀ خودت لازم است رعایت شود و از وی حفاظت به عمل آید، مگر همسایه ای که برای همسایه ضرر داشته باشد، و در حقّ همسایه، جنایت و خیانت کند، و احترام و ارزش همسایه همانند احترام مادر و پدر انسان است.

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از امیر المؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته شد:

ص:349


1- (1) - تفسیر نمونه: 423/3 - 424، [1] ذیل آیۀ 36 سورۀ نساء.
2- (2) - مستدرک الوسائل: 429/8، باب 75، حدیث 9899؛ [2] الاختصاص: 337.
3- (3) - الکافی: 31/5، حدیث 5؛ [3]وسائل الشیعه: 126/12، باب 82، حدیث 15838. [4]

اَفِی الْمالِ حَقٌّ سِوَی الزَّکاهِ؟ قالَ: نَعَمْ بِرُّ الرَّحِمِ اذا ادْبَرَتْ، وَصِلَهُ الْجارِ الْمُسْلِمِ، فَما آمَنَ بِی مَنْ باتَ شَبْعاناً وَ جارُهُ الْمُسْلِمُ جائِعٌ. (1)

آیا در مال انسان غیر از زکات حقّی هست؟ فرمود: آری، نیکی به قوم و خویش به آن هنگام که از انسان روی بر گرداند، و خوبی به همسایۀ مسلمان؛ به من ایمان نیاورده کسی که شب را سیر بخوابد و همسایۀ مسلمانش گرسنه باشد.

قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : لا یُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتّی یَأْمَنَ جارُهُ بَوائِقَهُ. (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عبد، مؤمن نیست مگر این که همسایه اش از مزاحمت او در امان باشد.

و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ خانَ جارَهُ شِبْراً مِن الْأرْضِ جَعَلَهَا اللّهُ طَوْقاً فِی عُنُقِهِ مِنْ تُخُومِ الْاَرْضِ السَّابِعَهِ حَتّی یَلْقَی اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ مُطَوَّقاً الَّا انْ یَتُوبَ وَ یَرْجِعُ. (3)

کسی که به اندازۀ یک وجب زمین به همسایه اش خیانت ورزد، آن یک وجب را خداوند از پوستۀ هفتم زمین حلقۀ گردن او کند، و بدین صورت خدا از در قیامت ملاقات نماید، مگر این که توبه کند و از ظلم به همسایه برگردد!

در قرآن از درختی نام می برد به نام زقّوم که شیرۀ آن را به اهل جهنّم می خورانند و این خوراک برای اهل جهنّم عذابی بسیار سخت است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: گروهی از مردم آویزۀ شاخه های این درختند از جمله:

ص:350


1- (1) - بحار الأنوار: 94/71، باب 3، حدیث 22؛ [1]وسائل الشیعه: 52/9، باب 7، حدیث 11501. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 154/73، باب 26؛ [3]مکارم الاخلاق: 126. [4]
3- (3) - من لایحضره الفقیه: 11/4، ذیل حدیث 4968؛ وسائل الشیعه: 386/25، باب 1، حدیث 32188. [5]

مَنْ کانَ جارُهُ مَریضاً فَتَرَکَ عِیادَتَهُ اسْتِخْفافاً بِحَقِّهِ فَقَدْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْهُ، وَ مَنْ ماتَ جارُهُ فَتَرَکَ تَشْییعَ جِنازَتِها تَهاوُناً فَقَدْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْهُ. (1)

کسی که همسایه مریضش را محض سبک شمردن حقّ او عیادت نکند، و آن که به خاطر سبک انگاشتن جنازۀ همسایه به تشییعش نرود، هر دو از آویزه های شاخه های درخت زقومند!

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنِ اطَّلَعَ فِی بَیْتِ جارِهِ فَنَظَرَ الی عَوْرَهِ رَجُلٍ أَوْ شَعْرِ امْرَأَهٍ اوْ شَیْ ءٍ مِنْ جَسَدِها کانَ حَقّاً عَلَی اللّهِ انْ یُدْخِلَهُ النّارَ مَعَ الْمُنافِقینَ الَّذینَ کانُوا یَتَّبِعُونَ عَوْراتِ النّاسِ فِی الدُّنْیا، وَ لایَخْرُجُ مِنَ الدُّنْیا حَتّی یَفْضَحَهُ اللّهُ، وَ یُبْدِی عَوْرَتَهُ لِلنّاسِ فِی الْآخِرَهِ. (2)

کسی که در خانۀ همسایه اش دید بیندازد، به عورت مرد یا موی زنی یا چیزی از بدن آنان بنگرد بر خدا لازم است او را با منافقینی که در دنیا دنبال زشتی های مردم بودند وارد جهنّم کند، و از دنیا نمی رود مگر این که خدا او را رسوا کند، و زشتی هایش را در آخرت در برابر دید مردم بگذارد.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

حَریمُ الْمَسْجِدِ ارْبَعُونَ ذِراعاً، وَ الْجوارُ ارْبَعُونَ داراً مِنْ ارْبَعَهِ جَوانِبِها. (3)

حریم مسجد چهل ذرع، و حریم همسایه از چهار طرف چهل خانه است.

حضرت صادق علیه السلام به اسحاق بن عمّار فرمود:

ص:351


1- (1) - بحار الأنوار: 168/8، باب 23؛ [1]تفسیر الامام العسکری: 648. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 361/73، باب 67، حدیث 30؛ [3]وسائل الشیعه: 194/20، باب 104، حدیث 25410. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 3/81، باب 8، حدیث 74؛ [5] الخصال: 544/2، حدیث 20.

صانِعِ الْمُنافِقَ بِلِسانِکَ، وَ اخْلِصْ وَدَّکَ لِلْمُؤْمِنِ، وَ انْ جالَسَکَ یَهُودِیٌّ فَاَحْسِنْ مُجالَسَتَهُ. (1)

با منافق با زبانت مدارا کن، برای مؤمن دوستی و محبّت را خالص گردان، و اگر یک یهودی با تو همنشین شد به خوبی با او همنشینی کن.

اَللّهَ اللّهَ فِی جیرانِکُمْ فَاِنَّهُمْ وَصِیهُ نَبِیِّکُمْ، ما زالَ یُوصِی بِهِمْ حَتّی ظَنَنّا انَّهُ سَیُوَرِّثُهُمْ. (2)

خدا را خدا را، در رابطه با همسایگان که مورد سفارش پیامبر شماست، پیوسته به آنان سفارش داشت تا جایی که گمان بردیم میراث برشان خواهد ساخت!.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

حُسْنُ الْجِوارِ یَزیدُ فِی الرِّزْقِ. (3)

خوب همسایه داری روزی را زیاد می کند.

در روایت است که حضرت زهرا علیها السلام از بعض از امور نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله شکایت برد، حضرت جزوه ای به او مرحمت فرمود و به او گفت: آنچه در آن است به آن توجّه کن. در آن این سه جمله ثبت بود:

مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الیَوْمِ الْآخِرِ فَلا یُؤْذِی جارَهُ، وَ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ، وَ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْراً اوْ لِیَسْکُتْ. (4)

ص:352


1- (1) - بحار الأنوار: 152/71، باب 9، حدیث 11؛ [1]مستدرک الوسائل: 316/8، باب 2، حدیث 9537. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: نامۀ 47. [3]
3- (3) - الکافی: 666/2، حدیث 3؛ [4]وسائل الشیعه: 123/12، باب 85، حدیث 15831. [5]
4- (4) - الکافی: 667/2، حدیث 6؛ [6]مستدرک الوسائل: 81/12، باب 71، حدیث 13571. [7]

هر کس ایمان به خدا و روز قیامت دارد، همسایه اش را نیازارد، و هر کس ایمان به خدا و قیامت دارد مهمانش را گرامی بدارد، و هر کس ایمان به خدا و روز جزا دارد خیر بگوید ورنه ساکت شود.

امام صادق علیه السلام از رسول اللّه صلی الله علیه و آله روایت می کند:

حُسْنُ الْجِوارِ یَعْمُرُ الدِّیارَ، وَ یُنْسی فِی الْاعْمارِ. (1)

خوب همسایه داری خانمان ها را آباد سازد، و عمرها را طولانی گرداند.

ربیع شامی می گوید: خانۀ حضرت صادق علیه السلام از حاضران پر بود که فرمود:

اِعْلَمُوا انَّهُ لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحْسِنْ مُجاوَرَهَ مَنْ جاوَرَهُ. (2)

بدانید از ما نیست هر که با همسایه اش به خوشی رفتار نکند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

عَلَیْکُمْ بِحُسْنِ الْجِوارِ فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ امَرَ بِذلِکَ. (3)

بر شما باد به خوش همسایگی که حضرت اللّه عزّوجلّ به این معنی امر فرموده است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَلْعُونٌ مَنْ آذی جارَهُ. (4)

از رحمت حق دور است و به لعنت الهی دچار است کسی که همسایه اش را بیازارد.

ص:353


1- (1) - الکافی: 667/2، حدیث 10؛ [1]وسائل الشیعه: 128/12، باب 87، حدیث 15844. [2]
2- (2) - الکافی: 668/2، حدیث 11؛ [3]وسائل الشیعه: 129/12، باب 87، حدیث 15848. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 150/71، باب 9، حدیث 1؛ [5]الأمالی، شیخ صدوق: 359. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 153/71، باب 9، حدیث 17؛ [7]مستدرک الوسائل: 422/8، باب 72، حدیث 9867. [8]

علی بن یقطین می گوید: موسی بن جعفر علیه السلام به من فرمود: در بنی اسرائیل مردی مؤمن بود دارای همسایه ای کافر، این همسایۀ کافر به همسایۀ مؤمن مهربان بود و نسبت به وی کار خیر انجام می داد، وقتی آن کافر از دنیا رفت، خداوند در جهنّم خانه ای از گل برای او بنا کرد که او را از حرارت آتش حفظ کند، و به او از غیر جهنّم روزی می رسید، او را گفتند: این لطف حق به خاطر مدارا و رفق و انجام کار خیر توست نسبت به همسایۀ مؤمنت در دنیا. (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ مَنَعَ الْماعُونَ مِنْ جارِهِ انِ احْتاجَ الَیْهِ مَنَعَهُ اللّهُ فَضْلَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ، وَ وَکَلَهُ الی نَفْسِهِ، وَ مَنْ وَکَلَهُ اللّهُ الی نَفْسِهِ هَلَکَ، وَ لایَقبَلُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ عُذْراً. (2)

کسی که مایحتاج زندگی را از همسایه، در صورتی که به آن نیاز دارد منع کند، خداوند در قیامت فضلش را از او دریغ نماید، و وی را به خود واگذارد، و هر کس را خداوند به خود واگذارد هلاک می شود، و حضرت حق از او عذری را نمی پذیرد.

و نیز فرمود:

اَحْسِنْ مُجاوَرَهَ مَنْ جاوَرَکَ تَکُنْ مؤْمِناً. (3)

با همسایه نیکی کن تا مؤمن باشی.

امیر المؤمنین علیه السلام درفرازهائی ملکوتی فرموده است:

ص:354


1- (1) - بحار الأنوار: 349/8، باب 26، حدیث 11؛ [1]ثواب الاعمال: 169. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 363/73، باب 67، حدیث 30؛ [3]وسائل الشیعه: 52/9، باب 7، حدیث 11500. [4]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 426/8، باب 73، حدیث 9885؛ [5]الأمالی، شیخ صدوق: 201. [6]

مِنْ عَلامَهِ اللُّؤْمِ سُوءُ الْجِوارِ. (1)

از نشانه های زشتی، بد همسایگی است.

امام موسی بن جعفر علیه السلام می فرمایند:

لَیْسَ حُسْنُ الْجِوارِ کَفَّ الْاَذی، وَلکِنْ حُسْنُ الْجِوارِ الصَّبْرُ عَلَی الْاَذی. (2)

خوش همسایگی به خودداری از اذیّت نیست، خوش همسایگی صبر بر آزار همسایه است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

مِنْ حُسْنِ الْجارِ تَفَقُّدُ الْجارِ. (3)

دلجوئی از همسایه از خوش همسایگی است.

حق همسایه در کلام امام سجّاد علیه السلام

حضرت سجّاد علیه السلام در باب حقّ همسایه در رسالۀ حقوق می فرماید:

در وقتی که غایب است حقوق او را از هر جهت حفظ کنی؛وقتی که حاضر است احترامش نمائی؛اگر به او ظلم و ستمی شد به یاریش برخیزی؛ چه حاضر باشد چه غایب از کمک به او دریغ نورزی، در جستجوی عیب ها و بدی های او نباشی.

اگر به چیزی از عیب های او بدون این که اراده داشته باشی و بخواهی بفهمی پی بردی، در مورد دانسته های خودت نسبت به معایب او بسیار راز نگهدار و پرده پوش باشی.

ص:355


1- (1) - غرر الحکم: 437، حدیث 10011. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 320/75، باب 25؛ [2] تحف العقول: 409.
3- (3) - بحار الأنوار: 232/74، باب 8؛ [3] تحف العقول: 85.

از طریقی که او بی خبر است مراقب گفته های او در خانه اش مباش و به عبارت دیگر استراق سمع نسبت به او نداشته باش.

اگر به کارهای زشتی از او آگاه شدی، رازش را بر ملا مساز و چنانکه می دانی که تذکر تو را خواهد پذیرفت، تنها میانه خودتان مطالب لازم را از روی خیرخواهی با او در میان بگذار.

هنگام سختی ها او را تنها نگذاری، در برابر نعمت هائی که دارد بر او حسد نبری، از لغزش های او درگذری و با او سخت نگیری، تقصیر او را نادیده بگیری و بدی او را ببخشی، وقتی مورد ستم قرار می گیرد او را یاری دهی، اگر از روی نادانی رفتار نامناسبی هم از او دیدی از جا در نروی، و نیز زبان ملامتگران و ناسزاگویان را از او بازداری، نقشه های مکارانه را بی اثر سازی و رفتاری بزرگوارانه با او داشته باشی، و در این کارها بایستی از خدا کمک بگیری. (1)

2 - ارزش شیعیان

اشاره

ارزش شیعه به خاطر همرنگی او در عقاید و اخلاق و اعمال با امامان معصوم علیهم السلام است.

شیعه پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله فقط اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و نوّاب عامّۀ آنان - که مراجع تقلید و عالمان واجد شرایطند - را واجب الاطاعه می داند.

توحید شیعه توحید قرآن است، شیعه به روز جزا پایبند است، فقه شیعه فقه اهل بیت است، شیعه با ستم و ستمگران به هیچ عنوان سازش ندارد، امر به معروف و نهی از منکر را واجب می داند گرچه به قیمت جان او تمام شود.

هر روز برای شیعه عاشورا است، یعنی روز ستیز با ظالمان و ستمگران و طاغوت هاست، و هر سرزمین برای شیعه کربلاست.

تشیع همان اسلام قرآن و آیین ناب محمّدی است، شیعه راهی جز قرآن

ص:356


1- (1) - راه و رسم زندگی از نظر امام سجّاد: 144.

نمی شناسد، و رهبرانی پس از پیامبر جز رهبران معصوم را اعتقاد ندارد.

شیعه برای بقای خود و حفظ متابعت از اهل بیت، و روشن نگاه داشتن چراغ هدایت، پس از مرگ رسول خدا تاکنون از لابلای زندان ها و تبعیدها، و خاک و خون و ایثار و شهادت گذشته، و این روش را تا ظهور امام دوازدهم و پهن شدن سفرۀ عدل و عدالت ادامه می دهد.

شیعه برای دفاع از هویت خود در برابر تهمت های ناروا و ناجوانمردانه ای که در زمینۀ عقاید و اعمال از جانب علمای اهل سنّت در طول قرون و اعصار به او زده شده، بهترین کتابهای علمی و فنی و استدلالی را نوشته، و از این راه حجت خدا را بر تمام جهانیان تمام کرده است.

شیعه با نوشتن کتاب «الفین»، «احقاق الحق»، «شافی»، «عبقات»، «اصل الشیعه و اصولها»، «المراجعات»، و «النصّ و الاجتهاد»، «دلائل الصدق»، و کتاب جهانی «الغدیر»، و «أعیان الشیعه» و «تأسیس العلوم» و «الذریعه» که برخی از آنها از چند هزار صفحه تجاوز می کند، صحت و سلامت و استحکام و قدرت و نیرومندی معنوی راه خود را ثابت کرده، و باب هر شک و تردید را به روی غیر بسته و دست رد بر سینۀ نامحرم زده، و همچون خورشید وسط روز از نظر علمی و درستی راه در میان تمام مذاهب اسلامی درخشیده است.

شیعه اقتداگر به تمام انبیا و رنگ پذیر از امامان معصوم، و بندۀ خدا، و تابع آیات قرآن، و تسلیم فقه جعفری است، فقهی که سینه به سینه از رسول خدا گرفته شده، رسولی که علم و دانشش را از حضرت حق دریافت کرده است.

شیعه فقط و فقط تابع عقاید حقّه است، عقایدی که از چشمۀ زلال وحی گرفته شده، و عاشق عبادت و طاعت خداست، عبادت و طاعتی که فرامین و دستورهایش درقرآن، و در گفتار پیامبر و اهل بیت اوست.

شیعه علاقه مند به حسنات اخلاقی و متنفّر از رذایل نفسی، و دلباختۀ اولیای

ص:357

الهی، و دشمن دشمنان خداست.

شیعه بر خلاف اهل سنّت که فقه خود را در چهارچوب فقه چهار نفر حبس کرده اند، باب اجتهاد را مفتوح می داند، و از مجتهد زندۀ اعلم و فتاوی او که زمان و مکان و مصالح امت در آن لحاظ شده، پیروی می کند.

تفسیر آیۀ قرآن به شیعه

شدّت و کثرت زحمات خالصانۀ شیعه باعث شده که رسول الهی وائمۀ طاهرین علیهم السلام اعلام کنند:

شیعیان ما را بر ما حقوقی است لازم، چه در دنیا و چه در آخرت، بر ماست که آن حقوق را ادا کنیم و به خصوص به هنگام مرگ و در برزخ و در آخرت به زیارت آنان آئیم و این پاک باختگان را مشمول شفاعت خود قرار دهیم. (1)امام صادق علیه السلام در تفسیر آیۀ:

اِنَّ اوْلَی النّاسِ بِاِبْراهِیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ» (2)

مسلماً نزدیکترین مردم به ابراهیم [ از جهت پیوند وانتساب معنوی ] کسانی اند که [ از روی حقیقت ] از او پیروی کردند ، و این پیامبر و کسانی که [ به او ] ایمان آورده اند [ از همه به او نزدیک ترند ] و خدا یاور و سرپرست مؤمنان است .

فرمودند:

ص:358


1- (1) - بحار الأنوار: 24/65، باب 15، حدیث 44؛ الأمالی، شیخ طوسی: 304، حدیث 609؛ [1] تفسیر فرات الکوفی: 552، حدیث 552.
2- (2) - آل عمران (3) : 68. [2]

هُمُ الْاَئِمَّهُ وَ اتْباعُهُمْ.

منظور از جملۀ وَ الَّذینَ آمَنُوا امامان معصوم که جانشینان بر حق پیامبرند و تابعان آنهایند. (1)پس از رسول خداوند، در طول این پانزده قرن، جز شیعه کسی تابع دوازده امام معصوم نبوده است.

و نیز حضرت صادق در توضیح این آیه فرمودند:

امام علی علیه السلام به خدا قسم بر دین ابراهیم و طریق اوست، و شما ای شیعیان ما، سزاوارترین مردم به ابراهیم یا علی هستید. (2)

شیعه در روایات
اشاره

حضرت امام حسین علیه السلام می فرمودند:

ما اعْلَمُ احَداً عَلی مِلَّهِ ابْراهِیمَ الَّا نَحْنُ وَ شیعَتُنا. (3)

من یک نفر را در این جهان بر آیین الهی ابراهیم جز خودمان دوازده امام و پیروانمان خبر ندارم.

حضرت صادق علیه السلام می فرمود:

وَ اللّهِ انَّکُمْ لَعَلی دینِ اللّهِ وَ دینِ مَلائِکَتِهِ، فَاَعینُونا عَلی ذلِکَ بِوَرَعٍ وَ اجْتِهادٍ، فَوَاللهِ ما یَقبَلُ اللّهُ الّا مِنْکُمْ، فَاتَّقُوا اللّهَ وَ کُفُّوا الْسِنَتَکُمْ، صَلُّوا فِی مَساجِدِکُمْ فَاِذا تَمَیَّزَ النّاسُ فَتَمَیَّزُوا. (4)

ص:359


1- (1) - بحار الأنوار: 84/65، باب 16، حدیث 2؛ تفسیر العیاشی: 177/1، ذیل آیۀ 68 سورۀ آل عمران.
2- (2) - بحار الأنوار: 84/65، باب 16، حدیث 3؛ تفسیر العیاشی: 177/1، [1] ذیل آیۀ 68 سورۀ آل عمران.
3- (3) - بحار الأنوار: 84/65، باب 16، حدیث 4؛ [2]تفسیر العیاشی: 185/1، حدیث 88. [3]
4- (4) - مستدرک الوسائل: 311/8، باب 1، حدیث 9524. [4]

به خدا قسم! شما شیعیان ما بر آیین خدا و ملائکه هستید، مرا به پاکدامنی و کوشش در عبادت و اطاعت کمک کنید، به خدا قسم در این جهان و آن جهان اعمال غیر شما قبول نخواهد شد، پس تقوای الهی را در تمام شؤون حیات مراعات کنید، و در مسألۀ زبان، مردم خودداری باشید، و در مساجد خود نماز بگزارید، و چون مردم به یکسو شدند، شما هم به طرف ماآئید.

عبّاد بن زیاد می گوید: حضرت صادق علیه السلام به من فرمود:

یا عَبّادُ! ما عَلی مِلَّهِ ابْراهِیمَ احَدٌ غَیرُکُمْ، وَ ما یَقْبَلُ اللّهُ الّا مِنْکُمْ، وَ لایَغْفِرُ الذُّنُوبَ الّا لَکُمْ. (1)

ای عبّاد! احدی جز شما شیعیان ما بر آیین ابراهیم نیست، خداوند از غیر شما عمل قبول نمی کند، و گناهان غیر شما را نمی بخشد.

خصوصیات شیعه در روایات

حضرت صادق علیه السلام پس از بیان این حقیقت که شیعه در راه خدا، و بر صراط ابراهیم و همۀ انبیا و پیرو امامان معصوم است، به خصوصیات این طایفه این چنین اشاره می فرمایند:

اِمْتَحِنُوا شَیعَتَنا عِنْدَ مَواقیتِ الصَّلَواتِ کَیْفَ مُحافَظَتُهُمْ عَلَیْها، وَ الی اسْرارِنا کَیْفَ حِفْظُهُمْ لَها عِنْدَ عَدُوِّنا، وَ الی امْوالِهِمْ کَیْفَ مُواساتُهُمْ لِاِخْوانِهِمْ فیِها؟ (2)

شیعیان ما را به هنگام اوقات نماز امتحان کنید که محافظتشان بر نماز چگونه است و ببینید در برابر دشمنان ما حافظ اسرار هستند یا نه، و مواسات با مال

ص:360


1- (1) - وسائل الشیعه: 121/1، باب 29، حدیث 307؛ [1]المحاسن: 147/1، باب 16، حدیث 56. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 149/65، باب 19، حدیث 1؛ [3]قرب الاسناد: 38. [4]

را نسبت به برادران دینی رعایت می نمایند یا بخل می ورزند؟

حضرت باقر دربارۀ اوصاف شیعه خطاب به یکی از شیعیان فرمود:

شیعیان علی علیه السلام ، از کثرت کوشش در راه خدا، رنگ پریده، لاغر، سرسبزی چهره و پوست از دست داده، خشک لب، شکم به پشت چسبیده، زرد رنگ هستند. چون شب رسد خواب را تبدیل به عبادت کنند، صورت در پیشگاه حق بر زمین نهند، سجده و گریه و دعای آنان زیاد است، مردم دلخوش به زخارف دنیایند و آنان در بستر حزن و اندوهند. (1)امام صادق علیه السلام خطاب به عده ای از شیعه فرمودند:

مَعا شِرَ الشِّیعَهِ! کُونُوا لَنا زَیْناً وَ لاتَکُونُوا عَلَیْنا شَیْناً، قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً، وَاحْفَظُوا الْسِنَتَکُمْ، وَ کُفُّوها عَنِ الْفُضُولِ وَ قَبیحِ الْقَوْلِ. (2)

ای جمعیت شیعه! با ورع و تقوا و عمل صالح زینت ما باشید، کاری نکنید که باعث نفرت دیگران از ائمۀ طاهرین شوید، با مردم خوش بگوئید، زبان از غیبت و تهمت و دروغ حفظ کنید، از زیادی سخن و کلام بد بپرهیزید.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

آنان که مطیع ما هستند، خداوند مهربان گناهان آنان را می آمرزد و این منّتی از حق بر خوبی آنان است. به حضرت گفتند: آنان که مطیع شمایند کیانند؟ فرمود: آن مردمی که خداوند را یکتا دانسته و شریکی برای او قائل نیستند، و او را آن چنان که هست وصف می کنند، و به محمّد صلی الله علیه و آله پیامبرش ایمان دارند، و در انجام واجبات و ترک محرمات مطیع حقّند، اوقات خود را به یاد خدا و صلوات بر محمّد و آل محمّد زنده می کنند، خود را از حرص و بخل

ص:361


1- (1) - بحار الأنوار: 149/65، باب 19، حدیث 2؛ وسائل الشیعه: 90/1، باب 20، حدیث 214.
2- (2) - بحار الأنوار: 310/68، باب 79، حدیث 3؛ [1]وسائل الشیعه: 193/12، باب 19، حدیث 16063. [2]

حفظ می نمایند، و آنچه را خداوند از زکات بر آنان واجب نموده ادا می نمایند. و نسبت به حقوق مالی منعی ندارند. (1)حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اِنَّما اصْحابُ جَعْفَرٍ مَنِ اشْتَدَّ وَرَعُهُ، وَ عَمِلَ لِخالِقِهِ. (2)

یاران امام صادق آنانند که دارای ورع شدید، و عمل برای خدایند.

و نیز آن حضرت فرمود:

شیعیان ما را این نشانه هاست:

1 - پاک دامنی 2 - کوشش در راه حق 3 - وفاداری 4 - امانتداری 5 - زهد 6 - عبادت 7 - پنجاه و یک رکعت نماز 8 - شب زنده داری 9 - روزه داری 10 - پرداخت زکات 11 - انجام حج خانۀ حق 12 - اجتناب از تمام محرمات. (3)از حضرت صادق علیه السلام دربارۀ شیعه پرسیدند فرمود:

شیعیان ما خوبی ها را بجا می آورند. از قبایح پرهیز می کنند، خوبی ها را آشکار می نمایند، در اجرای اوامر حق برای رسیدن به حرمت الهی شتاب می کنند، اینان از ما و به سوی ما و با ما هستند هر کجا که ما باشیم. (4)حضرت صادق علیه السلام به مفضّل بن عمر فرمود:

فَاِنَّما شیعَهُ عَلِیٍّ علیه السلام مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ، وَ اشْتَدَّ جِهادُهُ، وَ عَمِلَ لِخالِقِهِ، وَ رَجا ثَوابَهُ، وَ خافَ عِقابَهُ، فَاِذا رَأَیْتَ اولئِکَ فَاُولئِکَ شَیعَهُ جَعْفُرٍ.

ص:362


1- (1) - بحار الأنوار: 163/65، باب 19، حدیث 12؛ [1]مستدرک الوسائل: 257/11، باب 18، حدیث 12921. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 166/65، باب 19، حدیث 18؛ [3]مستدرک الوسائل: 270/11، باب 21، حدیث 12974. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 167/65، باب 19، حدیث 23؛ صفات الشیعه: 2، حدیث 1.
4- (4) - بحار الأنوار: 169/65، باب 19، حدیث 29؛ [5] صفات الشیعه: 17، حدیث 32.

شیعۀ علی علیه السلام حافظ و نگهدارندۀ شکم و شهوت از حرام است، دارای کوشش سخت، و مجری برنامه های الهی است، به ثواب حق امید دارد و از عذاب الهی بیمناک می باشد، چون چنین مردمی را دیدی، بدان که اینان شیعۀ امام جعفر صادق علیه السلام هستند.

ابن عبّاس می گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله از مفهوم آیات:

وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ * اولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ * فِی جَنّاتِ النَّعِیمِ» (1)

و پیشی گیرندگان [ به اعمال نیک ] که پیشی گیرندگان [ به رحمت و آمرزش ]اند. * اینان مقربان اند. * در بهشت های پرنعمت اند.

پرسیدم: فرمود: جبرئیل به من گفت: مقصود علی علیه السلام و شیعیان اوست، اینان سبقت به بهشت دارند و مقرّبان درگاه حقّند به گرامیداشتی که خدا نسبت به آنان دارد. (2)رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:

اَنْتَ یا عَلِیُّ وَ اصْحابُکَ فِی الْجَنَّهِ، انْتَ یا عَلِیُّ وَ اتْباعُکَ فِی الْجَنَّهِ. (3)

یا علی! تو و اصحاب تو در بهشت هستید، ای علی! تو و پیروان تو در بهشت هستید.

حضرت صادق علیه السلام به جمعی از شیعیان فرمودند:

اِنَّ النّاسَ اخَذُوا یَمیناً وَ شِمالاً وَ انَّکُمْ لَزِمْتُمْ صاحِبَکُمْ، فَاِلَی ایْنَ تَرَوْنَ یُریدُ بِکُمْ؟ الَی الْجَنَّهِ وَ اللّهِ، الَی الْجَنَّهِ وَ اللّهِ، الَی الْجَنَّهِ وَ اللّهِ. (4)

ص:363


1- (1) - واقعه (56) : 10 - 12. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 335/35، باب 12، ذیل حدیث 14؛ الأمالی، شیخ طوسی: 72، حدیث 104.
3- (3) - بحار الأنوار: 27/40، باب 91، حدیث 53؛ [2]الأمالی، شیخ طوسی: 138، حدیث 224. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 21/65، باب 15، حدیث 36؛ [4]الأمالی، شیخ طوسی: 158، حدیث 264. [5]

مردم به راست و چپ گرایش پیدا کردند، شما متوسل به امام حق شدید، فکر می کنید عاقبت شما کجاست؟واللّه بهشت، و اللّه بهشت، و اللّه بهشت است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

یا علی! تو و شیعیانت از قبر بیرون می آئید در حالی که چهره های شما همانند ماه شب چهارده نورانی و روشن است، از شداید و سختی ها درآمده، غصه ها از شما برطرف شده. درسایۀ عرش هستید، مردم می ترسند ولی شما ترس ندارید، مردم محزونند ولی شما شاد هستید، مردم در حسابند و شما سرسفرۀ حق. (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

نماز و روزه و شب زنده داریِ عاشق علی علیه السلام قبول حق است، و دعایش را در پیشگاه حضرت ربوبیت، مستجاب بدانید که هر کس محبّ علی باشد، برابر هر رگی که در بدن دارد شهری در بهشت از جانب خداوند به او عطا می شود. بدانید محب آل محمّد از حساب و میزان و صراط در امان است.

بدانید هر کس بر عشق محمّد و آل محمّد بمیرد من با انبیا کفیل بهشت او هستم. بدانید هر کس آل محمّد را دشمن بدارد، وارد قیامت می گردد در حالی که بین دو چشم او نوشته: مأیوس از رحمت خداست. (2)رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:

شیعیان تو رستگاران روز قیامتند، هر کس به یکی از آنها اهانت کند به تو

ص:364


1- (1) - بحار الأنوار: 27/65، باب 15، حدیث 50؛ ارشاد القلوب، دیلمی: 293/2. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 40/65، باب 15، ذیل حدیث 84؛ ارشاد القلوب، دیلمی: 235/2. [2]

اهانت کرده، و هر کس به تو اهانت نماید به من اهانت نموده، و هر کس به من اهانت کند خداوند او را وارد جهنّم می کند و وی را در آن جا ابدی می نماید و جهنّم بدجائی است. (1)سلمان فارسی می گوید:

روزی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم، به ناگاه علی بن ابیطالب علیه السلام وارد شد، به او فرمود: یا علی تو را بشارت ندهم؟ عرضه داشت: چرا یا رسول اللّه. فرمود:

این حبیب من جبرئیل است از جانب خداوند خبر می دهد. که حضرت حق، تو و عاشقانت را هفت خصلت عنایت فرموده:

مدارا در وقت موت، انس در وحشت، نور به هنگام ظلمت، امنیّت به وقت ناامنی، عدالت به وقت میزان، اجازۀ عبور بر صراط، دخول در بهشت قبل از تمام مردم از تمام امت ها به هشتاد سال. (2)فضایل شیعه و درجات او در قیامت، و عنایتی که حضرت حق به آنان دارد، و لطفی که از جانب پیامبر و امامان معصوم به این طایفه به عنوان ادای حق شیعه می شود، در معارف اسلامی و کتب معتبره همچون دریا موج می زند، چه خوب است در این زمینه به تفسیر «برهان»، «بشاره المصطفی»، «بحار الأنوار»، «الغدیر» علّامۀ امینی، تفسیر «نور الثقلین»، و در میان کتب اهل سنّت به «ینابیع المودّه» مراجعه کنید.

حقوق برادر مؤمن
اشاره

احتمال دارد درخواست آن امام همام از حضرت حق برای یافتن توفیق در جهت رعایت حقوق در جملۀ:

ص:365


1- (1) - بحار الأنوار: 7/65، باب 15، حدیث 1؛ الأمالی، شیخ صدوق: 16، حدیث 8. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 9/65، باب 15، حدیث 4؛ الأمالی، شیخ صدوق: 336، حدیث 15.

وَ مَوالِیَّ الْعارِفینَ بِحَقِّنا...

و دوستانی که عارف به حق ما هستند.

حقوقی باشد که به مقتضای ایمان، هر مؤمنی بر مؤمن دیگر دارد.

در این زمینه چند روایت است که به آنها اشاره می شود:

ابومأمون حارثی می گوید: «به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشتم حق مؤمن بر مؤمن چیست؟ فرمود:

1 - او را از دل و جان و صادقانه دوست بدارد.

2 - با او در مال همراهی کند.

3 - بجای او از خانواده اش سرپرستی نماید.

4 - چون به او ستم شود اورا یاری دهد.

5 - در زمان عدم حضور او بهره و غنیمتی که حق اوست بستاند و به او تحویل دهد.

6 - قبر او را پس ازمرگ زیارت نماید.

7 - به او ستم نکند.

8 - او را گول نزند.

9 - به او خیانت نورزد.

10 - او را وانگذارد.

11 - وی را دروغگو نشمارد.

12 - به او افّ نگوید و اگر به او افّ گوید میان آنها رابطۀ معنوی بجا نماند.

13 - به او نگوید: تو دشمن منی، اگر بگوید کافر شود.

14 - او را متّهم ننماید که اگر او را متهم نماید ایمان در دلش آب شود همچون نمک که در آب مضمحل شود». (1)

ص:366


1- (1) - الکافی: 171/2، حدیث 7؛ [1] وسائل الشیعه: 207/12، باب 122، حدیث 16100.
حق مسلمان بر مسلمان در کلام امام صادق علیه السلام

معلّی بن خنیس می گوید: به حضرت صادق علیه السلام گفتم: حق مسلمان بر مسلمان چیست؟ فرمود: برای او هفت حق واجب است که اگر یکی از آنها را ضایع گذارد از ولایت و اطاعت خدا بیرون است، و برای او نزد خدا هیچ بهره ای از بندگی نیست.

به حضرت گفتم: فدایت شوم آنها چیستند؟ فرمود: ای معلّی! به راستی که من بر تو مهربانم و می ترسم که آنها را ضایع کنی و محافظت ننمایی و به کار نبندی. عرضه داشتم:

لاحَوْلَ وَلاقُوَّهَ الّا بِاللّهِ.

فرمود: آسان تر آنها این است:

1 - دوست داری برای او آنچه را برای خود دوست داری، و بد داری برای او آنچه را برای خود بد داری.

2 - از خشم او کناره کنی و خشنودی او را پیروی نمائی و فرمان او را ببری.

3 - او را کمک کنی با خودت و دارائیت و زبانت و دستت و پایت.

4 - چشم او و راهنمای او و آئینۀ او باشی.

5 - سیر نباشی و او گرسنه باشد، سیراب نباشی و او تشنه بماند، نپوشی و او بی لباس بگردد.

6 - اگر تو را خدمتکاری است، و برادرت از آوردن خدمتکار به خاطر تنگدستی عاجز است، خدمتکار خود را بفرستی تا جامۀ او را بشوید و خوراک او را مهیّا سازد، و بستر او را پهن نماید.

7 - به سوگند او وفاداری کنی، دعوت او را بپذیری، به وقت مرض به عیادتش بروی، در جنازۀ او حاضر شوی، و هر گاه بدانی برای او حاجتی است به انجام آن برایش پیشدستی کنی و او را وانداری تا از تو خواهش کند، با شتاب در انجام آن بکوش. وهر گاه چنین کردی دوستی خود را به دوستی او پیوستی و دوستی او را به

ص:367

دوستی خود وصل کردی. (1)حضرت فیض در زمینۀ دوستی و محبّت و ادای حقوقی که دو یار بر هم دارند می فرماید:

بیا تا مونس هم یار هم غمخوار هم باشیم انیس جان غم فرسودۀ بیمار هم باشیم

شب آید شمع هم گردیم و بهر یکدیگر سوزیم شود چون روز دست و پای هم در کار هم باشیم

دوای هم شفای هم برای هم فدای هم دل هم جان هم جانان هم دلدار هم باشیم

به هم یک تن شویم و یک دل و یک رنگ و یک پیشه سری در کارهم آریم و دوش بارهم باشیم

جدائی را نباشد زهره ای تا در میان آید به هم آریم سربر گرد هم پرگار هم باشیم

حیات یکدگر باشیم و بهر یکدگر میریم گهی خندان زهم گه خسته و افگار هم باشیم

به وقت هشیاری عقل کل گردیم بهر هم چو وقت مستی آید ساغر سرشار هم باشیم

جمال یکدگر گردیم و عیب یکدگر پوشیم قبا و جبّه و پیراهن و دستار هم باشیم

غم هم شادی هم دین هم دنیای هم گردیم بلای یکدگر را چاره و ناچار هم باشیم

(فیض کاشانی)

ص:368


1- (1) - الکافی: 169/2، حدیث 2؛ [1] وسائل الشیعه: 205/12، باب 122، حدیث 16097.

[وَ وَفِّقْهُمْ لِإِقَامَهِ سُنَّتِکَ وَ الْأَخْذِ بِمَحَاسِنِ أَدَبِکَ فِی إِرْفَاقِ ضَعِیفِهِمْ وَ سَدِّ خَلَّتِهِمْ وَ عِیَادَهِ مَرِیضِهِمْ «2»وَ هِدَایَهِ مُسْتَرْشِدِهِمْ وَ مُنَاصَحَهِ مُسْتَشِیرِهِمْ وَ تَعَهُّدِ قَادِمِهِمْ وَ کِتْمَانِ أَسْرَارِهِمْ وَ سَتْرِ عَوْرَاتِهِمْ وَ نُصْرَهِ مَظْلُومِهِمْ وَ حُسْنِ مُوَاسَاتِهِمْ بِالْمَاعُونِ وَ الْعَوْدِ عَلَیْهِمْ بِالْجِدَهِ وَ الْإِفْضَالِ وَ إِعْطَاءِ مَا یَجِبُ لَهُمْ قَبْلَ السُّؤَالِ]

و آنان را به این امور موفق فرما: برپا داشتن روش و طریقه ات، فرا گرفتن محاسن اخلاقت برای سود رساندن به ناتوانشان، جبران کردن تنگدستی شان، عیادت بیمارشان، هدایت کردن مسافرشان، پنهان داشتن اسرارشان، پوشاندن عیوبشان، یاری دادن به مظلومشان، خوب کمک کردن به آنان در مایحتاج زندگیشان، احسان به ایشان با مال و ثروت و بخشش فراوان، عطا کردن آنچه برای آنان لازم است پیش از درخواستشان.

زیارت مؤمن در روایات

در مسئله ارفاق به ضعیف و پیشگیری از فقر و عیادت مریض و مسئله هدایت و خیرخواهی در مباحث قبل، مفصل بحث شد.

در این جا در زمینۀ زیارت مؤمن و رازداری و عیب پوشی و یاری مظلوم به چند روایت اشاره می شود.

امام صادق علیه السلام فرمود:

ص:369

مَنْ زارَ اخاهُ لِلّهِ لا لِغَیْرِهِ الْتِماسَ مَوْعِدِ اللّهِ، وَ تَنَجُّزِ ما عِنْدَ اللّهِ، وَکَّلَ اللّهُ بِهِ سَبْعینَ الْفَ مَلَکٍ یُنادُونَهُ: الا طِبْتَ وَ طابَتْ لَکَ الْجَنَّهُ. (1)

هر کس برادر دینی خود را زیارت کند و این زیارتش تنها و تنها برای خدا باشد، به خواهش نوید الهی و دریافت آنچه نزد خداوند است، حضرت حق هفتاد هزار فرشته برگمارد که فریاد زنند: پاکیزه گشتی و خوش باد برای تو بهشت.

و نیز آن حضرت فرمود:

مَنْ زارَ اخاهُ فِی اللّهِ قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: ایّایَ زُرْتَ، وَ ثَوابُکَ عَلَیَّ، وَلَسْتُ ارْضی لَکَ ثَواباً دُونَ الْجَنَّهِ. (2)

هر که در راه خشنودی حق برادرش را دیدن کند، خدای عزّوجّل فرماید: مرا دیدن کردی، و اجر و ثوابت بر من است، و من برای تو ثوابی کمتر از بهشت نپسندم.

یعقوب بن شعیب می گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم:

مَنْ زارَ اخاهُ فِی جانِبِ الْمِصْرِ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللّهِ فَهُوَ زَوْرُهُ، وَ حَقٌّ عَلی اللّهِ انْ یُکْرِمَ زَوْرَهُ. (3)

هر که برادر دینی خود را که در یک سوی شهر است برای خدا دیدن کند پس او زایر خداست، و بر خداوند است که زایر خود را ارجمند دارد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ زارَ اخاهُ فِی بَیْتِهِ قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ: انْتَ ضَیْفی وَ زائِری، عَلَیّ قِراکَ،

ص:370


1- (1) - الکافی: 175/2، حدیث 1؛ [1]مستدرک الوسائل: 379/10، باب 77، حدیث 12220. [2]
2- (2) - الکافی: 176/2، حدیث 4؛ [3]وسائل الشیعه: 584/14، باب 97، حدیث 19865. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 345/71، باب 21، حدیث 5؛ [5]الکافی: 176/2، حدیث 5. [6]

وَ قَدْ اوْجَبْتُ لَکَ الْجَنَّهَ بِحُبِّکَ ایّاهُ. (1)

هر که از برادر خود در خانۀ او دیدن کند خداوند عزّوجلّ فرماید: تو مهمان و زایر من هستی، پذیرائی از تو بر من است، و من بهشت را بر تو واجب کردم به خاطر این که برادر مؤمنت را دوست داری.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

اِنَّ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ جَنَّهً لایَدْخُلُها الَّا ثَلاثَهٌ: رَجُلٌ حَکَمَ عَلی نَفْسِهِ بِالْحَقِّ، وَ رَجُلٌ زارَاَخاهُ الْمُؤْمِنَ فِی اللّهِ، وَ رَجُلٌ آثَرَ اخاهُ الْمُؤْمِنَ فِی اللّهِ. (2)

برای خدای عزّوجّل بهشتی است که در آن در نیاید جز سه کس: مردی که دربارۀ خود به حق قضاوت کند، و مردی که برادر مؤمن خود را برای خدا دیدن کند، و مردی که در راه رضای حق برادر دینی خود را در رفع نیازمندیهایش بر خود مقدم بدارد.

رازداری در روایات

رازداری آن اندازه مهم است که حضرت زین العابدین علیه السلام می فرماید:

وَدِدْتُ وَ اللّهِ انِّی افْتَدَیْتُ خَصْلَتَیْنِ فِی الشِّیعَهِ لَنا بِبَعْضِ لَحْمِ ساعِدی:

النَّزْقِ وَ قِلَّهِ الْکِتْمانِ. (3)

من دوست دارم برای دو خصلت بد که در شیعۀ ما هست گوشت استخوان دستم را عوض بدهم تا رفع شوند: کج خلقی، و کمی راز نگهداری!

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

ص:371


1- (1) - بحار الأنوار: 345/71، باب 21، حدیث 6؛ [1]الکافی: 176/2، حدیث 6. [2]
2- (2) - الکافی: 178/2، حدیث 11؛ [3]وسائل الشیعه: 582/14، باب 97، حدیث 19862. [4]
3- (3) - الکافی: 221/2، حدیث 1؛ [5]وسائل الشیعه: 235/16، باب 32، حدیث 21448. [6]

اُمِرَ النّاسُ بِخَصْلَتَیْنِ فَضَیَّعُوهُما فَصارُوا مِنْهُما عَلی غَیْرِ شَیْ ءٍ: الصَّبْرِ وَ الْکِتْمانِ. (1)

مردم به دو خصلت فرمان یافتند و هر دو را ضایع کردند، و به خاطر ضایع کردن آنها بی همه چیز شدند: صبر و رازداری.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

طُوبی لِعَبْدٍ نُوْمَهٍ، عَرَفَهُ اللّهُ وَ لَمْ یَعْرِفْهُ النّاسُ، اولئِکَ مَصابیحُ الْهُدی، وَ یَنابیعُ الْعِلْمِ، یَنْجَلِی عَنْهُمْ کُلُّ فِتْنَهٍ مُظْلِمَهٍ، لَیْسُوا بِالْمَذاییعِ الْبُذُرِ، وَ لا بِالْجُفاهِ الْمُرائِینَ. (2)

خوشا بر بندۀ گمنام، خدا او را شناسد و مردم او را نشناسند، آنانند چراغ های هدایت، و سرچشمه های دانش، به واسطۀ آنها هر فتنۀ تیره و تاری برطرف گردد، فاش کننده و پرده بردار از اسرار نمی باشند، و ناسپاس و ریاکار و خودنما نیستند.

امام صادق علیه السلام در باب اسرار مذهب که مخالفان و معاندان تحمل آن را ندارند، و فاش شدنش باعث زحمت شیعیان است، فرمودند:

اِنَّ امْرَنا مَسْتُورٌ مُقَنَّعٌ بِالْمیثاقِ، فَمَنْ هَتَکَ عَلَیْنا اذَلَّهُ اللّهُ. (3)

راستی که برنامۀ ما زیر پرده است، و به وسیلۀ پیمانی که حضرت حق گرفته روپوش دارد، هر که پردۀ آن را به زبان خود بدرد، خداوند خوار و ذلیلش کند.

و نیز آن حضرت فرمود:

ص:372


1- (1) - الکافی: 222/2، حدیث 2؛ [1]وسائل الشیعه: 236/16، باب 32، حدیث 21449. [2]
2- (2) - الکافی: 225/2، حدیث 11؛ [3]وسائل الشیعه: 248/16، باب 34، حدیث 21478. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 83/72، باب 45، حدیث 32؛ [5]الکافی: 226/2، حدیث 15. [6]

نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنا تَسبیحٌ، وَ هَمُّهُ لِاَمْرِنا عِبادَهٌ، وَ کِتْمانُهُ لِسِرِّنا جِهادٌ فِی سَبیلِ اللّهِ. (1)

نفس کسی که برای ما ناراحت است و از ستمی که بر ما شده غمناک و دل تنگ است، تسبیح می باشد، و توجه به امر ما عبادت، و رازنگهداری او برای ما جهاد در راه خداست.

حضرت صادق علیه السلام در باب بدی فاش کردن راز می فرماید:

اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ عَیَّرَ اقْواماً بِالْاِذاعَهِ فِی قَوْلِهِ عَزَّوَجَلَّ: وَ اذا جاءَهُمْ امْرٌ مِنَ الْاَمْنِ اوِالْخَوْفِ اذاعُوا بِهِ» (2)

فَاِیّاکُمْ وَالْاِذاعَهِ. (3)

خدای عزّوجّل مردمی را برای فاش کردن اسرار سرزنش کرده و فرموده است:

«و هرگاه به آنها مطلبی راجع به امنیّت و ناامنی برسد آن را فاش می کنند.»

پس بپرهیزید از فاش کردن اسرار.

و نیز آن حضرت فرمود:

منظور خداوند از آیۀ شریفۀ:

وَیَقْتُلُونَ الْاَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ» (4)

و پیامبران را به ناحق می کشتند .

این است که آنها را به خدا قسم با شمشیر خود نکشتند، بلکه راز آنان را فاش

ص:373


1- (1) - الکافی: 226/2، حدیث 16؛ [1]وسائل الشیعه: 249/16، باب 34، حدیث 21485. [2]
2- (2) - نساء (4) : 83. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 84/72، باب 45، حدیث 34؛ [4]الکافی: 369/2، حدیث 1. [5]
4- (4) - آل عمران (3) : 112. [6]

کردند و شهرت دادند تا کشته شدند. (1)

عیب پوشی در روایات

در باب اهمیت عیب پوشی و بدی جستجو کردن از عیوب مردم روایات بسیار مهمی وارد شده که به روایاتی از باب نمونه اشاره می کنم:

از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام روایت شده است:

اَقْرَبُ ما یَکُونُ الْعَبْدُ الَی الْکُفْرِ انْ یُواخِیَ الرَّجُلَ عَلَی الدِّینِ فَیُحْصِیَ عَلَیْهِ عَثَراتِهِ وَ زَلّاتِهِ لِیُعَنِّفَهُ بِها یَوْماًما. (2)

نزدیکترین وضعی که عبد به کفر دارد، این است که با مردی برادر دینی باشد، و لغزش ها و خطاهای او را شماره کند تا یک روزی او را بدآنهاسرزنش نماید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

یا مَعْشَرَ مَنْ اسْلَمَ بِلِسانِهِ وَ لَمْ یُخَلِّصِ الْایمانَ الی قَلْبِهِ، لاتَذُمُّوا الْمُسْلِمینَ، وَ لاتَتَبَّعُوا عَوْراتِهِمْ، فَاِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْراتِهِمْ تَتَبَّعَ اللّهُ عَوْرَتَهُ، وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللّهُ تَعالی عَوْرَتَهُ یَفْضَحُهُ وَلَوْ فِی بَیْتِهِ. (3)

ای گروه کسانی که به زبان اسلام آورده، و ایمان به دل هایتان راه نیافته، مسلمانان را نکوهش مکنید، و عیب های آنان را دنبال ننمایید؛ زیرا هر که از

ص:374


1- (1) - الکافی: 371/2، حدیث 7؛ [1] وسائل الشیعه: 249/16، باب 34، حدیث 21483.
2- (2) - بحار الأنوار: 217/72، باب 65، حدیث 20؛ [2]الکافی: 354/2، حدیث 1. [3]
3- (3) - الکافی: 354/2، حدیث 2؛ [4]وسائل الشیعه: 275/12، باب 150، حدیث 16293. [5]

عیوب آنها دنباله گیری کند خدا از عیب او دنبال کند، و هر که خداوند دنبال عیب او برآید رسوایش سازد گرچه در خانه اش باشد.

یاری مظلوم در روایات

امیرالمؤمنین علیه السلام در شب شهادت به حضرت حسن و حسین علیهما السلام در یک جمله فرمود:

کُونا لِلظّالِمِ خَصْمَاً، وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً. (1)

دشمن ستمگر، و یاور ستمدیده باشید.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در یاری مظلوم می فرماید:

اِنَّ اللّهَ اوْحی الی داوُدَ قُلْ لِفُلانِ الجَبّارِ انّی لَمْ ابْعَثْکَ لِتَجْمَعَ الدُّنْیا عَلَی الدُّنْیا وَلکِنْ لِتَرُدَّ عَنّی دَعْوَهَ الْمَظْلُومِ وَ تَنْصُرَهُ فَاِنّی آلَیْتُ عَلی نَفْسی انْ انْصُرَهُ وَ انْتَصِرَ لَهُ مِمَّنْ ظُلِمَ بِحَضْرَتِهِ وَ لَمْ یَنْصُرْهُ. (2)

به درستی که خدای متعال به داود علیه السلام وحی فرمود که: به فلان سلطان جبار بگو من تو را در این مقام قرار ندادم که دنیا را جمع آوری کنی و اموال را بر روی یکدیگر انباشته نمایی، لیکن تو را فرستادم که نالۀ مظلومان را رد کنی و آنها را یاری کنی، به درستی که من قسم یاد کرده ام و بر خود لازم کرده ام که مظلوم را یاری کنم و انتقام بگیرم از آن کسی که مظلوم در حضور او ظلم شده و او یاریش نکرده است.

و نیز می فرماید:

یا عَلی! سِرْ سِتَّهَ امْیالٍ انْصُرِ الْمَظْلُومَ. (3)

یاعلی! برای یاری مظلوم شایسته است شش میل راه بپیمایی.

و نیز می فرماید:

ص:375


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 47؛ [1]مستدرک الوسائل: 180/12، باب 1، حدیث 13821. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 40/14، باب 3، حدیث 24؛ [3]ارشاد القلوب، دیلمی: 76/1. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 52/74، باب 3، حدیث 3؛ [5] من لایحضره الفقیه: 361/4، حدیث 5762.

مَنْ اصْبَحَ لایَهُمُّ بِظُلْمِ احَدٍ غَفَرَ اللّهُ لَهُ ما اجْتَرَمَ. (1)

هر که صبح کند و قصد ستم به کسی نداشته باشد. خدایش هر چه جرم کند، بیامرزد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَحْسَنُ الْعَدْلِ نُصْرَهُ الْمَظْلُومِ. (2)

نیکوترین عدل یاری کردن ستم رسیده است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

إِنَّما خافَ الْقِصاصَ مَنْ کَفَّ عَنْ ظُلْمِ النّاسِ. (3)

آن که از ستم به مردم خودداری می کند همانا از قصاص می ترسد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنِ ارْتَکَبَ احَداً بِظُلْمٍ بَعَثَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهِ مَنْ یَظْلِمُهُ بِمِثْلِه اوْ عَلی وُلْدِهِ اوْ عَلی عَقِبِه مِنْ بَعْدِهِ. (4)

هر کسی ستمی کند خداوند بر او برانگیزاند کسی را که مانند همان ستم را به او یا به فرزندش یا به نژادش بعد از او نماید.

بود نیک تر عدل اندر جهانی اعانت به مظلوم و بیچارگان

ستمدیده را دهی گر تو داد به دادت رسد حق به روز معاد

(باقری بیدهندی)

ص:376


1- (1) - بحار الأنوار: 330/72، باب 79، حدیث 62؛ [1]الکافی: 332/2، حدیث 8. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 446، حدیث 10210. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 313/72، باب 79، حدیث 25؛ [4]ثواب الاعمال: 273. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 313/72، باب 79، حدیث 23؛ [6]ثواب الاعمال: 273. [7]

دشمنی با ظالم و شتافتن به یاری مظلوم از اهمّ واجبات الهی است که سستی در آن، سبب عذاب ابدی می باشد.

ص:377

[«3»وَ اجْعَلْنِی اللَّهُمَّ أَجْزِی بِالْإِحْسَانِ مُسِیئَهُمْ وَ أُعْرِضُ بِالتَّجَاوُزِ عَنْ ظَالِمِهِمْ وَ أَسْتَعْمِلُ حُسْنَ الظَّنِّ فِی کَافَّتِهِمْ «4»وَ أَتَوَلَّی بِالْبِرِّ عَامَّتَهُمْ وَ أَغُضُّ بَصَرِی عَنْهُمْ عِفَّهً وَ أُلِینُ جَانِبِی لَهُمْ تَوَاضُعاً وَ أَرِقُّ عَلَی أَهْلِ الْبَلاَءِ مِنْهُمْ رَحْمَهً وَ أُسِرُّ لَهُمْ بِالْغَیْبِ مَوَدَّهً وَ أُحِبُّ بَقَاءَ النِّعْمَهِ عِنْدَهُمْ نُصْحاً وَ أُوجِبُ لَهُمْ مَا أُوجِبُ لِحَامَّتِی وَ أَرْعَی لَهُمْ مَا أَرْعَی لِخَاصَّتِی]

خدایا! مرا چنان قرار ده که بدکارشان را به نیکی و خوبی پاداش دهم و از ستمکارشان با گذشت و بخشش صرف نظر کنم، دربارۀ همه آنان خوش گمانی را به کار گیرم، تمامشان را با نیکوکاری سرپرستی کنم، عفیفانه چشم از خطایشان بپوشم، فروتنانه با آنان نرم باشم، مهربانانه بر بلادیدۀ آنان رقت آورم، در پنهان دوستی خود را بر آنان ظاهر سازم، خیرخواهانه دوام نعمتشان را بخواهم، آنچه برای اقوام خود لازم می دانم، برای آنان لازم بدانم، آنچه برای مخصوصان خود رعایت می کنم، برای آنان رعایت کنم.

برخورد نیکو با همسایه

در اسلام دربارۀ نیکی به همسایگان سفارش اکید و عنایت ویژه ای دربارۀ برخورد نیکو با همسایگان، برای تمام اقشار جامعه وارد شده است و فرقی بین مسلمانان و کافر نمی باشد از این رو در بیانی دل نشین و دقیق، رسول گرامی

ص:378

اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَلْجیرانُ ثَلاثَهٌ: فَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ ثَلاثَهُ حُقُوقٍ، حَقُّ الْاِسْلامِ وَ حَقُّ الْجِوارِ وَ حَقُّ القِرابَهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ حَقّانِ، حَقُّ الْاِسْلامِ وَ حَقُّ الْجِوارِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ حَقُّ واحِدٌ، الْکافِرُ لَهُ حَقُّ الْجِوارِ. (1)

همسایه ها سه قسم هستند: همسایه ای که سه حق دارد و آن همسایه ای که از خویشاوندان انسان است که هم حق خویشاوندی دارد و هم حق اسلام و هم حق همسایگی، همسایه ای که دو حق دارد و آن همسایۀ مسلمانی است که هم حق اسلام دارد و هم حق همسایگی، همسایه ای که یک حق دارد و آن همسایۀ کافر است.

و در جای دیگر دربارۀ بداخلاقی نسبت به همسایه می فرماید:

قیلَ لِرَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله انَّ فُلانَهَ تَقُومُ النَّهارَ وَ تَقُومُ اللَّیْلَ وَ هِیَ سَیِّئَهُ الْخُلْقِ تُؤْذی جِیرانَها بِلِسانِها فَقالَ: لاخَیْرَ فیها، هِیَ مِنْ اهْلِ النّارِ. (2)

خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله عرض شد: فلان زن روزها را روزه می گیرد و شب ها را عبادت می کند، ولی در عین حال بد اخلاق است و همسایه ها را اذیت می کند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: او از این کارها استفاده نخواهد کرد و گرفتار آتش خواهد شد.

آری، احترام به همسایه ها و نیکی و خوش رفتاری با آنان، نه تنها در دنیا موجب برکات و تفضل خداوند است، بلکه در آن دنیا هم مشمول غفران و رحمت الهی خواهد شد.

علی بن یقطین عرض می کند: امام کاظم علیه السلام به من فرمود: در بنی اسرائیل مرد

ص:379


1- (1) - روضه الواعظین: 389/2؛ [1]مستدرک الوسائل: 424/8، باب 72، حدیث 9878. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 394/68، باب 92؛ [3]مجموعه ورّام: 90/1. [4]

مؤمنی بود که همسایه کافری داشت و این شخص کافر همیشه به همسایه مؤمنش با مهربانی و خوش خلقی رفتار می کرد و چون آن کافر مُرد، خداوند برایش خانه ای از خاک مخصوص در آتش برزخ قرار داد که او را از آتش برزخ حفظ کند و خداوند به او روزی می رساند و به کافر گفته می شود: این جایگاه اثر خوبی ها و مهربانی است که تو به همسایۀ مؤمن خود کردی، خدا به تو بخشیده است که نمی سوزی. (1)توجه داشتن به همسایه و دلجوئی کردن از او، آن قدر مهم و پراهمّیّت است که خداوند در جواب درخواست حضرت یعقوب علیه السلام می فرماید:

اِنَّ یَعْقُوبَ لَمّا ذَهَبَ مِنْهُ ابْنُ یامینَ نادی یا رَبِّ اما تَرْحَمُنی اذْهَبْتَ عَیْنَیَّ وَ اذْهَبْتَ ابْنَیَّ، فَاَوْحَی اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی الَیْهِ لَوْ امَتُّهُما لَأَحْیَیْتُهُما حَتّی اجْمَعَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُما وَ لکِنْ اما تَذْکُرُ الشّاهَ ذَبَحْتَها وَ شَوَیْتَها وَ اکَلْتَ وَ فُلانٌ الی جَنْبِکَ صائِمٌ لَمْ تُنِلْهُ مِنْها شَیْئاً. (2)

حضرت یعقوب علیه السلام چون بنیامین را از دست داد عرض کرد: بار پروردگارا! به من رحم نمی کنی؟ دو چشمم را که گرفتی و دو فرزندانم را که بردی؟ خداوند وحی کرد: ای یعقوب! اگر من آن دو را یعنی یوسف و بنیامین را میرانده باشم برایت زنده می کنم، ولی آیا به یاد داری آن گوسفندی را که سر بریدی و بریان کردی و خوردی و فلانی در همسایگی تو روزه بود و چیزی از آن را به آنها ندادی.

ص:380


1- (1) - بحار الأنوار: 297/8، باب 24، حدیث 48؛ ثواب الاعمال: 169. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 264/12، باب 9، حدیث 28؛ [2]وسائل الشیعه: 130/12، باب 88، حدیث 1585. [3]

[«5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی مِثْلَ ذَلِکَ مِنْهُمْ وَ اجْعَلْ لِی أَوْفَی الْحُظُوظِ فِیمَا عِنْدَهُمْ وَ زِدْهُمْ بَصِیرَهً فِی حَقِّی وَ مَعْرِفَهً بِفَضْلِی حَتَّی یَسْعَدُوا بِی وَ أَسْعَدَ بِهِمْ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا هم از جانب ایشان، رفتاری به همین صورت نصیب فرما، و کامل ترین بهره هایی که نزد ایشان است برای من قرار ده، و بصیرتشان را در حق من و معرفتشان را به فضل من افزون فرما، تا به خاطر من نیک بخت شوند، و من نیز به خاطر آنان نیک بخت شوم. پروردگار جهانیان! دعایم را مستجاب کن.

ص:381

جلد 10

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 10 / حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ج.

فروست:مجموعه آثار؛ 45، 46، 47، 48، 49، 50، 51، 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59 .

شابک:900000ریال:دوره 978-964-2939-60-2: ؛ ج.1 978-964-2939-61-9: ؛ ج.2 978-964-2939-62-6: ؛ :ج.3 978-964-2939-63-3: ؛ :ج.4 978-964-2939-64-0: ؛ :ج.5 978-964-2939-65-7: ؛ :ج.6 978-964-2939-66-4: ؛ :ج.7 978-964-2939-67-1: ؛ :ج.8 978-964-2939-68-8: ؛ :ج.9 978-964-2939-69-5: ؛ :ج.10 978-964-2939-70-1: ؛ :ج.11 978-964-2939-71-8: ؛ : ج.12 978-964-2939-72-5 : ؛ ج.13 978-964-2939-91-6 : ؛ ج.14 978-964-2939-92-3 : ؛ ج.15 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره:BP267/1/ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی:297/772

شماره کتابشناسی ملی: 1981717

ص :1

اشاره

ص :2

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 10

حسین انصاریان

ص :3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :4

ص :5

ص :6

دعای 27 : مرزداران

اشاره

استاد حسین انصاریان

دعای 27 : مرزداران

«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَصِّنْ ثُغُورَ الْمُسْلِمِینَ بِعِزَّتِکَ وَ أَیِّدْ حُمَاتَهَا بِقُوَّتِکَ وَ أَسْبِغْ عَطَایَاهُمْ مِنْ جِدَتِکَ «2»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ کَثِّرْ عِدَّتَهُمْ وَ اشْحَذْ أَسْلِحَتَهُمْ وَ احْرُسْ حَوْزَتَهُمْ وَ امْنَعْ حَوْمَتَهُمْ وَ أَلِّفْ جَمْعَهُمْ وَ دَبِّرْ أَمْرَهُمْ وَ وَاتِرْ بَیْنَ مِیَرِهِمْ وَ تَوَحَّدْ بِکِفَایَهِ مُؤَنِهِمْ وَ اعْضُدْهُمْ بِالنَّصْرِ وَ أَعِنْهُمْ بِالصَّبْرِ وَ الْطُفْ لَهُمْ فِی الْمَکْرِ «3»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَرِّفْهُمْ مَا یَجْهَلُونَ وَ عَلِّمْهُمْ مَا لاَ یَعْلَمُونَ وَ بَصِّرْهُمْ مَا لاَ یُبْصِرُونَ «4»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْسِهِمْ عِنْدَ لِقَائِهِمُ الْعَدُوَّ ذِکْرَ دُنْیَاهُمُ الْخَدَّاعَهِ الْغَرُورِ وَ امْحُ عَنْ قُلُوبِهِمْ خَطَرَاتِ الْمَالِ الْفَتُونِ «5»وَ اجْعَلِ الْجَنَّهَ نَصْبَ أَعْیُنِهِمْ وَ لَوِّحْ مِنْهَا لِأَبْصَارِهِمْ مَا أَعْدَدْتَ فِیهَا مِنْ مَسَاکِنِ الْخُلْدِ وَ مَنَازِلِ الْکَرَامَهِ وَ الْحُورِ الْحِسَانِ وَ الْأَنْهَارِ الْمُطَّرِدَهِ بِأَنْوَاعِ الْأَشْرِبَهِ وَ الْأَشْجَارِ الْمُتَدَلِّیَهِ بِصُنُوفِ الثَّمَرِ حَتَّی لاَ یَهُمَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ بِالْإِدْبَارِ وَ لاَ یُحَدِّثَ نَفْسَهُ عَنْ قِرْنِهِ بِفِرَارٍ «6»اَللَّهُمَّ افْلُلْ بِذَلِکَ عَدُوَّهُمْ وَ اقْلِمْ عَنْهُمْ أَظْفَارَهُمْ وَ فَرِّقْ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ أَسْلِحَتِهِمْ وَ اخْلَعْ وَثَائِقَ أَفْئِدَتِهِمْ وَ بَاعِدْ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ أَزْوِدَتِهِمْ وَ حَیِّرْهُمْ فِی سُبُلِهِمْ وَ ضَلِّلْهُمْ عَنْ وَجْهِهِمْ «7»وَ اقْطَعْ عَنْهُمُ الْمَدَدَ وَ انْقُصْ مِنْهُمُ الْعَدَدَ وَ امْلَأْ أَفْئِدَتَهُمُ الرُّعْبَ وَ اقْبِضْ أَیْدِیَهُمْ عَنِ الْبَسْطِ وَ اخْزِمْ أَلْسِنَتَهُمْ عَنِ النُّطْقِ وَ شَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ وَ نَکِّلْ بِهِمْ مَنْ وَرَاءَهُمْ وَ اقْطَعْ

ص:7

بِخِزْیِهِمْ أَطْمَاعَ مَنْ بَعْدَهُمْ «8»اَللَّهُمَّ عَقِّمْ أَرْحَامَ نِسَائِهِمْ وَ یَبِّسْ أَصْلاَبَ رِجَالِهِمْ وَ اقْطَعْ نَسْلَ دَوَابِّهِمْ وَ أَنْعَامِهِمْ لاَ تَأْذَنْ لِسَمَائِهِمْ فِی قَطْرٍ وَ لاَ لِأَرْضِهِمْ فِی نَبَاتٍ «9»اَللَّهُمَّ وَ قَوِّ بِذَلِکَ مِحَالَ أَهْلِ الْإِسْلاَمِ وَ حَصِّنْ بِهِ دِیَارَهُمْ وَ ثَمِّرْ بِهِ أَمْوَالَهُمْ وَ فَرِّغْهُمْ عَنْ مُحَارَبَتِهِمْ لِعِبَادَتِکَ وَ عَنْ مُنَابَذَتِهِمْ لِلْخَلْوَهِ بِکَ حَتَّی لاَ یُعْبَدَ فِی بِقَاعِ الْأَرْضِ غَیْرُکَ وَ لاَ تُعَفَّرَ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ جَبْهَهٌ دُونَکَ «10»اَللَّهُمَّ اغْزُ بِکُلِّ نَاحِیَهٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَلَی مَنْ بِإِزَائِهِمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ أَمْدِدْهُمْ بِمَلاَئِکَهٍ مِنْ عِنْدِکَ مُرْدِفِینَ حَتَّی یَکْشِفُوهُمْ إِلَی مُنْقَطَعِ التُّرَابِ قَتْلاً فِی أَرْضِکَ وَ أَسْراً أَوْ یُقِرُّوا بِأَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ وَحْدَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ «11»اَللَّهُمَّ وَ اعْمُمْ بِذَلِکَ أَعْدَاءَکَ فِی أَقْطَارِ الْبِلاَدِ مِنَ الْهِنْدِ وَ الرُّومِ وَ التُّرْکِ وَ الْخَزَرِ وَ الْحَبَشِ وَ النُّوبَهِ وَ الزَّنْجِ وَ السَّقَالِبَهِ وَ الدَّیَالِمَهِ وَ سَائِرِ أُمَمِ الشِّرْکِ الَّذِینَ تَخْفَی أَسْمَاؤُهُمْ وَ صِفَاتُهُمْ وَ قَدْ أَحْصَیْتَهُمْ بِمَعْرِفَتِکَ وَ أَشْرَفْتَ عَلَیْهِمْ بِقُدْرَتِکَ «12»اَللَّهُمَّ اشْغَلِ الْمُشْرِکِینَ بِالْمُشْرِکِینَ عَنْ تَنَاوُلِ أَطْرَافِ الْمُسْلِمِینَ وَ خُذْهُمْ بِالنَّقْصِ عَنْ تَنَقُّصِهِمْ وَ ثَبِّطْهُمْ بِالْفُرْقَهِ عَنِ الاِحْتِشَادِ عَلَیْهِمْ «13»اَللَّهُمَّ أَخْلِ قُلُوبَهُمْ مِنَ الْأَمَنَهِ وَ أَبْدَانَهُمْ مِنَ الْقُوَّهِ وَ أَذْهِلْ قُلُوبَهُمْ عَنِ الاِحْتِیَالِ وَ أَوْهِنْ أَرْکَانَهُمْ عَنْ مُنَازَلَهِ الرِّجَالِ وَ جَبِّنْهُمْ عَنْ مُقَارَعَهِ الْأَبْطَالِ وَ ابْعَثْ عَلَیْهِمْ جُنْداً مِنْ مَلاَئِکَتِکَ بِبَأْسٍ مِنْ بَأْسِکَ کَفِعْلِکَ یَوْمَ بَدْرٍ تَقْطَعُ بِهِ دَابِرَهُمْ وَ تَحْصُدُ بِهِ شَوْکَتَهُمْ وَ تُفَرِّقُ بِهِ عَدَدَهُمْ «14»اَللَّهُمَّ وَ امْزُجْ مِیَاهَهُمْ بِالْوَبَاءِ وَ أَطْعِمَتَهُمْ بِالْأَدْوَاءِ وَ ارْمِ بِلاَدَهُمْ بِالْخُسُوفِ وَ أَلِحَّ عَلَیْهَا بِالْقُذُوفِ وَ افْرَعْهَا بِالْمُحُولِ وَ اجْعَلْ مِیَرَهُمْ فِی أَحَصِّ أَرْضِکَ وَ

ص:8

أَبْعَدِهَا عَنْهُمْ وَ امْنَعْ حُصُونَهَا مِنْهُمْ أَصِبْهُمْ بِالْجُوعِ الْمُقِیمِ وَ السُّقْمِ الْأَلِیمِ «15»اَللَّهُمَّ وَ أَیُّمَا غَازٍ غَزَاهُمْ مِنْ أَهْلِ مِلَّتِکَ أَوْ مُجَاهِدٍ جَاهَدَهُمْ مِنْ أَتْبَاعِ سُنَّتِکَ لِیَکُونَ دِینُکَ الْأَعْلَی وَ حِزْبُکَ الْأَقْوَی وَ حَظُّکَ الْأَوْفَی فَلَقِّهِ الْیُسْرَ وَ هَیِّئْ لَهُ الْأَمْرَ وَ تَوَلَّهُ بِالنُّجْحِ «16»وَ تَخَیَّرْ لَهُ الْأَصْحَابَ وَ اسْتَقْوِ لَهُ الظَّهْرَ وَ أَسْبِغْ عَلَیْهِ فِی النَّفَقَهِ وَ مَتِّعْهُ بِالنَّشَاطِ وَ أَطْفِ عَنْهُ حَرَارَهَ الشَّوْقِ وَ أَجِرْهُ مِنْ غَمِّ الْوَحْشَهِ وَ أَنْسِهِ ذِکْرَ الْأَهْلِ وَ الْوَلَدِ وَ أْثُرْ لَهُ حُسْنَ النِّیَّهِ وَ تَوَلَّهُ بِالْعَافِیَهِ وَ أَصْحِبْهُ السَّلاَمَهَ وَ أَعْفِهِ مِنَ الْجُبْنِ وَ أَلْهِمْهُ الْجُرْأَهَ «17»وَ ارْزُقْهُ الشِّدَّهَ وَ أَیِّدْهُ بِالنُّصْرَهِ وَ عَلِّمْهُ السِّیَرَ وَ السُّنَنَ وَ سَدِّدْهُ فِی الْحُکْمِ وَ اعْزِلْ عَنْهُ الرِّیَاءَ وَ خَلِّصْهُ مِنَ السُّمْعَهِ وَ اجْعَلْ فِکْرَهُ وَ ذِکْرَهُ وَ ظَعْنَهُ وَ إِقَامَتَهُ فِیکَ وَ لَکَ «18»فَإِذَا صَافَّ عَدُوَّکَ وَ عَدُوَّهُ فَقَلِّلْهُمْ فِی عَیْنِهِ وَ صَغِّرْ شَأْنَهُمْ فِی قَلْبِهِ وَ أَدِلْ لَهُ مِنْهُمْ وَ لاَ تُدِلْهُمْ مِنْهُ فَإِنْ خَتَمْتَ لَهُ بِالسَّعَادَهِ وَ قَضَیْتَ لَهُ بِالشَّهَادَهِ فَبَعْدَ أَنْ یَجْتَاحَ عَدُوَّکَ بِالْقَتْلِ وَ بَعْدَ أَنْ یَجْهَدَ بِهِمُ الْأَسْرُ وَ بَعْدَ أَنْ تَأْمَنَ أَطْرَافُ الْمُسْلِمِینَ وَ بَعْدَ أَنْ یُوَلِّیَ عَدُوُّکَ مُدْبِرِینَ «19»اَللَّهُمَّ وَ أَیُّمَا مُسْلِمٍ خَلَفَ غَازِیاً أَوْ مُرَابِطاً فِی دَارِهِ أَوْ تَعَهَّدَ خَالِفِیهِ فِی غَیْبَتِهِ أَوْ أَعَانَهُ بِطَائِفَهٍ مِنْ مَالِهِ اوْ امَدَّهُ بعِتادٍ اوْ شَحَذَهُ عَلی جِهادٍ اوْ اتْبَعَهُ فی وَجْهِهِ دَعْوَهً اوْ رَعی لَهُ مِنْ وَرآئِهِ حُرْمَهً فَاَجْرِ لَهُ مِثْلَ اجْرِهِ «20»وَزْناً بِوَزْنٍ وَ مِثْلاً بِمِثْلٍ وَ عَوِّضْهُ مِنْ فِعلِهِ عِوَضاً حاضِراً یَتَعَجَّلُ بِهِ نَفْعَ ما قَدَّمَ وَ سُرُورَ ما اتی بِهِ إِلَی أَنْ یَنْتَهِیَ بِهِ الْوَقْتُ إِلَی مَا أَجْرَیْتَ لَهُ مِنْ فَضْلِکَ وَ أَعْدَدْتَ لَهُ مِنْ کَرَامَتِکَ «21»اَللَّهُمَّ وَ أَیُّمَا مُسْلِمٍ أَهَمَّهُ أَمْرُ الْإِسْلاَمِ وَ أَحْزَنَهُ تَحَزُّبُ أَهْلِ الشِّرْکِ عَلَیْهِمْ فَنَوَی غَزْویً أَوْ هَمَّ بِجِهَادٍ فَقَعَدَ بِهِ ضَعْفٌ أَوْ

ص:9

أَبْطَأَتْ بِهِ فَاقَهٌ أَوْ أَخَّرَهُ عَنْهُ حَادِثٌ أَوْ عَرَضَ لَهُ دُونَ إِرَادَتِهِ مَانِعٌ فَاکْتُبِ اسْمَهُ فِی الْعَابِدِینَ وَ أَوْجِبْ لَهُ ثَوَابَ الْمُجَاهِدِینَ وَ اجْعَلْهُ فِی نِظَامِ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ «22»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلاَهً عَالِیَهً عَلَی الصَّلَوَاتِ مُشْرِفَهً فَوْقَ التَّحِیَّاتِ صَلاَهً لاَ یَنْتَهِی أَمَدُهَا وَ لاَ یَنْقَطِعُ عَدَدُهَا کَأَتَمِّ مَا مَضَی مِنْ صَلَوَاتِکَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ إِنَّکَ الْمَنَّانُ الْحَمِیدُ الْمُبْدِئُ الْمُعِیدُ الْفَعَّالُ لِمَا تُرِیدُ.

ص:10

[«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَصِّنْ ثُغُورَ الْمُسْلِمِینَ بِعِزَّتِکَ وَ أَیِّدْ حُمَاتَهَا بِقُوَّتِکَ وَ أَسْبِغْ عَطَایَاهُمْ مِنْ جِدَتِکَ «2»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ کَثِّرْ عِدَّتَهُمْ وَ اشْحَذْ أَسْلِحَتَهُمْ وَ احْرُسْ حَوْزَتَهُمْ وَ امْنَعْ حَوْمَتَهُمْ وَ أَلِّفْ جَمْعَهُمْ وَ دَبِّرْ أَمْرَهُمْ وَ وَاتِرْ بَیْنَ مِیَرِهِمْ وَ تَوَحَّدْ بِکِفَایَهِ مُؤَنِهِمْ وَ اعْضُدْهُمْ بِالنَّصْرِ وَ أَعِنْهُمْ بِالصَّبْرِ وَ الْطُفْ لَهُمْ فِی الْمَکْرِ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و به عزّتت مرزهای مسلمانان را محکم و استوار ساز، و به نیرویت نگهبانان مرزها را توانایی بخش، و عطایای آنان را به توانگریت کامل و سرشار کن.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و تعدادشان را بیفزا و سلاحشان را تیز و برّا کن، و اطراف و جوانبشان را محکم و نفوذناپذیر ساز، و جمعشان را به هم پیوند ده، و کارشان را رو به راه کن، و آذوقۀ آنان را پی در پی برسان، و سختی هاشان را به تنهایی کارساز باش، و به یاری خود نیرومندشان ساز، و به شکیبایی مددشان ده، و آنان را در چاره جویی، دقّت نظر عنایت فرما.

مرزداران

اسلام عزیز دارای مرزهای اعتقادی و معنوی، سیاسی و اجتماعی، فرهنگی و

ص:11

تربیتی، و اقتصادی و طبیعی است، و برای هر یک از این مرزها مرزدارانی است که مسئوولیتشان در پاسداری از هر یک از این مرزها بسیار عظیم است.

اگر مرزداران مسئوولیت الهی و انسانی خود را نسبت به مرزها به آن شکلی که لازم و واجب است توجّه نکنند، بدون تردید دشمنان حق و حقیقت از مرزها گذشته و به تسخیر دژهای اسلام اقدام نمایند، و از این راه ضربه های جبران ناپذیری به اسلام و مسلمین وارد می سازد.

اهمیّت و ارزش مرزهای مادّی و معنوی اسلام، و مسئوولیت بسیار سنگین و پرمنفعت مرزداری آن قدر زیاد است، و آن چنان مورد توجّه حق و اولیای اسلام است، که به عنوان واجبی از واجبات الهیّه و حکمی از احکام شرعیه، در قرآن و روایات از آن یاد شده است.

به همین خاطر در این دعای بسیار مفصّل و پرمحتوا، حضرت زین العابدین علیه السلام به آنان که مرزهای طبیعی و مادّی مملکت اسلامی را پاسداری می کنند توجّه خاص دارند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و دیگر اولیای حق به آنان که از مرزهای معنوی نگهداری می کنند دعا می فرمایند.

پاسداری از مرزهای اسلامی کار انبیا و اولیای الهی است، و مرزداران باید بدانند که کار آنها به خاطر همگونی با کار انبیا و اولیا در پیشگاه حضرت حق از اجر عظیم و ثواب نامحدود برخوردار است.

مرزداران نیاز به عزّت و قوّت عطای حق دارند، و محتاج به برّندگی اسلحه علیه دشمنانند، و احتیاج شدید به فزونی یار، و استحکام سنگر و الفت با یکدیگر، و آذوقۀ پی در پی و چاره جوئی، علیه دشمن دارند، که باید با تضرّع و زاری و با حال خضوع و خشوع از حضرت محبوب درخواست نمایند، که اگر حال انابه و زاری و معنویت و تکیه بر خدا و اعتماد به حضرت حق نباشد، مرزداری به صورتی که لازم

ص:12

است امکان نخواهد داشت.

مرزدار واجب است ارزش کارش را بداند، و به عظمت عملش واقف باشد، و به این معنا توجّه کند که مرزداری او و بیداری و بصیرتش، و قدرت و شجاعتش، و بینایی و آگاهیش، و جرأت و جسارتش، و به خصوص اعتماد و توکّلش به حضرت حق، باعث خودداری دشمن از حمله به وطن اسلامی، و علّت امنیّت مملکت و آسودگی خیال ملّت است.

وقتی مرزها دارای امنیّت باشد، و دشمن به خاطر مرزداران دلاور منصرف از حمله و تصرّف وطن، و ظلم به جامعۀ اسلامی باشد، دولت و ملّت اسلامی می توانند با خیال آسوده به آبادی دنیا و آخرت برخیزند، و به امور اقتصادی و معیشت بپردازند، و مراکز فرهنگی و تربیتی را تقویت کنند، و صدای اسلام را به گوش دیگر ملت ها برسانند، در این صورت است که به خاطر امنیّت، ثوابی که جز خدا از منافع آن خبر ندارد عاید مرزداران وطن اسلامی می گردد.

هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد خداش در همه حال از بلا نگه دارد

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست که آشنا سخن آشنا نگه دارد

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان نگاه دار سر رشته تا نگه دارد

صبا بر آن سر زلف اردل مرا بینی ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد

ص:13

چه گفتمش که دلم را نگاهدار چه گفت ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد

سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری که حقّ صحبت و مهر و وفا نگه دارد

غبار راه گذارت کجاست تا حافظ به یادگار نسیم صبا نگه دارد

(حافظ شیرازی)

ص:14

[«3»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَرِّفْهُمْ مَا یَجْهَلُونَ وَ عَلِّمْهُمْ مَا لاَ یَعْلَمُونَ وَ بَصِّرْهُمْ مَا لاَ یُبْصِرُونَ]

خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و آنچه را به آن جاهلند به آنان بشناسان و آنچه را نمی دانند، به آنان بیاموز و آنچه را بینش ندارند، نسبت به آن بیناشان کن.

عنایات خاصّ حق

اشاره

در میان نعمت های حضرت حق، نعمت الهام، و نعمت عرفان، و نعمت علم بی معلّم، و نعمت بصیرت و باز شدن چشم دل. برای دیدن آنچه همه نمی بینند جایگاه خاصی دارد.

البته راه رسیدن به این گونه نعمت های خاص راه آسانی نیست، این مسئله شرایط بسیار سنگینی را طلب می کند، که بدون تحقّق آن شرایط، رسیدن به آن نعمت ها امکان ندارد.

ایمان به حضرت حق، و عشق به جناب ربّ العزّه، و باور داشتن قیامت، و اعتقاد به نبوّت و امامت و ملائکه، و عقیده به کتب آسمانی، و تصفیۀ ظاهر و باطن از تمام گناهان عملی و اخلاقی، و ادای واجبات، و ترک محرّمات، از شرایط رسیدن به فیوضات و عنایات معنوی حضرت محبوب است.

آری، پاکی همه جانبه و طهارت ظاهر و باطن، و آراستگی غیب و شهود وجود

ص:15

انسان، باعث تابش آفتاب حقیقت و نور عنایت و لطف و فیض ازلی، و رحمت سرمدی به قلب است. کوشش در این راه بدون آراستگی به حسنات و پیراستگی از سیّئات، محصولی نخواهد داشت.

اسم اعظم خدا

«مردی به ابویزید گفت: به من خبر رسیده که اسم اعظم خدا را می دانی، دوست دارم به من بیاموزی.

ابویزید گفت: اسم اعظم خدا را مرز محدود و مشخصی نیست، لکن دل خود را برای مقام یگانگی حضرت حق تعالی خالی دار. و توجّه به غیر او را رها ساز، و هرگاه چنین شدی هر کدام از اسمای خدا را خواستی انتخاب کن و بدان دعا کن، که به سبب آن در آنِ واحد از مشرق به مغرب سیر خواهی نمود.

آن مرد گفت: سبحان اللّه! می شود مردی در آنِ واحد از مشرق تا مغرب سیر کند؟

ابویزید گفت: آری و این کار نزد اصحاب سرّ کار مهمّی نیست، که تمام ماسوی اللّه کلمه ای از کلمات اوست، و از این بالاتر این که خدا را بندگانی است که در لامکان می ایستند، به طوری که مادون عرش، زیر پای آنان قرار می گیرد، پس به هر جا که خواهند دست یازند، و هر چه خواهند برگیرند.

آن مرد گفت: این دیگر چه مقامی است؟ گفت: مقام وصل توصیف بردار نیست». (1)در هر صورت بدون ریاضت، البته ریاضتی که موافق با قواعد شرع باشد، رسیدن به مقامات معنوی، و رساندن قلب به نقطۀ گرفتن الهامات و فیوضات حضرت حق ممکن نیست.

ص:16


1- (1) - بحرالمعارف: 17.
حقیقت ریاضت

خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب «اوصاف الاشراف» گفته است که:

«ریاضت، رام کردن ستور بود، به منع او از حرکات غیر مطلوبه، و ملکه گردانیدن او را به طاعت صاحب خویش در آنچه او را بر آن دارد از مطالب خویش.

و در این موضع هم مراد از ریاضت، منع نفس حیوانی است از انقیاد و مطاوعت قوّۀ شهویه و غضبیّه و آنچه به آن دو قوّه تعلّق دارد، و منع کردن نفس ناطقه از متابعت قوای حیوانی که رذایل اخلاق، و اعمال مانند حرص بر جمع مال و کسب جاه، و توابع آن از حیله و مکر و خدیعه و غلبه و تعصّب و حقد و حسد و فسق و فجور و انهماک در شرور و مثل اینها از آن حادث شود، و ملکه گردانیدن نفس انسانی را به طاعت عقل عملی بر وجهی که رسانندۀ او باشد به کمالی که او را ممکن باشد. و غرض از ریاضت سه چیز است:

یکی: رفع موانع وصول به حق، و آن شواغل ظاهر و باطن است.

دوم: مطیع گردانیدن نفس حیوانی مرعقل عملی را که باعث باشد بر کمال.

سیّم: ملکه گردانیدن نفس انسانی را به ثبات بر آنچه مُعدّ او باشد قبول فیض الهی را تا به کمالی که او را ممکن باشد برسد». (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله به اسامه بن زید فرمود:

عَلَیْکَ بِطَریقِ الْحَقِّ، وَ ایّاکَ وَ انْ تُخْتَلَجَ دُونَهُ بِزَهْرَهِ رَغَباتِ الدُّنْیا، وَ غَضَارَهِ نَعیمِها، وَ بائِدِ سُرُورِها، وَ زایِلِ عَیْشِها. (2)

بر تو باد به راه حق و بپرهیز از این که به خاطر شگفتی و شکوفائی رغبت های دنیا و تازگی نعمت ها و شادی زودگذر و عیش ناپایدار آن، راهی، غیر حق پوئی.

ص:17


1- (1) - بحرالمعارف: 139.
2- (2) - مستدرک الوسائل: 499/7، باب 1، حدیث 8741؛ [1] التحصین، ابن فهد حلّی: 20.

[«4»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْسِهِمْ عِنْدَ لِقَائِهِمُ الْعَدُوَّ ذِکْرَ دُنْیَاهُمُ الْخَدَّاعَهِ الْغَرُورِ وَ امْحُ عَنْ قُلُوبِهِمْ خَطَرَاتِ الْمَالِ الْفَتُونِ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و هنگام برخورد با دشمن، یاد دنیای خدعه گر فریب کار را از خاطرشان ببر، و اندیشۀ مال فتنه انگیز را از صفحۀ دلشان محو کن.

دنیا و مال ضدّ حق

دنیا با مظاهر زیبا، و جلوه های فریبنده اش هر دلی را جذب می کند، و هر زانویی را در برابر خود سست می نماید. مال دنیا و ثروت مادّی، و به عبارت دیگر طلا و نقره و پول، مایۀ تحریک و باعث غفلت از حق و حق پرستی است.

البته زر و زیور دنیا و مال و منال جهان وسیلۀ کسب و کار و گذران زندگی و معیشت است، و اسلام انسان را به کار تشویق و از بیکاری منع می کند، ولی همین زر و زیور و مال و منال، وسیلۀ فریب و عامل جدایی انسان از حق و حقیقت هم هست.

چه بسیار مردمی که بر اثر فریفته شدن به ثروت، و جاذبه های مال و منال، از دین و تعهّد به احکام الهی دست برداشتند؟

چه بسیار مردمی که بر اثر عشق بی حساب و کتاب به اندوختن ثروت از اجرای مسائل الهی در تمام ابعادش بازماندند؟

ص:18

چه بسیار مردمی که از پی مال، بندگی خدا را رها کردند و بردۀ شهوت و هوای نفس شدند؟

چه بسیار مردمی که با روی آوردن ثروت به سوی آنان، روی از توحید و نبوّت بازگرداندند؟

چه بسیار مردمی که محض اضافه کردن به ثروت با دشمنان دین ساختند، و از پشت به مسلمانان خنجر زدند، و به خیانت هائی دست یازیدند که تا قیامت با هیچ مطهِّری، آلودگی خیانت آنان از دامن حیات انسان پاک نمی شود.

وقتی انسان از چهارچوب قناعت به مال حلال، و اکتفا به عفاف و کفاف خارج شود، البته دچار حرص و طمع و بخل و شهوت و هوای نفس و غفلت و مال زدگی و دنیاپرستی می شود، و در چنین موقعیّتی حاضر نیست نسبت به اسلام و جامعۀ اسلامی و وطن قرآنی، ادای وظیفه کند.

به لحظه لحظۀ فریب خوردگان دنیا و مال و ثروت آنان در اوراق تاریخ بنگرید تا صدق این مقال بر شما روشن شود، آنان که به خاطر مال و منال و جاه و مقام و پول و ثروت از توحید و نبوّت دست کشیدند، و تن به هر معصیت و جنایتی دادند، و در راه انبیا و اهداف توحیدی و مردم مؤمن، چه مشکلات سنگینی ایجاد نمودند.

داستان دنیاپرستان، و ثروت اندوزان، و بردگان مال و بندگان ثروت، و غلامان شهوت، داستانی پر از جنایت و خیانت و ظلم و افتضاح است، که یک عشر از یک جزء آن در این سطور نمی گنجد!

ضربه های مهلکِ عشق بی اندازه به دنیا و مال و منال آن، بسیار زیاد و سنگین است.

دنیا پرستان، دین فروشان و پایمال کنندگان شرافت و کرامت انسانیند.

دنیا پرستان، مانعان راه خدا، و دشمنان فضیلت و پلیدان روزگارند.

دنیا پرستان از اجرای هر برنامۀ مثبتی محروم، و از انجام هر خیری ممنوع و به

ص:19

زبان حق و عاشقان حق ملعونند.

یک دنیا پرست،و یک شهوتران، و یک بردۀ مال و منال، و یک بندۀ مقام و جاه، هرگز نمی تواند برای اسلام پاسدار، و برای وطن اسلامی مرزدار باشد.

به همین خاطر حضرت زین العابدین علیه السلام به پیشگاه حضرت محبوب عرضه می دارد:

«الهی هنگام روبه رو شدن با دشمن، فکر دنیای فریبندۀ گول زننده را از یادشان ببر، و اندیشۀ مال گمراه کننده را از دل هایشان پاک کن».

از هوس بگذر و دل پاک از آلایش کن ترک باطل کن و جان را به حق افزایش کن

سر و تن را به زر و سیم چه می آرائی دل و جان را به کمال و هنر آرایش کن

بار دنیا که به صد رنج گرفتی بر دوش به یکی عزم بیفکن ز خود آسایش کن

نان گندم به جوین، جامۀ نوده به کهن از قناعت بستان زیور و پیرایش کن

قوّت ابدان چه رفیع و چه دنی هر دو یکی است قوّت ارواح به دست آور و آسایش کن

از خدا گوی و ز پیغمبر و قرآن و حدیث طاعت حضرت حق، پاک ز آلایش کن

ماتم روز پسین گیر به پیشین یک چند خون دل را به دو چشم آور و پالایش کن

ص:20

فیض تا چند دهی پند و نگیری در گوش بگذر از گفتن و در معرفت افزایش کن

(فیض کاشانی)

ص:21

[«5»وَ اجْعَلِ الْجَنَّهَ نَصْبَ أَعْیُنِهِمْ وَ لَوِّحْ مِنْهَا لِأَبْصَارِهِمْ مَا أَعْدَدْتَ فِیهَا مِنْ مَسَاکِنِ الْخُلْدِ وَ مَنَازِلِ الْکَرَامَهِ وَ الْحُورِ الْحِسَانِ وَ الْأَنْهَارِ الْمُطَّرِدَهِ بِأَنْوَاعِ الْأَشْرِبَهِ وَ الْأَشْجَارِ الْمُتَدَلِّیَهِ بِصُنُوفِ الثَّمَرِ حَتَّی لاَ یَهُمَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ بِالْإِدْبَارِ وَ لاَ یُحَدِّثَ نَفْسَهُ عَنْ قِرْنِهِ بِفِرَارٍ]

و بهشت را برابر چشمشان قرار ده، و آنچه را در بهشت فراهم کرده ای؛ از مساکن ابدی و سراهای ارجمند و حوریان زیباروی و نهرهای روان شده، با آشامیدنی های رنگارنگ، و درختانی با شاخ و برگ آویخته، همراه با میوه های گوناگون، در برابر دیدگانشان بنمایان، تا هیچ کدام از آنان آهنگ پشت کردن به دشمن نکند، و فکر گریز از هماورد را به خاطرش نگذراند.

مناظر زیبای بهشت

قرآن مجید، سند تمام حقایق مُلکی و ملکوتی است، قرآن مجید، کتابی است که با دعوت جنّ و انس به معارضۀ با خود، حقّانیت وحی بودنش را اثبات می کند.

قرآن، کتابی است که در نقطه ای و حرفی و کلمه ای و آیه ای و سوره ای از آن شک و تردید راه ندارد.

قرآن، ملاک حقّانیّت انبیا، و سند نبوت محمّد صلی الله علیه و آله و خزانۀ تمام واقعیّت های غیبی و شهودی است.

ص:22

قرآن مجید، در بسیاری از آیاتش به عنوان اجر و پاداش مردم مؤمن و دارندگان عمل صالح و اخلاق حسنه، از بهشت و نعمت های بی پایانش سخن به میان می آورد، و با تجسّم آن جایگاه رفیع در چشم عقل و قلب، انسان مؤمن را از افتادن در چاه گناه و معصیت، و ضلالت و پستی و سستی از عبادات و طاعات، حفظ می کند.

آن که بر اثر صافی و پاکی درون، و اعتماد به قرآن مجید، بهشت و نعمت های جاویدش را به باور دل داده، و دلدادۀ آن واقعیّت های الهیّه و کرامات ربانیّه و فیوضات ملکوتیه شده، در راه خدا تن به هر سختی و بلا می دهد، و برای حفظ دین و فرهنگ الهی از هیچ کوششی دریغ نمی ورزد، و هیچ گونه سستی و کسالت در انجام فرائض حضرت حق به خود راه نمی دهد.

حضرت سجّاد علیه السلام تجسّم آن جایگاه عظیم و آن پایگاه کرامت و مناظر زیبا و نعمت های ارزنده اش را در دید سنگرنشینان و مرزداران از حضرت حق درخواست می کند، تا با تماشای بهشت عنبر سرشت، دنیا و مال و منال آن، و جاذبه ها و کشش هایش و نیروی دشمن و سختی ها و رنج های جهاد در عرش قلبشان، کوچک و صغیر و حقیر گردد و بتوانند به پایداری و پایمردی ادامه دهند و جز به حضرت ربّ العزّه چشم ندوزند.

نعمت های بهشت در قرآن

اشاره

امام سجّاد علیه السلام آنچه را از نعمت های بهشت در فرازهای ملکوتی دعایش اسم برده، از قرآن مجید گرفته است:

وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنینَ وَ المُؤمِناتِ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ خالِدینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَ نٌ مِّنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَ لِکَ هُوَ الْفَوْزُ

ص:23

الْعَظِیمُ» (1)

خدا به مردان و زنان با ایمان بهشت هایی را وعده داده که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ؟ در آن جاودانه اند ، و نیز سراهای پاکیزه ای را در بهشت های ابدی [ وعده فرموده ] و هم چنین خشنودی و رضایتی از سوی خدا [ که از همۀ آن نعمت ها ] بزرگ تر است ؛ این همان کامیابی بزرگ است .

یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَهً فَی جَنّاتِ عَدْنٍ ذَ لِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (2)

تا گناهتان را بیامرزد ، و شما را در بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است و خانه های پاکیزه در بهشت های جاویدان ، درآورد ؛ این است کامیابی بزرگ .

کَذلِکَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عینٍ» (3)

[ آری، سرانجام کار پرهیزکاران ] چنین است ، و حور العین را به همسری آنان درآوریم .

مُتَّکِئینَ عَلی سُرُرٍ مَصْفُوفَهٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عینٍ» (4)

[ این ] در حالی [ است ] که بر تخت هایی ردیف و به هم پیوسته تکیه می زنند و حورالعین را به همسری آنان در می آوریم .

ص:24


1- (1) - توبه (9) : 72. [1]
2- (2) - صفّ (61) : 12. [2]
3- (3) - دخان (44) : 54. [3]
4- (4) - طور (52) : 20. [4]

حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ» (1)

حوریانی که در سراپرده ها مستورند .

وَ حُورٌ عینٌ * کَاَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ» (2)

و حوریانی چشم درشت ، * هم چون مروارید پنهان شده در صدف .

مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها انْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ انْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ انْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّهٍ لِلشّارِبینَ وَ انْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّی» (3)

صفت بهشتی که به پرهیزکاران وعده داده شده [ چنین است : ] در آن نهرهایی است از آبی که مزه و رنگش برنگشته و نهرهایی از شیر که طعمش دگرگون نشده و نهرهایی از شراب که برای نوشندگان مایۀ لذّت است و نهرهایی از عسل خالص است.

آری، وقتی خداوند مهربان توفیق تجسّم این نعمت ها را در برابر دیدگان قلب سنگرنشینان و مرزداران عنایت فرماید، هرگز به فکر عقب نشینی از جبهه و به خیال فرار از مقابل دشمن نخواهند افتاد.

جهان را بهر انسان آفریدند در ایشان سرّ پنهان آفریدند

به انسان می توان دیدن جهان را از آن در چشم انسان آفریدند

بیا جان در ره جانان فشانیم که جان را بهر جانان آفریدند

چو خوان آراستند از بهر عشّاق غذا از حسن خوبان آفریدند

به پاداش سجود اهل طاعت بهشت و حور و غلمان آفریدند

جزای سرکشان از معدل قهر جحیم و دود نیران آفریدند

از آن پیوست حُسن و عشق با هم کز آن این و از این آن آفریدند

ص:25


1- (1) - الرحمن (55) : 72. [1]
2- (2) - واقعه (56) : 22 - 23. [2]
3- (3) - محمّد (47) : 15. [3]
نعمت های بهشت در سورۀ دهر

در سورۀ مبارکۀ دهر یا انسان، در نزدیک به ده آیه به بیان نعمت های بهشت بدین صورت می پردازد:

«و آنان را برای این که [ در برابر تکالیف دینی و حوادث روزگار ] شکیبایی ورزیدند ، بهشتی [ عنبرسرشت ] و لباسی ابریشمین پاداش می دهد . در آن جا بر تخت ها تکیه می زنند ، در حالی که آفتابی [ که از گرمایش ناراحت شوند ] و سرمایی [ که از سختی اش به زحمت افتند ] نمی بینند ، و سایه های درختان به آنان نزدیک و میوه هایش به آسانی در دسترس است ، و ظرف هایی از نقره فام ، و قدح هایی بلورین [ که پر از غذا و نوشیدنی است ] پیرامون آنان می گردانند ؛ جام هایی از نقره که آنها را به اندازۀ مناسب اندازه گیری کرده اند ، و در آن جا جامی که نوشیدنی اش آمیخته به زنجبیل است ، به آنان می نوشانند ، از چشمه ای در آن جا که « سلسبیل » نامیده شود ، و پیرامونشان نوجوانانی جاودانی [ برای پذیرایی از آنان ] می گردند ، که چون آنان را ببینی پنداری مرواریدی پراکنده اند ، و چون آن جا را ببینی ، نعمتی فراوان و کشوری بزرگ بینی ، بر اندامشان جامه هایی از حریر نازک و سبز رنگ و دیبای ستبر است و با دستبندهایی از نقره آراسته شده اند ، و پروردگارشان بادۀ طهور به آنان می نوشاند . [ به آنان گوید : ] یقیناً این [ نعمت ها ] پاداش شماست و تلاشتان مقبول افتاده است .» (1)این است آن نعمت هایی که باور آن، انسان را در راه جهاد و مجاهدت ثابت قدم و پایدار می دارد، و آدمی را در معاملۀ جانش با حضرت حق به شوق می اندازد.

ص:26


1- (1) - انسان (76) : 12 - 22.

خیز تا قصد کوی یار کنیم گذری بر درنگار کنیم

روی در خاک کوی او مالیم وز غمش ناله های زار کنیم

به زبانی که بیدلان گویند رمزکی چند آشکار کنیم

هجر او را که جان ما خون کرد به کف وصل در سپار کنیم

حاشَ لِلّه کز او کنیم گله گله از بخت روزگار کنیم

ما اگر بر مراد او سازیم ترک تدبیر و اختیار کنیم

زود پا در بساط وصل نهیم دست با دوست در کنار کنیم

عشق رویش چو پرده برگیرد گر نمیریم پس چه کار کنیم

از عراقی چو رو بگردانیم روی در روی غمگسار کنیم

(فخرالدین عراقی)

عظمت بهشت در روایات

از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده:

در بهشت درختی است که از بالای آن زیورها بیرون می آید، و از پایین آن اسب های ابلق زین شدۀ دهنه دار، این اسب ها دارای بالند، فضولات ندارند، اولیای الهی بر آن سوار می شوند و در هر کجای بهشت که بخواهند می روند.

آنان که مقامی کمتر و پایین تر از آنان دارند عرضه می دارند: الهی! چه چیز باعث این کرامت برای اولیای تو شد؟ خداوند می فرماید: اینان خواب شب را بر خود حرام کردند و به قیام به عبادت بیدار ماندند، روز را روزه گرفتند و از خوردنی ها خودداری کردند، با دشمنان من بدون ترس و وحشت جنگیدند، در راه من از مال خود صدقه دادند و بخل نکردند. (1)

ص:27


1- (1) - بحار الأنوار: 118/8، باب 23، حدیث 4؛ الأمالی، شیخ صدوق: 291، حدیث 14. [1]

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

در بهشت غرفه هائی است که ظاهرش از باطنش و باطنش از ظاهرش پیداست، ساکنان آن از امّت من کسانی هستند که کلامشان پاکیزه بود، و به مردم خوراندند، و سلام را آشکار کردند، و در حالی که مردم در نیمه شب در خواب بودند به نماز برخاستند. (1)حضرت سجّاد علیه السلام فرمود:

بر تو باد به قرآن، به حقیقت که خداوند بهشت را با دست کرامت خود آفرید، خشتی از طلا و خشتی از نقره، ملاط بین دو خشت را مشک قرار داد و خاکش را زعفران، و سنگریزه اش را لؤلؤ، درجات بهشت را به اندازۀ آیات قرآن مقرّر فرمود، پس هر کس به قرآن بپردازد، به او می گوید: بخوان و بالا برو. جز انبیا و صدّیقان طایفه ای در بهشت مقام اهل قرآن را ندارند. (2)

ص:28


1- (1) - بحار الأنوار: 119/8، باب 23، حدیث 5، الأمالی، شیخ صدوق: 328، حدیث 5. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 198/89، باب 23، حدیث 8؛ مستدرک الوسائل: 256/4، باب 10، حدیث 4635.

[«6»اَللَّهُمَّ افْلُلْ بِذَلِکَ عَدُوَّهُمْ وَ اقْلِمْ عَنْهُمْ أَظْفَارَهُمْ وَ فَرِّقْ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ أَسْلِحَتِهِمْ وَ اخْلَعْ وَثَائِقَ أَفْئِدَتِهِمْ وَ بَاعِدْ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ أَزْوِدَتِهِمْ وَ حَیِّرْهُمْ فِی سُبُلِهِمْ وَ ضَلِّلْهُمْ عَنْ وَجْهِهِمْ «7»وَ اقْطَعْ عَنْهُمُ الْمَدَدَ وَ انْقُصْ مِنْهُمُ الْعَدَدَ وَ امْلَأْ أَفْئِدَتَهُمُ الرُّعْبَ وَ اقْبِضْ أَیْدِیَهُمْ عَنِ الْبَسْطِ وَ اخْزِمْ أَلْسِنَتَهُمْ عَنِ النُّطْقِ وَ شَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ وَ نَکِّلْ بِهِمْ مَنْ وَرَاءَهُمْ وَ اقْطَعْ بِخِزْیِهِمْ أَطْمَاعَ مَنْ بَعْدَهُمْ «8»اَللَّهُمَّ عَقِّمْ أَرْحَامَ نِسَائِهِمْ وَ یَبِّسْ أَصْلاَبَ رِجَالِهِمْ وَ اقْطَعْ نَسْلَ دَوَابِّهِمْ وَ أَنْعَامِهِمْ لاَ تَأْذَنْ لِسَمَائِهِمْ فِی قَطْرٍ وَ لاَ لِأَرْضِهِمْ فِی نَبَاتٍ]

خدایا! به سبب آن امور، دشمنانشان را در هم شکن، و دست قدرت آن نابکاران را از ایشان جدا ساز، و بین دشمن و جنگ افزارشان فاصله انداز، و بندهای دلشان را از جا بر کن، و میان آنان و آذوقه هاشان دوری انداز، و در فنون جنگی شان سرگردانشان ساز، و از مقصدشان گمراهشان کن، و کمک را از آنان قطع فرما، و از تعدادشان بکاه، و دلشان را از بیم و ترس پر کن. و قدرتشان را از فعّالیّت علیه مرزداران باز دار، و زبانشان را از سخن علیه آنان ببند، و با شکست خوردنشان، گروه پشت سرشان را پراکنده ساز، و شکست آنان را مایۀ عبرت دیگران ساز، و با خواری و زبونی آنان، آرزوهای کسانی را

ص:29

که پس از آنهایند قطع کن.

خدایا! زنانشان را عقیم ساز، و صلب مردانشان را خشک کن، و نسل چهارپایان و گاو و گوسفندشان را قطع فرما، به آسمانشان اجازه باریدن، و به زمینشان رخصت روییدن مده.

نفرین شدید و سخت به دشمنان

این بخش از نفرین، انسان را به یاد نفرین حضرت نوح می اندازد که عرضه داشت:

وَ قَالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الاَْرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّاراً * انَّکَ انْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا الاّ فاجِراً کَفّاراً» (1)

و نوح گفت : پروردگارا ! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار * که اگر آنان را باقی گذاری ، بندگانت را گمراه می کنند و جز نسلی بدکار و ناسپاس زاد و ولد نمی کنند .

یکی از عوامل زمینه ساز نفرت و دشمنی در بین انسان ها تعصّب و ارتباط نژادی و قومی است؛ زیرا بدون شک انسان به هر سرزمینی یا نژادی وابستگی داشته باشد به آن عشق می ورزد. در این پیوند و علاقه به خاک وطن و قوم و قبیله، نسل در نسل نه تنها عیب و کمبودی نیست، بلکه عامل سازنده ای برای همدلی و همکاری اجتماعی آنان است ولی اگر وابستگی از حدّ تعادل بگذرد به شکل افراطی ویران گر و فاجعه آمیز خواهد بود و در نتیجه تبدیل به برتری نژادی و قبیلگی می گردد و گاهی به تمام دنیا سرایت کرده و طوفان جنگ و کشتار برپا می سازد.

حمایت و دفاع بی هدف و انگیزه از نژاد و وطن، سرچشمۀ بسیاری از جنگ های

ص:30


1- (1) - نوح (71) : 26 - 27. [1]

بزرگ در جهان شده است که ریشۀ آن در خود برتری قومی بوده و راهی برای انتقال نفرت و خرافات و شبهات با عنوان آداب و سنن قبیله ای یا فرهنگ کشوری به ملّت های دیگر گردیده است. رویارویی جبهۀ کفر با اسلام از آغاز رسالت انبیا و ائمۀ اطهار علیهم السلام تا کنون بر سر همین تعصّب های جاهلی یا غرور نژادی بوده است که حاصلی جز کینه و وحشت و جدایی نداشته است و پلیدتر از این وضع؛ گروهی از انسان های ثروتمند یا دانشمند به نام خدمت به بشر یا حقوق بشر، به ستمگران و کافران روی زمین یاری می رسانند. و آتش فتنه و تجاوز را در سراسر گیتی شعله ور می سازند.

زُهَری از امام سجّاد علیه السلام دربارۀ عصبیّت پرسید: حضرت در جواب فرمود:

اَلْعَصَبِیَّهُ الَّتی یَأْثَمُ عَلَیها صاحِبُها أَنْ یَرَی الرَّجُلُ شِرارَ قَوْمِهِ خَیْراً مِنْ خِیارِ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ لَیْسَ مِنَ الْعَصَبِیَّهِ أَنْ یُحِبَّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ وَلکِنْ مِنَ الْعَصَبِیَّهِ أَنْ یُعینَ قَوْمَهُ عَلَی الظُّلْمِ. (1)

تعصّبی که انسان به خاطر آن گناهکار می شود این است که اشرار قومش را بهتر از نیکان قوم دیگر بداند، اما اینکه انسان نژاد خویش را دوست دارد عصبیّت نیست، عصبیّت آن است که انسان قبیلۀ خود را در ستمگری یاری دهد.

به هر حال وجود چنین حالتی در بشر یا جامعه، باعث عقب ماندگی و زوال آن خواهد شد و پرده های سنگینی بر عقل و فکر آدمی می اندازد. بهترین راه مبارزه با خوی زشت کینه توزی و تفرقه افکنی، علاوه بر نگرانی از موقعیّت دشمن؛ تلاش برای بالا بردن، سطح فرهنگ و ایمان هر ملّت است؛ هر چند باید در برابر شیوۀ سلطه گری و دشمن سازی انسان های فریب خورده، آمادگی روحی و قلبی و

ص:31


1- (1) - الکافی: 308/2، حدیث 7؛ [1]بحار الأنوار: 288/70، باب 133، حدیث 6. [2]

بهره گیری از امکانات دفاع را فراهم نمود.

امام صادق علیه السلام فرمود: لقمان حکیم در سفارش های خویش به فرزندش می گوید:

یا بُنَیَّ! لِیَکُنْ مِمّا تَتَسَلَّحُ بِهِ عَلَی عَدُوِّکَ وَ تَصْرَعُهُ الْمُماسَحَهُ وَ إِعلانُ الرِّضا عَنْهُ وَ لاتُزاوِلْهُ بِالْمُجانَبَهِ فَیَبْدُوَ لَهُ ما فی نَفْسِکَ فَیَتَأَهَّبَ لَکَ. (1)

فرزندم! از جمله چیزهایی که باید در برابر دشمنت به آن مسلّح شوی و در نتیجه او را به خاک افکنی، این است که با او به زبان گرم و نرم سخن گویی و وانمود کنی که از وی خرسند هستی و از او دوری نکنی تا آن چه در درونت می گذرد بر او آشکار شود؛ پس، خودش را در برابر تو آماده سازد.

یعنی با زبان مدارا و آشتی با او راه بیایی، ولی در باطن غضب و نفرت خودت را پنهان نگه داری، تا دشمن با خیال خام خودش در برابر تو قدرت نمایی کند و سپس در وقت مناسب او را سرکوب کنی.

ص:32


1- (1) - بحار الأنوار: 393/72، باب 87، حدیث 1؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 668، حدیث 5. [2]

[«9»اَللَّهُمَّ وَ قَوِّ بِذَلِکَ مِحَالَ أَهْلِ الْإِسْلاَمِ وَ حَصِّنْ بِهِ دِیَارَهُمْ وَ ثَمِّرْ بِهِ أَمْوَالَهُمْ وَ فَرِّغْهُمْ عَنْ مُحَارَبَتِهِمْ لِعِبَادَتِکَ وَ عَنْ مُنَابَذَتِهِمْ لِلْخَلْوَهِ بِکَ حَتَّی لاَ یُعْبَدَ فِی بِقَاعِ الْأَرْضِ غَیْرُکَ وَ لاَ تُعَفَّرَ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ جَبْهَهٌ دُونَکَ «10»اَللَّهُمَّ اغْزُ بِکُلِّ نَاحِیَهٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَلَی مَنْ بِإِزَائِهِمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ أَمْدِدْهُمْ بِمَلاَئِکَهٍ مِنْ عِنْدِکَ مُرْدِفِینَ حَتَّی یَکْشِفُوهُمْ إِلَی مُنْقَطَعِ التُّرَابِ قَتْلاً فِی أَرْضِکَ وَ أَسْراً أَوْ یُقِرُّوا بِأَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ وَحْدَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ]

خدایا! به این امور تدبیر مسلمانان را نیرو بخش، و شهرهایشان را استوار ساز، و اموالشان را فزونی ده، و خاطرشان را از جنگ با دشمن برای بندگیت، و از کارزار با آنان برای خلوت کردن جهت راز و نیاز خودت آسوده کن؛ تا در سراسر زمین جز تو پرستش نشود، و صورتی از آنان جز برای تو به خاک نساید.

خدایا! هر ناحیه از مسلمانان را، به جنگ با مشرکانی که در برابرشان هستند بدار، و آنان را از جانب خود به فرشتگانی که پیاپی درآیند مدد فرما، تا دشمنان را به دورترین نقطۀ آباد زمین فراری دهند، و با کشتن و اسارتشان، زمینت را از لوث وجود آنان خالی کرده و پاک نمایند، یا این که اقرار کنند به این که تو خدایی و غیر تو خدایی نیست، تنهایی و همتا نداری.

ص:33

هدف از جهاد، تربیت انسان و اقامۀ توحید

اشاره

آیین مقدس اسلام، آیین توحید و آیین عقل و فطرت، و آیین رشد و کمال و آیین صلح و صفا و مهر و محبّت و آیین تربیت است.

اسلام علاقه دارد قلوب انسان ها را از ارتباط با شرک و کفر و بت و بت پرستان و بندگی نسبت به بندگان پاک کند.

اسلام دعوتش را با دلیل و برهان و موعظۀ حسنه و جدال احسن شروع می کند، و از این راه سعی می کند انسانِ منحرفِ از فطرتِ توحیدی را، به صراط مستقیم برگرداند.

اسلام موضع گیری علیه فطرت توحیدی را که به ضرر خود موضع گیران و مزاحم مؤمنان پاکدل است نمی پسندد، و چنانچه ببیند دشمن عالم یا معاند جاهل در زمینۀ رشد انسان و انسانیّت، مانع ایجاد می کند خود را به خاطر اقامۀ حق مجبور به جهاد می بیند، و برای او جهاد ابتدایی یا دفاعی فرق نمی کند، آنچه برای او اهمیّت دارد پاکسازی حیات انسان از آلودگی شرک و کفر و فسق و فجور و بت و بت پرستی است، و در این راه اگر به او تهمت بزنند که این آیین، آیین خون و شمشیر و جنگ و جدال است و می خواهد به زور و قهر مسائل خود را تحمیل کند، واهمه ای ندارد.

روش اعتدال در اسلام

در کتاب با ارزش «جهاد» از صاحب «المیزان» نقل شده است که:

«به کسانی که می گفتند: اسلام از روش ادیان دیگر تجاوز نموده و با خونریزی و چپاولگری پیشرفت کرده و بدون آن که راه هدایت و دعوت پوید، مردم را به زور وادار به پذیرش اسلام کرده است، تا آن جا که برخی از مبلّغان مسیحی اسلام را دین

ص:34

خون و شمشیر لقب دادند (1) پاسخ می دهیم که:

قرآن می فرماید: اسلام بر اساس فطرت انسانی بنیان نهاده شده است، بی شک در زندگی انسانی و کمال آن، باید به راه فطرت رفت.

فطرت انسانی بر اساس توحید بنا شده است و قوانین فردی و اجتماعی بر این بنیاد است. دفاع از این اصل و نشر توحید، و حفاظت و پاسداری از رسالت توحیدی، حق مشروع انسان حق جوست.

اسلام برای پیمودن این راه، روشی معتدل پیش گرفته است:

اوّل: دعوتی مسالمت جویانه کرده و به تمام مشکلات و رنج هایی که در این راه وجود دارد تن در داده است، سپس دفاع از اساس و حقوق اسلامی و جان و مال مسلمین را عهده دار گشته و در پایان به جنگ ابتدایی و پیش گرفتن روش حمله گرانه پرداخته است.

بی تردید توحید با خونریزی آغاز نگشته است، ولی آن جا که دفاع از شؤونات توحیدی و پیشبرد اهدافش مطرح باشد، پیکار، راه حتمی هر انقلابی است با توجّه به این که خداوند می فرماید:

اُدْعُ الی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ و الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ احْسَنُ» (2)

[ مردم را ] با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن ، و با آنان به

ص:35


1- (1) - این که می گویند: «دروغگو کم حافظه است» سخنی درست و حق است، مبلّغان مسیحی مثل این که محاکم بسیار مخوف و وحشتناک تفتیش عقاید را که به وسیلۀ کلیسا بر پا شد و میلیون ها نفر را به کام آتش برد تا دیگران جز از انجیل دم نزنند و همچنین جنگ های ظالمانۀ صلیبی را فراموش کرده اند!
2- (2) - نحل (16) : 125. [1]

نیکوترین شیوه به بحث [ و مجادله ] بپرداز .

یقین داریم که در راه پیروزی حق و پاسداری از توحید و حیات انسانی مواردی پیش خواهد آمد که اکراه و تحمیل به وجود می آید، ولی این مسأله ای نیست که ما از آن ابا داشته باشیم؛ زیرا اگر در این راه دلائل قانع کننده ارائه شد و جای هیچ گونه اشکالی نماند، هر کس که از اطاعت سرپیچی کند باید به زور او را به اطاعت وادار کرد، و این روش همۀ حکومت های عادلۀ و همۀ راههای منصفانه است.

دوّم: افراد متمرد ناآگاه و لجباز و عنود، فقط در یک نسل خواهند بود (نسلی که برای نخستین بار با آن مکتب آشنا می شود) و نسل بعد پس از آن که آگاهانه با فطرت و اصول توحیدی آشنا شد و بر اساس اصول اسلامی تربیت یافت، در همان راه فطری و اصولی گام برمی دارد، پس چرا باید گفت: مجبور شده است که اسلام را بپذیرد؟ حال آن که او خود اسلام را درک کرده و پذیرا شده است.

مسألۀ انبیای دیگر نیز (که دشمنان برای کوبیدن اسلام بدان متوسّل می شوند و مطالب خود ساخته ای را بیان می کنند) یاوه ای بیش نیست، چرا که برخی از آنان همچون نوح و هود و صالح علیهم السلام قدرت متشکّل و نیروی رزمنده در اختیار نداشته اند، گروهی دیگر چون یاران عیسی علیه السلام اگر خود جنگی نکرده اند سال ها و قرن ها بعد از نیروهای رزمنده (مانند نیروهای مسیحی و برپا کنندگان جنگ های صلیبی) به وجود آمده اند، و برخی دیگر همچون موسی علیه السلام و سلیمان و پیامبرانی دیگر پیکارگرانی مدافع حق و انسانیّت بوده اند و در این راه قیام ها و مبارزه ها کرده اند. (1)

ص:36


1- (1) - جهاد، حسین نوری همدانی: 301، به نقل از تفسیر المیزان: سورۀ بقره (2) : [1] ذیل آیات 190 - 195.

[«11»اَللَّهُمَّ وَ اعْمُمْ بِذَلِکَ أَعْدَاءَکَ فِی أَقْطَارِ الْبِلاَدِ مِنَ الْهِنْدِ وَ الرُّومِ وَ التُّرْکِ وَ الْخَزَرِ وَ الْحَبَشِ وَ النُّوبَهِ وَ الزَّنْجِ وَ السَّقَالِبَهِ وَ الدَّیَالِمَهِ وَ سَائِرِ أُمَمِ الشِّرْکِ الَّذِینَ تَخْفَی أَسْمَاؤُهُمْ وَ صِفَاتُهُمْ وَ قَدْ أَحْصَیْتَهُمْ بِمَعْرِفَتِکَ وَ أَشْرَفْتَ عَلَیْهِمْ بِقُدْرَتِکَ «12»اَللَّهُمَّ اشْغَلِ الْمُشْرِکِینَ بِالْمُشْرِکِینَ عَنْ تَنَاوُلِ أَطْرَافِ الْمُسْلِمِینَ وَ خُذْهُمْ بِالنَّقْصِ عَنْ تَنَقُّصِهِمْ وَ ثَبِّطْهُمْ بِالْفُرْقَهِ عَنِ الاِحْتِشَادِ عَلَیْهِمْ]

خدایا! این سرنوشت را بر همۀ دشمنانت عمومیّت بده؛ در اطراف همۀ کشورها، از هند و روم، و ترک، و خزر، و حبشه، و نوبه، و زنگبار، و سقالبه، و دیالمه و دیگر طوایف مشرکین، آنان که نام و نشان و اوصافشان بر ما پنهان است، و تو به دانش خود آنان را شماره کرده ای، و به قدرتت به آنان آگاهی.

خدایا! مشرکان را از دستیابی به سرزمین مسلمانان به دیگر مشرکان گرفتار ساز، و آنان را با کاستن عددشان، از کاستن مسلمانان جلوگیر باش، و با پراکنده کردن آنان، از گرد آمدنشان علیه مسلمانان بازدار.

ص:37

[«13»اَللَّهُمَّ أَخْلِ قُلُوبَهُمْ مِنَ الْأَمَنَهِ وَ أَبْدَانَهُمْ مِنَ الْقُوَّهِ وَ أَذْهِلْ قُلُوبَهُمْ عَنِ الاِحْتِیَالِ وَ أَوْهِنْ أَرْکَانَهُمْ عَنْ مُنَازَلَهِ الرِّجَالِ وَ جَبِّنْهُمْ عَنْ مُقَارَعَهِ الْأَبْطَالِ وَ ابْعَثْ عَلَیْهِمْ جُنْداً مِنْ مَلاَئِکَتِکَ بِبَأْسٍ مِنْ بَأْسِکَ کَفِعْلِکَ یَوْمَ بَدْرٍ تَقْطَعُ بِهِ دَابِرَهُمْ وَ تَحْصُدُ بِهِ شَوْکَتَهُمْ وَ تُفَرِّقُ بِهِ عَدَدَهُمْ «14»اَللَّهُمَّ وَ امْزُجْ مِیَاهَهُمْ بِالْوَبَاءِ وَ أَطْعِمَتَهُمْ بِالْأَدْوَاءِ وَ ارْمِ بِلاَدَهُمْ بِالْخُسُوفِ وَ أَلِحَّ عَلَیْهَا بِالْقُذُوفِ وَ افْرَعْهَا بِالْمُحُولِ وَ اجْعَلْ مِیَرَهُمْ فِی أَحَصِّ أَرْضِکَ وَ أَبْعَدِهَا عَنْهُمْ وَ امْنَعْ حُصُونَهَا مِنْهُمْ أَصِبْهُمْ بِالْجُوعِ الْمُقِیمِ وَ السُّقْمِ الْأَلِیمِ]

خدایا! دل هاشان را از آرامش تهی ساز، و بدن هاشان را از توانایی بی بهره کن، و قلوبشان را از چاره جویی غافل ساز، و اندامشان را از ایستادن در برابر رجال اسلام سست کن. آنان را از کوبیدن دلیران بترسان، و سپاهی از فرشتگانت با عذابی از عذاب هایت را علیه آنان برانگیز؛ مانند کاری که روز جنگ بدر انجام دادی، (1) تا به این سبب بنیانشان را قطع کنی، و شوکتشان را ریشه کن سازی، و جمعیّتشان را پراکنده کنی.

خدایا! آب های آنان را به وبا، (2) و خوراکشان را به بیماری ها مخلوط کن، و

ص:38


1- (1) - اشاره به آیۀ 123 سورۀ آل عمران است.
2- (2) - از معجزات حضرت سجّاد علیه السلام است، که قرن ها قبل از پاستور به وجود میکرب اشاره فرموده است.

شهرهاشان را به زمین فروبر، و پیوسته بر آن شهرها سنگ و ریگ بباران، و به قحطی و خشک سالی بکوبان، و آذوقۀ آنان را در خالی ترین و دورترین زمین قرار ده، و دژهای آن زمین را از حفاظت آنان منع کن، و آنها را به گرسنگی دائم، و بیماری دردناک دچار ساز.

جنگ بدر

اشاره

از پیکارهای سرنوشت ساز دوران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جنگ بدر است. خبر موفقیّت و پیروزی و امدادهای غیبی را خداوند متعال در قرآن چنین فرموده است:

وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّهٌ فَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ * إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَلَن یَکْفِیَکُمْ أَن یُمِدَّکُمْ رَبُّکُم بِثَلَثَهِ آلافٍ مِّنَ الْمَلَئِکَه مُنزَلِینَ * بَلَی إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیَأْتُوکُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم بِخَمْسَهِ آلافٍ مِّنَ الْمَلَئِکَه مُسَوِّمِینَ * وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَی لَکُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُم بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» (1)

و بی تردید خدا در [ جنگِ ] بدر شما را یاری داد ، در حالی که [ از نظر ساز و برگ جنگی و شمار نفرات نسبت به دشمن ] ناتوان بودید ؛ بنابراین از خدا پروا کنید ، باشد که سپاس گزاری نمایید . * آن هنگام که به مؤمنان می گفتی :

آیا شما را بس نیست که پروردگارتان به سه هزار فرشته نازل شده شما را یاری دهد ؟ * آری ، اگر شکیبایی ورزید و پرهیزکاری کنید و دشمنان در همین لحظه ، جوشان و خروشان بر شما بتازند ، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشتۀ نشان دار یاری می دهد . * و خدا [ وعدۀ یاری و پیروزی ] را جز

ص:39


1- (1) - آل عمران (3) : 123 - 126. [1]

بشارتی برای شما و برای آنکه دل هایتان به آن آرامش یابد ، قرار نداد ؛ و یاری و نصرت جز از سوی خدای توانای شکست ناپذیر و حکیم نیست .

ویژگی مهم این نبرد خروج پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از مدینه برای تعقیب کاروان تجاری قریش و در پایان، نبرد در منطقۀ بدر بین سپاه اسلام با سپاه کفر درگرفت.

حضرت همراه با 313 نفر از مسلمانان در روز دوازدهم ماه رمضان سال دوّم هجرت در حالی که دو اسب و هفتاد شتر داشتند مدینه را به مقصد بدر ترک کردند.

در منطقۀ ذفران خبر یافتند که ابوسفیان سرپرست کاروان از بیراهه به مکّه رفته و از جنگ مسلمانان گریخته، ولی سپاه مجهّزی از مکه برای رویارویی با مسلمانان عازم بدر شده است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله پس از اعلام این خبر به اصحاب و مشورت با آنان، تصمیم گرفت با همان سپاه اندک به مقابله با دشمن بپردازد. دو سپاه روز هفدهم رمضان در کنار چاه های بدر، رو در روی هم قرار گرفتند. در مرحلۀ اوّل نبرد سه تن از قهرمانان مشرک به دست امام علی علیه السلام و حمزه و عبیده به هلاکت رسیدند. و در مرحلۀ عمومی سپاهیان اسلام در سایۀ امدادهای غیبی و فرماندهی حکیمانۀ پیامبر صلی الله علیه و آله و دلاوری گروهی از یاران ایشان در صفوفی فشرده به نیروهای دشمن یورش برده، بسیاری از آنان به ویژه فرماندۀ سپاه کفر به نام ابوجهل را به هلاکت رساندند و سپاه او پس از تحمّل خسارت های فراوان پا به فرار گذاشت و از نیروهای اسلام تنها چهارده نفر به شهادت رسیدند.

در جنگ بدر غنایم زیادی که برای تجارت کفّار بود نصیب مسلمانان شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله تمامی آنها را بین نیروها تقسیم کرد. اسیران به تدریج با پرداخت دیه و پذیرش مسئولیت با سواد کردن بی سوادان، آزاد گردیدند. (1)اهمیّت جنگ بدر برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و مسلمانان به اندازه ای زیاد بوده است

ص:40


1- (1) - بحار الأنوار: 202/19، باب 10، غزوه بدر الکبری؛ السیره النبویه: 440/2؛ کنز العمال: 391/10، غزوه بدر.

که با دیدن انبوه سپاهیان و قهرمانان ارتش کفر؛ ناامیدی در جبهۀ اسلام حکفرما شد و چنانچه دعا و زاری رسول اللّه صلی الله علیه و آله در پیشگاه حق نبود و امدادهای غیبی به یاری نمی آمد، به یقین جبهۀ حق شکست می خورد و دین اسلام از روی زمین برچیده می شد، امّا خداوند منّان به اضطرار و موقعیّت حسّاس دین خویش پاسخ شایسته فرمود:

لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ * إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَئِکَهِ مُرْدِفِینَ * وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَی وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (1)

تا حق را ثابت [و پابرجا و استوار نماید ] وباطل را نابود سازد ، هر چند مجرمان خوش نداشته باشند . * [ یاد کنید ] هنگامی را که [ در حال مشاهدۀ دشمنِ تا دندان مسلح با دعا و زاری ] ازپروردگارتان یاری خواستید ، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند ، یاری می دهم . * و خدا آن [ وعدۀ یاری ] را فقط مژده و نویدی برای شما قرار داد و نیز برای آنکه دل هایتان به سبب آن آرامش یابد ؛ و گرنه پیروزی فقط از سوی خداست ؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است .

استغاثه و غوث در لغت به فریاد رسی از روی اضطرار و کمک خواهی برای نجات از وضعیّت سخت و نفس گیر تعبیر شده است. و بر اساس روایاتی که دربارۀ جنگ بدر به ما رسیده است؛ امام علی علیه السلام خبر داده است که در شب بدر رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز می خواند و عرضه می داشت: «خدایا! اگر این گروه مسلمانان نابود

ص:41


1- (1) - انفال (8) : 8 - 10. [1]

شوند دیگر بندگی نخواهی شد و در آن شب باران رحمت بارید و ترس بر جان های کفّار افتاد.»

سپس آن شب هر که با ما بود خوابید، مگر رسول خدا، که در زیر درختی ایستاده بود و تا صبح نماز و دعا می خواند و با ذکر

«یا حیّ و یا قیّوم» در حال سجده بود که جنگ به نفع مسلمانان به پایان رسید. (1)صاحب مجمع البیان در ذیل آیۀ فوق که استغاثۀ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و زاری او به درگاه الهی، عرش را به لرزه درآورد و فرشتگان به یاری مسلمانان گسیل شدند، می نویسد:

گفته شده: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله شمار فراوان مشرکان و اندک بودن تعداد مسلمانان را دید، رو به قبله کرد و گفت: بار خدایا! وعده ای را که به من داده ای به کار بند، بار خدایا! اگر این گروه هلاک شوند، دیگر بر روی زمین پرستیده نشوی. حضرت در حالی که دست های خود را به سوی آسمان کشیده بود پیوسته این جمله را تکرار می فرمود؛ چندان که ردای او از شانه اش افتاد. پس خداوند متعال آیه را نازل فرمود. (2)

عوامل پیروزی در جنگ بدر

1 - فرماندهی و رهبری پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و حضور ایشان در صف مقدّم نبرد با دشمن.

2 - دلاوری و حمله های سهمگین امیرمؤمنان علی علیه السلام .

3 - روحیه اطاعت پذیری و صبر و پایداری در میدان نبرد.

4 - کسب اطلاعات دقیق از موقعیّت دشمن و به کارگیری شگردهای نظامی به

ص:42


1- (1) - کنز العمال: 399/10، حدیث 29950 - 29951.
2- (2) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 437/4، [1] ذیل آیۀ 9 سورۀ انفال.

وسیلۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام .

5 - امدادهای غیبی تعیین کنندۀ سرنوشت جنگ نه عوامل طبیعی.

6 - نقش اساسی ارادۀ خداوند در موفّقیّت ها و پیروزی های مسلمانان.

7 - نمایش قدرت حق در پیروزی یا شکست بر پایۀ حکمت.

ص:43

[«15»اَللَّهُمَّ وَ أَیُّمَا غَازٍ غَزَاهُمْ مِنْ أَهْلِ مِلَّتِکَ أَوْ مُجَاهِدٍ جَاهَدَهُمْ مِنْ أَتْبَاعِ سُنَّتِکَ لِیَکُونَ دِینُکَ الْأَعْلَی وَ حِزْبُکَ الْأَقْوَی وَ حَظُّکَ الْأَوْفَی فَلَقِّهِ الْیُسْرَ وَ هَیِّئْ لَهُ الْأَمْرَ وَ تَوَلَّهُ بِالنُّجْحِ «16»وَ تَخَیَّرْ لَهُ الْأَصْحَابَ وَ اسْتَقْوِ لَهُ الظَّهْرَ وَ أَسْبِغْ عَلَیْهِ فِی النَّفَقَهِ وَ مَتِّعْهُ بِالنَّشَاطِ وَ أَطْفِ عَنْهُ حَرَارَهَ الشَّوْقِ وَ أَجِرْهُ مِنْ غَمِّ الْوَحْشَهِ وَ أَنْسِهِ ذِکْرَ الْأَهْلِ وَ الْوَلَدِ]

خدایا! هر رزمنده ای از اهل آیینت، یا مجاهدی از پیروان سنّتت با آنان جنگ کند، تا دینت برتر، و حزب و گروهت نیرومندتر، و نصیب دوستانت کامل تر باشد، او را آسانی پیش آور، و کار را برایش مهیّا ساز، و پیروزیش را عهده دار باش، و برای او یاران و همنشینان برگزین، و پشتش را قوی کن، و درآمدش را کامل فرما، و او را به نشاط و خرّمی بهره مند ساز، و آتش شوق به دنیا و مال و منال را از او فرو نشان، و از اندوه تنهایی پناه ده، و یاد زن و فرزند را از خاطرش بزدای.

دعا به رزمندگان و مجاهدان اسلام

اشاره

محافظت از زمینه هایی که اسلام برای سعادت بشر تدارک دیده است، تنها در شرایط ویژه ممکن است. یعنی امّت اسلامی در نظام تربیتی و امنیّتی می توانند آیین مقدّس را پیاده و عمل کرده و سپس به نسل بعد منتقل سازند.

ص:44

از این رو اسلام استعداد پذیرش و اجرایی و دفاعی از کیان خود را برای انسان ها فراهم دیده است، پس رمز ماندگار بودن دین پس از هزار و اندی سال، وابسته به استعدادهای اساسی است. یعنی در مرحلۀ نخست، شریعت حق به وسیلۀ انسانی شایسته و برتر به عنوان رسالت به سوی آدمیان می رود؛ سپس با نیروی ایمان مردمی نسل به نسل حرکت می کند و در مرحلۀ آخر دفاع از آن در پوشش قدرت نظامی انجام می شود. چنانچه در هر مرحله کاستی یا کوتاهی صورت بگیرد، آن شریعت به هدف نمی رسد و در بین راه فرو خواهد پاشید و یا به دست فراموشی سپرده می شود.

بیشترین کوشش و جانبازی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام و رزمندگان حق از صدر اسلام تا کنون صرف ماندگاری و نگهبانی از اصول دین بوده است تا پایه های خیمه مکتب اسلام پابرجا بماند که مهمترین آنها خداشناسی و عبادت می باشد که از نمادهای بارز آیین حق است.

خداوند منّان هم به پاس این تلاش های دشوار و خالصانه، دین خود را پاسداری می نماید و آن امّت را از برکات و ارزش های معنوی بهره مند می سازد و می فرماید:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِن تَنصُرُواْ اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ» (1)

ای مؤمنان ! اگر خدا را یاری کنید ، خدا هم شما را یاری می کند و گام هایتان را محکم و استوار می سازد .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هرگاه در لباس رزمندگان به جنگ با کفّار می رفت دعا می خواند:

خدایا! تو پشتیبان و یاور منی، از تو نیرو می گیرم و با یاری تو حمله می برم و با کمک تو می جنگم. (2)

ص:45


1- (1) - محمّد (47) : 7. [1]
2- (2) - سنن ابی داود: 592/1، حدیث 2632.

حضرت علی علیه السلام در هنگام رویارویی با سپاه معاویه در صفّین دعا نمود:

اِنْ اظْهَرْتَنا عَلی عَدُوِّنا فَجَنِّبْنَا الْبَغْیَ، وَ سَدِّدْنا لِلْحَقِّ وَ انْ اظْهَرْتَهُمْ عَلَیْنا فَارْزُقْنَا الشَّهادَهَ وَ اعْصِمْنا مِنَ الْفِتْنَهِ. (1)

اگر ما را بر دشمن پیروزی دادی، از ستم برکنار دار و به راه حق مستقیم ساز و اگر دشمن را بر ما غلبه دادی شهادت را نصیب ما گردان و ما را از فتنه نگاه دار.

از آرزوهای پیوسته و دعاهای همیشگی معصومان علیهم السلام برای پیروزی پیکارگران در راه مکتب، به خوبی دریافت می شود که آنان حکومت الهی و اقتدار دولت اسلامی را حاکم بر تاریخ بشری می پسندیدند؛ زیرا پایداری دین و موفّقیّت آن وابسته به پیشرفت حکومت اسلام و غلبه بر کافران است و هر گونه مسامحه با مهاجمان اسباب تعطیلی دین جاوید و گوشه نشین شدن دینداران خواهد شد.

بنابراین تجهیز کردن مجاهدی برای جانبازی و دفاع از جان و ناموس مسلمانان به دستور رسول اللّه صلی الله علیه و آله واجب است؛ زیرا این حرکت به منزلۀ عملی کردن دعاست که حضرت فرمود:

مَنْ جَبُنَ مِنَ الْجِهادِ فَلْیُجَهِّزْ بِالْمالِ رَجُلاً یُجاهِدُ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الْمُجاهِدُ فی سَبیلِ اللّهِ إِنْ جُهِّزَ بِمالِ غَیْرِهِ فَلَهُ فَضْلُ الْجِهادِ وَ لِمَنْ جَهَّزَهُ فَضْلُ النَّفَقَهِ فی سَبیلِ اللّهِ وَ کِلاهُما فَضْلٌ وَ الْجُودُ بِالنَّفْسِ أَفْضَلُ فی سَبِیلِ اللّهِ مِنَ الْجُودِ بِالْمالِ. (2)

هر کسی از جهاد بترسد باید مردی را که در راه خدا جهاد می کند کمک مالی

ص:46


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 170. [1]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 24/11، باب 3، حدیث 12335. [2]

رساند، اگر مجاهد در راه خدا با مال دیگری آماده شود، فضیلت جهاد از آن اوست و فضیلت و ثواب خرج کردن در راه خدا از آن کسی که او را مجهّز کرده است. هر دو کار فضیلت و ثواب دارد. امّا جانبازی در راه خدا از صرف مال و پول در این راه برتر است.

به هر حال، اگر یاری از راه امدادهای غیبی باشد؛ دعا و مناجات به درگاه حق تعالی تنها به عنوان ارتباطی برای پیروزی حق بر باطل می شود وگرنه اگر یاری حق به قدرت نظامی باشد، وظیفه رزمندگان، است که با همان ابزارهای جنگی پیکار کنند و دعای آنان و دیگران در حق رزمندگان بهترین نیروی کمکی خواهد بود.

همانگونه که پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

از آزردن مجاهدان در راه خدا بپرهیزید؛ زیرا خداوند به خاطر آنان به خشم می آید همچنان که به خاطر پیامبران خشمناک گردید؛ و دعای آنان را بپذیرد همچنان که دعای پیامبران را پذیرفت. (1)

ص:47


1- (1) - کنز العمال: 314/4، حدیث 10664.

[وَ أْثُرْ لَهُ حُسْنَ النِّیَّهِ وَ تَوَلَّهُ بِالْعَافِیَهِ وَ أَصْحِبْهُ السَّلاَمَهَ وَ أَعْفِهِ مِنَ الْجُبْنِ وَ أَلْهِمْهُ الْجُرْأَهَ «17»وَ ارْزُقْهُ الشِّدَّهَ وَ أَیِّدْهُ بِالنُّصْرَهِ وَ عَلِّمْهُ السِّیَرَ وَ السُّنَنَ وَ سَدِّدْهُ فِی الْحُکْمِ وَ اعْزِلْ عَنْهُ الرِّیَاءَ وَ خَلِّصْهُ مِنَ السُّمْعَهِ وَ اجْعَلْ فِکْرَهُ وَ ذِکْرَهُ وَ ظَعْنَهُ وَ إِقَامَتَهُ فِیکَ وَ لَکَ «18»فَإِذَا صَافَّ عَدُوَّکَ وَ عَدُوَّهُ فَقَلِّلْهُمْ فِی عَیْنِهِ وَ صَغِّرْ شَأْنَهُمْ فِی قَلْبِهِ وَ أَدِلْ لَهُ مِنْهُمْ وَ لاَ تُدِلْهُمْ مِنْهُ فَإِنْ خَتَمْتَ لَهُ بِالسَّعَادَهِ وَ قَضَیْتَ لَهُ بِالشَّهَادَهِ فَبَعْدَ أَنْ یَجْتَاحَ عَدُوَّکَ بِالْقَتْلِ وَ بَعْدَ أَنْ یَجْهَدَ بِهِمُ الْأَسْرُ وَ بَعْدَ أَنْ تَأْمَنَ أَطْرَافُ الْمُسْلِمِینَ وَ بَعْدَ أَنْ یُوَلِّیَ عَدُوُّکَ مُدْبِرِینَ]

و حسن نیّت را برایش انتخاب کن، (1) و عافیتش را عهده دار شو، (2) و سلامت را همراهش فرما، و از ترسیدن، نگاهش دار، و جرأت را به او الهام کن، و نیرومندی را روزیش فرما، و او را به پیروزی یاری ده، و راه ها و روش های اسلامی را به او بیاموز، و راه شایسته را در داوری کردن به او بنما، و ریا را از او برطرف کن، و از شهرت و خودنمایی رهایش فرما، و اندیشه و ذکر و مسافرت و اقامتش را در راه خشنودی خود و برای خود قرار ده. پس هر گاه با دشمنان تو و دشمنان خودش روبه رو شود، عددشان را در نظرش اندک نما، و

ص:48


1- (1) - مسئلۀ نیّت، به طور مفصل در دعای بیستم گذشت.
2- (2) - توضیح و تفسیر عافیت، در دعای بیست و سوم گذشت.

مقامشان را در دل او کوچک ساز، و او را بر آنان پیروزی ده، و دشمنان را بر او پیروز مکن، و اگر زندگی او را به نیک بختی پایان دادی، و شهادت را برایش مقدّر فرمودی، بعد از آن باشد که دشمنت را با کشتن ریشه کن سازد، و پس از آن باشد، که اسارت به دست مسلمانان، آن نابکاران را به رنج و زحمت افکند، و به دنبال آن باشد که اطراف و جوانب سرزمین های مسلمین ایمنی یابد، و پس از آن باشد که دشمنانت به میدان جنگ پشت کرده، و شکست خورده بازگردند.

در فرازهای ملکوتی و عرشی بالا به دو مسئلۀ بسیار مهم اشارت شده است:

1 - جهاد در راه خدا

2 - شهادت در راه خدا

1 - جهاد در راه خدا
اشاره

بدون شک اگر تمام انسان ها در طول تاریخ تسلیم بی قید و شرط فرهنگ حق بودند، و مسألۀ ظلم و ستم و استعمار و استثمار و زورگوئی و قلدری در کار نبود، مسأله ای تحت عنوان جهاد با دشمن مطرح نمی شد.

ولی با کمال تأسّف در تمام ادوار، مردمی بودند که حاضر به تواضع در برابر مقرّرات الهی نبودند، و از طرفی به دیگران زور می گفتند و تجاوز به حقوق آنان می کردند، به این خاطر مسألۀ با عظمت جهاد، برای شکستن کبر متکبّر و جلوگیری از قلدری و تجاوز، امری عقلی و فطری و مشروع است، و اگر سایۀ با برکت جهاد بر سر انسان نبود کرامت انسانی نابود می شد. و هرج و مرج در حیات بشری پدید می آمد.

اسلام که خود آیین فطرت و عقل، و مدرسۀ کرامت و شرافت، و فضای عدل و عدالت، و دین صلح و سلامت، و مهر و رأفت و عشق به انسان است، تنها و تنها

ص:49

برای درهم شکستن ظلم و ستم، و به خاک مالیدن دماغ ظالم و ستمکار، و گرفتن حق مظلومان از دست ستمگران و برپا شدن عدل و قسط در تمام پهنۀ زمین، جهاد را همراه با تمام لوازم و توابعش تجویز نموده است.

در رسالۀ «جهاد از دیدگاه امام علی علیه السلام » می خوانیم: (1)«اسلام مسألۀ جهاد را به عنوان یک ضرورت و وظیفه در حالی مطرح می کند که برای خون و حیات انسان ارزش فراوان قائل است، تا آن جا که قتل یک انسان را برابر با کشتار دسته جمعی همۀ انسان ها می شمارد:

أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ اوْ فَسادٍ فِی الاَْرْضِ فَکَاَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ احْیاها فَکَاَنَّما احْیَا النّاسَ جَمیعاً» (2)

هر کس انسانی را جز برای حق ، [ قصاص ] یا بدون آن که فسادی در زمین کرده باشد ، بکشد ، چنان است که همۀ انسان ها را کشته ، و هر کس انسانی را از مرگ برهاند و زنده بدارد ، گویی همۀ انسان ها را زنده داشته است .

وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ الاَّ بِالْحَقِّ» (3)

و انسانی را که خدا محترم شمرده جز به حق نکشید .

اسلام پیکار مسلّحانه را در شرایطی به کار می گیرد که با تأیید فراوان توصیه می کند که مبادا روش های نابخردانۀ دشمنان در نحوۀ استفاده از قانون جهاد، شما را به تندروی و خشونت بیشتر و تجاوز و بی عدالتی منحرف سازد.

وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَئانُ قَوْمٍ عَلی الاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ اقْرَبُ لِلتَّقْوی» (4)

ص:50


1- (1) - جهاد از دیدگاه امام علی علیه السلام : 13.
2- (2) - مائده (5) : 32. [1]
3- (3) - انعام (6) : 151. [2]
4- (4) - مائده (5) : 8. [3]

و نباید دشمنی با گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نورزید ؛ عدالت کنید که آن به پرهیزکاری نزدیک تر است .

اسلام، جنگ را تنها در مواردی تجویز می کند که راههای صلح شرافتمندانه و مسالمت به کلّی بسته شده باشد.

وَ انْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ» (1)

و اگر دشمنان به صلح گرایند ، تو هم به صلح گرای ، و بر خدا توکّل کن .

اسلام سوء استفاده از قانون جهاد را برای مقاصد ماجراجوئی و سلطه جوئی و رسیدن به منافع مادّی و استثمار ملّت ها به شدت محکوم می کند.

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ الْقی الَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ مَغانِمُ کَثیرَهٌ» (2)

و به کسی که نزد شما اظهار اسلام می کند ، نگویید : مؤمن نیستی . [ تا ] برای به دست آوردن کالای بی ارزش و ناپایدار زندگی دنیا [ او را بکشید ، اگر خواهان غنیمت هستید ] پس [ برای شما ] نزد خدا غنایم فراوانی است .

آیین جهاد

در آیین جهاد آمده: مسئولیّت انسان همانا آزادسازی انسان است.

1 - آزادی از نادانی

2 - آزادی از آشوب

3 - آزادی از سرکشی

4 - آزادی از بردگی

ص:51


1- (1) - انفال (8) : 61. [1]
2- (2) - نساء (4) : 94. [2]

و این مسئله تنها به یک ملّت یا یک جامعه ختم نمی شود، مسلمانان در برابر همۀ انسان ها در هر کجا که هستند، مسئولیت دارند، آنها وظیفه دارند که به غدّه های سرطانی فساد و تباهی یورش برند، نادانی را براندازند، و آشوب را به آرامش بدل کنند، عدالت را به جای سرکشی بنشانند، و توده ها را از بندگی فرمانروایان برهانند.

این مسؤلیت انسان است، و برای انجام این مسؤلیت تدارک نیرو لازم است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اِسْتَعِدُّوا لِلْمَسیرِ الَی عَدُوٍّ فِی جَهادِهِ الْقُرْبَهُ الَی اللّهِ، وَ دَرْکُ الوَسیلَهِ عِنْدَهُ، حَیاری فِی الْحَقِّ، جُفاهٌ عَنِ الْکِتابِ، نَکِبٌ عَنِ الدّینِ، یَعمَهُونَ فِی الطُّغْیانِ، وَ یَعْکُسُونَ فِی غَمْرَهِ الضَّلالِ، فَاَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ وَ تَوَکَّلُوا عَلَی اللّهِ وَ کَفی بِاللّهِ وَکیلاً وَ کَفی بِاللّهِ نَصیراً. (1)

برای رویاروئی با دشمن آماده شوید، چه جهاد با آنها راهی است برای نزدیکی به پروردگار و منزلت یافتن در نزد وی؛ زیرا دشمنان شما در شناخت حق سرگردانند، از کتاب خدا و روش زندگی بی خبرند، دین و به همراه آن وظایف فردی و اجتماعی را زیر پا گذاشته اند، سرکشی پیشه کرده اند، و در گودال گمراهی به دام افتاده اند، برای مقابله با آنان هر آنچه در توان دارید نیرو و جنگ افزار فراهم آورید، و به خداوند توکّل کنید، که او بهترین پناه و برترین یاور ماست.

جهاد تدافعی در قرآن

جهاد تدافعی را در موارد و تحت عناوین کلی زیر می توان مطرح و بررسی

ص:52


1- (1) - مصباح البلاغه [1](مستدرک نهج البلاغه) : 109/1؛ [2]تاریخ الطبری: 67/4؛ [3]الامامه و السیاسه: 129/1. [4]

کرد: (1)1 - اسلام، دفاع را حق مشروع در برابر ظلم و تجاوز و تبهکاری می داند، و جنگ را به عنوان یک وسیلۀ دفاع تجویز می کند:

اُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِاَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ انَّ اللّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ * الَّذینَ اخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ الاَّ انْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ» (2)

به کسانی که [ ستمکارانه ] مورد جنگ و هجوم قرار می گیرند ، چون به آنان ستم شده اذن جنگ داده شده ، مسلماً خدا بر یاری دادن آنان تواناست . * همانان که به ناحق از خانه هایشان اخراج شدند [ و گناه و جرمی نداشتند ] جز این که می گفتند : پروردگار ما خداست.

ولی با وجود توصیه و تأکید در استفاده از حق مشروع دفاع، از زیاده روی و تجاوز منع می کند:

وَ قاتِلُوا فِی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا انَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» (3)

و در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند بجنگید ، و [ هنگام جنگ از حدود الهی ] تجاوز نکنید ، که خدا تجاوزکاران را دوست ندارد .

2 - اسلام، گروههائی را که نه منطق و نه پیمان، مانع از شیوۀ خصمانه شان نمی شود، متجاوز تلقّی می کند و دربارۀ این گونه متجاوزان جنگ تدافعی را چنین دستور می دهد:

فَاِذَا انْسَلَخَ الاَْشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ

ص:53


1- (1) - جهاد از دیدگاه امام علی علیه السلام : 14
2- (2) - حج (22) : 39 - 40. [1]
3- (3) - بقره (2) : 190. [2]

احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ» (1)

پس هنگامی که ماه های حرام سپری شود ، مشرکان را هر جا یافتید ، بکشید و به اسیری بگیرید و محاصره کنید و در هر کمین گاهی به کمین آنان بنشینید .

آنگاه در پایان چنین فرمان به ظاهر تندی، برای نشان دادن ماهیّت انسانی دفاع، توصیه می کند:

فَاِنْ تابُوا وَ اقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ انَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ» (2)

ولی اگر توبه کردند و نماز را بر پا داشتند و زکات پرداختند ، پس آزادشان گذارید ؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

3 - در برابر آنها که به جنگ با خدا و راه خدا برخاسته اند و فساد در زمین و تبهکاری را شیوۀ خود قرار داده اند، می فرماید:

اِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الاَْرْضِ فَساداً انْ یُقَتَّلُوا اوْیُصَلَّبُوا اوْتُقَطَّعَ ایْدِیهِمْ وَ ارْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ اوْیُنْفَوْا مِنَ الاَْرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنیا وَ لَهُمْ فِی الآْخِرَهِ عَذابٌ عَظیمٌ» (3)

کیفر آنان که با خدا و پیامبرش می جنگند ، و در زمین به فساد و تباهی می کوشند ، فقط این است که کشته شوند ، یا به دارشان آویزند ، یا دست راست و پای چپشان بریده شود ، یا از وطن خود تبعیدشان کنند . این برای آنان رسوایی و خواری در دنیاست ، و برای آنان در آخرت عذابی بزرگ است .

ص:54


1- (1) - توبه (9) : 5. [1]
2- (2) - توبه (9) : 5. [2]
3- (3) - مائده (5) : 33. [3]

4 - در مورد پیمان شکنی و پیمان شکنان که آنها را متجاوزی ماجراجو و شایسته سرکوب می شمارد:

اَلا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا ایْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُوکُمْ اوَّلَ مَرَّهٍ اتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ احَقُّ انْ تَخْشَوْهُ انْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» (1)

چرا و برای چه نمی جنگید ؟ آن هم با گروهی که پیمان های خود را شکستند ، و عزمشان را بر بیرون کردن پیامبر از وطنش جزم کردند و هم آنان بودند که نخستین بار با شما جنگیدند ، آیا از آنان می ترسید ؟ ! در صورتی که اگر مؤمن هستید ، خدا سزاوارتر است که از او بترسید .

5 - سران و سردمداران تجاوز به حریم آزادی تفکّر انسانی و همکاران شیطان:

فَقاتِلُوا اوْلیاءَ الشَّیْطانِ انَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً» (2)

پس شما با یاران شیطان بجنگید ، که یقیناً نیرنگ و توطئۀ شیطان [ در برابر ارادۀ خدا و پایداری شما ] سست و بی پایه است .

6 - پیشوایان کفر و استکبار و قدرت های سلطه جو و ابرقدرت ها که جز به ظلم و فساد و منافع خود نمی اندیشند و به هیچ پیمانی و تعهّدی احترام نمی گذارند و بدان پایبند نیستند:

فَقاتِلُوا ائِمَّهَ الْکُفْرِ انَّهُمْ لا ایْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ» (3)

در این صورت با پیشوایان کفر بجنگید که آنان را [ نسبت به پیمان هایشان ] هیچ تعهدی نیست ، باشد که [ از طعنه زدن و پیمان شکنی ] بازایستند .

قرآن در این پیکار ابراز خوشبختی می کند لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ که هرگاه نیروهای من

ص:55


1- (1) - توبه (9) : 13. [1]
2- (2) - نساء (4) : 76. [2]
3- (3) - توبه (9) : 12. [3]

صادقانه علیه اینان به جنگ تدافعی دست بزنند، آنها را مجبور خواهند کرد که از سلطه جوئی و خودکامگی و زیر پا گذاشتن تعهّدهای خود و پایمال کردن حقوق انسان ها و سوء استفاده از نیروها و امکانات مردمی در مسیر اهداف شوم خود دست بردارند.

7 - مدّعیان پیروی از کتاب های آسمانی (یهودیان، مسیحیان، زردشتیان) که نه حاضر به تسلیم در برابر منطق و عقلند، و نه حدود و قانون خدا را مراعات می کنند، و علی رغم ادّعایشان، خدا و دین حق را گردن نمی نهند، و زندگی و همزیستی توأم با تفاهم مسلمین را هم ردّ می کنند، متجاوزانی هستند که اسلام در برابر آنها به جنگ تدافعی متوسّل می شود تا حداقل، پیمان های دو جانبۀ شرافتمندانه ای را بپذیرند:

قاتِلُوا الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الآْخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ اوتُوا الْکِتابَ حَتّی یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ» (1)

با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند ، و آنچه را خدا و پیامبرش حرام کرده اند ، حرام نمی شمارند ، و دین حق را نمی پذیرند ، بجنگید تا با دست خود در حالی که [ نسبت به احکام دولت اسلامی ] متواضع و فروتن اند ، جزیه بپردازند .

8 - در مواردی که مسلمین در معرض خطر حمله و تهدیدهای جدّی قرار گرفته باشند که اگر جلوگیری نکنند غافلگیر خواهند شد:

یا ایُّها الَّذینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهً

ص:56


1- (1) - توبه (9) : 29. [1]

وَ اعْلَمُوا انَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ» (1)

ای اهل ایمان ! با کافرانی که هم جوار شما هستند ، نبرد کنید ؛ و آنان باید در شما سرسختی و شدت یابند ؛ و بدانید که خدا با پرهیزکاران است .

9 - گروه و جبهه های درگیر جنگ با دیگران که مرتکب تجاوز و ظلم می شوند، و جنگ افروزان و زورگویانی که به اتّکا و قدرت بر ملّت ها و گروه های دیگر می تازند، اسلام با اعلان جنگ به متجاوزان زورگو از حق کشورها و ملّت ها و گروه هائی که مورد تهاجم و تجاوز قرار گرفته اند دفاع می کند:

وَ انْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَاَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَاِنْ بَغَتْ احْداهُما عَلَی الاُْخری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغِی حَتّی تَفیءَ الی امْرِ اللّهِ فَاِنْ فاءَتْ فَاَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ اقْسِطُوا انَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ» (2)

و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر بجنگند میان آنها صلح و آشتی برقرار کنید ، و اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تجاوز کند ، با آن گروهی که تجاوز می کند ، بجنگید تا به حکم خدا باز گردد . پس اگر بازگشت ، میانشان به عدالت و انصاف ، صلح و آشتی برقرار کنید ؛ و همواره دادگری را پیشه سازید که خدا دادگران را دوست دارد .

در آغاز آیه گرچه اعلان جنگ در مورد دو کشور و یا دو ملّت و یا دو گروه مسلمانی که یکی متجاوز است بیان شده، ولی کلّیت فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتّی تَفیءَ الی امْرِ اللّهِ نشانگر عمومیّت قانون نسبت به هر گروهی است که در صحنۀ جنگ به

ص:57


1- (1) - توبه (9) : 123. [1]
2- (2) - حجرات (49) : 9. [2]

دیگری ستم و تجاوز روا می دارد.

10 - در مورد تحریکات و توطئه ها و زمینه سازی آشوب های کلّی و اغتشاشات و ایجاد تفرقه و فتنه، که عاملان آن متجاوز و دشمن در حال جنگ تلقّی شده اند، و جهاد تدافعی در مقابل آنان اجتناب ناپذیر می گردد:

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اخْراجُ اهْلِهِ مِنْهُ اکْبَرُ عِنْدَ اللّهِ وَالْفِتْنَهُ اکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لایَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ انِ اسْتَطاعُوا» (1)

از تو دربارۀ جنگ در ماه حرام می پرسند . بگو : هر جنگی در آن [ گناهی ] بزرگ است ، ولی هر نوع بازداشتن [ مردم ] از راه خدا و کفرورزی به او و [ بازداشتن مردم از ] مسجد الحرام و بیرون راندن اهلش از آن ، نزد خدا بزرگ تر [ از جنگ در ماه حرام ] است ؛ و فتنه [ شرک و بت پرستی ] از کشتار بزرگ تر است . و مشرکان همواره با شما می جنگند تا شما را اگر بتوانند از دینتان برگردانند .

جهاد تهاجمی در قرآن
اشاره

به جز مواردی که در زمینۀ جهاد تدافعی بیان شد، اسلام انگیزه های دیگری را نیز به عنوان مجوّز منطقی برای اعلان جهاد می شناسد که ما در این جا به نام جهاد تهاجمی و رهائی بخش، آن را از دیدگاه قرآن مورد بررسی قرار می دهیم.

در آغاز باید به این نکته توجّه کافی مبذول داشت که قرآن در همان حال که جنگ را در مواردی تجویز می کند، شیوۀ مسلمانان مجاهد و رزمنده و پرهیزکارانی را که پرچم پیکار رهائی بخش را به دوش می کشند، اینچنین توصیف می کند:

تِلْکَ الدّارُ الآْخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الاَْرْضِ وَ لا فَساداً وَ

ص:58


1- (1) - بقره (2) : 217. [1]

الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ» (1)

آن سرای [ پرارزش ] آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین هیچ برتری و تسلّط و هیچ فسادی را نمی خواهند ؛ و سرانجام [ نیک ] برای پرهیزکاران است .

عوامل جهاد ابتدایی وتهاجمی

اهم انگیزه ها و عوامل جهاد ابتدایی و تهاجمی از این قرار است:

1 - آزاد کردن ملّت ها و توده های مردمی که از شرایط آزاد اندیشیدن و آزاد قضاوت کردن و بالأخره انتخاب آزاد نمودن، محرومند و موانع و سدها و دشواری هایی بر اثر سلطۀ قدرتمندان و دولت مردان در راه درک حقایق و رسیدن به واقعیت ها بر سر راهشان قرار گرفته است، و نیز به منظور هموار کردن راه حقیقت یابی و نفی تحمیل ها و استضعاف های فکری و آماده کردن زمینۀ رشد آگاهی ها و شکوفائی اندیشه ها.

وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ للّهِ فَاِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ الاّ عَلَی الظّالِمینَ» (2)

و با آنان بجنگید تا فتنه ای [چون شرک ، بت پرستی و حاکمیّت کفّار ] بر جای نماند و دین فقط ویژۀ خدا باشد . پس اگر بازایستند [به جنگ با آنان پایان دهید و از آن پس ] تجاوزی جز بر ضد ستمکاران جایز نیست .

ص:59


1- (1) - قصص (28) : 83. [1]
2- (2) - بقره (2) : 193. [2]

2 - برای رهائی بخشیدن به ملّت ها و گروه های تحت ستم که خود یارای گرفتن حق خویش را ندارند. و به گونه ای به استعمار و استثمار کشانده شده و از حقوق خود محروم گردیده و مستضعف شده اند، همان طور که موسی و هارون برای مبارزه با فرعون که ملّتش را به استضعاف کشانده بود فرستاده شدند:

اِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الاَْرْضِ وَ جعَلَ اهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ ابْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نَساءَهُمْ انَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ» (1)

همانا فرعون [ در سرزمین مصر ] برتری جویی و سرکشی کرد و مردمش را گروه گروه ساخت ، در حالی که گروهی از آنان را ناتوان و زبون گرفت ، پسرانشان را سر می برید ، و زنانشان را [ برای بیگاری گرفتن] زنده می گذاشت ؛ بی تردید او از مفسدان بود .

وَ نُرِیدُ انْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الاَْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ ائِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ» (2)

و ما می خواستیم به آنان که در آن سرزمین به ناتوانی و زبونی گرفته شده بودند ، نعمت های باارزش دهیم ، و آنان را پیشوایان مردم و وارثان [ اموال ، ثروت ها و سرزمین های فرعونیان ] گردانیم .

3 - کمک و یاری دادن و همراهی با نهضت های آزادی بخش و مستضعفانی که در سراسر جهان برای نجات خود در برابر استکبار و ستم جهانی می جنگند.

وَ ما لَالَکُمْ تُقاتِلُونَ فِی سَبیلِ اللّهِ وَ المُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا اخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظّالِمِ اهْلُها وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیرًا» (3)

شما را چه شده که در راه خدا و [ رهایی ] مردان و زنان و کودکان

ص:60


1- (1) - قصص (28) : 4. [1]
2- (2) - قصص (28) : 5. [2]
3- (3) - نساء (4) : 75. [3]

مستضعف[ ی که ستمکاران هر گونه راه چاره را بر آنان بسته اند ] نمی جنگید ؟ آن مستضعفانی که همواره می گویند : پروردگارا ! ما را از این شهری که اهلش ستمکارند ، بیرون ببر و از سوی خود ، سرپرستی برای ما بگمار و از جانب خود برای ما یاوری قرار ده .

نشانه های مجاهدان در راه خدا

در جنگ تدافعی گرچه انگیزه و هدف اصلی، جهاد در راه خداست، ولی بیشتر موارد آن به طوری که بررسی کردیم مقاصد مادّی از قبیل بیرون راندن دشمن از سرزمین اسلامی و به دست آوردن حقوق از دست رفته و پاسداری از مال و جان و نگهداری از حقوق و منافع مادّی مشروع نیز مطرح است.

اما در موارد جنگ تهاجمی، جهاد در شکل توحیدی ناب و فقط برای خدا و تنها به خاطر هدف های معنوی ارائه شده است، حتی آن جا که به یاری مستضعفان می شتابند به دنبال هیچ گونه مقاصد و منافع مادّی برای خود نیستند.

این واقعیّت را که نشانگر ماهیّت جهاد ابتدایی اسلام و قداست کامل آن چه از نظر هدف و چه از نظر کیفیّت، اجرای آن می باشد می توان با تأمّل در آیات زیر به دست آورد:

اَلَّذینَ انْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الاَْرْضِ اقامُوا الصَّلاهَ و آتَوُا الزَّکاهَ وَ امَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنْ الْمُنْکَرِ وَ للّهِ عاقِبَهُ الاُْمُورِ» (1)

همانان که اگر آنان را در زمین قدرت و تمکّن دهیم ، نماز را برپا می دارند ، و زکات می پردازند ، و مردم را به کارهای پسندیده وا می دارند و از کارهای زشت بازمی دارند ؛ و عاقبت همه کارها فقط در اختیار خداست .

ص:61


1- (1) - حج (22) : 41. [1]

با این توصیف هرگز جهاد اسلامی با توسعه طلبی و قدرت خواهی و سلطه جوئی و استعمار و استثمار و جستجوی ثروت و سرزمین های بیشتر و حکومت جابرانه بر توده ها، آنگونه که مقصد جنگجویان بی تقوا و سیاستمداران است، آلوده نخواهد شد.

فَلْیُقاتِلْ فِی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یَشْرُونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا بِالآْخِرَهِ» (1)

باید کسانی که زندگیِ زودگذرِ دنیا را با سرای جاویدان آخرت مبادله می کنند ، در راه خدا بجنگند .

بی شک چنین کسانی که حاضر شده اند دنیا و جانشان را به جهان معنویّت بیکران آخرت از دست بدهند، هرگز با مقاصد پست و آرمان های توسعه طلبانه و طمعکارانه آلوده نخواهند شد.

اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرتابُوا وَ جاهَدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ انْفُسِهِمْ فِی سَبیلِ اللّهِ اولئِکَ هُمُ الصّادِقُونَ» (2)

مؤمنان فقط کسانی اند که به خدا و پیامبرش ایمان آورده اند ، آن گاه [ در حقّانیّت آنچه به آن ایمان آورده اند ] شک ننموده و با اموال و جان هایشان در راه خدا جهاد کرده اند ؛ اینان [ در گفتار و کردار ] اهل صدق و راستی اند .

وقتی مؤمنی که در راه ایمان به خدا و پیامبرش تردیدی به دل راه نمی دهد و آمادۀ تقدیم اموالش می شود که محصول تلاش عمر اوست و جانش را در راه ایمانش تقدیم کند، چگونه می تواند جهادش با مقاصد پست بشری، رنگ غیر خدائی به خود بگیرد.

اِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ انْفُسَهُمْ وَ امْوالَهُمْ بِاَنّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقاتِلُونَ فِی

ص:62


1- (1) - نساء (4) : 74. [1]
2- (2) - حجرات (49) : 15. [2]

سَبیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْراهِ وَ الاِْنْجیلِ وَ الْقُرآنِ وَ مَنْ اوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ * التّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السّائِحُونَ الرّاکِعُونَ السّاجِدُونَ الآْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤمِنینَ» (1)

یقیناً خدا از مؤمنان جان ها و اموالشان را به بهای آن که بهشت برای آنان باشد خریده ؛ همان کسانی که در راه خدا پیکار می کنند ، پس [ دشمن را ] می کشند و [ خود در راه خدا ] کشته می شوند [ خدا آنان را ] بر عهدۀ خود در تورات و انجیل و قرآن [ وعده بهشت داده است ] وعده ای حق ؛ و چه کسی به عهد و پیمانش از خدا وفادارتر است ؟ پس [ ای مؤمنان ! ] به این داد و ستدی که انجام داده اید ، خوشحال و شاد باشید ؛ و این است کامیابی بزرگ . * [ آن مؤمنان ، همان ] توبه کنندگان ، عبادت کنندگان ، سپاس گزاران ، روزه داران ، رکوع کنندگان ، سجده کنندگان ، فرمان دهندگان به معروف و بازدارندگان از منکر و پاسداران حدود و مقرّرات خدایند ؛ و مؤمنان را [ به رحمت و رضوان خدا ] مژده ده .

امیر المؤمنین علیه السلام دربارۀ جهاد در راه خدا می فرماید:

فَاِنَّ الْجَهادَ بابٌ مِنْ ابْوابِ الْجَنَّهِ فَتَحَهُ اللّهُ لِخاصَّهِ اوْلیائِهِ، وَ هُوَ لِباسُ التَّقْوی، وَ دِرْعُ اللّهِ الْحَصینَهُ، وَ جُنَّتُهُ الْوَثیقَهُ. (2)

جهاد دری است از درهای بهشت که خدا آن را برای بندگان مخصوص و برگزیده اش گشوده است. جهاد پوشش پرهیزکاری، و زره محکم و مقاوم

ص:63


1- (1) - توبه (9) : 111 - 112. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 27. [2]

خدائی و سپر قابل اطمینان خداست.

ارزش جهاد گری در راه حق

آنان که برای برقراری توحید، و دفاع از فرهنگ پاک حق، و حفظ مرزهای اسلام، همراه با قصد قربت به جهاد برمی خیزند از چنان ارزشی در پیشگاه حق برخوردارند، که از این ارزش جز ذات مقدّس حضرت ربّ احدی واقف و آگاه نیست.

اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبیلِ اللّهِ اولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» (1)

یقیناً کسانی که ایمان آورده ، و آنان که هجرت کرده و در راه خدا به جهاد برخاستند ، به رحمت خدا امید دارند ؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

بدون شک کسانی که خواب را بر خود حرام کرده، در راه خدا دل از خانه و آشیانه شسته اند و راهی جبهه ها گشته اند، بر کسانی که از علایق دنیوی نبریده، در خانه های خویش راحت آرمیده اند، برتری بسیار دارند.

لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ غَیْرُ اولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبیلِ اللّهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ انْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدینَ بِاَمْوالِهِمْ وَ انْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدینَ دَرَجَهً وَ کُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنی وَ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدینَ اجْراً عَظیماً * دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَهً وَ رَحْمَهً وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحیماً» (2)

آن گروه از مؤمنانی که بدون بیماری جسمی [ و نقص مالی ، و عذر دیگر ، از

ص:64


1- (1) - بقره (2) : 218. [1]
2- (2) - نساء (4) : 95 - 96. [2]

رفتن به جهاد خودداری کردند و ] در خانه نشستند ، با مجاهدانی که در راه خدا با اموال و جان هایشان به جهاد برخاستند ، یکسان نیستند . خدا کسانی را که با اموال و جان هایشان جهاد می کنند به مقام و مرتبه ای بزرگ بر خانه نشینان برتری بخشیده است . و هر یک [ از این دو گروه ] را [ به خاطر ایمان و عمل صالحشان ] وعدۀ پاداش نیک داده ، و جهادکنندگان را بر خانه نشینانِ [ بی عُذر ] به پاداشی بزرگ برتری داده است . * به درجات و رتبه هایی ، و آمرزش و رحمتی ویژه از سوی خود ؛ و خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است .

مجاهدان در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ مجاهدان در راه خدا فرموده:

مَثَلُ الْمُجاهِدینَ فِی سَبیلِ اللّهِ کَمَثَلِ الْقائِمِ الْقانِتِ لایَزالُ فِی صَوْمِهِ وَ صَلاتِهِ حَتّی یَرْجِعَ الی اهْلِهِ. (1)

مثل مجاهدان در راه خدا مانند کسی است که قائم و قانت باشد و همیشه در روزه و نماز، تا وقتی که به سوی اهلش بازگردد.

و نیز آن حضرت فرمود:

اَلْمُجاهِدُونَ فِی سَبیلِ اللّهِ قُوّادُ اهْلِ الْجَنَّهِ. (2)

مجاهدان در راه خدا رهبران اهل بهشت اند.

و آن حضرت فرمود:

یَرْفَعُ اللّهُ الْمُجاهِدَ فِی سَبیلِهِ عَلی غَیْرِهِ مِائَهَ دَرَجَهٍ فِی الْجَنَّهِ، مَا بَیْنَ کُلِّ

ص:65


1- (1) - مستدرک الوسائل: 13/11، باب 1، حدیث 12293، [1] جامع احادیث الشیعه: 8/13، حدیث 13.
2- (2) - مستدرک الوسائل: 18/11، باب 1، حدیث 12313، [2]بحار الأنوار: 199/8، باب 23، حدیث 202. [3]

دَرَجَتَیْنِ کَما بَیْنَ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ. (1)

خداوند، مجاهد در راهش را بر غیر او صد درجه در بهشت رفعت و بلندی بخشد که فاصلۀ میان هر دو درجه همانند فاصلۀ میان آسمان و زمین است.

و آن جناب فرمود:

اِنَّ اللّهَ یَدْفَعُ بِمَنْ یُجاهِدُ عَمَّنْ لایُجاهِدُ. (2)

همانا خداوند بلاها را از کسی که جهاد نمی کند به واسطۀ جهادگر دور می کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

دَعا مُوسی وَ امَّنَ هارُونَ علیهما السلام وَ امَّنَتِ الْمَلائِکَهُ، فَقالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: اسْتَقیما فَقَدْ اجِیبَتْ دَعْوتُکُما. وَ مَنْ غَزا فِی سَبیلِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ اسْتُجِیبَتْ لَهُ کَما اسْتُجِیبَتْ لَهُما الی یَوْمِ الْقِیامَهِ. (3)

موسی علیه السلام دعا کرد و هارون و ملائکه آمین گفتند، پس خداوند عزّ و جلّ فرمود: پایدار باشید، هر آینه دعای شما را قبول می کنم. و هر آن کس که در راه خداوند عزّ و جلّ جنگ کند دعای او قبول می شود همان طور که دعای آن دو تا روز قیامت قبول شد.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

ثَلاثهٌ دَعْوَتُهُم مُسْتَجابَهٌ، احَدُهُمُ الْغازی فِی سَبیلِ اللّهِ، فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونَهُ... . (4)

دعای سه کس پذیرفته می شود، یکی از آنها رزمنده ای است که در راه خدا

ص:66


1- (1) - مستدرک الوسائل: 18/11، باب 1، حدیث 12313، [1] جامع احادیث الشیعه: 8/13، حدیث 17.
2- (2) - مستدرک الوسائل: 14/11، باب 1، ذیل حدیث 12295، [2] جامع احادیث الشیعه: 15/13، حدیث 30.
3- (3) - مستدرک الوسائل: 7/11، باب 1، حدیث 12276، [3]الجعفریات: 76، کتاب الجهاد. [4]
4- (4) - وسائل الشیعه: 21/15، باب 3، حدیث 19931؛ [5] تهذیب الأحکام: 122/6، باب 54، حدیث 7.

می جنگد، پس ببینید چگونه جانشین او می شوید... .

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اِنَّ الْغُزاهَ اذا هَمُّوا بِالْغَزْوِ کَتَبَ اللّهُ لَهُمْ بَراءَهً مِنَ النّارِ. (1)

به درستی که جنگجویان و رزمندگان وقتی که قصد جنگ کنند، خداوند برای آنها برائت از آتش می نویسد.

و نیز آن حضرت فرمود:

وَ مَنْ خَرَجَ فِی سَبیلِ اللّهِ مُجاهِداً فَلَهُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ سَبْعُمِائَهِ الْفِ حَسَنَهٍ، وَ یُمْحی عَنْهُ سَبعُمِائَهِ الْفِ سَیِّئَهٍ، وَ یُرْفَعُ لَهُ سَبْعُمِائَهِ الْفِ دَرَجَهٍ، وَ کانَ فِی ضَمانِ اللّهِ، بِاَیِّ حَتْفٍ ماتَ کانَ شَهیداً، وَ انْ رَجَعَ رَجَعَ مَغْفُوراً لَهُ مُسْتَجاباً دُعاؤُهُ. (2)

و هر کس در راه خدا در حالت جهاد خارج شود، پس برای او به ازای هر قدمی هفتصدهزار حسنه نوشته می شود، و هفتصد هزار گناه از او پاک می گردد، و هفتصد هزار درجه به او رفعت دهند، و او در کفالت خدا خواهد بود، به هر مرگی که بمیرد شهید خواهد بود، و اگر سالم برگردد در حالتی برمی گردد که گناهان او بخشیده شده، و دعاهایش مستجاب گردیده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

إِذا خَرَجَ الْغازی مِنْ عَتَبَهِ بابِهِ بَعَثَ اللّهُ مَلَکاً بِصَحیفَهِ سَیِّئاتِهِ فَطَمَسَ سَیِّئاتِهِ. (3)

وقتی که رزمنده از درگاه خانه اش خارج شود، خداوند ملکی را با صحیفۀ

ص:67


1- (1) - بحار الأنوار: 12/97، باب 1، حدیث 27؛ [1]مستدرک الوسائل: 10/11، باب 1، حدیث 12289. [2]
2- (2) - وسائل الشیعه: 18/15، باب 1، حدیث 19927؛ [3]کشف الغطاء: 283/2. [4]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 13/11، باب 1، ذیل حدیث 12293، [5] جامع احادیث الشیعه: 8/13، حدیث 13.

سیئات و گناهان او ارسال می کند، پس وی گناهان او را می پوشاند و محو می کند.

و نیز آن حضرت می فرماید:

فَاِذا وَدَّعَهُمْ اهْلُوهُمْ بَکَتْ عَلَیْهِمُ الْحیطانُ وَ البُیُوتُ. (1)

و چون خانواده های رزمندگان به بدرقۀ ایشان می روند، دیوارها و خانه ها بر آنها می گریند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اِنَّ الْغُزاهَ اذا هَمُّوا بِالْغَزْوِ...وَ یَخْرُجُونَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ کَما تَخْرُجُ الْحَیَّهُ مِنْ سِلْخِها. (2)

رزمندگان چون عزم جهاد کنند... و از گناهان خود خارج می شوند همان طوری که مار از پوستش بیرون می رود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اِنَّ صَبْرَ الْمُسْلِمِ فِی بَعْضِ مَواطِنِ الْجِهادِ یَوْماً واحِداً خَیْرٌ لَهُ مِنْ عِبادَهِ ارْبَعینَ سَنَهً. (3)

به درستی که صبر یک روز مسلمان در بعضی از میدان های جهاد، برای او از عبادت چهل سال بهتر است.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

وَ ما مِنْ قَدَمٍ احَبَّ الَی اللّهِ مِنْ خُطْوَهٍ الی ذِی رَحِمٍ اوْ خُطْوَهٍ یُتِمُّ بِها زَحْفاً

ص:68


1- (1) - بحار الأنوار: 12/97، باب 1، حدیث 27؛ [1]مستدرک الوسائل: 10/11، باب 1، حدیث 12289. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 12/97، باب 1، حدیث 27؛ [3]مستدرک الوسائل: 10/11، باب 1، حدیث 12289. [4]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 21/11، باب 1، حدیث 12324؛ [5]عوالی اللآلی: 282/1، فصل 10، حدیث 121. [6]

فِی سَبیلِ اللّهِ. (1)

هیچ گامی در نزد خدا دوست داشتنی تر نیست از گامی که برای دیدار اقوام برداشته شود، و یا گامی که به وسیلۀ آن جهاد در راه خدا انجام گیرد.

امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اِنَّ جَبْرَئِیلَ اخْبَرنِی بِاَمْرٍ قَرَّتْ بِهِ عَیْنِی، وَ فَرَحَ بِهِ قَلْبِی، قالَ: یا مُحَمَّدُ! مَنْ غَزا غَزْوَهً فِی سَبیلِ اللّهِ مِنْ امَّتِکَ فَما اصابَتْهُ قَطْرَهٌ مِنَ السّماءِ اوْ صُداعٌ الاّ کانَتْ لَهُ شَهادَهً یَوْمَ الْقِیامَهِ. (2)

جبرئیل مرا به مسئله ای خبر داد که چشمانم بدان روشن و قلبم شاد گشت، جبرئیل گفت: ای محمّد! هر کس از امّت تو که در راه خدا جنگ کند، پس بر او قطره ای از آسمان نبارد و یا سردردی نگیرد مگر آن که برای او در روز قیامت گواهی دهند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

کُلُّ عَیْنٍ ساهِرَهٌ یَوْمَ الْقِیامَهِ الاّ ثَلاثَ عُیُونٍ، عَیْنٌ سَهَرَتْ فِی سَبیلِ اللّهِ، وَ عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ، وَ عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ. (3)

تمام چشم ها در روز قیامت گریان و چون چشمه روانند مگر سه چشم:

چشمی که در راه خدا بیداری کشد، و چشمی که از محرّمات خدا بسته شود، و چشمی که از ترس خدا بگرید.

ص:69


1- (1) - بحار الأنوار: 14/97، باب 1، حدیث 31؛ [1]الزهد: 76، باب 13، حدیث 204. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 8/97، باب 1، حدیث 5؛ [3] تهذیب الأحکام: 121/6، باب 54، حدیث 1.
3- (3) - بحار الأنوار: 50/97، باب 5، حدیث 32؛ [4]مستدرک الوسائل: 17/11، باب 1، حدیث 12307. [5]
2 - شهادت در راه خدا
اشاره

امیر المؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

فَوْقَ کُلِّ بِرٍّ بِرٌّ حَتّی یُقْتَلَ الرَّجُلُ فِی سَبیلِ اللّهِ. (1)

بالای هر نیکوکاری، نیکوکاری دیگری هست، تا آنگاه که مرد در راه خدا کشته شود. (که بالاتر از او نیکوکاری نیست).

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

فَوَ الَّذی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ کانَ الاَْنْبِیاءُ عَلی طَریقِهِمْ لَتَرَجَّلُوا لَهُمْ مِمّا یَرَوْنَ مِنْ بَهائِهِمْ حَتّی یَأْتُوا عَلی مَوائِدَ مِنَ الْجَوْهَرِ فَیَقْعُدُونَ عَلَیْها. (2)

قسم به آن کسی که جانم به دست اوست، اگر پیامبران در سر راه شهیدان باشند، از جای خویش به احترام آنها، به خاطر آنچه از عظمتشان می بینند، برمی خیزند تا بر مائده هائی از گوهر می آیند و بر آن می نشینند.

حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اَشْرَفُ الْمَوْتِ قَتْلُ الشَّهادَهِ. (3)

با شرافت ترین مرگ، مرگ شهادت است.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

وَ طیبُوا عَنْ انْفُسِکُمْ نَفْساً، وَ امْشُوا الَی الْمَوْتِ مَشْیاً سُجُحاً. (4)

و خوشحال باشید که روحتان از بدن جدا گردد، و به آسانی به سوی مرگ بروید.

ص:70


1- (1) - بحار الأنوار: 50/97، باب 5، حدیث 30؛ [1]الخصال: 9/1، حدیث 31. [2]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 12/11، باب 1، حدیث 12289؛ [3]صحیفه الرضا علیه السلام : 92، حدیث 27. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 8/97، باب 1، حدیث 4؛ [5]الأمالی، شیخ صدوق: 488، حدیث 1. [6]
4- (4) - نهج البلاغه: خطبۀ 65؛ [7]غرر الحکم: 334، حدیث 7707. [8]
ارزش شهید و شهادت در قرآن

قرآن مجید دربارۀ شهید می فرماید:

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فِی سَبیلِ اللّهِ امْواتاً بَلْ احْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (1)

و هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مرده اند ، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند .

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ امْواتٌ بَلْ احْیاءٌ وَلکِنْ لاتَشْعُرُونَ» (2)

و به آنان که در راه خدا کشته می شوند مرده نگویید ، بلکه [ در عالم برزخ ] دارای حیات اند ، ولی شما [ کیفیت آن حیات را ] درک نمی کنید .

وَالَّذینَ قُتِلُوا فِی سَبیلِ اللّهِ فَلَنْ یُضَلَّ اعْمالَهُمْ * سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ * وَیُدْخِلُهُمُ الْجَنَّهَ عَرَّفَها لَهُمْ» (3)

و کسانی که در راه خدا به شهادت رسیده اند ، خدا هرگز اعمالشان را باطل و تباه نمی کند . * [ خدا ] آنان را به زودی [ به سرمنزل خوشبختی و کرامت ] هدایت می کند و حالشان را اصلاح می نماید ؛ * و آنان را در بهشتی که در دنیا به آنان شناسانده در می آورد .

ارزش شهید و شهادت در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

فَتَکُونُ الطَّعْنَهُ وَ الضَّرْبَهُ اهْوَنَ عَلَی الشَّهیدِ مِنْ شُرْبِ الْماءِ الْبارِدِ فِی

ص:71


1- (1) - آل عمران (3) : 169. [1]
2- (2) - بقره (2) : 154. [2]
3- (3) - محمّد (47) : 4 - 6. [3]

الْیَوْمِ الصّائِفِ. (1)

زخم ناشی از اسلحه و ضربت بر شهید برایش از نوشیدن آب خنک در روز تابستان آسان تر است.

و نیز آن حضرت فرمود:

وَ اذا زالَ الشَّهیدُ مِنْ فَرَسِهِ بِطَعْنَهٍ اوْ بِضَرْبَهٍ لَمْ یَصِلْ الَی الاَْرْضِ حَتّی یَبْعَثَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ زَوْجَتَهُ مِنَ الْحُورِ الْعینِ فَتُبَشِّرُهُ بِما اعَدَّ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ مِنَ الْکَرامَهِ. (2)

وقتی که شهید به سبب زخم و جراحت نیزه و یا به واسطۀ ضربتی به زمین بیفتد، هنوز به زمین نرسیده که خداوند زوجۀ او را از حورالعین نزد او می فرستد، پس او را به آنچه خداوند از کرامت و بزرگی خویش برای او آماده کرده است بشارت می دهد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لِلشَّهیدِ سَبْعُ خِصالٍ مِنَ اللّهِ:

اوَّلُ قَطْرَهٍ مِنْ دَمِهِ مَغْفُورٌ لَهُ کُلُّ ذَنْبٍ.

وَ الثَّانِیَهُ: یَقَعُ رَأْسُهُ فِی حِجْرِ زَوْجَتَیْهِ مِنَ الْحُورِ الْعینِ، وَ تَمْسَحانِ الْغُبارَ عَنْ وَجْهِهِ وَ تَقُولانِ: مَرْحَباً بِکَ، وَ یَقُولُ هُوَ مِثْلَ ذلِکَ لَهُما.

وَ الثّالِثَهُ: یُکْسی مِنْ کِسْوَهِ الْجَنَّهِ.

وَالرَّابِعَهُ: تَبْتَدِرُهُ خَزَنَهُ الْجَنَّهِ بِکُلِّ ریحٍ طَیِّبَهٍ ایُّهُمْ یَأْخُذُهُ مَعَهُ.

وَ الْخامِسَهُ: انْ یَری مَنْزِلَهُ.

وَ السّادِسَهُ: یُقالُ لِرُوحِهِ: اسْرَحْ فِی الْجَنَّهِ حَیْثُ شِئْتَ.

ص:72


1- (1) - مستدرک الوسائل: 11/11، باب 1، حدیث 12289؛ [1]بحار الأنوار: 13/97، باب 1، حدیث 27. [2]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 11/11، باب 1، حدیث 12289؛ [3]صحیفه الرضا علیه السلام : 92، حدیث 27. [4]

وَ السّابِعَهُ: انْ یَنْظُرَ فِی وَجْهِ اللّهِ وَ انَّها لَراحَهٌ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَ شَهیدٍ. (1)

برای شهید هفت خصلت از جانب خداست:

اوّل: اولین قطره ای که از خونش ریخته شود، تمامی گناهانش بخشیده می شود.

دوّم: سرش بر دامان دو زوجه اش که حورالعین هستند واقع می شود و آنها غبار را از صورتش پاک می کنند و به او می گویند: به جای خوب و وسیعی درآمدی، خوش آمدی، او نیز همان را در پاسخ آن دو می گوید.

سوّم: از لباس های بهشتی بر او می پوشانند.

چهارم: نگهبانان بهشت با بوی بسیار خوش به سوی او پیشی می گیرند و هر کدام می خواهند او را با خود ببرند.

پنجم: منزل یا منزلت خود را در بهشت می بیند.

ششم: به روح او گفته می شود: در هر جای بهشت که می خواهی به گردش درآی.

هفتم: نظر می کند به «وجه اللّه» که مایۀ راحتی برای هر پیامبر و شهید است.

فتادگان سر خود را به خاکِ پا بخشند بجان خرند شهادت که خونبها بخشند

خداگواست که گر جرم ما همین عشق است گناه گبر و مسلمان به جرم ما بخشند

مریض عشق به زنجیر بند نتوان کرد در آن دیار که بیمار را شفا بخشند

ص:73


1- (1) - وسائل الشیعه: 16/15، باب 1، حدیث 19920؛ [1]عوالی اللآلی: 182/3، حدیث 3. [2]

به گاه عفو گناه از پی رعایت عدل جزای خویش دهندت ز شرم تا بخشند

دعای بی اثری دارم و هزاران جرم مگر مرا به تهیدستی دعا بخشند

امید هست که بیگانگی عرفی را به دوستی سخن های آشنا بخشند

(عرفی شیرازی)

ص:74

[«19»اَللَّهُمَّ وَ أَیُّمَا مُسْلِمٍ خَلَفَ غَازِیاً أَوْ مُرَابِطاً فِی دَارِهِ أَوْ تَعَهَّدَ خَالِفِیهِ فِی غَیْبَتِهِ أَوْ أَعَانَهُ بِطَائِفَهٍ مِنْ مَالِهِ اوْ امَدَّهُ بعِتادٍ اوْ شَحَذَهُ عَلی جِهادٍ اوْ اتْبَعَهُ فی وَجْهِهِ دَعْوَهً اوْ رَعی لَهُ مِنْ وَرآئِهِ حُرْمَهً فَاَجْرِ لَهُ مِثْلَ اجْرِهِ «20»وَزْناً بِوَزْنٍ وَ مِثْلاً بِمِثْلٍ وَ عَوِّضْهُ مِنْ فِعلِهِ عِوَضاً حاضِراً یَتَعَجَّلُ بِهِ نَفْعَ ما قَدَّمَ وَ سُرُورَ ما اتی بِهِ إِلَی أَنْ یَنْتَهِیَ بِهِ الْوَقْتُ إِلَی مَا أَجْرَیْتَ لَهُ مِنْ فَضْلِکَ وَ أَعْدَدْتَ لَهُ مِنْ کَرَامَتِکَ]

خدایا! هر مسلمانی که عهده دار امور خانۀ رزمنده یا مرزداری شود، یا در نبود او به کفالت و سرپرستی خانواده اش اقدام کند، یا به قسمتی از مالش او را یاری دهد، یا او را به ساز و برگ جنگ مدد رساند، یا همّت او را برای رفتن به جهاد تند و تیز گرداند، یا وی را در برابرش به دعای خیر همراهی کند، یا پشت سرش آبروی او را حفظ نماید، به او نیز اجر همان رزمنده و مرزدار را، وزن به وزن و مثل به مثل عنایت فرما، و عمل او را پاداشی نقد عطا کن، که بدون درنگ، سود کاری که پیشاپیش فرستاد، و شادی عملی که به جا آورد، در همین دنیا به دست آورد، تا عمرش به پایان رسد، و به آن پاداشی برسد که از احسانت بر او روا داشته ای، و از کرامتت برای او مهیّا ساخته ای.

ص:75

کمک به جهادگران

رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ کسی که در امور جهاد و برنامه های خانوادگی مجاهد، با نیّت پاک به رزمنده کمک کند و در حقیقت در نبود او جانشین وی در شؤون کاری و خانوادگیش شود فرمود:

پاداش کسی که برای خدا، مجاهد در راه خدا را تجهیز نماید و وسایل لازم را در اختیار او بگذارد، مانند پاداش همان مجاهدی است که در راه خداوند جهاد می کند، و نیز پاداش کسی که ادارۀ امور خانوادۀ مجاهد را بر عهده بگیرد مانند پاداش همان مجاهدی است که در راه خدا به جهاد می پردازد. (1)و نیز آن حضرت فرمود:

شام و صبحی را برای خداوند سپری کردن - در پاسداری در راه خدا - از دنیا و هر چه در آن است بهتر است. (2)و نیز آن جناب فرمود:

کسی که پیام جهادگر را برساند، مانند کسی است که بنده ای را آزاد کرده باشد، و در پاداش جهاد با جهادگر شریک می باشد. (3)از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده:

مَنْ جَهَّزَ غازِیاً بِسِلْکٍ اوْ ابْرَهٍ غَفَرَ اللّهُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ ما تَأَخَّرَ. (4)

هر کس که رزمنده ای را اگر چه به یک نخ یا سوزنی تجهیز کند، خداوند تمامی گناهان گذشته و آینده او را خواهد آمرزید.

ص:76


1- (1) - مستدرک الوسائل: 24/11، باب 3، حدیث 12335؛ صحیح البخاری: 214/3؛ صحیح مسلم: 42/6.
2- (2) - سنن النسائی: 15/6، کنز العمال: 561/10، حدیث 30245.
3- (3) - الکافی: 8/5، حدیث 9؛ [1] تهذیب الأحکام: 123/6، باب 54، حدیث 9؛ از جهاد تا شهادت: 141.
4- (4) - مستدرک الوسائل: 24/11، باب 3، حدیث 12333؛ [2] الخلاف، شیخ طوسی: 517/5.

و نیز آن حضرت فرمود:

اَلا انَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیُدْخِلُ بِالسَّهْمِ الْواحِدِ الثَّلاثَهَ الْجَنَّهَ، عامِلَ الْخَشَبَهِ، وَ الْمُقَوِّیَ بِهِ فِی سَبیلِ اللّهِ، وَ الرّامِیَ بِهِ فِی سَبیلِ اللّهِ. (1)

آگاه باشید به درستی که خداوند به یک تیر سه نفر را داخل بهشت می کند:

1 - کسی که چوب کمان را در راه خدا بسازد.

2 - کسی که تیرها را بخرد و به رزمنده ای بدهد تا در راه خدا به طرف دشمن بیندازد.

3 - کسی که تیرها را در راه خدا به طرف دشمن پرتاب کند.

ص:77


1- (1) - الکافی: 50/5، حدیث 13؛ [1]وسائل الشیعه: 140/15، باب 58، حدیث 20168. [2]

[«21»اَللَّهُمَّ وَ أَیُّمَا مُسْلِمٍ أَهَمَّهُ أَمْرُ الْإِسْلاَمِ وَ أَحْزَنَهُ تَحَزُّبُ أَهْلِ الشِّرْکِ عَلَیْهِمْ فَنَوَی غَزْویً أَوْ هَمَّ بِجِهَادٍ فَقَعَدَ بِهِ ضَعْفٌ أَوْ أَبْطَأَتْ بِهِ فَاقَهٌ أَوْ أَخَّرَهُ عَنْهُ حَادِثٌ أَوْ عَرَضَ لَهُ دُونَ إِرَادَتِهِ مَانِعٌ فَاکْتُبِ اسْمَهُ فِی الْعَابِدِینَ وَ أَوْجِبْ لَهُ ثَوَابَ الْمُجَاهِدِینَ وَ اجْعَلْهُ فِی نِظَامِ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ «22»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلاَهً عَالِیَهً عَلَی الصَّلَوَاتِ مُشْرِفَهً فَوْقَ التَّحِیَّاتِ صَلاَهً لاَ یَنْتَهِی أَمَدُهَا وَ لاَ یَنْقَطِعُ عَدَدُهَا کَأَتَمِّ مَا مَضَی مِنْ صَلَوَاتِکَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ إِنَّکَ الْمَنَّانُ الْحَمِیدُ الْمُبْدِئُ الْمُعِیدُ الْفَعَّالُ لِمَا تُرِیدُ]

خدایا! هر مسلمانی که کار اسلام او را نگران کند، و گرد آمدن مشرکین علیه مسلمین او را به اندوه نشیند، پس قصد جنگ، یا آهنگ جهاد کند، ولی ناتوانی و سستی او را بنشاند، و تنگدستی و حاجت او را وادار به کندی و درنگ کند، یا پیش آمدی او را از رفتن به تأخیر اندازد، یا مانعی در برابر اراده اش قد علم کند، نامش را در زمرۀ عبادت کنندگان ثبت فرما، و ثواب مجاهدان را بر او واجب کن، و وی را در سلک شهیدان و شایستگان قرار ده.

خدایا! بر محمّد بنده و رسولت، و آل محمّد درود فرست؛ درودی برتر از درودها، و از نظر رفعت و مرتبه، بالای همۀ درودها، که مدّتش به پایان نرسد، و

ص:78

شماره اش قطع نشود؛ درودی کامل تر از درودهایی که گذشت، از درودهایی که بر یکی از دوستانت فرستادی. تو عطا بخش ستوده ای، آغاز کننده و بازگرداننده ای، هر چه را بخواهی انجام می دهی.

ص:79

دعای 28 : راز و نیاز با خداوند متعال

اشاره

ص:80

ص:81

ص:82

«1» اللَّهُمَّ إِنِّی أَخْلَصْتُ بِانْقِطَاعِی إِلَیْکَ وَ أَقْبَلْتُ بِکُلِّی عَلَیْکَ وَ صَرَفْتُ وَجْهِی عَمَّنْ یَحْتَاجُ إِلَی رِفْدِکَ وَ قَلَبْتُ مَسْأَلَتِی عَمَّنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ فَضْلِکَ وَ رَأَیْتُ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّهٌ مِنْ عَقْلِهِ «2»فَکَمْ قَدْ رَأَیْتُ - یَا إِلَهِی - مِنْ أُنَاسٍ طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَیْرِکَ فَذَلُّوا وَ رَامُوا الثَّرْوَهَ مِنْ سِوَاکَ فَافْتَقَرُوا وَ حَاوَلُوا الاِرْتِفَاعَ فَاتَّضَعُوا فَصَحَّ بِمُعَایَنَهِ أَمْثَالِهِمْ حَازِمٌ وَفَّقَهُ اعْتِبَارُهُ وَ أَرْشَدَهُ إِلَی طَرِیقِ صَوَابِهِ اخْتِیَارُهُ «3»فَأَنْتَ یَا مَوْلاَیَ دُونَ کُلِّ مَسْئُولٍ مَوْضِعُ مَسْأَلَتِی وَ دُونَ کُلِّ مَطْلُوبٍ إِلَیْهِ وَلِیُّ حَاجَتِی أَنْتَ الْمَخْصُوصُ قَبْلَ کُلِّ مَدْعُوٍّ بِدَعْوَتِی لاَ یَشْرَکُکَ أَحَدٌ فِی رَجَائِی وَ لاَ یَتَّفِقُ أَحَدٌ مَعَکَ فِی دُعَائِی وَ لاَ یَنْظِمُهُ وَ إِیَّاکَ نِدَائِی «4»لَکَ - یَا إِلَهِی - وَحْدَانِیَّهُ الْعَدَدِ وَ مَلَکَهُ الْقُدْرَهِ الصَّمَدِ وَ فَضِیلَهُ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّهِ وَ دَرَجَهُ الْعُلُوِّ وَ الرِّفْعَهِ «5»وَ مَنْ سِوَاکَ مَرْحُومٌ فِی عُمُرِهِ مَغْلُوبٌ عَلَی أَمْرِهِ مَقْهُورٌ عَلَی شَأْنِهِ مُخْتَلِفُ الْحَالاَتِ مُتَنَقِّلٌ فِی الصِّفَاتِ «6»فَتَعَالَیْتَ عَنِ الْأَشْبَاهِ وَ الْأَضْدَادِ وَ تَکَبَّرْتَ عَنِ الْأَمْثَالِ وَ الْأَنْدَادِ فَسُبْحَانَکَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ.

ص:83

[«1»اَللَّهُمَّ إِنِّی أَخْلَصْتُ بِانْقِطَاعِی إِلَیْکَ وَ أَقْبَلْتُ بِکُلِّی عَلَیْکَ وَ صَرَفْتُ وَجْهِی عَمَّنْ یَحْتَاجُ إِلَی رِفْدِکَ وَ قَلَبْتُ مَسْأَلَتِی عَمَّنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ فَضْلِکَ وَ رَأَیْتُ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّهٌ مِنْ عَقْلِهِ]

خدایا! بر بریدنم از غیر و پیوستنم به تو، خود را خالص و پاک کردم، و با تمام وجودم به حضرتت روی آوردم، و از کسی که نیازمند عطای توست قطع امید کردم، و درخواستم را از آن که از احسان تو بی نیاز نیست برگرداندم، و دیدم که حاجت خواستن نیازمند از نیازمند، محصول سبکی رأی و گمراهی عقل اوست.

دعا و نیایش با پروردگار

در قوانین آفرینش و عوامل طبیعی هر پدیده از موجودات خداوند بر حد و اندازه آفریده شده و مرزی برای فانی شدن آن وجود دارد؛ مگر یاد حق و لذت نیایش با او که در جهان هستی سیری ناپذیر است.

امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

ما مِنْ شَئٍ إِلاّ وَ لَهُ حَدٌّ یَنْتَهی الَیْهِ إِلاَّ الذِّکْرَ فَلَیْسَ لَهُ حَدٌّ یَنْتَهی الَیْهِ فَرَضَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الْفَرائِضَ، فَمَنْ أَدّاهُنَّ فَهُوَ حَدُّ هُنَّ... إِلاَّ الذِّکْرَ فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَرْضَ مِنْهُ بِالْقَلِیلِ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ حَدَّاً یَنْتَهی الَیْهِ. ثُمَّ تَلا هذِهِ الآیهَ

ص:84

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اذْکُرُواْ اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیراً» (1). (2)

هر چیزی حد دارد که در آن جا به پایان می رسد مگر یاد خدا که آن را حدّی پایان پذیر نیست. خداوند عزوجل فرایض را واجب کرد و هر که آن ها را به جای آورد همان حدّ است... مگر ذکر که خداوند عز و جل به اندک آن رضایت نداده و مرزی که در آنجا پایان پذیرد برایش قرار نداده است. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «ای اهل ایمان ! خدا را بسیار یاد کنید .»

بنابراین وقتی یاد حق محدودیّت ندارد پس لذّت جویی با آن هم پایانی ندارد و همه خوشی ها و نشاطهای حقیقی در ارتباط نزدیک با خداوند حاصل می شود.

به عبارت دیگر لذّت های انسانی بر دو گونه است:

الف - لذّت های جسمی و جنسی

این لذت ها در دایرۀ شهوات و هوس های حیوانی آدمی قرار دارد که حرکت آنها از قوّۀ غضبیّه و شهویّه و وهمیّه ریشه می گیرد. انسان در این وادی چون میل سیری ناپذیری دارد؛ تا حدّ حیوانیّت و پست تر فرو می رود، همۀ افکار و اخلاق و رفتار او روش حیوانی پیدا می کند و به خاطر غرق شدن در دریای شهوات و امیال بی پایان، حیوانی انسانی نما می گردد که سرانجام در آغاز ورود به برزخ به موجودی زشت رو و بدبو و در آخرت در صف حیوانات مسخ شده محشور می گردد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

لَیْسَ فِی الْمَعاصِی اشَدُّ مِنِ اتِّباعِ الشَّهْوَهِ فَلاتُطِیعُوها فَتَشْغَلَکُمْ عَنِ

ص:85


1- (1) - احزاب (33) : 41. [1]
2- (2) - الکافی: 498/2، حدیث 1؛ [2]بحار الأنوار: 161/90، باب 1، ذیل حدیث 42. [3]

اللّهِ. (1)

در میان گناهان، سخت تر از پیروی شهوت نیست، پس آن را فرمان نبرید که شما را از خدا غافل می سازد.

امام سجّاد علیه السلام می فرماید:

وَ اعْلَمْ وَیْحَکَ یَابْنَ آدَمَ؛ أَنَّ قَسْوَهَ الْبِطْنَهِ وَ فَتْرَهَ الْمَیْلَهِ وَ سُکْرَ الشِّبَعِ وَ غِرَّهَ المُلْکِ مِمّا یُثَبِّطُ وَ یُبْطِئُ عَنِ العَمَلِ وَ یُنسِی الذِّکْرَ. (2)

بدان! وای بر تو ای پسر آدم! پرخوری و سستی اراده و مستی سیری و غفلت حاصل از قدرت، از عوامل بازدارنده و کند کنندۀ عمل است و یاد خدا را از دل می برد.

بر این اساس حضرت سجّاد علیه السلام از چنین رذایلی به درگاه خداوند استغفار می کند و در مناجات الذاکرین به محضر الهی عرضه می دارد:

وَ أَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لِذَّهٍ بِغَیْرِ ذِکْرِکَ وَ مِنْ کُلِّ راحَهٍ بِغَیْرِ أُنْسِکَ وَ مِنْ کُلِّ سُرُورٍ بِغَیْرِ قُرْبِکَ وَ مِنْ کُلِّ شُغُلٍ بِغَیْرِ طاعَتِکَ. (3)

از هر لذّتی جز یاد تو و از هر آسایشی جز انس با تو و از هر شادی جز نزدیکی به تو و از هر کاری جز طاعت تو، آمرزش تو را می طلبم.

پس این لّذت های زودگذر نه تنها ارزشمند نیست بلکه مانعی برای رسیدن به لذت های معنوی است.

ب - لذّت های روحی و روانی

این گونه لذّت بردن برگرفته از شوق مناجات و لقای حق تعالی است. سوز و اشتیاقی که از عالم ملکوت و معنا به وجود انسان سرازیر می شود و به او حال خوش و آرامش عجیبی می بخشد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

ص:86


1- (1) - غرر الحکم: 190، حدیث 3663. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 129/75، باب 21، حدیث 1؛ [2] تحف العقول: 273.
3- (3) - بحار الأنوار: 151/91، باب 32؛ [3] مناجات 13، مناجات الذاکرین.

اَلذِّکْرُ لَذَّهُ الْمُحِبِّینَ. (1)

یاد خدا، خوشی دوستداران است.

اَلذِّکْرُ مُجالَسَهُ الْمَحبُوبِ. (2)

یاد حق، نشستن با محبوب است.

ذِکْرُ اللّهِ مَسَرَّهُ کُلِّ مُتَّقٍ وَ لَذَّهُ کُلِّ مُوقِنٍ. (3)

یاد خدا، شادی هر پرهیزگار و گوارایی هر اهل یقینی است.

بر اساس آن چه گذشت، مراتب کمالات انسانی به اعتبار نزول و پستی و صعود و بلندی در بی نهایت فراوان است. هر کسی در هر مرتبه از مراتب وجودی خویش از مرتبۀ خاصی از کمالات بهره مند است و نیایش و دعا دری از درهای رحمت خداوندی است که بر روی بندگان گشوده شده است.

ص:87


1- (1) - غرر الحکم: 189، حدیث 3649. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 189، حدیث 3647. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 189، حدیث 3653. [3]

[«2»فَکَمْ قَدْ رَأَیْتُ - یَا إِلَهِی - مِنْ أُنَاسٍ طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَیْرِکَ فَذَلُّوا وَ رَامُوا الثَّرْوَهَ مِنْ سِوَاکَ فَافْتَقَرُوا وَ حَاوَلُوا الاِرْتِفَاعَ فَاتَّضَعُوا فَصَحَّ بِمُعَایَنَهِ أَمْثَالِهِمْ حَازِمٌ وَفَّقَهُ اعْتِبَارُهُ وَ أَرْشَدَهُ إِلَی طَرِیقِ صَوَابِهِ اخْتِیَارُهُ]

ای خدای! من چه بسیار انسان ها دیدم که با تکیه به غیر تو، عزّت خواستند، ولی خوار شدند، و از غیر تو درخواست ثروت کردند، اما به تهی دستی نشستند، و آهنگ بلندی کردند، ولی پست شدند؛ پس دور اندیشی دوراندیش با دیدن امثال این سبک مغزان، که بنا گذاشت به غیر تو تکیه نکند صحیح است، و عبرت آموزی از اینان، او را موفّق کرد و انتخاب درستش، او را به راه راست رهنمون شد.

ص:88

[«3»فَأَنْتَ یَا مَوْلاَیَ دُونَ کُلِّ مَسْئُولٍ مَوْضِعُ مَسْأَلَتِی وَ دُونَ کُلِّ مَطْلُوبٍ إِلَیْهِ وَلِیُّ حَاجَتِی أَنْتَ الْمَخْصُوصُ قَبْلَ کُلِّ مَدْعُوٍّ بِدَعْوَتِی لاَ یَشْرَکُکَ أَحَدٌ فِی رَجَائِی وَ لاَ یَتَّفِقُ أَحَدٌ مَعَکَ فِی دُعَائِی وَ لاَ یَنْظِمُهُ وَ إِیَّاکَ نِدَائِی «4»لَکَ - یَا إِلَهِی - وَحْدَانِیَّهُ الْعَدَدِ وَ مَلَکَهُ الْقُدْرَهِ الصَّمَدِ وَ فَضِیلَهُ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّهِ وَ دَرَجَهُ الْعُلُوِّ وَ الرِّفْعَهِ «5»وَ مَنْ سِوَاکَ مَرْحُومٌ فِی عُمُرِهِ مَغْلُوبٌ عَلَی أَمْرِهِ مَقْهُورٌ عَلَی شَأْنِهِ مُخْتَلِفُ الْحَالاَتِ مُتَنَقِّلٌ فِی الصِّفَاتِ «6»فَتَعَالَیْتَ عَنِ الْأَشْبَاهِ وَ الْأَضْدَادِ وَ تَکَبَّرْتَ عَنِ الْأَمْثَالِ وَ الْأَنْدَادِ فَسُبْحَانَکَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ]

پس ای مولای من! تو جایگاه درخواست منی نه غیر تو، و تو روا کنندۀ حاجت منی نه غیر تو، و تو پیش از هر موجودی که بخوانندش، مخصوص به خواندن منی، هیچ کس در امید من با تو شریک نمی شود، و احدی در دعای من با تو، هم پیمان نمی گردد، و ندای من کسی را با تو به یک سلک در نمی آورد.

ای خدای من! من وحدانیّت و یگانگی و قائم بودن به قدرت و بی نیازی، و برتری حول و قوّت، و پایۀ والایی و رفعت مخصوص توست، و هر چه غیر توست، در تمام عمرش به او رحم شده، و در زندگیش مغلوب قدرتی گشته، و در کارش شکست خورده، و در صفات و خصوصیات جا به جا شد؛ تو بالاتر از

ص:89

آنی که شبیه ها و همانندها برای تو باشد، و بزرگتر از آنی که همسان ها و همتاها برایت قرار دهند؛ پس پاک و منزّهی و معبودی جز تو نیست.

دعا و نیایش

بر من نظری کن که منّت عاشق زارم دلدار و دلارام به غیر از تو ندارم

تا خار غم عشق تو در پای دلم شد بی روی تو گلهای چمن خار شمارم

نی طاقت آن تا زغمت صبر توان کرد نی فرصت آن تا نفسی با تو برآرم

تا شام درآید ز غمت زار بگریم باشد که به گوش تو رسد نالۀ زارم

کم کن تو جفا بر دل مسکین عراقی ورنه به خدا دست به فریاد برآرم

(فخرالدین عراقی)

دعای 29 : ضیق روزی

اشاره

ص:90

ص:91

«1»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ ابْتَلَیْتَنَا فِی أَرْزَاقِنَا بِسُوءِ الظَّنِّ وَ فِی آجَالِنَا بِطُولِ الْأَمَلِ حَتَّی الْتَمَسْنَا أَرْزَاقَکَ مِنْ عِنْدِ الْمَرْزُوقِینَ وَ طَمِعْنَا بِآمَالِنَا فِی أَعْمَارِ الْمُعَمَّرِینَ «2»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ هَبْ لَنَا یَقِیناً صَادِقاً تَکْفِینَا بِهِ مِنْ مَؤُونَهِ الطَّلَبِ وَ أَلْهِمْنَا ثِقَهً خَالِصَهً تُعْفِینَا بِهَا مِنْ شِدَّهِ النَّصَبِ «3»وَ اجْعَلْ مَا صَرَّحْتَ بِهِ مِنْ عِدَتِکَ فِی وَحْیِکَ وَ أَتْبَعْتَهُ مِنْ قَسَمِکَ فِی کِتَابِکَ قَاطِعاً لاِهْتِمَامِنَا بِالرِّزْقِ الَّذِی تَکَفَّلْتَ بِهِ وَ حَسْماً لِلاِشْتِغَالِ بِمَا ضَمِنْتَ الْکِفَایَهَ لَهُ «4»فَقُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ الْأَصْدَقُ وَ أَقْسَمْتَ وَ قَسَمُکَ الْأَبَرُّ الْأَوْفَی وَ فِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ» «5 ثُمَّ قُلْتَ: فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ».

ص:92

ص:93

[«1»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ ابْتَلَیْتَنَا فِی أَرْزَاقِنَا بِسُوءِ الظَّنِّ وَ فِی آجَالِنَا بِطُولِ الْأَمَلِ حَتَّی الْتَمَسْنَا أَرْزَاقَکَ مِنْ عِنْدِ الْمَرْزُوقِینَ وَ طَمِعْنَا بِآمَالِنَا فِی أَعْمَارِ الْمُعَمَّرِینَ «2»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ هَبْ لَنَا یَقِیناً صَادِقاً تَکْفِینَا بِهِ مِنْ مَؤُونَهِ الطَّلَبِ وَ أَلْهِمْنَا ثِقَهً خَالِصَهً تُعْفِینَا بِهَا مِنْ شِدَّهِ النَّصَبِ]

خدایا! ما را در رزق و روزیمان، به یقین نداشتن، و در مدّت زندگی مان به درازی آرزو آزمودی تا جایی که روزی های تو را، از روزی خوران خواستیم، و به آرزومان نسبت به عمر طولانی، در عمر سال خوردگان طمع بستیم؛ پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و ما را یقینی صادقانه بخش که به سبب آن از مشقّت طلب روزی بی نیازمان کنی، و اطمینانی خالص به ما الهام کن، تا به خاطر آن از شدّت رنج و تعب نگاهمان داری.

ص:94

[«3»وَ اجْعَلْ مَا صَرَّحْتَ بِهِ مِنْ عِدَتِکَ فِی وَحْیِکَ وَ أَتْبَعْتَهُ مِنْ قَسَمِکَ فِی کِتَابِکَ قَاطِعاً لاِهْتِمَامِنَا بِالرِّزْقِ الَّذِی تَکَفَّلْتَ بِهِ وَ حَسْماً لِلاِشْتِغَالِ بِمَا ضَمِنْتَ الْکِفَایَهَ لَهُ «4»فَقُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ الْأَصْدَقُ وَ أَقْسَمْتَ وَ قَسَمُکَ الْأَبَرُّ الْأَوْفَی وَ فِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ» (1) «5 ثُمَّ قُلْتَ: فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ» (2)]

و چنان کن که آنچه در قرآنت به صراحت وعده داده ای، و از پی آن وعده در کتابت سوگند یاد کرده ای، ما را از دویدن دنبال آن رزقی که رساندنش را به ما متکفّل شده ای باز دارد، و مانع پریشانی خاطر ما نسبت به آنچه ضامن کفایتش شده ای، شود.

پس چنین گفته ای و گفتۀ تو حق و راست ترین گفته هاست، و سوگند خورده ای، و سوگندت راست ترین و رساترین سوگند است:

«و روزی شما و آنچه به شما وعده داده شده، در آسمان است.»

سپس گفتی: «پس به پروردگار آسمان و زمین سوگند، موجود بودن روزی، و آنچه به آن وعده داده شده اید حق است، مانند آن که شما سخن می گویید.»

ص:95


1- (1) - ذاریات (51) : 22. [1]
2- (2) - ذاریات (51) : 23. [2]

برنامه رزق و روزی

نیّت های درونی و صفات باطنی تا در عمل انسان نمایان نشود؛ پاداش و کیفر مفهوم ندارد، آزمایش های الهی برای تحقق بخشیدن به همین مسائل درونی بشر است.

عافیت طلبی یا فقیر زیستن هیچ یک معیاری برای برتری و عزت نفس نیست، کسانی که گمان می کنند همین اندازه که اظهار ایمان کنند در صف مؤمنان قرار می گیرند و در آخرت همنشین پیامبران و شهدا خواهند بود؛ سخت در اشتباهند.

عدّه ای در رفاه و آسایشی قرار می گیرند که از هر نظر آلوده است، وسوسه های فساد انگیز از هر طرف آنها را محاصره می کند، آزمون بزرگ آنان این است که در چنین فضایی همرنگ محیط نشوند و اصالت و پاکی خود را حفظ کنند.

گروهی در فشار محرومیت قرار می گیرند، در حالی که می بینند اگر حاضر به معاملۀ سرمایه های فطری و دینی خود شوند، فقر و فلاکت به سرعت درهم می شکند امّا به بهای از دست دادن ایمان و تقوا و عزّت و شرف، راحتی می خرند.

خداوند متعال در سورۀ جن، نعمت آب را وسیله ای برای آزمایش جنّیان و انسان ها قرار داده و فرموده است:

وَ أَلَّوِ اسْتَقَمُواْ عَلَی الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَهُم مَّآءً غَدَقًا * لِّنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ مَن یُعْرِضْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا» (1)

و اگر [ انس و جن ] بر طریقۀ حق پایداری کنند حتماً آنان را از آب فراوانی سیراب خواهیم کرد * تا آنان را در زمینۀ فراوانی نعمت بیازماییم و کسی که از یاد پروردگارش روی برگرداند ، او را در عذابی بسیار سخت و روز افزون درخواهد آورد .

ص:96


1- (1) - جن (72) : 16 - 17. [1]

بنابراین یکی از اسباب مهم امتحان الهی وفور نعمت است و گاهی آزمایش به وسیلۀ نعمت از آزمایش با بلا و عذاب سخت تر و پیچیده تر است؛ زیرا طبیعت نعمت زیاد، سستی و تنبلی و غفلت و غرق شدن در لذّت ها و شهوات است. و این همان چیزی است که انسان را از خدا دور می سازد و میدان را برای فعالیّت شیطان آماده می کند. تنها کسانی از آثار نامطلوب نعمت فراوان در امان بمانند که پیوسته به یاد خدا باشند و خانۀ قلب را از نفوذ شیاطین حفظ کنند.

جوشش چشمه ها و بارش باران وسیلۀ آزمایش بندگان است، اگر با ناشکری و کفران نعمت به خاطر گناهان به ویژه ضایع کردن حق اللّه باشد؛ قهر خداوند فراگیر می شود و بلاها و مشکلات آسمانی و زمینی همگان را گرفتار می سازد و سپس از هیچکس کاری برنمی آید.

دستِ قدرت خداوند در تغییر قوانین هستی باز است؛ امّا احتمال بروز خطر یا کمبودها برای دوری از بی تفاوتی و غفلت حتمی است که حق تعالی می فرماید:

قُلْ هُوَ الرَّحْمَنُ ءَامَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلَلٍ مُّبِینٍ * قُلْ أَرَءَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَآؤُکُمْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیکُم بِمَآءٍ مَّعِینِ» (1)

بگو : اوست رحمان ، به او ایمان آوردیم ، و بر او توکل کردیم ، پس به زودی خواهید دانست چه کسی در گمراهی آشکار است . * بگو : به من خبر دهید اگر آب مورد بهره برداری شما [ چون آب رودها ، چشمه ها ، سدها و چاه ها ] در زمین فرو رود [ تا آنجا که از دسترس شما خارج گردد ] پس کیست که برایتان آب روان و گوارا بیاورد ؟ !

پس در تنگنا یا آسایش قرار گرفتن آدمی به ویژه در مادّیات دنیوی جز مصلحت و خیر برای او فایده ای دیگر منظور نشده است و آنچه به او رسیده قسمت بریده

ص:97


1- (1) - ملک (67) : 29 - 30. [1]

شدۀ اوست.

امام علی علیه السلام می فرماید:

کَمْ مِنْ مُتْعِبٍ نَفْسَهُ مُقْتَرٍ عَلَیْهِ وَ مُقْتَصِدٍ فِی الطَّلَبِ قَدْ ساعَدَتْهُ الْمَقادیرُ. (1)

بسا کسی که در طلب روزی خود را به رنج می افکند امّا در سختی و تنگدستی به سر می برد و بسا کسی که در طلب روزی میانه روی می کند و دست تقدیر او را یاری می رساند.

امام صادق علیه السلام در پندش به مردی که نگران رزق خویش بود؛ فرمود:

إِنْ کانَ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی قَدْ تَکَفَّلَ بِالرِّزْقِ فَاهْتِمامُکَ لِماذا وَ انْ کانَ الرِّزْقُ مَقْسُوماً فَالْحِرْصُ لِماذا... (2)

اگر خداوند بلند مرتبه روزی تو را به عهده گرفته است پس اندوه تو برای چیست؟ و اگر رزق قسمت شده، آزمندی تو برای چیست؟

امام صادق علیه السلام از حضرت علی علیه السلام دربارۀ کسانی که در طلب رزق نقشه ها به کار می بندند تا زیرکی نشان دهند و یا ضعف و زیان خود را از فقر و تهیدستی بپوشانند نقل می فرماید:

کانَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کَثِیراً ما یَقُولُ: إِعْلَمُوا عِلْمَاً یَقیناً أَنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَجْعَلْ لِلْعَبْدِ وَ إِنْ اشْتَدَّ جَهْدُهُ وَ عَظُمَتْ حیلَتُهُ وَ کَثُرَتْ مُکایَدَتُهُ أَنْ یَسْبِقَ ما سُمِّیَ لَهُ فِی الذِّکْرِ الْحَکِیمِ وَ لَمْ یَحُلْ مِنَ الْعَبْدِ فِی ضَعْفِهِ وَ قِلَّهِ حِیلَتِهِ أَنْ یَبْلُغَ ما سُمِّیَ لَهُ فِی الذِّکْرِ الْحَکِیمِ. أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَنْ یَزْدادَ امْرُؤٌ نَقیراً بِحِذْقِهِ وَ لَمْ یَنْتَقِصِ امْرُؤٌ نَقیراً لِحُمْقِهِ فَالْعالِمُ لِهذا الْعامِلُ بِهِ أَعْظَمُ

ص:98


1- (1) - الکافی: 81/5، حدیث 6؛ [1]بحار الأنوار: 35/100، باب 2، حدیث 69. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 190/75، باب 23، حدیث 1؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 7، حدیث 5. [4]

النّاسِ راحَهً فی مَنْفَعَتِهِ وَ الْعالِمُ لِهذَا التّارِکُ لَهُ أَعْظَمُ النّاسِ شُغُلاً فِی مَضَرَّتِهِ. (1)

سرور مؤمنان بارها می فرمود: به یقین بدانید که خدای تعالی اجازه نمی دهد؛ بنده بر آنچه در قرآن حکیم برایش مقدّر شده پیشی گیرد هر چند سخت بکوشد و با تمام توان چاره اندیشد و ترفند زند و همچنین بنده بر آنچه در قرآن حکیم برایش نوشته شده بر ناتوانی و کمی تدبیرش جدایی نیفکند. ای مردم! هیچ انسانی، با هوش و ذکاوت خود نمی تواند پشیزی در روزی خود پدید آورد و هیچ نیازمندی به سبب کم هوشی او پشیزی کاسته نشود؛ پس دانای به این نکته که به آن عمل کند بیش از همۀ مردم به راحتی سود برده است و دانایی که آن را رها کند بیش از همۀ مردم زیان دیده است.

در دعای اول کتاب به طور بسیار مفصّل در باب رزق و روزی و این که وسعت و تنگی رزق بدون شک از امتحانات الهی است، و مسئلۀ روزی از جانب حضرت حق ضمانت شده چنانکه در قرآن به طور مکرّر آمده، و نیازی به روی آوردن به دست مردم و آلوده شدن به حرام نیست، و در دعاهای دیگر در باب یقین صادقانه و اطمینان داشتن به حق، و بریدن طمع از غیر او مسائل بسیار مهم و مفصّلی گذشت، در توضیح این دعا نیاز به تکرار آن مطالب نیست، از این جهت به ترجمۀ جملات ملکوتی آن اکتفا شد.

خویش را اوّل سزاوارش کنید آنگهی جان در سر کارش کنید

غمزه ای از چشم شوخش واکشید فتنه در خوابست بیدارش کنید

گرندارد از غم عاشق خبر ساغری از عشق در کارش کنید

پیش روی او نهید آئینه ای در کمند خود گرفتارش کنید

ص:99


1- (1) - الکافی: 81/5، حدیث 9؛ [1]بحار الأنوار: 408/74، باب 15، حدیث 38؛ [2]تحف العقول: 155. [3]

گر بپرهیزد دل بیمار از او شربتی زان چشم در کارش کنید

یا به بیماریّ جان تن در دهید یا حذر از چشم بیمارش کنید

خار منعی گر زند در دل خسی بادۀ گلرنگ در کارش کنید

گر نسازد با جفای دوست دل با فراق او شبی یارش کنید

بار عشق ار بر ندارد دوش فیض کارهای عاقلان بارش کنید

(فیض کاشانی)

دعای 30 : پرداخت قرض و دین

اشاره

ص:100

ص:101

ص:102

«1»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ هَبْ لِیَ الْعَافِیَهَ مِنْ دَیْنٍ تُخْلِقُ بِهِ وَجْهِی وَ یَحَارُ فِیهِ ذِهْنِی وَ یَتَشَعَّبُ لَهُ فِکْرِی وَ یَطُولُ بِمُمَارَسَتِهِ شُغْلِی «2»وَ أَعُوذُ بِکَ یَا رَبِّ مِنْ هَمِّ الدَّیْنِ وَ فِکْرِهِ وَ شُغْلِ الدَّیْنِ وَ سَهَرِهِ «3»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِذْنِی مِنْهُ «4»وَ أَسْتَجِیرُ بِکَ یَا رَبِّ مِنْ ذِلَّتِهِ فِی الْحَیَاهِ وَ مِنْ تَبِعَتِهِ بَعْدَ الْوَفَاهِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَجِرْنی مِنْهُ بِوُسْعٍ فَاضِلٍ أَوْ کَفَافٍ وَاصِلٍ «5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ احْجُبْنِی عَنِ السَّرَفِ وَ الاِزْدِیَادِ وَ قَوِّمْنِی بِالْبَذْلِ وَ الاِقْتِصَادِ وَ عَلِّمْنِی حُسْنَ التَّقْدِیرِ وَ اقْبِضْنِی بِلُطْفِکَ عَنِ التَّبْذِیرِ وَ أَجْرِ مِنْ أَسْبَابِ الْحَلاَلِ أَرْزَاقِی وَ وَجِّهْ فِی أَبْوَابِ الْبِرِّ إِنْفَاقِی وَ ازْوِ عَنِّی مِنَ الْمَالِ مَا یُحْدِثُ لِی مَخِیلَهً أَوْ تَأَدِّیاً إِلَی بَغْیٍ أَوْ مَا أَتَعَقَّبُ مِنْهُ طُغْیَاناً «6»اَللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَیَّ صُحْبَهَ الْفُقَرَاءِ وَ أَعِنِّی عَلَی صُحْبَتِهِمْ بِحُسْنِ الصَّبْرِ وَ مَا زَوَیْتَ عَنِّی مِنْ مَتَاعِ الدُّنْیَا الْفَانِیَهِ فَاذْخَرْهُ لِی فِی خَزَائِنِکَ الْبَاقِیَهِ وَ اجْعَلْ مَا خَوَّلْتَنِی مِنْ حُطَامِهَا وَ عَجَّلْتَ لِی مِنْ مَتَاعِهَا بُلْغَهً إِلَی جِوَارِکَ وَ وُصْلَهً إِلَی قُرْبِکَ وَ ذَرِیعَهً إِلَی جَنَّتِکَ إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ وَ أَنْتَ الْجَوَادُ الْکَرِیمُ.

ص:103

[«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ هَبْ لِیَ الْعَافِیَهَ مِنْ دَیْنٍ تُخْلِقُ بِهِ وَجْهِی وَ یَحَارُ فِیهِ ذِهْنِی وَ یَتَشَعَّبُ لَهُ فِکْرِی وَ یَطُولُ بِمُمَارَسَتِهِ شُغْلِی «2»وَ أَعُوذُ بِکَ یَا رَبِّ مِنْ هَمِّ الدَّیْنِ وَ فِکْرِهِ وَ شُغْلِ الدَّیْنِ وَ سَهَرِهِ «3»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِذْنِی مِنْهُ «4»وَ أَسْتَجِیرُ بِکَ یَا رَبِّ مِنْ ذِلَّتِهِ فِی الْحَیَاهِ وَ مِنْ تَبِعَتِهِ بَعْدَ الْوَفَاهِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَجِرْنی مِنْهُ بِوُسْعٍ فَاضِلٍ أَوْ کَفَافٍ وَاصِلٍ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا از وامی که به خاطر آن آبرویم را بریزی نجات بخش؛ وامی که ذهنم را پریشان می کند، و فکرم را پراکنده می سازد، و کارم را در چاره کردن آن طولانی می کند.

ای پروردگارم! از اندوه وام و فکرش، و از دل مشغولی به آن، و بی خوابیش به تو پناه می برم؛ پس بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا از آن پناه ده.

ای پروردگارم! از خواری وام در این زندگی دنیا، و از گرفتاریش، پس از مرگ به تو پناه می جویم؛ پس بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا از سختی وام به ثروت سرشار، و رزق کافی که از من قطع نشود، پناه ده.

وام و شؤون آن در اسلام

از جمله مشکلاتی که برای مردم پیش می آید و از آن چاره ای نیست مشکل

ص:104

اقتصادی است. گاهی در طول یک سال اتّفاق می افتد که خرج و دخل یک مؤمن آبرومند، با هم تفاوت پیدا می کند، به این معنا که خرج سالانۀ او در عین حالی که کاسب و زحمت کش و فعّال است از دخلش به خاطر حوادثی بیشتر می شود، در این صورت دچار کمبود و مشکل می گردد، که این مشکل را برادر مؤمنش به وسیلۀ قرض الحسنه می تواند از سر راه او بردارد.

گاهی مؤمنی به ناچار به حادثۀ زلزله، سیل، آتش سوزی، بیماری سهمگین، تعمیر خانه، خرید خانه، عروسی فرزند دچار می آید که قرض الحسنه می تواند تمام این سختی ها را تبدیل به راحتی کند، و بار سنگینی را از دوش مؤمن بردارد.

در هر صورت برای قرض الحسنه در رابطه با حلّ بسیاری از مشکلات جایگاه بلندی است، و این عمل در میان اعمال حسنه ویژگی خاصی دارد.

نیاز مردم به یکدیگر اقتضا کرده که محبّت و رحمت و عاطفۀ مردم نسبت به یکدیگر به صورت قرض الحسنه تجلّی کند. به همین خاطر است که قرآن مجید این سند محکم الهی، در بیش از ده آیه به قرض الحسنه اشاره کرده، و به صورت امر الهی از آن یاد فرموده است، و به دنبال قرآن مجید روایات و اخبار از این مسئله تمجید زیاد نموده، و عمل مقابل آن را که ربای قرضی است به شدّت مورد حمله قرار داده و ربا دهنده را مستحق عذاب الهی دانسته است.

من در این سطور ابتدا به آیات شریفۀ قرآن در رابطه با قرض الحسنه و سپس به روایات و اخبار اهل بیت اشاره می کنم، آنگاه ربای قرضی و معاملی را از نظر قرآن و روایات بررسی می نمایم.

قرض در قرآن مجید

اشاره

وَ لَقَدْ اخَذَ اللّهُ میثاقَ بَنی اسْرئیلَ وَ بَعَثنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیباً وَ قالَ اللّهُ انّی مَعَکُمْ لَئِنْ اقَمْتُمُ الصَّلاهَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکاهَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ

ص:105

اقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ لاَُدْخِلَنَّکُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِن تَحتِهَا الاَْنْهارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ» (1)

خدا از بنی اسرائیل [ بر لزوم اطاعت از آیینش و پیروی از موسی ] پیمان گرفت ، و از میان آنان دوازده سرپرست برانیگختیم [ تا هر یک عهده دار امور قبیله ای از قبایل بنی اسرائیل باشد ] ، و خدا به آنان فرمود : یقیناً من با شمایم ، اگر نماز را برپا دارید ، و زکات بپردازید ، و به پیامبرانم ایمان آورید ، و آنان را تقویت و یاری کنید و به خدا وامی نیکو دهید ، مسلماً گناهانتان را محو می کنم ، و شما را در بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است در می آورم ؛ پس هر که از شما بعد از این کافر شود ،یقیناً راه راست را گم کرده است .

از آیۀ شریفه استفاده می شود که قرض الحسنه در امّت های قبل از اسلام هم به عنوان برنامه ای از برنامه های الهی و دستوری از دستورهای حضرت حق، و عملی که باعث دخول در بهشت است مطرح بوده، و این کار شایسته و عمل پسندیده اختصاص به امّت اسلام و احکام شریعت محمّدیه ندارد.

مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ اضْعافاً کَثیرَهً وَ اللّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ وَ الَیْهِ تُرْجَعُونَ» (2)

کیست آن که به خدا وام نیکو دهد ، تا آن را برایش چندین برابر بیفزاید ؟ و خداست که [ روزی را ] تنگ می گیرد و وسعت می دهد ؛ و [ همۀ شما برای دریافت پاداش ] به سوی او بازگردانده می شوید .

ص:106


1- (1) - مائده (5) : 12. [1]
2- (2) - بقره (2) : 245. [2]
تفسیری بر آیۀ شریفه

«با در نظر گرفتن این نکته که مالک حقیقی اموال پروردگار است و بشر تنها به عنوان نمایندگی خداوند در آنها تصرّف می کند، و شرط سرپرستی و نمایندگی او این است که اضافه بر نیازمندی های خود با این گونه اعمال و به عبارت دیگر انفاق، احتیاجات عمومی را نیز برطرف کند، اما با همۀ اینها قرآن می گوید: این کمک مادّی خود را به عنوان قرض به خدا حساب کنید، قرض به آفریدگار جهان که همه چیز از اوست، و تازه هنگام استرداد چندین برابر آن را دریافت دارید.

و این نهایت لطف پروردگار را نسبت به بندگان و کمال اهمیّت موضوع قرض را می رساند. با این که مالک و بخشنده اوست، باز برمی گردد و از بندۀ خود استقراض می کند آنهم استقراضی که با چنین سود فراوانی همراه است.

جملۀ آخر آیۀ وَ اللّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ گویا اشاره به این است که تصور نکنید انفاق و بخشش اموال شما را کم می کند، زیرا وسعت و محدودیّت سرمایه های شما به دست خداست، اوست که می تواند با برکات زمین و آسمان به شما وسعت بخشد و به جای اموال انفاق شده چندین برابر در اختیار شما قرار دهد، بلکه با توجّه به ارتباط و بهم پیوستگی اجتماع، همان اموال انفاق شده در پایان به شما باز می گردد. از همۀ اینها گذشته فراموش نکنید که شما به سوی خدا باز می گردید و جهان دیگری در پیش دارید که از این کارهای خیر خود در آن جا بهره مند خواهید شد.» (1)آیاتی در سوره های مبارکۀ حدید، تغابن، مزّمّل به همین مضمون که در آیۀ گذشته توضیح داده شد وارد شده است که دلالت بر عظمت مسئلۀ قرض دادن دارد با توجّه به این نکتۀ بسیار مهم که حضرت حق دستِ قرض گیرندۀ محتاج را دست خود به حساب آورده است.

ص:107


1- (1) - تفسیر نمونه: 225/2، [1] ذیل آیۀ 245.

قرض در روایات

اشاره

رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ کسی که می تواند به برادر مؤمنش قرض الحسنه بدهد ولی از این عمل پسندیده خودداری، می کند می فرماید:

مَنِ احْتاجَ الَیْهِ اخُوهُ الْمُسْلِمُ فِی قَرْضٍ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ فَلَمْ یَفْعَلْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ رِیحَ الْجَنَّهِ. (1)

کسی که برادر مسلمانش در مسئلۀ قرض به او نیازمند شود، و او قدرت بر دادن قرض داشته باشد ولی خودداری کند خداوند بوی بهشت را بر او حرام می کند.

و نیز آن حضرت فرمود:

مَنْ اقْرَضَ مُؤْمِناً قَرْضاً یَنْتَظِرُ بِهِ مَیْسُورَهُ کانَ مالُهُ فِی زَکاهٍ وَ کانَ هُوَ فِی صَلاهٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ حَتّی یُؤدِّیَهُ الَیْهِ. (2)

هر کس به مؤمنی قرض الحسنه بدهد و انتظار کشد تا قرض گیرنده فراخی یابد. آن مال ثواب زکات خواهد داشت و قرض دهنده مورد توجّه و درود فرشتگان باشد تا قرض گیرنده آن را ادا نماید.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ما مِنْ مُسْلِمٍ أقْرَضَ مُسْلِماً قَرْضاً یُرِیدُ بِهِ وَجْهَ اللّهِ إِلاّ حَسِبَ اللّهُ لَهُ أَجْرُهُ بِحِسابِ الصَدَقَهِ حَتّی یَرْجِعَ إِلَیه. (3)

هیچ مسلمانی نباشد که به مسلمان دیگری قرض الحسنه بدهد جز آن که خداوند هر روز ثواب صدقه دادن آن را به حساب وی ثبت کند تا زمانی که

ص:108


1- (1) - بحار الأنوار: 138/100، باب 1، حدیث 1؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 429، حدیث 1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 139/100، باب 1، حدیث 4؛ [3]ثواب الأعمال: 138. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 139/100، باب 1، حدیث 6؛ [5]ثواب الاعمال: 138. [6]

آن مال به او بازگردد.

و نیز آن حضرت فرمود:

اَلْقَرْضُ الْواحِدُ بِثَمانِیَهَ عَشَرَ، وَ انْ ماتَ احْتُسِبَ بِها مِنَ الزَّکاهِ. (1)

ثواب قرض هیجده برابر خواهد بود و چنانچه گیرنده بمیرد یا قدرت ادا نداشته باشد می توان آن را به حساب زکات گذاشت.

راوی می گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم:

مالی را به قرض الحسنه دهم خوشتر دارم از آن که آن را ببخشم. و نیز آن جناب فرمود: هر کس مالی را به قرض دهد و مدتی برای آن معیّن کند و قرض گیرنده نتواند در رأس مدت آن را بپردازد، به هر روزی که آن تأخیر اندازد، برای صاحب مال ثواب صدقه دادن یک دینار را در هر روز خواهد داشت. (2)حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند:

اَلْفُ دِرْهَمٍ اقْرِضُها مَرَّتَیْنِ احَبُّ الَیَّ مِنْ انْ اتَصَدَّقَ بِها مَرَّهً، وَ کَما لا یَحِلُّ لِغَریمِکَ انْ یَمْطُلَکَ وَ هُوَ مُوسِرٌ فَکَذلِکَ لا یَحِلُّ لَکَ انْ تَعْسِرَهُ اذا عَلِمْتَ انَّهُ مُعْسِرٌ. (3)

هزار درهم را چنانکه دوبار قرض الحسنه بدهم خوشتر دارم از آن که یکبار صدقه دهم. و همان گونه که برای آن که از تو قرض گرفته جایز نیست مماطله نماید و ادای آن را تأخیر اندازد، پس همچنین برای تو جایز نخواهد بود با این

ص:109


1- (1) - بحار الأنوار: 139/100، باب 1، حدیث 7؛ [1]وسائل الشیعه: 301/9، باب 49، حدیث 12071. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 139/100، باب 1، حدیث 5؛ ثواب الاعمال: 138؛ [3] وسائل الشیعه: 330/18، باب 6، حدیث 23783.
3- (3) - بحار الأنوار: 139/100، باب 1، حدیث 8؛ [4]ثواب الاعمال: 138. [5]

که بدانی دست تنگ است و قدرت ادای آن را ندارد از او مطالبه کنی.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

رَأَیْتُ لَیْلَهً اسْرِیَ بِی عَلی بابِ الجَنَّهِ مَکْتُوباً الصَّدَقَهُ بِعَشْرِ امْثالِها، و القَرْضُ بِثَمانِیَهَ عَشَرَ. (1)

شب معراج مشاهده کردم بر در بهشت نوشته شده: صدقه به ده برابر، و قرض به هیجده برابر است.

حضرت صادق علیه السلام علّت هیجده برابر بودن قرض الحسنه را می فرماید:

برای این که صدقه به دست محتاج و غیر محتاج می رسد، ولی قرض فقط به دست محتاج و دردمند داده می شود. (2)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ اقْرَضَ مَلْهُوفاً فَاَحْسَنَ طِلْبَتَهُ اسْتَأنَفَ الْعَمَلَ، وَ اعطاهُ اللّهُ بِکُلِّ دِرْهَمٍ الْفَ قِنْطارٍ مِنَ الْجَنَّهِ. (3)

هر کس به دردمندی قرض بدهد، و درباز گرداندنش نیکو عمل کند، عمل خود را از سر بگیرد، (چرا که مانند روزی شده که از مادر متولد شده) و خداوند به هر درهمی هزار قنطار در بهشت به او عنایت می کند.

در روایات و اخبار اسلامی سفارش زیاد شده که: از نگاهداری دین و پولی که قرض گرفته اید خودداری کنید، چون زمان قرض به پایان رسید پول مردم را برگردانید که ماندن مالِ قرض نزد شما، گناه سنگینی است و عدم پرداخت آن بسیار

ص:110


1- (1) - کنز العمال: 210/6، حدیث 15374؛ فیض القدیر: 12/4، حدیث 4385؛ تفسیر الثعالبی: 528/1. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 139/100، باب 1، حدیث 9؛ [2] مستدرک الوسائل: 364/12، باب 11، حدیث 14311.
3- (3) - بحار الأنوار: 368/73، باب 67، حدیث 28؛ [3]وسائل الشیعه: 344/16، باب 22، حدیث 21717. [4]

زشت است، امکان این هست که با خودداری از پرداخت قرض درِ خیر بسته شود، و بسیاری از بندگان خدا از فیض قرض محروم شوند.

از حضرت باقر علیه السلام روایت شده:

کُلُّ ذَنْبٍ یُکَفِّرُهُ الْقَتْلُ فِی سَبیلِ اللّهِ الاَّ الدَّیْنَ فَاِنَّهُ لا کَفّارَهَ لَهُ الاّ اداؤُهُ، اوْ یَقْضِیَ صاحِبُهُ، اوْ یَعْفُوَ الَّذی لَهُ الْحَقُّ. (1)

شهادت در راه خدا کفّارۀ تمام گناهان است مگر دَیْن که کفّاره ای جز ادا کردن ندارد، یا این که دوستش آن را بپردازد، یا طلبکار از حقّ خود بگذرد.

ابوسعید خدری می گوید: از رسول الهی صلی الله علیه و آله شنیدم:

اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْکُفْرِ وَ الدَّیْنِ. قیلَ: یا رَسولَ اللّهِ! ایُعْدَلُ الدَّیْنُ بِالْکُفْرِ؟ فَقالَ:

نَعَمْ. (2)

به خداوند از کفر و دَیْن پناه می برم. گفته شد: ای رسول خدا! آیا دَین همسنگ کفر است؟ فرمود: آری.

امام صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اِیّاکُمْ وَالدَّیْنَ فَاِنَّهُ هَمٌّ بِاللَّیْلِ، وَ ذُلٌّ بِالنَّهارِ. (3)

شما را از دَین بر حذر می دارم که دَین غصّۀ شب و ذلّت روز است.

کوتاهی در پرداخت قرض

از حضرت صادق علیه السلام یا امام باقر علیه السلام دربارۀ کسی که دین خود را نپردازد در حالی که قدرت بر پرداخت دارد و بمیرد روایت شده:

ص:111


1- (1) - وسائل الشیعه: 324/18، باب 4، حدیث 23771؛ [1]بحار الأنوار: 10/97، باب 1، حدیث 13. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 141/100، باب 2، حدیث 2؛ [3]وسائل الشیعه: 317/18، باب 1، حدیث 23753. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 141/100، باب 2، حدیث 4؛ [5]علل الشرایع: 527/2، باب 312، حدیث 1. [6]

روز قیامت مدیون را می آورند در حالی که از وحشت آنچه بر عهدۀ اوست نگران است، اگر دارای حسنات باشد از حسناتش به صاحب مال می دهند، و اگر فاقد حسنات باشد از گناهان صاحب مال در پروندۀ او می گذارند. (1)زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله مردی از دنیا رفت در حالی که دو دینار بدهکار بود، رسول خدا صلی الله علیه و آله را برای نماز خبر کردند، حضرت از نماز خواندن بر آن میّت بدهکار خودداری فرمودند. و این عمل مهم را به این خاطر ترک کردند تا کسی جرأت بر خوردن مال مردم، پیدا نکند. (2)ابوثمامه می گوید: بر حضرت جواد علیه السلام وارد شدم و عرضه داشتم: قصد حج دارم، اما به یکی از افراد مرجئه بدهکارم چه می فرمائید؟ حضرت فرمود:

برو دَینت را ادا کن، و مواظب باش خدا را با بر گردن داشتن دَین ملاقات نکنی، به حقیقت که مؤمن خیانت نمی ورزد! (3)معاویه بن وهب می گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشتم:

به ما خبر رسید مردی از انصار مُرد و بر عهدۀ او دَین بود، رسول خدا صلی الله علیه و آله بر او نماز نخواند و فرمود: شما مردم هم بر او نماز نخوانید تا دَین او را بپردازند. امام فرمود: صحیح است. (4)حضرت صادق علیه السلام فرمود:

خَفِّفُوا الدَّیْنَ فَاِنَّ فِی خِفَّهِ الدَّیْنِ زِیادَهَ الْعُمْرِ. (5)

قرض و دَین را سبک کنید که در سبکی دَین، طول عمر است.

ص:112


1- (1) - بحار الأنوار: 274/7، باب 11، حدیث 46؛ علل الشرایع: 528/2، باب 312، حدیث 6. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 142/100، باب 2، حدیث 9؛ علل الشرایع: 528/2، باب 312، حدیث 6.
3- (3) - تهذیب الأحکام: 184/6، باب 81، حدیث 7؛ وسائل الشیعه: 324/18، باب 4، حدیث 23772.
4- (4) - بحار الأنوار: 143/100، باب 2، حدیث 12؛ [2]علل الشرایع: 590/2، حدیث 37. [3]
5- (5) - مستدرک الوسائل: 387/13، باب 1، حدیث 15680؛ [4]الأمالی، شیخ طوسی: 667، حدیث 1396. [5]

روایت بالا گویا جنبۀ روانی دارد، به این صورت که مدیون بر اثر سنگینی دین در اضطراب و وحشت و ناامنی است، و این حالات باعث سکته و فشارهای عصبی است، و سکته و فشارهای عصبی عمر را کوتاه می کند.

حضرت صادق علیه السلام فرمودند:

اَلسُّرّاقُ ثَلاثهٌ: مانِعُ الزَّکاهِ، وَ مُسْتَحِلُّ مُهُورِ النِّساءِ، وَ کَذلِکَ مَنِ اسْتَدانَ وَ لَمْ یَنْوِ قَضاءَهُ. (1)

دزدان سه نفرند: آن که از پرداخت زکات خودداری می کند، آن که خوردن مهر زنان را حلال دانسته و از ادای آن سرباز می زند، آن که پولی را قرض می گیرد و نیّت ادای آن را ندارد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ یَمْطُلْ عَلی ذی حَقٍّ حَقَّهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی اداءِ حَقِّهِ فَعَلَیْهِ کُلَّ یَوْمٍ خَطیئَهُ عَشّارٍ. (2)

کسی که نسبت به ادای حقّ ذی حقّی مماطله و کندی کند در صورتی که قدرت بر ادای آن حق را دارد، هر روز گناه آن کسی که به ناحق و به زور از مردم باج می گیرد بر گردن اوست.

امام صادق علیه السلام فرمود:

یا یُونُسُ! مَنْ حَبَسَ حَقَّ الْمُؤْمِنِ اقامَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ خَمْسَمِأَهِ عامٍ عَلی رِجْلَیْهِ حَتّی یَسیلَ مِنْ عَرَقِهِ اودِیَهٌ وَ یُنادِی مُنادٍ مِنْ عِنْدِ اللّهِ، هذا الظّالِمُ الَّذی حَبَسَ عَنِ الْمُؤْمِنِ حَقَّهُ. قالَ: فَیُوَبَّخُ ارْبَعینَ عاماً ثُمَّ یُؤْمَرُ بِهِ الَی

ص:113


1- (1) - بحار الأنوار: 146/100، باب 3، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعه: 293/28، باب 27، حدیث 3799. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 146/100، باب 3، حدیث 3؛ [3] من لایحضره الفقیه: 15/4، حدیث 4968.

النّارِ. (1)

ای یونس! هر کس حقّ مؤمنی را حبس کند. خداوند در قیامت پانصد سال او را سر پا نگاه می دارد تا از عرق او رودها جاری شود، و یک منادی از جانب خداوند فریاد برآورد که: این همان ظالمی است که حق مؤمن را حبس کرده است. امام فرمود: پس چهل سال او را توبیخ می کنند و سپس فرمان می دهند تا او را به آتش ببرند.

و نیز آن حضرت فرمود:

اَیُّمَا مُؤْمِنٍ حَبَسَ مُؤْمِناً عَنْ مالِهِ وَ هُوَ مُحتاجٌ الَیْهِ لَمْ یَذُقْ وَاللّهِ مِنْ طَعامِ الْجَنَّهِ وَ لایَشْرَبُ مِنَ الرَّحیقِ الْمَخْتُومِ. (2)

هر مؤمنی مانع مؤمنی از رسیدن به مالش شود، در حالی که به آن نیازمند است، به خدا قسم از طعام بهشت نچشد و از رحیق مختوم ننوشد.

مهلت دادن به بدهکار در قرآن

قرآن مجید و روایات سفارش اکید دارند که بدهکار تنگ دست را مهلت دهید، تا در زمان وسعت کار و وسعت مال دین خود را ادا کند.

وَإِن کَانَ ذُو عُسْرَهٍ فَنَظِرَهٌ إِلَی مَیْسَرَهٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ» (3)

ص:114


1- (1) - بحار الأنوار: 147/100، باب 3، حدیث 6؛ [1]ثواب الاعمال: 240. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 147/100، باب 3، حدیث 7؛ [3]ثواب الاعمال: 240. [4]
3- (3) - بقره (2) : 280. [5]

و اگر [ بدهکار ] تنگ دست بود [ بر شماست که ] او را تا هنگام توانایی مهلت دهید ؛ و بخشیدن همۀ وام [ و چشم پوشی و گذشت از آن در صورتی که توانایی پرداختش را ندارد ] اگر [ فضیلت وثوابش را ] بدانید برای شما بهتر است .

مهلت دادن به بدهکار در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

وَ مَنْ کانَ لَهُ عَلی رَجُلٍ مالٌ اخَذَهُ وَ لَمْ یُنْفِقْهُ فِی اسْرافٍ اوْ فِی مَعْصِیَهٍ فَعَسِرَ عَلَیْهِ انْ یَقْضِیَهُ فَعَلَی مَنْ لَهُ الْمالُ انْ یُنْظِرَهُ حَتّی یَرْزُقَهُ اللّهُ فَیَقْضِیَهُ. (1)

بدهکاری که قرضِ گرفته شده را در دایرۀ اسراف نبرده و در معصیت خرج نکرده و از ادای دَین خود عاجز گشته، بر طلبکار است که او را مهلت دهد تا از جانب حق برای او فرجی برسد و به ادای دین خویش موفّق گردد.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

طایفه ای روز قیامت در سایۀ عرش حق مبعوث می شوند، صورت و لباس آنان از نور است و بر کرسی هائی از نور قرار دارند، خلائق به محضر آنان مشرّف می شوند و می گویند: اینان انبیا هستند، منادی از زیر عرش فریاد می زند: نه اینان انبیا نیستند، می گویند: پس اینان شهدایند، منادی فریاد می کند: نه اینان شهدا نیستند، بلکه این طایفه همانانند که در دنیا بر مردم آسان گرفتند، و بدهکار تنگ دست را مهلت دادند تا به فراخی برسد. (2)ابراهیم بن عبدالحمید می گوید: به حضرت صادق عرضه داشتم: عبدالرحمن سیابه از شخصی طلب داشت، مدیون از دنیا رفت به طلبکار گفتیم او را حلال کن

ص:115


1- (1) - بحار الأنوار: 148/100، باب 4، حدیث 6؛ [1]مستدرک الوسائل: 400/13، باب 9، حدیث 15723. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 149/100، باب 4، حدیث 5؛ ثواب الاعمال: 145. [3]

ولی او قبول نکرد، فرمود:

وای بر او! اگر می بخشید به هر درهمی ده برابر ثواب می برد، و اکنون که حلال نکرده هر درهمی برابر یک درهم است. (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ ارادَ انْ یُظِلَّهُ اللّهُ فِی ظِلِّ عَرْشِهِ یَوْمَ لا ظِلَّ الاّ ظِلُّهُ فَلْیُنْظِرْ مُعْسِراً اوْ لِیَدَعْ لَهُ عَنْ حَقِّهِ. (2)

کسی که می خواهد خداوند او را در سایۀ عرشش جای دهد، روزی که سایه ای جز سایۀ او نیست، تنگ دست را مهلت دهد یا از حقّش بگذرد.

ضمانت در قرض

قرآن مجید اصرار دارد بین طلبکار و بدهکار سند ضمانتی ردّ و بدل شود، که خدای ناخواسته مشکلی پیش نیاید.

در سورۀ مبارکۀ بقره می فرماید:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیْنٍ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُب بَّیْنَکُمْ کَاتِبُ بِالْعَدْلِ وَلَا یَأْبَ کَاتِبٌ أَن یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیًْا فَإِن کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْضَعِیفًا أَوْ لَایَسْتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِیدَیْنِ مِن رِّجَالِکُمْ فَإِن لَّمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَآءِ أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَی وَلَا یَأْبَ الشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْ وَلَا تَسَْمُواْ أَن تَکْتُبُوهُ صَغِیرًا أَوْ کَبِیرًا إِلَی

ص:116


1- (1) - بحار الأنوار: 150/100، باب 4، حدیث 6؛ [1]ثواب الاعمال: 145. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 150/100، باب 4، حدیث 12؛ [3]وسائل الشیعه: 367/18، باب 25، حدیث 23863. [4]

أَجَلِهِ ذَ لِکُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَدَهِ وَأَدْنَی أَلَّا تَرْتَابُواْ إِلَّآ أَن تَکُونَ تِجَرَهً حَاضِرَهً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَکْتُبُوهَا وَأَشْهِدُواْ إِذَا تَبَایَعْتُمْ وَلَا یُضَآرَّ کَاتِبٌ وَلَا شَهِیدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَاتَّقُواْ اللَّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِکُلِ ّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ» (1)

ای اهل ایمان ! چنانچه وامی به یکدیگر تا سر آمد معینی ، دادید ، لازم است آن را بنویسید . و باید نویسنده ای [ سَنَدش را ] در میان خودتان به عدالت بنویسد . و نباید هیچ نویسنده ای از نوشتن سند همان گونه که خدا [ بر اساس قوانین شرعی ] به او آموخته است ، دریغ ورزد . او باید بنویسد ، و کسی که حقْ به عهدۀ اوست باید [ کلامش را جهت تنظیم سند برای نویسنده ] املا کند ، و از خدا که پروردگار اوست پروا نماید و از حق چیزی را نکاهد . و اگر کسی که حق به عهدۀ اوست ، سفیه یا ناتوان باشد ، یا [ به علتی ] نتواند املا کند ، ولیّ و سرپرست او به عدالت املا کند . و دو شاهد از مردانتان را [ بر این حق ] شاهد بگیرید ، و اگر دو مرد نبود ، یک مرد و دو زن را از میان شاهدانی که می پسندید ، شاهد بگیرید تا اگر یکی از آن دو زن [ واقعیّت را ] فراموش کرد ، آن دیگری او را یادآوری کند . و شاهدان هنگامی که [ برای ادای شهادت ] دعوت شوند [ از پاسخ دعوت ] امتناع نورزند ، و از نوشتن [ سندِ وام ] تا سرآمد معیّنش ، کوچک باشد یا بزرگ ، ملول نشوید ، این [ کار ] نزد خدا عادلانه تر و برای اقامه شهادت پابرجاتر ، و به این که [ در جنس وام ، اندازۀ آن و زمان پرداختش ] شک نکنید [ و ستیز و نزاعی پیش نیاید ، ] نزدیک تر است . مگر آن که داد و ستدی نقدی باشد که آن را میان خود دست به دست می کنید ، در این صورت بر شما گناهی نیست که آن را ننویسید .

و هرگاه داد و ستد کنید ، شاهد بگیرید . و نباید به نویسنده و شاهد زیان برسد

ص:117


1- (1) - بقره (2) : 282. [1]

و اگر زیان برسانید ، خروج از اطاعت خداست که گریبانگیر شما شده است و از خدا پروا کنید و خدا [ احکامش را ] به شما می آموزد و خدا به همه چیز داناست .

ربا و خطرات آن

اشاره

تاریخ نشان می دهد که سودجوئی از راه پول در عرف ملل پیشین، عمل زشت و ناپسندی محسوب می شده و رباخواران را نکوهش کرده و آن را ظلم می شمردند؛ در نظر مردم چین، رباخواران جز در وقت وام دادن مورد اعتنای مردم نبودند، و بنابر یک مثل چینی قدیمی: «دزدان عمده، صرافی می کنند».

روشن است که رباخواری تا چه حد نفرت انگیز بوده است. در هند قرون وسطی نیز از جنبۀ مذهبی، مردم از آن کراهت داشتند و دوری می جستند.

مگاستنس می گوید:

هندیان نه پول خود را به تنزیل می دادند و نه می دانستند چطور باید قرض کرد. (1)در میان ایرانیان رباخواری رایج نبود، ولی باز پس دادن وام را امر واجب و مقدس می شمردند. (2)

حرمت ربا در شرایع آسمانی دیگر

در شریعت تورات نیز به طور صریح و واضح از آن منع شده است. در سِفْر خروج می گوید:

اگر نقدی را به یکی از قوم من که در نزد تو فقیر است قرض بدهی، مثل تقاضا

ص:118


1- (1) - تاریخ عمومی ویل دورانت: 689/2.
2- (2) - تاریخ عمومی ویل دورانت: 544/1.

کننده مباش و ربا بر وی مگذار. (1)و در سِفْرلاوی آمده:

و اگر برادر تو فقیر شده، نزد تو تهیدست شود او را دستگیری نمای گر چه غریب و یا میهمان باشد، تا آن که با تو زندگانی بنماید، نقد خود را به او به ربا مده و خوراک خود را به مرابحه به او مده. (2)در سفر مثنی آورده:

با برادرت معاملۀ سودی مکن نه معاملۀ نقره، نه معاملۀ آذوقه، نه معاملۀ هر چیزی که جهت سود داده می شود. (3)در کتاب نحمیا می گوید:

در دلم مشورت کرده، اعیان و سروران را عتاب کرده، به ایشان گفتم که: شما هر کس از برادران خود ربا می گیرید و جماعت بسیاری به خلاف ایشان گذاشتم. (4)در کتاب حزقیال گوید:

آن که به ربح نمی دهد و مرابحه نمی گیرد و دست خود را از بی انصافی کشیده در میان اشخاص محکم به راستی می نماید. (5)گذشته از شرایع آسمانی، چنانکه ذکر شد، رباخواری در فکر ساده و بی آلایش ملل و اقوام پیشین، یک نوع عمل ظالمانه و دور از انصاف به شمار می رفته، ولی به تدریج عادات زشت در آنان تأثیر نموده و به قیاس کالا و یا خانه که به اجاره واگذار می شد، عنوان جدیدی برای آن تراشیده و به نام اجرت و مال الاجاره متداول نمودند، لکن با تغییر دادن عنوان نمی شد آثار شوم آن را از افکار عمومی و محیط

ص:119


1- (1) - «عهد عتیق» سفر خروج، فصل 22، بند 25.
2- (2) - سفرلاوی، فصل 25.
3- (3) - سفر مثنی، فصل 23، بند 19.
4- (4) - کتاب نحمیا، فصل5، بند7.
5- (5) - کتاب حزقیال، فصل 18، بند18.

اقتصادی بزدایند؛ زیرا در نظام طبقاتی وسیلۀ قاطعی در دست سرمایه داران و از پا درآوردن بدهکاران بود.

روی این اصل در تمدّن های بعدی سود و بهره را حداکثر به 12درصد محدود نموده و زاید بر آن را غیر قانونی اعلام کرده و مجازات بر آن معیّن نمودند! گذشته از این که این محدودیّت ها مفاسد ربا را به شرحی که توضیح خواهیم داد از بین نمی برد، پایدار هم نخواهد ماند و سرمایه داران که در دولت ها نفوذ دارند مترصّد فرصتند که با تراشیدن عنوان تازه، مثلاً به نام این که تسهیل و توسعۀ وام جهت اعمال تولیدی، بالابردن میزان سود را ایجاب می کند، دولت ها را وادار به تجدیدنظر در قانون موجود بنمایند و تحدید میزان سود را به توافق طرفین موکول کنند، و به بیان دیگر و صریح تر:

دست سرمایه داران رباخوار را باز بگذارند تا آنها آزادانه، حداکثر فشار و استثمار را به طرف مقابل مضطر و نیازمند، زیر سرپوش توافق تحمیل بنمایند.

روی این حساب، مقنّن اسلام که به طبع آزمند و افزون طلبی بشر واقف است و می داند در این قبیل موارد، کم آن منتهی به زیاده روی و به تدریج مؤدّی به فساد می گردد، راه پیشروی و دستبرد به حصار قانونی را کاملاً بسته است و مثلاً از خوردن یک جرعه نوشابۀ مسکر و یا کسب یک درهم ربا جلوگیری کرده است و علاوه بر این که در مورد قرض، سودجوئی را به طور کلی تحریم نموده، در خرید و فروش نیز در همۀ اشیا که به وزن و یا کیل سنجش می شود در صورتی که عوضین معامله از یک جنس بوده باشد، کم و بیش بودن عوض مقابل را ممنوع نموده است.

و گناه یک درهم رباخواری را اگرچه فرضاً در مقابل میلیون ها وام و سال ها مهلت باشد، بیشتر از گناه آن سیه کار پلید که در خانۀ کعبه با مادر خود مرتکب فحشا گردد، به حساب آورده است.

و در حدیثی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

ص:120

اَلرِّبا سَبْعُونَ جُزْءاً فَاَیْسَرُها مِثْلُ انْ یَنْکِحَ الرَّجُلُ امَّهُ فِی بَیْتِ اللّهِ الْحَرامِ. (1)

گناه رباخواری هفتاد بخش است که آسان تر و سبک ترش مانند آن است که مرد با مادر خود در خانۀ کعبه جمع شود.

و نیز فرمود:

وَ مَنْ اکَلَ الرِّبا مَلأَ اللّهُ بَطْنَهُ مِنْ نارِ جَهَنَّمَ بِقَدْرِ ما اکَلَ، وَ انِ اکْتَسَبَ مِنْهُ مالاً لَمْ یَقْبَلِ اللّهُ مِنْهُ شَیْئاً مِنْ عَمَلِهِ، وَ لَمْ یَزَلْ فِی لَعْنَهِ اللّهِ وَ الْمَلائِکَهِ ما کانَ عِنْدَهُ مِنْهُ قِیراطٌ. (2)

و هر کس ربا بخورد، به همان اندازه که خورده است خداوند شکمش را از آتش دوزخ پر خواهد کرد، و چنانچه مالی از راه ربا به دست آورد، خداوند هیچ یک از اعمال حسنۀ او را قبول نمی کند، و تا زمانی که قیراطی از آن مال نزد اوست و به صاحبش مسترد نساخته گرفتار لعنت خدا و فرشتگان خواهد بود.

ربا در قرآن مجید

اشاره

و لحن قرآن مجید در مورد ربا بسیار تند و هراس انگیز است، و در هیچ یک از معاصی کبیره، جز در خصوص شرک به خداوند جهان، نظیر آن وارد نشده است.

اینک بعضی از آیات آن را مورد مطالعه قرار می دهیم:

اَلَّذینَ یأْکُلُونَ الرِّبا لایَقُومُونَ الاّ کَما یَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِاَنَّهُمْ قالُوا انَّما الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ احَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا

ص:121


1- (1) - وسائل الشیعه: 121/18، باب 1، حدیث 2381؛ [1] الخصال: 583/2، حدیث 8.
2- (2) - وسائل الشیعه: 122/18، باب 1، حدیث 23284؛ [2]أعلام الدین: 416. [3]

فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ وَ امْرُهُ الَی اللّهِ وَ مَنْ عادَ فَاُولئِکَ اصْحابُ النّارِهُمْ فِیها خالِدُونَ * یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ یُربِی الصَّدَقاتِ وَ اللّهُ لایُحِبُّ کُلَّ کَفّارٍ اثیمٍ» (1)

کسانی که ربا می خورند [ در میان مردم و برای امر معیشت و زندگی ] به پای نمی خیزند ، مگر مانند به پای خاستن کسی که شیطان او را با تماس خود آشفته حال کرده [ و تعادل روانی و عقلی اش را مختل ساخته ] است ، این بدان سبب است که آنان گفتند : خرید و فروش هم مانند رباست . در حالی که خدا خرید و فروش را حلال ، و ربا را حرام کرده است . پس هر که از سوی پروردگارش پندی به او رسد و [ از کار زشت خود ] بازایستد ، سودهایی که [ پیش از تحریم آن ] به دست آورده ، مال خود اوست ، و کارش [ از جهت آثار گناه و کیفر آخرتی ] با خداست . و کسانی که [ به عمل زشت خود ] بازگردند [ و نهی خدا را احترام نکنند] پس آنان اهل آتش اند ، و در آن جاودانه اند . * خدا ربا را نابود می کند ، و صدقات را فزونی می دهد ؛ و خدا هیچ ناسپاس بزه کاری را دوست ندارد .

و نیز می فرماید:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا انْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ * فَاِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ انْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُءُوسُ امْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ» (2)

ای اهل ایمان ! از خدا پروا کنید ، و اگر مؤمن [ واقعی ] هستید آنچه را از ربا [ بر عهدۀ مردم ] باقی مانده رها کنید . * واگر چنین نکردید [ و به رباخواری

ص:122


1- (1) - بقره (2) : 275 - 276. [1]
2- (2) - بقره (2) : 278 - 279. [2]

اصرار ورزیدید ] به جنگی بزرگ از سوی خدا و رسولش [ بر ضد خود ] یقین کنید ؛ و اگر توبه کردید ، اصل سرمایه های شما برای خود شماست [ و سودهای گرفته شده را به مردم بازگردانید ] که در این صورت نه ستم می کنید و نه مورد ستم قرار می گیرید .

و نیز می فرماید:

یا ایُّها الَّذینَ آمَنُوا لا تَأکُلُوا الرِّبا اضْعافاً مُضاعَفَهً وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ * وَاتَّقُوا النّارَ الَّتی اعِدَّتْ لِلْکافِرینَ» (1)

ای اهل ایمان ! ربا را که سودهای چند برابر است نخورید ، و از خدا پروا کنید تا رستگار شوید . * و از آتشی که برای کافران آماده شده است بپرهیزید .

بررسی آیات ربا

«بررسی در آیات شریفه، این مطالب را به روشنی می رساند:

1 - رباخواری با ایمان به خدا و رسول او و روز جزا منافات دارد و جملۀ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ در آیۀ دوّم و اُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ در آیۀ سوم بدان تصریح می نماید.

2 - با آلودگی به گناه ربا امید به آسایش در دنیا و رستگاری در آخرت بی مورد است، و رباخواران در زمرۀ منکران و کافران، گرفتار آتش قهر الهی خواهند بود.

3 - حالت رباخواران شبیه به حالت شخص مصروع است که در آن حال هرگز به مفاسد ناشی از عمل خود توجّه ندارد و در خرابکاری همچنان پیش می رود و به حکم آن که سجایای نفس در جوهر آن ثابت می ماند و به صورت متناسب با آن سجایا درمی آید، طبعاً در جهان دیگر نیز با قیافۀ مصروعانه و رسوا به پای برمی خیزد.

ص:123


1- (1) - آل عمران (3) : 130 - 131. [1]

4 - آزمندی و سودپرستی فکر صحیح را از مغز علیل آنها ربوده و به غلط می پندارند ربا هم مانند خرید و فروش است که علاوه بر سرمایه سودی هم عاید فروشنده می گردد، در صورتی که چنین نیست و خرید و فروش نوعاً دور محور عرضه و تقاضا می چرخد و کالا و بهای آن در مقابل همدیگر قرار گرفته و به مصلحت و رضای طرفین انجام می پذیرد، برعکس ربا که وسیلۀ استثمار و استعباد بوده و مالی بدون عوض و به محض تحمیل بر طرف مقابل به دست می آید. و به ملاحظۀ این تفاوت جوهری و مباینت واقعی، خداوند بیع را حلال و ربا را حرام کرده است.

5 - رباخواری ظلم فاحش بوده و آثار شوم آن در هر دو جهان دامنگیر ستمکار خواهد شد، و درست در نقطۀ مقابل صدقات قرار گرفته است که در آن مالی بلاعوض به مستمندان بذل می شود و این جا مالی بلاعوض از نیازمندان دریافت می گردد، و روی همین اصل خداوند بر آن وعدۀ افزایش داده و این یکی را وعید به نابودی!

6 - رباخوار منفور خداوند و کافر به نعمت او و دور از رحمت حق تعالی است، چه این که در نعمت مال سوء تصرّف کرده و بر خلاف دستور و در غیر مورد مشروع، آن را به مصرف رسانده است، و هم عاطفه و رأفت و رحم بر نیازمندان را از دل خود رانده است. و به سزای آن، از درگاه حق رانده خواهد شد.

7 - خدا و رسول او رسماً به رباخواران اعلان جنگ داده اند و عاقبت کار جنگ آوران با خدا و رسول جز شکست و خذلان ابدی و عذاب دائم نخواهد بود.

با یک سیر اجمالی در مفاسد همه جانبۀ رباخواری یقین حاصل می شود که این همه تشدید و تضییق در قانون اسلام نسبت به این عمل کاملاً بجا بوده و جلوگیری از ربا، مطابق با میزان عدل و رحمت است.» (1)

ص:124


1- (1) - رباخواری: 149.

ربا در روایات

روایات زیادی در باب حرمت ربا در معتبرترین کتب روائی وارد شده که به گوشه ای از آن روایات اشاره می کنیم:

از رسول خدا صلی الله علیه و آله و دیگر معصومین علیهم السلام روایت شده:

اَخْبَثُ الْمَکاسِبِ کَسْبُ الرِّبا. (1)

آلوده ترین کسب ها، کسب رباست.

شَرُّ الْکَسْبِ کَسْبُ الرِّبا. (2)

بدترین کسب، تحصیل رباست.

اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَعَنَ آکِلَ الرِّبا وَ مُوَکِّلَهُ وَ کاتِبَهُ وَ شاهِدَیهِ. (3)

خداوند عزّ و جلّ خورندۀ ربا و موکّل و نویسنده و شاهدان آن را لعنت کرده است.

اَلآْخِذُ وَ الْمُعْطِی سَواءٌ فِی الرِّبا. (4)

گیرندۀ ربا و دهندۀ آن، در تحمّل گناه آن مساوی هستند.

از حضرت رضا علیه السلام روایت شده است:

اِعْلَمْ یَرْحَمُکَ اللّهُ انَّ الرِّبا حَرامٌ سُحْتٌ مِنَ الْکَبائِرِ وَ مِمّا قَدْ وَعَدَ اللّهُ عَلَیْهِ النّارَ، فَنَعُوذُ بِاللّهِ مِنْها، وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلی لِسانِ کُلِّ نَبِیٍّ وَ فِی کُلِّ کِتابٍ. (5)

ص:125


1- (1) - الکافی: 147/5، حدیث 12؛ [1]وسائل الشیعه: 118/18، باب 1، حدیث 23271. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 116/100،باب 5، حدیث 10؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 488. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 116/100، باب 5، حدیث 8؛ [5] من لایحضره الفقیه: 8/4، حدیث 4968.
4- (4) - کنز العمال: 105/4، حدیث 9760؛ المستدرک علی الصحیحین: 49/2.
5- (5) - بحار الأنوار: 121/100، باب 5، حدیث 33؛ [6]مستدرک الوسائل: 331/13، باب 1، حدیث 15502. [7]

آگاه باش خداوند تو را رحمت کند، به حقیقت که ربا حرام است. و از گناهان کبیره و از آن برنامه هائی که خداوند به آن وعدۀ آتش داده است، پس پناه می بریم به خداوند از آن، ربا بر زبان هر پیامبری و در آیات هر کتابی حرام شمرده شده است.

رسول حق صلی الله علیه و آله فرمود:

یَقُومُ آکِلُ الرِّبا مَکْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ: لا حُجَّهَ لَهُ عِنْدَ اللّهِ. (1)

خورندۀ ربا در قیامت برمی خیزد در حالی که بر پیشانی او نوشته شده. او را بر خداوند دلیل و برهان و عذر و حجّتی نیست.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

دِرْهَمُ رِباً اعْظَمُ عِنْدَ اللّهِ مِنْ ثَلاثینَ زِنْیَهً کُلُّها بِذاتِ مَحْرَمٍ مِثْلِ خالَتِهِ وَ عَمَّتِهِ. (2)

یک درهم ربا گناهش در پیشگاه خدا از سی زنا بزرگتر است که تمام آن با محرمانی مثل خاله و عمّه صورت بگیرد.

ص:126


1- (1) - میزان الحکمه: 1031/2. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 116/100، باب 5، حدیث 5؛ [2]الأمالی، شیخ صدوق: 181، حدیث 7. [3]

[«5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ احْجُبْنِی عَنِ السَّرَفِ وَ الاِزْدِیَادِ وَ قَوِّمْنِی بِالْبَذْلِ وَ الاِقْتِصَادِ وَ عَلِّمْنِی حُسْنَ التَّقْدِیرِ وَ اقْبِضْنِی بِلُطْفِکَ عَنِ التَّبْذِیرِ وَ أَجْرِ مِنْ أَسْبَابِ الْحَلاَلِ أَرْزَاقِی وَ وَجِّهْ فِی أَبْوَابِ الْبِرِّ إِنْفَاقِی وَ ازْوِ عَنِّی مِنَ الْمَالِ مَا یُحْدِثُ لِی مَخِیلَهً أَوْ تَأَدِّیاً إِلَی بَغْیٍ أَوْ مَا أَتَعَقَّبُ مِنْهُ طُغْیَاناً]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا از اسراف و زیاده خواهی بازدار، و به بخشیدن و میانه روی مستقیم ساز، و نیکو اندازه نگاه داشتن را به من بیاموز، و مرا به لطف خود از ولخرجی حفظ کن، و روزیم را از وسایل حلال جاری فرما، و خرج کردنم را در راه های خیر و نیکی جهت ده، و ثروتی که برای من خودبینی ایجاد کند، یا به ستمگری کشاند، یا به دنبال آن دچار طغیان و سرکشی شوم از من بگیر.

اقتصاد و اسراف

اشاره

نعمت ها و برکات خداوندی برای جهان آفرینش و گل سرسبد آن آدم و آدمیان به اندازۀ کفایت تقدیر شده است. اما به شرط این که بیهوده به هدر داده نشود و با زیاده روی یا کوتاهی در درست مصرف کردن، به مواهب آسیب وارد نشود و پروردگار در این برنامه فایده و خیر و برکت قرار داده است.

امیر المؤمنین علیه السلام در اهمیّت میانه روی بدون مصرف گرایی می فرماید:

ص:127

إِذا أَرادَ اللّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً أَلْهَمَهُ الْاِقتِصادَ وَ حُسْنَ التَّدْبِیرِ وَ جَنَّبَهُ سُوْءَ التَّدْبیرِ وَ الْاِسْرافَ. (1)

هر گاه خداوند خوبی بنده ای را بخواهد به او صرفه جویی و نیک اندیشی عطا کند و از بد اندیشی و زیاده روی، دور سازد.

حضرت صادق علیه السلام در فضیلت اعتدال در زندگی می فرماید:

ضَمِنْتُ لِمَنِ اقْتَصَدَ أَنْ لایَفْتَقِرَ وَ قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: یَسَْلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ» (2)

وَ الْعَفْوُ الوَسَطُ وَ قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: وَ الَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمْ یُسْرِفُواْ وَ لَمْ یَقْتُرُواْ وَ کَانَ بَیْنَ ذَ لِکَ قَوَامًا» (3)

وَ الْقَوامُ الْوَسَطُ. (4)

من برای کسی که میانه روی کند ضمانت می کنم که فقیر نشود. خداوند عزوجل فرموده است: «از تو می پرسند : چه چیز انفاق کنند ؟ بگو : از آنچه افزون بر نیاز است .»؛ مراد از زیادتی رعایت حد وسط است. و نیز خداوند عزوجل فرموده است: «و آنان که وقتی انفاق می کنند ، نه از حدّ معمول [ و متعارف ] می گذرند و نه تنگ می گیرند ، و [ انفاقشان ] همواره میان این دو در حدّ اعتدال است .» قوام به معنای اعتدال و حدّ متوسط است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلْاِقْتِصادُ یُنْمِی الْقَلیلَ. (5)

میانه روی، مال اندک را رشد می دهد.

ص:128


1- (1) - غرر الحکم: 353، حدیث 8057. [1]
2- (2) - بقره (2) : 219. [2]
3- (3) - فرقان (25) : 67. [3]
4- (4) - من لایحضره الفقیه: 64/2، حدیث 1721.
5- (5) - غرر الحکم: 353، حدیث 8062؛ [4]مستدرک الوسائل: 53/13، حدیث 14724. [5]

الْإِسْرافُ یُفْنِی الْجَزِیلَ. (1)

اسراف مال زیاد را نابود می سازد.

میانه روی، کفاف زندگی را تأمین کرده و هزینۀ امور را بیمه می کند. و موجب فقر و فلاکت هم نمی شود، در غیر این صورت نخست برای انسان فقر مادی و نیازمندی مالی پدید می آید و سپس انسان به فقر معنوی که تهی شدن از ارزش دینی و درونی است؛ دچار می گردد که از مهمترین آنها از بین رفتن عزّت نفس است.

اسراف و تبذیر و فرق آن

فرق اسراف و تبذیر در لغت این است که: اسراف به معنی خارج شدن از حدّ اعتدال بدون آنکه انسان چیزی را به ظاهر ضایع کرده باشد و یا غذای خود را آنچنان گران قیمت تهیه کند که با قیمت آن بتوان عدۀ زیادی را آبرومندانه یاری رساند.

امّا تبذیر آن است که مصرف به صورت ریخت و پاش و بی رویه باشد، مثل اینکه برای دو نفر میهمان غذای ده نفر را تهیه کنیم که این عادت بعضی نابخردان است که به سادگی و کم چرب بودن آن ابراز شرمندگی می کنند و باقیمانده را در زباله دان می ریزند و به سخاوت خویش افتخار می کنند.

مولا امیرمؤمنان علیه السلام که سرآمد عدالت پیشگان جهان است، آنگاه که به ایشان گفتند: چرا در تقسیم بیت المال میان همه مساوات می کنی و شرافت ما را در نظر نمی گیری؟ فرمود:

اَلا وَ انَّ اعْطاءَ الْمالِ فی غَیْرِ حَقِّهِ تَبْذِیرٌ وَ اسْرافٌ وَ هُوَ یَرْفَعُ صاحِبَهُ فی

ص:129


1- (1) - غرر الحکم: 359، حدیث 8118. [1]

الدُّنْیا وَ یَضَعُهُ فِی الآخِرَهِ وَ یُکْرِمُهُ فِی النّاسِ وَ یُهینُهُ عِنْدَ اللّهِ. وَ لَمْ یَضَعِ امْرُؤٌ مالَهُ فی غَیْرِ حَقِّهِ وَ لا عِنْدَ غَیْرِ اهْلِهِ الاّ حَرَمَهُ اللّهُ شُکْرَهُمْ، وَ کانَ لِغَیْرِهِ وُدُّهُمْ فَاِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ یَوْماً فَاحْتاجَ الی مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَدِینٍ وَ الْاَمُ خَلیلٍ. (1)

بدانید که پرداخت مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است، و این کار شخص را در دنیا سربلندی می دهد ولی در آخرت موجب سرشکستگی است، او را در دیدۀ مردم با ارزش اما نزد خداوند خوار می کند. کسی مالش را در برنامۀ غیر حق و نزد غیر مستحق صرف نکرد، مگر اینکه خداوند او را از سپاسگزاری همان مردم محروم کرد، و محبّتشان متوجّه غیر او گشت، و اگر روزی قدمش بلغزد و به یاری آنان نیازمند شود همان مردم، بدترین دوست و پست ترین رفیق خواهند بود.

در دنیای امروز که هزاران کودک و مردمان گرسنه، در انتظار پاره ای نان و غذا در صف ها می نشینند و برای کامیابی خود مانند بردگان کار می کنند، چگونه بشر به خود اجازه می دهد که منابع طبیعی و نعمت های الهی را به هدر دهد و برای رسیدن به شهوات نامحدود خود امکانات و سرمایه ها را بی حدّ و اندازه مصرف کند.

آیا دور ریختن نان و خوراک و مصرف بی رویّۀ آب و برق و گاز و ولخرجی های خودسرانه که همۀ آنها با تلاش ها و سرمایه های مردمی و ملّی یک کشور در حال توسعه به دست می آید؛ اسراف و تبذیر نیست و ما همیشه باید منتظر بلا و حادثه ای سهمگین باشیم تا گروهی در غفلت ها نابود شوند و عدّۀ کمی عبرت بگیرند.

ص:130


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 126. [1]
دو حکایت در اسراف

بشر بن مروان از امام صادق علیه السلام نقل می کند که: ما بر حضرت وارد شدیم و ایشان دستور داد برای میهمانانش مقداری خرمای تازه بیاورند، بعضی رطب را می خوردند و هستۀ آن را به دور می افکندند، حضرت فرمود: این کار را نکنید که این مصرف بی رویّه است؛ خدا فساد را دوست ندارد. (1)پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله از راهی عبور می کرد، یکی از یارانش به نام سعد مشغول وضو گرفتن بود و آب زیاد بر اعضایش می ریخت، حضرت فرمود: چرا اسراف می کنی ای سعد!

عرض کرد: آیا در آب وضو نیز اسراف است؟

حضرت فرمود: بله، هر چند در کنار نهر آب باشی. (2)

ص:131


1- (1) - بحار الأنوار: 303/72، باب 77، حدیث 5؛ تفسیر العیاشی: 288/2، حدیث 58، ذیل آیۀ 26 سورۀ اسراء.
2- (2) - تفسیر الصافی: 187/3، ذیل آیۀ 26 سورۀ اسراء؛ مسند احمد بن حنبل: 221/2.

[«6»اَللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَیَّ صُحْبَهَ الْفُقَرَاءِ وَ أَعِنِّی عَلَی صُحْبَتِهِمْ بِحُسْنِ الصَّبْرِ وَ مَا زَوَیْتَ عَنِّی مِنْ مَتَاعِ الدُّنْیَا الْفَانِیَهِ فَاذْخَرْهُ لِی فِی خَزَائِنِکَ الْبَاقِیَهِ وَ اجْعَلْ مَا خَوَّلْتَنِی مِنْ حُطَامِهَا وَ عَجَّلْتَ لِی مِنْ مَتَاعِهَا بُلْغَهً إِلَی جِوَارِکَ وَ وُصْلَهً إِلَی قُرْبِکَ وَ ذَرِیعَهً إِلَی جَنَّتِکَ إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ وَ أَنْتَ الْجَوَادُ الْکَرِیمُ]

خدایا! همنشینی با تهی دستان را محبوب من قرار ده، و مرا در همنشینی با آنان به صبر نیکو یاری ده، و آنچه از متاع دنیایِ نابود شدنی که از من گرفتی، آن را در خزانه های پایدارت برایم ذخیره کن، و آنچه از توشۀ ناچیز دنیا به من دادی، و از کالای بی ارزشش برای من پیش انداختی، وسیلۀ رسیدن به جوارت، و پیوستن به مقام قرب حضرتت، و سببی به سوی بهشت قرار ده؛ همانا تو دارندۀ احسان عظیمی، و تو بخشندۀ کریمی.

همنشینی با فقیران و رفتار نیکو با آنان

اشاره

از سیره های زیبا و الگو دهنده انبیای الهی و معصومان علیهم السلام ارتباط نزدیک با بندگان نیازمند و فقیران بوده است. این همزبانی و همنشینی با آنان، اسباب نزدیکی به خداوند و قدرشناسی و سپاس از نعمت هایی مانند سلامتی، ثروت مالی، عزّت نفس، مقاومت در برابر حوادث، تقویت ایمان و پرهیزکاری و صبر و گسترش عدالت در بین انسان ها و اخلاق نیک با مردم در همۀ زوایای زندگی فراهم

ص:132

می آورد.

خداوند منّان برای یادآوری آداب معاشرت با ضعیفان و مستمندان می فرماید:

فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ * وَ أَمَّا السَّآئِلَ فَلَا تَنْهَرْ * وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» (1)

و اما [ به شکرانۀ این همه نعمت ] یتیم را خوار و رانده مکن * و تهیدست حاجت خواه را [ به بانگ زدن ] از خود مران * و نعمت های پروردگارت را بازگو کن .

از جمله نکاتی که از این آیات استفاده می شود:

1 - در هنگام قدرت جسمی و مالی، از زمان ضعف خود و دیگران یاد کنید که الطاف الهی به واسطه های زیادی مانند مهربانی پدر و مادر در کودکی و نوجوانی، و آموزش ادب و دانش معلّم در مدرسه، یاری و تشویق دوستان و آشنایان در کارهای زندگی به انسان می رسد.

2 - پناه دادن به بی سرپرست و نیازمندان و رسیدگی به وضع حالی و مالی آنان به دلیل شرایط سنّی و روحی و اجتماعی باید در اولویّت باشد. اگر گذشتۀ تلخ و سخت خود را یاد کنید؛ محرومان را طرد نمی کنید و به نعمت های حق مغرور نمی شوید.

3 - نعمت ها محصول دانش و تخصص و زرنگی آدمیان نیست، بلکه لطف پروردگار است. یاد نعمت های الهی انسان را از ناامیدی و خودباختگی نجات داده و ایستادگی او را در برابر حوادث و آزمایش ها افزون می کند. نعمت های حق باید در مسیر رشد و تربیت انسان باشد نه غفلت و طغیانگری.

4 - خداوند فقیر را غنی می کند ولی از انسان نمی خواهد فقیر را توانا کنیم، بلکه

ص:133


1- (1) - ضحی (93) : 9 - 11. [1]

می فرماید: فقیر را از خود مران و یتیم را با تندی سرزنش مکن.

توجّه به فقرا در روایات

در این زمینه ها روایات و حکایات بسیاری از دریای معارف اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده است:

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

جالِسِ الْفُقَراءَ تَزْدَدْ شُکْراً. (1)

با نیازمندان همنشین باش تا سپاسگزاریت زیاد گردد.

ما احْسَنَ تَواضُعَ الْأَغْنیاءِ لِلْفُقَراءِ طَلَباً لِما عِنْدَ اللّهِ سُبْحانَهُ وَ ما أَحْسَنَ تِیَهُ الْفُقَراءِ عَلَی الْأَغْنیاءِ اتِّکالاً عَلَی اللّهِ سُبْحانَهُ. (2)

چه نیکوست فروتنی توانگران در برابر نیازمندان برای به دست آوردن پاداشی که نزد خداوند پاک است. و چه نیکوست، بی اعتنایی فقیران در برابر توانگران به سبب توکّل که به خداوند دارند.

مُلُوکُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ الْفُقَراءُ الرَّاضُونَ. (3)

پادشاهان دنیا و آخرت؛ فقیرانِ خشنود به حال خود هستند.

به همین جهت امیرمؤمنان علی علیه السلام در نهج البلاغه به مالک اشتر سفارش می فرماید که:

هرگز ثروتمندان بی درد را گرد خود جمع مکن؛ زیرا در وجود هر یک از آنان چنین است که پرخرج تر در آسایش، و کم یارتر در مشکلات، ناخشنودتر در

ص:134


1- (1) - غرر الحکم: 430، حدیث 9808. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 406؛ [2]غرر الحکم: 366، حدیث 8242. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 366، حدیث 8243. [4]

انصاف، با التماس تر در خواسته ها، کم سپاس تر در بخشش ها، دیر پوزش پذیر در لطف ها و بی صبر در حوادث روزگار هستند. (1)ولی نسبت به طبقۀ ضعیف جامعه به قاطعیّت هشدار فرموده است:

ثُمَّ اللّهَ اللّهَ فِی الطَّبَقَهِ السُّفْلی مِنَ الَّذینَ لا حیلَهَ لَهُمْ مِنَ الْمَساکینِ وَ الْمُحْتاجینَ وَ اهْلِ الْبُؤْسی وَ الزَّمْنی، فَاِنَّ فی هذِهِ الطَّبَقَهِ قانِعاً وَ مُعْتَرّاً...

وَاجْعَلْ لِذَوِی الْحاجاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فیهِ شَخْصَکَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عامّاً، فَتَتَواضَعُ فِیهِ لِلّهِ الَّذی خَلَقَکَ. (2)

خدا را خدا را! در طبقۀ پایین اجتماع، از آنان که راه چاره ندارند، و از کارافتادگان و نیازمندان و دچار شدگان به زیان و سختی و صاحبان امراضی که از پا درآمده اند، در میان اینان کسانی هستند که روی سؤال و اظهار حاجت دارند و کسانی که عفّت نفسشان مانع از سؤال است... .

از جانب خود وقتی را برای آنان که به شخص تو نیازمندند قرار ده و در آن وقت وجود خود را برای آنان از هر کاری فارغ کن، و جلوست برای آنان در مجلس عمومی باشد، و برای خداوندی که تو را آفریده تواضع کن.

از سیرۀ عملی و رفتاری معصومان علیهم السلام که بسیار بر این روش اصرار می ورزیدند، این که خویش را در مقام یک نیازمند حقیقی قرار دهند و با پروردگار مناجات نمایند تا بتوانند در حضور فقیری که در کنار کوچه یا مسجد نشسته به آسانی همنشین و مهربان باشند.

طاووس فقیه یمانی گوید:

نیمه شبی غرق در سکوت به کنار کعبه رفتم در آنجا امام سجّاد علیه السلام را دیدم که

ص:135


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 53. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: نامۀ 53. [2]

وارد حجر اسماعیل شد و نماز خواند و آنگاه به سجده رفت.

با خود گفتم: او مردی پاک سرشت از خاندان بزرگواری است؛ چه نیکوست که نزدیک او شوم و دعاهایش را بشنوم.

پس شنیدم که در سجده اش می فرمود:

عُبَیْدُکَ بِفِنائِکَ مِسْکینُکَ بِفِنائِکَ فَقیرُکَ بِفِنائِکَ سائِلُکَ بِفِنائِکَ.

بندۀ کوچک تو در آستانۀ توست؛ بندۀ بیچاره ات در بارگاه توست؛ بندۀ نیازمندت به در خانۀ توست؛ بندۀ درخواست کننده ات در درگاه توست.

سپس طاووس گوید: دعاهای امام را در هنگام گرفتاری و پریشانی می خواندم، به سرعت اندوهم برطرف می شد. (1)

ص:136


1- (1) - بحار الأنوار: 75/46، باب 5، حدیث 66؛ کشف الغمه: 80/2.

دعای 31 : توبه و بازگشت

اشاره

ص:137

«1»اَللَّهُمَّ یَا مَنْ لاَ یَصِفُهُ نَعْتُ الْوَاصِفِینَ وَ یَا مَنْ لاَ یُجَاوِزُهُ رَجَآءُ الرَّاجِینَ وَ یَا مَنْ لاَ یَضِیعُ لَدَیْهِ أَجْرُ الْمُحْسِنِینَ وَ یَا مَنْ هُوَ مُنْتَهَی خَوْفِ الْعَابِدِینَ وَ یَا مَنْ هُوَ غَایَهُ خَشْیَهِ الْمُتَّقِینَ «2»هَذَا مَقَامُ مَنْ تَدَاوَلَتْهُ أَیْدِی الذُّنُوبِ وَ قَادَتْهُ أَزِمَّهُ الْخَطَایَا وَ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِ الشَّیْطَانُ فَقَصَّرَ عَمَّا أَمَرْتَ بِهِ تَفْرِیطاً وَ تَعَاطَی مَا نَهَیْتَ عَنْهُ تَغْرِیراً «3»کَالْجَاهِلِ بِقُدْرَتِکَ عَلَیْهِ أَوْ کَالْمُنْکِرِ فَضْلَ إِحْسَانِکَ إِلَیْهِ حَتَّی إِذَا انْفَتَحَ لَهُ بَصَرُ الْهُدَی وَ تَقَشَّعَتْ عَنْهُ سَحَائِبُ الْعَمَی أَحْصَی مَا ظَلَمَ بِهِ نَفْسَهُ وَ فَکَّرَ فِیمَا خَالَفَ بِهِ رَبَّهُ فَرَأَی کَبِیرَ عِصْیَانِهِ کَبِیراً وَ جَلِیلَ مُخَالَفَتِهِ جَلِیلاً فَأَقْبَلَ نَحْوَکَ مُؤَمِّلاً لَکَ مُسْتَحْیِیاً مِنْکَ وَ وَجَّهَ رَغْبَتَهُ إِلَیْکَ ثِقَهً بِکَ فَأَمَّکَ بِطَمَعِهِ یَقِیناً وَ قَصَدَکَ بِخَوْفِهِ إِخْلاَصاً «4»قَدْ خَلاَ طَمَعُهُ مِنْ کُلِّ مَطْمُوعٍ فِیهِ غَیْرِکَ وَ أَفْرَخَ رَوْعُهُ مِنْ کُلِّ مَحْذُورٍ مِنْهُ سِوَاکَ فَمَثَلَ بَیْنَ یَدَیْکَ مُتَضَرِّعاً وَ غَمَّضَ بَصَرَهُ إِلَی الْأَرْضِ مُتَخَشِّعاً وَ طَأْطَأَ رَأْسَهُ لِعِزَّتِکَ مُتَذَلِّلاً وَ أَبَثَّکَ مِنْ سِرِّهِ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنْهُ خُضُوعاً وَ عَدَّدَ مِنْ ذُنُوبِهِ مَا أَنْتَ أَحْصَی لَهَا خُشُوعاً وَ اسْتَغَاثَ بِکَ مِنْ عَظِیمِ مَا وَقَعَ بِهِ فِی عِلْمِکَ «5»وَ قَبِیحِ مَا فَضَحَهُ فِی حُکْمِکَ مِنْ ذُنُوبٍ أَدْبَرَتْ لَذَّاتُهَا فَذَهَبَتْ وَ أَقَامَتْ تَبِعَاتُهَا فَلَزِمَتْ لاَ یُنْکِرُ - یَا إِلَهِی - عَدْلَکَ إِنْ عَاقَبْتَهُ وَ لاَ یَسْتَعْظِمُ عَفْوَکَ إِنْ عَفَوْتَ عَنْهُ وَ رَحِمْتَهُ لِأَنَّکَ الرَّبُّ الْکَرِیمُ الَّذِی لاَ یَتَعَاظَمُهُ غُفْرَانُ الذَّنْبِ الْعَظِیمِ «6»اَللَّهُمَّ فَهَا أَنَا ذَا قَدْ جِئْتُکَ مُطِیعاً لِأَمْرِکَ

ص:138

ص:139

فِیمَا أَمَرْتَ بِهِ مِنَ الدُّعَاءِ مُتَنَجِّزاً وَعْدَکَ فِیمَا وَعَدْتَ بِهِ مِنَ الْإِجَابَهِ إِذْ تَقُولُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» «7 اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ الْقَنِی بِمَغْفِرَتِکَ کَمَا لَقِیتُکَ بِإِقْرَارِی وَ ارْفَعْنِی عَنْ مَصَارِعِ الذُّنُوبِ کَمَا وَضَعْتُ لَکَ نَفْسِی وَ اسْتُرْنِی بِسِتْرِکَ کَمَا تَأَنَّیْتَنِی عَنِ الاِنْتِقَامِ مِنِّی «8»اَللَّهُمَّ وَ ثَبِّتْ فِی طَاعَتِکَ نِیَّتِی وَ أَحْکِمْ فِی عِبَادَتِکَ بَصِیرَتِی وَ وَفِّقْنِی مِنَ الْأَعْمَالِ لِمَا تَغْسِلُ بِهِ دَنَسَ الْخَطَایَا عَنِّی وَ تَوَفَّنِی عَلَی مِلَّتِکَ وَ مِلَّهِ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ - عَلَیْهِ السَّلاَمُ - إِذَا تَوَفَّیْتَنِی «9»اَللَّهُمَّ إِنِّی أَتُوبُ إِلَیْکَ فِی مَقَامِی هَذَا مِنْ کَبَائِرِ ذُنُوبِی وَ صَغَائِرِهَا وَ بَوَاطِنِ سَیِّئَاتِی وَ ظَوَاهِرِهَا وَ سَوَالِفِ زَلاَّتِی وَ حَوَادِثِهَا تَوْبَهَ مَنْ لاَ یُحَدِّثُ نَفْسَهُ بِمَعْصِیَهٍ وَ لاَ یُضْمِرُ أَنْ یَعُودَ فِی خَطِیئَهٍ «10»وَ قَدْ قُلْتَ - یَا إِلَهِی - فِی مُحْکَمِ کِتَابِکَ إِنَّکَ تَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِکَ وَ تَعْفُو عَنِ السَّیِّئَاتِ وَ تُحِبُّ التَّوَّابِینَ فَاقْبَلْ تَوْبَتِی کَمَا وَعَدْتَ وَ اعْفُ عَنْ سَیِّئَاتِی کَمَا ضَمِنْتَ وَ أَوْجِبْ لِی مَحَبَّتَکَ کَمَا شَرَطْتَ «11»وَ لَکَ - یَا رَبِّ - شَرْطِی أَلاَّ أَعُودَ فِی مَکْرُوهِکَ وَ ضَمَانِی أَنْ لاَ أَرْجِعَ فِی مَذْمُومِکَ وَ عَهْدِی أَنْ أَهْجُرَ جَمِیعَ مَعَاصِیکَ «12»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ أَعْلَمُ بِمَا عَمِلْتُ فَاغْفِرْ لِی مَا عَلِمْتَ وَ اصْرِفْنِی بِقُدْرَتِکَ إِلَی مَا أَحْبَبْتَ «13»اَللَّهُمَّ وَ عَلَیَّ تَبِعَاتٌ قَدْ حَفِظْتُهُنَّ وَ تَبِعَاتٌ قَدْ نَسِیتُهُنَّ وَ کُلُّهُنَّ بِعَیْنِکَ الَّتِی لاَ تَنَامُ وَ عِلْمِکَ الَّذِی لاَ یَنْسَی فَعَوِّضْ مِنْهَا أَهْلَهَا وَ احْطُطْ عَنِّی وِزْرَهَا وَ خَفِّفْ عَنِّی ثِقْلَهَا وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أُقَارِفَ مِثْلَهَا«14» اللَّهُمَّ وَ إِنَّهُ لاَ وَفَاءَ لِی بِالتَّوْبَهِ إِلاَّ بِعِصْمَتِکَ وَ لاَ اسْتِمْسَاکَ بِی عَنِ الْخَطَایَا إِلاَّ عَنْ قُوَّتِکَ فَقَوِّنِی بِقُوَّهٍ کَافِیَهٍ وَ تَوَلَّنِی بِعِصْمَهٍ مَانِعَهٍ «15»اَللَّهُمَّ أَیُّمَا عَبْدٍ تَابَ إِلَیْکَ وَ هُوَ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ فَاسِخٌ لِتَوْبَتِهِ وَ عَائِدٌ فِی ذَنْبِهِ وَ خَطِیئَتِهِ فَإِنِّی

ص:140

أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَکُونَ کَذَلِکَ فَاجْعَلْ تَوْبَتِی هَذِهِ تَوْبَهً لاَ أَحْتَاجُ بَعْدَهَا إِلَی تَوْبَهٍ تَوْبَهً مُوجِبَهً لِمَحْوِ مَا سَلَفَ وَ السَّلاَمَهِ فِیمَا بَقِیَ «16»اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ جَهْلِی وَ أَسْتَوْهِبُکَ سُوءَ فِعْلِی فَاضْمُمْنِی إِلَی کَنَفِ رَحْمَتِکَ تَطَوُّلاً وَ اسْتُرْنِی بِسِتْرِ عَافِیَتِکَ تَفَضُّلاً «17»اَللَّهُمَّ وَ إِنِّی أَتُوبُ إِلَیْکَ مِنْ کُلِّ مَا خَالَفَ إِرَادَتَکَ أَوْ زَالَ عَنْ مَحَبَّتِکَ مِنْ خَطَرَاتِ قَلْبِی وَ لَحَظَاتِ عَیْنِی وَ حِکَایَاتِ لِسَانِی تَوْبَهً تَسْلَمُ بِهَا کُلُّ جَارِحَهٍ عَلَی حِیَالِهَا مِنْ تَبِعَاتِکَ وَ تَأْمَنُ مِمَا یَخَافُ الْمُعْتَدُونَ مِنْ أَلِیمِ سَطَوَاتِکَ «18»اَللَّهُمَّ فَارْحَمْ وَحْدَتِی بَیْنَ یَدَیْکَ وَ وَجِیبَ قَلْبِی مِنْ خَشْیَتِکَ وَ اضْطِرَابَ أَرْکَانِی مِنْ هَیْبَتِکَ «19»فَقَدْ أَقَامَتْنِی - یَا رَبِّ - ذُنُوبِی مَقَامَ الْخِزْیِ بِفِنَائِکَ فَإِنْ سَکَتُّ لَمْ یَنْطِقْ عَنِّی أَحَدٌ وَ إِنْ شَفَعْتُ فَلَسْتُ بِأَهْلِ الشَّفَاعَهِ «20»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ شَفِّعْ فِی خَطَایَایَ کَرَمَکَ وَ عُدْ عَلَی سَیِّئَاتِی بِعَفْوِکَ وَ لاَ تَجْزِنِی جَزَائِی مِنْ عُقُوبَتِکَ وَ ابْسُطْ عَلَیَّ طَوْلَکَ وَ جَلِّلْنِی بِسِتْرِکَ وَ افْعَلْ بِی فِعْلَ عَزِیزٍ تَضَرَّعَ إِلَیْهِ عَبْدٌ ذَلِیلٌ فَرَحِمَهُ أَوْ غَنِیٍّ تَعَرَّضَ لَهُ عَبْدٌ فَقِیرٌ فَنَعَشَهُ «21»اَللَّهُمَّ لاَ خَفِیرَ لِی مِنْکَ فَلْیَخْفُرْنِی عِزُّکَ وَ لاَ شَفِیعَ لِی إِلَیْکَ فَلْیَشْفَعْ لِی فَضْلُکَ وَ قَدْ أَوْجَلَتْنِی خَطَایَایَ فَلْیُؤْمِنِّی عَفْوُکَ فَمَا کُلُّ مَا نَطَقْتُ بِهِ عَنْ جَهْلٍ مِنِّی بِسُوءِ أَثَرِی وَ لاَ نِسْیَانٍ لِمَا سَبَقَ مِنْ ذَمِیمِ فِعْلِی لَکِنْ لِتَسْمَعَ سَمَاؤُکَ وَ مَنْ فِیهَا وَ أَرْضُکَ وَ مَنْ عَلَیْهَا مَا أَظْهَرْتُ لَکَ مِنَ النَّدَمِ «22»وَ لَجَأْتُ إِلَیْکَ فِیهِ مِنَ التَّوْبَهِ فَلَعَلَّ بَعْضَهُمْ بِرَحْمَتِکَ یَرْحَمُنِی لِسُوءِ مَوْقِفِی أَوْ تُدْرِکُهُ الرِّقَّهُ عَلَیَّ لِسُوءِ حَالِی فَیَنَالَنِی مِنْهُ بِدَعْوَهٍ هِیَ أَسْمَعُ لَدَیْکَ مِنْ دُعَائِی أَوْ شَفَاعَهٍ أَوْکَدُ عِنْدَکَ مِنْ شَفَاعَتِی تَکُونُ بِهَا نَجَاتِی مِنْ غَضَبِکَ وَ فَوْزَتِی بِرِضَاکَ

ص:141

«23»اَللَّهُمَّ إِنْ یَکُنِ النَّدَمُ تَوْبَهً إِلَیْکَ فَأَنَا أَنْدَمُ النَّادِمِینَ وَ إِنْ یَکُنِ التَّرْکُ لِمَعْصِیَتِکَ إِنَابَهً فَأَنَا أَوَّلُ الْمُنِیبِینَ وَ إِنْ یَکُنِ الاِسْتِغْفَارُ حِطَّهً لِلذُّنُوبِ فَإِنِّی لَکَ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِینَ «24»اَللَّهُمَّ فَکَمَا أَمَرْتَ بِالتَّوْبَهِ وَ ضَمِنْتَ الْقَبُولَ وَ حَثَثْتَ عَلَی الدُّعَاءِ وَ وَعَدْتَ الْإِجَابَهَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اقْبَلْ تَوْبَتِی وَ لاَ تَرْجِعْنِی مَرْجِعَ الْخَیْبَهِ مِنْ رَحْمَتِکَ إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ عَلَی الْمُذْنِبِینَ وَ الرَّحِیمُ لِلْخَاطِئِینَ الْمُنِیبِینَ «25»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَمَا هَدَیْتَنَا بِهِ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَمَا اسْتَنْقَذْتَنَا بِهِ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَهً تَشْفَعُ لَنَا یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ یَوْمَ الْفَاقَهِ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ هُوَ عَلَیْکَ یَسِیرٌ.

ص:142

[«1»اَللَّهُمَّ یَا مَنْ لاَ یَصِفُهُ نَعْتُ الْوَاصِفِینَ وَ یَا مَنْ لاَ یُجَاوِزُهُ رَجَآءُ الرَّاجِینَ وَ یَا مَنْ لاَ یَضِیعُ لَدَیْهِ أَجْرُ الْمُحْسِنِینَ وَ یَا مَنْ هُوَ مُنْتَهَی خَوْفِ الْعَابِدِینَ وَ یَا مَنْ هُوَ غَایَهُ خَشْیَهِ الْمُتَّقِینَ]

خدایا! ای آن که توصیف وصف کنندگان او را نمی ستاید، و ای آن که امید امیدواران از او نمی گذرد، و ای آن که پاداش نیکوکاران نزد او ضایع نمی شود، و ای آن که حضرت او نهایت ترس عابدان، و هدف بیم پرهیزکاران است.

حقایق ملکوتی

اشاره

در جملات زیبای بالا، با زبان الهی حضرت زین العابدین علیه السلام به پنج حقیقت عرشی اشاره شده است:

1 - واصفان از وصفش عاجزند.

2 - او پایان امید امیدواران است.

3 - اجر نیکوکاران در پیشگاه او ضایع نمی شود.

4 - پایان راه خوف عابدان اوست.

5 - بیم اهل تقوا به او منتهی می گردد.

1 - واصفان از وصفش عاجزند
اشاره

انسان در عین این که از جهاتی، بر بسیاری از موجودات جهان هستی برتری دارد

ص:143

که خداوند در قرآن می فرماید:

وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقنا تَفْضیلاً» (1)

به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم ، و آنان را در خشکی و دریا [ بر مرکب هایی که در اختیارشان گذاشتیم ] سوار کردیم ، و به آنان از نعمت های پاکیزه روزی بخشیدیم ، وآنان را بر بسیاری از آفریده های خود برتری کامل دادیم .

ولی این انسانِ برتر از برخی از موجودات، از نظر عقل و درک و فهم و شعور بسیار محدود است.

این مسئله به جای خود صحیح است که فعالیّت فکری و مغزی انسان، این تمدّن شگرف، و این همه کتابخانه های عظیم، و دانشگاه های وسیع را به وجود آورده، ولی بر اساس اعتراف خودش هنوز در ابتدای دالان علم است و از داخل این خانه خبری ندارد.

قرآن مجید دانش بشر را ناچیز شمرده و از تمام دانستنی های او تحت عنوان قلیل یاد می کند:

وَ ما اوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ الاّ قَلیلاً» (2)

و از دانش و علم جز اندکی به شما نداده اند .

قرآن مجید شمردن نعمت های الهی را از طاقت بشر بیرون می داند، چرا که انسان را قدرت احاطه بر تعداد موجودات هستی نیست و علّتش آن است که درک و شعور و فهم و عقل او بسیار محدود است، گرچه با این محدودیّت راه رسیدن به

ص:144


1- (1) - اسراء (17) : 70. [1]
2- (2) - اسراء (17) : 85. [2]

انواع کمالات و فضایل به روی او باز است.

قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ انْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبّی وَ لَوْ جِئنا بِمِثْلِهِ مَدَداً» (1)

بگو : اگر دریا برای [ نوشتن ] کلمات پروردگارم [ که مخلوقات او هستند ] مرکب شود ، پیش از آن که کلمات پروردگارم پایان یابد ، یقیناً دریا پایان می یابد ، و اگرچه مانند آن دریا را به کمک بیاوریم .

«قرآن در این آیه توجّه به این واقعیّت می دهد که گمان مبرید عالم هستی محدود به آن است که شما می بینید یا می دانید یا احساس می کنید، بلکه آن قدر عظمت و گسترش دارد که اگر دریاها مرکب شوند و بخواهند نام آنها و صفات و ویژگی های آنها را بنویسند دریاها پایان می یابند پیش از آن که موجودات جهان هستی را احصا کرده باشند.

توجّه به این نکته نیز لازم است که دریا در این جا مفهوم جنس را دارد، و همچنین کلمۀ «مثل» در جملۀ: لَوْ جِئنا بِمِثْلِهِ مَدَداً نیز معنی جنس را می رساند، اشاره به این که هر قدر همانند این دریاها بر آن افزوده شود باز هم کلمات الهی پایان نمی گیرد.

خلاصۀ مطلب این که این قلم ها می شکند و آن مرکّب ها تا آخرین قطره تمام می شود و هنوز شرح مخلوقات و اسرار و حقایق جهان هستی باقی مانده است.

درست فکر کنید یک قلم چقدر قدرت نوشتن دارد؟ سپس فکر کنید از یک شاخۀ کوچک درخت چند قلم ساخته می شود؟ پس از آن از یک درخت بزرگ با آن ساقۀ تنومندش چند هزار یا چند میلیون قلم تهیه می شود؟ سپس مجموع درختان روی زمین در تمام جنگل ها و باغ ها را در نظر بگیرید، و قلم هایی که از آن ساخته

ص:145


1- (1) - کهف (18) : 109. [1]

می شود حساب کنید.

از سوی دیگر با یک قطرۀ مرکّب فکر کنید چند کلمه می توان نوشت؟ سپس آن را در یک استخر و یک دریاچه و یک دریا و اقیانوس و سرانجام همۀ دریاهای روی زمین ضرب کنید چه عدد عجیبی را تشکیل می دهد؟!!

عظمت این سخن آنگاه روشن تر می شود که به این واقعیّت توجّه کنیم که عدد سبع در آیۀ مشابه آیۀ مورد بحث در سورۀ مبارکه لقمان، عدد «تعداد» نیست بلکه عدد «تکثیر» است و به تعبیر دیگر مفهومش این است که اگر دریاهای بسیار بر آن دریا بیفزاییم باز کلمات اللّه پایان نمی یابد.

موضوع مهمّی که در این جا توجّه به آن لازم است این است که آیۀ فوق در عین این که گسترش بی انتهای جهان هستی را در گذشته و حال و آینده مجسّم می سازد، ترسیمی از علم نامحدود خداوند نیز هست، چرا که می دانیم خداوند به همۀ آنچه در پهنۀ هستی بوده است و خواهد بود احاطۀ علمی دارد، بلکه علم او به حکم این که علم حضوری است از وجود این موجودات جدا نخواهد بود.» (1)چه کند مشتی خاک درهم پیچیده و امواجی از فعّالیت های حیاتی و روانی که انسان نامیده می شود، در مقابل مقام ربوبی احدیّت که همۀ جهان هستی با کهکشان های پویا و با انسان های بی شمارش، چیزی جز مشق کوچکی از یک لحظۀ مشیّت او نیست؟

و نیز هر نیروئی که برای کوشیدن در راه او بسیج شود، و هر راهی که برای وصول به ادای حق او درنوردیده شود، جزئی از حق اوست که ادا کردن آن برای انسان امکان ناپذیر است.

در سه مورد از آیات قرآنی وارد شده است.

ص:146


1- (1) - تفسیر نمونه: 573/12، [1] ذیل تفسیر آیۀ 109 سورۀ کهف.

وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» (1)

خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند .

به جا آوردن حق یک حقیقت

«به جای آوردن حق یک حقیقت با دو چیز انجام می گیرد:

1 - درک و دریافت و محاسبۀ کامل دربارۀ آن حقیقت، اگر اندک ناتوانی در درک و دریافت و محاسبۀ یک حقیقت وجود داشته باشد، بدون تردید حق شناخت آن حقیقت ادا نشده است. بدان جهت که احاطۀ درک و دریافت و محاسبات ما دربارۀ آن مقام شامخ امکان پذیر نیست، لذا ادای حق معرفت او برای ما امکان نخواهد داشت.

این است معنای آن جمله که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت داده شده است:

ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ. (2)

خداوندا! ما نمی توانیم معرفتی شایستۀ مقام الهی تو، به دست بیاوریم.

2 - به جای آوردن حق یک حقیقت با نظر به رابطه ای که میان انسان و آن حقیقت وجود دارد.

در مسئلۀ مورد بحث، حقیقتی که ادای حق او مطرح است، خداوند است، بدان جهت که عظمت های الهی بی نهایت است، و رابطۀ انسان با خدا رابطۀ مخلوق با خالقی است که دارای عظمت های بی نهایت می باشد، و معنای ادای حق چنین خالق، نوعی احاطه بر او و بی نیاز شدن از او را دربر دارد، لذا ادای حق عملی و عبودیت نهائی دربارۀ خدا امکان ناپذیر می باشد.

ص:147


1- (1) - انعام (6) : 91؛ [1]حج (22) : 74؛ [2]زمر (39) : 67. [3]
2- (2) - بحار الأنوار: 23/68، باب 61، ذیل حدیث 1؛ [4]عوالی اللآلی: 132/4، حدیث 227. [5]

این است معنای آن جمله که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت داده شده است:

ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ. (1)

و ما نمی توانیم عبادتی شایستۀ مقام تو بجای بیاوریم.» (2)

نیایش امام حسین علیه السلام در عرفات

«حضرت سیّدالشهدا علیه السلام در همین زمینه در قسمتی از دعای عرفه به پیشگاه حضرت محبوب عرضه می دارد:

اِلهی انَا الْجاهِلُ فِی عِلْمی فَکَیْفَ لا اکُونُ جَهُولاً فِی جَهْلِی؟!. (3)

هر چند دانش فرا بگیرم باز در عین دانائیم نادانم، چگونه می توانم در عین جهلم نادان نباشم.

خداوندا! ما می خواهیم بدانیم، اما نسبی و محدود بودن دانش ها، علم ما را از مطلق بودن دور می سازد، و بدین جهت ما هرگز نمی توانیم به طور مطلق با واقعیت ها در تماس بوده باشیم.

ما انسان ها در تحصیل سود، خوش باوریم، آری، خیلی زود باوریم، از همین زودباوری ها است که روشنائی مخلوط به تاریکی ها را که خودمان هم در ایجاد آن روشنائی بازیگری داشته ایم، نور مطلق فرض می کنیم، بالاتر از این به دیگران هم دستور یا توصیه یا حداقل سفارش می کنیم که شما هم در این روشنائی مطلق ببینید!!

و آنگاه اگر هم فرض کنیم با تمام واقعیت های جهان هستی آشنائی پیدا

ص:148


1- (1) - بحار الأنوار: 235/68، باب 67، ذیل حدیث 16.
2- (2) - ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، جعفری: 27/2.
3- (3) - بحار الأنوار: 225/95، باب 2، دعای عرفه؛ [1] إقبال الأعمال: 348، دعای عرفه.

نموده ایم، آیا می توانیم تمام خصوصیات و جزئیات سیستم گذشته و آیندۀ بشریت و جهان هستی را بدانیم؟ آیا ما می توانیم از حقیقت مشیّت جاریۀ خداوندی اطلاعی داشته باشیم؟ البته نه و یقیناً چنین نیست، ما نه فقط به تمام واقعیت ها جهان هستی آشنا نیستیم، بلکه سرنوشت یک ذرّۀ بی مقدار را هم نمی توانیم دقیق معین نمائیم، زیرا اگر این توانائی را داشتیم تمام جهان را می شناختیم، آری، این یک اعتراف تلخ است ولی چه باید کرد، زیرا حقیقت است.

اما همین که به نادانی خود اعتراف می کنیم و قطرۀ علم خود را از هوا و آلودگی های نفسانی دور می کنیم اتصال آن را به دریای علم تو، ای خداوند دانا، درک می کنیم.» (1)آری، تمام این سطوری که خواندید همان است که امام عابدان، و محبوب محبان، و عشق عاشقان در جملۀ اول دعای سی و یکم با تمام وجودش فریاد می زند:

«اَللَّهُمَّ یَا مَنْ لاَ یَصِفُهُ نَعْتُ الْوَاصِفِینَ»

دیده در هجر تو شرمندۀ احسانم کرد بس که شب ها گهر اشک به دامانم کرد

عاشقان دوش ز گیسوی تو دیوانه شدند حال آشفتۀ آن جمع پریشانم کرد

تا که ویران شدم آمد به کفم گنج مراد خانۀ سیل غم آباد که ویرانم کرد

شمّه ای از گل روی تو به بلبل گفتم آن تنک حوصله رسوای گلستانم کرد

ص:149


1- (1) - نیایش حسین در عرفات: 33.

داستان شب هجران تو گفتم با شمع آن قدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد

2 - او پایان امید امیدواران است:

وجود مقدّسی که از باب لطف و عنایت و رحمت و مرحمت. صفحۀ با عظمت هستی را به وجود آورده، و این همه نقش رنگارنگ بر آن نقّاشی نموده، از خاک ناچیز نطفۀ انسان را ساخته، و در تاریک خانۀ رحمْ بدن و صورت وی را آراسته، آنگاه از روح خود در او دمیده، و آنچه لازمۀ رشد و کمال بوده مایۀ آن را در وجودش نهاده، سپس وی را با بدرقۀ محبّت و لطفش به دنیا آورده، و آغوش مهر مادر و عشق پدر را جایگاه او قرار داده، از سینۀ مادر به او شیر گوارا نوشانده، و پدر را خدمتکار دست به سینۀ او فرموده، پس از مدتی از میان لثه هایش دندان رویانیده، و به تدریج سفرۀ زندگی را در خور او پهن کرده و وی را به انواع نعمت های ظاهری و باطنی آراسته، البته باید نهایت امید وی باشد؛ زیرا تمام تکیه گاه هائی که بشر برای خود انتخاب کرده بنای بر آب است، و در طول تاریخ بسیار اتفاق افتاده که امید افراد به افراد یا امید افراد به عناصر و اشیا، تبدیل به یأس و ناامیدی شده و تنها جائی که امید کسی ناامید نشده پیشگاه مقدّس حضرت اوست.

دردمندی به در خانه اش نرفت که دردش دوا نشد، حاجتمندی به او مراجعه نکرد مگر این که حاجتش برآورده شد، مستمندی از او نخواست، مگر این که به خواسته اش رسید، قرض داری نزد او نرفت مگر این که قرضش ادا شد. گنهکاری به حضرتش ننالید مگر این که گناهش در دایرۀ عفو و بخشش رفت.

خاموشم و بی تابی فریاد تو دارم چندانکه فراموش توام به جهان یاد تو دارم

ص:150

این ناله که قد می کشد از سینۀ تنگم تصویر نهال از غم آزار تو دارم

تمثال گل و رنگ بهارم چه فریبد من آینۀ حسن خدا داد تو دارم

هر چند به صد رنگ زنم دست تصنّع چون وانگرم خامۀ بهزاد تو دارم

تا زنده ام از جان کنی ام نیست رهائی شیرینی و من خدمت فرهاد تو دارم

گو شیشۀ امکان شکند سنگ حوادث من طاقی از ابروی پریزاد تو دارم

بیدل تو به من هیچ مدارا ننمودی عمری است که پاس دل ناشاد تو دارم

(بیدل دهلوی)

3 - اجر نیکوکاران در پیشگاه او ضایع نمی شود
اشاره

وجود مقدس او آگاه به تمام واقعیت ها است، و ظاهر و باطن هر چیزی در پیش اوست.

استحقاق هر عمل کننده ای برای او معلوم است، و هیچ گونه عجزی از ادای حق صاحب حق ندارد.

کرم و لطف و رحمت، ذات اوست و ذرّه ای بخل و امساک در آن درگاه وجود ندارد، بنابراین ضایع شدن حق صاحب حق از کرم بی نهایت در بی نهایت معقول نیست.

این قسمتی از جملات عرشی و ملکوتی امام عارفان، شمع وجود عاشقان

ص:151

حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در دعای کمیل است که:

ما هکَذَا الظَّنُّ بِکَ وَ لا اخْبِرْنا بِفَضْلِکَ عَنْکَ یا کَریمُ یا رَبِّ. (1)

به وجود مقدست این گمان نمی رود که اجری در پیشگاهت ضایع شود و بدون علّت کسی در معرض بی لطفی تو قرار گیرد، و چنین خبری از جانب خود تو و فرستادگانت که به ما بندگان نرسیده که تو ضایع کنندۀ اجری ای بزرگوار، ای پروردگار.

اجر نیکوکاران در کلام قرآن

سند محکم عنایت او را نسبت به نیکوکاران در آیات زیر ملاحظه کنید:

فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ انّی لااُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُم مِنْ ذَکَرٍ اوْ انْثی» (2)

پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [ که ] یقیناً من عمل هیچ عمل کننده ای از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرند تباه نمی کنم ؛

وَ لا نُضیعُ اجْرَ الْمُحْسِنینَ» (3)

و پاداش نیکوکاران را تباه نمی کنیم .

اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ انّا لانُضیعُ اجْرَ مَنْ احْسَنَ عَمَلاً» (4)

مسلماً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند [ پاداششان داده خواهد شد ] زیرا ما پاداش کسانی را که کار نیکو کرده اند ، تباه نمی کنیم .

ص:152


1- (1) - مصباح المتهجّد: 847؛ [1]المصباح، کفعمی: 557، دعای کمیل. [2]
2- (2) - آل عمران (3) : 195. [3]
3- (3) - یوسف (12) : 56. [4]
4- (4) - کهف (18) : 30. [5]

اِنَّ اللّهَ لایُضیعُ اجْرَ الْمُحْسِنینَ» (1)

چرا که خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند .

وَ اصْبِرْ فَاِنَّ اللّهَ لایُضیعُ اجْرَ الْمُحْسِنینَ» (2)

و شکیبایی کن که یقیناً خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند .

اِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَاِنَّ اللّهَ لایُضیعُ اجْرَ الْمُحْسِنینَ» (3)

بی تردید هر کس پرهیزکاری کند و شکیبایی ورزد ، [پاداش شایسته می یابد] ؛ زیرا خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند .

این هم از عجایب است که عبد، مالک خود و عملش نیست، آنچه دارد از خدا دارد، جسم و جان را او عنایت کرده، توفیق عمل را او مرحمت فرمود، طریق هدایت را او ارائه نموده، شوق به اجرای فرامین و دستورها را او در قلب شعله ور ساخته، آن وقت عمل کننده را مستحق و طلبکار دانسته و به طور مکرّر در قرآن مجید اعلام نموده که اجر نیکوکار را ضایع نخواهم کرد!

این نکته نیز ناگفته نماند که محسن از نظر قرآن انسانی است که قلبش آراسته به ایمان، جانش پیراسته از زشتی های معنوی، و نفسش مزیّن به زینت اخلاق حسنه، و عملش موافق با دستورهای قرآن و خواسته های پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام است، و چنین انسانی بدون شک اجر اعمال و اخلاقش در پیشگاه حضرت حق ضایع نگردد.

من به بوی خوش تو دلشادم ورنه از خود گرهی بر بادم

ص:153


1- (1) - توبه (9) : 120. [1]
2- (2) - هود (11) : 115. [2]
3- (3) - یوسف (12) : 90. [3]

شوم از خویش به هر لحظه خراب کند آن لطفِ خفی آبادم

بی نسیمت بردم باد صبا لطف کن تا ندهی بر بادم

ای خوش آندم که مرا یاد کنی ای که یک دم نروی از یادم

لطف پنهان ز دلم بازمگیر که در این لطفِ نهانی زادم

لطف تو گر نبود با غم تو قهر این غم بکَند بنیادم

نرسی گرتو به فریاد دلم از فلک هم گذرد فریادم

بیستون غمت و تیشۀ صبر که تو شیرینی و من فرهادم

کمر بندگیت بست چو فیض از غم هر دو جهان آزادم

(فیض کاشانی)

4 - پایان راه خوف عابدان اوست

آنان که در بندگی و طاعت، در عبادت و خدمت، از جسم و جان مایه می گذارند، آنان که شوقی جز رسیدن به وصال محبوب ندارند، آنان که همّتی جز به دست آوردن رضای دوست در دلشان نیست، آنان که عبادت حق را اصل و ریشه، و هدف واقعی می دانند، و وجودشان منبع خیر و برکت است، در عین حال در ذات قلبشان نگران این معنا هستند که مبادا لحظه ای اعراض از حق و یا دچار شدن به فراق محبوب، گریبان جانشان را بگیرد، اینان اعراض از دوست را سخت ترین و بدترین و شکننده ترین بلا می دانند، و فراق دوست را در سوزندگی، شدیدتر از آتش جهنّم حساب می کنند.

اینان وقتی از نگرانی نجات پیدا می کنند که به وصال دوست برسند و شاهد لقای معشوق را در آغوش جان بگیرند.

عشّاق را حیات به جانست و جان تویی جان را اگر حیات دگر هست آن تویی

ص:154

هر جا مَهی است پیش رخت هست ناتمام ماه تمام روی زمین و زمان تویی

یوسف اگر چه بود به خوبی عزیز مصر حالا به ملک حُسن، عزیز جهان تویی

گر صدهزار مهر بنا نمایند مهوشان ایشان ستمگرند همین مهربان تویی

گر دل ز درد خون شد و گر جان به لب رسید غم نیست چون طبیب منِ ناتوان تویی

گر جان به باد داد هلالی از آن چه باک جانی که هست در تنِ او جاودان تویی

(هلالی جغتایی)

5 - بیم اهل تقوی به او منتهی می گردد

تقوا که همان نیروی ضبط نفس و خود نگهداری از بی پروائی در مسئلۀ گناه و رعایت جانب حق است، طبعاً ملازم با نوعی بیم و هراس می باشد. و قهراً آدمی را از افتادن در گناه باز می دارد.

این حال خوف و نگرانی از عواقب طغیان بر خدا، ممکن است در ابتدای امر از تصوّر کیفرهای اخروی و یا عوامل دیگر از جهات اخلاقی و اجتماعی در انسان به وجود آید، ولی کم کم بر اثر اشتداد درجۀ عرفان به مقام ربوبیّت و آشنائی بیشتر با کانون عزّ و جلال و قهّاریّت حضرت حق، آن حال خوف و نگرانی از آیندۀ کار، تبدیل به حال خشیت و انکسار و خشوع روح از درک مهابت حضرت قهّار می گردد، و آدم آگاه هر چند بی گناه را هم می لرزاند.

ص:155

اِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عَبادِهِ الْعُلَماءُ» (1)

از بندگان خدا فقط دانشمندان از او می ترسند .

قرآن در وصف انبیا علیهم السلام می فرماید:

اَلَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لایَخْشَوْنَ احَداً الاَّ اللّهَ» (2)

[ آری، این روش خداست دربارۀ ] آنان که همواره پیامهای خدا را به مردم می رسانند و از [ عظمت و مقام ] او می ترسند و از هیچ کس جز او واهمه ندارند.

آنان که در این پهنۀ هستی به جلال و جمالی که فوق آن متصوّر نیست پی برده اند، و ناچیزی خویش و جملۀ موجودات را در جنب آن عظمت بی پایان درک کرده اند، دلی سرشار از خشیت و انکسار دارند، و قلبی مرعوب از سطوت ذوالجلال.

اِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ ایماناً» (3)

و هر وقت یاد خدا به میان آید دلهاشان ترسان گردد، و هر وقت آیات خدا بر آنان تلاوت شود ایمانشان را افزون سازد.

و اینان هستند که یک تذکّر از انبیا و یک اشاره از اولیای خدا، چنان تکانی بر روحشان می افکند که گاه از شدّت ارتعاش قالب تهی می کنند، چنانکه آن مرد بیدار دل به نام همّام از شنیدن اوصاف اهل تقوا از زبان امیر مؤمنان علیه السلام فریادی کشید و جان داد، آنگاه امام فرمود:

ص:156


1- (1) - فاطر (35) : 28. [1]
2- (2) - احزاب (33) : 39. [2]
3- (3) - انفال (8) : 2. [3]

هکَذا تَصْنَعُ الْمَواعِظُ الْبالِغَهُ بِاَهْلِها. (1)

اندرزهای رسا، در دل آنان که اهلش باشند این چنین اثر می گذارد.

شنید از گوش دل آوای معشوق فکند از شوق سر در پای معشوق

اگر سرّ ازل محرم کند گوش در افتد تا ابد سر مست و مدهوش

ز دام تن پرد مرغ روانش بیاساید ز درد هجر جانش

اگر در روایات آمده: که امام عارفان علی علیه السلام به هنگام نماز و به خصوص در حال خلوت با حضرت معبود در دل شب بدنش می لرزید و انقلابی عجیب بر روح مقدسش عارض می گردید و گاهی از حال می رفت، این نه آن خوف و نگرانی از تقصیر در انجام وظایف، و ترس از مجازات های خداوند در روز محشر و حساب بود، نه - معاذاللّه - او که معصوم است و کوچک ترین تقصیر از وی در امر وظایف به وقوع نپیوسته است، بلکه این همان حال خشیت و انکسار یک دل آگاه از عظمت بی نهایت در بی نهایت است که خود و تمام ماسوا را مستهلک در پرتو آن تجلّیات قاهره می دید و از خود بی خود می شد. (2)

ص:157


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 184. [1]
2- (2) - إرشاد القلوب، دیلمی: 105/1، باب 28. [2]

[«2»هَذَا مَقَامُ مَنْ تَدَاوَلَتْهُ أَیْدِی الذُّنُوبِ وَ قَادَتْهُ أَزِمَّهُ الْخَطَایَا وَ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِ الشَّیْطَانُ فَقَصَّرَ عَمَّا أَمَرْتَ بِهِ تَفْرِیطاً وَ تَعَاطَی مَا نَهَیْتَ عَنْهُ تَغْرِیراً «3»کَالْجَاهِلِ بِقُدْرَتِکَ عَلَیْهِ أَوْ کَالْمُنْکِرِ فَضْلَ إِحْسَانِکَ إِلَیْهِ حَتَّی إِذَا انْفَتَحَ لَهُ بَصَرُ الْهُدَی وَ تَقَشَّعَتْ عَنْهُ سَحَائِبُ الْعَمَی أَحْصَی مَا ظَلَمَ بِهِ نَفْسَهُ وَ فَکَّرَ فِیمَا خَالَفَ بِهِ رَبَّهُ فَرَأَی کَبِیرَ عِصْیَانِهِ کَبِیراً وَ جَلِیلَ مُخَالَفَتِهِ جَلِیلاً]

این جایگاه کسی است که دست های گناهان، او را دست گردان کرده اند، و مهارهای خطاها، او را به دنبال خود کشیده اند، و شیطان بر او چیره شده و از باب ضایع کردن امر نسبت به آنچه امر فرمودی کوتاهی کرده، و به خاطر غفلتش از عاقبت کار، آنچه را نهی کردی مرتکب شده، مانند کسی که قدرتت را بر وجودش جاهل و فراوانی احسانت را نسبت به خودش منکر است، تا هنگامی که دیدۀ هدایت برایش باز شده، و ابرهای کوردلی، از صفحۀ باطنش برطرف گشته، ستم هایی که بر خود کرده، به شمار آورده، و در اموری که پروردگارش را مخالفت کرده به اندیشه نشسته؛ در نتیجه گناه بزرگش را بزرگ، و عظمت مخالفتش را عظیم دیده.

ص:158

دست به دست شدن گناهکار

انسان دشمنان عجیب و غریب و معاندان بسیار خطرناکی دارد. از جمله دشمنان او، جهل و نادانی و عدم معرفت به حقایق ملکوتی و مسائل الهی و شرعی است. قرآن و روایات، جهل را دشمن انسان دانسته، و رهائی از این دشمن را به وسیلۀ سلاح علم و معرفت، و آگاهی و دانائی واجب دانسته است.

علم و جهل در روایات

در روایات باب علم آمده:

طَلَبُ الْعِلْمِ فَریضَهٌ عَلی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَهٍ. (1)

دنبال کردن علم، و طلب معرفت بر هر مرد و زن مسلمانی فریضه است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

طَلَبُ الْعِلْمِ فَریضَهٌ مِنْ فَرائِضِ اللّهِ. (2)

طلب کردن دانش و معرفت واجبی از واجبات خداوند است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَوْحَی اللّهُ الَیَّ انَّهُ مَنْ سَلَکَ مَسْلَکاً یَطْلُبُ فِیهِ الْعِلْمَ سَهَّلْتُ لَهُ طَریقاً الَی الْجَنَّهِ. (3)

خداوند به من وحی فرمود: هر کس روندۀ راهی باشد که در آن راه طلب دانش و معرفت کند، راه بهشت را بر او آسان می کنم.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

ص:159


1- (1) - بحار الأنوار: 177/1، باب 1، حدیث 54؛ مستدرک الوسائل: 249/17، باب 2، حدیث 21250. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 172/1، باب 1، حدیث 28؛ [2]بصائر الدرجات: 3، باب 1، ذیل حدیث 1. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 173/1، باب 1، حدیث 33؛ [4]بصائر الدرجات: 4، باب 2، حدیث 6. [5]

لا مُصیبَهَ اعْظَمُ مِنَ الْجَهْلِ. (1)

مصیبتی بزرگتر از نادانی وجود ندارد.

و نیز آن حضرت فرمود:

لا عَدُوَّ اضَرُّ مِنَ الْجَهْلِ. (2)

دشمنی ضرر زننده تر از جهل نیست.

حضرت هادی علیه السلام می فرماید:

اَلْجَهْلُ وَ الْبُخْلُ اذَمُّ الاَْخْلاقِ. (3)

نادانی و بخل از بدترین موارد اخلاق است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

لا یَری الْجاهِلُ الاَّ مُفْرِطاً اوْ مُفَرِّطاً. (4)

جاهل در تمام امورش یا افراطی است یا تفریطی. (یا کارش جلوتر از دستورهای اسلام، یا مادون دستورهای اسلام است. در افراطش گناهکار و در تفریطش نیز معصیت کار است).

تفسیری از هوای نفس در قرآن

از جمله دشمنان انسان هوای نفس است.

هوا عبارت است از امواجی که از جوشش غرایز حیوانی سر می کشد و فضای درون را تیره و تار می کند، و عوامل و وسایل درک و دریافت حقیقت را فلج

ص:160


1- (1) - بحار الأنوار: 94/1، باب 1، حدیث 34؛ [1] الاختصاص: 246.
2- (2) - بحار الأنوار: 95/1، باب 1، حدیث 45؛ [2]مستدرک الوسائل: 206/11، باب 8، حدیث 12751. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 94/1، باب 1، حدیث 36. [4]
4- (4) - بحار الأنوار: 159/1، باب 4، حدیث 34؛ [5]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 216/18، حدیث 68. [6]

می نماید.

هوا یعنی خواستن بی محاسبه، و همین است که اصالت ها و حقایق را از جلوی چشم و عقل و وجدان دور می کند.

این همان «می خواهم» است که به هیچ علّت و دلیلی جز خود تکیه ندارد و این یک سخن بی اساس است که در موقع سؤال از کسی که مطابق هوا عمل کرده به عنوان جواب بگوید: دلم خواست، کدام دل؟!

تو همی گوئی مرا دل نیز هست دل فراز عرش باشد نی به پست

اگر با این دشمن مبارزه نشود، و این عامل خطرناک از صحنۀ حیات دفع نشود، و این مرض علاج نگردد، به هوا محوری می انجامد که تا سر حدّ معبودیّت «خدا را کنار زدن و خود بجای او نشستن» پیش می رود.

هواپرستی انسان را از استفاده کردن از آیات خدا باز می دارد، و آدمی را برده و بندۀ شیطان می سازد، و از منافع هدایت محروم و دچار ضربه های ضلالت و غوایت می نماید.

هواپرستی انسان را از درجات عرشی و برکات معنوی، و واقعیّت های ملکوتی به درکات پستی و ماده پرستی و تنبلی و سستی سوق می دهد.

هواپرستی صفات انسانی و ملکات الهی را از انسان سلب، و او را به حیوانی درنده و به تعبیر قرآن به سگی پارس کننده مبدّل می کند.

قرآن دربارۀ مردی که در بنی اسرائیل دچار هواپرستی شد می فرماید:

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَاَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ * وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ اخْلَدَ الَی الاَْرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ انْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ

ص:161

کَذَّبُوا بِایاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (1)

و سرگذشت کسی که آیات خود را به او عطا کردیم و او عملاً از آنان جدا شد ، برای آنان بخوان ؛ پس شیطان او را دنبال کرد [ تا به دامش انداخت ] و در نتیجه از گمراهان شد . * و اگر می خواستیم [ درجات و مقاماتش را ] به وسیلۀ آن آیات بالا می بردیم ، ولی او به امور ناچیز مادی و لذّت هایِ زودگذرِ دنیایی تمایل پیدا کرد واز هوای نفسش پیروی نمود ؛ پس داستانش چون داستان سگ است [ که ] اگر به او هجوم بری ، زبان از کام بیرون می آورد ، واگر به حال خودش واگذاری [ باز هم ] زبان از کام بیرون می آورد . این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند ؛ پس این داستان را [ برای مردم ] حکایت کن ، شاید [ نسبت به امور خویش ] بیندیشند .

«این آیه به روشنی اشاره به داستان کسی می کند که نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آیات و علوم الهی گشته، سپس از این مسیر گام بیرون نهاده، به همین جهت شیطان به وسوسۀ او پرداخته و عاقبت کارش به گمراهی و بدبختی کشیده شده است.

تعبیر «انسلخ» که از مادّۀ «انسلاخ» و در اصل به معنی از پوست بیرون آمدن است، نشان می دهد که آیات و علوم الهی در آغاز چنان به او احاطه داشت که همچون پوست تن او شده بود، اما ناگهان از این پوست بیرون آمد و با یک چرخش تند مسیر خود را به کلی تغییر داد.

ص:162


1- (1) - اعراف (7) : 175 - 176. [1]

از تعبیر فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ چنین استفاده می شود که در آغاز، شیطان تقریباً از او قطع امید کرده بود، چرا که او کاملاً در مسیر حق قرار داشت اما پس از انحراف مزبور، شیطان به سرعت او را تعقیب کرد و به او رسید و بر سر راهش نشست و به وسوسه گری پرداخت و سرانجام او را در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار داد.

آیۀ بعد این موضوع را چنین تکمیل می کند که: اگر می خواستیم می توانستیم او را در همان مسیر حق به اجبار نگاه داریم و به وسیلۀ آن آیات و علوم مقام والا بدهیم. ولی مسلّم است که نگاهداری اجباری افراد در مسیر حق با سنّت پروردگار که سنّت اختیار و آزادی اراده است سازگار نیست و نشانۀ شخصیت و عظمت کسی نخواهد بود، لذا بلافاصله اضافه می کند:

ما او را به اختیارش واگذاردیم و او به جای این که با استفاده از علوم و دانش خویش هر روز مقام بالاتری بپیماید به پستی گرایید و بر اثر پیروی از هوا و هوس مراحل سقوط را طی کرد.

«اخلد» از مادۀ اخلاد به معنی سکونت دائمی در یکجا اختیار کردن است، بنابراین أَخْلَدَ إِلَی الْاَرْضِ یعنی برای همیشه به زمین چسبیده، که در این جا کنایه از جهان مادّه و زرق و برق و لذّات نامشروع زندگی مادی است.

سپس این شخص را تشبیه به سگی می کند که همیشه زبان خود را همانند حیوانات تشنه بیرون آورده می گوید: او همانند سگ است که اگر به او حمله کنی دهانش باز و زبانش بیرون است و اگر او را به حال خود واگذاری باز چنین است.

او بر اثر شدّت هواپرستی و چسبیدن به لذّات جهان مادّه یک حالت عطش نامحدود و پایان ناپذیر به خود گرفته که همواره دنبال دنیاپرستی می رود، نه به خاطر نیاز و احتیاج، بلکه به شکل بیمار گونه ای همچون سگ هار که بر اثر بیماری هاری حالت عطش کاذب به او دست می دهد، و در هیچ حال سیراب نمی شود.

این همان حالت دنیاپرستان و هواپرستان دون همّت است که هر قدر بیندوزند، باز هم احساس سیری نمی کنند.

سپس اضافه می کند که این مَثَل مخصوص به این شخص معیّن نیست بلکه

ص:163

مثالی است برای همۀ جمعیّت هائی که آیات خدا را تکذیب کنند.

این داستان ها را برای آنها بازگو کن، شاید دربارۀ آن بیندیشند و مسیر صحیحی را پیدا کنند.» (1)قرآن مجید این گونه مردم را دارای قلبی غافل از واقعیت ها، بردۀ شهوات و تبهکار می داند، و هشدار می دهد که در هیچ زمینه ای از این گونه مردم پیروی نکنید، که پیروی از اینان عین ضلالت و بدبختی و باعث حسرت ابدی و عذاب همیشگی است.

وَ لا تُطِعْ مَنْ اغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَاتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ امْرُهُ فُرُطاً» (2)

و از کسی که دلش را [ به سبب کفر و طغیانش ] از یاد خود غافل کرده ایم و از هوای نفسش پیروی کرده و کارش اسراف و زیاده روی است ، اطاعت مکن .

هوا به اندازه ای خطرناک است که قلب را از حضرت حق جدا می کند. و کرسی حکومت خودش را به جای پروردگار در خانۀ دل می زند و به هر کجا که می خواهد انسان را می برد:

أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ الهَهُ هَواهُ وَ اضَلَّهُ اللّهُ عَلی عِلْمٍ و خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَهً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ افَلا تَذَکَّرُونَ» (3)

پس آیا کسی که معبودش را هوای نفسش قرار داده دیدی ؟ و خدا او را از روی علم و آگاهی خود [ بر این که شایستۀ هدایت نیست ] گمراه کرد ، و بر گوش و دلش مُهرِ [ تیره بختی ] نهاد ، و بر چشم [ دلش ] پرده ای قرار داده است ، پس چه کسی است که بعد از خدا او را هدایت کند ؟ آیا متذکّر [ حقایق ] نمی شوید ؟

ص:164


1- (1) - تفسیر نمونه: 12 - 14، [1] ذیل آیۀ 175 سورۀ اعراف.
2- (2) - کهف (18) : 28. [2]
3- (3) - جاثیه (45) : 23. [3]

گذر کن ز بیغولۀ نام و ننگ به شه راه مردان درآیی درنگ

رسوم سفیهان ابله بمان که رسم سفیهان کند کار تنگ

فراخ است و هموار راه خرد در این راه نه خار باشد نه سنگ

به دست آوری گر تو میزان عقل نباشد تو رابا خود و غیر جنگ

چو آهنگ جان تو آرد هوا به خیل هوای خدا زن چنگ

به قدر ضرورت ز دنیا بگیر مکن بار بر خود گران و ملنگ

کمی مال، افزونی راحت است کمی جاه، آسایش از نام و ننگ

پذیرفتی این نکته را گر چه فیض وگرنه سر خالی از عقل و سنگ

(فیض کاشانی)

هوای نفس در روایات

روایات بسیاری در باب هوا وارد شده که برای نمونه به چند روایت اشاره می شود:

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:

اِنَّ اخْوَفَ ما اخافُ عَلی امَّتِی الْهَوی وَ طُولُ الاَْمَلِ، امَّا الْهَوی فَاِنَّهُ یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ، وَ امّا طُولُ الاَْمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَهَ. (1)

ترسناک ترین چیزی که به حقیقت از آن بر امّتم می ترسم هوا و آرزوی دراز است، اما هوای نفس بازدارندۀ از حق، و طول آرزو فراموش دهندۀ آخرت است.

حضرت جواد علیه السلام فرمود:

ص:165


1- (1) - بحار الأنوار: 75/67، باب 46، حدیث 3؛ [1]وسائل الشیعه: 438/2، باب 24، حدیث 2581. [2]

مَنْ اطاعَ هَواهُ اعْطی عَدُوَّهُ مُناهُ. (1)

هر کس از هوای نفسش پیروی کند، دشمنش را به آرزویش رسانده است.

امام علی علیه السلام فرمود:

اَشْجَعُ النّاسِ مَنْ غَلَبَ هَواهُ. (2)

شجاع ترین مردم کسی است که بر هوای نفسش غلبه کند.

و نیز امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلْهَوی اسُّ الْمِحَنِ. (3)

هوا ریشۀ همه رنج ها و ناراحتی هاست.

اَلْهَوی هَوِیٌّ الی اسْفَلِ السّافِلینَ. (4)

هوا کشانندۀ انسان به پست ترین درکات دنیائی و آخرتی است.

اَلْهَوی قَرینٌ مُهْلِکٌ. (5)

هوا همنشین هلاک کننده ای است.

آفَهُ الْعَقْلِ الْهَوی. (6)

آفت خرد و عقل انسان، هوای نفس است.

اَلْشَّهَواتُ سُمُومٌ قاتِلاتٌ. (7)

ص:166


1- (1) - بحار الأنوار: 78/67، باب 46، حدیث 11؛ [1]أعلام الدین: 309. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 76/67، باب 76، حدیث 5؛ [3]مستدرک الوسائل: 111/12، باب 81، حدیث 13658. [4]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 113/12، باب 81، ذیل حدیث 13668؛ [5]غرر الحکم: 306، حدیث 7028. [6]
4- (4) - مستدرک الوسائل: 113/12، باب 81، ذیل حدیث 13668؛ [7]غرر الحکم: 306، حدیث 6997. [8]
5- (5) - غرر الحکم: 306، حدیث 7014. [9]
6- (6) - غرر الحکم: 64، حدیث 814. [10]
7- (7) - غرر الحکم: 304، حدیث 6939. [11]

شهوات سم های کشنده هستند.

اَلْشَّهَواتُ مَصائِدُ الشَّیْطانِ. (1)

شهوات دام های شیطانند.

اِمْنَعْ نَفْسَکَ مِنَ الشَّهواتِ تَسْلَمْ مِنَ الآْفاتِ. (2)

وجودت را از شهوات نگاه دار تا از بلاها در امان بمانی.

اُوصِیْکُمْ بِمُجانَبَهِ الْهَوی، فَاِنَّ الْهَوی یَدعُو الَی الْعَمی، وَ هُوَ الضَّلالُ فِی الآْخِرَهِ وَ الدُّنْیا. (3)

شما را به دوری از هوا سفارش می کنم، به درستی که هوا به کوردلی می خواند، و کوردلی ضلالت و گمراهی در دنیا و آخرت است.

مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ اعْماهُ وَ اصَمَّهُ وَ اذَلَّهُ وَ اضَلَّهُ. (4)

هر کس از هوا متابعت کند هوا او را کور و کر و ذلیل و گمراه می کند.

عَبْدُ الشَّهْوَهِ اذَلُّ مِنْ عَبْدِ الرِّقِّ. (5)

بندۀ شهوت ذلیل تر از بندۀ زرخرید است.

عَبْدُ الشَّهْوَهِ اسیرٌ لایَنْفَکُّ اسْرُهُ. (6)

بندۀ شهوت اسیری است که از اسارتش آزادی ندارد.

مَنْ اطاعَ هَواهُ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیاهُ. (7)

هر کس از هوای نفسش اطاعت کند آخرتش را به دنیا فروخته است.

ص:167


1- (1) - مستدرک الوسائل: 343/11، باب 42، ذیل حدیث 13217؛ [1]غرر الحکم: 304، حدیث 6937. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 305، حدیث 6971. [3]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 113/12، باب 81، حدیث 13666؛ [4]دعائم الاسلام: 350/2، باب 1، حدیث 1297. [5]
4- (4) - غرر الحکم: 65، حدیث 836؛ [6]مستدرک الوسائل: 115/12، باب 81، ذیل حدیث 13668. [7]
5- (5) - غرر الحکم: 304، حدیث 6965؛ [8]عوالی اللآلی: 273/1، حدیث 95. [9]
6- (6) - مستدرک الوسائل: 346/11، باب 42، ذیل حدیث 13217؛ [10]غرر الحکم: 305، حدیث 6967. [11]
7- (7) - مستدرک الوسائل: 115/12، باب 81، ذیل حدیث 13668؛ [12]غرر الحکم: 186، حدیث 3541. [13]

شیطان، دشمن انسان

از دشمنان دیگر انسان، شیطان است که در چهره های گوناگون انسی و جنّی برای بریدن انسان از حق، فعالیّت مستمر دارد.

مسئلۀ شیطان و قیافه های گوناگون و دام ها و خدعه های خطرناکش در شرح دعای هفدهم گذشت.

این دشمنان خطرزا و خطرناک انسان را که میل طبیعی به شهوات و زرق و برق دنیا دارد، دوره می کنند و به محاصره می کشند و مانند یک توپ که وسیلۀ بازی اطفال است او را در جهت گناهان ظاهری و باطنی دست به دست می کنند.

لذّت گناهان وقتی سراسر درون و برون را احاطه کرد یاد حق از قلب می رود، و لذّت مناجات و عبادت از کام انسان می پرد و آدمی به قول حضرت سجّاد علیه السلام گرفتار مهارهای خطا و غلبه و چیرگی شیطان می شود، و از اوامر حق کوتاهی ورزیده و در عبادت تقصیر می کند و دچار تفریط می شود، و به سبب هجوم غرور به خویشتن خود یا غرور به رحمت و کرم حق و فریفته شدن به لطف دوست در انواع گناهان دست و پا می زند، و از قدرت حق و حکومت حضرت او غافل شده، و انگار به انکار احسان دوست نسبت به خود برمی خیزد، تا زمانی که خداوند دستش را بگیرد و از شرّ جهل و هوا و شیطان نجاتش دهد، آن وقت بفهمد که چه اندازه گناه کرده، و راه اندیشه در مخالفت با پروردگار و عواقبش برای او باز شود، پس گناه بزرگش را بزرگ و مخالفت عظیمش را عظیم ببیند.

عمری است ز اسباب غنا هیچ ندارم چون دست تهی غیر دعا هیچ ندارم

تشویش خیالات وجود و عدمم نیست چون رمز دهانت همه جا هیچ ندارم

یارب چِقدر گرم کنم مجلس تصویر سازم همه کوک است و صدا هیچ ندارم

چون شمع اگر شش جهتم پی سپر افتد غیر از سر خود در ته پا هیچ ندارم

واماندۀ یأسم که از این انجمن آخر برخاستنی هست عصا هیچ ندارم

ص:168

مغرور هوس می زیم از هستی موهوم فریاد که من شرم و حیا هیچ ندارم

همکِسوت اسباب حبابم چه توان کرد گر باز کنم بند قبا هیچ ندارم

شخص عدم از زحمت تمثال مبرّاست آینه تو هیچم منما هیچ ندارم

بیدل اگر آفاق بود زیر نگینم جز نام خدا نام خدا هیچ ندارم

(بیدل دهلوی)

ص:169

[فَأَقْبَلَ نَحْوَکَ مُؤَمِّلاً لَکَ مُسْتَحْیِیاً مِنْکَ وَ وَجَّهَ رَغْبَتَهُ إِلَیْکَ ثِقَهً بِکَ فَأَمَّکَ بِطَمَعِهِ یَقِیناً وَ قَصَدَکَ بِخَوْفِهِ إِخْلاَصاً «4»قَدْ خَلاَ طَمَعُهُ مِنْ کُلِّ مَطْمُوعٍ فِیهِ غَیْرِکَ وَ أَفْرَخَ رَوْعُهُ مِنْ کُلِّ مَحْذُورٍ مِنْهُ سِوَاکَ فَمَثَلَ بَیْنَ یَدَیْکَ مُتَضَرِّعاً وَ غَمَّضَ بَصَرَهُ إِلَی الْأَرْضِ مُتَخَشِّعاً وَ طَأْطَأَ رَأْسَهُ لِعِزَّتِکَ مُتَذَلِّلاً وَ أَبَثَّکَ مِنْ سِرِّهِ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنْهُ خُضُوعاً وَ عَدَّدَ مِنْ ذُنُوبِهِ مَا أَنْتَ أَحْصَی لَهَا خُشُوعاً وَ اسْتَغَاثَ بِکَ مِنْ عَظِیمِ مَا وَقَعَ بِهِ فِی عِلْمِکَ «5»وَ قَبِیحِ مَا فَضَحَهُ فِی حُکْمِکَ مِنْ ذُنُوبٍ أَدْبَرَتْ لَذَّاتُهَا فَذَهَبَتْ وَ أَقَامَتْ تَبِعَاتُهَا فَلَزِمَتْ]

پس با امید به حضرتت و شرمساری از وجود مقدّست، به جانب تو روی کرده و از باب اطمینان به تو، رغبت و شوقش را متوجّۀ پیشگاه تو ساخته، و از روی یقین یا طمعش آهنگ تو کرده، و از باب اخلاص، با توشۀ ترسش به سوی تو روی آورده، طمعش از هر که به او طمع ورزیده می شود تهی شده غیر تو، و ترسش از هر چه از آن ترسیده می شود، برطرف شده جز تو، پس با حال زاری و ذلّت پیش رویت ایستاده، و از روی تواضع و فروتنی دیده اش را به سوی زمین انداخته، و سرش را در برابر عزّتت، ذلیلانه به زیرافکنده و خاضعانه رازش را که تو از او به آن داناتری، برایت آشکار ساخته، و خاشعانه گناهانش را که حضرتت به تعدادش آگاه تر است برشمرده، و برای نجات از گناهان بزرگی که

ص:170

برای مرتکب شونده اش در علم تو، عین هلاکت است، و زشتی اعمالی که در عرصۀ قضا و قدَرَت او را رسوا کرده، به فریاد رسی و طلب یاری برخاسته؛ همان گناهانی که روزگار لذّت هایش پشت کرده و از بین رفته، و پیامدهای زیان بخشش به جا مانده و گریبان گیر شده.

شناخت گناه و عذاب

چه نیکوست عزیزان مؤمن برای شناخت گناهان و عذاب و عقاب آنها به کتاب «عقاب الاعمال» نوشتۀ شیخ صدوق و جلد دوم «اصول کافی» تألیف کلینی بزرگوار مراجعه کنند، و به دو جمله آخر فرازهای مورد ترجمه بیشتر توجّه نمایند که لذّت گناه آنی و بسیار زودگذر، ولی حسرت و عقاب و عذابش اگر در دایرۀ توبه قرار نگیرد، دائمی و همیشگی است.

چون در شرح این فراز مطالب متفرقه ای قبلاً بیان شده به همین مقدار بسنده کردیم.

ای دل به عشق خویش گرفتار بوده ای خود را به نقد عمر خریدار بوده ای

گر بگذری ز خویش انیس خدا شوی ای خودپرست دون چه ستمکار بوده ای

بگشای چشم عبرت و کرّوبیان ببین تا روشنت شود چقدر خوار بوده ای

برخیز و جهد کن به مقام خرد رسی روز نخست چون به خرد یار بوده ای

زآسودگی نداشته ای دست یک نفس ای فیض خویش را تو چه غمخوار بوده ای

(فیض کاشانی)

ص:171

[لاَ یُنْکِرُ - یَا إِلَهِی - عَدْلَکَ إِنْ عَاقَبْتَهُ وَ لاَ یَسْتَعْظِمُ عَفْوَکَ إِنْ عَفَوْتَ عَنْهُ وَ رَحِمْتَهُ لِأَنَّکَ الرَّبُّ الْکَرِیمُ الَّذِی لاَ یَتَعَاظَمُهُ غُفْرَانُ الذَّنْبِ الْعَظِیمِ]

ای خدای من! اگر این گنهکار را کیفر دهی، عدالتت را منکر نمی شود، و اگر از او گذشت کنی و به او رحمت آوری، گذشتت را در برابر بی نهایت بودنت بزرگ نمی شمارد؛ برای این که تو پروردگار کریمی، پروردگاری که آمرزش گناه بزرگ، او را بزرگ ننماید.

عدل و فضل خداوند در مجازات

عدالت الهی بر پایۀ قانون تعادل و تناسب است، اگر تناسب و میزان در آفرینش موجودات نبود، نظم و حساب در جریان نظام هستی مفهوم نداشت، بر این اساس خداوند حکیم برای هر موجودی حق حیات قرار داده است.

حقوقی که برای انسان و حیوانات و نباتات مقرّر شده است هر یک برتری و امتیازی بر آنهاست. پایمال کردن و تجاوز و تصرّف در حقوق دیگری، ستم و نابودی حق اوست. اصلی که در نظام خلقت همواره شالودۀ جهان را پابرجا نگه می دارد اصل سلامت و صحّت است. یعنی در ساختمان هر موجود زنده نیرویی نهفته است که ادارۀ سلامت و تندرستی او را به عهده دارد و او را به حرکت و کوشش وا می دارد و از هستی او دفاع می کند، البته بیماری و درد از این اصل فراگیر جداست و گاهی اتفاقی است؛ زیرا کمبودها و زیان هایی که بر وجود وارد می شود

ص:172

بر اساس یک سلسله از حکمت ها و آثاری است که در اثر برخی مسائل طبیعی و یا بشری در نظم امور رخ می دهد و مسیر تکامل را دگرگون می کند، ولی همیشه راه بازگشت به اصل خلقت و فطرت باز است.

یعنی در فطرت موجودات، نیروی کششی وجود دارد که او را به سوی حالت اوّلیه باز می گرداند و همواره در گیتی، نیروی گریز از انحراف و تمرکز در سلامت و درستی برقرار است. و این نکته ها نشان از حضور عدالت گستردۀ خداوندی دارد؛ و با این حال رحمت او بر غضبش چیرگی دارد و مغفرت او همه جان ها را در برمی گیرد. به معنای دیگر: عدل پروردگار در کنار فضل او قرار می گیرد و حق او در همسایگی عفو آرمیده است. پس به هر بیانی فضل و رحمت و احسان و عفو او بر همۀ امور مقدّم است.

و خداوند متعال بارها در قرآن مجید به برتری تفضّل و رحمت خویش اشاره فرموده است:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَاتَتَّبِعُواْ خُطُوَ تِ الشَّیْطَنِ وَ مَن یَتَّبِعْ خُطُوَ تِ الشَّیْطَنِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَآءِ وَ الْمُنکَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَ لَکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَآءُ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (1)

ای مؤمنان ! از گام های شیطان پیروی نکنید ؛ و هر که از گام های شیطان پیروی کند [ هلاک می شود ] زیرا شیطان به کار بسیار زشت و عمل ناپسند فرمان می دهد ؛ و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، هرگز احدی از شما [ از عقاید باطل و اعمال و اخلاق ناپسند ] پاک نمی شد ، ولی خدا هر که را بخواهد پاک می کند ؛ و خدا شنوا و داناست .

بنابر بیان حق تعالی آمرزش و پاکی محصول رحمت و فضل الهی است که در

ص:173


1- (1) - نور (24) : 21. [1]

قیامت مایۀ نجات است وگرنه هیچ موجودی از درِ عدل خداوند نتواند فرار کند ولی می تواند از باب رحمت و عفو او رهایی یابد.

مَّن یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَ لِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ» (1)

هر کس در آن روز ، عذاب از او برگردانده شود ، قطعاً خدا به او رحم کرده ، و آن است کامیابی آشکار .

یعنی اگر رحمت نباشد عذاب از کسی برداشته نمی شود؛ زیرا ثواب و عذاب الهی عین عدل الهی است، پس اگر در قیامت شفاعت و لطف انبیا و معصومان علیهم السلام و عالمان و شهیدان نباشد بسیاری از انسان ها در محشر بدون تکلیف می مانند.

ملا محمد باقر مجلسی در باب اعتقادات می نویسد:

إِعْتِقادُنا فِی الْعَدْلِ هُوَ أَنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی أَمَرْنا بِ الْعَدلِ وَ عامِلْنا بِما هُوَ فَوْقَهُ وَ هُوَ التَّفَضُّلُ وَ ذلِکَ أَنَّهُ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ: مَن جَآءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَآءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلَا یُجْزَی إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ» (2). (3)

اعتقاد ما در باب عدل آن است که خداوند متعال ما را به عدل دستور فرموده است، ولی به بالاترین از آن یعنی رحمت و لطف معامله نمود؛ زیرا خداوند عز و جل و بلند مرتبه می فرماید: «هر کس کار نیک بیاورد ، پاداشش ده برابر آن است ، و آنان که کار بد بیاورند ، جز به مانند آن مجازات نیابند و ایشان مورد ستم قرار نمی گیرند .»

در این راستا امیرمؤمنان علی علیه السلام دربارۀ کلام خداوند إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ

ص:174


1- (1) - انعام (6) : 16. [1]
2- (2) - انعام (6) : 160. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 335/5، باب 18؛ [3]الاعتقادات فی دین الامامیه، شیخ صدوق: 69، باب 24. [4]

وَ الْإِحْسَنِ» (1) می فرماید:

اَلْعَدْلُ الْإِنْصافُ وَ الْاِحْسانُ التَّفَضُّلُ. (2)

عدل انصاف، و احسان بخشش افزونتر است.

اگر پروردگار با عدل خویش رفتار کند به حق انصاف را خواسته است ولی با وجود آثار ظلم و تباهی در زندگی بشر؛ عفو او بالاترین احسان است.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله در پایان عمر شریفشان خطبه ای مهم برای مسلمانان ایراد فرمودند:

اَیُّهَا النّاسُ إِنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ اللّهِ وَ بَیْنَ احَدٍ نَسَبٌ وَ لا امْرٌ یُؤْتِیهِ بِهِ خَیْراً اوْ یَصْرِفُ عَنْهُ شَرَّاً الَّا الْعَمَلُ، الا لایَدَّعِیَنَّ مُدَّعٍ وَ لایَتَمَنِّیَنَّ مُتَمَنِّ وَ الَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ لایُنجی الاّ عَمَلٌ مَعَ رَحْمَهٍ، وَ لَوْ عَصَیْتُ لَهَوَیْتُ. (3)

ای مردم! بین خدا و کسی رابطۀ خویشاوندی نیست و هیچ رابطۀ دیگری هم که موجب جلب منفعت یا دفع ضرر شود به غیر از عمل نیست. بنگرید: کسی ادعای گزاف نکند و کسی آرزوی خام در دل نپرورد. قسم به خدایی که مرا به راستی برانگیخت چیزی جز عمل همراه با رحمت خدا سبب رستگاری نمی گردد، اگر من هم گناه می کردم سقوط کرده بودم.

با این فرمایش، نتیجه می گیریم که: در نزد خداوند منّان سبب و نسب و مقام و مدرک و هزاران رابطه و رفاقت و زیرکی کارساز نیست، تنها عنایات و الطاف الهی دستگیره و پناهگاه بندگان است.

ص:175


1- (1) - نحل (16) : 90. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 231. [2]
3- (3) - شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید: 183/10، [3] ذکر خبر موت الرسول صلی الله علیه و آله .

[«6»اَللَّهُمَّ فَهَا أَنَا ذَا قَدْ جِئْتُکَ مُطِیعاً لِأَمْرِکَ فِیمَا أَمَرْتَ بِهِ مِنَ الدُّعَاءِ مُتَنَجِّزاً وَعْدَکَ فِیمَا وَعَدْتَ بِهِ مِنَ الْإِجَابَهِ إِذْ تَقُولُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (1)]

خدایا! اینک منم که در پیشگاهت نسبت به امرت، مطیع و سر به فرمان آمدم، و آن امر این است: ما را دستور دادی دعا کنیم، و من وفای به وعده ای را که در مورد اجابت دعا داده ای خواستارم؛ زیرا فرمودی: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.»

اطاعت خداوند و پذیرش دعا

اشاره

دعا کردن، در زمینۀ نارسایی و ناکامی های قدرت انسان است. دعا به هنگام اضطرار و ناکارآمدی همه تلاش ها و کوشش ها، درخواست فراهم شدن اسباب و عواملی است که از دایرۀ قدرت انسان بیرون باشد که قدرتش بی پایان و هر امری برای او آسان است.

ولی این خواسته ها نباید تنها از زبان انسان صادر شود، بلکه باید از تمام وجود او برخیزد. و زبان دراین حالت ترجمان تمام ذرّات وجود انسان و اعضا و جوارح است و قلب و روح از طریق پیوند نزدیک با خدا، روشنی پیدا می کند.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

ص:176


1- (1) - غافر (40) : 60. [1]

اَلطّاَعُهُ قُرَّهُ الْعَیْنِ. (1)

فرمانبری خدا، نور چشم است.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله در خطبۀ حجه الوداع به عموم مسلمانان فرمود:

...أَلا وَ إِنَّ الرُّوْحَ الْأَمِینَ نَفَثَ فی رُوعی أَنَّهُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ حَتّی تَسْتَکْمِلَ رِزْقَها فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ وَ لایَحْمِلْ أَحَدَکُمْ اسْتِبْطاءُ شَئٍ مِنَ الرِّزْقِ أَنْ یَطْلُبَهُ بِغَیرِ حِلِّهِ فَإِنَّهُ لایُدْرَکُ ما عِنْدَ اللّهِ إِلاّ بِطاعَتِهِ. (2)

آگاه باشید جبرئیل در دلم افکند که هیچ کس نمیرد تا روزیش را کامل گیرد، از خدا بپرهیزید و در طلب روزی آرام باشید و دیر رسیدن روزی شما را وادار نکند که از راه حرام بجویید؛ زیرا آنچه نزد خداست جز به وسیلۀ اطاعتش به دست نیاید.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

اَلطّاعَهُ لِلّهِ اقْوی سَبَبٍ. (3)

فرمانبری از خداوند، محکمترین رشته است.

و در این باره در نامه ای به حارث همدانی سفارش فرمود:

وَ اطِعِ اللّهَ فی جُمَلِ امُورِکَ، فَإِنَّ طاعَهَ اللّهِ فاضِلَهٌ عَلَی ما سِواها. (4)

در تمام کارهایت از خدا اطاعت کن، که اطاعت از خدا از همه چیز برتر است.

بنابراین دعا که یک وسیلۀ خودآگاهی و بیداری دل و اندیشه و پیوند باطنی با حقیقت هستی است تنها از مسیر اطاعت و گردن نهادن به ارادۀ او به مقصد

ص:177


1- (1) - بحار الأنوار: 105/67، باب 47، حدیث 8؛ [1]مستدرک الوسائل: 257/11، باب 18، حدیث 12923. [2]
2- (2) - الکافی: 74/2، حدیث 2؛ [3]بحار الأنوار: 96/67، باب 47، حدیث 3. [4]
3- (3) - غرر الحکم: 182، حدیث 3419. [5]
4- (4) - نهج البلاغه: نامۀ 69. [6]

می رسد.

عمل به پیمان های الهی و آنچه حق تعالی در راه سعادت بشر قرار داده است؛ از تعهدات خداوند به انسان هاست، و آن که به عهد خویش در برابر پروردگارش وفا نکند، نباید انتظار داشته باشد که مشمول وعدۀ قبولی دعا ازناحیه پروردگار باشد.

حضرت حق به قوم بنی اسرائیل این نکته را گوشزد می فرماید:

یَبَنِی إِسْرَ ءِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّیَ فَارْهَبُونِ» (1)

ای بنی اسرائیل ! نعمت های مرا که به شما عطا کردم ، یاد کنید و به پیمانم [ که سفارش به عبادت و ایمان به همۀ انبیا به ویژه پیامبر اسلام است ] وفا کنید تا من هم به پیمان شما [ که توقع ثواب وپاداش در برابر عبادت وایمان است ] وفا کنم ، و [ نسبت به پیمان شکنی ] فقط از من بترسید .

اجابت نشدن دعا در کلام امام علی علیه السلام

شخصی در پایان خطبۀ روز جمعۀ امیر المؤمنین علی علیه السلام از پذیرفته نشدن دعایش شکایت کرد و گفت: با اینکه خداوند فرموده: «بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را» چرا ما دعا می کنیم و به اجابت نمی رسد؟

امام در پاسخ او فرمود: زیرا قلب و فکرتان به هشت چیز خیانت کرده است:

1 - شما خدا را شناخته اید ولی حق او را ادا نکرده اید؛ پس شناخت شما سودی به حالتان ندارد.

2 - شما به فرستادۀ او ایمان آورده اید سپس با سیرۀ او به مخالفت برخاسته اید و آیین او را نابود کردید؛ پس فایدۀ ایمانتان چیست؟

ص:178


1- (1) - بقره (2) : 40. [1]

3 - شما کتاب او را خوانده اید ولی به آن عمل نکرده اید، گفتید: شنیدیم و اطاعت کردیم، سپس روی گردان شدید.

4- شما می گویید از مجازات خدا می ترسید امّا همواره کارهایی می کنید که شما را به آن نزدیک می سازد؛ پس هراستان کجاست؟

5 - شما می گویید به پاداش بهشت الهی علاقه دارید اما همواره کاری انجام می دهید که شما را از آن دور می سازد؛ پس شوقتان کجاست؟

6 - شما نعمت مولی را می خورید و حق شکر او را ادا نمی کنید.

7 - خداوند به شما دستور داده دشمن شیطان باشید، در زبان ادّعای دشمنی با شیطان می کنید ولی در عمل با او مخالفت نمی کنید.

8 - شما عیب های مردم را در پیش چشم خود گذاشته اید و عیب های خود را پشت سر انداخته اید.

پس با این حال چگونه انتظار دارید دعایتان به اجابت برسد در حالی که خودتان درهای آن را بسته اید، تقوا پیشه کنید، اعمال خویش را اصلاح نمایید و امر به معروف و نهی از منکر کنید، تا دعایتان مستجاب گردد. (1)

ص:179


1- (1) - بحار الأنوار: 376/90، باب 24، حدیث 17؛ أعلام الدین: 269.

[«7»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ الْقَنِی بِمَغْفِرَتِکَ کَمَا لَقِیتُکَ بِإِقْرَارِی وَ ارْفَعْنِی عَنْ مَصَارِعِ الذُّنُوبِ کَمَا وَضَعْتُ لَکَ نَفْسِی وَ اسْتُرْنِی بِسِتْرِکَ کَمَا تَأَنَّیْتَنِی عَنِ الاِنْتِقَامِ مِنِّی]

خدایا! پس بر محمّد و آلش درود فرست و با من با آمرزشت برخورد کن؛ چنانکه من با اعتراف به گناه با تو برخورد کردم، و مرا از لغزش گاه های گناهان برگیر؛ چنانکه خود را برای تو پست کردم، و به پرده پوشیت بر من پرده پوشان، چنانکه از به کیفر رساندن من درنگ کردی.

آمرزش با اعتراف به گناه

اشاره

اعتراف به گناه، انتقاد از نفس و جبران خطاها با اعمال نیک، زمینه ساز بخشایش الهی است.

در صدر اسلام رسم بر این بود اگر انسانِ خطاکاری که عمل او جنایت بر نفس یا خیانت به اسلام و مسلمانان محسوب می شد و بنابر توبه داشت، به چند شیوه اقدام می کرد.

بعضی مستقیم به نزد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله یا معصومان علیهم السلام رفته و اقرار به گناهش می کرد و آن بزرگواران حدّ یا تعزیر شرعی را بر او جاری می کردند و یا برای او طلب بخشش از درگاه خداوند می نمودند.

بعضی که از جرمشان بسیار شرمسار و پشیمان بودند، سر به بیابان گذاشته و

ص:180

مدتی در پناه کوه یا شکاف غاری یا به درختی خود را در بند می کشیدند تا در اثر استغاثه و مناجات با حق، راهی برای توبه بیابند.

بعضی دیگر هم به خاطر تخلف از دستورهای پیامبر صلی الله علیه و آله در جنگ، به مسجد رفته و گوشه نشین می شدند و یا خود را به ستونی بسته و اظهار پشیمانی و طلب آمرزش می کردند.

در تاریخ صدر اسلام آمده است که:

چند نفر از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله از شرکت در جنگ تبوک به خاطر کار و زندگی و دلبستگی به دنیا امتناع کردند، سپس خداوند متعال آیه ای بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دربارۀ خطای آنان نازل فرمود که:

وَ ءَاخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلاً صَلِحًا وَ ءَاخَرَ سَیِّئًا عَسَی اللَّهُ أَن یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (1)

و دیگرانی هستند که به گناهانشان اعتراف کردند ، [ و ] اعمال شایسته را با اعمال بد درآمیختند ، امید است خدا توبۀ آنان را بپذیرد؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

آنان پشیمان گشتند و خود را به نشانۀ توبه به ستون مسجد بستند تا آنکه خداوند توبۀ آنان را پذیرفت و رسول خدا صلی الله علیه و آله طناب را گشود و آنها آمرزیده شدند.

این گونه روش ها، نشانگر بازگشت حقیقی به راه حق بوده است و به همین خاطر خلافی دوباره از سوی اعتراف کننده و دیگران تکرار نمی گشت.

اعتراف به گناه در روایات

امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

ص:181


1- (1) - توبه (9) : 102. [1]

حُسْنُ الْاِعْتِرافِ یَهْدِمُ الْاِقتِرافَ. (1)

اقرار نیک به گناه، اثر آن را نابود می کند.

و نیز می فرماید:

اَلْاِعْتِرافُ شَفِیعُ الْجانِیّ. (2)

اقرار به گناه، واسطه گری گنهکار است.

و نیز می فرماید:

مَنِ اعْتَرَفَ بِالْجَریرَهِ اسْتَحَقَّ الْمَغْفِرَهَ. (3)

هر که به گناه اعتراف کند؛ آمرزش نصیب او گردد.

حضرت علی علیه السلام در مناجات خویش با پروردگار می فرماید:

إِلَهی إِنْ کانَ قَدْ دَنا أَجَلی وَ لَمْ یُقَّرِبْنی مِنْکَ عَمَلی فَقَدْ جَعَلْتُ الْاِعْتِرافَ بِالذَّنْبِ إِلَیکَ وَسائِلَ عِلَلِی فَإِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلی مِنْکَ بِذلِکَ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَمَنْ أَعْدَلَ مِنْکَ فِی الْحُکْمِ هُنالِکَ. (4)

خدایا! اگر مرگم نزدیک گشته و کردارم مرا به تو نزدیک نساخته، من همان اعتراف به گناهم را وسیلۀ کوتاهی کردن و تقصیرهای خویش قرار می دهم.

خدایا! اگر بگذری در این صورت پس کیست که از تو به این کار سزاوارتر باشد و اگر کیفر بنمایی پس کیست که در حکم آن عادل تر از تو باشد.

بنابر آنچه از آیات و روایات استفاده می شود؛ هنگامی که انسان گناه می کند سه حالت برای او اتفاق می افتد:

ص:182


1- (1) - بحار الأنوار: 424/74، باب 15، حدیث 40؛ [1] الإرشاد، شیخ مفید: 299/1.
2- (2) - غرر الحکم: 195، حدیث 3809. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 195، حدیث 3813. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 105/91، باب 32، حدیث 14؛ [4]البلد الأمین: 316. [5]

الف - نفس او توجّه و تنبّه پیدا می کند و به خاطر داشتن قلب روشن و درون آشفته، به دعا و توبه روی می آورد و به گناهان اعتراف می کند، در نتیجه گناهان او بخشیده می شود.

ب - خداوند تازیانه بلا و ادب را بر جان یا مال یا فرزند او می نوازد تا بیدار شود و این برنامه تا هوشیاری کامل بنده ای را که دوست می دارد، ادامه پیدا می کند.

ج - وجود او شایستگی هیچیک از آن ها را ندارد، پس خداوند به جای توفیق بازگشت یا چوب ادب، به او نعمت یا مال بیشتر می دهد، و به عذاب استدراج و اندک اندک به محرومیّت از رحمت و برکت و مغفرت دچار می شود. سپس در غفلت و مستی حیوانی فرو می رود و در قیامت به صورت حیوانات مسخ شده محشور می گردد.

ص:183

[«8»اَللَّهُمَّ وَ ثَبِّتْ فِی طَاعَتِکَ نِیَّتِی وَ أَحْکِمْ فِی عِبَادَتِکَ بَصِیرَتِی وَ وَفِّقْنِی مِنَ الْأَعْمَالِ لِمَا تَغْسِلُ بِهِ دَنَسَ الْخَطَایَا عَنِّی وَ تَوَفَّنِی عَلَی مِلَّتِکَ وَ مِلَّهِ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ - عَلَیْهِ السَّلاَمُ - إِذَا تَوَفَّیْتَنِی]

خدایا! نیّتم را در طاعتت استوار کن، و بینشم را در بندگیت محکم فرما، و به اعمالی موفّقم دار که به سبب آن اعمال، چرکی خطاها را از من بشویی، و هنگامی که می خواهی جانم را بگیری، مرا بر آیین خود و آیین پیامبرت محمد - علیه السلام - بمیران.

استحکام نیّت و بینش در عبادت

اشاره

هدف از آفرینش هستی، پرستش و عبودیّت است. خداوند متعال همه مقدّرات و اسباب امور را برای رسیدن انسان به مقام عبودیّت فراهم ساخته است.

آفریدگار هستی فرمود:

وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (1)

و جن و انس را جز برای اینکه مرا بپرستند نیافریدیم .

اندیشه در آفرینش و آفریدگار آن و تدبّر در نقش ارادۀ الهی در همۀ کائنات هستی سبب بیداری دل و روشن بینی در اطاعت خداوند می شود. به گونه ای که

ص:184


1- (1) - ذاریات (51) : 56. [1]

حق تعالی این توجّه را زمینۀ پاکسازی نفس قرار می دهد و می فرماید:

یَأَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (1)

ای مردم ! پروردگارتان را که شما و پیشینیان شما را آفریده است ، بپرستید تا [ با پرستیدن او ] پروا پیشه شوید .

بنابراین کسی که در طاعت و عبادت و بندگی خداوند سرگرم است، نعمت ها و برکات زیادی نصیب او می شود که قسمت اندکی از آن را در دنیا دریافت می کند و سهم بیشتر از آن که به گوش و چشم و فکر آدمی نیامده است؛ در آخرت به او داده می شود.

عبادت و بندگی در روایات

امام صادق علیه السلام می فرماید:

قالَ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی: یا عِبادِیَ الصِّدِّیقینَ تَنَعَّمُوا بِعِبادَتی فِی الدُّنْیا فَإِنَّکُمْ تَتَنَعَّمُونَ بِها فِی الْآخِرَهِ. (2)

خدای پاک و بلند مرتبه فرموده است: ای بندگان راستین من! در دنیا به عبادت من شادمان شوید؛ زیرا که در آخرت به وسیلۀ آن بهره مند می شوید.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

أَفْضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَهَ فَعانَقَها، وَ أَحَبَّها بِقَلْبِهِ وَ باشَرَها بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَها، فَهُوَ لایُبالی عَلی ما أصْبَحَ مِنَ الدُّنْیا عَلی عُسْرٍ أَمْ عَلی

ص:185


1- (1) - بقره (2) : 21. [1]
2- (2) - الکافی: 83/2، حدیث 2؛ [2]بحار الأنوار: 253/67، باب 55، حدیث 9. [3]

یُسْرٍ. (1)

برترین مردم کسی است که عاشق عبادت شود پس دست در گردن آن آویزد و از سویدای دل دوستش بدارد و با پیکر خود با آن در آمیزد و خویش را وقف آن گرداند. و او را باکی نباشد که دنیایش به سختی و تلخی یا به آسانی و گوارایی بگذرد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلتَّفَکُّرُ فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عِبادَهُ الْمُخْلَصینَ. (2)

اندیشیدن در پادشاهی آسمان ها و زمین، پرستش بندگان با اخلاص است.

و نیز فرمود:

اَلتَّفَکُّرُ فی آلاءِ اللّهِ نِعْمَ العِبادَهِ. (3)

فکر کردن در نعمت های خداوند، نیکو عبادتی است.

زیرا که به وسیلۀ معرفت حق، ادای شکر و افزونی نعمت ها می گردد.

بر پایۀ آنچه از آیات دربارۀ هدف خلقت انسان و موجودات استفاده می شود، بیهوده نبودن آفرینش و ارزش هایی که برای عبودیّت و بندگی در برنامۀ زندگی بشر بیان شده، بسیار مورد تأکید معصومان و اولیای الهی قرار گرفته است.

حضرت سجّاد علیه السلام در وصایای خود می فرماید:

فَاتَّقُوا اللّهَ عِبادَ اللّهِ وَ تَفَکَّرُوا وَ اعْمَلُوا لِما خُلِقْتُم لَهُ فَاَنَّ اللّهَ لَمْ یَخْلُقْکُمْ

ص:186


1- (1) - الکافی: 83/2، حدیث 3؛ [1]بحار الأنوار: 253/67، باب 55، حدیث 10. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 56، حدیث 545. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 56، حدیث 534. [4]

عَبَثًا وَ لَمْ یَتْرُکْکُم سُدیً قَدْ عَرَّفَکُمْ نَفْسَهُ وَ بَعَثَ إِلَیْکُمْ رَسُولَهُ وَ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ کِتابَهُ فِیهِ حَلالُهُ وَ حَرامُهُ وَ حُجَجُهُ وَ أَمْثالُهُ. (1)

بندگان خدا! از خدا بپرهیزید و بیاندیشید و برای هدف آفرینش خود کار کنید؛ زیرا خداوند شما را بیهوده نیافریده و رهایتان ننموده است. خود را به شما معرفی کرده است، کتاب خویش را نازل نموده و در آن حلال و حرام را بیان فرموده و دلایل و نمونه هایی را توضیح داده است.

امام علی علیه السلام در جوامع کلم خود می فرماید:

سَکِّنُوا فِی أَنْفُسِکُمْ مَعْرِفَهَ مَا تَعْبُدُونَ حَتّی یَنْفَعَکُمْ مَا تُحَرِّکُونَ مِنَ الْجَوَارِحِ بِعِبادَهِ مَنْ تَعْرِفُونَ. (2)

شناخت خدایی را که می پرستید در جان های خود جای دهید تا خم و راست شدن هایتان برای عبادت کسی را که می شناسید، سودمند باشد.

بنابراین شناخت و آگاهی و یقین در سلامت و پذیرش عبادت، نقش محوری دارد؛ و وسیله ای محکم برای ارتباط بین ربوبیّت و عبودیّت است. و هر که شرایط بندگی را به جای آورد و حق مولا را بشناسد، سزاوار آزادی و رهایی از بند وابستگی های مادّی و دنیوی می گردد.

حقیقت بندگی در کلام امام صادق علیه السلام
اشاره

امام صادق علیه السلام در پاسخ پرسش کسی که از حقیقت بندگی پرسید، فرمود:

حقیقت بندگی سه چیز است:

ص:187


1- (1) - بحار الأنوار: 128/75، باب 21، حدیث 1؛ [1] تحف العقول: 274.
2- (2) - بحار الأنوار: 63/75، باب 16، حدیث 151؛ [2] تحف العقول: 223.

1 - اینکه بنده در آنچه خداوند به او عطا فرموده است ملک خود نداند؛ زیرا بندگان خدا مالک نیستند و هر چه دارند از خداست و هر جا خدا امر کند باید مصرف کنند.

2 - اینکه بنده ای هرگز قدرت ندارد تنها با اندیشه اش تدبیر و چاره اندیشی کند.

3 - اینکه همه کوشش او در اموری است که خداوند به آنچه امر کرده انجام دهد و به آنچه نهی نموده است مرتکب نشود...

سپس فرمود: این سه ویژگی، نخستین درجۀ پرهیزگاران است. (1)

ص:188


1- (1) - بحار الأنوار: 224/1، باب 7، حدیث 17؛ مشکاه الأنوار: 326.

[«9»اَللَّهُمَّ إِنِّی أَتُوبُ إِلَیْکَ فِی مَقَامِی هَذَا مِنْ کَبَائِرِ ذُنُوبِی وَ صَغَائِرِهَا وَ بَوَاطِنِ سَیِّئَاتِی وَ ظَوَاهِرِهَا وَ سَوَالِفِ زَلاَّتِی وَ حَوَادِثِهَا تَوْبَهَ مَنْ لاَ یُحَدِّثُ نَفْسَهُ بِمَعْصِیَهٍ وَ لاَ یُضْمِرُ أَنْ یَعُودَ فِی خَطِیئَهٍ «10»وَ قَدْ قُلْتَ - یَا إِلَهِی - فِی مُحْکَمِ کِتَابِکَ إِنَّکَ تَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِکَ وَ تَعْفُو عَنِ السَّیِّئَاتِ وَ تُحِبُّ التَّوَّابِینَ فَاقْبَلْ تَوْبَتِی کَمَا وَعَدْتَ وَ اعْفُ عَنْ سَیِّئَاتِی کَمَا ضَمِنْتَ وَ أَوْجِبْ لِی مَحَبَّتَکَ کَمَا شَرَطْتَ «11»وَ لَکَ - یَا رَبِّ - شَرْطِی أَلاَّ أَعُودَ فِی مَکْرُوهِکَ وَ ضَمَانِی أَنْ لاَ أَرْجِعَ فِی مَذْمُومِکَ وَ عَهْدِی أَنْ أَهْجُرَ جَمِیعَ مَعَاصِیکَ]

خدایا! در این موقعیّتی که هستم، از گناهان بزرگ و کوچکم، و پوشیده و آشکارم، و از لغزش های گذشته و جدیدم به سویت توبه می کنم؛ توبۀ کسی که با خود از گناه سخن نمی گوید، و اندیشه بازگشتن در عرصۀ خطا را به خاطرش راه نمی دهد.

ای خدای من! در کتاب محکم و استوارت فرمودی: «بازگشت و توبه بندگانت را می پذیری، و از گناهان گذشت می کنی، و توبه کنندگان را دوست داری.» پس چنانکه وعده دادی، توبه ام را بپذیر و همان گونه که ضمانت کردی از گناهانم گذشت کن، و چنانکه شرط فرمودی محبّتت را بر من واجب گردان.

ص:189

من هم ای پروردگارم! در برابر این همه عنایات تو تعهّد و شرطم این است که به آنچه پسند تو نیست برنگردم و ضمانتم این است که به آنچه مورد نکوهش توست بازنگردم، و پیمانم این است که از تمام گناهانت دوری کنم.

در جملات عرشی بالا به چهار مسئلۀ بسیار مهم اشاره شده است:

1 - گناهان کبیره و صغیره

2 - توبه از گناه

3 - قبول توبه از حضرت حق

4 - آثار توبه و محبوبیّت تائب نزد خداوند

1 - گناهان کبیره و صغیره
اشاره

تقسیم گناه به کبیره و صغیره بر اساس آیات قرآن مجید و روایات معتبره صورت گرفته است.

آیت اللّه سید کاظم یزدی در کتاب مشهور «عروه الوثقی» در باب شرایط امام جماعت فرموده:

تعیین گناه کبیره از چهار طریق میسّر است:

الف) هر گناهی که در قرآن و روایت به کبیره بودن آن تصریح شده است.

در «عیون أخبار الرضا» به روایت فضل بن شاذان که از اعاظم اصحاب امامیه است آمده که حضرت رضا علیه السلام در نامه ای به مأمون در باب اجتناب از معاصی کبیره اینچنین نوشتند:

1 - ریختن خون انسانی که خداوند خونش را محترم دانسته است.

2 - زنا - محصنه و غیر محصنه

3 - دزدی

ص:190

4 - خوردن مایعات مست کننده

5 - عقوق پدر و مادر

6 - فرار از جنگ حق علیه باطل

7 - خوردن مال یتیم به زور و ستم

8 - خوردن میته و خون و گوشت خوک و آنچه بدون یاد خدا سر بریده شده بدون ضرورت

9 - خوردن ربا

10 - خوردن مال حرام، و به عبارت دیگر سُحْت

11 - قمار بازی

12 - کم فروشی و خیانت در کیل و وزن

13 - تهمت به پاکدامنان

14 - لواط و همجنس بازی

15 - ناامیدی از رحمت خدا

16 - ایمنی از مکر و عذاب خدا در برابر گناهان

17 - دلسردی از عنایت رب

18 - کمک به ستمکاران

19 - میل به ستم پیشگان

20 - قسم دروغ

21 - حبس حقوق مردم بدون تنگ دست بودن

22 - دروغ

23 - کبر

24 - اسراف

25 - تبذیر

ص:191

26 - خیانت

27 - سبک شمردن حج

28 - جنگ با اولیا و عاشقان حق

29 - سرگرمی به امور بازدارنده از خداوند

30 - اصرار و پافشاری بر گناهان (1)ب) هر گناهی که قرآن مجید و روایت معتبره بر مرتکب آن وعدۀ عذاب داده، چنانکه از حضرت صادق علیه السلام در معنای کبیره روایت شده: گناهی است که خداوند به آن وعدۀ عذاب داده، سپس حضرت به پنج گناه از گناهان کبیره که در قرآن آمده اشاره فرمودند:

1 - خوردن مال یتیم به زور و ستم

2 - فرار از جبهه

3 - ربا

4 - تهمت به پاکدامن

5 - قتل نفس (2)ج) هر گناهی که در قرآن و روایت از گناه کبیره بزرگتر شمرده شود، مانند فتنه گری بین مسلمانان که در قرآن مجید آمده است:

وَالْفِتْنَهُ اشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ» (3)

و فتنه [ که شرک ، بت پرستی ، بیرون کردن مردم از خانه و کاشانه و وطنشان باشد ] از قتل وکشتار بدتر است .

و در آیۀ دیگر:

ص:192


1- (1) - بحار الأنوار: 12/76، باب 68، حدیث 12؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام : 126/2، باب 35، حدیث 1. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 5/76، باب 68، حدیث 5؛ الخصال: 273/1، حدیث 17. [2]
3- (3) - بقره (2) : 191. [3]

وَ الْفِتْنَهُ اکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ» (1)

و فتنه [ شرک و بت پرستی ] از کشتار بزرگ تر است .

د) هر گناهی که نزد مردم مؤمن و پایبند به اصول و فروع الهی بزرگ شمرده شود، به طوری که اطمینان حاصل گردد که بزرگ بودن آن گناه منتهی به زمان معصوم است، مانند نجس نمودن مسجد از روی علم و آگاهی و عمد و به قصد هتک احترام خانۀ خدا، یا پرتاپ کردن و انداختن قرآن مجید به قصد بی احترامی به کتاب خدا.

در هر صورت کبیره بودن گناه به یکی از چهار طریقی که در «عروه الوثقی» فرموده ثابت می شود. در غیر این موارد گناه صغیره شمرده می شود، ولی آثار اسلامی می فرماید: اصرار بر صغیره هم گناه کبیره است.

گناه عبارت از زهر کشنده و سمّ قاتلی است که انسان بیچاره دانسته و ندانسته با دست خود در ظرف حیات خود می ریزد، یا تیشه ای است که به وسیلۀ آن پی دیوارهای حیات خراب می شود تا جایی که سقف هلاکت بر سر انسان بریزد و برای ابد وجود آدمی را از رحمت حق محروم نماید، یا طوفانی است که به دست خود انسان ایجاد می شود تا دار و ندار انسان بر باد فنا رود.

از آن جا که در جهان هستی هر عملی دارای عکس العمل است، و به هیچ صورت عملی وجود ندارد که عکس العمل نداشته باشد، برای گناهان و معاصی که در حقیقت از اعمال و حرکات انسان محسوب می شود، آثار و تبعاتی است که اگر گنهکار موفّق به توبه و انابه نشود، آن آثار و تبعات بدون شک در دنیا و آخرت گریبان گیر او خواهد شد، و این حقیقتی است که قرآن مجید و روایات به آن اشاره کرده اند و تجربه هم آن را در برابر دیدگان همگان قرار داده است.

ص:193


1- (1) - بقره (2) : 217. [1]

خدای عز و جل گر ببخشدم شاید سزای بندگیش چون زمن نمی آید

به هر چه بستم جز حق شکسته باز آمد دل مرا بجز از یاد خود نمی شاید

برای توشۀ عقبی بسی نمودم سعی زمن نیامد کاری که آن به کار آید

ز بیم آن که مبادا خجل شود فردا دلی به طاعتی امروز می نیاساید

نرفته ام به ره حق چنانکه باید رفت نکرده هیچ عبادت چنانکه می باید

مگر به هیچ ببخشند جرم هیچان را ز هیچ هیچ نیاید ز هیچ هیچ آید

تمام روز در این غم بسر برم که صباح برای من شب آبستنم چه می زاید

دلم رمید و زمن بهتری نمی یابد اگر دچار تو گردد بگوش بازآید

حدیث واعظ پرگو نَه در خورِ فیض است بیا بخوان غزلی تا دلم بیاساید

(فیض کاشانی)

آثار و عواقب خطرناک گناهان در قرآن

فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ فَاَنْزَلْنا عَلَی الَّذینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ» (1)

ولی ستمکاران ، سخنی را که [ بیرون دروازه شهر ] به آنان گفته شده بود [ پس از ورود به شهر ] به سخنی دیگر تبدیل کردند [ به جای درخواست ریزش گناهان ، درخواست امور مادی کردند ] . ما هم بر ستمکاران به سبب آن که همواره نافرمانی می کردند ، عذابی از آسمان فرود آوردیم .

بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَهً وَ احاطَتْ بِهِ خَطَیئَتُهُ فَاُولئِکَ اصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ» (2)

ص:194


1- (1) - بقره (2) : 59. [1]
2- (2) - بقره (2) : 81. [2]

[ نه چنین است که می گویید ] بلکه کسانی که مرتکب گناه شدند وآثار گناه ، سراسر وجودشان را فرا گرفت ، آنان اهل آتشند و در آن جاودانه اند .

فَکَیْفَ اذا اصابَتْهُمْ مُصیبَهٌ بِما قَدَّمَتْ ایْدیهِمْ» (1)

پس [ وضع و حالشان ] چگونه خواهد بود هنگامی که به سبب آنچه مرتکب شده اند ، حادثۀ ناگواری به آنان برسد.

فَاعْلَمْ انَّما یُرِیدُ اللّهُ انْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ انَّ کَثیراً مِنَ النّاسِ لَفاسِقُونَ» (2)

پس اگر [ازداوری حکیمانه ات] روی گردانند، بدان که خدا می خواهد آنان را به سبب پاره ای از گناهانشان مجازات کند ؛ و مسلماً بسیاری از مردم فاسق اند .

وَ لَوْ انَّ اهْلَ الْقُری آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» (3)

و اگر اهل شهرها و آبادی ها ایمان می آوردند و پرهیزکاری پیشه می کردند ، یقیناً [ درهایِ ] برکاتی از آسمان و زمین را بر آنان می گشودیم ، ولی [ آیات الهی و پیامبران را] تکذیب کردند ، ما هم آنان را به کیفر اعمالی که همواره مرتکب می شدند [ به عذابی سخت ] گرفتیم .

مِمّا خَطیئاتِهِمْ اغْرِقُوا فَاُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ انْصاراً» (4)

ص:195


1- (1) - نساء (4) : 62. [1]
2- (2) - مائده (5) : 49. [2]
3- (3) - اعراف (7) : 96. [3]
4- (4) - نوح (71) : 25. [4]

[ همۀ آنان ] به سبب گناهانشان غرق شدند و بی درنگ در آتشی درآورده شدند که [ از آن ] در برابر خدا برای خود یاورانی نیافتند ،

وَ مَنْ یَعصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَاِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فِیها ابَداً» (1)

و آنان که از خدا و پیامبرش نافرمانی کنند ، مسلماً آتش دوزخ برای آنان است و در آن جاودانه و همیشگی اند .

آثار و عواقب خطرناک گناه در روایات

حضرت صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش امام باقر علیه السلام روایت می کند که آن حضرت مکرّر می فرمود:

ما مِنْ شَیْ ءٍ افْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطیئَتِهِ، انَّ الْقَلْبَ لَیُواقِعُ الْخَطیئَهَ فَلا تَزالُ بِهِ حَتّی تَغْلِبَ عَلَیْهِ فَیَصیرُ اعْلاهُ اسْفَلَهُ. (2)

چیزی برای دل انسان فاسد کننده تر از گناهی که مرتکب می شود نیست، همانا قلب با گناه آمیزش پیدا می کند و این سیه روزی ادامه می یابد تا وضع قلب آن چنان شود که دیگر طاقت قبول حق را نداشته باشد.

و نیز آن حضرت می فرماید:

اَما انَّهُ لَیْسَ مِنْ عِرْقٍ یَضْرِبُ وَ لانَکْبَهٍ وَ لا صُداعٍ وَ لا مَرَضٍ الاّ بِذَنْبٍ، وَ ذلِکَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتابِهِ: وَ ما اصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ ایْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ» (3). (4)

ص:196


1- (1) - جن (72) : 23. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 312/70، باب 137، حدیث 1. [2]
3- (3) - شوری (42) : 30. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 315/70، باب 137، حدیث 3؛ [4]الکافی: 269/2، حدیث 3؛ [5]وسائل الشیعه: 299/15، باب 40، حدیث 20565. [6]

رگی از بدن شما زده نمی شود، و پائی نمی شکند، و به سَردردی و مرضی دچار نمی شوید، مگر این که گناهی مرتکب شده باشید، و این است معنای قول خداوند در قرآن مجید که فرمود: «آنچه مصیبت و بلا به شما می رسد در ارتباط با گناهان شماست و بسیاری از آن را هم مورد بخشش قرار می دهد».

امیر المؤمنین علیه السلام می فرمود:

لا تُبْدِیَنَّ عَنْ واضِحَهٍ وَ قَدْ عَمِلْتَ الاَْعْمالَ الْفاضِحَهَ، وَ لا یَأْمَنُ الْبَیاتَ مَنْ عَمِلَ السَّیِّئاتِ. (1)

آن گونه که دندان هایت آشکار شود نخند در حالی که اعمال رسوا کننده ای انجام داده ای، و از حوادث و بلاهائی که به خاطر بدی هایت شب هنگام بر تو فرو می ریزد و آن عذاب الهی است در امان مباش.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

اِنَّ الْعَبْدَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیُزْوی عَنْهُ الرِّزْقُ. (2)

همانا عبد مرتکب گناه می شود و به خاطر آن گناه به رزق و روزیش لطمه وارد می گردد.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اِذا اذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَهٌ سَوْداءُ، فَاِنْ تابَ انْمَحَتْ، وَ انْ زادَ زادَتْ حَتّی تَغْلِبَ عَلی قَلْبِهِ فَلا یُفْلِحُ بَعْدَها ابَداً. (3)

زمانی که مرد گناهی مرتکب شود، نقطۀ سیاهی در قلبش پدید می شود، اگر از گناهش توبه کند آن نقطه محو می گردد، و هنگامی که بر گناه بیفزاید آن نقطۀ

ص:197


1- (1) - بحار الأنوار: 317/70، باب 137، حدیث 4؛ [1]الکافی: 269/2، حدیث 5. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 318/70، باب 137، حدیث 6؛ [3]وسائل الشیعه: 301/15، باب 40، حدیث 20573. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 327/70، باب 137، حدیث 10؛ [5]الکافی: 271/2، حدیث 13. [6]

سیاه افزوده می شود تا تمام صفحۀ ملکوتی قلب را در خود بپوشاند، آن وقت است که درِ رستگاری برای همیشه به روی او بسته می شود.

امام باقر علیه السلام فرمود:

اِنَّ الْعَبْدَ یَسْأَلُ اللّهَ الْحاجَهَ فَیَکُونُ مِنْ شَأْنِهِ قَضاءُها الی قَریبٍ اوْ الی وَقْتٍ بَطیءٍ فَیُذْنِبُ الْعَبْدُ ذَنْباً فَیَقُولُ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی لِلْمَلَکِ لا تَقْضِ حاجَتَهُ وَ احْرِمْهُ ایّاها، فَاِنَّهُ تَعَرَّضَ لِسَخَطی، وَ اسْتَوْجَبَ الْحِرمانَ مِنّی. (1)

همانا عبد از خداوند درخواست حاجت می کند، شأن آن عبد اقتضا دارد حاجتش زود یا دیر داده شود، و آنگاه مرتکب گناهی می شود، خداوند به ملکِ مأمورِ قضای حاجت می فرماید؛ حاجتش را مده و او را محروم از اجابت خواسته کن، او خود را در معرض خشم من قرار داده، و لزوم محرومیّت از رحمتم را برای خویش فراهم کرده است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

اِنَّ الرَّجُلَ یَذْنِبُ الذَّنْبَ فَیُحْرَمُ صَلاهَ اللَّیْلِ، وَ انَّ الْعَمَلَ السَیِّیءَ اسْرَعُ فِی صاحِبِهِ مِنَ السِّکِّینِ فِی اللَّحْمِ. (2)

همانا مرد مرتکب گناه می شود، پس به سبب آن از نماز شب محروم می گردد، به حقیقت که عمل زشت اثرش در انسان از کارد در گوشت سریع تر است.

حضرت رضا علیه السلام فرمود:

هر گاه بندگان گناه جدیدی مرتکب شوند، گناهی که تا آن زمان سابقه نداشته، خداوند هم آنان را به بلای تازه ای که قبلاً نبوده مبتلا می کند. (3)

ص:198


1- (1) - بحار الأنوار: 329/70، باب 137، حدیث 11؛ [1]وسائل الشیعه: 144/7، باب 67، حدیث 8961. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 330/70، باب 137، حدیث 13؛ [3]الکافی: 272/2، حدیث 16. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 343/70، باب 137، حدیث 26؛ الکافی: 275/2، حدیث 29.

حضرت صادق علیه السلام از قول حضرت حق بازگو می کند:

اِذا عَصانِی مَنْ عَرَفَنِی، سَلَّطْتُ عَلَیْهِ مَنْ لایَعْرِفُنِی. (1)

آن که مرا می شناسد هرگاه گناه کند، بر او مسلّط می کنم کسی که مرا نمی شناسد.

و نیز آن حضرت می فرماید:

اِنْ کانَتِ الْعُقُوبَهُ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ النّارَ فَالْمَعْصِیَهُ لِماذا؟ (2)

اگر عقوبت از جانب خداوند آتش دوزخ است پس معصیت برای چه؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمی مِنَ الطَّعامِ مَخافَهَ الدّاءِ کَیْفَ لایَحْتَمی مِنَ الذُّنُوبِ مَخافَهَ النّارِ؟ (3)

تعجب می کنم از کسی که به خاطر ترس از بیماری از غذا پرهیز می کند، ولی به خاطر ترس از عذاب الهی از گناه خودداری نمی نماید.

رسول خدا علیه السلام فرمود:

مِنْ عَلاماتِ الشِّقاءِ: جَمُودُ الْعَیْنِ، وَ قَسْوَهُ الْقَلْبِ، وَ شِدَّهُ الْحِرْصِ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ، والاِْصْرارُ عَلَی الذَّنْبِ. (4)

از نشانه های شقاوت: خشک چشمی، قساوت قلب، شدّت حرص در طلب رزق، و اصرار بر گناه است.

ص:199


1- (1) - بحار الأنوار: 343/70، باب 137، حدیث 27؛ الکافی: 276/2، حدیث 30. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 347/70، باب 137، حدیث 32؛ [2] من لایحضره الفقیه: 393/4، حدیث 5836.
3- (3) - بحار الأنوار: 347/70، باب 137، حدیث 34؛ [3] من لایحضره الفقیه: 359/3، حدیث 4272.
4- (4) - بحار الأنوار: 350/70، باب 137، حدیث 46؛ [4] الخصال: 360/2، حدیث 48.

امیر المؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اِذا غَضِبَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلی امَّهٍ وَ لَمْ یُنْزِلْ بِهَا الْعَذابَ، غَلَتْ اسْعارُها، وَ قَصُرَتْ اعْمارُها، وَ لَمْ تَرْبَحُ تُجّارُها، وَ لَمْ تَزْکُ ثِمارُها، وَ لَمْ تَغْزُرْ انْهارُها، وَ حُبِسَ عَنها امْطارُها، وَ سُلِّطَ عَلَیْها شِرارُها. (1)

هنگامی که خداوند بر امّتی به خاطر کثرت گناه غضب کند و عذاب بر آنان نفرستد، آنان را به بلاهائی از قبیل: گرانی جنس، کوتاهی عمر، بی سود ماندن تجارت تجّار، پرورش نیافتن میوه جات، پرنشدن نهرها از آب، حبس شدن باران، و تسلّط اشرار دچار می کند.

خوشا کسی که در این عالم خراب آباد اساس ظلم فکند و بنای داد نهاد

بیا بیا که از آن رفتگان به یاد آریم که رفته اند و از ایشان کسی نیارد یاد

مکن اقامت و بنیاد خانمان مفکن که دست حادثه خواهد فکندش از بنیاد

توانگری که درِ خیر بر فقیران بست دری ز عالم بالا به روی او نگشاد

کسی که یافت بر احوال زیردستان دست به ظلم اگر نستاند خداش خیر دهاد

صنوبرا تو چه دل بسته ای به هر شاخی چو سرو باش که از بار دل شوی آزاد

چه خوش فتاد هلالی به بند خانۀ عشق برو غلامی این خاندان مبارک باد

(هلالی جغتایی)

بیماری گناه

بدون شک هر انسانی تحت هر شرایطی از مادر خود در عین سلامتی کامل وارد دنیا می شود.

او به همراه خود عقل و وجدان و اختیار را که مناط تکالیف الهیه و قبول حقایق

ص:200


1- (1) - بحار الأنوار: 349/70، باب 137، حدیث 44؛ [1]الخصال: 243/1، حدیث 96. [2]

ملکوتیّه و واقعیّت های عرشیّه است به دنیا می آورد.

اگر این کودک سالم و این موجود آراسته به فطرت توحیدی و پیراسته از آلودگی های روانی در دامن پدر و مادری مؤدّب به آداب انسانیّت، یا جامعه ای سالم، یا مدرسه ای واجد شرایط، یا کارگاهی از هر جهت صحیح قرار بگیرد، مؤدّب به آداب می شود، و انسانی جامع و با فضلیت به بار می آید.

ولی با کمال تأسّف، بیشتر کودکان به خانه ای قدم می گذارند که آثار تربیت الهی و انسانی در آن خانۀ کم است، یا اگر باشد قدرت مقابله با محیط خراب اجتماع را ندارد، کودک از خانه سالم خارج می شود، ولی در دامن آلودگی های بیرون می افتد و دچار انحرافات اخلاقی و عملی می شود، گرچه هیچ یک از عوامل انحراف، عذری برای او در پیشگاه حق و انسانیّت ایجاد نمی کند، چون با قدرت اختیار و عقل و وجدان می تواند دست به دامن اولیای الهی برساند و خود را از مهالک حفظ کند.

در هر زمانی و تحت هر شرایطی می توان از انبیای الهی و از مسائل ملکوتی و از مردان راه حق خبر گرفت، این طور نیست که باب هدایت به تمام معنی به روی انسان بسته باشد.

حضرت علی علیه السلام در زمینۀ عدم معذوریت انسان به خاطر گناه و معصیت در پیشگاه الهی در دعای کمیل عرضه می دارد:

فَلَکَ الْحُجَّهُ عَلَیَّ فِی جَمیعِ ذلِکَ وَ لا حُجَّهَ لی فِیما جَری عَلَیَّ فیهِ قَضاءُکَ، وَ الْزَمَنی حُکْمُکَ وَ بَلاءُکَ. (1)

الهی! در تمام اموری که راه مخالفت با تو را پیمودم تو را بر من حجّت است و مرا بر آنچه بر من از گناه رفته است و حکم و امتحان و آزمایش تو مرا بر

ص:201


1- (1) - مصباح المتهجّد: 844، دعای کمیل؛ [1]إقبال الأعمال: 706. [2]

آن ملزم ساخته، بر تو هیچ حجّتی نخواهد بود.

انسان سالم در محیط آلودۀ منزل دچار گناه دروغ، غیبت، تهمت، تکبّر و حرص و بخل و شهوات غلط می گردد، در صورتی که محیط خانه سالم باشد ممکن است در خارج از منزل دچار گناهان و معاصی گردد، ولی باید بداند که این گناهان ذاتی او نیست بلکه تمام آنها عارض بر او شده، مانند آدم سالمی که از هوای آلوده یا از آب آلوده یا از غذای فاسد دچار انواع بیماری ها می شود.

گناهکار باید گناه را بیماری و مرض به حساب آورد و بداند که تمام آنها قابل علاج است.

2 - توبه از گناه
اشاره

هیچ گناهی نیست مگر این که راه جدایی و فرار از آن را آیین الهی به انسان نشان داده است.

قرآن مجید و روایات و تاریخ، گنهکارانی را نشان می دهد که بر اثر بارقۀ الهی بیدار شده و به علاج گناهان خود برخاستند، و بعضی از آنان از اولیای خدا و عرفای شامخ و معلم اخلاق و حقیقت شدند.

بیمار باید به این معنی توجّه کند که طبیب این بیماری، خدا و انبیاء و امامان، و نسخۀ علاج، قرآن و روایات، و راه رسیدن به این طبیبان و نسخه های شفابخش، توبه است.

چون دانستیم گناه بیماری است، و علاج آن صد در صد امکان پذیر است، و آیات و روایات، خداوند را قبول کنندۀ توبه و رحیم و بخشاینده و غافر معرّفی می کند، یأس از علاج مساوی با کفر است.

ص:202

اِنَّهُ لایَیْئَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ الاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ» (1)

زیرا جز مردم کافر از رحمت خدا مأیوس نمی شوند .

قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ اسْرَفُوا عَلی انْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللّهِ انَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً انَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ» (2)

بگو : ای بندگان من که [ با ارتکاب گناه ] بر خود زیاده روی کردید ! از رحمت خدا نومید نشوید ، یقیناً خدا همۀ گناهان را می آمرزد ؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است .

عظمت گناه ناامیدی از رحمت حق

مسئلۀ یأس و ناامیدی گنهکار از رحمت حق، و تلقین این معنای خلاف به قلب که وضع من به صورتی است که خداوند هرگز مرا قبول نمی کند، برگشتش به این معناست که حضرت حق قدرت بر بخشیدن و عفو مرا ندارد.

محدود کردن قدرت حق در اندیشه و فکر، در حقیقت تهمت به حضرت او، و جناب او را چون مخلوق انگاشتن است، و این گونه تفکّر نسبت به وجود مقدّسی که قدرتش بی نهایت در بی نهایت است، گناهی بس عظیم و ستمی بس بزرگ است.

قرآن مجید نومیدی از رحمت حق را اندیشۀ آلوده و فکر ناپاک گمراهان می داند:

وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَهِ رَبِّهِ الاَّ الضّالُّونَ» (3)

چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش ناامید می شود ؟ !

ص:203


1- (1) - یوسف (12) : 87. [1]
2- (2) - زمر (39) : 53. [2]
3- (3) - حجر (15) : 56. [3]

حضرت صادق علیه السلام از قول یکی از حکما نقل می کند که فرموده:

اَلْیَأسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ اشَدُّ بَرْداً مِنَ الزَّمْهَریرِ. (1)

ناامیدی از رحمت خدا به شدّت سردتر از زمهریر است.

کنایه از این که به قدری این حالت در وجود انسان حالت خنکی است که هیچ عاقلی و عالمی و صاحب اندیشه ای به آن اعتنا ندارد، چرا که گنهکار که از هر جهت محدود است در برابر دریایی بی نهایت در بی نهایت از رحمت و لطف و کرم و احسان قرار دارد، و ناامیدی وی هیچ گونه قابل توجیه نیست.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

یَبْعَثُ اللّهُ الْمُقْنَطینَ یَوْمَ الْقِیامَهِ مُغَلَّبَهً وُجُوهُهُمْ - یَعْنی غَلَبَهَ السَّوادِ عَلَی الْبَیاضِ -، فَیُقالُ لَهُمْ: هؤُلاءِ الْمُقْنِطُونَ مِنْ رَحْمَهِ اللّهِ تَعالی. (2)

نا امیدان را در قیامت به صورتی که روسیاهی آنان بر سپید روئی شان غلبه دارد وارد محشر می کنند، سپس علیه آنان فریاد می کشند: اینانند ناامیدان از رحمت الهی.

حدیثت نامه را تعویذ جان شد قلم را نام تو ورد زبان شد

دگر از خود چه گلها می توان چید به راهت خار مغز استخوان شد

به نرمی با درشتان می توان ساخت زبان هم خانۀ دندان از آن شد

به این راهی که دل در پیش دارد نیارد راهزن بی کاروان شد

به گیتی هر که نام او سفر کرد غریب عالم امن و امان شد

به خارپای من تا دیده وا کرد ز چشم نقش پایم خون روان شد

بکن کسب کمال از می فروشان به یک پیمانه آدم می توان شد

ص:204


1- (1) - بحار الأنوار: 338/69، باب 120، حدیث 1؛ [1] الخصال: 348/2، حدیث 21.
2- (2) - بحار الأنوار: 338/69، باب 120، حدیث 3؛ [2]نوادر الراوندی: 18. [3]

در این گلشن کلیم از سیر چشمی ز گل قانع به خار آشیان شد

(کلیم کاشانی)

3 - قبول توبه از حضرت حق
اشاره

اکنون که دانستی، صد در صد سالم از مادر به دنیا آمده ای، و گناه چیزی جز اثرگیری از محیط آلوده، و هوای نفس، و به عبارت دیگر: چیزی جز یک عارضه و بیماری نیست، و این بیماری قابل علاج است، و راه علاج آن منحصراً رجوع به خدا و عمل به نسخۀ شفابخش قرآن مجید است، و یأس و ناامیدی از رحمت او جز ضلالت و گمراهی و کفر چیزی نیست، به مقام با عظمت توبه و شرایط آن و درجات این موهبت عظیم الهی و آثار دنیائی و آخرتی آن توجّه کن.

توبه، دری از درهای رحمت، و عنایتی از عنایات عظیم الهی، و نعمتی از نعم بی نظیر حضرت محبوب است، که محض علاج بیماری گناه، و شفای گناهکاران قرار داده شده است.

رویگردان از این عنایت، و متوقّف از این حرکت، و بی توجّه به این واقعیّت، و دلسرد از این حقیقت، به فرمودۀ قرآن مجید از ستمکاران و ظالمان است.

وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَاُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ» (1)

و کسانی که [ از این امور ناهنجار و زشت ] توبه نکنند ، خود ستمکارند .

توبه، عبادتی بزرگ و طاعتی عظیم است که حضرت حق در قرآن مجید نسبت به آن همچون سایر عبادات، امر واجب دارد:

وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا الَیْهِ انَّ رَبّی رَحیمٌ وَدُودٌ» (2)

ص:205


1- (1) - حجرات (49) : 11. [1]
2- (2) - هود (11) : 90. [2]

از پروردگارتان آمرزش بطلبید ، سپس به سوی او بازگردید ؛ زیرا پروردگارم مهربان و بسیار دوستدار [ توبه کنندگان ] است .

وَ تُوبُوا الَی اللّهِ جَمیعاً ایُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (1)

و [ شما ] ای مؤمنان ! همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید .

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا الَی اللّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً» (2)

ای مؤمنان ! به پیشگاه خدا توبه کنید ، توبه ای خالص [ که شما را از بازگشت به گناه بازدارد ] .

وَ هُوَ الَّذی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ» (3)

و اوست که توبه را از بندگانش می پذیرد و از گناهان درمی گذرد و آنچه را انجام می دهید ، می داند .

غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدیدِ الْعِقابِ ذِی الطَّوْلِ لا الهَ الاَّ هُوَ الَیْهِ الْمَصیرُ» (4)

که آمرزندۀ گناه و پذیرندۀ توبه ، سخت کیفر و صاحب نعمت فراوان است .

هیچ معبودی جز او نیست . بازگشت فقط به سوی اوست .

این دو آیه به این معنا توجّه می دهد که هم توبه و بازگشت عبد گنهکار را می پذیرم، و هم گناه او را از پرونده اش محو می کنم و وی را مورد عفو و مغفرت قرار

ص:206


1- (1) - نور (24) : 31. [1]
2- (2) - تحریم (66) : 8. [2]
3- (3) - شوری (42) : 25. [3]
4- (4) - غافر (40) : 3. [4]

می دهم.

نزدیک به سی و چند بار قرآن مجید در آیاتی بس مهم، مسئلۀ عفو حضرت حق را از تائب مطرح کرده است. نزدیک به دویست و سی و دوبار توجّه به مسئلۀ غفران و مغفرت در آیات کریمۀ کتاب حق داده شده است. و قریب به دویست و هفتاد و شش بار به مسئلۀ با عظمت رحمت، در کتاب الهی اشاره شده است.

این همه سند، آنهم در قرآن، شدیدترین دلخوشی را برای بازگشت گنهکار به حضرت حق، و جدا شدن از معاصی ظاهری و باطنی می دهد. با این حساب به قول حضرت سجّاد علیه السلام در مناجات تائبین، برای گناهکار در مسئلۀ توبه چه عذری باقی می ماند؟

فَما عُذْرُ مَنْ اغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ؟ (1)

پس عذر آن که ورود به حضرت تو را بعد از باز شدن این در، از دست نهاده چه خواهد بود؟!

توجّه به گناه و این که قدم گذاشتن در دایرۀ انحراف، ستم بر نفس و ظلم به حقوق حق، و رعایت ننمودن جانب مردم است، و دارای آثار خطرناک و مهلکی در دنیا و آخرت است و رسوایی امروز و فردایش بسیار سنگین و غیر قابل تحمّل است، و گناه جز هدر دادن عمر و خود را ظرف زبالۀ شیطان قرار دادن چیزی نیست، طوفان اندوه و ندامت و حسرت و پشیمانی را در فضای قلب برمی انگیزد، و لازمۀ این حسرت و اندوه و شرم و حیا را که عزم بر ترک و جزم بر خودداری از گناه در آینده است، به دنبال می آورد.

پشیمان از گناه باید به این معنی دقّت کند که گناهان گذشتۀ او از چه نوع گناه بوده است؟

اگر گناه او عبارت از ترک واجبات الهی و انجام محرّمات شرعیّه بوده توبه اش به

ص:207


1- (1) - بحار الأنوار: 142/91، باب 32، [1] المناجاه الخمس عشره، مناجاه الاولی مناجاه التائبین.

این است که قضای واجبات از دست رفته را از قبیل نماز، روزه، حج، خمس، زکات به جای آورد، و محرمات الهیه را از قبیل زنا، شراب، قمار، دروغ، تهمت، غیبت، بخل، حسد، کینه و...ترک کند.

اگر گناه او در رابطه با حقوق مردم و اموال دیگران بوده از قبیل ربا، رشوه، غصب مال یتیم، حق مظلوم، تقلّب و حیله در کسب، سرقت، لازم است حق هر کسی را به هر صورت جزء اموال خود آورده به او برگرداند و خلاصه خود را از حقوق حق و حقوق خلق پاک کرده و نسبت به آینده در انجام واجبات و ترک محرّمات و حفظ حقوق مردم در هر زمینه بکوشد تا مورد قبول حضرت محبوب واقع شود، و از عذاب وجدان، و آتش جهنّم برهد، و استحقاق رضایت و رضوان الهی را پیدا کند.

توبۀ جامع در کلام حضرت امیر علیه السلام

توبۀ جامع و کامل در روایتی از امیر المؤمنین علیه السلام دربارۀ توبه فرموده است:

شخصی در حضور آن حضرت گفت: اَسْتَغْفِرُ اللّهَ حضرت فرمود: مادرت به عزایت گریه کند، آیا می دانی استغفار چیست؟ استغفار درجۀ بلند مقامان و صدرنشینان عالم اعلی است و تحقّق آن به شش چیز است:

1 - پشیمانی و حسرت نسبت به گذشته.

2 - عزم بر ترک گناه برای همیشه.

3 - ادا کردن حقوق مردم به طوری که هنگام مرگ خدا را ملاقات کند در حالی که حق کسی بر عهده اش نباشد.

4 - تدارک کردن واجبات ضایع شده.

5 - آب کردن گوشتی که از حرام و لذّات حرام بر بدن روئیده و آوردن گوشت تازه در مدار توبه.

6 - چشاندن زحمت عبادت بر بدن، در مقابل آنهمه خوشی و لذّتی که از گناه

ص:208

و معصیت برده. هرگاه این شش برنامه ادا شد؛ آنگاه بگو: اسْتَغْفِرُ اللّهَ. (1)

وجوب توبه
اشاره

توبه از معاصی و بازگشت از گناهان چه کبیره و چه صغیره به اتفاق جمیع علما و به حکم عقل واجب است، چنانکه محقّق طوسی در «تجرید» و علّامه در شرح آن فرموده اند که:

«به توبه و بازگشت دفع ضرر می شود، و دفع ضرر هم عقلاً واجب است. علاوه بر حکم عقل، شرع هم حکم و امر به توبه دارد روی این حساب شرعاً هم توبه واجب است، و وجوب آن فوری است و تأخیرش به هیچ عنوان برای هیچ کس جایز نیست».

توبۀ انسان از گناهان به فرمودۀ قرآن مجید در آیۀ سوم سورۀ تحریم باید توبۀ نصوح باشد.

توبۀ نصوح و معنای آن

علّامۀ مجلسی در «شرح اصول کافی» در معنای توبۀ نصوح چند وجه از دانشمندان نقل کرده است:

1 - توبۀ خالص و پاک در جهت رضای حضرت حق نه به طمع بهشت و نه به خاطر ترس از عذاب. حدّ این مرحله تا جائی است که در «تجرید» فرموده: پشیمانی از گناه به خاطر ترس از جهنّم توبه نیست!

2 - توبۀ نصوح یعنی توبۀ اندرز بخش، به این معنا که مردم دیگر با دیدن توبۀ او تشویق به بازگشت به حق شوند و در حقیقت وجودش در مدار توبه، نصیحت عملی برای تمام گناهکاران باشد، یا این که توبه آن چنان در صاحبش اثر کند که با

ص:209


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 417، [1] وسائل الشیعه: 77/16، باب 87، حدیث 21028.

تمام وجود از گناه ببرد و تا پایان عمر پیرامون گناهی نگردد.

3 - نصح از نصاحت به معنای خیاطت است، که در زمینۀ توبه می شود توبۀ رفوکننده، یعنی توبه ای که به وسیلۀ آن هر چه از پردۀ ایمان و دیانت پاره شده دوخته شود، و توبه کننده را با اولیای حق و دوستان محبوب و عاشقان معبود پیوند دهد.

علّامۀ مجلسی رحمه الله سپس می فرماید:

یکی از اکابر فرموده است: در جلا دادن آینه، تنها قطع نفس و دود سیاه بس نیست، بلکه باید آن را صیقل داد تا آنچه سیاهی بر جرمش نشسته پاک گردد، و دل هم به مانند آینه است به مجرد ترک گناه پاک نمی شود، بلکه جِرمِ گناهان گذشته را هم که بر آن نشسته باید پاک کرد، و به نور طاعتش روشن ساخت، زیرا چنانکه از هر گناهی که کرده، تاریکی و تیرگی بر دل می رسد، همچنین در هر عبادتی روشنایی و درخشندگی به دل می رسد، بنابراین باید تاریکی هر گناهی را که به دل رسیده به نور عبادتی که ضدّ آن است پاک کرد.

شخص توبه کننده باید گناهان خود را مفصّلاً در نظر گیرد، و در برابر هر شری که از او سرزده خیری که در برابر آن است به همان مقدار به جا آورد، مثلاً در برابر گناه گوش دادن به غنا و آلات لهو، استماع قرآن و حدیث و موعظه و مسائل دینی کند، و در برابر مسّ خطّ قرآن مجید بدون طهارت سعی در اکرام آن و تلاوتش نماید و در برابر مکث در حال جنابت در مساجد، اعتکاف کند. و در برابر نظر کردن به حرام سعی در نظر کردن به چیزهائی که نگریستن به آنها عبادت است نماید، مانند نظر کردن به خط قرآن مجید و نظر به والدین از روی شفقت، و نظر به صلحا از سلسلۀ جلیلۀ سادات و نظر به عترت و مانند اینها.

و در حقوق مردم، پس از توبه زیاد از مال خود صدقه بدهد، و اگر غیبت کرده پس از توبه مدح و ثنای آن مؤمن را زیاد بگوید، و صفات نیکش را آشکار سازد، و

ص:210

خلاصه در برابر هر گناهی پس از توبۀ از آن، عبادتی که ضد آن است بجا آورد، چنانکه طبیعت جسمانی مرض ها را به ضدش معالجه می کنند.

چه خوب است انسان به آثار و عواقب گناه توجّه کند، یا گناهکار را توجّه دهند، و بیدار شود یا بیدارش کنند که گناه در برابر چه وجود مقدسی انجام گرفته و رو در روئی با که بوده است.

انسان جواب مشت را با مشت، و درفش را با درفش، و درشتی را با درشتی، و تندی را با تندی می دهد، باید از او پرسید: خداوند با تو چه کرده که با او رو در رویی؟ آیا احسان و رحمت و لطف و محبّت و مرحمت و نعمت و عنایت و رزق و هزاران واقعیّت دیگر را که از جانب او به انسان رسیده، با گناه و معصیت باید جواب داد؟!

این توجّه درون آدمی را به ندامت می کشد و این ندامت رو در رویی را تبدیل به روبه روئی می کند. این روبه روئی خواسته های حق را جایگزین خواسته های غلط نفس و هواها و شهوات می کند، و این جایگزینی رنگ شیطانی و دوزخی را از درون گرفته بجایش رنگ الهی را می زند.

در این وقت است که حال انابه و دعا دست می دهد، حالی همراه با نالۀ جانسوز و خشوع و خضوع، و آدمی را به جایی می رساند که خود را از همه گناهکارتر می بیند و خود و عبادتش را به حساب نمی آورد، در این نقطۀ عالی و اوج عرفانی است که انسان را با گران ترین قیمت به حساب می آورند.

سخن عشق نه حد من و توست عشق گوید سخن عشق درست

خانه از غیر اگر پردازی ساز و برگی پی مهمان سازی

آب و جارو زنی این ایوان را تخت عزّت بنهی سلطان را

راست سازی ز حجاز و ز عراق پردۀ شور و نوای عشّاق

با خودی کافر مطلق باشی بیخودی دستخوش حق باشی

ص:211

با خودی قاتل و مقتولی تو بیخودی قابل و مقبولی تو

با خودی هر چه کنی شیطانی بیخودی در کنف رحمانی

4 - آثار توبه و محبوبیّت تائب نزد خداوند
اشاره

قرآن مجید و روایات، آثار عجیبی برای توبۀ حقیقی ذکر کرده اند که دانستنش برای همگان لازم است.

1 - توبه شخص تائب را محبوب حضرت حق می کند:

اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التّوّابینَ وَ یُحِبُّ المُتَطَهِّرِین» (1)

یقیناً خدا کسانی را که بسیار توبه می کنند ، و کسانی را که خود را [ با پذیرش انواع پاکی ها از همۀ آلودگی ها ] پاکیزه می کنند . دوست دارد .

2 - تبدیل سیّئات به حسنات:

اِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَاُولئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (2)

مگر آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند ، که خدا بدی هایشان را به خوبی ها تبدیل می کند ؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

تفسیری بر آیۀ شریفه

در زمینۀ آیۀ فوق «تفسیر نمونه» چند تفسیر دارد:

«الف - هنگامی که انسان توبه می کند و ایمان به خدا می آورد دگرگونی عمیقی

ص:212


1- (1) - بقره (2) : 222. [1]
2- (2) - فرقان (25) : 70. [2]

در سراسر وجودش پیدا می شود و به خاطر همین تحوّل و انقلاب درونی سیّئات اعمالش در آینده تبدیل به حسنات می شود، اگر در گذشته مرتکب قتل نفس می شد، در آینده دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان را جای آن می گذارد، و اگر زناکار بود سپس عفیف و پاکدامن می شود و این توفیق الهی را در سایۀ ایمان و توبه پیدا می کند.

ب - دیگر این که خداوند به لطف و کرمش و فضل و انعامش بعد از توبه کردن سیئات اعمال او را محو می کند، و به جای آن حسنات می نشاند، چنانکه در روایتی از ابوذر از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می خوانیم:

روز قیامت بعضی از افراد را حاضر می کنند، خداوند دستور می دهد گناهان صغیرۀ او را به او عرضه کنید و کبیره ها را بپوشانید، به او گفته می شود: تو در فلان روز فلان گناه صغیره را انجام دادی و او به آن اعتراف می کند ولی قلبش از کبایر ترسان و لرزان است.

در این جا هرگاه خدا بخواهد به او لطفی کند دستور می دهد به جای هر سیئه حسنه ای بدهید، عرض می کند: پروردگارا! من گناهان مهمی داشتم که آنها را در این جا نمی بینم.

ابوذر می گوید: در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله تبسّم کرد که دندانهایش آشکار گشت، سپس این آیه را تلاوت فرمود:

فَاُولئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (1)

ج - منظور از سیئات، نفس اعمالی که انسان انجام می دهد نیست، بلکه آثار سوئی است که از آن به روح و جان انسان نشسته، هنگامی که توبه کند و ایمان آورد، آن آثار سوء از روح و جانش برچیده می شود و تبدیل به آثار خیر می گردد، و

ص:213


1- (1) - عوالی اللآلی: 124/1، حدیث 56؛ [1] تأویل الآیات: 379، حدیث 56.

این است معنی تبدیل سیئات به حسنات. البته این سه تفسیر، منافاتی با هم ندارند و ممکن است هر سه در مفهوم آیه جمع باشند.» (1)3 - تائب مشمول دعای ملائکۀ عرش است:

اَلّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ وَقِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ» (2)

فرشتگانی که عرش را حمل می کنند و آنان که پیرامون آن هستند ، همراه سپاس و ستایش ، پروردگارشان را تسبیح می گویند و به او ایمان دارند و برای اهل ایمان آمرزش می طلبند ، [ و می گویند : ] پروردگارا ! از روی رحمت و دانش همه چیز را فرا گرفته ای ، پس آنان را که توبه کرده اند و راه تو را پیروی نموده اند بیامرز ، و آنان را از عذاب دوزخ نگه دار .

4 و 5 - توبه باعث جلب مغفرت و دخول در بهشت است:

وَالَّذین اذا فَعَلُوا فاحِشَهً اوْ ظَلَمُوا انْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ الاَّ اللّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ * اولئِکَ جَزائُهُمْ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ خالِدینَ فِیها وَ نِعْمَ اجْرُ الْعامِلینَ» (3)

و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند ، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند ؛ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد ؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند ، پا فشاری نمی کنند ؛ * پاداش

ص:214


1- (1) - تفسیر نمونه: 160/15 و 161، [1] ذیل آیۀ 70 سورۀ فرقان.
2- (2) - غافر (40) : 7. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 135 - 136. [3]

آنان آمرزشی است از سوی پروردگارشان ، و بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، در آن جاودانه اند ؛ و پاداش عمل کنندگان ، نیکوست .

6 - توبه سبب طول عمر و وسعت رزق و پدید آمدن رفاه در زندگی است:

وَ انِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا الَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً الی اجَلٍ مُسَمًّی وَ یُؤْتِ کُلَّ ذی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ انْ تَوَلَّوْا فَاِنّی اخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ کَبیرٍ» (1)

و این که از پروردگارتان آمرزش بخواهید ، سپس به سوی او بازگردید تا آن که شما را تا پایان زندگی از بهرۀ نیک و خوشی برخوردار کند ، و هر که را صفات پسندیده و اعمال شایستۀ او افزون تر است ، پاداش زیادتری عطا کند ، و اگر روی از حق برگردانید ، من از عذاب روزی بزرگ بر شما بیمناکم .

7 - توبه سبب استجابت دعا است:

امام سجّاد علیه السلام می فرماید:

مردی اهل بیت خود را به کشتی درآورد و به دریا رفت، کشتی آنها شکست و از اهل بیت آن مرد جز همسرش کسی نجات نیافت.

زن بر تخته پاره ای نشست و امواج آب او را به یکی از جزیره های میان دریا برد، درآن جزیره مردی راهزن زندگی می کرد که تمام کارهای ناشایسته را مرتکب شده بود.

آن زن را بالای سر خود دید، پرسید آدمیزاد هستی یا پری؟ گفت: آدمیزاد، دیگر سخنی نگفت، به قصد عمل زشت زنا به او حمله کرد، آن زن بر خود لرزید، راهزن به او گفت: چرا می لرزی؟ در پاسخش گفت: از خدا می ترسم.

ص:215


1- (1) - هود (11) : 3. [1]

راهزن گفت: تا کنون چنین کاری از تو سر زده؟

زن گفت: نه، به عزّت خداوند سوگند.

راهزن گفت: تاکنون که دامنت پاک مانده اینچنین از خدا می ترسی! به خدا قسم که من به این ترس سزاوارترم.

بدون این که به آن زن دست بزند با اندوه و حسرت و پشیمانی و ندامت به سوی خاندانش روان شد در حالی که همتی جز توبه از گناهانش و بازگشت به سوی حضرت حق نداشت.

در این میان عابدی با او همراه شد، هوای فوق العاده گرم و آتش سوزان شعاع خورشید آنان را به زحمت انداخت، راهب به جوان گفت: دعا کن خداوند بر ما سایه ای بیندازد، جوان گفت: من نزد خدا برای خود حسنه ای نمی بینم تا دلیری کنم و از او چیزی بخواهم.

راهب گفت: پس من دعا می کنم تو آمین بگو، راهب دعا کرد، راهزن آمین گفت، در آن حال ابری بر سر هر دو سایه انداخت، مقدار زیادی راه رفتند تا راهشان جدا شد، جوان از راهی رفت و راهب از راه دیگر، به ناگاه ابر به دنبال جوان رفت، راهب فریاد زد: ای جوان! تو از من بهتری؛ زیرا این دعا به خاطر تو مستجاب شد، داستان خود را به من بگو، راهزن وضع آن زن را گزارش کرد، راهب گفت: آنچه گناه در گذشته کرده ای آمرزیده شد، باید بنگری در آینده چه وضعی داری؟! (1)

نصیحت حق به انسان

در بخش اخیر این معنی روشن شد که تنها پناه انسان در همۀ امور، به خصوص هنگام توبه و بازگشت و در نقطۀ غفران و مغفرت، فقط و فقط خداست.

تفسیر «روح البیان» در ابتدای سورۀ مبارکۀ حدید در توضیح آیۀ شریفۀ:

ص:216


1- (1) - الکافی: 69/2، حدیث 8؛ [1] مستدرک الوسائل: 357/14، باب 25، حدیث 16952.

هُوَ الاَْوَّلُ وَ الآْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِ ّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ» (1)

اوست اول و آخر و ظاهر و باطن ، و او به همه چیز داناست .

می گوید: خداوند مهربان با زبان رحمت از روی اشارت می فرماید:

ای فرزند آدم! در کنار تو چهار گروهند:

1 - گروهی که تو را به کار آیند چون پدر و مادر.

2 - گروهی که در پیری دست تو گیرند چون اولاد و احفاد.

3 - زمره ای که آشکارا با تو باشند چون دوستان و یاران.

4 - فرقه ای که در پنهان با تو هستند چون زنان و کنیزان.

اما من به تو نصیحت می کنم که هیچ یک از این چهار گروه را تکیه گاه حقیقی خود قرار مده، و به هیچ کدام اعتماد مکن و آنان را کارساز خود مپندار.

اول منم که تو را از عدم به وجود آوردم.

آخر منم که بازگشت تو به من خواهد بود.

ظاهر منم که ظاهرت را به خوب ترین وجه آراستم.

باطن منم که حاکم بر هستی ام و اسرار در سینه ات به ودیعت نهادم. (2)

روایات باب توبه

امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

مَنْ تابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِسَنَهٍ قَبِلَ اللّهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قالَ: انَّ السَّنَهَ لَکَثیرَهٌ، مَنْ تابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِشَهْرٍ قَبِلَ اللّهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قالَ: انَّ الشَّهْرَ لَکَثیرٌ، مَنْ تابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِجُمْعَهٍ قَبِلَ اللّهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قالَ: انَّ الْجُمْعَهَ لَکَثیرَهٌ، مَنْ تابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِیَوْمٍ

ص:217


1- (1) - حدید (57) : 3. [1]
2- (2) - تفسیر روح البیان: 414/9، [2] ذیل آیۀ 3 سورۀ حدید.

قَبِلَ اللّهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قالَ: إنّ یوماً لکثیرٌ، مَنْ تابَ قَبلَ أن یُعایِنَ قَبِلَ اللّهُ تَوْبَتَهُ. (1)

کسی که یکسال قبل از مرگش توبه کند خداوند توبه اش را می پذیرد، سپس فرمود: یکسال زیاد است، کسی که یک ماه قبل از مرگش به خدا بازگردد، خداوند توبه اش را قبول می کند، سپس فرمود: یک ماه زیاد است، کسی که یک هفته قبل از مرگش توبه کند، خداوند او را می پذیرد، سپس فرمود: یک هفته زیاد است، آن که یک روز قبل از موتش توبه کند توبه اش قبول است، سپس فرمود یک روز زیاد است، کسی که قبل از دیدن آثارِ بعد از مرگ توبه کند، توبه اش پذیرفته است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اِنَّ اللّهَ یَقْبَلُ تَوْبَهَ عَبْدِهِ ما لَمْ یُغَرْغِرْ، تُوبُوا الی رَبِّکُمْ قَبْلَ انْ تَمُوتُوا، وَ بادِرُوا بِالاَْعْمالِ الزّاکِیَهِ قَبْلَ انْ تَشْغِلُوا، وَصِلُوا الَّذی بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ بِکَثْرَهِ ذِکْرِکُمْ ایّاهُ. (2)

خداوند توبۀ بنده اش را قبل از رسیدن جان به گلو قبول می کند، ای امّت من! پیش از مردن توبه کنید و به سوی اعمال پاک بشتابید قبل از این که مهلت نیابید، و فراق بین خود و محبوب را با کثرت یادش مبدّل به وصال کنید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلتّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ. (3)

توبه کنندۀ از گناه، همچون کسی است که گناهی بر او نیست.

ص:218


1- (1) - الکافی: 440/2، حدیث 2؛ [1]وسائل الشیعه: 87/16، باب 93، حدیث 21057. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 240/78، باب 5، ذیل حدیث 26؛ [3] الدعوات، راوندی: 237، حدیث 659.
3- (3) - بحار الأنوار: 21/6، باب 20، حدیث 16؛ [4]وسائل الشیعه: 75/16، باب 86، حدیث 21022. [5]

و نیز آن حضرت فرمود:

مَثَلُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَمَثَلِ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ، وَ انَّ الْمُؤْمِنَ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ اعْظَمُ مِنْ ذلِکَ، وَ لَیْسَ شَئٌ احَبَّ الَی اللّهِ مِنْ مُؤْمِنٍ تائِبٍ اوْ مُؤْمِنَهٍ تائِبَهٍ. (1)

مؤمن از نظر شأن و شخصیت در پیشگاه حضرت حق همانند ملک مقرب است، و همانا مؤمن در نزد حق از این بالاتر است، و چیزی نزد خداوند محبوب تر از مرد و زن مؤمن توبه کار نیست.

چند داستان عجیب در مسئلۀ توبه

1- حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

جوانی یهودی زیاد خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله می رسید، حضرت کارهای سبک و بدون زحمت به او ارجاع می داد، و چه بسا او را دنبال کارهای خودش می فرستاد، و گاهی به توسّط او نامه ای به ایل و تبارش می نوشت. چند روزی نیامد، حضرت احوال او را پرسید، شخصی گفت: فکر کنم به خاطر بیماری مهلکی که به آن دچار شده امروز و فردا بیشتر مهلت زنده بودن نداشته باشد.

رسول حق صلی الله علیه و آله با جمعی از یاران به عیادتش رفت، از کرامات حبیب خدا این بود که با کسی حرف نمی زد مگر این که طرف جواب می داد، جوان یهودی را صدا زدند، چشم گشود و گفت: لبّیک یا اباالقاسم. فرمود: به وحدانیت حق شهادت بده، جوان چشم به پدرش دوخت و از ترس پدر چیزی نگفت.

حضرت دوباره، شهادت به حق را به او تلقین کردند، جوان باز با نگاه به پدر سکوت کرد، بار سوم فرمودند: شهادت را بگو، باز جوانک به پدرش خیره شد،

ص:219


1- (1) - بحار الأنوار: 21/6، باب 20، حدیث 15؛ [1]مستدرک الوسائل: 125/12، باب 86، حدیث 13695. [2]

حضرت فرمود: میل داری بگو، میل نداری نگو، جوان به وحدانیّت حق اقرار کرد و به رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله گواهی داد و سپس مرد؛ حضرت به پدرش فرمود: کاری به این جنازه نداشته باش، آنگاه به اصحاب فرمودند: او را غسل داده و کفن کنید، سپس نزد من بیاورید تا بر او نماز بگزارم، و چون از خانه خارج شدند مرتب می گفتند:

خدا را شکر که به دست من یک انسان از آتش جهنّم نجات پیدا کرد. (1)2 - امام صادق علیه السلام می فرماید:

مرگ کسی فرا رسید به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دادند، حضرت با عدّه ای بالای سرش رفتند، در حال بیهوشی بود، فرمودند: ای ملک الموت! دست نگاهدار از او سؤالی داشته باشم.

فرمود: چه می بینی؟ عرضه داشت: سپیدی و سیاهی زیاد، فرمود: کدام به تو نزدیکترند؟ عرض کرد: سیاهی، فرمود: بگو:

اَللَّهُمَّ اغْفِرْلِیَ الْکَثیرَ مِنْ مَعاصِیکَ، وَاقْبَلْ مِنِّی الْیَسیرَ مِنْ طاعَتِکَ.

الهی، بسیاری معاصی مرا بیامرز، و طاعت و عبادت اندک مرا بپذیر.

پس از گفتن این دو جمله بیهوش شد، حضرت فرمود: ملک الموت آسان بگیر تا از او سؤالی کنم، از بیهوشی درآمد، فرمود: چه می بینی؟ گفت: سیاهی و سپیدی زیاد، فرمود: کدام به تو نزدیکترند؟ عرضه داشت: سپیدی، حضرت فرمود:

غَفَرَاللّهُ لِصاحِبِکُمْ. (2)

خداوند دوست شما را مورد بخشش و مغفرت و لطف و رحمت و کرم و عنایت قرار داد.

3 - رسول خدا صلی الله علیه و آله با جمعی از یاران از مدینه خارج شدند، هوا به شدّت گرم

ص:220


1- (1) - بحار الأنوار: 73/22، باب 37، حدیث 25؛ الأمالی، شیخ صدوق: 397، حدیث 10.
2- (2) - بحار الأنوار: 195/6، باب 7، حدیث 48؛ الکافی: 124/3، حدیث 10. [1]

بود، فرمودند: در مقابل خود چه می بینید؟ عرضه داشتند: جز یک شبح چیزی به نظر ما نمی رسد، فرمود: مردی است بیابانی، مقصدش مدینه است، در حدود شش روز است آب و نان نیافته.

شتر سوار نزدیک شد، حضرت به او فرمودند: کجا؟ عرضه داشت: مدینه، فرمود: برای چه؟ پاسخ داد: زیاد از شخصی که مبعوث به رسالت شده خیر و خوبی شنیده ام، عاشق زیارت او هستم، بروم تا به جمال دلارایش نظر کنم، فرمود:

آن که به دنبالش هستی، منم، آیا حاضری از بت پرستی دست برداری؟ عرضه داشت: آری، حضرت شهادتین را به او تلقین کرد، چون شهادتین گفت از حال رفت، نزدیک بود از شتر به زمین افتد، حضرت فرمود: آرام او را از روی شتر به زمین بگذارید، چون او را خواباندند، فرمود: آب تهیه کنید تا غسلش دهیم، زیرا از دنیا رفت. پس از مراسم غسل و کفن همان جا قبری آماده کردند، چون وی را دفن نمودند حضرت فرمود: چه آسان و راحت و بی رنج و زحمت به بهشت رفت!

روایاتی دیگر در باب توبه

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

اِنَّ مِنْ احَبِّ عِبادِ اللّهِ الَی اللّهِ الْمُحْسِنُ التَّوّابُ. (1)

همانا محبوب ترین بندگان خدا نزد خدا نیکوکار توّاب است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ عَمِلَ سَیِّئَهً اجِّلَ فِیها سَبْعَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ، فَاِنْ قالَ: اسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذی لا الهَ الاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ - ثَلاثَ مَرّاتٍ - لَمْ یُکْتَبْ عَلَیْهِ. (2)

ص:221


1- (1) - الزّهد: 70، باب 12، حدیث 186؛ [1]مستدرک الوسائل: 126/12، باب 86، حدیث 13700. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 282/90، باب 15، حدیث 24؛ [3]مستدرک الوسائل: 119/12، باب 85، حدیث 13676. [4]

کسی که کار بدی انجام دهد هفت ساعت از روز را به او مهلت می دهند، چون سه بار بگوید: «استغفراللّه الّذی لا اله الاّ هوالحیّ القیّوم» گناه در پروندۀ او نوشته نشود.

حضرت باقر علیه السلام فرمودند:

اِنَّ اللّهَ اشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَهِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ اضَلَّ راحِلَتَهُ وَ مُزادَهُ فی لَیْلَهٍ ظَلْماءَ فَوَجَدَها، فَاللّهُ اشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَهِ عَبْدِهِ مِنْ ذلِکَ الرَّجُلِ بِراحِلَتِهِ حینَ وَجَدَها. (1)

همانا خداوند خوشحالیش به توبۀ عبد از خوشحالی مردی که زاد و توشه اش را در شب تاریک گم کرده و آن را پیدا کند شدیدتر است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

اَلتَّوْبَهُ تَجُبُّ ما قَبْلَها. (2)

توبه؛ گناهان قبل از خودش را از بین می برد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

لا شَفیعَ انْجَحُ مِنَ التَّوْبَهِ. (3)

شفیعی کامیاب کننده تر از توبه نیست.

اَلتَّوْبَهُ تُطَهِّرُ الْقُلُوبَ، وَ تَغْسِلُ الذُّنُوبَ. (4)

توبه دل ها را پاک می کند و گناهان را می شوید.

ص:222


1- (1) - شرح اصول الکافی: 277/1؛ [1] ریاض السالکین: 405/2.
2- (2) - عوالی اللآلی: 237/1، حدیث 150؛ [2]مستدرک الوسائل: 129/12، باب 86، حدیث 13706. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 19/6، باب 20، حدیث 6؛ من لایحضره الفقیه: 574/3، حدیث 4965.
4- (4) - غرر الحکم: 195، حدیث 3837، [4]مستدرک الوسائل: 129/12، باب 86، ذیل حدیث 13707. [5]

حُسْنُ التَّوْبَهِ یَمْحُو الْحَوبَهَ. (1)

توبۀ نیک و بازگشت خوب، گناه را محو می کند.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

لِلّهُ افْرَحُ بِتَوْبَهِ عَبْدِهِ مِنَ الْعَقیمِ الْوالِدِ، وِ مِنَ الضّالِّ الْواجِدِ، وَ مِنَ الظَّمْآنِ الْوارِدِ. (2)

خداوند به توبۀ عبدش از عقیمی که اولاد پیدا کرده، و از کسی که گم شده اش را یافته، و همچنین از تشنه ای که به چشمۀ آب برسد خوشحال تر است.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

تُوبُوا الَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ادْخُلُوا فِی مَحَبَّتِهِ، فَاِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ، وَ الْمُؤْمِنُ تَوّابٌ. (3)

به خداوند بازگشت کنید، و در عشق و محبتش وارد شوید، همانا خداوند تائبان و پاکیزگان را دوست دارد، و مؤمن تائب است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

تُوبُوا الَی اللّهِ فَاِنّی اتُوبُ الَی اللّهِ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِائَهَ مَرَّهٍ. (4)

به خدا باز گردید، همانا من در هر روز صد بار به پیشگاهش توبه می کنم!

رسول حق صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:223


1- (1) - غرر الحکم: 195، حدیث 3841؛ [1]مستدرک الوسائل: 130/12، باب 86، ذیل حدیث 13707. [2]
2- (2) - کنز العمال: 205/4، حدیث 10165؛ الجامع الصغیر: 397/2، حدیث 7193.
3- (3) - بحار الأنوار: 21/6، باب 20، حدیث 14؛ [3]الخصال: 622/2، حدیث 10. [4]
4- (4) - کنز العمال: 206/4، حدیث 10171؛ السنن الکبری، بیهقی: 114/6، حدیث 10265.

اَمّا عَلامَهُ التّائِبِ فَاَرْبَعَهٌ: النَّصیحَهُ للّهِ فِی عَمَلِهِ، وَ تَرْکُ الْباطِلِ، وَ لُزُومُ الْحَقِّ، وَ الْحِرْصُ عَلَی الْخَیْرِ. (1)

نشانه های تائب چهار چیز است: صافی و پاکی و خلوص در عمل برای خدا، ترک باطل، ملازمۀ با حق، حرص و ولع به کار خیر.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلتّائِبُ اذا لَمْ یَسْتَبِنْ اثَرَ التَّوْبَهِ فَلَیْسَ بِتائِبٍ: یُرْضِی الخُصَماءَ، وَ یُعیدُ الصَّلَواتِ، وَ یَتَواضَعُ بَیْنَ الْخَلْقِ، وَ یَتَّقِی نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ، وَ یَهْزِلُ رَقَبَتَهُ بِصِیامِ النَّهارِ. (2)

زمانی که اثر توبه ظاهر نشود توبۀ تائب توبه نیست، آثار توبه عبارت است از: جلب رضایت طلبکاران، اعادۀ نمازها، تواضع بین مردم، حفظ نفس از شهوات، لاغر کردن بدن به روزۀ روز.

توبه، به اندازه ای عظیم و قبول کنندۀ توبه آن چنان کریم است که روایت زیر این حقیقت را بازگو می کند و دل هر مؤمنی را شاد می نماید:

راوی می گوید: حضرت رضا علیه السلام شنید بعضی از یارانش گفتند:

لَعَنَ اللّهُ مَنْ حارَبَ عَلِیّاً علیه السلام ، فَقالَ لَهُ: قُلْ: الاّ مَنْ تابَ وَ اصْلَحَ. ثُمَّ قالَ: ذَنْبُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ وَ لَمْ یَتُبْ اعْظَمُ مِنْ ذَنْبِ مَنْ قاتَلَهُ ثُمَّ تابَ. (3)

لعنت خدا بر کسی که با علی علیه السلام جنگید. حضرت فرمود، اضافه کن مگر کسی که توبه کرد و به اصلاح خویش برخاست. سپس فرمود: گناه آنان که از ولایت علی علیه السلام تخلّف کردند و توبه ننمودند بزرگتر است از گناه آنان که با وی

ص:224


1- (1) - بحار الأنوار: 119/1، باب 4، حدیث 11؛ [1]تحف العقول: 18، [2]مستدرک الوسائل: 137/12، باب 87، حدیث 13714. [3]
2- (2) - بحار الأنوار: 35/6، باب 20، حدیث 51؛ [4]مستدرک الوسائل: 130/12، باب 87، حدیث 13709. [5]
3- (3) - بحار الأنوار: 221/76، باب 97، حدیث 4؛ [6]وسائل الشیعه: 335/15، باب 47، حدیث 20674. [7]

جنگیدند و سپس بیدار شده و توبه کردند.

امام علی علیه السلام فرمود:

مَنْ تابَ تابَ اللّهُ عَلَیْهِ، وَ امِرَتْ جَوارِحُهُ انْ تَسْتُرَ عَلَیْهِ، وَ بِقاعُ الاَْرْضِ انْ تَکتُمَ عَلَیْهِ، وَ انْسِیَتِ الْحَفَظَهُ ما کانَتْ تَکْتُبُ عَلَیْهِ. (1)

هر کس توبه کند خداوند توبه اش را می پذیرد، و جوارحش مأمور می شوند که بر او پرده پوشی کنند، و قطعه های زمین دستور می یابند که بر او بپوشانند، و حافظان عمل آنچه را بر او نوشته اند؛ فراموش می کنند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

خداوند به داود پیغمبر وحی فرمود: ای داود! بندۀ مؤمنم هرگاه گناهی مرتکب شد سپس به من بازگشت و توبه کرد و از من شرم و حیا نمود به خاطر یادآوری گناهش، او را می بخشم و گناهش را از یاد کاتبان عمل می برم و سیّئۀ او را به حسنه تبدیل می کنم و باکی ندارم، که من رحم کننده ترین رحیمانم. (2)

روی در روی یار باید کرد پشت بر کار و بار باید کرد

خون دل را ز دیده باید ریخت دل و جان را نثار باید کرد

عشق هوش است و عقل سرپوشی خویش را هوشیار باید کرد

بندگی و فکندگی خواهی عاشقی اختیار باید کرد

ور طلب می کنی بزرگی و جاه عقل با خویش یار باید کرد

گرنه عشق است در خور تو نه عقل کار دنیات بار باید کرد

در سرت گر هوای فردوس است با هوا کارزارباید کرد

ص:225


1- (1) - بحار الأنوار: 28/6، باب 20، حدیث 32؛ [1]وسائل الشیعه: 74/16، باب 86، حدیث 21018. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 28/6، باب 20، حدیث 30؛ وسائل الشیعه: 74/16، باب 86، حدیث 21017.

از جهنّم اگر نداری باک طلب اعتبار باید کرد

حق تجلّی نمود از همه سو چشم را فیض چار باید کرد

(فیض کاشانی)

ص:226

[«12»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ أَعْلَمُ بِمَا عَمِلْتُ فَاغْفِرْ لِی مَا عَلِمْتَ وَ اصْرِفْنِی بِقُدْرَتِکَ إِلَی مَا أَحْبَبْتَ «13»اَللَّهُمَّ وَ عَلَیَّ تَبِعَاتٌ قَدْ حَفِظْتُهُنَّ وَ تَبِعَاتٌ قَدْ نَسِیتُهُنَّ وَ کُلُّهُنَّ بِعَیْنِکَ الَّتِی لاَ تَنَامُ وَ عِلْمِکَ الَّذِی لاَ یَنْسَی فَعَوِّضْ مِنْهَا أَهْلَهَا وَ احْطُطْ عَنِّی وِزْرَهَا وَ خَفِّفْ عَنِّی ثِقْلَهَا وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أُقَارِفَ مِثْلَهَا«14» اللَّهُمَّ وَ إِنَّهُ لاَ وَفَاءَ لِی بِالتَّوْبَهِ إِلاَّ بِعِصْمَتِکَ وَ لاَ اسْتِمْسَاکَ بِی عَنِ الْخَطَایَا إِلاَّ عَنْ قُوَّتِکَ فَقَوِّنِی بِقُوَّهٍ کَافِیَهٍ وَ تَوَلَّنِی بِعِصْمَهٍ مَانِعَهٍ]

خدایا! به آنچه انجام داده ام آگاه تری؛ پس آنچه را از من آگاهی بیامرز، و مرا به قدرتت به آنچه دوست داری، برگردان.

خدایا! حق و حقوق قابل مطالبه ای از مردم به عهدۀ من است که آنها را به یاد دارم، و حق و حقوقی است که از یاد برده ام و همۀ آنها در برابر چشم توست که به خواب نمی رود، و در مقابل دانش توست که فراموش نمی کند؛ پس در برابر آن حقوق به صاحبانش عوض ده، و گرانی آنها را از دوش من فرود آر، و سنگینی اش را از من بردار، و مرا از این که مرتکب مانند آنها شوم، حفظ کن.

خدایا! برای من قدرت وفای به توبه نیست جز به نگهداری تو، و توان خودداری از خطاها نیست مگر از ناحیۀ نیرو و توان تو؛ پس مرا به نیرویی کفایت کننده نیرومند ساز، و به نگهدارنده ای بازدارنده، یاریم ده.

ص:227

توفیق خودداری از معصیت

حضرت باقر علیه السلام می فرماید: خداوند به داود وحی فرمود:

نزد بنده ام دانیال برو و به او بگو: همانا ترک اولی کردی تو را بخشیدم، باز ترک اولی کردی تو را بخشیدم، بار سوم ترک اولی کردی باز هم تو را بخشیدم، اگر به مرحلۀ چهارم برسد تو را نخواهم بخشید.

داود نزد دانیال آمد و آنچه را حضرت حق فرموده بود به او گفت. دانیال عرضه داشت: ای داود، برنامۀ حق را به من ابلاغ کردی، چون وقت سحر آمد، دانیال به عبادت برخاست و به حضرت ربّ العزّه عرضه داشت: خداوندا! داود پیغمبر مسائل تو را به من خبر داد که پس از سه بار ترک اولی مرا نخواهی بخشید، الهی به عزّتت قسم! اگر خود تو مرا از گناه حفظ نکنی، و توفیق خودداری از معصیت را از من دریغ داری هر آینه دچار گناه می شوم، هر آینه دچار گناه می شوم، هر آینه دچار گناه می شوم! (1)آری، اگر توفیق او رفیق راه نشود، و عصمت او به داد انسان نرسد، و رحمت و لطفش به بدرقۀ انسان نیاید، پس وای به حال این موجود ضعیف و جرثومۀ ناتوان در مقابل هجوم این همه خطر و دشمن.

ص:228


1- (1) - بحار الأنوار: 376/14، باب 25، حدیث 19؛ الکافی: 435/2، حدیث 11؛ مستدرک الوسائل: 137/12، باب 88، حدیث 13716.

[«15»اَللَّهُمَّ أَیُّمَا عَبْدٍ تَابَ إِلَیْکَ وَ هُوَ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ فَاسِخٌ لِتَوْبَتِهِ وَ عَائِدٌ فِی ذَنْبِهِ وَ خَطِیئَتِهِ فَإِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَکُونَ کَذَلِکَ فَاجْعَلْ تَوْبَتِی هَذِهِ تَوْبَهً لاَ أَحْتَاجُ بَعْدَهَا إِلَی تَوْبَهٍ تَوْبَهً مُوجِبَهً لِمَحْوِ مَا سَلَفَ وَ السَّلاَمَهِ فِیمَا بَقِیَ «16»اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ جَهْلِی وَ أَسْتَوْهِبُکَ سُوءَ فِعْلِی فَاضْمُمْنِی إِلَی کَنَفِ رَحْمَتِکَ تَطَوُّلاً وَ اسْتُرْنِی بِسِتْرِ عَافِیَتِکَ تَفَضُّلاً «17»اَللَّهُمَّ وَ إِنِّی أَتُوبُ إِلَیْکَ مِنْ کُلِّ مَا خَالَفَ إِرَادَتَکَ أَوْ زَالَ عَنْ مَحَبَّتِکَ مِنْ خَطَرَاتِ قَلْبِی وَ لَحَظَاتِ عَیْنِی وَ حِکَایَاتِ لِسَانِی تَوْبَهً تَسْلَمُ بِهَا کُلُّ جَارِحَهٍ عَلَی حِیَالِهَا مِنْ تَبِعَاتِکَ وَ تَأْمَنُ مِمَا یَخَافُ الْمُعْتَدُونَ مِنْ أَلِیمِ سَطَوَاتِکَ]

خدایا! هر بنده ای که به پیشگاهت توبه کند، و در علم غیبت معلوم است که شکنندۀ توبه است، و بازگشت کنندۀ به گناه و خطایش. من به تو پناه می آورم از این که چنین باشم؛ پس این توبۀ مرا توبه ای قرار ده که پس از آن نیازمند به توبه ای نباشم؛ توبه ای سبب محو شدن گناهان گذشته، و سلامت از گناه در باقی ماندۀ عمر.

خدایا! از نادانیم به درگاهت عذر می خواهم، و نسبت به زشتی عملم طلب بخشش می کنم؛ پس مرا از باب احسان در پناه رحمت خود آر، و از راه تفضّل به

ص:229

پوشش عافیتت مرا بپوشان.

خدایا! از عملی که با خواسته ات مخالفت می کند یا مرا از عرصۀ محبتت بیرون می برد، مانند اندیشه های غیر منطقی دلم، و نگاه های چشمم، و گفته های بی جای زبانم، به درگاهت توبه می کنم؛ توبه ای که هر یک از اندامم به سهم خودش از کیفرت سالم بماند، و از سختگیری های دردناکت که متجاوزان از آن می ترسند، در امان قرار گیرد.

توبۀ ناب

شرط توبه آن است که انقلابی در باطن انسان صورت گیرد که یک باره او را بر ضدّ بدی هایش بشوراند و سوز او از جان برخیزد تا از همه جا بریده و به خدا بنگرد.

در این دگرگونی باطنی، انسان باید بر ضدّ نفس امّاره شیطان صفت کودتا کند و دشمن داخلی خود را سرکوب و از صحنۀ جان خود بیرون کند و دل را از آلودگی ها پاکیزه سازد، تا قلب آمادۀ ورود فرشتگان گردد.

معاویه بن وهب گفت از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:

إِذا تابَ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ تَوْبَهً نَصُوحاً أَحَبَّهُ اللّهُ فَسَتَرَ عَلَیْهِ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ، قُلْتُ: وَ کَیْفَ یَسْتُرُ عَلَیْهِ؟ قالَ: یَنْسی مَلَکَیْهِ ما کَتَبا عَلَیْهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ أَوْحَی إِلی جَوارِحِه اکْتُمی عَلَیْهِ ذُنُوبَهُ وَ أَوْحی إِلی بِقاعِ الْأَرْضِ اکْتُمی عَلَیْهِ ما کانَ یَعْمَلُ عَلَیْکَ مِنَ الذُّنُوبِ فَیَلْقَی الّلهُ حِینَ یَلْقاهُ وَ لَیْسَ شَئٌ یَشْهَدُ عَلَیْهِ بِشَئٍ مِنَ الذُّنُوبِ. (1)

هر گاه بنده ای مؤمن از سویدای دل توبۀ خالصانه کند خداوند دوستش بدارد و در دنیا و آخرت زشتی های او را بپوشاند، عرض کردم: چگونه می پوشاند؟

ص:230


1- (1) - بحار الأنوار: 28/6، باب 20، حدیث 31؛ [1]ثواب الأعمال: 171. [2]

فرمود: گناهانی را که دو فرشتۀ نگهبان برای او نوشته اند از یادشان می برد؛ و خداوند به اعضای بدن او فرمان می دهد تا گناهان او را پنهان سازند. و به نقطه هایی از زمین دستور می دهد تا گناهان او را بپوشاند. پس آنگاه که خداوند او را دیدار می کند چیزی وجود ندارد که به گناهان او گواهی دهد.

امام معصوم علیه السلام در این قسمت ها برای نجات نفس از دغدغه های شیطانی به التماس های شدید رو آورده است و خواهش های پی در پی او تمنّای تأیید الهی را می طلبد، گاهی تأیید خداوند به کمک انسان می آید و او را توفیقات خاصی فرا می گیرد، بنابراین عملکرد آدمی به علاوه دست توسّل به سوی عنایت های ربوبی و شفاعت معصومان علیهم السلام در این مسأله نقش بسزایی دارد، اگر انسان بخواهد بر ترک گناه عزم جدی داشته باشد باید تضرّع و صداقت او به درخواست یاری از درگاه خداوند متعال پیوسته متّصل باشد، مانند لامپی که از منبع نور پیوسته روشنایی می گیرد و تاریکی را از بین می برد، پس توبه و انابه به کمک حضرت حقّ ممکن می شود. اگر انسان قدرت بر اطاعت و توانایی در دوری از گناه را در خود احساس کرد، نباید بر آن مغرور شود؛ زیرا توفیق الهی رفیق راه اوست، گرچه رنج اطاعت و صبر بر گناه بسیار دشوار است ولی پایداری در آن حالت رحمت و عصمت پروردگار را نیاز دارد.

از این رو خدای منّان به یاران حضرت موسی می فرماید:

ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنتُم مِّنَ الْخَسِرِینَ» (1)

آن گاه بعد از [ پیمان گرفتن ، از وفاکردن به آن ] سرپیچی کردید ، و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، قطعاً از زیانکاران بودید .

ص:231


1- (1) - بقره (2) : 64. [1]

از چکیدۀ بیان ائمه اطهار علیهم السلام به دست می آید توبۀ حقیقی بر دو محور استوار است:

الف - توبه باید از گناهان ظاهر و باطن باشد. گناهان باطنی از قبیل اعتقاد به کفر، شرک، بخل، حسد و عجب که دوری از آنان به کوشش فراوان نیاز دارد.

ب - خیال گناه در ذهن و فکر زدوده شود تا به دایرۀ عمل کشیده نشود. برای بیمه کردن از این موقعیت؛ عشق و محبّت الهی را در جان بنشاند تا دل از وسوسه های شیطانی و تخلّف فرمان حقّ مصون بماند.

ص:232

[«18»اَللَّهُمَّ فَارْحَمْ وَحْدَتِی بَیْنَ یَدَیْکَ وَ وَجِیبَ قَلْبِی مِنْ خَشْیَتِکَ وَ اضْطِرَابَ أَرْکَانِی مِنْ هَیْبَتِکَ «19»فَقَدْ أَقَامَتْنِی - یَا رَبِّ - ذُنُوبِی مَقَامَ الْخِزْیِ بِفِنَائِکَ فَإِنْ سَکَتُّ لَمْ یَنْطِقْ عَنِّی أَحَدٌ وَ إِنْ شَفَعْتُ فَلَسْتُ بِأَهْلِ الشَّفَاعَهِ «20»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ شَفِّعْ فِی خَطَایَایَ کَرَمَکَ وَ عُدْ عَلَی سَیِّئَاتِی بِعَفْوِکَ وَ لاَ تَجْزِنِی جَزَائِی مِنْ عُقُوبَتِکَ وَ ابْسُطْ عَلَیَّ طَوْلَکَ وَ جَلِّلْنِی بِسِتْرِکَ وَ افْعَلْ بِی فِعْلَ عَزِیزٍ تَضَرَّعَ إِلَیْهِ عَبْدٌ ذَلِیلٌ فَرَحِمَهُ أَوْ غَنِیٍّ تَعَرَّضَ لَهُ عَبْدٌ فَقِیرٌ فَنَعَشَهُ]

خدایا! تنهاییم را در برابرت، و تپیدن دلم را از ترست، و لرزۀ اندامم را از هیبتت رحم کن. ای پروردگارم! محققاً گناهانم مرا در آستانت در مقام خواری و رسوایی برپا داشته؛ پس اگر سکوت کنم، کسی از جانب من سخن نمی گوید، و اگر از خود شفاعت کنم، شایستۀ شفاعت نیستم.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و کرم و بزرگواریت را نسبت به خطاهایم، شفیع من قرار ده، و با عفوت بر زشتی های من تفضّل فرما، و به پاداشی که از کیفرت سزاوار آنم پاداشم مده، و دامان احسانت را بر من بگستران، و مرا به پردۀ پوششت بپوشان، و با من رفتار کن؛ رفتار نیرومندی که بندۀ خواری، پیش او به زاری برخاسته، و او بر آن بندۀ خوار رحمت آورده، یا

ص:233

رفتار توانگری که تهی دستی نزد او رفته، و او تهی دست را از مال و ثروتش بی نیاز کرده.

شفاعت خداوند از گناهکار

انسان هایی که مرتکب گناه می شوند دو دسته اند:

1 - گروهی خود را در گناه و عصیان غرق می کنند و طغیان و سرکشی را به حدّ نهایی می رسانند، پس آنان در گمراهی و غفلت و نا امیدی به سر می برند.

خداوند قهّار در کمین است و به آنها میدان می دهد و به خودشان وامی گذارد تا پشتشان از بار گناه سنگین شود و استحقاق بیشترین مجازات را پیدا کنند. آنان همۀ پل ها را در پشت سر خود ویران می کنند و پردۀ حیا و شرم را دریده و شایستگی هدایت الهی را از دست داده اند. و خداوند نسبت به آنان هیچ گونه رحمت و عفو نشان نمی دهد؛ زیرا در آنان آلودگی به گناه مانند بیماری وبا به جانشان افتاده و روح ایمان را می خورد. کار به جایی می رسد که سر از تکذیب آیات حق در آورده و فراتر رفته و به استهزا و تمسخر پیامبران و معصومان علیهم السلام وامی دارد و سپس حرف حق و راه حقیقت را انکار می کنند و قیامت و بهشت و جهنّم را زیر سؤال می برند و به مرحله ای می رسد که دیگر هیچ دلیل و اندرز و هشداری مؤثّر نیست و تنها تازیانۀ عذاب دردناک، او را بیدار کند.

برگهای تاریخ آکنده است از سیه روزی و سرانجام ستمگران و جنایت کارانی که به کیفر خداوند نابود شده اند.

خداوند متعال در وصف آنان می فرماید:

ثُمَّ کَانَ عَقِبَهَ الَّذِینَ أَسَُواْ السُّوأَی أَن کَذَّبُواْ بَِایَتِ اللَّهِ وَ کَانُواْ بِهَا

ص:234

یَسْتَهْزِءُونَ» (1)

آن گاه بدترین سرانجام ، سرانجام کسانی بود که مرتکب زشتی شدند به سبب اینکه آیات خدا را تکذیب کردند و همواره آنها را به مسخره می گرفتند .

حضرت علی علیه السلام در عاقبت آنان که به باطل میل نشان می دهند، فرمود:

وَ لَئِنْ امْهَلَ اللّهُ الظّالِمَ فَلَنْ یَفُوتَ اخْذُهُ وَ هُوَ لَهُ بِالْمِرْصادِ عَلی مَجازِ طَرِیقِهِ وَ بِمَوْضِعِ الشَّجی مِنْ مَساغِ رِیقِهِ. (2)

اگر خداوند ستمکار را مهلت دهد هرگز فرصت مؤاخذۀ او از دستش نمی رود، و بر سر راه او در حالی که گلویش در دست قدرت اوست در کمین است.

2 - گروهی، زیاد به گناه آلوده نمی شوند و با زنگ های بیدار باش مانند فقر و بیماری و یا مجازات های متناسب با اعمالشان که ناگهانی پدید می آید؛ هوشیار و به راه حق باز می گردند. اینان هنوز شایستگی هدایت را دارند و با پرده پوشی پروردگار در دنیا مشمول شفاعت قرار می گیرند و در حقیقت چوب خداوند و ناراحتی های وارد بر آنان، نعمت محسوب می شود.

خداوند حکیم در حق آنها می فرماید:

ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُواْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (3)

در خشکی و دریا به سبب اعمال زشتی که مردم به دست خود مرتکب شدند ،

ص:235


1- (1) - روم (30) : 10. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 96. [2]
3- (3) - روم (30) : 41. [3]

فساد و تباهی نمودار شده است تا [ خدا کیفر ] برخی از آنچه را انجام داده اند به آنان بچشاند ، باشد که [ از گناه و طغیان ] برگردند .

رسول اللّه صلی الله علیه و آله دربارۀ الطاف خداوند برای تنبیه انسان می فرماید:

إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذا قارَفَ الذُّنُوبَ ابْتُلِیَ بِها بِالْفَقْرِ، فَإِنْ کانَ فی ذلِکَ کَفّارَهٌ لِذُنُوبِهِ وَ إِلاَّ ابْتُلِیَ بِالْمَرَضِ، فَإِنْ کانَ فی ذلِکَ کَفّارَهٌ لِذُنُوبِهِ وَ إِلاَّ ابْتُلِیَ بِالْخَوْفِ مِنَ السُّلطانِ یَطْلُبُهُ، فَإِنْ کانَ ذلِکَ کَفّارَهً لِذُنُوبِهِ وَ إِلاّ ضَیَّقَ عَلَیْهِ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِهِ، حَتّی یَلْقَی اللّهَ حینَ یَلْقاهُ وَ ما لَهُ مِنْ ذَنْبٍ یَدَّعِیِه عَلَیْهِ فَیَأْمُرُ بِهِ إِلَی الْجَنَّهِ وَ إِنَّ الْکافِرَ وَ الْمُنافِقَ لَیُهَوَّنُ عَلَیْهِما خُرُوجُ أَنْفُسِهِما حَتّی یَلْقَیانِ اللّهَ حِیْنَ یَلْقَیانِهِ وَ ما لَهُما عِنْدَهُ مِنْ حَسَنَهٍ یَدَّعِیانِها عَلَیْهِ فَیَأْمُرُ بِهِما إِلَی النّارِ. (1)

هر گاه مؤمن گناه کند، به سبب آن گناهان گرفتار فقر شود. اگر آن فقر، گناهان را پاک نکرد، به بیماری مبتلا شود و اگر آن هم گناهانش را نزدود به ترس از تعقیب قدرت حکومت گرفتار شود و اگر این نیز گناهش را پاک نکرد هنگام مردن به سختی جان دهد تا آن که سرانجام خدا را بدون گناهی که به سبب آن بازخواست شود، دیدار کند و دستور دهد که او را به بهشت برند، امّا کافر و منافق در هنگام مرگ، جانشان به آسانی بیرون می رود تا هنگامی که در محضر عدل پروردگار حاضر می شوند، حسناتی در نامۀ اعمال آنها نباشد تا ادعایی کنند و سپس دستور می رسد که آنان را به سوی دوزخ هدایت کنید.

بنابراین تا همۀ پرده ها پاره نشده است و رسوایی ها بر سر زبان فرشتگان و مردم نیفتاده، باید کاری کرد.

ص:236


1- (1) - بحار الأنوار: 199/78، باب 1، ذیل حدیث 56؛ [1]جامع الأخبار: 115. [2]

[«21»اَللَّهُمَّ لاَ خَفِیرَ لِی مِنْکَ فَلْیَخْفُرْنِی عِزُّکَ وَ لاَ شَفِیعَ لِی إِلَیْکَ فَلْیَشْفَعْ لِی فَضْلُکَ وَ قَدْ أَوْجَلَتْنِی خَطَایَایَ فَلْیُؤْمِنِّی عَفْوُکَ فَمَا کُلُّ مَا نَطَقْتُ بِهِ عَنْ جَهْلٍ مِنِّی بِسُوءِ أَثَرِی وَ لاَ نِسْیَانٍ لِمَا سَبَقَ مِنْ ذَمِیمِ فِعْلِی لَکِنْ لِتَسْمَعَ سَمَاؤُکَ وَ مَنْ فِیهَا وَ أَرْضُکَ وَ مَنْ عَلَیْهَا مَا أَظْهَرْتُ لَکَ مِنَ النَّدَمِ «22»وَ لَجَأْتُ إِلَیْکَ فِیهِ مِنَ التَّوْبَهِ فَلَعَلَّ بَعْضَهُمْ بِرَحْمَتِکَ یَرْحَمُنِی لِسُوءِ مَوْقِفِی أَوْ تُدْرِکُهُ الرِّقَّهُ عَلَیَّ لِسُوءِ حَالِی فَیَنَالَنِی مِنْهُ بِدَعْوَهٍ هِیَ أَسْمَعُ لَدَیْکَ مِنْ دُعَائِی أَوْ شَفَاعَهٍ أَوْکَدُ عِنْدَکَ مِنْ شَفَاعَتِی تَکُونُ بِهَا نَجَاتِی مِنْ غَضَبِکَ وَ فَوْزَتِی بِرِضَاکَ]

خدایا! از کیفرت برایم حمایت کننده ای نیست؛ پس باید عزّت و تواناییت حمایتم کند، و برایم در پیشگاه تو شفیعی نیست؛ پس باید احسانت شفیع من شود، و گناهانم مرا ترسانده؛ پس باید عفوت مرا امان دهد. پس آنچه به زبان آوردم، از باب نادانیم نسبت به کردار زشتم، و از روی فراموشی در مورد عمل بر گذشته ام نیست؛ بلکه برای آن است که آسمانت و هر که در آن است، و زمینت و هر که روی آن است، صدای ندامتی که برای تو آشکار کردم، و فریاد توبه ای که در سایۀ آن به تو پناه بردم، بشنود تا مگر برخی از آنان به خاطر رحمتت بر بدی وضعم رحم کند، یا رقّت بر من به سبب بدی حالم او را دریابد، تا

ص:237

از جانب خود دعایی به من کند، که از دعای خود من، نزد تو به اجابت نزدیک تر باشد، یا از طرف او شفاعتی به من برسد، که از شفاعت من استوارتر جلوه کند؛ شفاعتی که نجاتم از خشمت، و دستیابیم به خشنودیت به آن باشد.

ص:238

[«23»اَللَّهُمَّ إِنْ یَکُنِ النَّدَمُ تَوْبَهً إِلَیْکَ فَأَنَا أَنْدَمُ النَّادِمِینَ وَ إِنْ یَکُنِ التَّرْکُ لِمَعْصِیَتِکَ إِنَابَهً فَأَنَا أَوَّلُ الْمُنِیبِینَ وَ إِنْ یَکُنِ الاِسْتِغْفَارُ حِطَّهً لِلذُّنُوبِ فَإِنِّی لَکَ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِینَ «24»اَللَّهُمَّ فَکَمَا أَمَرْتَ بِالتَّوْبَهِ وَ ضَمِنْتَ الْقَبُولَ وَ حَثَثْتَ عَلَی الدُّعَاءِ وَ وَعَدْتَ الْإِجَابَهَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اقْبَلْ تَوْبَتِی وَ لاَ تَرْجِعْنِی مَرْجِعَ الْخَیْبَهِ مِنْ رَحْمَتِکَ إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ عَلَی الْمُذْنِبِینَ وَ الرَّحِیمُ لِلْخَاطِئِینَ الْمُنِیبِینَ «25»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَمَا هَدَیْتَنَا بِهِ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَمَا اسْتَنْقَذْتَنَا بِهِ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَهً تَشْفَعُ لَنَا یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ یَوْمَ الْفَاقَهِ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ هُوَ عَلَیْکَ یَسِیرٌ]

خدایا! اگر پشیمانی از گناه، در پیشگاهت توبه است، من از همه پشیمانان، پشیمان ترم، و اگر ترک گناهانت بازگشت است، من اولین بازگشت کننده ام، و اگر استغفار، ریزندۀ گناهان است، من از مستغفرینم.

خدایا! چنانکه به توبه کردن فرمان دادی، و پذیرفتنش را ضمانت فرمودی، و به دعا ترغیب کردی و اجابتش را وعده دادی؛ پس بر محمد و آلش درود فرست، و توبه ام را بپذیر، و مرا از درگاهت باز مگردان؛ بازگشت کسی که از رحمتت ناامید است. همانا تو پذیرندۀ توبۀ گناهکارانی، و رحم کننده بر

ص:239

خطاکاران بازگشت کننده ای.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست چنانکه ما را به وسیلۀ او راهنمایی کردی، و بر محمّد و آلش درود فرست چنانکه ما را به سبب او، از جهالت و گمراهی رهانیدی، و بر محمّد و آلش درود فرست؛ درودی که در روز قیامت و روز نیاز به تو، از ما شفاعت کند. تو بر هر کاری توانایی و خواستۀ من بر تو آسان است.

استغفار و ترک گناه

اشاره

پوزش خواهی در فرهنگ اسلام فروپاشی ساختمان گناهان است؛ به گونه ای که هر کس باید در هر لحظه، که به سوی غفلت گام برمی دارد از استغفار دست برندارد؛ زیرا نسبت به جلب رحمت و گذشت ربّ جلیل بسیار مفید است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و معصومان علیهم السلام که در تمامی حرکات و حالت هایشان هیچ لغزشی صادر نمی شد، به طلب مغفرت می پرداختند.

امام علی علیه السلام فرمود:

تَعَطَّرُوا بِالْاِسْتِغْفارِ لاتَفْضَحْکُمْ رَوائِحُ الذُّنُوبِ. (1)

با آمرزش خواهی، خود را خوشبو کنید تا بوی گناهان شما را رسوا نکند.

و نیز فرمود:

عَجِبْتُ لِمَنْ یَقْنَطُ وَ مَعَهُ الْاِسْتِغْفارُ. (2)

از کسی که مأیوس است در شگفتم، در حالی که با او استغفار است.

و نیز فرمود:

ص:240


1- (1) - بحار الأنوار: 22/6، باب 20، حدیث 18؛ [1]الأمالی، شیخ طوسی: 372، حدیث 801. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 87. [3]

أَفْضَلُ التَّوَسُّلِ الإِسْتِغْفارُ. (1)

بهترین وسیله و پیوند، آمرزش خواهی است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

طُوبی لِمَنْ وُجِدَ فی صَحِیفَهِ عَمَلِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ تَحْتَ کُلِّ ذَنْبٍ أَسْتَغْفِرُ اللّهَ. (2)

خوشا به حال کسی که روز قیامت در نامۀ اعمالش، زیر هر گناهی جملۀ استغفر اللّه یافت شود.

و نیز فرمود:

إِنَّ الشَّیْطانَ قالَ: وَ عِزَّتِکَ وَ جَلالِکَ یا رَبِّ لا أَبْرَحُ اغْوِیَ عِبادَکَ ما دامَتْ أَرْواحُهُم فی أَجْسادِهِمْ، فَقالَ الرَبُّ: وَ عِزَّتی وَ جَلالی لا أَزالُ أَغْفِرُ لَهُمْ ما اسْتَغْفَرُونی. (3)

همانا شیطان گفت: به بلند مرتبه و بزرگیت سوگند ای پروردگار! تا بندگانت جان در بدن دارند، از گمراه کردنشان دست نمی کشم. پروردگار متعال فرمود: به عزّت و منزلتم تا زمانی که از من آمرزش بطلبند آنان را می آمرزم.

و نیز فرمود:

خَیْرُ الْإِسْتِغْفارِ عِنْدَ اللّهِ الإِقْلاعُ وَ النَّدَمُ. (4)

بهترین درخواست آمرزش نزد خداوند، ترک گناه و پشیمانی است.

ص:241


1- (1) - غرر الحکم: 195، حدیث 3825. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 280/90، باب 15، حدیث 15؛ [2]ثواب الأعمال: 165. [3]
3- (3) - کنز العمال: 476/1، حدیث 2072؛ مسند احمد بن حنبل: 29/3. [4]
4- (4) - مجموعه ورّام: 123/2. [5]

استغفار، همانطور که درمان بسیاری از بیماری های روحی و روانی مانند سیاهی گناه و اندوه و افسردگی و فشار فقر و فلاکت است، گشایندۀ درهای رحمت رزق و برکت هاست که در اثر جنایت نفس بر روی انسان بسته شده است.

امیرمؤمنان علیه السلام در این باره می فرماید:

وَ قَدْ جَعَلَ اللّهُ سُبْحانَهُ الْإِسْتِغْفارَ سَبَباً لِدُرُورِ الرِّزْقِ وَ رَحْمَهِ الْخَلْقِ، فَقالَ سُبْحانَهُ: فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا * یُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَیْکُم مِّدْرَارًا * وَ یُمْدِدْکُم بِأَمْوَ لٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَل لَّکُمْ جَنَّتٍ وَ یَجْعَل لَّکُمْ أَنْهَرًا» (1)

فَرَحِمَ اللّهُ امْرَءاً اسْتَقْبَلَ تَوْبَتَهُ وَ اسْتَقالَ خَطیئَتَهُ وَ بادَرَ

مَنِیَّتَهُ. (2)

و خداوند سبحان، توبه را به سبب فراوانی روزی و رحمت بر خلق قرار داد و فرمود: «پس [ به آنان ] گفتم : از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره بسیار آمرزنده است . * تا بر شما از آسمان باران پی در پی و با برکت فرستد ، * و شما را با اموال و فرزندان یاری کند ، و برایتان باغ ها و نهرها قرار دهد .» پس رحمت خدا بر کسی که توبه را استقبال کند، و از گناهانش پوزش خواهد، و پیش از فرا رسیدن مرگ به اعمال شایسته بپردازد.

استغفار و رفع اندوه و فقر

«عربی بادیه نشین از سختی زندگی و تنگدستی و عیال واری به حضرت علی علیه السلام شکایت کرد.

حضرت فرمود: بر تو باد به آمرزش خواهی؛ زیرا خدای عزوجل می فرماید: از پروردگارتان طلب آمرزش کنید که او بسی آمرزنده است.

ص:242


1- (1) - نوح (71) : 10 - 12. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 143. [2]

آن مرد بعد از مدتی نزد امام علیه السلام برگشت و گفت: یا امیرمؤمنان! من از درگاه خدا بسیار آمرزش طلبیدم، اما گشایشی در کار خود نمی بینم.

حضرت فرمود: شاید راه درست استغفار کردن را نمی دانی.

گفت: به من یاد دهید.

حضرت فرمود: نیّت خویش را خالص کن و از پروردگارت اطاعت کن و بخوان:

اَللّهُمَّ إِنّی اسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ قَوَّی عَلَیهِ بَدَنی بِعافِیَتِکَ... (1)

خداوندا! بی گمان از هر گناهی که بدنم به واسطۀ تندرستی دادن تو قدرت بر آن پیدا نمود، آمرزش می طلبم...

سپس آن عرب گفت: من به این ترتیب بارها استغفار کردم و خداوند اندوه و تنگدستی را از من برطرف ساخت و روزیم را گشایش داد و رنج و گرفتاریم را زدود.» (2)حضرت علی علیه السلام فرمود:

خدای عزوجل هر گاه اراده می کند که به زمینیان عذاب رساند، می فرماید:

اگر نبودند کسانی که به واسطۀ بزرگی و شکوه من با یکدیگر مهر می ورزند و مسجدهای مرا آباد می سازند و در سحرگاهان آمرزش می طلبند هر آینه عذابم را فرو می فرستادم. (3)و حضرت لقمان هم در اندرزهای خود به فرزندش می فرماید:

فرزندم! مبادا خروس از تو زرنگتر باشد که هنگام سحر که تو در خوابی، او

ص:243


1- (1) - إقبال الأعمال: 143/2؛ [1]فلاح السائل: 237. [2]
2- (2) - کنز العمال: 258/2، حدیث 3966.
3- (3) - بحار الأنوار: 382/70، باب 139، حدیث 4؛ علل الشرایع: 521/2، حدیث 1. [3]

برمی خیزد و آمرزش می طلبد. (1)

آثار توبه و استغفار

باتوجه به متن دعا و آیات و روایاتی که در ضمن توضیح جملات ملکوتی دعا نگاشته شد، این معنا به دست آمد که توبۀ از گناه از اعظم واجبات، و از بزرگترین عبادات، و وجوب آن از نظر فقهی فوری، و تحققش باعث آرامش دل، و آمرزش گناه و باز شدن درِ رحمت حق، و بسته گشتن درِ غضب الهی، و عامل نجات از عذاب، و باعث دخول در بهشت، و مورث جلب رضوان الهی، و نجات انسان از آلودگی ها، و آراسته شدنش به حسنات و واقعیت ها است، و مشکلی از مشکلات نیست مگر آن که توبۀ از گناه آن را حل کند.

در روایت است:

اِنَّ رَجُلاً اتَی الْحَسَنَ علیه السلام فَشَکی الَیْهِ الْجُدُوبَهَ، فَقالَ لَهُ الْحَسَنُ علیه السلام : اسْتَغْفِرِ اللّهَ، وَ اتاهُ آخَرُ فَشَکی الَیْهِ الْفَقْرَ، فَقالَ علیه السلام لَهُ: اسْتَغْفِرِ اللّهَ، وَ اتاهُ آخَرُ فَقالَ لَهُ: ادْعُ اللّهَ انْ یَرْزُقْنی ابْناً فَقالَ علیه السلام لَهُ: اسْتَغْفِرِ اللّهَ. فَقُلْنا: اتاکَ رِجالٌ یَشْکُونَ ابْواباً وَ یَسْأَلونَ انْواعاً فَاَمَرْتَهُمْ کُلَّهُمْ بِالاِْسْتِغْفارِ؟! فَقالَ: ما قُلْتُ ذلِکَ مِنْ ذاتِ نَفْسِی انَّما اعْتَبَرْتُ فیهِ قَوْلَ اللّهِ: (2)

اِسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ انَّهُ کانَ غَفّاراً * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً * وَ یُمْدِدْکُمْ بِاَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ انْهاراً» (3)

ص:244


1- (1) - مستدرک الوسائل: 146/12، باب 93، حدیث 13744.
2- (2) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 133/10، [1] ذیل آیۀ 12 سورۀ نوح.
3- (3) - نوح (71) : 10 - 12. [2]

مردی خدمت حضرت مجتبی علیه السلام آمد و از قحطی و گرانی به آن حضرت شکایت کرد. حضرت به او فرمود: استغفار کن. مرد دیگری آمد و به آن حضرت از فقر و تهیدستی شکایت کرد، حضرت به او هم فرمود: استغفار کن.

و مرد دیگری آمد و به آن جناب عرض کرد: از خدا بخواه و دعا کن که حضرت حق فرزندی به من عنایت کند، به او هم فرمود: استغفار کن. به آن حضرت عرضه داشتیم: مردانی چند خدمت شما آمدند و از چیزها و گرفتاری های گوناگون شکایت داشتند و تقاضاهای مختلفی نمودند و شما همۀ آنها را به استغفار و طلب آمرزش امر فرمودید؟! حضرت جواب دادند:

من این را از پیش خود نگفتم، همانا در این مسئله از فرمودۀ خداوند در قرآن استفاده نمودم که فرمود:

«پس [ به آنان ] گفتم : از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره بسیار آمرزنده است . * تا بر شما از آسمان باران پی در پی و با برکت فرستد ، * و شما را با اموال و فرزندان یاری کند ، و برایتان باغ ها و نهرها قرار دهد .»

عاشق آن است که چون داغ تمنّا سوزد همچو خورشید به یک داغ سراپا سوزد

شعله اش سرو شود فاخته گردد شررش هر که در آرزوی آن قد رعنا سوزد

دل ز تر دامنی نفس شود ز اهل جحیم روش هیزم تر نیست که تنها سوزد

نتواند چو گذشت از سر یک قطره چه سود که به لب تشنگی ما دل دریا سوزد

هیزم گلخن حُسن تو هم آن دل نشود که مدام از غم ناکامی دنیا سوزد

ص:245

کرم ایزدیش باز نسوزد در حشر اگر امروز کلیم از غم فردا سوزد

(کلیم کاشانی)

دعای 32 : دعای پس از نماز شب

اشاره

ص:246

ص:247

ص:248

«1» اللَّهُمَّ یَا ذَا الْمُلْکِ الْمُتَأَبِّدِ بِالْخُلُودِ «2»وَ السُّلْطَانِ الْمُمْتَنِعِ بِغَیْرِ جُنُودٍ وَ لاَ أَعْوَانٍ «3»وَ الْعِزِّ الْبَاقِی عَلَی مَرِّ الدُّهُورِ وَ خَوَالِی الْأَعْوَامِ وَ مَوَاضِی الْأَزمَانِ وَ الْأَیَّامِ «4»عَزَّ سُلْطَانُکَ عِزّاً لاَ حَدَّ لَهُ بِأَوَّلِیَّهٍ وَ لاَ مُنْتَهَی لَهُ بِآخِرِیَّهٍ «5»وَ اسْتَعْلَی مُلْکُکَ عَلُوّاً سَقَطَتِ الْأَشْیَآءُ دُونَ بُلُوغِ أَمَدِهِ «6»وَ لاَ یَبْلُغُ أَدْنَی مَا اسْتَأْثَرْتَ بِهِ مِنْ ذَلِکَ أَقْصَی نَعْتِ النَّاعِتِینَ «7»ضَلَّتْ فِیکَ الصِّفَاتُ وَ تَفَسَّخَتْ دُونَکَ النُّعُوتُ وَ حَارَتْ فِی کِبْرِیَآئِکَ لَطَائِفُ الْأَوْهَامِ «8»کَذَلِکَ أَنْتَ اللَّهُ الْأَوَّلُ فِی أَوَّلِیَّتِکَ وَ عَلَی ذَلِکَ أَنْتَ دَائِمٌ لاَ تَزُولُ «9»وَ أَنَا الْعَبْدُ الضَّعِیفُ عَمَلاً الْجَسِیمُ أَمَلاً خَرَجَتْ مِنْ یَدِی أَسْبَابُ الْوُصُلاَتِ إِلاَّ مَا وَصَلَهُ رَحْمَتُکَ وَ تَقَطَّعَتْ عَنِّی عِصَمُ الْآمَالِ إِلاَّ مَا أَنَا مُعْتَصِمٌ بِهِ مِنْ عَفْوِکَ «10»قَلَّ عِنْدِی مَا أَعْتَدُّ بِهِ مِنْ طَاعَتِکَ و کَثُرَ عَلَیَّ مَا أَبُوءُ بِهِ مِنْ مَعْصِیَتِکَ وَ لَنْ یَضِیقَ عَلَیْکَ عَفْوٌ عَنْ عَبْدِکَ وَ إِنْ أَسَاءَ فَاعْفُ عَنِّی «11»اَللَّهُمَّ وَ قَدْ أَشْرَفَ عَلَی خَفَایَا الْأَعْمَالِ عِلْمُکَ وَ انْکَشَفَ کُلُّ مَسْتُورٍ دُونَ خُبْرِکَ وَ لاَ تَنْطَوِی عَنْکَ دَقَائِقُ الْأُمُورِ وَ لاَ تَعْزُبُ عَنْکَ غَیِّبَاتُ السَّرَائِرِ «12»وَ قَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیَّ عَدُوُّکَ الَّذِی اسْتَنْظَرَکَ لِغَوَایَتِی فَأَنْظَرْتَهُ وَ اسْتَمْهَلَکَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ لِإِضْلاَلِی فَأَمْهَلْتَهُ «13»فَأَوْقَعَنِی وَ قَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ مِنْ صَغَائِرِ ذُنُوبٍ مُوبِقَهٍ وَ کَبَائِرِ أَعْمَالٍ مُرْدِیَهٍ حَتَّی إِذَا قَارَفْتُ مَعْصِیَتَکَ وَ اسْتَوْجَبْتُ بِسُوءِ سَعْیِی سَخْطَتَکَ فَتَلَ عَنِّی عِذَارَ غَدْرِهِ وَ تَلَقَّانِی بِکَلِمَهِ کُفْرِهِ وَ تَوَلَّی

ص:249

الْبَرَاءَهَ مِنِّی وَ أَدْبَرَ مُوَلِّیاً عَنِّی فَأَصْحَرَنِی لِغَضَبِکَ فَرِیداً وَ أَخْرَجَنِی إِلَی فِنَاءِ نَقِمَتِکَ طَرِیداً «14»لاَ شَفِیعٌ یَشْفَعُ لِی إِلَیْکَ وَ لاَ خَفِیرٌ یُؤْمِنُنِی عَلَیْکَ وَ لاَ حِصْنٌ یَحْجُبُنِی عَنْکَ وَ لاَ مَلاَذٌ أَلْجَأُ إِلَیْهِ مِنْکَ «15»فَهَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ وَ مَحَلُّ الْمُعْتَرِفِ لَکَ فَلاَ یَضِیقَنَّ عَنِّی فَضْلُکَ وَ لاَ یَقْصُرَنَّ دُونِی عَفْوُکَ وَ لاَ أَکُنْ أَخْیَبَ عِبَادِکَ التَّائِبِینَ وَ لاَ أَقْنَطَ وُفُودِکَ الْآمِلِینَ وَ اغْفِرْ لِی إِنَّکَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ «16»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ أَمَرْتَنِی فَتَرَکْتُ وَ نَهَیْتَنِی فَرَکِبْتُ وَ سَوَّلَ لِیَ الْخَطَاءَ خَاطِرُ السُّوءِ فَفَرَّطْتُ «17»وَ لاَ أَسْتَشْهِدُ عَلَی صِیَامِی نَهَاراً وَ لاَ أَسْتَجِیرُ بِتَهَجُّدِی لَیْلاً وَ لاَ تُثْنِی عَلَیَّ بِإِحْیَائِهَا سُنَّهٌ حَاشَا فُرُوضِکَ الَّتِی مَنْ ضَیَّعَهَا هَلَکَ «18»وَ لَسْتُ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِفَضْلِ نَافِلَهٍ مَعَ کَثِیرِ مَا أَغْفَلْتُ مِنْ وَظَائِفِ فُرُوضِکَ وَ تَعَدَّیْتُ عَنْ مَقَامَاتِ حُدُودِکَ إِلَی حُرُمَاتٍ انْتَهَکْتُهَا وَ کَبَائِرِ ذُنُوبٍ اجْتَرَحْتُهَا کَانَتْ عَافِیَتُکَ لِی مِنْ فَضَائِحِهَا سِتْراً «19»وَ هَذَا مَقَامُ مَنِ اسْتَحْیَا لِنَفْسِهِ مِنْکَ وَ سَخِطَ عَلَیْهَا وَ رَضِیَ عَنْکَ فَتَلَقَّاکَ بِنَفْسٍ خَاشِعَهٍ وَ رَقَبَهٍ خَاضِعَهٍ وَ ظَهْرٍ مُثْقَلٍ مِنَ الْخَطَایَا وَاقِفاً بَیْنَ الرَّغْبَهِ إِلَیْکَ وَ الرَّهْبَهِ مِنْکَ «20»وَ أَنْتَ أَوْلَی مَنْ رَجَاهُ وَ أَحَقُّ مَنْ خَشِیَهُ وَ اتَّقَاهُ فَأَعْطِنِی یَا رَبِّ مَا رَجَوْتُ وَ آمِنِّی مَا حَذِرْتُ وَ عُدْ عَلَیَّ بِعَائِدَهِ رَحْمَتِکَ إِنَّکَ أَکْرَمُ الْمَسْئُولِینَ «21»اَللَّهُمَّ وَ إِذْ سَتَرْتَنِی بِعَفْوِکَ وَ تَغَمَّدْتَنِی بِفَضْلِکَ فِی دَارِ الْفَنَاءِ بِحَضْرَهِ الْأَکْفَاءِ فَأَجِرْنِی مِنْ فَضِیحَاتِ دَارِ الْبَقَاءِ عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ مِنَ الْمَلاَئِکَهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ الرُّسُلِ الْمُکَرَّمِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ جَارٍ کُنْتُ أُکَاتِمُهُ سَیِّئَاتِی وَ مِنْ ذِی رَحِمٍ کُنْتُ أَحْتَشِمُ مِنْهُ فِی سَرِیرَاتِی «22»لَمْ أَثِقْ بِهِمْ رَبِّ فِی السِّتْرِ عَلَیَّ وَ وَثِقْتُ بِکَ رَبِّ فِی الْمَغْفِرَهِ لِی وَ أَنْتَ أَوْلَی مَنْ وُثِقَ بِهِ وَ أَعْطَی

ص:250

مَنْ رُغِبَ إِلَیْهِ وَ أَرْأَفُ مَنِ اسْتُرْحِمَ فَارْحَمْنِی «23»اَللَّهُمَّ وَ أَنْتَ حَدَرْتَنِی مَاءً مَهِیناً مِنْ صُلْبٍ مُتَضَایِقِ الْعِظَامِ حَرِجِ الْمَسَالِکِ إِلَی رَحِمٍ ضَیِّقَهٍ سَتَرْتَهَا بِالْحُجُبِ تُصَرِّفُنِی حَالاً عَنْ حَالٍ حَتَّی انْتَهَیْتَ بِی إِلَی تَمَامِ الصُّورَهِ وَ أَثْبَتَّ فِیَّ الْجَوَارِحَ کَمَا نَعَتَّ فِی کِتَابِکَ نُطْفَهً ثُمَّ عَلَقَهً ثُمَّ مُضْغَهً ثُمَّ عَظْماً ثُمَّ کَسَوْتَ الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْتَنِی خَلْقاً آخَرَ کَمَا شِئْتَ «24»حَتَّی إِذَا احْتَجْتُ إِلَی رِزْقِکَ وَ لَمْ أَسْتَغْنِ عَنْ غِیَاثِ فَضْلِکَ جَعَلْتَ لِی قُوتاً مِنْ فَضْلِ طَعَامٍ وَ شَرَابٍ أَجْرَیْتَهُ لِأَمَتِکَ الَّتِی أَسْکَنْتَنِی جَوْفَهَا وَ أَوْدَعْتَنِی قَرَارَ رَحِمِهَا «25»وَ لَوْ تَکِلُنِی یَا رَبِّ فِی تِلْکَ الْحَالاَتِ إِلَی حَوْلِی أَوْ تَضْطَرُّنِی إِلَی قُوَّتِی لَکَانَ الْحَوْلُ عَنِّی مُعْتَزِلاً وَ لَکَانَتِ الْقُوَّهُ مِنِّی بَعِیدَهً «26»فَغَذَوْتَنِی بِفَضْلِکَ غِذَاءَ الْبَرِّ اللَّطِیفِ تَفْعَلُ ذَلِکَ بِی تَطَوُّلاً عَلَیَّ إِلَی غَایَتِی هَذِهِ لاَ أَعْدَمُ بِرَّکَ وَ لاَ یُبْطِیُ بِی حُسْنُ صَنِیعِکَ وَ لاَ تَتَأَکَّدُ مَعَ ذَلِکَ ثِقَتِی فَأَتَفَرَّغَ لِمَا هُوَ أَحْظَی لِی عِنْدَکَ «27»قَدْ مَلَکَ الشَّیْطَانُ عِنَانِی فِی سُوءِ الظَّنِّ وَ ضَعْفِ الْیَقِینِ فَأَنَا أَشْکُو سُوءَ مُجَاوَرَتِهِ لِی وَ طَاعَهَ نَفْسِی لَهُ وَ أَسْتَعْصِمُکَ مِنْ مَلَکَتِهِ وَ أَتَضَرَّعُ إِلَیْکَ فِی صَرْفِ کَیْدِهِ عَنِّی «28»وَ أَسْأَلُکَ فِی أَنْ تُسَهِّلَ إِلَی رِزْقِی سَبِیلاً فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَی ابْتِدَائِکَ بِالنِّعَمِ الْجِسَامِ وَ إِلْهَامِکَ الشُّکْرَ عَلَی الْإِحْسَانِ وَ الْإِنْعَامِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَهِّلْ عَلَیَّ رِزْقِی وَ أَنْ تُقَنِّعَنِی بِتَقْدِیرِکَ لِی وَ أَنْ تُرْضِیَنِی بِحِصَّتِی فِیمَا قَسَمْتَ لِی وَ أَنْ تَجْعَلَ مَا ذَهَبَ مِنْ جِسْمِی وَ عُمُرِی فِی سَبِیلِ طَاعَتِکَ إِنَّکَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ «29»اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ نَارٍ تَغَلَّظْتَ بِهَا عَلَی مَنْ عَصَاکَ وَ تَوَعَّدْتَ بِهَا مَنْ صَدَفَ عَنْ رِضَاکَ وَ مِنْ نَارٍ نُورُهَا ظُلْمَهٌ وَ هَیِّنُهَا أَلِیمٌ وَ بَعِیدُهَا قَرِیبٌ وَ مِنْ نَارٍ یَأْکُلُ بَعْضَهَا

ص:251

بَعْضٌ وَ یَصُولُ بَعْضُهَا عَلَی بَعْضٍ «30»وَ مِنْ نَارٍ تَذَرُ الْعِظَامَ رَمِیماً وَ تَسقِی أَهْلَهَا حَمِیماً وَ مِنْ نَارٍ لاَ تُبْقِی عَلَی مَنْ تَضَرَّعَ إِلَیْهَا وَ لاَ تَرْحَمُ مَنِ اسْتَعْطَفَهَا وَ لاَ تَقْدِرُ عَلَی التَّخْفِیفِ عَمَّنْ خَشَعَ لَهَا وَ اسْتَسْلَمَ إِلَیْهَا تَلْقَی سُکَّانَهَا بِأَحَرِّ مَا لَدَیْهَا مِنْ أَلِیمِ النَّکَالِ وَ شَدِیدِ الْوَبَالِ «31»وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَقَارِبِهَا الْفَاغِرَهِ أَفْوَاهُهَا وَ حَیَّاتِهَا الصَّالِقَهِ بِأَنْیَابِهَا وَ شَرَابِهَا الَّذِی یُقَطِّعُ أَمْعَاءَ وَ أَفْئِدَهَ سُکَّانِهَا وَ یَنْزِعُ قُلُوبَهُمْ وَ أَسْتَهْدِیکَ لِمَا بَاعَدَ مِنْهَا وَ أَخَّرَ عَنْهَا «32»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَجِرْنِی مِنْهَا بِفَضْلِ رَحْمَتِکَ وَ أَقِلْنِی عَثَرَاتِی بِحُسْنِ إِقَالَتِکَ وَ لاَ تَخْذُلْنِی یَا خَیْرَ الْمُجِیرِینَ «33»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ تَقِی الْکَرِیهَهَ وَ تُعْطِی الْحَسَنَهَ وَ تَفْعَلُ مَا تُرِیدُ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ «34»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ إِذَا ذُکِرَ الْأَبْرَارُ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مَا اخْتَلَفَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ صَلاَهً لاَ یَنْقَطِعُ مَدَدُهَا وَ لاَ یُحْصَی عَدَدُهَا صَلاَهً تَشْحَنُ الْهَوَاءَ وَ تَمْلَأُ الْأَرْضَ وَ السَّمَآءَ «35»صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ حَتَّی یَرْضَی وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بَعْدَ الرِّضَا صَلاَهً لاَ حَدَّ لَهَا وَ لاَ مُنْتَهَی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.

ص:252

[«1»اَللَّهُمَّ یَا ذَا الْمُلْکِ الْمُتَأَبِّدِ بِالْخُلُودِ «2»وَ السُّلْطَانِ الْمُمْتَنِعِ بِغَیْرِ جُنُودٍ وَ لاَ أَعْوَانٍ «3»وَ الْعِزِّ الْبَاقِی عَلَی مَرِّ الدُّهُورِ وَ خَوَالِی الْأَعْوَامِ وَ مَوَاضِی الْأَزمَانِ وَ الْأَیَّامِ «4»عَزَّ سُلْطَانُکَ عِزّاً لاَ حَدَّ لَهُ بِأَوَّلِیَّهٍ وَ لاَ مُنْتَهَی لَهُ بِآخِرِیَّهٍ «5»وَ اسْتَعْلَی مُلْکُکَ عَلُوّاً سَقَطَتِ الْأَشْیَآءُ دُونَ بُلُوغِ أَمَدِهِ «6»وَ لاَ یَبْلُغُ أَدْنَی مَا اسْتَأْثَرْتَ بِهِ مِنْ ذَلِکَ أَقْصَی نَعْتِ النَّاعِتِینَ «7»ضَلَّتْ فِیکَ الصِّفَاتُ وَ تَفَسَّخَتْ دُونَکَ النُّعُوتُ وَ حَارَتْ فِی کِبْرِیَآئِکَ لَطَائِفُ الْأَوْهَامِ «8»کَذَلِکَ أَنْتَ اللَّهُ الْأَوَّلُ فِی أَوَّلِیَّتِکَ وَ عَلَی ذَلِکَ أَنْتَ دَائِمٌ لاَ تَزُولُ «9»وَ أَنَا الْعَبْدُ الضَّعِیفُ عَمَلاً الْجَسِیمُ أَمَلاً خَرَجَتْ مِنْ یَدِی أَسْبَابُ الْوُصُلاَتِ إِلاَّ مَا وَصَلَهُ رَحْمَتُکَ وَ تَقَطَّعَتْ عَنِّی عِصَمُ الْآمَالِ إِلاَّ مَا أَنَا مُعْتَصِمٌ بِهِ مِنْ عَفْوِکَ «10»قَلَّ عِنْدِی مَا أَعْتَدُّ بِهِ مِنْ طَاعَتِکَ و کَثُرَ عَلَیَّ مَا أَبُوءُ بِهِ مِنْ مَعْصِیَتِکَ وَ لَنْ یَضِیقَ عَلَیْکَ عَفْوٌ عَنْ عَبْدِکَ وَ إِنْ أَسَاءَ فَاعْفُ عَنِّی]

خدایا! ای دارای فرمانروایی ابدی و جاوید! و ای صاحب سلطنتی که بدون سپاهیان و دست یاران، پرقدرت و نیرومند است! و ای مالک عزّت ماندنی و ثابت که با رفتن روزگاران، و سپری شدن سال ها، و گذشت زمان ها و ایام،

ص:253

خللی در آن وارد نمی شود؛ بلکه ازلاً و ابداً ماندنی و ثابت است، سلطنتت عزیز و شکست ناپذیر است؛ اول این سلطنت را حدّ و مرزی، و آخرش را پایان و نهایتی نیست، و فرمانرواییت برتر است؛ چنانکه همۀ اشیا، از دسترسی به قلّۀ بی نهایتش فرو مانده اند. نهایت وصف واصفان، به پایین ترین مرتبه از بلندی و رفعتی که به خود اختصاص داده ای نمی رسد. اوصاف در مقام وصفت گمراه و سرگشته، و تعریف ها در پیشگاه حضرتت، عاجز و از هم گسسته اند، و دقیق ترین تصورات در بارگاه کبریاییت سرگردانند. با بیانی که اول دعا تو را ستودم، اکنون باید نتیجه گیری کنم که تو در اوّلیّتت اوّلی؛ اوّلیّتی که ازلی است و آن را حدّ و مرزی نیست، و هم چنین دائم و جاویدی. از نظر عمل بنده ای ناتوانم؛ عملم در کمّیّت اندک، و در کیفیت دارای عیب و نقص و از جهت آرزو، دارای آرزوی بزرگ و فراوانم، وسایل پیوند که عبارت از طاعات و عبادات و کار خیر است، از کفم بیرون رفته، مگر آنچه را رحمتت وصل نموده. رشته های امیدم از من گسسته، مگر آنچه از عفو و گذشتِ تو به آن چنگ زده ام. از اطاعت و بندگیت، آنچه را که باید به حساب آورم، در پرونده ام اندک است، و از معصیت و نافرمانیت، آنچه را که باید از آن به سوی تو بازگردم، بسیار و فراوان است. گذشت از بنده ات، گرچه مرتکب گناه شده باشد، هرگز برای تو دشوار و سخت نیست؛ بنابراین از من بگذر.

شکست ناپذیری قدرت خداوند

در آیات و روایات از تفکّر در ذات ربوبی پرهیز داده اند و دستور اکید داده اند که اندیشه در این موضوع سبب توهّمات شیطانی می شود.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

إِیّاکُمْ وَ التَفَکُّرَ فِی اللّهِ فَإِنَّ التَّفَکُّرَ فِی اللّهِ لایزَیدُ إِلاّ تَیْهاً إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ

ص:254

لاتُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ لایُوصَفُ بِمِقْدارٍ. (1)

مبادا دربارۀ ذات خدا اندیشه کنید که اندیشه در خدا جز گمراهی نیفزاید و به راستی خدای عز و جل را دیده ها درنیابند و اندازه نتوان گرفت.

زیرا آنچه که انسان برداشت می کند ساختۀ ذهن بوده و از واقعیت ها دور می باشد. امّا به این نیست که از تفکّر در صفات و اسمای الهی بی بهره بماند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

أَفْضَلُ الْعِبادَهِ إِدْمانُ التَّفَکُّرِ فِی اللّهِ وَ فی قُدْرَتِهِ. (2)

برترین نیایش؛ پیوسته اندیشیدن دربارۀ خدا و قدرت اوست.

امام رضا علیه السلام فرمود:

لَیْسَ الْعِبادَهُ کَثْرَهَ الصَّلاهِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبادَهُ التَّفَکُّرُ فی أَمْرِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. (3)

عبادت به بسیار نماز خواندن و روزه گرفتن نیست؛ همانا اندیشیدن در دستور خداوند است.

منظور از تفکّر در امر خدا دانش و آگاهی یافتن از چگونگی آداب و شرایط اعمال است از جمله مهمترین آنها تدبّر در رموز خلقت و شناخت نعمت هاست.

امام علی علیه السلام دربارۀ قدرت حقّ در عظمت آفرینش می فرماید:

سُبْحانَکَ ما اعْظَمَ شَأْنَکَ! سُبْحانَکَ ما اعْظَمَ ما نَری مِنْ خَلْقِکَ وَ ما أَصْغَرَ عِظَمَهُ فی جَنْبِ قُدْرَتِکَ! وَ ما اهْوَلَ ما نَری مِنْ مَلَکُوتِکَ! وَ ما احْقَرَ ذلِکَ فیما غابَ عَنّا مِنْ سُلْطانِکَ! وَ ما اسْبَغَ نِعَمَکَ فِی الدُّنْیا! وَ ما اصْغَرَها فی نِعَمِ

ص:255


1- (1) - بحار الأنوار: 259/3، باب 9، حدیث 4؛ التوحید: 457، حدیث 14. [1]
2- (2) - الکافی: 55/2، حدیث 3؛ [2]بحار الأنوار: 321/68، باب 80، حدیث 3. [3]
3- (3) - الکافی: 55/2، حدیث 4؛ [4]بحار الأنوار: 322/68، باب 80، حدیث 4. [5]

الْآخِرَهِ. (1)

منزّهی از هر عیب، چه بزرگ است شأن تو! منزّهی، چه عظیم است آنچه از مخلوقاتت که می بینیم و چه کوچک است عظمت آن در کنار قدرت تو! و چه دهشت آور است آنچه از ملکوت تو مشاهده می نماییم! و چه اندازه حقیر است آنچه دیده می شود در برابر آنچه از سلطنت تو برای ما ناپیداست! نعمت هایت در این دنیا چه گسترده و فراوان است! و با این حال در برابر نعمت آخرتت چقدر کوچک است!

و در فرازی دیگر چنین عرضه می دارد:

وَ ارانا مِنْ مَلَکُوتِ قُدْرَتِهِ، وَ عَجائِبِ ما نَطَقَتْ بِهِ آثارُ حِکْمَتِهِ، وَ اعْتِرافِ الْحاجَهِ مِنَ الْخَلْقِ الی انْ یُقیمَها بِمَساکِ قُوَّتِهِ، ما دَلَّنا بِاضْطِرارِ قِیامِ الْحُجَّهِ لَهُ عَلی مَعْرِفَتِهِ. وَ ظَهَرَتْ فِی الْبَدائِعِ الَّتی احْدَثَها آثارُ صَنْعَتِهِ، وَ اعْلامُ حِکْمَتِهِ، فَصارَ کُلُّ ما خَلَقَ حُجَّهً لَهُ وَ دَلیلاً عَلَیْهِ، وَ انْ کانَ خَلْقاً صامِتاً فَحُجَّتُهُ بِالتَّدبیرِ ناطِقَهٌ، وَ دَلَالَتُهُ عَلَی الْمُبْدِعِ قائِمَهٌ. (2)

و به اندازه ای از ملکوت قدرتش، و از شگفتی هایی که آثار حکمتش گویای آن است، و از اعتراف نیاز خلق به آنچه که با قدرتش آن را حفظ می کند به ما ارائه فرموده که ما را به قیام دلیل قطعی بر معرفت و شناختش راهنمایی نموده است. در ساخته های بدیعش آثار صنع و نشانه های حکمتش آشکار است، از این رو آنچه آفریده حجّت و دلیلی بر وجود اوست، و اگر موجودی بی زبان باشد، تدبیر او در وجود آن موجود برهان گویایی بر وجود او، و دلیلی محکم بر آفرینندگی ذات پاک اوست.

ص:256


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 108. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 90. [2]

حضرت حقّ، یگانه ای است که هیچ موجودی نمی تواند با آن سر ستیز و رقابت داشته باشد؛ زیرا هر چیزی خواه ناخواه در مسیری حرکت می کند که حضرت ربّ برای آن ترسیم کرده و سرپیچی از او ناممکن است.

بنابراین سراسر نظام هستی در یک حرکت هماهنگ گوش به فرمانِ فرماندۀ کلّ هستی دارد و در خط ارادۀ مستقیم او می چرخد. هیچ ممکنی قدرت آن را ندارد که با سلطنت و قدرت شکست ناپذیر جدال نماید.

پس امام معصوم علیهم السلام حکومت خدا را در نهایت اقتدار می داند؛ چرا که هیچ نیازی به پشتیبان و لشکری ندارد و همۀ آفرینش در تسخیر قدرت اویند و در ادامۀ بقای خود نیز به افاضۀ لحظه به لحظه او نیازمندند.

اقتدار و چیرگی سلطنت او بر تمام هستی به این معناست که در قوانین کائنات بین موجودات روابط و نظام حاکم است، هر یک بدون تخلّف به کار خود مشغول می باشد. از ریزترین ذرّۀ اتمی گرفته تا بزرگ ترین اجرام آسمانی در نظارت فرمان اویند.

خداوند سبحان می فرماید:

ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّمَآءِ وَ هِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَآ أَتَیْنَا طَائِعِینَ» (1)

آن گاه آهنگ آفرینش آسمان کرد ، در حالی که به صورت دود بود ، پس به آن و به زمین گفت : خواه یا ناخواه بیایید . آن دو گفتند : فرمانبردار آمدیم .

پژوهش های امروز بشری، دست یابی به همین قانون مداری موجودات است که در روابط بین آنها برقرار شده است.

ص:257


1- (1) - فصّلت (41) : 11. [1]

[«11»اَللَّهُمَّ وَ قَدْ أَشْرَفَ عَلَی خَفَایَا الْأَعْمَالِ عِلْمُکَ وَ انْکَشَفَ کُلُّ مَسْتُورٍ دُونَ خُبْرِکَ وَ لاَ تَنْطَوِی عَنْکَ دَقَائِقُ الْأُمُورِ وَ لاَ تَعْزُبُ عَنْکَ غَیِّبَاتُ السَّرَائِرِ]

خدایا! دانشت بر اعمال پنهان واقف است، و هر پوشیده ای نزد آگاهیت آشکار است، و امور دقیق و لطیف، از نظرت پنهان نیست، و رازهای نهان از تو غایب نمی شود.

آگاهی خدا بر اعمال پنهان انسان

اشراف علمی و احاطۀ تکوینی حضرت حقّ بر گسترۀ ظاهر و باطن نظام هستی به گونه ای است که در حریم ملکوت او عوامل جهل و ابهام و تحیّر راه ندارد؛ زیرا که آفرینندۀ همۀ اسرار هستی اوست و آگاهی مطلق او بر موجودات و اسرار آفرینش در چهار زمینه است.

1 - اعمال پنهانی و امور نهانی که جنبۀ مصنوعی یا معنوی دارد:

برخی از اعمال انسان است که از دید دیگران دور می ماند و در پوشش ساختگی مانند ریاکاری و دزدی صورت می گیرد و گاهی با انگیزه و نیّت قرب الهی و خیراندیشی مانند نماز شب، صدقه دادن، ذکر حقّ، دعا برای دیگران و روزه است.

آگاهی از این امور برای هر کسی ممکن نمی باشد ولی هرگز پوشیدگی آنها، وسیلۀ مجهول ماندن از علم خداوند متعال نخواهد بود.

زیرا حضرت حق می فرماید:

ص:258

یَوْمَ هُم بَرِزُونَ لَایَخْفَی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ لِّمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَ حِدِ الْقَهَّارِ * الْیَوْمَ تُجْزَی کُلُّ نَفْسِ بِمَا کَسَبَتْ لَاظُلْمَ الْیَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ * وَ أَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْأَزِفَهِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَنَاجِرِ کَظِمِینَ مَا لِلظَّلِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لَاشَفِیعٍ یُطَاعُ * یَعْلَمُ خَائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَ مَا تُخْفِی الصُّدُورُ» (1)

روزی که همۀ آنان آشکار می شوند ، [ و ] چیزی از آنان بر خدا پوشیده نمی ماند . [ و ندا آید : ] امروز فرمانروایی ویژۀ کیست ؟ ویژۀ خدای یکتای قهّار است . * امروز هر کس را در برابر آنچه انجام داده است ، پاداش می دهند . امروز هیچ ستمی وجود ندارد ؛ یقیناً خدا در حسابرسی سریع است .

* و آنان را از روز نزدیک بیم ده ، آن گاه که [ از شدّت ترس ] جان ها به گلوگاه رسد ، در حالی که همۀ وجودشان پر از غم و اندوه است . برای ستمکاران هیچ دوست مهربانی و شفیعی که شفاعتش پذیرفته شود ، وجود ندارد ! * [ او ] چشم هایی را که به خیانت [ به نامحرمان ] می نگرد و آنچه را سینه ها پنهان می دارند ، می داند .

روز قیامت تمام اسرار و حقایق مردم کشف می شود و قدرت و دانش و قهاریت خداوند برای همه آشکار است و همه به آن اعتراف می کنند، از این رو ارزش ها بر اساس انگیزه هاست. یک نگاه با معنای متفاوت می تواند عبادت یا خیانت باشد.

چشم چرانی، نگاه تحقیرآمیز، نگاه برای تشویق به فساد، نیّت توطئه و فریب انسان ها، تصمیم به گمراهی و عصیانگری جوانان و علاقمند کردن مردم به باطل و پوچی گری، از نمونه های خیانت چشم و اندیشه و قلب است که در جامعه امروزی به شدّت رواج دارد.

ص:259


1- (1) - غافر (40) : 16 - 19. [1]

یکی از راه های جلوگیری از منکرات توجّه دادن مردم به علم الهی بر پنهان و آشکار آنهاست که خداوند به پیامبرش می فرماید:

وَ إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَی» (1)

و اگر سخن خود را با صدای بلند آشکار کنی [یا پنهان بداری ، برای خدا یکسان است] ؛ زیرا او پنهان وپنهان تر را می داند .

محمد بن مسلم گفت از امام صادق علیه السلام دربارۀ آیۀ فوق پرسیدم، حضرت فرمود:

السِّرُّ ما کَتَمْتَهُ فی نَفْسِکَ وَ أَخْفی ما خَطَرَ بِبالِکَ ثُمَّ أَنْسَیْتَهُ. (2)

سرّ آن است که در دل پنهان می کنی و أخفی آن است که از ذهنت عبور کرده ولی آن را فراموش کرده ای.

یعنی نه تنها از دیگران پنهان است بلکه خود نیز از آن غافل شده ای، از این باب است که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

اَکْثِرْ مِنْ صَدَقَهِ السِّرِّ، فَإِنَّها تُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ جَلَّ جَلالُهُ. (3)

صدقۀ پنهانی زیاد بده؛ زیرا آن خشم پروردگار بلند مرتبه را فرو می نشاند.

و حضرت علی علیه السلام در اندرزهای خویش فرمود:

نَحْمَدُهُ عَلی ما أَخَذَ وَ اعْطی وَ عَلی ما ابْلی وَ ابْتَلی. الْباطِنُ لِکُلِّ خَفِیَّهٍ وَ الْحاضِرُ لِکُلِّ سَریرَهٍ. الْعالِمُ بِما تُکِنُّ الصُّدُورُ وَ ما تَخُونُ الْعُیُونُ وَ نَشْهَدُ انْ لا الهَ غَیْرُهُ وَ انَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله نَجیبُهُ وَ بَعیثُهُ، شَهادَهً یُوافِقُ فیهَا السِّرُّ الاِْعْلانَ وَ الْقَلْبُ اللِّسانَ. (4)

ص:260


1- (1) - طه (20) : 7. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 79/4، باب 2، حدیث 2؛ [2] معانی الاخبار: 143.
3- (3) - بحار الأنوار: 176/93، باب 21، حدیث 4؛ [3] الخصال: 181/1، حدیث 246.
4- (4) - نهج البلاغه: خطبۀ 132. [4]

خدای را می ستاییم بر آنچه گرفت و آنچه عنایت فرمود، و بر آنچه لطف کرد و بر آنچه آزمایش نمود، آگاه به هر نهان است، و حاضر در کنار هر راز، آگاه است به آنچه در سینه ها نهفته، و به خیانت دیده ها عالم است. و شهادت می دهیم که خدایی جز او نیست، و محمّد صلی الله علیه و آله برگزیده و فرستادۀ اوست، شهادتی که در آن نهان با آشکار و قلب با زبان موافق است.

ابوحمزه ثمالی گوید که:

امام زین العابدین علیه السلام در دل شب توشه ای از نان برمی داشت و به فقرای مدینه صدقه می داد و می فرمود: صدقۀ پنهانی آتش خشم پروردگار را فرو می نشاند. چون رحلت نمود در هنگام غسل دیدند که آثار کشیدن بار بر پشت مبارک آن حضرت نمایان است، از کیفیت آن پرسیدند: گفته شد انبان های آرد در شب برمی داشت و بر گرد کوچه های مدینه می گردید و به مستمندان آذوقۀ پنهانی می رساند. (1)2 - گنجینه هایی که به گونه طبیعی پنهان و مرموز است:

در طبیعت آفرینش حقّ، سرمایه های مادّی یا معنوی نهفته است که نیازمند کاوش و تلاش برای دست یابی به آنهاست، مانند گنجی که در آثار باستانی قرار دارد و یا معدن طلایی که در دل کوه ها یا صخره های بزرگ و بستر رودخانه ها پوشیده است و موانع طبیعی آنها را پوشش داده است و از دیدگان عادی انسان و حیوانات مصون مانده است. این گونه حجاب های طبیعی هم، در محضر خداوند آشکار و روشن است.

حق تعالی اندرز لقمان حکیم به فرزندش را چنین بازگو می فرماید:

یَبُنَیَّ إِنَّهَآ إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فِی صَخْرَهٍ أَوْ فِی

ص:261


1- (1) - کشف الغمه: 77/2؛ [1] بحار الأنوار: 88/46، باب 5، حدیث 77.

السَّمَوَ تِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ» (1)

پسرکم ! اگر عمل هم وزن دانۀ خردلی و در درون سنگی یا در آسمان ها یا در دل زمین باشد ، خدا آن را [ در قیامت برای حسابرسی ] می آورد ؛ یقیناً خدا لطیف و آگاه است .

هنگامی که خداوند حکیم همه اسمای الهی را که عبارت بود از حقایق و اسرار هستی به آدم آموخت سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می گویید از اسامی اینها به من خبر دهید. فرشتگان گفتند: پروردگارا! تو پاک و منزّهی، ما چیزی جز آنچه تو به ما آموخته ای نمی دانیم، تو دانا و حکیم هستی و سپس به آدم خطاب فرمود:

قَالَ یََادَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّآ أَنبَأَهُم بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ» (2)

[ خدا ] فرمود : ای آدم ! فرشتگان را از نام های آنان خبر ده . پس هنگامی که نام هایشان را به فرشتگان خبر داد [ خدا ] فرمود : آیا به شما نگفتم که من یقیناً نهانِ آسمان ها و زمین را می دانم ، و به آنچه شما آشکار می کنید و به آنچه پنهان می دارید ، دانایم ؟

در نتیجه، مسأله ای از اسرار آفرینش بر حقّ و ملکوتیان پنهان نمی ماند و حتی گاهی بعضی از انسان ها بر اثر ریاضت و قناعت نفس به کشف حقایق و اسراری از خلقت و طبیعت، آگاهی می یابند که از تجلّیات انوار الهی بر جان آنان است.

ص:262


1- (1) - لقمان (31) : 16. [1]
2- (2) - بقره (2) : 33. [2]

در تسبیح امام حسن بن علی علیه السلام در روز چهارم ماه آمده است:

سُبْحانَ مَنْ هُوَ مُطَّلِعٌ عَلَی خَوازِنِ الْقُلُوبِ سُبْحانَ مَنْ هُوَ مُحْصِی عَدَدَ الذُّنوُبِ سُبْحانَ مَنْ لایَخْفی عَلَیْهِ خافِیَهٌ فِی السَّماواتِ وَ الأَرْضِ سُبْحانَ المُطَّلِعِ عَلَی السَّرائِرِ عالِمِ الْخَفِیّاتِ سُبْحانَ مَنْ لایَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالَ ذَرَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ سُبْحانَ مَنِ السَّرائِرُ عِنْدَهُ عَلانِیَهٌ وَ الْبَوَاطِنُ عِنْدَهُ ظَواهِرَ سُبْحانَ اللّهِ وَ بِحَمْدِهِ. (1)

منزّه است کسی که او بر اندوخته های دل ها آگاه است؛ منزّه است کسی که شمارندۀ گناهان است؛ منزّه است کسی که نهان های آسمان و زمین بر او پنهان نیست؛ منزّه است خدایی که بر رازها آگاه است و نهان ها را می داند؛ منزّه است کسی که ذرّه ای از آسمان و زمین بر او پوشیده نیست؛ منزّه است کسی که رازها پیش او آشکار است و حقیقت امور پیش او ظاهر است؛ منزّه است خدایی که سزاوار ستایش است.

3 - مسائل و امور مهمّی که از پیچیده ترین و دقیق ترین مشکلات عقلی است:

گاهی در تکوین یا تشریع خلقت، نکته هایی از نظر علمی یا عقلی در پردۀ ابهام است که برای هیچ کس قابل حل نیست؛ به گونه ای که اندیشه های عقلا و افکار ژرف نگر بزرگان دانش و فضل، در آن وامانده و قابل دست یابی نیست.

مانند مجهولات هستی و مبهمات علمی که در پیرامون نظام حق روشن است. و تعبیر از خداوند به لطیف در آیات و روایات اشاره به همین آگاهی به ظرایف و لطایف است که پوشیده از دیگران است.

بسیاری از دانشمندان اسلامی مانند ابوعلی سینا و ابوریحان بیرونی و... وقتی که در مسائل پیچیدۀ علمی مانند علوم ریاضی و طب و فلسفۀ به بن بست می رسیدند؛ در درگاه الهی به مناجات می پرداختند و با عبادت و توسّل، مسأله را آسان می کردند.

ص:263


1- (1) - بحار الأنوار: 206/91، باب 37، حدیث 3؛ [1] الدعوات، راوندی: 91.

آنگاه که خداوند می فرماید:

اللَّهُ لَطِیفُ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَن یَشَآءُ وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ» (1)

خدا نسبت به بندگانش بسیار مهربان و نیکوکار است ، هر که را بخواهد روزی می بخشد و او نیرومند و توانای شکست ناپذیر است .

لَّا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَرُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَرَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ» (2)

چشم ها او را در نمی یابند ، ولی او چشم ها را درمی یابد ، و او لطیف و آگاه است .

در معنای لطف، نرمی و دقّت نهفته است، خداوند لطیف است یعنی به دقایق امور احاطه دارد و هر کاری را با آرامش و عمیق انجام می دهد. رزق خداوند شامل مسائل علمی و فکری هم می شود؛ زیرا که انسان برای کسب آن ها کوشش می کند و پروردگار لذّت درک و فهم آنها را توفیق می دهد.

امام رضا علیه السلام در تفسیر اسمای الهی و مقایسه با صفات انسانی می فرماید:

لطیف بودن خدا به معنای کمی و باریکی و خُردی نیست، بلکه به معنای نفوذ (علم و قدرت او) در اشیا و غیرقابل درک بودن است. چنان که به مردی می گویی: این امر از من لطیف شد و فلانی در کردار و رفتار لطیف است، به او خبر می دهی که عقل تو در آن امر درمانده و به طوری عمیق و باریک گشته، که اندیشه درک آن نکند، همچنین لطیف بودن خدای تبارک و تعالی از این نظر است که به حد و وصف درک نشود و لطافت ما به معنی کوچکی و کمی است. پس در اسم شریک او شده ایم و معنا مختلف گشته است. (3)

ص:264


1- (1) - شوری (42) : 19. [1]
2- (2) - انعام (6) : 103. [2]
3- (3) - الکافی: 118/1، حدیث 1؛ [3] بحار الأنوار: 176/4، باب 2، حدیث 5.

4 - اسرار غیبی آفرینش که از دید عقل و چشم انسان پوشیده است:

گاهی رموزی در هستی و مصالحی در نظام احسن است که کسی از آن آگاه نیست، مگر آن که در ارتباط با خدا و یا پیامبران و یا یکی از اولیای خدا با آموزه های الهی آگاه شود.

مانند وحی و همۀ امور ماورای مادّیات و نظام آیندۀ جهان و معاد و مسائل آن و علم به جایگاه فرشتگان و امدادهای غیبی و بسیاری از اسراری که در پاداش و کیفر اعمال انسان نهفته است. این گونه اسرار نیز برای مبدأ علم ذات حق تعالی، هرگز مستور نیست.

خداوند دربارۀ این احاطۀ حکمت آمیز می فرماید:

وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَایَعْلَمُهَآ إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّهٍ فِی ظُلُمَتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَبٍ مُّبِینٍ» (1)

و کلیدهای غیب فقط نزد اوست ، و کسی آنها را جز او نمی داند . و به آنچه در خشکی و دریاست ، آگاه است ، و هیچ برگی نمی افتد مگر آنکه آن را می داند ، و هیچ دانه ای در تاریکی های زمین ، و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در کتابی روشن [ ثبت ] است .

دامنۀ علم غیب، گسترده تر از علوم عادی است؛ زیرا خداوند به کل و جزء علم دارد و نظام هستی بر اساس برنامۀ پیش بینی شده ای طرّاحی شده است که عجله و زیرکی مردم هیچ تأثیری در حکمت خداوند ندارد و کفر و شرک و نفاق و نیرنگ و جنگ بشر، در مصلحت حق خدشه وارد نکند.

ص:265


1- (1) - انعام (6) : 59. [1]

[«12»وَ قَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیَّ عَدُوُّکَ الَّذِی اسْتَنْظَرَکَ لِغَوَایَتِی فَأَنْظَرْتَهُ وَ اسْتَمْهَلَکَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ لِإِضْلاَلِی فَأَمْهَلْتَهُ «13»فَأَوْقَعَنِی وَ قَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ مِنْ صَغَائِرِ ذُنُوبٍ مُوبِقَهٍ وَ کَبَائِرِ أَعْمَالٍ مُرْدِیَهٍ حَتَّی إِذَا قَارَفْتُ مَعْصِیَتَکَ وَ اسْتَوْجَبْتُ بِسُوءِ سَعْیِی سَخْطَتَکَ فَتَلَ عَنِّی عِذَارَ غَدْرِهِ وَ تَلَقَّانِی بِکَلِمَهِ کُفْرِهِ وَ تَوَلَّی الْبَرَاءَهَ مِنِّی وَ أَدْبَرَ مُوَلِّیاً عَنِّی فَأَصْحَرَنِی لِغَضَبِکَ فَرِیداً وَ أَخْرَجَنِی إِلَی فِنَاءِ نَقِمَتِکَ طَرِیداً «14»لاَ شَفِیعٌ یَشْفَعُ لِی إِلَیْکَ وَ لاَ خَفِیرٌ یُؤْمِنُنِی عَلَیْکَ وَ لاَ حِصْنٌ یَحْجُبُنِی عَنْکَ وَ لاَ مَلاَذٌ أَلْجَأُ إِلَیْهِ مِنْکَ «15»فَهَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ وَ مَحَلُّ الْمُعْتَرِفِ لَکَ فَلاَ یَضِیقَنَّ عَنِّی فَضْلُکَ وَ لاَ یَقْصُرَنَّ دُونِی عَفْوُکَ وَ لاَ أَکُنْ أَخْیَبَ عِبَادِکَ التَّائِبِینَ وَ لاَ أَقْنَطَ وُفُودِکَ الْآمِلِینَ وَ اغْفِرْ لِی إِنَّکَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ]

به یقین دشمنت ابلیس بر من چیره شده، دشمنی که برای گمراه کردن من از تو فرصت خواست، و تو بنابر مصالحی به او فرصت دادی؛ و برای منحرف کردن من، تا روز قیامت از تو مهلت خواست، و تو مهلتش دادی. این دشمن غدّار مرا در عرصۀ هلاکت انداخت و حال آن که از گناهان کوچک نابود کننده، و معصیت های بزرگ تباه کننده به سوی تو می گریختم. در عین حال با وسوسه و

ص:266

تشویق او، مرتکب معصیت تو شدم و به بدی کردارم سزاوار خشم تو گشتم. در چنین وضعیّتی ابلیس ملعون، عنان حیله و تزویرش را از من گرداند؛ چرا که در دام حیله اش گرفتار شده بودم، و نیازی به عنان گیری من نداشت و با بیزاری از من با من روبه رو شد؛ چرا که کارش در حق من انجام گرفته بود، و با برائت جستن از من، به من پشت کرد و از من روی گردان شد، و مرا یکه و تنها در صحرای خشمت وارد کرد. شفیعی نیست که از من برای خلاصی ام از گناه به درگاهت شفاعت کند، و پناه دهنده ای نیست که مرا از تو امان دهد، و دژ استواری نیست که مرا از کیفرت مانع گردد، و پناهگاهی نیست که از حضرتت به آن پناه برم. این جایگاه، جایگاه پناه آورندۀ به تو، و این محل، محلّ اعتراف کنندۀ به گناه در پیشگاه توست؛ پس باید احسانت از من تنگی نکند که شامل حالم نشود، و گذشتت از من کوتاه نیاید که مرا فرا نگیرد، و زیان کارترین بندگانت و ناامیدترین آرزومندانی که به درگاهت آمده اند نباشم، مرا بیامرز؛ همانا تو بهترین آمرزندگانی.

فرصت طلبی شیطان برای انحراف بشر

ابلیس پس از بیرون شدن از ملکوت پروردگار به صفت شیطان رجیم و مارد (1) و سرکش پلید شناخته گردید و بنابراین آن پلید برای اندیشۀ تکمیل حسادت و انتقام شدیدتر خود، از درگاه الهی خواهش فرصت نموده تا نیش زهر تکبر خود را بیشتر در جان آدمیزاد فرو ببرد و تلخی دوری خویش را از مقام فرشتگان به انسان بچشاند؛ او را هم از مقام خلیفۀ الهی سر به زیر نماید.

پس با این انگیزه و قصد در آغاز از خداوند متعال اجازۀ ادامۀ حیات خواست:

ص:267


1- (1) - مارد: رانده شده.

قَالَ رَبِ ّ فَأَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ * قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ * إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» (1)

گفت : پروردگارا ! مرا تا روزی که مردم برانگیخته می شوند ، مهلت ده . * [ خدا ] گفت : تو از مهلت یافتگانی ، * تا زمانی معین و معلوم .

ابلیس با تمام تکبّر؛ امید خود را از درگاه حق با کلمۀ ربّ آغاز کرد و چون در خواستۀ خود جدّیت و جسارت نشان داد، خداوند هم مهلتی محدود به خاطر حکمت هایی که در راه آفرینش آدم بود به او عنایت فرمود، سپس شیطان با کمال نامردی و پررویی گفت:

قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (2)

گفت : به عزتت سوگند همۀ آنان را گمراه می کنم ، * مگر بندگان خالص شده ات را .

و حق سبحان هم کوتاه نیامده و با عزّت و شدّت فرمود:

قَالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ * لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَ مِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ» (3)

[ خدا ] گفت : سوگند به حق و فقط حق را می گویم * که بی تردید دوزخ را از تو و آنان که از تو پیروی کنند ، از همگی پر خواهم کرد.

حضرت علی علیه السلام در خطبۀ آفرینش فرشتگان، دلیل مهلت خواستن ابلیس را چنین بیان فرموده است:

ص:268


1- (1) - ص (38) : 79 - 81.
2- (2) - ص (38) : 82 - 83.
3- (3) - ص (38) : 84 - 85.

فَقالَ سُبْحَانَهُ: اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّآ إِبْلِیسَ» (1)

اعْتَرَتْهُ الْحَمِیَّهُ وَ

غَلَبَتْ عَلَیْهِ الشِّقْوَهُ وَ تَعَزَّزَ بِخِلْقَهِ النّارِ وَ اسْتَهْوَنَ خَلْقَ الصَّلْصالِ.

فَاَعْطاهُ اللّهُ النَّظِرَهَ اسْتِحْقاقاً لِلسُّخْطَهِ وَ اسْتِتْماماً لِلْبَلِیَّهِ وَ انْجازاً لِلْعِدَهِ، فَقالَ: إِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ * إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» (2). (3)

[ خداوند ] به فرشتگان گفت: بر آدم سجده کنید ، [ پس ] سجده کردند مگر ابلیس که غرور و تکبّر او را گرفت، و بدبختی بر او چیره شد، و به آفریده شدنش از آتش، احساس عزّت و برتری نمود و به وجود آمده از خاک خشکیده را پست و بی مقدار شمرد. خداوند هم او را برای مستحق شدنش به خشم حق، و به کمال رساندن آزمایش و به انجام رسیدن وعده اش مهلت داد، به او گفت: «تو از مهلت یافتگانی ، * تا روز [ آن ] وقت معین .

و اما دلیل دیگری که خداوند به او فرصت داد به جهت حقّی بود که بر خداوند به خاطر پاداش عبادت و شکرانۀ طولانی داشت و خدای سبحان ارادۀ جبران نمود.

حسن بن عطیّه می گوید به امام صادق علیه السلام گفتم:

حَدَّثَنی کَیْفَ قالَ اللّهُ لِإِبْلِیسَ: فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ * إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ

قالَ: لِشَیءٍ کانَ تَقَدَّمَ شُکْرَهُ عَلَیْهِ، قُلْتُ: وَ ما هُوَ؟ قالَ: رَکْعَتانِ رَکَعَهُما فِی السَّماءِ فِی أَلْفَی سَنَهٍ أَوْ فی أَرْبَعَهِ آلافِ سَنَهٍ... (4)

بازگو بفرما چرا خداوند به ابلیس فرمود: از مهلت داده شدگانی تا وقت

ص:269


1- (1) - بقره (2) : 34. [1]
2- (2) - حجر (15) : 37 - 38. [2]
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [3]
4- (4) - علل الشرایع: 525/2، حدیث 1؛ [4]بحار الأنوار: 240/60، باب 3، حدیث 85. [5]

معلوم. حضرت فرمود: برای چیزی که خداوند متعال خواست از آن تشکّر بجا آورد، گفتم: آن چه بود؟ حضرت فرمود: دو رکعت نماز بود که ابلیس آن را در آسمان به مدت دو هزار یا چهار هزار سال بجا آورده بود.

در روایت دیگر آمده است:

ابلیس در آسمان دو رکعت نماز را ظرف هفت هزار سال بجا آورد و حق تعالی در مقابل عبادتش، آن را مهلت ثواب آن را مهلت به او عطا فرمود. (1)آنگاه مظهر پلیدی خلقت در اوّلین برنامه نقشه های گمراهانه خود، در بهشت به سوی آدم و حوّا رفت و با سوگند زیاد و خیرخواهی آنها را نصیحت نمود تا جایی که آنان به درخت ممنوعه دست درازی نموده و پوشش حیا و عفتشان فرو ریخت، پس ماهیّت پلید او روشنتر گردید.

خداوند سپس در بعضی آیات به همه افراد بشر و فرزندان آدم هشدار می دهد که مراقب فریبکاری شیطان باشند؛ زیرا او سابقۀ دشمنی خود را با پدر بشر نشان داده است همانطور که لباس بهشتی را بر اثر وسوسه از اندام جسمی او بیرون کرد، در صدد برآمد که لباس تقوا را هم از اندام روحی و جانی او بیرون نماید پس به اقسام گوناگون ابزارهای مالی و زینتی و بازی و سرگرمی های نشاط آور، آدمیان را می فریبد و از راه مستقیم به در می کند و خداوند منّان به این منظور هشدارهای فراوانی داده است که از آن جمله فرموده است:

یَبَنِیءَادَمَ لَایَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَنُ کَمَآ أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّهِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَ تِهِمَآ إِنَّهُ یَرَیکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَاتَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَطِینَ أَوْلِیَآءَ لِلَّذِینَ لَایُؤْمِنُونَ» (2)

ای فرزندان آدم ! شیطان ، شما را نفریبد چنان که پدر و مادرتان را [ با

ص:270


1- (1) - علل الشرایع: 526/2، حدیث 1؛ [1] بحار الأنوار: 240/60، باب 3، حدیث 86.
2- (2) - اعراف (7) : 27. [2]

فریبکاریش ] از بهشت بیرون کرد ، لباسشان را از اندامشان بر می کشید تا شرمگاهشان را به آنان بنمایاند ، او و دار و دسته اش شما را از آنجا که شما آنان را نمی بینید می بینند ، ما شیاطین را سرپرست و یاران کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند .

و در سورۀ یس، برای آگاهی و شناساندن هر چه بیشتر آن دشمن قدیمی و خطرناک و در اندیشیدن روز حساب و رسوایی می فرماید:

وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنکُمْ جِبِلاًّ کَثِیرًا أَفَلَمْ تَکُونُواْ تَعْقِلُونَ» (1)

و همانا شیطان گروه بسیاری از شما را گمراه کرد ، آیا تعقّل نمی کردید [ که پیروانش به چه سرنوشت شومی دچار شدند ؟ ]

یعنی آیا نمی نگرید چه بدبخت هایی شیطان به سر پیروان خود آورده است؟ آیا تاریخ پیشینیان را مطالعه نکردید تا ببینید بندگان او به چه سرنوشت شوم و دردناکی گرفتار شدند؟ ویرانه های شهرهای بلا دیدۀ آنها در برابر چشم شماست و عاقبت غم انگیز آنها برای هر کس که کمترین تفکّر و اندیشه ای داشته باشد روشن است. پس چرا دشمنی را که آزمایش دشمنی خود را بارها و بارها داده است جدّی نمی گیرد و باز با او طرح دوستی می ریزید؛ حتّی او را رهبر و پیشگام خود انتخاب می کنید و مراسم قبیلۀ شیطان پرستی برپا می سازید.

خرد و منطق سلیم حکم می کند که انسان از چنین جانور خطرناکی که به هیچ انسانی رحم نمی کند و قربانیان او در هر گوشه و کنار دنیا بر خاک مذلّت کفر افتاده اند بر حذر باشد و لحظه ای به خود، اجازۀ غفلت از او را ندهد.

امام علی علیه السلام در نامه ای به معاویه فریب خوردن او را تذکّر می فرماید:

وَ خُذْ اهْبَهَ الْحِسابِ وَ شَمِّرْ لِما قَدْ نَزَلَ بِکَ و لاتُمَکِّنِ الْغُواهَ مِنْ سَمْعِکَ وَ

ص:271


1- (1) - یس (36) : 62. [1]

اِلاّ تَفْعَلْ اعْلِمْکَ ما اغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِکَ فَاِنَّکَ مُتْرَفٌ قَدْ اخَذَ الشَّیْطانُ مِنْکَ مَأْخَذَهُ وَ بَلَغَ فیکَ امَلَهُ وَ جَری مِنْکَ مَجْرَی الرُّوحِ وَ الدَّمِ. (1)

و برای حساب آماده شو، و برای بلاهایی که به تو می رسد مهیّا باش، سخن گمراهان را مشنو، و اگر بدین صورت عمل نکنی تو را به آنچه نسبت به خود غفلت داری آگاه سازم؛ زیرا ناز و نعمت به طغیانت انداخته و شیطان راه خود را در تو پیش گرفته، و با اوضاع تو به آرزویش رسیده، و در وجودت همچون روح و خون روان گشته.

آری، درس عبرت و هشدار بسیار است، امّا پند گیرنده کم هستند.

رسول اللّه اعظم صلی الله علیه و آله فرمود:

أَغْفَلُ النّاسِ مَنْ لَمْ یَتَّعِظْ بِتَغَیُّرِ الدُّنْیا مِنْ حالٍ إِلی حالٍ وَ أَعْظَمِ النّاسِ فِی الدُّنْیا خَطَراً مَنْ لَمْ یَجْعَلْ لِلدُّنْیا عِنْدَهُ خَطَراً. (2)

غافل ترین مردم کسی است که از اوضاع و احوال دنیا و دگرگونی های آن پند نگیرد و کسانی در دنیا گرفتار خطر می شوند که دنیا را برای خود خطر ندانند.

ص:272


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 10. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 88/70، باب 122، حدیث 55؛ [2]الأمالی، شیخ صدوق: 20، حدیث 4. [3]

[«16»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ أَمَرْتَنِی فَتَرَکْتُ وَ نَهَیْتَنِی فَرَکِبْتُ وَ سَوَّلَ لِیَ الْخَطَاءَ خَاطِرُ السُّوءِ فَفَرَّطْتُ «17»وَ لاَ أَسْتَشْهِدُ عَلَی صِیَامِی نَهَاراً وَ لاَ أَسْتَجِیرُ بِتَهَجُّدِی لَیْلاً وَ لاَ تُثْنِی عَلَیَّ بِإِحْیَائِهَا سُنَّهٌ حَاشَا فُرُوضِکَ الَّتِی مَنْ ضَیَّعَهَا هَلَکَ «18»وَ لَسْتُ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِفَضْلِ نَافِلَهٍ مَعَ کَثِیرِ مَا أَغْفَلْتُ مِنْ وَظَائِفِ فُرُوضِکَ وَ تَعَدَّیْتُ عَنْ مَقَامَاتِ حُدُودِکَ إِلَی حُرُمَاتٍ انْتَهَکْتُهَا وَ کَبَائِرِ ذُنُوبٍ اجْتَرَحْتُهَا کَانَتْ عَافِیَتُکَ لِی مِنْ فَضَائِحِهَا سِتْراً «19»وَ هَذَا مَقَامُ مَنِ اسْتَحْیَا لِنَفْسِهِ مِنْکَ وَ سَخِطَ عَلَیْهَا وَ رَضِیَ عَنْکَ فَتَلَقَّاکَ بِنَفْسٍ خَاشِعَهٍ وَ رَقَبَهٍ خَاضِعَهٍ وَ ظَهْرٍ مُثْقَلٍ مِنَ الْخَطَایَا وَاقِفاً بَیْنَ الرَّغْبَهِ إِلَیْکَ وَ الرَّهْبَهِ مِنْکَ «20»وَ أَنْتَ أَوْلَی مَنْ رَجَاهُ وَ أَحَقُّ مَنْ خَشِیَهُ وَ اتَّقَاهُ فَأَعْطِنِی یَا رَبِّ مَا رَجَوْتُ وَ آمِنِّی مَا حَذِرْتُ وَ عُدْ عَلَیَّ بِعَائِدَهِ رَحْمَتِکَ إِنَّکَ أَکْرَمُ الْمَسْئُولِینَ]

خدایا! فرمانم دادی و من با فرمانت مخالفت ورزیدم، و از گناه بازم داشتی، و من مرتکب گناه شدم اندیشۀ بد و نابه جا، خطا را در نظرم آراست و من به آلوده شدن خطا گردن نهادم. نمی گویم روزی را روزه گرفتم تا آن روز را به نفع خود گواه گیرم، و شبی را به شب زنده داری برخاستم تا به آن شب زنده داری

ص:273

پناه جویم، ونه عمل مستحبی را انجام داده ام، که به خاطر آن سزاوار مدح و ثنا شوم. کاری انجام نداده ام، جز واجباتت که هر کس آنها را ضایع کند، هلاک می شود، و با شرافت و برتری کار مستحبّی، به حضرتت متوسّل نمی شوم؛ در صورتی که از به جا آوردن بسیاری از تکالیف واجبت غفلت کرده ام، و از جایگاه های انجام حدودت تجاوز کرده، گرفتار محرّمات شدم، و پردۀ حرمت ها را دریدم، و گناهان بزرگی را مرتکب شده ام، که عافیت تو در برابر رسوایی های آنها برای من پرده و پوشش است، و این جایگاه کسی است، که به خاطر ارتکاب گناه، از تو شرمسار و برخود خشمگین، و از تو خشنود است؛ پس با دلی شکسته و گردنی افتاده، و پشتی گرانبار از خطاها به سوی تو آمده، و در میان امید و بیم نسبت به تو قرار گرفته، و تو شایسته تر کسی هستی که به او امید ورزند، و سزاوارتر کسی که از او بترسند و پروا کنند؛ پس آنچه را امید دارم به من ببخش و از آنچه بیم دارم امانم ده، و به رحمتت که به وسیلۀ آن به بندگانت باز می گردی به من بازگرد. تو بزرگوارتر کسی هستی که از او درخواست می شود.

نقش عبادت در مهار گناه

اشاره

بزرگان دین در بحث تکامل انسان از نظر روحی و اخلاقی، به مسئله تدریج و گام به گام اعتقاد دارند. یعنی سقوط و فرود همانند صعود و فراز، مرحله به مرحله صورت می گیرد؛ زیرا آدمی همان طور که به آهستگی از اوّلین درجه حرکت نموده و به آخرین درجۀ رشد و کمال می رسد. در پستی و ذلّت هم مانند فواره آب از گناهان کوچکی به سوی جنایات بزرگی قدم برداشته و رفته رفته گستاخ و بی حیا می گردد، تا آن که به حدّ کفر محض رسیده و شیطان هم از او برائت جسته و از حال بد او متنفّر و گریزان است.

ص:274

خداوند داستان منافقان که کافران از اهل کتاب را ،با وعده های دروغ فریفتند به حکایت فریب شیطان تشبیه می فرماید:

کَمَثَلِ الشَّیْطَنِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَنِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَلَمِینَ» (1)

[ داستان منافقان که کافران از اهل کتاب را با وعده های دروغ فریفتند ] چون داستان شیطان است که به انسان گفت : کافر شو . هنگامی که کافر شد ، گفت :

من از تو بیزارم ، من از خدا که پروردگار جهانیان است ، می ترسم .

پس از آن که انسان فریب شیطان مکّار را خورد در جستجوی واسطه یا پناهگاهی است تا او را در آغوش رحمت گیرد، ولی هیچ راهی جز بازگشت به سوی خدا نمی یابد؛ زیرا وجودِ بی نهایت برای موجودی جای دیگری نمی گذارد، بلکه اگر انسان از بی نهایت فرار کند باید به خود او پناه ببرد و اگر پنهان هم می گردد باز در پناه حقیقت بی انتها قرار دارد. آثار رسوب به جا مانده از گناه در قلب، گاه خطرناک تر از اصل گناه است؛ زیرا عصیان جای خود را آلوده می کند و نظافت و طهارت نفس را که سبب پیوند انسانی به عالم ربوبی است از جان و دل جدا می کند، اندک اندک علاقۀ او را به عبادت و پرستش حق کمرنگ نموده و سپس بی اهمیّت می سازد.

در حدیث معراج خطاب به پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله آمده است:

ای احمد! آیا می دانی که بنده چه وقت مرا پرستش می کند؟ عرض کرد: نه، ای پروردگار! فرمود: هر گاه هفت خصلت در او فراهم آید: پارسایی که جلوگیر او از حرام ها شود و سکوتی که او را از سخنان بیهوده باز دارد و ترسی که هر روز بر گریه او بیفزاید و شرمی که در خلوت و تنهایی از من داشته باشد و

ص:275


1- (1) - حشر (59) : 16. [1]

خوردن به اندازۀ ضرورتِ دنیا را ناخوش دارد؛ چون من آن را ناخوش دارم و نیکان را دوست بدارد به خاطر آن که من آنان را دوست می دارم. (1)فضل بن شاذان در حکمت مسائلی که از محضر علی بن موسی الرضا علیه السلام گرد آورده است، می نگارد:

اگر پرسشگری بپرسد: چرا مردم خدا را عبادت می کنند؟ امام در جواب فرموده است: چون یاد خدا را فراموش نکنند و آداب او را وانگذارند و از دستورها و زجرهای او غافل نشوند؛ زیرا درستی و پایداری آنان در دین است، اگر بدون مراسم عبادی به حال خود رها شوند، پس از مدتی دل هایشان سخت و سنگ می شد.

اگر گفته شود برای چه مردم به نماز مأمور شدند؟ امام در جواب فرموده است:

برای این که نماز اقرار به ربوبیّت حق تعالی است و این مصلحت عمومی گسترده است؛ زیرا در آن همتایی و همانندی او برداشته شده است و بنده با کمال خاکساری و فروتنی و اعتراف به بندگی و تقاضای عفو از گناهان گذشته ایستاده و هر روز پیشانی بر خاک گذارده تا یاد خدا نموده و فراموشش نکرده؛ و به این وسیله، حالت خشوع و خوف و خواری خود را در برابر پروردگار نشان داده است.

علاوه؛ در این مراسم بندگی و نیایش، از خدای منّان درخواست دین و دنیا نموده و از ساحت او تقاضای زیاد آنها کرده است. و از او خواستار تنفّر از فساد می شود. و اینکه بنده هر روز و شب این عبادت را با این مصلحت ها باید بجا آورد تا مدیر و آفرینندۀ خود را فراموش نکند که در نتیجه به ستمگری و گردنکشی بپردازد.

و اساس ایستادن به پیشگاه پروردگار، سبب می شود بنده از گناهان بیزار گشته و بین او و اقسام فساد، مانع پیدا شود. (2)

ص:276


1- (1) - بحار الأنوار: 30/74، باب 2، حدیث 6؛ إرشاد القلوب، دیلمی: 205/1. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 63/6، باب 23، فصل 1، حدیث 1؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام : 103/2، حدیث 1.
نقش عبادت در روایات

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

إِذا أَحَبَّ اللّهُ عَبْداً أَلْهَمَهُ حُسْنَ الْعِبادَهِ. (1)

هر گاه خداوند بنده را دوست بدارد، نیکویی عبادت را به دل او اندازد.

فَضِیلَهُ السّادَهِ حُسْنُ الْعِبادَهِ. (2)

برتری مرتبۀ بزرگواران، نیکویی عبادت است.

اَلْعِبادَهُ الْخالِصَهُ أَنْ لایَرْجُوَ الرَّجُلُ إِلاّ رَبَّهُ وَ لایَخافَ إِلاّ ذَنْبَهُ. (3)

پرستش خالص این است که مردی امید نداشته باشد مگر از پروردگارش و نترسد مگر از گناه خود.

در صحف ادریس علیه السلام آمده است:

إِذا دَخَلْتُمْ فی الصَّلاهِ فَاصْرِفُوا لَهَا خَواطِرَکُم وَ أَفْکارَکُمْ وَ ادْعُوا اللّهَ دُعاءً طاهِراً مُتَفَرِّغاً وَ سَلُوهُ مَصالِحَکُم وَ مَنافِعَکُم بِخُضُوعٍ وَ خُشُوعٍ وَ طاعَهٍ وَ اسْتِکانَهٍ وَ إِذا رَکَعْتُمْ وَ سَجَدْتُمْ فَأَبْعِدُوا عَنْ نُفُوسِکُم أَفْکارَ الدُّنْیا وَ هَواجِسِ السُّوءِ وَ أَفْعالَ الشَّرِّ وَ اعْتِقادَ الْمَکْرِ وَ مَأْکِلَ السُّحْتِ وَالْعُدْوانِ وَ الْأَحْقادِ وَ اطْرَحُوا بَیْنَکُمْ ذلِکَ کُلَّهُ... (4)

آنگاه که وارد نماز شدید، ذهن و فکرتان را متوجّه آن سازید و خدا را با دلی پاک و آسوده بخوانید و با فروتنی و خواری و فرمانبرداری و ترس، مصلحت ها و بهره های خود را بخواهید و هر گاه رکوع و سجود کردید افکار

ص:277


1- (1) - غرر الحکم: 198، حدیث 3935. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 199، حدیث 3937. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 199، حدیث 3945. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 253/81، باب 16، حدیث 49؛ [4]سعد السعود: 40. [5]

دنیوی و خیالات بد و ناشایست و کردارهای زشت و اندیشۀ مکر و خدعه و حرام خواری و تجاوز و دشمنی و کینه ها را از خود دور سازید و همه اینها را از میان خود به دور افکنید.

حضرت علی علیه السلام می فرماید که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در خطبه ای به ما فرمود:

بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ خُلِقَ لِلْعِبادَهِ فَأَلْهَتْهُ الْعاجِلَهُ عَنْ الْأَجِلَهِ، فازَ بِالرَّغْبَهِ الْعاجِلَهِ وَ شَقِیَ بِالْعاقِبَهِ. (1)

بد بنده ای است آن بنده ای که برای عبادت آفریده شده، امّا دنیا او را از آخرت غافل کرده است، به خواهش های زودگذر دنیوی دست یافته و در عاقبت بدبخت شده است.

علی بن ابراهیم در تفسیر خویش، پرسش هایی را که از امیر المومنین علیه السلام دربارۀ آیات قرآن پرسیده اند آورده است که حضرت علی علیه السلام دربارۀ آیۀ:

وَ أَقِمِ الصَّلَوهَ إِنَّ الصَّلَوهَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَآءِ وَ الْمُنکَرِ» (2)

بخوان و نماز را برپا دار ، یقیناً نماز از کارهای زشت ، و کارهای ناپسند باز می دارد .

فرمود:

مَنْ لَمْ تَنْهَهُ الصَّلاهُ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اللّهِ إِلاّ بُعْداً. (3)

هر کس نمازش او را از کارهای زشت باز ندارد؛ چیزی به غیر از دوری خدا نصیب او نمی گردد.

ص:278


1- (1) - بحار الأنوار: 137/74، باب 6، حدیث 47؛ [1]النوادر، راوندی: 22. [2]
2- (2) - عنکبوت (29) : 45. [3]
3- (3) - تفسیر القمی: 150/2، [4]ذیل آیۀ 45 سورۀ عنکبوت؛ [5]بحار الأنوار: 263/81، باب 16، حدیث 65. [6]

[«21»اَللَّهُمَّ وَ إِذْ سَتَرْتَنِی بِعَفْوِکَ وَ تَغَمَّدْتَنِی بِفَضْلِکَ فِی دَارِ الْفَنَاءِ بِحَضْرَهِ الْأَکْفَاءِ فَأَجِرْنِی مِنْ فَضِیحَاتِ دَارِ الْبَقَاءِ عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ مِنَ الْمَلاَئِکَهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ الرُّسُلِ الْمُکَرَّمِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ جَارٍ کُنْتُ أُکَاتِمُهُ سَیِّئَاتِی وَ مِنْ ذِی رَحِمٍ کُنْتُ أَحْتَشِمُ مِنْهُ فِی سَرِیرَاتِی «22»لَمْ أَثِقْ بِهِمْ رَبِّ فِی السِّتْرِ عَلَیَّ وَ وَثِقْتُ بِکَ رَبِّ فِی الْمَغْفِرَهِ لِی وَ أَنْتَ أَوْلَی مَنْ وُثِقَ بِهِ وَ أَعْطَی مَنْ رُغِبَ إِلَیْهِ وَ أَرْأَفُ مَنِ اسْتُرْحِمَ فَارْحَمْنِی]

خدایا! اکنون که مرا به پرده گذشت و عفوت پوشاندی، و در این جهان فانی، احسانت را در برابر مردم شامل حال من فرمودی، پس مرا از رسوایی های جهان ابدی، در برابر اهل محشر که عبارتند از فرشتگان مقرّب و پیامبران بزرگوار، و شهدا و شایستگان پناه ده؛ آن شهدا و شایستگانی که در دنیا همسایه ام بودند، و من زشتی هایم را از آنان می پوشاندم، و خویشاوندانی بودند، که در کارهای بد و اعمال خلافم، از آنها شرم داشتم. آنان که به پرده پوشی آنها اعتماد نداشتم. و به تو ای پروردگارم، در آمرزشت نسبت به خود اطمینان کردم، و تو سزاوارتر کسی هستی که به او مطمئن شوند، و بخشنده تر کسی هستی، که به او رغبت کنند، و مهربان تر کسی هستی، که مهربانیش را بخواهند؛ پس به من رحم کن.

ص:279

پرده پوشی خداوند در برابر رسوایی انسان

از تلخ ترین صحنه های قیامت پرده برداری از درون حقیقی آدم است، پرده ای که از روی اسرار نهان انسان، کنار می رود و او در مقابل بزرگان پاک نهاد و دوستانی که پیوسته در پوشیدن حالات خود از آنها می کوشید، یکباره همۀ رازهای او آشکار می شود.

پروردگار ستّار در این جهان پردۀ سرّپوشی خود را بر انسان و صفات درونی و اعمال ظاهری افکنده است، مردم در سایۀ آن به زندگی روزمرّۀ دنیایی خویش ادامه می دهند. خداوند به خاطر پیوستگی گذران زندگی، سرّ را فاش نمی کند وگرنه آدمی با آدمی زندگی نمی کرد حتی برای بدرقۀ جنازه و دفن او هم شرکت نمی نمود.

همانگونه که امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمود:

لَوْ تَکاشَفْتُمْ ما تَدافَنْتُمْ. (1)

اگر پرده از شما برداشته شود شما را دفن نخواهند کرد.

پس اگر کسی دوست دارد لطف خدا در دنیا حال او را فرا گیرد و بر اسرار او پردۀ عفو بکشد، باید از خدا شرم داشته باشد و بی باکانه عمل نکند؛ زیرا صبر و گذشتِ خداوند حلیم هم اندازه ای دارد، اگر بنده ای افسار سرکش نفس امّاره را رها کند چنان رسوای دو عالم می شود که حق تعالی هم نسبت به او بی توجّه می شود.

عبداللّه بن مسعود می گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سفارش های حکیمانه اش به من فرمود:

یَا ابْنَ مَسْعُودٍ! عَلَیْکَ بِالسَّرائِرِ فَإِنَّ اللّهَ تَعالی یَقُولُ: یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ * فَمَا لَهُ مِن قُوَّهٍ وَ لَانَاصِرٍ» (2)

ص:280


1- (1) - بحار الأنوار: 385/74، باب 15، حدیث 10؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام : 53/2، حدیث 204. [1]
2- (2) - طارق (86) : 9 - 10. [2]

یَا ابْنَ مَسْعُودٍ! إِحْذَرْ یَوْماً تُنْشَرُ فِیهِ الْصَّحائِفُ وَ تَظْهَرُ فِیهِ الْفَضائِحُ فَإِنَّ اللّهَ تَعالی یَقُولُ: وَ نَضَعُ الْمَوَ زِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَمَهِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیًْا وَ إِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَ کَفَی بِنَا حَسِبِینَ» (1). (2)

ای پسر مسعود! بر تو باد به رازها؛ زیرا خداوند بزرگ می فرماید: «روزی که رازها فاش می شود . * پس انسان را [ در آن روز در برابر عذاب ] نه نیرویی است و نه یاوری .»

ای پسر مسعود! بترس از روزی که نامه های اعمال باز شود و رسوایی ها آشکار گردد؛ زیرا خدای متعال می فرماید: «و ترازوهای عدالت را در روز قیامت می نهیم و به هیچ کس هیچ ستمی نمی شود ؛ و اگر [ عمل خوب یا بد ] هم وزن دانه خردلی باشد آن را [ برای وزن کردن ] می آوریم ، و کافی است که ما حسابگر باشیم .»

راز داری و پرده پوشی عملی نیک است. اگر آنچه را که خدا می داند، دیگران می دانستند یکدیگر را بین خود راه نمی دادند؛ زیرا پردۀ جهل و بی خبری از حال مردم؛ نعمتی بزرگ است که خداوند بر انسان ها لطف کرده است، چون اگر همۀ امور ظاهری و باطنی نمایان بود مردم از همدیگر فرار می کردند و هرگز جامعه و خانواده ای تشکیل نمی شد. اما خداوند به رحمت خویش با پوشش بر گناهان و عیب ها بین دل ها عشق و دوستی و پردۀ حیا قرار داده تا در کنار هم زندگی کنند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

إِنَّ لِلّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی عَلی عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ أَرْبَعینَ جُنَّهً، فَمَتی أَذْنَبَ ذَنْباً

ص:281


1- (1) - انبیاء (21) : 47. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 111/74، باب 5، حدیث 1؛ [2]مکارم الأخلاق: 457. [3]

کَبِیراً رَفَعَ عَنْهُ جُنَّهً فَإِذا عابَ أَخاهُ الْمُؤْمِنَ بِشَیءٍ یَعْلَمُهُ مِنْهُ انْکَشَفَ تِلْکَ الْجُنَنُ عَنْهُ وَ یَبْقی مَهْتُوکَ السِّتْرِ فَیَفْتَضِحُ فِی السَّماءِ عَلی أَلْسِنَهِ الْمَلائِکَهِ وَ فِی الْأَرْضِ عَلی أَلْسِنَهِ النّاسِ وَ لایَرْتَکِبُ ذَنْباً إِلاّ ذَکَرُوهُ وَ یَقُولُ الْمَلائِکَهُ الْمُوَکِّلُونَ بِهِ یا رَبَّنا قَدْ بَقِیَ عَبْدُکَ مَهْتُوکَ السِّتْرِ وَ قَدْ أَمَرْتَنا بِحِفْظِهِ فَیَقُولُ عَزَّوَجَلَّ: مَلائِکَتی لَوْ أَرَدْتُ بِهذَا الْعَبْدِ خَیْراً ما فَضَحْتُهُ فَارْفَعُوا أَجْنِحَتَکُمْ عَنْهُ فَوَ عِزَّتی لایَؤُول إِلی خَیْرٍ أَبَداً. (1)

خدای بلند مرتبه و برتر برای بندۀ مؤمن خود چهل سپر قرار داده است، هر گاه گناه بزرگی از او سر زند یک سپر کنار می رود و چون از برادر مؤمن خود عیبی بداند و او را به آن سرزنش کند دیگر سپرها کنار روند و بی پرده ماند و به این ترتیب در آسمان به زبان فرشتگان و در زمین به زبان مردم رسوا می شود. و هر گناهی که مرتکب می شود او را یاد می کنند و فرشتگان موکّل او می گویند: ای پروردگار ما! بندۀ تو بدون پرده مانده است و تو ما را به نگه داری از او فرمان دادی. پس خداوند متعال می فرماید: فرشتگانم! اگر خوبی در این بنده می خواستم او را رسوا نمی کردم، بال هایتان را از او بردارید، به بزرگواریم قسم! هرگز به خیری باز نگردد.

امام علی علیه السلام در بیان سرزنش غرور انسان در برابر پروردگار کریم می فرماید:

فَتَعالی مِنْ قَوِیٍّ ما اکْرَمَهُ! وَ تَواضَعْتَ مِنْ ضَعیفٍ ما اجْرَأکَ عَلی مَعْصِیَتِه! وَ انْتَ فی کَنَفِ سِتْرِهِ مُقیمٌ وَ فی سَعَهِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ، فَلَمْ یَمْنَعْکَ فَضْلَهُ وَ لَمْ یَهْتِکْ عَنْکَ سِتْرَهُ بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرَفَ عَیْنٍ، فی نِعْمَهٍ یُحْدِثُها لَکَ، اوْ سَیِّئَهٍ یَسْتُرُها عَلَیْکَ، اوْ بَلِیَّهٍ یَصْرِفُها عَنْکَ، فَما ظَنُّکَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ؟!. (2)

ص:282


1- (1) - بحار الأنوار: 361/70، باب 137، حدیث 87؛ [1] الإختصاص: 220.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 214. [2]

بلند مرتبه است خدایی که با این قدرتش چه کریم است! و تو با این ناتوانی و پستی چه جرأتی بر معصیت او داری! در حالی که در پناه پوشش او مقیمی، و در فراخنای احسانش می گردی، فضلش را از تو باز نداشته، و پردۀ حرمتت را ندریده است، بلکه در نعمتی که برای تو ایجاد می کند، و گناهی که بر تو می پوشاند، و بلایی که از تو دور می نماید چشم به هم زدنی از لطفش محروم نیستی، پس به او چه گمان می بری اگر او را بندگی کنی؟!

و نیز فرمود:

مَنْ تابَ تابَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ أُمِرَتْ جَوارِحُهُ أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْهِ وَ بِقاعُ الْأَرْضِ أَنْ تَکْتُمَ عَلَیهِ وَ أُنْسِیَتِ الْحَفَظَهُ ما کانَتْ تَکْتُبُ عَلَیْهِ. (1)

هر که توبه کند خداوند او را بیامرزد و به اعضای بدن او و جای جای زمین دستور داده شود که آبروی او را حفظ کند و عیب هایش را بپوشاند و گناهانی که فرشتگان حافظ اعمال برایش نوشته اند از یاد آنان ببرد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ عَلِمَ مِنْ أَخِیهِ سَیِّئَهً فَسَتَرَها، سَتَرَ اللّهُ عَلَیْهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ. (2)

هر که از برادر خود گناهی بداند و آن را بپوشاند، خداوند روز قیامت گناهان او را بپوشاند.

أصبغ بن نباته می گوید:

أَتَی رَجُلٌ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقالَ: یا أَمِیرَالْمُؤْمِنینَ، إِنِّی زَنَیْتُ فَطَهِّرنی، فَأَعْرَضَ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بِوَجْهِهِ عَنْهُ، ثُمَّ قالَ لَهُ: إِجْلِسْ، فَأَقْبَلَ عَلِیٌّ علیه السلام

ص:283


1- (1) - بحار الأنوار: 28/6، باب 20، حدیث 32؛ [1]مشکاه الأنوار: 109. [2]
2- (2) - کنز العمال: 250/3، حدیث 6391؛ مسند احمد بن حنبل: 104/4. [3]

عَلَی الْقَوْمِ فَقالَ: أَیَعْجِزُ احَدَکُمْ إِذا قارَفَ السَّیِّئَهَ أَنْ یَسْتُرَ عَلی نَفْسِهِ کَما سَتَرَ اللّهُ عَلَیْهِ. (1)

مردی خدمت امیرمؤمنان آمد و عرض کرد: ای امیرمؤمنان! من زنا کرده ام، مرا پاک گردان. امیرمؤمنان رویش را از او برگرداند، سپس فرمود: بنشین.

آنگاه امام علی علیه السلام رو به مردم کرد و فرمود: اگر کسی از شما این گناه را مرتکب شود مگر نمی تواند آن را بر خود بپوشاند همچنانکه که خدا بر او پوشانده است.

یکی از صفات جمالی حق تعالی ستّار العیوب است، پرده پوشی عیب هایی که برای انسان رسوایی به بار می آورد.

همانطور که در دعای اهل بیت المعمور آمده است:

یا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیحَ یا مَنْ لَمْ یُؤاخِذْ بِالْجَریرَهِ وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ یا عَظِیمَ الْعَفْوِ یا حَسَنَ التَّجاوُزِ. (2)

ای خدایی که زیبایی ها را آشکار می کنی و زشتی ها را می پوشانی و ای خدایی که بندگان را بر جسارت پدید آوردن جنایت ها شتاب نمی گیری و پرده دری حرمت بندگان را روا نمی داری، ای بزرگ آمرزنده و ای نیک درگذرنده.

شیخ بهائی رحمه الله در تفسیر دعای فوق و تجسّم اعمال در ملکوت حق، از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمودند:

ما مِنْ مُؤْمِنٍ الاّ وَ لَهُ مِثالٌ فِی الْعَرْشِ فَإِذا اشْتَغَلَ بِالرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ وَ نَحْوِهِما فَعَلَ مِثالَهُ مِثْلَ فِعْلِهِ فَعِنْدَ ذلِکَ تَراهُ الْمَلائِکَهُ عِنْدَ الْعَرْشِ وَ

ص:284


1- (1) - من لایحضره الفقیه: 31/4، حدیث 5017؛ وسائل الشیعه: 38/28، باب 16، حدیث 34159. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 75/83، باب 39، ذیل حدیث 10؛ [2]البلد الأمین: 18. [3]

یُصَلُّونَ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ وَ إِذا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَعْصِیَهٍ أَرْخی اللّهُ تَعالی عَلی مِثالِهِ سِتْراً لِئَلاّ تَطَّلِعُ الْمَلائِکَهُ عَلَیْها. فَهَذا تَأْویلُ یا مَنْ اظْهَرَ الْجَمیلَ وَ سَتَرَ الْقَبیحَ. (1)

برای هر انسان با ایمانی در عرش همانندی است، پس هرگاه او به رکوع و سجده و مانند آن مشغول گردد آن صورت هم به مانند عمل او انجام می دهد، پس چون فرشتگان آن صورت را مشغول به آن عمل می بینند برای آن مؤمن دعا و طلب مغفرت می کنند. پس هر گاه آن بنده به گناهی سرگرم شود، خداوند پرده ای بر روی آن صورت مثالی می کشد تا آن فرشتگان از عمل زشت او آگاه نشوند. پس این تفسیر؛

یا مَنْ اظْهَرَ الْجَمیلَ وَ سَتَرَ الْقَبیحَ است.

ص:285


1- (1) - بحار الأنوار: 354/54، باب 2، [1] تنبیه؛ مفتاح الفلاح: 201. [2]

[«23»اَللَّهُمَّ وَ أَنْتَ حَدَرْتَنِی مَاءً مَهِیناً مِنْ صُلْبٍ مُتَضَایِقِ الْعِظَامِ حَرِجِ الْمَسَالِکِ إِلَی رَحِمٍ ضَیِّقَهٍ سَتَرْتَهَا بِالْحُجُبِ تُصَرِّفُنِی حَالاً عَنْ حَالٍ حَتَّی انْتَهَیْتَ بِی إِلَی تَمَامِ الصُّورَهِ وَ أَثْبَتَّ فِیَّ الْجَوَارِحَ کَمَا نَعَتَّ فِی کِتَابِکَ نُطْفَهً ثُمَّ عَلَقَهً ثُمَّ مُضْغَهً ثُمَّ عَظْماً ثُمَّ کَسَوْتَ الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْتَنِی خَلْقاً آخَرَ کَمَا شِئْتَ «24»حَتَّی إِذَا احْتَجْتُ إِلَی رِزْقِکَ وَ لَمْ أَسْتَغْنِ عَنْ غِیَاثِ فَضْلِکَ جَعَلْتَ لِی قُوتاً مِنْ فَضْلِ طَعَامٍ وَ شَرَابٍ أَجْرَیْتَهُ لِأَمَتِکَ الَّتِی أَسْکَنْتَنِی جَوْفَهَا وَ أَوْدَعْتَنِی قَرَارَ رَحِمِهَا]

خدایا! تو مرا به صورت آبی کم ارزش، از پشتی که استخوان هایش در هم فشرده، و راه هایش تنگ است، به تنگنای رحم مادر که آن را به پرده ها پوشانده ای فرود آوردی، و مرا از مرحله ای به مرحلۀ دیگر تغییر دادی، تا وقتی که صورت انسانیم را کامل کردی، و اندام را در من پابرجا فرمودی؛ همان گونه که در کتابت وصف کردی: نطفه، سپس علقه، آنگاه پارۀ گوشت، و بعد از آن استخوان. سپس استخوان را گوشت پوشاندی، آنگاه آن گونه که خواستی، مرا به مرحله ای دیگر از آفرینش درآوردی، تا زمانی که به رزق و روزی تو نیازمند شدم، و از فریاد رسی احسانت بی نیاز نگشتم، از اضافۀ خوردنی و آشامیدنی کنیزت که مرا در اندرونش جای دادی، و در قرارگاه رحمش به

ص:286

ودیعت سپردی، برایم خوراک و آشامیدنی قرار دادی.

تکامل آفرینش آدم از نطفه تا انسان

اشاره

آگاهی انسان از هویّت خویش؛ شناخت او از اسرار آفرینش هستی و خداشناسی را در پی دارد.

خداوند سبحان تمام مراحل آفرینش آدمی را زیر نظر خود اداره فرموده است:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَنَ مِن سُلَلَهٍ مِّن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَهُ نُطْفَهً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَمًا فَکَسَوْنَا الْعِظَمَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَلِقِینَ» (1)

و یقیناً ما انسان را از [ عصاره و ]چکیده ای از گِل آفریدیم ، * سپس آن را نطفه ای در قرارگاهی استوار [ چون رحم مادر ] قرار دادیم . * آن گاه آن نطفه را علقه گرداندیم ، پس آن علقه را به صورت پاره گوشتی درآوردیم ، پس آن پاره گوشت را استخوان هایی ساختیم و بر استخوان ها گوشت پوشاندیم ، سپس او را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم ؛ پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است .

خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَ حِدَهٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ أَنزَلَ لَکُم مِّنَ الْأَنْعَمِ ثَمَنِیَهَ أَزْوَ جٍ یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَتِکُمْ خَلْقًا مِّن بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُمَتٍ ثَلَثٍ ذَ لِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لَآإِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ» (2)

شما را از یک تن آفرید ، سپس همسرش را از او پدید آورد ، و از چهارپایان [ شتر و گاو و گوسفند و بز به اعتبار یک نر و یک ماده ] هشت زوج آفرید ،

ص:287


1- (1) - مؤمنون (23) : 12 - 14. [1]
2- (2) - زمر (39) : 6. [2]

شما را در شکم های مادرانتان آفرینشی پس از آفرینشی دیگر در میان تاریکی های سه گانه [ شکم و رحم و مشیمه ] به وجود آورد . این است خدا پروردگار شما که فرمانروایی [ مطلق بر همه هستی ] ویژۀ اوست ، معبودی جز او نیست ، پس چگونه شما را از حق بازمی گردانند ؟

مطالبی که از این گونه آیات، استفاده می شود عبارتند از:

1- آفرینش هستی و موجودات از خداوند همیشگی و پیوسته است.

2- محدودیّت به اشیای مخصوصی ندارد.

3- تنوّع و گوناگونی در آن نامحدود است.

4- از ساده ترین چیزها مهم ترین را می سازد.

5- مواد اولیه او از خود اوست.

6- در آفریدن از الگویی تقلید نمی کند.

7- پشیمانی و تردید در کار او راه ندارد.

8- بر اساس رحمت و عزّت می آفریند.

9- ساخته های او هدفدار و با فایده است.

10- آفریدۀ او با نظام هستی هماهنگ است. (1)

تکامل تدریجی بشر در کلام علّامه طباطبایی

«تکامل تدریجی بشر از حکمت ها و امتیازاتی برخوردار است که مرحوم علّامه طباطبایی در بحث تجرّد نفس، تفاوت اساسی پیدایش روح و جسم را در هویت سنخی آن دو می داند و می نویسد:

ص:288


1- (1) - برگرفته از تفسیر نور: 86/8 - 87، ذیل آیۀ 14 سورۀ مؤمنون.

« وَ نَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ» (1)

و از روح خود در وی دمید.

و در جای دیگر فرموده است:

وَ یَسَْلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی» (2)

و از تو دربارۀ روح می پرسند ، بگو : روح از امر پروردگار من است.

در این آیه روح را از سنخ و نوع امر خود معرّفی می کند و سپس در جای دیگر امر را معرّفی کرده و می فرماید:

إِنَّمَآ أَمْرُهُ إِذَآ أَرَادَ شَیًْا أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ * فَسُبْحَنَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِ ّ شَیْ ءٍ» (3)

شأن او این است که چون پدید آمدن چیزی را اراده کند ، فقط به آن می گوید :

باش ، پس بی درنگ موجود می شود . * بنابراین [ از هر عیب و نقصی ] منزّه است خدایی که مالکیّت و فرمانروایی همه چیز به دست اوست .

در این آیه می فرماید که روح از عالم ملکوت و همان کلمۀ کُنْ وجودی است.

در جای دیگر امر را چنین وصف می فرماید:

وَ مَآ أَمْرُنَآ إِلَّا وَ حِدَهٌ کَلَمْحِ بِالْبَصَرِ» (4)

و فرمان ما جز فرمان واحدی نیست که مانند یک چشم بر هم زدن است .

تعبیر کَلَمْحِ بِالْبَصَرِ مانند: یک چشم بر هم زدن می رساند که امر با همان حکم

ص:289


1- (1) - سجده (32) :9. [1]
2- (2) - اسراء (17) : 85. [2]
3- (3) - یس (36) : 82 - 83. [3]
4- (4) - قمر (54) : 50. [4]

کُن موجودی است که یکباره به وجود می آید نه به تدریج، بنابراین هنگام وجود یافتن احتیاج به شرایط و قیودی مانند زمان و مکان ندارد.

از این جا روشن می شود: امر، که روح هم از آن جمله است، موجودی غیرجسمانی و غیرمادی است. چون یکی از قوانین حاکم بر موجودات مادّی و جسمانی این است که به تدریج هستی می یابند و مقیّد به زمان و مکان می باشند.

بنابراین روح انسان مادّی و جسمانی نیست، هر چند به پیکر مادّی و جسمانی به گونه ای وابسته است.

آیاتی وجود دارد که از چگونگی این وابستگی پرده برمی دارد، مانند آیۀ:

مِنْهَا خَلَقْنَکُمْ وَ فِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَی» (1)

شما را از زمین آفریدیم ، و به آن باز می گردانیم ، و بار دیگر از آن بیرونتان می آوریم .

و آیۀ:

خَلَقَ الْإِنسَنَ مِن صَلْصَلٍ کَالْفَخَّارِ» (2)

انسان را از گلی خشکیده مانند سفال آفرید .

و آیۀ:

ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَلَهٍ مِّن مَّآءٍ مَّهِینٍ» (3)

سپس نسل او را از چکیده ای از آب پست و بی مقدار قرار داد .

و آیۀ:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَنَ مِن سُلَلَهٍ مِّن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَهُ نُطْفَهً فِی قَرَارٍ

ص:290


1- (1) - طه (20) : 55. [1]
2- (2) - الرحمن (55) : 14. [2]
3- (3) - سجده (22) : 8. [3]

مَّکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَمًا فَکَسَوْنَا الْعِظَمَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَلِقِینَ» (1)

و یقیناً ما انسان را از [ عصاره و ]چکیده ای از گِل آفریدیم ، * سپس آن را نطفه ای در قرارگاهی استوار [ چون رحم مادر ] قرار دادیم . * آن گاه آن نطفه را علقه گرداندیم ، پس آن علقه را به صورت پاره گوشتی درآوردیم ، پس آن پاره گوشت را استخوان هایی ساختیم و بر استخوان ها گوشت پوشاندیم ، سپس او را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم ؛ پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است .

همۀ این آیات نشان می دهد که انسان در ابتدا یک جسم طبیعی است که صورت ها و شکل های گوناگونی یکی پس از دیگری به او دست می دهد و سپس خداوند این جسم جامد خاموش را به موجودی دارای شعور و اراده تبدیل می کند که کارهایی مانند: شعور و اراده و اندیشیدن و دخل و تصرّف در پدیده ها و تدبیر امور عالم از قبیل جابجایی و تبدیل و تغییر و... و دیگر افعالی که از اجسام و پدیده های جسمانی سر نمی زند؛ انجام می دهد. پس نه این امور جسمانی است و نه فاعل آنها از جسمانیات است.» (2)حضرت علی علیه السلام در مراتب پیدایش آدمیزاد تا کردار او می فرماید:

أَمْ هذَا الَّذی انْشَأَهُ فی ظُلُماتِ الْاَرْحامِ، وَ شُغُفِ الْاَسْتارِ: نُطْفَهً دِهاقاً وَ عَلَقَهً مُحاقاً وَ جَنیناً وَ راضِعاً وَ وَلیداً و یافِعاً. ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حافِظاً وَ لِساناً لافِظاً، وَ بَصَراً لاحِظاً، لِیَفْهَمَ مُعْتَبِراً وَ یُقْصِرَ مُزْدَجِراً. حَتّی اذا قامَ

ص:291


1- (1) - مؤمنون (23) : 12 - 14. [1]
2- (2) - تفسیر المیزان: 350/1، ذیل آیۀ 154 سورۀ توبه.

اعْتِدالُهُ وَ اسْتَوی مِثالُهُ نَفَرَ مُسْتَکْبِراً، وَخَبَطَ سادِراً، ماتِحاً فی غَرْبِ هَواهُ کادِحاً سَعْیاً لِدُنْیاهُ فی لَذّاتِ طَرَبِهِ وَ بَدَواتِ ارَبِهِ لایَحْتَسِبُ رَزِیَّهً وَ لایَخْشَعُ تَقِیَّهً، فَماتَ فی فِتْنَتِهِ غَریراً وَ عاشَ فی هَفْوَتِهِ یَسیراً، لَمْ یُفِدْ عِوَضاً، وَ لَمْ یَقْضِ مُفْتَرَضاً. (1)

یا این انسانی که خداوند او را در تاریکی های رحم، و غلاف پوشاننده بدین صورت ایجاد کرد: نطفۀ ریخته شده، و خون بستۀ صورتبندی نشده، و جنین در رحم و طفل شیرخوار، و کودک و نوجوان، آن گاه برای او قلبی حافظ، و زبانی گویا، و چشمی بینا قرار داد، تا بفهمد و پند گیرد، و از گناه خودداری نماید. ولی چون به حدّ کمال رسید، و قامتش آراسته شد، به حال غرور و کبر از مدار حق گریخت،و بی باک و گمراه گشت، با دلْوِ هوا و هوس آب کشید، برای رسیدن به دنیا کوشش بسیار کرد، در هر لذّت و خوشی گام نهاد، هر چه به نظرش رسید عمل کرد، احتمال اینکه به بلا و ناکامی دچار شود نداد، و از هیچ گناهی پروا نکرد، پس در غفلت و گمراهی عمرش را تمام کرد، و مدّتی اندک در گناهان خود به سر برد، در برابر نعمت های خدادادی سودی عاید خود ننمود، و به آنچه واجب بود اعتنا نکرد.

در خطبۀ دیگر، از راز آفرینش و توحید حق پرده برداشته و می فرماید:

تَمُورُ فی بَطْنِ امِّکَ جَنیناً، لاتُحیرُ دُعاءً، وَ لاتَسْمَعُ نِداءً. ثُمَّ اخْرِجْتَ مِنْ مَقَرِّکَ الی دارٍ لَمْ تَشْهَدْها، وَ لَمْ تَعْرِفْ سُبُلَ مَنافِعِها. فَمَنْ هَداکَ لِاجْتِرارِ الْغِذاءِ مِنْ ثَدْیِ امِّکَ؟ وَ عَرَّفَکَ عِنْدَ الْحاجَهِ مَواضِعَ طَلَبِکَ وَ ارادَتِکَ؟ هَیْهاتَ! انَّ مَنْ یَعْجِزُ عَنْ صِفاتِ ذِی الْهَیْئَهِ وَ الْاَدَواتِ فَهُوَ عَنْ صِفاتِ

ص:292


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 82. [1]

خالِقِهِ اعْجَزُ، وَ مِنْ تَناوُلِهِ بِحُدودِ الْمَخْلُوقینَ ابْعَدُ. (1)

در حالی که جنین بودی در شکم مادر جنبش داشتی، نه سخنی را می توانستی بگویی، و نه صدایی را می شنیدی. آن گاه از قرار گاهت به سرایی آورده شدی که آن را ندیده بودی، و راههای سودش را نمی شناختی. چه کسی تو را در کشیدن غذا از سینۀ مادرت هدایت کرد؟ و چه کسی تو را به هنگام نیاز به آنچه نیازمند و طالب آن بودی آشنا نمود؟ هیهات! آن که از توصیف موجودی که دارندۀ شکل و اعضا و اندام است ناتوان است از توصیف خالقش ناتوان تر، و از درک آفریننده از طریق حدود و اندازه های مخلوقات دورتر است.

گروهی از زنادقه (2) بر امام رضا علیه السلام وارد شدند و بعضی با پرسش هایی به مناظرۀ با امام پرداختند، از جمله مردی پرسید دلیل بر وجود خداوند چیست؟

حضرت رضا علیه السلام فرمود:

من وقتی به جسم خود نگریستم، دیدم که نمی توانم در قد و پهنای آن کم و زیاد کنم و بدی ها را از آن دور سازم و سود و منفعتی به آن برسانم، دریافتم که این ساختمان، معماری دارد پس به وجود او اقرار کردم. (3)

ص:293


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 162. [1]
2- (2) - زنادقه: جمع زندیق معرّب زندیک، کسی که درباطن کافر باشد و تظاهر به ایمان کند، ملحد، مرتدّ، کافر، بی دین. گروهی از سبائیه را هم گفته اند که از اصحاب عبداللّه بن سباء و از غلاه شیعه و معتقد به خدایی علی بن ابی طالب علیه السلام بوده اند. آن حضرت پس از اتمام حجّت حکم به قتل آنها داد. (فرهنگ فارسی عمید)
3- (3) - بحار الأنوار: 36/3، باب 3، حدیث 12؛ التوحید: 251؛ [2]الإحتجاج، شیخ طبرسی: 396/2. [3]

[«25»وَ لَوْ تَکِلُنِی یَا رَبِّ فِی تِلْکَ الْحَالاَتِ إِلَی حَوْلِی أَوْ تَضْطَرُّنِی إِلَی قُوَّتِی لَکَانَ الْحَوْلُ عَنِّی مُعْتَزِلاً وَ لَکَانَتِ الْقُوَّهُ مِنِّی بَعِیدَهً «26»فَغَذَوْتَنِی بِفَضْلِکَ غِذَاءَ الْبَرِّ اللَّطِیفِ تَفْعَلُ ذَلِکَ بِی تَطَوُّلاً عَلَیَّ إِلَی غَایَتِی هَذِهِ لاَ أَعْدَمُ بِرَّکَ وَ لاَ یُبْطِیُ بِی حُسْنُ صَنِیعِکَ وَ لاَ تَتَأَکَّدُ مَعَ ذَلِکَ ثِقَتِی فَأَتَفَرَّغَ لِمَا هُوَ أَحْظَی لِی عِنْدَکَ «27»قَدْ مَلَکَ الشَّیْطَانُ عِنَانِی فِی سُوءِ الظَّنِّ وَ ضَعْفِ الْیَقِینِ فَأَنَا أَشْکُو سُوءَ مُجَاوَرَتِهِ لِی وَ طَاعَهَ نَفْسِی لَهُ وَ أَسْتَعْصِمُکَ مِنْ مَلَکَتِهِ وَ أَتَضَرَّعُ إِلَیْکَ فِی صَرْفِ کَیْدِهِ عَنِّی]

ای پروردگارم! اگر در آن حالات مرا به نیروی خودم وا می گذاشتی، یا ناچارم می کردی که از قوّت خود برای رشد و کمالم بهره گیرم، هر آینه نیرو از من کناره می گرفت، و قوّت از من دور می شد؛ پس به فضل و احسانت مرا تغذیه کردی؛ تغذیه کردن نیکوکار مهربان. این تغذیه کردن را از باب عطا و فضلت تا به این پایه که رسیده ام، هم چنان درباره ام انجام می دهی، در هیچ حالی از نیکوکاریت محروم نمی شوم، و نیکی احسانت درباره ام کندی نمی ورزد، با این همه لطفی که درباره ام کردی و می کنی، اعتمادم به تو محکم نمی شود، تا کوششم را در عبادات و طاعاتی که نزد تو برایم بهره دهنده تر است به کار گیرم.

ص:294

شیطان، مهارم را در بدگمانی ضعف یقین به دست گرفته، به این خاطر از بد همسایگی اش نسبت به خویش، و پیرویم از او به درگاهت شکایت می کنم، و از تسلّطش بر وجودم، از تو درخواست حفاظت دارم، و برای برگرداندن مکر و حیله اش از خود، به درگاه تو زاری می کنم.

ص:295

[«28»وَ أَسْأَلُکَ فِی أَنْ تُسَهِّلَ إِلَی رِزْقِی سَبِیلاً فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَی ابْتِدَائِکَ بِالنِّعَمِ الْجِسَامِ وَ إِلْهَامِکَ الشُّکْرَ عَلَی الْإِحْسَانِ وَ الْإِنْعَامِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَهِّلْ عَلَیَّ رِزْقِی وَ أَنْ تُقَنِّعَنِی بِتَقْدِیرِکَ لِی وَ أَنْ تُرْضِیَنِی بِحِصَّتِی فِیمَا قَسَمْتَ لِی وَ أَنْ تَجْعَلَ مَا ذَهَبَ مِنْ جِسْمِی وَ عُمُرِی فِی سَبِیلِ طَاعَتِکَ إِنَّکَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ]

و از تو می خواهم که راه به دست آوردن روزی را برایم آسان کنی.

سپاس مخصوص توست، بر نعمت های بزرگی که نسبت به من آغاز کردی، و دست قدرت کسی در فراهم آوردن و رساندنش به من در کار نبوده، و سپاس مخصوص توست که شکر به احسان و انعامت را به من الهام فرمودی. پس بر محمّد و آلش درود فرست، و رسیدن به روزیم را بر من آسان کن، و به مقداری که برایم مقرّر کرده ای قانع ساز، و به سهم در آنچه نصیبم فرموده ای راضی کن، و آنچه از جسم و عمرم خرج می شود، در راه طاعت و بندگیت قرار ده، همانا تو بهترین روزی دهندگانی.

روزی آسان با قناعت

اشاره

جیره خواران سفرۀ هستی حضرت رزّاق، دو دسته اند:

الف - عدّه ای در زندگی خویش به سادگی و آرامش به مرکز رزق و روزی

ص:296

می رسند و خط زندگیشان مانند قطاری بر روی ریل بسیار ساده و روان حرکت می کند و به خوبی سامان می یابد. در دنیای اینان قناعت و رضایت نفس، کاری آسان و لذّت بخش است. اگر بلا یا فقری در مسیر راه آنان قرار بگیرد به راحتی می پذیرند و با نیایش و سپاسگزاری به درگاه خداوند به رضای الهی تن در می دهند؛ از این دسته، انبیاء و ائمه اطهار و اولیای الهی و صالحان و فقیران و انسان های نیکوکاری هستند که در بین مردم به صورت گمنام و بی نشانه در خدمت خلقند.

ب - عدّه ای دیگر در زندگی دارای مال و مکنت بسیارند ولی از مال خود بهره ای ندارند و در تمام مدّت عمر یک روز خوش، غذای دل چسب، خواب آرام، سفر تفریحی مناسب برای آنان فراهم نمی شود، به ظاهر دانا و راضی به نظر می آیند ولی بیماری ها و دلهره های مادّی و هوس های زودگذر، مانع آرامش و آسایش آنان است.

پیوسته در تب و تاب و پیچ و خم زندگی در دیگر آرزوها و خیالات هستند.

نشاط و محبّت حقیقی در چهره و زندگیشان دیده نمی شود و اندوه ها و درد دل های فراوانی دارند. مال اندوزان و حاکمان ستمگر و منافقان خیانت کار و کافران نگون بخت از این دسته هستند.

و اینها نمونه هایی از دستاوردهای دنیاست که خداوند به انسان می آموزد:

دست اندرکار همۀ امور، غیر از آن چیزی است که شما می دانید؛ باید به حق ایمان آورید.

خداوند در این زمینه در دو آیۀ جداگانه به آن دو دسته اشاره می فرماید:

وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْضِ وَلَکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ» (1)

ص:297


1- (1) - اعراف (7) : 96. [1]

و اگر اهل شهرها و آبادی ها ایمان می آوردند و پرهیزکاری پیشه می کردند ، یقیناً [ درهایِ ] برکاتی از آسمان و زمین را بر آنان می گشودیم ، ولی [ آیات الهی و پیامبران را] تکذیب کردند ، ما هم آنان را به کیفر اعمالی که همواره مرتکب می شدند [ به عذابی سخت ] گرفتیم .

فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَ بَ کُلِ ّ شَیْ ءٍ حَتَّی إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُواْ أَخَذْنَهُم بَغْتَهً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ» (1)

پس چون حقایقی را که [برای عبرت گرفتنشان] به آن یادآوری شده بودند، فراموش کردند، درهای همۀ نعمت ها را به روی آنان گشودیم ، تا هنگامی که به آنچه داده شدند ، مغرورانه خوشحال گشتند ، به ناگاه آنان را [ به عذاب ] گرفتیم ، پس یکباره [ از نجات خود ] درمانده و نومید شدند .

حقیقت ایمان و نزول برکات

برکات، در برگیرندۀ برکت های مادی و معنوی است مانند برکات در مال و فرزند و علم و خدمت و... انسان به طور غریزی به دریافت برکات و خیرات علاقمند است و انبیا علیهم السلام از همین تمایلات طبیعی برای رسالت خود استفاده می کردند.

برای دریافت الطاف و برکات اجتماعی خداوند کریم، ایمان و تقوای فردی کافی نیست بلکه باید بیشتر مردم جامعه اهل ایمان و پرهیزگار باشند.

بر این اساس پرسش هایی برای بعضی از مردم مؤمن مطرح است که اگر ایمان و تقوا سبب نزول برکات است، پس چرا کشورهای کافر وضع بهتری دارند و کشورهای اسلامی با مشکلات فراوانی رو به رو هستند.

اهل فن جواب داده اند که:

ص:298


1- (1) - أنعام (6) : 44. [1]

1- ملّت هایی که از نظر دانش و صنعت پیشرفته هستند، از نظر روحی و روانی آرامش ندارند پس از این جهت از مشکلات بسیاری رنج می برند.

2- رفاه مادی نشان رحمت و عزّت نیست، بلکه نوعی قهر الهی است. کسانی که تذکّر و دستورهای خداوند را فراموش کردند، درهای همه چیز به رویشان گشوده شده تا سرمست گردیده و به آنچه دارند دلخوش باشند، ناگهان حالشان گرفته می شود و با اندوه فراوان ناامید و سرخورده می شوند؛ زیرا چون مجرمان در دادگاه، هنگام نیافتن پاسخ مأیوس می شوند. چه بسا چیزهایی را دوست دارند در حالی که شرّ و گرفتاری است.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

یَا بْنَ آدَمَ! إذا رَأَیْتَ رَبَّکَ سُبْحانَهُ یُتابِعُ عَلَیْکَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْهُ. (1)

ای پسر آدم! هرگاه ببینی خداوند نعمت هایش را پی در پی به سوی تو می فرستد در حالی که او را نافرمانی می کنی، از وی برحذر باش.

یعنی این لطف های پیوسته الهی، عاقبت خوشی برای تو ندارد.

و نیز می فرماید:

خُذْ مِنَ الدُّنْیا ما اتاکَ وَ تَوَلَّ عَمّا تَوَلَّی عَنْکَ فَإِنْ انْتَ لَمْ تَفْعَلْ فَأَجْمِلْ فِی الطَّلَبِ. (2)

آنچه از دنیا پیش تو آید برگیر، و آنچه از تو روی بگرداند روی بگردان، اگر چنین نکردی در طلب روزی، زیاده روی مکن.

ص:299


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 25. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 393. [2]

و نیز فرمود:

کُلُّ مُقْتَصَرٍ عَلَیْهِ کافٍ. (1)

به اندازه ای که بتوان قناعت نمود، بس است.

و نیز فرمود:

اَلْقِناعَهُ مَالٌ لایَنْفَدْ. (2)

قناعت، گنجی است که تمام نمی شود.

3- بیشتر کشورهای اسلامی، تنها نام اسلام را با خود دارند ولی قوانین و رهنمودهای دین اسلام در آنجا حاکم نمی باشد.

بنابراین قرآن کریم دو نوع گشایش را برای دو گروه در نظر می گیرد:

الف - رفاه و آسایش برای خوبان که همراه با برکات است.

ب - رفاه و گشایش برای کافران که خالی از برکات است.

نعمت های ناپایدار سبب غفلت و غرور و گردنکشی می شود. خداوند این رفاه مادی و زیاده طلبی را، وسیلۀ پرشدن مهلت پیمانۀ آنان قرار داده است و درِ لطف را به روی آنان بسته است؛ زیرا زیاده خواه و آزمند؛ نیازمند حقیقی است هر چند مالک همۀ دنیا باشد؛ و قناعت پیشه بی نیاز حقیقی است هر چند محتاج دیگران گردد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

حُرِمَ الْحَرِیصُ خَصْلَتَیْنِ وَ لَزِمَتْهُ خَصْلَتانِ: حُرِمَ الْقَناعَهَ فَافْتَقَدَ الرّاحَهَ، وَ حُرِمَ الرِّضا فَافْتَقَدَ الْیَقینَ. (3)

ص:300


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 395. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 475. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 161/70، باب 128، حدیث 6؛ [3] الخصال: 69/1، حدیث 104.

آزمند از دو ویژگی بی بهره است و دو صفت همراه او شده است. از قناعت محروم گشته پس آسایش را از دست داده است، از رضایت بی نصیب گشته در نتیجه یقین را از کف داده است.

ص:301

[«29»اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ نَارٍ تَغَلَّظْتَ بِهَا عَلَی مَنْ عَصَاکَ وَ تَوَعَّدْتَ بِهَا مَنْ صَدَفَ عَنْ رِضَاکَ وَ مِنْ نَارٍ نُورُهَا ظُلْمَهٌ وَ هَیِّنُهَا أَلِیمٌ وَ بَعِیدُهَا قَرِیبٌ وَ مِنْ نَارٍ یَأْکُلُ بَعْضَهَا بَعْضٌ وَ یَصُولُ بَعْضُهَا عَلَی بَعْضٍ «30»وَ مِنْ نَارٍ تَذَرُ الْعِظَامَ رَمِیماً وَ تَسقِی أَهْلَهَا حَمِیماً وَ مِنْ نَارٍ لاَ تُبْقِی عَلَی مَنْ تَضَرَّعَ إِلَیْهَا وَ لاَ تَرْحَمُ مَنِ اسْتَعْطَفَهَا وَ لاَ تَقْدِرُ عَلَی التَّخْفِیفِ عَمَّنْ خَشَعَ لَهَا وَ اسْتَسْلَمَ إِلَیْهَا تَلْقَی سُکَّانَهَا بِأَحَرِّ مَا لَدَیْهَا مِنْ أَلِیمِ النَّکَالِ وَ شَدِیدِ الْوَبَالِ «31»وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَقَارِبِهَا الْفَاغِرَهِ أَفْوَاهُهَا وَ حَیَّاتِهَا الصَّالِقَهِ بِأَنْیَابِهَا وَ شَرَابِهَا الَّذِی یُقَطِّعُ أَمْعَاءَ وَ أَفْئِدَهَ سُکَّانِهَا وَ یَنْزِعُ قُلُوبَهُمْ وَ أَسْتَهْدِیکَ لِمَا بَاعَدَ مِنْهَا وَ أَخَّرَ عَنْهَا]

خدایا! به تو پناه می برم از آتش که به سبب آن بر هر که از تو سرپیچی کرده، سخت گرفته ای، و هر که را از خشنودیت روی گردانده تهدید به عذاب کرده ای، و از آتشی که نورش تاریکی، و ملایمش دردناک، و دورش نزدیک است، و از آتشی که برخی از آن برخی دیگر را می خورد، و بخشی از آن به بخشی دیگر حمله می کند، و از آتشی که استخوان ها را می پوساند، و اهل خود را از آب جوشان سیراب می کند، و از آتشی که به هر کس در نزدش زاری کند، تخفیف نمی دهد، و به هر کس از او مهر جوید، مهر نمی ورزد، و قدرت بر تخفیف نسبت

ص:302

به کسی که برایش فروتنی کند و مقابلش تسلیم شود ندارد؛ آتشی که با ساکنانش با عذاب دردناک و فرجامی سخت برخورد می کند، و به تو پناه می برم از عقرب های دهان گشوده اش، و مارهای نیش زنندۀ به وسیله دندان هایش، و از آشامیدنیش که احشاء و دل های ساکنانش را پاره پاره می کند، و قلوبشان را از جا می کند، و برای آن اموری که انسان را از آتش دور می کند، و آدمی را از آن به عقب می اندازد، از تو راهنمایی و توفیق می خواهم.

امان از آتش

اشاره

خداوند کریم در قرآن مجید نزدیک به یکصد و چهل و پنج مرتبه به واژۀ نار و آتش جهنّم اشاره فرموده است و آن را جایگاه زشت و تلخی برای دوزخیان معرفی می فرماید:

سَیَذَّکَّرُ مَن یَخْشَی * وَ یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَی * الَّذِی یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی» (1)

کسی که از خدا می ترسد ، به زودی متذکّر می شود . * و کسی که از همه بدبخت تر است از آن کناره می گیرد . * همان کسی که در آتش بزرگ تر در می آید .

دربارۀ ورود فرعون و همراهانش به دوزخ می فرماید:

یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَمَهِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ» (2)

[ فرعون ] روز قیامت پیشاپیش قومش می رود ، پس آنان را به آتش درمی آورد ، و بد نصیب و سهمی است [ آتشی ] که در آن وارد می شود .

ص:303


1- (1) - اعلی (87) : 10 - 12. [1]
2- (2) - هود (11) : 98. [2]

دربارۀ عاقبت عیب جویان و ثروتمندان می فرماید:

وَ مَآ أَدْرَیکَ مَا الْحُطَمَهُ * نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ * الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفِْدَهِ * إِنَّهَا عَلَیْهِم مُّؤْصَدَهٌ * فِی عَمَدٍ مُّمَدَّدَهِ» (1)

و تو چه می دانی آن شکننده چیست ؟ * آتش برافروختۀ خداست * [ آتشی ] که بر دل ها برآید و چیره شود . * آن آتش بر آنان سربسته است [ که هیچ راه گریزی از آن ندارند ؛ ] * [ آتشی ] در ستون هایی بلند و کشیده .

اوصاف آتش جهنّم

از اوصافی که برخی از آیات و روایات برای آتش دوزخ برشمرده اند این که:

1- آتش جهنّم، سوزان و سیاه و گداخته است و هیچ گونه نوری در آن وجود ندارد. پس روشن می گردد که صورت آتش جهنّم غیر از آتش هایی است که ما شناخته ایم؛ زیرا شعله های آتش های دنیا روشن و گرمای آن معتدل شده، تا بتوانیم وجود آن را درک کنیم ولی در آخرت، تاریک و ظلمانی است؛ زیرا ریشه و فروزانی آتش دوزخ، سیاهی جهل و ظلمت هوای نفسانی و گناهان انسان است. بنابراین به تناسب ارتباط معلول با علّت؛ آتش بازتاب گناه است.

2- مقدار اندکی از آتش دنیا دردآور و گذرا است؛ اما آتش آخرت سخت آزار دهنده و دردناک و پیوسته است و کم آن هم بسیار کار می کند.

3- آتش دنیا هر چه دور باشد اثرش کمتر است اما آتش دوزخ بر اثر سیاهی اعمال شعله ور می شود و امواج آتش در موج بزرگتر قرار می گیرد و بر انسان تسلّط دارد در نتیجه دوری و نزدیکی معنا ندارد و با حالت برخورد خشمناک، همۀ دوزخیان را در خود غرق می کند.

ص:304


1- (1) - همزه (104) : 5 - 9. [1]

4- آتش جهنّم گوشت و استخوان ها را پوسانده و از هم می درد سپس برای چشیدن عذاب تازه تر به حالت اوّلیه بازمی گردد و فرصت اظهار تشنگی، برای نوشیدن جرعه ای آب را از او می گیرد.

5- آتش دوزخ دارای شعور و تصمیم است و در برابر دوزخیان که التماس و خشوع دارند تا دربارۀ گناهان تخفیف و سبکی نشان دهد. قدرت نافرمانی حق را ندارد بلکه با تمام ظرفیّت خود عمل می کند.

گوناگونی عذاب های جهنّم از این روست که کیفر و پاداش های قیامت قراردادی و مجازی نیست، بلکه هر چه به وجود می آید بازتاب اعمال انسان است که از آن سو فرستاده است.

آتش خدایی که بر دل ها شعله ور می شود همان ضربه های روحی و جسمی است که بر خود و مردم وارد کرده است و هر چه خود کرده را دیگر تدبیر نیست و هر چه هست رفتار شخصی انسان است که به صورت نور یا نار جلوه گر شده است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

نارُکُمْ هذِهِ جُزْءٌ مِنْ سَبْعینَ جُزءاً مِنْ نارِ جَهَنَّمَ لِکُلِّ جُزءٍ مِنها حَرُّها. (1)

این آتش دنیا یکی از هفتاد جزء آتش دوزخ است که هر یک از آن اجزا، گرمای خود را دارد.

و نیز می فرماید:

إِنَّ الرَّجُلَ مِنْ أَهْلِ النّارِ لِیُعَظَّمُ لِلنّارِ حَتّی یَکُونَ الضِّرْسُ مِنْ أَضْراسِهِ کَاُحُدٍ. (2)

اهل دوزخ بر اثر آتش درشت می شوند که هر یک از دندانهایش به اندازۀ کوه احد می شود.

ص:305


1- (1) - کنز العمال: 521/14، حدیث 33477؛ الدرّ المنثور: 36/1. [1]
2- (2) - کنز العمال: 529/14، حدیث 39516؛ مسند احمد بن حنبل: 367/4. [2]

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

إِحْذَرُوا نارَاً حَرُّها شَدِیدٌ وَ قَعْرُها بَعِیدٌ وَ حُلِیُّها حَدِیدٌ. (1)

بپرهیزید از آتش که گرمی آن سخت و ژرفایش دور و زیورهای آن آهن است.

و نیز می فرماید:

وَ اعْلَمُوا انَّهُ لَیْسَ لِهذَا الْجِلْدِ الرَّقیقِ صَبْرٌ عَلَی النَارِ فَارْحَمُوا نُفُوسَکُمْ فَاِنَّکُمْ قَدْ جَرَّبْتُمُوها فی مَصائِبِ الدُّنْیا. أَفَرَأَیْتُمْ جَزَعَ أَحَدِکُمْ مِنَ الشَّوْکَهِ تُصِیبُهُ وَ الْعَثْرَهِ تُدْمِیهِ وَ الرَّمْضاءِ تُحْرِقُهُ؟ فَکَیْفَ اذا کانَ بَینَ طابَقَیْنِ مِنْ نارٍ، ضَجیعَ حَجَرٍ وَ قَرینَ شَیْطانٍ؟! أَعَلِمْتُم أَنَّ مالِکاً اذا غَضِبَ عَلَی النّارِ حَطَمَ بَعْضُها بَعْضاً لِغَضَبِهِ وَ اذا زَجَرَها تَوَثَّبَتْ بَیْنَ ابْوابِها جَزَعاً مِنْ زَجْرَتِهِ. (2)

بدانید که این پوست نازک را طاقت بر آتش نیست، پس به خود رحم کنید، که شما خود را در دنیا به مصائب و رنج ها امتحان کرده اید. آیا مشاهده کرده اید که یکی از شما به خاطر خاری که به بدنش فرو می رود و از لغزیدنی که دچار خونریزی می گردد، و از ریگ داغی که او را می سوزاند چگونه ناله سر داده و اظهار درد می کند؟ پس چه طاقت و حالی خواهد داشت وقتی بین دو طبقه از آتش قرار گیرد، در حالی که همخوابۀ سنگ سوزان و همنشین شیطان گردد؟! آیا می دانید وقتی مالک دوزخ بر آتش خشم گیرد آتش ها به روی هم غلتیده و یکدیگر را به سختی می کوبند، و هر گاه به آتش بانگ زند آتش دوزخ بی تابانه از نهیب او در میان درهای جهنّم برجهد؟!

ص:306


1- (1) - غرر الحکم: 169، حدیث 3328. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 182. [2]

و نیز می فرماید:

أَشَدُّ النّاسِ عُقُوبَهً رَجُلٌ کَافَأَ الْإِحْسانَ بِالْاِساءَهِ. (1)

سخت ترین مردم به حسب عذابِ قیامت مردی است که خوبی را به بدی پاداش می دهد.

ص:307


1- (1) - غرر الحکم: 390، حدیث 8956. [1]

[«32»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَجِرْنِی مِنْهَا بِفَضْلِ رَحْمَتِکَ وَ أَقِلْنِی عَثَرَاتِی بِحُسْنِ إِقَالَتِکَ وَ لاَ تَخْذُلْنِی یَا خَیْرَ الْمُجِیرِینَ «33»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ تَقِی الْکَرِیهَهَ وَ تُعْطِی الْحَسَنَهَ وَ تَفْعَلُ مَا تُرِیدُ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ «34»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ إِذَا ذُکِرَ الْأَبْرَارُ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مَا اخْتَلَفَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ صَلاَهً لاَ یَنْقَطِعُ مَدَدُهَا وَ لاَ یُحْصَی عَدَدُهَا صَلاَهً تَشْحَنُ الْهَوَاءَ وَ تَمْلَأُ الْأَرْضَ وَ السَّمَآءَ «35»صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ حَتَّی یَرْضَی وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بَعْدَ الرِّضَا صَلاَهً لاَ حَدَّ لَهَا وَ لاَ مُنْتَهَی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا به فضل رحمتت از آن آتش پناه ده و به خوبی چشم پوشیت، از لغزش هایم چشم بپوش، و مرا ای بهترین پناه دهندگان خوار مساز.

خدایا! تو بندگانت را از امور ناخوشایند حفظ می کنی، و خوبی عطا می فرمایی، و هر چه بخواهی انجام می دهی، و بر هر کاری توانایی.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست؛ هر گاه یاد نیکان شود، و بر محمّد و آلش درود فرست، تا زمانی که شب و روز در رفت و آمد است؛ درودی که دنباله اش قطع نشود، و عددش شماره نگردد؛ درودی که فضا را فرا گیرد و زمین و آسمان را پر کند. بر او درود فرست تا جایی که خشنود شود، پس بر او و آلش درود

ص:308

فرست؛ درودی که برایش حدّ و نهایتی نباشد، ای مهربان ترین مهربانان!

نماز شب

از عبادات بسیار مهمی که نور چشم عاشقان حضرت حق، و چراغ قلب عارفان واله، و نیروی جان اولیای الهی است نافلۀ شب می باشد.

بیداران راه محبوب، و سالکان مجذوب گفته اند: اگر سحر نبود، برای حیات انسان منفعتی تصور نمی شد. مشتاقان لقای دوست، و شیفتگان حضرت محبوب برای نیمه شب تا سحر ارزش فوق العاده قائلند.

آنان آن وقت را وقت خاص می دانند، و خواب را در آن زمان بر خویش حرام می کنند.

قسمت اول شب را می خوابند، تا در آن وقت نورانی نخوابند، و اول شب را از هر شغلی دست بر می دارند، تا در آن زمان به عبادت و طاعت، و مناجات و راز و نیاز مشغول باشند.

آنان حاضر نیستند راز و نیاز با خدا را در نیمه شب، و مناجات با حضرت معبود را در وقت سحر، با چیزی در این معرکۀ هستی معاوضه کنند.

چون سخن از دلبر ما می رود شاهدان را رنگ سیما می رود

چون حدیث یار بی پروا کنید این دل شوریده از جا می رود

در دل ما آتماشا کن ببین تا چه شور و تا چه غوغا می رود

وین سر شوریدۀ ما را نگر دم به دم تا در چه سودا می رود

دل هنوز از هیبت روز الَست می تپد هر لحظه از جا می رود

چون بلی گفتیم در روز نخست بر سر ما این بلاها می رود

یک نظر آن لعل میگون دیده ام خون هنوز از دیدۀ ما می رود

یار آمد گفتگو را بس کنیم صحبتش از کیسۀ ما می رود

ص:309

نی غلط، کی یار آمد سوی ما در سر دیوانه سودا می رود

زآتش هجران جانان هر سحر دود آه فیض بالا می رود

(فیض کاشانی)

نماز شب در قرآن

بسیاری از مفسّران بزرگ با کمک احادیث اهل بیت علیهم السلام ، و شواهد و قرائن شرعیه برنامۀ نماز شب را از آیات قرآن مجید استفاده کرده اند:

وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسی انْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» (1)

و پاسی از شب را برای عبادت و بندگی بیدار باش که این افزون [ بر واجب ، ] ویژۀ توست ، امید است پروردگارت تو را [ به سبب این عبادت ویژه ] به جایگاهی ستوده برانگیزد .

یا ایُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ الاَّ قَلیلاً» (2)

ای جامه بر خود پیچیده ! * شب را جز اندکی [ که ویژه استراحت است ، برای عبادت ] برخیز .

تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ * فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ اعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» (3)

[ ملازم بستر استراحت و خواب نیستند ، بلکه ] پهلوهایشان از

ص:310


1- (1) - اسراء (17) : 79. [1]
2- (2) - مزّمّل (73) : 1 - 2. [2]
3- (3) - سجده (32) : 16 - 17. [3]

خوابگاه هایشان دور می شود در حالی که همواره پروردگارشان را به علت بیم [ از عذاب ] و امید [ به رحمت و پاداش ] می خوانند و از آنچه آنان را روزی داده ایم ، انفاق می کنند . * پس هیچ کس نمی داند چه چیزهایی که مایۀ شادمانی و خوشحالی آنان است به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند ، برای آنان پنهان داشته اند .

نماز شب در روایات

اشاره

در حدیثی از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که آن حضرت فرمود: پروردگار می فرماید:

اَعْدَدْتُ لِعِبادِیَ الصّالِحینَ ما لا عَیْنٌ رَأَتْ وَ لا اذُنٌ سَمِعَتْ وَ لا خَطَرَ عَلی قَلْبِ بَشَرٍ. (1)

من برای بندگان شایسته ام نعمت هائی فراهم کرده ام که هیچ چشمی ندیده، و هیچ گوشی نشنیده و بر فکر کسی نگذشته است.

کسی که می خواهد از این فیض عظیم و این نعمت معنوی بی نظیر فایده ببرد، به ناچار باید با استراحت زیاد و عافیت طلبی و کثرت خواب مبارزه کند، که خواب زیاد و استراحت بیش از اندازه نابود کنندۀ عمر و محروم کنندۀ انسان از فیوضات الهیه است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: مادر حضرت سلیمان به فرزندش فرمود:

یا بُنَیَّ ایّاکَ وَ کَثْرَهَ النَّوْمِ بِاللَّیلِ، فَاِنَّ کَثْرَهَ النَّوْمِ بِاللَّیْلِ تَدَعُ الرَّجُلَ فَقیراً یَوْمَ الْقِیامَهِ. (2)

ص:311


1- (1) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 108/8، [1] ذیل آیۀ 16 سورۀ سجده؛ صحیح البخاری: 21/6.
2- (2) - بحار الأنوار: 134/14، باب 10، حدیث 8؛ [2] من لایحضره الفقیه: 556/3، حدیث 4913.

فرزندم از زیاد خوابیدن در شب خودداری کن، که زیادی خواب به وقت شب انسان را در روز قیامت فقیر و تهیدست می گذارد.

امام صادق علیه السلام به سلیمان دیلمی فرمود:

یا سُلَیْمانُ لا تَدَعْ قِیامَ اللَّیْلِ، فَاِنَّ الْمَغْبُونَ مَنْ حُرِمَ قِیامَ اللَّیْلِ. (1)

ای سلیمان! دست از شب خیزی بر مدار، که مغبون آن انسانی است که از قیام به هنگام شب محروم بماند.

و نیز آن حضرت فرمود:

اَبْغَضُ الْخَلْقِ الَی اللّهِ جیفَهٌ بِاللَّیْلِ، بَطّالٌ بِالنَّهارِ. (2)

مبغوض ترین مردم به نزد خداوند آن کسی است که مردار در شب و تبهکار در روز باشد.

لقمان به فرزندش فرمود:

یا بُنَیَّ لایَکُنِ الدِّیْکُ اکْیَسَ مِنْکَ وَ اکْثَرَ مُحافَظَهً عَلَی الصَّلَواتِ، الا تَراهُ عِنْدَ کُلِّ صَلاهٍ یُؤَذِّنُ لَها، وَ بِالاَْسحارِ یُعْلِنُ بِصَوْتِهِ وَ انْتَ نائِمٌ. (3)

فرزندم! مبادا که خروس صبح از تو هوشیارتر و به اوقات نماز از تو مراقب تر باشد، آیا نبینی که به هنگام هر نماز اعلام دخول وقت نماید، و سحرگاهان ندا به آوای بلند سر می دهد در حالی که تو در خوابی؟!

وجود مقدّس حضرت حق در خطاب به موسی بن عمران فرمود:

ص:312


1- (1) - بحار الأنوار: 146/84، باب 6، حدیث 20؛ [1]وسائل الشیعه: 160/8، باب 40، حدیث 10304. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 158/84، باب 6، حدیث 46؛ [3]مستدرک الوسائل: 340/6، باب 34، حدیث 6954. [4]
3- (3) - إرشاد القلوب، دیلمی: 72/1، باب 18. [5]

ای پسر عمران! دروغ می گوید آن که گمان می کند مرا دوست دارد، در حالی که چون شب فرا می رسد از من چشم می پوشد و به خواب می رود. مگر چنین نیست که هر عاشقی خلوت با معشوقش را دوست می دارد؟

هان ای پسر عمران! این منم که بر حال دوستانم آگاهم، چون شب آنان را فراگیرد چشم دلشان را دگرگون می سازم، و عقوبتم را در مقابل دیدگانش مجسم می کنم آن گونه که از راه شهود و رویارویی با من به مخاطبه می پردازند و در حضور با من به گفتگو می نشینند.

ای پسر عمران! در دل شب های تار از دلت خشوع، و از بدنت خضوع، و از چشمانت اشک نثار من کن و مرا بخوان که مرا به خود نزدیک و اجابت کنندۀ دعوتت خواهی یافت. (1)«الهی» آن بلبل شیدای گلستان عشق می فرماید:

چو شب گردد اگر هشیاری ای دوست نباشد خوشتر از بیداری ای دوست

چو شب گردد چو شمع محفل ای جان به دل سوزو به چشم اشکی بیفشان

چو شب گردد به ساز عشق برخیز رها کن دل به زلف دلبر آویز

به همراه شباهنگان افلاک به راه عشق تاز از بستر خاک

به خاک از آب چشمان آتش افروز دل از مه طلعتان آسمان سوز

به دیده باش چون ابر گهربار به دل سوزانتر از شمع شرر بار

چو مرغ حق به دل با نالۀ زار به ذکر حق سحر گردان شب تار

که بخشندت ز الطاف الهی ز آه شب نشاط صبحگاهی

(مهدی الهی قمشه ای)

ص:313


1- (1) - بحار الأنوار: 139/84، باب 6، ذیل حدیث 7؛ الأمالی، شیخ صدوق: 356، حدیث 1. [1]
گفتار عبداللّه بن یعفور با امام صادق علیه السلام

در حدیث بسیار مهمی، عبداللّه بن یعفور این انسان والا وکم نظیر به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشت: فدایت شوم، به من بگویید آن ساعتی که نزدیکترین لحظه های انسان به خداست و خدا به او نزدیک است کدام ساعت است؟

فرمود: چون آخر شب برخیزد در حالی که چشم ها در خوابند، وضویی شاداب گرفته و در عبادتگاه خود بایستد و با حضور قلب و توجّه دل به خدا، تکبیر نماز گفته و با تلاوت قسمت هایی از قرآن دو رکعت نماز بجای آورده و آنگاه برخیزد برای ادامۀ نماز، در این موقع از جانب عرش این ندا برخیزد:

ای بنده ای که در حال خواندن خدائی، احسان و خیر از جانب عالم ملکوت بر سرت در حال پخش و ریزش است، و فرشتگان در کنار قدم هایت تا اوج آسمان اطرافت را گرفته و خدای مهربان ندا می کند:

ای بندۀ من! اگر بدانی با که در حال گفتگو و راز و نیازی انفتال از خود نشان نمی دهی.

گفتم: ای پسر پیامبر! فدایت گردم مقصود از انفتال چیست؟

امام علیه السلام در حالی که صورت خود را به سمت پشت سر می چرخانید فرمود:

انفتال این است که صورت و بدنت را برگردانی. (1)

گفتار مفضّل بن عمران با امام صادق علیه السلام

مفضّل بن عمر از حضرت صادق علیه السلام و آن حضرت از پدرانش روایت می فرماید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

خداوند به دنیا وحی کرد: هر کس که در خدمت تو باشد، تو او را به رنج و تعب بینداز، و هر کس که تو را رها کند تو در خدمت او باش.

ص:314


1- (1) - بحار الأنوار: 158/84، باب 6، حدیث 46؛ مستدرک الوسائل: 334/6، باب 33، حدیث 6939.

و هرگاه عبد در دل شب تار با مولای خویش خلوت نموده با او به راز و نیاز بپردازد، خداوند نور را در دل وی جایگزین سازد، و چون بگوید: ای ربّ من و ای ربّ من، خداوند جلیل ندایش داده و گوید: لبَّیک ای بندۀ من، بخواه از من تا عطایت کنم، به من توکل نمای تا کفایتت نمایم. سپس حضرت حق به ملائکه فرماید:

ای فرشتگان من، بنده ام را بنگرید در دل شب با من خلوت کرده در حالی که بطالت پیشگان به لهو و لعب مشغولند، و غفلت زدگان در بستر خواب آرمیده اند، اینک گواه باشید که من به طور حتم او را آمرزیدم. (1)

روایاتی دیگر در باب نماز شب

اشاره

از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده:

صَلاهُ اللَّیْلِ سِراجٌ لِصاحِبِها فِی ظُلْمَهِ الْقَبْرِ. (2)

نماز شب برای صاحبش در تاریکی برزخ چراغ است.

به موسی علیه السلام وحی فرمود:

قُمْ فِی ظُلمَهِ اللَّیْلِ اجْعَلُ قَبْرَکَ رَوْضَهً مِنْ رِیاضِ الْجِنانِ. (3)

در ظلمت شب به عبادت برخیز که به پاداش آن، قبرت را باغی از باغ های بهشت سازم.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:315


1- (1) - بحار الأنوار: 137/84، باب 6، حدیث 4؛ مستدرک الوسائل: 207/5، باب 28، حدیث 5708.
2- (2) - بحار الأنوار: 160/84، باب 6، حدیث 52؛ [1]إرشاد القلوب، دیلمی: 190/1، باب 52. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 155/84، باب 6، ذیل حدیث 38؛ [3]مستدرک الوسائل: 331/6، باب 33، حدیث 6932. [4]

سَبَبُ النُّورِ فِی الْقِیامَهِ الصَّلاهُ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ. (1)

آنچه در قیامت برای عبد موجب نور است نماز در دل شب می باشد.

حضرت امام حسن عسگری علیه السلام فرمود:

اِنَّ الْوُصُولَ الَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لا یُدْرَکُ الاّ بِامْتِطاءِ اللَّیْلِ. (2)

رسیدن به حضرت اللّه سفر و سیری است که جز با مرکبِ شب پیمودن راه، نیل به آن ممکن نیست.

انس بن مالک از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اَلرَّکْعَتانِ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ احَبُّ الَیَّ مِنَ الدُّنْیا وَ ما فِیها. (3)

دو رکعت نماز در دل شب پیش من محبوب تر است از دنیا و آنچه در آن است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ما مِنْ عَمَلٍ حَسَنٍ یَعْمَلُهُ الْعَبْدُ الاّ وَلَهُ ثَوابٌ فِی الْقُرآنِ الاّ صَلاهَ اللَّیْلِ، فَاِنَّ اللّهَ لَمْ یُبَیِّنْ ثَوابَها لِعَظیمِ خَطَرِها عِنْدَهُ. (4)

هر کار نیکی که عبد انجام می دهد در قرآن از برای آن پاداشی گفته شده مگر نماز شب، که چون پاداشش بسیار بزرگ بوده خداوند آن را بیان نفرموده است.

ص:316


1- (1) - بحار الأنوار: 140/84، باب 6، ذیل حدیث 8؛ [1]تفسیر القمی: 25/2، [2] ذیل آیۀ 79 سورۀ اسراء.
2- (2) - بحار الأنوار: 380/75، باب 29، ذیل حدیث 4. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 148/84، باب 6، حدیث 23؛ [4]وسائل الشیعه: 156/8، باب 39، حدیث 10292. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 140/84، باب 6، حدیث 8؛ [6]وسائل الشیعه: 163/8، باب 40، حدیث 10315. [7]
شب زنده داری و زیبایی چهره

اسماعیل بن موسی از برادر بزرگوارش حضرت رضا علیه السلام روایت می کند که از حضرت زین العابدین علیه السلام پرسیدند: چگونه است که شب زنده داران از میان مردم به زیبائی چهره و خوش صورتی ممتازند؟

فرمود: از آن جهت است که آنان با پروردگار خود خلوت کرده اند و خداوند مهربان آنان را با جامه ای از نور خود پوشانده است. (1)شب به خاطر این که چشم و گوش از دیدنی ها و شنیدنی ها به دور است، دل از هر جهت فارغ و پس حضور قلب و طمأنینۀ نفس بیشتر است و همگامی دل با زبان در ذکر و دعا و تلاوت قرآن صادق تر و به نشاط و اخلاص در عمل نزدیکتر است.

قرآن می فرماید:

اِنَّ ناشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ اشَدُّ وَطْاً وَ اقْوَمُ قِیلاً» (2)

بی تردید عبادت[ ی که در دل ] شب [ انجام می گیرد ] محکم تر و پایدارتر و گفتار در آن استوارتر و درست تر است .

آخوند ملا حسینقلی همدانی آن عارف بزرگ و سالک کم نظیر فرموده است:

کسانی که در مقامات دین به جائی رسیده اند همه از شب خیزها بوده اند، از غیر آنها رسیدن به کمالات معنوی دیده نشده است.

داستانی در رابطه با نماز شب

اشاره

شیخ جعفر کبیر معروف به کاشف الغطاء در یکی از شب ها برای تهجّد برخاست، فرزند جوانش را از خواب بیدار کرد و به او فرمود: بیا به حرم مطهّر

ص:317


1- (1) - بحار الأنوار: 159/84، باب 6، حدیث 48؛ علل الشرایع: 366/2، باب 87، حدیث 1. [1]
2- (2) - مزّمّل (73) : 6. [2]

حضرت امیر علیه السلام رفته در آن جا نماز شب بخوانیم.

فرزند جوان که برخاستن از بستر گرم در آن وقت شب برایش سخت بود در مقام عذرخواهی برآمده عرض کرد: پدرجان من اکنون آمادۀ این برنامه نیستم شما منتظر من نباشید.

فرمود: نه، من این جا ایستاده و منتظرم تا شما مهیّا شوید، فرزند جوان به ناچار از جای برخاست و وضو گرفت و دنبال پدر به راه افتاد. کنار درب صحن رسیدند، در آن جا فقیری را دیدند نشسته و دست سؤال برای گرفتن پول به سوی مردم دراز کرده است!

شیخ جعفر رو به فرزندش نمود و فرمود: این شخص در این وقت شب برای چه این جا نشسته است؟ عرض کرد: برای گدایی. فرمود: چه مقدار ممکن است از رهگذران عاید او شود؟ عرضه داشت: احتمالاً یک تومان (به پول آن زمان).

فرمود: فرزندم درست فکر کن، ببین این آدم برای مبلغی ناچیز در این وقت شب دست از راحت و استراحت و خواب ناز برداشته و دست ذلّت به سوی مردم دراز کرده، آیا تو به اندازۀ این شخص اعتماد به وعده های حق دربارۀ شب بیداران و متهجّدان نداری که فرموده:

فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ اعْیُنٍ جَزَآءَ بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» (1)

پس هیچ کس نمی داند چه چیزهایی که مایۀ شادمانی و خوشحالی آنان است به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند ، برای آنان پنهان داشته اند .

گفته اند: فرزند جوان از شنیدن این سخن چنان متنبّه شد که تا آخر عمر از سعادت شب بیداری و تهجّد برخوردار بود. (2)

ص:318


1- (1) - سجده (32) : 17. [1]
2- (2) - شب مردان خدا: 44.
اثر سحرخیزی

حضرت صادق علیه السلام فرموده است:

شَرَفُ الْمُؤْمِنِ صَلاتُهُ بِاللَّیْلِ، وَ عِزُّهُ کَفُّ الاَْذی عَنِ النّاسِ. (1)

بزرگواری و شرف مؤمن نماز اوست در شب، و عزّتش خودداری از آزار مردم است.

امیر المؤمنین علیه السلام در نامه ای به ابن حنیف می فرماید:

طُوبی لِنَفْسٍ ادَّتْ الی رَبِّها فَرْضَها، وَ عَرَکَتْ بِجَنْبِها بُؤْسَها وَ هَجَرَتْ فِی اللَّیْلِ غُمْضَها حَتّی اذا غَلَبَ الْکَری عَلَیْها افْتَرَشَتْ ارْضَها وَ تَوَسَّدَتْ کَفَّها فی مَعْشَرٍ اسْهَرَ عُیُونَهُمْ خَوْفُ مَعادِهِمْ وَ تَجافَتْ عَنْ مَضاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ وَ هَمْهَمَتْ بِذِکْرِ رَبِّهِمْ شِفاهُهُمْ، وَ تَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ. (2)

خوشا به حال کسی که واجبات پروردگارش را به جا آورده، و مشکلات را تحمّل نموده، و در شب از خواب خوش دوری کرده، تا وقتی که خواب بر او چیره شود زمین را فرش خود گرفته، و دست را بالش زیر سر کند، در میان جمعیّتی که ترس از قیامت، دیده هایشان را بیدار گذاشته، و پهلوهاشان از بستر استراحت جدا شده، و لبهاشان به ذکر پروردگارشان آهسته و آرام گویاست، و گناهانشان به کثرت استغفار از بین رفته است.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید: پیامبر در ضمن وصیّتش به امام علی علیه السلام فرمود:

تو را سفارش می کنم به اعمال و صفاتی که پیوسته با آنها باشی، آنگاه فرمود:

الهی! علی را در این برنامه یاری ده. تا سخنش به این جا رسید که فرمود:

ص:319


1- (1) - بحار الأنوار: 141/84، باب 6، حدیث 10؛ [1] الخصال: 6/1، حدیث 18.
2- (2) - نهج البلاغه: نامۀ 45. [2]

عَلَیْکَ بِصَلاهِ اللَّیْلِ، و عَلَیْکَ بِصَلاهِ اللَّیْلِ، و عَلَیْکَ بِصَلاهِ اللَّیْلِ. (1)

بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب.

راوی می گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:

اِنَّ مِنْ رَوْحِ اللّهِ تَعالی ثَلاثَهٌ: التَّهَجُّدُ بِاللَّیْلِ، وَ افْطارُ الصّائِمِ، وَ لِقاءُ الاِْخْوانِ. (2)

از اموری که خداوند آنها را وسیلۀ نشاط قلب قرار داده؛ سه چیز است: نماز شب، افطار روزه دار به وقت مغرب، دیدار برادر مؤمن.

حکایت جنید و اثر سحرخیزی

جنید را پس از مرگ به خواب دیدند، از وی پرسیدند: چه شد؟ پاسخ داد:

طارَتْ تِلْکَ الاِْشاراتُ، وَ طاحَتْ تِلْکَ الْعِباراتُ، وَ غابَتِ الْعُلُومُ، وَ انْدَرَسَتْ تِلْکَ الرُّسُومُ، وَ ما نَفَعَنا الاّ رُکَیْعاتٌ کُنّا نَرْکَعُها فِی السَّحَرِ. (3)

رموز عرفانی از دست برفت، عبارات درهم ریخت، علوم از دل ناپدید گشت، و رسوم از هم پاشید، و جز چند رکعت کوتاهی که به هنگام سحر بجای آوردیم ما را چیز دیگری سود نداد!

چگونگی نماز شب

اشاره

نماز شب که وقت آن از نیمۀ شب به بعد است یازده رکعت می باشد. هشت

ص:320


1- (1) - وسائل الشیعه: 91/4، باب 25، حدیث 4592؛ [1] من لایحضره الفقیه: 484/1، حدیث 1399.
2- (2) - بحار الأنوار: 143/84، باب 6، حدیث 15؛ [2]الأمالی، شیخ طوسی: 172، حدیث 291. [3]
3- (3) - شب مردان خدا: 64.

رکعت به صورت چهار نماز دو رکعتی به عنوان نافلۀ شب، و دو رکعت تحت عنوان نماز شفع، و یک رکعت هم به عنوان نماز وَتر خوانده می شود، و از ویژگی های این یازده رکعت و سایر نوافل این است که در حال اختیار می توان به هر صورتی به جا آورد.

از رسول حق صلی الله علیه و آله روایت شده:

چون عبد از محل خواب خود برای نماز شب به خاطر جلب رضای ربّ برخیزد در حالی که باقی ماندۀ خواب هنوز به چشم اوست، خداوند به فرشتگانش به او مباهات می کند و می فرماید: آیا نمی بینید این بنده ام را که از خواب خوش خود دست برداشته و به نمازی که بر او واجب نکرده ام برخاسته است! گواه باشید که من او را مشمول مغفرت خویش قرار دادم! (1)از رسول الهی صلی الله علیه و آله روایت شده:

اِذا کانَ آخِرُ اللَّیْلِ یَقُولُ اللّهُ سُبْحانَهُ: هَلْ مِنْ داعٍ فَاُجیبَهُ؟ هَلْ مِنْ سائِلٍ فَاُعْطِیَهُ سُؤْلَهُ؟ هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَاَغْفِرَ لَهُ؟ هَلْ مِنْ تائِبٍ فَاَتُوبَ عَلَیْهِ؟ (2)

چون آخر شب فرا رسد خداوند می فرماید: آیا دعا کننده ای هست تا دعایش را اجابت کنم؟ آیا سؤال کننده ای هست تا خواسته اش را بدهم؟ آیا استغفار کننده ای هست تا او را بیامرزم؟ آیا توبه کننده ای هست تا توبه اش را بپذیرم؟

این همه را می توان در نماز شب به خصوص در قنوت نماز وتر دید، به این معنا که نماز، دعا و درخواست است و در قنوتش توبه و استغفار، پس به توسط نماز شب می توان به فیوضات عظیمه ای نایل شد.

ص:321


1- (1) - بحار الأنوار: 156/84، باب 6، حدیث 40؛ [1]مستدرک الوسائل: 332/6، باب 33، حدیث 6934. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 167/84، باب 7، ذیل حدیث 9؛ [3]وسائل الشیعه: 69/7، باب 25، حدیث 8749. [4]
آداب قنوت نماز شب

در آداب قنوت وتر آمده:

1 - طولانی بودن آن را رعایت کنید که رسول حق صلی الله علیه و آله فرمود:

هر یک از شما قنوت نماز وترش طولانی تر است، آسایشش در موقف قیامت دراز مدت تر است. (1)2 - هفتاد بار استغفار کنید.

3 - هفت بار بگویید:

هذا مَقامُ الْعائِذِ بِکَ مِنَ النّارِ.

4 - سیصد بار

اَلْعَفوْ بگویید.

5 - دست چپ را مقابل صورت گرفته و با دست راست عدد استغفار و سایر ذکرها را بشمارید.

6 - برای چهل مؤمن دعا کنید.

7 - بکوشید که پروندۀ گذشته را به یاد آورده، و مواقف قیامت را در نظر نمایید تا اشک از دیدگانتان بر رخسارتان جاری گردد، که این اشک در پیش حق، قیمتی بس عظیم است.

امام صادق علیه السلام در بیان منافع نماز شب می فرماید:

نماز شب موجب رضای حق، محبّت ملائکه، به پا داشتن سنّت انبیا، نور معرفت، اصل ایمان، راحتی بدن، ناخشنودی شیطان، سلاح علیه دشمنان، و باعث اجابت دعا، قبولی اعمال، برکت در رزق، شفیع بین انسان و ملک الموت، چراغ گور، زائر انسان در قبر تا قیامت، و سایۀ سر او در محشر، و تاج سر، و لباس بدن، و نور پیشاپیش حرکت، و پوشش بین انسان و آتش جهنّم، و حجّتی بین عبد و حق، و مایۀ سنگینی میزان، و جواز عبور از صراط،

ص:322


1- (1) - بحار الأنوار: 199/82، باب 32، حدیث 7؛ من لایحضره الفقیه: 487/1، حدیث 1403.

و کلید بهشت است. (1)

عظمت صدّیقان

در روایت بسیار مهمی آمده است؛ خداوند مهربان به یکی از صدّیقان وحی کرد:

برای من بندگانی هستند که مرا دوست دارند، و من هم آنان را دوست دارم، آنان مشتاق من و من مشتاق آنهایم، آنان مرا در یاد دارند و من هم به یاد آنان هستم، و به من نظر دارند و من نیز به آنها نظر دارم، پس اگر تو قدم جای قدم آنها نهی، تو را هم دوست خواهم داشت، و اگر از راه آنها منحرف شوی عقوبتت خواهم نمود.

عرضه داشت: الهی نشانه های آنان چیست؟

خطاب رسید: آنان روزها همچون چوپان مهربانی که مواظب گوسپندان خود هست به سایه می نگرند و منتظر آمدن شب هستند، و همان گونه که پرندگان هنگام غروب با شور و شوق عازم آشیانۀ خود می گردند، اینان هم با همین حال به استقبال غروب خورشید می روند، پس آنگاه که شب فرا رسید و تاریکی همه جا را فرا گرفت و فرش ها پهن و همه گرد هم جمع شدند و هر دوستی با دوست خود خلوت نمود، اینان در برابر من به پای می ایستند و صورت های خود را بر خاک می نهند و با تلاوت آیاتم به مناجات و گفتگوی با من برمی خیزند، و نعمت های مرا سپاس می گویند، پس آنان را می بینی که گاه گریه می کنند و گاه شیون سر می دهند، گاه آه می کشند و گاه از معاصی و گناهان شکوه می نمایند، و گاه ایستاده و گاه نشسته و گاهی در حال رکوع و گاه در سجده هستند، و آنچه را که آنان به خاطر من تحمل می کنند همه را می بینم، و شکوه هائی که از محبّت من بر لب دارند می شنوم.

اول چیزی که به آنها عطا می کنم؛ سه چیز است:

ص:323


1- (1) - بحار الأنوار: 161/84، باب 6، ذیل حدیث 52؛ إرشاد القلوب، دیلمی: 191/1. [1]

1 - نور خود را در دل های آنان می افکنم، در نتیجه همان گونه که من از آنها آگاهم آنها نیز از من با خبر خواهند بود.

2 - اگر آسمان ها و زمین ها و آنچه را که در میان آنها هست در میزان آنان ببینم باز آن را کم خواهم دانست.

3 - روی سوی آنها می کنم، آیا اگر کسی را روی به سویش کنم احدی می تواند بفهمد که چه به او عطا می کنم؟ (1)پس از انجام نماز شب، خواندن دعای سی و دوم «صحیفۀ سجادیه» لذّت فوق العاده دارد، دعائی که حضرت زین العابدین علیه السلام هر شب پس از نماز شب قرائت می کرد.

ص:324


1- (1) - بحار الأنوار: 26/67، باب 43، حدیث 28؛ المحجه البیضاء: 58/8.

ص:325

دعای 33 : استخاره و درخواست صبر و نیکی

اشاره

«1»اَللَّهُمَّ إِنِیِّ أَسْتَخِیرُکَ بِعِلْمِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اقْضِ لِی بِالْخِیَرَهِ «2»وَ أَلْهِمْنَا مَعْرِفَهَ الاِخْتِیَارِ وَ اجْعَلْ ذَلِکَ ذَرِیعَهً إِلَی الرِّضَا بِمَا قَضَیْتَ لَنَا وَ التَّسْلِیمِ لِمَا حَکَمْتَ فَأَزِحْ عَنَّا رَیْبَ الاِرْتِیَابِ وَ أَیِّدْنَا بِیَقِینِ الْمُخْلِصِینَ «3»وَ لاَ تَسُمْنَا عَجْزَ الْمَعْرِفَهِ عَمَّا تَخَیَّرْتَ فَنَغْمِطَ قَدْرَکَ وَ نَکْرَهَ مَوْضِعَ رِضَاکَ وَ نَجْنَحَ إِلَی الَّتِی هِیَ أَبْعَدُ مِنْ حُسْنِ الْعَاقِبَهِ وَ أَقْرَبُ إِلَی ضِدِّ الْعَافِیَهِ «4»حَبِّبْ إِلَیْنَا مَا نَکْرَهُ مِنْ قَضَائِکَ وَ سَهِّلْ عَلَیْنَا مَا نَسْتَصْعِبُ مِنْ حُکْمِکَ «5»وَ أَلْهِمْنَا الاِنْقِیَادَ لِمَا أَوْرَدْتَ عَلَیْنَا مِنْ مَشِیَّتِکَ حَتَّی لاَ نُحِبَّ تَأْخِیرَ مَا عَجَّلْتَ وَ لاَ تَعْجِیلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لاَ نَکْرَهَ مَا أَحْبَبْتَ وَ لاَ نَتَخَیَّرَ مَا کَرِهْتَ «6»وَ اخْتِمْ لَنَا بِالَّتِی هِیَ أَحْمَدُ عَاقِبَهً وَ أَکْرَمُ مَصِیراً إِنَّکَ تُفِیدُ الْکَرِیمَهَ وَ تُعْطِی الْجَسِیمَهَ وَ تَفْعَلُ مَا تُرِیدُ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.

ص:326

ص:327

[«1»اَللَّهُمَّ إِنِیِّ أَسْتَخِیرُکَ بِعِلْمِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اقْضِ لِی بِالْخِیَرَهِ «2»وَ أَلْهِمْنَا مَعْرِفَهَ الاِخْتِیَارِ وَ اجْعَلْ ذَلِکَ ذَرِیعَهً إِلَی الرِّضَا بِمَا قَضَیْتَ لَنَا وَ التَّسْلِیمِ لِمَا حَکَمْتَ فَأَزِحْ عَنَّا رَیْبَ الاِرْتِیَابِ وَ أَیِّدْنَا بِیَقِینِ الْمُخْلِصِینَ «3»وَ لاَ تَسُمْنَا عَجْزَ الْمَعْرِفَهِ عَمَّا تَخَیَّرْتَ فَنَغْمِطَ قَدْرَکَ وَ نَکْرَهَ مَوْضِعَ رِضَاکَ وَ نَجْنَحَ إِلَی الَّتِی هِیَ أَبْعَدُ مِنْ حُسْنِ الْعَاقِبَهِ وَ أَقْرَبُ إِلَی ضِدِّ الْعَافِیَهِ]

خدایا! به سبب دانشت که محیط به همه چیز است، از تو درخواست خیر دارم؛ پس بر محمد و آلش درود فرست، و به خیر و نیکی در حق من حکم فرما، و شناخت انتخاب کردن و برگزیدن را به ما الهام کن، و آن الهام را برای ما وسیلۀ خشنودی به آنچه که برای ما مقدور کردی، و تسلیم به آنچه در حق ما حکم فرمودی، قرار ده.

پس آلودگی شک و دو دلی در تقدیرت را از دل ما پاک کن، و ما را به یقین مخلصان تقویت فرما، و داغ ناتوانی معرفت را نسبت به آنچه برایمان اختیار کردی، بر پیشانی ما نزن تا بزرگی و عظمتت را سبک انگاریم، و جایگاه خشنودیت را ناپسند شماریم، و به چیزی که از حسن عاقبت دورتر، و به ضد عافیت و سلامت همه جانبه نزدیک تر است مایل شویم.

ص:328

حقیقت استخاره

استخاره به معنای توسّل و دعا است. استخاره به معنای رو آوردن به پیشگاه حق و درخواست تحقق خیر در انجام امر از حضرت حق است.

استخاره توکّل به خدا در جمیع امور، و اقرار به جهل به مصالح خویش نزد حق و واگذاری تمام جهات زندگی به دست رحمت اوست، و طلب خیر برای امر دنیا و آخرت از حضرت حق است.

اصل استخاره در اکثر روایات معتبره به این معناست که انسان از استبداد به رأی در تمام امورش که روزنه ای برای تسلط شیطان است، و از اعتماد به نظر و عقل خودش بدون رعایت نظر اهل بصیرت و اندیشه در امان بماند، که استبداد به رأی و تنها به نظر و عقل خود تکیه کردن، عین ضلالت، و افتادن در مسیر شقاوت، و زمینه سازی برای انواع شرور و ضرر و زیان است.

این گونه استخاره بنابر روایات و عمل اولیای خدا از طریق دعا، یا باز کردن قرآن البته با رعایت شرایط لازم، یا تسبیح یا قرعه یا مشورت با پاکان، عملی مستحب است و در مجموع دارای نتیجۀ مثبت است. اما فال گرفتن و رمّالی برای درک خیر، کاری نامشروع و عملی خلاف عقل و منطق، و محل کسب مال برای تنبلان و تن پروران است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اِذا ارادَ احَدُکُمْ امْراً فَلا یُشاوِرْ فِیهِ احَداً حَتّی یَبْدَأَ فَیُشاوِرَ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقیلَ لَهُ: ما مُشاوَرَهُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ قالَ: یَسْتَخیرُ اللّهَ فیهِ اوَّلاً ثُمَّ یُشاوِرُ فیهِ، فَاِنَّهُ اذا بَدَأَ بِاللّهِ اجْرَی اللّهُ لَهُ الْخَیْرَ عَلی لِسانِ مَنْ شاءَ مِنَ الْخَلْقِ. (1)

هرگاه یکی از شما ارادۀ کاری کرد، با احدی قبل از حضرت حق مشورت

ص:329


1- (1) - بحار الأنوار: 252/88، باب 6، حدیث 1؛ [1]فتح الابواب: 137. [2]

نکند، ابتدای مشورت خود را با پروردگار قرار دهد. عرضه داشتند: مشاورۀ با خداوند چگونه است؟ فرمود: به صورت دعا از حضرت حق بخواهد که آنچه خیر اوست پیش آورد، سپس با اهلش مشورت کند، که هر کس از خداوند خیر بخواهد حضرت محبوب خیرش را بر زبان هر که از خلقش بخواهد جاری کند.

پس حقیقت استخاره گدایی و درخواست خیر از خداوند است، و چون اکرم الاکرمین کسی را از درگاهش ناامید نمی کند و استجابت این گونه دعا را جاری شدن خیر به وقت مشورت بر زبان غیر برای دعا کننده قرار می دهد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

حدود مشورت را نیز رعایت کن و آن چهار چیز است: طرف مشورت باید عاقل، آزاد و مؤمن، رفیق موافق، و نگهدارندۀ اسرار باشد. (1)حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

وقتی یکی از شما خواست بخرد یا بفروشد یا وارد کاری شود، با یاد خدا شروع کند و این گونه از او بخواهد: الهی قصد چنین کاری دارم اگر این کار برایم در دین و دنیا و آخرت خیر است بر من آسان کن، اگر شرّ است از من بگردان. سپس با ده مؤمن یا پنج مؤمن دوبار یا با دو مؤمن پنج بار یا با یک مؤمن ده بار مشورت کند. (2)عبداللّه بن یعفور می گوید: از حضرت صادق علیه السلام در باب استخاره شنیدم:

خدا را به عظمت و بزرگی یاد کن، و او را سپاس بگو، سپس بر محمّد و آلش درود فرست آنگاه بگو:

ص:330


1- (1) - بحار الأنوار: 253/88، باب 6، ذیل حدیث 4؛ مکارم الأخلاق: 318. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 252/88، باب 6، حدیث 3؛ مستدرک الوسائل: 256/6، باب 4، حدیث 6815.

اَللَّهُمَّ انّی اسْئَلُکَ بِاَنَّکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ، وَ انْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ، اسْتَخیرُاللّهَ بِرَحْمَتِهِ. (1)

خداوندا! از تو درخواست می کنم که دانای پنهان و آشکاری، رحمتت بی اندازه و مهربانی ات همیشگی است و تو عالم و دانای به غیب و پنهان هستی. مشورت و از خدا به خاطر رحمت بی انتهایش طلب خیر می کنم.

در مقدمۀ دعای سی و سوم «صحیفۀ سجادیه» فیض الاسلام آمده است که شیخ مفید فرموده است:

شایسته نیست کسی که از خدای تعالی استخاره می نماید در چیزی باشد که او را از آن نهی کرده یا بر او واجب نموده است، استخاره در امر مباح و چیزی است که روا باشد، مانند رفتن به یکی از دو مجلس که جمع بین هر دو ممکن نباشد.

از جمله آداب کسی که استخاره می کند آن است که ظاهر و باطن و آشکار و نهان او پاک و پاکیزه باشد، ظاهر او از نجاسات ظاهری و باطنش از شک و دودلی.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

پدرم هرگاه می خواست در کاری استخاره کند وضو می گرفت و دو رکعت نماز می خواند، و اگر خادمه ای با حضرت سخن می گفت آن بزرگوار می فرمود: سبحان اللّه و حرف دیگر نمی زد تا فراغت می یافت. (2)

استخاره در کلام بزرگان

اشاره

از مجموع روایات و گفتار بزرگان استفاده می شود که استخاره بر چهار نوع است:

1 - استخاره به دعا

ص:331


1- (1) - بحار الأنوار: 256/88، باب 7، حدیث 1؛ [1]فتح الابواب: 255. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 262/88، باب 7، ذیل حدیث 14؛ وسائل الشیعه: 66/8، باب 1، حدیث 10100.

2 - استخاره به قرآن

3 - استخاره به رقاع

4 - استخاره به تسبیح

1 - استخاره به دعا

جابر بن عبداللّه می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله استخاره را به ما آموخت چنانکه سوره ای از قرآن را آموخت، و می فرمود:

هرگاه یکی از شما قصد کاری کند دو رکعت نماز غیر از نماز واجب بجا آورد سپس بگوید:

اَللَّهُمَّ انّی اسْتَخیرُکَ بِعِلْمِکَ، وَ اسْتَقْدِرُکَ بِقُدْرَتِکَ، وَ اسْأَلُکَ مِنْ فَضْلِکَ الْعَظیمِ، فَاِنَّکَ تَقْدِرُ وَ لا اقْدِرُ، وَ تَعْلَمُ وَ لا اعْلَمُ، وَ انْتَ عَلّامُ الْغُیُوبِ. اللَّهُمَّ انْ کُنْتَ تَعْلَمُ انَّ هذا خَیْرٌ لی فِی دینی وَ مَعاشِی وَ عاقِبَهِ امْری اوْ قالَ عاجِلِ امری و آجِلِه فَاقْدِرْهُ لی وَ یَسِّرْهُ لی، ثُمَّ بارِکْ لی فیهِ، اللَّهُمَّ وَ انْ کُنْتَ تَعْلَمُ انَّ هَذا الاَْمْرَ شَرٌّ لی فِی دینی وَ مَعاشی وَ عاقِبَهِ امْری فاَصْرِفْهُ عَنّی، وَ اصْرِفْنی عَنْهُ، وَاقْدِرْ لِیَ الْخَیْرَ حَیْثُ کانَ، ثُمَّ رَضِّنی بِهِ. (1)

الهی! من از تو به دانائیت خیر و نیکی درخواست می کنم، و به توانائیت می خواهم که خیر را بهرۀ من گردانی، و احسان بزرگ تو را می طلبم زیرا تو توانائی و من ناتوانم، و تو می دانی و من نمی دانم، و تو به نهانی ها عالِمی، بار خدایا! اگر می دانی این کار در دین و زندگی و پایان کارم برای من خیر و نیکی است پس آن را برایم مقدّر و آسان و مبارک و نیکو گردان. و اگر می دانی این کار در دین و زندگی و پایان کارم برای من شرّ و بدی است پس

ص:332


1- (1) - بحار الأنوار: 265/88، باب 7، ذیل حدیث 18؛ [1]مستدرک الوسائل: 236/6، باب 1، حدیث 6795. [2]

آن را از من و مرا از آن دور فرما، و آنچه که خیر من است برایم مقدّر کن، سپس مرا به آن خشنود نما.

این مرحله از استخاره در حقیقت دعا و درخواست از حضرت ربّ العزّه برای گشایش کار و پیشگیری از ضرر با کمک رحمت اوست.

2 - استخاره به قرآن

استخاره به قرآن به فرمودۀ حضرت صادق علیه السلام بدین صورت است.

هرگاه خواستی از کتاب عزیز استخاره کنی پس از بسم اللّه الرحمن الرحیم بگو:

اَللَّهُمَّ انْ کانَ فِی قَضائِکَ وَ قَدَرِکَ انْ تَمُنَّ عَلی شیعَهِ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله بِفَرَجِ وَلیِّکَ وَ حُجَّتِکَ عَلی خَلْقِکَ فَاَخْرِجْ الَیْنا آیَهً مِنْ کِتابِکَ نَسْتَدِلَّ بِها عَلی ذلِکَ. (1)

بار خدایا! اگر در قضا و قدر توست که بر پیروان آل محمّد صلی الله علیه و آله به فرج ولیّ و حجّتت بر خلقت منّت گذارده خیر و نیکی بخشی، پس آیه ای از کتاب خود را برای ما بیرون آور که آن را بر منّت نهادن تو دلیل آوریم.

حضرت می فرماید: سپس قرآن را می گشایی و شش ورق می شماری و از ورق هفتم شش سطر، و آنچه در آن است می اندیشی.

3 - استخاره به رقاع

امام صادق علیه السلام فرمود: استخاره به رقاع به این نحو است: روی سه قطعه کاغذ بنویس:

بِسْمِ اللّهِ الرّحمن الرّحیم، خِیَرَهٌ مِنَ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکِیمِ لِفُلانِ بْنِ فُلانَهَ،

ص:333


1- (1) - بحار الأنوار: 246/88، باب 4، ذیل حدیث 5؛ [1]مستدرک الوسائل: 260/6، باب 5، حدیث 6821. [2]

اِفْعَلْ.

و روی سه قطعۀ دیگر بنویس:

بِسْمِ اللّهِ الرّحمن الرّحیم، خِیَرَهٌ مِنَ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکِیمِ لِفُلانِ بْنِ فُلانَهَ، لا تَفْعَلْ.

آنگاه هر شش قطعه را زیر جانماز بگذار، سپس دو رکعت نماز بجای آور، چون از نماز فارغ شدی به سجده برو و صد مرتبه بگو:

اَسْتَخیرُ اللّهَ بِرَحْمَتِهِ خِیَرَهً فی عافِیَهٍ.

پس بنشین و بگو:

اَللَّهُمَّ خِرْلی وَ اخْتَرْلی فی جَمیعِ امُوری فی یُسْرٍ مِنْکَ وَ عافِیَهٍ.

آنگاه شش قطعه را با دست خود مخلوط کن و تک تک بردار اگر سه مرتبه پشت سر هم «افعل» آمد آن کار را انجام بده، و اگر سه بار پشت سر هم «لا تفعل» آمد آن را ترک کن، و اگر یکی افعل بود و دیگری لاتفعل وقتی قطعه ها به پنج رسید به آنچه که در آن اکثریت دارد عمل کن و ششمین کاغذ را رها نموده توجّه مکن. (1)

4 - استخاره با تسبیح

حضرت صادق علیه السلام در باب استخاره با تسبیح فرمود:

«یک بار سورۀ حمد را، و سه بار توحید را بخوان، و پانزده مرتبه صلوات فرست آنگاه بگو:

اَللَّهُمَّ انّی اسْألُکَ بِحَقِّ الْحُسَیْنِ وَجَدِّهِ وَ ابیهِ وَ امِّهِ وَ اخیهِ وَ الاَْئِمِّهِ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ انْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ انْ تَجْعَلَ لِیَ الْخِیَرَهَ فِی هذِهِ

ص:334


1- (1) - بحار الأنوار: 228/88، باب 2، ذیل حدیث 4؛ فتح الابواب: 155.

السَّبْحَهِ، وَ انْ تُرِیَنی ما هُوَ الاَْصْلَحُ فِی الدِّینِ وَ الدُّنْیا. اللَّهُمَّ انْ کانَ الاَْصْلَحُ لی فِی دینی وَ دُنْیایَ وَ عاجِلِ امْری وَ آجِلِهِ فِعْلَ ما انا عازِمٌ عَلَیْهِ فَأْمُرْنِی، وَ الاّ فَانْهَنِی، انَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ.

بار خدایا! به حق حسین و جد و پدر و مادر و برادر و امامان از فرزندان او، از تو می خواهم که بر محمّد و آلش درود فرستی، و برای من در این تسبیح خیر و نیکی قرار دهی، و آنچه را که در دین و دنیا برای من شایسته تر است مقدّر فرمائی.

بار خدایا! اگر کاری را که تصمیم دارم در دین و دنیایم و هم اکنون و پس از این برای من شایسته است مرا به آن امر کن و اگر نه نهی فرما، زیرا تو بر هر چیز توانایی.

سپس یک مشت از تسبیح را می گیری و می شماری و می گوئی:

سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ للّهِ وَ لا الهَ الاَّ اللّهُ.

پس اگر دانۀ آخر سبحان اللّه بود در بجا آوردن و نیاوردن آن کار مختاری، و اگر الحمدللّه بود آن امر است، بجای آور، و اگر لااله الاّ اللّه بود نهی است، آن را بجا نیاور.» (1)

گر پذیری تو زمن جان چه شود کار بر من کنی آسان چه شود

دل زمن بردی و جان شد مشتاق گر فدای تو شود جان چه شود

برقع از روی چو مه برگیری تا شوم واله و حیران چه شود

از گلستان رخ و زلف تو من گر بچینم گل و ریحان چه شود

گر دهان را به سخن بگشائی تا برم قند فراوان چه شود

ساقی چشم تو گر باده دهد تا خرد مست شود زان چه شود

ص:335


1- (1) - بحار الأنوار: 250/88، باب 5، حدیث 5؛ مستدرک الوسائل: 246/6، باب 7، حدیث 6828.

فکنی زان لب شیرین شوری در نهاد شکر ستان چه شود

گره از زلف اگر بگشائی تا شود خلق پریشان چه شود

سر فیض ار بودت تا از تو شودش کار بسامان چه شود

بنوازی تو اگر موری را تا شود رشک سلیمان چه شود

(فیض کاشانی)

ص:336

[«4»حَبِّبْ إِلَیْنَا مَا نَکْرَهُ مِنْ قَضَائِکَ وَ سَهِّلْ عَلَیْنَا مَا نَسْتَصْعِبُ مِنْ حُکْمِکَ «5»وَ أَلْهِمْنَا الاِنْقِیَادَ لِمَا أَوْرَدْتَ عَلَیْنَا مِنْ مَشِیَّتِکَ حَتَّی لاَ نُحِبَّ تَأْخِیرَ مَا عَجَّلْتَ وَ لاَ تَعْجِیلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لاَ نَکْرَهَ مَا أَحْبَبْتَ وَ لاَ نَتَخَیَّرَ مَا کَرِهْتَ «6»وَ اخْتِمْ لَنَا بِالَّتِی هِیَ أَحْمَدُ عَاقِبَهً وَ أَکْرَمُ مَصِیراً إِنَّکَ تُفِیدُ الْکَرِیمَهَ وَ تُعْطِی الْجَسِیمَهَ وَ تَفْعَلُ مَا تُرِیدُ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ]

آنچه را از مقدراتت نمی پسندیم، محبوب ما قرار ده، و آنچه را از حکم تو سخت می پنداریم، بر ما آسان ساز، و گردن نهادن آنچه از مشیّت و اراده ات بر ما وارد کردی، به ما الهام کن، تا عقب انداختن آنچه را پیش انداختی، و پیش انداختن آنچه را عقب انداختی دوست نداشته باشیم، و هر آنچه را دوست داری ناپسند نشماریم، و آنچه را ناپسند داشتی انتخاب نکنیم.

و کار ما را به آنچه عاقبتش پسندیده تر، و فرجامش برای انسان گرامی تر است پایان بخش، همانا تو عطای نفیس عنایت می کنی، و نعمت بزرگ می بخشی و هر چه می خواهی انجام می دهی، و تو بر هر کار توانایی.

استخاره در روایات

استخاره در روایات به معنای طلب خیر و برکت است. یعنی انسان در کارهایش از خداوند درخواست خیر کند ولی در برخی روایات هم به وسیله ای که با آن

ص:337

استخاره صورت می گیرد اشاره شده است. مانند قرآن، نماز، دعا، تسبیح و... که در هر یک به شیوه های مخصوصی مراد حق تعالی را به دست می آورد. و این شیوه ها با تفأّل و فال بینی و تعبیر خواب و رمل و اسطرلاب تفاوت بسیار دارد.

زیرا استخاره یکی از شیوه های طلب هدایت الهی است و انسان در زمانی که وظیفه خود را از راه تفکّر خویش و مشورت با دیگران به ویژه اهل دانش و نیکوکاران به دست نمی آورد؛ به سوی برداشت از آیات قرآن همّت می گمارد.

در حدیثی از حضرت صادق علیه السلام آمده است که فرمود:

لاتَتَفَأَّلْ بِالْقُرآنِ. (1)

به قرآن فال نزن.

در اینجا صاحب وسائل الشیعه می افزاید:

الْإسْتخارَهُ طَلَبُ الْخِیَرَهِ وَ مَعْرِفَهُ الْخَیْرِ فی تَرْجِیح أَحَدِ الْفِعْلَینْ عَلَی الآخَرِ لِیُعْمَلَ بِهِ وَ التَّفَاؤُلُ مَعْرِفَهُ عَواقِبِ الْاُمُورِ وَ أَحْوالِ غائِبٍ وَ نَحْوِ ذلِکَ. (2)

استخاره عبارت است از درخواست برتری و شناخت نیک بودن آن در انتخاب یکی از دو کار بر دیگری تا بدان عمل کند ولی تفاؤل و فال زدن به معنای شناسایی و پیش بینی کردن عواقب کارها و پیشامدهای آینده و امثال اینهاست.

پس چه نیک است؛ که انسان رضایت و غضب خداوند را در کارهایش در نظر بگیرد تا گرفتار عاقبت بد آنها نشود.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

ص:338


1- (1) - الکافی: 629/2، حدیث 7؛ بحار الأنوار: 244/88، باب 4، ذیل حدیث 5.
2- (2) - وسائل الشیعه: 233/6، باب 38، حدیث 7817. [1]

مِنْ سَعادَهِ ابْنِ آدَمَ اسْتَخارَتُهُ اللّهَ وَ رِضاهُ بِما قَضی اللّهُ وَ مِنْ شِقْوَهِ ابْنِ آدَمَ تَرْکُهُ اسْتِخارَهَ اللّهِ وَ سَخَطُهُ بِما قَضَی اللّهُ. (1)

از خوشبختی آدمی این است که از خداوند طلب خیر کند و به قضای الهی خشنود باشد و از بدبختی آدمی این است که از خداوند طلب خیر نکند و از قضای الهی ناخشنود باشد.

جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند:

کانَ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله یُعَلِّمُنَا الْإِسْتِخارَهَ فی الْاُمُورِ کُلِّها کَما یُعَلِّمُنا السُّوَرَ مِنَ الْقُرآنِ. (2)

نبی اکرم صلی الله علیه و آله پیوسته ما را در همه کارها به طلب خیر آگاهی می داد، همانطور که سوره هایی از قرآن را به ما آموزش می دادند.

حضرت علی علیه السلام در وصیّت خود به فرزندش می فرماید:

وَ الْجِئْ نَفْسَکَ فِی الْاُمُورِ کُلِّها الی الهِکَ، فَاِنَّکَ تُلْجِئُها الی کَهْفٍ حَریزٍ وَ مانِعٍ عَزیزٍ. وَ اخْلِصْ فِی الْمَسْأَلَهِ لِرَبِّکَ فَاِنَّ بِیَدِهِ الْعَطاءَ وَ الْحِرْمانَ وَ اکْثِرِ الْاِسْتِخارَهَ... . (3)

وجودت را در همۀ امور به خدای خود واگذار، که در این صورت خود را به پناهگاهی محکم، و نگاهبانی قوی وامی گذاری. در مسألت از خداوند اخلاص پیشه کن، که بخشیدن و نبخشیدن به دست اوست. از خدایت بسیار طلب خیر کن... .

و نیز می فرماید:

ص:339


1- (1) - بحار الأنوار: 161/74، باب 7، حدیث 153؛ [1] تحف العقول: 55.
2- (2) - بحار الأنوار: 224/88، باب 1، حدیث 4؛ [2]فتح الأبواب: 150. [3]
3- (3) - نهج البلاغه: نامۀ 31. [4]

اِسْتَخِرْ وَ لاتَتَخَیَّرْ فَکَمْ مَنْ تَخَیَّرَ أَمْرَاً کانَ هَلاکُهُ فِیهِ. (1)

از خداوند طلب خیر کن و بدون آن کاری را انتخاب مکن؛ زیرا بسا کسی کاری را انتخاب کرده که آن سبب نابودی او شده است.

امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید:

مَنِ اسْتَخارَ اللّهَ مَرَّهً واحِدَهً وَ هُوَ راضٍ بِهِ خارَ اللّهُ لَهُ حَتْماً. (2)

هر که با طیب خاطر یک بار از خدا طلب خیر کند، خداوند به یقین به او خیر عنایت خواهد کرد.

چند نکته دربارۀ استخاره و آداب آن که باید رعایت شود:

1- شیخ مفید در رساله الغَرِیّه خود نوشته است:

«سزاوار نیست که انسان در امور نهی شده و واجبات استخاره کند. استخاره در امور مباح و جایز است و در ترک عبادت مستحبی که آوردن هر دوی آنها ممکن نباشد مانند حج و جهاد مستحبی و یا زیارت حرمی و دیدار برادری به مانند دیگری.» (3)2- خواهان استخاره باید پس از بی نتیجه بودن فهم عقلی و تجربه و همفکری با دیگران باشد و راه اطمینان تنها در این وسیله منحصر گردد.

3- نیّت استخاره باید به راستی و درستی خالصانه باشد و حقیقت امر را از خدا طلب نماید.

4- شخص استخاره کننده باید با وضو و پاکیزگی بدن و از آلودگی های نفسانی به دور باشد.

ص:340


1- (1) - غرر الحکم: 196، حدیث 3863. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 256/88، باب 7، ذیل حدیث 1؛ [2]فتح الأبواب: 257. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 229/88، باب 2، الاستخاره بالرقاع؛ فتح الأبواب: 176.

5- پس از استخاره به پیام خداوند احترام گذاشته و در عمل به آن جدّیّت داشته باشید. (1)و همچنین نیکوست که انسان در استخاره پس از تحصیل طهارت جسمی و روحی و حمد و ستایش الهی دو رکعت نماز بجای آورد و قنوت را با توجّهی خاص بخواند و در حال نماز ادب را مانند نیازمندان نگه دارد و تا پایان نماز و دعا ازبه خداوند غافل نشود و با کسی در بین استخاره سخن نگوید و در صورتی که خلاف مراد او درآمد ناراحت نشود و خدا را سپاسگزاری نماید.

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:

کانَ أَبی اذا أَرادَ الْاِسْتِخارَهَ فی الْاَمْرِ تَوَضَّاَ وَ صَلَّی رَکْعَتَیْنِ وَ إِنْ کانَتِ الْخادِمَهُ لَتُکَلِّمُهُ فَیَقُولُ سُبْحانَ اللّهِ وَ لایَتَکَّلَمُ حَتّی یَفْرُغَ. (2)

هر گاه پدرم پیوسته برای کاری خواست استخاره نماید وضو می گرفت و دو رکعت نماز می خواند و اگر خدمتکار با او سخن می گفت می فرمود: خداوند منزّه است و گفتگو نمی کرد تا به پایان برسد.

ص:341


1- (1) - ریاض السالکین: 129/5 - 130.
2- (2) - بحار الأنوار: 262/88، باب 7، حدیث 14؛ [1]المحاسن: 599/2، حدیث 8. [2]

دعای 34 : رسوایی گناه و ستاریت خداوند

اشاره

ص:342

ص:343

ص:344

«1» اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَی سِتْرِکَ بَعْدَ عِلْمِکَ وَ مُعَافَاتِکَ بَعْدَ خُبْرِکَ فَکُلُّنَا قَدِ اقْتَرَفَ الْعَائِبَهَ فَلَمْ تَشْهَرْهُ وَ ارْتَکَبَ الْفَاحِشَهَ فَلَمْ تَفْضَحْهُ وَ تَسَتَّرَ بِالْمَسَاوِی فَلَمْ تَدْلُلْ عَلَیْهِ «2»کَمْ نَهْیٍ لَکَ قَدْ أَتَیْنَاهُ وَ أَمْرٍ قَدْ وَقَفْتَنَا عَلَیْهِ فَتَعَدَّیْنَاهُ وَ سَیِّئَهٍ اکْتَسَبْنَاهَا وَ خَطِیئَهٍ ارْتَکَبْنَاهَا کُنْتَ الْمُطَّلِعَ عَلَیْهَا دُونَ النَّاظِرِینَ وَ الْقَادِرَ عَلَی إِعْلاَنِهَا فَوْقَ الْقَادِرِینَ کَانَتْ عَافِیَتُکَ لَنَا حِجَاباً دُونَ أَبْصَارِهِمْ وَ رَدْماً دُونَ أَسْمَاعِهِمْ «3»فَاجْعَلْ مَا سَتَرْتَ مِنَ الْعَوْرَهِ وَ أَخْفَیْتَ مِنَ الدَّخِیلَهِ وَاعِظاً لَنَا وَ زَاجِراً عَنْ سُوءِ الْخُلُقِ وَ اقْتِرَافِ الْخَطِیئَهِ وَ سَعْیاً إِلَی التَّوْبَهِ الْمَاحِیَهِ وَ الطَّرِیقِ الْمَحْمُودَهِ «4»وَ قَرِّبِ الْوَقْتَ فِیهِ وَ لاَ تَسُمْنَا الْغَفْلَهَ عَنْکَ إِنَّا إِلَیْکَ رَاغِبُونَ وَ مِنَ الذُّنُوبِ تَائِبُونَ «5»وَ صَلِّ عَلَی خِیَرَتِکَ اللَّهُمَّ مِنْ خَلْقِکَ مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الصِّفْوَهِ مِنْ بَرِیَّتِکَ الطَّاهِرِینَ وَ اجْعَلْنَا لَهُمْ سَامِعِینَ وَ مُطِیعِینَ کَمَا أَمَرْتَ.

ص:345

[«1»اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَی سِتْرِکَ بَعْدَ عِلْمِکَ وَ مُعَافَاتِکَ بَعْدَ خُبْرِکَ فَکُلُّنَا قَدِ اقْتَرَفَ الْعَائِبَهَ فَلَمْ تَشْهَرْهُ وَ ارْتَکَبَ الْفَاحِشَهَ فَلَمْ تَفْضَحْهُ وَ تَسَتَّرَ بِالْمَسَاوِی فَلَمْ تَدْلُلْ عَلَیْهِ «2»کَمْ نَهْیٍ لَکَ قَدْ أَتَیْنَاهُ وَ أَمْرٍ قَدْ وَقَفْتَنَا عَلَیْهِ فَتَعَدَّیْنَاهُ وَ سَیِّئَهٍ اکْتَسَبْنَاهَا وَ خَطِیئَهٍ ارْتَکَبْنَاهَا کُنْتَ الْمُطَّلِعَ عَلَیْهَا دُونَ النَّاظِرِینَ وَ الْقَادِرَ عَلَی إِعْلاَنِهَا فَوْقَ الْقَادِرِینَ کَانَتْ عَافِیَتُکَ لَنَا حِجَاباً دُونَ أَبْصَارِهِمْ وَ رَدْماً دُونَ أَسْمَاعِهِمْ]

خدایا! تو را سپاس بر پرده پوشیت بعد از آگاهیت، و بر عافیت بخشیدنت پس از دانستنت. همۀ ما مرتکب گناهان و معاصی شدیم، و تو احدی از ما را بین مردم به گناه مشهور نکردی، و به کارهای زشت و ناپسند آلوده شدیم، و تو یک نفر از ما را در برابر بندگانت رسوا نساختی.

هر یک از ما خود را به پردۀ زشتی و گناه پوشاند، و تو احدی را بر زشتی ها و گناهانش راهنمایی نکردی. چه بسیار نهی تو را به جا آوردیم، و چه بسیار دستور تو را، که گفتی نسبت به آن قیام کنیم و آن را انجام دهیم، و ما از آن تجاوز کردیم.

و چه بسیار زشتی هایی که به دست آوردیم، و خطاهایی که مرتکب شدیم، در حالی که تو بر آنها آگاه بودی نه بینندگان دیگر، و تو بر افشایش قدرت داشتی؛ قدرتی فوق همۀ قدرتمندان؛ ولی عفو و چشم پوشی و عافیتت برای ما در برابر دیدۀ بینندگان پرده ای، و در مقابل گوششان سدّی بود.

ص:346

[«3»فَاجْعَلْ مَا سَتَرْتَ مِنَ الْعَوْرَهِ وَ أَخْفَیْتَ مِنَ الدَّخِیلَهِ وَاعِظاً لَنَا وَ زَاجِراً عَنْ سُوءِ الْخُلُقِ وَ اقْتِرَافِ الْخَطِیئَهِ وَ سَعْیاً إِلَی التَّوْبَهِ الْمَاحِیَهِ وَ الطَّرِیقِ الْمَحْمُودَهِ «4»وَ قَرِّبِ الْوَقْتَ فِیهِ وَ لاَ تَسُمْنَا الْغَفْلَهَ عَنْکَ إِنَّا إِلَیْکَ رَاغِبُونَ وَ مِنَ الذُّنُوبِ تَائِبُونَ «5»وَ صَلِّ عَلَی خِیَرَتِکَ اللَّهُمَّ مِنْ خَلْقِکَ مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الصِّفْوَهِ مِنْ بَرِیَّتِکَ الطَّاهِرِینَ وَ اجْعَلْنَا لَهُمْ سَامِعِینَ وَ مُطِیعِینَ کَمَا أَمَرْتَ]

پس آنچه از زشتی ها بر ما پوشاندی و آنچه از علل فساد و تباهی از ما پنهان کردی، برای ما پند دهنده و بازدارندۀ از بدخویی و نگاه دارندۀ ارتکاب معصیت، و سبب کوشش به سوی توبۀ نابود کنندۀ گناه و راه پسندیده قرار ده، و زمان قرار گرفتن در تمام این امور مثبت را نزدیک گردان، و داغ غفلت از خود را به پیشانی ما نزن، که ما به سوی تو مایل، و از گناهان تائبیم.

و خدایا! بر انتخاب شده از آفریده هایت محمد و عترتش درود فرست؛ عترتی که از میان تمام مخلوقاتت برگزیدی و عترتی که پاک و پاکیزه اند، و ما را گوش دهندۀ کلام آنان، و فرمانبردار دستوراتشان قرار ده؛ همان گونه که ما را به شنیدن کلامشان و اطاعت از دستوراتشان فرمان دادی.

ص:347

گرفتار رسوایی گناه

پدیدار شدن زشتی های انسان در دید مردم دنیا یا در عرصه قیامت از شرم آورترین و تلخ ترین امور بشر است و عذاب وجدان و شوردلی بزرگی بر وجود آدمی وارد می سازد و پیامد حادثه ها و سرگذشت های خطاکاران، برای اهل ایمان عبرت آمیز است.

مشاهدۀ سرانجام شرمساری و پرده دری کردار آنان از جلوه های نازیبای تاریخ بشر است؛ زیرا حوادث، جلوه ای از حقایق مکافات عمل و رابطۀ بین تکوین و تشریع است و با نافرمانی از ارادۀ حق، قانون و نظام هستی از محور خود بیرون می رود و آثار ناگواری بر زندگی موجودات زمینی و آسمانی به جا می گذارد و علاوه بر وجود انسان، حتی حیوانات و گیاهان هم گرفتار نتیجۀ عمل برترین آفریدۀ خداوند یعنی آدم می شوند و صحنه هایی از قیامت کبری را به نمایش می گذارند.

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله در وصیت خویش به ابن مسعود می فرماید:

یَا ابْنَ مَسْعُودٍ! إِحْذَرْ یَوْمَاً تُنْشَرُ فِیهِ الْصَّحائِفُ وَ تَظْهَرُ فِیهِ الْفَضائِحُ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالی یَقُولُ: وَ نَضَعُ الْمَوَ زِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَمَهِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیًْا وَ إِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَ کَفَی بِنَا حَسِبِینَ» (1). (2)

ای پسر مسعود! بترس از روزی که در آن نامه ها گشوده می شود و رسوایی ها آشکار می گردد؛ زیرا که خداوند بلند مرتبه می فرماید:

«و ترازوهای عدالت را در روز قیامت می نهیم و به هیچ کس هیچ ستمی نمی شود ؛ و اگر [ عمل خوب یا بد ] هم وزن دانۀ خردلی باشد آن را [ برای وزن کردن ] می آوریم ، و کافی است که ما حسابگر باشیم .»

ص:348


1- (1) - انبیاء (21) : 47. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 111/74، باب 5، حدیث 1؛ [2]مکارم الأخلاق: 457. [3]

بیشتر گناهان همراه با لذّت و شیرینی نفس است، هر چند روح و باطن آدمی به خاطر آن شادیِ گناه و زهر کشندۀ فطرت و صفای دل آزار می بیند ولی شیفتگی به شهوات و امیال که خوشایند هوای نفس است، ننگ زیادی در پی دارد.

حضرت علی علیه السلام در این زمینه می فرماید:

حَلاوَهُ الشَّهْوَهِ یُنَغِّضُها عارُ الْفَضیحَهِ. (1)

شیرینی شهوات را ننگ رسوایی تلخ می کند.

شخصی در نزد امام سجّاد علیه السلام از گناهان یاد کرد؛ حضرت فرمود:

عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتِمی عَنِ الطَّعامِ لِمَضَرَّتِهِ وَ لایَحْتَمِی مِنَ الذَّنْبِ لِمَعَرَّتِهِ. (2)

در شگفتم از کسی که از خوردن غذایی که برایش ضرر دارد، پرهیز می کند؛ اما از گناه که مایۀ زیان و رسوایی است پرهیز نمی کند.

گاهی شتاب انسان در ارتکاب معاصی به قدری زیاد است که او خیال می کند تنها راه نجات در این مسیر است ولی نمی داند کم صبری و تقوا پیشه نکردن چه خسارت هایی به بار می آورد.

در این باره امام صادق علیه السلام فرمود:

قِلَّهُ الصَّبْر فَضیحَهٌ. (3)

ناشکیبایی، رسوایی و شرمساری به بار می آورد.

خداوند عزّوجل به عُزیر پیامبر علیه السلام وحی فرمود:

هر گاه بلایی به تو برسد پیش بندگانم گله و شکایت مکن، همان گونه که من

ص:349


1- (1) - غرر الحکم: 304، حدیث 6964. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 159/75، باب 21، ذیل حدیث 19؛ [2]کشف الغمه: 107/2. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 229/75، باب 23، ذیل حدیث 107؛ [4] تحف العقول: 315.

وقتی بدی ها و رسوایی هایت بالا می آید از تو پیش فرشتگانم شکایت نمی کنم. (1)و هر روز بندۀ خدا با اعضای بدن و روان خود به ویژه زبان و قلب، حق تعالی را کوچک می شمارد و اگر پروردگار بخواهد کسی را رسوا کند، چه شود!!

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود:

إِذا أَرادَ اللّهُ بِعَبْدٍ خِزْیاً أَجْری فَضیحَتَهُ عَلَی لِسانِهِ. (2)

هر گاه خداوند خواری بنده را بخواهد؛ از راه زبانش او را رسوا می کند.

و نیز فرمود:

ثَلاثٌ مَنِ ابْتُلِیَ بِواحِدَهٍ مِنْهُنَّ تَمَنّی الْمَوْتَ: فَقْرٌ مُتَتابِعٌ وَ حُرْمَهٌ فاضِحَهٌ وَ عَدُوٌّ غالِبٌ. (3)

سه چیز است که هر کس به یکی از آنها گرفتار شود آرزوی مرگ کند؛ تنگدستی پی در پی، محرومیّت رسوا و دشمن چیره شده.

و نیز فرمود:

کانَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ: لاتُبْدِیَنَّ عَنْ واضِحَهٍ وَ قَدْ عَمِلْتَ الْأَعْمالَ الفاضِحَهَ وَ لایَأْمَنِ الْبَیَاتِ مَنْ عَمِلَ السَّیِّئاتِ. (4)

مولای مؤمنان علی علیه السلام پیوسته فرمود: تو که کارهای رسوا کننده کرده ای! نیشت را به خنده باز مکن و کسی که گناه کرده است، نباید خود را از شبیخون خدا ایمن بداند.

ص:350


1- (1) - بحار الأنوار: 379/14، باب 25، حدیث 25؛ الدعوات، راوندی: 169، حدیث 472.
2- (2) - بحار الأنوار: 228/75، باب 23، حدیث 101. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 232/75، باب 23، حدیث 107؛ [2] تحف العقول: 318.
4- (4) - الکافی: 269/2، حدیث 5؛ [3]بحار الأنوار: 317/70، باب 317، حدیث 4. [4]

و نیز به پسر جندب فرمود:

یا ابْنَ جُنْدَبٍ! حَقٌّ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ یَعْرِفُنا أَنْ یَعْرِضَ عَمَلَهُ فی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَهٍ عَلَی نَفْسِهِ، فَیَکُونَ مُحاسِبَ نَفْسِهِ، فَإِنْ رَأَیَ حَسَنَهً اسْتَزَادَ مِنْها وَ إِنْ رَأَیَ سَیِّئَهً اسْتَغْفَرَها مِنْها، لِئَلاّ یَخْزَی یَوْمَ الْقِیامَهِ. (1)

ای پسر جندب! بر هر مسلمانی که نسبت به ما معرفت دارد لازم است که در هر شبانه روز عمل خود را بررسی کند و حسابرس نفس خویش باشد. اگر دید کار خوبی انجام داده است به دنبال بیشتر از آن باشد و اگر دید کار بدی از او سر زده، استغفار کند، تا در روز رستاخیز سرشکسته و شرمنده نشود.

و نیز فرمود:

مَنْ قَبِلَ النَّصِیْحَهَ أَمِنَ مِنَ الْفَضِیحَهِ. (2)

کسی که پند و اندرز بپذیرد؛ از رسوایی در امان ماند.

خداوندا! شعری به درگاه لطفت زمزمه می کنم که شوریده حالی چون محیط قمّی زمزمه می کرد:

ای یاد تو مونس دل من رخسار تو شمع محفل من

فردوس نمی کنم تمنّا تا کوی تو هست منزل من

شادم که غم تو ای دل آرام خو کرده مدام با دل من

دیوانۀ عشقم و نباشد جز طرّۀ تو سلاسل من

مهرم به تو تازگی نباشد ای دلبر نیک مقبل من

گر عشق تو ای صنم نورزم باشد چه به دهر حاصل من

دیری است چو روح در تن ای دوست مهر تو سرشته با گل من

ص:351


1- (1) - بحار الأنوار: 279/75، باب 24، حدیث 1؛ [1]تحف العقول: 301. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 226، حدیث 4579.

حاجت به چراغ نیست کافی است رخسار تو شمع محفل من

خورشید ز ذرّه هست کمتر باشد چو رخت مقابل من

مشکل شده زندگی به هجران حل کن ز وصال مشکل من

(محیط قمی)

دعای 35 : رضا در برابر دنیاداران

اشاره

ص:352

ص:353

ص:354

«1» الْحَمْدُ لِلَّهِ رِضًی بِحُکْمِ اللَّهِ شَهِدْتُ أَنَّ اللَّهَ قَسَمَ مَعَایِشَ عِبَادِهِ بِالْعَدْلِ وَ أَخَذَ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِهِ بِالْفَضْلِ «2»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تَفْتِنِّی بِمَا أَعْطَیْتَهُمْ وَ لاَ تَفْتِنْهُمْ بِمَا مَنَعْتَنِی فَأَحْسُدَ خَلْقَکَ وَ أَغْمَطَ حُکْمَکَ «3»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ طَیِّبْ بِقَضَائِکَ نَفْسِی وَ وَسِّعْ بِمَوَاقِعِ حُکْمِکَ صَدْرِی وَ هَبْ لِیَ الثِّقَهَ لِأُقِرَّ مَعَهَا بِأَنَّ قَضَاءَکَ لَمْ یَجْرِ إِلاَّ بِالْخِیَرَهِ وَ اجْعَلْ شُکْرِی لَکَ عَلَی مَا زَوَیْتَ عَنِّی أَوْفَرَ مِنْ شُکْرِی إِیَّاکَ عَلَی مَا خَوَّلْتَنِی «4»وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِی عَدَمٍ خَسَاسَهً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَهٍ فَضْلاً فَإِنَّ الشَّرِیفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُکَ وَ الْعَزِیزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُکَ «5»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ مَتِّعْنَا بِثَرْوَهٍ لاَ تَنْفَدُ وَ أَیِّدْنَا بِعِزٍّ لاَ یُفْقَدُ وَ اسْرَحْنَا فِی مُلْکِ الْأَبَدِ إِنَّکَ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الَّذِی لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَکَ کُفُواً أَحَدٌ.

ص:355

[«1»اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رِضًی بِحُکْمِ اللَّهِ شَهِدْتُ أَنَّ اللَّهَ قَسَمَ مَعَایِشَ عِبَادِهِ بِالْعَدْلِ وَ أَخَذَ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِهِ بِالْفَضْلِ «2»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تَفْتِنِّی بِمَا أَعْطَیْتَهُمْ وَ لاَ تَفْتِنْهُمْ بِمَا مَنَعْتَنِی فَأَحْسُدَ خَلْقَکَ وَ أَغْمَطَ حُکْمَکَ]

سپاس خدای را، به خاطر خشنودی به حکم تقدیر خدا نسبت به تمام موجودات. شهادت می دهم که خدا آنچه را وسیلۀ زندگی و معاش است، بین بندگانش به عدالت تقسیم کرد، و نسبت به تمام بندگانش راه احسان پیش گرفت.

خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا به آنچه به بندگانت عطا کردی امتحان مکن، و ایشان را به آنچه از من منع کرده ای میازمای، تا به بندگانت حسد ورزم، و حکم و فرمانت را سبک انگارم.

رضا به قضا و قدر و حکم الهی در همۀ امور

زمانی که بنده از طریق آیات قرآن و روایات و اندیشه در نظام هستی و واقعیت های آفرینش به وجود مقدس حضرت حق معرفت پیدا کرد، این معنا برای او همچون خورشید وسط روز روشن می شود که به وجود آمدنش در این صحنۀ با عظمت خلقت و شکل و قیافه اش، و آنچه به عنوان روزی از طریق حلال و از مسیر پاک برایش مقدر شده، و حکم حضرت محبوب در تمام زمینه های حیات اعم از

ص:356

مادی و معنوی به مصلحت و خیر و سعادت او جاری گشته، و اندازه گیری های امور نسبت به او به ارادۀ ازلیّه و ابدیّۀ او در حالی که بر وفق رحمت و لطف است حاکم گشته، به مقام رضای از دوست می رسد، و نسبت به وضع خود در آن حدودی که مربوط به حضرت معبود است کمال خوشحالی و انبساط و شادی و نشاط و رضا را از ذات قلب و سویدای دل لمس می کند.

عبد وقتی به این معنا معرفت پیدا کند که آنچه در دار وجود است تجلّی علم و عدل و حکمت و رحمت و ربوبیّت و لطف و کرامت است؛ چرا به این همه واقعیّت رضا ندهد؟

بنده وقتی خود را محصول ارادۀ او حس کند، و پدر و مادر خویش را جلوۀ عنایت او بداند، و دنیا را سفره خانۀ لطف دوست مشاهده کند، و کم و زیاد امور مادّی را از طریق مشروع عین عنایت او ببیند چرابه دادۀ حق رضا ندهد، و گره در چهره بیندازد؟!

عبد وقتی خود را مملوک مولایش بداند، و مولایش را وجودی بی نهایت در بی نهایت لطف و رحمت مشاهده کند، و بداند که در کلّ خانۀ هستی احدی همچون حضرت حق علاقه به عبد ندارد، و کسی مانند او مصلحت اندیش بنده نیست، و وجودی همانند او خیر دنیا و آخرت و سعادت امروز و فردای او را نمی خواهد، در هر شأن و مقامی که باشد، چه در ناز و نعمت و چه در بلا و طوفان، چه در خوشی و عافیت و چه در مرض و رنج، و چه در وسعت رزق و چه در تنگی رزق، در عین رضا و خشنودی، به محضر مبارک محبوب عرضه می دارد:

غیر بوسیدن لعل تو نداریم هوس هوس ما به همه عمر همین باشد و بس

دیگران را هوس حور و قصور است و مرا نیست جز دیدن روی و سر کوی تو هوس

بی گل روی تو ای سرو قد لاله عذار هست بر دلشدگان ساحت گلشن چو قفس

سوختم از غم هجران تو چونان که بود بر سوز دل من آتش دوزخ چو قبس

ص:357

به فصاحت شده ام شهرۀ آفاق ولی در بیان سخن عشق تو باشم اخرس

به همه عمر دمی با تو به سر برده محیط حاصل عمر گرانمایه همین باشد و بس

(محیط قمی)

حقیقت رضا

رضای عبد از حق به این است که اختیار خویش از میانه بردارد، یعنی راضی به هر چه خدای عزّ و جلّ در حق او انجام دهد؛ باشد چه امری که محبوب بنده است مانند بسط رزق و سلامت جسم، و چه امری که مکروه عبد است مانند امر به انفاق و شرکت در جهاد و تحمل رنج و بلا در راه او.

از رسول بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله روایت شده:

اَوَّلُ ما کَتَبَ اللّهُ تَعالی فِی اللَّوْحِ: انّی انَا اللّهُ، لا الهَ الاَّ انَا، مَنْ لَمْ یَرْضَ بِقَضائی، وَلَمْ یَشْکُرْ لِنَعْمائی، وَ لَمْ یَصْبِرْ عَلی بَلائی فَلْیَطلُبْ رَبّاً سِوائی. (1)

اول مطلبی که خداوند در لوح به قلم قدرت نوشت این بود: همانا من پروردگار عالمم، جز من معبودی نیست، هر کس به قضا و حکم من رضا ندهد، و نعمت هایم را شکر نکند، و بر بلا و آزمایش هایم صبر ننماید، پس خدائی غیر من را طلب کند.

آری، برابر این روایت عرشی و جملات ملکوتی، هر کس خدا را بخواهد باید به دادۀ او راضی باشد، و بر نعمتش شکر کند. و بر بلایش صبر نماید.

این که اول حقیقتی که بر لوح نقش می بندد رضا به قضاست؛ دلیل بر عظمت این مسئله و رفعت این حقیقت و بلندی جایگاه این مقام است.

ص:358


1- (1) - فیض القدیر: 617/4.

اضطراب نسبت به کردۀ حق، و ناخشنودی از قضا و حکم او چه در امور مادی و چه در امور معنوی نشان نزاع عبد با مولاست، و نزاع عبد با مولا دلیل بر دوری عبد از مولا و عدم معرفت بنده به حضرت حق است.

بنده باید بداند که نسبت به مصالح خویش و علل سعادت و سلامت خود جاهل است، و آن که در حق او قضا و قدر مادّی و معنوی دارد علم بی نهایت در بی نهایت است، و جاهل را نسزد که با عالم، بدون منطق و دلیل، به منازعت برخیزد، که منازعۀ عبد با مولا به عصیان و معصیت کشد، و عصیان و معصیت، عبد را از نظر رحمت حق بیندازد.

آن که راضی به کردۀ حق دربارۀ خویش است، تجلّی گاه معرفت و بصیرت است، و با حضرت محبوب دارای معیّت می باشد، و چون اهل معرفت و دارای مقام معیّت است در راه رضای او بلای هر دو عالم تحمل کند، و اندکی باک به خود راه ندهد.

آن که اختیار خویش بر اختیار مولا انتخاب کند، از مقام معرفت و معیّت دور است و آن چنان مبتلای به ضعف نفس و ناتوانی روح، که در راه حضرت دوست طاقت و تحمّل ذرّه ای بلا و رضا به دادۀ او ندارد!

رضا به این است که آنچه از دوست می رسد نیکو بینی؛ چنانکه حضرت امام حسین علیه السلام وقتی که در گودال قتلگاه با بدن مجروح و در شدّت تشنگی افتاده بود، و در مقابل خود هفتاد و یک بدن قطعه قطعه می دید که هر یک از اولیای خاص الهی بودند، و با گوش خویش صدای ضجّه و نالۀ اهل بیت را می شنید، صورت به خاک گذاشت و از صمیم قلب با شوری عاشقانه به درگاه دوست چنین زمزمه کرد:

اِلهی رِضیً بِقَضائِکَ، صَبْراً عَلی بَلائِکَ، تَسْلیماً لاَِمْرِکَ لا مَعْبُودَ لی

ص:359

سِواکَ. (1)

یعنی آنچه از جانب تو به من رسیده، چنان نیکو و زیبا می بینم که نسبت به آن در کمال خشنودی و رضایم، و برامتحانت صابر و در برابر امرت تسلیم، که مرا معبودی و محبوب و معشوقی جز تو نیست!

و چنانکه خواهر با کرامتش در پاسخ زادۀ مرجانه به وقتی که از آن حضرت پرسید کار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟

فرمود:

ما رَأیْتُ الاّ جَمیلاً. (2)

جز زیبائی چیزی ندیده ام!

آری، عبد اگر با دید حق به اوضاع و احوال بنگرد، و از دریچۀ چشم دوست به آنچه برایش مقدّر شده نظر کند، تسلیم عظمت کار شود، و از اختیار خویش درآید، و اندر میانه جز اختیار دوست اختیاری نماند.

مقام رضا در قرآن

قرآن مجید از دارندگان رضا تمجید و تعریف کرده است:

رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ اولئِکَ حِزْبُ اللّهِ أَلَآ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (3)

ص:360


1- (1) - موسوعه الامام علی بن ابی طالب علیه السلام فی الکتاب و السنه و التاریخ: 248/7.
2- (2) - بحار الأنوار: 115/45، باب 39؛ اللّهوف: 160. [1]
3- (3) - مجادله (58) : 22. [2]

خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند . اینان حزب خدا هستند ، آگاه باش که بی تردید حزب خدا همان رستگارانند .

رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوْا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ» (1)

خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند ؛ این [ پاداش ] برای کسی است که از پروردگارش بترسد .

مقام رضا در روایات

حضرت امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:

مَنِ اتَّکَلَ عَلی حُسْنِ الاِْخْتِیارِ مِنَ اللّهِ لَمْ یَتَمَنَّ انَّهُ فِی غَیْرِ الْحالِ الَّتی اخْتارَهَا اللّهُ لَهُ. (2)

کسی که بر حسن اختیاری که از جانب حق نسبت به او صورت گرفته تکیه کند (و آنچه خدا برای انسان اختیار می کند نیکوست) تمنّای حالی غیر از حالی که حق برای وی خواسته نمی کند.

امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام می فرماید:

نِعْمَ الْقَرینُ الرِّضا. (3)

رضای از حق چه دوست و همنشین خوبی است.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

رَأْسُ طاعَهِ اللّهِ الرِّضا بِما صَنَعَ اللّهُ فِیما احَبَّ الْعَبْدُ و فیما کَرِهَ. (4)

سرآغاز طاعت خداوند رضا به کردۀ حق است در آنچه که عبد آن را دوست دارد یا از آن ناراحت است.

ص:361


1- (1) - بیّنه (98) : 8. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 106/75، باب 19، ذیل حدیث 4؛ [2] تحف العقول: 234.
3- (3) - بحار الأنوار: 408/66، باب 38، حدیث 120؛ [3] تحف العقول: 202.
4- (4) - بحار الأنوار: 139/68، باب 63، حدیث 28؛ [4]وسائل الشیعه: 254/3، باب 75، حدیث 3559. [5]

حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود:

اَلرِّضا بِمَکْرُوهِ الْقَضاءِ مِنْ اعْلی دَرَجاتِ الْیَقینِ. (1)

راضی بودن به قضای ناخوشایند خداوند، از بالاترین درجات یقین است.

حضرت امام باقر علیه السلام در تفسیر آیۀ:

فَلا وَ رَبِّکَ لایُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فِیها شَجَرَ بَیْنَهُمْ» (2)

به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن حقیقی نخواهند بود، مگر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع واختلاف دارند به داوری بپذیرند .

می فرماید: منظور تسلیم و رضا و قناعت به قضای الهی است. (3)رسول حق صلی الله علیه و آله می فرماید: از جبرئیل معنای رضا را پرسیدم گفت:

راضی بر آقا و مولای خود خشم نمی گیرد چه دنیا از جانب مولا به او برسد چه نرسد، و صاحب مقام رضا به عمل اندک برای خودش خشنود نیست. (4)حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

اِنَّ اعْلَمَ النّاسِ بِاللّهِ ارْضاهُمْ بِقَضاءِ اللّهِ. (5)

داناترین مردم به حضرت معبود، خشنودترین آنان به قضای الهی است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَصْلُ الرِّضا حُسْنُ الثِّقَهِ بِاللّهِ. (6)

ریشۀ رضا اطمینانِ نیکو داشتن به حضرت حق است.

ص:362


1- (1) - بحار الأنوار: 152/68، باب 63، حدیث 60؛ [1]مستدرک الوسائل: 413/2، باب 63، حدیث 2334. [2]
2- (2) - نساء (4) : 65. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 204/2، باب 26، حدیث 89؛ المحاسن: 271/1، باب 37، حدیث 364.
4- (4) - بحار الأنوار: 373/66، باب 38، حدیث 19؛ [4] معانی الاخبار: 261، حدیث 1.
5- (5) - بحار الأنوار: 158/68، باب 63، ذیل حدیث 75؛ [5]وسائل الشیعه: 251/3، باب 75، حدیث 3546. [6]
6- (6) - غرر الحکم: 198، حدیث 3927. [7]

و نیز می فرماید:

الرِّضا ثَمَرَهُ الْیَقِینِ. (1)

رضا میوۀ یقین است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

اَعْطُوا اللّهَ الرِّضا مِنْ قُلُوبِکُمْ تَظْفَرُوا بِثَوابِ اللّهِ تَعالی یَوْمَ فَقْرِکُمْ وَ الاِْفْلاسِ. (2)

در قلب از حضرت حق نسبت به تمام اموری که برای شما خواسته خشنود باشید تا به ثواب او در روز فقر و تنگدستی دست یابید.

امام علی علیه السلام فرمود:

مَنْ لَمْ یَرْضَ بِالْقَضاءِ دَخَلَ الْکُفْرُ دینَهُ. (3)

هر کس راضی به قضا نباشد، ناسپاسی وارد دینش شده است.

الهی مقام رضا مقام انبیا و اولیاست، مقام عاشقان و عارفان است، مقام مجذوبان و سالکان است، ما را هم از این مقام رضا بهره مند کن.

الهی سخت بی برگم بساز طاعت اندوزی همین یک اللّه اللّه دارم آنهم گر تو آموزی

ز تشویق نفس بر خویش می لرزم از این غافل که شمع از باد روشن می شود هرگه تو افروزی

(بیدل دهلوی)

ص:363


1- (1) - غرر الحکم: 103، حدیث 1823. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 143/79، باب 18، ذیل حدیث 26؛ [2]مستدرک الوسائل: 412/2، باب 63، حدیث 2331. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 103، حدیث 1814. [4]

مقام رضا در نزد عرفا

بعضی از عرفا، رضای از حق را به این می دانند که اگر مولا عبد را جاودانه در جهنّم جای دهد، چون خواست اوست به این خواسته راضی تر باشد از رضای کسی که به بهشت رفته است!

رضای از حق، آرامش قلب است در برابر مسئولیت هائی که حق به عبد واگذار کرده، این آرامش باعث تسلیم اعضا و جوارح به احکام مولاست.

رضا خشنودی دل است به تلخی قضا، که در فضای این رضا، عبد بلا را نعمت بیند و نعمت را از منعم، پس دیده از نعمت بردارد و به دیدار منعم خوشحال و شاد و راضی گردد.

رضا قبول احکام اوست به شادی و سرور، و استقبال بلا از جانب خواص، در حدی که عوام از بلا گریزانند!

رضا این است که به این معنا یقین جزمی پیدا کند که حضرت محبوب برای من اختیار نکرد مگر آنچه بهتر و نیکوتر است، یعنی تصرّف مالک که حضرت حق است در مملوک که عبد می باشد تصرّفی حکیمانه و عالمانه و عاشقانه است، و بر وی هیچ اعتراضی نیست.

رضا این است که عبد این معنی را لمس کند که حق تعالی ایمان را که اصل همۀ خوبی هاست به من عنایت فرموده، بنابراین آنچه با من کند چیزی جز امتحان و محکم کردن پای ایمان، و رساندن من به مقام قرب نیست، و این جز شادی خشنودی ندارد.

عارفی گفت: الهی از من خشنود باش، عارفی دیگر به او گفت: همی شرم نداری که رضای کسی می طلبی که تو از وی راضی نیستی؟!

وقتی رضا به حکم حق در قلب عبد تجلّی کرد، و آیات قرآن و روایات را با عقل و اندیشه لمس نمود، جائی برای پریشانی دل نسبت به آنچه از عنایات مادی حق

ص:364

در دست دیگران است نمی ماند، و مقام رضا و توجّه به این حقیقت که تقسیم روزی بر اساس عدل است، محلّی برای رشک و حسد نسبت به مردم نمی گذارد، و موقفی برای خوار شمردن قضا و قدر الهی به جا نمی ماند.

مسئلۀ تقسیم معاش بر اساس عدل و عدالت و فضل و احسان در آیات قرآن مجید و روایات و اخبار به طور مفصّل گوشزد شده، و این فقیر در جلد اول «شرح صحیفه» در این زمینه تفسیر مفصّل و جامعی آورده ام، عزیزان می توانند به آن قسمت مراجعه کنند.

ص:365

[«3»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ طَیِّبْ بِقَضَائِکَ نَفْسِی وَ وَسِّعْ بِمَوَاقِعِ حُکْمِکَ صَدْرِی وَ هَبْ لِیَ الثِّقَهَ لِأُقِرَّ مَعَهَا بِأَنَّ قَضَاءَکَ لَمْ یَجْرِ إِلاَّ بِالْخِیَرَهِ وَ اجْعَلْ شُکْرِی لَکَ عَلَی مَا زَوَیْتَ عَنِّی أَوْفَرَ مِنْ شُکْرِی إِیَّاکَ عَلَی مَا خَوَّلْتَنِی]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا به قضایت دل خوش کن، و سینه ام را به موارد فرمانت گشاده فرما، و به من حالت اعتماد و اطمینان بخش تا به وسیلۀ آن اقرار کنم که قضای تو، جز به آنچه خیر است روان نشده و شکرم را برای حضرتت نسبت به آنچه از من دور داشتی، و عطایش را دریغ کردی، از شکرم بر آنچه به من عنایت فرمودی، افزون تر قرار ده.

خیر در قضا و قدر الهی

اشاره

رسول اللّه اعظم صلی الله علیه و آله در باب آداب دعا می فرماید:

اُطْلُبُوا الْخَیْرَ دَهْرَکُمْ کُلَّهُ وَ تَعَرَّضُوا لِنَفَحاتِ اللّهِ فَإِنَّ للّهِ نَفَحاتٍ مِنْ رَحْمَتِهِ یُصیبُ بِها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ. (1)

در سراسر روزگار خود جویای خیر و خوبی باشید و خویشتن را در مسیر نسیم های خداوند قرار دهید؛ زیرا نسیم رحمت خدا گاهی می وزد و به هر یک از بندگانش که او بخواهد، می رسد.

ص:366


1- (1) - کنز العمال: 74/2، حدیث 3189؛ الدرّ المنثور: 318/3، ذیل آیۀ 107 سورۀ یونس.

یکی از عوامل روی گردانی و بی علاقگی انسان به خواسته های الهی، اطمینان نداشتن به خداست؛ زیرا اگر او به خدا اعتماد پیدا کند و بداند دستورها و درخواست های حق به خیر و صلاح اوست، بدون تردید از آن ها استقبال می کند چون در تمام امور قضا و قدر الهی غیر از خیر و مصلحت چیز دیگری وجود ندارد و بعد از آنکه به این مرحله نائل گردید، افکار و اخلاق و رفتارهایش معتدل و منطقی می گردد تا حدی که در برابر نعمت های از دست رفته و حوادث تلخ و شیرین سپاس می گذارد و به افراد نیازمند نگاه تحقیرآمیز و به ثروتمندان به خاطر اموالشان به بزرگی احترام نخواهد کرد؛ زیرا یقین پیدا کرده که شرافت انسان به فرمانبری از خدای عزیز و افتخار به بندگی برای اوست. پس مال و دارایی و نیاز و نداری؛ ملاک ارزش انسان ها نیست.

ریشۀ اصلی ناآرامی درون انسان گرد و غباری است که از طوفان گناهان بر روی قلب او نشسته است. اگر بخواهد به اعتدال روانی و غبار روبی جان موفّق شود باید از عنایات الهی کمک بگیرد و برای پاکسازی روح، خیراندیشی نماید.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

إِنَّ اللّهَ إِذا أَرادَ بِعَبْدٍ خَیْراً طَیَّبَ رُوْحَهُ فَلایَسْمَعُ مَعْرُوفاً الاّ عَرَفَهُ وَ لا مُنْکَراً الاّ أَنْکَرَهُ ثُمَّ یَقْذِفُ اللّهُ فی قَلْبِهِ کَلِمَهً یَجْمَعُ بِها أَمْرَهُ. (1)

هنگامی که خداوند بخواهد به بنده ای نیکی و خوبی کند، روحش را پاکسازی می کند. در این صورت وقتی او هر سخن خوب و خداپسندی را می شنود، آن را می شناسد و هر وقت سخن ناپسند و نادرستی را می شنود، از آن متنفّر است. سپس خداوند به دلش کلمه ای می افکند که بدین وسیله تمام امورش را گردآوری کرده و روبه راه می سازد.

ص:367


1- (1) - الکافی: 165/1، حدیث 1؛ [1]بحار الأنوار: 203/5، باب 7، حدیث 30. [2]

از حضرت علی علیه السلام دربارۀ خیر سؤال شد؛ خیر چیست؟ فرمود:

لَیْسَ الْخَیْرَ انْ یَکْثُرَ مالُکَ وَ وَلَدُکَ وَلکِنَّ الْخَیْرَ انْ یَکْثُرَ عِلْمُکَ وَ انْ یَعْظُمَ حِلْمُکَ وَ انْ تُباهِیَ النّاسَ بِعِبادَهِ رَبِّکَ فَاِنْ احْسَنْتَ حَمِدْتَ اللّهَ وَ انْ اسَأْتَ اسْتَغْفَرْتَ اللّهَ وَ لا خَیْرَ فِی الدُّنْیا الاّ لِرَجُلَیْنِ: رَجُلٍ اذْنَبَ ذُنُوباً فَهُوَ یَتَدارَکُها بِالتَّوبَهِ وَ رَجُلٍ یُسارِعُ فِی الْخَیْراتِ. (1)

خیر، افزون شدن مال و فرزند نیست؛ خیر آن است که دانشت زیاد، و بردباریت بزرگ گردد، و به بندگی پروردگارت بر مردم مباهات نمایی، پس اگر خوبی کردی خدا را شکر کنی، و اگر بدی نمودی به طلب مغفرت برخیزی، خیری در دنیا نیست مگر برای دو نفر: مردی که مرتکب گناهانی شده و با توبه جبران نماید، و مردی که به جانب کارهای خیر می شتابد.

و نیز فرمود:

ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَقَدْ رُزِقَ خَیْرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ هُنَّ: الرِّضا بِالْقَضاءِ وَ الصَّبْرُ عَلَی الْبَلاءِ وَ الشُّکْرُ فِی الرَّخاءِ. (2)

سه چیز است که هر کسی داشته باشد خوبی دنیا و آخرت روزیش شده است آنها: راضی بودن به حکم الهی، شکیبایی بر بلا و گرفتاری و سپاس در هنگام آسایش و تندرستی.

و نیز امام صادق علیه السلام در نصایح خویش به یاران و همراهانش فرمود:

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ إِذا أَرادَ بِعَبْدٍ خَیْراً شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْاِسْلامِ، فَإِذا أَعْطاهُ ذلِکَ أَنْطَقَ لِسانَهُ بِالْحَقِّ وَ عَقَدَ قَلْبَهُ عَلَیْهِ فَعَمِلَ بِهِ فَإِذا جَمَعَ اللّهُ لَهُ ذلِکَ تَمَّ لَهُ

ص:368


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 94. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 282، حدیث 6283. [2]

إِسلامُهُ. (1)

هرگاه خداوند خیر بنده ای را بخواهد سینه اش را برای اسلام فراخ می گرداند و چون این نعمت به او عطا کند زبانش به حق گویا شود و دلش با حق گره خورد و به آن عمل کند واز این رو زمانی که خداوند این امور را گرد آورد اسلام او به کمال رسیده است.

خیر، در حقیقت پاداشی برای مؤمنان است که در آخرت برای آنان ذخیره شده است که مقدمۀ آن در دنیا پیش بینی شده است.

تفسیر خیر درکلام امام صادق علیه السلام

حسین بن اعین برادر مالک بن اعین از امام صادق علیه السلام پرسید: این که شخصی به دیگری می گوید: خدا پاداش خیرت دهد، مفهوم خیر چیست؟

امام علیه السلام فرمود: خیر نام نهری در بهشت است که سرچشمه اش کوثر است و کوثر از ساق عرش سرچشمه می گیرد و بر آن نهر منزلگاه های اوصیا و شیعیانشان بنا شده و در دو طرف این نهر دخترکانی باشند که هر گاه یکی از آنها از جای برخیزد؛ دیگری به جای او بنشیند؛ به این خاطر نامش را خیر نامیده اند. و این مفهوم خیر است؛ در آیۀ شریفۀ:

فِیهِنَّ خَیْرَ تٌ حِسَانٌ» (2)

در آنها زنانی نیکو سیرت و زیبا صورت اند .

ص:369


1- (1) - الکافی: 13/8، حدیث 1؛ [1]بحار الأنوار: 223/75، باب 23، ذیل حدیث 93. [2]
2- (2) - رحمان (55) : 70.

پس هر گاه مردی به دوست خود گفت:

«جَزاکَ اللّهُ خَیْراً» همان منازلی است که خداوند برای برگزیدگان و نیکان از بندگانش فراهم نموده است.

از این رو خداوند منّان در دنیا راه و وسیلۀ رسیدن به خیر و صلاح را در امور انسان در دسترس قرار داده است. (1)رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

یَقُولُ اللّهُ تَعالَی الْمَعْرُوفُ هَدِیَّهٌ مِنّی إِلی عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ فَإِنْ قَبِلَها مِنّی فَبِرَحْمَتی وَ مِنّی وَ إِنْ رَدَّها فَبِذَنْبِهِ حُرِمَهَا وَ مِنْهُ لا مِنِّی وَ أَیُّما عَبْدٍ خَلَقْتُهُ فَهَدَیْتُهُ إِلَی الْإِیمانِ وَ حَسَّنَتْ خُلْقُهُ وَ لَمْ أَبْتَلِهِ بِالْبُخْلِ فَإِنّی أُرِیدُ بِهِ خَیْراً. (2)

خداوند بزرگ می فرماید: کار نیک هدیه ای از جانب من به سوی بندۀ مؤمن من است. پس اگر پذیرفت؛ این رحمت از جانب من است و اگر آن را ردّ نمود به سبب گناه خودش از آن محروم مانده است و این از خود اوست نه از من و هر بنده ای که بیافرینم، به ایمان هدایتش کنم و اخلاق او را نیکو سازم و به بخل گرفتارش ننمایم، همانا خیر او را خواسته ام.

ص:370


1- (1) - الکافی: 230/8، حدیث 298؛ [1]بحار الأنوار: 162/8، باب 23، حدیث 101. [2]
2- (2) - بحار [3]الأنورا: 410/71، باب 30، حدیث 14؛ الأمالی، شیخ طوسی: 24، حدیث 29. [4]

[«4»وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِی عَدَمٍ خَسَاسَهً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَهٍ فَضْلاً فَإِنَّ الشَّرِیفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُکَ وَ الْعَزِیزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُکَ «5»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ مَتِّعْنَا بِثَرْوَهٍ لاَ تَنْفَدُ وَ أَیِّدْنَا بِعِزٍّ لاَ یُفْقَدُ وَ اسْرَحْنَا فِی مُلْکِ الْأَبَدِ إِنَّکَ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الَّذِی لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَکَ کُفُواً أَحَدٌ]

و مرا از این که به تهیدست فقیری گمان پستی برم، و به ثروتمندی گمان برتری ورزم حفظ فرما. چه آن که شریف کسی است که طاعت تو او را شرافت داده، و عزیز کسی است که عبادت تو او را به عزّت نشانده، پس بر محمد و آلش درود فرست و ما را از ثروتی که تمام نمی شود بهره مند کن، و به عزتی که از بین نمی رود یاری ده، و ما را به جانب بهشت جاودانه روانه ساز؛ همانا تو یکتا و یگانه و بی نیازی، نزاییدی و زاییده نشدی، و احدی برایت همتا نبود.

نگاه یکسان به ثروتمند و نیازمند

از سیره های انسان سخاوتمند و با کرامت این است که وقتی نعمتی به او روی می آورد بازگو می کند و شکر خدا را بجا می آورد و رفتارش نیز تأییدی بر این نگرش است. و گاهی از دست دادن ثروت و مال را هم درس عبرت و آزمایش برای خویش می داند و هرگز دارایی را افتخار و ارزشی برای مقام خود نمی پندارد.

برخلاف بخیلان پست همّت که همیشه ناله و فریادشان گوش فلک را کر کرده

ص:371

است و اگر دنیا را به آنها بدهند، اصرار بر پرده پوشی بر نعمت ها دارند چهرۀ شان فقیرانه و سخنانشان آمیخته با زاری و ناداری و رفتارشان نشانگر نیازمندی است؛ در حالی که تفاوت درونی انسان ها در همین طرز فکر روشن می شود؛ آنگاه که خداوند به رسولش می فرماید:

وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» (1)

و نعمت های پروردگارت را بازگو کن .

نعمت های الهی باید در مسیر رشد و تربیت انسان باشد نه مایۀ فخر و سلطه بر دیگری، پس باید بیماری و فقر و مشکلات برای انسان رخ دهد تا یاد نعمت ها برایش گوارا و آرام بخش باشد و او را در حدّ اعتدال و میان حالی نگه دارد و آثار نعمت های خدادادی را با نگاه عدالت آمیز در بین بندگان مشاهده کند تا از برتربینی و خود محوری و ستم به دیگران مصون بماند.

در این باره از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود:

إِنَّ اللّهَ إِذا أَنْعَمَ عَلی عَبْدٍ نِعْمَهً یُحِبُّ أَنْ یَرَی أَثَرَ النِّعْمَهِ عَلَیْهِ. (2)

خداوند هنگامی که نعمتی را به بنده ای می بخشد، دوست دارد که آثار نعمت را بر او ببیند.

از آثار نعمت های خداوند این است که انسان نسبت به توانمند و فقیر یک بینش عادلانه داشته باشد و حق را بین آدمیان یکسان ببیند. بنابراین آنکه نعمت قدرت و ثروت را وسیلۀ ظلم و طغیان قرار می دهد به زبان حال فریاد می کشد:

پروردگارا! من لایق این نعمت نیستم و آنکه در مسیر اجرای حق و عدالت از آن بهره می گیرد به زبان حال می گوید: پروردگارم! من شایسته ام، بهتر و افزونتر کن.

ص:372


1- (1) - ضحی (93) : 11. [1]
2- (2) - کنز العمال: 641/6، حدیث 17182؛ الجامع الصغیر: 253/1، حدیث 1668.

کفران نعمت تنها به این نیست که انسان ناسپاسی خدا گوید، بلکه هر گونه بهره گیری نادرست و انحرافی از نعمت هم کفران است.

از بارزترین نمونۀ تبدیل نعمت به کفران و یکسونگری بشر به طبیعت این است که نیروهای گوناگون جهان آفرینش در پرتو هوش و ابتکار خدادادی بشر، به دست انسان مهار شده و در جادۀ سودمندی و پیشرفت او به کار افتاده است.

هنگامی که ابزار نشر اندیشه و دانش و آگاهی از اخبار جهان در دسترس همگان قرار گرفته است؛ پس در چنین زمانی که مردم دنیا باید از نظر مادی و معنوی انسان های خوشبختی باشند؛ ولی به خاطر صرف کردن قدرت های انسانی و مالی، طبیعی و صنعتی، در راه سلطه جویی و بیدادگری و به کارگیری اختراعات و اکتشافات در هدف های مخرّب؛ هر پدیدۀ نو فکری و حرفه ای، نخست بهرۀ مفسده جویانه دارد سپس فایده های مثبت آن در مراحل بعدی ارائه می شود.

این ناسپاسی بزرگ حاصل دور افتادن از هدایت سازندۀ پیامبران خداست که بشر به دست خود زمینۀ هلاکت نفس و فساد بر زمین را فراهم ساخته است.

اگر انسان خود را با نظام خلقت هماهنگ کند و سنّت های حاکم بر جامعه را در جهت سعادت و هدایت نفس خویش قرار دهد و نفس امّاره و شیطان را به عنوان دو دشمن ظاهری و باطنی بشناسد و آمادگی برای سفر آخرت و زندگی برتر را در سرلوحۀ افکار خود بگنجاند، سعادت دنیا و آخرت را دریافت خواهد کرد.

حضرت علی علیه السلام در وضعیت حال سرمایه داران و نیازمندان می فرماید:

إِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ فَرَضَ فی امْوالِ الْاَغْنِیاءِ اقْواتَ الْفُقَراءِ، فَما جاعَ فَقیرٌ الّا بِما مَنَعَ غَنِیٌّ وَ اللّهُ تَعالی جَدُّهُ سائِلُهُمْ عَنْ ذلِکَ. (1)

خداوند روزی تهیدستان را در ثروت اغنیا واجب نموده است، تهیدستی

ص:373


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 328. [1]

گرسنه نماند جز با منع ثروتمند، و خداوند والا مقام گرسنگی فقیران را از ثروتمندان بازخواست خواهد کرد.

حضرت علی علیه السلام هنگامی که ابوذر رحمه الله را به ربذه تبعید کردند، به او فرمود:

یا اباذَرٍّ! انَّکَ غَضِبْتَ لِلّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ. انَّ الْقَوْمَ خافُوکَ عَلی دُنْیاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلی دِینِکَ، فَاتْرُکْ فی ایْدِیهِمْ ما خافُوکَ عَلَیْهِ، وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِما خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ. فَما احْوَجَهُمْ الی ما مَنَعْتَهُمْ وَ ما اغْناکَ عَمّا مَنَعُوکَ وَ سَتَعْلَمُ مَنِ الرّابِحُ غَداً وَ الْاَکْثَرُ حُسَّداً. (1)

ای ابوذر! قطعاً تو برای خدا غضب کردی، پس به همان خدایی که برای او غضب کردی امیدوار باش. این مردم از تو بر دنیای خود ترسیدند، و تو بر دین خود از آنان ترسیدی، پس آنچه را آنان ترسیدند در دستشان واگذار، و به خاطر دینت که بر آن می ترسی از ایشان بگریز. پس چه بسیار نیازمندند به آنچه آنان را از آن منع کردی، و چه بسیار است بی نیازی تو از آنچه آنان تو را منع کردند و به زودی خواهید فهمید سودکننده در فردا کیست؟! و چه کسی بیش از دیگران مورد غبطه قرار خواهد گرفت.

بر این اساس، عزت و کرامت انسان در رشد حقیقت و ذات آدمی نهفته است. از این رو نه قارون و فرعون و نمرود دارای کرامت و عزّت انسانی بوده اند و نه ابوذر و سلمان و عمّار و بلال حبشی ذلّت و کمبودی داشتند؛ زیرا کمال آن است که نگرش انسان در محور حق حرکت کند و به عالی ترین مراتب عقلانی و شعور الهی نایل آید و نقصان آن است که در جاده سقوط و در ورطۀ شهوت و غضب و درکات حیوانیت سیر کند. و در ظلمات زمین، قربانی دام های شیطانی گردد.

در پایان دعا لازم است به این نکته توجّه شود، که دنبال معیشت و روزی حلال

ص:374


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 130. [1]

رفتن لازم و واجب است، اما در گیرُو دار امور دنیایی باید به دادۀ حق راضی و قانع بود، و باید از چشم دوزی به وضع دیگران چشم پوشید، که چشم و هم چشمی باعث حرص و کبر و حسد و منیّت و ناخشنودی از حضرت محبوب است.

ص:375

دعای 36 : هنگام نظر به ابر و برق و شنیدن بانگ رعد

اشاره

ص:376

ص:377

ص:378

«1» اللَّهُمَّ إِنَّ هذَیْنِ آیَتَانِ مِنْ آیَاتِکَ وَ هذَیْنِ عَوْنَانِ مِنْ أَعْوَانِکَ یَبْتَدِرَانِ طَاعَتَکَ بِرَحْمَهٍ نَافِعَهٍ أَوْ نَقِمَهٍ ضَارَّهٍ فَلاَ تُمْطِرْنَا بِهِمَا مَطَرَ السَّوْءِ وَ لاَ تُلْبِسْنَا بِهِمَا لِبَاسَ الْبَلاَءِ «2»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْزِلْ عَلَیْنَا نَفْعَ هَذِهِ السَّحَائِبِ وَ بَرَکَتَهَا وَ اصْرِفْ عَنَّا أَذَاهَا وَ مَضَرَّتَهَا وَ لاَ تُصِبْنَا فِیهَا بِافَهٍ وَ لاَ تُرْسِلْ عَلَی مَعَایِشِنَا عَاهَهً «3»اَللَّهُمَّ وَ إِنْ کُنْتَ بَعَثْتَهَا نِقْمَهً وَ أَرْسَلْتَهَا سَخْطَهً فَإِنَّا نَسْتَجِیرُکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ نَبْتَهِلُ إِلَیْکَ فِی سُؤَالِ عَفْوِکَ فَمِلْ بِالْغَضَبِ إِلَی الْمُشْرِکِینَ وَ أَدِرْ رَحَی نَقِمَتِکَ عَلَی الْمُلْحِدِینَ «4»اَللَّهُمَّ أَذْهِبْ مَحْلَ بِلاَدِنَا بِسُقْیَاکَ وَ أَخْرِجْ وَحَرَ صُدُورِنَا بِرِزْقِکَ وَ لاَ تَشْغَلْنَا عَنْکَ بِغَیْرِکَ وَ لاَ تَقْطَعْ عَنْ کَافَّتِنَا مَادَّهَ بِرِّکَ فَإِنَّ الْغَنِیَّ مَنْ أَغْنَیْتَ وَ إِنَّ السَّالِمَ مَنْ وَقَیْتَ «5»مَا عِنْدَ أَحَدٍ دُونَکَ دِفَاعٌ وَ لاَ بِأَحَدٍ عَنْ سَطْوَتِکَ امْتِنَاعٌ تَحْکُمُ بِمَا شِئْتَ عَلَی مَنْ شِئْتَ وَ تَقْضِی بِمَا أَرَدْتَ فِیمَنْ أَرَدْتَ «6»فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَی مَا وَقَیْتَنَا مِنَ الْبَلاَءِ وَ لَکَ الشُّکْرُ عَلَی مَا خَوَّلْتَنَا مِنَ النَّعْمَاءِ حَمْداً یُخَلِّفُ حَمْدَ الْحَامِدِینَ وَرَاءَهُ حَمْداً یَمْلَأُ أَرْضَهُ وَ سَمَاءَهُ «7»إِنَّکَ الْمَنَّانُ بِجَسِیمِ الْمِنَنِ الْوَهَّابُ لِعَظِیمِ النِّعَمِ الْقَابِلُ یَسِیرَ الْحَمْدِ الشَّاکِرُ قَلِیلَ الشُّکْرِ الْمُحْسِنُ الْمُجْمِلُ ذُو الطَّوْلِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ.

ص:379

[«1»اَللَّهُمَّ إِنَّ هذَیْنِ آیَتَانِ مِنْ آیَاتِکَ وَ هذَیْنِ عَوْنَانِ مِنْ أَعْوَانِکَ یَبْتَدِرَانِ طَاعَتَکَ بِرَحْمَهٍ نَافِعَهٍ أَوْ نَقِمَهٍ ضَارَّهٍ فَلاَ تُمْطِرْنَا بِهِمَا مَطَرَ السَّوْءِ وَ لاَ تُلْبِسْنَا بِهِمَا لِبَاسَ الْبَلاَءِ «2»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْزِلْ عَلَیْنَا نَفْعَ هَذِهِ السَّحَائِبِ وَ بَرَکَتَهَا وَ اصْرِفْ عَنَّا أَذَاهَا وَ مَضَرَّتَهَا وَ لاَ تُصِبْنَا فِیهَا بِافَهٍ وَ لاَ تُرْسِلْ عَلَی مَعَایِشِنَا عَاهَهً]

خدایا! همانا این «رعد و برق» دو نشانه از نشانه های تو، و دو خدمتگزار از خدمتگزاران تواند، که در مقام فرمان بردن از تو، به رحمتی سودمند یا عقوبتی زیان بخش می شتابند، پس به وسیلۀ آن دو، باران زیان بار بر ما مباران، و به سبب آن دو لباس بلا بر ما مپوشان.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و فایده و برکت این ابرها را بر ما نازل کن و آزار و زیانش را از ما بگردان، و از درون ابرها آفتی به ما نرسان، و بر آنچه که معیشت ما بر آن استوار است آسیبی نفرست.

ص:380

[«3»اَللَّهُمَّ وَ إِنْ کُنْتَ بَعَثْتَهَا نِقْمَهً وَ أَرْسَلْتَهَا سَخْطَهً فَإِنَّا نَسْتَجِیرُکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ نَبْتَهِلُ إِلَیْکَ فِی سُؤَالِ عَفْوِکَ فَمِلْ بِالْغَضَبِ إِلَی الْمُشْرِکِینَ وَ أَدِرْ رَحَی نَقِمَتِکَ عَلَی الْمُلْحِدِینَ «4»اَللَّهُمَّ أَذْهِبْ مَحْلَ بِلاَدِنَا بِسُقْیَاکَ وَ أَخْرِجْ وَحَرَ صُدُورِنَا بِرِزْقِکَ وَ لاَ تَشْغَلْنَا عَنْکَ بِغَیْرِکَ وَ لاَ تَقْطَعْ عَنْ کَافَّتِنَا مَادَّهَ بِرِّکَ فَإِنَّ الْغَنِیَّ مَنْ أَغْنَیْتَ وَ إِنَّ السَّالِمَ مَنْ وَقَیْتَ «5»مَا عِنْدَ أَحَدٍ دُونَکَ دِفَاعٌ وَ لاَ بِأَحَدٍ عَنْ سَطْوَتِکَ امْتِنَاعٌ تَحْکُمُ بِمَا شِئْتَ عَلَی مَنْ شِئْتَ وَ تَقْضِی بِمَا أَرَدْتَ فِیمَنْ أَرَدْتَ]

خدایا! اگر این ابرها را به خاطر عقوبت برانگیخته ای، و محض خشم فرستاده ای، ما از خشمت به تو پناه می آوریم، و برای درخواست گذشت و عفوت به درگاه تو زاری می کنیم. پس غضب و خشم را متوجه مشرکان کن، و آسیای عقوبتت را نسبت به منحرفان به گردش آر.

خدایا! خشکی سرزمین های ما را به بارانت برطرف کن، و شدّت خشم سینۀ ما را به رزق و روزی خود بیرون فرما، و ما را از خود به غیر خود مشغول و سرگرم مکن، و مایه و منبع نیکی خود را از ما جدا ساز؛ چه این که، بی نیاز کسی است که تواش بی نیاز کنی، و سالم کسی است که تواش از هر شرّی نگاه داری، نزد کسی جز دفاع تو نیروی دفاع نیست و برای احدی از عذاب تو، وسیلۀ حفظ

ص:381

و نگاه داری وجود ندارد؛ بر هر کسی که بخواهی، به هر چه که بخواهی حکم می کنی، و به آنچه اراده فرمایی دربارۀ هر کس اراده کنی فرمان می دهی.

ص:382

[«6»فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَی مَا وَقَیْتَنَا مِنَ الْبَلاَءِ وَ لَکَ الشُّکْرُ عَلَی مَا خَوَّلْتَنَا مِنَ النَّعْمَاءِ حَمْداً یُخَلِّفُ حَمْدَ الْحَامِدِینَ وَرَاءَهُ حَمْداً یَمْلَأُ أَرْضَهُ وَ سَمَاءَهُ «7»إِنَّکَ الْمَنَّانُ بِجَسِیمِ الْمِنَنِ الْوَهَّابُ لِعَظِیمِ النِّعَمِ الْقَابِلُ یَسِیرَ الْحَمْدِ الشَّاکِرُ قَلِیلَ الشُّکْرِ الْمُحْسِنُ الْمُجْمِلُ ذُو الطَّوْلِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ]

تو را سپاس بر آن که ما را از بلا نگاه داشتی، و تو را شکر بر نعمت هایی که به ما دادی؛ سپاسی که سپاس سپاسگزاران را پشت سر گذارد؛ سپاسی که زمین و آسمان خدا را پر کند. همانا تویی بسیار نعمت دهنده به نعمت های بزرگ، بخشندۀ نعمت های عظیم، پذیرندۀ سپاس اندک، قبول کنندۀ شکر ناچیز، نیکوکار و خوش رفتار، دارای احسان، معبودی جز تو نیست، پایان کار به سوی توست.

ابر، برق، رعد

اگر مردم به عبادت و طاعت و تقوا و ورع روی آورند. ابر و برق و رعد به وقت کار خود را انجام می دهند و به اندازه می بارند و باریدن ابر برای همگان نعمت و برکت می شود، و اگر روی از عبادت بردارند و پشت پا به تقوا و فضیلت بزنند، بارش ابر و غرّش رعد و فروغ برق برای آنان بلا و نقمت و باعث خرابی و ضرر و زیان و خسارت خواهد شد، که هر چه چرخ در این جهان هستی است به ارادۀ یک نفر می چرخد و آنهم حضرت حق است، و چه نیکوست که تمام مردم هوا و

ص:383

خواسته و ارادۀ خود را با هوا و ارادۀ حق یکی کنند تا همه چیز برای آنان منبع نفع و برکت گردد.

برق آسمان، بارش باران و سبز شدن زمین و دگرگونی فصل ها از نشانه های قدرت قاهرۀ خداوند متعال در آفرینش است که بر پایۀ یک برنامۀ حساب شده و استوار اتفاق می افتد و هرگز تصادف و بی نظمی در این امور راهی ندارد.

خداوند حکیم در سیر حرکت زمین و برکات آسمانی؛ برق را وسیله ای برای بیداری و دگرگونی انسان ها قرار داده است تا در پرتو ترس و امید از آن، آدمی در خواب غفلت فرو نرود از این رو می فرماید:

وَ مِنْ ءَایَتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَیُحْیِ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَآ إِنَّ فِی ذَ لِکَ لَأَیَتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» (1)

و از نشانه های [ قدرت و ربوبیت ] اوست که برق را مایۀ ترس [ از صاعقه ] و امید [ به باران ] به شما می نمایاند ، و از آسمان ، آبی نازل می کند که زمین را پس از مردگی اش به وسیلۀ آن زنده می کند ؛ قطعاً در این [شگفتی های آفرینش] نشانه هایی است برای مردمی که تعقّل می کنند .

جرقه ای که از بیم و امیدی در اثر برق آسمانی و حرکت ابرها و ریزش باران در قلب پدید می آید؛ سازندۀ درون آدمی است و این یک راه خداشناسی آشکار است که باید بر اساس دانش و اندیشه و تفکّر دریافت شود.

امیرمؤمنان علی علیه السلام در وصف سالکان راه حقیقت می فرماید:

قَدْ أَحْیی عَقْلَهُ وَ اماتَ نَفْسَهُ، حَتّی دَقَّ جَلیلُهُ وَ لَطُفَ غَلیظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لامِعٌ کَثیرُ الْبَرْقِ، فَأَبانَ لَهُ الطَّریقَ وَ سَلَکَ بِهِ السَّبیلَ وَ تَدافَعَتْهُ الْأَبْوابُ الی بابِ السَّلامَهِ وَ دارِ الْإِقامَهِ وَ ثَبَتَتْ رِجْلاهُ بِطُمَأْنِینَهِ بَدَنِهِ فی قَرارِ الْأَمْنِ وَ

ص:384


1- (1) - روم (30) : 24. [1]

الرّاحَهِ بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضی رَبَّهُ. (1)

همانا عقل خود را زنده کرد و نفسش را می راند به طوری که جسمش باریک و دلش نرم شد و نوری در نهایت فروزندگی برایش درخشید که راه را برای او روشن کرد و به آن نور راه را پیمود، ابواب سلوک او را به در سلامت و خانۀ اقامت راندند و قدمهایشان همراه آرامش تن در جایگاه امن و راحت استوار شد، چرا که قلبش را به کار گرفت و پروردگارش را خشنود ساخت.

هر آنچه در چرخۀ دایرۀ هستی است فرمان بر نظام ربّانی خداوند جهان است. و هیچ گونه استقلالی در ذات آن نیست، بلکه همۀ اصول نظام هستی امانتی است که سود و زیان بار بودن آن در دست پر قدرت آن حکیم تواناست. و همگی در ستایش و نیایش با حق تعالی، زبانی خاموش دارند.

در شرح اسماء الحسنی، روایتی از نبی اکرم صلی الله علیه و آله وارد شده که حق جلیل را گسترده توصیف فرموده است، از جمله در بخشی از فرازهای آن آمده است:

وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی یُسَبِّحُ لَکَ بِهِ قَطْرُ الْمَطَرِ وَ السَّحابُ الْحامِلاتُ قَطَراتِ رَحْمَتِکَ یا اللّهُ وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی أَجْرَیْتَ بِهِ وابِلَ السَّحابِ فِی الْهَواءِ بِقُدْرَتِکَ یا اللّهُ وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی تُنْزِلُ بِهِ قَطْرَ الْمَطَرِ مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجّاجاً فَتَجْعَلُهُ فُرَجاً یا اللّهُ... . وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی یُسَبِّحُ لَکَ بِهِ الْبَرْقُ الْخاطِفُ وَ الصَّواعِقُ الْعاصِفَهُ یا اللّهُ وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی تُسَبِّحُ لَکَ بِهِ الرِّیاحُ الْعاصِفاتُ فِی مَجارِیها یا اللّه وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی یَنْزِلُ بِهِ مَعَ کُلِّ قَطْرَهٍ مَلَکٌ مِنَ السَّماءِ یُسَبِّحُکَ بِهِ وَ لایَرْجِعُ إِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ یا اللّهُ. (2)

ص:385


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 210. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 255/90 - 256، باب 13، حدیث 1؛ [2]البلد الأمین: 413. [3]

و از تو درخواست می کنم به آن نامت که به آن قطره های باران و ابر بارکش قطره های رحمت تو؛ تو را تسبیح می کنند، ای خدا.

واز تو درخواست می کنم به آن نامت که به آن در هوا ابر سنگین را به نیرویت جاری ساختی، ای خدا.

و از تو درخواست می کنم به آن نامت که به آن قطره های باران را از ابرهای متراکم و باران زا، پی در پی فروفرستادی و آن را گشایش قرار دادی، ای خدا.

و از تو درخواست می کنم به آن نامت که به آن آذرخش خیره کننده و آواز سخت و تند وزنده تو را تسبیح می کنند، ای خدا.

و از تو در خواست می کنم به آن نامت که به آن بادهای سخت وزنده در رهگذرشان تو را تسبیح می کنند، ای خدا.

واز تو در خواست می کنم به آن نامت که به آن با هر قطره ای فرشته ای از آسمان فرود می آید و به آن تو را تسبیح می کند و تا روز قیامت بازنمی گردد، ای خدا.

در این فراز از دعا، حضرت سجّاد علیه السلام از خداوند منّان در خواست ابر پر برکت نموده است؛ زیرا ابر بدون بارش هم رحمت و هم نقمت است. دربیان معصومان علیهم السلام چنین آمده است.

رسول اللّه اعظم صلی الله علیه و آله می فرماید:

إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ جَعَلَ السَّحابَ غَرابِیلَ لِلْمَطَرِ هِیَ تُذِیبُ الْبَرَدَ حَتّی یَصیرَ ماءً لِکَیْ لایُضِرَّ شَیْئاً یُصیبُهُ وَ الَّذی تَرَوْنَ فِیهِ مِنَ الْبَرْدِ وَ الصَّواعِقِ نَقِمَهٌ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ یُصیبُ بِها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ. (1)

ص:386


1- (1) - بحار الأنوار: 381/56، باب 28، حدیث 25؛ [1]قرب الإسناد: 36. [2]

همانا خداوند متعال ابر را غربال کنندۀ باران ساخته، آنها تگرگ را ذوب می کنند تا به هر چه می رسد زیان نرساند و آنچه بنگرید در ابر از تگرگ و صاعقه، عذاب خدای عز و جل است که با آن هر بندهای را که بخواهد گرفتار نماید.

نبی اسلام صلی الله علیه و آله از جبرئیل پرسید: دوست دارم امر ابررا بدانم، جبرئیل گفت: این فرشتۀ ابر است از او بپرس، او گفت: چک های مهر شده به دست ما می آید که به فلان شهر چنین و چنان قطره ببارید. (1)امام علی علیه السلام فرمود:

السِّحابُ غِرْبالُ الْمَطَرِ وَ لَوْ لا ذَلِکَ لَأَفْسَدَ کُلَّ شَئٍ یَقَعُ عَلَیْهِ. (2)

ابر، غربال کننده بارانند. و اگر نبود هر چه باران به آن می ریخت تباه می شد.

و نیز حضرت علی علیه السلام می فرماید:

وَ سُئِلَ عَنِ السَّحابِ أَیْنَ تَکُونُ؟ قالَ: تَکُونُ عَلَی شَجَرٍ عَلی کَثِیبٍ عَلی شاطِئِ الْبَحْرِ یَأوِی إِلَیْهِ فَإِذا أَرادَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ أَنْ یُرْسِلَهُ أَرْسَلَ رِیحاً فَأَثارَتْهُ وَ وَکَّلَ بِهِ مَلائِکَهً یَضْرِبُونَهُ بِالمَخارِیقِ وَ هُوَ الْبَرْقُ فَیَرْتَفِعُ ثُمَّ قَرَأَ هذِهِ الْآیَهَ وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَهُ إِلَی بَلَدٍ مَّیِّتٍ» (3)

وَ الْمَلَکُ اسْمُهُ الرَّعْدُ. (4)

پرسیده شده از ابر که کجاست؟ فرمود: بر درختی بالای تلّی کنار دریا در آن

ص:387


1- (1) - بحار الأنوار: 387/56، باب 28، حدیث 39. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 373/56، باب 28، حدیث 5؛ [2]قرب الإسناد: 64. [3]
3- (3) - فاطر (35) : 9. [4]
4- (4) - الکافی: 218/8، حدیث 268؛ [5]بحار الأنوار: 382/56، باب 28، حدیث 26. [6]

منزل کند و چون خداوند بلند مرتبه بخواهد آن را بفرستد، بادی گسیل نماید تا آن را برانگیزد و فرشته ها بدان گمارد تا او را تازیانۀ آتشین بزنند و آن برق است و برآید، سپس این آیه را خواند: «خداست که بادها را فرستاد تا ابری را برانگیزند ، پس ما آن را به سوی سرزمین مرده راندیم و زمین را پس از مردگی اش به وسیلۀ آن زنده کردیم » و نام آن فرشته رعد است.

ابن عباس در این باره می گوید:

السَّحابُ الْأَسْوَدُ فِیهِ الْمَطَرُ وَ الْأَبْیَضُ فِیهِ النَّدَی وَ هُوَ الَّذی یُنْضِجُ الثِّمارَ. (1)

در ابر سیاه، باران است و ابر سفید رطوبت دارد و او سبب رویش و رشد میوه هاست.

گاهی ابر در موقعیت های خاصی موجب تراکم هوا و در نتیجه گرم شدن شدید آن می شود و بسیاری از درختان و گیاهان را سوزانده و بی خاصیّت می کند و نیز سبب از بین رفتن رطوبت هوا و کاهش اکسیژن در فضا می شود تا جایی که انسان گاهی دچار تنگی نفس و بیماری گوارشی می شود. این حالت از بلایای طبیعی آفرینش و برای عبرت آدمیان پیش می آید.

بنابراین گاهی رعد و برق و ابر زمینه ساز ترس و هراس است. و گاهی موجب طمع و رغبت و امید می شود؛ زیرا زمانی در اثر انقلاب آنها باران شدیدی می بارد و به صورت سیل بزرگی درآمده و هر چه را از تر و خشک در سر راهش قرار گرفته نابود می کند و همچنین زمانی بارانی سودمند و به اندازۀ مناسب مکان می بارد که دشت و بیابان و مزارع را آباد می سازد و چشمه های آب و رودخانه ها به جریان می افتد و همگان از این لطف خدا خرسند و سپاسگزار می شوند.

از سید مرتضی رحمه الله پرسیدند: رعد و برق و ابر در کلام خداوند چیستند؟ که

ص:388


1- (1) - بحار الأنوار: 387/56، باب 28، حدیث 37؛ [1] الدرّ المنثور: 165/1.

فرمود: «و از آسمان از کوه هایی که در آن ابر یخ زده است تگرگی فرو می ریزد.» آیا آنجا تگرگ است یا نه؟

و ایشان (قدس سره) پاسخ داد: ابر جسمی متراکم و در هم است و در آن شکی نیست که قابل مشاهده است و امّا رعد و برق روایت دارد که دو فرشته اند و آنچه ما گوئیم این است که رعد غرّشی از برخورد تکه های ابر است و برق هم از برخورد آنها به هم بدرخشید و این که خداوند فرموده از کوه هاست تا آخر آیه؛ شکی نیست که کلام خداست و مانعی ندارد که کوه های تگرگی آفریده شده باشد در هنگامی که تگرگ فرو می بارد. (1)به قول عارف معارف حضرت فیضی هندی:

فروغ شمع محبّت زآتش دگرست درون سوختۀ او بلاکش دگرست

درخت وادی ایمن نسوزد آتش طور که بهر سوختن هیمه آتش دگرست

به راه عشق مرا نسبتی به مجنون نیست ربودگی دلم از پریوش دگرست

سرم به عشوۀ ساقی فرو نمی آید که مستی دلم از جام بی غش دگرست

ز نقش لوحۀ گردون مگو، که طفل دلم فریب خوردۀ لوح منقّش دگرست

مکن ملامت فیضی اگر قَدَح نکشید که او ز بادۀ توحید سر خوش دگرست

(فیضی هندی)

ص:389


1- (1) - بحار الأنوار: 398/56 (تتمیم)؛ رسائل المرتضی: 18/4، مسألۀ هفتم.

دعای 37 : اعتراف به ناتوانی از شکر

اشاره

ص:390

ص:391

ص:392

«1» اللَّهُمَّ إِنَّ أَحَداً لاَ یَبْلُغُ مِنْ شُکْرِکَ غَایَهً إِلاَّ حَصَلَ عَلَیْهِ مِنْ إِحْسَانِکَ مَا یُلْزِمُهُ شُکْراً «2»وَ لاَ یَبْلُغُ مَبْلَغاً مِنْ طَاعَتِکَ وَ إِنِ اجْتَهَدَ إِلاَّ کَانَ مُقَصِّراً دُونَ اسْتِحْقَاقِکَ بِفَضْلِکَ «3»فَأَشْکَرُ عِبَادِکَ عَاجِزٌ عَنْ شُکْرِکَ وَ أَعْبَدُهُمْ مُقَصِّرٌ عَنْ طَاعَتِکَ «4»لاَ یَجِبُ لِأَحَدٍ أَنْ تَغْفِرَ لَهُ بِاسْتِحْقَاقِهِ وَ لاَ أَنْ تَرْضَی عَنْهُ بِاسْتِیجَابِهِ «5»فَمَنْ غَفَرْتَ لَهُ فَبِطَوْلِکَ وَ مَنْ رَضِیتَ عَنْهُ فَبِفَضْلِکَ «6»تَشْکُرُ یَسِیرَ مَا شَکَرْتَهُ وَ تُثِیبُ عَلَی قَلِیلِ مَا تُطَاعُ فِیهِ حَتَّی کَأَنَّ شُکْرَ عِبَادِکَ الَّذِی أَوْجَبْتَ عَلَیْهِ ثَوَابَهُمْ وَ أَعْظَمْتَ عَنْهُ جَزَاءَهُمْ أَمْرٌ مَلَکُوا اسْتِطَاعَهَ الاِمْتِنَاعِ مِنْهُ دُونَکَ فَکَافَیْتَهُمْ أَوْ لَمْ یَکُنْ سَبَبُهُ بِیَدِکَ فَجَازَیْتَهُمْ «7»بَلْ مَلَکْتَ - یَا إِلَهِی - أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَنْ یَمْلِکُوا عِبَادَتَکَ وَ أَعْدَدْتَ ثَوَابَهُمْ قَبْلَ أَنْ یُفِیضُوا فِی طَاعَتِکَ وَ ذَلِکَ أَنَّ سُنَّتَکَ الْإِفْضَالُ وَ عَادَتَکَ الْإِحْسَانُ وَ سَبِیلَکَ الْعَفْوُ «8»فَکُلُّ الْبَرِیَّهِ مُعْتَرِفَهٌ بِأَنَّکَ غَیْرُ ظَالِمٍ لِمَنْ عَاقَبْتَ وَ شَاهِدَهٌ بِأَنَّکَ مُتَفَضَّلٌ عَلَی مَنْ عَافَیْتَ وَ کُلٌّ مُقِرٌّ عَلَی نَفْسِهِ بِالتَّقْصِیرِ عَمَّا اسْتَوْجَبْتَ «9»فَلَوْ لاَ أَنَّ الشَّیْطَانَ یَخْتَدِعُهُمْ عَنْ طَاعَتِکَ مَا عَصَاکَ عَاصٍ وَ لَوْ لاَ أَنَّهُ صَوَّرَ لَهُمُ الْبَاطِلَ فِی مِثَالِ الْحَقِّ مَا ضَلَّ عَنْ طَرِیقِکَ ضَالٌّ «10»فَسُبْحَانَکَ مَا أَبْیَنَ کَرَمَکَ فِی مُعَامَلَهِ مَنْ أَطَاعَکَ أَوْ عَصَاکَ تَشْکُرُ لِلْمُطِیعِ مَا أَنْتَ تَوَلَّیْتَهُ لَهُ وَ تُمْلِی لِلْعَاصِی فِیمَا تَمْلِکُ مُعَاجَلَتَهُ فِیهِ «11»أَعْطَیْتَ کُلاًّ مِنْهُمَا مَا لَمْ یَجِبْ لَهُ وَ تَفَضَّلْتَ عَلَی

ص:393

کُلٍّ مِنْهُمَا بِمَا یَقْصُرُ عَمَلُهُ عَنْهُ «12»وَ لَوْ کَافَأْتَ الْمُطِیعَ عَلَی مَا أَنْتَ تَوَلَّیْتَهُ لَأَوْشَکَ أَنْ یَفْقِدَ ثَوَابَکَ وَ أَنْ تَزُولَ عَنْهُ نِعْمَتُکَ وَ لَکِنَّکَ بِکَرَمِکَ جَازَیْتَهُ عَلَی الْمُدَّهِ الْقَصِیرَهِ الْفَانِیَهِ بِالْمُدَّهِ الطَّوِیلَهِ الْخَالِدَهِ وَ عَلَی الْغَایَهِ الْقَرِیبَهِ الزَّائِلَهِ بِالْغَایَهِ الْمَدِیدَهِ الْبَاقِیَهِ «13»ثُمَّ لَمْ تَسُمْهُ الْقِصَاصَ فِیمَا أَکَلَ مِنْ رِزْقِکَ الَّذِی یَقْوَی بِهِ عَلَی طَاعَتِکَ وَ لَمْ تَحْمِلْهُ عَلَی الْمُنَاقَشَاتِ فِی الآلاَتِ الَّتِی تَسَبَّبَ بِاسْتِعْمَالِهَا إِلَی مَغْفِرَتِکَ وَ لَوْ فَعَلْتَ ذَلِکَ بِهِ لَذَهَبَ بِجَمِیعِ مَا کَدَحَ لَهُ وَ جُمْلَهِ مَا سَعَی فِیهِ جَزَاءً لِلصُّغْرَی مِنْ أَیَادِیکَ وَ مِنَنِکَ وَ لَبَقِیَ رَهِیناً بَیْنَ یَدَیْکَ بِسَائِرِ نِعَمِکَ فَمَتَی کَانَ یَسْتَحِقُّ شَیْئًا مِنْ ثَوَابِکَ؟ لاَ مَتَی؟ «14»هَذَا - یَا إِلَهِی - حَالُ مَنْ أَطَاعَکَ وَ سَبِیلُ مَنْ تَعَبَّدَ لَکَ فَأَمَّا الْعَاصِی أَمْرَکَ وَ الْمُوَاقِعُ نَهْیَکَ فَلَمْ تُعَاجِلْهُ بِنَقِمَتِکَ لِکَیْ یَسْتَبْدِلَ بِحَالِهِ فِی مَعْصِیَتِکَ حَالَ الْإِنَابَهِ إِلَی طَاعَتِکَ وَ لَقَدْ کَانَ یَسْتَحِقُّ فِی أَوَّلِ مَا هَمَّ بِعِصْیَانِکَ کُلَّ مَا أَعْدَدْتَ لِجَمِیعِ خَلْقِکَ مِنْ عُقُوبَتِکَ «15»فَجَمِیعُ مَا أَخَّرْتَ عَنْهُ مِنَ الْعَذَابِ وَ أَبْطَأْتَ بِهِ عَلَیْهِ مِنْ سَطَوَاتِ النَّقِمَهِ وَ الْعِقَابِ تَرْکٌ مِنْ حَقِّکَ وَ رِضًی بِدُونِ وَاجِبِکَ «16»فَمَنْ أَکْرَمُ - یَا إِلَهِی - مِنْکَ وَ مَنْ أَشْقَی مِمَّنْ هَلَکَ عَلَیْکَ لاَ مَنْ؟ فَتَبَارَکْتَ أَنْ تُوصَفَ إِلاَّ بِالْإِحْسَانِ وَ کَرُمْتَ أَنْ یُخَافَ مِنْکَ إِلاَّ الْعَدْلُ لاَ یُخْشَی جَوْرُکَ عَلَی مَنْ عَصَاکَ وَ لاَ یُخَافُ إِغْفَالُکَ ثَوَابَ مَنْ أَرْضَاکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ هَبْ لِی أَمَلِی وَ زِدْنِی مِنْ هُدَاکَ مَا أَصِلُ بِهِ إِلَی التَّوْفِیقِ فِی عَمَلِی إِنَّکَ مَنَّانٌ کَرِیمٌ.

ص:394

[«1»اَللَّهُمَّ إِنَّ أَحَداً لاَ یَبْلُغُ مِنْ شُکْرِکَ غَایَهً إِلاَّ حَصَلَ عَلَیْهِ مِنْ إِحْسَانِکَ مَا یُلْزِمُهُ شُکْراً «2»وَ لاَ یَبْلُغُ مَبْلَغاً مِنْ طَاعَتِکَ وَ إِنِ اجْتَهَدَ إِلاَّ کَانَ مُقَصِّراً دُونَ اسْتِحْقَاقِکَ بِفَضْلِکَ «3»فَأَشْکَرُ عِبَادِکَ عَاجِزٌ عَنْ شُکْرِکَ وَ أَعْبَدُهُمْ مُقَصِّرٌ عَنْ طَاعَتِکَ]

خدایا! کسی از شکر گزاریت در حالی از احوال، به نهایت شکر نمی رسد جز این که از احسانت نعمتی به دست می آورد، که او را به شکری دیگر وا می دارد.

و از آن جا که نعمتت پیوسته و پی درپی به بندگان می رسد، پس کسی را قدرت بر شکر نیست، و از اطاعتت گرچه تلاش و کوشش کند به اندازه ای نمی رسد، جز این که در برابر شایستگی ات، به سبب فضل و احسانت، ناتوان از طاعت است؛ بنابراین سپاس گزارترین بندگانت از سپاسگزاریت عاجز، و عابدترین ایشان، از اطاعتت ناتوان است.

حقیقت شکر

اشاره

گروهی تصور می کنند شکر به این است که وقتی خود را در دریای نعمت های الهی و به خصوص نعمت های مادی غوطه ور دیدند، سر به جانب حق برداشته و بگویند: الحمدللّه.

باید به اینان گفت: گفتن الحمدللّه گرچه شکر است ولی تمام شکر و حقیقت شکر نیست، بلکه مرتبه ای ضعیف از مراتب مسئلۀ با عظمت شکر است.

ص:395

چنانکه از آیات و روایات استفاده می شود منزلت شکر و مقام شاکران بسیار با عظمت است.

حقیقت شکر، مصرف کردن نعمت های مادی و معنوی در جائی است که حضرت منعم معیّن فرموده، و پرهیز از خرج کردن نعمت در معاصی و گناهان است.

حقیقت شکر در کلام راغب اصفهانی

راغب اصفهانی در «المفردات» می نویسد:

«اَصْلُ الشُّکْرِ مِنْ عَیْنٍ شَکْری.

ریشۀ شکر از چشم پر اشک گرفته شده است.

و چون این لغت در باب تشکّر از منعم به کار می رود، پُر بودن انسان از یاد خدا نسبت به نعمت هایش می شود و توجه به این که نعمت در کجا خرج شود، که دنبال این یاد، عطا و سخا و جود و کرم و صدقه و انفاق و احسان و خرج به اقتصاد و اعتدال است.

شکر را سه مرتبه است:

1 - مرتبۀ قلبی

2 - مرتبۀ زبانی

3 - مرتبۀ عملی

مرتبۀ قلبی فهم نعمت است، مرتبۀ زبانی ثنا و حمد و اظهار نعمت است، مرتبۀ عملی تلافی احسان حق به اندازۀ قدرت است.» (1)

ص:396


1- (1) - مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانی: 461، مادّۀ شکر.
حقیقت شکر در کلام نصیرالدین طوسی

خواجه نصیرالدین طوسی در باب شکر می فرماید:

«شکر شریف ترین و برترین کارهاست، آگاه باش که شکر روبه رو شدن با نعمت به وسیلۀ گفتار و عمل و نیّت است.

برای شکر سه رکن است: معرفت، حال، عمل.

معرفت به این است که منعم و صفات لایق به او را بشناسی، و این که نعمت ظاهر و باطن از اوست، و منعم حقیقی جز ذات اقدس حق کسی نیست، و آنچه واسطۀ بین تو و حضرت حق برای رسیدن نعمت به توست مسخّر حضرت اویند و فرمانبردار آن وجود مبارک است.

حال، عبارت از نشان دادن خضوع و خشوع و سرور و بهجت به وسیلۀ نعمت است، به این که این همه نعمت هدیه است و این هدیه دلالت کننده بر عنایت منعم به شخص توست، و علامت و نشانۀ حال به این است که به چیزی از دنیا خوشحال نگردی مگر به آنچه موجب قرب تو به حضرت اوست.

اما عمل، حقیقتی که متوجه به قلب و زبان و جوارح است.

عمل قلب، ارادۀ تعظیم در برابر منعم و حمد و سپاس و تمجید اوست، و اندیشه در صنایع و افعال و آثار لطف آن حضرت، و نیّت داشتن رساندن خیر و احسان به وسیلۀ نعمت به تمام خلق خداست.

عمل زبان، اظهار نعمت به حمد و تسبیح و تهلیل و امر به معروف و نهی از منکر است.

عمل جوارح، به کارگیری نعمت های ظاهر و باطن در طاعت و عبادت، و خودداری از خرج کردن نعمت در معصیت و مخالفت با حضرت محبوب و جناب معشوق است».

بنابراین؛ شکر از مهم ترین صفات کمال است، و تحقق این حقیقت به طور جامع

ص:397

و کامل بسیار کم اتفاق می افتد، چنانچه در قرآن مجید فرموده است:

وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ» (1)

و از بندگانم اندکی سپاس گزارند .

از آنجائی که شکر جوارحی، خود از نعمت های معنوی حق است، و جز با توفیق حضرت او صورت نمی گیرد، پس بر این نعمت هم شکری واجب است، و بر این شکر هم شکر دیگری واجب تا بی نهایت!

بر اساس محاسبۀ بالا باید گفت: تمام موجودات صاحب شعور از شکر حضرتش عاجزند، آنهم از شکر یک نعمت از مجموع نعمت های او که قابل احصا نیست! بنابراین آخرین مرتبۀ شکر، اعتراف به ناتوانی از شکر است.

حضرت سیّد الشهداء - روحی فداه - در دعای عرفه به پیشگاه حضرت محبوب عرضه می دارد:

طول مدت عصرها و بلکه قرن ها اگر عمر کنم، شکر یکی از آن نعمت ها که به من عنایت فرمودی نتوانم انجام داد، مگر باز به نعمت دیگرت که آن نیز به من شکری سر از نو و ستایشی تازه واجب گرداند.

آری، و اگر من و تمام حساب دانان عالم آفرینش بخواهیم نهایت نعمت هایت از گذشته و حال و آینده را احصا و شماره کنیم هرگز بر حساب و شماره اش و درک نهایتش قادر نخواهیم بود، راستی بعید است، کجا می توانیم در صورتی که در کتاب ناطق خود، قرآن مجید بیان فرمودی: که اگر بخواهید نعمت های خدا را بشمارید هرگز نتوانید. (2)الهی به کدام یک از نعمت هایت تو را شکر گوئیم، و با چه زبان و با کدام فهم و

ص:398


1- (1) - سبأ (34) : 13. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 218/95، باب 2؛ إقبال الأعمال: 341؛ البلد الأمین: 252.

عقل به شکرت به پا خیزیم؟

شکر در قرآن مجید

سرفصل های شکر در آیات قرآن مجید به شرح زیر است:

1 - أدای شکر حق نسبت به تمام نعمت ها واجب است:

اَنِ اشْکُرِللّهِ» (1)

نسبت به خدا سپاس گزار و شاکر باش.

2 - برگشت سود شکر به خود انسان است:

وَ مَنْ شَکَرَ فَاِنَّما یَشْکُرُ لِنَفسِهِ» (2)

و هر کس که سپاس گزاری کند ، به سود خود سپاس گزاری می کند.

3 - جزای شاکران خیلی سریع و زود به آنان می رسد:

وَ سَنَجْزِی الشّاکِرینَ» (3)

و یقیناً سپاس گزاران را پاداش خواهیم داد .

4 - شکر مانع از رسیدن عذاب به بندگان است:

ما یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذابِکُمْ انْ شَکَرْتُمْ و ءَامَنْتُمْ» (4)

اگر شما سپاس گزارِ [ نعمت هایِ بی شمارِ حق ] باشید و ایمان آورید ، خدا را با عذاب شما چه کار ؟

ص:399


1- (1) - لقمان (31) : 12. [1]
2- (2) - نمل (27) : 40. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 145. [3]
4- (4) - نساء (4) : 147. [4]

5 - شکر باعث ازدیاد نعمت است:

لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاََزیدَنَّکُمْ» (1)

اگر سپاس گزاری کنید ، قطعاً [ نعمتِ ] خود را بر شما می افزایم .

6 - شکر باعث رضایت و خشنودی خداست:

وَ انْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ» (2)

و اگر سپاس گزاری کنید ، آن را برای شما می پسندد .

7 - نعمت برای شکر است:

وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الاَْبْصارَ وَ الاَْفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (3)

و برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد تا سپاس گزاری کنید .

8 - بندگان شاکر اندکند، و شکر نکردن به خاطر غفلت و نداشتن ایمان به منعم است.

وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ» (4)

و از بندگانم اندکی سپاس گزارند .

9 - در برابر این همه نعمتِ من چرا شاکر نیستند؟

وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ افَلا یَشْکُرُونَ» (5)

و برای آنان در آن چهارپایان سودهایی [ چون پشم ، کُرک و پوست ] و نوشیدنی هایی [ چون شیر و فرآورده های آن ] هست ؛ آیا سپاس گزاری

ص:400


1- (1) - ابراهیم (14) : 7. [1]
2- (2) - زمر (39) : 7. [2]
3- (3) - نحل (16) : 78. [3]
4- (4) - سبأ (34) : 13. [4]
5- (5) - یس (36) : 73. [5]

نمی کنند ؟

10 - اکثر مردم از فضای روحانی و ملکوتی شکر دورند:

اِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النّاسِ وَ لکِنْ اکْثَرُهُمْ لایَشْکُرُونَ» (1)

بی تردید خدا نسبت به همۀ مردم ، صاحب فضل و احسان است ، ولی بیشترشان سپاس نمی گزارند .

شکر در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلطّاعِمُ الشّاکِرُ لَهُ مِنَ الاَْجْرِ کَاَجْرِ الصّائِمِ الْمُحْتَسِبِ، وَ الْمُعافَی الشّاکِرُ لَهُ مِنَ الاَْجْرِ کأجْرِ الْمُبْتَلَی الصّابِرِ، وَ الْمُعْطِی الشّاکِرُ لَهُ مِنَ الاَْجْرِ کَاَجْرِ الْمَحْرُومِ الْقانِعِ. (2)

خورندۀ شاکر از نظر اجر مانند روزه دار پاک نیّت است، سالم سپاسگزار در اجر مانند مصیبت دار صابر است، دهندۀ شاکر در ثواب مانند ندار قانع است.

امام علی علیه السلام فرمود:

اَلشُّکْرُ زِینَهُ الْغِنی، وَ الصَّبْرُ زِینَهُ الْبَلْوی. (3)

شکر آرایش و زینت ثروت، و صبر زینت مصیبت است.

و نیز آن حضرت فرمود:

اَلشُّکْرُ عِصْمَهٌ مِنَ الْفِتْنَهِ. (4)

ص:401


1- (1) - یونس (10) : 60. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 22/68، باب 61، حدیث 1؛ [2]وسائل الشیعه: 310/16، باب 8، حدیث 21627. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 422/74، باب 15؛ [4]الإرشاد، شیخ مفید: 300/1. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 53/75، باب 16، حدیث 86؛ [6] تحف العقول: 214.

شکر، حافظ انسان از فتنه است.

و نیز فرمود:

شُکْرُ النِّعْمَهِ امانٌ مِنْ حُلُولِ النِّقْمَهِ. (1)

شکر نعمت؛ امان الهی از ورود بلاست.

از حضرت صادق علیه السلام پرسیدند: بزرگوارترین خلق خدا کیست؟

فرمود:

اِذا اعْطِیَ شَکَرَ، وَ اذَا ابْتُلِیَ صَبَرَ. (2)

آن کس که چون به او عطا شود شکر کند، و چون دچار مصیبت گردد، صبر نماید.

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود:

لَوْ لَمْ یَتَوَعَّدِ اللّهُ عَلی مَعْصِیَتِهِ، لَکانَ یَجِبُ انْ لایُعْصی شُکْراً لِنِعَمِهِ. (3)

اگر خداوند به گناهان بندگان وعدۀ عذاب نداده بود، هر آینه واجب بود به عنوان شکر نعمتش از معصیت بپرهیزند.

و نیز فرمود:

اَقَلُّ ما یَلْزَمُکُمْ للّهِ انْ لا تَسْتَعینُوا بِنِعَمِهِ عَلی مَعاصِیهِ. (4)

کمترین چیزی که از حقوق حق بر شما رعایتش لازم است؛ این است که برای

ص:402


1- (1) - غرر الحکم: 280، حدیث 6197. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 53/68، باب 61، حدیث 82؛ [2] التمحیص: 68، باب 9، حدیث 163.
3- (3) - نهج البلاغه: حکمت 290؛ [3]وسائل الشیعه: 308/15، باب 41، حدیث 20597. [4]
4- (4) - نهج البلاغه: حکمت 330؛ [5]بحار الأنوار: 364/70، باب 137، ذیل حدیث 96. [6]

گناهان از نعمت هایش کمک نگیرید.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

فِی کُلِّ نَفَسٍ مِنْ انْفاسِکَ شُکْرٌ لازِمٌ لَکَ، بَلْ الْفٌ وَ اکْثَرُ. (1)

در هر نفسی از نفس هایت شکری بر تو لازم است، بلکه هزار شکر و بیشتر.

و نیز فرمود:

ما انْعَمَ اللّهُ عَلی عَبْدٍ مِنْ نِعْمَهٍ فَعَرَفَها بِقَلْبِهِ وَ حَمِدَ اللّهَ ظاهِراً بِلِسانِهِ فَتَمَّ کَلامُهُ حَتّی یُؤْمَرَلَهُ بِالْمَزیدِ. (2)

نعمتی را خداوند به عبد نمی دهد مگر در صورتی که عبد نعمت را به قلبش بشناسد و به زبانش حمد حق را ظاهر کند تا خداوند امر به اضافه شدن آن نعمت کند.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

مَنْ اعْطِیَ الشُّکْرَ لَمْ یُحْرَمِ الزِّیادَهَ. (3)

آن که نعمت شکر به او عنایت شود، از زیاد شدن نعمت حق محروم نگردد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

به موسی وحی شد: مرا شکر کن و حق شکرم را بجای آر. عرضه داشت:

چگونه حق شکرت را بجای آوردم در حالی که شکری نیست که بجا آورم مگر این که تو مرا به آن شکر موفّق فرمودی و آن را به عنوان نعمت به من مرحمت فرمودی؟

خطاب رسید: ای موسی! اکنون که دانستی این حقیقت از جانب من است حق

ص:403


1- (1) - بحار الأنوار: 52/68، باب 61، حدیث 77. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 40/68، باب 61، حدیث 28؛ [2]الکافی: 95/2، حدیث 9. [3]
3- (3) - نهج البلاغه: حکمت 135؛ [4] معانی الاخبار: 324، حدیث 1.

شکرم را بجا آورده ای. (1)و نیز امیر المؤمنین علیه السلام در این باره می فرماید:

شُکْرُ الْمُؤْمِنِ یَظْهَرُ فِی عَمَلِهِ. (2)

شکر مؤمن در عملش آشکار می گردد.

وَ شُکْرُ الْمُنافِقِ لایَتَجاوَزُ لِسانَهُ. (3)

و شکر منافق از زبانش فراتر نمی رود.

امام صادق علیه السلام فرمود:

شُکْرُ النِّعْمَهِ اجْتِنابُ الْمَحارِمِ، وَ تَمامُ الشُّکْرِ قَوْلُ الرَّجُلِ: الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ. (4)

شکر نعمت دوری جستن از گناهان، و تمام شکر، گفتنِ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ است.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

شُکْرُ کُلِّ نِعْمَهٍ الْوَرَعُ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ. (5)

شکر هر نعمتی، خودداری از محرّمات الهی است.

و نیز آن حضرت فرمود:

شکر خداوند به تداوم ثنا و حمد است. (6)

ص:404


1- (1) - بحارالانوار: 351/13، باب 11، حدیث 41؛ الکافی: 98/2، حدیث 27. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 279، حدیث 6164. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 459، حدیث 10501. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 40/68، باب 61، حدیث 29؛ [4]الکافی: 95/2، حدیث 10. [5]
5- (5) - بحار الأنوار: 42/68، باب 61، حدیث 39؛ [6] الخصال: 14/1، حدیث 50.
6- (6) - غرر الحکم: 279، حدیث 6162.

و شکر مافوق به دوستی درست است. (1)و شکر همانندت به اخوّت و برادریِ نیکو می باشد. (2)و شکر آن که مادون توست به عطای به اوست. (3)امام صادق علیه السلام می فرماید:

چون برای رسول اللّه صلی الله علیه و آله پیشامدی می شد که آن حضرت را خوشحال می کرد، به پیشگاه حق عرضه می داشت:

اَلْحَمْدُ للّهِ عَلی هذِهِ النِّعْمَهِ.

سپاس و ستایش خدای را بر این نعمت.

و وقتی حادثه ای بر آن حضرت وارد می شد که آن جناب را غمناک می کرد می گفت:

اَلْحَمْدُ للّهِ عَلی کُلِّ حالٍ. (4)

شکر و سپاس و ستایش خدای را در همه حال.

امام علی علیه السلام می فرماید:

شُکْرُ الْعالِمِ عَلی عِلْمِهِ، عَمَلُهُ بِهِ وَ بَذْلُهُ لِمُسْتَحِقِّهِ. (5)

شکر دانشمند بر دانشش، عمل به علم خود، و بخشش آن به مستحقّش می باشد.

ص:405


1- (1) - غرر الحکم: 279، حدیث 6163.
2- (2) - غرر الحکم: 414، حدیث 9432.
3- (3) - غرر الحکم: 279، حدیث 6161.
4- (4) - بحار الأنوار: 33/68، باب 61، حدیث 14؛ [1]مستدرک الوسائل: 311/5، باب 20، حدیث 5951. [2]
5- (5) - غرر الحکم: 44، حدیث 133. [3]

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

مَا انْعَمَ اللّهُ عَلی عَبدٍ بِنِعْمَهٍ صَغُرَتْ اوْ کَبُرَتْ فَقالَ: «اَلْحَمْدُ للّهِ» الاّ ادَّی شُکْرَها. (1)

از جانب خداوند نعمت کوچک یا بزرگی به بنده عنایت نمی شود که در برابرش بگوید: «الحمد للّه» جز این که شکر آن نعمت را ادا کرده است.

ادامۀ دعا اشاره به واقعیت های است که شرح و تفسیرش در دعای اول و هفدهم و بیستم و سی و یکم گذشت.

ص:406


1- (1) - الکافی: 96/2، حدیث 14؛ [1]بحار الأنوار: 32/68، باب 61، حدیث 9. [2]

[«4»لاَ یَجِبُ لِأَحَدٍ أَنْ تَغْفِرَ لَهُ بِاسْتِحْقَاقِهِ وَ لاَ أَنْ تَرْضَی عَنْهُ بِاسْتِیجَابِهِ «5»فَمَنْ غَفَرْتَ لَهُ فَبِطَوْلِکَ وَ مَنْ رَضِیتَ عَنْهُ فَبِفَضْلِکَ «6»تَشْکُرُ یَسِیرَ مَا شَکَرْتَهُ وَ تُثِیبُ عَلَی قَلِیلِ مَا تُطَاعُ فِیهِ حَتَّی کَأَنَّ شُکْرَ عِبَادِکَ الَّذِی أَوْجَبْتَ عَلَیْهِ ثَوَابَهُمْ وَ أَعْظَمْتَ عَنْهُ جَزَاءَهُمْ أَمْرٌ مَلَکُوا اسْتِطَاعَهَ الاِمْتِنَاعِ مِنْهُ دُونَکَ فَکَافَیْتَهُمْ أَوْ لَمْ یَکُنْ سَبَبُهُ بِیَدِکَ فَجَازَیْتَهُمْ «7»بَلْ مَلَکْتَ - یَا إِلَهِی - أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَنْ یَمْلِکُوا عِبَادَتَکَ وَ أَعْدَدْتَ ثَوَابَهُمْ قَبْلَ أَنْ یُفِیضُوا فِی طَاعَتِکَ وَ ذَلِکَ أَنَّ سُنَّتَکَ الْإِفْضَالُ وَ عَادَتَکَ الْإِحْسَانُ وَ سَبِیلَکَ الْعَفْوُ]

کسی شایستۀ آن نیست که به خاطر مستحق بودنش او را بیامرزی، و به سبب سزاوار بودنش از او خشنود شوی، هر که را بیامرزی به احسانت آمرزیده ای و از هر که خشنود شوی، به فضلت خشنود شده ای، عمل اندکی را که پذیرفته ای جزا می دهی، و بر اندک چیزی که اطاعت شده ای پاداش عنایت می کنی، تا آن جا که گویی سپاسگزاری بندگانت که پاداششان را بر آن واجب کرده ای و جزای ایشان را از آن بزرگ ساخته ای، کاری است، که بدون قدرت دادن تو بر باز ایستادن از آن توانمند بودند، و از این جهت پاداششان دادی، اما اینان قدرت باز ایستادن از شکرت را بدون تو ندارند، ولی با آنها هم چون کسی که قدرت باز ایستادن دارد معامله کردی، یا انگار می کنی سبب آن شکر به دست تو نبوده،

ص:407

و به این خاطر اجرشان دادی؛ ولی این طور نیست، بلکه ای خدای من! مالک کار ایشان بودی، پیش از این که آنان مالک عبادت تو شوند، و مزدشان را آماده کردی، پیش از آن که وارد طاعت و بندگی تو شوند، و آن برای این است که روش تو عطا کردن، و عادتت احسان، و راهت گذشت است.

ص:408

[«8»فَکُلُّ الْبَرِیَّهِ مُعْتَرِفَهٌ بِأَنَّکَ غَیْرُ ظَالِمٍ لِمَنْ عَاقَبْتَ وَ شَاهِدَهٌ بِأَنَّکَ مُتَفَضَّلٌ عَلَی مَنْ عَافَیْتَ وَ کُلٌّ مُقِرٌّ عَلَی نَفْسِهِ بِالتَّقْصِیرِ عَمَّا اسْتَوْجَبْتَ «9»فَلَوْ لاَ أَنَّ الشَّیْطَانَ یَخْتَدِعُهُمْ عَنْ طَاعَتِکَ مَا عَصَاکَ عَاصٍ وَ لَوْ لاَ أَنَّهُ صَوَّرَ لَهُمُ الْبَاطِلَ فِی مِثَالِ الْحَقِّ مَا ضَلَّ عَنْ طَرِیقِکَ ضَالٌّ]

همۀ آفریده هایت اعتراف دارند که تو دربارۀ هر که عقوبتش کنی ستمکار نیستی، و شاهدند که هر که را از بلا عافیت دهی، در حقش احسان کرده ای، و همه دربارۀ خویشتن به تقصیر و کوتاهی کردن نسبت به آنچه سزاوار آنی معترفند؛ بنابراین چنانچه شیطان ایشان را برای منصرف کردن از طاعتت نفریبد، هیچ عصیان گری تو را معصیت نکند، و اگر باطل را در نظرشان، مانند حق جلوه ندهد، هیچ گمراهی از راه تو گمراه نشود.

ص:409

[«10»فَسُبْحَانَکَ مَا أَبْیَنَ کَرَمَکَ فِی مُعَامَلَهِ مَنْ أَطَاعَکَ أَوْ عَصَاکَ تَشْکُرُ لِلْمُطِیعِ مَا أَنْتَ تَوَلَّیْتَهُ لَهُ وَ تُمْلِی لِلْعَاصِی فِیمَا تَمْلِکُ مُعَاجَلَتَهُ فِیهِ «11»أَعْطَیْتَ کُلاًّ مِنْهُمَا مَا لَمْ یَجِبْ لَهُ وَ تَفَضَّلْتَ عَلَی کُلٍّ مِنْهُمَا بِمَا یَقْصُرُ عَمَلُهُ عَنْهُ «12»وَ لَوْ کَافَأْتَ الْمُطِیعَ عَلَی مَا أَنْتَ تَوَلَّیْتَهُ لَأَوْشَکَ أَنْ یَفْقِدَ ثَوَابَکَ وَ أَنْ تَزُولَ عَنْهُ نِعْمَتُکَ وَ لَکِنَّکَ بِکَرَمِکَ جَازَیْتَهُ عَلَی الْمُدَّهِ الْقَصِیرَهِ الْفَانِیَهِ بِالْمُدَّهِ الطَّوِیلَهِ الْخَالِدَهِ وَ عَلَی الْغَایَهِ الْقَرِیبَهِ الزَّائِلَهِ بِالْغَایَهِ الْمَدِیدَهِ الْبَاقِیَهِ]

منزّه و پاکی، چه آشکار و روشن است بزرگواریت در معامله با کسی که تو را اطاعت کرده، یا از تو سرپیچی نموده.

مطیع را در برابر آنچه، خود برایش فراهم آورده ای پاداش می دهی، و معصیت کار را که تعجیل کیفرش در اختیار توست، به امید تو و بازگشت مهلت می دهی، به هر یک از مطیع و عاصی عطایی کرده ای که سزاوار آن نیستند، و به هر یک احسانی فرموده ای که عملش از آن کوتاه است.

اگر مطیع را نسبت به نعمتی که به او دادی مقابله به مثل می کردی؛ یعنی برابر هر نعمتی عملی از او می خواستی، نزدیک بود که پاداشت را نیابد، و نعمتت از او زایل شود؛ ولی حضرتت به بزرگواریت در برابر مدت کوتاه از دست رفتنی،

ص:410

که در آن به بندگیت برخاسته، به مدتی طولانی و همیشگی، و در مقابل مدت نزدیک گذرا، به مدت دامنه دار جاوید پاداشش دادی.

ص:411

[«13»ثُمَّ لَمْ تَسُمْهُ الْقِصَاصَ فِیمَا أَکَلَ مِنْ رِزْقِکَ الَّذِی یَقْوَی بِهِ عَلَی طَاعَتِکَ وَ لَمْ تَحْمِلْهُ عَلَی الْمُنَاقَشَاتِ فِی الآلاَتِ الَّتِی تَسَبَّبَ بِاسْتِعْمَالِهَا إِلَی مَغْفِرَتِکَ وَ لَوْ فَعَلْتَ ذَلِکَ بِهِ لَذَهَبَ بِجَمِیعِ مَا کَدَحَ لَهُ وَ جُمْلَهِ مَا سَعَی فِیهِ جَزَاءً لِلصُّغْرَی مِنْ أَیَادِیکَ وَ مِنَنِکَ وَ لَبَقِیَ رَهِیناً بَیْنَ یَدَیْکَ بِسَائِرِ نِعَمِکَ فَمَتَی کَانَ یَسْتَحِقُّ شَیْئًا مِنْ ثَوَابِکَ؟ لاَ مَتَی؟]

سپس در برابر رزقی که از سفرۀ نعمتت خورده، تا به سبب آن بر بندگیت نیرو گیرد، قیمت و عوض نخواستی، و از او نسبت به ابزاری که به کار بردن آنها را سبب رسیدن به مغفرتت قرار داده، بازرسی و حسابرسی دقیق نکردی، و اگر با بندۀ مطیعت چنین رفتار می کردی، رنجی را که در راه عبادت کشیده بود، و تمام کوششی که در مسیر طاعت به دوش جان برداشته بود، در برابر کوچک ترین نعمت ها، و عطاهایت از دست می رفت، و در پیشگاهت به خاطر دیگر نعمت هایت تا ابد بدهکار تو می ماند، و در گرو طلب کاری تو قرار می گرفت.

روی این حساب چه زمانی شایستگی چیزی از ثواب تو را پیدا می کرد؟! نه هیچ گاه.

ص:412

[«14»هَذَا - یَا إِلَهِی - حَالُ مَنْ أَطَاعَکَ وَ سَبِیلُ مَنْ تَعَبَّدَ لَکَ فَأَمَّا الْعَاصِی أَمْرَکَ وَ الْمُوَاقِعُ نَهْیَکَ فَلَمْ تُعَاجِلْهُ بِنَقِمَتِکَ لِکَیْ یَسْتَبْدِلَ بِحَالِهِ فِی مَعْصِیَتِکَ حَالَ الْإِنَابَهِ إِلَی طَاعَتِکَ وَ لَقَدْ کَانَ یَسْتَحِقُّ فِی أَوَّلِ مَا هَمَّ بِعِصْیَانِکَ کُلَّ مَا أَعْدَدْتَ لِجَمِیعِ خَلْقِکَ مِنْ عُقُوبَتِکَ «15»فَجَمِیعُ مَا أَخَّرْتَ عَنْهُ مِنَ الْعَذَابِ وَ أَبْطَأْتَ بِهِ عَلَیْهِ مِنْ سَطَوَاتِ النَّقِمَهِ وَ الْعِقَابِ تَرْکٌ مِنْ حَقِّکَ وَ رِضًی بِدُونِ وَاجِبِکَ]

ای خدای من! این حال و روز کسی است که از تو فرمان برده، و راه کسی است که تو را عبادت کرده، اما کسی که از فرمانت روی گردانده، و مرتکب گناه شده، در رساندن عذاب و کیفرت به او شتاب نکردی، به خاطر این که وضعش را در نافرمانیت، به حال برگشتنش به بندگیت تغییر دهد، و محقّقاً در اول کاری که آهنگ نافرمانی تو کرد، همه عذاب هایت را که برای تمام بندگانت آماده ساخته ای مستحق می شد؛ پس هر عذابی را که از او به تأخیر انداختی، و هر مجازات سخت و کیفری که از او بازداشتی، حقّ مسلّم و قطعی خود، و خشنودی به کمتر چیزی است که برای تو واجب و ثابت است.

ص:413

[«16»فَمَنْ أَکْرَمُ - یَا إِلَهِی - مِنْکَ وَ مَنْ أَشْقَی مِمَّنْ هَلَکَ عَلَیْکَ لاَ مَنْ؟ فَتَبَارَکْتَ أَنْ تُوصَفَ إِلاَّ بِالْإِحْسَانِ وَ کَرُمْتَ أَنْ یُخَافَ مِنْکَ إِلاَّ الْعَدْلُ لاَ یُخْشَی جَوْرُکَ عَلَی مَنْ عَصَاکَ وَ لاَ یُخَافُ إِغْفَالُکَ ثَوَابَ مَنْ أَرْضَاکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ هَبْ لِی أَمَلِی وَ زِدْنِی مِنْ هُدَاکَ مَا أَصِلُ بِهِ إِلَی التَّوْفِیقِ فِی عَمَلِی إِنَّکَ مَنَّانٌ کَرِیمٌ]

پس ای خدای من! کریم تر از تو کیست؟ و بدبخت تر از کسی که به سبب مخالفت با تو هلاک شد چه کسی است؟ نه هیچ کس؟

پس تو والاتر از آنی که جز به احسان وصف شوی، و پاک تر از آنی که جز عدالتت را بترسند. بیم ستمکاریت بر گناهکار نمی رود، و ترس واگذاشتن پاداش کسی که تو را خشنود کرده، در میان نیست؛ پس بر محمد و آلش درود فرست، و آنچه را آرزو دارم، به من ببخش و هدایتت را بر من افزون کن؛ به گونه ای که به سبب آن به توفیق در عملم برسم. همانا تو بسیار نعمت دهندۀ بزرگواری.

اشعاری از مولوی درباره مرگ عاشق

ای خوشا روز که پیش چو تو سلطان میرم پیش کانِ شکر تو شکر افشان میرم

ص:414

صد هزاران گل صد برگ ز خاکم روید چونکه در سایۀ آن سرو گلستان میرم

ای بسا دست که خایند حریصان حیات چونکه در پای تو من دست فشانان میرم

شربت مرگ چو اندر قدح من ریزی بر قدح بوسه دهم مست و خرامان میرم

چون خزان از خبر مرگ اگر زرد شوم چون بهار از لب خندان تو خندان میرم

بارها مُردم و من وز دم تو زنده شدم گر بمیرم ز تو صد بار بدان سان میرم

من پراکنده بُدَم خاک بُدم جمع شدم پیش جمع تو نشاید که پریشان میرم

همچو فرزند که اندر بر مادر میرد در بر رحمت و بخشایش رحمان میرم

چه حدیث است کجا مرگ بود عاشق را این محال است که در چشمۀ حیوان میرم

(مولوی)

ص:415

دعای 38 : پوزش از کوتاهی در حقوق بندگان و طلب آزادی از آتش

اشاره

ص:416

ص:417

ص:418

«1» اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِی فَلَمْ أَنْصُرْهُ وَ مِنْ مَعْرُوفٍ أُسْدِیَ إِلَیَّ فَلَمْ أَشْکُرْهُ وَ مِنْ مُسِیءٍ اعْتَذَرَ إِلَیَّ فَلَمْ أَعْذِرْهُ وَ مِنْ ذِی فَاقَهٍ سَأَلَنِی فَلَمْ أُوثِرْهُ وَ مِنْ حَقِّ ذِی حَقٍّ لَزِمَنِی لِمُؤْمِنٍ فَلَمْ أُوَفِّرْهُ وَ مِنْ عَیْبِ مُؤْمِنٍ ظَهَرَ لِی فَلَمْ أَسْتُرْهُ وَ مِنْ کُلِّ إِثْمٍ عَرَضَ لِی فَلَمْ أَهْجُرْهُ «2»أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ - یَا إِلَهِی - مِنْهُنَّ وَ مِنْ نَظَائِرِهِنَّ اعْتِذَارَ نَدَامَهٍ یَکُونُ وَاعِظاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنْ أَشْبَاهِهِنَّ «3»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ نَدَامَتِی عَلَی مَا وَقَعْتُ فِیهِ مِنَ الزَّلاَّتِ وَ عَزْمِی عَلَی تَرْکِ مَا یَعْرِضُ لِی مِنَ السَّیِّئَاتِ تَوْبَهً تُوجِبُ لِی مَحَبَّتَکَ یَا مُحِبَّ التَّوَّابِینَ.

ص:419

[«1»اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِی فَلَمْ أَنْصُرْهُ وَ مِنْ مَعْرُوفٍ أُسْدِیَ إِلَیَّ فَلَمْ أَشْکُرْهُ وَ مِنْ مُسِیءٍ اعْتَذَرَ إِلَیَّ فَلَمْ أَعْذِرْهُ وَ مِنْ ذِی فَاقَهٍ سَأَلَنِی فَلَمْ أُوثِرْهُ وَ مِنْ حَقِّ ذِی حَقٍّ لَزِمَنِی لِمُؤْمِنٍ فَلَمْ أُوَفِّرْهُ وَ مِنْ عَیْبِ مُؤْمِنٍ ظَهَرَ لِی فَلَمْ أَسْتُرْهُ وَ مِنْ کُلِّ إِثْمٍ عَرَضَ لِی فَلَمْ أَهْجُرْهُ]

خدایا! از تو پوزش می خواهم دربارۀ ستم دیده ای که در حضور من به او ستم شد، و من یاریش ندادم، و از احسانی که نسبت به من شده، و سپاسش را به جا نیاوردم، و از بد کننده ای که از من پوزش خواسته و من پوزش او را نپذیرفتم، و از نیازمندی که از من درخواست کرده و من او را به خود ترجیح ندادم، و از حق مؤمن صاحب حقّی که بر عهده ام بوده و آن را نپرداخته ام، و از عیب مؤمنی که برای من آشکار شده و آن را نپوشانده ام، و از هر گناهی که برایم پیش آمده و از آن دوری نکردم.

حقوق انسان بر انسان

اشاره

آیین مقدس اسلام که جامع تمام حقایق ظاهری و باطنی است، در باب حقوق انسان محکم ترین و زنده ترین مسائل را دارد.

حق پدر و مادر بر اولاد، حق اولاد بر پدر و مادر، حق شوهر بر زن، و حق زن بر شوهر، حق اقوام، حق دولت، حق جامعه، حقوق اقلیت های مذهبی، حق

ص:420

خداوند، حق انبیا، حق امامان، حق معلمان و غیره.

اسلام به این نکته توجّه داده که عدم رعایت حقّی که غیر بر عهدۀ انسان دارد، معصیت و گاهی موجب عذاب الهی است.

در قسمت اوّل این دعا اشاره ای به این معنا شده که یاری مظلوم واجب، و شکر نیکوکار و قبول عذر بد کردار، و رفع حاجت نیازمند، و ادای حقّ مؤمن، و پوشاندن عیب دیگران، لازم است و بی توجّهی به این مسائل از شأن مؤمن دور، و در صورت کوتاهی از این حقوق، توبه و بازگشت واجب است.

مسألۀ حق شناسی از جایگاه و دیدگاه های گوناگون عقلی و اخلاقی و اجتماعی محلّ توجّه خداوند متعال و سیرۀ عملی معصومان علیهم السلام و دانشمندان بوده است؛ زیرا پروردگار حکیم از راه برقراری حقوق خود و دیگر موجودات به شکل هستی، نظم و انضباط می بخشد بنابراین برای اجرای حقوق و حدود اهمیّت و تأکید فراوان فرموده است.

امیرمؤمنان علی علیه السلام در خطبۀ صفین می فرماید:

ثُمَّ جَعَلَ سُبْحانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَها لِبَعْضِ النّاسِ عَلی بَعْضٍ، فَجَعَلَها تَتَکافَأُ فی وُجُوهِها وَ یُوجِبُ بَعْضُها بَعْضاً، وَ لایُسْتَوْجَبُ بَعْضُها الّا بِبَعْضٍ. وَ اعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحانَهُ مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوالی عَلَی الرَّعِیَّهِ وَ حَقُّ الرَّعِیَّهِ عَلَی الْوالی، فَریضَهٌ فَرَضَهَا اللّهُ سُبْحانَهُ لِکُلٍّ عَلی کُلٍّ، فَجَعَلَها نِظاماً لِاُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدینِهِمْ. (1)

آن گاه خداوند از حقوق خود حقوقی را بر بعض مردم نسبت به بعض دیگر واجب گرداند، و آن حقوق را در جهات و حالات با هم برابر قرار داد و بعضی را در برابر بعضی دیگر واجب نمود، و بعضی واجب نگردد مگر به انجام حقّی

ص:421


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 207. [1]

که در برابر آن است. و بزرگترین چیزی که از این حقوق واجب فرمود حق حاکم بر رعیّت، و حقّ رعیّت بر حاکم است، این فریضه ای است که خداوند برای هر یک نسبت به دیگری واجب نموده، و این حقوق را موجب برقراری الفت، و ارجمندی دینشان قرار داد.

وَلکِنْ مِنْ واجِبِ حُقُوقِ اللّهِ عَلَی الْعِبادِ النَّصیحَهُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعاوُنُ عَلی اقامَهِ الْحَقِّ بَیْنَهُمْ وَ لَیْسَ امْرُؤٌ - وَ انْ عَظُمَتْ فِی الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ تَقَدَّمَتْ فِی الدّینِ فَضیلَتُهُ بِفَوْقِ أَنْ یُعانَ عَلی ما حَمَّلَهُ اللّهُ مِنْ حَقِّهِ وَ لا امْرُؤٌ - وَاِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ وَ اقْتَحَمَتْهُ الْعُیُونُ - بِدُونِ انْ یُعینَ عَلی ذلِکَ اوْ یُعانَ عَلَیْهِ. (1)

لکن از جمله حقوق واجب خدا بر بندگان این است که به اندازۀ طاقت خود به خیرخواهی یکدیگر برخیزند، و در کمک به هم برای اقامۀ حقّ در بین خود اقدام کنند. و هیچ کس - گرچه منزلتش در حق عظیم باشد، و فضیلتش در دین بر دیگران پیشی داشته باشد، - چنان نیست که در ادای حقّی که خدا بر او واجب کرده محتاج به کمک نباشد، و هیچ کس - گر چه او را کوچک شمارند، و در دیده حقیر ببینند - کمتر از آن نیست که در ادای حقّ به دیگران کمک کند و یا از سوی دیگران کمک شود.

از این رو خداوند حقوق را وسیلۀ فرمانبری و پاداش و عزّت و کرامت بخشیدن به انسان قرار داده است و اگر چنین نبود، هیچ موجودی بر حقّ و حقیقت نبوده و هیچ سنگی بر روی سنگی بند نمی گشت.

ص:422


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 207. [1]
ادای حقوق در روایات

امام علی علیه السلام می فرماید:

أَفْضَلُ الجُودِ إِیْصالُ الْحُقُوقِ إِلی أَهْلِها. (1)

برترین بخشش، رساندن حق ها به اهل آنهاست.

و نیز فرمود:

اِعْرِفُوا الْحَقَّ لِمَنْ عَرَفَهُ لَکُم صَغِیراً کانَ اوْ کَبیراً وَضِیعاً کانَ اوْ رَفیعاً. (2)

حق را از برای کسی که بشناسد آن را، از شما کوچک باشد یا بزرگ؛ پست مرتبه باشد یا بلند مرتبه، بشناسید.

و نیز فرمود:

فی حَمْلِ عِبادِ اللّهِ عَلَی أَحْکامِ اللّهِ؛ اسْتِیفاءُ الْحُقُوقِ وَ کُلُّ الرِّفْقِ. (3)

در برداشتن بندگان خدا، احکام خداوند را، اجرای حقوق است و همه لطف است.

و نیز فرمود:

جَعَلَ اللّهُ سُبْحانَهُ حُقُوقَ عِبادِهِ مُقَدِّمَهً لِحُقُوقِهِ، فَمَنْ قامَ بِحُقُوقِ عِبادِ اللّهِ کانَ ذلِکَ مُؤَدِّیاً إِلَی الْقِیامِ بِحُقُوقِ اللّهِ. (4)

خداوند سبحان حقوق مردم را پیش روی حقوق خود گردانید پس هر که حقوق بندگان خدا را رعایت کند، این کار به رعایت کردن حقوق خدا بیانجامد.

ص:423


1- (1) - غرر الحکم: 381، حدیث 8643. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 436، حدیث 9978. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 341، حدیث 7809. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 480، حدیث 11039. [4]

امام صادق علیه السلام می فرماید:

ما عُبِدَ اللّهُ بِشَئٍ أَفْضَلَ مِنْ أَداءِ حَقِّ الْمُؤْمِنِ. (1)

خداوند به چیزی برتر از أدای حق مؤمن عبادت نشده است.

و نیز فرمود:

تَرْکُ الْحُقُوقِ مَذَلَّهٌ وَ إِنَّ الرَّجُلَ یَحْتاجُ إِلی أَنْ یَتَعَرَّضَ فِیها لِلْکِذْبِ. (2)

رها کردن حق ها خواری است و مرد چنان نیازمند می شود که در راه کسب آن به دروغ روی می آورد.

و نیز فرمود:

السُّرُورُ فِی ثَلاثِ خِلالٍ: فِی الْوَفاءِ وَ رِعایَهِ الْحُقُوقِ وَ النُّهُوضِ فی النَّوائِبِ. (3)

شادی در سه چیز است: در وفاداری، و رعایت حقوق و ایستادگی در برابر سختی های زمانه.

و نیز فرمود:

مَنْ عَظَّمَ دِیْنَ اللّهِ عَظَّمَ حَقَّ إِخْوانِهِ وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِدِینِهِ اسْتَخَفَّ بِإِخْوانِهِ. (4)

هر که دین خدا را ارج نهد، برای حقوق برادران خود نیز ارزش و بزرگی بخواهد؛ و هر که دین خدا را سبک بشمارد به برادران خود نیز اهمیّت ندهد.

ص:424


1- (1) - الکافی: 170/2، حدیث 4؛ [1]بحار الأنوار: 243/71، باب 15، حدیث 42. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 242/75، باب 23، ذیل حدیث 108؛ [3] تحف العقول: 360.
3- (3) - بحار الأنوار: 237/75، باب 32، ذیل حدیث 107؛ [4] تحف العقول: 323.
4- (4) - بحار الأنوار: 287/71، باب 20، ذیل حدیث 13؛ [5]مشکاه الأنوار: 186. [6]

از مضمون روایات در زمینۀ ادای حقوق چنین برمی آید که:

کوتاهی در أدای هر حقّی از مؤمن؛ شایسته نیست چون نگه داشتن حقّ دیگران بر ذمّۀ خویش، از کمبود ایمان به روز قیامت و یا غفلت از ارزشمند بودن آنهاست، به ویژه اعتماد به نفس بسیار، او را مغرور می سازد و حقوق را ضایع می کند.

اعتماد به نفس یا اعتماد به حقّ

در دانش روانشناسی، بحثی را با عنوان «اعتماد به نفس» مطرح می کنند که به اصطلاح روانشناسان برای تقویت روحیّۀ متزلزل و سست بنیۀ انسان و برای استحکام و پایداری قلب و اعصاب توصیه می شود. ولی در نگرش روانشناسی اخلاقی و عرفان دینی چنین برداشتی مردود و نادرست است، زیرا نتیجه ای به غیر از خودبینی و بزرگ منشی و ریا کاری و هزاران جنایت و خیانت ندارد.

اهل عرفان و معرفت و در صدر آنان معصومان علیهم السلام و اولیای الهی، هیچ پدیده ای را بدون حقّ و حقیقت نمی دانند.

حضرت حقّ تعالی به رسول خویش می فرماید:

فَذَ لِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِ ّ إِلَّا الضَّلَلُ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ * کَذَ لِکَ حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَی الَّذِینَ فَسَقُواْ أَنَّهُمْ لَایُؤْمِنُونَ» (1)

این است خدا ، پروردگار حقیقی شما ، بنابراین بعد از حق چیزی جز گمراهی و ضلالت وجود دارد ؟ پس چگونه شما را از حق بازمی گردانند ؟ * این گونه فرمان قاطعانه پروردگارت دربارۀ فاسقان محقّق و ثابت شد که اینان [ به سبب گناه و لجاجت ] ایمان نمی آورند .

انسان فطرتی حق گرا دارد و میان حق و باطل راهی دیگر نیست، بلکه هر چه

ص:425


1- (1) - یونس (10) : 32 - 33. [1]

حقّ نبود، باطل است و بی طرفی و گمراهی مردود است.

به این جهت مولای حق پرستان، حقیقتی را در خطبۀ معروف به دیباج بیان می فرماید که:

براستی هر که را حق سود ندهد، باطل زیانش رساند و هر که به راه هدایت نرود، به کجراهۀ گمراهی درافتد و هر که یقین او را سود نبخشد، شک زیانش رساند. (1)پس هر اندیشه ای که بوی جدایی و شرک و دوگانگی با حق را برساند، به گمراهی و دامن شیطان می کشاند، از این رو به جای «اعتماد به نفس» که واژۀ دینی نیست باید «اعتماد به حق» بیان شود. اعتماد به حق تعالی و حقیقت آفریدگار بهترین و کاملترین جایگزین حقیقی برای درمان ناراحتی های روحی و روانی و بر طرف کردن کاستی ها و سستی های اخلاقی و اجتماعی مسلمانان است.

در دنیای امروز که از لحاظ دانش و تکنیک و صنعت و فرهنگ پیشرفت بسیار شگرفی کرده است؛ متأسفانه انسان از جهت اخلاق و فضیلت های انسانی فروکش نموده است. آثار و نشانه هایی از علاقه به معنویّت و عبودیّت و پرهیز از زرق و برق دنیایی در برخی انسان ها در گوشه و کنار جهان دیده می شود که باید برای ترویج آثار حقیقی و حقوقی اسلام از سرچشمۀ زلال رسالت پیامبران علیهم السلام و امامت معصومان علیهم السلام فیض ببریم.

از جمله آثار مبارک رسالۀ حقوق امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام است که بعضی از دانشمندان فرزانه آنها را گردآوری نموده و در کتاب مستقلی به نام «رساله الحقوق» با شرح و تفسیر کلام امام سجّاد علیه السلام انتشار یافته است.

در این مجموعۀ گهربار حدود پنجاه حق از حقوق انسانی برای مسلمانان

ص:426


1- (1) - بحار الأنوار: 295/74، باب 14، حدیث 2؛ تحف العقول: 152. [1]

برشمرده شده که ابوحمزه ثمالی از امام سجّاد علیه السلام نقل کرده است و به حق و انصاف، حقوق ما را در زندگی روشن می نماید.

حسن بن شعبه حرانی در کتاب تحف العقول بابی را با عنوان «رسالته علیه السلام المعروفه برساله الحقوق» اختصاص داده است که در آغاز آن، حضرت سجّاد علیه السلام فرموده است:

«بدان که خدای عز و جل را بر تو حقوقی است که تو را در بر گرفته اند، در هر حرکتی که انجام می دهی، یا سکون و آرامشی که برمی گزینی یا حالتی که در آن واقع شوی یا جایگاه و مقامی که احراز می کنی یا عضوی که دگرگون کنی یا ابزاری که به کارگیری. پس بزرگترین حقوق خداوند بر تو حقوقی است که از حقّ خودش که ریشه و منشأ همه حق ها است بر تو، برای خودش واجب کرده است. سپس آن حقوقی که خدای عز و جل برای خودت با در نظر گرفتن تفاوت اندام ها و اعضا از فرق سر تا کف پایت بر تو فرض کرده است.

سپس حضرت حقوقی را به طور چکیده برمی شمرند و در پایان رساله آورده است:

«این پنجاه حق است که تو را در برگرفته، در هیچ موقعیتی از زندگی نمی توانی خود را از احاطۀ این حقوق خارج کنی، رعایت اینها و کوشش در مورد ادای آنها بر تو واجب است. و باید از خدای بزرگ که مدح و ستایش او شکوهمند و باعظمت است درخواست کمک کنی تا در ادای این حقوق توفیق یابی.» (1)

ص:427


1- (1) - تحف العقول: 255 - 272. [1]

[«2»أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ - یَا إِلَهِی - مِنْهُنَّ وَ مِنْ نَظَائِرِهِنَّ اعْتِذَارَ نَدَامَهٍ یَکُونُ وَاعِظاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنْ أَشْبَاهِهِنَّ «3»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ نَدَامَتِی عَلَی مَا وَقَعْتُ فِیهِ مِنَ الزَّلاَّتِ وَ عَزْمِی عَلَی تَرْکِ مَا یَعْرِضُ لِی مِنَ السَّیِّئَاتِ تَوْبَهً تُوجِبُ لِی مَحَبَّتَکَ یَا مُحِبَّ التَّوَّابِینَ]

ای خدای من! از همه اینها و از آنچه مانند اینهاست، با دلی آکنده از پشیمانی پوزش می خواهم؛ پوزشی که مرا در برابر پیش آمدهایی نظیر آنها باز دارد. پس بر محمد و آلش درود فرست، و پشیمانیم را از لغزش هایی که گرفتارشان شدم، و عزمم را بر ترک گناهانی که برایم پیش می آید، توبه قرار ده؛توبه ای که برایم موجب عشق تو گردد، ای دوستدار توبه کنندگان!

ص:428

جلد 11

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 11 / حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ج.

فروست:مجموعه آثار؛ 45، 46، 47، 48، 49، 50، 51، 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59 .

شابک:900000ریال:دوره 978-964-2939-60-2: ؛ ج.1 978-964-2939-61-9: ؛ ج.2 978-964-2939-62-6: ؛ :ج.3 978-964-2939-63-3: ؛ :ج.4 978-964-2939-64-0: ؛ :ج.5 978-964-2939-65-7: ؛ :ج.6 978-964-2939-66-4: ؛ :ج.7 978-964-2939-67-1: ؛ :ج.8 978-964-2939-68-8: ؛ :ج.9 978-964-2939-69-5: ؛ :ج.10 978-964-2939-70-1: ؛ :ج.11 978-964-2939-71-8: ؛ : ج.12 978-964-2939-72-5 : ؛ ج.13 978-964-2939-91-6 : ؛ ج.14 978-964-2939-92-3 : ؛ ج.15 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره:BP267/1/ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی:297/772

شماره کتابشناسی ملی: 1981717

ص :1

اشاره

ص :2

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 11

حسین انصاریان

ص :3

ص :4

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :5

ص :6

دعای 39 : طلب عفو و رحمت

اشاره

استاد حسین انصاریان

دعای 39 : طلب عفو و رحمت

«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْسِرْ شَهْوَتِی عَنْ کُلِّ مَحْرَمٍ وَ ازْوِ حِرْصِی عَنْ کُلِّ مَأْثَمٍ وَ امْنَعْنِی عَنْ أَذَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ وَ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَهٍ «2»اَللَّهُمَّ وَ أَیُّمَا عَبْدٍ نَالَ مِنِّی مَا حَظَرْتَ عَلَیْهِ وَ انْتَهَکَ مِنِّی مَا حَجَزْتَ عَلَیْهِ فَمَضَی بِظُلاَمَتِی مَیِّتاً أَوْ حَصَلَتْ لِی قِبَلَهُ حَیّاً فَاغْفِرْ لَهُ مَا أَلَمَّ بِهِ مِنِّی وَ اعْفُ لَهُ عَمَّا أَدْبَرَ بِهِ عَنِّی وَ لاَ تَقِفْهُ عَلَی مَا ارْتَکَبَ فِیَّ وَ لاَ تَکْشِفْهُ عَمَّا اکْتَسَبَ بِی وَ اجْعَلْ مَا سَمَحْتُ بِهِ مِنَ الْعَفْوِ عَنْهُمْ وَ تَبَرَّعْتُ بِهِ مِنَ الصَّدَقَهِ عَلَیْهِمْ أَزْکَی صَدَقَاتِ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ أَعْلَی صِلاَتِ الْمُتَقَرِّبِینَ «3»وَ عَوِّضْنِی مِنْ عَفْوِی عَنْهُمْ عَفْوَکَ وَ مِنْ دُعَائِی لَهُمْ رَحْمَتَکَ حَتَّی یَسْعَدَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا بِفَضْلِکَ وَ یَنْجُوَ کُلٌّ مِنَّا بِمَنِّکَ «4»اَللَّهُمَّ وَ أَیُّمَا عَبْدٍ مِنْ عَبِیدِکَ أَدْرَکَهُ مِنِّی دَرَکٌ أَوْ مَسَّهُ مِنْ نَاحِیَتِی أَذًی أَوْ لَحِقَهُ بِی أَوْ بِسَبَبِی ظُلْمٌ فَفُتُّهُ بِحَقِّهِ أَوْ سَبَقْتُهُ بِمَظْلِمَتِهِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَرْضِهِ عَنِّی مِنْ وُجْدِکَ وَ أَوْفِهِ حَقَّهُ مِنْ عِنْدِکَ «5»ثُمَّ قِنِی مَا یُوجِبُ لَهُ حُکْمُکَ وَ خَلِّصْنِی مِمَّا یَحْکُمُ بِهِ عَدْلُکَ فَإِنَّ قُوَّتِی لاَ تَسْتَقِلُّ بِنَقِمَتِکَ وَ إِنَّ طَاقَتِی لاَ تَنْهَضُ بِسُخْطِکَ فَإِنَّکَ إِنْ تُکَافِنِی بِالْحَقِّ تُهْلِکْنِی وَ إِلاَّ تَغَمَّدْنِی بِرَحْمَتِکَ تُوبِقْنِی «6»اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَوْهِبُکَ - یَا إِلَهِی - مَا لاَ یُنْقِصُکَ بَذْلُهُ وَ أَسْتَحْمِلُکَ مَا لاَ یَبْهَظُکَ حَمْلُهُ «7»أَسْتَوْهِبُکَ - یَا إِلَهِی - نَفْسِیَ الَّتِی لَمْ تَخْلُقْهَا لِتَمْتَنِعَ بِهَا مِنْ

ص:7

سُوءٍ أَوْ لِتَطَرَّقَ بِهَا إِلَی نَفْعٍ وَ لَکِنْ أَنْشَأْتَهَا إِثْبَاتاً لِقُدْرَتِکَ عَلَی مِثْلِهَا وَ احْتِجَاجاً بِهَا عَلَی شَکْلِهَا «8»وَ أَسْتَحْمِلُکَ مِنْ ذُنُوبِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ وَ أَسْتَعِینُ بِکَ عَلَی مَا قَدْ فَدَحَنِی ثِقْلُهُ «9»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ هَبْ لِنَفْسِی عَلَی ظُلْمِهَا نَفْسِی وَ وَکِّلْ رَحْمَتَکَ بِاحْتِمَالِ إِصْرِی فَکَمْ قَدْ لَحِقَتْ رَحْمَتُکَ بِالْمُسِیئِینَ وَ کَمْ قَدْ شَمِلَ عَفْوُکَ الظَّالِمِینَ «10»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْنِی أُسْوَهَ مَنْ قَدْ أَنْهَضْتَهُ بِتَجَاوُزِکَ عَنْ مَصَارِعِ الْخَاطِئِینَ وَ خَلَّصْتَهُ بِتَوْفِیقِکَ مِنْ وَرَطَاتِ الْمُجْرِمِینَ فَأَصْبَحَ طَلِیقَ عَفْوِکَ مِنْ إِسَارِ سُخْطِکَ وَ عَتِیقَ صُنْعِکَ مِنْ وَثَاقِ عَدْلِکَ «11»إِنَّکَ إِنْ تَفْعَلْ ذَلِکَ - یَا إِلَهِی - تَفْعَلْهُ بِمَنْ لاَ یَجْحَدُ اسْتِحْقَاقَ عُقُوبَتِکَ وَ لاَ یُبَرِّئُ نَفْسَهُ مِنِ اسْتِیجَابِ نَقِمَتِکَ «12»تَفْعَلْ ذَلِکَ - یَا إِلَهِی - بِمَنْ خَوْفُهُ مِنْکَ أَکْثَرُ مِنْ طَمَعِهِ فِیکَ وَ بِمَنْ یَأْسُهُ مِنَ النَّجَاهِ أَوْکَدُ مِنْ رَجَائِهِ لِلْخَلاَصِ لاَ أَنْ یَکُونَ یَأْسُهُ قُنُوطاً أَوْ أَنْ یَکُونَ طَمَعُهُ اغْتِرَاراً بَلْ لِقِلَّهِ حَسَنَاتِهِ بَیْنَ سَیِّئَاتِهِ وَ ضَعْفِ حُجَجِهِ فِی جَمِیعِ تَبِعَاتِهِ «13»فَأَمَّا أَنْتَ - یَا إِلَهِی - فَأَهْلٌ أَنْ لاَ یَغْتَرَّ بِکَ الصِّدِّیقُونَ وَ لاَ یَیْأَسَ مِنْکَ الْمُجْرِمُونَ لِأَنَّکَ الرَّبُّ الْعَظِیمُ الَّذِی لاَ یَمْنَعُ أَحَداً فَضْلَهُ وَ لاَ یَسْتَقْصِی مِنْ أَحَدٍ حَقَّهُ «14»تَعَالَی ذِکْرُکَ عَنِ الْمَذْکُورِینَ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُکَ عَنِ الْمَنْسُوبِینَ وَ فَشَتْ نِعْمَتُکَ فِی جَمِیعِ الْمَخْلُوقِینَ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَی ذَلِکَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ.

ص:8

[1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْسِرْ شَهْوَتِی عَنْ کُلِّ مَحْرَمٍ وَ ازْوِ حِرْصِی عَنْ کُلِّ مَأْثَمٍ وَ امْنَعْنِی عَنْ أَذَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ وَ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَهٍ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و بنای شهوتم را از هر حرامی در هم شکن، و میل شدیدم را از هر معصیتی دور دار، و مرا از آزردن هر مرد مؤمن و زن مؤمنه، و هر مرد مسلمان و زن مسلمه باز دار.

شهوت نفس

شهوت و میل، غریزه ای است که حضرت حق به امانت در وجود انسان قرار داده، تا به وسیلۀ آن امور معیشت و زندگی دنیا، و لذّات لازم را برای خود فراهم نماید.

این میل و شهوت از ابتدای کار، باید با قواعد الهیّه و مسائل ملکوتیّه و حلال و حرام الهی و توجّه به ثواب و عقاب کنترل شود.

در این صورت شهوت، خصلت عفّت و ورع، تقوا و پاکی، صداقت و درستی، راستی و امانت، کرامت و شرافت و سایر حسنات در انسان زنده می شود، و آدمی مصداق خلیفۀ حق، و منبع هدایت می گردد، و سعادت دنیا و آخرت او تأمین می گردد.

اگر میل و شهوت آزاد بماند از آدمی موجودی حریص بر انواع گناهان و معاصی

ص:9

و لذّت های محرّم و تجاوز به حقوق هر مؤمن و مؤمنه و مسلم و مسلمه ای به بار می آورد.

شهوت بی کنترل و آزاد، آدمی را به دست اندازی انواع برنامه های فساد انگیز وادار می کند.

میل خارج از اندازه چه در امور مادی و چه در امور معنوی انسان را دیو سیرت، عاصی، خطاکار، طاغوتی، شیطان، و مستحق هلاکت ابدی و شایستۀ عذاب جاودانی می نماید.

به همین خاطر امام معصوم به ما تعلیم می دهد که از حضرت حق بخواهید شهوت و میل شما را نسبت به هر حرامی فرونشاند، و هیبت این آتش خطرناک را که مقدمۀ آتش قیامت است با دست قدرتش بشکند، و تمایل به گناه را برگرداند و جهتش را به عبادت و طاعت سوق دهد، تا در درجۀ اول، وجود خود انسان و در مرحلۀ بعد، وجود هر مؤمن و مؤمنه و مسلم و مسلمه از آزار آدمی در امان بماند.

شهوت، وقتی در نفس و جان و در درون انسان کنترل شد، منافع عظیمی نصیب انسان می گردد.

صفا و پاکی قلب، حیات قریحه، نفوذ بصیرت، جَوَلان فکر، رقّت دل، درک لذّت مناجات، تأثیرپذیری از تذکّرات الهیّه، حضور قلب، نیّت پاک، حالت انکسار و ذلّت و خضوع و خشوع، و نفرت از شرّ و شرارت و بدی و فساد، و صبر در بلا و ابتلا، و توجّه به مواقف قیامت، و ثواب صالحان و عذاب مجرمان، و ولایت و حکومت بر خویش، و تسلّط بر نفس امّاره، و ورع و تقوا، و کم خوابی و شب بیداری، و دعا و نماز در سحر، و حال مواظبت بر عبادت، و کم خوری و حلال خوری، و در نتیجه سالم ماندن از انواع امراض، و سبکبالی و سبکباری در معیشت، و کم خرجی، و ایثار و صدقه و انفاق و کار خیر، و خوش اخلاقی و مهربانی، و

ص:10

صداقت و امانت داری، همگی نتیجۀ کنترل شهوت و امیال به وسیلۀ برنامه های الهیّه و قواعد ملکوتیّه و مسائل عرشیّه است.

ص:11

[«2»اَللَّهُمَّ وَ أَیُّمَا عَبْدٍ نَالَ مِنِّی مَا حَظَرْتَ عَلَیْهِ وَ انْتَهَکَ مِنِّی مَا حَجَزْتَ عَلَیْهِ فَمَضَی بِظُلاَمَتِی مَیِّتاً أَوْ حَصَلَتْ لِی قِبَلَهُ حَیّاً فَاغْفِرْ لَهُ مَا أَلَمَّ بِهِ مِنِّی وَ اعْفُ لَهُ عَمَّا أَدْبَرَ بِهِ عَنِّی وَ لاَ تَقِفْهُ عَلَی مَا ارْتَکَبَ فِیَّ وَ لاَ تَکْشِفْهُ عَمَّا اکْتَسَبَ بِی وَ اجْعَلْ مَا سَمَحْتُ بِهِ مِنَ الْعَفْوِ عَنْهُمْ وَ تَبَرَّعْتُ بِهِ مِنَ الصَّدَقَهِ عَلَیْهِمْ أَزْکَی صَدَقَاتِ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ أَعْلَی صِلاَتِ الْمُتَقَرِّبِینَ «3»وَ عَوِّضْنِی مِنْ عَفْوِی عَنْهُمْ عَفْوَکَ وَ مِنْ دُعَائِی لَهُمْ رَحْمَتَکَ حَتَّی یَسْعَدَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا بِفَضْلِکَ وَ یَنْجُوَ کُلٌّ مِنَّا بِمَنِّکَ]

خدایا! هر بنده ای نسبت به من مرتکب کاری شده که آن کار را بر او حرام کردی، یا پردۀ حرمت مرا که دریدنش را بر او ممنوع کردی دریده، پس زیر بار ستمی که بر من داشته مرده، یا در حالی که هنوز زنده است، حقّی از من برعهدۀ او ثابت است؛ پس او را نسبت به ستمی که بر من روا داشته بیامرز، و در رابطۀ با حقی که از من پایمال کرده عفو فرما، و دربارۀ آنچه با من کرده مؤاخذه مکن، و به خاطر گناهانی که با ستم بر من مرتکب شده رسوایش نساز، و این عفو و گذشتم را از آنان و چشم پوشی و کار نیکی که بدون چشم داشت نسبت به آنان انجام دادم، از پرفایده ترین صدقات صدقه دهندگان و بالاترین عطاهای مقرّبین

ص:12

پیشگاهت قرار ده، و در برابر عفو من از آنان عفوت، و در مقابل دعایم برای آنان رحمتت را عوض قرار ده، تا هر یک از ما به سبب فزون بخشیت سعادتمند شویم، و هر کداممان محض احسانت رستگار گردیم.

درخواست بخشش و گذشت از دیگران

یکی از حقوق مسلمانان بر یکدیگر، اصلاح ذات البین یا همان آشتی بین مردم است. در معارف دینی بسیار به این موضوع اهمیّت داده شده که به عنوان یکی از برترین عبادات معرفی گردیده است و بزرگان دین بر آن همّت گماشته اند.

امیرمؤمنان علی علیه السلام در آخرین سفارش های خویش به فرزندانش، لحظاتی پیش از شهادت فرمود:

فَاِنّی سَمِعْتُ جَدَّکُما رَسُولُ اللّه صلی الله علیه و آله یَقُولُ: صَلاحُ ذاتِ الْبَیْنِ افْضَلُ مِنْ عامَّهِ الصَّلوهِ وَ الصِّیامِ. (1)

از جد شما رسول اللّه صلی الله علیه و آله شنیدم می فرمود: اصلاح ذات البین از عموم نماز و روزه بهتر است.

امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

صَدَقَهٌ یُحِبُّها اللّهُ إِصْلاحُ بَیْنِ النّاسِ إِذا تَفاسَدُوا وَ تَقارُبُ بَیْنِهِمْ إِذا تَباعَدُوا. (2)

بخششی، که خداوند دوست دارد؛ آشتی و پیوند دادن بین مردم است به هنگامی که به فساد گرایند و نزدیک ساختن آنها به یکدیگر است به هنگامی که از یکدیگر دور شوند.

ص:13


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 47. [1]
2- (2) - الکافی: 209/2، حدیث 1؛ [2]بحار الأنوار: 44/73، باب 101، حدیث 6. [3]

صدقه اقسامی دارد: از آن جمله صدقۀ زبانی است که میان مردم با سخن شیوا و شیرین واسطه شود و تلاش کند تا آتش کینه ها را خاموش کند و با تشویق به گذشت و مهربانی و طلب آمرزش و حلالیّت برای رضای خدا بین آنان صلح و دوستی برقرار کند. و بر این اساس خداوند متعال برای این بزرگواری؛ پاداش بزرگی در خور چنین تلاشی عطا می فرماید:

لَا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِّن نَّجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَهٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَحِ بَیْنَ النَّاسِ وَمَن یَفْعَلْ ذَ لِکَ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیًما» (1)

در بسیاری از رازگویی های آنان خیری نیست ، جز کسی که [ از این طریق ] به صدقه ، یا کار نیک ، یا اصلاح در میان مردم فرمان دهد ؛ و هر که برای طلب خشنودی خدا چنین کند ، پس پاداش بزرگی به او خواهیم داد .

پروردگار در این آیۀ شریفه آشتی دادن را در کنار صدقه و کار نیک قرار داده است و روشن است که اگر به همراه رضایت خداوند باشد، چه پاداش نیکی خواهد داشت؛ زیرا گاهی امر به معروف یا صدقۀ زبانی آشکار، شاید سبب شرمندگی و لجاجت کسی بشود باید به دور ازچشم دیگران و پنهانی عمل کرد و کمترین آنها دعا و درخواست آمرزش برای پیوند خوردن دل ها و گذشت از حقّ خویش برای ارتباط پیدا کردن بین انسان هاست.

از جامعترین روایات در باب حقوق مسلمان و حق های سی گانه مؤمن بر برادر مؤمن، این روایت است که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

لِلْمُسْلِمِ عَلَی أَخِیهِ ثَلاثوُنَ حَقّاً لا بَرَائَهَ لَهُ مِنْها إِلاّ بِالْأداءِ أَوِ الْعَفْوِ یَغْفِرُ زِلَّتَهُ، وَ یَرْحَمُ عِبْرَتَهُ وَ یَسْتُرُ عَوْرَتُهُ وَ یُقیلُ عَثْرَتَهُ، وَ یَقْبَلُ مَعْذِرَتَهُ وَ یَرُدُّ

ص:14


1- (1) - نساء (4) : 114. [1]

غِیْبَتَهُ وَ یُدِیمُ نَصِیحَتَهُ وَ یَحْفَظُ خُلَّتَهُ وَ یَرْعَی ذِمَّتَهُ... . (1)

مسلمان بر برادر مسلمانش سی حق دارد که برائت ذمّه برای او از آنها حاصل نمی شود؛ مگر به ادای این حقوق یا عفو کردن او. لغزش های او را ببخشد، در ناراحتی ها نسبت به او مهربان باشد، اسرار او را پنهان دارد، اشتباهات او را جبران کند، عذر او را بپذیرد، در برابر بدگویان از او دفاع کند، همواره خیرخواه او باشد، دوستی او را پاسداری کند، پیمان او را رعایت کند و... .

بدون شک در اینکه دل های برادران مؤمن به یکدیگر راه دارد و درد و شادی را به همدیگر منتقل می کنند هیچ جای بحثی نیست؛ امّا باید حق را در نظر گرفت که با نادیده گرفتن برخی حقوق نسبت به دیگران اسباب آزار و اذیّت مؤمنان فراهم می شود. در این میان دل ها می شکند، رفتارها به سردی و خشکی می گراید، کینه ها و شکایت ها آشکار می شود، رابطه ها قطع می گردد و گاهی به مرگ های ناگهانی و خودکشی پایان می یابد.

زیرا این حالت گاهی از هجوم وسوسه های شیطانی و شیفتگی بسیار به دنیا در انسان پدید می آید و او خود را در وضعیّت نفاق و دودلی قرار می دهد و گاهی خداوند برای آزمایش یا ساختن بنده ای او را در زندان فشار بلاها و مشکلات مادی و معنوی می اندازد و او احساس دلتنگی و بدبختی می کند، ولی نمی داند که آدم در کورۀ سختی ها پخته می شود و انسانی بزرگ دل و نیکوکار و عزیز در خدمت بندگان خدا به أدای حقوق می پردازد.

ص:15


1- (1) - بحار الأنوار: 236/71، باب 15، حدیث 36؛ [1]أعلام الدین: 321. [2]

روایت شده است که از امام کاظم علیه السلام سؤال شد: مردی غمگین می شود بی آنکه علت اندوه خود را بداند؟ فرمود:

چون این حال غم به او رسد باید بداند که برادرش غمی دارد و همچنین اگر بی دلیل شاد شود، پس در ادای حقوق برادران از خدا مدد می جوییم. (1)حضرت در این استدعا، به حقیقت انسان را به بندگی حق نزدیک می سازد، آن چنان که از خود هر گونه سست عنصری را دور کرده و فقط در پی کسب اراده و رضایت باری تعالی است.

کدامین عمل رضای حق را جلب می کند. چه حقوق شخصی را نادیده گرفته و خواستۀ خود را بر رضای حق مقدّم داشته است تا در اصلاح آن برآید و جانب حق را برگزیند و چنانچه معصوم از خداوند درخواست می دارد که این طلب عفو و غفران پنهان بماند که در آشکار، حق کسی از بین نرود و آن که ستم نموده اعلان نشود. بلکه پا را فراتر نهاده و برای او دعای رحمت و گذشت می کند تا هدیه ای خالصانه در راه جذب محبّت خداوند منّان باشد.

خداوند متعال به صاحبان مال که سوگند خورده اند که به نیازمندان یاری ندهند، می فرماید:

وَ لَایَأْتَلِ أُوْلُواْ الْفَضْلِ مِنکُمْ وَ السَّعَهِ أَن یُؤْتُواْ أُوْلِی الْقُرْبَی وَالْمَسَکِینَ وَ الْمُهَجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُواْ وَلْیَصْفَحُواْ أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (2)

و از میان شما کسانی که دارندگان ثروت و گشایش مالی هستند ، نباید سوگند یاد کنند که از انفاق مال به خویشاوندان و تهی دستان و مهاجرانِ در راه خدا دریغ ورزند ، و باید [ بدی آنان را که برای شما مؤمنان توانگر سبب خودداری از انفاق شده ] عفو کنند و از مجازات درگذرند ؛ آیا دوست

ص:16


1- (1) - بحار الأنوار: 227/71، باب 15، ذیل حدیث 20؛ فقه الرّضا: 335، باب 87.
2- (2) - نور (24) : 22. [1]

نمی دارید خدا شما را بیامرزد ؟ [ اگر دوست دارید ، پس شما هم دیگران را مورد عفو و گذشت قرار دهید ] ؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

کسی که دیگران را ببخشد، به بخشش خداوند نزدیکتر است و عفو او سبب گشایش درهای رحمت و مغفرت می شود و لطف همه جا فراگیر می شود.

در این زمینه رسول اللّه صلی الله علیه و آله در خطبه ای فرمود:

أَلا اخْبِرُکُم بِخَیْرِ خَلائِقِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ؟ الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ الْإِحْسانُ إِلی مَنْ أَسَاءَ إِلَیْکَ وَ إِعْطاءُ مَنْ حَرَمَکَ؟ (1)

آیا شما را از بهترین خصلت های دنیا و آخرت خبر ندهم؟ گذشت از کسی که به تو ستم کرده است و پیوستن به کسی که از تو بریده است و نیکی با کسی که به تو بدی کرده است و عطا کردن به کسی که از تو دریغ داشته است.

ص:17


1- (1) - الکافی: 107/2، حدیث 1؛ [1]بحار الأنوار: 399/68، باب 93، حدیث1. [2]

[«4»اَللَّهُمَّ وَ أَیُّمَا عَبْدٍ مِنْ عَبِیدِکَ أَدْرَکَهُ مِنِّی دَرَکٌ أَوْ مَسَّهُ مِنْ نَاحِیَتِی أَذًی أَوْ لَحِقَهُ بِی أَوْ بِسَبَبِی ظُلْمٌ فَفُتُّهُ بِحَقِّهِ أَوْ سَبَقْتُهُ بِمَظْلِمَتِهِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَرْضِهِ عَنِّی مِنْ وُجْدِکَ وَ أَوْفِهِ حَقَّهُ مِنْ عِنْدِکَ «5»ثُمَّ قِنِی مَا یُوجِبُ لَهُ حُکْمُکَ وَ خَلِّصْنِی مِمَّا یَحْکُمُ بِهِ عَدْلُکَ فَإِنَّ قُوَّتِی لاَ تَسْتَقِلُّ بِنَقِمَتِکَ وَ إِنَّ طَاقَتِی لاَ تَنْهَضُ بِسُخْطِکَ فَإِنَّکَ إِنْ تُکَافِنِی بِالْحَقِّ تُهْلِکْنِی وَ إِلاَّ تَغَمَّدْنِی بِرَحْمَتِکَ تُوبِقْنِی]

خدایا! هر یک از بندگانت که از جانب من صدمه ای به او متوجّه شده، یا از سوی من آزاری به او رسیده، یا از من یا به سبب من ستمی بر او شده، و از پی آن ستم به گونه ای حقش را پایمال کرده ام، که باز گرداندن آن حق برایش ممکن نیست، یا با حقی که بر عهدۀ من دارد، چنان از او پیش گرفته ام و از دستش فرار کرده ام، که یافتن من برای گرفتن حقّش به هیچ عنوان برایش میسّر نیست، در عین همۀ این امور بر محمد و آلش درود فرست، و آن صاحب حق را به توانگری خود از من راضی کن، و حقّش را به طور کامل از نزد خود بپرداز، و مرا از عقوبتی که بر اساس فرمانت مستحق آن شده ام نگاه دار، و از کیفری که عدالتت به آن حکم می کند نجاتم ده؛ زیرا نیروی من تاب عذاب تو را ندارد، و برای طاقت من امکان تحمّل خشم تو نیست. به درستی که اگر مرا بر پایۀ حق مکافات کنی هلاکم می کنی، و اگر به رحمتت نپوشانی، به مهلکه ام می اندازی.

ص:18

طلب آمرزش برای دیگران

اشاره

از نشانه های عظمت روحی و مرتبۀ بلند تقوا و تربیتی انسان در اسلام؛ درخواست غفران و عفو برای کسی است که نسبت به مقام او آزار روا داشته یا حقی را از بین برده است.

این روش از بزرگترین عبادت هایی است که به راه یافتن به مقامات و قرب معنوی کمک کرده است و بندگانی، از این مسیر در جهت فرشته گونه شدن گام های مؤثّری برداشته اند.

رسول اللّه اعظم صلی الله علیه و آله می فرماید:

عَلَیْکُم بِالْعَفْوِ؛ فَإِنَّ الْعَفْوَ لایَزیدُ الْعَبْدَ إِلاّ عِزًّا فَتَعافَوْا یُعِزُّکُمُ اللّهُ. (1)

بر شما باد گذشت؛ زیرا که گذشت جز بر عزّت بنده نمی افزاید. پس از یکدیگر گذشت کنید تا خداوند شما را عزّت بخشد.

ابوحمزۀ ثمالی از امام سجّاد علیه السلام نقل می کند:

إِذا کانَ یَوْمَ الْقِیامَهِ جَمَعَ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی الاوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ فی صَعیدٍ واحِدٍ ثُمَّ یُنادِی مُنادٍ: ایْنَ اهْلُ الْفَضْلِ؟ قالَ: فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ فَتَلَقَّاهُمْ الْمَلائِکَهُ فَیَقُولُونَ: وَ ما کانَ فَضْلُکُم فَیَقُولُونَ: کُنّا نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا وَ نُعْطِی مَنْ حَرَمَنا وَ نَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَنا قالَ: فَیُقالُ لَهُمْ: صَدَقْتُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ. (2)

هنگامی که روز قیامت فرا رسد خداوند متعال همه گذشتگان و آیندگان را در یک سرزمین گسترده گرد هم می آورد و سپس فرمان می دهد منادی در میان آنها فریاد می زند، اهل فضیلت و نیکی کجایند؟ فرمود: در این هنگام گروهی

ص:19


1- (1) - الکافی: 108/2، حدیث 5؛ [1]بحار الأنوار: 401/68، باب 93، حدیث 5. [2]
2- (2) - الکافی: 107/2، حدیث 4؛ [3]بحار الأنوار: 400/68، باب 93، حدیث 4. [4]

سر بلند می کنند، فرشتگان به طرف آنها می روند و می گویند: شما چه فضیلتی داشتید، آنها می گویند: ما با کسانی که با ما قطع رابطه می کردند ارتباط برقرار می کردیم و هر کس ما را محروم می کرد ما او را محروم نمی کردیم و هر که به ما ظلم می کرد ما او را عفو می کردیم، فرشتگان به آنها می گویند:

شما راست می گویید اکنون وارد بهشت شوید.

از زیباترین زیر بنای مسائل اخلاقی، گذشت و عفو بدون منّت و سرزنش است.

بعضی از انسان ها نگرانند که گذشت از آبرو سبب از از بین رفتن حق و شخصیت می شود و تنبیهی برای خطاکار نیست و اگر هم گذشتی کنند با منّت و دلخوری است. ولی خداوند حکیم در آیۀ شریفه می فرماید:

وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَآ إِلَّا بِالْحَقِ ّ وَ إِنَّ السَّاعَهَ لَأَتِیَهٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ * إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلَّقُ الْعَلِیمُ» (1)

و آسمان ها و زمین و آنچه را میان آن دوتاست ، جز به حق نیافریدیم ، و بی تردید قیامت آمدنی است ؛ پس [ در برابر ناهنجاری های مردم ] گذشتی کریمانه داشته باش . * یقیناً پروردگارت همان آفرینندۀ داناست .

اکنون که قیامت حق است و به حساب همه رسیدگی می شود، پس نگران حیله ها و دشمنی کفّار مباش و آنان را عفو کن.

صفح از صفحه به معنی صورت است. صفح جمیل یعنی رویگردانی از روی فضیلت و چشم پوشی باشد؛ نه از روی قهر و ناچاری؛ زیرا مراد از جمیل در آیه، گذشت با کمال میل و بدون منّت و تلخی است. همانگونه که حضرت رضا علیه السلام در تفسیر صفح جمیل فرمود:

ص:20


1- (1) - حجر (15) : 85 - 86. [1]

اَلْعَفْوُ مِنْ غَیْرِ عِتابٍ. (1)

مقصود گذشت بدون سرزنش است.

مردی را به نزد مأمون آوردند که خواست او را بکشد و حضرت رضا علیه السلام در مجلس نشسته بود. مأمون گفت: اباالحسن چه می گویی؟ فرمود: خداوند به نیکویی عفو تو بر عزّتت می افزاید، پس او گذشت نمود. (2)بزرگی که فرمان گذشت و بخشش می دهد خدایی است که پروردگار و آفریننده و داناست او که چنین به نیکی از گذشتن سخن به میان می آورد، می داند که در وجود انسان و جامعه چه جاذبه و رشدی را پدید می آورد و چه آثاری دارد که برخی از بندگان با این روش خودسازی کرده اند و سبب بیداری و هدایت دیگران شده اند. سلوک رفتاری معصومان علیهم السلام و یارانشان گواه بر این سیرۀ نیک است.

عفو و گذشت مالک اشتر

حکایت کرده اند که: روزی مالک اشتر که خداوند از او خشنود باد، از بازار کوفه می گذشت، وی یک پیراهن و شال از کرباس بر تن داشت. جوان بازاری که او را با آن هیبت دید او را به مسخره گرفت و گلوله ای از گل و خاک به سویش پرتاب کرد و مالک به او توجّه ننمود و به راهش ادامه داد، در این بین کسی به آن جوان گفت:

وای بر تو! آیا فهمیدی که به طرف چه کسی گلوله انداختی؟ گفت: نه، گفتند:

بیچاره، او مالک اشتر یار امیر المؤمنین بود، آن مرد به خود لرزید و به دنبال مالک رفت، تا از او معذرت خواهی کند، مالک وارد مسجد شد. وقتی که دید او وارد

ص:21


1- (1) - بحار الأنوار: 412/68، باب 93، حدیث 56؛ معانی الأخبار: 374.
2- (2) - بحار الأنوار: 357/75، باب 26، ذیل حدیث 12؛ أعلام الدین: 307.

مسجد شده و مشغول نماز است، نمازش را که تمام کرد، آن مرد روی پاهای مالک افتاد و شروع به بوسیدن پاهای مالک کرد، مالک رو به او کرد فرمود: این چه کاری است؟ گفت: از کاری که کرده ام پوزش می خواهم، مالک فرمود: باکی بر تو نیست، به خدا قسم وارد مسجد نشدم مگر این که برای تو طلب آمرزش نمایم. (1)

گذشت پیامبر صلی الله علیه و آله از قاتل حمزه

زمانی که وحشی، قاتل حمزه سید الشهداء، عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از ارتکاب جنایت نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و توبه نمود و اسلام آورد. حضرت با اینکه عمویش را بسیار دوست می داشت، توبه اش را پذیرفت و با عفو و بزرگواری گذشت کردند و فرمود: برو از جلوی دیدگان ما دور باش. (2)

گذشت امام حسین علیه السلام از حرّ بن یزید ریاحی

هنگامی که حرّ بن یزید ریاحی با آن همه شرارت و جسارت به خدمت امام حسین علیه السلام آمد و درخواست توبه نمود، حضرت فرمود: بله، پذیرفته است و او را به گرمی در آغوش رحمت به حضور پذیرفت تا در کاروان امام به شهادت رسید. (3)در این مدرسۀ اخلاق، بزرگان و اولیای الهی ما بسیاری از انسان ها را به راه راست هدایت فرموده اند.

ص:22


1- (1) - بحار الأنوار: 157/42، باب 124، حدیث 25؛ مجموعه ورّام: 2/1. [1]
2- (2) - تفسیر المیزان: 285/17؛ تفسیر نور الثقلین: 33/4، حدیث 117، ذیل آیۀ 53 سورۀ زمر.
3- (3) - بحار الأنوار: 319/44، باب 37، حدیث 1؛ الأمالی، شیخ صدوق: 159.

[«6»اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَوْهِبُکَ - یَا إِلَهِی - مَا لاَ یُنْقِصُکَ بَذْلُهُ وَ أَسْتَحْمِلُکَ مَا لاَ یَبْهَظُکَ حَمْلُهُ «7»أَسْتَوْهِبُکَ - یَا إِلَهِی - نَفْسِیَ الَّتِی لَمْ تَخْلُقْهَا لِتَمْتَنِعَ بِهَا مِنْ سُوءٍ أَوْ لِتَطَرَّقَ بِهَا إِلَی نَفْعٍ وَ لَکِنْ أَنْشَأْتَهَا إِثْبَاتاً لِقُدْرَتِکَ عَلَی مِثْلِهَا وَ احْتِجَاجاً بِهَا عَلَی شَکْلِهَا «8»وَ أَسْتَحْمِلُکَ مِنْ ذُنُوبِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ وَ أَسْتَعِینُ بِکَ عَلَی مَا قَدْ فَدَحَنِی ثِقْلُهُ]

ای خدای من! از تو بخشیدن چیزی را می خواهم که بخشیدن آن، چیزی از تو نمی کاهد، و باری را از دوشم می خواهم برداری، که برداشتن آن بر تو دشوار و گران نیست.

ای خدای من! از تو می خواهم که وجودم را به من ببخشی؛ وجودی که آن را خلق نکردی، تا به وسیلۀ آن خودت را از شرّی باز داری، یا به سبب آن به سودی راه یابی؛ بلکه آن را آفریدی تا قدرتت را بر آفرینش نظیر آن به اثبات رسانی، و برهان و حجتی بر ایجاد شکل آن در آخرت قرار دهی، و از تو درخواست می کنم بار گناهانی که حمل آن مرا گران بار ساخته از دوشم برداری و از تو نسبت به آنچه سنگینی اش مرا به زانو درآورده، یاری می طلبم.

بذل و عنایت خداوند

اشاره

از کمالات برجستۀ خداوند منّان بذل و کرم او بر همۀ موجودات، چه فرمانبران

ص:23

و چه نافرمانان است. و انتظار آن کریم بنده نواز این است که نعمت های او را یاد آور شوند تا لطف او به خاطر سپاسگزاری پیوسته در جریان باشد.

از این رو فرمود:

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ وَ مَآ أَنفَقْتُم مِّن شَیْ ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّ زِقِینَ» (1)

بگو : یقیناً پروردگارم روزی را برای هر کس از بندگانش بخواهد وسعت می دهد و یا تنگ می گیرد ، و هرچه را انفاق می کنید [ چه کم و چه زیاد ] خدا عوضی را جایگزین آن می کند ؛ و او بهترین روزی دهندگان است .

و سپس در آیۀ دیگر فرمود:

وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» (2)

و نعمت های پروردگارت را بازگو کن .

زیرا بازگو کردن الطاف و کرامت الهی سبب عنایت پروردگار به شخص یا گروهی می گردد؛ حتی اگر آن خواستۀ بشر باشد که وسیله ای برای روزی رسانی به دیگران است و برخی امور آفرینش به دست بندگانی ویژه برقرار می گردد.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

إِنَّ لِلّهِ عِباداً اخْتَصَّهُمْ بِالنِّعَمِ، یُقِرُّها فِیهِم ما بَذَلُوها لِلنّاسِ، فَإِذا مَنَعُوها حَوَّلَهَا مِنْهُمْ إِلَی غَیْرِهِم. (3)

خداوند بندگانی دارد که نعمت ها را در اختیار آنها نهاده است تا زمانی که این نعمت ها را به مردم بذل و بخشش کنند، آنها را در میانشان نگه می دارد و

ص:24


1- (1) - سبأ (34) : 39. [1]
2- (2) - ضحی (93) : 11. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 353/72، باب 81، ذیل حدیث 62؛ [3]عوالی اللآلی: 372/1. [4]

هر گاه دریغ ورزند، نعمت ها را از آنان به دیگران منتقل می کند.

بدون شک بذل و بخشش های بی حساب خداوند حقی برای او و بر انسان ها به وجود آورده است؛ که در هر حال، چه نعمت بزرگ یا کوچک باشد؛ بزرگی شأن او بر ما سایه افکنده است.

نعمت و عنایت خداوند در دنیا و آخرت

امیر المؤمنین علی علیه السلام بر این حقّ پروردگار توجّه داده و فرموده است:

اِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلالُ اللّهِ فِی نَفْسِهِ وَ جَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ انْ یَصْغُرَ عِنْدَهُ لِعِظَمِ ذلِکَ کُلُّ ما سِواهُ. وَ انَّ أَحَقَّ مَنْ کانَ کَذلِکَ لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَهُ اللّهِ عَلَیْهِ، وَ لَطُفَ إحْسانُهُ الَیْهِ فَاِنَّهُ لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَهُ اللّهِ عَلی احَدٍ الاَّ ازْدادَ حَقُّ اللّهِ عَلَیْهِ عِظَماً. (1)

آن کس که جلال خدا در جانش بزرگ، و موضع حق در دلش با عظمت است، می سزد که به خاطر این بزرگی، ماسوای خدا در نظرش کوچک باشد. و سزاوارترین کس به این معنا کسی است که نعمت و لطف و احسان خدا بر او بسیار است؛ زیرا خداوند نعمت بسیار به کسی عنایت نکرده مگر اینکه عظمت حقّ خدا بر او افزون گشته.

چنین است که حضرت در بخشی از نامه اش به حارث همدانی، فرموده است:

وَ اسْتَصْلِحْ کُلَّ نِعْمَهٍ انْعَمَها اللّهُ عَلَیْکَ و لاتُضَیِّعَنَّ نِعْمَهً مِنْ نِعَمِ اللّهِ عِنْدَکَ، وَلْیُرَ عَلَیْکَ اثَرُ ما أَنْعَمَ اللّهُ بِهِ عَلَیْکَ. (2)

از هر نعمتی که خداوند در اختیارت گذاشته به راه صلاح مصرف کن، و هیچ

ص:25


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 207. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: نامۀ 69. [2]

نعمت خداداده را به تباهی نبر، باید نشانۀ نعمت هایی که خداوند به تو داده در تو دیده شود.

احمد بن محمد بن ابی نصر می گوید: «مطلبی را خدمت امام رضا علیه السلام عرض کردم، حضرت فرمود:

شکیبا باش؛ زیرا امیدوارم که خداوند برایت کارسازی کند

انْ شاءَاللّه ، سپس فرمود: به خدا سوگند! آنچه خداوند از این دنیا برای مؤمن به آخرت اندازد، برایش بهتر از چیزی است که در همین دنیا به او دهد.

حضرت سپس دنیا را کوچک شمرد و فرمود: دنیا چه ارزشی دارد. آنگاه فرمود:

برخوردار از نعمت در محلّ خطر است؛ زیرا خداوند در آن نعمت حقوقی را بر او واجب گردانیده است. به خدا قسم، گاهی اوقات خداوند عزّوجلّ به من نعمت هایی می دهد و من پیوسته نسبت به آنها بیمناک هستم و دستش را تکان داد تا اینکه حقوقی که خداوند در این نعمت ها به گردن من دارد، بیرون آیم.

من عرض کردم: فدایت شوم، شما با چنین مقامی و منزلتی که دارید می ترسید؟! فرمود: آری، پروردگارم را در برابر نعمتی که به من ارزانی داشته می ستایم. (1)آفرینش انسان با امتیاز اراده و اختیار، دلیل بر قدرت نهایی خداوندگار است. با این اختیار، انسان را موجودی برتر ساخته است ولی با این حال ابزار بازدارنده ای که او را در مسیر حرکت انسانی غافلگیر کند و به جادۀ حیوانی گری بکشاند، فراوان است، غریزۀ غضب و شهوت در وجود انسان برحسب فطرت نهفته است؛ امّا برخی عوامل تحریک کنندۀ بیرونی است که در جذب او نقش کلیدی دارد. هر که بتواند در مجموعۀ کشمکش ها و هوس ها، حقیقت وجودی خود را به سلامت به

ص:26


1- (1) - الکافی: 502/3، حدیث 19؛ [1] بحار الأنوار: 105/49، باب 7، حدیث 32.

هدف برساند از بزرگترین نعمت های حق بهره مند گردیده است.

نکته دیگر این که: انسان در خواهش روزی مادّی و معنوی هیچ محدودیّتی ندارد؛ زیرا ظرف وجودی او از جهت روحی و درونی مجرّد است و می تواند به طور بی پایان سیر تکاملی داشته باشد. روزی معنوی تا آنجا پیش رود که رسیدن به مقام دنّو و نزدیک شدن به خدا برای او منزلت و شرافت محسوب می شود، در آنجا که حق متعال می فرماید:

وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَی * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی * فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَآ أَوْحَی» (1)

در حالی که در افق اعلا بود . * سپس نزدیک رفت و نزدیک تر شد ، * پس [ فاصله اش با پیامبر ] به اندازه فاصلۀ دو کمان گشت یا نزدیک تر شد . * آن گاه به بنده اش آنچه را باید وحی می کرد ، وحی کرد .

امّا روزی مادّی چون محدود به عالم ناسوت است و ناسوت هم در ظرف مادّه و طبیعت و اجسام است پس با این محدودیّت به طور قهری روزی مادّی انسان نیز به اندازۀ ظرف وجودی او کفایت می کند. و اگر برخلاف اساس حکمت حق؛ رزق و نعمت او بی نهایت باشد اعتقاد به جاودانگی در این دنیا او را به طغیانگری وا می دارد. بنابراین دنیا و آخرت خویش را تباه می سازد.

از این رو امیرمؤمنان علی علیه السلام در حکمت چنین اموری می فرماید:

اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی لایَفِرُهُ الْمَنْعُ وَ الْجُمُودُ وَ لایُکْدِیهِ الْاِعْطاءُ وَ الْجُودُ اذْ کُلُّ مُعْطٍ مُنْتَقَصٌ سِواهُ، وَ کُلُّ مانِعٍ مَذْمُومٌ ما خَلاهُ. هُوَ الْمَنّانُ بِفَوائِدِ النِّعَمِ وَ عَوائِدِ الْمَزیدِ وَ الْقِسَمِ. عِیالُهُ الْخَلائِقُ، ضَمِنَ ارْزاقَهُمْ وَ قَدَّرَ اقْواتَهُمْ، وَ نَهَجَ سَبیلَ الرَّاغِبینَ الَیْهِ، وَ الطّالِبینَ ما لَدَیْهِ وَ لَیْسَ بِما سُئِلَ بِاَجْوَدَ مِنْهُ

ص:27


1- (1) - نجم (53) : 7 - 10. [1]

بِما لَم یَسْأَلْ. (1)

سپاس خدای را که امساک و جمود بر ثروتش اضافه نمی کند، و عطا و بخشش تهیدستش نمی نماید، زیرا هر بخشنده ای جز او ثروتش کم می شود، و هر منع کننده ای جز او شایستۀ مذمّت است. اوست بخشندۀ انواع نعمت ها، و فراوانی بهره ها و نصیب ها. جمیع آفریده ها روزی خور اویند، رزق همه را ضمانت کرده، و قوت و توشۀ آنان را مقدّر نموده، و راه روشنش را به رغبت کنندگان و خواهندگان آنچه نزد اوست نشان داده، و این طور نیست که جود و بخشش او در آنجا که از او بخواهند بیشتر از آنجا باشد که از او نخواهند.

و نیز در سفارشش به امام مجتبی علیه السلام یا محمد حنفیه فرمود:

وَ أَخْلِصْ فِی الْمَسْأَلَهِ لِرَبِّکَ فَإِنَّ بِیَدِهِ الْعَطاءَ وَ الْحِرْمانَ وَ اکْثِرِ الْاِسْتِخارَهَ، وَ تَفَهَّمْ وَصِیَّتی وَ لاتَذْهَبَنَّ عَنْها صَفْحاً، فَإِنَّ خَیْرَ الْقَوْلِ ما نَفَعَ. (2)

در مسألت از خداوند اخلاص پیشه کن، که بخشیدن و نبخشیدن به دست اوست. از خدایت بسیار طلب خیر کن. و وصیتم را بفهم و از آن روی مگردان به یقین بهترین سخن سخنی است که سود بخشد.

و نیز به کمیل بن زیاد نخعی فرمود:

یا کُمَیْلُ، مُرْ اهْلَکَ أَنْ یَرُوحُوا فی کَسْبِ الْمَکارِمِ، وَ یُدْلِجُوا فی حاجَهِ مَنْ هُوَ نائِمٌ. فَوَ الَّذی وَسِعَ سَمْعُهُ الْاَصْواتَ، ما مِنْ احَدٍ اوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً الاّ وَ خَلَقَ اللّهُ لَهُ مِنْ ذلِکَ السُّرُورِ لُطْفاً، فَاِذا نَزَلَتْ بِهِ نائِبَهٌ جَری الَیْها کَالْماءِ

ص:28


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 90. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: نامۀ 31. [2]

فِی انْحِدارِهِ حَتّی یَطْرُدَها عَنْهُ کَما تُطْرَدُ غَریبَهُ الْاِبِلِ. (1)

ای کمیل، مردم خود را فرمان بده که روز را به دنبال به دست آوردن مکارم بروند، و شب را از پی قضای حاجت خفته باشند. قسم به کسی که شنواییش آوازها را فرا گرفته، احدی دلی را شاد نکند مگر اینکه خداوند برای وی از آن شادی لطفی بیافریند، و چون بلایی به او رسد آن لطف همانند آب به سوی آن روان گردد تا آن بلا را از او دور کند همان گونه که شتر غریب را از آبگاه دور نمایند.

در روایات تنها بر کمک به نیازمندان و گرسنگان تکیه نشده، بلکه در برخی از آنها اطعام مؤمنان هر چند بی نیاز باشند ثوابش همچون آزاد کردن برده است.

این نشان می دهد که هدف از این کار علاوه بر رفع نیازمندی ها جلب محبّت و تحکیم پیوندهای دوستی و صمیمیّت است. به عکس آنچه در دنیای امروز مرسوم است که گاهی دوستان یا خویشاوندان به مهمانخانه ای می روند هر کدام باید سهم خود را بپردازند. و یا در جایی دیگر برای خودنمایی تا حدّ بریز و بپاش، سرمایۀ خدادادی را اسراف می کنند. کجای این آداب و رسوم متناسب با اخلاق و احکام دین مبین اسلام و سفارش های معصومان علیهم السلام است؟!

ص:29


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 257. [1]

[«9»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ هَبْ لِنَفْسِی عَلَی ظُلْمِهَا نَفْسِی وَ وَکِّلْ رَحْمَتَکَ بِاحْتِمَالِ إِصْرِی فَکَمْ قَدْ لَحِقَتْ رَحْمَتُکَ بِالْمُسِیئِینَ وَ کَمْ قَدْ شَمِلَ عَفْوُکَ الظَّالِمِینَ]

پس بر محمّد و آلش درود فرست و وجودم را به خاطر ستم بر خود بر من ببخش، و رحمتت را به برداشتن بار سنگین گناه از دوشم بر من بگمار. چه بسیار رحمتت به بدکاران رسیده، و چه فراوان گذشت و عفوت شامل ستمکاران شده.

ص:30

[«10»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْنِی أُسْوَهَ مَنْ قَدْ أَنْهَضْتَهُ بِتَجَاوُزِکَ عَنْ مَصَارِعِ الْخَاطِئِینَ وَ خَلَّصْتَهُ بِتَوْفِیقِکَ مِنْ وَرَطَاتِ الْمُجْرِمِینَ فَأَصْبَحَ طَلِیقَ عَفْوِکَ مِنْ إِسَارِ سُخْطِکَ وَ عَتِیقَ صُنْعِکَ مِنْ وَثَاقِ عَدْلِکَ «11»إِنَّکَ إِنْ تَفْعَلْ ذَلِکَ - یَا إِلَهِی - تَفْعَلْهُ بِمَنْ لاَ یَجْحَدُ اسْتِحْقَاقَ عُقُوبَتِکَ وَ لاَ یُبَرِّئُ نَفْسَهُ مِنِ اسْتِیجَابِ نَقِمَتِکَ «12»تَفْعَلْ ذَلِکَ - یَا إِلَهِی - بِمَنْ خَوْفُهُ مِنْکَ أَکْثَرُ مِنْ طَمَعِهِ فِیکَ وَ بِمَنْ یَأْسُهُ مِنَ النَّجَاهِ أَوْکَدُ مِنْ رَجَائِهِ لِلْخَلاَصِ لاَ أَنْ یَکُونَ یَأْسُهُ قُنُوطاً أَوْ أَنْ یَکُونَ طَمَعُهُ اغْتِرَاراً بَلْ لِقِلَّهِ حَسَنَاتِهِ بَیْنَ سَیِّئَاتِهِ وَ ضَعْفِ حُجَجِهِ فِی جَمِیعِ تَبِعَاتِهِ]

پس بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا سرمشق کسانی قرار ده، که آنان را به گذشتت از افتادن در افتادن گاه های خطاکاران سرپا نگاه داشتی، و به توفیقت از ورطه های مجرمان رها کردی، پس در سایۀ عفوت از اسارت خشمت رها شد، و به دست احسانت از بند عدالتت به آزادی رسید.

ای خدای من! اگر این گونه رفتار کنی، دربارۀ کسی رفتار کرده ای که استحقاق عقوبتت را انکار نمی کند و خود را از سزاوار بودن نسبت به خشمت تبرئه نمی نماید.

ای خدای من! این رفتار را با کسی می کنی که ترسش از تو، از امیدش به تو

ص:31

بیشتر است، و نومیدیش از نجات، از امیدش به رهایی پابرجاتر است، نه این که نومیدیش از باب یأس از رحمت تو یا امیدش بر اساس مغرور بودن به کرم تو باشد؛ بلکه از این جهت است که خوبی هایش نسبت به گناهانش اندک، و دلایلش در مورد وظایفی که برعهده اش بوده، سست و بی پایه است.

استحقاق عقوبت

خداوند در قرآن مجید راه بازگشت را همراه با امیدواری به روی گنهکاران می گشاید؛ زیرا هدف اصلی از یادآوری تند و هشدار و تهدید به عاقبت عذاب و دوزخ، جنبۀ هدایتی و تربیتی حق است نه انتقام جویی و خشونت و پروردگار منّان از شرک و کفر و سرکشی بشر زیانی نمی بیند که بخواهد برای ضرر خود انتقام بگیرد بلکه با زبانی آکنده از لطف و محبّت، آغوش رحمتش را به روی بندگان باز کرده و فرمان عفو و گذشت را هم صادر نموده است.

قُلْ یَعِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلَی أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (1)

بگو : ای بندگان من که [ با ارتکاب گناه ] بر خود زیاده روی کردید ! از رحمت خدا نومید نشوید ، یقیناً خدا همۀ گناهان را می آمرزد ؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است .

کلمه به کلمۀ این آیۀ شریفه بوی خوش رحمت و لطف و آمرزش و امیدواری می دهد. و بر اساس روایات معصومان علیهم السلام آیۀ فوق از جهت گستردگی مفهوم و مراد حق تعالی، فراگیرترین آیه در اوج رضایت و دریای رحمت است.

در فرهنگ قرآن، اسراف معنای گسترده ای دارد که شامل اسراف در نفس و جان

ص:32


1- (1) - زمر (39) : 53. [1]

نیز می شود. به این معنا که انسان در بهره گیری از نیروهای خدادادی و ظرفیّت های وجودی خود از حدّ اعتدال خارج شده و خویش را مستحق هیچ تنبیه و توبیخی نداند، البته روش های خداوند برای بیدار ساختن انسان گوناگون است. یعنی هر کسی را با ابزار و شرایط خود می آزماید. اگر سزاوار پاداش و بهره ای باشد به طور یقین به او می رساند و اگر شایستۀ کیفر باشد گاهی به تناسب طاقت و موقعیّت او، گوشمالی داده و گاهی به جانش آتش می زند.

در این زمینه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ وَعَدَهُ اللّهُ عَلَی عَمَلٍ ثَواباً فَهُوَ مُنْجِزٌ لَهُ، وَ مَنْ أَوْعَدَهُ عَلَی عَمَلٍ عِقاباً فَهُوَ فِیهِ بِالْخِیارِ. (1)

هر که را خداوند بشارت پاداش دهد به یقین عملی می سازد و هر که را برای کرداری زشت، بیم کیفر دهد، اختیار با اوست. (عذاب کند یا ببخشد)

از این رو پیامبر مهربان مسلمانان، حتی در هنگام غضب الهی هم کوشش نمود تا رحمت حق را جلب کند و بسیار برای عفو و گذشت و شفاعت بندگان، بزرگواری نشان داد و فرمود:

سَأَلْتُ رَبِّی أَنْ لایُعَذِّبَ الّلاهِینَ مِنْ ذُرِّیَهِ الْبَشَرِ فَأَعْطانِیِهِم. (2)

از پروردگارم خواهش کردم که افراد نادان و بی خبر از نسل بشر را عذاب نکند و او آنان را به من بخشید.

حضرت علی علیه السلام در ستایش خداوند سبحان می فرماید:

وَ لایَشْغَلُهُ غَضَبٌ عَنْ رَحْمَهٍ وَ لاتُولِهُهُ رَحْمَهٌ عَنْ عِقابٍ. (3)

ص:33


1- (1) - بحار الأنوار: 334/5، باب 18، حدیث 1؛ [1]المحاسن: 246/1. [2]
2- (2) - کنز العمال: 427/11، حدیث 32006؛ الجامع الصغیر: 35/2، حدیث 4598.
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 186. [3]

غضبش او را از رحمتش باز نمی دارد و رحمتش بر کسی او را از کیفر دیگری غافل نمی کند.

مفهوم این فراز این نیست که خداوند انسان را ناگهان عذاب نمی دهد و یا او را در دنیا بدون بلا یا دردی رها می کند؛ پس او نجات یافته است؛ بلکه خداوند مؤمن را از کافر جدا ساخته و برای فرد با ایمان، ویژگی های ارزشمند همراه با تلخی در دنیا برشمرده است.

زیرا لازمۀ رسیدن به درجات ایمان و قرب الهی، چشیدن تلخی بلا و فقر است و بهشت پاداش اوست. امّا برای فرد کافر همۀ امکانات راحتی و رفاهی را فراهم می کند تا به خوشی بگذراند و دنیا را پاداش او قرار می دهد و پس از عمری سیاه او را در آتش جهنّم رها می کند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

وَ الْمَوْتُ رَحْمَهٌ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ لِعِبادِهِ الْمُؤْمِنِینَ وَ نَقِمَهٌ عَلَی الْکافِرِینَ وَ لِلّهِ عُقُوبَتانِ: إِحْداهُما مِنَ أَمْرِ الرُّوحِ وَ الْأُخْری تَسْلیطُ بَعْضِ النّاسِ عَلَی بَعْضٍ فَما کانَ مِنْ قِبَلِ الرُّوحِ فَهُوَ السُّقْمُ وَ الْفَقْرُ وَ ما کانَ مِنَ تَسْلِیطٍ فَهُوَ النَّقِمَهُ. (1)

مرگ برای بندگان با ایمان رحمت خداست و برای گردنکشان کیفر تلخی است. خداوند را دو کیفر است: یکی کیفر روحی و دیگری مسلّط ساختن برخی از مردم بر برخی دیگر است. کیفرهای روحی، بیماری و ناداری است و کیفر مسلّط ساختن مردم، انتقام گیری است.

ص:34


1- (1) - بحار الأنوار: 296/58، باب 47، حدیث 6؛ [1]علل الشرایع: 108/1، حدیث 5. [2]

یعنی گناه روح، کیفرش فشار بیماری و تنگدستی است تا روح پاکیزه و پرورش یابد ولی گناهان اجتماعی، سزایش سلطه ستمگران و فاسدان بر مردم است.

حضرت در همین رابطه، ذات پروردگار را اهل چنین مقامی دانسته و می ستاید:

اَللّهُمَّ إِنَّکَ بِما أَنْتَ لَهُ أَهْلٌ مِنَ الْعَفْوِ أَوْلَی بِما أَنَا لَهُ أَهْلٌ مِنَ الْعُقُوبَهِ. (1)

بارخدایا! سزاواری تو به گذشت؛ بیشتر از سزاواری من به مجازات است.

عربی بادیه نشین به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عرض کرد: ای رسول خدا! روز قیامت چه کسی به حساب مردم رسیدگی می کند؟ فرمود: خداوند عزیز و بلند مرتبه، بادیه نشین گفت: به خداوندگار کعبه سوگند، که نجات یافتیم! حضرت فرمود:

چگونه ای عرب؟ گفت: زیرا کریم هر گاه قدرت یابد ببخشاید. (2)امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام در زمینه این بزرگ منشی پروردگار می فرماید:

فَتَعالی مِنْ قَوِیٍّ ما اکْرَمَهُ! وَ تَواضَعْتَ مِنْ ضَعیفٍ ما اجْرَاَکَ عَلی مَعْصِیَتِهِ! وَ انْتَ فی کَنَفِ سِتْرِهِ مُقیمٌ وَ فی سَعَهِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ فَلَمْ یَمْنَعْکَ فَضْلَهُ، وَ لَمْ یَهْتِکْ عَنْکَ سِتْرَهُ، بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرَفَ عَیْنٍ، فی نِعْمَهٍ یُحْدِثُها لَکَ، اوْ سَیِّئَهٍ یَسْتُرُها عَلَیْکَ، اوْ بَلِیَّهٍ یَصْرِفُها عَنْکَ، فَما ظَنُّکَ بِهِ لَوْ اطَعْتَهُ. (3)

بلند مرتبه است خدایی که با این قدرتش چه کریم است! و تو با این ناتوانی و پستی چه جرأتی بر معصیت او داری! در حالی که در پناه پوشش او مقیمی، و در فراخنای احسانش می گردی، فضلش را از تو بازنداشته و پردۀ حرمتت را ندریده است، بلکه در نعمتی که برای تو ایجاد می کند و گناهی که بر تو می پوشاند و بلایی که از تو دور می نماید چشم به هم زدنی از لطفش محروم

ص:35


1- (1) - بحار الأنوار: 228/75، باب 23، حدیث 104؛ [1]کشف الغمه: 206/2. [2]
2- (2) - مجموعه ورّام: 9/1؛ کنز العمال: 628/14، حدیث 39749.
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 214. [3]

نیستی. پس به او چه گمان می بری اگر او را بندگی کنی؟

چقدر خداوند منّان لغزش های ما را پرده پوشی کند؟! تا چه اندازه در تحمّل کردار زشت ما صبر پیشه کند؟! تا کی انسان در خواب غفلت باقی بماند؟!

حکایت امام سجّاد علیه السلام با راهزن

در سفری حضرت سجّاد علیه السلام به قصد حج در حال حرکت بوده تا در بین راه به صحرایی بین مکه و مدینه رسید. پس ناگهان مرد راهزنی به آن حضرت رسید و گفت: پایین بیا؟! حضرت به او گفت: مقصودت چیست؟ او گفت: می خواهم تو را بکشم و اموالت را بگیرم.

حضرت فرمود: من هر چه را دارم با تو قسمت کرده و بر تو حلال می نمایم او گفت: نه.

حضرت فرمود: برای من، به قدری که مرا به مقصد برساند بگذار و بقیه آن مال تو باشد او گفت: نه و روی گردانید.

حضرت فرمود: پروردگار تو کجاست؟ او گفت: در خواب است. در این حال دو شیر درّنده حاضر شدند و یک شیر سر آن ملعون را و دیگری پایش را گرفتند و کشیدند.

در این لحظه امام فرمود: گمان کردی که پروردگارت در خواب است. (1)

ص:36


1- (1) - بحار الأنوار: 41/46، باب 3، ذیل حدیث 36؛ مجموعه ورّام: 81/2.

[«13»فَأَمَّا أَنْتَ - یَا إِلَهِی - فَأَهْلٌ أَنْ لاَ یَغْتَرَّ بِکَ الصِّدِّیقُونَ وَ لاَ یَیْأَسَ مِنْکَ الْمُجْرِمُونَ لِأَنَّکَ الرَّبُّ الْعَظِیمُ الَّذِی لاَ یَمْنَعُ أَحَداً فَضْلَهُ وَ لاَ یَسْتَقْصِی مِنْ أَحَدٍ حَقَّهُ «14»تَعَالَی ذِکْرُکَ عَنِ الْمَذْکُورِینَ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُکَ عَنِ الْمَنْسُوبِینَ وَ فَشَتْ نِعْمَتُکَ فِی جَمِیعِ الْمَخْلُوقِینَ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَی ذَلِکَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ]

ای خدای من! شایسته ای که صدّیقان به تو مغرور نشوند، و گنهکاران از تو مأیوس نگردند؛ زیرا تو پروردگار بزرگی هستی که احسانت را از احدی منع نمی کنی، و در گرفتن حق خود به کسی سخت گیری روا نمی داری، یادت از یاد شدگان برتر است، و نام هایت از نسبت نقص منزّه و پاک است، و نعمتت در میان تمام آفریده ها پراکنده و پخش است. تو را بر تمام آنچه از اوصافت بیان شد سپاس، ای پروردگار جهانیان!

امید به خدا و دوری از غرور

اشاره

غرور از صفات رذیلۀ نفس است که سرچشمۀ بسیاری از آفت ها و شرارت هاست.

در لغت ریشۀ غُرُور از کلمۀ غَرَّ به معنای شکاف زمین و جوی باریک و تیزی شمشیر و چین و چروک لباس است؛ امّا در اصطلاح به نیرنگ و فریب بیهوده و پوچ

ص:37

گفته می شود که با خودپسندی و خودبینی همراه است. در حقیقت امری برای فریفتن و گول زدن با امیدواری بیهوده در جریان باشد که دارای ابزار و زمینه های فریبنده است.

صاحب مفردات الفاظ القرآن در این بارۀ می نویسد:

فَالغَرُورُ: کُلُّ ما یَغُرُّ الْإِنْسانَ مِنْ مالٍ وَ جاهٍ وَ شَهْوَهٍ وَ شَیْطانٍ وَ قَدْ فُسِّرَ بِالشَّیطانِ إِذْ هُوَ أَخْبَثُ الغارِّینَ وَ بِالدُّنْیا لِما قِیلَ: الدُّنْیا تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ. (1)

پس غرور؛ هر چه که انسان را می فریبد از مال و مقام و خواهش و شیطان و گاهی به اهریمن رانده شده تعبیر شده که او پلیدترین فریبندگان است و گاهی به دنیا؛ زیرا گفته شده که دنیا می فریبد و زیان می رساند و می گذرد.

غرور در روایات

حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید:

جِماعُ الْغُرُورِ فِی الإِسْتِنامَهِ إِلی الْعَدُوِّ. (2)

اعتماد کردن به دشمن، جامع فریب است.

و نیز فرمود:

کَفَیَ بِالْمَرْءِ غُرُوراً أَنْ یَثِقَ بِکُلِّ ما تُسَوِّلُ لَهُ نَفْسُهُ. (3)

در فریب خوردگی آدمی همین بس که به هر آنچه نفس در نظرش بیاراید اعتماد کند.

ص:38


1- (1) - مفردات ألفاظ القرآن، [1] راغب اصفهانی: مادّه غرر.
2- (2) - غرر الحکم: 311، حدیث 7174. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 311، حدیث 7177. [3]

و در گفتاری دیگر فرمود:

سُکْرُ الْغَفْلَهِ وَ الْغُرُورِ أَبْعَدُ إِفاقَهً مِنْ سُکْرِ الْخُمُورِ. (1)

مستی غفلت و فریب دیرتر از مستی شراب ها به بهبودی و تندرستی می انجامد.

و نیز فرمود:

لایُلْفَی الْعاقِلُ مَغْرُورَاً. (2)

خردمند، فریب خورده و بالندۀ به خویش، یافت نشود.

امام زین العابدین علیه السلام در سفارش های گهربار خویش می فرماید:

رُبَّ مَغْرُورٍ مَفْتُونٍ یُصْبِحُ لاهِیاً ضاحِکاً یَأْکُلُ وَ یَشْرَبُ وَ هُوَ لایَدْرِی لَعَلَّهُ قَدْ سَبَقتْ لَهُ مِنَ اللّهِ سَخَطَهٌ یَصْلَی بِها نارَ جَهَنَّمَ. (3)

ای بسا شخص غافل فریفته ای که روز خود را به هوسرانی و خنده و خوردن و آشامیدن می گذارند، بی خبر از آن که شاید خشمی از خداوند او را فراگرفته باشد که بدان در آتش دوزخ افکنده شود.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ وَثِقَ بِثَلاثَهٍ کانَ مَغْرُوراً: مَنْ صَدَّقَ بِما لایَکُونُ وَ رَکِنَ إِلی مَنْ لایَثِقُ بِهِ وَ طَمَعَ فیما لایَمْلِکُ. (4)

هر کسی به سه چیز اعتماد کند، فریب خورده است:

کسی که آنچه را شدنی نیست، باور کند و به کسی که بدو اعتماد ندارد، تکیه

ص:39


1- (1) - غرر الحکم: 266، حدیث 5750. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 311، حدیث 7183. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 140/75، باب 21، ذیل حدیث 3؛ [3] تحف العقول: 282.
4- (4) - بحار الأنوار: 232/75، باب 23، ذیل حدیث 107؛ [4] تحف العقول: 319.

کند و در آنچه مالک آن نیست، چشم طمع بندد.

غرور در کلام غزالی

ابوحامد غزالی در حقیقت نکوهش غرور می نویسد:

«هر چه دربارۀ ارزش دانش و معرفت و نکوهش جهل و نادانی گفته شده دلیل بر نکوهیدگی غرور می شود؛ زیرا غرور یکی از انواع جهل است؛ چون جهل عبارت از این است که انسان به چیزی برخلاف آنچه در عالم واقع هست باور داشته باشد. و غرور نیز همان جهل است. ولی هر جهلی غرور نیست، بلکه غرور مستلزم وجود دو چیز است: یکی آنچه انسان فریفتۀ آن می شود و دیگر عامل فریبنده است.

بنابراین، اگر مجهول مورد اعتقاد ما، چیزی باشد که با هوس و خواهش نفس سازگار باشد و عامل جهل هم یک شبهه و خیال نادرست باشد و ما گمان کنیم که آن دلیل است. حال آن که در عالم واقع چنین نباشد، جهل برگرفته از این امر، غرور نام دارد.

پس غرور، عبارت است از اعتماد و تکیه کردن نفس به آنچه مطابق هوا و هوس باشد و طبیعت آدمی به خاطر شبهه افکنی و فریب شیطان به آن گرایش یابد. با توجه به این برداشت، کسی که بر اثر یک شبهۀ نادرست، معتقد باشد که در دنیا یا در آخرت از خیر و خوبی برخوردار است. چنین کسی مغرور و فریب خورده است.

بیشتر مردم خیال می کنند که آدمهای خوبی هستند، در صورتی که در این پندار خویش دچار خطا هستند. پس بیشتر مردم مغرور و فریب خورده اند؛ گرچه که انواع غرور آنها متفاوت است و درجاتشان در این مورد فرق می کند و غرور و فریب خوردگی بعضی روشنتر و شدیدتر از دیگران می باشد.» (1)

ص:40


1- (1) - احیاء علوم الدین: 465/3 (کتاب ذم الغرور)؛ المحجه البیضاء: 292/6.
غرور در کلام ملااحمد نراقی

صاحب کتاب معراج السعاده، اهل غرور و غفلت را به چند گروه دسته بندی نموده است، که در اینجا به چکیده ای از آنها اشاره می شود:

«1- گروه کفّار و صاحبان مذاهب فاسد که شیطان آنان را به غفلت و تکبّر انداخته و با شبهات بی پایه آنها از راه حق بیرون کرده است. و آنان خود را حق دار می پندارند.

2- گروه فساق و معصیت کاران که برخی از آنان گمان می کنند دنیا نقد و آخرت نسیه است با فرورفتن در شهوات و لذّت های دنیایی نفس و جان خویش را دچار مرض روحی می کنند.

برخی از آنان گمان می کنند لذّت های دنیایی امری یقینی است ولی لذّت های آخرتی احتمالی و حدسی است و انسان عاقل امر یقینی را به امید امر احتمالی رها نمی کند. اینان در حقیقت مسألۀ معاد را انکار می کنند و از زمرۀ کفّار محسوب می شوند و خداوند دربارۀ آنان می فرماید:

الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَوهُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنسَیهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَآءَ یَوْمِهِمْ هَذَا وَمَا کَانُواْ بَِایَتِنَا یَجْحَدُونَ» (1)

آنان که دینشان را سرگرمی و بازی گرفتند و زندگی دنیا آنان را فریفت ، پس ما امروز از یاد می بریمشان ، همان گونه که آنان دیدار امروزشان را از یاد بردند وهمواره آیات ما را انکار می کردند .

برخی از آنان مغرور به الطاف بی نهایت الهی شده، چون که خداوند فرموده است:

ص:41


1- (1) - اعراف (7) : 51. [1]

وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمَانِیُّ حَتَّی جَآءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ» (1)

و آرزوها [ ی دور و دراز و بی پایه، ] شما را فریفت ، تا فرمان خدا [ به نابودی شما ] در رسید و [ شیطان ] فریبنده ، شما را فریب داد .

دنیا به آنان روی کرده و از نعمت های زیادی بهره مند شده اند و بسیاری از مؤمنان فقیر و دردمند را می بینند و می گویند: خداوند به ما لطف و مرحمتی کرده و لطف او به ما بیشتر بوده، پس در آخرت هم ما با احسان و مرتبۀ برتری برخوردار هستیم اما خیالی باطل است؛ زیرا زیادی مال و فرزند و فراوانی نعمت دنیایی و رفاه مادی دلیل بر بزرگی مقام و برتری شخصیتی نیست، بلکه دامی بر شیطان و آزمودن ظرفیّت آنهاست.

خداوند منّان دربارۀ آنان می فرماید:

وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِاَّنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ» (2)

و کسانی که کافر شدند ، گمان نکنند مهلتی که به آنان می دهیم به سودشان خواهد بود ، جز این نیست که مهلتشان می دهیم تا بر گناه خود بیفزایند ، و برای آنان عذابی خوار کننده است .

أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَ بَنِینَ * نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَ تِ بَل لَّا یَشْعُرُونَ» (3)

آیا گمان می کنند افزونی و گسترشی که به سبب مال و اولاد به آنان می دهیم ،

ص:42


1- (1) - حدید (57) : 14. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 178. [2]
3- (3) - مؤمنون (23) : 55 - 56. [3]

* در حقیقت می خواهیم در عطا کردن خیرات به آنان شتاب ورزیم ؟ [ چنین نیست ] بلکه [ آنان ] درک نمی کنند [ که ما می خواهیم با افزونی مال و اولاد ، در تفرقه ، طغیان ، گمراهی و تیره بختی بیشتری فرو روند . ]

به هر حال خداوند همه درهای آسمان را بر روی آنان باز می کند و آنها شاد و سرگرم به دنیا می شوند و ناگهان بی خبر با بلا و کیفرها حالشان گرفته می شود.

برخی از آنان را شیطان با امید به رحمت خداوند فریب داده است؛ با اینکه می گویند خدا ارحم الراحمین است؛ گناه عاصیان در ساحل دریای رحمت او جایی ندارد و ناامیدی از کرم را ناپسند و امید به رحمت حق را نیکو می دانند و شیطان هم آنان را با این پندار سطحی و خیالی فریفته و به ستم عصیان وادار می سازد.

خداوند هم در برابر کردار پوشالی آنان که به دروغ ادّعای طلب رحمت و غفران الهی را می کنند، می فرماید:

کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَهٌ * إِلَّآ أَصْحَبَ الْیَمِینِ» (1)

هر کسی در گرو دست آورده های خویش است، * مگر سعادتمندان.

زیرا اعتماد مغرورانه به رحمت و گذشت حق با اعمال ناشایسته و ضدّ اخلاق ناسازگار است، برخی از آنان با فریب شیطان، بعضی از اعمال نامشروع را عبادت پنداشته اند و انتظار آمرزش دارند بلکه خود را آمرزیده می پندارند، مانند ستمگرانی که با ستم و زور مالی را از مردم می گیرند و به فقیران و مساجد کمک کرده و یا وقف می کنند.

برخی از آنان گناهان زیادی مرتکب می شوند و اطاعت بسیاری را از دست می دهند ولیکن همه را فراموش می کنند و یک طاعت ویژه را نگه داشته و با آن بر خدا منّت می گذارند و خود را آمرزیدۀ مطلق می دانند، مانند اینکه مسجدی یا پلی

ص:43


1- (1) - مدّثّر (74) : 38 - 39. [1]

می سازد و یا حج می رود و مهمانی مفصّل برپا می کند، ولی در ادای حقوق خداوند کوتاهی می کند.

3- گروه دانشمندان و خردمندان که عمر خود را صرف علوم و اختلافات فکری و علمی می کنند، ولی عقاید حقه را مطرح نمی کنند، از بیشتر دانش ها آگاهند ولی در معرفت خدا گمراهند، آنان با طرح شبهات و پندارهای ساختگی با اعتقادات مردم بازی می کنند با این خیال فاسد مغرور و از علوم دینی که سرچشمۀ سعادت دنیوی و اخروی است، بازمانده و در تهذیب اخلاق و اصلاح نفس نمی کوشند و در برابر هجمه های فراگیر به دین و بدعت ها سکوت اختیار می کنند و در نظام های شیطانی و دولت های کفر جانب حق را نمی گیرند. پس به دانسته های خود مغرورانه می نگرند.

4- گروه خطیبان و واعظان که از احوال نفس و صفات آن از خوف و رجا و توکّل و رضا و صبر و شکر و... سخن می رانند و انتظار تحوّل درونی از عموم مردم دارند، در حالی که خود از صفات ظاهری پیشرفتی ندارند. چه بسا مطالبی خلاف واقع و قصّه های ساختگی برای خوشایند دل مردم می بافند، ولی بدون شکّ اینان از شیاطین انس هستند و خود گمراهند و دیگران را هم گمراه می کنند.

5- گروه اهل عبادت و ریاضت که در مواظبت بر اجرای عبادت و مستحبّات و طهارت بسیار دقّت و وسواس به خرج می دهند تا نظر پروردگار را به دست آورند اما چون پای مال و شکم که به میان می آید به هر دلیلی آن را حلال و مباح نشان می دهند، گاهی در لباس و خوراک و مسکن به اندک چیزی قناعت می کنند و گمان می کنند که در زهد و دوری از دنیا به مرتبۀ کمال رسیده اند ولی دلشان از حبّ ریاست و شهرت در آفاق و انفس پر شده است. اینان به گستردگی عمل های عبادی مغرور می شوند و از مسائل پیرامون و آثار بر جا مانده، غافل می شوند.

6- گروه اهل تصوّف و درویشان که با رفتار و کردار زاهدانه، به درویشی و گدایی

ص:44

در بین مردم می پردازند و با قیافه های عجیب و غریب و اذکار و اوراد و ابزار و آلات مخصوصی به جذب و دوستی با خلق، روزگار می گذارنند.

اینان می پندارند که با این حرکات تارک دنیا و درویش می شوند و به درجات اهل توحید وعرفان ترقّی می کنند و داخل صف زاهدان و دوستان خدا می گردند و گاهی عبادت و مناجات را کنار می گذارند و می گویند: نفس ما به تکامل رسیده است و دیگران محتاج طاعتند.

و مرتبۀ خود را از پیامبران و اولیای الهی بالاتر می برند و صاحب مرام و مذهب جدید و مدعی الوهیّت و نبوّت و امامت و کشف و شهود و عرفان نو و... می گردند.

حکایت این طائفه بسی اندوهناک است. این گروه در نزد خدا و ارباب یقین و بصیرت از احمقان و جاهلانند و از آنچه به غرور ادّعا می کنند، از حق دورتر می گردند.

7- گروه حاکمان و سلاطین که دارای حکم و دستورند و مدّعی عدالت و داوری به حق در میان مردمند و در حکومت و سلوک اجتماعی خود را دارای مقام و منصب خدمتگزاری و نیکنامی می پندارند و از مردم توقّع مدح و ستایش و عدالت منشی و دادگری دارند ولی در عمل با رشوه گیری و چاپلوسی همفکران و تضییع حق مردم با سلطۀ شیطانی خود کسب قدرت می کنند. اینان خودخواهانه فریفته قدرت و مقام پوشالی و اهریمنی شده اند و آخرت خویش را نابود ساخته اند.

8- گروه ثروتمندان و مال داران که به واسطۀ مال و ثروت مادّی دیدۀ حقیقت و بصیرت آنان پوشیده مانده و کثافت های دنیوی در نظرشان اهمیّت دارد. این دسته مکنت مالی را نتیجه تقرّب به خدا می دانند و خود را بر فقرا ترجیح می دهند. مال را مایۀ مباهات و افتخار می دانند و فقر و تنگدستی را عامل بدبختی می پندارند؛ پس غرور، آنان را از مرتبه و منزلت در نزد خداوند پایین آورده و در زمرۀ ابلهان و کافران

ص:45

قرار می گیرند.» (1)بنابراین مؤمنان و متّقیان حقیقی از صفات فوق منزّه اند و به درگاه خداوند کمال عشق و امید را دارند.

ای بگفته در دلم اسرارها وی برای بنده پخته کارها

ای خیالت غمگسار سینه ها ای جمالت رونق گلزارها

ای کف چون بحر گوهر دادِ تو از کف پایم بکنده خارها

ای ببخشیده بسی سرها عوض چون دهند از بهر تو دستارها

خود چه باشد هر دو عالم پیش تو دانه ای افتاده از انبارها

آفتاب فضل عالم پرورت کرده بر هر ذره ای ایثارها

چاره ای نبود جز از بیچارگی گر چه حیله می کنیم و چارها

(مولوی)

ص:46


1- (1) - معراج السعاده، ملا احمد نراقی: 492 - 513، صفت بیست و سوم: غرور.

ص:47

ص:48

دعای 40 : یاد مرگ

اشاره

«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْفِنَا طُولَ الْأَمَلِ وَ قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ حَتَّی لاَ نُؤَمِّلَ اسْتِتْمَامَ سَاعَهٍ بَعْدَ سَاعَهٍ وَ لاَ اسْتِیفَاءَ یَوْمٍ بَعْدَ یَوْمٍ وَ لاَ اتِّصَالَ نَفَسٍ بِنَفَسٍ وَ لاَ لُحُوقَ قَدَمٍ بِقَدَمٍ «2»وَ سَلِّمْنَا مِنْ غُرُورِهِ وَ آمِنَّا مِنْ شُرُورِهِ وَ انْصِبِ الْمَوْتَ بَیْنَ أَیْدِینَا نَصْباً وَ لاَ تَجْعَلْ ذِکْرَنَا لَهُ غِبّاً «3»وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ صَالِحِ الْأَعْمَالِ عَمَلاً نَسْتَبْطِئُ مَعَهُ الْمَصِیرَ إِلَیْکَ وَ نَحْرِصُ لَهُ عَلَی وَشْکِ اللَّحَاقِ بِکَ حَتَّی یَکُونَ الْمَوْتُ مَأْنَسَنَا الَّذِی نَأْنَسُ بِهِ وَ مَأْلَفَنَا الَّذِی نَشْتَاقُ إِلَیْهِ وَ حَامَّتَنَا الَّتِی نُحِبُّ الدُّنُوَّ مِنْهَا «4»فَإِذَا أَوْرَدْتَهُ عَلَیْنَا وَ أَنْزَلْتَهُ بِنَا فَأَسْعِدْنَا بِهِ زَائِراً وَ آنِسْنَا بِهِ قَادِماً وَ لاَ تُشْقِنَا بِضِیَافَتِهِ وَ لاَ تُخْزِنَا بِزِیَارَتِهِ وَ اجْعَلْهُ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ مَغْفِرَتِکَ وَ مِفْتَاحاً مِنْ مَفَاتِیحِ رَحْمَتِکَ «5»أَمِتْنَا مُهْتَدِینَ غَیْرَ ضَالِّینَ طَائِعِینَ غَیْرَ مُسْتَکْرِهِینَ تَائِبِینَ غَیْرَ عَاصِینَ وَ لاَ مُصِرِّینَ یَا ضَامِنَ جَزَاءِ الْمُحْسِنِینَ وَ مُسْتَصْلِحَ عَمَلِ الْمُفْسِدِینَ.

ص:49

[«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْفِنَا طُولَ الْأَمَلِ وَ قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ حَتَّی لاَ نُؤَمِّلَ اسْتِتْمَامَ سَاعَهٍ بَعْدَ سَاعَهٍ وَ لاَ اسْتِیفَاءَ یَوْمٍ بَعْدَ یَوْمٍ وَ لاَ اتِّصَالَ نَفَسٍ بِنَفَسٍ وَ لاَ لُحُوقَ قَدَمٍ بِقَدَمٍ «2»وَ سَلِّمْنَا مِنْ غُرُورِهِ وَ آمِنَّا مِنْ شُرُورِهِ وَ انْصِبِ الْمَوْتَ بَیْنَ أَیْدِینَا نَصْباً وَ لاَ تَجْعَلْ ذِکْرَنَا لَهُ غِبّاً]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و ما را از آرزوی دور و دراز بی نیاز کن، و دست آرزوهای دراز با عمل راستین از دامن حیات ما کوتاه فرما تا به پایان بردن ساعتی را از پی ساعتی، و دریافتن روزی را که به دنبال روزی، و پیوستن نفسی را به نفسی، و رسیدن گامی را به گامی آرزو نکنیم، و از فریب آرزوها ما را سالم دار، و از بدی هایش امان ده، و مرگ را در برابر دیدگان ما قرار داده؛ قرار دادنی دائم و همیشگی، و یادش را به گونه ای قرار مده که روزی یادش کنیم، و روزی از آن غفلت ورزیم.

مرگ در روایات

در بیش از هزار آیه در قرآن مجید مسئلۀ مرگ، یا در حقیقت انتقال از این جهان به جهان دیگر مورد توجّه قرار گرفته، و در این زمینه روایات فراوانی از امامان معصوم علیهم السلام با توضیح تمام شؤون مسئله در معتبرترین کتب حدیث نقل شده است.

ص:50

هیچ انسانی از مرگ و سفر به جهان دیگر چاره ای ندارد، که این جهان مزرعه برای آن جهان است و انسان زارع و کشاورز اعمال، آنچه را از خوب و بد در این مزرعه کاشته بدون شک در آن جهان محصولش را به صورت بهشت یابرداشت خواهد کرد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در باب مرگ می فرماید:

اِذا ماتَ احَدُکُمْ فَقَدْ قامَتْ قِیامَتُهُ، فَاعْبُدُوا اللّهَ کَاَنَّکُمْ تَرَوْنَ، وَ اسْتَغْفِرُوهُ کُلَّ ساعَهٍ. (1)

هرگاه یکی از شما بمیرد قیامتش برپا شده؛ پس خدا را چنان عبادت کنید که گوئی او را می بینید، و هر ساعت از حضرت حق طلب مغفرت نمایید.

امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

لِکُلِّ حَیٍّ مَوْتٌ. (2)

برای هر زنده ای مرگ است.

بِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْیا. (3)

با مرگ پروندۀ زندگی در دنیا بسته می شود.

اَلْمَوْتُ بابُ الآْخِرَهِ. (4)

مرگ درِ آخرت است.

وَ الْمَوتُ غایَتُهُ، وَ الدُّنْیا مِضْمارُهُ، وَ الْقِیامَهُ حَلْبَتُهُ، وَالْجَنَّهُ سُبْقَتُهُ. (5)

ص:51


1- (1) - کنز العمال: 686/15، حدیث 42748.
2- (2) - عیون الحکم و المواعظ: 401.
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 155؛ [1]الکافی: 49/2، حدیث 1. [2]
4- (4) - غرر الحکم: 161، حدیث 3083. [3]
5- (5) - نهج البلاغه: خطبۀ 105؛ [4]بحار الأنوار: 382/65، باب 27، حدیث 32. [5]

مرگ نهایت کار، و دنیا میدان تمرین، و قیامت جای مسابقه، و بهشت جایزۀ مسابقه است.

اِنَّ لِلّهِ مَلَکاً یُنادِی فِی کُلِّ یَوْمٍ لِدُوا لِلْمَوْتِ، وَ اجْمَعُوا لِلْفَناءِ، وَ ابْنُوا لِلْخَرابِ. (1)

برای خداوند فرشته ای است که هر روز ندا می دهد: بزائید برای مردن، جمع کنید برای از بین رفتن، بسازید برای خراب شدن.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مرگ، مرگ، بدانید که از مرگ ناچارید، مرگ با آنچه در آن است سر رسید، آمد با بشارت و راحت و هجومی مبارک، به سوی بهشت عالی برای آنان که آخرتی بودند، آنان که برای رسیدن به آن کوشیدند و برای درک آن رغبت نشان دادند، و مرگ با بدبختی و حسرت و هجوم خسارت بار برای کشیدن اهل دنیا به سوی آتش داغ رسید، آن مغرورانی که تنها و تنها برای دنیا کوشش کردند و دل به آن بستند. (2)و نیز فرمود:

مَنْ ماتَ عَلی شَیْ ءٍ بَعَثَهُ اللّهُ عَلَیْهِ. (3)

هر کس بر اساس محبّت و دلبستگی به چیزی بمیرد، بر مبنای همان برانگیخته می شود.

حضرت رضا علیه السلام فرمود:

ص:52


1- (1) - نهج البلاغه: کلمۀ 132؛ [1]بحار الأنوار: 180/79، باب 20، ذیل حدیث 25. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 200/69، باب 105، حدیث 31؛ نوادر الراوندی: 22. [3]
3- (3) - کنز العمال: 681/15، حدیث 42721؛ المستدرک علی الصحیحین: 313/4.

ترسناک ترین برنامۀ مردم در سه موقعیت است: روز خروج از شکم مادر که دنیا را مشاهده می کند، روز مرگ که آخرت و اهلش را روبه روی خود می بیند، و روز محشر که احکامی را ملاحظه می نماید که در دنیا ندیده بود! (1)حضرت سجّاد علیه السلام فرمود:

شدیدترین ساعات فرزند آدم سه ساعت است: ساعتی که ملک الموت را می بیند، ساعتی که از قبرش بر می خیزد، و ساعتی که در برابر حق است که خط سیرش به سوی بهشت یا جهنّم است. (2)امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

اگر کسی برای ابدی شدن در دنیا نردبانی می یافت، یا برای دفع مرگ راهی پیدا می کرد، هر آینه سلیمان بن داود علیه السلام بود، جنّ و انس و مقام نبوّت و منزلت عظیم مسخّر او بود، ولی زمانی که غذایش را خورد، و مدتش را تکمیل نمود، مرگ گریبانش را گرفت، شهر بدون او صبح کرد، خانه ها از رفت و آمد او تعطیل شد، و دیگران وارث او شدند. (3)و نیز آن حضرت فرمود:

اَوْقاتُ الدُّنْیا وَ انْ طالَتْ قَصیرَهٌ، وَ الْمُتْعَهُ بِها وَ انْ کَثُرَتْ یَسیرَهٌ. (4)

زمان های دنیا گرچه طولانی باشد کوتاه، و بهرۀ از آن گرچه زیاد باشد کم است.

ص:53


1- (1) - بحار الأنوار: 335/57، باب 41، حدیث 7؛ الخصال: 107/1، حدیث 71. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 159/6، باب 6، حدیث 19؛ الخصال: 119/1، حدیث 108. [2]
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 181. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 133، حدیث 2288. [4]

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

اَلْمَوْتُ رَیْحانَهُ الْمُؤْمِنِ. (1)

مرگ دسته گل خوشبوی مؤمن است.

تُحْفَهُ الْمُؤْمِنِ الْمَوْتُ. (2)

هدیۀ مؤمن مرگ است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

ما انْفَعَ الْمَوْتَ لِمَنْ اشْعَرَ الاِْیْمانَ وَ التَّقْوی قَلْبَهُ. (3)

چه اندازه مرگ سودمند است برای آن که قلبش بیدار ایمان و تقواست.

مَوْتُ الاَْبْرارِ راحَهٌ لاَِنْفُسِهِمْ، وَ مَوْتُ الْفُجّارِ راحَهٌ لِلْعالَمِ. (4)

مرگ نیکان راحت وجودشان، و مرگ بدکاران راحت مردم جهان است.

رسول حق صلی الله علیه و آله فرمود:

مردم دو نفرند: یکی راحت می شود، و یکی از او راحت می شوند، آن که راحت می شود مؤمن است چون بمیرد از دنیا و گرفتاری هایش راحت می شود، و آن که کافر است درخت و جنبندگان و بسیاری از مردم با مرگش راحت می شوند. (5)و نیز آن حضرت فرمود:

اَفْضَلُ الزُّهْدِ فِی الدُّنْیا ذِکْرُ الْمَوْتِ، وَ افْضَلُ الْعِبادَهِ التَّفَکُّرُ، فَمَنْ اثْقَلَهُ ذِکْرُ

ص:54


1- (1) - بحار الأنوار: 179/79، باب 20، ذیل حدیث 23؛ [1] نوادر الراوندی: 10.
2- (2) - بحار الأنوار: 171/79، باب 20، حدیث 6؛ [2] الدعوات، راوندی: 235، حدیث 648.
3- (3) - غرر الحکم: 271، حدیث 5935. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 181/79، باب 20، ذیل حدیث 28؛ [4]کنز الفوائد: 349/1. [5]
5- (5) - بحار الأنوار: 151/6، باب 6، حدیث 1؛ [6]الخصال: 39/1، حدیث 21. [7]

الْمَوْتِ وَجَدَ قَبْرَهُ رَوْضَهً مِنْ رِیاضِ الْجَنَّهِ. (1)

برترین زهد در دنیا یاد مرگ است، و بهترین عبادت اندیشه است، کسی که یاد مرگ بر سنگینی نیکی هایش بیفزاید قبرش را باغی از باغ های بهشت یابد.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ذِکْرُ الْمَوْتِ یُمیتُ الشَّهَواتِ فِی النَّفْسِ، وَ یَقْلَعُ مَنابِتَ الْغَفْلَهِ، وَ یُقَوِّی الْقَلْبَ بِمَواعِدِ اللّهِ، وَ یُرِقُّ الطَّبْعَ، وَ یُکْسِرُ اعْلامَ الْهَوی. (2)

یاد مرگ شهوات را در نفس می میراند، و مراکز روئیدن غفلت را نابود می کند، و قلب را به وعده های خدا تقویت می نماید، و طبع را رقیق کرده، نشانه های هوا را می شکند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَکْثِرُوا ذِکْرَ الْمَوْتِ، فَما عَبْدٌ اکْثَرَ ذِکْرَهُ الاّ احْیَی اللّهُ قَلْبَهُ وَ هَوَّنَ عَلَیْهِ الْمَوْتَ. (3)

بسیار یاد مرگ کنید، که هیچ بنده ای زیاد یاد مرگ نکند، مگر این که خداوند قلبش را زنده کند، و مرگ را بر او آسان نماید.

و نیز آن حضرت فرمود:

یا طارِقَ اسْتَعِدَّ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِ الْمَوْتِ. (4)

ای طارق! قبل از رسیدن مرگ آمادۀ مرگ باش.

ص:55


1- (1) - بحار الأنوار: 137/6، باب 4، حدیث 41؛ [1]جامع الأخبار: 165؛ [2] کنز العمال: 544/15، حدیث 42104.
2- (2) - بحار الأنوار: 133/6، باب 4، حدیث 32؛ [3]مصباح الشریعه: 171. [4]
3- (3) - کشف الخفاء: 166/1، ذیل حدیث 500؛ کنز العمال: 544/15، حدیث 42105، با کمی اختلاف.
4- (4) - فیض القدیر: 628/1، ذیل حدیث 979؛ المستدرک علی الصحیحین: 312/4.

امیر المؤمنین علیه السلام از جنگ صفین برمی گشت، به قبرستانی پشت شهر کوفه رسید، فریاد زد:

ای اهل دیار ترس آور، و قرار گرفته های در خاک و قبرهای تاریک، ای اهل خاک، ای اهل غربت، ای اهل تنهایی، ای اهل وحشت، شما بر ما در مرگ پیشی گرفتید و ما به شما ملحق می شویم، اما خانه های شما را دیگران ساکن شدند، و با زنان شما دیگران ازدواج کردند، و ثروت شما تقسیم شد، این خبری بود که ما داشتیم، چه خبری پیش شماست؟

سپس رو به یاران کرد و فرمود: اگر اجازۀ سخن داشتند به شما خبر می دادند که بهترین توشه برای قیامت و سفر آخرت تقواست. (1)به امیر المؤمنین علیه السلام گفته شد: آمادگی برای مرگ چگونه است؟ فرمود:

ادای واجبات، دوری از محرّمات و گناهان، داشتن مکارم اخلاقی، در این صورت باکی نیست که بر مرگ بیفتید یا مرگ به شما هجوم کند، واللّه پسر ابی طالب دو حالت مرگ برایش مساوی است. (2)امام صادق علیه السلام می فرماید:

هر که مشتاق است خداوند سکرات مرگ را بر او آسان کند به صلۀ رحم و نیکی به پدر و مادر برخیزد، چون این دو کار را انجام دهد سکرات بر او آسان شود و در دنیا روی فقر را نبیند.

سدیر صیرفی می گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشتم: فدایت شوم، مؤمن از قبض روحش ناراحت است؟ فرمود:

ص:56


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 130؛ [1] مستدرک الوسائل: 369/2، باب 47، حدیث 2212.
2- (2) - بحار الأنوار: 137/6، باب 4، حدیث 43؛ مجموعه ورّام: 158/2.

نه، به خدا قسم، وقتی ملک الموت برای قبض روحش می رود؛ جزع می کند، فرشتۀ مرگ می گوید: ای دوست خدا ناراحت نباش، به خدائی که محمّد را به پیامبری فرستاد، من از پدر مهربان به تو مهربانترم، دیده باز کن و ببین، می نگرد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و امامان از نسل حسین علیهم السلام را مشاهده می کند، پس به او می گویند: این رسول خدا و ائمه که رفیقان تو هستند، در این موقعیت چه چیزی برای وی از قبض روح محبوب تر است؟

ص:57

[«3»وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ صَالِحِ الْأَعْمَالِ عَمَلاً نَسْتَبْطِئُ مَعَهُ الْمَصِیرَ إِلَیْکَ وَ نَحْرِصُ لَهُ عَلَی وَشْکِ اللَّحَاقِ بِکَ حَتَّی یَکُونَ الْمَوْتُ مَأْنَسَنَا الَّذِی نَأْنَسُ بِهِ وَ مَأْلَفَنَا الَّذِی نَشْتَاقُ إِلَیْهِ وَ حَامَّتَنَا الَّتِی نُحِبُّ الدُّنُوَّ مِنْهَا «4»فَإِذَا أَوْرَدْتَهُ عَلَیْنَا وَ أَنْزَلْتَهُ بِنَا فَأَسْعِدْنَا بِهِ زَائِراً وَ آنِسْنَا بِهِ قَادِماً وَ لاَ تُشْقِنَا بِضِیَافَتِهِ وَ لاَ تُخْزِنَا بِزِیَارَتِهِ وَ اجْعَلْهُ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ مَغْفِرَتِکَ وَ مِفْتَاحاً مِنْ مَفَاتِیحِ رَحْمَتِکَ «5»أَمِتْنَا مُهْتَدِینَ غَیْرَ ضَالِّینَ طَائِعِینَ غَیْرَ مُسْتَکْرِهِینَ تَائِبِینَ غَیْرَ عَاصِینَ وَ لاَ مُصِرِّینَ یَا ضَامِنَ جَزَاءِ الْمُحْسِنِینَ وَ مُسْتَصْلِحَ عَمَلِ الْمُفْسِدِینَ]

و از اعمال شایسته عملی برایمان قرار ده، که آمدن به سوی تو را همراه با آن آرام و آهسته شماریم، و برای زود رسیدن به لقای تو حرص ورزیم؛ به طوری که مرگ برای ما محلّ انسی باشد که به آن انس گیریم، و مرکز الفتی باشد که به آن شوق ورزیم، و خویشاوند نزدیکی باشد که نزدیکی به او را دوست داشته باشیم. پس هنگامی که مرگ را بر ما وارد کنی و نازل فرمایی، ما را از دیدار چنین دیدار کننده ای خوشبخت فرما، و زمانی که بر ما وارد شد، ما را با او مأنوس ساز و ما را به مهمانیش به رنج و زحمت مینداز، و به زیارتش خوار و سرافکنده مکن، و آن را دری از درهای آمرزشت، و کلیدی از کلیدهای رحمتت قرار ده. ما را در زمرۀ هدایت یافتگان بمیران؛ نه گمراهان، و در سلک مطیعانی

ص:58

که از مرگ اکراه ندارند، و در جمع توبه کنندگان از دنیا ببر نه گناهکاران و اصرار ورزان به گناه، ای ضامن پاداش نیکوکاران، و اصلاح کنندۀ کردار بدکاران!.

مرگ با هدایت و طاعت

گردش جهان آفرینش، هدفدار است. و انسان که جزئی از آن است نیز بی هدف آفریده نشده است. این هدف، جز تکامل انسان در تمام ابعاد وجود خود، چیز دیگری نیست.

هدایت با آموزه های دینی، فرستادن پیامبران و کتاب های آسمانی و مسألۀ مرگ و معاد برای هدفمندی آفرینش بشر است.

قرآن کریم در مقام اشاره به همین حقیقت می فرماید:

وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوّهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّهَا * وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّهَا» (1)

و به نفس و آنکه آن را درست و نیکو نمود ، * پس بزه کاری و پرهیزکاری اش را به او الهام کرد . * بی تردید کسی که نفس را [ از آلودگی پاک کرد و ] رشد داد ، رستگار شد . * و کسی که آن را [ به آلودگی ها و امور بازدارنده از رشد ] بیالود [ از رحمت حق ] نومید شد .

گناهان و شکستن سدّهای حدود الهی، مایۀ دوری از هدف آفرینش است.

انسانی که زندگی او را، دروغ و فریب و ستم و جنایت تشکیل می دهد، هرگز به هدف آفرینش نمی رسد و در حدّ یک حیوان باقی می ماند و انسانی که زندگی او بر پایۀ ایمان و اسلام و تقوا و ارزش های اخلاقی برنامه ریزی شود، به درجه های بالای

ص:59


1- (1) - شمس (91) : 7 - 10. [1]

کمال می رسد و نیز خداوند در حقیقت راهیابی انسان می فرماید:

إِنَّا هَدَیْنَهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا» (1)

ما راه را به او نشان دادیم یا سپاس گزار خواهد بود یا ناسپاس .

و نیز می فرماید:

وَ هَدَیْنَهُ النَّجْدَیْنِ» (2)

و او را به راه خیر و شر هدایت نکردیم [ تا راه خیر را بگزیند و راه شر را واگذارد ؟ ]

در اینجا هدایت به معنای نشان دادن راه است که هم در پرتو عقل و وجدان به صورت تکوینی و هم در پرتو تعالیم انبیا به صورت تشریعی بیان شده است.

راهنمایی در این مرحله گام به گام است. تا زمانی که او به راه هدایت و حق جویی گردن نهد و سپاسگزار نعمت ها و پندگیر از حوادث و بلایا باشد، به راهنمایی او ادامه داده می شود.

و خداوند پیوسته با ابزار و زمینه های گوناگونی که در شریعت و طبیعت نهاده است به هدایت عنایت می کند وگرنه او را به حال خویش رها می سازد و این رهایی و بی توجّهی از وی، مایۀ گمراهی او تا پایان عمر خواهد شد.

جاهلیّت در تاریخ

اشاره

صدرالدین بلاغی در شرح آیات فوق به صفحه ای از تاریخ اشاره می کند:

«جاهلیّت در بسیط زمین؛ تاریخی قدیم دارد. چنانکه ایمان در این بسیط؛ تاریخی قدیم دارد. این هر دو تاریخ با انسان نخستین به آدم ابوالبشر و به فرزندان او

ص:60


1- (1) - انسان (76) : 3. [1]
2- (2) - بلد (90) : 10. [2]

می پیوندند. چنانکه این هر دو تاریخ به جوهر طبیعت بشری و قابلیّت آن برای پذیرش ضلالت و هدایت و جاهلیّت و معرفت باز می گردد... .

چنانکه ملاحظه می شود منطق وحی در آیات نخستین، اوّلاً: به نفس انسان و آفرینندۀ آن قسم یاد می کند و آنگاه تذکّر می دهد که آفریدگار پس از آفرینش نفس فجور و تقوی را از رهگذر الهام به او نشان داده و پس از آن یادآور می شود که هر کس به تزکیه و تهذیب نفس بپردازد، رستگاری خواهد یافت. و این همان طریق ایمان است. و هر که آن را فاسد و تباه سازد دستخوش حرمان و گرفتار خسران خواهد شد و این همان طریق جاهلیّت است.

همچنین در آیۀ دوم خاطر نشان می سازد که خداوند راه رستگاری و هلاک را که همان راه ایمان و جاهلیّت است به آدمی نشان داده است و باز در آیۀ سوم تأکید می کند که خداوند راه را به آدمی نشان داده و او مختار است که به راه ایمان و از پی شاکران روان شود یا در طریق جاهلیّت و جادۀ کفران گام بسپرد.

بنابراین هر عملی از جانب بشر در این جهان سرزند و هر پیشامدی که در زندگی برای بشر رخ دهد، بی گمان به مقتضای همین سنّت الهی که انسان را دارای طبیعت مزدوج و پذیرای هدایت و ضلالت آفریده، جریان می پذیرد.

شکّ نیست که بشر در طول زندگانی خود ادوار مختلفی از تطوّر و تحوّل را طی می کند؛ گاهی این تطوّر به معنای واقعی و مفهوم حقیقی کلمه جریان می پذیرد و در این صورت بشر، راه رشد و نمو و کمال را می پیماید و گاهی هم این تطوّر به معنی باطل و در جهت انحراف از راه مستقیم سیر می کند. و بشریت در این دو گونه تطوّر، صور و اشکال مختلفی متناسب با محیط و هماهنگ سطح تقدّم مادی و عملی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی به خود می گیرد، ولی بشر در همگی مراحل این تطوّر و در کلیّۀ صور و اشکال مختلف آن، هیچگاه از دو وضع خارج نیست، یا وضع هدایت و یا وضع ضلالت و به عبارت دیگر یا اسلام و یا جاهلیّت.

ص:61

با توجّه به این حقیقت به خوبی معلوم می شود که موضوع جاهلیّت هیچگونه ارتباطی به زمان و مکان و پستی و بلندی سطح علم و صنعت و تمدّن و نظامات اجتماعی ندارد و هدایت در همه حال یک حقیقت است؛ چنانکه جاهلیّت نیز در همه جا یک حقیقت است. و تنها اختلافی که هست مربوط به صور و اشکال است...

اما با همه اختلافی که در صورت و شکل بروز و ظهور می کند باز یک حقیقت به جای خود محفوظ می ماند و آن حقیقت این است که این اقتصاد و اجتماع و سیاست و علم و هنر، یا در مسیر هدایت است و یا در مسیر ضلالت و به عبارت دیگر یا از شؤون اسلام است و یا از شؤون جاهلیّت و از اینجا واضح می گردد که هیچگونه ارتباطی میان طور و شکل معینی از اطوار و اشکال حیات یا تاریخ بشر با جاهلیّت وجود ندارد.

دین در همۀ ادوار و اطوار خود مرکّب از دو جزء اساسی و دو عنصر عقیده و شریعت بوده است، اما عنصر عقیده در کلیّه ادوار و اعصار ثابت و تغییرناپذیر بوده و هست و روح این عنصر این است که آفریدگار جهان، معبود انسان خدای یگانه است. هر چند که صور و اشکال عبادت در هر دین و آیینی متناسب با همان دین و آیین است و اما عنصر شریعت همواره رشد و تکامل مردم همچنان از سادگی به تعقید و از اجمال به تفصیل گرائیده تا در رسالت تامّه و جامع پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که هر دو عنصر دین به اوج کمال خود رسیده و منطق وحی در مقام اشاره به همین حقیقت، گفته است:

الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَمَ دِینًا» (1)

ص:62


1- (1) - مائده (5) : 3. [1]

امروز [ با نصبِ علی بن ابی طالب به ولایت ، امامت ، حکومت و فرمانروایی بر امت ] دینتان را برای شما کامل ، و نعمتم را بر شما تمام کردم ، و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم .

در طول تاریخ، همیشه هدایت و جاهلیّت دوشادوش و متعاقب یکدیگر خودنمایی کرده اند ودر هر زمان که خدا پیامبری را برانگیخته و رسالتی را در اختیار مردم نهاده در هر طور و در هر سطحی از زندگی که بوده اند. گروهی از ایشان به راه هدایت گراییده و گروهی دیگر یا در همان طور و یا در اطوار دیگر جاهلیّت را برگزیده اند و هدایت و جاهلیّت در هر دو طور متناسب و هماهنگ با سطح زندگی مردم بوده است.

در این مدّت چهارده قرنی که از ظهور اسلام و آغاز انتشار دعوت و رسالت الهی آن گذشته، زندگانی بشر مراحلی از تطوّر و تغییر را طی کرده است و در طول این مدّت، مردم جهان در هر دو طور که می زیسته اند و در هر سطح از تمدّن و فرهنگ که می بوده اند از دو فرقه تجاوز نکرده اند، یا در سلک اهل اسلام بوده اند و یا در عداد اهل جاهلیّت؛ یا اقوامی بوده اند که خدا را چنانکه می باید، شناخته و هدایت خدا و حکومت شریعت خدا در کلّیۀ شئون زندگانی خود پذیرفته اند و اینان مسلمین نامیده می شوند. و یا اقوامی بوده اند که خدا را چنانکه می باید نشناخته و هدایت خدا و حکومت خدا را در شئون زندگانی خود نپذیرفته اند، اینان اقوام جاهلی نامیده می شوند اگرچه از رهگذر وراثت و تقلید خود را مسلمان بخوانند.» (1)بنابراین انسان هر اندازه پایۀ دانش و مایۀ معرفت او بالا رود، همچنان عضو کوچکی از جهان خلقت است که بدون کمک و هدایت پروردگار نمی تواند برای

ص:63


1- (1) - جاهلیّت قرن بیستم، صدرالدین بلاغی: 24 - 30.

خود برنامه ای مناسب با هستی تنظیم کند ولی خداوند قدرت انتخاب و اراده را آزادانه در اختیار او نهاده تا با پای خود برود تا مانند ماشینی گوشتی احساس فشار و اجبار نکند که با فشردن دکمه ای بدون اراده و برنامه به کار افتد. یا مانند حیوان زبان بسته ای که قدرت تخلّف از اعمال غریزی را ندارد. و باید به تناسب غریزه و حکمت وجود تکوینی او همچو زنبور عسل که کندویی بسازد یا عنکبوت تاری بتند و کرم ابریشم برگرد خود پیله ای ببافد.

به هر حال زمینه های زیستن بر راه هدایت چه به گونه تکوینی یا به گونه تشریعی برای همۀ عمر بشر فراهم شده است و در مسیر هم نشانه ها و تابلوهایی هم نشانده اند. تا کسی به جادّۀ باطل نرود، اما چقدر نادانند گروهی که بسیار نور چراغ هدایت را می بینند و می شنوند ولی در غفلت و گمراهی به سر می برند. آنگاه که مالک روز قیامت از آنان می پرسند: چرا به دستورهای خداوند عمل نکردید؟ با حیرت می گویند: نمی دانستیم، سپس می پرسد: چرا ندانستید با این همه دلیل و راهنمایی که در زندگیتان بود.

تشویق به عمل نیک در نهج البلاغه

امیرمؤمنان علیه السلام در تشویق به عمل نیک می فرماید:

رَحِمَ اللّهُ امْرَءًا سَمِعَ حُکْماً فَوَعی، وَ دُعِیَ الی رَشادٍ فَدَنا وَ اخَذَ بِحُجْزَهِ هادٍ فَنَجا. راقَبَ رَبَّهُ وَ خافَ ذَنْبَهُ قَدَّمَ خالِصاً وَ عَمِلَ صالِحاً... . (1)

خداوند رحمت کند مردی را که حکمتی بشنود و آن را حفظ نماید، دعوت به هدایت شود و به آن نزدیک گردد، و دامن هدایتگری را بگیرد و نجات یابد.

خدای را پاس دارد، و از گناه خود بترسد. تلاش خالص پیش فرستد، و عمل

ص:64


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 75. [1]

صالح انجام دهد... .

و در پایان همین خطبه می فرماید:

رَکِبَ الطَّریقَهَ الْغَرّاءَ وَ لَزِمَ الْمَحَجَّهَ الْبَیْضاءَ. اغْتَنَمَ الْمَهَلَ، وَ بادَرَ الْاَجَلَ وَ تَزَوَّدَ مِنَ الْعَمَلِ. (1)

در راه روشن قدم نهد، و ملتزم راه روشن شود. مهلت را غنیمت داند، با عمل خود بر اجل پیشی گیرد، و از عمل خود زاد و توشه بردارد.

پایداری در راه حق در نهج البلاغه

امام علی علیه السلام در پایداری در راه حق می فرماید:

اَیُّهَا النّاسُ لاتَسْتَوْحِشُوا فی طَریقِ الْهُدی لِقِلَّهِ اهْلِهِ فَاِنَّ النّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلی مائِدَهٍ شِبَعُها قَصیرٌ وَجُوعُها طَویلٌ... (2)

ای مردم، در راه هدایت از کمی اهل آن وحشت نکنید، که مردم بر سر سفره ای گرد آمده اند که زمان سیری آن اندک، و مدّت گرسنگی آن طولانی است... .

و در پایان همین خطبه می فرماید:

اَیُّهَا النّاسُ، مَنْ سَلَکَ الطَّریقَ الْواضِحَ وَرَدَ الْماءَ وَ مَنْ خالَفَ وَقَعَ فِی التّیهِ. (3)

ای مردم، هر که راه درست و روشن را بپیماید به آب رسد، و هر که بیراهه رود در بیابان به سرگردانی افتد.

ص:65


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 75. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 192. [2]
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 192. [3]

وصف عاشقان خداوند در نهج البلاغه

در وصف عاشقان و دلدادگان به پروردگار می فرماید:

اللَّهُمَّ انْ فَهِهْتُ عَنْ مَسْأَلَتی، اوْ عَمِهْتُ عَنْ طَلِبَتی، فَدُلَّنی عَلی مَصالِحی وَ خُذْ بِقَلْبی الی مَراشِدی، فَلَیْسَ ذلِکَ بِنُکْرٍ مِنْ هِدایاتِکَ وَ لابِبِدْعٍ مِنْ کِفایاتِکَ. (1)

الهی! اگر از بیان مسألتم عاجزم، یا از اینکه چه بخواهم سرگردانم، پس به آنچه مصلحت من است راهنمایم باش، و عنان دلم را به سوی آنچه خیر من است بگردان، که این برنامه ها از هدایتها و کفایتهای تو بیگانه و عجیب نیست.

فاسقان و گمراهان در نهج البلاغه

در ویژگی های فاسقان و گمراهان در راه باطل می فرماید:

فَالصُّورَهُ صُورَهُ انْسان،ٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوانٍ. لایَعْرِفُ بابَ الْهُدی فَیَتَّبِعَهُ وَ لا بابَ الْعَمی فَیَصُدَّ عَنْهُ. فَذلِکَ مَیِّتُ الْاَحْیاءِ.

فَاَیْنَ تَذْهَبُونَ؟ وَ انّی تُؤْفَکُونَ؟ وَ الأَعَلاْمُ قائِمَهٌ، وَ الْآیاتُ واضِحَهٌ، وَالْمَنارُ مَنْصُوبَهٌ. فَاَیْنَ یُتاهُ بِکُمْ؟ بَلْ کَیْفَ تَعْمَهُونَ؟ وَ بَیْنَکُمْ عِتْرَهُ نَبِیِّکُمْ، وَ هُمْ ازِمَّهُ الْحَقِّ، وَ اعْلامُ الدِّینِ، وَ الْسِنَهُ الصِّدْقِ، فَاَنْزِلُوهُمْ بِاَحْسَنِ مَنازِلِ الْقُرْآنِ، وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیْمِ الْعِطاشِ. (2)

صورت صورت انسان است و قلب قلب حیوان. آگاه به هدایت نیست تا از آن پیروی کند، و آشنای به گمراهی نیست تا از آن دست بردارد. این چنین آدمی

ص:66


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 218. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 86. [2]

مرده ای است در میان زنده ها.

ای مردم به کجا می روید؟ و شما را به کجا برمی گردانند؟ در حالی که پرچمهای هدایت برپاست، و نشانه ها واضح است، و علامت درستی منصوب است. چه جایی شما را سرگردان کرده اند؟ بلکه چگونه متحیّرید؟ و حال اینکه عترت پیامبرتان در میان شماست، آنان زمامداران حق، و نشانه های دین و زبانهای صدق اند. پس آنان را به بهترین منازل قرآن (که قلب است) فرود آورید، و همانند ورود شتران تشنه بر چشمۀ آب بر ایشان وارد شود.

ایمان در کلام امام علی علیه السلام

عباد بن قیس در مجلسی که حضرت علی علیه السلام خطبه می خواند، ایستاد و پرسید از ایمان برای ما خبر بده؟

حضرت فرمود:

عُصِمَ السُّعَداءُ بِالْإِیمانِ وَ خُذِلَ الْأَشْقِیاءُ بِالْعِصْیانِ مِنْ بَعْدِ اتِّجاهِ الْحُجَّهِ عَلَیْهِم بِالْبَیانِ؛ إِذْ وَضَحَ لَهُمْ مَنارُ الْحَقِّ وَ سَبیلُ الهُدی... (1)

خوشبختان به سبب ایمان محفوظ ماندند و بدبختان بر اثر عصیان خوار شدند، چه این که حجّت بر آنان به وسیلۀ بیان (قرآن) تمام گشته و بیرق حق و راه هدایت برای آنان هویدا شده بود.

هنگامی که ایمان و اطاعت از حق زمینه ساز رستگاری و نیک فرجامی است و شرک و گردنکشی؛ سبب سوز و بدعاقبتی در پی دارد؛ پس انسان باید برای طول عمر خویش فکر اساسی بردارد و به پایان کار بیندیشد.

همچنین که امیر بیان علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:

ص:67


1- (1) - کنز العمال: 188/16، حدیث 44216؛ نهج السعاده: 367/1، حدیث 118. [1]

إِنَّ حَقِیقَهَ السَّعادَهِ أَنْ یُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالسَّعادَهِ وَ إِنَّ حَقِیقَهَ الشِّقاءِ أَنْ یُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالشَّقاءِ. (1)

خوشبختی حقیقی این است که کار انسان به رستگاری بیانجامد و بدبختی حقیقی این است که فرجام کار آدمی به بدبختی پایان یابد.

تسلیم محض در برابر فرمان های الهی

عبدالله بن یحیی کاهلی گفت: امام صادق علیه السلام در زمینۀ هدایت پذیری از کلام حقّ می فرماید:

اگر مردمی خدای یگانه و بی شریک را بپرستند و نماز بخوانند و زکات بپردازند و حج بروند و ماه رمضان را روزه بگیرند ولی (از روی اعتراض) به عملکرد خداوند یا پیامبر صلی الله علیه و آله بگویند: چرا خلاف آن را عمل نکرد یا در دلشان چنین اعتراضی کنند، به سبب آن مشرک شوند. امام آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: «به پروردگارت سوگند که ایمان نیاورده باشند، مگر آن گاه که در اختلافات میان خودشان، تو را داور کنند و از داوری تو احساس دلتنگی نکنند و به طور کامل تسلیم باشند.» (2) سپس حضرت فرمود: پس تسلیم باشد. (3)مقصود امام علیه السلام این است که به حرف ما گوش کنید تا در راه راست زندگی نیکی داشته باشید.

مردی به محضر حضرت سجّاد علیه السلام گفت: من گرفتار زنان هستم، روزی زنا می کنم و روزی روزه می گیرم، آیا روزه ام کفارۀ زنای من می شود؟

ص:68


1- (1) - بحار الأنوار: 364/68، باب 90، حدیث 3؛ [1] معانی الأخبار: 345، حدیث 1.
2- (2) - نساء (4) : 65.
3- (3) - الکافی: 398/2، حدیث 6؛ [2] تفسیر نور الثقلین: 511/1، حدیث 374.

حضرت به او فرمود:

چیزی نزد خدا محبوب تر از اطاعت کردن از او نیست و اینکه از نافرمانی او بپرهیزید، بنابراین نه زنا کن و نه روزه بگیر، سپس او را نزدیک خود خواند و دستش را گرفت و به او فرمود: عمل اهل دوزخ را انجام می دهی و امید ورود به بهشت داری؟! (1)

منم و عشق و بیقراری ها دمبدم ناله ها و زاری ها

تیغ خونین کشیده می آید می رسد وقت جانسپاری ها

ناامیدم مکن زنیم نگه کز تو دارم امیدواری ها

صد بلا می رسد به دل زغمت باشد اینها میان یاری ها

اشک ما می فتد ز پرده برون نیست در عشق پرده داری ها

بار عشق تو می بریم به خاک شرط یاری است بردباری ها

فیضی از گرد چهره پاک مکن مده از دست خاکساری ها

(فیضی هندی)

ص:69


1- (1) - الکافی: 541/5، حدیث 5؛ [1] بحار الأنوار: 286/67، باب 56، ذیل حدیث 8.

دعای 41 : طلب پرده پوشی

اشاره

ص:70

ص:71

ص:72

«1» اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَفْرِشْنِی مِهَادَ کَرَامَتِکَ وَ أَوْرِدْنِی مَشَارِعَ رَحْمَتِکَ وَ أَحْلِلْنِی بُحْبُوحَهَ جَنَّتِکَ وَ لاَ تَسُمْنِی بِالرَّدِّ عَنْکَ وَ لاَ تَحْرِمْنِی بِالْخَیْبَهِ مِنْکَ «2»وَ لاَ تُقَاصَّنِی بِمَا اجْتَرَحْتُ وَ لاَ تُنَاقِشْنِی بِمَا اکْتَسَبْتُ وَ لاَ تُبْرِزْ مَکْتُومِی وَ لاَ تَکْشِفْ مَسْتُورِی وَ لاَ تَحْمِلْ عَلَی مِیزَانِ الْإِنْصَافِ عَمَلِی وَ لاَ تُعْلِنْ عَلَی عُیُونِ الْمَلَإِ خَبَرِی «3»أَخْفِ عَنْهُمْ مَا یَکونُ نَشْرُهُ عَلَیَّ عَاراً وَاطْوِ عَنْهُمْ مَا یُلْحِقُنِی عِنْدَکَ شَنَاراً «4»شَرِّفْ دَرَجَتِی بِرِضْوَانِکَ وَ أَکْمِلْ کَرَامَتِی بِغُفْرَانِکَ وَ انْظِمْنِی فِی أَصْحَابِ الْیَمِینِ وَ وَجِّهْنِی فِی مَسَالِکِ الْآمِنِینَ وَ اجْعَلْنِی فِی فَوْجِ الْفَائِزِینَ وَ اعْمُرْ بِی مَجَالِسَ الصَّالِحِینَ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.

ص:73

[«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَفْرِشْنِی مِهَادَ کَرَامَتِکَ وَ أَوْرِدْنِی مَشَارِعَ رَحْمَتِکَ وَ أَحْلِلْنِی بُحْبُوحَهَ جَنَّتِکَ وَ لاَ تَسُمْنِی بِالرَّدِّ عَنْکَ وَ لاَ تَحْرِمْنِی بِالْخَیْبَهِ مِنْکَ «2»وَ لاَ تُقَاصَّنِی بِمَا اجْتَرَحْتُ وَ لاَ تُنَاقِشْنِی بِمَا اکْتَسَبْتُ وَ لاَ تُبْرِزْ مَکْتُومِی وَ لاَ تَکْشِفْ مَسْتُورِی وَ لاَ تَحْمِلْ عَلَی مِیزَانِ الْإِنْصَافِ عَمَلِی وَ لاَ تُعْلِنْ عَلَی عُیُونِ الْمَلَإِ خَبَرِی]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و بستر کرامتت را برایم بگستران، و به آبشخورهای رحمتت درآور، و در وسط بهشتت جایم ده، و داغ مردود شدن از درگاهت را بر پیشانیم مگذار، و به نومیدی از درگاهت محرومم مکن، و به گناهانی که مرتکب شدم، مرا به عرصۀ تقاصّ و عقوبت مینداز، و به خاطر اعمال زشتی که انجام داده ام، حسابم را مورد دقت قرار مده، و رازم را آشکار مکن، و سرّم را فاش مساز، و عملم را در ترازوی عدالت مگذار، و امور پنهانم را در برابر چشم بزرگان و پیشوایان برملا مکن.

میزان پرده پوشی خداوند

اشاره

از صفات انسان های زشت خو، دریدن پرده های عصمت و عفّت بندگان خداست، به ویژه عیب جویی و کشف اسرار مردم در قالب غیبت و تهمت و شایعه بازی؛ ساختار روحی و فکری و اجتماعی بشر را دگرگون می سازد و آثار

ص:74

متقابلی را نیز در پی دارد. بسیاری از هتک حرمت ها و افشای اسرار نظامی و شنود پنهانی گفتگوهای مردم و آبرو ریزی مسلمانان، بازتاب سخت و ستم گرانه در بین انسان ها داشته است.

حضرت علی علیه السلام در باب مظالم عباد و فسادی که در زمین پدید می آورد، می فرماید:

لایَکْبُرَنَّ عَلَیْکَ مَنْ ظَلَمَکَ فَإِنَّما یَسْعی فی مَضَرَّتِهِ وَ نَفْعِکَ وَ لَیْسَ جَزاءُ مَنْ سَرَّکَ أَنْ تَسُوءَهُ وَ مَنْ سَلَّ سَیْفَ الْبَغْیِ قُتِلَ بِهِ وَ مَنْ حَفَرَ بِئْراً لِأَخِیهِ وَقَعَ فیها وَ مَنْ هَتَکَ حِجابَ أَخِیهِ انْهَتَکَتْ عَوْراتُ بَیْتِهِ بِئْسَ الزّادُ إِلی الْمَعَادِ الْعُدْوانُ عَلَی الْعِبادِ. (1)

ستم ستم کننده بر تو گران نیاید، همانا او در زیان خود و سود برای تو می کوشد. سزای کسی که تو را شاد کند، بد کردن به او نباشد. هر که تیغ ستم کشد بدان کشته شود و هر که برای برادرش چاهی بکند در آن بیفتد و هر که آبروی برادرش را ببرد آبرویش در خانه او بریزد. در قیامت ستم بر بندگان چه بد توشه ای است.

بنابراین؛ آن خدایی که زیبایی ها را آشکار می کند و زشتی ها را می پوشاند. آن خدایی که بر جسارت ارتکاب گناهان تندی نمی کند و پرده دری برای بندگان را روا نمی دارد، چگونه بندۀ مؤمنی که جامۀ پرهیزگاری و صداقت بر تن دارد و مظهر اسمای الهی و واسطۀ فیض و برکت بین آسمان ها و زمین است؛ به خود اجازه می دهد با حرفی یا حرکتی دل آفریدگار و آفرینش را به درد آورد و نظام خلقتی را در هم ریزد، چنین نیست که اسرار خلقت را هر که بداند و یا به هر که بگویند. امّا آثار ناگوار برخی اعمال قلبی و رفتاری در بین بندگان، عرش را به لرزه درمی آورد.

ص:75


1- (1) - بحار الأنوار: 321/72، باب 79، ذیل حدیث 50؛ [1]أعلام الدین: 184. [2]

امام باقر علیه السلام فرمود:

در تورات نوشته است از جمله مناجات خدای عزّوجلّ با موسی بن عمران علیه السلام این بود که:

ای موسی! راز پنهان مرا در باطن خویش پوشیده دار و در آشکارت، سازگاری با دشمن من و دشمن خود را از جانب من اظهار کن و با ابراز راز پنهانم سبب دشنام دادن آنها به من مشو تا در نفرین من شریک دشمن خود و دشمن من گردی. (1)گاهی عفو و پرده پوشی خداوند منّان به جایی می رسد که گناهکاری را دوست خود قرار می دهد تا حدّی به درجۀ قرب خود می رساند که پیامبر خود را به سوی او می فرستد که واسطۀ بارش نعمت الهی گردد.

حکایت موسی علیه السلام و برخ الأسود

اشاره

«از جمله اتفاقات لطیف مناجات «برخ الأسود» است، همان کسی که خداوند متعال به حضرت موسی علیه السلام امر فرمود که، از او درخواست دعا کند تا برای بنی اسرائیل باران ببارد. بعد از این هفت سال در بنی اسرائیل قحطی آمد، حضرت موسی علیه السلام با هفتاد هزار نفر بیرون رفتند تا دعا کنند که باران بیاید. خداوند متعال به موسی علیه السلام وحی فرمود: موسی! چگونه اجابت کنم دعای جمعیّتی را که غرق در گناه هستند و گناهان بر ایشان سایه افکنده است و با خباثت باطن و غیر یقین مرا می خوانند و خود را از مجازات من ایمن می دانند.

ای موسی! برگرد و برو به نزد یکی از بندگانم به نام برخ که دعا نماید، تا دعای او را بپذیرم. حضرت موسی علیه السلام در پی برخ رفت و او را پیدا نکرد، تا این که روزی

ص:76


1- (1) - الکافی: 117/2، حدیث 3؛ [1] بحار الأنوار: 438/72، باب 87، حدیث 106.

حضرت در کوچه ای عبور می کرد، ناگهان به بندۀ سیاه پوستی برخورد کرد در پیشانیش آثار سجده نمایان بود و چادر شبی به خود پیچیده و گوشۀ آن را به پشت گردنش گره زده بود. حضرت به نور خدا او را شناخت و بر او سلام کرد و گفت:

اسمت چیست؟ گفت: اسم من برخ است. حضرت موسی علیه السلام گفت: مدّتی در جستجوی تو بودیم، حال بیا برویم برای ما دعای باران بخوان، برخ به میان جمعیّت آمد و چنین دعا کرد:

اَللّهُمَّ ما هذا ِمْن فِعالِکَ وَ ما هذا مِنْ حِلْمِکَ وَ مَا الَّذی بَدا لَکَ انْقَضَتْ عَلَیْکَ عُیُونُکَ أَمْ عانَدَتْ الرِّیاحُ عَنْ طاعَتِکَ أَمْ نَفَدَ ما عِنْدَکَ أَمْ إِشْتَدَّ غَضَبُکَ عَلَی الْمُذْنِبینَ، الَسْتَ کُنْتَ غَفّاراً قَبْلَ خَلْقِ الْخاطِئینَ، خَلَقْتَ الرَّحْمَهَ وَ أَمَرْتَ بِالْعَطْفِ أَمْ تَرینا أَنَّکَ مُمْتَنِعٌ أَمْ تَخْشی الفَوْتَ فَتُعَجِّلُ بِالْعُقُوبَهِ.

خدایا! این خشکی و قحطی کار تو نیست، و این سخت گیری بر بندگان از بردباری تو نیست. چه آشکار شده بر تو که چشمه های تو کم آب شده است؟! آیا بادها از فرمانبری تو روگردان شده اند؟! یا آنچه نزد توست به پایان رسیده است؟! یا خشمت بر گنهکاران شدّت یافته است؟! آیا تو پیش از آفریدن معصیت کاران آمرزنده نبودی و رحمت را نیافریدی؟ مگر به مهربانی دستور ندادی؟ آیا می خواهی با این سخت گیری شوکت خود را به ما نشان دهی، آیا می ترسی فرصت از دست برود و ما نمیریم، پس قبل از مردن ما در کیفر شتاب نمودی؟!

هنوز برخ نرفته بود که باران رحمت خدا سرازیر شد، و بارش بنی اسرائیل را فرا گرفت. برخ در بازگشت به حضرت موسی علیه السلام گفت: دیدی چگونه با پروردگار مشاجره کردم و او چگونه با من لطف و انصاف نمود.» (1)

ص:77


1- (1) - مسکن الفؤاد: 69 - 70؛ الجواهر السنیه: 77، باب 7.

از بزرگترین الطاف الهی بر بندگان این است که اسرار عموم مردم را پنهان نگه داشته و باطن ها را بر یکدیگر پوشیده می نماید تا از اسرار و نقشه های درونی آگاهی نیابند. بنابراین به زندگی و ارتباط در امور به گونۀ عادی مشغول هستند.

اگر پرده کشی بر ظاهر اعمال انسان ها نبود؛ اجتماع متلاشی شده و کار به سختی می کشید و هیچ کس میل و علاقه ای به رابطۀ قلبی نداشت و بیشتر بندگان خدا از این نعمت نهانی آگاه نیستند و نمی دانند که آبروی فردی و اجتماعی آنان در گرو رحمت الهی است.

اگر روزی گوشه ای از این پرده برای رسوایی یا آزمایش کنار رود، هیچ کسی قدرت زندگی با دیگران حتی با نزدیکان خود را نخواهد داشت.

میزان در قیامت

البته خداوند ستّار برای هر کسی میزان و معیاری بر اساس حق قرار داده تا مسائل درون و بیرون او سنجیده شود و هر چه ترازوی عدل و انصاف نشان دهد همان ملاک محکمۀ الهی خواهد بود؛ زیرا در آخرت حجاب و پرده ها برای حسابرسی برداشته می شود و همگان به حقایقی دست خواهند یافت که در دنیا پوشیده مانده است.

همانگونه که حق سبحان می فرماید:

وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَ زِینُهُ فَأُوْلئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلئِکَ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُم بِمَا کَانُواْ بَِایَتِنَا یَظْلِمُونَ» (1)

ص:78


1- (1) - اعراف (7) : 8 - 9. [1]

میزان [ سنجش اعمال ] در آن روز حق است ؛ پس کسانی که اعمال وزن شدۀ آنان سنگین و با ارزش باشد ، رستگارند . * و کسانی که اعمال وزن شدۀ آنان سبک و بی ارزش باشد ، به سبب اینکه همواره به آیات ما ستم می ورزیدند ، به خود زیان زده [ و سرمایۀ وجودشان راتباه کرده ]اند .

میزان وسیلۀ سنجش است و هر چیزی وسیلۀ آزمودن خاصی دارد، مثلاً دیوار را با شاقول، گرمی و سردی هوا را با دماسنج، میوه با کیلو و پارچه را با متر می سنجند.

همانطور که انسان های عادی را نسبت به انسان های کامل می سنجند تا نقص و کمال هر کسی در ترازوی حقّ معین شود.

ترازوهای دنیا بر پایۀ اصول اعتقادی و اخلاقی است و برخی انسان ها بر اساس دانش و ثروت و مقام سبک و سنگین می شوند. اما میزان روز قیامت حق و حقیقت است. روزی که حاکمیّت مطلق با خداست؛ تشکیلات قیامت حساب شده و قانونمند می باشد و قضاوت و صدور حکم و پاداش و کیفر، حقیقی است. و تنها وسیلۀ نجات، شفاعت انبیاء و اولیای الهی است.

و چون حق تعالی بخواهد حقیقت روشن شود باید قفل اسرار و رموز خلقت آدمیان را باز کند تا باطن و نیّت ها کشف شود، سپس بر ملاک ارزش های معنوی حسنات و خسارت های مادی گناهان، وزن آدمی به دست می آید.

خداوند در پرده برداری از این حقیقت می فرماید:

یَوْمَ هُم بَرِزُونَ لَایَخْفَی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ لِّمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَ حِدِ الْقَهَّارِ» (1)

روزی که همۀ آنان آشکار می شوند ، [ و ] چیزی از آنان بر خدا پوشیده نمی ماند . [ و ندا آید : ] امروز فرمانروایی ویژۀ کیست ؟ ویژۀ خدای یکتای قهّار است .

ص:79


1- (1) - غافر (40) : 16. [1]

و دیگر هاله ای از ابهام باقی نمی ماند، پس پرده ها و سویدای دل ها بیرون ریخته شود و درجۀ ایمان و نفاق انسان ها نمایش داده شود، پس بیشتر آدمیان از وجود خود وجود شرمنده و حسرت زده می شوند و کافران و منافقان درخواست برگشت به دنیا می کنند، بنابراین باید برای:

یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ * فَمَا لَهُ مِن قُوَّهٍ وَ لَانَاصِرٍ» (1)

روزی که رازها فاش می شود . * پس انسان را [ در آن روز در برابر عذاب ] نه نیرویی است و نه یاوری .

اندیشید.

در اینجا یکی از علمای بزرگ در شرح حال خویش آورده است:

«من در دنیا به گونه ای زندگی کردم که اگر همه حالات - غیر از اسرار خانوادگی - مرا به همۀ مردم اعلان کنند، هرگز شرمنده نخواهم بود.»

یعنی اعمال ظاهری و پنهان ایشان مایۀ خجالت و نگرانی نیست؛ اگر به فرض کار ناشایستی هم سرزند باید به توبه و عذرخواهی پاکسازی نماید، تا نامۀ عمل او نورانی بماند و از خداوند درخواست کند که با او به رحمت و رأفت رفتار کند و در برابر دید مردم به صورت علنی محاکمه نکند و مردم به افکار و اعمال نادرست او آگاه نشوند و امید تمام به لطف و فیض گسترده او داشته باشد.

کسانی که در دنیا از خطای دیگران زود گذشته و در رفتار با مردم سخت گیری نداشته اند، خداوند در قیامت با عفو و گذشت و آسانی با او رفتار می کند و در مقابل آنان که بسیار سخت گیر و بدگذشت هستند و همۀ ریزه کاری های رفتار دیگران را به حساب می کشند، به همین صورت از اندک و انبوه اعمال آنان پرسش دقیق می شود و رسیدگی به سختی انجام می شود. پس آنگاه معنای عدالت حق را درک می کنند.

ص:80


1- (1) - طارق (86) : 9 - 10. [1]

ابن عباس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از قول خداوند پرسید که فرمود:

وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَهِرَهً وَ بَاطِنَهً» (1)

و نعمت های آشکار و نهانش را بر شما فراوان و کامل ارزانی داشته.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در جواب فرمود:

أَمَّا الظّاهِرَهُ فَمَا سَوَّی مِنْ خَلْقِکَ وَ أَمّا الباطِنَهُ فَما سَتَرَ مِنْ عَوْرَتِکَ وَ لَوْ أَبْدَاَها لَقَلاکَ أَهْلُکَ فَمَنْ سِواهُم! (2)

نعمت ظاهری، آفرینش هماهنگ و موزون توست و نعمت باطنی، پوشاندن معایب و زشتی های توست که اگر آنها را آشکار می ساخت، خانواده ات هم از تو گریزان و نفرت زده می شد چه رسد به دیگران!

ص:81


1- (1) - لقمان (31) : 20. [1]
2- (2) - الدرّ المنثور: 167/5، [2] ذیل آیۀ 20 سورۀ لقمان؛ تفسیر الآلوسی: 93/21. [3]

[«3»أَخْفِ عَنْهُمْ مَا یَکونُ نَشْرُهُ عَلَیَّ عَاراً وَاطْوِ عَنْهُمْ مَا یُلْحِقُنِی عِنْدَکَ شَنَاراً «4»شَرِّفْ دَرَجَتِی بِرِضْوَانِکَ وَ أَکْمِلْ کَرَامَتِی بِغُفْرَانِکَ وَ انْظِمْنِی فِی أَصْحَابِ الْیَمِینِ وَ وَجِّهْنِی فِی مَسَالِکِ الْآمِنِینَ وَ اجْعَلْنِی فِی فَوْجِ الْفَائِزِینَ وَ اعْمُرْ بِی مَجَالِسَ الصَّالِحِینَ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ]

و آنچه که آشکار شدنش مایۀ ننگ من است.از آنان پنهان دار، و آنچه مرا در حضورت بدنام و رسوا کند، از دیدگان آنها بپوشان، مرتبه ام را به خشنودیت بالا بر، و کرامتم را به آمرزشت کامل کن، و مرا در زمرۀ اصحاب یمین درآور، و به جانب راه های ایمن یافتگان هدایتم کن، و در گروه رستگاران قرار ده، و انجمن شایستگان را به وجود من آباد کن، ای پروردگار جهانیان! دعایم را مستجاب فرما.

دعای 42 : ختم قرآن

اشاره

ص:82

ص:83

ص:84

«1» اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَعَنْتَنِی عَلَی خَتْمِ کِتَابِکَ الَّذِی أَنْزَلْتَهُ نُوراً وَ جَعَلْتَهُ مُهَیْمِناً عَلَی کُلِّ کِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ وَ فَضَّلْتَهُ عَلَی کُلِّ حَدِیثٍ قَصَصْتَهُ «2»وَ فُرْقَاناً فَرَقْتَ بِهِ بَیْنَ حَلاَلِکَ وَ حَرَامِکَ وَ قُرْآناً أَعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائِعِ أَحْکَامِکَ وَ کِتَاباً فَصَّلْتَهُ لِعِبَادِکَ تَفْصِیلاً وَ وَحْیاً أَنْزَلْتَهُ عَلَی نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ - صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ - تَنْزِیلاً «3»وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِی مِنْ ظُلَمِ الضَّلاَلَهِ وَ الْجَهَالَهِ بِاتِّبَاعِهِ وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِیقِ إِلَی اسْتِمَاعِهِ وَ مِیزَانَ قِسْطٍ لاَ یَحِیفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ وَ نُورَ هُدیً لاَ یُطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِینَ بُرْهَانُهُ وَ عَلَمَ نَجَاهٍ لاَ یَضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ وَ لا تَنَالُ أَیْدِی الْهَلَکَاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَهِ عِصْمَتِهِ «4»اَللَّهُمَّ فَإِذْ أَفَدْتَنَا الْمَعُونَهَ عَلَی تِلاَوَتِهِ وَ سَهَّلْتَ جَوَاسِیَ أَلْسِنَتِنَا بِحُسْنِ عِبَارَتِهِ فَاجْعَلْنَا مِمَّنْ یَرْعَاهُ حَقَّ رِعَایَتِهِ وَ یَدِینُ لَکَ بِاعْتِقَادِ التَّسْلِیمِ لِمُحْکَمِ آیَاتِهِ وَ یَفْزَعُ إِلَی الْإِقْرَارِ بِمُتَشَابِهِهِ وَ مُوضَحَاتِ بَیِّنَاتِهِ «5»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ أَنْزَلْتَهُ عَلَی نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ - صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ - مُجْمَلاً وَ أَلْهَمْتَهُ عِلْمَ عَجَائِبِهِ مُکَمَّلاً وَ وَرَّثْتَنَا عِلْمَهُ مُفَسَّراً وَ فَضَّلْتَنَا عَلَی مَنْ جَهِلَ عِلْمَهُ وَ قَوَّیْتَنَا عَلَیْهِ لِتَرْفَعَنَا فَوْقَ مَنْ لَمْ یُطِقْ حَمْلَهُ «6»اَللَّهُمَّ فَکَمَا جَعَلْتَ قُلُوبَنَا لَهُ حَمَلَهً وَ عَرَّفْتَنَا بِرَحْمَتِکَ شَرَفَهُ وَ فَضْلَهُ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ الْخَطِیبِ بِهِ وَ عَلَی آلِهِ الْخُزَّانِ لَهُ وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ یَعْتَرِفُ بِأَنَّهُ مِنْ عِنْدِکَ حَتَّی لاَ یُعَارِضَنَا الشَّکُّ فِی تَصْدِیقِهِ وَ لاَ یَخْتَلِجَنَا الزَّیْغُ عَنْ قَصْدِ طَرِیقِهِ «7»اَللَّهُمَّ

ص:85

صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ یَعْتَصِمُ بِحَبْلِهِ وَ یَأْوِی مِنَ الْمُتَشَابِهَاتِ إِلَی حِرْزِ مَعْقِلِهِ وَ یَسْکُنُ فِی ظِلِّ جَنَاحِهِ وَ یَهْتَدِی بِضَوْءِ صَبَاحِهِ وَ یَقْتَدِی بِتَبَلُّجِ إِسْفَارِهِ وَ یَسْتَصْبِحُ بِمِصْبَاحِهِ وَ لاَ یَلْتَمِسُ الْهُدَی فِی غَیْرِهِ «8»اَللَّهُمَّ وَ کَمَا نَصَبْتَ بِهِ مُحَمَّداً عَلَماً لِلدَّلاَلَهِ عَلَیْکَ وَ أَنْهَجْتَ بِآلِهِ سُبُلَ الرِّضَا إِلَیْکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلِ الْقُرْآنَ وَسِیلَهً لَنَا إِلَی أَشْرَفِ مَنَازِلِ الْکَرَامَهِ وَ سُلَّماً نَعْرُجُ فِیهِ إِلَی مَحَلِّ السَّلاَمَهِ وَ سَبَباً نُجْزَی بِهِ النَّجَاهَ فِی عَرْصَهِ الْقِیَامَهِ وَ ذَرِیعَهً نَقْدَمُ بِهَا عَلَی نَعِیمِ دَارِ الْمُقَامَهِ «9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ احْطُطْ بِالْقُرْآنِ عَنَّا ثِقْلَ الْأَوْزَارِ وَ هَبْ لَنَا حُسْنَ شَمَائِلِ الْأَبْرَارِ وَ اقْفُ بِنَا آثَارَ الَّذِینَ قَامُوا لَکَ بِهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ حَتَّی تُطَهِّرَنَا مِنْ کُلِّ دَنَسٍ بِتَطْهِیرِهِ وَ تَقْفُوَ بِنَا آثَارَ الَّذِینَ اسْتَضَاءُوا بِنُورِهِ وَ لَمْ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ عَنِ الْعَمَلِ فَیَقْطَعَهُمْ بِخُدَعِ غُرُورِهِ «10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلِ الْقُرْآنَ لَنَا فِی ظُلَمِ اللَّیَالِی مُونِساً وَ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّیْطَانِ وَ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ حَارِساً وَ لِأَقْدَامِنَا عَنْ نَقْلِهَا إِلَی الْمَعَاصِی حَابِساً وَ لِأَلْسِنَتِنَا عَنِ الْخَوْضِ فِی الْبَاطِلِ مِنْ غَیْرِ مَا آفَهٍ مُخْرِساً وَ لِجَوَارِحِنَا عَنِ اقْتِرَافِ الْآثَامِ زَاجِراً وَ لِمَا طَوَتِ الْغَفْلَهُ عَنَّا مِنْ تَصَفُّحِ الاِعْتِبَارِ نَاشِراً حَتَّی تُوصِلَ إِلَی قُلُوبِنَا فَهْمَ عَجَائِبِهِ وَ زَوَاجِرَ أَمْثَالِهِ الَّتِی ضَعُفَتِ الْجِبَالُ الرَّوَاسِی عَلَی صَلاَبَتِهَا عَنِ احْتِمَالِهِ «11»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَدِمْ بِالْقُرْآنِ صَلاَحَ ظَاهِرِنَا وَ احْجُبْ بِهِ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ عَنْ صِحَّهِ ضَمَائِرِنَا وَ اغْسِلْ بِهِ دَرَنَ قُلُوبِنَا وَ عَلاَئِقَ أَوْزَارِنَا وَ اجْمَعْ بِهِ مُنْتَشَرَ أُمُورِنَا وَ أَرْوِ بِهِ فِی مَوْقِفِ الْعَرْضِ عَلَیْکَ ظَمَأَ هَوَاجِرِنَا وَ اکْسُنَا بِهِ حُلَلَ الْأَمَانِ یَوْمَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ فِی نُشُورِنا «12»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْبُرْ بِالْقُرْآنِ

ص:86

خَلَّتَنَا مِنْ عَدَمِ الْإِمْلاَقِ وَ سُقْ إِلَیْنَا بِهِ رَغَدَ الْعَیْشِ وَ خِصْبَ سَعَهِ الْأَرْزَاقِ وَ جَنِّبْنَا بِهِ الضَّرَائِبَ الْمَذْمُومَهَ وَ مَدَانِیَ الْأَخْلاَقِ وَ اعْصِمْنَا بِهِ مِنْ هُوَّهِ الْکُفْرِ وَ دَوَاعِی النِّفَاقِ حَتَّی یَکُونَ لَنَا فِی الْقِیَامَهِ إِلَی رِضْوَانِکَ وَ جِنَانِکَ قَائِداً وَ لَنَا فِی الدُّنْیَا عَنْ سُخْطِکَ وَ تَعَدِّی حُدُودِکَ ذَائِداً وَ لِمَا عِنْدَکَ بِتَحْلِیلِ حَلاَلِهِ وَ تَحْرِیمِ حَرَامِهِ شَاهِداً «13»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ هَوِّنْ بِالْقُرْآنِ عِنْدَ الْمَوْتِ عَلَی أَنْفُسِنَا کَرْبَ السِّیَاقِ وَ جَهْدَ الْأَنِینِ وَ تَرَادُفَ الْحَشَارِجِ إِذَا بَلَغَتِ النُّفُوسُ التَّرَاقِیَ وَ قِیلَ مَنْ رَاقٍ؟ وَ تَجَلَّی مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُیُوبِ وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَایَا بِأَسْهُمِ وَحْشَهِ الْفِرَاقِ وَ دَافَ لَهَا مِنْ ذُعَافِ الْمَوْتِ کَأْساً مَسْمُومَهَ الْمَذَاقِ وَ دَنَا مِنَّا إِلَی الْآخِرَهِ رَحِیلٌ وَ انْطِلاَقٌ وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلاَئِدَ فِی الْأَعْنَاقِ وَ کَانَتِ الْقُبُورُ هِیَ الْمَأْوَی إِلَی مِیقَاتِ یَوْمِ التَّلاَقِ «14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ بَارِکْ لَنَا فِی حُلُولِ دَارِ الْبِلَی وَ طُولِ الْمُقَامَهِ بَیْنَ أَطْبَاقِ الثَّرَی وَ اجْعَلِ الْقُبُورَ بَعْدَ فِرَاقِ الدُّنْیَا خَیْرَ مَنَازِلِنَا وَ افْسَحْ لَنَا بِرَحْمَتِکَ فِی ضِیقِ مَلاَحِدِنَا وَ لاَ تَفْضَحْنَا فِی حَاضِرِی الْقِیَامَهِ بِمُوبِقَاتِ آثَامِنَا «15»وَ ارْحَمْ بِالْقُرْآنِ فِی مَوْقِفِ الْعَرْضِ عَلَیْکَ ذُلَّ مَقَامِنَا وَ ثَبِّتْ بِهِ عِنْدَ اضْطِرَابِ جِسْرِ جَهَنَّمَ یَوْمَ الْمَجَازِ عَلَیْهَا زَلَلَ أَقْدَامِنَا وَ نَوِّرْ بِهِ قَبْلَ الْبَعْثِ سُدَفَ قُبُورِنَا وَ نَجِّنَا بِهِ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ شَدَائِدِ أَهْوَالِ یَوْمِ الطَّامَّهِ وَ بَیِّضْ وُجُوهَنَا یَوْمَ تَسْوَدُّ وُجُوهُ الظَّلَمَهِ فِی یَوْمِ الْحَسْرَهِ وَ النَّدَامَهِ «16»وَ اجْعَلْ لَنَا فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ وُدّاً وَ لاَ تَجْعَلِ الْحَیَاهَ عَلَیْنَا نَکَداً «17»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ کَمَا بَلَّغَ رِسَالَتَکَ وَ صَدَعَ بِأَمْرِکَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِکَ «18»اَللَّهُمَّ اجْعَلْ نَبِیَّنَا - صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِهِ - یَوْمَ الْقِیَامَهِ

ص:87

أَقْرَبَ الْنَّبِیِّینَ مِنْکَ مَجْلِساً وَ أَمْکَنَهُمْ مِنْکَ شَفَاعَهً وَ أَجَلَّهُمْ عِنْدَکَ قَدْراً وَ أَوْجَهَهُمْ عِنْدَکَ جَاهاً «19»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ شَرِّفْ بُنْیَانَهُ وَ عَظِّمْ بُرْهَانَهُ وَ ثَقِّلْ مِیزَانَهُ وَ تَقَبَّلْ شَفَاعَتَهُ وَ قَرِّبْ وَسِیلَتَهُ وَ بَیِّضْ وَجْهَهُ وَ أَتِمَّ نُورَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ «20»وَ أَحْیِنَا عَلَی سُنَّتِهِ وَ تَوَفَّنَا عَلَی مِلَّتِهِ وَ خُذْ بِنَا مِنْهَاجَهُ وَ اسْلُکْ بِنَا سَبِیلَهُ وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَهْلِ طَاعَتِهِ وَ احْشُرْنَا فِی زُمْرَتِهِ وَ أَوْرِدْنَا حَوْضَهُ وَ اسْقِنَا بِکَأْسِهِ «21»وَ صَلِّ اللَّهُمَّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَهً تُبَلِّغُهُ بِهَا أَفْضَلَ مَا یَأْمُلُ مِنْ خَیْرِکَ وَ فَضْلِکَ وَ کَرَامَتِکَ إِنَّکَ ذُو رَحْمَهٍ وَاسِعَهٍ وَ فَضْلٍ کَرِیمٍ «22»اَللَّهُمَّ اجْزِهِ بِمَا بَلَّغَ مِنْ رِسَالاَتِکَ وَ أَدَّی مِنْ آیَاتِکَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِکَ وَ جَاهَدَ فِی سَبِیلِکَ أَفْضَلَ مَا جَزَیْتَ أَحَداً مِنْ مَلاَئِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِکَ الْمُرْسَلِینَ الْمُصْطَفَیْنَ وَ السَّلاَمُ عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.

ص:88

[«1»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ أَعَنْتَنِی عَلَی خَتْمِ کِتَابِکَ الَّذِی أَنْزَلْتَهُ نُوراً وَ جَعَلْتَهُ مُهَیْمِناً عَلَی کُلِّ کِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ وَ فَضَّلْتَهُ عَلَی کُلِّ حَدِیثٍ قَصَصْتَهُ]

خدایا! تو مرا به پایان رساندن قرائت قرآنت یاری دادی؛ قرآنی که آن را به صورت نور فرستادی، و بر هر کتابی که نازل کردی، شاهد و نگهبان قرار دادی، و بر هر سخن و کلامی که بر خوانده ای برتری دادی.

حقیقت قرآن

اشاره

در آن زمان که میدان حیات انسان از همه طرف دستخوش حملات ویرانگر امیال و غرایز حیوانی و شهوات شیطانی شده بود، و بر اثر آن حملات و طوفان ها ساختمان کرامت و فضیلت از ریشه و بنیان رو به ویرانی می رفت، در آن زمان که بر سطح کرۀ خاک گروهی زورگو و عده ای مفت خور و معدودی شکم پرست و شهوتران، انسان و انسانیّت را به بردگی و بندگی برده بودند، و به دست و پای اندیشه و روح و قلب انسان زنجیر سنگین و غل هلاک کنندۀ اسارت نهاده بودند، در آن زمان که تمام محصولات مادی و معنوی جامعۀ انسانی در خدمت طاغیان و یاغیان و قلدران و استعمارگران و مستکبران و استثمارچیان بود، و انسان از انسانیّت و ابتدایی ترین حقوق خویش در محرومیّت و ممنوعیّت به سر می برد.

در آن زمان که ستون های درستی شکسته بود و مکتب زندگی هوا و هواپرستی بود، و خواب سنگین غفلت، بشریّت را از جادۀ انسانیّت بیرون برده بود، در آن

ص:89

زمان که عوارض جهل و نادانی در تمام شؤون زندگی سایه داشت، و عمق فاجعه در حدی بود که تصورش امکان ندارد، وجود مقدس حضرت حق عزّوجلّ از باب لطف و رأفت و عنایت و رحمت، برای نجات انسان و انسانیّت شخصیتی بزرگ و وجودی سترگ و انسانی فرزانه، که جامع تمام کمالات انسانی بود و بال و پر دانشش به جهان ملک و ملکوت گسترده بود به نام محمّد صلی الله علیه و آله را مبعوث به رسالت کرد، تا غبار تمام بدبختی ها و آلودگی ها را از دامن حیات انسان پاک کند و آدمی را به کمالاتی که لایق اوست، برساند.

خداوند عزیز برای پیشرفت انسان در تمام امور مادی و معنوی، و جهت تداوم رسالت تا صبح قیامت کتابی همچون قرآن بر قلب پیامبرش نازل کرد، تا به وسیلۀ آن سعادت ابدی انسان در دنیا و آخرت تأمین شود.

ظاهر قرآن

کتاب خدا از نظر فصاحت و بلاغت، و استعمال الفاظ و کلمات، و ترکیب جملات، و سبک آیات، و تعداد سوره ها و نظام بندیِ واقعیت هایی که در آن است در رأس تمام حقایق آفرینش است.

این شکل و ترتیب، و این نظمی که در قرآن است، و این که تمام جنّ و انس را دعوت می کند اگر شکی در این کتاب دارید که از جانب حق است یک سوره مانند آن را بیاورید، و تا کنون چنین اتفاقی نیفتاده و بعد از این هم نخواهد افتاد، نشان دهندۀ این معناست که معمار و مهندس بنای این ساختمان فقط خداست، و در این بنای محکم و استوار آنچه باید به کار رود به کار رفته، و از چنان قوت و قدرت و توان و سطوتی برخوردار است که تا قیامت دست تطاول ایام از دامنش کوتاه است.

آنچه امروز در دست تمام مسلمانان است، همان است که در طول بیست و سه سال برای آزادی انسان و رشد و کمالش به رسول حق صلی الله علیه و آله نازل شده و تدوینش به

ص:90

همین صورتی که امروز موجود است به دستور حق انجام گرفته و احدی را در آن دخالت نبوده، تنها کاری که نسبت به قرآن پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله انجام گرفته اعراب گذاری آیات این منبع عظیم است آنهم برای این که عوام مردم و آنان که از علم و دانش بالا بی بهره اند، بتوانند آن را به صورت صحیح قرائت کنند.

آن که قائل به تحریف قرآن است، قلبش از نور خالی و دلش از کتاب حق به دور است. شیعۀ دوازده امامی از عامی و عالم، بر این اعتقاد است که قرآنی که اکنون در دست مسلمانان جهان است بدون یک نقطه کم و زیاد، همان قرآن زمان رسول خداست، و اگر چنین نبود حجت حق بر همگان تمام نبود، تمام بودن حجت خداوند بر بندگانش تا روز قیامت در گرو همین حقیقت است.

ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ» (1)

در [ وحی بودن و حقّانیّت ] این کتابِ [ با عظمت ] هیچ شکّی نیست.

رسول حق صلی الله علیه و آله فرمود:

قرآن ظاهرش شگفت انگیز است. (2)

باطن قرآن

قرآن مجید گرچه از نظر تعداد حروف و کلمات و آیات و نقطه ها و زیر و زبرها و سوره ها دارای حدود است، و شماره های تمام برنامه های ظاهریش را مفسران در تفاسیر خود معیّن کرده اند. (3) ولی معانی و مفاهیم کتاب به این جهت که تجلّی علم حق است، آن چنان دارای گستردگی و وسعت است، که جز عقل معصوم به عمق

ص:91


1- (1) - بقره (2) : 2. [1]
2- (2) - الکافی: 599/2، حدیث 2؛ وسائل الشیعه: 171/6، باب 3، حدیث 7657.
3- (3) - تفسیر روض الجنان و روح الجنان، ابوالفتوح رازی: به تعداد حروف و کلمات و آیات هر سوره اشاره کرده است.

معنای آیات نرسد.

عقول جزئیه گاهی از یک آیه آن چنان مطالبی می فهمند که دیگران را به حیرت می نشانند، چه رسد به مفاهیمی که معصوم از قرآن درک می کند!

این کوه استوار کوهی است که مردان علم و عقل به قلّه اش نرسیده اند.

این دریای عمیق دریایی است که شناوران مجهز به ابزار معنوی به عمقش دست نیافته اند.

این شجرۀ طیّبه حقیقتی است که ریشه در زمین و شاخ و برگ در تمام هستی دارد.

رسول حق صلی الله علیه و آله درباره اش فرمود:

باطنش عمیق است، غرائبش کهنه نشود، و عجائبش شمرده نگردد. (1)تاکنون هیچ مفسری ادعا نکرده که به کشف تمام حقایق کتاب الهی موفّق شده، تمام مفسران تا به امروز همانند آنانی هستند که تا لب دریا آمده و از بیرون امواج ظاهرش را مشاهده می کنند، و هنوز به شناوری در آن توفیق نیافته اند تا ببینند در دل این بحر بی پایان و عمق این اقیانوس شگفت انگیز چه عجایبی نهفته است.

حکایتی در تفسیر قرآن

در کتاب پر قیمت «حقایق الاصول» مرجع بزرگ حضرت آیت اللّه العظمی حکیم - رضوان اللّه تعالی علیه - به نقل از بعض اعاظم است که با سیّد اسماعیل صدر و حاجی نوری صاحب «مستدرک الوسائل» و سید حسن صدر که از بزرگان مراجع شیعه است خدمت آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی برای درس تفسیر رفتند.

آن مرد بزرگ که دارای قلب ملکوتی و نفس عرشی بود تفسیر آیۀ شریفۀ حَبَّبَ

ص:92


1- (1) - الکافی: 599/2، حدیث 2؛ [1] وسائل الشیعه: 171/6، باب 3، حدیث 7657.

الَیْکُمُ الاِْیْمانَ» (1) از سورۀ مبارکۀ حجرات را شروع کرد.

شب اول توضیح و تفسیر آیه برای آنان عجیب آمد که قبل از آن چنین چیزی به نظر آنان نرسیده بود و در تفاسیر به آن اشاره نشده بود. دیگر وقت رفتند گفتاری غیر گفتار روز قبل داشت، تا سی جلسه که هر جلسه همان آیه را بهتر و کامل تر از قبل تفسیر کرد! (2)این برداشت یک عالم شیعۀ دوازده امامی است، چه رسد به برداشت معصوم که دارای عقل کلّی است؟!

در آثار اسلامی آمده که هر آیۀ قرآن دارای هفتاد معنا، و هر معنائی نیز دارای هفتاد شعبه است که در حقیقت برای هر آیه چهار هزار و نهصد معنا البته در خور فهم عقول جزئیه است.

ضرب این عدد در تمام آیات از نظر گستردگی معنا سر به عرش الهی می زند، و چه بهتر که بگوئیم: این کتاب معجزۀ جاودانی رسول حق، و منبع علم خدا، و تجلّی وحی، و کتاب هدایت، و فروغ جاودانی، وچراغ پرنور ابدی، و مشعل فروزان الهی در راه حیات انسان است.

اسامی قرآن

نام هائی که در این سطور ملاحظه می کنید، هر یک در آیه ای یا آیاتی به آن اشاره شده، و هر کدام دلیل بر معنا یا معانی بلند و مفاهیم ملکوتی قرآن است.

قرآن، فرقان، کتاب، ذکر، تنزیل، حدیث، موعظه، تذکره، حکم، ذکری، حکمت، حکیم، مهیمن، شافی، هدی، هادی، صراط مستقیم، نور، رحمت، حبل، روح، قصص، حق، بیان، تبیان، بصائر، فصل، عصمت، مبارک، نجوم، مجید، عزیز،

ص:93


1- (1) - حجرات (49) : 7. [1]
2- (2) - حقایق الأصول: 95.

کریم، عظیم، سراج، منیر، بشیر، نذیر، عجب، قیّم، مبین، نعمت، علیّ. (1)

وظیفۀ مسلمانان نسبت به قرآن

وظیفۀ فرد فرد مسلمانان، وظیفه فرد فرد مؤمنان، نسبت به کتاب خدا و ثقل اکبر الهی وظیفه ای بس سنگین و مسئولیتی فوق العاده عظیم است. بدون شک در روز قیامت در دادگاه عدل هر مسلمانی نسبت به کتاب حق مورد بازپرسی و سؤال قرار خواهد گرفت، چنانکه آیات قرآن و روایات بر این مسئله دلالت واضح دارند.

برای مسلمانان نسبت به کتاب الهی سه وظیفۀ مهم است:

1 - قرائت قرآن

2 - فهم قرآن

3 - عمل به قرآن

فراگیری قرائت قرآن، و فهم مفاهیم آیات الهی، و عمل به کتاب عزیز حق، باعث سعادت دنیا و آخرت، و موجب سربلندی مسلمین نسبت به سایر ملل عالم است.

اکتفای به قرائت قرآن هیچ کس و هیچ جامعه ای را به جائی نمی رساند، این فهم قرآن و عمل به دستورهای الهی است که مرده را زنده، و بی جان را جاندار، و تاریک را نورانی می نماید.

قرآن می فرماید:

فَاقْرَؤُوا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ انْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الاَْرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبیلِ اللّهِ فَاقْرَؤُوا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ» (2)

ص:94


1- (1) - تفسیر روض الجنان و روح الجنان، ابوالفتوح رازی: 8/1. [1]
2- (2) - مزّمّل (73) : 20. [2]

بنابراین آنچه را از قرآن برای شما میسر است بخوانید . او می داند که به زودی برخی از شما بیمار می شوند ، و گروهی برای به دست آوردن رزق و روزی خدا در زمین سفر می کنند ، و بعضی در راه خدا می جنگند ؛ پس آنچه را از آن میسّر است بخوانید.

بدون شک دستور به قرائت قرآن برای فراگیری مفاهیم آن و خودسازی و تربیت و پرورش ایمان و تقواست.

در سورۀ بقره آمده:

الَّذِینَ ءَاتَیْنَهُمُ الْکِتَبَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُوْلئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن یَکْفُرْ بِهِ فَأُوْلئِکَ هُمُ الْخَسِرُونَ» (1)

کسانی که کتاب آسمانی به آنان عطا کرده ایم ، آن را به طوری که شایستۀ آن است قرائت می کنند [ و آن قرائت نمودن با تدبر و به قصد عمل است ] اهل ایمان به آن [ کتاب ] هستند و کسانی که به آن کفر می ورزند فقط آنان زیانکارند .

راغب اصفهانی در توضیح «تلو» و مشتقّات آن مطالبی را ذکر می کند که آن مطالب محصولی از آیات کتاب خداست، و از آن مطالب، لزوم قرائت قرآن و وجوب فهم آن و عمل به دستورهای الهی استفاده می شود و می گوید:

تلاوت، عامل ایمان و تحقق اعتقاد پاک در قلب و اخلاق حسنه در نفس و عمل صالح در اعضای آدمی است. (2)تلاوت کنندۀ قرآن در قیامت به چهار بهرۀ بالایی خواهد رسید:

ص:95


1- (1) - بقره (2) : 121. [1]
2- (2) - مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانی: 167

1 - عزّت بی ذلّت

2 - غنای بی فقر

3 - علم بی جهل

4 - حیات بی موت

رسول خدا و ائمه طاهرین علیهم السلام در دویست و شصت و هشت سالی که بین مردم بودند، همّت خود را صرف تعلیم قرائت و فهم آیات و زمینه سازی برای عمل به قرآن مجید نمودند.

دورنمائی از حقایق قرآن

آن مدرسه ای که سفیران الهی یعنی پیامبران بزرگ حق برای تربیت انسان به مقتضای فطرت و عقل و وجدان بنا کردند، رسول با کرامت اسلام به وسیلۀ ارائۀ قرآن مجید تکمیل کرد.

قرآن، مردم را به بهترین زندگی و برترین تمدّن و خلاصه به راه اقوم و آراسته شدن به حقایق و معارف دعوت کرد، و علاج افسردگی عقل را در رجوع به آیات الهی دانست.

قرآن مجید، برای انسان حرّیّت و آزادی فکر به ارمغان آورد، و بشر را از قید خرافات و اوهام که همچون زنجیر گران، آنان را از همه جهت بسته و از رشد بازداشته بود نجات داد، و ایشان را از این بند مهلک خلاص نمود، تا روز به روز به ترقّی و تعالی و تکامل خود بیفزاید و در مسیر طبیعی سیر به سوی کمال قرار گیرد.

قرآن، آنچه به خیر انسان است تعلیم داد، و هر چه برای وی ضرر داشت او را به آن آگاهی داد و اعلام کرد: اعمال خیر مایۀ شادکامی و بهبود و اصلاح جامعه و علّت رسیدن به حق و فضیلت، و اعمال ناپسند موجب بدبختی و تباهی و گرفتاری در دنیا و آخرت و هلاکت ابدی است.

قرآن کریم، مردم را در تمام امور اعم از مادی و معنوی به تفکّر و تعمق دعوت

ص:96

کرد، و راه تقلید کورکورانه را راه ضلالت و جادۀ شیطان دانست، و در این زمینه مردم را به سیر در حقایق تشویق نمود، و رشد دادن عقل و اندیشه را بر آنان واجب کرد.

قرآن کریم، درب دانش را به روی همگان گشود و جهل و بی خبری را مایۀ ذلّت و تیره روزی دانست، و تعلیم و تعلّم را در رأس فرائض و واجبات قرار داد فاصلۀ بین فهمیده و نفهم را فاصلۀ بین حق و باطل و نور و ظلمت و حیات و مرگ دانست.

قرآن مجید، درس استقلال و آزادی به انسان آموخت و بر وی واجب کرد که طوق بندگی و بردگی غیر حق را از گردن حیات خود باز کند و جز در برابر حضرت رب و مالک حقیقی و وجود مستجمع جمیع صفات کمال، سر فرود نیاورد.

قرآن مجید، تکیه بر شرافت نژادی و حسب و نسب را که عامل ظلم و ستم و زور و قلدری است مردود دانست و سپید را بر سیاه و سیاه را بر سپید، و عرب را بر عجم و عجم را بر عرب، جز به تقوا امتیاز نداد.

قرآن عزیز، بین تمام افراد از هر نژاد و رنگ به شرط ایمان، طرح برادری و دوستی انداخت و همگان را به اتحاد و اتفاق و صدق و صفا و صمیمیت و حقیقت دعوت کرد، و از تمام مردم خواست که در تمام شؤون حیات پشتیبان و یار یکدیگر باشند.

هماهنگی قرآن با ابعاد وجود انسان

تنها کتابی که در پهنۀ آفرینش با تمام ابعاد وجود انسان هماهنگ است قرآن مجید می باشد.

با اندک دقتی در ابعاد وجود انسان، و معارف قرآن و نظام عالی این کتاب مسئله را به صورت یک امر بدیهی و حقیقت مسلّم می بینید.

اما ابعاد وجود انسان:

ص:97

1 - یکی از ابعاد وجود انسان میل به تجسس و کاوش و شناسایی است، انسان می خواهد از محیط اطراف و مجاورش آگاه شود، یعنی شناخت طبیعت و کاینات بخشی از وجود آدمی است، انسان نمی تواند مانند حیوانات ناآگاه به دنیا آید و ناآگاه بمیرد، و از کنار شگفتی های جهان و طبیعت بی تفاوت بگذرد، این قسمت از وجود انسان را می توان بُعد جهان شناسی نامید.

2 - هر انسانی می خواهد برای خود مبدأ فکری بسازد و زندگی خود را بر مبنای جهان بینی خاص خود بنا نهد، بنابراین مرحلۀ دوم وجود انسان جهان بینی یا تبیین جهان بر اساس بینشی است که از جهان دارد.

3 - از آن جا که انسان یک موجود اجتماعی است، از جامعه، طبقات، اصناف و اقشار اجتماعی و اوضاع سیاسی نمی تواند خود را دور نگهدارد و در مقابل جریانات حاکم بی تفاوت باشد، بنابراین نیاز سوم، نیاز اجتماعی - سیاسی است.

4 - تأثیر جوامع گذشته روی انسان های معاصر، یکی دیگر از ابعاد وجود انسان است، بنابراین انسان نیاز به تاریخ و فلسفۀ تاریخ دارد و مسئلۀ تاریخ یکی دیگر از ابعاد وجود انسان را تشکیل می دهد.

5 - رفتار و سلوک اخلاقی، نقش مؤثّری در حیات و رفاه انسان ایفا می کند، از این رو نباید از نقش سوء خلق و بدی تربیت انسان ها نیز غافل ماند.

6 - مسائل مادی و اقتصادی اگر در رأس نباشد محققاً نقش بسزائی در زندگی انسان دارد، از اینرو بُعد دیگر وجود انسان را اقتصاد و مسئلۀ تولید و توزیع ثروت تشکیل می دهد.

7 - میل به پرستش و اطاعت و عبودیت از نیروی مافوق چیزی است که نهاد هر انسان را به خود مشغول داشته است، آثار پرستش انسان های قدیم را از ابنیۀ تاریخی و آثار حجّاری ها و خطوط و نقوش باستانی آنها می توان به دست آورد.

جای شگفتی است که وقتی قرآن را به عنوان کتاب زندگی بخوانیم و تدبر کنیم

ص:98

خواهیم دید نام سوره های قرآن که معرّف محتویات آن است به طور دقیق با مسائل و محتویات زندگی انسان و ابعاد مختلف وجودی او منطبق است.

تعداد و نام های سوره های قرآن

«قرآن دارای 114 سوره است و به اضافۀ نام های مکرری که برخی از آنها دارد مانند سوره توبه (زکات) جمعاً دارای 120 نام است که با نسبت دقیق و مضبوط، آنها را به این صورت رده بندی می کنیم.

1 - بیشتر نام سوره های قرآن در رابطه با طبیعت و کاینات یعنی جهان شناسی است. این نام ها بازگو کنندۀ محتویات این سوره هاست.

بقره، فیل، زنبور عسل، مورچه، عنکبوت، نور، خورشید، ماه، ستاره، دود(گاز)، آهن، شب، روز روشن، صبحگاهان، رعد، زلزله، انسان، جنّ، خون بسته (علق)، انجیر، مردم، اسبان نفس زن، روزگار، شهر (مکّه) و غیره که همه نام 31 سوره را تشکیل می دهند.

2 - سپس نام های متناسب با موضوع جهان بینی مطرح می شود. به طور دقیق نسبت سوره هایی که به این نام در قرآن مجید آمده در درجۀ دوم قرار دارد به این شرح:

اعراف، قیامت، قارعه، واقعه، حاقّه، نازعات، غاشیه، قدر، فرشته، حشر، مرسلات، تکویر، انفطار، انشقاق و غیره. شمارۀ این سوره ها به 29 سوره می رسد.

3 - در درجۀ سوم سوره هایی قرار دارد که از جامعه و طبقات اجتماعی و سیاسی نام خود را برگزیده است از قبیل: احزاب، مؤمنون، شوری، زنان، صف، رزمندگان، شعرا، فتح، منافقون، روم، مردم و غیره. رقم نام این سوره ها به 27 می رسد.

4 - سوره هایی است که نام مسائل تاریخی و یا فلسفۀ تاریخ را حمل می کند از این نمونه است:

ص:99

آل عمران، انبیا، یونس، هود، یوسف، ابراهیم، نوح، مریم، سبا، محمّد صلی الله علیه و آله ، لقمان، حجر، بنی اسرائیل، کهف، قصص، احقاف، قریش و غیره. رقم اینها 17 سوره است.

5 - سوره هایی که از مسائل اخلاقی و طرز سلوک و رفتار انسانی بحث می کند، و با این نام ها معرفی می شوند: حجرات، عبس، همزه، مطفّفین، ماعون، تحریم و رقم آنها 6 سوره است.

6 - سوره هایی که از مسائل مادی و اقتصادی سخن می گوید، و با نام های: انفال، زکات (توبه)، مائده، تکاثر، انعام شناخته می شوند، و اینها 5 سوره اند.

7 - سوره هایی که از پرستش و شعائر دینی سخن گفته و نام عبادت دارد مانند:

حج و سجده که تنها همین دو سوره اند و این کمترین رقم از رده های تقسیمی ما را تشکیل می دهد، حال آن که مسائل مربوط به کاینات و طبیعت، مسائل جهان بینی و سیاست، و تاریخ و اقتصاد و اخلاق به مراتب بیشتر از مسائل مربوط به عبادت و ممنوعیت ها و احکام دینی است.

ما می خواهیم با این دیدگاه قرآن را به عنوان بزرگ ترین کتاب زندگی انسان، و الهام بخش مترقی ترین درس های جهانداری، سیاست، اقتصاد، تاریخ، و جامعه شناسی معرفی کنیم و بیش از پیش بدان روی آوریم تا بتوانیم وارثان زمین و پیمایندگان راه زندگی در جهان امروز باشیم.» (1)

نور بودن قرآن

اصطلاح نور در رابطه با قرآن مجید، واقعیتی است که در آیات کتاب حق به آن اشاره شده است.

آری، قرآن مجید نور عقل، نور وجدان، نور اخلاق، نور زندگی، نور جامعه، نور

ص:100


1- (1) - دائره المعارف قرآن کریم: 76/3. [1]

دنیا و نور آخرت انسان است.

بدون این نور به دست آوردن زندگی صحیح، و حیات طیّبه برای احدی امکان ندارد. حیات بدون قرآن ظلمت محض، و دنیای بدون قرآن تاریکی مطلق، و آخرت منهای قرآن جز سَموم و حَمیم و تاریکی عذاب دهنده، چیزی نیست.

یا ایُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ انْزَلْنا الَیْکُمْ نُوراً مُبیناً» (1)

ای مردم ! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما برهان [ و دلیلی چون پیامبر و معجزاتش ] آمد ؛ و نور روشنگری [ مانند قرآن ] به سوی شما نازل کردیم .

قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ» (2)

بی تردید از سوی خدا برای شما نور و کتابی روشنگر آمده است .

مهیمن بودن قرآن

لفظ مُهَیْمِن در سورۀ مبارکۀ مائده آمده است:

وَ انْزَلْنا الَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ» (3)

و ما این کتاب [ قرآن ] را به درستی و راستی به سوی تو نازل کردیم در حالی که تصدیق کنندۀ کتاب های پیش از خود و نگهبان و گواه بر [ حقّانیّت همۀ ] آنان است .

در این آیه اشاره به موقعیت قرآن بعد از ذکر کتب پیشین انبیا شده است.

مهیمن در اصل به معنی چیزی است که حافظ و شاهد و مراقب و امین و

ص:101


1- (1) - نساء (4) : 174. [1]
2- (2) - مائده (5) : 15. [2]
3- (3) - مائده (5) : 48. [3]

نگاهداری کنندۀ چیزی بوده باشد، و از آن جا که قرآن در حفظ و نگهداری اصول کتاب های آسمانی پیشین مراقبت کامل دارد و آنها را تکمیل می کند لفظ مهیمن بر آن اطلاق کرده است.

قرآن برترین سخن

کلام، کلام حق است، تجلّی علم و حکمت و نور بی نهایت در بی نهایت است.

کلام حق حاوی مسائل و اخبار و حکایات امم گذشته است، که بدین وسیله هر گمراهی هدایت می شود، و هر دردمندی به درمان می رسد، و هر فقیری به غنا دست می یابد.

کلام خالق هستی، و پدیدآورندۀ بالا و پستی، و نقّاش نقش شگفت انگیز آفرینش است.

کلام مهر و محبّت، عشق و عاطفه، حق و حقیقت، عدل و انصاف، درستی و راستی، صدق و صداقت، و دوستی و کرامت است.

دریائی از واقعیت، بحری بی پایان، اقیانوسی بی ساحل، نوری جاودانی، ضیایی همیشگی، و حقیقتی ثابت و استوار است.

آنچه بندگان تا روز قیامت نسبت به آن نیازمندند در این کلام است. این کلام به پاکیزه ترین لفظ و در نیکوترین اسلوب و در بهترین شکل و ترتیب بیان شده است.

اَللّهُ نَزَّلَ احْسَنَ الْحَدیثِ» (1)

خدا نیکوترین سخن را نازل کرد .

بوی مشکی در جهان افکنده ای مشک را در لامکان افکنده ای

صد هزاران غلغله زین بوی مشک در زمین و آسمان افکنده ای

ص:102


1- (1) - زمر (39) : 23. [1]

از شعاع نور و نار خویشتن آتشی در عقل و جان افکنده ای

از کمال لعل جان افزای خویش شورشی در بحر و کان افکنده ای

تو نهادی قاعدۀ عاشق کشی در دل عاشق کُشان افکنده ای

هم شکار و هم شکاری گیر را زیر این دام گران افکنده ای

پُر دلان را همچو دل بشکسته ای بی دلان را در فغان افکنده ای

جان سلطان زادگان را بنده وار پیش عقل پاسبان افکنده ای

(مولوی)

ص:103

[«2»وَ فُرْقَاناً فَرَقْتَ بِهِ بَیْنَ حَلاَلِکَ وَ حَرَامِکَ وَ قُرْآناً أَعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائِعِ أَحْکَامِکَ وَ کِتَاباً فَصَّلْتَهُ لِعِبَادِکَ تَفْصِیلاً وَ وَحْیاً أَنْزَلْتَهُ عَلَی نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ - صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ - تَنْزِیلاً]

و جدا کننده اش ساختی، که به وسیلۀ آن بین حلال و حرامت جدایی انداختی، و آیات به هم پیوسته ای است، که از برکت آن، راه های احکامت را آشکار کرده ای، و کتابی است که هر چیزی را برای بندگانت در آن بیان کرده ای؛ بیانی جامع و رسا، و وحی است که بر پیامبرت محمد صلی الله علیه و آله فرود آوردی؛ فرود آوردنی به حق.

اسمای قرآن

اشاره

در این جملات ملکوتی به اسامی کتاب حق که هر یک نشانگر مفهومی بلند و معنائی آسمانی است اشاره شده و کنار هر اسم به صورت رمز به حقیقت آن تذکّر داده شده است:

فرقان، قرآن، کتاب، وحی، نور، شفا، میزان، عَلَم نجات.

فرقان

فرقان حقیقتی است که به وسیلۀ آن حلال از حرام، واجب از مستحب، معروف از منکر، نور از ظلمت، خیر از شرّ، حق از باطل تمیز داده می شود.

ص:104

این حقیقت اگر در جامعه نبود، و این واقعیّت اگر در حیات انسان تجلّی نمی کرد، حجت خدا بر بندگان تمام نبود.

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی انْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ» (1)

[ این است ] ماه رمضان که قرآن در آن نازل شده ، قرآنی که سراسرش هدایتگر مردم است و دارای دلایلی روشن و آشکار از هدایت می باشد ، و مایۀ جدایی [ حق از باطل ] است .

تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً» (2)

همیشه سودمند و با برکت است آن که فرقان را [ که قرآن جدا کنندۀ حق از باطل است ] به تدریج بر بنده اش نازل کرد ، تا برای جهانیان بیم دهنده باشد .

قرآن

کلمۀ قرآن به معنای خواندن است، خواندن حلال و حرام، خواندن مسائل اخلاقی و تاریخی و حقایق ملکوتی و طبیعی و مسائل آفرینش، و ظاهر و باطن.

کتاب

کلمۀ کتاب هم معنای واضح و روشنی دارد، و آن مجموعه ای از مسائل و مطالب مدوّن و منظم است که با اسلوبی خاص آماده شده تا مردم از آن بهره مند شوند.

لفظ قرآن در حدود هفتاد مرتبه و کلمۀ کتاب نزدیک به 230 بار در قرآن کریم به

ص:105


1- (1) - بقره (2) : 185. [1]
2- (2) - فرقان (25) : 1. [2]

مناسبت های گوناگون ذکر شده است.

وحی

به آنچه از جانب حضرت حق تعالی به انبیا ابلاغ شده تا برای نجات مردم و تأمین سعادت دنیا و آخرت آنان به همگان برسانند، وحی گفته می شود.

آنچه با استحکامی فوق العاده قوی، و به صورت زنده و جاوید و ابدی در بردارندۀ وحی است فقط و فقط قرآن کریم می باشد.

قرآن مجید با دلایلی متین و براهینی قوی و استدلالاتی محکم و حتی با دعوت از جنّ و انس به معارضه، وحی بودن خود را ثابت می کند و با آیات کریمه اش انسان را به این معنا آگاهی می دهد که این مجموعه وحی الهی است که بر قلب رسول مطهّرش رسیده، و پیروی از آن موجب فلاح و رستگاری است.

قوانین و دستورهایی که منبعی جز وحی ندارد، قدرت دارد ظاهر و باطن انسان را اصلاح کند، و مفاسد مادی و معنوی را علاج نماید.

اختلافات مهلکی که به طور دائم در جوامع و یا در خانواده ها حکمفرما بوده، از طریق جعل قوانین به دست انسان ها رفع نشده و نمی شود، این درد سنگین و این مرض خطرناک جز از طریق حاکمیت دین، راه درمان ندارد.

جریانات عجیب و غریبی که در تمام شؤون حیات انسان جریان داشته و دارد و تمام آنها بر خلاف اصول انسانیّت بوده، تا اصول حکومت اخلاق عالی انسانی متّکی به ایمان و عقیده در همه جامعه ها تعمیم پیدا نکند، همچنان ادامه خواهد داشت و تحولاتی که واقع می شود عموماً صوری و قشری خواهد بود.

روش های اجتماعی انسان ها

«بدون شک طریق رفع این اختلافات و جریانات، اصلاح احساسات درونی

ص:106

انسان است نه تأکید و تشدید و اصلاح متولّی قوانین.

شما می دانید که به طور کلّی در میان بشر سه روش اجتماعی بیشتر نبوده و نیست:

1 - روش استبداد که مقدّرات مردم را به دست یک اراده می دهد و هر چه دلخواه او بوده باشد به مردم تحمیل می کند.

2 - روش حکومت اجتماعی که ارادۀ امور مردم به دست قانون گذارده می شود و یک فرد یا یک هیئت مسئول اجرا می شوند.

3 - روش دینی که ارادۀ تشریعی خدای جهان در مردم به دست همۀ مردم حکومت کرده و اصل توحید و اخلاق فاضله و عدالت اجتماعی را تضمین می نماید.

در روش اول و دوم تنها مراقب افعالِ مردمند، و کاری با اعتقاد و اخلاق ندارند، و به مقتضای آنها انسان در ماورای مواد قانونی یعنی در اعتقاد و اخلاق آزاد می باشد، زیرا ماورای قوانین اجتماعی ضامن اجرا ندارد. تنها روشی که می تواند صفات درونی انسان و اعتقاد را ضمانت نموده و اصلاح کند روش دین است که به هر سه جهت اعتقاد، اخلاق، اعمال، رسیدگی می نماید.

نتیجه این که: رافع حقیقی اختلافات اجتماعی تنها روش دین است و بس. نظر به این که ارتفاع اختلافات از جامعۀ انسانی بدون تردید صلاح نوع و کمال انسانی است و از طرف دیگر دین تنها راه رفع اختلافات می باشد و از سوی دیگر دستگاه آفرینش هر نوع را به سوی کمال حقیقی وی هدایت کرده و سوق می دهد، پس ناچار خالق دستگاه آفرینش، دین حق و سزاواری را باید برای انسانیّت تعیین کرده و به عالم انسانی وحی کند و این همان دین حقّی است که باید در جامعه بوده باشد.

نباید تصور کرد که درست است که رفع اختلافات باید با دین انجام گیرد ولی دستگاه آفرینش به الهامی که به واسطۀ عقل اجتماعی می نماید افراد نابغه و

ص:107

خیرخواهی تهیه می کند که مردم را به سوی عقاید حقه و اخلاق شایسته و اعمال نیک دعوت نمایند و اینها هستند که پیامبران نامیده می شوند.

زیرا چنانچه ثابت شده همان عقل اجتماعی انسان است که به اتکای احساسات درونی و نیروی فکر خود به سوی اختلاف دعوت می کند و البته چنین عاملی وسیلۀ رفع اختلاف نمی باشد.

و از این جا روشن است که این شعور انسانی که اصل دین را از غیب آفرینش به طور الهام می گیرد سنخ دیگری از شعور است، غیر از شعور فکری که در همۀ افراد موجود است و این شعورِ مخصوص، همان است که «وحی» نامیده می شود.» (1)

وحی در آیات قرآن

اِنّا اوْحَیْنا الَیْکَ کَما اوْحَیْنا الی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اوْحَیْنا الی ابْراهِیمَ وَ اسْماعیلَ وَ اسْحقَ وَ یَعْقُوبَ والاَْسْباطِ وَ عیسی وَ ایُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هرُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً» (2)

ما به تو وحی کردیم ، همان گونه که به نوح و پیامبران پس از او وحی کردیم ؛ و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان [ دارای مقام نبوتشان ] و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان نیز وحی نمودیم ؛ و به داود ، زبور دادیم .

وَالَّذی اوْحَیْنا الَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ انَّ اللّهَ بِعِبادِهِ لَخَبیرٌ بَصیرٌ» (3)

و آنچه از کتاب به تو وحی کرده ایم ، همان حق است ، [ و ] تصدیق کنندۀ

ص:108


1- (1) - وحی یا شعور مرموز: 14.
2- (2) - نساء (4) : 163. [1]
3- (3) - فاطر (35) : 31. [2]

[ کتاب هایی که ] پیش از آن بوده است ؛ یقیناً خدا به بندگانش آگاه و بیناست .

قُلْ انَّما یُوحی الَیَّ انَّما الهُکُمْ الهٌ واحِدٌ فَهَلْ انْتُمْ مُسْلِمُونَ» (1)

بگو : به من فقط وحی می شود که معبود شما خدای یکتاست ؛ پس آیا تسلیم [ فرمان ها و احکام او ] می شوید ؟

فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذی اوحِیَ الَیْکَ انَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» (2)

پس به آنچه بر تو وحی شده تمسک بجوی ، یقیناً تو بر راهی راست قرار داری .

اِتَّبِعْ ما اوحِیَ الَیْکَ مِنْ رَبِّکَ لا الهَ الاّ هُوَ وَ اعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ» (3)

از آنچه از سوی پروردگارت به تو وحی شده پیروی کن ، هیچ معبودی جز او نیست ، و از مشرکان روی بگردان .

وَ اوحِیَ الَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لاُِنذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» (4)

و این قرآن [ که گواهی خدا بر حقّانیّت نبوّت من است] به من وحی شده تا به وسیلۀ آن شما وهر کس را که این قرآن به او می رسد؛ بیم دهم .

نور

مسئله نور در صفحات گذشته در حدّ لازم در رابطه با قرآن مجید توضیح داده شد.

ص:109


1- (1) - انبیاء (21) : 108. [1]
2- (2) - زخرف (43) : 43. [2]
3- (3) - انعام (6) : 106. [3]
4- (4) - انعام (6) : 19. [4]

شفا

امراض اعتقادی و اخلاقی که بر اعمال انسان اثر مستقیم می گذارند در رأس تمام امراض و بیماری هاست.

سستی بنیان اعتقاد، و انحرافات اخلاقی، وضع خانواده و جامعه را مختل می کند، و فساد را در تمام جوانب حیات گسترش می دهد، و دنیا و آخرت انسان را بر باد داده و او را به عذاب ابد دچار می کند.

امروزه انسان در جهت اعتقاد و اخلاق و به ناچار در زمینۀ عمل گرفتار مفاسد بی شماری است.

اضطراب و ناامنی در درون بشر موج می زند، اختلالات فکری مزاحم اوست، بنیاد خانواده و جامعه بر باد رفته، همه از دست هم می نالند، ظلم و ستم سراسری شده، جنایت و خیانت بیداد می کند، تمدّن در شُرف نابودی است، وحشت و ترس بر ارواح حکومت می نماید، امنیت از تمام زمینه های حیات رخت بسته، گناهان و معاصی به صورت طبیعت ثانویه درآمده است. ازدواج ها کاهش یافته و آمار طلاق به طور بی سابقه ای اوج گرفته است. بدبختی به جای خوشبختی و زحمت به جای راحت و ظلمت به جای نور و توحّش به جای انسانیّت در کار آمده است.

اختراعات علما و دانشمندان تبدیل به اسلحه های خطرناک گشته و در همه جای دنیا بر سر بشر فرو می ریزد.

اندک برخوردی در گوشه ای از جهان، وضع تمام ملت ها را در امور سیاسی و اقتصادی بهم می ریزد.

میدان زندگی صحنۀ وحشتناک جنگ و نبرد گشته و اصول مسلم علمی هم در چنین طوفانی دستخوش تحریف و تغییر شده است.

آمار خود کشی وحشت آور است، فرار اطفال از خانواده ها درد بی درمان شده، فساد در جوانان به صورت نان شب در آمده، علاقۀ مردم به مسائل پوچ و یاوه،

ص:110

سینما و تئاتر وقیحانه و مفتضح، استعمال بی حساب دود و مشروب و مواد مخدر از حد گذشته است.

انسان به شدّت بیمار شده و بیماری روحی و قلبی و عملی بر او چیره شده است. بیماری باطنی و درونی او از سرطان بدتر است.

مجامع بین المللی و مراکز دفاع از بشر و منابع قانون گذاری و محیطهای علمی و دادگستری ها و کتابخانه ها و خلاصه علما و دانشمندان برای این مریض داروی شفابخش ندارند! انسان اگر به این صورت راه زندگی را ادامه دهد معلوم نیست به کجا برسد؟

با قاطعیّت می توان گفت: تنها راه شفا گرفتن انسان از این همه بیماری بازگشت به قرآن مجید است.

قرآن داروی شفابخش است و دارو بودن خود را همراه با داشتن قدرت شفابخشی در عصر جاهلیّت ثابت کرد.

رسول پاک اسلام صلی الله علیه و آله کفّار را از کفر، مشرکین را از شرک، گرفتاران به خرافات را از خرافه پرستی، ظالمان را از ظلم، عاصیان را از عصیان، جاهلان را از جهل، فاسدان را از فساد، بیدادگران را از بیدادگری، بداخلاق ها را از سوء خلق، منحرفان را از انحراف، آلودگان را از آلودگی به وسیلۀ قرآن مجید معالجه کرد.

قرآن، شفادهندۀ انسان

به سه آیۀ زیر که کلام حضرت حق و تجلّی علم و عدل است. با دقت بنگرید، آیاتی که قرآن مجید را شفا دهندۀ انسان از تمام دردهای اعتقادی و اخلاقی و عملی می داند.

یَا أَیُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدورِ وَ

ص:111

هُدیً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ» (1)

ای مردم ! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما پند وموعظه ای آمده ، و شفاست برای آنچه [ ازبیماری های اعتقادی و اخلاقی ] در سینه هاست ، و سراسر هدایت و رحمتی است برای مؤمنان .

در این باره تفسیر نمونه می نویسد:

«در این آیه چهار صفت برای قرآن بیان شده که برای فهم بیشتر باید نخست روی لغات آن تکیه کنیم.

وعظ و موعظه آن چنانکه در «المفردات» آمده است، نهی آمیخته به تهدید است، ولی ظاهراً معنی موعظه وسیع تر از آن باشد، همان گونه که از «خلیل» دانشمند معروف عرب در همان کتاب آمده است: موعظه عبارت از تذکّر دادن نیکی هاست که توأم با رقّت قلب باشد، در واقع هرگونه اندرزی که در مخاطب تأثیر بگذارد، او را از بدی ها بترساند و یا قلب او را متوجه نیکی ها گرداند، وعظ و موعظه نامیده می شود.

البته مفهوم این سخن آن نیست که هر موعظه ای باید تأثیر داشته باشد بلکه منظور آن است که در قلب های آماده بتواند چنین اثری بگذارد.

منظور از شفا دادن بیماری در دل ها و یا به تعبیر قرآن شفای چیزی که در سینه هاست، همان آلودگی های معنوی و روحانی است، مانند بخل و کینه و حسد و جبن و شرک و نفاق و امثال اینها که همه از بیماری های روحی و معنوی است.

منظور از هدایت، راهیابی به سوی مقصود یعنی تکامل و پیشرفت انسان در

ص:112


1- (1) - یونس (10) : 57. [1]

تمام جنبه های مثبت است.

و منظور از رحمت همان نعمت های مادی و معنوی الهی است که شامل حال انسان های شایسته می شود، همان گونه که در کتاب «المفردات» می خوانیم: رحمت هرگاه به خدا نسبت داده شود به معنی نعمت بخشیدن اوست، و هنگامی که به انسان ها نسبت داده شود به معنی رقّت قلب و عطوفت است.

در واقع آیۀ شریفه، چهار مرحله از مراحل تربیت و تکامل انسان را در سایۀ قرآن شرح می دهد:

مرحلۀ اول: مرحلۀ موعظه و اندرز است.

مرحلۀ دوم: مرحلۀ پاکسازی روح انسان از انواع رذایل اخلاقی است.

مرحلۀ سوم: مرحلۀ هدایت است که پس از پاکسازی انجام می گیرد.

مرحلۀ چهارم: مرحله ای است که انسان لیاقت آن را پیدا کرده است که مشمول رحمت و نعمت پروردگار شود. و هر یک از این مراحل به دنبال دیگری قرار دارد، و در پرتو قرآن انجام می گیرد.

قرآن انسان ها را اندرز می دهد، زنگار گناه و صفات زشت را از قلب می شوید، نور هدایت را به دل ها می تاباند، نعمت های الهی را بر فرد و جامعه نازل می گرداند.

امیر المؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه» با رساترین تعبیر، این حقیقت را توضیح داده است:

فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ ادْوائِکُمْ، وَاسْتَعینُوا بِهِ عَلی لأَوائِکُمْ، فَاِنَّ فیهِ شِفاءً مِنْ اکْبَرِ الدّاءِ وَ هُوَ الْکُفْرُ وَ النِّفاقُ وَ الْغَیُّ وَ الضَّلالُ. (1)

از قرآن برای بیماری های خود شفا جویید و از آن برای پیروزی بر مشکلات یاری خواهید، که شفای از بزرگترین بیماری ها که کفر و نفاق و تباهی و ضلالت می باشد در قرآن است.

و این خود می رساند که قرآن نسخه ای است برای بهبود فرد و جامعه از انواع

ص:113


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 175. [1]

بیماری اخلاقی و اجتماعی، و این همان حقیقتی است که مسلمانان آن را به دست فراموشی سپرده و به جای این که از این داروی شفابخش بهره گیرند درمان خود را در مکتب های دیگر جستجو می کنند، و این کتاب بزرگ آسمانی را فقط یک کتاب خواندنی قرار داده اند نه اندیشیدنی و عمل کردنی.» (1)وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ» (2)

و ما از قرآن آنچه را برای مؤمنان مایۀ درمان ورحمت است ، نازل می کنیم.

وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً اعْجَمِیّاً لَقالُوا لَوْلا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَاعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذینَ آمَنُوا هُدیً وَ شِفاءٌ» (3)

و اگر آن را قرآنی غیر عربی قرار داده بودیم قطعاً می گفتند : چرا آیاتش در نهایت روشنی بیان نشده است ، آیا [ قرآنی ] غیر عربی [ و نامفهوم ] برای [ مردمی ] عرب زبان [ و فصیح ؟ ! ] بگو : این کتاب برای کسانی که ایمان آورده اند ، سراسر هدایت و درمان است .

آنها که بر وجود و عدم در نبسته اند طَرْفی ز راحت دوجهان درنبسته اند

همّت بلند دار در این ره که عاشقان خطّ وفا به بال کبوتر نبسته اند

از جان مترس تا به حیات ابد رسی بر آب خضر سدّ سکندر نبسته اند

ص:114


1- (1) - تفسیر نمونه: 318/8 و 319. [1]
2- (2) - اسراء (17) : 82. [2]
3- (3) - فصّلت (41) : 44. [3]

در خود ببین که چهره کشایان نقشبند نقشی ز سادگیّ تو خوشتر نبسته اند

بگشا طلسم گنج که کارآگهان غیب اقبال را به سلسله زر نبسته اند

دل در چمن مبند که گر راست بنگری نخلی به قامت تو برابر نبسته اند

فیضی خموشی تو برین آستانه چیست بانگی بزن که حلقه بر این در نبسته اند

(فیضی هندی)

ص:115

[«3»وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِی مِنْ ظُلَمِ الضَّلاَلَهِ وَ الْجَهَالَهِ بِاتِّبَاعِهِ وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِیقِ إِلَی اسْتِمَاعِهِ وَ مِیزَانَ قِسْطٍ لاَ یَحِیفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ وَ نُورَ هُدیً لاَ یُطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِینَ بُرْهَانُهُ وَ عَلَمَ نَجَاهٍ لاَ یَضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ وَ لا تَنَالُ أَیْدِی الْهَلَکَاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَهِ عِصْمَتِهِ]

و آن را نوری قرار دادی، که در پرتو پیروی از آن از تاریکی های گمراهی و نادانی، به عرصه گاه هدایت راه یابیم، و شفا برای کسی که با رعایت سکوت به آیاتش گوش فرا دهد، برای آن که مفاهیم و معانی اش را درک کند، و واقعیت هایش را با دل و جان تصدیق نماید، و ترازوی عدلی که زبانه اش از حق منحرف نمی شود و نور هدایتی که روشنایی برهانش، از برابر بینندگان خاموش نگردد، و پرچم نجاتی که هر کس به جانب آیین استوارش قصد کند، گمراه نشود، و هر کس به دستگیرۀ عصمتش در آویزد، دست های هلاک کننده به او نرسد.

قرآن یا میزان و چراغ نجات

اشاره

قرآن مجید میزان تمام حقایق مُلکی و ملکوتی است و حق بودن و باطل بودن هر برنامه ای با آن باید سنجیده شود، و نیز کتاب خدا نشانۀ نجات انسان از چاه ضلالت و گمراهی و از گناه و معصیت و از عذاب فردای قیامت است.

آن که خود را به دستاویز عصمت و حقیقت آن و مسائلش بیاویزد، از مهالک و

ص:116

تباهی ها بدون شکّ و تردید در امان می ماند.

آری، قرآن نوری هدایتگر است که تاریکی های زندگی بشر را روشن می کند و جهالت ها و گمراهی ها با پیروی از او زدوده می شود. میزانی که وزنۀ حق و باطل و مرز آن دو را مشخّص می سازد.

امیر المؤمنین علیه السلام در کلمات گهربار ونورانی خود خطاب به مردم می فرماید:

یا أَیُّهَا النّاسُ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ لِلّهِ سُبْحانَهُ حُجَّهٌ فی أَرْضِهِ أَوْکَدُ مِنْ نَبِیِّنا مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله َو لاحِکْمَهٌ أَبْلَغُ مِنْ کِتابِهِ الْقُرآنِ الْعَظیمِ. (1)

ای مردم! خداوند سبحان را در زمین حجّتی استوارتر از پیامبر ما محمد صلی الله علیه و آله و حکمتی رساتر از کتابش نیست.

و نیز حضرت در خطبۀ معروف به مخزون درجایگاه محوری قرآن می فرماید:

وَ فِی الْقُرآنِ بَیانُهُ وَ حُدُودُهُ وَ أَرْکانُهُ وَ مَواضِعُ تَقادِیرِ ما خُزِنَ بِخَزائِنِهِ وَ وُزِنَ بِمِیزانِهِ مِیزانُ الْعَدْلِ وَ حُکْمُ الْفَصْلِ. (2)

بیان این امور (عجایب و دلائل محکم) و مرزها و پایه های آن در قرآن، و موارد اندازه گیری آنچه در خزینه های نهفته است در قرآن می باشد؛ و به ترازوی قرآن کریم، معیار عدل و حکمی قاطعانه سنجیده می شود.

شناخت هر موجودی از سنخ همان وجود است. از آن جا که قرآن ریسمان متّصلی از باطن عالم حسّ تا آسمان عالم عقل است و پس از آن عرشِ عقل تا قاب قوسین یا نزدیک تر است، چنگ زدن به پرچم هدایت تنها با دستان معرفتی است که هم سنخ آن حد باشد. شناخت نزدیک ترین حدّ حسّی آن یعنی - برترین درجۀ شهود محض ایمانی - برای قلبی ممکن است که دیده هایش را دروغ نمی پندارد و

ص:117


1- (1) - غرر الحکم: 110، حدیث 1961. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 80/53، باب 29؛ [2] مختصر بصائر الدرجات: 197.

بیناییش توهّم زا نمی شود و هرگز دچار بیماری طغیان و خودبرتری نمی گردد و آن وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله و عترت پاک اویند، کسانی که از یک نورند.

خداوند کریم خطاب به کافرانی که دست از بیرق قرآن و اسلام می کشند، می فرماید:

وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنتُمْ تُتْلَی عَلَیْکُمْ ءَایَتُ اللَّهِ وَفِیکُمْ رَسُولُهُ وَمَن یَعْتَصِم بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَی صِرَ طٍ مُّسْتَقِیمٍ» (1)

و چگونه کفر می ورزید در حالی که آیات خدا بر شما خوانده می شود ، و پیامبر او در میان شماست ؟ ! و هر کس به خدا تمسّک جوید ، قطعاً به راه راست هدایت شده است .

معارف قرآنی از امور محسوس و موهوم نبوده و نیز از امور اعتباری و فرآوردۀ دست بشری نیست، بلکه از امور وجودی و حقیقی است. یگانگی و دانش و قدرت خداوند بر هر چیزی احاطه دارد و حیات ازلی و ابدی او فناپذیر نیست و نظیر این اوصاف حقیقی که قرآن در الهیّات بیان می کند جملگی از دسترس وهم و خیال و احساس دور است.

جالب تر اینکه حضرت سجّاد علیه السلام در این فراز، کلام نور را چنین تفسیر می فرماید:

«نُورَ هُدیً لایُطْفَأُ عَنْ الشّاهِدِینَ بُرْهانُهُ»

زیرا مطابق با فطرت اصیل انسانی است که در آفرینش او نور توحید نهادینه شده است. در هیچ زمان و مکانی دگرگونی و ناهمگونی نمی پذیرد و در افکار و دستان مردم دستخوش تحریف و تغییر نخواهد شد. از این رو هر که به آیات قرآن مجید دست می یابد، می بیند که همان است که در جان و فطرت او جای دارد و حقیقت او

ص:118


1- (1) - آل عمران (3) : 101. [1]

را می طلبد.

از قرآن مجید برمی آید که یکی از بارزترین و استوارترین خطی که خداوند متعال ما را به آن هدایت می کند، پایه گذاری زندگی بر پایۀ راه شناسی و پرهیز از آرزوها و الگوهای دروغین و غلط است؛ زیرا انسان در هر جایگاهی که باشد از ره آوردهای عقل و وحی برخوردار است که او را به جادۀ مستقیم هدایت می کند.

بنابراین باید در زندگی حق جو بود، چه پیشوا و فرمانده یا رهرو و فرمانبر؛ وگرنه پرچم را شیطان به دست می گیرد.

وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُجَدِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَنٍ مَّرِیدٍ» (1)

و برخی از مردم اند که [ همواره ] بدون هیچ دانشی [ بلکه از روی جهل و نادانی ] دربارۀ خدا [ با اصرار بر یک اعتقاد بی پایه ] برخورد خصمانه و گفتگوی ستیزآمیز می کنند ، و از هر شیطان سرکشی پیروی می نمایند .

وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُجَدِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لَاهُدًی وَ لَاکِتَبٍ مُّنِیرٍ * ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَ نُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَمَهِ عَذَابَ الْحَرِیقِ» (2)

و از مردمان کسی است که همواره بدون هیچ دانشی [ بلکه از روی جهل و نادانی ] و بدون هیچ هدایتی ، و هیچ کتاب روشنی دربارۀ خدا مجادله و ستیزه می کند . * [ آن هم ] با حالتی متکبّرانه و مغرورانه که سرانجام مردم را از راه خدا گمراه کند ؛ برای او در دنیا رسوایی است و روز قیامت عذاب سوزان به وی می چشانیم .

چون نادانی که در جهل خود مقلّد است، دربارۀ خدا از روی تقلید جاهلانه

ص:119


1- (1) - حج (22) : 3. [1]
2- (2) - حج (22) : 8 - 9. [2]

می خروشد و از هر شیطانی که او را رهبری کرده و بر او برتری یافته پیروی می کند.

در حالی که باید تحقیق و کوشش کند تا حقایق را بفهمد.

جاهل در اعتقادات حق ندارد از کسی مثل خودش تقلید کند، بلکه ناگزیر است در اطاعت خود، یقین را مستند و حقیقی سازد وگرنه در چاه سرگردانی اطاعت از شیطان سرکش می افتد و به کیفر سوزانی گرفتار می شود. ریشۀ جاهلیّت کنونی هم که سر به عصیانگری از طاعت حق برمی دارد، به دورۀ جاهلیّت قبل از اسلام بازمی گردد که مردم بدون راهنما و کتابی رها شده اند، پس مردمان هیچ دوره و عصری نباید بدون پیشوا فرمان برند مگر پس از کسب آگاهی و هدایت از منبعی که به وحی و حقّ متّصل باشد و قرآن جوامع بشری را به سوی آن فرا می خواند.

حیاتی که قرآن، مردم را به سوی آن هدایت می کند، بر پایۀ تحقیق استوار است و آرزو و خیال بی اساس در دنیا و آخرت سودی ندارد. چون نظامِ تدبّر و تحقیق بر هر دو عالم و پیرامون آن دو، با حفظ ملکی و ملکوتی بودن حاکم است. بنابراین نظام آرزویی و بیهودگی جایی ندارد؛ زیرا قرآن حکیم همگان را به تحقیق با تدبّر دعوت می کند و باید در محتوای کتاب قرآن تفکّر نمود تا قلب هم با حقایق خلقت آشنا شود.

هَذَا بَیَانٌ لِلنّاسِ وَهُدًی وَمَوْعِظَهٌ لِّلْمُتَّقِینَ» (1)

این [ قرآن ] برای مردم ، بیانگر [ حوادث و واقعیت ها ] و برای پرهیزکاران ، سراسر هدایت و اندرز است .

قرآن، درخور فهم برای همۀ مردم در همۀ زمان ها و مکان هاست ولی گروهی از پرهیزکاران می پذیرند، امّا گروهی همچون حیوانات چشم و گوش بسته به راه تاریکی قدم برمی دارند و به آتش فرو می روند.

ص:120


1- (1) - آل عمران (3) : 138. [1]

نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَبَ بِالْحَقِ ّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَهَ وَالْإِنجِیلَ * مِن قَبْلُ هُدیً لِلنّاسِ وَأَنزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بَِایَتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ» (1)

این کتاب را تدریجاً به حق و راستی بر تو نازل کرد که تصدیق کنندۀ کتاب های پیش از خود است ؛ و تورات و انجیل را * پیش از این برای هدایت مردم فرستاد ، و فرقان را [ که مایۀ جدایی حق از باطل است ] نازل کرد .

مسلماً کسانی که به آیات خدا کافر شدند ، برای آنان [ به کیفرِ کفرشان] عذابی سخت است ؛ وخدا توانای شکست ناپذیر و صاحب انتقام است .

کافران باید بدانند خداوند که اندازۀ هر چیزی در دست اوست، ملاک هلاکت و نجات را تعیین می کند و ادّعاهای پوچ و آرزوهای دروغین و دراز مدّت هر حزب و گروه جایگاهی ندارد، مگر حزبی که ریشۀ آن در مکتب قرآن و وحی و رسالت باشد.

پیام های اساسی و نجات بخش برای انسان ها

این فراز دعا دارای سه پیام اساسی و نجات بخش برای انسان ها است:

الف - با اندیشه در براهین قرآن، نور و حقّانیّت به دست می آید، و هدایت پذیری تنها ویژه کسانی است که صاحب تعقّل و تفکّر باشند و از قرآن برای درک بهتر بهره گیرند.

ب - به قرآن خوب گوش فرا دهند و هنگام تلاوت آن سکوت را رعایت کنند و سکوت همراه با فهم و دگرگونی باشد، تا به مرور زمان شخصیّت قرآنی و ملکه عرفانی آن، در جان و قلب بنشیند و خوراک وجود او گردد. در این راه از بیان ژرف

ص:121


1- (1) - آل عمران (3) : 3 - 4. [1]

معصومان علیهم السلام در الگو برداری از معارف قرآن و تفسیر آیات آن کسب فیض نمایند.

ج - قصد او از گوش فرا دادن؛ پذیرش حق و راه یابی به صراط مستقیم قرآن باشد. با انتخاب راه قرآن، ترسی از هزاران خطّ انحرافی نداشته و با اطمینان قلبی به انجام وظایف قطعی خود بپردازد تا به نفس مطمئنه برسد و به سوی حق تعالی آرام گیرد.

در این باره رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

إِنَّ رَحَی الْإِسْلامِ سَتَدُورُ، فَحَیْثُ ما دارَ الْقُرآنُ فَدُوْرُوا بِهِ، یُوشَکُ السُّلْطانُ وَ الْقُرآنُ أَنْ یَقْتَتِلا وَ یَتَفَرَّقا، إِنَّهُ سَیَکُونُ عَلَیْکُمْ مُلُوکٌ یَحْکُمُونَ لَکُمْ بِحُکْمٍ وَ لَهُمْ بِغَیْرِهِ، فَإنْ أَطَعْتُمُوهُمْ أَضَلُّوکُمْ وَ إِنْ عَصَیْتُمُوهُمْ قَتَلُوکُمْ. قالُوا: یا رَسُولَ اللّهِ، فَکَیْفَ بِنا إِنْ أَدْرَکْنا ذلِکَ؟ قالَ: تَکُونُوا کَأَصْحابِ عِیسی:

نُشِرُوا بِالمَناشِیرِ وَ رُفِعُوا عَلَی الْخَشَبِ. مَوْتٌ فی طاعَهٍ خَیْرٌ مِنْ حَیاهٍ فی مَعْصِیَهٍ. (1)

سنگ آسیاب اسلام به زودی به چرخش خواهد افتاد. پس شما بر محور قرآن بچرخید، نزدیک است که قدرت ها و حاکمان با قرآن به پیکار برخیزند و از هم جدا شوند. به زودی شاهانی بر شما حاکم خواهند شد که برای شما به گونه ای حکم می کنند و برای خود به گونه ای دیگر. اگر از آنان فرمان برید، گمراهتان می کنند و اگر نافرمانی کنید شما را می کشند.

گفتند: ای رسول خدا! ما وقتی آن زمان را درک کردیم چگونه باشیم؟ حضرت فرمود: مانند یارانی عیسی علیه السلام باشید که اخبار و دین عیسی را نشر می دادند تا جایی که به صلیب کشیده شدند. آری، مرگ در حال اطاعت و بندگی خداوند از زندگی در معصیت و گناه بهتر است.

ص:122


1- (1) - الدرّ المنثور: 300/2، [1] ذیل آیۀ 78 سورۀ مائده؛ کنز العمال: 216/1، حدیث 1081.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در لحظه های پایانی عمر مبارک خویش چنین سفارش فرمود:

ألا إِنِّی مُخْلِفٌ فِیکُمْ کِتابَ اللّهِ رَبِّی عَزَّوَجَلَّ وَ عِتْرَتی أَهْلَ بَیْتی ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِ عَلَیٍّ علیه السلام فَرَفَعَها، فَقالَ: هَذا عَلِیٌّ مَعَ الْقُرآنِ وَ الْقُرآنُ مَعَ عَلِیِّ خَلِیفَتانِ نَصِیرانِ لایَفْتَرِقانِ حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَأَسْأَلْهُما ماذا خُلِّفْتُ فِیهِما. (1)

آگاه باشید من در بین شما، کتاب خدا، پروردگار بزرگ و بلند مرتبه ام را و خویشاوندانم؛ اهل بیت را به جا گذاردم، سپس دست علی علیه السلام را گرفت و بالا برد و فرمود: این علی با قرآن است و قرآن با علی، این دو از هم جدا نمی شوند تا کنار حوض نزد من آیند، پس آنچه را در دل آن دو جای نهادم، بجویید.

ص:123


1- (1) - بحار الأنوار: 476/22، باب 1، حدیث 26؛ [1]کشف الغمّه: 408/1. [2]

[«4»اَللَّهُمَّ فَإِذْ أَفَدْتَنَا الْمَعُونَهَ عَلَی تِلاَوَتِهِ وَ سَهَّلْتَ جَوَاسِیَ أَلْسِنَتِنَا بِحُسْنِ عِبَارَتِهِ فَاجْعَلْنَا مِمَّنْ یَرْعَاهُ حَقَّ رِعَایَتِهِ وَ یَدِینُ لَکَ بِاعْتِقَادِ التَّسْلِیمِ لِمُحْکَمِ آیَاتِهِ وَ یَفْزَعُ إِلَی الْإِقْرَارِ بِمُتَشَابِهِهِ وَ مُوضَحَاتِ بَیِّنَاتِهِ «5»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ أَنْزَلْتَهُ عَلَی نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ - صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ - مُجْمَلاً وَ أَلْهَمْتَهُ عِلْمَ عَجَائِبِهِ مُکَمَّلاً وَ وَرَّثْتَنَا عِلْمَهُ مُفَسَّراً وَ فَضَّلْتَنَا عَلَی مَنْ جَهِلَ عِلْمَهُ وَ قَوَّیْتَنَا عَلَیْهِ لِتَرْفَعَنَا فَوْقَ مَنْ لَمْ یُطِقْ حَمْلَهُ]

خدایا! هم اکنون که ما را به تلاوت قرآن یاری دادی، و عقده های زبانمان را به زیبایی عبارتش گشودی، پس ما را از کسانی قرار ده، که حق این کتاب را چنانکه سزاوار آن است رعایت کنند، و تو را با اعتقاد تسلیم در برابر آیات محکمش اطاعت نمایند، و به پناهگاه اقرار به متشابهاتش، و دلایل روشنش پناه برند.

خدایا! تو قرآن را بر پیامبرت محمّد صلی الله علیه و آله مجمل و سربسته نازل کردی، و دانش شگفتی هایش را به طور کامل به او الهام فرمودی، و علم آن را به عنوان تفسیر به ما ارث دادی، و ما را بر کسانی که از دانش قرآن بی خبرند برتری دادی، و قدرت آگاهی از حقایقش را به ما عنایت کردی، تا ما را بر کسانی که طاقت درک مفاهیم آن، و قیام به آیاتش را ندارند، رفعت و سروری بخشی.

ص:124

در جملات ملکوتی بالا به سه موضوع مهم در رابطه با قرآن اشاره شده است:

1 - قرآن، دارای آیات محکم و متشابه است.

2 - قرآن، سربسته نازل شده، و بیان دقایق و حقایقش به عهدۀ محمّد صلی الله علیه و آله است.

3 - قرآن، مفسّران حقیقی و واقعیش، امامان معصوم پس از پیامبرند.

محکم و متشابه

در رابطه با این مسئله که قرآن مجید آیاتش دارای دو بخش محکم و متشابه است در سورۀ مبارکۀ آل عمران آمده است:

هُوَ الَّذی انْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ امُّ الْکِتابِ وَ اخَرُ مُتَشابِهاتٌ» (1)

اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشی از آن کتاب ، آیات محکم است [ که دارای کلماتی صریح و مفاهیمی روشن است ] آنها اصل و اساس کتاب اند ، و بخشی دیگر آیات متشابه است.

آیات مُحکَم آیات صریح و روشن است که هرگونه پیچیدگی در آیات دیگر با مراجعه به اینها برطرف می گردد.

آیات متشابه آیاتی است که به خاطر بالا بردن سطح مطلب و جهات دیگر در بدو نظر احتمالات مختلفی در آن می رود، ولی با توجّه به آیات محکم تفسیر آنها برای صاحب نظران آشکار می شود.

واژۀ محکم در اصل از احکام به معنی ممنوع ساختن گرفته شده است. و به همین دلیل به موضوعات پایدار و استوار محکم می گویند، زیرا عوامل نابودی را از خود می رانند، و نیز به سخنان روشن و قاطع که هر گونه احتمال خلافی را از خود

ص:125


1- (1) - آل عمران (3) : 7. [1]

دور می سازند محکم می گویند.

بنابراین منظور از آیات محکمات آیاتی است که مفهوم آن به قدری روشن است که جای گفتگو و بحث در معنی آن نیست. مثلاً آیات:

قُلْ هُوَ اللّهُ احَدٌ» (1)

بگو : او خدای یکتاست .

لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ» (2)

هیچ چیزی مانند او نیست.

اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ» (3)

خدا آفرینندۀ هر چیزی است.

لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُْنْثَیَیْنِ» (4)

سهم پسر مانند سهم دو دختر است.

و هزاران آیه مانند آنها دربارۀ عقاید و احکام و مواعظ و تواریخ همه از محکمات می باشند.

این آیات در قرآن امّ الکتاب نامیده شده، یعنی اصل و مرجع و مفسّر و توضیح دهندۀ آیات دیگر هستند.

واژۀ متشابه در اصل به معنی چیزی است که قسمت های مختلف آن شبیه یکدیگر باشند. به همین جهت به جمله ها و کلماتی که معنی آنها پیچیده باشد و گاهی احتمالات مختلف دربارۀ آنها داده شود متشابه می گویند، و منظور از

ص:126


1- (1) - اخلاص (112) : 1. [1]
2- (2) - شوری (42) : 11. [2]
3- (3) - زمر (39) : 62. [3]
4- (4) - نساء (4) : 11. [4]

متشابهات قرآن همین است، یعنی آیاتی که معانی آن در بدو نظر پیچیده است و در آغاز احتمالات متعدد در آن می رود اگرچه با توجّه به آیات محکم تفسیر آنها روشن است.

برای نمونۀ آیات متشابه، قسمتی از آیات مربوط به صفات خدا و چگونگی معاد را می توان ذکر کرد، مانند:

یَدُاللّهِ فَوْقَ ایْدیهِمْ» (1)

قدرت خدا بالاتر از همۀ قدرتهاست .

که دربارۀ قدرت خداوند می باشد.

وَاللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ» (2)

و خدا [ نسبت به همۀ گفته های شما ] شنوا ، [ و نسبت به تمام کارهای شما ] داناست .

که اشاره به علم خداوند است.

و مانند:

وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَهِ» (3)

و ترازوهای عدالت را در روز قیامت می نهیم.

که دربارۀ وسیلۀ سنجش اعمال سخن می گوید:

بدیهی است نه خداوند دست (به معنی عضو مخصوص) دارد و نه گوش (به همین معنی) و نه ترازوی سنجش اعمال شبیه ترازوهای ماست، بلکه اینها اشاره به مفاهیم کلّی قدرت و علم و سنجش می باشد.

ص:127


1- (1) - فتح (48) : 10.
2- (2) - بقره (2) : 224. [1]
3- (3) - انبیاء (21) : 47. [2]

این نکته لازم به یادآوری است که محکم و متشابه، به معنی دیگری در قرآن نیز آمده است:

در آغاز سورۀ هود آمده است:

کِتابٌ احْکِمَتْ آیاتُهُ» (1)

[ این ] کتابی [ با عظمت ] است که آیاتش [ به صورت حقیقتی واحد ] استواری واستحکام یافته.

در این آیه تمام آیات قرآن «محکم» قلمداد شده است، و منظور از آن ارتباط و بهم پیوستگی آیات قرآن است.

و در سورۀ زمر آمده است:

کِتاباً مُتَشابِهاً» (2)

کتابی که [ آیاتش در نظم ، زیبایی ، فصاحت ، بلاغت و عمق محتوا ] شبیه یکدیگر است .

متشابه در این جا یعنی از نظر درستی و صحّت و حقیقت همانند یکدیگرند.

از آنچه دربارۀ محکم و متشابه گفتیم، معلوم شد که یک انسان واقع بین و حقیقت جو برای فهم کلمات پروردگار راهی جز این ندارد که همۀ آیات را در کنار هم بچیند و از آنها حقیقت را دریابد، و اگر در ظواهر پاره ای از آیات در ابتدای نظر ابهام و پیچیدگی بیابد با توجّه به آیات دیگر آن ابهام و پیچیدگی را برطرف سازد و به کنه آن برسد، در حقیقت «آیات محکم» از یک نظر همچون شاهراه های بزرگ و «آیات متشابه» همانند جاده های فرعی هستند، روشن است که اگر انسان در جاده های فرعی احیاناً سرگردان شود سعی می کند خود را به نخستین شاهراه

ص:128


1- (1) - هود (11) : 1. [1]
2- (2) - زمر (39) : 23. [2]

برساند و از آن جا مسیر خود را اصلاح کرده و راه را پیدا کند.

تعبیر از محکمات به «اُمُّ الکتاب» نیز مؤیّد همین حقیقت است. زیرا واژۀ «اُمّ» در لغت به معنی اصل و اساس هر چیزی است، و اگر مادر را «اُمّ» می گویند به خاطر این است که ریشۀ خانواده و پناهگاه فرزندان در حوادث و مشکلات می باشد، و به این ترتیب محکمات، اساس و ریشه و مادر آیات دیگر محسوب می گردد.

متشابه برای چه ؟

با این که قرآن نور و روشنائی و سخن حق و آشکار است و برای هدایت عموم مردم آمده، چرا آیات متشابه دارد؟ و چرا محتوای بعضی از آیات آن پیچیده است که موجب سوء استفادۀ فتنه انگیزها شود؟

این موضوع بسیار با اهمیّتی است که شایان هرگونه دقت است. به طور کلّی ممکن است جهات ذیل سرّ وجود آیات متشابه در قرآن باشد:

1 - الفاظ و عباراتی که در گفتگوهای انسان ها به کار می رود تنها برای نیازمندی های روزمره به وجود آمده، به همین دلیل به محض این که از دایرۀ زندگی محدود مادی بشر خارج شویم و مثلاً سخن دربارۀ آفریدگار که نامحدود از هر جهت است به میان آید، به روشنی می بینیم که الفاظ ما قالب آن معانی نیست و ناچاریم کلماتی را به کار بریم که از جهات مختلفی نارسائی دارد، همین نارسائی های کلمات سرچشمۀ قسمت قابل توجهی از متشابهات قرآن است.

یَدُاللّهِ فَوْقَ ایْدیهِمْ» (1)

قدرت خدا بالاتر از همۀ قدرتهاست .

ص:129


1- (1) - فتح (48) : 10.

اَلرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» (1)

[ خدای ] رحمان بر تخت فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلّط است .

اِلی رَبِّها ناظِرَهٌ» (2)

[ با دیده دل ] به پروردگارش نظر می کند.

از این نمونه است، و نیز تعبیراتی همچون سمیع و بصیر همه از این قبیل می باشند که با مراجعه به آیات محکم تفسیر آنها به خوبی روشن می شود.

2 - بسیاری از حقایق مربوط به جهان دیگر یا جهان ماورای طبیعت است که از افق فکر ما دور است و ما به حکم محدود بودن در زندان زمان و مکان قادر به درک عمق آنها نیستیم، این نارسائی افکار ما و بلند بودن افق آن معانی سبب دیگری برای تشابه قسمتی از آیات است، مانند بعضی از آیات مربوط به قیامت و امثال آن.

و این درست به این می ماند که کسی بخواهد برای کودکی که در عالم جنین زندگی می کند مسائل این جهان را تشریح کند، اگر سخنی نگوید کوتاهی کرده، و اگر هم بگوید ناچار است مطالب را به صورت سربسته ادا کند، زیرا شنونده در آن شرایط توانایی و استعداد بیشتر از این را ندارد.

3 - یکی دیگر از اسرار وجود متشابه در قرآن، به کار انداختن افکار و اندیشه ها و به وجود آوردن جنبش و نهضت فکری در مردم است و این درست به مسائل فکری پیچیده ای می ماند که برای تقویت افکار اندیشمندان طرح می شود تا بیشتر به تفکّر و اندیشه و دقت و بررسی در مسائل بپردازند.

ص:130


1- (1) - طه (20) : 5. [1]
2- (2) - قیامت (75) : 23. [2]

4 - نکتۀ دیگری که در ذکر متشابه در قرآن وجود دارد و اخبار اهل بیت علیهم السلام آن را تأیید می کند این است که وجود این گونه آیات در قرآن نیاز شدید مردم را به پیشوایان الهی و پیامبر و اوصیای او روشن می سازد و سبب می شود که مردم به حکم نیاز علمی به سراغ آنها بروند و رهبری آنها را عملاً به رسمیّت بشناسند و از علوم دیگر و راهنمایی های مختلف آنان نیز استفاده کنند، و این درست به آن می ماند که در پاره ای از کتب درسی، شرح بعضی از مسائل به عهدۀ معلم و استاد گذارده می شود تا شاگردان رابطۀ خود را با استاد قطع نکنند و بر اثر این نیاز در همه چیز از افکار او الهام بگیرند، و در واقع در مورد قرآن مصداق وصیّت معروف پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد که فرمود:

اِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ، کِتابَ اللّهِ وَ اهْلَ بَیْتِی، وَ انَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ. (1)

دو چیز گرانمایه را در میان شما به یادگار می گذارم: کتاب خدا و خاندانم، و این هر دو از هم جدا نمی شوند تا در قیامت در کنار حوض کوثر به من برسند.

بیان دقائق و لطایف قرآن

گرچه قرآن مجید به زبان عرب و به لغت قریش که فصیح ترین و بلیغ ترین لغت است نازل شد، ولی به خاطر دارا بودن مسائل ملکوتی و معانی عرشی، و حکمت های رمزی، و دقایق عقلی، و لطایف غیبی، دارای پیچیدگی و اجمال و ابهام است، و عقلِ تنها از درک واقعیت هایش عاجز است.

کسی نگوید که با تجهیزات علمی به سراغ قرآن می روم و از این طریق راه حلّ مشکل بر من آسان می شود، که با سلاح علم هم بسیاری از دقایق قرآن برای انسان کشف نمی شود.پس بدون کمک گرفتن از رسول خدا صلی الله علیه و آله که قرآن همراه با تمام

ص:131


1- (1) - مسند احمد بن حنبل: 14/3؛ [1] السنن الکبری، بیهقی: 114/10؛ المستدرک علی الصحیحین: 148/3؛ بحار الأنوار: 226/2، باب 29، حدیث 3. [2]

مفاهیم و معانیش بر قلب مبارک او نازل شده درک و فهم لطایف کتاب حق، غیر ممکن است.

قرآن مجید در آیات 129 و 151 سورۀ مبارکۀ بقره و آیۀ 164 سورۀ آل عمران و آیۀ دوم سورۀ جمعه، پیامبر را معلّم قرآن معرفی می کند، که بدون تعلیمات آن حضرت، رجوع به قرآن مورد رضایت حق نیست و رجوعی است که نتیجۀ آن گمراهی و ضلالت است.

آنها که تنها به قرآن مراجعه کردند، یا معلومات و افکار خود را به عنوان معنای قرآن به قرآن تحمیل کردند، یا معلومات و افکار دیگران را، از این مراجعه جز ضلالت نصیبی نبردند، و در برابر اسلام ناب محمّدی موضع گرفته و مخترع مکتب و مذهب شدند و گروه کثیری را به دنبال خود به گمراهی و تباهی کشیدند.

دقایق حیات رسول خدا و این که وجود مقدسش عقل کل است، و اندیشۀ او برترین اندیشه و دارای علم ملک و ملکوت است، و علمش متّصل به علم خداست. در تفسیر و شرح دعای دوّم صحیفه سجادیه به طور مفصل گذشت.

علوم رسول خدا، این انسان با کرامتی که مبلّغ رسالات حق بود نسبت به تمام واقعیت ها فراگیر است، و ادب انسانی برای هر انسانی اقتضا دارد در تمام برنامه های حیات و زندگیش، به خصوص در فهم معارف قرآنی، چنانکه قرآن خواسته، آن حضرت را به عنوان معلّم خود بپذیرد.

مفسّران واقعی قرآن

اعتقاد شیعه بر اساس آیات قرآن و معتبرترین روایات بر این است که دوازده امام معصوم علیهم السلام به اشارۀ حق به وسیلۀ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به عنوان امام معصوم و واجب الاطاعه به جهانیان معرفی شده اند.

تمام مقاماتی که در ظاهر و باطن برای رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، به غیر از مقام نبوت،

ص:132

برای امامان بزرگوار علیهم السلام ثابت و مسلّم است.

همان طور که معرفت نسبت به خدا و رسولش واجب و لازم است معرفت به امام هم از واجبات عقلیّه و شرعیّه می باشد.

امامان معصوم بنابر اصیل ترین روایات، شهدای حق بر خلق، هدایت کنندۀ بشر به واقعیت ها، والیان امر و خزانه های علم حق، خلفای الهی و ابواب حضرت معبود، نور خدا در زمین و آسمان و دنیا و آخرت، ارکان ارض، آیات الهی، اهل ذکر، راسخون در علم، عباد انتخاب شده، نعمت الهی بر عباد، معدن دانش، و درخت نبوت، و محل رفت و آمد ملائکه، و وارثان علوم انبیا، و دارندگان اسم اعظم، و دارای جمیع علومند. (1)بر این اساس تمام علوم قرآن، و حقایق و دقایق و لطایف کتاب الهی در پیش آنان است، و مفسران واقعی قرآن، این بزرگوارانند.

شیعۀ دوازده امامی بر خلاف فرق دیگر اسلامی برای فهم قرآن مجید، علاوه بر کمک گیری از علوم، متوسّل به علوم امامان معصوم است، و به این خاطر در میان کلیّۀ تفاسیری که بر قرآن مجید نوشته شده تفاسیر شیعه از اعتبار و صحّت و سلامت و استحکام و اتقان بیشتری برخوردار است، و این واقعیتی است که مخالفان هم به آن اقرار دارند.

منصف وقتی با کمک علوم حقیقی و دانش ثابت و روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام ، و نیز با کمک گیری از خود قرآن برای فهم قرآن به قرآن مراجعه کند، اعتراف قلبی می نماید که قرآن از جانب خداست و از هجوم شک و تردید در امان مانده، به حبل الهی در تمام امورش چنگ می زند، و برای تمیز حق از باطل به پناه کتاب حق می رود، و در سایه اش مقیم می گردد و از نورش استفاده می کند، و از

ص:133


1- (1) - به جلد اول اصول کافی باب حجت و مجلدات احقاق الحق و الغدیر و عبقات و [1]وافی فیض مراجعه نمایید.

غیرش طلب هدایت نمی نماید، و این همه حقایقی است که حضرت سجّاد علیه السلام در فرازهای آینده به آن تذکّر داده است.

ص:134

[«6»اَللَّهُمَّ فَکَمَا جَعَلْتَ قُلُوبَنَا لَهُ حَمَلَهً وَ عَرَّفْتَنَا بِرَحْمَتِکَ شَرَفَهُ وَ فَضْلَهُ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ الْخَطِیبِ بِهِ وَ عَلَی آلِهِ الْخُزَّانِ لَهُ وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ یَعْتَرِفُ بِأَنَّهُ مِنْ عِنْدِکَ حَتَّی لاَ یُعَارِضَنَا الشَّکُّ فِی تَصْدِیقِهِ وَ لاَ یَخْتَلِجَنَا الزَّیْغُ عَنْ قَصْدِ طَرِیقِهِ «7»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ یَعْتَصِمُ بِحَبْلِهِ وَ یَأْوِی مِنَ الْمُتَشَابِهَاتِ إِلَی حِرْزِ مَعْقِلِهِ وَ یَسْکُنُ فِی ظِلِّ جَنَاحِهِ وَ یَهْتَدِی بِضَوْءِ صَبَاحِهِ وَ یَقْتَدِی بِتَبَلُّجِ إِسْفَارِهِ وَ یَسْتَصْبِحُ بِمِصْبَاحِهِ وَ لاَ یَلْتَمِسُ الْهُدَی فِی غَیْرِهِ]

خدایا! چنانکه دل های ما را حامل واقعیت های آن ساختی، و شرافت و فضیلتش را به ما فهماندی، پس بر محمد خطیب به قرآن و بر آلش خزانه داران قرآن درود فرست، و ما را از کسانی قرار ده که اعتراف دارند: قرآن از جانب توست، تا شک و شبهه ای در مسیر تصدیق آن، عارض دل های ما نشود و انحرافی، ما را از راه راستش باز ندارد.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و ما را از کسانی قرار ده که به ریسمان محکم قرآن چنگ می زنند، و از متشابهات که محل لغزش عقول است، در پناه آیات محکمش مأوی می گیرند، و در سایۀ بال رحمتش آرامش می یابند، و به نور صبحگاهش راه می یابند، و به درخشندگی سپیده اش که موجب آشکار شدن حق است اقتدا می کنند، و از چراغش، چراغ می افروزند، و از غیر آن هدایت

ص:135

نمی جویند.

اعتصام به قرآن

زندگی هر موجودی از جمله انسان محدود به حدودی است. انسان در این فرصتِ بسته، پیوسته درحال تکمیل شدن بوده و شخصیت او در حال شکل گیری است.

شخصیت انسان که برگرفته از اعتقادات و باورهای اوست، منشأ اعمال و رفتار وی می گردد. اعمال و رفتار انسان نیز در روز قیامت، تجسم پیدا می کند. و هر کس با آثار و نتایج کردار خود دست به گریبان خواهد بود.

اگر انسان در عالم دنیا اعمال خود را بر اساس قرآن و دستورها و معارف الهی سامان دهد در عالم آخرت از آثار و محصول آنها بهره مند و شادمان خواهد شد.

حضرت علی علیه السلام که دانای به حقیقت دنیا و آخرت و رابطۀ میان آنهاست؛ نگران آیندۀ مسلمانان است و می فرماید:

اَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرآنُ یَوْمَ الْقِیامَهِ شُفِّعَ فیهِ، وَ مَنْ مَحَلَ بِهِ الْقُرآنُ یَوْمَ الْقِیامَهِ صُدِّقَ عَلَیْهِ. (1)

آن که قرآن در قیامت به شفاعتش برخیزد شفاعتش در مورد او قبول است، و از هر که شکایت نماید شکایتش پذیرفته است.

یقینی است که: قرآن کلام خدا و برنامۀ زندگی همۀ انسان ها است. ولی سخن تنها و اقرار ظاهری، کافی نیست. ابراز عقیده در صورتی ایمان به قرآن و دستورهای حیات بخش است که از باور قلبی حکایت کند و انسان از عمق جان به حقیقت آن ایمان داشته باشد و در مقابل سخنان و پیام های حق تسلیم محض باشد.

ص:136


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 175. [1]

رسول گرامی حق صلی الله علیه و آله می فرماید:

إِنَّ هَذَا الْقُرآنَ مَأَدُبَهُ اللّهِ فَتَعَلَّمُوا مَأدُبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ. إِنَّ هَذَا الْقُرآنَ حَبْلُ اللّهِ وَ هُوَ النُّورُ الْبَیِّنْ وَ الشِّفاءُ النّافِعُ عِصْمَهٌ لِمَنْ تَمَسَّکَ بِهِ وَ نَجاهٌ لِمَنْ تَبِعَهُ. (1)

قرآن سفرۀ معنوی خداست پس هر چه می توانید از حقایق این سفرۀ معنوی فرا گیرید. به درستی که این قرآن پیمان خداوند است و نوری روشن و درمانی سودمند، نگهدارنده برای کسی که به آن چنگ زند و رهایی برای آن که پیروی از او نماید.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

إِنَّ هَذَا الْقُرآنَ فِیهِ مَنَارُ الْهُدَی وَ مَصابِیحُ الدُّجی فَلْیَجْلُ جالٍ بَصَرَهُ وَ یَفْتَحُ لِلضِّیاءِ نَظَرَهُ فَإِنَّ التَّفَکُّرَ حَیاهُ قَلْبِ الْبَصِیرِ کَما یَمْشِی الْمُسْتَنِیرُ فِی الظُّلُماتِ بِالنُّورِ. (2)

همانا در این قرآن نشانۀ نور هدایت و چراغ های شب تار است. پس شخص تیزبین باید دقت کند و برای بهره گرفتن از روشنایی آن دیدۀ خود را بگشاید؛ زیرا که اندیشه کردن، حیات دل بیناست چنانکه کسی که جویای روشنی باشد در تاریکی ها به سبب نور راه می پیماید.

خداوند در قرآن کریم در دعوت های خود که به صورت مستقیم به پیامبران و معصومان علیهم السلام و اولیای خود و غیرمستقیم به همۀ انسان ها با واژه های انسان، مردم، مؤمنان، متقیان؛ و نیز ضمیرهای اشاره و کنایه و غایب، همگان را به اطاعت

ص:137


1- (1) - وسائل الشیعه: 168/6، باب 1، حدیث 7648؛ [1]بحار الأنوار: 19/89، باب 1، حدیث 18، [2] با کمی اختلاف.
2- (2) - الکافی: 600/2، حدیث 5؛ [3]وسائل الشیعه: 170/6، باب 3، حدیث 7655. [4]

از دستورهای وحی و شرع فرا می خواند. و تابلوهای گوناگونی هم برای راهنمایی به آن در راه زندگی نصب شده است.

امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام به برخی از رهنمون ها اشاره می فرماید:

إِذا دَعاکَ الْقُرْآنُ إِلی خَلَّهٍ جَمیلَهٍ فَخُذْ نَفْسَکَ بِأَمْثالِها. (1)

هرگاه قرآن تو را به خویی نیک فرا خواند، وجود خود را به پندهای آن وادار کن.

سَلُوا اللّهَ الإِیمانَ وَ اعْمَلُوا بِمُوجِبِ الْقُرآنِ. (2)

از خداوند ایمان را خواهش کنید و به واجبات قرآن عمل کنید.

اِتَّبِعُوا النُّورَ الَّذِی لایُطَفأُ وَ الْوَجْهَ الَّذی لایَبْلی وَ اسْتَسْلِمُوا وَ سَلِّمُوا لاَِمْرِهِ فَإِنَّکُمْ لَنْ تَضِلُّوا مَعَ التَّسْلِیمِ. (3)

از نوری که خاموش نمی شود و حقیقتی که پوشیده نمی گردد؛ پیروی کنید و اطاعت نمایید و فرمانش را بپذیرید، پس به درستی که با پذیرش آن، هرگز گمراه نمی شوید.

عَلَیْکُمْ بِهَذَا الْقُرآنَ احِلُّوا حَلالَهُ وَ حَرِّمُوا حَرامَهُ وَ اعْمَلُوا بِمُحْکَمِهِ وَ رُدُّوا مُتَشابِهَهُ إِلی عالِمِهِ فإِنَّهُ شاهِدٌ عَلَیْکُم وَ أَفْضَلُ ما بِهِ تَوَسَّلْتُمْ. (4)

شمارا به این قرآن سفارش می کنم؛ حلال آن را حلال بدانید و حرام آن را حرام بشمارید و به محکم آن عمل کنید و آیات متشابه آن را به دانای آن برگردانید. همانا قرآن گواهی بر شماست و برترین وسیله ای است که به آن دست می آویزید.

ص:138


1- (1) - غرر الحکم: 111، حدیث 1977. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 111، حدیث 1979. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 111، حدیث 1972. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 111، حدیث 1986. [4]

حکمت الهی چنین برنامه ریزی شده که سنّت خداوند از طریق اهل بیت علیهم السلام باشد و مردم از کلام آنان با معارف قرآن آشنا شوند. و با به کار بستن آنها در تأمین سعادت خود بکوشند. هر چند مخالفان در دوره های گوناگون در صدد برآمدند تا مردم را از نور هدایت الهی که در مکتب اهل بیت علیهم السلام تجسّم می یابد خاموش کنند، ولی هرگز به این کار موفّق نشدند بلکه در تاریکی باطل خویش نابود شدند.

قرآن، خورشید فروزنده ای است که معارف آن پایان ناپذیر است. هر انسان و جامعه ای بخواهد با قرآن و کلام الهی آشنا شود و زندگی فردی و اجتماعی خود را بر اساس آیه ها و پیام های این کتاب مقدس سامان دهد، راهی جز تمسّک به آن بر پایۀ تفسیر و تبیین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام و الگو قرار دادن سیره و روش آنها ندارد.

امام زین العابدین علیه السلام در تفسیر آیۀ 35 سورۀ نور می فرماید:

إِنَّ مَثَلَنَا فی کِتابِ اللّهِ کَمَثَلِ الْمِشْکاهِ وَ الْمِشکاهُ فِی الْقَنْدِیلِ فَنَحْنُ الْمِشْکاهُ فِیهَا مِصْبَاحٌ

وَالْمِصْباحُ مُحَمَّدٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ»

نَحْنُ الزُّجاجَهُ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ

عَلِیٌّ زَیْتُونَهٍ

مَعْرُوفَهٍ لَّاشَرْقِیَّهٍ وَ لَاغَرْبِیَّهٍ

وَ لا مُنْکَرَهٍ وَلا دَعِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ»

الْقُرآنُ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَآءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَلَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِ ّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ

بِأَنْ یَهْدِیَ مَنْ أَحَبَّ إِلَی وَلایَتِنا... (1)

مثل ما در کتاب خدا مانند چراغدانی است و چراغدان در آویزه ای می باشد و ما محل چراغی هستیم که در آن چراغی می باشد و آن محمد صلی الله علیه و آله است.

و چراغ در آبگینه ای بلورین و ما آن آبگینه ایم از درختی پربرکت که امام علی علیه السلام است؛ زیتون شناخته شده افروخته می شود. نه شرقی و نه غربی

ص:139


1- (1) - بحار الأنوار: 324/23، باب 18، حدیث 40؛ [1] تأویل الآیات الظاهره: 357.

است، نه زشت صفت و نه آلوده نسب، روغن آن از پاکی و صافی نزدیک است که روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد؛ نوری است «قرآن» بر فراز نوری، خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند و خدا برای مردم مثل ها می زند [ تا حقایق را بفهمند ] و خدا به همه چیز داناست. به اینکه هر که را بخواهد به دوستی و ولایت ما رهبری می کند.

ص:140

[«8»اَللَّهُمَّ وَ کَمَا نَصَبْتَ بِهِ مُحَمَّداً عَلَماً لِلدَّلاَلَهِ عَلَیْکَ وَ أَنْهَجْتَ بِآلِهِ سُبُلَ الرِّضَا إِلَیْکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلِ الْقُرْآنَ وَسِیلَهً لَنَا إِلَی أَشْرَفِ مَنَازِلِ الْکَرَامَهِ وَ سُلَّماً نَعْرُجُ فِیهِ إِلَی مَحَلِّ السَّلاَمَهِ وَ سَبَباً نُجْزَی بِهِ النَّجَاهَ فِی عَرْصَهِ الْقِیَامَهِ وَ ذَرِیعَهً نَقْدَمُ بِهَا عَلَی نَعِیمِ دَارِ الْمُقَامَهِ «9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ احْطُطْ بِالْقُرْآنِ عَنَّا ثِقْلَ الْأَوْزَارِ وَ هَبْ لَنَا حُسْنَ شَمَائِلِ الْأَبْرَارِ وَ اقْفُ بِنَا آثَارَ الَّذِینَ قَامُوا لَکَ بِهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ حَتَّی تُطَهِّرَنَا مِنْ کُلِّ دَنَسٍ بِتَطْهِیرِهِ وَ تَقْفُوَ بِنَا آثَارَ الَّذِینَ اسْتَضَاءُوا بِنُورِهِ وَ لَمْ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ عَنِ الْعَمَلِ فَیَقْطَعَهُمْ بِخُدَعِ غُرُورِهِ]

خدایا! همان گونه که محمّد را به وسیلۀ قرآن نشانه ای، برای هدایت به سوی خود نصب کردی و به سبب آل او، راه های خشنودی خود را آشکار ساختی، پس بر محمد و آلش درود فرست، و قرآن را برای ما وسیلۀ رسیدن به بالاترین منازل کرامت، و نردبانی که به جانب محل سلامت بالا رویم، و سببی که به وسیلۀ آن، رهایی در عرصۀ قیامت را پاداش داده شویم و وسیله ای که از برکت آن در نعمت های سرای اقامت وارد گردیم، قرار ده.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و به واسطۀ قرآن، سنگینی گناهان را از دوش ما فرود آر، و زیبایی اخلاق نیکان را به ما عنایت فرما، و ما را پیرو آثار

ص:141

کسانی قرار ده که همه ساعات شب و تمام روز را، به وسیلۀ قرآن به بندگی برخاستند، تا جایی که ما را به پاک کنندگی آن، از هر آلودگی پاک کنی. و تابع آثار کسانی قرار دهی که به نور قرآن روشنی جستند، و آرزوی بی جا آنها را از عمل برای آخرت غافل نکرد، تا با فریب و نیرنگ هایش آنان را به هلاکت اندازد، و از به دست آوردن آخرت باز دارد.

قرآن، راهی برای رسیدن به منازل کرامت

اشاره

کریم در لغت به معنای بخشنده و دارندۀ کرم است. و برگرفته از مادۀ کرامت به مفهوم مفید فایده است. بنابراین کرامت نسبت به هر موجودی تفاوت دارد؛ دربارۀ ذات مقدس اللّه، شرافت ذاتی و بخشش بی عوض تفسیر شده است که دارای این مقام است، یعنی: پروردگاری که موجودات را آفریده و در پرورش آنان احسان و انعام و نعمت های بدون بها قرار داده است.

در مورد انسان؛ مقصود دارا بودن اخلاق و افعال ستوده و سجایای اخلاقی اوست و به طور کلی بزرگی مقام و محاسن ارزشی او در مجموعۀ آفرینش است.

هر گاه صفت کریم را به کتاب خدا نسبت می دهند، اشاره به زیبایی های ظاهری قرآن از نظر فصاحت و بلاغت واژگان و جمله ها و محتوای جالب آن که سرآغاز هر کمال و جمال و نیکی و زیبایی است و در بردارندۀ قواعد و حقایق اخلاقی و فضائل کریمانه و سودمند برای انسان، تنها موجود برتر آفرینش است.

پس فرستندۀ قرآن و متن قرآن و پیام آور قرآن و اهداف قرآن، همگی کریم هستند.

امام علی علیه السلام در باب کرامت قرآن می فرماید:

إِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ لَمْ یَعِظْ احَداً بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ، فَإِنَّهُ حَبْلُ اللّهِ الْمَتینُ وَ سَبَبُهُ الْاَمینُ وَ فیهِ رَبیعُ الْقَلْبِ وَ یَنابیعُ الْعِلْم، وَ ما لِلْقَلْبِ جَلاءٌ غَیْرُهُ مَعَ

ص:142

أَنَّهُ قَدْ ذَهَبَ الْمُتَذَکِّرُونَ وَ بَقِیَ النّاسُونَ اوِ الْمُتَناسُونَ. (1)

خداوند احدی را به مانند این قرآن پند نداده، که قرآن دستگیره استوار خدا و وسیلۀ امین اوست، در آن بهار دل و چشمه های دانش است، دل را به غیر آن مایۀ جلا نیست، دریغا که موعظه پذیران از قرآن از دنیا رفتند، و فراموشکاران یا آنان که خود را به فراموشی زده اند، ماندند.

جلوۀ کرامت قرآنی را می توان در عمق آیات الهی یافت؛ زیرا نزول آیات نورانی و رحیمانۀ قرآن، بر قلب پیامبر، آن انسان کامل و خواندن آن با زبان آشنای مردم، بر دل های خفته و خسته، کرامتی بزرگ و رحمتی روح بخش بوده است.

از سوی دیگر حکمت و دانایی حق ایجاب می کند که نظام قانون مداری با جهان آفرینش همسو و با آیندۀ انسان همگام و با حیات بشری و کمال جویی او همراه باشد تا به وسیلۀ نسخه ای نورانی و کتابی کریم هدفمند گردد.

قرآن ویژگی های کریمانه خود را نسبت به انسان چنین بیان می فرماید:

کَلَّآ إِنَّهَا تَذْکِرَهٌ * فَمَن شَآءَ ذَکَرَهُ * فِی صُحُفٍ مُّکَرَّمَهٍ * مَّرْفُوعَهٍ مُّطَهَّرَهِ * بِأَیْدِی سَفَرَهٍ * کِرَامِ بَرَرَهٍ» (2)

این چنین [ برخوردی شایسته ]نیست ، بی تردید این آیات قرآن مایۀ پند است . * پس هرکه خواست از آن پند گیرد ، * در صحیفه هایی است ارزشمند * بلند مرتبه و پاکیزه * در دست سفیرانی * بزرگوار و نیکوکار .

إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَبٍ مَّکْنُونٍ * لَّایَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ * تَنزِیلٌ مِّن رَّبِ ّ الْعَلَمِینَ» (3)

ص:143


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 175. [1]
2- (2) - عبس (80) : 11 - 16. [2]
3- (3) - واقعه (56) : 77 - 80. [3]

که یقیناً این قرآن ، قرآنی است ارجمند و باارزش ؛ *[ که ] در کتابی مصون از هر گونه تحریف و دگرگونی [ به نام لوح محفوظ جای دارد . ] * جز پاک شدگان [ از هر نوع آلودگی ] به [ حقایق و اسرار و لطایف ] آن دسترسی ندارند . * نازل شده از سوی پروردگار جهانیان است .

کرامت های انسانی در قرآن

در قرآن کریم کرامت های انسانی بر دو گونه بیان شده است:

الف - کرامت معنوی و مقامی که نزد خداوند به عنوان مدال افتخار محسوب می شود؛ مانند کرامتی که اهل تقوا و پرهیزکاران نزد پروردگار عزیز دارند.

إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَیکُمْ» (1)

بی تردید گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست .

تاج کرامت و بزرگواری را خداوند بر سر کسانی قرار می دهد که اهل پرهیز و خواهان عزّت باشند و مولای متقیان علی علیه السلام می فرماید:

لا کَرَمَ أَعَزُّ مِنَ التَّقْوی وَ سُئِلَ أَیُّ عَمَلٍ أَفْضَلُ، قالَ: التَّقْوی. (2)

هیچ کرامتی عزّت بخش تر از تقوا نیست و پرسیده شد چه عملی برتر است؟ فرمود: پرهیزکاری.

امام صادق علیه السلام می فرماید: وقتی دو نفر در حضور امیر المؤمنین علیه السلام بر یکدیگر فخرفروشی کردند، حضرت فرمود:

آیا به پیکرهایی پوسیده و روح هایی که در آتشند به یکدیگر می بالید؟ اگر عقل و فکر داشته باشی از خوبی و امتیازی برخورداری، و اگر باتقوا باشی،

ص:144


1- (1) - حجرات (49) : 13. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 288/67، باب 56، حدیث 16؛ [2]الأمالی، شیخ صدوق: 321، حدیث 8. [3]

کرامت و بزرگواری داری وگرنه الاغ از تو بهتر است و تو از هیچ کس بهتر نیستی. (1)ب - کرامت طبیعی و ذاتی و استعدادی و به عبارت دیگر: برتری ویژه ای که خداوند به انسان عطا نموده است.

پروردگار متعال در حق چنین موجودی می فرماید:

وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی ءَادَمَ وَحَمَلْنَهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَهُم مِّنَ الطَّیِّبَتِ وَ فَضَّلْنَهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً» (2)

به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم ، و آنان را در خشکی و دریا [ بر مرکب هایی که در اختیارشان گذاشتیم ] سوار کردیم ، و به آنان از نعمت های پاکیزه روزی بخشیدیم ، وآنان را بر بسیاری از آفریده های خود برتری کامل دادیم .

اعطای کرامت به آدم و نسل او به این است که نعمت هایی مانند عقل و هوش و استعداد در نهاد او قرار داده و قانون آسمانی و رهبری معصوم و همراهی فرشتگان در اختیار او گذارده است. و او را از فرش خاکی به عرش برین نزدیک ساخته و زمینه های رشد و کمال را در او فراهم کرده و به بندگی او نزد فرشتگان و آسمانیان مباهات نموده است.

پروردگار کریم برای کسانی که در دنیا و آخرت خواهان پیشرفت و رشد معنوی هستند ابزار و وسائل کمال به سوی بهشت و سعادت را فراهم ساخته است و می فرماید:

انظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ لَلْأَخِرَهُ أَکْبَرُ دَرَجَتٍ وَ أَکْبَرُ

ص:145


1- (1) - بحار الأنوار: 55/41، باب 105، حدیث 4؛ علل الشرایع: 393/2، حدیث 8. [1]
2- (2) - اسراء (17) : 70. [2]

تَفْضِیلاً» (1)

با تأمل بنگر چگونه برخی از آنان را بر برخی [ در امور مادی و بهره های دنیایی ] فزونی بخشیدیم ، و همانا آخرت از نظر درجات برتر ، و از جهت فزونی بیشتر است .

برتری های آخرت به معیارهای دنیایی نیست که هر انسانی بر پایۀ علم و استعداد و شهرت و هنر و نژاد و مقام و مدرک و منطقۀ جغرافیایی، به درجات بالا می رسد؛ بلکه نردبان اوج در آخرت بر اساس عقل و ایمان و اخلاق و تقوا و قرآن و... است که هر کسی برای رسیدن به بالاترین درجه باید در آرزو و تلاش به سر برد.

امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:

مَعاشِرَ شِیعَتِنا! أَمَّا الْجَنَّهُ فَلَنْ تَفُوتَکُمْ سَرِیعاً کانَ اوْ بَطِیئًا وَلکِنْ تَنافَسُوا فِی الدَّرَجاتِ. (2)

ای شیعیان ما! هرگز بهشت قیامت از دست شما نخواهد رفت، چه شتاب کنید و چه کندی نمایید، اما برای رسیدن به درجات آن با هم رقابت کنید.

و نیز می فرماید:

عَلَیْکَ بِالْقُرآنِ فَإِنَّ اللّهَ خَلَقَ الْجَنَّهَ بِیَدِهِ لَبِنَهً مِنْ ذَهَبٍ وَ لَبِنَهً مِنْ فِضَّهٍ وَ جَعَلَ مَلاطَها الْمِسْکَ وَ تُرابَهَا الزَّعْفرانَ وَ حَصْباءَها اللُّؤْلُؤ وَ جَعَلَ دَرَجاتِها عَلَی قَدْرِ آیاتِ الْقُرآنِ فَمَنْ قَرَأَ الْقُرآنَ، قالَ لَهُ: إِقْرَأْ وَ ارْقَ وَ مَنْ دَخَلَ مِنْهُمُ الْجَنَّهَ لَمْ یَکُنْ فی الْجَنَّهِ أَعْلی دَرَجَهً مِنْهُ ما خَلا النَّبِیُّونَ وَ الصِّدِّیقُونَ. (3)

ص:146


1- (1) - اسراء (17) : 21. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 308/71، باب 20، حدیث 61؛ [2]تفسیر الامام العسکری: 205، حدیث 94. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 133/8، باب 23، حدیث 39؛ [4]تفسیر القمی: 259/2، [5] ذیل آیۀ 65 سورۀ غافر.

بر تو باد به قرآن، زیرا خداوند بهشت را به قدرت خود با خشتی طلا و خشتی از نقره ساخته است و گِل آن را از مشک خوش بوی و خاک آن را از زعفران و سنگفرش آن را مروارید قرار داد و درجه های آن را به اندازۀ آیات قرآن قرار مقرّر نموده است. پس هر که قرآن بخواند قرآن به او می گوید: بخوان و بالا برو و هر که از آنان وارد بهشت شود بالاتر از مرتبه و مقام او نباشد، مگر پیامبران و اهل صدق و درستی.

ص:147

[«10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلِ الْقُرْآنَ لَنَا فِی ظُلَمِ اللَّیَالِی مُونِساً وَ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّیْطَانِ وَ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ حَارِساً وَ لِأَقْدَامِنَا عَنْ نَقْلِهَا إِلَی الْمَعَاصِی حَابِساً وَ لِأَلْسِنَتِنَا عَنِ الْخَوْضِ فِی الْبَاطِلِ مِنْ غَیْرِ مَا آفَهٍ مُخْرِساً وَ لِجَوَارِحِنَا عَنِ اقْتِرَافِ الْآثَامِ زَاجِراً وَ لِمَا طَوَتِ الْغَفْلَهُ عَنَّا مِنْ تَصَفُّحِ الاِعْتِبَارِ نَاشِراً حَتَّی تُوصِلَ إِلَی قُلُوبِنَا فَهْمَ عَجَائِبِهِ وَ زَوَاجِرَ أَمْثَالِهِ الَّتِی ضَعُفَتِ الْجِبَالُ الرَّوَاسِی عَلَی صَلاَبَتِهَا عَنِ احْتِمَالِهِ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و قرآن را برای ما زمینۀ این منافع قرار ده؛ در تاریکی های شب ها مونس، و از تحریکات شیطان برای ارتکاب گناه، و خطرات وسوسه ها نگهبان، و برای گام های ما از حرکت به سوی گناهان بازدارنده، و برای زبان هایمان از فرو رفتن در گفتار باطل، - نه به خاطر بیماری - لال کننده، و برای انداممان از ارتکاب گناه مانع شونده، و برای طومار و اوراق عبرت که دست غفلت آن را در هم پیچیده، گستراننده، تا فهم شگفتی هایش و پندهای باز دارنده اش را که کوه های استوار، با وجود صلابتشان از تحمل آن ناتوانند، به دل های ما برسانی.

ص:148

قرآن، همدم انسان در تاریکی های خطرناک

اشاره

انسان، علاوه بر جسم دارای جوهری مجرد که زنده و توانا و دانا و مختار است که از این حقیقت به نفس ناطقه یا روان تعبیر می شود و به عبارت دیگر وجودی که مجموعه ای از روح و جسم با متعلّقات آنهاست. دربارۀ ریشۀ واژۀ انسان از سوی اهل لغت و معرفت سه نظریه بیان شده است:

1- إنس: برخی معتقدند که: انسان برگرفته از مادۀ إنس است که در مقابل وحش و حیوان و چارپایان و موجودات بدون عقل و دانش و ادب به کار گرفته می شود.

و گاهی إنسیّ و إناس و أناسی هم در متون دینی در برابر جنّ و فرشته و شیطان و موجودات آسمانی به کار رفته است و در بیشتر آیات قرآنی و روایات این معنا اراده شده است.

2- نسیان: برخی از اهل ادب و عرفان معتقدند: ماهیّت انسان به حسب خلقت او که دارای نیروها و حواس گوناگون است و گاهی دچار غفلت و شبهه و فراموشی می شود؛ از مادۀ نسیان است. زیرا موجودی از جنس آدم به خاطر آفرینش پیچیده و مرموزی که دارد جریان گذشته خویش را، از ذهن و فکر و دانش کسبی خود از یاد می برد پس منکر تعهّد و تکالیفتش می شود در حالی که خلاف واقعیّت هم نیست.

خداوند منّان پس از آفرینش آدم و حوا آنها را به امری کوچک آزمایش نمود، ولی آنان در اوّلین مرحله از آن آزمون شکست خورده بیرون آمدند و پروردگار در حق آنان فرمود:

وَ لَقَدْ عَهِدْنَآ إِلَی ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» (1)

یقیناً پیش از این به آدم سفارش کردیم [ که از میوۀ آن درخت نخورد ] پس فراموش کرد و عزمی استوار برای او نیافتیم .

ص:149


1- (1) - طه (20) : 115. [1]

3- انس: برخی از حکما و دانشمندان علم اخلاق بر این باورند که بنیان هویّت انسان از مادۀ انس و حبّ قلبی است و خو گرفتن و همدلی و عشق ورزی به دور از وحشت از ویژگی های برجستۀ انسان است. و در اصطلاح اندیشمندان، انسانیّت آدمی به مکارم اخلاقی مانند تربیت و ادب و عاطفه و سجایای نیکوی اوست.

از افلاطون نقل شده که گفته است:

«آدمیزاد را نشاید انسان خواند جز این که وی در علم و ادب انسان باشد.» (1)

انسانیت در کلام امام علی علیه السلام

امام علی علیه السلام در نامۀ خویش به مالک اشتر، اصالت حقیقی انسان را چنین ترسیم می فرماید:

وَ اشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِیَّهِ وَ الْمَحَبَّهَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لاتَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضارِیاً تَغْتَنِمُ اکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ امّا نَظیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ. (2)

مهربانی و محبّت و لطف به رعیّت را شعار قلب خود قرار ده، بر رعیّت همچون حیوان درنده مباش که خوردن آنان را غنیمت دانی، که رعیّت بر دو گروهند: یا برادر دینی تواند، یا انسان هایی مانند تو.

حضرت در سفارش دیگری به محمد حنفیه چهرۀ انسانی را به گونۀ روشن تری بیان می فرماید:

بدان که انسانیّت مرد مسلمان به دو وجه است:

الف - انسانیّت در عرصۀ خانه و وطن خود که عبارت است از تلاوت قرآن و

ص:150


1- (1) - ربیع الأبرار: 217/3.
2- (2) - نهج البلاغه: نامۀ 53. [1]

همنشینی با دانشمندان و مطالعۀ احکام و علوم دینی و مواظبت بر نماز در جماعت.

ب - انسانیّت در سفر که عبارت است از بذل کردن مال و توشۀ خود، به همسفران، کمتر مخالفت کردن با همراهان، و در همۀ حالات زیاد به یاد خدا بودن. (1)انسان با هر چیزی که همدم گردد؛ در آغاز شیفتۀ او می شود و سپس به خاطر علاقۀ زیاد به او عشق می ورزد. اگر معشوق او مجازی باشد؛ به او لذّت جسمی و روانی زودگذری دست می دهد و شیطان در پدید آوردن چنین هوسی هنرمند است.

اما اگر آن معشوق حقیقی باشد؛ به او آرامش معنوی و روحی دست می دهد و از الطاف خداوند به مؤمن این است که خلوتی برای انس با خودش و تلاوت کتاب وحی آسمانی فراهم می سازد، که هیچ لذّت و شیرینی بالاتر از انس با آنان نیست.

امیر المؤمنین علیه السلام مولای عارفان در وصف عاشقان خدا می فرماید:

اللَّهُمَّ إِنَّکَ آنَسُ الْآنِسینَ لِاَوْلِیائِکَ وَ احْضَرُهُمْ بِالْکِفایَهِ لِلْمُتَوَکِّلینَ عَلَیْکَ، تُشاهِدُهُمْ فی سَرائِرِهِمْ وَ تَطَّلِعُ عَلَیْهِمْ فی ضَمائِرِهِمْ وَ تَعْلَمُ مَبْلَغَ بَصائِرِهِمْ. فَاَسْرارُهُمْ لَکَ مَکْشُوفَهٌ وَ قُلُوبُهُمْ الَیْکَ مَلْهُوفَهٌ. إِنْ اوْحَشَتْهُمُ الْغُرْبَهُ آنَسَهُمْ ذِکْرُکَ وَ انْ صُبَّتْ عَلَیْهِمُ الْمَصائِبُ لَجَأُوا الَی الْإِسْتِجارَهِ بِکَ، عِلْماً بِاَنَّ ازِمَّهَ الْاُمُورِ بِیَدِکَ، وَ مَصادِرَها عَنْ قَضائِکَ. (2)

بار خدایا، تو برای عاشقانت بهترین مونسی، و برای کفایتِ مهمّ آنان که بر تو اعتماد نمایند از همه حاضرتری، آنان را که در باطنشان مشاهده می کنی، و به نهانشان آگاهی، و اندازۀ بیناییشان را می دانی. بنابراین رازهایشان نزد تو

ص:151


1- (1) - بحار الأنوار: 200/1، باب 4، حدیث 5؛ الخصال: 54/1، حدیث 71. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 218. [2]

معلوم است، و دلهایشان به جانب تو در غم و اندوه.اگر تنهایی آنان را به وحشت اندازد یاد تو مونسشان شود، و اگر مصائب به آنان هجوم آرد به تو پناه جویند، زیرا می دانند زمام همۀ امور به دست تو، و سرچشمۀ تمام کارها در کف با کفایت فرمان توست.

بنابراین مأنوس بودن با خداوند و قرآن او، بسیاری از وحشت ها و تنهایی ها را که زمینه ساز تولید بیماری های روانی و اجتماعی می شود، از بین می برد، و امنیّت را در درون خانه و جامعه برقرار می سازد.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

إِدَّخِرُوا لِبُیُوتِکُمْ نَصیباً مِنَ الْقُرآنِ، فَإِنَّ الْبَیْتَ إِذا قُرِئَ فِیهِ أَنِسَ عَلی أَهْلِهِ وَ کَثُرَ خَیْرُهُ وَ کانَ سُکّانُهُ مُؤْمِنِی الجِنِّ وَ إِذا لَمْ یُقْرَأ فِیهِ أَوْحَشَ عَلَی أَهْلِهِ وَ قَلَّ خَیْرُهُ وَ کانَ سُکّانُهُ کَفَرَهَ الجِنِّ. (1)

برای خانه هایتان بهره ای از قرآن بگیرید که اگر در خانه قرآن قرائت شود قاری با خانواده اش انس می گیرد و برکتش فراوان شود و موجودات پنهان مؤمن در آن سکونت می کنند و اگر در آن قرآن خوانده نشود با اهلش أنس نمی یابد و خیرش اندک می گردد و شیاطین نامرئی کافر در آن خانه ساکن می شوند.

انس با قرآن آثار نیک بسیاری دارد که از مهمترین آن کنترل هوای نفس است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

المُؤْمِنُ قَیَّدَهُ القُرآنُ عَنْ کَثیرٍ مِنْ هَوَی نَفْسِهِ. (2)

قرآن، دست و پای مؤمن را در برآوردن بسیاری از خواهش های نفسانی

ص:152


1- (1) - کنز العمال: 393/15، حدیث 41525؛ صحیفه الرضا علیه السلام : 289، حدیث 40.
2- (2) - کنز العمال: 162/1، حدیث 814؛ التحصین، ابن فهد حلی: 26، حدیث 40.

بسته است.

از فایده های بارز همدمی با قرآن کریم این است که: کسی که با قرآن انس و محبّت می ورزد و به معانی و دستورهای آن توجّه دقیق می کند و آرام و شمرده قرائت می کند، به یقین خطورات شیطانی و وسوسه های او بر دل و جان نمی نشیند؛ زیرا به طور طبیعی هر چه را دل با آن مأنوس باشد و در عرصه ذهن بماند با او زندگی می کند و کسی که پیوسته با کتاب خدا همدم است و آیات رحمت و عزّت را به عمق جان می فرستد، انسانِ تربیت یافته ای شود که هوس های ناپسند و کردار حیوانی از او سر نزند و از سخن باطل فریب نخورد و از اندرزها و موعظه های آگاهانه بهرۀ کافی گرفته برای سازندگی و کمال وجود خویش به کار گیرد.

و در پایان کوشش ها، برای کسب بسیاری از حقایقِ کتاب حق، قلب او آمادگی دریافت عجایب و انبوه اسرار نهفته در قرآن را پیدا می کند و خود را عامل به فرامین کتاب و حامل امانت و وارث پیام سنگین حق به شمار خواهد آورد و این چنین رسالتی تنها در دل های بزرگ و مردان عارفی چون معصومان علیهم السلام قرار می گیرد.

از نمونه های بارز سیرۀ اولیای خداوند در انس شبانه با کلام حق، شیفتگی اباعبداللّه الحسین علیه السلام به قرآن در شب عاشورا است.

در مقتل آمده است راوی گفت: روز نهم محرّم امام حسین علیه السلام ملاحظه کرد که دشمنان برای جنگیدن شتاب می ورزند و محاصره را تنگتر می کنند و به پندها و اندرزها توجّه نمی کنند، به برادرش عباس علیه السلام فرمود: اگر می توانی نزد دشمنان برو و آنان را از جنگ با ما منصرف کن؛ این کار را انجام بده؛ تا امشب برای پروردگارمان نماز و دعا و استغفار به جای آوریم چرا که خدا می داند من نماز برای او و تلاوت آیات کتابش را و دعا و طلب مغفرت را دوست می دارم. به این منظور حضرت

ص:153

عباس علیه السلام به نزدیک دشمن رفت و از آنان مهلت گرفت. (1)

قرآن مجید در آئینه روایات پیامبر و اهل بیت علیهم السلام

کثرت روایات و احادیثی که از رسول الهی و امامان معصوم در رابطه با قرآن مجید در معتبرترین کتب حدیث نقل شده به اندازه ای است که اندیشمندان کتاب های مستقلّی در این زمینه فراهم کرده اند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ، فَاِنَّهُ شافِعٌ مُشَفَّعٌ، وَ ماحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ امامَهُ قادَهُ الَی الْجَنَّهِ، وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ ساقَهُ الَی النّارِ، وَ هُوَ الدَّلیلُ یَدُلُّ عَلی خَیْرِ سَبیلٍ. (2)

به هنگامی که فتنه ها همچون پاره های شب تار به شما حمله ور شد، بر شما باد به قرآن، زیرا که قرآن شفاعتش در پیشگاه حق قبول، و شکایتش مورد پذیرش است، آن که قرآن را راهبرش قرار دهد قرآن او را به بهشت می برد، و هر که این منبع خیر را پشت سر اندازد قرآن او را به جهنّم روانه سازد، و قرآن راهنمای به بهترین راههاست.

و آن حضرت فرمود:

اَلْقُرْآنُ افْضَلُ کُلِّ شَیْ ءٍ دُونَ اللّهِ. (3)

ص:154


1- (1) - بحار الأنوار: 392/44، باب 37، ذیل حدیث 2؛ اللّهوف، سید ابن طاووس: 89. [1]
2- (2) - الکافی: 598/2، حدیث 2؛ [2]وسائل الشیعه: 171/6، باب 3، حدیث 7657. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 18/89، باب 1، حدیث 18؛ [4]مستدرک الوسائل: 236/4، باب 2، حدیث 4585. [5]

قرآن برترین چیزها در تمام هستی، به غیر خداست.

و نیز فرمود:

اِنَّهُ لا یَنْبَغی لِحامِلِ الْقُرْآنِ انْ یَظُنَّ انَّ احَداً اعْطِیَ افْضَلَ مِمّا اعْطِیَ، لاَِنَّهُ لَوْمَلَکَ الدُّنْیا بِاَسْرِها لَکانَ الْقُرْآنُ افْضَلَ مِمّا مَلَکَهُ. (1)

به حقیقت که برای حامل قرآن سزاوار نیست که گمان کند به احدی برتر از آنچه به او داده اند عنایت شده، زیرا اگر تمام دنیا را مالک شود هر آینه قرآن از آن برتر است.

رسول حق صلی الله علیه و آله فرمود:

لایُعَذِّبُ اللّهُ قَلْباً اسْکَنَهُ الْقُرْآنَ. (2)

خداوند قلبی که قرآن را در آن جای داده عذاب نمی کند.

و نیز امام باقر علیه السلام فرمود:

إنّ کِتابَ اللّهِ اصْدَقُ الْحَدیثِ وَ احْسَنُ الْقَصَصِ. (3)

به یقین قرآن صادق ترین سخن و بهترین داستان است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

به درستی که این قرآن نور مبین، ریسمان محکم، دستگیرۀ مطمئن، درجۀ برتر، شفا دهنده ترین داروها، فضیلت بزرگتر، و سعادت عُظْمی است.

آن که از نورش طلب روشنائی کند به عنایت حق نورانی شود، و هر که امورش را به آن ببندد خداوند حفظش کند، و هر که متمسک به آن شود خداوند او را برهاند، و هر که از احکامش جدایی نکند خداوند به او رفعت دهد، و هر که از آن طلب شفا کند خداوند شفایش دهد، و هر که آن را بر ماسوایش انتخاب کند خداوند او را هدایت فرماید، و هر که از غیر قرآن طلب

ص:155


1- (1) - مستدرک الوسائل: 236/4، باب 2، حدیث 4587؛ [1] الأمالی، سیدمرتضی: 24/1.
2- (2) - بحار الأنوار: 184/89، باب 19، ذیل حدیث 19؛ [2]مستدرک الوسائل: 233/4، باب 1، حدیث 4572. [3]
3- (3) - الکافی: 423/3، ذیل حدیث 6؛ [4]بحار الأنوار: 211/21، باب 29، حدیث 2. [5]

هدایت نماید گمراه شود، و هر که آن را شعار زندگی کند به سعادت رسد، و هر که آن را رهبر و تکیه گاه خود قرار دهد حضرت حق او را در جنّت نعیم و عیش سلیم پناه دهد. (1)امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

ذلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ، وَ لکِنْ اخْبِرُکُمْ عَنْهُ، الا انَّ فِیهِ عِلْمَ ما یَأْتِی، وَ الْحَدیثَ عَنِ الْماضی، وَ دَواءَ دائِکُمْ، وَ نَظْمَ امْرِکُمْ. (2)

این است قرآن، از او بخواهید سخن گوید که سخن نمی گوید، ولی من از آن به شما خبر دهم: بدانید که دانش آینده و سخن گذشته و دوای دردهای شما و نظم زندگی و امورتان در قرآن مجید است.

و نیز آن حضرت فرمود:

اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ انْزَلَ کِتاباً هادِیاً بَیَّنَ فیهِ الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ. (3)

خداوند سبحان کتاب هدایت فرو فرستاد، و در آن هر خیر و شری را بیان فرمود:

و از آن جناب روایت شده:

اَلْقُرْآنُ غِنیً لاغِنی دُونَهُ، وَ لا فَقْرَ بَعْدَهُ. (4)

قرآن ثروتی است که ثروتی غیر از آن نیست، و بعد از آن فقری تصور نمی شود.

حضرت سجّاد علیه السلام فرمود:

ص:156


1- (1) - بحار الأنوار: 211/21، باب 29، حدیث 2؛ [1] الاختصاص: 342.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 157. [2]
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 166. [3]
4- (4) - وسائل الشیعه: 168/6، باب 1، حدیث 7646؛ [4] مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 44/1، مقدمۀ کتاب.

لَوْ ماتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ انْ یَکُونَ الْقُرْآنُ مَعِی. (1)

اگر تمام کسانی که بین مشرق و مغرب هستند بمیرند در حالی که قرآن همراه من است، هر آینه ترس و وحشت به من دست نمی دهد.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ اوتِیَ الْقُرْآنَ وَ الاِْیمانَ فَمَثَلُهُ مَثَلُ الاُْتْرُجَّهِ، رِیحُها طَیِّبٌ، وَ طَعْمُها طَیِّبٌ، وَ امَّا الَّذی لَمْ یُؤْتَ الْقُرْآنَ وَ لاَ الإْیْمانَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ الْحَنْظَلَهِ، طَعْمُها مُرُّ، وَ لا رِیحَ لَها. (2)

آن که قرآن و ایمان به او داده شود مثلش مانند ترنج است که بو و طعمش خوش است، و اما کسی که از قرآن و ایمان بی بهره است همانند هندوانۀ ابوجهل است که طعمش تلخ و بدون بوست.

امام کاظم علیه السلام فرمود:

مَنِ اسْتَکْفی بِآیَهٍ مِنَ الْقُرْآنِ مِنَ الشَّرْقِ الَی الْمَغْرِبِ کُفِیَ إذا کانَ بِیَقینٍ. (3)

کسی که از شرق و غرب عالم به آیه ای از قرآن مجید اکتفا کند، او را کافی است، اگر به یقین و اطمینان باشد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَشْرافُ امَّتی حَمَلَهُ الْقُرْآنِ. (4)

ص:157


1- (1) - الکافی: 602/2، حدیث 13؛ [1]وسائل الشیعه: 331/5، باب 20، حدیث 6704. [2]
2- (2) - الکافی: 604/2، حدیث 6؛ [3]وسائل الشیعه: 178/6، باب 6، حدیث 7671. [4]
3- (3) - الکافی: 623/2، حدیث 18؛ [5]مکارم الأخلاق: 363. [6]
4- (4) - من لایحضره الفقیه: 399/4، حدیث 5855؛ وسائل الشیعه: 168/6، باب 1، حدیث 7647. [7]

بزرگان امّتم حاملان قرآنند.

و نیز فرمود:

اَهْلُ الْقُرْآنِ هُمْ اهْلُ اللّهِ وَ خاصَّتُهُ. (1)

اهل قرآن اهل خدا و بندگان خاص حقّند.

و نیز می فرماید:

اِنَّ اهْلَ الْقُرْآنِ فِی اعلی دَرَجَهٍ مِنَ الآْدَمِیِّینَ ما خَلاَ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلینَ، فَلا تَسْتَضْعِفُوا اهْلَ الْقُرْآنِ حُقُوقَهُمْ، فَاِنَّ لَهُمْ مِنَ اللّهِ الْعَزیزِ الْجَبّارِ لَمَکاناً عَلِیّاً. (2)

اهل قرآن در برترین درجه و مقام از مقامات انسان ها هستند، مقامی مادون مقام انبیا، شما ای مردم حقوق اهل قرآن را ضعیف و کم نشمارید، که اینان در پیشگاه حق از مکانت بلندی برخوردارند.

و نیز آن حضرت فرمود:

یا سَلْمانُ! عَلَیْکَ بِقِراءَهِ الْقُرْآنِ، فَاِنَّ قِراءَتَهُ کَفّارَهٌ لِلذُّنوبِ، وَ سِتْرٌ مِنَ النّارِ، وَ امانٌ مِنَ الْعَذابِ. (3)

ای سلمان! بر تو باد به قرائت قرآن، که قرائت کتاب حق کفّارۀ گناهان است و پوششی از آتش و امانی از عذاب است.

و نیز از آن حضرت روایت شده:

ص:158


1- (1) - وسائل الشیعه: 168/6، باب 1، حدیث 7644؛ [1] مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 44/1.
2- (2) - الکافی: 603/2، حدیث 1؛ [2]وسائل الشیعه: 174/6، باب 4، حدیث 7663. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 17/89، باب 1، حدیث 18؛ [4]مستدرک الوسائل: 257/4، باب 10، حدیث 4637. [5]

لِیَکُنْ کُلُّ کَلامِکُمْ ذِکْرَاللّهِ وَ قِراءَهَ الْقُرْآنِ. (1)

باید تمام گفتار شما ذکر خدا و قرائت قرآن باشد.

سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ افْضَلِ الاَْعْمالِ عِنْدَ اللّهِ فَقالَ: قِراءَهُ الْقُرْآنِ، وَ انْتَ تَمُوتُ وَ لِسانُکَ رَطْبٌ مِنْ ذِکْرِ اللّهِ. (2)

از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد: بهترین عمل نزد خدا چیست؟

فرمود: قرائت قرآن، و این که در حال مرگ زبانت در ذکر خدا باشد.

امیر المؤمنین علیه السلام در وصیّت خود به فرزندش محمد حنفیّه فرمود:

بر تو باد به تلاوت قرآن در شب و روزت و عمل به آن، و التزام به فرائض و شرایع قرآن، ورعایت حلال و حرام و امر و نهیش، و تلاوت در شب و روزت، که این کتاب عهد خدا به سوی خلق اوست، پس بر هر مسلمانی واجب است هر روز در عهد خدا بنگرد. (3)امام صادق علیه السلام فرمود:

قِراءَهُ الْقُرْآنِ فِی الْمُصْحَفِ تُخَفِّفُ الْعَذابَ عَنِ الْوالِدَیْنِ وَ انْ کانا کافِرَیْنِ. (4)

خواندن قرآن از روی قرآن عذاب پدر و مادر را سبک می کند گرچه کافر باشند.

ص:159


1- (1) - جامع الاخبار: 41؛ [1]مستدرک الوسائل: 259/4، باب 10، ذیل حدیث 4639. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 19/89، باب 1، ذیل حدیث 18؛ [3]مستدرک الوسائل: 259/4، باب 10، ذیل حدیث 4639. [4]
3- (3) - من لایحضره الفقیه: 628/2، حدیث 3215؛ وسائل الشیعه: 171/15، باب 2، حدیث 20224. [5]
4- (4) - الکافی: 613/2، حدیث 4؛ [6]وسائل الشیعه: 204/6، باب 19، حدیث 7736. [7]

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مُعَلِّمُ الْقُرْآنِ وَ مُتَعَلِّمُهُ یَسْتَغْفِرُ لَهُ کُلُّ شَیْ ءٍ حَتَّی الْحُوتِ فِی الْبَحْرِ. (1)

برای تعلیم دهندۀ قرآن و یاد گیرندۀ آن همه چیز استغفار می کند حتی ماهی در دریا.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

یَنْبَغی لِلْمُؤْمِنِ انْ لا یَمُوتَ حَتّی یَتَعَلَّمَ الْقُرْآنَ اوْ یَکُونَ فِی تَعَلُّمِهِ. (2)

برای مؤمن سزاوار است نمیرد مگر این که قرآن مجید را فرا بگیرد، یا در حال فراگرفتن باشد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اِنْ ارَدْتُمْ عَیْشَ السُّعَداءِ، وَ مَوْتَ الشُّهَداءِ، وَالنَّجاهَ یَوْمَ الْحَشْرِ، وَ الظِّلَّ یَوْمَ الْحَرورَ، وَ الْهُدی یَوْمَ الضَّلالَهِ، فَادْرُسُوا الْقُرْآنَ، فَاِنَّهُ کَلامُ الرَّحْمنِ، وَ حِرْزٌ مِنَ الشَّیطانِ، وَ رُجْحانٌ فِی الْمیزانِ. (3)

اگر زندگی اهل سعادت، و مرگ شهیدان، و نجات روز قیامت، و قرار گرفتن زیر سایه در روز سوزان محشر، و هدایت از گمراهی را می خواهید قرآن بخوانید و کتاب حق را فرا بگیرید، که کلام خدا و پناه از شیطان و سنگینی در ترازوی عمل است.

و نیز فرمود:

اَلْقُرْآنُ هُوَ الدَّواءُ. (4)

قرآن مجید دواست.

ص:160


1- (1) - مستدرک الوسائل: 235/4، باب 1، حدیث 4580؛ [1] جامع أحادیث الشیعه: 9/15، حدیث 14.
2- (2) - بحار الأنوار: 189/89، باب 20، حدیث 13؛ [2] الدعوات، راوندی: 220، حدیث 600.
3- (3) - مستدرک الوسائل: 232/4، باب 1، حدیث 4570؛ [3]بحار الأنوار: 18/89، باب 1، حدیث 18. [4]
4- (4) - بحار الأنوار: 176/89، باب 18، حدیث 4؛ [5] الدعوات، راوندی: 188، حدیث 521.

و نیز فرمود:

ما آمَنَ بِالْقُرْآنِ مَنِ اسْتَحَلَّ مَحارِمَهُ. (1)

کسی که حرام های قرآن را حلال بشمارد به قرآن ایمان نیاورده است.

ص:161


1- (1) - بحار الأنوار: 185/89، باب 19، حدیث 23؛ [1]مستدرک الوسائل: 250/4، باب 7، حدیث 4620. [2]

[«11»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَدِمْ بِالْقُرْآنِ صَلاَحَ ظَاهِرِنَا وَ احْجُبْ بِهِ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ عَنْ صِحَّهِ ضَمَائِرِنَا وَ اغْسِلْ بِهِ دَرَنَ قُلُوبِنَا وَ عَلاَئِقَ أَوْزَارِنَا وَ اجْمَعْ بِهِ مُنْتَشَرَ أُمُورِنَا وَ أَرْوِ بِهِ فِی مَوْقِفِ الْعَرْضِ عَلَیْکَ ظَمَأَ هَوَاجِرِنَا وَ اکْسُنَا بِهِ حُلَلَ الْأَمَانِ یَوْمَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ فِی نُشُورِنا]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و به وسیلۀ قرآن آراستگی ظاهر ما را تداوم بخش و خطرات وسوسه ها را از پنجه انداختن به سلامت درونمان باز دار، و به سبب قرآن چرک دل هامان، و وابستگی گناهانمان را به وجودمان بشوی، و امور از هم پاشیدۀ ما را به قرآن سامان بخش، و در جایگاه عرض اعمال به پیشگاهت، تشنگی ما را که زاییده گرمای آن جاست، به سبب قرآن فرونشان، و در هنگام برانگیختنمان در روز وحشت بزرگ، به وسیلۀ قرآن بر ما جامۀ امن و امان پوشان.

قرآن، عامل آراستگی ظاهر و صفای باطن

اشاره

وجود انسان برخلاف وجود حیوان که تنها با غریزۀ فطری زندگی می کند دارای دو چهرۀ بیرونی و درونی است. انسان ها به وسیلۀ آثار ظاهری و نشانه های جسمانی یکدیگر را می شناسند و کمی فراتر با نشانه های عقلی و صفات اخلاقی شناسایی می شوند.

ص:162

اما خداوند متعال به دل ها و افکار می نگرد و بسیاری از سرنوشت ها و کیفرهای بشر بازتاب اعمال درونی اوست. به ویژه که حضرت حق؛ اولین نعمت حقیقی آدم را عقل قرار داد و بر این اساس نور هدایت و سعادت را به او بخشیده است و حقیقتِ زیبایی که برای انسان برشمرده اند همین نیروی عقل و اندیشه است.

امام حسن عسگری علیه السلام در مواعظ خویش می فرماید:

حُسْنُ الصُّورَهِ جَمالٌ ظاهِرٌ وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمالٌ باطِنٌ. (1)

نیکویی چهره، زیبایی ظاهر است و نیکویی خرد، زیبایی درون است.

امیرمؤمنان علی علیه السلام در باب جایگاه خرد و کمال در آدمی می فرماید:

اَلْعَقْلُ غِطاءٌ سَتِیرٌ وَ الْفَضْلُ جَمالٌ ظاهِرٌ، فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلُقِکَ بِفَضْلِکَ وَ قاتِلْ هَواکَ بِعَقْلِکَ تَسْلَمْ لَکَ الْمَوَدَّهُ وَ تَظْهَرْ لَکَ الْمَحَبَّهُ. (2)

عقل پردۀ پوشانندۀ درون است و برتری و شایستگی، زیبایی آشکار است.

پس نادرستی اخلاقت را به فضلت بپوشان و با عقلت هوست را بکش، تا دوستی مردم برایت سالم بماند و محبّت تو بر آنها آشکار گردد.

اگر ظرف دل و فکر انسان جایگاه پاکی ها و پاک کننده ها باشد بسیاری از مشکلات درونی او درمان می شود و صفای ضمیری برای او فراهم می شود.

هرگاه قرآن در دل پاک بنشیند و اثر تابناک خود را به جان بسپارد، دیگر جای شبهه و کجروی پدید نمی آید و تا پایان عمر در نور پرفروغ قرآن، زیبا زندگی می کند ولی گاهی قرآن در فرودگاه آلوده ای می نشیند و صاحب آن را نفرین می کند که در این راستا؛ رسول اللّه اعظم صلی الله علیه و آله می فرماید:

ص:163


1- (1) - بحار الأنوار: 379/75، باب 29، حدیث 4؛ [1]أعلام الدین: 313. [2]
2- (2) - الکافی: 20/1، حدیث 13؛ [3]وسائل الشیعه: 207/15، باب 8، حدیث 20292. [4]

کَمْ مِنْ قاِرئٍ لِلْقُرآنِ وَ الْقُرآنُ یَلْعَنُهُ. (1)

چه بسا خوانندۀ قرآنی که قرآن او را لعنت می کند.

و نیز فرمود:

إِنَّ أَحَقَّ النّاسِ بِالتَّخَشُّعِ فی السِّرِّ وَ الْعَلانِیَهِ لَحامِلُ الْقُرآنِ. (2)

سزاوارترین مردم به خشوع داشتن نهان و آشکار در برابر خدا، دانای به قرآن است.

امام علی علیه السلام در این زمینه می فرماید:

لِیَکُنْ کُلُّ کَلامِکُمْ ذِکْرَ اللّهِ وَ قِراءَهَ الْقُرآنِ، فَإِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله سُئِلَ أَیُّ الْأَعْمالِ أَفْضَلُ عِنْدَاللّهِ؟ قالَ: قِراءَهُ الْقُرآنِ وَ أَنْتَ تَمُوتُ وَ لِسانُکَ رَطْبٌ مِنْ ذِکْرِ اللّهِ تَعالی. (3)

باید همه سخنانتان یاد خدا و تلاوت قرآن باشد. همانا از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پرسیده شد: چه عمل هایی نزد خداوند برتر است؟ فرمود: خواندن قرآن و این که وقت مرگ زبانت از ذکر خداوند متعال؛ تر و شاداب باشد.

انسان هایی که جایگاه قرآن را در قلب آلوده و ظرف ناپاک درون قرار می دهند به نوعی بی احترامی به ساحت کتاب اللّه روا می دارند و در نتیجه موجب بی توفیقی در بهره بردن از آثار و برکات او خواهند شد.

مولای ما علی بن ابی طالب علیه السلام در کسب نورانیّت از قرآن می فرماید:

وَ تَعَلَّمُوا الْقُرآنَ فَاِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدیثِ وَ تَفَقَّهُوا فیهِ فَاِنَّهُ رَبیعُ الْقُلُوبِ وَ

ص:164


1- (1) - بحار الأنوار: 185/89، باب 19، حدیث 24؛ [1]مستدرک الوسائل: 250/4، باب 7، حدیث 4621. [2]
2- (2) - الکافی: 604/2، حدیث 5؛ [3]بحار الأنوار: 185/89، باب 19، حدیث 25. [4]
3- (3) - مستدرک الوسائل 259/4، باب 10، ذیل حدیث 4639؛ [5]جامع الأخبار: 41. [6]

اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَاِنَّهُ شِفاءُ الصُّدورِ، وَ أَحْسِنُوا تِلاوَتَهُ فَاِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ. (1)

و قرآن بیاموزید که بهترین گفتارست، ودر آن اندیشه کنید که بهار دل هاست، و از نورش شفا خواهید که شفای سینه هاست و آن را به نیکوترین صورت بخوانید که سودمندترین داستان سرایی است.

و در جای دیگر از فضایل قرآن برمی شمرد و می فرماید:

یُنادِی مُنادٍ یَوْمَ الْقِیامَهِ: «أَلا انَّ کُلَّ حارِثٍ مُبْتَلًی فی حَرْثِهِ وَ عاقِبَهِ عَمَلِهِ غَیْرَ حَرَثَهِ الْقُرْآنِ». فَکُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَ اتْباعِهِ وَ اسْتَدِلُّوهُ عَلی رَبِّکُمْ.

وَ اسْتَنْصِحُوهُ عَلی أَنْفُسِکُمْ، وَ اتَّهِمُوا عَلَیْهِ آراءَکُمْ وَ اسْتَغِشُّوا فیهِ اهْواءَکُمْ. (2)

ندادهنده ای در قیامت ندا می دهد: «امروز هر انسانی دچار بذری است که افشانده و گرفتار نتیجۀ عمل خود است جز آنان که زارع بذر قرآن در سرزمین حیات خود بودند.» پس از بذرافشانان قرآن و تابعان آن باشید، آن را رهنمای بر خدای خود قرار دهید، برای خود از قرآن طلب نصیحت کنید، آرای خود را که بر خلاف قرآن است متّهم نمایید و خواهش خود را که مخالف قرآن است خائن بدانید.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

عَلَی کُلِّ جُزْءٍ مِنْ أَجْزائِکَ زَکاهٌ واجِبَهٌ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ بَلْ عَلَی کُلِّ شَعْرَهٍ بَلْ عَلَی کُلِّ لَحْظَهٍ فَزَکاهُ الْعَیْنِ النَّظَرُ بِالْعَبْرَهِ وَ الْغَضِّ عَنِ الشَّهَواتِ وَ مایُضاهِیها وَ زَکاهُ الْأُذُنِ إِسْتماعُ الْعِلْمِ وَ الْحِکْمَهِ وَ الْقُرآنِ وَ فَوَائِدِ الدِّینِ مِنَ الْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ وَ النَّصیحَهِ وَ ما فِیهِ نَجاتُکَ بِالْإِعْراضِ عَمّا هُوَ

ص:165


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 109. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 175. [2]

ضِدُّهُ مِنَ الْکِذْبِ وَ الْغِیبَهِ وَ أَشْباهِها. (1)

بر هر جزء از اجزای تو زکاتی واجب است. بلکه بر هر موی بدن تو و بر هر نگاه تو زکاتی است. پس زکات چشم؛ نظر به عبرت گرفتن و فروبستن از خواهش ها و هر چه وابستۀ به آنهاست. و زکات گوش؛ گوش فرا دادن دانش و حکمت و قرآن و فایده های دینی از پند و اندرز و آنچه که نجات تو در آن است به رو گردانی از خلاف آن از دروغ و بدگویی از دیگران و بهتان و مثل اینها.

حکایتی در نفوذ آیات قرآن مجید

تاریخ اسلام پر از نشانه های نفوذ عجیب قرآن در دل های مؤمنان است و حتی غیرمسلمانان که قلب های آماده ای داشتند با گوش دادن به صدای دلنشین آیات الهی به سوی حق مشتاق می شدند.

از نمونه های بارز تأثیر آیات قرآن کریم در قلب های مسلمانان صدر اسلام این که:

یکی از یاران پیامبر به نام ابوطلحه انصاری در مدینه نخلستان بسیار باشکوه و پربار و زیبایی در رو به روی مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت که همگان از آن به نیکی سخن می گفتند، در آن چشمۀ آب زلالی بود که هر گاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آن باغ می رفت از آن آب میل می کرد و وضو می ساخت و همچنین آن باغ درآمد خوبی برای ابوطلحه داشت. پس از نزول آیۀ:

لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ» (2)

هرگز به [ حقیقتِ ] نیکی [ به طور کامل ] نمی رسید تا از آنچه دوست دارید

ص:166


1- (1) - بحار الأنوار: 7/93، باب 1، حدیث 1؛ [1]مصباح الشریعه: 51. [2]
2- (2) - آل عمران (3) : 92. [3]

انفاق کنید .

به خدمت پیامبر آمد و عرض کرد: می دانم که محبوب ترین اموال من همین باغ است ولی من می خواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخیره ای برای رستاخیز من باشد. ای رسول خدا! پس آن را در هر جا که مصلحت می دانی قرار بده.

پیامبر فرمود: آفرین بر تو، آفرین بر تو، این ثروتی است که برای تو سودمند خواهد بود. سپس فرمود: من صلاح می دانم که آن را به خویشاوندان نیازمند خود بدهی و ابوطلحه به دستور حضرت عمل کرد و آن را در میان بستگان خود تقسیم نمود. (1)

ص:167


1- (1) - مستدرک الوسائل: 249/7، باب 44، حدیث 8164؛ [1] جامع أحادیث الشیعه: 413/8، حدیث 1193.

[«12»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْبُرْ بِالْقُرْآنِ خَلَّتَنَا مِنْ عَدَمِ الْإِمْلاَقِ وَ سُقْ إِلَیْنَا بِهِ رَغَدَ الْعَیْشِ وَ خِصْبَ سَعَهِ الْأَرْزَاقِ وَ جَنِّبْنَا بِهِ الضَّرَائِبَ الْمَذْمُومَهَ وَ مَدَانِیَ الْأَخْلاَقِ وَ اعْصِمْنَا بِهِ مِنْ هُوَّهِ الْکُفْرِ وَ دَوَاعِی النِّفَاقِ حَتَّی یَکُونَ لَنَا فِی الْقِیَامَهِ إِلَی رِضْوَانِکَ وَ جِنَانِکَ قَائِداً وَ لَنَا فِی الدُّنْیَا عَنْ سُخْطِکَ وَ تَعَدِّی حُدُودِکَ ذَائِداً وَ لِمَا عِنْدَکَ بِتَحْلِیلِ حَلاَلِهِ وَ تَحْرِیمِ حَرَامِهِ شَاهِداً]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و خلأ و شکاف تنگدستی و نداری ما را به وسیلۀ قرآن جبران فرما، و به سبب قرآن زندگی فراخ و گسترده و فراوانی ارزاق را به سوی ما سوق ده، و ما را در سایۀ قرآن، از خصلت های ناپسند و پستی های اخلاقی دور کن، و به وسیلۀ قرآن از سقوط در منجلاب کفر، و انگیزه های نفاق حفظ فرما، تا قرآن در روز قیامت راهبر و راهنمای ما به سوی خشنودیت و بهشت هایت باشد، و در این جهان از خشمت، و تجاوز از حدودت بازمان دارد، و برای ما در پیشگاهت، در حلال دانستن حلالش، و حرام دانستن حرامش شاهد و گواه باشد.

قرآن و وسعت رزق

اشاره

از اسمای حسنای الهی رزّاق به معنای روزی دهندۀ تمام موجودات است که

ص:168

خداوند رازق از باب لطف و کرم از سفرۀ خود به همۀ مخلوقات زمینی و آسمانی، رزق و نعمتی فراخور او عطا می کند و این موهبت را بر خویش واجب می داند و می فرماید:

وَ مَا مِن دَآبَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا» (1)

و هیچ جنبده ای در زمین نیست مگر اینکه روزیِ او برخداست .

پروردگار کریم در هر روزیِ مادّی و معنوی؛ اندازه را بر پایۀ دانش و بینش که نسبت به قابلیت و استعداد هر یک از بندگانش دارد؛ نصیب او می گرداند و همه انسان ها نمی توانند از عطیه های حق به طور یکسان بهره مند گردند؛ زیرا سهم هر ظرفی به فراخور حال او پر می شود که خداوند در این باره می فرماید:

أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَسَالَتْ أَوْدِیَهُ بِقَدَرِهَا» (2)

خدا از آسمان آبی نازل کرد که در هر درّه و رودی به اندازۀ گنجایش و وسعتش [ سیلابی ] جاری شد.

روی این اصل قرآنی خداوند حکیم اساس رزق بندگانش را بر پایۀ حکمت بالغه اش تنظیم نموده است و برای رسیدن به درجه های بالاتر در کسب روزی افزونتر زمینه هایی را فراهم ساخته است:

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ وَ مَآ أَنفَقْتُم مِّن شَیْ ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّ زِقِینَ» (3)

بگو : یقیناً پروردگارم روزی را برای هر کس از بندگانش بخواهد وسعت می دهد و یا تنگ می گیرد ، و هرچه را انفاق می کنید [ چه کم و چه زیاد ] خدا

ص:169


1- (1) - هود (11) : 6. [1]
2- (2) - رعد (13) : 17. [2]
3- (3) - سبأ (34) : 39. [3]

عوضی را جایگزین آن می کند ؛ و او بهترین روزی دهندگان است .

بنابراین؛ آگاهی خداوند به عوامل و حجاب هایی که برای سهمیه هر آدمی مقدر است، انسان را از تباهی و گردنکشی نگه می دارد. و برپایۀ حکمت، ظهور اطلاقی رزق را محدود می سازد.

وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْاْ فِی الْأَرْضِ وَ لَکِن یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا یَشَآءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرُبَصِیرٌ» (1)

و اگر خدا روزی را بر بندگانش وسعت دهد ، در زمین سرکشی و ستم کنند ، ولی آنچه را بخواهد به اندازه نازل می کند ؛ یقیناً او به بندگانش آگاه و بیناست .

گاهی ما در روزی مادی و جسمانی از خداوند درخواست زیاده طلبی ویژه ای همراه با تلاش فراوان می کنیم و می گوییم: خدایا! دارایی زیادی به ما ارزانی دار در حالی که چنین دعایی ارزنده نیست؛ زیرا اگر سزاوار نباشی و روزی تو نباشد باعث وزر و وبال می شود، سپس از خداوند طلب راحتی و مرگ می کنی از این رو گاه فرزند، دارایی و دانش و خردی که ایمان و تقوا به همراه نداشته باشد سبب گرفتاری و عذاب وجدان می گردد. چون هر افزایشی خیر و برکت نمی آورد.

حکایتی در رزق

«حضرت موسی علیه السلام فقیری را دید که از شدّت تهیدستی، برهنه روی ریگ های بیابان خوابیده است. چون نزدیک او رفت؛ فقیر گفت: ای موسی! دعا کن تا خداوند متعال رزق اندکی به من بدهد، از بی تابی، جانم به لب رسیده است.

موسی علیه السلام برای او دعا کرد و از آنجا (برای مناجات به کور طور) رفت. چند روز

ص:170


1- (1) - شوری (42) : 27. [1]

بعد موسی علیه السلام از همان مسیر باز می گشت، دید همان فقیر را دستگیر کرده اند و جمعیّتی بسیار دورش گرد آمده بودند. موسی علیه السلام از مردم پرسید چه اتفاقی افتاده است؟ مردم گفتند: تا به حال پولی نداشته تازگی مالی به دست آورده و شراب نوشیده و نعره می کشد، نفس کش می طلبد و شخصی را کشته است. اکنون او را دستگیر کرده اند تا به عنوان قصاص، اعدام کنند.

خداوند در قرآن می فرماید:

وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْاْ فِی الْأَرْضِ» (1)

و اگر خدا روزی را بر بندگانش وسعت دهد ، در زمین سرکشی و ستم کنند .

پس موسی به حکمت الهی اقرار کرد و از جسارت و خواهش خود طلب آمرزش و توبه نمود.» (2)قرآن پیوند روشنی میان مسائل معنوی و مادّی برقرار می سازد و بازگشت به سوی خدا را مایۀ آبادانی و خرّمی و سرسبزی و گسترش نعمت ها می داند.

این حقیقت در بسیاری از آیات قرآن به چشم می خورد از جمله در سورۀ نوح از زبان این پیامبر بزرگ که در برابر دعوتش روی می گرداندند؛ آمده است:

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا * یُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَیْکُم مِّدْرَارًا * وَ یُمْدِدْکُم بِأَمْوَ لٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَل لَّکُمْ جَنَّتٍ وَ یَجْعَل لَّکُمْ أَنْهَرًا» (3)

پس [ به آنان ] گفتم : از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره بسیار آمرزنده است . * تا بر شما از آسمان باران پی در پی و با برکت فرستد ، * و شما را با اموال و فرزندان یاری کند ، و برایتان باغ ها و نهرها قرار دهد ،

ص:171


1- (1) - شوری (42) : 27. [1]
2- (2) - حکایت های گلستان: 161.
3- (3) - نوح (7) : 10 - 12. [2]

استغفار که در آیۀ فوق به عنوان کلید گشایش رزق و روزی مطرح می شود از پیوندهای عمیق معنوی حق با گسترش امور مادّی انسان است که در متن جامعه همچون تار و پود پارچه به هم می آمیزد و ریشه و ساقه را با گل و میوه ارتباط می دهد. کدام جامعه با آلودگی به گناه، خیانت، نفاق و دزدی و ستم و تنبلی و مانند آنها، می تواند آباد و پربرکت باشد.

کدام جامعه با از دست دادن روح تعاون و همکاری، می تواند زمین های خرّم و سرسبز و وضع اقتصادی مرفّهی داشته باشد.

کدام جامعه مردمش با آلودگی به انواع هوس ها و دام های شیطانی می تواند نیرومند در برابر دشمنان ایستادگی کند.

آری، هیچ مسألۀ قرآنی نیست مگر اینکه اثر مفید و سازنده ای بر زندگی مادّی مردم دارد و هیچ اعتقاد و ایمان راسخی مؤثّر نیست مگر اینکه در ساختن یک جامعۀ آباد و آزاد و مستقلّ سهم به سزایی دارد.

اگر کتاب حق و دین به صورت یک سلسلۀ آداب و تشریفات ظاهری و خالی از محتوا در میان انسان ها درآید، تأثیری در گسترش نظام حقوقی و اقتصادی اجتماع نخواهد داشت و آدمیان از ارزش ها و برکات آسمانی محروم خواهند شد.

ممکن است ما بعضی از مراحل پیوند معنوی استغفار یا صدقه یا پرهیزکاری را با نزول برکات مادی و خوراک جسمی درست درک نکنیم ولی بدون شک آثار و فایده های آن را در صحنه هایی از زندگی خویش احساس خواهیم نمود.

اگر درخواست زیاده بر نیاز شخصی در رشد و شکوفایی اقتصاد و یا در امور فرهنگی و علمی جامعه یا دستگیری از ضعیفان و مستمندان تأثیرگذار باشد؛ مطلوب نیکو و پسندیده است. امّا توفیق یافتن برای هر کسی امکان پذیر نیست؛ زیرا چه بسا تلاش فردی یا گروهی برای چنین خدماتی، انسان را از عبادت و رضایت خداوند دور می سازد. پس همان اندکی که همیشه از حلال و پاکی به دست

ص:172

می آورد او را کفایت کند.

امام حسن عسگری علیه السلام می فرماید:

لایَشْغَلْکَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَلٍ مَفْرُوضٍ. (1)

مبادا سرگرم شدن تو به روزی ضمانت شده، تو را از کار واجبی باز دارد.

زیرا برخی از انسان ها به خاطر نیّت خیری که دارند برای پایه گذاری سنتّی نیک یا صدقۀ جاریه ای بسیار کوشش می کنند؛ امّا به این نکته توجّه ندارند که در این میان حقوق کسی ضایع شود و یا خود او بدهکار گردد و دیگران اسیر آثار زیانبار زیاده خواهی آنها شوند؛ پس به گناهی نابخشودنی گرفتار آیند.

ص:173


1- (1) - بحار الأنوار: 374/75، باب 29، ذیل حدیث 1؛ [1] تحف العقول: 489.

[«13»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ هَوِّنْ بِالْقُرْآنِ عِنْدَ الْمَوْتِ عَلَی أَنْفُسِنَا کَرْبَ السِّیَاقِ وَ جَهْدَ الْأَنِینِ وَ تَرَادُفَ الْحَشَارِجِ إِذَا بَلَغَتِ النُّفُوسُ التَّرَاقِیَ وَ قِیلَ مَنْ رَاقٍ؟ وَ تَجَلَّی مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُیُوبِ وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَایَا بِأَسْهُمِ وَحْشَهِ الْفِرَاقِ وَ دَافَ لَهَا مِنْ ذُعَافِ الْمَوْتِ کَأْساً مَسْمُومَهَ الْمَذَاقِ وَ دَنَا مِنَّا إِلَی الْآخِرَهِ رَحِیلٌ وَ انْطِلاَقٌ وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلاَئِدَ فِی الْأَعْنَاقِ وَ کَانَتِ الْقُبُورُ هِیَ الْمَأْوَی إِلَی مِیقَاتِ یَوْمِ التَّلاَقِ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و هنگام مرگ به سبب قرآن، سختی جان دادن، دشواری ناله کردن، و به شماره افتادن نفس را، آن هم وقتی که جان ها به گلو رسند، و گفته شود: چه کسی معالجه گر است؟! بر ما آسان فرما. آری، آسان فرما به خصوص هنگامی که فرشتۀ مرگ، برای گرفتن جان از پرده های غیب آشکار شود، و تیرهای وحشتناک فراق را از کمان اجل به سوی روح پرتاب کند، و از زهر کشندۀ مرگ، شربتی مسموم برای جان آماده نماید، و کوچ کردن و حرکت ما از دنیا به آخرت نزدیک شود، و عمل ها و کردارها، گردن بندهایی بر گردن گردد، و قبرها، تا روز دیدار و ملاقات آرامگاه باشد.

ص:174

قرآن و راحتی جان دادن

اشاره

دشواری مرگ حالتی شبیه به مستی است که بر اثر فرارسیدن مقدمات خروج روح از بدن، هیجان و انقلاب جان کندن به انسان دست می دهد و با شتاب بر عقل و قلب و اعضای بدن چیره می گردد و در او اضطراب و ناآرامی شدیدی پدید می آید.

این وضعیت یک مرحلۀ انتقالی مهم است که باید انسان در آن لحظه تمام پیوندهای قلبی خود را که سالیان دراز با آن خو گرفته است، پاره کند و در عالمی گام بگذارد که برای او بسیار تازه و اسرارآمیز است به ویژه اینکه در لحظۀ تولّد جدید، درک و ایدۀ نویی پیدا می کند و بی ثباتی این جهان را به چشم خویش می نگرد و حوادث ابتدایی پس از مرگ را مشاهده می کند. و وحشتی شبیه به گیجی و مستی به او دست می دهد. حتی انبیاء و مردان خدا که در لحظۀ مرگ از آرامش کاملی بهره مندند، از مشکلات این لحظۀ انتقالی بی نصیب نیستند.

در سیرۀ اخلاقی پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است که: در لحظات آخر عمر مبارکش، دست خود را در ظرف آبی می کرد و به صورت می کشید و لا اله الا اللّه می گفت و می فرمود:

إِنَّ لِلْمَوتِ سَکَراتٍ. (1)

برای مرگ لحظه های سختی است.

این حالت برگرفته از هراسی است که در آیۀ شریفه به آن اشاره فرموده است:

وَ جَآءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِ ّ ذَ لِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ» (2)

و سکرات و بیهوشی مرگ ، حق را [ که همه واقعیات جهان پس از مرگ

ص:175


1- (1) - صحیح البخاری: 141/5؛ تفسیر القرطبی: 13/17، [1]ذیل آیۀ 19 سورۀ ق. [2]
2- (2) - ق (50) : 19.

است ] می آورد [ و به محتضر می گویند : ] این همان چیزی است که از آن می گریختی .

جان دادن در روایات

در بعضی از روایات آمده است که امام رضا علیه السلام فرمود:

سه روز برای انسان وحشتناک است؛ روزی که متولّد می شود و این جهان ناآشنا را می بیند. روزی که می میرد و عالم پس از مرگ را مشاهده می کند.

روزی که وارد عرصۀ محشر می شود و اموری می بیند که در دار دنیا نبود. (1)خداوند دربارۀ یحیی بن زکریا علیه السلام می فرماید:

وَ سَلَمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا» (2)

و بر او سلام باد روزی که زاده شد، و روزی که می میرد، و روزی که زنده برانگیخته می شود .

و با کمی تفاوت از زبان حضرت عیسی علیه السلام دربارۀ خود می فرماید:

وَالسَّلَمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا * ذَ لِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِ ّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ» (3)

و سلام بر من روزی که زاده شدم ، و روزی که می میرم ، و روزی که زنده برانگیخته می شوم . * این است عیسی بن مریم ، همان قول حق که [ یهود

ص:176


1- (1) - بحار الأنوار: 104/7، باب 5، حدیث 18؛ الخصال: 107/1، حدیث 71؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام : 257/1، حدیث 11. [1]
2- (2) - مریم (19) : 15. [2]
3- (3) - مریم (19) : 33 - 34. [3]

و نصاری ] دربارۀ او در تردیدند .

خداوند این دو پیامبر را مشمول عنایت ویژه خود در این سه روز قرار می دهد.

ولی مسلم است کسانی که شیفتگی شدید به دنیا دارند جان کندن و دل بریدن از آنچه وابسته بوده اند مشکل تر است و نیز آنهایی که مرتکب گناهان بیشتری شده اند؛ انتقالشان دردناک تر خواهد بود. و بدترین پوزش، است که مرگ فرا می رسد.

اما کسانی که در دنیا با ایمان و خلوص و زهد می زیستند، مرگ برایشان آسان مانند بوییدن گل خوشبویی است که احساس راحتی و نشاط می کنند.

در حدیث معراج از وجود مبارک پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله دربارۀ ویژگی اهل آخرت آمده است:

یَتْعَبُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ لایُرِیحُونَهَا وَ إِنَّ راحَهَ أَهْلِ الْجَنَّهِ فِی الْمَوْتِ وَ الْآخِرَهَ مُسْتَراحُ الْعابِدِینَ. (1)

نفوس خویش را به رنج درمی افکنند و طعم آسودگی به آنها نمی چشانند همانا آسودگی اهل بهشت در مردن است و آخرت آسایشگاه، خداپرستان است.

هرگز درون خویش، هراس و نگرانی از رفتن به جهان آخرت، راه نمی دهند بلکه از غم و رنج ها رهایی پیدا می کنند.

نبی اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

مُسْتَرِیحٌ وَ مُسْتَراحٌ مِنْهُ أَمَّا الْمُسْتَرِیحُ فَالْعَبْدُ الصّالِحُ اسْتراحَ مِنْ غَمِّ الدُّنْیا وَ ما کانَ فِیهِ مِنَ الْعِبادَهِ إِلی الرّاحَهِ وَ نَعِیمِ الآخِرَهِ وَ أَمَّا المُسْتَراحُ مِنْهُ فَالْفاجِرُ یَسْتَرِیحُ مِنْهُ الْمَلَکانِ اللَّذانِ یَحْفَظانِ عَلَیْهِ وَ خادِمُهُ وَ أَهْلُهُ وَ

ص:177


1- (1) - بحار الأنوار: 25/74، باب 2، حدیث 6. [1]

الْأَرْضُ الَّتی کانَ یَمْشی عَلَیْها. (1)

آدمیزاد یا آسوده می شود یا از دستش آسوده می شوند، امّا آسوده شده: پس آن بندۀ رستگار و درستکاری است که از رنج دنیا و آنچه از تکالیف بندگی بر اوست به سوی آسایش ابدی و بهشت آخرت آرام می گیرد و اما آسوده کننده: آن انسان فاسقی است که دو فرشتۀ نگهبان او و نوکر و خانواده و زمینی که بر آن راه می رفته از وجود او راحت می شوند.

بنابراین مؤمنی که کردار او، عمل صالح و در جانش نفس مطمئنه را پرورانده؛ آمادۀ پرواز به سوی لقای دوست می شود تا در جوار نعمت های گوارای او آرامش گیرد و در لذّت های ابدی غوطه ور گردد.

رضای خداوند و راحتی جان دادن

سدیر صیرفی می گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم فدایت شوم. ای فرزند رسول خدا! آیا مؤمن از قبض روحش ناراضی باشد؟ فرمود: نه، به خدا سوگند، هنگامی که فرشتۀ مرگ برای قبض روحش می آید به او خطاب نموده و می گوید: ای ولی خدا! ناراحت نباش، سوگند به آن که محمد صلی الله علیه و آله را مبعوث کرد من بر تو مهربان ترم از پدر مهربان، درست چشم هایت را بگشا و بنگر، او نگاه می کند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام و فاطمه علیها السلام و حسن و حسین علیهما السلام و امامان از نسل او را می بیند.

فرشته به او می گوید: ببین این رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان علیهم السلام دوستان تواند.

ص:178


1- (1) - الکافی: 254/3، حدیث 11؛ [1]بحار الأنوار: 168/79، باب 20، ذیل حدیث 3. [2]

پس چشمش را باز می کند و می بیند و ناگاه گوینده ای از سوی پروردگار عزیز ندا می دهد و می گوید: یَأَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ای کسی که به مقام محمد و اهل بیت او اطمینان داشتی و ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَهً به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که تو، به ولایت آنان راضی هستی مَّرْضِیَّهً و او با ثوابش از تو خشنود است. فَادْخُلِی فِی عِبَدِی داخل شو در میان بندگانم، یعنی محمد و اهل بیت علیهم السلام او وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» (1) و داخل شو در بهشتم.

در این هنگام چیزی برای انسان محبوب تر از آن نیست که روحش هر چه زودتر از کالبدش جدا شود و به آن منادی بپیوندند. (2)

دارالسلام و آسایشگاه ابدی

در قرآن دارالسلام سرای سلامت و آسایشگاه و راحت ابدی است که در دو سورۀ انعام و یونس به آن اشاره شده است:

لَهُمْ دَارُ السَّلَمِ عِندَ رَبِّهِمْ وَهُوَ وَلِیُّهُم بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» (3)

برای آنان نزد پروردگارشان خانۀ سلامت و امن است ؛ و به پاداش کارهای پسندیده ای که همواره انجام می دادند یار و سرپرست آنان است .

وَ اللَّهُ یَدْعُواْ إِلَی دَارِ السَّلَمِ وَ یَهْدِی مَن یَشَآءُ إِلَی صِرَ طٍ مُّسْتَقِیمٍ» (4)

و خدا [ مردم را ] به سرای سلامت و امنیت [ که بهشتِ عنبر سرشت است ] دعوت می کند و هر که را بخواهد به راهی راست هدایت می نماید .

مراد در آیات فوق؛ بهشت جایگاه جاودانی کسانی است که در آیات خداوند تدبّر و تفکّر کرده اند و در نتیجه جامۀ پرهیزگاری به تن کرده و با تسلیم جان خویش نزد پروردگارشان در خانۀ سلامت تا ابد خواهند ماند.

ص:179


1- (1) - فجر (89) : 27 - 30. [1]
2- (2) - الکافی: 127/3، حدیث 2؛ بحار الأنوار: 196/6، باب 7، حدیث 49.
3- (3) - انعام (6) : 127. [2]
4- (4) - یونس (10) : 25. [3]

حکایت سیده نفیسه

از نمونه های تاریخی چنین بزرگانی که با قرآن کریم پیوند عارفانه داشته اند؛ «سیدۀ نفیسه فرزند حسن بن زید بن حسن مجتبی علیه السلام ، همسر اسحاق بن امام جعفر صادق علیه السلام ، صاحب جلالت و فضیلت در خاندان رسالت و ولایت بوده است. او در خانۀ خود قبری ساخته و در آن مشغول به قرائت قرآن و اقامۀ نماز می شد و بدین حال توانست هزاران بار قرآن را ختم کند. هنگامی که در ماه مبارک رمضان لحظۀ رحلت او فرا می رسد به او گفتند: که روزه ات را باز کن. گفت: من سی سال است که از خداوند خواسته ام که او را در حال روزه دیدار کنم، هرگز چنین نکنم و اکنون وقت آن رسیده که خداوند دعایم را مستجاب کند.

سپس مشغول به قرائت سورۀ انعام شد و لحظه ای که به آیۀ لَهُمْ دَارُ السَّلَمِ رسید، برای آنان بهشت آماده است، جان به جان آفرین تسلیم کرد.

سیدۀ نفیسه در ماه رمضان، سال دویست و هشتاد در دیار مصر دار فانی را به سوی دارالسلام وداع نمود و همسر او اسحاق خواست جنازۀ او را به مدینه منتقل کند تا در بقیع دفن نماید، پس مردم مصر از او خواستند که برای تبرّک و زیارت جنازۀ پاکیزه او را باقی بگذارد و به او هدایای زیادی تقدیم کردند ولی او نپذیرفت.

شبانگاه پیامبر صلی الله علیه و آله را در خواب زیارت نمود و حضرت به او فرمود:

ای اسحاق! دخترم را رها کن در مصر دفن شود؛ با اهل مصر دربارۀ نفیسه مخالفت مکن، پس همانا رحمت خدا به برکت مقام او بر مردم نازل گشته و بلا از آنان برطرف می شود.» (1)

ص:180


1- (1) - سفینه البحار: 301/8، السیده نفیسه؛ وسائل الشیعه: 137/20، خاتمه، چاپ اسلامیه؛ الإرشاد، شیخ مفید: 211/2.

[«14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ بَارِکْ لَنَا فِی حُلُولِ دَارِ الْبِلَی وَ طُولِ الْمُقَامَهِ بَیْنَ أَطْبَاقِ الثَّرَی وَ اجْعَلِ الْقُبُورَ بَعْدَ فِرَاقِ الدُّنْیَا خَیْرَ مَنَازِلِنَا وَ افْسَحْ لَنَا بِرَحْمَتِکَ فِی ضِیقِ مَلاَحِدِنَا وَ لاَ تَفْضَحْنَا فِی حَاضِرِی الْقِیَامَهِ بِمُوبِقَاتِ آثَامِنَا «15»وَ ارْحَمْ بِالْقُرْآنِ فِی مَوْقِفِ الْعَرْضِ عَلَیْکَ ذُلَّ مَقَامِنَا وَ ثَبِّتْ بِهِ عِنْدَ اضْطِرَابِ جِسْرِ جَهَنَّمَ یَوْمَ الْمَجَازِ عَلَیْهَا زَلَلَ أَقْدَامِنَا وَ نَوِّرْ بِهِ قَبْلَ الْبَعْثِ سُدَفَ قُبُورِنَا وَ نَجِّنَا بِهِ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ شَدَائِدِ أَهْوَالِ یَوْمِ الطَّامَّهِ وَ بَیِّضْ وُجُوهَنَا یَوْمَ تَسْوَدُّ وُجُوهُ الظَّلَمَهِ فِی یَوْمِ الْحَسْرَهِ وَ النَّدَامَهِ «16»وَ اجْعَلْ لَنَا فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ وُدّاً وَ لاَ تَجْعَلِ الْحَیَاهَ عَلَیْنَا نَکَداً]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و ورود ما را در خانۀ کهنگی و پوسیدگی، و طول اقامتمان را بین طبقات خاک بر ما مبارک گردان، و قبرها را پس از جدایی از دنیا بهترین منازلمان قرار ده، و تنگی لحد را به رحمتت، برای ما وسعت ده، و در برابر حاضران عرصۀ قیامت، به گناهان هلاک کننده ای که بر گردن ماست رسوایمان مکن، و به سبب قرآن در جایگاه عرض اعمال، بر ذلّت و پستی وضع ما ترحم فرما، و هنگام لرزش پل جهنم، لغزش گام های ما را به وقت عبور از آن به وسیلۀ قرآن استوار ساز، و پیش از برپا شدن قیامت، تاریکی

ص:181

گورهای ما را به قرآن روشن کن، و ما را در سایۀ قرآن از هر گونه اندوه روز قیامت، و سختی ترس های روز بلای بزرگ و بی مانند نجات ده، و روزی که چهرۀ ستم پیشگان سیاه می شود - روز حسرت و پشیمانی - چهره های ما را سپید کن، و برای ما در دل های مردم مؤمن، محبّت و دوستی قرار ده، و زندگی را بر ما سخت و دشوار مکن.

قرآن و قیامت

بیشتر انسان ها دربارۀ قیامت به باور یقینی نرسیده اند. هر کار ناپسندی را مرتکب می شوند سپس برای پوشاندن گناه خود به هر عذر و بهانه ای روی می آورند و به تهدیدهای حق اعتماد نمی کنند تا در روز قیامت به پای میز محاکمه حاضر شوند.

یعنی بعضی از مردم راه را عوضی می روند که آنان گمراهند و تکلیفشان روشن است. ولی برخی از مردم عوضی راه می روند و با توجّه به آگاهی راه را اشتباهی پی می گیرند و تا سرشان به سنگ نخورد بیدار نمی شوند؛ مانند آن بیماری که رسول اکرم صلی الله علیه و آله او را از خواب غفلتی نابخردانه، بیدار ساخت.

«پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همواره جویای حال یاران خود می شد. یکی از یارانش بیمار و بستری شد به عیادت اورفت و بر بالینش نشست. پس از احوال پرسی، بیمار گفت:

یار رسول اللّه صلی الله علیه و آله نماز مغرب را با شما به جماعت خواندم، شما سورۀ قارعه را در نماز خواندید، من آنچنان تحت تأثیر قرار گرفتم که به خدا عرض کردم، اگر در نزد تو گنهکارم، طاقت عذاب آخرت را ندارم در همین دنیا مرا عذاب کن. اکنون رسول خدا می بینی که بیمار شده ام.

پیامبر فرمود: دعای خوبی نکرده ای، چرا نگفتی:

ص:182

رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الْأَخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (1)

پروردگارا ! به ما در دنیا نیکی و در آخرت هم نیکی عطا کن، و ما را از عذاب آتش نگاه دار .

آنگاه پیامبر برای او دعا کرد و او از بیماری نجات یافت.» (2)بشر با وضع اسفباری به صحنۀ قیامت وارد می شود و برای دفاع از نفس و عمل خود از هر برخورد و کیفری به جدال و اهانت روی می آورد و فراموش کرده که خداوند به او فرموده بود:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَهُ عَلَیْهَا مَلَئِکَهٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَّایَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ» (3)

ای مؤمنان ! خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است ، حفظ کنید . بر آن فرشتگانی خشن و سخت گیر گمارده شده اند که از آنچه خدا به آنان دستور داده ، سرپیچی نمی کنند ، و آنچه را به آن مأمورند ، همواره انجام می دهند .

پس در دادگاه الهی و پاسخگویی حاکم مطلق در می ماند که چرا وَقُودُهَا النَّاسُ شده است. یعنی او عامل تولید فساد و مواد آتش زای جهنّم شده است.

هنگامی که تجسّم عمل انسان در قیامت باشد همه خصلت ها و اعمال زشت او در دنیا، در آن روز آتش گیره می شود.

ص:183


1- (1) - بقره (2) : 201. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 285/92، باب 109، ذیل حدیث 1؛ مستدرک سفینه البحار: 293/7، فضل العافیه.
3- (3) - تحریم (66) : 6. [2]

ادعای ایمان و مسلمانی کافی نیست. حراست از جان و خانواده از خطرات و آسیب ها مهم است. پس باید مراقبت نمود که به جدال با حق نیانجامد.

یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجَدِلُ عَن نَّفْسِهَا وَ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ» (1)

[ یاد کن ] روزی را که هر کس [ به پیشگاه حق ] می آید [ برای مصون ماندنش از عذاب ] از خود دفاع می کند و هر کس هر عملی انجام داده است [ همۀ آن ] به طور کامل به او داده می شود و مورد ستم قرار نخواهند گرفت .

روزی هشام بن عبدالملک، بر یکی از مستخدمان خود خشم گرفته و با عصبانیّت او را سرزنش می کرد. آن بیچاره ایستاده بود و در مقام عذرخواهی، طلب عفو و گذشت و احسان می نمود.

در این حال هشام بر سر او فریاد کشید و گفت: هنوز در نزد من با فصاحت و درشتی عرض اندام می کنی؟!

آن خدمتگزار گفت: ای امیر! با آن همه گناه و جرمی که در نامۀ اعمال بندگان می باشد، آفریدگار جهان در روز قیامت به آنها فرصت می دهد که از خود دفاع کرده و با خداوند سخن بگویند، چنانکه در قرآن می فرماید: کُلُّ نَفْسٍ تُجَدِلُ عَن نَّفْسِهَا هر انسانی برای برداشتن کیفر از خود به جدل و دفاع برمی خیزد.

مجرمان می توانند سخن بگویند و عذر خود را بیان کنند، چرا با تو سخن نتوان گفت! امیر گفت: ای وای بر تو! بگو آنچه می خواهی. سپس خشم او فرونشست و او را آزاد کرد. (2)از جمله دستگیره های انسان در روز قیامت؛ شفاعت قرآن کریم می باشد که بسیار برای او سودمند و نجات بخش است.

ص:184


1- (1) - نحل (16) : 111. [1]
2- (2) - تاریخ مدینه دمشق: 212/68.

امیر المؤمنین علیه السلام در فضل قرآن می فرماید:

وَ اعْلَمُوا انَّهُ شافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ قائِلٌ مُصَدَّقٌ وَ أَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ یَوْمَ الْقِیامَهِ شُفِّعَ فِیهِ وَ مَنْ مَحَلَ بِهِ الْقُرْآنُ یَوْمَ الْقِیامَهِ صُدِّقَ عَلَیْهِ، فَاِنَّهُ یُنادی مُنادٍ یَوْمَ الْقِیامَهِ: «أَلا انَّ کُلَّ حارِثٍ مُبْتَلًی فی حَرْثِهِ وَ عاقِبَهِ عَمَلِهِ غَیْرَ حَرَثَهِ الْقُرآنِ». (1)

بدانید که قرآن شافعی است که شفاعتش پذیرفته گشته، و گوینده ای است که گفتارش تصدیق شده است، آن که قرآن در قیامت به شفاعتش برخیزد شفاعتش در مورد او قبول است، و از هر که شکایت نماید شکایتش پذیرفته است، زیرا ندادهنده ای در قیامت ندا می دهد: «امروز هر انسانی دچار بذری است که افشانده و گرفتار نتیجۀ عمل خود است جز آنان که زارع بذر قرآن در سرزمین حیات خود بودند.»

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

الشُّفَعاءُ خَمْسَهٌ: الْقُرآنُ وَ الرَّحِمُ وَ الْأَمانَهُ وَ نَبِیِّکُمْ وَ أَهْلُ بَیْتِ نَبِیُّکُمْ. (2)

منجیان پنج تاست: قرآن، خویشاوندی، امانت، پیامبرتان و خانوادۀ پیامبرتان.

و نیز فرمود:

تَعَلَّمُوا الْقُرآنَ؛ فَإِنَّهُ شافِعٌ یَوْمَ الْقِیامَهِ. (3)

قرآن را بیاموزید؛ زیرا که قرآن در روز رستاخیز شفاعت کننده است.

و نیز فرمود:

ص:185


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 175. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 43/8، باب 21، حدیث 39؛ [2]المناقب، ابن شهر آشوب: 164/2. [3]
3- (3) - مسند احمد بن حنبل: 251/5، [4] الزیاره و التوسل، صائب عبدالحمید: 127.

اَلصِّیامُ وَ الْقُرآنُ یَشْفَعانِ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیامَهِ. (1)

روزه و قرآن برای آدمی پا در میانی می کنند.

امام صادق علیه السلام پیرامون آیۀ:

وَأَنذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَن یُحْشَرُواْ إِلَی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِیٌّ وَلَا شَفِیعٌ لَّعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» (2)

و به وسیلۀ این قرآن کسانی را که از محشور شدن به سوی پروردگارشان می ترسند ، هشدار ده که آنان را [ در آن روز هول انگیز ] جز خدا سرپرست و شفیعی نخواهد بود ؛ باشد که بپرهیزند .

می فرماید:

أَنْذِرْ بِالْقُرآنِ مَنْ یَرْجُونَ الْوُصُولَ إِلی رَبِّهِمْ بِرَغْبَتِهِمْ فیما عِنْدَهُ فَإِنَّ الْقُرآنَ شافِعٌ مُشَفَّعٌ. (3)

به وسیلۀ قرآن هشدار ده کسانی را که برای رسیدن به پروردگارشان امید و اشتیاق به آنچه نزد خداست دارند؛ زیرا قرآن برای آنان شفاعت کننده و شفاعت پذیرنده است.

به راستی ایستگاه های قیامت غیرقابل تحمّل است، هنگامی که به حساب ها رسیدگی می شود و برای هر عملی باید پاسخگو باشی، اهل جهنّم به دوزخ می روند و بهشتیان به فردوس برین می شتابند؛ آنگاه فرشتگان بر دوزخیان ندا سر می دهند: مرگ در کار نیست و پیوسته در عذاب خواهید ماند، چه حالی پیدا می کنند، خدا می داند این خطاب چقدر برای گرفتاران عذاب، سخت و دلخراش

ص:186


1- (1) - کنز العمال: 444/8، حدیث 23575؛ مسند احمد بن حنبل: 174/2. [1]
2- (2) - انعام (6) : 51. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 333/67، باب 59؛ [3] مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 60/4، ذیل آیۀ 6 سورۀ انعام.

است و نیز وقتی که به اهل بهشت گفته می شود: ای ساکنان حرمِ امن و امان که در مینوی دل انگیز جای گرفته اید برای همیشه جاودانه خواهید بود؛ چه نشاط و لذّتی به آنان دست می دهد؟!

کلام پیامبر صلی الله علیه و آله در نقش قرآن در قیامت

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله در خطبه اش دربارۀ نقش قرآن در محشر، چنین به مردم خطاب می کند:

ای مردم! شما در زمان صلح و آرامش هستید و مرکب سفر سواره و شتابان شما را به پیش می برد. شاهد بوده اید که شب و روز و خورشید و ماه هر جدیدی را کهنه می کنند و هر دوری را نزدیک می گردانند و هر وعده و وعیدی را به انجام می رسانند. پس برای پیمودن این صحرای دور و دراز زاد و توشه فراهم آورید.

مقداد بن اسود ایستاد و عرض کرد: ای رسول خدا! می فرمایید چه کنیم؟ فرمود:

دنیا برای بلا و آزمایش و سرآمدن و نیستی است. پس هر گاه کارها همچون پاره های شب تار بر شما تاریک و شبهه ناک شد؛ به قرآن روی آورید؛ زیرا قرآن شفاعت کننده ای است که شفاعت او پذیرفته می شود و شاکی که درخواست او قبول می شود. هر که قرآن را فرا پیش خود قرار دهد، او را به سوی بهشت می کشاند و هر که آن را پشت سر خویش نهد به سوی دوزخش می راند. (1)

ص:187


1- (1) - بحار الأنوار: 17/89، باب 1، حدیث 16؛ [1] تفسیر العیاشی: 2/1، حدیث 1.

[«17»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ کَمَا بَلَّغَ رِسَالَتَکَ وَ صَدَعَ بِأَمْرِکَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِکَ «18»اَللَّهُمَّ اجْعَلْ نَبِیَّنَا - صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِهِ - یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَقْرَبَ الْنَّبِیِّینَ مِنْکَ مَجْلِساً وَ أَمْکَنَهُمْ مِنْکَ شَفَاعَهً وَ أَجَلَّهُمْ عِنْدَکَ قَدْراً وَ أَوْجَهَهُمْ عِنْدَکَ جَاهاً «19»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ شَرِّفْ بُنْیَانَهُ وَ عَظِّمْ بُرْهَانَهُ وَ ثَقِّلْ مِیزَانَهُ وَ تَقَبَّلْ شَفَاعَتَهُ وَ قَرِّبْ وَسِیلَتَهُ وَ بَیِّضْ وَجْهَهُ وَ أَتِمَّ نُورَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ «20»وَ أَحْیِنَا عَلَی سُنَّتِهِ وَ تَوَفَّنَا عَلَی مِلَّتِهِ وَ خُذْ بِنَا مِنْهَاجَهُ وَ اسْلُکْ بِنَا سَبِیلَهُ وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَهْلِ طَاعَتِهِ وَ احْشُرْنَا فِی زُمْرَتِهِ وَ أَوْرِدْنَا حَوْضَهُ وَ اسْقِنَا بِکَأْسِهِ]

خدایا! بر محمّد بنده و رسولت درود فرست، در برابر این که، پیام دینت را به مردم رساند، و فرمانت را آشکار کرد، و نسبت به بندگانت خیرخواهی فرمود.

خدایا! پیامبر ما را که درودت بر او و بر آلش باد، روز قیامت از مقرب ترین پیامبران، و از نظر شفاعت در پیشگاهت، از نیرومندترین آنان، و از جهت منزلت و مقام از والاترین آنان، و از نظر جاه و آبرو، آبرومندترین آنان قرار ده.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و بنیانش را برتری ده، و دلیل و برهانش را بزرگ و با عظمت فرما، و میزانش را سنگین کن، و شفاعتش را بپذیر، و

ص:188

وسیله اش را نزدیک فرما، و رویش را سپید کن، و نورش را کامل، و درجه اش را بلند ساز، و ما را بر روش او زنده بدار، و بر آیینش بمیران، و ما را در راهش قرار ده، و در راه او راه بر، و از اهل طاعتش قرار ده، و در گروه او محشور کن، و به حوضش وارد فرما، و از جامش سیرابمان کن.

حشر با آل محمّد علیهم السلام در قیامت

اشاره

حشر در لغت به معنای گرد آوردن و برانگیختن به منظور وادار نمودن به کاری یا جمع کردن پراکنده ها به جهت آماده ساختن برای برنامه ای خاص است.

در اصطلاح شرع عبارت از این است که خداوند مردم را در روز قیامت برای سؤال و محاسبۀ اعمال گرد می آورد. و بر اساس آیات قرآن مجید، همه جنبندگان محشور می شوند خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید:

وَمَا مِن دَآبَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا طَآئِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلَّآ أُمَمٌ أَمْثَالُکُم مَّا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَبِ مِن شَیْ ءٍ ثُمَّ إِلَی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ» (1)

و هیچ جنبنده ای در زمین نیست ، و نه هیچ پرنده ای که با دو بال خود پرواز می کند ، مگر آنکه گروه هایی مانند شمایند ؛ ما چیزی را در کتاب [ تکوین از نظر ثبت جریانات هستی و برنامه های آفرینش ] فروگذار نکرده ایم ، سپس همگی به سوی پروردگارشان گردآوری می شوند .

و نیز می فرماید:

وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَْخِرِینَ * وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ» (2)

ص:189


1- (1) - انعام (6) : 38. [1]
2- (2) - حجر (15) : 25 - 26. [2]

و بی تردید [ حالات ، اعمال و شمار ] پیشینیانِ شما و آیندگانتان را می دانیم .

* و مسلماً پروردگار توست که محشورشان می کند ؛ زیرا او حکیم و داناست .

و نیز می فرماید:

وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُواْ لَهُمْ أَعْدَآءً وَ کَانُواْ بِعِبَادَتِهِمْ کَفِرِینَ» (1)

و هنگامی که مردم را [ در قیامت ] گرد آورند [ معبودانشان ] با آنان دشمن باشند و پرستش آنان را انکار کنند .

از مضمون آیات فوق و دیگر آیه ها در این زمینه روشن می شود که: حشر آدمیان و جنّیان در قیامت مسلم است. اما آیا اصناف حیوانات و حشرات و پرندگان نیز حشر دارند یا خیر؟ این مسأله از دیرباز نزد دانشمندان به ویژه متکلّمان مورد اختلاف بوده است:

بعضی گفته اند: حشر هر حیوانی مرگ اوست، مگر جن و انس که به قیامت منتقل می گردد.

ابوالحسن اشعری بر این عقیده است که آنها مکلّف نیستند و حساب، خاص اهل تکلیف است و اینکه در روایات و اخبار آمده، انتقام حیوان بی شاخ از حیوان شاخ دار گرفته می شود از باب مثال و تشبیه و تقریب مطلب به ذهن مردم است، یعنی دقت در حساب می شود.

ولی اکثر دانشمندان قائلند: که همۀ حیوانات دارای شعور، در قیامت محشور می شوند و به تناسب درک و احساس آنها مورد بازخواست قرار می گیرند.

ص:190


1- (1) - احقاف (46) : 6. [1]

این عقیده موافق عقل و نقل هم می باشد؛ زیرا بیشتر حیوانات به سود و زیان آگاهند و دوست و دشمن خویش را می شناسند و از خطر می گریزند و به منفعت خود رو می آورند.

در قرآن کریم به این نظریه اشاره شده است:

وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» (1)

و هنگامی که همۀ حیوانات وحشی محشور شوند.

وحوش جمع وحش به معنای حیوانی است که هرگز با انسان انس نمی گیرد.

مانند درندگان و چرندگان صحرایی که با اجتماع آدمیان، اهلی نمی گردند. بر پایۀ آیات پیشین، همۀ حیوانات وحشی و اهلی در قیامت محشور می شوند.

برخی از مفسّران با توجّه به سیاق آیات مربوط به نشانه های قبل از قیامت، نوشته اند:

«منظور آن است که قبل از قیامت در اثر زلزله های پی درپی، حیوانات از لانه ها و بیشه های خود بیرون آمده و در کنار یکدیگر جمع می شوند.» (2)و همچنین برخی از انسان ها به خاطر اعمال زشت در دنیا به شکل حیوانات مسخ شده اند و در آخرت هم گروهی با نیّت درونشان محشور می شوند. از جملۀ آنان، سخن چینان و حرام خواران هستند که به صورت بوزینه و خوک محشور می شوند.

روایات حشر مؤمنان در قیامت

امّا حشر مؤمنان با معصومان و اهل بیت علیهم السلام و نیکان روزگار در صحنۀ قیامت با امام و پیشوایی که او را هدایت می نموده، از بیّنات یقینی آیات و روایات در دین اسلام است.

ص:191


1- (1) - تکویر (81) : 5. [1]
2- (2) - تفسیر المیزان: 214/20، ذیل آیۀ 5 سورۀ تکویر.

امیر المؤمنین علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنید که فرمود:

إِذا حُشِرَ النّاسُ یَوْمَ الْقِیامَهِ نادانی مُنادٍ یا رَسُولَ اللّهِ! إِنَّ اللّهَ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ امْکَنَکَ مِنْ مُجازاهِ مُحِبِّیکَ وَ مُحِبِّی أَهْلِ بَیْتِکَ الْمُوالِینَ لَهُمْ فِیکَ وَ الْمُعادِینَ لَهُمْ فِیکَ فَکَافِئْهُمْ بِما شِئْتَ وَ اقُولُ: یا رَبِّ، الْجَنَّهَ، فَأُبَوِّؤُهُمْ مِنْها حَیْثُ شِئْتَ، فَذَلِکَ الْمَقامُ الْمَحْمُودُ الَّذی وُعِدْتُ بِهِ. (1)

چون مردم روز قیامت محشور شوند، منادی مرا صدا می زند، ای رسول خدا! خداوند بزرگ تو را متصدّی پاداش دادن به دوستانت و علاقمندان به خاندانت و وابستگان به آنها در راه ارادتی که به تو داشته اند و دشمنان آنان، در اختیار تو قرار داده است، پس هر کیفری که خواهی به آنها روا دارد.

و من می گویم، ای پروردگارم! بهشت. پس آنان را در هر کجای آن بخواهم، جا می دهم این مقام محمودی است که مرا به آن نوید داده اند.

رسول اللّه اعظم صلی الله علیه و آله می فرماید:

إِلْزَمُوا مَوَدَتَّنا أَهْلَ الْبَیْتِ، فَإِنَّهُ مَنْ لَقِی اللّهَ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ هُوَ یَوَدُّنا دَخَلَ الْجَنَّهَ بِشَفَاعَتِنا. (2)

به دوستی ما اهل بیت چنگ زنید؛ زیرا هر کس در روز قیامت خدا را در حالی که ما را دوست داشته باشد؛ دیدار کند، با شفاعت ما به بهشت می رود.

و نیز فرمود:

مَنْ أَحَبَّنا أَهْلَ الْبَیْتِ فی اللّهِ حُشِرَ مَعَنا وَ أَدْخَلْناهُ مَعَنا الْجَنَّهَ. (3)

هر که ما اهل بیت را به خاطر خدا دوست داشته باشد با ما محشور شود و او را با خود به بهشت بریم.

ص:192


1- (1) - بحار الأنوار: 117/65، باب 18، حدیث 42؛ [1]الأمالی، شیخ طوسی: 298، حدیث 586. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 170/27، باب 17، حدیث 10؛ [3]إرشاد القلوب، دیلمی: 254/2. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 202/46، باب 11، حدیث 77؛ [5]کفایه الأثر: 300. [6]

و نیز فرمود:

مَنْ أَحَبَّنا کانَ مَعَنا یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلاً أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللّهُ مَعَهُ. (1)

هر که ما را دوست بدارد روز قیامت با ما خواهد بود. اگر مردی، سنگی را دوست بدارد، خداوند او را با همان سنگ محشور می کند.

امام علی علیه السلام می فرماید:

وَ لَنا شَفاعَهً وَ لِأَهْلِ مَوَدَّتِنا شَفاعَهً فَتَنَافَسُوا فی لِقائِنا عَلَی الْحَوْضِ، فَإِنّا نَذُودُ عَنْهُ أَعْداءَنَا وَ نَسْقی مِنْهُ أَحِبّاءَنَا وَ أَوْلِیاءَنا. (2)

ما حق شفاعت داریم و دوستداران ما نیز حق شفاعت دارند، پس برای دیدار ما در کنار حوض کوثر با یکدیگر رقابت کنید؛ زیرا ما دشمنان خود را از حوض دور می کنیم و دوستان و علاقمندان خود را از آن، آب می دهیم.

امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:

قَصِیرَهٌ مِنْ طَوِیلَهٍ؛ مَنْ أَحَبَّنا لا لِدُنْیا یُصِیبُها مِنّا وَ عَادَی عَدُوَّنا لا لِشَحْناءَ کانَتْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ، أَتَی اللّهَ یَوْمَ الْقِیامَهِ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ عَلِیٍّ علیه السلام . (3)

سخن کوتاه، هر که ما را دوست بدارد؛ اما نه به خاطر آنکه از ناحیه ما به دنیایی برسد و دشمن ما را دشمن بدارد، لیکن نه به سبب کینه ای که میان آن دو است، روز قیامت با همراه محمد صلی الله علیه و آله و ابراهیم علیه السلام و علی علیه السلام به پیشگاه خدا درآید.

ص:193


1- (1) - بحار الأنوار: 385/74، باب 15، حدیث 9؛ [1]مشکاه الأنوار: 84. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 19/8، باب 20، حدیث 9؛ [3] الخصال: 624/2، حدیث 10.
3- (3) - بحار الأنوار: 56/27، باب 1، حدیث 12؛ [4]المحاسن: 165/1، حدیث 120. [5]

[«21»وَ صَلِّ اللَّهُمَّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَهً تُبَلِّغُهُ بِهَا أَفْضَلَ مَا یَأْمُلُ مِنْ خَیْرِکَ وَ فَضْلِکَ وَ کَرَامَتِکَ إِنَّکَ ذُو رَحْمَهٍ وَاسِعَهٍ وَ فَضْلٍ کَرِیمٍ «22»اَللَّهُمَّ اجْزِهِ بِمَا بَلَّغَ مِنْ رِسَالاَتِکَ وَ أَدَّی مِنْ آیَاتِکَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِکَ وَ جَاهَدَ فِی سَبِیلِکَ أَفْضَلَ مَا جَزَیْتَ أَحَداً مِنْ مَلاَئِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِکَ الْمُرْسَلِینَ الْمُصْطَفَیْنَ وَ السَّلاَمُ عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ]

و بر محمّد و آلش درود فرست؛ درودی که به وسیلۀ آن او را به آنچه که از خیر و احسان و کرامتت امید دارد برسانی، همانا تو صاحب رحمت گسترده و احسان گران قدری. خدایا! به خاطر این که پیام هایت را رساند، و آیاتت را به سوی مردم برد، و برای بندگانت خیرخواهی کرد، و در راهت جهاد کرد، پاداشی به او عنایت فرما، برتر از پاداشی که به هر یک از فرشتگان مقربت، و انبیای مرسل و برگزیده ات عنایت فرمودی، سلام و رحمت و برکات خدا، بر او و بر اهل بیت پاکیزه و پاکش باد.

دعای 43 : نگاه کردن به هلال

اشاره

ص:194

ص:195

ص:196

«1» أَیُّهَا الْخَلْقُ الْمُطِیعُ الدَّائِبُ السَّرِیعُ الْمُتَرَدِّدُ فِی مَنَازِلِ التَّقْدِیرِ الْمُتَصَرِّفُ فِی فَلَکِ التَّدْبِیرِ «2»آمَنْتُ بِمَنْ نَوَّرَ بِکَ الظُّلَمَ وَ أَوْضَحَ بِکَ الْبُهَمَ وَ جَعَلَکَ آیَهً مِنْ آیَاتِ مُلْکِهِ وَ عَلاَمَهً مِنْ عَلاَمَاتِ سُلْطَانِهِ وَ امْتَهَنَکَ بِالزِّیَادَهِ وَ النُّقْصَانِ وَ الطُّلُوعِ وَ الْأُفُولِ وَ الْإِنَارَهِ وَ الْکُسُوفِ فِی کُلِّ ذَلِکَ أَنْتَ لَهُ مُطِیعٌ وَ إِلَی إِرَادَتِهِ سَرِیعٌ «3»سُبْحَانَهُ مَا أَعْجَبَ مَا دَبَّرَ فِی أَمْرِکَ وَ أَلْطَفَ مَا صَنَعَ فِی شَأْنِکَ جَعَلَکَ مِفْتَاحَ شَهْرٍ حَادِثٍ «4»لِأَمْرٍ حَادِثٍ فَأَسْأَلُ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکَ وَ خَالِقِی وَ خَالِقَکَ وَ مُقَدِّرِی وَ مُقَدِّرَکَ وَ مُصَوِّرِی وَ مُصَوِّرَکَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ یَجْعَلَکَ هِلاَلَ بَرَکَهٍ لاَ تَمْحَقُهَا الْأَیَّامُ وَ طَهَارَهٍ لاَ تُدَنِّسُهَا الْآثَامُ «5»هِلاَلَ أَمْنٍ مِنَ الْآفَاتِ وَ سَلاَمَهٍ مِنَ السَّیِّئَاتِ هِلاَلَ سَعْدٍ لاَ نَحْسَ فِیهِ وَ یُمْنٍ لاَ نَکَدَ مَعَهُ وَ یُسْرٍ لاَ یُمَازِجُهُ عُسْرٌ وَ خَیْرٍ لاَ یَشُوبُهُ شَرٌّ هِلاَلَ أَمْنٍ وَ إِیمَانٍ وَ نِعْمَهٍ وَ إِحْسَانٍ وَ سَلاَمَهٍ وَ إِسْلاَمٍ «6»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَرْضَی مَنْ طَلَعَ عَلَیْهِ وَ أَزْکَی مَنْ نَظَرَ إِلَیْهِ وَ أَسْعَدَ مَنْ تَعَبَّدَ لَکَ فِیهِ وَ وَفِّقْنَا فِیهِ لِلتَّوْبَهِ وَ اعْصِمْنَا فِیهِ مِنَ الْحَوْبَهِ وَ احْفَظْنَا فِیهِ مِنْ مُبَاشَرَهِ مَعْصِیَتِکَ «7»وَ أَوْزِعْنَا فِیهِ شُکْرَ نِعْمَتِکَ وَ أَلْبِسْنَا فِیهِ جُنَنَ الْعَافِیَهِ وَ أَتْمِمْ عَلَیْنَا بِاسْتِکْمَالِ طَاعَتِکَ فِیهِ الْمِنَّهَ إِنَّکَ الْمَنَّانُ الْحَمِیدُ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.

ص:197

[«1»أَیُّهَا الْخَلْقُ الْمُطِیعُ الدَّائِبُ السَّرِیعُ الْمُتَرَدِّدُ فِی مَنَازِلِ التَّقْدِیرِ الْمُتَصَرِّفُ فِی فَلَکِ التَّدْبِیرِ «2»آمَنْتُ بِمَنْ نَوَّرَ بِکَ الظُّلَمَ وَ أَوْضَحَ بِکَ الْبُهَمَ وَ جَعَلَکَ آیَهً مِنْ آیَاتِ مُلْکِهِ وَ عَلاَمَهً مِنْ عَلاَمَاتِ سُلْطَانِهِ وَ امْتَهَنَکَ بِالزِّیَادَهِ وَ النُّقْصَانِ وَ الطُّلُوعِ وَ الْأُفُولِ وَ الْإِنَارَهِ وَ الْکُسُوفِ فِی کُلِّ ذَلِکَ أَنْتَ لَهُ مُطِیعٌ وَ إِلَی إِرَادَتِهِ سَرِیعٌ]

ای آفریدۀ فرمانبردار و پویندۀ دائم و شتابان، رفت و آمد کنندۀ در منازل معیّن شده و تصرّف کنندۀ در فلک تدبیر، ایمان آوردم به کسی که به سبب تو تاریکی ها را روشن کرد، آنچه را با حواس به سختی می توان یافت، به وسیلۀ تو آشکار ساخت، و تو را دلیلی از دلایل فرمانرواییش بر هستی، و نشانه ای از نشانه های سلطنت و قدرتش قرار داد، و تو را به زیادی و نقصان، و طلوع و غروب، و تابندگی و گرفتگی، به خدمت گرفت. در تمام این حالات فرمانبردار اویی، و به سوی خواسته اش شتابانی.

ماه پر فروغ

اشاره

ماه از جالب ترین و زیباترین اختران آسمان است.در پرتو فروغش ظلمت شب را می زداید، با شکل گیری های مختلفش صفحۀ زیبای آسمان را زیباتر می کند، چون به صورت هلال خودنمایی کند ورود ماه جدید را خبر می دهد، و زمانی که رخسارۀ

ص:198

پنهان می نماید و به محاق می رود پایان یافتن ماه را اطلاع می دهد.

بی خبران از توحید، در ادواری از تاریخ آن را می پرستیدند، و جاهلان از حقایق، این اختر زیبا را به طور مستقل در سرنوشت حیات مؤثر می دانستند.

قرآن و روایات و دعاها بر تمام آن عقاید خط باطل کشید، ماه را مخلوقی از مخلوقات و نشانه ای از نشانه های قدرت محبوب دانست، و آن را به عنوان نعمت حق که شکرش لازم است به مردم معرفی نمود.

مقیاس طبیعی شناخت اوقات

قرآن مجید هلال ماه و شکل های دیگر آن را به عنوان مقیاس طبیعی برای شناخت اوقات و تنظیم امور، و مسائل عبادی معرفی کرد، آن جا که فرمود:

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الاَْهِلَّهِ قُلْ هِیَ مَواقیتُ لِلنّاسِ وَ الْحَجِّ» (1)

از تو دربارۀ هلال های ماه می پرسند ، بگو : آنها وسیلۀ تعیین اوقات [ برای امور دنیایی و نظام زندگی ] مردم و [ تعیین زمان مراسم ] حج است .

طلوع ماه در ابتدای ماه ها به صورت هلال و سپس تغییر تدریجی آن، در انجام عبادات و وظایف دینی و همچنین نظام زندگی مادی آثار فراوانی دارد، زیرا همه می توانند به آسانی امور تجاری و قراردادهای خود را تنظیم کنند و وقت وعده و پیمان های خود را تعیین نمایند، و نیز روزه داشتن و انجام عبادت بزرگ حج موقع خاصی دارد که بهترین راه برای تعیین آن همین وضع هلال است، مردم با دیدن هلال همیشه می توانند ابتدا و وسط و آخر ماه ها را تشخیص دهند و کارهای خویش را بر طبق آن تنظیم نمایند.

«در حقیقت ماه یک «تقویم طبیعی» برای تمام افراد بشر محسوب می شود، که

ص:199


1- (1) - بقره (2) : 189. [1]

عموم مردم اعم از باسواد و بی سواد، در هر نقطه ای از جهان که باشند می توانند از این تقویم طبیعی استفاده کنند، نه تنها آغاز و وسط و آخر ماه را می توان با آن شناخت بلکه با دقت، روزهای ماه را نیز می توان تشخیص داد، و بدیهی است نظام زندگی اجتماعی بشر بدون تقویم یعنی یک وسیلۀ دقیق و عمومی برای تعیین تاریخ امکان پذیر نیست، به همین دلیل خداوند بزرگ برای نظام زندگی این تقویم جهانی را در اختیار همگان قرار داده است.

یکی از امتیازات قوانین اسلام این است که دستورهای آن معمولاً بر طبق مقیاس های طبیعی قرار داده شده است، زیرا مقیاس های طبیعی وسیله ای است که در اختیار همگان قرار دارد و گذشت زمان اثری بر آن نمی گذارد، به عکس مقیاس های غیرطبیعی که در اختیار همه نیست حتی در عصر ما هنوز همۀ مردم نتوانسته اند از مقیاس های جهانی استفاده کنند، لذا می بینیم اسلام مقیاس را گاهی وجب، گاهی گام، و گاهی بند انگشتان، و گاهی طول قامت، و در مورد تعیین وقت:

غروب آفتاب و طلوع فجر و گذشتن خورشید از نصف النهار، و رؤیت ماه قرار داده است.» (1)قرآن مجید گذشته از آیۀ قبل، بیست و هفت بار مسئلۀ قمر را در آیات کریمه اش مطرح فرموده است. گاهی ماه و خورشید را دو وسیلۀ حساب در زندگی معرفی می کند:

فالِقُ الاِْصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً» (2)

شکافندۀ صبح [ از پردۀ تاریک شب است ] و شب را برای آرامش قرار داد ، و خورشید و ماه را وسیله ای برای محاسبه و اندازه گیری زمان مقرّر فرمود .

ص:200


1- (1) - تفسیر نمونه: 10/2 و 11، [1] ذیل آیۀ 189 سورۀ بقره.
2- (2) - انعام (6) : 96. [2]

«ممکن است منظور این باشد که گردش منظم و حرکت مرتب این دو کرۀ آسمانی موجب می شود که شما بتوانید برنامه های مختلف زندگی خود را تحت نظام و حساب درآورید.

بعضی احتمال داده اند که منظور این است که خود این دو کرۀ آسمان تحت نظام و حساب و برنامه است.

بنابراین در صورت اول اشاره به یکی از نعمت های الهی برای انسان هاست. و در صورت دوم اشاره به یکی از نشانه های توحید و دلایل اثبات وجود خداست، و ممکن است اشاره به هر دو معنا بوده باشد.

در هر صورت این موضوع بسیار جالب توجّه است که میلیون ها سال کرۀ زمین به دور خورشید و ماه به دور زمین گردش می کند و بر اثر آن قرص آفتاب در برابر برج های دوازده گانۀ فلکی در نظر ما زمینیان حرکت می نماید، و قرص ماه با هلال منظم خود و تغییر تدریجی و نوسان مرتب ظاهر می شود.

این گردش به قدری حساب شده است که حتی لحظه ای پس و پیش نمی شود.

اگر طول مسیر زمین را به دور خورشید در نظر بگیریم که در یک مدار بیضی شکل که شعاع متوسط آن 150 میلیون کیلومتر است می گردد، با آن نیروی عظیم جاذبۀ آفتاب، و همچنین کرۀ ماه که در هر ماه مسیر دایره مانند خود را با شعاع متوسط 384 هزار کیلومتر طی می کند، و نیروی عظیم جاذبۀ زمین دائماً آن را به سوی خود می کشد، آنگاه متوجه خواهیم شد که چه تعادل دقیقی در میان نیروی جاذبۀ این کرات از یک سو، و نیروی گریز از مرکز آنها از سوی دیگر برقرار شده است که در سیر منظم آنها لحظه ای وقفه یا کم و زیاد ایجاد نمی کند، و این ممکن نیست مگر در سایۀ یک علم و قدرت بی انتها که هم طرح آن را بریزد و هم دقیقاً آن را اجرا کند، لذا در پایان آیه می گوید، این اندازه گیری خداوندی است که هم توانا و

ص:201

هم داناست.» (1)

خورشید و ماه و ستارگان در قرآن

اشاره

گاهی آن دو ستارگان را تسخیر شده به امرش در رابطه با حیات و هستی عنوان می فرماید:

وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِاَمْرِهِ» (2)

و خورشید و ماه و ستارگان را که مُسخّر فرمان اویند [ پدید آورد ] .

گاهی برای هر دو کره وقت معیّن و اجل مسمّی بیان می فرماید، کنایه از این که هر دو مخلوقند و عقیده ای جز این نسبت به این دو کوکب باطل است.

وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لاَِجَلٍ مُسَمًّی» (3)

و خورشید و ماه را رام و مسخّر ساخت ، که هر کدام تا زمان معینی روانند .

چه تسخیری از این بالاتر که همۀ اینها سر بر فرمان او هستند، و خدمتگزار انسان ها و همۀ موجودات زنده اند، نور می پاشند و جهانی را روشن می سازند، بستر موجودات را گرم نگه می دارند، موجودات زنده را پرورش می دهند در دریاها جزر و مد می سازند و خلاصه سرچشمۀ همۀ حرکت ها و برکت ها هستند.

ولی این نظام جهان مادّه جاودانی و ابدی نیست و هر کدام از خورشید و ماه تا سرآمد مشخّصی که برای آنها تعیین شده است در مسیر خود به حرکت ادامه

ص:202


1- (1) - تفسیر نمونه: 361/5، [1]ذیل آیۀ 96 سورۀ انعام. [2]
2- (2) - اعراف (7) : 54. [3]
3- (3) - رعد (13) : 2. [4]

می دهند.

گاهی هر دوی آنها و سایر موجودات را ساجد به پیشگاه مقدسش معرفی می نماید:

اَلَمْ تَرَ انَّ اللّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَ مَنْ فِی الاَْرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النّاسِ» (1)

آیا ندانسته ای که هر که در آسمان ها و هر که در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم برای او سجده می کنند.

گاهی هر دو را از نشانه های قدرت حق معرفی می کند:

وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ» (2)

از نشانه های [ ربوبیت و قدرت ] او شب و روز و خورشید و ماه است .

گاهی از خورشید به عنوان روشنایی و از ماه به عنوان نور یاد می کند:

هُوَ الَّذی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً» (3)

اوست که خورشید را فروزان و ماه را تابان قرار داد .

و گاهی بی خبران را از پرستیدن خورشید و ماه منع می کند و آنان را به پرستش خالق خورشید و قمر دعوت می نماید:

لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا للّهِ الَّذی خَلَقَهُنَّ انْ کُنْتُمْ ایّاهُ تَعْبُدُونَ» (4)

نه برای خورشید سجده کنید و نه برای ماه ، برای خدایی که آنان را آفرید ، سجده کنید ، اگر می خواهید فقط او را بپرستید .

ص:203


1- (1) - حج (22) : 18. [1]
2- (2) - فصّلت (41) : 37. [2]
3- (3) - یونس (10) : 5. [3]
4- (4) - فصّلت (41) : 37 ( [4]سجدۀ واجبه).

و گاهی به منازل ماه و رفت و برگشت آن که به ارادۀ حق صورت می گیرد اشاره می فرماید:

وَ الٌقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّی عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدیمِ» (1)

و برای ماه منزل هایی قرار دادیم تا این که به صورت شاخۀ کهنۀ هلالی شکل و زرد رنگ خرما برگردد [ و باز به تدریج بدر کامل شود ، ]

تفسیر منازل در آیۀ شریفه

«تفسیر نمونه» در توضیح این آیۀ شریفه می نویسد:

«منظور از منازل همان منزلگاه های بیست و هشت گانه ای است که ماه قبل از محاق و تاریکی مطلق طی می کند، زیرا هنگامی که ماه سی روز تمام باشد تا شب بیست و هشتم در آسمان قابل رؤیت است، ولی در این شب بیست و هشتم به صورت هلال بسیار باریک زردرنگ و کم نور و کم فروغ درمی آید و در دو شب باقیمانده قابل رؤیت نیست که آن را «محاق» می نامند، البته در ماه هایی که بیست و نه روز است تا شب بیست و هفتم معمولاً ماه در آسمان و دو شب باقیمانده محاق است.

این منزلگاه ها کاملاً دقیق و حساب شده است به طوری که منجمان از صدها سال قبل می توانند طبق محاسبات دقیقی که دارند آن را پیش بینی کنند.

این نظام عجیب به زندگی انسان ها نظم می بخشد و یک تقویم طبیعی آسمانی است که با سواد و بی سواد توانایی خواندن آن را دارد، به طوری که اگر انسان کمی دقت و ممارست در وضع ماه در شب های مختلف کند می تواند با نگاه کردن وضع آن دقیقاً و یا تقریباً بداند آن شب کدام شب از ماه است.

ص:204


1- (1) - یس (36) : 39. [1]

زیرا در آغاز ماه، نوک های هلال رو به طرف بالاست و تدریجاً بر حجم ماه افزوده می شود تا هفتم که نیمی از دایرۀ کامل ماه آشکار می شود، و باز بر آن افزوده می گردد تا چهاردهم که به صورت بدر کامل درمی آید.

از آن به بعد از سمت پایین ماه کم می شود تا بیست و یکم که باز به صورت نیم دایره درمی آید، همچنین از آن کاسته می شود تا شب بیست و هشتم که به صورت هلال ضعیف کمرنگی درمی آید که نوک های آن رو به طرف پایین است.

آری، زندگی انسان ها را نظم تشکیل می دهد و نظم بدون تعیین دقیق زمان امکان پذیر نیست، و خداوند این تقویم دقیق ماهانه و سالانه را در آسمان برای همین هدف قرار داده است.

و از همین جا مفهوم تعبیر لطیف کَالْعُرْجُونِ الْقَدیمِ» (1) روشن می شود، زیرا عُرجون به طوری که غالب مفسران و ارباب لغت گفته اند: آن قسمت از خوشه خرماست که به درخت اتصال دارد.

توضیح اینکه: خرما به صورت خوشه بر درخت ظاهر می شود، پایۀ این خوشه به صورت چوب قوسی شکل زردرنگی است که به درخت متصل است و نوک آن مانند جاروست و دانه های خرما همچون دانه های انگور به نخ های آن متصلند، هنگامی که خوشۀ نخل را می برند آن پایۀ قوسی شکل بر درخت باقی می ماند که وقتی می خشکد و پژمرده می شود کاملاً به هلال قبل از محاق می ماند، زیرا همان گونه که هلال آخر ماه که در جانب مشرق آسمان نزدیک صبحگاهان ظاهر می شود خمیده و پژمرده و زردرنگ و نوک های آن رو به پائین است، «عرجون قدیم» نیز همین گونه است.

در حقیقت این شباهت در جهات مختلف ظاهر می شود: از نظر هلالی بودن چوب خوشۀ خرما، از نظر زردرنگ بودن، از نظر پژمردگی، از نظر تمایل نوک قوس

ص:205


1- (1) - یس (36) : 39. [1]

به طرف پائین، و از نظر قرار گرفتن در میان تودۀ سبزرنگ شاخه های درخت نخل که بی شباهت به قرار گرفتن هلال آخرین شب در میان آسمان تیره رنگ نیست و توصیف آن به «قدیم» اشاره به کهنگی آن است، زیرا هر قدر این شاخه ها کهنه تر می شود باریک تر و پژمرده تر و زردرنگ تر می شود و شباهت بیشتری به هلال آخر ماه پیدا می کند، سبحان اللّه که در یک تعبیر کوتاه چه ظرافت ها و چه زیبایی ها نهفته شده است!

ماه در آئینۀ مسائل علمی

ماه نزدیک ترین همسایۀ زمین است، فاصلۀ آن از ما نزدیک به 384،000 کیلومتر است.

قطر ماه در حدود 3200 کیلومتر و وزن آن تقریباً یک هشتادم وزن زمین است.

وقتی که ماه تمام یا بدر است به بزرگی خورشید به نظر می رسد، اما اجرام سماوی آن طوری که به نظر می رسند نیستند، زیرا که فاصله شان از زمین خیلی زیاد است.

قطر خورشید تقریباً چهارصد برابر قطر ماه است اما چون در یکصد و پنجاه میلیون کیلومتری ما قرار دارد فقط به بزرگی ماه به نظر می رسد.

ماه از تمام ستارگانی که شب می بینیم درخشان تر است، با این همه نوری که ساطع می کند از خودش نیست و گرمی فوق العاده ای هم مانند خورشید ندارد.

موجب درخشندگی ماه آن است که قسمتی از نوری را که از خورشید می گیرد منعکس می سازد.

اگر ممکن بود با هواپیمایی در فضا سفر کنید پنجاه روزه به ماه می رسیدید اما هواپیما در جو می تواند پرواز کند نه در خلأ.

قطر جو زمین چند صد کیلومتر بیشتر نیست و بعد از جوّ فاصلۀ زمین تا ماه خالی

ص:206

از هواست، فقط یک موشک فضانورد که با سرعت بیش از یازده کیلومتر در ثانیه از زمین حرکت کند ممکن است به ماه واصل شود، این سرعت زیاد برای آن است که جاذبۀ زمین به روی کشتی فضانورد اثر نکند و آن را به زمین بازنگرداند.

سطح ماه

وقتی که بدون دوربین به ماه نگاه می کنیم قسمت های تیره و روشنی به چشم می خورد، با دوربین های نجومی قسمت های تیره مسطح و قسمت های روشن برجسته به نظر می رسند.

عکس هایی که با بزرگترین تلسکوپ ها گرفته شده اند نشان می دهند که قسمت های تیره صحراهایی وسیع هستند که کوهستان هایی آنها را احاطه کرده اند، بعضی از این کوهستان ها به شکل سلسله جبالند، به این سلسله های کوهستانی نام هایی همانند آنچه در روی زمین متداول است داده اند.

بعضی کوه ها به شکل قلۀ واحدی قد برافراشته اند و ارتفاع بسیاری از آنها بین 300 تا 600 متر است و بلندی بعضی به هشت کیلومتر می رسد.

هزاران فرورفتگی به نام «دهانه» سطح این کوکب را ملکوک کرده اند، این دهانه ها که با تلسکوپ های بزرگ در کمال وضوح دیده می شوند شبیه به دهانه های آتشفشان های زمین هستند و معلوم نیست که این فرورفتگی های عظیم چگونه در سطح ماه به وجود آمده اند.

قطر بعضی از دهانه ها از هفتصد تا هشتصد متر تجاوز نمی کند ولی قطر بعضی دیگر به چند کیلومتر می رسد، دهانۀ یکی از آنها از یکی از شهرستان های ما بزرگتر است.

ماه کرۀ مفلوکی است نه آب دارد و نه هوا، نه گیاه بر روی آن است و نه جانور، چون هوا ندارد، صدا هم ممکن نیست شنیده شود.

ص:207

نیروی جاذبه در کرۀ ماه

فرض کنید که در کرۀ ماه هستید و به طرف نقطه ای که در یک متری شماست جستن می کنید، با کمال تعجب خواهید دید که شش متر آن طرف نقطه ای که بوده اید فرود می آیید.

اگر در کرۀ زمین بتوانید 1/5 متر پرش در ارتفاع کنید در کرۀ ماه خواهید توانست 9 متر در ارتفاع بپرید. اگر در روی زمین وزن شما شصت کیلو باشد در کرۀ ماه فقط ده کیلو خواهد بود.

شک نیست که این امر در نظر شما عجیب می نماید و می خواهید سبب آن را بدانید. وقتی که شما در روی زمین جستن کنید زمین شما را به سوی خود می کشد، این نیروی کشش را جاذبۀ زمین می گویند، چون ماه از زمین خیلی کوچکتر و خیلی سبک تر است، قوۀ جاذبۀ آن خیلی کمتر است یعنی در حدود یک ششم جاذبۀ زمین است.

حرکات ماه

ماه با سرعتی نزدیک به سه هزار و دویست کیلومتر در ساعت به دور زمین می چرخد، مسیر حقیقی آن به دور زمین، شکلی خیلی نزدیک به دایره است که در فاصلۀ 384،000 کیلومتری زمین قرار دارد، پس قطر دایره ای که مسیر ماه را تشکیل می دهد دو برابر 384،000 کیلومتر است.

ماه یک دور کامل زمین را در مدت یک دوم 29 روز طی می کند. ما همیشه یک روی ماه را می بینیم و هیچ کس اطلاعی از روی دیگر آن ندارد، تصور نکنید که ماه حرکت وضعی ندارد، این کوکب هم به دور محور خود می چرخد اما مدت حرکت وضعی آن درست مساوی است با مدت حرکت انتقالیش یعنی بیست و نه و نیم روز، پس ماه همیشه یک طرف خود را روبه روی ما نگاه می دارد و با سرعتی

ص:208

می چرخد که برای این که همیشه یک طرف ماه به سوی ما باشد کافی است.

گاهی ماه به شکل هلالی درمی آید و زمانی به صورت قرصی تمام جلوه گر می شود، بعضی اوقات هم به کلی از نظر غایب می گردد چرا چنین است؟

دو امر موجب تغییر ظاهری شکل ماه است: یکی آن که ماه از خود نور ندارد و نوری را که از خورشید می گیرد منعکس می کند و به سوی ما می فرستد، و دیگر آن که ماه به دور زمین می گردد.

ماه و جزر و مدّ

مردمی که در کنار دریا به سر می برند هر روز شاهد بالا و پایین رفتن سطح دریا در موقع جزر و مد هستند، وقتی که آب دریا هر چه ممکن است جلوتر می آید می گوییم که «مد» یا «آب بالا» است و وقتی که هر چه ممکن است دورتر و عقب تر می رود «جزر» یا «آب پایین» است.

آیا هیچ به فکر افتاده اید که جزر و مد چگونه به وجود می آیند؟ برای این که به این پرسش جواب دهیم باز باید از نیرویی که جاذبه نام دارد یاد کنیم، در جهان همه چیز یکدیگر را جذب می کنند، نیروی کششی هم بین ماه و زمین وجود دارد.

آبی که در قسمتی از زمین که رو به روی ماه است قرار دارد بیشتر جذب می شود و سبب مد می گردد، آبی که در قسمتی که طرف مقابل قرار دارد از همه از ماه دورتر و کمتر تحت تأثیر جاذبۀ آن است، پس آب به آهستگی عقب می رود و مدّی هم که در این قسمت از زمین تولید می شود، در همین موقع در مناطقی که بینابین قسمت های مذکور است جزر به وجود می آید.

نیروی جاذبۀ خورشید هم به پیدایش جزر و مد کمک می کند، اما خورشید از زمین خیلی دورتر است تا ماه، پس تأثیر آن در روی آب دریاهای ما خیلی کمتر است.

ص:209

جزر و مد برای بشر فایده ها دارد، در بعضی جاها از انرژی آن برای به کارانداختن چرخ های آبی و ماشین ها استفاده می شود.

کشتیبانان و ملوانان هم از آن کمک می گیرند، کشتی های بزرگ اقیانوس پیما برای نزدیک شدن به اسکله احتیاج به لنگرگاه های عمیق دارند، جزر و مد ریگ و لجن بسیاری از لنگرگاهها را به دریا می برد و آنها را ژرف نگاه می دارد به علاوه با جابه جا کردن و به حرکت درآوردن آب مانع آن می شود که آب لنگرگاه راکد و ناپاک شود.

روزی دوبار سواحل را می شویند و بسیاری از کثافات را با خود به دریا می برند و از جمع شدن آنها در کرانه ها جلوگیری می کنند.

جزر و مد به بسیاری از مردم که نان خود را از دریا به دست می آورند کمک می کند، زیرا که به هنگام جزر که قسمت بزرگی از ساحل از آب بیرون است، جمع کردن حیوانات دریایی که مانند صدف محفظه های استخوانی دارند آسان تر است.

چون جزر و مد دائماً در حرکت است پیوسته شکل سواحل را تغییر می دهد و به این نحو یکی از نیروهای بزرگ را تشکیل می دهد.

آخرین قسمت دربارۀ ماه اینکه: وقتی زمین از بین ماه و خورشید می گذرد به قسمی که خورشید و زمین و ماه بر یک امتداد واقع شوند ماه می گیرد یعنی زمین مانع رسیدن پرتوهای خورشید به کرۀ ماه می شود و ماه تیره و تار به نظر می رسد، در این هنگام بر مردم مؤمن خواندن نماز آیات و سجده بردن در پیشگاه خالق ماه، واجب می گردد.

ص:210

[«3»سُبْحَانَهُ مَا أَعْجَبَ مَا دَبَّرَ فِی أَمْرِکَ وَ أَلْطَفَ مَا صَنَعَ فِی شَأْنِکَ جَعَلَکَ مِفْتَاحَ شَهْرٍ حَادِثٍ «4»لِأَمْرٍ حَادِثٍ فَأَسْأَلُ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکَ وَ خَالِقِی وَ خَالِقَکَ وَ مُقَدِّرِی وَ مُقَدِّرَکَ وَ مُصَوِّرِی وَ مُصَوِّرَکَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ یَجْعَلَکَ هِلاَلَ بَرَکَهٍ لاَ تَمْحَقُهَا الْأَیَّامُ وَ طَهَارَهٍ لاَ تُدَنِّسُهَا الْآثَامُ «5»هِلاَلَ أَمْنٍ مِنَ الْآفَاتِ وَ سَلاَمَهٍ مِنَ السَّیِّئَاتِ هِلاَلَ سَعْدٍ لاَ نَحْسَ فِیهِ وَ یُمْنٍ لاَ نَکَدَ مَعَهُ وَ یُسْرٍ لاَ یُمَازِجُهُ عُسْرٌ وَ خَیْرٍ لاَ یَشُوبُهُ شَرٌّ هِلاَلَ أَمْنٍ وَ إِیمَانٍ وَ نِعْمَهٍ وَ إِحْسَانٍ وَ سَلاَمَهٍ وَ إِسْلاَمٍ]

چه شگفت است تدبیری که در برنامۀ تو به کار برده، و چه دقیق است آنچه در شأن تو انجام داده، تو را کلید ماهی جدید، برای کاری جدید قرار داده. از خداوند، پروردگارم و پروردگارت، و آفریننده ام و آفریننده ات، و تقدیر کننده ام و تقدیر کننده ات، و صورتگرم و صورتگرت، درخواست می کنم که بر محمد و آلش درود فرستد، و تو را هلال با برکتی قرار دهد، که گذشت روزگاران آن برکت را از بین نبرد، و هلال پاکی که گناهان آلوده اش نکند، هلال ایمنی از بلاها، و سلامتی از بدی ها، هلال خوشی طالعی که نحسی در آن نباشد، و با میمنتی که مشقّت گرد آن نگردد، و آسایشی که دشواری با آن مخلوط نشود، و خیری که ممزوج به شرّ نگردد، هلال امن و امان، و نعمت و احسان، و سلامت و اسلام.

ص:211

[«6»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَرْضَی مَنْ طَلَعَ عَلَیْهِ وَ أَزْکَی مَنْ نَظَرَ إِلَیْهِ وَ أَسْعَدَ مَنْ تَعَبَّدَ لَکَ فِیهِ وَ وَفِّقْنَا فِیهِ لِلتَّوْبَهِ وَ اعْصِمْنَا فِیهِ مِنَ الْحَوْبَهِ وَ احْفَظْنَا فِیهِ مِنْ مُبَاشَرَهِ مَعْصِیَتِکَ «7»وَ أَوْزِعْنَا فِیهِ شُکْرَ نِعْمَتِکَ وَ أَلْبِسْنَا فِیهِ جُنَنَ الْعَافِیَهِ وَ أَتْمِمْ عَلَیْنَا بِاسْتِکْمَالِ طَاعَتِکَ فِیهِ الْمِنَّهَ إِنَّکَ الْمَنَّانُ الْحَمِیدُ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و ما را از خشنودترین کسانی قرار ده که ماه نو بر آن طلوع کرده، و از پاکیزه ترین کسانی که به آن نگاه کرده، و خوشبخت ترین کسانی که در آن به انجام هر گونه عبادت، از واجب و مستحب برخاسته اند، و ما را در این ماه به توبه موفّق کن، و از گناه حفظ فرما، و از دست زدن به معصیتت نگاه دار، و ما را در این ماه به سپاسگزاری نعمتت برانگیز، و پوشش های عافیت را به ما بپوشان، و به سبب کامل به جا آوردن بندگیت در این ماه، نعمتت را بر ما کامل کن. تو بسیار نعمت دهنده و ستوده ای، و درود خدا بر محمّد و آل پاک و پاکیزه اش باد.

دعای 44 : ماه مبارک رمضان

اشاره

ص:212

ص:213

ص:214

«1»اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِحَمْدِهِ وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ لِنَکُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاکِرِینَ وَ لِیَجْزِیَنَا عَلَی ذَلِکَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِینَ «2»وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی حَبَانَا بِدِینِهِ وَ اخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ وَ سَبَّلَنَا فِی سُبُلِ إِحْسَانِهِ لِنَسْلُکَهَا بِمَنِّهِ إِلَی رِضْوَانِهِ حَمْداً یَتَقَبَّلُهُ مِنَّا وَ یَرْضَی بِهِ عَنَّا «3»وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مِنْ تِلْکَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ شَهْرَ الصِّیَامِ وَ شَهْرَ الْإِسْلاَمِ وَ شَهْرَ الطَّهُورِ وَ شَهْرَ التَّمْحِیصِ وَ شَهْرَ الْقِیَامِ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَی وَ الْفُرْقَانِ» «4 فَأَبَانَ فَضِیلَتَهُ عَلَی سَائِرِ الشُّهُورِ بِمَا جَعَلَ لَهُ مِنَ الْحُرُمَاتِ الْمَوْفُورَهِ وَ الْفَضَائِلِ الْمَشْهُورَهِ فَحَرَّمَ فِیهِ مَا أَحَلَّ فِی غَیْرِهِ إِعْظَاماً وَ حَجَرَ فِیهِ الْمَطَاعِمَ وَ الْمَشَارِبَ إِکْرَاماً وَ جَعَلَ لَهُ وَقْتاً بَیِّناً لاَ یُجِیزُ - جَلَّ وَ عَزَّ - أَنْ یُقَدَّمَ قَبْلَهُ وَ لاَ یَقْبَلُ أَنْ یُؤَخَّرَ عَنْهُ «5»ثُمَّ فَضَّلَ لَیْلَهً وَاحِدَهً مِنْ لَیَالِیهِ عَلَی لَیَالِی أَلْفِ شَهْرٍ وَ سَمَّاهَا لَیْلَهَ الْقَدْرِ تَنَزَّلُ الْمَلاَئِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلاَمٌ دَائِمُ الْبَرَکَهِ إِلَی طُلُوعِ الْفَجْرِ عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ بِمَا أَحْکَمَ مِنْ قَضَائِهِ «6»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَلْهِمْنَا مَعْرِفَهَ فَضْلِهِ وَ إِجْلاَلَ حُرْمَتِهِ وَ التَّحَفُّظَ مِمَّا حَظَرْتَ فِیهِ وَ أَعِنَّا عَلَی صِیَامِهِ بِکَفِّ الْجَوَارِحِ عَنْ مَعَاصِیکَ وَ اسْتِعْمَالِهَا فِیهِ بِمَا یُرْضِیکَ حَتَّی لاَ نُصْغِیَ بِأَسْمَاعِنَا إِلَی لَغْوٍ وَ لاَ نُسْرِعَ بِأَبْصَارِنَا إِلَی لَهْوٍ «7»وَ حَتَّی لاَ نَبْسُطَ أَیْدِیَنَا إِلَی مَحْظُورٍ وَ لاَ نَخْطُوَ بِأَقْدَامِنَا إِلَی مَحْجُورٍ وَ حَتَّی لاَ

ص:215

تَعِیَ بُطُونُنَا إِلاَّ مَا أَحْلَلْتَ وَ لاَ تَنْطِقَ أَلْسِنَتُنَا إِلاَّ بِمَا مَثَّلْتَ وَ لاَ نَتَکَلَّفَ إِلاَّ مَا یُدْنِی مِنْ ثَوَابِکَ وَ لاَ نَتَعَاطَی إِلاَّ الَّذِی یَقِی مِنْ عِقَابِکَ ثُمَّ خَلِّصْ ذَلِکَ کُلَّهُ مِنْ رِئَاءِ الْمُرَائِینَ وَ سُمْعَهِ الْمُسْمِعِینَ لاَ نَشْرَکُ فِیهِ أَحَداً دُونَکَ وَ لاَ نَبْتَغِی فِیهِ مُرَاداً سِوَاکَ «8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ قِفْنَا فِیهِ عَلَی مَوَاقِیتِ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ بِحُدُودِهَا الَّتِی حَدَّدْتَ وَ فُرُوضِهَا الَّتِی فَرَضْتَ وَ وَظَائِفِهَا الَّتِی وَظَّفْتَ وَ أَوْقَاتِهَا الَّتِی وَقَّتَّ «9»وَ أَنْزِلْنَا فِیهَا مَنْزِلَهَ الْمُصِیبِینَ لِمَنَازِلِهَا الْحَافِظِینَ لِأَرْکَانِهَا الْمُؤَدِّینَ لَهَا فِی أَوْقَاتِهَا عَلَی مَا سَنَّهُ عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ - صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ - فِی رُکُوعِهَا وَ سُجُودِهَا وَ جَمِیعِ فَوَاضِلِهَا عَلَی أَتَمِّ الطَّهُورِ وَ أَسْبَغِهِ وَ أَبْیَنِ الْخُشُوعِ وَ أَبْلَغِهِ «10»وَ وَفِّقْنَا فِیهِ لِأَنْ نَصِلَ أَرْحَامَنَا بِالْبِرِّ وَ الصِّلَهِ وَ أَنْ نَتَعَاهَدَ جِیرَانَنَا بِالْإِفْضَالِ وَ الْعَطِیَّهِ وَ أَنْ نُخَلِّصَ أَمْوَالَنَا مِنَ التَّبِعَاتِ وَ أَنْ نُطَهِّرَهَا بِإِخْرَاجِ الزَّکَوَاتِ وَ أَنْ نُرَاجِعَ مَنْ هَاجَرَنَا وَ أَنْ نُنْصِفَ مَنْ ظَلَمَنَا وَ أَنْ نُسَالِمَ مَنْ عَادَانَا حَاشَی مَنْ عُودِیَ فِیکَ وَ لَکَ فَإِنَّهُ الْعَدُوُّ الَّذِی لاَ نُوَالِیهِ وَ الْحِزْبُ الَّذِی لاَ نُصَافِیهِ «11»وَ أَنْ نَتَقَرَّبَ إِلَیْکَ فِیهِ مِنَ الْأَعْمَالِ الزَّاکِیَهِ بِمَا تُطَهِّرُنَا بِهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ تَعْصِمُنَا فِیهِ مِمَّا نَسْتَأْنِفُ مِنَ الْعُیُوبِ حَتَّی لاَ یُورِدَ عَلَیْکَ أَحَدٌ مِنْ مَلاَئِکَتِکَ إِلاَّ دُونَ مَا نُورِدُ مِنْ أَبْوَابِ الطَّاعَهِ لَکَ وَ أَنْوَاعِ الْقُرْبَهِ إِلَیْکَ «12»اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ هَذَا الشَّهْرِ وَ بِحَقِّ مَنْ تَعَبَّدَ لَکَ فِیهِ مِنِ ابْتِدَائِهِ إِلَی وَقْتِ فَنَائِهِ مِنْ مَلَکٍ قَرَّبْتَهُ أَوْ نَبِیٍّ أَرْسَلْتَهُ أَوْ عَبْدٍ صَالِحٍ اخْتَصَصْتَهُ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَهِّلْنَا فِیهِ لِمَا وَعَدْتَ أَوْلِیَاءَکَ مِنْ کَرَامَتِکَ وَ أَوْجِبْ لَنَا فِیهِ مَا أَوْجَبْتَ لِأَهْلِ الْمُبَالَغَهِ فِی طَاعَتِکَ وَ اجْعَلْنَا فِی نَظْمِ مَنِ اسْتَحَقَّ الرَّفِیعَ الْأَعْلَی بِرَحْمَتِکَ «13»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ جَنِّبْنَا

ص:216

الْإِلْحَادَ فِی تَوْحِیدِکَ وَ الْتَّقْصِیرَ فِی تَمْجِیدِکَ وَ الشَّکَّ فِی دِینِکَ وَ الْعَمَی عَنْ سَبِیلِکَ وَ الْإِغْفَالَ لِحُرْمَتِکَ وَ الاِنْخِدَاعَ لِعَدُوِّکَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ «14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ إِذَا کَانَ لَکَ فِی کُلِّ لَیْلَهٍ مِنْ لَیَالِی شَهْرِنَا هَذَا رِقَابٌ یُعْتِقُهَا عَفْوُکَ أَوْ یَهَبُهَا صَفْحُکَ فَاجْعَلْ رِقَابَنَا مِنْ تِلْکَ الرِّقَابِ وَ اجْعَلْنَا لِشَهْرِنَا مِنْ خَیْرِ أَهْلٍ وَ أَصْحَابٍ «15»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْحَقْ ذُنُوبَنَا مَعَ إمْحَاقِ هِلاَلِهِ وَ اسْلَخْ عَنَّا تَبِعَاتِنَا مَعَ انْسِلاَخِ أَیَّامِهِ حَتَّی یَنْقَضِیَ عَنَّا وَ قَدْ صَفَّیْتَنَا فِیهِ مِنَ الْخَطِیئَاتِ وَ أَخْلَصْتَنَا فِیهِ مِنَ السَّیِّئَاتِ «16»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ إِنْ مِلْنَا فِیهِ فَعَدِّلْنَا وَ إِنْ زُغْنَا فِیهِ فَقَوِّمْنَا وَ إِنِ اشْتَمَلَ عَلَیْنَا عَدُوُّکَ الشَّیْطَانُ فَاسْتَنْقِذْنَا مِنْهُ «17»اَللَّهُمَّ اشْحَنْهُ بِعِبَادَتِنَا إِیَّاکَ وَ زَیِّنْ أَوْقَاتَهُ بِطَاعَتِنَا لَکَ وَ أَعِنَّا فِی نَهَارِهِ عَلَی صِیَامِهِ وَ فِی لَیْلِهِ عَلَی الصَّلاَهِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَیْکَ وَ الْخُشُوعِ لَکَ وَ الذِّلَّهِ بَیْنَ یَدَیْکَ حَتَّی لاَ یَشْهَدَ نَهَارُهُ عَلَیْنَا بِغَفْلَهٍ وَ لاَ لَیْلُهُ بِتَفْرِیطٍ «18»اَللَّهُمَّ وَ اجْعَلْنَا فِی سَائِرِ الشُّهُورِ وَ الْأَیَّامِ کَذَلِکَ مَا عَمَّرْتَنَا وَ اجْعَلْنَا مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (1)، «وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ أَنَّهُمْ إِلَی رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ» (2)، وَ مِنَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَ هُمْ لَهَا سَابِقُونَ» (3)«19»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فِی کُلِّ وَقْتٍ وَ کُلِّ أَوَانٍ وَ عَلَی کُلِّ حَالٍ عَدَدَ مَا صَلَّیْتَ عَلَی مَنْ صَلَّیْتَ عَلَیْهِ وَ أَضْعَافَ ذَلِکَ کُلِّهِ بِالْأَضْعَافِ الَّتِی لاَ یُحْصِیهَا غَیْرُکَ إِنَّکَ فَعَّالٌ لِمَا تُرِیدُ.

ص:217


1- (1) - مؤمنون (23) : 11. [1]
2- (2) - مؤمنون (23) : 60. [2]
3- (3) - مؤمنون (23) : 61. [3]

[«1»اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِحَمْدِهِ وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ لِنَکُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاکِرِینَ وَ لِیَجْزِیَنَا عَلَی ذَلِکَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِینَ «2»وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی حَبَانَا بِدِینِهِ وَ اخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ وَ سَبَّلَنَا فِی سُبُلِ إِحْسَانِهِ لِنَسْلُکَهَا بِمَنِّهِ إِلَی رِضْوَانِهِ حَمْداً یَتَقَبَّلُهُ مِنَّا وَ یَرْضَی بِهِ عَنَّا]

خدا را سپاس، که ما را به سپاس گزاریش هدایت فرمود، و ما را اهل سپاس قرار داد، برای این که از شکرگزاران احسانش شویم، تا در برابر این سپاس و شکر، پاداش نیکوکاران را به ما عنایت فرماید.

خدا را سپاس که دینش را به ما عطا کرد، و ما را به آیینش اختصاص داد، و در راه های احسانش وارد کرد، تا در آنها به لطف و فضلش به جانب رضوانش حرکت کنیم؛ حمدی که از ما بپذیرد، و به سبب آن از ما خشنود شود.

سپاس بر عظیم ترین نعمت ها

اشاره

مقام حمد و ستایش مقامی بس بزرگ، و نعمتی بس عظیم از نعمت های معنوی حضرت محبوب است.

حامدان را در پیشگاه حضرت دوست ارزش والایی است، و اجرشان و مزدشان آن چنان اجر و مزدی است که فوق آن را نمی توان تصور کرد.

فاتحه الکتاب که خواندنش در نمازهای یومیه واجب است، بدون قرائت آن، نماز به پا نمی شود، پس از بسم اللّه تعلیم می دهد که چگونه تمام نعمت ها را حمد و

ص:218

سپاس گویید، که نعمت جز از خدا نیست، و سپاس و حمد جز به او روا نیست.

منعم را بشناسید، و نعمت را از او بدانید، و دادۀ حضرت او را در همان جا خرج کنید که او از شما خواسته، و این همه از جملۀ عرشی و آیۀ آسمانی و کلمات ملکوتی

الحمدللّه ربّ العالمین

استفاده می شود، که این گونه توجّه به صاحب و خالق نعمت، و ادای سپاس و حمد به محضر مبارک او جز به هدایت او و عنایت و لطفش صورت نمی پذیرد.

اگر او بر قلب عبد اشراق نکند، و دل بنده را به نورش منوّر ننماید، و سینه را جلوه گاه معرفت ننماید، و آتش عشق به سپاس را در باطن شعله ور نسازد، و جملاتی که بیان کنندۀ حمد و سپاسش است القا نفرماید، از دست و زبان که برآید که بتواند به حمد و سپاسش برخیزد، و در مدار تسبیح و تحمیدش به گردش آید؟

این نکتۀ با ارزش را باید توجّه داشت که معرفت به صاحب نعمت، و عشق و ایمان به او، و حضور عملی نسبت به دستورهایش را باید بدرقۀ حمد و سپاس قولی کرد، تا سپاسی که دوست از بنده اش خواسته تحقق یابد، این نوع سپاس و حمد که معرفت و قول و عمل است سپاس واقعی و حمد حقیقی است، و ورود به فضای این سپاس، انسان را به مقام بندگی و اخلاص و رشد و کمال می رساند، این گونه سپاس و حمد، نسبت به تمام نعمت ها فراگیر، و در حدّ ظرفیت انسان ادای حق منعم است.

می فرستد هر زمانی دوست پیغامی دگر می رسد دل را از او هر لحظه الهامی دگر

کای دل سرگشته غیر از ما دلآرامی مجوی زانکه نتوان یافتن جز ما دلآرامی دگر

از پی صیادی مرغ دل ما می نهد خال و زلفش هر زمانی دانه و دامی دگر

ص:219

چون توان هشیار بودن چون پیاپی می دهد هر زمان ساقی شرابی دیگر از جامی دگر

گرچه او را نیست آغازیّ و انجامی ولی هر زمان داریم از او آغاز و انجامی دگر

در حقیقت هیچ نامی نیست او را گرچه او می نهد مر خویش را هر لحظه ای نامی دگر

دل به کامی از لب جانان کجا راضی شود هر نفس خواهد کز او حاصل کند کامی دگر

هر که گامی بر هوای نفس ناسوتی زند در فضای نفس لاهوتی نهد گامی دگر

گرچه ما مستغرق احسان و انعام وئیم می کنم از وی طلب هر ساعت انعامی دگر

جز رخ و زلفش که صبح و شام ارباب دلند مغربی را نیست صبحی دیگر و شامی دگر

(مغربی)

حمد و ستایش در قرآن مجید

با این گونه سپاس می توان از حضرت محبوب نسبت به آفرینش آسمان ها و زمین قدردانی کرد:

اَلْحَمْدُ للّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الاَْرْضَ» (1)

همۀ ستایش ها ویژۀ خداست که آسمان ها و زمین را آفرید.

ص:220


1- (1) - انعام (6) : 1. [1]

با این گونه سپاس و حمدی که مرکّب از قول و معرفت و عمل است می توان حضرت حق را به خاطر پیروزی دادن به مؤمنان علیه ستمگران ستایش کرد:

فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ العالَمینَ» (1)

در نتیجه ریشۀ کسانی که [ به آیات ما و به مردم ] ستم ورزیدند ، بریده شد ؛ و همۀ ستایش ها ویژۀ خدا مالک و مربی جهانیان است .

با این حمد و سپاس می توان نعمت با عظمت هدایت را که نعمتی ما فوق آن نیست و به وسیلۀ آن سعادت دنیا و آخرت انسان تأمین می شود و آدمی در سایۀ آن به خیر دنیا و آخرت می رسد، شکر و سپاس گزارد:

اَلْحَمْدُ للّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا انْ هَدانَا اللّهُ» (2)

و همه ستایش ها ویژۀ خداست که ما را به این [ نعمت ها ] هدایت کرد ، و اگر خدا ما را هدایت نمی کرد هدایت نمی یافتیم .

با این ستایش و حمد، می توان نزول قرآن را از جانب حضرت محبوب برای رشد و کمال انسان و روشن کردن بزم، حیات سپاس گفت:

اَلْحَمْدُ للّهِ الَّذی انْزَلَ عَلی عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً» (3)

همۀ ستایش ها ویژۀ خداست که این کتاب را بر بنده اش نازل کرد و برای آن هیچ گونه انحراف و کژی قرار نداد .

با این حمد و سپاس می توان از عنایت حضرت دوست که باعث نجات انسان از شر ستمگران شد تشکّر و قدردانی کرد:

ص:221


1- (1) - انعام (6) : 45. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 43. [2]
3- (3) - کهف (18) : 1. [3]

اَلْحَمْدُ للّهِ الَّذی نَجّانا مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ» (1)

همۀ ستایش ها ویژۀ خداست که ما را از این گروه ستم پیشه نجات داد .

با این حمد و سپاس می توان از آنچه در آسمان ها و زمین است و در به پا داشتن خیمۀ هستی مؤثّر است و به صورتی یار و مددکار آدمی است، به ادای کمترین حقّی از حقوق که از حضرت ربّ العزّه بر عهدۀ انسان است، اقدام کرد:

اَلْحَمْدُ للّهِ الَّذی لَهُ ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الاَْرْضِ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الآْخِرَهِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ» (2)

همۀ ستایش ها ویژۀ خداست که آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است در سیطرۀ مالکیّت و فرمانروایی اوست ، و همۀ ستایش ها در آخرت مخصوص اوست ، و او حکیم و آگاه است .

با این حمد و سپاس می توان به ادای شکر او به عنوان این که مالک حقیقی آسمان ها و زمین، و مالک تمام جهانیان است برخاست، مالکی که در فضای مالکیتش از باب لطف و رحمت به تربیت موجودات و رشد و کمال اجزای هستی توجه دارد.

فَلِلّهِ الْحَمْدُ ربِّ السَمواتِ وَ رَبِّ الاَْرْضِ رَبِّ الْعالَمِینَ» (3)

در نهایت همۀ ستایش ها مخصوص خداست که پروردگار آسمان ها و پروردگار زمین و پروردگار جهانیان است .

اگر هدایت او نسبت به چنین حمدی نبود، در قدرت و توان کسی نمی دیدی که به ادای حمد برخیزد.

ص:222


1- (1) - مؤمنون (23) : 28. [1]
2- (2) - سبأ (34) : 1. [2]
3- (3) - جاثیه (45) : 36. [3]

اوست که از باب لطف و مرحمت عباد صالح خود را به چنین حمدی رهنمون است، و آنان را اهل چنین حمدی می نماید تا بتوانند احسانش را شکر کنند، و از این راه به جزای نیکوکاران دست یابند.

من فراموش کنم هرچه بود الاّ تو عشقبازی نکنم در دو جهان جز با تو

گر دلیل من سرگشته تو باشی گامی است هر مسافت که بود از من بیدل تا تو

در درون دل تنگم که بود خلوت انس راه هر پرده نشین نیست مگر تنها تو

در میان غم و اندوه و پریشانی من بر کنار دل آشفتۀ ناپروا تو

ساقی از باده چنان بی خبرم کن نفسی که زمستی نشناسم که منم این یا تو

تو برفتیّ و برفت از پی تو عمر عزیز عمر اگر بازنیاید چه شود بازآ تو

بشکستی به جفا عهد دلآرام عماد ای ز سودازدگان عاشق پابرجا تو

(عماد فقیه کرمانی)

ص:223

[«3»وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مِنْ تِلْکَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ شَهْرَ الصِّیَامِ وَ شَهْرَ الْإِسْلاَمِ وَ شَهْرَ الطَّهُورِ وَ شَهْرَ التَّمْحِیصِ وَ شَهْرَ الْقِیَامِ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَی وَ الْفُرْقَانِ» (1) «4 فَأَبَانَ فَضِیلَتَهُ عَلَی سَائِرِ الشُّهُورِ بِمَا جَعَلَ لَهُ مِنَ الْحُرُمَاتِ الْمَوْفُورَهِ وَ الْفَضَائِلِ الْمَشْهُورَهِ فَحَرَّمَ فِیهِ مَا أَحَلَّ فِی غَیْرِهِ إِعْظَاماً وَ حَجَرَ فِیهِ الْمَطَاعِمَ وَ الْمَشَارِبَ إِکْرَاماً وَ جَعَلَ لَهُ وَقْتاً بَیِّناً لاَ یُجِیزُ - جَلَّ وَ عَزَّ - أَنْ یُقَدَّمَ قَبْلَهُ وَ لاَ یَقْبَلُ أَنْ یُؤَخَّرَ عَنْهُ]

و خدا را سپاس که از جملۀ آن راه ها، ماه خود، ماه رمضان را قرار داد؛ ماه روزه، و ماه اسلام، ماه پاک کننده، ماه آزمایش، ماه قیام به عبادت، و ماهی که قرآن را در آن نازل کرد، که سراسر برای مردم هدایت است و نشانه هایی روشن از هدایت، و جداکنندۀ بین حق و باطل؛ پس برتریش را بر ماه های دیگر بر پایۀ احترامات زیادی که برایش قرار داد، و فضیلت هایی که بین مردم مشهور است، آشکار ساخت.

پس آنچه را در ماه های دیگر حلال بود، به خاطر بزرگداشت این ماه حرام کرد، و خوراکی ها و آشامیدنی ها را محض گرامی داشت آن ممنوع فرمود، و بر آن وقتی واضح و روشن قرار داد، و آن نهمین ماه از ماه های قمری است که

ص:224


1- (1) - بقره (2) : 185. [1]

حضرتش جلّ و عزّ اجازه نمی دهد از آن وقت معین پیش افتد، و نمی پذیرد که از آن پس افتد.

ماه مبارک رمضان و مسئلۀ با عظمت روزه

فرازهای عرشی و ملکوتی این دعا، موقعیت بسیار مهم ماه رمضان، و اهمیّت مسئلۀ الهی روزه را نشان می دهد.

جملات زیبای این دعا، به این معنا هشدار می دهد، که ماه رمضان و روزۀ در آن باعث سوختن هیمۀ گناه از پرونده و ریزش رحمت الهی بر عبد خداست.

این ماه به حقیقت ماه اسلام است، زیرا هر انسان عاشقی با اتصال به روزه ای که شرایط ظاهری و باطنی آن در قرآن و روایات بیان شده، تبدیل به یک مسلمان واقعی و یک موجود با تقوا و یک عنصر تسلیم در برابر حضرت محبوب می شود.

در این ماه دامن جان و حقیقت نفس، و اعضا و جوارح به کشور پاکی سفر می کنند، و در پایان ماه به تقوا و طهارت مورد نظر دوست می رسند.

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (1)

ای اهل ایمان ! روزه بر شما مقرّر و لازم شده ، همان گونه که بر پیشینیان شما مقرّر و لازم شد ، تا پرهیزکار شوید.

ماه رمضان ماه تصفیۀ بدن از آلودگی ها و رسوب های غذایی است، رسوب هایی که باعث امراض گوناگون وریدی، خونی، قلبی، و جسمی است.

ماه تصفیه و پاکی از گناهان و معاصی و رذایل اخلاقی و نفسی و روحی و عملی است، و این همه وقتی میسّر است که روزۀ جسمی و نفسی و قلبی گرفته شود، و به

ص:225


1- (1) - بقره (2) : 183. [1]

تعبیر اهل دل، روزۀ عام که روزۀ بدن، و روزۀ خاص که روزۀ جان، و روزۀ خاصّ الخاص که روزۀ قلب است.

روزۀ بدن امساک از مفطرات، و روزۀ نفس امساک از رذایل اخلاقی و معاصی اعضا و جوارح، و روزۀ قلب امساک از غیر حق است!

این ماه به راستی ماه قیام و به پا خاستن برای کسب معرفت و بینش، و تحصیل حق و حقیقت و به دست آوردن کرامت و فضیلت، و فراهم آوردن عشق و شور از توجه به حضرت محبوب، و ماه اقدام جانانه برای ورود به مدار عبادت خالصانه و بندگی عاشقانه است.

ماه رمضان ماه پیوند خوردن به قرآن برای کسب هدایت، و منور کردن جان به نور آیات بیّنات، و ماه تلاوت قرآن و ماه تشخیص حق از باطل در همۀ امور است.

فضایل این ماه فضایلی فوق العاده و بی شمار است. به خاطر حرمت این ماه آنچه در دیگر ماه ها بر انسان از طلوع فجر تا فجر دیگر حلال است حرام می باشد، جسم از روی آوردن به خوراکی ها و آشامیدنی ها ممنوع است، روزۀ این ماه را نمی توان پیش انداخت، و نیز جایز نیست آن را به دست تأخیر سپرد، که بر واجد شرایط واجب است در همان ماه مبارک قیام به این عبادت بزرگ کند.

روزه فواید جسمی و روحی فراوان دارد، شفابخش جسم، و توانبخش جان است، پاک کنندۀ آدمی از رذایل حیوانی است، در ساختن فرد صالح و سامان دادن اجتماع بسیار مؤثّر است، در تهذیب و تزکیۀ نفس و رهاندن انسان از روزمرّگی و واماندگی در نیازهای تن، تأثیر بسزائی دارد.

فوائد طبّی و بهداشتی روزه که از سودمندی های کوچک این فرضیۀ انسان ساز می باشد به حدّی است که شاید نیاز به توضیح و تکرار نداشته باشد و بیشتر مردم کم و بیش از آن آگاهند.

معده و دستگاه گوارش از اعضای پرکار اندام آدمی است، با سه وعده غذا که

ص:226

معمول مردم است تقریباً در همۀ ساعات دستگاه گوارش به هضم و تحلیل و جذب و دفع مشغول است.

روزه باعث می شود که از یک سو این اعضا استراحت کنند و از فرسودگی مصون بمانند و نیروی تازه ای بگیرند، و از سوی دیگر ذخایر چربی که زیان های مهلکی دارند تحلیل رفته و کاسته شوند.

روزه و سلامتی

اشاره

در روایات اسلامی حتی به فوائد جسمی روزه نیز تصریح شده تا برخی از سست عنصران اگر نه با ایمان کامل حدّاقل با توجّه به فوائد بهداشتی روزه، این فریضۀ ثمربخش را بجای آورند و از سودمندی های گوناگون آن در حدّ خود بهره ور شوند.

پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله در همین رابطه فرموده است:

صُومُوا تَصِحُّوا. (1)

روزه بگیرید تا سالم بمانید.

و نیز در روایات بسیاری، پیشوایان بزرگ اسلام فرموده اند:

معدۀ آدمی خانۀ بیماری های اوست و پرهیز از غذا درمان آن است. (2)بدیهی است، آنگاه این فواید بهداشتی بهتر به دست می آید که روزه دار امساک روز را با زیاده روی در شب تلافی نکند، که پرخوری خود موجب زیان های چشمگیر برای دستگاه گوارش است.

با پیشرفت دانش پزشکی، برخی از پزشکان و متخصصان دریافته اند که امساک

ص:227


1- (1) - بحار الأنوار: 267/59، باب 88، حدیث 46؛ الدعوات، راوندی: 76، حدیث 179.
2- (2) - مستدرک الوسائل: 453/16، باب 109، حدیث 20527؛ عوالی اللآلی: 30/2، حدیث 72.

از خوردن و آشامیدن، عالی ترین روش درمانی است.

یکی از پزشکان می گوید:

طرح درمان به وسیلۀ روزه چنان معجزه آساست که به کار بستن آن مسیر طرح ها و برنامه های طب عملی و جرّاحی را تغییر خواهد داد، زیرا روزه راه تازه ای به روی دانش پزشکی می گشاید و سلاح مؤثری برای مبارزه با بیماری ها به این دانش می بخشد، سلاحی که می توان آن را از راه های گوناگونی مورد استفاده قرار داد و انسان را در مبارزه با علّت بیماری ها برای بهبود بیماران به نتیجۀ مطلوب و آشکار می رساند.

با روزه و امساک می توان بیماری هایی را بهبود بخشید و معالجه کرد، البته در صورتی که با اعتدال و میانه روی مقرون باشد و هنگام سحر و افطار در خوردن و آشامیدن افراط نشود.

باید توجّه داشت بر خلاف تصور کوتاه اندیشان، روزه هیچ گونه ضرری برای افراد سالم مکلف ندارد، و اگر کسی بیمار باشد و نتواند روزه بگیرد از انجام این تکلیف اسلامی معاف است، و نیز اگر روزه بگیرد و با این کار بیمارتر شود، و یا روزه اش باعث گردد که بیماریش ادامه یابد، کار حرامی مرتکب شده و روزه اش هم نزد خدا پذیرفته نیست.

افراد سالم باید بدانند که روزه نه تنها زیانی برایشان ندارد، بلکه موجب تندرستی و صحّت مزاج است، و به گفتۀ برخی شکم پرستان که خود روزه نمی گیرند و دیگران را نیز از روزه باز می دارند و تلقین می کنند که روزه موجب زخم معده می شود، نباید اعتنا کرد. این گونه دروغ ها فقط بهانۀ افراد سست عنصری است که اسیر شکم خویشند و از عزم و ارادۀ انسانی در آنان خبری نیست.

روزه باعث استراحت معده است و در حال روزه داری اسید معده به جای غذا

ص:228

به وسیلۀ صفرا خنثی می شود و زخم ایجاد نمی گردد. (1)اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان متدین ماه مبارک رمضان را روزه می دارند و به هیچ وجه شکایتی از این بیماری ندارند و نسبت بیماری زخم معده در میان روزه داران بیشتر از دیگران نیست.

روزه و تقوا

روزه عامل مؤثّری در ایجاد و تقویت روحیّۀ تقوا و پرهیزکاری است.

قرآن مجید این فایدۀ بزرگ را با جملۀ:

لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (2)

تا پرهیزکار شوید .

یادآور می شود و این عبادت را عامل مهم تقوا می شمارد. تقوا و پرهیزکاری در تربیت و سازندگی و شخصیت اسلامی یک مسلمان نقش بسیار مهمی دارد، و برای رسیدن به همین اثر پر ارزش است که بهترین عبادت در ماه صیام و در حال روزه اجتناب از گناهان است.

ورع از محارم الهی که رسول خدا آن را بهترین عمل در ماه رمضان دانسته (3) شرط کمال روزه است.

روزه دار با به کار بستن این دستور ملکوتی روح تقوا را در خود زنده می کند و این

ص:229


1- (1) - اولین دانشگاه و آخرین پیامبر: 79/3.
2- (2) - بقره (2) : 183.
3- (3) - وسائل الشیعه: 313/10، باب 18، حدیث 13494؛ الأمالی، شیخ صدوق: 93، حدیث 4. [1]

مراقبت ثمربخش در ماه مبارک رمضان و در حال روزه بسیار آسان تر است، چرا که گرسنگی و تشنگی و دیگر محدودیت های روزه، شعله های سرکش غرایز حیوانی و هوس ها را تا حدّ چشمگیری خاموش می سازد و حتی اگر موقتاً هم باشد گریبان عقل و جان را از چنگ شهوات رها می سازد و برای روزه دار زمینه ای آماده برای تمرین تقوا و پرهیزکاری فراهم می شود، و با مراقبت و تمرین پیاپی در یک ماه نیروی بازدارنده از گناه در او به وجود می آید و خصلت خودداری در او ریشه می گیرد و رشد می کند، و او با گذراندن این برنامۀ یک ماهه توفیق می یابد که پس از یک ماه روزه نیز پرهیزکار باقی بماند و بدین ترتیب به مقام پر ارج تقوا که به فرمودۀ قرآن و پیشوایان معصوم ما کرامت انسان بدان وابسته است، برای همیشه نایل آید.

حکومت غرایز و شهوات بر انسان خطرناک ترین حکومت ها است و آدمی را اسیر و بی اختیار می سازد و به پستی و رذالت می کشاند. مبارزه با سلطۀ شهوات نفس که در اسلام جهاداکبر نامیده شده به پایمردی و اراده ای استوار نیاز دارد.

انسان با روزه داری که امساک از خوردن و آشامیدن و خودداری از برخی چیزهای دیگر است در واقع با خواهش های خویش می جنگد و در برابر غرایز خود مقاومت می کند، تمرین این عمل اراده و تصمیم را در انسان نیرومند می سازد و جان را از قید حکومت و سلطۀ هواها و خواهش ها می رهاند.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

اَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ جاهَدَ هَواهُ وَ اقْوَی النّاسِ مَنْ غَلَبَ هَواهُ. (1)

بهترین مردم کسی است که با هوای نفس مبارزه کند، و نیرومندترین آنان کسی است که بر آن پیروز شود.

پس روزه داران بهترین مردمند، چرا که با خواسته های نفسانی مبارزه می کنند، و اگر با مراقبت و کوشش از روزۀ خود این بهره را بگیرند که بر نفس خود مسلّط شوند از نیرومندترین مردم نیز خواهند بود.

گر برفت اندر غمت دل گو برو جان اگر هم شدفدایت گو بشو

ص:230


1- (1) - غرر الحکم: 242، حدیث 4903. [1]

حسن تو ای جان من پاینده باد هر چه جز تو گو به قربان تو شو

من طمع از خود بریدم آن زمان که به عشقت جان و دل کردم گرو

هر دمی جانی فدا سازم تو را در هماندم بخشی از سر جان نو

جان نو بخشد جمالت نو مرا کهنه را گوید جلالت که برو

هر دمم عیدیّ و قربان نوی است خلعتی نوروز نو روزیّ نو

دوست می خواند تو را ای فیض هان در ره او پای از سر کن بدو

(فیض کاشانی)

روزه و معرفت

روزه چراغ معرفت و آگاهی را در درون برمی افروزد، روزه و به ویژه روزۀ ماه رمضان موجب می شود که حکومت شهوات و امیال شیطانی جای خود را به حکومت تقوا و پیروی از دستورهای الهی بدهد و تیرگی هوس ها و شهوات در جان آدمی به نورانیّت و روشنی باطن تبدیل شود.

در سایۀ همین صفا و پاکی حاصل از روزه است که روزه دار با خودآگاهی نه تنها شکم را از خوردن و آشامیدن، که دست و پا و چشم و گوش و زبان و همۀ اعضای خویش را از آنچه خدا حرام فرموده نگاه می دارد، و می تواند به آن درجه از تقوا نایل آید که حتی از اندیشه و فکر گناه نیز دوری گزیند، و این اوج نورانیت روزه است.

امیر المؤمنین علیه السلام نیز به همین مرتبه اشاره می فرماید:

صِیامُ الْقَلْبِ عَنِ الْفِکْرِ فِی الآْثامِ افْضَلُ مِنْ صِیامِ الْبَطْنِ عَنِ الطَّعامِ. (1)

روزۀ دل از اندیشۀ گناهان برتر از روزۀ شکم از خوردن و آشامیدن است.

ص:231


1- (1) - غرر الحکم: 176، حدیث 3365. [1]

باری صفا و پاکی حاصل از روزه و خودداری و پرهیزکاری روزه دار همچون سپری است که روزه دار را از آتش عذاب الهی که مولود گناهان است، مصون می دارد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

اَلصَّوْمُ جُنَّهٌ مِنَ النّارِ. (1)

روزه، سپری است که روزه دار را از آتش جهنّم حفظ می کند.

روزه و صبر
اشاره

صبر از خصلت هایی است که در اخلاق اسلامی بر آن بسیار تأکید شده است، انسان مسلمان در زندگی فردی و اجتماعی خویش در راه هدف هایی مبارزه می کند و با مشکلاتی نیز رو به رو است، بدون خصلت صبر، پیروزی بر مشکلات و رسیدن به هدف ها آسان نیست، صبر و تحمّل بر نیروی مقاومت و پایداری آدمی می افزاید و اراده را توانا می سازد، هیچ ملّتی اگر تحمل ناگواری ها را نداشته باشد بر مشکلات خویش و بر دشمنان خود نمی تواند پیروز گردد. با صبر و مقاومت است که می توان به پیکار ستمگران رفت.

و دست استعمارگران را کوتاه نمود، و روزه به ویژه در روزهای گرم و طولانی تابستان که فشار تشنگی طاقت فرسا می شود، به طور چشمگیری به انسان صبر و مقاومت می بخشد و تحمّل رنج و سختی را بر آدمی آسان می سازد.

قرآن کریم با توجّه به همین اثر است که از روزه به «صبر» تعبیر کرده است:

وَاسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ» (2)

ص:232


1- (1) - من لایحضره الفقیه: 74/2، حدیث 1871؛ تهذیب الأحکام: 151/4، باب 40، حدیث 1.
2- (2) - بقره (2) : 45. [1]

از صبر و نماز [ برای حل مشکلات خود و پاک ماندن از آلودگی ها و رسیدن به رحمت حق ] کمک بخواهید.

امامان معصوم ما صبر را در این آیه به روزه تفسیر کرده اند (1) و پیامبر بزرگوار اسلام نیز ماه رمضان را ماه صبر نامیده اند:

شَهْرُ الصَّبْرِ، وَ انَّ الصَّبْرَ ثَوابُهُ الْجَنَّهُ. (2)

رمضان ماه صبر است، و پاداش صبر بهشت است.

امام صادق علیه السلام فرموده:

هرگاه بر کسی حادثه ای جانکاه پیش آمد روزه بگیرد که خدا فرموده است:

وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ» (3)

امامان بزرگوار ما در روایات و دعاها، ماه رمضان را ماه مواسات نامیده اند. (4)از نتایج بارز روزه برانگیختن حسّ همدردی نسبت به مستمندان و همنوعان تنگ دست است، آنان که زندگی آسوده ای دارند و رنج فقر و طعم روزه، وسیله ای است که آنان را از غفلت می رهاند و رنج مستمندان را به یاد آنان می آورد تا به دستگیری فقیران همّت گمارند و به درد دل آنان برسند.

از سویی به احسان و اطعام و انفاق به مستمندان در ماه مبارک رمضان بسیار سفارش شده است، و از سوی دیگر گرسنگی و تشنگی روزه، موجب درک رنج مستمند می گردد و بدین ترتیب ثروتمند به فقیر نزدیک می شود و احساس ها رقت می یابد و احسان و انفاق فزونی می گیرد و جامعه کمک به همنوع را می آموزد.

ص:233


1- (1) - الکافی: 63/4، حدیث 7؛ من لایحضره الفقیه: 76/2، حدیث 1776.
2- (2) - الکافی: 64/4، حدیث 4؛ [1]وسائل الشیعه: 307/10، باب 18، حدیث 13484. [2]
3- (3) - الکافی: 63/4، حدیث 7؛ [3] من لایحضره الفقیه: 76/2، حدیث 1777.
4- (4) - وسائل الشیعه: 7/10، باب 1، حدیث 12697؛ من لایحضره الفقیه: 73/2، حدیث 1766.

مواسات یعنی سهیم ساختن برادران در رزق و روزی، و رمضان را به همین جهت ماه «مواسات» نامیده اند تا مسلمانان به احسان نسبت بهم بپردازند و با تمرین بر این صفت ارزندۀ انسانی، جامعه را از حقد و کینه برهانند و برادروار در کنار هم از نعمت های الهی بهره بگیرند.

شایسته است که روزه داران به همۀ این نکات انسانی توجّه کنند و بکوشند حقیقت فریضۀ روزه را آن چنانکه باید به جا آورند و ماه مبارک رمضان را آن چنانکه سزاوار این ماه است به سر آورند تا همگان ازبرنامه های سازندۀ اسلامی بهره ور شوند.

از حضرت عسگری علیه السلام پرسیدند: چرا روزه واجب شده است؟ فرمودند:

تا ثروتمند درد گرسنگی را دریابد و به فقیر توجّه کند. (1)هشام از حضرت صادق علیه السلام علّت روزه را پرسید، امام فرمود:

خداوند روزه را واجب کرد تا غنی و فقیر با هم مساوی باشند. و بدان جهت که غنی رنج گرسنگی را لمس نکرده تا به فقیر رحم کند و هر وقت چیزی خواسته قدرت به دست آوردن آن را داشته است، خدا خواسته است که میان بندگانش یکنواختی به وجود آورد و خواسته است ثروتمند طعم گرسنگی را بچشد، و اگر جز این بود ثروتمند بر مستمند و گرسنه ترحّم نمی کرد. (2)

روزه و توبه

ماه رمضان ماه خدا، ماه آشنایی با قرآن، ماه عبادت، ماه دعا، ماه آمرزش، ماه توبه و بازگشت از گناهان و اصلاح نفس است.

ص:234


1- (1) - وسائل الشیعه: 8/10، باب 1، حدیث 12700؛ الکافی: 181/4، حدیث 6.
2- (2) - بحار الأنوار: 371/93، باب 46، حدیث 53؛ من لایحضره الفقیه: 73/2، حدیث 1766.

در این ماه به قرائت قرآن بسیار سفارش شده و مرسوم مسلمین است که در رمضان بیشتر از ماه های دیگر قرآن می خوانند و این وسیله ای است که جامعۀ اسلامی با قرآن و معارف آن آشنایی بیشتری پیدا کند و برای پیشرفت در صراط خدا و اسلام از کلام خدای متعال آموزش بگیرد.

رمضان ماه عبادت و بندگی و راز و نیاز با معبود جهان است.

در روایات اسلامی تأکید شده که در این ماه با توجّه و خضوع بیشتر نمازها را به جا آورند، و از نمازهای مستحبی در شب و روز غفلت نورزند، و بدین ترتیب با یک ماه تمرین مؤمنان به عبادت خالص تری موفّق می شوند و جان ها به خدا نزدیکتر می گردد. ماه رمضان ماه دعا است.

پیشوایان گرامی فرموده اند:

مؤمنان در این ماه و به ویژه در شب های مبارک قدر در دعا و نیایش مبالغه کنند و با توجّه به اثرات سازندۀ دعا و نیایش، روزه داران می توانند در پیوند معنوی خویش با خدای متعال تحولی به وجود آورند و بیش از پیش به ذات متعال هستی بخش او نزدیک شوند و کسب فیض کنند.

رمضان ماه آمرزش و توبه و بازگشت به سوی خداست، آنان که در زندگی خویش آلودگی هایی داشته اند می توانند با روزه جان خویش را شستشو دهند و در خلوت سحرها با رو کردن به خدای مهربان درون را صفا بخشند و از خدای خویش طلبِ آمرزش کنند، و می توانند با همین زمینه برای همیشه از کجی ها و گمراهی ها دست بردارند و به راه آیند.

معصومان علیهم السلام فرموده اند:

گناهان در این ماه بخشیده می شود؛ و این مژدۀ بزرگی است برای آنان که لغزش هایی داشته اند تا نومید نباشند و از برکات این ماه استفاده کنند و به سوی خدا بازگردند و روی دل به جانب او دارند و با او پیمان ببندند که از گناهان دست

ص:235

بشویند و خود را اصلاح کنند و گذشته را جبران نمایند، و بدون تردید گناهکار پشیمانی که در این ماه مبارک برای خدا روزه بدارد و از گذشتۀ خویش شرمسار باشد و از خدا آمرزش بخواهد، مورد مهر و عفو خدا قرار خواهد گرفت و سعادتش تأمین می شود.

از برکت های این ماه همین انقلاب روحی و تحول درونی روزه داران و همین توفیقات عملی است، که انسان آلوده را پاک می سازد و از عذاب الهی که محصول گناهان است نجات می بخشد و روزه دار را از ظلمت ها به نور و تقوا و فضیلت های اخلاقی، به نور توبه و بازگشت به سوی خدا، به نور مهر و رحمت حضرت حق می کشاند.

رضا دادم به عشق او اگر غارت کند جانم که جان صد چو من بادا فدای عشق جانانم

به زخم عشق او سازم که زخمش مرهم جانست به داغ درد او سازم که درد اوست درمانم

غمی کز عشق یار آید به شادی بر سرش گیرم به هر چه دوست فرماید غلام بنده فرمانم

مرا همّت چو طور آمد ارادت وادی اقدس درخت آتشین عشق است و من موسیّ عمرانم

مرا همّت چنان آمد که گر از تشنگی میرم به منّت آب حیوان را ز دست خضر نستانم

(منصور حلّاج)

ص:236

[«5»ثُمَّ فَضَّلَ لَیْلَهً وَاحِدَهً مِنْ لَیَالِیهِ عَلَی لَیَالِی أَلْفِ شَهْرٍ وَ سَمَّاهَا لَیْلَهَ الْقَدْرِ تَنَزَّلُ الْمَلاَئِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلاَمٌ دَائِمُ الْبَرَکَهِ إِلَی طُلُوعِ الْفَجْرِ عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ بِمَا أَحْکَمَ مِنْ قَضَائِهِ]

سپس یکی از شب هایش را بر شب های هزار ماه برتری داد، و آن را شب قدر نامید، فرشتگان و روح در آن شب، به دستور پروردگارش، برای تعیین سرنوشت ها، و آوردن هر خیر و برکتی، و تقدیر هر کاری نازل می شوند. شبی است آکنده از سلامت و رحمت، برکتش تا سپیده دم بر هر کس از بندگانش که بخواهد، از طریق قضایش که محکم و استوار کرده، پیوسته و دایمی است.

شب قدر

اشاره

خداوند مهربان از باب لطف و عنایت و رحمت و محبّت نسبت به بندگانش یک شب از تمام شب های سال را آنهم در ماه مبارک رمضان شب قدر قرار داده و برای عبادت و بیداری آن شب ارزشی بهتر از عبادت در هزار ماه مقرّر فرموده است.

آری، عظمت و موقف و موقعیت آن شب و بهرۀ معنوی و اجر اخروی در آن شب از سی هزار شب بهتر و بالاتر است.

نورانیت و برکت و برق و روشنایی آن شب بیش از سی هزار شب می باشد، آن شب باید عاشق بیقرار، و دلدادۀ مست، و دلباختۀ دلسوخته، با عبادت و بیداری و با قال و حال و با تضرع و زاری، و مسکنت و خواری، و خشوع و خشیت، خود را به

ص:237

دامن معشوق اندازد و هر چه برای دنیا و آخرتش می خواهد از حضرت محبوب بگیرد، که معشوق عاشقان و محبوب محبان در آن شب، عاشقی را از درگاهش ناامید نمی کند.

انسان ها اگر شب قدر را قدر بدانند، به نتایج و آثاری دست می یابند که ارزیابی آن نتایج و آثار برای احدی از جنّ و انس و ملائکه مقدور نیست.

در عظمت آن شب همین بس که ظرف نزول تمام قرآن برای هدایت ناس، و فضای فرود ملائکه و روح و هدیه آوردن سلامت دائم و برکت همیشگی برای عباد الهی است.

قرآن به ده شب اول ذوالحجّه یا ده شب عاشورا یا به شب قسم یاد کرده، قرآن از نیمه شب برای عبادت و از سحر برای استغفار به عظمت اسم می برد.

قرآن می گوید: مهمانی موسی را در پیشگاه حق با افزودن ده شب کامل کردیم.

قرآن می فرماید: محمّد صلی الله علیه و آله به شب، معراج رفت، و این همه دلیل برای بزرگی و عظمت شب است، ولی هیچ یک از شب های مذکور ما، همۀ موقعیت و موقفش شب قدر نبوده است. با توجّه به این واقعیّت ها، شب قدر چه شب پرقیمت و چه زمان فوق العاده ای است! که خداوند می فرماید:

إِنَّآ أَنزَلْنَهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ * وَ مَآ أَدْرَیکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ * لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلَئِکَه وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِ ّ أَمْرٍ * سَلَمٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» (1)

ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم . * تو چه می دانی شب قدر چیست ؟ * شب قدر ، بهتر از هزار ماه است . * فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای [ تقدیر و تنظیم ] هر کاری نازل می شوند . * این شب تا

ص:238


1- (1) - قدر (97) : 1 - 5. [1]

برآمدن سپیده دم [ سراسر ] سلام و رحمت است .

هزار ماه بیش از هشتاد سال است. به راستی چه شب با عظمتی است که به اندازۀ یک عمر طولانیِ پر برکت ارزش دارد.

عظمت شب قدر در روایات و تفاسیر

«در بعضی از تفاسیر آمده است که پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

یکی از بنی اسرائیل لباس جنگ در تن کرده بود و هزار ماه در این لباس بود، و آماده بود تا در جهاد در راه خدا شرکت کند، اصحاب و یاران از این مرد تعجّب کردند و آرزو داشتند چنان فضیلت و افتخاری برای آنها نیز میسّر می شد، آیۀ فوق نازل شد و بیان کرد که شب قدر از هزار ماه بهتر است. (1)در حدیث آمده است که:

پیغمبر اکرم از چهار نفر از بنی اسرائیل که هشتاد سال عبادت خدا را بدون عصیان انجام داده بودند سخن به میان آورد، اصحاب آرزو کردند، ای کاش آنان هم چنین توفیقی پیدا می کردند، آیۀ فوق در این زمینه نازل شد. (2)در شب قدر همراه با ملائکه، روح نازل می شود و روح مخلوق عظیمی است ما فوق فرشتگان چنانکه در حدیثی از حضرت صادق علیه السلام نقل شده که شخصی از حضرت پرسید: آیا روح همان جبرئیل است؟ امام فرمود:

جبرئیل از ملائکه است و روح اعظم از ملائکه است، مگر خداوند نمی فرماید:

ملائکه و روح نازل می شوند؟ (3)

ص:239


1- (1) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 409/10، [1] سورۀ قدر؛ تفسیر نور الثقلین: 615/5، حدیث 16، سورۀ قدر؛ مستدرک الوسائل: 458/7، باب 22، حدیث 8653.
2- (2) - الدرّ المنثور: 371/6، سورۀ قدر؛ تفسیر ابن کثیر: 567/4، سورۀ قدر.
3- (3) - بحار الأنوار: 64/25، باب 3، حدیث 45؛ بصائر الدرجات: 464، باب 19، حدیث 4.

منظور از مِنْ کلِّ امر این است که فرشتگان برای تقدیر و تعیین سرنوشت ها و آوردن هر خیر و برکتی در آن شب نازل می شوند.

شب قدر شبی است آکنده از سلامت و خیر و رحمت تا طلوع صبح. هم قرآن در آن نازل شده، هم عبادت و احیای آن معادل هزار ماه است، هم خیرات و برکات الهی در آن شب نازل می شود، هم رحمت خاصش شامل حال بندگان می گردد و هم فرشتگان و روح در آن شب نازل می شوند.

بنابراین شبی است سر تا سر سلامت از آغاز تا پایان، حتی طبق بعضی از روایات در آن شب شیطان در زنجیر است و از این نظر نیز شبی است سالم و توأم با سلامت.

در حدیثی در «تفسیر برهان» آمده است از امام باقر علیه السلام سؤال شد: آیا شما می دانید شب قدر کدام شب است؟ فرمود:

کَیْفَ لا نَعْرِفُ وَ الْمَلائِکَهُ تَطُوفُ بِنا فِیها. (1)

چگونه نمی دانیم در حالی که فرشتگان در آن شب گرد ما دور می زنند!

در داستان ابراهیم علیه السلام آمده است که: چند نفر از فرشتگان الهی نزد او آمدند و بشارت تولد فرزند برای او آوردند و بر او سلام کردند. (2)می گویند: لذّتی که ابراهیم علیه السلام از سلام این فرشتگان برد با تمام دنیا برابری نداشت. اکنون باید فکر کرد که وقتی گروه گروه فرشتگان در شب قدر نازل می شوند و بر مؤمنان سلام می کنند چه لذّت و لطف و برکتی دارد.

وقتی ابراهیم علیه السلام را در آتش نمرودی افکندند، فرشتگان آمدند و بر او سلام

ص:240


1- (1) - البرهان فی تفسیر القرآن: 716/5، [1] ذیل آیۀ 4 سورۀ قدر؛ بحار الأنوار: 14/94، باب 53، حدیث 23. [2]
2- (2) - هود (11) : 69.

کردند، آتش بر او گلستان شد، آیا آتش دوزخ به برکت سلام فرشتگان بر مؤمنان در شب قدر «بَرْد و سلام» نمی شود؟

آری، این نشانۀ عظمت امّت محمّد صلی الله علیه و آله است که در آن جا بر خلیل نازل می شود و در این جا بر امّت اسلام فرود می آید.

شب قدر به این جهت «قدر» نامیده شده که جمیع مقدّرات بندگان در تمام سال در آن شب تعیین می شود. شاهد این معنا سورۀ دخان است که می فرماید:

اِنّا انْزَلْناهُ فِی لَیْلَهٍ مُبارَکَهٍ انّا کُنّا مُنْذِرینَ * فِیها یُفْرَقُ کُلُّ امْرٍ حَکیمٍ» (1)

به راستی ما آن را در شبی پربرکت نازل کردیم ؛ زیرا که همواره بیم دهنده بوده ایم ؛ * در آن شب هر کار استواری [ به ارادۀ خدا ] فیصله می یابد .

این بیان هماهنگ با روایات متعددی است که می گوید:

در آن شب مقدّرات یک سال انسان ها تعیین می گردد و ارزاق و سرآمد عمرها و امور دیگر در آن لیلۀ مبارکه تفریق و تبیین می شود.

البته این مسئله هیچ گونه تضادّی با آزادی ارادۀ انسان و مسئلۀ اختیار ندارد، چرا که تقدیر الهی به وسیلۀ فرشتگان بر طبق شایستگی ها و لیاقت های افراد و میزان ایمان و تقوا و پاکی نیّت و اعمال آنهاست.

یعنی برای هر کس آن مقدّر می کنند که لایق آن است، یا به تعبیر دیگر زمینه هایش از ناحیۀ خود او فراهم شده و این نه تنها منافاتی با اختیار ندارد بلکه تأکیدی بر آن است.

مشهور و معروف در روایات این است که قدر در دهۀ آخر ماه رمضان و شب بیست و یکم یا بیست و سوم است، لذا در روایتی می خوانیم که در دهۀ آخر ماه مبارک رسول الهی تمام شب ها را احیا می داشت. (2)

ص:241


1- (1) - دخان (44) : 3 - 4. [1]
2- (2) - الکافی: 175/4، حدیث 1؛ [2] من لایحضره الفقیه: 184/2، حدیث 2087؛ الکافی: 156/4، حدیث 2. [3]

و در روایتی از حضرت صادق علیه السلام است که:

شب قدر شب بیست و یکم یا بیست و سوم است، حتی هنگامی که راوی اصرار کرد کدام یک از این دو شب است و گفت: اگر من نتوانم هر دو شب را عبادت کنم کدام یک را انتخاب کنم؟ امام تعیین نفرمود و افزود:

ما ایْسَرَ لَیْلَتَیْنِ فِیما تَطْلُبُ. (1)

چه آسان است دو شب برای آنچه می خواهی.

در روایات اهل بیت بیشتر روی شب بیست و سوم تکیه شده است. (2)بسیاری معتقدند: مخفی بودن شب قدر در میان شب های ماه مبارک رمضان برای این است که مردم به همۀ این شب ها اهمیّت دهند، همان گونه که خداوند رضای خود را در میان انواع طاعات پنهان کرده تا مردم به همۀ طاعات روی آورند، و خشمش را در میان معاصی پنهان کرده تا از همۀ گناهان بپرهیزند، دوستانش را در میان مردم مخفی کرده تا همه را احترام کنند، اجابت را در میان دعاها مخفی داشته تا به همۀ دعاها رو آورند، اسم اعظم را در میان اسمایش پنهان فرموده تا همه را بزرگ دارند، وقت مرگ را مخفی ساخته تا در همه حال آماده باشند.

حضرت صادق علیه السلام به علیّ بن ابی حمزۀ ثمالی فرمود:

فضیلت شب قدر را در شب بیست و یکم و بیست و سوم بطلب و در هر کدام از این دو شب یکصد رکعت نماز بجای آور و و اگر بتوانی هر دو شب را تا طلوع صبح احیا بدار و در آن شب غسل کن.

ابوحمزه می گوید: عرض کردم: اگر نتوانم ایستاده این همه نماز بخوانم، فرمود:

نشسته بخوان، عرض کردم: اگر نتوانم فرمود: در بستر بخوان و مانعی ندارد در آغاز

ص:242


1- (1) - تفسیر نور الثقلین: 624/5، حدیث 58، ذیل آیۀ 3 سورۀ قدر؛ الکافی: 156/4، حدیث 2. [1]
2- (2) - الکافی: 156/4، حدیث 2؛ تهذیب الأحکام: 58/3، باب 4، حدیث 4.

شب خواب مختصری بنمایی و بعد مشغول عبادت شوی، درهای آسمان در ماه رمضان گشوده است، و شیاطین در غل و زنجیرند و اعمال مؤمنان مقبول است و چه ماه خوبی است ماه رمضان». (1)

احیای شب قدر

در فضیلت احیای شب قدر همین بس که در روایت آمده:

کانَ ابُو عَبْدِاللّهِ علیه السلام مَریضاً مُدْنِفَاً فَاَمَرَ فَاُخْرِجَ الی مَسْجِدِ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَکانَ فِیهِ حَتّی اصْبَحَ لَیْلَهَ ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ. (2)

امام صادق علیه السلام در مرض مشرف به موت، امر فرمود در شب بیست و سوم او را به مسجد پیامبر ببرند، تمام شب را در مسجد بود تا صبح روز بیست و سوم رسید.

زراره می گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: در شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم قرآن را برگیر و باز کن و روبه روی خود قرار ده و بگو:

اَلَّلهُمَّ انّی اسْئَلُکَ بِکِتابِکَ الْمُنْزَلِ، وَ ما فِیهِ وَ فیهِ اسْمُکَ الاَْکْبَرُ وَ اسْماؤُکَ الْحُسْنی وَ ما یُخافُ وَ یُرْجی انْ تَجْعَلَنی مِنْ عُتَقائِکَ مِنَ النّارِ.

خدایا از تو درخواست می کنم به حق کتاب نازل شده ات و آنچه در آن است، و در آن است نام بزرگترت، و نام های نیکوترت و آنچه بیم انگیز است و امیدبخش. اینکه مرا از آزادشدگان از آتش دوزخ قرار دهی.

و هر چه می خواهی از خدا بخواه. (3)

ص:243


1- (1) - تفسیر نمونه: 27/ 183 - 191، [1] ذیل تفسیر سورۀ قدر.
2- (2) - بحار الأنوار: 53/47، باب 4، حدیث 87؛ [2]مستدرک الوسائل: 474/7، باب 23، حدیث 8692. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 4/94، باب 53، حدیث 5؛ مستدرک الوسائل: 475/7، باب 23، حدیث 8695.

امام صادق علیه السلام دربارۀ احیاداران شب بیست و سوم فرمود:

خوشا به حال راکعان و ساجدان آن شب، و آنان که خطاهای گذشته را در نظر می گیرند و اشک می ریزند، من امید دارم که چنین افرادی از پیشگاه مقدس حق ناامید نشوند. (1)حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

خداوند از میان روزها روز جمعه را، و از میان ماه ها ماه رمضان، و از بین شب ها شب قدر را انتخاب کرد. (2)رسول حق صلی الله علیه و آله فرمود:

هذا شَهْرُ رَمَضانَ شَهْرٌ مُبارَکٌ، افْتَرَضَ اللّهُ صِیامَهُ، تُفْتَحُ فِیهِ ابْوابُ الْجِنانِ، وَ تُصَفَّدُ فیهِ الشَّیاطینُ، وَ فیهِ لَیْلَهٌ خَیْرٌ مِنْ الْفِ شَهْرٍ، فَمَنْ حُرِمَها حُرِمَ - یُرَدِّدُ ذلِکَ ثَلاثَ مَرّاتٍ. (3)

این است ماه رمضان، ماه مبارکی که خداوند روزه را در آن واجب فرموده، در این ماه درهای بهشت باز است، و شیاطین در غل و زنجیرند، شب قدر که بهتر از هزار ماه است در این ماه مبارک قرار دارد، کسی که از آن محروم شود از برکات عظیمه اش محروم شده - این مسئله را حضرت سه بار فرموده است.

در باب اهمیّت شب قدر و اعمال و اذکار و اوراد وارده در آن، و کیفیّت شب زنده داری در آن فضای ملکوتی به جلد 94 «بحار الأنوار» و «زاد المعاد» و

ص:244


1- (1) - بحار الأنوار: 4/94، باب 53، ذیل حدیث 5.
2- (2) - بحار الأنوار: 7/94، باب 53، حدیث 9؛ [1]مستدرک الوسائل: 63/6، باب 32، حدیث 8660. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 366/93، باب 46، حدیث 41؛ [3] الأمالی، شیخ مفید: 301، حدیث 1.

«مفاتیح الجنان» مراجعه نمایید.

تفسیر سورۀ قدر
اشاره

در تفسیر فرات الکوفی، حدیثی متفاوت در شأن شب قدر نقل شده است:

امام صادق علیه السلام در تفسیر سورۀ قدر می فرماید:

إِنَّآ أَنزَلْنَهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ

اللَّیْلَهُ فاطِمَهُ وَ الْقَدْرُ اللّهُ، فَمَنْ عَرَفَ فاطِمَهَ حَقَّ مَعْرِفَتِها فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَهَ الْقَدْرِ وَ إِنَّما سُمِّیَتْ فاطِمَهَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِها (اوْ مِنْ مَعْرِفَتِها) وَ قَوْلُهُ وَ مَآ أَدْرَیکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ * لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ

یَعْنی خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ مُؤْمِنٍ وَ هِیَ امُّ الْمُؤْمِنینَ.

تَنَزَّلُ الْمَلَئِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا

وَ الْمَلائِکَهُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ یَمْلِکُونَ عِلْمَ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ الرُّوْحُ الْقُدُسِ هِیَ فاطِمَهُ علیها السلام بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِ ّ أَمْرٍ * سَلَمٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ

یَعْنی حَتّی یَخْرُجَ الْقائِمُ علیه السلام . (1)

در آیۀ إِنَّآ أَنزَلْنَهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ مقصود از «لیله» فاطمه علیها السلام است و منظور از «القدر» خداوند است، پس هر که حق فاطمه را بشناسد، شب قدر را درک کرده است و همانا او فاطمه نامیده شد چون مردم از کسب معرفت حقیقی او باز مانده اند.

و گفتۀ خداوند: وَ مَآ أَدْرَیکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ * لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ مقصود این است که او بهتر از هزار مؤمن است که فاطمه مادر مؤمنان می باشد.

و تَنَزَّلُ الْمَلَئِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا «ملائکه» مؤمنان عالمی هستند که دارای دانش خاندان و اهل بیت نبوّتند. «روح» جان پاک و قدسی فاطمه علیها السلام است.

و بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِ ّ أَمْرٍ * سَلَمٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ یعنی تا هنگامی که حضرت حجت قائم آل محمد علیه السلام ظهور نماید.

ص:245


1- (1) - تفسیر فرات الکوفی: 581، حدیث 747؛ [1]بحار الأنوار: 97/25، باب 3، حدیث 69. [2]

و نیز فرمود:

بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِ ّ أَمْرٍ

أَیْ بِکُلِّ أَمْرٍ إِلی مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ سَلامٌ. (1)

فرشتگان برنامۀ هر امری و رخدادی را بر محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام تسلیم می کنند و در سلامت و رحمت، امور را تا دمیدن سحرگاهان؛ تقدیر و تحکیم می نمایند.

مناسب با روایت فوق در تشریح محور بودن فاطمه و باب معراج وحی و نبوّت، حدیثی از عبداللّه بن عجلان سکونی است که می گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود:

خانۀ علی و فاطمه از غرفه های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است و سقف خانۀ آنها عرش پروردگار، و در دل خانۀ آنها روزنه ای به عرش است که وحی فرشتگان از آنجا فرود می آید. در شب و روز و در هر ساعت و پلک بر هم زدن، فوج فوج فرشتگان بدون وقفه فرود می آیند و بالا می روند. خداوند تبارک و تعالی آسمان ها را برای ابراهیم گشود تا چشمش به عرش افتاد و قدرت نظر کردن او را افزون کرد. خداوند نیروی دید محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را افزایش داده که عرش را در میان خانه خود مشاهده می کردند؛ و برای آنها سقفی جز عرش نبود، و خانه های آنها سقفش؛ عرش رحمان است و محل عروج دسته دسته بدون توقّف فرشتگان و روح می باشد. هر یک از خانه های اهل بیت علیهم السلام خانوادۀ معراج ملائکه است. به دلیل آیۀ: تَنَزَّلُ الْمَلَئِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِ ّ أَمْرٍ * سَلَمٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ

گفتم: مِّن کُلِ ّ أَمْرٍ (از هر امری) فرمود: به کل امر (برای همه امری). گفتم:

ص:246


1- (1) - تفسیر فرات الکوفی: 581، حدیث 746؛ [1] بحار الأنوار: 145/36، باب 39، حدیث 116.

اینگونه نازل شده فرمود: آری. (1)لیله القدر یک شب است. «ه» در «لیله» دلالت بر وحدت می کند و در طول هر سال یک شب است. سپس خداوند یک شب را از شب های ماه رمضان را بر شب های هزار ماه دیگر برتری داد و آن را شب قدر نامیده است.

شب در مسائل معنوی جایگاه ویژه ای دارد. پروردگار برای اهدای تورات، حضرت موسی علیه السلام را به مناجات شبانه فرا خواند.

قرآن، زمان مناسب برای استغفار و تهجّد را، هنگام سحرگاهان بر می شمرد.

عروج پیامبر صلی الله علیه و آله به آسمان هنگام شب بوده است و پیامبر مأمور شد که مناجات و عبادت های شبانه داشته باشد. حتی خداوند چند بار به شب سوگند یاد کرده است.

از این رو بیشتر کرامات و ارتباطات و راز و نیاز مخلوقات با خالق خویش، شب هنگام است؛ زیرا در شب بیشتر مردم از امور دنیوی فراغت دارند، بیشتر به یاد پروردگارشان هستند. فضیلت عبادت و نیایش در آن، نیز از اعمال عبادی روز، افزون تر است.

رمز تقارن شب تقدر بشر با شب نزول قرآن، شاید این مطلب باشد که سرنوشت بشر وابسته به قرآن است. اگر اهل قرآن باشند نیکبخت و گرنه نگون بخت می گردند.

ابوذر غفاری می گوید: به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردم؛ ای پیامبر خدا! آیا شب قدر همان شبی می باشد که در عهد انبیا علیهم السلام نیز امر بر آنان نازل می شده است و پس از رحلت آنان، امر در آن شب تعطیل شده است؟ حضرت فرمود:

ص:247


1- (1) - بحار الأنوار: 97/25، باب 3، حدیث 70؛ تأویل الآیات الظاهره: 792.

خیر، شب قدر تا روز قیامت باقی است. (1)اصبغ بن نباته از حضرت علی علیه السلام روایت نموده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود:

یا علی! آیا میدانی معنی شب قدر چیست؟ عرض کردم: نه، ای رسول خدا! پس حضرت فرمود: خداوند تبارک و تعالی آنچه در آن شب، تقدیر و سرنوشتِ انسان تا روز قیامت خواهد بود، تحکیم و اندازه گیری نموده است و در آنچه خدای عز و جل به ولایت تو و ولایت امامان از نسل تو تا روز قیامت، فرمان داده است. (2)بیان حقیقت باطنیّۀ شب قدر در الفاظ و جملات نمی گنجد؛ همانگونه که تحدید به زمان و مکان و عدد در حدّ اشاره، برای درک محدود انسان است.

لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ شب قدری که برتر و بهتر از هزار ماه است. با اینکه شب قدر در هر سال یک مرتبه است و هزار ماه هشتاد و چهار سال می شود.

خداوند نفرمود: شب قدر بهتر از هشتاد و چهار سال است؛ نکته اش این است:

مقصود حق، تحدید به حدّ معیّنی نیست و فضیلت شب قدر از ابتدا تا انتهای این جهان از همۀ اوقات دیگر بیشتر است. ولی چون هزار، عدد کاملی است کنایه از کلّ روزهاست.

بنابراین هزار، عدد کاملی است و تنها رمزی است که اگر تا آخر جهان، عمر و زندگی انسان بدون کسب کمالی معنوی سپری شود هیچگونه ارزشی ندارد، چه رسد به اینکه آن عمر در راه ستم کردن به دیگران یا در مسیر شیطان باشد.

ص:248


1- (1) - بحار الأنوار: 97/25، باب 3، حدیث 71؛ تأویل الآیات الظاهره: 792؛ تفسیر البرهان: 354/10، سورۀ قدر.
2- (2) - بحار الأنوار: 18/94، باب 53، حدیث 38؛ معانی الأخبار: 315، حدیث 1. [1]

هزار ماه، کنایه از تمامی مخلوقات است و شب قدر اشاره به کامل ترین و برترین موجودات، حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله که در حقیقت مظهر لیله القدر است و پس از ایشان اهل بیت معصومین علیهم السلام به ویژه حضرت بقیه اللّه الاعظم علیه السلام می باشند.

خداوند هزار و یک اسم دارد که در شب قدر، همۀ آن اسمای اعظم الهی، در نبیّ گرامی صلی الله علیه و آله تجلّی کرده است.

شأن نزول سورۀ قدر

در داستان نزول سورۀ قدر آمده است:

امام حسن مجتبی علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل فرمود: پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در خواب دید قوم بنی امیّه یکی پس از دیگری بر بالای منبر ایشان می روند و خطبه می خوانند. پس حضرت از این خواب دلتنگ و ناراحت شد. جبرئیل نزد ایشان رفت و تسلیت داد و سورۀ کوثر و سورۀ قدر را ابلاغ کرد.

سهل ساعدی می گوید:

پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله در عالم خواب دید میمون ها و بوزینه هایی بر فراز منبرش بالا و پایین می روند. آن حضرت از دیدن این خواب غمگین و ناراحت گردید، پس از این حکایت، هرگز کسی ایشان را خندان ندید تا رحلت فرمود.

قاسم بن فضل حرّانی می گوید:

وقتی مدّت حکومت دودمان بنی امیه را برشمردیم هزار ماه بوده است. (1)امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

رسول خدا صلی الله علیه و آله در عالم خواب مشاهده نمود که بنی امیّه از منبرش بالا می روند و مردم را از راه هدایت برمی گردانند. پس شب را اندوهگین به صبح رسانید.

جبرئیل علیه السلام بر او نازل شد و عرض کرد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله ! چه شده تو را غمگین و افسرده می بینم؟!

ص:249


1- (1) - بحار الأنوار: 59/44، باب 19، حدیث 7؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 36/4.

فرمود: ای جبرئیل! دیشب خواب دیدم که بنی امیّه از منبرم بالا می روند و مردم را گمراه می کنند.

جبرئیل عرض کرد: به آن خدایی که تو را بر حق به نبوّت مبعوث کرده است من اطلّاعی بر آن نداشتم سپس به آسمان عروج کرد و در مدّت کوتاهی با آیه ای از قرآن فرود آمد و آن آیۀ:

أَفَرَءَیْتَ إِن مَّتَّعْنَهُمْ سِنِینَ * ثُمَّ جَآءَهُم مَّا کَانُواْ یُوعَدُونَ * مَآ أَغْنَی عَنْهُم مَّا کَانُواْ یُمَتَّعُونَ» (1)

پس خبر ده اگر ما آنان را سالیانی بهره مندی و برخورداری دهیم ، * سپس آن عذابی که به آن تهدید می شدند ، به سراغشان آید . * آنچه را [ چند سال ] همواره از آن برخورداری می یافتند [ عذاب را ] از آنان دفع نخواهد کرد .

و همچنین آیۀ:

إِنَّآ أَنزَلْنَهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ * وَ مَآ أَدْرَیکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ * لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (2)

ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم . * تو چه می دانی شب قدر چیست ؟ * شب قدر ، بهتر از هزار ماه است .

و خداوند منّان شب قدر را برای پیامبرش بهتر از هزار ماه سلطنت بنی امیّه قرار داد. (3)

رمز مخفی بودن شب قدر

و اما رمز مخفی بودن شب قدر در چیست؟

ص:250


1- (1) - شعراء (26) : 205 - 207. [1]
2- (2) - قدر (97) : 1 - 3. [2]
3- (3) - الکافی: 159/4، حدیث 10؛ [3] بحار الأنوار: 77/28، باب 2، حدیث 36.

عبدالواحد انصاری می گوید: از امام باقر علیه السلام از شب قدر پرسیدم که: از شب قدر برایم خبر بده؟

حضرت فرمود: در یکی از دو شب بیست و یکم یا بیست و سوم بخواه.

عرض کردم: یکی از آنها را به تنهایی یاد بفرما، فرمود: چه می شود که در هر دو شب، عمل نیک انجام داده و کوشش نمایی. (1)شاید جهت مخفی بودن این شب ها در بین شب های رمضان این باشد که:

همچنان که خداوند اسم اعظم خود را در بین اسمای حسنای خود پنهان داشته، شب قدر را هم به خاطر جلالت شأن در بین شب ها، پنهان نگه داشته است.

شاید مخفی بودن این شب برای این باشد که مردم شب های متعدّدی را به عبادت بپردازند تا آنان که شب را درک کردند مغرور نشوند و کسانی که درک نکرده اند از باقی شب ها محروم نشوند و بندگان به شوق درکِ بهره های فراوان شب های ماه مبارک، از راه عبادت و نیایش بکوشند و بر اخلاص و بندگی خویش بیافزایند، تا مورد رحمت و غفران حق قرار گیرند.

پس شایسته است هر بندۀ خدا در شب هایی که احتمال شب قدر می رود، در طلب مغفرت و رحمت و عافیت و معرفت اهل بیت علیهم السلام به ویژه مقام عصمت فاطمۀ زهرا علیها السلام ، شب زنده داری و احیا بدارد و شکر منعم و توفیق پرفیض آن شب های عظیم الشأن را به دست آورد.

برخی از عرفا در تفسیر «لیله القدر» به حضرت فاطمه زهرا علیها السلام چنین گفته اند که:

شب قدر بین سه شب مشهور مخفی است همانطور که قبر فاطمه زهرا علیها السلام هم در سه مکان: قبرستان بقیع، روضه بین محراب و منبر در مسجد النبی و خانۀ خود، نزد قبر پدرش رسول اللّه صلی الله علیه و آله پنهان می باشد.

ص:251


1- (1) - بحار الأنوار: 149/95، باب 7، حدیث 4؛ إقبال الأعمال: 194.

[«6»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَلْهِمْنَا مَعْرِفَهَ فَضْلِهِ وَ إِجْلاَلَ حُرْمَتِهِ وَ التَّحَفُّظَ مِمَّا حَظَرْتَ فِیهِ وَ أَعِنَّا عَلَی صِیَامِهِ بِکَفِّ الْجَوَارِحِ عَنْ مَعَاصِیکَ وَ اسْتِعْمَالِهَا فِیهِ بِمَا یُرْضِیکَ حَتَّی لاَ نُصْغِیَ بِأَسْمَاعِنَا إِلَی لَغْوٍ وَ لاَ نُسْرِعَ بِأَبْصَارِنَا إِلَی لَهْوٍ «7»وَ حَتَّی لاَ نَبْسُطَ أَیْدِیَنَا إِلَی مَحْظُورٍ وَ لاَ نَخْطُوَ بِأَقْدَامِنَا إِلَی مَحْجُورٍ وَ حَتَّی لاَ تَعِیَ بُطُونُنَا إِلاَّ مَا أَحْلَلْتَ وَ لاَ تَنْطِقَ أَلْسِنَتُنَا إِلاَّ بِمَا مَثَّلْتَ وَ لاَ نَتَکَلَّفَ إِلاَّ مَا یُدْنِی مِنْ ثَوَابِکَ وَ لاَ نَتَعَاطَی إِلاَّ الَّذِی یَقِی مِنْ عِقَابِکَ ثُمَّ خَلِّصْ ذَلِکَ کُلَّهُ مِنْ رِئَاءِ الْمُرَائِینَ وَ سُمْعَهِ الْمُسْمِعِینَ لاَ نَشْرَکُ فِیهِ أَحَداً دُونَکَ وَ لاَ نَبْتَغِی فِیهِ مُرَاداً سِوَاکَ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و شناخت برتری این ماه، و بزرگ داشت احترامش را، و خودداری از آنچه که در این ماه ممنوع کردی، به ما الهام فرما، و ما را به روزه داشتن این ماه، و حفظ انداممان از گناهانت و به کار گرفتن آنها در آنچه که تو را خشنود می کند یاری ده، تا با گوشمان به گفتار لغو گوش نکنیم، و با چشممان به تماشای لهو نشتابیم، و تا جایی که دست هامان را به جانب حرامی نگشاییم، و با گام هامان به سوی ممنوعی نرویم، و شکم هامان جز آنچه را حلال کردی، در خود جای ندهد، و زبانمان جز به آنچه تو گفته ای گویا نشود، و عمل و وظیفه ای جز آنچه ما را به ثواب تو نزدیک می کند، متحمّل

ص:252

نشویم، و جز آنچه ما را از کیفر تو نگاه می دارد، انجام ندهیم. آنگاه همۀ اینها را از ریای ریاکاران، و شهرت طلبی شهرت طلبان، خالص و پاک فرما؛ به گونه ای که کسی را جز تو در اعمالمان شریک نکنیم، و مقصد و منظوری در آن اعمال غیر تو نطلبیم.

فضیلت و حرمت ماه مبارک رمضان

اشاره

برای شناخت عظمت و اهمیّت و موقعیت ماه مبارک رمضان چاره ای جز مراجعه به معارف اسلامی نیست. بیان ثواب عبادات و اعمال و اخلاقیات و انجام امور خیر در روایات و اخبار نشانگر این است که ماه رمضان در میان تمام ایّام سال از امتیازات بسیار مهمی برخوردار است.

رسول حق صلی الله علیه و آله فرمود:

شعبان ماه من است، و ماه رمضان ماه خداوند، هر کس در ماه من یک روز روزه بدارد او را در قیامت شفاعت کنم، و هر کس دو روز از ماه مرا روزه بدارد گناهان گذشته و آینده اش مورد مغفرت قرار خواهد گرفت، و هر کس سه روز از ماه مرا روزه بگیرد به او می گویند: کارت را از سر بگیر، و هر کس ماه رمضان را روزه بگیرد و شهوت و زبانش را حفظ کند و از آزار مردم بپرهیزد، گناهان گذشته و آینده اش بخشیده می شود و او را از آتش جهنّم آزاد می کنند، و در دارالقرارش جای می دهند و شفاعتش را به تعدادی قبول می کنند که تمام گنهکاران از اهل توحید نجات یابند. (1)

ص:253


1- (1) - بحار الأنوار: 356/93، باب 46، حدیث 24؛ الأمالی، شیخ صدوق: 19، حدیث 1.
فضیلت رمضان در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله

حضرت رضا علیه السلام از پدرانش از امیر المؤمنین علیه السلام روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی برای ما دربارۀ فرا رسیدن ماه رمضان چنین فرمودند:

ای مردم! به حقیقت که ماه خدا با برکت و رحمت و مغفرت به سوی شما روی آورد.

ماهی است که نزد خداوند بهترین ماه ها، و ایّامش بهترین ایّام، و شب هایش بهترین شب ها، و ساعاتش برترین ساعت هاست.

این ماهی است که در آن به ضیافت خدا دعوت شده اید، و خداوند در این ماه شما را اهل کرامت قرار داده، نَفَس های شما در این ماه تسبیح، و خوابتان عبادت، و اعمالتان مقبول، و دعای شما در این ماه مستجاب است.

خدا را به نیّت های پاک بخوانید، و با قلب های خالی از آلودگی از جنابش بخواهید که شما را به روزه گرفتن و تلاوت قرآن موفّق بدارد، شقی و بدبخت در این ماه بزرگ کسی است که از مغفرت حق محروم گردد.

در این ماه از گرسنگی و تشنگی خود به گرسنگی و تشنگی قیامت توجّه کنید، به فقرا و مساکین صدقه دهید، بزرگانتان را احترام و به کوچکترها ترحم کنید و صلۀ ارحام بجا آورید.

زبان را از آنچه بر زبان حرام است حفظ کنید، و چشم از آنچه حلال نیست بپوشید، و گوش از آنچه نباید بشنوید نگاه دارید، به ایتام ببخشید تا به ایتامتان ببخشند.

از گناهان خود به پیشگاه محبوب توبه کنید، و به وقت نمازها دست به دعا بردارید، که آن ساعات بهترین ساعات است، و وقتی است که خداوند با نظر رحمت به بندگانش می نگرد، آنان را جواب می دهد چون بخوانندش، و پاسخ می گوید چون صدایش بزنند، و مستجاب می کند چون دعا کنند.

ص:254

ای مردم! وجودتان در گرو اعمال شماست، آن را با استغفار آزاد کنید، و پشت شما از بار گناهان سنگین است آن را با طولانی کردن سجود سبک نمایید، و بدانید که حضرت حق قسم یاد کرده نمازگزاران و سجده کنندگان را عذاب ننماید، و آنان را در قیامت از عذاب نترساند.

مردم! هر یک از شما در این ماه به مؤمنی افطار دهد ثوابش نزد حق همانند آزاد کردن یک بنده در راه خداست، و گناهان گذشته اش قرین مغفرت می گردد. عرضه داشتند: یا رسول اللّه! همۀ ما قدرت بر این کار را نداریم، فرمود: خود را از آتش جهنّم نگاه دارید گرچه به نصف خرما یا یک مقدار آب دادن به روزه دار باشد.

ای مردم! هر کس در این ماه اخلاقش را نیکو کند برای خود جواز عبور از صراط آماده کرده آنهم در روزی که قدم ها می لغزد، و هر کس در این ماه به زیر دستش همۀ امور را سبک بگیرد خداوند حسابش را سبک خواهد گرفت، و هر کس شرّش را از مردم حفظ کند خداوند او را در روز جزا از غضبش حفظ خواهد کرد، و هر کس در این موقع یتیمی را گرامی بدارد خداوند در قیامت او را گرامی خواهد داشت، و هر کس صلۀ رحم کند خداوند او را در محشر به رحمتش متصل کند، و رحمتش را در روز جزا از قاطع رحم قطع نماید.

ثواب نماز مستحبی در این ماه برائت از آتش، و ادای واجب در این زمان هفتاد برابر از زمان دیگر بهره اش بیشتر است.

کسی که در این ماه زیاد بر من صلوات فرستد خداوند روزی که میزان عده ای را سبک کند میزانش را سنگین می نماید، تلاوت یک آیه در این ماه اجرش به مانند ختم یک قرآن است در غیر این ماه.

ای مردم! درهای بهشت در این ماه باز است از خدا بخواهید که به روی شما

ص:255

نبندد، و درهای جهنّم بسته است از او تقاضا کنید که به روی شما باز نکند، و شیاطین در این ماه در غل و زنجیرند از حضرتش تمنّا کنید که آنان را بر شما مسلّط ننماید.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

من در این جا از جای برخاستم و عرضه داشتم: یا رسول اللّه! بهترین عمل در این ماه چیست؟ فرمود: بهترین عمل در این ماه خودداری از محارم الهی است.

در این وقت رسول حق گریست، عرضه داشتم: علت گریۀ شما چیست؟ فرمود: برای تو گریه می کنم، گویا تو را در نماز می بینم که بدبخت ترین مردم و همپایۀ پی کنندۀ ناقۀ صالح ضربتی بر تو وارد می کند که محاسنت به خون سرت خضاب می شود.

عرضه داشتم: در آن وقت دینم سالم است؟ فرمود: آری. سپس گفت: قاتلت قاتل من است، دشمنت دشمن من است، ناسزا گوی به تو ناسزا گوی به من است، زیرا تو جان منی و روح تو روح من است و طینت تو طینت من است.

خداوند مرا آفرید و تو را پدید آورد و هر دوی ما را انتخاب نمود، مرا برای نبوت، تو را برای امامت، منکر امامت تو منکر نبوت من است.

تو جانشین من و پدر فرزندان من و شوهر دختر من، و خلیفۀ من در امّتم در حیات و ممات منی.

امر تو امر من است، نهی تو نهی من است، قسم به آن که مرا مبعوث به رسالت کرد و به عنوان بهترین آفریدگان قرار داد هر آینه تو حجت خدا بر مردم و امین سرّ او و خلیفه اش در میان بندگانی. (1)

ص:256


1- (1) - بحار الأنوار: 356/93 - 358، باب 46، حدیث 25؛ وسائل الشیعه: 313/10 و 314، باب 18، حدیث 13494.

امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوارش روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

به حقیقت که ماه رمضان ماه بزرگی است، حسنات در آن اضافه می شود، سیّئات محو می گردد، درجات بالا می رود، هر کس در این ماه صدقۀ مختصری بدهد خداوند او را می آمرزد، و هر کس به زیر دست نیکی کند مورد مغفرت قرار می گیرد، و هر کس اخلاقش را نیکو نماید آمرزیده می شود، و هر کس خشمش را فرو خورد به غفران حق می رسد، و هر کس صلۀ رحم نماید بخشیده می شود.

این ماه چون ماه های دیگر نیست، وقتی می آید با برکت و رحمت می آید، و وقتی می رود با غفران ذنوب می رود، خوبی ها در این ماه به چند برابر محاسبه می شود، و اعمال خیر در این ماه قبول درگاه حق است، دو رکعت نماز مستحب در این ماه غفران الهی را به دنبال دارد. سپس فرمود: بدبخت کسی است که بدون آمرزش گناه از این ماه بیرون رود، در این وقت مبتلا به خسارت شده در حالی که نیکوکاران به جایزه های حق رسیده اند. (1)

هستی ام یک قطره از دریای تو مستی ام یک نشئه از صهبای تو

گر قبولم می کنی دُرّ یتیم رانیم از خود کف دریای تو

حسن تو نور دل بینای من عشق من زیب رخ زیبای تو

چشم تو مفتون سر تا پای خود چشم من حیران سر تا پای تو

آبروی شمع و مه را ریخت دوش آفتاب روی بزم آرای تو

می فزاید شور بر شور دلم چون تبسّم می کند لب های تو

آه من از تاب آن زلف سیاه شور من از لعل شکّر خای تو

ص:257


1- (1) - بحار الأنوار: 361/93، باب 46، حدیث 29؛ الأمالی، شیخ صدوق: 54، حدیث 2.

هر که سودا کرد با تو سود برد فیض را سر رفت از سودای تو

(فیض کاشانی)

فضیلت رمضان در کلام امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام فرمود:

چون در ماه مبارک روزه گرفتید زبان از دروغ نگهدارید، چشم از حرام بپوشید، با یکدیگر بر سر امور ناچیز دنیایی و مسائل زندگی نزاع و دعوا نکنید، بر هم حسد نورزید، از یکدیگر غیبت ننمایید، جدال نکنید، دروغ نگویید، مباشر با زنان نشوید، با یکدیگر مخالفت ننمایید، بر هم خشم نگیرید، به یکدیگر ناسزا ندهید، شماتت نکنید، سستی نورزید، دعوا نکنید، آزار نرسانید، ستم ننمایید، بدرفتاری نکنید، ملول و بی قرار نشوید، و از یاد خدا و نماز غفلت ننمایید.

ملازم سکوت و بردباری و صبر و صدق باشید، از اهل شر کناره گیری کنید، و از قول زور و دروغ و افترا، دشمنی و بدگمانی، و غیبت و دو بهم زنی بپرهیزید.

مشرف به آخرت و منتظر رسیدن ایّام رخت بر بستن باشید، به انتظار وعدۀ خدا به سر برید، و برای لقاء اللّه توشه بردارید، بر شما باد به آرامش و وقار و خشوع و خضوع و خاک سپاری بنده ای که از مولایش در ترس است.

نیکوکار و ترسناک از عذاب، و امیدوار به رحمت، و در حالت رعب و ترس، و رغبت و میل به حقایق باشید.

قلب از عیوب پاک شود، باطن ها از آلودگی قداست پیدا کند، جسم از آلودگی ها تمیز گردد، تبرّی از دشمنان حق برایتان حاصل شود، ماه روزه است روزه ات را با سکوت از تمام جهات به دوستی حق برسان و آن به این

ص:258

صورت است که از آنچه در آشکار و نهان نهی شده ای بپرهیزی، و حقّ خشیت را در باطن و ظاهر بجای آوری، وجودت را در ایّام روزه داریت به او واگذار کنی، و دل برای او فارغ نمایی، و همۀ هستیت را برای خواسته های حضرت دوست مایه بگذاری.

چون این امور را رعایت کردی به حقیقت روزه برای خدا روزه دار شده ای، و امرش را در امر روزه اطاعت کرده ای، و به هر مقدار از این امور کم بگذاری از واقعیّت و معنویّت روزه ات کاسته ای.

پدرم حضرت باقر علیه السلام فرمود:

پیامبر صلی الله علیه و آله شنید زنی کنیزش را ناسزا گفت، غذا خواست و به آن زن فرمود:

بخور، عرضه داشت: روزه ام، فرمود: این چه روزه ای است که کنیزت را در آن ناسزا گفتی؟ روزه فقط از خوردن و آشامیدن نیست، خداوند روزه را به غیر از خوردن و آشامیدن حجاب بین عبد و تمام بدی ها قرار داده، قول بد روزه را به افطار می کشاند، چقدر روزه گیر کم و گرسنه زیاد است؟ (1)در هر صورت، برابر روایات و اخبار فراوانی که در جهت ماه مبارک رمضان از رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام رسیده، روزۀ حقیقی در ماه رمضان روزه ای است که روزه دارش از تمام گناهان ظاهری و باطنی بپرهیزد.

ص:259


1- (1) - بحار الأنوار: 292/93 - 293، باب 36، ذیل حدیث 16؛ نوادر الاشعری: 21 و 22، باب 2، حدیث 10.

[«8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ قِفْنَا فِیهِ عَلَی مَوَاقِیتِ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ بِحُدُودِهَا الَّتِی حَدَّدْتَ وَ فُرُوضِهَا الَّتِی فَرَضْتَ وَ وَظَائِفِهَا الَّتِی وَظَّفْتَ وَ أَوْقَاتِهَا الَّتِی وَقَّتَّ «9»وَ أَنْزِلْنَا فِیهَا مَنْزِلَهَ الْمُصِیبِینَ لِمَنَازِلِهَا الْحَافِظِینَ لِأَرْکَانِهَا الْمُؤَدِّینَ لَهَا فِی أَوْقَاتِهَا عَلَی مَا سَنَّهُ عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ - صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ - فِی رُکُوعِهَا وَ سُجُودِهَا وَ جَمِیعِ فَوَاضِلِهَا عَلَی أَتَمِّ الطَّهُورِ وَ أَسْبَغِهِ وَ أَبْیَنِ الْخُشُوعِ وَ أَبْلَغِهِ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و ما را در این ماه، بر اوقات نمازهای پنج گانه، با آدابی که برای آنها معین کردی، و واجباتی که جهت آنها واجب فرمودی، و شروطی که محض آنها مقرّر نمودی، و اوقاتی که تعیین کردی آگاه ساز، و ما را در ادای این نمازهای پنج گانه، در رتبۀ کسانی قرار ده، که به مراتب و منزلت های آن رسیده اند، کسانی که حفظ کنندۀ ارکان آنهایند، و هر یک از پنج نماز را در اوقات مخصوص به خودش ادا می کنند، و بر پایۀ آن کمیت و کیفیتی که بنده و رسولت که درود تو بر او و خاندانش باد؛ تشریع فرموده و بیان کرده، در رکوع و سجودش و همۀ فضایل و درجاتش، با کامل ترین طهارت و روشن ترین مرتبۀ خشوع و رساترینش.

ص:260

مسئلۀ با عظمت نماز

اشاره

نماز واقعیتی ملکوتی و حقیقتی عرشی و مسئله ای الهی است که از شروع حیات انسان در زمین، به صورت تکلیفی واجب در جهت رشد و کمال و تربیت این موجود برتر به او ارائه شده است.

نماز گفتگوی عاشق با معشوق، محبّ با محبوب، مملوک با مالک، عبد با مولا، فقیر با غنی، و ذلیل با عزیز، و میّت با زنده است.

نماز عبادتی جامع، و برنامه ای نورانی، و روشی متین، و راه مستقیم به سوی مقصد اعلی، و وسیلۀ قرب انسان به حق، و زمینه ساز تحصیل لقا و وصال حضرت دوست، و موجب رضایت و خشنودی وجود مقدس ربّ العالمین است.

نماز در روایات

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَلصَّلاهُ مِنْ شَرائِعِ الدّینِ، وَ فِیها مَرْضاهُ الرَّبِّ عَزَّوَجَلَّ، فَهِیَ مِنْهاجُ الاَْنْبِیاءِ. (1)

نماز از احکام عملی دین، و مایۀ رضایت و خشنودی حق، و راه انبیای الهی است.

و نیز آن حضرت فرموده:

وَ لِیَکُنْ اکْثَرُ هَمِّکَ الصَّلاهَ، فَاِنَّها رَأْسُ الاِْسْلامِ بَعْدَ الاِْقْرارِ بِالدِّینِ. (2)

باید قسمت عمدۀ همّ و غمّت نماز باشد، زیرا نماز بعد از اقرار به دین خدا در رأس فرهنگ الهی است.

ص:261


1- (1) - مستدرک الوسائل: 77/3، باب 29، حدیث 3071؛ [1] الخصال: 522/2، حدیث 11.
2- (2) - بحار الأنوار: 128/74، باب 6، حدیث 33؛ [2]تحف العقول: 25. [3]

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَحَبُّ الاَْعْمالِ الَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ الصَّلاهُ، وَ هِیَ آخِرُ وَصایَا الاَْنْبِیاءِ. (1)

محبوب ترین عمل در پیشگاه حضرت حق نماز است، و این حقیقت آخرین سفارش تمام انبیا علیهم السلام به امّت ها بود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

خداوند بزرگ نور چشمم را در نماز قرار داد، و نماز را آن چنان محبوب قلب من کرد که طعام محبوب گرسنه و آب معشوق تشنه است، گرسنه چون بخورد سیر می شود، تشنه چون بنوشد سیراب می گردد، و من از نماز سیر نمی شوم. (2)حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اِنَّ طاعَهَ اللّهِ خِدْمَتُهُ فِی الاَْرْضِ، فَلَیْسَ شَیْ ءٌ مِنْ خِدْمَتِهِ یَعْدِلُ الصَّلاهَ. (3)

طاعت حق خدمت به پیشگاه او در روی زمین است، و چیزی از خدمت به او همسنگ نماز نیست.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

أُوصِیکُمْ بِالصَّلاهِ وَ حِفْظِها، فَاِنَّها خَیْرُ الْعَمَلِ، وَ هِیَ عَمُودُ دینِکُمْ. (4)

به شما نماز را سفارش می کنم، و وصیّتم این است که در حفظ آن کوشا باشید، نماز بهترین عمل و ستون خیمۀ دین است.

ص:262


1- (1) - الکافی: 264/3، حدیث 2؛ [1] من لایحضره الفقیه: 210/1، حدیث 638.
2- (2) - بحار الأنوار: 233/79، باب 1، حدیث 58؛ [2]مستدرک الوسائل: 42/3، باب 10، حدیث 2968. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 219/79، باب 1، حدیث 39؛ [4]تفسیر العیاشی: 173/1، حدیث 46. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 209/79، باب 1، حدیث 20؛ [6]مستدرک الوسائل: 30/3، باب 7، حدیث 2938. [7]

از حضرت صادق علیه السلام سؤال شد:

چه عملی بعد از معرفت برترین عمل است؟ فرمود: چیزی در دین معادل نماز نیست. (1)رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

اِذا قامَ الْعَبْدُ الَی الصَّلاهِ فَکانَ هَواهُ وَ قَلْبُهُ الَی اللّهِ تَعالَی انْصَرَفَ کَیَوْمِ وَلَدَتْهُ امُّهُ. (2)

چون عبد به نماز برخیزد و خواسته و نیّت قلبش، خدا باشد، از نماز بیرون می رود مانند روزی که از مادر متولّد شده است.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

اِنَّ اوَّلَ ما یُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلاهُ فَاِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ ما سِواها. (3)

به حقیقت اول چیزی که عبد به آن محاسبه می شود نماز است، اگر قبول شود بقیۀ اعمالش از برکت قبولی نماز پذیرفته خواهد شد.

حضرت رضا علیه السلام فلسفۀ نماز را بدین صورت بیان می کنند:

اقرار به مالکیت حق بر سراسر هستی و نفی غیر او از تمام امور حیات، قرار گرفتن در برابر حضرت جبّار به حالت ذلّت و مسکنت و خضوع و اعتراف به تقصیر و کوچکی و پستی در برابر عظمت او.

درخواست درگذشتن از گناهان گذشته، و قرار دادن صورت در پنج وقت برای نشان دادن حقارت در برابر عظمت و این که این عبد فراموشت نکرده و

ص:263


1- (1) - بحار الأنوار: 225/79، باب 1، حدیث 50؛ [1]الکافی: 264/3، حدیث 1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 361/81، باب 16، ذیل حدیث 59؛ [3]مستدرک الوسائل: 102/4، باب 2، حدیث 4234. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 267/7، باب 11، حدیث 33؛ [5]وسائل الشیعه: 108/4، باب 1، حدیث 4636. [6]

در مقام طغیان نیست.

نماز خضوع و ذلّت و رغبت به رحمت و طلب زیاد شدن دین و دنیاست.

نماز ترمزی در برابر گناهان، و مداومت بر یاد خدا در شب و روز، و اعلام به این معناست که عبد مولا و آقایش و مدبّر امورش را فراموش ننموده تا بر اثر فراموشی به طغیان و شرارت دچار شود.

نماز یاد خداست، یادی که عبد را از انواع معاصی و فساد باز می دارد. (1)حضرت باقر علیه السلام فرمود:

اِذَا اسْتَقْبَلَ الْمُصَلِّی الْقِبْلَهَ اسْتَقْبَلَ الرَّحْمانُ بِوَجْهِهِ، لا الهَ غَیْرُهُ. (2)

چون نمازگزار به قبله رو کند خداوند رحمان، که خدایی جز او نیست، به او رو کند.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

اِذا قامَ الرَّجُلُ الَی الصَّلاهِ اقْبَلَ الَیْهِ ابْلیسُ یَنْظُرُ الَیْهِ حَسَداً لِما یَری مِنْ رَحْمَهِ اللّهِ الَّتی تَغَشّاهُ. (3)

چون عبد به نماز برخیزد، ابلیس با چشم حسد به او می نگرد، زیرا وی را پوشیده در رحمت حق می بیند.

حضرت رضا علیه السلام فرمود:

اَلصَّلاهُ لَها ارْبَعَهُ آلافِ بابٍ. (4)

برای نماز چهارهزار در از آداب و شرایط است.

ص:264


1- (1) - بحار الأنوار: 261/79، باب 2، حدیث 10؛ [1] علل الشرایع: 317/2، باب 2، حدیث 2.
2- (2) - بحار الأنوار: 219/79، باب 1، حدیث 37؛ [2]وسائل الشیعه: 289/7، باب 32، حدیث 9367. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 110/10، باب 7، حدیث 1؛ [4]مستدرک الوسائل: 80/3، باب 29، ذیل حدیث 3074. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 303/79، باب 4، حدیث 1؛ [6] الخصال: 638/2، حدیث 12.

امام صادق علیه السلام فرمود:

چون به نماز برخاستی بگو: الهی برای نیازهایم محمّد صلی الله علیه و آله را شفیع می آورم، و با آبروی او به تو توجّه می کنم، خدایا به حقّ او مرا در پیشگاهت در دنیا و آخرت آبرومند گردان، و مرا از بندگان مقرّب درگاهت قرار ده، به حقّ او نمازم را قبول کن، گناهانم را ببخش، دعایم را مستجاب کن، هر آینه تو غفور و رحیمی. (1)

ما را به جز از روی تو منظور نظر نیست ما را به جز از کوی تو مأوای دگر نیست

از جور رقیبان ز رهت روی نتابم من وصل تو می جویم و خوفم ز خطر نیست

قدر رخ خوب تو نداند همه چشمی هر بی سر و پائی به جهان اهل نظر نیست

گو خون جگر نوش کن و خاک به سر ریز آن را که ز دیدار تواش شوق به سر نیست

گر عشق نداری برِ کس قدر نداری قدری نبود آن شجری را که ثمر نیست

ما بوسه نخواهیم جز از لعل لب یار آری، مگسان را هوس الاّ به شکر نیست

جانا ز صغیر ارنکنی یاد چه تدبیر شاهی و تو را جانب درویش گذر نیست

(صغیر)

ص:265


1- (1) - من لایحضره الفقیه: 302/1، حدیث 916؛ تهذیب الأحکام: 287/2، باب 15، حدیث 5.
آداب باطنی نماز

امام علی علیه السلام فرمود:

یا کُمَیْلُ! لَیْسَ الشَّأْنُ انْ تُصَلِّیَ وَ تَصُومَ وَ تَتَصَدَّقَ، الشَّأْنُ انْ تَکُونَ الصَّلاهُ فُعِلَتْ بِقَلْبٍ نَقِیٍّ، وَ عَمَلٍ عِنْدَ اللّهِ مَرْضِیٍّ، وَ خُشُوعٍ سَوِیٍّ. (1)

ای کمیل! کار به نماز و روزه و صدقه دادن نیست. کار به این است که نمازت را با قلبی پاک و تصفیه شده از تمام آلودگی ها بخوانی، و عملت عمل مورد رضای حق باشد، و خشوعی صاف و استوار به حضرت دوست ارائه دهی.

سُئِلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : مَا الْخُشُوعُ؟ قالَ: التَّواضُعُ فِی الصَّلاهِ، وَ انْ یُقْبِلَ الْعَبْدُ بِقَلْبِهِ کُلِّهِ عَلی رَبِّهِ. (2)

از رسول حق صلی الله علیه و آله از خشوع پرسیدند؟ فرمود: تواضع در نماز، واین که بنده با تمام قلب به خدا رو کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله شخصی را به وقت خواندن نماز مشغول به بازی با دست و صورت دیدند، فرمودند: اگر قلبش خاشع بود هر آینه اعضایش نیز خاشع بودند. (3)مرحوم شیخ طبرسی در توضیح خشوع می فرماید:

«خضوع و تواضع و ذلّت و دیده از موضع سجده بر نداشتن و به راست و چپ نظر نکردن، خشوع در نماز است.» (4)از روایت استفاده می شود که خشوع در نماز هم به قلب است هم به اعضا. اما خشوع قلب فارغ بودن آن از ماسوی اللّه است واین که جز عبادت و معبود چیزی در میان نباشد. و اما خشوع جوارح چشم پوشی از نظر به راست و چپ و ترک التفات

ص:266


1- (1) - بحار الأنوار: 417/74، باب 15، حدیث 38؛ [1]تحف العقول: 714. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 264/81، باب 16، ذیل حدیث 66؛ [3]مستدرک الوسائل: 98/1، باب 8، حدیث 84. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 266/81، باب 16، حدیث 67؛ دعائم الإسلام: 174/1.
4- (4) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 176/7، [5] ذیل آیۀ 2 سورۀ مؤمنون.

و بازی است.

در روایت است که:

رسول حق صلی الله علیه و آله با ما سخن می گفت و ما با او سخن می گفتیم، چون وقت نماز می رسید گویی ما را نمی شناسد و ما هم او را نمی شناسیم! (1)حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

چون علی علیه السلام به نماز برمی خاست و آیۀ وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی» (2) را قرائت می کرد رنگش تغییر می نمود به طوری که تغییر رنگ را در صورتش می دیدند. (3)ائمّۀ دیگر علیهم السلام و حضرت زهرا علیها السلام نیز خشوعشان در نماز همانند رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام بود.

امام صادق علیه السلام از قول حضرت حق عز و جل نقل می کند:

نماز کسی را قبول می کنم که در برابر عظمتم تواضع کند، و به خاطر من نفس را از شهوات حرام حفظ کند، و روزش را به یاد من تمام کند، و بر بندگانم تکبر نورزد، گرسنه را سیر کند، و برهنه را بپوشاند، و مصیبت زده را ترحم نماید، و غریب را جای دهد. چنین نمازگزاری نورش چون نور خورشید می درخشد، من برای او در ظلمات روشنایی، و در جهالت علم و بصیرت قرار می دهم. (4)

ص:267


1- (1) - عوالی اللآلی: 324/1، حدیث 61؛ مستدرک الوسائل: 100/4، باب 2، حدیث 4228.
2- (2) - انعام (6) : 79. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 366/81، باب 22، حدیث 21؛ فلاح السائل: 101.
4- (4) - بحار الأنوار: 391/66، باب 38، حدیث 66؛ وسائل الشیعه: 210/15، باب 9، حدیث 20302.
موانع قبولی نماز

آنچه مانع از قبولی نماز است:

1 - نظر به خشم و دشمنی به پدر و مادر.

2 - غیبت از مسلمانان.

3 - سبک انگاشتن نماز.

4 - آلودگی به شراب.

5 - نشوز زن از شوهر.

6 - نپرداختن زکات.

7 - ترک کردن وضو.

8 - رعایت نکردن حجاب به وسیلۀ زن در نماز.

9 - امامت نماز از جانب کسی که مردم او را نمی خواهند.

10 - مستی.

11 - عدم رعایت آداب تخلّی.

امام سجّاد علیه السلام در باب حق نماز در «رسالۀ حقوق» می فرماید:

حق نماز به این است که بدانی نماز ورود به خدا و ایستادن در پیشگاه اوست، چون به این حقیقت توجّه کنی می ایستی ایستادن ذلیل، حقیر، راغب به رحمت، خوفناک از عذاب، امیدوار، خائف، مستکین، متضرع، و عظیم دانستن معبود با رعایت سکون و وقار، و روی آوردن به نماز با همۀ وجود، و رعایت حدود و حقوق نماز. (1)از اهل بیت علیهم السلام دربارۀ معنای نماز سؤال شد، فرمودند:

اتصال عبد به رحمت الهی است، و درخواست وصال معشوق به توسط

ص:268


1- (1) - بحار الأنوار: 4/71، باب 1، حدیث 1؛ الأمالی، شیخ صدوق: 369، حدیث 1. [1]

عاشق، در صورتی که با نیّت پاک وارد شود، و با توجّه به عظمت حق تکبیر گوید، و ترتیل در قرائت را رعایت نماید، و رکوعش با خشوع باشد، و به تواضع دست بردارد، و با ذلّت و خضوع سجده آورد، و با اخلاص و آرزو تشهّد نماید، و با رحمت و رغبت سلام دهد، و با خوف و رجا از این سفر بازگردد؛ چون چنین نمازی به جا آورد نماز حقیقی به جا آورده است. (1)

ص:269


1- (1) - مسائل عمده و مهم نماز را در رساله ای جداگانه به عنوان «سیمای نماز» نوشته ام، می توانید برای دریافت آن مسائل، به آن رساله مراجعه کنید.

[«10»وَ وَفِّقْنَا فِیهِ لِأَنْ نَصِلَ أَرْحَامَنَا بِالْبِرِّ وَ الصِّلَهِ وَ أَنْ نَتَعَاهَدَ جِیرَانَنَا بِالْإِفْضَالِ وَ الْعَطِیَّهِ وَ أَنْ نُخَلِّصَ أَمْوَالَنَا مِنَ التَّبِعَاتِ وَ أَنْ نُطَهِّرَهَا بِإِخْرَاجِ الزَّکَوَاتِ وَ أَنْ نُرَاجِعَ مَنْ هَاجَرَنَا وَ أَنْ نُنْصِفَ مَنْ ظَلَمَنَا وَ أَنْ نُسَالِمَ مَنْ عَادَانَا حَاشَی مَنْ عُودِیَ فِیکَ وَ لَکَ فَإِنَّهُ الْعَدُوُّ الَّذِی لاَ نُوَالِیهِ وَ الْحِزْبُ الَّذِی لاَ نُصَافِیهِ]

و ما را در این ماه توفیق ده، که با خویشاوندان خود با نیکی و صلۀ رحم ارتباط پیدا کنیم، و با احسان و بخشش به همسایگان خود رسیدگی نماییم، و اموال خود را از مظالم و حقوق مردم پاک کنیم، و با بیرون کردن زکات، ثروت و مال خود را در مدار پاکی قرار دهیم، و با کسی که با ما قهر کرده آشتی نموده و با آن که به ما ستم روا داشته، به عدالت و انصاف معامله کنیم، و با شخصی که با ما دشمنی کرده، از در مسالمت در آییم، مگر کسی که در راه تو، و به خاطر تو با او دشمنی شده باشد؛ همانا او دشمنی است که با او دوستی نکنیم، و حزبی است که به او دست صداقت ندهیم.

مسائل مهم در خانواده و اجتماع

اشاره

در فرازهای ملکوتی بالا به چند مسئله بسیار مهم خانوادگی، اجتماعی، مالی، اخلاقی و سیاسی اشاره شده است.

1 - صلۀ رحم

ص:270

2 - همسایه

3 - مال حلال مخلوط به حرام

4 - آشتی با آن که در قهر و هجر است.

5 - انصاف و مدارا

6 - دشمنی با دشمنان خدا

صلۀ رحم
اشاره

قرآن مجید در بیست و سه مورد به اهل ایمان و سایر مردم سفارش اقوام و ذوی القربی را نموده، و این همه تأکید تحت این عنوان که با مال و ارث و ادای حقوق نسبت به آنان از آنان رعایت کنید، دلیل بر اهمیّت صله رحم در پیشگاه حضرت حق است.

حضرت صادق علیه السلام در توضیح آیۀ شریفۀ:

اَلَّذینَ یَصِلُونَ ما امَرَ اللّهُ بِهِ انْ یُوصَلَ» (1)

و آنچه را خدا به پیوند آن فرمان داده پیوند می دهند.

می فرماید:

از جمله اموری که حضرت حق امر به اتصال کرده اند صلۀ رحم و رسیدگی به اقوام است، و نهایت تأویل آیه، صلۀ مردم نسبت به ما اهل بیت است. (2)صلۀ نسبت به اهل بیت علیهم السلام ، قبول ولایت و امامت آن بزرگوار و تأسّی به آنان در اخلاق و اعمال و اطاعت از امر و نهی ایشان است. (3)

ص:271


1- (1) - رعد (13) : 21. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 130/71، باب 3، حدیث 95؛ الکافی: 156/2، حدیث 28. [2]
3- (3) - مسئلۀ ذوی القربی را حضرت حق در سوره های بقره آیات 83 و 180 و 215، نساء آیات 7 و 33 و 36 و 135، مائده آیۀ 106، انعام آیۀ 152، انفال آیۀ 41، توبه آیۀ 113، نحل آیۀ 90، اسراء آیۀ 26، نور آیۀ 22، شعراء آیۀ 214، روم آیۀ 38، فاطر آیۀ 18، شوری آیۀ 23، حشر آیۀ 7، به تفصیل ذکر کرده است.
صله رحم در قرآن مجید

قطع رحم آن چنان مورد نفرت حق است که در قرآن مجید فرموده است:

وَ الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مَا امَرَ اللّهُ بِهِ انْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الاَْرْضِ اولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ» (1)

و کسانی که عهد خدا را پس از استوار کردنش می شکنند ، و پیوندهایی را که خدا به برقراری آن فرمان داده می گسلند ، و در زمین فساد می کنند ، لعنت و فرجام بد و دشوار آن سرای، برای آنان است .

اَلَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما امَرَ اللّهُ بِهِ انْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الاَْرْضِ اولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ» (2)

آنان کسانی هستند که پیمان خدا را [ که توحید و وحی و نبوت است ] پس از استواری اش [ با دلایل عقلی و علمی و براهین منطقی با عدم وفای به آن ] می شکنند و آنچه را خدا پیوند خوردن به آن را فرمان داده است [ مانند پیوند با پیامبران و کتاب های آسمانی و اهل بیت طاهرین و خویشان ] قطع می نمایند و در زمین تباهی و فساد بر پا می کنند ، آنانند که زیانکارند .

وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الاَْرْحامَ انَّ اللّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیباً» (3)

و از خدایی که به نام او از یکدیگر درخواست می کنید ، پروا کنید و از [ قطع رابطه با ] خویشاوندان بپرهیزید . یقیناً خدا همواره بر شما حافظ و نگهبان است .

ص:272


1- (1) - رعد (13) : 25. [1]
2- (2) - بقره (2) : 27. [2]
3- (3) - نساء (4) : 1. [3]

امام صادق علیه السلام در توضیح آیه می فرماید:

منظور از ارحام در این آیه اقوام مردمند که خداوند نسبت به آنان امر به صلۀ فرموده و آن را بزرگ دانسته است. (1)

صلۀ رحم در روایات

رسول حق صلی الله علیه و آله فرمود:

اَعْجَلُ الْخَیْرِ ثَواباً صِلَهُ الرَّحِمِ. (2)

سریع ترین نیکی برای رسیدن به ثواب صلۀ رحم است.

امام علی علیه السلام در «نهج البلاغه» می فرماید:

ای مردم! هیچ کس از طایفه و خویشان خود بی نیاز نیست هر چند صاحب مال و دارایی باشد، بدون شک به دست و زبان آنان برای این که از او دفاع کنند و به یاریش برخیزند نیازمند است، و نزدیکان شخص برای این که او را به هنگام نبودنش یاری دهند مهم ترین اشخاصند و بهتر می توانند پراکندگی و گرفتاری او را رفع کنند و در هنگام سختی و پیشامدهای ناگوار از همگان نسبت به او مهربان ترند، و نام نیکو که حضرت حق به شخص در میان مردم عطا فرماید بهتر است برای او از ثروت و دارایی که برای دیگری به ارث بگذارد.

بدانید که یک نفر از شما حقّ روگرداندن از خویشان خود را ندارد آنگاه که آنان را در فقر و پریشانی ببیند، بر او لازم است با مالی که به خاطر ماندنش زیاد نمی شود به آنان احسان کند، و کم نمی گردد اگر آن را به مصرف حق

ص:273


1- (1) - الکافی: 150/2، حدیث 1؛ [1] وسائل الشیعه: 533/21، باب 17، حدیث 27785.
2- (2) - الکافی: 152/2، حدیث 15؛ [2]وسائل الشیعه: 536/21، باب 17، حدیث 27795. [3]

برساند. هر کس از اقوام خود دست بکشد از آنان یک دست گرفته شده، و از او دست های بسیار؛ و آن که نسبت به اقوامش متواضع باشد و مهربان و همراه، به طور دائم دوستی آنان را به طرف خود جلب خواهد کرد. (1)امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

وَ اکْرِمْ عَشیرَتَکَ، فَاِنَّهُمْ جَناحُکَ الَّذی بِهِ تَطِیرُ، وَ اصْلُکَ الَّذی الَیْهِ تَصِیرُ، وَ یَدُکَ الَّتی بِها تَصُولُ. (2)

اقوامت را گرامی بدار، زیرا آنان برای تو بالی هستند که به وسیلۀ آن طیران می کنی، و ریشه ای هستند که به سوی آنان می روی، و دستی هستند که با آن قدرت پیدا می کنی.

ابوبصیر می گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم:

عَنِ الرَّجُلِ یَصْرِمُ ذَوی قَرابَتِهِ مِمَّنْ لا یَعْرِفُ الْحَقَّ؟ قالَ. لایَنْبَغی لَهُ انْ یَصْرِمَهُ. (3)

مردی به خاطر این که اقوامش شناختِ به حق ندارند با آنان قطع رابطه می کند، فرمود: قطع رابطه با رحم سزاوار نیست.

صفوان می گوید: به حضرت صادق علیه السلام گفتم: مرا نزدیکی هست که بر غیر دین من و راه و روش اهل بیت است، آیا او را بر من حقّی هست؟ فرمود: آری، حق خویشاوندی را هیچ چیز قطع نمی کند. و اگر بر آیین تو باشند دارای دو حقّند. حق رحم و حق اسلام. (4)

ص:274


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 23، [1]بحار الأنوار: 101/71، باب 3، حدیث 53. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: نامۀ 31؛ [3]غرر الحکم: 407، حدیث 9329. [4]
3- (3) - الکافی: 344/2، حدیث 3؛ [5]وسائل الشیعه: 261/12، باب 144، حدیث 16254. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 131/71، باب 3، حدیث 97؛ [7]الکافی: 157/2، حدیث 30. [8]

رسول حق صلی الله علیه و آله فرمود:

صِلُوا ارْحامَکُمْ فِی الدُّنیا وَ لَوْ بِسَلامٍ. (1)

در دنیا صلۀ رحم کنید گرچه به یک سلام باشد.

و نیز آن حضرت فرمود:

اِذا قَطَعُوا الاَْرْحامَ جُعِلَتِ الاَْمْوالُ فی ایْدِی الاَْشْرارِ. (2)

چون گناه قطع رحم به میان آید اموال در دست اشرار قرار خواهد گرفت.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

صِلَهُ الاَْرْحامِ تُزَکِّی الاَْعْمالَ، وَ تُنْمِی الاَْمْوالَ، وَ تَدْفَعُ الْبَلْوی، وَ تُنْسِیءُ فیِ الاَْجَلِ. (3)

صلۀ ارحام، اعمال را پاک می کند، اموال را زیاد می نماید، بلا را دفع می کند، اجل را به تأخیر می اندازد (کنایه از این که عمر را طولانی می نماید).

امام صادق علیه السلام می فرماید:

صلۀ ارحام اخلاق را نیکو، شخص را با گذشت، نفس را پاکیزه، رزق را زیاد و اجل را به تأخیر می اندازد. (4)و نیز فرمود:

صلۀ ارحام و نیکی به آنان، حساب را آسان می کند، و حافظ شخص از گناه

ص:275


1- (1) - بحار الأنوار: 104/71، باب 3، ذیل حدیث 62؛ [1]نوادر الراوندی: 6. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 372/70، باب 138، حدیث 5؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 308، حدیث 2. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 111/71، باب 3، حدیث 71؛ [5]وسائل الشیعه: 534/21، باب 17، حدیث 27787. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 114/71، باب 3، حدیث 74؛ الکافی: 152/2، حدیث 12. [7]

است، صلۀ رحم کنید و به برادران نیکی نمایید گرچه به خوب سلام کردن و یا جواب سلام دادن باشد. (1)موسی علیه السلام از حضرت حق عز و جل پرسید:

فَما جَزاءُ مَنْ وَصَلَ رَحِمَهُ؟ قالَ: یا مُوسی! انْسِئُ لَهُ اجَلَهُ، وَ اهَوِّنُ عَلَیْهِ سَکَراتِ الْمَوْت. (2)

جزای آن که صلۀ رحم کند چیست؟ خطاب رسید: اجلش را به تأخیر می اندازم و سختی های مرگ را بر او راحت و آسان می کنم.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

صِلَهُ الرَّحِمِ تَعْمُرُ الدِّیارَ، و تَزیدُ فی الاَعْمارِ وَ انْ کانَ اهْلُها غَیْرَ اخْیارٍ. (3)

صله رحم مملکت را آباد و عمر را زیاد می کند گرچه کنندگان این کار از خوبان نباشند.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

سِرْ سَنَهً صِلْ رَحِمَکَ. (4)

یکسال مسیری را طی کن، صلۀ رحم بجای آور.

و نیز فرمود:

من به حاضر و غائب امّتم سفارش می کنم و به هر که در اصلاب مردان و رحم زنان است تا روز قیامت، صلۀ رحم کنید گرچه مسیر یکسال راه باشد، که صلۀ رحم از دین است. (5)

ص:276


1- (1) - بحار الأنوار: 131/71، باب 3، حدیث 98؛ [1] وسائل الشیعه: 539/21، باب 19، حدیث 27804.
2- (2) - بحار الأنوار: 327/13، باب 11، حدیث 4؛ [2]الأمالی، شیخ صدوق: 208، حدیث 8. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 94/71، باب 3، حدیث 21؛ [4]الأمالی، شیخ طوسی: 481. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 52/74، باب 3، حدیث 3؛ [6]وسائل الشیعه: 344/11، باب 1، حدیث 14971. [7]
5- (5) - بحار الأنوار: 114/71، باب 3، حدیث 73؛ الکافی: 151/2، حدیث 5. [8]

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد عرضه داشت: مرا اقوامی است که نسبت به آنان اهل صله هستم ولی آنان مرا آزار می دهند، می خواهم آنان را ترک کنم، حضرت فرمود: در این وقت خداوند هم همۀ شما را ترک خواهد کرد، عرض کرد: چه کنم؟ فرمود: به آن که تو را محروم کرد عطا کن، با آن که از تو قطع کرد صله کن، و آن که به تو ظلم کرد از او بگذر. چون این برنامه را عمل کردی خداوند در مقابل آنان پشتیبان و یار و یاور توست. (1)رسول حق صلی الله علیه و آله فرمود:

ثَلاثَهٌ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ: مُدْمِنُ خَمْرٍ، وَ مُؤْمِنُ سِحْرٍ، وَ قاطِعُ رَحِمٍ. (2)

سه نفر وارد بهشت نمی شوند، دائم الخمر، مؤمن به سحر و جادو، قطع کنندۀ رحم.

امام علی علیه السلام فرمود:

اَقْبَحُ الْمَعاصِی قَطیعَهُ الرِّحِمِ وَ الْعُقُوقُ. (3)

زشت ترین گناهان قطع رحم و عاقّ پدر و مادر شدن است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَلذُّنُوبُ الَّتی تُعَجِّلُ الْفَناءَ قَطیعَهُ الرَّحِمِ. (4)

از گناهانی که انسان را دچار مرگ زودرس می کند قطع رحم است.

ص:277


1- (1) - بحار الأنوار: 100/74، باب 3، حدیث 50؛ [1]الزهد: 36، باب 5، حدیث 95. [2]
2- (2) - الخصال: 179/1، حدیث 243؛ معانی الاخبار: 330، حدیث 1.
3- (3) - غرر الحکم: 406، حدیث 9315. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 94/71، باب 3، ذیل حدیث 23؛ [4] الاختصاص: 238.
همسایه

ارزش و اهمیّت حقوق همسایه در آیات و روایات و تفسیر دعای بیست و ششم گذشت.

مال حلال مخلوط به حرام

کتاب خدا در به دست آوردن روزی تأکید بر مال حلال دارد، زیرا حضرت محبوب آنچه را روزی عبد کرده از حلال است، و حرام هیچ ارتباطی با رزق و روزی و ارادۀ حق ندارد.

حلال از طریق کسب مشروع و زحمت بازو و طرق اسلامی قابل کسب است، به دست آوردن مال از طریق غیر شرعی بدون شک حرام است و توبۀ آن به این است که مال به صاحبش برگردد.

در دستورهای الهی و انبیا و امامان آمده؛ اگر حرامی به دست آورده اید و صاحبش معلوم است، موظف هستید آن را برگردانید، اگر مالکش مجهول است از جانب صاحبش در راه حق صدقه بدهید.

مال حرام و روایات آن

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ کَسَبَ مالاً مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ افْقَرَهُ اللّهُ. (1)

هر کس از راه غیر حلال مالی به دست آورد خداوند او را به فقر و نداری مبتلا می کند.

و نیز فرمود: خداوند فرموده:

ص:278


1- (1) - بحار الأنوار: 382/66، باب 38، حدیث 44؛ [1]الأمالی، شیخ طوسی: 182، حدیث 306. [2]

مَنْ لَمْ یُبالِ مِنْ ایِّ بابٍ اکْتَسَبَ الدّینارَ وَ الدِّرْهَمَ لَمْ ابالِ یَوْمَ الْقِیامَهِ مِنْ ایِّ ابْوابِ النّارِ ادْخَلْتُهُ. (1)

کسی که در به دست آوردن مال از هر راهی باک نداشته باشد، من هم در قیامت باک نکنم که او را از چه دری وارد آتش کنم.

امام علی علیه السلام فرمود:

شَرُّ الاَْمْوالِ مالَمْ یُخْرَجْ مِنْهُ حَقُّ اللّهِ سُبْحانَهُ. (2)

بدترین اموال، مالی است که حق خدا از آن خارج نشده باشد.

و نیز فرمود:

شَرُّ الْمالِ مالَمْ یُنْفَقْ فی سَبیلِ اللّهِ مِنْهُ وَ لَمْ تُؤَدَّ زَکاتُهُ. (3)

بدترین مال، مالی است که از آن در راه خدا انفاق نشده باشد، و از پرداخت زکاتش خودداری کنند.

زکات

اشاره

کسی که زکات مال نپرداخته بدون شک چون حق هشت طایفه در مال اوست:

فقرا، مساکین، متصدیان زکات، آنان که باید از آنان تألیف قلب شود، بندگان، قرض داران، راه خدا، بازماندگان از راه، (4) مالش مال مخلوط به حرام است و از این قبیل است مالی که خمسش پرداخت نشده یا از رشوه و غصب و ارث دیگران به ناحق در مال اوست، یا از دزدی و کسب حرام به دست آمده تصفیۀ چنین مالی به بیرون

ص:279


1- (1) - بحار الأنوار: 11/100، باب 1، حدیث 46؛ [1]مستدرک الوسائل: 67/13، باب 4، حدیث 14766. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 369، حدیث 8355. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 369، حدیث 8354. [4]
4- (4) - توبه (9) : 60.

کردن حرام از آن است.

در باب زکات نزدیک به سی و چهار آیه در قرآن مجید آمده، تعداد آیات و تأکیدی که در آنها بر مسئلۀ زکات شده، و وعدۀ خوفناکی که نسبت به عذاب مانعان زکات داده شده، همه و همه دلیل بر عظمت این مسئله در اسلام است.

در قرآن مجید زکات در کنار نماز ذکر شده است و قرآن خواسته بگوید: اهمّیّت زکات کمتر از نماز نیست و نماز بی زکات قابل توجّه نمی باشد.

زکات در روایات

امام صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

کسی که زکات شتر و گاو و گوسفند به عهدۀ اوست و نپردازد، در قیامت در سرزمینی صاف او را به پا می دارند، در آن وقت هر حیوان صاحب شاخی به او شاخ می زند، و هر گزنده ای او را می گزد، و هر سم داری او را لگدکوب می کند تا حضرت حق از حساب خلق فارغ شود!

و هر که زکات خرما و جو و گندم و انگور بر عهدۀ اوست و نپرداخته، زمینش را تا طبقۀ هفتم تا به پا شدن قیامت، قلادۀ گردن او می کنند. (1)و نیز حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از رسول حق صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اَسْخَی النّاسِ مَنْ ادّی زَکاهَ مالِهِ، وَ ابْخَلُ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بِما افْتَرَضَ اللّهُ عَلَیْهِ. (2)

سخی ترین مردم کسی است که زکات مالش را بپردازد، و بخیل ترین آنان کسی است که از ادای واجب الهی بخل ورزد.

ص:280


1- (1) - بحار الأنوار: 8/93، باب 1، حدیث 2؛ مستدرک الوسائل: 18/7، باب 3، حدیث 7527.
2- (2) - بحار الأنوار: 11/93، باب 1، حدیث 11؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 20 و 21، حدیث 4. [2]

ائمۀ طاهرین علیهم السلام از رسول اللّه صلی الله علیه و آله روایت می کنند:

بیماران خود رابا صدقه معالجه کنید، ابواب بلا را با دعا دفع نمایید، اموال خود را با زکات حفظ کنید، پرنده ای صید نمی شود مگر این که تسبیح حق را ضایع کرده باشد. (1)امام صادق علیه السلام فرمود:

السُّرّاقُ ثَلاثَهٌ: مانِعُ الزَّکاهِ، وَ مُسْتَحِلُّ مُهُورِ النِّساءِ، وَ کَذلِکَ مَنِ اسْتَدانَ وَ لَمْ یَنْوِ قَضاءَهُ. (2)

دزدان سه نفرند: آن که زکات نمی پردازد، آن که مهر زنان را به خود حلال می داند، آن که قرض می گیرد و نیّت دارد باز پس ندهد.

حضرت رضا علیه السلام در روایت مهمّی می فرماید:

خداوند به سه چیز همراه سه چیز امر فرموده: نماز را با زکات امر کرده، پس هر کس نماز بجای آورد و زکات نپردازد نمازش قبول نمی شود. شکر نسبت به خودش را با شکر از پدر و مادر امر نموده، پس هر کس از والدین شکر نکند خدا را شکر نکرده؛ تقوا را با صلۀ رحم دستور داده، پس هر کس صلۀ رحم نکند از خدا پروا نکرده است. (3)

داستانی عجیب از مال حرام

علی بن ابی حمزه می گوید:

دوستی داشتم که در دستگاه بنی امیه نویسنده بود، از من خواست از حضرت

ص:281


1- (1) - بحار الأنوار: 11/93، باب 1، حدیث 13؛ [1]وسائل الشیعه: 29/9، باب 3، حدیث 11443. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 12/93، باب 1، حدیث 15؛ [3] الخصال: 153/1، حدیث 190.
3- (3) - بحار الأنوار: 12/93، باب 1، حدیث 17؛ الخصال: 156/1، حدیث 196. [4]

صادق علیه السلام برای او وقت ملاقات بگیرم، حضرت اجازه داد. چون وارد شد سلام کرد و نشست و عرضه داشت: فدایت شوم، در ادارات بنی امیه نویسنده بودم و از اینرو مال فراوانی به دست آوردم.

حضرت فرمود: اگر بنی امیه کسی را نمی یافتند تا در تمام امور به آنان کمک دهد، امر مال و غنیمت و مسئلۀ جنگ و امور سیاسی و اجتماعی، قدرت غارت کردن حق ما را نداشتند، اگر مردم آنان را رها می کردند چیزی جز آنچه در دست داشتند، نمی یافتند.

جوان عرض کرد: فدایت شوم راهی برای خروج از مال حرام جهت من هست؟ فرمود: اگر راهنمایی کنم می پذیری؟ عرضه داشت: آری، فرمود: از آنچه از این راه به دست آورده ای بیرون شو، اگر صاحبان مال را می شناسی به آنان برگردان، اگر نمی شناسی از جانب آنان صدقه بده، در این صورت من بهشت را برای تو ضامنم!

جوان زمانی طولانی سکوت کرد و سر به زیر انداخت، سپس گفت: فدایت شوم، انجام دادم.

او با ما به کوفه برگشت، چیزی نبود جز این که از آن جدا شد حتی از لباس ضروری بدنش، ما برای او لباس تهیه کردیم و مختصر نفقه ای به او می رساندیم.

چیزی نگذشت که مریض شد، به عیادتش رفتیم، در یکی از عیادت ها او را به حال احتضار دیدم، چشم گشود و گفت: ای علی بن ابی حمزه! به خدا قسم! امام صادق علیه السلام به عهدش وفا کرد!

این را گفت و چشم از جهان بست. چون به خدمت امام رسیدم به من نگریست و فرمود: عهدم را نسبت به دوستت وفا کردم، گفتم: فدایت شوم، راست می گویی، او این مسئله را به وقت مرگش به من خبر داد. (1)در هر صورت از مال حرام به هر صورت که هست بپرهیزیم، زیرا مال حرام

ص:282


1- (1) - بحار الأنوار: 237/93، باب 28، حدیث 4؛ الکافی: 106/5، حدیث 4. [1]

باعث تاریکی باطن و غضب حضرت حق و دور افتادن از رحمت دوست و در بسیاری از مراحل، علت بطلان قطعی واجبات مانند نماز و طواف حج است.

جدایی و هجران از مردم مؤمن و مسلمان
اشاره

اسلام دین محبّت، علاقه، مهر، وفا، صفا، مواسات، عدل، انصاف، کرامت، وقار، اخلاق و عمل صالح و عقاید حقّه، و آیین عفو و اغماض و گذشت است.

مردم مؤمن با هم برادر و برابرند، و کسی بر کسی جز به تقوا آن هم در پیشگاه حضرت حق امتیاز ندارد.

قهر کردن مؤمن با مؤمن، مسلم با مسلم، زن با شوهر، شوهر با زن، فرزند با پدر و مادر، پدر و مادر با فرزند، همسایه با همسایه، شریک با شریک در اسلام جائز نیست، و چنانکه کسی کم ظرفیتی نشان دهد و با طرف مقابلش قهر کند لازم است هر چه زودتر و سریع تر به آشتی برخیزد، و نگذارد قهر و هجران، زمانش طولانی شود.

قهر و هجران در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

هَجْرُ الْمُسْلِمِ اخاهُ کَسَفْکِ دَمِهِ. (1)

جدایی مسلمان از برادرش همانند ریختن خون اوست.

در روایت دیگر آمده:

مَنْ هَجَرَ اخاهُ سَنَهً فَهُوَ کَسَفْکِ دَمِهِ. (2)

ص:283


1- (1) - کنز العمال: 32/9، حدیث 24789؛ الجامع الصغیر: 711/2، حدیث 9585.
2- (2) - کنز العمال: 32/9، حدیث 24788؛ مسند احمد بن حنبل: 220/4. [1]

کسی که یک سال از برادر مسلمانش کناره بگیرد چنان است که خون او را ریخته باشد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

عَلَیْکُمْ بِالتَّواصُلِ وَ الْمُوافَقَهِ، وَ ایّاکُمْ وَ الْمُقاطَعَهَ وَ الْمُهاجَرَهَ. (1)

بر شما باد به صله و رفاقت با یکدیگر، و بپرهیزید از قطع رابطه و دوری جستن.

رسول اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

یا اباذَرٍّ! إیّاکَ وَ هِجْرانَ اخیکَ، فَاِنَّ الْعَمَلَ لایُتَقَبَّلُ مِنَ الْهِجْرانِ. (2)

ای ابوذر! از قهر کردن با برادر دینیت بپرهیز، که عمل با این کار قبول درگاه حق نشود.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

افتراق و جدایی دو مسلمان باعث می شود از یکی از آن دو بیزار شویم و حتی مستحق لعنت شود، و چه بسا هر دو مستحق بیزاری ما و لعنت گردند.

معتّب به حضرت عرضه داشت: فدایت شوم، یکی از دو طرف ظالم است و مستحق برائت و لعنت، مظلوم در این زمینه چه گناهی دارد؟

حضرت فرمود: برای این که مظلوم به دنبال دیگری برای آشتی و تغافل از کارش نرفت. از پدرم شنیدم: وقتی دو نفر با هم نزاع کردند، باید مظلوم به طرف مقابلش برود و بگوید: برادر جان در این قضیه من ستم کردم؛ تا غائله

ص:284


1- (1) - غرر الحکم: 437، حدیث 10020. [1]
2- (2) - وسائل الشیعه: 264/12، باب 144، حدیث 16262؛ [2]مجموعه ورّام: 64/2. [3]

پایان پذیرد و قهر مبدّل به آشتی شود، خداوند تبارک و تعالی حاکم عادل است، حق مظلوم را از ظالم می گیرد. (1)حضرت رضا علیه السلام از پدرانش روایت می کند:

شب اول ماه رمضان مَرَدۀ شیاطین به غل بسته می شوند، هر شب هفتاد هزار نفر بخشیده شده به مغفرت حق می رسند، چون شب قدر برسد به اندازۀ آنچه در رجب و شعبان و رمضان آمرزیده شده اند آمرزیده می شوند مگر آن که بین او و برادرش کینه وجود دارد، در این جا خداوند می فرماید: اینان را در جهت آمرزش مهلت دهید تا با یکدیگر آشتی کنند. (2)روایات زیر از رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیده:

لا هِجْرَهَ فَوْقَ ثَلاثٍ. (3)

دوری و قهر بیش از سه روز جایز نیست.

لا یَحِلُّ لِلْمُؤْمِنِ انْ یَهْجُرَ اخاهُ فَوْقَ ثَلاثَهِ ایّامٍ. (4)

برای مؤمن، دوری و قهر از برادرش بیش از سه روز جایز نیست.

لا تَقاطَعُوا، وَ لاتَدابَرُوا، وَ لاتَباغَضُوا، وَ لاتَحاسَدُوا، وَ کُونُوا عِبادَ اللّهِ اخْواناً، وَ لایَحِلُّ لِمُسْلِمٍ انْ یَهْجُرَ اخاهُ فَوْقَ ثَلاثٍ. (5)

قطع رابطه نکنید، به هم پشت ننمایید، نسبت به هم خشمگین نگردید، با هم حسد نورزید، بندگان حق با هم برادر باشید! بر مسلمان جایز نیست بیش از سه روز با برادر مسلمانش قهر باشد.

ص:285


1- (1) - الکافی: 344/2، حدیث 1؛ [1] وسائل الشیعه: 261/12، باب 144، حدیث 16253.
2- (2) - بحار الأنوار: 366/93، باب 46، حدیث 40؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام : 71/2، باب 31، حدیث 331. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 185/72، باب 60، حدیث 2؛ [3]الکافی: 344/2، حدیث 2. [4]
4- (4) - بحار الأنوار: 188/72، باب 60، حدیث 9؛ [5]مستدرک الوسائل: 97/9، باب 124، حدیث 10329. [6]
5- (5) - کنز العمال: 175/9، حدیث 25575؛ سنن الترمذی: 221/3، حدیث 2000.

و نیز فرمود:

دو مسلمان اگر هجر و قهرشان بیش از سه روز طول بکشد و آشتی نکنند از اسلام خارجند و بین آن دو ولایتی نخواهد بود، پس هر یک از آن دو نفر به صحبت کردن با برادرش پیشی بگیرد در روز حساب به سوی بهشت پیشی خواهد گرفت. (1)

بیائید یاران به هم دوست باشیم همه مغز ایمان بی پوست باشیم

نداریم پنهان ز هم عیب هم را که تا صاف و بیغش به هم دوست باشیم

بود غیب ما و شهادت برابر قفا هم به طوری که در روست باشیم

بود دوستی مغز و اظهار آن پوست چه حیف است ما حامل پوست باشیم

مکافات بد را نکویی بیاریم اگر بد کنیم آن چنان کوست باشیم

بکوشیم تا دوستی خوی گردد به هر کو کند دشمنی دوست باشیم

بیائید خود را به دریا رسانیم چرا بستۀ آنچه در جوست باشیم

برآئید چون فیض از پوست یاران که تا جملگی مغز بی پوست باشیم.

(فیض کاشانی)

بیزاری از دشمنان خدا

ملحدان، منکران، منافقان، مشرکان، معاندان، عمده ای از یهود و نصاری بنا به فرمودۀ قرآن مجید از دشمنان حقّند و هدف آنان خاموش کردن چراغ توحید و نبوت و ولایت و ملّت اسلام است، و روی این حساب دوستی با آنان و قبول آنان در زندگی و امور حیات جایز نیست.

ص:286


1- (1) - بحار الأنوار: 186/72، باب 60، حدیث 5؛ ارشاد القلوب، دیلمی: 178/1، باب 51. [1]

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرینَ اوْلیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ اتُریدُونَ انْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً مُبیناً» (1)

ای اهل ایمان ! کافران را به جای مؤمنان ، سرپرست و یار خود مگیرید . آیا می خواهید برای خدا بر ضد خودتان دلیلی آشکار [ نسبت به عذابتان در دنیا و آخرت ] قرار دهید ؟ !

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری اوْلیاءَ بَعْضُهُمْ اوْلیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ انَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ» (2)

ای اهل ایمان ! یهود و نصاری را سرپرستان و دوستان خود مگیرید ، آنان سرپرستان و دوستان یکدیگرند [ و تنها به روابط میان خود وفا دارند ] . و هر کس از شما ، یهود و نصاری را سرپرست و دوست خود گیرد از زمرۀ آنان است ؛ بی تردید خدا گروه ستمکار را هدایت نمی کند .

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ اخْوانَکُمْ اوْلیاءَ انِ اسْتَحَبُّوا الکُفْرَ عَلَی الاِْیمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَاُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ» (3)

ای اهل ایمان ! اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دهند ، آنان را دوستان و سرپرستان خود مگیرید ؛ و کسانی از شما که آنان را دوست و سرپرست خود گیرند ، هم اینانند که ستمکارند .

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ اوْلیاءَ تُلْقُونَ الَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ» (4)

ای اهل ایمان ! دشمنان من و دشمنان خودتان را دوستان خود مگیرید ، شما با

ص:287


1- (1) - نساء (4) : 144. [1]
2- (2) - مائده (5) : 51. [2]
3- (3) - توبه (9) : 23. [3]
4- (4) - ممتحنه (60) : 1. [4]

آنان اظهار دوستی می کنید ، در حالی که آنان به طور یقین به آنچه از حق برای شما آمده کافرند.

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ» (1)

ای مؤمنان ! با قومی که خدا بر آنان خشم گرفته ، دوستی نکنید .

لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ اوْاَبْناءَهُمْ اوْ اخْوانَهُمْ اوْعَشِیرَتَهُمْ اولئِکَ کَتَبَ فی قُلوبِهِمُ الإیمانَ وَ ایَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ خالِدینَ فیها رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ اولئِکَ حِزْبُ اللّهِ الا انَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (2)

گروهی را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند ، نمی یابی که با کسانی که با خدا و پیامبرش دشمنی و مخالفت دارند ، دوستی برقرار کنند ، گرچه پدرانشان یا فرزاندانشان یا برادرانشان یا خویشانشان باشند . اینانند که خدا ایمان را در دل هایشان ثابت و پایدار کرده ، و به روحی از جانب خود نیرومندشان ساخته ، و آنان را به بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است درمی آورد ، در آن جا جاودانه اند ، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند . اینان حزب خدا هستند ، آگاه باش که بی تردید حزب خدا همان رستگارانند .

اِسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَاَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ اولئِکَ حِزْبُ الشَّیطانِ الا انَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ» (3)

ص:288


1- (1) - ممتحنه (60) : 13. [1]
2- (2) - مجادله (58) : 22. [2]
3- (3) - مجادله (58) : 19. [3]

شیطان بر آنان چیره و مسلط شده و یاد خدا را از خاطرشان برده است ، آنان حزب شیطانند ، آگاه باش که حزب شیطان یقیناً همان زیان کارانند !

آری، دشمنان الهی حزب شیطانند و حزب اللّه با حزب شیطان تا قیامت آشتی ندارد.

ص:289

[«11»وَ أَنْ نَتَقَرَّبَ إِلَیْکَ فِیهِ مِنَ الْأَعْمَالِ الزَّاکِیَهِ بِمَا تُطَهِّرُنَا بِهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ تَعْصِمُنَا فِیهِ مِمَّا نَسْتَأْنِفُ مِنَ الْعُیُوبِ حَتَّی لاَ یُورِدَ عَلَیْکَ أَحَدٌ مِنْ مَلاَئِکَتِکَ إِلاَّ دُونَ مَا نُورِدُ مِنْ أَبْوَابِ الطَّاعَهِ لَکَ وَ أَنْوَاعِ الْقُرْبَهِ إِلَیْکَ]

و ما را در این ماه توفیق ده، که به وسیلۀ اعمال شایسته، که ما را به سبب آنها از گناهان پاک کنی به تو تقرّب جوییم، و ما را در این ماه از این که بخواهیم اعمال زشت را از سر بگیریم حفظ فرما، و کار بندگی ما در این ماه به جایی رسد، که هیچ یک از فرشتگانت نتواند، بالاتر از آنچه ما به جا آوردیم، از ابواب بندگی و طاعت برای تو، و انواع اعمالی که سبب قرب ما به حضرت توست، به پیشگاهت عرضه کند.

دعا و توسّل در رمضان برای شستشوی قلب

طبیعت جهان مادّی فنا و نابودی است، محکمترین بناها و حکومت ها و قوی ترین انسان ها بدون اتصال به منبع وحی فرسوده و خاموش می گردند.

اگر موجودات را به گونه ای بتوان با ذات پاک خداوند پیوند داد و راه آنان را به سوی هدایت حق، باز کرد، رنگ جاودانگی به خود می گیرند. پیامبران و امامان علیهم السلام و دانشمندان راستین و مجاهدان در راه حق، در تاریخ ابدی هستند. شهیدان و نیکان و اعمال صالح در افکار مردم، جاودانه می مانند؛ زیرا که همگی رنگ الهی

ص:290

دارند.

خداوند حکیم در این زمینه می فرماید:

صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً وَ نَحْنُ لَهُ عَبِدُونَ» (1)

[ به یهود و نصاری بگویید : ] رنگ خدا را [ که اسلام است ، انتخاب کنید ] و چه کسی رنگش نیکوتر از رنگ خداست ؟ و ما فقط پرستش کنندگان اوییم .

چه رنگی بهتر از رنگ خدایی که او را عبادت و بندگی می کنیم و رنگ و بوی مذهبی به خود می دهیم، بهترین رنگ آن است که صفا و بقا داشته باشد و چشم اولیای خدا را به خود جلب کند، همرنگ با فطرت و منطق بودن. مشتری آن خدا و بهای آن بهشت باشد. همه رنگ ها پاک می شود، ولی آنچه ابدی است رنگ اخلاص و ایمان الهی است.

برای جاودانگی رنگ ها و فطرت های توحیدی باید راه نور را به دل بازگذاشت.

«شخصی در دیوار خانه اش سوراخی ایجاد می کرد؛ امام صادق علیه السلام پرسید: چرا این کار را می کنی؟ او جواب داد: تا دود اجاق منزل بیرون رود. امام علیه السلام فرمود:

می توانی این منظور را داشته باشی که روزنه ای برای ورود روشنایی نور قرار دهی تا اوقات نماز را بشناسی. یعنی اگر بناست در دیوار روزنه ای ایجاد شود، چرا تنها برای بیرون کردن دود باشد، برای ورود نور نباشد. (2)اگر رنگ خدایی نباشد، رنگ های دیگر انسان را گیج و سرگردان می کند. همرنگ شدن با جماعت های گمراه، بیشتر انسان را گمراه می کند و خود مایۀ رسوایی و خواری قیامت است.

ص:291


1- (1) - بقره (2) : 138. [1]
2- (2) - تفسیر موضوعی قرآن کریم، (معاد در قرآن)، جوادی آملی: 132/5؛ تفسیر نور: 214 - 215، [2] ذیل آیۀ 138 سورۀ بقره.

پیمان شکنی از صفات رذیلۀ برخی انسان های سست عنصر است؛ زیرا سبب سوء استفاده از مقدسات و بدعاقبتی است. گاهی یک گناه، زمینه ساز گناهان دیگری می شود و بازداشتن دیگران از راه خدا، گناه نابخشودنی است. خداوند به چنین افرادی توصیه می فرماید:

وَلَا تَشْتَرُواْ بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلاً إِنَّمَا عِندَ اللَّهِ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ» (1)

و پیمان خدا را به بهایی اندک نفروشید ؛ زیرا آنچه نزد خداست ، برای شما بهتر است ، اگر بدانید [ که ارزش وفای به پیمان خدا قابل مقایسه با همۀ دنیا نیست . ]

همۀ سرمایه های جاودانی آدمی خدادادی هستند و از همۀ سرمایه های مادی بشری مفیدتر و ماندگارترند. به همین دلیل قرآن به ما هشدار می دهد که سرمایه های وجود خود را از فناپذیری نجات بخشید؛ و در صندوق پس اندازی ذخیره کنید و گذشت شب و روز آن را به فنا و نیستی سوق نمی دهد و در حافظۀ طبیعت ثبت شده و آثار آن ها، در دنیا و آخرت نمایان می گردد.

مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» (2)

آنچه [ از ثروت و مال ] نزد شماست ، فانی می شود و آنچه [ از پاداش و ثواب ] نزد خداست ، باقی می ماند ، و قطعاً آنان که [ برای دینشان ] شکیبایی ورزیدند ، پاداششان را بر پایۀ بهترین عملی که همواره انجام می داده اند ، می دهیم .

ص:292


1- (1) - نحل (16) : 95. [1]
2- (2) - نحل (16) : 96. [2]

از دست دادن الطاف الهی برای به دست آوردن کامیابی اندک، ساده نگری محض است. هیچ مشتری بهتر از خدا نیست، چون جنس معمولی یا کم ارزشی را هم به قیمت گران می خرد. بنابراین دل کندن از مادّیات و پیوسته با خدا بودن و پایبندی به تعهّدات دینی و وفای به عهد؛ نیاز به صبر و مخالفت با هوای نفس دارد.

اگر کسی حیات طیّبه بخواهد باید در پی روحی پرفتوح و دلی آرام باشد، مؤمن به نور خدا می بیند و مشمول دعای رحمت فرشتگان و تأییدات غیبی پروردگار می گردد.

قلب انسان در ماه رمضان که شهر الطَّهُور و ماه پاکیزگی و صفا و سازندگی جان و روح است، با برپایی عبادت های شبانه و سحرگاهی، صیقل می یابد و اگر به سان زغال سنگ هم باشد، تبدیل به الماس شفاف و باارزش می گردد.

شب زنده داری از صفات با صفای بزرگان دین است. اگر این ویژگی با روزۀ روز همسان گردد و اعضای بدن هم همکاری کنند، نهادینه شدن طهارت در دل و جان قطعی است؛ زیرا این گونه روزه داری در اعماق وجود انسان ریشه می دواند و هر جا زنگاری رسوب یافته باشد؛ می زداید.

روزه و هر عبادتی دو چهرۀ ظاهر و باطن دارد، چهرۀ ظاهر آن عبارت از ایجاد پیکرۀ عبادت و دعا به شکل صحیح با تمام اجزا و شرایط و احتیاط است. ولی چهرۀ باطن و ملکوت عمل، مربوط به اندام های ظاهری نیست، بلکه عمل قلبی و باطنی بوده که برپایی عمل به انگیزۀ رضای خداوند و تقرّب به اوست.

دام های شیطانی را که ابلیس ملعون بر سر راه انسان ها گسترانیده در زمینۀ کشاندن مستمرّ انسان به وادی بی بندوباری است. از این رو آنگاه که انسان با زحمت و رنج بسیار از کیدهای او رهایی می یابد؛ دام دیگری را در مسیر او قرار می دهد و چه بسا گمان می کند از نیرنگ های شیطانی رسته است.

بنابراین باید چهرۀ باطنی اعمال را نیز از دام ابلیس رهانیده و عمل را خالصانه به

ص:293

درگاه خداوند تقدیم بداریم، تا چهرۀ ملکوتی انسان بیمۀ دستگاه حق گردد.

امام علی علیه السلام درمان حقیقی شخصیت آدمی را، روزۀ جان می داند و می فرماید:

دَوَاءُ النَّفْسِ الصَّوْمُ عَنِ الْهَوَی وَ الْحِمْیَهُ عَنْ لَذَّاتِ الدُّنْیا. (1)

داروی نفس، خویشتن داری از هوس؛ و پرهیز کردن از لذّت های دنیا است.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در باب اهتمام به عبادت و نقش آن در حیات انسان می فرماید:

أَفْضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَهَ فَعانَقَها وَ أَحَبَّها بِقَلْبِهِ وَ باشَرَها بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَها، فَهُوَ لایُبالِی عَلَی ما أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیا عَلی عُسْرٍ أَمْ عَلَی یُسْرٍ. (2)

برترین مردم کسی است که عاشق عبادت شود، پس دست در گردن آن آویزد و از صمیم دل دوستش بدارد و با پیکر خود با آن درآمیزد و خویشتن را وقف آن گرداند، پس چنین شخصی را باکی نباشد که دنیایش به سختی گذرد یا به آسانی.

ص:294


1- (1) - غرر الحکم: 235، حدیث 4718. [1]
2- (2) - الکافی: 83/2، حدیث 3؛ [2]بحار الأنوار: 253/67، باب 55، حدیث 10. [3]

[«12»اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ هَذَا الشَّهْرِ وَ بِحَقِّ مَنْ تَعَبَّدَ لَکَ فِیهِ مِنِ ابْتِدَائِهِ إِلَی وَقْتِ فَنَائِهِ مِنْ مَلَکٍ قَرَّبْتَهُ أَوْ نَبِیٍّ أَرْسَلْتَهُ أَوْ عَبْدٍ صَالِحٍ اخْتَصَصْتَهُ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَهِّلْنَا فِیهِ لِمَا وَعَدْتَ أَوْلِیَاءَکَ مِنْ کَرَامَتِکَ وَ أَوْجِبْ لَنَا فِیهِ مَا أَوْجَبْتَ لِأَهْلِ الْمُبَالَغَهِ فِی طَاعَتِکَ وَ اجْعَلْنَا فِی نَظْمِ مَنِ اسْتَحَقَّ الرَّفِیعَ الْأَعْلَی بِرَحْمَتِکَ]

خدایا! به حق این ماه و به حق کسی که از آغاز تا پایانش تو را بندگی کرده، از فرشته ای که او را مقرّب خود کردی، یا پیامبری که برای هدایت مردم فرستادی، یا بندۀ شایسته ای که به کرامت خود اختصاص دادی، از تو می خواهم که بر محمد و آلش درود فرستی، و ما را در این ماه شایسته کرامتی که به اولیایت وعده دادی گردان، و آنچه برای اهل کوشش در بندگیت قرار دادی برای ما قرار ده، و ما را در زمرۀ کسانی که به رحمتت، شایستگی رسیدن به برترین مرتبه را یافتند، درآر.

ص:295

[«13»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ جَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِی تَوْحِیدِکَ وَ الْتَّقْصِیرَ فِی تَمْجِیدِکَ وَ الشَّکَّ فِی دِینِکَ وَ الْعَمَی عَنْ سَبِیلِکَ وَ الْإِغْفَالَ لِحُرْمَتِکَ وَ الاِنْخِدَاعَ لِعَدُوِّکَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و ما را از انحراف در توحیدت، و کوتاهی در ستایشت، و تردید در دینت، و کوری از راهت، و بی احترامی به حرمتت، و گول خوردن از دشمنت، شیطان رانده شده، بر کنار کن.

پناه بردن به خدا از انحراف و شک در دین

اشاره

کفران نعمت تنها به ناسپاسی از خداوند نیست، بلکه هر گونه بهره گیری انحرافی و غلط از نعمت های خداوند، حق نعمت را از بین می برد. و اصل کفران نعمت همین است.

اصل توحید، دین، هدایت، رسالت، راه مستقیم، نظام هستی و... از نعمت ها و برکات خدادادی است که حق تعالی بر روی آنها سرمایه گذاری کرده است. و امانت های بزرگی چون عقل، فطرت، اراده، هدایت، پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام به عنوان امتیاز، تنها به انسان بخشیده است.

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَی السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا

ص:296

وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنسَنُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» (1)

یقیناً ما امانت را [ که تکالیف شرعیۀ سعادت بخش است ] بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم و آنها از به عهده گرفتنش [ به سبب اینکه استعدادش را نداشتند ] امتناع ورزیدند و از آن ترسیدند ، و انسان آن را پذیرفت بی تردید او [ به علت ادا نکردن امانت ] بسیار ستمکار ، و [ نسبت به فرجام خیانت در امانت ] بسیار نادان است .

در زیارت جامعه کبیره خطاب به اهل بیت علیهم السلام چنین می خوانیم:

أَنْتُمْ السَّبِیلُ الْأَعْظَمُ وَ الصِّراطُ الْأَقْوَمُ وَ شُهَداءُ دارِ الْفَناءِ وَ شُفَعاءُ دارِ الْبَقاءِ وَ الرَّحْمَهُ الْمَوْصُولَهُ وَ الْآیَهُ الْمَخْزُونَهُ وَ الْأَمانَهُ الْمَحْفُوظَهُ. (2)

شمایید راه راست تر و گواهان خانۀ فنا و شفیعان خانۀ بقا، و رحمت پیوسته و نشانۀ انباشته و امانت نگاه داشته.

در اینجا بین حمل و تحمیل فرق اساسی است و انسان امانت الهی را با اختیار پذیرفت و آن را برداشت هر چند او در امانتداری بس ستمگر و نابخردانه رفتار می کند. آیۀ فوق واقعیت هایی را در مورد انسان بیان می کند که هنوز عقل بشر به آن نرسیده است.

امّا آنچه از ظاهر آیه فهمیده می شود این است که: خداوند ویژگی های بسیاری به بشر داده که هیچ یک از موجودات در آسمان و زمین آن را ندارند و این امتیازات امانت الهی است و برای انسان مسئولیت آور است. امّا بسیاری از انسان ها در این

ص:297


1- (1) - أحزاب (33) : 72. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 129/99، باب 8، حدیث 4؛ [2]عیون أخبار الرضا علیه السلام : 274/2، حدیث 1. [3]

امانت خیانت کرده و از آن، در مسیر خلافِ ارادۀ خداوند، بهره می برند.

عقل و ارادۀ آدمی که باید در مسیر شناخت حق و انتخاب آن به کار رود تا مایۀ رشد و کمال بشر شود، در راه های باطل به کار گرفته شده و به گسترش ظلم و فساد انجامیده است.

در حدیث آمده است:

هنگامی که وقت نماز فرا می رسید، حضرت علی علیه السلام لرزه بر اندام و هراسان و رنگ به رنگ می شد. به حضرت گفته شد: یا امیرالمؤمنین! چه شده است؟ می فرمود: وقت نماز آمده، نماز همان امانت الهی است که کوه ها و آسمان ها از تحمّل آن سرباز زدند. (1)امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام در این زمینه فرموده است:

ثُمَّ اداءُ الْأَمانَهِ، فَقَدْ خابَ مَنْ لَیْسَ مِنْ أَهْلِها. انَّها عُرِضَتْ عَلَی السَّمواتِ الْمَبْنِیَّهِ وَ الْأَرَضینَ الْمَدْحُوَّهِ وَ الْجِبالَ ذاتِ الطُّولِ الْمَنْصُوبَهِ، فَلا أَطْوَلَ وَ لا أَعْرَضَ وَ لا أَعْلی وَ لا أَعْظَمَ مِنْها، وَ لَوِ امْتَنَعَ شَیْ ءٌ بِطُولٍ اوْ عَرْضٍ اوْ قُوَّهٍ اوْ عِزٍّ لَامْتَنَعْنَ وَ لکِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ الْعُقُوبَهِ وَ عَقَلْنَ ما جَهِلَ مَنْ هُوَ أَضْعَفُ مِنْهُنَّ وَ هُوَ الْاِنْساُن اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً». (2)

سپس ادای امانت است، آن که امین نیست زیانکار است. امانت بر آسمان های برافراشته، و زمین های گسترده، و کوه های بلند و استوار عرضه شد، در حالی که درازتر و پهن تر و بلندتر و بزرگتر از آنها نبود، و اگر چیزی به خاطر طول و عرض و یا قدرت و عزّت از قبول امانت امتناع می ورزید هر آینه آسمان و زمین و کوه بود، امّا از عقوبت ترسیدند، و آنچه را که موجود ضعیف تری چون انسان به آن نادان بود درک کردند «انسان ستمکار و نادان است».

ص:298


1- (1) - عوالی اللآلی: 324/1، حدیث 62؛ تفسیر نور الثقلین: 313/4، حدیث 265.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 190. [1]

توحید تنها صراط مستقیمی است که با مقام و مراتب خود، جامعۀ انسانی را به معدن عظمت و نور می رساند و انحراف از آن، سقوط به وادی تنگ و تاریک شرک را در پی دارد. بعضی از مشرکان از ابتدا بر شرک و الحاد بودند و برخی موحّدانی بوده اند که به مرور زمان با فاصله گرفتن از معارف توحیدی به وادی هولناک شرک گرفتار شده اند، مانند اهل کتاب که در ابتدا دارای پیامبر و کتاب آسمانی و دین توحید بودند و به مرور زمان از مشرکان، تأثیرپذیر شدند.

در قرآن کریم به گروه هایی از مشرکان اشاره نموده که از آنان دهریه (مادی گرایان)، بت پرستان، دوگانه پرستان، اهل کتاب (نصاری و یهود) و... هستند و اکنون شاخه ای از آنها باقی است.

ریشۀ بیماری های الحادی در نفس

شناخت ریشه های شرک و الحاد به درون نفس آدمی باز می گردد.

در آیات و روایات ما ریشۀ بیماری های الحادی که برای نفس انسان برشمرده اند عبارتند از:

1 - هواپرستی:

انسان هوا مدار می خواهد که راه او برای عصیان باز باشد تا هر چه نفس أمّاره خواست همان را عمل کند و چون ایمان و اعتقاد به معاد مانع رهایی و بی بندوباری است؛ اصل ایمان و قیامت را انکار می کند.

2 - جهالت:

جهل مهمترین عامل شرک است و زمینه ساز شرک در طول تاریخ بوده است.

قرآن کریم جهالت را ریشۀ عناد و لجاجت و استهزای مشرکان و کافران با موحّدان می داند و خطر جاهل مدرن، بیشتر از نادان بادیه نشین است؛ زیرا او با ابزار و دانش نو جنگ افروزی می کند و جهانی را با هوای نفس خود به آتش می کشد.

ص:299

3 - حس گرایی:

انس بشر با عالم طبیعت در همان شناخت حسّی و ظاهری او خلاصه می شود و بینش او از هستی، و آفرینش در حدّ مادیات و امور جسمی و جنسی است.

بت پرستان که گرفتار محسوسات هستند؛ خدای خود را از سنگ و چوب می سازند تا معبودی را پرستش کنند. تا جایی که از حضرت موسی علیه السلام خواستند که خداوند را آشکارا نشان دهد و این دیدگاه ظاهری بشر است.

4 - تنوّع موجودات و گوناگونی حوادث:

از سرچشمه های شرک، دوگانه پرستی یا چندگانه پرستی به خاطر کثرت موجودات و حوادث روزگار است. اعتقاد به خیر و شر و حادثه های زشت و زیبا گروهی را وادار می سازد که برای هر یک مبدأ جداگانه بسازد. رواج خدایان دروغین برای باد، باران، نور، عشق و... از این باب است.

5 - تقلید کورکورانه:

قبول و پذیرش گفتار و روش دیگری بدون دلیل و استدلال به ویژه در مسائل اساسی دین که با مبدأ و معاد و نبوّت و رسالت سر و کار دارد، سبب پیدایش مذاهب و تعصّبات قومی و قبیله ای و عرفان های دروغین در جوامع می شود و بر این اساس اصل دین و سنّت به زیر سؤال می رود و خرافه پرستی و بدعت گذاری در جامعه شیوع پیدا می کند.

6 - زمامداران زر و زور:

سرمایه داران و عالمان فاسد از عوامل مهمّ بروز و اشاعۀ شرک در بین مردم بوده اند. پول داران با تطمیع مردم و رواج خرافه و تبلیغات نو، به آرزوهای دنیایی خود می رسند و اندیشمندان باطل؛ بت پرستی را از سنّت و روش گذشتگان می دانستند و برای حفظ آثار و الحاد می کوشیدند و پرستش الهۀ ساختگی را وسیلۀ شفاعت و محبوبیّت، نزد خداوند معرفی می نمودند.

ص:300

7 - شخصیّت پرستی:

سطحی نگری و ساده بینی بشر زمینۀ گرایش به شخصیّت های توهّمی و خیالی شده است. در جاهلیّت قرن اخیر توده ای از مردم به افرادی ممتاز مانند: هنرمندان، ورزشکاران، ثروتمندان و... اشتیاق پیدا کرده اند و کمتر به ملاک های الگوی سالم و مقدّس توجّه می کنند. این معضل همگانی، موجب شهرت شرک و نفاق در رفتار و گفتار مردم گردیده است.

8 - منفعت پنداری:

گروه دنیاطلب به دنبال منافع مادّی و انتفاعی خود هستند. بت پرستان با رواج پرستش بتان کاسبی می کردند و در وقت بروز مشکلات و کمبودها، بت ها را وسیلۀ شفاعت و عزّت قرار داده؛ و با تشویق به دریافت هدایا و نذورات و خیرات و مالیات و... به عنوان حق و سرانۀ حکومت؛ ادارۀ دین مردم را به عهده می گرفتند.

9 - تعصّب و لجاجت:

لجاجت مرضی است که اگر کسی گرفتار آن شود هیچ استدلال منطقی را نمی پذیرد و در نتیجه دچار انحطاط و عذاب وجدان می شود. آن که با اتمام حجّت با علم و عمد، توحید را انکار می کند و مظاهر شرک را ترویج می دهد، چنین موجودی در هیچ شرایطی در راه هدایت الهی قرار نمی گیرد و زمینۀ کفر و فساد در زمین را هم فراهم می کند.

درخواست معجزه و شفا از پیامبران و اعطای هدیه و رشوه به آنان از سوی مشرکان و کفّار به خاطر همین سودجویی و لجبازی بوده است و هرگز در پی حق شناسی نبوده اند. از این رو جدال حق و باطل و انتقام شدید آنان، نشانۀ شرک و کفر باطنی آنان بوده است.

ص:301

پیامدهای شرک

آثار شوم شرک و الحاد در زندگی فردی و اجتماعی، علمی و عملی و دنیوی و اخروی بشر بسیار است مانند:

1 - محروم شدن از معارف الهی

2 - تفرقه و جنگ و جدال

3 - محرومیّت از مغفرت و فیض الهی

4 - مذمّت و خواری در دنیا

5 - عذاب جهنّم جاودانه. (1)

حقیقت خسارت و ضرر

پروردگار حکیم، قرآن را، درمان همۀ دردهای معنوی بشر و شفای سینه های انسان می داند و می فرماید:

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَ رَحْمَهٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَ لَایَزِیدُ الظَّلِمِینَ إِلَّا خَسَارًا» (2)

و ما از قرآن آنچه را برای مؤمنان مایۀ درمان ورحمت است ، نازل می کنیم وستمکاران را جز خسارت نمی افزاید .

با آنکه قرآن برای همه است، ولی تنها کسانی از این نور بهره می برند که پنجرۀ روح خود را به سوی آن باز کنند و لجاجت و دشمنی را کنار گذاشته، با روحی سالم به استقبال قرآن روند. پس بیمار دلان را غیر از خسارت نمی افزاید، مانند باران که وقتی بر مرداری ببارد، بوی تعفّن برخیزد هر چند باران زلال و پاک است.

استدلال قرآن، رکود فکری را شفا می دهد؛ موعظۀ قرآن، قساوت را درمان

ص:302


1- (1) - برگرفته از تفسیر موضوعی قرآن کریم، توحید در قرآن، جوادی آملی: 603/2.
2- (2) - اسراء (17) : 82. [1]

می کند؛ تاریخ قرآن، تحیّر را برطرف می سازد؛ زیبایی آهنگ و فصاحتش، روح فراری را جذب می کند؛ قوانین و احکامش، عادات خرافی را ریشه کن می کند؛ تلاوت و تدبّر در آن، بیماری غفلت را شفا می بخشد؛ تبرّک به آن، امراض جسمی را شفا می دهد و رهنمودهای آن تاریکی ها را روشن می کند.

چون کافران به امر و نهی قرآن و مواعظ آن عمل نمی کنند با نزول هر دستور، جرمشان بیشتر و خسارتشان افزونتر می شود.

تفاوت خسارت با ضرر در این است که در ضرر تنها سود و بهره از بین می رود ولی در خسارت سرمایه و سود و پاداش همه نابود می شود، مانند یخ فروشی که سرمایه اش یخ است و با گرمای آفتاب، اصل و سود مال او آب می شود.

بنابراین قرآن سرمایه ای عظیم از جانب خداست که آفرینندۀ بشر و فطرت اوست. قوانین آن نیز مطابق با فطرت و نجات دهنده و رحمت برای مؤمنان است؛ امّا کافران و مشرکان با کفر و الحاد خود هدف از آفرینش و آفریدگار را به طور کلّی انکار می کنند و اصل فطرت و بهرۀ سعادت و بهشت را یکباره به باد فنا می دهند.

حضرت علی علیه السلام در فضل قرآن چنین می فرماید:

فَاِنَّ فیهِ شِفاءً مِنْ اکْبَرِ الدّاءِ وَ هُوَ الْکُفْرُ وَ النِّفاقُ وَ الْغَیُّ وَ الضَّلالُ فَاسْاَلُوا اللّهَ بِهِ وَ تَوَجَّهُوا الَیْهِ بِحُبِّهِ، وَ لاتَسْأَلُوا بِهِ خَلْقَهُ، أَنَّهُ ما تَوَجَّهَ الْعِبادُ الَی اللّهِ بِمِثْلِهِ. (1)

شفای از بزرگترین بیماری ها که کفر و نفاق و تباهی و ضلالت می باشد در قرآن است. پس به وسیلۀ قرآن از خدا بخواهید، و با عشق به قرآن به خدا توجه کنید، و به وسیلۀ آن از مردم چیزی مخواهید، به طور یقین، بندگان خدا در این دنیا با وسیله ای مانند قرآن به خداوند توجّه نکرده اند.

ص:303


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 175. [1]

[«14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ إِذَا کَانَ لَکَ فِی کُلِّ لَیْلَهٍ مِنْ لَیَالِی شَهْرِنَا هَذَا رِقَابٌ یُعْتِقُهَا عَفْوُکَ أَوْ یَهَبُهَا صَفْحُکَ فَاجْعَلْ رِقَابَنَا مِنْ تِلْکَ الرِّقَابِ وَ اجْعَلْنَا لِشَهْرِنَا مِنْ خَیْرِ أَهْلٍ وَ أَصْحَابٍ «15»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْحَقْ ذُنُوبَنَا مَعَ إمْحَاقِ هِلاَلِهِ وَ اسْلَخْ عَنَّا تَبِعَاتِنَا مَعَ انْسِلاَخِ أَیَّامِهِ حَتَّی یَنْقَضِیَ عَنَّا وَ قَدْ صَفَّیْتَنَا فِیهِ مِنَ الْخَطِیئَاتِ وَ أَخْلَصْتَنَا فِیهِ مِنَ السَّیِّئَاتِ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و چنانچه در هر شب از شب های این ماه رمضانمان، بندگانی هستند که عفوت آنها را آزاد می کند، و گذشت و چشم پوشیت آنان را می بخشد، پس ما را از آن بندگان محسوب کن، و ما را برای ماه رمضانمان از بهترین اهل و اصحاب قرار ده.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و با به محاق نشستن هلالش، گناهانمان را محو کن، و با سپری شدن روزهایش، گناهان را از وجود ما برکَن، تا ماه رمضان در حالی از ما بگذرد که وجودمان را از خطاها پاکیزه، و از بدی ها خالص و آراسته فرموده باشی.

کاسته شدن گناه در رمضان

اشاره

گناهان، آفاتی هستند که حیات معنوی انسان را تهدید می کنند و مانع شکوفایی

ص:304

آن می شوند، پس حضور گناه در تکامل بشر سدّی در راه رشد معنوی انسان است.

روزه هم مانند دیگر عبادت ها به تنهایی نمی تواند موجب تحوّل معنوی در انسان شود، بنابراین روزه دار مبتلا به آفت گناه، از روزه اش بهره نمی برد هر چند گرسنگی و تشنگی و شب بیداری بسیاری را تحمّل کرده باشد.

آدابی که رعایت آنها، شرط ضروری برای بهره برداری از ضیافت ماه رمضان در جهت تجدید حیات معنوی خویش و رسیدن به تکامل روحی و جامع همۀ آداب روزه است، پرهیز از محرّمات الهی می باشد.

در خطبۀ معروفی که پیامبر صلی الله علیه و آله در آستانۀ ماه رمضان بیان فرموده، آمده است که امام علی علیه السلام در حین آن خطبه پرسید:

یا رَسُولَ اللّهِ!، ما أَفْضَلُ الْأَعْمالِ فِی هذَا الشَّهْرِ؟ فَقَالَ: یا أَبَا الْحَسَنِ! أَفْضَلُ الْأَعْمالِ فی هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. (1)

ای پیامبر خدا! بهترین کارها در این ماه چیست؟ فرمود: ای أباالحسن! بهترین کارها در این ماه، پرهیز از محرّمات الهی است.

به همین مناسبت دربارۀ واژۀ رمضان از ریشه رَمَضَ و رَمَضی، دو معنا بیان شده است:

1 - بارانی که اول پاییز می بارد و هوا را از خاک و غبارهای تابستان پاک می کند.

2 - داغی سنگ و شن ریزه که از شدّت گرمای آفتاب بدن را می سوزاند.

بسیاری از روایات این نامگذاری را به سبب نقش ماه رمضان در پاکسازی آئینه جان از آلودگی های گناه و شویندگی روان از زنگار خطاها دانسته اند.

پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:305


1- (1) - بحار الأنوار: 190/42، باب 126، حدیث 1؛ [1]عیون أخبار الرضا: 297/1، حدیث 53. [2]

وَ إِنَّمَا سُمِّیِ رَمَضَانُ رَمَضَانُ لِأَنَّهُ تُرْمَضُ فِیهِ الذُّنُوبُ أَیْ تُحْرَقُ. (1)

و همانا رمضان را رمضان نامیده اند؛ زیرا گناهان در آن زدوده می شود، یعنی می سوزد.

فوائد روزه در روایات

معصومان علیهم السلام در باب فوائد روزه احادیث و گفتارهای ارزشمند بسیاری دارند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در پاسخ به فرد یهودی که از پاداش روزه دار پرسیده بود، فرمود:

هیچ مؤمنی نیست که به خاطر خدا ماه رمضان را روزه بدارد، مگر آن که خداوند متعال، هفت ویژگی را برای او حتمی می سازد:

1 - حرام در بدنش ذوب می شود.

2 - به رحمت الهی نزدیک می گردد.

3 - کفّارۀ خطای پدرش آدم علیه السلام را ادا می کند.

4 - خداوند دشواری های هنگام جان دادن را بر او آسان می کند.

5 - از گرسنگی و تشنگی روز قیامت، ایمن می گردد.

6 - خداوند به او از آتش امان می دهد.

7 - خداوند به او از نعمت های پاکیزۀ بهشت می خوراند. (2)امام علی علیه السلام می فرماید:

صَوْمُ النَّفْسِ إمْساکُ الْحَواسِّ الْخَمْسِ عَنْ سائِرِ الْمَآثِمِ وَ خُلُوِّ الْقَلْبِ عَنْ جَمِیعِ أَسْبابِ الشَّرِّ. (3)

ص:306


1- (1) - مستدرک الوسائل: 546/7، باب 26، حدیث 8851؛ [1] المصباح، کفعمی: 513، باب 42.
2- (2) - بحار الأنوار: 369/93، باب 46، حدیث 49؛ الخصال: 346/2، حدیث 14.
3- (3) - غرر الحکم: 176، حدیث 3362. [2]

روزۀ نفس، نگهداری حواسّ پنجگانه از دیگر گناهان و تهی کردن دل از تمام اسباب بدی است.

حجاب ها در ماه رمضان

لغزش ها و معصیت های گوناگون، حجاب هایی هستند که آدمی را از مشاهدۀ جمال حضرت محبوب محروم می کند، راستی انسان با این مصیبت بزرگ چه کند؟

انسانی که در طول سال در اثر خطاها و لغزش های نفس از درگاه حضرت دوست فاصله گرفته است باید در صدد کم کردن این فاصله ها برآید. و بهترین موقعیّتی که او را به این هدف نزدیک می سازد روزه داری حقیقی در رمضان است.

روزه داری در تغییر رفتار و اصلاح شخصیّت انسان مؤثّر است.

بر اساس مطالعات علمی و تحقیقات روانشناسان و گزارش های قضایی که در ایران و کشورهای مختلف مسلمانان به عمل آمده است، نشانگر این است که رفتارهای ناهنجار و جرایم اجتماعی و خشونت خانوادگی و... در ماه رمضان به مقدار زیادی کاهش می یابد.

و این به خاطر تسلّط بر نفس است که انسان ها در این ماه بر افکار و اعمال خود دارند و ترسی که در اثر خوف از غضب الهی و رحمت بیکران پروردگار، در دل افکنده می شود.

ریشۀ این دگرگونی در حال انسان به طبیعت روزه برمی گردد که زمینه ای را که شیطان بر اساس آن انسان را به گمراهی می کشاند، از بین می برد، زنجیری که در ماه رمضان شیطان را به بند می کشد، همان جهاد با نفس و گرسنگی و تشنگی و فروکشی غضب است.

حکمت این نکته را پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چنین بیان می فرماید:

ص:307

إِنَّ الشَّیْطانَ لَیَجْری مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَی الدَّمِ فَضَیِّقُوا مَجارِیَهُ بِالْجُوعِ. (1)

شیطان از جایگاه خون آدمی در انسان وارد می شود، پس با گرسنگی، محلّ های ورود او را تنگ کنید.

یعنی شیطان از راه شهوت خوراک و لذّت جنسی و غضب نفس و خیالات آدمی، در اطراف رگ های قلب و مغز او جای می گیرد و سپس برای طرح های شیطانی خود برنامه ریزی می کند.

بنابراین شیطان به تنهایی زمینه ساز گناهان نیست و در بند بودن شیطان ها نسبی است. هر چه روزه کامل تر باشد، زنجیری که شیطان را اسیر می کند و جلوی نفس أمّاره را می گیرد؛ محکم تر خواهد بود و از میزان غفلت و انحرافات ناشی از آن خواهد کاست.

بر این پایه می توان گفت: روزۀ آنانی که در ماه رمضان، گناهانی را از روی غفلت یا عمد مرتکب می شوند، کامل و مقبول نیست.

امام علی علیه السلام ، خطاب به بندگان در خطبۀ روز فطر می فرماید:

وَ اعْلَمُوا عِبادَ اللّهِ أَنَّ أَدْنَی ما لِلصّائِمِینَ وَ الصّائِماتِ أَنْ یُنادِیَهُمْ مَلَکٌ فی آخِرِ یَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ، أَبْشِرُوا عِبادَ اللّهِ! فَقَدْ غُفِرَ لَکُمْ ما سَلَفَ مِنْ ذُنُوبِکُمْ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَکُونُونَ فِیما تَسْتَأنِفُونَ. (2)

ای بندگان خدا! بدانید کمترین چیزی که برای مردان و زنان روزه دار می باشد این است که: در روز آخر ماه رمضان فرشته ای به آنان ندا می دهد:

بشارت باد بر شما ای بندگان خدا! که خداوند گناهان گذشته شمارا بخشود،

ص:308


1- (1) - بحار الأنوار: 332/60، باب 3؛ [1]عوالی اللآلی: 273/1، حدیث 97. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 362/87، باب 1، حدیث 13؛ [3]مجموعه ورام: 158/2. [4]

پس مواظب باشید که از این پس چه می کنید!

[«16»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ إِنْ مِلْنَا فِیهِ فَعَدِّلْنَا وَ إِنْ زُغْنَا فِیهِ فَقَوِّمْنَا وَ إِنِ اشْتَمَلَ عَلَیْنَا عَدُوُّکَ الشَّیْطَانُ فَاسْتَنْقِذْنَا مِنْهُ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست؛ چنانچه ما در این ماه از حق و عدالت و بندگی و طاعت منحرف شویم، به دایرۀ عدل و درستی برگردان، و اگر از راه هدایت به گمراهی افتیم، استوارمان ساز، و اگر دشمنت شیطان بر ما چیره شود، از کید و مکرش ما را رهایی بخش.

ص:309

[«17»اَللَّهُمَّ اشْحَنْهُ بِعِبَادَتِنَا إِیَّاکَ وَ زَیِّنْ أَوْقَاتَهُ بِطَاعَتِنَا لَکَ وَ أَعِنَّا فِی نَهَارِهِ عَلَی صِیَامِهِ وَ فِی لَیْلِهِ عَلَی الصَّلاَهِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَیْکَ وَ الْخُشُوعِ لَکَ وَ الذِّلَّهِ بَیْنَ یَدَیْکَ حَتَّی لاَ یَشْهَدَ نَهَارُهُ عَلَیْنَا بِغَفْلَهٍ وَ لاَ لَیْلُهُ بِتَفْرِیطٍ]

خدایا! این ماه را با بندگیمان برای حضرتت پُر کن، و اوقاتش را به طاعتمان برای وجود مبارکت زینت ده، و در روزش ما را به روزه داشتن، و در شبش ما را به نماز و زاری به درگاهت، و فروتنی به پیشگاهت، و خواری در برابرت یاری فرما تا روزش به غفلت ما از روزه، و شبش به کوتاهی ما از عبادت گواهی ندهد.

ارزش عبادات در رمضان
اشاره

انسان از نگاه اسلام، ترکیبی از جسم و جان است. همان گونه که جسم انسان برای تداوم وجود خویش نیازمند غذاهای مادّی است. هویّت و حقیقت انسانی او نیز نیازمند غذاهای معنوی از سنخ خود است.

روشن است که خداوند سبحان، میهمانی رمضان را برای پذیرایی از جسم و وجود مادّی دوستانش فراهم نساخته است؛ چرا که بدن های آنان مانند همه در ضیافت همیشگی خدایند.

جناب سعدی می سراید:

ولیکن خداوند بالا و پست به عصیان درِ رزق بر کس نبست

ادیم زمین، سفرۀ عام اوست چه دشمن بر این خوانِ یغما چه دوست

(سعدی)

این در حالی است که همۀ دشمنان خدا از این سفرۀ گسترده بیش از دیگران بهره می برند. پس ارزش پذیرایی از جسم و تأمین خواسته های مادّی هرگز به پای تأمین نیازهای معنوی نمی رسد.

بلکه خدای متعال در میهمان سرای رمضان، جان ها و افکار مؤمنان را به ضیافت فرا خوانده است؛ و ارزش آن را تنها پروردگار منّان می داند.

از سوی دیگر شرایط و آداب این میهمانی باید هماهنگ با ضیافت معنوی و روحانی بوده و غذا و نوشیدنی آن متناسب با تحوّل روحی و تجدید حیات معنوی و تقویت بنیۀ روانی انسان باشد.

از برجستگی هایی که در فضای این ماه با فضیلت جلوه گر است؛ زمینه ها و ظرفیّت هایی است که خداوند سبحان برای دعوت فراهم ساخته است؛ آن گونه که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در توصیف دعوت فرمود:

هُوَ شَهْرٌ دُعیتُمْ فِیهِ إِلی ضِیافَهِ اللّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أَهْلِ کِرامَهِ اللّهِ. (1)

ماهی که در آن به میهمانی خدا دعوت شده اید و از اهل کرامت خدا قرار گرفته اید.

فقیه و فیلسوف و عارف وارسته؛ مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی در «الرساله المجدیه» در شرح فراز فوق از خطبۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دربارۀ دعوت می فرماید:

«دعوت به ماه رمضان، دعوت به بهشت است و غذاهای این میهمانی نیز از نوع

ص:310


1- (1) - بحار الأنوار: 356/93، باب 46، حدیث 25؛ [1]عیون أخبار الرضا علیه السلام : 295/1، حدیث 53. [2]

ص:311

غذاهای بهشتی است. هر دو میهمان خانۀ خدایند؛ لیکن نام میهمان سرا در این جا «ماه رمضان» است و نامش در آن جا غرفه های بهشتی؛ این جا غیب است و آن جا مشهود و عیان؛ اینجا تسبیح و تهلیل است و آن جا چشمۀ سلسبیل؛ اینجا نعمت های پوشیده و اندوخته هستند و آن جا «میوه ای از آنچه برمی گزینند و گوشت بریان پرنده ای که میل دارند. (1)پس نعمت در هر جهان با پوشش همان جهان آشکار می شود و گاهی هم هست که نعمت ها در همین دنیا برای پیامبران و معصومان علیهم السلام به شکل آن جهان آشکار می شوند.

آنچه در روایات آمده که: پیامبر خدا برای فاطمه زهرا علیها السلام یا امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام میوه ای از میوه های بهشت یا جامه ای از جامه های بهشت آورد، گواه این مطلب است.

شراب طهور در زندگی دنیا محبّت خداست و بهترین وقتی که برای فراهم ساختن آن مغتنم است، همین ضیافتی است که ساقیش همان میزبانش است.» (2)جایگاه و پاداش عبادات و امور خیر معنوی دراین ماه چندین برابر می شود و از آنجا که پیامبر حق صلی الله علیه و آله فرموده اند:

هر کار آدمیزاد چند برابر می شود. کار نیک، ده برابر تا هفتصد برابر می شود، خداوند فرموده است: مگر روزه که برای من است و خودم پاداش آن را می دهم و روزه دار خواستۀ دل و خوراکش را به خاطر من وامی گذارد. (3)از جمله خطابه های رسول اللّه صلی الله علیه و آله در هنگام ماه رمضان این بود که:

ص:312


1- (1) - اشاره به سورۀ واقعه (56) : 20 - 21.
2- (2) - جامع الدّرر، حسین فاطمی: 335 - 336، [1] به نقل از رسالۀ مجدیه.
3- (3) - کنز العمال: 448/8، حدیث 2359؛ الدرّ المنثور: 179/1، [2]ذیل آیۀ 184 سورۀ بقره. [3]

مَنْ تَطَوَّعَ بِخَصْلَهٍ مِنْ خِصالِ الْخَیْرِ فی شَهْرِ رَمَضانَ کانَ کَمَنْ أَدَّی سَبْعینَ فَریضَهً مِنْ فَرائِضِ اللّهِ وَ مَنْ أَدَّی فِیهِ فَریضَهً مِنْ فَرائِضِ اللّهِ کانَ کَمَنْ أَدَّی سَبْعینَ فَریضَهً مِنْ فَرائِضِ اللّهِ تَعالی فِیما سِواهُ مِنَ الشُّهُورِ. (1)

کسی که در ماه رمضان یکی از کارهای نیک را انجام دهد همچون کسی است که هفتاد واجب از واجبات خدا را انجام داده است. و هر کس در این ماه، واجبی از واجبات خدا را انجام دهد همچون کسی است که هفتاد واجب از واجبات خدای متعال را در ماه های دیگر انجام داده است.

بحث های علمی در شب قدر

از بهترین فضایل و عبادت های برتر در شب های قدر رمضان؛ مذاکرۀ علمی و گفتگو دربارۀ اعتقادات و مسائل آخرت است، تا عبادت و نیایش همراه با بینش و آگاهی باشد. به ویژه در شب های قدر که از سوی دانشمندان دینی هم مورد سفارش قرار گرفته است.

شیخ صدوق در این زمینه نوشته اند:

وَ مَنْ أَحْیا هاتَینَ اللَّیْلَتَینِ بِمُذاکَرَهِ الْعِلْمِ فَهْوَ أَفْضَلُ.

هر که این دو شب را با گفتگوی علمی زنده بدارد؛ پس آن برتر است.

ارزش عبادی کسب دانش و کمال در این شب ها به اندازه ای بالاست که چنانچه انسان همه کارهای خود را رها کند و به بحث علمی و دینی بپردازد، نیکوست؛ زیرا دریافت فضل فکری و معرفت حق و معارف دینی، از قدرشناسی ماه مبارک رمضان است.

ص:313


1- (1) - المقنعه، شیخ مفید: 341، باب 18؛ الینابیع الفقهیه: 66/2.

دراین باره رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به ابوذر فرمود:

عَلَیْکُمْ بِمُذاکَرَهِ الْعِلْمِ فَإِنَّ بِالْعِلْمِ تَعْرِفُونَ الْحَلالَ مِنَ الْحَرَامِ، یا أَباذَرٍّ! الْجُلُوسُ ساعَهً عِنْدَ مُذاکَرَهِ الْعِلْمِ خَیْرٌ مِنْ عِبادَهِ سَنَهٍ صِیامٍ نَهارُها وَ قِیامٍ لَیْلُها. (1)

بر تو باد به گفتگوی علمی، پس به سبب دانش حلال از حرام شناخته می شود.

ای اباذر! یک ساعت نشستن برای گفتگوی علمی، برای تو از عبادت یک سال که روزش را روزه بداری و شبش را به نماز بایستی، بهتر است.

از دیدگاه معصومان علیهم السلام و متون اسلامی، عبادات، نقشی بنیادی در پیدایش و پیوستگی فروغ دانش و معرفت دارند. از این رو احادیثی که علم را برتر از عبادت می دانند، تخریب یا انکارِ نقش سازندۀ عبادت در کنار علم نیست؛ بلکه تأکید بر همراه ساختن عبادت با علم برای دوری جستن از عبادت ناآگاهانه است که نه تنها بی ارزش بلکه خطر ساز است.

بنابراین با بررسی سیرۀ عملی اهل بیت علیهم السلام دربارۀ شب قدر و عنایت ویژه که آنان به راز و نیاز و عبادت و اذکار، در چنین شب های حساس داشته اند و رهنمودها و سفارش هایی که به بهره گیری بیشتر از آن شب ها فرموده اند، به دست می آید: به غیر از موارد استثنایی، باید زمانِ محدود، صرف عبادت و ذکر و تلاوت قرآن و نیایش و انس شبانه با خدای متعال گردد. و از سرگرمی و تفریحی که انسان را از یاد خداوند غافل می سازد، دوری نمود.

امام حسن علیه السلام در روز عید فطر بر گروهی گذشت که سرگرم بازی و شادی بودند، بالای سر آنان ایستاد و فرمود:

خداوند ماه رمضان را میدان مسابقۀ خلق خود قرار داد، تا به سبب طاعت او

ص:314


1- (1) - بحار الأنوار: 203/1، باب 4، حدیث 21؛ [1]جامع الأخبار: 38. [2]

به سوی خشنودیش از یکدیگر سبقت گیرند. پس گروهی پیش گرفتند و کامیاب شدند و گروهی عقب ماندند و ناکام شدند، بسیار بسیار جای تعجّب است از کسی که در این روزی که نیکوکاران پاداش داده می شوند و هرزه کاران زیان می بینند در حال سرگرمی است. به خدا سوگند! اگر پرده کنار رود، خواهند دانست که نیکوکار به نیکوکاری خود مشغول است و بدکار به بدکرداری خود گرفتار گردیده است. (1)سپس حضرت به راه خود ادامه داد و رفت.

چشمان گریان در قیامت

یوسف بن اسباط می گوید:

«پدرم برای من تعریف کرد که نیمه شبی به مسجد الحرام رفتم. صدای سوزناک جوانی که سر به سجده داشت توجّه مرا به خود جلب نمود. نزدیک تر رفتم. شنیدم که در حالت سجود می گفت: صورت خاک آلودم برای آفریدگارم سجده کرد و او سزاوار سجده است. چون به نزدیک جوان رسیدم با کمال تعجّب دیدم که او امام عارفان حضرت سجّاد علیه السلام است که خاضعانه با خالق خویش نیایش می کند.

چون هوا روشن شد به سوی او شتافتم و عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! چرا آن همه خود را زحمت می دهی و در مشقّت می اندازی، با اینکه بر همگان معلوم است که خداوند تو را برتری داده و در نزد خود عزیز و ارجمند نموده است. امام چون این سخنان را شنید، صدا به گریه بلند کرد و فرمود: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

تمامی چشمان در روز قیامت گریانند مگر چهار چشم:

1 - چشمی که از ترس خداوند بگرید.

ص:315


1- (1) - الکافی: 181/4، حدیث 5؛ [1] بحار الأنوار: 110/75، باب 19، ذیل حدیث 4.

2 - چشمی که در راه خدا نابینا شده باشد.

3 - چشمی که به نامحرم نگاه نکرده باشد.

4 - چشمی که شبانه و سحرگاه در حال سجده برای خداوند گریسته باشد.

آنگاه فرمود: خداوند چون بنده شب زنده دارش را می بیند به فرشتگان مباهات می کند و به آنها می گوید:

بنده ام را بنگرید که روحش نزد من و پیکرش در اطاعت من است. بستر خواب را از ترس من رها کرده و رحمت مرا طلب می کند. شاهد باشید که من او را آمرزیدم.» (1)

ص:316


1- (1) - کشف الغمه: 99/2؛ [1]بحار الأنوار: 99/46، باب 5، حدیث 88. [2]

[«18»اَللَّهُمَّ وَ اجْعَلْنَا فِی سَائِرِ الشُّهُورِ وَ الْأَیَّامِ کَذَلِکَ مَا عَمَّرْتَنَا وَ اجْعَلْنَا مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (1)، وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ أَنَّهُمْ إِلَی رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ» (2)، وَ مِنَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَ هُمْ لَهَا سَابِقُونَ» (3)]

خدایا! ما را در دیگر ماه ها، و دیگر ایام، مادامی که زنده مان می داری چنین قرار ده، و هم چنین ما را از بندگان شایسته ات قرار ده؛ آنان که بهشت را به ارث می برند و در آن جاودانند، و از اموال خود در راه خدا می بخشند، و عمل شایسته انجام می دهند، در حالی که دل هاشان از اندیشه بازگشت به سوی پروردگارشان ترسان است، و از کسانی قرار ده که به سوی خیرات می شتابند، و نسبت به آن از دیگران پیشی می گیرند.

ص:317


1- (1) - مؤمنون (23) : 11. [1]
2- (2) - مؤمنون (23) : 60. [2]
3- (3) - مؤمنون (23) : 61. [3]

[«19»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فِی کُلِّ وَقْتٍ وَ کُلِّ أَوَانٍ وَ عَلَی کُلِّ حَالٍ عَدَدَ مَا صَلَّیْتَ عَلَی مَنْ صَلَّیْتَ عَلَیْهِ وَ أَضْعَافَ ذَلِکَ کُلِّهِ بِالْأَضْعَافِ الَّتِی لاَ یُحْصِیهَا غَیْرُکَ إِنَّکَ فَعَّالٌ لِمَا تُرِیدُ.]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، در همه وقت و در همه دم و در هر حال، به شمارۀ درودی که فرستاده ای، بر هر که درود فرستاده ای و چندین برابر همۀ آنها، به چندین برابری که جز تو نتواند آنها را بشمارد؛ همانا تو آنچه را بخواهی، انجام می دهی.

دعای 45 : وداع با ماه مبارک رمضان

اشاره

ص:318

ص:319

ص:320

«1»اَللَّهُمَّ یَا مَنْ لاَ یَرْغَبُ فِی الْجَزَاءِ «2»وَ یَا مَنْ لاَ یَنْدَمُ عَلَی الْعَطَاءِ «3»وَ یَا مَنْ لاَ یُکَافِئُ عَبْدَهُ عَلَی السَّوَاءِ «4»مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ وَ عَفْوُکَ تَفَضُّلٌ وَ عُقُوبَتُکَ عَدْلٌ وَ قَضَاؤُکَ خِیَرَهٌ «5»إِنْ أَعْطَیْتَ لَمْ تَشُبْ عَطَاءَکَ بِمَنٍّ وَ إِنْ مَنَعْتَ لَمْ یَکُنْ مَنْعُکَ تَعَدِّیاً «6»تَشْکُرُ مَنْ شَکَرَکَ وَ أَنْتَ أَلْهَمْتَهُ شُکْرَکَ «7»وَ تُکَافِئُ مَنْ حَمِدَکَ «8»وَ أَنْتَ عَلَّمْتَهُ حَمْدَکَ تَسْتُرُ عَلَی مَنْ لَوْ شِئْتَ فَضَحْتَهُ وَ تَجُودُ عَلَی مَنْ لَوْ شِئْتَ مَنَعْتَهُ وَ کِلاَهُمَا أَهْلٌ مِنْکَ لِلْفَضِیحَهِ وَ الْمَنْعِ غَیْرَ أَنَّکَ بَنَیْتَ أَفْعَالَکَ عَلَی التَّفَضُّلِ وَ أَجْرَیْتَ قُدْرَتَکَ عَلَی التَّجَاوُزِ «9»وَ تَلَقَّیْتَ مَنْ عَصَاکَ بِالْحِلْمِ وَ أَمْهَلْتَ مَنْ قَصَدَ لِنَفْسِهِ بِالظُّلْمِ تَسْتَنْظِرُهُمْ بِأَنَاتِکَ إِلَی الْإِنَابَهِ وَ تَتْرُکُ مُعَاجَلَتَهُمْ إِلَی التَّوْبَهِ لِکَیْلاَ یَهْلِکَ عَلَیْکَ هَالِکُهُمْ وَ لاَ یَشْقَی بِنِعْمَتِکَ شَقِیُّهُمْ إِلاَّ عَنْ طُولِ الْإِعْذَارِ إِلَیْهِ وَ بَعْدَ تَرَادُفِ الْحُجَّهِ عَلَیْهِ کَرَماً مِنْ عَفْوِکَ یَا کَرِیمُ وَ عَائِدَهً مِنْ عَطْفِکَ یَا حَلِیمُ «10»أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِکَ بَاباً إِلَی عَفْوِکَ وَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَهَ وَ جَعَلْتَ عَلَی ذَلِکَ الْبَابِ دَلِیلاً مِنْ وَحْیِکَ لِئَلاَّ یَضِلُّوا عَنْهُ فَقُلْتَ - تَبَارَکَ اسْمُکَ - تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً عَسَی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» «11»یَوْمَ لاَ یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَ اغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» 1 فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ ذَلِکَ الْمَنْزِلِ بَعْدَ

ص:321

فَتْحِ الْبَابِ وَ إِقَامَهِ الدَّلِیلِ «12»وَ أَنْتَ الَّذِی زِدْتَ فِی السَّوْمِ عَلَی نَفْسِکَ لِعِبَادِکَ تُرِیدُ رِبْحَهُمْ فِی مُتَاجَرَتِهِمْ لَکَ وَ فَوْزَهُمْ بِالْوِفَادَهِ عَلَیْکَ وَ الزِّیَادَهِ مِنْکَ فَقُلْتَ: - تَبَارَکَ اسْمُکَ وَ تَعَالَیْتَ - مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلاَ یُجْزَی إِلاَّ مِثْلَهَا «13»وَ قُلْتَ: مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ وَ قُلْتَ: مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً کَثِیرَهً وَ مَا أَنْزَلْتَ مِنْ نَظَائِرِهِنَّ فِی الْقُرْآنِ مِنْ تَضَاعِیفِ الْحَسَنَاتِ «14»وَ أَنْتَ الَّذِی دَلَلْتَهُمْ بِقَوْلِکَ مِنْ غَیْبِکَ وَ تَرْغِیبِکَ الَّذِی فِیهِ حَظُّهُمْ عَلَی مَا لَوْ سَتَرْتَهُ عَنْهُمْ لَمْ تُدْرِکْهُ أَبْصَارُهُمْ وَ لَمْ تَعِهِ أَسْمَاعُهُمْ وَ لَمْ تَلْحَقْهُ أَوْهَامُهُمْ فَقُلْتَ: اُذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لاَ تَکْفُرُونِ وَ قُلْتَ: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ» «15»وَ قُلْتَ: اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ» «16»فَسَمَّیْتَ دُعَاءَکَ عِبَادَهً وَ تَرْکَهُ اسْتِکْبَاراً وَ تَوَعَّدْتَ عَلَی تَرْکِهِ دُخُولَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ فَذَکَرُوکَ بِمَنِّکَ وَ شَکَرُوکَ بِفَضْلِکَ وَ دَعَوْکَ بِأَمْرِکَ وَ تَصَدَّقُوا لَکَ طَلَباً لِمَزِیدِکَ وَ فِیهَا کَانَتْ نَجَاتُهُمْ مِنْ غَضَبِکَ وَ فَوْزُهُمْ بِرِضَاکَ «17»وَ لَوْ دَلَّ مَخْلُوقٌ مَخْلُوقاً مِنْ نَفْسِهِ عَلَی مِثْلِ الَّذِی دَلَلْتَ عَلَیْهِ عِبَادَکَ مِنْکَ کَانَ مَوْصُوفاً بِالْإِحْسَانِ وَ مَنْعُوتاً بِالاِمْتِنَانِ وَ مَحْمُوداً بِکُلِّ لِسَانٍ فَلَکَ الْحَمْدُ مَا وُجِدَ فِی حَمْدِکَ مَذْهَبٌ وَ مَا بَقِیَ لِلْحَمْدِ لَفْظٌ تُحْمَدُ بِهِ وَ مَعْنًی یَنْصَرِفُ إِلَیْهِ «18»یَا مَنْ تَحَمَّدَ إِلَی عِبَادِهِ بِالْإِحْسَانِ وَ الْفَضْلِ وَ غَمَرَهُمْ بِالْمَنِّ وَ الطَّوْلِ مَا أَفْشَی فِینَا نِعْمَتَکَ وَ أَسْبَغَ عَلَیْنَا مِنَّتَکَ وَ أَخَصَّنَا بِبِرِّکَ! «19»هَدَیْتَنَا لِدِینِکَ الَّذِی اصْطَفَیْتَ وَ

ص:322

مِلَّتِکَ الَّتِی ارْتَضَیْتَ وَ سَبِیلِکَ الَّذِی سَهَّلْتَ وَ بَصَّرْتَنَا الزُّلْفَهَ لَدَیْکَ وَ الْوُصُولَ إِلَی کَرَامَتِکَ «20»اَللَّهُمَّ وَ أَنْتَ جَعَلْتَ مِنْ صَفَایَا تِلْکَ الْوَظَائِفِ وَ خَصَائِصِ تِلْکَ الْفُرُوضِ شَهْرَ رَمَضَانَ الَّذِی اخْتَصَصْتَهُ مِنْ سَائِرِ الشُّهُورِ وَ تَخَیَّرْتَهُ مِنْ جَمِیعِ الْأَزْمِنَهِ وَ الدُّهُورِ وَ آثَرْتَهُ عَلَی کُلِّ أَوْقَاتِ السَّنَهِ بِمَا أَنْزَلْتَ فِیهِ مِنَ الْقُرْآنِ وَ النُّورِ وَ ضَاعَفْتَ فِیهِ مِنَ الْإِیمَانِ وَ فَرَضْتَ فِیهِ مِنَ الصِّیَامِ وَ رَغَّبْتَ فِیهِ مِنَ الْقِیَامِ وَ أَجْلَلْتَ فِیهِ مِنْ لَیْلَهِ الْقَدْرِ الَّتِی هِیَ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ «21»ثُمَّ آثَرْتَنَا بِهِ عَلَی سَائِرِ الْأُمَمِ وَ اصْطَفَیْتَنَا بِفَضْلِهِ دُونَ أَهْلِ الْمِلَلِ فَصُمْنَا بِأَمْرِکَ نَهَارَهُ وَ قُمْنَا بِعَوْنِکَ لَیْلَهُ مُتَعَرِّضِینَ بِصِیَامِهِ وَ قِیَامِهِ لِمَا عَرَّضْتَنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِکَ وَ تَسَبَّبْنَا إِلَیْهِ مِنْ مَثُوبَتِکَ وَ أَنْتَ الْمَلِیءُ بِمَا رُغِبَ فِیهِ إِلَیْکَ الْجَوَادُ بِمَا سُئِلْتَ مِنْ فَضْلِکَ الْقَرِیبُ إِلَی مَنْ حَاوَلَ قُرْبَکَ «22»وَ قَدْ أَقَامَ فِینَا هَذَا الشَّهْرُ مُقَامَ حَمْدٍ وَ صَحِبَنَا صُحْبَهَ مَبْرُورٍ وَ أَرْبَحَنَا أَفْضَلَ أَرْبَاحِ الْعَالَمِینَ ثُمَّ قَدْ فَارَقَنَا عِنْدَ تَمَامِ وَقْتِهِ وَ انْقِطَاعِ مُدَّتِهِ وَ وَفَاءِ عَدَدِهِ «23»فَنَحْنُ مُوَدِّعُوهُ وِدَاعَ مَنْ عَزَّ فِرَاقُهُ عَلَیْنَا وَ غَمَّنَا وَ أَوْحَشَنَا انْصِرَافُهُ عَنَّا وَ لَزِمَنَا لَهُ الذِّمَامُ الْمَحْفُوظُ وَ الْحُرْمَهُ الْمَرْعِیَّهُ وَ الْحَقُّ الْمَقْضِیُّ فَنَحْنُ قَائِلُونَ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَکْبَرَ وَ یَا عِیدَ أَوْلِیَائِهِ «24»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَکْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ وَ یَا خَیْرَ شَهْرٍ فِی الْأَیَّامِ وَ السَّاعَاتِ «25»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِیهِ الْآمَالُ وَ نُشِرَتْ فِیهِ الْأَعْمَالُ «26»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ قَرِینٍ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً وَ أَفْجَعَ فَقْدُهُ مَفْقُوداً وَ مَرْجُوٍّ آلَمَ فِرَاقُهُ «27»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ أَلِیفٍ آنَسَ مُقْبِلاً فَسَرَّ وَ أَوْحَشَ مُنْقَضِیاً فَمَضَّ «28»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ مُجَاوِرٍ رَقَّتْ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ قَلَّتْ فِیهِ الذُّنُوبُ «29»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ نَاصِرٍ أَعَانَ عَلَی

ص:323

الشَّیْطَانِ وَ صَاحِبٍ سَهَّلَ سُبُلَ الْإِحْسَانِ «30»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مَا أَکْثَرَ عُتَقَاءَ اللَّهِ فِیکَ وَ مَا أَسْعَدَ مَنْ رَعَی حُرْمَتَکَ بِکَ! «31»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَمْحَاکَ لِلذُّنُوبِ وَ أَسْتَرَکَ لِأَنْوَاعِ الْعُیُوبِ! «32»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَطْوَلَکَ عَلَی الْمُجْرِمِینَ وَ أَهْیَبَکَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ! «33»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ لاَ تُنَافِسُهُ الْأَیَّامُ «34»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ هُوَ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلاَمٌ «35»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ غَیْرَ کَرِیهِ الْمُصَاحَبَهِ وَ لاَ ذَمِیمِ الْمُلاَبَسَهِ «36»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ کَمَا وَفَدْتَ عَلَیْنَا بِالْبَرَکَاتِ وَ غَسَلْتَ عَنَّا دَنَسَ الْخَطِیئَاتِ «37»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ غَیْرَ مُوَدَّعٍ بَرَماً وَ لاَ مَتْرُوکٍ صِیَامُهُ سَأَماً «38»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ مَطْلُوبٍ قَبْلَ وَقْتِهِ وَ مَحْزُونٍ عَلَیْهِ قَبْلَ فَوْتِهِ «39»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ کَمْ مِنْ سُوءٍ صُرِفَ بِکَ عَنَّا وَ کَمْ مِنْ خَیْرٍ أُفِیضَ بِکَ عَلَیْنَا «40»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ عَلَی لَیْلَهِ الْقَدْرِ الَّتِی هِیَ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ «41»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَحْرَصَنَا بِالْأَمْسِ عَلَیْکَ وَ أَشَدَّ شَوْقَنَا غَداً إِلَیْکَ! «42»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ عَلَی فَضْلِکَ الَّذِی حُرِمْنَاهُ وَ عَلَی مَاضٍ مِنْ بَرَکَاتِکَ سُلِبْنَاهُ «43»اَللَّهُمَّ إِنَّا أَهْلُ هَذَا الشَّهْرِ الَّذِی شَرَّفْتَنَا بِهِ وَ وَفَّقْتَنَا بِمَنِّکَ لَهُ حِینَ جَهِلَ الْأَشْقِیَاءُ وَقْتَهُ وَ حُرِمُوا لِشَقَائِهِمْ فَضْلَهُ «44»أَنْتَ وَلِیُّ مَا آثَرْتَنَا بِهِ مِنْ مَعْرِفَتِهِ وَ هَدَیْتَنَا لَهُ مِنْ سُنَّتِهِ وَ قَدْ تَوَلَّیْنَا بِتَوْفِیقِکَ صِیَامَهُ وَ قِیَامَهُ عَلَی تَقْصِیرٍ وَ أَدَّیْنَا فِیهِ قَلِیلاً مِنْ کَثِیرٍ «45»اَللَّهُمَّ فَلَکَ الْحَمْدُ إِقْرَاراً بِالْإِسَاءَهِ وَ اعْتِرَافاً بِالْإِضَاعَهِ وَ لَکَ مِنْ قُلُوبِنَا عَقْدُ النَّدَمِ وَ مِنْ أَلْسِنَتِنَا صِدْقُ الاِعْتِذَارِ فَأْجُرْنَا عَلَی مَا أَصَابَنَا فِیهِ مِنَ التَّفْرِیطِ أَجْراً نَسْتَدْرِکُ بِهِ الْفَضْلَ الْمَرْغُوبَ فِیهِ وَ نَعْتَاضُ بِهِ مِنْ أَنْوَاعِ الذُّخْرِ الْمَحْرُوصِ عَلَیْهِ «46»وَ أَوْجِبْ لَنَا عُذْرَکَ عَلَی مَا قَصَّرْنَا فِیهِ مِنْ

ص:324

حَقِّکَ وَ ابْلُغْ بِأَعْمَارِنَا مَا بَیْنَ أَیْدِینَا مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ الْمُقْبِلِ فَإِذَا بَلَّغْتَنَاهُ فَأَعِنِّا عَلَی تَنَاوُلِ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ مِنَ الْعِبَادَهِ وَ أَدِّنَا إِلَی الْقِیَامِ بِمَا یَسْتَحِقُّهُ مِنَ الطَّاعَهِ وَ أَجْرِ لَنَا مِنْ صَالِحِ الْعَمَلِ مَا یَکُونُ دَرَکاً لِحَقِّکَ فِی الشَّهْرَیْنِ مِنْ شُهُورِ الدَّهْرِ «47»اَللَّهُمَّ وَ مَا أَلْمَمْنَا بِهِ فِی شَهْرِنَا هَذَا مِنْ لَمَمٍ أَوْ إِثْمٍ أَوْ وَاقَعْنَا فِیهِ مِنْ ذَنْبٍ وَ اکْتَسَبْنَا فِیهِ مِنْ خَطِیئَهٍ عَلَی تَعَمُّدٍ مِنَّا أَوْ عَلَی نِسْیَانٍ ظَلَمْنَا فِیهِ أَنْفُسَنَا أَوِ انْتَهَکْنَا بِهِ حُرْمَهً مِنْ غَیْرِنَا فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اسْتُرْنَا بِسِتْرِکَ وَ اعْفُ عَنَّا بِعَفْوِکَ وَ لاَ تَنْصِبْنَا فِیهِ لِأَعْیُنِ الشَّامِتِینَ وَ لاَ تَبْسُطْ عَلَیْنَا فِیهِ أَلْسُنَ الطَّاعِنِینَ وَ اسْتَعْمِلْنَا بِمَا یَکُونُ حِطَّهً وَ کَفَّارَهً لِمَا أَنْکَرْتَ مِنَّا فِیهِ بِرَأْفَتِکَ الَّتِی لاَ تَنْفَدُ وَ فَضْلِکَ الَّذِی لاَ یَنْقُصُ «48»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْبُرْ مُصِیبَتَنَا بِشَهْرِنَا وَ بَارِکْ لَنَا فِی یَوْمِ عِیدِنَا وَ فِطْرِنَا وَ اجْعَلْهُ مِنْ خَیْرِ یَوْمٍ مَرَّ عَلَیْنَا أَجْلَبِهِ لِعَفْوٍ وَ أَمْحَاهُ لِذَنْبٍ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا خَفِیَ مِنْ ذُنُوبِنَا وَ مَا عَلَنَ «49»اَللَّهُمَّ اسْلَخْنَا بِانْسِلاَخِ هَذَا الشَّهْرِ مِنْ خَطَایَانَا وَ أَخْرِجْنَا بِخُرُوجِهِ مِنْ سَیِّئَاتِنَا وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَسْعَدِ أَهْلِهِ بِهِ وَ أَجْزَلِهِمْ قِسْماً فِیهِ وَ أَوْفَرِهِمْ حَظّاً مِنْهُ «50»اَللَّهُمَّ وَ مَنْ رَعَی هَذَا الشَّهْرَ حَقَّ رِعَایَتِهِ وَ حَفِظَ حُرْمَتَهُ حَقَّ حِفْظِهَا وَ قَامَ بِحُدُودِهِ حَقَّ قِیَامِهَا وَ اتَّقَی ذُنُوبَهُ حَقَّ تُقَاتِهَا أَوْ تَقَرَّبَ إِلَیْکَ بِقُرْبَهٍ أَوْجَبَتْ رِضَاکَ لَهُ وَ عَطَفَتْ رَحْمَتَکَ عَلَیْهِ فَهَبْ لَنَا مِثْلَهُ مِنْ وُجْدِکَ وَ أَعْطِنَا أَضْعَافَهُ مِنْ فَضْلِکَ فَإِنَّ فَضْلَکَ لاَ یَغِیضُ وَ إِنَّ خَزَائِنَکَ لاَ تَنْقُصُ بَلْ تَفِیضُ وَ إِنَّ مَعَادِنَ إِحْسَانِکَ لاَ تَفْنَی وَ إِنَّ عَطَاءَکَ لَلْعَطَاءُ الْمُهَنَّا «51»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْتُبْ لَنَا مِثْلَ أُجُورِ مَنْ صَامَهُ أَوْ تَعَبَّدَ لَکَ فِیهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ «52»اَللَّهُمَّ إِنَّا نَتُوبُ إِلَیْکَ فِی یَوْمِ فِطْرِنَا الَّذِی جَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِینَ عِیداً وَ سُرُوراً وَ لِأَهْلِ مِلَّتِکَ

ص:325

مَجْمَعاً وَ مُحْتَشَداً مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ أَذْنَبْنَاهُ أَوْ سُوءٍ أَسْلَفْنَاهُ أَوْ خَاطِرِ شَرٍّ أَضْمَرْنَاهُ تَوْبَهَ مَنْ لاَ یَنْطَوِی عَلَی رُجُوعٍ إِلَی ذَنْبٍ وَ لاَ یَعُودُ بَعْدَهَا فِی خَطِیئَهٍ تَوْبَهً نَصُوحاً خَلَصَتْ مِنَ الشَّکِّ وَ الاِرْتِیَابِ فَتَقَبَّلْهَا مِنَّا وَ ارْضَ عَنَّا وَ ثَبِّتْنَا عَلَیْهَا «53»اَللَّهُمَّ ارْزُقْنَا خَوْفَ عِقَابِ الْوَعِیدِ وَ شَوْقَ ثَوَابِ الْمَوْعُودِ حَتَّی نَجِدَ لَذَّهَ مَا نَدْعُوکَ بِهِ وَ کَأْبَهَ مَا نَسْتَجِیرُکَ مِنْهُ «54»وَ اجْعَلْنَا عِنْدَکَ مِنَ التَّوَّابِینَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ لَهُمْ مَحَبَّتَکَ وَ قَبِلْتَ مِنْهُمْ مُرَاجَعَهَ طَاعَتِکَ یَا أَعْدَلَ الْعَادِلِینَ «55»اَللَّهُمَّ تَجَاوَزْ عَنْ آبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا وَ أَهْلِ دِینِنَا جَمِیعاً مَنْ سَلَفَ مِنْهُمْ وَ مَنْ غَبَرَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ «56»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ نَبِیِّنَا وَ آلِهِ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی مَلاَئِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ صَلِّ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی أَنْبِیَائِکَ الْمُرْسَلِینَ وَ صَلِّ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ وَ أَفْضَلَ مِنْ ذَلِکَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ صَلاَهً تَبْلُغُنَا بَرَکَتُهَا وَ یَنَالُنَا نَفْعُهَا وَ یُسْتَجَابُ لَهَا دُعَاؤُنَا إِنَّکَ أَکْرَمُ مَنْ رُغِبَ إِلَیْهِ وَ أَکْفَی مَنْ تُوُکِّلَ عَلَیْهِ وَ أَعْطَی مَنْ سُئِلَ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.

ص:326

[«1»اَللَّهُمَّ یَا مَنْ لاَ یَرْغَبُ فِی الْجَزَاءِ «2»وَ یَا مَنْ لاَ یَنْدَمُ عَلَی الْعَطَاءِ «3»وَ یَا مَنْ لاَ یُکَافِئُ عَبْدَهُ عَلَی السَّوَاءِ «4»مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ وَ عَفْوُکَ تَفَضُّلٌ وَ عُقُوبَتُکَ عَدْلٌ وَ قَضَاؤُکَ خِیَرَهٌ «5»إِنْ أَعْطَیْتَ لَمْ تَشُبْ عَطَاءَکَ بِمَنٍّ وَ إِنْ مَنَعْتَ لَمْ یَکُنْ مَنْعُکَ تَعَدِّیاً «6»تَشْکُرُ مَنْ شَکَرَکَ وَ أَنْتَ أَلْهَمْتَهُ شُکْرَکَ «7»وَ تُکَافِئُ مَنْ حَمِدَکَ]

خدایا! ای که میل و رغبتی به پاداش ندارد؛ چون بی نیاز از آفریده هاست، و ای که بر عطا بخشی اش، پشیمان نمی شود، و ای که پاداش بنده اش را مساوی و برابر نمی دهد؛ بلکه پاداشش بیش از عمل بنده است، نعمتت ابتداست، دست کسی در ساخت و پرداختش دخالت ندارد، و گذشتت احسان و مجازاتت عدالت، و فرمانت اختیاری است. اگر عطا کنی، عطایت را به منّت آلوده نمی کنی و اگر منع کنی، منعت بر پایۀ تجاوز نیست. کسی که تو را شکر کند، جزایش می دهی، در حالی که خودت شکر را به او الهام کردی، و کسی که تو را سپاس گوید، پاداشش می بخشی، در صورتی که سپاس را خودت به او تعلیم دادی.

وداع با ماه مبارک رمضان

معرفت و بصیرت حضرت زین العابدین علیه السلام نسبت به معنویّت ماه مبارک، و

ص:327

ملکوتی بودن این قسمت از زمان، علّت عشق و علاقۀ شدید حضرت به این ماه بود، او از ملاقات با محبوب و معشوقش فوق العاده خوشحال می شد، و به هنگام رسیدن زمان هجران از ماه، گویی به سخت ترین مصیبت دچار می گشت.

او در وداع با ماه مبارک رمضان نالۀ سوزان داشت، دلش پردرد بود، غصه اش فزونی می گرفت، غمش جانکاه می شد، آه آتشین از نهاد پاکش خرمن فلک را می سوخت، بی تاب می گشت، قرار از کفش می رفت، در دریایی از اشک حسرت غرق می شد، در اقیانوس محنت و رنج دست و پا می زد، و همچون کسی که بی اختیار عزیزترین موجودش را از دست می دهد به عزا می نشست.

اشکش فزون بود، سوزش می سوزاند، ناله اش دل سنگ را آب می کرد، چه باید گفت که آن عاشق دلباخته می دید ماه مبارک در تمام ایام سال جایگزین ندارد، باید دید که معشوق از برابر دیدۀ عاشق پنهان می شود، و عاشق را برای حفظ معشوق چاره ای نیست.

فیض بزرگوار در فراق ماه رمضان این غزل را سروده است:

بی لقای دوست حاشا روزگارم بگذرد سر بسر چون زندگانی بی بهارم بگذرد

بی جمال عالم آرایش نیارم زیستن عمر بی حاصل مگر در انتظارم بگذرد

گر سر آید یک نفس بی دوست کی آید به کف در تلافی عمرها گر بی شمارم بگذرد

بی قراری برقرارستم اگر صدبار یار بر دل بی صبر و جان بی قرارم بگذرد

گرچه می دانم به سویم ننگرد از کبر و ناز می نشینم بر سر ره تا نگارم بگذرد

ص:328

از برای یک نظر بر خاک راهش سالها می نشینم تا مگر آن شهسوارم بگذرد

جویباری کرده ام از آب چشم خود روان شاید آن سرو روان بر جویبارم بگذرد

بر من او گر نگذرد تا جان بود در قالبم می شوم خاک رهش تا بر غبارم بگذرد

صد در از جنّت گشاید در درون مرقدم نفخه ای از کوی او گر بر مزارم بگذرد

بر مزارم گر گذار آرد ز سر گیرم حیات یا رب آن عیسی نفس گر بر مزارم بگذرد

یاد وصلش بگذرد چون بر کنار خاطرم دجله ای از اشک خونین بر کنارم بگذرد

در دل و جان داده ام جای خیالش بر دوام اشک نگذارد به چشم اشکبارم بگذرد

روز می گویم مگر شب رو دهد، شب همچو روز در امید یک نظر لیل و نهارم بگذرد

پار می گفتم مگر سال دگر، این هم گذشت سال دیگر نیز می ترسم چو پارم بگذرد

عمر شد مر فیض را در حسرت و در انتظار کی بود حسرت نماند انتظارم بگذرد

(فیض کاشانی)

ص:329

پاداش بیش از عمل

جزا و پاداش خداوند نه تنها زیاده بر اعمال ما است، بلکه اعمال ما در مقابل فضل و احسان او چیزی به حساب نمی آید، چرا که اگر یک لحظه خداوند نظر لطف و عنایتش را از ما بردارد و با نگاه عدالتِ بدون تفضّل، به اعمال ما رسیدگی کند، دیگر چیزی از هستی باقی نمی ماند، تفضّل و احسان او به خاطر اعمال ما نیز نمی باشد، جه عمل داشته باشیم چه نداشته باشیم، همیشه مرهون عنایت او هستیم، از ابتدای خلقت که انسان پا به عرصه وجود می گذارد، یا بهتر بگوییم از ابتدای خلقت هستی، حالا چه خلقت انسان، چه خلقت دیگر موجودات، خداوند تمام نعمت های مادّی و معنوی را بدون هیچ گونه چشمداشت و توقّعی در اختیار انسان و باقی موجودات گذاشته، چون او نیاز به عمل ما ندارد، ماییم که محتاج به لطف و کرامت او هستیم او حتّی احتیاج به شکرگزاری ما ندارد چون او بی نیاز مطلق است، احسان و تفضّل او به خاطر تشکّر بندگان از او نیست که منتظر تشکّر بنده اش باشد.

به قول غزالی دانشمند معروف:

«تفضّل فرماینده به جای همۀ اصناف خلق، خدای تعالی است:

در مرتبۀ اوّل: به هست کردن ایشان، در مرتبۀ دوّم: به کامل گردانیدن ایشان به عضوها و سبب ها که ایشان را ضروری بود، در مرتبۀ سوّم: بدانچه ایشان را در نعمت و رفاهیت دارد، به آفریدن سبب ها که محتاج باشد، اگر چه حاجتشان بدان ضرور نبود، در مرتبۀ چهارم: بدانچه ایشان را بیاراید، به مزیّت ها [ و زواید ] که آرایش ایشان باشد و بیرون است از ضرورات و حوایج.

مثال ضروری، از عضوها سر است و دل و جگر و مثال حاجت، چشم و دست و پای و مثال زینت، خمیدگی ابرو و لعلی لب و بادام چشمی وجز آن، از چیزهایی که بدان ضرورت و حاجت نباشد، و مثال ضرورت از نعمت هایی که بیرون تن آدمی

ص:330

است نان و آب، و مثال حاجت دوا و گوشت و میوه ها و مثال مزیّت ها و زواید، سبزی درختان و خوبی شکوفه ها و میوه ها و طعام های لذیذ که بدان حاجتی و ضرورتی نیست، و این سه قسم هر حیوانی را موجود است، بلکه هر نباتی را، بلکه هر صنفی را از اصناف خلق، از ذروۀ عرش تا حضیض ثری، پس محسن اوست و غیر او چگونه محسن باشد.» (1)آری، خداوند نه تنها به اعمال ناقص ما چندین برابر پاداش می دهد و خودش اهل احسان و تفضّل است، بلکه علاوه بر این به انسان ها و مؤمنان نیز امر می کند که اهل احسان و فضیلت باشند، از اینرو در سورۀ نحل می فرماید:

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَنِ وَ إِیتَآیِ ذِی الْقُرْبَی وَ یَنْهَی عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (2)

به راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد ، و از فحشا و منکر و ستم گری نهی می کند . شما را اندرز می دهد تا متذکّر [ این حقیقت ] شوید [ که فرمان های الهی ، ضامن سعادت دنیا و آخرت شماست . ]

و نیز می فرماید:

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ امْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلا یُجْزی الاّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» (3)

هر کس کار نیک بیاورد ، پاداشش ده برابر آن است ، و آنان که کار بد بیاورند ، جز به مانند آن مجازات نیابند و ایشان مورد ستم قرار نمی گیرند .

ص:331


1- (1) - ترجمۀ احیاء العلوم: 523/4 - 524.
2- (2) - نحل (16) : 90. [1]
3- (3) - انعام (6) : 160. [2]

از امیرمؤمنان علی علیه السلام در توضیح آیۀ فوق سؤال شد، ایشان فرمودند:

اَلْعَدلُ الْاِنْصافُ وَ الْاِحْسانُ التَّفَضُّلُ. (1)

عدل آن است که حق مردم را به آنها برسانی و احسان آن است که بر آنها تفضّل کنی.

محتوا و جاذبۀ آیه این قدر بالاست که وقتی آیۀ عدل و احسان نازل شد و آن را پیامبر صلی الله علیه و آله برای مردم خواندند، تأثیر به سزائی بر قلب های آنان گذاشت به طوری که در روایتی عثمان بن مظعون از صحابۀ معروف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می گوید:

«من در آغاز، اسلام را تنها به طور ظاهری پذیرفته بودم، نه با قلب و جان، دلیل آن هم این بود که پیامبر صلی الله علیه و آله همواره پیشنهاد اسلام به من کرد و من هم از روی حیا پذیرفتم، این وضع هم چنان ادامه یافت تا این که روزی خدمتش بودم، دیدم سخت در اندیشه فرورفته است، ناگهان چشم خود را به طرف آسمان دوخت، گویی پیامی دریافت می دارد، وقتی به حالت عادی بازگشت، از ماجرا پرسیدم، فرمود: آری، هنگامی که با شما سخن می گفتم، ناگهان جبرئیل را مشاهده کردم که این آیه را برای من آورد: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَنِ پیامبر صلی الله علیه و آله آیه را تا آخر خواند، چنان محتوای آیه در قلب من اثر گذاشت که از همان ساعت اسلام در جان من نشست، من به سراغ ابوطالب عموی پیامبر صلی الله علیه و آله آمدم و جریان را به او خبر دادم، فرمود: ای طایفه قریش! از محمد صلی الله علیه و آله پیروی کنید که هدایت خواهید شد؛ زیرا او شما را به مکارم اخلاق دعوت می کند.

سپس به سراغ ولید بن مغیره، دانشمند معروف عرب و یکی از سران مشرک آمدم و همین آیه را بر او خواندم، او گفت: اگر این سخن از خود محمد صلی الله علیه و آله است

ص:332


1- (1) - بحار الأنوار: 312/73، باب 59، حدیث 3؛ [1] معانی الأخبار: 257، حدیث 1.

بسیار خوب گفته و اگر از پروردگار اوست باز هم بسیار خوب است.» (1)امام صادق علیه السلام می فرماید:

اِذا أَحْسَنَ الْمُؤْمِنُ عَمَلَهُ ضاعَفَ اللّهُ عَمَلَهُ بِکُلِّ حَسَنَهٍ سَبْعَمِائَهٍ وَ ذلِکَ قَوْلُ اللّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی: وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ» (2)

فَاَحْسِنُوا

اَعْمالَکُمْ الَّتی تَعْمَلُونَها لِثَوابِ اللّهِ، فَقُلْتُ لَهُ: وَ مَا الْاِحْسانُ؟ قالَ: اذا صَلَّیْتَ فَاَحْسِنْ رُکُوعَکَ وَ سُجُودَکَ وَ اذا صُمْتَ فَتَوَقَّ کُلَّ ما فیهِ فَسادُ صَوْمِکَ وَ اذا حَجَجْتَ فَتَوَقَّ ما یَحْرُمُ عَلَیْکَ فی حَجِّکَ وَ عُمْرَتِکَ، قالَ: وَ کُلَّ عَمَلٍ تَعْمَلُهُ فَلْیَکُنْ نَقیًّا مِنَ الدَّنَسِ. (3)

هنگامی که مؤمن عمل نیکی انجام دهد و اعمالش را نیکو نماید، خداوند عملش را چندین برابر نموده، برای هر عمل نیک هفتصد برابر عنایت می فرماید که در قرآن فرمود: «و خدا برای هر که بخواهد چند برابر می کند».

بنابراین اعمال خود را برای رسیدن به ثواب های الهی نیکو کنید، عرض کردم: احسان و نیکو کردن عمل چگونه است؟ فرمود: نماز که می خوانی رکوع و سجودت را نیکو به جا آور و روزه که می گیری از آنچه که روزه را فاسد می کند، خودداری کن و حجّی که انجام می دهی از آن چه که در حجّ و عمره بر تو حرام است، خودداری کن و هر عملی که به جا می آوری باید از آلودگی و فساد پاکیزه باشد.

ص:333


1- (1) - بحار الأنوار: 112/22، باب 37، حدیث 78؛ [1]مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 587/6، [2] ذیل آیۀ 90 سورۀ نحل.
2- (2) - بقره (2) : 261. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 247/68، باب 71، حدیث 7؛ [4]المحاسن: 254/1، باب 30، حدیث 283. [5]

با این همه لطف و کرامت خداوند و چند برابر کردن پاداش، وای به حال بنده ای که از این فرصت استفاده نکند و نتواند برای آخرت خود توشه برگرفته و دست خالی این دار فانی را وداع کند.

امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:

یا سَؤْاَتاهُ لِمَنْ غَلَبَتْ احْداتُهُ عَشَراتِهِ یُرِیدُ انَّ السَّیِّئَهَ بِواحِدَهِ وَ الْحَسَنَهَ بِعَشَرَهٍ. (1)

وای بر آن کس که یکی او بیشتر از دهگانش باشد، منظورش گناه است که به اندازۀ همان گناه کیفر می شود ولی ثواب ده برابر خواهد شد.

ص:334


1- (1) - بحار الأنوار: 139/75، باب 21؛ [1] تحف العقول: 281.

[تَسْتُرُ عَلَی مَنْ لَوْ شِئْتَ فَضَحْتَهُ وَ تَجُودُ عَلَی مَنْ لَوْ شِئْتَ مَنَعْتَهُ وَ کِلاَهُمَا أَهْلٌ مِنْکَ لِلْفَضِیحَهِ وَ الْمَنْعِ غَیْرَ أَنَّکَ بَنَیْتَ أَفْعَالَکَ عَلَی التَّفَضُّلِ وَ أَجْرَیْتَ قُدْرَتَکَ عَلَی التَّجَاوُزِ «9»وَ تَلَقَّیْتَ مَنْ عَصَاکَ بِالْحِلْمِ وَ أَمْهَلْتَ مَنْ قَصَدَ لِنَفْسِهِ بِالظُّلْمِ تَسْتَنْظِرُهُمْ بِأَنَاتِکَ إِلَی الْإِنَابَهِ وَ تَتْرُکُ مُعَاجَلَتَهُمْ إِلَی التَّوْبَهِ لِکَیْلاَ یَهْلِکَ عَلَیْکَ هَالِکُهُمْ وَ لاَ یَشْقَی بِنِعْمَتِکَ شَقِیُّهُمْ إِلاَّ عَنْ طُولِ الْإِعْذَارِ إِلَیْهِ وَ بَعْدَ تَرَادُفِ الْحُجَّهِ عَلَیْهِ]

پرده می پوشی بر کسی که اگر می خواستی رسوایش می کردی. جود و کرم می کنی بر کسی که اگر می خواستی منعش می فرمودی، در حالی که هر دوی اینها از جانب تو سزاوار رسوایی و منعند؛ امّا چنین نمی کنی، چون تمام کارهایت را بر پایۀ احسان و تفضّل بنا نهادی، و قدرتت را بر آیین گذشت به جریان انداختی، و با کسی که با تو به مخالفت برخاسته، با بردباری روبه رو شدی، و کسی را که بر ستم به خود همّت گماشت مهلت دادی، با حلم و بردباریت مهلتشان می دهی، تا به سویت باز گردند. شتاب در عقوبت را وا می گذاری، تا به عرصه گاه توبه و بازگشت بنشینند، تا آن که از جانب تو سزاوار هلاکت شده، هلاک نشود، و تیره بختشان به نعمت تو بدبخت نگردد. هلاکت و بدبختی آنان پس از طول مدتی است، که حرام و حلالت را برای آنان روشن کردی، و پیوسته به عذاب تهیدستان فرمودی، و عذر بسیاری از این قبیل در برابرشان قرار

ص:335

دادی، و پی در پی بر آنان اتمام حجّت کردی.

مهلت دادن خداوند به گناهکاران

اشاره

مهلت دادن و تأخیر در عذاب خداوند بر دو وجه منظور است: گاهی خداوند نسبت به افراد صالح و مؤمنی که مرتکب لغزش و گناه شده اند مهلت می دهد و عذاب را به تأخیر می اندازد و گاهی نسبت به افراد مخالف و کفّار مهلت می دهد که در آیات و روایات متعددی، هر دو مورد بیان شده است.

امهال و تمهیل در لغت

«امهال: به معنای تأخیر انداختن عذاب و مجازات مخالفان و کفّار و عجله نداشتن نسبت به مجازات آنان می باشد.

تمهیل: استعمال کلمۀ تمهیل برای تثبیت حق و اتمام حجّت و امید به بیداری و اصلاح و توبه و رفع عذر و بازگشت به سوی خداوند است و این مهلت مخصوص مؤمنان و صالحان می باشد.»

آری، مهلت دادن و به تأخیر انداختن مجازات برای مؤمنان و اهل صالح نعمت و حجت و امید به بازگشت و برای کفّار و مخالفان نقمت و بدبختی است.

مهلت دادن به مؤمنان

امّا مهلت دادن خداوند به مؤمنان و بندگان صالحی که دچار لغزش گردیده اند از بزگترین الطاف و نعم الهی است و اگر این مهلت دهی نبود، دنیا جایی برای زندگی نبود و اگر خداوند اسرار انسان ها را فاش می کرد و در عقوبت و مجازات عجله می نمود، دیگر چیزی از هستی باقی نمی ماند هم چنان که در قرآن مجید می فرماید:

وَ لَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَآبَّهٍ وَلَکِن یُؤَخِّرُهُمْ

ص:336

إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لَایَسْتَئْخِرُونَ سَاعَهً وَ لَایَسْتَقْدِمُونَ» (1)

و اگر خدا مردم را به سبب ستمشان مؤاخذه کند ، هیچ جنبنده ای را [ که مستحقّ مؤاخذه است ] بر روی زمین باقی نمی گذاشت ، ولی آنان را تا مدتی معین مهلت می دهد، پس هنگامی که اجلشان سرآید ، نه ساعتی پس می مانند و نه ساعتی پیش می افتند .

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دربارۀ مهلت دهی خداوند به انسان ها می فرماید:

أُجِّلَ سَبْعَ ساعاتٍ وَ قالَ صاحِبُ الْحَسَناتِ لِصاحِبِ السَّیِّئاتِ وَ هُوَ صاحِبُ الشِّمالِ لاتَعْجَلْ عَسی انْ یُتْبِعَها بِحَسَنَهٍ تَمْحُوها... وَ انْ مَضَتْ سَبْعُ ساعاتٍ وَ لَمْ یُتْبِعْها بِحَسَنَهٍ وَ لا اسْتِغْفارٍ، قالَ صاحِبُ الْحَسَناتِ لِصاحِبِ السَّیِّئاتِ اکْتُبْ عَلَی الشَّقِیِّ الْمَحْرُومِ. (2)

خداوند به گناهکار هفت ساعت فرصت می دهد در حالی که دو فرشته در طرف راست و چپ آن می باشد، فرشتۀ طرف راست که مأمور ثبت حسنات است بر فرشتۀ سمت چپ که مأمور ثبت گناهان است می گوید: عجله نکنی شاید حسنه ای انجام دهد که باعث محو گناهش شود و چون هفت ساعت گذشت و استغفار نکرد فرشتۀ مأمور ثبت حسنات می گوید: بنویس، چقدر این بنده بی شرم است.

و چه نعمت و رحمتی می تواند به این عظمت و ارزش برسد که خداوند درِ توبه و انابه را تا آخرین لحظۀ حیات باز گذاشته و ناامیدی از درگاه خود را یکی از گناهان عظیم به شمار می آورد و بارها بر پیامبرِ رحمتِ خود پیام فرستاد: که ای رسول ما! بندگان ما را به سوی رحمت و عفو پروردگارت دعوت نما و به آنان بگو با توبه و

ص:337


1- (1) - نحل (16) : 61. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 326/5، باب 17، حدیث 17؛ [2]الکافی: 429/2، حدیث 4. [3]

بازگشت و انجام نیکی ها قلبشان را پاک کنند و با توبه روح و روان خود را شستشو دهند و باعث محو گناهان و لغزش های خود شوند.

از امام صادق علیه السلام دربارۀ اینکه انسان گناهکار تا چه زمانی برای توبه و استغفار مهلت دارد سؤال شد، ایشان به نقل از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمودند:

مَنْ تابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِسَنَهٍ قَبِلَ اللّهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قالَ: انَّ السَّنَهَ لَکَثیرَهٌ، مَنْ تابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِشَهْرٍ قَبِلَ اللّهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قالَ: انَّ الشَّهْرَ لَکَثیرٌ، مَنْ تاب َقبْلَ مَوْتِهِ بِجُمُعَهٍ قَبِلَ اللّهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قالَ: انَّ الْجُمُعَهَ لَکَثیرٌ، مَنْ تابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِیَوْمٍ قَبِلَ اللّهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قالَ: انَّ الْیَوْمَ لَکَثیرٌ، مَنْ تابَ قَبْلَ انْ یُعایِنَ قَبِلَ اللّهُ تَوْبَتَهُ. (1)

هر کس یکسال پیش از مرگ خویش توبه کند خداوند توبه اش را می پذیرد، سپس فرمود: یک سال زیاد است، هر آن کس که یک ماه پیش از مرگش توبه کند، خداوند توبه اش را می پذیرد، سپس فرمود: یک ماه بسیار است، اگر کسی یک هفته پیش از مرگش توبه کند خداوند توبه اش را می پذیرد، سپس فرمود: یک هفته بسیار است، هر کس یک روز پیش از مرگش توبه کند خداوند توبه اش را می پذیرد، سپس فرمود: یک روز زیاد است، هر کس پیش از آن که پلک به هم نهد و بمیرد، توبه کند، خداوند توبه اش را می پذیرد.

آیات قرآن، امامان معصوم علیهم السلام و بزرگان دین و اخلاق، همه سفارش به فوریّت توبه دارند، یعنی اگر انسان دچار لغزش شد بدون فوت وقت باید از خداوند طلب مغفرت کند، چرا که معلوم نیست توفیق توبه و انابه را پیدا کند یا مرگ این توفیق را از او سلب خواهد کرد.

ص:338


1- (1) - بحار الأنوار: 19/6، باب 20، حدیث 4؛ [1]الکافی: 440/2، حدیث 2. [2]
مهلت دادن به کفّار و مخالفان

اما مهلت دهی خداوند به کفّار و مخالفان خود که در قرآن و روایات گوناگون بیان شده است:

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ أُوْلِی النَّعْمَهِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلاً * إِنَّ لَدَیْنَآ أَنکَالًا وَجَحِیًما * وَ طَعَامًا ذَا غُصَّهٍ وَ عَذَابًا أَلِیمًا * یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبَالُ وَ کَانَتِ الْجِبَالُ کَثِیبًا مَّهِیلاً» (1)

و مرا با تکذیب کنندگان توانگر و نازپرورده واگذار و آنان را اندکی مهلت ده ، * که حتماً [ برای آنان ] نزد ما [ به کیفر اعمالشان ] زنجیرهایی گران و آتشی به شدّت شعله ور است ، * و غذایی گلوگیر و عذابی دردناک است ، * در روزی که زمین و کوه ها به لرزه درآیند ، و کوه ها به صورت توده ای شن روان گردند !

در تفسیر و توضیح این آیات می توان به نکات ذیل اشاره کرد:

«1 - خداوند پیامبرش را در برابر یاوه گویی دشمنان دلداری می دهد.

2 - آنچه انسان را به صبر وامی دارد و او را دل گرم می کند، حمایت بی دریغ الهی است.

3 - بیشتر تکذیب کنندگان از طبقۀ مرفّه و خوشگذران بوده اند.

4 - اگر شما قادر به مقابله با صاحبان ثروت و قدرت نبودید نگران نباشید، زیرا خداوند قادر به مقابلۀ با آنان است.

5 - مهلت دادن به مخالفان سنّت الهی است.

6 - دورۀ تکذیب حق و خوشگذرانی مدّت زیادی طول نمی کشد و فرصت آنان

ص:339


1- (1) - مزّمّل (73) : 11 - 14. [1]

در دنیا اندک است.

7 - اگر خداوند به کافران خوشگذران مهلت می دهد، نشانۀ رضایت او نیست، بلکه مهلت است تا قیامت فرا رسد.

8 - کافران به کامیابی های زودگذر مغرور نشوند؛ زیرا که غل و زنجیر و آتش برافروخته و غذایی گلوگیر در پی دارد.

9 - غذای لذیذ امّا حرام دنیا، طعام گلوگیر آخرت را به دنبال دارد.

10 - تبدیل رفاه دنیا به عذابی دردناک برای قادری که کوه را به شن تبدیل می کند، کاری آسان است.» (1)خداوند ابتدا به کافران هشدار می دهد که این دنیا در مقابل آخرت ارزشی ندارد و زندگی این دنیا در مقابل جاودانگی آخرت، چیزی به حساب نمی آید.

و بعد می فرماید:

کفّار از مهلت داده شده، خوشحال نشوند و حمل بر رضایت خداوند نکنند بلکه مجازات و عذاب را برای آخرت آنان در نظر گرفته ایم، چون دنیا گنجایش عذاب الهی را ندارد.

وقتی شیطان، که ریشۀ تمامی تباهی ها و لغزش هاست، از خداوند درخواست مهلت می نماید که:

قَالَ أَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ» (2)

گفت : مرا تا روزی که [ مردگان ] برانگیخته شوند ، مهلت ده .

خداوند می فرماید:

ص:340


1- (1) - تفسیر نور: 271/12، [1] ذیل آیۀ 11 - 14 سورۀ مزّمّل.
2- (2) - اعراف (7) : 14. [2]

قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ» (1)

خدا فرمود : البته تو از مهلت یافتگانی .

پس مهلت به عنوان نقمت و بدبختی بیشتر برای کفّار و مخالفان الهی است تا گناهانشان زیادتر شده، در آخرت گریبانگیرشان گردد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی اهْبَطَ مَلَکاً الَی الْأَرْضَ فَلَبِثَ فیها دَهْراً طَویلاً ثُمَّ عَرَجَ الَی السَّماءِ فَقیلَ لَهُ: ما رَأَیْتَ؟ قالَ: عَجائِبَ کَثیرهً وَ اعْجَبُ ما رَأَیْتُ أَنّی رَأَیْتُ عَبْداً مُتَقَلِّباً فی نِعْمَتِکَ یَأْکُلُ رِزْقَکَ وَ یَدَّعِی الرُّبُوبِیَّهَ فَعَجِبْتُ مِنْ جُرْأَتِه عَلَیْکَ وَ مِنْ حِلْمِکَ عَنْهُ، فَقالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ: فَمِنْ حِلْمی عَجِبْتَ؟ قالَ: نَعَمْ، قالَ: قَدْ امْهَلْتُهُ ارْبَعَمِأئَهِ سَنَهٍ لایَضْرِبُ عَلَیْهِ عِرْقٌ وَ لایرُیدُ مِنَ الدُّنْیا شَیْئاً الاّ نالَهُ وَ لایَتَغَیَّرُ عَلَیْهِ فیها مَطْعَمٌ وَ لامَشْرَبٌ. (2)

خداوند متعال فرشته ای را به زمین فرستاد و او مدّتی در آن جا زندگی کرد و بار دیگر به طرف آسمان بالا رفت، از آن فرشته سؤال کردند: در زمین چه دیدی؟ فرشته گفت: در آن جا شگفتی های زیادی را مشاهده کردم، یکی از عجایب، بنده ای در نعمت های تو غوطه ور بود، او روزی تو را می خورد، و ادّعای خدائی هم می کرد و من از این جرأت او و صبوری و حلم تو در شگفت بودم، خداوند فرمود: تو از حلم من در شگفت شدی؟ گفت: آری، خداوند فرمود: من او را چهارصد سال مهلت دادم و در این مدّت هرگز بیمار هم نشد، و هر چه از دنیا خواست به او رسید و از خوردنی ها و آشامیدنی ها

ص:341


1- (1) - اعراف (7) : 15. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 381/70، باب 139، حدیث 1؛ [2] الخصال: 41/1، حدیث 31.

بهره مند گردید.

پس کفّار از این که در خوشی دنیا غرق شده، و به زرق و برق دنیا مغرورند، خوشحال نباشند و این را حمل بر خوشبختی خود نکنند و به مؤمنان طعنه نزنند، افراد مؤمن هم از خوشحالی کفّار و مخالفان نگران نباشند، چرا که خداوند به این ها مهلت داده و فرموده:

وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِاَّنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ» (1)

و کسانی که کافر شدند ، گمان نکنند مهلتی که به آنان می دهیم به سودشان خواهد بود ، جز این نیست که مهلتشان می دهیم تا بر گناه خود بیفزایند ، و برای آنان عذابی خوار کننده است .

رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزاً حَکیماً» (2)

پیامبرانی که مژده رسان و بیم دهنده بودند تا مردم را [ در دنیا و آخرت در برابر خدا ] پس از فرستادن پیامبران ، عذر و بهانه و حجتی نباشد ؛ و خدا همواره توانای شکست ناپذیر و حکیم است .

و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در وصیّتش به امام علی علیه السلام فرمود:

یا عَلِیّ! إِنّ الدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤمِنِ وَ جَنّهُ الْکافِر. (3)

ای علی! همانا دنیا زندانی برای افراد با ایمان و بهشتی برای کافران است.

ای صفات کبریایت برتر از ادراک ما قاصر از کنه کمالت فکرت و ادراک ما

ص:342


1- (1) - آل عمران (3) : 178. [1]
2- (2) - نساء (4) : 165. [2]
3- (3) - وسائل الشیعه: 17/16، باب 63، حدیث 20846؛ [3]بحار الأنوار: 242/64، باب 12، حدیث 77. [4]

ما چو خاشاکیم در دریای هستی روی پوش موج وحدت کی به ساحل افکند خاشاک ما

ما به جولانگاه وحدت غیر شه را ننگریم گر دو عالم را ببندد بخت بر فتراک ما

از وفاداری چو خاک پای اهل دل شدیم قبلۀ اهل وفا شد تا قیامت خاک ما

درد راحت بخش خود بر ما حوالت کن که نیست جز به دردت شادی جان و دل غمناک ما

جز به سوز شمع دیدارت نمی سازد بلی همچو پروانه دل آشفته بی باک ما

از جراحتها چه راحتهاست ما را ای که هست نیش تو نوش حسین و زهر تو تریاک ما

(منصور حلّاج)

ص:343

[کَرَماً مِنْ عَفْوِکَ یَا کَرِیمُ وَ عَائِدَهً مِنْ عَطْفِکَ یَا حَلِیمُ «10»أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِکَ بَاباً إِلَی عَفْوِکَ وَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَهَ وَ جَعَلْتَ عَلَی ذَلِکَ الْبَابِ دَلِیلاً مِنْ وَحْیِکَ لِئَلاَّ یَضِلُّوا عَنْهُ فَقُلْتَ - تَبَارَکَ اسْمُکَ - تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً عَسَی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» (1)«11»یَوْمَ لاَ یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَ اغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» (2)]

این همه، بر پایۀ کرم و بخششی از عفو توست ای بزرگوار! و سود و بهره ای است از مهربانی تو ای بردبار! تویی که دری برای بندگانت به سوی عفوت گشودی، و آن را توبه نامیدی، و بر آن درِ گشوده دلیلی از وحیت قرار دادی، تا آن را گم نکنند، - ای که نامت والا و مبارک است! - فرمودی: «به سوی خدا بازگردید؛ بازگشتی خالص باشد که پروردگار گناهانتان را محو کند و شما را وارد بهشت هایی کند که از زیر آنها نهرها روان است. روزی که خداوند، پیامبر و کسانی که به او ایمان آوردند، خوار نمی کند، نورشان پیش رویشان، و از جانب راستشان در حرکت است. می گویند: خدایا! نور ما را کامل کن و ما را بیامرز، که تو بر هر کاری توانایی.»

ص:344


1- (1) - تحریم (66) : 8. [1]
2- (2) - تحریم (66) : 8. [2]

[فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ ذَلِکَ الْمَنْزِلِ بَعْدَ فَتْحِ الْبَابِ وَ إِقَامَهِ الدَّلِیلِ «12»وَ أَنْتَ الَّذِی زِدْتَ فِی السَّوْمِ عَلَی نَفْسِکَ لِعِبَادِکَ تُرِیدُ رِبْحَهُمْ فِی مُتَاجَرَتِهِمْ لَکَ وَ فَوْزَهُمْ بِالْوِفَادَهِ عَلَیْکَ وَ الزِّیَادَهِ مِنْکَ]

پس بهانه و عذر کسی که پس از گشوده شدن در و اقامۀ دلیل، از ورود به عرصه گاه عفوت غفلت کند چیست؟

و تویی که در معاملۀ با خود، به بهره و سود بندگانت افزودی، و در این داد و ستدشان با تو، سودشان، و کامیابی و فوزشان به وقت ورود بر تو، و بهره افزون را از جانب خود برای آنها خواسته ای.

سزای غافلان از توبه

اشاره

شکی نیست که وجوب توبه بر عاصیان فوری است و تأخیر و تعویق در آن جایز نیست و کسانی که از توبه غافلند و برای آشتی کردن با خدا و برگشت به سوی او تلاش نمی کنند، به خاطر این است که از عواقب آن بی خبرند و نمی دانند که چه سرنوشت خطرناکی در انتظار آنان می باشد، ولی اگر کمی در احوال گذشتگان تفکّر و تدبّر نمایند و به آینده اندیشه کرده و بفهمند که انسان تا ابد در این دنیا جاودانه نخواهد ماند و روزی از این دنیا که محل امتحان برای آخرت جاودانه است، رخت برخواهند بست و به محضر دادگاه عدل الهی وارد خواهند شد؛ دیگر توبه را به

ص:345

تأخیر نینداخته و هیچ گونه درنگ را برای بازگشت و عذرخواهی از خداوند جایز ندانسته و آمادۀ آشتی با خداوند خواهند شد.

برای بیداری این گونه افراد غافل باید گفت: توجّه داشته باشند که گناه به منزلۀ زهر می ماند می ماند و دین که به آن آلوده می شود به منزلۀ بدن شماست، پس هر گاه زهر بر بدن وارد شود، باید دنبال چاره بود تا زهر را هر چه سریع تر استفراغ کرده تا در معرض نابودی و هلاکت قرار نگیرد، چون اگر بیرون کردن زهر از بدن طولانی شود و به تأخیر بیفتد، زهر به تمام اعضای بدن وارد شده، دیگر با هیچ دوائی نمی شود آن زهر را از بدن خارج کرد، پس هیچگونه اهمال و سهل انگاری جایز نیست.

خطرات تأخیر توبه

اگر تأخیر در توبه طولانی شود انسان در معرض دو خطر بسیار عظیم قرار خواهد گرفت، که سالم ماندن از این خطرها و به سلامت بیرون آمدن از آن مشکل و شاید محال باشد:

خطر اول: رسیدن اجل موعود است، وقتی خبردار می شود که باید از دنیا برود و فرصت هیچ کاری نمانده و تدارک و تلافی ممکن نیست و وقت آن رسیده است که خداوند می فرماید:

وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ» (1)

و [ در نتیجه ] میان آنان و همۀ خواسته هایشان [ به وسیلۀ مرگ ] جدایی انداخته شد.

و هر چه خواهش نماید که یک روز یا یک ساعت مرا فرصت دهید، جواب

ص:346


1- (1) - سبأ (34) : 54. [1]

خواهد شنید که: فرصت گذشته و تو را مهلت آن نیست که خداوند در این باره می فرماید:

مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِ ّ لَوْلَآ أَخَّرْتَنِی إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ» (1)

پیش از آنکه یکی از شما را مرگ در رسد و بگوید : چرا مرا تا مدتی نزدیک مهلت ندادی.

در تفسیر این آیۀ شریفه چنین آمده است که:

در وقت جان کندن، بعد از آن که پرده از روی کار برداشته شود و این شخص بر زشتی کردۀ خود اطلاع یابد، می گوید: ای ملک الموت! چه شود که اگر یک روز دیگر مرا مهلت دهی که در آن عذر گناهان خود را از پروردگار خود بخواهم و توبه و انابه نمایم و به واسطۀ آن توشه ای از عمل صالح بردارم؟

جواب می شنود: که ایام منقضی شده است و روزی از برای تو نمانده، که تو را فرصت آن دهیم.

سپس بگوید: یک ساعت مرا مهلت ده!

جواب می شنود که: ساعت های تو نیز در معرض فنا و زوال بوده و مهلت در آن نیز میسّر نیست، پس در توبه به روی او بسته شود و او را به دوزخ کشانند و ساقی یأس و ناامیدی، شراب حسرت و ندامت بر تضییع عمر و تلف کردن اوقات بر او بنوشاند، و بسا باشد که از هول صدمات آن حال، تزلزل در بنیان ایمان او راه یابد و اصل دین او نیز بر جای نماند.

خطر دوّم: آن که از تراکم ظلمت و معاصی و نشستن غبار گناه بر آینۀ دل او، آن چنان زنگاری ایجاد شود که دیگر به صیقل هیچ توبه و انابه ای نتوان به آن جلا داد

ص:347


1- (1) - منافقون (63) : 10. [1]

واو را مثل روز اول درآورد؛ زیرا که هر معصیتی که انسان مرتکب می شود در دل او تاریکی از آن بهم رسد و چون گناهان او بسیار شد، آن تاریکی مرتبه به مرتبه زیاد شود تا آنکه تمام قلب را فراگرفته و سیاه کند و چون بر گناهان خود اصرار ورزیده و ثبات بخشد و در مقام رفع آن برنیاید آن جرم می ماند و جوهر قلب را فاسد می کند که همچون آیینه ای که چندین سال زنگار بر آن مانده، هرگز صیقل نگردد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

ما مِنْ شَیْ ءٍ افْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِیْئَهٍ انَّ الْقَلْبَ لَیُواقِعُ الْخَطیئَهَ فَلاتَزالُ بِهِ حَتّی تَغْلِبَ عَلَیْهِ فَیُصَیِّرُ اعْلاهُ اسْفَلَهُ. (1)

هیچ چیز بیشتر از گناه باعث فساد دل نمی شود، به درستی که دل هر آینه به گناه در می افتد و همیشه با گناه زد و خورد می نماید تا مغلوب او شود، پس چون مغلوب او شد و گناه بر او غالب آمد، بالای او زیر می گردد. (یعنی سرازیر می شود و به رو درمی افتد چنان که هرگز نتوان برخاست.)

امام باقر علیه السلام می فرماید:

ما مِنْ عَبْدِ الاّ وَ فی قَلْبِهِ نُکْتَهً بَیْضاءَ فَاِذا اذْنَبَ ذَنْباً خَرَجَ فِی النُّکْتَهِ نُکْتَهٌ سَوْداءُ فَاِنْ تابَ ذَهَبَ ذلِکَ السَّوادُ وَ انْ تَمادی فِی الذُّنُوبِ زادَ ذلِکَ السَّوادُ حَتّی تُغَطِّیَ الْبَیاضَ فَاِذا غَطَّی الْبَیاضُ لَمْ یَرْجِعْ صاحِبُهُ الی خَیْرٍ ابَداً وَ هُوَ قَوْلُ اللّه عَزَّوَجَلَّ: کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکْسِبُونَ» (2). (3)

بنده ای نیست مگر آن که در دل او نقطه ای سفید است. پس چون مرتکب گناهی شد، در آن نقطه سیاهی به هم رسد. پس اگر در مقام استغفار برآمد و

ص:348


1- (1) - الکافی: 268/2، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعه: 301/15، باب 40، حدیث 20572. [2]
2- (2) - مطفّفین (83) : 14. [3]
3- (3) - الکافی: 273/2، حدیث 20؛ [4]وسائل الشیعه: 303/15، باب 40، حدیث 20580. [5]

از آن گناه توبه کرد آن سیاهی برطرف می گردد، و اگر در گناه باقی ماند و باز گناه کرد آن سیاهی زیاد می شود و تا آن که همه سفیدی را بپوشد. پس چون سفیدی تمام شد، دیگر هرگز صاحب آن دل روی خیر را نمی بیند که خداوند می فرماید: «این چنین نیست که می گویند ، بلکه گناهانی که همواره مرتکب شده اند بر دل هایشان چرک و زنگار بسته است [ که حقایق را افسانه می پندارند . ]»

آری، بزرگترین و شدیدترین عذاب الهی برای غافلان از توبه، همین بس که بر قلب هایشان مهر زده خواهد شد و همچنان که آنها خدا را فراموش کردند خدا هم آنان را فراموش می کند و دیگر روی سعادت و خیر را نخواهند دید که قرآن می فرماید:

وَ لَاتَکُونُواْ کَالَّذِینَ نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلئِکَ هُمُ الْفَسِقُونَ» (1)

و مانند کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند ، پس خدا هم آنان را دچار خود فراموشی کرد ؛ اینان همان فاسقانند .

و نیز می فرماید:

فَإِنَّهَا لَاتَعْمَی الْأَبْصَرُ وَ لَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» (2)

حقیقت این است که دیده ها کور نیست بلکه دل هایی که در سینه هاست ، کور است !

ص:349


1- (1) - حشر (59) : 19. [1]
2- (2) - حج (22) : 46. [2]

[فَقُلْتَ: - تَبَارَکَ اسْمُکَ وَ تَعَالَیْتَ - مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلاَ یُجْزَی إِلاَّ مِثْلَهَا «13»وَ قُلْتَ: مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ» (1) وَ قُلْتَ: مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً کَثِیرَهً» (2) وَ مَا أَنْزَلْتَ مِنْ نَظَائِرِهِنَّ فِی الْقُرْآنِ مِنْ تَضَاعِیفِ الْحَسَنَاتِ]

پس گفتی - ای که نامت مبارک و والاست! - «هر کس یک خوبی بیاورد، ده برابرش برای اوست، و هر کس یک بدی بیاورد، جز به مانند آن عقوبت نشود.»

و فرمودی: «داستان آنان که اموالشان را در راه خدا انفاق می کنند، مانند دانه ای است که هفت خوشه رویانده، در هر خوشه صد دانه است، و خدای برای هر که بخواهد، چند برابر می کند.»

و گفتی: «کیست که به خدا قرض نیکو دهد، تا خدا آن را برایش به چندین برابر بیفزاید.» و آنچه از نظایر این آیات دربارۀ چندین برابر کردن خوبی ها در قرآن نازل فرمودی.

ص:350


1- (1) - بقره (2) : 261. [1]
2- (2) - بقره (2) : 245. [2]

پاداش انفاق و قرض

اشاره

انفاق کردن و قرض دادن به افراد محتاج از سفارش های بسیار مهم و مورد تأکید دین اسلام است و وام دادن به افراد محتاج از آثار سخاوت می باشد.

از آن جایی که مردم محروم مشکلات متعدّدی دارند، گاهی به اندک چیزی گرفتاریشان آسان می شود، رعایت و توجّه به آنان لازم است.

قرض دادن در اسلام از صدقه دادن بالاتر است و بنابراین اهمیّت آن بدان جهت است که جامعه دچار ربا و سود و دیگر معاملات ربوی نشود.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ ایْقَنَ بِالْخَلْفِ سَخَتْ نَفْسُهُ بِالنَّفَقَهِ.

کسی که یقین به عوض و جانشین داشته باشد، در انفاق کردن سخاوتمند خواهد بود.

و به خاطر همین اعتقاد و ارزش انفاق است که خداوند در قرآن کریم می فرماید:

إِن تُقْرِضُواْ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ» (1)

اگر به خدا وام نیکو دهید ، آن را برای شما دو چندان می کند و شما را می آمرزد و خدا عطا کنندۀ پاداش فراوان در برابر عملِ اندک و بردبار است.

قرض در اصل به معنی قطع کردن و بریدن است و چون با واژۀ حسن همراه شود اشاره به جدا کردن مال از خویشتن و دادن در راه خیر است.

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیۀ شریفۀ:

لَّا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِّن نَّجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَهٍ أَوْ مَعْرُوفٍ» (2)

ص:351


1- (1) - تغابن (64) : 17. [1]
2- (2) - نساء (4) : 114. [2]

در بسیاری از رازگویی های آنان خیری نیست ، جز کسی که [ از این طریق ] به صدقه ، یا کار نیک ، یا اصلاح در میان مردم فرمان دهد .

می فرماید:

منظور از معروف در آیۀ شریفه قرض دادن است. (1)آری، خداوند روزی قرض دهنده را زیاد و بر مکارم اخلاق او می افزاید واگر شخص متمکّن و ثروتمند در قرض دادن کوتاهی و تقصیر کند، به فقر مبتلا می شود.

کلامی از فخررازی در انفاق

فخر رازی در سورۀ سبأ آیۀ 39 می گوید:

«عجب این است که تاجر، هنگامی که بداند یکی از اموالش در معرض تلف می باشد، حاضر است آن را به صورت نسیه بفروشد، هر چند فقیر باشد، می گوید:

این بهتر از این است که بگذارم و نابود شود.

و اگر تاجری در چنین شرایطی اقدام به فروش اموالش نکند تا نابود شود، او را خطاکار می شمرند. و اگر در چنین شرایطی خریدار سرمایه داری پیدا شود و به او نفروشد، او را بی عقل معرفی می کنند و اگر علاوه بر همۀ اینها خریدار با داشتن تمکّن مالی همه گونه وثیقه بسپارد و سند قابل اطمینانی نیز بنویسد در عین حال به او نفروشد، دیوانه اش خوانند.

ولی تعجب در این است که همۀ ما این کارها را انجام می دهیم و هیچ کس آن را جنون نمی شمرد؛ زیرا تمام اموال ما به یقین در معرض زوال است و خواه ناخواه از

ص:352


1- (1) - بحار الأنوار: 140/100، باب 1، حدیث 12؛ الکافی: 34/4، حدیث 3.

دست ما بیرون خواهد رفت، و انفاق کردن در راه خدا یک نوع وام دادن به اوست، و ضامنی معتبر یعنی خداوند بزرگ فرموده:

وَ مَآ أَنفَقْتُم مِّن شَیْ ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ» (1)

و هرچه را انفاق می کنید [ چه کم و چه زیاد ] خدا عوضی را جایگزین آن می کند .

و در عین حال املاک خود را نزد ما گروگان گذاشته، چرا که هر چه در دست انسان است عاریتی از ناحیه اوست و محکم ترین مسندها را از کتب آسمانی در این زمینه در اختیار ماه نهاده، اما با همۀ این ها بسیاری از ما، اموال خود را انفاق نمی کنیم و می گذاریم از دستمان برود، نه اجری داریم و نه شکری.» (2)

شرایط انفاق و قرض

البته باید توجّه داشت قرض الحسنه ای ارزشمند و نیکو خواهد بود و خداوند ثوابش را چند برابر کرده تا جایی که می فرماید: ثوابش را به جز من احدی نمی داند که دارای شرایط خاصّ انفاق و قرض باشد.

شرایط انفاق و قرض

مرحوم شیخ طبرسی رحمه ا... علیه در تفسیر شریف مجمع البیان شرایط انفاق و قرض را چنین بیان کرده اند:

«1- این که از مال حلال باشد. زیرا که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

إِنَّ اللّهَ طَیِّبُ وَ لایَقْبَلُ إِلاَّ الطَیِّبَ. (3)

به راستی که خداوند پاک و منزه است و نمی پذیرد مگر پاک را.

ص:353


1- (1) - سبأ (34) : 39. [1]
2- (2) - التفسیر الکبیر، فخر رازی: 263/25، ذیل آیۀ 39 سورۀ سبأ.
3- (3) - عوالی اللآلی: 70/2، حدیث 181؛ [2] إرشاد القلوب، دیلمی: 69/1.

2- این که از بهترین چیزی باشد که مالک آن است، نه این که چیز پستی را انفاق کند.

3- این که تصدّق کند در حالی که او آن را دوست دارد و امیدوار به زندگی است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این باره فرمود:

برترین صدقه آن است که آن را بدهی در حالی که تو تندرست و سالم هستی و امید به زندگی و ترس از فقر داری. (1)4 - این که آن را واپس نگذاری تا وقتی که جان به گلویت برسد و بگویی برای فلانی چقدر و برای فلانی چقدر.

5 - این که آن را برای دوست ترین افراد و نیازمندترین و شایسته ترین آن ها قرار دهی که آن را بگیرند.

6 - این که تا می تواند و امکان دارد آن را پنهان و مخفی بدارد.

7 - این که در پی و تعقیب آن منّت نگذارده و آزار نکند.

8 - این که فقط قصد کند به این کار وجه الله و رضای خدا را و ریا نکند برای آن که ریا و خود نمایی مذموم و ناپسند است.

9 - این که آن چه داده به نظرش کوچک و کم آید، هر چند که زیاد باشد، برای آن که متاع دنیا قلیل و اندک است.

10 - این که از محبوب ترین مال او باشد و از بهترین مالی باشد که خود او آن را دوست دارد.» (2)پس اگر این ده صفت در صدقه و قرض الحسنه جمع شود مصداق آیۀ شریفۀ:

ص:354


1- (1) - بحار الأنوار: 266/75، باب 23؛ تحف العقول: 380.
2- (2) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 390/9، [1]ذیل آیۀ 11 سورۀ حدید. [2]

وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ» (1)

و او را پاداشی نیکو و باارزش باشد .

خواهد بود. یعنی خالصی که مشوب و آلوده به صفت نقص نمی شود، و از شأن خداوند کریم است که خیر فراوان عطا کند و چون این نفع و سود و بزرگی به انسان می دهد، خداوند در آیۀ شریفه توصیف به کریم نمود، و اجر کریم همان بهشت برین است.

ص:355


1- (1) - حدید (57) : 11. [1]

[«14»وَ أَنْتَ الَّذِی دَلَلْتَهُمْ بِقَوْلِکَ مِنْ غَیْبِکَ وَ تَرْغِیبِکَ الَّذِی فِیهِ حَظُّهُمْ عَلَی مَا لَوْ سَتَرْتَهُ عَنْهُمْ لَمْ تُدْرِکْهُ أَبْصَارُهُمْ وَ لَمْ تَعِهِ أَسْمَاعُهُمْ وَ لَمْ تَلْحَقْهُ أَوْهَامُهُمْ فَقُلْتَ: اُذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لاَ تَکْفُرُونِ» (1) وَ قُلْتَ: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ» (2)]

و تویی که با گفتارت از غیبت خود، و تشویقت که بهرۀ آنها در آن است، به اموری راهنمایی کردی که اگر آن امور را از ایشان می پوشاندی، دیدگانشان آنها را درک نمی کرد، و گوش هایشان فرا نمی گرفت و اندیشه و فکرشان به آنها نمی رسید. پس گفتی: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم، و مرا سپاس گزارید، و کفران نکنید.» و فرمودی: «اگر شکر کنید، بر شما افزون می کنم و اگر ناسپاسی کنید، محققاً عذاب من سخت است.»

قرآن، بهترین راه دعوت به سوی خداوند

اشاره

امام سجاد علیه السلام با توجّه به آیات ذکر شده در این فرازهای دعا، مردم امّت و اسلامی را نسبت به استفادۀ از قرآن و بهره مندی از آن، توجّه می دهد و اگر انسان در آیات الهی تفکّر و تدبّر کند و به لطایف و راهنمایی های قرآن واقف گردد، به طور

ص:356


1- (1) - بقره (2) : 152. [1]
2- (2) - ابراهیم (14) : 7. [2]

یقین در سرنوشت خود و در اجتماع دچار نابسامانی و کجی نخواهد شد و او را در مسیر صراط مستقیم، کمک و یاوری خواهد نمود.

وقتی انسان، تاریخ را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهد، می فهمد که:

«بشریت برای فرار از جاهلیّت و گمراهی و بدبختی و سرگردانی و اضطراب و نگرانی و پراکندگی زندگانی و فکر و حواس و مشاعر خود، جز اسلام راهی ندارد، چنان که در طول تاریخ زندگانی خود، برای رهایی از شرور و طغیان جاهلیّت جزت اسلام راهی نداشته است. این اسلام در صورت کامل و نهایی خود تنها علاج برای همگی جاهلیّت های جهان به خصوص جاهلیّت نوین است، بی گمان اسلام همان آیینی است که هر چه را جاهلیّت منحرف ساخته، به وضعی صحیح باز می گرداند و تصور و سلوک و سیاست و اجتماع و اقتصاد و اخلاق و هنر و روابط زن و مرد و کلیۀ شئون زندگی انسان را در نصاب خود قرار می دهد.» (1)آری، قرآن به عنوان بهترین راهنما، باورهای غلطی که نزد مردم می باشد را اصلاح کرده و آنها را در مسیر تکامل و تعالی بشر قرار می دهد و رشد عقلی و فکری بشر را شکوفا کرده و او را به سوی قرب الی اللّه سوق می دهد.

قرآن منحصر به یک عصر و زمان یا یک شهر و بلادی نیست، قرآن متعلّق به همه اعصار و امصار است.

«قرآن، زبانی جهانی و فطری دارد، در فهم معارف قرآن کریم نه بهره مندی از فرهنگی خاص شرط است، تا بدون آن نیل به اسرار قرآنی میسور نباشد و نه تمدّن ویژه ای مانع، تا انسان ها با داشتن آن مدنیّتِ مخصوص، از لطایف قرآنی محروم باشند و یگانه زبانی که عامل هماهنگی جهان گستردۀ بشری است، زبان فطرت است که فرهنگ عمومی و مشترک همۀ انسان ها در همه اعصار و امصار است و هر انسانی به آن آشنا و از آن بهره مند است و هیچ فردی نمی تواند بهانۀ بیگانگی با آن

ص:357


1- (1) - جاهلیّت قرن بیستم: 276.

را در سر بپروراند و دست تطاول تاریخ به دامان پاک و پایه های استوار آن نمی رسد که خدای فطرت آفرین آن را از هر گزندی مصون داشته است:

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَاتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَ لِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» (1)

پس [ با توجّه به بی پایه بودن شرک ] حق گرایانه و بدون انحراف با همۀ وجودت به سوی این دین [ توحیدی ] روی آور ، [ پای بند و استوار بر ] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش برای آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلی نیست ؛ این است دین درست و استوار.

باید توجّه داشت که مراد از زبان قرآن و مردمی بودن آن، سخن گفتن به فرهنگ مشترک مردم است. انسان ها گرچه در لغت و ادبیّات از یکدیگر بیگانه اند و در فرهنگ های قومی و اقلیمی نیز با هم اشتراکی ندارند. اما در فرهنگ انسانی که همان فرهنگ فطرت پایدار و تغییرناپذیر است با هم مشترکند و قرآن کریم با همین فرهنگ با انسان ها سخن می گوید.

مخاطب آن فطرت، انسان هاست و در رسالت آن شکوفا کردن فطرت هاست و از این رو زبانش برای همگان آشنا و فهمش برای عموم بشر آسان است.

از قرآن کریم به «نور»، «کتاب مبین» (روشن و روشنگر)، «برهان» (نور سپید و درخشان) تعبیر شده است. گرچه نور درجات و مراتب مختلفی دارد و برخی چشم ها از دیدن درجات شدید آن محروم است، اما هیچ کس نمی تواند تیره بودن نور یا عجز از شهودِ اصل آن را، ادعا کند.

قرآن کریم تبیان (بیانگر) همۀ معارف ضروری و سودمند برای بشر و عهده دار بیان همۀ معارف و احکام هدایتگر، سعادت بخش و سیادت آفرین جوامع انسانی

ص:358


1- (1) - روم (30) : 30. [1]

است.» (1)

عظمت قرآن در روایات

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

فَضْلُ الْقُرآنِ عَلی سائِرِ الْکَلامِ کَفَضْلِ اللّهِ عَلی خَلْقِهِ. (2)

فضل قرآن بر باقی سخنان، چون فضل خدا بر خلق است.

و نیز می فرماید:

اَلْقُرآنُ غِنیً لاغِنی دُونَهُ وَ لا فَقْرَ بَعْدَهُ. (3)

قرآن بی نیازی و غنایی است که غنایی غیر از آن نیست و فقری بعد از آن نمی باشد.

امام علی علیه السلام در عظمت قرآن می فرماید:

وَ عَلَیْکُمْ بِکِتابِ اللّهِ فَاِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتینُ وَ النُّورُ الْمُبینُ وَ الشِّفاءُ النّافِعُ وَ الرِّیُّ النّاقِعُ وَ الْعِصْمَهُ لِلْمُتَمَسِّکِ وَ النَّجاهُ لِلْمُتَعَلِّقِ لایَعْوَجُّ فَیُقامَ وَ لایَزیغُ فَیُسْتَعْتَبَ وَ لاتُخْلِقُهُ کِثْرَهُ الرَّدِّ وَ وَلُوجُ السَّمْعِ. مَنْ قالَ بِهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ. (4)

بر شما باد به کتاب خدا که ریسمانی محکم، و نوری آشکار، و دارویی سودمند، و سیراب کننده ای فرونشانندۀ عطش است، نگاهدار کسی است که

ص:359


1- (1) - تفسیر تسنیم، جوادی آملی: 32/1 - 35.
2- (2) - بحار الأنوار: 19/89، باب 1، حدیث 18؛ [1]جامع الأخبار: 40؛ [2]مستدرک الوسائل: 237/4، باب 2، حدیث 4589. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 19/89، باب 1، حدیث 18؛ [4]جامع الأخبار: 40؛ [5]وسائل الشیعه: 168/6، باب 1، حدیث 7646. [6]
4- (4) - نهج البلاغه: خطبۀ 155. [7]

به آن چنگ زند و نجات بخش کسی که به آن درآویزد. کژ نشود تا راستش کنند، و منحرف نگردد تا از او بخواهند که بازگردد، و از خواندن بسیار و به گوش خوردن کهنه نگردد. آن که با قرآن سخن گوید راست گفته، و هر که به آن عمل کند پیش افتاده است.

قرآن چنان آن قوم خونخوار و جاهل و متعصّب را که انواع بیماری های اجتماعی و اخلاقی، سرتاپای وجودشان را فرا گرفته بود، شفا داد که نه تنها درمان یافتند، بلکه آن چنان قوی و نیرومند شدند که ابرقدرت های جبّار جهان را به زانو درآوردند و این درست همان حقیقتی است که مسلمانان امروز آن را از یاد برده اند.

ص:360

[«15»وَ قُلْتَ: اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ» (1)«16»فَسَمَّیْتَ دُعَاءَکَ عِبَادَهً وَ تَرْکَهُ اسْتِکْبَاراً وَ تَوَعَّدْتَ عَلَی تَرْکِهِ دُخُولَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ فَذَکَرُوکَ بِمَنِّکَ وَ شَکَرُوکَ بِفَضْلِکَ وَ دَعَوْکَ بِأَمْرِکَ وَ تَصَدَّقُوا لَکَ طَلَباً لِمَزِیدِکَ وَ فِیهَا کَانَتْ نَجَاتُهُمْ مِنْ غَضَبِکَ وَ فَوْزُهُمْ بِرِضَاکَ]

و گفتی: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. آنان که از عبادت من - دعا - تکبّر می کنند، به زودی خوار و ذلیل وارد جهنّم می شوند. دعا و خواندن خود را عبادت، و ترکش را استکبار نامیدی، و بر ترک دعا به ورود در جهنّم با ذلّت و خواری تهدید کردی. بندگان واقعی ات، به خاطر نعمتت تو را یاد کردند، و به سبب احسانت به شکرگزاریت برخاستند، و به فرمانت تو را خواندند، و برای گرفتن عطای افزونت صدقه دادند، نجاتشان از خشمت، و کامیابیشان به خشنودیت در این امور بود.»

ذلّت و خواری در استکبار از دعا

اشاره

دعا، ارتباط انسان با خدا را بیشتر کرده و هر موفّقیّت و پیروزیی را که انسان در زندگی به دست می آورد و یا هر نعمتی که نصیبش می شود را از طرف خدا دانسته و

ص:361


1- (1) - غافر (40) : 60. [1]

شناخت و معرفتش نسبت به پروردگار افزون می شود، که اگر انسان به این درجه از معرفت و شناخت برسد، یعنی هر چیز را که موجب رشد و کمال او شده یا هر نعمت و موفّقیّت را، از باری تعالی دانسته و به برترین سرمایۀ زندگی دست پیدا کرده است، و از طرف دیگر اگر انسان خود را بی نیاز دید و در هر توفیقی یا نعمتی که به او رسید، نسبت به پروردگار عالم بی اعتنا بود و تلاش و کوشش خود را باعث این موفقیت دانست، و در برابر پروردگار تکبّر ورزید، این جاست که به انواع و اقسام بدبختی ها و مجادله ها در آیات الهی دچار شده، که خسران دنیا و آخرت را در پی دارد.

اقسام تکبّر

تکبّر، انواع مختلفی دارد که به اعتبار شخصی تکبّر بر سه قسم تقسیم می شود:

1 - تکبّر در برابر خدا، و آن زشت ترین انواع تکبّر است و فقط از جهالت محض و طغیان نشأت می گیرد، مانند: تکبّر نمرود؛ زیرا او با خود می گفت: من پروردگار جهانیان هستم و با پروردگار آسمان پیکار می کنم، هم چنان که مدّعیان ربوبیّت مانند فرعون و دیگران بر اثر تکبّرشان می گفتند:

فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی» (1)

و گفت : من پروردگار بزرگ تر شما هستم .

چون امتناع کرد که بندۀ خدا باشد، از این رو خدای متعال فرمود:

إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ» (2)

آنان که از عبادت من تکبّر ورزند ، به زودی خوار و رسوا به دوزخ درآیند .

ص:362


1- (1) - نازعات (79) : 24. [1]
2- (2) - غافر (40) : 60. [2]

و نیز فرمود:

لَّن یَسْتَنکِفَ الْمَسِیحُ أَن یَکُونَ عَبْدًا لِّلَّهِ وَلَا الْمَلَئِکَه الْمُقَرَّبُونَ وَمَن یَسْتَنکِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعًا * فَأَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَیَزِیدُهُم مِّن فَضْلِهِ وَأَمَّا الَّذِینَ اسْتَنکَفُواْ وَاسْتَکْبَرُواْ فَیُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَلَا یَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَلَا نَصِیرًا» (1)

مسیح از اینکه بندۀ خدا باشد ، هرگز امتناع ندارد ، و فرشتگان مقرّب هم امتناع ندارند ؛ و کسانی که از بندگی او امتناع کنند و تکبّر ورزند ، به زودی همه آنان را [ برای حسابرسی ] به سوی خود گردآوری خواهد کرد . * اما کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند ، پاداششان را به طور کامل می دهد ، و از فضل و احسانش بر آنان می افزاید ؛ و اما کسانی که [ از ایمان و عمل شایسته ] امتناع کردند و تکبّر ورزیدند ، به عذاب دردناکی عذاب می کند ؛ و برای خود جز خدا سرپرست و یاوری نخواهند یافت .

2 - تکبّر کردن بر پیامبر صلی الله علیه و آله یعنی وجود خود را بزرگتر از آن می داند که در برابر بشری چون دیگر انسان ها اطاعت کند، چنین تکبّری، گاه متکبّر را از اندیشیدن باز می دارد و بر اثر تکبّر در تاریکی جهل می ماند، سپس از اطاعت پیامبر خودداری می کند، به این گمان که خود بر حق است و گاه با این که پیامبر را می شناسد اطاعت نمی کند، زیرا نفسش، او را بر اطاعت از حق و تواضع در برابر آن همراهی نمی کند، چنان که خداوند متعال از قول کافران نقل می کند:

أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا» (2)

ص:363


1- (1) - نساء (4) : 172 - 173. [1]
2- (2) - مؤمنون (23) : 47. [2]

آیا به دو بشری که مانند خودمان هستند ایمان بیاوریم.

إِنْ أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا» (1)

شما بشرهایی مانند ما هستید.

وَ لَئِن أَطَعْتُم بَشَرًا مِّثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَّخَسِرُونَ» (2)

و بی تردید اگر بشری مانند خود را اطاعت کنید ، یقیناً زیانکارید .

3 - تکبّر ورزیدن بر بندگان، و آن این است که خود را بزرگ و دیگران را کوچک شمارد و از اطاعت آن ها امتناع ورزد و تکبّر، او را بر برتری خود نسبت به آنها فراخواند، پس آنها را تحقیر کرده و کوچک شمارد و برابر بودن با آنها را برای خود ننگ بداند.

این نوع تکبّر اگر چه از نوع اوّل و دوّم پایین تر است، اما از دو جهت مهم است:

الف - بزرگی و عزّت و عظمت و بلندی مرتبه، جز به خدای توانا نمی سزد. اما بندۀ ضعیف و ناتوان که بر هیچ توان ندارد، کجا لایق تکبّر ورزیدن است و هرگاه بنده تکبّر ورزد با خدای متعال در صفت کبریایی که محض ذات اوست ستیز کرده که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از قول پروردگار عز و جل می فرماید:

یَقولُ اللّهُ تَعالی الکبریاءُ رِدائی وَ الْعَظَمَهُ ازاری فَمَنْ نازَعَنی فی واحدٍ مِنْهُما الْقَیْتُهُ فی جَهَنَّمَ. (3)

خداوند عز و جل فرمود: بزرگی، جامۀ رویین من و کبریایی، جامۀ درون من است.

پس هر کس در این دو صفت با من بستیزد او را در هم می شکنم.

ص:364


1- (1) - ابراهیم (14) : 10. [1]
2- (2) - مؤمنون (23) : 34. [2]
3- (3) - مجموعه ورّام: 198/1؛ [3]إرشاد القلوب، دیلمی: 189/1. [4]

یعنی صفت تکبّر ویژۀ من است و جز من لایق هیچ کس نیست، پس هر که بر بندگان خدا تکبّر ورزد نسبت به من جنایت کرده است.

ب - صفت رذیله تکبّر در هر کسی قوی شود او را به مخالفت با امر خدا فرامی خواند؛ زیرا متکبّر هر گاه حق را از بنده ای از بندگان خدا بشنود از قبول آن سرپیچی کرده و برای انکار آن مهیّا می شود.

آری، هر کس به منظور غلبه و مجاب کردن طرف، که به قصد دستیابی به حق بحث کند، با کافران و منافقان در این اخلاق شریک شده است. همچنین این اخلاق او را به ننگ داشتن از قبول موعظه وادار می کند چنان که خداوند می فرماید:

وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ» (1)

و چون به او گویند : از خدا پروا کن ، غرور و سرسختی و تعصّب و لجاجت ، او را به گناه وا می دارد ؛ پس دوزخ او را بس است ، و یقیناً بد جایگاهی است .

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

بِئسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ تَجَبَّرَ وَ اخْتالَ وَ نَسِیَ الْکَبیرَ الْمُتَعالَ بِئْسَ الْعَبْدُ عَبدٌ عَتا وَ بَغَیَ وَ نَسِیَ الجَبّارَ الْاَعْلی. (2)

بد بنده ای است بنده ای که تکبّر ورزد و خدای بزرگ و بلند مرتبه را فراموش کند، بد بنده ای است که سرکشی و نافرمانی کند و خدای جبار بلند پایه را فراموش کند.

انسان زمانی که دچار کبر و غرور شود و خود را برتر و بزرگ تر ببیند با این صفت زشت بر هدایت خود پشت پا زده و هر لحظه از خدا دور و دورتر می شود و این غفلت و فراموشی خداوند تا آنجا ادامه می یابد که دیگر اثری از ایمان در وجود او باقی نمی ماند و چون این گونه شد، با دست خود آتش جهنّم را برای خود مهیّا

ص:365


1- (1) - بقره (2) : 206. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 201/69، باب 105، حدیث 31؛ [2]مجموعه ورّام: 198/1. [3]

نموده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

لایَدْخُلُ الْجَنَّهَ مَنْ فی قَلْبِهِ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ کِبْرٍ وَ لایَدْخُلُ النّارَ مَنْ فی قَلْبِهِ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ ایمانٍ. (1)

هرگز داخل بهشت نشود بنده ای که در دلش به اندازۀ یک دانۀ خردل از کبر و غرور باشد و داخل آتش نشود بنده ای که به اندازۀ یک خردل، ایمان داشته باشد.

آری، شخص متکبّر در واقع در مقابل خدا شرک ورزیده، و خود را در بزرگی خدا شریک می بیند و به جای خداوند بر کرسی پادشاهی می نشیند، و دیگر خود را نیازمند به دعا و درخواستِ از خدا نمی بیند، و حال آن که اگر کمی از خواب غفلت بیدار می شد و تواضع پیشه می کرد می فهمید که دعا، رابطۀ معنوی میان خالق و مخلوق و رشتۀ پیوند میان عاشق و معشوق می باشد و وسیله ای برای درآمدن به اندرون قلعۀ محکم و چنگ زدن به آن دست آویز استوار است که به این غرض نهایی و مقصد اعلی، امکان وصول نیست، مگر آن که به هر اندازه ممکن است به معنای دعاها توجّه یافته و به مقدار توانایی، به سرّ و حقیقت آنها پی برده شود.

و متکبّر چه بدبخت است که با این صفت رذیلۀ خود چنان به سرازیری سقوط قرار می گیرد که خداوند می فرماید:

یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَی کُلِ ّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ» (2)

این گونه خدا بر دل هر گردنکش زورگویی ، مُهر [ تیره بختی ] می نهد.

خداوند بر قلب مغرور مهر می زند که دیگر امیدی به نجات او نیست و چون در

ص:366


1- (1) - بحار الأنوار: 355/8، باب 27، حدیث 7؛ [1] معانی الأخبار: 241، حدیث 3.
2- (2) - غافر (40) : 35. [2]

این دنیا خود را بزرگ دید خداوند هم، در آن دنیا او را ذلیل و خوار محشور می کند.

پیامبر اعظم اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

یُحْشَرُ الجَبَّارُونَ وَ الْمُتَکَبِّرُونَ یَوْمَ الْقِیامَهِ فِی صُورَهِ الذَّرِّ یَطَأَهُمْ النَّاسُ لِهَوانِهِمْ عَلَی اللّهِ. (1)

متکبّران و گردنکشان خودخواه در روز قیامت به صورت ذرّه ای محشور می شوند که به خاطر پستیشان در پیشگاه خدا، مردم آنها را لگدکوب می سازند.

و نیز می فرماید:

یُحْشَرُ الْمُتَکَبِّرُونَ یَوْمَ القِیامَهِ ذَرَّاً مِثلَ صُوَرِ الرِّجالِ یَعْلُوهُمْ کُلُّ شَیءٍ مِنَ الصِغارِ ثُمَّ یُساقُونَ الی سِجْنٍ فی جَهَنَّمَ یُقالُ لَهُ: بُولَس، یَعْلُوهُمُ النّارُ الأَثْبارُ یَسْقُوْنَ مِنْ طینِ الخَبالِ عُصارَهُ اهلِ النّار. (2)

متکبّران روز قیامت به صورت ناچیزی محشور گردند و به گونۀ مردانی هستند که هر چیز کوچکی، آنها را از جا می کند و به زندانی در جهنّم می افکند که به آن جا «بولس» گویند و آنان را تپه هایی از آتش بالا می برد، و از گل فاسدی که عصارۀ اهل دوزخ است بیاشامند.

این است سزای کسی که خود را بی نیاز از خداوند ببیند و از باری تعالی درخواست نداشته و در مقابل او تواضع ننماید و نسبت به دعا استکبار ورزد، آن هم دعائی که خداوند از آن به عنوان عبادت مخصوص خود نام می برد و در فضیلت دعا همین بس که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

یَدْخُلُ الْجَنَّهَ رَجُلانِ کانا یَعْمَلانِ عَمَلاً واحِداً فَیَری احَدُهُما صاحِبَهُ فَوْقَهُ

ص:367


1- (1) - مجموعه ورّام: 199/1؛ [1]ثواب الأعمال: 222. [2]
2- (2) - مجموعه ورّام: 198/1؛ [3]ثواب الأعمال: 222. [4]

فَیَقُولُ: یا رَبِّ بِما اعْطَیْتَهُ وَ کانَ عَمَلُنا واحِداً فَیَقُولُ اللّهُ تَعالی: سَأَلَنی ثُمَّ قالَ: سَلَوُا اللّهَ وَ أَجْزِلوا فَإنَّهُ لایَتَعاظَمُهُ شَیءٌ. (1)

دو نفر که هر دو یک گونه عمل انجام داده اند وارد بهشت می شوند ولی یکی دیگری را برتر از خود می بیند و می گوید: پروردگارا! عمل من و او یکی بود، این مقام برتر او در برابر چیست؟ خداوند می فرماید: او از من درخواست کرد ولی تو نخواستی. آن گاه حضرت فرمود: از خدا بخواهید و زیاد هم بخواهید، چون در برابر ذات اقدس احدیّت، چیزی بزرگ نیست.

ص:368


1- (1) - بحار الأنوار: 221/8، باب 23، حدیث 216؛ [1]وسائل الشیعه: 24/7، باب 1، حدیث 8605. [2]

[«17»وَ لَوْ دَلَّ مَخْلُوقٌ مَخْلُوقاً مِنْ نَفْسِهِ عَلَی مِثْلِ الَّذِی دَلَلْتَ عَلَیْهِ عِبَادَکَ مِنْکَ کَانَ مَوْصُوفاً بِالْإِحْسَانِ وَ مَنْعُوتاً بِالاِمْتِنَانِ وَ مَحْمُوداً بِکُلِّ لِسَانٍ فَلَکَ الْحَمْدُ مَا وُجِدَ فِی حَمْدِکَ مَذْهَبٌ وَ مَا بَقِیَ لِلْحَمْدِ لَفْظٌ تُحْمَدُ بِهِ وَ مَعْنًی یَنْصَرِفُ إِلَیْهِ «18»یَا مَنْ تَحَمَّدَ إِلَی عِبَادِهِ بِالْإِحْسَانِ وَ الْفَضْلِ وَ غَمَرَهُمْ بِالْمَنِّ وَ الطَّوْلِ مَا أَفْشَی فِینَا نِعْمَتَکَ وَ أَسْبَغَ عَلَیْنَا مِنَّتَکَ وَ أَخَصَّنَا بِبِرِّکَ! «19»هَدَیْتَنَا لِدِینِکَ الَّذِی اصْطَفَیْتَ وَ مِلَّتِکَ الَّتِی ارْتَضَیْتَ وَ سَبِیلِکَ الَّذِی سَهَّلْتَ وَ بَصَّرْتَنَا الزُّلْفَهَ لَدَیْکَ وَ الْوُصُولَ إِلَی کَرَامَتِکَ]

و اگر مخلوقی از جانب خودش مخلوقی دیگر را، به همین گونه که تو بندگانت را راهنمایی کردی، راهنمایی می کرد، موصوف به احسان، و نعمت بخشی بود، به هر زبانی مورد ستایش قرار گرفته بود. پس تو را سپاس تا آن جا که در سپاست راهی یافت شود، و تا آن جا که برای سپاس، کلمه ای که به آن ستوده شدی، و معنایی که به سپاس منحرف شود، باقی باشد.

ای که با احسان و فضل، بندگانش را به سپاس فرا خوانده و آنان را در دریای نعمت و عطا غرق کرده، چه آشکار و پخش است نعمتت در عرصۀ حیات ما، و چه سرشار و فراوان است عطایت بر ما، و چه قدر ما را به نیکی و احسانت اختصاص داده ای! ما را به دینت؛ دینی که برگزیده ای، و به آیینت؛ آیینی که

ص:369

پسندیده ای و راهت؛ راهی که هموار کرده ای هدایت فرمودی، و به چیزی که مایۀ قرب به توست، و زمینۀ رسیدن به کرامتت، بینا کردی.

ص:370

[«20»اَللَّهُمَّ وَ أَنْتَ جَعَلْتَ مِنْ صَفَایَا تِلْکَ الْوَظَائِفِ وَ خَصَائِصِ تِلْکَ الْفُرُوضِ شَهْرَ رَمَضَانَ الَّذِی اخْتَصَصْتَهُ مِنْ سَائِرِ الشُّهُورِ وَ تَخَیَّرْتَهُ مِنْ جَمِیعِ الْأَزْمِنَهِ وَ الدُّهُورِ وَ آثَرْتَهُ عَلَی کُلِّ أَوْقَاتِ السَّنَهِ بِمَا أَنْزَلْتَ فِیهِ مِنَ الْقُرْآنِ وَ النُّورِ وَ ضَاعَفْتَ فِیهِ مِنَ الْإِیمَانِ وَ فَرَضْتَ فِیهِ مِنَ الصِّیَامِ وَ رَغَّبْتَ فِیهِ مِنَ الْقِیَامِ وَ أَجْلَلْتَ فِیهِ مِنْ لَیْلَهِ الْقَدْرِ الَّتِی هِیَ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ «21»ثُمَّ آثَرْتَنَا بِهِ عَلَی سَائِرِ الْأُمَمِ وَ اصْطَفَیْتَنَا بِفَضْلِهِ دُونَ أَهْلِ الْمِلَلِ فَصُمْنَا بِأَمْرِکَ نَهَارَهُ وَ قُمْنَا بِعَوْنِکَ لَیْلَهُ مُتَعَرِّضِینَ بِصِیَامِهِ وَ قِیَامِهِ لِمَا عَرَّضْتَنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِکَ وَ تَسَبَّبْنَا إِلَیْهِ مِنْ مَثُوبَتِکَ وَ أَنْتَ الْمَلِیءُ بِمَا رُغِبَ فِیهِ إِلَیْکَ الْجَوَادُ بِمَا سُئِلْتَ مِنْ فَضْلِکَ الْقَرِیبُ إِلَی مَنْ حَاوَلَ قُرْبَکَ]

خدایا! تو از خالص ترین آن وظایف، و برگزیده ترین آن فرایض، ماه رمضان را قرار دادی که آن را از میان سایر ماه ها برگزیدی، و از میان همۀ زمان ها و روزگارها انتخاب فرمودی، و بر تمام اوقات سال ترجیح دادی؛ به خاطر آن که قرآن و نور را در آن نازل کردی، و ایمان را در آن چند برابر ساختی، و روزه گرفتن در آن را واجب کردی، و به شب زنده داری در آن تشویق فرمودی، و شب قدر را در آن که از هزار شب بهتر است، بزرگ داشتی. سپس ما را به سبب

ص:371

آن، بر دیگر امّت ها ترجیح دادی، و در پرتو فضلش ما را از میان همۀ ملّت ها برگزیدی. پس به فرمانت روز را روزه گرفتیم، و شبش را به یاریت به عبادت برخاستیم، در حالی که خود را به سبب روزه و شب زنده داریش در معرض رحمتت قرار دادیم؛ زیرا خودت ما را در این ماه در معرض رحمتت قرار دادی، و آن را وسیلۀ رسیدن به پاداشت انتخاب کردیم، و تو به انجام آنچه از درگاهت طلب شود توانایی، و به آنچه از احسانت درخواست شود، جواد و بخشنده ای، به کسی که برای تقرّب به تو بکوشد قریب و نزدیکی.

ارزش و منافع روزه در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله به یارانش فرمود:

شما را خبر دهم به چیزی که اگر انجام دهید به اندازۀ فاصلۀ مشرق تا مغرب، شیطان از شما دور می شود؟ عرضه داشتند آری، فرمود: روزه رویش را سیاه می کند، صدقه پشتش را می شکند، دوستی و حبّ فی اللّه و شتاب بر عمل شایسته به خاکش می نشاند، و استغفار از گناه رگش را قطع می نماید، و برای هر چیزی زکاتی است و زکات بدن ها روزه است. (1)امام صادق علیه السلام از پدرانش از رسول صلی الله علیه و آله حق روایت می کند:

اَلصّائِمُ فِی عِبادِهَ اللّهِ وَ انْ کانَ نائِماً عَلی فِراشِهِ مالَمْ یَغْتَبْ مُسْلِماً. (2)

روزه دار در عبادت خداست اگر چه در بسترش خواب باشد در صورتی که از مسلمانی غیبت نکند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ص:372


1- (1) - بحار الأنوار: 246/93، باب 30، حدیث 1؛ الکافی: 62/4، حدیث 2. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 247/93، باب 30، حدیث 2؛ [2]ثواب الاعمال: 50، [3] ثواب الصائم.

کسی که در روز گرم و پرحرارت روزه بگیرد، خداوند هزار ملک بر او می گمارد تا صورتش را مسح کنند و وی را تا زمان افطار بشارت دهند.

خداوند می فرماید: چه پاکیزه است بویت و روحت، ای ملکوتیان! شاهد باشید او را مورد مغفرت قرار دادم. (1)رسول حق صلی الله علیه و آله فرمود:

نَوْمُ الصّائِمِ عِبادَهٌ وَ نَفَسُهُ تَسْبیحٌ. (2)

خواب روزه دار عبادت، و نَفَسَش تسبیح خداست.

امام صادق علیه السلام فرمود:

لِلصّائِمِ فَرْحَتانِ: فَرْحَهٌ عِنْدَ الاِْفْطارِ، وَ فَرْحَهٌ عِنْدَ لِقاءِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. (3)

برای روزه دار دو خوشحالی است: یکی وقت افطار، و دیگر زمان لقای الهی.

امام علی علیه السلام به وقت وفاتش فرمود:

عَلَیْکَ بِالصَّوْمِ، فَاِنَّهُ زَکاهُ الْبَدَنِ، وَ جُنَّهٌ لاَِْهْلِهِ. (4)

بر تو باد به روزه، که این واجب الهی زکات بدن، و برای اهلش مانع از عذاب الهی است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ صامَ یَوْماً فِی سَبیلِ اللّهِ کانَ کَعَدْلِ سَنَهٍ یَصُومُها. (5)

ص:373


1- (1) - بحار الأنوار: 247/93، باب 30، حدیث 5؛ [1] من لایحضره الفقیه: 76/2، حدیث 1781.
2- (2) - بحار الأنوار: 248/93، باب 30، حدیث 6؛ [2]ثواب الاعمال: 51، [3] ثواب الصائم.
3- (3) - بحار الأنوار: 248/93، باب 30، حدیث 7؛ [4]الکافی: 65/4، حدیث 15. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 248/93، باب 30، حدیث 10؛ [6]الأمالی، شیخ طوسی: 8، حدیث 7. [7]
5- (5) - بحار الأنوار: 253/93، باب 30، حدیث 25؛ [8]ثواب الاعمال: 52. [9]

کسی که یک روز روزه بگیرد و نیّتش در راه حق باشد، روزۀ آن روزش برابر با یک سال روزه است.

و نیز آن حضرت فرمود:

اِنَّ اللّهَ وَکَّلَ مَلائِکَهً بِالدُّعاءِ لِلصّائِمینَ. (1)

خداوند پاره ای از ملائکه را مأمور دعا برای روزه داران کرده است.

رسول الهی صلی الله علیه و آله فرمود که خداوند عز و جل فرموده:

اَلصَّوْمُ لی وَ انَا اجْزی بِهِ. (2)

روزه برای من است و من جزای آن هستم (یا من به آن جزا می دهم، زیرا احدی جز من توان حساب کردن بهرۀ آن را ندارد).

امام صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

چهار طائفه دعایشان مستجاب است، زیرا درهای آسمان به روی آنان باز می باشد و دعا تا عرش حق می رسد:

دعای پدر برای فرزندش، دعای مظلوم علیه ستمگر، دعای حج رفته، و دعای روزه دار تا وقت افطار. (3)

ص:374


1- (1) - بحار الأنوار: 253/93، باب 30، حدیث 26؛ [1]المحاسن: 72/1، باب 122، حدیث 149. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 255/93، باب 30، حدیث 31؛ [3] من لایحضره الفقیه: 75/2، حدیث 1773.
3- (3) - بحار الأنوار: 256/93، باب 30، ذیل حدیث 39؛ [4] فضائل الأشهر: 86، حدیث 64.

[«22»وَ قَدْ أَقَامَ فِینَا هَذَا الشَّهْرُ مُقَامَ حَمْدٍ وَ صَحِبَنَا صُحْبَهَ مَبْرُورٍ وَ أَرْبَحَنَا أَفْضَلَ أَرْبَاحِ الْعَالَمِینَ ثُمَّ قَدْ فَارَقَنَا عِنْدَ تَمَامِ وَقْتِهِ وَ انْقِطَاعِ مُدَّتِهِ وَ وَفَاءِ عَدَدِهِ «23»فَنَحْنُ مُوَدِّعُوهُ وِدَاعَ مَنْ عَزَّ فِرَاقُهُ عَلَیْنَا وَ غَمَّنَا وَ أَوْحَشَنَا انْصِرَافُهُ عَنَّا وَ لَزِمَنَا لَهُ الذِّمَامُ الْمَحْفُوظُ وَ الْحُرْمَهُ الْمَرْعِیَّهُ وَ الْحَقُّ الْمَقْضِیُّ فَنَحْنُ قَائِلُونَ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَکْبَرَ وَ یَا عِیدَ أَوْلِیَائِهِ]

به تحقیق این ماه در بین ما، در مرتبه و محلی ستوده ای است، و با ما مصاحبت کرد؛ مصاحبتی پسندیده و نیکو، و ما را به برترین بهره های جهانیان، سودمند کرد. سپس هنگام پایان یافتن وقتش، و به سر رسیدن مدّتش، و کامل شدن روزهایش از ما جدا شد. پس ما او را وداع می کنیم؛ وداع کسی که هجرانش بر ما سخت و غم انگیز است، و روگرداندنش ما را غم زده و دچار وحشت کرد. برای او برعهدۀ ما پیمانی محفوظ، و حرمتی در خور رعایت، و حقی واجب الاداء لازم شد. بر این اساس می گوییم: سلام بر تو ای بزرگترین ماه خدا! و ای عید دوستانش!.

ص:375

[«24»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَکْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ وَ یَا خَیْرَ شَهْرٍ فِی الْأَیَّامِ وَ السَّاعَاتِ «25»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِیهِ الْآمَالُ وَ نُشِرَتْ فِیهِ الْأَعْمَالُ «26»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ قَرِینٍ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً وَ أَفْجَعَ فَقْدُهُ مَفْقُوداً وَ مَرْجُوٍّ آلَمَ فِرَاقُهُ «27»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ أَلِیفٍ آنَسَ مُقْبِلاً فَسَرَّ وَ أَوْحَشَ مُنْقَضِیاً فَمَضَّ «28»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ مُجَاوِرٍ رَقَّتْ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ قَلَّتْ فِیهِ الذُّنُوبُ «29»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ نَاصِرٍ أَعَانَ عَلَی الشَّیْطَانِ وَ صَاحِبٍ سَهَّلَ سُبُلَ الْإِحْسَانِ «30»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مَا أَکْثَرَ عُتَقَاءَ اللَّهِ فِیکَ وَ مَا أَسْعَدَ مَنْ رَعَی حُرْمَتَکَ بِکَ! «31»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَمْحَاکَ لِلذُّنُوبِ وَ أَسْتَرَکَ لِأَنْوَاعِ الْعُیُوبِ! «32»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَطْوَلَکَ عَلَی الْمُجْرِمِینَ وَ أَهْیَبَکَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ!]

سلام بر تو ای از میان اوقات، گرامی ترین همنشین! و ای بهترین ماه در ایام و ساعات! سلام بر تو؛ ماهی که در آن آرزوها و حاجات، به برآورده شدن نزدیک است، و اعمالی که موجب خشنودی خداست در آن پخش شده. سلام بر تو؛ همنشینی که هنگام موجود بودن منزلتش بزرگ، و وقت مفقود شدن فقدانش دردناک، و مایۀ امیدی که دوریش رنج آور است. سلام بر تو همدمی که چون

ص:376

رو کند، مونس گردد و مسرور و شاد کند، و زمانی که سپری شود، به وحشت اندازد، و دل ها را به درد آورد. سلام بر تو، همسایه ای که دل ها در آن نرم، و گناهان در او کم شد.

سلام بر تو یاوری که ما را در مبارزۀ با شیطان یاری داد، و رفیقی که راه های احسان را هموار و آسان ساخت. سلام بر تو، چه بسیارند آزادشدگان خدا در تو، و چه خوشبخت است کسی که حرمتت را محض وجود خودت رعایت کرد. سلام بر تو، چه بسیار گناهان را محو کردی و چه بسیار عیب ها را پوشاندی. سلام بر تو، چه طولانی بودی بر گناهکاران و چه با هیبت بودی در قلوب اهل ایمان.

ص:377

[«33»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ لاَ تُنَافِسُهُ الْأَیَّامُ «34»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ هُوَ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلاَمٌ «35»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ غَیْرَ کَرِیهِ الْمُصَاحَبَهِ وَ لاَ ذَمِیمِ الْمُلاَبَسَهِ «36»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ کَمَا وَفَدْتَ عَلَیْنَا بِالْبَرَکَاتِ وَ غَسَلْتَ عَنَّا دَنَسَ الْخَطِیئَاتِ «37»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ غَیْرَ مُوَدَّعٍ بَرَماً وَ لاَ مَتْرُوکٍ صِیَامُهُ سَأَماً «38»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مِنْ مَطْلُوبٍ قَبْلَ وَقْتِهِ وَ مَحْزُونٍ عَلَیْهِ قَبْلَ فَوْتِهِ «39»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ کَمْ مِنْ سُوءٍ صُرِفَ بِکَ عَنَّا وَ کَمْ مِنْ خَیْرٍ أُفِیضَ بِکَ عَلَیْنَا «40»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ عَلَی لَیْلَهِ الْقَدْرِ الَّتِی هِیَ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ «41»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَحْرَصَنَا بِالْأَمْسِ عَلَیْکَ وَ أَشَدَّ شَوْقَنَا غَداً إِلَیْکَ! «42»اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ عَلَی فَضْلِکَ الَّذِی حُرِمْنَاهُ وَ عَلَی مَاضٍ مِنْ بَرَکَاتِکَ سُلِبْنَاهُ]

سلام بر تو؛ ماهی که تمام زمان ها قدرت رقابت با او را ندارند. سلام بر تو؛ ماهی که نسبت به هر کاری مایۀ سلامتی است. سلام بر تو؛ که مصاحبت و همنشینی اش ناپسند، و معاشرتش نکوهیده نیست. سلام بر تو، چنانکه با برکات بر ما وارد شدی، و چرک خطاها را از ما شستی. سلام بر تو که وداع با تو؛ نه از باب خستگی، و فراغت از روزه ات، نه به خاطر ملالت است. سلام بر تو که قبل

ص:378

از آمدنش خواستارش بودیم، و پیش از رفتنش بر او اندوهگینیم. سلام بر تو، چه بدی ها که به سبب تو از ما برطرف شد و چه خوبی ها که به وسیلۀ تو بر ما فرو ریخت. سلام بر تو، و بر شب قدری که از هزار ماه بهتر است. سلام بر تو، دیروز نسبت به تو چه حریص بودیم، و فردا به سوی تو چه بسیار شوق داریم. سلام بر تو و بر فضیلتت که از آن محروم شدیم و بر برکات گذشته ات که از ما گرفته شد.

ماه رمضان، بهترین ایّام

اشاره

رمضان ماه میزبانی خداوند و مهمانی بندگان او برای پرورش روح معنوی و الهی بندگان و بالا بردن کمال و معنویّت انسان های بیدار و هوشیار است.

ماه مبارک رمضان ماهی است که خداوند سفرۀ، مغفرت و رحمت خود را گسترانده و آمادۀ پذیرایی از بندگان صالح خود است و اگر کسی به حقیقت و فضیلت واقعی این ماه برسد و معرفت واقعی رمضان نصیبش شود در پایان ماه چون فردی که تازه از مادر متولد شده، پاک و پاکیزه می گردد.

آری، ماه رمضان، ماه خودسازی، ماه شکوفایی روح معنویّت و کمال و انسانیّت است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

اِنَّما سُمِّیَ رَمَضانُ لِاَنَّهُ یَرْمِضُ الذُّنُوبَ. (1)

همانا رمضان، رمضان نامیده شد چون گناهان ما را می سوزاند.

بندگان در این ماه با اعمال صالح و برقراری ارتباط معنوی با خداوند، زنگارهای گناه و معصیت را از قلب خود پاک نموده و به سوی رشد و ترقّی و تقرّب حق تعالی حرکت می کنند. از این رو می توان این ماه را آغاز سال معنوی نامید.

ص:379


1- (1) - مستدرک الوسائل: 484/7، باب 25، حدیث 8710؛ [1] کنز العمال: 466/8؛ الدرّ المنثور: 183/1. [2]

امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

اِنَّ اوَّلَ کُلِّ سَنَهٍ اوَّلُ یَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ. (1)

آغاز هر سال، نخستین روز از ماه رمضان است.

رمضان به عنوان دروازۀ عبادت ها ذکر شده، چرا که در شب قدر این ماه، سرنوشت یک سال انسان ها مشخص می شود.

پیامبر صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

لِکُلِّ شَیءٍ بابٌ وَ بابُ الْعِبادَهِ الصُّومُ. (2)

برای هر چیزی دری است و دروازۀ عبادت روزه است.

و نیز می فرماید:

اِنَّ فِی الْجَنَّهِ باباً یُقالُ لَها: الرَّیّانُ. لایَدْخُلُ بِها الَّا الصائِمُونَ فَاِذا دَخَلَ آخِرُهُمْ اغْلِقَ ذلِکَ الْبابُ.

به درستی در بهشت دری به نام ریّان «سیراب شده» است که داخل نمی شود از آن در، مگر روزه داران و چون آخرین فرد از روزه داران داخل گردد آن در بسته می شود.

از فوائد مهم روزه این است: که روح انسان را تلطیف، و ارادۀ انسان را قوی، و غرایز انسان را تعدیل می کند.

فوائد روزه و ارزش معنوی آن به قدری والاست که اگر کسی به عمق آن پی ببرد آرزو می کند که ماه رمضان به جای یک ماه، یک سال باشد.

پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

ص:380


1- (1) - بحار الأنوار: 350/94؛ [1]وسائل الشیعه: 326/3، باب 14، حدیث 3776. [2]
2- (2) - احیاء علوم الدین: 423/3.

لَوْ یَعْلَمُ الْعَبْدُ ما فی رَمَضانَ لَوَدَّ انْ یَکُونَ رَمضانُ السَّنَهَ. (1)

اگر بنده می دانست چه نعمت و آثاری در ماه رمضان هست، آرزو می کرد که رمضان، یک سال باشد.

و نیز دربارۀ اهمیّت ماه مبارک رمضان و فضایل آن و برتری امّت اسلام بر دیگر امّت های پیشین، می فرماید:

اُعْطِیَتْ امَّتی فی شَهْرِ رَمَضانَ خَمْساً لَمْ یُعْطَهُنَّ امَّهُ نَبیٍّ قَبلی: امّا واحِدَهٌ:

فَإذا کانَ اوَّلُ لَیْلَهٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ نَظَرَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الَیْهِمْ، وَ مَنْ نَظَرَ اللّهُ الَیْهِ لَمْ یُعَذِّبْهُ ابَداً. وَ امَّا الثّانِیَهُ: فَاِنَّ خُلُوفَ افْواهِهِمْ حینَ یُمْسُونَ عِنْد اللّهِ عَزَّوَجَلَّ اطْیَبُ مِنْ رِیحِ المِسْکِ. وَ امّا الثّالثهُ: فَانَّ المَلائِکَهَ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُمْ فی لَیْلِهِمْ وَ نَهارِهِمْ وَ امّا الرّابِعَهُ: فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَأمُرُ جَنَّتَهُ انِ اسْتَغْفِری وَ تَزَیَّنی لِعِبادی فَیُوشِکُ انْ یَذْهَبَ بِهِمْ نَصَبُ الدُّنْیا وَ أَذاها وَ یُصیرُوا الی جَنَّتی وَ کِرامَتی وَ امَّا الْخامِسَهُ: فَاِذا کانَ آخِرُ لَیْلَهٍ غَفَرَلَهُمْ جَمیعاً. (2)

به امّت من در ماه رمضان، پنج چیز داده شده که به امّت هیچ پیامبری پیش ازمن عطا نشده است.

یکی آن که: چون نخستین شب ماه رمضان شود، خداوند با نظر رحمت به آنان می نگرد و خداوند به هر کسی چنین نگاه کند، هرگز عذابش نمی کند.

دوم آن که: بوی ناخوش دهان آنان، آن گاه که به شب وارد می شوند، نزد خداوند متعال از بوی مشک، خوش بوتر است.

سوم آن که: فرشتگان در هر شب و روزشان، برای آنان طلب آمرزش

ص:381


1- (1) - بحار الأنوار: 346/93، باب 46، حدیث 12؛ [1]مستدرک الوسائل: 424/7، باب 11، حدیث 8588. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 364/93، باب 46، حدیث 36؛ [3]الخصال: 317/1، حدیث 101. [4]

می کنند.

چهارم آن که: خداوند متعال به بهشت خود فرمان می دهد که استغفار کن و خود را برای بندگانم بیارای، نزدیک است که رنج و آزار دنیا از آنان زدوده شود و به بهشت من و کرامت من روی آورند.

پنجم آن که: چون آخرین شب فرا رسد، همه آنان آمرزیده می شوند.

روزه و درمان بیماری های جسمی

روزۀ ماه رمضان علاوه بر درمان بیماری های روحی در درمان بیماری های جسمی نیز اثر فراوان دارد.

اهمیّت روزه به قدری است که حتی دانشمندان غیراسلامی را به شگفتی واداشته است.

الکسی سوفورین دانشمند روسی در کتاب خود می نویسد:

«درمان از طریق روزه فایدۀ ویژه ای برای درمان کم خونی، ضعف روده و التهاب بسیط و مزمن، دمل های خارجی و داخلی، سل، اسکلیروز، روماتیسم، نقرس، استسقا، نوراستنی، عرق النساء، بیماری های چشم، مرض قند، بیماری های جلدی، بیماری های کلیه، کبد و بیماری های دیگر دارد.

معالجه از طریق امساک اختصاص به بیماری های فوق ندارد، بلکه بیماری هایی که مربوط به اصول جسم انسان است و با سلول های جسم آمیخته شده همانند:

سرطان، سفلیس، سل و طاعون را نیز شفا می بخشد.» (1)

ص:382


1- (1) - روزه، روش نوین بر درمان بیماری ها: 65.

[«43»اَللَّهُمَّ إِنَّا أَهْلُ هَذَا الشَّهْرِ الَّذِی شَرَّفْتَنَا بِهِ وَ وَفَّقْتَنَا بِمَنِّکَ لَهُ حِینَ جَهِلَ الْأَشْقِیَاءُ وَقْتَهُ وَ حُرِمُوا لِشَقَائِهِمْ فَضْلَهُ «44»أَنْتَ وَلِیُّ مَا آثَرْتَنَا بِهِ مِنْ مَعْرِفَتِهِ وَ هَدَیْتَنَا لَهُ مِنْ سُنَّتِهِ وَ قَدْ تَوَلَّیْنَا بِتَوْفِیقِکَ صِیَامَهُ وَ قِیَامَهُ عَلَی تَقْصِیرٍ وَ أَدَّیْنَا فِیهِ قَلِیلاً مِنْ کَثِیرٍ]

خدایا! ما اهل این ماهیم، که ما را به سبب آن شرافت و بزرگی بخشیدی، و با لطف و احسانت بر انجام اعمالش ما را موفّق فرمودی. هنگامی که تیره بختان وقتش را نشناختند، و از بخت بدشان، از فضیلتش محروم شدند. تویی صاحب اختیار و سرپرست، که ما را به شناسایی آن برگزیدی، و به راه و روش آن هدایتمان کردی، و ما به توفیق تو، با همۀ کوتاهی و تقصیر، عهده دار روز و شب زنده داری او شدیم، و در آن اندکی از بسیار را به جا آوردیم.

ص:383

[«45»اَللَّهُمَّ فَلَکَ الْحَمْدُ إِقْرَاراً بِالْإِسَاءَهِ وَ اعْتِرَافاً بِالْإِضَاعَهِ وَ لَکَ مِنْ قُلُوبِنَا عَقْدُ النَّدَمِ وَ مِنْ أَلْسِنَتِنَا صِدْقُ الاِعْتِذَارِ فَأْجُرْنَا عَلَی مَا أَصَابَنَا فِیهِ مِنَ التَّفْرِیطِ أَجْراً نَسْتَدْرِکُ بِهِ الْفَضْلَ الْمَرْغُوبَ فِیهِ وَ نَعْتَاضُ بِهِ مِنْ أَنْوَاعِ الذُّخْرِ الْمَحْرُوصِ عَلَیْهِ «46»وَ أَوْجِبْ لَنَا عُذْرَکَ عَلَی مَا قَصَّرْنَا فِیهِ مِنْ حَقِّکَ وَ ابْلُغْ بِأَعْمَارِنَا مَا بَیْنَ أَیْدِینَا مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ الْمُقْبِلِ فَإِذَا بَلَّغْتَنَاهُ فَأَعِنِّا عَلَی تَنَاوُلِ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ مِنَ الْعِبَادَهِ وَ أَدِّنَا إِلَی الْقِیَامِ بِمَا یَسْتَحِقُّهُ مِنَ الطَّاعَهِ وَ أَجْرِ لَنَا مِنْ صَالِحِ الْعَمَلِ مَا یَکُونُ دَرَکاً لِحَقِّکَ فِی الشَّهْرَیْنِ مِنْ شُهُورِ الدَّهْرِ]

خدایا! تو را سپاس؛ در حالی که به بدی هامان اقرار، و به ضایع کردن ماه مبارک و هم چنین به تباه کردن اعمالمان اعتراف داریم، و برای تو در دل هامان پشیمانی پا برجا و ثابت، و در زبانمان عذر صادقانه قرار دارد. بر این اساس در برابر تقصیر و تفریطی که در این ماه گریبان گیر ما شد، پاداشی عنایت کن که از پرتو آن پاداش فضیلت دلخواهمان را در این ماه به دست آوردیم، و اندوخته های گوناگون را که مورد علاقه است عوض بستانیم، و عذر ما را در کوتاهی از ادای حقّت بپذیر، و عمرهای ما را، که پیش روی ماست، به ماه رمضان آینده برسان، و چون ما را به آن رساندی، بر انجام عبادتی که شایستۀ توست یاریمان فرما، و به انجام طاعتی که سزاوار آن ماه است برسان، و عمل

ص:384

شایسته ای که موجب تدارک حق توست، در آن دو ماه از ماه های روزگار به دست ما جاری فرما.

ص:385

[«47»اَللَّهُمَّ وَ مَا أَلْمَمْنَا بِهِ فِی شَهْرِنَا هَذَا مِنْ لَمَمٍ أَوْ إِثْمٍ أَوْ وَاقَعْنَا فِیهِ مِنْ ذَنْبٍ وَ اکْتَسَبْنَا فِیهِ مِنْ خَطِیئَهٍ عَلَی تَعَمُّدٍ مِنَّا أَوْ عَلَی نِسْیَانٍ ظَلَمْنَا فِیهِ أَنْفُسَنَا أَوِ انْتَهَکْنَا بِهِ حُرْمَهً مِنْ غَیْرِنَا فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اسْتُرْنَا بِسِتْرِکَ وَ اعْفُ عَنَّا بِعَفْوِکَ وَ لاَ تَنْصِبْنَا فِیهِ لِأَعْیُنِ الشَّامِتِینَ وَ لاَ تَبْسُطْ عَلَیْنَا فِیهِ أَلْسُنَ الطَّاعِنِینَ وَ اسْتَعْمِلْنَا بِمَا یَکُونُ حِطَّهً وَ کَفَّارَهً لِمَا أَنْکَرْتَ مِنَّا فِیهِ بِرَأْفَتِکَ الَّتِی لاَ تَنْفَدُ وَ فَضْلِکَ الَّذِی لاَ یَنْقُصُ]

خدایا! در هر گونه لغزشی که در این ماه رمضانمان وارد شدیم از گناه کوچک یا بزرگ، یا معصیتی که در آن مرتکب شدیم، یا خطایی که در آن کسب کردیم، از روی عمد، یا فراموشی، که در آن به خود ستم روا داشتیم، یا به آن پردۀ حرمت دیگری را دریدیم، پس بر محمد و آلش درود فرست، و ما را به پرده پوشیت بپوشان، و به گذشتت از ما بگذر، و ما را به خاطر گناهی که کردیم، در برابر دیدۀ شماتت کنندگان قرار مده، و زبان طعنه زنندگان را به روی ما باز مکن، و ما از باب رأفت و لطفت که پایان نمی پذیرد، و بر پایۀ احسانت که کاستی ندارد، به اعمالی بدار که باعث ریزش گناهان، و کفارّه اموری شود که در این ماه، از ما ناپسند شمردی.

ص:386

[«48»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْبُرْ مُصِیبَتَنَا بِشَهْرِنَا وَ بَارِکْ لَنَا فِی یَوْمِ عِیدِنَا وَ فِطْرِنَا وَ اجْعَلْهُ مِنْ خَیْرِ یَوْمٍ مَرَّ عَلَیْنَا أَجْلَبِهِ لِعَفْوٍ وَ أَمْحَاهُ لِذَنْبٍ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا خَفِیَ مِنْ ذُنُوبِنَا وَ مَا عَلَنَ «49»اَللَّهُمَّ اسْلَخْنَا بِانْسِلاَخِ هَذَا الشَّهْرِ مِنْ خَطَایَانَا وَ أَخْرِجْنَا بِخُرُوجِهِ مِنْ سَیِّئَاتِنَا وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَسْعَدِ أَهْلِهِ بِهِ وَ أَجْزَلِهِمْ قِسْماً فِیهِ وَ أَوْفَرِهِمْ حَظّاً مِنْهُ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مصیبت از دست رفتن رمضانمان را جبران کن و روز عید و فطرمان را بر ما مبارک فرما، و آن را از بهترین روزهایی که بر ما گذشته قرار ده، جلب کننده ترین روز نسبت به عفو، و محو کننده ترین زمان برای گناه، و معاصی پنهان و آشکارمان را بیامرز.

خدایا! با گذشتن این ماه از خطاهای ما بگذر، و با خارج شدنش، ما را از گناهانمان خارج کن، و ما را از خوشبخت ترین اهل این ماه به آن و پرنصیب ترین آنان در آن، و بهره مندترین ایشان از آن قرار ده.

ص:387

[«50»اَللَّهُمَّ وَ مَنْ رَعَی هَذَا الشَّهْرَ حَقَّ رِعَایَتِهِ وَ حَفِظَ حُرْمَتَهُ حَقَّ حِفْظِهَا وَ قَامَ بِحُدُودِهِ حَقَّ قِیَامِهَا وَ اتَّقَی ذُنُوبَهُ حَقَّ تُقَاتِهَا أَوْ تَقَرَّبَ إِلَیْکَ بِقُرْبَهٍ أَوْجَبَتْ رِضَاکَ لَهُ وَ عَطَفَتْ رَحْمَتَکَ عَلَیْهِ فَهَبْ لَنَا مِثْلَهُ مِنْ وُجْدِکَ وَ أَعْطِنَا أَضْعَافَهُ مِنْ فَضْلِکَ فَإِنَّ فَضْلَکَ لاَ یَغِیضُ وَ إِنَّ خَزَائِنَکَ لاَ تَنْقُصُ بَلْ تَفِیضُ وَ إِنَّ مَعَادِنَ إِحْسَانِکَ لاَ تَفْنَی وَ إِنَّ عَطَاءَکَ لَلْعَطَاءُ الْمُهَنَّا «51»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْتُبْ لَنَا مِثْلَ أُجُورِ مَنْ صَامَهُ أَوْ تَعَبَّدَ لَکَ فِیهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ]

خدایا! کسی که این ماه را آن طور که می بایست رعایت کرد، و احترامش را به نحوی که شایسته بود حفظ نمود، و حدودش را به صورتی که سزاوار بود به پای داشت، و از گناهانش به طور کامل پرهیز کرد یا به وسیلۀ عمل خالصی به تو تقرّب جست، عملی که موجب خشنودیت، و معطوف کردن رحمتت بر اوست، پس مانند آنچه به او بخشیدی، بر ما هم از توانگریت ببخش، و چندین برابر آن را از احسانت به ما عطا کن. مسلماً احسانت کاستی نمی پذیرد، و خزاینت نقصان پیدا نمی کند؛ بلکه افزون می شود، و همانا معادن احسانت از بین نمی رود، و قطعاً عطای تو عطایی است گوارا.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و برای ما پاداشی، همانند پاداش کسی که این ماه را روزه گرفت، یا در آن تا روز قیامت به بندگیت برخاست، ثبت

ص:388

فرما.

رعایت حق رمضان

برای شناخت حق ماه مبارک رمضان و اهتمام در ادای حق آن باید بیندیشیم هدف از روزه چه بوده و چرا خداوند این ماه را گرامی داشته است.

این طور که از بیان معصومان علیهم السلام پیداست، همۀ حیثیت و منفعتی که برای روزه متصوّر است، همان جنبۀ ایجاد مصونیت و ملکۀ تقوا نسبت به همۀ اعضا و جوارح انسان است، چرا که هر یک از اعضا و جوارح، به نحوی در معرض تهدید گناه قرار دارند.

زبان، گوش، چشم، شکم و غریزۀ جنسی، همه در معرض خطر هستند و روزه یک عمل عبادی تمرینی است که ابتدایی ترین شکل آن، با پرهیز و خودداری از آشامیدن و خوردن تحقّق پیدا می کند، و زمانی این عمل به مرحلۀ کمال می رسد که تورّع و پرهیز، به همۀ تمایلات و خواهش ها تسرّی پیدا کند، یعنی همانگونه شخص برای مدّتی دهان و شکم را از لذایذ، حتی خوردنی ها و نوشیدنی های حلال محروم می کند، باید چشم و گوش را از دیدن و شنیدن ناروا و حرام باز دارد و غریزۀ جنسی را مهار کند، در این صورت نتیجۀ روزه که همان توفیق در مالکیت نفس و غرایز است برای انسان حاصل می شود و اگر انسان توانست مالک نفس خود شود، خویش را از خطرات و عواقب سوء دنیوی و اخروی شهوت پرستی حفظ کرده است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

فازَ مَنْ غَلَبَ هَواهُ وَ مَلِکَ دَواعِیَ نَفْسَهُ. (1)

ص:389


1- (1) - غرر الحکم: 241، حدیث 4885. [1]

کسی که زمام تمایلات خود را به دست گرفت و مهار کرد، رستگار است.

آری، اگر انسان موفّق شد به وسیلۀ روزه و ممارست در اطاعت، دشمن درونی را مهار کند، به روزۀ واقعی نایل شده است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

الصَّوْمُ جُنَّهٌ مِنَ النّارِ. (1)

روزه، سپر آتش است.

و این همان معنای سپر بودن و حایل شدن روزه در برابر آتش است یعنی: روزه میان انسان و آتش حایل می شود و او را از ابتلای به آتش شهوات و تمنّیات غرایز باز می دارد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

اَعْدی عَدُّوِکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک. (2)

دشمن ترین دشمنان همان دشمن درونی است که بین دو پهلوی تو می باشد.

اگر توانستی حق روزه را به درستی و با تمام و کمال به جا آوری، در حقیقت به ثمرۀ روزه و دستاورد آن، نیز خواهی رسید.

جالب این است که ثمرۀ تقوا که خداوند بر روزه مترتّب می فرماید، ریشه در نگهبانی و پاسداری از هویّت انسانی دارد و به طور کلی هر ثمره و خصوصیّتی برای روزه ذکر شده، برای تقوا هم ذکر شده است، چون روزه طریق تحصیل همان ملکه است.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

ص:390


1- (1) - بحار الأنوار: 333/65، باب 27، حدیث 10؛ الکافی: 62/4، حدیث 1؛ [1] من لایحضره الفقیه: 74/2،حدیث 1871.
2- (2) - بحار الأنوار: 64/67، باب 45، حدیث 1؛ [2]عوالی اللآلی: 118/4، حدیث 187. [3]

فَاِنَّ التَّقْوی فِی الْیَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجَنَّهُ وَ فی غَدٍ الطَّریقُ الَی الْجَنَّهِ. (1)

به طور قطع امروز، تقوا، سپر از بلا و فردا، راه بهشت الهی است.

اگر در دنیا سپر را به دست آوردی و این حائل را در میان خود و آتش قرار دادی، نتیجه اش این است که در قیامت هم راه بهشت به سوی تو باز خواهد بود. یعنی باید تقوای فرد به مرحله ای برسد که احساس نفرت و گریز از پلیدی، حرام، گناه و نامشروع را در او، به وجود آورد.

برای به دست آوردن حق ماه رمضان، باید همۀ حقوقی که پیرامون گوش، چشم، زبان، دست و پا، شکم و غریزۀ جنسی می باشد و همچنین درمان همۀ دردها و رنج ها و خطراتی که هر یک از این اعضا و جوارح را تهدید می کند را با عبادت روزه به جا آورد؛ چرا که با ملکه ای که در سایۀ این عبادت برای انسان حاصل می شود، می توان به مبارزۀ با خطرات برخاست و بر همۀ آنها پیروز شد، این از خواص روزۀ حقیقی است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

اِذا صُمْتَ فَلْیَصُمْ سَمْعُکَ وَ بَصَرُکَ وَ شَعْرُکَ وَ جِلْدُکَ وَ عَدَّدَ اشْیاءَ غَیْرَ هذَا وَ قالَ: لایَکُونُ یَوْمُ صَوْمِکَ کَیَومِ فِطْرِکَ. (2)

تو زمانی روزه داری، که گوش و چشم و موی و پوست و دیگر اعضای بدنت روزه باشد، باید روزی که روزه داری با روزهای دیگرت متفاوت باشند.

انسان روزه دار باید وقار و طمأنینۀ روزه در او پیدا شود به گونه ای که نه تنها زبان، چشم، گوش او باید روزه باشد، بلکه این ملکه و ممارست باید به حدّی از کمال برسد که علاوه بر این ها، قلب روزه دار هم روزه باشد.

ص:391


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 233. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 351/94؛ [2]الکافی: 87/4، حدیث 1؛ [3] من لایحضره الفقیه: 108/2، حدیث 1855.

امیر المؤمنین علی علیه السلام می فرماید:

صِیامُ القَلْبِ عَنِ الْفِکْرِ فی الآثامِ افْضَلُ مِنْ صِیامِ الْبَطْنِ عَنِ الطَّعامِ. (1)

اگر انسان موفّق شود قلب را از اندیشۀ گناه پاک و مطهّر نگاه دارد بهتر از آن است که فقط شکم را از خوردن و آشامیدن باز دارد.

هنگامی دستیابی به چنین مرحله ای، میسّر است که انسان بتواند بر پلیدی و پستی گناهان، چنان اشراف پیدا کرده، و به عوارض سوء آن ها آگاه شود، که هرگز فکر و ذهن او به سوی گناه نرود، از طرفی آن چنان اقتداری بر اندیشۀ خود پیدا کند که راه گناه را بر خیال و تصوّر خود ببندد.

با وجوب چنین واجبات عبادی، در واقع خداوند منتّی بر انسان گذاشته که راه و رسم صحیح زندگی را به او بیاموزد و در سایۀ این واجبات عبادی، ملکۀ تقوی برای او حاصل شود و روح او در سایۀ این تقوی لطافت پیدا کند.

خاطره ای دربارۀ ریاضت نفس

شهید بهشتی رحمه الله خاطرۀ جالبی از مسافرت خود در این زمینه می گوید:

«یکی از مشاهدات خودم را بگویم: وین پایتخت اتریش از شهرهای توریستی است و از مراکز دیدنی آن کاخ سلاطین اتریش است. آخرین امپراتور آن «فرانتس یوزف اول» است. در بازدید از آن کاخ، بخشی بود مربوط به حرم سرا که در آن تخت و وسایل خواب و اتاق های خواب قرار داشت. در دفترچۀ راهنمایی که برای بازدید کنندگان تهیّه شده بود، نوشته شده بود که امپراتور در مواقعی که طبق برنامه به اندرون می رفت و در حرم سرا زندگی می کرد، بسیاری از اوقات و ساعاتش را در اتاق اختصاصی اش می گذراند، آن اتاق خصوصیاتی داشت. در این اتاق یک تخت

ص:392


1- (1) - غرر الحکم: 176، حدیث 3365. [1]

فلزّی سیمی و یک آفتابه و لگن دستی گذاشته شده بود. آب لوله کشی گرم و سرد در آن جا نبود. با آن که در اتاق های دیگر بود. او مانند یک افسر که چادری در میدان جنگ دارد، در اتاقش زندگی می کرد.

چرا؟ علت آن را هم در آن جا نوشته بود، برای این که هر زمان که حضورش در یکی از میدان های جنگ لازم بود، سست نباشد و نگوید: چگونه این کاخ و کاشانه را رها کنم و در چادر زندگی کنم، بنابراین به این صورت تمرین می کرد.

و حالا اسلام می خواهد مسلمان ها، این چنین تمرینی را لا اقل کوتاه مدت در زندگی داشته باشند، اسلام می خواهد مسلمانی نیرومند، که اراده اش بر همه خواسته های دیگرش مسلّط باشد بسازد، مسلّط بر شهوات، مسلّط بر خودخواهی و غصب، مسلّط بر تن آسایی، مسلّط بر خودآرایی و آماده برای تن دادن به یک زندگی ای که در هر جا ممکن باشد و جز این هم نمی شود.» (1)روزه یکی از آن تمرینات عمومی است که اگر کسی به حکمت و فلسفۀ حقیقی آن رسید، دیگر وداع برای او معنی و مفهومی نخواهد داشت و همیشه خود را در تحت توجّهات الهی می بیند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

فَاِذا صُمْتَ فَانوِ بِصَوْمِکَ کَفَّ النَّفْسِ عَنِ الشَّهَواتِ وَ قَطْعَ الهِمَّهِ عَنْ خُطُواتِ الشیاطینِ وَ انْزِلْ نَفْسَکَ مَنْزِلَهَ الْمَرْضی لاتَشْتَهی طَعاماً وَ لا شَراباً وَ تَوَقَّعْ فی کُلِّ لَحْظَهٍ شَفاءَکَ مِنْ مَرَضِ الذُّنُوبِ وَ طَهِّرْ باطِنَکَ مِنْ کُلِّ کَدَرٍ وَ غَفْلَهٍ وَ ظُلْمَهٍ یَقْطَعُکَ عَنْ مَعْنَی الْاِخْلاصِ لِوَجْهِ اللّهِ. (2)

وقتی روزه می گیری، در درجۀ اول، نیّتت این باشد که: نفس خود را از غلتیدن در دام شیطان محافظت کن و دوم این که: سعی کن که پیوند خود را با

ص:393


1- (1) - حج در قرآن، بهشتی: 136 - 137.
2- (2) - بحار الأنوار: 254/93، باب 30، حدیث 28؛ [1]مستدرک الوسائل: 369/7، باب 10، حدیث 8441. [2]

راه های انحرافی شیطان قطع کنی، خود را مانند مریضی تربیت کن که وقتی غذا را می بیند، طعام و شراب را می بیند، از غذا تنفّر دارد. تو نیز باید نسبت به گناه نفرت پیدا کنی و اگر چنین کردی منتظر باش که خداوند تو را از امراض و آلودگی های گناهان پاک می کند و شفا می دهد. آن گاه باطنت را از دروغ، تیرگی، غفلت و تاریکی که ارتباط با خلوص تو را با خدا قطع می کند، پاک گردان.

آری، اگر این طور شد دیگر حاضر نیستی با ماه رمضان وداع کنی، مگر اینکه به وصال حقیقی محبوب خود برسی، که امام سجّاد علیه السلام در مناجات خمس عشر می فرماید:

اِلهی.. غُلَّتی لایُبَرِّدُها الاّ وَصْلُکَ وَ لَوْعَتی لایُطْفِئُها الاّ لِقاؤُکَ وَ شَوْقی الَیْکَ لایَبُلُّهُ الَّا النَّظَرُ الی وَجْهِکَ وَ قَراری لایُقِرُّ دُونَ دُنُوِّی مِنْکَ وَ لَهْفَتی لایَرُدُّها الاّ رَوْحُکَ وَ سُقْمی لایَشْفیهِ الاّ طِبُّکَ وَ غَمّی لایُزیلُهُ الاّ قُرْبُکَ... فَیا مُنْتَهی امَلِ الْآمِلینَ وَ یا غایَهَ سُؤْلِ السّائِلِینَ وَ یا اقْصی طَلِبَهِ الطّالِبینَ. (1)

خدایا!.. این سوز سینه ام جز با وصال تو خنک نمی شود، خدایا! این سوزش دل من جز با دیدن تو خاموش نمی شود، خدایا! این شور و اشتیاق من جز با نظر به جلوۀ تو سیراب نمی گردد. خدایا! این التهاب و بی قراری من آرامش نمی پذیرد، جز با نزدیکی به تو، خدایا! این حزن و این ناله و استغاثۀ من ساکت می شود مگر روح و ریحان تو بر دل بتابد، خدایا! بیماری و درد و کسالت من جز با طبابت تو شفا پیدا نمی کند. خدایا! این غم و اندوه و درد دل

ص:394


1- (1) - بحار الأنوار: 150/91، باب 32، ذیل حدیث 21 [1] مناجاه المفتقرین؛ مفاتیح الجنان: [2] مناجات خمس عشر (مناجاه المفتقرین).

من از بین نمی رود، جز این که به وصال و قرب تو دست یابم،... ای منتهای آرزوی همه آرزومندان، و این منتهای همۀ گدایان و طلب کنندگان، و ای بالاترین مطلب جویندگان.

ص:395

[«52»اَللَّهُمَّ إِنَّا نَتُوبُ إِلَیْکَ فِی یَوْمِ فِطْرِنَا الَّذِی جَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِینَ عِیداً وَ سُرُوراً وَ لِأَهْلِ مِلَّتِکَ مَجْمَعاً وَ مُحْتَشَداً مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ أَذْنَبْنَاهُ أَوْ سُوءٍ أَسْلَفْنَاهُ أَوْ خَاطِرِ شَرٍّ أَضْمَرْنَاهُ تَوْبَهَ مَنْ لاَ یَنْطَوِی عَلَی رُجُوعٍ إِلَی ذَنْبٍ وَ لاَ یَعُودُ بَعْدَهَا فِی خَطِیئَهٍ تَوْبَهً نَصُوحاً خَلَصَتْ مِنَ الشَّکِّ وَ الاِرْتِیَابِ فَتَقَبَّلْهَا مِنَّا وَ ارْضَ عَنَّا وَ ثَبِّتْنَا عَلَیْهَا]

خدایا! در روز فطرمان که آن را برای مؤمنین عید و سرور، و برای اهل آیینت روز اجتماع و گردهمایی قرار دادی، به درگاهت از هر گناهی که مرتکب شدیم، یا کار زشتی که از پیش فرستادیم، یا اندیشه سوئی که در باطنمان پنهان داشتیم، توبه می کنیم؛ توبۀ کسی که خیال بازگشت به گناه را ندارد، و پس از آن به دامن خطایی بر نمی گردد؛ توبه ای خالص که از شک و تردید پاک باشد؛ پس آن را از ما بپذیر و از ما خشنود باش، و ما را بر آن توبه ثابت قدم دار.

عید فطر

اشاره

بدان که نام های عید چهار چیز است:

در فارسی به روز عید، جشن می گویند.

گفته اند: عید روزی است که در آن اجتماع باشد و برگرفته از عود به معنی بازگشتن است. از آن جهت عید نامیده شده است که در آن از اندوه به شادی باز

ص:396

می گردند و آن روز برای همۀ مردم روز شادی است، مگر نمی بینید که در روز عید زندانیان را کیفر و مؤاخذه نمی کنند و پرندگان را شکار نمی کنند و جانوران وحشی را نمی گیرد و کودکان را به مدرسه نمی فرستند.

و هم گفته اند: از این جهت به آن نام عید داده اند که هر انسانی به آنچه که خداوند به او وعده داده است، در این روز می رسد.

و نیز گفته اند: از این جهت عید می گویند که انسان ها در آن روز به توبه و دعا به پیشگاه خداوند برمی گردند و خداوند هم به عطا و بخشش به ایشان برمی گردد.

و هم گفته اند: از این سبب به آن عید می گویند که خداوند به بندگان مؤمن خود فایده های نیکو و منفعت های بزرگ و عطیّه و بخشش های فراوان ارزانی می دارد.

یوم الزّینه (روز جشن) که خداوند در سورۀ طه در حکایت موسی علیه السلام فرمود:

قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَهِ وَ أَن یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًی» (1)

موسی گفت : وعده گاه شما روز جشن است [ روزی که ] همۀ مردم را پیش از ظهر گرد هم می آورند .

یعنی روز عید آنان که در آن روز از همه جا آمده و در آنجا جمع می شدند، همان طور که یوم الدّین به معنای روز جزاست.

عید فطر زمان روزه گشایی، از اعیاد بزرگ اسلامی است که در آن روز درهای رحمت و برکت و پاداش و عیدی به سوی مسلمانان گشوده می شود و عبادت و تلاش روزه دار مورد سپاس پروردگار قرار می گیرد.

در آن روز خجسته شور و حالی برپا می گردد؛ فرشتگان فوج فوج به سوی زمین برای تبرّک و شاد باش پراکنده می شوند و بوی عطر خوشی از الطاف الهی در سراسر زمین گسترده می شود؛ زیرا این روز، عید فطر است و انسان ها به پاس یک

ص:397


1- (1) - طه (20) : 59. [1]

ماه بندگی و صبر، آمرزش خداوند را هدیه می گیرند.

امام باقر علیه السلام از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در توصیف ماه شوّال نقل می فرماید:

هر گاه هلال ماه شوّال طلوع کند به مؤمنان ندا می رسد، بشتابید برای دریافت جایزه های خود که این روز، روزه جایزه است.

سپس حضرت فرمود: سوگند به آن کسی که جانم در دست اوست که این جایزه ها درهم و دینار نیست. (1)امام علی علیه السلام فرمود: رسول اللّه صلی الله علیه و آله در خطبۀ شعبانیه معروف؛ اوضاع روز عید فطر را چنین شرح فرمود:

بامداد عید فطر، خداوند فرشتگان را به همۀ سرزمین ها می فرستد. آنان به زمین فرود می آیند و بر دهانۀ کوچه ها و راه ها می ایستند و با صدایی که آن را همه آفریده های خدا جز جنّ و آدمیان می شنوند، می گویند: ای امّت محمد! برای نمازگزاردن، به پیشگاه خداوند کریم بروید که از گناهان بزرگ عفو می کند و پاداش های گران عنایت می کند.

و چون در محل نماز عید حاضر می شوند، خداوند متعال به فرشتگان می فرماید:

ای فرشتگان من! مزد کارگر چون کار خود را انجام می دهد چگونه است؟

آنان عرضه می دارند: پروردگارا! باید مزدش کامل پرداخت شود.

خداوند می فرماید: شما را گواه می گیرم که من پاداش روزۀ رمضان و نمازشان را، خشنودی و آمرزش خود از ایشان قرار دادم و خداوند خطاب به بندگان خویش می فرماید:

ای بندگان من! هر چه می خواهید از من بخواهید که سوگند به عزّت و جلال

ص:398


1- (1) - روضه الواعظین: 339/2. [1]

خودم که امروز در این اجتماع خویش، هر چه برای دنیا و آخرت خود بخواهید عطا می کنم؛ و سوگند به عزّت خودم تا آنگاه که مراقب باشید، اسرار شما را پوشیده می دارم و شما را در پناه می گیرم و رسوا نمی کنم. باز گردید که آمرزیده شدید. همانا مرا خشنود کردید و من از شما خشنود شدم؛ پس فرشتگان شاد می شوند و از اینکه خداوند در روز عید فطر، چنین نعمت هایی به بندگان خود در این امّت ارزانی فرموده است: بشارت و تبریک می دهند. (1)حضرت علی علیه السلام در بعضی از اعیاد فطر، فرمود:

اِنَّما هُوَ عِیدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللّهُ صِیامَهُ وَ شَکَرَ قِیامَهُ وَ کُلُّ یَوْمٍ لایُعْصَی اللّهُ فِیهِ فَهُوَ یَوْمُ عِیدٍ. (2)

این عید است برای کسی که خداوند روزه اش را قبول و نمازش را سپاس نهاده، و هر روزی که خداوند در آن نافرمانی نشود، روز عید است.

امام صادق علیه السلام می فرماید: امیرمؤمنان علی علیه السلام در روز عید فطر خطبه ای ایراد فرمود که در فرازی از آن آمده است:

ای مردم! همانا این روز شما؛ روزی است که در آن نیکوکاران پاداش دریافت می کنند و هرزه کاران زیان می بینند و شباهت بسیاری به روز قیامت دارد. پس با بیرون آمدن از خانه های خود به سوی عبادتگاه هایتان، به یاد آن روزی افتید که از گورهایتان به سوی پروردگار بیرون می آیید و از ایستادن در جایگاه نماز به یاد آن روزی باشید که در پیشگاه پروردگارتان می ایستید و از بازگشتن به سوی خانه هایتان آن روزی را یاد آورید که به خانه های خود در بهشت و جهنّم باز می گردید. ای بندگان خدا! کمترین چیزی

ص:399


1- (1) - روضه الواعظین: 347/2؛ [1] فضائل الأشهر الثلاثه: 127 - 128.
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 428. [2]

که برای مردان و زنان روزه گیر می باشد این است که: فرشته ای در آخرین روز ماه رمضان ندا می دهد که ای بندگان خدا! بر شما مژده باد که گناهان گذشتۀ شما آمرزیده شد؛ بنگرید در آینده چگونه خواهید بود. (1)عید فطر از خواسته های بارز پروردگار است که گرد آمدن مردم را برای حمد و ستایش خود، دوست می دارد.

فضل بن شاذان می گوید: شنیدم که امام رضا علیه السلام می فرمود:

روز فطر، عید قرار داده شد تا برای مسلمانان محلّ گردهمایی باشد که در آن گردهم می آیند و به خاطر خدای عز و جل به صحنه آیند و خدا را در برابر نعمت هایش به شکوه و بزرگی یاد کنند، تا هم روز عید و اجتماع و هم روز بالندگی و روز زکات دادن و روز اشتیاق و روز فروتنی باشد. چون روز عید فطر، روز اول سال است که خوردن و نوشیدن در آن حلال می شود. از این روز خداوند دوست دارد، اجتماعی در این روز برای مسلمانان باشد که خداوند را در آن ستایش و نیایشِ با شکوهی به جای آورند. (2)

آداب عید فطر
اشاره

شیوه های بروز شادی در روز عید فطر برگرفته از فلسفه و حکمتِ عید قرار دادن این روز است. اگر شادی برای انجام تکلیف است، باید شیوه های شادی نیز همسو با ادای تکلیف باشد. به چند نمونه از آداب شادی در فرهنگ معصومان علیهم السلام اشاره می کنیم:

ص:400


1- (1) - بحار الأنوار: 362/87، باب 1، حدیث 13؛ الأمالی، شیخ صدوق: 101، حدیث 10. [1]
2- (2) - من لایحضره الفقیه: 522/1، حدیث 1485؛ وسائل الشیعه: 481/7، باب 37، حدیث 9911.
1 - شاد کردن دیگران:

ائمه اطهار علیهم السلام جشن و شادی این روز را به شکل های گوناگونی به دیگران منتقل می کردند. از جمله روایات معتبری از سیرۀ امام سجّاد علیه السلام دربارۀ آزادی برده ها آمده است که حضرت در شب عید از بردگان، طلب عفو و گذشت می فرمود و برده ها را در روز عید آزاد می کردند و برده های دیگر را جایگزین آنان می نمودند. (1)

2 - تکبیر و تهلیل

از جلوه های سرور در این روز و شب قبل از آن، سر دادن شعار توحیدی است.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در روز عید فطر و قربان در حالی که صدایش را به تکبیر بلند می کرد، بیرون می رفت و می فرمود: دو عید فطر و قربان را با تهلیل (لا اله الا اللّه) و تکبیر (اللّه اکبر) و تحمید (الحمداللّه) و تقدیس (سبحان اللّه) زینت دهید. (2)

3 - طهارت و پاکیزگی

غسل کردن و عطر زدن و لباس تمیز پوشیدن و تبریک گفتن از سنّت های شادی آفرین روز عید است.

امام صادق علیه السلام می فرمود:

کسی که روز عید نمی تواند در جماعت مردم شرکت کند، پس غسل کند و خود را به آنچه یافت خوش بو کند و تنهایی نماز بخواند همانگونه که به جماعت می خواند.

پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله هم وقتی عطر و گلی در روز عید فطر به دستش می رسید

ص:401


1- (1) - بحار الأنوار: 103/46، باب 5، حدیث 93؛ إقبال الأعمال: 260.
2- (2) - کنز العمال: 546/8، حدیث 24095؛ الجامع الصغیر: 32/2، حدیث 4579.

از همسرانش شروع می کرد. (1)

4 - کمک به مستمندان

کمک به فقیران در این روز بزرگ اختصاص به فطریه و کفّارات و صدقات ندارد، سیرۀ عملی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و اولیای الهی چنین نشان می دهد، روز عید نسبت به نیازمندان ایثار و گذشت فراوانی داشته اند. صدقات مردم را جمع نموده و به فقیران و سالمندان اطعام و ولیمه می دادند. (2)

5 - زیارت
اشاره

دید و بازدید از اقوام و آشنایان و بزرگان دینی از سیرۀ رفتار نیک اعیاد است، به ویژه در روز عید فطر که برای تبریک و تهنیت و امداد به یکدیگر؛ ملاقات و صله رحم به جای آورده می شود.

یکی از آدابی که در روز عید فطر به آن سفارش شده، خواندن دعای ندبه و زیارت امام حسین علیه السلام است. کسانی که امکان رفتن به زیارتگاه آن حضرت را ندارند، مناسب است از راه دور زیارت کنند و زیارت هایی دیگر برای آن حضرت به مناسبت های مهم در کتب ادعیه آمده است. (3)به طور کلی آثار رحمت و برکات عید سعید فطر بسیار است، حتّی به یوم الرّحمه (روز رحمت) شناخت شده است؛ زیرا در آن روز بندگان خدا مورد لطف و رحمت پروردگار قرار می گیرند و نیز خداوند در آن روز مبارک، دستور ساختن عسل را به زنبور عسل الهام فرموده و بیان کرده که در زنبور عسل عبرت بزرگی است و

ص:402


1- (1) - بحار الأنوار: 372/87، باب 1، ذیل حدیث 24؛ الکافی: 170/4، باب نوادر، حدیث 5.
2- (2) - جامع الأصول، ابن اثیر: 89/7.
3- (3) - بحار الأنوار: 100/98، باب 13، حدیث 34.

هنرمندی و شگفتی آفرینش در زنبور آشکار می باشد. (1)

ص:403


1- (1) - بحار الأنوار: 234/61، باب 10؛ [1]المصباح، کفعمی: 514، فصل 42. [2]

[«53»اَللَّهُمَّ ارْزُقْنَا خَوْفَ عِقَابِ الْوَعِیدِ وَ شَوْقَ ثَوَابِ الْمَوْعُودِ حَتَّی نَجِدَ لَذَّهَ مَا نَدْعُوکَ بِهِ وَ کَأْبَهَ مَا نَسْتَجِیرُکَ مِنْهُ «54»وَ اجْعَلْنَا عِنْدَکَ مِنَ التَّوَّابِینَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ لَهُمْ مَحَبَّتَکَ وَ قَبِلْتَ مِنْهُمْ مُرَاجَعَهَ طَاعَتِکَ یَا أَعْدَلَ الْعَادِلِینَ]

خدایا! ترس از عذاب وعده شده، و شوق ثواب موعود را روزی ما فرما، تا لذّت آنچه که از تو می خواهیم و اندوه آنچه که از آن به تو پناه می بریم در یابیم، و ما را نزد خود از توبه کنندگانی که محبّتت را بر آنان ختم کردی، و بازگشت به طاعتت را از ایشان پذیرفتی قرار ده؛ ای عادل ترین عادلان!

ترس از عذاب و شوق ثواب

خداوند متعال پس از توجّه بشارت های الهی به مؤمنان و نیکوکاران، خطاب به آنان فرمود:

وَ بَشِّرِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَهٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَ أُتُواْ بِهِ مُتَشَبِهًا وَ لَهُمْ فِیهَآ أَزْوَ جٌ مُّطَهَّرَهٌ وَ هُمْ فِیهَا خَلِدُونَ» (1)

و کسانی را که ایمان آورده اند و کارهای شایسته [ چون عبادت حق و خدمت

ص:404


1- (1) - بقره (2) : 25. [1]

به خلق ] انجام داده اند ، مژده ده که بهشت هایی ویژۀ آنان است که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ؛ هرگاه از آن بهشت ها میوه ای آماده به آنان دهند ، گویند : این همان است که از پیشْ روزیِ ما نمودند ، و از میوه های گوناگون که [ در طعم و گوارایی و زیبایی ] شبیهِ هم است ، نزد آنان آورند ؛ در آنجا برای ایشان همسرانی پاکیزه [ از هر آلودگی ] است ؛ و در آن بهشت ها جاودانه اند .

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَتِ جَنَّتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَْنْهَرُ خَلِدِینَ فِیهَا وَمَسَکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّتِ عَدْنٍ وَرِضْوَ نٌ مِّنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَ لِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (1)

خدا به مردان و زنان با ایمان بهشت هایی را وعده داده که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ؟ در آن جاودانه اند ، و نیز سراهای پاکیزه ای را در بهشت های ابدی [ وعده فرموده ] و هم چنین خشنودی و رضایتی از سوی خدا [ که از همۀ آن نعمت ها ] بزرگ تر است ؛ این همان کامیابی بزرگ است .

إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ أُوْلئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ * جَزَآؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِینَ فِیهَآ أَبَدًا رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ ذَ لِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ» (2)

مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند ، اینانند که بهترین مخلوقاتند . * پاداششان نزد پروردگارشان بهشت های پاینده ای است که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، در آنها جاودانه اند ، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند ؛ این [ پاداش ] برای کسی است که از پروردگارش بترسد .

ص:405


1- (1) - توبه (72) : 72. [1]
2- (2) - بیّنه (98) : 7 - 8. [2]

و از سوی دیگر در وعیدها و هشدارهایی، به کافران و ستمکاران می فرماید:

وَ الَّذِینَ کَسَبُواْ السَّیَِّاتِ جَزَآءُ سَیِّئَهِ بِمِثْلِهَا وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ مَّا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ کَأَنَّمَآ أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِّنَ الَّیْلِ مُظْلِمًا أُوْلئِکَ أَصْحَبُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَلِدُونَ» (1)

و کسانی که مرتکب بدی ها شدند ، کیفر هر بدی مانند همان بدی است و خواری آنان را فرامی گیرد ، برای آنان از [ خشم و عذاب ] خدا هیچ حافظ و نگه دارنده ای نخواهد بود ؛ گویی چهره هایشان با پاره هایی از شب تاریک پوشیده شده ؛ آنان اهل آتش اند و در آن جاودانه اند .

إِنَّ الْمُنَفِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا» (2)

بی تردید منافقان در پایین ترین طبقه از آتش اند ، و هرگز برای آنان یاوری نخواهی یافت .

از این رو انسان مؤمن و کافر تکلیفشان از جهت مسائل اعتقادی و قیامت و آخرت روشن است و جایگاه کسی که در باور خود حق و باطل را می شناسد و تا پایان عمر بر آن استوار می ماند؛ در صحنۀ محشر بر همگان آشکار می گردد.

امّا گروهی در میان راه زندگی، رنگ عوض می کنند، گاهی مانند افراد با ایمان خداجو می شوند و گاهی مانند منافقان برای تباهی و گمراهی دیگران تلاش می کنند، از این دسته؛ بسیاری از آدم هایی که گرفتار ترس و امید می شوند؛ اشتیاق به بهشت و زیبایی ها و ترس از جهنّم و وحشت آن در دلشان موج می زند. آرزوی پرواز به سوی دوست و جایگاه ابدی و آسایش همیشگی بر زبان جاری می سازند.

روزانه برای کار و خدمت شرافتمندانه در تکاپو هستند و در شب مانند بیماران در

ص:406


1- (1) - یونس (10) : 27. [1]
2- (2) - نساء (4) : 145. [2]

بستر خویش به خود می پیچند.

جان در کالبد تن آنان در فشار و اذیّت است و با کوچ از دیار فانی و نوشیدن شربت مرگ در فضایی آزاد و پرنعمت به پرواز در می آید و بر رفتار و اعمال دیگران نظاره می کنند.

امام صادق علیه السلام در توصیف حال چنین بندگانی به عبداللّه بن جندب می فرماید:

یَا ابْنَ جُنْدَبٍ یَهْلِکُ الْمُتَّکِلُ عَلَی عَمَلِهِ وَ لایَنْجُو الْمُجْتَرِئُ عَلَی الذُّنُوبِ الواثِقُ بِرَحْمَهِ اللّهِ. قُلْتُ: فَمَنْ یَنْجُو؟ قالَ: الَّذینَ هُمْ بَیْنَ الرَّجاءِ وَ الْخَوْفِ کَأَنَّ قُلُوبَهُم فی مَخْلَبِ طائِرٍ شَوْقاً إِلی الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعَذابِ. (1)

ای پسر جندب! هر که بر عمل خود تکیه داشته باشد هلاک می شود و آن کس که بی باکانه گناه می کند و دل به رحمت خدا بسته است، نجات نخواهد یافت.

عرض کردم: پس چه کسی نجات می یابد؟ فرمود: کسانی که بین امید و ترس مثل این که دل هایشان در چنگال پرنده ای است به واسطۀ اشتیاقی که به پاداش و ترسی که از کیفر دارند.

امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام در وصف مؤمنان و متّقیان حقیقی چنین می فرماید:

فَالْمُتَّقُونَ فیها هُمْ أَهْلُ الْفَضائِلِ. مَنْطِقُهُم الصَّوابُ وَ مَلْبَسُهُم الْاِقْتِصادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّواضُعُ. غَضُّوا أَبْصارَهُمْ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ. وَ وَقَفُوا أَسْماعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النّافِعِ لَهُمْ. نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلاءِ کَالَّتی نُزِّلَتْ فِی الرَّخاءِ وَ لَوْلَا الْاَجَلُ الَّذی کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْواحُهُمْ فی أَجْسادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً الَی الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ. عَظُمَ الْخالِقُ فی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ فی أَعْیُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فیها

ص:407


1- (1) - بحار الأنوار: 280/75، باب 24، حدیث 1؛ [1] تحف العقول: 302.

مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النّارُ کَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فیها مُعَذَّبُونَ. (1)

پرهیزکاران در این دنیا اهل فضائلند، گفتارشان صواب، پوشاکشان اقتصادی، و رفتارشان افتادگی است. از آنچه خدا بر آنان حرام کرده چشم پوشیده، و گوش های خود را وقف دانش با منفعت نموده اند. آنان را در بلا و سختی و آسایش و راحت، حالتی یکسان است، و اگر خداوند برای اقامتشان در دنیا زمانی معیّن را مقرّر نکرده بود، از شوق به ثواب و بیم از عذاب به اندازۀ چشم به هم زدنی روحشان در بدنشان قرار نمی گرفت. خداوند در باطنشان بزرگ، و غیر او در دیدگانشان کوچک است. آنان با بهشت چنانند که گویی آن را دیده و در فضایش غرق نعمتند، و با عذاب جهنّم چنانند که گویی آن را مشاهده نموده و در آن معذّبند.

از اوصاف بارز مشتاقان و خائفان، انتظار و بی قراری است. درد اشتیاق و پیوستن به دوست، آرامش روانی و قلبی آنان را می گیرد وبرای لقای حق بی تابی می کنند.

امام صادق علیه السلام در باب معرفت عارف می فرماید:

العارِفُ شَخْصُهُ مَعَ الْخَلْقِ وَ قَلْبُهُ مَعَ اللّهِ وَ لَوْ سَها قَلْبُهُ عَنِ اللّهِ طَرْفَهَ عَیْنٍ لَماتَ شَوْقاً الَیْهِ. (2)

انسان عارف، جسمش در میان مردم است و دلش با خداوند است؛ اگر دل او چشم به هم زدنی از خداوند غافل شود، از شوق او جان سپرد.

حضرت ام کلثوم علیها السلام می فرماید:

شب نوزدهم پدرم امیرمؤمنان علیه السلام در خانۀ من قرار و آرام نداشت، روی پایش

ص:408


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 184. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 14/3، باب 1، حدیث 35؛ [2]مصباح الشریعه: 191. [3]

بند نبود. وقتی من از ایشان پرسیدم، چه شده که امشب شما همین طور به ستاره ها نگاه می کنید؟ فرمود: دخترم امشب آن شبی می باشد که حبیب من پیغمبر صلی الله علیه و آله دربارۀ آن به من خبر داده است. (1)از شدّت عشق به وصال دوست روی پا نبود و هر چه موانعی برای حرکت حضرت پیش آمد، کنار می زد.

این نگاه اولیای خداست؛ چنین کاری، ساده نیست؛ این معنای سخن امیرمؤمنان است که فرمود:

إِنَّ اوْلِیاءَ اللّهِ هُمُ الَّذینَ نَظَرُوا الی باطِنِ الدُّنْیا اذا نَظَرَ النّاسُ الی ظاهِرِها. وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِها اذَا اشْتَغَلَ النّاسُ بِعاجِلِها. (2)

اولیای خدا آنانی هستند که به باطن دنیا نظر کردند وقتی که مردم به ظاهرش نگریستند، و به فردای آن مشغول شدند وقتی مردم به امروز پرداختند.

اولیای الهی در برابر آن همه مرارت و رنج ها که به آنان می رسد، می گویند: ما زیبایی فقط می بینیم. آنان که چنین می گویند: باطن هر چیز را می نگرند چون تلخی ظاهری که مردم از آن رنج می برند برای اولیای خداوند از دید زیبانگری، شیرینی و شیدایی است.

حضرت امام حسین علیه السلام وقتی از مکه به طرف کربلا می رود، جلوی اسبش را می گیرند و به او می گویند که: نرو، می پرسد چرا؟ می گویند: سفرت بوی خون می دهد. یعنی جانت در خطر است، البته پیش خودشان فکر کردند امام را بترسانیم که شاید نرود. به محض این که مرگ را مطرح کردند، حضرت ارزیابی باطنی و الهی کرد و فرمود:

ص:409


1- (1) - بحار الأنوار: 225/42، باب 127، حدیث 35؛ روضه الواعظین: 135/1. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 432. [2]

اشتیاقم به مرگ از اشتیاق یعقوب به دیدن یوسف شدیدتر است. (1)این برنامه؛ سیرۀ پروردگار عالم است امّا کسی که بر اساس دید سطحی ارزیابی می کند، می گوید: خداوند مرا پست و کوچک کرد. گاهی که کمی از اموالش یا تعداد فرزندانش آسیب می بیند ناله و فریادش بلند می شود که: گویا خدا ما را فراموش کرده یا چرا تنها مرا امتحان می کند و...

اگر در سیرۀ انبیا و معصومان علیهم السلام چنین طرز فکری باشد، پس دنیای آنان با دنیای مردم چه فرق می کند؟! روح بلند در کالبد بزرگ جای می گیرد و هر چه مقام معنوی برتر باشد، افق دیدگاه نسبت به لقای دوست گسترده تر می شود.

آنگاه که امام حسین علیه السلام فرمود: شوقم به مرگ از اشتیاق یعقوب به یوسف افزونتر است؛ بنابراین کلام او اوج نشاط روحی و افق بلند نگاه عرشی را می فهماند، آن جایی که یک مرتبه همۀ باطن را می بیند و با حال مخلصانه بر لبان مبارکش زمزمه می کند:

صَبْراً عَلی قَضائِکَ یا رَبِّ لا الهَ سِواکَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ مالی رَبٌّ سِواکُ وَ لامَعْبُودَ غَیْرُکَ، صَبْرًا عَلی حُکْمِکَ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ... (2)

صبر بر تقدیراتت پروردگار، ای که هیچ معبود حقی جز تو نیست، ای فریادرس فریادخواهان، هیچ صاحب اختیار و معبودی جز تو ندارم. صبر بر داوری ات ای دادرس بی پناهان.

سپس در نهایت اشتیاق به سوی پروردگارش می شتابد.

ص:410


1- (1) - بحار الأنوار: 366/44، باب 37؛ کشف الغمه: 29/2.
2- (2) - موسوعۀ کلمات الامام الحسین علیه السلام : 510؛ [1]مقتل الحسین علیه السلام ، مقرم: 357. [2]

[«55»اَللَّهُمَّ تَجَاوَزْ عَنْ آبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا وَ أَهْلِ دِینِنَا جَمِیعاً مَنْ سَلَفَ مِنْهُمْ وَ مَنْ غَبَرَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ «56»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ نَبِیِّنَا وَ آلِهِ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی مَلاَئِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ صَلِّ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی أَنْبِیَائِکَ الْمُرْسَلِینَ وَ صَلِّ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ وَ أَفْضَلَ مِنْ ذَلِکَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ صَلاَهً تَبْلُغُنَا بَرَکَتُهَا وَ یَنَالُنَا نَفْعُهَا وَ یُسْتَجَابُ لَهَا دُعَاؤُنَا إِنَّکَ أَکْرَمُ مَنْ رُغِبَ إِلَیْهِ وَ أَکْفَی مَنْ تُوُکِّلَ عَلَیْهِ وَ أَعْطَی مَنْ سُئِلَ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ]

خدایا! از تمام پدران و مادران و اهل دینمان بگذر؛ چه هر که از ایشان درگذشته، و چه آنها که تا روز قیامت خواهند آمد.

خدایا! بر محمد پیامبر ما و آلش درود فرست؛ همان گونه که بر فرشتگان مقربت درود فرستادی، و بر او و آلش درود فرست؛ همان گونه که بر پیامبران مرسلت درود فرستادی، و بر او و آلش درود فرست؛ همان گونه که بر بندگان شایسته ات درود فرستادی، و برتر و بهتر از آن را، ای پروردگار جهانیان، درودی که برکتش به ما رسد، و سودش نصیب ما شود، و به خاطر آن دعایمان مستجاب گردد. تو بزرگوارتر کسی هستی که به او روی آورده شده، و بی نیاز کننده تر کسی هستی که به او اعتماد شده، و بخشنده تر کسی هستی که احسانش

ص:411

درخواست شده، و تو بر هر کاری توانایی.

آمرزش برای آباء و اجداد و مؤمنان
اشاره

مرتبۀ بندگان صالح به اعتبار مرتبۀ عبودیّت و بندگی، نزد خداوند متعال متفاوت است؛ زیرا هر بنده ای از بندگان درستکار به اعتبار مقام یا اسمی که در او غلبۀ ظهوری دارد مرتبۀ ویژه ای پیدا می کند. ما در نماز بعد از سلام بر نبیّ مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله منزلت آنان را با خطاب مخصوص

«السَّلامُ علینا و علی عِبادِ اللّهِ الصَّالِحینَ» بیان می کنیم. اگر چه در خطاب عباد، به ویژگی و صلاحیّت آنان اشاره دارد و خود را هم در شمار آنان می داند ولکن مقصود مقامی است که در کائنات و عرش الهی به آنان اختصاص داده اند، به ویژه کسانی که در مراتب ایمان و اسلام و تقوا حقوق دینی برتری دارند.

بسیاری از نیاکان و پیشگامان حقیقی و حقوقی که در عصرهای پیشین می زیسته اند؛ و به گردن همۀ نسل های جدید حق حیات و سرافرازی دارند؛ و در طلب مغفرت و عفو اهل استحقاق هستند. محبّت و پیوند رشته های دوستی بین دو نسل گذشته و آینده در تحکیم مبانی اعتقادی و اخلاقی مؤثّر است.

امیر المؤمنین علیه السلام در حکمت های خویش می فرماید:

مَوَدَّهُ الْآباءِ قَرابَهٌ بَیْنَ الْاَبْناءِ وَ الْقَرَابَهُ الَی الْمَوَدَّهِ احْوَجُ مِنَ الْمَوَدَّهِ الَی الْقَرابَهِ. (1)

دوستی پدران، خویشاوندی بین فرزندان است، و خویشاوندی به دوستی محتاج تر از دوستی به خویشاوندی است.

ص:412


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 308. [1]

و نیز می فرماید:

أَبْلَغُ الْعِظاتِ النَّظَرُ إِلَی مَصارِعِ الْأَمْواتِ وَ الْاِعْتِبارُ بِمَصائِرِ الْآباءِ وَ الْأُمَّهاتِ. (1)

رساترین پندها نگاه کردن به آرامگاه مردگان و عبرت گرفتن از سرنوشت پدران و مادران است.

در روایت آمده است:

امام موسی بن جعفر علیه السلام به مرد زشت رویی از اهالی عراق برخورد کرد و به او سلام کرد و در کنارش نشست و مدّتی طولانی با وی گفتگو کرد. و سپس فرمود: اگر برایت مشکلی یا حاجتی پیش آید حاضرم آن را برآورده سازم.

شخص دیگری گفت: یابن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ! نزد این مرد می نشینی و سپس از نیازهایش می پرسی، در صورتی که او به شما نیازمندتر است، حضرت فرمود:

او بنده ای از بندگان خداست و به حکم کتاب خدا با ما برادر است و در سرزمین خدا به سر می برد. ما و او را، از بهترین پدران یعنی آدم علیه السلام و برترین ادیان یعنی اسلام به هم پیوند داده است وشاید روزی زمانه ما را در کاری نیازمند او کند و آنگاه ما را ببیند که دیروز بر او بزرگی فروختیم و امروز در برابرش فروتنی می کنیم... (2)پیشگامان در نیکی ها و پیشینیان در اعمال صالح نباید فراموش شوند؛ زیرا مقام معنوی آنان بالاتر از کامیابی مادّی آنهاست، به ویژه سبقت آنان در ایمان و جهاد و انفاق در راه خدا، برای تقرّب به پروردگار بوده است. و خداوند متعال هم در تجلیل از آنان فرموده است:

ص:413


1- (1) - غرر الحکم: 162، حدیث 3131. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 325/75، باب 25، ذیل حدیث 3؛ تحف العقول: 413. [2]

وَ السَّبِقُونَ السَّبِقُونَ * أُوْلئِکَ الْمُقَرَّبُونَ * فِی جَنَّتِ النَّعِیمِ» (1)

و پیشی گیرندگان [ به اعمال نیک ] که پیشی گیرندگان [ به رحمت و آمرزش ]اند ، * اینان مقربان اند ، * در بهشت های پر نعمت اند .

منظور از قرب در آیه، قرب منزلتی است نه مکانی؛ و تقرّب به خداوند با ادّعا حاصل نمی شود؛ روش و دلیل دارد.

یهودیان می گفتند: ما مقربان درگاه خدا هستیم ولی خداوند در پاسخ آنان مقرّبان را کسانی می داند که در کمالات و ارزش های دینی پیش قدم باشند. آنانی که در شرایط سخت و گرفتاری برای تعالی اسلام ایستادگی می نمودند و همۀ تلخی ها را به جان می خریدند تا نور حق بر دل های مردم تابیده شود.

و خداوند هم در برابر حق شناسی و قدردانی از آنان، بالاتر از غفران و بهشت؛ درجه و مدال افتخار مقرّبان و رضایت خویش را به آنان عطا فرموده است:

وَ السَّبِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَنٍ رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِینَ فِیهَآ أَبَدًا ذَ لِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (2)

پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی و درستی از آنان پیروی کردند ، خدا از ایشان خشنود است و آنان هم از خدا راضی هستند ؛ برای ایشان بهشت هایی آماده کرده که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، در آنجا برای ابد جاودانه اند ؛ این است کامیابی بزرگ .

از مصادیق بارز

«سابقون» می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

انبیا و اولیای الهی به ویژه رسول اللّه صلی الله علیه و آله و امیر المؤمنین علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام و

ص:414


1- (1) - واقعه (56) : 10 - 12. [1]
2- (2) - توبه (9) : 100. [2]

اهل بیت وانصار و مهاجرین و تابعین و مؤمنان و شهیدان و پدران و مادران صالحی که برای هدایت و دیانت بسیار کوشا و جانفشانی کردند و جان عزیزشان را در راه هدف الهی به حق سپردند.

و همه مسلمانان و نسل های بعد در قرون اخیر، مدیون پایداری و همّت بلند آن بزرگواران هستند؛ زیرا آنان راه شناخت خدا و سعادت و راهیابی به بهشت را به ما نشان دادند.

ابن عباس می گوید: از تفسیر کلام خدا که فرمود: وَ السَّبِقُونَ السَّبِقُونَ * أُوْلئِکَ الْمُقَرَّبُونَ * فِی جَنَّتِ النَّعِیمِ از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم، فرمود: جبرئیل به من گفته است:

اینان علی و شیعیان اویند، آنانند که به بهشت پیشی گیرند به خاطر کرامتی که خداوند به آنان نموده و مقرّبان درگاه خداوند می باشند. (1)مکتب کامل و شایسته: مکتبی است که برای پیروان و نسل آینده خود نیز طرح کمال و رشد داشته باشد و دعای خیر و استغفار برای گذشتگان، وظیفۀ آیندگان باشد. سابقه در ایمان ارزش محسوب می شود و برادری واقعی در پرتو ایمان است و رحمت و رأفت حق پشتوانه قبول دعاهاست. همانطور که خداوند دربارۀ مسلمان صدر اسلام می فرماید:

وَ الَّذِینَ جَآءُو مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَ نِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَنِ وَ لَاتَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ» (2)

و نیز کسانی که بعد از آنان [ انصار و مهاجرین ] آمدند در حالی که می گویند : پروردگارا ! ما و برادرانمان را که به ایمان بر ما پیشی گرفتند

ص:415


1- (1) - بحار الأنوار: 332/35، باب 12، حدیث 1؛ کشف الغمّه: 306/1.
2- (2) - حشر (59) : 10. [1]

بیامرز ، و در دل هایمان نسبت به مؤمنان ، خیانت و کینه قرار مده .

پروردگارا ! به حقیقت تو رؤوف و مهربانی .

خودسازی فردی و اجتماعی بدون استمرار از خداوند ممکن نمی شود، بلکه باید به سراغ ریشۀ گناهانی همچون حسادت و کینه رفت و با دعای خیر و طلب آمرزش، کینه ها را از دل دور کنیم، تا همدلی و محبّت در دل های همۀ انسان ها موج بزند.

از جمله حقوقی که سید ساجدان و زینت عابدان امام سجّاد علیه السلام دربارۀ بزرگان می فرماید:

وَ حَقُّ الْکَبِیرِ تَوْقِیرُهُ لِسِنِّهِ وَ إِجْلالُهُ لِتَقَدُّمِهِ فِی الْاِسْلامِ قَبْلَکَ وَ تَرْکُ مُقابَلَتِهِ عِنْدَ الْخِصامِ وَ لاتَسْبِقْهُ إِلی طَرِیقٍ وَ لاتَتَقَدَّمْهُ وَ لاتَسْتَجْهِلْهُ وَ إنْ جَهِلَ عَلَیْکَ احْتَمَلْتَهُ وَ اکْرَمْتَهُ لِحَقِّ الْإسْلامِ وَ حُرْمَتِهِ. (1)

حق بزرگتر این است که او را به خاطر سنّش احترام کرده و به خاطر سبقت او بر تو، در اسلام او را بزرگ شماری و در مقام ستیزه جویی او؛ رویارویی با او نکنی و در هیچ راهی بر او سبقت نجویی و او را به نادانی نگیری و اگر او اقدام به جهالت با تو کرد، او را تحمّل نمایی و به خاطر حقّ بزرگی در اسلام و احترام آن، او را عزیز و گرامی داری.

سپس حضرت در ادامه حقوق اهل دین و شریعت را که در پناه قرآن و رسالت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله هستند برمی شمرد و می فرماید:

وَ حَقُّ أَهْلِ مِلَّتِکَ إِضْمارُ السَّلامَهِ لَهُمْ وَ الرَّحْمَهُ لَهُمْ وَ الرِّفْقُ بِمُسِیئِهِمْ وَ تَأَلُّفُهُمْ وَ اسْتِصلاحُهُم وَ شُکْرُ مُحْسِنِهِمْ وَ کَفُّ الْأَذی عَنْهُمْ وَ تُحِبُّ لَهُمْ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ تَکْرَهُ لَهُمْ ما تَکْرَهُ لِنَفْسِکَ وَ أَنْ تَکُونَ شُیُوخُهُمْ بِمَنْزِلَهِ

ص:416


1- (1) - بحار الأنوار: 9/71، باب 1، حدیث 1، باب جوامع الحقوق؛ [1] تحف العقول: 270.

أَبیکَ وَ شَبابُهُمْ بِمَنْزِلَهِ إِخْوَتِکَ وَ عَجائِزُهُمْ بِمَنْزِلَهِ أُمِّکَ وَ الصِّغارُ بِمَنْزِلَهِ أَوْلادِکَ. (1)

و حق همکیشان تو این است که در نهان خانۀ دل، خواستار سلامت آنان بوده و نسبت به آنان دلسوز باشی و با بدانشان مدارا کرده، و با آنان انس و الفت برقرار کرده و خواستار اصلاحشان باشی، و نیکوکارشان را سپاسگزار بوده و دست آزار خویش از آنان باز داری و برای آنان دوست بداری آن چه برای خود دوست می داری؛ و برایشان ناپسند شماری آنچه برای خود نمی پسندی و باید که پیرمردان آنان برایت به منزلۀ پدر و جوانانشان به منزلۀ برادر و پیرزنان آنان به جای مادرت و کوچکان به مانند فرزندانت باشند.

همه در جامعۀ اسلامی دارای حقوق فردی و اجتماعی هستند و اسلام در میان آنها پیوند همکیشی ایجاد کرده است و در دل ارتباط و محبّت و دوستی به خاطر خدا می کنند و هیچ هدفی آنان را از تلاش و سیر به سوی خدا باز نمی دارد.

از فرازهای دعای حضرت چنین برداشت می شود؛ توجّه و عنایت به گذشتگان از پدر و مادران و بزرگان دینی، انسان را از دایرۀ ذهن کوچک و شخصیّت محدود بیرون کشیده و او را به گذشته و آینده اش پیوند می زند. تجربه نیاکان و خاطرات زندگی آنان، ره توشه آیندگان می شود.

از سوی دیگر این دید گسترده، پرده از نیاز انسان به دعای دیگران بر می دارد که در دل خود هر چه را دیگران برای خود می خواهند و زمینه های سعادت را برای خویش فراهم کرده اند برای او نیز بسازند، تا با عبور از او نسل بعد هم بهره مند گردد.

از این رو طلب عفو و مغفرت برای آنان و دعا برای شادی روح آنان، در تداوم نظارت و عنایت آنان در عالم ارواح بر زندگان و توفیق یافتن در راه حق، مؤثّر است.

ص:417


1- (1) - بحار الأنوار: 9/71، باب 1، حدیث 1، باب جوامع الحقوق؛ [1] تحف العقول: 270.

با درود پیوسته بر مقام رسالت و اهل بیت نبوّت و بزرگوارانی که ما را با یاد دادن آموزه های دینی و فراخواندن به رفتار و کردار نیک و نظام تربیتی به حق رهنمون شدند و در انسان انگیزۀ بیشتری برای تکامل و رسیدن به کمالات معنوی برتر، پدید آوردند.

حضرت علی علیه السلام در رابطه با فضائل آل محمد صلی الله علیه و آله و کرامت اهل بیت علیهم السلام چنین می فرماید:

هُمْ عَیْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ. یُخْبِرُکُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ ظاهِرُهُمْ عَنْ باطِنِهِمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ حِکَمِ مَنْطِقِهِمْ. لایُخالِفُونَ الْحَقَّ وَ لایَخْتَلِفُونَ فِیهِ.

هُمْ دَعائِمُ الْإِسْلامِ وَ وَلائِجُ الْاِعْتِصامِ بِهِمْ عادَ الْحَقُّ فی نِصابِهِ وَ انْزاحَ الْباطِلُ عَنْ مُقامِهِ وَ انْقَطَعَ لِسانُهُ عَنْ مَنْبِتِهِ. عَقَلُوا الدّینَ عَقْلَ وِعایَهٍ و رِعایَهٍ، لا عَقْلَ سَماعٍ وَ رِوایَهٍ. فَاِنَّ رُواهَ الْعِلْمِ کَثیرٌ وَ رُعاتَهُ قَلیلٌ. (1)

اینان حیات دانش، و مرگ جهلند. بردباری آنان از دانششان، و آشکارشان از نهانشان، و سکوتشان از حکمت گفتارشان شما را خبر می دهد. با حق مخالفت نمی ورزند و در آن اختلاف نمی نمایند. ستون های اسلام، و پناهگاه مردمند. حق به آنان به جای اصلیش بازگشت، و باطل از جایگاهش دور شد، و زبانش از ریشه قطع گردید. دین را همراه با فراگیری و عمل درک کردند، نه فقط از راه شنیدن و روایت کردن؛ زیرا راویان دانش فراونند، و عمل کنندگان به حق اندک.

صبر بر مسائل و مشکلات اجر و مزد بالایی دارد. در همۀ امور بزرگان حقیقی، باری را به دوش می گیرند و تا پای جان بر آن می ایستند، تا نور حق و حقیقت بر هر جا بتابد. البته کسانی که خدا را به عنوان معبود خود می پذیرند باید ایستادگی کنند

ص:418


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 239. [1]

تا برکات و ثمرات آن را ببینند.

قرآن دربارۀ صابران و جویندگان راه مستقیم می فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَئِکَهُ أَلَّا تَخَافُواْ وَ لَاتَحْزَنُواْ وَ أَبْشِرُواْ بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ» (1)

بی تردید کسانی که گفتند : پروردگار ما خداست ؛ سپس [ در میدان عمل بر این حقیقت ] استقامت ورزیدند ، فرشتگان بر آنان نازل می شوند [ و می گویند : ] مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده می دادند ، بشارت باد .

آنچه ایمان را بارور می کند و به نتیجه می رساند، مقاومت است وگرنه چه بسیار مؤمنانی که برای اسلام هم زحمت کشیده اند ولی بد عاقبت شدند. استقامت در کنار ایمان ارزشمند و مفید است. انسان در اثر ایمان و امیدی که به هدف دارد مقاومت می ورزد و فرشتگان را به خود جلب می کند؛ در نتیجه ترس و اندوه نسبت به گذشته از او برطرف می شود.

بالاترین هدیۀ آسمانی که فرشتگان برای مؤمنان مقام می آورند؛ آرامش روحی و روانی است. سپس امنیّت اجتماعی در پی خواهد داشت. اگر مقاومت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در راه دین و ایستادگی ائمه اطهار علیهم السلام به خاطر پاسداری از کیان دین و استقامت مبارزان و انقلابیون در راه جهاد با دشمنان و کافران نبود؛ تاکنون بویی از شریعت هم به مشام نسل نو نمی رسید و شناختی از اصول دین پیدا نمی کردند. اگر در بین جوانان ارتباط و احترام بزرگان بر اساس سیرۀ پسندیدۀ اسلامی باشد، بسیاری از مشکلات آنان برطرف می شود و خداوند متعال عنایت ویژه ای به این آداب دارد.

ص:419


1- (1) - فصّلت (41) : 30. [1]
احترام بزرگان و پیرمردان در روایات

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دربارۀ احترام به بزرگان و ریش سفیدان می فرماید:

مَنْ وَقَّرَ ذا شَیْبَهٍ فِی الْإِسْلامِ آمَنَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ فَزَعِ یَوْمِ الْقِیامَهِ. (1)

هر که پیر مسلمانی را تکریم و احترام نماید، خداوند او را از ترس روز قیامت ایمنی دهد.

و نیز فرمود:

مِنْ إِجْلالِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ إِجْلالُ ذِی الشَّیْبَهِ الْمُسْلِمِ. (2)

از والا شمردن خدای عزیز و بلند مرتبه؛ احترام موی سپید مسلمان است.

و نیز می فرماید:

الشَّیْخُ فی أَهْلِهِ کَالنَّبِیُّ فی أُمَّتِهِ. (3)

پیرمرد در خاندانش همچون پیامبر در امّتش است.

در روایت أنس آمده است: پیرمردی به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب شد.

کسانی که در محضر آن حضرت بودند رعایت احترامش را ننمودند. و در جا دادن کندی نشان دادند.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از این رفتار برخلاف ادب، ناراحت شد و به آنان فرمود:

کسی که به خردسالان ما ترحّم نکند و پیران ما را تکریم ننماید، از ما نیست. (4)

ص:420


1- (1) - کافی: 658/2، حدیث 3؛ بحار الأنوار: 302/7، باب 15، حدیث 53. [1]
2- (2) - کافی: 658/2، حدیث 6؛ بحار الأنوار: 138/72، باب 53، حدیث 2. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 137/72، باب 52، حدیث 4؛ [3]روضه الواعظین: 476/2. [4]
4- (4) - مجموعه ورام: 34/1؛ بحار الأنوار: 137/72، باب 52، ذیل حدیث 4؛ جامع الأخبار: 92.

یعنی وابستگی و رابطه ای بین ما و او ایجاد نشده است، چه رسد به اینکه مورد آمرزش و شفاعت قرار گیرد.

ص:421

جلد 12

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 12/ حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ج.

فروست:مجموعه آثار؛ 45، 46، 47، 48، 49، 50، 51، 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59 .

شابک:900000ریال:دوره 978-964-2939-60-2: ؛ ج.1 978-964-2939-61-9: ؛ ج.2 978-964-2939-62-6: ؛ :ج.3 978-964-2939-63-3: ؛ :ج.4 978-964-2939-64-0: ؛ :ج.5 978-964-2939-65-7: ؛ :ج.6 978-964-2939-66-4: ؛ :ج.7 978-964-2939-67-1: ؛ :ج.8 978-964-2939-68-8: ؛ :ج.9 978-964-2939-69-5: ؛ :ج.10 978-964-2939-70-1: ؛ :ج.11 978-964-2939-71-8: ؛ : ج.12 978-964-2939-72-5 : ؛ ج.13 978-964-2939-91-6 : ؛ ج.14 978-964-2939-92-3 : ؛ ج.15 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره:BP267/1/ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی:297/772

شماره کتابشناسی ملی: 1981717

ص :1

اشاره

ص :2

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 12

حسین انصاریان

ص :3

ص :4

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :5

ص :6

دعای 46 : بازگشت از نماز فطر و جمعه

اشاره

استاد حسین انصاریان

دعای 46 : بازگشت از نماز فطر و جمعه

«1»یَا مَنْ یَرْحَمُ مَنْ لاَ یَرْحَمُهُ الْعِبَادُ «2»وَ یَا مَنْ یَقْبَلُ مَنْ لاَ تَقْبَلُهُ الْبِلاَدُ «3»وَ یَا مَنْ لاَ یَحْتَقِرُ أَهْلَ الْحَاجَهِ إِلَیْهِ «4»وَ یَا مَنْ لاَ یُخَیِّبُ الْمُلِحِّینَ عَلَیْهِ «5»وَ یَا مَنْ لاَ یَجْبَهُ بِالرَّدِّ أَهْلَ الدَّالَّهِ عَلَیْهِ «6»وَ یَا مَنْ یَجْتَبِی صَغِیرَ مَا یُتْحَفُ بِهِ وَ یَشْکُرُ یَسِیرَ مَا یُعْمَلُ لَهُ «7»وَ یَا مَنْ یَشْکُرُ عَلَی الْقَلِیلِ وَ یُجَازِی بِالْجَلِیلِ «8»وَ یَا مَنْ یَدْنُو إِلَی مَنْ دَنَا مِنْهُ «9»وَ یَا مَنْ یَدْعُو إِلَی نَفْسِهِ مَنْ أَدْبَرَ عَنْهُ «10»وَ یَا مَنْ لاَ یُغَیِّرُ النِّعْمَهَ وَ لاَ یُبَادِرُ بِالنَّقِمَهِ «11»وَ یَا مَنْ یُثْمِرُ الْحَسَنَهَ حَتَّی یُنْمِیَهَا وَ یَتَجَاوَزُ عَنِ السَّیِّئَهِ حَتَّی یُعَفِّیَهَا «12»اِنْصَرَفَتِ الْآمَالُ دُونَ مَدَی کَرَمِکَ بِالْحَاجَاتِ وَ امْتَلَأَتْ بِفَیْضِ جُودِکَ أَوْعِیَهُ الطَّلِبَاتِ وَ تَفَسَّخَتْ دُونَ بُلُوغِ نَعْتِکَ الصِّفَاتُ فَلَکَ الْعُلُوُّ الْأَعْلَی فَوْقَ کُلِّ عَالٍ وَ الْجَلاَلُ الْأَمْجَدُ فَوْقَ کُلِّ جَلاَلٍ «13»کُلُّ جَلِیلٍ عِنْدَکَ صَغِیرٌ وَ کُلُّ شَرِیفٍ فِی جَنْبِ شَرَفِکَ حَقِیرٌ خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَی غَیْرِکَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلاَّ لَکَ وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلاَّ بِکَ وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلاَّ مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَکَ «14»بَابُکَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ وَ جُودُکَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِینَ وَ إِغَاثَتُکَ قَرِیبَهٌ مِنَ الْمُسْتَغِیثِینَ «15»لاَ یَخِیبُ مِنْکَ الْآمِلُونَ وَ لاَ یَیْأَسُ مِنْ عَطَائِکَ الْمُتَعَرِّضُونَ وَ لا یَشْقَی بِنَقِمَتِکَ الْمُسْتَغْفِرُونَ «16»رِزْقُکَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاکَ وَ حِلْمُکَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاکَ

ص:7

عَادَتُکَ الْإِحْسَانُ إِلَی الْمُسِیئِینَ وَ سُنَّتُکَ الْإِبْقَاءُ عَلَی الْمُعْتَدِینَ حَتَّی لَقَدْ غَرَّتْهُمْ أَنَاتُکَ عَنِ الرُّجُوعِ وَ صَدَّهُمْ إِمْهَالُکَ عَنِ النُّزُوعِ «17»وَ إِنَّمَا تَأَنَّیْتَ بِهِمْ لِیَفِیئُوا إِلَی أَمْرِکَ وَ أَمْهَلْتَهُمْ ثِقَهً بِدَوَامِ مُلْکِکَ فَمَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ السَّعَادَهِ خَتَمْتَ لَهُ بِهَا وَ مَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الشَّقَاوَهِ خَذَلْتَهُ لَهَا «18»کُلُّهُمْ صَائِرُونَ إِلَی حُکْمِکَ وَ أَمُورُهُمْ آئِلَهٌ إِلَی أَمْرِکَ لَمْ یَهِنْ عَلَی طُولِ مُدَّتِهِمْ سُلْطَانُکَ وَ لَمْ یَدْحَضْ لِتَرْکِ مُعَاجَلَتِهِمْ بُرْهَانُکَ «19»حُجَّتُکَ قَائِمَهٌ لاَ تُدْحَضُ وَ سُلْطَانُکَ ثَابِتٌ لاَ یَزُولُ فَالْوَیْلُ الدَّائِمُ لِمَنْ جَنَحَ عَنْکَ وَ الْخَیْبَهُ الْخَاذِلَهُ لِمَنْ خَابَ مِنْکَ وَ الشَّقَاءُ الْأَشْقَی لِمَنِ اغْتَرَّ بِکَ «20»مَا أَکْثَرَ تَصَرُّفَهُ فِی عَذَابِکَ وَ مَا أَطْوَلَ تَرَدُّدَهُ فِی عِقَابِکَ وَ مَا أَبْعَدَ غَایَتَهُ مِنَ الْفَرَجِ وَ مَا أَقْنَطَهُ مِنْ سُهُولَهِ الْمَخْرَجِ عَدْلاً مِنْ قَضَائِکَ لاَ تَجُورُ فِیهِ وَ إِنْصَافاً مِنْ حُکْمِکَ لاَ تَحِیفُ عَلَیْهِ «21»فَقَدْ ظَاهَرْتَ الْحُجَجَ وَ أَبْلَیْتَ الْأَعْذَارَ وَ قَدْ تَقَدَّمْتَ بِالْوَعِیدِ وَ تَلَطَّفْتَ فِی التَّرْغِیبِ وَ ضَرَبْتَ الْأَمْثَالَ وَ أَطَلْتَ الْإِمْهَالَ وَ أَخَّرْتَ وَ أَنْتَ مُسْتَطِیعٌ لِلمُعَاجَلَهِ وَ تَأَنَّیْتَ وَ أَنْتَ مَلِیءٌ بِالْمُبَادَرَهِ «22»لَمْ تَکُنْ أَنَاتُکَ عَجْزاً وَ لاَ إِمْهَالُکَ وَهْناً وَ لاَ إِمْسَاکُکَ غَفْلَهً وَ لاَ انْتِظَارُکَ مُدَارَاهً بَلْ لِتَکُونَ حُجَّتُکَ أَبْلَغَ وَ کَرَمُکَ أَکْمَلَ وَ إِحْسَانُکَ أَوْفَی وَ نِعْمَتُکَ أَتَمَّ کُلُّ ذَلِکَ کَانَ وَ لَمْ تَزَلْ وَ هُوَ کَائِنٌ وَ لاَ تَزَالُ «23»حُجَّتُکَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ تُوصَفَ بِکُلِّهَا وَ مَجْدُکَ أَرْفَعُ مِنْ أَنْ یُحَدَّ بِکُنْهِهِ وَ نِعْمَتُکَ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ تُحْصَی بِأَسْرِهَا وَ إِحْسَانُکَ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ تُشْکَرَ عَلَی أَقَلِّهِ «24»وَ قَدْ قَصَّرَ بِیَ السُّکُوتُ عَنْ تَحْمِیدِکَ وَ فَهَّهَنِیَ الْإِمْسَاکُ عَنْ تَمْجِیدِکَ وَ قُصَارَایَ الْإِقْرَارُ بِالْحُسُورِ لاَ رَغْبَهً - یَا إِلَهِی - بَلْ عَجْزاً «25»فَهَا أَنَا ذَا أَؤُمُّکَ

ص:8

بِالْوِفَادَهِ وَ أَسْأَلُکَ حُسْنَ الرِّفَادَهِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اسْمَعْ نَجْوَایَ وَ اسْتَجِبْ دُعَائِی وَ لاَ تَخْتِمْ یَوْمِی بِخَیْبَتِی وَ لاَ تَجْبَهْنِی بِالرَّدِّ فِی مَسْأَلَتِی وَ أَکْرِمْ مِنْ عِنْدِکَ مُنْصَرَفِی وَ إِلَیْکَ مُنْقَلَبِی إِنَّکَ غَیْرُ ضَائِقٍ بِمَا تُرِیدُ وَ لاَ عَاجِزٍ عَمَّا تُسْأَلُ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.

ص:9

[«1»یَا مَنْ یَرْحَمُ مَنْ لاَ یَرْحَمُهُ الْعِبَادُ «2»وَ یَا مَنْ یَقْبَلُ مَنْ لاَ تَقْبَلُهُ الْبِلاَدُ «3»وَ یَا مَنْ لاَ یَحْتَقِرُ أَهْلَ الْحَاجَهِ إِلَیْهِ «4»وَ یَا مَنْ لاَ یُخَیِّبُ الْمُلِحِّینَ عَلَیْهِ «5»وَ یَا مَنْ لاَ یَجْبَهُ بِالرَّدِّ أَهْلَ الدَّالَّهِ عَلَیْهِ «6»وَ یَا مَنْ یَجْتَبِی صَغِیرَ مَا یُتْحَفُ بِهِ وَ یَشْکُرُ یَسِیرَ مَا یُعْمَلُ لَهُ «7»وَ یَا مَنْ یَشْکُرُ عَلَی الْقَلِیلِ وَ یُجَازِی بِالْجَلِیلِ «8»وَ یَا مَنْ یَدْنُو إِلَی مَنْ دَنَا مِنْهُ «9»وَ یَا مَنْ یَدْعُو إِلَی نَفْسِهِ مَنْ أَدْبَرَ عَنْهُ «10»وَ یَا مَنْ لاَ یُغَیِّرُ النِّعْمَهَ وَ لاَ یُبَادِرُ بِالنَّقِمَهِ «11»وَ یَا مَنْ یُثْمِرُ الْحَسَنَهَ حَتَّی یُنْمِیَهَا وَ یَتَجَاوَزُ عَنِ السَّیِّئَهِ حَتَّی یُعَفِّیَهَا]

ای آن که رحم می کند به کسی که بندگان به او رحم نمی کنند! ای آن که می پذیرد کسی را که کشورها نمی پذیرند! ای آن که نیازمندان درگاهش را حقیر و کوچک نمی شمرد! ای آن که اصرار کنندگان به پیشگاهش را ناامید نمی کند! ای آن که دست ردّ به سینۀ کسانی که عمل خود را در برابر حضرتش بزرگ می شمارند نمی زند! ای آن که ارمغان و هدیه کوچک را می پذیرد، و اندک کاری که برایش انجام می گیرد، سپاس می نهد! و ای آن که عمل کم را قدرشناسی می کند، و پاداش بزرگ می دهد! و ای آن که هر که به او نزدیک شود، به او نزدیک می شود! و ای آن که هر که را از او روی گردانده، به سوی

ص:10

خود می خواند! و ای آن که نعمت را تغییر نمی دهد، و به انتقام شتاب نمی ورزد! و ای آن که نیکی را به بار می نشاند تا آن را بیفزاید، و از بدی می گذرد تا آن را محو و نابود کند!

رحمت واسعه

امام سجّاد علیه السلام پس از آن که برترین و بالاترین عبادات را در ماه رمضان در حدّی که در طاقت کسی نبود انجام می داد، و شب و روز آن ماه را به دعا و مناجات و حال تضرع و زاری می گذراند، و نزدیکی های آخر ماه سوگوارانه با ماه مبارک وداع می کرد و همچون عاشق بی قرار بی اختیار از معشوقش جدا می گشت، به نماز عید فطر که عید مسلمین است حاضر می شد، و پس از خروج از نماز به سوی قبله می ایستاد و با حالی عارفانه و روحی خاضعانه و نفسی خاشعانه، با محبوب دل های با معرفت و قلوب با بصیرت مناجات می کرد و رحمت خدا را آن طوری که بود با زبان پاکش در ضمن این مناجات به جامعۀ انسانی معرفی می نمود.

او در این دعا تنها چیزی را که در نظر داشته رحمت واسعۀ دوست بوده، و در توضیحش به خاطر این که حقیقتش را یافته بود، غوغا کرده است!

اگر بیان معصوم علیهم السلام نبود، آیات قرآن معنا نمی شد، و معارف والای ملکوتی و حقایق عرشیۀ الهیه برای احدی از عالمیان آشکار نمی گشت.

این دعا دورنمایی از ذات اسما و صفات حضرت محبوب را نشان می دهد، و جز امام احدی قدرت بر تفسیر آن را ندارد.

عبد با استفاده از تمام نعمت های ظاهری و باطنی در برابر حضرت دوست به جنایت برمی خیزد، و او در برابر عبدش به کرم و رحمت و عفو و گذشت و تأخیر عقوبت اقدام می کند، و اگر حتی در لحظات آخر عمر آن عبد عاصی توفیق توبه

ص:11

پیدا کند از عقوبتش درمی گذرد، و وی را در رحمتش چون ماهی در آب غرق می کند!

خوشت باد ای نسیم کوی جانان که داری نکهت گیسوی جانان

ندارد نافۀ مشک تتاری نسیم سنبل هندوی جانان

صبا هر شب که خواهد آفتابی براندازد نقاب از روی جانان

دل مسکین ما از ره بدر برد فریب غمزۀ جادوی جانان

به پشتیّ سعادت می توان زد زمانی خیمه بر پهلوی جانان

دعای عاشقان حرزی چنان نیست که بتوان بست بر بازوی جانان

طواف حاجیان در کعبه باشد طواف عاشقان در کوی جانان

خوشا باد سحرگاهی که گاهی پیامی آردم از سوی جانان

عماد ار گوشه ای خواهی گزیدن هم آخر گوشۀ ابروی جانان

(عماد فقیه کرمانی)

غوغای رحمت

اگر کسی را همه از خود برانند، و وی را از هر جهت طرد کنند، و تمام درها را به روی او ببندند، و مهر و محبّت خود را از او دریغ نمایند، ولی او وی را از خود نمی راند، و طردش نمی کند، و در رحمت را به رویش نمی بندد، و عشق و محبتش را از او دریغ نمی دارد.

رحمت او بر عبد از قبیل رحمت عبد بر عبد نیست، رحمت عبد بر عبد از باب غرض و هدف خاص است، ولی رحمت عام او را هدف و غرض نیست، آقایی و کرامت و بزرگواری و لطفش اقتضا دارد در عنایت و محبتش به روی عبد باز باشد، به این نظر ندارد که عبد کیست و چیست، به این نظر دارد که جنبنده ای نیازمند و فقیری مستحق و دردمندی بیچاره است و باید چنین موجودی بر سر سفرۀ عنایت

ص:12

و کرم قرار داشته باشد.

عبد اگر مؤمن باشد درِ رحمت خاص هم به روی او باز است، و اگر غیر مؤمن باشد رحمت خاص چون در وجود او جایی برای تجلّی نمی بیند جلوه نمی کند، ولی به محض این که عبد بیدار شود و از عصیان و خطا برگردد تجلّی گاه رحمت خاص می شود، و تمام سیّئات گذشته اش در مدار مغفرت بخشیده می شود و در آسیاب محبّت تبدیل به حسنه شده، و آتش توبه هیمۀ گناه را سوزانده خاکسترش را به باد می دهد.

این مهم نیست که تمام عالمیان درِ مهر و محبّت خود را به روی انسان ببندند، و به هیچ صورت انسان را نپذیرند، این مهم است که دری برای همیشه از رحمت و لطف از جانب حضرت دوست به روی انسان باز است، تا هر وقت که بخواهد خود را در آغوش محبّت حضرت جانان بیندازد، و آنچه در قدرت داشته باشد از سفرۀ لطفش بهره ببرد.

آری، او می آفریند، و در رحم مادر از عبدش پذیرایی می کند، و بدون احساس رنج وی را به دنیا می آورد، و سینۀ پر شیر مادر را همراه عشق و محبتی در اوج نهایت در اختیارش می گذارد، و پس از آماده شدن کارگاه بدن در دهانش دندان می رویاند، و وی را تبدیل به طفلی شیرین و آراسته می کند، و از وی نوجوانی زیبا و باطراوت می سازد، و به پهنۀ آفرینش، نعمت های مادی و معنوی را در اختیارش می گذارد گرچه همه چیز و همه کس وی را طرد کند و از محبّت و رحمت به وی دریغ ورزد!

آری، او می پذیرد کسی را که هیچ کشوری نمی پذیرد، و هیچ سرزمینی قبول نمی کند، کشور رحمت و مملکت محبّت، و سرزمین مهر و لطف او قبول می کند آن را که هیچ سرزمینی قبول نمی کند!

او نیازمند فقیر و مسکین مستکین، و بیچارۀ گرفتار را که به پیشگاهش حاجت

ص:13

می برد خوار نمی کند، و تحقیرش نمی نماید، و روحیه اش را نمی شکند، که نیازمند در پیشگاه حضرتش در عین فقر و نیاز، آبرومند است و از اعتبار و شخصیت برخوردار است، و بی شک با استجابت دعای حاجتمند به آبرویش می افزاید، و اعتبارش را در میان بندگان دو چندان می کند، و وی را ملجأ و پناه دیگران قرار می دهد.

راستی، چه عجیب و بهت آور است، و تا کجا مورد تعجب دارد که نیازمند و گدا به درگاه بی نیاز برود، و علاوه بر حفظ اعتبار و شخصیتش با اضافه شدن به اعتبار و بزرگیش از درگاه او برگردد، و خود برای رفع مشکلات دیگران، دست خدا شود!

رحمت او که فقط مقتضای آقایی و بزرگواری اوست با انسان کاری می کند که دیگران را نسبت به آدمی در بهت و حیرت می برد، و همه در برابر آن که متصل به رحمت است انگشت به دهان می مانند، و از درک شخصیت و وضع انسان عاجز می شوند، خود انسان هم وقتی توجّه به حقیقت پیدا می کند، خود را از بیانش ناتوان می بیند و از تفسیرش درمی ماند که مگر من کیستم که در عین این همه نقص و عیب و گناه و معصیت بدین صورت مورد لطف دوست قرار گرفته ام.

درگاهش درگاه نومیدی نیست، پیشگاهش پیشگاه یأس و حرمان نمی باشد، او وجود مقدسی است که الحاح کنندگان را نومید نمی سازد و دست رد بر سینۀ توقع داران خود نمی گذارد، هدیۀ بی مقدار عبد را که به صورت رابطۀ با او و عمل صالح و اخلاق حسنه است برمی گزیند، و کار اندک را سپاس می گزارد، و عمل کم و کوچک را به لطفش قبول می کند و مزد عظیم و اجر بزرگ می دهد.

آن که به او نزدیک شود بی ملاحظه به او نزدیک می گردد، و هر که از او روی بگرداند وی را به سوی خود می خواند، مگر در قرآن مجید نخوانده اید که موسی و هارون را مأموریت می دهد به سوی فرعون بروند و از وی برای قرار گرفتن در مدار هدایت دعوت کنند، باشد که متذکّر واقعیّت ها گردد، و به مقام خشیت دست یابد،

ص:14

تا پروندۀ سیاهش سپید گردد، و گناهانش به کارگاه مغفرت راه یابد، و سیّئاتش به حسنات تبدیل شود، و از عذاب ابد قیامت رهایی یابد! (1)

جز تنعّم به غم یار عبث بود عبث هر چه کردیم جز این کار عبث بود عبث

هر چه جز مصحف آن روی غلط بود غلط جز حدیث لب دلدار عبث بود عبث

پی به منزلگه مقصود نبردیم آخر نطع این وادی خونخوار عبث بود عبث

اشک خونین به نگاهی بخریدند از ما کوشش چشم گهربار عبث بود عبث

هرچه بردیم ز کردار هبا بود هبا هر چه بستیم ز گفتار عبث بود عبث

جنگ با نفس خطا پیشۀ خود می بایست با کسان این همه پیکار عبث بود عبث

خویش را کاش در اول به خدا می بستیم از خودی این همه آزار عبث بود عبث

هر چه گفتیم و شنیدیم خطا بود خطا غیر حرف دل و دلدار عبث بود عبث

جز دل سوخته و جان برافروخته فیض هر چه بردیم بدان یار عبث بود عبث

(فیض کاشانی)

ص:15


1- (1) - اشاره است به سورۀ طه (20) : 43 - 44.

غرور به کرم حق از گناهان بزرگ است

گاهی عاصی بر عصیانش می افزاید، و عابد از عبادتش می کاهد، و چون مورد اعتراض واقع می شود جواب می دهد: با این کرمی که من از خدا خبر دارم، اضافه شدن گناه برایم باکی ایجاد نمی کند، و کم شدن طاعت به حالم ضرری وارد نمی سازد. چنین حالتی را حضرت محبوب برای عاصی و عابد نمی پسندد، چنانکه حضرت سجّاد علیه السلام قوی ترین سخن و برهان را ارائه داد، رحمت رحمت است، و وسعت رحمت قابل درک نیست ولی صاحب واسعه از بنده اش خواسته به آیات کتابش عمل کند، و تسلیم پیامبرش باشد، و از ولایت امامان معصوم سرنگرداند، و خود را در گردونۀ تقوا قرار داده و از گناه بپرهیزد.

چیزی که باعث اضافه شدن معصیت و کم شدن طاعت گردد بدون شک شیطانی است و هیچ ربطی به حریم حضرت دوست ندارد، نشان دادن رحمت حق نه برای اضافه شدن گناه است و نه برای کم کردن عبادت، بلکه می خواهند عابد را به عبادت بیشتر تشویق، و گناهکار را به علاج وجودش از گناه و این که خداوند مهربان به دنبال توبۀ عاصی حاضر به بخشیدن تمام گذشته است، ترغیب نمایند.

در قرآن مجید نزدیک به 276 بار مسئلۀ رحمت حق مطرح است، ولی بر اساس آیات و روایات، کسی اجازه ندارد از آن آیات برداشت سوء کند، برداشتی که منجر به امن از مکر حق و غرور به کرم گردد، و به عبارت دیگر برداشت از کرم به صورتی که بر گناه بیفزاید و از طاعت کم کند خیانت به قرآن و جنایت بر نفس است.

یا ایُّهَا الاِْنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ» (1)

ای انسان ! چه چیزی تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور کرده است ؟

اگر بگوید: کرمت مرا مغرور ساخت، جواب می دهند: مقتضی کرم کوشش در

ص:16


1- (1) - انفطار (82) : 6. [1]

طاعت و ترک معصیت است، نه معصیت و کفران نعمت کریم، که کریم در دنیا سفره انداز است برای این که از آن بهره ببری و تأمین قدرت نمایی تا بر طاعتش اقدام کرده و به ترک گناه موفّق گردی، و در آخرت سفره انداز است تا از محصول ایمان و تقوایت و جهاد و کوشش و عمل صالحت بهره مند گردی!

اگر بگوید: شیطان مرا مغرور کرد، جواب می گویند: ما به وسیلۀ انبیای خود و به خصوص کتب آسمانی و مخصوصاً قرآن مجید تو را از مکر و بندبازی او و حیله و خدعۀ او، تا جایی که حجت بر تو تمام باشد هشدار داده و از اطاعت از شیطان بر حذر داشتیم، و به این معنا آگاهت نموده که هر کس تو را به غیر خواسته های دوست می خواند شیطان است، و می خواهد همانند پدر و مادرت تو را از بهشت عنبر سرشت قیامت محروم نماید، چنانکه آنان را از بهشت دنیا محروم کرد، ولی آن دو بزرگوار با توبه و انابه و تضرع و زاری به پیشگاهش عذر تقصیر بردند و آن محبوب قلب عارفان عذر آنان را پذیرفت.

اگر بگوید: دچار جهل بودم و در فضای عدم معرفت و دوری از بصیرت و آگاهی مغرور شدم، پاسخ می گویند: بعثت انبیا و امامت امامان و علم عالمان و حکمت حکیمان و عرفان عارفان و نصیحت ناصحان همه و همه برای علاج جهل بود، می خواستی در برابر آنان تواضع کنی و از آن منابع بصیرت کسب معرفت نمایی، تا به غرور دچار نشوی و بر کثرت معصیت و کم کردن طاعت اقدام ننمایی.

در آیۀ شریفه انسان را به عنوان انسانیتش که تمام امتیازات او را بر سایر موجودات این جهان یادآور می شود مخاطب ساخته سپس او را در برابر خداوندی قرار می دهد که هم «ربّ» و هم «کریم» است، به مقتضای ربوبیتش پیوسته او را در کنف حمایت خود قرار داده و تربیت و تکامل او را بر عهده گرفته، و به مقتضای کرمش او را بر سر خوان نعمت خود نشانده و از تمام مواهب مادی و معنوی برخوردار ساخته است بی آن که انتظاری از او داشته باشد و پاداش و عوضی

ص:17

بطلبد، حتی خطاهای او را نادیده می گیرد و با کرمش او را مورد عفو قرار می دهد.

آیا سزاوار است چنین موجود شریفی در برابر چنان پروردگار بزرگی جسور گردد، و یا لحظه ای از او غافل شود و در انجام فرمانش که ضامن سعادت خود اوست، قصور ورزد؟

تفسیری بر آیۀ شریفه

«در حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمده است که هنگام تلاوت این آیه فرمود:

غَرَّهُ جَهْلُهُ. (1)

جهل و نادانیش او را مغرور و غافل ساخته است.

و از این جا روشن می شود هدف این است که با تکیه بر مسألۀ ربوبیت و کرم خداوند، غرور و غفلت انسان را در هم بشکند نه آنگونه که بعضی پنداشته اند که هدف تلقین آدمی در زمینۀ عذر خواهی او است که در جواب بگوید: کرمت مرا مغرور ساخت.

و نیز آنچه از فضیل نقل شده که از او سؤال کردند: اگر در روز قیامت خداوند تو را به حضور طلبد و از تو بپرسد:

ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ؟

چه چیزی تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور کرده؟

در جواب چه می گویی؟ گفت: در جواب می گویم:

غَرَّنی سُتُورُکَ الْمُرْخاهُ. (2)

ص:18


1- (1) - بحار الأنوار: 329/57، باب 41؛ مستدرک سفینه البحار: 560/7؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 286/10، [1] ذیل آیۀ 82 سورۀ انفطار.
2- (2) - بحار الأنوار: 94/7، باب 5؛ [2]مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 286/10، [3] ذیل آیۀ 82 سورۀ انفطار.

پرده هایی که بر گناهان من افکنده بودی، مرا غافل و مغرور ساخت.

که این بیان نیز متناسب با مفهوم آیه نیست، بلکه در جهت مخالفت هدف اصلی آیه قرار دارد، چرا که هدف در هم شکستن غرور و بیدار کردن از خواب غفلت است، نه پردۀ جدیدی بر پرده های غفلت افکندن.

بنابراین سزاوار نیست آیه را از هدفی که داشته منحرف سازیم و در جهت مخالف آن نتیجه گیری کنیم.

امیر مؤمنان علیه السلام در تفسیر این آیه جمله های عجیبی دارد و می فرماید:

این آیه کوبنده ترین دلیل در برابر شنونده است، و قاطع ترین عذر در برابر شخص مغرور، کسی که جهالت و نادانیش او را جسور و مغرور ساخته است.

ای انسان! چه چیز تو را بر گناهت جرأت داده، و چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته، و چه چیز تو را به هلاکت خویش علاقمند نموده است؟

آیا این بیماری تو بهبودی ندارد؟ یا این خوابت به بیداری نمی انجامد؟ چرا لااقل آن مقدار که به دیگران رحم می کنی به خودت رحم نمی کنی؟ تو هرگاه کسی را در میان آفتاب سوزان ببینی بر او سایه می افکنی، هرگاه بیماری را ببینی که درد، وی را سخت ناتوان ساخته از روی ترحم بر او گریه می کنی، پس چه چیز تو را بر بیماریت صبور ساخته و بر مصیبتت شکیبا نموده و از گریۀ بر خویشتن تسلیت داده؟ در حالی که عزیزترین افراد نزد تو خودت می باشی، چگونه ترس از نزول بلا در شب تو را بیدار نکرده، با این که در گناه و معصیت او غوطه وری و در حالی که زیر سلطۀ او قرار داری.

بیا و این بیماری را با داروی تصمیم و عزم و ارادۀ راسخ مداوا کن و این

ص:19

خواب غفلتی را که چشمانت را فرو گرفته با بیداری برطرف ساز. بیا مطیع خداوند شو و به یاد او انس بگیر، خوب تصور کن که هنگام غفلت از خدا، او با دادن نعمت ها به تو عنایت می کند، تو را به سوی عفو و بخشش خویش می خواند، و زیر پوشش فضل و برکات خود قرار می دهد، در حالی که تو هم چنان به او پشت کرده ای و به دیگری رو می آوری! بزرگ است خداوندی که با این قدرت عظیم کریم است اما تو با این ضعف و حقارت چقدر بر معصیت او جسوری! (1)» (2)

از غبار خودنمائی ها عمل را پاک کن دانه تا حاصل دهد پنهان به زیر خاک کن

تا جمال شاهد مقصودت آید در نظر زنگ غفلت پاک از آئینۀ ادراک کن

عالم اکبر تویی هم صحبت عالم گزین در وجود خویش سیر انجم و افلاک کن

از سبک روحی کند شبنم سوی گردون سفر بهر معراج حقیقت خویش را چالاک کن

خاطرت را تا فرحناکی شود حاصل صغیر رفع اندوه و ملال از خاطر غمناک کن

(صغیر)

ص:20


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 214؛ [1] بحار الأنوار: 192/68، باب 64، حدیث 59.
2- (2) - تفسیر نمونه: 218/26 - 220، [2] ذیل آیۀ 6 سورۀ انفطار.

[«12»اِنْصَرَفَتِ الْآمَالُ دُونَ مَدَی کَرَمِکَ بِالْحَاجَاتِ وَ امْتَلَأَتْ بِفَیْضِ جُودِکَ أَوْعِیَهُ الطَّلِبَاتِ وَ تَفَسَّخَتْ دُونَ بُلُوغِ نَعْتِکَ الصِّفَاتُ فَلَکَ الْعُلُوُّ الْأَعْلَی فَوْقَ کُلِّ عَالٍ وَ الْجَلاَلُ الْأَمْجَدُ فَوْقَ کُلِّ جَلاَلٍ «13»کُلُّ جَلِیلٍ عِنْدَکَ صَغِیرٌ وَ کُلُّ شَرِیفٍ فِی جَنْبِ شَرَفِکَ حَقِیرٌ خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَی غَیْرِکَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلاَّ لَکَ وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلاَّ بِکَ وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلاَّ مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَکَ «14»بَابُکَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ وَ جُودُکَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِینَ وَ إِغَاثَتُکَ قَرِیبَهٌ مِنَ الْمُسْتَغِیثِینَ «15»لاَ یَخِیبُ مِنْکَ الْآمِلُونَ وَ لاَ یَیْأَسُ مِنْ عَطَائِکَ الْمُتَعَرِّضُونَ وَ لا یَشْقَی بِنَقِمَتِکَ الْمُسْتَغْفِرُونَ]

آرزوها پیش از رسیدن به نهایت کرمت، حاجت روا برگشتند، و ظرف های طلب به فیض بخششت لبریز شدند و اوصاف پیش از رسیدن به وصفت، از هم گسیختند. برتری در بالاترین مرتبه اش، که فراز هر برتری است مخصوص توست، و جلال امجد که فوق هر جلال است، ویژۀ توست. هر بزرگی نزد تو کوچک و هر شریفی در کنار شرفت حقیر است.

آنان که به سوی غیر تو کوچ کردند، ناامید شدند، و آنان که جز تو را خواستند، به خسارت نشستند، و آنان که به درگاه غیر تو فرود آمدند، تباه شدند، و نعمت خواهان جز آنان که از فضل و احسان تو نعمت خواستند، دچار

ص:21

تهی دستی و قحطی شدند. باب رحمتت به روی علاقه مندان باز، وجود و سخایت برای گدایان رایگان، و فریاد رسیت به فریاد خواهان نزدیک است.

آرزومندان از تو نومید نمی شوند، و درخواست کنندگان از عطایت مأیوس نمی گردند، و آمرزش خواهان به کیفرت، بدبخت نمی شوند.

دعا در عید فطر و روز جمعه

در روزهای عید به ویژه فطر و جمعه زمان الطاف و نعمت بخشی بیشتر حضرت حق به بندگان است. و اعیاد برای همۀ مسلمانان اهمیّت ویژه دارند. از این رو آداب و دعاهایی که در این روزها وارد گردیده است. جهت جلب رحمت پروردگار سبحان و منّان است و اغلب این ادعیه و مناجات ها در صدد جلب رحمت و عطوفت ویژۀ خداوند متعال می باشد.

امام سجّاد علیه السلام در قالب دعا، اصول ارتباط نظام هستی را با پروردگار، بیان می فرماید که این اصول عبارتند از:

1 - رشد و کمال انسان که با داشتن اختیار و قدرتِ انتخاب، می پیماید.

2 - زمینه سازی برای میدان عمل انسان که بتواند توانایی خود را نشان دهد.

3 - همه انسان ها از صالح و فاسد فرصت تصمیم گیری دارند و هر کس می تواند به دلخواه به سوی هدف خود حرکت کند. صبر خداوند چنان است که به نیکوکاران و تبهکاران مهلت امنیّت می دهد تا زمان تفکّر و توبه و بازگشت به حق را داشته باشند.

بر اساس اصول فوق، خداوند متعال به نیک کردار، فرصت عمل و به خلاف کار، فرصت اندیشه و بازگشت می دهد، اگر صالحان به عالی ترین مقامات نایل آیند با داشتن حق انتخاب و اختیار، بر صراط مستقیم حرکت نموده اند و رنج های بسیار هم به دوش کشیده اند. در مقابل آن کس که به شقاوت دنیوی و عقوبت الهی گرفتار

ص:22

می شود؛ بر پایۀ دلیل و برهان آشکار؛ حجّت خدا بر او تمام گشته و سرانجام به دوزخ می افتد.

بنابراین وجود ظلم و گناه در گیتی، نشان فراخی عالم تکلیف و بهترین گواه بر حکمت و تدبیر و بنده پروری حضرت ربّ است و نیز دلیل بر آن است که کیفر عین حکمت و عدالت و عطای جمیل و پاداش جزیل او، تجلّی برترین مرتبۀ رحمت و کرامت و فضل است.

از جمله نکته های لطیف، راز و نیازهایی است که حضرت از درگاه ربوبی درخواست می دارد:

پذیرش بی پناهان، قبول کردن همه رانده شدگان، قبولی شکرانه کمترین طاعات، اعطای عظیم ترین پاداش و دعوت از گناهکاران و متمرّدان است که در تربیت مردم و پرورش روحی بندگان، اثر شایسته ای دارد.

اهل الدّاله که در برخی از فراز دعاها آمده است. به بندگان اهل کرشمه و ناز می گویند: اینان به انس و الفت که با پروردگار دارند بدون ترس و واهمه حاجت خود را از خدا می طلبند در حالی که گویی بر خداوند ناز و طلب دارند. این دلیل بر لطف بی نهایت حضرت ربّ جلیل است که اجازه می دهد از او بخواهند و سر بر بالین مهر و صفای حق بگذارند و با زبان مهر با محبوب به مناجات بپردازند.

در این باره از روایت معصومان علیهم السلام آنچه در مورد فضیلت نماز شب و مناجات شبانه آنان وارد شده است، روشن می شود که:

خداوند گفتگوی بنده با خودش را دوست می دارد و حتی درِ نعمتی را بر او می بندد تا همواره بنده اش در ارتباط باشد و صدای ناز و نیاز او را بشنود و اگر نخواهد صدای او را بشنود مالی و مقامی سرشار به او می دهد و او را از در خانه خود می راند.

بنابر احادیث روز عید در نزد پروردگار روز مزد اعمال عبادی است؛ از این رو

ص:23

مستحب است که انسان بسیار دعا کند و به یاد خدا باشد و در طلب خیر دنیا و آخرت بکوشد.

نزد خداوند سبحان چهار روز بسیار عالی مقام است که نبی اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی إخْتارَ مِنَ الْکَلامِ أَرْبَعَهً وَ مِنَ الْمَلائِکَهِ أَرْبَعَهً... وَ منَ الْأَیّامِ أَرْبَعَهً... وَ أَمَّا خِیَرَتُهُ مِنَ الْأَیَّامِ فَیَوْمُ الْفِطْرِ وَ یَوْمُ عَرَفَهَ وَ یَوْمُ الْأَضْحی وَ یَوْمُ الْجُمُعَهِ. (1)

خداوند متعال از سخن چهار کلام را برگزید و از فرشتگان چهار را... و از روزها، چهار روز را... و امّا روزهای برگزیده اش، روز عید فطر، روز عرفه، روز عید قربان و روز جمعه است.

اذکار و ادعیه عید فطر

عید فطر دارای اذکار و ادعیه و عباداتی است که در روایات ائمه اطهار علیهم السلام به آنها اشاره شده است:

1 - تکبیرات و اذکاری مانند

لا الهَ إِلَّا اللّهُ ،

اَللّهُ اکْبَرُ ،

اَلْحَمْدُلِلّهِ و

سُبْحانَ اللّهِ که زینت روز عید فطر است. (2)همچنین در طلوع ماه شوال و صبح عید فطر و در پی نماز عید خوانده شود:

اَللّهُ اکْبَرُ اللّهُ اکْبَرُ لا الهَ إِلَّا اللّهُ وَ اللّهُ اکْبَرُ و لِلّهِ الْحَمْدُ، الْحَمْدُ لِلّهِ عَلی ما هَدانا وَ لَهُ الشُکْرُ عَلی ما أوْلانا. (3)

خدا بزرگتر، خدا بزرگتر است، معبودی جز خدا نیست و خدا بزرگتر است، و خدای را سپاس، سپاس خدای را بر آنچه ما را بدان هدایت کرد و او را شکر

ص:24


1- (1) - بحار الأنوار: 47/94 - 48، باب 55، حدیث 34؛ [1]مستدرک الوسائل: 64/6، حدیث 6438. [2]
2- (2) - کنز العمال: 546/8، حدیث 24094 - 24095.
3- (3) - بحار الأنوار: 116/88، باب 4، حدیث 3؛ [3]مصباح المتهجّد: 649. [4]

بر آنچه به ما ارزانی داشت.

در قنوت نماز عید آمده است:

اَسْأَلُکَ بِحَقِّ هذَا الْیَوْمِ الَّذی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِینَ عِیداً وَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ کَرامَهً وَ مَزیداً أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ انْ تُدْخِلَنی فی کُلِّ خَیْراً أَدَخَلْتَ فِیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ انْ تُخْرِجَنی مِنْ کُلِّ سُوءٍ اخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ، الّلُهَّمَ إِنّی اسْأَلُکَ خَیْرَ ما سَأَلَکَ عِبادُکَ الصّالِحُونَ وَ اعُوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُکَ الْمُخْلَصُونَ. (1)

از تو درخواست می کنم به حق این روز که برای مسلمانان عید قرار دادی و برای محمد صلی الله علیه و آله ذخیره و فزونی در شرف، که بر محمد و خاندان محمد درود فرستی و مرا در هر خیری که محمد و خاندان محمد را وارد نمودی، وارد کنی و از هر شری که محمد و خاندان محمد «درود خدا بر او و خاندانش» را بیرون آوردی، مرا بیرون آوری، خدایا از تو درخواست می کنم، بهترین چیزی که بندگان شایسته ات درخواست کردند و به تو پناه می آورم از آنچه بندگان شایسته ات، به تو پناه بردند.

و خواندن دعاهایی دیگر در صبح عید فطر که در کتب أدعیه آمده است.

2 - زکات فطره که واجبی موکّد است و شرط قبولی روزۀ ماه رمضان است که در صبح عید فطر به مستحقّ از فقیران یا مصارف دیگر پرداخت می شود.

3 - غسل کردن و پوشیدن لباس نو و استفاده از بوی خوش و خوردن و آشامیدن که نشان از شادی و جشن روز عید باشد.

4 - خواندن نماز عید در اول روز و در صحرا و بیابان که سیرۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و

ص:25


1- (1) - إقبال الأعمال: 289؛ مصباح المتهجّد: 654؛ [1]بحار الأنوار: 379/87، باب 1، حدیث 29. [2]

معصومان علیهم السلام چنین بوده است، که دوست می داشتند در هنگام برپایی نماز عید زیر آسمان بروند و دیدگانشان به آفاق عالم بیفتد و در برابر نعمت های الهی پیشانی بر زمین نهند و برای قبولی اعمال برادران دینی دعا کنند.

5 - زیارت امام حسین علیه السلام و خواندن دعای ندبه هم سفارش شده است. (1)6 - ابوحمزۀ ثمالی دعایی از امام محمد باقر علیه السلام در عید فطر و قربان و جمعه نقل کرده است؛ که در هنگام آماده شدن برای رفتن به سوی برپایی نماز عید خوانده می شود:

اَللَّهُمَّ مَنْ تَهَیَّاَ فِی هذَا الْیَوْمِ أَوْ تَعَبَّأَ أَوْ أَعَدَّ وَاسْتَعَدَّ لِوِفادَهٍ إِلی مَخْلُوقٍ رَجَاءَ رِفْدِهِ وَ نَوافِلِه وَ فَواضِلِه وَ عَطایاهُ فَإِنَّ إِلَیْکَ یا سَیَّدی تَهْیِئَتی وَ تَعْبِئَتی وَ إِعْدادی وَ اسْتِعْدادی رَجَاءَ رَفْدِکَ وَ جَوائِزِکَ وَ نَوافِلِکَ وَ فَواضِلِکَ وَ عَطائِکَ وَ قَدْ غَدَوْتُ إِلی عِیدٍ مِنْ أَعْیادِ أُمَّهٍ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ و آلِهِ وَ لَمْ أَفْدِ إِلَیْکَ الْیَوْمَ بِعَمَلٍ صالِحٍ أَثِقُ بِهِ قَدَّمْتُهُ وَ لاتَوَجَّهْتُ بِمَخْلُوقٍ أَمَّلْتُهُ وَلکِنْ أَتَیْتُکَ خاضِعَاً مُقِرَّاً بِذُنُوبی وَ إِساءَتی إِلی نَفْسی فَیَاعَظِیمُ یا عَظیِمُ اغْفِرْلِیَ الْعَظِیمَ مِنْ ذُنُوبی فَإِنَّهُ لایَغْفِرُ الذُّنُوبَ الْعِظامَ إِلاّ أَنْتَ یا لا الهَ إلّاأَنْتَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمِینَ. (2)

خدایا! هر کس در این روز آماده شد یا نیّت کرد یا مهیّا و مستعدّ شد، برای ورود به درگاه یکی از بندگانت به امید جایزه ها و صله ها و بهره ها و عطاها، ولی ای آقای من! آماده شدن و قصد کردن و مهیّا و مستعدّ شدن من تنها به جانب توست، به امید جایزه ها و صله ها و بهره ها و عطاهایت و اینک صبح کردم در عیدی از اعیاد امّت پیامبرت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش، و در حالی که به عمل صالحی که به آن اطمینان کنم، و آن را پیش آورده باشم

ص:26


1- (1) - بحار الأنوار: 6/88، باب 2، ذیل حدیث 2؛ إقبال الأعمال: 280.
2- (2) - بحار الأنوار: 329/86، باب 4، حدیث 1، [1] إقبال الأعمال: 280.

بر تو وارد نشدم و به مخلوقی که آرزومندش باشم رو نکردم، بلکه در حال فروتنی تنها به جانب تو آمده ام، به گناه و بدی نسبت به خویش اعتراف دارم پس ای بزرگ، ای بزرگ، گناهان بزرگم را بیامرز که گناهان بزرگ را جز تو نیامرزد، ای که معبودی جز تو نیست، ای مهربان ترین مهربانان.

امام رضا علیه السلام هنگام بیرون رفتن برای نماز عید در آستانۀ در ایستاد و خواند:

اللّهُ اکْبَرُ، اللّهُ اکْبَرُ، اللّهُ اکْبَرُ، اللّهُ اکْبَرُ عَلی ما هَدانا، اللّهُ اکْبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهِیمَهِ الْأَنْعامِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ عَلی ما أَبْلانا نَرْفَعُ بِها أَصْواتَنا... (1)

خدا بزرگ است، خدا بزرگ است، خدا بزرگ است، بزرگتر بر آن که هدایتمان کرد. خدا بزرگ است بر آن که ما را از چارپایان، روزی داد، خدا را سپاس بر آن که ما را آزمود، صداهایمان را به ذکر بلند می کنیم.

از آنجا که روز عید فطر از اعیاد بزرگ اسلامی است، سزاوار می باشد همه مسلمانان جنبۀ وحدت و همدلی عمومی را اهمیّت دهند و در بر پایی نماز عید و مراسم قبل و بعد آن شکوه و عظمت این برنامۀ دینی را در همه جا به نمایش گذارند.

ارزش روز جمعه در روایات

اشاره

روز جمعه از بهترین روزهایی است که خورشید در آن تابیده است و عیدی که بر اعیاد دیگر برتری دارد، در باب فضیلت جمعه و اختصاص آن به حضرت صاحب الزمان علیه السلام که به نام ایشان و روز ظهور و فرج می باشد، روایات بسیار است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله در فضیلت روز جمعه و شب و ساعات آن می فرماید:

إِنَّ یَوْمَ الْجُمُعَهِ سَیِّدُ الْأَیّامِ یُضاعِفُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فِیهِ الْحَسَناتِ وَ یَمْحُو

ص:27


1- (1) - الکافی: 489/1، حدیث 7؛ [1]وسائل الشیعه: 454/7، باب 19، حدیث 9844. [2]

فِیهِ السَّیِّئاتِ وَ یَرْفَعُ فِیهِ الدَّرَجاتِ وَ یَسْتَجِیبُ فِیهِ الدَّعَواتِ وَ یَکْشِفُ فِیهِ الْکُرُباتِ وَ یَقْضی فِیهِ الْحَوائِجِ الْعِظامِ وَ هُوَ یَوْمُ الْمَزِیدِ لِلّهِ فِیهِ عُتَقاءُ وَ طُلَقاءُ مِنَ النّارِ ما دَعَا فِیهِ أَحَدٌ مِنَ النّاسِ وَ قَدْ عَرَفَ حَقَّهُ وَ حُرْمَتَهُ إِلاّ کانَ حَتْماً عَلَی اللّهِ أَنْ یَجْعَلَهُ مِنْ عُتَقائِهِ وَ طُلَقائِهِ مِنَ النّارِ فَإِنْ ماتَ فی یَوْمِهِ أَوْ لَیْلَتِهِ ماتَ شَهِیداً وَ بُعِثَ آمِناً وَ مَا اسْتَخَفَّ أَحَدٌ بِحُرْمَتِهِ وَ ضَیَّعَ حَقَّهُ إِلاّ کانَ حَقّاً عَلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ أَنْ یُصْلِیَهُ نارَ جَهَنَّمَ إِلاّ أَنْ یَتُوبَ. (1)

همانا روز جمعه سرور روزهاست. خداوند در آن روز نیکی ها را زیاد می کند و گناهان را محو می گرداند و درجات را بالا می برد و دعاها را مستجاب می گرداند و اندوه ها را برطرف می سازد و حاجت های بزرگ را برآورده می کند. روزی است که پروردگار گروهی را بسیار از آتش آزاد می نماید. هر که حرمت و حق آن روز را بشناسد و دعا کند؛ خداوند او را از آزاد شدگان آتش جهنّم قرار می دهد و اگر در شب و روز جمعه بمیرد، همچون شهید مرده است و در قیامت ایمن مبعوث می شود. هر که حرمت آن را سبک شمرد و حق آن را تباه کند، خداوند او را به آتش جهنّم می اندازد، مگر آنکه توبه کند.

امام صادق علیه السلام از بهترین لحظاتی که دعا در آن پذیرفته می شود را روز جمعه معرفی می فرماید:

السّاعَهُ الَّتی یُسْتَجَابُ فِیهَا الدُّعاءُ یَوْمَ الْجُمُعَهِ ما بَیْنَ فَرَاغِ الْإِمامِ مِنَ الْخُطْبَهِ إِلی أَنْ یَسْتَوِیَ فی الصُّفُوفِ وَ ساعَهٌ أُخْری مِنْ آخِرِ النَّهارِ إِلی غُرُوبِ الشَّمْسِ. (2)

ص:28


1- (1) - الکافی: 414/3، حدیث 5؛ [1]بحار الأنوار: 274/86، باب 2، ذیل حدیث 20؛ [2]جامع الأخبار: 89. [3]
2- (2) - الکافی: 414/3، حدیث 4؛ [4]بحار الأنوار: 273/86، باب 2، ذیل حدیث 17. [5]

روز جمعه ساعتی که در آن دعای انسان پذیرفته می شود؛ آن زمان که خطبۀ نماز توسّط امام جمعه پایان یابد و صف ها به نظم برپا گردد و ساعتی دیگر، از پایان روز تا غروب خورشید است.

و نیز فرمود:

إِنَّ لِلْجُمُعَهِ حَقًّا وَ حُرْمَهً فَإِیّاکَ أَنْ تُضَیِّعَ أَوْ تُقَصِّرَ فی شَیءٍ مِنْ عِبادَهِ اللّهِ وَ التَّقَرُّبِ إِلَیْهِ بِالْعَمَلِ الصّالِحِ وَ تَرْکِ الْمَحارِمِ کُلِّها فَإِنَّ اللّهَ یُضاعِفُ فِیهِ الْحَسَناتِ وَ یَمْحُو فِیهِ السَّیِّئاتِ وَ یَرْفَعُ فِیهِ الدَّرَجاتِ. (1)

به درستی که روز جمعه دارای حق و احترام است، پس بپرهیز از اینکه مبادا، عبادت و نزدیکی به خداوند با عمل صالح و دوری از محرّمات را، در این روز ضایع کنی و یا کوتاهی بورزی، یقینی است که خداوند نیکی ها را در این روز چند برابر و گناهان انسان را محو و درجات آنان را بالا می برد.

برای روز جمعه اعمال و آداب بسیاری در سنّت نبوی و اهل بیت علیهم السلام بیان شده است؛ که از جمله آنان: ادعیۀ مخصوص، صلوات فرستادن، خواندن سوره های از قرآن، غسل جمعه و نظافت با آداب ویژه، صدقه دادن، صلۀ رحم، شاد نمودن خانواده، آموختن مسائل احکام دین، زیارت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام و زیارت حجه بن الحسن علیه السلام ، زیارت اهل قبور به ویژه پدر و مادر، خواندن دعای ندبه، و نمازهای مستحبی و... .

از دعاهای مخصوص این روز مبارک برای مسلمانان این است که: امام صادق علیه السلام فرمود: هر که این دعا را بخواند کفّارۀ گناهان او از این جمعه تا جمعه دیگر باشد:

اَللّهُمَّ ما قُلْتُ فی جُمُعَتی هَذِهِ مِنْ قَوْلٍ أَوْ حَلَفْتُ فِیها مِنْ حَلْفٍ أَوْ نَذَرْتُ فِیها

ص:29


1- (1) - الکافی: 414/3، حدیث 6؛ [1]بحار الأنوار: 725/86، باب 2، ذیل حدیث 21. [2]

مِنْ نَذْرٍ فَمَشِیَّتُکَ بَیْنَ یَدَیْ ذَلِکَ کُلِّهِ فَما شِئْتَ مِنْهُ أَنْ یَکُونَ کانَ وَ ما لَمْ تَشَأْ مِنْهُ لَمْ یَکُنِ اللّهُمَّ اغْفِرْلی وَ تَجاوَزْ عَنِّی، اللّهُمَّ مَنْ صَلَّیْتَ عَلَیْهِ فَصَلاتی عَلَیْهِ وَ مَنْ لَعَنْتَ فَلَعْنَتی عَلَیْهِ کانَ کَفارَهً مِنْ جُمُعَهٍ إِلی جُمُعَهٍ. (1)

خدایا! هر سخنی که در این جمعه ام بر زبان آورم و یا هر سوگندی که در آن ادا نمایم و یا هر نذری که در آن جاری کنم، خواست و ارادۀ تو پیشاپیش همه اینهاست، پس در این میان هر چه را تو بخواهی که بشود، می شود و هر چه را که نخواهی، نشود. بار خدایا! مرا بیامرز و از من درگذر. خدایا! هر که را تو بر او درود فرستی پس درودم بر او باد و هر که را تو لعنت کنی پس لعنتم بر او باد. (این پوشانندۀ گناهان از جمعه تا جمعۀ دیگر باشد.)

دعای امام سجّاد علیه السلام در روز جمعه

در اعمال هفته و دعاهای روز جمعه، دعایی از امام سجّاد علیه السلام در صحیفۀ کامله ایشان با عبارات ذیل آمده است:

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الْاَوَّلِ قَبْلَ الْاِنْشاءِ وَ الْاِحْیاءِ وَ الْآخِرِ بَعْدَ فَناءِ الْاَشْیاءِ، الْعَلیمِ الَّذی لایَنْسی مَنْ ذَکَرَهُ، وَلایَنْقُصُ مَنْ شَکَرَهُ، وَ لایَخیبُ مَنْ دَعاهُ، وَ لایَقْطَعُ رَجاءَ مَنْ رَجاهُ، اللّهُمَّ انّی اشْهِدُکَ وَ کَفی بِکَ شَهیداً، وَ اشْهِدُ جَمیعَ مِلائِکَتِکَ وَ سُکّانَ سَمواتِکَ وَ حَمَلَهَ عَرْشِکَ، وَ مَنْ بَعَثْتَ مِنْ انْبِیائِکَ وَ رُسُلِکَ، وَ انْشَاْتَ مِنْ اصْنافِ خَلْقِکَ، انّی اشْهَدُ انَّکَ انْتَ اللّهُ لا الهَ الاّ انْتَ، وَحْدَکَ لاشَریکَ لَکَ وَ لاعَدیلَ، وَ لاخُلْفَ لِقَوْلِکَ وَ لاتَبْدیلَ، وَ انَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ، ادّی ما حَمَّلْتَهُ الَی الْعِبادِ وَ جاهَدَ

ص:30


1- (1) - بحار الأنوار: 332/86، باب 4، حدیث 5؛ [1]جمال الاسبوع: 227، فصل 24. [2]

فِی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ حَقَّ الْجِهادِ وَ انَّهُ بَشَّرَ بِما هُوَ حَقٌّ مِنَ الثَّوابِ، وَ انْذَرَ بِما هُوَ صِدْقٌ مِنَ الْعِقابِ، اللّهُمَّ ثَبِّتْنی عَلی دِینِکَ ما احْیَیْتَنِی، وَ لاتُزِغْ قَلْبی بَعْدَ اذْ هَدَیْتَنِی، وَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً انَّکَ انْتَ الْوَهّابُ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اجْعَلْنی مِنْ اتْباعِهِ وَ شِیعَتِهِ وَاحْشُرنِی فِی زُمْرَتِهِ، وَ وَفِّقْنی لِاَداءِ فَرْضِ الْجُمُعاتِ، وَ ما اوْجَبْتَ عَلَیَّ فیها مِنَ الطّاعاتِ، وَ قَسَمْتَ لِاَهْلِها مِنَ الْعَطاءِ فِی یَوْمِ الْجَزاءِ، انَّکَ انْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ. (1)

ستایش خدای را که آغاز هستی است پیش از آفرینش و حیات بخشی، و پایان هستی است پس از نابودی هر چیز، دانایی که از یاد مبرد آن را که یادش کند و کم نگذارد از آنکه شکرش را به جای آورده و ناامید نسازد آن را که خواندش، و قطع نکند امید آن که به او امید بست، بار خدایا! تو را گواه می گیرم و تو برای گواهی کافی هستی و گواه می گیرم همۀ فرشتگانت و ساکنان آسمان هایت و نگهبانان عرشت و رسولان و پیامبرانی که برانگیختی، و انواع مخلوقات که آفریدی (همه و همه را گواه می گیرم) بر اینکه باور دارم که همانا تویی خدا، شایستۀ پرستشی جز تو نیست. یگانه ای، شریکی نداری و بی همتایی و تخلّف و تبدیلی در گفتارت نیست و اینکه محمد که خدا بر او و خاندان او درود فرستد بنده و فرستادۀ توست، رسالتی را که بر عهده اش نهاده بودی به بندگانت ادا کرد و در راه خدا به حق کوشید و به پاداشی که حق است مژده داد و از عذابی که راست است بیم داد، خدایا! تا زنده ام مرا بر دین خود ثابت بدار و دلم را پس از آنکه به نور هدایت روشن نمودی، گمراه مکن و از نزد خود رحمتی بر من ببخش چرا که، تنها تو بخشاینده ای، درود فرست بر محمد و خاندان محمد و مرا از پیروان و شیعیان او قرار ده و در گروه او محشورم گردان، و بر انجام واجبات جمعه ها و طاعاتی که در آن بر من لازم

ص:31


1- (1) - بحار الأنوار: 134/87، باب 9، حدیث 2؛ [1]البلد الأمین: 87؛ [2]المصباح، کفعمی: 96، فصل 17. [3]

نمودی توفیقم ده، و عطایی که در رستاخیز برای اهل جمعه قرار داده ای، نصیبم گردان، چه همانا تویی قدرتمند حکیم.

ص:32

[«16»رِزْقُکَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاکَ وَ حِلْمُکَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاکَ عَادَتُکَ الْإِحْسَانُ إِلَی الْمُسِیئِینَ وَ سُنَّتُکَ الْإِبْقَاءُ عَلَی الْمُعْتَدِینَ حَتَّی لَقَدْ غَرَّتْهُمْ أَنَاتُکَ عَنِ الرُّجُوعِ وَ صَدَّهُمْ إِمْهَالُکَ عَنِ النُّزُوعِ «17»وَ إِنَّمَا تَأَنَّیْتَ بِهِمْ لِیَفِیئُوا إِلَی أَمْرِکَ وَ أَمْهَلْتَهُمْ ثِقَهً بِدَوَامِ مُلْکِکَ]

سفرۀ روزیت برای گنهکاران پهن است، و بردباریت به جانب کسی که با تو دشمنی ورزید، روی آورنده است. عادتت احسان به بدکاران، و راه و روشت مهلت به متجاوزان است، تا جایی که مدارایت، اینان را از بازگشت و توبه به درگاهت فریب داده و غافل ساخته، و مهلت دادنت، ایشان را از خودداری از گناه باز داشته. جز این نیست که آنان را فرصت دادی، به خاطر این که به فرمانت باز گردند، و محض اطمینان به دوام فرمانرواییت مهلتشان دادی.

ص:33

[فَمَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ السَّعَادَهِ خَتَمْتَ لَهُ بِهَا وَ مَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الشَّقَاوَهِ خَذَلْتَهُ لَهَا «18»کُلُّهُمْ صَائِرُونَ إِلَی حُکْمِکَ وَ أَمُورُهُمْ آئِلَهٌ إِلَی أَمْرِکَ لَمْ یَهِنْ عَلَی طُولِ مُدَّتِهِمْ سُلْطَانُکَ وَ لَمْ یَدْحَضْ لِتَرْکِ مُعَاجَلَتِهِمْ بُرْهَانُکَ «19»حُجَّتُکَ قَائِمَهٌ لاَ تُدْحَضُ وَ سُلْطَانُکَ ثَابِتٌ لاَ یَزُولُ فَالْوَیْلُ الدَّائِمُ لِمَنْ جَنَحَ عَنْکَ وَ الْخَیْبَهُ الْخَاذِلَهُ لِمَنْ خَابَ مِنْکَ وَ الشَّقَاءُ الْأَشْقَی لِمَنِ اغْتَرَّ بِکَ]

پس آن که اهل سعادت بود، فرجام کارش را به سعادت ختم کردی، و آن که اهل بدبختی بود، به بدبختی اش و اگذاشتی. همۀ اینان چه سعادتمندان و چه شقاوتمندان به حکم و حکومت تو باز می گردند، و کارشان منتهی به فرمان تو می شود. طولانی شدن زمان زندگی گنهکاران، قدرت پادشاهیت را سست نمی کند، و شتاب نورزیدن در عقوبت و بازپرسی آنان، برهان و دلیلت را باطل نمی سازد. حجّتت استوار و پابرجاست و باطل نگردد، و پادشاهیت ثابت و همیشگی است و از بین نمی رود. پس عذاب دائم بر کسی که از تو روی تافت، و نومیدی ذلّت بار برای کسی که از تو نومید شد، و بدترین تیره بختی برای کسی که به رحمت و کرم تو مغرور گشت.

ص:34

اهل سعادت و شقاوت در حکم خداوند

اشاره

اعتقاد به این که سعادت و شقاوت یک امر ذاتی است که همراه انسان متولّد می شود پنداری بیش نیست، چرا که برخلاف دعوت همه انبیا و تلاش های همۀ راهنمایان بشر است، بلکه این پندار واهی برای فرار از زیر بار مسئولیت و توجیه اعمال خلاف و تبهکاری ها درست شده است و یا برای تفسیر موارد ناآگاهی ها می باشد.

برای شناخت بهتر، باید اندیشه کنیم که ساختار شخصیّتی هر کسی چگونه شکل می گیرد:

سه عامل اساسی در تشکیل شخصیت هر انسانی نقش اساسی و فراوانی دارد، و هر کسی بخواهد خودش را بشناسد یا نسبت به دیگری شناخت پیدا کند، باید به این سه عامل توجّه عمیق و دقیقی بنماید:

عامل اوّل، وراثت: باید ببیند پدر و مادر و اجدادش چه کسانی بوده اند، پدر و مادر نقش مهمی در انعقاد نطفۀ سالم یا غیرسالم دارند، اگر پدر و مادر متدیّن و با خدا باشند و روح و جان آنها آمیخته به عبادت الهی باشد، فرزندی هم که با این نطفۀ پاک بسته شده در مسیر الهی قدم برمی دارد یا حداقلّ گرایش و سمت و سویش به سوی کارهای خدایی و اعمال عبادی، بیشتر است. و اگر پدر و مادر انسان های ناپاک و لاابالی باشند و با این روحیّه نطفه منعقد شود فرزندی هم که متولّد شود، گرایش به مسیر انحراف و تباهی دارد، پس پدر و مادر می توانند باعث خوشبختی یا بدبختی فرزند شوند.

عامل دوّم، تربیت: گاهی از نظر وراثت مشکلی نیست، ولی بر اثر تربیت ناصحیح و عدم توجّه به تربیت اسلامی فرزند، او را در مسیر شقاوت و بدبختی قرار می دهیم هم چنان که عکس آن نیز متصوّر است، ممکن است افرادی از نظر وراثت و نسب پدر و مادر خوبی نداشته ولی بر اثر تربیت صحیح و قرار گرفتن در

ص:35

دامان اسلام و دیانت، به سوی کمال و خوشبختی قدم برداشته و به سعادت رسیده اند که نمونه های آن در تاریخ فراوان است.

پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوّتش گم شد

سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد

(سعدی شیرازی)

عامل سوّم، محیط: گاهی از نظر وراثت و تربیت مشکل نداشته است ولی بر اثر محیط ناسالم و خراب، فرزند به تباهی کشیده شده است.

به خاطر همین جهت آیات و روایات فراوانی داریم که در این گونه موارد می گویند: باید از محیط گناه و فساد، هجرت کرده و دوری جست و اگر کسی در محیط فاسد بماند و هجرت نکند و دچار انحراف شود، در مقابل خداوند عذری ندارد.

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّهُمُ الْمَلَئِکَهُ ظَالِمِی أَنفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمْ قَالُواْ کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُواْ أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَ سِعَهً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَأُوْلئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَآءَتْ مَصِیرًا» (1)

قطعاً کسانی که [ با ترک هجرت از دیار کفر ، و ماندن زیر سلطۀ کافران و مشرکان ] بر خویش ستم کردند [ هنگامی که ] فرشتگانْ آنان را قبض روح می کنند ، به آنان می گویند : [ از نظر دین داری و زندگی ] در چه حالی بودید ؟ می گویند : ما در زمین ، مستضعف بودیم . فرشتگان می گویند : آیا زمین خدا وسیع و پهناور نبود تا در آن [ از محیط شرک به دیار ایمان ] مهاجرت کنید ؟ ! پس جایگاهشان دوزخ است و آن بد بازگشت گاهی است .

ص:36


1- (1) - نساء (4) : 97. [1]

و نیز می فرماید:

یَعِبَادِیَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ أَرْضِی وَ سِعَهٌ فَإِیَّیَ فَاعْبُدُونِ» (1)

ای بندگان من که ایمان آورده اید ! یقیناً زمین من وسیع و پهناور است ؛ پس [ با انتخاب سرزمینی مناسب و شایسته که ارزش ها در آن حفظ شود ] فقط مرا بپرستید .

هم چنین در روایات می خوانیم، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ فَرَّ بِدِینِهِ مِنْ ارْضٍ الی ارْضٍ وِ انْ کانَ شِبْراً مِنَ الْاَرْضِ، اسْتُوْجِبَ الْجَنَّهُ وَ کانَ رَفیقَ ابْراهیمَ وَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام . (2)

هر کس دین خود را از سرزمینی به سرزمین دیگر ولو به اندازۀ یک وجب زمین باشد برهاند (هجرت کند) بهشت بر او واجب آید و همدم ابراهیم و محمد علیهما السلام باشد.

امام صادق علیه السلام در پاسخ شخصی که از تفسیر آیۀ 56 سورۀ عنکبوت سؤال کرد، فرمود:

اِذا عُصِیَ اللّهُ فی ارْضٍ وَ انْتَ فیها فَاخْرُجْ مِنْها الی غَیْرِها. (3)

هر گاه در سرزمینی که تو در آن به سر می بری نافرمانی خدا شد از آن جا به جای دیگر هجرت کن.

آری، محیط در سرنوشت انسان تأثیر فراوان دارد، بنابراین باید از محیط فاسد و ناسالم هجرت کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله هم یکی از عوامل هجرت هایشان همین بود.

هجرت از محیط شرک، کفر و گناه برای حفظ دین و ایمان، یا برای برگشت از

ص:37


1- (1) - عنکبوت (29) : 56. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 31/19، باب 6؛ [2]مجموعه ورّام: 33/1. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 36/19، باب 6؛ [4] مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 455/8، ذیل آیۀ 56 سورۀ عنکبوت.

نافرمانی خداوند، بر هر فردی لازم و ضروری است.

پس روشن شد که سه عامل در سرنوشت انسان بسیار مؤثّر است که عدم توجّه به هر کدام از این سه عامل، انسان را دچار تزلزل و گمراهی خواهد کرد.

این جاست که باید سعادت و شقاوت را با توجّه به آن سه عامل دوباره تفسیر کنیم:

سعید یا سعادت، به معنی فراهم بودن اسباب نعمت و شقی یا شقاوت به معنی فراهم بودن اسباب گرفتاری و مجازات و بلاست و به تعبیر بهتر، این شقاوت و سعادت چیزی جز نتیجۀ اعمال و کردار و رفتار و نیّات خود انسان در دنیا نیست.

خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید:

قَالُواْ رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَ کُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ» (1)

می گویند : پروردگارا ! تیره بختی و شقاوت ما بر ما چیره شد ، و ما گروهی گمراه بودیم .

و گناهکاران و دوزخیان به طور صریح اعتراف می کنند که از ناحیۀ خداوند اتمام حجت شده بودیم و می توانستیم با راهنمایی پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام و دیگر معلّمان بشر، سرنوشت خود را تغییر بدهیم و این کار را نکردیم و با دست خود وسایل بدبختی مان را فراهم ساختیم و معترفیم که قوم گمراه بودیم.

سعادت و شقاوت در روایات

امام علی علیه السلام می فرماید:

إِنَّ حَقیقَهَ السَّعادَهِ انْ یُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالسَّعادَهِ وَ انَّ حَقیقَهَ الشَّقاءِ انْ

ص:38


1- (1) - مؤمنون (23) : 106. [1]

یُخْتَمَ لِلْمَرءِ عَمَلُهُ بِالشَّقاءِ. (1)

خوشبختی حقیقی این است که کار انسان به خوشبختی برسد و بدبختی حقیقی این است که کار آدمی به بدبختی ختم شود.

امام کاظم علیه السلام دربارۀ حدیث نبوی صلی الله علیه و آله که فرموده اند:

الشَّقِیُّ مَنْ شَقِیَ فِی بَطْنِ امِّهِ، وَ السَّعیدُ مَنْ سَعِدَ فِی بَطْنِ امِّهِ. (2)

به ابن ابی عمیر فرمودند:

الشَّقِیُّ مَنْ عَلِمَ اللّهُ وَ هُوَ فِی بَطْنِ امِّهِ انَّهُ یَسْتَعْمِلُ اعْمالَ الْاَشْقِیاءِ ، وَ السَّعیدُ مَنْ عَلِمَ اللّهُ وَ هُوَ فِی بَطْنِ امِّهِ انَّهُ یَسْتَعْمِلُ اعْمالَ السُّعَداءِ. (3)

کسی که بدبخت است، زمانی که در شکم مادرش قرار دارد خداوند می داند او در آینده کارها و اعمال شقاوتمندان را خواهد کرد و کسی که خوشبخت باشد در شکم مادرش، خداوند می داند که او در آینده اعمال و رفتار سعادتمندان را انجام خواهد داد.

به عبارتی روان تر: خداوند نتیجۀ اعمال کردار انسان را می داند و این انسان، در اعمال و کردار خود مختار محض است که می تواند خود را در زمرۀ سعادتمندان و یا شقاوتمندان سوق دهد.

نشانه های سعادت و شقاوت در روایات

ص:39


1- (1) - بحار الأنوار: 364/68، باب 90، حدیث 3؛ [1] معانی الأخبار: 345، حدیث 1.
2- (2) - عوالی اللآلی: 35/1، حدیث 19؛ [2]تفسیر القمی: 227/1. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 157/5، باب 6، حدیث 10؛ [4] التوحید، شیخ صدوق: 356، باب 58، حدیث 3.

دربارۀ علائم سعادت و شقاوت و تفسیر آن نیز روایات زیادی داریم که به چند نمونه اشاره می شود.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

مِنْ عَلاماتِ الشَّقاءِ: جُمُودُ العَینِ وَ قَسْوَهُ الْقَلْبِ وَ شِدَّهُ الْحِرْصِ فی طَلَبِ الرِّزقِ، وَ الْإِصْرارُ عَلَی الذَّنْبِ. (1)

از نشانه های بدبختی و شقاوت: چشم بی اشک و سختی دل و حرص زدن زیاد در طلب روزی و پایداری و اصرار بر گناه است.

امام علی علیه السلام در پاسخ به این که بدبخت ترین و شقی ترین مردم چه کسی است، فرمود:

مَنْ باعَ دِینَهُ بِدُنْیا غَیْرِه. (2)

کسی که دین خود را به دنیای دیگری بفروشد.

و نیز فرمود:

سَبَبُ الشَّقاءِ حُبُّ الدُّنْیا. (3)

علت بدبختی و شقاوت، دنیاپرستی است.

و در جای دیگر می فرماید:

مَنْ اجْهَدَ نَفْسَهُ فی اصْلاحِها سَعِدَ. (4)

هر کس نفس خود را در راه اصلاح آن، به رنج افکند خوشبخت شود.

و نیز فرمود:

مَنْ اهْمَلَ نَفْسَهُ فی لَذّاتِها شَقِیَ وَ بَعُدَ. (5)

ص:40


1- (1) - بحار الأنوار: 162/7، باب 128، حدیث 11؛ [1]الکافی: 290/2، حدیث 6. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 167، حدیث 3288. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 167، حدیث 3289. [4]
4- (4) - غرر الحکم: 237، حدیث 4770. [5]
5- (5) - غرر الحکم: 305، حدیث 6989. [6]

و هر که نفس را با لذّت هایش واگذارد، بدبخت و از درگاه حق تعالی دور گردد.

و نیز فرمود:

إِنَّ أَسْعَدَ النّاسِ فِی الدُّنْیا مَنْ عَدَلَ عَمّا یَعْرِفُ ضَرَّهُ وَ إِنَّ أَشْقاهُمْ مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ. (1)

خوشبخت ترین مردم در دنیا کسی است که از آن چه می داند برایش زیان آور است، دوری کند و بدبخت ترین مردم کسی است که از هوای نفس خود پیروی کند.

ص:41


1- (1) - بحار الأنوار: 355/72، باب 81، حدیث 70؛ [1]وقعه صفین: 108. [2]

[«20»مَا أَکْثَرَ تَصَرُّفَهُ فِی عَذَابِکَ وَ مَا أَطْوَلَ تَرَدُّدَهُ فِی عِقَابِکَ وَ مَا أَبْعَدَ غَایَتَهُ مِنَ الْفَرَجِ وَ مَا أَقْنَطَهُ مِنْ سُهُولَهِ الْمَخْرَجِ عَدْلاً مِنْ قَضَائِکَ لاَ تَجُورُ فِیهِ وَ إِنْصَافاً مِنْ حُکْمِکَ لاَ تَحِیفُ عَلَیْهِ «21»فَقَدْ ظَاهَرْتَ الْحُجَجَ وَ أَبْلَیْتَ الْأَعْذَارَ وَ قَدْ تَقَدَّمْتَ بِالْوَعِیدِ وَ تَلَطَّفْتَ فِی التَّرْغِیبِ وَ ضَرَبْتَ الْأَمْثَالَ وَ أَطَلْتَ الْإِمْهَالَ وَ أَخَّرْتَ وَ أَنْتَ مُسْتَطِیعٌ لِلمُعَاجَلَهِ وَ تَأَنَّیْتَ وَ أَنْتَ مَلِیءٌ بِالْمُبَادَرَهِ]

چه بسیار دگرگونی هایی که در عذابت برای او هست، و چه بسیار زمان طولانی و درازی که در عرصۀ کیفرت رفت و آمد خواهد داشت، و فرج و گشایش از چنین انسانی چه اندازه دور است، و از رهایی یافتن از جهنّم به آسانی و سهولت، چه بسیار ناامید است. این مجازات ها، بر اساس عدالت در حکم توست که در آن ستم نمی کنی، و از انصاف در فرمان توست که ظلمی در آن روا نمی داری. همانا حجت هایت را برای بیداری مردم، پی در پی آوردی و دلیل و عذرت را به سوی آنان فرستادی، و تهدیدت را یادآور شدی، و در ترغیب بندگان به ایمان و عمل، لطف و مدارا را به کار گرفتی، و برای بیداری آنان مثل ها زدی، و مهلت به مردم را طولانی کردی. کیفر را به تأخیر انداختی، در حالی که بر شتابِ به عذاب توانا بودی، و فرصت دادی در صورتی که بر عجله قدرت داشتی.

ص:42

[«22»لَمْ تَکُنْ أَنَاتُکَ عَجْزاً وَ لاَ إِمْهَالُکَ وَهْناً وَ لاَ إِمْسَاکُکَ غَفْلَهً وَ لاَ انْتِظَارُکَ مُدَارَاهً بَلْ لِتَکُونَ حُجَّتُکَ أَبْلَغَ وَ کَرَمُکَ أَکْمَلَ وَ إِحْسَانُکَ أَوْفَی وَ نِعْمَتُکَ أَتَمَّ کُلُّ ذَلِکَ کَانَ وَ لَمْ تَزَلْ وَ هُوَ کَائِنٌ وَ لاَ تَزَالُ «23»حُجَّتُکَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ تُوصَفَ بِکُلِّهَا وَ مَجْدُکَ أَرْفَعُ مِنْ أَنْ یُحَدَّ بِکُنْهِهِ وَ نِعْمَتُکَ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ تُحْصَی بِأَسْرِهَا وَ إِحْسَانُکَ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ تُشْکَرَ عَلَی أَقَلِّهِ]

مدارایت از روی ناتوانی، و مهلت دادنت از باب سستی، و خودداریت به خاطر غفلت، و به تأخیر انداختنت از روی مدارا و سازش نبود؛ بلکه برای این بوده که حجتت رساتر، و بزرگواریت کامل تر، و احسانت فراگیرتر، و نعمتت تمام تر باشد. تمام اینها بود و هست، و می باشد و خواهد بود. حجتت برتر از آن است، که بتوان همۀ آن را به دایرۀ وصف کشید، و بزرگیت بالاتر از آن است که بتوان به عمق و ژرفای آن رسید، و نعمتت بیش از آن است که کمترینش سپاس شود.

تأخیر در عذاب و حکمت مدارای خداوند

مهلت دادن و شتاب نکردن خداوند در عذاب بندگانش بر دو گونه است؛

اوّل: تأخیر و مهلت دادن عذاب نسبت به مؤمنان:

هدف خداوند متعال در این تأخیر، بیدار شدن بندۀ مؤمن و پیدا کردن راه

ص:43

هدایت و رستگاری است، در واقع یک نوع تفضّل و مهربانی از طرف خداوند مقدّر شده تا بنده از خواب غفلت بیرون بیاید و راه توبه پیش بگیرد و با خدای خود آشتی کند. و بدا به حال کسی که با این همه لطف خداوند، باز هم راه اهمال و سستی را پیشۀ خود ساخته و دنبال بیرون آمدن از شقاوت و بدبختی است، پس نباید بر استدراج و تأخیر انداختن خداوند، غرّه شد و از توبه غافل ماند.

حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید:

قَدْ امْهِلُوا فی طَلَبِ الْمَخْرَجِ وَ هُدُوا سَبیلَ الْمَنْهَجِ وَ عُمِّرُوا مَهَلَ الْمُسْتَعْتِبِ. (1)

اینان در دنیا برای بیرون آمدن از گمراهی مهلت داده شدند، و به راه روشن هدایت گشتند، و فرصت در اختیارشان قرار گرفت، مانند فرصت دادن به شخصی که ناراضی را از خود راضی کند.

دوّم: تأخیر در عذاب نسبت به کفّار:

از آیات و روایات و احادیث استفاده می شود که: مهلت دادن به کفّار و عدم شتاب در عذاب آنان در واقع یک نوع مجازات الهی محسوب می شود به نام مجازات استدراجی، یعنی چنین است که خداوند گناهکاران را طغیان گران جسور و زورمند را طبق یک سنّت، فوری و سریع مجازات نمی کند، بلکه درهای نعمت ها را به روی آنها می گشاید.

هرچه بیشتر در مسیر طغیان گام برداند، نعمت خود را بیشتر می کند، و این از دو حال خارج نیست، یا این نعمت ها، باعث تنبّه و بیداریشان می شود، که در این حال برنامۀ هدایت الهی عملی شده است، و یا این که بر غرور و بی خبری آنان می افزاید، که در این صورت مجازات ایشان به هنگام رسیدن به آخرین مرحله، دردناک تر

ص:44


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 82. [1]

می شود؛ زیرا هنگامی که غرق انواع ناز و نعمت ها می شوند، خداوند همه را ازمی گیرد و طومار زندگانی آنها را در هم می پیچد و این گونه مجازات بسیار دردناک و سخت تر است.

خداوند متعال در این باره می فرماید:

فَذَرْنِی وَ مَن یُکَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ» (1)

پس مرا با کسانی که این قرآن را انکار می کنند واگذار ، به زودی ما آنان را به تدریج از آن جا که نمی دانند [ به سوی عذاب ] می کشانیم .

خداوند در این آیات به گنهکاران هشدار می دهد که تأخیر در کیفر را دلیل بر پاکی و درستی خود، یا ضعف و ناتوانی پروردگار نگیرند و ناز و نعمت هایی را که در آن غرقند، نشانۀ تقرّبشان به خدا ندانند، بلکه این مقدّمۀ مجازات استدراجی خداوند است که به آنها مهلت می دهد بالا و بالاتر بروند امّا سرانجام آنان را چنان بر زمین می کوبد که اثری از ایشان باقی نماند و تمام هستی و تاریخشان را در هم می پیچد.

محمد بن مسلم در روایتی از امام محمد باقر علیه السلام چنین سؤال می کند:

اَخبِرنی عَنِ الْکافِرِ الْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ أَمِ الْحَیاهُ فَقالَ علیه السلام : الْمَوْتُ خَیْرٌ لِلْمُؤْمِنِ وَ الْکافِرِ، قُلْتُ: وَ لِمَ؟ قالَ: لِاَنَّ اللّهَ یَقُولُ وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ لِّلْأَبْرَارِ» (2)

وَ

یَقُولُ: وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِاَّنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ» (3). (4)

ص:45


1- (1) - قلم (68) : 44. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 198. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 178. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 134/6، باب 4، حدیث 33؛ [4]تفسیر العیاشی: 206/1، حدیث 155. [5]

خبر بده مرا از اینکه مرگ برای کافر بهتر است یا زندگی؟ امام علیه السلام در جواب فرمود: مرگ برای مؤمن و کافر خوب و پسندیده است. گفتم: چرا؟ فرمود:

برای اینکه خداوند متعال می فرماید: «و آنچه [ غیر از بهشت و نعمت هایش ] نزد خداست ، برای نیکوکاران بهتر است .» و نیز می فرماید: «و کسانی که کافر شدند ، گمان نکنند مهلتی که به آنان می دهیم به سودشان خواهد بود ، جز این نیست که مهلتشان می دهیم تا بر گناه خود بیفزایند ، و برای آنان عذابی خوار کننده است .».

امام صادق علیه السلام دربارۀ تأخیر و تعجیل عذاب می فرماید:

اِذا ارادَ اللّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً عَجَّلَ عُقُوْبَتَهُ فِی الدُّنْیا وَ اذا اراَد بِعَبْدٍ سُوءاً امْسَکَ عَلَیْهِ ذُنُوبَهُ حَتّی یُوافِیَ بِها یَوْمَ الْقِیامَهِ. (1)

هر گاه خداوند خیر بنده ای را بخواهد، در دنیا به مجازات او شتاب می ورزد و هر گاه شرّ بنده ای را بخواهد، گناهانش را برای او نگاه می دارد تا روز قیامت در برابر آن کیفر کامل ببیند.

پس این اموال و فرزندان در حقیقت، یک نوع عذاب و مجازات برای کفّار می باشد؛ زیرا خداوند می خواهد آنها را در ناز و نعمت فرو برد تا به هنگام گرفتار شدن در چنگال کیفر الهی، تحمّل عذاب بر آنها دردناک تر باشد، چون اگر درهای نعمت به سوی انسان بسته باشد و آمادگی پذیرش ناراحتی ها را پیدا کند، مجازات، زیاد و دردناک نخواهد بود، امّا اگر کسی را از میان ناز و نعمت بیرون کشند و به سیاه چال زندان وحشتناکی بیفکنند فوق العاده دردناک تر خواهد بود، علاوه بر این

ص:46


1- (1) - بحار الأنوار: 177/78، باب 1، حدیث 18؛ [1] الخصال: 20/1، حدیث 70.

فراوانی نعمت، باعث می شود پرده های غفلت و غرور بر روی چشمان ضخیم تر شود، تا آن جا که راه بازگشت برای آنان غیرممکن گردد و این همان عذاب استدراجی خداوند است و به تعبیر دیگر بدترین نوع گمراهی، آن است که خداوند انسان را به حال خود واگذارد و در گناه و معصیت به او مهلت دهد.

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَ بَنِینَ * نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَ تِ بَل لَّا یَشْعُرُونَ» (1)

آیا گمان می کنند افزونی و گسترشی که به سبب مال و اولاد به آنان می دهیم ، * در حقیقت می خواهیم در عطا کردن خیرات به آنان شتاب ورزیم ؟ [ چنین نیست ] بلکه [ آنان ] درک نمی کنند [ که ما می خواهیم با افزونی مال و اولاد ، در تفرقه ، طغیان ، گمراهی و تیره بختی بیشتری فرو روند . ]

امیر المؤمنین علیه السلام نیز نه تنها به کفّار، بلکه به تمامی اقشار جامعه اعم از مؤمن و کافر هشدار می دهد که مواظب عذاب استدراجی خداوند باشند، مبادا مهلت دادن و تأخیر در عذاب باعث بیشتر شدن غفلت انسانی از توبه و بازگشت شود.

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:

اِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ فی ذاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَرَذلِکَ اسْتِدْراجاً فَقَدْ امِنَ مَخُوفاً. (2)

چرا که به هر کس نعمت وسیع بخشیده شود و آن را مقدمۀ کیفر تدریجی به حساب نیاورد از برنامۀ ترسناکی، خود را ایمن دانسته.

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیۀ:

وَالَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِایَتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَایَعْلَمُونَ» (3)

و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند ، به تدریج ازجایی که نمی دانند [ به

ص:47


1- (1) - مؤمنون (23) : 55 - 56. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 358. [2]
3- (3) - اعراف (7) :182. [3]

ورطۀ سقوط و هلاکت می کشانیم تا عاقبت به عذاب دنیا و آخرت دچار شوند . ]

می فرماید:

هُوَ الْعَبْدُ یَذْنِبُ الذَّنْبَ فَتُجَدَّدَ لَهُ النِّعْمَهُ مَعَهُ تُلْهیه تِلْکَ النِّعْمَهُ عَنِ الْاِسْتِغْفارِ مِنْ ذلِکَ الذَّنْبِ. (1)

بندۀ گنهکاری است که پس از انجام گناه، خداوند اورا مشمول نعمتی قرار می دهد، ولی او نعمت را به حساب خوبی خودش گذاشته و از استغفار در برابر گناه غافلش می سازد.

و نیز در روایتی دیگر می فرماید:

اِنَّ اللّهَ اذا ارادَ بِعَبْدٍ خَیْراً فَاَذْنَبَ ذَنْباً اتْبَعَهُ بِنِقْمَتِهِ وَ یُذَکِّرَهُ الْاِسْتِغْفارَ وَ اذا اراَد بِعَبْدٍ شَرَّاً فَاَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنِعْمَهٍ لِیُنْسِیَهُ الْاِسْتِغْفارَ وَ یَتَمادی بِها. (2)

هر گاه خداوند خیر بنده ای را بخواهد، به هنگامی که گناهی انجام می دهد او را گوشمالی می دهد تا به یاد توبه بیفتد و هنگامی که شرّ بنده ای را (بر اثر اعمالش) بخواهد، موقعی که گناهی می کند نعمتی به او می بخشد تا استغفار را فراموش نماید و به آن ادامه دهد.

ص:48


1- (1) - الکافی: 452/2، حدیث 3؛ [1]بحار الأنوار: 218/5، باب 8، حدیث 11. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 217/5، باب 8، حدیث 9؛ [3]الکافی: 452/2، حدیث 1. [4]

[«24»وَ قَدْ قَصَّرَ بِیَ السُّکُوتُ عَنْ تَحْمِیدِکَ وَ فَهَّهَنِیَ الْإِمْسَاکُ عَنْ تَمْجِیدِکَ وَ قُصَارَایَ الْإِقْرَارُ بِالْحُسُورِ لاَ رَغْبَهً - یَا إِلَهِی - بَلْ عَجْزاً «25»فَهَا أَنَا ذَا أَؤُمُّکَ بِالْوِفَادَهِ وَ أَسْأَلُکَ حُسْنَ الرِّفَادَهِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اسْمَعْ نَجْوَایَ وَ اسْتَجِبْ دُعَائِی وَ لاَ تَخْتِمْ یَوْمِی بِخَیْبَتِی وَ لاَ تَجْبَهْنِی بِالرَّدِّ فِی مَسْأَلَتِی وَ أَکْرِمْ مِنْ عِنْدِکَ مُنْصَرَفِی وَ إِلَیْکَ مُنْقَلَبِی إِنَّکَ غَیْرُ ضَائِقٍ بِمَا تُرِیدُ وَ لاَ عَاجِزٍ عَمَّا تُسْأَلُ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.]

اکنون نبود زبان سخن، مرا از سپاسگزاریت ناتوان ساخته و خودداری از بزرگداشتت، مرا عاجز و ناتوان کرده، و نهایت قدرتم این است که به درماندگی از سپاست اقرار کنم.

ای خدای من! این درماندگی از سپاس نه از بی رغبتی؛ بلکه از ناتوانی من است. اینک منم که آمدن به درگاه تو را قصد می کنم، و از حضرتت توقع پذیرایی نیک دارم. پس بر محمد و آلش درود فرست، و رازم را بشنو، و دعایم را مستجاب کن، و روزم را به نومیدی ختم مفرما، و نسبت به گداییم، دست ردّ به سینه ام نزن، و رفتنم را از نزدت، و بازگشتم را به سویت گرامی دار؛ زیرا هر چه را اراده کنی، از انجامش دچار سختی نمی شوی، و در برآوردن آن چه از تو خواسته شود، عاجز نمی باشی، و تو بر هر کاری توانایی، و حول و قوّه ای نیست

ص:49

جز به خدای بلند مرتبۀ بزرگ.

درماندگی انسان در سپاس از خداوند

اشاره

برای به جا آوردن حق شکر، ابتدا باید نعمت را شناخت و دانست که خداوند چه نعمت هایی به انسان ارزانی داشته است؛ سپس باید ببیند آیا شکر نعمت را می تواند به جا آورد یا نه.

با کمی دقّت و مطالعه و نگاه انسان به خود و دیگر مخلوقات می بیند که بازگو کردن و برشمردن همۀ نعمت ها از عهدۀ ما خارج است و ما نمی توانیم با عقل ناقص و قاصر بشری، نعمت های الهی را برشمریم، چه رسد به این که بخواهیم در صدد شکر آن برآییم.

تفسیر نعمت در کلام نراقی

ملا احمد نراقی در تفسیر حقیقت نعمت می نویسد:

«نعمت بر دو نوع است:

اوّل: آنچه لِذاتِه مطلوب است نه به جهت تحصیل خیر دیگر، یعنی غرض از آن وصول به مطلوبی دیگر نیست و این نوع مخصوص به لذّات عالم آخرت است، یعنی مشاهدۀ جمال الهی و سعادت لقای او و سایر لذّات بهشت از بقایی که فنا ندارد و شادی که غم با او نیست و علمی که جهل پیرامون آن نمی گردد و غنایی که فقر از پی ندارد و غیر اینها، از آنچه هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده، و به هیچ خاطری خطور نکرده، و این نوع، نعمت حقیقی و لذّت واقعی است و از این جهت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:50

لا عَیْش الاّ عَیْشَ الْآخِرَه. (1)

عیشی نیست مگر عیش آخرت.

دوّم: آن که وسیلۀ خیر و لذّتی دیگر می شود، خواه به خودی خود هم مطلوب باشد یا نه و آن بر چهار قسم است:

قسم اول: اخلاق فاضله و صفات حسنه که جامع همۀ چهار صفت است. صفت علم و عفّت و شجاعت و عدالت که این ها علاوه بر این که خود موجب لذّت و بهجت اند، وسیلۀ رسیدن به لذّات حقیقیّه اخرویّه نیز هستند و خود این اخلاق و صفات لذیذند در دنیا و آخرت و نافعند در هر دو عالم و باعث راحتند در هر دو سرای و مستحسن اند در جمیع احوال و این قسم از نعمت، نعمت است در دنیا و آخرت.

قسم دوم: فضایلی که متعلّق به بدن انسان است و آن چهار چیز است. صحّت و قوّت و طول عمر و جمال یعنی خالی بودن از نقص و زیادتی و عیب و استقامت و تناسب اعضا.

قسم سوم: نعمت های دنیویّۀ خارج از بدن انسان که عبارت است از مال و جاه، اهل و قبیله.

قسم چهارم: اسبابی که فی الجمله مناسبتی با اخلاق حسنه و فضایل ربانیّه دارد که هدایت از جانب خداوند و رشد او و تأیید او باشد.» (2)آری، نعمت های خداوند خارج از احصا و شمارش است و عقول بشر قاصر از شمردن است چه رسد به شکرگزاری از آن نعمت ها.

ص:51


1- (1) - بحار الأنوار: 124/19، باب 7، حدیث 9؛ [1]تفسیر القمی: 177/2. [2]
2- (2) - معراج السعاده: 630 - 631، فصل شناخت نعمت های الهی. [3]

از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به درآید

بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جای آورد

(سعدی شیرازی)

البته باید توجّه داشت که اگر چه خداوند ما را امر به شکرگزاری از نعمت ها نموده و می فرماید:

اعْمَلُواْ ءَالَ دَاوُدَ شُکْرًا وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ» (1)

ای خاندان داود ! به خاطر سپاس گزاری [ به فرمان ها حق ] عمل کنید ؛ و از بندگانم اندکی سپاس گزارند .

ولی در عین حال باید بدانیم که خداوند نیازی به شکر ما ندارد و دستور به شکر، خود نعمت دیگری است بر ما و توفیق شکرگزاری پیدا کردن خود موجب شکر دیگری می شود، از این رو مجالی برای ادای حق شکرگزاری نمی ماند.

حقیقت شکر و شکرگزاری

حقیقت شکر چیست و چگونه شکر کردن عامل تربیت می باشد.

حقیقت شکر، تنها تشکّر زبانی یا گفتن

اَلْحَمْدُ لِلّه و مانند آن نیست، بلکه شکرگزاری سه مرحله است:

مرحلۀ اول: آن است که بیندیشیم که بخشندۀ نعمت کیست؟ این توجّه وایمان و آگاهی پایۀ اول شکر است.

مرحلۀ دوم: زبان است.

مرحلۀ سوم: عمل، شکر عملی آن است که درست بیندیشیم که هر نعمتی برای چه هدفی به ما داده شده است، آن را در مورد خودش صرف کنیم که اگر در مورد

ص:52


1- (1) - سبأ (13) : 13. [1]

خودش صرف نشود، کفران نعمت کرده ایم.

باید فکر کرد چرا خداوند مثلاً به ما چشم داد، چرا نعمت شنوایی و گویایی بخشید. آیا جز این بوده که عظمت او را در این جهان ببینیم، راه زندگی را بشناسیم و با این وسایل در مسیر تکامل گام برداریم، حق را درک کنیم و از آن دفاع نماییم و با باطل بجنگیم، اگر این نعمت های بزرگ خداوند را، در این مسیرها صرف کردیم شکر عملی او را به جا آوردیم و اگر وسیله ای برای طغیان و خودپرستی و غرور و غفلت و بیگانگی و دوری از خداوند متعال شد، این عین کفران است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

ما انْعَمَ اللّهُ عَلی عَبْدٍ مِنْ نِعْمَهٍ فَعَرَفَها بِقَلْبِهِ وَ حَمِدَ اللّهَ ظاهِرَاً بِلِسانِهِ فَتَمَّ کَلامُهُ حَتّی یُؤْمَرَ لَهُ بِالْمَزیدِ. (1)

خداوند هر گاه به بنده ای نعمت بدهد و آن را به قلب خود بشناسد و با زبان هم سپاس گوید، هنوز شکرش تمام نشده است که خداوند بر نعمت های او می افزاید.

و همچنین در جواب سؤال ابابصیر گفت: یابن رسول اللّه! آیا برای شکر حدّ و حدودی هست که اگر عبد انجام دهد جزء شاکران بشود؟

امام صادق علیه السلام فرمود:

یَحْمَدُ اللّهَ عَلی کُلِّ نِعْمَهٍ عَلَیهِ فی اهْلٍ وَ مالٍ وَ انْ کانَ فیما انْعَمَ عَلَیْهِ فی مالِهِ حَقٌّ ادّاهُ. (2)

خداوند را شکر می کند که در هر نعمتی که به او و خاندانش می رسد، اگر چه مالی را که به او رسیده حقّش را ادا کرده باشد.

ص:53


1- (1) - بحار الأنوار: 40/68، باب 61، حدیث 28؛ [1]الکافی: 95/2، حدیث 9. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 29/68، باب 61، حدیث 7؛ [3] الکافی: 95/2، حدیث 12.

و نیز می فرماید:

ما انْعَمَ اللّهُ عَلی عَبْدٍ بِنِعْمَهٍ صَغُرَتْ اوْ کَبُرَتْ فَقالَ: الْحَمْدُ لِلّهِ الاّ ادّی شُکْرَها. (1)

هر نعمتی که خداوند به بنده ای عطا کند، چه کوچک باشد و یا بزرگ و او بگوید: الْحَمْدُلِلّه شکر آن را ادا کرده است.

بنابراین در مقابل این همه نعمت ها، چه چیزی می توان گفت و چه کاری می توان انجام داد تا شکر او شود، جز اینکه با زبان قاصر، اقرار به ناتوانی بر شکر نعم الهی بنماییم و چه بسیار نعمت هایی که ما از آنها غافل هستیم و به آنها توجّه نداریم با این که مهم هستند.

تفسیری بر نعیم در آیه شریفه

امام رضا علیه السلام در مجلسی که برای اصحاب خود تشکیل داده بودند، فرمودند:

در دنیا نعمت حقیقی وجود ندارد.

بعضی از دانشمندان حاضر در مجلس گفتند: چگونه خداوند می فرماید:

ثُمَّ لَتُسَْلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» (2)

آن گاه شما در آن روز از نعمت ها بازپرسی خواهید شد .

و این نعیم در دنیا آب سرد است.

حضرت رضا علیه السلام با صدای بلند فرمود:

شما این طور این آیه را تفسیر می کنید و چند گونه نعمت را می شمارید.

ص:54


1- (1) - بحار الأنوار: 32/68، باب 61، حدیث 9؛ [1]الکافی: 96/2، حدیث 14. [2]
2- (2) - تکاثر (102) : 8. [3]

بعضی می گویند: آب سرد، دیگری غذای خوب می داند و گروهی خواب خوش می شمارد.

پدرم نقل می کند که حضرت صادق علیه السلام دربارۀ اقوال مختلف شما در مورد نعمت در آیۀ شریفه غضبناک شده و فرمود:

هرگز خدا از بندگان در مورد چیزی که به آنها تفضّل نموده نمی پرسد و منّت بر آنها نمی گذارد، منّت گذاردن برای نعمت، از مردم زشت است، چگونه می توان چنین چیزی را به خداوند متعال نسبت داد، بلکه نعیم در آیۀ شریفه حبّ ما خاندان و موالات ما است که خداوند بعد از توحید و نبوّت از آن سؤال می کند؛ زیرا وقتی بنده، حقّ این نعمت را به جا آورد او را به جانب بهشت جاوید می برد. (1)بنابراین ما چگونه می توانیم شکر این همه نعمت های ظاهر و پنهان را به جا بیاوریم، جز اینکه اقرار به عجز و ناتوانی کنیم.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

اَوْحَی اللّهُ تَعالی الی مُوسی یا مُوسی! اشکُرْنی حَقَّ شُکْری فَقالَ: یا رَبِّ کَیْفَ اشْکُرُکَ حَقَّ شُکْرِکَ، لَیْسَ مِنْ شُکْرٍ اشْکُرُکَ بِهِ الاّ وَ انْتَ انْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ، فَقالَ: یا مُوسی! شَکَرْتَنی حَقَّ شُکْری حینَ عَلِمْتَ انَّ ذلِکَ مِنّی. (2)

خداوند متعال به موسی علیه السلام وحی فرستاد، ای موسی! مرا شکرگزار باش، گفت: بار خدایا! چگونه حقّ شکرت را ادا کنم؛ زیرا هر شکری، خود از نعمت های تو به شمار می رود، خداوند فرمود: ای موسی! حق شکر همان است که بدانی آن هم از من است.

ص:55


1- (1) - بحار الأنوار: 272/7، باب 11، حدیث 41؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام : 129/2، حدیث 8. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 351/13، باب 11، حدیث 41؛ [2]الکافی: 98/2، حدیث 27. [3]

و نیز در روایتی دیگر فرمود:

ما انْعَمَ اللّهُ عَلیهِ بِنِعْمَهٍ فَعَرَفَها بِقَلْبِهِ فَقَدْ ادّی شُکْرَها. (1)

هر کس که خداوند نعمتی به او عنایت فرماید و بفهمد که این نعمت از طرف خداست، به تحقیق شکر نعمت را ادا نموده است.

ص:56


1- (1) - بحار الأنوار: 32/68، باب 61، حدیث 10؛ [1]الکافی: 96/2، حدیث 15. [2]

ص:57

ص:58

دعای 47 : دعای روز عرفه

اشاره

«1»اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ «2»اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ بَدِیعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ رَبَّ الْأَرْبَابِ وَ إِلهَ کُلِّ مَأْلُوهٍ وَ خَالِقَ کُلِّ مَخْلُوقٍ وَ وَارِثَ کُلِّ شَیْ ءٍ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ وَ لاَ یَعْزُبُ عَنْهُ عِلْمُ شَیْ ءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحِیطٌ وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ رَقِیبٌ «3»أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الْأَحَدُ الْمُتَوَحِّدُ الْفَرْدُ الْمُتَفَرِّدُ «4»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الْکَرِیمُ الْمُتَکَرِّمُ الْعَظِیمُ الْمُتَعَظِّمُ الْکَبِیرُ الْمُتَکَبِّرُ «5»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الْعَلِیُّ الْمُتَعَالِ الشَّدِیدُ الْمِحَالِ «6»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ «7»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ الْقَدِیمُ الْخَبِیرُ «8»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الْکَرِیمُ الْأَکْرَمُ الدَّائِمُ الْأَدْوَمُ «9»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الْأَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ أَحَدٍ وَ الْآخِرُ بَعْدَ کُلِّ عَدَدٍ «10»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّهِ «11»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ ذُو الْبَهَاءِ وَ الْمَجْدِ وَ الْکِبْرِیَاءِ وَ الْحَمْدِ «12»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الَّذِی أَنْشَأْتَ الْأَشْیَاءَ مِنْ غَیْرِ سِنْخٍ وَ صَوَّرْتَ مَا صَوَّرْتَ مِنْ غَیْرِ مِثَالٍ وَ ابْتَدَعْتَ الْمُبْتَدَعَاتِ بِلاَ احْتِذَاءٍ «13»أَنْتَ الَّذِی قَدَّرْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ تَقْدِیراً وَ یَسَّرْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ تَیْسِیراً وَ دَبَّرْتَ مَا دُونَکَ تَدْبِیراً «14»أَنْتَ الَّذِی لَمْ یُعِنْکَ عَلَی خَلْقِکَ شَرِیکٌ وَ لَمْ یُوَازِرْکَ فِی أَمْرِکَ وَزِیرٌ وَ لَمْ یَکُنْ لَکَ مُشَاهِدٌ وَ لاَ نَظِیرٌ «15»أَنْتَ الَّذِی أَرَدْتَ فَکَانَ حَتْماً مَا أَرَدْتَ وَ قَضَیْتَ فَکَانَ عَدْلاً مَا

ص:59

قَضَیْتَ وَ حَکَمْتَ فَکَانَ نِصْفاً مَا حَکَمْتَ «16»أَنْتَ الَّذِی لاَ یَحْوِیکَ مَکَانٌ وَ لَمْ یَقُمْ لِسُلْطَانِکَ سُلْطَانٌ وَ لَمْ یُعْیِکَ بُرْهَانٌ وَ لاَ بَیَانٌ «17»أَنْتَ الَّذِی أَحْصَیْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ عَدَداً وَ جَعَلْتَ لِکُلِّ شَیْ ءٍ أَمَداً وَ قَدَّرْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ تَقْدِیراً «18»أَنْتَ الَّذِی قَصُرَتِ الْأَوْهَامُ عَنْ ذَاتِیَّتِکَ وَ عَجَزَتِ الْأَفْهَامُ عَنْ کَیْفِیَّتِکَ وَ لَمْ تُدْرِکِ الْأَبْصَارُ مَوْضِعَ أَیْنِیَّتِکَ «19»أَنْتَ الَّذِی لاَ تُحَدُّ فَتَکُونَ مَحْدُوداً وَ لَمْ تُمَثَّلْ فَتَکُونَ مَوْجُوداً وَ لَمْ تَلِدْ فَتَکُونَ مَوْلُوداً «20»أَنْتَ الَّذِی لاَ ضِدَّ مَعَکَ فَیُعَانِدَکَ وَ لاَ عِدْلَ لَکَ فَیُکَاثِرَکَ وَ لاَ نِدَّ لَکَ فَیُعَارِضَکَ «21»أَنْتَ الَّذِی ابْتَدَأَ وَ اخْتَرَعَ وَ اسْتَحْدَثَ وَ ابْتَدَعَ وَ أَحْسَنَ صُنْعَ مَا صَنَعَ «22»سُبْحَانَکَ! مَا أَجَلَّ شَأْنَکَ! وَ أَسْنَی فِی الْأَمَاکِنِ مَکَانَکَ وَ أَصْدَعَ بِالْحَقِّ فُرْقَانَکَ! «23»سُبْحَانَکَ مِنْ لَطِیفٍ مَا أَلْطَفَکَ! وَ رَؤُوفٍ مَا أَرْأَفَکَ! وَ حَکِیمٍ مَا أَعْرَفَکَ! سُبْحَانَکَ مِنْ مَلِیکٍ مَا أَمْنَعَکَ! وَ جَوَادٍ مَا أَوْسَعَکَ وَ رَفِیعٍ مَا أَرْفَعَکَ! ذُو الْبَهَاءِ وَ الْمَجْدِ وَ الْکِبْرِیَاءِ وَ الْحَمْدِ «24»سُبْحَانَکَ بَسَطْتَ بِالْخَیْرَاتِ یَدَکَ وَ عُرِفَتِ الْهِدَایَهُ مِنْ عِنْدِکَ فَمَنِ الْتَمَسَکَ لِدِینٍ أَوْ دُنْیَا وَجَدَکَ «25»سُبْحَانَکَ! خَضَعَ لَکَ مَنْ جَرَی فِی عِلْمِکَ وَ خَشَعَ لِعَظَمَتِکَ مَا دُونَ عَرْشِکَ وَ انْقَادَ لِلتَّسْلِیمِ لَکَ کُلُّ خَلْقِکَ «26»سُبْحَانَکَ لاَ تُحَسُّ وَ لاَ تُجَسُّ وَ لاَ تُمَسُّ وَ لاَ تُکَادُ وَ لاَ تُمَاطُ وَ لاَ تُنَازَعُ وَ لاَ تُجَارَی وَ لاَ تُمَارَی وَ لاَ تُخَادَعُ وَ لاَ تُمَاکَرُ «27»سُبْحَانَکَ سَبِیلُکَ جَدَدٌ وَ أَمْرُکَ رَشَدٌ وَ أَنْتَ حَیٌّ صَمَدٌ «28»سُبْحَانَکَ قَولُکَ حُکْمٌ وَ قَضَاؤُکَ حَتْمٌ وَ إِرَادَتُکَ عَزْمٌ «29»سُبْحَانَکَ لاَ رَادَّ لِمَشِیَّتِکَ وَ لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِکَ «30»سُبْحَانَکَ بَاهِرَ الْآیَاتِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ بَارِئَ النَّسَمَاتِ

ص:60

«31»لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً یَدُومُ بِدَوَامِکَ «32»وَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً خَالِداً بِنِعْمَتِکَ «33»وَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً یُوَازِی صُنْعَکَ «34»وَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً یَزِیدُ عَلَی رِضَاکَ «35»وَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً مَعَ حَمْدِ کُلِّ حَامِدٍ وَ شُکْراً یَقْصُرُ عَنْهُ شُکْرُ کُلِّ شَاکِرٍ «36»حَمْداً لاَ یَنْبَغِی إِلاَّ لَکَ وَ لاَ یُتَقَرَّبُ بِهِ إِلاَّ إِلَیْکَ «37»حَمْداً یُسْتَدَامُ بِهِ الْأَوَّلُ وَ یُسْتَدْعَی بِهِ دَوَامُ الْآخِرِ «38»حَمْداً یَتَضَاعَفُ عَلَی کُرُورِ الْأَزْمِنَهِ وَ یَتَزَایَدُ أَضْعَافاً مُتَرَادِفَهً «39»حَمْداً یَعْجِزُ عَنْ إِحْصَائِهِ الْحَفَظَهُ وَ یَزِیدُ عَلَی مَا أَحْصَتْهُ فِی کِتَابِکَ الْکَتَبَهُ «40»حَمْداً یُوازِنُ عَرْشَکَ الْمَجِیدَ وَ یُعَادِلُ کُرْسِیَّکَ «41»الرَّفِیعَ حَمْداً یَکْمُلُ لَدَیْکَ ثَوَابُهُ وَ یَسْتَغْرِقُ کُلَّ جَزَاءٍ جَزَاؤُهُ «42»حَمْداً ظَاهِرُهُ وَفْقٌ لِبَاطِنِهِ وَ بَاطِنُهُ وَفْقٌ لِصِدْقِ النِّیَّهِ «43»حَمْداً لَمْ یَحْمَدْکَ خَلْقٌ مِثْلَهُ وَ لاَ یَعْرِفُ أَحَدٌ سِوَاکَ فَضْلَهُ «44»حَمْداً یُعَانُ مَنِ اجْتَهَدَ فِی تَعْدِیدِهِ وَ یُؤَیَّدُ مَنْ أَغْرَقَ نَزْعاً فِی تَوْفِیَتِهِ «45»حَمْداً یَجْمَعُ مَا خَلَقْتَ مِنَ الْحَمْدِ وَ یَنْتَظِمُ مَا أَنْتَ خَالِقُهُ مِنْ بَعْدُ «46»حَمْداً لاَ حَمْدَ أَقْرَبُ إِلَی قَوْلِکَ مِنْهُ وَ لاَ أَحْمَدَ مِمَّنْ یَحْمَدُکَ بِهِ «47»حَمْداً یُوجِبُ بِکَرَمِکَ الْمَزِیدَ بِوُفُورِهِ وَ تَصِلُهُ بِمَزِیدٍ بَعْدَ مَزِیدٍ طَوْلاً مِنْکَ «48»حَمْداً یَجِبُ لِکَرَمِ وَجْهِکَ وَ یُقَابِلُ عِزَّ جَلاَلِکَ «49»رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ الْمُصْطَفَی الْمُکَرَّمِ الْمُقَرَّبِ أَفْضَلَ صَلَوَاتِکَ وَ بَارِکْ عَلَیْهِ أَتَمَّ بَرَکَاتِکَ وَ تَرَحَّمْ عَلَیْهِ أَمْتَعَ رَحَمَاتِکَ «50»رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَهً زَاکِیَهً لاَ تَکُونُ صَلاَهٌ أَزْکَی مِنْهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاَهً نَامِیَهً لاَ تَکُونُ صَلاَهٌ أَنْمَی مِنْهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاَهً رَاضِیَهً لاَ تَکُونُ صَلاَهٌ فَوْقَهَا «51»رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَهً تُرْضِیهِ وَ تَزِیدُ عَلَی رِضَاهُ وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاَهً

ص:61

تُرْضِیکَ و تَزِیدُ عَلَی رِضَاکَ لَهُ وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاَهً لاَ تَرْضَی لَهُ إِلاَّ بِهَا وَ لاَ تَرَی غَیْرَهُ لَهَا أَهْلاً «52»رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَهً تُجَاوِزُ رِضْوَانَکَ وَ یَتَّصِلُ اتِّصَالُهَا بِبَقَائِکَ وَ لاَ یَنْفَدُ کَمَا لاَ تَنْفَدُ کَلِمَاتُکَ «53»رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَهً تَنْتَظِمُ صَلَوَاتِ مَلاَئِکَتِکَ وَ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ وَ أَهْلِ طَاعَتِکَ وَ تَشْتَمِلُ عَلَی صَلَوَاتِ عِبَادِکَ مِنْ جِنِّکَ وَ إِنْسِکَ وَ أَهْلِ إِجَابَتِکَ وَ تَجْتَمِعُ عَلَی صَلاَهِ کُلِّ مَنْ ذَرَأْتَ وَ بَرَأْتَ مِنْ أَصْنَافِ خَلْقِکَ «54»رَبِّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ آلِهِ صَلاَهً تُحِیطُ بِکُلِّ صَلاَهٍ سَالِفَهٍ وَ مُسْتَأْنَفَهٍ وَ صَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِهِ صَلاَهً مَرْضِیَّهً لَکَ وَ لِمَنْ دُونَکَ وَ تُنْشِئُ مَعَ ذَلِکَ صَلَوَاتٍ تُضَاعِفُ مَعَهَا تِلْکَ الصَّلَوَاتِ عِنْدَهَا وَ تَزِیدُهَا عَلَی کُرُورِ الْأَیَّامِ زِیَادَهً فِی تَضَاعِیفَ لاَ یَعُدُّهَا غَیْرُکَ «55»رَبِّ صَلِّ عَلَی أَطَایِبِ أَهْلِ بَیْتِهِ الَّذِینَ اخْتَرْتَهُمْ لِأَمْرِکَ وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَهَ عِلْمِکَ وَ حَفَظَهَ دِینِکَ وَ خُلَفَاءَکَ فِی أَرْضِکَ وَ حُجَجَکَ عَلَی عِبَادِکَ وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِیراً بِإِرَادَتِکَ وَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِیلَهَ إِلَیْکَ وَ الْمَسْلَکَ إِلَی جَنَّتِکَ «56»رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَهً تُجْزِلُ لَهُمْ بِهَا مِنْ نِحَلِکَ وَ کَرَامَتِکَ وَ تُکْمِلُ لَهُمُ الْأَشْیَاءَ مِنْ عَطَایَاکَ وَ نَوَافِلِکَ وَ تُوَفِّرُ عَلَیْهِمُ الْحَظَّ مِنْ عَوَائِدِکَ وَ فَوَائِدِکَ «57»رَبِّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ صَلاَهً لاَ أَمَدَ فِی أَوَّلِهَا وَ لاَ غَایَهَ لِأَمَدِهَا وَ لاَ نِهَایَهَ لآِخِرِهَا «58»رَبِّ صَلِّ عَلَیْهِمْ زِنَهَ عَرْشِکَ وَ مَا دُونَهُ وَ مِلْ ءَ سَمَاوَاتِکَ وَ مَا فَوْقَهُنَّ وَ عَدَدَ أَرَضِیکَ وَ مَا تَحْتَهُنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ صَلاَهً تُقَرِّبُهُمْ مِنْکَ زُلْفَی وَ تَکُونُ لَکَ وَ لَهُمْ رِضًی وَ مُتَّصِلَهً بِنَظَائِرِهِنَّ أَبَداً «59»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ أَیَّدْتَ دِینَکَ فِی کُلِّ أَوَانٍ بِإِمَامٍ أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِکَ وَ مَنَاراً فِی بِلاَدِکَ بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِکَ وَ جَعَلْتَهُ الذَّرِیعَهَ إِلَی رِضْوَانِکَ

ص:62

وَ افْتَرَضْتَ طَاعَتَهُ وَ حَذَّرْتَ مَعْصِیَتَهُ وَ أَمَرْتَ بِامْتِثَالِ أَوَامِرِهِ وَ الاِنْتِهَاءِ عِنْدَ نَهْیِهِ وَ أَلاَّ یَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ وَ لاَ یَتَأَخَّرَ عَنْهُ مُتَأَخِّرٌ فَهُوَ عِصْمَهُ اللاَّئِذِینَ وَ کَهْفُ الْمُؤْمِنِینَ وَ عُرْوَهُ الْمُتَمَسِّکِینَ وَ بَهَاءُ الْعَالَمِینَ «60»اَللَّهُمَّ فَأَوْزِعْ لِوَلِیِّکَ شُکْرَ مَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیْهِ وَ أَوْزِعْنَا مِثْلَهُ فِیهِ وَ آتِهِ مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَاناً نَصِیراً وَ افْتَحْ لَهُ فَتْحاً یَسِیراً وَ أَعِنْهُ بِرُکْنِکَ الْأَعَزِّ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ قَوِّ عَضُدَهُ وَ رَاعِهِ بِعَیْنِکَ وَ احْمِهِ بِحِفْظِکَ وَ انْصُرْهُ بِمَلاَئِکَتِکَ وَ امْدُدْهُ بِجُنْدِکَ الْأَغْلَبِ «61»وَ أَقِمْ بِهِ کِتَابَکَ وَ حُدُودَکَ وَ شَرَائِعَکَ وَ سُنَنَ رَسُولِکَ - صَلَوَاتُکَ اللَّهُمَّ عَلَیْهِ وَ آلِهِ - وَ أَحْیِ بِهِ مَا أَمَاتَهُ الظَّالِمُونَ مِنْ مَعَالِمِ دِینِکَ وَ اجْلُ بِهِ صَدَاءَ الْجَوْرِ عَنْ طَرِیقَتِکَ وَ أَبِنْ بِهِ الضَّرَّاءَ مِنْ سَبِیلِکَ وَ أَزِلْ بِهِ النَّاکِبِینَ عَنْ صِرَاطِکَ وَ امْحَقْ بِهِ بُغَاهَ قَصْدِکَ عِوَجاً «62»وَ أَلِنْ جَانِبَهُ لِأَوْلِیَائِکَ وَ ابْسُطْ یَدَهُ عَلَی أَعْدَائِکَ وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ تَعَطُّفَهُ وَ تَحَنُّنَهُ وَ اجْعَلْنَا لَهُ سَامِعِینَ مُطِیعِینَ وَ فِی رِضَاهُ سَاعِینَ وَ إِلَی نُصْرَتِهِ وَ الْمُدَافَعَهِ عَنْهُ مُکْنِفِینَ وَ إِلَیْکَ وَ إِلَی رَسُولِکَ - صَلَوَاتُکَ اللَّهُمَّ عَلَیْهِ وَ آلِهِ - بِذَلِکَ مُتَقَرِّبِینَ «63»اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی أَوْلِیَائِهِمُ الْمُعْتَرِفِینَ بِمَقَامِهِمُ الْمُتَّبِعِینَ مَنْهَجَهُمُ الْمُقْتَفِینَ آثَارَهُمُ الْمُسْتَمْسِکِینَ بِعُرْوَتِهِمُ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَتِهِمُ الْمُؤْتَمِّینَ بِإِمَامَتِهِمُ الْمُسَلِّمِینَ لِأَمْرِهِمُ الْمُجْتَهِدِینَ فِی طَاعَتِهِمُ الْمُنْتَظِرِینَ أَیَّامَهُمُ الْمَادِّینَ إِلَیْهِمْ أَعْیُنَهُمْ الصَّلَوَاتِ الْمُبَارَکَاتِ الزَّاکِیَاتِ النَّامِیَاتِ الْغَادِیَاتِ الرَّائِحَاتِ «64»وَ سَلِّمْ عَلَیْهِمْ وَ عَلَی أَرْوَاحِهِمْ وَ اجْمَعْ عَلَی التَّقْوَی أَمْرَهُمْ وَ أَصْلِحْ لَهُمْ شُؤُونَهُمْ وَ تُبْ عَلَیْهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ وَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ وَ اجْعَلْنَا مَعَهُمْ فِی دَارِ السَّلاَمِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ «65»اَللَّهُمَّ هَذَا یَوْمُ عَرَفَهَ یَوْمٌ

ص:63

شَرَّفْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ عَظَّمْتَهُ، نَشَرْتَ فِیهِ رَحْمَتَکَ وَ مَنَنْتَ فِیهِ بِعَفْوِکَ وَ أَجْزَلْتَ فِیهِ عَطِیَّتَکَ وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَی عِبَادِکَ «66»اَللَّهُمَّ وَ أَنَا عَبْدُکَ الَّذِی أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ قَبْلَ خَلْقِکَ لَهُ وَ بَعْدَ خَلْقِکَ إِیَّاهُ فَجَعَلْتَهُ مِمَّنْ هَدَیْتَهُ لِدِینِکَ وَ وَفَّقْتَهُ لِحَقِّکَ وَ عَصَمْتَهُ بِحَبْلِکَ وَ أَدْخَلْتَهُ فِی حِزْبِکَ وَ أَرْشَدْتَهُ لِمُوَالاَهِ أَوْلِیَائِکَ وَ مُعَادَاهِ أَعْدَائِکَ «67»ثُمَّ أَمَرْتَهُ فَلَمْ یَأْتَمِرْ وَ زَجَرْتَهُ فَلَمْ یَنْزَجِرْ وَ نَهَیْتَهُ عَنْ مَعْصِیَتِکَ فَخَالَفَ أَمْرَکَ إِلَی نَهْیِکَ لاَ مُعَانَدَهً لَکَ وَ لاَ اسْتِکْبَاراً عَلَیْکَ بَلْ دَعَاهُ هَوَاهُ إِلَی مَا زَیَّلْتَهُ وَ إِلَی مَا حَذَّرْتَهُ وَ أَعَانَهُ عَلَی ذَلِکَ عَدُوُّکَ وَ عَدُوُّهُ فَأَقْدَمَ عَلَیْهِ عَارِفاً بِوَعِیدِکَ رَاجِیاً لِعَفْوِکَ وَاثِقاً بِتَجَاوُزِکَ وَ کَانَ أَحَقَّ عِبَادِکَ مَعَ مَا مَنَنْتَ عَلَیْهِ أَلاَّ یَفْعَلَ «68»وَ هَا أَنَا ذَا بَیْنَ یَدَیْکَ صَاغِراً ذَلِیلاً خَاضِعاً خَاشِعاً خَائِفاً مُعْتَرِفاً بِعَظِیمٍ مِنَ الذُّنُوبِ تَحَمَّلْتُهُ وَ جَلِیلٍ مِنَ الْخَطَایَا اجْتَرَمْتُهُ مُسْتَجِیراً بِصَفْحِکَ لاَئِذاً بِرَحْمَتِکَ مُوقِناً أَنَّهُ لاَ یُجِیرُنِی مِنْکَ مُجِیرٌ وَ لاَ یَمْنَعُنِی مِنْکَ مَانِعٌ «69»فَعُدْ عَلَیَّ بِمَا تَعُودُ بِهِ عَلَی مَنِ اقْتَرَفَ مِنْ تَغَمُّدِکَ وَ جُدْ عَلَیَّ بِمَا تَجُودُ بِهِ عَلَی مَنْ أَلْقَی بِیَدِهِ إِلَیْکَ مِنْ عَفْوِکَ وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِمَا لاَ یَتَعَاظَمُکَ أَنْ تَمُنَّ بِهِ عَلَی مَنْ أَمَّلَکَ مِنْ غُفْرَانِکَ «70»وَ اجْعَلْ لِی فِی هَذَا الْیَوْمِ نَصِیباً أَنَالُ بِهِ حَظّاً مِنْ رِضْوَانِکَ وَ لاَ تَرُدَّنِی صِفْراً مِمَّا یَنْقَلِبُ بِهِ الْمُتَعَبِّدُونَ لَکَ مِنْ عِبَادِکَ «71»وَ إِنِّی وَ إِنْ لَمْ أُقَدِّمْ مَا قَدَّمُوهُ مِنَ الصَّالِحَاتِ فَقَدْ قَدَّمْتُ تَوْحِیدَکَ وَ نَفْیَ الْأَضْدَادِ وَ الْأَنْدَادِ وَ الْأَشْبَاهِ عَنْکَ وَ أَتَیْتُکَ مِنَ الْأَبْوَابِ الَّتِی أَمَرْتَ أَنْ تُؤْتَی مِنْهَا وَ تَقَرَّبْتُ إِلَیْکَ بِمَا لاَ یَقْرُبُ أَحَدٌ مِنْکَ إِلاَّ بالتَّقَرُّبِ بِهِ «72»ثُمَّ أَتْبَعْتُ ذَلِکَ بِالْإِنَابَهِ إِلَیْکَ وَ التَّذَلُّلِ وَ الاِسْتِکَانَهِ لَکَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِکَ وَ الثِّقَهِ بِمَا عِنْدَکَ وَ شَفَعْتُهُ بِرَجَائِکَ الَّذِی قَلَّ مَا یَخِیبُ عَلَیْهِ رَاجِیکَ «73»وَ

ص:64

سَأَلْتُکَ مَسْأَلَهَ الْحَقِیرِ الذَّلِیلِ الْبَائِسِ الْفَقِیرِ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِیرِ وَ مَعَ ذَلِکَ خِیفَهً وَ تَضَرُّعاً وَ تَعَوُّذاً وَ تَلَوُّذاً لاَ مُسْتَطِیلاً بِتَکَبُّرِ الْمُتَکَبِّرِینَ وَ لاَ مُتَعَالِیاً بِدَالَّهِ الْمُطِیعِینَ وَ لاَ مُسْتَطِیلاً بِشَفَاعَهِ الشَّافِعِینَ «74»وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ وَ مِثْلُ الذَّرَّهِ أَوْ دُونَهَا فَیَا مَنْ لَمْ یُعَاجِلِ الْمُسِیئِینَ وَ لاَ یَنْدَهُ الْمُتْرَفِینَ وَ یَا مَنْ یَمُنُّ بِإِقَالَهِ الْعَاثِرِینَ وَ یَتَفَضَّلُ بِإِنْظَارِ الْخَاطِئِینَ «75»أَنَا الْمُسِیءُ الْمُعْتَرِفُ الْخَاطِئُ الْعَاثِرُ «76»أَنَا الَّذِی أَقْدَمَ عَلَیْکَ مُجْتَرِئاً «77»أَنَا الَّذِی عَصَاکَ مُتَعَمِّداً «78»أَنَا الَّذِی اسْتَخْفَی مِنْ عِبَادِکَ وَ بَارَزَکَ «79»أَنَا الَّذِی هَابَ عِبَادَکَ وَ أَمِنَکَ «80»أَنَا الَّذِی لَمْ یَرْهَبْ سَطْوَتَکَ وَ لَمْ یَخَفْ بَأْسَکَ «81»أَنَا الْجَانِی عَلَی نَفْسِهِ «82»أَنَا الْمُرْتَهَنُ بِبَلِیَّتِهِ «83»أَنَا القَلِیلُ الْحَیَاءِ «84»أَنَا الطَّوِیلُ الْعَنَاءِ «85»بِحَقِّ مَنِ انْتَجَبْتَ مِنْ خَلْقِکَ وَ بِمَنِ اصْطَفَیْتَهُ لِنَفْسِکَ بِحَقِّ مَنِ اخْتَرْتَ مِنْ بَرِیَّتِکَ وَ مَنِ اجْتَبَیْتَ لِشَأْنِکَ بِحَقِّ مَنْ وَصَلْتَ طَاعَتَهُ بِطَاعَتِکَ وَ مَنْ جَعَلْتَ مَعْصِیَتَهُ کَمَعْصِیَتِکَ بِحَقِّ مَنْ قَرَنْتَ مُوَالاَتَهُ بِمُوَالاَتِکَ وَ مَنْ نُطْتَ مُعَادَاتَهُ بِمُعَادَاتِکَ تَغَمَّدْنِی فِی یَوْمِی هَذَا بِمَا تَتَغَمَّدُ بِهِ مَنْ جَأَرَ إِلَیْکَ مُتَنَصِّلاً وَ عَاذَ بِاسْتِغْفَارِکَ تَائِباً «86»وَ تَوَلَّنِی بِمَا تَتَوَلَّی بِهِ أَهْلَ طَاعَتِکَ وَ الزُّلْفَی لَدَیْکَ وَ الْمَکَانَهِ مِنْکَ «87»وَ تَوَحَّدْنِی بِمَا تَتَوَحَّدُ بِهِ مَنْ وَفَی بِعَهْدِکَ وَ أَتْعَبَ نَفْسَهُ فِی ذَاتِکَ وَ أَجْهَدَهَا فِی مَرْضَاتِکَ «88»وَ لاَ تُؤَاخِذْنِی بِتَفْرِیطِی فِی جَنْبِکَ وَ تَعَدِّی طَوْرِی فِی حُدُودِکَ وَ مُجَاوَزَهِ أَحْکَامِکَ «89»وَ لاَ تَسْتَدْرِجْنِی بِإِمْلاَئِکَ لِی اسْتِدْرَاجَ مَنْ مَنَعَنِی خَیْرَ مَا عِنْدَهُ وَ لَمْ یَشْرَکْکَ فِی حُلُولِ نِعْمَتِهِ بِی «90»وَ نَبِّهْنِی مِنْ رَقْدَهِ الْغَافِلِینَ وَ سِنَهِ الْمُسْرِفِینَ وَ نَعْسَهِ الْمَخْذُولِینَ «91»وَ خُذْ

ص:65

بِقَلْبِی إِلَی مَا اسْتَعْمَلْتَ بِهِ الْقَانِتِینَ وَ اسْتَعْبَدْتَ بِهِ الْمُتَعَبِّدِینَ وَ اسْتَنْقَذْتَ بِهِ الْمُتَهَاوِنِینَ «92»وَ أَعِذْنِی مِمَّا یُبَاعِدُنِی عَنْکَ وَ یَحُولُ بَیْنِی وَ بَیْنَ حَظِّی مِنْکَ وَ یَصُدُّنِی عَمَّا أُحَاوِلُ لَدَیْکَ «93»وَ سَهِّلْ لِی مَسْلَکَ الْخَیْرَاتِ إِلَیْکَ وَ الْمُسَابَقَهَ إِلَیْهَا مِنْ حَیْثُ أَمَرْتَ وَ الْمُشَاحَّهَ فِیهَا عَلَی مَا أَرَدْتَ «94»وَ لاَ تَمْحَقْنِی فِیمَن تَمْحَقُ مِنَ الْمُسْتَخِفِّینَ بِمَا أَوْعَدْتَ «95»وَ لاَ تُهْلِکْنِی مَعَ مَنْ تُهْلِکُ مِنَ الْمُتَعَرِّضِینَ لِمَقْتِکَ «96»وَ لاَ تُتَبِّرْنِی فِیمَنْ تُتَبِّرُ مِنَ الْمُنْحَرِفِینَ عَنْ سُبُلِکَ «97»وَ نَجِّنِی مِنْ غَمَرَاتِ الْفِتْنَهِ وَ خَلِّصْنِی مِنْ لَهَوَاتِ الْبَلْوَی وَ أَجِرْنِی مِنْ أَخْذِ الْإِمْلاَءِ «98»وَ حُلْ بَیْنِی وَ بَیْنَ عَدُوٍّ یُضِلُّنِی وَ هَویً یُوبِقُنِی وَ مَنْقَصَهٍ تَرْهَقُنِی «99»وَ لاَ تُعْرِضْ عَنِّی إِعْرَاضَ مَنْ لاَ تَرْضَی عَنْهُ بَعْدَ غَضَبِکَ «100»وَ لاَ تُؤْیِسْنِی مِنَ الْأَمَلِ فِیکَ فَیَغْلِبَ عَلَیَّ الْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَتِکَ «101»وَ لاَ تَمْنِحْنِی بِمَا لاَ طَاقَهَ لِی بِهِ فَتَبْهَظَنِی مِمَّا تُحَمِّلُنِیهِ مِنْ فَضْلِ مَحَبَّتِکَ «102»وَ لاَ تُرْسِلْنِی مِنْ یَدِکَ إِرْسَالَ مَنْ لاَ خَیْرَ فِیهِ وَ لاَ حَاجَهَ بِکَ إِلَیْهِ وَ لاَ إِنَابَهَ لَهُ «103»وَ لاَ تَرْمِ بِی رَمْیَ مَنْ سَقَطَ مِنْ عَیْنِ رِعَایَتِکَ وَ مَنِ اشْتَمَلَ عَلَیْهِ الْخِزْیُ مِنْ عِنْدِکَ بَلْ خُذْ بِیَدِی مِنْ سَقْطَهِ الْمُتَرَدِّینَ وَ وَهْلَهِ الْمُتَعَسِّفِینَ وَ زَلَّهِ الْمَغْرُورِینَ وَ وَرْطَهِ الْهَالِکِینَ «104»وَ عَافِنِی مِمَّا ابْتَلَیْتَ بِهِ طَبَقَاتِ عَبِیدِکَ وَ إِمَائِکَ وَ بَلِّغْنِی مَبَالِغَ مَنْ عُنِیتَ بِهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ وَ رَضِیتَ عَنْهُ فَأَعَشْتَهُ حَمِیداً وَ تَوَفَّیْتَهُ سَعِیداً «105»وَ طَوِّقْنِی طَوْقَ الْإِقْلاَعِ عَمَّا یُحْبِطُ الْحَسَنَاتِ وَ یَذْهَبُ بِالْبَرَکَاتِ «106»وَ أَشْعِرْ قَلْبِیَ الاِزْدِجَارَ عَنْ قَبَائِحِ السَّیِّئَاتِ وَ فَوَاضِحِ الْحَوْبَاتِ «107»وَ لاَ تَشْغَلْنِی بِمَا لاَ أُدْرِکُهُ إِلاَّ بِکَ عَمَّا لاَ یُرْضِیکَ عَنِّی غَیْرُهُ «108»وَ انْزِعْ مِنْ قَلْبِی حُبَّ دُنْیَا

ص:66

دَنِیَّهٍ تَنْهَی عَمَّا عِنْدَکَ وَ تَصُدُّ عَنِ ابْتِغَاءِ الْوَسِیلَهِ إِلَیْکَ وَ تُذْهِلُ عَنِ التَّقَرُّبِ مِنْکَ «109»وَ زَیِّنْ لِیَ التَّفَرُّدَ بِمُنَاجَاتِکَ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ «110»وَ هَبْ لِی عِصْمَهً تُدْنِینِی مِنْ خَشْیَتِکَ وَ تَقْطَعُنِی عَنْ رُکُوبِ مَحَارِمِکَ وَ تَفُکَّنِی مِنْ أَسْرِ الْعَظَائِمِ «111»وَ هَبْ لِیَ التَّطْهِیرَ مِنْ دَنَسِ الْعِصْیَانِ وَ أَذْهِبْ عَنِّی دَرَنَ الْخَطَایَا وَ سَرْبِلْنِی بِسِرْبَالِ عَافِیَتِکَ وَ رَدِّنِی رِدَاءَ مُعَافَاتِکَ وَ جَلِّلْنِی سَوَابِغَ نَعْمَائِکَ وَ ظَاهِرْ لَدَیَّ فَضْلَکَ وَ طَوْلَکَ «112»وَ أَیِّدْنِی بِتَوْفِیقِکَ وَ تَسْدِیدِکَ وَ أَعِنِّی عَلَی صَالِحِ النِّیَّهِ وَ مَرْضِیِّ الْقَوْلِ وَ مُسْتَحْسَنِ الْعَمَلِ وَ لاَ تَکِلْنِی إِلَی حَوْلِی وَ قُوَّتِی دُونَ حَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ «113»وَ لاَ تُخْزِنِی یَوْمَ تَبْعَثُنِی لِلِقَائِکَ وَ لاَ تَفْضَحْنِی بَیْنَ یَدَیْ أَوْلِیَائِکَ وَ لاَ تُنْسِنِی ذِکْرَکَ وَ لاَ تُذْهِبْ عَنِّی شُکْرَکَ بَلْ أَلْزِمْنِیهِ فِی أَحْوَالِ السَّهْوِ عِنْدَ غَفَلاَتِ الْجَاهِلِینَ لآِلاَئِکَ وَ أَوْزِعْنِی أَنْ أُثْنِیَ بِمَا أَوْلَیْتَنِیهِ وَ أَعْتَرِفَ بِمَا أَسْدَیْتَهُ إِلَیَّ «114»وَ اجْعَلْ رَغْبَتِی إِلَیْکَ فَوْقَ رَغْبَهِ الرَّاغِبِینَ وَ حَمْدِی إِیَّاکَ فَوْقَ حَمْدِ الْحَامِدِینَ «115»وَ لاَ تَخْذُلْنِی عِنْدَ فَاقَتِی إِلَیْکَ وَ لاَ تُهْلِکْنِی بِمَا أَسْدَیْتُهُ إِلَیْکَ وَ لاَ تَجْبَهْنِی بِمَا جَبَهْتَ بِهِ الْمُعَانِدِینَ لَکَ فَإِنِّی لَکَ مُسَلِّمٌ أَعْلَمُ أَنَّ الْحُجَّهَ لَکَ وَ أَنَّکَ أَوْلَی بِالْفَضْلِ وَ أَعْوَدُ بِالْإِحْسَانِ وَ أَهْلُ التَّقْوَی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَهِ وَ أَنَّکَ بِأَنْ تَعْفُوَ أَوْلَی مِنْکَ بِأَنْ تُعَاقِبَ وَ أَنَّکَ بِأَنْ تَسْتُرَ أَقْرَبُ مِنْکَ إِلَی أَنْ تَشْهَرَ «116»فَأَحْیِنِی حَیَاهً طَیِّبَهً تَنْتَظِمُ بِمَا أُرِیدُ وَ تَبْلُغُ مَا أُحِبُّ مِنْ حَیْثُ لاَ آتِی مَا تَکْرَهُ وَ لاَ أَرْتَکِبُ مَا نَهَیْتَ عَنْهُ وَ أَمِتْنِی مِیتَهَ مَنْ یَسْعَی نُورُهُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ «117»وَ ذَلِّلْنِی بَیْنَ یَدَیْکَ وَ أَعِزَّنِی عِنْدَ خَلْقِکَ وَ ضَعْنِی إِذَا خَلَوتُ بِکَ وَ ارْفَعْنِی بَیْنَ عِبَادِکَ وَ أَغْنِنِی عَمَّنْ هُوَ غَنِیٌّ عَنِّی وَ زِدْنِی إِلَیْکَ فَاقَهً وَ فَقْراً «118»وَ

ص:67

أَعِذْنِی مِنْ شَمَاتَهِ الْأَعْدَاءِ وَ مِنْ حُلُولِ الْبَلاَءِ وَ مِنَ الذُّلِّ وَ الْعَنَاءِ تَغَمَّدْنِی فِیمَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنِّی بِمَا یَتَغَمَّدُ بِهِ الْقَادِرُ عَلَی الْبَطْشِ لَوْ لاَ حِلْمُهُ وَ الْآخِذُ عَلَی الْجَرِیرَهِ لَوْ لاَ أَنَاتُهُ «119»وَ إِذَا أَرَدْتَ بِقَوْمٍ فِتْنَهً أَوْ سُوءاً فَنَجِّنِی مِنْهَا لِوَاذاً بِکَ وَ إِذْ لَمْ تُقِمْنِی مَقَامَ فَضِیحَهٍ فِی دُنْیَاکَ فَلاَ تُقِمْنِی مِثْلَهُ فِی آخِرَتِکَ «120»وَ اشْفَعْ لِی أَوَائِلَ مِنَنِکَ بِأَوَاخِرِهَا وَ قَدِیمَ فَوَائِدِکَ بِحَوَادِثِهَا وَ لاَ تَمْدُدْ لِی مَدّاً یَقْسُو مَعَهُ قَلْبِی وَ لاَ تَقْرَعْنِی قَارِعَهً یَذْهَبُ لَهَا بَهَائِی وَ لاَ تَسُمْنِی خَسِیسَهً یَصْغُرُ لَهَا قَدْرِی وَ لاَ نَقِیصَهً یُجْهَلُ مِنْ أَجْلِهَا مَکَانِی «121»وَ لاَ تَرُعْنِی رَوْعَهً أُبْلِسُ بِهَا وَ لاَ خِیفَهً أُوجِسُ دُونَهَا اجْعَلْ هَیْبَتِی فِی وَعِیدِکَ وَ حَذَرِی مِنْ إِعْذَارِکَ وَ إِنْذَارِکَ وَ رَهْبَتِی عِنْد تِلاَوَهِ آیَاتِکَ «122»وَ اعْمُرْ لَیْلِی بِإِیقَاظِی فِیهِ لِعِبَادَتِکَ وَ تَفَرُّدِی بِالتَّهَجُّدِ لَکَ وَ تَجَرُّدِی بِسُکُونِی إِلَیْکَ وَ إِنْزَالِ حَوَائِجِی بِکَ وَ مُنَازَلَتِی إِیَّاکَ فِی فَکَاکِ رَقَبَتِی مِنْ نَارِکَ وَ إِجَارَتِی مِمَّا فِیهِ أَهْلُهَا مِنْ عَذَابِکَ «123»وَ لاَ تَذَرْنِی فِی طُغْیَانِی عَامِهاً وَ لاَ فِی غَمْرَتِی سَاهِیاً حَتَّی حِینٍ وَ لاَ تَجْعَلْنِی عِظَهً لِمَنِ اتَّعَظَ وَ لاَ نَکَالاً لِمَنِ اعْتَبَرَ وَ لاَ فِتْنَهً لِمَنْ نَظَرَ وَ لاَ تَمْکُرْ بِی فِیمَنْ تَمْکُرُ بِهِ وَ لاَ تَسْتَبْدِلْ بِی غَیْرِی وَ لاَ تُغَیِّرْ لِی اسْماً وَ لاَ تُبَدِّلْ لِی جِسْماً وَ لاَ تَتَّخِذْنِی هُزُواً لِخَلْقِکَ وَ لاَ سُخْرِیّاً لَکَ وَ لاَ تَبَعاً إِلاَّ لِمَرْضَاتِکَ وَ لاَ مُمْتَهَناً إِلاَّ بِالاِنْتِقَامِ لَکَ «124»وَ أَوْجِدْنِی بَرْدَ عَفْوِکَ وَ حَلاَوَهَ رَحْمَتِکَ وَ رَوْحِکَ وَ رَیْحَانِکَ وَ جَنَّهِ نَعِیمِکَ وَ أَذِقْنِی طَعْمَ الْفَرَاغِ لِمَا تُحِبُّ بِسَعَهٍ مِنْ سَعَتِکَ وَ الاِجْتِهَادِ فِیمَا یُزْلِفُ لَدَیْکَ وَ عِنْدَکَ وَ أَتْحِفْنِی بِتُحْفَهٍ مِنْ تُحَفَاتِکَ «125»وَ اجْعَلْ تِجَارَتِی رَابِحَهً وَ کَرَّتِی غَیْرَ خَاسِرَهٍ وَ أَخِفْنِی مَقَامَکَ وَ شَوِّقْنِی لِقَاءَکَ وَ تُبْ عَلَیَّ تَوْبَهً نَصُوحاً لاَ تُبْقِ مَعَهَا ذُنُوباً صَغِیرَهً وَ لاَ

ص:68

کَبِیرَهً وَ لاَ تَذَرْ مَعَهَا عَلاَنِیَهً وَ لاَ سَرِیرَهً «126»وَ انْزِعِ الْغِلَّ مِنْ صَدْرِی لِلْمُؤْمِنِینَ وَ اعْطِفْ بِقَلْبِی عَلَی الْخَاشِعِینَ وَ کُنْ لِی کَمَا تَکُونُ لِلصَّالِحِینَ وَ حَلِّنِی حِلْیَهَ الْمُتَّقِینَ وَ اجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْغَابِرِینَ وَ ذِکْراً نَامِیاً فِی الْآخِرِینَ وَ وَافِ بِی عَرْصَهَ الْأَوَّلِینَ «127»وَ تَمِّمْ سُبُوغَ نِعْمَتِکَ عَلَیَّ وَ ظَاهِرْ کَرَامَاتِهَا لَدَیَّ امْلَأْ مِنْ فَوَائِدِکَ یَدَیَّ وَ سُقْ کَرَائِمَ مَوَاهِبِکَ إِلَیَّ وَ جَاوِرْ بِیَ الْأَطْیَبِینَ مِنْ أَوْلِیَائِکَ فِی الْجِنَانِ الَّتِی زَیَّنْتَهَا لِأَصْفِیَائِکَ وَ جَلِّلْنِی شَرَائِفَ نِحَلِکَ فِی الْمَقَامَاتِ الْمُعَدَّهِ لِأَحِبَّائِکَ «128»وَ اجْعَلْ لِی عِنْدَکَ مَقِیلاً آوِی إِلَیْهِ مُطْمَئِنّاً وَ مَثَابَهً أَتَبَوَّؤُهَا وَ أَقَرُّ عَیْناً وَ لاَ تُقَایِسْنِی بِعَظِیمَاتِ الْجَرَائِرِ وَ لاَ تُهْلِکْنِی یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ وَ أَزِلْ عَنِّی کُلَّ شَکٍّ وَ شُبْهَهٍ وَ اجْعَلْ لِی فِی الْحَقِّ طَرِیقاً مِنْ کُلِّ رَحْمَهٍ وَ أَجْزِلْ لِی قِسَمَ الْمَوَاهِبِ مِنْ نَوَالِکَ وَ وَفِّرْ عَلَیَّ حُظُوظَ الْإِحْسَانِ مِنْ إِفْضَالِکَ «129»وَ اجْعَلْ قَلْبِی وَاثِقاً بِمَا عِنْدَکَ وَ هَمِّی مُسْتَفْرَغاً لِمَا هُوَ لَکَ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْتَعْمِلُ بِهِ خَالِصَتَکَ وَ أَشْرِبْ قَلْبِی عِنْدَ ذُهُولِ الْعُقُولِ طَاعَتَکَ وَ اجْمَعْ لِیَ الْغِنَی وَ الْعَفَافَ وَ الدَّعَهَ وَ الْمُعَافَاهَ وَ الصِّحَّهَ وَ السَّعَهَ وَ الطُّمَأْنِینَهَ وَ الْعَافِیَهَ «130»وَ لاَ تُحْبِطْ حَسَنَاتِی بِمَا یَشُوبُهَا مِنْ مَعْصِیَتِکَ وَ لاَ خَلَوَاتِی بِمَا یَعْرِضُ لِی مِنْ نَزَغَاتِ فِتْنَتِکَ وَ صُنْ وَجْهِی عَنِ الطَّلَبِ إِلَی أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ وَ ذُبَّنِی عَنِ الْتِمَاسِ مَا عِنْدَ الْفَاسِقِینَ «131»وَ لاَ تَجْعَلْنِی لِلظَّالِمِینَ ظَهِیراً وَ لاَ لَهُمْ عَلَی مَحْوِ کِتَابِکَ یَداً وَ نَصِیراً وَ حُطْنِی مِنْ حَیْثُ لاَ أَعْلَمُ حِیَاطَهً تَقِینِی بِهَا وَ افْتَحْ لِی أَبْوَابَ تَوْبَتِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ رَأْفَتِکَ وَ رِزْقِکَ الْوَاسِعِ إِنِّی إِلَیْکَ مِنَ الرَّاغِبِینَ وَ أَتْمِمْ لِی إِنْعَامَکَ إِنَّکَ خَیْرُ الْمُنْعِمِینَ «132»وَ اجْعَلْ بَاقِیَ عُمُرِی فِی الْحَجِّ وَ الْعُمْرَهِ ابْتِغَاءَ

ص:69

وَجْهِکَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ السَّلاَمُ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ أَبَدَ الْآبِدِینَ.

ص:70

[«1»اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ «2»اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ بَدِیعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ رَبَّ الْأَرْبَابِ وَ إِلهَ کُلِّ مَأْلُوهٍ وَ خَالِقَ کُلِّ مَخْلُوقٍ وَ وَارِثَ کُلِّ شَیْ ءٍ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ وَ لاَ یَعْزُبُ عَنْهُ عِلْمُ شَیْ ءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحِیطٌ وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ رَقِیبٌ «3»أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الْأَحَدُ الْمُتَوَحِّدُ الْفَرْدُ الْمُتَفَرِّدُ «4»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الْکَرِیمُ الْمُتَکَرِّمُ الْعَظِیمُ الْمُتَعَظِّمُ الْکَبِیرُ الْمُتَکَبِّرُ «5»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الْعَلِیُّ الْمُتَعَالِ الشَّدِیدُ الْمِحَالِ «6»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ «7»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ الْقَدِیمُ الْخَبِیرُ «8»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الْکَرِیمُ الْأَکْرَمُ الدَّائِمُ الْأَدْوَمُ «9»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الْأَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ أَحَدٍ وَ الْآخِرُ بَعْدَ کُلِّ عَدَدٍ «10»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّهِ «11»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ ذُو الْبَهَاءِ وَ الْمَجْدِ وَ الْکِبْرِیَاءِ وَ الْحَمْدِ]

خدا را سپاس، که مالک و مدبّر جهانیان است. خدایا! سپاس ویژه توست؛ ای پدید آورندۀ آسمان ها و زمین! ای صاحب جلال و اکرام! ای مالک همۀ اربابان و ای معبود هر معبود و خالق هر مخلوق و وارث هر چیز! چیزی شبیه او

ص:71

نیست و علم چیزی از او پنهان نمی ماند، و او به هر چیز احاطه دارد، و او بر هر چیز نگهبان است، تویی خدایی که جز تو خدایی نیست، و یکتا و یگانه ای، فرد تنهایی. و تویی خدایی که جز تو خدایی نیست، بزرگوار و ارجمندی، بزرگ و باعظمتی، کبیر و متکبّری، و تویی خدایی که جز تو خدایی نیست، بلند مرتبه و بلند پایه ای، در انتقام گیری سخت و شدیدی، و تویی خدایی که جز تو خدایی نیست، بخشنده و مهربانی، دانا و درست کاری، و تویی خدایی که جز تو خدایی نیست، شنوا و بینایی، ازلی و آگاهی، و تویی خدایی که جز تو خدایی نیست، بزرگوار و بزرگوارتری، همیشگی و جاودانه تری، و تویی خدایی که جز تو خدایی نیست، اوّلی پیش از هر کس، و آخری پس از هر عدد، و تویی خدایی که جز تو خدایی نیست، نزدیک در عین بلندی مقامش، و بلند مقام در عین نزدیکی اش، و تویی خدایی که جز تو خدایی نیست، صاحب زیبایی و بزرگواری، و کبریایی و حمدی.

روز با عظمت عرفه

در آثار اسلامی و معارف الهی آمده که روز عرفه روزی است که حضرت حق بندگانش را به عبادت و طاعت خوانده، و در این روز سفرۀ جود و احسانش را برای آنان گسترده، و برای شیطان رجیم در این روز خوار و حقیرتر و رانده تر و خشمناک ترین اوقات خواهد بود.

روایت شده که حضرت زین العابدین علیه السلام در این روز سائلی را دیدند دست گدایی به سوی مردم دراز کرده، به او فرمود: وای بر تو! آیا در چنین موقعیتی از غیر خدا سؤال می کنی و حال این که امید می رود در این روز فضل الهی شامل حال اطفال در رحم شود و آنان به سعادت برسند؟! (1)

ص:72


1- (1) - من لایحضره الفقیه: 211/2، حدیث 2182؛ وسائل الشیعه: 555/13، باب 21، حدیث 18431.

برای این روز اعمال بسیار مهمی در کتب ادعیه آمده که به جا آوردنش ثواب عظیم و بهرۀ وافی دارد.

از جمله اعمال این روز دعای عرفۀ حضرت سیدالشّهداء علیه السلام و دعای عرفۀ حضرت زین العابدین علیه السلام فرزند با کرامت آن حضرت است.

در بررسی دعای عرفۀ حضرت سجّاد علیه السلام به این نتیجه رسیدم که امام در دعای عرفۀ خود عناوین زیر را مورد توجّه قرار داده اند:

1 - توحید و اسما و صفات حق و حمد و سپاس پروردگار

2 - دعای به حضرت ختمی مرتبت

3 - دعای به امام معصوم

4 - دعای به پیروان معصوم

5 - گناه و گناهکاری

6 - درخواست عفو و بخشش از حضرت حق

7 - راه توبه و بازگشت

8 - شیطان و اغواگری او

9 - مرگ و دورنمایی از قیامت

10 - مکارم اخلاق و سیّئات نفسی

تمام این عناوین در دعاهای قبل توضیح داده شده است. لذا به شرحی مختصر همراه با ترجمه اکتفا می کنم.

ص:73

[«12»وَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الَّذِی أَنْشَأْتَ الْأَشْیَاءَ مِنْ غَیْرِ سِنْخٍ وَ صَوَّرْتَ مَا صَوَّرْتَ مِنْ غَیْرِ مِثَالٍ وَ ابْتَدَعْتَ الْمُبْتَدَعَاتِ بِلاَ احْتِذَاءٍ «13»أَنْتَ الَّذِی قَدَّرْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ تَقْدِیراً وَ یَسَّرْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ تَیْسِیراً وَ دَبَّرْتَ مَا دُونَکَ تَدْبِیراً «14»أَنْتَ الَّذِی لَمْ یُعِنْکَ عَلَی خَلْقِکَ شَرِیکٌ وَ لَمْ یُوَازِرْکَ فِی أَمْرِکَ وَزِیرٌ وَ لَمْ یَکُنْ لَکَ مُشَاهِدٌ وَ لاَ نَظِیرٌ «15»أَنْتَ الَّذِی أَرَدْتَ فَکَانَ حَتْماً مَا أَرَدْتَ وَ قَضَیْتَ فَکَانَ عَدْلاً مَا قَضَیْتَ وَ حَکَمْتَ فَکَانَ نِصْفاً مَا حَکَمْتَ «16»أَنْتَ الَّذِی لاَ یَحْوِیکَ مَکَانٌ وَ لَمْ یَقُمْ لِسُلْطَانِکَ سُلْطَانٌ وَ لَمْ یُعْیِکَ بُرْهَانٌ وَ لاَ بَیَانٌ «17»أَنْتَ الَّذِی أَحْصَیْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ عَدَداً وَ جَعَلْتَ لِکُلِّ شَیْ ءٍ أَمَداً وَ قَدَّرْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ تَقْدِیراً]

و تویی خدایی که جز تو خدایی نیست که همه چیز را بدون مایه و اصل پدید آوردی، و آنچه را صورت و شکل دادی، بدون نمونه برداری از چیزی شکل دادی، و آفریده ها را بدون اقتباس از نقشه ای آفریدی. تویی که هر چیز را در نیکوترین وضع، اندازه گیری کردی، و هر چیز را، از نظر تمام خصوصیات رو به راه فرمودی، و امور ماسوای خود را سامان دادی، تویی که در ایجاد موجودات شریکی یاریت نداد، و در کارت وزیری به پشتیبانیت برنخاست. و برایت در

ص:74

امور آفرینش شاهد و نظیری نبود، تویی که اراده کردی، پس هر چه را اراده کردی حتمی و قطعی شد، و قضاوت فرمودی، و آنچه را قضاوت کردی بر اساس عدالت بود، و حکم کردی، و آنچه را حکم کردی بر پایۀ انصاف بود.

تویی که مکانی تو را فرا نمی گیرد، و سلطنتی در برابر سلطنتت به پا نخاست، و برهان و بیانی عاجزت نساخت. تویی که هر چیز را به شمار آوردی، و برای هر چیزی مدت قرار دادی، و هر چیز را به خوبی اندازه گرفتی.

ص:75

[«18»أَنْتَ الَّذِی قَصُرَتِ الْأَوْهَامُ عَنْ ذَاتِیَّتِکَ وَ عَجَزَتِ الْأَفْهَامُ عَنْ کَیْفِیَّتِکَ وَ لَمْ تُدْرِکِ الْأَبْصَارُ مَوْضِعَ أَیْنِیَّتِکَ «19»أَنْتَ الَّذِی لاَ تُحَدُّ فَتَکُونَ مَحْدُوداً وَ لَمْ تُمَثَّلْ فَتَکُونَ مَوْجُوداً وَ لَمْ تَلِدْ فَتَکُونَ مَوْلُوداً «20»أَنْتَ الَّذِی لاَ ضِدَّ مَعَکَ فَیُعَانِدَکَ وَ لاَ عِدْلَ لَکَ فَیُکَاثِرَکَ وَ لاَ نِدَّ لَکَ فَیُعَارِضَکَ «21»أَنْتَ الَّذِی ابْتَدَأَ وَ اخْتَرَعَ وَ اسْتَحْدَثَ وَ ابْتَدَعَ وَ أَحْسَنَ صُنْعَ مَا صَنَعَ]

تویی که دست اندیشه ها از رسیدن به ژرفای ذاتت کوتاه است، و فهم ها از درک چگونگی ات ناتوان است، و دیده ها جای کجاییت را در نیابند. تویی که ابتدا و انتهایی نداری تا محدود شوی، و مانند موجودات نیستی که پس از عدم موجود شده باشی، و فرزندی نیاوردی، تا زاییده شده باشی، تویی که برایت همتایی نیست تا با تو به ستیز برخیزد، و همانندی برایت نیست تا در قدرت و سطوت و توانایی، با تو پهلو به پهلو زند، و نظیری برایت نیست، تا با تو از در مخالفت برآید. تویی که آغاز کرد و اختراع نمود، و پدید آورد و بدون نمونه آفرید و محکم و نیکو قرار داد ساختن آنچه را ساخت.

مناجات

ز حق رسید ندا، لااله الاّ هو دلم ربود ز جا، لااله الاّ هو

ص:76

ندای نور فشان روشنایی دل و جان ندای شرک زدا، لااله الاّ هو

سروش هاتف غیب این ندا به جان در داد دلا تو هم بسرا، لااله الاّ هو

چو گوش هوش بدادم منادی حق را شنیدم از همه جا، لااله الاّ هو

خدا گواه و ملایک گواه و دانایان کَفی بِهِمْ شُهَدا، لااله الاّ هو

نظر به عالم جان کردم از دریچۀ دل ندیده دیده سوا، لااله الاّ هو

نوشته گِرد خط مهوشان به خط غبار به کِلک صنع خدا، لااله الاّ هو

اشاره های خوش چشم مست محبوبان به غمزه کرد ادا، لااله الاّ هو

(فیض کاشانی)

ص:77

[«22»سُبْحَانَکَ! مَا أَجَلَّ شَأْنَکَ! وَ أَسْنَی فِی الْأَمَاکِنِ مَکَانَکَ وَ أَصْدَعَ بِالْحَقِّ فُرْقَانَکَ! «23»سُبْحَانَکَ مِنْ لَطِیفٍ مَا أَلْطَفَکَ! وَ رَؤُوفٍ مَا أَرْأَفَکَ! وَ حَکِیمٍ مَا أَعْرَفَکَ! سُبْحَانَکَ مِنْ مَلِیکٍ مَا أَمْنَعَکَ! وَ جَوَادٍ مَا أَوْسَعَکَ وَ رَفِیعٍ مَا أَرْفَعَکَ! ذُو الْبَهَاءِ وَ الْمَجْدِ وَ الْکِبْرِیَاءِ وَ الْحَمْدِ «24»سُبْحَانَکَ بَسَطْتَ بِالْخَیْرَاتِ یَدَکَ وَ عُرِفَتِ الْهِدَایَهُ مِنْ عِنْدِکَ فَمَنِ الْتَمَسَکَ لِدِینٍ أَوْ دُنْیَا وَجَدَکَ «25»سُبْحَانَکَ! خَضَعَ لَکَ مَنْ جَرَی فِی عِلْمِکَ وَ خَشَعَ لِعَظَمَتِکَ مَا دُونَ عَرْشِکَ وَ انْقَادَ لِلتَّسْلِیمِ لَکَ کُلُّ خَلْقِکَ]

منزّه و پاکی؛ چه بزرگ است شأنت و چه بلند است در میان جایگاه ها، جایگاهت، و چه آشکار کننده به حق است قرآنت، و موازینی که برای جدا کردن حق از باطل قرار داده ای.

منزّه و پاک و مهربانی که چه بسیار است مهربانیت، و رئوفی که چه بسیار است رأفتت، و حکیمی که چه بسیار است شناسایی ات.

منزّه و پاکی؛ پادشاهی که دست معارضی به مرز پادشاهیت نرسد و بخشنده ای که سفرۀ بخشندگیت چه پهناور است؛ و بلند مرتبه ای، چه بلند مرتبه است رفعتت.

تو صاحب زیبایی و بزرگواری و کبریایی و حمدی. منزّه و پاکی، دست

ص:78

قدرتت را به عطا کردن خوبی ها گشودی، و هدایت از نزد تو شناخته شد، پس هر که تو را برای دین، یا دنیا بخواهد می یابدت.

منزّه و پاکی، هر کس در عرصۀ علم تو قرار گرفته، برایت فروتنی کرد و جمع آفریده هایت، در برابر بزرگیت تواضع کردند، و همۀ مخلوقاتت در پیشگاه تو گردن بند تسلیم به گردن انداختند.

ص:79

[«26»سُبْحَانَکَ لاَ تُحَسُّ وَ لاَ تُجَسُّ وَ لاَ تُمَسُّ وَ لاَ تُکَادُ وَ لاَ تُمَاطُ وَ لاَ تُنَازَعُ وَ لاَ تُجَارَی وَ لاَ تُمَارَی وَ لاَ تُخَادَعُ وَ لاَ تُمَاکَرُ «27»سُبْحَانَکَ سَبِیلُکَ جَدَدٌ وَ أَمْرُکَ رَشَدٌ وَ أَنْتَ حَیٌّ صَمَدٌ «28»سُبْحَانَکَ قَولُکَ حُکْمٌ وَ قَضَاؤُکَ حَتْمٌ وَ إِرَادَتُکَ عَزْمٌ «29»سُبْحَانَکَ لاَ رَادَّ لِمَشِیَّتِکَ وَ لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِکَ «30»سُبْحَانَکَ بَاهِرَ الْآیَاتِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ بَارِئَ النَّسَمَاتِ]

منزّه و پاکی، به حواس ظاهری درک نشوی و به حواس درون در نیایی، و به اعضا و جوارح لمس نگردی. مورد نیرنگ و کید واقع نگردی، از بزرگی و عظمتت کنار زده نشوی، در معرض نزاع و مغلوبیت و جدال و فریب و مکر قرار نگیری.

منزّه و پاکی، راهت روشن و هموار، دستورت هدایت است، و تو زنده و آقا و بی نیازی.

منزّه و پاکی، گفتارت درست و استوار، و قضایت قطعی، و اراده ات جزمی و مسلّم است.

منزّه و پاکی در برابر مشیتت ردّ کننده ای نیست و در مقابل کلماتت، تبدیل کننده ای وجود ندارد.

منزّه و پاکی ای صاحب آیات روشن! ای به وجود آورندۀ آسمان ها! ای آفرینندۀ موجودات!

ص:80

[«31»لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً یَدُومُ بِدَوَامِکَ «32»وَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً خَالِداً بِنِعْمَتِکَ «33»وَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً یُوَازِی صُنْعَکَ «34»وَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً یَزِیدُ عَلَی رِضَاکَ «35»وَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً مَعَ حَمْدِ کُلِّ حَامِدٍ وَ شُکْراً یَقْصُرُ عَنْهُ شُکْرُ کُلِّ شَاکِرٍ]

تو را سپاس، سپاسی که جاودانگیش به جاودانگیت ادامه پیدا کند و تو را سپاس؛ سپاسی که همراه نعمتت پاینده باشد، و تو را سپاس؛ سپاسی که با شمارۀ آفریده هایت برابری کند، و تو را سپاس؛ سپاسی که بر خشنودیت بیفزاید، و تو را سپاس؛ سپاسی که با سپاس هر سپاسگزاری توأم باشد، و شکری که شکر هر شاکری از آن کوتاه آید.

ص:81

[«36»حَمْداً لاَ یَنْبَغِی إِلاَّ لَکَ وَ لاَ یُتَقَرَّبُ بِهِ إِلاَّ إِلَیْکَ «37»حَمْداً یُسْتَدَامُ بِهِ الْأَوَّلُ وَ یُسْتَدْعَی بِهِ دَوَامُ الْآخِرِ «38»حَمْداً یَتَضَاعَفُ عَلَی کُرُورِ الْأَزْمِنَهِ وَ یَتَزَایَدُ أَضْعَافاً مُتَرَادِفَهً «39»حَمْداً یَعْجِزُ عَنْ إِحْصَائِهِ الْحَفَظَهُ وَ یَزِیدُ عَلَی مَا أَحْصَتْهُ فِی کِتَابِکَ الْکَتَبَهُ «40»حَمْداً یُوازِنُ عَرْشَکَ الْمَجِیدَ وَ یُعَادِلُ کُرْسِیَّکَ «41»الرَّفِیعَ حَمْداً یَکْمُلُ لَدَیْکَ ثَوَابُهُ وَ یَسْتَغْرِقُ کُلَّ جَزَاءٍ جَزَاؤُهُ]

سپاسی که سزاوار غیر تو نباشد، و به وسیلۀ آن جز به تو تقرّب جسته نشود؛ سپاسی که باعث دوام سپاس اول، و علت درخواست دوام سپاس آخر شود؛ سپاسی که بر اساس گردش زمان ها چند برابر گردد، و به افزایش های پی در پی فزونی یابد؛ سپاسی که حافظان اعمال از شمردنش ناتوان شوند، و بر آنچه کاتبان اعمال در کتاب تو می نویسند، افزون گردد؛ سپاسی که با عرش مجیدت برابر، و با کرسی بلندت معادل شود؛ سپاسی که پاداشش از جانب تو کامل گردد، و مزدش همۀ مزدها را فرا گیرد.

ص:82

[«42»حَمْداً ظَاهِرُهُ وَفْقٌ لِبَاطِنِهِ وَ بَاطِنُهُ وَفْقٌ لِصِدْقِ النِّیَّهِ «43»حَمْداً لَمْ یَحْمَدْکَ خَلْقٌ مِثْلَهُ وَ لاَ یَعْرِفُ أَحَدٌ سِوَاکَ فَضْلَهُ «44»حَمْداً یُعَانُ مَنِ اجْتَهَدَ فِی تَعْدِیدِهِ وَ یُؤَیَّدُ مَنْ أَغْرَقَ نَزْعاً فِی تَوْفِیَتِهِ «45»حَمْداً یَجْمَعُ مَا خَلَقْتَ مِنَ الْحَمْدِ وَ یَنْتَظِمُ مَا أَنْتَ خَالِقُهُ مِنْ بَعْدُ «46»حَمْداً لاَ حَمْدَ أَقْرَبُ إِلَی قَوْلِکَ مِنْهُ وَ لاَ أَحْمَدَ مِمَّنْ یَحْمَدُکَ بِهِ «47»حَمْداً یُوجِبُ بِکَرَمِکَ الْمَزِیدَ بِوُفُورِهِ وَ تَصِلُهُ بِمَزِیدٍ بَعْدَ مَزِیدٍ طَوْلاً مِنْکَ «48»حَمْداً یَجِبُ لِکَرَمِ وَجْهِکَ وَ یُقَابِلُ عِزَّ جَلاَلِکَ]

سپاسی که ظاهرش موافق باطنش، و باطنش موافق صدق نیت باشد؛ سپاسی که هیچ آفریده ای مانند آن را به جا نیاورده، و کسی جز تو ارزشش را نشناسد، سپاسی که هر کس در فراوان آوردنش بکوشد یاری شود، و هر کس در کامل آوردنش نهایت جدیّت را به کار برد، تأیید گردد، سپاسی که هر چه سپاس آفریده ای دارا باشد، و هر چه را پس از آن به وجود آوری، در برگیرد؛ سپاسی که هیچ سپاس به کلامت از آن نزدیک تر، و هیچ کس از آن کسی که این گونه سپاس می گوید، سپاسگزارتر نباشد، سپاسی که به سبب کرمت و محض کثرتش، باعث فزونی نعمت شود، و از باب احسان، پس از هر فزونی آن را به فزونی دیگر رسانی؛ سپاسی که شایستۀ ذات کریمت باشد، و با عزّ جلالت برابری کند.

ص:83

[«49»رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ الْمُصْطَفَی الْمُکَرَّمِ الْمُقَرَّبِ أَفْضَلَ صَلَوَاتِکَ وَ بَارِکْ عَلَیْهِ أَتَمَّ بَرَکَاتِکَ وَ تَرَحَّمْ عَلَیْهِ أَمْتَعَ رَحَمَاتِکَ «50»رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَهً زَاکِیَهً لاَ تَکُونُ صَلاَهٌ أَزْکَی مِنْهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاَهً نَامِیَهً لاَ تَکُونُ صَلاَهٌ أَنْمَی مِنْهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاَهً رَاضِیَهً لاَ تَکُونُ صَلاَهٌ فَوْقَهَا]

پروردگارا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست؛ آن انسان پسندیده؛ برگزیده؛ گرامی و مقرّب، برترین درودهایت را، و بر او برکت نازل کن؛ کامل ترین برکاتت را، و بر او رحمت آر؛ پر بهره ترین رحمت هایت را.

پروردگارا! بر محمّد و آلش درود فرست، درودی فزون پذیر، که درودی فزون پذیرتر از آن نباشد، و بر او درودی فزاینده فرست، که درودی فزاینده تر از آن نباشد، و بر او درود فرست، درودی پسندیده، که درودی بالاتر از آن نباشد.

ص:84

[«51»رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَهً تُرْضِیهِ وَ تَزِیدُ عَلَی رِضَاهُ وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاَهً تُرْضِیکَ و تَزِیدُ عَلَی رِضَاکَ لَهُ وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاَهً لاَ تَرْضَی لَهُ إِلاَّ بِهَا وَ لاَ تَرَی غَیْرَهُ لَهَا أَهْلاً «52»رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَهً تُجَاوِزُ رِضْوَانَکَ وَ یَتَّصِلُ اتِّصَالُهَا بِبَقَائِکَ وَ لاَ یَنْفَدُ کَمَا لاَ تَنْفَدُ کَلِمَاتُکَ]

پروردگارا! بر محمّد و آلش درود فرست؛ درودی که او را خشنود کند و بر خشنودیش بیفزاید، و بر او درود فرست؛ درودی که تو را خشنود کند، و بر خشنودیت به خاطر او بیفزاید، و بر او درود فرست؛ درودی که برای او جز به آن خشنود نشوی، و غیر او کسی را شایستۀ آن ندانی.

پروردگارا! بر محمد و آلش درود فرست؛ درودی که از خشنودی تو فرا رود، و پیوندش به بقای تو وصل شود، و پایان نپذیرد، چنانکه کلمات تو پایان نمی پذیرد.

ص:85

[«53»رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَهً تَنْتَظِمُ صَلَوَاتِ مَلاَئِکَتِکَ وَ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ وَ أَهْلِ طَاعَتِکَ وَ تَشْتَمِلُ عَلَی صَلَوَاتِ عِبَادِکَ مِنْ جِنِّکَ وَ إِنْسِکَ وَ أَهْلِ إِجَابَتِکَ وَ تَجْتَمِعُ عَلَی صَلاَهِ کُلِّ مَنْ ذَرَأْتَ وَ بَرَأْتَ مِنْ أَصْنَافِ خَلْقِکَ «54»رَبِّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ آلِهِ صَلاَهً تُحِیطُ بِکُلِّ صَلاَهٍ سَالِفَهٍ وَ مُسْتَأْنَفَهٍ وَ صَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِهِ صَلاَهً مَرْضِیَّهً لَکَ وَ لِمَنْ دُونَکَ وَ تُنْشِئُ مَعَ ذَلِکَ صَلَوَاتٍ تُضَاعِفُ مَعَهَا تِلْکَ الصَّلَوَاتِ عِنْدَهَا وَ تَزِیدُهَا عَلَی کُرُورِ الْأَیَّامِ زِیَادَهً فِی تَضَاعِیفَ لاَ یَعُدُّهَا غَیْرُکَ]

پروردگارا! بر محمّد و آلش درود فرست، درودی که درود فرشتگان و پیامبران و رسولان، و اهل طاعتت را به رشتۀ نظم درآورد، و شامل درود بندگانت، از جن و انس و پذیرندگان دعوتت گردد، و درود هر که را از انواع آفریده هایت به وجود آوردی و پدید کردی، گرد آورد.

پروردگارا! بر او و آلش درود فرست؛ درودی که هر درود گذشته و جدید را در برگیرد، و بر او و آلش درود فرست؛ درودی که نزد تو و غیر تو پسندیده باشد، و علاوۀ بر آن درودهایی را ایجاد کنی که در کنارش درودهای گذشته را چند برابر کنی، و با گذشت روزگاران چندان بر آن بیفزایی، که کسی جز تو نتواند آن را به شماره آورد.

ص:86

[«55»رَبِّ صَلِّ عَلَی أَطَایِبِ أَهْلِ بَیْتِهِ الَّذِینَ اخْتَرْتَهُمْ لِأَمْرِکَ وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَهَ عِلْمِکَ وَ حَفَظَهَ دِینِکَ وَ خُلَفَاءَکَ فِی أَرْضِکَ وَ حُجَجَکَ عَلَی عِبَادِکَ وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِیراً بِإِرَادَتِکَ وَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِیلَهَ إِلَیْکَ وَ الْمَسْلَکَ إِلَی جَنَّتِکَ «56»رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَهً تُجْزِلُ لَهُمْ بِهَا مِنْ نِحَلِکَ وَ کَرَامَتِکَ وَ تُکْمِلُ لَهُمُ الْأَشْیَاءَ مِنْ عَطَایَاکَ وَ نَوَافِلِکَ وَ تُوَفِّرُ عَلَیْهِمُ الْحَظَّ مِنْ عَوَائِدِکَ وَ فَوَائِدِکَ]

پروردگارا! بر پاکیزه تران از اهل بیت او درود فرست؛ اهل بیتی که برای اجرای فرمانت انتخاب کردی، و آنان را خزانه داران دانشت، و حافظان دینت، و جانشینانت در زمینت، و حجت هایت بر بندگانت قرار دادی، و آنان را به اراده ات، از پلیدی و آلودگی به طور کامل پاک کردی، و وجود مبارکشان را وسیله ای به سوی خود، و راه مستقیمت به جانب بهشتت قرار دادی.

پروردگارا! بر محمّد و آلش درود فرست؛ درودی که به سبب آن، بخشش و بزرگواریت را در حق آنان بزرگ گردانی، و عطا و بخشش های افزونت را برای آنان کامل گردانی، و نصیب آنان را از نیکی ها و بهره هایت سرشار فرمایی.

ص:87

[«57»رَبِّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ صَلاَهً لاَ أَمَدَ فِی أَوَّلِهَا وَ لاَ غَایَهَ لِأَمَدِهَا وَ لاَ نِهَایَهَ لآِخِرِهَا «58»رَبِّ صَلِّ عَلَیْهِمْ زِنَهَ عَرْشِکَ وَ مَا دُونَهُ وَ مِلْ ءَ سَمَاوَاتِکَ وَ مَا فَوْقَهُنَّ وَ عَدَدَ أَرَضِیکَ وَ مَا تَحْتَهُنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ صَلاَهً تُقَرِّبُهُمْ مِنْکَ زُلْفَی وَ تَکُونُ لَکَ وَ لَهُمْ رِضًی وَ مُتَّصِلَهً بِنَظَائِرِهِنَّ أَبَداً]

پروردگارا! بر پیامبر و آلش درود فرست؛ درودی که آغازش را مرزی، و مدتش را پایانی، و آخرش را نهایتی نباشد.

پروردگارا! بر آنان درود فرست؛ هم پایۀ عرش؛ و آنچه غیر عرش است به گنجایش آسمان ها و آنچه فوق آن هاست؛ درودی که آنان را به قرب تو رساند، و مایۀ خشنودی تو و آنان شود، و برای همیشه به نظایر و امثال آن متّصل گردد.

ص:88

[«59»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ أَیَّدْتَ دِینَکَ فِی کُلِّ أَوَانٍ بِإِمَامٍ أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِکَ وَ مَنَاراً فِی بِلاَدِکَ بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِکَ وَ جَعَلْتَهُ الذَّرِیعَهَ إِلَی رِضْوَانِکَ وَ افْتَرَضْتَ طَاعَتَهُ وَ حَذَّرْتَ مَعْصِیَتَهُ وَ أَمَرْتَ بِامْتِثَالِ أَوَامِرِهِ وَ الاِنْتِهَاءِ عِنْدَ نَهْیِهِ وَ أَلاَّ یَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ وَ لاَ یَتَأَخَّرَ عَنْهُ مُتَأَخِّرٌ فَهُوَ عِصْمَهُ اللاَّئِذِینَ وَ کَهْفُ الْمُؤْمِنِینَ وَ عُرْوَهُ الْمُتَمَسِّکِینَ وَ بَهَاءُ الْعَالَمِینَ]

خدایا! تو در هر زمان، دینت را به وجود امامی یاری دادی، زمانی که او را نشانه ای برای بندگانت جهت یافتن راه حق و مشعلی فروزان در سرزمین هایت برپا داشتی، پس از آن که رشتۀ ارتباطش را به رشتۀ ارتباط خود پیوند دادی، و او را سبب دست یابی به خشنودیت قرار دادی، و طاعتش را واجب و از نافرمانیش بیم دادی، و مردم را به فرمان بردن از دستوراتش و باز ایستادن از نهیش، و پیشی نجستن بر حضرتش، و پس نماندن از وجود مقدسش دستور دادی. آری، امام انتخاب شدۀ تو، پناه پناهندگان و ملجأ مؤمنان، و دستگیرۀ چنگ زنندگان، و زیبایی جهانیان است.

ص:89

[«60»اَللَّهُمَّ فَأَوْزِعْ لِوَلِیِّکَ شُکْرَ مَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیْهِ وَ أَوْزِعْنَا مِثْلَهُ فِیهِ وَ آتِهِ مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَاناً نَصِیراً وَ افْتَحْ لَهُ فَتْحاً یَسِیراً وَ أَعِنْهُ بِرُکْنِکَ الْأَعَزِّ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ قَوِّ عَضُدَهُ وَ رَاعِهِ بِعَیْنِکَ وَ احْمِهِ بِحِفْظِکَ وَ انْصُرْهُ بِمَلاَئِکَتِکَ وَ امْدُدْهُ بِجُنْدِکَ الْأَغْلَبِ «61»وَ أَقِمْ بِهِ کِتَابَکَ وَ حُدُودَکَ وَ شَرَائِعَکَ وَ سُنَنَ رَسُولِکَ - صَلَوَاتُکَ اللَّهُمَّ عَلَیْهِ وَ آلِهِ - وَ أَحْیِ بِهِ مَا أَمَاتَهُ الظَّالِمُونَ مِنْ مَعَالِمِ دِینِکَ وَ اجْلُ بِهِ صَدَاءَ الْجَوْرِ عَنْ طَرِیقَتِکَ وَ أَبِنْ بِهِ الضَّرَّاءَ مِنْ سَبِیلِکَ وَ أَزِلْ بِهِ النَّاکِبِینَ عَنْ صِرَاطِکَ وَ امْحَقْ بِهِ بُغَاهَ قَصْدِکَ عِوَجاً «62»وَ أَلِنْ جَانِبَهُ لِأَوْلِیَائِکَ وَ ابْسُطْ یَدَهُ عَلَی أَعْدَائِکَ وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ تَعَطُّفَهُ وَ تَحَنُّنَهُ وَ اجْعَلْنَا لَهُ سَامِعِینَ مُطِیعِینَ وَ فِی رِضَاهُ سَاعِینَ وَ إِلَی نُصْرَتِهِ وَ الْمُدَافَعَهِ عَنْهُ مُکْنِفِینَ وَ إِلَیْکَ وَ إِلَی رَسُولِکَ - صَلَوَاتُکَ اللَّهُمَّ عَلَیْهِ وَ آلِهِ - بِذَلِکَ مُتَقَرِّبِینَ]

خدایا! سپاس گزاردن نعمت هایی که به ولیّت عنایت کردی، به او الهام فرما و ما را نیز به سپاسگزاری نعمت وجود ولی الهام کن، و از جانب خویش به حضرت او، قدرت و سلطنت یاری دهنده عنایت فرما، و درِ فتح و پیروزیِ آسانی را به رویش بگشا. و او را به نیرومندترین تکیه گاه خود یاری ده، پشتش

ص:90

را محکم و بازویش را قوی فرما، و به نظر عنایت و لطفت او را در سایۀ رعایتت قرار ده، و به حفظت او را حمایت کن، و به فرشتگانت او را یاری ده، و به نیرومندترین سپاهت مددش فرما، و به وسیلۀ او قرآنت و حدودت و شرایعت، و روش های رسولت را - که درودت بر او و آلش - به پادار. آنچه از نشانه های دینت را ستمکاران میرانده اند، به وجود امام زنده کن، و به وسیلۀ او زنگار ستم را از راهت پاک کن، و ناهمواری را از جادّه ات برطرف فرما، و منحرفین از راهت را از میان بردار، و آنان که قصد ایجاد کجی و اعوجاج در دینت را دارند هلاک کن، و دلش را نسبت به دوستانت نرم، و دست قدرتش را علیه دشمنانت گشوده ساز، و مهربانی و رحمت و عطوفت و دل سوزیش را به ما ببخش، و ما را نسبت به او شنوا و فرمانبردار و در راه به دست آوردن خشنودیش کوشا، و در یاری و دفاع از او مددکار قرار ده، تا به وسیلۀ این امور، به تو و به رسولت که درودت بر او و آلش باد، تقرّب جوییم.

ص:91

[«63»اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی أَوْلِیَائِهِمُ الْمُعْتَرِفِینَ بِمَقَامِهِمُ الْمُتَّبِعِینَ مَنْهَجَهُمُ الْمُقْتَفِینَ آثَارَهُمُ الْمُسْتَمْسِکِینَ بِعُرْوَتِهِمُ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَتِهِمُ الْمُؤْتَمِّینَ بِإِمَامَتِهِمُ الْمُسَلِّمِینَ لِأَمْرِهِمُ الْمُجْتَهِدِینَ فِی طَاعَتِهِمُ الْمُنْتَظِرِینَ أَیَّامَهُمُ الْمَادِّینَ إِلَیْهِمْ أَعْیُنَهُمْ الصَّلَوَاتِ الْمُبَارَکَاتِ الزَّاکِیَاتِ النَّامِیَاتِ الْغَادِیَاتِ الرَّائِحَاتِ «64»وَ سَلِّمْ عَلَیْهِمْ وَ عَلَی أَرْوَاحِهِمْ وَ اجْمَعْ عَلَی التَّقْوَی أَمْرَهُمْ وَ أَصْلِحْ لَهُمْ شُؤُونَهُمْ وَ تُبْ عَلَیْهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ وَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ وَ اجْعَلْنَا مَعَهُمْ فِی دَارِ السَّلاَمِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ]

خدایا! بر دوستان محمّد و آل محمّد درود فرست؛ دوستانی که به مقامشان اقرار دارند؛ پیرو راهشان هستند؛ دنباله رو آثارشان می باشند، چنگ زنندۀ به دستگیرۀ محکم و استوارشان هستند؛ به ولایتشان تمسّک دارند؛ به امامتشان اقتدا می کنند؛ به امرشان تسلیم اند، در فرمانبرداری از آنان کوشایند؛ منتظر حکومت و قدرت پیروزی آنانند؛ چشم دوختۀ به ایشانند. درودهای مبارک، پاکیزه، فزایندۀ صبحگاهان و شامگاهان بر آنان باد و بر ارواحشان درود فرست، و کارشان را بر اساس تقوا فراهم آور، و شؤون زندگی و احوالشان را اصلاح کن و توبۀ آنان را بپذیر؛ همانا تو بسیار توبه پذیر و مهربانی، و بهترین

ص:92

آمرزندگانی، و ما را به رحمتت همراه آنان در جایگاه امن و امان قرار ده، ای مهربان ترین مهربانان!

ص:93

[«65»اَللَّهُمَّ هَذَا یَوْمُ عَرَفَهَ یَوْمٌ شَرَّفْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ عَظَّمْتَهُ، نَشَرْتَ فِیهِ رَحْمَتَکَ وَ مَنَنْتَ فِیهِ بِعَفْوِکَ وَ أَجْزَلْتَ فِیهِ عَطِیَّتَکَ وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَی عِبَادِکَ «66»اَللَّهُمَّ وَ أَنَا عَبْدُکَ الَّذِی أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ قَبْلَ خَلْقِکَ لَهُ وَ بَعْدَ خَلْقِکَ إِیَّاهُ فَجَعَلْتَهُ مِمَّنْ هَدَیْتَهُ لِدِینِکَ وَ وَفَّقْتَهُ لِحَقِّکَ وَ عَصَمْتَهُ بِحَبْلِکَ وَ أَدْخَلْتَهُ فِی حِزْبِکَ وَ أَرْشَدْتَهُ لِمُوَالاَهِ أَوْلِیَائِکَ وَ مُعَادَاهِ أَعْدَائِکَ «67»ثُمَّ أَمَرْتَهُ فَلَمْ یَأْتَمِرْ وَ زَجَرْتَهُ فَلَمْ یَنْزَجِرْ وَ نَهَیْتَهُ عَنْ مَعْصِیَتِکَ فَخَالَفَ أَمْرَکَ إِلَی نَهْیِکَ لاَ مُعَانَدَهً لَکَ وَ لاَ اسْتِکْبَاراً عَلَیْکَ بَلْ دَعَاهُ هَوَاهُ إِلَی مَا زَیَّلْتَهُ وَ إِلَی مَا حَذَّرْتَهُ وَ أَعَانَهُ عَلَی ذَلِکَ عَدُوُّکَ وَ عَدُوُّهُ فَأَقْدَمَ عَلَیْهِ عَارِفاً بِوَعِیدِکَ رَاجِیاً لِعَفْوِکَ وَاثِقاً بِتَجَاوُزِکَ وَ کَانَ أَحَقَّ عِبَادِکَ مَعَ مَا مَنَنْتَ عَلَیْهِ أَلاَّ یَفْعَلَ]

خدایا! این روز، روز عرفه است؛ روزی که آن را شرافت و کرامت و عظمت دادی؛ سفرۀ رحمتت را در آن گستردی و در آن به عفوت بر بندگان منّت نهادی، و عطایت را در آن بزرگ کردی، و به وسیلۀ آن بر بندگانت تفضّل و احسان فرمودی.

خدایا! من بندۀ تو هستم که پیش از آفریدنش، و پس از به وجود آمدنش، بر

ص:94

او انعام کردی؛ پس او را از جملۀ کسانی قرار دادی، که به آیینت هدایت کردی، و برای ادای حقّت توفیقش دادی، و با ریسمان رحمت و لطفت حفظش کردی، و در حزب خود واردش کردی و به دوستی دوستانت و به دشمنی دشمنانت ارشادش کردی. سپس او را دستور دادی، ولی فرمان نبرد. از زشتی ها بازش داشتی، ولی باز نایستاد. از معصیتت نهیش فرمودی، ولی امرت را مخالفت کرد و به جانب نهیت شتافت، نه از باب دشمنی با تو و گردنکشی در برابر تو؛ بلکه هوای نفسش او را به چیزی دعوت کرد که تواش از آن دور کردی و بر حذر داشتی، و دشمنت و دشمنش او را در این زمینه کمک داد، تا در عین معرفت به تهدیدت بر گناه اقدام کند، در حالی که به عفوت امیدوار، و به گذشتت اطمینان داشت. در صورتی که او با این همه محبّتی که در حقش مبذول داشتی، و این همه نعمتی که به او بخشیدی، سزاوارترین بندگانت بود که مرتکب معصیت نشود، و قدم در عرصۀ گناه نگذارد.

ص:95

[«68»وَ هَا أَنَا ذَا بَیْنَ یَدَیْکَ صَاغِراً ذَلِیلاً خَاضِعاً خَاشِعاً خَائِفاً مُعْتَرِفاً بِعَظِیمٍ مِنَ الذُّنُوبِ تَحَمَّلْتُهُ وَ جَلِیلٍ مِنَ الْخَطَایَا اجْتَرَمْتُهُ مُسْتَجِیراً بِصَفْحِکَ لاَئِذاً بِرَحْمَتِکَ مُوقِناً أَنَّهُ لاَ یُجِیرُنِی مِنْکَ مُجِیرٌ وَ لاَ یَمْنَعُنِی مِنْکَ مَانِعٌ «69»فَعُدْ عَلَیَّ بِمَا تَعُودُ بِهِ عَلَی مَنِ اقْتَرَفَ مِنْ تَغَمُّدِکَ وَ جُدْ عَلَیَّ بِمَا تَجُودُ بِهِ عَلَی مَنْ أَلْقَی بِیَدِهِ إِلَیْکَ مِنْ عَفْوِکَ وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِمَا لاَ یَتَعَاظَمُکَ أَنْ تَمُنَّ بِهِ عَلَی مَنْ أَمَّلَکَ مِنْ غُفْرَانِکَ]

اینک منم که در برابرت قرار دارم، خوار، ذلیل، فروتن، متواضع، ترسان، و معترف به گناهان بزرگی که بر دوش برداشته ام، و خطاهای سنگینی که مرتکب شده ام، در حالی که به چشم پوشیت پناهنده، و به رحمتت متمسّکم. یقین دارم که امان دهنده ای مرا از عذابت امان نمی دهد، و باز دارنده ای مرا از کیفرت باز نمی دارد؛ بنابراین ای که به خاطر بدکرداریم از من روگردانده ای، به من بازگرد؛ همان گونه که با پوششت نسبت به کسی که مرتکب گناه شده باز می گردی، و از عفوت به من ببخش؛ همان گونه که از عفوت به تسلیم شدۀ به حضرتت می بخشی، و با آمرزشت بر من منّت گذار؛ همان گونه که از آمرزشت بر کسی که نسبت به تو امیدوار است منّت می گذاری. این کار در نظرت بزرگ نمی آید.

ص:96

[«70»وَ اجْعَلْ لِی فِی هَذَا الْیَوْمِ نَصِیباً أَنَالُ بِهِ حَظّاً مِنْ رِضْوَانِکَ وَ لاَ تَرُدَّنِی صِفْراً مِمَّا یَنْقَلِبُ بِهِ الْمُتَعَبِّدُونَ لَکَ مِنْ عِبَادِکَ «71»وَ إِنِّی وَ إِنْ لَمْ أُقَدِّمْ مَا قَدَّمُوهُ مِنَ الصَّالِحَاتِ فَقَدْ قَدَّمْتُ تَوْحِیدَکَ وَ نَفْیَ الْأَضْدَادِ وَ الْأَنْدَادِ وَ الْأَشْبَاهِ عَنْکَ وَ أَتَیْتُکَ مِنَ الْأَبْوَابِ الَّتِی أَمَرْتَ أَنْ تُؤْتَی مِنْهَا وَ تَقَرَّبْتُ إِلَیْکَ بِمَا لاَ یَقْرُبُ أَحَدٌ مِنْکَ إِلاَّ بالتَّقَرُّبِ بِهِ «72»ثُمَّ أَتْبَعْتُ ذَلِکَ بِالْإِنَابَهِ إِلَیْکَ وَ التَّذَلُّلِ وَ الاِسْتِکَانَهِ لَکَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِکَ وَ الثِّقَهِ بِمَا عِنْدَکَ وَ شَفَعْتُهُ بِرَجَائِکَ الَّذِی قَلَّ مَا یَخِیبُ عَلَیْهِ رَاجِیکَ «73»وَ سَأَلْتُکَ مَسْأَلَهَ الْحَقِیرِ الذَّلِیلِ الْبَائِسِ الْفَقِیرِ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِیرِ وَ مَعَ ذَلِکَ خِیفَهً وَ تَضَرُّعاً وَ تَعَوُّذاً وَ تَلَوُّذاً لاَ مُسْتَطِیلاً بِتَکَبُّرِ الْمُتَکَبِّرِینَ وَ لاَ مُتَعَالِیاً بِدَالَّهِ الْمُطِیعِینَ وَ لاَ مُسْتَطِیلاً بِشَفَاعَهِ الشَّافِعِینَ «74»وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ وَ مِثْلُ الذَّرَّهِ أَوْ دُونَهَا]

و در این روز نصیبی برایم قرار ده، که به سبب آن به بهره ای از خشنودیت دست یابم، و مرا از آنچه کوشش کنندگان در عبادتت به آن باز می گردند، - که پاداش و ثواب عظیم توست - تهی دست باز مگردان. من گرچه اعمال شایسته ای که آنان پیش فرستادند، پیش نفرستادم، ولی توحیدت و نفی همانند و

ص:97

همتاها و شبیه ها را از وجود مبارکت پیش فرستادم، و از همان درهایی که فرمان دادی از آنها وارد بر تو شوند، وارد شدم و با وسیله ای به تو تقرّب جستم که کسی جز با تقرّب به آن، به مقام قرب تو نرسد. سپس با توبه و زاری به پیشگاهت و اظهار ذلّت و مسکنت برایت، و حسن ظنّ به حضرتت، و اعتماد به آنچه که نزد توست، تقرّب جویی را دنبال کردم، و امید به تو را که کمتر امیدواری با داشتن آن نومید می شود، ضمیمۀ آن کردم و از تو درخواست کردم؛ درخواست شخص کوچک، خوار، نیازمند، تهی دست، ترسان و پناه خواه. با این حال، درخواستم از روی بیم و زاری و پناه خواهی و ملجأطلبی بود؛ نه از روی گردن کشی به مانند کبر متکبّران، و نه از روی خاطر جمعی؛ به مانند خاطر جمعی مطیعان، و نه از روی بلند پروازی؛ مانند بلند پروازی کسی که به شفاعت شفیعان مطمئن است. و من گذشته از این، کمترین کمتران و خوارترین خواران و همانند ذرّه یا کوچک تر از آنم.

ص:98

[فَیَا مَنْ لَمْ یُعَاجِلِ الْمُسِیئِینَ وَ لاَ یَنْدَهُ الْمُتْرَفِینَ وَ یَا مَنْ یَمُنُّ بِإِقَالَهِ الْعَاثِرِینَ وَ یَتَفَضَّلُ بِإِنْظَارِ الْخَاطِئِینَ «75»أَنَا الْمُسِیءُ الْمُعْتَرِفُ الْخَاطِئُ الْعَاثِرُ «76»أَنَا الَّذِی أَقْدَمَ عَلَیْکَ مُجْتَرِئاً «77»أَنَا الَّذِی عَصَاکَ مُتَعَمِّداً «78»أَنَا الَّذِی اسْتَخْفَی مِنْ عِبَادِکَ وَ بَارَزَکَ «79»أَنَا الَّذِی هَابَ عِبَادَکَ وَ أَمِنَکَ «80»أَنَا الَّذِی لَمْ یَرْهَبْ سَطْوَتَکَ وَ لَمْ یَخَفْ بَأْسَکَ «81»أَنَا الْجَانِی عَلَی نَفْسِهِ «82»أَنَا الْمُرْتَهَنُ بِبَلِیَّتِهِ «83»أَنَا القَلِیلُ الْحَیَاءِ «84»أَنَا الطَّوِیلُ الْعَنَاءِ «85»بِحَقِّ مَنِ انْتَجَبْتَ مِنْ خَلْقِکَ وَ بِمَنِ اصْطَفَیْتَهُ لِنَفْسِکَ بِحَقِّ مَنِ اخْتَرْتَ مِنْ بَرِیَّتِکَ وَ مَنِ اجْتَبَیْتَ لِشَأْنِکَ بِحَقِّ مَنْ وَصَلْتَ طَاعَتَهُ بِطَاعَتِکَ وَ مَنْ جَعَلْتَ مَعْصِیَتَهُ کَمَعْصِیَتِکَ بِحَقِّ مَنْ قَرَنْتَ مُوَالاَتَهُ بِمُوَالاَتِکَ وَ مَنْ نُطْتَ مُعَادَاتَهُ بِمُعَادَاتِکَ تَغَمَّدْنِی فِی یَوْمِی هَذَا بِمَا تَتَغَمَّدُ بِهِ مَنْ جَأَرَ إِلَیْکَ مُتَنَصِّلاً وَ عَاذَ بِاسْتِغْفَارِکَ تَائِباً «86»وَ تَوَلَّنِی بِمَا تَتَوَلَّی بِهِ أَهْلَ طَاعَتِکَ وَ الزُّلْفَی لَدَیْکَ وَ الْمَکَانَهِ مِنْکَ]

ای که در کیفر بدکاران شتاب نکردی و نعمت ناز پروردگانِ غرق در عیش و نوش را منع ننمودی! ای که به گذشت از لغزش بر لغزش داران منّت می نهی، و

ص:99

به مهلت دادن به خطاکاران، تفضّل می ورزی! منم بدکار، منحرف به گناه، خطاکار، لغزش دار. منم که از روی جرأتِ بر تو اقدام به گناه کردم. منم که از روی عمد تو را معصیت کردم. منم که خود را به وقت گناه از بندگانت مخفی کردم؛ ولی آشکارا به مخالفت با تو برخاستم. منم که از بندگانت ترسیدم؛ ولی خود را از تو ایمن و آسوده دیدم. منم که از عذابت نهراسیدم و از عقاب و خشمت نترسیدم. منم که بر خود جنایت کردم. منم که در گرو بلاهای خود هستم.

منم که حیایم اندک است، و گرفتاری و رنجم طولانی است. به حق آن که او را از میان آفریده هایت اختیار کردی، و به کسی که برای خود برگزیدی، به حق کسی که از میان مخلوقاتت انتخاب کردی، و برای شأن خود پسندیدی، به حق کسی که طاعتش را به طاعت خود وصل کردی و نافرمانیش را هم چون نافرمانی خود قرار دادی، به حق کسی که دوستیش را به دوستیت مقرون ساختی و دشمنیش را به دشمنیت ارتباط دادی. مرا امروز به جامۀ عفو و رحمتت بپوشان؛ چون پوشاندن بر کسی که به پیشگاهت زاری و ناله کرد، و از گناهش بیزاری جست، و در حال توبه و درخواست آمرزشت به تو پناه آورد، و مرا همان گونه که اهل طاعتت و اهل قرب در درگاهت و منزلت و مقام در پیشگاهت را سرپرستی می کنی، سرپرستی کن.

ص:100

[«87»وَ تَوَحَّدْنِی بِمَا تَتَوَحَّدُ بِهِ مَنْ وَفَی بِعَهْدِکَ وَ أَتْعَبَ نَفْسَهُ فِی ذَاتِکَ وَ أَجْهَدَهَا فِی مَرْضَاتِکَ «88»وَ لاَ تُؤَاخِذْنِی بِتَفْرِیطِی فِی جَنْبِکَ وَ تَعَدِّی طَوْرِی فِی حُدُودِکَ وَ مُجَاوَزَهِ أَحْکَامِکَ «89»وَ لاَ تَسْتَدْرِجْنِی بِإِمْلاَئِکَ لِی اسْتِدْرَاجَ مَنْ مَنَعَنِی خَیْرَ مَا عِنْدَهُ وَ لَمْ یَشْرَکْکَ فِی حُلُولِ نِعْمَتِهِ بِی «90»وَ نَبِّهْنِی مِنْ رَقْدَهِ الْغَافِلِینَ وَ سِنَهِ الْمُسْرِفِینَ وَ نَعْسَهِ الْمَخْذُولِینَ]

و مرا مخصوص گردان، به آنچه مخصوص می گردانی کسی را که به پیمانت وفا کرده و خود را برای تو به زحمت انداخته و در به دست آوردن خشنودیت خود را خسته کرده، و مرا به خاطر کوتاهی در حقّت، و تجاوز از اندازه و قدرم نسبت به حدودت، و پا فرا گذاشتن از عرصه گاه احکامت مؤاخذه مکن، و مرا به مهلت دادنت به بلای استدراج مبتلا مکن. «استدراج عبارت است از واگذاشتن عبد به خودش تا قدم به قدم و کم کم به گناهش ادامه دهد، و در عذابش شتاب نشود تا خداوند ناگهان و غافل گیرانه او را فراگیرد.» مانند استدراج کسی که خیر و نیکی نزدش را از من بازداشته، و برای تو در رسیدن نعمتش به من حسابی باز نکرده.

مرا از خواب بی خبران، و خواب آلودگی اسراف کنندگان، و چرتِ به خود واگذاشتگان بیدار کن.

ص:101

[«91»وَ خُذْ بِقَلْبِی إِلَی مَا اسْتَعْمَلْتَ بِهِ الْقَانِتِینَ وَ اسْتَعْبَدْتَ بِهِ الْمُتَعَبِّدِینَ وَ اسْتَنْقَذْتَ بِهِ الْمُتَهَاوِنِینَ «92»وَ أَعِذْنِی مِمَّا یُبَاعِدُنِی عَنْکَ وَ یَحُولُ بَیْنِی وَ بَیْنَ حَظِّی مِنْکَ وَ یَصُدُّنِی عَمَّا أُحَاوِلُ لَدَیْکَ «93»وَ سَهِّلْ لِی مَسْلَکَ الْخَیْرَاتِ إِلَیْکَ وَ الْمُسَابَقَهَ إِلَیْهَا مِنْ حَیْثُ أَمَرْتَ وَ الْمُشَاحَّهَ فِیهَا عَلَی مَا أَرَدْتَ]

و دلم را در مسیری بر، که اطاعت کنندگان را به آن گماشته ای، و عبادت کنندگان را بر آن داشته ای، و مسامحه کاران را به آن نجات داده ای، و مرا از آنچه موجب دوری از تو می شود، و میان من و بهره ام حایل می گردد، و از آنچه نزد تو می جویم باز می دارد، پناه ده، و پوییدن راه خیرات به سویت و پیشی گرفتن به آنها را به صورتی که دستور دادی، و رقابت در آنها را به نحوی که خواستی برایم هموار کن.

ص:102

[«94»وَ لاَ تَمْحَقْنِی فِیمَن تَمْحَقُ مِنَ الْمُسْتَخِفِّینَ بِمَا أَوْعَدْتَ «95»وَ لاَ تُهْلِکْنِی مَعَ مَنْ تُهْلِکُ مِنَ الْمُتَعَرِّضِینَ لِمَقْتِکَ «96»وَ لاَ تُتَبِّرْنِی فِیمَنْ تُتَبِّرُ مِنَ الْمُنْحَرِفِینَ عَنْ سُبُلِکَ «97»وَ نَجِّنِی مِنْ غَمَرَاتِ الْفِتْنَهِ وَ خَلِّصْنِی مِنْ لَهَوَاتِ الْبَلْوَی وَ أَجِرْنِی مِنْ أَخْذِ الْإِمْلاَءِ «98»وَ حُلْ بَیْنِی وَ بَیْنَ عَدُوٍّ یُضِلُّنِی وَ هَویً یُوبِقُنِی وَ مَنْقَصَهٍ تَرْهَقُنِی]

و مرا در زمرۀ کسانی که تهدیدت را سبک می شمارند، و به این خاطر نابودشان می کنی نابود مکن. و همراه کسانی که متعرّض خشمت می شوند، و به این علّت هلاکشان می کنی، هلاک مکن، و در جمع کسانی که از راه هایت منحرف می شوند، و به این جهت درهمشان می کوبی، درهم مکوب، و مرا از گرداب های فتنه نجات ده، و از گلوگاه های بلا خلاص کن، و از غافلگیر شدن در عرصۀ مهلت پناه ده، و بین من و دشمنی که گمراهم می کند، و هوای نفسی که نابودم می نماید، و نقصی که در تنگنایم قرار می دهد، فاصله انداز.

ص:103

[«99»وَ لاَ تُعْرِضْ عَنِّی إِعْرَاضَ مَنْ لاَ تَرْضَی عَنْهُ بَعْدَ غَضَبِکَ «100»وَ لاَ تُؤْیِسْنِی مِنَ الْأَمَلِ فِیکَ فَیَغْلِبَ عَلَیَّ الْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَتِکَ «101»وَ لاَ تَمْنِحْنِی بِمَا لاَ طَاقَهَ لِی بِهِ فَتَبْهَظَنِی مِمَّا تُحَمِّلُنِیهِ مِنْ فَضْلِ مَحَبَّتِکَ «102»وَ لاَ تُرْسِلْنِی مِنْ یَدِکَ إِرْسَالَ مَنْ لاَ خَیْرَ فِیهِ وَ لاَ حَاجَهَ بِکَ إِلَیْهِ وَ لاَ إِنَابَهَ لَهُ «103»وَ لاَ تَرْمِ بِی رَمْیَ مَنْ سَقَطَ مِنْ عَیْنِ رِعَایَتِکَ وَ مَنِ اشْتَمَلَ عَلَیْهِ الْخِزْیُ مِنْ عِنْدِکَ بَلْ خُذْ بِیَدِی مِنْ سَقْطَهِ الْمُتَرَدِّینَ وَ وَهْلَهِ الْمُتَعَسِّفِینَ وَ زَلَّهِ الْمَغْرُورِینَ وَ وَرْطَهِ الْهَالِکِینَ]

از من روی مگردان، هم چون روی گرداندن از کسی که پس از خشمت از او خشنود نمی شوی، و از امید به حضرتت ناامیدم مکن، تا یأس از رحمتت بر من چیره شود، و بیرون از تحمل و طاقتم نعمت به من عطا مکن، که از فزونی محبتی که بر دوش جانم می گذاری، گرانبارم کنی، و مرا از دست لطف و رحمتت رها مکن؛ هم چون رها کردن کسی که خیری در او نیست، و نیازی به او نداری، و راه بازگشتی برایش وجود ندارد، و مرا مانند کسی که از نظر التفاتت افتاده، و هم چون کسی که رسوایی از سوی تو تمام وجودش را فرا گرفته دور مینداز، بلکه مرا از سقوط در افتادگان و هول و هراس گمراهان، و لغزش فریب خوردگان، و پرتگاه تباه شدگان حفظ فرما.

ص:104

[«104»وَ عَافِنِی مِمَّا ابْتَلَیْتَ بِهِ طَبَقَاتِ عَبِیدِکَ وَ إِمَائِکَ وَ بَلِّغْنِی مَبَالِغَ مَنْ عُنِیتَ بِهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ وَ رَضِیتَ عَنْهُ فَأَعَشْتَهُ حَمِیداً وَ تَوَفَّیْتَهُ سَعِیداً «105»وَ طَوِّقْنِی طَوْقَ الْإِقْلاَعِ عَمَّا یُحْبِطُ الْحَسَنَاتِ وَ یَذْهَبُ بِالْبَرَکَاتِ «106»وَ أَشْعِرْ قَلْبِیَ الاِزْدِجَارَ عَنْ قَبَائِحِ السَّیِّئَاتِ وَ فَوَاضِحِ الْحَوْبَاتِ «107»وَ لاَ تَشْغَلْنِی بِمَا لاَ أُدْرِکُهُ إِلاَّ بِکَ عَمَّا لاَ یُرْضِیکَ عَنِّی غَیْرُهُ]

و از آنچه اصناف مردان و زنان را به آن دچار کرده ای. عافیتم ده و به مقامات و درجات کسی برسان، که به او عنایت داشتی، و نعمتش بخشیدی، و از وی خشنود شدی، و برایش زندگی ستوده و خوبی تدارک دیدی، و او را سعادتمند از دنیا بردی، و گردن بند قطع شدن از آنچه خوبی ها را تباه می کند، و برکات را از بین می برد، به گردنم انداز، و پردۀ باز ایستادن از زشتی ها، و رسوایی های گناهان را بر قلبم بپوشان، و مرا به کاری هم چون طلب رزق و روزی، و پی گیری امور دنیا و مانند آن، که جز با کمک تو به آن نمی رسم، چنان سرگرم و مشغول مکن تا از عبادت و طاعتی که غیر آن، تو را از من خشنود نمی کند باز مانم.

ص:105

[«108»وَ انْزِعْ مِنْ قَلْبِی حُبَّ دُنْیَا دَنِیَّهٍ تَنْهَی عَمَّا عِنْدَکَ وَ تَصُدُّ عَنِ ابْتِغَاءِ الْوَسِیلَهِ إِلَیْکَ وَ تُذْهِلُ عَنِ التَّقَرُّبِ مِنْکَ «109»وَ زَیِّنْ لِیَ التَّفَرُّدَ بِمُنَاجَاتِکَ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ «110»وَ هَبْ لِی عِصْمَهً تُدْنِینِی مِنْ خَشْیَتِکَ وَ تَقْطَعُنِی عَنْ رُکُوبِ مَحَارِمِکَ وَ تَفُکَّنِی مِنْ أَسْرِ الْعَظَائِمِ «111»وَ هَبْ لِیَ التَّطْهِیرَ مِنْ دَنَسِ الْعِصْیَانِ وَ أَذْهِبْ عَنِّی دَرَنَ الْخَطَایَا وَ سَرْبِلْنِی بِسِرْبَالِ عَافِیَتِکَ]

و از سویدای قلبم، عشق دنیای پست را که مرا از آن چه نزد توست باز می دارد، و از طلب وسیله برای رسیدن به پیشگاهت مانع می شود، و از به دست آوردن مقام قرب به تو بی خبر می کند ریشه کن فرما، و تنها شدن برای راز و نیاز با خودت را، شب و روز را در نظرم بیارای، و به من مقام عصمت و خود نگاه داری و پرهیزی که وجودم را به خشیتت نزدیک می کند، و از ارتکاب محرّمات جدایم می سازد، و از اسارت گناهان کبیره آزادم می کند، عنایت فرما، و پاک شدن از آلودگی گناه را به من ببخش، و چرک خطاها را از وجودم بزدای، و مرا به جامۀ عافیتت بپوشان.

ص:106

[وَ رَدِّنِی رِدَاءَ مُعَافَاتِکَ وَ جَلِّلْنِی سَوَابِغَ نَعْمَائِکَ وَ ظَاهِرْ لَدَیَّ فَضْلَکَ وَ طَوْلَکَ «112»وَ أَیِّدْنِی بِتَوْفِیقِکَ وَ تَسْدِیدِکَ وَ أَعِنِّی عَلَی صَالِحِ النِّیَّهِ وَ مَرْضِیِّ الْقَوْلِ وَ مُسْتَحْسَنِ الْعَمَلِ وَ لاَ تَکِلْنِی إِلَی حَوْلِی وَ قُوَّتِی دُونَ حَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ]

و ردای عفوت را در برم کن، و به نعمت های کامل و فراگیرت فراگیر، و احسان و نعمتت را پی در پی به من برسان، و به توفیق و راهنماییت یاریم فرما، و بر نیّت شایسته و گفتار پسندیده و عمل نیک نصرتم ده، و مرا بدون قدرت و تواناییت به قدرت و توانایی وامگذار.

ص:107

[«113»وَ لاَ تُخْزِنِی یَوْمَ تَبْعَثُنِی لِلِقَائِکَ وَ لاَ تَفْضَحْنِی بَیْنَ یَدَیْ أَوْلِیَائِکَ وَ لاَ تُنْسِنِی ذِکْرَکَ وَ لاَ تُذْهِبْ عَنِّی شُکْرَکَ بَلْ أَلْزِمْنِیهِ فِی أَحْوَالِ السَّهْوِ عِنْدَ غَفَلاَتِ الْجَاهِلِینَ لآِلاَئِکَ وَ أَوْزِعْنِی أَنْ أُثْنِیَ بِمَا أَوْلَیْتَنِیهِ وَ أَعْتَرِفَ بِمَا أَسْدَیْتَهُ إِلَیَّ «114»وَ اجْعَلْ رَغْبَتِی إِلَیْکَ فَوْقَ رَغْبَهِ الرَّاغِبِینَ وَ حَمْدِی إِیَّاکَ فَوْقَ حَمْدِ الْحَامِدِینَ]

و روزی که مرا برای دیدارت برانگیزی خوار مکن، و پیش روی دوستانت رسوا مساز، و یادت را از خاطرم به دست فراموشی مسپار، و نیروی ادای شکرت را از من سلب مکن؛ بلکه در حالات فراموشی، هنگام فراموشی های نادانان نسبت به نعمت هایت، مرا ملازم شکر و سپاسگزاریت قرار ده، و به من الهام کن که به ستایش بر آنچه عطایم کرده ای برخیزم، و نسبت به احسانی که به من فرموده ای اعتراف کنم. رغبتم را به سویت بالاتر از رغبت راغبان، و سپاسم را نسبت به حضرتت، برتر از سپاس سپاسگزاران قرار ده.

ص:108

[«115»وَ لاَ تَخْذُلْنِی عِنْدَ فَاقَتِی إِلَیْکَ وَ لاَ تُهْلِکْنِی بِمَا أَسْدَیْتُهُ إِلَیْکَ وَ لاَ تَجْبَهْنِی بِمَا جَبَهْتَ بِهِ الْمُعَانِدِینَ لَکَ فَإِنِّی لَکَ مُسَلِّمٌ أَعْلَمُ أَنَّ الْحُجَّهَ لَکَ وَ أَنَّکَ أَوْلَی بِالْفَضْلِ وَ أَعْوَدُ بِالْإِحْسَانِ وَ أَهْلُ التَّقْوَی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَهِ]

و مرا هنگام نیاز به سویت وامگذار، و به خاطر گناهانی که به پیشگاهت ریخته ام هلاکم مکن، و آن گونه که با دشمنانت برخورد بد کردی، با من مکن؛ چرا که من تسلیم و سر سپرده توام. می دانم که تو را بر من از هر جهت حجّت است. تو از همه کس به بخشش سزاوارتری، و به احسان خو کرده تری، و اهل تقوا و آمرزشی.

ص:109

[وَ أَنَّکَ بِأَنْ تَعْفُوَ أَوْلَی مِنْکَ بِأَنْ تُعَاقِبَ وَ أَنَّکَ بِأَنْ تَسْتُرَ أَقْرَبُ مِنْکَ إِلَی أَنْ تَشْهَرَ «116»فَأَحْیِنِی حَیَاهً طَیِّبَهً تَنْتَظِمُ بِمَا أُرِیدُ وَ تَبْلُغُ مَا أُحِبُّ مِنْ حَیْثُ لاَ آتِی مَا تَکْرَهُ وَ لاَ أَرْتَکِبُ مَا نَهَیْتَ عَنْهُ وَ أَمِتْنِی مِیتَهَ مَنْ یَسْعَی نُورُهُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ]

و به عفو کردن شایسته تر از عذاب کردنی، و به پرده پوشی، از پرده دری نزدیک تری. بر این اساس مرا زنده دار؛ به زندگی پاکیزه ای که بر آنچه از خیر دنیا و آخرت می خواهم بپیوندد، و به آنچه دوست دارم برساند؛ آن گونه که هیچ عملی که آن را ناپسند می داری، انجام ندهم و آنچه را نهی کرده ای مرتکب نشوم، و مرا بمیران مانند میراندن کسی که نورش از پیش رویش، و از جانب راستش حرکت می کند.

ص:110

[«117»وَ ذَلِّلْنِی بَیْنَ یَدَیْکَ وَ أَعِزَّنِی عِنْدَ خَلْقِکَ وَ ضَعْنِی إِذَا خَلَوتُ بِکَ وَ ارْفَعْنِی بَیْنَ عِبَادِکَ وَ أَغْنِنِی عَمَّنْ هُوَ غَنِیٌّ عَنِّی وَ زِدْنِی إِلَیْکَ فَاقَهً وَ فَقْراً «118»وَ أَعِذْنِی مِنْ شَمَاتَهِ الْأَعْدَاءِ وَ مِنْ حُلُولِ الْبَلاَءِ وَ مِنَ الذُّلِّ وَ الْعَنَاءِ تَغَمَّدْنِی فِیمَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنِّی بِمَا یَتَغَمَّدُ بِهِ الْقَادِرُ عَلَی الْبَطْشِ لَوْ لاَ حِلْمُهُ وَ الْآخِذُ عَلَی الْجَرِیرَهِ لَوْ لاَ أَنَاتُهُ]

و مرا پیش رویت ذلیل و نزد بندگانت عزیز فرما. هنگامی که با تو خلوت می کنم، حقیر و پستم کن؛ ولی در میان بندگانت بلند مرتبه ام فرما.

از آن که از من بی نیاز است بی نیازم کن، و بر نداری و تهیدستیم در پیشگاه خود بیفزا، و از سرزنش دشمنان، و نزول بلا و خواری و رنج پناهم ده.

گناهانی را که از من خبر داری، بر من بپوشان؛ آن گونه که توانای بر انتقام می پوشاند؛ توانایی که اگر بردباریش نبود، انتقام می گرفت، و مؤاخذه کنندۀ بر گناه بود، اگر مدارایش نبود.

ص:111

[«119»وَ إِذَا أَرَدْتَ بِقَوْمٍ فِتْنَهً أَوْ سُوءاً فَنَجِّنِی مِنْهَا لِوَاذاً بِکَ وَ إِذْ لَمْ تُقِمْنِی مَقَامَ فَضِیحَهٍ فِی دُنْیَاکَ فَلاَ تُقِمْنِی مِثْلَهُ فِی آخِرَتِکَ «120»وَ اشْفَعْ لِی أَوَائِلَ مِنَنِکَ بِأَوَاخِرِهَا وَ قَدِیمَ فَوَائِدِکَ بِحَوَادِثِهَا وَ لاَ تَمْدُدْ لِی مَدّاً یَقْسُو مَعَهُ قَلْبِی وَ لاَ تَقْرَعْنِی قَارِعَهً یَذْهَبُ لَهَا بَهَائِی وَ لاَ تَسُمْنِی خَسِیسَهً یَصْغُرُ لَهَا قَدْرِی وَ لاَ نَقِیصَهً یُجْهَلُ مِنْ أَجْلِهَا مَکَانِی «121»وَ لاَ تَرُعْنِی رَوْعَهً أُبْلِسُ بِهَا وَ لاَ خِیفَهً أُوجِسُ دُونَهَا اجْعَلْ هَیْبَتِی فِی وَعِیدِکَ وَ حَذَرِی مِنْ إِعْذَارِکَ وَ إِنْذَارِکَ وَ رَهْبَتِی عِنْد تِلاَوَهِ آیَاتِکَ]

و زمانی که در حق قومی، فتنه یا بدی بخواهی، مرا از باب این که به تو پناه آورده ام، از آن فتنه و بدی نجات ده، و چون مرا در دنیایت، در موقف رسوایی به پا نداشتی، به همان صورت در جهان آخرت در چنان موقفی به پا مدار.

برای من اوایل نعمت هایت را به اواخر آن، و سودهای دیرینه ات را با تازه های آن توأم ساز.

آن قدر مهلتم مده که در کنار آن سنگدل شوم، و مرا دچار بلای کوبنده ای مکن که محض آن آبرویم از بین برود، و بر من داغ پستی و حقارت مزن که به خاطر آن ارزشم ناچیز شود، و نقصی در من قرار مده، که به سبب آن قدر و منزلتم مجهول ماند، و آن چنانم مترسان که به وسیلۀ آن ناامید شوم، و آن گونه

ص:112

بیمم مده که در برابرش هراسناک گردم.

ترسم را در تهدیدت و پرهیزم را از اتمام حجّت و هشدارت، و بیمم را هنگام تلاوت آیاتت قرار ده.

ص:113

[«122»وَ اعْمُرْ لَیْلِی بِإِیقَاظِی فِیهِ لِعِبَادَتِکَ وَ تَفَرُّدِی بِالتَّهَجُّدِ لَکَ وَ تَجَرُّدِی بِسُکُونِی إِلَیْکَ وَ إِنْزَالِ حَوَائِجِی بِکَ وَ مُنَازَلَتِی إِیَّاکَ فِی فَکَاکِ رَقَبَتِی مِنْ نَارِکَ وَ إِجَارَتِی مِمَّا فِیهِ أَهْلُهَا مِنْ عَذَابِکَ «123»وَ لاَ تَذَرْنِی فِی طُغْیَانِی عَامِهاً وَ لاَ فِی غَمْرَتِی سَاهِیاً حَتَّی حِینٍ وَ لاَ تَجْعَلْنِی عِظَهً لِمَنِ اتَّعَظَ وَ لاَ نَکَالاً لِمَنِ اعْتَبَرَ وَ لاَ فِتْنَهً لِمَنْ نَظَرَ]

شبم را به بیدار کردنم برای بندگیت، تنهاییم را برای شب زنده داری به خاطر حضرتت، و مجرّد بودنم را برای انس گرفتن به وجود مقدّست، و فرود آوردن حاجاتم به درگاهت، و روبه رو شدنم را با ذات مبارکت برای آزاد شدنم از آتش، و پناه دادنم را از عذابت که اهل جهنّم در آنند، آبادی زندگیم قرار ده.

و مرا تا زمان مرگم در سرکشیم سرگردان و در گرداب نادانیم بی خبر وامگذار، و بر اثر خلاف کاری ها، مایۀ پند برای کسی که پند پذیرد، و عبرت برای کسی که عبرت گیرد، و سبب فتنه و آزمایش برای کسی که نظر کند قرار مده.

ص:114

[وَ لاَ تَمْکُرْ بِی فِیمَنْ تَمْکُرُ بِهِ وَ لاَ تَسْتَبْدِلْ بِی غَیْرِی وَ لاَ تُغَیِّرْ لِی اسْماً وَ لاَ تُبَدِّلْ لِی جِسْماً وَ لاَ تَتَّخِذْنِی هُزُواً لِخَلْقِکَ وَ لاَ سُخْرِیّاً لَکَ وَ لاَ تَبَعاً إِلاَّ لِمَرْضَاتِکَ وَ لاَ مُمْتَهَناً إِلاَّ بِالاِنْتِقَامِ لَکَ]

و با من در زمرۀ کسانی که با آنان مکر می کنی، مکر مکن، و در ایمان و عمل دیگری را به جای من انتخاب مکن، و نامم را از دفتر سعادتمندان تغییر مده، و بدنم را دگرگون مساز، و مرا مضحکۀ بندگانت و مسخرۀ خود قرار مده، و مرا جز برای دنبال کردن خشنودیت و انتقام گرفتن از دشمنانت به خدمت مگیر.

ص:115

[«124»وَ أَوْجِدْنِی بَرْدَ عَفْوِکَ وَ حَلاَوَهَ رَحْمَتِکَ وَ رَوْحِکَ وَ رَیْحَانِکَ وَ جَنَّهِ نَعِیمِکَ وَ أَذِقْنِی طَعْمَ الْفَرَاغِ لِمَا تُحِبُّ بِسَعَهٍ مِنْ سَعَتِکَ وَ الاِجْتِهَادِ فِیمَا یُزْلِفُ لَدَیْکَ وَ عِنْدَکَ وَ أَتْحِفْنِی بِتُحْفَهٍ مِنْ تُحَفَاتِکَ]

و مرا از خنکی عفوت و شیرینی رحمتت، و روح و ریحانت و بهشت دائمیت کامیاب کن، و به سبب گشایشی از توانگریت، مزۀ فراغت از دل مشغولی نسبت به دنیا و آنچه در آن است، و پرداختن به اموری که دوست داری، و نیز طعم کوشش نسبت به آنچه عامل تقرّب به پیشگاه تو و در نزد توست به من بچشان، و ارمغانی از ارمغان هایت را نصیب من فرما.

ص:116

[«125»وَ اجْعَلْ تِجَارَتِی رَابِحَهً وَ کَرَّتِی غَیْرَ خَاسِرَهٍ وَ أَخِفْنِی مَقَامَکَ وَ شَوِّقْنِی لِقَاءَکَ وَ تُبْ عَلَیَّ تَوْبَهً نَصُوحاً لاَ تُبْقِ مَعَهَا ذُنُوباً صَغِیرَهً وَ لاَ کَبِیرَهً وَ لاَ تَذَرْ مَعَهَا عَلاَنِیَهً وَ لاَ سَرِیرَهً «126»وَ انْزِعِ الْغِلَّ مِنْ صَدْرِی لِلْمُؤْمِنِینَ وَ اعْطِفْ بِقَلْبِی عَلَی الْخَاشِعِینَ وَ کُنْ لِی کَمَا تَکُونُ لِلصَّالِحِینَ]

و تجارتم را سودمند و بازگشتم را به قیامت بی خسارت قرار ده، و مرا از مقامت بیمناک و به لقایت مشتاق فرما، و به من توفیق توبه عنایت کن؛ توبه ای خالص که با آن هیچ گناه بزرگ و کوچکی را باقی نگذار، و هیچ گناه آشکار و پنهانم را وامگذار، و کینۀ مؤمنان را از دلم ریشه کن فرما، و دلم را نسبت به فروتنان مهربان کن و با من چنان باش که با شایستگانی.

ص:117

[وَ حَلِّنِی حِلْیَهَ الْمُتَّقِینَ وَ اجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْغَابِرِینَ وَ ذِکْراً نَامِیاً فِی الْآخِرِینَ وَ وَافِ بِی عَرْصَهَ الْأَوَّلِینَ «127»وَ تَمِّمْ سُبُوغَ نِعْمَتِکَ عَلَیَّ وَ ظَاهِرْ کَرَامَاتِهَا لَدَیَّ امْلَأْ مِنْ فَوَائِدِکَ یَدَیَّ وَ سُقْ کَرَائِمَ مَوَاهِبِکَ إِلَیَّ وَ جَاوِرْ بِیَ الْأَطْیَبِینَ مِنْ أَوْلِیَائِکَ فِی الْجِنَانِ الَّتِی زَیَّنْتَهَا لِأَصْفِیَائِکَ وَ جَلِّلْنِی شَرَائِفَ نِحَلِکَ فِی الْمَقَامَاتِ الْمُعَدَّهِ لِأَحِبَّائِکَ]

و به زیور پرهیزکارانم بیارای، و برایم یاد خوبی در باقی ماندگان و آوازۀ روزافزونی در میان آیندگان قرار ده، و مرا از نظر مقام و منزلت، در عرصه گاه پیشتازان به ایمان و عمل درآور، و گستردگی نعمتت را بر من کامل کن، و کرامت های نعمتت را نزد من پی در پی قرار ده. دستم را از عطاهایت پُر کن، و موهبت های گرانقدرت را به سویم فرست، و مرا همسایۀ پاکیزه ترین دوستانت در بهشتی که برای برگزیدگانت آراسته ای قرار ده، و مرا به عطایای بزرگت، در مقاماتی که برای عاشقانت آماده کرده ای، بپوشان.

ص:118

[«128»وَ اجْعَلْ لِی عِنْدَکَ مَقِیلاً آوِی إِلَیْهِ مُطْمَئِنّاً وَ مَثَابَهً أَتَبَوَّؤُهَا وَ أَقَرُّ عَیْناً وَ لاَ تُقَایِسْنِی بِعَظِیمَاتِ الْجَرَائِرِ وَ لاَ تُهْلِکْنِی یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ وَ أَزِلْ عَنِّی کُلَّ شَکٍّ وَ شُبْهَهٍ وَ اجْعَلْ لِی فِی الْحَقِّ طَرِیقاً مِنْ کُلِّ رَحْمَهٍ وَ أَجْزِلْ لِی قِسَمَ الْمَوَاهِبِ مِنْ نَوَالِکَ وَ وَفِّرْ عَلَیَّ حُظُوظَ الْإِحْسَانِ مِنْ إِفْضَالِکَ]

و برایم نزد خود جایگاهی قرار ده که با دلی آرام در آن پناه گیرم، و منزلی که در آن سکونت گزینم و دیده به آن روشن کنم، مرا با گناهان بزرگ مقایسه مکن، و در آن روزی که اسرار برملا شود، هلاکم مگردان و هر شک و شبهه ای را از من پاک کن، و از هر رحمتی به سوی حق راهی برایم قرار ده، و نصیب مواهبم را از عطایایت سرشار فرما، و بهره های احسان از فضل و بخششت را بر من فراوان کن.

ص:119

[«129»وَ اجْعَلْ قَلْبِی وَاثِقاً بِمَا عِنْدَکَ وَ هَمِّی مُسْتَفْرَغاً لِمَا هُوَ لَکَ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْتَعْمِلُ بِهِ خَالِصَتَکَ وَ أَشْرِبْ قَلْبِی عِنْدَ ذُهُولِ الْعُقُولِ طَاعَتَکَ وَ اجْمَعْ لِیَ الْغِنَی وَ الْعَفَافَ وَ الدَّعَهَ وَ الْمُعَافَاهَ وَ الصِّحَّهَ وَ السَّعَهَ وَ الطُّمَأْنِینَهَ وَ الْعَافِیَهَ]

و دلم را نسبت به آنچه نزد توست مطمئن ساز، و آهنگ و قصدم را برای آنچه که برای توست، از هر چیز دیگر فارغ کن. و مرا به کاری که بندگان خالصت را محض آن به کار گرفتی، به کار گیر و قلبم را از طاعتت به هنگام غفلت عقل ها نسبت به حقایق سیراب کن، و توانگری و پاک دامنی، و آسایش و بهبودی و تندرستی، گشایش و آرامش و سلامت همه جانبه برایم گرد آور.

ص:120

[«130»وَ لاَ تُحْبِطْ حَسَنَاتِی بِمَا یَشُوبُهَا مِنْ مَعْصِیَتِکَ وَ لاَ خَلَوَاتِی بِمَا یَعْرِضُ لِی مِنْ نَزَغَاتِ فِتْنَتِکَ وَ صُنْ وَجْهِی عَنِ الطَّلَبِ إِلَی أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ وَ ذُبَّنِی عَنِ الْتِمَاسِ مَا عِنْدَ الْفَاسِقِینَ «131»وَ لاَ تَجْعَلْنِی لِلظَّالِمِینَ ظَهِیراً وَ لاَ لَهُمْ عَلَی مَحْوِ کِتَابِکَ یَداً وَ نَصِیراً وَ حُطْنِی مِنْ حَیْثُ لاَ أَعْلَمُ حِیَاطَهً تَقِینِی بِهَا وَ افْتَحْ لِی أَبْوَابَ تَوْبَتِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ رَأْفَتِکَ وَ رِزْقِکَ الْوَاسِعِ إِنِّی إِلَیْکَ مِنَ الرَّاغِبِینَ وَ أَتْمِمْ لِی إِنْعَامَکَ إِنَّکَ خَیْرُ الْمُنْعِمِینَ]

و خوبی هایم را با گناهی که با آنها آمیخته می شود، و خلوت هایم را به وسوسه ها و مفاسدی که از طریق آزمایشت برایم پیش می آید تباه مساز، و آبرویم را از این که دست گدایی نزد کسی از جهانیان دراز کنم حفظ فرما، و از طلبیدن آنچه نزد فاسقان است برکنارم دار، و مرا پشتیبان ستم کاران، و دست یار و یاور آنان برای نابود کردن قرآنت قرار مده، و از جایی که خود آگاه نیستم، چنان نگاهبانم باش که به سبب آن از هر ناراحتی محفوظم بداری و درهای توبه و رحمت و مهربانی و روزی فراخ را به رویم بگشا. من از رغبت کنندگان به سوی توام. نعمت دادنت را درباره ام کامل فرما، همانا تو بهترین نعمت دهندگانی.

ص:121

[«132»وَ اجْعَلْ بَاقِیَ عُمُرِی فِی الْحَجِّ وَ الْعُمْرَهِ ابْتِغَاءَ وَجْهِکَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ السَّلاَمُ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ أَبَدَ الْآبِدِینَ.]

و باقی ماندۀ عمرم را برای طلب کردن خشنودیت در حجّ و عمره قرار ده، ای پروردگار جهانیان! و درود خدا بر محمد و آل پاک و پاکیزه اش و سلام بر او و بر آنان؛ سلامی پیوسته و جاودانه!

حج و عمره و خشنودی خداوند

اشاره

توفیق زیارت کعبه مکرّمه؛ نخستین عبادتگاهی که روی زمین به فرمان حضرت حقّ برای عبادت انسان بنا شد؛ عنایتی ویژه از سوی خدای مهربان است که نصیب بندۀ مؤمن می شود.

توحید، روح و معنویّت این خانۀ مبارک در کلام وحی، از افق قلب پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله طلوع کرده و نور و پیام آن به سراسر گیتی گسترانیده که حق تعالی در مقام آن فرمود:

إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبَارَکًا وَهُدًی لِّلْعَلَمِینَ* فِیهِ ءَایَتُ بَیِّنَتٌ مَّقَامُ إِبْرَ هِیمَ وَمَن دَخَلَهُ کَانَ ءَامِنًا وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ

ص:122

مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَلَمِینَ» (1)

یقیناً نخستین خانه ای که برای [ نیایش و عبادت ] مردم نهاده شد ، همان است که در مکه است ، که پر برکت و وسیلۀ هدایت برای جهانیان است . * در آن نشانه هایی روشن [ از ربوبیّت ، لطف ، رحمت خدا و از جمله ] مقام ابراهیم است ؛ و هر که وارد آن شود در امان است ؛ و خدا را حقّی ثابت و لازم بر عهدۀ مردم است که [ برای ادای مناسک حج ] آهنگ آن خانه کنند ، [ البته ] کسانی که [ از جهت سلامت جسمی و توانمندی مالی و باز بودن مسیر ] بتوانند به سوی آن راه یابند ، و هر که ناسپاسی ورزد [ و از رفتن به آنجا خودداری کند ، به خود زیان زده ] ؛ زیرا خدا از جهانیان بی نیاز است .

حج و عمره دو عبادت از بزرگ ترین فرمان های خداوند است که بیانگر قدرت نفوذ احکام اسلام در بین مردم است. آنگاه به حضرت ابراهیم علیه السلام دستور ساختن بیت معظّم بر روی زمین داد و فرمود:

وَ إِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَ هِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ أَن لَّاتُشْرِکْ بِی شَیًْا وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقَائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ * وَ أَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِ ّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَ عَلَی کُلِ ّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِن کُلِ ّ فَجٍ ّ عَمِیقٍ» (2)

و [ یاد کن ] هنگامی را که جای خانۀ [ کعبه ] را برای ابراهیم آماده کردیم [ و از او پیمان گرفتیم ] که هیچ چیز را شریک من قرار مده و خانه ام را برای طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع کنندگان و سجده کنندگان [ از

ص:123


1- (1) - آل عمران (3) : 96 - 97. [1]
2- (2) - حج (22) : 26 - 27. [2]

پلیدی های ظاهری و باطنی ] پاک و پاکیزه گردان . * و در میان مردم برای حج بانگ زن تا پیاده و سوار بر هر شتر باریک اندام [ چابک و چالاک ] که از هر راه دور می آیند ، به سوی تو آیند .

تأثیر کلام پروردگار چنان گسترده و همگانی است که انسان ها از سراسر جهان هستی با هر رنگ و اعتقاد در موسم حج به سوی بیت اللّه الحرام می شتابند.

کدام دعوت نامه این نفوذ را دارد که با یک جمله چنین هیاهوی با شکوه را پدید آورد. این کنگرۀ جهانی و گردهمایی الهی هر سال بدون وقفه برپا می شود، این خود پیامی بزرگ از سوی قرآن به مردم دنیاست که قرآن نفوذ اعجازآمیز و حیرت آوری دارد و ترس و وحشت را از دل های حق جویان می زداید. و آمرزش و رحمت را برای همۀ جویندگان حق و حقیقت به ارمغان می آورد.

کعبه، پرچم حکومت خدا و نشانۀ همه ارزش هاست. و سرفرود آوردن در برابر آن؛ اطاعت از حقایقی رمز و راز دار است که به صورت وحی تجلّی دارد. طواف دور آن برابر زائران و شیفتگان، عملی ملکوتی است که به تصفیۀ روح و جان و سعادت دنیا و آخرت می انجامد.

معنویّت حج و عمره و منافع آن در کلام امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام منافع و سود معنوی نگاه به کعبه را دو چندان می داند و می فرماید:

مَنْ نَظَرَ إِلَی الْکَعْبَهِ عارِفَاً فَعَرَفَ مِنْ حَقِّنا وَ حُرْمَتِنا مِثْلَ الَّذی عَرَفَ مِنْ حَقِّها وَ حُرْمَتِها غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ کُلَّها وَ کَفاهُ هَمَّ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ. (1)

هر که با معرفت به کعبه نگاه کند و آنگاه حق ما و حرمت ما را در برابر کعبه و حرمت آن بشناسد، خدا همه گناهان او را می آمرزد و مهمّات دنیا و آخرت او کفایت می کند.

ص:124


1- (1) - من لایحضره الفقیه: 204/2، حدیث 2142؛ بحار الأنوار: 65/96، باب 5، حدیث 44. [1]

و نیز فرمود:

مَنْ نَظَرَ إِلَی الْکَعْبَهِ لَمْ یَزَلْ تُکْتَبُ لَهُ حَسَنَهٌ وَ تُمْحَی عَنْهُ سَیِّئَهٌ حَتّی یَنْصَرِفَ بِبَصَرِهِ عَنْها. (1)

هر که دیده به خانۀ کعبه بدوزد؛ پیوسته ثوابی برای او نوشته می شود و گناهی از او پاک گردد تا اینکه نگاه خود را از کعبه بردارد.

و نیز فرمود:

مَنْ أَمَّ هَذَا الْبَیْتِ حاجَّاً أَوْ مُعْتَمِراً؛ مُبَرَّأً مِنَ الْکِبْرِ رَجَعَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَهَیْئَهِ یَوْمَ وَلَدَتْهُ امُّهُ وَ الْکِبْرُ هُوَ أَنْ یَجْهَلَ الْحَقَّ وَ یَطْعَنُ عَلَی أَهْلِهِ وَ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَقَدْ نازَعَ اللّهُ رِدائَهُ. (2)

کسی که به قصد حج یا عمره آهنگ این خانه را کند در حالی که از خودبینی پیراسته باشد، از گناهانش بیرون آید مانند روزی که از مادر متولّد شده است. کبر این است که حق را نشناسد و به اهل آن کنایه زند و هر که چنین کند از سر دشمنی، ردای کبریایی خدا را به سوی خود کشیده است.

و نیز فرمود:

دُخُولُ الْکَعْبَهِ دُخُولٌ فی رَحْمَهِ اللّهِ وَ الْخُرُوجُ مِنْها خُرُوجٌ مِنَ الذُّنُوبِ مَعْصُومٌ فِیما بَقِیَ مِنْ عُمُرِهِ مَغْفُورٌ لَهُ ما سَلَفَ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ مَنْ دَخَلَ الْکَعْبَهَ بِسَکِینَهٍ وَ هُوَ أَنْ یَدْخُلَها غَیْرَ مُتَکَبِّرٍ وَ لا مُتَجَبِّرٍ غُفِرَ لَهُ. (3)

وارد شدن به کعبه؛ ورود در رحمت خداست، و بیرون شدن از آن خروج از گناهان است و چنین کسی در باقیماندۀ عمرش از ارتکاب گناه مصون است و

ص:125


1- (1) - الکافی: 240/4، حدیث 4، [1]وسائل الشیعه: 264/13، باب 29، حدیث 17704. [2]
2- (2) - من لایحضره الفقیه: 205/2، حدیث 2147؛ وسائل الشیعه: 93/11 باب 38، حدیث 14327. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 370/96، باب 64، حدیث 1؛ [4]الکافی: 527/4، حدیث 2. [5]

گناهان گذشته اش آمرزیده است و هر که با آرامش و متانت به کعبه وارد شود در حالی که مغرور و سلطه گر نباشد، آمرزیده می شود.

انسان باید از توجّه به کعبه، به توحید، نبوت پیامبران، ولایت اهل بیت علیهم السلام و ارزش های معنوی پی ببرد و چراغ هدایت را در قلب خود بیفروزد.

زیارت کعبه و مشاهد مشرفه و مواقف کریمۀ متصل به آن، از چنان ارزش و مقامی برخوردار است که به خاطرش امام حسن مجتبی علیه السلام بیست و پنج بار، این را پیاده پیمود. (1)این پیاده روی تنها به خاطر دریغ از مال در راه حج یا کسب پاداش معنوی نبود، بلکه معرفت به جایگاه خانه و ارزش ذاتی آن، حضرت را به پیاده رفتن به سوی آن نقطۀ امن وامی داشت.

مکّه منطقۀ امن الهی است، حریمی که هر کس در آن وارد شود، در امان است.

حتی به گیاهان و حیوانات آن نیز نباید صدمه و گزندی برسد و به جنایتکاری که وارد مسجد آن شد نباید ضربه و جسارت نمود، تا اینکه به ناچار خود از حرم خارج گردد. بنابراین بندگانی که حق جایگاه و صاحب و اهل آن را بشناسند در امنیّت ابدی خواهند بود.

راوی از امام صادق علیه السلام دربارۀ تفسیر آیۀ:

وَمَن دَخَلَهُ کَانَ ءَامِنًا» (2)

و هر که وارد آن شود در امان است .

پرسید: حضرت فرمود:

کسی که این خانه را قصد کند و بداند که این همان خانه ای است که خداوند

ص:126


1- (1) - بحار الأنوار: 339/43، باب 16، حدیث 13؛ کشف الغمه: 550/1.
2- (2) - آل عمران (3) : 97. [1]

حرکت به سوی آن را فرمان داده و اهل بیت علیهم السلام را نیز آنگونه که شایسته است بشناسد، او در دنیا و آخرت در امان خواهد بود. (1)شهر مکه و خانۀ کعبه، نمایشگاهی از قدرت و نشانه های روشن خداوند است و تاریخ انباشته از خاطرات و سرگذشت های درس آموز و عبرت انگیز حرم و خانه پروردگار است.

به ویژه زائران و حاجیانی که به آن دیار سفر می کنند، از عظمت کعبه و مناسک حج به نیکی یاد می کنند و شیرینی الطاف ربّ، تا مدت ها در کام جان آنان باقی است. پاداش آنان بسیار شایسته و سرایی فرحناک و جاودانه در انتظار آنان است.

خشنودی و رضایت خداوند در حج و عمره

امامان معصوم علیهم السلام در روایات به خرسندی حق از چنین کسانی اشاره فرموده اند:

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

أَلْحَجُّ الْمَبْرُورُ لَیْسَ لَهُ جَزاءٌ إِلاّ الْجَنَّهُ. (2)

حج پذیرفته شده پاداشی جز بهشت ندارد.

و نیز در روایتی دیگر می فرماید:

حاجی بر سه قسم است:

1 - برترین حاجیان کسی است که گناهان گذشته و آینده اش بخشیده شود و خدا او را از عذاب خویش بازدارد.

2 - پایین تر آن حجی است که خداوند گناهان گذشته حاجی را بیامرزد و او

ص:127


1- (1) - الکافی: 545/4، حدیث 25؛ [1] تفسیر العیاشی: 189/1، حدیث 106، ذیل آیۀ 97.
2- (2) - مستدرک الوسائل: 41/8، باب 24، ذیل حدیث 9022؛ [2]عوالی اللآلی: 427/1، حدیث 114. [3]

باید عمل خود را از سر گیرد.

3 - پایین تر از آن حج کننده ای است که خداوند خانواده و مال او را حفظ می نماید. (1)حضرت صادق علیه السلام در شرح روایت رسول اللّه صلی الله علیه و آله صاحبان چنین حجّی را به سه گونه تقسیم می نماید:

1 - حاجیانی که بهرۀ آنها اکمل و برتر است که گناهانشان آمرزیده شده و از عذاب قبر در امان هستند.

2 - حاجیانی که تنها گناهان گذشته شان آمرزیده شده ولی در بقیۀ عمر فرصت بهره گیری بیشتر به آنها داده می شود.

3 - حاجیانی که کمترین بهره را برده اند و فقط اهل و عیال و مالشان محفوظ می ماند، یعنی حجشان قبول نمی شود. (2)امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلْحاجُّ وَ الْمُعْتَمِرُ وَفْدُ اللّهِ وَ حَقٌّ عَلَی اللّهِ تَعالی أَنْ یُکْرِمَ وَفْدَهُ وَ یَحْبُوهُ بِالْمَغْفِرَهِ. (3)

به جا آورندۀ حج و عمره مهمان خداست و بر خداوند سزاوار است که مهمان خود را گرامی دارد و با آمرزش از وی پذیرایی نماید.

به هر حال حاجی تا وقتی گناه نکرده در نورانیّت و معنویّت حج باقی می ماند به همین صورت ثواب اعمال و مواقف حاجی پی درپی بر او نوشته می شود و در خوبی و نیکی ها به سر می برد تا مرگ او فرا می رسد.

ص:128


1- (1) - بحار الأنوار: 49/96، باب 4، حدیث 44؛ الکافی: 262/4، حدیث 39. [1]
2- (2) - من لایحضره الفقیه: 227/2، حدیث 2253؛ بحار الأنوار: 26/96، باب 2، حدیث 111. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 8/96، باب 2، حدیث 17؛ [3] تحف العقول: 123.

امام صادق علیه السلام از سفارش های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عرب بادیه نشین که ارادۀ حج نموده؛ نقل می فرماید:

آنگاه که حاجی وسایل خود را برمی دارد، چیزی را زمین نمی گذارد و برنمی دارد، مگر اینکه خداوند ده حسنه ثواب برای او می نویسد و ده گناه را از او محو می کند و ده درجه در بهشت برایش بالا می برد. چون سوار بر مرکب شد، هر حرکتی که آن مرکب کند همان پاداش ها برای وی نوشته می شود. و زمانی که دور خانۀ کعبه طواف کرد، از گناهانش بیرون می رود و چون میان صفا و مروه سعی نمود، از گناهان خود بیرون رود و وقتی که در عرفات توقّف نمود از گناهانش بیرون می رود و چون در مشعر توقّف کرد از گناهانش خارج می گردد و زمانی که به ستون ها سنگ زد از گناهان بیرون رود.

سپس فرمود: تو کجا می توانی بدانی که حاجی چه مقام و منزلتی دارد؟

آنگاه حضرت صادق علیه السلام فرمود:

تاچهار ماه گناه برای حاجی نوشته نمی شود و تنها نیکی ها برای او نوشته می شود، مگر اینکه گناه کبیره ای انجام دهد. (1)

حقّ حج در کلام امام سجّاد علیه السلام

امام زین العابدین علیه السلام جان کلام را از حقّ حج، چنین شیوا و چکیده بیان می فرماید:

حَقُّ الْحَجِّ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ وِفادَهٌ إِلی رَبِّکَ وَ فِرارٌ إِلَیْهِ مِنْ ذُنُوبِکَ وَ بِهِ قَبُولُ

ص:129


1- (1) - وسائل الشیعه: 113/11، باب 42، حدیث 14385؛ [1]بحار الأنوار: 25/96، باب2، حدیث 108. [2]

تَوْبَتِکَ وَ قَضاءُ الْفَرْضِ الَّذی أَوْجَبَهُ اللّهُ عَلَیْکَ. (1)

حق حج بر تو این است که بدانی به وسیلۀ آن بر پروردگارت وارد می شوی و از گناهانت به سوی او می گریزی و به وسیلۀ آن توبه ات پذیرفته می شود و تکلیفی را که خدا بر تو واجب کرده؛ ادا می کنی.

سیرت انسان، با سیرۀ حج هماهنگ است و بر اساس آن ساخته می شود، حج نیز ظاهری دارد که مردم با جسم هایشان بدان می رسند و باطنی دارد که بندگان ویژه با قلب های خویش به آن نایل می شوند و هنگام ظهور ملکوت، جلوۀ زیبای آن را می بینند.

زیبایی و نورانیّت ولایت آل محمد صلی الله علیه و آله

ابوبصیر از امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام نقل می کند:

چون بندۀ مؤمن بمیرد، همراه او شش صورت داخل قبرش می شود. یکی از صورت ها زیباتر، نورانی تر، خوشبوتر و پاک سیماتر از دیگران است.

آنگاه صورتی در سمت راست و صورتی در سمت چپ و صورتی دیگر رو به رو و صورت دیگر در پشت سر او و یکی دیگر در کنار پایش و آنکه زیباتر از همه است بالای سرش قرار می گیرد.

پس اگر عذابی بخواهد از سمت راست آن مؤمن درآید، صورتی که در سمت راست قرار دارد او را مانع شود و همین طور صورت ها از جهت دیگر سپر قرار می گیرند. سپس آن مؤمن می پرسد: خدا به شما پاداش نیکو دهد، شما کیستید؟

صورتی که در سمت راست بنده قرار دارد، می گوید: من نمازم، آنکه در سمت چپ است می گوید: من زکاتم. آنکه رو به روی بنده است، می گوید: من روزه ام، و

ص:130


1- (1) - بحار الأنوار: 4/71، باب 1، حدیث 1؛ [1] الخصال: 566/2.

آنکه پشت سر اوست، می گوید: من حج و عمره هستم و آنکه در کنار پاهای اوست، می گوید: من نیکی او هستم که به برادرانت رساندی و آنکه همۀ صورت ها خطاب به آن صورت زیباتر می گویند: تو کیستی که از همۀ ما خوش سیماتر و خوشبوتر و نورانی تر هستی؟ آن صورت پاسخ می دهد: من ولایت و دوستی آل محمد صلی الله علیه و آله هستم. (1)بنابراین همه اموری که وحی الهی به ارمغان آورده، ظاهری دارد که انسان آنها را با قالب خود فرا می گیرد و باطنی دارد که انسان با قلب خویش آنها را در می یابد. و حجّ از این امور است.

فضیلت عمره یا حج اصغر

از اعمال عبادی و مناسک مخصوص که در زمان کوتاهی در مکه و مدینه برپا می گردد، عمره یا حج اصغر است، فضیلت و مقام والایی در نزد ائمه معصومین علیهم السلام دارد که در روایات آنان، به ارزش و پاداش آن اشاره شده است:

بدان که عمره، همان حج اصغر است و یک عمره بهتر از دنیا و آنچه در اوست. (2)و نیز فرمود:

پاداش حج بهشت است و عمره کفّارۀ هر گناه است. (3)و نیز فرمود:

هر کس به قصد عمره بیرون شود پس بمیرد، تا قیامت برای او پاداش

ص:131


1- (1) - بحار الأنوار: 235/6، باب 8، حدیث 50؛ المحاسن: 288/1، حدیث 432.
2- (2) - کنز العمال: 600/7، حدیث 20453؛ المعجم الکبیر: 44/9.
3- (3) - الکافی: 253/4، حدیث 4؛ [1] وسائل الشیعه: 96/11، باب 38، حدیث 14332.

عمره گزار نوشته می شود. (1)و نیز فرمود:

چهار نفرند که دعایشان رد نمی شود، تا آن که درهای آسمان برایشان گشوده شود و دعایشان به عرش برسد: پدر برای فرزند، ستمدیده بر ستمگر، عمره گزار تا آنکه از سفر باز گردد و روزه دار تا آن که روزه بگشاید. (2)زواره می گوید به امام باقر علیه السلام گفتم: چه چیزی در فضیلت پس از حج قرار دارد؟

حضرت فرمود:

عمرۀ مفرده، سپس هر جا که خواست برود. (3)عمره از آن دسته عباداتی است که پرتو افکن نور در تاریکی قیامت می باشد که هر انسانی را از اعماق دریای ظلمت آخرت، به ساحل نجات می برد.

عبدالرحمن بن سمره می گوید: روزی ما در حضور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بودیم.

حضرت فرمود: دیشب شگفتی هایی دیدم! پرسیدم چه دیدی ای پیامبر خدا؟ برایمان بازگو، جانمان و خانواده و فرزندانمان فدایت، فرمود:

مردی از امّتم را دیدم که در مقابل و پشت سرش تاریکی بود، از سمت راست و چپش و زیر پایش ظلمت ها و غرق در تاریکی بود. پس حج و عمرۀ او آمدند و او را از تاریکی رهانده و وارد نور کردند. (4)امام رضا علیه السلام فرمود:

ص:132


1- (1) - الدرّ المنثور: 209/2؛ المعجم الأوسط: 282/5.
2- (2) - الکافی: 510/2، حدیث 6؛ [1] بحار الأنوار: 354/90: باب 22، حدیث 1.
3- (3) - وسائل الشیعه: 299/14، باب 2، حدیث 19240؛ تهذیب الاحکام: 433/5، حدیث 148.
4- (4) - بحار الأنوار: 290/7، باب 15، حدیث 1؛ الأمالی، شیخ صدوق: 230، حدیث 1. [2]

همانا خداوند متعال؛ نماز واجب را با نماز مستحب (نافله) کامل ساخت و روزۀ ماه رمضان را با روزۀ مستحب و حج را با عمره کامل نمود و زکات را به صدقه و وضو را به غسل روز جمعه تمام کرد. (1)

عظمت روز عرفه

اشاره

از روزهای برگزیده خداوند روز عرفه است و از جایگاه های مهم در واجبات حج، موقف عرفات است. این روز به اندازه ای نزد پروردگار ارزشمند بوده که بر آن سوگند یاد نموده است.

وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ * وَ شَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ» (2)

و سوگند به روزی که [ برپا شدنش را برای داوری میان مردم ] وعده داده اند * و سوگند به شاهد [ که پیامبر هر امّت است ] و مورد مشاهده [ که اعمال هر امت است ؛ ]

برای آیۀ فوق، حدود سی مصداق گفته شده است، از جمله در برخی تفاسیر چنین آمده است:

«از ابن عباس وقتاده و نیز امام محمد باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که:

شاهد (گواه) روز جمعه است و مشهود (گواه شده) روز عرفه است.» (3)زیرا جمعه بر همه اعمالی که در آن روز صورت می گیرد گواهی می دهد و روز عرفه هم، مردم در موسم حج گواهی می شوند و فرشتگان هم بر آن گواهی

ص:133


1- (1) - بحار الأنوار: 129/78، باب 5، حدیث 16؛ المحاسن: 313/2، حدیث 30.
2- (2) - بروج (85) : 2 - 3. [1]
3- (3) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 315/10، [2] ذیل آیۀ 3 سورۀ بروج؛ تفسیر القرطبی: 283/19 - 284.

می دهند.

در آیه ای دیگر به عرفات، سرزمین خاطرات ناله ها و اشک ها اولیای الهی اشاره فرموده:

لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّکُمْ فَإِذَآ أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَتٍ فَاذْکُرُواْ اللَّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْکُرُوهُ کَمَا هَدَاکُمْ وَإِن کُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ» (1)

بر شما گناهی نیست که [ در ایام حج ] از پروردگارتان [ به وسیلۀ تجارت و داد و ستد ] فضل و روزی و منافع مادی بطلبید . و هنگامی که از عرفات کوچ کردید ، خدا را در مشعر الحرام یاد کنید . [ آری ] او را یاد کنید همان گونه که شما را هدایت کرد . و همانا شما پیش از این از گمراهان بودید .

معنای عرفه و عرفات

واژۀ عرفه و عرفات از ریشۀ معرفت به معنای شناخت است. عرفات نام سرزمینی در بیست کیلومتری مکّه است و بر حاجیان و زائران خانۀ خدا واجب است که از ظهر روز نهم ذی الحجه تا غروب در آن مکان بمانند. در اینکه چرا به آن محل عرفات می گویند؛ نکات بسیاری در این زمینه گفته شده است:

حضرت آدم و حوّا پس از هبوط به زمین در آن مکان یکدیگر را شناختند و به لغزش خود اعتراف کردند. (2)امام صادق علیه السلام دربارۀ علت نامگذاری عرفات فرمود:

جبرئیل، حضرت ابراهیم را روز عرفه بیرون برد، چون ظهر شد به وی گفت:

ص:134


1- (1) - بقره (2) : 198. [1]
2- (2) - الکافی: 192/4، حدیث 2؛ [2] بحار الأنوار: 167/11، باب 3، حدیث 15.

ای ابراهیم! به لغزش هایت اعتراف کن، و عبادت هایت را بشناس. از این رو به عرفات نامیده شد چون که جبرئیل گفت: اعتراف کن او هم اعتراف کرد. (1)و بنابر برخی روایات، وجود مبارک حضرت حجه بن الحسن علیه السلام هر سال در مراسم حج در عرفات و منا حضور دارند. همچنین نایب خاص امام، محمد بن عثمان عمری رحمه الله و بسیاری از تربیت یافتگان و شاگردان خاص آن حضرت، در میان حج گزاران حضور دارند. با عنایت خاص پروردگار، حضرت از ملکوت و اوضاع باطنی افراد آگاهی می یابند و بعضی از صالحان و عارفان در موسم حج، حضور سبز ایشان را احساس می کنند و از لطف و کرامت و هدایت امام فیض کامل می برند. (2)بعضی از گناهان تنها در عرفات بخشیده می شود و هیچ حاجتمندی دست خالی باز نمی گردد و از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود:

کسی که در ماه رمضان آمرزیده نشود تا رمضان آینده آمرزیده نمی شود مگر آن که در عرفه حاضر شود. (3)و نیز فرمود:

در غروب عرفه، خدا همه گناهان زائران خود را می بخشد. بر این اساس حضرت باقر علیه السلام در آداب روز عرفه هیچ سائلی را ناامید برنمی گرداند. (4)

اسرار وقوف در عرفات

از اسرار توقّف در عرفات این است که: انسان به معارف و آموزه های دینی آگاه

ص:135


1- (1) - بحار الأنوار: 254/96، باب 47، حدیث 16؛ علل الشرایع: 436/2، باب 173، حدیث 1. [1]
2- (2) - الکافی: 337/1، حدیث 6؛ [2] کمال الدین: 440/2، حدیث 7 و 8 و 9؛ بحار الأنوار: 350/51، ذیل حدیث 3.
3- (3) - بحار الأنوار: 342/93، باب 46، ذیل حدیث 6؛ دعائم الاسلام: 269/1.
4- (4) - بحار الأنوار: 180/93، باب 21، حدیث 21؛ ثواب الأعمال: 142. [3]

شده و از اسرار الهی در نظام آفرینش با خبر شود و بداند که خداوند به همۀ نیازهای او داناست و برای برآوردن همۀ آنها توانا می باشد. خود را به خدا بسپارد و فقط او را اطاعت کند که طاعت او سرمایه و وسیلۀ هر بی نیازی است.

از این رو امام سجّاد علیه السلام به نیازمندی که در روز عرفه گدایی می کرد، فرمود:

وای بر تو! آیا در چنین روزی دست نیاز به سوی غیر خدا دراز می کنی، در چنین روزی برای کودکان در رحم امید سعادت می رود. (1)کسی که در آن جا از غیر خدا طلب کند، زیان کرده است.

امام علیه السلام چنین انسان هایی را که به سوی مردم روی می آورند در حالی که دیگران به سوی پروردگار مشتاق هستند، از بدترین مخلوقات خدا معرفی فرموده است. (2)حاجی باید بر این نکته عارف شود که خدای سبحان به نهان و آشکار و صحیفۀ قلب او و رازهای آن، حتی آنچه برای خود او روشن نیست و در زوایای روح او می گذرد آگاه است. اگر بداند که قلبش در محضر حق است، خود را به گناهان جوارحی و جوانحی آلوده نمی سازد و دل را از خاطرات آلوده، تنزیه می کند.

خدای متعال در غروب عرفه به وسیلۀ اهل عرفه و زائران خانۀ خود بر فرشتگان مباهات می کند، با اینکه عزّت و فخر انسان در بندگی برای خدا و پروردۀ او بودن است، اسرار حج به صورت انسان واقعی در سرزمین عرفان و منی ظهور می کنند و خدای سبحان در مقام تجلّی به آنان فخر می ورزد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

خداوند بر اهل عرفات، نعمت داده، به وسیلۀ آنان بر اهل آسمان فخر می ورزد و می فرماید: ای فرشتگان من! به بندگانم بنگرید، ژولیده و

ص:136


1- (1) - من لایحضره الفقیه: 211/2، حدیث 2182؛ وسائل الشیعه: 555/13، باب 21، حدیث 18431.
2- (2) - بحار الأنوار: 261/96، باب 47، حدیث 39؛ عده الدّاعی: 99.

غبارآلوده از هر راه دوری آمده اند. شما را گواه می گیرم که دعایشان را مستجاب کرده و خواستۀ ایشان را برآورده سازم، خطاکارشان را به خاطر نیکوکارشان بخشیدم و به نیکوکارشان هر چه را که از من خواستند، عطا کردم جز گناهانی (حق الناس) را که میان خودشان دارند. (1)و نیز فرمود:

حق تعالی در هیچ روزی به اندازۀ روز عرفه، بندگان را از آتش دوزخ آزاد نمی کند و خداوند به فرشتگان نظر می افکند و افتخار می کند و می فرماید:

اینها چه می خواهند؟! (2)از امیرمؤمنان امام علی علیه السلام دربارۀ راز وقوف در عرفات پرسیده شد، فرمود:

عرفات بیرون از مرز حرم است و مهمان خدا باید بیرون دروازه، آن قدر تضرّع و التماس کند تا سزاوار ورود به حرم شود. (3)از این رو شب و روز عرفه دعاهای مخصوصی دارد که جزء فضایل برجسته و وظایف مهم روز عرفه است. روز عرفه روز دعا و نیایش است، اگرچه روزۀ آن روز مستحب است ولی چنانچه سبب ضعف شود؛ دعا بر روزۀ آن روز مقدّم است.

اعمال روز عرفه

روایات فراوانی دربارۀ اعمال روز عرفه و هنگام وقوف در عرفات و کیفیّت آن نقل شده است؛ که در ادعیۀ ویژۀ آن روز، دعای عرفه امام حسین علیه السلام و دعای امام سجّاد علیه السلام مشهور است. بخشی دیگر نیز اهتمام و تشویق به دعا کردن برای دیگران

ص:137


1- (1) - کنزالعمال: 70/5، حدیث 12098؛ الدرّ المنثور: 230/1.
2- (2) - کنزالعمال: 65/5، حدیث 12072؛الدرّ المنثور: 227/1.
3- (3) - الکافی: 224/4، حدیث 1؛ وسائل الشیعه: 225/11، باب 2، حدیث 14661.

است به گونه ای که برخی شاگردان اهل بیت علیهم السلام و اولیای الهی هم همّت خود را در آن سرزمین عرفانی، به حق جویی و دعا و مناجات و طلب غفران برای غیر، صرف می نمودند.

دعای عرفه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام فرمود: آیا دعای روز عرفه را به تو بیاموزم که دعای پیامبران پیش از من است، سپس فرمود: می خوانی؛

لا إِلهَ إِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیی وَ یُمیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لایَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.

اللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ کَالَّذی تَقُولُ وَ خَیْراً مِمّا نَقُولُ وَ فَوْقَ ما یَقُولُ الْقائِلُونَ.

اللّهُمَّ لَکَ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی وَ لَکَ بَراءَتی وَ لَکَ حَوْلی وَ مِنْکَ قُوَّتِی.

اللّهُمَّ إِنِّی اعُوذُ بِکَ مِنَ الْفَقْرِ وَ مِنْ وَسْواسِ الصَّدْرِ وَ مِنْ شَتاتِ الْأَمْرِ وَ مِنْ عَذابِ الْقَبْرِ.

اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ خَیْرَ الرِّیاحِ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ ما تَجِیءُ بِهِ الرِّیاحُ وَ أَسْأَلُکَ خَیْرَ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ.

اللّهُمَّ اجْعَلْ فی قَلْبِی نُوراً وَ فی سَمْعِی وَ بَصَری نُوراً وَ فی لَحْمی وَ عِظامی وَ فِی عُرُوقی وَ مَقْعَدی وَ مَقامی وَ مَدْخَلی وَ مَخْرَجی نُورَاً وَ أَعْظِمْ لی نُورَاً یا رَبِّ یَوْمِ أَلْقاکَ، إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ. (1)

جز خدای یکتای بی شریک معبودی نیست. سلطنت و ستایش از آن اوست.

زنده می کند و می میراند و او زنده ای است که نمی میرد. خیر در دست اوست

ص:138


1- (1) - بحار الأنوار: 215/95، باب 2، حدیث 3؛ [1] إقبال الأعمال: 338.

و او بر هر چیز تواناست.

خدایا! حمد برای توست با آنگونه که خود می ستایی و بهتر از آنچه ما می گوییم و بالاتر از آنچه گویندگان می گویند.

خدایا! نماز و عبادتم، زندگی و مرگم و بیزاری جستنم برای توست، توان و نیرویم از توست.

خدایا! از فقر و وسوسه های درون و پراکندگی کار و عذاب قبر به تو پناه می برم.

خدایا! بهترین نسیم ها را از تو می طلبم و از شرّ آنچه طوفان ها می آورد به تو پناه می برم و از تو خیر شب و روز را می خواهم.

خدایا! در دل و گوش و چشمم و در گوشت و استخوان ها و رگ هایم، در جایگاه نشستن و ایستادنم و در ورود و خروجم، نور و روشنایی قراربده و روزی که تو را دیدار می کنم، فروغ مرا بزرگ بدار که تو بر هر چیز توانایی.

دعای عرفه امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام در روز عرفه بسیار خاشعانه در حالی که اشک از دیده های مبارکش جاری بود، زمزمه نمود:

اَللّهُمَّ اجْعَلْنی اخْشاکَ کَاَنّی اراکَ وَ اسْعِدْنی بِتَقْواکَ وَ لاتُشْقِنِی بِمَعْصِیَتِکَ وَخِرْ لی فی قَضائِکَ وَ بارِکْ لی فی قَدَرِکَ حَتّی لا احِبُّ تَعْجیلَ ما اخَّرْتَ وَ لا تَأْخیرَ ما عَجَّلْتَ... (1)

خدایا! چنانم کن که از تو بترسم، گویا که تو را می بینم و با پرهیزگاری مرا خوشبخت گردان و به نافرمانی ات بدبختم مکن و خیر در قضایت را برایم

ص:139


1- (1) - بحار الأنوار: 218/95، باب 2، ذیل حدیث 3؛ [1]البلد الأمین: 253. [2]

اختیار کن و به من در تقدیرت برکت ده، تا تعجیل آنچه را تو تأخیر انداختی نخواهم و به تأخیر آنچه را تو پیش انداختی، میل نکنم...

و سرانجام در شامگاه عرفه به عفو از گذشته و تدبیر در آینده، بشارت داده می شود. حضرت صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید:

حج گزار بار سفرش و ضمانت آن بر خداست. هر گاه وارد مسجد الحرام شود، خداوند دو فرشته بر او می گمارد که طواف و نماز و سعی او را نگهدارند، شامگاه عرفه بر شانۀ راست او می زنند و به او می گویند: فلانی! از آنچه گذشته است کفایت شدی، ببین در آینده چگونه خواهی بود؟ (1)

قربانی در حج

حاجیان پس از رمی جمرۀ عقبه و پیش از حلق یا تقصیر باید در زمین مِنی گوسفند، گاو و یا شتر قربانی کنند.

وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَهَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ وَلَا تَحْلِقُواْ رُءُوسَکُمْ حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ» (2)

حج وعمره را برای خدا به پایان برید ، و اگر [ به علتی ] از انجام آن ممنوع شدید، آنچه را از قربانی برای شما میسر است [ قربانی کنید و از احرام در آیید ] ؛ و سر خود را نتراشید تا قربانی به محلش برسد .

سنّت قربانی در حج، موجب تقرّب مخصوصی است که در عبادات دیگر نیز یافت می شود.

ص:140


1- (1) - بحار الأنوار: 8/96، باب 2، حدیث 18؛ المحاسن: 63/1، حدیث 112.
2- (2) - بقره (2) : 196. [1]

امام رضا علیه السلام فرمود:

علت آن که به مِنی، مِنی گفته شده است، این است که جبرئیل در آن جا به ابراهیم علیه السلام گفت: هر چه می خواهی از خداوند تمنّا کن. حضرت ابراهیم علیه السلام هم در دل خود از خدا خواست که به جای فرزندش اسماعیل علیه السلام قوچی به عنوان فدیه قرار داده شود و خداوند متعال دستور دهد که آن را سر ببرد و خداوند هم خواسته او را داد. (1)هر گاه مردم در جایگاه منی مستقر شوند، منادی ندا می دهد: اگر می دانستید در آستان چه کسی آمده اید، پس از آمرزش الهی به جایگزینی مخارج، یقین پیدا می کردید.

و باز ندا می رسد: اگر می خواستید من راضی شوم راضی شدم، سپس پس از اعمال منی مانند روزی که از مادر زاده شده اید از گناهانتان پاک می شوید.

حقیقت قربانی، نوعی تقرّب و تقواست که روح آدمی را پاکیزه می کند و حاجی با تمسّک به حقیقت و ذبح گلوی دیو طمع و تمنای نفس را بریده و دل از تعلّقات دنیوی رها می سازد.

پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه زهرا علیها السلام فرمود:

در صحنۀ ذبح قربانی ات، حاضر باش. همانا با اولین قطرۀ خون آن، خداوند همۀ گناهان تو را می آمرزد و از خطایت در می گذرد.

بعضی از مسلمانان پرسیدند: ای رسول خدا! آیا این مخصوص خاندان توست، یا برای همه مسلمانان است؟

حضرت فرمود:

ص:141


1- (1) - بحار الأنوار: 272/96، باب 49، حدیث 4؛ علل الشرایع: 435/2، حدیث 1. [1]

خداوند مرا وعده داده که هیچ یک از خاندان مرا آتش نچشاند. این برای همه مردم است. (1)

ص:142


1- (1) - بحار الأنوار: 288/96، باب 50، حدیث 59؛ المحاسن: 67/1، حدیث 127.

ص:143

ص:144

دعای 48 : عید قربان و روز جمعه

اشاره

«1»اَللَّهُمَّ هَذَا یَوْمٌ مُبَارَکٌ مَیْمُونٌ وَ الْمُسْلِمُونَ فِیهِ مُجْتَمِعُونَ فِی أَقْطَارِ أَرْضِکَ یَشْهَدُ السَّائِلُ مِنْهُمْ وَ الطَّالِبُ وَ الرَّاغِبُ وَ الرَّاهِبُ وَ أَنْتَ النَّاظِرُ فِی حَوَائِجِهِمْ فَأَسْأَلُکَ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ وَ هَوَانِ مَا سَأَلْتُکَ عَلَیْکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ «2»وَ أَسْاَلُکَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا بِأَنَّ لَکَ الْمُلْکَ وَ لَکَ الْحَمْدَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ الْحَنَّانُ الْمَنَّانُ ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَهْمَا قَسَمْتَ بَیْنَ عِبَادِکَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ خَیْرٍ أَوْ عَافِیَهٍ أَوْ بَرَکَهٍ أَوْ هُدًی أَوْ عَمَلٍ بِطَاعَتِکَ أَوْ خَیْرٍ تَمُنُّ بِهِ عَلَیْهِمْ تَهْدِیهِمْ بِهِ إِلَیْکَ أَوْ تَرْفَعُ لَهُمْ عِنْدَکَ دَرَجَهً أَوْ تُعْطِیهِمْ بِهِ خَیْراً مِنْ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ أَنْ تُوَفِّرَ حَظِّی وَ نَصِیبِی مِنْهُ «3»أَسْأَلُکَ اللَّهُمَّ بِأَنَّ لَکَ الْمُلْکَ وَ الْحَمْدَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ حَبِیبِکَ وَ صِفْوَتِکَ وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ عَلَی آلِ مُحَمَّدٍ الْأَبْرَارِ الطَّاهِرِینَ الْأَخْیَارِ صَلاَهً لاَ یَقْوَی عَلَی إِحْصَائِهَا إِلاَّ أَنْتَ وَ أَنْ تُشْرِکَنَا فِی صَالِحِ مَنْ دَعَاکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ مِنْ عِبَادِکَ الْمُؤْمِنِینَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ وَ أَنْ تَغْفِرَ لَنَا وَ لَهُمْ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ «4»اَللَّهُمَّ إِلَیْکَ تَعَمَّدْتُ بِحَاجَتِی وَ بِکَ أَنْزَلْتُ الْیَوْمَ فَقْرِی وَ فَاقَتِی وَ مَسْکَنَتِی وَ إِنِّی بِمَغْفِرَتِکَ وَ رَحْمَتِکَ أَوْثَقُ مِنِّی بِعَمَلِی وَ لَمَغْفِرَتُکَ وَ رَحْمَتُکَ أَوْسَعُ مِنْ ذُنُوبِی فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَوَلَّ قَضَاءَ کُلِّ حَاجَهٍ هِیَ لِی بِقُدْرَتِکَ عَلَیْهَا وَ تَیْسِیرِ ذَلِکَ عَلَیْکَ وَ بِفَقْرِی إِلَیْکَ

ص:145

وَ غِنَاکَ عَنِّی فَإِنِّی لَمْ أُصِبْ خَیْراً قَطُّ إِلاَّ مِنْکَ وَ لَمْ یَصْرِفْ عَنِّی سُوءاً قَطُّ أَحَدٌ غَیْرُکَ وَ لاَ أَرْجُو لِأَمْرِ آخِرَتِی وَ دُنْیَایَ سِوَاکَ «5»اَللَّهُمَّ مَنْ تَهَیَّأَ وَ تَعَبَّأَ وَ أَعَدَّ وَ اسْتَعَدَّ لِوِفَادَهٍ إِلَی مَخْلُوقٍ رَجَاءَ رِفْدِهِ وَ نَوَافِلِهِ وَ طَلَبَ نَیْلِهِ وَ جَائِزَتِهِ فَإِلَیْکَ یَا مَوْلاَیَ کَانَتِ الْیَوْمَ تَهْیِئَتِی وَ تَعْبِئَتِی وَ إِعْدَادِی وَ اسْتِعْدَادِی رَجَاءَ عَفْوِکَ وَ رِفْدِکَ وَ طَلَبَ نَیْلِکَ وَ جَائِزَتِکَ «6»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لاَ تُخَیِّبِ الْیَوْمَ ذَلِکَ مِنْ رَجَائِی یَا مَنْ لاَ یُحْفِیهِ سَائِلٌ وَ لاَ یَنْقُصُهُ نَائِلٌ فَإِنِّی لَمْ آتِکَ ثِقَهً مِنِّی بِعَمَلٍ صَالِحٍ قَدَّمْتُهُ وَ لاَ شَفَاعَهِ مَخْلُوقٍ رَجَوْتُهُ إِلاَّ شَفَاعَهَ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ سَلاَمُکَ «7»أَتَیْتُکَ مُقِرّاً بِالْجُرْمِ وَ الْإِسَاءَهِ إِلَی نَفْسِی أَتَیْتُکَ أَرْجُو عَظِیمَ عَفْوِکَ الَّذِی عَفَوْتَ بِهِ عَنِ الْخَاطِئِینَ ثُمَّ لَمْ یَمْنَعْکَ طُولُ عُکُوفِهِمْ عَلَی عَظِیمِ الْجُرْمِ أَنْ عُدْتَ عَلَیْهِمْ بِالرَّحْمَهِ وَ الْمَغْفِرَهِ «8»فَیَا مَنْ رَحْمَتُهُ وَاسِعَهٌ وَ عَفْوُهُ عَظِیمٌ یَا عَظِیمُ یَا عَظِیمُ یَا کَرِیمُ یَا کَرِیمُ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عُدْ عَلَیَّ بِرَحْمَتِکَ وَ تَعَطَّفْ عَلَیَّ بِفَضْلِکَ وَ تَوَسَّعْ عَلَیَّ بِمَغْفِرَتِکَ «9»اَللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا الْمَقَامَ لِخُلَفَائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ وَ مَوَاضِعَ أُمَنَائِکَ فِی الدَّرَجَهِ الرَّفِیعَهِ الَّتِی اخْتَصَصْتَهُمْ بِهَا قَدِ ابْتَزُّوهَا وَ أَنْتَ الْمُقَدِّرُ لِذَلِکَ لاَ یُغَالَبُ أَمْرُکَ وَ لاَ یُجَاوَزُ الْمَحْتُومُ مِنْ تَدْبِیرِکَ کَیْفَ شِئْتَ وَ أَنَّی شِئْتَ وَ لِمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ غَیْرُ مُتَّهَمٍ عَلَی خَلْقِکَ وَ لاَ لِإِرَادَتِکَ حَتَّی عَادَ صِفْوَتُکَ وَ خُلَفَاؤُکَ مَغْلُوبِینَ مَقْهُورِینَ مُبْتَزِّینَ یَرَوْنَ حُکْمَکَ مُبَدَّلاً وَ کِتَابَکَ مَنْبُوذاً وَ فَرَائِضَکَ مُحَرَّفَهً عَنْ جِهَاتِ أَشْرَاعِکَ وَ سُنَنَ نَبِیِّکَ مَتْرُوکَهً «10»اَللَّهُمَّ الْعَنْ أَعْدَاءَهُمْ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ مَنْ رَضِیَ بِفِعَالِهِمْ وَ أَشْیَاعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ «11»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ

ص:146

کَصَلَوَاتِکَ وَ بَرَکَاتِکَ وَ تَحِیَّاتِکَ عَلَی أَصْفِیَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ وَ عَجِّلِ الْفَرَجَ وَ الرَّوْحَ وَ النُّصْرَهَ وَ التَّمْکِینَ وَ التَّأْیِیدَ لَهُمْ «12»اَللَّهُمَّ وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ التَّوْحِیدِ وَ الْإِیمَانِ بِکَ وَ التَّصْدِیقِ بِرَسُولِکَ وَ الْأَئِمَّهِ الَّذِینَ حَتَمْتَ طَاعَتَهُمْ مِمَّنْ یَجْرِی ذَلِکَ بِهِ وَ عَلَی یَدَیْهِ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ «13»اَللَّهُمَّ لَیْسَ یَرُدُّ غَضَبَکَ إِلاَّ حِلْمُکَ وَ لاَ یَرُدُّ سَخَطَکَ إِلاَّ عَفْوُکَ وَ لا یُجِیرُ مِنْ عِقَابِکَ إِلاَّ رَحْمَتُکَ وَ لاَ یُنْجِینِی مِنْکَ إِلاَّ التَّضَرُّعُ إِلَیْکَ وَ بَیْنَ یَدَیْکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ هَبْ لَنَا - یَا إِلَهِی - مِنْ لَدُنْکَ فَرَجاً بِالْقُدْرَهِ الَّتِی بِهَا تُحْیِی أَمْوَاتَ الْعِبَادِ وَ بِهَا تَنْشُرُ مَیْتَ الْبِلاَدِ «14»وَ لاَ تُهْلِکْنِی - یَا إِلَهِی - غَمّاً حَتَّی تَسْتَجِیبَ لِی وَ تُعَرِّفَنِی الْإِجَابَهَ فِی دُعَائِی وَ أَذِقْنِی طَعْمَ الْعَافِیَهِ إِلَی مُنْتَهَی أَجَلِی وَ لاَ تُشْمِتْ بِی عَدُوِّی وَ لاَ تُمَکِّنْهُ مِنْ عُنُقِی وَ لاَ تُسَلِّطْهُ عَلَیَّ «15»إِلَهِی إِنْ رَفَعْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَضَعُنِی؟ وَ إِنْ وَضَعْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْفَعُنِی؟ وَ إِنْ أَکْرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یُهِینُنِی؟ وَ إِنْ أَهَنْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یُکْرِمُنِی؟ وَ إِنْ عَذَّبْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْحَمُنِی؟ وَ إِنْ أَهْلَکْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَعْرِضُ لَکَ فِی عَبْدِکَ؟ أَوْ یَسْأَلُکَ عَنْ أَمْرِهِ؟ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ لَیْسَ فِی حُکْمِکَ ظُلْمٌ؟ وَ لاَ فِی نَقِمَتِکَ عَجَلَهٌ وَ إِنَّمَا یَعْجَلُ مَنْ یَخَافُ الْفَوْتَ وَ إِنَّمَا یَحْتَاجُ إِلَی الظُّلْمِ الضَّعِیفُ وَ قَدْ تَعَالَیْتَ - یَا إِلَهِی - عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً «16»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لاَ تَجْعَلْنِی لِلْبَلاَءِ غَرَضاً وَ لاَ لِنَقِمَتِکَ نَصْباً وَ مَهِّلْنِی وَ نَفِّسْنِی وَ أَقِلْنِی عَثْرَتِی وَ لاَ تَبْتَلِیَنِّی بِبَلاَءٍ عَلَی أَثَرِ بَلاَءٍ فَقَدْ تَرَی ضَعْفِی وَ قِلَّهَ حِیلَتِی وَ تَضَرُّعِی إِلَیْکَ «17»أَعُوذُ بِکَ اللَّهُمَّ الْیَوْمَ مِنْ غَضَبِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِذْنِی «18»وَ أَسْتَجِیرُ بِکَ الْیَوْمَ مِنْ سَخَطِکَ فَصَلِّ عَلَی

ص:147

مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ «19»وَ أَجِرْنِی وَ أَسْأَلُکَ أَمْناً مِنْ عَذَابِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ آمِنِّی «20»وَ أَسْتَهْدِیکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اهْدِنِی «21»وَ أَسْتَنْصِرُکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ انْصُرْنِی «22»وَ أَسْتَرْحِمُکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْحَمْنِی «23»وَ أَسْتَکْفِیکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْفِنِی «24»وَ أَسْتَرْزِقُکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی «25»وَ أَسْتَعِینُکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِنِّی «26»وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِمَا سَلَفَ مِنْ ذُنُوبِی فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْ لِی «27»وَ أَسْتَعْصِمُکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اعْصِمْنِی فَإِنِّی لَنْ أَعُودَ لِشَیْ ءٍ کَرِهْتَهُ مِنِّی إِنْ شِئْتَ ذَلِکَ «28»یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا حَنَّانُ یَا مَنَّانُ یَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اسْتَجِبْ لِی جَمِیعَ مَا سَأَلْتُکَ وَ طَلَبْتُ إِلَیْکَ وَ رَغِبْتُ فِیهِ إِلَیْکَ وَ أَرِدْهُ وَ قَدِّرْهُ وَ اقْضِهِ وَ أَمْضِهِ وَ خِرْ لِی فِیمَا تَقْضِی مِنْهُ وَ بَارِکْ لِی فِی ذَلِکَ وَ تَفَضَّلْ عَلَیَّ بِهِ وَ أَسْعِدْنِی بِمَا تُعْطِینِی مِنْهُ وَ زِدْنِی مِنْ فَضْلِکَ وَ سَعَهِ مَا عِنْدَکَ فَإِنَّکَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ وَ صِلْ ذَلِکَ بِخَیْرِ الْآخِرَهِ وَ نَعِیمِهَا یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ ثُمَّ تَدْعُو بِمَا بَدَا لَکَ وَ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَلْفَ مَرَّهٍ هَکَذَا کَانَ یَفْعَلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ.

ص:148

[«1»اَللَّهُمَّ هَذَا یَوْمٌ مُبَارَکٌ مَیْمُونٌ وَ الْمُسْلِمُونَ فِیهِ مُجْتَمِعُونَ فِی أَقْطَارِ أَرْضِکَ یَشْهَدُ السَّائِلُ مِنْهُمْ وَ الطَّالِبُ وَ الرَّاغِبُ وَ الرَّاهِبُ وَ أَنْتَ النَّاظِرُ فِی حَوَائِجِهِمْ فَأَسْأَلُکَ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ وَ هَوَانِ مَا سَأَلْتُکَ عَلَیْکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ]

خدایا! امروز، روز مبارک و میمونی است. مسلمانان در این روز در نواحی زمینت جمعند؛ مسلمانان سائل و خواهنده و امیدوار و ترسان، در اجتماعات حاضر می شوند و تو به جود و کرمت بینای به حاجات آنانی، و آسان بودن مسئلتم در دایرۀ قدرتت، از حضرتت می خواهم که بر محمد و آلش درود فرستی.

ارزش و عظمت عید قربان

اشاره

قربان در لغت، مصدر از مادۀ قرب، به معنای نزدیک شدن و قربانی آنچه را که به آن تقرّب می جویند، گفته می شود.

قرآن مجید در دو جا از این واژه برای تقرّب به خدا استفاده نموده است؛

اول: در حکایت فرزندان آدم که هابیل گوسفند چاقی و قابیل گندم نامرغوبی را برای قربانی به پیشگاه حق آوردند که در پایان قربانی همراه با تقوا پذیرفته شد.

خداوند متعال در این باره می فرماید:

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ ءَادَمَ بِالْحَقِ ّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ

ص:149

مِنَ الْأَخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» (1)

وداستان دو پسر آدم را [ که سراسر پند و عبرت است ] به درستی و راستی بر آنان بخوان ، هنگامی که هر دو نفر با انجام کار نیکی به پروردگار تقرّب جستند ، پس از یکی پذیرفته شد ، و از دیگری پذیرفته نشد . [ برادری که عملش پذیرفته نشد از روی حسد و خودخواهی به برادرش ] گفت : بی تردید تو را می کشم . [ او ] گفت : خدا فقط از پرهیزکاران می پذیرد .

دوم: در سورۀ احقاف، بت پرستان، بت ها را وسیلۀ تقرّب به خدا می دانستند.

فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ قُرْبَانًا ءَالِهَهَ بَلْ ضَلُّواْ عَنْهُمْ وَ ذَ لِکَ إِفْکُهُمْ وَ مَا کَانُواْ یَفْتَرُونَ» (2)

پس چرا معبودانی که به جای خدا انتخاب کردند به گمان اینکه آنان را به خدا نزدیک کند ، آنان را [ هنگام نزول عذاب ] یاری نکردند بلکه [ گم شده ] از دستشان رفتند ، و این بود [ سرانجام و نتیجه ] دروغشان و آنچه را همواره افترا می زدند .

در روایات دینی ما، نماز و نمازهای نافله و قربانی روز عید قربان و صدقه دادن به فقیران، از جمله وسیله های تقرّب به خدا بیان شده اند.

قربان، نام یکی از اعیاد رسمی سالیانه مسلمانان، در روز دهم ذیحجّه است که آن را أَضحی نیز می گویند. و آن روز تاریخی از بزرگترین روزها نزد خداوند است؛ زیرا روز مراسم قربانی گوسفند در برابر فرمان قربانی کردن اسماعیل علیه السلام به دست حضرت ابراهیم علیه السلام ، از بهترین اعمال واجب در مناسک حج است. و از آن پس حاجیان در احیای فداکاری از سوی این پدر و فرزند، روز عید قربان در منی قربانی

ص:150


1- (1) - مائده (5) : 27. [1]
2- (2) - احقاف (46) : 28. [2]

می کنند.

ابان بن محمد از امام جواد علیه السلام روایت می کند که فرمود:

ما مِنْ عَمَلٍ أَفْضَلَ یَوْمَ النَّحْرِ مِنْ دَمٍ مَسْفُوکٍ أَوْ مَشْیٍ فی بِرِّ الْوالِدَیْنِ أَوْ ذِی رَحِمٍ قاطِعٍ یَأْخُذُ عَلَیْهِ بِالْفَضْلِ وَ یَبْدَأُهُ بِالسَّلامِ أَوْ رَجُلٍ أَطْعَمَ مِنْ صالِحِ نُسُکِهِ وَ دَعا إِلی بَقِیَّتِها جِیرانَهُ مِنَ الْیَتامی وَ أَهْلِ الْمَسْکَنَهِ وَ الْمَمْلُوکِ وَ تَعاهَدَ الْأُسَراءَ. (1)

هیچ عملی در روز عید قربان برتر نیست، مگر خونی که برای قربانی ریخته شود و گامی در راه احسان به پدر و مادر برداشته شود و دیدار خویشی که گسیخته باشد و به خودگذشتگی و آغاز به سلام بر وی پیشی گیرد و یا مردی از گوشت قربانی خود به همسایگان و مستمندان و یتیمان اطعام نموده و به ملاقات اسیران برود.

قربانی به گوسفند یا شتری گفته می شود که در عید قربان ذبح گردد و آن در غیر ایام حج مستحبّ مؤکّد است در ایّام حج از اعمال واجبی می باشد که در سرزمین منی روز دهم یا یازدهم و دوازدهم و تا آخر ذیحجه برگزار می گردد. حاجی قربانی را سه بخش می کند، یک بخش را خود بر می دارد و بخش دوم را به فقرا می بخشد و بخش سوم را به دوستان هدیه می دهد.

فضیلت قربانی در روایات

آداب و اعمال عید قربان، همانند عید فطر است، از جمله نماز و غسل و ادعیه و تکبیرات و حرمت روزه و اطعام مسکینان و فقیران با صدقات و گوشت قربانی به ویژه اینکه قربانی کردن در عید قربان مستحبّ مؤکّد است.

ص:151


1- (1) - بحار الأنوار: 127/88، باب 52، حدیث 25؛ [1] الخصال: 298/1، حدیث 68.

رسول الله اعظم صلی الله علیه و آله فرمود:

خداوند روز أضحی را عید قرار داد تا فقیران گوشت فراوان به دستشان رسد.

پس به آنها گوشت بخورانید. (1)حضرت علی علیه السلام می فرماید:

اگر مردم می دانستند که قربانی در روز عید قربان چه اجری دارد، وام می گرفتند و قربانی می کردند؛ زیرا با اوّلین قطرۀ خون، صاحب آن آمرزیده می شود. (2)

قرض کردن برای قربانی

روایتی عجیب در این باب است که نیکوست برای قربانی قرض کنی.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امّ سلمه که از ایشان پرسیده بود: ای رسول خدا! عید قربان فرا رسیده و من چیزی ندارم قربانی کنم، آیا قرض کنم و قربانی نمایم؟ فرمود:

برو قرض کن؛ زیرا این بدهی ادا می شود. (3)زیرا قربانی جایگاه ویژه نزد خداوند منّان دارد و ریختن خون قربانی برای اهل آن، جنبۀ بیمه عمر و کفّارۀ گناهان محسوب می شود.

امام باقر علیه السلام فرمود:

إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ إِطْعامَ الطَّعامِ وَ إِراقَهَ الدِّماءِ بِمِنیً. (4)

خداوند غذا دادن به مستمندان و ریختن خون قربانی در منی را دوست دارد.

ص:152


1- (1) - بحار الأنوار: 296/96، باب 52، حدیث 15؛ علل الشرایع: 437/2، حدیث 1. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 297/96، باب 52، حدیث 22؛ علل الشرایع: 440/2، حدیث 2. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 297/96، باب 52، حدیث 19؛ علل الشرایع: 440/2، حدیث 1.
4- (4) - الکافی: 51/4، حدیث 6؛ [3]بحار الأنوار: 289/96، باب 50، حدیث 60. [4]

ممکن است همین علاقۀ خداوند به خاطر بهره مندی گرسنگان و محرومان از گوشت قربانی باشد و به صورت سیره و سنّت نبوی در جامعه اسلامی رواج داشته باشد.

سالار شهیدان امام حسین علیه السلام از همان آغاز حرکت خود از مدینه به مکه، در سال شصت هجری که قصد عمرۀ مفرده داشت و نیّت حج تمتّع ناتمام ماند. گرچه به منی نرفت، ولی قربانی های گرانقدری داد و سرانجام وجود مبارک خویش را هم قربانی اسلامی کرد، تا مکّه و منی بماند. از این رو امام سجّاد علیه السلام در احتجاجات خود بر یزید لعین، فرمود:

أَیُّهَا النّاسُ مَنْ عَرَفَنی فَقَدْ عَرَفَنی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنی فَأَنا اعَرِّفُهُ بِنَفْسی، أَنَا ابْنُ مَکَّهَ وَ مِنی وَ أَنَا ابْنُ الْمَرْوَهِ وَ الصَّفا. (1)

ای مردم! هر که مرا می شناسد که می شناسد و هر که مرا نمی شناسد خود را معرفی می کنم، من فرزند مکه و منی هستم و من فرزند مروه و صفا هستم.

در روز عاشورا، صحنۀ کربلا نیز شاهد قربانی شدن هفتاد و دو شهید در آستان قرب و رضای حق بود و حضرت زینب علیها السلام به خاطر این جانفشانی برادرش در میدان جنگ، هنگامی که به بدن مطهّر حضرت سیّدالشهدا علیه السلام رسید، دست و نگاه خویش را رو به آسمان برد و عرضه داشت:

اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّا هذَا الْقُرْبانِ. (2)

خدایا! این قربانی اندک را از ما بپذیر.

بنابراین کسی که جانش را فدای دوست حقیقی می کند، او از منی و عرفات و

ص:153


1- (1) - بحار الأنوار: 161/45، باب 39، حدیث 6؛ [1]الاحتجاج: 311/2. [2]
2- (2) - حیاه الإمام الحسین، باقر شریف القریشی: 301/2؛ سیره الائمه الأثنی عشر، هاشم معروف الحسنی: 87/2؛ الکبریت الاحمر: 13/3.

مشعر ارث می برد، زیرا اصل زمین مال خداست و آن را به هر کس صلاح بداند واگذار می کند و سالار شهیدان و شهیدان در راه خدا، همگی وارثان مشعر و منی هستند و آنان با اهدای جان و فدا کردن فرزند و خانواده، وارث اسرار نهفته در سرزمین مکّه شوند.

در زیارتنامه ها و خطابه های اسیران اهل بیت از شهید مظلوم کربلا، به ذبیح و قتیل یاد شده است. او وارث اسماعیلی بود که در منای کربلا، قربانی حیات دین شد و پیام شرف و عزّت را به انسان ها ابلاغ کرد.

حقیقت دین و حیات باطنی هر مکتبی در اهدای قربانیان و فداکاران حق است و خون آنان ریشۀ درخت دین را آبیاری می کند. ملت هایی که در راه آزادی و استقلال گام برداشته اند، همواره قربانیان بسیاری را تقدیم کرده اند و قربانی دادن و شهادت، رمز پیروزی و عزّت آنان بوده است.

امام سجّاد علیه السلام در حقّ قربانی چنین فرمود:

حق قربانی آن است که نیّت آن را برای خدا خالص کنی و خود را در معرض رحمت و قبول الهی قرار دهی و در پی نگاه بینندگان نباشی. اگر چنین بودی، خود را بیهوده به رنج نیفکنده ای وظاهر سازی نکرده ای و مقصودت، خدا بوده است. (1)امام علی علیه السلام فرمود: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله روز عید قربان، خطبه می خواند و می فرمود:

امروز روز ثَجّ و عَجّ است. «ثَجّ» خون قربانی هاست که می ریزد، پس نیّت هر که صادق باشد، اوّلین قطرۀ خون قربانی او، کفّارۀ همه گناهان اوست.

«عَجّ» دعاست پس به درگاه خداوند دعا کنید، قسم به آن که جان محمد صلی الله علیه و آله

ص:154


1- (1) - بحار الأنوار: 13/71، باب 1، حدیث 2؛ تحف العقول: 259.

در دست اوست، از اینجا هیچ کس بر نمی گردد، مگر آمرزیده شود، جز کسی که گناه کبیره انجام داده و بر آن اصرار می ورزد و در دل خود تصمیم بر ترک آن ندارد. (1)بنابراین حقیقت سنّت عید قربان و قربانی کردن حیوان، تقرّب به خدا و پرهیزکاری است؛ زیرا روح و قلب آدمی در دنیا با آرزوها و هوس ها آلوده می گردد و با قربانی کردن حیوانی، در حقیقت، حیوانیّت هوای نفس و دیو طمع را از بین می برد. همانگونه که امام صادق علیه السلام در آداب مراقبین حجّ فرمود:

وَ اصْعَدْ بِرُوحِکَ إِلَی الْمَلَإِ الْاعْلی بِصُعُودِکَ إِلی الْجَبَلِ وَ اذْبَحْ حَنْجَرَهَ الْهَوَی وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبِیحَهِ وَ ارْمِ الشَّهَواتِ وَ الخَساسَهَ وَ الدَّناءَهَ وَ الْاَفْعالَ الذَّمِیمَهَ عِنْدَ رَمْیِ الْجَمَراتِ. (2)

با فراز آمدن بر کوه (مشعر) روحت را نیز به سوی ملأ اعلی بفرست. هنگام قربانی گلوی هوس و طمع را نیز ببر، و در رمی جمرات به خواهش ها و پستی و فرومایگی و کردارهای زشت و ناپسند سنگ بیانداز.

ارزش و عظمت روز جمعه

نام مبارک جمعه یعنی آن زمان پر ارزشی که مردم برای رسیدن به رحمت حق اجتماع می کنند، مردمی که عاشق حق و حقیقت و خواهان فضل و فضیلت هستند که در آیۀ نهم سورۀ جمعه در قسمت ترغیب و تشویق مردم به نماز جمعه آمده است.

محدّث قمّی آن انسان بزرگوار و با کرامت می نویسد:

ص:155


1- (1) - بحار الأنوار: 301/96، باب 52، حدیث 39؛ دعائم الاسلام: 184/1.
2- (2) - بحار الأنوار: 125/96، باب 21، حدیث 1؛ [1]مصباح الشریعه: 49. [2]

«بدان که شب و روز جمعه را امتیاز تامّ است از سایر لیالی و ایّام به مزید رفعت و شرافت و نباهت، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که:

شب جمعه و روز جمعه بیست و چهار ساعت است و در هر ساعت حق تعالی ششصد هزار کس را از جهنّم آزاد کند. (1)از حضرت صادق علیه السلام وارد شده که:

هر که بمیرد ما بین زوال روز پنجشنبه تا زوال روز جمعه، خدا پناه دهد او را از فشار قبر. (2)و نیز فرمود:

جمعه را حقّی و حرمتی عظیم هست، پس زنهار که ضایع نگردانی حرمت آن را و تقصیر مکن در چیزی از عبادت حق تعالی در آن روز، و تقرّب جو به سوی خدا به عمل های شایسته، و ترک نما جمیع محرّمات خدای را، زیرا که خدا ثواب طاعات را مضاعف می گرداند، و عقوبت گناهان را محو می نماید، و درجات مؤمنان را در دنیا و عقبی بلند می گرداند. (3)شبش در فضیلت مانند روز است، اگر توانی که شب جمعه را زنده داری به عبادت و نماز و دعا، این برنامه را اجرا کن، به درستی که خداوند بزرگ در شب جمعه ملائکه را برای مزید کرامت مؤمنان به آسمان اول می فرستد که حسنات ایشان را زیاده گردانند، و گناهان ایشان را محو کنند، و حق تعالی واسع العطایا و کریم است.

در حدیث معتبر از آن حضرت مروی است که:

ص:156


1- (1) - الخصال: 392/2، حدیث 92؛ [1] وسائل الشیعه: 380/7، باب 40، حدیث 9634.
2- (2) - من لایحضره الفقیه: 138/1، حدیث 372؛ الأمالی، شیخ صدوق: 281، حدیث 11. [2]
3- (3) - الکافی: 414/3، حدیث 6؛ [3] وسائل الشیعه: 375/7، باب 40، حدیث 9620.

گاهی که مؤمن دعا می کند برای حاجتی و حق تعالی قضای حاجت او را تأخیر می کند تا این که در روز جمعه حاجت او را برآورد و برای فضیلت جمعه مضاعف گرداند. (1)و فرمود که:

چون برادران یوسف از حضرت یعقوب علیه السلام استدعای طلب آمرزش گناهان خود کردند، گفت: بعد از این استغفار خواهم کرد. حضرت فرمود: دعا را تأخیر انداخت تا سحر شب جمعه، برای این که یقین داشت دعا در سحر شب جمعه مستجاب است. (2)از آن حضرت روایت شده که:

چون شب جمعه آید ماهیان دریا سر از آب بیرون می آورند و وحشیان صحرا گردن می کشند و حق تعالی را ندا می کنند که پروردگارا! ما را به گناه آدمیان عذاب مکن. (3)از حضرت باقر و صادق علیهما السلام روایت شده که:

حق سبحانه و تعالی امر می نماید ملکی را که در هر شب جمعه از بالای عرش ندا می کند از اول شب تا آخر شب از جانب ربّ اعلی که آیا بندۀ مؤمنی هست که پیش از طلوع صبح برای آخرت و دنیای خود مرا بخواند تا من دعای او را مستجاب کنم؟

آیا بندۀ مؤمنی هست که پیش از طلوع صبح از گناه خود توبه کند پس من

ص:157


1- (1) - من لایحضره الفقیه: 422/1، حدیث 1243؛ تهذیب الأحکام: 5/3، باب 1، حدیث 12.
2- (2) - من لایحضره الفقیه: 422/1، حدیث 1242؛ تفسیر العیاشی: 196/2، حدیث 81، ذیل آیۀ 98 سورۀ یوسف.
3- (3) - بحار الأنوار: 283/86، باب 2، ذیل حدیث 28؛ شجره طوبی: 16/1.

توبۀ او را قبول کنم؟

آیا بندۀ مؤمنی هست که من روزی او را تنگ کرده باشم و از من سؤال کند که روزی او را زیاد گردانم تا پیش از طلوع صبح، پس روزی او را گشاده گردانم؟

آیا بندۀ مؤمن بیماری هست که از من سؤال کند، تا پیش از طلوع صبح او را شفا دهم و به عافیت برسانم؟

آیا بندۀ مؤمن غمگین محبوسی هست که پیش از طلوع صبح از من بخواهد او را از زندان نجات دهم و غمش را پایان دهم؟

آیا بندۀ مؤمن مظلومی هست که از من سؤال کند، تا پیش از صبح برای دفع ستم ظالم دعایش را به اجابت برسانم؟ پیوسته این ندا هست تا صبح طالع شود. (1)از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که:

حق تعالی جمعه را از همۀ روزها برگزیده، و روزش را عید گردانیده، و شبش را مثل روزش گردانیده است. (2)از جمله فضیلت روز جمعه آن است که:

هر حاجت که در آن روز از خدا بخواهند برآورده می شود، و اگر جماعتی مستحق عذاب شوند، چون شب جمعه و روز جمعه را دریابند و دعا کنند خدا آن عذاب را از ایشان برمی گرداند، و امور مقدّره را حق تعالی در شب جمعه مبرم و محکم می گرداند. پس شب جمعه بهترین شب ها و روزش بهترین

ص:158


1- (1) - بحار الأنوار: 166/84، باب 7، حدیث 9؛ من لایحضره الفقیه: 420/1، حدیث 1239.
2- (2) - بحار الأنوار: 363/25، باب 12، حدیث 22؛ وسائل الشیعه: 381/7، باب 40، حدیث 9636.

روزهاست. (1)از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که:

بپرهیزید از گناه در شب جمعه که عقوبت گناهان در آن شب مضاعف است چنانکه ثواب حسنات مضاعف است، و هر که معصیت خدا را در شب جمعه ترک کند حق تعالی گناهان گذشتۀ او را بیامرزد، و هر که در شب جمعه معصیتی را به آشکار انجام دهد حضرت حق وی را به گناهان جمیع عمرش عذاب کند و عذاب آن گناه را بر او مضاعف نماید. (2)از حضرت رضا علیه السلام روایت شده که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود:

روز جمعه سیّد و بزرگتر روزهاست، حق تعالی در آن روز ثواب حسنات را مضاعف می دهد، و گناهان را محو می نماید، و درجات را بلند می گرداند، و دعوات را مستجاب می نماید، و شدّت ها و غم ها را زایل می گرداند، و حاجت های بزرگ را روا می سازد. و روز را نسبت به شب امتیاز است، زیرا در روز خداوند متعال رحمتش را نسبت به بندگان زیاد می گرداند، و جماعت بسیار از آتش جهنّم آزاد می سازد، پس هر که خدا را در آن روز بخواند و حق و حرمت آن را بشناسد بر خداست که او را از آتش جهنّم آزاد گرداند، پس اگر در روز جمعه یا شب آن بمیرد ثواب شهیدان دارد، و در قیامت ایمن از عذاب الهی مبعوث می گردد، و هر که حق جمعه را سبک بشمارد و از نماز آن روی بگرداند، یا عمل حرامی مرتکب شود بر خداست که او را به آتش

ص:159


1- (1) - بحار الأنوار: 282/86، باب 2، ذیل حدیث 28؛ مستدرک الوسائل: 68/6، باب 33، حدیث 6450.
2- (2) - بحار الأنوار: 283/86، باب 2، ذیل حدیث 28؛ شجره طوبی: 16/1.

جهنم بسوزاند مگر آن که توبه کند. (1)حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

آفتاب طلوع نکرده در روزی که بهتر از روز جمعه باشد. (2)امام صادق علیه السلام می فرماید:

هر کس که روز جمعه را دریابد، باید به کاری غیر از عبادت مشغول نگردد، زیرا خداوند در آن روز گناه بندگان را می آمرزد و رحمت خود را بر آنان نازل می کند. (3)وجود مبارک حضرت زین العابدین علیه السلام در این دعا مانند دعای عرفه از حضرت ربّ العزّه مسائلی را پس از ذکر مقدّمه ای در اسما و اوصاف حق در خواست می کنند که اجابت آن تأمین کنندۀ خیر دنیا و سعادت آخرت است.

ص:160


1- (1) - الکافی: 414/3، حدیث 5؛ [1] وسائل الشیعه: 376/7، باب 40، حدیث 9621.
2- (2) - الکافی: 413/3، حدیث 1؛ [2] وسائل الشیعه: 375/7، باب 40، حدیث 9619.
3- (3) - بحار الأنوار: 275/86، باب 2، حدیث 21؛ وسائل الشیعه: 378/7، باب 40، حدیث 9628.

[«2»وَ أَسْاَلُکَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا بِأَنَّ لَکَ الْمُلْکَ وَ لَکَ الْحَمْدَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ الْحَنَّانُ الْمَنَّانُ ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَهْمَا قَسَمْتَ بَیْنَ عِبَادِکَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ خَیْرٍ أَوْ عَافِیَهٍ أَوْ بَرَکَهٍ أَوْ هُدًی أَوْ عَمَلٍ بِطَاعَتِکَ أَوْ خَیْرٍ تَمُنُّ بِهِ عَلَیْهِمْ تَهْدِیهِمْ بِهِ إِلَیْکَ أَوْ تَرْفَعُ لَهُمْ عِنْدَکَ دَرَجَهً أَوْ تُعْطِیهِمْ بِهِ خَیْراً مِنْ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ أَنْ تُوَفِّرَ حَظِّی وَ نَصِیبِی مِنْهُ]

خدایا! پروردگارا! از تو درخواست می کنم، به این خاطر که فرمانرواییِ بر هستی از آنِ توست و سپاس، ویژۀ حضرت توست. خدایی جز تو نیست، بردبار و کریمی، مهربان و بسیار نعمت دهنده ای، دارای عظمت و اکرامی، پدید آورندۀ آسمان ها و زمینی، هر مقدار بین بندگان مؤمنت تقسیم می کنی، از خیر یا سلامتی همه جانبه یا برکت یا هدایت یا عمل به طاعت، یا خیر خاصّی که به سبب آن بر آنان منّت می نهی و به واسطۀ آن به سوی خودت هدایتشان می کنی، یا در پیشگاهت درجۀ آنان را بالا می بری، یا از برکت آن خیری از خیر دنیا و آخرت به آنان عنایت می کنی، بهره و نصیب مرا از آن خیر، سرشار و فراوان گردانی.

ص:161

[«3»أَسْأَلُکَ اللَّهُمَّ بِأَنَّ لَکَ الْمُلْکَ وَ الْحَمْدَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ حَبِیبِکَ وَ صِفْوَتِکَ وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ عَلَی آلِ مُحَمَّدٍ الْأَبْرَارِ الطَّاهِرِینَ الْأَخْیَارِ صَلاَهً لاَ یَقْوَی عَلَی إِحْصَائِهَا إِلاَّ أَنْتَ وَ أَنْ تُشْرِکَنَا فِی صَالِحِ مَنْ دَعَاکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ مِنْ عِبَادِکَ الْمُؤْمِنِینَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ وَ أَنْ تَغْفِرَ لَنَا وَ لَهُمْ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ]

خدایا! از تو می خواهم به این خاطر که فرمانروایی و حمد ویژۀ توست و خدایی جز تو نیست، به این که بر محمّد، بنده ات و فرستاده ات و حبیبت و برگزیده ات و اختیار شدۀ از آفریده هایت، و بر آل محمّد، نیکوکاران، پاکان و خوبان درود فرستی؛ درودی که هیچ کس جز تو قدرت شمردن آن را نداشته باشد، و ما را در دعای شایستۀ هر کس از بندگان مؤمنت که تو را در این روز می خواند، شریک کنی، ای پروردگار جهانیان! و ما و ایشان را بیامرزی که تو بر هر کاری توانایی.

ص:162

[«4»اَللَّهُمَّ إِلَیْکَ تَعَمَّدْتُ بِحَاجَتِی وَ بِکَ أَنْزَلْتُ الْیَوْمَ فَقْرِی وَ فَاقَتِی وَ مَسْکَنَتِی وَ إِنِّی بِمَغْفِرَتِکَ وَ رَحْمَتِکَ أَوْثَقُ مِنِّی بِعَمَلِی وَ لَمَغْفِرَتُکَ وَ رَحْمَتُکَ أَوْسَعُ مِنْ ذُنُوبِی فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَوَلَّ قَضَاءَ کُلِّ حَاجَهٍ هِیَ لِی بِقُدْرَتِکَ عَلَیْهَا وَ تَیْسِیرِ ذَلِکَ عَلَیْکَ وَ بِفَقْرِی إِلَیْکَ وَ غِنَاکَ عَنِّی فَإِنِّی لَمْ أُصِبْ خَیْراً قَطُّ إِلاَّ مِنْکَ وَ لَمْ یَصْرِفْ عَنِّی سُوءاً قَطُّ أَحَدٌ غَیْرُکَ وَ لاَ أَرْجُو لِأَمْرِ آخِرَتِی وَ دُنْیَایَ سِوَاکَ]

خدایا! با حاجتم آهنگ درگاه تو کردم، و بار تهیدستی و نداری و بیچارگیم را به درگاهت فرود آوردم، و من به آمرزش و رحمتت تا به عمل و کردارم مطمئن ترم، و هر آینه آمرزش و رحمتت از گناهانم وسیع تر است؛ پس بر محمد و آل محمّد درود فرست.

روا کردن هر حاجتم را خود بر عهده گیر؛به خاطر قدرتی که بر روا کردنش داری، و آسان بودنش در برابر نیرومندیت، و محض نیازم به حضرتت، و بی نیازیت از من. مسلماً من به خیری نرسیدم جز از جانب تو، و هرگز احدی شرّی را از من برنگرداند غیر تو، و در امر آخرت و دنیایم به کسی جز تو امید ندارم.

ص:163

[«5»اَللَّهُمَّ مَنْ تَهَیَّأَ وَ تَعَبَّأَ وَ أَعَدَّ وَ اسْتَعَدَّ لِوِفَادَهٍ إِلَی مَخْلُوقٍ رَجَاءَ رِفْدِهِ وَ نَوَافِلِهِ وَ طَلَبَ نَیْلِهِ وَ جَائِزَتِهِ فَإِلَیْکَ یَا مَوْلاَیَ کَانَتِ الْیَوْمَ تَهْیِئَتِی وَ تَعْبِئَتِی وَ إِعْدَادِی وَ اسْتِعْدَادِی رَجَاءَ عَفْوِکَ وَ رِفْدِکَ وَ طَلَبَ نَیْلِکَ وَ جَائِزَتِکَ]

خدایا! هر کس برای وارد شدن به مخلوقی، به امید صله و بخشش و درخواست خیر و جایزه اش، تهیۀ ساز و برگ کرد و آماده و حاضر و مهیا شد؛ امّا ای مولای من! فراهم آوردن ساز و برگم و آماده شدنم و حاضر گشتنم و مهیا شدنم، فقط برای وارد شدن بر توست؛ آن هم به امید عفو و صله ات و درخواست خیر و جایزه ات.

ص:164

[«6»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لاَ تُخَیِّبِ الْیَوْمَ ذَلِکَ مِنْ رَجَائِی یَا مَنْ لاَ یُحْفِیهِ سَائِلٌ وَ لاَ یَنْقُصُهُ نَائِلٌ فَإِنِّی لَمْ آتِکَ ثِقَهً مِنِّی بِعَمَلٍ صَالِحٍ قَدَّمْتُهُ وَ لاَ شَفَاعَهِ مَخْلُوقٍ رَجَوْتُهُ إِلاَّ شَفَاعَهَ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ سَلاَمُکَ «7»أَتَیْتُکَ مُقِرّاً بِالْجُرْمِ وَ الْإِسَاءَهِ إِلَی نَفْسِی أَتَیْتُکَ أَرْجُو عَظِیمَ عَفْوِکَ الَّذِی عَفَوْتَ بِهِ عَنِ الْخَاطِئِینَ ثُمَّ لَمْ یَمْنَعْکَ طُولُ عُکُوفِهِمْ عَلَی عَظِیمِ الْجُرْمِ أَنْ عُدْتَ عَلَیْهِمْ بِالرَّحْمَهِ وَ الْمَغْفِرَهِ «8»فَیَا مَنْ رَحْمَتُهُ وَاسِعَهٌ وَ عَفْوُهُ عَظِیمٌ یَا عَظِیمُ یَا عَظِیمُ یَا کَرِیمُ یَا کَرِیمُ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عُدْ عَلَیَّ بِرَحْمَتِکَ وَ تَعَطَّفْ عَلَیَّ بِفَضْلِکَ وَ تَوَسَّعْ عَلَیَّ بِمَغْفِرَتِکَ]

خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و آن امیدم را در این روز، به ناامیدی تبدیل مکن. ای که درخواست کننده ای او را به مشقت نمی اندازد، و بخششی از توانگریش نمی کاهد! من از جهت اعتماد به عمل شایسته ای که از پیش فرستادم و به امید شفاعت آفریده ای، جز شفاعت محمّد و اهل بیتش - که درود و سلامت بر او و بر آنان باد. - به پیشگاهت نیامدم. آمدم در حالی که به گناه و بدیم نسبت به خود معترفم که آمدم و به عفو عظیمی که به وسیلۀ آن از خطاکاران گذشتی امید دارم. سپس طول توقّفشان بر گناه بزرگ حضرتت را از

ص:165

این که با رحمت و مغفرت به آنان رو کنی بازنداشت. ای که رحمتش گسترده، و عفوش بزرگ است، ای بزرگ! ای بزرگ! ای کریم! ای کریم! بر محمّد و آل محمّد درود فرست. به رحمتت به من بازگرد و به احسانت بر من شفقت ورز، و به آمرزشت بر من گشایش ده.

ص:166

[«9»اَللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا الْمَقَامَ لِخُلَفَائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ وَ مَوَاضِعَ أُمَنَائِکَ فِی الدَّرَجَهِ الرَّفِیعَهِ الَّتِی اخْتَصَصْتَهُمْ بِهَا قَدِ ابْتَزُّوهَا وَ أَنْتَ الْمُقَدِّرُ لِذَلِکَ لاَ یُغَالَبُ أَمْرُکَ وَ لاَ یُجَاوَزُ الْمَحْتُومُ مِنْ تَدْبِیرِکَ کَیْفَ شِئْتَ وَ أَنَّی شِئْتَ وَ لِمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ غَیْرُ مُتَّهَمٍ عَلَی خَلْقِکَ وَ لاَ لِإِرَادَتِکَ حَتَّی عَادَ صِفْوَتُکَ وَ خُلَفَاؤُکَ مَغْلُوبِینَ مَقْهُورِینَ مُبْتَزِّینَ یَرَوْنَ حُکْمَکَ مُبَدَّلاً وَ کِتَابَکَ مَنْبُوذاً وَ فَرَائِضَکَ مُحَرَّفَهً عَنْ جِهَاتِ أَشْرَاعِکَ وَ سُنَنَ نَبِیِّکَ مَتْرُوکَهً]

خدایا! این مقام اقامۀ نماز عید قربان و جمعه که مخصوص خلفایت و برگزیدگانت و جایگاه امنای توست در مرتبۀ بلندی است، که آن را ویژۀ آنان قرار دادی؛ ولی غاصبان و غارتگران این مقام را از آنها به غارت بردند و تو تقدیر کنندۀ آنی. فرمانت مغلوب کسی نشود، و از تدبیر حتمی ات هر گونه که بخواهی و هر زمان که بخواهی فراتر نتوان رفت؛ به سبب این که تو آگاه تر به اموری و نسبت به آفریدنت و اراده ات متهم نیستی. کار این غارتگری نسبت به جایگاه عظیم عید و جمعه، تا آن جا رسید که برگزیدگانت و خلفایت، مغلوب و شکست خورده و حق به غارت رفته شدند. می دیدند که حکم و فرمانت تغییر یافته، کتابت دور انداخته شده، واجباتت از مسیر شرایعت به دست تحریف افتاده، و سنت های پیامبرت متروک مانده است.

ص:167

[«10»اَللَّهُمَّ الْعَنْ أَعْدَاءَهُمْ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ مَنْ رَضِیَ بِفِعَالِهِمْ وَ أَشْیَاعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ «11»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ کَصَلَوَاتِکَ وَ بَرَکَاتِکَ وَ تَحِیَّاتِکَ عَلَی أَصْفِیَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ وَ عَجِّلِ الْفَرَجَ وَ الرَّوْحَ وَ النُّصْرَهَ وَ التَّمْکِینَ وَ التَّأْیِیدَ لَهُمْ «12»اَللَّهُمَّ وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ التَّوْحِیدِ وَ الْإِیمَانِ بِکَ وَ التَّصْدِیقِ بِرَسُولِکَ وَ الْأَئِمَّهِ الَّذِینَ حَتَمْتَ طَاعَتَهُمْ مِمَّنْ یَجْرِی ذَلِکَ بِهِ وَ عَلَی یَدَیْهِ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ]

خدایا! دشمنانشان را از اوّلین و آخرین و هر که به کردارشان راضی شد، و طرفداران و پیروانشان را لعنت کن.

خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست؛ همانا تو ستوده و بزرگواری. مانند درودهایت و برکاتت و تحیّاتت بر برگزیدگانت، ابراهیم و آل ابراهیم، و در گشایش کار و آسایش و یاری و تسلط و تأیید ایشان تعجیل فرما.

خدایا! مرا اهل توحید و ایمان به خود و تصدیق به رسولت، و امامانی که طاعتشان را واجب فرموده ای قرار ده؛ آن هم از جملۀ کسانی که توحید و ایمان به وسیلۀ آنها و به دست آنان جریان پیدا می کند، آمین، ای پروردگار جهانیان!

ص:168

[«13»اَللَّهُمَّ لَیْسَ یَرُدُّ غَضَبَکَ إِلاَّ حِلْمُکَ وَ لاَ یَرُدُّ سَخَطَکَ إِلاَّ عَفْوُکَ وَ لا یُجِیرُ مِنْ عِقَابِکَ إِلاَّ رَحْمَتُکَ وَ لاَ یُنْجِینِی مِنْکَ إِلاَّ التَّضَرُّعُ إِلَیْکَ وَ بَیْنَ یَدَیْکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ هَبْ لَنَا - یَا إِلَهِی - مِنْ لَدُنْکَ فَرَجاً بِالْقُدْرَهِ الَّتِی بِهَا تُحْیِی أَمْوَاتَ الْعِبَادِ وَ بِهَا تَنْشُرُ مَیْتَ الْبِلاَدِ]

خدایا! خشمت را جز بردباریت بر نمی گرداند، و سخطت را جز عفوت رد نمی کند، و از عقابت جز رحمتت پناه نمی دهد، و مرا از عذاب تو جز زاری به درگاه تو و در برابر تو نجات نمی دهد؛ پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست. و ما را ای خدای من از سوی خود گشایش بخش؛ به قدرتی که مردگان را به آن زنده می کنی، و سرزمین های مرده را به حرکت می آوری.

ص:169

[«14»وَ لاَ تُهْلِکْنِی - یَا إِلَهِی - غَمّاً حَتَّی تَسْتَجِیبَ لِی وَ تُعَرِّفَنِی الْإِجَابَهَ فِی دُعَائِی وَ أَذِقْنِی طَعْمَ الْعَافِیَهِ إِلَی مُنْتَهَی أَجَلِی وَ لاَ تُشْمِتْ بِی عَدُوِّی وَ لاَ تُمَکِّنْهُ مِنْ عُنُقِی وَ لاَ تُسَلِّطْهُ عَلَیَّ]

ای خدای من! مرا از غصّۀ دوری از رحمتت هلاک مکن تا خواسته ام را اجابت فرمایی، و مرا از اجابت دعایم آگاه کنی، و مزۀ سلامت همه جانبه را تا پایان زندگیم به من بچشان و دشمن شادم مکن، و او را وبال گردنم مکن و بر من چیره مساز.

ص:170

[«15»إِلَهِی إِنْ رَفَعْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَضَعُنِی؟ وَ إِنْ وَضَعْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْفَعُنِی؟ وَ إِنْ أَکْرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یُهِینُنِی؟ وَ إِنْ أَهَنْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یُکْرِمُنِی؟ وَ إِنْ عَذَّبْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْحَمُنِی؟ وَ إِنْ أَهْلَکْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَعْرِضُ لَکَ فِی عَبْدِکَ؟ أَوْ یَسْأَلُکَ عَنْ أَمْرِهِ؟ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ لَیْسَ فِی حُکْمِکَ ظُلْمٌ؟ وَ لاَ فِی نَقِمَتِکَ عَجَلَهٌ وَ إِنَّمَا یَعْجَلُ مَنْ یَخَافُ الْفَوْتَ وَ إِنَّمَا یَحْتَاجُ إِلَی الظُّلْمِ الضَّعِیفُ وَ قَدْ تَعَالَیْتَ - یَا إِلَهِی - عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً]

خدای من! اگر بلند مقامم کنی، کیست که پستم کند؟ و اگر پستم کنی، کیست که مرا بلند مقام کند؟ و اگر مرا گرامی داری، کیست که خوارم کند؟ و اگر خوارم کنی، کیست که گرامیم دارد؟ و اگر عذابم کنی، کیست که به من رحم کند؟ و اگر مرا هلاک کنی، کیست که دربارۀ بنده ات به تو اعتراض کند یا از تو درباره اش بازخواست نماید؟ و من به این حقیقت پی برده ام که در حکم و فرمانت ستمی نیست، و در کیفرت شتاب و عجله ای وجود ندارد، و جز این نیست که کسی در کیفر شتاب می ورزد، که بیم از دست رفتن فرصت را دارد، و جز این نیست که کسی به ستم نیازمند است که ناتوان است، و تو ای خدای من از این امور برتر و بسیار بالاتری.

ص:171

[«16»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لاَ تَجْعَلْنِی لِلْبَلاَءِ غَرَضاً وَ لاَ لِنَقِمَتِکَ نَصْباً وَ مَهِّلْنِی وَ نَفِّسْنِی وَ أَقِلْنِی عَثْرَتِی وَ لاَ تَبْتَلِیَنِّی بِبَلاَءٍ عَلَی أَثَرِ بَلاَءٍ فَقَدْ تَرَی ضَعْفِی وَ قِلَّهَ حِیلَتِی وَ تَضَرُّعِی إِلَیْکَ «17»أَعُوذُ بِکَ اللَّهُمَّ الْیَوْمَ مِنْ غَضَبِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِذْنِی «18»وَ أَسْتَجِیرُ بِکَ الْیَوْمَ مِنْ سَخَطِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَجِرْنِی]

خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مرا هدف بالا و نشانۀ انتقام و مجازات قرار مده، و مهلتم ده و اندوهم را بزدای، و از لغزش هایم بگذر، و به بلایی دنبال بلا گرفتارم مکن؛ چرا که ناتوانی و کمی تدبیر و زاریم را به درگاهت می بینی.

خدایا! در این روز از خشمت به تو پناه می آورم؛ پس بر محمّد و آلش درود فرست، و پناهم ده، و در این روز از سخط تو، از خودت امان می خواهم، پس بر محمّد و آلش درود فرست، و امانم ده.

ص:172

[«19»وَ أَسْأَلُکَ أَمْناً مِنْ عَذَابِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ آمِنِّی «20»وَ أَسْتَهْدِیکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اهْدِنِی «21»وَ أَسْتَنْصِرُکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ انْصُرْنِی «22»وَ أَسْتَرْحِمُکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْحَمْنِی «23»وَ أَسْتَکْفِیکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْفِنِی «24»وَ أَسْتَرْزِقُکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی «25»وَ أَسْتَعِینُکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِنِّی «26»وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِمَا سَلَفَ مِنْ ذُنُوبِی فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْ لِی «27»وَ أَسْتَعْصِمُکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اعْصِمْنِی فَإِنِّی لَنْ أَعُودَ لِشَیْ ءٍ کَرِهْتَهُ مِنِّی إِنْ شِئْتَ ذَلِکَ]

و ایمنی از عذابت را درخواست دارم؛ پس بر محمّد و آلش درود فرست و ایمنم ساز و از تو هدایت می خواهم؛ پس بر محمّد و آلش درود فرست و هدایتم کن، و از تو یاری می طلبم؛ پس بر محمّد و آلش درود فرست و یاریم ده، و از تو درخواست رحمت می کنم؛ پس بر محمّد و آلش درود فرست و به من رحم کن، و از تو بی نیازی می خواهم؛ پس بر محمّد و آلش درود فرست و بی نیازم کن، و از تو درخواست روزی دارم؛ پس بر محمّد و آلش درود فرست و روزیم ده و از تو کمک می خواهم؛ پس بر محمّد و آلش درود فرست و کمکم کن، و نسبت به گناهان گذشته ام از تو درخواست آمرزش دارم؛ پس بر محمّد و آلش درود

ص:173

فرست و مرا بیامرز، و از تو حفظ و نگهداری از شرور و آفات می خواهم؛ پس بر محمد و آلش درود فرست و حفظم فرما؛ زیرا اگر اراده ات به پاکی من از گناه تعلّق گیرد، هرگز به آنچه آن را نمی پسندی باز نگردم.

ص:174

[«28»یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا حَنَّانُ یَا مَنَّانُ یَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اسْتَجِبْ لِی جَمِیعَ مَا سَأَلْتُکَ وَ طَلَبْتُ إِلَیْکَ وَ رَغِبْتُ فِیهِ إِلَیْکَ وَ أَرِدْهُ وَ قَدِّرْهُ وَ اقْضِهِ وَ أَمْضِهِ وَ خِرْ لِی فِیمَا تَقْضِی مِنْهُ وَ بَارِکْ لِی فِی ذَلِکَ وَ تَفَضَّلْ عَلَیَّ بِهِ وَ أَسْعِدْنِی بِمَا تُعْطِینِی مِنْهُ وَ زِدْنِی مِنْ فَضْلِکَ وَ سَعَهِ مَا عِنْدَکَ فَإِنَّکَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ وَ صِلْ ذَلِکَ بِخَیْرِ الْآخِرَهِ وَ نَعِیمِهَا یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ ثُمَّ تَدْعُو بِمَا بَدَا لَکَ وَ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَلْفَ مَرَّهٍ هَکَذَا کَانَ یَفْعَلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ]

ای پروردگارم! ای پروردگارم! ای بسیار مهربان! ای بسیار نعمت دهنده! ای صاحب جلال و اکرام! بر محمّد و آلش درود فرست. همۀ آنچه را از تو خواستم و مطالبه کردم، و به خاطر آن به جانب تو روی آوردم، برایم مستجاب کن و برایم بخواه و مقدّر فرما و حکم کن و به اجرا گذار، و در آنچه برای من حکم می فرمایی، نیکی و خوبی مقرّر کن، و برایم در آن برکت قرار ده. و به واسطۀ آن بر من تفضّل فرمای، و به آنچه به من عطا می کنی خوشبختم کن و از احسان و وسعتی که نزد توست بر من بیفزای. همانا تو واسع و کریمی، و همۀ این مواهب را به خیر و نعمت آخرت پیوسته ساز، ای مهربان ترین مهربانان!

آنگاه از حضرت حق هر چه را می خواهی بخواه، و هزار بار بر محمّد و آلش درود فرست، که حضرت زین العابدین علیه السلام چنین می کرد.

ص:175

مراتب اهل توحید

«معرفت، شناخت باشد و این جا مراد از معرفت، مرتبۀ بلندترین از مراتب خداشناسی است، چه خداشناسی را مراتب بسیار است.

و مثل مراتب معرفت چنان است که آتش را بعضی چنان شناسند که شنیده باشند که موجودی هست که هر چه به او رسد ناچیز شود و اثر او در آنچه محاذی او باشد ظاهر گردد، و چنانچه از او بردارند هیچ نقصان در و نیاید، و هر چه از او جدا شود بر ضد طبع او باشد و آن موجود را آتش خوانند. و در معرفت باری تعالی کسانی که به این مثابت باشند مقلّدان خوانند، مانند کسانی که سخن بزرگان تصدیق کرده باشند در این باب بی وقوف بر حجّتی.

و بعضی که به مرتبۀ بالای این جماعت باشند، کسانی باشند که از آتش دود به ایشان رسد و دانند که این دود از چیزی می آید، پس حکم کنند به موجودی که دود اثر اوست. و در معرفت کسانی که به این مثابت باشند، اهل نظر باشند که به برهان قاطع دانند که صانعی هست چه از آثار قدرت او بر وجود او دلیل سازند.

و بالای این مرتبه کسانی باشند که از حرارت آتش به حکم مجاورت، اثری احساس کنند و به آن منتفع شوند. و در معرفت کسانی که به این مرتبه باشند مؤمنان به غیب باشند و صانع را شناسند من وراء حجاب.

و بالای این مرتبه کسانی باشند که از آتش منافع یابند، مانند: خَبْزْ و انضاج و طبخ و غیر آن. و این جماعت به مثابت کسانی باشند که در معرفت، لذّت معرفت دریافته باشند و به آن مبتهج شده، و تا این جا مراتب اهل دانش باشد.

و بالای این مرتبه کسانی باشند که آتش مشاهده کنند و به توسط نور آتش، چشم های ایشان مشاهدۀ موجودات کنند. و این جماعت در معرفت به مثابت اهل بینش باشند و ایشان را عارف خوانند و معرفت حقیقی ایشان را باشد.

و کسانی را که در مراتب دیگر باشند بالای این مرتبه، هم از حساب عارفان

ص:176

باشند و ایشان را اهل یقین خوانند. و از ایشان جماعتی باشند که معرفت ایشان از باب معارفت باشد و ایشان را اهل حضور خوانند، و انس و انبساط خاص با ایشان باشد. و نهایت معرفت آن جا باشد که عارف منتفی شود، مانند کسی که به آتش سوخته و ناچیز شود.

بدان که معرفت آن است که در خود ذرّه ای خصومت نیابی، و سزاست کسی را که خدای تعالی به معرفت خودش عزیز گردانیده است که هرگز از مشاهدۀ او به غیر باز ننگرد و هیچ کس را بر او اختیار نکند که ثمرۀ معرفت روی به خدا آوردن است.

و عارف آن است که دلی می خواهد از حق، چون دل دهدش در حال به خدای باز دهد تا در قبضۀ او محفوظ بود و در ستر او از خلق محجوب بود و علامت عارف آن بود که بیشتر خاطر او در تفکّر بود و در عبرت، و بیشتر سخن او ثنا بود و مدحت حق، و بیشتر عمل او طاعت بود.» (1)

عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما را درکف غوغا نهاد

داستان دلبران آغاز کرد آرزویی در دل شیدا نهاد

قصّۀ خوبان به نوعی باز گفت کآتشی در پیر و در برنا نهاد

رمزی از اسرار باده کشف کرد راز مستان جمله بر صحرا نهاد

از خمستان جرعه ای بر خاک ریخت جنبشی در آدم و حوّا نهاد

عقل مجنون در کف لیلی سپرد جان وامق در لب عَذرا نهاد

بهر آشوب دل سودائیان خال فتنه بر رخ زیبا نهاد

از پی برگ و نوای بلبلان رنگ و بویی بر گل رعنا نهاد

فتنه ای انگیخت شوری در فکند در سرا و شهر ما چون پا نهاد

جای خالی یافت از غوغا و شور شور و غوغا کرد و رخت آن جا نهاد

ص:177


1- (1) - آثار درویش محمد طبسی: 55 - 57.

نام و ننگ ما همه بر باد داد نام ما دیوانه و رسوا نهاد

چون عراقی را در این ره خام یافت جام ما در آتش سودا نهاد

(فخرالدین عراقی)

دعای 49 : دفع شرّ دشمنان و ردّ فشار آنها

اشاره

ص:178

ص:179

ص:180

«1» إِلَهِی هَدَیْتَنِی فَلَهَوْتُ وَ وَعَظْتَ فَقَسَوْتُ وَ أَبْلَیْتَ الْجَمِیلَ فَعَصَیْتُ ثُمَّ عَرَفْتُ مَا أَصْدَرْتَ إِذْ عَرَّفْتَنِیهِ فَاسْتَغْفَرْتُ فَأَقَلْتَ فَعُدْتُ فَسَتَرْتَ فَلَکَ - إِلَهِی - الْحَمْدُ «2»تَقَحَّمْتُ أَوْدِیَهَ الْهَلاَکِ وَ حَلَلْتُ شِعَابَ تَلَفٍ تَعَرَّضْتُ فِیهَا لِسَطَوَاتِکَ وَ بِحُلُولِهَا عُقُوبَاتِکَ «3»وَ وَسِیلَتِی إِلَیْکَ التَّوْحِیدُ وَ ذَرِیعَتِی أَنِّی لَمْ أُشْرِکْ بِکَ شَیْئًا وَ لَمْ أَتَّخِذْ مَعَکَ إِلَهاً وَ قَدْ فَرَرْتُ إِلَیْکَ بِنَفْسِی وَ إِلَیْکَ مَفَرُّ الْمُسیءِ وَ مَفْزَعُ الْمُضَیِّعِ لِحَظِّ نَفْسِهِ الْمُلْتَجِی «4»فَکَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَی عَلَیَّ سَیْفَ عَدَاوَتِهِ وَ شَحَذَ لِی ظُبَهَ مُدْیَتِهِ وَ أَرْهَفَ لِی شَبَا حَدِّهِ وَ دَافَ لِی قَوَاتِلَ سُمُومِهِ وَ سَدَّدَ نَحْوِی صَوَائِبَ سِهَامِهِ وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّی عَیْنُ حِرَاسَتِهِ وَ أَضْمَرَ أَنْ یَسُومَنِی الْمَکْرُوهَ وَ یُجَرِّعَنِی زُعَاقَ مَرَارَتِهِ «5»فَنَظَرْتَ - یَا إِلَهِی - إِلَی ضَعْفِی عَنِ احْتِمَالِ الْفَوَادِحِ وَ عَجْزِی عَنِ الاِنْتِصَارِ مِمَّنْ قَصَدَنِی بِمُحَارَبَتِهِ وَ وَحْدَتِی فِی کَثِیرِ عَدَدِ مَنْ نَاوَانِی وَ أَرْصَدَ لِی بِالْبَلاَءِ فِیمَا لَمْ أُعْمِلْ فِیهِ فِکْرِی «6»فَابْتَدَأْتَنِی بِنَصْرِکَ وَ شَدَدْتَ أَزْرِی بِقُوَّتِکَ ثُمَّ فَلَلْتَ لِی حَدَّهُ وَ صَیَّرْتَهُ مِنْ بَعْدِ جَمْعٍ عَدِیدٍ وَحْدَهُ وَ أَعْلَیْتَ کَعْبِی عَلَیْهِ وَ جَعَلْتَ مَا سَدَّدَهُ مَرْدُوداً عَلَیْهِ فَرَدَدْتَهُ لَمْ یَشْفِ غَیْظَهُ وَ لَمْ یَسْکُنْ غَلِیلُهُ قَدْ عَضَّ عَلَی شَوَاهُ وَ أَدْبَرَ مُوَلِّیاً قَدْ أَخْلَفَتْ سَرَایَاهُ «7»وَ کَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِی بِمَکَایِدِهِ وَ نَصَبَ لِی شَرَکَ مَصَایِدِهِ وَ وَکَّلَ بِی تَفَقُّدَ رِعَایَتِهِ وَ أَضْبَأَ إِلَیَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِیدَتِهِ انْتِظَاراً لاِنْتِهَازِ الْفُرْصَهِ لِفَرِیسَتِهِ وَ هُوَ یُظْهِرُ لِی

ص:181

بَشَاشَهَ الْمَلَقِ وَ یَنْظُرُنِی عَلَی شِدَّهِ الْحَنَقِ «8»فَلَمَّا رَأَیْتَ - یَا إِلَهِی تَبَارَکْتَ وَ تَعَالَیْتَ - دَغَلَ سَرِیرَتِهِ وَ قُبْحَ مَا انْطَوَی عَلَیهِ أَرْکَسْتَهُ لِأُمِّ رَأْسِهِ فِی زُبْیَتِهِ وَ رَدَدْتَهُ فِی مَهْوَی حُفْرَتِهِ فَانْقَمَعَ بَعْدَ اسْتِطَالَتِهِ ذَلِیلاً فِی رِبَقِ حِبَالَتِهِ الَّتِی کَانَ یُقَدِّرُ أَنْ یَرَانِی فِیهَا وَ قَدْ کَادَ أَنْ یَحُلَّ بِی لَوْ لاَ رَحْمَتُکَ مَا حَلَّ بِسَاحَتِهِ «9»وَ کَمْ مِنْ حَاسِدٍ قَدْ شَرِقَ بِی بِغُصَّتِهِ وَ شَجِیَ مِنِّی بِغَیْظِهِ وَ سَلَقَنِی بِحَدِّ لِسَانِهِ وَ وَحَرَنِی بِقَرْفِ عُیُوبِهِ وَ جَعَلَ عِرْضِی غَرَضاً لِمَرَامِیهِ وَ قَلَّدَنِی خِلاَلاً لَمْ تَزَلْ فِیهِ وَ وَحَرَنِی بِکَیْدِهِ وَ قَصَدَنِی بِمَکِیدَتِهِ «10»فَنَادَیْتُکَ - یَا إِلَهِی - مُسْتَغِیثاً بِکَ وَاثِقاً بِسُرْعَهِ إِجَابَتِکَ عَالِماً أَنَّهُ لاَ یُضْطَهَدُ مَنْ أَوَی إِلَی ظِلِّ کَنَفِکَ وَ لاَ یَفْزَعُ مَنْ لَجَأَ إِلَی مَعْقِلِ انْتِصَارِکَ فَحَصَّنْتَنِی مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِکَ «11»وَ کَمْ مِنْ سَحَائِبِ مَکْرُوهٍ جَلَّیْتَهَا عَنِّی وَ سَحَائِبِ نِعَمٍ أَمْطَرْتَهَا عَلَیَّ وَ جَدَاوِلِ رَحْمَهٍ نَشَرْتَهَا وَ عَافِیَهٍ أَلْبَسْتَهَا وَ أَعْیُنِ أَحْدَاثٍ طَمَسْتَهَا وَ غَوَاشِی کُرُبَاتٍ کَشَفْتَهَا «12»وَ کَمْ مِنْ ظَنٍّ حَسَنٍ حَقَّقْتَ وَ عَدَمٍ جَبَرْتَ وَ صَرْعَهٍ أَنْعَشْتَ وَ مَسْکَنَهٍ حَوَّلْتَ «13»کُلُّ ذَلِکَ إِنْعَاماً وَ تَطَوُّلاً مِنْکَ وَ فِی جَمِیعِهِ انْهِمَاکاً مِنِّی عَلَی مَعَاصِیکَ لَمْ تَمْنَعْکَ إِسَاءَتِی عَنْ إِتْمَامِ إِحْسَانِکَ وَ لاَ حَجَرَنِی ذَلِکَ عَنِ ارْتِکَابِ مَسَاخِطِکَ لاَ تُسْأَلُ عَمَّا تَفْعَلُ «14»وَ لَقَدْ سُئِلْتَ فَأَعْطَیْتَ وَ لَمْ تُسْأَلْ فَابْتَدَأْتَ وَ اسْتُمِیحَ فَضْلُکَ فَمَا أَکْدَیْتَ أَبَیْتَ - یَا مَوْلاَیَ - إِلاَّ إِحْسَاناً وَ امْتِنَاناً وَ تَطَوُّلاً وَ إِنْعَاماً وَ أَبَیْتُ إِلاَّ تَقَحُّماً لِحُرُمَاتِکَ وَ تَعَدِّیاً لِحُدُودِکَ وَ غَفْلَهً عَنْ وَعِیدِکَ فَلَکَ الْحَمْدُ - إِلَهِی - مِنْ مُقْتَدِرٍ لاَ یُغْلَبُ وَ ذِی أَنَاهٍ لاَیَعْجَلُ «15»هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النِّعَمِ وَ قَابَلَهَا بِالتَّقْصِیرِ وَ شَهِدَ عَلَی نَفْسِهِ بِالتَّضْیِیعِ «16»اَللَّهُمَّ فَإِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِالْمُحَمَّدِیَّهِ الرَّفِیعَهِ وَ الْعَلَوِیَّهِ

ص:182

الْبَیْضَاءِ وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِهِمَا أَنْ تُعِیذَنِی مِنْ شَرِّ کَذَا وَ کَذَا فَإِنَّ ذَلِکَ لاَ یَضِیقُ عَلَیْکَ فِی وُجْدِکَ وَ لاَ یَتَکَأَّدُکَ فِی قُدْرَتِکَ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ «17»فَهَبْ لِی - یَا إِلَهِی - مِنْ رَحْمَتِکَ وَ دَوَامِ تَوْفِیقِکَ مَا أَتَّخِذُهُ سُلَّماً أَعْرُجُ بِهِ إِلَی رِضْوَانِکَ وَ آمَنُ بِهِ مِنْ عِقَابِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.

ص:183

[«1»إِلَهِی هَدَیْتَنِی فَلَهَوْتُ وَ وَعَظْتَ فَقَسَوْتُ وَ أَبْلَیْتَ الْجَمِیلَ فَعَصَیْتُ ثُمَّ عَرَفْتُ مَا أَصْدَرْتَ إِذْ عَرَّفْتَنِیهِ فَاسْتَغْفَرْتُ فَأَقَلْتَ فَعُدْتُ فَسَتَرْتَ فَلَکَ - إِلَهِی - الْحَمْدُ «2»تَقَحَّمْتُ أَوْدِیَهَ الْهَلاَکِ وَ حَلَلْتُ شِعَابَ تَلَفٍ تَعَرَّضْتُ فِیهَا لِسَطَوَاتِکَ وَ بِحُلُولِهَا عُقُوبَاتِکَ «3»وَ وَسِیلَتِی إِلَیْکَ التَّوْحِیدُ وَ ذَرِیعَتِی أَنِّی لَمْ أُشْرِکْ بِکَ شَیْئًا وَ لَمْ أَتَّخِذْ مَعَکَ إِلَهاً وَ قَدْ فَرَرْتُ إِلَیْکَ بِنَفْسِی وَ إِلَیْکَ مَفَرُّ الْمُسیءِ وَ مَفْزَعُ الْمُضَیِّعِ لِحَظِّ نَفْسِهِ الْمُلْتَجِی «4»فَکَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَی عَلَیَّ سَیْفَ عَدَاوَتِهِ وَ شَحَذَ لِی ظُبَهَ مُدْیَتِهِ وَ أَرْهَفَ لِی شَبَا حَدِّهِ وَ دَافَ لِی قَوَاتِلَ سُمُومِهِ وَ سَدَّدَ نَحْوِی صَوَائِبَ سِهَامِهِ وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّی عَیْنُ حِرَاسَتِهِ وَ أَضْمَرَ أَنْ یَسُومَنِی الْمَکْرُوهَ وَ یُجَرِّعَنِی زُعَاقَ مَرَارَتِهِ]

خدای من! راهنماییم کردی؛ ولی به کارهای پوچ و بیهوده پرداختم، و پندم دادی؛ اما سنگدل شدم، و نعمت زیبا عطایم کردی، به نافرمانی گراییدم.

چون هدایت و نعمت و عطایت را به من شناساندی، و من به توفیقت آنها را شناختم، و به زشتی گناهانی که در کنار این همه مواهب انجام دادم آگاه شدم، از حضرتت درخواست آمرزش کردم، و تو مرا آمرزیدی و عذرم را پذیرفتی، باز به گناه برگشتم، و تو گناهم را پوشاندی و رسوایم نکردی.

ص:184

خدای من! تو را سپاس. خود را در وادی هلاکت انداختم، و در درّه های تباهی و نابودی وارد شدم، با ورود به آن درّه ها، خود را در معرض سخت گیری هایت قرار دادم، و با فرود آمدن به آنها، خود را در معرض عذاب هایت گذاشتم. برای نجاتم وسیله ام در پیشگاهت، توحید، و دستگیره ام این است که چیزی را شریک تو قرار ندادم و همراه تو معبودی نگرفتم. با همه وجودم به سویت فرار کردم، گریزگاه بدکار و پناهگاه، آن که سود و بهره خود را ضایع کرده، و پناهنده شدۀ درگاه توست. چه بسیار دشمنی که شمشیر دشمنیش را علیه من از نیام بیرون کشیده و دم تیغش را علیه من تیز کرده، و سرِ نیزه اش را به قصد حمله بر من نازک ساخته و زهرهای کشنده اش را به آشامیدنیم در آمیخته، و تیرهای اصابت کننده اش را به سوی من نشانه رفته، و دیدۀ نگهبانی و مراقبتش نسبت به من نخفته، تصمیم گرفته که مرا هدف شکنجه و آزار و ناراحتی قرار دهد، و جرعۀ تلخی و مرارتش را به کام من ریزد.

ص:185

[«5»فَنَظَرْتَ - یَا إِلَهِی - إِلَی ضَعْفِی عَنِ احْتِمَالِ الْفَوَادِحِ وَ عَجْزِی عَنِ الاِنْتِصَارِ مِمَّنْ قَصَدَنِی بِمُحَارَبَتِهِ وَ وَحْدَتِی فِی کَثِیرِ عَدَدِ مَنْ نَاوَانِی وَ أَرْصَدَ لِی بِالْبَلاَءِ فِیمَا لَمْ أُعْمِلْ فِیهِ فِکْرِی «6»فَابْتَدَأْتَنِی بِنَصْرِکَ وَ شَدَدْتَ أَزْرِی بِقُوَّتِکَ ثُمَّ فَلَلْتَ لِی حَدَّهُ وَ صَیَّرْتَهُ مِنْ بَعْدِ جَمْعٍ عَدِیدٍ وَحْدَهُ وَ أَعْلَیْتَ کَعْبِی عَلَیْهِ وَ جَعَلْتَ مَا سَدَّدَهُ مَرْدُوداً عَلَیْهِ فَرَدَدْتَهُ لَمْ یَشْفِ غَیْظَهُ وَ لَمْ یَسْکُنْ غَلِیلُهُ قَدْ عَضَّ عَلَی شَوَاهُ وَ أَدْبَرَ مُوَلِّیاً قَدْ أَخْلَفَتْ سَرَایَاهُ]

ولی ای خدای من! تو ناتوانیم را از تحمّل بارهای گران و عجزم را از پیروزی، در برابر کسی که آهنگ جنگ و مبارزۀ با من را دارد دیدی و تنهاییم را در برابر عدّۀ زیادی که با من به عداوت و دشمنی برخاسته، و در حال بی خبری من، در کمین گرفتار کردنم نشسته اند، مشاهده فرمودی. پیش از آن که از تو یاری بخواهم، بی مقدمه به یاریم برخاستی، و پشتم را به نیرویت محکم کردی. سپس سطوت و صولت و تندی و تیزی دشمن را شکستی، و پس از آن که در میان عدّه ای انبوه، و افرادی فراوان جا داشت، تنهایش گذاشتی، و مرا بر او قدرت و برتری دادی، و آنچه را به سوی من نشانه رفته بود، به خودش برگرداندی، و او را از عرصه گاه جنگِ بر ضد من بازگرداندی، در حالی که خشمش بهبودی نیافت، و کینه اش آرام نشد، و سرانگشتانش را به دندان گزید،

ص:186

و رخ برتافت و به میدان جنگ پشت کرد، در حالی که سپاهیانش از آن چه وعده اش داده بودند، تخلّف کردند.

ص:187

[«7»وَ کَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِی بِمَکَایِدِهِ وَ نَصَبَ لِی شَرَکَ مَصَایِدِهِ وَ وَکَّلَ بِی تَفَقُّدَ رِعَایَتِهِ وَ أَضْبَأَ إِلَیَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِیدَتِهِ انْتِظَاراً لاِنْتِهَازِ الْفُرْصَهِ لِفَرِیسَتِهِ وَ هُوَ یُظْهِرُ لِی بَشَاشَهَ الْمَلَقِ وَ یَنْظُرُنِی عَلَی شِدَّهِ الْحَنَقِ «8»فَلَمَّا رَأَیْتَ - یَا إِلَهِی تَبَارَکْتَ وَ تَعَالَیْتَ - دَغَلَ سَرِیرَتِهِ وَ قُبْحَ مَا انْطَوَی عَلَیهِ أَرْکَسْتَهُ لِأُمِّ رَأْسِهِ فِی زُبْیَتِهِ وَ رَدَدْتَهُ فِی مَهْوَی حُفْرَتِهِ فَانْقَمَعَ بَعْدَ اسْتِطَالَتِهِ ذَلِیلاً فِی رِبَقِ حِبَالَتِهِ الَّتِی کَانَ یُقَدِّرُ أَنْ یَرَانِی فِیهَا وَ قَدْ کَادَ أَنْ یَحُلَّ بِی لَوْ لاَ رَحْمَتُکَ مَا حَلَّ بِسَاحَتِهِ]

و چه بسیار متجاوزی که با حیله هایش به حقوق من تجاوز کرد، و دام های شکارش را برایم نهاد، و مراقبت و نگهبانیش را بر من گماشت، و چون درنده ای که به انتظار به دست آوردن فرصت، برای شکار کردن صیدش کمین نماید، در کمین من نشست، در حالی که خوش رویی چاپلوسی را برایم آشکار می کند، و با شدّت خشم مرا می پاید. ای خدای من! پربرکت و بلند مرتبه ای، هنگامی که فساد باطن و زشتی آنچه را در دل و اندیشه داشت دیدی، او را با مغز در آن گودالی که برای شکار کنده بود در انداختی، و در پرتگاه حفره اش در افکندی، تا پس از سرکشیش، با خواری و خفت در بند دامی که فکر می کرد مرا در آن ببیند گرفتار شد، و اگر رحمت تو نبود، آنچه بر سر او آمد، نزدیک بود به سر من آید.

ص:188

سرکشی و تجاوز به حقوق دیگران

اشاره

سرکشی، نفسی است یا غیری؛ به این معنا که کسی اندازۀ خود را نداند و از حدّ بگذرد.

فلسفۀ وجودی سرکشی و ستمگری این است که: انسان ظرفیّت وجود خویش را نمی شناسد و نفس خود را وجودی بی نیاز و برتر می پندارد. پس از مرز انسانی فراتر می رود، به حق خود و حقوق دیگران تجاوز می کند و مسئله بشر در این مورد کمبود معرفت نفس و عرفان حق است. و به حقیقتِ ظهوری خود پی نبرده و از رحمت و لطف ویژه، محروم گردیده است.

واژۀ باغ از اصل بغی، در لغت فساد و تجاوز از حدّ و طلب شدید و بی انصافی و بی عدالتی است.

علامه طباطبایی رحمه الله در ذیل آیۀ:

فَلَمَّآ أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِ ّ» (1)

پس هنگامی که آنان را نجات بخشد ، ناگهان در زمین به ناحق تجاوز و سرکشی می کنند .

نوشته است: «اصل بغی طلب است، ولی بیشتر کاربرد آن در مورد ستم به غیر حق همراه با تجاوز است. و اگر مقصود از بغی فقط ظلم باشد، قید غیرحق اضافه است.

باغی یعنی کسی که نافرمانی و جفاکاری و زورگویی رابه حدّ سرکشی و طغیان برساند. و دشمنی را از حدّ و اندازه بگذراند که به طغیان و فساد بیانجامد. به همین جهت، زنی که از حدّ خود تجاوز کند و دامن عفّت و حیا را به گناه آلوده سازد، بَغِی

ص:189


1- (1) - یونس (10) : 23. [1]

یا بَغُوّ گویند.» (1)

حقیقت نفاق

در صدر اسلام گروهی نافرمان به نام فئه باغیه بودند که از اطاعت امام معصوم علیهم السلام بیرون شدند و بر او خروج کردند و ظلم و فساد را به اوج رساندند. این چهرۀ نفاق و دورویی، در هر زمانی به گونه ای گوناگون خودنمایی می کند و سدّ راه حق و هدایت می شود.

نفاق و معنای گسترده ای دارد که هر گونه دوگانگی ظاهر و باطن را در برمی گیرد.

سرکشی و طغیان از پایه های اصلی نفاق است که نفس انسان از حدّ و ظرفیّت خود تجاوز می کند، یعنی از ظلم به نفس گذشته و به ستمگری و زورگویی به دیگران روی آورده است.

انواع نفاق

نفاق بر دو گونه است:

1 - نفاق عقیدتی: در کسانی است که به ظاهر اظهار ایمان می کنند ولی در دل شرک و کفر دارند.

2 - نفاق رفتاری: دربارۀ کسانی است که اعتقاد باطنی آنان اسلام است، ولی رفتار و اعمال برخلاف تعهّد باطنی انجام می دهند و در کردار، چهرۀ نفاق درون را نشان می دهند. اینان خشوع ظاهری شان بر خضوع باطنی شان افزون شده است.

ص:190


1- (1) - تفسیر المیزان: 36/10.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلنِّفاقُ عَلَی أَرْبَعِ دَعائِمَ: عَلَی الْهَوَی وَ الْهُوَیْنا وَ الْحَفِیظَهِ وَ الطَّمَعِ فَالْهَوَی عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَی الْبَغَیِ وَ الْعُدْوانِ وَ الشَّهْوَهِ وَ الطُّغْیانِ فَمَنْ بَغَی کَثُرَتْ غَوائِلُهُ وَ تُخُلِّیَ مِنْهُ وَ قُصِرَ عَلَیْهِ وَ مَنِ اعْتَدَی لَمْ یُؤْمَنْ بَوائِقُهُ وَ لَمْ یُسْلَمْ قَلْبُهُ وَ لَمْ یَمْلِکْ نَفْسُهُ عَنِ الشَّهَواتِ وَ مَنْ لَمْ یَعْزِلْ نَفْسَهُ فِی الشَّهَوَاتِ خاضَ فی الْخَبِیثاتِ وَ مَنْ طَغَی ضَلَّ عَلَی عَمْدٍ بِلا حُجَّهٍ. (1)

نفاق بر چهار پایه استوار است: بر هوس و سهل انگاری و خشم و آز، هوس خود بر چهار شاخه است: ستم و تجاوز و شهوت و سرکشی.

هر که ستم کند، گرفتاری هایش زیاد شده و تنها ماند و از کمک به او خودداری شود. هر که تجاوز کند کسی از شرارت ها و بدی هایش در امان نباشد و دلش سالم نماند و در برابر خواهش های نفسانی خوددار نباشد. هر که شهوات خود را تعدیل نکند در پلیدی ها فرو رود. و هر که سرکشی کند خود را از روی قصد و بدون دلیل گمراه نماید.

سرکشی و نفاق بر پایه هواهای نفسانی، ملک و ملکوت را در هم می ریزد.

نعمت ها و برکات آسمانی و زمینی را بی تأثیر می سازد و گاهی پایۀ حکومت یا ملّتی را از ریشه سست می کند و بر همین اساس پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَلْمُلْکُ یَبْقی مَعَ الْکُفْرِ وَ لایَبْقی مَعَ الظُّلْمِ. (2)

حکومت با کفر می ماند ولی با ستمگری نابود می گردد.

اشاره به تأثیر تلخ و بد ظلم و طغیان در بین مردم دارد. چون حاکمان جور بر خلاف حکمت الهی، اعمال قدرت می کنند و نظم و برنامه آفرینش را بر هم می زنند. نظام استعداد و پیشرفت و رشد و کمال جویی را مختلّ ساخته و موجودات، به صورت مردۀ متحرّک و نا امید از حرکت و تلاش باز می مانند. پس

ص:191


1- (1) - الکافی: 393/2، حدیث 1؛ [1]بحار الأنوار: 120/69، باب 99، حدیث 15. [2]
2- (2) - الأمالی، شیخ مفید: 310 (پاورقی)؛ شرح اصول الکافی: 300/9 (پاورقی).

اختیار و اراده از انسان سلب می شود. انواع مفاسد و بدعت ها در جامعه رواج پیدا می کند و مردم برخلاف فطرت و نهاد توحیدی، به شرارت و تجاوز و دنیا پرستی مشتاق می شوند. و نور اسلام از دل ها زدوده می شود و عدالت به عنوان عامل امنیّت و آرامش در جوامع برچیده گردد، همانطور که در عصر حکومت جبّارانۀ حجاج بن یوسف ثقفی، مردم در فشار و ترس می زیستند و روستاها و شهرها به مانند مناطق جنگ زده ویران و مخروبه گشت.

اما در دروۀ حکومت عمر بن عبدالعزیز، به خاطر عدالت پیشگی و عزّت نفس او مردم در رفاه نسبی و آسایش خاطر بوده اند و به دین و اخلاق هم بسیار پایبند و استوار عمل می کرده اند.

آثار و پیامدهای ظلم و ستمگری

گاهی آثار و پیامدهای ستمگری زیاد و به سرعت دامن شخص ظالم را می گیرد.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

إنَّ أَسْرَعَ الْخَیْرِ ثَواباً الْبِرُّ وَ إنَّ أَسْرَعَ الشَّرِّ عِقاباً الْبَغْیُ. (1)

پاداش نیکی زودتر از هر کار خوب دیگری می رسد و کیفر ستم و تجاوز زودتر از هر گناهی گریبان می گیرد.

امام علی علیه السلام در نامۀ خویش به معاویه به عاقبت شرّ ستمکاری اشاره می فرماید:

فَإنَّ الْبَغْیَ وَ الزُّورَ یُوتِغانِ بِالْمَرْءِ فی دینِهِ وَ دُنْیاهُ وَ یُبْدیانِ خَلَلَهُ عِنْدَ مَنْ یَعِیبُهُ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّکَ غَیْرُ مُدرِکٍ ما قُضِیَ فَواتُهُ. (2)

ص:192


1- (1) - بحار الأنوار: 195/69، باب 105، حدیث 18؛ [1]ثواب الأعمال: 166. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: نامۀ 48. [3]

ستم و بهتان انسان را در دین و دنیایش رسوا و انگشت نما می کند و عیب و نقصش را نزد عیب جویان آشکار می نماید. تو می دانی آنچه را از دستت رفته به دست نخواهی آورد.

حضرت در خطبۀ قاصعه، با کوبیدن شیطان، سرکردۀ مستکبران و مردم ستم پیشه می فرماید:

اَلا وَ قَدْ امْعَنْتُمْ فِی الْبَغْیِ وَ افْسَدْتُمْ فِی الْاَرْضِ، مُصارَحَهً لِلّهِ بِالْمُناصَبَهِ وَ مُبارَزَهً لِلْمُؤْمِنینَ بِالْمُحارَبَهِ...

... فَاللّهَ اللّهَ فی عاجِلِ الْبَغْیِ وَ آجِلِ وَخامَهِ الظُّلْمِ وَ سُوءِ عاقِبَهِ الْکِبْرِ فَاِنَّها مَصیدَهُ ابْلیسَ الْعُظْمی وَ مَکیدَتُهُ الْکُبْری الَّتی تُساوِرُ قُلُوبَ الرِّجالِ مُساوَرَهَ السُّمُومِ الْقاتِلَهِ. (1)

شما در تجاوز و ستمگری به شدّت پیش راندید، و در روی زمین فساد ایجاد کردید، به گونه ای که آشکارا با حضرت حق دشمنی نموده و علنی با مردم مؤمن به جنگ برخاستید...

... خدا را خدا را، از عقوبت تجاوز در این جهان، و نتیجۀ وخامت ستم در آن جهان، و بدی عاقبت کبر، که بزرگترین دام شیطان، و عظیم ترین مکر اوست، چنان کیدی که با دل ها چونان زهرهای کشنده می رزمد.

امام صادق علیه السلام در تفسیر گناهانی که مخالفت پروردگار را در پی دارد، می فرماید:

الذُّنُوبُ الَّتی تُغَیِّرُ النِّعَمَ الْبَغْیُ وَ الذُّنُوبُ الَّتی تُورِثُ النَّدَمَ الْقَتْلَ وَ الَّتی تُنْزِلُ النقَمَ الظُّلْمُ وَ الَّتی تَهْتِکُ السِّتْرَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ الَّتی تَحْبِسُ الرِّزْقَ

ص:193


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 234. [1]

الزِّنا وَ الَّتی تُعَجِّلُ الْفَناءَ قَطِیعَهُ الرَّحِمِ وَ الَّتی تَرُدُّ الدُّعَاءَ وَ تُظْلِمُ الْهَواءَ عُقُوقُ الْوالِدَیْنِ. (1)

گناهانی که نعمت ها را دگرگون می کند، سرکشی و زورگویی است و گناهانی که پشیمانی به بار می آورد، آدم کشی است و گناهانی که انتقام و کیفرها را فرود می آورد، ستم است. و گناهانی که پرده ها را می درد، شرابخواری است و گناهانی که جلوی روزی را می گیرد، زناست و گناهانی که مرگ را شتاب می بخشد، بریدن پیوند خویشاوندی است و گناهانی که مانع استجابت دعا می شود و فضا را تیره و تار می کند، آزردن پدر و مادر است.

بنابراین طغیان آدمی از هر دید و روش مذموم و خانمانسوز است و پیروی از بیان معصومان علیهم السلام در این زمینه هوشیاری و آگاهی را افزون می نماید، همانگونه که امیر بیان امام علی علیه السلام فرمود:

تَحِلُّوا بِالْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ الْکَفِّ عَنِ الْبَغْیِ وَ الْعَمَلِ بِالْحَقِّ وَ الْأِنْصافِ مِنَ النَّفْسِ وَ اجْتِنابِ الْفَسادِ وَ إِصْلاحِ الْمَعادِ. (2)

خودتان را با در پیش گرفتن فضیلت و خودداری از ستم و تجاوز و عمل به حق و انصاف به خرج دادن و دوری از فساد و آباد کردن قیامت، بیارایید.

ص:194


1- (1) - الکافی: 447/2، حدیث 1؛ [1]بحار الأنوار: 374/70، باب 138، حدیث 11. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 317، حدیث 7323. [3]

[«9»وَ کَمْ مِنْ حَاسِدٍ قَدْ شَرِقَ بِی بِغُصَّتِهِ وَ شَجِیَ مِنِّی بِغَیْظِهِ وَ سَلَقَنِی بِحَدِّ لِسَانِهِ وَ وَحَرَنِی بِقَرْفِ عُیُوبِهِ وَ جَعَلَ عِرْضِی غَرَضاً لِمَرَامِیهِ وَ قَلَّدَنِی خِلاَلاً لَمْ تَزَلْ فِیهِ وَ وَحَرَنِی بِکَیْدِهِ وَ قَصَدَنِی بِمَکِیدَتِهِ «10»فَنَادَیْتُکَ - یَا إِلَهِی - مُسْتَغِیثاً بِکَ وَاثِقاً بِسُرْعَهِ إِجَابَتِکَ عَالِماً أَنَّهُ لاَ یُضْطَهَدُ مَنْ أَوَی إِلَی ظِلِّ کَنَفِکَ وَ لاَ یَفْزَعُ مَنْ لَجَأَ إِلَی مَعْقِلِ انْتِصَارِکَ فَحَصَّنْتَنِی مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِکَ «11»وَ کَمْ مِنْ سَحَائِبِ مَکْرُوهٍ جَلَّیْتَهَا عَنِّی وَ سَحَائِبِ نِعَمٍ أَمْطَرْتَهَا عَلَیَّ وَ جَدَاوِلِ رَحْمَهٍ نَشَرْتَهَا وَ عَافِیَهٍ أَلْبَسْتَهَا وَ أَعْیُنِ أَحْدَاثٍ طَمَسْتَهَا وَ غَوَاشِی کُرُبَاتٍ کَشَفْتَهَا]

و چه بسیار حسودی که به خاطر من اندوه و غصه گلوگیرش شد، و شدّت خشمش نسبت به من در گلویش پیچید، و با نیش زبان مرا آزار داد، و به عیوب خودش به من طعنه زد، و آبرویم را نشانۀ تیرهای حسدش قرار داد، و صفات ناپسندی که در وجود خودش بود، به گردن من انداخت، و با مکرش مرا دچار شدّت خشم کرد، و با نیرنگش آهنگ من نمود. ای خدای من! با فریاد خواهی از تو صدایت زدم، در حالی که به سرعت اجابت دعایم اطمینان داشتم، و آگاه بودم که هر کس در سایۀ حمایتت پناه گیرد، مورد ستم قرار نگیرد، و هر کس به پناهگاه یاری تو ملتجی شود، گرفتار ترس و وحشت نمی شود، و تو مرا به

ص:195

قدرتت از سختی و شرّ او حفظ کردی.

و چه بسیار ابرهای ناپسند و تیره و زشتی که از آسمان زندگیم برطرف فرمودی، و ابرهای نعمتی که بر من باریدی، جویبارهای رحمتی که در کشت زار حیاتم روان کردی، و چه بسیار جامه های عافیتی که بر من پوشاندی، و چشمه های حوادثی که به خاک انباشتی، و پردۀ غم هایی که از دلم برطرف کردی.

حسادت و حسرت

اشاره

هنگامی که نعمتی به انسان می رسد چهار حالت روانی در او پدیدار می شود:

نخست اینکه: آرزو کند همانگونه که دیگران دارند او هم داشته باشد، این حالت را «غبطه» می نامند. این حالی نیکو و در خور ستایش است؛ زیرا انسان را به تلاش و کار سازنده وا می دارد. هیچگونه اثر مخرّبی در فرد و جامعه ندارد و همگان را به آسایش و سعادت می رساند.

دوّم اینکه: آرزو می کند؛ دیگران در نعمت باشند هر چند خودش در محرومیّت و کمبود زندگی کند. حتی آمادگی دارد که آنچه را از نعمت های جسمی و مادی بهره مند است در اختیار دیگران بگذارد و از منافع خود چشم بپوشد، این حالت را «ایثار» می گویند. یعنی دیگری را بر خود برتری دهد و سود او را بر سود خود مقدّم بدارد. این از مهم ترین صفات برجستۀ انسانی است.

سوم اینکه: آرزو می کند خودش دارای آن نعمت شود و دیگران از آن محروم بمانند. این حالت را «بخل» و تن خواهی می گویند. در این حال انسان همه چیز را برای خود می خواهد و از محرومیّت دیگران لذّت می برد.

چهارم اینکه: آرزو می کند آن نعمت از دیگران گرفته شود و برای این آرزو، کوشش فراوانی هم می کند. این حالت ناپسند را «حسد» یا حسادت می نامند. این

ص:196

شیوۀ روانی، او را به تلاش تخریبی دربارۀ دیگران وا می دارد، بی آنکه فایدۀ سازنده ای برای خود داشته باشد.

ریشۀ پیدایش این بیماری روانی در انسان، افراط در خوی برتری جویی و تک محوری است. این خصلت اگر در حدّی تعدیل نگردد به دیگران تجاوز کرده و برای دیگران در نیل به کمالات مادّی یا معنوی ایجاد مزاحمت می کند و خواهان زوال نعمت از آنها می گردد. آنچنان در آرزو و ضربه زدن به محسود همّت می گمارد که دین و شرف و آسایش خود را در این راه فدا می کند. و انسان باید از شرّ آن به خداوند منّان پناه برد؛ زیرا حسادت دارویی به غیر از پناه بردن به خدا ندارد همانگونه که پروردگار در سورۀ فلق فرموده است:

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِ ّ الْفَلَقِ * مِن شَرِّ مَا خَلَقَ * وَ مِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ * وَ مِن شَرِّ النَّفَّثَتِ فِی الْعُقَدِ * وَ مِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» (1)

بگو : به پروردگار سپیده دم پناه می برم ، * از زیان مخلوقاتی که [ با انحرافشان از قوانین الهی به انسان ] ضرر می رسانند ، * و از زیان شب هنگامی که با تاریکی اش درآید [ که در آن تاریکی انواع حیوانات موذی و انسان های فاسق و فاجر برای ضربه زدن به انسان در کمین اند ] * و از زیان زنان دمنده [ که افسون و جادو ] در گره ها [ می دمند و با این کار شیطانی در زندگی فرد ، خانواده و جامعه خسارت به بار می آورند ] * و از زیان حسود ، زمانی که حسد می ورزد .

حسادت در میان همه شرور، برجسته ترین شرّ است؛ زیرا حسود نقشه ها و حیله هایی را به کار می برد و مرتکب انواع شرارت و آسیب ها می شود تا به هدف برسد.

ص:197


1- (1) - فلق (113) : 1 - 5. [1]

حسود در حقیقت به خداوند اعتراض دارد و در برابر اراده و حکمت او موضع می گیرد. حسود هرگز خیرخواهی و نصیحت نمی کند و به خاطر خوی حسادت از خیر خودش هم جلوگیری می کند و به مرگ دیگری راضی می شود.

حسادت در روایات

روایاتی از معصومان دین به این مضامین به ما رسیده است:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِمُوسَی بْنِ عِمْرانَ علیه السلام یَا ابْنَ عِمْرانَ! لاتَحْسُدَنَّ النّاسَ عَلی ما آتَیْتُهُمْ مِنْ فَضْلی وَ لاتَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ذلِکَ وَ لاتُتْبِعْهُ نَفْسَکَ فَإِنَّ الْحاسِدَ ساخِطٌ لِنِعَمی صادٌّ لِقَسْمِیَ الَّذی قَسَمْتُ بَیْنَ عِبادِی وَ مَنْ یَکُ کَذلِکَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَ لَیْسَ مِنِّی. (1)

خداوند بلند مرتبه و عزیز به موسی بن عمران فرمود: ای پسر عمران! بر آنچه از فضل و کرم خود به مردم داده ام، حسادت مورز و چشمت را به دنبال آن دراز مکن و دلت را در پی آن مبر؛ زیرا رشک برنده، از نعمت من ناراحت است و از تقسیمی که میان بندگانم کرده ام جلوگیری می کند و کسی که چنین باشد، نه من از اویم و نه او از من است.

در این زمینه حضرت علی علیه السلام می فرماید:

اَلْحَسَدُ داءٌ عَیاءٌ لایَزُولُ إِلاّ بِهَلْکِ الْحاسِدِ أَوْ مَوْتِ الْمَحْسُودِ. (2)

حسادت مرض خطرناکی است که جز با هلاکت حسود یا مرگ رشک برده شده، از بین نمی رود.

ص:198


1- (1) - الکافی: 307/2، حدیث 6؛ [1]بحار الأنوار: 249/70، باب 131، حدیث 6. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 300؛ حدیث 6819. [3]

و نیز فرمود:

اَلْحاسِدُ یُظْهِرُ وُدَّهُ فی اقْوالِهِ وَ یُخْفِی بُغْضَهُ فِی أَفْعالِهِ، فَلَهُ اسْمُ الصَّدِیقَ وَ صِفَهُ الْعَدُوُّ. (1)

آدم رشک برنده، دوستی خود را در گفتارش آشکار می کند و کینۀ خود را در کردارش پنهان می سازد. پس نام دوست دارد ولی در صفت دشمن است.

حسدورزی و رشک نسبت به مؤمنان و مسلمانان از وساوس شیطانی و پوششی بس بزرگ، میان خدا و بنده است و سرانجام به کفر و شرک می انجامد.

امام صادق علیه السلام در نامه ای به یارانش می فرماید:

إِیّاکُمْ أَنْ یَحْسُدَ بَعْضُکُمْ بَعْضًا، فَإِنَّ الْکُفْرَ أَصْلُهُ الْحَسَدُ. (2)

از حسودی به یکدیگر پروا کنید؛ زیرا ریشۀ کفر، حسادت است.

و نیز فرمود:

یَقُولُ إِبْلِیسُ لِجُنُودِهِ أَلْقُوا بَیْنَهُمُ الْحَسَدَ وَ الْبَغْیَ فَإِنَّهُما یَعْدِلانِ عِنْدَ اللّهِ الشِّرْکَ. (3)

فرماندۀ شیاطین به لشکریان خود می گوید: میان آنان حسادت و تجاوزگری افکنید که آن دو نزد خدا برابر با شرک است.

در روایتی امام صادق علیه السلام دربارۀ پایه های کفر و فساد می فرماید:

اصول و ریشه های کفر در سه چیز است: حرص و تکبّر و حسد.

اما حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد.

ص:199


1- (1) - غرر الحکم: 301، حدیث 6841. [1]
2- (2) - الکافی: 8/8، حدیث 1؛ [2]بحار الأنوار: 217/75، باب 23، حدیث 93. [3]
3- (3) - الکافی: 327/2، حدیث 2؛ [4]بحار الأنوار: 260/60، باب 3، حدیث 136. [5]

و اما غرور سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچی کند.

و اما حسادت، سبب شد که یکی از فرزندان آدم، دیگری را نابود سازد. (1)و نیز فرمود:

اصل حسد و رشک در افراد از تاریکی قلب و کوردلی و از انکار نعمت های خدا سرچشمه می گیرد و این دو، دو بال کفر هستند، به سبب حسد بود که فرزند آدم در یک حسرت جاودانی فرو رفت و به هلاکتی افتاد که هرگز از آن رهایی نمی یابد. (2)و نیز حضرت در وظایف انسان دین محور می فرماید:

آدم دیندار می اندیشد، در نتیجه آرامش او را فرا می گیرد و خود را کوچک می شمارد پس به فروتنی می گراید. قناعت می ورزد و به سبب آن از مردم بی نیاز می شود و به آنچه او را داده شده خشنود است. گوشۀ تنهایی برمی گزیند و از دوستان بی نیاز می گردد. قید شهوت ها و خواهش های نفسانی را می زند و بدین سان آزاد می شود.

دنیا را کنار می گذارد و در نتیجه خود را از بدی ها و گزندهای آن حفظ می کند. حسادت را دور می کند پس دوستی و محبّت آشکار می شود. مردم را نمی ترساند از این رو از آنان نمی ترسد، به آنان تجاوز نمی کند پس از گزند ایشان در امان است. به هیچ دل نمی بندد و در نتیجه به رستگاری و کمال فضیلت دست می یابد. عافیت را به دیدۀ بصیرت می بیند و از این رو کارش به پشیمانی نمی کشد. (3)

ص:200


1- (1) - الکافی: 289/2، حدیث 1؛ [1] بحار الأنوار: 104/69، باب 99، حدیث 1.
2- (2) - بحار الأنوار: 255/70، باب 131، حدیث 23؛ مصباح الشریعه: 104.
3- (3) - بحار الأنوار: 277/66، باب 37، حدیث 12؛ الأمالی، شیخ مفید: 52، حدیث 14. [2]

از نظر معنوی حسد نشانۀ کمبود شخصیّت و نادانی و کوتاه فکری و ضعف ایمان است و چون حسود در واقع خود را ناتوان تر از آن می بیند که به مقام محسود و بالاتر از آن برسد، کوشش می کند محسود را به عقب برگرداند و علاوه؛ او در عمل به حکمت و مصلحت باری تعالی، بخشندۀ اصلی نعمت ها، اعتراض می کند.

بنابراین شخص حسود به مرور زمان بدگمانی او به خدا و حکمت و عدالت او بیشتر می شود و همین حالت او را از وادی ایمان بیرون می کشد.

انگیزه های حسادت

اشاره

علمای اخلاق و معرفت؛ انگیزه های اصلی حسد را در هفت خصلت برشمرده اند:

1 - خباثت درون و خساست نفس:

از این که خیر و برکتی به بندگان خدا برسد و مردمان به پیشرفت و آسایش دست یابند؛ یا در رحمتی گشوده شود تا اندوه و مشکلات مردم برطرف شود و شادی و سرور به همگان وارد شود؛ متنفّر است.

2 - دشمنی و کینه:

او هر گاه دیگران را در بلا و گرفتاری ببیند؛ شادمان می گردد و چون مردم در نعمت و رفاه و خوشی باشند، نفرین و توهین می کند. در هر حال مخالفت خود را نشان می دهد.

3 - جاه طلبی و مقام پرستی:

او پیوسته از مردم انتظار دارد که وی را ممتاز و برتر بدانند و ستایش و تکریم را مخصوص او بدانند. و اگر بداند کسی در آن سوی گیتی با او رقابت می کند، سخت

ص:201

نگران می شود و خواهان نابودی و شکست او می شود تا او در زمانه یکتا و یگانه باشد.

4 - خوف زوال آرزوها:

چون ترس از دست رفتن جایگاه خود یا خواسته هایش به سبب دیگران را دارد مانند: محبّت و احترام نزد پدر و مادر یا دو همسر نزد شوهر یا زرنگی شریک نزد شریک او و... پس برای از بین بردن این حالت به اسباب تلافی متوسّل می شود.

5 - کوچک شمردن:

از رسیدن به مقام مالی یا درجۀ معنوی دیگری بر او گران می آید و برای کوبیدن و تحقیر مقام او در بین جامعه، از هیچ کوششی دریغ نمی کند.

6 - غرور و نخوت:

چنین کسی که بینش او خود برتربینی است؛ انتظار دارد همه افراد مطیع و نوکر او باشند، از این که کسی به نوایی و منالی برسد رشک می برد و می خواهد که او هم به جایی برسد که در برابر دیگری اظهار فضل و وجود کند و خود را بزرگتر نشان دهد.

7 - عجب و خودبینی:

محسود در نظر حسود اندک و پست شمرده می شود، ولی مقام و منزلت او در نظرش بزرگ و ارجمند باشد، چنانکه امّت های پیامبران گذشته دربارۀ ایشان چنین پنداری داشتند که آنان را مثل خود می دانستند.

حکایت عیسی علیه السلام و عجب مردی کوتاه قد

امام صادق علیه السلام می فرماید:

یکی از یاران حضرت عیسی علیه السلام که قد کوتاهی داشت همیشه در کنار ایشان دیده می شد. در یکی از مسافرت ها که همراه عیسی علیه السلام بود، در راه به دریا رسیدند.

حضرت عیسی علیه السلام با یقین خالص زمزمه کرد:

«بِسْمِ اللّه» و بر روی آب حرکت کرد.

آن مرد همراه، هنگامی که عیسی علیه السلام را بر روی آب دید با اطمینان گفت:

«بِسْمِ اللّه»

ص:202

و روی آب راه افتاد تا به حضرت عیسی علیه السلام رسید ولی ناگهان دچار خودبینی و حسادت شد و با خود گفت:

عیسی روح اللّه علیه السلام روی آب راه می رود من هم روی آب راه می روم. بنابراین عیسی علیه السلام چه فضیلتی بر من دارد؟ هر دو روی آب راه می رویم. هماندم ناگهان زیر آب رفت و فریادش بلند شد: ای روح اللّه! مرا بگیر و نجاتم ده!

حضرت عیسی علیه السلام دستش را گرفت و از آب بیرون آورد و فرمود: ای مرد کوچک، مگر چه گفتی که در آب فرو رفتی؟ مرد کوتاه قد گفت: من گفتم: همانطور که روح اللّه روی آب راه می رود من نیز روی آب راه می روم. پس با این حساب چه فرقی بین ماست و خودبینی به من دست داد و به کیفرش گرفتار شدم.

حضرت عیسی علیه السلام فرمود:

تو خود را در جایگاهی قرار دادی که شایسته نبودی، بدین جهت خداوند بر تو غضب نمود، از آنچه گفتی توبه کن. مرد توبه کرد و به رتبه و مقامی که خدا برایش قرار داده بود بازگشت و موقعیّت خود را دریافت.

امام صادق علیه السلام پس از نقل حکایت فرمود:

فَاتَّقُوا اللّهَ وَ لایَحْسُدَنَّ بَعْضُکُمْ بَعْضاً. (1)

پس از خدا بترسید و پرهیزکار باشید و به همدیگر حسادت نورزید.

ص:203


1- (1) - الکافی 306/2، حدیث 3؛ بحار الأنوار: 244/70، باب 131، حدیث 3. [1]

[«12»وَ کَمْ مِنْ ظَنٍّ حَسَنٍ حَقَّقْتَ وَ عَدَمٍ جَبَرْتَ وَ صَرْعَهٍ أَنْعَشْتَ وَ مَسْکَنَهٍ حَوَّلْتَ «13»کُلُّ ذَلِکَ إِنْعَاماً وَ تَطَوُّلاً مِنْکَ وَ فِی جَمِیعِهِ انْهِمَاکاً مِنِّی عَلَی مَعَاصِیکَ لَمْ تَمْنَعْکَ إِسَاءَتِی عَنْ إِتْمَامِ إِحْسَانِکَ وَ لاَ حَجَرَنِی ذَلِکَ عَنِ ارْتِکَابِ مَسَاخِطِکَ لاَ تُسْأَلُ عَمَّا تَفْعَلُ «14»وَ لَقَدْ سُئِلْتَ فَأَعْطَیْتَ وَ لَمْ تُسْأَلْ فَابْتَدَأْتَ وَ اسْتُمِیحَ فَضْلُکَ فَمَا أَکْدَیْتَ]

و چه بسیار گمان نیکی که به تو داشتم، و تو آنها را محقق ساختی، و نداری و فقری که جبران فرمودی، و افتادنی که دستم را گرفتی و از آن بلند کردی، و مسکنت و فقری که به غنا و ثروت تغییر دادی. همۀ اینها از روی نعمت دهی و احسان تو بود، و من در عین غرق بودن در تمام آن مواهب و الطاف، نسبت به نافرمانیت در تلاش و کوشش بودم؛ ولی بدکاریم و زشتی کردارم، تو را از کامل کردن احسانت در حق من باز نداشت، و این احسانت مرا از ارتکاب علل خشم تو منع نکرد.

تو از آن چه انجام می دهی بازخواست نمی شوی. از تو خواسته شد، عطا کردی و خواسته نشد، به عطا کردن آغاز فرمودی، و احسانت درخواست شد، بخل نورزیدی.

ص:204

[أَبَیْتَ - یَا مَوْلاَیَ - إِلاَّ إِحْسَاناً وَ امْتِنَاناً وَ تَطَوُّلاً وَ إِنْعَاماً وَ أَبَیْتُ إِلاَّ تَقَحُّماً لِحُرُمَاتِکَ وَ تَعَدِّیاً لِحُدُودِکَ وَ غَفْلَهً عَنْ وَعِیدِکَ فَلَکَ الْحَمْدُ - إِلَهِی - مِنْ مُقْتَدِرٍ لاَ یُغْلَبُ وَ ذِی أَنَاهٍ لاَیَعْجَلُ «15»هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النِّعَمِ وَ قَابَلَهَا بِالتَّقْصِیرِ وَ شَهِدَ عَلَی نَفْسِهِ بِالتَّضْیِیعِ]

ای مولای من! تو نخواستی مگر احسان و اکرام و نیکی کردن و نعمت دادن را، و من نخواستم مگر افتادن در محرّماتت و تجاوز از حدودت و غفلت از تهدیدت را.

خدای من تو را سپاس؛ سپاس نسبت به نیرومندی که مغلوب نمی شود و مهلت دهنده ای که در عذاب کردن شتاب نمی ورزد. این جایگاه کسی است که به فراوانی نعمت ها اعتراف کرد، و با کوتاه آمدن از شکر نعمت ها، با نعمت ها به مقابله برخاست، و علیه خود به تباه کردن امورش گواهی داد.

تقابل نیک خدا و عملکرد بنده

اشاره

یکی از اسمای الهی «المنّان» است. منّان به معنی عطاکننده و احسان کننده است و واژۀ منّت به معنی بخشیدن نعمت می باشد.

راغب اصفهانی در مفردات می نویسد:

ریشۀ اصلی لغت «منّت» از اصل «مَنّ» به معنای سنگ هایی که با آن وزن می کنند. به همین دلیل هر نعمت سنگین و گران بهایی را منّت می گویند.

ص:205

برای «المنّان» که صیغۀ مبالغه می باشد دو معنی بیان شده است؛ یکی بخشنده و انعام کننده و دیگری منّت و امتنان و لطف و تفضّل است که در این باره خداوند منّان می فرماید:

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَبَ وَالْحِکْمَهَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَلٍ مُّبِینٍ» (1)

یقیناً خدا بر مؤمنان منّت نهاد که در میان آنان پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان می خواند و [ از آلودگی های فکری و روحی ] پاکشان می کند ، و کتاب و حکمت به آنان می آموزد ، و به راستی که آنان پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند .

یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُواْ قُل لَّاتَمُنُّواْ عَلَیَّ إِسْلَمَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَنِ إِن کُنتُمْ صَدِقِینَ» (2)

از اینکه اسلام آورده اند بر تو منّت می گذارند ؛ بگو : اگر [ در ادعای مؤمن بودن ] راستگویید ، بر من از اسلام آوردن خود منّت نگذارید ، بلکه خداست که با هدایت شما به ایمان بر شما منّت دارد .

منّت، در زبان قرآن معنای گسترده ای دارد که بیشتر شامل بخشیدن نعمت های سنگین است. اگر جنبۀ عملی داشته باشد، یعنی بزرگی در کارش نعمت گرانقدری را به دیگری بدهد که بسیار زیبا و ارزنده است. اما اگر کسی کار کوچک خود را با سخن بزرگ کند و به رخ دیگران بکشد، امری نازیبا و بی ارزش است. البته منّت گذاشتن به مفهوم دوّم در مورد انسان، روش مردم فرومایه و کم خرد بوده و سیره ای

ص:206


1- (1) - آل عمران (3) : 164. [1]
2- (2) - حجرات (49) : 17. [2]

ناپسند است.

مداومت بر اسم منّان، برای ایمنی از خوف و رسیدن به نعمت نافع است و برای دفع تنگدستی و فقر مجرّب است که انسان این ذکر را بخواند:

یا مَنّانُ ذَا الْإِحْسانِ قَدْعَمَّ الْخَلائِقَ مِنْهُ وَ فَضْلُهُ. (1)

ای بخشنده و صاحب نیکویی و کرم! همانا همۀ آفریدگان را بخشش و لطف او فرا گیرد.

اما گاهی از میان پاداش های الهی که برای اعمال مؤمنان نیکوکار و صالحان شکیبا و پایدار، بدون منّت پرداخت می شود؛ اجر غیرممنون است. یعنی پاداش های خداوند گسسته نمی شود و بدون انقطاع و منّت پیوسته ادامه دارد. به ویژه کسانی که اعمال عبادی و رفتارهای اخلاقی خود را بدون منّت و چشمداشتی از کریم بنده نواز انجام می دهند و در برابر فشارهای روحی و روانی مانند تهمت و توهین، به لطف و تفضّل پروردگار توجّه می کنند، بسیار صاحب خیر و برکت خواهند شد.

پروردگار کریم در چند آیه احسان و نعمت بدون منّت خود را بیان فرموده، از جمله در سورۀ قلم خطاب به رسول عزیزش می فرماید:

مَآ أَنتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ * وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ» (2)

که به سبب نعمت و رحمت پروردگارت [ که نبوّت ، دانش و بصیرت است ] تو مجنون نیستی ؛ * و بی تردید برای تو پاداشی دایم و همیشگی است .

در آیۀ فوق کلمۀ «ممنون» اگر از ریشه «منّ» به معنای قطع باشد، به معنای پاداش بی انقطاع است و اگر از مادّۀ «منّت» باشد، یعنی الطاف الهی بدون منّت است و به

ص:207


1- (1) - بحار الأنوار: 168/92، باب 105، حدیث 22؛ [1]مهج الدعوات: 305. [2]
2- (2) - قلم (68) : 2 - 3. [3]

ظاهر، معنای اول منظوراست؛ زیرا به رخ کشیدن از جانب خداوند عیب نیست، بلکه انگیزه ای برای شکر و اطاعت از او می شود.

این اوصاف مخصوص خداوند بزرگوار است که منّت خود را با ذلّت و کیفر، تلخ نمی کند و گاهی پاداش اخروی را به مزد دنیایی می فروشد و دچار خسران می شود.

از این رو امام سجّاد علیه السلام در فرازی از دعای طلب حوائج، به درگاه خداوند متعال می فرماید:

«وَ یَا مَنْ لاَ یَبِیعُ نِعَمَهُ بِالْأَثْمَانِ وَ یَا مَنْ لاَ یُکَدِّرُ عَطَایَاهُ بِالاِمْتِنَانِ» (1)ای آنکه نعمت هایت را به بها نمی فروشی. ای خدایی که عطاهایت را به کدورت منّت آلوده نمی کنی.

ودر فراز دیگری می فرماید:

«وَ عَلِمْتُ أَنَّ کَثِیرَ مَا أَسْاَلُکَ یَسِیرٌ فِی وُجْدِکَ، وَ أَنَّ خَطِیرَ مَا أَسْتَوْهِبُکَ حَقِیرٌ فِی وُسْعِکَ، وَ أَنَّ کَرَمَکَ لاَ یَضِیقُ عَنْ سُؤَالِ أَحَدٍ، وَ أَنَّ یَدَکَ بِالْعَطَایَا أَعْلَی مِنْ کُلِّ یَدٍ» (2)دانستم که خواستۀ من از تو هر چند زیاد باشد در کنار دارائیت بسیار ناچیز است و چشمداشت فوق العاده من به بخششت در جنب توانایی تو حقیر است و دایرۀ بزرگواریت از تقاضاهای هیچ کس تنگ نمی شود و دست عطایت از هر دستی برتر است.

بنابراین که منّت گذاری از سوی بندگان عادتی ناپسند است، نباید زیبایی و شیرینی احسان و لطف را با منّت و اذیّت فاسد نمود.

ص:208


1- (1) - صحیفه سجادیه: دعای 13. [1]
2- (2) - صحیفه سجادیه: دعای 13. [2]
منّت گذاشتن در روایات

حضرت علی علیه السلام مذمّت به رخ کشیدن و منّت گذاشتن می فرماید:

جَمالُ الْإِحْسانِ تَرْکُ الْإِمْتِنانِ. (1)

زیبایی نیک کردن، منّت ننهادن است.

آفَهُ السَّخَاءِ الْمَنُّ. (2)

آفت سخاوت، منّت گذاری است.

ظُلْمُ الْإِحْسانِ قُبْحُ الْإِمْتِنانِ. (3)

ستم نیکوکاری، زشتی منّت گذاشتن است.

وِزْرُ صَدَقَهِ الْمَنّانِ یَغْلِبُ أَجْرَهُ. (4)

گناه نیکی منّت گذارنده، بر پاداش او غلبه می کند.

لَیْسَ مِنَ الْکَرَمِ؛ تَنْکِیدُ الْمِنَنِ بِالْمَنِّ. (5)

از کرم نیست، که نعمت ها به منّت گذاشتن، تیره شود.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی یَقُولُ: ابْنَ آدَمَ تَطَوَّلْتَ عَلَیْکَ بِثَلاثَهٍ سَتَرْتَ عَلَیْکَ ما لَوْیَعْلَمُ بِهِ أَهْلُکَ ما وَارَوْکَ وَ أَوْسَعْتُ عَلَیْکَ فَاسْتَقْرَضْتُ مِنْکَ فَلَمْ تُقَدَّمْ خَیْراً وَ جَعَلْتُ لَکَ نَظِرَهً عِنْدَ مَوْتِکَ فِی ثُلُثِکَ فَلَمْ تُقَدِّمْ خَیْراً. (6)

ص:209


1- (1) - غرر الحکم: 390، حدیث 8959. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 381، حدیث 8622. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 389، حدیث 8931. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 390، حدیث 8946. [4]
5- (5) - غرر الحکم: 389، حدیث 8934. [5]
6- (6) - بحار الأنوار: 19/67، باب 43، حدیث 13؛ [6] الخصال: 136/1، حدیث 150.

خداوند متعال می فرماید: ای فرزند آدم! با سه نعمت بزرگ بر تو منّت نهادم:

1 - زشتی ها را بر تو پوشاندم که اگر خانواده ات آنها را می دانستند پرده پوشی نمی کردند.

2 - گشایش و آسایش در زندگی به تو دادم، سپس از تو قرض خواستم ولی تو قدم خیر برنداشتی؛ چیزی را نفرستادم.

3 - نزدیک مرگ ثلث مال را در اختیار تو نهادم، باز هم قدمی خیر، برنداشتی.

به هر حال این حقّ خداوند کریم است که با همۀ زشتی اعمال و کم توجّهی انسان ها در هنگام درخواست از او پاسخ نیک می دهد، ولی گاهی جواب نمی دهد چون مصلحت نمی داند.

حضرت سجّاد علیه السلام در حق چنین مسئولی می فرماید:

وَ حَقُّ الْمَسْئُولِ إِنْ أَعْطَی فَاقْبَلْ مِنْهُ بِالشُّکْرِ وَ الْمَعْرِفَهِ بِفَضْلِهِ وَ إِنْ مَنَعَ فَاقْبَلْ عُذْرَهُ. (1)

و حق سؤال شونده این است که: اگر چیزی بخشید با تشکّر و قدرشناسی لطفش، از او بپذیری و اگر کمکی نکرد، عذر او را بپذیری.

برخی از بندگان صالح بدون سؤال؛ دارای منیّت نفس و درجات کرامت و احسان می شوند که بدون منّتی، به دیگران رسیدگی می کنند و پروردگار سبحان هم بی منّت، احسان آنان را می پذیرد.

حقیقت نیاز در کلام ابوذر

روزی مهمانی بر ابوذر وارد شد، او که زندگی ساده ای داشت از مهمان معذرت

ص:210


1- (1) - بحار الأنوار: 9/71، باب 1، حدیث 1؛ [1] الخصال: 570/2، حدیث 1.

خواست که من بر اثر گرفتاری نمی توانم اکنون از تو پذیرایی کنم. من چند شتر در فلان نقطه دارم، قبول زحمت کن بهترین آنها را بیاور تا قربانی کنم. میهمان رفت و شتر لاغری با خود آورد.

ابوذر به او گفت: به من خیانت کردی، چرا چنین شتری آوردی؟ او در جواب گفت: من فکر کردم روزی به شترهای دیگر نیازمند خواهی شد.

ابوذر گفت: روز نیاز من زمانی است که از این جهان چشم فرو می بندم و در قبرم می گذارند، چه بهتر که برای آن روز ذخیره کنم با اینکه خداوند فرموده است:

لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ» (1)

هرگز به [ حقیقتِ ] نیکی [ به طور کامل ] نمی رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید . (2)از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اهل معروف و احسان کنندگان در دنیا، در آخرت نیز اهل احسان باشند.

پرسیدند: این چگونه باشد؟ حضرت فرمود: خداوند از راه لطف منّت نهد و ایشان را ببخشاید و آنها حسنات خود را به مردم عطا کنند و آنان به این سبب به بهشت روند. پس هم در دنیا و هم در آخرت اهل احسان هستند. (3)

ص:211


1- (1) - آل عمران (3) : 92. [1]
2- (2) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 343/2؛ [2] تفسیر الثعلبی: 111/3.
3- (3) - بحار الأنوار: 412/71، باب 30، حدیث 25؛ [3]ثواب الأعمال: 182. [4]

[«16»اَللَّهُمَّ فَإِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِالْمُحَمَّدِیَّهِ الرَّفِیعَهِ وَ الْعَلَوِیَّهِ الْبَیْضَاءِ وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِهِمَا أَنْ تُعِیذَنِی مِنْ شَرِّ کَذَا وَ کَذَا فَإِنَّ ذَلِکَ لاَ یَضِیقُ عَلَیْکَ فِی وُجْدِکَ وَ لاَ یَتَکَأَّدُکَ فِی قُدْرَتِکَ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ «17»فَهَبْ لِی - یَا إِلَهِی - مِنْ رَحْمَتِکَ وَ دَوَامِ تَوْفِیقِکَ مَا أَتَّخِذُهُ سُلَّماً أَعْرُجُ بِهِ إِلَی رِضْوَانِکَ وَ آمَنُ بِهِ مِنْ عِقَابِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ]

خدایا! به مقام بلند و رفیع محمدی، و به ولایت روشن علوی به تو تقرّب می جویم، و به واسطۀ آن دو بزرگوار به درگاهت رو می کنم، که مرا از شرّ فلان و فلان پناه دهی، که این پناه دهی در کنار تواناییت تو را به تنگنا نمی اندازد، و در جنب قدرتت تو را دچار زحمت و رنج نمی کند، و تو بر هر کاری توانایی.

ای خدای من! از رحمت و دوام توفیقت به من ببخش که آن را نردبان رسیدن به خشنودیت قرار دهم، و به سبب آن از عقوبتت ایمن گردم، ای مهربان ترین مهربانان!

دعای 50 : مقام ترس از خدا

اشاره

ص:212

ص:213

ص:214

«1» اللَّهُمَّ إِنَّکَ خَلَقْتَنِی سَوِیّاً وَ رَبَّیْتَنِی صَغِیراً وَ رَزَقْتَنِی مَکْفِیّاً «2»اَللَّهُمَّ إِنِّی وَجَدْتُ فِیمَا أَنْزَلْتَ مِنْ کِتَابِکَ وَ بَشَّرْتَ بِهِ عِبَادَکَ أَنْ قُلْتَ: یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً» (1) «3 وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِنِّی مَا قَدْ عَلِمْتَ وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی فَیَا سَوْأَتَا مِمَّا أَحْصَاهُ عَلَیَّ کِتَابُکَ فَلَوْ لاَ الْمَوَاقِفُ الَّتِی أُؤَمِّلُ مِنْ عَفْوِکَ الَّذِی شَمِلَ کُلَّ شَیْ ءٍ لَأَلْقَیْتُ بِیَدِی وَ لَوْ أَنَّ أَحَداً اسْتَطَاعَ الْهَرَبَ مِنْ رَبِّهِ لَکُنْتُ أَنَا أَحَقَّ بِالْهَرَبِ مِنْکَ وَ أَنْتَ لاَ تَخْفَی عَلَیْکَ خَافِیَهٌ فِی الْأَرْضِ وَ لاَ فِی السَّمَاءِ إِلاَّ أَتَیْتَ بِهَا وَ کَفَی بِکَ جَازِیاً وَ کَفَی بِکَ حَسِیباً «4»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ طَالِبِی إِنْ أَنَا هَرَبْتُ وَ مُدْرِکِی إِنْ أَنَا فَرَرْتُ فَهَا أَنَا ذَا بَیْنَ یَدَیْکَ خَاضِعٌ ذَلِیلٌ رَاغِمٌ إِنْ تُعَذِّبْنِی فَإِنِّی لِذَلِکَ أَهْلٌ وَ هُوَ - یَا رَبِّ - مِنْکَ عَدْلٌ وَ إِنْ تَعْفُ عَنِّی فَقَدِیماً شَمَلَنِی عَفْوُکَ وَ أَلْبَسْتَنِی عَافِیَتَکَ «5»فَأَسْأَلُکَ - اللَّهُمَّ - بِالْمَخْزُونِ مِنْ أَسْمَائِکَ وَ بِمَا وَارَتْهُ الْحُجُبُ مِنْ بَهَائِکَ إِلاَّ رَحِمْتَ هَذِهِ النَّفْسَ الْجَزُوعَهَ وَ هَذِهِ الرِّمَّهَ الْهَلُوعَهَ الَّتِی لاَ تَسْتَطِیعُ حَرَّ شَمْسِکَ فَکَیْفَ تَسْتَطِیعُ حَرَّ نَارِکَ وَ الَّتِی لاَ تَسْتَطِیعُ صَوْتَ رَعْدِکَ فَکَیْفَ تَسْتَطِیعُ صَوْتَ غَضَبِکَ؟ «6»فَارْحَمْنِیَ - اللَّهُمَّ - فَإِنِّی امْرُؤٌ حَقِیرٌ وَ خَطَرِی یَسِیرٌ وَ لَیْسَ عَذَابِی مِمَّا یَزِیدُ فِی مُلْکِکَ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ وَ لَوْ أَنَّ عَذَابِی مِمَّا یَزِیدُ فِی مُلْکِکَ لَسَأَلْتُکَ الصَّبْرَ عَلَیْهِ وَ

ص:215


1- (1) - زمر (39) : 53. [1]

أَحْبَبْتُ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ لَکَ وَ لَکِنْ سُلْطَانُکَ - اللَّهُمَّ - أَعْظَمُ وَ مُلْکُکَ أَدْوَمُ مِنْ أَنْ تَزِیدَ فِیهِ طَاعَهُ الْمُطِیعِینَ أَوْ تَنْقُصَ مِنْهُ مَعْصِیَهُ الْمُذْنِبِینَ «7»فَارْحَمْنِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ وَ تَجَاوَزْ عَنِّی یَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ وَ تُبْ عَلَیَّ إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ.

ص:216

[«1»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ خَلَقْتَنِی سَوِیّاً وَ رَبَّیْتَنِی صَغِیراً وَ رَزَقْتَنِی مَکْفِیّاً «2»اَللَّهُمَّ إِنِّی وَجَدْتُ فِیمَا أَنْزَلْتَ مِنْ کِتَابِکَ وَ بَشَّرْتَ بِهِ عِبَادَکَ أَنْ قُلْتَ: یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً» (1) «3 وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِنِّی مَا قَدْ عَلِمْتَ وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی فَیَا سَوْأَتَا مِمَّا أَحْصَاهُ عَلَیَّ کِتَابُکَ]

خدایا! مرا درست اندام و موزون و متناسب آفریدی، و در حالی که کوچک و ناتوان بودم، پرورشم دادی، و به اندازۀ کافی روزیم بخشیدی. خدایا! در آنچه از قرآنت نازل فرمودی، و بندگانت را به آن مژده دادی یافتم که فرمودی:

«ای بندگان من که به سبب گناه بر خود اسراف کردید! از رحمت خدا نومید نشوید؛ مسلماً خدا همۀ گناهان را می آمرزد.» در گذشته از من گناهانی سر زد که به آنها آگاهی و خطاها و معصیت هایی بر عهدۀ من است که به اندازه و مقدار و کیفیت و چگونگی آنها از من داناتری؛ پس وای به رسوایی من از آنچه پروندۀ من ثبت کرده، پرونده ای که تو برای نگارش اعمال مقرّر فرموده ای.

آفرینش انسان، تربیت و پرورش، تکفّل روزی

اشاره

خاک مرده و بی جان به ارادۀ حضرتش به مواد غذایی و گوشت حلال گوشتان تبدیل می شود، دهان و دندان پدر غذا را می جود، اندام ها بعد از دهان لقمه را به

ص:217


1- (1) - زمر (39) : 53. [1]

معده می رسانند، این آزمایشگاه شگفت انگیز هر کجای بدن را به تناسب نیازش تغذیه می کند، قسمتی از آن غذا به توسط آن آزمایشگاه به صلب هدایت می شود، و در آن جا با فعل و انفعالات عجیب و غریب تبدیل به نطفه می گردد!

نطفه که خود از بدایع و صنایع قدرت حق است به تاریک خانۀ رحم منتقل می شود، ارادۀ حق در آن تاریکی ها نطفه را تبدیل به علقه می کند، علقه را به صورت پارۀ گوشت و پارۀ گوشت را به صورت اسکلت درمی آورد، و بر اسکلت گوشت می پوشاند، سپس به آن صورت زیبا جان می دمد و انسانی آراسته و خلقتی سویّ از کار درمی آورد.

وَ لَقَدْ خَلَقْنا الاِْنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طینٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَهً فی قَرارٍ مَکینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ انْشَأْناهُ خَلَقْاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللّهُ احْسَنُ الْخالِقینَ» (1)

و یقیناً ما انسان را از [ عصاره و ]چکیده ای از گِل آفریدیم ، * سپس آن را نطفه ای در قرارگاهی استوار [ چون رحم مادر ] قرار دادیم . * آن گاه آن نطفه را علقه گرداندیم ، پس آن علقه را به صورت پاره گوشتی درآوردیم ، پس آن پاره گوشت را استخوان هایی ساختیم و بر استخوان ها گوشت پوشاندیم ، سپس او را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم ؛ پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است .

آدمیزاد، موجود پیچیده و مرموزی است که از برترین و شگفت ترین اسرار خلقت پروردگار به حساب می آید. تنها پدیده ای که در افکار و اعمال با اراده و اختیار و آزاد برپا شده است و دیگر موجودات چنین ویژگی هایی را ندارند.

امیر بیان و مولای مؤمنان امام علی بن ابی طالب علیه السلام در این باره می فرماید:

ص:218


1- (1) - مؤمنون (23) : 12 - 14. [1]

ثُمَّ نَفَخَ فیها مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ انْساناً ذا اذْهانٍ یُجیلُها وَ فِکَرٍ یَتَصَرَّفُ بِها وَ جَوارِحَ یَخْتَدِمُها وَ ادَواتٍ یُقَلِّبُها وَ مَعْرِفَهٍ یَفْرُقُ بِها بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ وَ الْأَذْواقِ وَ الْمَشامِّ وَ الْاَلْوانِ وَ الْاَجْناسِ، مَعْجُوناً بِطِینَهِ الْأَلْوانِ الْمُخْتَلِفَهِ وَ الْأَشْباهِ الْمُؤْتَلِفَهِ وَ الْاَضْدادِ الْمُتَعادِیَهِ وَ الْأَخْلاطِ الْمُتَبایِنَهِ، مِنَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ الْبِلَّهِ وَ الْجُمُودِ وَ الْمَساءَهِ وَ السُّرُورِ... . (1)

سپس ازدم خود بر آن مادّۀ شکل گرفته دمید تا به صورت انسانی زنده درآمد، دارای اذهان و افکاری که در جهت نظام حیاتش به کار گیرد، و اعضایی که به خدمت گیرد، و ابزاری که زندگی را بچرخاند، و معرفتش داد تا بین حق و باطل تمیز دهد و مزه ها و بوها و رنگ ها و جنس های گوناگون را از هم بازشناسد، در حالی که این موجود معجونی بود از طینت رنگ های مختلف، و همسان هایی نظیر هم، و اضدادی مخالف هم، و اخلاطی متفاوت با هم، از گرمی و سردی و رطوبت و خشکی و ناخوشی و خوشی.

تنها امتیاز این موجود، آمیخته بودن او از عقل و هوس است و برتری هر یک بستگی به شیوۀ تربیت و پرورش او دارد. اگر بر اساس اصول اخلاقی و دینی تربیت شود، به سوی افق کمال و سعادت می رود و اگر بر پایۀ قانون طبیعت که خوراک و خواب و شهوت رانی است؛ پرورش یابد به درّه پستی و سیاه بختی سقوط کند. این ماهیّت دو بعدی انسان است که هیچ یک، نهایت و حدّی ندارد.

عبداللّه بن سنان از امام صادق علیه السلام پرسید: آیا فرشتگان برترند یا آدمیان؟ حضرت در جواب به نقل از امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:

خداوند در فرشتگان تنها عقل نهاده است نه خواهش نفسانی و در ستوران میل و خواهش نهاده است نه عقل و در بنی آدم هر دو را نهاده است، پس آن

ص:219


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [1]

که خردش بر خواهش او چیره گردد، از فرشتگان بهتر است. و هر که هوس هایش بر عقل او پیروز گردد، از حیوانات بدتر است. (1)

خلقت انسان در کلام امام صادق علیه السلام به مفضّل بن عمر

برای درک بهتر از آفرینش انسان، به اصل خلقت او باز می گردیم:

امام صادق علیه السلام در مجلس اوّل، دربارۀ آفرینش آدمی و مراحل پیدایش او به مفضّل بن عمر چنین می فرماید:

«ای مفضّل! سخن خود را با بیان آفرینش انسان آغاز می کنیم، تو نیز بکوش که از آن پندگیری:

اول این که: تدبیر چنان شد که چنین در رحم در سه پردۀ تاریکی پوشیده می ماند. شکم، رحم و بچه دان. جایی که توان چاره اندیشی برای دریافت غذا و خروج ناروا را ندارد. نه صلاح خویش می داند و نه ضرر خود را می داند. غذای او خون حیض و پیوسته مانند آب برای گیاه، غذایش چنین است.

آنگاه که آفرینش او کامل گردد بدنش سخت شود، پوستش با هوا سازگار آید و دیده اش تاب دیدن نور به هم رساند. مادرش درد زاییدن گیرد و درد چنان بر او سخت می آید که جنین از فشار درد بیرون می افتد. چون متولّد گشت، همان خونی که غذایش بود اینک با رنگ و بویی جز آنچه بود در شکل غذایی دیگر از پستان مادر سرازیر می شود.

این غذا برای نوزاد از همه سازگارتر است. وقتی که به دنیا آمد، زبان خود را به نشانۀ خواستن غذا بیرون می کند و پیرامون دهان می چرخاند. در این زمان پستان های مادرش را که چونان دو مشک از سینۀ او آویخته می یابد و تا زمانی که تن او تر و درونش ظریف و اعضایش نرم است، از آن می نوشد. آنگاه که حرکت کرد و

ص:220


1- (1) - بحار الأنوار: 299/57، باب 39، حدیث 5؛ علل الشرایع: 4/1، حدیث 6. [1]

به غذایی محکم و قوی نیاز پیدا نمود تا تنش استحکام یابد، در هر طرف دندان های آسیا سر برمی آورد، تا غذا را بجود، نرم گرداند و به راحتی فرو برد.

پیوسته حالش اینگونه است تا آنگاه که پای در بلوغ نهد.

در این وقت اگر مذکّر است، موی در رویش می روید تا نشانۀ مردی و عزّت او باشد و از همانندی با زنان و بچگان به دور ماند و اگر مؤنّث است، رخش از موی پیراسته ماند تا طراوت و زیبایی اش دل مردان را برباید و نسل بشر ماندگار و پایدار گردد.

ای مفضّل! در این مراحل، نیک بیندیش، آیا می شود که بدون مدبّر و حکیم باشد.

آیا می دانی که اگر در رحم خون به او نمی رسید، همانند گیاهی که آب به وی نرسد، خشک و پژمرده می گشت؟

آیا می دانی وقتی که بزرگ شد اگر مادرش را درد زاییدن نمی گرفت چون زنده به گور در رحم می ماند و اگر در هنگام ولادت شیر با او نمی ساخت یا از گرسنگی می مرد و یا با غذای نامناسب و زیانبار تغذیه می شد؟!

و اگر در وقت مناسب دندان هایش نمی رویید، بر جویدن و فرو بردن غذا ناتوان بود، باید همیشه شیر می خورد و بدن او برای کار قوّت نمی یافت و مادرش به خاطر او از تربیت فرزندان دیگرش باز می ماند...

اگر کودک عاقل و فهیم به دنیا می آمد، وقت تولّد جهان هستی را انکار می کرد و هنگامی که با حیوانات، پرندگان و دیگر موجودات غریب رو به رو می گشت و هر ساعت و هر روز پاره ای از شکل های گوناگون و شگفت عالم را که از پیش ندیده بود می دید، هر آینه عقل و اندیشه اش سرگشته و گمراه می گشت.

بدان که: اگر عاقلی را به اسیری از سرزمینی به سرزمین دیگر ببرند، همواره حیران و سرگشته است و به خلاف کودکی که در خردسالی اسیر شود به سرعت

ص:221

زبان و آداب آن سرزمین را فرا نمی گیرد.

اگر نوزاد، دانا و هوشمند پای در جهان می نهاد از اینکه باید دیگران بر دوشش گیرند، شیر بنوشانند، در جامه اش بپیچند و در گاهوارش بخوابانند، سخت احساس خواری و پستی می کرد.

از سوی دیگر او به خاطر ظرافت و طراوت و رطوبت بدن، هیچ گاه از این امور بی نیاز نیست.

و نیز در چنین حالی آن شیرینی، دلبندی و محبوبیّت کودکان را نداشت، از این رو آنان در حالی به دنیا می آیند که از کار جهان و جهانیان غافلند.

اینان با ذهن ضعیف و شناخت اندک و ناقص خود با همه چیز روبه رو می شوند اما اندک اندک در حالت های گوناگون بر شناخت و آگاهی آنان افزوده می شود.

کودک پیوسته چنین کسب شناخت می کند. تا آنکه از مرحلۀ حیرت و تفکّر، پای فراتر می نهد و با کمک عقل و اندیشه، قدم در وادی تصرّف و تدبیر معاش و...

می گذارد. از حوادث پند می گیرد، اطاعت می کند و یا در اشتباه و فراموشی و غفلت و گناه، سقوط می کند.

حکمت هایی در خلقت انسان

حکمت های بسیاری در پس این امر نهفته است:

اگر کودک در هنگام تولّد، عقلی کامل و خودکفا داشت؛ شیرینی فرزند داری از میان می رفت، پدر و مادر به مصالحی که در تربیت کودک نهفته است، نمی رسیدند.

در نتیجه تربیت و سرپرستی و مهربانی و احترام به آنان، هنگام پیری بر فرزند لازم نبود.

و نیز با این فرض در میان فرزندان و والدین هیچ پیوند و محبّتی حاکم نبود؛ زیرا کودکان از تربیت و پرورش و روزی رسانی پدران بی نیاز بودند و در زمان تولّد، از

ص:222

پدران خویش جدا می گشتند. او نیز پس از آن، پدر و مادرش و دیگران را نمی شناخت و این حالت باعث می شد که بر سر راه ازدواج با مادر و خواهر و دیگر محارم مانعی پدید نیاید. و کمترین مفسده و زشتی، هنگامی است که چنین کودک هوشمندی در هنگام تولّد بر چیزی نظر افکند که اجازه این عمل را از او گرفته اند و سزاوار نیست که چنین کند.

آیا نمی بینی که چگونه هر چیزی از آفرینش در جای مناسب خود استوار گشته و در ریز و درشت اجزای هستی، اندک نقص و نادرستی پیدا نیست؟

مفضّل بن عمر پس از شنیدن بخشی از حکمت های آفرینش، می گوید: گفتم: ای آقایم! برخی می پندارند که این ها همه کار طبیعت است.

حضرت فرمود: از آنان بپرس که این طبیعت نسبت به این امور علم و قدرت دارد یا نه؟

اگر علم و توانایی را برای طبیعت ثابت کردند، پس اینان در اثبات آفریدگار و اعتراف به وجود مبدأ دانا، چه سدّی در راه دارند؟ این هم آفرینش و تدبیرش.

اگر گمان می کنند که این اعمال حکیمانه و قوانین مدبّرانه بدون دانش و پایه ای انجام می گیرد؛ بدان: این امور از آفریننده ای حکیم و داناست. و آن را که طبیعت نامیده اند همان سنّت الهی در آفرینش اشیاست که مطابق فرمان و حکمت الهی جریان دارد.

نیاز آدمی به معاش و تلاش

حضرت در بخش دیگری از اسرار آفرینش به حکمت نیاز آدمی به معاش و تلاش می پردازد و می فرماید:

ای مفضل! بدان که نان و آب، اصل معاش و زندگی انسان به شمار می آید. به حکمت های نهفته در آنها بنگر، نیاز آدمی به آب شدیدتر از نیازش به نان است؛ زیرا

ص:223

شکیبایی او بر گرسنگی بیش از صبر او بر تشنگی است. این به خاطر آن است که بدن انسان به آب بیش از نان نیازمند است، چونکه آدمی برای نوشیدن، شستن خود و لباس و سیراب کردن حیوانات و آبیاری مزرعه، به آب نیاز دارد.

پس برای نیازهای فراوان، آب به راحتی در دسترس قرار گرفته تا انسان برای خریدن و تحصیل آن در دشوار و رنج بسیار نیفتد.

اما نان جز با رنج و تلاش و حرکت به دست نمی آید؛ تا انسان به خاطر بیکاری و بطالت در سرمستی و فساد غوطه ور نگردد. آیا نمی بینی که کودک را با اینکه به سنّ آموزش نرسیده است به نزد مربّی می گذارند، تا از بازی فسادانگیز و مزاحمت برای خانواده به دور ماند؟!

انسان اینگونه است اگر مشغول نباشد، بر اثر سرمستی و خوشحالی و بیکاری، سبب زیان خود و نزدیکانش می گردد. برای فهم این واقعیّت به کسانی بنگر که در ثروت و رفاه و خوشی بزرگ شده اند، کارشان به کجا کشیده است.» (1)

پراکندگی آفرینش انسان

سنّت الهی در گوناگونی و پراکندگی آفرینش انسان بر اساس آزادی و انتخاب افکار و عقاید و اعمال نیک و شرّ بوده است.اگر همه انسان ها یک دست و امّتی یکسان بودند، دیگر اختیار و انتخاب معنایی نداشت؛ و این اختلاف مردم در اندیشه و نژاد و ملّیّت دلیل بر قدرت آزادی و ارادۀ استقلالی آنان است. ولی خداوند متعال هم سایۀ رحمت خود را بر همۀ آفرینش افکنده است که به تکامل روحی و معنوی برسند.

وَ لَوْ شَآءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً وَ حِدَهً وَ لَایَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * إِلَّا مَن رَّحِمَ

ص:224


1- (1) - بحار الأنوار: 62/3 - 67، باب 4، حدیث 1؛ توحید المفضّل: 48 - 55، با کمی تلخیص.

رَبُّکَ وَ لِذَ لِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ» (1)

اگر پروردگارت می خواست یقیناً تمام مردم را [ از روی اجبار ، در مسیر هدایت ] امّت واحدی قرار می داد ، [ ولی نخواست به همین سبب ] همواره [ در امر دین ] در اختلاف اند . * مگر کسانی که پروردگارت به آنان رحم کرده و به همین سبب آنان را آفریده است . و فرمان حتمی پروردگارت تحقق یافت که همانا دوزخ را از همۀ جن و انس [ که راه کفر و عناد را برگزیدند ] پر خواهم کرد .

در آیات دیگر قرآن، فلسفۀ آفرینش بشر بر اساس عبادت و آزمایش و رحمت قرار گرفته است و هر سه محور، بر یک نقطه تمرکز دارند و آن کمال آدمی است.

بنابراین همه مردم بلکه همه مخلوقات هستی اختلاف دارند، مگر آنانی که در سایۀ لطف و رحمت حقّ گرفتار اختلاف نشوند و برای این منظور خداوند متعال وحدت کلمه را برای آنان آفرید. پس انسان در انتخاب راه آزاد است ولی به خاطر پذیرش راه باطل جهنّمی می شود.

نمونۀ روشن اختلاف مردم در مسأله امامت معصوم است. آن گروه که در خط اهل بیت و پیشوایان معصوم علیهم السلام قرار گرفته اند مشمول رحمت شده اند و دیگر مردمانی که از خط خارجند؛ منحرف هستند. خداوند با قرار دادن فطرت و عقل از درون وانبیای گرامی و کتب آسمانی از بیرون، حجّت را بر همه تمام کرده است و عامل وحدت تنها امدادهای الهی است و امکانات دنیوی و مادّی، اموری مقطعی و خیالی و نابود شدنی می باشد؛ زیرا راه شریعت و دیانت است که هدف آفرینش بشر را سامان می دهد و نفس آدمی که مرکز دگرگونی های خیر و شرّ است؛ پرورش

ص:225


1- (1) - هود (11) : 118 - 119. [1]

می یابد.

امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

الشَّرِیعَهُ، رِیاضَهُ النَّفْسِ. (1)

سنّت الهی پرورش نفس است.

الشَّرِیعَهُ، صَلاحُ الْبَرِیَّهِ. (2)

دین و آئین، مصلحت مردم است.

آفَهُ الرِّیاضَهِ غَلَبَهُ الْعادَهِ. (3)

آفت پرورش جان، چیره شدن عادت است.

بدون شک، هر آدمی در فطرت توحیدی خویش خواهان این است که موجودی با ارزش و محترمی باشد، به همین جهت با تمام وجودش برای کسب ارزش ها و کرامت ها تلاش می کند ولی گاهی در شناخت معیار ارزش ها با تفاوت نگرش ها و فرهنگ ها دچار لغزش می شود و ارزش های دروغین را به جای ارزش های حقیقی می گیرد. با اینکه خداوند دربارۀ او فرموده است:

وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی ءَادَمَ وَحَمَلْنَهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَهُم مِّنَ الطَّیِّبَتِ وَ فَضَّلْنَهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً» (4)

به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم ، و آنان را در خشکی و دریا [ بر مرکب هایی که در اختیارشان گذاشتیم ] سوار کردیم ، و به آنان از نعمت های پاکیزه روزی بخشیدیم ، وآنان را بر بسیاری از آفریده های خود برتری کامل دادیم .

ص:226


1- (1) - غرر الحکم: 238، حدیث 4791. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 84، حدیث 1349. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 238، حدیث 4795. [3]
4- (4) - اسراء (17) : 70. [4]

با این حال در رازق و رزق و نعمت های خداوندی تردید می کند و شتابزده به بیگانگان دل می بندد و راه حلال و حرام را بر خود مشکوک می سازد، پس گرفتار آثار بد آن می شود.

ابوعبیدۀ حذاء می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: دعا کن که خداوند روزی مرا در دست بندگانش قرار ندهد. حضرت فرمود:

خداوند چنین کاری نمی کند؛ او روزی بندگان را در دست یکدیگر قرار داده است؛ اما از خدا بخواه که روزیت را در دست بندگان نیک خود قرار دهد که این از خوشبختی است. (1)در زمینۀ خلقت انسان به کتاب های «فیزیولوژی انسان»، «آفرینش انسان»، «اوّلین دانشگاه و آخرین پیامبر» مراجعه نمایید، تا به مسئلۀ خلقت سَویّ، و تربیت جسم و جان که محصول عنایت و ارادۀ اوست بیش از پیش آگاه شوید.

راز خلقت درکلام امام حسین علیه السلام

حضرت حسین علیه السلام در ابتدای دعای عرفه بدین گونه، راز خلقت را با اهل دل به میان می گذارد:

«تو در اول که من نابود بودم به من نعمت وجود بخشیدی، و مرا از خاک پست بیافریدی آنگاه (که در عالم نبات، و حیوان آوردی و از آن غذا و خون و نطفه ساختی) در صلب پدرانم جای دادی و از حوادث زمان و موانع دهر و اختلاف و تغییرات روزگاران (که همه مانع نعمت وجودم بودند) مرا محفوظ داشتی، تا آن که پی در پی از یکایک پشت پدرانم به رحم مادران انتقال یافتم، در آن ایّام پیشین و دوران گذشته (همه گاه مرا محافظت کردی) و از آن جا که با من رأفت و مهربانی

ص:227


1- (1) - بحار الأنوار: 244/5، باب 23، ذیل حدیث 108؛ تحف العقول: 361. [1]

داشتی و نظر لطف و احسان، مرا در دور سلطنت پیشوایان کفر و ضلالت که عهد تو را شکستند و رسولانت را تکذیب کردند به دنیا نیاوردی ولیکن زمانی به وجود آوردی که از برکت پیشوای توحید، خاتم پیامبرانت، مقام هدایت را که در علم ازلیّت مقرّر بود بر من میسّر فرمودی و در این عصر هدایت مرا پرورش دادی، و از این پیش هم، پیوسته با من نیکویی و مهربانی کردی و به نعمت فراوانم متنعّم ساختی تا آنگاه که آفرینشم را به مشیّت خود از آب نطفه فرمودی، و در ظلمات سه گانه (بَطن و مشیمه و رحم) در میان لحم و دمم مسکن دادی، نه مرا از کیفیت خلقتم آگاه ساختی و نه کاری در آفرینشم به من واگذار کردی، تا آن که مرا به آن رتبۀ معرفت و هدایت علم ازلی با خلقت کامل و آراسته به دنیا آوردی و در گهواره که کودکی ناتوان بودم مرا از هر آسیب و خطر حفظ کردی، و از شیر مادر غذای گوارا روزیم نمودی، و قلوب دایگان را به من مهربان ساختی، مادران مهربان را برای محافظتم از آسیب جنّ و انس برگماشتی، و از عیب و نقصان خلقتم را پیراستی.

به هر حال بسی بلند مرتبه و خدای مهربانی، پس آنگاه که زبانم به سخن گشودی نعمت بی حدّت بر من تمام کردی، و در هر سال به تربیتت فزون تر شدم و خلقتم مقام کمال یافت و قوای جسم و جانم به حدّ اعتدال رسید، پس حجت خود را بر من الزام نمودی، و معرفت خود را به قلبم الهام فرمودی، و در عجایب حکمت های خویش عقلم را حیران ساختی، و مرا بیدار و هوشیار کردی تا در آسمان و زمین بدایع مخلوقاتت را مشاهده کنم، و مرا به یاد خود و شکر نعمت های بی حدّ خویش متذکّر ساختی و طاعت و عبادتت را بر من فرض نمودی، و فهم دانش و علوم و حقایقی که پیامبرانت به وحی آوردند به من عطا فرمودی، و روح مرا برای پذیرفتن اسرار آمادگی دادی، و به سعۀ صدر، دریافتن مقام رضا و تسلیم را بر من آسان کردی.» (1)

ص:228


1- (1) - بحار الأنوار: 216/95، باب 2، دعای عرفه؛ إقبال الأعمال: 339.

تا جائی حضرت به دقایق و لطایف آفرینش بدن اشاره می فرماید، که انسان را در بهت و حیرت می برد.

من در ضمن تفسیر دعای پنجم، دربارۀ عجایب خلقت مسائل مهمی را عنوان کرده، و در مجلدات دیگر در باب رزق و روزی مطالب مهمّی را نگاشته، و به مسائل کلیدی برنامه های تربیتی اشاره داشته ام، در این جا نیازی به توضیح بیشتر نمی بینم، به همین خاطر به این چند سطر قناعت می کنم و جملات بعدی دعا را پی می گیرم.

بشارت به تائبان

آیات صریح قرآن مجید دلالت بر این معنای عظیم دارد که خداوند مهربان توبۀ تائبان و بازگشت عاصیان را می پذیرد. احدی با این بشارات فراوان کتاب حق، جا ندارد از رحمت الهی مأیوس و از پذیرش عذر و توبه اش ناامید گردد. چه سندی در این عالم هستی از قرآن مجید محکم تر، و کدام کتاب به حقایق و واقعیت های ملکی و ملکوتی از آن گویاتر است؟

اَلَمْ یَعْلَمُوا انَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ» (1)

آیا ندانسته اند که فقط خداست که از بندگانش توبه را می پذیرد.

وَ هُوَ الَّذی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ» (2)

و اوست که توبه را از بندگانش می پذیرد و از گناهان درمی گذرد.

غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ» (3)

ص:229


1- (1) - توبه (9) : 104. [1]
2- (2) - شوری (42) : 25. [2]
3- (3) - غافر (40) : 3. [3]

که آمرزندۀ گناه و پذیرندۀ توبه است.

اگر کسی در برابر بشارت های قرآن، در جهت این که حضرت محبوب پذیرندۀ توبه و عفو کنندۀ سیّئات است، به ناامیدی روی آورد و مأیوس از رحمت دوست شود و تصور کند که حضرت حق او را نمی بخشد و توبه و بازگشت تأثیری ندارد، به کفر گراییده و با قرآن مجید به معارضه برخاسته و از قبول برنامه های الهی سرباز زده و از دایرۀ عبودیت و بندگی بیرون رفته است.

در تفسیر دعای شانزدهم و سی و یکم و سی و نهم، به مسئلۀ گناه و راه علاج از معصیت، و توبه و بازگشت، و ارزش و قیمت تائب به طور مفصّل اشاره شده است.

نگارا بی تو برگ جان که دارد سر کفر و غم ایمان که دارد

به امّید وصالت می دهم جان وگرنه طاقت هجران که دارد

غمت هر لحظه جانی خواهد از من چه انصاف است چندین جان که دارد

اگر عشق تو خون من نریزد غمت را هر شبی مهمان که دارد

نیاید جز خیالت در دل من بجز یوسف سرِ زندان که دارد

دل من با خیالت دوش می گفت که این درد مرا درمان که دارد

لب شیرین تو گفتا ز من پرس که من با تو بگویم کان که دارد

مرا گفتی که فردا روز وصل است امید زیستن چندان که دارد

دلم در بند زلف توست ورنه سرِ سودای بی پایان که دارد

اگر لطف خیال تو نباشد عراقی را چنین حیران که دارد

(فخرالدین عراقی)

ص:230

[فَلَوْ لاَ الْمَوَاقِفُ الَّتِی أُؤَمِّلُ مِنْ عَفْوِکَ الَّذِی شَمِلَ کُلَّ شَیْ ءٍ لَأَلْقَیْتُ بِیَدِی وَ لَوْ أَنَّ أَحَداً اسْتَطَاعَ الْهَرَبَ مِنْ رَبِّهِ لَکُنْتُ أَنَا أَحَقَّ بِالْهَرَبِ مِنْکَ وَ أَنْتَ لاَ تَخْفَی عَلَیْکَ خَافِیَهٌ فِی الْأَرْضِ وَ لاَ فِی السَّمَاءِ إِلاَّ أَتَیْتَ بِهَا وَ کَفَی بِکَ جَازِیاً وَ کَفَی بِکَ حَسِیباً]

و اگر نبود محل ها و جایگاه هایی که به عفوت که فراگیر هر چیز است امید ببندم، خود را از دست می دادم، و از نجاتم مأیوس می شدم. اگر کسی می توانست از پروردگارش بگریزد، من به خاطر این همه گناهانم، برای این که دچار عذاب نشوم، به گریز از تو سزاوارتر بودم؛ تویی که نه در زمین و نه در آسمان، رازی از تو پوشیده نیست، و آن را در عرصه گاه قیامت حاضر می کنی، و همین بس که تو کیفر دهنده و حسابگر باشی که در کیفر و حساب، به افراد و اشخاص و آلات و ابزار نیاز نداری.

عفو حق

گذشت و عفو حضرت محبوب بر سر تمام موجودات هستی سایه دارد.

گناه هر چه باشد، پس از این که گناهکار از غفلت درآمد و در مدار بیداری قرار گرفت و به تناسب هر گناهش توبه ای بدرقه کرد، مثل این که نمازهای نخوانده را به دایرۀ قضا کشید، مال حرام را به صاحبانش مسترد داشت، روزه های نگرفته را گرفت، رابطۀ خود را با گناهان شهوانی قطع کرد، برابر با بشارات حق در قرآن بدون

ص:231

شک و شبهه در معرض عفو دوست قرار می گیرد و از رحمت واسعه اش بهره مند می گردد.

در ضمن تفسیر دعای سی و نهم که در طلب عفو بود مسائلی باز گو شد، در این جا نیاز به توضیح و تفسیر نیست، آنچه مهم است این است که به بیان حضرت سجّاد علیه السلام اگر تکیه گاهم به این عفو عالمگیرت نبود، بدون تردید با این گناهان رسوا کننده از دست می رفتم، و اگر جای فرار بود پا به فرار می گذاشتم، ولی به قول امیر المؤمنین علیه السلام در دعای کمیل:

وَ لا یُمْکِنُ الْفَرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ. (1)

و گریز از حکومتت ممکن نیست.

مولای من اگر بنا به فرار باشد از گناهم به سوی عفوت می گریزم، و از عصیانم به منطقۀ رحمتت فرار می کنم.

محبوب من! از قلب امیدوارم با خبری، از آرزویم که چیزی جز عفو و رحمتت نیست با خبری و می دانی که با این امید و آرزو به تو پناه آورده ام. ای عزیزی که چیزی در این عالمِ هستی، نه در غیب آن و نه در شهودش، از تو پنهان نیست.

اِنَّ اللّهَ لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الاَْرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ» (2)

یقیناً چیزی در زمین و در آسمان بر خدا پوشیده نیست .

رَبَّنا انَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفِی وَ ما نُعلِنُ وَ ما یَخْفی عَلَی اللّهِ مِنْ شَیءٍ فِی الْأَرضِ وَ لا فِی السَّماءِ» (3)

پروردگارا ! یقیناً تو آنچه را ما پنهان می داریم و آنچه را آشکار می کنیم ،

ص:232


1- (1) - مصباح المتهجّد: 845؛ إقبال الأعمال: 707، دعای کمیل.
2- (2) - آل عمران (3) : 5. [1]
3- (3) - ابراهیم (14) : 38. [2]

می دانی و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست .

یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لاْیَخْفی عَلَی اللّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ» (1)

روزی که همۀ آنان آشکار می شوند ، [ و ] چیزی از آنان بر خدا پوشیده نمی ماند .

الهی! ای وجود مقدّسی که با قدرت قاهره ات آنچه را از دید انسان پوشیده مانده در صحرای قیامت جهت حسابرسی حاضر می نمایی و ریز و درشت عمل او را در برابر دیدگانش مجسم می نمائی و با عدل و دادت با مردم محشر معامله می کنی.

وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقیامَهِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ انْ کانَ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ اتَیْنا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبینَ» (2)

و ترازوهای عدالت را در روز قیامت می نهیم و به هیچ کس هیچ ستمی نمی شود ؛ و اگر [ عمل خوب یا بد ] هم وزن دانه خردلی باشد آن را [ برای وزن کردن ] می آوریم ، و کافی است که ما حسابگر باشیم .

یا بُنَیَّ انَّها انْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَهٍ اوْ فِی السَّمواتِ اوْ فِی الاَْرْضِ یَأْتِ بِهَا اللّهُ انَّ اللّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ» (3)

پسرکم ! اگر عمل هم وزن دانۀ خردلی و در درون سنگی یا در آسمان ها یا در دل زمین باشد ، خدا آن را [ در قیامت برای حسابرسی ] می آورد ؛ یقیناً خدا لطیف و آگاه است .

ص:233


1- (1) - غافر (40) : 16. [1]
2- (2) - انبیاء (21) : 47. [2]
3- (3) - لقمان (31) : 16. [3]

به ملک صبر و قناعت یگانه سلطان باش طمع مدار ز اهریمنان سلیمان باش

ز آتش غضب و آب کبر و باد غرور بپوش دیده و با خاک راه یکسان باش

به همّت قوی و کارهای شایسته برای مردم عالم مثال و میزان باش

اگر ز گردش ایّام ایمنی خواهی به درد مردم درمانده عین درمان باش

تو را ز تربیت جسم حاصلی نبود به فکر تربیت و پروریدن جان باش

مشو فکار از این روزگار ناهموار برای پست و بلند زمانه سوهان باش

اگر مطیع رسول خدا نمی باشی تو را به جان علی پس مطیع وجدان باش

چنانکه فکر زمستان کنی به تابستان به کار خویش دمی هم به فکر پایان باش

به باغ علم و ادب آشیان گزین رنجی میان اهل سخن بلبل خوش الحان باش

(رنجی)

ارزش توبه در دنیا

اشاره

حکایت توبه و ندامت انسان، یک قدمت تاریخی طولانی از آغاز ظهور آدم و حوّا علیهما السلام بر عرصۀ گیتی دارد. او و همسرش به خاطر یک خطای غفلت آمیز که از سوی ابلیس به آنان وسوسه شد به حسرت و محرومیّت از بهشت و بهره های معنوی گرفتار شدند و پشیمانی عجیبی وجودشان را فرا گرفت.

حضرت علی علیه السلام حقیقت ماجرا را چنین شرح می فرماید:

ثُمَّ اسْکَنَ سُبْحانَهُ آدَمَ داراً ارْغَدَ فیها عیشَتَهُ وَ آمَنَ فیها مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ ابْلیسَ وَ عَداوَتَهُ. فَاعْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفاسَهً عَلَیْهِ بِدارِ الْمُقامِ وَ مُرافَقَهِ الْأَبْرارِ فَباعَ الْیَقینَ بِشَکِّهِ، وَ الْعَزیمَهَ بِوَهْنِهِ وَ اسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلاً وَ بِالْإغتِرارِ نَدَماً ثُمَّ بَسَطَ اللّهُ سُبْحانَهُ لَهُ فی تَوْبَتِهِ وَ لَقّاهُ کَلِمَهَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ الی جَنَّتِهِ فَاهْبَطَهُ الی دارِ الْبَلِیَّهِ

ص:234

وَ تَناسُلِ الذُّرِّیَّهِ. (1)

آن گاه آدم را در سرایی که عیشش بی زحمت در اختیار بود ساکن کرد، و جایگاهش را به امنیّت آراست، و او را از ابلیس و دشمنی او ترساند. اما دشمنش به جایگاه زیبای او و همنشینی اش با نیکان رشک برد و او را بفریفت. آدم (به وسوسۀ دشمن) یقین را به تردید، و عزم محکم را به دو دلی، و شادی را به ترس جابجا کرد، و ندامت را به خاطر فریب خوردن به جان خرید. آن گاه خداوند سبحان درِ توبه را به رویش گشود و کلمۀ رحمت را به او تلقین کرد، و بازگشت به بهشت را به او وعده داد، سپس او را به این دنیا که محلّ آزمایش و ازدیاد نسل است فرود آورد.

از مسائل مهمّی که در برنامۀ تربیتی انسان پدید می آید؛ احساس گناه و نافرمانی بر اثر اندیشه و کردار خلاف و ناپسند گذشته است. به ویژه اگر گناه سنگین و بزرگ باشد، که تأثیر آن در ذهن انسان به عذاب وجدانی تبدیل می شود. و روح را بسیار آزار و رنج می دهد.

آدم اگر بخواهد مسیر خود را در دنیا به سوی پاکی و پرهیزکاری دگرگون سازد و به راه حق بازگردد، باید مسئولیّت سنگینی را به عهده گیرد و از گذشتۀ خود برهد.

این تفکّر مانند کابوسی ترسناک بر روح او سایه می افکند و بر سر دو راهی انتخاب قرار می گیرد. گاهی در این لحظۀ حسّاس ناگهان عنایت غیبی و لطف خدایی حال او را فرا می گیرد و نوری در قلب او می افکند و دگرگونی اساسی در وجودش پدید

ص:235


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [1]

می آورد. این بازگشت به فطرت توحیدی را توبه یا انابه نامیده اند و برخی از علمای فرزانه، توبه را ترک گناه و پشیمانی ازآن و بازگشت به سوی خدا و انابه را دست کشیدن از غیر خداوند و بازگشت با تمام وجود و حقیقت به سوی حق تعالی می دانند و چنانچه با استغفار و تنبّه واقعی همراه گردد از توبه برتر است.

توبۀ نصوح

از این مراد و مطالبی که گذشت در قرآن مجید به توبۀ نصوح تعبیر شده است که خداوند به مؤمنان در این باره می فرماید:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ تُوبُواْ إِلَی اللَّهِ تَوْبَهً نَّصُوحًا عَسَی رَبُّکُمْ أَن یُکَفِّرَ عَنکُمْ سَیَِّاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ یَوْمَ لَایُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَنِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَآ أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَ اغْفِرْ لَنَآ إِنَّکَ عَلَی کُلِ ّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» (1)

ای مؤمنان ! به پیشگاه خدا توبه کنید ، توبه ای خالص [ که شما را از بازگشت به گناه بازدارد ] ؛ امید است پروردگارتان گناهانتان را از شما محو کند و شما را به بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، درآورد ، در آن روزی که خدا پیامبر و کسانی که با او ایمان آورده اند ، خوار نمی کند ، نورشان پیشاپیش آنان و از سوی راستشان شتابان حرکت می کند ، می گویند : پروردگارا ! نور ما را برای ما کامل کن و ما را بیامرز که تو بر هر کاری توانایی .

دانشمندان بر پایۀ معانی گوناگون نصوح؛ تفاسیر بسیاری برای این لغت بیان کرده اند. از مجموعۀ دیدگاه ها به دست می آید که:

توبۀ نصوح توبه ای است که باید خالص و حقیقی و محکم بوده و به تعبیر

ص:236


1- (1) - تحریم (66) : 8. [1]

روایات معصومین علیهم السلام بدون بازگشت به گناه باشد و باطن انسان از ظاهر او بهتر گردد.

توفیق دستیابی به چنین بازگشتی در دنیا، نصیب برخی از گناهکاران شده است.

آنان که در یک لحظۀ سرنوشت ساز متحوّل شده و به راه حق بازگشته اند.

حکایت توبۀ فضیل بن عیّاض، بهلول نبّاش، معاذ بن جبل، ثعلبه بن عبدالرحمن، بشر حافی، شعوانه و... و بسیاری دیگر که نامشان در تاریخ از زمرۀ عرفا و اولیای الهی ثبت گردیده است.

و گاهی چه بسا او را از تغییر برنامه زندگی و گرایش به هدایت و پاکی باز می دارد و ندایی از درون به او می گوید: توبه چه سودی دارد به کارت ادامه بده.

زنجیر اعمال آلودۀ به گناه همچو دامی بر سر راه قرار می گیرد و دست و پا را چنان می بندد که اندیشۀ بازگشت را تیره می سازد و رنگ سیاه گناه بر دل می نشیند.

گروهی از آدمیان ساعت ها بر سر دو راهی ها ماندند و به تفکّر در سرانجام کار پرداختند، اما در اثر وسوسه ها و آرزوهای خیالی و پوچ شیطانی، بدون مشورت و راهنمایی از خیراندیشان به هلاکت رسیدند، از این دسته: مشرکان و کافران و ستمگران و منافقان و جاهلانی هستند که در راه انتخاب دنیا و آخرت؛ لذّت های زودگذر دنیا را برگزیدند و انسان های زیادی را هم گمراه کردند.

نمونۀ بارز این حالت، ماجرای عمر بن سعد در کربلا است. وقتی پیشنهاد سرلشگری از سوی عبیدالله بن زیاد به او داده شد بر سر دوراهی عزّت و ذلّت درماند و یک شبانه روز در اندیشه فرو رفت و سرانجام با این توجیه نفسانی که امام حسین علیه السلام را می کشم و بعد توبه می کنم به سرزمین کربلا روانه شد و آن فاجعه بزرگ را پدید آورد ولی هرگز به آرزوها و توفیق توبه دست نیافت و با حسرت و خسارت دنیایی و آخرتی به جهنّم رفت.

بنابراین؛ هر انسانی در دنیا موفّق به توبه و انابه نمی شود؛ زیرا باید پایه و شالودۀ

ص:237

انقلاب درونی او، به طور حقیقی فراهم شود تا توفیق بازگشت را بیابد.

توبه و نماز غفیله

در تاریخ آورده اند که: روزی یزید بن معاویه به امام سجّاد علیه السلام گفت: ای علی بن الحسین علیه السلام ! اگر من توبه کنم توبه من پذیرفته می شود؟

حضرت فرمود: اگر در پس نماز مغرب نافله غفیله را بخوانی بخشیده می شوی!

حضرت زینب علیها السلام در آن مجلس عرض کرد: ای پسر برادرم چه می گویی؟! او قاتل حسین بن علی علیه السلام است. امام سجّاد علیه السلام فرمود: بله، اما او موفّق به خواندن آن نافله نمی شود. (1) یعنی توفیق راهیابی پیدا نمی کند چه رسد که توبه کند.

امام سجّاد علیه السلام دلیل چنین بی توفیقی را در مناجات خویش بیان نموده و می فرماید: گناه سه خسارت سنگین به بار می آورد:

الف - أَلْبَسَتْنِی الْخَطایا ثَوْبَ مَذَلَّتی.

خدایا! گناهان بر من لباس خواری پوشانده.

گناه انسان را در نزد پروردگار بسیار خوار و پست و بی ارزش می کند و لباس ذلّت بر جان با ارزش انسان می پوشاند و توبه به انسان شخصیّت و عزّت می دهد.

ب - وَ جَلَّلَنی التَّباعُدُ مِنْکَ لِباسَ مَسْکَنَتی.

دوری از تو جامۀ درماندگی بر تنم پیچیده.

گناه انسان را به تدریج از حضرت دوست دور می سازد، تا جایی که او را از هر عبادتی و خدمتی محروم می سازد و با ادامۀ جدایی، او را به حیوانی پست تبدیل می کند. توبه به ارتباط با دوست حقیقی جلوۀ ربوبی می دهد.

ص:238


1- (1) - به نقل از سخنرانی آیت اللّه حاج شیخ احمد مجتهدی تهرانی.

ج - وَ أَماتَ قَلْبی عَظِیمَ جِنایَتیِ فَأَحْیِهِ بِتَوْبَهٍ مِنْکَ. (1)

بزرگی جنایتم دلم را میرانده پس آن را با توبه به درگاهت زنده کن.

گناه، سبب مرگ قلب گشته و دل انسان به مردۀ متحرّکی تبدیل می شود. قیافه، صورت آدمیزاد است ولی دل او قلبِ حیوان است. این دل مردگی خسارت گناه است. حتی گناه توانایی دارد که همه جان و روح را فرا بگیرد.

قرآن کریم گناه را عامل کور شدن قلب می داند که ادامۀ آن انسان را دچار شک و ریب می کند و سرانجام از آیات انفسی و آیات آفاقی محروم می گردد.

کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکْسِبُونَ * کَلَّآ إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لََّمحْجُوبُونَ * ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُواْ الْجَحِیمِ» (2)

این چنین نیست که می گویند ، بلکه گناهانی که همواره مرتکب شده اند بر دل هایشان چرک و زنگار بسته است [ که حقایق را افسانه می پندارند . ] * این چنین نیست که آنان می پندارند ، بلکه اینان در آن روز از پروردگارشان محجوب اند . * سپس آنان بی تردید وارد دوزخ می شوند .

و از آیات دیگر استفاده می شود، اعمال زشت انسان چون غباری بر صفحۀ دل نقش می بندد و آن را تیره می سازد و مانع ادراک حقایق می شود.

در دعای سحر ابوحمزه ثمالی، از امام سجّاد علیه السلام نقل شده است:

وَ إِنَّ الرّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسافَهِ وَ أَنَّکَ لاتَحْجُبُ عَنْ خَلْقِکَ وَ لکِنْ تَحْجُبُهُمُ الْأَعْمالُ السَّیِّئَهُ دُونَکَ. (3)

ص:239


1- (1) - بحار الأنوار: 142/91، باب 23؛ [1] المناجات الخمس عشره، مناجاه التائبین لیوم الجمعه.
2- (2) - مطفّفین (83) : 14 - 16. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 82/95، باب 6، حدیث 2؛ [3] إقبال الأعمال: 68.

همانا مسافر به سوی تو مسافتش نزدیک است و تو از آفریدگانت هرگز در پرده نیستی، جز اینکه کردار زشتشان آنان را از تو محجوب نماید.

توبۀ جان و دل را زنده می سازد و راه نجات را هموار می سازد. قرآن درهای لطف و رحمت را بر روی هر انسانی با هر مقامی و با هر شرائطی باز می گذارد. روشن است که دعوت به بازگشت به سوی رحمت الهی نمی تواند بدون قید و شرط باشد؛ زیرا او حکیم و خبیر است که کار بی حساب نمی کند اگر آغوش رحمتش را به روی همه گشوده و پیوسته آنها را به سوی خود فرامی خواند، به یقین آمادگی هایی در بندگان نیز فراهم است.

بنابراین باید نخست دگرگونی بنیادی در وجود انسان نمایان شود؛ سپس پایه های ایمان و اعتقادات فروریخته در اثر گناه، نوسازی می گردد. و آنگاه ناتوانی های روحی و ضعف های اخلاقی را جبران می نماید.

تفسیری بر آیۀ شریفه

از این رو در آیه ای پر از رحمت و مغفرت و لطف و مهربانی فرموده است:

قُلْ یَعِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلَی أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (1)

بگو : ای بندگان من که [ با ارتکاب گناه ] بر خود زیاده روی کردید ! از رحمت خدا نومید نشوید ، یقیناً خدا همۀ گناهان را می آمرزد ؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است .

ص:240


1- (1) - زمر (39) : 53. [1]

آیۀ فوق به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطاب می کند ولی مقصود انسان است. و بنابر روایات و تفاسیر معصومین این آیه از امید بخش ترین آیات قرآن است (1)؛ زیرا در آن رحمت حق بر غضب او مقدّم است و گسترۀ فیض و رحمت او بر موجودی محدود نیست و از این که کلمۀ

«رحمه» به

«اللّه» اضافه شده است، در تک تک واژه های آیه لطف و مهر نهفته است؛ آیه به طور کلی تشویق به بازگشت به سوی خداست.

آغاز آیه با ندای یَعِبَادِیَ ای بندگان من شروع می شود، حتی کافران را هم فرا می گیرد؛ زیرا خداوند، خویش را مولای همۀ بندگان و سزاوار دریافت رحمت می داند. و حق مولا بر عبد این است که او را عبادت و اطاعت نماید. پیام بشارت پروردگار با زبان گرم و نرم به بندگان امید می دهد تا آنان خجالت نکشند. از این رو با اینکه خطاب آیه به گناهکاران و خطاکاران است و چون خداوند هدایت و توبه بندگان را دوست می دارد و بندگی آنان را می خواهد؛ مانند پدری نیست که از رفتار فرزندش ناامید باشد و بگوید: تو فرزند من نیستی، یا ای نادان برو آدم شو! پس بدون خطاب تند ای گنهکاران یا طغیانگران و... می فرماید: ای بندگانم! که بر نفس خود زیاده روی کرده اید، از لطف و و گذشت من ناامید نشوید، بیایید همه را می بخشم.

چقدر زیبا در این آیه، محبّت و مهربانی و بزرگواری به کار رفته که هر دل سنگ صفتی را آب می کند. سپس در ادامه خطاب می فرماید: أَسْرَفُواْ عَلَی أَنفُسِهِمْ ای کسانی که زیاده روی بر نفس کرده اید، نمی فرماید:

«ظَلَمُوا» یا

«أَخْطَأوا» یا

«عَصَوا» یا

«طَغَوا» . ای ستمگران! ای خطاکاران! ای نافرمایان! و... یا با خطابی زننده بفرماید:

ای جانوران! ای خائنان! ای آدمکشان! چون با آن ندای بندگان من نمی سازد و مناسب دعوت به توبه نیست.

ص:241


1- (1) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 407/8، تفسیر نور الثقلین: 491/4، حدیث 73؛ کنز العمال: 492/2، حدیث 4581.
معنای اسراف

راغب در معنای لغت اسراف می نویسد:

اسراف در لغت: به معنای تجاوز از حدّ هر عملی است که انسانی مرتکب می شود. (1) در اینجا اسراف در نفس و جان است یعنی انسان در بهره گیری از استعداد و ظرفیت های وجودی خود دچار نوعی تندروی یا زیاده خواهی می شود و از جادّه میانه رو بیرون می رود.

با قید عَلَی أَنفُسِهِمْ اراده می فرماید: گناه اسراف بر نفس است و اثر گناهانِ آدمی به خودش باز می گردد و ضرری برای خداوند ندارد. خداوند حکیم در حقیقت از اسراف بر نفس؛ جنایت یا خیانت و معنای قریب به آن اراده فرموده است. و این کلمه خفیف ترین کلامی است که جنبۀ محبّت و دلسوزی دارد که در امانت خداوند خیانت نکنید و شئون انسانیّت را به بازی نگیرید.

در سیاق آیه، تعدّی بر نفس و جنایت بر آن عمومیّت دارد و هر گناهی مانند شرک و قتل و دروغ و... و گناهان بزرگ و کوچک را شامل می شود و اختصاص به مؤمنان و مسلمانان هم ندارد.

بعد می فرماید: لَاتَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ قنوط یأس از خیر و رحمت اوست.

مراد از رحمت در آیۀ شریفه مغفرت است؛ زیرا رحمت مربوط به آخرت است نه دنیا و آخرت، ولی به قرینۀ جملۀ بعدی که می فرماید: یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا مغفرت در دنیاست و هیچگاه درِ رحمت و غفران الهی بسته نمی شود و ارزش توبه در دنیا آشکار می گردد هر چند گنهکار پلیدترین و حیوان ترین آدمیان باشد.

اگر حال بسیاری از مجرمان تاریخ را ببینید که بعد از ارتکاب گناهان کبیره چنان ناراحت و پشیمان می شوند که باور نمی کنند راه بازگشتی به روی آنها باز باشد و آنچنان خود را آلوده می دانند و بارها و بارها هم تکرار می کنند و صدبار توبه را

ص:242


1- (1) - مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانی: 230، مادۀ سرف.

می شکنند، که با هیچ آبی قابل شستشو نیستند، ولی این آیه به همه آنان نوید می دهد راه به روی همه باز است.

در تفاسیر و منابع معتبر از مصداق های بارز این آیه، وحشی جنایتکار، قاتل حمزۀ سیدالشّهدا است که به دستور هند، زن ابوسفیان جگر حمزه را بیرون آورد و به دندان کشید. هنگامی که خواست مسلمان شود به نزد رسول اللّه صلی الله علیه و آله رفت و اسلام اختیار کرد و از کردۀ خویش توبه نمود، حضرت او را با آغوش باز پذیرفت و توبه اش را قبول کرد ولی حضرت به خاطر اندوه جانگداز عمویش حمزه به او فرمود: از جلوی چشم من برو یا هرگز با من رو به رو مشو، که من نمی توانم تو را ببینم. از این رو وحشی به شام رفت و در اثر میگساری از دنیا رفت. (1)

حکایت بهلول نبّاش

و همچنین در برخی از تفاسیر قرآن، داستان بهلول نبّاش را برای شأن نزول این آیه نقل کرده اند که چکیدۀ آن به شرح زیر است:

«روزی جوانی گریان خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید. او در حالی که به شدّت ناراحت بود گفت: از خشم خدا می ترسم حضرت فرمود: آیا شرک آورده ای؟ گفت:

نه، فرمود: آیا به حرام کسی را کشته ای؟ گفت: نه، فرمود: اگر گناهانت همانند کوه ها بزرگ باشد باز خداوند آنها را می بخشد.

جوان گفت: گناه من از آسمان و زمین و عرش و کرسی بزرگتر است. فرمود:

گناهت از خدا هم بزرگ تر است. او گفت: نه، خدا از همه چیز برتر است. فرمود: برو که خدای متعال گناه بزرگ را می آمرزد. سپس فرمود: حال گناه تو چیست؟ گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله از روی شما شرم دارم که بازگو کنم، ولی حکایت من از این قرار است که هفت سال نبش قبر می کردم و کفن های مردگان را بر می داشتم تا اینکه

ص:243


1- (1) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 408/8، [1] ذیل آیۀ 53 سورۀ زمر؛ سعد السعود: 211.

روزی به هنگام نبش قبر به جسد دختری از انصار برخورد کردم بعد از آنکه او را برهنه کردم شیطان مرا وسوسه کرد و با مردۀ او زنا کردم و ناگهان ندایی شنیدم که گفت: وای بر تو از آتش...

هنگامی که سخن به اینجا رسید پیامبر صلی الله علیه و آله سخت برآشفت و فرمود: این فاسق را بیرون کنید. تو چقدر به دوزخ نزدیک هستی.

جوان بیرون آمد و سخت گریه کرد و سر به بیابان گذاشت و می گفت: ای خدای محمد صلی الله علیه و آله اگر توبه مرا می پذیری پیامبرت را از آن باخبر کن وگرنه آتش از آسمان بفرست و مرا بسوزان و از کیفر سوزان آخرت راحت کن، در اینجا پیک وحی بر حضرت نازل شد و آیه قُلْ یَعِبَادِیَ الَّذِینَ... را بر آن حضرت قرائت نمود.

و به نقل دیگری پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در حالی که تبسّم بر لب داشت، آیاتی را تلاوت کرد و به اصحاب فرمود: کیست که مکان جوان را به ما نشان دهد؟

حضرت به همراه یارانش، بهلول را در بین صخره ها یافتند و پیامبر صلی الله علیه و آله خاک ها را از سر و روی او پاک نمود و فرمود: ای بهلول! بشارت باد تو را که از آزاد شدگان آتش هستی. و به اصحاب خویش فرمود: اینگونه گناهان را جبران کنید چنان که این جوان جبران نمود.» (1)سپس می فرماید: إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً

خداوند در آیۀ فوق با چند واژۀ لاتقنطوا ، یغفر ، جمیعا ، غَفُور ، رَحِیم بر لطف و امیدواری به خود تأکید فرموده است. حرف ال بر ذنوب هم هر گناهی را که دربارۀ شکستن حدود و تجاوز به حریم حق باشد را شامل می شود. و کلمۀ جمیعاً این توسعه را می فهماند که محدودیّت در بخشش نیست و دریای رحمت پروردگار موّاج است.

ص:244


1- (1) - روض الجنان و روح الجنان، ابوالفتوح رازی: 338/16؛ التفسیر الکبیر، فخر رازی: 4/27؛ بحار الأنوار: 23/6، باب 20، حدیث 26؛ الأمالی، شیخ صدوق: 42، حدیث 3. [1]

البته بر اساس روایات ما مسألۀ حق النّاس در اینجا مطرح نیست؛ زیرا خداوند در دنیا و آخرت آثار و واجباتی بر حقوق مردم قرار داده است که در محاکمۀ قیامت حسابرسی می کند و همچنین پذیرش لطف و آمرزش خداوند، به شرط توبه و عمل صالح است که در سورۀ فرقان می فرماید:

إِلَّا مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صَلِحًا فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیَِّاتِهِمْ حَسَنَتٍ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیًما» (1)

مگر آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند ، که خدا بدی هایشان را به خوبی ها تبدیل می کند ؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

اگر توبه و کار نیک کنند خداوند هم گناهان آنان را به نیکی ها تبدیل می کند وگرنه در قیامت هیچ توبه ای اثر ندارد و انسان به صورت آدمیزاد محشور نمی شود.

پس مراد آیه که می فرماید: خداوند همه گناهان را می بخشد آن نیست که انسان گناه کند و بگوید خدا می آمرزد، بلکه مقصود این است که: گناهان هر قدر بزرگ باشد سزاوار آمرزیدن است، پس نباید از رحمت خدا ناامید بود.

شاهد بر این مطلب دو اسم از اسمای حسنای الهی با نام غفور و رحیم در کنار نام اللّه است که تأکید بر این می باشد که من بخشنده و مهربانم و خود بندگانم را می بخشم.

اسباب مغفرت و آمرزش

نکته مهمّی که در آیۀ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا نهفته است این که آمرزش و مغفرت همۀ گناهان از سوی خداوند سبب و دلیل می خواهد؛ سبب آن چیست؟

ص:245


1- (1) - فرقان (25) : 70. [1]

دانشمندان و مفسران قرآن گفته اند:

سبب مغفرت دو چیز است:

1- شفاعت 2- توبه

شفاعت شامل شرک نمی شود؛ زیرا به دلیل آیۀ شریفۀ:

إِنَّ اللَّهَ لَایَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَ لِکَ لِمَن یَشَآءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَلَا بَعِیدًا» (1)

مسلماً خدا این را که به او شرک آورده شود نمی آمرزد ، و فروتر از آن را برای هر که بخواهد می آمرزد . و هر که به خدا شرک ورزد ، یقیناً به گمراهی بسیار دوری دچار شده است .

ناظر به شفاعت انسان است و مسألۀ شرک را نمی گیرد؛ زیرا شرک ورزیدن سبب انکار صفات ذاتی و فعلی ذات پروردگار می شود و حقوق خداوند بر بندگان را نابود می سازد. البته پس از قرائنی و اختلافی که مفسّران پیرامون آیۀ فوق دارند این مطلب به دست می آید.

بعضی گفته اند:

عموم مغفرت، مقیّد به غیر شرک و گناهانی است که خداوند وعدۀ عذاب و آتش داده است. ولی توبه قیدی ندارد که باید به طور کلّی از هر نوع گناه توبه نمود. (2)ارزش حقیقی توبه تنها در حیات دنیاست و در هنگام مرگ و قیامت فایده و سودی ندارد؛ زیرا کسی که آثار گناه و کیفر و آتش را می بیند، به ناچار به طلب آمرزش و توبه روی می آورد تا از دام عذاب خلاصی پیدا کند.

ص:246


1- (1) - نساء (4) : 116. [1]
2- (2) - تفسیر نمونه: 498/19 - 508؛ [2] تفسیر المیزان: 278/17 - 280، ذیل آیۀ 53 سورۀ زمر.

از آیات و روایات استفاده می شود، توبه پیش از فرارسیدن مرگ پذیرفته می شود ولی به هنگام دیدن نشانه های مرگ توبه قبول نمی شود.

خداوند سبحان دربارۀ چنین توبه ای می فرماید:

« وَلَیْسَتِ التَّوْبَهُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیَِّاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الَْنَ وَلَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُوْلئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا» (1)

و برای کسانی که پیوسته کارهای زشت مرتکب می شوند ، تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرا رسد [ و در آن لحظه که تمام فرصت ها از دست رفته ] گوید : اکنون توبه کردم . و نیز برای آنان که در حال کفر از دنیا می روند ، توبه نیست . اینانند که عذابی دردناک برای آنان آماده کرده ایم .

ولی در آیۀ قبل از این می فرماید:

إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَلَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُوْلئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیًما حَکِیًما» (2)

بی تردید توبه نزد خدا فقط برای کسانی است که از روی نادانی مرتکب کار زشت می شوند ، سپس به زودی توبه می کنند ؛ اینانند که خدا توبۀ آنان را می پذیرد ، و خدا همواره دانا و حکیم است .

روشن است که مقصود خداوند از یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ این است که: خطاکار در دار دنیا به زودی بازگردد نه همه را به آخر و آخرت بگذارد، تا در لحظه های واپسین تسلیم حق شود؛ این دو رویی و فریب است.

ص:247


1- (1) - نساء (4) : 18. [1]
2- (2) - نساء (4) : 17. [2]

در داستان غرق شدن فرعون در دریا آمده است:

لحظه ای که امواج دریا فرعون را به کام مرگ کشید گفت: به خدایی که بنی اسرائیل به او ایمان آورده اند ایمان آوردم و من از تسلیم شدگان هستم، سپس خطابی قهرآمیز از سوی حق شنید که فرمود: آیا اکنون توبه می کنی در حالی که از پیش عصیان می کردی و از مفسدان بودی؟!» (1)پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرماید:

هر کس پیش از آن که مرگ را مشاهده کند توبه نماید؛ توبه اش پذیرفته می شود. (2)دلیل پذیرفته شدن توبه تا پیش از مرگ این است که: توبه در حال مرگ نوعی پشیمانی ناخواسته است. زمانی که گنهکاران به خاطر ترس از کیفر الهی به آن روی می آورند، حالتی است که از بیرون بر آنان تحمیل شده است و هیچ ارتباطی به انقلاب درونی و طهارت نفس و پاکی روح آنان ندارد. بنابراین ردّ توبه از جانب خداوند غفّار در لحظۀ مرگ از روی بخل نیست، بلکه به خاطر راست نبودن توبۀ انسان در آن وضعیّت ویژه است.

و امّا توبه در قیامت تأثیری ندارد؛ زیرا در عرصۀ قیامت انقلاب درونی و تکلیف و شریعت برداشته شده است و همه درون ها و قصدها آشکار گشته است و مفهومی برای توبه نمی ماند. پس بازگشت به دنیا و پشیمانی و جبران هم وجود ندارد تا توبه معنا پیدا کند.

ص:248


1- (1) - اشاره است به سورۀ یونس (10) : 90 - 91.
2- (2) - الکافی: 440/2، حدیث 2؛ [1] بحار الأنوار: 19/6، باب 20، حدیث 4 - 5.
عمل و توبه در کلام شهید مطهری

شهید مطهری در این زمینه می گوید:

«انسان پس از آن که از دنیا رفت، نظام زندگی اش به کلّی تغییر می کند و عوض می شود و امکان ندارد، کوچکترین استفاده ای از نظاماتی که در این دنیا هست بکند. عمل و توبه، پیشروی و پسروی، بالا رفتن و پایین رفتن و تغییر مسیر و جهت دادن، همه مال این دنیاست.

این کلام امام علی علیه السلام است:

إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَلاحِسابٌ وَ غَدَاً حِسابٌ وَ لاعَمَلٌ. (1)

به درستی که امروز زمان عمل است و بازخواستی نیست و فردا روز بازخواست است و عملی در آن میسّر نمی باشد.

و توبه آن وقت است که یک انقلاب درونی در وجود انسان پیدا می شود چون در آن دنیا هم انسان همه چیز را معاینه کرده و می بیند. در آنجا که ادّعای توبه می کند و بگوید: خدایا! پشیمانم. آن اظهار پشیمانی انقلاب مقدّس درونی نیست، انقلاب آزاد نیست، پس علت این که در لحظات آخر، در حال معاینه آن دنیا، توبۀ انسان مقبول نیست، این است که توبه نیست نه این که توبه هست و مقبول نیست، اصلاً توبه نیست.» (2)نکته مهمی که از نوشتۀ شهید مطهّری برداشت می شود این است که: تا انسان تکلیف دارد، توبه اش صحیح است. هر گاه تکلیف از مکلّف برداشته شد، توبه صحیح نمی باشد.

پس از مرگ چه در برزخ و چه در آخرت، نظام تکلیف و تکوین و هستی در هم

ص:249


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 42؛ [1] غرر الحکم: 148، حدیث 2695.
2- (2) - گفتار معنوی، مرتضی مطهری: 140 - 141؛ آزادی معنوی: 64 - 67.

ریخته است. گناهکاری که پس از مرگ از کار خود پشیمان می گردد مانند مجرمی است که وقتی چشمان او به چوبه دار می افتد و طناب دار را بر گلوی خود احساس می کند ناگهان از کردۀ خویش پشیمان می شود. این پشیمانی، فضیلت و افتخار و رشد و تکامل برای انسان ندارد. پس چنین توبه ای از ریشه بی ارزش و فایده است.

بنابراین خداوند متعال در پاسخ مجرمان که در جهنّم می گویند: خدایا! بدبختی بر ما چیره گشت ما را به دنیا بازگردان، می فرماید:

قَالَ اخْسَُواْ فِیهَا وَ لَاتُکَلِّمُونِ» (1)

[ خدا ] می گوید : [ ای سگان ! ] در دوزخ گم شوید و با من سخن مگویید !

به زبان عامیانه یعنی ای مسخره کنندگان! بروید خفه شوید حالا بیدار شدید و درخواست عفو و گذشت می کنید، اینجا جای حساب و کتاب است. امور دنیا و سرگرمی ها و آرزوها، انسان را به آن افسون ها و ندامت ها می کشاند.

در حدیثی پرمغز و تکان دهنده از امام صادق علیه السلام نقل گردیده است که آیۀ:

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَحِشَهً أَوْظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَی مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یَعْلَمُونَ» (2)

و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند ، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند ؛ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد ؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند ، پا فشاری نمی کنند .

ص:250


1- (1) - مؤمنون (23) : 108.
2- (2) - آل عمران (3) : 135. [1]

هنگامی که آیۀ توبه نازل شد ابلیس بالای کوه ثور در مکّه رفت و با صدای بلند فریاد کشید و سران لشگرش را فراخواند. آنان گفتند: ای سرور ما! چه شده است که ما را فراخوانده ای؟! ابلیس گفت: آیه ای نازل شده (که پشت مرا می لرزاند و مایۀ نجات بشر است) چه کسی می تواند با آن مقابله کند؟

یکی از شیاطین گفت: من می توانم با نقشه ام چنین و چنان کنم. ابلیس طرح او را نپذیرفت! دیگری برخاست و نقشۀ خود را ارایه کرد باز هم نپذیرفت. سپس شیطانی به نام خنّاس ایستاد و گفت: من از عهدۀ آن برمی آیم. ابلیس گفت: از چه راهی؟ خنّاس گفت: آنان را با وعده ها و آرزوها سرگرم می کنم تا آلوده به گناه شوند و هنگامی که مرتکب گناه شدند، توبه و استغفار را از یادشان می برم. ابلیس گفت:

تو می توانی از عهدۀ این کار برآیی. این مأموریت را تا قیامت به تو سپردم. (1)از این رو خداوند رحیم در سورۀ ناس سه مرتبه با ذکر ربوبیّت و مالکیّت و الوهیّت، خود را واسطۀ نجات و پناهندگی از شرّ شیطان خنّاس قرار می دهد تا مردم از وسوسه های او در امان بمانند.

ص:251


1- (1) - بحار الأنوار: 197/60، باب 3، حدیث 6؛ روضه الواعظین: 479/2. [1]

[«4»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ طَالِبِی إِنْ أَنَا هَرَبْتُ وَ مُدْرِکِی إِنْ أَنَا فَرَرْتُ فَهَا أَنَا ذَا بَیْنَ یَدَیْکَ خَاضِعٌ ذَلِیلٌ رَاغِمٌ إِنْ تُعَذِّبْنِی فَإِنِّی لِذَلِکَ أَهْلٌ وَ هُوَ - یَا رَبِّ - مِنْکَ عَدْلٌ وَ إِنْ تَعْفُ عَنِّی فَقَدِیماً شَمَلَنِی عَفْوُکَ وَ أَلْبَسْتَنِی عَافِیَتَکَ]

خدایا! تو خواستار و جویندۀ منی اگر بگریزم، و تو دریابندۀ منی، اگر فرار کنم. اینک منم که در برابرت قرار دارم، فروتن، خوار، بینی به خاک مالیده. اگر عذابم کنی سزاوار آنم، و عذاب ای پروردگار من از ناحیۀ تو عین عدالت است، و اگر از من بگذری، برنامۀ تازه ای نیست؛ چرا که از دیرباز گذشتت مرا فرا گرفته، و جامۀ عافیتت را بر من پوشانده ای.

ص:252

[«5»فَأَسْأَلُکَ - اللَّهُمَّ - بِالْمَخْزُونِ مِنْ أَسْمَائِکَ وَ بِمَا وَارَتْهُ الْحُجُبُ مِنْ بَهَائِکَ إِلاَّ رَحِمْتَ هَذِهِ النَّفْسَ الْجَزُوعَهَ وَ هَذِهِ الرِّمَّهَ الْهَلُوعَهَ الَّتِی لاَ تَسْتَطِیعُ حَرَّ شَمْسِکَ فَکَیْفَ تَسْتَطِیعُ حَرَّ نَارِکَ وَ الَّتِی لاَ تَسْتَطِیعُ صَوْتَ رَعْدِکَ فَکَیْفَ تَسْتَطِیعُ صَوْتَ غَضَبِکَ؟]

خدایا! به حق نام های مبارکت که در دانش تو محفوظ است، و احدی از آن خبر ندارد، و به جمال و زیباییت که پرده های نور آن را پوشانده، که بر این وجود بی تاب، و این استخوان های کهنۀ پوسیده رحمت آری. وجود ناتوانی که توانایی گرمی آفتابت را ندارد، چگونه تاب گرمی آتشت را دارد؟! و قدرت شنیدن خروش رعدت را ندارد، چگونه توان شنیدن فریاد خشمت را دارد؟!

ص:253

[«6»فَارْحَمْنِیَ - اللَّهُمَّ - فَإِنِّی امْرُؤٌ حَقِیرٌ وَ خَطَرِی یَسِیرٌ وَ لَیْسَ عَذَابِی مِمَّا یَزِیدُ فِی مُلْکِکَ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ وَ لَوْ أَنَّ عَذَابِی مِمَّا یَزِیدُ فِی مُلْکِکَ لَسَأَلْتُکَ الصَّبْرَ عَلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ لَکَ وَ لَکِنْ سُلْطَانُکَ - اللَّهُمَّ - أَعْظَمُ وَ مُلْکُکَ أَدْوَمُ مِنْ أَنْ تَزِیدَ فِیهِ طَاعَهُ الْمُطِیعِینَ أَوْ تَنْقُصَ مِنْهُ مَعْصِیَهُ الْمُذْنِبِینَ «7»فَارْحَمْنِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ وَ تَجَاوَزْ عَنِّی یَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ وَ تُبْ عَلَیَّ إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ]

خدایا! به من رحم کن؛ زیرا که من فردی حقیر و قدر و منزلتم ناچیز است، و عذاب کردن من چیزی نیست که به مقدار ذرّه ای در پادشاهی و فرمانرواییت بیفزاید، و اگر عذابم بر پادشاهیت می افزود، صبر و شکیبایی بر آن را از تو درخواست می کردم، و دوست داشتم که این فزونی برای تو باشد؛ امّا خدایا! سلطنتت بزرگ تر و پادشاهیت باداوم تر از آن است که طاعت مطیعان بر آن بیفزاید، یا معصیت گناهکاران از آن بکاهد؛ پس به من رحم کن، ای مهربان ترین مهربانان! و از من گذشت کن، ای صاحب جلال و اکرام! و توبه ام را بپذیر که تو بسیار توبه پذیر مهربانی.

دعای 51 : تضرّع و زاری

اشاره

ص:254

ص:255

ص:256

«1» إِلَهِی أَحْمَدُکَ وَ أَنْتَ لِلْحَمْدِ أَهْلٌ عَلَی حُسْنِ صَنِیعِکَ إِلَیَّ وَ سُبُوغِ نَعْمَائِکَ عَلَیَّ وَ جَزِیلِ عَطَائِکَ عِنْدِی وَ عَلَی مَا فَضَّلْتَنِی بِهِ مِنْ رَحْمَتِکَ وَ أَسْبَغْتَ عَلَیَّ مِنْ نِعْمَتِکَ فَقَدِ اصْطَنَعْتَ عِنْدِی مَا یَعْجِزُ عَنْهُ شُکْرِی «2»وَ لَوْ لاَ إِحْسَانُکَ إِلَیَّ وَ سُبُوغُ نَعْمَائِکَ عَلَیَّ مَا بَلَغْتُ إِحْرَازَ حَظِّی وَ لاَ إِصْلاَحَ نَفْسِی وَ لَکِنَّکَ ابْتَدَأْتَنِی بِالْإِحْسَانِ وَ رَزَقْتَنِی فِی أُمُورِی کُلِّهَا الْکِفَایَهَ وَ صَرَفْتَ عَنِّی جَهْدَ الْبَلاَءِ وَ مَنَعْتَ مِنِّی مَحْذُورَ الْقَضَاءِ «3»إِلَهِی فَکَمْ مِنْ بَلاَءٍ جَاهِدٍ قَدْ صَرَفْتَ عَنِّی وَ کَمْ مِنْ نِعْمَهٍ سَابِغَهٍ أَقْرَرْتَ بِهَا عَیْنِی وَ کَمْ مِنْ صَنِیعَهٍ کَرِیمَهٍ لَکَ عِنْدِی! «4»أَنْتَ الَّذِی أَجَبْتَ عِنْدَ الاِضْطِرَارِ دَعْوَتِی وَ أَقَلْتَ عِنْدَ الْعِثَارِ زَلَّتِی وَ أَخَذْتَ لِی مِنَ الْأَعْدَاءِ بِظُلاَمَتِی «5»إِلَهِی مَا وَجَدْتُکَ بَخِیلاً حِینَ سَأَلْتُکَ وَ لاَ مُنْقَبِضاً حِینَ أَرَدْتُکَ بَلْ وَجَدْتُکَ لِدُعَائِی سَامِعاً وَ لِمَطَالِبِی مُعْطِیاً وَ وَجَدْتُ نُعْمَاکَ عَلَیَّ سَابِغَهً فِی کُلِّ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِی وَ کُلِّ زَمَانٍ مِنْ زَمَانِی فَأَنْتَ عِنْدِی مَحْمُودٌ وَ صَنِیعُکَ لَدَیَّ مَبْرُورٌ «6»تَحْمَدُکَ نَفْسِی وَ لِسَانِی وَ عَقْلِی حَمْداً یَبْلُغُ الْوَفَاءَ وَ حَقِیقَهَ الشُّکْرِ حَمْداً یَکُونُ مَبْلَغَ رِضَاکَ عَنِّی فَنَجِّنِی مِنْ سَخَطِکَ «7»یَا کَهْفِی حِینَ تُعْیِینِی الْمَذَاهِبُ وَ یَا مُقِیلِی عَثْرَتِی فَلَوْ لاَ سَتْرُکَ عَوْرَتِی لَکُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحِینَ وَ یَا مُؤَیِّدِی بِالنَّصْرِ فَلَوْ لاَ نَصْرُکَ إِیَّایَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبِینَ وَ یَا مَنْ وَضَعَتْ لَهُ الْمُلُوکُ نِیرَ الْمَذَلَّهِ عَلَی أَعْنَاقِهَا فَهُمْ مِنْ سَطَوَاتِهِ خَائِفُونَ

ص:257

وَ یَا أَهْلَ التَّقْوَی وَ یَا مَنْ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی أَسْأَلُکَ أَنْ تَعْفُوَ عَنِّی وَ تَغْفِرَ لِی فَلَسْتُ بَرِیئاً فَأَعْتَذِرَ وَ لاَ بِذِی قُوَّهٍ فَأَنْتَصِرَ وَ لاَ مَفَرَّ لِی فَأَفِرَّ «8»وَ أَسْتَقِیلُکَ عَثَرَاتِی وَ أَتَنَصَّلُ إِلَیْکَ مِنْ ذُنُوبِیَ الَّتِی قَدْ أَوْبَقَتْنِی وَ أَحَاطَتْ بِی فَأَهْلَکَتْنِی مِنْهَا فَرَرْتُ إِلَیْکَ - رَبِّ - تَائِباً فَتُبْ عَلَیَّ مُتَعَوِّذاً فَأَعِذْنِی مُسْتَجِیراً فَلاَ تَخْذُلْنِی سَائِلاً فَلاَ تَحْرِمْنِی مُعْتَصِماً فَلاَ تُسْلِمْنِی دَاعِیاً فَلاَ تَرُدَّنِی خَائِباً «9»دَعَوْتُکَ - یَا رَبِّ - مِسْکِیناً مُسْتَکِیناً مُشْفِقاً خَائِفاً وَجِلاً فَقِیراً مُضْطَرّاً إِلَیْکَ «10»أَشْکُو إِلَیْکَ یَا إِلَهِی ضَعْفَ نَفْسِی عَنِ الْمُسَارَعَهِ فِیمَا وَعَدْتَهُ أَوْلِیَاءَکَ وَ الْمُجَانَبَهِ عَمَّا حَذَّرْتَهُ أَعْدَاءَکَ وَ کَثْرَهَ هُمُومِی وَ وَسْوَسَهَ نَفْسِی «11»إِلَهِی لَمْ تَفْضَحْنِی بِسَرِیرَتِی وَ لَمْ تُهْلِکْنِی بِجَرِیرَتِی أَدْعُوکَ فَتُجِیبُنِی وَ إِنْ کُنْتُ بَطِیئاً حِینَ تَدْعُونِی وَ أَسْأَلُکَ کُلَّمَا شِئْتُ مِنْ حَوَائِجِی وَ حَیْثُ مَا کُنْتُ وَضَعْتُ عِنْدَکَ سِرِّی فَلاَ أَدْعُو سِوَاکَ وَ لاَ أَرْجُو غَیْرَکَ «12»لَبَّیْکَ لَبَّیْکَ تَسْمَعُ مَنْ شَکَا إِلَیْکَ وَ تَلْقَی مَنْ تَوَکَّلَ عَلَیْکَ وَ تُخَلِّصُ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ وَ تُفَرِّجُ عَمَّنْ لاَذَ بِکَ «13»إِلَهِی فَلاَ تَحْرِمْنِی خَیْرَ الْآخِرَهِ وَ الْأُولَی لِقِلَّهِ شُکْرِی وَ اغْفِرْ لِی مَا تَعْلَمُ مِنْ ذُنُوبِی «14»إِنْ تُعَذِّبْ فَأَنَا الظَّالِمُ الْمُفَرِّطُ الْمُضَیِّعُ الْآثِمُ الْمُقَصِّرُ الْمُضَجِّعُ الْمُغْفِلُ حَظَّ نَفْسِی وَ إِنْ تَغْفِرْ فَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ.

ص:258

[«1»إِلَهِی أَحْمَدُکَ وَ أَنْتَ لِلْحَمْدِ أَهْلٌ عَلَی حُسْنِ صَنِیعِکَ إِلَیَّ وَ سُبُوغِ نَعْمَائِکَ عَلَیَّ وَ جَزِیلِ عَطَائِکَ عِنْدِی وَ عَلَی مَا فَضَّلْتَنِی بِهِ مِنْ رَحْمَتِکَ وَ أَسْبَغْتَ عَلَیَّ مِنْ نِعْمَتِکَ فَقَدِ اصْطَنَعْتَ عِنْدِی مَا یَعْجِزُ عَنْهُ شُکْرِی «2»وَ لَوْ لاَ إِحْسَانُکَ إِلَیَّ وَ سُبُوغُ نَعْمَائِکَ عَلَیَّ مَا بَلَغْتُ إِحْرَازَ حَظِّی وَ لاَ إِصْلاَحَ نَفْسِی وَ لَکِنَّکَ ابْتَدَأْتَنِی بِالْإِحْسَانِ وَ رَزَقْتَنِی فِی أُمُورِی کُلِّهَا الْکِفَایَهَ وَ صَرَفْتَ عَنِّی جَهْدَ الْبَلاَءِ وَ مَنَعْتَ مِنِّی مَحْذُورَ الْقَضَاءِ]

خدایا! تو را سپاس می گزارم، و تو شایستۀ سپاسی. سپاس در برابر احسان نیکویت به من. و فراوانی نعمت هایت بر من، و عطای بزرگت نزد من. سپاس بر رحمتت که به سبب آن مرا برتری بخشیدی، و بر نعمتت که بر من سرشار و فراوان فرمودی، به اندازه ای به من خوبی کردی که سپاس و شکرم از آن عاجز است، و اگر احسانت نسبت به من نبود، و نعمت های سرشارت در سرزمین زندگی من نمی ریخت، نمی توانستم نصیب خود را از آن به دست آورم، و وجودم را اصلاح کنم.

این تو بودی که بی مقدمه، احسانت را نسبت به من آغاز کردی و کفایت و بی نیازی در تمام کارهایم را روزی من کردی، و رنج و زحمت بلا را از من گرداندی، و قضای دهشت زا را از من منع کردی.

ص:259

آنچه در این دعا مطرح است، عبارت است از حمد حق تعالی، طلب حاجات از غنیّ بالذّات، التجا به درگاه دوست، درخواست عفو و بخشش، طلب عافیت، مسئلۀ قضا، شکر پرودگار، طلب گذشت، بیان ناتوانی های انسان.

تفسیر حمد در دعای اول، و طلب حوایج در دعای سیزدهم، و التجا در دعای دهم، و درخواست بخشش در دعای شانزدهم، و عافیت در دعای بیست و سوم، و مسئله قضا در دعای سی و پنجم، و برنامۀ شکر در دعای سی و هفتم، و طلب عفو در دعای سی و نهم، و بیان ناتوانی ها در دعای چهل و هفتم گذشت، بنابراین، متن این دعا را ترجمه کرده و از حضرت محبوب می خواهم که به آنچه او می خواهد ما را آراسته فرماید.

ص:260

[«3»إِلَهِی فَکَمْ مِنْ بَلاَءٍ جَاهِدٍ قَدْ صَرَفْتَ عَنِّی وَ کَمْ مِنْ نِعْمَهٍ سَابِغَهٍ أَقْرَرْتَ بِهَا عَیْنِی وَ کَمْ مِنْ صَنِیعَهٍ کَرِیمَهٍ لَکَ عِنْدِی! «4»أَنْتَ الَّذِی أَجَبْتَ عِنْدَ الاِضْطِرَارِ دَعْوَتِی وَ أَقَلْتَ عِنْدَ الْعِثَارِ زَلَّتِی وَ أَخَذْتَ لِی مِنَ الْأَعْدَاءِ بِظُلاَمَتِی]

خدای من! چه بسیار بلای جانکاه که از من گرداندی، و چه بسیار نعمت فراوانی که دیده ام را به آن روشن ساختی، و چه بسیار خوبی های ارجمندی که از ناحیۀ تو نزد من است!!

تویی که به وقت ناچاری و درماندگی، دعایم را اجابت کردی و به وقت افتادن در مهلکۀ گناه، از لغزشم گذشتی، و حقوق مرا که دشمنان به زور و ستم از من ربوده بودند، بازستاندی.

ص:261

[«5»إِلَهِی مَا وَجَدْتُکَ بَخِیلاً حِینَ سَأَلْتُکَ وَ لاَ مُنْقَبِضاً حِینَ أَرَدْتُکَ بَلْ وَجَدْتُکَ لِدُعَائِی سَامِعاً وَ لِمَطَالِبِی مُعْطِیاً وَ وَجَدْتُ نُعْمَاکَ عَلَیَّ سَابِغَهً فِی کُلِّ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِی وَ کُلِّ زَمَانٍ مِنْ زَمَانِی فَأَنْتَ عِنْدِی مَحْمُودٌ وَ صَنِیعُکَ لَدَیَّ مَبْرُورٌ «6»تَحْمَدُکَ نَفْسِی وَ لِسَانِی وَ عَقْلِی حَمْداً یَبْلُغُ الْوَفَاءَ وَ حَقِیقَهَ الشُّکْرِ حَمْداً یَکُونُ مَبْلَغَ رِضَاکَ عَنِّی فَنَجِّنِی مِنْ سَخَطِکَ]

خدای من! هنگامی که در پیشگاهت به گدایی برخاستم، تو را بخیل نیافتم، و زمانی که آهنگ تو کردم، منقبض و گرفته ات ندیدم؛ بلکه تو را شنوندۀ دعایم، و عطا کنندۀ خواسته هایم یافتم، و نعمت هایت را در هر حالی از حالاتم و هر زمانی از زمان هایم، بر خود سرشار و کامل مشاهده کردم. تو نزد من ستوده ای، و خوبیت نزد من مورد سپاس و شکر است. جان و زبان و عقل من تو را می ستایند؛ ستایشی که بر عرصۀ کمال و حقیقت شکر برسد؛ ستایشی که در قلّۀ نهایت خشنودی تو از من باشد. پس مرا از خشمت نجات ده.

ص:262

[«7»یَا کَهْفِی حِینَ تُعْیِینِی الْمَذَاهِبُ وَ یَا مُقِیلِی عَثْرَتِی فَلَوْ لاَ سَتْرُکَ عَوْرَتِی لَکُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحِینَ وَ یَا مُؤَیِّدِی بِالنَّصْرِ فَلَوْ لاَ نَصْرُکَ إِیَّایَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبِینَ وَ یَا مَنْ وَضَعَتْ لَهُ الْمُلُوکُ نِیرَ الْمَذَلَّهِ عَلَی أَعْنَاقِهَا فَهُمْ مِنْ سَطَوَاتِهِ خَائِفُونَ وَ یَا أَهْلَ التَّقْوَی وَ یَا مَنْ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی أَسْأَلُکَ أَنْ تَعْفُوَ عَنِّی وَ تَغْفِرَ لِی فَلَسْتُ بَرِیئاً فَأَعْتَذِرَ وَ لاَ بِذِی قُوَّهٍ فَأَنْتَصِرَ وَ لاَ مَفَرَّ لِی فَأَفِرَّ]

ای پناه من در زمانی که راه های گوناگون و بی ربط مرا خسته می کند و به زحمت می اندازد. ای گذشت کننده از لغزش هایم، اگر عیب پوشی تو نبود، از رسوا شدگان بودم، ای توانایی دهندۀ من به نصرت و یاری، اگر یاری تو نبود از شکست خوردگان بودم. ای که پادشاهان یوغ ذلّت و خواری را در پیشگاهش به گردن نهاده اند، و از عذاب ها و عقاب هایشان ترسانند! ای اهل تقوا! ای که نام های نیکو برای اوست! از تو می خواهم که از من بگذری و مرا بیامرزی.

بی گناه نیستم تا معذور باشم. نیرومند نیستم، تا پیروزی به دست آورم.

گریزگاهی ندارم، تا بگریزم.

ص:263

[«8»وَ أَسْتَقِیلُکَ عَثَرَاتِی وَ أَتَنَصَّلُ إِلَیْکَ مِنْ ذُنُوبِیَ الَّتِی قَدْ أَوْبَقَتْنِی وَ أَحَاطَتْ بِی فَأَهْلَکَتْنِی مِنْهَا فَرَرْتُ إِلَیْکَ - رَبِّ - تَائِباً فَتُبْ عَلَیَّ مُتَعَوِّذاً فَأَعِذْنِی مُسْتَجِیراً فَلاَ تَخْذُلْنِی سَائِلاً فَلاَ تَحْرِمْنِی مُعْتَصِماً فَلاَ تُسْلِمْنِی دَاعِیاً فَلاَ تَرُدَّنِی خَائِباً «9»دَعَوْتُکَ - یَا رَبِّ - مِسْکِیناً مُسْتَکِیناً مُشْفِقاً خَائِفاً وَجِلاً فَقِیراً مُضْطَرّاً إِلَیْکَ]

گذشت از لغزش هایم را از تو می خواهم؛ از گناهانی که مرا به ذلّت و خواری نشانده و سراپایم را گرفته و به عرصۀ هلاکت در آورده، بیزاری می جویم.

پروردگارم! از تمام گناهانم در حال توبه و انابه به جانب تو گریختم؛ پس توبه ام را بپذیر.

پناهنده ام! پناهم ده. امان می خواهم، واگذارم نکن. گدایم، محرومم مفرما.

دست به دامانم، رهایم مکن. خواهنده ام، نومیدم برمگردان.

ای پروردگارم! در حالی که مسکین، درمانده، هراسناک، بیمناک، ترسناک، تهیدست، و مضطّر به درگاه توام، تو را می خوانم.

ص:264

[«10»أَشْکُو إِلَیْکَ یَا إِلَهِی ضَعْفَ نَفْسِی عَنِ الْمُسَارَعَهِ فِیمَا وَعَدْتَهُ أَوْلِیَاءَکَ وَ الْمُجَانَبَهِ عَمَّا حَذَّرْتَهُ أَعْدَاءَکَ وَ کَثْرَهَ هُمُومِی وَ وَسْوَسَهَ نَفْسِی «11»إِلَهِی لَمْ تَفْضَحْنِی بِسَرِیرَتِی وَ لَمْ تُهْلِکْنِی بِجَرِیرَتِی أَدْعُوکَ فَتُجِیبُنِی وَ إِنْ کُنْتُ بَطِیئاً حِینَ تَدْعُونِی]

ای خدای من! از ناتوانی وجودم، نمی توانم نسبت به آنچه به دوستانت وعده دادی شتاب ورزم، و از آنچه دشمنانت را از آن برحذر داشتی، دوری کنم، و از اندوه زیادم و وسوسۀ نفسم، به تو شکایت می کنم.

خدای من! به خاطر زشتی باطنم رسوایم مکن، و به گناهم هلاکم مساز. تو را می خوانم و تو مرا اجابت می کنی؛ گر چه هنگامی که تو مرا می خوانی، در اجابتت کندی می کنم.

ص:265

[وَ أَسْأَلُکَ کُلَّمَا شِئْتُ مِنْ حَوَائِجِی وَ حَیْثُ مَا کُنْتُ وَضَعْتُ عِنْدَکَ سِرِّی فَلاَ أَدْعُو سِوَاکَ وَ لاَ أَرْجُو غَیْرَکَ «12»لَبَّیْکَ لَبَّیْکَ تَسْمَعُ مَنْ شَکَا إِلَیْکَ وَ تَلْقَی مَنْ تَوَکَّلَ عَلَیْکَ وَ تُخَلِّصُ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ وَ تُفَرِّجُ عَمَّنْ لاَذَ بِکَ]

هر حاجتی که دارم، از تو می طلبم و هر کجا و در هر موقعیّتی که باشم، رازم را به تو می سپارم. غیر تو کسی را نمی خوانم، و به احدی جز تو امید ندارم.

لبّیک؛ لبّیک؛ شکایت کسی را که به درگاهت شکایت کند می شنوی، و به آن که به حضرتت اعتماد کند رو می کنی، و هر که به دامان رحمتت در آویزد، از ناراحتی و رنج خلاصش می کنی، و هر که به تو پناه آورد، غم و اندوهش را بر طرف می کنی.

ص:266

[«13»إِلَهِی فَلاَ تَحْرِمْنِی خَیْرَ الْآخِرَهِ وَ الْأُولَی لِقِلَّهِ شُکْرِی وَ اغْفِرْ لِی مَا تَعْلَمُ مِنْ ذُنُوبِی «14»إِنْ تُعَذِّبْ فَأَنَا الظَّالِمُ الْمُفَرِّطُ الْمُضَیِّعُ الْآثِمُ الْمُقَصِّرُ الْمُضَجِّعُ الْمُغْفِلُ حَظَّ نَفْسِی وَ إِنْ تَغْفِرْ فَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ]

خدای من! به خاطر کمی شکرم از خیر آخرت و دنیا محرومم مکن و گناهانی که از من خبر داری بیامرز. اگر مرا عذاب کنی، من همان ستمکار، مقصّر، ضایع کننده، گناهکار، کوتاهی کننده، سست رأی، و ساده لوح و کودن نسبت به نصیب و بهرۀ خویشم و اگر مرا بیامرزی، تو مهربان تری مهربانانی!

مناجات

من که هر لحظه زار می گریم از غم روزگار می گریم

دلبری بود در کنار مرا کرد از من کنار می گریم

از غم غمگسار می نالم وز فراق نگار می گریم

دوش با شمع گفتم از سرِ سوز که من از عشق یار می گریم

ماتم بخت خویش می دارم زان چنین سوگوار می گریم

با چنین خنده گریۀ تو ز چیست کز تو بس دل فکار می گریم

داشتم گفتِ دلبری شیرین زو شدم دور زار می گریم

چون عراقی حدیث او بشنید زارتر من ز پار می گریم

(فخرالدین عراقی)

ص:267

دعای 52 : اصرار در درخواست از خدای تعالی

اشاره

ص:268

ص:269

ص:270

«1» یَا أَللَّهُ الَّذِی لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لاَ فِی السَّمَآءِ وَ کَیْفَ یَخْفَی عَلَیْکَ - یَا إِلَهِی - مَا أَنْتَ خَلَقْتَهُ؟ وَ کَیْفَ لاَ تُحْصِی مَا أَنْتَ صَنَعْتَهُ؟ أَوْ کَیْفَ یَغِیبُ عَنْکَ مَا أَنْتَ تُدَبِّرُهُ؟ أَوْ کَیْفَ یَسْتَطِیعُ أَنْ یَهْرُبَ مِنْکَ مَنْ لاَ حَیَاهَ لَهُ إِلاَّ بِرِزْقِکَ؟ أَوْ کَیْفَ یَنْجُو مِنْکَ مَنْ لاَ مَذْهَبَ لَهُ فِی غَیْرِ مُلْکِکَ؟ «2»سُبْحَانَکَ أَخْشَی خَلْقِکَ لَکَ أَعْلَمُهُمْ بِکَ؟ وَ أَخْضَعُهُمْ لَکَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِکَ وَ أَهْوَنُهُمْ عَلَیْکَ مَنْ أَنْتَ تَرْزُقُهُ وَ هُوَ یَعْبُدُ غَیْرَکَ «3»سُبْحَانَکَ لاَ یَنْقُصُ سُلْطَانَکَ مَنْ أَشْرَکَ بِکَ وَ کَذَّبَ رُسُلَکَ وَ لَیْسَ یَسْتَطِیعُ مَنْ کَرِهَ قَضَآءَکَ أَنْ یَرُدَّ أَمْرَکَ وَ لاَ یَمْتَنِعُ مِنْکَ مَنْ کَذَّبَ بِقُدْرَتِکَ وَ لاَ یَفُوتُکَ مَنْ عَبَدَ غَیْرَکَ وَ لاَ یُعَمَّرُ فِی الدُّنْیَا مَنْ کَرِهَ لِقَآءَکَ «4»سُبْحَانَکَ! مَا أَعْظَمَ شَأْنَکَ! وَ أَقْهَرَ سُلْطَانَکَ! وَ أَشَدَّ قُوَّتَکَ! وَ أَنْفَذَ أَمْرَکَ! «5»سُبْحَانَکَ قَضَیْتَ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِکَ الْمَوْتَ: مَنْ وَحَّدَکَ وَ مَنْ کَفَرَ بِکَ وَ کُلٌّ ذَائِقُ الْمَوْتِ وَ کُلٌّ صَائِرٌ إِلَیْکَ فَتَبَارَکْتَ وَ تَعَالَیْتَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ وَحْدَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ «6»آمَنْتُ بِکَ وَ صَدَّقْتُ رُسُلَکَ وَ قَبِلْتُ کِتَابَکَ وَ کَفَرْتُ بِکُلِّ مَعْبُودٍ غَیْرِکَ وَ بَرِئْتُ مِمَّنْ عَبَدَ سِوَاکَ «7»اَللَّهُمَّ إِنِّی أُصْبِحُ وَ أُمْسِی مُسْتَقِلاًّ لِعَمَلِی مُعْتَرِفاً بِذَنْبِی مُقِرّاً بِخَطَایَایَ أَنَا بِإِسْرَافِی عَلَی نَفْسِی ذَلِیلٌ عَمَلِی أَهْلَکَنِی وَ هَوَایَ أَرْدَانِی وَ شَهَوَاتِی حَرَمَتْنِی «8»فَأَسْأَلُکَ یَا مَوْلاَیَ سُؤَالَ مَنْ نَفْسُهُ لاَهِیَهٌ لِطُولِ أَمَلِهِ وَ بَدَنُهُ غَافِلٌ لِسُکُونِ عُرُوقِهِ وَ قَلْبُهُ مَفْتُونٌ بِکَثْرَهِ

ص:271

النِّعَمِ عَلَیْهِ وَ فِکْرُهُ قَلِیلٌ لِمَا هُوَ صَائِرٌ إِلَیْهِ سُؤَالَ مَنْ قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْأَمَلُ وَ فَتَنَهُ الْهَوَی وَ اسْتَمْکَنَتْ مِنْهُ الدُّنْیَا وَ أَظَلَّهُ الْأَجَلُ «9»سُؤَالَ مَنِ اسْتَکْثَرَ ذُنُوبَهُ وَ اعْتَرَفَ بِخَطِیئَتِهِ سُؤَالَ مَنْ لاَ رَبَّ لَهُ غَیْرُکَ وَ لاَ وَلِیَّ لَهُ دُونَکَ وَ لاَ مُنْقِذَ لَهُ مِنْکَ وَ لاَ مَلْجَأَ لَهُ مِنْکَ إِلاَّ إِلَیْکَ «10»إِلَهِی أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ الْوَاجِبِ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِکَ وَ بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ الَّذِی أَمَرْتَ رَسُولَکَ أَنْ یُسَبِّحَکَ بِهِ وَ بِجَلاَلِ وَجْهِکَ الْکَرِیمِ الَّذِی لاَ یَبْلَی وَ لاَ یَتَغَیَّرُ وَ لاَ یَحُولُ وَ لاَ یَفْنَی أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُغْنِیَنِی عَنْ کُلِّ شَیْ ءٍ بِعِبَادَتِکَ وَ أَنْ تُسَلِّیَ نَفْسِی عَنِ الدُّنْیَا بِمَخَافَتِکَ وَ أَنْ تُثْنِیَنِی بِالْکَثِیرِ مِنْ کَرَامَتِکَ بِرَحْمَتِکَ فَإِلَیْکَ أَفِرُّ و مِنْکَ أَخَافُ وَ بِکَ أَسْتَغِیثُ وَ إِیَّاکَ أَرْجُو «11»وَ لَکَ أَدْعُو وَ إِلَیْکَ أَلْجَأُ وَ بِکَ أَثِقُ وَ إِیَّاکَ أَسْتَعِینُ وَ بِکَ أُؤمِنُ وَ عَلَیْکَ أَتَوَکَّلُ وَ عَلَی جُودِکَ وَ کَرَمِکَ أَتَّکِلُ.

ص:272

[«1»یَا أَللَّهُ الَّذِی لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لاَ فِی السَّمَآءِ وَ کَیْفَ یَخْفَی عَلَیْکَ - یَا إِلَهِی - مَا أَنْتَ خَلَقْتَهُ؟ وَ کَیْفَ لاَ تُحْصِی مَا أَنْتَ صَنَعْتَهُ؟ أَوْ کَیْفَ یَغِیبُ عَنْکَ مَا أَنْتَ تُدَبِّرُهُ؟ أَوْ کَیْفَ یَسْتَطِیعُ أَنْ یَهْرُبَ مِنْکَ مَنْ لاَ حَیَاهَ لَهُ إِلاَّ بِرِزْقِکَ؟ أَوْ کَیْفَ یَنْجُو مِنْکَ مَنْ لاَ مَذْهَبَ لَهُ فِی غَیْرِ مُلْکِکَ؟]

ای خدایی که چیزی در زمین و آسمان بر او پوشیده نیست! ای خدای من! چگونه بر تو پوشیده باشد، چیزی که خود آفریده ای؟ چگونه آنچه را ساخته ای، از دایرۀ دانشت بیرون باشد؟ یا چگونه از تو پنهان بماند، آنچه را که تو تدبیرش می کنی؟ یا چگونه می تواند بگریزد، کسی که جز به روزیت زنده نیست؟ یا چگونه نجات پیدا می کند، کسی که در غیر مملکت تو راهی برایش وجود ندارد؟

مناجات عاشق و معشوق

ای خدایی که چیزی در زمین و آسمان بر تو پوشیده نیست و چگونه پوشیده شود بر تو ای خدای من، آنچه تو خود آفریده ای. (1)

ص:273


1- (1) - در شرح دعای پنجاهم به مسئله احاطۀ علمی حق بر موجودات و اینکه ذرّه ای در تمام عالم هستی از حضرتش پوشیده نیست، به اندازۀ لازم اشاره شد.

وَ انْ کُلُّ لَّمَّا جَمیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ» (1)

و همۀ آنان [ بدون استثنا گردآوری خواهند شد و ] در قیامت نزد ما احضار می شوند .

تو منزّهی، ترسنده ترین خلقِ تو در پیشگاهت داناترین آنهاست (و چرا چنین نباشد که هر چه معرفت انسان از طریق قرآن و اهل بیت و معارف الهیّه به حضرتش بیشتر شود خشیتش از مقام ربوبی بیشتر خواهد شد.

اِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» (2)

از بندگان خدا فقط دانشمندان از او می ترسند .

ص:274


1- (1) - یس (36) : 32. [1]
2- (2) - فاطر (35) : 28. [2]

[«2»سُبْحَانَکَ أَخْشَی خَلْقِکَ لَکَ أَعْلَمُهُمْ بِکَ؟ وَ أَخْضَعُهُمْ لَکَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِکَ وَ أَهْوَنُهُمْ عَلَیْکَ مَنْ أَنْتَ تَرْزُقُهُ وَ هُوَ یَعْبُدُ غَیْرَکَ «3»سُبْحَانَکَ لاَ یَنْقُصُ سُلْطَانَکَ مَنْ أَشْرَکَ بِکَ وَ کَذَّبَ رُسُلَکَ وَ لَیْسَ یَسْتَطِیعُ مَنْ کَرِهَ قَضَآءَکَ أَنْ یَرُدَّ أَمْرَکَ وَ لاَ یَمْتَنِعُ مِنْکَ مَنْ کَذَّبَ بِقُدْرَتِکَ وَ لاَ یَفُوتُکَ مَنْ عَبَدَ غَیْرَکَ وَ لاَ یُعَمَّرُ فِی الدُّنْیَا مَنْ کَرِهَ لِقَآءَکَ]

منزّه و پاکی، ترسنده ترینشان، عامل ترین آنها به طاعت توست، و پست ترین آنها در پیشگاهت، کسی که روزیش را می دهی، و او غیر تو را می پرستد.

منزّه و پاکی، کسی که برایت شریکی انگاشته و پیامبرانت را تکذیب کرده، از سلطنتت نمی کاهد، و کسی که قضایت را ناپسند دارد، قدرت ردّ کردن فرمانت را ندارد، و کسی که تواناییت را تکذیب کند، نمی تواند خود را از قهر و غلبۀ تو باز دارد، و کسی که غیر تو را بپرستد، از احاطه و تصرّف و عذاب تو در نرود، و هر که لقای تو را ناپسند دارد، در زندگی دنیا ابدی و جاودانه نخواهد ماند.

لقای خداوند

اشاره

مراد از «لقاء اللّه» ملاقات معنوی و شهود باطنی در قیامت است. چون در قیامت همه وابستگی های انسان به مال و مقام و مدرک و منزل بریده می شود و با

ص:275

روبرو شدن با پاداش و کیفر الهی، حاکمیّت مطلقۀ حق را درک می کند.

قرب و لقای حق فرع بر حبّ و عشق و انس با حق تعالی است. و آن شاخه ای از معرفت و وجدان حق می باشد و معرفت حق بستگی به برداشتن موانع سلوک و لقای الهی است و برای این باید حجاب ها را کنار زد. بدون برکناری پرده های حایل میان عاشق و معشوق، چهرۀ معشوق و محبوب نمایان نمی شود. پس شناخت و رؤیت او نیز به دست نمی آید و سپس معرفتِ به خویش هم حاصل نمی شود.

حالت غفلت و منیّت و استقلال نفس و هواهای نفسانی، پرده های تاریک و وحشتناکند؛ که انسان را از نور ربوبی حق دور می سازد و در منجلاب ظلمت دنیوی فرو می برد.

شناخت حق از مقوله نور و حبّ دنیا از سیاه ترین پرده ها و تاریکی های دل است. چنانکه امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

اَلْمَعْرِفَهُ نُورُ الْقَلْبِ. (1)

شناخت، روشنی دل است.

الشَکُّ یُطْفِئُ نُورَ الْقَلْبِ. (2)

شک نورانیّت قلب را فرو می نشاند.

مَنْ أَحَبَّ لِقاءَ اللّهِ سُبْحانَهُ سَلا عَنِ الدُّنْیا. (3)

هر که دوستدار دیدار خداوند پاک و منزه باشد دنیا را از یاد ببرد.

هرگاه موانع شناخت خویشتن از میان برداشته شود روشنی دل و دانش و معرفت حق در وجود آدمی جلوه گر می شود، سپس حبّ و عشق و انس پیدا

ص:276


1- (1) - غرر الحکم: 41، حدیث 1. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 72، حدیث 1068. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 141، حدیث 2491. [3]

می شود و آتش عشق رفته رفته هوای بنده را در هویّت حق فانی می سازد و او را به قرب حق و به مقام لقای دوست می رساند واین همان عبادت آزادگان است که حقیقت آزادی، آزادی از خود و تعلّقات آن است.

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه دربارۀ بینش اولیای خدا چنین می فرماید:

إِنَّ أَوْلَیاءَ اللّهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلی باطِنِ الدُّنْیا إِذا نَظَرَ النّاسُ إِلی ظاهِرِها. (1)

اولیای خدا آنانی هستند که به باطن دنیا نظر کردند وقتی که مردم به ظاهرش نگریستند.

چشم انسان با چشم همه حیوانات در دیدن ظاهر مادّیات یکسان است و انسان با این چشم سطحی نگر، پشت پرده حقیقتی را نمی بیند. بلکه برای دیدن اسرار خلقت و حقایق امور باید با چشم دل و نور باطن نگریست که حضرت می فرماید:

«نَظَرُوا إِلی باطِنِ الدُّنْیا» نه

«باطِنِ الْآخِرَه» ؛ زیرا اگر آدمی به حقیقت و باطن دنیا برسد در صورتی که نظر او به آثار رحمت خدا به دیدۀ ژرف و اندیشه ای باشد به باطن آخرت و باطن حق و باطن عبادت و کلام خدا می رسد.

اکثر مردم دنیا تنها ظاهر دنیا را می بینند و هر چیزی را هم به ملاک سطحی ارزیابی می کنند. با معیار ظاهری دنیا بیشتر ارزیابی ها غلط از آب در می آید و بشر نسبت به خداوند متوقّع و گله مند می شود و گاهی از زندگی سیر می شود و گاهی نسبت به عدل پروردگار و اعتقادات دینی، ضعیف می شود. امّا آنانی که باطن نگرند و درون دریای حقیقت شنا می کنند هیچگاه در برابر تأثیر موج ها قرار نمی گیرند؛ زیرا ریشۀ امواج باد است. جنبش بادها امواج را به حرکت درمی آورند. و باد هم جا به جایی هواست. بادهای مادّی موج هایی مانند: موج ثروت، موج فقر، موج مرگ،

ص:277


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 432. [1]

موج خوشی، موج شدت، موج بلا و... تولید می کند هر گاه اندکی تنگی در مال و منال او می آید، می گوید: خداوند منّان مرا خوار و سبک کرده است. و آنگاه که به مال و نعمتی می رسد می گوید: پروردگار مرا عزیز و گرامی داشته است. این دیدگاه کسی است که با بینش ظاهری ارزیابی می کند و همیشه خداوند منّان را محاکمه و محکوم می کند و خویش را بینوا و مظلوم جلوه می دهد.

اما خداوندی که در قرآن مجید باطن غیبت کردن را مساوی با خوردن گوشت مرده می داند و در پی حفظ آبرو و شخصیّت انسان هاست؛ چگونه می تواند آبروی کسی را بریزد. به یقین اگر کسی آبرویش را به باد داده، به دست خودش بر باد داده است. وگرنه اگر آدمی هزاران گناه بزرگ و کوچک در خلوت انجام بدهد؛ خداوند محال است آبروی او را ببرد.

هرگز پروردگار ستّار و بنده پرور چنین معامله ای نمی کند. این برنامه پروردگار عالم است. اگر انسانی در دنیا از ظاهر مادّیات و لذّت های جسمی چشم بپوشد و به آثار خلقت و نعمت ها به دیدۀ باطنی و رحمانی نظر کند به یقین به لقای حق شوق پیدا می کند و گاهی در اثر شدّت حبّ، سر به بیابان می گذارد.

بر اساس روایت امام صادق علیه السلام که می فرماید:

مشتاق بی قرار نه میل به غذا دارد و نه از نوشیدنی گوارا لذّت می برد نه خواب آسوده دارد نه با دوستی انس می گیرد و نه در خانه ای آرامش پیدا می کند، بلکه خداوند را شب و روز بندگی می کند به امید این که به دیدار محبوبش برسد. چنان که خداوند از موسی بن عمران دربارۀ میعادگاه پروردگارش نقل می کند: وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِ ّ لِتَرْضَی» (1) من به سوی تو شتافتم تا خشنود شوی. (2)

ص:278


1- (1) - طه (20) : 84. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 24/67، باب 43، حدیث 24؛ مصباح الشریعه: 195، باب 94.

جذبۀ شهود محبوب و دیدار لطف یار، به اندازه ای لذّت بخش و شوق انگیز است که یک لحظۀ آن با هیچ نعمتی در دنیا برابر نیست. عاشقان دیدار دوست چنانند که اگر افاضۀ معنوی از آنها بریده شود؛ روح از کالبدشان برمی خیزد.

همانگونه که امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود:

لَوْ حَجَبْتُ عَنْهُ ساعَهً لَمُتُّ. (1)

اگر ساعتی از دیدار محبوب محروم شوم جان می دهم.

سلامی که پروردگار در بهشت نثار مؤمنان می کند سلامی از رحمت خاصّه و اشتیاق دیدار سرچشمه می گیرد و همۀ الطاف و کرامات در آنجا گرد هم می آید.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله حال بهشتیان را چنین توصیف می فرماید:

در آن حال که بهشتیان غرق در نعمت های بهشتی هستند، نوری بر بالای سر آنان افکنده می شود، سر برمی آورند، آن نورِ لطف پروردگار از افق بر آنان پرتو انداخته است. ندایی برمی خیزد که سلام بر شما ای اهل بهشت و این همان است که در قرآن آمده است: سَلَمٌ قَوْلًا مِّن رَّبٍ ّ رَّحِیمٍ» (2) با سلام [ ی پرارزش و سلامت بخش ] که گفتاری از پروردگاری مهربان است .

سپس فرمود:

آنجا آنان به حق می نگرند و نگاه لطف حق چنان آنان را مجذوب می کند که از همۀ چیزها غافل می شوند و تمامی نعمت های بهشتی را فراموش می کنند و در این حال گروهی از فرشته ها از هر دری بر آنها وارد می شوند و می گویند

ص:279


1- (1) - تفسیر روح البیان: 416/7؛ [1]الأمثل فی تفسیر کتاب اللّه المنزل، مکارم شیرازی: 216/14. [2]
2- (2) - یس (36) : 58. [3]

درود بر شما. (1)چه دیدار روح انگیز و باشکوهی که همه بهشتیان به شور در می آیند.

و نیز می فرماید:

هنگامی که اهل بهشت وارد بهشت می شوند خداوند می فرماید: چیز دیگری می خواهید بر شما بیفزاییم؟ آنان می گویند: آیا روی ما را سفید نکردی؟ آیا ما را وارد بهشت ننمودی و از آتش رهایی نبخشیدی؟ در این لحظه پرده ها کنار می رود خداوند را به چشم دل می بینند. در آن حال چیزی محبوب تر نزد آنان از نگاه به پروردگارشان نیست. (2)پروردگار به آنان که خواستار لقای حقّند وعدۀ دیدار را در روز قیامت و بهشت قرار داده است و با ابتهاج و آرامش و آسایش همگی در آنجا گرد هم می آیند و صحنه های شاد و نشاط انگیزی پدید می آید که حق، پیام می دهد:

مَن کَانَ یَرْجُواْ لِقَآءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَأَتٍ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (3)

هر که امید دیدار [ پاداش و مقام قرب ] خدا را دارد [ باید در عرصه طاعت و عبادت بکوشد ] ؛ زیرا زمان معین شده [ از سوی ] خدا [ که روز قیامت است ] حتماً آمدنی است ؛ و او شنوا و داناست .

قُلْ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَ حِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَلِحًا وَ لَایُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدَا» (4)

بگو : جز این نیست که من هم بشری مانند شمایم که به من وحی می شود که معبود شما فقط خدای یکتاست ؛ پس کسی که دیدار [ پاداش و مقام قرب ]

ص:280


1- (1) - الدرّ المنثور: 266/5، سنن ابن ماجه: 65/1، حدیث 184.
2- (2) - کنز العمال: 446/14، حدیث 39204؛ صحیح مسلم: 112/1.
3- (3) - عنکبوت (29) : 5. [1]
4- (4) - کهف (18) : 110. [2]

پروردگارش را امید دارد ، پس باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نکند .

ثُمَّ ءَاتَیْنَا مُوسَی الْکِتَبَ تَمَامًا عَلَی الَّذِی أَحْسَنَ وَتَفْصِیلاً لِّکُلِ ّ شَیْ ءٍ وَهُدیً وَرَحْمَهً لَّعَلَّهُم بِلِقَآءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ» (1)

سپس به موسی کتاب دادیم برای اینکه [ نعمت خود را ] بر آنان که نیکی کردند کامل کنیم ، و برای اینکه همۀ احکام و معارفی که مورد نیاز بنی اسرائیل بود ، تفصیل و توضیح دهیم و برای اینکه هدایت و رحمت [ بر آنان ] باشد تا به دیدار [ پاداش و مقام قرب ] پروردگارشان ایمان آورند .

شوق لقای خداوند در روایات

معصومان علیهم السلام در روایات بسیاری انسان را به شوق لقای دوست، تشویق و سفارش کرده اند:

از جمله رسول اللّه صلی الله علیه و آله در دعایش پس از هر نماز می خواند:

وَ أَسْأَلُکَ الرِّضَا بِالْقَضاءِ وَ بَرْدَ الْعَیْشِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ لَذَّهَ النَّظَرِ إِلی وَجْهِکَ وَ شَوْقاً إِلی رُؤیَتِکَ وَ لِقائِکَ. (2)

خدایا! خشنودی به قضای تو و زندگی خویش بعد از مرگ و لذّت دیدن روی تو و شوق به نگاه و دیدار تو را از درگاهت خواستارم.

و نیز حضرت به ابن مسعود سفارش فرمود:

یَا ابْنَ مَسْعُودٍ! قَصِّرْ أَمَلَکَ فَإِذا أَصْبَحْتَ، فَقُلْ: إِنِّی لا أُمْسی وَ إذا أَمْسَیْتَ، فَقُلْ: إِنِّی لا أُصْبِحُ وَ اعْزِمْ عَلَی مُفارَقَهِ الدُّنْیا وَ أَحِبَّ لِقاءَ اللّهِ وَ لاتَکْرَهْ

ص:281


1- (1) - انعام (6) : 154. [1]
2- (2) - مکارم الأخلاق: 282، [2]بحار الأنوار: 2/83، باب 38، حدیث 2. [3]

لِقاءَهُ فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ لِقاءَ مَنْ أَحَبَّ لِقاءَهُ وَ یَکْرَهُ لِقاءَ مَنْ یَکْرَهُ لِقاءَهُ. (1)

ای پسر مسعود! آرزویت را کوتاه گردان و چون صبح کردی، بگو: من روز را به شب نخواهم رساند و چون شب درآمد، بگو: من تا صبح زنده نخواهم ماند.

و بر جدایی از دنیا همّت گمار و دیدار خداوند را دوست بدار و دیدار او را ناخشنود مدان، همانا خداوند از دیدار کسی که دیدار او را دوست دارد، خشنود است و از دیدار کسی که او را دوست ندارد، خرسند نیست.

انس از پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود:

هر که دیدار خدا را دوست داشته باشد خدا نیز دیدار او را دوست می دارد. و هر که دیدار خدا را خوش نداشته باشد خدا نیز دیدار او را خوش ندارد.

عرض کردند: ای رسول خدا! همۀ ما مرگ را ناخوش داریم! فرمود: این ربطی به ناخوش داشتن مرگ ندارد، بلکه مؤمن چون زمان مرگش فرا رسد، بشارت دهنده ای از جانب خدا می آید و او را به آنچه به سویش می رود بشارت می دهد. در این هنگام برای او چیزی محبوب تر از این نیست که به دیدار خدا برود بنابراین دیدار خدا را دوست دارد و خدا هم دیدار او را دوست می دارد. اما گنهکار چون زمان مرگش فرا رسد، سرنوشت بدی که در انتظار اوست پیش او می آید، از این رو از دیدار خدا ناخشنود است و خدا هم از ملاقات او بیزار است. (2)همچنین در اخبار حضرت داود علیه السلام آمده است که خداوند عز و جل به او وحی فرمود:

ص:282


1- (1) - بحار الأنوار: 103/74، باب 5، حدیث 1؛ [1]مکارم الأخلاق: 451. [2]
2- (2) - کنز العمال: 566/15، حدیث 42198؛ تفسیر ابن کثیر: 108/4، ذیل آیۀ 31 - 32 سورۀ فصّلت.

ای داود! اگر رویگردانان از من بدانند که چه انتظاری برای آنان می کشم و چه مهری به آنان می ورزم و چه اشتیاقی به ترک معاصی از سوی آنها دارم، هر آینه از شوق من بمیرند و از عشق به من بندهای بدنشان از هم جدا گردد. (1)نیکوست بدانیم از حضرت علی علیه السلام پرسیده شد به چه دلیل شیفتۀ دیدار خدا هستی؟ حضرت فرمود:

چون دیدم که خداوند، دین فرشتگان و فرستادگان و پیامبران خود را برای من برگزید، دانستم کسی که مرا چنین گرامی داشته است فراموشم نمی کند. از این رو دوستدار دیدار او شدم. (2)حضرت در نامه ای به معاویه، دلیل حرکت مبارزان و مجاهدان برای پیکار با دشمن را چنین نوشتند:

وَ أَنَا مُرْقِلٌ نَحْوَکَ فی جَحْفَلٍ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ التّابِعینَ لَهُمْ بِاِحْسانٍ شَدیدٍ زِحامُهُمْ ساطِعٍ قَتامُهُمْ مُتَسَرْبِلینَ سِرْبالَ الْمَوْتِ احَبُّ اللِّقاءِ الَیْهِمْ لِقاءُ رَبِّهِمْ. (3)

من با سپاهی از مهاجران و انصار و تابعین که راه آنان را به نیکویی پیمودند به شتاب به سوی تو می آیم لشگری سخت انبوه که گرد و غبارشان فضا را گرفته و جامۀ مرگ به تن دارند و بهترین ملاقات برای آنان، لقای خداوند است.

در بخشی از نامه ای به مالک اشتر و اهل مصر، اشتیاق خویش را به دیدار دوست یادآور شدند:

ص:283


1- (1) - المحجه البیضاء: 62/8؛ جامع السعادات: 103/3.
2- (2) - بحار الأنوار: 127/6، باب 4، حدیث 11؛ الخصال، شیخ صدوق: 33/1، حدیث 1. [1]
3- (3) - نهج البلاغه: نامۀ 28. [2]

وَ إِنّی الی لِقاءِ اللّهِ لَمَشْتاقٌ وَ لِحُسْنِ ثَوابِهِ لَمُنْتَظِرٌ راجٍ. (1)

هر آینه من آرزومند لقای خدایم و به پاداش نیک او منتظری امیدوار.

و نیز در سفارشی ارزنده بشارت بزرگ را، دیدار پروردگار معرفی می فرماید:

به آنچه خداوند شما را بدان فرمان داده است چنگ زنید؛ زیرا میان هر یک از شما و رسیدنش به شادی و دیدن آنچه دوست دارد، جز این نیست که رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد او حاضر شود و آنچه نزد خداست بهتر و ماندنی تر است.

و بشارتی از سوی خداوند عز و جل به او رسد که در نتیجه، دیدگانش روشن شود و دیدار خدا را دوست بدارد. (2)امام صادق علیه السلام می فرماید:

مؤمن را آسایش حقیقی نباشد مگر آن گاه که خدا را دیدار کند. در غیر اینصورت آسایش در چهار چیز است: سکوتی که به وسیلۀ آن به احوال دل و نفس خود با آفریدگارت پی بری؛ و خلوتی که به سبب آن از گزندهای پیدا و ناپیدای زمانه نجات یابی ؛و گرسنگی ای که به آن شهوت ها و وسوسه های شیطانی را بمیرانی؛ و شب زنده داری که بدان سبب دلت را روشن و نهادت را تصفیه و روح و روانت را پاکیزه کنی. (3)اما کسانی که از دیدار روی پروردگار مهربان کراهت دارند در دنیا به هوس های زودگذر بسنده می کنند و در قیامت بسیار گرفتار حسرت ها و خسارت روحی و روانی می شوند.

ص:284


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 62. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 153/6، باب 6، حدیث 8؛ الخصال، شیخ صدوق: 614/2، حدیث 10. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 69/69، باب 96، حدیث 1؛ مصباح الشریعه: 115.

خداوند منّان دربارۀ چنین افرادی خطاب می فرماید:

أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُواْ فِی أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَآ إِلَّا بِالْحَقِ ّ وَ أَجَلٍ مُّسَمًّی وَ إِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَآیِ رَبِّهِمْ لَکَفِرُونَ» (1)

آیا در [ خلوت ] درون خود نیندیشیده اند ؟ [ که ] خدا آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست ، جز به حقّ و راستی و برای مدتی معین نیافریده است ؛ و همانا بسیاری از مردم به دیدار [ قیامت و محاسبۀ اعمال به وسیلۀ ] پروردگارشان کافرند .

قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِلِقَآءِ اللَّهِ حَتَّی إِذَا جَآءَتْهُمُ السَّاعَهُ بَغْتَهً قَالُواْ یَحَسْرَتَنَا عَلَی مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَی ظُهُورِهِمْ أَلَا سَآءَ مَا یَزِرُونَ» (2)

کسانی که دیدار [ پاداش و مقام قرب ] خدا را تکذیب کردند ، یقیناً دچار زیان شدند . تا هنگامی که قیامت به طور ناگهان و غافل گیرانه به آنان رسد ، می گویند : ای بر ما دریغ و افسوس که نسبت به تکالیف و وظایف شرعی خود کوتاهی کردیم . و آنان بار سنگین گناهانشان را بر دوش می کشند ؛ آگاه باشید ! بد باری است که بر دوش خواهند کشید .

أَلَآ إِنَّهُمْ فِی مِرْیَهٍ مِّن لِّقَآءِ رَبِّهِمْ أَلَآ إِنَّهُ بِکُلِ ّ شَیْ ءٍ مُّحِیطٌ» (3)

آگاه باش ! که آنان نسبت به دیدار [ قیامت و محاسبۀ اعمال به وسیلۀ ] پروردگارشان در تردیدند . [ و ]آگاه باش ! که یقیناً او به همه چیز [ با قدرت و دانش بی نهایتش ] احاطه دارد .

سرانجام وابستگی شدید به مال و حبّ دنیا و اعتماد به نفس امّاره،

ص:285


1- (1) - روم (30) : 8. [1]
2- (2) - انعام (6) : 31. [2]
3- (3) - فصّلت (41) : 54. [3]

خودخواهی، تجمّل پرستی و فرورفتن در لجنزار شهوات و حیوانیّتِ نفس آدمی همین است که همۀ مراحل قیامت، از مرگ و برزخ تابهشت و دوزخ را انکار می کند تا زمینه های فساد خود را فراهم سازد، انسان نمی داند دنیا و نعمت های آن بهانه ای برای لقای منظر حق و زندگی جاوید در آخرت است که با چهارده مرحله آغاز می شود.

مراحل قیامت

1- مرگ

مرگ، آخرین روز از دنیا و اوّلین روز از روزهای آخرت برای انسان است. با مرگ قیامت آدمی برپا می شود و آخرت او روشن می شود. مرگ، حق و یقین و پلی برای انتقال از دنیای فانی به سوی حیات جاودان است. مرگ برای مؤمن راحتی و آرامش و مانند بوئیدن عطرهای دل انگیز و شاداب است. و برای کافر از نیش مار و عقرب دردناک تر و تلخ تر است.

انسان مؤمن و کافر در هنگام جان دادن، صحنه های عجیب و تازه ای می بینند که سرنوشت او را مشخص می کند، با این حال بر انسان است که به رحمت گستردۀ خداوند و محبّت اهل بیت علیهم السلام امیدوار باشد و از وسوسه های شیطانی و نفسانی به خدا پناه ببرد.

2 - برزخ

برزخ، عالمی بین دار دنیا و آخرت است. اعتقاد به امور برزخی از یقینیّات دین اسلام است. کالبد آدمی در عنصر خاک باقی می ماند، ولی روح، زنده و حسّاس و بیدار است و لذّت و درد را حس می کند. ارواح مؤمنان و کافران در برزخ دارای

ص:286

هوشیاری و درک پاداش و کیفر هستند و از اوضاع و احوال دنیا آگاهی دارند. البته روح مؤمن از منافع و آثار اعمال خویش در دنیا سود می برد و پروندۀ عمل او به خاطر کارهای نیک و خیرات و فرزندان صالح و... باز می ماند. اما کافر پروندۀ عمل او بسته شده و دست او از دنیا و امور مادّی و معنوی کوتاه می گردد.

3 - قبر

قبر، خانۀ برزخی آدم است. جسم او از حوادث روزگار و اذّیت حیوانات مصون می ماند. مسئلۀ قبر، حق و اعتقادی است که هر کس بپذیرد؛ روح و ریحان او به سوی رستگاری و بهشت راهی می گردد و دریچه ای گلستان، از درون قبر به سوی باغ های بهشت برایش باز می گردد. و هر که نپذیرد دریچه ای از آتش و سوزش به درون قبر او باز می شود و تا کیفر ابدی در رنج و عذاب خواهد بود. از امور مهم در قبر مسئله تلقین میّت، حضور فرشتگان نکیر و منکر برای بررسی اعتقادات انسان، حضور شیطان در کنار پیکر او برای القای شک و شبهه در قلب و فکر او؛ و فشار قبر و... می باشد.

4 - أشراط الساعه

ساعت، در قرآن مجید به معنای روز قیامت که به خاطر ناگهانی یا گستردگی آن نزد خداوند است. در آیات و روایات معتبر دینی از نشانه های روز قیامت و رستاخیز به أشراط الساعه تعبیر نموده اند. و أشراط الساعه همان علامت های نزدیک شدن روز قیامت است که باید به آنها ایمان و باور داشت که در روایات نشانه های ظهور قیامت را ده نشانه برشمرده اند که برخی از آنها در آخرالزّمان اتفاق می افتد.

ص:287

5 - نفخ صور و فنای دنیا

نفخ صور، دمیدن در شیپور که حقیقتش برای ما روشن نیست برای برچیدن دنیا و برانگیختن آدمیان برای زندگی جاودانه، از زمینه های قیامت است. حضرت اسرافیل به اذن الهی در مرحلۀ اوّل به شیپور خود می دمد و همۀ موجودات می میرند و سپس در مرحلۀ دیگر با دمیدن در صور، قیامت کبرای همگان در محشر برپا می شود. این مرتبۀ حیاتی، برای قدرت نمایی حق تعالی است که همۀ موجودات نابود شده اند. اینک پروردگار می فرماید:

یَوْمَ هُم بَرِزُونَ لَایَخْفَی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ لِّمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَ حِدِ الْقَهَّارِ» (1)

روزی که همۀ آنان آشکار می شوند ، [ و ] چیزی از آنان بر خدا پوشیده نمی ماند . [ و ندا آید : ] امروز فرمانروایی ویژۀ کیست ؟ ویژۀ خدای یکتای قهّار است .

سپس همۀ خلایق برای حساب و کتاب به محشر برمی خیزند.

6 - محشر

محشر، گرد هم آمدن اجسام و اجساد مخلوقات در محلّی بزرگ و بازگشت روح و جان به آنهاست. بدون شک این گردهمایی آفرینش و آفریدگار برای خداوند قادر و حکیم امکان وقوعی دارد و حضرت حق همۀ اجزای کامل و ناقص موجودات - از ذرّه و مادۀ اصلی آنها - را در کنار هم قرار می دهد و به بررسی دقیق و عادلانۀ امور دنیوی از نیک و شر می پردازد.

ص:288


1- (1) - غافر (40) : 16. [1]
7 - میزان

میزان، ترازوی عدالت و حساب برای حسابرسی حقوق و حدود موجودات است.

بررسی اعمال و صفات انسان با ترازوی معنوی و نظارت انبیا و اوصیای الهی علیهم السلام به ویژه رسول اللّه صلی الله علیه و آله سنجیده می شود. در برخی روایات معتبر معصومان علیهم السلام ، نفس امیرمؤمنان علی علیه السلام و همه ائمه اطهار علیهم السلام و اعمال عبادی مانند نماز و روزه و حج و ولایت، از معیارهای پذیرش هستند.

8 - محاسبه

حساب، برابری بین اعمال و جزای آنهاست. پاداش یا کیفر بر عمل نیک یا ناپسند و توبیخ بر مکروهات و مباحات و استحقاق سپاس و احترام بر رعایت حقوق الهی و ترک محرّمات و گناهان، در این امور، به حال بندگان رسیدگی می شود.

در این محاسبات از عمر و جوانی و مال و مصرف آن و کتاب خدا و محبّت اهل بیت و اعضا و جوارح بدن و حقوق مردم؛ پرسش و پاسخ صورت می گیرد.

البته برخی اعمال مانند: زیارت قبر امام حسین علیه السلام و امام رضا علیه السلام ، خواندن سوره هایی مانند اعراف و هود و شفاعت پیامبران و معصومان علیهم السلام و اولیای الهی در تخفیف و خلاصی از محکمۀ محاسبۀ اعمال تأثیر بسزایی دارد.

9 - اعمال

همۀ کردار و رفتار و گفتار و افکار آدمیان در نزد گنجینۀ حافظۀ الهی ذخیره است.

و ذرّه ای از آفرینش در آسمان و زمین پنهان نمی ماند. و علاوه همۀ افعال و اثرات آن در نزد پروردگار حاضر و گواه است و نیز همۀ شاهدان از پیامبران و معصومان و

ص:289

فرشتگان و زمین و زمان و اعضا و جوارح هم، با ثبت و ضبط نسخۀ تک تک عمل ها در بایگانی قیامت، به محضر الهی آورده می شوند. در این حال تمامی شاهدان گواهی می دهند و دهان مجرمان مهر زده می شود و دست و پایشان شهادت می دهند.

پس از بررسی اعمال، نامه های عمل نیکان به دست راست آنان هدیه می شود و نامه های عمل بدکاران از پشت سرشان انداخته می شود. مؤمنان و نیکان با حسابی سبک و با سرور و نشاط به اهل خود باز می گردند و کافران و بدکاران با حسابی سخت و تلخی و ناامیدی به درون آتش هدایت می گردند.

10 - وسیله

توسّل و تقرّب پیدا کردن به مرکز غیب و شهود و ذات باری تعالی از بهترین پیوندهاست. رسول اللّه صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان وسیله ای برای عفو و غفران از درگاه الهی هستند. خداوند وسیله را در آخرت، بالاترین درجۀ بهشت؛ یعنی مقام محمود قرار داده است که مخصوص نبیّ اکرم اسلام صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام و انبیا و اولیای خود اوست و مرتبۀ شفاعت و رضایت آنان، در پرتو ملکوت و جلوه های حق، بر سراسر عالمِ آخرت، گسترده است.

11 - حوض

حوض یا نهر کوثر در قیامت از مقامات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و وصی و اهل بیت علیهم السلام ایشان و میعادگاه شیعیان و محبّان است. آنان از آن نهر می نوشند و هرگز درد و مرض و تشنگی و عیبی احساس نمی کنند. سرچشمۀ حوض کوثر از زیر عرش الهی جاری می شود و آب آن از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر و از کَرِه نرمتر است.

ریگ های آن از زبرجد و یاقوت و مروارید و علف زار آن زعفران و خاک آن از

ص:290

مشک ناب است. (1)بر اساس روایت ثقلین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سفارش فرمود:

همانا من دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم؛ اگر شما بر آن دو چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد، کتاب خدا و عترتم؛ اهل بیت من، این دو از هم جدا نشوند تا اینکه در کنار حوض بر من وارد شوند. (2)و هر که توفیق پیدا کند که از آب حوض کوثر بنوشد از هول قیامت در امان بماند.

12 - شفاعت

از مقامات بلند مرتبه و درجات عالیۀ در شأن نبی اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان در روز قیامت؛ مقام شفاعت آنان نزد خداوند سبحان است.

شفاعت، بر پایۀ کرامت اهل بیت و تکریم خداوند از آنان به خاطر حق ناشناخته و مقام محمود و اعطای افتخار و سرافرازی به آنان است. شفاعت بر مبنای عفو و گذشت پروردگار است؛ زیرا حق خداوند مجازات و تنبیه بندگان خطاکار است؛ از حق خود چشم پوشی می کند و فرصت لطف و بزرگواری دربارۀ بندگان را به انسان های اهل کرامت و ایمان و مکارم اخلاقی، واگذار می فرماید.

شفاعت از عقائد حقّه و اعتقادات صحیح بدون شک و عیب است و به ادلّۀ قطعی اثبات شده است، خداوند متعال شفاعت را برای همۀ گناهان کبیره و صغیره قرار داده است مگر شرک، که تنها در محاسبۀ الهی به آن رسیدگی می شود.

ص:291


1- (1) - بحار الأنوار: 21/8، باب 20، حدیث 14؛ الأمالی، شیخ طوسی: 228، حدیث 400.
2- (2) - بحار الأنوار: 140/23، باب 7، حدیث 91؛ وسائل الشیعه: 34/27، باب 5، حدیث 33144؛ بصائر الدّرجات: 413؛ مسند احمد بن حنبل: 26/3؛ کنز العمال: 187/1، حدیث 952 و 953؛ التفسیر الکبیر، فخر رازی: 173/8.
13 - صراط

صراط، یگانه راهی که به شکل پل بر جهنّم و به سوی بهشت برقرار شده است و همگان از اوّلین و آخرین، از روی آن عبور می کنند. اعتقاد به آن حق و از ضروریات دین است.

مفضّل بن عمر از امام صادق علیه السلام دربارۀ صراط پرسید. حضرت فرمود:

آن راهی به سوی معرفت خداوند است و آن دو صراط است؛ صراط دنیا و صراط آخرت. اما صراط در دنیا؛ امام واجب الاطاعه است. هر که او را در دنیا بشناسد و به هدایت او رهنمون شود بر پل صراط قیامت به آسانی بگذرد و هر که او را در دنیا نشناسد، قدم هایش بر پل صراط آخرت بلغزد و در جهنّم سقوط کند. (1)

14 - بهشت و جهنّم

نهایت مقصود و پایان جاودانه برای مؤمنان، بهشت و نعمت های آن است و خواری پیوسته و عذاب همیشگی برای کافران که آتش و گداخته های سوزان جهنّم است.

بر اساس آیات و روایات و منابع قطعی، از اعتقادات ما این است که: بهشت خانۀ جاودانه و سلامت است؛ و مرگ و پیری و مرض و آفت و نابودی و زمان و اندوه و نگرانی و نیاز و... در آن راه ندارد و جهنّم خانۀ خواری و انتقام از اهل کفر و عصیان است. و اهل کفر و شرک در آن پایدار هستند و گناهکاران از اهل توحید از آن به رحمت پروردگار و شفاعت اهل کرامت خارج می شوند.

شنیدن اوصاف جایگاه بهشت و جهنّم و وضعیّت بهشتیان و دوزخیان در آنها،

ص:292


1- (1) - بحار الأنوار: 66/8، باب 22، حدیث 3؛ معانی الأخبار: 32. [1]

اعتقاد انسان را به مبدأ و معاد و مراحل سفر به آخرت تقویت می سازد.

مرحوم شیخ عباس قمی در کتابی به نام «منازل الآخره» سرگذشت ارواح در عالم آخرت را از مرحلۀ مرگ تا جهنّم با حکایات و اشعار و احادیث معتبر به طور شایسته تشریح نموده است.

بنابراین هیچ کفر و فسادی در درون انسان بالاتر از احساس خودبینی و خود محوری نیست و همۀ کشمکش ها و عصیانگری ها از این نقطه سرچشمه می گیرد. تا انسان وجود خود را در حق فانی نسازد هرگز وجود ربّانی و حقّانی نمی یابد و رنگ و بوی یگانگی و صلح و صفا و آرامش را به خود نمی بیند و لقای شیرین حق را حس نمی کند.

پس انسان هنگامی شایستۀ لقای دوست حقیقی می گردد که به مقامات بالا بیندیشد.

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مکان آدمیّت

(سعدی شیرازی)

ص:293

[«4»سُبْحَانَکَ! مَا أَعْظَمَ شَأْنَکَ! وَ أَقْهَرَ سُلْطَانَکَ! وَ أَشَدَّ قُوَّتَکَ! وَ أَنْفَذَ أَمْرَکَ! «5»سُبْحَانَکَ قَضَیْتَ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِکَ الْمَوْتَ: مَنْ وَحَّدَکَ وَ مَنْ کَفَرَ بِکَ وَ کُلٌّ ذَائِقُ الْمَوْتِ وَ کُلٌّ صَائِرٌ إِلَیْکَ فَتَبَارَکْتَ وَ تَعَالَیْتَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ وَحْدَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ «6»آمَنْتُ بِکَ وَ صَدَّقْتُ رُسُلَکَ وَ قَبِلْتُ کِتَابَکَ وَ کَفَرْتُ بِکُلِّ مَعْبُودٍ غَیْرِکَ وَ بَرِئْتُ مِمَّنْ عَبَدَ سِوَاکَ]

منزّه و پاکی، چه بزرگ است مرتبه ات، و غالب و قاهر است پادشاهیت، و شدید است نیرویت، و نافذ است فرمانت.

منزّه و پاکی، فرمان مرگ را بر همۀ آفریده هایت ثابت و پابرجا کرده ای، چه آن که تو را به وحدانیت مؤمن شده، یا آن که به حضرتت کافر گشته، همگی طعم مرگ را می چشند، و به سویت باز می گردند.

مبارک و برتری، خدایی جز تو نیست، تنها و بی شریکی، به تو ایمان آوردم، و رسولانت را تصدیق کردم، و قرآنت را پذیرفتم، و به هر معبودی جز تو کافر شدم، و از هر که غیر تو را بپرستد، بیزاری جستم.

برائت از معبودهای ساختگی

شرک در فرهنگ اسلام عبارت است از: «انباز گرفتن برای خداوند در الوهیّت، یا شریک گرفتن در ذات یا در بندگی و اطاعت، یا در تدبیر.

ص:294

در جهان هنوز گروهی که در هر عرصۀ چهار گونه شرک، برای خدا انبازی گرفته باشد یافت نشده جز طایفه ثنویّه که قائل به دو خدا می باشند: یکی دانا و مصدر نیکی ها و دیگری نادان و منشأ بدی ها، که اوّلی را یزدان و دوّمی را اهریمن می نامند.

اما آنان که در بندگی و تدبیر خدای به انباز معتقدند فراوانند، مانند ستاره پرستان، ماه پرستان، خورشید پرستان و غیره.

شرک از نظر اسلام که دین توحید و ضدّ شرک است، محکوم و منکر و گناه نابخشودنی و ظلم بزرگ، و مشرک از نظر دین، پلید است.» (1)در اینجا مناسب است خلاصه ای از بحث مفصّلی که در کتاب «توحید در قرآن» درباره انواع شرک آمده، آورده شود، تا حقیقت توحید و شرک و فرق شرک جلی و خفی روشن شود:

انواع شرک

اشاره

توحید نور است و شرک ظلمت، و هر جا نور نبود ظلمت است. در مقابل نور واحد، ظلمت های متعدّدی وجود دارد، به همین جهت در قرآن کریم، نور به صورت مفرد و ظلمت به صورت جمع (ظلمات) آمده است. پس در مقابل توحید، شرک های متعدّدی وجود دارد که شناخت آنها در معرفت توحید ناب، مؤثّر است.

الف) شرک در ذات

شرک ذاتی در قبال توحید ذاتی و به این معناست که کسی بپندارد در عالم هستی دو واجب الوجود و غنی بالذّات وجود دارد. این اعتقاد از نگرش دو قطبی به جهان و تقسیم آن به خیر و شر بیگانه نیست، هر چند تفاوت اساسی بین دو

ص:295


1- (1) - معارف و معاریف: واژۀ شرک.

مطلب مزبور محفوظ است.

ب) شرک در صفات ذاتی

در بین مذاهب متعدّد کلامی، در صفات ذاتی واجب الوجود اختلاف است؛ معتزله طبق نسبتی که به آنها داده شده، قائل به تعطیل و نفی صفات ذاتی است.

محققان از امامیّه به عینیّت صفات ذاتی با ذات فتوا می دهند و اشاعره به زاید بودن صفات ذاتی بر ذات، اعتقاد دارند.

این گونه شرک، شرک خفی است و قهراً چنین اعتقادی از لحاظ فقهی موجب خروج از قلمرو اسلام و توحید نمی شود. گرچه آثار کلامی آن محفوظ است.

ج) شرک در صفات فعلی

ابتلای به شرک در صفات فعلی خدای سبحان بیشتر صورت می گیرد که به برخی از آنها اشاره می شود.

1 - شرک در خالقیّت: توحید افعالی به این معنا که هیچ خالق و مؤثّری درعالم جز خدای سبحان نیست.

2 - شرک در ربوبیّت: بیشترین مناظره فرهنگی انبیا علیهم السلام پس از محاوره در شرک عبادی، با کسانی بوده که به شرک ربوبی مبتلا بودند. بلکه می توان گفت: سبب شرک عبادی همان شرک ربوبی است.

علت آن است که: آنچه در زندگی فردی و اجتماعی منشأ اثر بیشتری است، بیشتر در معرض آسیب و تهدید است و توحید ربوبی چون نقش فراگیر و کارسازی در حیات انسانی دارد، بیشتر مورد تعرّض شیطان و امیال نفسانی بوده است. به همین جهت در بعد تکوین و تشریع «ارباب» فراوانی پدید آمدند.

شرک ربوبی به دو صورت تکوینی و تشریعی قابل تصوّر است:

ص:296

الف - شرک ربوبی تکوینی: مشرکان قبول داشتند که جهان را خدا آفریده است ولی می گفتند: تدبیر اجزای آن به ارباب جداگانه واگذار شده و هر یک بخشی از جهان را اداره می کنند.

ب - شرک ربوبی تشریعی: ربوبیّت تشریعی در محدودۀ قانون امر و نهی است و شرک در آن به معنای پذیرش قوانین و مقرّرات غیر الهی در زندگی فردی یا اجتماعی است.

به برخی از نمونه های تاریخی آن اشاره می شود:

1 - فراعنۀ مصر ادعای ربوبیّت تشریعی داشتند و مردم را به اطاعت از خود دعوت می کردند. آنان هرگز نمی گفتند: آفرینش مردم و نزول باران و رویش گیاهان به دست ماست، بلکه می گفتند: تأمین سعادت شما منوط به این است که پیرو افکار و آرای ما بوده به طوری که ما قانون گذار باشیم و شما مطیع امر و تابع رأی ما باشید.

یَقَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظَهِرِینَ فِی الْأَرْضِ فَمَن یَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِن جَآءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَآ أُرِیکُمْ إِلَّا مَآ أَرَی وَ مَآ أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ» (1)

ای قوم من ! امروز فرمانروایی و حکومت برای شماست که در این سرزمین پیروز هستید ، ولی اگر عذاب خدا به سوی ما آید ، چه کسی ما را یاری خواهد داد ؟ فرعون گفت : من جز آنچه را [ صواب ] می بینم [ و به آن یقین دارم و آن انکار موسی و کشتن او و تقویت حکومت من است ] به شما ارائه نمی کنم ، و شما را جز به راه راست هدایت نمی کنم .

در جامعۀ مصر، این ربوبیّت تشریعی، فراگیر و پذیرفته شده بود. به همین جهت حضرت یوسف علیه السلام در زندان برای تبلیغ توحید به هم بندهای خود چنین پند می داد:

ص:297


1- (1) - غافر (40) : 29. [1]

یَصَحِبَیِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَ حِدُ الْقَهَّارُ» (1)

ای دو یار زندان ! آیا معبودان متعدد و متفرق بهتر است یا خدای یگانه مقتدر ؟

کلمۀ «خیر» در آیه، مانند بعضی موارد دیگر (2) افعل تعیین است؛ نه افعل تفضیل.

2 - مسیحیان نیز دچار شرک در تشریع بودند؛ قرآن کریم می فرماید: آنان دانشمندان و راهبان خود و حضرت مسیح علیه السلام را ربّ خود می دانستند:

اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَنَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَآ أُمِرُواْ إِلَّا لِیَعْبُدُواْ إِلَهًا وَ حِدًا لآَّ إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَنَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ» (3)

آنان دانشمندان و راهبانشان و مسیح پسر مریم را به جای خدا به خدایی گرفتند ؛ در حالی که مأمور نبودند مگر اینکه معبود یگانه را که هیچ معبودی جز او نیست بپرستند ؛ منزّه و پاک است از آنچه شریک او قرار می دهند .

در روایات آمده که: اینان هرگز علمای خود را پرستش نکردند، بلکه حلال و حرامِ خودساخته و احکام خلاف آنان را پذیرفتند و از این راه تحت ربوبیّت آنها درآمدند.

د) شرک در عبادت

بزرگ ترین مسئولیت انبیا علیهم السلام و مهمترین پیام کتاب های آسمانی، دعوت به

ص:298


1- (1) - یوسف (12) : 39. [1]
2- (2) - «قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلَمٌ عَلَی عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَی ءَاءِلَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ» بگو : همۀ ستایش ها ویژۀ خداست ، و درود بر آن بندگانش که آنان را برگزیده است . آیا خدا بهتر است یا آنچه شریک او قرار می دهند ؟؛ سورۀ نمل (27) : 59. [2]
3- (3) - توبه (9) : 31. [3]

توحید، به ویژه توحید در عبادت است. توحید در عبادت یعنی رها شدن از پرستش غیرخدا و تنها پذیرش بندگی او.

بسیاری از مردم همراه با اعتراف به توحید خالقیّت، گرفتار انواع گوناگون شرک در عبادت هستند. برخی به صورت آشکار بت و مجسّمه را می پرستند و برخی در مقابل فراعنه به خاک می افتند و برخی با ریا در عبادت، غیرخدا را منظور می کنند.

انبیا علیهم السلام وظیفۀ خود دانستند که هم صفحۀ دل انسان ها را از روث شرک جلی و خفی پاک و از اسارت هوای نفس رها سازند و هم صحنۀ جامعۀ بشری را از لوث زنگارهای پرستش غیرخدا تطهیر کنند تا بندگان خدا با عبادت او به کرامت و حریّت واقعی خود، دست یابند.

ه ) شرک در عمل

اگر شرک جلی را مخصوص بت پرستان می دانیم، شرک خفی را نیز می توان شرکِ عالَم نامید؛ زیرا صمدی و صنمی هر دو به آن مبتلا می شوند. همان گونه که توحید درجات و مراتب متعدّد دارد، شرک نیز دارای درکات متعدد است. به طوری که بیشتر کسانی که ایمان آورده اند، کم و بیش رگه هایی از شرک، در عقاید، اعمال و گفتارشان وجود دارد:

وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ» (1)

و بیشترشان به خدا ایمان نمی آورند مگر آنکه [ برای او ] شریک قرار می دهند .

شاید به همین جهت قرآن، مؤمنان را به کسب مراتب عالی تر ایمان به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله دعوت می کند:

ص:299


1- (1) - یوسف (12) : 106. [1]

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ ءَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَبِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَی رَسُولِهِ وَالْکِتَبِ الَّذِی أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَآئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْأَخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَلَا بَعِیدًا» (1)

ای اهل ایمان ! به خدا و پیامبرش و کتابی که بر پیامبرش نازل کرده و به کتابی که پیش از این فرستاده [ از روی صدق و حقیقت ] ایمان بیاورید . و هر که به خدا و فرشتگان و کتاب های آسمانی و پیامبران او و روز قیامت کافر شود ، یقیناً به گمراهیِ دور و درازی دچار شده است .

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

اِنَّ اخْوَفَ ما اخافُ عَلَیْکُمْ الشِّرْکُ الْأَصْغَرِ، قالُوا وَ ما الشِّرْکُ الْأَصْغَرُ؟ قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : هُوَ الرِّیاءُ، یَقُولُ اللّهُ تَعالی یَوْمَ الْقِیامَهِ: اذا جازَی العِبادَ بِاَعْمالِهِم اذْهَبُوا الَی الَّذِینَ کُنْتُمْ تُراءُونَ فِی الدُّنْیا فَانْظُرُوا هَلْ تَجِدُونَ عِنْدَهُمُ الْجَزاءَ وَ قالَ: اسْتَعیذُوا مِنْ جُبِّ الْخِزْیِ، قیلَ: وَ ما هُوَ یا رَسُولُ اللّهِ! قالَ: وادٍ فی جَهَنَّمَ اعِدَّ لِلْمُرائینَ وَ قالَ صلی الله علیه و آله : انَّ الْمُرائی یُنادی یَوْمَ الْقِیامَهِ یا فاجِرُ یا غادِرُ یا مُرائی ضَلَّ عَمَلُکَ وَ بَطَلَ اجْرُکَ، اذْهَبْ فَخُذْ اجْرَکَ مِمَّنْ کُنْتَ تَعْمَلُ لَهُ. (2)

آنچه بیشتر از شما می ترسم شرک کوچک است. گفتند: یا رسول اللّه! شرک کوچک کدام است؟ فرمودند: آن ریا می باشد، روز قیامت که خداوند بندگان را پاداش می دهد می گوید: بروید از کسانی که برای آنها کار می کردید پاداش خود را طلب کنید و ببینید آیا آنها می توانند پاداش شما را بدهند. بعد فرمود:

از چاه رسوایی به خداوند پناه ببرید. گفتند: یا رسول الله! چاه رسوایی کدام

ص:300


1- (1) - نساء (4) : 136. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 107/1، باب 11، حدیث 108؛ [2]مجموعه ورّام: 187/1. [3]

است؟ حضرت فرمود: نام یک درّه ای در جهنّم است که ریاکاران در آنجا خواهند بود. بعد فرمودند: روز قیامت به ریاکار می گویند ای بدکار! ای مکّار! ای فریبکار! هر چه کار کردی از دست رفت و مزدت پایمال شد، اینک بروید و مزد خود را از همان کسی که برای او کار می کردید بگیرید.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

اِنَّ الشِّرْکَ اخْفی مِنْ دَبیبِ النَّمْلِ وَ قالَ مِنْهُ تَحْویلُ الْخاتَمِ لِیَذْکُرَ الْحاجَهَ وَ شِبْهُ هذا. (1)

شرک در اعمال انسان مخفی تر از حرکت مورچه است و از موارد شرک آن است که انگشتری خود را در انگشت بچرخانی تا حاجتت را فراموش نکنی و یا چیزی شبیه آن.

اگر انسان می خواهد از شرک به دور باشد باید بکوشد ایمان خود را قوی کند و به هر اندازه که ایمان خالص شود شرک وغیر خدایی بودن هم، از آن دور می شود.

امام علی علیه السلام می فرماید:

فَرَضَ اللّهُ الْاِیْمانَ تَطْهیراً مِنَ الشِّرْکِ. (2)

خداوند ایمان را جهت پاک شدن از شرک واجب نمود.

به خاطر همین فرمود:

مَنِ ارْتابِ بِالْاِیمانِ اشْرَکَ. (3)

هر که شک کند در ایمان، کافر شود.

ص:301


1- (1) - بحار الأنوار: 142/68، باب 63، حدیث 36؛ [1] معانی الأخبار: 379، حدیث 1.
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 252. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 87، حدیث 1463. [3]

مراد از این حدیث این است که: در ایمان یقین باید و هر که شک کند در آن یعنی احتمال خلاف آن بدهد هر چند احتمال مرجوحی باشد کافر است. مانند کسی که انکار کند.

و در جای دیگر می فرماید:

لایَصْدُقُ ایمانُ عَبْدٍ حَتّی تَکُونَ بِما فی یَدِ اللّهِ اوْثَقَ مِنْهُ بِما فی یَدِهِ. (1)

ایمان عبد صادق نیست مگر اینکه اعتمادش به آنچه نزد خداست از آنچه در دست خود دارد بیشتر باشد.

بنابراین با توجّه به آیات و روایات معصومین علیهم السلام در می یابیم که:

«ریشۀ اصلی انحراف مشرکان آن است که خدا را آن گونه شایسته است نشناختند و به همین دلیل نامقدّس، او را تا آنجا تنزّل دادند که هم ردیف بت ها قرار دادند:

وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» (2)

[ یهودیان بر ضدّ پیامبر اسلام به سفسطه گری پرداختند چون ] آنان خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند .

آری، سرچشمۀ شرک عدم معرفت صحیح دربارۀ خداوند است، کسی که بداند اوّلاً: او وجودی است بی پایان و نامحدود از هر نظر، ثانیاً: آفرینش همه موجودات از ناحیه او است و حتی در بقای خود هر لحظه به فیض وجود او نیازمندند، ثالثاً:

تدبیر عالم هستی و گشودن گره تمام مشکلات و همه ارزاق به دست با قدرت اوست، و حتی اگر شفاعتی هم انجام گیرد به اذن و فرمان او خواهد بود، معنی ندارد رو به سوی دیگر آرد.

ص:302


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 310. [1]
2- (2) - انعام (6) : 91. [2]

اصلاً چنین وجودی با این صفات دوگانگی برای او محال است؛ زیرا دو وجود نامحدود از جمیع جهات، عقلاً غیرممکن است.» (1)

اثرات سوء شرک

با توجّه به این همه نشانه های خداوند، اگر انسان دچار شرک شود باید بداند که شرک سه اثر بسیار بد در وجود او خواهد گذاشت:

1 - شرک، مایۀ ضعف و ناتوانی و زبونی و ذلّت است در حالی که توحید عامل قیام و حرکت و سرفرازی است.

2 - شرک، مایۀ مذمّت و نکوهش است، چرا که یک خط روشن انحرافی است در برابر منطق عقل و کفرانی است آشکار در مقابل نعمت پروردگار، و آن کس که تن به چنین انحرافی دهد در خور مذمّت است.

3 - شرک، سبب می شود که خداوند، مشرک را به معبودهای ساختگی اش واگذارد و دست از حمایتش بردارد، و از آنجا که معبودهای ساختگی نیز قادر بر حمایت کسی نیستند و خدا هم حمایتش را از چنین کسانی برداشته، آنها مخذول یعنی بدون یار و یاور خواهند شد.

مرز توحید و شرک

اشاره

تعیین مرز توحید و شرک از آن رو اهمیّت زیادی دارد که بعضی همیشه به علّت برداشت های غیرواقعی از برخی مفاهیم در صدد تهمت شرک به دیگر مسلمانان هستند. مثلاً در تعریف عبادت و تعیین مصادیق آن دچار انحرافی شده اند که به امامیه - به علت دارا بودن فرهنگ شفاعت و توسّل که برگرفته از قرآن کریم و سنّت اهل بیت علیهم السلام است - نسبت شرک می دهند.

ص:303


1- (1) - تفسیر نمونه: 529/19، [1] ذیل آیۀ 67 سورۀ زمر.

افزون بر این، برخی از فِرَق اسلامی در تشخیص مصادیق شرک گرفتار افراط یا تفریط هستند؛ از خوارج نقل شده که صرف ارتکاب گناه بزرگ موجب کفر می شود.

در مقابل، مرجئه می گویند: با داشتن عقیدۀ صحیح توحیدی، هیچ عملی به ایمان انسان لطمه نمی زند.

در توحید افعالی گفته شد که سراسر جهانِ امکان، مظهر خدای سبحان است و اعتقاد به موجودات ممکن که گاهی فعل حق و فیض او هستند، موجب شرک نخواهند شد؛ وجود همۀ پدیده ها وجود ممکن و ربطی است و هیچ نوع استقلالی از خود ندارند.

نیز گذشت که ارتباط ممکنات با یکدیگر، یا به نحو علت و معلولِ معهود است و یا به نحو رقیق شدۀ آن یعنی تشأّن، و این مطلب چیزی است که نه نکول و انکار آن نشانۀ توحید است و نه قبول و اقرار به آن علامت شرک؛ چون رابطۀ علّیّت به دو گونه قابل تصوّر است:

1. علت امکانی که معلول خود وجود می دهد و در اعطای وجود مستقلّ است.

معتزله دربارۀ ارتباط انسان و افعال او، به چنین استقلالی معتقدند. این اعتقاد با توحید افعالی منافات دارد و از مصادیق شرک است، گرچه شرک جلی نیست تا موجب خروج از اسلام شود.

2. عدم استقلال علّت امکانی، که علّت مانند معلول خود جلوه ای از فعل حق تعالی است و از خود چیزی ندارد. در این صورت، شرک خفی هم نیست.

بله، اگر کسی بگوید: خدای سبحان در حدوث عالم نقش داشت، ولی در بقای آن دخالت ندارد و تدبیر جهان به دست دیگران است - چنان که برخی از مشرکان معتقد بودند - شرک جلی است.

معجزه و کرامت هم خارج از قلمرو توحید نیست و اگر برای بعضی افراد یا اشیا اثرهای غیرعادی و اصطلاحاً معجزه ثابت شود، این تأثیر و تأثّر غیرعادی خارج از

ص:304

نظام علّت و معلول نیست و با توحید افعالی منافات ندارد. پس اعتقاد به تأثیرات شگفت برخی از موجودهای امکانی تا زمانی که به فقر ذاتی آنها در همۀ مراحل معتقد باشیم، هرگز آسیبی به اعتقاد توحیدی وارد نمی کند.

الف - عبادت

عبادت غیر خدا از مصادیق روشن شرک عملی است، لازم است نخست مفهوم عبادت و سپس برخی از مصادیق آن ذکر شود.

عبودیّت به معنای اظهار فروتنی و تذلّل است و عبادت در این معنا رساتر از عبودیّت است؛ زیرا عبادت یعنی نهایت فروتنی. (1)برخی از لغویان عبادت را به معنای خضوع و فروتنی دانسته اند ولی این مفهوم، معنای مطابقی آن نیست، بلکه لازم معنای اصطلاحی است. عرف هرگز عبادت را - که به فارسی به معنای پرستش است - مترادف با فروتنی نمی داند.

استاد علامه طباطبایی رحمه الله می گوید: علّت این که خضوع معنای مطابقی عبادت نیست آن است که خضوع لازم است و با لام متعدّی می شود، مانند:

إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِم مِّنَ السَّمَآءِ ءَایَهً فَظَلَّتْ أَعْنَقُهُمْ لَهَا خَضِعِینَ» (2)

اگر بخواهیم ، معجزه ای بزرگ از آسمان بر آنان نازل می کنیم که فروتنانه و بی اختیار در برابرش گردن نهند .

ولی کلمۀ عبادت بدون حرف جر متعدّی است. (3)فرقۀ وهابیون، مفهوم اله و معبود را یکی می دانند و می گویند: جز خدا را نباید خواند و جز به او نباید امیدوار بود و جز از او نباید طلب یاری کرد، و در تعریف

ص:305


1- (1) - مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانی: مادۀ عبد.
2- (2) - شعراء (26) : 4. [1]
3- (3) - تفسیر المیزان: 24/1، ذیل آیۀ 5 سورۀ حمد.

توحید می گویند: توحید انحصار عبادت در خدای سبحان است و دین انبیا همین است، خلاصه آنچه از کلمات این گروه استفاده می شود این است که: مطلق خضوع و تذلّل عبادت است و توسّل به غیر خدا و امید شفاعت از غیر او شرک است.

حق آن است که عبادت، مطلق خضوع نیست، بلکه خضوع خاص، همراه با اعتقاد به الوهیّت و استقلال است و اگر قید الوهیّت و استقلال معبود نباشد، صرف خضوع شرک نیست.

برای دفاع از فرهنگ امامیه که در بالاترین درجۀ توحید نظری و عملی قرار دارد، به اختصار به موضوع توسّل و شفاعت می پردازیم، تا معلوم شود که هیچ یک از این دو عمل مشروع، منافی با توحید عبادی نیست.

ب - توسّل

از ریشۀ «وسل» به معنای تقرّب و نزدیکی است. «وسیله» چیزی است که شخص با آن به غیر نزدیک می شود (1) و در اصطلاح، وسیله قرار دادن ذات و مقام اولیای الهی برای تقرّب به خدا و رسیدن به حاجت است.

توسّل به علل غیرطبیعی دو گونه است:

1. توسّل به آنها به عنوان علل مستقلّ در تأثیر و تأثر.

2. توسّل به آنها به عنوان واسطه در رساندن متوسّلان به خدای سبحان، با اعتقاد به اینکه خود آنان مظهر و آیت حق اند؛ نه بیش از آن.

بینش توحیدی هرگز اجازه نمی دهد موحّد به نوع نخست از توسّل تفوّه کند و از خودِ وسایط حاجت بطلبد، چون چنین اعتقادی هم شرک است و با توحید منافات دارد و هم با معنای اصطلاحی توسّل که تقرّب جستن به خداست، سازگار نیست.

بنابراین، معتقدان به توسّل نیز با صراحت می گویند: از غیر خدا حاجت

ص:306


1- (1) - الصحاح: مادۀ وسل.

خواستن و غیر او را در برآوردن نیاز، مستقلّ پنداشتن شرک و موجب خروج از توحید است. ولی اگر طلب حاجت فقط از خدا باشد لیکن از راه وسایط مقدسی که در اثر عبادت خدا، مراتب معنوی والایی را کسب کرده اند از این رو می توانندبه اذن خدا ما را به رحمت و مغفرت و توجّه الهی نزدیک و مشمول عنایات خاصۀ آن حضرت کنند، این مطلب هیچ منافاتی با توحید ندارد و عقل و نقل به جواز آن حکم می کنند.

توسّل در فرهنگ امامیه از نوع توسّل به وسایل عادی است؛ مثلاً برای کسب نور و گرما به آفتاب و برای رفع تشنگی به آب و برای برطرف شدن گرسنگی به غذا توسّل پیدا می کنیم که توسّل به مجاری فیض الهی است. به طور مسلّم خاندان عصمت و طهارت به مراتب از این مجاری فیض مادی، برتر و بالاترند.

توسّل به انبیا و اولیا علیهم السلام نیز از این قبیل است. موحّد وقتی غذا می خورد یا آب می نوشد، همچون حضرت ابراهیم علیه السلام می گوید:

وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ» (1)

و آنکه او طعامم می دهد و سیرابم می کند.

و امام سجّاد علیه السلام نیز پس از صرف غذا می فرمود:

اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذِی أَطْعَمَنَا وَ سَقَانَا، وَ کَفَانَا وَ أَیَّدَنَا و آوانَا وَ أَنْعَمَ عَلَیْنَا و أَفْضَلَ الْحَمْدُ لِلّهِ الّذی یُطْعِمُ، وَ لایُطعَمُ. (2)

سپاس مخصوص خدایی است که ما را طعام بخشید و سیراب کرد و کفایت نمود و تأیید فرمود و پناه داد و بر ما نعمت بخشید و برترین حمد بر خدایی که طعام می دهد و کسی به او طعام نمی دهد.

ص:307


1- (1) - شعراء (26) : 79. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 376/63، باب 11، حدیث 30؛ [2]وسائل الشیعه: 360/24، باب 59، حدیث 30776. [3]

ولی تصوّر ملحد آن است که: آب و نان او را سیراب و سیر می کند، به وسایط عادی هم دید استقلالی دارد و موحّد برای هیچ یک از ذوات مقدّسه استقلال در تأثیر، شفاعت و... نمی بیند؛ از این رو پس از اقرار به بندۀ خاص الهی بودن آنان، به آنها توسّل پیدا می کند.

با این بیان، توسّل عقلاً ممکن است. ادلۀ نقلی نیز دلالت بر وقوع این گونه توسّلات در عصر معصومان علیهم السلام دارد.

توسّل در قرآن و روایات

قرآن کریم نه تنها بر جواز توسّل دلالت دارد، بلکه همگان را به رفتن به حضور پیامبر و طلب عفو از خدا و مشمول استغفار پیامبر قرار گرفتن ترغیب می کند:

وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیًما» (1)

و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه به توفیق خدا از او اطاعت شود . و اگر آنان هنگامی که [ با ارتکاب گناه ] به خود ستم کردند ، نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند ، و پیامبر هم برای آنان طلب آمرزش می کرد ، یقیناً خدا را بسیار توبه پذیر و مهربان می یافتند .

منکران توسّل می گویند: این آیه توسّل را تجویز می کند ولی با قیود خاصی، اوّل: توسّل به شخص پیامبر صلی الله علیه و آله نه دیگران، دوّم: فقط توسّل در زمان حیات آن حضرت را، نه پس از رحلت وی را. سوّم: توسّل در حضور آن حضرت و از نزدیک را، نه از راه دور. چهارم: فقط توسّل در طلب استغفار؛ نه امور دیگر را.

ولی هیچ یک از این استثناها صحیح نیست؛ زیرا، با پذیرفتن جواز اصل توسّل،

ص:308


1- (1) - نساء (4) : 64. [1]

بنیان ادّعای آنان که توسّل را ذاتاً شرک و منافی توحید می دانند، فرو می ریزد؛ چون اگر توسّل از جهت عقلی شرک باشد، امر عقلی، تخصیص بردار نیست، نمی توان گفت توسّل حقیقهً شرک است ولی در مواردی جایز است. توحید و شرک از مسائل نقلی و فرعی نیست تا بتوان عموم یا اطلاق آنها را تخصیص یا تقیید زد، بلکه از مسائل عقلی است و اصلی غیرقابل تخصیص است، و اگر توسّل، به معنای درخواست دعا و طلب استغفار جایز باشد، سایر مصادیق آن نیز که در اصل جامع توسّل مشترک است باید جایز باشد و نمی توان برخی از مصادیق آن اصل جامع را روا و برخی را ناروا دانست.

افزون بر این، اگر توسّل به شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جایز است، چرا توسّل به دیگر اولیای الهی جایز نباشد؟ در حالی که ادلّۀ نقلی دیگر، مؤیّد عمومیّت جواز توسّل است و اگر در زمان حیات رسول خدا توسّل به او جایز باشد پس از رحلت وی نیز جایز است؛ زیرا انبیا و اولیا، و در رأس آنان رسول خدا صلی الله علیه و آله برای همیشه زنده اند.

وقتی بر اساس نص قرآن کریم شهدا زنده باشند، (1) حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله که شهید شهداست، (2) به طور مسلم زنده است و به همین دلیل ناظر اعمال مردم است. افزون بر عرضۀ مستمرّ اعمال بر آن حضرت در دنیا، در آخرت نیز شاهد محکمۀ اعمال همگان خواهد بود، پس وی همواره زنده است و از اعمال همه آگاه و آمدن حضور آن حضرت معنای خاص خود را دارد و حضور فیزیکی او لازم

ص:309


1- (1) - «وَلَا تَقُولُواْ لِمَن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَ تُ بَلْ أَحْیَآءٌ وَ لَکِن لَّاتَشْعُرُونَ» و به آنان که در راه خدا کشته می شوند مرده نگویید ، بلکه [ در عالم برزخ ] دارای حیات اند ، ولی شما [ کیفیت آن حیات را ] درک نمی کنید .؛ بقره (2) : 154. [1]
2- (2) - «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِ ّ أُمَّهِ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَی هَؤُلَآءِ شَهِیدًا» پس چگونه است [ حال مردم ] هنگامی که از هر امتی گواهی [ که پیامبر آنان است بر اعمالشان ] بیاوریم، و تو را بر آنان گواه آوریم؟!؛ نساء (4) : 41. [2]

نیست، اظهار پشیمانی از راه دور و درخواست طلب مغفرت از او نیز به معنای ادراک حضور اوست؛ مهم آن است که رسول خدا صلی الله علیه و آله از صدق استغاثۀ نادم با خبر شود.

اهل سنّت و از جمله قرطبی که از متعصّبان ایشان است، در تفسیر خود از امیرمؤمنان علیه السلام نقل کرده که: سه روز پس از دفن رسول خدا صلی الله علیه و آله عربی بیابان نشین آمد و خود را روی قبر آن حضرت افکند و از خاک آن بر سر خود ریخت و عرض می کرد: ای رسول خدا! شما فرمودید و ما شنیدیم و شما از خدا دریافت کردید، ما هم از شما دریافت کردیم، از جمله آیاتی که بر تو نازل شد این آیه بود که:

وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیًما» (1)

و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه به توفیق خدا از او اطاعت شود . و اگر آنان هنگامی که [ با ارتکاب گناه ] به خود ستم کردند ، نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند ، و پیامبر هم برای آنان طلب آمرزش می کرد ، یقیناً خدا را بسیار توبه پذیر و مهربان می یافتند .

و من بر خود ستم کرده ام و آمده ام تا تو برایم طلب آمرزش کنی. پس از قبر صدایی برخاست که تو بخشیده شدی. (2)نظیر توسّل به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دربارۀ اثر پیراهن حضرت یوسف علیه السلام نیز آمده که امکان و اثر توسّل به ذوات و آثار ذوات مقدّس را بیان می کند، حضرت یوسف علیه السلام گفت:

اذْهَبُواْ بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ

ص:310


1- (1) - نساء (4) : 64. [1]
2- (2) - تفسیر القرطبی: 172/5، ذیل تفسیر آیۀ 64 سورۀ نساء.

أَجْمَعِینَ» (1)

این پیراهنم را ببرید ، و روی صورت پدرم بیندازید ، او بینا می شود و همه خاندانتان را نزد من آورید .

فَلَمَّآ أَن جَآءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ» (2)

پس هنگامی که مژده رسان آمد ، پیراهن را بر صورت او افکند و او دوباره بینا شد ، گفت : آیا به شما نگفتم که من از خدا حقایقی می دانم که شما نمی دانید ؟

ج) شفاعت

در تفسیر المنار، ذیل آیۀ:

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بَِایَتِهِ إِنَّهُ لَایُفْلِحُ الظَّلِمُونَ» (3)

ستمکارتر از کسی که بر خدا دروغ بسته ، یا آیات او را تکذیب کرده ، کیست ؟ یقیناً ستمکاران ، رستگار نخواهند بود .

می گوید:

آیه دربارۀ کافران نازل شده، از این رو مردم در شمول آن بر غیر کافر غفلت می کنند، در صورتی که آیه دو گروه دیگر را شامل می شود، یکی کسی که خود را مسلمان می نامد یا دیگران او را مؤمن و مسلمان می شمرند ولی بر خدا دروغ

ص:311


1- (1) - یوسف (12) : 93. [1]
2- (2) - یوسف (12) : 96. [2]
3- (3) - انعام (6) : 21. [3]

می بندد، مانند اینکه: گفته او سخن مشرکان است، یعنی غیرخدا را ولیّ می گیرد و او را می خواند تا نزد خدا شفاعتش کند، و دیگری کسی است که با نظر خود چیزی را به دین خدا می افزاید. (1)این سخن که توسّل به بزرگان دین و طلب شفاعت از آنان موجب کفر و شرک است، ناشی از عدم بررسی معنای دقیق شفاعت نزد امامیّه است. وهّابیان افراطگری خاصی دارند که مرهون نگرش سادۀ آنان به معانی دقیق توسّل و شفاعت است که شفاعت را خواندن غیر خدا می دانند و بر اساس آیۀ شریفه:

وَ أَنَّ الْمَسَجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُواْ مَعَ اللَّهِ أَحَدًا» (2)

و مساجد ویژه خداست ، پس هیچ کس را با خدا مپرستید .

و آیۀ:

وَ یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَایَضُرُّهُمْ وَ لَایَنفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هَؤُلَآءِ شُفَعَؤُنَا عِندَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبُِّونَ اللَّهَ بِمَا لَایَعْلَمُ فِی السَّمَوَ تِ وَلَا فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ» (3)

و آنان به جای خدا چیزهایی را می پرستند که نه زیانی به آنان می رسانند و نه سودی به آنان می دهند ؛ و می گویند : اینان شفیعان ما نزد خدایند . بگو :

آیا خدا را به شفیعانی خبر می دهید که آنها را در آسمان ها و زمین [ به عنوان شفیع ] نمی شناسد ؟ او از آنچه که شریک او قرار می دهند ، منزّه و برتر است .

از آن نهی می کنند.

ولی این سخنان از جهاتی مخدوش است و مهم ترین اشکال، مغالطۀ محتوایی

ص:312


1- (1) - تفسیر المنار: 294/7، ذیل آیۀ 21 سورۀ انعام.
2- (2) - جن (72) : 18. [1]
3- (3) - یونس (10) : 18. [2]

آن است. به همین جهت بزرگان و علمای امامیه، به ویژه متأخّران، این قبیل موضوعات را به دقّت مورد تحلیل قرار داده و با دلایل متقنْ شفاعت را اثبات کرده و از اشکالات و شبهات منتقدان به خوبی پاسخ داده اند.

همان گونه که اشاره شد، یکی از اشکالات بر شفاعت این است که: درخواست شفاعت از اولیای الهی عبادت غیر خداست و نظری است که مشرکان نسبت به معبودهای خود داشتند:

وَ یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَایَضُرُّهُمْ وَ لَایَنفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هَؤُلَآءِ شُفَعَؤُنَا عِندَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبُِّونَ اللَّهَ بِمَا لَایَعْلَمُ فِی السَّمَوَ تِ وَلَا فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ» (1)

و آنان به جای خدا چیزهایی را می پرستند که نه زیانی به آنان می رسانند و نه سودی به آنان می دهند ؛ و می گویند : اینان شفیعان ما نزد خدایند . بگو :

آیا خدا را به شفیعانی خبر می دهید که آنها را در آسمان ها و زمین [ به عنوان شفیع ] نمی شناسد ؟ او از آنچه که شریک او قرار می دهند ، منزّه و برتر است .

پاسخ آن است که: بین تقاضای شفاعت از اولیای الهی از جانب مؤمنان، و درخواست شفاعت از بت ها از جانب مشرکان، تفاوت جوهری است.

مشرکان معتقد بودند اولاً، خدا موجود مقدس و والا و برتر از عبادت بندگان است و بشر نمی تواند او را بشناسد و بپرستد. ثانیاً، خدا تدبیر امور عالم، از جمله زندگی بشر را به فرشتگان و اختران و انسان های مقرّب واگذار کرده است، و انسان برای تقرّب به خدا باید آنها را عبادت کند:

أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِیَآءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَآ إِلَی اللَّهِ زُلْفَی إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ

ص:313


1- (1) - یونس (10) : 18. [1]

لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَذِبٌ کَفَّارٌ» (1)

آگاه باشید ! که دین خالص ویژۀ خداست ، و آنان که به جای خدا سرپرستان و معبودانی برگزیده اند [ و می گویند : ] ما آنان را جز برای اینکه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک کنند ، نمی پرستیم . بی تردید خدا میان آنان [ و مؤمنان ] دربارۀ آنچه که اختلاف می کنند [ و آن آیین توحید و شرک است ] داوری خواهد کرد ؛ قطعاً خدا آن کس را که دروغگو و بسیار ناسپاس است ، هدایت نمی کند .

و چون ادارۀ جهان و سرنوشت ما به آنان سپرده شده، برای رفع نیاز و دفع ضرر باید به پیشگاه آنان تضرّع کرد. از این رو در برابر تمثال و مجسّمۀ بت ها به عبادت و خضوع آن مدبّران می پرداختند، که باعث شد به مرور زمان همین بت ها معبود جاهلان و عوام مشرکان قرار گیرد:

قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ» (2)

[ به آنان ] گفت : آیا آنچه را [ با دست خود ] می تراشید ، می پرستید ؟ !

مشرکان بر این اساس، از بت ها، یا از فرشتگان و بزرگان بشر درخواست شفاعت می کردند. قرآن نیز این کار را نکوهش می کند که چرا مشرکان غیر از خدا چیزی را عبادت می کنند که هیچ ضرر و نفعی برای آنان ندارد، و می گویند: اینها شفیعان ما پیش خدا هستند.

اما مؤمنان چنین اعتقادی نسبت به اولیای الهی ندارند و هرگز آنان را نمی پرستند؛ زیرا بر این باورند که غیر از خدا، هیچ کس صلاحیّت عبادت را ندارد:

وَ مَآ أُمِرُواْ إِلَّا لِیَعْبُدُواْ اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَآءَ وَ یُقِیمُواْ الصَّلَوهَ

ص:314


1- (1) - زمر (39) : 3. [1]
2- (2) - صافّات (37) : 95. [2]

وَ یُؤْتُواْ الزَّکَوهَ وَ ذَ لِکَ دِینُ الْقَیِّمَهِ» (1)

در حالی که فرمان نیافته بودند جز آنکه خدا را بپرستند ، و ایمان و عبادت را برای او از هرگونه شرکی خالص کنند ، و حق گرا باشند ، و نماز را برپا دارند ، و زکات بپردازند ؛ و این است آیین استوار و ثابت .

هُوَ الْحَیُّ لَآإِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ ّ الْعالَمِینَ» (2)

اوست زندۀ [ بی زوال ] ، هیچ معبودی جز او نیست ، پس او را در حالی که ایمان و عبادت را برای او [ از هر گونه شرکی ] خالص می کنید ، بپرستید .

همۀ ستایش ها ویژۀ خدا پروردگار جهانیان است .

مؤمنان، تنها خدا را ربّ و مدبّر عالم می دانند و معتقدند خدا، هم

«ربّ العالمین» و مدبّر همۀ جهان هستی و هم ربّ یکایک موجودات و انسان هاست.

قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا وَهُوَ رَبُّ کُلِ ّ شَیْ ءٍ وَلَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَی ثُمَّ إِلَی رَبِّکُم مَّرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» (3)

بگو : آیا جز خدا پروردگاری بجویم در حالی که او پروردگار هر چیزی است ؟ ! و هیچ کس جز به زیان خود [ عمل زشتی ] مرتکب نمی شود ، و هیچ سنگین باری بار گناه دیگری را بر نمی دارد ؛ سپس بازگشت همۀ شما به سوی پروردگارتان خواهد بود ، پس شما را به [ حقّانیّت ] آنچه دربارۀ آن [ با مردم مؤمن ] اختلاف می کردید ، آگاه می کند .

ص:315


1- (1) - بیّنه (98) : 5. [1]
2- (2) - غافر (40) : 65. [2]
3- (3) - انعام (6) : 164. [3]

و او را از همه به خود نزدیک تر می دانند:

وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَ لَکِن لَّاتُبْصِرُونَ» (1)

و ما به او از شما نزدیک تریم ، ولی نمی بینید .

و بر این اعتقادند که خدا به بندگانش نزدیک است و حوایج آنها را از خود برطرف می سازد:

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ» (2)

هنگامی که بندگانم از تو دربارۀ من بپرسند ، [ بگو : ] یقیناً من نزدیکم ، دعای دعا کننده را زمانی که مرا بخواند اجابت می کنم ؛ پس باید دعوتم را بپذیرند و به من ایمان آورند ، تا [ به حقّ و حقیقت ] راه یابند [ و به مقصد اعلی برسند ] .

و از خود انسان به وی نزدیک تر است تا جایی که بین او و قلبش حایل می شود:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» (3)

ای اهل ایمان ! هنگامی که خدا و پیامبرش شما را به حقایقی که به شما [ حیات معنوی و ] زندگی [ واقعی ] می بخشد ، دعوت می کنند اجابت کنید ، و بدانید که خدا میان آدمی و دلش حایل و مانع می شود [ تا حق را باطل و باطل را حق مپندارد ] و مسلماً همۀ شما به سوی او گردآوری خواهید شد.

و از وساوس درونی او نیز آگاه است:

ص:316


1- (1) - واقعه (56) : 85. [1]
2- (2) - بقره (2) : 186. [2]
3- (3) - انفال (8) : 24. [3]

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَنَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» (1)

همانا انسان را آفریدیم و همواره آنچه را که باطنش [ نسبت به معاد و دیگر حقایق ] به او وسوسه می کند ، می دانیم ، و ما به او از رگ گردن نزدیک تریم .

افزون بر این، مؤمنان، برای هیچ کس در عالم، جز خدا استقلالی در کار معتقد نیستند، حتی دربارۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که از هر ولیّ و ملکِ مقرّبی برتر است، معتقدند که بدون مشیّت خدا، مالک هیچ نفع و ضرری برای خود - چه رسد به دیگران - نیست:

قُل لَّآأَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لَانَفْعًا إِلَّا مَا شَآءَ اللَّهُ لِکُلِ ّ أُمَّهٍ أَجَلٌ إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ فَلَا یَسْتَْخِرُونَ سَاعَهً وَ لَایَسْتَقْدِمُونَ» (2)

بگو : من برای خود قدرت دفع زیان و جلب سود ندارم ، مگر آنچه را که خدا بخواهد ؛ [ وظیفۀ من فقط ابلاغ پیام خداست ] برای هر امتی سرآمدی معین و اجلی محدود است ، هنگامی که اجلشان سرآید ، نه لحظه ای پس می مانند و نه پیش می افتند .

و فرشتگان مقرّب الهی را مطیع محض او می دانند که بدون اذن و امر او گفتار و کرداری از خود ندارند:

لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» (3)

در گفتار بر او پیشی نمی گیرند ، و آنان فقط به فرمان او عمل می کنند .

مؤمنان معتقدند چنان که همۀ آفرینش هستی و تدبیر عالم به دست خداست:

ص:317


1- (1) - ق (50) : 16.
2- (2) - یونس (10) : 49. [1]
3- (3) - انبیاء (21) : 27. [2]

أَلَا لَهُ الخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» (1)

آگاه باشید که آفریدن و فرمان [ نافذ نسبت به همۀ موجودات ] مخصوص اوست ؛ همیشه سودمند و با برکت است ، پروردگار عالمیان .

همۀ شفاعت هم از آنِ اوست:

قُلْ لِّلَّهِ الشَّفَعَهُ جَمِیعًا» (2)

بگو : شفاعت ، یکسره ویژۀ خداست .

و هر شفیعی باید از جانب آن مدبّر عالم، مأذون در شفاعت باشد.

یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِن شَفِیعٍ إِلَّا مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَ لِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ» (3)

همواره کار جهان را [ با قوانینی استوار و منظم ] تدبیر می کند . [ کار ] هیچ واسطه ای [ در همه جهان هستی برای جابجایی عناصر وترکیب اجزا وبه جریان انداختن امور] جز پس از اذن او نیست . این است خدا ، پروردگار شما ، پس او را بپرستید ؛ آیا متذکّر [ حقایق ] نمی شوید ؟

چنان که مشفوعٌ له (شفاعت شونده) باید از ناحیه خداوند تعیین گردند:

یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لَایَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی وَ هُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ» (4)

خدا همۀ گذشتۀ آنان و آینده شان را می داند ، و جز برای کسی که خدا بپسندد شفاعت نمی کنند ، و آنان از ترس [ عظمت و جلال ] او هراسان و بیمناکند .

ص:318


1- (1) - اعراف (7) : 54. [1]
2- (2) - زمر (39) : 44. [2]
3- (3) - یونس (10) : 3. [3]
4- (4) - انبیاء (21) : 28. [4]

و بدون تردید بت های بی شعور که مالک هیچ چیز نیستند صلاحیّت شفاعت کردن را ندارند:

أَمِ اتَّخَذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ شُفَعَآءَ قُلْ أَوَ لَوْ کَانُواْ لَایَمْلِکُونَ شَیًْا وَ لَایَعْقِلُونَ» (1)

[ نه اینکه بی خبران ، دربارۀ قدرت خدا نمی اندیشند ] بلکه به جای خدا [ از بتان ] شفیعانی برای خود گرفته اند . بگو : آیا [ از آنها شفاعت می خواهید ] هر چند مالک چیزی [ و اختیاردار شفاعتی ] نباشند و علم و عقلی نداشته باشند [ و پرستندگان خود را نشناسند ؟ ]

اما فرشتگان، پیامبران و حتی مؤمنان از شفاعت به معنای دعا و طلب مغفرت، برخوردارند.

قرآن دربارۀ فرشتگان می فرماید:

تَکَادُ السَّمَوَ تُ یَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلَئِکَه یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ أَلَآ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (2)

نزدیک است آسمان ها از فرازشان [ به سبب عظمت وحی ] بشکافند و فرشتگان ، پروردگارشان را همواره همراه با سپاس و ستایش تسبیح می گویند ، و برای کسانی که در زمین هستند ، درخواست آمرزش می کنند ؛ آگاه باشید ! بی تردید خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

و دربارۀ پیامبران چنین می فرماید:

وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ

ص:319


1- (1) - زمر (39) : 43. [1]
2- (2) - شوری (42) : 5. [2]

جَآءُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیًما» (1)

و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه به توفیق خدا از او اطاعت شود . و اگر آنان هنگامی که [ با ارتکاب گناه ] به خود ستم کردند ، نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند ، و پیامبر هم برای آنان طلب آمرزش می کرد ، یقیناً خدا را بسیار توبه پذیر و مهربان می یافتند .

همچنین دربارۀ مؤمنان چنین آمده است:

وَ الَّذِینَ جَآءُو مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَ نِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَ لَاتَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ» (2)

و نیز کسانی که بعد از آنان [ انصار و مهاجرین ] آمدند در حالی که می گویند : پروردگارا ! ما و برادرانمان را که به ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز ، و در دل هایمان نسبت به مؤمنان، خیانت و کینه قرار مده .

پروردگارا ! یقیناً تو رؤوف و مهربانی.» (3)

ص:320


1- (1) - نساء (4) : 64. [1]
2- (2) - حشر (59) : 10. [2]
3- (3) - توحید در قرآن، جوادی آملی: 593/2 - 602، با تلخیص.

[«7»اَللَّهُمَّ إِنِّی أُصْبِحُ وَ أُمْسِی مُسْتَقِلاًّ لِعَمَلِی مُعْتَرِفاً بِذَنْبِی مُقِرّاً بِخَطَایَایَ أَنَا بِإِسْرَافِی عَلَی نَفْسِی ذَلِیلٌ عَمَلِی أَهْلَکَنِی وَ هَوَایَ أَرْدَانِی وَ شَهَوَاتِی حَرَمَتْنِی «8»فَأَسْأَلُکَ یَا مَوْلاَیَ سُؤَالَ مَنْ نَفْسُهُ لاَهِیَهٌ لِطُولِ أَمَلِهِ وَ بَدَنُهُ غَافِلٌ لِسُکُونِ عُرُوقِهِ وَ قَلْبُهُ مَفْتُونٌ بِکَثْرَهِ النِّعَمِ عَلَیْهِ وَ فِکْرُهُ قَلِیلٌ لِمَا هُوَ صَائِرٌ إِلَیْهِ سُؤَالَ مَنْ قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْأَمَلُ وَ فَتَنَهُ الْهَوَی وَ اسْتَمْکَنَتْ مِنْهُ الدُّنْیَا وَ أَظَلَّهُ الْأَجَلُ «9»سُؤَالَ مَنِ اسْتَکْثَرَ ذُنُوبَهُ وَ اعْتَرَفَ بِخَطِیئَتِهِ سُؤَالَ مَنْ لاَ رَبَّ لَهُ غَیْرُکَ وَ لاَ وَلِیَّ لَهُ دُونَکَ وَ لاَ مُنْقِذَ لَهُ مِنْکَ وَ لاَ مَلْجَأَ لَهُ مِنْکَ إِلاَّ إِلَیْکَ]

خدایا! روز را به شب، و شب را به روز می رسانم، در حالی که عملم را اندک می شمارم، به گناهم معترفم، به خطایم اقرار دارم. من به سبب اسراف بر نفسم از طریق گناه خوارم، عمل زشتم هلاکم کرده، هوسم مرا پست کرده، شهواتم مرا از رحمتت محروم نموده، از تو درخواست می کنم ای مولایم! درخواست کسی که نَفْسش محض آرزوی درازش به پوچی و سرگرمی و بیهوده کاری دچار شده، و بدنش به خاطر نگران نبودن از عذاب و عقاب، و دوری از عبادت و تن پروری، غافل مانده. از این جهت رگ و پی اش در آرامش به سر می برد، و اضطراب و لرزشی ندارد، و دلش به سبب فراوانی نعمت به فتنۀ لذّت مفتون شده، و اندیشه اش نسبت به فرجام کارش اندک است.

ص:321

از تو درخواست می کنم؛ درخواست کسی که آرزو بر او چیره شده و هوی و هوس او را به فتنه انداخته، و دنیا بر او مسلّط گشته، و مرگ بر سرش سایه انداخته. از تو درخواست می کنم؛ درخواست کسی که گناهانش را بسیار و فراوان شمرده، و به خطایش اعتراف کرده؛ درخواست کسی که پروردگاری جز تو و سرپرستی غیر تو، و نجات دهنده ای از تو و پناهگاهی از تو جز به سوی تو ندارد.

خواری در اسراف بر نفس

اشاره

امام سجّاد علیه السلام در این فراز از دعا، سرنوشت انسان را از دیدگاه الهی مورد بحث قرار داده و به تمامی دانشمندان و محقّقان جهان می فهماند که انسان حقیقتی دارد فراتر از مادّه جسم و آن روح متعالی انسان است، برخلاف مادی گرایان که فقط انسان را در محدوده جسم و مادّه می بینند.

آری، از منظر الهی نیک بختی و هلاکت چیزی است غیر از دیدگاه مادّی گرایان که معتقدند: در این دنیا هر که آزادتر باشد و آزادانه عمل کند و زرنگ تر و چابک تر باشد و در اشباع قوای حیوانی خود تلاش کند، در زندگی موفّق و پیروز و خوشبخت شده است.

دیدگاه الهی ارزش انسان و انسانیّت را فراتر و والاتر از این چیزهای زودگذر دنیوی و مادّی می داند و انسان را در مدار قانون الهی و در محضر باری تعالی می بیند و سعی و تلاش و همّتش این است که از این قانون تجاوز نکرده و در مسیر حق قدم بردارد.

بنابراین: اختلاف این دو گروه در اصل ساختار انسانیّت است که انسان چه حقیقتی دارد، روشن است که بر اساس شناخت ها از گوهر انسانی، مفهوم سعادت و محرومیّت فرق می کند.

ص:322

از این رو بر پایۀ نگرش محقّقان اسلامی، انسان موجودی ابدی و لایزالی بوده و حیات همیشگی دارد و تمام سعادت او تکامل بُعد غیرمادی او می باشد که به تدریج از مرحلۀ تعلّق به بدن گرفته تا به اوج خود که همان تجرّد تام است، برسد و اگر جز به سوی این مرحله قدم بردارد زیانکار گردیده است هر چند این راه، دشوار و روندگان آن بسیار اندک هستند.

اگر به دستورهای خداوند که هماهنگ با ذات انسانی و پیشرفت و آینده نگری او می باشد دقیق عمل شود، او را خوشبخت خواهد کرد والّا بنابر فرمایش امام سجّاد علیه السلام انسان در اثر تباه کردن خود خوار می شود و عمل ناپسند، او را هلاک و پست می کند.

تفسیری بر کلمۀ اسراف

اگر می خواهیم انسانیّت انسان از بین نرود باید از اسراف بر نفس پرهیز کنیم و اسراف همان تجاوز از حدّ و قانون آفرینش و قانون تشریع است.

این نیز روشن است که در یک نظام صحیح هر گونه تجاوز از حدّ موجب فساد و از هم گسیختگی می شود، به تعبیر دیگر سرچشمۀ فساد اسراف است و نتیجۀ اسراف فساد است.

البته اسراف معانی گسترده ای دارد.

گاهی به معنی سادۀ آن مانند خوردن و آشامیدن:

کُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلَا تُسْرِفُواْ» (1)

بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید .

گاهی در انتقام گیری و قصاص بیش از حد:

ص:323


1- (1) - اعراف (7) : 31. [1]

فَلَا یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنصُورًا» (1)

پس وارث مقتول نباید در کشتن زیاده روی کند ؛ زیرا او [ با قوانین صحیح و درستی چون دیه و قصاص ] مورد حمایت قرار گرفته است .

گاه در انفاق و بذل و بخشش بیش از اندازه:

إِذَآ أَنفَقُواْ لَمْ یُسْرِفُواْ» (2)

و آنان که وقتی انفاق می کنند ، نه از حدّ معمول [ و متعارف ] می گذرند.

گاه در داوری کردن و قضاوت نمودنی که منجر به کذب و دروغ شود:

وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَنَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جَآءَکُم بِالْبَیِّنَتِ مِن رَّبِّکُمْ وَ إِن یَکُ کَذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِن یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَایَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ» (3)

و مرد مؤمنی از خاندان فرعون که ایمانش را پنهان می داشت ، گفت : آیا مردی را می کشید که می گوید : پروردگار من خداست ؟ و بی تردید از سوی پروردگارتان برای شما دلایل روشنی آورده است ، و اگر دروغگو باشد دروغش به زیان خود اوست ، و اگر راستگو باشد برخی از عذاب هایی که به شما وعده می دهد به شما خواهد رسید ؛ زیرا خدا کسی را که اسراف کار و بسیار دروغگوست ، هدایت نمی کند .

گاه در اعتقادات است که منجر به شک و تردید می شود:

وَ لَقَدْ جَآءَکُمْ یُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَیِّنَتِ فَمَا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِّمَّا جَآءَکُم بِهِ حَتَّی

ص:324


1- (1) - اسراء (17) : 33. [1]
2- (2) - فرقان (25) : 67. [2]
3- (3) - غافر (40) : 28. [3]

إِذَا هَلَکَ قُلْتُمْ لَن یَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولًا کَذَ لِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ» (1)

بی تردید یوسف پیش از این دلایل روشنی برای شما آورد ، ولی شما همواره نسبت به آنچه که آورده بود در تردید بودید ، تا زمانی که از دنیا رفت ، [ پس از مرگ او ] گفتید : خدا هرگز بعد از او پیامبری مبعوث نخواهد کرد ، این گونه خدا هر اسراف کار تردید کننده ای را گمراه می کند .

گاهی به معنی برتری جویی و استکبار و استثمار آمده:

مِن فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کَانَ عَالِیًا مِّنَ الْمُسْرِفِینَ» (2)

از فرعون که متکبّری سرکش از زمرۀ اسراف کاران بود .

و بالاخره گاهی به معنی هر گونه گناه می آید:

قُلْ یا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلَی أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (3)

بگو : ای بندگان من که [ با ارتکاب گناه ] بر خود زیاده روی کردید ! از رحمت خدا نومید نشوید ، یقیناً خدا همۀ گناهان را می آمرزد ؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است .

با توجّه به آیات فوق، رابطه اسراف و فساد به خوبی آشکار می شود.» (4)

ص:325


1- (1) - غافر (40) : 34. [1]
2- (2) - دخان (44) : 31. [2]
3- (3) - زمر (39) : 53. [3]
4- (4) - تفسیر نمونه: 307/15 - 308، [4] ذیل آیۀ 151 و 152 سورۀ شعراء.
اسراف و فساد در زمین

برای روشن شدن بیشتر جا دارد کلام مرحوم علاّمه طباطبایی رحمه الله در تفسیر گران سنگ «المیزان» را نیز متذکّر شویم که می گوید:

«عالم هستی یک پارچه نظم و صلاح است و حتی با تضادّی که گاهی در میان اجزای آن دیده می شود، تألیف و التیام و هماهنگی فراوان دارد، این نظام به سوی اهداف صالحی در جریان است و برای هر یک از اجزای خود، خط سیری تعیین می کند، حال اگر یکی از اجزا از مدار خود خارج شود و راه فساد را پیش گیرد، میان آن و سایر اجزای این جهان درگیری ایجاد می شود، اگر توانستند این جزء نامنظّم اسراف کار را به مدار اصلیش بازگردانند چه بهتر والّا نابودش می کنند، تا نظام به خط سیر خود ادامه دهد.

انسان که یکی از اجزای این عالم هستی است از این قانون عمومی مستثنی نیست، اگر بر اساس فطرت، بر مدار خود حرکت کند و هماهنگ نظام هستی باشد به هدف سعادت بخش که برای او مقدّر شده است می رسد، اما اگر از حدّ خود تجاوز کند و قدم در جادۀ «فساد در ارض» بگذارد، نخست خداوند او را گوشمالی می دهد و با حوادث سخت و دردناک او را هشدار می دهد، چنان که در قرآن می فرماید:

ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُواْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (1)

در خشکی و دریا به سبب اعمال زشتی که مردم به دست خود مرتکب شدند ، فساد و تباهی نمودار شده است تا [ خدا کیفر ] برخی از آنچه را انجام داده اند به آنان بچشاند ، باشد که [ از گناه و طغیان ] برگردند .

ص:326


1- (1) - روم (30) : 41. [1]

اما اگر این هم مؤثّر نیفتاد و فساد در اعماق جان او ریشه دوانید، خداوند با عذاب استیصال صفحۀ زمین را از لوث وجود چنین کسانی پاک می کند.

و از اینجا روشن می شود که چرا در آیات قرآن، خداوند اسراف را با فساد در ارض و عدم اصلاح، هماهنگ ذکر کرده است.» (1)

ص:327


1- (1) - تفسیر المیزان: 306/15 - 307، ذیل آیات 141 - 159 سورۀ شعراء.

[«10»إِلَهِی أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ الْوَاجِبِ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِکَ وَ بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ الَّذِی أَمَرْتَ رَسُولَکَ أَنْ یُسَبِّحَکَ بِهِ وَ بِجَلاَلِ وَجْهِکَ الْکَرِیمِ الَّذِی لاَ یَبْلَی وَ لاَ یَتَغَیَّرُ وَ لاَ یَحُولُ وَ لاَ یَفْنَی أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُغْنِیَنِی عَنْ کُلِّ شَیْ ءٍ بِعِبَادَتِکَ وَ أَنْ تُسَلِّیَ نَفْسِی عَنِ الدُّنْیَا بِمَخَافَتِکَ وَ أَنْ تُثْنِیَنِی بِالْکَثِیرِ مِنْ کَرَامَتِکَ بِرَحْمَتِکَ فَإِلَیْکَ أَفِرُّ و مِنْکَ أَخَافُ وَ بِکَ أَسْتَغِیثُ وَ إِیَّاکَ أَرْجُو «11»وَ لَکَ أَدْعُو وَ إِلَیْکَ أَلْجَأُ وَ بِکَ أَثِقُ وَ إِیَّاکَ أَسْتَعِینُ وَ بِکَ أُؤمِنُ وَ عَلَیْکَ أَتَوَکَّلُ وَ عَلَی جُودِکَ وَ کَرَمِکَ أَتَّکِلُ]

خدای من! به حق لازم و واجبی که در همۀ آفریده هایت داری، و به نام بزرگت که به پیامبرت دستور دادی، تو را به آن تسبیح کند، و به بزرگی ذات کریمت که کهنه نمی شود، و دگرگون نمی گردد، و تغییر حال نمی یابد، و فانی نمی شود، از تو می خواهم که بر محمّد و آل محمّد درود فرستی، و مرا با بندگیت از هر چیز بی نیاز کنی، و به خاطر ترس از تو، ارتباطم را با دنیا قطع فرمایی، و کرامت و رحمت فراوانت را به من برگردانی.

به سوی تو می گریزم و از تو می ترسم و به تو فریادرسی می کنم، و تو را امیدوارم و تو را می خوانم و به تو پناه می آورم، و به تو اعتماد می کنم، و از تو یاری می خواهم، و به تو ایمان می آورم، و بر تو توکّل می کنم، و بر جود و کرمت

ص:328

تکیه می زنم.

نام اعظم حق

عده ای از اهل دل و گروهی از اهل معرفت و جمعی از آنان که باطنشان به نور عشق محبوب منوّر است، با تکیه بر قرآن مجید و روایات عقیده دارند منظور از اسم اعظم حق «ربّ» است.

اگر به آیات قرآن مجید، دقت کنید، به این معنا آگاه می شوید که تمام انبیای حق در هنگام برخورد با حوادث متوسّل به اسم «ربّ» شده و گره از کار بسته باز می کردند:

آدم علیه السلام برای قبول توبه اش به درگاه حضرت حق عرضه داشت:

رَبَّنا ظَلَمنا انْفُسَنا وَ انْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ» (1)

پروردگارا ! ما بر خود ستم ورزیدیم ، و اگر ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی مسلماً از زیانکاران خواهیم بود .

نوح برای نجات از بدکاران و قوم خطاکارش به حضرت حق عرضه داشت:

رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الاَْرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّاراً» (2)

پروردگارا ! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار.

ابراهیم علیه السلام برای قبولی زحمتش نسبت به ساختن کعبه عرضه داشت:

رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا انَّکَ انْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ» (3)

پروردگارا ! [ این عمل را ] از ما بپذیر که تو شنوا و دانایی.

ص:329


1- (1) - اعراف (7) : 23. [1]
2- (2) - نوح (71) : 26. [2]
3- (3) - بقره (2) : 127. [3]

موسی علیه السلام برای رفع مشکلش به وقت فرار از مصر و قرار گرفتن در منطقۀ مَدْیَنْ عرضه داشت:

رَبِّ انّی لِمَا انْزَلْتَ الَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ» (1)

پروردگارا ! به آنچه از خیر بر من نازل می کنی ، نیازمندم .

عیسی علیه السلام برای درخواست مائده از حضرت محبوب متوسّل به این نام عظیم شد:

رَبَّنا انْزِلْ عَلَیْنا مائِدَهً مِنَ السَّماءِ» (2)

ای پروردگار ما ! برای ما از آسمان سفره ای پر از غذا نازل کن.

تمام انبیای و اولیا در دعاهای خود به این نام متوسّل می شدند، و مشکل خود را از این طریق حلّ نمودند؛ البته شرایط مربوط به دعا را هم رعایت می کردند، که رعایت نکردن شرایط دعا، زمینۀ استجابت را به بن بست می کشاند.

در این مناجات عاشقانه هم حضرت زین العابدین علیه السلام خداوند را به نام بزرگش قسم می دهد.

تا نام جمال یار بردیم رنگ از رخ لاله زار بردیم

بردیم غمت به خلوت خاک آرایش روزگار بردیم

ز آیینۀ دل به سیل گریه عالم عالم غبار بردیم

تا کشتۀ غمزۀ تو گردیم صد شمع به هر مزار بردیم

مرهم مرهم زدیم چندان کز داغ دل اعتبار بردیم

تا شاهد عافیت گزیدیم ناموس ز هر کنار بردیم

ص:330


1- (1) - قصص (28) : 24. [1]
2- (2) - مائده (5) : 114. [2]

آزاده روی گذشت عرفی صد دوش به زیر بار بردیم

(عرفی شیرازی)

توکل و ایمان به خدا

و در پایان دعا امام سجّاد علیه السلام بحث توکّل را مطرح کرده و می فرماید:

«عَلَیْکَ أَتَوَکَّلُ وَ عَلَی جُودِکَ وَ کَرَمِکَ أَتَّکِلُ»

و بر تو توکّل می کنم، و بر جود و کرمت تکیه می زنم.

آری، اگر انسان به خدا ایمان بیاورد و در گفتار خود ایمان و اسلام خود صادق باشد و بر کسی غیر او تکیه نکند، از امواج و طوفان های سرسخت نمی هراسد، چرا که ایمان واقعی از توکّل جدا نیست، اما باید توجّه داشت که: حقیقت توکّل واگذاری کار به دیگری و انتخاب او به وکالت است و مفهوم آن این نیست که انسان دست از تلاش و کوشش بردارد و به انزوا بخزد و بگوید: تکیه گاه من خداست، بلکه مفهوم آن این است که: هرگاه نهایت تلاش و کوشش خود را به کار برد و نتوانست موانع و مشکلات را از سر راه خود کنار زند، وحشتی به خود راه ندهد، و با اتّکای به لطف پروردگار و استمداد از ذات پاک و قدرت بی پایان او، ایستادگی به خرج دهد و به جهاد پی گیر خود هم چنان ادامه دهد، حتی در جایی که توانایی دارد نیز خود را بی نیاز از لطف خداوند نداند، چرا که هر قدرتی هست بالاخره از ناحیۀ اوست.

ص:331

دعای 53 : ذلّت به پیشگاه حضرت حق

اشاره

ص:332

ص:333

ص:334

«1» رَبِّ أَفْحَمَتْنِی ذُنُوبِی وَ انْقَطَعَتْ مَقَالَتِی فَلاَ حُجَّهَ لِی فَأَنَا الْأَسِیرُ بِبَلِیَّتِی الْمُرْتَهَنُ بِعَمَلِی الْمُتَرَدِّدُ فِی خَطِیئَتِی الْمُتَحَیِّرُ عَنْ قَصْدِی الْمُنْقَطَعُ بِی «2»قَدْ أَوْقَفْتُ نَفْسِی مَوْقِفَ الْأَذِلاَّءِ الْمُذْنِبِینَ مَوْقِفَ الْأَشْقِیَاءِ الْمُتَجَرِّینَ عَلَیْکَ الْمُسْتَخِفِّینَ بِوَعْدِکَ «3»سُبْحَانَکَ! أَیَّ جُرْأَهٍ اجْتَرَأْتُ عَلَیْکَ! وَ أَیَّ تَغْرِیرٍ غَرَّرْتُ بِنَفْسِی! «4»مَوْلاَیَ ارْحَمْ کَبْوَتِی لِحُرِّ وَجْهِی وَ زَلَّهَ قَدَمِی وَ عُدْ بِحِلْمِکَ عَلَی جَهْلِی وَ بِإِحْسَانِکَ عَلَی إِسَآءَتِی فَأَنَا الْمُقِرُّ بِذَنْبِی الْمُعْتَرِفُ بِخَطِیئَتِی وَ هَذِهِ یَدِی وَ نَاصِیَتِی أَسْتَکِینُ بِالْقَوَدِ مِنْ نَفْسِی ارْحَمْ شَیْبَتِی وَ نَفَادَ أَیَّامِی وَ اقْتِرَابَ أَجَلِی وَ ضَعْفِی وَ مَسْکَنَتِی وَ قِلَّهَ حِیلَتِی «5»مَوْلاَیَ وَ ارْحَمْنِی إِذَا انْقَطَعَ مِنَ الدُّنْیَا أَثَرِی وَ امَّحَی مِنَ الْمَخْلُوقِینَ ذِکْرِی وَ کُنْتُ مِنَ الْمَنْسِیِّینَ کَمَنْ قَدْ نُسِیَ «6»مَوْلاَیَ وَ ارْحَمْنِی عِنْدَ تَغَیُّرِ صُورَتِی وَ حَالِی إِذَا بَلِیَ! جِسْمِی وَ تَفَرَّقَتْ أَعْضَائِی وَ تَقَطَّعَتْ أَوْصَالِی یَا غَفْلَتِی عَمَّا یُرَادُ بِی «7»مَوْلاَیَ وَ ارْحَمْنِی فِی حَشْرِی وَ نَشْرِی وَ اجْعَلْ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ مَعَ أَوْلِیَائِکَ مَوْقِفِی وَ فِی أَحِبَّائِکَ مَصْدَرِی وَ فِی جِوَارِکَ مَسْکَنِی یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ.

ص:335

[«1»رَبِّ أَفْحَمَتْنِی ذُنُوبِی وَ انْقَطَعَتْ مَقَالَتِی فَلاَ حُجَّهَ لِی فَأَنَا الْأَسِیرُ بِبَلِیَّتِی الْمُرْتَهَنُ بِعَمَلِی الْمُتَرَدِّدُ فِی خَطِیئَتِی الْمُتَحَیِّرُ عَنْ قَصْدِی الْمُنْقَطَعُ بِی «2»قَدْ أَوْقَفْتُ نَفْسِی مَوْقِفَ الْأَذِلاَّءِ الْمُذْنِبِینَ مَوْقِفَ الْأَشْقِیَاءِ الْمُتَجَرِّینَ عَلَیْکَ الْمُسْتَخِفِّینَ بِوَعْدِکَ «3»سُبْحَانَکَ! أَیَّ جُرْأَهٍ اجْتَرَأْتُ عَلَیْکَ! وَ أَیَّ تَغْرِیرٍ غَرَّرْتُ بِنَفْسِی!]

پروردگارا! گناهم مرا از گفتار باز داشته، و رشتۀ سخنم به خاطر شدّت شرمندگی از هم گسیخته، بهانه و عذری و دلیل و برهانی برایم نیست. به بلا و مصیبتم که گناهان من است اسیرم، در گرو کردارم رفته ام، سرگردان خطاهای خود هستم، در اراده و آهنگم نسبت به امور سرگردانم، با تمام وجود درمانده ام، خود را در جایگاه خواران گنهکار واداشته ام؛ جایگاه تیره بختانی که بر تو جری شده اند، و وعده ات را سبک شمرده اند.

منزّه و پاکی. با چه جرأت نسبت به روی گردانی از دستورهایت دلیر شدم؟! و با کدام عامل هلاکت، خود را به نابودی انداختم؟!

وضع گناهکار در دنیا و آخرت

گناه یا نافرمانی از قانون الهی و دینی، موجب عقوبت و کیفر در عالم دنیا و عالم آخرت می شود که با توجّه به این بحث، وضعیّت گناهکار در دنیا و آخرت روشن

ص:336

می گردد.

عقاب دنیوی گنهکاران

اشاره

بعضی از گناهان در همین دنیا موجب کیفر شده و در نابود کردن شخص گنهکار شتاب می کنند که در تفسیر حدیث ذیل به آن پرداخته می شود:

امام سجّاد علیه السلام در این باره می فرماید:

وَالذُّنُوبُ الّتی تُعَجِّلُ الْفَناءَ: قَطیعَهُ الرَّحِمِ، وَ الْیَمینُ الفاجِرَهُ وَ الْأقْوالُ الْکاذِبَهُ وَ الزِّنا وَ سَدُّ طَریقِ الْمُسْلِمینَ وَ ادِّعاءُ الْاِمامَهِ بِغَیْرِ حَقٍّ. (1)

گناهانی که در نابودی افراد شتاب می کند، قطع رحم، سخنان دروغ و زنا و سدّ راه مسلمانان کردن، و ادعای امامت و رهبری به ناحق است.

قطع رحم

قطع رحم از گناهانی است که باعث کوتاهی عمر می شود. و اگر نگاهی به آشنایان و یا فامیل و نزدیکان خود کنید، افراد زیادی را خواهید دید که در اثر قطع رحم عمرشان کوتاه شده است یا در اثر صلۀ رحم و رسیدگی به حال خویشان و اقوام خود، عمری دراز و پربرکت کرده اند.

یکی از اصحاب، به امام صادق علیه السلام عرض می کند:

برادران و عموزادگانم خانه را بر من تنگ کرده اند و از همۀ خانه، یک اطاق برای من گذاشته اند و من اگر در این باره اقدام کنم می توانم خانه را از آنها بگیرم.

امام علیه السلام فرمود:

ص:337


1- (1) - بحار الأنوار: 375/70، باب 138، حدیث 12؛ [1] معانی الاخبار: 271، حدیث 2؛ وسائل الشیعه: 282/16، باب 41، حدیث 21556. [2]

اِصْبِرْ فَاِنَّ اللّهَ سَیَعْجَلُ لَکَ فَرَجاً، قالَ: فَانْصَرَفْتُ وَ وَقَعَ الْوَباءُ فی سَنَهِ احْدَی وَ ثَلاثینَ و مَائَهٍ فَماتُوا وَ اللّهِ کُلُّهُمْ فَما بَقِیَ مِنْهُمْ احَدٌ قالَ: فَخَرَجْتُ، فَلَمّا دَخَلْتُ عَلَیْهِ، قالَ: ما حالُ اهْلِ بَیْتِکَ؟ قالَ: قُلْتُ: قَدْ ماتُوا وَ اللّهِ کُلُّهُمْ فَما بَقِیَ مِنْهُمْ احَدٌ، فَقالُ: هُوَ بِما صَنَعُوا بِکَ وَ بِعُقُوبَتِهِمْ ایّاکَ وَ قَطْعِ رَحِمِهِمْ بُتِرُوا أَتُحِبُّ انَّهُم ضَیَّقُوا عَلَیْکَ، قالَ: قُلْتُ: إِی وَاللّهِ. (1)

صبر کن خداوند برای تو گشایشی فراهم خواهد آورد. راوی گوید: من خودداری کردم تا در سال صد و سی و یک وبائی آمد که به خدا قسم همه هلاک شدند و یک نفر از آنها باقی نماند.

پس از این جریان به نزد امام صادق علیه السلام رفتم، همین که مرا دید، فرمود: حال اهل خانه ات چطور است؟ عرض کردم: به خدا همۀ آنها مردند و یک نفر از ایشان باقی نماند. فرمود: این به واسطۀ آن رفتاری بود که با تو کردند و آزاری که به تو رساندند و قطع رحم کردند. آیا دلت می خواست که زنده باشند و بر تو تنگ گیرند، عرض کردم: آری، به خدا سوگند.

قسم و گفتار دروغ

یکی دیگر از گناهانی که باعث کوتاهی عمر می شود، قسم دروغ است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

مَنْ حَلَفَ عَلی یَمینٍ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ کاذِبٌ فَقَدْ بارَزَ اللّهَ بِالْمُحارَبَهِ وَ انَّ الْیَمینَ الْکاذِبَهَ تَذَرُ الدِّیارَ بَلاقِعَ مِنْ اهْلِها وَ تُورِثُ الْفَقْرَ فِی الْعَقِبِ. (2)

کسی که به دروغ قسم بخورد و بداند که دروغ است به جنگ خدا رفته و همان قسم دروغ، خانه ها را بی صاحب و بی خانمان گرداند، و موجب فقر

ص:338


1- (1) - بحار الأنوار: 133/71، باب 3، حدیث 103؛ [1]الکافی: 342/2، حدیث 3. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 283/101، باب 6، حدیث 24؛ [3]أعلام الدین: 402. [4]

فرزندان گردد.

در زمان امام مجتبی علیه السلام مردی به دروغ مدّعی شد که من هزار درهم از حسن بن علی علیه السلام طلب دارم، حضرت با آن مرد برای محاکمه نزد شریح قاضی رفتند، شریح رو به امام حسن علیه السلام کرد و گفت: شما قسم می خوری که بدهکار نیستی؟ حضرت فرمود:

اِنْ حَلَفَ خَصْمی اعْطِیهِ، فَقالَ شُرَیْحٌ، لِلرَّجُلِ قُلْ: بِاللّهِ الَّذی لا الهَ الاّ هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ، فَقالَ الْحَسنُ علیه السلام : لا اریدُ مِثْلَ هذا، لکِنَ قُلْ: بِاللّهِ انَّ لَکَ عَلَیَّ هذا وَخُذِ الْأَلْفَ، فَقالَ الرَّجُلُ ذلِکَ وَ اخَذَ الدَّنانیرُ، فَلَمّا قامَ خَرَّ الی الْاَرْضِ وَ ماتَ. (1)

اگر این مرد قسم بخورد من پول را به او می دهم شریح رو به آن مرد کرده گفت: بگو! به خدای یگانه که دانای نهان و آشکار است قسم می خورم؛ حضرت فرمود: نه، نمی خواهم اینطور قسم بخوری، بلکه بگو! به خدا من این مبلغ را از تو طلب دارم و به دنبال آن هزار درهم را بگیر.

مرد همانگونه قسم خورد و پول را گرفت ولی به محض آنکه از جا برخاست، به رو افتاد و مُرد.

عقوبت دنیوی زنا

زنا از گناهانی است که روایات، بیانگر عقوبت دنیوی این عصیان و گناه است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

اِذا ظَهَرَ الزِّنا مِنْ بَعْدی کَثُرَ مَوْتُ الْفُجْأَهِ. (2)

ص:339


1- (1) - بحار الأنوار: 327/43، باب 15، ذیل حدیث 6؛ [1]المناقب، ابن شهر آشوب: 7/4. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 369/70، باب 138، حدیث 3؛ [3]الکافی: 374/2، حدیث 2. [4]

هر گاه پس از من زنا شایع شود مرگ ناگهانی بسیار گردد.

و نیز می فرماید:

یا مَعْشَرَ الْمُسْلِمینَ! إِیّاکُمْ وَ الزِّنا فَإِنَّ فِیهِ سِتَّ خِصالٍ: ثَلاثٌ فِی الدُّنْیا وَ ثَلاثٌ فِی الْآخِرَهِ، فَأَمَّا الَّتی فِی الدُّنْیا فَإِنَّهُ یُذْهِبُ بِالْبَهاءِ وَ یُورِثُ الْفَقْرَ وَ یَنْقُصُ الْعُمْرَ وَ أَمَّا الَّتی فِی الآخِرَهِ فَإِنَّه یُوجِبُ سَخَطَ الرَّبِّ وَ سُوءَ الْحِسابِ وَ الْخُلُودَ فِی النّارِ. (1)

ای گروه مسلمانان! از زنا پرهیز کنید که در آخرت شش خصلت و اثر سوء وجود دارد: سه در دنیا و سه در آخرت، اما آن سه که در دنیا است: جمال و زیبایی را می برد و پریشانی و تنگدستی می آورد و عمر را کوتاه می کند، و اما آن سه که در آخرت است: موجب خشم خدا و بدی حساب و همیشگی در آتش دوزخ گردد.

حکایت موسی علیه السلام و بلعم باعورا

در تاریخ آمده که: زنا موجب نابودی جمع زیادی گردیده است. یکی از وقایع تاریخ داستان موسی علیه السلام و بلعم است که نوشته اند:

وقتی موسی علیه السلام در وادی تیه از دنیا رفت، یوشع بن نون وصی او بنی اسرائیل را به همراه خود برداشت و برای فتح شهرهای شام (یا شهر اریحا) حرکت کرد، و چون به آنجا رسید و شهر را محاصره کرد، حاکم شهر، بلعم باعورا که در اثر عبادت مستجاب الدعوه بود خواست و به او گفت: باید بروی و بر یوشع و لشگریانش نفرین کنی. بلعم برخواست و بر الاغ خود سوار شد و به راه افتاد، ولی الاغ اطاعت

ص:340


1- (1) - الخصال: 320/1، حدیث 2؛ روضه الواعظین: 462/2. [1]

نکرده و بالاخره آن حیوان را زیر ضربات شلاق کشت و خود پیاده برای نفرین رفت، ولی جریانی دید که نتوانست نفرین کند و بالاخره نزد حاکم آمد، گفت: راهی برای نفرین بر این ها نیست، اما برای نابود ساختن اینها راه دیگری را به شما نشان می دهم و آن راه این است که زنان زناکار و فواحش را زینت کنید و به عنوان خرید و فروش میان آنها بفرستید و راه دلربائی را به آنان بیاموزید و آنها را تعلیم کنید که اگر کسی از لشگریان یوشع خواست با آنها در آویزد از او ممانعت نکنند.

دستور بلعم را اجرا کردند و در نتیجۀ رفت و آمد زنان زناکار، لشگریان یوشع با زنان درآمیختند و به نوشتۀ مورّخان در نتیجۀ شیوع این عمل در میان لشگریان، مرض طاعون در آنها پیدا شد و در فاصلۀ چند روز هفتاد یا نود هزار نفر آنها مردند. (1)

سدّ طریق مسلمانان

راهزنی از آن دسته فسادهای روی زمین است که در حکم محاربه و مبارزه با خدا و پیامبر اوست و خداوند برای چنین کسانی کیفر سخت مقرّر فرموده است:

مِنْ أَجْلِ ذَ لِکَ کَتَبْنَا عَلَی بَنِی إِسْرَ ءِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَآ أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا وَلَقَدْ جَآءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَ لِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ * إِنَّمَا جَزَ ؤُاْ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَفٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الْأَرْضِ ذَ لِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الْأَخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (2)

به این سبب بر بنی اسرائیل لازم و مقرّر کردیم که هر کس انسانی را جز برای حق ، [ قصاص ] یا بدون آنکه فسادی در زمین کرده باشد ، بکشد ، چنان است

ص:341


1- (1) - الکامل، ابن اثیر: 68/1 - 70؛ مروج الذهب: 30/1.
2- (2) - مائده (5) : 32 - 33. [1]

که همۀ انسان ها را کشته ، و هر کس انسانی را از مرگ برهاند و زنده بدارد ، گویی همۀ انسان ها را زنده داشته است . و یقیناً پیامبران دلایل روشنی برای بنی اسرائیل آوردند ، سپس بسیاری از آنان بعد از آن در روی زمین به [ تجاوز از حدود حقّ و فساد و ] زیاده روی برخاستند . * کیفر آنان که با خدا و پیامبرش می جنگند ، و در زمین به فساد و تباهی می کوشند ، فقط این است که کشته شوند ، یا به دارشان آویزند ، یا دست راست و پای چپشان بریده شود ، یا از وطن خود تبعیدشان کنند . این برای آنان رسوایی و خواری در دنیاست ، و برای آنان در آخرت عذابی بزرگ است .

کیفرهایی که در آیه فوق آمده، حق اللّه است و از جانب حکومت یا مردم قابل عفو و تبدیل نیست، عقوبت باید همراه با عدالت باشد چون فسادها و خصوصیّات مفسدان متفاوت است. کیفر راهزنی و سرقت، قطع دست و پاست و کیفر قتل و راهزنی و سرقت مسلّحانه قطع دست و پا و دار آویختن است.

در شأن نزول آیۀ فوق آمده است که:

گروهی از مشرکان مکّه به مدینه آمده، مسلمان شدند ولی چون بیمار بودند به فرمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به منطقۀ خوش آب و هوایی در بیرون مدینه رفته و اجازه یافتند از شیر شترهای زکات بهره ببرند و چون سالم شدند، آنان سه نفر چوپان های مسلمان را گرفته دست و پایشان را بریدند و چشمانشان را کور کرده، شتران را به غارت بردند و از اسلام هم دست کشیدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داد آنان را دستگیر کنند و همان فسادهایی را که دربارۀ چوپانان مرتکب شده بودند بر سر خودشان بیاورند. پس آیۀ فوق نازل شد و حضرت حکم محارب و قطع را برگزید. (1)

ص:342


1- (1) - الکافی: 245/7، حدیث 1؛ [1] تفسیر العیاشی: 314/1، حدیث 90.

جان کسی که در زمین فساد می کند و یا برای جان مردم ارزشی قائل نیست، بی ارزش است. تجاوز به حقوق یک فرد، تهدید امنیّت جامعه است و کسی که مسلمانان را تهدید کند و به روی آنها اسلحه بکشد هر چند قتل و غارتی صورت نگیرد، باز هم مفسد در زمین است و توبه او در حق اللّه اثر ندارد نه حق النّاس و رضایت صاحبان حق باقی است. حتی هر گونه داد و ستد و بهره گیری از اموال او هم نامشروع است.

محمد بن حسن صفّار به امام حسن عسگری علیه السلام نوشت:

رَجُلٌ إِشْتَری مِنْ رَجُلٍ ضَیْعَهً أَوْ خادِماً بِمالٍ اخَذَهُ مِنْ قَطْعِ الطَّرِیقِ أَوْ مِنْ سَرِقَهٍ هَلْ یَحِلُّ لَهُ ما یَدْخُلُ عَلَیْهِ مِنْ ثَمَرَهِ هَذِهِ الضَّیْعَهِ أَوْ یَحِلُّ لَهُ أَنْ یَطَأَ هذا الْفَرْجَ الّذی اشْتَراهُ مِنْ السَّرِقَهِ أَوْ مِنْ قَطْعِ الطَّرِیقِ. فَوَقَّعَ عَلَیْهِ السَّلامُ: لا خَیْرَ فی شَیءٍ، أَصْلُهُ حَرامٌ وَ لایَحِلُّ اسْتِعْمالُهُ. (1)

شخصی از مردی ملک کشتزاری یا خدمتکاری را با مالی که از راهزنی یا دزدی گرفته، می خرد، آیا میوه و محصول آن کشاورزی و آمیزش با آن کنیز حلال است یا نه؟ حضرت نوشتند: هیچ خیری در آن نیست؛ اصلش حرام و استفاده از آن هم حلال نیست.

مدّعیان باطل امامت

دانشمندان در تعریف امامت به طور جامع و حقیقی گفته اند:

امامت یعنی پیشوایی و زمامداری کلّی و کامل در تمام امور دینی و دنیوی.

خداوند منّان در قرآن مجید، امامت را منصب و مقامی بلند مرتبه و خطیر قرار داده است و خطاب بر پیامبر خویش حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید:

ص:343


1- (1) - الکافی: 125/5، حدیث 8؛ [1]وسائل الشیعه: 86/17، باب 3، حدیث 22048. [2]

وَ إِذِ ابْتَلَی إِبْرَ هِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لَایَنَالُ عَهْدِی الظَّلِمِینَ» (1)

و [ یاد کنید ] هنگامی که ابراهیم را پروردگارش به اموری [ دشوار و سخت ] آزمایش کرد ، پس او همه را به طور کامل به انجام رسانید ، پروردگارش [ به خاطر شایستگی ولیاقت او ] فرمود : من تو را برای همۀ مردم پیشوا و امام قرار دادم . ابراهیم گفت : و از دودمانم [ نیز پیشوایانی برگزین ] .

[ پروردگار ] فرمود : پیمان من [ که امامت و پیشوایی است ] به ستمکاران نمی رسد .

در برخی از آیات آن مرد الهی در ردیف اخیار و صالحان و قانتان و صدّیقان و صابران و وفا کنندگان برشمرده شده است؛ زیرا در عرصۀ آزمایش های سختی قرار گرفت و سربلند و موفّق بیرون آمد. حضرت ابراهیم علیه السلام در هر آزمایشی که موفّق می شد به مقامی می رسید. در مرحلۀ نخست عبداللّه شد سپس به مقام نبی اللّه و پس از آن رسول اللّه و خلیل اللّه و در نهایت به مقام امامت و رهبری مردم منصوب گردید.

سپس مقام امامت را برای نسل خود هم درخواست کرد ولی پاسخ شنید که: این مقام، عهدی الهی است که به انسان شایسته عطا می شود.

آیۀ فوق مقام امامت را «عهد» و پیمان معرّفی کرده است. ا گر کسی به عهد خداوند وفادار بماند و اطاعت نماید، خداوند هم قول یاری و پیروزی را وفا خواهد کرد.

و نیز این آیه از جمله آیاتی است که پشتوانۀ فکری و اعتقادی شیعه می باشد که امام باید معصوم باشد و مقام امامت به ظالم و منافق نخواهد رسید. و با انتخاب

ص:344


1- (1) - بقره (2) : 124. [1]

مردم یا شورا و قیام مسلّحانه به دست نمی آید.

و نیز تا شخصی به مرتبۀ یقین نرسد و با حقایق و عوامل غیب متّصل نگردد و تا با چشم دل، ملکوت و باطن عالم هستی را مشاهده نکند، به مقام امامت و ولایت راه نمی یابد. در صورتی شخص سزاوار دریافت مقام امامت است که در برابر حوادث دشوار صبر و بردباری کند و از عهدۀ امتحانات الهی برآید. بر نفس خویش مسلّط باشد و گرد گناه نگردد. در انجام وظیفه و عمل به دستورهای خداوند با استقامت و پایدار باشد.

امام علی علیه السلام در نامه ای بسیار خیرخواهانه و شفّاف به معاویه، حجّت در امامت جامعه را بر او تمام می کند و می فرماید:

فَإِنَّ أَوْلَی النّاسِ بِأَمْرِ هَذَا الْأُمَّهِ قَدِیمًا وَ حَدیثاً؛ أَقْرَبُها مِنَ الرَّسُولِ وَ أَعْلَمُها بِالْکِتابِ وَ أَفْقَهُها فِی الدِّینِ؛ أَوَّلُهُمْ إِسْلاماً وَ أَفْضَلُهُمْ جِهاداً وَ أَشَدُّهُمْ بِما تَحْمِلُهُ الرَّعِیَّهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ اضْطِلاعاً. (1)

شایسته ترین مردم به امر حکومت کسی است که از همۀ مردم به رسول خدا نزدیکتر باشد، به کتاب خدا داناتر و در دین فقیه تر باشد. در قبول اسلام بر دیگران سبقت داشته باشد، جهادش در راه خدا بهتر باشد. در انجام وظایف پیشوایی از همه نیرومندتر باشد.

متأسّفانه برخی آدم های بی مایه و حسود با دسیسه ها و تبلیغات دروغین بر مردم چیره شدند و با ادّعای خلافت و رهبری جامعۀ اسلامی، بسیار به دین اسلام ضربه زده و سبب تفرقه واختلاف در بین مسلمانان شدند. این مدّعیان گروهی را هم به دنبال خود گمراه نمودند و به عذاب جاویدان آخرت گرفتار کردند.

ص:345


1- (1) - بحار الأنوار: 429/32، باب 11، حدیث 390؛ [1]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 210/3. [2]
روایاتی دربارۀ مدّعیان دروغین امامت

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: لَأُعَذِّبَنَّ کُلَّ رَعِیَّهٍ فِی الْإِسْلامِ أَطاعَتْ إِماماً جائِراً لَیْسَ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ إنْ کانَتْ الرَّعِیَّهُ فی أَعْمالِها بَرَّهً تَقِیَّهً... (1)

خداوند عز و جل فرموده است: هر مردمی از امّت اسلام که از پیشوای ستمگری که از سوی خداوند متعال نیست؛ فرمان برد عذاب خواهم کرد. هر چند آنان در کارهایشان نیکوکار و پرهیزکار باشند.

امام باقر علیه السلام دربارۀ آیۀ:

وَ یَوْمَ الْقِیَمَهِ تَرَی الَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّهٌ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًی لِّلْمُتَکَبِّرِینَ» (2)

و روز قیامت کسانی را که بر خدا دروغ بستند می بینی که صورت هایشان سیاه است ؛ آیا در دوزخ جایگاهی برای متکبّران نیست ؟

قالَ: مَنْ قالَ: إِنِّی إِمامٌ وَ لَیْسَ بِإِمامٍ... (3)

فرمود: در روز قیامت آنانی را که به خدا دروغ بسته اند سیه روی می بینی؛ مراد کسی است که بگوید من امام هستم، در حالی که امام نیست.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

ثَلاثَهٌ لایُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لایُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ:

مَنِ ادَّعَی إِمامَهً مِنَ اللّهِ لَیْسَتْ لَهُ، وَ مَنْ جَحَد إِماماً مِنَ اللّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ

ص:346


1- (1) - بحار الأنوار: 110/25، باب 3، حدیث 1؛ [1]ثواب الاعمال: 206. [2]
2- (2) - زمر (39) : 60. [3]
3- (3) - الکافی: 372/1، حدیث 1؛ [4] بحار الأنوار: 111/25، باب 3، حدیث 6.

لَهُما فِی الْإِسْلامِ نَصِیباً. (1)

سه نفرند که خداوند در روز قیامت با آنان سخن نمی گوید و به صداقت آنان مهر تأیید نمی زند و عذابی دردناک دارند:

هر که به دروغ ادّعای امامت از جانب خدا کند و هر که امام از جانب خدا را انکار کند و هر که بپندارد که این دو فرد از اسلام بهره ای دارند.

و نیز فرمود:

مَنِ ادَّعَی الْاِمامَهَ وَ لَیْسَ مِنْ أَهْلِها فَهُوَ کافِرٌ. (2)

هر که ادّعای امامت کند در حالی که شایستگی آن را ندارد، کافر است.

و نیز فرمود:

مَنْ خَرَجَ یَدْعُو النّاسَ وَ فِیهمْ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ مِنْهُ فَهُوَ ضالٌّ مُبْتَدِعٌ. (3)

هر که قیام کند و مردم را به اطاعت خویش دعوت نماید؛ با اینکه در میان آنان برتر از او هست، چنین شخصی گمراه و بدعت گذار است.

در تاریخ اسلام بعضی در کنار ائمه اطهار علیهم السلام ادّعای مقام امامت و ولایت نمودند و اکنون هم ادامه دارد؛ برای خویش مذهب و فرقه ساختند و گروهی از مردم نادان و ساده لوح را از دین خدا خارج کرده اند، و به صف باطل و نفاق پیوستند.

ص:347


1- (1) - الکافی: 373/1، حدیث 4؛ [1]بحار الأنوار: 113/25، باب 3، حدیث 10. [2]
2- (2) - الکافی: 372/1، حدیث 2؛ [3]بحار الأنوار: 112/25، باب 3، حدیث 7. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 115/25، باب 3، حدیث 18؛ [5]غیبه النعمانی: 115. [6]
جعفر کذّاب، مدّعی دروغین امامت

یکی از کسانی که ادّعای به ناحق امامت نمود، جعفر بن علی النقی برادر امام حسن عسکری علیه السلام است. او مردی فاسد و عیّاش و دروغگو بود. پس از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام به دروغ ادّعای امامت نمود و در این برنامه بسیار آشکارا اصرار می کرد و گروهی از مردم را هم به گمراهی و هلاکت کشاند. او در سال 271 به سن چهل و پنج سالگی در سامرا درگذشت.

حضرت حجه بن الحسن علیه السلام در پاسخ نامه پرسش های اسحاق بن یعقوب فرمودند:

اما دربارۀ عمویم جعفر و فرزندانش، امر آنها همانند امر برادران یوسف است. (1)ابوخالد کابلی می گوید: به حضرت امام سجّاد علیه السلام عرض کردم: امام بعد از شما کیست؟ فرمود:

فرزندم محمد که دانش را می شکافد. پس از او فرزندش جعفر است که نام او نزد ساکنان آسمان صادق است. عرض کردم: چرا نام او صادق است؟ فرمود:

زیرا پنجمین فرزندش به نام جعفر به دروغ ادّعای امامت نماید، او در نزد خدا جعفر کذّاب است که بر خدا دروغ می بندد در این وقت اشک های امام جاری شده و فرمود: گویا می بینم همان جعفر کذّاب خلیفۀ ستمگر زمان را وادار به جستجوی ولیّ خدا و امام غائب که خدا حافظ اوست، می کند. پس همانطور شد که فرموده بود. (2)حضرت حجه ابن الحسن علیه السلام در برخی قضایا که جعفر با ادّعای خود حکم می کرد، ظاهر شده و او را رسوا می ساخت، وقتی که امام حسن عسکری علیه السلام رحلت فرمود، یارانش در خانۀ آن حضرت گرد آمدند تا بر ایشان نماز بخوانند ناگهان دیدند

ص:348


1- (1) - بحار الأنوار: 227/50، باب 6، حدیث 1؛ الخرائج و الجرائح: 1113/3.
2- (2) - بحار الأنوار: 227/50، باب 6، حدیث 2؛ الخرائج و الجرائح: 268/1.

نوجوانی نورانی آمد و دامن جعفر را گرفت و او را از کنار پدرش دور کرد و خود بر جنازۀ پدرش نمازش خواند و جعفر کذّاب مات و مبهوت مانده بود و قدرت سخن گفتن نداشت وقتی نماز بر پدرش پایان یافت از میان مردم ناپدید گشت. (1)

رسوایی دنیوی بعضی گناهان

اشاره

بعضی از گناهان باعث پرده دری شده و شخص گناهکار در همین دنیا رسوا می شود.

امام سجّاد علیه السلام می فرماید:

الذُّنُوبُ الَّتی تَهْتِکُ الْعِصَمَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ اللَعِبُ بِالْقِمارِ وَ تَعاطی ما یُضْحِکُ النّاسَ مِنَ اللَّغْوِ وَ الْمِزاحِ وَ ذِکْرُ عُیُوبِ النّاسِ وَ مُجالَسَهِ اهْلِ الرَّیْبِ. (2)

آن گناهانی که پرده ها را می درد عبارت است از: نوشیدن شراب، قماربازی، ردّ و بدل کردن سخنان بیهوده و شوخی برای خنداندن مردم، ذکر عیب های مردم، همنشینی با مردمان بدنام.

شراب خواری

امام باقر علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل به پیغمبر خود وحی کرد:

چهار خصلت در جعفر بن ابی طالب مورد تقدیر و سپاس من است: رسول خدا صلی الله علیه و آله جعفر را خواست و موضوع وحی را به او گزارش داد، جعفر عرض کرد:

ما شَرِبْتُ خَمْراً قَطُّ لِاَنّی عَلِمْتُ انّی انْ شَرِبْتُها زالَ عَقْلی وَ ما کَذَبْتُ قَطُّ

ص:349


1- (1) - بحار الأنوار: 332/50، باب 5، حدیث 5؛ [1] الخرائج و الجرائح: 1102/3.
2- (2) - بحار الأنوار: 375/70، باب 138، حدیث 12؛ [2] معانی الاخبار: 271، حدیث 2؛ عده الداعی: 213. [3]

لِاَنَّ الْکَذِبَ یَنْقُصُ المُرُوَّهَ، وَ ما زَنَیْتُ قَطُّ لِاَنّی خِفْتُ أَنّی اذا عَمِلْتُ عُمِلَ بی، وَ ما عَبَدْتُ صَنَماً قَطُّ لِاَنّی عَلِمْتُ انَّهُ لایَضُرُّ وَ لایَنْفَعُ. (1)

من هیچ گاه شراب ننوشیدم چون می دانستم اگر آن را بنوشم عقلم زائل می گردد و هرگز دروغ نگفتم؛ زیرا دروغ نقص مردانگی است و هرگز زنا نکردم؛ زیرا ترسیدم که همان عمل با من بشود (و دیگران با نوامیس من زنا کنند) و هیچ گاه بتی را نپرستیدم؛ زیرا دانستم که زیان و سودی ندارند و نمی رسانند.

قمار

قمار، یکی از گناهانی است که موجب دریدن پرده ها می گردد و عامل خطرناکی برای بیدار کردن و تحریک حس انتقام جویی و دشمنی است.

که خداوند متعال در این باره می فرماید:

إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَنُ أَن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَ وَهَ وَالْبَغْضَآءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَوهِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ» (2)

مسلماً شیطان می خواهد با شراب و قمار ، میان شما دشمنی و کینۀ [ سخت ] اندازد ، و از یاد خدا و نماز بازتان دارد ؛ آیا شما [ از این امور با همۀ زیان ها وخطراتی که دارد ] خودداری خواهید کرد ؟

مطالعاتی که دربارۀ علل وقوع پاره ای از جرائم به عمل می آید و همچنین اعترافاتی که از طرف مجرمان در بازپرسی ها صورت می گیرد نشان می دهد که اغلب دزدها و جیب برهای حرفه ای و چاقوکشان و افراد فاسد، تربیت شده و

ص:350


1- (1) - بحار الأنوار: 272/22، باب 5، حدیث 16؛ [1] من لایحضره الفقیه: 397/4، حدیث 5847.
2- (2) - مائده (5) : 91. [2]

مولود همین مراکز و لانه های فساد و قمار می باشند.

سخنان شوخی و بیهوده

یکی از چیزهایی که موجب دریدن پرده ها می گردد، بیان سخنان بیهوده و شوخی برای خنداندن مردم است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در عقوبت این گناه می فرماید:

اِنَّ الرَّجُلَ لَیَتَکَلَّمُ بِکَلِمَهٍ فَیَضْحَکَ بِها جُلَساؤُهُ یَهوی بِها ابْعَدُ مِنَ الثُّرَیا. (1)

گاهی انسان سخنی می گوید تا همنشینان خود را بخنداند ولی همان سخن او را (از نظر هلاکت و بدبختی) به جایی دورتر از ثریّا ساقط می کند.

و در سفارشی به اباذر رحمه الله دربارۀ سخنان بیهوده برای خنداندن دیگران چنین می فرماید:

اِنَّ الرَّجُلَ لَیَتَکَلَّمُ بِالْکَلِمَهِ فِی الْمَجْلِسِ لِیُضْحِکَهُمْ بِها فَیُهوی فی جَهَنَّمَ ما بَیْنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ. (2)

گاهی مردی سخنی می گوید تا اهل مجلس را بخنداند پس به سبب آن به فاصله آسمان و زمین در دوزخ فرومی رود.

حکایت تمسخر حکم بن ابی العاص

حکم بن ابی العاص (پدر مروان که فرزندانش بعدها به خلافت رسیدند) از دشمنان سرسخت رسول خدا صلی الله علیه و آله در مکّه بوده و بسیار آن حضرت را می آزرد و از

ص:351


1- (1) - مجموعه ورّام: 111/1. [1]
2- (2) - أعلام الدین: 201؛ [2]وسائل الشیعه: 251/12، باب 140، حدیث 16228. [3]

همین جهت او و پسرش مروان را از مدینه به طائف تبعید کرد و از جمله اذیّت های وی نسبت به آن حضرت، این بود که هر گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله در کوچه های مکّه راه می رفت و حکم بن ابی العاص آن بزرگوار را می دید. پشت سر آن حضرت می آمد و از روی مسخره راه رفتن و حرکات آن حضرت را تقلید می کرد و به این وسیله دشمنان اسلام و مشرکان را می خنداند.

بالأخره روزی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله روی خود را برگرداند و همچنان که وی مشغول تقلید رفتار آن حضرت بود، به او فرمود:

«کُنْ ذلکَ» یعنی «همچنین باش»، از آن پس تا وقتی که مرگش رسید، بدنش به حال رعشه باقی بود و همیشه حالت ارتعاش داشت. (1)

عقوبت عیب جویی

یکی دیگر از گناهانی که پرده دری کرده و انسان را رسوا می کند، عیب جویی از دیگران است.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

یا مَعْشَرَ مَنْ اسْلَمَ بِلِسانِهِ وَ لَمْ یَخْلُصِ الْاِیمانَ الی قَلْبِهِ لاتَذُمُّوا الْمُسْلِمِینَ وَ لاتَتَبَّعُوا عَوراتِهِمْ فَاِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْراتِهِمْ تَتَبَّعَ اللّهُ عَوْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللّهُ عَوْرَتَهُ یَفْضَحْهُ وَ لَوْ فی بَیْتِهِ. (2)

ای مردمی که به زبان اسلام آورده ولی ایمان در دلشان نرسیده! مسلمانان را نکوهش نکنید و از عیب های آنان جستجو نکنید، که هر کس عیوب مسلمانان را جستجو کند خداوند عیب های او را دنبال کند و هر که را خداوند عیبش را دنبال کند رسوایش نماید، اگرچه در خانه اش باشد.

ص:352


1- (1) - اسد الغابه: 34/2.
2- (2) - بحار الأنوار: 218/72، باب 65، حدیث 21؛ [1]الکافی: 354/2، حدیث 2. [2]
همنشینی با افراد ناباب

یکی دیگر از گناهانی که عاقبتی جز رسوایی برای انسان ندارد، همنشینی با افراد ناباب است.

امام علی علیه السلام در این زمینه می فرماید:

مَنْ وَقَفَ نَفْسَهُ مَوْقِفَ التُّهْمَهِ فَلایَلُومَنَّ مَنْ اساءَ بِهِ الظَّنَ. (1)

کسی که خود را در جایگاه تهمت قرار دهد اگر مورد سوءظن کسی واقع شد او را سرزنش نکند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ جالَسَ اهْلَ الرَّیْبِ فَهُوَ مُریبٌ. (2)

کسی که با مردم متهم مجالست کند متهم گردد.

آری، گناه، پرده های اجتماعی انسان را می درد و پرده های انسانی که باعث کمال و امتیاز انسان از حیوان می باشد را پاره می کند و فضایل انسانی را به یک سو افکنده و او را به صورت حیوانی در می آورد.

البته این جزء کوچکی از انواع و اقسام گناهان بود که غیر از عذاب اخروی، عقوبت دنیوی آن را گنهکار در این دنیا می بیند.

عقاب اخروی گناهکاران

اشاره

روایات ائمه معصومین علیهم السلام درباره انذار مردم از عقاب های اخروی گناهان، بسیار زیاد است که به برخی از آن احادیث اشاره می شود.

ص:353


1- (1) - بحار الأنوار: 187/71، باب 13، حدیث 7؛ [1] تحف العقول: 368.
2- (2) - بحار الأنوار: 197/71، باب 14، ذیل حدیث 31؛ [2] صفات الشیعه: 9، حدیث 16.
کیفر ظلم به اجیر

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ اظْلَمَ اجیراً أَجْرَهُ احْبَطَ اللّهُ عَمَلَهُ وَ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ ریحَ الْجَنَّهِ وَ انَّ ریحَها لَتُوجَدُ مِنْ مَسیرَهِ خَمْسِمِأَئهِ عامٍ. (1)

کسی که در دستمزد کسی که برای او کار می کند ظلم نماید، خداوند عمل او را تباه و بوی بهشت را بر او حرام می سازد با این که بوی بهشت از فاصلۀ پانصد سال راه به مشام می رسد.

کیفر زنا

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در عقوبت زنا می فرماید:

مَنْ زَنَی بِإِمْرَأَهِ یَهُودِیَّهٍ اوْ نَصْرانِیَّهٍ اوْ مَجُوسِیَّهٍ اوْ مُسْلِمَهٍ، حُرَّهً اوْ امَهً اوْ مَنْ کانَتْ مِنَ النّاسِ فَتَحَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهِ فی قَبْرِه ثَلاثِمائَهِ الْفِ بابٍ مِنَ النّارِ تَخْرُجُ عَلَیْهِ مِنْها حَیّاتٌ وَ عَقارِبُ وَ شُهُبٌ مِنْ نارٍ فَهُوَ یَحْتَرِقُ الی یَوْمِ الْقِیامَهِ یَتَأَذَّی النّاسُ مِنْ نَتَنِ فَرْجِهِ فَیُعْرَفُ بِهِ الی یَوْمِ الْقِیامَهِ حَتّی یُؤمَرَ بِهِ الَی النّارِ فَیَتَأَذَّی بِهِ اهْلُ الْجَمْعِ مَعَ ما هُمْ فِیهِ مِنْ شِدَّهِ الْعَذابِ، لِاَنَّ اللّهَ حَرَّمَ الْمَحارِمَ وَ ما احَدٌ اغْیَرَ مِنَ اللّهِ وَ مِنْ غَیْرَتِهِ انَّهُ حَرَّمَ الْفَواحِشَ وَ حَدَّ الْحُدُودَ. (2)

کسی که با زن یهودی یا نصرانی یا مجوسی یا مسلمان، خواه آزاد باشد یا برده، یا با هر زن دیگری زنا کند، خداوند سیصد هزار درب از درب های آتش دوزخ را در قبر او می گشاید که از آن درب ها، مارها و عقرب ها و گدازه های

ص:354


1- (1) - بحار الأنوار: 332/73، باب 67، حدیث 1؛ [1] من لایحضره الفقیه: 11/4، حدیث 4968.
2- (2) - بحار الأنوار: 361/73، باب 67، حدیث 1؛ [2]ثواب الأعمال: 282؛ [3]أعلام الدین: 412. [4]

آتش به قبر او روی می آورند و تا روز قیامت در آتش خواهد سوخت و مردم از بوی گند شرمگاه او در رنج و عذابند و او به این بوی بد شناخته می شود، تا این که روز قیامت فرمان رسد که او را در آتش درافکنند و دوزخیان با همه شکنجه ها و عذابی که بر آنان مقرّر است از (بوی بد او) در رنج و عذابند، چرا که خداوند کارهای ناپسند را حرام کرده و هیچ کس غیورتر از خدا نیست و از غیرت اوست که کارهای زشت را حرام کرده و حدود الهی را مقرّر فرموده است.

کیفر مصافحه و شوخی با زن نامحرم

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله درباره مصافحه با زن نامحرم می فرماید:

مَنْ صافَحَ امْرَأَهً حَراماً جَاءَ یَوْمَ الْقِیامَهِ مَغْلُولاً ثُمَّ یُؤمَرُ بِهِ الَی النّارِ. (1)

هر کس با زن نامحرم دست دهد، روز قیامت در حالی که دست هایش در زنجیر است وارد می شود و فرمان ورود او به دوزخ صادر می گردد.

و در ادامۀ حدیث می فرماید:

مَنْ فاکَهَ امْرَأَهً لایَمْلِکُها حُبِسَ بِکُلِّ کَلِمَهٍ کَلَّمَها فِی الدُّنْیا الْفَ عامٍ فِی النّارِ. (2)

هر کس با زن نامحرمی شوخی کند، برای هر کلمه ای که در دنیا به او گفته است هزار سال او را در دوزخ زندانی کنند.

ص:355


1- (1) - بحار الأنوار: 363/73، باب 67، حدیث 30؛ [1]ثواب الأعمال: 282. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 363/73، باب 67، حدیث 30؛ [3]ثواب الأعمال: 282. [4]
کیفر سیلی زدن به مسلمان

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ لَطَمَ خَدَّ مُسْلِمٍ لَطْمَهً بَدَّدَ اللّهُ عِظامَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ ثُمَّ سَلَّطَ عَلَیْهِ النّارَ وَ حَشَرَهُ مَغْلُولاً حَتّی یَدْخُلَ النّارَ. (1)

کسی که به صورت مسلمانی سیلی بزند، خداوند در روز قیامت استخوان های او را در هم خرد می کند و آتش دوزخ را بر او مسلّط سازد، و در حالی که به زنجیر کشیده شده به محشر درآید تا رهسپار آتش جهنّم شود.

کیفر سخن چینی

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دربارۀ کیفر اخروی سخن چینی بین دو نفر، می فرماید:

مَنْ مَشی فی نَمیمَهٍ بَیْنَ اثْنَیْنِ سَلَّطَ اللّهُ عَلَیْهِ فی قَبْرِهِ ناراً تُحْرِقُهُ الی یَوْمِ الْقِیامَهِ وَ اذا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ سَلَّطَ اللّهُ عَلَیْهِ تِنِّینًا اسْوَدَ یَنْهَشُ لَحْمَهُ حَتّی یَدْخُلَ النّارَ. (2)

کسی که میان دو نفر به سخن چینی بپردازد، خداوند در گور، آتشی را بر او مسلّط می کند که تا روز قیامت او را بسوزاند و چون از گور برانگیخته شود، خداوند تا زمانی که وارد دوزخ گردد، اژدهایی بر او چیره سازد تا گوشت بدن او را بگزد.

کیفر شرب خمر

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله درباره کیفر اخروی شرب خمر می فرماید:

ص:356


1- (1) - ثواب الأعمال: 284؛ [1]أعلام الدین: 414. [2]
2- (2) - ثواب الأعمال: 284؛ [3]وسائل الشیعه: 308/12، باب 164، حدیث 16374. [4]

مَنْ شَرِبَ الْخَمْرَ فِی الدُّنْیا سَقاهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ سَمِّ الأفاعی وَ مِنْ سَمِّ الْعَقارِبِ شَرْبَهً یَتَساقَطُ لَحْمُ وَجْهِهِ فی الآناءِ قَبْلَ انْ یَشْرَبَها فَاِذا شَرِبَها تَفَسَّخَ لَحْمُهُ وَ جِلْدُهُ کَالجیفَهِ یَتَأَذَّی بِهِ اهْلُ الْجَمْعِ حَتّی یُؤْمَرَ بِهِ الی النّارِ. (1)

کسی که در این دنیا شراب بخورد، خداوند جامی از زهر افعی ها، مارها، و عقرب ها برای او مهیّا می سازد و پیش از آنکه بیاشامد (از شدّت زهرآگینی) گوشت صورتش در جام می ریزد، و پس از آشامیدن، گوشت و پوست او بسان مردار از هم پاشیده و متلاشی می گردد و همۀ اهل محشر از همنشینی با او در عذابند تا زمانی که او را رهسپار دوزخ سازند.

عقاب برخی زنان در حدیث معراج

امام علی علیه السلام ، حدیث معراج پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله را چنین بیان می کند:

«من و فاطمه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شدیم، پس ایشان را در حالی که سخت می گریست یافتیم، من عرض کردم: پدر و مادرم فدایت یا رسول اللّه! چه باعث شده که شما این چنین گریه می کنید؟

در پاسخ فرمود: ای علی! شبی که مرا به آسمان بردند (یعنی معراج) زنانی از امّتم را در عذابی شدید دیدم و آن وضع برای من سخت گران آمده و گریه ام از جهت عذاب سخت آنان است که به چشم خویش وضعشان را دیدم:

زنی را دیدم که به مویش در دوزخ، معلّق و آویخته بودند که مغز سر او می جوشید، زن دیگری را دیدم که به زبانش در جهنّم آویزان بود و آتش در حلقوم او می ریختند، زن دیگری را مشاهده کردم که او را به پستان هایش

ص:357


1- (1) - بحار الأنوار: 364/73، باب 67، حدیث 30؛ [1]ثواب الأعمال: 285. [2]

آویخته بودند، و دیگری را دیدم که گوشت بدن خویش را می خورد و آتش در زیر او شعله می کشید، و زنی دیگر را دیدم که پاهایش را به دستهایش زنجیر کرده بودند و مارها و عقرب ها بر او مسلّط بودند، و زنی را دیدم کر و کور و لال که در تابوتی از آتش است و مخ او از بینیش خارج می شود و همۀ بدنش قطعه قطعه است و خوره و پیسی گرفته است.

و زن دیگر را مشاهده کردم که در تنوری از آتش به پاهایش آویزان است،

و زنی را دیدم که گوشت بدنش را از پس و پیش با قیچی آتشین می برند، و دیگری را دیدم صورت و دست هایش آتش گرفته و مشغول خوردن روده های خویش است، و زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن حمار است و هزار هزار نوع او را عذاب می کنند.

و زنی را به صورت سگ دیدم که از عقب به شکم او آتش می ریزند و از دهانش بیرون می ریزد و فرشتگان با گرزهای آتشین بر سر و پیکر او می زنند.

پس فاطمه علیها السلام به پدرش عرض کرد: ای حبیب من! و ای نور دیدگانم! به من بگو که اینان چه کرده بودند و رفتارشان چه بود که به این عقوبت گرفتار شدند.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

ای دختر عزیزم! اما زنی که به موی سرش آویزان در آتش بود، آن فردی بود که موی سر خویش را از نامحرمان نمی پوشانید؛ و اما آن زنی که به زبانش آویخته بود او کسی بود که با زبان، شوهر خویش را آزار می داد؛ و آن که به پستانش آویزان بود، شوهرداری بود که از آمیزش با شوی خود امتناع داشت؛ و آن که به پاهایش آویزان در دوزخ بود کسی بود که بدون اجازه همسر خود از خانه بیرون می رفت.

ص:358

و اما زنی که گوشت بدن خویش را می خورد آن بود که خود را برای نامحرمان زینت می کرد؛ و اما آن که دست و پایش را به هم زنجیر کرده بودند و مارها و عقرب ها بر او مسلّط بودند زنی بود که درست وضو نمی ساخت و لباسش را از آلودگی به نجس تطهیر نمی کرد و غسل جنابت و حیض به جای نمی آورد و خود را نظیف نمی ساخت و به نماز اهمیّت نمی داد.

و اما آن کر و کور و لال زنی بود که از غیر شوهر خویش دارای فرزند می شد و به شوهر خود نسبت می داد؛ و آن که گوشت بدنش را با قیچی ها می برید زنی بود که خود را در اختیار مردان اجنبی می گذاشت؛ و اما آن زنی که سر و رویش آتش گرفته بود و مشغول خوردن روده های خود بود آن کسی بود که دلّالی جنسی به حرام می کرد؛ و اما آن که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود آن زنی بود که سخن چینی به دروغ می نمود؛ و امّا آن که چهره اش رخسار سگ بود و آتش در برابر او می ریختند و از دماغش بیرون می آمد آن زن آوازه خوان و نوحه گر و حسود بود. (1)

هر کس چو من از هجر رخ یار بنالد از یار کجا در بر اغیار بنالد

بلبل کند افغان به کنار گلی امّا دلباخته از دوری دلدار بنالد

دل یاد چو از شاهد بازاری خود کرد باید به سر کوچه و بازار بنالد

طالب که به ناچار جدا گشت ز مطلوب آن لحظه به آن واقعه ناچار بنالد

از فرقت معشوق دل عاشق صادق بسیار به یاد آرد و بسیار بنالد

صیّاد مکن منع من از ناله و افغان باید که چو من مرغ گرفتار بنالد

یکبار چو دل یاد کند از غم آن جان جا دارد از این غصّه دوصدبار بنالد

آن کس که بنالد ز غم یار وفادار کی از ستم خصم جفا کار بنالد

ص:359


1- (1) - بحار الأنوار: 351/18، باب 3، حدیث 61؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام : 10/2، باب 30، حدیث 24. [1]

اینسان که بود ناله مرا دور نباشد از نالۀ من گر در و دیوار بنالد

با یاد رخ و طرّۀ جانان دل رنجی در روز ز غمهای شب تار بنالد

(رنجی)

ص:360

[«4»مَوْلاَیَ ارْحَمْ کَبْوَتِی لِحُرِّ وَجْهِی وَ زَلَّهَ قَدَمِی وَ عُدْ بِحِلْمِکَ عَلَی جَهْلِی وَ بِإِحْسَانِکَ عَلَی إِسَآءَتِی فَأَنَا الْمُقِرُّ بِذَنْبِی الْمُعْتَرِفُ بِخَطِیئَتِی وَ هَذِهِ یَدِی وَ نَاصِیَتِی أَسْتَکِینُ بِالْقَوَدِ مِنْ نَفْسِی ارْحَمْ شَیْبَتِی وَ نَفَادَ أَیَّامِی وَ اقْتِرَابَ أَجَلِی وَ ضَعْفِی وَ مَسْکَنَتِی وَ قِلَّهَ حِیلَتِی]

سقوط و به رو در افتادنم، و لغزش گامم را رحمت آر، و به نادانیم با بردباریت و به بدکرداریم با احسانت به من بازگرد. من به گناهم اقرار دارم و به خطایم اعتراف می کنم. این دست و سر من است که برای قصاص از نفسم آن را به زاری تسلیم می کنم. به پیری و به پایان رسیدن روزگارم، و نزدیک شدن مرگم و ناتوانی و بیچارگی ام، و کمی تدبیرم رحم کن.

جز حدیث تو من نمی دانم خامشی از سخن نمی دانم

در کمند غم تو پا بستم وز می اشتیاق تو مستم

دیدۀ ما اگر چه بی نورست لیک نزدیک بین هر دورست

ساکن است او مگر تو بشتابی درنیابد مگر تو دریابی

گرچه ما خود نه مرد عشق توییم لیک جویای درد عشق توییم

طالبان را ره طلب بگشای راه مقصود را به ما بنمای

دل و دنیای خویش در کویت همه دادم به دیدن رویت

(فخرالدین عراقی)

ص:361

[«5»مَوْلاَیَ وَ ارْحَمْنِی إِذَا انْقَطَعَ مِنَ الدُّنْیَا أَثَرِی وَ امَّحَی مِنَ الْمَخْلُوقِینَ ذِکْرِی وَ کُنْتُ مِنَ الْمَنْسِیِّینَ کَمَنْ قَدْ نُسِیَ «6»مَوْلاَیَ وَ ارْحَمْنِی عِنْدَ تَغَیُّرِ صُورَتِی وَ حَالِی إِذَا بَلِیَ! جِسْمِی وَ تَفَرَّقَتْ أَعْضَائِی وَ تَقَطَّعَتْ أَوْصَالِی یَا غَفْلَتِی عَمَّا یُرَادُ بِی «7»مَوْلاَیَ وَ ارْحَمْنِی فِی حَشْرِی وَ نَشْرِی وَ اجْعَلْ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ مَعَ أَوْلِیَائِکَ مَوْقِفِی وَ فِی أَحِبَّائِکَ مَصْدَرِی وَ فِی جِوَارِکَ مَسْکَنِی یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ.]

مولای من! هنگامی که اثر و نشانم از دنیا قطع شد و زیر خاک رفتم، و یادم از خاطر آفریده ها محو شد، و هم چون کسی که فراموش شده، در زمرۀ فراموش شدگان قرار گرفتم، به من رحمت آر.

مولای من! هنگامی که چهره و حالم دگرگون شود و بدنم بپوسد و اعضایم از هم بپاشند و پراکنده شوند، و پیوندهایم بگسلد، بر من ترحّم فرما.

ای وای بر بی خبری من نسبت به آنچه که در برزخ و قیامت و کنار میزان و صراط از من خواسته می شود!

مولای من! مرا در برانگیختن و زنده شدنم رحم کن، و در آن روز جایگاهم را با اولیایت، و محل برآمدن و حرکتم را در میان عاشقانت، و مسکنم را در جوارت قرار ده ای پروردگار جهانیان!.

ص:362

راه نجات و برخورداری از رحم خدا در برزخ و قیامت

اشاره

بخشش خداوند متعال و رحمت و لطف و مغفرت او در دنیا و آخرت بسیار زیاد است، ولی آن کس که رجا و امید به رحمت حق و توقّع عفو و مغفرت دارد باید با اعمال خالص و رفتار و کردار پاک، در خود زمینۀ شمول رحمت را فراهم نموده و فرورفتن در معصیت و آلودگی به گناه را که موجب فوت و از دست دادن این استعداد می گردد، کنار گذارد.

آری، همیشه درهای رحمت و فضل و عافیت و خیر بر درهای نقمت و نکبت و شرّ زیاده است و آب که مظهر رحمت خدا در این جهان است، بر آتش که مظهر غضب خداست سبقت دارد و آن را خاموش می کند.

وعده و وعیدهای الهی

با مراجعه به آیات و روایات در می یابیم که: خداوند نسبت به پاداش و ثواب اعمال یا عقاب و عذاب اعمال بندگان از دو واژه «وعده» و «وعید» سخن به میان می آورد.

وعده: در لغت و اصطلاح قرآن، لفظ مشترکی است که هم برای ثواب اعمال و پاداش آن و هم برای عذاب و عقاب اعمال به کار گرفته شده، ولی بیشترین استعمالش دربارۀ ثواب و پاداش است.

امّا وعید: در لغت و اصطلاح قرآن مخصوص به عقاب و عذاب، یا به عبارت دیگر عبارت است از: ترساندن از عواقب وخیم عمل زشت، به عذاب و عقاب و تهدید کردن، و لفظ وعید منحصر در بدی و شرّ و زیان است.

بعد از روشن شدن این دو واژه باید عرض کنیم که: اعتقاد ما در باب وعده و وعید الهی این است که: هر کس را که خداوند وعدۀ ثوابی و پاداشی به او داده باشد به طور یقین محقّق و حاصل خواهد شد و وعدۀ الهی تخلّف ناپذیر است و باید هم

ص:363

چنین باشد، چرا که تخلّف از وعده یا به خاطر جهل است یا عجز از انجام آن، که هیچ یک از آنها در ذات خداوند متعال راه ندارد، همچنانکه قرآن می فرماید:

أَفَمَن وَعَدْنَهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَقِیهِ کَمَن مَّتَّعْنَهُ مَتَعَ الْحَیَوهِ الدُّنْیَا ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیَمَهِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ» (1)

پس آیا کسی که وعدۀ نیک به او داده ایم و حتماً به آن خواهد رسید ، مانند کسی است که او را [ فقط ] از کالا و ابزار زندگی دنیا برخوردارش کرده ایم ، سپس او در روز قیامت از احضار شوندگان [ برای عذاب ] است ؟ !

ولی هر که را خداوند وعید داده و تهدید به عقابی کرده، لازم نیست او را عذاب کند، بلکه مختار می باشد، اگر عذابش کند به عدل عمل کرده و اگر عفوش نماید با فضلش رفتار نموده است.

آری، خداوند این حاکم مطلق و حق می تواند در صورت وعید، مجرمان را عذاب و یا مورد عفو و رحمت خود قرار دهد، و این بخشش و عفو چون امری الزامی نیست، هیچ بندۀ مجرمی نمی تواند اطمینان و اتّکای بر عفو و مغفرت پیدا کند، تا بر این اساس بر جرم و جنایت خود ادامه دهد؛ زیرا ممکن است خداوند در خصوص او عمل به عدل کند نه به عفو؛ و از آن طرف هم این اختیاری بودن عفو یا عذاب موجب می شود تا بنده دچار یأس و نومیدی از رحمت خداوند نشود.

پس این یک قاعده و قانون عقلی و عقلایی است که در محاکم دنیا برای هر حاکمی ،نادیده گرفتن خوبی ها و عمل ننمودن به وعده صحیح نیست و خلاف شئون حق و کرامت شمرده می شود.

اما نادیده گرفتن بدی ها و عمل نکردن به وعیدها صحیح است، چه بسا موجب کرامت و شرافت حاکم و سلطان صاحب قدرت شمرده شود.

ص:364


1- (1) - قصص (28) : 61. [1]

پس همیشه باید امیدوار به رحمت خداوند بود همچنانکه امام رضا علیه السلام می فرماید:

اَحْسِنْ الظَّنَّ بِاللّهِ فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ: انَا عِنْدَ حُسْنِ ظَنِّ عَبْدِیَ الْمُؤمِنِ بی انْ خَیْراً فَخَیْراً وَ انْ شَرّاً فَشَرًّا. (1)

به خداوند گمان نیکو داشته باشید؛ زیرا خداوند می فرماید: من به گمان نیکو توجّه دارم، اگر بنده مؤمن خیر در نظر بگیرد به خیر خواهد رسد و اگر شر در نظر بگیرد به شر خواهید رسید.

هشت باب بهشت و هفت باب جهنّم

وقتی خبر به رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله رسید که عثمان بن مظعون بعد از مرگ فرزندش دچار غصّه و اندوه شده و از شدّت غم و غصه در خانه، خودش را محبوس کرده و فقط مشغول عبادت شده، حضرت رسول صلی الله علیه و آله نزد عثمان آمد و فرمود:

ای عثمان! خداوند برای ما رهبانیّت و گوشه گیری را ننوشته است. رهبانیّت امّت من در جهاد است.

ای عثمان! از برای بهشت هشت در است و از برای جهنّم هفت در، آیا تو را خوشحال نمی کند که از دری از آن وارد نشوی مگر اینکه پسر خود را در پهلو و کنارت ببینی که دست به دامن تو زده است و خود را شفیع تو به سوی پروردگارت قرار دهد.» (2)از این حدیث مشخص می شود که همیشه رحمت خداوند بر غضب او غلبه دارد از این رو بهشت هشت در و جهنّم هفت در دارد.

ص:365


1- (1) - بحار الأنوار: 366/67، باب 59، حدیث 15؛ [1]الکافی: 72/2، حدیث 3. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 170/8، باب 23، حدیث 112؛ وسائل الشیعه: 246/3، باب 72، حدیث 3531.

البته برای بهشتی شدن باید به احادیث نگاشته شده بر هشت در بهشت و هفت در جهنّم توجّه و عمل نمود که پیامبر صلی الله علیه و آله برای ما نقل می فرماید:

چون در شب معراج مرا به آسمان ها بردند، من بهشت را دیدم که دارای هشت در بود و بر فراز هر دری چهار کلمه نوشته بود، که هر کلمۀ آن از تمام دنیا و آن چه در دنیاست برای کسی که بداند و عمل کند، بهتر است.

باب اوّل بهشت

1 - بر بالای در اول نوشته بود:

لا الهَ الَّا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ عَلیٌّ وَلیُّ اللّهِ

لِکُلِّ شَیْ ءٍ حِیْلَهٌ وَ حِیْلَهُ الْعَیْشِ ارْبَعُ خِصالٍ: الْقَناعَهُ وَ بَذْلُ الْحَقِّ وَ تَرْکُ الحِقْدِ وَ مُجالَسَهُ اهْلِ الْخَیْرِ.

خدایی به جز خدای یگانه نیست و محمد صلی الله علیه و آله فرستادۀ او و علی علیه السلام ولیّ خدا در زمین است.

برای هر چیزی راهی و چاره ای است و راه وصول به راحتی و عیش چهار صفت است: قناعت، بذل کردن حق، ترک کینه، همنشینی با اهل خیر.

باب دوّم بهشت

2 - بر بالای در دوّم نوشته شده است:

لا الهَ الَّا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ عَلیٌّ وَلیُّ اللّهِ

لِکُلِّ شَیْ ءٍ حِیْلَهٌ وَ حِیْلَهُ السُّرُورِ فِی الْآخِرَهِ ارْبَعُ خِصالٍ: مَسْحُ رُئُوسِ الْیَتامی وَ التَّعَطُّفُ عَلَی الْأَرامِلِ وَ السَّعی فی حَوائِجِ الْمُؤْمِنینَ وَ التَّفَقُّدُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ.

ص:366

خدایی به جز خدای یگانه نیست و محمّد صلی الله علیه و آله فرستادۀ او و علی علیه السلام ولیّ خدا در زمین است.

برای هر چیزی راهی و چاره ای است، و راه وصول به سرور و خوشحالی در آخرت چهار صفت است: دست کشیدن بر سر یتیمان، عطوفت بر بیوه زنان و کوشش در برآوردن نیازهای مؤمنان، تفقّد از فقیران و مسکینان.

باب سوّم بهشت

3 - بر بالای در سوم نوشته بود:

لا الهَ الَّا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ عَلیٌّ وَلیُّ اللّهِ.

لِکُلِّ شَیْ ءٍ حِیْلَهٌ وَ حِیْلَهُ الصِّحَّهِ فِی الدُّنْیا ارْبَعُ خِصالٍ: قِلَّهُ الْکَلامِ وَ قِلَّهُ الْمَنامِ وَ قِلَّهُ المَشْیِ وَ قِلَّهُ الطَّعامِ.

خدایی به جز خدای یگانه نیست و محمد صلی الله علیه و آله فرستادۀ او و علی علیه السلام ولیّ خدا در زمین است.

برای هر چیزی راهی و چاره ای است و راه وصول به سلامتی در دنیا چهار صفت است: کم گفتن، کم خوابیدن، کم راه رفتن، کم خوردن.

باب چهارم بهشت

4 - بر بالای در چهارم نوشته بود:

لا الهَ الَّا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ عَلیٌّ وَلیُّ اللّهِ.

وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ وَ مَنْ کانَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیُکْرِمْ جارَهُ و مَنْ کانَ یُؤْمِن بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیُکْرِمْ والِدَیْهِ وَ مَنْ کانَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْراً اوْ یَسْکُتْ.

ص:367

خدایی به جز خدای یگانه نیست و محمّد صلی الله علیه و آله فرستادۀ او و علی علیه السلام ولیّ خدا در زمین است.

کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد، باید میهمان خود را گرامی بدارد و کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد، باید همسایۀ خود را گرامی بدارد و کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد، باید به پدر و مادر خود احترام بگذارد و کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد، باید یا کلام خوب و گفتار خوب بگوید یا ساکت باشد.

باب پنجم بهشت

5 - بر بالای در پنجم نوشته بود:

لا الهَ الَّا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولِ اللّهِ عَلیٌّ وَلیُّ اللّهِ.

مَنْ ارادَ انْ لایُظْلَمَ فَلایَظْلِمْ وَ مَنْ أَرادَ أَنْ لایُشْتَمَ فَلا یَشْتِمْ مَنْ ارادَ انْ لایُذَلَّ فَلا یُذِلَّ وَ مَنْ ارادَ انْ یَسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ فَلْیَقُلْ:

لا الهَ الَّا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ عَلیٌّ وَلیُّ اللّهِ.

خدایی به جز خدای یگانه نیست و محمّد صلی الله علیه و آله فرستادۀ او و علی علیه السلام ولیّ خدا در زمین است.

کسی که بخواهد به او ظلم نشود، باید خود او ظلم نکند، و کسی که بخواهد به او فحش ندهند، باید خود او فحش ندهد، و کسی که بخواهد ذلیل و پست نشود، باید کسی را ذلیل و پست نکند، و کسی که بخواهد به دستگیرۀ محکم و استوار در دنیا و آخرت چنگ زند باید بگوید:

لا الهَ الَّا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ عَلیٌّ وَلیُّ اللّهِ.

ص:368

باب ششم بهشت

6 - بر بالای در ششم نوشته بود:

لا الهَ الَّا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ عَلیٌّ وَلیُّ اللّهِ.

مَنْ ارادَ انْ یَکُونَ قَبْرُهُ وَسیعاً فَسیحاً فَلْیَبْنِ الْمَساجِدِ وَ مَنْ ارادَ انْ لاتَأْکُلَهُ الْدِیْدانُ تَحْتَ الْاَرْضِ فَلْیَسْکُنِ الْمَساجِدَ وَ مَنْ احَبَّ انْ یَکُونَ طَرِیّاً مُطِرَّاً لایَبْلَی فَلْیَکْنُسِ الْمَساجِدَ وَ مَنْ احَبَّ انْ یَری مَوْضِعَهُ فِی الْجَنَّهِ فَلْیَکْسُ الْمَساجِدَ بِالْبُسْطِ.

خدایی به جز خدای یگانه نیست و محمّد صلی الله علیه و آله فرستادۀ او و علی علیه السلام ولیّ خدا در زمین است.

کسی که دوست دارد قبرش وسیع و گشاد باشد، مساجد را بنا کند و کسی که دوست دارد او را کرم ها در زمین نخورند، در مساجد بسیار بماند، و کسی که دوست دارد پیوسته جسدش پاک و تازه بوده و نپوسد و کهنه نشود مساجد را جاروب کند، و کسی که دوست دارد جایگاه خود را در بهشت ببیند مساجد را با فرش بپوشاند.

باب هفتم بهشت

7 - و بر بالای در هفتم نوشته بود:

لا الهَ الَّا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ عَلیٌّ وَلیُّ اللّهِ.

بَیاضُ الْقَلْبِ فی أَرْبَعِ خِصالٍ: عَیادَهُ الْمَریضِ وَ اتِّباعُ الْجَنائِزِ وَ شِراءِ الْأَکْفانِ وَ رَدُّ الْقَرْضِ.

خدایی به جز خدای یگانه نیست و محمّد صلی الله علیه و آله فرستادۀ او و علی علیه السلام ولیّ خدا در زمین است.

ص:369

سفیدی و روشنایی دل در چهار صفت است: عیادت کردن از مریض و تشییع کردن جنازه و خریدن کفن برای خود و ادای قرض خود.

باب هشتم بهشت

8 - بر بالای درب هشتم نوشته بود:

لا الهَ الَّا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ عَلیٌّ وَلیُّ اللّهِ.

مَنْ ارادَ الدُّخُولَ مِنْ هذِهِ الْأَبْوابِ فَلْیَتَمَسَّکْ بِاَرْبَعِ خِصالٍ: السَّخاءُ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ وَ الصَّدَقَهُ وَ الْکَفُّ عَنْ اذی عِبادِ اللّهِ تَعالی.

خدایی به جز خدای یگانه نیست و محمّد صلی الله علیه و آله فرستادۀ او و علی علیه السلام ولیّ خدا در زمین است.

کسی که دوست دارد از این درها وارد بهشت شود باید به چهار خصلت متمسّک گردد: سخاوت، حسن خلق (اخلاق نیکو)، صدقه دادن، نگاهداشتن خود از اذیّت و آزار بندگان خداوند تعالی.

امّا ابواب جهنّم هفت در می باشد که بر بالای آن این احادیث نگاشته شده که پیامبر برای ما نقل می فرماید:

باب اوّل جهنّم

1 - بر بالای در اول نوشته شده بود:

مَنْ رَجَا اللّهَ سَعِدَ وَ مَنْ خافَ اللّهَ امِنَ وَالْهالِکُ الْمَغْرُورُ مَنْ رَجا غَیْرَ اللّهِ وَ خافَ سِواهُ.

هر کس امید به خدا داشته باشد سعادتمند خواهد شد و هر کس از خداوند بترسد در امان است و مرده و فانی فریب خورده کسی است که امید به

ص:370

غیرخدا و ترس از غیرخدا داشته باشد.

باب دوّم جهنّم

2 - بر بالای در دوّم نوشته شده بود:

مَنْ أَرادَ أَنْ لایَکُونَ عُرْیاناً یَوْمَ القِیامَهِ فَلْیَکْسُ الْجُلُودَ العارِیَهَ فِی الدُّنْیا،

مَنْ أَرادَ أَنْ لایَکُونَ عَطْشَاناً یَوْمَ القِیامَهِ فَلْیَسْقِ العِطْاشَ فِی الدُّنْیا

مَنْ أَرادَ أَنْ لایَکُونَ یَوْمَ القِیامَهِ جائعاً فَلْیُطْعِمِ الْبُطُونَ الْجائِعَهَ فِی الدُّنْیا.

هر کس می خواهد در قیامت عریان محشور نشود، پس در دنیا عریانی را بپوشاند.

هر کس می خواهد در قیامت تشنه محشور نشود، پس در دنیا تشنه ای را سیراب کند.

هر کس می خواهد در قیامت گرسنه محشور نشود، پس در دنیا شکم های گرسنه را سیر کند.

باب سوّم جهنّم

3 - بر بالای در سوّم نوشته شده بود:

لَعَنَ اللّهُ الْکاذِبینَ، لَعَنَ اللّهُ الباخِلین، لَعَنَ اللّهُ الظّالِمِینَ.

نفرین خدا بر دروغگویان، نفرین خدا بر بخیلان، نفرین خدا بر ستمکاران.

باب چهارم جهنّم

4 - بر بالای در چهارم نوشته شده بود:

أَذَلَّ اللّهُ مَنْ أَهانَ الإسلامَ، أَذَلَّ اللّهُ مَنْ أَهانَ أَهْلَ البیتِ، أَذَلَّ اللّهُ مَنْ أَعَانَ

ص:371

الظّالِمینَ عَلی ظُلْمِهِمْ لِلْمَخْلُوقِینَ.

خداوند خوار و ذلیل کند کسی را که به اسلام توهین کند، خداوند خوار و ذلیل کند کسی را که به خاندان اهل بیت پیغمبر توهین کند، خداوند خوار و ذلیل کند کسی را که ستمکاران را برای ستم بر بندگان خدا، کمک کند.

باب پنجم جهنّم

5 - بر بالای در پنجم نوشته شده بود:

لاتَتَّبِعُوا الهَوَی فَالهَوی یُخالِفُ الإِیمانَ وَ لاتُکْثِرْ مَنْطِقَکَ فِیما لایَعْنِیکَ فَتَسْقُطُ مِنْ رَحْمَهِ اللّهِ وَ لاتَکُنْ عَوْناً لِلظّالِمِینَ.

از هوای نفس پیرون نکن که برخلاف ایمان است، کلام و گفتارت را در امور بیهوده زیاده مگردان که تو را از رحمت خداوند ساقط و دور گرداند، و کمک کار ستمکاران مباش.

باب ششم جهنّم

6 - بر بالای در ششم نوشته شده بود:

أَنَا حَرامٌ عَلی المُجْتَهِدینَ، أَنَا حَرامٌ عَلی الْمُتَصَدِّقینَ، أَنَا حَرامٌ عَلی الصائِمینَ.

من [ جهنّم ] بر تلاش کنندگان در راه خدا و صدقه دهندگان و روزه داران حرام می باشم.

باب هفتم جهنّم

7 - بر بالای در هفتم نوشته شده بود:

ص:372

حاسِبُوا نُفُوسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحاسَبُوا وَ وَبِّخُوا نُفُوسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُوَبَّخُوا وَ ادْعُوا اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قَبْلَ أَنْ تَرِدُوا عَلَیْهِ وَ لاتَقْدِرُوا عَلَی ذلِکَ.

به حساب خودتان رسیدگی کنید قبل از آنکه به حسابتان رسیدگی شود، خودتان را سرزنش کنید قبل از آنکه سرزنش شوید، خدای عز و جل را بخوانید قبل از آن که بر او وارد شوید [ کنایه از مرگ ] و نتوانید او را بخوانید.

البته باید توجّه داشت که: این درهای بهشت هر کدام با رمز ویژه باز و بسته می شود و جملات زیبا و حکیمانه ای که بر سر در تمامی هشت در بهشت به عنوان کتیبه نقش بسته، مزیّن به شهادت و وحدانیّت پروردگار و رسالت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و شهادت بر ولایت امیرمؤمنان علی علیه السلام است که در تمام ابواب بهشت تکرار شده و این سه شهادت در ابواب جهنّم نمی باشد، که این مطلب بیانگر فلسفه و حکمتی است و آن اینکه: این سه اصل محتوای اسلام راستین است و به هیچ وجه از هم جداشدنی نیست و هر که می خواهد مشمول رحمت الهی قرار گرفته و وارد بهشت شود، باید به این سه اصل پایبند و معتقد باشد.

از ابن عباس نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

اِنَّ حَلْقَهَ بابِ الْجَنَّهِ مِنْ یاقُوتَهٍ حَمْراءَ عَلَی صَفائِحِ الذَّهَبِ فَاِذا دَقَّتِ الحَلْقَهُ عَلَی الصَّفْحَهِ طَنَّتْ وَ قالَتْ: یا عَلیُّ. (1)

حلقه در بهشت، از یاقوت سرخ است که بر صفحه های طلا نواخته می شود.

هنگامی که حلقه بر آن صفحه بکوبد، صدا کند و گوید: یا علی.

آری، صدای کوبه در از آن جهت (یا علی) است که صاحب بهشت و مهماندار اصلی بهشت، مقام ولایت است که علی ابن ابی طالب علیه السلام مصداق جامع و کامل آن است.

ص:373


1- (1) - بحار الأنوار: 122/8، باب 23، حدیث 13؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 588، حدیث 13. [2]

ص:374

ص:375

ص:376

توحید که لا اله الّا الله است اسلام محمد رسول اللّه است

با این دو سخن کسی به جایی نرسد گر بی خبر از علی ولی اللّه است

توحید و نبوّت و امامت هر سه در گفتن یک علی ولی اللّه است

دعای 54 : درخواست از حق جهت دور گرداندن اندوه ها

اشاره

«1»یَا فَارِجَ الْهَمِّ وَ کَاشِفَ الْغَمِّ یَا رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ وَ رَحِیمَهُمَا صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْرُجْ هَمِّی وَ اکْشِفْ غَمِّی «2»یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ یَا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ اعْصِمْنِی وَ طَهِّرْنِی وَ اذْهَبْ بِبَلِیَّتِی وَ اقْرَأْ آیَهَ الْکُرْسِیِّ وَ الْمُعَوَّذَتَیْنِ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ قُلْ «3»اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ وَ ضَعُفَتْ قُوَّتُهُ وَ کَثُرَتْ ذُنُوبُهُ سُؤَالَ مَنْ لاَ یَجِدُ لِفَاقَتِهِ مُغِیثاً وَ لاَ لِضَعْفِهِ مُقَوِّیاً وَ لاَ لِذَنْبِهِ غَافِراً غَیْرَکَ «4»یَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ أَسْأَلُکَ عَمَلاً تُحِبُّ بِهِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ یَقِیناً تَنْفَعُ بِهِ مَنِ اسْتَیْقَنَ بِهِ حَقَّ الْیَقِینَ فِی نَفَاذِ أَمْرِکَ «5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اقْبِضْ عَلَی الصِّدْقِ نَفْسِی وَ اقْطَعْ مِنَ الدُّنْیَا حَاجَتِی وَ اجْعَلْ فِیمَا عِنْدَکَ رَغْبَتِی شَوْقاً إِلَی لِقَائِکَ وَ هَبْ لِی صِدْقَ التَّوَکُّلِ عَلَیْکَ «6»أَسْأَلُکَ مِنْ خَیْرِ کِتَابٍ قَدْ خَلاَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ کِتَابٍ قَدْ خَلاَ أَسْأَلُکَ خَوْفَ الْعَابِدِینَ لَکَ وَ عِبَادَهَ الْخَاشِعِینَ لَکَ وَ یَقِینَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ وَ تَوَکُّلَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْکَ «7»اَللَّهُمَّ اجْعَلْ رَغْبَتِی فِی مَسْأَلَتِی مِثْلَ رَغْبَهِ أَوْلِیَائِکَ فِی مَسَائِلِهِمْ وَ رَهْبَتِی مِثْلَ رَهْبَهِ أَوْلِیَائِکَ وَ اسْتَعْمِلْنِی فِی مَرْضَاتِکَ عَمَلاً لاَ أَتْرُکُ مَعَهُ شَیْئًا مِنْ دِینِکَ مَخَافَهَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ «8»اَللَّهُمَّ هَذِهِ حَاجَتِی فَأَعْظِمْ فِیهَا رَغْبَتِی وَ أَظْهِرْ فِیهَا عُذْرِی وَ لَقِّنِّی فِیهَا حُجَّتِی وَ عَافِ فِیهَا جَسَدِی «9»اَللَّهُمَّ مَنْ أَصْبَحَ لَهُ ثِقَهٌ أَوْ رَجَاءٌ غَیْرُکَ فَقَدْ أَصْبَحْتُ وَ

ص:377

أَنْتَ ثِقَتِی وَ رَجَائِی فِی الْأُمُورِ کُلِّهَا فَاقْضِ لِی بِخَیْرِهَا عَاقِبَهً وَ نَجِّنِی مِنْ مَضِلَّاتِ الْفِتَنِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ «10»وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ الْمُصْطَفَی وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ.

ص:378

[«1»یَا فَارِجَ الْهَمِّ وَ کَاشِفَ الْغَمِّ یَا رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ وَ رَحِیمَهُمَا صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْرُجْ هَمِّی وَ اکْشِفْ غَمِّی]

ای زاینده اندوه و برطرف کنندۀ غم! ای رحمان دنیا و آخرت و مهربان هر دو جهان! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و اندوه مرا بزدای، و غمم را برطرف کن.

خداوند، پناهگاه انسان در اندوه و غم

اشاره

غم و اندوه از حالات روحی و روانی است که در شرایط ویژه، به آدمی دست می دهد. بنابر تفاوت روحیه ها و سجایای اخلاقی و مراتب وجودی انسان، ظهور چنین حالتی نسبت به افراد گوناگون است. به گونه ای که می توان از این حالت به مقام و مرتبۀ هویّتی هر آدمی پی برد.

بر این پایه، ظروف خاص برای بروز چنین حالتی در دنیاخواهان با ظرف خاصّ اهل آخرت و اهل کمال و معرفت، تفاوت اساسی دارد. اهل دنیا پیوسته به دنبال خوشی ها و لذّت های ناپایدار نفسانی هستند و با شدّت علاقه ها و بروز حالت اندوه و غم در آنان، سبب ناامیدی و افسردگی می شود و گاهی به خودکشی و نابودی می انجامد.

در این زمینه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

أَنَا زَعِیمٌ بِثَلاثٍ لِمَنْ أَکَبَّ عَلَی الدُّنْیا، بِفَقْرٍ لا غَناءَ لَهُ وَ بِشُغْلٍ لا فَراغَ لَهُ وَ

ص:379

بِهَمٍّ وَ حُزْنٍ لا انْقِطاعَ لَهُ. (1)

من سه چیز را برای کسی که به دنیا بچسبد، حتمی و قطعی می دانم، فقری که هیچ گاه به بی نیازی نیانجامد، مشغولیّتی که هرگز از آن خلاصی ندارد و غم و اندوهی که برای او پایانی نیست.

امام علی علیه السلام در حال و هوای دنیا می فرماید:

... وَ مَنِ اسْتَشْعَرَ الشَّعَفَ بِها مَلَاَتْ ضَمیرَهُ أَشْجاناً لَهُنَّ رَقْصٌ عَلی سُوَیْداءِ قَلْبِهِ هَمٌّ یَشْغَلُهُ وَ غَمٌّ یَحْزُنُهُ کَذلِکَ حَتّی یُؤْخَذَ بِکَظَمِهِ فَیُلْقی بِالْفَضاءِ مُنْقَطِعاً ابْهَراهُ... (2)

... و آن که عشقش را به دل گیرد خاطرش را از اندوه ها پر کند که برای آن اندوه ها در سویدای قلبش خلجان است، اندوهی مشغولش دارد، و غمی محزونش کند، چنین است تا نفس گلوگیرش شود و او را به بیابان اندازند در حالی که رگ های حیاتش قطع شده... .

امام صادق علیه السلام در مواعظ خویش می فرماید:

الرَّغْبَهُ فِی الدُّنْیا تُورِثُ الْغَمَّ وَ الْحَزَنَ وَ الزُّهْدُ فی الدُّنْیا رَاحَهُ الْقَلْبِ وَ الْبَدَنِ. (3)

دنیاخواهی، غم و اندوه می آورد و پشت کردن به دنیا مایۀ آسایش جان و تن است.

و نیز می فرماید:

لَمّا نُزِلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَ جًا مِّنْهُمْ وَ لَاتَحْزَنْ

ص:380


1- (1) - بحار الأنوار: 81/70، باب 122، ذیل حدیث 43؛ [1]کنز الفوائد: 344/1. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 367. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 240/75، باب 23، ذیل حدیث 108؛ [4] تحف العقول: 358.

عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ» (1)

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ لَمْ یَتَعَزَّ

بِعَزَاءِ اللّهِ تَقَطَّعَتْ نَفْسُهُ عَلَی الدُّنْیا حَسَراتٍ وَ مَنْ رَمَی بِبَصَرِهِ إِلی ما فی یَدَیْ غَیْرِهِ کَثُرَ هَمُّهُ وَ لَمْ یَشْفِ غَیْظُهُ. (2)

چون آیه نازل شده که: «بنابراین به امکانات مادی [ و ثروت و اولادی ] که برخی از گروه های آنان را از آن برخوردار کردیم ، چشم مدوز ، و بر آنان [ به سبب اینکه پذیرای حق نیستند] اندوه مخور ، وپر و بال [ لطف و مهربانیِ ] خود را برای مؤمنان فرو گیر .»

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که به دلداری دادن خدا، آرام نگیرد جانش بر دنیا حسرت ها خورد و هر که چشمش به دارایی های دیگران باشد، اندوهش بسیار شود و ناراحتیش بهبود نیابد.

حزن چنین ظرفیّتی برای اهل آخرت، همان شوق رسیدن به نعمت ها و لذّت های ویژۀ اهل بهشت است. و نسبت به خدا، شدّت حبّ و عشق و وصال حق می باشد. آنان از شدّت شیدایی وصال به اندوه و غم دچار می شوند و گاه تا اندازه ای بالا می رود که مانند حضرت یعقوب علیه السلام را در فراق فرزندش یوسف، گرفتار نابینایی و ناتوانی می کند. چنانکه با این حال آشفته، به خداوند شکوه می کند که حق تعالی او را چنین بازگو می فرماید:

قَالَ إِنَّمَآ أَشْکُواْ بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ» (3)

گفت : شکوۀ اندوه شدید و غم و غصّه ام را فقط به خدا می برم و از خدا می دانم آنچه را که شما نمی دانید .

ص:381


1- (1) - حجر (15) : 88. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 89/70، باب 122، حدیث 58؛ [2]الکافی: 315/2، حدیث 5؛ [3]تفسیر القمی:381/1. [4]
3- (3) - یوسف (12) : 86. [5]

ابوبصیر از امام صادق علیه السلام پرسید: ای فرزند رسول خدا! شدّت اندوه یعقوب علیه السلام چه اندازه بوده است؟

حضرت فرمود: به اندازۀ هفتاد زنی که کودک شیرخوارشان را کشته اند و سر آن بچه ها را روی سینه مادرشان بریده باشند.

عرض کرد: حزن جدۀ شما فاطمه زهرا علیها السلام چقدر بوده است؟

فرمود: هفتاد برابر اندوه یعقوب که در رحلت پدرش پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به ایشان دست داد.

سپس فرمود: ای ابابصیر! آیا می خواهی تو را از اندوه کسی که هفتاد برابر اندوه جدّه ام زهرا علیها السلام بوده آگاه سازم؟

عرض کردم: بله، ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله !

فرمود: اندوه جدّم حضرت زین العابدین علیه السلام (1)چنان که حضرت سجّاد علیه السلام از حوادث کربلا محزون گردید که بیست سال یا چهل سال به یاد عاشورا و پدرش امام حسین علیه السلام و اهل بیت ایشان گریست. (2)ابن شهر آشوب از امام صادق علیه السلام نقل می فرماید:

علی بن الحسین علیه السلام بر پدرش حسین بن علی علیه السلام بیست سال گریه کرد و هیچ آب و غذا در برابر ایشان نمی نهادند، مگر آن که می گریست تا جایی که یکی از خادمان گفت: فدایت شوم، فرزند رسول خدا! من می ترسم شما با این حال از بین بروید. حضرت فرمود:

اندوه و غم بی پایان را نزد خدا شکوه می کنم و از خدا می دانم آنچه را نمی دانند. من هرگز قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد نمی آورم مگر آن که گریه

ص:382


1- (1) - صحیفه عشق، محمد رضا نیکوکلام: 428، به نقل از خیر الکلام فی وقایع الایّام.
2- (2) - کامل الزیارات: 107، حدیث 1 و 2؛ بحار الأنوار: 109/46، باب 6، حدیث 3.

راه گلویم را می بندد. (1)بنابراین گرفتاری و اندوه معصومان علیهم السلام و اهل آخرت و جزع و فزع آنان، عین عبودیّت و بندگی است. و شکایت آنان نزد پروردگار، نوعی درد اشتیاق و غم فراغ است.

امام سجّاد علیه السلام در این زمینه می فرماید:

إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ کُلَّ قَلْبٍ حَزِینٍ. (2)

خداوند دل های اندوهناک را دوست می دارد.

از این رو در دعای بیستم می فرماید:

«اَللّهُمَّ انْتَ عُدَّتی إِنْ حَزِنْتُ»

خدایا! چون اندوهناک شدم تو دلخوشی منی.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

اَلْحُزْنُ مِنْ شِعارِ الْعارِفینَ لِکَثْرَهِ وارِداتِ الْغَیْبِ عَلی سَرائِرِهِمْ وَ طُولِ مُباهاتِهِمْ تَحْتَ تَسَتُّرِ الْکِبْریاءِ...

وَ لَوْ حُجِبَ الْحُزْنُ عَنْ قُلُوبِ الْعارِفینَ ساعَهً لَاسْتَغاثُوا وَلَوْ وُضِعَ فِی قُلُوبِ غَیْرِهِم لَاسْتَنْکَروهُ. (3)

اندوه، جامۀ زیرین عارفان است به سبب افزونی الهامات غیبی بر درونشان و افتخار بسیارشان که در پوشش کبریا هستند...

ص:383


1- (1) - بحار الأنوار: 108/46، باب 6، حدیث 1؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 165/4.
2- (2) - الکافی: 99/2، حدیث 30؛ [1]بحار الأنوار: 38/68، باب 61، حدیث 25. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 70/69، باب 97، حدیث 1؛ [3]مصباح الشریعه: 187. [4]

اگر اندوه لحظه ای از دل های عارفان کنار رود، ناله از سویدا برآرند و اگر در دل های دیگران نهاده شود آن را خوش ندارند.

روایت شده که:

أَنَّ دَاوُدَ قالَ: إلهی أَمَرْتَنی أَنْ أُطَهِّرَ وَجْهِی وَ بَدَنی وَ رِجْلی بِالْماءِ فَبِماذا اطَهِّرُ لَکَ قَلْبی؟ قالَ: بِالْهُمُومِ وَ الْغُمُومِ. (1)

داود در مناجات خویش عرض کرد: خدای من! فرمانم دادی که چهره و بدن و پاهایم را با آب بشویم، دلم را با چه بشویم؟ فرمود: با غم ها و اندوه ها.

امام باقر علیه السلام می فرماید: در کتاب حضرت علی علیه السلام خواندم که:

مؤمن بامدادان و شامگاه را به اندوه می گذراند و جز این به صلاح او نیست. (2)

شناخت انسان نسبت به حوادث دنیا

بنابراین انسان نسبت به حوادث دنیا، دو گونه شناخت یا برداشت پیدا می کند:

الف - دنیا محل خوشگذرانی و استراحت است. و همه چیز پیوسته مطابق میل و مراد، به راحتی و خوبی برقرار می باشد. این طرز بینش سبب پیدایش ناملایمات و بلاها و اندوه هایی در انسان می شود که بسیار شکننده و تلخ خواهد بود.

ب - جهان دار بلا و امتحان و مشکلات است و هیچ چیزی پایدار و پابرجا نمی ماند. صاحب این بینش دنیا را چنین شناخته و هرگز به خاطر درد و بلا و کمبود محزون و اندوهناک نمی شود و حزن و اندوه را وسیلۀ رسیدن به کمال و جمال می داند؛ چنین انسانی بدون اعتراض و رضایت و خشنودی به تقدیرات الهی، به راحتی می تواند تلخی ها را تحمّل کند.

ص:384


1- (1) - بحار الأنوار: 157/70، باب 125، ذیل حدیث 3؛ [1] الدعوات، راوندی: 56، حدیث 142.
2- (2) - بحار الأنوار: 73/69، باب 97، حدیث 3؛ التمحیص: 44، حدیث 55.
عوامل غم و اندوه

بر اساس روایات اهل بیت علیهم السلام و معصومان دین، عوامل و زمینه های غم و اندوه بسیارند که مهمترین آنها به شرح زیر است:

1 - شوق بی اندازه به جلوه های دنیا

علاقۀ شدید به مال و مقام و منزل دنیایی بر غم و نگرانی انسان می افزاید و انسان را بسیار حریص و ترسو و خیانتکار می گرداند و در پایان عمر افسردگی و افسوس دامنگیر او می شود.

2 - تنگدستی

تنگدستی سبب خواری نفس و حیرانی عقل و جذب کننده غم هاست، اما باید با کار و تلاش تدبیری نمود تا زمینه های نیازمندی دور شود.

3 - مال و منال و منافع

برخلاف گمان بسیاری از مردم که مال اندوختن را عامل خوشی و شادی و افتخار می دانند، ثروت مادّی، از کانون های غصّه ساز بشر است و در حقیقت سرچشمۀ اندوه ها و ناله هاست و بیشتر مردم ثروتمند از زیادی مال در دام خطر و حادثه قرار می گیرند. ولی نباید برای آنچه از دنیاست تأسّف خورد.

4 - حسادت

خودخوری و برتربینی از عوامل مهم حسرت و اندوه است و غم های حسود فراوان و گناهانش هم دو برابر است؛ زیرا پیوسته مراقب پیرامون خویش است، همیشه پیروزی ها و موفقّیت های دیگران، او را جان به لب می سازد و روحش را آزار می دهد و زندگی خود و دیگران را تباه می کند.

5 - تنبلی و سستی

کوتاهی و ساده انگاری در نظم امور و تصمیم ها، سبب بی برنامگی و محرومیّت است. و کسی که در اصل کار و تلاش کوتاهی می کند از رسیدن به هدف و کمال باز

ص:385

می ماند. به ویژه با از دست دادن فرصت ها اندوهی فراوان، گریبانگیر زندگی انسان می شود.

6 - بدهکاری

قرض گرفتن هم از اسباب تولید اندوه و نگرانی است. از این رو پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

إِیّاکُمْ والدَّیْنَ فَإنَّهُ هَمٌّ بِاللَّیْلِ وَ ذُلُّ بِالنَّهارِ. (1)

بدهی، غصّه شب و ذلّت روز است.

7 - گناه

گاهی که بنده ای گناهش زیاد می شود و عملی که بتواند گناهانش را بپوشاند نداشته باشد، خداوند او را گرفتار درد یا حزن می کند تا گناهانش را بپوشاند. و هر کسی از شیعیان و مسلمانان که مرتکب گناه می شود دچار غم و اندوه می شود تا سیاهی گناه پاک شود.

بازگشت مسئلۀ فوق به اطاعت نفس و پیروی از هواهای نفسانی است که پایۀ هر رنج و سرچشمۀ هر گمراهی است.

8 - چشم اندوزی به اموال و توانایی دیگران

افراد تنگ نظر که مراقب امکانات دیگران هستند، همیشه وجود خویش را با مردم مقایسه می کنند و از کمبودهای مادّی خود رنج می برند. این طرز تفکّر نشانۀ عدم رشد کافی و احساس حقارت درونی و کمبود همّت است. پس کسی که چشم به دارایی های دیگران بدوزد همیشه اندوهگین خواهد بود و هرگز آتش خشم او فرو نمی نشیند. چشم دوختن به اندوخته های مردم، غم های درازی را در پی دارد.

9 - مصایب و حوادث روزگار

ص:386


1- (1) - بحار الأنوار: 141/100، باب 2، حدیث 4؛ [1]علل الشرایع: 527/2، حدیث 1. [2]

به طور طبیعی انسان برای ناگواری ها و ناملایمات زندگی غمگین می شود. اما آنچه ناپسند است بی تابی و جزع و فزع است. و فریاد کشیدن و ناله زدن در این وضعیّت ها آرزو را بریده و عمل را کم می کند. اگر کسی به سود و برکت های این مصایب توجّه کند، این مقدار بی تاب نمی شود.

10 - رزق و روزی

انسان در حالی که می داند خداوند منّان روزی دهنده همۀ موجودات است و برای هر آفریده ای به تناسب وجودش روزی مناسب قرار داده است. ولی باز در کمبود رزق و روزی و قسمت ها اندوهناک است. و به اصطلاح، غم روزی می خورد.

حضرت علی علیه السلام فرمود:

الرِّزْقُ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ، فَاِنْ لَمْ تَأْتِهِ اتاکَ، فَلاتَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِکَ عَلی هَمِّ یَوْمِکَ، کَفاکَ کُلُّ یَوْمٍ ما فیهِ فَاِنْ تَکُنْ السَّنَهُ مِنْ عُمُرِکَ فَاِنَّ اللّهَ تَعالی سَیُؤتیکَ فی کُلِّ غَدٍ جَدیدٍ ما قَسَمَ لَکَ وَ انْ لَمْ تَکُنِ السَّنَهُ مِنْ عُمُرِکَ فَما تَصْنَعُ بِالْهَمِّ فیما لَیْسَ لَکَ. (1)

روزی دو نوع است: آنکه تو آن را می طلبی، و آن که تو را می جوید، که اگر دنبالش نروی به دنبالت می آید، بنابراین اندوه سال خود را بر اندوه روز خویش بار مکن، که روزی هر روز تو را کفایت می کند، اگر سال از عمر تو باشد خداوند متعال در هر روز جدید آنچه نصیب تو نموده به تو می رساند، واگر سال از عمرت نباشد، پس چه اندوهی می خوری بر چیزی که از آنِ تو نیست؟!

بنابراین خوش بینی به آینده و گمان نیک به خداوند؛ امیدواری می آورد و گاهی شادی ها و لذّت های زودگذر مایۀ حسرت و اندوه فراوان می شود و گاهی اندوه و

ص:387


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 379. [1]

غصّه، بدون سبب به قلب انسان وارد شده ولی ریشه در نور حق دارد.

ابوبصیر می گوید: با یکی از یاران خدمت امام صادق علیه السلام رسیدیم، به آن حضرت عرض کردم: فدایت شوم. ای پسر رسول خدا! گاهی من بدون آنکه بدانم، غمگین می شوم. دلیلش چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود:

آن غم و شادی است که از ما به شما می رسد؛ زیرا اگر اندوهی یا سروری به ما برسد بر شما نیز وارد می شود، چون ما و شما از نور خداوند عز و جل هستیم. (1)

راه های از بین بردن اندوه و غم

اما راه های از بین بردن اندوه و غم که از مضمون آیات و روایات معتبر به دست می آید، عبارتند از:

1 - دوستی خدا

ارتباط و پیوند قلبی پیوسته با خداوند و دوستی با حق و یاد او، اطمینان دل و آرامش نفس می آورد و تمامی اضطراب ها و نگرانی ها را از وجود انسان برمی دارد و مردان بزرگ، دارای روحی بلند و قلبی آرام و زندگی خود را همراه با امنیّت و افتخار سپری می کنند که خداوند درباره آنان می فرماید:

أَلَآ إِنَّ أَوْلِیَآءَ اللَّهِ لَاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَاهُمْ یَحْزَنُونَ» (2)

آگاه باشید ! یقیناً دوستان خدا نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند .

إِنَّ الَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَمُواْ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَاهُمْ یَحْزَنُونَ» (3)

ص:388


1- (1) - بحار الأنوار: 242/5، باب 10، حدیث 29؛ علل الشرایع: 94/1، حدیث 2. [1]
2- (2) - یونس (10) : 62. [2]
3- (3) - احقاف (46) : 13. [3]

بی تردید کسانی که گفتند : پروردگار ما الله است ، سپس [ در میدان عمل بر این حقیقت ] استقامت ورزیدند ، نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند .

وَ قَالُواْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ» (1)

و می گویند : همۀ ستایش ها ویژۀ خداست که اندوه را از ما برطرف کرد ؛ بی تردید پروردگارمان بسیارآمرزنده و عطا کنندۀ پاداش فراوان در برابر عمل اندک است .

2 - یقین نیکو

ایمان بالاتر از اسلام است. و یقین و باور درجه ای بالاتر از تقواست. و در بین بندگان خدا کمترین چیزی که تقسیم شده یقین است. هر چه نور یقین در دل انسان افزایش یابد، افق دید و شهود او کامل تر و از سلامت و صحّت بیشتری بهره مند می گردد.

امام علی علیه السلام در وصیّت خویش به فرزندش امام حسن علیه السلام می فرماید:

نِعْمَ طارِدُ الْهُمُومِ الْیَقِینُ. (2)

یقین، چه نیکو غم زدایی است.

حضرت سجّاد علیه السلام می فرماید:

الرِّضَا بِمَکْرُوهِ القَضاءِ أَرْفَعُ دَرَجاتِ الْیَقِینِ. (3)

راضی بودن به تقدیرات ناخوشایند، از بالاترین مرتبه های باور است.

امیر مؤمنان علیه السلام در حدیث معراج از رسول اللّه صلی الله علیه و آله نقل می کند که: پیامبر

ص:389


1- (1) - فاطر (35) : 34. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 213/74، باب 8، حدیث 1؛ [2]تحف العقول: 84. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 135/75، باب 21، حدیث 3؛ [4] تحف العقول: 278.

اکرم صلی الله علیه و آله در معراج از پروردگار پرسید: پروردگارا! روزه چه اثر و نتیجه ای دارد؟ خداوند به او فرمود:

روزه سبب حکمت است و حکمت سبب شناخت است و شناخت حق موجب یقین است. و هر گاه بندۀ خدا به مرتبۀ یقین برسد، باکی ندارد که به سختی یا به آسانی روزگار را سپری کند. (1)3 - تکیه بر تقدیر

توکّل بر تقدیرات و الطاف الهی و یقین به آنچه پروردگار قسمت انسان می کند؛ روحیۀ اطمینان و آرامش به انسان می دهد. و اندوه های ساختگی را از بین می برد.

امام صادق علیه السلام در مواعظ خویش می فرماید:

إِنْ کانَ کُلُّ شَیْ ءٍ بِقَضاءٍ وَ قَدَرٍ فَالْحُزْنُ لِماذا؟! (2)

اگر همه چیز به حکم و تقدیر است، پس اندوه برای چه؟

امام حسین علیه السلام می فرماید:

زیر دیوار یکی از شهرها لوحی پیدا شد که در آن نوشته بود: من خدا هستم و جز من خدایی نیست و محمّد پیامبر من است. در شگفتم از کسی که به مرگ یقین دارد، چگونه شادی می کند و در شگفتم از کسی که به تقدیر یقین دارد، چگونه غم می خورد. (3)4 - خشنودی به قضای الهی

خرسندی به قضا و قدر خداوند برکات بسیاری دارد از جملۀ آنها:

آرامش و نشاط همیشگی، زیاد شدن توان مقاومت در تنگناها، روحیۀ رضایت و

ص:390


1- (1) - بحار الأنوار: 27/74، باب 2، حدیث 6؛ إرشاد القلوب، دیلمی: 203.
2- (2) - بحار الأنوار: 190/75، باب 23، حدیث 1؛ [1] الخصال: 450/2، حدیث 55.
3- (3) - بحار الأنوار: 295/13، باب 10، حدیث 11؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام : 44/2، حدیث 158. [2]

کفایت در روزی ها و آسایش بدن است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

إِنَّ اللّهَ بِعَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الرّاحَهَ فی الْیَقِینِ وَ الرِّضا. (1)

همانا خداوند به عدل و داد خود، خرّمی و آسایش را در یقین و رضا قرار داده است.

امام کاظم علیه السلام فرمود:

مَنِ اغْتَمَّ کانَ لِلْغَمِّ أَهْلاً فَیَنْبَغی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یَکُونَ بِاللّهِ وَ بِما صَنَعَ راضِیاً. (2)

آن که غم می خورد، شایستۀ غم و اندوه است؛ پس مؤمن باید به خدا و آنچه او می کند، خشنود باشد.

5 - شناخت دنیا و اهل آن

دنیا سرای غم و دشواری است و محبّت آن اسارت روحی و روانی دارد، و شادی و راحتی در آن ماندنی نیست. هر که آن را شناخت به امیدی شاد نمی شود و به سختی ها آن اندوهناک نمی گردد.

خداوند کریم می فرماید:

لِّکَیْلَا تَأْسَوْاْ عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُواْ بِمَآ ءَاتَاکُمْ وَ اللَّهُ لَایُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» (3)

تا [ با یقین به اینکه هر گزند و آسیبی و هر عطا و منعی فقط به ارادۀ خداست و شما را در آن اختیاری نیست ] بر آنچه از دست شما رفت ، تأسف نخورید ،

ص:391


1- (1) - الکافی: 57/2، حدیث 2؛ [1]بحار الأنوار: 143/67، باب 52، حدیث 7. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 152/68، باب 63، حدیث 57؛ [3] التمحیص: 59، حدیث 122.
3- (3) - حدید (57) : 23. [4]

و بر آنچه به شما عطا کرده است ، شادمان و دلخوش نشوید ، و خدا هیچ گردنکش خودستا را [ که به نعمت ها مغرور شده است ] دوست ندارد .

حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید:

لاتُشْعِرْ قَلْبَکَ الْهَمَّ عَلَی مافاتَ فَیَشْغَلَکَ عَمّا هُوَ آتٍ. (1)

برای آنچه از دست رفته است اندوه به دلت راه مده، که تو را از آنچه می آید باز می دارد.

6 - یاری جستن از خدا

گاهی انسان در اثر حوادث روزگار، دچار بی تابی و حال گیری می شود و شیطان هم از این موقعیّت کمال استفاده را برده و درهای ناامیدی و شک و شبهه را باز می کند و اندک اندک او را نسبت به پروردگار، ناسازگار و بدبین می سازد و او ناسپاس می شود. در چنین حالی پناه بردن به ذات مقدّس الهی و دوری از شیطان، بسیار مؤثّر است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ أَکْثَرَ الْاِسْتِغْفارَ جَعَلَ اللّهُ لَهُ مِنْ کُلِّ هَمٍّ فَرَجاً وَ مِنْ کُلِّ ضِیقٍ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقُهُ مِنْ حَیثُ لایَحْتَسِبُ. (2)

هر که زیاد استغفار کند خداوند گره غم های او را بگشاید و از هر تنگنایی بیرونش برد و از جایی که گمان نمی برد روزیش رساند.

و نیز خطاب به امام علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:

یا عَلِیُّ! أَمانٌ لِأُمَّتی مِنَ الْهَمِّ: لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ الاّ بِاللّهِ. لا مَلْجَأَ وَ لا مَنْجَی

ص:392


1- (1) - غرر الحکم: 321، حدیث 7460. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 281/90، باب 15، حدیث 23؛ [2]جامع الأخبار: 57. [3]

مِنَ اللّهِ الاّ إِلَیْهِ. (1)

ای علی! ذکر

«لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ الاّ بِاللّهِ...» امان امّت من از غم و اندوه است.

همچنین نظافت لباس و شستن سر و صورت و خوردن انگور (سیاه)، هم سبب از بین رفتن اندوه و نگرانی می شود.

مناجات با قاضی الحاجات

در حقیقت دان که دل شد جام جم می نماید اندرو هر بیش و کم

دل بود مرآت وجه ذوالجلال در دل صافی نماید حق جمال

حق نگنجد در زمین و آسمان در دل مؤمن بگنجد این بدان

ملک دل را کس ندیده غایتی در احاطۀ حق دل آمد آیتی

مظهر شأن الهی دل بود مظهر شأنش کماهی دل بود

(محمد اسیری لاهیجی)

ص:393


1- (1) - بحار الأنوار: 60/74، باب 3، حدیث 3؛ [1]مکارم الأخلاق: 443. [2]

[«2»یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ یَا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ اعْصِمْنِی وَ طَهِّرْنِی وَ اذْهَبْ بِبَلِیَّتِی وَ اقْرَأْ آیَهَ الْکُرْسِیِّ وَ الْمُعَوَّذَتَیْنِ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ قُلْ «3»اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ وَ ضَعُفَتْ قُوَّتُهُ وَ کَثُرَتْ ذُنُوبُهُ سُؤَالَ مَنْ لاَ یَجِدُ لِفَاقَتِهِ مُغِیثاً وَ لاَ لِضَعْفِهِ مُقَوِّیاً وَ لاَ لِذَنْبِهِ غَافِراً غَیْرَکَ «4»یَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ أَسْأَلُکَ عَمَلاً تُحِبُّ بِهِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ یَقِیناً تَنْفَعُ بِهِ مَنِ اسْتَیْقَنَ بِهِ حَقَّ الْیَقِینَ فِی نَفَاذِ أَمْرِکَ]

ای یگانه! ای یکتا! ای بی نیاز! ای کسی که نزاده و زاده نشده و احدی برای او همتا نیست! حفظم کن و پاکم فرما، و مصیبت و بلایم را از میان ببر - «در این قسمت از دعا آیه الکرسی و سورۀ فلق و ناس و قل هو اللّه احد را بخوان و بگو:» - خدایا! از تو درخواست می کنم؛ درخواست کسی که نیازش شدید، و نیرویش ضعیف و گناهانش زیاد شده، درخواست کسی که برای نیازمندیش فریاد رسی، و برای ناتوانیش نیرو دهنده ای، و برای گناهش آمرزنده ای، غیر تو نمی یابد.

ای صاحب جلال و اکرام! عملی را از تو درخواست می کنم که هر کس آن را انجام دهد، به خاطر آن دوستش داری و یقینی را می خواهم که به سبب آن کسی را سود می دهی که در مسیر جریان فرمان و اراده ات به وسیلۀ آن یقین، حق

ص:394

الیقین را به دست آورد.

آیات و اذکاری برای رهایی از غصّه و اندوه

آیات و اذکاری هم در نجات از غم و اندوه سفارش شده است:

الف - «ذکر یونسیه»

از ذکرهای معروف و پرمغز بین اهل معرفت و عرفان و از زمینه های مؤثّر در نجات و گشایش امور انسان است.

خداوند از قول یونس علیه السلام در سورۀ انبیا بازگو فرموده:

وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَتِ أَن لَّآإِلَهَ إِلَّآ أَنتَ سُبْحَنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّلِمِینَ» (1)

و صاحب ماهی [ حضرت یونس ] را [ یاد کن ] زمانی که خشمناک [ از میان قومش ] رفت و گمان کرد که ما [ زندگی را ] بر او تنگ نخواهیم گرفت ، پس در تاریکی ها [ ی شب ، زیر آب ، و دل ماهی ] ندا داد که معبودی جز تو نیست تو از هر عیب و نقصی منزّهی ، همانا من از ستمکارانم .

پس از آنکه حضرت یونس علیه السلام را به دریا افکندند، ماهی بزرگی او را بلعید و به امر خداوند در دل خود پناهگاهی قرار داد، او پیوسته در دل ماهی دریا، به شکافتن ظلمت های قعر دریا مشغول بود. در آن زندان غم انگیز دچار اندوهی بزرگ شد و با حال غم و افسردگی گفت: من از ستمکارانم، با ذکر فوق به درگاه الهی شتافت و خداوند که دارای رحمت فراگیر بود، دعای حضرت را پذیرفت و یونس را از غم و گرفتاری نجات داد و خداوند در سورۀ انبیاء دربارۀ او چنین فرمود:

ص:395


1- (1) - انبیاء (21) : 87. [1]

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَهُ مِنَ الْغَمِ ّ وَ کَذَ لِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ» (1)

پس ندایش را اجابت کردیم و از اندوه نجاتش دادیم ؛ و این گونه مؤمنان را نجات می دهیم .

امام صادق علیه السلام می فرماید:

در عجبم از کسی که غمگین است و به قول خداوند: لَّآإِلَهَ إِلَّآ أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ پناه نمی برد، همانا من شنیدم که خداوند در پی آن می فرماید: پس ما او را از غم رهانیدیم و همچنین مؤمنان را نجات می دهیم. (2)ب - «ذکر یا فتّاح»

در برخی روایات ذکر «یا فتّاح» برای حل مشکلات بیان شده است؛ زیرا این اسم بزرگ الهی که به صیغۀ مبالغه از مادّۀ «فتح» گرفته شده، بیانگر قدرت پروردگار بر گشودن هر مشکل و از بین بردن هر اندوه و غمی است و فراهم ساز اسباب فتح و پیروزی است. «یا فتّاح» کلید همه درهای بسته در دست قدرت بی زوال اوست.

فضایل بعضی از سوره ها و آیات

فضیلت و برکات آیه الکرسی

آیه الکرسی شأن عظیم و اثری عمیق در برخورد با مشکلات روحی و جسمی دارد. اگر ترکیبات خاصی از آن حاصل شود، اسم اعظم را متجلّی می سازد.

ص:396


1- (1) - انبیاء (21) : 88. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 184/90، باب 4، حدیث 1؛ الخصال: 218/1، حدیث 43.

این آیۀ شریفه که در سورۀ بقره قرار دارد، سیّد آیات قرآن نامیده می شود. آغاز آن از کلمات اللَّهُ لَآإِلَهَ إِلَّا هُوَ تا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ختم می شود. آیه الکرسی دارای پنجاه کلمه است و در هر کلمه پنجاه برکت است.

ده جایگاه وقفی دارد که رعایت وقف ها، موجب اثربخشی و تأثیر ژرف بر حضور قلب و برکت و هدایت و صیانت برای قاری آن دارد. نام مقدّس و مبارک علیّ از اسمای الهی است و هم اسمی بر روح معلّای مولا علی علیه السلام اطلاق می شود.

و به طور کلی دوایی برای هر مرض و شفابخش است.

امام علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل نمود که هنگام نزول آیه الکرسی، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

آیه الکرسی، آیه ای است که از گنج عرش نازل شده و زمانی که این آیه نازل گشت، هر بتی که در جهان ایستاده بود با صورت به زمین افتاد.

در این زمان ابلیس ترسید و به قوم خود گفت:

امشب حادثه ای بزرگ اتفاق افتاده است، من جستجو کنم آن حادثه چه بوده است. ابلیس جهان را گشت تا به شهر مدینه رسید، از مردی در آن شهر پرسید:

دیشب چه اتفاقی افتاده است؟

آن مرد گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله به ما فرمود:

آیه ای از گنج عرش نازل شده است که بت های جهان به خاطر آن بر زمین افتاده اند. سپس ابلیس این واقعه را به قوم خود خبر داد. (1)امام صادق علیه السلام فرمود: ابوذر به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: ای رسول خدا! مهمترین و با فضیلت ترین آیه ای که بر تو نازل شده کدام آیه است؟

فرمود: آیه الکرسی، آسمان های هفتگانه در مقابل کرسی، حلقه ای بیش نیست که در سرزمینی افتاده باشد.

آنگاه فرمود: برتری عرش بر کرسی، مانند برتری بیابانی است بر همان حلقه ای

ص:397


1- (1) - مستدرک الوسائل: 336/4، باب 44، حدیث 4824؛ جامع أحادیث الشیعه: 93/15، حدیث 245، باب 22.

که در گوشه ای از آن افتاده است. (1)ابی امامۀ باهلی می گوید: از علی بن ابی طالب علیه السلام شنیدم که فرمود:

باور نمی کنم که کسی اسلام را فهمیده باشد و یا در اسلام متولّد شده است و سیاهی شب را به صبح سر کند.

عرض کردم: مقصود از سیاهی شب چیست؟

فرمود: یعنی همه شب این آیه را قرائت کند:

اللَّهُ لَآإِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لَاتَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَوَ تِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْ ءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَآءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَوَ تِ وَالْأَرْضَ وَلَا یَُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ» (2)

خدای یکتا که جز او هیچ معبودی نیست ، زنده و قائم به ذات [ و مدّبر و برپا دارنده و نگه دارندۀ همۀ مخلوقات ] است ، هیچ گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمی گیرد، آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است در سیطرۀ مالکیّت و فرمانروایی اوست . کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند ؟ آنچه را پیش روی مردم است [ که نزد ایشان حاضر و مشهود است ] و آنچه را پشت سر آنان است [که نسبت به آنان دور و پنهان است] می داند . و آنان به چیزی از دانش او احاطه ندارند مگر به آنچه او بخواهد. تخت [حکومت ، قدرت و سلطنت]ش آسمان ها و زمین را فرا گرفته و نگهداری آنان بر او گران و مشقت آور نیست ؛ و او بلند مرتبه و بزرگ است .

آنگاه فرمود: اگر بدانید که این آیه چیست و یا اگر بدانید در این آیه چیست در

ص:398


1- (1) - بحار الأنوار: 73/74، باب 4، حدیث 1؛ معانی الأخبار: 333، حدیث 1. [1]
2- (2) - بقره (2) : 255. [2]

هیچ حالی آن را ترک نخواهید کرد. (1)حضرت امام باقر علیه السلام فرمود:

مَنْ قَرَأَ آیَهَ الْکُرْسِیِّ مَرَّهً صُرِفَ اللّهُ عَنْهُ أَلْفُ مَکْرُوهٍ مِنْ مَکْرُوهِ الدُّنْیا وَ أَلْفُ مَکْرُوهٍ مِنْ مَکْرُوهِ الْآخِرَهِ، أَیْسَرُ مَکْرُوهِ الدُّنْیا الْفَقْرُ وَ أَیْسَرُ مَکْرُوهِ الآْخِرَهِ عَذابُ الْقَبْرِ. (2)

کسی که یک مرتبه آیه الکرسی را بخواند، خداوند از او هزار ناراحتی و اندوه دنیایی و هزار ناراحتی و اندوه آخرتی را برطرف می کند که کوچکترین ناپسندی دنیا، فقر و کوچکترین ناخشنودی آخرت، عذاب قبر است.

فضیلت سورۀ توحید

سورۀ اخلاص یا توحید، وحدانیّت و اوصاف یگانگی خداوند را بیان می کند.

معادل یک سوّم قرآن است. و به نام سورۀ «اساس» هم یاد شده است.

امام صادق علیه السلام در فضیلت این سوره فرمود:

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ نسب نامۀ خداست. (3)این سوره در ابتدای بعثت و در پاسخ پرسش گروهی از یهودیان که از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله توصیف خداوند را در خواست کرده بودند، در مکّه نازل شده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

برای هر چیزی نوری است و نور قرآن سورۀ توحید است. (4)

ص:399


1- (1) - بحار الأنوار: 264/89، باب 30، حدیث 7؛ [1] الأمالی، شیخ طوسی: 508، حدیث 1112.
2- (2) - بحار الأنوار: 262/89، باب 30، حدیث 1؛ [2]تفسیر العیاشی: 136/1، حدیث 451. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 195/73، باب 44، حدیث 12؛ مکارم الأخلاق: 288.
4- (4) - جامع الأخبار: 44؛ مستدرک الوسائل: 287/4، باب 24، حدیث 4706.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

کسی که روز بر او بگذرد و پنج نوبت نماز بر پا کند و سورۀ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را در هیچ یک از آنها نخواند، به او خطاب می شود که: ای بندۀ خدا! تو از نمازگزاران نیستی. (1)و نیز می فرماید:

کسی که به خدا و روز جزا ایمان دارد قرائت قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را بعد از نمازهای واجب خویش ترک نکند؛ زیرا هر که بعد از نماز آن را بخواند، خداوند خیر دنیا و آخرت را برایش فراهم می سازد و او و پدر و مادرش و فرزندان آنان را بیامرزد. (2)و نیز می فرماید:

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله بر جنازۀ سعد بن معاذ نماز گزارد، فرمود: هفتاد هزار ملک که در میان آنها جبرئیل نیز بود بر جنازۀ او نماز خواندند! حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: من از جبرئیل پرسیدم: به خاطر کدام عمل مستحق نمازگزاردن شد. گفت: به خاطر خواندن قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ در حال نشستن و ایستادن و سوار شدن و پیاده روی و رفت و آمد. (3)

فضیلت سورۀ فلق و ناس

در این دو سوره، خداوند حکیم به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمان داده است که از شرّ وسوسه گران جنّی و انسی به خداوند متعال پناه ببرد و هر دو سورۀ فلق و ناس به

ص:400


1- (1) - الکافی: 622/2، حدیث 10؛ [1] بحار الأنوار: 344/89، باب 124، حدیث 1.
2- (2) - الکافی: 622/2، حدیث 11؛ [2] بحار الأنوار: 345/89، باب 124، حدیث 4.
3- (3) - الکافی: 622/2، حدیث 13؛ [3] بحار الأنوار: 346/89، باب 124، حدیث 6.

«معوَّذتین» هم معروف است؛ زیرا که در آغاز هر دو، تعویذ و پناه بردن به خدا از شرارت حسودان و افسونگران و جادوگران و شیاطین است که چنین دشمنانی از طریق جادو و افسون و فریب، قصد صدمه زدن به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را داشتند.

امام باقر علیه السلام فرمود:

هر کس در نماز وتر (نماز شب) سوره های قُلْ أَعُوذُ بِرَبِ ّ الْفَلَقِ و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِ ّ النَّاسِ را با سورۀ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ بخواند به او خطاب شود، ای بندۀ خدا! مژده باد تو را که خداوند وتر تو را قبول فرمود. (1)عقبه بن عامر می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

بر من آیاتی نازل شده که مانند آن نازل نشده و آن معوّذتان است.

و نیز فرمود: ای عقبه! به تو نیاموزم دو سوره را که سوره های برتر قرآنند؟

گفتم: آری، ای رسول خدا! پس معوّذتین را به من آموخت، سپس آن را در نماز صبح خواند و به من فرمود:

آن را بخوان هر گاه ایستادی و خوابیدی. (2)

ص:401


1- (1) - بحار الأنوار: 194/84، باب 12، حدیث 1؛ ثواب الأعمال: 129. [1]
2- (2) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 491/10؛ تفسیر نور الثقلین: 716/5، حدیث 3 - 4. [2]

[«5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اقْبِضْ عَلَی الصِّدْقِ نَفْسِی وَ اقْطَعْ مِنَ الدُّنْیَا حَاجَتِی وَ اجْعَلْ فِیمَا عِنْدَکَ رَغْبَتِی شَوْقاً إِلَی لِقَائِکَ وَ هَبْ لِی صِدْقَ التَّوَکُّلِ عَلَیْکَ «6»أَسْأَلُکَ مِنْ خَیْرِ کِتَابٍ قَدْ خَلاَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ کِتَابٍ قَدْ خَلاَ أَسْأَلُکَ خَوْفَ الْعَابِدِینَ لَکَ وَ عِبَادَهَ الْخَاشِعِینَ لَکَ وَ یَقِینَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ وَ تَوَکُّلَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْکَ]

خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و جان مرا بر پایۀ صدق در نیّت و عمل و اخلاق قبض کن، و نیازم را از دنیا بگسل و رغبتم را در آنچه نزد توست، در حالی که مشتاق لقایت باشم، قرار ده و صدق توکّل بر وجود مبارکت را به من ببخش. از تو بهترین سرنوشتی که مقدر شده درخواست می کنم، و از بدترین سرنوشتی که مقدر شده به تو پناه می آورم. ترس بندگان را از مقامت و بندگی فروتنان را برایت، و یقین توکّل کنندگان را بر وجودت، و توکّل مؤمنان را بر حضرتت از تو درخواست دارم.

ص:402

[«7»اَللَّهُمَّ اجْعَلْ رَغْبَتِی فِی مَسْأَلَتِی مِثْلَ رَغْبَهِ أَوْلِیَائِکَ فِی مَسَائِلِهِمْ وَ رَهْبَتِی مِثْلَ رَهْبَهِ أَوْلِیَائِکَ وَ اسْتَعْمِلْنِی فِی مَرْضَاتِکَ عَمَلاً لاَ أَتْرُکُ مَعَهُ شَیْئًا مِنْ دِینِکَ مَخَافَهَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ]

خدایا! رغبتم را در خواسته هایم مانند رغبت عاشقانت در خواسته هایشان، و ترسم را مانند ترس دوستانت قرار ده، و مرا در عرصۀ خشنودیت به کار و عملی به کارگیر، که با آن چیزی از دینت را به خاطر ترس از کسی از آفریده هایت رها نکنم.

خوف و خشیت از خدا، نه از بندۀ خدا

اشاره

واژۀ «خوف» و «خشیت» در معنا با اندکی تفاوت نزدیک به هم هستند.

« خشیت: ترس توأم با تعظیم وا حترام است.

خوف: متألّم بودن به سبب رسیدن ناخوشی که تحقّق آن محتمل و یا حقیقی است.ولی در بین عرفا خوف و خشیت به طور کامل با هم متفاوتند.

محقق طوسی رحمه الله می گوید:

خشیت و خوف هر چند در لغت به یک معنی (یا نزدیک به یک معنی) می باشند، ولی در عرف صاحبدلان فرق دارد.

خوف: ناراحتی درونی از مجازاتی است که انسان به خاطر ارتکاب گناهان یا تقصیر در طاعات، انتظار آن را دارد، و این حالت برای بیشتر مردم حاصل می شود

ص:403

هر چند مراتب آن بسیار متفاوت و مرتبۀ اعلای آن جز برای گروه اندکی، حاصل نمی شود.

امّا خشیت: حالتی است که به هنگام درک عظمت خداوند و هیبت او و ترس از مهجور ماندن از انوار فیض او، برای انسان حاصل می شود و این حالتی است که جز برای کسانی که آگاه به عظمت ذات پاک و مقام کبریایی او هستند و لذّت قرب او را چشیده اند حاصل نمی گردد، به خاطر همین در قرآن این حالت را مخصوص بندگان عالم و آگاه شمرده و می فرماید:

إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمآءُ» (1)

از بندگان خدا فقط دانشمندان از او می ترسند .» (2)آری، خوف از حق، مراقب و دیده بان قلب است، که خائف با این بال ایمانی متوجّه رضوان الهی است و به وسیلۀ آن پرواز می کند.

خائف، وعیدهای الهی را می بیند و در اعمال از هوا و هوس پرهیز می نماید.

کسی که خدا را بندگی کند بر میزان خوف، گمراه نشود و به مقصود برسد، چگونه نترسد در حالی که دانای به عاقبت کار خود نیست و نامۀ اعمالش را نمی داند سبک است یا سنگین.

خوف اگر خوف واقعی شد، نفس را می میراند و خائف بین دو خوف از گذشته و آینده اش می باشد، وقتی که نفس او از هوس ها بمیرد، قلبش حیات پیدا کرده و به استقامت می رسد و ثبات در آن موجب آمدن رجای در دل می شود.

ص:404


1- (1) - فاطر (35) : 28. [1]
2- (2) - مجمع البحرین: واژۀ خوف و خشیت.
مراتب خوف

خوف مراتبی دارد که در بعضی تفاسیر بدان اشاره شده است:

1 - خوف از مقام پروردگار به معنی خوف از مواقف قیامت و حضور در پیشگاه او برای حساب.

2 - خوف از مقام علمی خداوند و مراقبت دائمی او نسبت به همۀ انسان ها که این تفسیر، مناسب چیزی است که در آیۀ 33 سورۀ رعد آمده که می فرماید:

أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَی کُلِ ّ نَفْسِ بِمَا کَسَبَتْ» (1)

آیا کسی که بر همۀ نفوس [ جهانیان ] با آنچه به دست آورده اند، مسلّط و حاکم و نگهبان است.

3 - خوف به این معنا که ترس از خدا نه به خاطر آتش دوزخ و طمع در نعیم بهشت، بلکه تنها به خاطر مقام پروردگار و جلال او خائف است.

4 - منظور [ خوف ] از مقام پروردگار مقام عدالت اوست، چرا که ذات مقدّس او مایۀ خوف نیست، بلکه خوف از عدالت اوست و خوف از عدالت نیز بازگشت به خوف از اعمال خود انسان می کند؛ زیرا کسی که پاک است از محاسبه چه باک دارد.

مجرمان هنگامی که از کنار محکمه و دادگاه و زندان می گذرند ترسانند، اما برای پاکان فرق نمی کند که آنجا دادگاه است یا هر مکان دیگر.

البته خوف از پروردگار سرچشمه های مختلفی دارد:

گاه همان اعمال ناپاک و افکار آلوده است.

گاه مقرّبان، به خاطر قرب به ذات پاکش، کمترین ترک اولی و غفلت، مایۀ وحشت آنها است.

و گاه بدون همه اینها، هنگامی که تصوّر آن ذات نامحدود و عظمت بی انتها را

ص:405


1- (1) - رعد (13) : 33. [1]

طی می کنند، در مقابل او احساس حقارت کرده و حالت خوف به آنها دست می دهد و این خوفی است که از نهایت معرفت پروردگار حاصل می شود و مخصوص عارفان و مخلصان درگاه اوست. (1)بنابراین خوفی که امام سجّاد علیه السلام در دعا بیان می کند، این خوف به خاطر تصوّر ذات نامحدود و عظمت بی انتهای باری تعالی است، نه چیز دیگر، ولی ما بندگان ضعیف هستیم که باید از اعمال خود در آن دنیا بترسیم که این خود توفیق الهی را می طلبد که انسان را از غفلت ها بیدار کرده تا نسبت به آینده و آخرت خود اندیشه کند.

تفسیری از جهنّم

اشاره

وقتی که این آیه:

وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ * لَهَا سَبْعَهُ أَبْوَ بٍ لِّکُلِ ّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ» (2)

و مسلماً دوزخ ، وعده گاه همگی آنان است . * برای آن هفت در است ، برای هر دری گروهی از پیروان شیطان تقسیم شده اند .

بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد، چنان گریه می کرد که اصحاب از گریۀ او به گریه افتادند و کسی نمی دانست جبرئیل با خود چه وحی کرده است که پیامبر این چنین گریان شده است:

یکی از اصحاب به در خانۀ دختر پیامبر رفت و داستان نزول وحی و گریه پیامبر صلی الله علیه و آله را شرح داد. فاطمه علیها السلام از جای حرکت کرد. چادر کهنه ای که دوازده جای

ص:406


1- (1) - تفسیر نمونه: 161/23 - 162، [1] ذیل آیۀ 46 سورۀ الرحمن.
2- (2) - حجر (15) : 43 - 44. [2]

آن به وسیلۀ برگ خرما دوخته شده بود، بر سر نمود و از منزل خارج شد.

چشم سلمان فارسی به آن چادر افتاد و در گریه شد و با خود گفت: پادشاهان روم و ایران لباس های ابریشمین و دیبای زربافت می پوشند، ولی دختر پیامبر چادری چنین دارد و در شگفت شد!

وقتی فاطمه علیها السلام به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد، حضرتش به سلمان فرمود: دخترم از آن دسته ای است که در بندگی، بسیار پیشی و سبقت گرفته است.

آنگاه فاطمه علیها السلام عرض کرد: بابا چه چیز شما را محزون کرده است؟ فرمود:

آیه ای را که جبرئیل آورده. سپس آن آیه را برای دخترش خواند:

فاطمه از شنیدن جهنّم و آتش عذاب چنان ناراحت شد که زانویش قدرت ایستادن را از دست داد و بر زمین افتاد و می گفت: وای بر کسی که داخل آتش شود.

سلمان گفت: ای کاش گوسفند بودم و مرا می خوردند و پوستم را می دریدند و اسم آتش جهنّم را نمی شنیدم.

ابوذر می گفت: ای کاش مادر مرا نزاییده بود که اسم آتش جهنّم را بشنوم.

مقداد می گفت: کاش پرنده ای در بیابان بودم و مرا حساب و عقابی نبود و نام آتش جهنّم را نمی شنیدم.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: کاش حیوانات درّنده پاره پاره ام می کردند و مادر مرا نزاییده بود و نام آتش جهنّم را نمی شنیدم.

آنگاه دست خود را بر روی سر گذاشته و شروع به گریه نمود و فرمود:

آه، چه دور است سفر قیامت، وای از کمی توشه، در این سفر قیامت، آنها را به سوی آتش می برند، مریضانی که در بند اسارتند و جراحت آنان مداوا نمی شود، کسی بندهایشان را نمی گشاید، آب و غذای آنها از آتش است و در جایگاه های مختلف جهنّم زیر و رو می شوند. (1)

ص:407


1- (1) - بحار الأنوار: 303/8، باب 24، حدیث 62. [1]
خوف و خشیت در روایات

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

قالَ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی: وَ عِزَّتی وَ جَلالی لا اجْمَعُ عَلی عَبْدی خَوْفَیْنِ وَ لا اجْمَعُ لَهُ أَمْنَیْنِ، فَاِذا أَمِنَنِی فِی الدُّنْیا أَخَفْتُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ اذا خافَنی فِی الدُّنْیا آمَنْتُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ. (1)

خداوند متعال در حدیث قدسی فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، که برای بنده ام دو ترس و دو امنیّت با هم فراهم نمی آورم. پس اگر در دنیا خود را از من ایمن بداند در روز رستاخیز او را هراسان کنم و اگر در دنیا از من بترسد در روز قیامت او را ایمن گردانم.

و در روایتی دیگر می فرماید:

ما سَلَّطَ اللّهُ عَلی ابْنِ آدَمَ الاّ مَنْ خافَهُ ابْنُ آدَمَ، وَ لَوْ انَّ ابنَ آدَمَ لَمْ یَخَفْ الاّ اللّهَ ما سَلَّطَ اللّهُ عَلَیْهِ غَیْرَهُ وَ لا وُکِلَ ابْنُ آدَمَ الاّ مَنْ رَجاهُ، وَ لَوْ انَّ ابْنَ آدَمَ لَمْ یَرْجُ الاّ اللّهَ ما وُکِلَ الی غَیْرِه. (2)

خداوند بر فرزند آدم مسلّط نکرد، مگر کسی را که فرزند آدم از او می ترسد.

اگر فرزند آدم از کسی جز خدا نمی ترسید، خداوند جز خود کسی را بر او مسلّط نمی کرد و فرزند آدم واگذار نشد مگر به کسی که به او امید بسته باشد. اگر فرزند آدم جز به خدا امید نمی بست، به غیر خدا واگذار نمی شد.

به پای دوست رسد گر سر ارادت من به ماه طعنه زند اختر سعادت من

ص:408


1- (1) - بحار الأنوار: 379/67، باب 59، حدیث 28؛ [1] الخصال: 79/1، حدیث 127.
2- (2) - کنز العمال: 148/3، حدیث 5909؛ الجامع الصغیر: 399/1، حدیث 2609.

به یاد چشم تو بیمار بستری شده ام بدین امید که آیی پی عیادت من

از آن به سوی تو روی آورم به وقت نماز که ابروی تو بود قبلۀ عبادت من

نهادم از سر تحقیق پا به وادی عشق خدا کند نشود گفتگوش عادت من

شهید آرزوی وصلت ای پری شده ام بود به وادی هجرت اگر شهادت من

به راه دوست گرم بگسلند بند از بند زبون خصم نخواهد شدن رشادت من

زبان به نام تو زان تا دم اجل گویاست که گوشزد شده این نام در ولادت من

سزد به چرخ بسایم سر از شرف رنجی به پای دوست رسد گر سر ارادت من

(رنجی)

ص:409

[«8»اَللَّهُمَّ هَذِهِ حَاجَتِی فَأَعْظِمْ فِیهَا رَغْبَتِی وَ أَظْهِرْ فِیهَا عُذْرِی وَ لَقِّنِّی فِیهَا حُجَّتِی وَ عَافِ فِیهَا جَسَدِی]

خدایا! این است حاجت من، رغبت و میلم را در آن بزرگ کن، و عذرم را در آن آشکار فرما، و حجّتم را در آن بر زبانم گذار، و جسمم را در آن سلامت بخش.

ص:410

[«9»اَللَّهُمَّ مَنْ أَصْبَحَ لَهُ ثِقَهٌ أَوْ رَجَاءٌ غَیْرُکَ فَقَدْ أَصْبَحْتُ وَ أَنْتَ ثِقَتِی وَ رَجَائِی فِی الْأُمُورِ کُلِّهَا فَاقْضِ لِی بِخَیْرِهَا عَاقِبَهً وَ نَجِّنِی مِنْ مَضِلَّاتِ الْفِتَنِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ «10»وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ الْمُصْطَفَی وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ]

خدایا! کسانی صبح می کنند در حالی که به غیر تو اعتماد و امید دارند؛ ولی من صبح کردم در حالی که در تمام امورم اعتماد و امیدم تویی. برای من به آنچه سرانجامش از همه بهتر است حکم فرما، و از فتنه های گمراه کننده نجاتم ده، به مهربانیت ای مهربان ترین مهربانان! و درود خدا بر سرور ما محمد، فرستادۀ برگزیده خدا و اهل بیت پاکش.

اعتماد و امید به خدا

اشاره

دانشمندان اخلاق می گویند:

اعتماد بر خدا ثمرۀ مستقیم توحید افعالی خداوند است؛ زیرا هر حرکت و کوشش و جنبشی و پدیده ای که در هستی رخ می دهد به ذات خداوند ارتباط پیدا می کند و محور اصلی نظام امور آفرینش بر پایۀ اعتماد است.

اعتماد به خدا در آیات قرآن

پروردگار حکیم در آیاتی، بر این محور اشاره فرموده است:

ص:411

وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَ مَا رَبُّکَ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (1)

نهان آسمان ها و زمین فقط در سیطرۀ دانش خداست ، همۀ کارها به او باز گردانده می شود ؛ پس او را بندگی کن و بر او توکّل داشته باش ، و پروردگارت از آنچه انجام می دهید ، بی خبر نیست .

وَ قَالَ یَبَنِیَّ لَاتَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَ حِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَ بٍ مُّتَفَرِّقَهٍ وَ مَآ أُغْنِی عَنکُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَیْ ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ» (2)

و گفت : ای پسرانم ! [ در این سفر ] از یک در وارد نشوید بلکه از درهای متعدد وارد شوید ، و البته من [ با این تدبیر ] نمی توانم هیچ حادثه ای را که از سوی خدا برای شما رقم خورده از شما برطرف کنم ، حکم فقط ویژۀ خداست ، [ تنها ] بر او توکل کرده ام ، و [ همه ] توکّل کنندگان باید به خدا توکل کنند .

فَبَِما رَحْمَهٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» (3)

[ ای پیامبر ! ] پس به مهر و رحمتی از سوی خدا با آنان نرم خوی شدی ، و اگر درشت خوی و سخت دل بودی از پیرامونت پراکنده می شدند ؛ بنابراین از آنان گذشت کن ، و برای آنان آمرزش بخواه ، و در کارها با آنان مشورت کن ، و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکّل کن ؛ زیرا خدا توکّل کنندگان را دوست دارد .

ص:412


1- (1) - هود (11) : 123. [1]
2- (2) - یوسف (12) : 67. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 159. [3]

إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَنٌ عَلَی الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» (1)

یقیناً او بر کسانی که ایمان آورده اند وهمواره بر پروردگارشان توکّل می کنند ، تسلّطی ندارد .

از مجموع آیاتی که در این باب نازل شده است، چنین برداشت می شود که از فایده های توکّل و امید به خدا این است که: انسان در برابر کوه مشکلات و گرفتاری ها، احساس سستی و ضعف نکند، بلکه با اتّکای بر قدرت بی پایان خداوند، خویش را در خدمت دیگران موفّق و پیروز بداند.

اعتماد به خدا در روایات

امام علی علیه السلام می فرماید:

أَصْلُ الرِّضا حُسْنُ الثِّقَهِ بِاللّهِ. (2)

ریشۀ خشنودی، حسن اعتماد به خداست.

و نیز فرمود:

مَنْ وَثِقَ بِاللّهِ صانَ یَقینُهُ. (3)

هر که به خدا اعتماد کند، یقین او باقی بماند.

و نیز فرمود:

مَنْ وَثِقَ بِاللّهِ تَوَکَّلَ عَلَیْهِ. (4)

هر که به خدا اعتماد داشته باشد، امور را به او واگذارد.

ص:413


1- (1) - نحل (16) : 99. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 198، حدیث 3927. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 198، حدیث 3930. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 196، حدیث 3854. [4]

و نیز فرمود:

اَیُّهَا النّاُس تَوَکَّلُوا عَلَی اللّهِ وَثِقُوا بِهِ، فَإِنَّهُ یَکْفی مِمَّنْ سِواهُ. (1)

ای مردم! به خدا اعتماد و باور داشته باشید؛ زیرا که او از غیر خود بی نیاز است.

و نیز فرمود:

مَنْ وَثِقَ بِاللّهِ أَراهُ السُّرُورَ، وَ مَنْ تَوَکَّلَ عَلَیْهِ کَفاهُ الْأُمُورَ وَ الثِّقَهُ بِاللّهِ حِصْنٌ لایَتَحَصَّنُ فِیهِ إِلاّ مُؤْمِنٌ أَمِینٌ. (2)

هر که به خدا اعتماد کند، خداوند شادمانی نشانش می دهد و هر که به او توکّل کند، خداوند کارهایش را کفایت کند. اعتماد به خدا دژ محکمی است که تنها انسان با ایمان و امانت دار به آن پناه می برد.

امام جواد علیه السلام می فرماید:

الثِّقَهُ بِاللّهِ تَعالی ثَمَنٌ لِکُلِّ غالٍ وَ سُلَّمٌ إِلَی کُلِّ عالٍ. (3)

اعتماد به خداوند متعال، بهای هر چیز گرانی و نردبان رسیدن به هر مقام بالایی است.

امام حسن عسکری علیه السلام می فرماید:

تا جایی که می توانی تحمّل کنی دست نیاز دراز مکن؛ زیرا هر روز، روزی تازه ای دارد، بدان که: پافشاری در خواهش، هیبت آدمی را می برد و رنج و سختی به بار می آورد، پس صبر کن تا خداوند دری به رویت گشاید که به

ص:414


1- (1) - بحار الأنوار: 347/33، باب 23، حدیث 587؛ [1] کنز العمال: 703/3، حدیث 8513.
2- (2) - بحار الأنوار: 79/75، باب 16، حدیث 56؛ [2]کشف الغمه: 346/2. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 364/75، باب 27، ذیل حدیث 5؛ [4]أعلام الدین: 309. [5]

راحتی از آن وارد شوی؛ چون احسان به آدم اندوهناک و امنیّت به آدم فراری وحشت زده، نزدیک است. چه بسا که دگرگونی و گرفتاری ها نوعی تنبیه خداوند باشد و بهره ها مرحله دارند، پس برای چیدن میوه های نارس شتاب مکن که به وقت آن را خواهی چید. بدان: آن که تو را تدبیر می کند، بهتر می داند که چه وقت بیشتر مناسب حال توست، پس در همۀ کارهایت به انتخاب او اعتماد کن تا حال و روزت سامان گیرد. قبل از وقت نیازهایت، شتاب مکن که در این صورت دل و جانت تنگ می شود و ناامیدی تو را فرا می گیرد. (1)اگر کسانی چنین می پندارند که توجّه به عالم اسباب و عوامل طبیعی با روح توکّل و اعتماد ناسازگار است، سخت در اشتباهند؛ زیرا جدا کردن اثرات عوامل طبیعی از ارادۀ خدا و حکمت او شرک محسوب می شود. مگر نه این است که عوامل طبیعی نیز هر چه دارند از او دارند و همه به اراده و فرمان اوست. و علاوه بر این، اعتماد به خداوند، آدمی را از وابستگی ها که سرچشمۀ ذلّت و بردگی است نجات می دهد و به او آزادگی و اطمینان می بخشد. از این رو ریشه و فلسفۀ توکّل و تفویض قناعت و عزّت نفس، مشترک است.

حتی در برخی روایات درجۀ تفویض یعنی واگذار نمودن کارهای خویش به خدا، برتر از مرتبۀ توکّل است؛ زیرا انسان در توکّل، خدا را وکیل خود قرار می دهد ولی بر امور خود نظارت و مدیریت می کند، اما در مقام تفویض هر تقدیر و سرنوشتی را به طور مطلق به خدا می سپارد و خود هیچ نظری ندارد.

به هر حال، باید نهایت کوشش و تلاش خود را در کارها به کار گیرد و در برابر مشکلات و سختی ها وحشت نکند و دلسرد نشود بلکه با قوّت و امید کار خود را به

ص:415


1- (1) - بحار الأنوار: 379/75، باب 29؛ ذیل حدیث 4؛ أعلام الدین: 313.

خدا واگذار کند.

بنابراین اگر ملاک جریان امور بر منوال خواستۀ نفسانی یا نظر مردم باشد، بسیاری از اهل ایمان، از حق ناامید می شوند.

به این جهت امیرمؤمنان علی علیه السلام ترتیب و تنظیم امور را از ارکان ایمان می داند و می فرماید:

الإِیمانُ عَلَی أَرْبَعَهِ أَرْکانٍ: التَوَکُّلِ عَلَی اللّهِ وَ التَّفْویضِ إِلَی اللّهِ وَ التَّسْلِیمِ لِأَمْرِ اللّهِ وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ. (1)

ایمان بر چهار رکن استوار است: اعتماد بر خدا، واگذاری امور به خداوند، گردن نهادن به فرمان خدا و راضی بودن به حکم خدا.

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله در یکی از مسافرت هایش با کاروانی رو به رو شد، کاروانیان گفتند: درود بر تو ای پیامبر خدا.

پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: شما کیستید؟ عرض کردند: ما عدّه ای مؤمن هستیم.

حضرت فرمود: حقیقت ایمان شما چیست؟ گفتند: خشنودی به قضای خداوند و فرمانبرداری خدا و سپردن کارها به دست او.

فرمود: دانشمندانی فرزانه که نزدیک است از فرزانگی پیامبر شوند؛ پس اگر راست می گویید، آنچه را که در آن ساکن نمی شوید نسازید و آنچه را نمی خورید نیندوزید و از خدایی که به سویش باز می گردید، پروا کنید. (2)

حقیقت تفویض

از این رو امام صادق علیه السلام حقیقت تفویض را چنین بیان می فرماید:

ص:416


1- (1) - بحار الأنوار: 63/75، باب 16، حدیث 154؛ [1] تحف العقول: 223.
2- (2) - الکافی: 53/2، حدیث 1؛ [2] بحار الأنوار: 286/64، باب 14، حدیث 8.

کسی که کار خود را به خدا واگذارد، در آسایش جاودان و زندگی همیشه خوش است و واگذارندۀ حقیقی کسی است که از هر خواسته ای، جز خدا دست شوید.

خداوند متعال در قرآن مجید دربارۀ مؤمن آل فرعون فرمود:

فَسَتَذْکُرُونَ مَآ أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرُ بِالْعِبَادِ * فَوَقَاهُ اللَّهُ سَیَِّاتِ مَا مَکَرُواْ وَ حَاقَ بَِالِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ» (1)

پس به زودی [ درستیِ ] آنچه را [ که امروز دربارۀ عذاب اسراف کاران ] می گویم [ و شما باور نمی کنید ] متوجّه خواهید شد ، و من کارم را به خدا وامی گذارم ؛ زیرا خدا به بندگان بیناست . * پس خدا او را از آسیب های آنچه بر ضد او نیرنگ می زدند ، نگه داشت و عذاب سختی فرعونیان را احاطه کرد .

تفویض پنج حرف دارد و هر حرفی نشانۀ حکمی است، هر که به حرفی از آن عمل کند حکم آن را به جای آورده است.

«تاء» نشانۀ ترک تدبیر امور دنیا.

«فاء» فانی شدن هر همّتی به جز همّت برای خدا.

«واو» نشانۀ وفای به عهد و راست شمردن وعده هاست.

«یاء» نشانۀ یأس از خویشتن و یقین به پروردگار است.

«ضاد» نشانۀ ضمیر پاک و ضرورت نیاز به خداوند است.

واگذارندۀ امور کسی است که کارش را به خدا می سپارد، شبش را با سلامت از هر گزند و آفتی به روز رساند، و روزش را با دینی سالم به شب آورد. (2)

ص:417


1- (1) - غافر (40) : 44 - 45. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 148/68، باب 63، حدیث 44؛ مصباح الشریعه: 175.
حکایت امام سجّاد علیه السلام با عبدالملک

در تاریخ آمده است که:

عبدالملک بن مروان، حاکم خودکامۀ عصر امامت امام زین العابدین علیه السلام خبردار شده بود که شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله در اختیار امام سجّاد علیه السلام است. پس تصمیم گرفت تا آن یادگار ارزشمند را از هر راه ممکن به چنگ آورد و از آن بهرۀ سیاسی و دنیایی ببرد، پس سربازی را نزد آن حضرت فرستاد و درخواست کرد که حضرت شمشیر را برای وی بفرستد و در نامه، اضافه کرد که هر کاری داشته باشید به سرعت آن را انجام خواهم داد.

امام علیه السلام به صراحت، جواب ردّ داد. عبدالملک به شدّت خشمگین شده بود.

بار دیگر نامه ای تهدیدآمیز نوشت که اگر شمشیر را نفرستی، حقوق تو را از بیت المال قطع خواهم کرد و تو به سختی زندگی، دچار خواهی شد.

امام بدون ذرّه ای خوف در پاسخ نوشت:

اما بعد: خداوند متعال، خود عهده دار شده است که بندگان پرهیزکارش را از امور ناخوشایند نجات بخشد و از آنجا که گمان ندارند، روزی دهد و در قرآن می فرماید:

إِنَّ اللَّهَ یُدَ فِعُ عَنِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ اللَّهَ لَایُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ» (1)

مسلماً خدا از مؤمنان دفاع می کند ، قطعاً خدا هیچ خیانت کار ناسپاسی را دوست ندارد .

بنگر که کدام یک از ما بیشتر مشمول این آیه هستیم. (2)

ص:418


1- (1) - حج (22) : 38. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 95/46، باب 5، ذیل حدیث 84؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 165/4.

خاتمه

امید است روزی این کتاب با عظمت «صحیفۀ سجادیه» کتاب درسی حوزه ها، و منبع تبلیغ مبلّغان، و رشته ای از علوم دانشگاهی گردد، تا بر اثر آن سعادت دنیا و آخرت آنان که عاشق سعادتند، تأمین شود.

ص:419

جلد 13

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 13 / حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ج.

فروست:مجموعه آثار؛ 45، 46، 47، 48، 49، 50، 51، 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59 .

شابک:900000ریال:دوره 978-964-2939-60-2: ؛ ج.1 978-964-2939-61-9: ؛ ج.2 978-964-2939-62-6: ؛ :ج.3 978-964-2939-63-3: ؛ :ج.4 978-964-2939-64-0: ؛ :ج.5 978-964-2939-65-7: ؛ :ج.6 978-964-2939-66-4: ؛ :ج.7 978-964-2939-67-1: ؛ :ج.8 978-964-2939-68-8: ؛ :ج.9 978-964-2939-69-5: ؛ :ج.10 978-964-2939-70-1: ؛ :ج.11 978-964-2939-71-8: ؛ : ج.12 978-964-2939-72-5 : ؛ ج.13 978-964-2939-91-6 : ؛ ج.14 978-964-2939-92-3 : ؛ ج.15 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره:BP267/1/ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی:297/772

شماره کتابشناسی ملی: 1981717

ص :1

اشاره

ص:2

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 13

حسین انصاریان

ص:3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص:4

داستان ها

ص:5

ص:6

1 - عبادت زین العابدین علیه السّلام

امام سجاد علیه السّلام به هنگامی که وضو می گرفت، رنگ مبارکش به زردی می گرایید.

زمانی اهل بیت بزرگوارش از او پرسیدند: چرا به وقت وضو این چنین می شوی؟

پاسخ داد: می دانید آمادۀ ایستادن در برابر چه آقایی هستم!

چون به نماز می ایستاد لرزه بر اندامش می افتاد!! در جواب کسی که از حضرت

پرسید این چه حال است؟ فرمود: به وقت مناجات و عبادت در پیشگاه محبوبم

این حالت به من دست می دهد.

روزی در اطاقی که در حال سجده بود آتش افتاد و بیم آن می رفت که شعلۀ آتش

تمام اطاق را بگیرد، ناگهان فریاد زدند: پسر پیامبر! آتش آتش!!

اهل خانه آتش را خاموش کردند و آن عاشق پاکباخته هنوز در سجود بود، چون

از عبادت فارغ شد، عرضه داشتند: چه علّتی شما را از توجّه به حریقی که به اطاق

افتاد بازداشت؟ فرمود: آتش آخرت!!(1)

2 - مناجات زین العابدین علیه السّلام در کلام اصمعی

1 - اصمعی، ادیب معروف می گوید:

ص:7


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 29/1.

شبی در طواف کعبه بودم، جوانی خوش منظر را دیدم که به پردۀ خانه آویخته

بود و اینچنین با حضرت معبود مناجات می کرد:

«دیده ها به خواب رفت، ستارگان بر صفحۀ دل انگیز آسمان برآمدند، پادشاه

حیّ و قیّوم تویی، سلاطین و دنیاداران در به روی مردم بستند و بر ابواب کاخ ها و

خانه های خود پاسبان گماشتند، تا کسی به وقت شب به آنان رجوع نکند، ولی

درهای رحمت تو به روی گدایان باز است، سائلی چون من به امید عنایت و

رحمتت به پیشگاهت پناه آورده ام، ای وجود مقدّسی که ارحم الراحمینی». سپس

اشعاری به مضمون زیر زمزمه کرد:

«ای آن که به تاریکی شب دعای بیچاره را اجابت می کنی! ای آن که گره از کار

بسته می گشایی! میهمانانت به دور خانه ات درخوابند، امّا تو ای نگهدارندۀ تمام

کاینات بیداری، به مناجاتی که به آن امر فرموده ای برخاسته ام، به حرمت بیت و

حرم، بر گریه ام رحمت آور که اگر گنهکار بیچاره را مشمول عفو و بخششت نکنی،

پس چه کسی باید به فریاد او برسد»؟

به دنبال صاحب ناله رفتم و وی را با پای جان جستجو کردم، دیدم وجود مقدّس

حضرت سجّاد، امام زین العابدین علیه السّلام است!(1)

3 - مناجات زین العابدین علیه السّلام در کلام طاووس فقیه

1 - طاووس فقیه می گوید:

وجود مبارک حضرت علیّ بن الحسین امام سجّاد علیه السّلام را در حرم امن الهی دیدم

که از سر شب تا به سحر در طواف و عبادت و نماز شب بود، چون مسجد الحرام و

ص:8


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 33/1.

اطراف بیت را خلوت دید، گوشۀ چشم به آسمان انداخت و این چنین با محبوب

محبّان و معروف عارفان و معشوق عاشقان به مناجات برخاست:

«الهی! ستارگان آسمان ناپدید شدند، دیده ها به خواب رفت، پیشگاهت برای

ورود گدایان آماده است، گدایی چون من به اشتیاق غفران و رحمتت به درگاهت

روی آورده، او امیدوار است که در قیامت از زیارت رسول مکرّمت محرومش

ننمایی».

سپس چون ابر بهار از دیدگانش اشک بارید و به محضر حضرت دوست عرضه

داشت:

«پروردگارا! از باب مخالفت به معصیت برنخاستم و به هنگام گناه تردیدی

نسبت به تو در دلم نبود، به عذاب و جریمه ات جاهل نبودم و از عقوبتت روی

گردانی نداشتم، این نفس بد اندیش بود که با من خدعه کرد، این دلگرمی درونم به

ستّاریت تو بود که مرا در لغزش انداخت؟ اکنون آن که مرا از عذابت برهاند کیست؟

به کدام ریسمان محکم چنگ بزنم اگر رابطه ات را با من قطع کنی؟ افسوس بر من به

وقتی که مرا در پیشگاهت برای محاکمه حاضر کنند، آن زمانی که سبک باران را

اجازۀ عبور دهی و حمّالان گناه را به چاه جهنّم دراندازی، در آن روز در صنف

سبک بارانم تا نجات یابم، یا زیر بار سنگین گناهانم، تا در عذاب درافتم؟

آه و حسرت بر من! که به موازات طول عمرم بر گناهم افزوده شد و در مقام توبه

برنیامدم، چرا زمان حیای از پروردگارم به من نمی رسد»؟

سپس گریست و چنین زمزمه کرد:

«آیا مرا به آتش جهنّم می سوزانی، ای منتهای آرزوی من! اگر چنین باشد پس

امید و عشقم به تو چه می شود؟!

مولای من با اعمال زشت و پست به پیشگاهت رو کرده ام و اقرار می کنم که در

ص:9

میان بندگانت گنهکاری چون من وجود ندارد»!!

باز به سختی گریست و عرضه داشت:

«از هر عیب و نقصی منزّهی، مردم آن چنان به معصیت و گناه بر می خیزند گویی

از دیدۀ تو دورند و تو چنان نسبت به آنان بردباری که گویا گناهی مرتکب نشده اند.

آن گونه با برنامه های نیکویت به خلق محبّت می کنی که گویا به آنان نیازمندی، در

حالی که وجود مقدّست از همۀ هستی و عناصرش بی نیاز است».

پس از آن به زمین افتاد و با حالی عاشقانه و غیر قابل وصف به سجده رفت. به

او نزدیک شدم، سرش را به زانو گذاشتم و چنان گریستم که اشکم به صورت پاکش

ریخت، سر از زانویم برداشت و به حال نشسته درآمد و گفت: کیست که مرا از

محبوبم به برنامۀ دیگر مشغول کرد؟

عرضه داشتم: طاووسم، ای پسر رسول خدا! این گریه و فریاد و این ناله و زاری و

این جزع و فزع چیست؟ این ما عاصیان و خطاکاران هستیم که باید اینچنین به

پیشگاه حضرت دوست بنالیم، شما چرا؟ شمایی که پدرت حضرت سید الشهداء

و مادرت فاطمه و جدّت رسول خدا: است؟

به من متوجّه شد و فرمود: آه آه ای طاووس! سخن پدر و مادر و جد را رها کن،

خداوند بهشت را برای مطیع نیکوکار آفریده گر چه سیاه حبشی باشد مگر نشنیدی:

جهنّم را برای گنهکار مقرّر فرموده گرچه فرزند قرشی قلمداد شود.

فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ

پس هنگامی که در صور دمیده شود، در آن روز نه میانشان خویشاوندی و

نسبی وجود خواهد داشت و نه از اوضاع و احوال یکدیگر می پرسند.

به خدا قسم! در قیامت جز عمل صالحی که پیش فرستاده ای، برنامه ای دیگر

ص:10

برایت سودمند نیست!!(1)

2 - طاووس فقیه می گوید:

حضرت سجّاد را در حجر اسماعیل دیدم نماز می خواند و می گوید:

عبیدک ببابک، أسیرک بفنائک، مسکینک بفنائک، سائلک بفنائک، یشکو

إلیک، ما لا یخفی علیک، لا تردّنی عن بابک.

بنده ای کوچک به پیشگاه توست، اسیری فانی، زمین گیری فانی، گدایی فانی

در درگاه توست، از آنچه بر تو مخفی نیست به تو شکایت دارد، عنایت کن او

را از در خانۀ رحمتت مران.(2)

3 - امام صادق علیه السّلام می فرماید:

حضرت باقر علیه السّلام با پدر بزرگوارش امام سجّاد علیه السّلام وارد شد، او را در عبادت

آن چنان دید که از کسی سابقه نداشت: از بیداری زیاد رنگش زرد شده و گویی از

شدّت گریه چشمش سوخته بود و پیشانی مبارکش از زیادی سجود زخم آورده و از

کثرت قیام قدمش ورم داشت. حضرت باقر علیه السّلام چون این حالات را دید نتوانست از

گریه خودداری کند. امام سجّاد علیه السّلام در فکر بود، ناگهان به فرزندش رو کرد و فرمود:

این اوراقی که عبادات امام علی علیه السّلام بر آن ثبت است بیاور، برای آن جناب اوراق را

آوردم، کمی از آن را خواند سپس با ناراحتی زمین گذاشت و فرمود: چه کسی

قدرت دارد همانند علیّ بن ابی طالب عبادت کند؟!(3)

4 - شبی در حال مناجات و عبادت بود، یکی از فرزندانش افتاد و دستش

شکست، اهل خانه فریاد زدند، همسایه ها آمدند، با کمک هم طبیب شکسته بندی

ص:11


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 34/1.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 36/1.
3- (3) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 37/1.

آوردند، دست کودک را بست. چون صبح شد دست طفل را به گردنش آویخته دید،

پرسید: این چه وضع است؟ حادثه را به خاطر غرق بودنش در مناجات توجّه

نفرموده بود، به او خبر دادند.(1)

5 - آن حضرت چون به مناجات و راز و نیاز و عبادت و نماز بر می خواست

چهره اش رنگ به رنگ می شد، قیامش برای عبادت و راز و نیاز قیام عبد ذلیل در

برابر مولای جلیل بود، از خشیت حق که معلول آگاهی قلب او نسبت به حضرت

ربّ العزّه بود، اعضایش می لرزید و نمازش در هر بار نماز وداع بود که گویی پس از

آن دیگر مهلت نماز ندارد!(2)

4 - شخصیت زین العابدین علیه السّلام

سعید بن کلثوم می گوید:

خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم، سخن از وجود مقدّس امیر مؤمنان به میان

آمد، امام صادق علیه السّلام آن چنان که حقّ علی علیه السّلام بود از آن جناب تمجید کرد و

حضرتش را به بهترین صورتی که لیاقت داشت ستود، سپس فرمود:

به خدا قسم! هرگز حرامی نخورد تا عمرش پایان گرفت و از دو برنامه ای که

رضای حقّ در آن بود سخت ترینش را برای عمل انتخاب می کرد. حادثه ای برای

رسول خدا پیش نیامد، مگر این که آن حضرت را به عنوان تکیه گاه برای رفع حادثه

خواست. جز او کسی همانند رسول خدا طاقت عبادت نداشت. به وقت عمل

مانند کسی بود که بین بهشت و جهنّم است، ثواب حق را امید داشت و از عذابش

خائف بود. در راه رضای حق و دوری از عذاب فردا از کارکرد روزانه و عرق پیشانی

ص:12


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 37/1.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 37/1.

مبارکش هزار بنده در راه خدا آزاد کرد. غذای اهلش روغن و سرکه و خرمای بهم

انباشته بود. لباسی جز لباس کرباس نداشت، اگر آستینش اضافه می آمد، قیچی

می خواست و آن را می برید. در میان فرزندان و اهل بیتش در لباس و دانش و

حکمت زندگی نظیر علیّ بن الحسین علیه السّلام نبود.(1)

5 - امام سجاد علیه السّلام و برخورد با عبد الملک

زهری می گوید:

همراه با حضرت سجّاد علیه السّلام برخوردی با عبد الملک بن مروان داشتیم، آثار

عبادت در چهرۀ امام سجاد علیه السّلام عبد الملک را به تعجّب انداخت و برنامۀ حضرت با

پروردگار برای او بسیار بزرگ جلوه کرد.

به حضرت عرضه داشت: از چهره ات آثار زحمت و کوشش و عبادت و بندگی

سنگین آشکار است، در صورتی که عاقبت به خیری در پروندۀ شما ثبت است و تو

پارۀ تن رسول خدایی، برای تو نسبت به اهل بیت و مردم زمانه فضل عظیم است،

آنچه از علل برتری و دانش و بینش و ورع و دین به شما عنایت شده به احدی جز

رسول خدا و علی و فاطمه و حسن و حسین: داده نشده!

عبد الملک مدح و ثنا و تعریف و تمجیدش را از حضرت قطع نکرد، تا امام

سجاد علیه السّلام به او فرمود: «آنچه را گفتی از من نیست، بلکه عنایت و الطاف الهی به این

بندۀ درگاه حقّ است، جلوه ای است از تأیید و توفیق حضرت دوست، به من بگو با

کدام قدرت و با چه قوّت به ادای شکر این همه نعمت برخیزم؟

رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم آن قدر به عبادت و نماز ایستاد تا قدم هایش ورم کرد. چنان در

ص:13


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 39/1.

مدار روزه قرار گرفت که آب دهانش خشک شد. به حضرت عرضه داشتند: یا

رسول اللّه! مگر نه این است که گذشته و آینده ات بر اساس خبر حضرت حق در

قرآن غرق در مغفرت است، پس این همه زحمت در عرصۀ عبادت چیست؟

پاسخ داد: نمی خواهید بندۀ شاکری باشم؟ خدا را شکر و سپاس که مرا به

عبادت و اطاعت برگزید و در دایرۀ امتحان توفیقم داد، در دنیا و آخرت سپاس را

مختصّ او می دانم. به خدا قسم! اگر اعضایم قطعه قطعه شود و پیه چشمم به

سینه ام بریزد، قدرت اقدام به عشری از اعشار یک نعمت از تمام نعمت های عنایت

شدۀ او را که شماره کنندگان از شمارشش عاجزند و حمد حامدان به آن نمی رسد،

ندارم. نه به خدا قسم! ترک شکرش نکنم، به اندازه ای که روز و شب و در خلوت و

آشکار مرا در این حال ببیند.

اگر حقوق واجبۀ اهل بیتم و خاصّ و عام مردم نبود و من مأمور به ادایش نبودم،

هر آینه به چشم به آفرینش می نگریستم و به قلب به حضرت اللّه، تا وجود مقدّس

او بر من قضاوت کند که او بهترین حاکم است، آنگاه حضرت سجاد علیه السّلام گریه کرد و

عبد الملک هم به گریۀ حضرت گریست، سپس امام فرمود:

«چقدر فاصله است بین کسی که در طلب آخرت است و برای به دست آوردن

آن می کوشد و کسی که متوجّه دنیاست و برایش مهم نیست مال و مقام از کجا

می آید و در آخرت هیچ نصیبی ندارد»!!(1)

6 - امام سجاد علیه السّلام و عبد اللّه مبارک

عبد اللّه مبارک می گوید:

ص:14


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 30/1.

به مکّه می رفتم، کودکی را بین هفت تا هشت سال دیدم که سبک بال و

سبک بار، به سوی حرم روان است. پیش خود گفتم: طفلی خردسال این بیابان ها را

تا مکّه چگونه سپری می کند. به نزدش شتافتم و بدو گفتم: از کجا می آی؟ جواب

داد: از نزد خدا. گفتم: کجا می روی؟ گفت: به سوی خدا. گفتم: این بیابان مخوف را

با چه کسی طی کردی؟ گفت: با خدای نیکوکار. گفتم: راحله ات کو؟ گفت: زادم

تقوی، راحله ام قدم و قصدم حضرت مولاست. گفتم: از چه طایفه ای؟ گفت:

مطّلبی. گفتم: فرزند که هستی؟ گفت: هاشمی ام. گفتم: واضح تر بگو. گفت: علوی

فاطمی ام. گفتم: شعر سروده ای؟ گفت: آری، گفتم: بخوان. اشعاری به مضمون زیر

خواند:

«ماییم که واردان بر چشمۀ کوثریم، تشنگان لایق را از آن آب سیراب کرده و

در صحرای محشر از آنان حمایت می کنیم، هیچ کس جز از طریق ما به رستگاری

نرسیده، و آن کس که زادش رابطۀ با ماست بیچاره و بدبخت نشد، آن که با ایمان و

عملش ما را خوشحال کرد، از جانب ما مسرور می شود و هرکس با ما به دشمنی و

مخالفت برخاست، در اصل و ریشه اش خلل است و آن کس که حقّ مسلّم ما را

غصب کرد، در قیامت سر و کارش با حضرت ربّ العزّه است»!!

او پس از خواندن آن اشعار از نظرم ناپدید شد. به مکّه رفتم، حجّم را بجا آوردم.

در بازگشت، جمعی را در بیابان دیدم دایره وار نشسته اند. سرکشیدم ناگهان آن چهرۀ

پاک و با عظمت را دیدم. پرسیدم: این شخصیت والا کیست؟

گفتند: علیّ بن الحسین.(1)

ص:15


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 42/1.

7 - برخورد الهی با مردی تندخو

مردی از نزدیکانش به آن حضرت دشنام داد و ناسزا گفت، حضرت جواب وی

را نداد تا به بدگوییش پایان داد و رفت. آنگاه آن منبع فیض به دوستانش رو کرد و

فرمود: شنیدید به من چه گفت؟ من دوست دارم مرا همراهی کنید تا پاسخ مرا به

وی بشنوید.

عرضه داشتند: با تو می آییم. حضرت حرکت کرد و در حالی که قدم بر

می داشت این آیه را قرائت می کرد:

وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

و خشم خود را فرو می برند و از [خطاهای] مردم در می گذرند؛ و خدا

نیکوکاران را دوست دارد.

برای ما معلوم شد که حضرت کاری به دشنام دهنده ندارد. چون به در خانۀ آن

مرد رسیدیم، حضرت فرمودند: به صاحب خانه بگویید علی بن الحسین است.

صاحب منزل در حالی که نگران تلافی بود، به در خانه آمد. حضرت به او فرمودند:

لحظاتی قبل مطالبی را دربارۀ من گفتی، اگر در من وجود دارد، به خاطر آن از

حضرت حق طلب مغفرت می کنم، اگر در من نیست و تو اشتباه کردی، برای تو عفو

و بخشش می خواهم!!

صاحب خانه پیشانی حضرت سجّاد علیه السّلام را بوسید و عرضه داشت: یابن رسول

اللّه! آنچه گفتم در تو نبود، این منم که باید مورد عفو حقّ قرار بگیرم.(1)

ص:16


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 43/1.

8 - رفتار با جذامیان

در حال سواره بر جمعی گذشت که گرفتار بیماری خطرناک و مهلک جذام بودند

و کسی حاضر نبود با آنان نشست و برخاست کند!!

آنان سفرۀ غذا انداخته و می خواستند مشغول خوردن شوند، تا حضرت را

دیدند وی را به غذا خوردن با خود دعوت کردند.

فرمود: اگر روزه نبودم پیاده می شدم و کنار سفرۀ شما می نشستم. چون به منزل

رسید دستور داد غذایی مخصوص آماده کنند، سپس همۀ جذامیان را به خانه

خواست و همراه آنان سر یک سفره نشست و از آنان بدینگونه دلجویی فرمود.

بیاییم همچون سید عابدان و زینت عبادت کنندگان و فخر سالکان به فریاد آنان

که به فریادشان نمی رسند برسیم و دست نوازش به سر آنان که دستی به سرشان

نمی کشند بکشیم و به رفع نیاز آنان که کسی به رفع نیازشان بر نمی خیزد اقدام کنیم

و در این چند روزۀ عمر کسب معرفت و فضیلت کنیم و به اخلاق اولیای حقّ و

عاشقان جمال و جلال آراسته گردیم.(1)

9 - گذشت از استاندار معزول

هشام بن اسماعیل از طرف عبد الملک مروان به استانداری مدینه منصوب شد.

مقام ریاست، او را به دایرۀ غرور و کبر و ستم و ظلم کشید، حقّ را ناحقّ کرد و هر

چه در توان داشت به میدان آورد. از افرادی که از او رنج بسیار و آزار فراوان دیدند

حضرت زین العابدین علیه السّلام بود.

ص:17


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 44/1.

پس از مدّتی از مقامش عزل شد. استاندار جدید مدینه به نام ولید، مأموریت

یافت استاندار قدیم را در برابر مردم به ستونی ببندد، تا هرکس بخواهد آزارهای او

را تلافی کند بتواند!

در چنان حالی می گفت تمام وحشت من از برخورد با زین العابدین علیه السّلام است،

زیرا وی را زیاد آزار داده ام.

امام در آن هنگام به یاران و دوستانش فرمود، به هیچ وجه متعرّض وی نشوید،

آنگاه به دیدن هشام بن اسماعیل رفت و فرمود: پسر عمو! از آنچه برایت پیش آمده

ناراحتم، آنچه دوست داری از من بخواه که من در اجابت درخواست تو مضایقه

ندارم. هشام بن اسماعیل فریاد زد:

اَللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ

خدا داناتر است که مقام رسالت را در کجا قرار دهد.(1)

10 - احساس امنیت

وجود مقدّسش، روزی یکی از خدمتکارانش را دوبار صدا زد، از پاسخ دادن

خودداری کرد. چون بار سوّم جواب داد، حضرت فرمود: صدای مرا در دوبار

گذشته نشنیدی؟ عرضه داشت: چرا، فرمود: چرا جوابم را نمی دادی؟ گفت: یا بن

رسول اللّه! از سیاستت در امان بودم. امام سجاد علیه السّلام زبان به شکر گشود و به پیشگاه

حقّ عرضه داشت: خدا را سپاس که مملوکان من خودشان را از این بندۀ ربّ در امان

می بینند.(2)

ص:18


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 45/1.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 46/1.

11 - توجه به فقرا

خانواده های فقیری در مدینه بودند که از وسایل زندگی و خورد و خوراک آنچه

کم داشتند تأمین می شدند، ولی نمی دانستند این همه لطف و مرحمت و این گونه

مهر و عنایت از کجاست. چون زین العابدین علیه السّلام شهید شد تمام آن برنامه ها به

تعطیلی رسید، دانستند که منبع آن همه فیض و فضیلت حضرت سجّاد علیه السّلام بود!(1)

12 - عهدۀ دیون

اسامه بن زید به وقت مشاهدۀ آثار مرگ به سختی گریست. حضرت سجّاد علیه السّلام

در حالی که ناظر وضع او بود، سبب گریه و نالۀ او را پرسید. عرضه داشت:

پانزده هزار درهم بدهکارم، آنچه از من می ماند خلأ قرضم را پر نمی کند.

حضرت فرمود: تمام دیونت بر عهدۀ من است، از گریه خودداری کن که هم اکنون به

هیچ کس بدهکار نیستی. آنگاه به ادای دین او اقدام کرد و او را از سختی حقّ النّاس

نجات داد.(2)

13 - مسافر مسجد

در شبی سرد غلامی از غلامانش آن حضرت را در مسیر مسجد دید در حالی که

جبّه و لباس و عمامه ای از خز به سر داشت و با خوشبوترین عطر خود را زینت داده

بود. عرضه داشت: مولای من! در این ساعت با این وضع و شکل کجا می روی؟

فرمود:

ص:19


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 46/1.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 47/1.

مسافر مسجد جدّم رسول خدایم، تا برنامۀ ازدواج با حورالعین را برای خود

فراهم آورم.(1)

14 - روزی حلال

برای کسب معاش اوّل صبح از خانه بیرون می رفت. چون به آن حضرت

می گفتند: این وقت روز کجا می روی؟ می فرمود:

جهت صدقه دادن به عیالاتم می روم. با تعجّب عرضه می داشتند؟ صدقه،

پاسخ می داد: آری، آنچه از حلال به دست می آید، صدقۀ حقّ بر بندگان است.(2)

15 - تسلیم محض

امام سجاد علیه السّلام می فرماید:

به بیماری سختی دچار شدم. پدرم امام حسین علیه السّلام به من فرمود: چه میل داری؟

عرضه داشتم: میل دارم نسبت به خود برای حضرت حقّ، تعیین تکلیف نکنم، او

آنچه به نفع من است از باب لطف و مهرش تدبیر می کند، من علاقه دارم در پیشگاه

حضرتش تسلیم محض باشم. پدرم فرمود: آفرین، با ابراهیم خلیل هماهنگ شدی،

به هنگامی که می خواستند او را در آتش بیندازند، جبرئیل به او گفت: چه حاجتی

داری؟ پاسخ داد: برای حقّ تعیین تکلیف نمی کنم، او مرا کفایت می فرماید که

بهترین وکیل من در تمام شؤون حیات است.(3)

ص:20


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 47/1.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 48/1.
3- (3) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 48/1.

16 - فرو خوردن خشم

روزی از روزها کنیزش از ابریقی گلین به روی دستش جهت وضو آب می ریخت،

از بی توجّهی کنیز آفتابه رها شد و پیشانی حضرت را مجروح کرد!

حضرت سربلند کرد، کنیز عرضه داشت: خداوند عزّوجلّ می فرماید:

وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ

و خشم خود را فرو می برند.

حضرت فرمود: خشمم را فرو خوردم.

عرضه داشت:

وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ

و از [خطاهای] مردم در می گذرند.

فرمود: از تو گذشت نمودم.

گفت:

وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

فرمود: برو، در راه خدا آزادی!(1)

17 - در برخورد با تمسخر

امام صادق علیه السّلام می فرماید:

ص:21


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 48/1.

مرد هرزه ای در مدینه بود که مردم از اطوار و افعال و حرکات و اداهای او

می خندیدند.

روزی در حالی که حضرت علیّ بن الحسین علیه السّلام با دو نفر از خادمانش در حرکت

بود، به دنبال آن جناب آمد و قصد کرد کاری خنده دار انجام دهد، در برابر دیدگان

مردم عبای حضرت را از گردن آن جناب کشید، سپس دور شد، دوباره آمد عبا را

برداشت و فرار کرد، آنگاه بازگشت و عبا را به طرف آن جناب انداخت. حضرت

بدون آن که به وی التفات کند، فرمودند:

این شخص کیست؟ عرضه داشتند: دلقکی است که مردم مدینه را می خنداند،

حضرت فرمودند: به او بگویید: برای خداوند روزی است که در آن روز اهل باطل

غرق در خسارتند.(1)

18 - واقعه ای حیرت آور

امام صادق علیه السّلام می فرمایند:

حضرت سجّاد علیه السّلام در سفرهای خود با کسانی همراه می شدند که آن حضرت را

نشناسند و با آنان شرط می کرد در تمام امور، قافله را خدمت کند!

همراه با قافله ای به سفر رفت، از هیچ خدمتی نسبت به آنان مضایقه نفرمود.

شخصی در برخورد به کاروان، حضرت را شناخت. از اهل قافله پرسید، این انسان

والا را می شناسید؟ گفتند: نه!

گفت: او حضرت علیّ بن الحسین علیه السّلام است. به جانب حضرت هجوم بردند و

دست و پایش را غرق بوسه کردند و به آن مقام بزرگ عرضه داشتند:

ص:22


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 49/1.

می خواستی دچار عذاب حقّ شویم! اگر تو را نمی شناختیم و خدای ناخواسته

با دست و زبان به آزارت برمی آمدیم چه می کردیم! بی شک به هلاکت ابدی دچار

می شدیم.

حضرت سجّاد فرمودند:

من یک بار با قافله ای همفسر شدم، آنان مرا می شناختند، محض رسول خدا به

آنچه شایستۀ آن نبودم از من پذیرایی و احترام کردند، من به آن خاطر از کار خیر باز

ماندم، این بار با شما آمدم که مانند گذشته گرفتار نشوم که این گونه سفر برای من

محبوب تر است!!(1)

19 - محبّت و عدالت

حضرت زین العابدین به وقت وفات، به فرزندش حضرت باقر علیه السّلام فرمود:

با شتری که دارم بیست مرتبه به حجّ خانۀ حقّ رفتم و برای یک بار این حیوان را

تازیانه نزدم. چون شتر بمیرد، او را در زمینی دفن کن تا پیکرش نصیب درندگان

نشود که رسول الهی صلّی الله علیه و اله فرمود:

شتری که هفت بار در سفر حجّ به موقف عرفات قرار بگیرد، از نعمت های

بهشت است و خداوند در نسلش برکت قرار می دهد. چون شتر مرد، حضرت

باقر علیه السّلام براساس وصیت پدر عملکرد.(2)

20 - نهایت جود و کرم

امام صادق علیه السّلام می فرماید:

ص:23


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 50/1.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 51/1.

حضرت زین العابدین علیه السّلام روزی که روزه می گرفتند، امر می فرمودند گوسفندی

را ذبح کنند و آن را قطعه قطعه کرده در دیگ بریزند تا پخته شود، بوی لذّت بخش

آبگوشت به مشامش می خورد در حالی که نزدیک افطار بود، دستور می داد چند

عدد سینی حاضر کنند، غذای پخته را قسمت قسمت می کرد و می فرمود: این

غذاها را در خانۀ فلان و فلان برسانید. آنگاه خود حضرت با قطعه ای نان و مقداری

خرما افطار می کردند!!(1)

21 - رسیدگی به نیازمندان

امام باقر علیه السّلام می فرماید:

چون تاریکی شب همه جا را فرا می گرفت پدرم حضرت سجّاد علیه السّلام انبانی از

چرم به دوش می گرفت، در حالی که در آن انبان ما یحتاج نیازمندان را قرار داده بود،

آنگاه خانه به خانه می رفت و هرکس را به مقدار نیازش کمک می فرمود، ولی به

خاطر این که صورت مبارکش را می پوشاند او را نمی شناختند!!

به وقت غسل بدن شریفش، آثار به دوش کشیدن آن انبان را به صورت سیاهی

پوست بر شانۀ مبارکش مشاهده کردند.(2)

22 - بی اعتنایی به زر و زیور دنیا

امام صادق علیه السّلام می فرماید:

لباسش از پشم بود و چون قصد نماز می کرد لباسی خشن می پوشید و از نماز

روی فرش و تشک و جانماز خاص پرهیز داشت، سجاده اش بر زمین بود. به کوه

ص:24


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 51/1.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 52/1.

جبّان که در نزدیکی مدینه قرار داشت می آمد و بر سنگی سوزان قیام و قعود

می نمود. آن چنان از عشق و خوف خدا در سجده های عاشقانه اش می گریست که

چون سر بر می داشت گویی چهرۀ مبارکش را در آب فرو برده!!(1)

23 - معجزۀ اخلاقی

سید ابن طاووس در «اقبال» از قول حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند:

چون ماه رمضان می رسید، حضرت سجّاد علیه السّلام هیچ یک از غلامان و کنیزان خود

را سیاست نمی کرد، چون غلامی یا کنیزی خطا می کرد در ورقه ای می نوشت، فلان

کس در فلان روز چنین خطایی را مرتکب شد. از آن جناب جز ادب و احترام و

محبّت و عنایت نسبت به غلامان و کنیزان، مخصوصا به هنگام ماه رمضان دیده

نمی شد.

چون شب آخر ماه رمضان می رسید همه را دور خود جمع می کرد، سپس کتابی

که اشتباهات و گناهان آنان را ثبت کرده بود می گشود و نام هر یک را با گناهانش

می خواند و می فرمود: این خطا را داشتی و من هم نسبت به آن تو را عقوبت نکردم،

آیا به یاد می آری؟ عرضه می داشت: آری، یا ابن رسول اللّه.

وقتی از همه اقرار می گرفت در جمع آنان می آمد و می فرمود با صدای بلند دنبال

من بگویید:

ای پسر حسین بن علی! پروردگارت تمام برنامه هایت را در پرونده ات ثبت

کرده، همان طوری که تو اشتباهات و خطاها و کم کاری های ما را در چنین پرونده ای

نوشته ای، کتابی که نزد خدا است بر ضرر تو، به حق سخن می گوید، گناه کوچک و

ص:25


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 52/1.

بزرگی نیست مگر آن که در آن کتاب شماره شده، تمام اعمالت را در آن روز به

وسیلۀ آن کتاب، حاضر خواهی دید، چنانکه ما در این ساعت تمام گذشتۀ خود را

در این پرونده حاضر می بینیم!!

ای پسر حسین بن علی! ما را ببخش و از ما چشم پوشی کن، چنانکه خود تو از

حضرت حق امید چشم پوشی و گذشت داری و همچنان که عاشق عفو و رحمت

حضرت ربّ العزّه ای و طالب رحمت آن منبع فیضی، ما را مشمول عفو و رحمت

خود قرار ده.

ای پسر حسین بن علی! ذلّت و خواری خود را در پیشگاه حضرت محبوب به

یاد آر، آن وجود مقدّسی که حکیم و عادل است و به اندازۀ خردلی به کسی ستم روا

نمی دارد و اعمال بندگان را به میزان کشیده و با دقّت محاسبه کرده و بر انجام آن

شهادت می دهد. بیا در چنین شبی از ما گذشت کن و از بدی های ما چشم بپوش که

خداوند فرموده:

وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ

و باید [بدی آنان را که برای شما مؤمنان توانگر سبب خودداری از انفاق

شده] عفو کنند و از مجازات درگذرند؛ آیا دوست نمی دارید خدا شما را

بیامرزد؟ [اگر دوست دارید، پس شما هم دیگران را مورد عفو و گذشت قرار

دهید]؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

به همین صورت می گفت و به غلامان و کنیزان تلقین می کرد و اشک می ریخت و

ناله می زد و به درگاه حضرت دوست عرضه می داشت:

خداوندا! ما را امر کردی، از آنان که بر ما ستم کردند بگذریم، ما هم گذشتیم،

پس تو هم از ما بگذر که تو درگذشت و عفو از همۀ ما اولی تری.

ص:26

الهی! به ما فرمودی گدا را از در خانۀ خود نرانیم و اکنون خود ما به گدایی به

پیشگاهت آمده ایم، عنایتت را طالبیم و عطا و احسانت را خواهانیم، در تمام این

برنامه ها به ما منّت بگذار و از این پیشگاه با عظمت ما را نا امید مکن. به همین

کیفیت با حضرت حقّ مناجات می کرد و اشک می ریخت، سپس رو به جانب آنان

می فرمود و می گفت:

من شما را بخشیدم، آیا شما هم مرا بخشیدید؟ من مالک خوبی برای شما

نبودم، از من سوء رفتار دیدید، آری، من مالک بدکاری هستم که مملوک کریم جواد

و عادل محسنم.

عرضه می داشتند: آقای ما، با این که ما غلامان و کنیزان از حضرت تو جز خوبی

ندیدیم، امّا درعین حال از تو گذشتیم.

امام سجّاد علیه السّلام می فرمود: این دعا را با من بخوانید:

خدایا، از پسر حسین درگذر، چنانکه از ما درگذشت، او را از آتش جهنّم برهان،

چنانکه ما را آزاد کرد. غلامان و کنیزان این جملات را می گفتند و حضرت آمین

می گفت.

سپس می فرمود: همۀ شما از قید غلامی و کنیزی آزادید، من شما را به عشق

رسیدن به عفو حقّ و آزادی از عذاب آزاد کردم.

آنگاه روز عید فطر همه را می طلبید و به اندازه ای که پس از آزاد از بردگی

محتاج مردم نباشند به آنان بذل و بخشش می فرمود.

سالی نبود مگر این که در این برنامه اقدام می فرمود و حدود بیست نفر غلام و

کنیز آزاد می کرد و می فرمود: خداوند در ماه رمضان به وقت افطار هفتاد هزار هزار

مستحقّ عذاب را برات آزادی می دهد و چون شب آخر شود به اندازۀ تمام ماه

رمضان، از عذاب جهنّم می رهاند، من دوست دارم خداوند من مرا در چنین

ص:27

برنامه ای ببیند، باشد که وسیلۀ نجاتی برای من مقرّر گردد.

البتّه برای او فرقی نداشت که غلام و کنیز را چه زمانی خریده، آنچه برای او مهم

بود این بود که شب آخر ماه رمضان آنان را آزاد کند، گر چه چند ماهی بیشتر نبود که

به خدمت آن جناب درآمده بودند.

این برنامۀ با عظمت را هر سال تکرار می کرد، تا وقتی که به وصال حضرت

محبوب و لقای جناب دوست نایل شد.(1)

24 - صلۀ ارحام

یکی از پسر عموهای زین العابدین علیه السّلام از نظر معیشت در سختی و مشقّت بود.

امام سجاد علیه السّلام شبانه بدون این که شناسایی شود برای او پول می برد، او هرکجا

می نشست می گفت: علیّ بن الحسین اهل صلۀ رحم نیست، خداوند جزایش را از

وی دریغ کند. امام سجاد علیه السّلام می شنید و برای حفظ آبروی او تحمّل می کرد. چون از

دنیا رفت، پسر عمّش متوجّه داستان شد، از شدّت غصّه کنار قبر حضرت می آمد و

مدّت ها برآن جناب ناله و ندبه داشت!(2)

25 - برخورد با ناسزا

روزی با غلامانش از راهی می گذشت، مردی به آن حضرت ناسزا گفت. غلامان

به سوی او هجوم کردند، حضرت فرمود: دست نگاه دارید. خودش روبه روی آن

مرد آمد و فرمود: آنچه از ما بر تو پوشیده است خیلی بیش از آن است که می دانی،

اگر نیازی داری بگو تا برآورده کنم. آن شخص خجالت کشید، حضرت عبای خود را

ص:28


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 54/1.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 57/1.

به او داد و دستور فرمود هزار درهم به او بپردازند. آن مرد پس از آن می گفت:

شهادت می دهم که تو از اولاد انبیایی.(1)

26 - بردباری

برای حضرت زین العابدین علیه السّلام مهمان رسیده بود. غلام حضرت در آوردن

غذای گرم در یک سینی بزرگ عجله کرد، سینی از دستش رها شد و از بالای پلّه ها

به سر یکی از فرزندان حضرت فرود آمد و او را از بین برد. امام در حالی که غلام در

اضطراب سختی قرار داشت فرمودند: برو در راه خدا آزادی، تو در این برنامه

عمدی نداشتی!(2)

27 - اسوۀ فضیلت

امام باقر علیه السّلام می فرماید:

پدرم خادمش را دنبال کاری فرستاد و او در آن کار، کندی به خرج داد، حضرت

یک تازیانه به غلام زد، غلام گفت: اللّه، ای پسر حسین! به من در کار رجوع می کنی،

تازیانه هم می زنی! حضرت گریه کرد و فرمود:

ای محمّد بن علی پسر عزیزم! کنار قبر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برو و دو رکعت نماز

بخوان و بگو: خدایا در روز قیامت از علیّ بن الحسین بگذر. آنگاه رو به غلام کرد و

فرمود: برو در راه خدا آزادی.

ابو بصیر می گوید: به حضرت عرضه داشتم: آیا آزادی، کفّارۀ یک ضربه تازیانه

ص:29


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 57/1.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 57/1.

است؟ امام پاسخ نگفتند.(1)

28 - برکتی عجیب از دو قرص نان

شیخ صدوق رحمه اللّه از قول زهری می گوید:

خدمت حضرت زین العابدین علیه السّلام بودم، مردی از یاران حضرت وارد شد، امام به

او فرمودند: چه خبر؟ عرضه داشت: فعلا خبر خود را باز گویم، چهارصد دینار

بدهکارم، در برابرش برای پرداخت دیناری ندارم، عائله ام سنگین است، از عهدۀ

خرجشان برنمی آیم. امام سجّاد علیه السّلام بلند بلند گریه کرد. به حضرت عرضه داشتم:

گریه برای مصایب و شداید است. حاضران در مجلس هم همان را گفتند.

امام فرمود: چه مصیبتی بزرگتر از این که انسان خلأ زندگی برادر مؤمنش را ببیند

و امکان جبرانش نباشد، سختی و فاقۀ مسلمان را بنگرد و قدرت رفع آنرا نداشته

باشد. مجلس تمام شد، مخالفانی که از آن جلسه خبر شدند، زبان به طعنه گشودند

که چقدر عجیب است! اینان ادّعا دارند که آسمان و زمین در مدار اطاعتشان هستند

و خداوند خواستۀ آنان را در هر زمینه ای اجابت می کند، با این همه به عجز از

اصلاح وضع نزدیکترین دوستشان اقرار می کنند!

مرد پریشان، آن یاوه ها را شنید، به محضر مقدّس امام شرفیاب شد و عرضه

داشت: طعنۀ دشمن از فقر و فاقه ام بر دوش جانم سنگین تر است. امام فرمودند:

خداوند برای کارت ایجاد گشایش کرده. خادمۀ خود را صدا زدند و فرمودند:

افطاری و سحری مرا بیاور، دو قرص نان جوین که از خشکی قابل خوردن نبود

آورد، حضرت فرمود: این دو قرص نان را ببر که خداوند خیر و فرج تو را در این دو

ص:30


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 58/1.

نان قرار داده. مرد آن دو قطعه را گرفت و در حالی که نمی دانست برای قرض و

سختی وضع عیالش چه کند و شیطان وی را وسوسه می کرد که این دو قرص نان چه

مشکلی حل می کند، وارد بازار شد. ماهی فروشی را دید که ماهی رنگ پریده ای

برایش مانده، آن ماهی را به یک قرص نان معامله کرد، سپس به نمک فروشی رسید

و نان دیگر را به مقداری نمک عوض کرد، آنگاه به خانه آمد، چون شکم ماهی را باز

کردند دو لؤلؤ گران قیمت از شکم ماهی درآمد. خدا را شکر کردند و در نشاط و

سرور غرق شدند. در این وقت در خانه را کوفتند، چون به در خانه آمد ماهی فروش

و نمکی بودند، دو قرص نان را پس دادند و گفتند: ما را قدرت بر خوردن این دو نان

جوین نیست نان از آن تو، ماهی و نمک هم بر تو و اهل و عیالت حلال!

چون ماهی فروش و نمک فروش گذشتند، خادم زین العابدین آمد و گفت: ای

مرد، خداوند برای تو گشایش داد، امام سجّاد فرمود: آن دو قرص نان را برگردان که

غیر از ما کسی قدرت خوردن این گونه طعام را ندارد!!

آن مرد دو لؤلؤ را فروخت، قرضش را ادا کرد و مایه ای برای خرج خانه فراهم

آورد.

مردم دوباره به یاوه گویی پرداختند که این چیست و آن کدام است. یکجا از رفع

رنج وی عاجز است، جای دیگر این گونه وی را بی نیاز می کند! چون به حضرت

خبر رسید، فرمود: این یاوه ها را دربارۀ رسول خدا هم می گفتند که چگونه در یک

شب از مکّه به بیت المقدس رفته و آثار انبیا را در آن جا مشاهده نموده، در حالی که

بین مکه و مدینه که راهی نزدیک است بیش از دوازده روز راه است چه رسد به مکّه

و بیت المقدس و اللّه! مردم به وضع ما جاهلند، نمی دانند که مراتب رفیعه از طریق

تسلیم و رضا و عدم چون و چرا در کار حقّ به انسان می رسد.

اولیای الهی آن چنان در محن و مکاره صابرند که کسی به پای آنان نمی رسد، از

ص:31

این روی خداوند مهربان تمام درهای عنایت را به روی آنان باز فرموده و در هر حال

عاشقان خدا جز آنچه خدا می خواهد نمی خواهند.(1)

29 - امام سجاد علیه السّلام و هشام

هشام بن عبد الملک به حجّ آمد، ازدحام جمعیت مانع از این شد که به

حجر الاسود دست بزند و آن سنگ پرقیمت را استلام کند، بر بالای بلندی قرار

گرفت تا اهل شام، آن نوکران جیره خوار و بدبخت، وی را طواف دهند. در این بین

حضرت زین العابدین علیه السّلام رسید، چون به محلّ حجر نزدیک شد، مردم از هیبت و

عظمت حضرت راه را باز کردند و امام بدون مزاحمت به استلام حجر نایل شد.

مردی از اهل شام از هشام پرسید: این آقا کیست؟ پاسخ داد: نمی دانم، فرزدق فریاد

زد من او را می شناسم. مرد شامی پرسید کیست؟

فرزدق قصیدۀ بسیار عالی خود را همان جا انشا کرد که مضمونش را از قول

جامی در سطور زیر می خوانید:

پور عبد الملک به نام هشام در حرم بود با اهالی شام

می زد اندر طواف کعبه قدم لیکن از ازدحام اهل حرم

استلام حجر ندادش دست بهر نظّاره گوشه ای بنشست

ناگهان نخبۀ نسبت و ولیّ زین عبّاد، بن حسین علی

در کسای بها و حلّۀ نور بر حریم حرم فکند عبور

هر طرف می گذشت بهر طواف در صف خلق می فتاد شکاف

زد قدم بهر استلام حجر گشت خالی ز خلق راه و گذر

ص:32


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 58/1.

شامیی کرد از هشام سؤال کیست این با چنین جمال و جلال

از جهالت درآن تعلّل کرد وز شناساییش تجاهل کرد

گفت نشناسمش ندانم کیست مدتی یا یمانی یا مکّی است

بوفراس آن سخنور نادر بود در جمع شامیان حاضر

گفت من می شناسمش نیکو وز چه پرسی به سوی من کن رو

آن کس است این که مکّه و بطحا زمزم و بو قبیس و خیف و منا

حرم و حلّ و بیت ورکن و حطیم ناودان و مقام ابراهیم

مروه، مسعی، صفا، حجر، عرفات طیبه، کوفه، کربلا و فرات

هریک آمد به قدر او عارف بر علوّ مقام او واقف

قرّه العین سیّد الشّهداست غنچۀ شاخ دوحۀ زهراست

میوۀ باغ احمد مختار لالۀ راغ حیدر کرّار

(جامی)

هشام از این مدح دچار خشم شدید شده و پس از توهین به فرزدق وی را در

محلّی بین مکّه و مدینه حبس می کند و حقوقش را از بیت المال قطع می نماید.

زین العابدین علیه السّلام در برابر این محبّت، دوازده هزار درهم برای شاعر می فرستد و

از کمی آن عذرخواهی می کند. شاعر آزاده و بی طمع از قبول آن ابا کرده و در پاسخ

می گوید: من سر ارادت و صدق و صفا و وفا و محبّت به آستان شما سرودم و این

مدح را محض اظهار حقّ و حقیقت گفتم نه برای درم و زر، لکن اصرار حضرت و

جود و کرم آن منبع خیر و دلایلی که از جانب حضرت سجّاد علیه السّلام اقامه می شود او را

وادار به قبول می کند.

ملّا محمّد تقی مجلسی پدر صاحب «بحارالأنوار» در شرح «من لا یحضره الفقیه»

ص:33

حکایت شیرین زیر را در رابطه با این قصیده نقل می کند:

شخصی در یکی از جلسات جامی نقل کرد که: زنی، فرزدق شاعر را در عالم

رؤیا دید، از حال وی جویا شد، فرزدق گفت: به سبب قصیده ای که برای اظهار حق

گفتم، حق تعالی مرا بخشید. جامی گفت: سزاوار است خداوند مهربان همۀ

عالمیان را به برکت آن قصیده بیامرزد!(1)

30 - «الحمد للّه» در عملی اهل اللّه

به سری سقطی گفتند: وجوب بردن طاعت به پیشگاه حضرت ربّ چگونه و به

چه کیفیت است؟ پاسخ داد: سی سال است به خاطر یک «الحمد للّه» نابجا در

استغفار و توبه ام!!

گفتند: چگونه؟ گفت: حریقی در بغداد اتّفاق افتاد، مغازه ها و خانه ها سوخت،

به من خبر رسید که مغازه ام از افتادن در کام آتش در امان مانده، به شنیدن این

واقعه، گفتم: «الحمد اللّه». وقتی به معنای این کلمه در آن حالت دقّت کردم دیدم

معنایش این می شود که: به خاطر محفوظ ماندن مغازه ام خوشحالم در حالی که

وسایل مغازه های مردم سوخته، در صورتی که دین و مروّت اقتضا داشت با مردم

همدردی کنم نه خوشحال از به جا ماندن مال خودم در عین از بین رفتن اشیای

دیگران باشم!! سی سال است برآن قول بی جا در طلب مغفرت از حضرت ربّ

العزّه هستم!(2)

ص:34


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 61/1.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 114/1.

31 - مال و ثروت یا آزمایش بزرگ الهی

مردی از اهالی یمن در منطقۀ صنعا در حالی که قلبی لبریز از ایمان و عشق و

محبّت به حقّ داشت و در اجرای دستورهای الهی سر از پا نمی شناخت، به آباد

کردن زمینی بپا خاست. پس از زحمت و رنج زیاد باغی با صفا همراه درختان پر از

میوه فراهم آمد، بوی گل و گیاه به مشام می خورد، اطراف باغ با درخت های بلند

محاصره شد، آب شیرین جوی های باغ را لبریز کرد و نسیم خوش هوا قیمت باغ را

افزون می نمود.

آن مرد الهی در گوشه و کنار باغ به گردش برخاست و دیدگانش از تماشای آن

همه محصول خدادادی خیره شد، او پس از هر گردشی و لذّت بردن از وضع آن

سرمایۀ هنگفت به گوشه ای از باغ می رفت و برای ادای شکر به عبادت و خضوع در

برابر مالک اصلی هر ملکی می نشست و صورت بر خاک ذلّت در پیشگاه حضرت

عزّت می گذاشت و با زبان حال به محضر مقدّس مولایش عرضه می داشت:

آن که مرادش تویی از همه جویاتر است و آنکه در این جستجوست از همه پویاتر است

گر همه صورتگران صورت زیبا کشند صورت زیبای تو از همه زیباتر است

چون به چمن صف زنند خیل سهی قامتان قامت رعنای تو از همه رعناتر است

سنبل مشکین تو از همه آشفته تر نرگس شهلای تو از همه شهلاتر است

ص:35

حسن دلارای تو از همه مشهورتر عاشق رسوای تو از همه رسواتر است

مست مقامات شوق از همه هشیارتر پیر خرابات عشق از همه برناتر است

(فروغی بسطامی)

او در مناجات و نیایشش از حضرت محبوب می خواست: از این که ثروت باعث

طغیان و یاغیگری و افتادن او در چاه شهوات شود محافظت گردد و از طوفان های

ویرانگر غرایز و وسوسه های شیاطین بر کنار ماند.

از جناب حقّ درخواست داشت که به اندازۀ عفاف و کفاف از آن همه محصول

برداشت کند و مازاد بر احتیاج را در آن راهی که معبود محبوب خواسته به کار گیرد.

برنامۀ همیشگی آن انسان بیدار و مرد با کرامت این بود که به وقت رسیدن

محصول به اندازه ای که خرج خانواده و مخارج سالانۀ باغ تأمین شود به بازار فروش

رود و بقیۀ آن به مستمندان و دردمندان و نیازمندان برسد، به همین خاطر وقتی

خریداران در حدّی که او می خواست میوه را به مراکز فروش حمل می کردند، در باغ

را به روی محتاجان باز می گذاشت و به آنان می گفت: به مقداری که نیاز دارید از این

منبع سرشار الهی ببرید.

فرزندان آن مرد که همچون پدر از ایمان و عشق بهره نداشتند و اندیشۀ مادّی بر

آنان حاکم بود، برخلاف معمول از آن معلّم بزرگوار درس کرامت و سخاوت نگرفته

بودند به اعتراض برخاسته به پدر پیر گفتند: اینسان که با باغ عمل می کنی تجاوز به

حقّ ماست و ایجاد محدودیت در رزق و روزی فرزندانت! اگر بدین صورت ادامه

دهی به زودی ما را دچار فقر و تنگدستی کرده و به مشقّت و سختی دچار خواهی

ص:36

کرد.

مرد حقّپرست در پاسخ فرزندانش گفت: من شما را در اندیشه و فکرتان خطا

کار می دانم، ثروت انباشته چه ارزشی دارد و چه دردی از انسان دوا می کند؟ گیرم

که من از روزگار جوانی مخارج خود را تأمین می کردم، بقیه را رویهم می گذاشتم و

امروز انبارهایی از کیسۀ زر و طلا و نقره داشتم به من بگویید چه فایده داشت، جز

این که در کنار آن همه ثروت می مردم و شما آنرا به ارث می بردید و من در عالم

برزخ باید پاسخگوی آن همه مال در برابر حقّ می بودم، مال و ثروتی که در آن حقّ

تهیدستان و ضعیفان و افتادگان موج می زد؟!

فرزندانم! ملکیت حقیقی این باغ و بستان و این مال و ثروت از من و شما نیست،

آفرینش از آن خداست و ما در کنار این سفره مأمور به اوامر او هستیم، خواستۀ

حضرت او این است که: به اندازۀ نیاز مصرف کرده و بقیه را در راه او به خرج

اندازیم. این صحیح نیست که تعدادی معدود در انواع وسایل زندگی و لذّت

و خوشی غرق باشند و طایفه ای دیگر که در میانشان عباد شایستۀ حق وجود دارد،

با زن و بچّۀ خود در عین آبروداری و داشتن کار و کسب ضعیف، دچار رنج و

مصیبت و درد و مشقّت گرفتاری و رنج باشند.

شکر نعمت های او که از باب لطف و محبّت و عنایت و کرامت به ما ارزانی

داشته خوردن و خوراندن و عبادت و خدمت به خلق اوست و من راهی جز این

نمی روم و برنامه ای جز این نمی خواهم، مرا عشقی جز عشق او نیست و هدفی جز

جلب رضایت و عنایت او ندارم، من در وفاداری نسبت به او و اهداف پاکش

استقامت می ورزم و از توفیق چنین زندگی دلشادم:

دل خاک سر کوی وفا شد چه بجا شد سر در ره تیغ تو فدا شد چه بجا شد

ص:37

اشکم که دلی داشت گره بر سر مژگان در کوی تو از دیده جدا شد چه بجا شد

چون سایه به خاک قدمت جبهۀ ما را یک سجده به صد شکر ادا شد چه بجا شد

این دیده که حسر تکدۀ شوق تماشاست ای خوش نگهان جای شما شد چه بجا شد

بیدل هوس نشأه آوارگیی داشت چون اشک کنون بی سر و پا شد چه بجا شد

(بیدل دهلوی)

آری، ای فرزندان من، مال و ثروت و قدرت و جاه امانتی است که از جانب

دوست به ما واگذار شده تا در نافع ترین راه خرج شود. فقرا و مستمندان، مریضان و

دردمندان، بیچارگان و افتادگان، یتیمان و بینوایان همه و همه و حتّی حیوانات و

پرندگان در این مال و ثروت حقّ دارند و باید به حقّ خود برسند تا حضرت محبوب

از ما راضی شود.

چون این همه به حقّ خود رسیدند آن وقت نوبت من و شماست. این روشی

است که من از روزگار جوانی به توفیق الهی انتخاب کرده ام و تا هستم ادامه می دهم

و هیچ قدرتی نمی تواند مرا از این راه مستقیم منحرف سازد.

این را بدانید که ثروت و مال از این راه برکت پیدا می کند و از طوفان حوادث و

بلاها محفوظ می ماند و وسیلۀ جلب صلوات و رحمت حقّ شده و مقدّمهای برای

آبادی آخرت می گردد.

فرزندانم! به من مهلت دهید، می بینید که مویم سپید شده، جسمم ضعیف

گشته، قامتم به خمیدگی نشسته، امراض گوناگون به من هجوم آورده، چند صباحی

بیشتر از عمرم نمانده، پس ازمرگ من این زمین آباد و باغ پر از میوه به شما می رسد،

این شما هستید که در برابر این ارث دو راه دارید: یا مسیر مرا ادامه می دهید، یا به

راه شیطنت و پستی قدم می گذارید. اگر در مقام انفاق برآمدید خداوند عوضش را

ص:38

به شما می دهد و اگر به خیمۀ بخل و دنائت نشستید عذاب خدا که تلف شدن مال

و افتادن از چشم عنایت اوست به شما می رسد!

از این گفت و شنود، چند صباحی گذشت که پیک اجل در رسید و پیرمرد را به

جوار رحمت حقّ منتقل کرد.

ایام به سرعت سپری شد، باغ آمادۀ بهره برداری گشت و میوه های فراوان آن

نزدیک چیدن شد، فقرا و مستمندان از این که اواخر تابستان رسیده خوشحال

شدند، زیرا در انتظار چنان وقتی بودند، وقتی که با رفتن به آن باغ مشکلشان حل

می شد و نیازشان برآورده می گشت.

فرزندان پیرمرد که وارثان باغ بودند به مشورت نشستند. یکی از آنان گفت: از این

پس در این باغ برای فقرا و مستمندان حقّی نیست، ما تمام این محصول را تبدیل به

ثروت هنگفت می کنیم و برای خود وجهه و آبرو می آوریم. یکی دیگر از برادران که

در اخلاق و رفتار نزدیک به پدر بود گفت: من این تصمیم را نمی پسندم، شما تصوّر

می کنید که این کار به نفع شماست امّا بدانید که این نیت آلوده باعث از دست رفتن

باغ و مال و منال است، بیایید روش پدر را ادامه دهید تا باغ بماند و برکت حضرت

حقّ به شما نازل گردد.

در پاسخ او گفتند: دربارۀ آنچه مالک نیستی نظر مده که سخنان و موعظۀ تو در

بین ما خریدار ندارد.

برادر مؤمن به آنان گفت: برخیزید و به نماز بایستید که نماز بازدارندۀ انسان از

کارهای ناشایسته و نیت های آلوده است، ولی به سخنانش اعتنایی نکردند و به

موعظه اش گوش ندادند.

آنان تصمیم گرفتند صبح زود به باغ رفته و نیت خود را پیاده کنند، میوه ها را با

قیمت گران به خریداران دهند و نیازمندان و محرومان را در محرومیت و نیاز باقی

ص:39

گذارند.

شام خورده و به بستر راحت رفتند، در حالی که محکوم خواب سنگین بودند،

ابری صاعقه زا از جانب قادر متعال مأموریت یافت برآن باغ و تمام درختانش

صاعقه بزند و هر چه در آن چهار دیوار است از بیخ و بن بسوزاند و به نابودی کشد!!

آنان اوّل صبح به باغ آمدند، وضعی عجیب مشاهده کردند، از یکدیگر پرسیدند

باغ ما همین است؟ ما که دیروز این جا را پر از درخت پربار و آراسته به گل و ریاحین

دیدیم، شاید اشتباه آمده ایم، ولی برادر مؤمن گفت: نه، باغ شما همین است،

بیچاره ها! قبل از این که بینوایان را محروم کنید خود شما محروم شدید و کیفر بخل

و پستی خود را دیدید. آنگه خداوند بزرگ در پایان این داستان می فرماید:

کَذلِکَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ

چنین است عذاب [دنیا] و عذاب آخرت اگر معرفت و آگاهی داشتند،

بزرگ تر است.(1)

32 - حکایت سلمان و ابو درداء

سلمان فارسی به دیدن ابودرداء رفت، همسر ابو درداء را در لباسی کهنه و حالتی

دل مرده دید، از او پرسید: این چه وضعی است؟ پاسخ داد: برادرت ابودرداء دل از

دنیا برداشته و رابطه با غیر عبادت بریده. سلمان منتظر ماند تا ابودرداء از بیرون

آمد. به سلمان خوشآمد گفت و برایش غذا آورد، سلمان گفت: ابودرداء غذا

بخور، پاسخ داد: روزه ام، گفت: تو را به خدا سوگند می دهم غذا میل کن، ابودرداء

گفت: ای سلمان! تا تو غذا نخوری من نمی خورم. در هر صورت غذا خوردند، تا

ص:40


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 224/1.

شب رسید.

چون ابو درداء برای عبادت برخاست سلمان جلوی او را گرفت و گفت: ای

ابو درداء! خدا را بر تو حقّی است و جسد و اهل بیتت را نیز بر تو حقّی است، گاهی

روزه بگیر، گاهی از روزه بپرهیز، نمازت را به موقع بجای آر و از وقت خواب و

استراحت کم مکن، هر صاحب حقّی را به حقّش برسان که اوقات عزیز انسان به

همان سان که خدا و انبیا و کتب آسمانی دستور داده اند باید خرج شود، ورنه آدمی

از بسیاری از فیوضات ربّانیه محروم می ماند.

ابو درداء خدمت رسول خدا صلّی الله علیه و اله رسید و آنچه بین او و سلمان گذشته بود

تعریف کرد، رسول الهی هم آنچه سلمان به ابو درداء فرموده بود تأیید نمودند.(1)

33 - خرج کردن وقت در کلام امام باقر علیه السّلام

حضرت باقر علیه السّلام می فرماید:

امیر المؤمنین علیه السّلام نماز عشا را در مسجد کوفه خواند، سپس مردم را سه بار ندا

داد آن طور که همه شنیدند:

تجهّزوا - رحمکم اللّه - فقد نودی فیکم بالرّحیل، فما التّعرّج علی الدّنیا

بعد النّداء فیها بالرّحیل!

تجهّزوا - رحمکم اللّه - وانتقلوا بأفضل ما بحضرتکم من الزّاد وهو

التّقوی. واعلموا أنّ طریقکم إلی المعاد، وممرّکم علی الصّراط والهول

الأعظم أمامکم، وعلی طریقکم عقبه کئود و منازل مهوله مخوفه، لابدّ لکم

من الممرّ علیها والوقوف بها، فإمّا برحمه من اللّه، فنجاه من هولها

ص:41


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 248/1.

وعظیم خطرها وفظاعه منظرها وشدّه مختبرها، وإمّا بهلکه لیس بعدها

نجاه.

خداوند همۀ شما را مشمول رحمت قرار دهد، برای سفر آخرت مجهّز و مهیا

شوید که شما را به آن سرای جاودانی خوانده اند و از همۀ شما جهت سفر به

آن وادی دعوت کرده اند، پس از این دعوت توقّف و قصد اقامت شما برای

چیست؟ زندگی شما نشان می دهد که گویی به سرای دیگر خوانده نشدید.

خداوند شما را رحمت کند، آماده شوید و برترین چیزی که از زاد و توشه در

اختیار شماست و آن تقواست برای جهان دیگر همراه خود ببرید.

آگاه باشید که راه شما به سوی جهان دیگر است و عبور شما بر صراط است،

هول اعظم پیش روی شماست، منزل سخت در راهتان قرار دارد،

توقّفگاههای هولناک و وحشت زا در برابر دارید که عبور از آنها برای شما

اجباری است و از آن چاره ای ندارید، نجات شما از آن همه منازل هول انگیز

فقط و فقط در سایۀ رحمت اوست که این رحمت جز با ایمان و عمل صالح به

دست نمی آید چنانچه در غفلت به سر برید و دچار هلاکت شوید راه نجاتی

برای شما نخواهد بود!!(1)

34 - شهید دوّم و ارزش وقت

شهید دوّم شارح جلیل القدر «لمعه» از علمای بزرگ و فقهای باکرامت جهان

تشیع است. آن مرد بزرگ، در جلالت قدر و جودت فهم و خدمت به فقه ارزندۀ

شیعه، مردی کم نظیر و انسانی با برکت است.

ص:42


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 255/1.

شاگرد بزرگوارش در رسالۀ با قیمت «بغیه المرید» در توجه آن مرد بزرگ به ارزش

وقت و ادای حقّ هر صاحب حقی و این که لحظه ای از وقت او هدر نرود می نویسد:

«1 - برای ادارۀ امور خانه در اوّل شب او را می دیدم که با درازگوشی هیزم به

خانه می برد.

2 - نماز صبح را پس از عبادات شبانه در گوشۀ منزلش، در مسجد بجا می آورد.

3 - به هنگامی که بر کرسی درس می نشست و مباحثۀ علمی شروع می کرد مانند

دریا موج می زد و این نشان می داد که با پشتکاری عجیب به اندوختن مایه های

علمی در ایام جوانی، رنج و مشقّت بسیاری تحمّل کرده است.

4 - احتیاجات مادّی و معنوی خودش را خودش تأمین می کرد.

5 - هرکس و هر مهمانی بر او وارد می شد خودش به خدمت شخص وارد، اقدام

می کرد.

6 - از عجایب کارهای او این بود که وقتی قلم بر مرکّب می گذاشت تا سی سطر

می نوشت.

7 - دو هزار کتاب از او به یادگار ماند که دویست جلدش به خط شریف خودش

بود از جمله «شرح لمعه».

8 - از طریق خواب و رؤیا با عالم ملکوت ارتباط داشت.

پدر شیخ بهایی می گوید:

بر او وارد شدم وی را غرق در اندیشه دیدم، گفتم: چیست؟ فرمود: من شهید

ثانی هستم برای این که دیشب خواب دیدم سید مرتضی مهمانی دارد و تمام

علمای امامیه جمعند، من چون وارد شدم به من گفت: کنار شیخ شهید بنشین، این

ص:43

دلیل بر شهادت من است. و عاقبت هم شهید شد.»(1)

35 - سید مهدی قزوینی و ارزش وقت

حالات عجیب عالم بزرگ سید مهدی قزوینی هر انسانی را غرق حیرت می کند.

این گونه اشخاص برای تمام مردم جهان الگو، اسوه و سرمشق اند.

محدّث نوری که به گفتۀ خودش زیاد خدمت آن مرد بزرگ رسیده بود می گوید:

«این کرامات و مقامات از سید مرحوم بعید نبود، چه او علم و عمل را از عمّ

خود جناب سید باقر صاحب اسرار و خال خود جناب بحر العلوم - أعلی اللّه

مقامهم - میراث داشت.

عمّ اکرمش او را تأدیب نمود و تربیت فرمود و بر خفایا واسرار مطّلع ساخت تا

رسید به آن مقام که نرسد به حول آن افکار و دارا شد از فضایل و مناقب مقداری که

جمع نشد در غیر او از علمای ابرار.

اوّل آن که: آن مرحوم بعد از آن که هجرت کردند از نجف اشرف به حلّه و مستقر

شدند در آن جا و شروع نمودند در هدایت مردم و اظهار حق و ازهاق باطل، به

برکت دعوت آن جناب از داخل حلّه و خارج آن زیاده از صد هزار نفر از اعراب،

شیعۀ مخلص اثنا عشری شدند و شفاهی به حقیر فرمودند: چون به حلّه رفتم دیدم

شیعیان آن جا از علائم امامیه و شعار شیعه جز بردن اموات خود به نجف اشرف

چیزی ندارند و از سایر احکام و آثار عاری و بری، حتّی از تبرّای از أعداء اللّه.

به سبب هدایت او همه از صلحا و ابرار شدند و این فضیلت بزرگی است که از

خصایص اوست.

ص:44


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 257/1.

دوّم: کمالات نفسانیه و صفات انسانیه که در آن جناب بود از صبر و تقوا و رضا و

تحمّل مشقّت عبادت، سکون نفس و دوام اشتغال به ذکر خدای تعالی و هرگز در

خانۀ خود از اهل و اولاد و خدمتگزاران چیزی از حوایج نمی طلبید، مانند غذا در

ناهار و شام و قهوه و چای و قلیان.

اجابت دعوت می کرد و در ولیمه ها حاضر می شد، لکن به همراه، کتبی بر

می داشتند و در گوشۀ مجلس مشغول تألیف خود بودند، از صحبت های مجلس

ایشان را خبری نبود مگر آن که مسئله ای پرسند جواب گوید.

برنامه و عادت او در ماه رمضان چنین بود که نماز مغرب را با جماعت در مسجد

می گزارد، آنگاه نافلۀ مقرّری مغرب را در ماه رمضان که از هزار رکعت در تمام ماه

حسب قسمت به او می رسید می خواند و به خانه می آمد و افطار می کرد و

برمیگشت به مسجد به همان نحو نماز عشا را بجا می آورد و به خانه باز می گشت،

مردم در آن جا جمع می شدند، اوّل قاری خوش صدایی آیاتی از قرآن که تعلّق

داشت به وعظ و زجر و تهدید و تخویف می خواند به نحوی که قلوب قاسیه را نرم

و چشم های خشک شده را تر می کرد، آنگاه دیگری به همان نسق خطبه ای از

«نهج البلاغه» می خواند، آنگاه سیّمی قرائت می کرد مصایب أبی عبد اللّه

الحسین علیه السّلام را، آنگاه یکی از صلحا مشغول خواندن ادعیۀ ماه مبارک می شد و

دیگران متابعت می کردند، تا وقت خوردن سحر، پس هر یک به منزل خود

می رفت. بالجمله، در مراقبت و مواظبت اوقات و تمام نوافل و سنن و قرائت با

آن که در سنّ به غایت پیری رسیده بود آیت و حجّتی بود در عصر خود.

سوّم: تصانیف رائقۀ بسیاری در فقه و اصول و توحید و امامت و کلام و غیر اینها

که یکی از آنها کتابی است در اثبات این که فرقۀ ناجیه شیعه است که از کتب نفیسه

ص:45

است، طوبی له و حسن مآب.»(1)

36 - حکایتی از استاد الهی قمشه ای

خداوند رحمت کند استاد بزرگ و عارفم مرحوم الهی قشمه ای را، می فرمودند:

تمام دواوین شعرا فدای چهار دیوان:

حافظ - سعدی - مثنوی - بابا طاهر!

و همۀ دیوان بابا طاهر فدای این یک رباعی:

خوشا آنان که اللّه یارشان بی به حمد وقل هو اللّه کارشان بی

خوشا آنان که دائم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بی

(بابا طاهر)

و نیز آن عارف عاشق می فرمودند:

ایامی که در خراسان با بودن اساتیدی بزرگ و حکمایی سترگ و فقیهانی عظیم

القدر مشغول تحصیل بودم، ناگهان دلم حال و هوای وطن و شهر و دیار کرد، در

صحن مطهّر حضرت رضا علیه السّلام به گوش جان و گوش سر شنیدم هاتفی خواند:

خوشا آنان که اللّه یارشان بی توکّلت علی اللّه کارشان بی

دلم از حال و هوای وطن با شنیدن آن آوای ملکوتی بیرون آمد و سراسر متوجّه

درس و بحث شد.

آری، اگر نعمت مقام و نعمت مال و نعمت علم و نعمت آبرو و خلاصه هر

نعمتی در همان جایی که خداوند فرموده خرج شود، نه یک ثانیه عمر تلف می شود

ص:46


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 258/1.

و نه آدمی نسبت به دیگران منبع ظلم و شرّ می شود و نه به عذاب حقّ مبتلا

می گردد و نه از رضای حقّ و بهشت الهی محروم می گردد.(1)

37 - نصیحتی از شقیق بلخی

شقیق بلخی به هارون گفت:

حکومت، دربانی جهنّم است، گفت: چگونه؟ گفت: بیت المال را در اختیارت

گذارده اند تا به مستمندان و فقرا و مستضعفان برسی تا بر اثر فقر دچار معصیت

نشوند و مستحقّ عذاب. شمشیر و اسلحه به دستت داده اند تا با دشمنان خدا

بجنگی، مبادا که بر مسلمین هجوم کرده فرهنگ آنان را به نابودی بکشند و اهل

جهنّم شوند. تازیانه در اختیارت آمده تا حدود خدا را جاری کنی محض این که

جامعه دچار فساد نشود. اگر این امور را مراعات نکنی و مسلمانان دچار عذاب فردا

شوند به تلافی این برنامه خود تو به جهنّم خواهی رفت و به اندازۀ آنان که بر

سرشان حاکم بودی به عذاب دچار خواهی شد!

بر هر مکلّفی لازم است قرآن مجید را با تدبّر و تفکّر و روایات را با توجّه و تعقّل

مطالعه کند ورنه از ثمرات آیات و روایات محروم مانده و چیزی از این سفرۀ گستردۀ

الهی نصیبش نخواهد شد. تدبّر در آیات و روایاتی که مسئلۀ مرگ و برزخ و ملک

الموت و قیامت و حساب و کتاب و ثواب و عقاب را مطرح کرده اند انسان را به

اصلاح ظاهر و باطن واداشته و به کنترل عقل و نفس و قلب و چشم وگوش و زبان و

دست و شکم و شهوت و پا موفّق می کند.(2)

ص:47


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 283/1.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 284/1.

38 - مکاشفه ای در وضع برزخ

شهید مطهّری در کتاب پر قیمت «عدل الهی» از استادش مرحوم حاج میرزا علی

آقا شیرازی که فقیهی بزرگوار بود، نقل می کند:

روزی در درس «نهج البلاغه» که در اصفهان درسی کم نظیر بود در حالی که به

شدّت می گریست فرمود: شب گذشته در مکاشفه ای وضع بر زخم را اینچنین دیدم:

پس از مرگ، مردم و خانواده ام مرا تا کنار قبر بدرقه کردند، به وقت دفن سگ

سیاهی را دیدم با من وارد قبر شد، هر چه فریاد کردم کسی توجّه نکرد، وقتی قبر

پوشیده شد و همه رفتند در وحشت قرار گرفتم، ناگهان نوری خیره کننده قبرم را

روشن کرد، بسیار خوشحال شدم، آن سگ هم به حالت فرار قبر مرا ترک کرد. از آن

نور پرسیدم: کیستی که وحشتم را بردی و از برکت تو آن سگ مرا رها کرد؟ فرمود:

من حسین بن علی علیه السّلام هستم تا قیامت آرام باش. آن سگ بعضی از خویها واعمال

بد بودکه البتّه تسلّطی نداشت!

وهو ینادی یا أهلی و یا ولدی لا تلعبنّ بکم الدّنیا کما لعبت بی، فجمعت

المال من حلّه وغیر حلّه ثمّ خلّفته لغیری، فالمهنأ له و التّبعه علیّ،

فاحذروا مثل ما حلّ بی.

رسول اکرم صلّی الله علیه اله فرمود: روح متوفّی پس از مرگ ندا می دهد: ای خانواده و

فرزندان من، مراقب باشید دنیا شماها را به بازی نگیرد، همانطورکه مرا به

بازی گرفت و اغفالم کرد، اموالی از حلال و حرام جمع کردم و آن را برای

ورّاث گذاشتم، هم اکنون آسایش و رفاهم برای آنان است و تبعات و عوارض

ص:48

ناراحت کننده اش برای من، حذر کنید از و بالی که مرا دامنگیر شده است!(1)

39 - داستانی عبرت آموز از سلمان

سلمان فارسی از طرف حضرت مولی الموحّدین امیرالمؤمنین علیه السّلام فرماندار

مدائن بود.

اصبغ بن نباته می گوید:

من در مدائن با سلمان بودم و بسیار به ملاقاتش می رفتم، یک روز به دیدنش

رفتم در حالی که مریض بود، همان مرضی که منجر به مرگش شد، پیوسته از او

عیادت می کردم، رفته رفته مرضش شدّت گرفت و به مرگ خود یقین نمود، روزی

متوجّه من شد و گفت: ای اصبغ! با رسول خدا صلّی الله علیه و اله قراری داشتم: او به من فرموده

بود موقعی که مرگت نزدیک می شود میتی با تو سخن می گوید، میل دارم بدانم آیا

مرگم نزدیک شده یا نه.

اصبغ می گوید: به او گفتم: هر امری دارید بفرمایید اجرا کنم.

فرمود: هم اکنون می روی و برای من تابوتی می آوری و همان زیراندازی که به

طور معمول در تابوت برای مردگان فرش می کنند در آن می گسترانی، سپس مرا با

چهار نفر به قبرستان می بری!!

اصبغ اطاعت کرد، سریع از جا برخاست و از پس انجام دستور سلمان رفت،

پس از ساعتی برگشت و تمام خواسته ها را اعلام کرد مهیاست. طبق دستور، سلمان

را به قبرستان بردند و تابوت را به زمین گذاردند، گفت: مرا متوجّه قبله کنید، رو به

قبله اش نمودند، آنگاه با صدای بلند گفت:

ص:49


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 298/1.

السلام علیکم یا أهل عرصه البلاء، السلام علیکم یا محتجبین عن الدّنیا!

سلام بر شما ای ساکنان وادی ابتلا! سلام بر شما ای روپوشیدگان از دنیا!

جوابی نشنید، دوباره به آنها سلام کرد و گفت: شما را به خداوند بزرگ و پیامبر

کریم می خوانم که یک نفر از شما مرا پاسخ گوید، من سلمان فارسی صحابی پیامبرم

و او به من فرموده بود وقتی مرگت نزدیک شود مرده ای با تو سخن می گوید،

می خواهم بدانم اجلم رسیده یا نه؟

سلمان از روح مرده ای پاسخ گرفت، جواب سلامش را داد و گفت: سخنانت را

می شنویم هر چه می خواهی سؤال کن.

سلمان پرسید، آیا از اهل بهشتی یا دوزخ؟ گفت: از کسانی هستم که خداوند مرا

مشمول عفو و رحمت خود قرار داده و بهشتی هستم.

سلمان دربارۀ چگونگی مرگش و همجنان از اوضاع و احوال بعد از مرگش

سؤالاتی نمود و یک به یک را جواب گرفت، پس از پایان گفتگو به دستور سلمان از

تابوتش بیرون آوردند و روی زمینش گذاردند، آنگاه متوجّه حضرت حقّ شد و

گفت:

ای آن که خزائن هر چیز به دست قدرت اوست و برگشت همه به سوی او و

اوست که افراد را از بلا و عذاب مصون می دارد و کسی قادر نیست مانع عذاب وی

شود، به تو ایمان آوردم و از پیامبرت پیروی نمودم و کتاب مقدّست را تصدیق

کردم، هم اکنون وعده ای که داده ای فرا رسیده است، ای آن که خلف وعده

نمی کنی، روح مرا بگیر و به رحمتت ملحق فرما و در خانۀ فضل و کرمت فرود آر،

سپس شهادتین را به زبان جاری کرد و جان به جان آفرین تسلیم نمود.(1)

ص:50


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 299/1.

40 - داستانی عجیب از برزخ مردگان

چند سال قبل در یکی از شهرهای ایران مرد شریف و با ایمانی زندگی می کرد.

فرزند اکبر و ارشد او همانند پدر بزرگوارش از پاکی و تقوا برخوردار بود. پدر و پسر

از نظر مالی ضعیف بودند و هر دو در یک خانۀ متوسّطی زندگی می کردند. برای

آن که آبرو و احترامشان محفوظ باشد و به مردم اظهار احتیاج نکنند تا جائی که

ممکن بود در مصارف مالی صرفه جویی می نمودند. از جمله موارد صرفه جویی آنها

این بود که آب لوله کشی شهر را فقط برای نوشیدن و تهیۀ غذا مصرف می نمودند و

برای شستشوی لباس، پر کردن حوض و مشروب ساختن چند درختی که در منزل

داشتند از آب چاه استفاده می کردند.

روی چاه، اطاق کوچکی ساخته بودند که چاه را از فضولات خارج مصون دارد،

به علاوه برای کسی که می خواهد از چاه آب بکشد سرپناه باشد تا در زمستان و

تابستان او را از سرما و گرما و برف و باران محافظت نماید. این پدر و پسر برای

کشیدن آب از چاه کارگر نمی آوردند و خودشان به طور تناوب این وظیفه را انجام

می دادند.

روزی پدر و پسر با هم گفتگو کردند که کاهگل سقف اطاقک روی چاه تبله کرده

و ممکن است ناگهان از سقف جدا شود یا در چاه بریزد یا بر سر کسی که از چاه آب

می کشد فرود آید و باید آنرا تعمیر کنیم و چون برای آوردن بنّا و کارگر تمکّن مالی

نداشتند با هم قرار گذاشتند در یکی از روزهای تعطیل با کمک یکدیگر کاهگل تبله

شده را از سقف جدا کنند، آنگاه گل ساخته سقف را تعمیر نمایند.

روز موعود فرا رسید، سر چاه را با تخته و گلیم پوشاندند، کاهگل ها را از سقف

کندند و در صحن خانه گل ساختند، پدر به جای بنّا داخل اتاقک ایستاد و پسر به

ص:51

جای کارگر به پدر گل می داد تا کار تعمیر سقف پایان پذیرفت. ساعت آخر روز، پدر

متوجّه شد که انگشترش در انگشت نیست، تصوّر کرد موقع شستن دست کنار

حوض جا گذاشته است، آمد با دقّت گشت ولی آن را نیافت. دو روز هر نقطه ای را

که احتمال می داد انگشتر آن جا باشد جستجو نمود و نیافت. از گم شدن انگشتر

سخت متأثّر شد و از این که آنرا بیابد مأیوس گردید تا مدّتی با اهل خانه از گم شدن

انگشتر، سخن می گفت و افسوس می خورد. پس ازگذشت چندین سال از تعمیر

سقف وگم شدن انگشتر آن پدر بزرگوار بر اثر سکتۀ قلبی از دنیا رفت.

پسر با ایمان گفت: مدّتی از مرگ پدرم گذشته بود، شبی او را در خواب دیدم،

می دانستم مرده، نزدیک من آمد، پس از سلام و علیک به من گفت،: فرزندم! من به

فلانی پانصد تومان بدهکارم، مرا نجات بده و از گرفتاری خلاصم کن. پسر بیدار

شد، این خواب را با بی تفاوتی تلقّی نمود و اقدامی نکرد. پس از چندی دوباره به

خواب پسر آمد و خواستۀ خود را تکرار نمود و از پسرگله کرد که چرا به گفته ام

ترتیب اثری ندادی. پسر که در عالم رؤیا می دانست پدرش مرده است به او گفت:

برای آن که مطمئن شوم این تو هستی که با من سخن می گوئی، یک علامت برای من

بگو. پدر گفت: یاد داری چند سال قبل سقف اتاقک روی چاه را کاهگل کردیم پس

از آن انگشترم مفقود شد و هر قدر تفحّص کردیم نیافتیم؟ گفت: آری، به یاد دارم،

گفت: پس از آن که آدمی می میرد بسیاری از مسائل ناشناخته و مجهول برای او

روشن می شود، من بعد از مرگ فهمیدم انگشترم لای کاهگل های سقف اتاقک

مانده است، چون موقع کار ماله در دست چپم بود و کاهگل را به دست راست

می گرفتم، در یکی از دفعات که به من گل دادی وقتی خواستم آنرا با ماله از کف

دستم جدا کنم و به سقف بزنم انگشترم با فشار لب ماله از انگشتم بیرون آمده و با

گل ها، آنرا به سقف زده ام و در آن موقع متوجّه خارج شدن انگشتر نشده بودم،

ص:52

برای آن که مطمئن شوی این منم که با تو سخن می گویم هر چه زودتر کاهگل ها را از

سقف جدا کن و آنها را نرم کن انگشترم را می یابی!

پسر بدون این که خواب را برای کسی بگوید صبح همان شب در اوّلین فرصت

اقدام نمود، می گوید: روی چاه را پوشانده، کاهگل ها را از سقف جدا کردم، در

حیاط منزل روی هم انباشتم، سپس آنها را نرم کرده و انگشتر را یافتم!

مبلغی که پدرم در خواب گفته بود آماده نمودم به بازار آمدم و نزد مردی که پدرم

گفته بود رفتم، پس از سلام و احوال پرسی سؤال کردم، آیا شما از مرحوم پدرم

طلبی دارید؟ صاحب مغازه گفت: برای چه می پرسی؟

گفتم: می خواهم بدانم، صاحب مغازه گفت: پانصد تومان طلب دارم، سؤال

کردم: پدر من چگونه به شما مقروض شد؟ جواب داد: روزی به حجرۀ من آمد و

پانصد تومان از من قرض خواست، من مبلغ را به او دادم بدون آن که از وی سفته و

یا لااقل یادداشتی بگیرم، رفت، طولی نکشید که بر اثر سکتۀ قلبی از دنیا رفت! پسر

گفت: چرا برای وصول طلبت مراجعه نکردی؟ جواب داد: سندی در دست

نداشتم و شایسته ندیدم مراجعه کنم، زیرا ممکن بود گفته ام مورد قبول واقع نشود.

پسر متوفی مبلغ را به صاحب مغازه داد و جریان امر را برای او نقل کرد!(1)

41 - خاطرۀ مؤلّف دربارۀ برزخ مردگان

این فقیر الی اللّه و تهیدست بی نوا، در سال 1345 شمسی، شب چهارشنبه ای از

مسجد جمکران قم همراه با یکی از دوستانم که در محبّت اهل بیت علیهم السّلام آتشی

شعله ور در قلب داشت نزدیک ساعت دوازده شب وارد شهر قم شدم، شهر

ص:53


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 301/1.

همچون وادی خاموشان بود، رفت و آمد در آن جریان نداشت، همراه دوستم

منتظر تاکسی شدیم تا به خانه ام نزدیک مدرسۀ آیت اللّه العظمی حجّت بروم.

از اتّفاق یک تاکسی رسید، چهرۀ راننده با اکثر رانندگان فرق می کرد، نور عبادت

از آن قیافه ساطع بود. هر دو سوار شدیم، پرسید: مقصد کجاست؟ دوستم گفت:

قبرستان. او هم ما را به وادی السّلام قم برد و گفت: من با شبگردان وادی دوستم،

صبر کنید در بزنم تا با هم وارد قبرستان شویم. در زد، شبگرد قبرستان درب را باز

کرد، با تاکسی وارد قبرستان شدیم و هر یک به سر قبری خالی رفته و به تفکّر و

اندیشه در اوضاع خود پس از ورود به قبر پرداختیم.

در این بین، عبا به دوشی در تاریکی قبرستان از کنار ما سه نفر عبور کرد. رانندۀ

تاکسی او را شناخت، وی را صدا کرد و گفت: تو مردی الهی هستی و از ابتدای

ساخته شدن این قبرستان این جا بودی، هم ناظر اموری، هم شبگرد بعضی از

شب ها و هم برای بعضی از اموات از طرف بازماندگانشان جهت فاتحه و قرآن در

استخدامی، اسراری از این قبرستان و اموات آن اگر نزد تو هست جهت عبرتگیری

و پند آموزی برای ما بیان کن!

پاسخ داد: از این قبرستان مسائلی بسیار مهم دارم که یک بخش آنرا برای شما

حکایت می کنم:

روزی از شهر همدان میتی به این قبرستان آوردند. از افراد دنبال جنازه، فهمیده

می شد که متوفّی مردی مؤمن و با اخلاص و شخص متدین و مطیع حضرت ربّ -

جلّ و علا - بوده. چون وی را دفن کردند فرزندانش مرا صدا زدند و به من گفتند:

حاضری در هر بعد از ظهر پنجشنبه به عنوان شب جمعه چند سوره قرآن برای پدر

ما بخوانی و این برنامه را تا زمانی معین ادامه دهی؟ و ما هم حق الزحمۀ تو را هر ماه

که می آییم تقدیم می کنیم. پاسخم مثبت بود. چند ماه مطابق خواسته فرزندانش به

ص:54

وقت شب جمعه کنار قبر می آمدم و برای متوفّی سوره های تعیین شده را

می خواندم. یک روز پنجشنبه در منزل کارگر داشتم نرسیدم به قبرستان بروم، فردای

آن روز که جمعه بود سر قبر میت رفته و وظیفۀ خود را انجام دادم، ولی هفتۀ بعد

فرزندان آن مرد به قم آمدند و به من گفتند: شب جمعه پدر خود را در عالم رؤیا

دیدم، از شما به خاطر خالی گذاشتن سفره اش از مائدۀ الهی گلایه داشت، من

داستان آن روز را بیان کرده و از آنان عذرخواهی کردم!(1)

42 - کرامت هایی از محدّث قمی

مرحوم حاج شیخ عباس قمّی، دانشمند و محدّث بزرگ که قریب پنجاه جلد

کتاب بسیار مفید و خداپسندانه دارد و از اوتاد و عبّاد و زهّاد روزگار و از اولیای

خداست، داستان های شگفتی در زندگی دارد، من قسمتی از این حقایق را از فرزند

بزرگوارش حاج میرزا علی آقا محدّث که قریب به ده سال در همسایگی او بودم

شنیدم:

می فرمود: پدر بزرگوارم در نجف اشرف بر اثر کثرت عبادت و تألیف به مرض

سختی دچار شد، معالجات اطبّا در او مؤثّر نیفتاد، یک روز در حالی که ناله می کرد

به مادرم فرمود: همسر مهربانم مقداری آب در قوری با یک ظرف برای من بیاور.

قوری آب و ظرف را کنارش گذاشت، گفت: مرا بلند کنید، زیر بغل او را گرفته در

بستر نشاندیم، گفت: پنجاه سال است با این انگشتان قال اللّه وقال الصادق و قال

الباقر نوشته ام، باید این انگشتان دارای اثر معنوی باشد اگر نباشد فقط به درد قطع

شدن می خورد، آنگاه انگشتان خود را روی ظرف گرفت و از قوری به روی

ص:55


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 303/1.

انگشتانش آب ریخت و آن آب را نوشید، پس از چند ساعت شفای کامل یافت!

و نیز آن مرحوم می گفت:

پدرم مرحوم محدّث قمّی دچار چشم درد سختی شد، اطبّای عراق از علاجش

عاجز شدند، روزی به مادرم گفت: کتاب شریف «اصول کافی» را نزد من بیاور، مادر

کتاب را به دست پدر داد، پدر گفت: این کتاب منبع واقعیات الهیه و سراسر حکمت

و هدایت و نور است و شفای هر درد، نویسندۀ آن مرحوم کلینی از معتبرترین افراد

روزگار است، نمی شود کتاب او بی اثر باشد، کتاب را یکی دوبار به چشم خود

کشید، یکی دو ساعت بعد، از آن درد چشم خلاص شد.

بازآن مرحوم نقل می کرد:

من بنا به توصیۀ پدرم اهل منبر و وعظ و خطابه شدم، بنا شد در مجلسی در شهر

قم ده شب منبر بروم، قمیون از منبرم هم به خاطر زیبایی و شیوایی کلام و هم محض

این که فرزند محدّث قمّی هستم از من استقبال شایانی کردند. شبی حدیثی را مورد

بحث قرار دادم، آقایی از علما به نام حاج شیخ مهدی پایین شهری از وسط مجلس

فریاد زد: آقای میرزا علی محدّث، این حدیث کجاست؟ گفتم: جای آنرا نمی دانم

در چه کتابی است، من این حدیث را از زبان بزرگان دین شنیده ام، فریاد زد: دیگر از

شنیده ها روی منبر مگو، سعی کن احادیث را در متون اسلامی ببینی سپس نقل

کنی.

عمل او به من بسیار سنگین آمد، برایم خیلی تلخ بود، دنبالۀ منبر را به دلسردی

و کسالت طی کرده و با تصمیم بر این که از برنامه ام دست بردارم به خانه آمدم. نیمه

شب در عالم رؤیا به محضر مبارک پدرم رسیدم، با تبسّم و انبساط به من گفت:

فرزندم از تصمیمی که گرفته ای صرف نظر کن، زیرا تبلیغ عملی بسیار مهم و امری

فوق العاده پر ارزش است، این کاری است که بر عهدۀ انبیای الهی بود، در ضمن

ص:56

حدیثی که مورد اشکال آقای شیخ مهدی پایین شهری بود در فلان کتاب حدیث در

صفحۀ چند است، فردا شب دوباره حدیث را بخوان و به مدرک آن اشاره کن تا

ایراد شیخ برطرف گردد!

حاج میرزا علی آقا می فرمودند:

وقتی پدرم مرحوم محدّث قمّی در کنار مرقد حضرت مولی الموحّدین، امام

عارفان، اسوۀ مشتاقان حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام از دنیا رفت، همراه با علمای

نجف و جمعیت بسیار زیادی آن مرد محترم را در کنار استادش حاج میرزا حسین

نوری به خاک سپرده و به منزل برگشتیم، تا نیمه شب رفت و آمد ادامه داشت، پس

از آن برای استراحت به بستر رفته لحظاتی نگذشته بود که در عالم خواب پدر را با

انبساطی عجیب زیارت کردم، عرضه داشتم: پدرجان در چه حالی هستید؟ فرمود:

از لحظه ای که وارد برزخ شدم تا الآن سه بار به محضر مقدّس حضرت سید

الشهداء علیه السّلام مشرّف شده و مهمان آن جناب شدم!(1)

43 - دیدار آقا سید جمال الدّین گلپایگانی با برزخ و برزخیان

آن جناب می فرمودند:

یک روز هوا گرم بود، برای فاتحۀ اهل قبور به وادی السّلام نجف رفتم، برای فرار

از گرما به زیر طاقی که بر سر قبری زده بودند نشستم، عمامه را برداشته و عبا را کنار

زدم که قدری استراحت کنم، در این حال دیدم جماعتی از مردگان با لباس های پاره

و مندرس و وضعی بسیار کثیف به سوی من آمدند و از من طلب شفاعت کردند که

وضع ما بد است، تو از خدا بخواه ما را عفو کند! من به آنان پرخاش کردم و گفتم: هر

ص:57


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 305/1.

چه در دنیا به شما گفتند گوش نکردید و حالا که کار از کار گذشته طلب عفو

می کنید؟ بروید ای مستکبران!

ایشان فرمودند: این مردگان شیوخی بودند از عرب که در دنیا مستکبرانه زندگی

می نمودند و قبورشان دراطراف همان قبری بود که من بر روی آن نشسته بودم.

پیامبر عزیز اسلام صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

دو ملک اسود رو و ازرق چشم در قبر بر بالین میت حاضر می شوند، به یکی

گفته می شود منکر و دیگری نکیر، به صاحب قبر می گویند: دربارۀ رسول

خدا چه نظری داری؟ اگر میت مؤمن باشد می گوید: پیامبر عبد خدا و رسول

اوست، من به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر شهادت می دهم. دو ملک

می گویند: می دانستیم جواب تو همین است. سپس برزخ او را هفتاد ذرع در

هفتاد ذرع وسعت می دهند و آن محل را چون روز روشن به نور حقّ

می نمایند، سپس به او می گویند: بخواب، خواب راحت. می گویند: بگذارید

بروم و به اهلم، وضع خود را خبر دهم، می گویند: نه، بخواب، همانند خواب

عروس که بیدار نشود مگر به واسطۀ عزیزترین فردش. می خوابد تا خداوند

او را وارد قیامت کند.

امّا اگر میت اهل نفاق باشد و با دین و ایمان سروکارش نبوده، وقتی دربارۀ

پیامبر می پرسند می گوید: نمی دانم، چیزهای از مردم شنیدم و همان شنیده ها

را می گفت. می گویند: جوابت را می دانستیم. سپس به خانۀ برزخی می گویند:

بر او تنگ شو، چنان تنگ می شود که جانبی به جانب دیگر نزدیک می گردد؛

به طور دائمی به آن عذاب برزخی دچار است تا وارد محشر شود!(1)

ص:58


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 307/1.

44 - شرط قبولی توحید

در حدیثی بسیار مهم، ابو سعید خدری می گوید:

روزی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نشسته بود و تنی چند از یارانش از جمله حضرت علیّ بن

ابیطالب علیه السّلام گرد او بودند، حضرت فرمود: هرکس لا إله إلاّ اللّه گوید وارد بهشت

می شود، پس دو تن از یاران گفتند: ما می گوئیم: لا إله إلاّ اللّه، پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

همانا لا إله إلاّ اللّه از این شخص - اشاره به حضرت مولا - و شیعیان قبول می شود،

بازآن دو تن تکرار کرده گفتند: ما نیز می گوئیم، پیامبر دست بر سر علی گذارد آنگاه

به آن دو نفر گفت: علامت پیروی از او این است که: بیعت او را نشکنید و در مسند و

مقام او ننشینید، سخنش را تکذیب نکنید.(1)

45 - فرمانبرداری و جلب رضایت حق از راه حمد

حمّاد بن عثمان گوید: امام صادق علیه السّلام از مسجد بیرون آمد، مرکب ایشان گم

شده بود، فرمودند:

اگر خدا آن را به من بازگرداند، حق شکرش را می گزارم، چیزی نگذشت که

آن را آوردند. امام فرمود: «الحمد للّه» شخصی عرض کرد: قربانت گردم،

مگر نفرمودی حق شکر خدا را می گذارم؟ فرمودند: مگر نشنیدی؟ گفتم:

«الحمد للّه».(2)

ص:59


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 316/1.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 72/2.

46 - سرگذشت پر آشوب

اشاره

تیتر بالا عنوانی است از صاحب کتاب پر قیمت و علمی «أنیس الأعلام» تألیف

مرحوم حجه الإسلام محمّد صادق فخر الإسلام که سال ها از مهم ترین قسّیسین

مسیحی بوده و در یک برخورد نورانی به شرف مکتب سعادتبخش اسلام مشرّف

شد و در صراط مستقیم الهی قرار گرفت و در این راه صدمات فراوانی را تحمّل

نمود.

آن مرد بزرگ پس از آن عنوان و تیتر می نویسد:

«مؤلّف این کتاب أبا عن جدّ از عظمای قسّیسین نصاری بود و ولادتش در

کلیسای ارومیه واقع گردیده است و در نزد عظمای قسّیسین و علما و معلّمان

نصاری در ایام جاهلیت تحصیل نموده از آن جمله:

رآبی یوحنّای کبیر و قسّیس یوحنّای جان و رآبی عاژ و غیر ایشان از معلّمان و

معلّمات فرقۀ پروتستنت و از معلّمین فرقۀ کاتلک رآبّی تالو و قسّیس کورکز و غیر

ایشان از معلّمین و معلّمات و تارکات الدّنیا که در سنّ دوازده سالگی از تحصیل علم

تورات و انجیل و سایر علوم نصرانیت فارغ التحصیل و علما به مرتبۀ قسّیسیت

رسیده و در اواخر ایام تحصیل بعد از دوازده سالگی خواستم عقاید ملل و مذاهب

مختلفۀ نصاری را تحصیل نموده باشم، بعد از تجسّس بسیار و زحمات فوق العاده و

ضرب در بلدان، خدمت یکی از قسّیسین عظام بلکه مطران والامقام از فرقۀ کاتلک

رسیده که بسیار صاحب قدر و منزلت و شأن و مرتبت بودند و اشتهار تمام در

مراتب علم و زهد و تقوا در میان اهل ملّت خود داشت و فرقۀ کاتلک از دور و

نزدیک از ملوک و سلاطین و اعیان و اشراف و رعیت، سؤالات دینیۀ خود را از

قسّیس مزبور می نمودند و به مصاحبت سؤالات هدایای نفیسۀ بسیار ارزنده از نقد

ص:60

و جنس از برای قسّیس مذکور ارسال می داشتند، میل و رغبت می نمودند در تبرّک

از او و قبول او هدایای ایشان را و از این جهت تشرّف می نمودند و من اصول و

عقاید ملل و مذاهب مختلفۀ نصرانیت و احکام فروع ایشان را از محضر او استفاده

می نمودم، وغیر از حقیر تلامذۀ کثیرۀ دیگر نیز داشت.

هر روز در مجلس درس او قریب به چهارصد و یا پانصد نفر حضور بهم

می رسانیدند و از دختران کلیسا که تارکات الدّنیا بودند و نذر عدم تزویج نموده

بودند و در کلیسا معتکف بودند، جمعیت کثیری در مجلس درس ازدحام

می نمودند و اینها را به اصطلاح نصارای «ربّانتا» می گویند.

ولکن از میان جمیع تلامذه، با این حقیر الفت و محبّت مخصوصی داشتند و

مفاتیح مسکن و خزاین مأکل و مشرب خود را به حقیر سپرده بودند و استثنا نکرده

بود مگر یک مفتاح خانۀ کوچکی را که به منزلۀ صندوق خانه بود و حقیر خیال

می نمودم که آن جا خزانۀ اموال قسّیس است و از این جهت با خود می گفتم قسّیس

از اهل دنیاست و پیش خود می گفتم:

ترک الدّنیا للدّنیا.

دنیا را ترک کرد به خاطر دنیا.

محمد صلّی اللّه علیه و اله در اناجیل اربعه

و اظهار زهدش به جهت تحصیل زخاریف دنیاست. پس مدّتی در ملازمت

قسّیس به نحو مذکور مشغول تحصیل عقاید مختلفۀ ملل و مذاهب نصاری بودیم تا

این که سنّ حقیر به هفده و هجده رسید. در این بین روزی قسّیس را عارضه رو داد

مریض شده و از مجلس درس تخلّف نمود، به حقیر گفت: ای فرزند روحانی!

ص:61

تلامذه را بگوی که من امروز حالت تدریس ندارم.

حقیر از نزد قسّیس بیرون آمدم و دیدم تلامذه مذاکرۀ مسائل علوم می نمایند،

بالمآل صحبت ایشان منتهی شد به معنی لفظ: «فارقلیطا» در سریانی «پیرکلوطوس»

در یونانی که یوحنّا صاحب انجیل چهارم، آمدن او را در باب 13 و 15 و 16 از

جانب عیسی علیه السّلام نقل نموده است که آن جناب فرمودند: بعد از من «فارقلیطا»

خواهد آمد.

متن آیۀ انجیل یوحنّا به زبان اصلی چنین است:

انّی همز ملی عمو خون کت لکسکو خون یون این هو پار قلیطار وخار

قدس هوبت شار ربّبی شمّی هوبت قلپ لوخون کل مندی وهوبت متخر

و خون کل مندی دمرون الوخون.

این حرف ها را با شما گفته ام وقتی که با شما بودم، لیکن فار قلیطای روح حق

نصیحت کننده است و شما را به سوی حق می خواند که پدر، او را به اسم من

می فرستد «مرا صدیق می کند» و هر چیز را به شما یاد خواهد داد و هر آنچه

را گفته ام به یاد شما خواهد آورد.

پس گفتگوی ایشان در این باب، بزرگ و جدال ایشان به طول انجامید، صداها

بلند و خشن شد و هرکسی در این باب رأی علیحده داشت و بدون تحصیل فایده

از این مسأله منصرف گردیده و متفرّق گشتند.

پس حقیر نیز نزد قسّیس مراجعت نمودم، قسّیس گفت: ای فرزند روحانی!

امروز در غیبت من چه مباحثه و گفتگو می داشتند؟ حقیر اختلاف قوم را در معنی

لفظ «فارقلیطا» از برای او تقریر و بیان نمودم و اقوال هر یک از تلامذه را در این باب

شرح دادم، از من پرسید که قول شما در این باب چه بود؟ حقیر گفتم: مختار فلان

ص:62

مفسّر و قاضی را اختیار کردم، قسّیس گفت: تقصیر نکرده ای لکن حقّ واقع خلاف

همۀ این اقوال است؛ زیرا که معنی و تفسیر این اسم شریف را در این زمان به نحو

حقیقت نمی دانند مگر راسخان در علم، از آنها نیز اندک.

پس حقیر خود را به قدم های شیخ مدرّس انداخته و گفتم: ای پدر روحانی! تو از

همه کس بهتر می دانی که این حقیر از بدایت عمر تاکنون در تحصیل علم کمال

انقطاع (امید) و سعی را دارم و کمال تعصّب و تدین را در نصرانیت دارم، به جز در

اوقات صلاه و وعظ، تعطیلی از تحصیل و مطالعه ندارم، پس چه می شود اگر شما

احسانی نمایید و معنی این اسم شریف را بیان فرمایید؟!

شیخ مدرّس به شدّت گریست بعد گفت: ای فرزند روحانی! و اللّه تو اعزّ ناسی

در نزد من و من هیچ چیز را از شما مضایقه ندارم، اگر چه در تحصیل معنی این اسم

شریف، فایدۀ بزرگی است و لیکن به مجرّد انتشار معنی این اسم متابعان مسیح، من

و تو را خواهند کشت! مگر این که عهد نمایی در حال حیات و ممات من این معنی

را اظهار نکنی، یعنی اسم مرا نبری، زیرا که موجب صدمۀ کلّی است در حال حیات

از برای من و بعد از ممات از برای اقارب و تابعان من، و دور نیست که اگر بدانند این

معنی از من بروز کرده است قبر مرا بشکافند مرا آتش بزنند!!

پس این حقیر قسم یاد نمودم که و اللّه العلیّ العظیم، به خدای قاهر، غالب،

مهلک، مدرک، منتقم و به حقّ انجیل و عیسی و مریم و به حقّ تمامی انبیا و صلحا و

به حقّ جمیع کتاب های منزله از جانب خدا و به حقّ قدّیسین و قدّیسات، من هرگز

افشای راز شما را نخواهم کرد، نه در حال حیات و نه بعد از ممات. پس از اطمینان

گفت:

ای فرزند روحانی! این اسم از اسمای مبارکۀ پیغمبر مسلمین می باشد یعنی به

معنی احمد و محمّد است. پس مفتاح آن خانۀ کوچک سابق الذّکر را به من داد و

ص:63

گفت: در فلان صندوق را باز کن، فلان و فلان کتاب را نزد من بیاور. حقیر چنین کردم

و کتاب ها را نزد ایشان آوردم، این دو کتاب به خطّ یونانی و سریانی قبل از ظهور

حضرت ختمی مرتبت با قلم بر پوست نوشته شده بود و در دو کتاب مذکور لفظ

«فارقلیطا» را به معنی احمد و محمّد صلّی اللّه علیه و اله ترجمه نموده بودند!

بعد گفت: ای فرزند روحانی! بدانکه علما و مفسّران و مترجمان مسیحیه قبل از

ظهور حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله اختلافی نداشتند که به معنی احمد و محمّد صلّی اللّه علیه و اله است.

بعد از ظهور آن جناب قسّیسین و خلفا تمامی تفاسیر و کتب لغت و ترجمه ها را از

برای بقای ریاست خود و تحصیل اموال و جلب منفعت دنیویه و عناد و حسد و

سایر اغراض نفسانیه تحریف و خراب نمودند و معنی دیگر از برای این اسم شریف

اختراع نمودند که آن معنی اصلا و قطعا مقصود صاحب انجیل نبوده و نیست!

از سبک و ترتیب آیاتی که در این انجیل موجود حالیه است این معنی در کمال

سهولت و آسانی معلوم می گردد که وکالت و شفاعت و تعزّی و تسلّی، منظور

صاحب انجیل شریف نبوده و روح نازل در یوم الدّار نیز منظور نبوده، زیرا که جناب

عیسی آمدن «فارقلیطا» را مشروط و مقید می نمایند به رفتن خود و می فرماید:

تا من نروم «فارقلیطا» نخواهد آمد.

زیرا که اجتماع دو نبیّ مستقلّ صاحب شریعت عامّه در زمان واحد جایز نیست

به خلاف روح نازل در یوم الدّار که مقصود از آن روح القدس است که او با بودن

جناب عیسی علیه السّلام و حواریون از برای آن جناب و حواریون نازل شده بود.

مگر فراموش کرده قول صاحب انجیل اوّل را «انجیل متّی» در باب سوّم از انجیل

خود که می گوید:

همان که عیسی علیه السّلام بعد از تعمید یافتن از یحیای تعمید دهنده از نهر اردن بیرون

ص:64

آمد، روح القدس در صورت کبوتر برآن جناب نازل شد.

و همچنین با بودن خود جناب عیسی علیه السّلام، روح از برای دوازده شاگرد نازل شده

بود چنانجه صاحب انجیل اوّل در باب دهم از انجیل خود تصریح نموده است:

جناب عیسی در هنگامی که دوازده شاگرد را به بلاد اسرائیلیه می فرستاد ایشان

را بر اخراج ارواح پلیده و شفا دادن هر مرضی و رنجی قوّت داد.

مقصود از این قوّه، قوّۀ روحانی است نه قوّۀ جسمانی، زیرا که از قوّۀ جسمانی

این کارها صورت نمی بندد و قوّۀ روحانی عبارت از تأیید روح القدس است.

و در آیۀ بیستم از باب مذکور جناب عیسی علیه السّلام خطاب به دوازده شاگرد

می فرماید:

زیرا گوینده شما نیستند بلکه روح پدر شما در شما گویاست. و مقصود از روح

پدر شما همان روح القدس است.

و همچنین صاحب انجیل سیم تصریح می نماید در باب نهم از انجیل خود، پس

دوازده شاگرد خود را طلبیده به ایشان قدرت و اقتدار بر جمیع دیوها و شفا دادن

امراض عطا فرمود.

و همچنین در باب دهم صاحب انجیل سیم گوید: (در بارۀ آن هفتاد شاگردی که

جناب عیسی علیه السّلام آنها را جفت جفت فرستاد) ایشان موید به روح القدس بودند.

و در آیۀ هفده می فرماید: آن هفتاد نفر با خرّمی برگشتند و گفتند: ای خداوند،

دیوها هم به اسم تو اطاعت ما می کنند.

پس نزول روح مشروط به رفتن مسیح نبود، اگر منظور و مقصود از «فارقلیطا»

روح القدس بود این کلام از جناب مسیح غلط و فضول و لغو خواهد بود، شأن مرد

حکیم نیست که به کلام لغو و فضول تکلّم نماید تا چه رسد به نبیّ صاحب الشأن و

رفیع المنزله مانند جناب عیسی علیه السّلام، پس منظور و مقصودی از لفظ «فارقلیطا»

ص:65

نیست مگر احمد و محمّد. معنی این لفظ نیز همین است و بس.

حقیر گفتم: شما در باب نصاری چه می گویید؟ گفت: ای فرزند روحانی! دین

نصاری منسوخ است به سبب ظهور شرع شریف حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله و این لفظ را

سه مرتبه تکرار نمود!!

من گفتم: در این زمان طریقۀ نجات و صراط مستقیم مؤدّی الی اللّه کدام است؟

گفت: طریقۀ نجات و صراط مستقیم الی اللّه منحصر است در متابعت محمّد صلّی اللّه علیه و اله.

گفتم: آیا متابعین آن جناب از اهل نجاتند؟ گفت: ای واللّه، ای واللّه، ای واللّه!!

پس گفتم: مانع شما از دخول در دین اسلام و متابعت سید الأنام چیست؟ و حال

آن که شما فضیلت دین اسلام را می دانید و متابعت حضرت ختمی مرتبت را طریقه

النجاه و صراط المستقیم المؤدّی الی اللّه می خوانید؟

گفت: ای فرزند روحانی! من بر حقیقت دین اسلام و فضیلت آن برخوردار

نگردیدم مگر بعد از کبر سن و اواخر عمر و در باطن من مسلمانم و لیکن به حسب

ظاهر این ریاست و بزرگی را نمی توانم ترک نمایم، عزّت و اقتدار مرا در میان نصاری

می بینی، اگر فی الجمله میلی از من به دین اسلام بفهمند مرا خواهند کشت و بر

فرض این که از دست ایشان نجات یافتم، سلاطین مسیحیه مرا از سلاطین اسلام

خواهند خواست به عنوان این که خزاین کلیسا در دست من است و در آنها خیانتی

کرده ام و یا چیزی از آنها برده ام و خورده ام و بخشیده ام، مشکل می دانم که سلاطین

و بزرگان اسلام از من نگهداری کنند و بعد از همۀ اینها، فرضا رفتم میان اهل اسلام و

گفتم من مسلمانم، خواهند گفت: خوشا به حالت، جان خود را از آتش جهنّم نجات

داده ای بر ما منّت مگذار، زیرا که به دخول در دین حق و مذهب هدی خود را از

عذاب خلاص نموده ای!

ای فرزند روحانی! از برای من نان و آب نخواهد بود، پس این پیرمرد در میان

ص:66

مسلمانان که عالم به لغت ایشان نیز نیست در کمال فقر و پریشانی و مسکنت و

فلاکت و بد گذرانی عیش خواهم نمود و حق مرا نخواهند شناخت و حرمت مرا

نگاه نخواهند داشت و از گرسنگی در میان ایشان خواهم مرد و در خرابه ها و

ویرانه ها رخت از دنیا خواهم برد.

من می ترسم که طاقت شداید و مصایب دنیا را نداشته باشم، آن وقت نه دنیا

دارم و نه آخرت و من بحمداللّه در باطن از متابعان محمّد صلّی اللّه علیه و اله می باشم.

پس شیخ مدرّس گریه کردند و حقیر هم گریستم، بعد از گریۀ بسیار گفتم:

ای پدر روحانی! آیا مرا امر می کنی که داخل اسلام بشوم؟

گفت: اگر آخرت و نجات می خواهی البتّه باید دین حق را قبول نمایی و چون

جوانی، دور نیست که خدا اسباب دنیویه را هم از برای تو فراهم آورد و از گرسنگی

نمی ری و من همیشه تو را دعا می کنم، در روز قیامت شاهد من باشی که من در باطن

مسلمان و از تابعان خیر الأنامم و اغلب قسّیسین در باطن حالت مرا دارند، مانند من

بدبخت نمی توانند دست از ریاست دنیویه بردارند و الاّ هیچ شکّ و شبهه ای نیست

در این که امروز در روی زمین دین اسلام دین خداست.

چون این حقیر دو کتاب سابق الذکر را دیدم و این تقریرات را از شیخ مدرّس

شنیدم، نور هدایت و محبّت حضرت خاتم الأنبیاء صلّی اللّه علیه و اله به طوری بر من غالب و

قاهر گردید که دنیا و ما فیها در نظر من مانند جیفۀ مردار گردید، محبّت ریاست پنج

روزۀ دنیا و اقارب و وطن پا پیچم نشد، از همه قطع نظر نموده همان ساعت شیخ

مدرّس را وداع کرده، به التماس شیخ مدرّس مبلغی هدیه به من بخشیدند که مخارج

سفر من باشد، مبلغ مزبور را از شیخ قبول کرده عازم سفر آخرت گردیدم.

چیزی همراه نیاوردم مگر دو سه جلد کتاب، هر چه داشتم از کتابخانه و غیره

همه را ترک نموده بعد از زحمات بسیار نیمه شبی وارد بلدۀ ارومیه شدم، در همان

ص:67

شب رفتم درب خانۀ حسن آقای مجتهد مرحوم مغفور، بعد از این که مستحضر

شدند که مسلمان آمده ام از ملاقات حقیر خیلی مسرور و خوشحال گردیدند و از

حضور ایشان خواهش نمودم که کلمۀ طیبه و ضروریات دین اسلام را به من القا و

تعلیم نمایند و همه را به حقیر القا و تعلیم نمودند و به خطّ سریانی نوشتم که

فراموشم نشود و هم مستدعی شدم که اسلام مرا به کسی اظهار ننمایند که مبادا

اقارب ومسیحیین بشنوند و مرا اذیت کنند و یا این که وسواس نمایند، بعد شبانه به

حمّام رفته غسل توبه از شرک وکفر نمودم، بعد از بیرون آمدن از حمّام مجدّدا کلمۀ

اسلام را بر زبان جاری نموده ظاهرا و باطنا داخل دین حق گردیدم.

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ

و همه ستایش ها ویژۀ خداست که ما را به این [نعمت ها] هدایت کرد و اگر

خدا ما را هدایت نمی کرد هدایت نمی یافتیم،

حکایاتی دیگر از فخر الاسلام

خدا را به صد هزار زبان تشکّر می نمایم که درکفر نمردم و مشرک و مثلّث از دنیا

نرفتم. و بعد از شفا از مرض ختان، مشغول قرآن خواندن و تحصیل علوم اهل اسلام

گردیده و بعد به قصد تکمیل علوم و زیارت، عازم عتبات عالیات گردیدم، پس از

زیارت و تکمیل تحصیل در خدمت اساتید گرامی مدّتی عمر خود را در تعلّم و

زیارت گذرانیدم و خدا را به عبادت حق در آن امکنۀ شریفه عبادت نمودم.

سوانحی که در ایام توقّف در کربلای معلّی و نجف اشرف و کاظمین و شرّ من

رأی از برای این حقیر اتّفاق افتاد گفتنی و نوشتنی نیست.

از جمله روز غدیر خم در خدمت حضرت امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه، عالم

ص:68

ارواح و برزخ و آخرت در روز روشن از برای حقیر منکشف شد، ارواح مقدّسین و

صلحاء از برای حقیر مجسّم شدند که تفصیلش نوشتنی نیست و مکرّر حضرت

خاتم الأنبیاء صلّی اللّه علیه و اله حضرت صادق علیه السّلام و سایر ائمۀ طاهرین علیهم السّلام را در عالم رؤیا دیدم

و از ارواح مقدّسۀ ایشان استفاده و استفاضه نمودم.

از آن جمله بیست و شش مسأله در اصول و فروع از برای این حقیر مشکل شده

بود و علما در این مسائل بیاناتی نمی فرمودند که قلب حقیر ساکت شود و از

اضطراب بیرون بیاید، کشف آنها را از خدا خواستم و متوسّل به باطن حضرت خاتم

الأنبیاء صلّی اللّه علیه و اله گردیدم تا این که شبی از شب ها حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله با حضرت

صادق علیه السّلام به خواب من آمدند و کشف آن مسائل را از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله استدعا

نمودم، حضرت رسول صلّی اللّه علیه اله به حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: ای فرزند! شما جواب

بگویید!

پس آن جناب مسائل را از برای حقیر کشف فرمودند و حقیقت مذهب اثنا

عشریه از برای این حقیر ثابت و محقّق گردید.»(1)

47 - ولادت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله

عبد اللّه با ازدواج خود فصل جدیدی از زندگی به روی خود گشود و شبستان

حیات را با داشتن همسری چون آمنه روشن ساخت و پس از چندی برای تجارت،

راه شام را همراه کاروانی که از مکّه حرکت می کرد پیش گرفت.

زنگ حرکت نواخته شد و کاروان به راه افتاد و صدها دل را نیز همراه خود برد.

در این وقت آمنه دوران حاملگی را طی می نمود. پس از چند ماه طلائع کاروان

ص:69


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 116/2.

آشکار گشت، عدّه ای به منظور استقبال از خویشان و کسان خود تا بیرون شهر

رفتند، پدر پیر عبد اللّه در انتظار پسر است، دیدگان کنجکاو عروسش نیز عبد اللّه را

در میان کاروان جستجو می کرد، متأسفانه اثری از او در میان نبود و پس از تحقیق

مطّلع شدند که عبد اللّه موقع مراجعت در یثرب مریض شده و برای رفع خستگی و

استراحت در بین خویشان خود توقّف کرده است. استماع این خبر آثار اندوه و تأثّر

در پیشانی او پدید آورده و پرده هایی از اشک در چشمان او به وجود آمد.

عبدالمطّلب، بزرگترین فرزند خود حارث را مأمور کرد که به یثرب برود و عبد اللّه

را همراه خود بیاورد، وقتی وی وارد مدینه شد اطّلاع یافت که عبد اللّه یک ماه پس

از حرکت کاروان با همان بیماری، چشم از جهان بر بسته است. حارث پس از

مراجعت جریان را به عرض عبد المطّلب رساند و همسر عزیزش را نیز از سرگذشت

شوهرش مطّلع ساخت. آنچه از عبد اللّه باقی مانده فقط پنج شتر و تعدادی گوسپند

و یک کنیز به نام امّ أیمن بود که بعدها پرستار پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله شد.»

با ارتحال عبد اللّه، پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله که پدر جان های آگاه و دل های حق پناه بود

پیش از آن که از مادر متولّد گردد از پدر یتیم ماند، یتیم ماند تا از حال بی پدران عملا

آگاهی یابد و در آینده به غمگساری یتیمان همّت گمارد، یتیم ماند تا رحمت خدا را

بیشتر در یابد و عنایت حق تعالی را بر وجهی کامل تر ادراک نماید، یتیم ماند تا با

محرومیت از دامان عاطفت پدر در کنف مرحمت پروردگار موجودیتی را که باید

بیابد و بسان درّ یتیم این گوهر گران بهای گنجینۀ آفرینش هر وقت و در هر حال

دست رحمت خدا را تو گویی احساس کند و این لؤلؤ شاهوار خلقت بی واسطه از

سرچشمۀ قدرته فیض فضیلت یابد و در فضای ملکوت اعلی که از آن اوست بال

همّت گشاید، با استفاضه از حق رحمت باز یابد و به جمیع ما سوی اللّه افاضه

فرماید.

ص:70

عبد اللّه رفت و همسرش را تنها گذاشت هر چند تنهای تنها هم نبود که کودکی در

جوف خویش داشت، کودکی که به یمن احسان خدا هر روز بزرگ و بزرگتر می شد و

به حوزۀ ولادت نزدیک و نزدیکتر می گشت.

از سوی دیگر آمنه، آن درّ صدف عفّت و عصمت و وقار و ایمان و صبر و

استقامت و صفا و وفا تنها نبود که خدا با او بود، خدای محمّد صلّی اللّه علیه و اله او را وانگذاشته

بود، خدای عالم او را ترک نگفته بود، چه، خدا را با کودک آمنه کارها بود و هدایت

عالمیان به ارشاد و عنایت او وابسته بود. از این رهگذر بود که آن بانوی بزرگوار هر

چند در آن اوقات سوگوار درگذشت شوهر محبوب و عالی مقدار خویش بود ولی

باطن جانش را نشأۀ نشاطی بسیط در برگرفته و حاقّ روحش را زلال لذّتی عمیق

سیراب کرده بود، چرا؟ زیرا که به گوش جان آگاه در بارۀ این طفل که در اندرون

خویش محفوظ داشت بشارت ها می شنید و مزده ها می یافت، مگر نه صریح قرآن

است که خداوند به مادر موسی وحی فرمود: تا او را به صندوقی نهد به آب افکند و

در سینۀ امواج به دست رحمت الهی باز سپارد؟!

آری، خدا بود که بدین الهام تامّ، جان عزیز کلیم خویش موسی علیه السّلام را حراست

نمود. چه افتاده که این در، بر مادر موسی گشاده و بر والدۀ معظّمۀ محمّد

مصطفی صلّی اللّه علیه و اله که نقد جان موسی و عیسی و دیگر انبیا و اوصیا وابستۀ پای همّت

اوست، فروبسته باشد؟ آخر چرا؟

و چنین بود که باب این فتوح بر او مفتوح بود و گشایش یافته نه مسدود و

فروبسته.

مادر پاکدامن نبی خاتم صلّی اللّه علیه و اله به الهام ربّ العالمین به جان، مژده ها دریافت

می داشت که هان به هوش باش! این بار گران بار که تو در درون خویش بر پشت جان

هموار داری سید این امّت است و چراغ این ملّت، سالار عالم است و مرشد بنی

ص:71

آدم.

ای بانوی مصیبت رسیده و رنجیده، دل فارغ دار که به یاری پروردگار جای

سوخته ات سبز است و سلف رفته ات را والا خلفی که خلیفۀ حقّ است و بشیر و

نذیر آدمیان و عالمیان به طور مطلق.

او را از شرّ باطلی به خدای صمد واگذار و در کار او اندیشه روا مدار که رحمت

الهی به دو دست قدرت نامتناهی نگهبان اوست.

آمنه علیها السّلام بانگ ها می شنید و جلوه ها می دید، محفوف به نور بود و مسرور و

شکور، دوران حمل به کمال می رسید و نوباوۀ افضال آفریدگار به مآل حال، جان

طاهر احمدی پای در رکاب ظهور داشت و جهان دست بر فتراک سرور، ضلالت در

فضای محو در حال رفتن بود و محمّد صلّی اللّه علیه و اله به یمن اثبات حق در کار آمدن.

نداها را آغاز بود و گویی انجام نبود که سر انجام خیر استغراق در الهامات

خداوند خیرات و حسنات است.

او را نیز آغاز خیر و انجام خیر و ابتدا محمود و انتها مسعود بود که اگر نبود دست

قلمزن تقدیر اعلا، آن عالی گهر والا را، مادر ستوده خصال محمّد مصطفی صلّی اللّه علیه و اله مقرّر

نمی داشت و این موهبت عظمی را خاصّ او نمی خواست.»(1)

48 - ولادت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در کلام ابن هشام

ابن هشام در «سیرۀ نبویه» می گوید:

آمنه دختر وهب، مادر رسول خدا می گفت: چون به رسول خدا باردار شدم به

من گفته شد: همانا تو به سرور این امّت باردار شده ای، پس هرگاه تولّد یافت بگو:

ص:72


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 126/2.

اعیذه بالواحد من شرّ کلّ حاسد.

او را از شرّ هر حاسدی به خدای یکتا پناه می دهم.(1)

49 - ولادت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در کلام مجلسی

«علاّمه مجلسی در کتاب «مرآت العقول» می گوید:

شیعۀ امامیه بر ایمان ابوطالب و آمنه دختر وهب و عبد اللّه بن عبد المطّلب

اجداد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله تا آدم علیه السّلام اجماع دارند.

آمنه بنت وهب آن مجسمۀ عفّت و تقوا و وقار و فضیلت می فرماید:

به هنگامی که نطفۀ او از عبد اللّه به من منتقل شد نوری از او ساطع گردید که

آسمانها و زمین را روشن نمود.

سال ها بود که عرب به بلای قحط گرفتار بودند، بعد از انتقال آن نور به آمنه،

باران بارید و مردم در فراوانی نعمت شدند تا جایی که آن سال را سنۀ فتح نام

نهادند.

سال ولادت آن مایۀ الهی و سرمایۀ ربّانی و جلوۀ حقّ و حقیقت، معروف به

عام الفیل است، سالی که ابرهه با پیلان بسیار برای خراب کردن خانۀ کعبه آمد و

خود و لشگرش به حجارۀ سجّیل معذّب شدند.»(2)

50 - ولادت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله از زبان مادر گرامیش

ولادت آن حضرت نزدیک طلوع صبح جمعه هفدهم ربیع الأوّل بود. چه

نیکوست که واقعۀ ولادت را از زبان پاک مادرش حضرت آمنه بشنوید:

ص:73


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 129/2.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 129/2.

آن عفیفۀ با فضیلت می فرماید:

چند روزی بر من گذشت که ناراحت بودم، می دانستم که پا به ماه هستم، نگران

نبودم، در آن شب از غروب هنگام درد من افزون شد و من تک و تنها در اطاق خود

به پشت افتاده بودم، به شوهر جوانمرگم عبد اللّه و به تنهایی و غربت خودم که دور

از سرزمین یثرب در بطحا افتاده ام فکر می کردم، شاید آهسته آهسته اشک هم

می ریختم و معهذا خیال داشتم برخیزم دختران عبدالمطّلب را به کنار بسترم

بخوانم، امّا هنوز این خیال به صورت تصمیمی در نیامده بود، از کجا که این درد،

درد حیاض باشد.

ناگهان به گوشم آوایی رسید که بسیار به دلم خوش آمد، صدای چند زن را

شنیدم که بر بالینم نشسته اند و با هم صحبت می کنند، دربارۀ من صحبت می کردند.

از صدای آرام و دلپذیرشان آن قدر خوشم آمد که تقریبا درد خود را فراموش

کردم.

سرم را از زمین برداشتم که ببینم زنانی که در کنارم نشسته اند کجایی هستند، از

کجا آمده اند، با من چه آشنایی دارند؟

به، چقدر زیبا! چقدر خوشپوش و خوشبو و پاکیزه! مثل این که به دور سیمایشان

لمعان نور می چرخد.

گمان کردم از سیدات قریش و خواتین مکه هستند، حیرتم این بود که چگونه بی

خبر به اتاق من آمده اند و آن کس که از حال من خبرشان کرده کیست؟

به رسم عرب ها که در برابر عزیزترین دوستانشان قربان و صدقه می روند با لحنی

گرم و گیرنده گفتم: پدر و مادرم فدای شما باد، از کجا آمده اید؟ چه کسانی هستید؟

آن زن که سمت راست من نشسته بود گفت: من مریم مادر مسیح و دختر

عمرانم.

ص:74

دوّمی خودش را اینطور معرّفی کرد: من آسیه همسر خداپرست فرعون هستم.

دو زن دیگر هم دو فرشتۀ بهشتی بودند که به خانۀ من آمده بودند. دستی که از

بال پرستو نرم تر بود به پهلویم کشیده شد، دردم آرام گرفت، امّا ابهامی همچون

هوای مه گرفتۀ صبحگاهان بهاری به فضای اطاق افتاد که دیگر نه چیزی می دیدم و

نه آوایی می شنیدم. این حالت بیش از چند لحظه دوام نیافت که آهسته آهسته آن

ابهام محو شد و جای خود را به نوری روحانی بخشید.

در روشنایی این نور ملکوتی پسرم را بردامنم یافتم که پیشانی عبودیت بر زمین

گذاشته بود و نجوایی نامفهوم گوشم را نوازش می داد، با این که نه گوینده را

می دیدم و نه از نجوایش مطلبی در می یافتم، باز هم خوشحال بودم.

سه موجود سپید پوش، پسرم را از دامانم برداشته بودند، نمی دانستم این سه نفر

کیستند، از خاندان هاشم نبودند، عرب هم نبودند، شاید آدمیزاده هم نبودند، امّا

من نمی ترسیدم و در عین حال قدرتی که دستم را پیش ببرد و کودک تازه به دنیا

آمده امرا از دستشان بگیرد در وجود من نبود.

این سه نفر با خودشان طشت و آفتابه آورده بودند، طاقۀ حریری هم که از ابر

سفیدتر و لطیف تر بود در کنارشان دیدم. پسرم را با آبی که در آفتابه می درخشید

توی آن طشت شست و شو دادند و بعد در میان دو شانه اش مهر زدند و بعد لای آن

حریر سفیدش پیچیدند و برداشتند و با خود به آسمان ها بردند.

تا چند لحظه زبانم بند آمده بود، ناگهان زبانم باز شد و گلویم باز شد و فریاد

کشیدم: امّ عثمان! امّ عثمان!

خواستم بگویم که نگذارند فرزندم را ببرند، ولی در همین هنگام چشمم به

ص:75

آغوش خودم افتاده، ای خدا، این پسر من است که در آغوشم آرمیده است!(1)

51 - حوادث عجیب و غریب زمان ولادت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله

از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده است که:

ابلیس به هفت آسمان بالا می رفت و گوش می داد و اخبار سماویه را می شنید،

پس چون حضرت عیسی علیه السّلام متولّد شد او را از سه آسمان منع کردند و تا چهار

آسمان بالا می رفت و چون حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله متولّد شد او را از همۀ آسمان ها منع

کردند و شیاطین را به تیرهای شهاب از ابواب سماوات به وقت ولادت آن گوهر

یکدانۀ صدف خلقت.

قریش گفتند: می باید وقت گذشتن دنیا و آمدن قیامت باشد که ما می شنیدیم که

اهل کتاب ذکر می کردند.

پس عمر و بن امیه که داناترین اهل جاهلیت بود گفت: نظر کنید اگر ستاره های

معروف که به آنها مردم هدایت می یابند و زمان های زمستان و تابستان را

می شناسند، اگر یکی از آنها بیفتد بدانید وقت آن است که جمیع خلایق هلاک

شوند و اگر آنها به حال خودند و ستاره های دیگر ظاهر می شود پس امر غریب

می باید حادث شود.

صبح آن روز که آن حضرت متولّد شد هر بتی که در هر جای عالم بود بر رو افتاد،

ایوان کسری بلرزید و چهارده کنگرۀ آن افتاد و دریاچۀ ساوه که سال ها آنرا

می پرستیدند فرو رفت و خشک شد و وادی سماوه که سال ها بود کسی آب در آن

ندیده بود آب در آن جاری شد و آتشکدۀ فارس که هزاران سال متوالی روشن بود

ص:76


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 130/2.

در آن وقت خاموش شد.

داناترین علمای مجوس، آن شب در خواب دید که شتر صعبی چند اسبان عربی

را می کشند، از دجله گذشتند و داخل بلاد ایشان شدند و طاق کسری از وسط

شکست و دو قطعه شد و آب دجله شکافته در آن قصر جاری گردید.

نوری در آن شب از طرف حجاز ظاهر شد و در عالم منتشر گردید و پرواز کرد تا

به مشرق رسید و تخت هر پادشاهی در صبح آن روز سرنگون شد.

جمیع پادشاهان در آن روز لال شدند، علم کاهنان برطرف شد و سحر ساحران

باطل گشت.

آمنه مادر آن جناب می گوید:

«و اللّه چون پسرم متولّد شد دست ها را بر زمین گذاشت و سر به سوی آسمان

بلند کرد و به اطراف نظر نمود، پس از او نوری ساطع شد که همه چیز را روشن کرد

و به سبب آن، نور قصرهای شام را دیدم و در پرتو آن نور صدای گوینده ای را شنیدم

که می گفت:

زائیدی بهترین مردم را، پس او را محمّد بنام.

چون رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله تولّد یافت، فاطمه دختر اسد مادر امیر المؤمنین خندان و

شادان نزد ابوطالب آمد و او را به آنچه واقع شده بود خبر داد، پس ابوطالب به وی

گفت: مگر از این امر در شگفتی؟ تو هم باردار می شوی و وصیّ و وزیر او را

می زایی!!(1)

ص:77


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 132/2.

52 - عهد شیرخوارگی و کودکی

«پس از ولادت آن بزرگوار که تجلّی گاه اوصاف جمال و جلال بود، سر پرست

دلسوز و بزرگوارش عبد المطّلب به دختران خود عاتکه و صفیه فرمود:

برای او دایه ای تفحّص کنید. زنان شیر ده بنی هاشم را خواستند ولی آن حضرت

سینۀ هیچ یک را نپذیرفت.

عبد المطّلب غمگین و ناراحت از خانه بیرون آمد و به نزد کعبه رفت و با دنیایی

از اندوه و غم در پناه کعبه نشست.

در این وقت پیرمردی از قریش که او را عقیل بن ابی وقّاص می گفتند با

عبدالمطّلب برخورد کرد و از وی سبب اندوه و غصّه اش را پرسید، عبدالمطّلب

گفت: ای شیخ قریش! اضطراب و ناراحتی من از این است که فرزند زادۀ من که تازه

به دنیا آمده سینۀ هیچ زن شیر دهی را نمی گیرد، بدین سبب خوردن و آشامیدن بر

من گوارا نیست و در چارۀ کار خود حیران مانده ام. عقیل گفت: ای ابو الحارث! من

در میان صنادید قریش زنی گمان دارم که از عنایت عقل و فصاحت و صباحت و

رفعت و حسب و شرافت نسب نمونه ندارد و او «حلیمه» دختر عبد اللّه بن حارث

است.

عبد المطّلب چون اوصاف حلیمه را شنید او را پسندید و غلامی از غلامان خود

را به سوی قبیلۀ بنی سعد بن بکر که در شش فرسخی مکّه بودند فرستاد وگفت: به

زودی عبد اللّه بن الحارث عدوی را نزد من حاضر کن.

غلام در اندک زمانی عبد اللّه بن الحارث را به نزد عبد المطّلب آورد، در حالی که

اکابر قریش چون پروانه گرد شمع وجود او جمع بودند. چون نظر عبدالمطّلب بر

وی افتاد به استقبال او برخاست و وی را در برگرفت و در پهلوی خویش نشاند و

ص:78

گفت: ای عبد اللّه! تو را برای این طلبیده ام که اگر مصلحت بدانی دخترت را برای

شیر دادن به فرزند زاده ام محمّد حاضر سازی، که اگر شیر او را قبول کند تو را و

عشیره ات را توانگر کنم.

عبد اللّه از شنیدن این خبر مسرّت انگیز و مژدۀ همایون بسی شاد شد و به سوی

قبیلۀ خود بازگشت و حلیمه را به آن خبر بهشتی بشارت داد.

حلیمه غسل کرد و به انواع طیب خود را معطّر ساخت و جامه های نو پوشید و با

پدر خود عبد اللّه و شوهرش بکر بن سعد به خدمت عبدالمطّلب شتافتند.

چون محمّد را به دامن گرفت سینۀ چب خود را نزدیک دهان آن حضرت برد،

چرا که طرف راست سالیان درازی بود خشک شده بود، ولی آن جناب به سینۀ

چب ابدا التفات نفرمود، بلکه تمایل به طرف راست داشت، حلیمه در گذاشتن

طرف چپ به دهان حضرت مبالغه می نمود، ولی حضرت به طرف راست میل

می فرمود، عاقبت از روی ناچاری طرف راست را به دهان حضرت گذاشت و گفت:

عزیز جانم! دهان برآن قسمت سینه بگذار و ببین خشک است.

چون محمّد صلّی اللّه علیه و اله دهان برآن قسمت گذاشت از برکت دهان مبارکش، چنان شیر

جاری شد که از کنار دهان حضرت می ریخت. حلیمه و دیگران سخت متعجّب

شدند.

آن زن باکرامت گفت: ای فرزند من! امر تو بسی عجیب است. به حق خدای

جهان سوگند می خورم که دوازده طفل از پستان چپ من تغذیه کرده اند و قطره ای

شیر از طرف راست من ندیدند!!

عبد المطّلب فوق العاده شاد شد، به حلیمه فرمود: اگر نزد ما بمانی خانه ای با

ماهی هزار درهم و یک دست جامۀ رومی و روزی ده من نان وگوشت به تو عطا

می کنم، ولی حلیمه از پذیرفتن خواستۀ جدّ محمّد عذر خواهی کرد.

ص:79

عبدالمطّلب فرمود: ای حلیمه! اکنون که می خواهی به محلّ زندگی خود

برگردی، فرزندم را به دو شرط به تو می سپارم:

اول آن که: در تعظیم و اکرام او تقصیر ننمایی و پیوسته از این گوهر یکتا مواظبت

نمایی. حلیمه گفت: به پروردگار جهان سوگند که از وقتی نظرم بر او افتاد، محبّت

وی چندان در قلبم جای کرده که در اکرام او محتاج به سفارش نیستم.

دوم آن که: هر جمعه او را نزد من آوری که من تاب مفارقت و هجران او را

ندارم.»(1)

53 - قدوم شیرخواره و نزول برکات بر آل سعد

«اعراب بادیه نشین و قبیلۀ بنی سعد درست به خاطر دارند که دو سه سال آزگار

برکت آسمان ها از اراضی ایشان برداشته شده بود و چیزی نمانده بود که یکباره

گوسفندان و شترانشان از گرسنگی و تشنگی جان بدهند، به خصوص بر قبیلۀ بنی

سعد خیلی سخت می گذشت، نه در زمین گیاه سبزی دیده می شد که چهارپایانشان

دندان به آن گیاه بزنند و نه از آسمان بارانی فرو می ریخت که در غدیرهایشان برای

روزهای تشنگی ذخیره ای بماند.

امّا در آن روز که حلیمۀ سعدیه قنداقۀ محمّد صلّی اللّه علیه و اله را در آغوش کشید و پا به قبیله

گذاشت، ناگهان روز و روزگار عوض شد.

ابرها نابهنگام بهم پیوستند و باران بی دریغ خود را بر سر آل سعد فرو ریختند،

زمین ها با وضع حیرت انگیزی سبز شدند، پستان گوسفندان از شیر لبریز شد، نه

تنها بنی سعد از آن قحط و غلا نجات یافتند، بلکه از برکت وجود این کودک

ص:80


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 156/2.

شیرخوار، عشایر آن سرزمین همگی به رفاه و آسایش رسیدند، فقیرترین قبایل

عرب در ردیف غنی ترین قبایل قرارگرفت.

از نظر رشد و نمو، برنامه ای خارق العاده داشت. درست آن طفل یک شبه که

می گویند ره صد ساله می رود. این نازنین کودک بود.

وقتی به سنّ چهار سالگی رسید توانست با برادر رضاعی خود ضمره همراه

گوسفندان به صحرا برود، وی از کار چوپانی لذّت بسیاری می برد.

پیامبران پیشین همچنین بودند، هر کدام چندی به چوپانی و رعایت گوسفندان

می گذرانیدند، مثل این که رعایت و نگهداری و هدایت حیوان ناطق را باید در کنار

حیوان صامت تمرین کرد.

در میان انبیا آنان را که می شناسیم، ابراهیم خلیل، پسرانش اسحاق و اسماعیل،

موسای کلیم و عیسای مسیح علیهم السّلام هرکدام مدتی در رخت شبانی به سر بردند، تا

جامۀ نبوّت به بر کردند و مسؤلیت ارشاد و هدایت بشر را به عهده گرفتند.

قبیلۀ بنی سعد عموما و حلیمۀ سعدیه خصوصا، در زندگی این کودک هاشمی

عجایبی می دیدند که برایشان شگفت انگیز بود.

مثلا رشد غیر عادیش، سخنان چندین بار بزرگتر و درشتر از سنّ و سالش،

سکونش، سکوت های ملکوتی و آسمانی و معنی دارش!

در نخستین روزی که می خواست با برادرش ضمره به صحرا برود حلیمه دستش

را گرفت و به خیمه اش برد و موهای سیاه و مجعّدش را شانه کرد و به چشمان

جذّابش سرمه کشید و بعد یک گردنبند که از چند مهرۀ منقوش تشکیل می یافت به

گردنش انداخت.

محمّد نگاهی به این مهره ها انداخت و با لحن شیرینی پرسید: این چیست؟

- این حرز است، این طلسم است.

ص:81

- فایده اش چیست؟

- فایده اش این است که به گردن هرکس باشد، از شرّ جنّ و انس در امان است.

خنده کنان با تکان دست، گردنبند را پاره کرد و با همان شیرینی گفتارش گفت:

من کسی را دارم که از تمام شرها و بدی ها حفظم می کند، من حاجتی به این

گردنبند ندارم.»

أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوی * وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی * وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی

آیا تو را یتیم نیافت، پس پناه داد؟ * و تو را بدون شریعت نیافت، پس به

شریعت هدایت کرد؟ * و تو را تهیدست نیافت، پس بی نیاز ساخت؟

حلیمۀ سعدیه نزدیک به دو سال به آن حضرت شیر داد و قریب به پنج سال از

آن حضرت نگهداری کرد و در پرورش او کوشید، سپس وی را به دامان آمنه و

آغوش عبد المطّلب برگرداند.

از روزی که آمنۀ بزرگوار شوهر با کرامتش عبد اللّه را از دست داد، همواره به دنبال

فرصت بود تا به مدینه رفته و آرامگاه شوهرش را زیارت کند و در عین حال دیداری

هم با خویشان خود در آن منطقه داشته باشد.

با محمّد صلّی اللّه علیه و اله و زن مهربانی به نام امّ أیمن به سوی مدینه بار سفر بست. مدّت

یک ماه در آن شهر ماند، علاوه بر زیارت قبر شوهرش به دیدار خویشان خود هم

توفیق یافت. ولی این سفر برای محمّد همراه با سخت ترین تألّمات قلبی بود، زیرا

در آن یک ماه مرتّب دیدۀ پاکش به خانه ای می افتاد که پدر مهربانش در آن جا به

وقت جوانی چشم از دنیا بسته بود. هنوز در غم و اندوه جانکاهش به سر می برد که

حادثۀ بسیار جانگداز دیگری به او هجوم برد و آن از دست دادن مادر مهربانش به

وقت مراجعت به مکّه در محلّی به نام «أبواء» بود.

ص:82

امّ ایمن آن کودک بی مادر را به سرعت به مکّه رساند و تحویل جدّ بزرگوارش

عبد المطّلب داد.

هر روز برای بزرگ قریش در کنار کعبه بساطی پهن می کردند، بزرگان قوم و

فرزندان عبدالمطّلب در کنارش جمع می شدند، هر زمان دیدگانش به محمّد

می افتاد، فرمان می داد، راه را باز کنند تا محمّد به نزدش آمده و پهلویش بنشیند.

هنوز امواج سخت دوری پدر و فراق مادر، قلبش را آزار می داد که برای بار سوم

به حادثۀ سخت و مصیبت جانگدازی دچار شد و آن از دست دادن جدّ بزرگوارش

حضرت عبدالمطّلب بود. محمّد از خانه تا جایی که جدّش را دفن کردند همچون

ابر بهار از دیدۀ پرفروغش اشک می ریخت!(1)

54 - سرپرستی ابو طالب از پیامبر

«عبدالمطّلب به وقت مرگ سرپرستی و نگهداری محمّد صلّی اللّه علیه و اله را به فرزند برومند

و بسیار عزیز و مؤمن خود ابوطالب که با عبد اللّه پدر رسول خدا، از یک مادر بودند

واگذاشت.

ابوطالب که پدر امیر المؤمنین بود برای پیامبر، پدری مهربان و سر پرستی والا به

شمار می آمد. رنجی که ابوطالب به خاطر این برادر زادۀ عزیز کشید بی نظیر بود.

اگر چه عبد المطّلب بر محمّد امین پدری کرد، ولی شرایط محیط در زمان

عبدالمطّلب صورتی و در زمان ابوطالب صورت دیگری داشت.

عبدالمطّلب از نظر مقام سیاسی و اجتماعی خود که همچون پادشاهی بی تاج و

تخت بر سرزمین بطحا سلطنت، می کرد خیلی آسان می توانست محمّد را از

ص:83


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 159/2.

دشمنان حفظ کند، ولی ابوطالب آن قدرها حشمت و جلال ظاهری نداشت که بی

دردسر از این امانت الهی نگاهداری کند.

از طرفی محمّد روز به روز بزرگتر می شد و به همین نسبت دشمنانش بیشتر به

قصد جانش فکر می کردند.(1)

55 - سفر با برکت

فکر این که مبادا این نازنین وجود از دست برود ابوطالب را سخت ناراحت

می داشت، تا آن جا که وقتی به قصد تجارت رو به شام می آورد چاره ای ندید جز آن

که برادرزادۀ عزیزش محمّد را هم با خود به شام ببرد.

این سفر، نخستین تکانی بود که قدرت توحید به بت ها و بت پرستان مکّه

می داد.

در این سفر اسراری که تا آن روز بر مردم مکّه حتّی بر ابوطالب یعنی نزدیک ترین

و محرم ترین کسان محمّد هم پوشیده بود بیش و کم آشکار شد و مسئولیت

نگاهداری آن حضرت را بیش از پیش سنگین ساخت و ابوطالب را به عظمت این

مسئولیت آشنایی بیشتری بخشید.

قریش در چهار فصل سال، دو فصل به تجارت می رفت و به فرمودۀ قرآن مجید:

رِحْلَهَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ

[و نیز] به سفرهای [تجارتی] زمستانی و [سفرهای تجارتی] تابستانی

پیوند و انس دهد [تا در آرامش و امنیت، امر معاششان را تأمین کنند.]

در زمستان محصولات شام را به یمن می برد و در تابستان محصولات یمن را به

ص:84


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 162/2.

شام.

این فصل، فصل تابستان آنهم تابستان حجاز بود که کاروان مکّه در ریگزارهای

بطحا راهپیمایی می کرد، امّا از این راهپیمایی تابستانی رنج و عذابی نمی دید، زیرا

پارۀ ابری به طور دائم بالای سرش سایبانی داشت.

این چتر شیرگون را دست رحمت و مرحمت حق به خاطر یک نفر فقط نفری که

با آن کاروان همسفر بود بر سر کاروانیان افراشته بود. کسی نمی دانست این هوای

آتش فشان چرا دیگر گرم نیست، چرا لطف بهاری و نسیم بهشتی دارد؟

سفر کردن در فصل تابستان آنهم تابستان حجاز کار بسیار دشواری است و احیانا

خطرناک است. در این فصل سفر کردن بیماری دارد، آفتاب زدگی دارد، مسمومیت

دارد و با هزاران رنج و بلای دیگر هم توأم است.

البته هوای شامات و سوریه در فصل تابستان نه تنها زننده نیست، بلکه همچون

هوای ییلاقات بسیار روح افزاست، ولی کاروان قریش تا خودش را از مکّه به مرز

شام برساند جانش به لب رسیده بود، ولی کاروان قریش در این سفر خیال می کرد که

یک باره از سرزمین شام رو به دمشق آورده، زیرا چیزی از مشقّت ها و عذاب های

گذشته را در میان نمی دید.

هیچ کس مریض نمی شد، هیچ کس از شدّت گرما نمی نالید. از همه شگفت

انگیزتر، شترانی که بار گران به پشت داشتند همه جا مستانه راه می رفتند چنانکه

گویی تازه از چراگاه برگشته اند.

یک بازرگان از بنی ثقیف که اسمش جندب بود، چند بار این سخن را تکرار کرد:

چه سفر مبارکی!

محمّد صلّی اللّه علیه و اله را در قبیلۀ بنی سعد «مبارک» می نامند، زیرا آشکارا احساس کرده

بودند که برکت وجودش آل سعد را از روی خاکستر بلند کرده بود و بر توده های زر

ص:85

نشانیده است.

محرمانه چند جفت چشم بر روی محمّد خیره شد ولی او مثل همیشه خاموش

و غرق در فکرها و اندیشه ها بود. بالأخره به شام رسیدند. آن جا دیگر خاک شامات

و سرزمین درخت وگل و سبزه و صفا بود.

همه خوشحال بودند، همه خندان بودند، شب و روز راه می پیمودند، پیش

می رفتند، از شهرهای آباد و دهکده های زیبا و مزرعه های خرّم و شاداب

می گذشتند.(1)

56 - داستان اعجاب انگیز بحیرای راهب

کاروان قریش مسیر معین خود را می پیمود تا از دور سایۀ شهر بصری با جلال و

عظمتش آشکار شد، ولی برای کاروان مکّه این دور نما و حتّی خود بصری چیزی

دیدنی نبود. مصلحت دیدند که در کنار دهکدۀ «بحیرا» یک فرسنگ دور از شهر در

همان جا بارانداز کنند.

سال ها بود که در کنار دهکدۀ بحیرا، در پناه صومعه ای دور افتاده پیری روشن

ضمیر به عبادت خدا سرگرم بود. این مرد یک روحانی مسیحی بود که نه تنها مردی

زاهد و وارسته و از دنیا گریخته بود، بلکه مردی دانشمند و عمیق و هنرمند هم بود.

این مرد از ادیان مختلف، از ملل و نحل، از تحوّلات اجتماعی خبر داشت، حتّی

می گفتند که: این راهب نصرانی در سایۀ ریاضت ها و زحمت هایی که کشیده از

گذشته و آیندۀ مردم خبر می داد.

آنچه محقّق بود این بود که «سرجیوس» یعنی همین راهب که در کنار دهکدۀ

ص:86


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 163/2.

بحیرا صومعه نشین وگوشه گیر، بود هم بسیار پارسا و هم بسیار دانشمند بود.

خدا می داند که در شب گذشته به کجا فکر می کرد و در رؤیای شبانه چه دیده

بود و چه شنیده بود، زیرا وقتی که به هنگام سحر، سر از بالین برداشت آدمی غیر از

آدم دیروزی بود.

مطلقا فکر می کرد وگاه و بیگاه به در صومعه می آمد و چشم به چشم اندازهای

دور می انداخت، مثل این که از مسافری انتظار می کشید، نگاهش به روی جاده پهن

شده بود.

تقریبا روز از نیمه گذشته بود که از انتهای جنوبی جادّه، گرد ضعیفی به هوا

برخاست، پیدا بود که قافله ای از حجاز به شام می آید، امّا سرجیوس راهب،

روشنفکر بحیرا، به جای این که زمین را نگاه کند آسمان را نگاه می کرد، چشمش به

تماشای یک اعجوبۀ آسمانی محو شده بود.

قافله دم به دم نزدیکتر می شد و گرد راهش غلیظ تر و تیره تر به هوا بر می خاست

تا کم کم نزدیک شد و به سمت بارانداز خود که در سبزه زاری دور از جاده قرار

داشت پیچید.

نگاه راهب از بالای سرآن کاروان به دنبال آن یک لکّۀ ابر که همه جا سایبان

کاروان بود، به سمت راست جاده به همان جا که بارانداز قافلۀ قریش بود چرخ

زد.(1)

57 - مهمانی بحیرای راهب

سرجیوس چنان در این تماشا مست بود که نمی دانست خدمتکارش هم

ص:87


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 165/2.

ساعت ها پهلوی وی دم پنجره ایستاده است، در این هنگام چشمش به وی افتاد.

- اوه... تو هستی!

- آری، ای عالی جناب.

- قافلۀ قریش را تماشا کرده ای؟

- قافلۀ بزرگی است.

- لب سرجیوس به سبکی لرزید وگفت:

- آری، خیلی بزرگ، بزرگتر از همیشه.

و پس از لحظه ای مکث گفت:

- از قول من به سادات عرب بگو: که امشب مهمان ما خواهند بود.

خدمتکار صومعه به قافله نزدیک شد و در برابر بازرگانان قریش احترام گذاشت.

سپس پیام راهب را با این بیان به تجّار مکّه رسانید.

امشب سادات عرب در صومعه مهمان ما هستند.

تاکنون چنین مهمانی سابقه نداشت از سادات عرب!

این بازرگانان که هرکدام بیش از بیست بار از مکّه به شام و از شام به مکّه رفته

بودند، هرگز از دهان کسی به یک چنین عنوان افتخار نیافته بودند.

یعنی چه؟ سادات عرب عنوان کیست؟

آن کبریا و خود پرستی که با خون این نژاد آمیخته است در این هنگام به جوش و

جنبش در آمد. هرکدام پیش خود به اعتبار خویش آفرین گفتند و بعد از راهب

تشکّر کردند و دعوتش را پذیرفتند.

باید دسته جمعی به مهمانی بروند همه و همه، زیرا هیچ کس رضا نمی دهد که

سید عرب نباشد.

راهب از سادات عرب دعوت کرد و آن کس که به این مهمانی پا نگذارد سید

ص:88

عرب نیست، پس در اینجا صحبت از این نیست که شبی را باید بر سر سفرۀ یک

مسیحی دست و دل باز و کریم، خوردنی مطبوع خورد و نوشیدنی های گوارا

نوشید، بلکه صحبت از کلمۀ سیادت است آنهم سیادت بر عرب.

همه باید به مهمانی بروند، ولی باید این بارهای گران قیمت و این کالاهای

هندی و یمنی را در این صحرا به دست یک عدّه غلام سیاه و ساربان بیابانی

بسیارند، آیا این کار، کاری خردمندانه است؟

پس چه باید کرد؟ آن کس که گذشت دارد می تواند از لقب سیادت عرب بگذرد

و چشم از این مهمانی بپوشد و پهلوی بارها بماند کیست؟

ابتدا به یکدیگر نگاه کردند امّا هیچ کس جرأت نکرد از دیگری تمنّا کند که

دعوت راهب را ندیده بگیرد و پهلوی مال التجاره بماند.

نگاه ها چند لحظه به هم افتاد و سرانجام نومیدانه از هم گذشتند و بعد یکباره

نگاهشان به چهرۀ گل افکندۀ محمّد صلّی اللّه علیه و اله خیره شد:

امین، امین!

این نخستین بار بود که به محمّد لقب» امین» داده شد. امین پهلوی مال التجاره

خواهد ماند.

ابوطالب با صدای نعره مانندی گفت: برادر زادۀ من سید السادات است، او باید

در مهمانی سرجیوس حضور داشته باشد.

امّا محمّد خودش گفت: نه، عمو جان من ترجیح می دهم که پهلوی بارها بمانم.

چشم ها و دهان ها از فرط حیرت چاک خوردند. آیا باور شدنی است که یک

جوان قرشی آنهم هاشمی آنهم پرورش یافته بر دامان عبدالمطّلب سید العرب تا این

اندازه بتواند گذشت نشان بدهد.

سرجیوس از سادات عرب مهمانی کرده و برای یک پسر جوان که تازه پا به

ص:89

اجتماع گذاشته این فرصت بی نظیر است، اگر اکنون برای خود این افتخار را دست

و پا نکند دیگر چنین فرصتی به چنگش نخواهد آمد، دیگر چه وقت می تواند مقام

سیادت را برای خود به دست بیاورد.

چرا ای عزیز من! نمی خواهی به مهمانی این راهب مسیحی قدم رنجه فرمایی؟

بگذارید تنها بمانم تا هم مال التجارۀ شما را نگاه بدارم و هم کمی فکر کنم.

اعیان عرب از این که دیدند مسئلۀ نگهبانی از مال التجاره حل شده، سخت

خندان و خوشحال شدند، برخاستند و جامه های فاخر پوشیدند و پیش و دنبال به

سمت صومعۀ راهب به راه افتادند.

هنوز آفتاب آن روز از سراشیبی افق به آب های مدیترانه فرو نغلتیده بود، هنوز

راهب دم دریچۀ صومعه ایستاده بود، شاید از مهمانان تازه رسیده اش انتظار

می کشید. چشمش به بازرگانان قریش افتاد، بی اختیار نگاهش به بالای سرشان توی

هوا غلتید، یک برودت مرموز که جز نومیدی مایه ای ندارد به خونش افتاد، آهسته

از خود پرسید: پس کو آن یک قطعه ابر؟ همجنان ایستاده بود، مثل این که سراپا

خشکش زده بود.

مهمانان از راه رسیدند و به رسم جاهلیت سلامش دادند. به سلامشان جواب

داد و به مقدمشان تهنیت گفت و آن وقت پرسید: مگر خدمتکار من تقاضای مرا به

عرض سادات عظام نرسانیده؟

- چرا از ما دعوت کرده که از نعمت شما بهره مند شویم.

- مگر از قول من تقاضا نکرده که بزرگان عرب همگان مهمان من هستند؟

- البته این طورگفته بود.

سرجیوس در اینجا با لحن اسفناکی گفت: مثل این که همگان قدم رنجه

نفرموده اند.

ص:90

یک عرب بی تربیت که حتما از قریش بود غرغر کرد: فقط یک پسر یتیم که او هم

نگهبان مال التجاره است، فقط او نیامده.

دست ابوطالب بی اختیار به سمت قبضۀ شمشیرش چسبید: فرومایه! من این

یاوه گویی هارا تحمّل نخواهم کرد، محمّد یتیم نیست بلکه امین است.

راهب دست پاچه شد، دیگران پا به میان گذاشتند و میان ابوطالب با آن پاوه

گوی بی ادب فاصله گرفتند و برای راهب توضیح دادند که یک نوجوان نو سال با ما

همراه است و چون این جوان به صفت امانت و نجابت مشهور است بجا مانده تا

کالای ما را از دستبرد ساربانان و حوادث دیگر ایمن بدارد.

راهب خوشحال شد وگفت: آیا به ضمانت من اعتماد دارید؟ البتّه.

- من به عهده می گیرم که اگر نقیصه ای به اموال شما راه یابد هر چه باشد جبران

کنم، بنابراین او را هم به همراه بیاورید.

تازه به پای سفره نشسته بودند که ناگهان چشم سرجیوس به آن پاره ابر افتاد،

دید آن چتر آسمانی در فضا به حرکت در آمده و دارد به سوی صومعه می آید و پس

از چند لحظه محمّد از راه رسید.

راهب که همچون مردم آشفته، چشم از سیمایش برنمی داشت و مبهوتانه

نگاهش می کرد بالأخره به زبان آمد وگفت: جلوتر بیا، جلوتر بیا تا تو را بهتر ببینم.

عرب ها با اشتهای شعله کشیده ای نان و گوشت می خوردند، فقط ابوطالب

سراپا گوش شده بود تا حرف های راهب را بشنود، البتّه دیگران هم می توانستند به

این گفتگوها گوش کنند.

- اسم تو چیست؟

- محمّد!

روی این اسم مکث کوتاهی افتاد، سرجیوس زیر لب چند بار این اسم را تکرار

ص:91

کرد: محمّد، محمّد! و بعد پرسید:

از کدام قبیله!؟

- از قریش.

- از کدام دودمان؟

- از آل هاشم بن عبد مناف.

- چرا به مهمانی من نیامدی؟

قبول کرده بودم که از مال التجاره نگهبانی کنم، به علاوه دوست می داشتم تنها

بمانم.

- در تنهایی چه کنی؟

فکر کنم، آسمان هارا، ستاره ها را، دنیا را تماشا کنم.

- در این تماشا به چه فکر می کنی؟

محمّد خاموش ماند. راهب دوباره پرسید. سپس گفت: دلم می خواهد تو را

ببینم.

- در برابرت ایستاده ام مرا ببین.

- می خواهم میان دو شانه ات را ببینم.

- اجازه می دهم.

راهب به پشت سر محمّد پیچید. بازرگانان قافله لقمه را از دست گذاشتند و با

حیرت به کارهای این ترسای پیر نگاه می کردند، می خواهد چه چیز را ببیند؟

سرجیوس پیراهن پیغمبر را از پشت سر به پایین کشید و تا چند دقیقه آن طور که

گویی کتاب مقدّسی را تلاوت می کند، در میان شانه های محمّد به مطالعه پرداخت

و بعد به خودش گفت: اوست، اوست.

ابوطالب که تا این لحظه خاموش ایستاده بود پرسید: این کیست؟

ص:92

راهب آهی کشید و گفت: آن کس که مسیح از وی یادکرده و به مقدمش بشارت

داده است.

این سخن را گفته و نگفته به سمت ابوطالب برگشت.

- با این جوان چه نسبتی دارید؟

- پسر من است.

- هرگز چنین چیزی نیست، نه این طور نیست.

ابوطالب با تبسّم گفت: چطور این طور نیست؟

- این جوان باید یتیم باشد.

خنده بر لب های ابوطالب خشکید: از کجا دریافته ای که او یتیم است، آری، یتیم

است و برادرزادۀ من است.

- بنابراین احتیاط کن که او را نشاسند، می فهمی ای سید عرب؟!

احتیاط کن که یهودی ها به این اسرار پی نبرند مبادا نابودش کنند.

- چرا مگر چه گناهی کرده که می ترسید نابودش کنند؟

راهب به ابوطالب جواب داد، امّا مثل این که با خودش حرف می زند، آوای

مرموزی داشت:

- آتیۀ او، آیندۀ او، آنچه او خواهد کرد، آنچه با دست او به وجود خواهد آمد،

آن حوادث و ملاحم که در انتظار اوست و آن حوادث و ملاحم که به انتظار ظهور

وی در ابهام آینده غنوده اند.

ابوطالب پرسید: شما می دانید که در آینده اش حوادث و ملاحم پنهان است؟

- در این خطّ مقدس که میان شانه هایش نوشته شده، آنچه خواندنی بود

خوانده ام و از آن ابر سفید که بر بالای سرش چتر زده آنچه شنیدنی است شنیده ام،

دیگر چه بگویم؟

ص:93

پس از چند لحظه سکوت: بنشینیم و نان وگوشت بخوریم.»(1)

58 - دوران جوانی

«دوران جوانی رسول خدا در سه مرحله سپری شد: چوپانی، تجارت، خدمت

به خلق.

در روایت است که پیامبر فرمود:

ما من نبیّ إلّا وقد رعی الغنم قیل وأنت یا رسول اللّه، فقال: انا رعیتها

لأهل مکّه بالقراریط.

هیچ پیغمبری نیست مگر این که شبانی گوسپند کرده است، گفتند: ای رسول

خدا! حتّی شما؟ فرمود: آری و من هم برای اهل مکّه در «قراریط» گوسپند

چرانی کرده ام.

از ابو سلمه بن عبدالرحمن روایت شده که گروهی میوه های درخت اراک را به

حضور رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آوردند، فرمود:

بر شما باد که سیاه ترها را جمع کنید و من وقتی چوپان گوسپندان بودم چنان

می کردم. گفتند: مگر شما هم گوسپند می چرانده ای؟ فرمود: آری، و هیچ پیامبری

نیست مگر این که گوسپند چرانده است.

او در سن حدود بیست و چهار سالگی گله ای از گوسپندان را همچون موسای

کلیم به پیش می انداخت و خود به دنبالشان راه به صحرا و کوهساران می برد.

چوپانی گوسپندان را پیشۀ خود ساخته بود، تا روزی هم این گلۀ گم کرده راه و

بدبخت را که از شش طرف در چنگ گرگ های شهوت و غضب و ظلم و دروغ و

ص:94


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 166/2.

مناهی و ملاهی گرفتار بودند از خطر برهاند و به صراط مستقیم حق هدایت

نماید.(1)

59 - ملاقات محمد صلّی اللّه علیه و اله با خدیجه علیها السّلام برای تجارت

محمّد صلّی اللّه علیه و اله خانۀ عمویش ابوطالب به سر می برد و برای مردم چوپانی می کرد تا

یک روز...

دیگر در این کار هم سودی نیست چه باید کرد؟ محمّد چشمان پر مهرش را بر

روی عموی نازنینش دوخت و گفت: آیا چه کاری می توانم انجام بدهم؟

- آن کار که اجداد تو داشتند: تجارت، آری، تجارت ای عزیز دل من. سپس به

وی پیشنهاد کرد، خدیجه از بزرگترین ثروتمندان شهر است و دامنۀ تجارت او به

مصر و حبشه کشیده شده، دنبال مرد امینی می گردد که برنامۀ تجارت خود را به

عهدۀ او بگذارد، فرزندم خود را به او معرّفی کن.

مناعت و بلندی و عظمت روح پیامبر، مانع از آن بود که مستقیما بدون هیچ

سابقه و درخواستی پیش خدیجه برود و پیشنهاد خود را مطرح سازد، به همین

خاطر به عموی خود گفت: شاید خود او دنبال من بفرستد. اتفاقا چنین هم شد،

خدیجه کسی را دنبال محمّد صلّی اللّه علیه و اله فرستاد و حضرت را برای مذاکره دعوت کرد.

چون به خانۀ خدیجه آمد به او گفت: چیزی که مرا شیفتۀ تو نموده است همان

راستگویی، امانتداری و اخلاق پسندیدۀ تو است و من حاضرم دو برابر آنچه به

دیگران می دهم به تو تقدیم نمایم و دو غلام خود را با تو همراه می کنم تا در تمام

امور فرمانبر تو باشند.

ص:95


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 172/2.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله جریان ملاقات با خدیجه را با عموی بزرگوارش ابو طالب علیه السّلام در

میان گذارد، وی در جواب برادرزاده اش گفت: این برنامه وسیله ای است برای

زندگی که خداوند برای تو مقرّر فرموده است.

کاروان قریش آمادۀ رفتن شد، کالای تجارتی خدیجه هم با کاروان بود، در این

هنگام خدیجه شتری راهوار و مقداری اجناس گران بها در اختیار وکیل خود گذارد و

ضمنا به دو غلام خود دستور داد که در تمام مراحل کمال ادب را به جا آورند و هر

چه او انجام داد اعتراض ننمایند و در هر حال مطیع او باشند.

کاروان به مقصد رسید و همگی در این مسافرت سود بردند، ولی محمّد از همه

بیشتر و چیزهایی نیز برای فروش در بازار تهامه خرید.

کاروان پس از پیروزی کامل راه مکّه را پیش گرفت. محمّد در این سفر برای بار

دوم از دیار عاد و ثمود گذشت، سکوت مرگباری که در محیط زندگی آن قوم سرکش

حکمفرما بود، او را بیشتر به عوالم دیگر متوجّه ساخت. علاوه بر این، خاطرات

سفر سابق تجدید شد، به یاد روزی افتاد که همراه عموی خود همین بیابان ها را

پشت سر می گذاشت. کاروان به مکّه نزدیک شد، میسره رو به رسول خدا نمود و

گفت: چه بهتر شما پیش از ما وارد مکّه شوید و خدیجه را از جریان تجارت و سود

بی سابقه ای که امسال نصیب ما گشته آگاه سازید. پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در حالی که خدیجه در

غرفۀ خود نشسته بود وارد مکّه شد، خدیجه به استقبال او دوید و او را وارد غرفه

نمود. پیامبر با بیان شیرین خود جریان سفر تجارتی را شرح داد. چیزی نگذشت که

میسره وارد شد و آنچه را در این سفر دیده بود - که تمام آنها بر عظمت و معنویت

محمّد امین صلّی اللّه علیه و اله گواهی می داد - برای خدیجه تعریف کرد.

از جمله وقتی به بصری رسیدیم من و محمّد زیر درختی فرود آمدیم، راهبی به

نام نسطورا در آن جا بود، گفت: زیر این درخت هرگز غیر از پیامبر فرود نمی آید،

ص:96

سپس از من پرسید آیا در چشمان این جوان سرخی دیده می شود؟ گفتم: آری،

گفت: او پیامبر و خاتم انبیاست.

از جمله در وقت داد و ستد با تاجری بر سر موضوعی اختلاف پیدا کرد، آن مرد

گفت: به لات و عزّی سوگند بخور تا من سخن تو را بپذیرم، امین در پاسخ او گفت:

پست ترین و مبغوض ترین موجودات پیش من همان لات و عزّی است که تو آنها را

می پرستی.»(1)

60 - پیامبر و حلف الفضولی

«بیست سال قبل از بعثت، مردی در ماه ذو القعده وارد مکّه شد و متاعی در

دست داشت، عاص بن وائل آنرا خرید و پولی که متعهّد شده بود بپردازد

نپرداخت. میان آنان مشاجره شد. آن مرد دید قریش در کنار کعبه نشسته اند. در برابر

آنان ناله زد، اشعاری سرود، قلوب مردانی که در عروقشان غیرت در جریان بود

تکان داد، از آن میان زبیر بن عبدالمطّلب برخاست و عدّه ای نیز با او همصدا شده

در خانۀ عبد اللّه بن جدعان انجمن کردند و با هم پیمان بستند و هم قسم شدند که

دست به اتّحاد و اتّفاق بزنند و تا آن جا که امکانات اجازه می دهد حقوق مظلوم را از

ظالم بگیرند.

مراسم پیمان تمام شد، از آن جا برخاستند و به سوی عاص بن وائل آمدند و

متاعی را که خریده و عوض آنرا نداده بود از وی گرفته به صاحبش تحویل دادند.

محمّد صلّی اللّه علیه و اله در این پیمان که حیات مظلومان را بیمه می کرد شرکت جست و خود

دربارۀ عظمت این پیمان جمله هایی فرموده است از جمله:

ص:97


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 173/2.

«در خانۀ عبد اللّه جدعان شاهد پیمانی شدم که اگر امروز هم (أیام بعثت) مرا به

آن پیمان بخوانند اجابت می کنم. من حاضر نیستم پیمان خود را بشکنم اگر چه در

برابر آن گران بهاترین نعمت را در اختیارم بگذارند».

ورود محمّد به حوزۀ این پیمان و سعی و کوششی که در خدمت به مظلومان و

محرومان داشت آن چنان به آن ارزش بخشید و آن را تحت عنوان «حلف الفضول»

چنان محکم و استوار ساخت که نسل آینده نیز خود را موظّف می دید به مفاد آن

عمل نماید.

گواه مطلب جریانی است که در دوران فرمانداری ولید بن عتبه برادر زادۀ معاویه

بن ابی سفیان که از طرف او حاکم مدینه بود اتّفاق افتاد.

سالار شهیدان حضرت حسین علیه السّلام که در سراسر عمر خود زیر بار ستم نرفت بر

سر مالی با حاکم مدینه که همواره به قدرت های محلّی و مرکزی تکیه کرده اجحاف

می نمود اختلاف پیدا کرد. امام برای درهم شکستن اساس ستم و آشنا نمودن

دیگران به حقّ خود، رو به فرماندار مدینه کرد و گفت:

به خدا سوگند! هرگاه بر من اجحاف کنی دست به قبضۀ شمشیر می برم و در

مسجد رسول خدا می ایستم و مردم را به آن پیمانی که پدران و نیاکان آنها بنیان گذار

آن بودند دعوت می نمایم. از آن میان عبد اللّه بن زبیر برخاست و همین جمله را

تکرار کرد و ضمنا افزود: نهضت می کنیم و حقّ او را می گیریم و یا این که در این راه

کشته می شویم.

دعوت حسین علیه السّلام کم کم به گوش همۀ افراد غیور مانند مسور بن مخرمه و

عبدالرحمان بن عثمان رسید و تمام لبّیک گویان به آستان مقدّس حسینی شتافتند و

ص:98

در نتیجه فرماندار از جریان وحشت کرد و دست از اجحاف برداشت.»(1)

61 - ازداوج ییامبر صلّی اللّه علیه و اله

روح بزرگ خدیجه و پاکدامنی و عفّت و فضیلت و تقوای او چیزی نیست که

آیینۀ بیان و گردش قلم، بتواند آنرا نشان بدهد.

گویی دست تقدیر، واقعیت ها و کرامات نفسی و فضایل انسانی را با خاک وجود

او عجین کرده بود تا لیاقت همسری گوهر یکدانۀ گنجینۀ خلقت را پیدا کند و

دختری چون فاطمۀ زهرا، مادر یازده امام معصوم و حافظان فرهنگ حق تا قیامت،

از وجود ذی جود او پدید آید!

خدیجه اوصاف محمّد را دهان به دهان شنیده بود، ولی وصفی که میسره غلام

او در پایان سفر تجارتی از محمّد صلّی اللّه علیه و اله داشت بیش از پیش قلب وی را به آن کانون

عظمت و کرامت نزدیکتر کرد:

بانوی من، نمی دانی امین چه جوان نازنینی است! چه بزرگوار است! چه مهربان

است! چه جوانمرد است! جمالش، خصالش، سخن گفتنش، راه رفتنش، نوازش و

مهربانیش، هرکدام صد کتاب تعریف دارد، او آقای من بود، البتّه نمایندۀ شما بود و

به جای آقای من ایستاده بود. ولی با من همچون یک برادر حرف می زد، کمکم

می کرد، همراه من به پرستاری شتران می آمد، من از این موجود اسرار آمیز

حکایت ها در این سفر دارم، از وی عجایبی دیده ام که به شرح و بیان نمی آید. در

میان راه دو شتر از شترهای ما رنجور شدند من دلتنگ شدم، گفتم چکار کنیم؟

لبخندی زد و دلداریم داد و بعد به پیش شتران از راه مانده و از کار افتاده آمد،

ص:99


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 175/2.

دست های با عظمت و پنجه های بلندش را پیش برد و سر و گوش شترها را نوازش

داد. زبان بسته ها تا حرارت دست این مرد را احساس کردند مثل این که جان تازه و

جوانی تازه ای یافته باشند، از جا برجستند و به رقص و طرب آمدند.

میسره می گفت و خدیجه می شنید، در این حال دیگر صدای میسره به گوش

خدیجه نمی رسید، زیرا فکرش مستقلاّ با امین صحبت می کرد و از امین صحبت

می شنید. او به خاطر خطوط مشترکی که در پاکی و فضیلت با امین داشت به

دوست و محبوب راه یافته بود، دیگر چه حاجت به این که با میسره حرف بزند؟

بی اختیار به او می گوید: بس است، علاقۀ مرا به او دو چندان کردی، برو تو و

همسرت را آزاد کردم و دویست درهم و دو اسب و لباس گران بهایی در اختیارت

می گذارم.

سپس آنچه را از میسره شنیده بود برای ورقه بن نوفل که دانای عرب بود نقل

می کند، او هم در جواب می گوید: صاحب این کرامات پیامبر است!

خدیجۀ بزرگوار این انسان والا، که معارف اسلامی درباره اش گفته اند:

خدیجه از زنان بافضیلت بهشت است.

شیخ متقدّمین حضرت صدوق از رسول اسلام صلّی اللّه علیه و اله نقل کرده که:

بهشت مشتاق چهار زن است: مریم، آسیه، خدیجه، فاطمه.

و هم اوست اوّل زنی که بی چون و چرا در لحظۀ اوّل بعثت به تمام واقعیت های

الهیه ایمان آورد.

روزی در خانه اش نشسته بود و عدّه ای در منزل در خدمتش بودند، از جمله

یکی از دانشمندان یهود، اتفّاقا امین از آن جا گذشت، دانشمند یهودی از خدیجه

خواست از امین بخواهد لحظاتی در آن مجلس شرکت کند، امین وارد مجلس شد،

ص:100

دانشمند یهودی از امین خواست بگذارد علایم نبوّت را در صورت ظاهر او ببیند،

امین پذیرفت. خدیجه به دانشمند یهودی گفت: هرگاه عموهایش از کنجکاوی تو

خبر شوند عکس العمل سختی نشان خواهند داد، زیرا آنها از یهود بر وی

می ترسند.

مرد یهودی گفت: صدمه زدن به امین محال است، چرا که دست تقدیر او را

برای خاتمیت و ارشاد ناس می پروراند. خدیجه گفت: از کجا می گویی؟ گفت: من

نشانه های پیغمبر آخر الزمان را در تورات دیده ام و از نشانه های او این است که پدر

و مادرش می میرند و جدّ و عموی وی از او نگهداری می کنند و از قریش زنی را

انتخاب می کند که سیدۀ قریش است، سپس به خدیجه اشاره کرد و گفت: خوشا به

حال کسی که افتخار همسری او را پیدا کند!

خدیجه شبی در عالم رؤیا دید: خورشید فروزان بالای شهر مکّه چرخ خورد و

سپس پایین آمده به خانۀ وی فرو شد. خواب خود را برای ورقه حکایت کرد، ورقه

گفت: با مرد بزرگی ازداواج می کنی که شهرت او جهانگیر خواهد شد.

این واقعیت ها و از همه مهم تر صفا و پاکی و سلامت و فضیلت و عفّت و تقوای

خود خدیجه که وی را از تمام رسوم جاهلیت حفظ کرده بود، باعث شد که از طرف

وی به امین پیشنهاد ازدواج شود. امّا از آن طرف:

محمّد صلّی اللّه علیه و اله در ایّام فراغت در بیابان های مکّه و به خصوص در کوه حرا کنار غار

مشغول سیر فکری در آفاق و انفس می شد. برای وجود مقدّسش معلوم بود که

ماسوای حق - عزّوعلا - در معرض زوال است و فنا، حقیقتش معلومی است معدوم

و صورتش موجودی است موهوم، دیروز نه بود داشت و نه نمود، امروز نمود است

بی بود، و پیداست که فردا از وی چه خواهد گشود. زمام انقیاد به دست آمال و

امانی نمی داد و پشت اعتماد بر این امور فانی نمی نهاد. دل از همه برکنده بود و به

ص:101

خدای عزیز نهاده، از همه گسسته بود و به او پیوسته، به او که همیشه بود و همیشه

باشد و چهرۀ بقایش را خار هیچ حادثه نخراشد.

توحید یگانه گردانیدن دل است، یعنی تخلیص و تجرید او از تعلّق به ما سوای

حق - سبحانه - هم از روی طلب و ارادت و هم از جهت علم و معرفت.

یعنی طلب و ارادت او از همۀ مطلوبات و مرادات منقطع گردد و همۀ معلومات

و معقولات از نظر بصیرت او مرتفع شود.

محمّد صلّی اللّه علیه و اله تا کار به دست می آمد از کار رو برنمی گردانید، چوپانی، باغبانی،

کشیدن آب از چاه، نوشانیدن آب به شترها گوسپندها، نگهبانی از نخلستان ها و...

هر چه به وی پیشنهاد می دادند انجام می داد و اجرتش را به عموی خود

می پرداخت تا رنج سختی زندگی را از چهرۀ پاک عمو بزداید.

عمو از این برادر زادۀ عزیز که هم یادگار برادر جوانمرگش بود وهم یادبود

محبت ها و مهربانی های پدر بزرگوارش عبدالمطّلب را با خود می داشت، خیلی

راضی بود، ولی یک نگرانی مبهم دم به دم قلبش را می فشرد، آهسته از خود

می پرسید بالأخره چه باید کرد؟ اشکال در چیست؟ چه باید کرد؟ مسئلۀ ازدواج

این جوان راکه اکنون پا به بیست و پنج سالگی گذاشته است چه باید کرد؟

خدیجه آن بانوی محترمه و شریفه و دانا به وسیلۀ زنی به نام «نفیسه» خواستۀ

خود را به پیامبر اعلام کرد، پیامبر عزیز میل خدیجه را با عموهایش در میان

گذاشت و پس از بحث و مباحثه با پانصد درهم مهریه بنا شد این پیوند ملکوتی

صورت بگیرد.

خدیجۀ کبری با راز ونیاز به درگاه حضرت حق، خود را به این شرافت عظمی

ص:102

مشرّف نمود.(1)

.

62 - خواستگاری از حضرت خدیجه علیها السّلام

چون مجلس ازداوج با شرکت بزرگان طرفین بر پا شد حضرت ابوطالب جهت

خواستگاری، خطبۀ زیر را خواند:

«سپاس خداوندی را که ما را از ذریۀ ابراهیم و فرزند زادگان اسماعیل قرار داد ما

را از ارکان معد و عناصر اصلی قبیلۀ مضر و پاسداران خانۀ خود و خدمتگزاران

حرم خویش شرافت داد و برای ما خانه ای اختیار فرمود که همگان به سوی آن

می آیند و آن حرم امن است، سپاس بر او که حکومت بر این منطقه را به ما عنایت

کرد.

همانا برادرزاده ام محمّد صلّی اللّه علیه و اله با هیچ مردی مقابله نمی شود، مگر این که

سنگین تر و برتر است و اگر هم از نظر مال دنیا فقیر باشد مهم نیست که مال سایۀ

زودگذر و چیزی است که دست به دست می شود.

محمّد صلّی اللّه علیه و اله را خوب شناخته اید و قرابت او را می دانید، خدیجه دختر خویلد را

خواستگاری می کند و کابین او را آنچه مربوط به حال و آینده است از مال من داده،

سوگند به خدا که از این پس خبر او بزرگ و گران قدر خواهد بود».

خدیجه بانویی عفیف و مهربان و صمیمی بود، زنی هوشیار و دانا بود، به

محمّد صلّی اللّه علیه و اله و گفته بود دوستت دارم، و راست گفته بود.

این زن در این ازدواج، مقام اجتماعی خود را تا همسری با یک جوان که به

محمّد یتیم مشهور بود به پایین کشید، ولی خودش می دانست که مقام معنویش را

ص:103


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 177/2.

در سایۀ محمّد تا عرش برین بالا برده است.

زن های متشخّص و متفر عن قریش، دیگر با وی معاشرت نمی کردند، دخترانی

که شب و روز دور برش همچون منظومۀ شمسی می چرخیدند نظام خود را گسسته

و پریشان و پراکنده شده بودند، امّا از این لحاظ یک ذرّه هم دلتنگ و مکدّر نبود.

این زنآن قدر، روشنفکر و کار آزموده بود که همچون وزیری مدبّر و با تدبیر

طرف مشورت امین قرار می گرفت. وی تنها زنی بود که توانست در زندگی محمّد

چنین مقامی را دریابد. وی نزدیک به چهل میلیون سکّۀ طلا از ثروت خود را در راه

محمّد و عقیده و ایمان و فرهنگ او خرج کرد. او تا زنده بود تنها همسر پیغمبر بود و

پس از مرگش این احترام و شرف به یک عشق آسمانی عوض شده بود.

پیغمبر خدیجه را پس مرگش، همانند زمان حیاتش عاشقانه دوست می داشت

عاشقانه از وی یاد می کرد تا آن جا که چند بار عایشه را به سخنان نیش دار وادار کرد.

عایشه می گوید:

گوسپندی را سر بریده بودیم، رسول اکرم برای دوستان کهنسال خدیجه از این

گوسپند چند سهم مقرّر فرمود و چنان صمیمانه از خدیجه یاد کرد که حسّ حسادت

من سخت به هیجان در آمد: یا رسول اللّه! فکر می کنم که تو در این دنیا جز خدیجه

هیچ زنی را زن نمی شماری!

پیامبر در جوابم سکوت کرد و این سکوت تصدیق منش، آتش به جانم زد، گفتم:

یا رسول اللّه! بس نیست که این همه از یک پیره زن سپید مو یاد می کنی؟ خدا را

سپاس گوی که پس از مرگش دختران جوان بهره ات ساخته. احساس کردم که رسول

خدا خشمناک شد، آن ورید آبی گون که میان دو ابرویش قرار داشت پر شد و

برجسته گردید و فرمود:

«خوب است بس کنی عایشه، در آن روزگار که خدیجه دوستم داشت کسی

ص:104

دوست و یارم نبود، در آن روزگار که او به نبوّت من تصدیق کرد همه تکذیبم کردند،

در آن روزگار که سخت بینوا و تهیدست بودم ثروت گزافش به اختیارم افتاد و بالاتر

از همه فاطمه از وی به یادگار مانده است.»

خدیجۀ کبری تا زنده بود برای پیامبر یاری راستین و تکیه گاهی عظیم بود،

پیامبر در هر مصیبت و رنجی که از کفّار و مشرکان می دید، با ملاقات با خدیجه، دل

روشن می داشت و رفع غم و غصّه می نمود.(1)

63 - ارتحالی حضرت خدیبه علیها السّلام

همسر بزرگوار رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بعد از تحمّل تنهایی و مصایب و آلام زیاد به

خصوص اقامت اجباری سه ساله در شعب ابوطالب از پا در آمد و به بستر بیماری

افتاد، تنها سر پرست و یار او محمّد صلّی اللّه علیه و اله بود، زیرا تمام زنان قریش و مکّه به خاطر

ازدواجش با پیامبر و تهیدست شدنش وی را تنها گذاشته بودند.

آری، بانویی که روزگاری ملکۀ قریش و سیدۀ حجاز بود، بانویی که بانوان مکّه به

معاشرت و دوستیش بر خود می بالیدند، تنها مانده بود.

بانویی که دستگاه بازرگانیش، ثروتمندترین و غنی ترین دستگاه های تجارتی

عرب بود به روز مرگ تک و تنها در اطاقی کوچک، خود بر فرش بوریایی افتاد و جز

شوهر عالی مقامش محمّد صلّی اللّه علیه و اله و دختر کوچکش فاطمۀ زهرای علیها السّلام هیچ کس را در

کنار نداشت. دختران دیگرش زینب و رقیه در مکّه حضور نداشتند.

آهسته آهسته نفس بیمار به شماره افتاده بود، پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه اله دستور فرمود که

فاطمۀ زهرا را از اطاق مریض به اطاق دیگری ببرند و خود پنجه های لاغر خدیجه را

ص:105


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 181/2.

که اندک اندک حرارت تب با حرارت حیات از زیر پوست های خشکیده اش

می گریخت و جای خود را به برودت مرگ می سپرد در دست داشت.

برای آخرین لحظه، چشمان خدابین خدیجه از هم گشوده شد و نظری به

دیدگان اشک آلود شوهرش انداخت:

یا رسول اللّه! از من راضی باش.

پیامبر فرمود: امیدوارم که خدای من هم از تو راضی باشد. خدیجه آهی کشید و

گفت: فاطمه کو؟

- به خاطر فاطمه نگران مباش خدای تو نگهبان اوست.

- خدای من... خدا نگهبان خوبی است، خدا کافی است.

پیامبر روی صورت خدیجه خم شد و فرمود:

هم اکنون جبرئیل بر من وارد شده و سلام خدا را به تو می رساند. خدیجه

لبخندی از منتهای رضایت و خشنودی به لب آورد وگفت:

انّ اللّه هو السّلام ومنه السّلام وإلیه السّلام وعلی جبرئیل السّلام.

به درستی که خدا سلامت و بی عیب است و سلامت از او سرچشمه می گیرد و

به سوی او باز می گردد و بر جبرئیل سلام و درود باد.

در آخرین نفس به وحدانیت الهی و رسالت محمّد صلّی اللّه علیه و اله شهادت داد و برای

همیشه دیده از جهان فرو بست.(1)

64 - بازسازی کعبه

چون محمّد صلّی اللّه علیه و اله سی و پنج ساله شد در مراسم خراب کردن کعبه و بازسازی آن

ص:106


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 183/2.

شرکت فرمود و قریش به هر چه که او در آن مورد حکم کند، راضی شدند.

دربارۀ سبب خراب کردن و بازسازی آن، ابن عبّاس و محمّد بن جبیر بن مطعم

نقل کرده اند که:

کوهها مشرف بر مکّه بوده و سیل از مناطق بالای مکّه راه می افتاده و داخل کعبه

می شده و از بالای آنهم می گذشته است و قریش ترسیده اند که خانه خراب شود.

بلندی کعبه اندکی بیش از قامت بود، قریش خواستند آنرا بلندتر و مسقّف

بسازند و در عین حال که به این کار مصمّم بودند، از خراب کردن آن می ترسیدند

ولی پس از سرقت گنجینۀ کعبه وادار به خراب کردن و بازسازی آن شدند.

چون همگان دربارۀ خراب کردن و بازسازی کعبه هماهنگ شدند ابو وهب بن

عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم که دایی پدر رسول خدا بود سنگی از کعبه کند و

سنگ از دستش افتاد و در جای خود قرار گرفت و او خطاب به قریش گفت: ای

مردم! نباید چیزی غیر از اموال حلال خود در این راه مصرف کنید، نباید در آمدهای

نامشروع خود فروشی و ربا و مظلمۀ مردم در این راه صرف شود. و گفته شده این

مطلب را ولید بن مغیرۀ مخزومی گفته است.

در عین حال این که تصمیم به بازسازی کعبه گرفته شد، مردم از ویران ساختن

کعبه می ترسیدند و از شروع به آن کار خودداری می کردند. ولید گفت: من این کار را

آغاز می کنم. تبر در دست گرفت و روی دیوار کعبه ایستاد و گفت: خدایا! می دانی

که نیت ما خیر است و نیز گفت: خدایا! در این زمینه ما را از گمراهی حفظ فرما.

سپس بخشی از ناحیۀ دو رکن کعبه را خراب کرد.

مردمآن شب را منتظر ماندند تا ببینند سرانجام کار ولید چه می شود و گفتند: اگر

او مرد که چیزی از آن را خراب نمی کنیم و آنچه را هم خراب کرده به حال اوّل بر

می گردانیم و اگر حادثه ای برای او پیش نیامد، دلیل بر رضایت خداوند است و بقیه

ص:107

را خراب خواهیم کرد. فردا صبح زود ولید بر سرکار خود آمد و شروع به خراب

کردن کرد و مردم هم همراه او شدند تا به اساس و پایه های ابراهیمی رسیدند.

دستور به جمع آوری سنگ برای بنای کعبه دادند، پیامبر هم همراه مردم جهت

ساختمان کعبه سنگ حمل می کرد. چون ساختمان کعبه به جای حجر الأسود

رسید قریش با یکدیگر اختلاف پیدا کردند، هر قبیله می خواست خودش بدون

دخالت دیگران آنرا در محل معینش نصب کند. کار به ستیزه و مخالفت شدید

کشید آن چنانکه آمادۀ جنگ با یکدیگر شدند.

قریش چهار تا پنج شب صبر کردند و سپس در مسجد جمع شدند تا در این باره

مشورت کنند و انصاف دهند.

ابو امیه بن مغیره که پیرمردترین قریش بود گفت: ای گروه قریش! در مورد این

اختلاف و حلّش آنرا بر عهدۀ نخستین کسی که وارد مسجد شود بگذارید. در این

هنگام محمّد صلّی اللّه علیه واله وارد مسجد شد، چون او را دیدند، گفتند: این محمّد امین است و

به او راضی هستیم، چون امین پیش ایشان آمد و موضوع را با وی در میان گذاشتند

ردای خود را به زمین فرش کرد و حجر را به دست مبارک خود برآن نهاد و سپس

فرمود: از هر یک از قبایل چهارگانۀ قریش مردی بیاید، آنگاه امین فرمود: هر یک

گوشه ای از ردا را بگیرید و همگی آنرا بلند کنید و چنان کردند و رسول خدا به

دست خود سنگ را بر جایش نهاد و به این شکل محمّد بزرگوار از شعله ور شدن

آتش جنگ و خونریزی با درایت خدایی خود جلوگیری کرد!(1)

ص:108


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 184/2.

65 - اشتباه برخی موّرخان

این که ارباب تاریخ و سنن نوشته اند:

حضرت پس از نزول جبرئیل به خانه برگشت و با تردید در مسئله که آیا وحی

بود یا چیز دیگر، خدیجۀ کبری را در جریان امر گذاشت و او گفت: مطمئن باش و

استوار و ثابت قدم، سوگند به خدایی که جان خدیجه در دست اوست من امیدوارم

که تو پیغمبر این امّت باشی، سپس به نزد ورقه رفت و وی را از حادثه آگاه کرد.

ورقه بدو گفت: ای خدیجه! او حتما پیامبر آخر الزمان است و این معنی را

عداس یهودی تأیید کرد تا قلب پیامبر آرامش گرفت، خلاف عقل و وجدان و از آن

مهم تر مخالف صد در صد با آیات قرآن مجید است و به نظر من می رسد که این

مطالب دست پخت یهودیان آن دوران است که جنایتشان برکسی پوشیده نیست و

برای من بسیار جای تعجّب است که چگونه علمای اهل سنّت و بعضی از ساده

لوحان شیعه این مطلب را که تهمتی بس بزرگ به قلب عالم امکان و ولایت مطلقۀ

الهیه است در نوشته های خود آورده و کتب خود را به ساخته های مغرضان یهودی

آلوده کرده اند.

وقتی نویسنده ای از بصیرت و طهارت عقل و بیداری وجدان و قدرت فطرت به

دور باشد هر چه به قلمش در آید می نویسد و حساب نمی کند که نتیجۀ این نوشتار

چیست و فردای قیامت در برابر محصول قلمش چه مسئولیت سنگینی در دادگاه

الهی دارد.

مگر عقیدۀ همه بر این نیست که محمّد از تمام ملائکه و انس و جنّ و از همۀ انبیا

برتر است؟

در صریح قرآن است که مقام نبوّت در کودکی به یحیی عنایت شد عیسی علیه السّلام

ص:109

بلافاصله پس از ولادت، اصول و فروع دین خدا را بیان کرد و اعلام داشت، تا چه

رسد به گوهر گران بهایی که نبوّت بدو ختم شد و قرآن مجید از افق قلب الهی او

طلوع کرد.

اگر این نویسندگان به خود زحمت مراجعه به عقل و قرآن و نهج البلاغه و

معارف الهیه را می دادند این گونه دچار خبط و اشتباه به پاکترین قلب و والاترین

انسان نمی شدند.(1)

66 - بعثت در کلام امام عسکری علیه السّلام

وجود مقدّس حضرت امام حسن عسگری علیه السّلام می فرماید:

«چون چهل سال از عمر حضرت گذشت حق تعالی دل او را بهترین دل ها و

خاشع تر و مطیع تر و بزرگتر از همۀ دل ها یافت، پس دیدۀ آن حضرت را نور دیگر

داد و امر فرمود که درهای آسمان را گشودند و فوج فوج از ملائکه به زمین آمدند و

آن حضرت آنان را نظر می فرمود و رحمت حق از ساق عرش تا سر مبارک او را

گرفت، پس جبرئیل بر او نازل شد و بازوی آن حضرت را گرفت و حرکت داد و

گفت: یا محمّد! بخوان، گفت: چه بخوانم»؟

این جانب، بر اساس آیات و روایات و عظمت آنقلب مبارک، عقیده دارم و

خدا را بر این عقیده ام شاهد می گیرم که معنای چه بخوانم؟ این بود که آیات تکوین

را بر تو بخوانم یا آیات انفس را و یا آیات کتاب تشریع قرآن مجید را، کدام یک را

بخوانم؟

جبرئیل گفت:

ص:110


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 187/2.

اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ * اِقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ

* اَلَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ

بخوان به نام پروردگارت که [همۀ آفریده ها را] آفریده؛ * [همان که]

انسان را از علق به وجود آورد. * بخوان در حالی که پروردگارت کریم ترین

[کریمان] است. * همان که به وسیلۀ قلم آموخت، * [و] به انسان آنچه را

نمی دانست تعلیم داد.

طنین وحی با مسئلۀ قرائت اسرار خلقت، قرائت اسما و صفات حق، مسئلۀ

باعظمت قلم و تعلیم و تعلّم شروع شد. آری، پنج مسئله ای که زیر بنای تمام علوم

الهی و انسانی است و اساس رشد و تکامل عقلی.

چون ملائکه اللّه با اجازه از آن حضرت به مقام خود بازگشتند، وجود مقدّسش از

کوه حرا به طرف مکّه حرکت کرد. بر هر درخت و سنگ و گیاه می گذشت کمال

تواضع را به حضرت داشتند و به زبان وجودی خود به او می گفتند:

السلام علیک یا نبیّ اللّه السلام علیک یا رسول اللّه.

درود بر تو ای پیامبر خدا، درود بر تو ای فرستاده خدا.

چون وارد خانه شد از شعاع جمالش خانه منوّر گشت، خدیجه عرضه داشت:

این چه نور است که در سیمای ملکوتی تو مشاهده می کنم؟ فرمود: این نور نبوّت

است، بگو:

لا إله إلآ اللّه، محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله.

خدایی غیر از خدای یکتا نیست و محمّد فرستاده خداست.

پس خدیجۀ کبری شهادت گفت و به آن حضرت با کمال اخلاص ایمان آورد.»

رسول خدا در آن وقت به خدیجه فرمود: سرمایی در خود حسّ می کنم جامه ای

ص:111

بر من بپوشان. چون گلیمی بر او پوشاند و او خوابید، دو باره فرشتۀ وحی بر او نازل

شد و از جانب حضرت محبوب به اوگفت:

یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ * وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ

ای جامۀ برخود پوشیده! * برخیز و بیم ده، * و پروردگارت را

بزرگ دار.(1)

67 - عفو و گذشت پیامبر از دختر حاتم

امیرالمؤمنین علیه السّلام دربارۀ کرامت و حسن خلق و آقایی و عفو و گذشت رسول

خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرماید:

زمانی که اسیران طائفۀ طی را به مدینه آوردند، در بین آنان دختری بود که به

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله عرضه داشت: یا محمّد! چه شود که مرا آزاد نمایید تا من از

شماتت و سرزنش قبایل عرب در امان بمانم، زیرا من دختر رئیس قبیله هستم و

پدرم اشخاص بی پناه را پناه می داد، اسیر را آزاد می کرد، به واردین غذا می داد،

افشای سلام می کرد و هیچ وقت حاجتمندی را بدون روا شدن حاجتش رد

نمی کرد، من دختر حاتم طایی هستم.

پیامبر فرمود: ای دختر! آنچه بیان کردی اوصاف مردم مؤمن است، اگر پدرت

اهل اسلام بود برای وی از خداوند طلب رحمت می کردم. سپس فرمود: دختر را

آزاد کنید، زیرا پدرش اخلاق نیک را دوست می داشت و خدا اخلاق نیک را

دوست دارد.

ابو برده بن دینار در آزادی دختر حاتم از جای برخاست و عرضه داشت: ای

ص:112


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 188/2.

رسول خدا! پروردگار اخلاق نیک را دوست دارد؟ حضرت فرمود: سوگند به

خدایی که جانم به دست اوست، وارد بهشت نمی شود مگر صاحب اخلاق

پسندیده.(1)

68 - مقالۀ نورمان و نسان پل

«روزی که از مرگ مادرم آگاه شدم به کلیسا رفتم تا در آن محفل روحانی دمی با

خود خلوت کنم. می خواستم حضور او را در آن جا حس کنم مگر نه این که پیوسته

درگوش من می خواند: هر بار که تو در این کلیسا به دعا و نماز می پردازی من با تو

خواهم بود. در پشت میز مخصوص خود جا گرفتم بر روی میز چشمم به انجیل

کهنۀ اوراق شده ای که در همۀ سفرها مونس باوفای من بود افتاد، میلی باطنی مرا

تحریک می کرد که در آن روز اندوهبار مایۀ تسلّی خاطر بیابم، دستم را بر روی کتاب

مقدّس گذاشته ایستادم و به نقطۀ مبهمی می نگریستم، ناگاه آشکار احساس کردم که

دو دست نرم و سبک کرک مانندی با لطفی بسیار روی سرم قرار داده شد، شادی

غیر قابل بیانی مرا فراگرفت.

من فکر کنجکاوی دارم، حتّی در تصادفات و پیشامدها می کوشم که آنچه رخ

داده به طور دقیق تجزیه و تحلیل کنم و دلیل آنرا به دست آورم، با خود اندیشیدم

که بی شک این توهّمی بود که در نتیجۀ تأثّر مرگ مادرم پیدا شده امّا برای من محال

می نمود که این توجیه را بپذیرم. از آن روز من هرگز در این که مادرم روحا زنده است

تردیدی پیدا نکردم، من می دانم که او زنده است و تا ابد زنده خواهد بود.

کوچکترین شکّ و تریدی یقین مرا در زندگی جاوید متزلزل نساخته، من بدان

ص:113


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 204/2.

ایمان دارم و آن را غیر قابل رد می دانم. یقین عینی دارم که پس از مرگ دوستان عزیز

خود را خواهیم یافت و هیچ چیز ما را از آنان جدا نخواهد ساخت و نیز معتقدم که

هرکس شخصیت خاصّ خود را در دل این جهان تازۀ پهناور حفظ خواهد کرد و در

آن جا رنج و آزاری برای اهل حقیقت نیست مسلّما سیر تکامل در آن جا نیز ادامه

خواهد یافت، زیرا زندگی بدون هیچ نوع ترقّی روحانی به طور غیر قابل تصوّری بی

رنگ و بو و تیره و تار خواهد بود.»(1)

69 - اسلام سلمان فارسی

از ابن عبّاس روایت شده که گفته است: سلمان شخصا و از دهان خود برای من

چنین نقل کرد وگفت:

«من مردی ایرانی از اهل اصفهان و دهکده ای که به آن جیّ می گویند هستم.

پدرم دهقان و سالار دهکده اش بود و من محبوب ترین خلق خدا در نظرش بودم،

محبّت او به من چندان بود که مرا همچون دوشیزگان در خانه زندانی کرده بود و من

در آیین مجوسی می کوشیدم تا جایی که از خدمتگزاران آتشکده شدم و پدرم

همواره آتش را روشن نگه می داشت و اجازه نمی داد یک ساعت خاموش باشد.

پدرم بوستان بزرگی داشت، روزی سرگرم ساختمانی بود و از سرکشی به

بوستان باز ماند، به من گفت: پسرکم، امروز به واسطۀ گرفتاری ساختمان نتوانستم از

مزرعه و بوستان خبر بگیرم، تو برو خبری بگیر و دستورهایی به من داد وگفت: دیر

نیایی که تو برای من پر ارزش تر از همه چیزی.

گوید: به منظور رفتن به مزرعه راه افتادم، در این هنگام از کنار کلیسایی از

ص:114


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 231/2.

کلیساهای مسیحیان گذشتم، صداهای ایشان را که مشغول نمازگزاردن بودند

شنیدم و من به واسطۀ این که پدر در خانه محبوسم می داشت، از امور مردم

اطلاعی نداشتم.

چون صداهای ایشان را شنیدم وارد کلیسا شدم تا ببینم چه می کنند، چون

ایشان را دیدم از نمازشان خوشم آمد و گفتم: به خدا سوگند این آیین بهتر از آیین

ماست و از آن جا حرکت نکردم تا غروب شد.

مزرعۀ پدر را رها کردم و آن جا نرفتم، از آنها پرسیدم در کجا می توانم به سر

چشمۀ این دین برسم؟ گفتند: در شام. من پیش پدرم برگشتم، معلوم شد کسانی را

به جستجوی من فرستاده و از همه کاری باز مانده است. چون پیش او رسیدم گفت:

ای پسرم! کجا رفته بودی؟ مگر با تو چنان شرط نکرده بودم؟

گفتم: پدر جان از کنار مردمی می گذشتم که در معبدی مشغول نماز بودند و آنچه

از دین ایشان دیدم پسندیدم و تا خورشید غروب کرد پیش ایشان بودم. گفت: پسر

جان در آن دین خبری نیست، دین تو و پدرانت از آن بهتر است، گفتم: به خدا

سوگند چنین نیستآن دین بهتر از دین ماست.

گوید: پدر بر من ترسید، بر پای من بند نهاد و مرا در خانه زندانی کرد! من کسی

پیش مسیحیان فرستادم و گفتم هرگاه کاروان بازرگانان شما از شام رسید مرا خبر

کنید و پس از این که کارهای خود را انجام دادند و آهنگ بازگشت کردند آگاهم

سازید.

چون هنگام بازگشت ایشان رسید به من خبر دادند، من بند از پای خود برداشتم

و همراه ایشان رفتم تا به شام رسیدم و آن جا پرسیدم چه کسی از همه بیشتر به

مبانی مسیحیت عالم است؟

گفتند: اسقفی که در کلیسا است. پیش او رفتم و گفتم من به این دین راغب شده ام

ص:115

و دوست می دارم همراه تو باشم و برای تو و کلیسا خدمت کنم و از تو دانش بیاموزم

و همراه تو نماز بگزارم. گفت: بیا و وارد کلیسا شدم و او مردی نادرست بود، به

مسیحیان دستور می داد صدقه دهند و چون صدقات را می آوردند برای خود

اندوخته می کرد و به فقرا نمی داد، آن چنانکه هفت کوزه زر و سیم اندوخت و من که

دیدم چنان می کند او را سخت دشمن می داشتم.

چون از دنیا رفت و مسیحیان برای خاکسپاری او جمع شدند به ایشان گفتم: این

مردی نادرست بود، به شما دستور پرداخت صدقه می داد و شما را به آن تشویق

می کرد و پس از این که صدقه را می آوردید برای خود اندوخته می کرد و چیزی از آن

به درویشان نمی داد، گفتند: این مطلب را از کجا می دانی؟ گفتم: شما را به

اندوخته اش راهنمایی می کنم، گفتند: چنان کن، من جای آنرا نشان دادم و ایشان

هفت کوزه انباشته از زر و سیم را بیرون آوردند و چون آنها را دیدند، گفتند: به خدا

سوگند هرگز او را به خاک نمی سپاریم و جسدش را بر دار کشیده سنگسار کردند.

مرد دیگری آوردند و به جای او گذاشتند.

سلمان می گوید: او مردی بود که من هرگز ندیده بودم کسی نمازهایش را به

خوبی او گزارد، او نسبت به دنیا سخت بی میل و نسبت به آخرت به شدّت راغب

بود و شب و روز را در عبادت می گذراند، من او را بسیار دوست می داشتم چنانکه

پیش از او هیچ کس را به آن اندازه دوست نداشته ام.

روزگاری با او سپری ساختم، چون هنگام مرگش فرارسید گفتم: ای فلان! من

همراه تو بودم و تو را چنان دوست می داشتم که هیچ چیز را آن چنان دوست

نداشته ام، اکنون چنانکه می بینی فرمان خدا دربارۀ تو رسیده است، مرا به چه کسی

سفارش و به چه چیزی فرمان می دهی؟

گفت: پسرجان، به خدا سوگند مردم به گمراهی افتاده اند و بیشتر آدابی را که بر

ص:116

آن بودند ترک کرده اند و امروز کسی را نمی بینم که به روش و آیین من باشد مگر

مردی در موصل که او هم به همان راه و روشی است که من بوده ام، خود را به او

برسان.

گوید: چون او از دنیا رفت و به خاک سپرده شد به موصل پیش آن مرد رفتم و

گفتم: ای فلان، فلانی هنگام مرگ خود به من سفارش کرد تا پیش توآیم و به من خبر

داد که تو بر راه و رسم اویی، گفت: پیش من بمان و من پیش او ماندم و دیدم که

مردی نیک و به روش دوست خود است، ولی چیزی نگذشت که او را هم مرگ در

رسید، به او گفتم: فلانی مرا به تو سفارش کرد و دستور داد که به تو ملحق شوم و

می بینی که فرمان خدا برای تو در رسیده است، تو به چه کسی سفارشم می کنی؟ و

به چه چیز فرمانم می دهی؟

گفت: پسر جان، به خدا سوگند! من کسی را سراغ ندارم که به راه و روش ما باشد

مگر مردی در نصیبین. رفتم پیش آن مرد و خبر خود را با او گفتم و فرمان رهنمای

پیشین خود را برای او نقل کردم.

گفت: پیش من بمان و پیش او ماندم و او را هم بر آیین دوستش دیدم و اقامت

من در حضور مرد بسیار نیکی بود ولی به خدا سوگند چیزی نگذشت که مرگ او هم

فرا رسید، چون به حال احتضار در آمد به او گفتم: فلانی مرا به فلان و او مرا به تو

راهنمایی کرد، تو مرا به چه کسی رهنمون هستی و چه دستوری می دهی؟

گفت: پسر جان، به خدا سوگند کسی را نمی شناسم که به این دین و آیین باشد

مگر کسی که در عموریه است، خود را به او برسان و پیش او بمان.

چون او مرد و به خاک سپرده شد من پیش آن مرد در عموریه رفتم و داستان

خود را برای اوگفتم، گفت: پیش من بمان و من همان جا ماندم و او هم مردی بودکه

به راه و روش دوستانش بود.

ص:117

سلمان می گوید: آن جا به کسب و کار هم مشغول شدم، چنانکه چند ماده گاو و

چند گوسپند برای من فراهم شد، چون مرگ او نزدیک و محتضر شد به او گفتم:

فلانی می دانی که من همراه فلان کس بودم و او مرا به فلان کس دیگر و او به شخص

دیگر معرّفی کرد و او مرا به تو راهنمایی کرد، اکنون تو مرا به چه کس راهنمایی و به

چه چیز فرمان می دهی،؟

گفت: پسر جان، به خدا سوگند من کسی را نمی شناسم که بر آیین ما باشد تا به

تو بگویم که پیش او بروی، ولی روزگار ظهور پیامبری که به آیین ابراهیم علیه السّلام در زمین

عرب برانگیخته خواهد شد نزدیک شده است، محلّ هجرت او در سرزمینی میان

دو سنگلاخ است که میان آنها درختان خرماست و او علامت هایی دارد که مخفی

نیست، از جمله صدقه نمی خورد ولی اگر هدیه بدهندش قبول می کند و میان

شانه هایش مهر نبوّت است، اگر بتوانی به آن سرزمین بروی این کار را انجام بده.

سلمان می گوید: او هم مرد و مدفون شد و من مدّتی در عموریه ماندم. گروهی از

بازرگانان بنی کلب آمدند، به آنها گفتم: مرا به سرزمین اعراب ببرید در عوض این

ماده گاوها و گوسپندانم را به شما می دهم، پذیرفتند و من آنها را به ایشان دادم و مرا

با خود بردند، همین که به وادی القری رسیدیم به من ستم کردند و مرا به عنوان

برده به مردی جهود فروختند و من پیش او بودم و چون درختان خرم را دیدم

امیداور شدم که همان سرزمینی باشد که دوستم برایم وصف کرده بود و این

موضوع پیش من محقّق نشده بود.

زمانی که پیش او بودم یکی از پسر عموهایش که از یهود بنی قریظه بود، مرا از او

خرید و به مدینه برد، به خدا سوگند! گویی هم اکنون است که آن سرزمین را

شناختم و همان جا ماندم.

در این هنگام رسول خدا مبعوث شده بود و در مکّه اقامت داشت و چون من

ص:118

برده و بنده بودم خبری از او نشنیدم تا این که به مدینه هجرت فرمود.

به خدا قسم! روزی بالای درخت خرمایی بودم و برای ارباب خودکار می کردم

صاحب من زیر درخت نشسته بود که یکی از پسر عموهایش آمد و به او گفت:

فلانی! خدا اوس و خزرج را بکشد که آنها الآن در منطقۀ قبا گرد مردی جمع شده اند

که امروز از مکّه آمده است و ایشان می پندارند که او پیامبر است.

سلمان می گوید: چون این سخن را شنیدم چنان لرزه بر من افتاد که پنداشتم

روی صاحبم سقوط خواهم کرد. از درخت پایین آمدم و به پسر عموی او گفتم: چه

گفتی؟ صاحبم خشمگین شد و سیلی محکمی به من زد وگفت: تو را به این حرف

چکار؟ برگرد، به کار خودت مشغول باش، گفتم: چیزی نیست می خواستم ببینم

آنچه می گوید درست یا نه؟

سلمان گوید: چیزهایی خوراکی داشتم که جمع کرده بودم، هنگام غروب آنرا

برداشتم و پیش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله که به قبا بود رفتم. حضور او رسیدم و گفتم: به من

خبر رسیده است که تو مردی نیکوکاری هستی و همراه تو دوستانی نیازمند و

غریب هستند، این خوراکی صدقه است چنین می پندارم که شما از دیگران به آن

سزاوارتر هستید و آن خوراکی را نزدیک او بردم، به یارانش فرمود: بخورید، ولی

خود دست نگاه داشت و نخورد، با خود گفتم: این یک نشانه.

آنگاه برگشتم و خوراکی دیگر فراهم کردم، در این فاصله پیامبر به مدینه بازگشته

بود، پیش او رفتم وگفتم: چنین دیدم که تو صدقه نمی خوری این هدیه ای است که

خواستم تو را باشد، پیامبر از آن خورد و به یاران خود هم دستور داد از آن خوردند.

با خود گفتم: این دو نشانه.

پس از آن به حضور رسول خدا در بقیع رسیدم که برای تشییع جنازۀ یکی از

یاران خود آمده بود، من دو قطیفه داشتم و پوشیده بودم و رسول خدا هم میان

ص:119

اصحاب خود نشسته بود، سلام کردم و به طرف پشت سر او رفتم تا به شانه هایش

بنگرم و ببینم آیا مهر نبوّت دیده می شود، همین که پیامبر دید که من در پشت سرش

ایستاده و در جستجوی چیزی هستم که وصف آنرا برای من گفته بودند، ردای

خویش را از دوش افکند و من به مهر نبوّت نگریستم و آن را شناختم و شروع به

بوسیدن آن و گریستن کردم.

پیامبر فرمود: برگرد و برگشتم و برابر او نشستم و داستان خود را همچنین که

برای تو ای ابن عبّاس نقل کردم برای رسول اسلام گفتم و آن حضرت خوش داشت

که این خبر را یارانش هم بشنوند.

سلمان همجنان گرفتار بردگی بود به طوری که نتوانست در جنگ های بدر و احد

شرکت کند.

رسول خدا صلّی اللّه علیه واله به من فرمودند:

با صاحب خود عهد نامه ای برای آزادی خود بنویس و من تعهّدی نوشتم که

سیصد اصله خرما برای او به عمل آورم و با آب چاه آن را آبیاری کنم و چهل وقیه

هم طلا بپردازم.

پیامبر به اصحاب خود فرمود: برادرتان را یاری کنید و آنها با نهال های خرما مرا

یاری کردند، بعضی سی نهال، برخی بیست نهال و پانزده نهال و ده نهال و هرکس

به قدر امکان خود مساعدت کرد و سیصد نهال برای من جمع شد.

پیامبر فرمود: ای سلمان! برو و برای این نهال ها گود بردار، وقتی تمام شد پیش

من بیا تا خودم به دست خویش آنها را بکارم. من چنان کردم و یاران یاریم دادند و

چون از آن فارغ شدم پیش رسول خدا برگشتم و خبرش دادم. پیامبر همراه من آمد،

ما نهال هارا به او می دادیم و او در گود می گذاشت تا تمام شد. سوگند به کسی که

جان سلمان در دست اوست از آنها حتّی یک نهال هم خشک نشد و من درختان

ص:120

خرمایی که تعهّد کرده بودم به صاحب خود پرداختم و آن مال همجنان به عهدۀ من

بود، اتّفاقا از یک معدن طلا مقداری طلا که به اندازۀ تخم مرغی بود به حضور

رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم آوردند، فرمود: آن ایرانی که برای آزادی خود تعهّدنامه نوشته بود

چه کرده است؟ مرا به حضورش بردند، فرمود: این را بگیر و تعهّد خود را بپرداز.

سوگند به کسی که جان سلمان در دست اوست چهل وقیۀ کامل بود. حق

صاحب خود را دادم و آزاد شدم و در حالی که آزاد بودم در جنگ خندق همراه

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شرکت کردم و پس از آن در هیچ یک از جنگ ها غایب نبودم.»(1)

70 - صورت برزخی اعمال از نظر پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله

«پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه اله بامدادی به اصحاب و یاران فرمود: دیشب دو نفر پیش

من آمدند و مرا برانگیختند و به من گفتند: بیا برویم. پس با آن دو به راه افتادم تا به

مردی خوابیده رسیدم و مرد دیگری را با سنگ گرانی بر سر او ایستاده دیدم که

سنگ را بر سر او می کوبد و سرش را درهم می شکند و چون سنگ به غلت می افتد

به دنبال آن می رود و آن را می گیرد و هنوز نزد آن مرد برنگشته سر وی چنانکه بود

صحیح و سالم می شود، پس بار دیگر به او حمله می برد و همان کار نخستین را با او

انجام می دهد.

به آن دو گفتم: سبحان اللّه! داستان این دو نفر چیست؟ به من گفتند: بیا برویم.

پس رفتیم تا به مردی به پشت افتاده رسیدیم که دیگری با قلاّبی آهنین بر سر او

ایستاده است و ناگهان به یک سوی روی او می آید و هر یک از گوشۀ لب و سوراخ

بینی و چشم او را تا پشت گردن چاک می دهد، سپس به آن سوی دیگرش می رود و

ص:121


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 244/2.

همان کاری که با آن طرف کرده بود با این طرف انجام می دهد و هنوز از این سو فارغ

نشده که آن طرف به حال اول برمی گردد، پس دیگر بار به او حمله کرده همان کار

نخستین را تکرار می کند.

گفتم: سبحان اللّه! داستان این دو چیست؟ به من گفتند: بیا برویم.

پس رفتیم، به چیزی تنور مانند رسیدیم که فریاد و داد و بیدادهایی از آن بلند

بود. پس سری به آن زدیم که ناگاه مردان و زنان برهنه در آن دیدیم که زبانۀ آتش از

زیر پای آنها بر می خاست و چون به آنها می رسید فریاد می زدند.

به آن دو گفتم: داستان اینها چیست؟ به من گفتند: بیا برویم.

پس به راه افتادیم تا به جویی مانند خون سرخ رنگ رسیدیم که در میان آن

مردی شناگر شنا می کرد و در کنار جوی مردی بود که سنگ بسیاری نزدش نهاده

بود، آن شناگر پس از مدتی شنا نزد آن مرد که سنگ ها نزدش بود می آمد و او سنگی

به دهان او می انداخت او باز شنا می کرد و باز می گشت و باز سنگ به دهانش

افکنده می شد و همین طور تکرار می گشت.

به آن دو گفتم: داستان این دو نفر چیست؟ گفتند: بیا برویم.

پس به راه افتادیم تا به مردی بد قیافه رسیدیم که نزد او آتشی بود و آن را

می افروخت و زیر و رو می کرد و گردآن می گشت.

به آن دو گفتم: این چیست؟ گفتند: بیا برویم.

پس رفتیم تا به انبوهی رسیدیم که از هر نوع گلی بهاری در آن به چشم می خورد،

ناگهان در میان آن بستان مردی بلند قامت با کودکانی بیش از آنچه هرگز ندیده بودم

پیرامون او به نظرم آمدند. به آن دو گفتم: این کیست و اینان کیانند؟ مرا گفتند: برویم

برویم.

پس رفتیم تا به بستانی بزرگ - که هرگز بزرگتر و بهتر از آن ندیده بودم - رسیدیم،

ص:122

به من گفتند: در این بستان بالا برو، پس بالا رفتیم تا به شهری که با خشتی طلا و

خشتی نقره ساخته شده بود رسیدیم، آنگاه به دروازۀ شهر آمدیم و خواهش کردیم

آنرا باز کنند، دروازه گشوده شد، بعضی هر چه تصوّر کنی زیبا و برخی هر چه گمان

کنی زشت روی به استقبال ما آمدند.

به آنان گفتند: بروید در این جوی آب تنی کنید که ناگاه جوی پهناوری - که گویی

آبش در سفیدی شیر خالص است - جلب نظر کرد و در آن آب تنی کردند و سپس در

حالی که آن زشتی از ایشان رفته بود و به نیکوترین صورتی در آمده بود نزد ما

آمدند، به من گفتند: این بهشت جاویدان «عدن» است و این خانۀ توست.

پس دیده ام به بالا خیره شد ناگاه کاخی مانند ابری سفید به نظر رسید. به من

گفتند: خانۀ تو همان است.

به آن دو گفتم: خدا مبارکتان گرداند، مرا بگذارید تا داخل آن شوم، گفتند: اکنون

که نمی شود، داخل آن خواهی شد. به آن دو گفتم: از آنچه امشب دیدم در شگفتم،

این چه بودکه دیدم؟

به من گفتند: اکنون به تو می گوییم: آن مرد نخستین که بر او گذشتی و سرش با

سنگ درهم شکسته می شد مردی است که قرآن را فراگیرد و سپس آنرا رها کند در

وقت نماز بخوابد تا نماز او فوت شود.

آن مرد دیگری که دیدی هر یک از کنار دهان و سوراخ بینی و چشم او تا پشت

گردنش چاک زده می شد، مردی است که بامداد از خانه اش در آید و دروغی بگوید

که در میان مردم منتشر شود.

مردان و زنان برهنه ای که در تنور مانندی بودند زنان و مردان زنا کارند.

آن مردی که دیدی در جوی خون شنا می کند و سنگ به دهانش می افکند کسی

است که ربا می خورد.

ص:123

مرد بد قیافه ای که در کنار آتش بود و آن را زیر و رو می کرد و می افروخت و گرد

آن می گشت مالک و سر پرست دوزخ بود.

آن مرد بلند قامتی که در آن بوستان بود ابراهیم علیه السّلام است و آن کودکانی که

پیرامون او بودند هر نوزادی است که بر فطرت خداشناسی بمیرد.

راوی پرسید: ای فرستادۀ خدا! آیا فرزندان مشرکان هم؟ پاسخ داد: آری،

فرزندان مشرکان هم.

امّا آن گروهی که بعضی زیبا و بعضی زشت رو بودند آنان مردمی هستند که کاری

شایسته و کاری بد را بهم آمیخته بودند و خدا از آنان درگذشت.»(1)

71 - دیوانه های شهر

به بهلول گفتند: دیوانه های شهر را می دانی چند نفرند؟ گفت: شمردن آنها خیلی

مشکل است از عقلا بپرسید تا بگویم.(2)

72 - حکایتی از علّامه طباطبایی

علاّمۀ طباطبایی فیلسوف بزرگ و مفسّر کم نظیر می فرمودند:

در مسجد سهله در مقام ادریس نماز می خواندم و در نماز پس از حمد، سورۀ

مبارکۀ «ص» قرائت می کردم، ناگهان دیدم از جای خود حرکت کردم ولی بدنم در

زمین است، به اندازه ای با بدنم فاصله گرفتم که او را دورترین نقطه می دیدم تا پس

از چندی به حال اول برگشتم.(3)

ص:124


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 264/2.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 279/2.
3- (3) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 280/2.

73 - نفس در کلام میبدی

میبدی در «فتح ثالث» آورده:

شیخ سعد الدین حموی سواره به رودخانه رسید، اسب از آب نمی گذشت، امر

کرد آب را بهم زده گل آلود کنند، در حال اسب عبور کرد. فرمود: تا خود می دید از

این وادی عبور نمی توانست کرد. چون مرض خودبینی و خود خواهی علاج شود و

حالت خداجویی و خداخواهی پدید آید، حرکت نفس به سوی مقام قرب و لقا با

کمک طاعات و عبادات آغاز می شود و به جایی می رسد که امام صادق علیه السّلام

می فرماید:

انّ روح المؤمن لأشدّ اتّصالا بروح اللّه من اتّصال شعاع الشّمس بها.

اتّصال روح مؤمن به روح خدا از اتّصال شعاع آفتاب به آفتاب شدیدتر

است.(1)

74 - فقط حرف خدا

یکی از عرفا می گوید:

وصف بنده ای از بندگان حق را شنیدم، برای دیدارش شتافتم، چون به او رسیدم

با او حرف زدم جواب نداد، دوباره سخن گفتم جواب نداد، گفتم: به حقّ معبودت

به من نظر کن، نظر کرد، ابروهایش به چشمش افتاده بود، گفتم: مرا وصیتی کن،

اشاره کرد از حرف زدن معذورم که حرف ما را به گناه می کشد. روزی را در خدمت

او به سر بردم دو کلمه از وی شنیدم:

ص:125


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 290/2.

1 - عجب دارم از کسی که با تو مأنوس است با غیر چکار دارد.

2 - عجب دارم از کسی که می داند خزانۀ همه چیز نزد توست چرا به غیر تکیه و

توکل دارد؟!

گفتم: هیمن دو کلمه مرا بس است. برگشتم به قریه رسیدم، به مردم گفتم: این

بزرگوار چند سال است مقیم این ناحیه است؟ گفتند: نود سال، گفتم: چرا با من

حرف نزد؟ گفتند: پنجاه سال است غیر حرف خدا از او سابقۀ حرف زدن نداریم.»

یکی از عرفا می گوید:

وصف بنده ای از بندگان حق را شنیدم، برای دیدارش شتافتم، چون به او رسیدم

با او حرف زدم جواب نداد، دوباره سخن گفتم جواب نداد، گفتم: به حقّ معبودت

به من نظر کن، نظر کرد، ابروهایش به چشمش افتاده بود، گفتم: مرا وصیتی کن،

اشاره کرد از حرف زدن معذورم که حرف ما را به گناه می کشد. روزی را در خدمت

او به سر بردم دو کلمه از وی شنیدم:

1 - عجب دارم از کسی که با تو مأنوس است با غیر چکار دارد.

2 - عجب دارم از کسی که می داند خزانۀ همه چیز نزد توست چرا به غیر تکیه و

توکل دارد؟!

گفتم: هیمن دو کلمه مرا بس است. برگشتم به قریه رسیدم، به مردم گفتم: این

بزرگوار چند سال است مقیم این ناحیه است؟ گفتند: نود سال، گفتم: چرا با من

حرف نزد؟ گفتند: پنجاه سال است غیر حرف خدا از او سابقۀ حرف زدن

نداریم.»(1)

ص:126


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 294/2.

75 - داستانی عجیب از فضیل و هارون

هارون در کمال قدرت وسطوت و در عین کبر و نخوت با جمعی به حج آمده

بود. در طواف بیت ملخی را لگد مال کرد در حالی که حکمش را نمی دانست.

شنید فضیل عیاض در مسجدالحرام است. جهت یافتن حکم مسأله مأمون را

نزد وی فرستاد تا او را به حضورش بیاورد. مأمون نزد فضیل آمد و پس از سلام

گفت: خلیفه سلام دارد و می گوید چند لحظه نزد ما بیا، فضیل جواب مأمون را

نداد، مأمون بازگشت و گفت: مرا نزد کسی فرستادی که تو را به حساب می آورد!

هارون با غصب و خشم حرکت کرد، در حالی که اطرافیانش به وحشت

افتادند. چون به فضیل رسید گفت: ای فضیل! واجب است نزد ما آیی و حقّ ما را

بشناسی، آخر ما حاکم شماییم! من در حال احرام و طواف ملخی را لگد کرده ام،

حکمش چیست؟ فضیل بلندبلند گریه کرد وگفت: چه چوپانی هستی که از گوسپند

مسأله می پرسی! بر چوپان واجب است محلّ گوسپندان را امن کند، غذای نیکو

فراهم آورد، آب شیرین بدهد، تو که از یک مسألۀ دین عاجزی، چه چوپانی هستی

و این گله را کجا می بری؟!(1)

76 - نکته ای بس عجیب در وضع امیرالمؤمنین علیه السّلام

یکی از اصحاب می گوید:

شنیده بودم آیۀ شریفۀ

أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ

ص:127


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 296/2.

[آیا چنین انسان کفران کننده ای بهتر است] یا کسی که در ساعات شب به

سجده و قیام و عبادتی خالصانه مشغول است.

در شأن علی است، رفتم تا حسنات و عبادات او را به چشم خود ببینم. وقت

مغرب با یاران خود نماز خواند و پس از تعقیبات به نماز عشا پرداخت، آنگاه با

اجازۀ آن حضرت به منزلش رفتم، قسمت عمده ای از شب، او را در قرآن و نماز

دیدم، صبح نمازش را در مسجد به جماعت بجای آورد، سپس به کار مردم

پرداخت تا وقت نماز ظهر و عصر آمد. پس از فریضۀ ظهر و عصر دوباره تا شب به

کار مردم پرداخت. به او گفتم به روز و شب آسایش نداری! فرمود:

اگر روز بیاسایم کار رعیت ضایع شود، اگر شب بیاسایم قیامت خودم ضایع

گردد، پس روز مهمّ مردم را انجام دهم و شب مهمّ خودم را.(1)

77 - حکایتی در مبارزۀ با نفس

ابن عربی می گوید:

امیری با خیل و خدم و حشم به راهی می گذشت، خدمت یکی از اولیای خدا

رسید، عرضه داشت: یا شیخ، در این جامه و لباس ها که بر تن من است نماز رواست

یانه؟ آن بزرگ خندید، آن امیر از سرّ خنده پرسید، مرد خدا گفت: از کم عقلی و

نادانی تو تعجّب کرده خندیدم، ای امیر! حال تو به حال سگی می ماند که در مردار

و جیفه ای افتاده واز آن سیر خورده و سرا پای او از خون و نجاسات آلوده شده و او

را احتیاج به قضای حاجت افتاده، خیلی مواظب است که ترشّح بول او را نجس

نکند!

ص:128


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 296/2.

شکم تو از حرام پر است، مظالم عباد بر گردنت بسیار است، ستم و ستمکاری

در پرونده ات مالامال است تو از آنها نمی ترسی، از این دغدغه داری که نماز در این

لباس چگونه است!

امیر گریست و از اسب پیاده شد و به خاک مذلّت نشست و ترک جاه و ریاست

غلط کرد و ملازم شیخ شد.

چون سه روز از این ماجرا گذشت شیخ طنابی به او داد و گفت، ایام ضیافت

گذشت برخیز با این طناب به صحرا رو و هیزم بیاور جهت امرار معاش بفروش. او

در کار فروش هیمه رفت. مردم که وی را بدان حال می نگریستند می گریستند. ابن

عربی می گوید: آن امیر دایی من بودکه مصداق این آیۀ شریفه شد:

وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی

و اما کسی که از مقام و منزلت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس

بازداشته است.(1)

78 - بندگی حقیقی

در «مصابیح القلوب» آورده:

محمود غزنوی با عدّه ای زیاد جهت شکار به صحرا رفت، ناگهان همایی در هوا

پیدا شد، لشگریان گفتند برویم در سایۀ او قرار بگیریم تا ازگرما و حرارت هوا

مصون بمانیم و برای این کار از هم سبقت می گرفتند، تنها کسی که نرفت ایاز بود،

محمود به او گفت: تو چرا نرفتی تا هما برسرت سایه اندازد؟ گفت: کدام سعادت

ص:129


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 299/2.

برای من بهتر از این که در سایۀ سلطانی چون شما هستم!(1)

79 - اسلام مرد یهودی

مردی بود یهودی به نام مخیریق، در رفت و آمدهایش در مدینه، زیاد نسبت به

پیامبر عزیز اسلام اندیشه می کرد، تا نزدیک جنگ احد به نزد دانایان یهود آمد و

گفت: این همان شخص موعود نیست که موسی خبر داده؟ گفتند: نه، شبیه به

اوست. گفت: شباهت یعنی چه؟ او همان است و شما نامردان کتمان حق می کنید.

نزد پیامبر آمد، به حقیقت ایمان آورد و مالش را که فوق العاده بود به حضرت واگذار

کرد، که بیشتر صدقات و انفاقات رسول حق بعد از مال خدیجه از مال اوست،

سپس برای دفاع از حق در جنگ احد شرکت کرد و به شرف شهادت نایل آمد.(2)

80 - نکته ای لطیف

از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم پرسیدند: شما زیباتر هستید یا یوسف؟ فرمود:

هو أصبح منّی و أنا أملح منه.

او از نظر صورت از من زیباتر بود و من از او نمکین ترم.

این تشبیه به نمک را دو نکته است:

1 - نمک خودش را در موادّ دیگر ذوب می کند تا آن مواد سالم بمانند و خوشمزه

شوند، آن جناب هم با اهل بیتش خودشان را در انواع حوادث و مشقّات و تکالیف

ذوب کردند تا انسان ها از شرّ و شرور و شقاوت سالم مانده، بقای الهی پیدا کنند.

ص:130


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 300/2.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 322/2.

2 - سگ از حیوانات نجس العین است، اگر به آب هفت دریا بشویندش پاک

نشود بلکه نجس تر شود، ولی اگر در نمکزار بیفتد پس از مدّتی که از وضع

موجودش تغییر پیدا کند، پاک و حلال و طیب شود.

این سگ نفس امّاره هم اگر در نمکزار شریعت رسول خدا صلّی الله علیه و اله که ترکیبی از

عقیده و اخلاق و عمل است بیفتد، حالت امّارگی را از دست بدهد و به مرتبۀ

مطمئنّه و راضیه و مرضیه برسد.(1)

81 - داستان فضیل عیاض و داود طایی

اشاره

فضیل عیاض که خود داستانی عجیبی دارد به در خانۀ داود طایی آمد، صدای

نالۀ جانسوز او را از درون خانه شنید، فضیل فریاد زد: ای داود! اگر حدیث رسول

خدا را که فرمود:

لایدخل النّار من بکی من خشیه اللّه.

داخل آتش نمی شود کسی که از ترس خدا بگرید

را صحّت ورود یافته و این که قطره ای از این اشک، آتش عذاب را خاموش

می کند درست می پنداشتی این همه گریه و زاری نمی کردی، تو را چه می شود و

چرا این گونه با کشتی چشم در دریای اشک روانی؟ در به رویم باز کن که به زیارتت

آمده ام.

داود جواب داد: مرا خوف و خشیت از حق، از ملاقات با اشخاص باز داشته،

فعلا در راه محبوب و برای تصفیۀ جان و تزکیۀ نفس و صفای قلب و زدودن کدورت

روان مشغول خودم!

ص:131


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 327/2.

زنی در همسایگی داود بود، به درب خانه آمد و به فضیل گفت: حوصله کن تا

وقت نماز برسد و او برای نماز جماعت عزیمت مسجد کند، او را آن وقت زیارت

کن که وی در خرج کردن وقت انسانی بسیار منظّم و دقیق است.

وقت نماز رسید داود به مسجد رفت و فضیل هم دنبال او به مسجد شد، سپس

با اجازۀ داود به خانۀ داود درآمد. کوزه شکسته ای از آب دید که آبش تابش آفتاب

خورده و اطاقی معمولی و ساده و اثاثی مختصر و در حدّ قناعت.

به داود گفت: این کوزه را از آفتاب بردار و جایی بگذار تا آبش خنک شود، داود

گفت: آن قدر به خود اطمینان ندارم که آب سرد میل مرا به طرف لذّات دنیا زیاد

نکند.

گفت: ای داود! خانه را بپرداز، گفت: عمارت دنیا از تمتّعات طبع است و همین

مرا بس است که حال اسراف و زیاده روی ندارم.

فضیل می گوید: قبل از این زیارت، داود را به غایت حسن و جمال دیده بودم به

اندازه ای که در بین مردم مشهور به صاحب جمال تر از او کسی نبود، ولی در این

زیارت وی را زار و نزار و رنگ پریده و لاغر دیدم، به او گفتم: این چه حال است؟

گفت: ای فضیل! هشت غم مرا از خورد و خوراک و سؤال و جواب باز داشته و به

این روزم انداخته است:

هشت غم داود طایی

غم هول مطّلع

1 - غم هول مطّلع یعنی وقت مرگ، که در قرآن آمده:

کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ

ص:132

هرکسی مرگ را می چشد.

أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ

هر کجا باشید هر چند در قلعه ای مرتفع و استوار، مرگ شما را درمی یابد.

کَلاّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ * وَ قِیلَ مَنْ راقٍ * وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ * وَ الْتَفَّتِ

السّاقُ بِالسّاقِ * إِلی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ

این چنین نیست [که می پندارد]، هنگامی که جان به کلوگاه رسد، * و [کسان

بیمار] گویند: درمان کنندۀ این بیمار کیست؟ * و [بیمار] یقین می کند [که

با رسیدن جان به گلوگاه] زمان جدایی [از دنیا، ثروت، زن و فرزند] فرا

رسیده است! * و [از سختی جان کندن] ساق به ساق به هم پیچد؛ * آن

روز، روز سوق و مسیر به سوی پروردکار توست.

فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ

پس چرا هنگامی که روح به گلوگاه می رسد، * و شما در آن وقت نظاره گر

هستید [و هیچ کاری از شما ساخته نیست!]

غم منزل گور

2 - قرار گرفتن در منزل گور است:

منزل بی در و پیکر، منزل تنگ و تاریک، منزل غربت، منزل وحشت، منزل

سرگذاشتن به خشت لحد با یک لباس چون کفن، منزلی که راه گریز به جایی ندارد و

ندانم در این خانه کدام تابلو را بر بالای سر من نصب کنند؟

روضه من ریاضی الجنّه أو حفره من حفر النّیران.

باغی از باغهای بهشت، یا چاهی از چاههای آتش دوزخ.

ص:133

غم جواب دو ملک

3 - فریاد دو ملکی است که در قبر به گوشم رسد:

من ربّک؟

پروردگار تو کیست؟

که نمی دانم جوابگو هستم یا نه. این بستگی دارد به این که نهال توحید را با

اعتقاد و اخلاق و عمل آبیار کرده و بارور کرده باشم تا بتوانم پاسخگوی آنان گردم

وگرنه اگر غفلت داشته و درون را بتخانه کرده باشم چه جوابی دارم بدهم؟!

غم نفخۀ صور

4 - غم نفخۀ صور است:

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ * قالُوا یا وَیْلَنا

مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ

و در صور دمیده شود، ناگاه همۀ آنان از قبرها به سوی پروردگارشان

می شتابند. * می گویند: ای وای بر ما، چه کسی ما را از خوابگاهمان

برانگیخت؟ این واقعیتی است که [خدای] رحمان وعده داده بود و پیامبران

راست گفته بودند!!

ای فضیل! در آن وقت بدن به من برگردانده شود و در قبر آماده ام کنند که به

محشر بیایم، چون آماده شوم ندانم به چه حال وارد شوم؟ که قرآن را در این زمینه

دو آیه است:

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ

ص:134

إِیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ * وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ

فَفِی رَحْمَتِ اللّهِ هُمْ فِیها خالِدُونَ

در روزی که چهره هایی سپید و چهره هایی سیاه شود، اما آنان که

چهره هایشان سیاه شده [به آنان گویند:] آیا پس از ایمانتان کافر شدید؟ پس

به کیفر آن که کفر می ورزیدید، این عذاب را بچشید. * و اما آنان که

چهره هایشان سپید گشته، همواره در رحمت خدایند و در آن جاودانه اند.

غم محشر

5 - چون وارد محشر شوم ندانم زمام امرم را به ساربان آتش دهند که خود برای

خود پرداخته ام و یا ملائکۀ رحمت برای ندای:

اُدْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ

[به آنان گویند:] با سلامت و امنیت وارد آن جا شوید.

به سراغم آیند.

غم موقف حساب

6 - موقف حساب است که:

إِنَّ اللّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّهٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَهً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً

عَظِیماً

یقینا خدا به اندازۀ وزن ذرّه ای [به احدی] ستم نمی کند و اگر [هم وزن آن

ذرّه] کار نیکی باشد، آن را دو چندان می کند و از نزد خود پاداشی بزرگ

می دهد.

ص:135

غم ترازوی اعمال

7 - به وقت قرار گرفتن در برابر میزان و ترازوی سنجش اعمال است:

وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَ مَنْ

خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ

میزان [سنجش اعمال] در آن روز حق است؛ پس کسانی که اعمال وزن شدۀ

آنان سنگین و با ارزش باشد، رستگارند. * و کسانی که اعمال وزن شدۀ

آنان سبک و بی ارزش باشد، به سبب اینکه همواره به آیات ما ستم

می ورزیدند، به خود زیان زده [و سرمایۀ وجودشان را تباه کرده] اند.

فَأَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ

اما کسی که پرونده اش را به دست راستش دهند، می گوید: [ای مردم!]

پرونده مرا بگیرید و بخوانید.

وَ أَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ

و اما کسی که پروندۀ اعمالش را به دست چیش دهند، می گوید: ای کاش

پرونده ام را دریافت نمی کردم.

غم قهر خدا

8 - خدا را رحمت است و قهر. تجلّی رحمتش در دنیا، قرآن و رسالت و تکالیف،

و در آخرت بهشت و رضوان و تجلّی قهرش در آخرت عذاب الیم و دوزخ

همیشگی است. و این آخرین مرحله است که من ندانم در آن آخرین مرحله عاقبتم

ص:136

به کجا منتهی می گردد؟!»(1)

82 - سلمان فارسی و برادر دینی

ابن ابی عمیر از حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند:

سلمان در بازار کوفه گذرش به منطقۀ آهنگرها افتاد، جوانی را دید به روی زمین

افتاده و مردم دورش جمعند، به سلمان گفتند، ای بندۀ حق این جوان غش کرده

چیزی در گوشش بخوان بلکه به هوش بیاید. سلمان بالای سر جوان نشست، چون

به هوش آمد گفت: ای سلمان! اگر در حقّ من چیزی گفتند درست نیست، من وقتی

گذرم به این بازار افتاد و پتک زنی آهنگرها را به روی سندان دیدم این آیه یادم آمد:

وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ

و برای آنان گرزهایی از آهن [مخصوص] است [که بر سرشان می کوبند.]

از خوف عقاب حق عقلم پرید! سلمان به او گفت: تو ارزش این را داری که در راه

خدا برادر من باشی. حلاوت محبّت او قلب سلمان را گرفت. باهم بودند تا جوان

مریض شد، سلمان بالای سرش آمد در حالی که جوان در حال جان دادن بود،

سلمان صدا زد:

یا ملک الموت ارفق بأخی.

ای ملک الموت با برادر من مدارا کن.

جواب شنید:

انّی بکلّ مؤمن رفیق.

ص:137


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 328/2.

من با هر مؤمنی به مدارا رفتار می کنم.(1)

83 - نصیحت زناکار

از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که:

مردی به عیسی علیه السّلام گفت: زنا کردم، مرا پاک کن. عیسی مردم را خواست تا وی

را سنگسار کنند. گنهکار فریاد زد: هرکس حدّی به گردن دارد مرا نزند. همه رفتند

جز عیسی و یحیی.

یحیی نزدیک آمد وگفت: مرا پندی ده، گفت: نفس را با هوا و میلش آزاد و تنها

مگذار. فرمود: بیفزای، گفت: گنهکار را سرزنش مکن. گفت: بیفزای، گفت: غضب

مکن. یحیی گفت: مرا کافی است.(2)

84 - ذکاوت امیرکبیر

امیر کبیر که از رجال نامدار تاریخ ایران و از شخصیت های بزرگ سیاسی و

مذهبی است در خدمت به مملکت ایران و مردم این مرز و بوم از هیچ کوشش و

فعّالیتی دریغ نکرد.

عبد اللّه مستوفی می نویسد:

مردی به امیر شکایت برد که پارچۀ بسته ای از شال کشمیری که پول زر در آن بود

نزد قاضی شهر به امانت گذاشتم. اکنون که از سفر بازگشته، بسته را گرفته و

گشوده ام، می بینم طلارفته و نقره به جای آن است در صورتی که سر بسته باز نشده

و بقچه هم پارگی ندارد، چون برسخن خود گواه ندارم فریادم به جایی نمی رسد.

ص:138


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 335/2.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 336/2.

امیر از وضع حال او دانست راست می گوید. پارچه را گرفت و دقیق مطالعه کرد

وگفت: برو چندی دیگر بیا و به کسی حرف نزن.

شب رسید، امیر به بستر خواب رفت، نیمۀ شب از جای برخاست، به طوری که

کسی نفهمد، گوشه ای از رویۀ لحاف ترمه را به قدر یک مهر نماز سوزاند.

شب دیگرکه رفت بخوابد دید لحاف عوض شده، چیزی نگفت. پس از چند

شب دید لحاف ترمه آمده ولی آن چنان رفو شده که کسی نمی فهمد.

آنرا با پارچۀ آن مرد تطبیق کرد دید کار یک استاد است، گفت: این لحاف

سوخته بود چه کردید؟ خدمتکاران سخت ناراحت شدند، فرمود: نترسید کار خود

من بوده، رفوگر را بیاورید. او را آوردند، بقچۀ آن مرد را به او نشان داد وگفت: تو رفو

کردی؟ گفت: آری، قاضی را طلبید و مالآن مرد را از آن خائن پس گرفت و به

صاحبش داد و وی را به خاطر خیانت، سیاست فرمود.(1)

85 - هجرت اصحاب به حبشه

در بیرون شهر طائف باغی بود که عتبه و شیبه پسران ربیعه با غلامشان «عداس»

در آن باغ بودند، حضرت در سایۀ دیوار باغ نشست و خون از پای مبارکش جاری

بود، چون چشم عتبه و شیبه به او افتاد شفقت کرده، غلام خود عداس نصرانی را با

مقداری انگور نزد حضرتش فرستادند.

عداس انگور آورد و عرض کرد میل فرمایید، حضرت فرمود: بسم اللّه الرّحمن

الرّحیم، عداس پرسید: این سخن از کلام این بلد نیست، حضرت فرمود: اهل کجا

هستی؟ گفت: نینوا، حضرت فرمود: شهر یونس بن متّی بندۀ صالح حق!

ص:139


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 337/2.

عداس پرسید از کجا دانستی که یونس کیست؟ فرمود: خدایم به من خبر داده

است، پس او را دعوت به اسلام کرد، عداس مسلمان شد و به خاک افتاده سجده

کرد و صورت و دست و قدم های آن حضرت را که خون از آن جاری بود

بوسید، چون نزد ارباب خود بازگشت بدو گفت: وای بر تو! این مرد با تو چه کرد که

سجده کردی و چرا قدم های او را بوسیدی؟ عداس گفت: او مرا به امری خبر داد که

جز پیغمبر خدا بدان دانا نیست، بدو خندیدند و گفتند: این مرد تو را از کیش مسیح

باز داشت.

قریب یک ماه حضرت در طائف بود و هر روز مردم را به دین اسلام دعوت

می کرد و هر چه می توانستند او را آزار می دادند و هیچ کس ایمان نیاورد تا این که

بدن مبارکش از شدّت صدمه ورم کرد و به طرف مکّه بازگشت. در بین راه زیر سایۀ

درخت انگوری نشست و مشغول راز و نیاز و مناجات با پروردگارش گردید و عرضه

داشت:

اللّهمّ إنّی أشکو إلیک ضعف قوّتی، وقلّه حیلتی وهوانی علی النّاس،

أنت أرحم الرّاحمین، أنت ربّ المستضعفین و أنت ربّی، إلی من تکلنی؟

إلی بعید یتجهّمنی، أو إلی عدوّ ملّکته أمری؟ إن لم یکن بک علیّ غضب

فلا ابالی ولکن عافیتک هی أوسع لی. أعوذ بنور وجهک الّذی أشرقت له

الظّلمات وصلح علیه أمر الدّنیا والآخره من أن ینزل بی غضبک أو یحلّ

علیّ سخطک، لکن لک العتبی حتّی ترضی، ولا قوّه إلّا بک.

خداوندا، از ناتوانی، بیچارگی و خواری خود نزد مردم به تو شکایت

می آورم، تو مهربان ترین مهربانانی، تو پروردگار مستضعفانی، تو پروردگار

منی، مرا به که واگذاری، بیگانه ای که از من روی درکشد، یا به دشمنی که

ص:140

کارم را بدو سپرده ای؟ اگر تو بر من خشم نگرفته باشی هیچ باکی از دیگران

ندارم، ولی عافیت و سلامتی از ناحیۀ تو برایم گواراتر است. پناه می برم به

نور وجه تو که تاریکی ها بدان روشن شده و کار دنیا و آخرت بدان صلاح

یافته، از این که غضبت بر من فرود آید یا خشمت بر من وارد شود، آری، آن

قدر از تو پوزش می طلبم تا تو خشنود شوی و هیچ نیرویی جز به تو

نیست.(1)

86 - گذشت پیامبر با وجود قدرت

امام صادق علیه السّلام می فرماید:

در جنگ ذات الرّقاع، رسول خدا در کنار وادیی زیر درختی فرود آمد. در همین

هنگام سیلی آمد و میان آن حضرت و یارانش که در آن طرف وادی منتظر بند آمدن

سیل بودند، فاصله انداخت. مردی از مشرکان متوجه پیامبر شد و به همرزمان خود

گفت: من محمد را می کشم. و آمد به روی پیامبر شمشیر کشید وگفت: ای محمد!

کیست که تو را ازدست من نجات دهد؟

پیامبر فرمود: آن که پروردگار من و توست. در این هنگام جبرئیل آن مرد را از

اسبش پرت کرد و او به پشت روی زمین افتاد.

رسول خدا صلّی الله علیه و اله برخاست و شمشیر را برداشته روی سینۀ او نشست و فرمود:

ای غورث! کیست که تو را از دست من نجات دهد؟ عرض کرد: بخشندگی و آقایی

تو ای محمد.

پیامبر او را رها کرد مرد از جا برخاست، در حالی که می گفت: به خدا قسم که تو

ص:141


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 31/3.

از من بهتر و آقاتری.(1)

87 - روح بلند مرتبه پیامبر در برخورد با ابن خولی

«ابن خولی، ظرفی از شیر و عسل برای پیامبر صلّی اللّه علیه واله آورد، رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از

خوردن آن امتناع ورزید و فرمود: دو نوشیدنی در یک وعده؟ و دو ظرف در یک

ظرف؟ حضرت آنرا میل نفرمود و فرمود:

من این را حرام نمی دانم اما خوش ندارم که فخر بفروشم و فردای قیامت به

خاطر چیزهای زیاد دنیا حسابرسی شوم. من فروتنی را دوست دارم؛ زیرا هر

که برای خدا فروتنی کند، خداوند او را رفعت می بخشد.»(2)

88 - داستان هجرت اصحاب به حبشه

در سال های اول بعثت، مسلمانان در اقلیت بودند. قریش و سایر قبایل، اهل

ایمان را از هر جهت در مضیقۀ سخت قرار دادند. آنان برای جهاد با کفّار و مشرکان

از نظر عدّه و عدّه آماده نبودند.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برای حفظ اسلام و جان مسلمانان و تهیۀ پایگاهی در خارج از

منطقۀ حجاز به آنان دستور مهاجرت داد و حبشه را برای آنان انتخاب فرمود، و به

آنان گوشزد کرد در آنجا زمامدار صالحی است که از ستم و ستمگری جلوگیری

می نماید، شما به آنجا کوچ کنید، باشدکه خداوند مهربان فرصت مناسبی در اختیار

ما قرار دهد.

ص:142


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 54/3.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 59/3.

یازده مرد و چهار زن از مسلمانان عازم آن دیار شدند، و از طریق کشتی به سوی

حبشه حرکت کردند. این مهاجرت که در ماه رجب به سال پنجم بعثت انجام گرفت

مهاجرت اوّل نامیده شد.

چیزی نگذشت که جعفر بن ابی طالب و جمعی دیگر از مظلومان راه حق به

حبشه رفتند و هستۀ اصلی یک جمعیت متشکّل اسلامی را که از هشتاد و دو مرد و

عدّ 5 ای زن و کودک تشکیل می شد به وجود آوردند.

مسألۀ مهاجرت این گروه برای دشمنان خدا بسیار تلخ و دردناک بود، زیرا حس

می کردند چیزی نخواهد گذشت که با یک جمعیت متشکّل نیرومند از مسلمانان که

تدریجا اسلام را پذیرفته اند و به سرزمین امن و امان حبشه رفته اند روبه رو خواهند

شد. برای به هم زدن این موقعیت دست به کار شده و دو نفر از جوانان باهوش و

فعّال و حیله گر و پشت هم انداز یعنی: عمرو بن عاص و عماره بن ولید را برای در

هم ریختن اوضاع مؤمنان انتخاب و به حبشه فرستادند.

این دو نفر در کشتی شراب خوردند و به جان هم افتادند، ولی به هر حال برای

پیاده کردن نقشۀ خود وارد سرزمین حبشه شدند و با مقدّماتی به حضور نجاشی بار

یافتند و قبلا با دادن هدایای گران بهایی به اطرافیان نجاشی موافقت آنها را جلب

کرده و قول تأیید و طرفداری از آنان گرفتند.

عمروعاص سخنان خود را از این جا شروع کرد، به نجاشی گفت: ما فرستادگان

بزرگان مکّه ایم، تعدادی از جوانان سبک مغز در میان ما پرچم مخالفت برافراشته اند

و از آیین نیاکان خود برگشته و به بدگویی از خدایان ما پرداخته و آشوب و فتنه به پا

کرده و در میان مردم تخم نفاق پاشیده اند و از موقعیت سرزمین شما سوء استفاده

کرده و به این جا پناه آورده اند، ما از آن می ترسیم که در این جا نیز دست به

اخلالگری بزنند. بهتر این است که آنها را به ما بسپارید تا به محلّ خود بازگردانیم.

ص:143

این را گفتند و هدایائی را که با خود آورده بودند تقدیم داشتند.

نجاشی گفت: تا من با نمایندگان این پناهندگان به کشورم صحبت نکنم

نمی توانم در این زمینه سخن بگویم و از آنجا که این بحث یک بحث مذهبی است

باید از نمایندگان مذهبی نیز در جلسه ای در حضور شما دعوت شود.

روز دیگر در یک جلسۀ مهم که اطرافیان نجاشی و جمعی از دانشمندان مسیحی

و جعفر بن ابی طالب به عنوان نمایندگی مسلمانان و نمایندگان قریش حضور

داشتند، نجاشی پس از استماع سخنان نمایندگان قریش رو به جعفر کرد و از او

خواست که نظر خود را در این زمینه بیان کند.

جعفر پس از ادای احترام چنین گفت: نخست از اینها بپرسید آیا ما جزء بردگان

فراری این جمعیتیم؟

عمروگفت: نه شما آزادید.

جعفر: و نیز سؤال کنید آیا آنها حقّی و دینی بر ذمّۀ ما دارند که آن را از ما

می طلبند؟

عمرو: نه، ما هیچ گونه طلبی از شما نداریم.

جعفر: آیا خونی از شما ریخته ایم که آن را از ما می طلبید؟

عمرو: نه، چنین برنامه ای در کار نیست.

جعفر: پس از ما چه می خواهید که این همه ما را شکنجه و آزار دادید. و ما از

سرزمین شما که مرکز ظلم و بیدادگری بود بیرون آمدیم.

سپس جعفر رو به نجاشی کرد وگفت: ما جمعی نادان بودیم، بت پرستی

می کردیم، گوشت مردار می خوردیم، انواع کارهای زشت و ننگین انجام می دادیم،

قطع رحم می کردیم، نسبت به همسایگان بدرفتار بودیم و نیرومندان ما ضعیفان را

می خوردند.

ص:144

ولی خداوند مهربان پیامبری در میان ما مبعوث کرد که به ما دستور داده است:

هرگونه شبیه و شریک را از خدا دور سازیم و فحشا و منکرات و ظلم و ستم و قمار

را ترک گوئیم. به ما دستور داده نماز بخوانیم، زکات بدهیم، عدالت و احسان پیشه

کنیم و بستگان خود را کمک نماییم.

نجاشی گفت: عیسای مسیح نیز برای همین امور مبعوث شده بود.

سپس از جعفر پرسید: آیا چیزی از آیاتی که بر پیامبر شما نازل شده است حفظ

داری؟

جعفرگفت: آری، و سپس شروع به خواندن سورۀ مریم کرد.

حسن انتخاب جعفر در مورد آیات تکان دهندۀ این سورۀ که مسیح و مادرش را

از هرگونه تهمت های ناروا پاک می سازد اثر عجیبی گذاشت تا آنجا که قطره های

اشکی شوق از دیدگان دانشمندان مسیحی سرازیر گشت و نجاشی صدا زد: به خدا

سوگند! نشانه های حقیقت در این آیات نمایان است.

هنگامی که عمرو خواست در این جا سخنی بگوید و تقاضای سپردن مسلمانان

را به دست وی کند، نجاشی دست بلند کرد و محکم بر صورت عمرو کوبید و گفت:

خاموش باش، به خدا سوگند! اگر بیش از این سخنی در مذمّت این جمعیت بگویی

تو را مجازات خواهم کرد. این جمله را گفت و رو به مأموران کرد و فریاد کشید:

هدایای آنها را به آنان برگردانید و آنان را از حبشه بیرون بریزید، و به جعفر و یارانش

گفت: آسوده خاطر در کشور من زندگی کنید.(1)

ص:145


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 336/3.

89 - سخنان امام صادق علیه السّلام با طبیب هندی در شگفتی های خلقت انسان

ربیع حاجب می گوید:

«روزی مردی هندی در مجلس منصور، در حالی که حضرت صادق علیه السّلام حضور

داشت کتاب طب می خواند. چون از قرائت مسائل طب فراغت یافت به امام

صادق علیه السّلام عرضه داشت:

دوست داری از دانش خود به تو بیاموزم؟ حضرت فرمود: نه، زیرا آنچه من

می دانم از دانش تو بهتر است. طبیب پرسید: تو از طب چه می دانی؟ فرمود: من

حرارت را با سردی، و سردی را با گرمی، و رطوبت را با خشکی، و خشکی را با

رطوبت درمان می کنم، و مسأله تندرستی را به خدا وامیگذارم و برای تندرستی

دستور پیامبر را به کار می برم که فرموده:

«شکم خانۀ درد است، و پرهیز درمان هر دردی است، و تن را به آنچه خوی

گرفته باید عادت داد.»

طبیب گفت:

طب جز این چیزی نیست.

امام فرمود: می پنداری که من این دستورها را از کتاب های بهداشتی یاد گرفته ام؟

گفت: آری،

امام فرمود: من اینها را از خدا فراگرفته ام. تو بگو من از جهت بهداشت داناترم یا

تو؟ طبیب گفت:

بلکه من.

امام علیه السّلام فرمود: اگر اینچنین است من از تو سؤالاتی می کنم تو پاسخ بده، گفت:

بپرس.

ص:146

امام فرمود: چرا در جمجمۀ سر چند قطعه است؟ طبیب گفت: نمی دانم.

امام فرمود: چرا موی سر بالای آن است؟ گفت: نمی دانم. فرمود: چرا پیشانی مو

ندا رد؟ گفت: نمی دانم.

فرمود: چرا در پیشانی خطوط و چین است؟ گفت: نمی دانم.

پرسید: چرا ابرو بالای دیده است؟ گفت: ندانم.

فرمود: چرا دو چشم مانند بادام است؟ گفت: نمی دانم.

پرسید: چرا بینی میان آنهاست؟ گفت: ندانم.

فرمود: چرا سوراخ بینی در زیر آن است؟ گفت: ندانم.

پرسید چرا لب و سبیل بالای دهان است؟ گفت: ندانم.

فرمود: چرا مردان ریش دارند؟ گفت: ندانم.

پرسید: چرا دندان پیشین تیزتر است و دندان آسیا پهن است و دندان بادام شکن

بلند است؟ گفت: ندانم.

پرسید: چرا کف دست ها موی ندارد؟ گفت: نمی دانم.

فرمود: چرا ناخن و موی جان ندارد؟ گفت: ندانم.

فرمود: چرا دل مانند صنوبر است؟ جواب داد: نمی دانم.

فرمود: چرا شش دو پاره است و در جای خود حرکت کند؟ گفت: ندانم.

پرسید: کبد چرا خمیده است؟ گفت: ندانم.

پرسید: چرا کلیه چون دانۀ لوبیاست؟ گفت: ندانم.

پرسید: چرا دو زانو به طرف پشت خم و تا می گردد؟ گفت: ندانم.

پرسید: چرا گام های پا میان تهی است؟ گفت: ندانم.

امام فرمود: من علّت اینها را می دانم. طبیب گفت: بیان کن.

امام فرمود: جمجمه چون میان تهی است از چند پارچه آفریده شده، هرگاه پاره

ص:147

پاره نبود ویران می شد، چون از چند پاره فراهم شده از این رو دیرتر می شکند. و

موی بر فراز آن است چون از ریشۀ آن روغن به مغز می رسد و از سر موها که سوراخ

است بخارات بیرون می رود و سرما و گرمایی که به مغز وارد می شود دفع شود.

پیشانی موی ندارد برای آن که روشنی به چشم برساند، و خط و چین آن محض

آن است که عرق و رطوبتی که از سر فرو ریزد نگاه دارد و دیده را از آن نگاه داشته،

به اندازه ای که انسان بتواند آنرا پاک کند، مانند رودخانه ها که روی زمین آب های

آنرا نگاهداری می کنند. دو ابرو را بالای دو دیده نهاد تا روشنی را به اندازه

بدآنها برسانند. ای طبیب، نمی بینی آن که نور زیادی بر وی افتد، دست خود را

بالای دیدگان خود سپر می کند تا روشنی به اندازه به دیده اش برسد و از زیادی آن

پیشگیری کند؟!

بینی را میان دو چشم نهاد تا روشنایی را برابر میان آنها پرکند. چشم را چون

بادام ساخت تا میل دوا در آن فرو برود و بیرون آید، هرگاه دیده چهارگوش یا گرد

بود، میل در آن درست وارد نمی شد و دوا را به همۀ آن نمی رسانید و درد آن درمان

نمی گشت. سوارخ بینی را در زیر آن آفرید تا فضولات مغز از آن فرو ریزد و بوی از

آن بالا رود، هرگاه در بالا بود نه فضولات از آن فرود می آمد و نه بوی را در می یافت.

سبیل و لب را بالای دهان آفرید تا فضولی که از مغز فرود آید نگاه دارد و خوراک و

آشامیدنی به آن آلوده نگردد و آدمی بتواند آنها را از خویشتن دور گرداند. برای

مردان محاسن آفرید تا از کشف عورت در امان باشند و مرد و زن از یکدیگر جدا

شوند.

دندانهای پیشین را تیز آفرید تا خاییدن و گزیدن آسان گردد، و دندان های کرسی

را پهن آفرید برای خرد کردن و خاییدن، و دندان نیش را بلند آفرید تا دندان های

کرسی را استوار کند چون ستونی که در بنا به کار می رود. دو کف دست را بی مو

ص:148

آفرید تا سودن بدآنها واقع گردد، هرگاه موی داشت آدمی آنچه را دست می کشید

در نمی یافت. موی و ناخن را بی جان آفرید، چون بلندی آنها بد نما و بریدن آنها

نیکوست، هرگاه جان داشتند بریدن آنها همراه با درد سخت بود.

دل را مانند تخم صنوبر ساخت چون وارونه است، سرآن را باریک قرار داد تا در

ریه ها در آید و از باد زدن ریه خنک شود. کبد را خمیده آفرید تا شکم را سنگین کند

و همۀ آنبه دور شکم بیفتد و آن را فشار دهد تا بخارهای آن بیرون رود. کلیه را

مانند دانۀ لوبیا ساخت زیرا منی قطره قطره در آن می ریزد و از آن بیرون می رود، هر

گاه چهارگوش یا گرد ساخته می شد قطرۀ اولین می ماند تا قطرۀ دومین در آن

می ریخت و آدمی از انزال لذت نمی برد، چون منی از محل خود که در فقرات پشت

است به کلیه فرو ریخته شود و کلیه چون کرم بسته و باز می شود و به اندک اندک

چون گلوله ای که از کمان پرت کنند، آنرا به مثانه می رساند.

تا شدن زانو را به جهت پشت سر قرار داد، تا انسان به جهت پیش روی خود راه

رود، و به همین علت حرکات وی میانه است، و اگر چنین نبود در راه رفتن می افتاد.

پا را از سمت زیر و دو سوی، میان باریک ساخت برای آن که هرگاه همۀ پا بر زمین

می ماند مانند آسیا سنگ گران می شد. سنگ آسیا چون بر سرگردی خود باشد،

کودکی آنرا بر می گرداند و هرگاه بر روی زمین افتد، مرد بزرگی به سختی می تواند

آنرا مرتّب کند.

آن طبیب هندی گفت: اینها را از کجا آموخته ای؟ فرمود: از پدرانم و ایشان از

پیامبر و او از جبرئیل امین وحی و او از پروردگار که مصالح همۀ اجسام را داند.

طبیب در آن وقت مسلمان شد و گفت: تو داناترین مردم روزگاری.»(1)

ص:149


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 254/4.

90 - مبارزه با نفس در پیری

شیخ فاضل ابن مسکویه، استاد علم اخلاق و نخستین کسی که در عالم اسلام به

تدوین این علم پرداخت، گفته است:

«من در سنّ پیری و بعد از آن که عادت در من استوار و ریشه دار شده بود از

خواب غفلت بیدار گشتم و برآن شدم که عنان جان و نفس خویش را از ملکات

رذیله باز گیرم و مجاهده ای بزرگ آغاز کردم تا این که خداوند مرا موفّق گردانید که

نفس خود را از آنچه مایۀ هلاک او بود رهایی بخشم».(1)

91 - عظمت ابن ثبیط و تبلیغ دین

یزید بن ثبیط از شیعیان و از دوستان ابوالاسود دئلی بوده و در قبیلۀ خود از

اشراف قلمداد می شده است. امام عصر علیه السّلام در زیارت خود به او سلام داده:

السّلام علی یزید بن ثبیط القیسی.

درود بر یزید بن ثبیط قیسی.

ابوجعفر طبری می گوید:

ماریه سعدیه یا عبدیه دختر سعد یا منقذ در بصره از شیعیانی بود که در تشیع

سخت و استوار بود. همواره خانۀ او مجمعی بود برای شیعه که در آن گرد آمده

الفت می گرفتند و حدیث بازگو می کردند، سخن می شنودند و می سرودند. به پسر

زیاد در کوفه خبر رسید که حسین علیه السّلام آهنگ عراق دارد. به کارگزار خود در بصره

فرمان داد که دیده بانان بگمارد و راه را بر آینده و رونده بگیرد.

ص:150


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 274/4.

ابن ثبیط تصمیم گرفت که به قصد حسین علیه السّلام از بصره بیرون بیاید. ده پسر داشت

و آنها را دعوت کرد که همراه او شوند و فرمود:

آیا کدام از شما با من پیشاپیش بیرون خواهید آمد؟ دو نفر از آنها (عبداللّه و

عبید اللّه) دعوت او را پذیرفتند.

پس با یاران و همگنان خود که با او در خانۀ آن زن بودند گفت: من عزم جزم

کرده ام و خواهم رفت، از شما که با من خواهد آمد؟ آنان گفتند: ما از اصحاب پسر

زیاد هراس داریم. این مرد بزرگ به آنان فرمود:

امّا من به خدا قسم همین که ببینم پای شترم به سر زمین سخت استوار و آشنا

شود، دیگر باکی از تعقیب نخواهم داشت، هرکه خواهد گو مرا دنبال کند.

این بزرگ مرد با ادهم بن امیه و بلندهمّتان دیگر که با او همراهی کردند از بصره

بیرون شتافتند. از بیراهه به مکّه می آید، از مکّه بیرون آمد، راه بیابان های دوردست

را پیش گرفت تا خود را به حسین رسانید.

آری، راه بی سر و سامانی را پیمود تا به سامان رسید.

حسین علیه السّلام در مکه در قسمت ابطح منزل گرفته بود. وی پس از استراحت در بنۀ

خویش آهنگ دیدار امام کرد. به قصد حضرت او بیرون آمده، به کوی حسین روان

شد. از طرف دیگر امام هم از آمدن او خبر یافته بود و به جستجوی او رفته تا در بنه

و آسایشگاه او وارد شده و آنجا به انتظار او نزول اجلال کرده، به عرض او رسانده

شد که وی به سوی منزل شما رفته، امام در بنه او نشسته بود، (زهی مهر و یگانگی،

زهی بزرگی و بزرگواری)!

باری ابن ثبیط به منزل حضرت که رسید و شنید که آن حضرت به سراغ او بیرن

رفته است به منزل خود بازگشت و خطّ سیر امام را گرفت تا وقتی که رسیده، دید که

امام علیه السّلام در منزل اوست، گفت:

ص:151

قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا

بگو: [این موعظه، دارو، هدایت و رحمت] به فضل و رحمت خداست، پس

باید مؤمنان به آن شاد شوند.

باور از بخت ندارم که تو مهمان منی خیمه سلطنت آنگاه سرای درویش

(سعدی شیرازی)

ترجمۀ آیه به فارسی چنین می آید: به فضل خدا و از رحمت اوست نه از باب

استحقاق، خلاصه آن که این نه از بخت ماست بلکه فقط از فضل خداست که یار در

منزل ماست.

پس از قرائت آن آیه بر امام سلام کرد و روبه روی حضرت او نشست، سپس امام

را از قصد خویش خبر کرد، حضرت حسین علیه السّلام دربارۀ او دعای خیر کرد، سپس بنه

و خرگاهش را ضمیمۀ خرگاه حضرت کرد.

چون حسین علیه السّلام دعای خیر دربارۀ او کرد، الحق خونش و کلیۀ شئونش به آن

حضرت پیوسته شد. او به طور دائم با آن حضرت بود تا به کربلا آمد و در برابر

چشم امام علیه السّلام کشته شد. خودش به مبارزه و دو پسرش در حملۀ اول که لشگر

امام علیه السّلام صورت دفاع به خود گرفتند شهید شدند.

این مرد شرافتمند از دعوتی که در ابتدا از همقطاران کرد و از پافشاری خود و

سربرنتافتن از کوی حقیقت و از سفر دور و دراز خود به سوی حسین علیه السّلام و از تربت

آرام خود پیامی می دهد که:

من چون منش اشرافیت را در پای حقیقت انداختم به دولت همقطاری با

شهیدان کوی حسین علیه السّلام رسید. در اقدامات خود به آرامی می گوید: در راه

ص:152

قدردانی از مرد آیین و فرد فضیلت منآن قدر کوشیدم که هفت نفر را به همراه خود

به توفیق دولت رساندم. رمزی می آموزد که هراس و وحشت، جلوگیر راه مقصد

نباید بشود، پیمودن بیابان دور و دراز و بی آب و بی آبادانی را در راه حقیقت، بزرگ

مشمارید، برای موقع شناسی موقعی بهتر از فداکاری و صدق در راه (فرد حقیقت)

نیست.(1)

92 - آدم و مکاره

آن وجود ذی جود چون به اغوای شیطان در معیت همسرش حوّا به شجرۀ منهیه

نزدیک شد و قدم در گذرگاه خطرناک حرص گذارد، لباس بهشتی از وی گرفته شد و

به امر حضرت ربّ همراه همسرش به زمین هبوط کرد.

در زمین به خاطر بی توجهی نسبت به امر حضرت ذوالاحسان و از دست دادن

بهشت و عریان شدن از لباس کرامت و تاریکی درون و برگشتن رنگ چهره، به

اندوهی سخت و دردی طاقت فرسا و رنجی عظیم و غصه ای ناگفتنی گرفتار شد. با

توفیق خود حضرت محبوب و راهنمایی امین وحی، دست نیاز به درگاه بی نیاز

برداشت و به پیشگاه مقدّس حضرت رب العزّه همی اغاثه و زاری و اصرار نمود.

«تا باری تعالی اغاثت او به لطف خفی و اعانت او به فرج قوی ارزانی داشت و

ذکر مقامات و رفع درجات و کشف بلیات او در چندین موضع از مصحف مجید

مذکور گردانید.

و چون وجود او از مادر «کن» متولد گشت، در مکتب وجودش به تعلّم:

وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها

ص:153


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 429/4.

و خدا همۀ نام ها [ی موجودات] را به آدم آموخت.

مشغول گردانید و مسجود مقرّبان حضرتش کرد و جنّت عدن را تماشاگه او

گردانید.

بعد از آن به افعالش مؤاخذه کرد و انگشت بر حرف او نهاد که:

أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَهِ

آیا من شما را از آن درخت نهی نکردم؟

پس از آن که به هشت بهشت آسوده بود، به غرامت آن ترک به ضرورت بهشت

بهشت و به خاکدان دنیا هبوط کرد و به فراق جنّت و هجر حوّا مبتلاگشت و به

خجالت گناهکاری درمانده شد و دویست سال به نوحه و نالۀ:

رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا

پروردگارا! ما بر خود ستم ورزیدیم.

روزگار گذاشت و هر لحظه دلش پرخون تر و غمش روز افزون تر بود تا ارحم

الراحمین به تضرّع و دموع و استکانت و خضوع او ببخشید و خلعت:

فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِیمُ

پس آدم کلماتی را [مانند کلمۀ استغفار و توسّل به اهل بیت: که مایۀ توبه و

بازگشت بود] از سوی پروردگارش دریافت کرد و [پروردگار] توبه اش را

پذیرفت؛ زیرا او بسیار توبه پذیر و مهربان است.

درگردن او انداخت و محنتش را به نعمت مبدّل گردانید و حوّا را به او رسانید.

پس آدم اول کسی بود که دعا کرد و اجابت آمد و استغاثت کرد و اعانت یافت و

غمش به شادمانی و سختیش به آسانی بدل گشت و به تجدید نعم و ازالت نقم از

ص:154

حضرت قدم مخصوص و ممتاز گشت.

او رحیمی و پادشاهی است که چون از وی رحمت طلبند بخشایش فرماید و

چون نعمت خواهند ارزانی دارد.»(1)

93 - نوح و مکاره

جناب نوح نهصد و پنجاه سال مردم را به توحید و اعمال صالحه و اخلاق

حسنه دعوت کرد. او می خواست مردم را از آلودگی ها برهاند و به حسنات آراسته

نماید و خیر دنیا و آخرت مردم را تضمین کند.

او از ابتدای بعثت و رسالتش تا نهصد و پنجاه سال همراه با انواع مشکلات و

مشقّات و مکاره و مصایب مردم را به فضیلت دعوت و از رذیلت نهی فرمود.

از مردم زمان عدّه ای بسیار کم به او ایمان آورده و دعوتش را پذیرفته، رسالتش

را تصدیق کردند. اما آنان که خداوند مهر بر دلهایشان نهاده بود و قلم ازل شقوت را

بر ایشان ثبت کرده بود ایمان نیاورده و هدایت نشدند.

بیشتر آنان از طبقۀ اول و دوم جمعیت بودند که در میان قوم و ملّت موقعیت و

مقامی داشتند. اینان نه تنها به وی ایمان نیاوردند بلکه کارشکنی هم می کردند و در

آخر کار آشکارا او را استهزا نموده طرز فکر او را سفیهانه خوانده می گفتند:

«تو بشری مانند ما هستی، اگر خدا می خواست رسولی نزد ما بفرستد فرشته ای

انتخاب می کرد و در آن صورت ما هم به گفته هایش گوش فرا داده و دعوتش را

می پذیرفتیم. علاوه اگر دعوت تو حق بود یک مشت اراذل و اوباش و صاحبان

مشاغل پست و فاقد افکار پخته که اقبال و ادبار و ردّ و قبولشان کورکورانه و بدون

ص:155


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 175/5.

تحقیق است، به قبول دعوتت بر ما سبقت نمی گرفتند بلکه ما مردم فطن و با

فراست و صاحبان اذهان صاف و افکار روشن پیشدستی کرده و به ایمان به تو و

اقتدا به هدایتت از آنان سبقت می جستیم.»

آنگاه در جدال خود لجاجت و پافشاری کرده گفتند:

«ما هرگز برای تو و یارانت فضیلتی بر خود نمی بینیم، نه در عقل و درایت و نه در

دوراندیشی و تشخیص و رعایت مصالح و نه در شناختن معاد و سرانجام گردون

گردان، بلکه ما تو و یارانت را مردمی دروغگو می شناسیم.»

نوح علیه السّلام بدون این که سفاهت ایشان حوصله اش را به سر آورد و یا روش و رأی و

اندیشۀ او را از آنچه بود تغییر داده باشد، در جوابشان فرمود:

«به من انصاف دهید آیا اگر من بر صدق دعوایم از ناحیۀ خدا دارای حجت باشم

و خداوند مرا مشمول رحمت و فضل خود کرده باشد و لکن شما در اشتباه بوده و

راه حق را گم کرده باشید و بخواهید آفتاب را با دست های خود مستور سازید و

ستارگان را کور کنید، راستی بگویید آیا می توانم با این حال رسالت خود را بر شما

تحمیل نموده و شما را به ایمان مجبور سازیم»؟

گفتند: «ای نوح! اگر مقصودت از ایمان آوردن ما هدایت ماست و می خواهی که

ما یاریت کرده مزید بر شوکتت شویم، باید نخست اراذل و اوباشی را که دوروبرت

را گرفته اند از خود دور ساخته و از یاریشان چشم بپوشی، چون ما طاقت این را

نداریم که خود را همدوش ایشان نموده و همکاریشان کنیم، حتی حاضر نیستیم در

ایمان آوردن به تو قرین ایشان باشیم، چطور دینی را بپذیریم که میانۀ اشراف و

سفلگان و شاه وگدا فرقی نمی گذارد»؟!

نوح علیه السّلام در پاسخ گفت: «دعوت من عمومی و برای همۀ طبقات شماست و در

این دعوت فرقی میانۀ افراد روشن فکر و بی سواد، و افراد سرشناس و دورافتادگان و

ص:156

مردمان توانگر و تهیدستان و رؤسا و مرئوسین نیست، بپذیرم که درخواست شما را

پذیرفته و منظور شما را تأمین کرده، این دسته از مردم را از خود طرد نمودم، آن

وقت در نشر دین و تأیید رسالتم به چه کسانی اعتماد کنم؟ به شما که همه در فکر

لذّات ناپایدار دنیایید؟ من تا یاد دارم همواره از ایشان یاری و مددکاری دیده ام و از

شما خذلان و شانه خالی کردن، از ایشان پذیرفتن دعوت و از شما انکار و لجاجت،

علاوه به این که این طائفه دین مرا بپا داشته اند، اگر من ترکشان گویم و از من نزد

خدای تعالی شکایت برده و با من به محاجّه برخیزند و بگویند که تو زحمات و خیر

ما را کفران نموده و نیکی های ما را نادیده گرفتی، من چه جوابی خواهم داشت؟ به

راستی شما مردمی نادانید.»

وقتی این گفتگوها در میان نوح و قومش شدت یافت و زمینۀ بحث و جدل

توسعه پیدا کرد، مردم از وی به ستوه آمده و سینه ها تنگ شده گفتند:

«ای نوح! تو با ما به جدال برخاستی و در جدالت زیاد اصرار کردی و از حد

گذراندی، اگر واقعا راست می گویی کار را یکسره کن و آن عذابی که ما را از آن بیم

می دهی حاضر ساز.»

نوح در جواب گفت: «شما خود نفهمی را از حد گذرانیده و حماقت را به منتها

درجه رسانیده اید، آخر مگر اختیار عذاب خدا به دست من است که یا آنرا بیاورم

و یا از آمدنش جلو گیرم؟ آیا من جز بشری هستم که خداوندم به من وحی

می فرستد؟ اختیار عذاب به دست معبود شماست و معبود من و شما یکی است و

من مأمور ابلاغ پیام های اویم و به ثواب او شما را بشارت و از عذابش بیمتان

می دهم، اگر تا حال این معنا را نفهمیده اید، اکنون بدانید که بازگشت هر چیزی به

سوی خداست، اگر او بخواهد هدایتتان می کند و اگر بخواهد آن عذابی که از من

مطالبه اش می کنید بر شما نازل خواهد ساخت و چنانجه صلاح بداند عذاب را

ص:157

تأخیر انداخته و شما را مهلت می دهد تا عقاب روز رستاخیزتان را بیفزاید و

بدبختی و خواریتان را عمیق تر سازد.»

خداوند انبیاء علیهم السّلام را برای این که رسالتش را به نحو اکمل برسانند، صبر و

استقامت در برابر اذیت و نیروی غیر عادی در مبارزه ارزانی داشته است،

همچنانکه دامنۀ همّت و آرزوهاشان را نیز وسعت داده تا بعد از آمدن ایشان دیگر

حجتی برای مردم باقی نماند و کفار عذری نداشته باشند.

نوح علیه السّلام که از انبیای اولوالعزم و قوی الاراده بود، به همین جهت نهصد و پنجاه

سال آزار قوم و استهزای ایشان را به امید رسیدن به هدف مقدس خویش تحمّل

نمود ولکن روز به روز مردم بر لجاج و طغیان خود می افزودند و دعوتش در ایشان

جز نفرت اثر نمی گذارد، تا رفته رفته رشتۀ امیدش سست گشته، به ناچار به درگاه

خداوند شکایت برد و از او یاری و راه چاره طلب کرد، خداوند به وی وحی فرستاد

که:

وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما

کانُوا یَفْعَلُونَ

و به نوح وحی شد که از قوم تو جز کسانی که [تاکنون] ایمان آورده اند، هرگز

کسی ایمان نخواهد آورد؛ بنابراین از کارهایی که همواره [بر ضد حق]

انجام می دادند، اندوهگین مباش.

نوح چون دانست که قلم قضا بر کفر ایشان رانده شده و خداوند مهر بر دلهاشان

نهاده و هیچ امیدی به ایمان آوردنشان نیست و دیگر در برابر برهان او خاضع

نخواهند شد، عرضه داشت:

وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیّاراً * إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ

ص:158

یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلاّ فاجِراً کَفّاراً

و نوح گفت: پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار *

که اگر آنان را باقی گذاری، بندگانت را گمراه می کنند و جز نسلی بدکار و

ناسپاس زاد و ولد نمی کنند.

خداوند مهربان به مشکلات و مکاره نوح پس از دعا و استغاثه اش پایان داد و

نفرینش را دربارۀ قوم محقق ساخت و با فرستادن طوفان، مولّدان بلا و مکاره را

غرق کرد و نوح و مردم مؤمن را از بلا و همّ و غم نجات بخشید.»(1)

94 - ابراهیم و مکاره

آن بزرگ مرد الهی و وجود ملکوتی، در میان مردمی می زیست که دچار

بت تراشی و بت پرستی بودند و فرهنگ طاغوت خطرناکی چون نمرود بر آنان

حکومت داشت. او که از ابتدا قلب و روح پاکش در مدار با عظمت توحید

می گشت، از برخورد با اعمال و اخلاق قوم زمان حتی نزدیکانش رنج می برد.

او می خواست مردم را از تحمیلات هوای نفسی و حکومت نمرودیان نجات

دهد و دست قلب مردم را از بت پرستی کوتاه کند و به حبل الهی و دین توحیدی

متصل نماید. او از این که مردم دچار اغیار و نامحرمان و کاهنان و خرافاتیان بودند و

بر اساس اندیشه های انحرافی زندگی می کردند در عذاب سخت روحی بود.

او در یک روز معین که تمام مردم شهر به مناسبتی به صحرا و دشت رفته بودند

وارد بتکدۀ شهر شد و پس از این که دید بت ها جواب او را نمی دهند، با تبری که در

دست داشت تمام خدایان قلاّبی و معبودهای باطل را درهم شکست و تبر را به

ص:159


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 177/5.

گردن بت بزرگ گذاشت و سپس با خوشحالی از این که در راه حضرت حق به

مجاهده برخاسته به خانۀ خود روان شد.

او منتظر ماند تا ملّت جاهل و طاغوتی در برابر آن حادثه چه عکس العملی از

خود نشان می دهند.

قوم تیره روز و عمله های شیطانی نمرود، از صحرا برگشتند و خود را با سرنگونی

و از بین رفتن بت ها رو به رو دیدند. غریو و فریاد از آن مردم بی خبر برخاست و هر

کس از مسبّب حادثه جویا شد. تنی چند فریاد کشیدند این برنامه جز عمل جوانی

به نام ابراهیم نیست که دائما از خدایان ما بیزاری می جست و آنها را پست و خوار و

بیکاره به حساب می آورد:

قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ

گفتند: از جوانی شنیدیم که از بتان ما [به عنوان عناصری بی اثر و بی اختیارا

یاد می کرد که به او ابراهیم می گویند.

چون بر مردم شهر مسلّم شد که این حادثه را حادثه آفرینی به نام ابراهیم است،

همه با هم احضارش را خواستار و قبل از این که دستگیر شود، حکم اعدامش را

صادر کردند. دژخیمان نمرودی وی را دستگیر کرده و بدینگونه محاکمه اش را

شروع کردند:

قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهِیمُ

گفتند: ای ابراهیم! آیا تو با معبودان ما چنین کرده ای؟

ابراهیم که زمینه را در این سؤال برای توجه دادن مردم به بطلان بت پرستی آماده

دید، جهت سخن را برگردانده و پاسخی به مردم داد که انتظارش را نداشتند و آن

این بود:

ص:160

قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ

گفت: بلکه [سالم ماندن بزرگشان نشان می دهد که]

بزرگشان این کار را انجام داده است؛ پس اگر سخن می گویند، از خودشان

بپرسید.

این پتک محکمی بود که بر سر آن غافلان زد، آنان را سر در گریبان کرد و به

حیرت دچار ساخت، جواب صحیحی در برابر گفتار ابراهیم نیافتند، تنها سخنی که

در پاسخ او گفتند این بود: ای ابراهیم! برای تو روشن است که این بت ها سؤالی را

جواب نمی دهند، چگونه از ما می خواهی از آنان بر این مسأله گواهی بخواهیم؟

آنان بعد از این که اعتراف کردند بت ها هیچکاره اند ولی باز بر باطل خود پافشاری

دارند، آنان را سرزنش کرد:

قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ * أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما

تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ

گفت: [با توجه به این حقیقت] آیا به جای خدا چیزهایی را می پرستید که هیچ

سود و زیانی به شما نمیرسانند؟! * اف بر شما و بر آنچه به جای خدا

می پرستید؛ پس آیا نمی اندیشید؟

احتجاج ابراهیم و دلایل دندان شکنش بر قلب سنگین و سخت آن مردم

لجوج و متعصب در باطل اثر نکرد، منطق را کنار گذاشته و به زور متوسل شدند،

یکجا اینچنین که قرآن حکایت فرموده حکم کردند:

فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجاهُ اللّهُ مِنَ النّارِ إِنَّ

فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ

پس جواب قوم ابراهیم جز این نبود که گفتند: او را بکشید یا بسوزانیدش.

ص:161

پس خدا او را از آن آتش رهایی بخشید، مسلما در این [حادثه] برای

مردمی که ایمان دارند، عبرت هاست.

آن تیره روزان تا جایی که توانستند وسایل آتش افروزی فراهم کردند و برای

آتش افروختن محوطۀ بزرگی را آماده نمودند، سپس آن انسان الهی را در منجنیق

قرار داده و به داخل آتش پرتاب کردند. ذات اقدس حضرت ربّ العزّه به آتش

خطاب کرد:

قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ

پس او را در آتش افکندند] گفتیم: ای آتش! برابر ابراهیم سرد و بی آسیب

و چنین بود که خداوند مهربان بندۀ عزیزش را از کید خائنان و مکر مکّاران

نجات بخشید و گره از مشکل او باز کرد.(1)

95 - ایوب و مکاره

در ملکوت عالم، سخن در این مسأله بود که امروز در روی زمین، در محراب

عبادت و عرصه گاه شکر بهتر از ایوب نیست. شب او شب عبادت و روزش روز

تعلیم معارف الهیه و دستگیری از مستمندان و دوا کردن درد دردمندان است.

ابلیس که در آن زمان از گفتگوی فرشتگان با خبر می شد، پس از شنیدن تمجید

ایوب از کروبیان عالم ملکوت، تصمیم گرفت در عبادت و حال ایوب ایجاد اخلال

کند، اما خود را در برابر آن بندۀ مخلص حق عاجز دید، از این جهت به حضرت ربّ

العزّه عرضه داشت:

ص:162


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 181/5.

ایوب از روی میل و اراده اشتغال به عبادت ندارد بلکه به خاطر آن ثروت و

مکنت و اعتباری است که به او مرحمت کرده ای و این عبادت به طمع حفظ ثروت

و دام ها و کشتزارها و زن و فرزندان اوست، البته این همه نعمت به دست شخصی

چون ایوب اقتضای این همه عبادت و شکرگزاری را دارد، او در وحشت است که

نعمت ها از او سلب شود، بنابراین عبادتش از روی میل و طمع است نه اخلاص و

ارادت. خداوند به ابلیس فرمود: عبادت بندۀ من از روی خلوص و عشق به من

است و هیچ کدام از این نعمت ها محرک او در عبادت و بندگی نیست.

ثروت و مکنت، دام و دامداری، کشت و کشاورزی، غلامان و کارگران، همه و

همه از ایوب گرفته شد. چون خبر از بین رفتن این همه نعمت بدو رسید گفت:

امانتی نزد من بود به صاحبش برگشت. بعد از آن فرزندانش در حادثه ای سخت و

سهمگین جان دادند. چون خبر به او رسید گفت: حمد می کنم خدای را به هنگامی

که اولاد عنایت کرد و هنگامی که از من گرفت. سپس سلامتی بدنش از وی سلب

شد، آن مرد الهی به جرگۀ بیماران و زمینگیران پیوست اما به ایمان و عشقش نسبت

به حضرت حق افزوده شد و شکر و شکرگزاریش اضافه گشت.

مدّت ها این برنامه های عجیب گذشت، او با تواضع و فروتنی و خضوع و خشوع

به درگاه حضرت محبوب عرضه داشت:

وَ أَیُّوبَ إِذْ نادی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ *

فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَکَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَیْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَهً مِنْ

عِنْدِنا وَ ذِکْری لِلْعابِدِینَ

و ایوب را [یاد کن] هنگامی که پروردگارش را ندا داد که مرا آسیب و

سختی رسیده و تو مهربان ترین مهربانانی. * پس ندایش را اجابت کردیم و

ص:163

آنچه از آسیب و سختی به او بود برطرف نمودیم، و خانواده اش را [که در

حادثه ها از دستش رفته بودند] و مانندشان را همراه با آنان به او عطا کردیم

که رحمتی از سوی ما و مایۀ پند و تذکری برای عبادت کنندگان بود.

او سال ها دچار سخت ترین مشکلات بود و این مشکلات و سختی ها درّ ایمان و

اخلاص وی را آبدیده تر کرد، آنگاه که از امتحان الهی سرفراز بیرون آمد خداوند

مهربان گره از مشکلاتش گشود و وی را به نعمت بیشتر و عنایت برتر مخصوص

گردانید.(1)

96 - موسی و مکاره

داستان ولادت حضرت موسی علیه السّلام و بلایی که مادرآن جناب در جنب دستگاه

فرعون کشید داستان ساده ای نیست. تعقیبی که مأموران دژخیم فرعون خانه به

خانه جهت نوزادان پسر برای جلوگیری کردن از رشد موسی داشتند، هر لحظه برای

مادر موسی دردی جانکاه و رنجی عظیم بود. تا به او الهام شد که طفل را شیر دهد،

یا وی را در دامن دریا رها کند و از این مسأله ترس و اندوهی به خود راه ندهد که

طفل با رسیدن به مقام نبوت به او برمیگردد!

وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ

لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ

و به مادر موسی الهام کردیم که او را شیر بده، پس هنگامی که [از سوی

فرعونیان] بر او بترسی به دریایش انداز، و مترس و غمگین مباش که ما

حتما او را به تو باز می گردانیم، و او را از پیامبران قرار می دهیم.

ص:164


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 185/5.

طفل در برابر دیدگان مادر به امواج دریا سپرده شد. آب خروشان جعبۀ حامل

امانت حق را مستقیما به دربار فرعون برد و در آغوش دشمن قرار داد. مادر از لحظۀ

افتادن طفل به دریا تا رسیدن به فرعون، در عین تکیه به حضرت محبوب، در رنجی

سخت بود. خداوند مهربان با قرار دادن مهر شدیدی از کودک در قلب دشمن، هم

زمینۀ رشد کودک را فراهم ساخت و هم مادر طفل را از دریای غم و اندوه نجات

داد.

خداوند در سورۀ قصص می فرماید:

«چون فرعون به سعایت مردم قصد قتل آن طفل را نمود، همسرش به او گفت:

این کودک را نکشید که مایۀ نشاط دل و نور دیدۀ من و تو باشد و در خدمت ما

سودمند افتد یا وی را به فرزندی خود قبول کنیم. و آنان از حقیقت حال بی خبر

بودند.

صبحگاه مادر موسی قلبش از هر چه جز توجّه به موسی فارغ بود، به اندازه ای

غم و اندوه دلش را فراگرفت که اگر ما دلش را بر جای نگه نمی داشتیم تا ایمانش

برقرار بماند، نزدیک بود راز درونش را آشکار سازد.

آنگاه مادر موسی به خواهرگفت که از پی موسی بیرون شو، خواهر همه جا

رفت تا گذرش به دربار فرعون افتاد، موسی را از دور دید و شناخت ولی آل فرعون

او را نشناختند.

و ما شیر هر دایه ای را بر آن کودک حرام کردیم وآل فرعون با عشق پرشوری که

به کودک داشتند در پی دایه ای که موسی سینه اش را بگیرد بودند ولی طفل سینۀ

هیچ زنی را نمی گرفت!

در آن حال خواهر گفت: آیا مایلید من شما را به خانواده ای رهنمون شوم که دایۀ

این طفل شوند و وی را به مهربانی تربیت کند؟

ص:165

بدین وسیله کودک را به آغوش مادر بازگردانیدیم تا دیده اش به جمال عزیزش

روشن شود و حزن و اندوهش برطرف گردد و به طور یقین برایش روشن شود که

وعدۀ خدا ثابت و پابرجاست ولی اکثر مردم از این حقیقت بی خبرند.»

او پس از آن که جوان رشیدی شد، برای دفاع از مظلوم درگیری سختی با قبطیان

و گروه فرعون پیدا کرد که بر اثر آن درگیری زمینۀ اعدامش حتمی بود ولی خداوند

مهربان وی را از آن مشکل نجات داد و پس از مدتی رهنوردی در دشت و بیابان با

شعیب پیغمبر آشنا ساخت.

او نزدیک به ده سال در وادی مدین به چوپانی به سر برد و سرانجام با دختر با

کرامت شعیب ازدواج کرد و آنگاه برای دیدار با اقوام از شعیب اجازه خواست که

رهسپار دیار مصر گردد.

آن حضرت در مسیر حرکت به سوی مصر در وادی سینا به منطقۀ نور قدم

گذاشت و به شرف رسالت و نبوت آنهم در مقام اولوالعزمی از جانب حضرت ربّ

العزّه مشرّف و مفتخر شد.

آری، پس از تحمّل آن همه مشکلات و مصایب و سختی ها، گلیم پوش بیابانی

کلیم اللّه از کار درآمد. وجود مقدس موسی علیه السّلام سال ها ها با فرعون و فرعونیان و قارون

و قارونیان و سامری و سامریان در پیکار و مبارزۀ سخت بود و آن همه را برای خاطر

تداوم فرهنگ حق تحمّل نمود تا سرانجام به پیروزی بر دشمنان و فلاح و رستگاری

در آخرت دست یافت.(1)

ص:166


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 187/5.

97 - مکاره یعقوب و یوسف

یعقوب نزدیک به چهل سال در آتش فراق عزیزش سوخت و پسر پس از جدا

شدن از دامن مهر پدر دچار بی رحمی برادران، تاریکی چاه، بی رغبتی کاروان،

فروخته شدن به دراهم معدوده، گرفتار شدن به چنگال عفریت هوای نفس زن

درباری و محکوم شدن به زندان بلند مدت، همراه آزار و شکنجه شد.

فرزند دلبند یعقوب تمام آن مصایب سهمگین و شکنجه های طاقت فرسا را

محض عشق حق تحمّل کرد و با یک جهان سرافرازی از آن امتحانات و ابتلائات

قبول و مقبول بیرون آمد تا جایی که خداوند عزیز نقطه به نقطۀ زندگی و حیات و

اعمال و اخلاق و گفتارش را سرمشق جهانیان قرار داد و در قرآن از زندگی آن

حضرت به عنوان نیکوترین داستان یاد فرمود.(1)

98 - حقیقت بلا در کلام بهاء الدین ولد

در «معارف بهاء ولد» آمده است که:

«سؤال کرد که دوستان را چندین بلا چگونه می دهد که: «أشدّ البلاء علی

الأنبیاء»، گفتم که بلا به معنی نیکویی باشد، اگر چه به ظاهر مبین رنج است، یعنی

بر تن رنج نماید ولیکن دل به زیر آن رنج خندان باشد، همچون ابر بهاری که او همی

گرید وگل همی خندد، همچنانکه تنشان چون از روی ظاهر از دنیاست و دنیا سرای

بلاست لاجرم بلا بر تن فرو می آید، اما دل چون آن جهانی بود در ریاض خرّم بود.

باز تن چون از حساب مردگان است، شادی را سزاوار نبود و دل چون موضع

ص:167


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 190/5.

دریافت است شادی نصیب او بود. بازآن همه بازگونگی از اهل دنیاست که ایشان

شادی را به تن آرند و غم را به دل نهند، اما آن دلق پوش مخلص را بینی که دل را چو

بستان خندان دارد.

آری، هماره دیوار بستان دژم باشد، یعنی دیوار کالبد ظاهر اهل دنیا روشن وظزه

چو برف باشد و در زیر همه شکوفه ها فسرده باشد. اما دل چو جای دریافت است،

چون به خوشی آن جهانی اش صرف کردی رنج کجا باشد او را؟ از ملک همّت که

دارد ننگ آیدش که اندیشۀ ملوک دنیا به خاطرش آید.

بدانکه اخلاص دو بال دارد و هر دوبالش را پرهاست، یک پرش محبّت است بر

پنج نماز و یکی روزه داشتن و زکات دادن و بر عیال خود نفقۀ راست داشتن و غیر

آن از فروض. و آن یکی بال دیگر پرها دارد، یکی دشمن داشتن اهل کفر و ناساختن

با اهل معصیت و نهی منکر کردن و قتال کافران کردن.»(1)

99 - عبادت بی معرفت

حضرت صادق علیه السّلام می فرماید:

روزی حضرت موسی علیه السّلام از کنار یکی از یاران خود می گذشت وی را به حال

سجده دید، پس از مدتی که از آن راه باز می گشت دید او هنوز در سجده است.

موسی نزد خود گفت: اگر حاجتش به دست من بود آنرا برآورده می ساختم. وحی

آمد ای موسی! اگر اوآن قدر سجده کند که گردنش قطع شود از او نپذیرم تا گاهی که

وی از حالی که نزد من ناپسند است به حالی برگردد که من آن را می پسندم.(2)

ص:168


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 192/5.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 195/5.

100 - فرمانفرمایی قتیبه بن کلثوم

قتیبه بن کلثوم بر بعضی از بلاد یمن فرمانفرما بود. نوبتی به عزم حجّ اسلام از

مملکت خود بیرون آمده، چون از مناسک حج فارغ شده متوجه وطن گشت.

قبیلۀ بنو عقیل به واسطۀ عداوت قدیمی سر راه بر او گرفتند. چون با قتیبه

جمعی قلیل بودند مغلوب گشته اسیر شد و مدّت سه سال در آن قبیله محبوس

مانده، اهل یمن تصور کردند که قتیبه به قتل رسیده. لاجرم از جستجوی او پای

کوتاه کردند. چون مدت محنت او امتداد یافت، نوبتی، مردان آن قبیله بالتمام به

جایی بودند، قتیبه از زنی که محافظت وی می نمود التماس نمود که مرا رخصت ده

تا بر سر این پشته رفته لحظه ای در این صحرا نظر کنم شاید که تراکم غم از خاطرم

کمتر شود.

پیر زن اجازت داده، قتیبه بر زبر آن پشته برآمد زنجیر کشان و نالان، چون نظرش

بر سمت کعبه افتاد روی به قبلۀ دعا آورده گفت: «یا غیاث المستغیثین و یا مجیب

دعوه المضطرّین»، به عزّت و جلالت که مرا از این محنت و ملال، خلاص ارزانی

دار.

در این اثنا شتر سواری به نظر قتیبه آمد که به تعجیل تمام از زیر آن پشته

می گذشت، قتیبه از او پرسید که نام تو چیست؟ جواب داد که طلحان نام دارم و به

جانب یمن می روم. چون لفظ یمن بر زبان طلحان گذشت آب حسرت از دیدۀ قتیبه

روان شده گفت: ای جوان! اگر پیغام من به قبایل و عشایر من رسانی ضامن می شوم

که صد شتر سرخ موی به تو دهند. طلحان گفت: تو کیستی؟ گفت: من قتیبه بن

کلثومم که در فلان سال به حج آمده بودم و اهل این قبیله با من محاربه نموده مرا

اسیر ساختند. طلحان گفت: شاید خویشان تو سخن باور نداشته باشند. قتیبه گفت:

ص:169

فرود آی تا من بیتی چند بر پالان شتر بنویسم تا به ایشان نمایی. طلحان فرود آمده،

قتیبه بیتی چند که ترجمۀ آنبه فارسی این است بر پالان نوشت:

از حال من شکسته دلان را خبر کنید کای صفدران زبهر خلاصم سفر کنید

لشگر سوی ولایت دشمن بیاورید خون حسود دولت ما را خبر کنید

برگردنم که جایگه طوق ملک بود بینید غلّ و بند، سخن مختصر کنید

و همچنین به برادر خود نوشت که صد شتر به طلحان دهد. طلحان به یمن

رسیده قضیۀ قتیبه را فراموش کرد، تا روزی دو زن را دید که حکایت قتیبه با یکدیگر

می گفتند و بر او نوحه می کردند، طلحان از ایشان نشان برادر قتیبه پرسیده، نزد وی

رفته، نوشتۀ قتیبه به وی نمود.

آن جوانمرد فی الفور صد شتر تسلیم نموده، لشگر جمع کرد و از برادر

معدیکرب و قیس بن معدیکرب استمداد نمود. قیس گفت: اگر در زیر علم من سیر

کنی تو را مدد کنم. ابن ام کلثوم خواست که امتناع نماید، اقارب او را از این سرکشی

منع کردند و قیس با بنو زبید و سیاه یمن با بنو عقیل محاربه نموده ایشان را شکست

داد و قتیبه را از اسارت خلاص ساخت.(1)

101 - داستان رهایی از غار

از سید ثقلین و سرور خافقین، محمدّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله چنین روایت کرده اند که وی

فرمود:

از نوادر اخبار بنی اسرائیل و عجایب امم سالفه که به الهام ربّانی و وحی آسمانی

برآن مطلع بود این است که: سه شخص از بنی اسرائیل در راهی با یکدیگر رفیق

ص:170


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 199/5.

بودند و به مراقبت و موافقت یکدیگر مستظهر و مفتخر و راهی سخت و مقصدی

دور فراپیش گرفته بودند و به همکلامی و مکالمت یکدیگر سختی و مشقّت سفر را

تخفیفی می نمودند و فایدۀ «الرّفیق ثمّ الطّریق» را محقّق می گردانیدند که ناگاه ابری

چون روز عاشقان، سیاه و بادی چون دم مفلسان، سرد برخاست.

سحاب چون دست کریمان، عالم را مستغرق احسان خود گردانید، اما جهان بر

آن مسافران چون سینۀ لئیمان تنگ و تاریک گشت، پناه به غاری بردند تا از خطر باد

ایشان را حمایت کند ولی نمی دانستند که به سبک پایی از قضا نمی توان گریخت و

با این ضعفی که در انسان است با قدر نمی توان آویخت و پناه جز به درگاه خدا

نباشد و مرد زیرک اگر از قضا گریز جوید خود را بازگونه خواسته باشدکه: «لا مردّ

لقضاء اللّه، و لا مفرّ من قدره.»

هنوز در آن غار ننشسته بودند که قیامت برخاست و هنوز از حرکت ساکن نشده

بودند و از باران ایمن نگشته که کوه ثابت قدم از زلزله چون دل خائنان در اضطراب

آمد. سنگی بزرگ همراه سیلاب باران در حرکت آمد و بر در غار نشست، آن چنانکه

دهانۀ غار بسته شد و ایشان همچون مردگان در گور تاریکی غار به حبس دچار

شدند.

جز به فضل حق دست آویزی و جز به رحمت ایزدی جای گریزی نداشتند،

گفتند: این آن ساعت است که جز اخلاص و دعا موجب خلاص نشود و جز صدق

نیت و خلوص عقیدت و طویت، از این ورطه نرهاند، بیایید تا هر یک از ما خدای را

به تضرّع و استکانت و خضوع و خشوع بخوانیم و فاضل ترین طاعت و با

اخلاص ترین عملی که در مدت عمر برآن اقدام نموده ایم وسیلۀ استجابت دعا با

خود سازیم.

پس یکی گفت که خداوندا، تو می دانی که مرا دخت عمویی بود در غایت

ص:171

زیبایی و ملاحت و نهایت لطافت و ظرافت و مدت ها عاشق جمال و شیفتۀ حسن و

کمال او بودم و بارها در طلب او به لطایف حیل و مکارم عمل، ریاضت ها

می کشیدم و مجاهده ها می نمودم، تا بعد از آن که مال بسیار برآن کار صرف نمودم و

روزگار دراز در آن مشقت بودم، روزی بر مراد خود قادر گشتم و او را تنها در موضعی

بی زحمت اغیار بیافتم، خواستم که از آن گنج روان بهره ای برگیرم و از آن چشمۀ

حیوان که شکرستان لبش معدن نبات بود شربتی نوش کنم و مرادی که در چنان

حالی مطلوب و از چنان محبوبی مرغوب باشد حاصل گردانم، آن دخترگفت:

اتّق اللّه یابن عمّ و لا تنقض الخاتم.

ای پسر عم، تقوای خدا پیشه کن و دامن عفت و عصمت مرا به سرپنجۀ

شهوت حیوانی آلوده مکن.

چون گفت از خدای بترس، از سرآن مراد برخاستم و پای بر هوای نفس نهادم و

دست از آن معصیت کوتاه گردانیدم. خدایا! اگر می دانی که ترک آن معصیت محض

جلب خشنودی و رضایت تو بود، ما را از این درماندگی فرج و از این ورطۀ سخت

نجات ارزانی دار. هنوز این سخن در دهان داشت که ثلثی از آن سنگ بیفتاد و

منفذی در آن سنگ پدید آمد.

شخص دوم گفت: خداوندا، علم شامل تو بدین محیط است که مادری و پدری

داشتم بسیار مسن، آن چنانکه پیری قامت چون تیر ایشان را کمان گردانیده و مشک

عارضشان به کافور بدل شده بود، طراوت و شباب آنان را رها کرده و آثار خزان عمر

بر سر و صورتشان دیده می شد، از کسب بازمانده و از حرکت عاجز بودند، من به

امتثال امر:

وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ

ص:172

و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان ومستمندان نیکی کنید.

شب و روز به خدمت ایشان مشغول بودم و دائما از آن خائف که مباد از برکات

وجود ایشان محروم شوم.

شبی در تهیۀ غذا وظیفۀ خود به انجام رساندم، چون به محضر آنان رفتم هر دو

را در خواب ناز دیدم. بر بیدار کردن آنان جرأت نکردم که مبادا عیش خواب و لذت

نیام بر آنان حرام گردد، دلم راضی نشد برگردم، چرا که ترسیدم از خواب برخیزند و

طلب غذا کنند و من در خدمت آنان حاضر نباشم، آن شب را تا صبح در کنار بستر

آنان بیدار ماندم. خداوندا، تو می دانی که این خدمت خاص محض خشنودی تو

انجام گرفت، اگر راست می گویم در بسته بر ما گشاده گردان. در آن حال ثلثی دیگر از

آن سنگ بیفتاد.

شخص سوم گفت: الهی! تو دانای اسرار و عالم بر امور پنهانی و از سرایر و

ضمایر کاینات مطّلعی و می دانی که من در وقتی اجیری داشتم، چون مدت آن

سپری شد اجرت بدو رساندم، گفت: اجرت کار من بیش از این است و آنچه

می دادم قبول نکرد، گفت: میان من و تو روزی خواهد بود که حق مظلوم از ظالم

بستانند. از نزد من قهر کرد و آن اجرت به من گذاشت.

من از آن سخن سخت متأثر شدم و از تو که خداوند منی بترسیدم و به آن اجرت

گوسپند خریدم و رعایت و محافظت بجای آوردم تا در اندک مدت بسیار شد و بعد

از زمانی آن اجیر باز آمد وگفت: از خدای بترس و آن حق من به من رسان. اشارت

بدان گله گوسپند کردم وگفتم: حق تو این است، برو بردار. آن مرد سخن مرا مسخره

و استهزا پنداشت، گفت: حقّم را نمی دهی کفایت نیست، مرا هم مسخره می کنی؟

گفتم: گمان بد مبر که این گوسپندان تمام ملک توست و این همه از رعایت اجرت تو

ص:173

و محافظت مزدت پدید آمده.

الهی! اگر این سخن من بر صدق و راستی است ما را از این شدت فرجی و از این

مشقت مخرجی عنایت فرما. در حال تمامت آن سنگ از در غار کنار رفت و ایشان

از آن ورطۀ هلاکت به دعا و خضوع و خشوع و عمل خالص نجات یافتند.(1)

102 - داستان ابو جعفر همدانی و عقد مروارید

«چون معتصم بر سریر حکومت نشست، ابوجعفر همدانی را به منادمت خویش

مخصوص ساخت. شبی به او گفت: داستانی بگو تا لحظه ای خاطرم مشغول گردد.

ابوجعفر گوید: گفتم: اگر فرمان باشد قصه ای که در جوانی به من گذشت عرض کنم،

گفت: بگوی.

بر زبان آوردم که روزگاری به واسطۀ بیکاری، تنگ دستی عظیم پیش من آمد و

چون مدتی در محنت فقر و فاقه گذرانیدم درهمی چند قرض کردم و به خدمت

ابو دلف خزرجی پیوستم و به حبل دولت او تمسّک جستم. روزی ابودلف گفت:

جمعی حسودان و اضداد، بهتانی بر محمّد مغیث حاکم ارمنیه بسته بودند و خلیفه

را در آن باب چنان گرم ساخته که به اخذ و قید او فرمان داده بود و چون او را به

بغداد آوردند، خلیفه از او استفسار نموده و پس از تفحصّ بلیغ، برائت ساحت او

وضوح یافت، فرمان واجب الاذعان نفاذ یافت که محمد بن مغیث نوبتی دیگر به

سر عمل خود رود. و چون میان من و او محبت قدیم بود گفت: می خواهم کسی را

به ارمنیه فرستم تا زبان به تهنیت او بگشاید، اگر رغبت کنی تو را بدین مهم نامزد

کنم. گفتم: فرمانبردارم. و ابودلف هزار درهم به من داد تا به اخراجات ضروریۀ خود

ص:174


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 206/5.

مصروف دارم و من به ارمنیه رفته رسوم تهنیت و سفارت به تقدیم رسانم.

محمد بن مغیث در شأن من التفات موفور نموده پیوسته مرا به مجلس خود

می طلبید و من همیشه نقلی سوای گوشت قدید آهو نمی دیدم و به سبب اکل آن،

طبیعت من نیز مایل به گوشت قدید شده، روزی محمد بن مغیث به جهت من

آهویی فرستاد، غلام را گفتم این آهورا ذبح کن وگوشت آنرا قدید ساز.

در این اثنا که غلام به ترتیب گوشت های او می پرداخت و آن را ریزه ریزه

می ساخت، زاغی به طمع گوشت از هوا درآمده، عقد مروارید که در منقار داشت

بیفکند و قدری گوشت در ربود. من چون آن عقد مروارید را دیدم که در منقار

داشت در لطافت و قیمت آن حیران بماندم.

چون محمدبن مغیث مرا رخصت مراجعت داد هزار دینار به نزد من فرستاد و

من با حصول مطالب و مآرب به بغداد رفتم و آن عقد مروارید را به صرّافی فروختم

به پانزده هزار درم و به خدمت ابودلف رفته تشریفی و انعامی لایق به من داد و چون

مبلغی خطیر به دست من درآمده بود ترک ملازمت کرده به مصر رفتم و با خواجۀ

صاحب ثروت و نعمت از قبیلۀ همدان که ساکنآن دیار بود آشنایی پیدا کردم و

میان ما قواعد محبت و داد استحکام یافته، به مصاهرت انجامیده، دختر خود را در

حبالۀ نکاح من درآورده، میان ما و آن دختر موافقت و الفتی عظیم روی نمود.

روزی غلام من بر بام خانه نشسته گوشت قدید می کرد بر همان امید که مگر بار

دیگر زاغ عقد مرواریدی بیاورد، ناگاه لقلقی ماری در منقار داشت، چون به سر غلام

رسید مار از منقار او جدا شده در کنار غلام افتاد و آن بیچاره را زخمی زده هلاک

گردانید. زن گفت: لعنت بر لقلق و زاغ باد. من گفتم: خیانت لقلق معلوم است اما

جرم زاغ چیست که لعنت بر او می کنی؟ دخترگفت: روزی بر بام خانۀ خود نشسته

بودم و عقد مروارید قیمتی پیش خود نهاده ناگاه به سخنی مشغول شدم، زاغی

ص:175

بیامد و آن را در ربود، پدرم جمعی در عقب او فرستاد و از آن اثری نیافتند. آخر الامر

آنرا در بازار بغداد در دکان صرّافی دیدم، به پانزده هزار درم خریده به نزد من

آوردند. من تبسّم کردم و صورت حال بیان نمودم و این معنی از نوادر اتفاقات

است.»(1)

103 داستانی در رزّاقیت خدا

«قاضی برنی حکایت کرد که: زنی را دیدم در بادیه که سرما آمده بود و زراعت

وی را به آسیب سخت دچار کرده بود، زراعتی که سبب معاش و مایۀ ارتزاق او بود.

مردمان او را در آن مصیبت تعزیت می دادند و به صبر امر می کردند که او در آن میان

دست به دعا برداشت و روی به آسمان کرد وگفت:

اللّهمّ أنت المأمون لأحسن الخلف، و بیدک التّعویض عمّا تلف، فافعل ما

أنت أهله، فإنّ أرزاقنا علیک، و آمالنا مصروف إلیک.

الهی! توی قابل اعتماد برای حفظ بهترین چیزی که بجا مانده و بر آنچه تلف

شده تو بهترین جبران کننده ای، به آن صورت که اهلیت داری نعمتت را بر من

ارزانی دار و آن چنانکه لایق آنی از دستگیری درماندگان و یاری بیچارگان

از من دستگیری کن که روزی ما بر عهدۀ توست و امید ما به عنایت و لطف

تو بسته است.

هنوز از آن محل فراتر نرفته بود که مردی ثروتمند بدان موضع رسید و آن حال با

او حکایت کردند، فالحال پانصد دینار زر به آن آسیب دیده بخشید.»(2)

ص:176


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 219/5.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 221/5.

104 - دعایی برای فرج بعد از شدت

«در روزگار عبد الملک مروان، مردی در مدینه مغضوب وی شد، عبد الملک

خون او را هدر گردانید و فرمان داد که او را هرکجا یابند به قتل برسانند و گفت: هر

کس به وی پناه دهد، او نیز به اعدام محکوم می گردد.

آن مرد از ترس جبّار شام و خون آشام حزب ننگین اموی حیران و خائف، گرد

کوه و کمر و دشت و بیابان می گشت و در هر موضع یک روز یا دو روز بیشتر مقام

نمی گرفت، از گفتن نام و نشان خویش به مردم خودداری می کرد، گاه چون نخجیر بر

کمر کوه بودی و گاه چون آهو در میان بیابان و گاه چون ابر در صعود قطرات عبرات

می باریدی و گاه چون سیل در آن حدود سر بر سنگ زنان می غلطیدی و گاه چون

سایه در پس دیوار می افتادی و زبان حال اینچنین می سرودی.

تاکی از حادثه دلتنگ و پریشان بودن چند از جور فلک بی سر و سامان بودن

گاه چون سیل نهادن به ره دریا سر گاه چون ابر شدن برکه و گریان بودن

گاه چون نخجیر از این کوه به آن کوه شدن گاه چون آهو در دشت و بیابان بودن

گاه چون سایه نشستن ز پس هر خس و خار گه چو خورشید به تنهایی پویان بودن

روزی در میان بیابانی بر این حال می رفت، بزرگی را دید محاسن سپید که جامۀ

سپید پوشیده نماز می کرد، در موافقت او به نماز مشغول گشت، چون آن بزرگ نماز

ص:177

را سلام داد، پرسید از کجایی و اینجا چه می کنی؟ گفت: گریخته ام، متواریم، از جور

سلطان خائف شده و بر جان خود نا ایمن گشته ام، وادی به وادی می گردم و از

بیابانی به بیابانی ره می سپرم، ساعت به ساعت هلاک خود را انتظار می کشم. آن

بزرگ به اوگفت:

فأین أنت من السّبع؟

از هفت گانه به کجایی؟

گفتم: کدام هفت که شش جهت و پنج حس و چهار طبع من چنان مستغرق

خوف و وحشت گشته اند که دو ساعت در یک موضع نتوانم بود، چه دانم که کدام

هفت می گویی، من از اندوه نه هفت می دانم و نه هشت. گفت: گوش دار تا از زبان

من بشنوی و به برکات این دعا چشم فرج بدوزی، و این دعا بخواند:

سبحان اللّه الواحد، سبحان الّذی لیس غیره، سبحان القائم القدیم الّذی

لا بدء له، سبحان الّذی یحیی و یمیت، سبحان الّذی کلّ یوم هو فی شأن،

سبحان الّذی خلق ما یری و خلق ما لایری، سبحان الّذی علم کلّ شیء

من غیر تعلیم. اللّهمّ إنّی اسألک بحقّ هذه الکلمات و حرمتهنّ أن تفعل

بی کذا و کذا.

و چند بار اعاده کرد تا یاد گرفتم و سپس امن و سکونی در دل من پدید آمد و از

آن خوف و رعب هیچ در خاطر من نماند و هم از آن موضع به آرزویی فسیح و

امیدی هر چه تمام تر روی به عبدالملک آوردم و به در سرای او رفتم و دستوری

خواستم، مرا دستوری دادند، چون به عبدالملک رسیدم گفت: ساحری آموختی که

بدان استظهار چنین جرأت نمودی؟ گفتم: نه، امر و حال خود با او حکایت کردم و

دعا بر خواندم، مرا امان داد و نیکی بسیار کرد و از آن بلا و محنت به برکت دعا

ص:178

نجات یافتم و لذّت فرج بعد از شدّت را چشیدم.»(1)

105 - دعای کرب و اثر آن

«ولید بن عبدالملک در روزگار حکومت خود به صالح بن عبد اللّه که عامل مدینه

بود به دستخط خویش نوشت که حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السّلام را که

محبوس است از حبس بیرون آور و در مسجد رسول خدای دستور بده تا پانصد

تازیانه بر او بزنند!

صالح بر فراز منبر شد تا فرمان ولید را برخواند و بعد از آن دستور ولید را برآن

سلالۀ نبوت اجرا نمایند. هنوز در میان خواندن بود که وجود مبارک حضرت

زین العابدین علیه السّلام از در درآمد و مردمان راه او را گشاده کردند تا نزدیک حسن بن

حسن رسید و فرمود: پسر عمو چه بوده است تو را؟ خدای را به دعای کرب بخوان

تا حضرت محبوب تو را از این مکروه فرج آورد. حسن گفت: ای پسر عمو، دعای

کرب کدام است؟ فرمود: بگو:

لا إله إلاّ اللّه الحلیم الکریم، لا إله إلاّ اللّه العلیّ العظیم، سبحان اللّه ربّ

السّموات السّبع و ربّ الأرضین السّبع و ربّ العرش العظیم، و الحمد لله

ربّالعالمین.

هیچ معبودی جز آن خدای حلیم کریم نیست، هیچ معبودی جز آن خدای بلند

جایگاه عظیم نیست. منزّه است خدای صاحب آسمان های هفتگانه و مالک

زمین های هفتگانه و خدای عرش بزرگ؛ و سپاس خدای را که پروردگار

عوالم هستی است.

ص:179


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 223/5.

سپس برگشت. حسن بن حسن این دعا را تکرار می کرد که صالح از منبر فرود آمد

و گفت: او را بازگردانید که از سیمای او مردی مظلوم می بینم، در کار او به امیر

رجوع کنم. و حال او عرضه داشت، در مدت نزدیک جواب آمد که او را آزاد

کنید!»(1)

106 - داستان زندان ابراهیم تیمی با شخصی از بحرین

«ابراهیم تیمی حکایت کرد که چون حجاج بن یوسف مرا محبوس گردانید

موضعی دیدم تنگ و تاریک تر از دل عاشقان و دیدۀ معشوقان، مردم زیادی در

حبس بودند و هر دو نفر را یک بند نهاده و هرکس را چندان بیش جای نبود که

نشسته بودند، مصلّی و مسجد و مرقد و محلّ قضای حاجت یکی بود و ما از تنگی

موضع و وحشت منزل بدین حالت بودیم که مردی را از اهل بحرین درآوردند،

جایگاه نشستن نیافت و محبوسان او را راه نمی دادند و به یکدیگر می انداختند. مرد

گفت: صبر کنید که من امشب بیش اینجا نخواهم بود.

چون شب درآمد برخاست و نماز گزارد و گفت:

یا ربّ، مننت علیّ بدینک، و علّمتنی کتابک، ثمّ سلّطت علیّ شرّ خلقک! یا

ربّ، اللّیله اللّیله لا اصبح فیه.

الهی! به فرهنگ پاکت بر من منّت گذاردی و قرآنت را به من آموختی، آن

گاه شریرترین موجود را بر من مسلّط نمودی! ای مالک من، همین امشب،

همین امشب که آزادی من به صبح نینجامد.

هنوز صبح سر از گریبان مشرق بر نیاورده بود که در زندان بگشادند و آن مرد را

ص:180


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 225/5.

آواز دادند. گفتم: مگر برای سیاست و قتل بیرون می برند! در حال قید از پای او

برگرفتند و خلاص دادند. بیامد و بر در زندان بایستاد و بر ما سلام کرد وگفت:

أطیعوا اللّه لا یعصیکم.

خدا را اطاعت کنید، تا خداوند خواستۀ شما را روا گرداند.(1)

107 - داستان ابو سعید بقّال در زندان حجاج

«ابو سعید بقّال حکایت کند که من و ابراهیم تیمی در حبس حجّاج بودیم. یک

شب به وقت نماز مغرب با هم سخن می گفتیم که شخصی را در آوردند. گفتم: یا

عبد اللّه ما قضیّتک؟ از حال او و سبب حبس او سؤال کردیم، گفت: هیچ موجب دیگر

نمی دانم الاّ آن که رئیس محل از من بدینگونه سعایت کرده که او نماز بسیار

می خواند و روزه بسیار می گیرد، همانا که مذهب خوارج دارد. بدین تهمت مرا

گرفته و محبوس کرده اند، به خدا قسم این مذهبی است که هرگز نپسندیده ام و

هوای آنبر دل من نگذشته است و دوست نداشته ام آن مذهب را و اهل آن مذهب

را. بعد از آن گفت: بفرمایید تا مرا آب وضو دهند. التماس کردیم تا به جهت او آب

وضو آوردند، وضو ساخت و چهار رکعت نماز بگزارد و بعد از آن بگفت:

اللّهمّ أنت تعلم إساءتی و ظلمی و إسرافی، لم اجعل لک ولدا و لا ندّا و لا

صاحبه و لا کفوا، فإن تعذّبنی فبعدلک، و إن تعف عنّی فإنّک أنت

الغفور الرّحیم العزیز الحکیم. آللّهمّ إنّی أسألک یا من لا یغلطه المسائل،

و یا من لا یشغله سمع عن سمع، و یا من لایبرمه إلحاح الملحّین، أن

تجعل لی فی ساعتی هذه فرجا و مخرجا من حیث أرجو...

ص:181


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 226/5.

خداوندا، تو کردار زشت و ستم و اسراف مرا می دانی، برای تو فرزند و همتا و

همسر و شریکی ننهاده ام، پس اگر عذابم کنی از روی عدالت توست و اگر از

من درگذری تو را سزد که تو بسیار بخشنده و مصبان و عزیز و حکیمی.

خداوندا! ای که درخواست های گوناگون او را به اشتباه نیفکند، ای که هیچ

شنیدنی او را از شنیدنی دیگر سرگرم نسازد، ای که پافشاری اهل اصرار او

را دلتنگ نکند، از تو می خواهم که در همین ساعت برای من فرج و راه

گریزی از آن جا که امید دارم قرار دهی...

چند نوبت همین بگفت. بدان خدایی که جز او خدایی نیست، هنوز دعا تمام

نکرده بود که در زندان بگشادند و او را آواز دادند. برخاست و گفت: اگر عافیت

باشد به خدا که شما را در دعا فراموش نکنم و اگر حالی دیگر بود خدای در دنیا به

رحمت و ثواب در آخرت جمع گرداند. روز دیگر شنیدیم که دست تعرض از او

کوتاه کردند و او را مطلق العنان گردانیدند، به برکت اخلاص این دعا.»(1)

108 - دعای خفی اللّطف و نجات از مرگ

«هارون الرشید روزی به یکی از خدمتکاران خود گفت که چون شب درآید به

فلان حجره رو و در بگشا و آن کس که در آن جا یابی بگیر و به فلان صحرا رو و در

فلان موضع قرار بگیر که آن جا چاهی است آماده، او را زنده در آن چاه افکن و چاه

را به خاک انباشته کن و باید که فلان حاجب با تو باشد.

آن شخص به موجب فرمان، آن حجره بگشاد، در آن جا نوجوانی دید در غایت

جمال و لیاقت و ظرافت و لطافت که آفتاب از نور روی او خجل شدی. او را بگرفت

ص:182


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 228/5.

و به جبر هر چه تمام تر وی را به طرف محل مقصود حرکت داد. جوان گفت: از

خدای بترس که من فرزند رسول خدایم، اللّه اللّه که فردای قیامت جدّ مرا بینی و

خون من درگردن تو باشد!

مأمور هارون سخن وی را هیچ التفات نکرد و آن جوان را کشان کشان در آن

موضع برد که هارون دستور داده بود. جوان چون هلاک خود معاینه دید، از جان

نومید گشت وگفت: ای فلان در هلاک من تعجیل مکن که هرگه که خواهی توانی،

مرا چندان امان ده که دو رکعت نماز بگزارم، بعد از آن تو دانی بدانچه تو را

فرموده اند. برخاست و دو رکعت نماز بگزارد و آن موکّلان شنیدند که در نماز

می گفت:

یا خفیّ اللّطف أعنّی فی وقتی هذا، و الطف بی لطفک الخفیّ.

ای آن که لطف پنهان داری، مرا در این گاه یاری رسان و با لطف پنهان

خویش مورد نوازشم قرار ده.

گفتند: دعا هنوز تمام نشده بود که بادی سخت برخاست و غبار تیره پدید آمد

چنانکه یکدیگر را نتوانستیم دید و از صعوبت آن حال به روی درافتادیم و به

خویشتن چنان مشغول شدیم که پروای آن جوان نبود. بعد از آن غبار نشست و باد

ساکن گشت، جوان را طلب کردیم، نیافتیم و آن بندها را دیدیم که در وی بود آن جا

افتاده. با یکدیگر گفتیم نباید که امیر را گمان افتد که ما او را آزاد کردیم و اگر دروغ

گوییم تواند بود که خبرآن جوان بعد از این به وی رسد و اگر راست گوییم باشدکه

باور ندارد و ما را هلاک کند.

بعد از این با یکدیگر گفتیم که دروغ ما را از بلا نخواهد رهانید، راستی بهتر

خواهد بود. چون نزدیک هارون درآمدیم صورت حال را به راستی با وی حکایت

ص:183

کردیم. رشید گفت: خفیّ اللّطف او را از هلاک برهانید، بروید به سلامت و این

سخن به هیچکس نگویید.»(1)

109 - داستان ابو الحسن بن ابی طاهر و فرزندش در زندان

«ابوالحسن بن ابی طاهر می گوید:

ابوجعفر محمد بن ابی القاسم در آن وقتی که براریکۀ قدرت و در منصب وزارت

القاهر بود، بر من و پدرم خشم گرفت، در جایی به غایت تنگ و تاریک ما دو نفر را

حبس کرد، هر روز ما را به محاکمه کشیده و پدرم و مرا به مال مصادره و مطالبه

می کردند و در برابر چشم پدر مرا به شکنجه و آزار دچار می ساختند.

در آن حبس شداید و مشقّات بسیار کشیدیم، تا روزی پدرم مرا گفت که ما را با

این نگاهبانان زندان آشنایی حاصل شده، لازم است به مراعات حال اینان

برخاست، به فلان صرّاف که دوست من است کاغذی بنویس تا سه هزار درهم به

نزد ما فرستد و ما در بین این زندانبانان تقسیم کنیم.

من آنچه فرموده بود بجای آوردم. چون سه هزار درهم برسید خواستم تسلیم

مأموران کنم، هر چند کوشیدم قبول نیفتاد. از امتناع ایشان تفحّص کردم و در کشف

حقیقت پافشاری نمودم، عاقبت به من گفتند: وزیر امشب بر قتل شما عزم بسته

است و حکم جزم کرده که شما را از بین ببرد، در چنین حالتی قبیح است ما چیزی

از شما قبول کنیم.

من از شنیدن این خبر بیآرام گشتم و اضطرابی هر چند تمام تر در من پدید آمد و

رنگ صورتم برگشت. چون پدر را از آن حال آگاهی دادم گفت: درهم برگردان. چنان

ص:184


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 229/5.

کردم.

پدرم در آن ایام که در حبس بود، پیوسته صائم بودی، چون شب می رسید غسل

می کرد و به نماز و دعا و خضوع و خشوع مداومت می نمود و من با او موافقت

می کردم، تا آن که آن شب نماز خفتن بگزارد و به زانو درآمد و مرا گفت: تو نیز

اینچنین حالت بر خود بگیر. من نیز همانند پدر به حال خضوع در برابر حریم

حضرت محبوب برآمدم. پدر روی به جانب حق کرد و عرضه داشت: یارب، وزیر

القاهر بر من ستم روا داشت، مرا چنانکه می بینی به حبس انداخت و قصد جان من

و پسرم نمود.

فآنا بین یدیک قد استعدیت إلیک و أنت أحکم الحاکمین، فاحکم بیننا.

من پیش روی تو هستم و از تو کمک خواستم و تو حاکم ترین داوران هستی،

پس بین ما داوری کن.

و بر این دعا هیچ اضافه نکرد و بعد از آن آوازی نیک بلند برداشت و این جمله را

تکرار کرد: «فاحکم بیننا.» تا آن که چهار ساعت از شب بگذشت، و اللّه که هنوز گفتن

فاحکم بیننا قطع نکرده بود که آواز در شنودم. شک نکردم که جهت اعدام ما

آمده اند. از غایت هول و سختی آن حال بترسیدم و بیهوش گشتم. چون نیک

بنگریستم خادم القاهر با شمع ها و مشعل ها به زندان آمده بود، آواز داد که ابن ابی

طاهر کدام است؟ پدرم برخاست و گفت: اینک منم. گفت: پسرت کجاست؟ گفت:

این است پسرم. گفت: بسم اللّه، بازگردید به سلامت و عافیت و مکرّم و محترم.

چون بیرون آمدیم معلوم شد که وزیر را گرفته اند و قاهر بر او به شدت غضبناک

شده و خداوند مهربان بر ما لطف و رحمت آورده. وزیر بیچاره سه روز در قید و بند

و در تنگنای زندان زیست تا ملک الموت او را از رنج دنیا خلاص و به عذاب آخرت

ص:185

دچار ساخت.»(1)

110 - داستان محمد بن زید علوی و شخصی از بنی امیه

«در تواریخ معتبره آورده اند که:

عادت محمد بن زید علوی معروف به داعی که حاکم طبرستان بود بر این قرار

داشت که در ابتدای هر سال که کارگزاران دولت مشغول به تحصیل مالیات

می شدند، در بیت المال نظر می کرد و هر چه از سال گذشته باقی مانده بود بر

جماعتی از قریش که در آن ولایت بودند، بر حسب اختلاف شأنشان قسمت

می کرد و هر یک را فراخور حسب و نسب نصیبی می داد.

یک سال بنابر عادت مقرّر بر مقرّ حکمرانی نشسته بود تا مرسومات و ارزاق را به

اهل استحقاق برساند. اول بنی هاشم را نصیب فرمود. چون از تمامت بنی هاشم

فارغ شد فرمود: تا بنی عبد مناف را آواز دادند. مردی برخاست و گفت: من از بنی

عبد منافم. داعی گفت: از کدام قبیله ای؟ گفت: از بنی امیه. گفت: از کدام بطن؟ آن

مرد خاموش شد. گفت: مگر از فرزندان معاویه ای؟ گفت: آری. داعی گفت: از کدام

فرزند؟ باز خاموش شد. گفت: مگر از فرزندان یزیدی؟ گفت: بلی. گفت:

بداندیشه ای است تو را و خطا تدبیری افتاده است که قصد این ولایت کرده ای که

ولات این ولایت آل ابی طالبند و ایشان را از شما طلب خون قصاص است به جهت

سید ایشان حسین بن علی علیهما السّلام و تو را از این به بعد هرگز چاره نبود، چه اگر غرض

استمداد و استعانت بود در شام و عراق جمعی توانستی یافت که به جدّ تو تولا

کردندی و اسلاف تو را دوست داشتندی، با تو مبرّت و احسان کردندی. اگر این

ص:186


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 231/5.

اختیار از سر جهل و نادانی کرده ای تمام تر از این جهل نمی باشد و اگر دانسته و

متعمّدا ارتکاب این مخاطره کرده ای، خود را به دست خویش در ورطۀ هلاک

انداخته و به پای خود به گورستان آمده ای!

علویان چون این سخن بشنیدند هر یک به نظر عداوت و چشم حقارت در وی

نگریستند و خواستند که قصد او کنند، داعی بانگ بر ایشان زد و گفت: ساکت

باشید و مپندارید که کشتن او قصاص خون حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام خواهد بود، او

را چه جرم است در این مسأله؟ خدای تعالی حرام کرده است که کسی را به جرم

کس دیگر مؤاخذت کنند چنانکه فرمود:

وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْری

و هیچ بردارندۀ بار گناهی بارکناه دیگری را به دوش خود بر نمی دارد.

و اللّه اگر کسی متعرض او شود آن کس را قصاص کنم. پس گفت: بشنوید حکایتی

و آن را در کارها اسوه و دستور خویش سازید. پدر من با من حکایت کرد و از پدر

خود روایت فرمود که ابو منصور، حاکم عبّاسی، آن سال که به حج رفته بود گوهری

قیمتی بر وی عرضه داشتند که مثلآن ندیده بود و از آن تعجّب نمود. بعد از آن به

او گفتند که محمد بن هشام بن عبدالملک گوهری از این بهتر و پرقیمت تر و فاخرتر

دارد. منصور ربیع حاجب را گفت تا محمد بن هشام بن عبدالملک را طلب کند و آن

گوهر را از او بستاند. پسر هشام هم بعد از این واقعه پنهان شد.

منصورگفت: فردا که در مسجدالحرام من نماز جمعه گزارم تو بگو تا همه درها را

فرو بندند و قفل بر نهند و معتمدان و ثقات را برآن درها موکّل گردان و بعد از آن

یک در بگشای و خود برآن در بنشین و باید هیچ کس از آن در بیرون نرود الاّ آن که

تو او را بشناسی، در هر صورت چون محمد بن هشام در این مسجد باشد بدین

ص:187

طریق ظاهر شود.

چون روز دیگر شد. ربیع آنچه دستور داشت بجای آورد. چون درهای مسجد را

فرو بستند، محمد بن هشام به علت این که از قضیۀ گوهر واقف بود دانست که

مقصود و مطلوب اوست و به هر حال در معرض گرفتاری است. از خوف جان و بیم

هلاک حیران و مدهوش بماند و اثر آن حیرت بر وی ظاهرگشت.

در آن حال چشم محمد بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام بر

وی افتاد، چون او را به غایت اندوهگین و غمناک و متفکر یافت با خود گفت این

مرد، کار افتاده و صاحب واقعه می نماید، اعانت و اغاثت او از لوازم کرم ذاتی و

طهارت نسب باشد. پس روی بدو آورد وگفت: ای مرد! بس پریشان خاطر و متفکر

و پراکنده ضمیر و متوهم خاطرت می بینم، تو چه کسی و واقعۀ تو چیست و خوف

و رعب تو از کیست؟ با من بگوی و در امان خدا و ضمان سلامت باشی و از تو

پذیرفتم که هر سعی که امکان دارد بجای آرم تا از آنچه موجب ملالت توست و از

آن که خائفی تو را ایمن گردانم.

گفت: منم محمد بن هشام بن عبدالملک، اکنون تو بفرمای که نام تو چیست و

نسب به که می رسانی؟ گفت: من محمد بن زید بن علی بن الحسین ام. محمد بن

هشام گفت: انّا للّه و إنّا الیه راجعون. اگر تو مکافات آنچه پدر من با پدر تو کرده است

بخواهی مرا دل از جان بر باید گرفت و طمع از امان بباید برید.

محمد بن زید گفت: باک مدار ای پسرعمّ که کشندۀ زید تو نیستی و به کشتن تو

جبران آن شکستگی و سدّ آن ثلمه و قصاص آن خون و انتقام آن ظلم، حاصل

نخواهد شد و امروز من بدین سزاوارم که دستت گیرم نه بدان که به دست دشمنت

باز دهم و به منآن لایق است که پایمردت باشم نهآن که پایمالت گردانم، اما مرا

معذور دارکه اگر از برای مصلحتی مکروهی به تو رسانم یا ناسزایی در روی تو بر

ص:188

زبان رانم، چون آن ایذاء متضمّن خلاص و آن جفا مقتضی آزادی باشد باید که قبول

نمایی. گفت: الأمر إلیک و أنا ممسک بین یدیک. هیچ توقّف و تأخیر منمای و آنچه

مصلحت است بفرمای.

محمّد بن زید ردای خود را بر سرش انداخت و او را با رداء در هم پیچید و

گریبانش با آن رداء یکجا بگرفت و به زور جبر او را به سوی در بکشید. چون چشم

ربیع بر وی افتاد، محمد بن زید لطمه ای سخت و طپانچه ای محکم بر روی محمد

بن هشام زد و همچنانش پیش ربیع آورد وگفت: یا ابا الفضل، این خبیث شتربانی

است از شتربانان کوفه، اشتران خود را به کرایه به من داده بدان شرط که مرا باز به

کوفه برد ولی از من بگریخته است و اشتران را به بعضی از سپهسالاران خراسانی به

کرایه داده است، چند موکّل با من بفرست تا این خبیث را با من به نزد قاضی آورند

و اگر خراسانیان در راه من تعدّی کنند مانع شوند.

ربیع گفت: سمعا و طاعه یابن رسول اللّه، و دو سرهنگ با او بفرستاد. چون از

پیش ربیع چندان برفتند که ایمن شدند، محمد بن زید گفت: یا خبیث حق مرا

می گذاری؟ گفت: آری، یابن رسول اللّه، پس سرهنگان را گفت چون اقرار کند شما

بازگردید. ایشان بازگشتند، محمد بن زید رداء را ازگردن محمد بن هشام بیرون کرد

وگفت: اکنون تو را هرکجا باید، برو.

محمد بن هشام سر محمد بن زید را ببوسید وگفت: پدر و مادر من فدای تو باد!

یابن رسول اللّه،

اَللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ

خدا داناتر است که مقام رسالت را در کجا قرار دهد.

پس آن گوهر نفیس و جوهر گرانمایه را بیرون کرد و گفت: طمع می دارم که به

ص:189

قبول آن منّت بر من نهی و به پذیرفتن این هدیه مرا مشرّف گردانی. محمد بن زید

قبول نکرد وگفت: ما از اهل آن خاندانیم که اگر نیکویی به کسی رسانیم از او

مکافات نستانیم و من بزرگتر از این را از تو بگذاشته ام و آن خون زید بن علی است،

برو به عافیت و سلامت، هر چند زودتر از این شهر بروی بهتر، زیرا که ربیع به طور

حدّی در طلب توست. محمد بن هشام برفت و متواری شد و به واسطۀ محمد بن

زید از آن بلا بجست و از آن ورطه برست.

چون داعی این حکایت به آخر رسانید بفرمود تا آن اموی را هم چندان که

دیگران را از بنی عبد مناف بداد نصیب دادند.»(1)

111 - حکایتی از اثر دیانت و امانت

«یکی از بازرگانان کرخ بغداد حکایت کرد که من در بغداد سمساری و دلاّلی

کردمی و یکی از تجّار خراسان با من معامله داشت و بر دکان من نشستی با مال

بسیار و منال بی شمار، چنانکه هر سال از او به وجه سمساری چندین هزار درهم به

من رسیدی و وجه معاش و سبب معیشت من از وی بود.

یکسال به وقت موسم نیامد و به سبب تأخیر اوآن منفعت از من باز افتاد و

اختلال تمام و اثری فاحش در حال من پدید آمد و به همان جهت محنت بر من

متوالی و متواتر گشت و وام بسیار بر من جمع شد و بدان طریق تا مدت سه سال

نیامد و من درب دکان فرو بستم و از بیم قرض خواهان متواری گشتم. چون سال

چهارم وقت موسم شد، گفتم از حال خراسانی جویا شوم شاید که آمده باشد و حال

من به سبب او نیکو شود.

ص:190


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 233/5.

به سوق یحیی آمدم و تجسّس و تفحّص بجای آوردم هیچ کس از وی مرا خبر

نداد. به هنگام بازگشتن به کنار دجله رسیدم. چون ایام تابستان بود و هوا به شدت

گرم، لحظه ای در آب دجله نشستم تا سوزش آتش اندوه و تپش آفتاب بدان کمتر

گردد. چون از دجله برآمدم و پای بر خاک نهادم قدری گل به پایم چسبید و از زیر آن

تسمه ای چرمی به نظر رسید. من جامه در پوشیدم و آن تسمه را بکشیدم، همیانی از

زیر آن بیرون آمد نظر کردم همیانی پر بود، برگرفتم و در زیر جامه پنهان کردم و به

خانه آوردم. چون بگشادم در آن هزار دینار زر یافتم.

به سبب آن زر قوّتی در من ظاهر شد و با خدای تعالی عهد کردم که چون حال

من نیکو شود صاحب این همیان را طلب کنم، چون بیابم تمامت آن زر را بدو رسانم

و کار خویش را با طلبکاران پس از یافتن همیان قراری دادم و در دکان بگشادم و

خدای مهربان در رزق و ربح بر من گشاد و در مدت دوسال سرمایۀ من چندین هزار

دینار شد.

چون موسم حج درآمد، من در تعریف همیان و شناخت صاحبش کوشش کردم

ولی هیچ نشانی نیافتم. یک روز در دکان نشسته بودم مردی بیامد با موی بالیده و

حالی ژولیده و جامه های کهنه که اثر فقر و اضطرار بر وی ظاهر بود. گمان کردم که

مگر این بندۀ خدا یکی از فقرای خراسان است. قصد کردم که درمی چند بدو دهم

او بدانست پشت بگردانید و به سرعت هر چه تمام تر برفت. من در شک افتادم و در

عقب او بدویدم، چون نیک نگاه کردم آن بازرگان خراسانی بود که مرا هر سال از او

چندان منفعت رسیدی.

من از آن حال تعجّب بماندم و گفتم: ای فلان، این چه زی و هیئت است و تو را

چه واقعه ای پیشآمد؟ و آن مال و منال و خوبی و جمال تو کجا رفت؟ او بگریست

وگفت: حدیث من طولانی و عجیب است با نشیب و فراز!

ص:191

او را به منزل بردم و به حمام فرستادم و دستاری لطیف و درّاعه ای نظیف در او

پوشاندم و چون از طعام و آشامیدنی و ضیافت و آنچه از لوازم آن باشد بپرداختم

التماس کردم که سبب تغییر حال و موجب آن تقریر فرمای.

گفت: حال من در ثروت بر تو پوشیده نبود، یکسال بر عادت مستمرّه استعداد

آمدن این طرف می کردم که روزی امیر شهر مرا طلبید وگفت: گوهری قیمتی دارم که

جز خلیفه را نشاید و آن را به من سپرد وگفت: وقت رفتن به بغداد همراه خود ببر و

آنرا به خلیفه بفروش و نمونه هایی از قماش به من داد و درخواست کرد به بعضی

از بهای این گوهر برایم اقمشه بخر و باقی را به صورت نقد نزد من آور.

منآن گوهر را گرفتم و همیانی از پوست جهت محافظت آندوختم - صفتآن

همیان که باز می گفت همان بود که منآن را کنار دجله یافته بودم - آن گوهر را همراه

هزار دینار زر نقد در آن همیان نهادم. چون به بغداد رسیدم، به جزیرۀ سوق یحیی به

دجله فرو رفتم و در آب نشستم. چون از آب برآمدم همیان را در آن موضع فراموش

کردم و تا دیگر روز مرا به یاد نیامد. چون به یاد آمد به طلب همیان بدان موضع

شدم باز نیافتم و من این مصیبت را بر نفس خود مهم نگرفتم، با خود فکر کردم که

قیمت آن گوهر سه هزار دینار بیش نباشد، سه هزار دینار زر از مال خود به امیر شهر

دهم. از بغداد برفتم و حج گزارده سپس به شهر خود برگشتم. سه هزار دینار زر به

امیر شهر فرستادم و کیفیت واقعه را به او شرح دادم.

امیر در تمام اموال من طمع کرد و گفت: قیمت آن گوهر پنجاه هزار دینار است.

دستور داد مرا گرفتند و هر قدر مال و منال که داشتم و در تصرّف من بود از ناطق و

صامت از من سلب کردند و به انواع ضرب و شتم شکنجه و تعذیب گرفتارم کردند تا

از بود و نبودم دست برداشتم، با این همه هفت سال هم به زندان محکوم شدم. در

این هفت سال به انواع رنج ها دچار بودم تا به شفاعت بعضی از مردمان نجات

ص:192

یافتم. بعد از خلاصی دچار شماتت اعدا شدم، از شهر خود دل بریدم و به اینجا

آمدم تا با تو مشورت کنم که در چه کاری وارد شوم تا زندگی به قناعت بگذرانم و

محتاج خلق نشوم و به ذلّت سؤال دچار نیایم.

گفتم: ای فلان، خداوند مهربان مقداری از مال توبه تو رسانید و تو را از مردم

بی نیاز گردانید. آن همیان که تو وصفش کردی نزد من است و آن هزار دینار من

برگرفته ام و با خدای تعالی عهد کرده بودم که هرکس وصف همیان گوید به او

رسانم، برخاستم و کیسه ای که در آن هزار دینار بود بیاوردم و پیش وی نهادم.

پرسید: آن همیان بعینه برجاست؟ گفتم: آری. نعره ای زد و بیهوش شد. پس از

ساعتی که به هوش آمد گفت: بفرمای آن همیان را بیاورند. خودم رفتم و همیان را

آوردم. کاردی بخواست و سرآن همیان بشکافت آن گوهر را که به اندازۀ کف دست

بود بیرون آورد، خدای را بی اندازه شکر گفت و به هزار دینار نظر نینداخت. گفتم:

زر نیز برگیر که از آن توست. سوگند خورد که الاّ به مقدار استری و وجه نفقۀ راه

برنگیرد. بسیار کوشیدم تا سیصد دینار برگرفت و باقی را به من بخشید و استعداد

رجوع به خانه و دیار خویش نمود که شاید کارش استقامتی یابد. چون همسفر یافت

به سرعت هر چه تمام تر به خراسان رفت.

چون سال دیگر شد باز آمد، حال او نیکو شده به ثروت و نعمت رسیده بود.

حالش را جویا شدم، گفت: چون بازگشتم صورت حادثه را با بزرگان و اعیان شهر

گفتم و آن یاقوت پاره را به ایشان نمودم و از آنان خواستم مرا نزد امیر شهر برند. آنان

مرا به نزد او بردند. یاقوت پاره را از من گرفت و دستور داد هر چه از من مصادره

کرده بودند به من بازگردانند، علاوه برآن بر من از مال خود نیز انعام زیادی داد و

ص:193

حال من به مرتبۀ اول بلکه بهتر رسید و این همه از برکت دیانت و امانت تو بود.(1)

112 - واقعۀ بدر و فراهم آمدن اسباب پیروزی

اشاره

«مهاجرین مکّه که به دستور حضرت حق و طرح پیامبر عزیز اسلام صلّی اللّه علیه و اله از وطن

خود آواره و به دیار غربت یعنی شهر مدینه آمده بودند، سر و سامانی نداشتند تا

آن که عقد اخوّت میان آنان و مسلمانان مدینه برقرار گردید و یار و همسایه و مددکار

یکدیگر شدند، اما در عین حال آزار و شکنجه های مردم مکّه را از یاد نمی بردند و

نمی توانستند علاقۀ به وطن را هم فراموش کنند. همواره در مقام برمی آمدند خبری

از وطن بگیرند و از شهری که در آن جا نشو و نما نموده، از آب و هوایش استفاده

کرده بودند و هم اکنون فرزندان و اقارب، دایی ها و عموها و خویشاوندان تازه و

قدیمشان در آن جا به سر می بردند کسب اطّلاعی کنند.

لاجرم چنین به نظرشان رسید که باید کاری کرد که قریش از نیرو و شوکت ما با

خبر شود و مجبور گردد از ترس ما با ما کنار بیاید و بدین وسیله راه برای نشر دعوت

دینی بازگردد و چاره اش این است که بر سر راه قافلۀ مال التجاره آنان رفته راه را برآن

ببندیم و ضرب شستی به ایشان نشان دهیم.

همین کار را کردند. در سال دوم هجرت، رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله عبد اللّه بن جحش را با

جماعتی از مهاجران گسیل داشت و نامه ای به وی داد و فرمود تا قبل از دو روز سر

نامه را نگشاید و بعد از دو روز راه، نامه را قرائت نموده بر طبق دستوری که خداوند

به وی داده رفتار نماید و احدی از همراهان را مجبور نکند.

عبد اللّه به راه افتاد بدون این که بداند به کجا می رود، همی پیش راند و به خاطر

ص:194


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 233/5.

این که دستور خدا در کار بود به منظور تنفیذ فرمان، با اعتماد و اطمینان به او، خود

را یکسره به او سپرد و سریع پیش می رفت. دو روز تمام راه پیمود، آنگاه نامه را

گشوده قرائت کرد، دید نوشته است: وقتی این نامه را از نظر گذراندی پیش برو تا به

نخله که بین مکّه و طائف است برسی، در آن جا در کمین قریش می باش و مرتّب

اخبار قریش را به دست آورده برای ما بفرست.

عبد اللّه پس از قرائت نامۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه واله نفرات خود را از مضمون آن آگاه

ساخت و گفت: رسول الهی صلّی اللّه علیه و اله به من دستور داده تا به سوی نخله روم و در آن جا

در کمین قریش بنشینم و اخبار قریش را برای آن جناب بفرستم و نیر امر فرموده که

احدی از شما را مجبور به کاری نکنم. اینک هر یک از شما میل دارد به درجۀ

شهادت برسد با ما بیاید و هرکدام از شما حاضر نیست، از همین جاباز گردد و من

خود، امر پیامبر را اطاعت نموده به راه می افتم.

نفرات عبد اللّه همگی با وی موافقت کرده، آمادگی خود را اعلام داشتند و همه

به سوی هدف رهسپار شدند در حالی که امید به خدا پیشاهنگ و اطمینان و اعتماد

به او رهبرشان و عنایت پروردگاری نیز نیروبخش دل هاشان بود ولکن در بین راه

شتری از ایشان گم شد و در جستجوی آندر بیابان شده و پاره ای از ایشان اسیر

قریش گشتند.

عبد اللّه و بقیۀ نفراتش همجنان می راندند تا به نخله رسیدند و در آن جا کاروانی

از قریش که حامل مال التجارۀ ایشان بود می گذشت و به محض آن که به عبد اللّه و

یارانش برخوردند دچار دهشت و ترس عجیبی گردیدند.

اصحاب عبد اللّه نیز متحیر شدند که چه کنند، اگر با آنان مصاف دهند در ماه

حرام جنگیده اند که خود عمل حرامی است و اگر مصاف ندهند اینان فردای همین

شب به مسجد الحرام می رسند و دیگر دستشان به ایشان نخواهد رسید.

ص:195

لاجرم لحظه ای متحیر ماندند، لکن سرانجام رأیشان بر این قرار گرفت که بر

ایشان حمله برند و مال التجارۀ ایشان را به غنیمت برگیرند. همین کار را انجام دادند.

چیزی نگذشت که واقد بن عبد اللّه تمیمی با انداختن تیری، عمرو بن حضرمی را

هدف قرار داده و از پایش درآورد. عثمان بن عبد اللّه و حکم بن کیان هم اسیر شدند

و خداوند همۀ اموال و مال التجاره را نصیب لشگر اسلام گردانید.

عبد اللّه بن جحش با همراهان به سوی مدینه بازگشتند و اموال و اسیران را نزد

رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم آوردند. به محض اینکه چشم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به ایشان افتاد فهمید

که میان آن دو گروه کارزار افتاده و مشرکین فراری شده اند و اموالشان نصیب

مسلمانان گشته، فرمود: من به شما دستور ندادم در ماه حرام دست به جنگ نزنید و

حاضر نشد آن اموال را تصرّف کند و به انتظار رسیدن وحی توقّف کرد تا حضرت

حق تکلیفش را روشن سازد.

لشکریان اسلام متأثّر گشته ترسیدند، نکند مرتکب گناهی شده باشند، سایر

مسلمانان هم شروع کردند به خرده گیری که چرا بدون دستور خدا به چنین عملی

اقدام کردید. از آن سو قریش نیز به خشم آمده، گفتند: محمّد و یارانش حرمت

ماه های حرام را نگاه نداشتند و در ماه حرام دست به خونریزی زدند و اموال دشمن

خود را به غارت برده و از آنان اسیر گرفتند.

در چنین حالی خدای تعالی دربارۀ جنگجویان مجاهد اسلام آیۀ زیر را فرستاد و

آنان را مشمول عنایت و لطف خود قرار داده فرمود:

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ

اللّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللّهِ وَ الْفِتْنَهُ أَکْبَرُ

مِنَ الْقَتْلِ

ص:196

از تو دربارۀ جنگ در ماه حرام می پرسند. بگو: هر جنگی در آن [گناهی]

بزرگ است، ولی هر نوع بازداشتن [مردم] از راه خدا و کفرورزی به او و

[بازداشتن مردم از] مسجد الحرام و بیرون راندن اهلش از آن، نزد خدا

بزرگ تر [از جنگ در ماه حرام] است؛ و فتنه [شرک و بت پرستی] از

کشتار بزرگ تر است.

وقتی این آیۀ شریفه نازل شد مسلمین از آن ترسی که داشتند اندکی آسوده شده

خوشحال گردیدند و مخصوصا نفراتی که مباشر جنگ بودند مسرور گشتند و رسول

الهی اموال و اسیران را قبول کرد.

قریش فرستاده ای نزد آن حضرت گسیل داشتند و خواستارآن شدند که آن

حضرت بهای اسیران را گرفته و ایشان را آزاد سازد. حضرت در جواب فرمود: این

کار را به شرطی می کنم که شما نیز دو تن مسلمانی که اسیر گرفته اید آزاد سازید، چه

ما از شما به جان آنان می ترسیم و منتظریم تا اگر شما اسیران ما را کشتید ما نیز

اسیران شما را بکشیم.

قریش ناگزیر شدند شرط آن جناب را بپذیرند و اسیران آن حضرت را نزد وی

روانه سازند، خداوند بدین وسیله نعمت را بر مسلمین تمام کرد و وعدۀ نصرتی که

داده بود عملی فرمود.

اما عبداللّه بن جحش و همراهانش به نازل شدن این آیه قناعت ننموده و

اندوهشان زایل نگردید، چون انتظار داشتند آیه ای در اجر و ثوابشان نازل شود، لذا

به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله عرض کردند: آیامی شود جنگی پیش بیاید که ما در آن شرکت

جسته و خداوند به ما اجر مجاهدان را مرحمت فرماید؟ خدای تعالی در جواب

آنان این آیه را فرستاد:

ص:197

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ

رَحْمَتَ اللّهِ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ

یقینا کسانی که ایمان آورده، و آنان که هجرت کرده و در راه خدا به جهاد

برخاستند، به رحمت خدا امید دارند؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

با نازل شدن این آیه اندوه ها زایل شد و دل ها آرامش یافت و مسرّت تمام وجود

مؤمنان را گرفت، چه می دیدند نعمت خدا و رحمت او ایشان را فراگرفته است.

نتایج واقعۀ بدر

این سریه اولین جنگی بود که سیاست و روش حکومتی اسلام را روشن ساخت

و در حقیقت اساسنامۀ نظام آن بود و چند نتیجه داشت که اشاره می شود:

نتیجۀ اوّل: این که جواب مشرکین را داد که جنگ و خونریزی در ماه حرام گناه

بزرگی است.

نتیجۀ دوم: این که فهماند که خود مشرکین مرتکب گناهانی شده و می شوند که

بسی بزرگتر از آن است. و آن یکی این است که آنان از راه خدا جلوگیری به عمل

آورده اند و در مقام بر آمدند تا با تهدید و زور، مسلمانان را از دین اسلام برگرداند.

دیگر این که به خدا کفر ورزیدند و نیز این که سکنۀ مسجدالحرام را از آن جا بیرون

کردند. و به خاطر همین جرائم بود که خداوند قتال با آنان را تجویز کرد.

نتیجۀ سوم: این که در اثر این جریان، قریش از این ضربت و این که هم اموالش به

غارت رفت و هم عدّ 5 ای کشته داد و هم دو نفر اسیر شدند، از آن غرور و نخوتی که

داشت پایین آمد و به همین جهت تصمیم گرفت مسألۀ جنگ در ماه حرام را بهانه

ص:198

کرده و شبه جزیرۀ عربستان را علیه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و یارانش بشوراند و کار جنجال

را به جایی رسانید که مسلمین یقین کردند دیگر هیچ امیدی به سازش و اصلاح

در چنین وضعی روزی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به مسلمانان خبر داد که ابو سفیان، فرزند

حرب، کاروان قریش را از شام به سوی مکّه می راند و اموال و سرمایۀ تجارت قریش

با آن کاروان است و شما می توانید هم اکنون بر سر راهشان شده و با آنان کارزار

کنید، باشدکه خداوند نیروی شما را با آن اموال تقویت نماید.

از آن سو ابو سفیان هم که داستان نخله را داشت در تجسّس اخبار رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله

و یارانش بود، هرکه را در راه می دید از حالآن جناب می پرسید تا آن که خبر یافت

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله یاران خود را به تعقیب کاروان وی روانه کرده. از ترس مال التّجاره و

حرصی که بر اموال خود داشت سخت در اندیشه شد، تصمیم گرفت به هر نحوی

شده قریش را از این جریان آگهی دهد، لاجرم ضمضم بن عمرو غفاری را اجیر

نموده روانۀ مکّه کرد و به وی گفت: باید خود را به قریش برسانی و آنان را به سر

وقت اموالشان بیاوری و به ایشان بگویی که محمّد و یارانش متعرض اموال ایشان

شده اند.

ضمضم در حالی که بینی شترش را پاره کرد و بارآن را وارونه بسته و پیراهن خود

را از عقب و جلو دریده بود به درب مسجدالحرام آمد و فریاد زد:

ای گروه قریش!، مال التّجاره، مال التّجاره، ای فریاد و ای فغان که ابو سفیان با

اموال شما مورد حملۀ محمّد و یارانش قرار گرفت، ای داد و بیداد، گمان نمی کنم

بتوانید او را دریابید!

مردم همه در وحشت و اضطراب شدند و به سرعت اجتماعی تشکیل داده به

مشورت پرداختند وسرانجام قرار شد هر چه زودتر حرکت کنند و همین کار را کرده

ص:199

بدون استثنا همه شرکت کردند و اگر برخی از آنان حرکت نکرده کسی را به عوض

روانه ساخت، از آن جمله ابولهب بود که مردی را به مبلغ چهارهزار درهم که از او

طلب داشت اجیر کرد تا با لشگر قریش برای نابودی اسلام و مسلمین حرکت کند.

بعد از آن که همه از تدارک اسباب سفر فراغت یافته و آمادۀ حرکت شدند، به

یادشان افتاد که ما همین چندی قبل با قبیلۀ کنانه جنگ داشتیم، یکی از آن میان

گفت: اگر ما حرکت کنیم احتمال دارد کنانی ها از دنبال بر سر ما بتازند و ما از رفتن به

کمک ابو سفیان بازمانیم.

اما سراقه بن مالک که از اشراف کنانه بود گفت:

من به شما پناه می دهم و همه در امان من هستید، بروید و از قبیلۀ من نگرانی

نداشته باشید، من نمی گذارم از قبیلۀ کنانه به شما آسیبی برسد. در اینجا رأی آنهایی

که می گفتند باید هر چه زودتر حرکت کرد تقویت شد و همه به راه افتادند.

از آن سو رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از مدینه بیرون شد در حالی که پیشاپیش لشگرش دو

بیرق سیاه در اهتزاز بود، یکی به دست علیّ بن ابی طالب و آن دیگر به دست انصار

و با همراهان به دنبال شتران قریش به راه افتاد. در بین راه به مردی برخورد کرده از

وی خبر کاروان قریش را بپرسید، ولکن خبر نزد او نیافت و شب و روز به سرعت

می راند تا به نزدیکی صفراء رسیدند. حضرت شخصی را فرستاد تا از ابو سفیان

خبری گیرد و خود پیش همی راند تا به ذفران یکی از بیابان های پیرامون دهکدۀ

صفراء رسید، در آن جا بار گرفت و خبرگزاران به نزدش آمده گزارش دادند که قریش

همه از مکّه بیرون شده و به کمک ابو سفیان شتافته اند.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله چون مطلب رنگ دیگری به خود گرفت با یاران خود به

مشورت پرداخت. آری، دیگر قافلۀ مال التّجارۀ ابو سفیان مطرح نیست، باید با

لشگری روبه رو شود که نیرو و نفراتش چندبرابر نیروی اوست.

ص:200

از میان اصحاب، مقداد بن عمرو برخاست و عرض کرد: به هر جا که خدایت

دستور داده برو و ما یک قدم از تو جدا نمی شویم، ما آن کلامی را که بنی اسرائیل در

پاسخ دعوت موسی به میان آورده، گفتند:

فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ

پس تو و پروردگارت بروید [با آنان] بجنگیدک ه ما [تا پایان یار] در همین

جا ننتسشه ایم.

در جواب تو نخواهیم گفت، بلکه ما می گوییم: تو و پروردگارت به کارزار دشمن

بروید، ما نیز همراه شما هستیم و به همراه شما کارزار می کنیم و به آن خدایی که تو

را به حقّ مبعوث فرموده اگر ما را به دورترین نقاط زمین گرچه حبشه باشد ببری

همراهت می آییم.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دعای خیرش فرمود، آنگاه رو به سایر یاران کرد و فرمود: ای

مردم! رأی خود را اظهار دارید. مقصودش از مردم طایفۀ انصار بود. از میان مردم

انصار، سعدبن معاذ برخاست و گفت: ای رسول خدا! گویا مقصودت ما انصار

بوده؟ حضرت فرمود: آری، سعد گفت: ما به تو ایمان آورده و تو را تصدیق نموده و

شهادت دادیم برآن که آنچه آورده ای حقّ است و بر ایمان و شهادت خود عهد و

پیمان سپردیم و آن این بودکه در هر حال تو را اطاعت کنیم.

بنابراین یا رسول اللّه! هر چه می خواهی انجام ده و هر تصمیم که می خواهی

بگیر که ما با توییم و از تو جدا نمی شویم و به خدایی که تو را به حق مبعوث

فرموده، سوگند، اگر ما را به دریا عرضه بداری و بفرمایی که ما خود را به همراه تو در

آن بیفکنیم خواهیم افکند و یک تن هم از ما تخلّف نخواهد کرد و هیچ ملاحظۀ ما را

مکن، زیرا که کوچک ترین کراهتی از جنگیدن با دشمنانمان نداریم و ما خویشتندار

ص:201

در جنگ و هماوردان میدان کارزاریم و امیدواریم خداوند از ما به تو رفتاری نشان

دهد که مایۀ خرسندی و روشنی چشمت باشد، ما را راه بینداز و از خدا توفیق و

مدد بخواه.

هنوز گفتار سعد تمام نشده بود که آثار خرسندی در رخسارۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله

نمودار شد، آنگاه فرمود: حرکت کنید و امیدوار ظفر باشید، چه خدای تعالی مرا به

یکی از این دو بشارت داده: ما به طور مسلّم یا به قافلۀ آنان ظفر می یابیم و یا بر

لشگریان آنان و گویا من هم اکنون قتلگاه آنان را می بینم.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و یاران از آن منزل حرکت کرده در نزدیکی بدر پیاده شدند و آن

جناب برخی از یاران خود را به سوی چاه بدر روانه کرد تا آن جا از قافله و یا لشگر

قریش خبری بگیرند. فرستادگان به دو نفر رسیدند که مشغول آب کشی بودند،

معلوم شد آب را برای لشگر قریش می برند، پرسیدند به کجا می روید و از چه

قبیله ای هستید و هدفتان چیست؟ گفتند: ما سقایان قریش هستیم، ما را فرستاده اند

تا برای آنان آب ببریم.

فرستادگان باور نکردند که این دو نفر وابسته به لشگر قریش باشند، احتمال

دادند سقایان قافلۀ مال التجاره ایشان باشند، به همین جهت آن دو را تحت شکنجه

قرار دادند و آنها را مفصّل زدند، وقتی خوب از کارشان درآوردند ناچار گفتند: ما از

قافلۀ ابو سفیانیم، مسلمانان از کتک زدنشان باز ایستادند.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مشغول نماز بود، وقتی اصحاب خود را مشاهده کرد نماز را

تمام کرده، فرمود: اگر راست گویند کتکشان می زنید؟ و چون دروغ گویند: رهاشان

می کنید! در حالی که به خدا سوگند راست می گویند و از لشگر قریشند نه از کاروان

ایشان.

آنگاه رو به آن دو تن کرده، فرمود: به من بگویید ببینم قریش کجا هستند، گفتند:

ص:202

به خدا سوگند در پشت همین تل که از دور نمودار است اردو زده اند. رسول

خدا صلّی اللّه علیه و اله پرسید عدّه شان چند است؟ گفتند بسیار است. فرمود چند نفرند؟ گفتند:

نمی دانیم. فرمود: خوراکشان در روز چند شتر است؟ گفتند: یک روز نه شتر و روز

دیگر ده شتر. رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله رو به اصحاب کرد و فرمود: لشگر قریش بین نهصد و

هزارند. آنگاه رو به همۀ مسلمین کرد و فرمود: بدانید که مکّه همۀ جگرگوشه های

خود را در اختیار شما قرار داده است.

حال ببینیم ابو سفیان کاروان را به کجا سوق داد. او وقتی به گزارش جاسوسان

خود از جایگاه مسلمین خبر یافت و فهمید که مسلمانان بنای تعرّض به کاروان وی

را دارند مسیر کاروان را تغییر داده و از راه معمولی کنار رفت و بدر را در دست چپ

قرار داده به کلّی از نظر مسلمین پنهان و ناپدید گردید. وقتی کاملا مطمئن شد که

کاروان را از دستبرد مسلمین نجات داده، رسولی نزد قریش فرستاد که شما به منظور

نجات دادن اموال خود از مکّه بیرون شدید و اینک من اموال را حفظ کردم، بنابراین

هر جا که هستید به مکّه بازگردید.

ابوجهل گفت: به خدا سوگند باز نمی گردیم تا آن که به کناره چاه بدر برسیم و سه

روز در آن جا به عیش و نوش و می گساری بپردازیم و خنیاگران برایمان موسیقی

بنوازند و عرب وحدت کلمه نیروی ما را بفهمد و از این پس خیال حمله به ما را در

سر نپروراند.

اخنس بن شریق با این رأی مخالفت کرد و گفته ای ابوجهل را پاسخ داد و به

قبیلۀ بنی زهره که هم سوگند با قریش بودند گفت: اموال و افراد شما به سلامت

نجات یافتند و منظور شما هم همین بود، اینک بازگردید و دیگر وجهی ندارد

بیهوده به دیاری سفر کنید که در آن جا منافعی در نظر ندارید، خیرخواهی مرا

بپذیرد وگوش به حرف این مرد مغرور ندهید. و از آنجایی که اخنس در میان قبیلۀ

ص:203

بنی زهره محبوبیت و وجهۀ خوبی داشت یک نفر زهری ازگفته او سرباز نزد و هیچ

کدام به بدر نیامدند.

صبح روز بعد به مسلمین که در جستجوی کاروان ابو سفیان بودند خبر رسید که

ابو سفیان مال التجاره را به منزل رسانید و اینک باید با لشگر قریش که در فاصلۀ

مختصری قرار دارد روبه رو شوند و در نتیجه آرزویی که مسلمین به امید رسیدن به

آن خرسندی می کردند مبدّل به یأس گردید و جماعتی از ایشان به رسول الهی

اصرار می ورزیدند که به مدینه بازگردد و با لشگر قریش مصاف ندهد و در جنگ

وارد نشود.

خدای متعال دربارۀ ایشان می فرماید:

وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللّهُ إِحْدَی الطّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَهِ

تَکُونُ لَکُمْ وَ یُرِیدُ اللّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ

و [یاد کنید] هنگامی را که خدا پیروزی بر یکی از دو گروه [سپاه دشمن یا

کاروان تجارتی قریش] را به شما وعده داد، و شما دوست داشتید برکاروان

تجارتی قریش دست یابید، ولی خدا می خواست پیروزی در میدان جنگ را

با فرمان نافذی [که دایر بر پیروزی مؤمنان و شکست دشمنان جاری ساخته

بود] تحقّق دهد و ریشه کافران را قطع کند.

پس از مختصری مسلمانان یکدل و یک جهت برآن شدند که با لشگر قریش

مصاف دهند، به همین جهت خود را زودتر به آب بدر رسانیده و چاه را تصرف

کردند. خدای تعالی بارانی فرستاد تا بیابان شنزار و لغزنده جهت آنان محکم و

استوار گردد و قسمت لشگر گاه قریش که زمینی خاکی بود گل و لغزنده شود و

بالأخره لشگر اسلام توانست خود را قبل از قریش به محلّ مناسب یعنی کنار اولین

ص:204

چاه در قسمت پایین بدر برساند.

آنگاه خود را آمادۀ قتال کرده به مشورت پرداختند. در حالی که گفتگو می کردند

سعد بن معاذ پیش آمد، عرض کرد: ای پیامبر خدا! اجازه می دهی سایبانی جهت

شما بر پا کنیم تا شما در آن جا قرار گیرید و مرکب های شما را در کنار آن آماده

نگهداشته و خود با دشمن مصاف دهیم؟ اگر پیروز شدیم که هیچ و اگر خدای

نخواسته کشته گشتیم تو بر مرکب سوار شده به پیروانت در مدینه ملحق شوی، چه

آن مسلمانان که در مدینه مانده اند کمتر از ما به تو معتقد و علاقمند نیستند و اگر

احتمال می دادند کار تو سرانجام به جنگ منتهی می شود هرگز تخلّف نمی کردند و

اگر چنین پیشامدی رخ دهد ایشان شرّ دشمن را دفع می کنند و از در خیرخواهی با

کمک تو به جهاد می پردازند.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله او را بستود ودر حقّش دعا کرد. سعد با یاران به ساختن سایبان

پرداخت تا اگر پیروزی و فتح نصیب او و یارانش نشد، آن منبع کرامت و عظمت به

دست دشمن گرفتار نشود و بتواند خود را به باقی اصحاب برساند و دعوت خود را

ادامه دهد، چه اسلام برای طائفۀ معینی نیامده بود، اگر همۀ اهل مدینه هم کشته

شوند، او باید بماند و سایر قبایل عرب و دیگر ملل دنیا را رهبری کند.

قریش نیز آمادۀ جنگ شدند و شخصی را فرستادند تا از مسلمانان خبری بیاورد.

آن شخص بازگشت و خبرآورد که اصحاب محمّد سیصد نفر و یا کمی کمتر و یا

بیشترند و هیچ کمینی هم ندارند و از آب هم بسیار دورند، ولکن با همه این احوال

مردمی هستند که جز شمشیر پناهگاهی برای خود قائل نیستند و جز به ایمان ثابت

و یقین استوار خود اتکایی ندارند.

این خبر، رعب و وحشتی در دل های قریشیان ایجاد کرد و برخی از عقلای آنان

به این فکر فرو رفتند که اگر سیاه اسلام همۀ آنان را بکشند حرمتی برای مکّه باقی

ص:205

نخواهد ماند. از میان آنان عتبه بن ربیعه برخاست وگفت: ای گروه قریش، به خدایم

سوگند! شما از این که با محمّد و یارانش مصاف دهید کاری از پیش نمی برید، زیرا

اگر او را بکشید پیوسته چشمتان به روی مردمی باز می شود که یا پسر عمویش را

کشته اید و یا پسر خاله اش را و یا مردی از عشیره اش را، پس بهتر این است که

بازگردید و او را به عرب بسپارید، چه اگر سایر طوائف عرب او را بکشند شما به

مقصود خود نایل آمده اید و اگر او بر عرب فایق آمد شما کاری که مایۀ کراهت و

ندامتتان شود نکرده اید.

کلام عتبه به گوش ابوجهل رسید، او پر از خشم و غیظ شد و کینه های دیرینه ای

را که با مسلمین داشت یادآوری کرد. و همین معنی باعث شد که همه بر قتال سیاه

اسلام یکدل و یک جهت شوند.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وقتی کثرت عدد دشمنان و بسیاری نیروی آنان را دید به میان

یاران آمد و با سخنان گرم و دلنشین خود روحیۀ آنان را تقویت کرده و به تنظیم

صفوف ایشان پرداخت و دستور داد قبل از آن که وی فرمان دهد حمله نکنند و

فرمود:

چنانجه دشمن را محاصره کردید با تیر به ایشان حمله کنید. آنگاه به عریش خود

یعنی سایبان بازگشت در حالی که از سرانجام کار یاران نگران بود، در آن جا به درگاه

خدای سبحان ملتجی گشته و از او درخواست پیروزی و تنجیز وعده می نمود و

تضرّع و زاری همی کرد وگفت:

بارالها! این قریش متکبّر و متعصّب است که همواره با تو مخالفت و دشمنی

می ورزید و فرستاده ات را تکذیب می کرد، اینک روی آورده تا با پیغمبرت بجنگد.

پروردگارا! آن نصرت که مرا بدان وعده فرمودی بفرست. بارالها! اگر امروز این گروه

که با من هستند کشته شوند دیگر کسی تو را پرستش نخواهد کرد.

ص:206

رسول خدا صلی الله علیه و اله همجنان دعا همی می کرد و رو به قبله دست به دعا بلند داشت

تا ردایش از شانه اش بیفتاد و آن قدر ادامه داد تا خواب او را گرفت، در عالم رؤیا

یاری خدا را به چشم دید و نیز به حالت وحی درآمد و این آیه بر وی نازل شد:

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ

یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ

لا یَفْقَهُونَ

ای پیامبر! مؤمنان را به جنگ برانگیز که اگر از شما بیست نفر صابر باشند بر

دویست نفر چیرهی می شوند، و اگر از شما صد نفر [صابر] باشند بر هزار نفر

از کافران چیره می شوند؛ زیرا آنان گروهی هستند [که حقایق توحید و قدرت

خدا را] نمی فهمند.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله پس از گرفتن این وحی، به میان سیاه خود آمد و آنان را بر قتال با

کفّار تحریص کرده و فرمود: به آن خدایی که جان محمّد در دست اوست هیچ یک

از شما امروز با این کفّار نمی جنگد و با صبر و پایداری کشته نمی شود مگر این که

خدای تعالی تو را به بهشت درخواهد آورد. آنگاه مشتی خاک از دست

امیرالمؤمنین علیه السّلام گرفته و آن را به جانب کفّار پاشید و فرمود:

شاهت الوجوه.

زشت باد رویتان.

سپس به یاران فرمود: کمر همّت ببندید. مسلمانان قویدل گشته یکصدا فریاد

زدند: أحد: أحد. خدای تعالی ملائکه را نیز به مدد ایشان فرستاد تا بر فتح و پیروزی

بشارتشان دهد و ایمانشان را قوی تر سازد. رسول خدا صلّی اللّه علیه وا له در قلب معرکه قرارگرفته

مردم را تشجیع می نمود و به نصرت خدا نوید می داد.

ص:207

بودن رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در میان صفوف ایشان از یک سو و کمک ملائکه از سوی

دیگر، اثر عمیقی در روحیۀ مسلمانان داشت و به همین جهت کشتار زیادی از لشگر

دشمن کرده که در تاریخ کم نظیر و بی مانند بود و افتخاری بزرگ در تاریخ اسلام

برای همیشه به یادگار گذاشتند و بدریون در اصحاب پیامبر از دیگران ممتازند.

غبار معرکه بر روی اجساد بی جان کفّار فرو نشست و اهل مکّه با وضع فضیحت

باری فرار کردند. سیاه اسلام با افتخار و پیروزی و غنیمت بسیاری به سوی مدینه

بازگشتند، در حالی که از یاری و نصرتی که خدای تعالی ارزانی شان داشته

خوشحال و شکرگزار بودند.(1)

113 - حسن خلق و سخاوت در پیام جبرئیلی

امام سجّاد علیه السّلام می فرماید:

سه نفر از بت پرستان هم قسم شدند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله رابه قتل برسانند،

امیرالمؤمنین علیه السّلام به تنهایی به سوی هر سه شتافت، یکی از آنها را کشت و دو نفر

دیگر را به حضور پیامبر عزیز اسلام آورد.

حضرت فرمودند: علی جان یکی از این دو نفر را نزدیک بیاور. علی علیه السّلام یکی از

آن دو را پیش پیامبر برد. حضرت فرمود: به وحدانیت حق و رسالت من شهادت

بده. آن احمق گفت: کشیدن سنگینی کوه ابو قبیس برای من خوشتر از اقرار به

وحدانیت خدا و رسالت توست! رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: او را از من دور کنید و

گردن بزنید.

سپس فرمود: آن دیگری را بیاور. او را آوردند، فرمود: به وحدانیت خدای تعالی

ص:208


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 266/5.

و رسالت من اقرار کن. گفت: مرا هم به دوستم ملحق نما. حضرت فرمان قتل او را

دادند. علی علیه السّلام جهت کشتن او برخاست که امین وحی به رسول الهی نازل شد،

عرضه داشت: خدایت سلام می رساند و می فرماید او را نکش، زیرا دارای حسن

خلق و صفت سخاوت در قوم و قبیله اش می باشد.

حضرت صدا زدند: یا علی از کشتن او دست نگه دارکه فرستادۀ حق جبرئیل

امین از حسن خلق و سخاوت او به من خبر داده وگفته به خاطر این دو صفت از قتل

او درگذر.

مشرک در زیر شمشیر مولا به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله عرضه داشت: با جدّیت فرستادۀ

خدایت چنین گفت؟ حضرت فرمود: آری، گفت: همین طور است، به خدا قسم با

بودن برادری از همنوعم خود را هرگز مالک درهمی ندانستم و در جنگ به هیچ

عنوان روترش نکردم، اکنون به وحدانیت حضرت محبوب اقرار کرده و به رسالت

تو شهادت می دهم.

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله رو به اصحاب کردند و فرمودند: این مرد از کسانی است که حسن

خلق و سخاوتش وی را به جنّات نعیم کشید.(1)

114 - آرامش در کنترلی عصب

مردی نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله گفت: یا رسول اللّه، مرا تعلیم ده، فرمود: برو غضب

مکن، آن مرد گفت: همین مرا بس است. به سوی خاندان خود رفت و به ناگاه میان

تیره و تبارش جنگی برپا بود، همه صف بسته و سلاح جنگ برداشته بودند. چون

چنین دید سلاح جنگ خود را برداشت و سپس در صف قوم و قبیله اش شرکت

ص:209


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 335/5.

در آن جا به یاد گفتۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله افتاد که: خشم مکن. سلاح را بر زمین

انداخت و به نزد مردمی که دشمن تیره و تبارش بودند رفت و گفت: ای مردم! هر

چه زخم و کشتار و زدن بی اثر بر شماها وارد شده به عهدۀ من باشد، من از مال

خودم غرامت می دهم. در پاسخ گفتند: هرچه از این بابت باشد از آن خود شما، ما

خودمان سزاوارتریم که آنها را تلافی کنیم. فرمود: آن مردم با هم صلح و سازش

کردند و خشم از میان رفت.(1)

115 - عفو و گذشت مردان الهی

شخصی به خواجه نصیر الدین طوسی به هنگامی که بر مسند قدرت بود نامه ای

بسیار تند که در آن به خواجه توهین بدی شده بود نوشت، ولی خواجۀ بزرگوار که از

اولیای الهی بود از او گذشت.

در روایت آمده است که:

شخصی در وسط بازار به مالک اشتر نخعی در آن هنگام که از جانب

امیرالمؤمنین امیر ارتش اسلام بود، توهین کرد در حالی که مالک را نشناخته بود،

مالک از نزد او رفت، مردمآن شخص را نسبت به عمل زشتش سرزنش کردند، او به

دنبال مالک رفت و وی را در مسجد یافت، تا عذرخواهی کند، مالک به او فرمود:

من بدینجا آمدم و برای تو دو رکعت نماز خواندم و سپس از خداوند برای تو طلب

مغفرت نمودم.(2)

ص:210


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 378/5.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 387/5.

116 - داستانی عجیب در حسد

حسد بیماری مهلک و عجیبی است که گاهی آتش این بیماری خود انسان را

گرفته و به دیار عدم و نیستی و مرگ و هلاکت می برد.

نویسندۀ کتاب «الضوء اللّامع» داستان عجیبی دربارۀ حسد نوشته است:

«مردی که معاصر با موسی الهادی بود و در بغداد می زیست، نسبت به یکی از

همسایگان خود حسد می ورزید و با تمام امکاناتش علیه او می کوشید، ولی

نتوانست به او زیانی برساند. بردۀ خردسالی را خریداری کرد و او را تربیت نمود تا

سرانجام پا به سنّ جوانی و رشد گذاشت. روزی به او دستور داد که وی را روی

پشت بام منزل حریف و مورد حسدش به قتل رساند تا همسایۀ او را به جرم قتلش

دستگیر کرده و اعدام کنند.

کاردی تهیه کرده آنرا تیز و برّان ساخت و در اختیار غلامش قرار داده و

گواهینامه یا وصیت نامه ای را نوشت که بر طبق آن، غلام مذکور پس از مرگش باید

آزاد شود و حدود یک ثلث از اموالش را به او بپردازند. این فرد حسود شفاها نیز به

غلام گفت: پس از کشتن من آزادی و به هرکجا که دلت می خواهد می توانی

مسافرت کنی.

مرد حسود غلام را پس از آن که از چنین کاری سخت امتناع می ورزید وادار به

اطاعت از فرمان خود ساخت. غلام به او می گفت: من از خدا نسبت به جان تو

بیمناک هستم، ای مولای من! چرا برای کاری که معلوم نیست بر وفق مرادت انجام

گیرد جانت را به خطر می اندازی؟ و بر فرض هم که مطابق میل تو، این کار به ضرر

همسایه ات تمام شود پس از مرگ تو چه سودی عاید تو خواهد ساخت؟

مرد حسود نیمه های شب از بستر بیرون آمد و غلام را از خواب بیدار کرد. غلام

ص:211

با چهره ای سرشار از بیم و هراس از جا برخاست، چاقوی تیز را در اختیار غلام قرار

داد و آرام آرام روی بام خانۀ همسایه رفتند، روی زمین خوابید و بدنش را در برابر

قبله قرار داد و به غلام گفت: زودتر کار را تمام کن.

غلام هم چاقو را به حلق او آشنا ساخته و رگ های گردن او را برید و به بستر خود

بازگشت و او را در حالی که در خون خویش در می غلطید رها کرد.

بامدادان اهل منزل دیدند که از پدر بجه ها خبری نیست، سرانجام پس از

تجسّس کافی بدن بی سر او را بر روی پشت بام همسایه یافتند و همسایه را دستگیر

کردند. اما وقتی برای موسی الهادی حقیقت قضیه مکشوف گردید او را آزاد

ساختند.»(1)

117 - حسادت به حضرت عیسی علیه السّلام

حضرت امام صادق علیه السّلام می فرماید:

از خدا بپرهیزید و به یکدیگر حسد نبرید، راستی عیسی بن مریم را شریعت بر

پایۀ گردش در جهان بود. در یکی از گردش های خود بیرون شد و مرد کوتاه قدی از

دوستانش به همراهش بود و بسیار ملازم خدمت آن حضرت. چون عیسی به دریا

رسید از روی یقین صحیح نام خدا را برد و روی آب به راه افتاد. چون آن مرد کوتاه

به عیسی نظر کرد که بر روی آب راه رفت، او هم با یقین کامل نام خدا را برد و به

روی آب به راه افتاد و تا به عیسی رسید. در آن حال خودبینی او را فراگرفت و با

خود گفت: این روح اللّه است که به روی آب راه می رود و من هم به روی آب راه

می روم، او را بر من چه است؟

ص:212


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 16/6.

به محض این که چنین اندیشه ای برایش آمد به زیر آب رفت، عیسی را به یاری

خود طلبید، آن حضرت او را از زیر آب بیرون آورد، سپس به او فرمود:

ای کوتاه قد، چه گفتی که زیر آب رفتی؟ در جواب گفت آنچه را خیال کرده بود،

عیسی فرمود: خود را به جایی واداشتی جز آن جا که خدایت واداشته، خداوند از

اندیشه و گفتارت غضبناک شد، از آنچه گفتی توبه کن. آن مرد توبه کرد و به مقامش

بازگشت، از خدا بیرهیزید و به یکدیگر حسد نبرید.(1)

118 - حکایتی از حاج سید محمّد فشارکی

یکی از شاگردان دورۀ اول درس مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حایری برایم

حکایت کرد. او از قول حاج شیخ نقل کرد که من و حاج میرزا حسین نائینی از

شاگردان برجستۀ استاد بزرگ فقه واصول مرحوم حاج سید محمّد فشارکی بودیم.

پس از وفات میرزای بزرگ حضرت آیت اللّه حاج میرزا حسن شیرازی، به در خانۀ

استاد رفتیم، استاد در را باز کرد و به چهارچوب در تکیه زد و گفت: شما را چه

حاجت است؟ عرضه داشتیم: ما شما را بعد از میرزا اعلم علمای شیعه

می شناسیم، از شما می خواهیم که خود را برای مرجعیت و ریاست بر مسلمین

آماده کنید.

استاد با شنیدن سخن ما اشک در چشمش حلقه زد و آیۀ بالا را تلاوت کرد و در

را بست و به اندرون خانه رفت!(2)

ص:213


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 21/6.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 53/6.

119 - داستان قارون و ثروت او

«قارون بهرۀ عظیمی از ثروت داشت، خزینه ها و صندوق ها و انبارهایش انباشته

از مال و جنس بود که قرآن می فرماید:

إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَهِ أُولِی الْقُوَّهِ

حمل کلیدهایش برگروهی نیرومند گران و دشوار می آمد.

قارون در میان قوم خود روزگار را به عیاشی و خوشگذرانی سیری می کرد و

لباس های فاخر می پوشید و با تجمّل و آرایش از خانه بیرون می آمد.

قصرها برای خود ساخته و در آن جا خدمتگزاران مخصوص به کار گرفته بود و

همیشه در تلاش زیاد کردن غلامان و حشم خویش وقت سپری می کرد و در پی این

بود که از هر لذّتی خود را برخوردار و سیر سازد و حرص و عطش خود را فرو

نشاند، او می خواست به آخر حدّ تنعّم رسیده چشم و دلش سیر شود.

مال دنیا از آغاز، اساس زینت و بهجت دنیا بوده و وسیلۀ زندگی و قوام آن است،

ولی این مرد شیطان زده آنرا وسیلۀ طغیان و مایۀ تکبّر ساخته و با داشتن آن، غرور

و نخوت می فروخت.

بیچاره گمان می کرد او تافتۀ جدا بافته است و کسی نه حق دارد و نه می تواند

همدوش او باشد، تا چه رسد به این که او را مقهور خود سازد.

او چنین می پنداشت که همۀ مردم مسخّر و زیردست اویند و لذا وقتی صحبت

می کرد باید همه سرها را به زیر افکنند و هر وقت اشاره می کند باید به خدمتش

حاضر باشند. غلامانش همین معانی را معمول می داشتند، هر وقت صدا می زد:

پسر بیا؟ در شتافتن به سویش از یکدیگر سبقت می جستند.

ص:214

او توقّع داشت این انسان های زیردستش بنده های خالص باشند و آن بیچارگان

هم این معنا را بر خود واجب دانسته، وای برآن خدمتگزاری که خیال نافرمانی وی

را به دل بگذراند و محرومیت نصیب آن غلامی که در اطاعتش دیر بجنبد.

قارون در تاریخ بشریت مردی استثنایی و نوظهور نبود، هستند مردمی که راه و

رسمشان این است که چون در خود قدرتی دیدند پا از گلیم خود بیرون می کنند و به

مردم ظلم کرده، سلطنت و قدرت خود را بر دیگران تحمیل می نمایند و علی رغم

ایشان جبروت و سطوت خود را به خورد آنان می دهند.

ای کاش این طبقۀ توانگر کمی کوتاه می آمدند و معنای زندگی صحیح را

می فهمیدند و راه روشنآن را می یافتند.

آری، اگر می یافتند می فهمیدند که تنها داشتن مال گردن مردم را برای انسان

خاضع نمی کند و مردم به طوع و رغبت در برابر انسان سر فرود نمی آورند، بلکه

بندۀ احسانند، وقتی این مردم را می توان مطیع ساخت که آنان را از خیر خود

سرشار نمود و شکم گرسنه شان را سیر گردانید، تنها در این صورت دل ها به سوی

انسان معطوف گشته و انسان می تواند خوبی ها را جلب و شرور زیادی را از خویش

دور سازد و علاقۀ مردم را متوجه خویش ساخته و آنان را به دور خود گرد آورد.

علاوه بر این می تواند از این راه رضای خدا را هم به دست آورده و خوبی های

مردم را با ثواب و جزای خدایی تلافی کند و در نتیجه به خیر دنیا و آخرت برسد.

ولی چه باید کرد که مال دنیا چشم دل را کور و غرور ناشی از زرق و برقآن

بصیرت هارا از بین می برد، لذا به هر اجتماعی سر بزنیم از برخی از مردم جز

ریاکاری نمی بینیم و جز تعارفاتی حاکی از نفاق نمی شنویم و جز با محرومیت و نالۀ

مظلومان برخورد نمی نماییم.

ص:215

نمی بینم در این میدان یکی مرد زنانند این سبک عقلان بی درد

ندیدم مرد حق هرچند بردم به گرد این جهان چشم جهانگرد

گرفته کرد گرداگرد عالم نمی بینم سواری زیر آن گرد

سواری هست پنهان از نظرها زنا محرم زنان پنهان بود مرد

بود مرد آن که حق را بنده باشد به داغ بندگی مرد است هرمرد

بود مرد آن که او زد بر هوا پای رگ و ریشه هوس از سر بدر کرد

بود مرد آن که دل کند از دو عالم به یک جا داد و گشت از خویشتن فرد

بود مرد آن که با حق انس بگرفت به او پیوست و ترک ماسوا کرد

بود مرد آن که او رست از من و ما برآورد از نهاد خویشتن گرد

بود مرد آن که فانی گشت از خود ز تشریف بقای حق بقا کرد

خداوندا ز فضل خود مدد کن که ره یابم به مردی تا شوم مرد

به مردی می رسی ای فیض و مردی به شرط آن که گردی از خودی فرد

(فیض کاشانی)

مردم می دیدند هر چه گرسنگان بیشتر می شوند او بیشتر در پی جمع آوری

ثروت می افتد و هر چه برهنگان زیادتر می گردند او با لباس های فاخر خود بیشتر

تجمّل و آرایش می کند، علاوه بر این که غرور و بزرگی هم می فروشد و همجنان راه

طغیان و ظلم خود را دنبال می کند.

لاجرم جمعی تصمیم گرفتند روح خیر را در او تحریک کرده از آن خواب گرانش

بیدار سازند، لذا از در خیرخواهی نصیحتش کردند که مال نباید وسیلۀ گمراهی

انسان گشته و میان او و احسان به مردم و نادیده گرفتن لغزش های محتاجان و

خوشدل نمودن و تلطف بر بیچارگان حایل گردد، بلکه بهترین وسیله است برای

ص:216

این که انسان بتواند به چنین کارهای نیکی توفیق یافته نام نیک دنیا و ثواب آخرت را

به دستآورد.

مضافا بر این که احسان به خلق بهتر از خود انسان مال را نگهداری کرده، باقی

می گذارد.

سپس اضافه کردند که ما برای مال تو کیسۀ طمع ندوخته ایم، این تو و آن

اموالت، هر چه می خواهی از آن استفاده کن، ما پیشنهاد دیگری به تو داریم که

خیرش عاید خودت می شود و آن این است که مگر مقصود تو غیر این است که از

رزق طیب حلال دنیا کام برگیری؟ البته بگیر، لکن فقرا را هم در نظر داشته باش و

کامیابی از دنیا، محتاجان را از یادت نبرد و به شکرانۀ این که خداوند به تو احسان

کرده تو نیز به ایشان احسان کن تا نعمت برایت محفوظ مانده و ثروت برکت کند و از

آن فقط خیر بینی و مایۀ درد سرت نشود.

لکن یک مرد طاغی کجا گوشش بدهکار نصیحت است و چگونه ممکن است

اندرز را تا پردۀ دل او نفوذ داد؟ علاقۀ به مال شراشر دل قارون را پر کرده و جایی

برای نصیحت باقی نگذاشته، به علاوه در او علوّ و استکبار به بار آورده، دیگر کجا از

افراد خیر خواه حرف می شنود؟ به نظر او این افراد کسی نیستند که به او دستور

دهند و او اطاعتشان کند؟ اصولا به اینها چه ربطی دارد که در کار او مداخله کرده و

به رفتارهای خصوصی او دست اندازی نمایند!

او در ردّ گفتار آنان با کمال خشونت گفت: من احتیاجی به نصیحت و خیر

خواهی شما ندارم، عقل من خیلی از عقل شما بیشتر و فکرم بسیار از فکر شما تیز تر

است، شما گمان کرده اید هر کسی می تواند چنین مالی به دست آورد؟ این عقل و

فکر من بود که چنین موفقیتی نصیبم کرد، علاوه من نسبت به این مال سزاوارتر از

دیگرانم، پس خواهش می کنم این خیرخواهی را برای خود نگه دارید و با آن امور

ص:217

خود را اصلاح نمایید.

آنگاه برای این که دل مردم را بیشتر به درد آورد با تجمّل و جلال و شکوه هر چه

تمام تر از خانه بیرون آمده و نمونه ای از بسیار و مشتی از خروار ثروت خود را به رخ

مردم کشید.

مردم فقیر که او را دیدند با چه لباس های فاخر و چه اسب های قیمتی بیرون

آمده و خدم و حشم وی از عقبش روانند، چشم هایشان خیره گشته و همه به

تماشایش نزدیک آمده، دل هایشان چاک شد از این که او را در آن ناز و نعمت و خود

را در این فقرو نکبت ببینند، به یکدیگر می گفتند:

یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ

ای کاش مانند آنچه به قارون داده اند برای ما هم بود، واقعا او دارای بهرۀ

بزرگی است.

وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ

لا یُلَقّاها إِلاَّ الصّابِرُونَ

و کسانی که معرفت و دانش به آنان عطا شده بود، گفتند: وای بر شما پاداش

خدا برای کسانی که ایمان آورده و کار شایسته انجام داده اند بهتر است. و

[این حقیقت الهیه را] جز شکیبایان در نمی یابند.

موسی علیه السّلام هر چه به قارون در این خصوص اصرار کرد سود نبخشید و فایده ای

نداشت و قارون به گفتار موسی اعتنا نکرد و خود را بالاتر از آن دید که به فرمان حق

سر فرود آورد.

موسی پس از مدتی زیاد که قارون را به راه خدا دعوت کرد و وی را با مواعظ

حسنه پند داد ولی از به راه آمدن وی مأیوس شد از خدا خواست تا عذابش را بر او

ص:218

نازل کند و مردم را از فتنه و اغوای وی نجات دهد.

خدا دعای موسی را مستجاب کرد و زمین را فرمود تا او و خانۀ او را در خود فرو

برد.

آن روز از اموال و خدم و حشم کسی که او را یاری کند نبود، تنها خدا بود که

می توانست به فریادش برسد ولکن او از خدا کمک نخواست.

فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَهٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ ما

کانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ

پس او و خانه اش را در زمین فرو بردیم، و هیچ گروهی غیر از خدا برای او

نبود که وی را [برای رهایی از عذاب] یاری دهد، و خود نیز نتوانست از

خود دفاع کند.

زمین قارون و اموالش را بلعید و داستانش مایۀ عبرت قوم موسی و پیروان

فقیرش گردید و چون مردم سرانجام وی را دیدند از آن آرزوهای که کرده بودند

پشیمان گشته و حضرت حق را شکر کردند که مثل قارون نشدند.(1)

120 - داستانی در سوء عاقبت

امام خمینی رحمه الله نقل کردند که:

مردی در زمان جوانی من در شهری پس از عمری زحمت در راه تحصیل امور

مادّی خانه ای مجلّل برای خود و فرزندانش بنا کرد، چند روزی از نشستن در آن

خانه نگذشته بود که مرگش فرارسید، کلمۀ طیبۀ لا اله الّا اللّه به او تلقین کردند و او

با ترشرویی از گفتن آن سرمی پیچید و با اوقات تلخی گفت: عمری برای فرزندانم و

ص:219


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 123/6.

ساختن خانه زحمت کشیدم، اکنون که فرزندانم بزرگ شده اند و می خواهم کنار آنان

در این خانه روزی چند خوش باشم خدا می خواهد مرا به جهان دیگر انتقال دهد؟

من هرگز از خدا راضی نخواهم بود. این بگفت و با ناراضی بودن از حق چشم از

جهان بست.(1)

121 - عبد الملک مروان و عاقبت او

عبد الملک مروان مدّتی از کثرت عبادت و رفت و آمد در مسجد به کبوتر

مسجد، معروف شده بود. ولی پس از رسیدن به مقام و قدرت، از تمام عبادات و

خیرات و مسائل الهی جدا شد و به یکی از پلیدترین چهره های ظلم و ستم مبدّل

گشت.

در آخرین روز زندگی، دستور داد رختخوابش را به اطاقی در طبقۀ دوم

ساختمانش که از چهار طرف مشرف به اطراف دمشق بود ببرند. در آن جا نگاهی به

اطراف انداخت و فریاد زد: خداوندا، سراسر دفترم از گناه سیاه است، روانم آلوده و

سنگین است، می خواهم از گناه توبه کنم ولی چون از تو بدم می آید توبه نمی کنم.

این بگفت و جان به مالک دوزخ سپرد.(2)

122 - عاقبت عابدی از قوم موسی علیه السّلام

او سال ها خدا را بندگی کرده بود، کارش به جائی رسیده بود که دیوانه ها و آنان

که دچار امراض روانی بودند، برای معالجه نزد او آورده و نتیجه می گرفتند.

روزی زنی صاحب شرف را برادران وی نزد عابد آوردند و او را برای معالجه در

ص:220


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 352/6.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 353/6.

صومعۀ وی گذاشتند، تا پس از علاج از مرض برگردند و او را بر خود ببرند. صورت

زیبای زن، عابد را دچار وسوسۀ سخت کرد و کاری که نباید بشود، شد. پس از چند

روز آثار حاملگی در زن دید، او را به قتل رساند و جنازه اش را در بیابان دفن کرد.

داستان در نزد حاکم فاش شد، او را دستگیر کردند، به عملش اقرار کرد و به

فرمان امیر به دار رفت. شیطان نزدش مجسّم شد گفت: آن وسوسه کار من بود،

اکنون برایم سجده ای کن تا تو را نجات دهم. گفت: بر این دار مرا قدرت سجده

نیست. آن دشمن خدا گفت: اشاره ای مرا کافی است. چون به اشاره رفت در همان

حال هم جان داد و به این خاطر تمام خوبی هایش به باد رفت.(1)

123 - عاقبت به خیری فضیل

کارش سرقت بود، کاروان های تجارتی از دست او امان نداشتند، با نوچه هایش

راه را بر کاروانها می بستند و اموال آنان را به غارت می بردند.

شبی از پشت بامی برای دزدی و شهوترانی بالا رفت، در آن ساعت ملکوتی که

بسیاری از مردم خواب بودند، مردی از عاشقان حق مشغول قرائت قرآن بود، این

آیه را با صدای حزین تلاوت می کرد، آیه ای که صیقل دل و زدایندۀ زنگار از روح

بود:

أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ

آیا برای اهل ایمان وقت آن نرسیده که دل هایشان برای یاد خدا و قرآنی که

نازل شده نرم و فروتن شود؟

با شنیدن این آیه، انقلابی عجیب در درونش پدید شد. بر همان بام به حضرت

ص:221


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 354/6.

حق عرضه داشت: اگر به من می گویی، چرا، وقتش رسیده. از بام به زیر آمد و

حرکت کرد. به وقت سحر به محلّی رسید که کاروانی بار انداخته بود. قافله سالار،

اهل قافله را آرام آرام صدا می زد که برخیزید بار کنید، مبادا به حملۀ فضیل عیاض

برخورد کرده سرمایۀ خود را از دست بدهیم. با گریه ای حزین و دلی شکسته صدا

زد: قافله سالار، قافله را مترسان، سگی که از او می ترسیدید نیمه شب گذشته او را

به بند کشیده و مردم را از شرّش خلاص کردند.

او به تدریج صاحبان کالاها را راضی و به منافع معرفت رو آورد، تا پس از مدّتی

از عارفان عاشق شد و شاگردانی عارف تربیت کرد و کلمات نورانی در مسائل

عرفانی و تربیتی از خود به یادگار گذاشت.(1)

124 - داستانی عجیب از ثروتمند و فقیر

امام صادق علیه السّلام می فرماید:

مردی ثروتمند، پاکیزه لباس، کنار پیامبر صلّی اللّه علیه و اله قرار گرفت، در آن حال انسانی

تهیدست و چرک لباس به محضر آن حضرت آمد، ثروتمند لباس خود را جمع کرد و

از خود مواظبت نمود!

پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود: ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد؟ عرضه داشت: نه،

فرمود: ترسیدی از ثروتت به او منتقل شود؟ گفت: نه، فرمود: ترسیدی لباست آلوده

گردد؟ عرضه داشت: نه، فرمود: پس این چه کاری بود از تو سر زد؟ عرض کرد: یا

رسول اللّه! نفس امّارهای که هنوز حاکم بر من است بدی را نزدم خوبی و خوبی را

بدی جلوه می دهد، من نصف ثروتم را به این فقیر بخشیدم.

ص:222


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 355/6.

حضرت به آن تهیدست فرمود: می پذیری؟ عرضه داشت: نه، فرمود: چرا؟

گفت: می ترسم من هم به آنچه او مبتلاست مبتلا شوم.(1)

125 - رفیق گمراه کننده

انتخاب رفیق گمراه کننده ظلم است:

وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً

یا وَیْلَتی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی

وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً

و روزی که ستمکار، دو دست خود را [از شدت اندوه و حسرت به دندان]

می گزد [و] می گوید: ای کاش همراه این پیامبر راهی به سوی حق

برمیگرفتم، * ای وای، کاش من فلانی را [که سبب بدبختی من شد] به

دوستی نمی گرفتم، * بی تردید مرا از قرآن پس از آن که برایم آمد گمراه

کرد. و شیطان همواره انسان را [پس از گمراه کردنش تنها و غریب در وادی

هلاکت] وا می گذارد.

در شأن نزول آیات بالا در تفسیر نمونه آمده است که:

«در عصر رسول خدا دو نفر دوست در میان مشرکان به نام عقبه و ابی بودند، هر

زمان عقبه از سفر می آمد غذایی ترتیب می داد و اشراف قومش را دعوت می کرد و

در عین حال دوست می داشت به محضر پیامبر صلّی اللّه علیه واله برسد هر چند اسلام را نپذیرفته

بود.

روزی از سفر آمد و طبق معمول ترتیب غذا داد و دوستان را دعوت کرد، در

ص:223


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 54/7.

ضمن از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نیز دعوت نمود.

هنگامی که سفره را گستردند و غذا حاضر شد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله: من از این

سفره غذا نمی خورم تا شهادت به وحدانیت خدا و رسالت من دهی، عقبه

شهادتین بر زبان جاری کرد.

این خبر به گوش رفیقش ابی رسید، گفت: ای عقبه از آیینت منحرف شدی؟ او

گفت: نه به خدا قسم من منحرف نشدم، اما مردی بر من وارد شد که حاضر نبود از

غذایم بخورد جز این که شهادتین بگویم، من از این شرم داشتم که او از سر سفرۀ من

برخیزد بی آن که غذا خورده باشد لذا شهادت دادم.

ابی گفت: من هرگز از تو راضی نمی شوم مگر این که در برابر او بایستی و سخت

توهین کنی! عقبه این کار را کرد و مرتدّ شد و سرانجام در جنگ بدر در صف کفار به

قتل رسید و رفیقش ابی نیز در روز جنگ احد کشته شد.

آیات فوق سرنوشت مردی را که در این جهان به انتخاب دوست گمراه و گمراه

کننده دست می زند و به گمراهی کشیده می شود شرح داد.»(1)

126 - صبر بر امراض

ابی بصیر می گوید: خدمت حضرت باقر علیه السّلام رسیدم و عرضه داشتم: شما وارث

رسول خدا هستید؟ فرمود: آری، عرضه کردم: رسول خدا وارث علوم انبیا است؟

فرمود: آری، گفتم: شما قدرت دارید مرده زنده کنید و کور مادر زاد و دارندۀ مرض

پیسی را علاج کنید؟ فرمود: به اذن خدا، آری. سپس فرمود: نزدیک من بیا، دست

مبارکش را بر چشم و صورتم کشید، به ناگاه آفتاب و آسمان و زمین و خانه ها و هر

ص:224


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 158/7.

چه در آن بود دیدم، حضرت فرمود: دوست داری بینا باشی و هر آنچه برای مردم

است برای تو باشد و آنچه در قیامت از حساب و کتاب به آنان می رسد به تو برسد،

یا به همان حال بازگردی و بهشت بی زحمت برای تو باشد، عرضه داشتم: به همان

حال برگردم، حضرت دوباره به چشم و صورتم دست کشید و من به همان حال اول

برگشتم.(1)

.

127 - داستانی از حاج محمد تهرانی

دوستی داشتم به نام حاج محمد تهرانی که از سواد خواندن و نوشتن بهره ای

نداشت ولی از نظر ایمان و یقین و عمل صالح مردی فوق العاده بود. یک بار در

عرفات و بار دیگر در کاظمین خدمت مولای بزرگوارمان حضرت ولی عصر عجّل

اللّه تعالی فرجه رسیده بود. در اواخر عمر مبتلای به بیماری رعشه سخت در هر دو

دستش شده بود به طوری که از جابجا کردن یک استکان آب عاجز بود.

برای زیارت حضرت رضا علیه السّلام به مشهد مشرف شد، بالای سر حضرت طلب

شفا کرد، نیمۀ شب همان شب در عالم رؤیا به خدمت حضرت رضا علیه السّلام رسید، امام

به او فرمود: به خاطر این رعشه در دست، مقامی در قیامت برایت مقرّر شده که

بسیار عالی است.

چنانجه در این چند روزۀ باقی ماندۀ عمر بخواهی از خدا برای تو طلب شفا کنم

ولی در مقابل شفای این بیماری آن مقام آخرتی از دستت خواهد رفت، عرضه

داشت که تا پایان عمر با این بیماری صبر می کنم، زیرا مقام آخرتی بالاتر از سلامت

دست من است، سپس از خواب بیدار شد و تا روز مرگ با همان رعشه در حالی که

ص:225


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 237/7.

قلبی راضی از حضرت حق داشت به سر برد.

صبر بر بیماری تا هنگام شفا دارای ثواب زیادی است و بر مریض است که

شکایت خود را از بیماری فقط و فقط متوجه حضرت حق کند که صبر بر مرض و

لب فرو بستن از شکایت باعث شفای زودرس است.(1)

128 - نجات غمدیدگان دل شکسته

سدید الدین محمد عوفی در کتاب «جوامع الحکایات» نقل می کند:

«تاجری معروف و آبرودار و مورد توجّه مردم زیارت کعبه الهی کرد، جهت

مخارج سفر مقداری زر مهیا نمود و گوهری نفیس که قیمت آن سه هزار دینار بود با

آن زر در همیانی نهاد و برکمر بست.

در منزلی از منازل راه به قصد قضای حاجت از کاروان فاصله گرفت، همیان از

میان بگشاد و به کناری گذاشت ومشغول قضای حاجت شد، چون از کار خود

فراغت یافت، برداشتن همیان را فراموش کرد و به راه خود ادامه داد، پس از مدتی

از همیان یاد آورد به محل قضای حاجت بازگشت ولی همیان را نیافت چون اموال

دیگر در اختیار داشت و می توانست ادامۀ سفر دهد، ازگم شدن همیان غصّه ای به

خود راه نداد.

پس از ادای حج و بجا آوردن مناسک به وطن اصلی مراجعت نمود، در حالی که

در وطن انواع محنت ها به او حمله ور شد و کار به جایی رسید که جهت حلّ مشکل

هر تیری به ترکش می گذاشت و می انداخت به خطا می رفت و هر تجارت که از راه

تجربه پیش می گرفت دچار خسران می شد.

ص:226


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 239/7.

در مدتی اندک تمام مال و منال او از دست برفت، از خوف مردم و ترس طلب

کار و شرمساری از دوستان و خلاصه شدت رنج و غم، وطن اصلی را وداع کرد و

ترک شهر ودیار نمود.

او با زن و فرزند در حرکت بود، نه منزلی پدید و نه مقصدی معین و نه راحله ای

مهیا و نه زادی پیدا، همان طور در حرکت بود تا به دهی رسید، در سرایی خراب

فرود آمد، فصل زمستان رنج و مشقت آنان را بیش از پیش کرد، در چنین وضعیتی

همسر او دچار وضع حمل شد، به مرد گفت: آخر ترتیب کار من بساز و چراغی

برافروز و به جهت من غذایی مناسب حال تهیه کن.

مرد را بیش از اندکی پول نقره نبود، می گوید: در آن شب تاریک برخاستم و به

دکّان بقالی رفتم و او را التماس کردم تا دکّان خود را باز کرد، شرح حال بدو بازگفتم

قدری روغن و شکر به من داد، ظرف روغن و کیسه شکر به سوی منزل می بردم،

پایم به سنگی سخت آمد، با سر بیفتادم کاسه روغن شکست و آن روغن با گل و

لای مخلوط شد، هر ذرّه شکر به جایی ریخت، در حالی که فریاد از نهادم برآمد از

جای برخاستم و به آواز بلند گریه سر دادم و بر خود و این همه رنجی که به من

رسیده نوحه کردم، ناگهان مردی سر از پنجرۀ خانه بیرون کرد و آواز داد:

ای مرد تو را چه می شود که در این نیمه شب به فریاد آمده ای و مزاحم خواب

مردمان شده ای، گفتم: عیالم دچار وضع حمل است، دو درهمی پول نقره داشتم

روغن و شکر خریدم آنهم از دستم برفت.

گفت: ای مرد برای دو درهم نقره عزا لازم نیست و گریه و زاری معنا ندارد، گفتم:

درد من همین نیست مرا وقتی ثروتی و نعمتی وافر بود، در حدی که سه هزار دینار

همراه گوهری گران از دست دادم و ذرّه ای غصه نخوردم، اما امروز این دو درهم

برای من مالی بود و گوشه ای از درد مرا دوا می کرد، تضرّع و زاریم و فریاد وناله ام

ص:227

بی جا نیست، در این موقعیت جای سرزنش نمی باشد.

صاحب خانه مرا نزد خود دعوت کرد و گفت: وصف همیان خود را بازگوی،

گفتم: ای خواجه از سر این داستان بگذر و بیچارگان را به سخن بی معنا میازار،

خواجه گفت: این سؤال به شوخی نمی کنم و قصد آزار تو را ندارم، برای من بگو در

چه وقت و در کجا این همیان از دست داده ای؟

تمام قصه زندگی خود را برای او بازگفتم، به من گفت: اکنون عیال تو کجاست،

آن سرای خراب به او نشانی دادم عدّه ای از خدمتکاران خود را فرستاد و عیال مرا

به خانۀ خود آورد و دستور داد به احسن صورت از زن و بچه ام پذیرایی کنند، سپس

گفت: تو مقصدی معین نداری اگر این جا بمانی تو را سرمایه دهم که به آن داد و

ستد نمایی، پیشنهادش پذیرفتم مرا سیصد دینار زر مایه به کف نهاد و منآن را در

خرید و فروش به کار بردم و در مدتی اندک منافع آنبه پانصد دینار رسید.

تمام آنبه خدمت خواجه بردم، مرا گفت: اکنون تو را ثروتی به حاصل آمد و

سرمایه به دست افتاد و از محنت فقر و فاقه خلاصی یافتی و آماده ای تا مسئله ای

برایت بگویم، گفتم: بگو گفت: اگر آن همیان خود را ببینی بشناسی، گفتم: آری،

همیانم را آورد با تعجب دیدم مهرآن از سرش برنداشته و همجنان دست نخورده

باقی مانده، به من گفت: من در همان شب تاریک خواستم همیان را به تو بازگردانم،

اما چون تو را در فقر و فاقۀ عظیم دیدم و در شدت نگرانی ترسیدم که تو را طاقت آن

لذت و خوشحالی نباشد و خدای ناکرده رنجی به تو رسد، سیصد دینار به تو دادم تا

چشمت پر شود و دستت فراخ گردد و روحیه ات آماده شود آنگاه همیان را به تو

برگرد اندم.

منآن همیان را بگشادم و آن مال پیش او نهادم و گفتم: چندان که خواهی بردار،

گفت: ای خواجه سال هاست که من به حفظ این مبتلا بودم و این ساعت وجود

ص:228

مقدس حق مرا خلاصی داد و حق به حق دار رسید، من برآن مرد بزرگوار دعا کردم

و مال خود در تصرف آوردم و پس از اندکی به توفیق حق و گشوده شدن در رحمت

دولت و اقبالم به استقبال آمد و از رنج و محنت به راحت افکند، آری»(1)

129 - نجات یونس از قعر دریا و شکم ماهی

یونس در منطقۀ نینوا، در کنار بت و بت پرستی و در ظلمات شرک و جهل، چراغ

توحید را شعله ور می سازد و خطاب به مردمآن سرزمین می گوید:

«اندیشه و تفکّر و عقل شما برتر و والاتر از آن است که بت را بپرستید و

پیشانی های شما باقیمتتر از آن است که دربرابر این موجودات بی جان به سجده

گذارید.

به خود آئید و به واقعیت ها بنگرید و در موجودات فکر کنید و به این حقیقت

پی ببرید که جهان را خالقی باشد خدا نام، وجود مقدسش فرد و بی نیاز و حکیم و

خبیر است، شایستۀ شما نیست که غیر او را بپرستید و روی به درگاه وی نیاورید.

خداوند مهربان مرا برای دستگیری شما فرستاده که در حقّ شما لطف و رحمت

آورده باشد. من شما را به سوی او راهنمایی می کنم و راه او را به شما می نمایانم،

ای ملّت بت پرست، نادانی بر دل های شما نفوذ کرده و حال نمی توانید حقایق را

درک کنید، پردۀ غفلت روی دیدۀ باطن شما افتاده، به این سبب از دقّت در

واقعیت ها دور افتاده اید.

قوم از کلمات یونس که تا آن وقت نشنیده بودند وحشت کردند، صحبت از

معبودی شنیدند که تا آن زمان او را نشناخته بودند، بر آنان سخت آمد که یک نفر از

ص:229


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 288/7.

خودشان بدین صورت علیه عقاید و رسوم بی پایۀ آنان قیام نماید و بگوید من از

جانب جهان آفرین برای نجات شما مبعوث به رسالتم.

مردم متعصّب نینوا به یونس گفتند، این سخنان بی ارزش چیست؟ این خدایی

که ما را به سوی او می خوانی کیست؟ چه خبر تازه ای شده و چه حادثه ای اتفاق

افتاده که ما دست از مذهب خود برداریم و به مکتبی نو و تازه رو کنیم، تو را چه

شده که ما را به دین جدید دعوت می کنی و در راه آن این چنین خود را به زحمت

می اندازی؟!

یونس گفت: پرده های تقلید را از چشم دل بردارید، حجاب های خرافات را از

چهرۀ عقل کنار زنید، اندکی فکر کنید.

آیا این بت هایی که صبح و شب مورد توجّه قرار می دهید و در برآمدن حاجات

خود و یا دفع شر از خودتان به آنها اعتماد می کنید، کاری از دستشان بر می آید، یا

برای شما نفعی ایجاد می کنند، یا قدرت دفع ضرری را دارند، آیا این موجودات

بی جان چیزی را خلق می کنند و یا مرده ای را زنده می نمایند، یا مریضی را شفا

می دهند و یا گم شده ای را هدایت می کنند؟!!

آیا اگر من بخواهم به بت ها ضرری برسانم می توانند این ضرر را برطرف سازند،

و یا اگر اراده کنم آنها را بشکنم و ریز ریز نمایم می توانند از خود دفاع نمایند و

موجودیت خویش را حفظ کنند؟!!

در هر صورت پس از مدّت ها تبلیغ، برای آخرین بار ملّت نینوا را مورد خطاب

قرار داد: چرا از مکتبی که شما را به سوی آن دعوت می کنم روی بر می گردانید؟

این دین به شما فرمان می دهد: امور خود را اصلاح کنید و وضع خود را بررسی

کرده به داد جامعه برسید، امر به معروف و نهی از منکر کنید، از ظلم و ستم نفرت

داشته باشید، این مکتب صلح و عدالت را مورد توجه قرار می دهد، به شما امنیت

ص:230

و اعتماد می دهد، شما را وامی دارد که به مستمندان و نیازمندان کمک کنید، به

بینوایان لطف داشته باشید، گرسنگان را سیر کنید، اسیران را آزاد نمایید، این دین

شما را به کارهای شایسته واصلاح امور و استحکام برنامه ها دستور می دهد.

او در تبلیغ مسائل الهی پافشاری کرد، ولی ملت نادان نینوا دعوت او را پاسخ

نگفتند و مطالب پوچ و یاوه تحویل آن رسول دلسوز الهی دادند، به او گفتند: تو

مانند یکی از همین افراد ملّتی، ما نمی توانیم برای قبول دعوت تو خود را آماده کنیم

و در راه تو قدم بگذاریم و گفته هایت را تصدیق کنیم، دست از تبلیغ خود بردار،

کمتر سخن بگو، آنچه تو می خواهی برای ما پاسخ آن مشکلاتی دارد و در راه این کار

موانعی موجود است.

یونس فرمود: من با زبان خوش و با اخلاقی نرم و حالتی ملاطفت آمیز با شما

روبه رو شدم، به بهترین روش با شما به بحث وگفتگو نشستم، اگر گفتار من در

اعماق جان شما اثر گذاشته، به هدفی که من به آن امیدوار بوده ام و به ایمانی که

طالبش بودم رسیده ام، اما اگر مطالب من در قلب شما اثر نگذاشته، به شما اعلام

خطر می کنم که عذابی سخت شما را دنبال می کند و بلایی هولناک در کمین

شماست، به زودی پیش درآمد عذاب را می بینید و آثار آندر برابرتان ظاهر

می شود.

مردم گفتند: ای یونس! گوش ما به دعوت تو بدهکار نیست، ما از این تهدیدها

هراس و وحشت نداریم، آن عذابی که ما را از آن می ترسانی، اگر راست می گویی

برای ما بیاور.

کاسۀ صبرآن رسول حق لبریز شد، زندگی برای او اندوهبار گشت، امیدش از

اصلاح مردم نا امید شد، به حالت خشم و غضب دست از مردم شست و شهر را به

امان خود گذاشت.

ص:231

مردم لجوج و سرسخت نینوا ایمان نیاوردند، از دقت در مطالب یونس سرباز

زدند، به بیانات روشن او گوش نکردند، یونس فکر کرد که وقت تبلیغات تمام است

و حجت بر بندگان عاصی تمام شده است.

شاید اگر تبلیغات خود را ادامه می داد، در میان مردم افرادی به او ایمان

می آوردند، ولی آن حضرت اعتنائی به این برنامه نکرد. از شهر دور شد تا فرمان

خدا و نتیجۀ زحمات خود را از جانب حق ببیند.

هنوز از شهر دور نشده بود که مردم پیش درآمد عذاب را دیدند، هوای

اطرافشان تغییر کرد، رنگ از چهرۀ آنان پرید، صورتشان دگرگون شد، اضطراب

آسمان قلبشان را گرفت، ترس و وحشت به اعماق وجودشان حمله ور شد، آن

وقت بود که فهمیدند دعوت یونس حق بوده و اعلام خطرش جدی و بدون تردید

عذاب الهی بر آنان فرو خواهد بارید و آنچه بر سر قوم نوح و عاد و ثمود می دانستند

هم اکنون به جان خودشان خواهد ریخت.

به این فکر افتادند که اکنون که جای یونس خالی است، ولی جای خدای یونس

که خالی نیست، اگر یونس رفت خدای او که نرفته، باید به حضرت محبوب ایمان

آورد، از گناهان گذشته از حضرت دوست عذرخواهی نمود.

به همین منظور بر بالای کوهستان ها و میان درّه ها و بیابان ها رفتند و با ناله و آه و

گریه و فریاد به درگاه حضرت حق شتافتند، بین مادران و اطفال، حیوانات و

بچه هایشان جدایی ایجاد کردند و همگی با سوز دل به فریاد آمدند.

صیحۀ مادران، نالۀ اطفال، فریاد پرسوز جانداران، صدای تضرّع و زاری پیران، آه

سوزان جوانان از هر طرف به گوش می رسید.

اکنون موقع آن شده بود که حضرت ربّ العزه، خداوند کریم و رحیم، بال و پر

رحمت خویش را بر آنان گشوده و ابرهای عذاب خود را از آنان برطرف سازد و توبۀ

ص:232

آنان را قبول نماید و به نالۀ آنان توجه فرماید، زیرا در توبه و بازگشت خود بی ریا

بودند و نسیم صدق و راستی از ایمانشان می وزید.

حضرت حق عقاب و عذاب را از آنان برداشت، مردم با امنیت کامل و

خوشحالی تمام به شهر بازگشتند و امیدوار بودند که یونس به آنان برگردد و رهبری

آنان را به سوی حق و حقیقت به عهده بگیرد.

اما یونس به سرعت از منطقه دور شد، تا به دریا رسید، در آن جا دید گروهی

می خواهند از دریا عبور کنند، از آنان درخواست کرد که او را به عنوان همسفر

بپذیرند و با مرکب خود وی را به سفر ببرند.

پیشنهادش را با آغوش باز پذیرفتند، مقام او را گرامی داشتند و به وی احترام

گذاشتند، زیرا در چهرۀ او نور بزرگواری و عظمت خواندند و از پیشانی وی فروغ

پرهیزکاری و درستی و صداقت مشاهده کردند.

کشتی خیلی از ساحل دور نشده بود و از خشکی چندان فاصله ای نگرفته بود که

دریا به طوفانی سخت دچار شد. سرنشینان کشتی عاقبت سختی را در پیش روی

خود دیدند، چشم ها خیره شد، قلب ها در حال توقف بود، دست و پای اهل کشتی

از شدت ترس می لرزید، راهی برای نجات خود جز سبک کردن بار کشتی ندیدند،

با هم به مشورت نشستند، تصمیم بر قرعه گرفتند، قرعه به نام آن پیامبر بزرگوار

افتاد، به خاطر احترامی که برای او قائل بودند، به این کار راضی نشدند، بار دیگر

قرعه انداختند باز هم به نام یونس افتاد، این بار هم از این برنامه سر برتافتند، بار

سوم قرعه ریختند باز هم به نام یونس افتاد!!

یونس فهمید در این سه بار قرعه که به نام او اصابت کرده رمزی در کار است و

خدای حکیم را در این حادثه تقدیری فوق تدبیر است، او به این حقیقت توجّه کرد

که باید دور شدن از مردم به دستور حق باشد نه محض غضب بر مردم، به همین

ص:233

جهت در برابر دیدگان اهل کشتی خود را به دریا انداخت و جان شیرین تسلیم آماج

طوفان کرد، خداوند به نهنگ دریایی دستور داد یونس را ببلعد و وی را در شکم

خود حبس کند!!

از بلعیدن او به وسیلۀ ماهی بزرگ جز زندانی شدنش منظور دیگری در کار نبود،

لذا به نهنگ دستور دادند او را هضم نکن و استخوانش را در هم مشکن که او

پیامبر ماست، نقشه ای کشیده به هدف نرسیده، کاری را نباید عجله می کرد، اما خود

را به عجله سپرد.

یونس در شکم ماهی قرار گرفت، ماهی امواج دریا را شکافت و به اعماق آب

فرو رفت و در تاریکی پشت تاریکی قرار گرفت، حوصله یونس به آخر رسید،

غمش افزون شد، با حالتی دردمندانه و با تضرّع و زاری به درگاه خدا شتافت، به

درگاهی که پناه مصیبت دیدگان، ملجأ ستم کشیده هاست، درگاهی که دارای رحمتی

بی نهایت در بی نهایت و جای قبول توبه و بخشش خطا و گناه از مردم و ترک اولی

از انبیا و اولیاست.

در دل آن تاریکیها فریاد زد:

وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ

أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمِینَ

و صاحب ماهی [حضرت یونس] را [یاد کن] زمانی که خشمناک [از میان

قومش] رفت وگمان کرد که ما [زندگی را] بر او تنگ نخواهیم گرفت، پس

در تاریکی ها [ی شب، زیر آب، و دل ماهی] ندا داد که معبودی جز تو

نیست تو از هر عیب و نقصی منزّهی، همانا من از ستمکارانم.

خداوند دعایش را اجابت کرد و وی را از غم و غصه نجات داد و هر مؤمن

ص:234

گرفتاری را از طریق دعا و انابت و تضرّع و زاری نجات می دهد:

فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ

پس ندایش را اجابت کردیم و از اندوه نجاتش دادیم؛ و این گونه مؤمنان را

نجات می دهیم.

به ماهی دریا فرمان داد، مهمان خود را در کنار ساحل پیاده کن، ماهی، یونس را

با بدنی لاغر و جسمی مریض کنار ساحل انداخت، رحمت الهی بوتۀ کدویی را در

کنارش رویاند، بدنش را در سایۀ برگ کدو گرفت و از میوه اش خورد و به این طریق

جان به سلامت برد.

به او وحی شد به دیار خود بازگرد و به زادگاه خویش و در بین طائفه ات برو، زیرا

آنها ایمان آورده اند و ایمانشان برای آنان سودمند افتاد، بت ها را رها کردند و اکنون

به جستجوی تواند.

آن رسول الهی به شهر بازگشت، بت پرستان دیروز را خداپرست امروز دید.

ملّت پناه برده به خدا از عذاب و یونس پناه برده به خدا از زندان شکم ماهی نجات

یافتند.(1)

130 - داستانی عجیب از عنایت الهی

امام صادق علیه السّلام می فرماید:

عابدی در بنی اسرائیل بود، ابلیس به سپاهیانش گفت: چه کسی راهزن او

می شود که از دست او به عذابم؟ یکی گفت: من، گفت: از چه راهی؟ گفت: دنیا را

در برابرش آرایش دهم. گفت: تو مرد او نیستی. دیگری گفت: من، گفت: از چه راه؟

ص:235


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 291/7.

گفت: از راه زنان، گفت: تو هم مرد او نیستی. سومی گفت: من، گفت: از چه راه؟

گفت: از راه عبادت او، گفت: تو مرد اوئی.

چون تاریکی شب عابد را فراگرفت، آن شیطان در خانه او را کوبید و گفت

مهمان است و او را در خانه آورد و او شب تا بامداد نماز خواند و سه شبانه روز

عبادتش را دنبال کرد بی آن که چیزی بخورد یا بنوشد.

عابد به او گفت: ای بندۀ خدا مانندت را ندیدم، پاسخ داد: تو هیچ گناهی

نکردی به همین خاطر نیرو و قدرت عبادتت سست است، گفت: چه گناهی کنم؟

گفت: چهار درهم بردار و برو نزد فلان زن بدکاره، یک درهم برای گوشت، یک درهم

برای می، یک درهم برای عطر، یک درهم برای مزد خودش.

چهار درهم برداشت و به در خانۀ آن زن آمد و او را صدا زد، زن بیرون آمد وقتی

چشمش به عابد افتاد، پیش خود گفت: به خدا فریب خورد، به خدا فریب خورد.

به عابد گفت چه می خواهی؟ گفت: این چهار درهم را بگیر و خوراک و نوشابه و

عطر فراهم کن تا با تو درآمیزم.

زن رفت و قطعه ای گوشت خر مرده پیدا کرد، و بول کهنه در میان تنگ ریخت و

نزد او آمد، گفت: ای زن! این خوراک توست؟ گفت: آری، گفت: مرا بدان نیازی

نیست، این نوشابه را هم نمی خواهم برو خود را آماده کن.

زن رفت و تا توانست خود را به نجاست آلوده کرد چون عابد او را بوئید نفرت

کرد وگفت: به خود تو هم نیازی نداریم چون بامداد شد بر در خانه آن زن نوشته

بود: خدا فلان زن بدکاره را برای خاطر فلان عابد آمرزید!!(1)

ص:236


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 88/8.

131 - خوش رفتاری امام سجّاد علیه السّلام

زهری می گوید:

در شبی سرد و زمستانی امام زین العابدین علیه السّلام را دیدم که کیسه ای از آردو

دسته ای هیزم بر دوش گرفته بود و حرکت می کرد. نزدیک رفتم و پرسیدم:

ای فرزند رسول خدا! این بار چیست؟ فرمود: قصد سفر دارم و این بار توشۀ سفر

من است. گفتم: اگر اجازه می فرمایید، غلام من حمل بار را به عهده می گیرد. فرمود:

هرگز. گفتم: اجازه فرمایید تا خودم آن را به دوش بگیرم شما خسته و ناتوان شده اید.

فرمود: زهری! من هرگز زحمتی را که موجب نجات من در سفر است از خود دور

نخواهم کرد. به دنبال کار خود برو و مرا واگذار.

زهری می گوید: امر امام علیه السّلام اطاعت کردم و از حضرت جدا شدم. چند روزی

نگذشته بود که امام را در مدینه دیدم متعجّبانه به حضورش رفتم و پرسیدم: ای پسر

رسول خدا! شما فرمودید: به سفر می روم ولی نرفته اید؟

حضرت فرمود: آری، قصد سفر بود امّا نه سفری دنیایی که تو گمان کردی بلکه

مقصودم سفر بی بازگشت آخرت بود و من خود را برای آن سفر آماده می کردم.

آمادگی برای سفر آخرت این است که از گناه پرهیز کنی و به نیازمندان کمک نمایی.

از رفتار نیکوی حضرت با غلامان خود که سرمشق تربیتی ماست این که، امام

سجّاد علیه السّلام غلام خود را برای امری دوبار صدا زد، ولی غلام به فرمان ایشان اعتنایی

نکرد، حضرت بار سوم غلام را صدا کرد ولی او جواب نداد و چون امام علیه السّلام نزد او

رفت و پرسید: چرا صدای مرا می شنیدی ولی جواب نمی دادی؟ غلام گفت:

می دانستم که بر من خشم نمی کنی و از تو ایمن هستم.

امام علیه السّلام فرمود:

ص:237

الحمد للّه الّذی جعل مملوکی یأمننی.

سپاس خدای راکه زیر دست مرا از من آسوده خاطر قرار داد.

احساس همدردی با همکیشان و بینوایان از عادات رسمی ائمه اطهار علیهم السّلام بوده

است.

در روایتی دیگر زهری می گوید:

روزی نزد امام سجّاد علیه السّلام بودم، حضرت با تعدادی از اصحاب در مجلسی

نشسته بود. یکی از اصحاب وارد شد در حالی که بسیار ناراحت و غمگین بود، آرام

آرام گریه می کرد.

امام علیه السّلام فرمود: تو را چه شده است؟

گفت: ای پسر رسول خدا! فدایت شوم، دعایی به من تعلیم کنید تا قرض های

من ادا شود. چند طلبکار دارم، یکی از آنان هر روز در پی من است تا طلب خود را

بگیرد، امام علیه السّلام چون این سخنان را شنید به شدت گریست!

یکی از اصحاب عرض کرد: فدایت شوم، شما چرا گریه می کنید؟

امام فرمود: پس گریه برای چه وقتی است؟ آیا نباید در هنگام گرفتاری ها و

محنت های بزرگ گریه کرد. چرا گریه نکنم با این که می دانم این مرد از شیعیان و

دوستان ماست اما از فقر و بی چیزی شکایت می کند و من چیزی در دست ندارم تا

به او کمک کنم....(1)

132 - حکایت

شخصی از اهل شام به مدینه آمد، مردی را دید در کناری نشسته، توجهش به او

ص:238


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 320/8.

جلب شد، پرسید این مرد کیست؟ گفتند: حسین بن علی بن ابی طالب علهیما السّلام، سوابق

تبلیغاتی عجیبی که در روحش رسوخ کرده بود، موجب شد که دیگ خشمش به

جوش آید و تا می تواند سبّ و دشنام نثار آن حضرت بنماید، آنچه خواست گفت و

در این زمینه عقدۀ دل گشود، امام علیه السّلام بدون آن که خشم بگیرد، و اظهار ناراحتی

کند، نگاهی پر از مهر و عطوفت به او کرد، و پس از آن که چند آیه از قرآن - مبنی بر

حسن خلق و عفو و اغماض - قرائت کرد به او فرمود:

ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آماده ایم، آنگاه از او پرسید، آیا از اهل

شامی؟ جواب داد: آری، فرمود: من با این خلق و خوی سابقه دارم و سرچشمۀ آن

را می دانم.

پس از آن فرمود: تو در شهر ما غریبی، اگر احتیاجی داری حاضریم به تو کمک

دهیم، حاضریم در خانۀ خود از تو پذیرائی کنیم، حاضریم تو را بپوشانیم، حاضریم

به تو پول بدهیم.

مرد شامی که منتظر بود با عکس العمل شدیدی برخورد کند، و هرگز گمان

نمی کرد با یک هم چوگذشت و اغماضی روبرو شود، چنان منقلب شد که گفت:

آرزو داشتم در آن وقت زمین شکافته می شد و من به زمین فرو می رفتم و چنین

نشناخته و نسنجیده گستاخی نمی کردم، تا آن ساعت برای من بر همه روی زمین

کسی از حسین و پدرش مبغوض تر نبود، و از این ساعت، کسی نزد من از او و پدرش

محبوب بر نیست.(1)

ص:239


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 333/8.

133 - حکایت اذیت همسایه

حکایتی جالب از امام باقر علیه السّلام در این باره نقل شده است، که فرمود:

مردی به نزد پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و اله رفت و از اذیت همسایه خود شکایت کرد،

حضرت به وی فرمود: صبر کن. پس از چند روز دوباره رفت، حضرت به او فرمود:

صبر کن. برای بار سوم رفت، حضرت به او فرمود: روز جمعه وقتی که مردم برای

اقامۀ نماز جمعه به مسجد می روند، اثاثیه خانه ات را از منزل بیرون بگذار و در کنار

کوچه انباشته کن به گونه ای که مردم ببینند. وقتی از تو علّت این کار را پرسیدند،

جریان خودت را برای آنها بازگو کن. مرد شاکی این دستور را انجام داد و همسایۀ

آزار دهنده از این وضع به ضرر خود احساس خطر کرد و نزد او آمد و درخواست

کرد که اثاثش را به داخل منزل ببرد و گفت: برای تو با خدا عهد می بندم کارهای

گذشته را تکرار ننمایم.(1)

134 - ترک سرزنش

در باب ترک سرزنش خطاکاران حضرت صادق علیه السّلام می فرماید:

«مردی نزد عیسی آمد و گفت: ای روح اللّه! من به زنا مبتلا شده ام، مرا با اجرای

حکم الهی پاک کن.

عیسی فرمود: فریاد بزنید همه برای تطهیر این مرد بیایند. وقتی همه جمع

شدند، آن مرد معصیت کار گفت: اگر کسی حدّ گناه به گردن دارد از حدّ زدن به من

خودداری نماید، آن که طاهر و پاک است به اجرای حدّ الهی نسبت به من اقدام

ص:240


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 338/8.

کند.

جز عیسی و یحیی همه رفتند، حضرت یحیی پیشآمد و به گناهکار گفت: در

این لحظه حساس دوست دارم مرا موعظه کنی، مرد معصیت کار گفت: بین نفس و

هوا خلوت مکن که تو را به ضلالت و گمراهی دچار می کند، یحیی فرمود: اضافه

کن، گفت: گناهکار را به گناهش سرزنش مکن، فرمود: اضافه کن گفت: غضب مکن

و از عصبانیت و خشم بپرهیز.(1)

135 - سرنگونی دشمن در تحمل رنج و اندوه

یک نمونه از کرامتهای حضرت سجّاد علیه السّلام که دشمنان را سرکوب می نمود

اینکه:

«ابن شهاب زهری می گوید:

روزی که امام سجّاد علیه السّلام را به فرمان عبدالملک بن مروان در غلّ و زنجیر کرده

بودند و با گروهی از مأموران به عنوان تبعید به طرف شام حرکت می دادند، من از

مأموران حکومتی برای خداحافظی با امام سجّاد علیه السّلام اجازۀ ملاقات گرفتم. چون به

خدمت حضرت شرفیاب شدم و آن حضرت را دیدم که پاهایش در بند و دستانش

در غلو زنجیر است به گریه افتادم وگفتم: ای کاش! غلو زنجیر به گردن من بود و

شما آزاد و سالم و آسوده می بودید.

امام علیه السّلام فرمود:

ای زهری! نگران مباش، اگر بخواهم، این رنج ها از من برداشته می شود، ولی آن

را از این جهت که مرا به یاد عذاب الهی در قیامت می اندازد دوست دارم و شما نیز

ص:241


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 383/8.

هرگاه چنین احوالی را دیدید، عذاب خدا را به خاطر آورید و از آن اندیشه نمایید.

آنگاه فرمود: این وضع تا مسافت دو منزلی مدینه بیشتر ادامه نخواهد یافت.

زهری می گوید: من با امام علیه السّلام خدا حافظی کردم، پس از چهار روز دیدم که

مأموران حکومتی و گماشتگان آن حضرت سراسیمه و مضطربانه به مدینه بازگشته

و در جستجوی امام علیه السّلام هستند.

چون علت را پرسیدم گفتند: هنگامی که به دو منزلی مدینه رسیدیم شب فرا

رسید. ما آن حضرت را در حالی که در غلو زنجیر بسته بودیم در خیمه ای جا

دادیم. صبح که فرا رسید و داخل آن خیمه شدیم اثری از حضرت ندیدیم و باکمال

تعجّب غلو زنجیر را بر زمین افتاده دیدیم و تا این لحظه آن حضرت را نیافته ایم.

زهری می گوید: پس از آن حادثۀ حیرت انگیز به شام رفتم و عبدالملک مروان را

دیدم و او از من، احوال و قضایا را پرسید و من آنچه را دیده و شنیده بودم، نقل

کردم، عبدالملک دیوانه وار گفت:

به خدا سوگند! در همان روزی که نگهبانان به دنبال ابوالحسن می گشتند، آن

حضرت نزد من آمد و فرمود: چرا با من چنین می کنی؟

مرا با تو و تو را با من چه کار است؟ گفتم: دوست دارم نزد من باشید.

حضرت فرمود: ولی من دوست ندارم که نزد تو باشم. این را فرمود و بیرون

رفت، ولی به خدا سوگند چنان هیبتی از او به من رسید که لباسم را آلوده کردم.»(1)

136 - حکایت قارون

«قارون از خاندان موسی، و از افرادی بود که نسبت نزدیکی با وی داشت.

ص:242


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 92/9.

خداوند به قارون زندگی سعادتمندی داده بود، او رزق فراوان و اموال زیادی در

اختیار داشت، اسباب سعادت برای وی جمع شده بود، و از دنیا بهره ای برده بود

که فقط برای افراد انگشت شماری ممکن است به این وضع برسند.

او ثروت سرشاری بهم زد، خزائن او از اموال انباشته بود، صندوق هایش آن قدر

مملو از پول بود که حفظ کلیدهای آن برای انبار داران مشکل بود، و حمل و نقل آن

برایشان سنگین می نمود، و افراد تنومند و صاحب نیرو از جابهجا کردن آن رنج

می بردند!!

قارون در میان بنی اسرائیل زندگی خوشی داشت، لباس های فاخر می پوشید، و

بدون زینت از منزل خود خارج نمی گردید. برای خود کاخ ساخته بود و در آن جا به

عیش و عشرت می گذرانید، نوکرانی برای خود برگزیده بود، غلامان و حیواناتش

فراوان بودند.

آن قدر ثروتش زیاد شد که حالت روحی او صددرصد مادی گشت، به هر چه

علاقه پیدا می کرد نسبت به آن حریص می شد و درصدد مهیا کردنش برمی آمد! او

می خواست اگر خوش گذرانی را پایانی است به پایان آن برسد.

فراموش نگردد، ثروت دنیا از ابتدای جهان تاکنون زینت زندگی و شادابی آن

بوده است، اساس و رکن زندگی ظاهری بر پایۀ مال است ولی این ثروت و مال به هر

کس حاکم شد خود خواه ویاغی گردید.

انسان بی تقوا به ثروت مغرور می شود و خودسر می گردد، و گمان می نماید

کسی بر او قدرت ندارد، خیال می کند مردم از نژاد او نیستند و یا این که فقط برای

نوکری او خلق شده اند، لذا هرگاه سخن گفت باید سرهای مردم در اثر شنیدن

صدایش پائین بیاید، و هر وقت اشاره کرد باید برایش آماده شوند یا آماده کنند تا

موقعی که کسی را احضار کرد باید فورا حاضر شود، واجب است به او ارادتمند

ص:243

باشند و اگر ارادتی ندارند، باید اظهار ارادت نمایند، و اگر چنین نکردند مرگ برای

آنان حتمی است.

قارون فرد نوخاسته اجتماعی نبود، بلکه مانند دیگر مردم خلق شده بود،

امتیازی بر سایرین نداشت، ولی خود را نوخاسته خواند، و برای خویش امتیازات

زیادی در حالی که حقش نبود، قائل شد.

قارون نسبت به زیردستان ستمگری روا داشت، و آنان را تحت نفوذ خود

درآورد، و غضب و ستم خود را به آنان چشاند!

ای کاش این ثروتمندان، از خودخواهی خویش می کاستند، و زندگی را همان

طوری که هست درک می کردند، و راه صحیح را به دست می آوردند، اینان درک

می نمودند که تنها مال و ثروت، مردم را نسبت به انسان متواضع نمی سازد و آنان را

بندۀ انسان نمی کند. بلکه مردم خودباختۀ احسان وخوبی و فضیلتند.

هرگاه ثروتمندان به قانون الهی گردن نهند، و حق سائل و محروم را بپردازند، و با

مال و اندوختۀ خویش خلأهای اجتماعی را پرکنند محبوب خدا و خلق می گردند.

اما چه باید کرد که مال و ثروت بعضی از قلب ها را کور می کند، و غرور و

خودخواهی می آورد، و تنها جمعیتی را جلب می کند که فریب کار و متملّق اند!

بنی اسرائیل دیدند، قارون در طغیانگری و ستمگری خود سرعت می گیرد و

دائم راه وروش عوض می کند، غم او افزایش ثروت است گرچه به قیمت گرسنگی

دیگران باشد، این روش را با غرور و تکبر و خودخواهی انجام می داد و به یاغیگری

خود می افزود.

مردم علیه وی بپاخاستند و تصمیم گرفتند که روح نیکوکاری را در وی به وجود

آورند، و مطالبی را که درک نمی کند به او اطلاع دهند و او را پند و اندرز گویند که

ثروت بیش از این او را گول نزند، و به گمراهی نبرد، و بین او و نیکی ها جدائی

ص:244

نیندازد، و نگذارد بی نوایان بی نواتر شوند، و اشک مستمندان بیش از این بر چهرۀ

مظلومشان جاری شود، مقصود مردم این بود که قارون در دنیا محترم باشد، و در

آخرت به پاداش نیک برسد، و این گونه زندگی سالم از ثروت برای ثروتمند بهتر

و محفوظتر است.

ملت به قارون گفتند: ما نمی خواهیم دستت از مال و زینت دنیا تهی گردد، و از

نشاط جهان بی بهره بمانی، نه ما چنین برنامه ای را اراده نکرده ایم و آن را نیز

نمی پسندیم، بلکه ما عقیده ای دربارۀ تو داریم که برای ما و تو خوب است.

عقیده ما این است که از خوراک های حلال و لباس های مباح و منزل و مسکن

پاک به اندازه ای که لازم است استفاده کنی، و روش تو نباید توأم با بی اعتنائی به

محرومان باشد، و راه تو نباید راهی باشد که بینوایان در آن راه نداشته باشند، همان

طور که خداوند به تو احسان کرده، تو هم به ضعیفان و دردمندان و مستمندان

احسان کن، تا خداوند نعمتش را بر تو حفظ کند و اموالت را فراوان سازد، و خیر و

برکت خود را بر تو جاری گرداند.

ای قارون! مگر نمی دانی که ثروت دنیا مانند سایه ای است که برطرف می گردد،

و ودیعه ای است که باید به صاحبش برگردد، به ثروت خود خرسند مباش، به این

مالی که داری مغرور نگرد، بلکه این ثروت را وسیلۀ سعادت روز بازپسین خود قرار

ده، و بدان ما که تورا نصیحت می کنیم از باب خیر خواهی و علاقه به تو است، ما

می ترسیم خداوند این ثروت را از تو بگیرد و از عنایت و لطف او محروم گردی و

بهشت بر تو حرام شود!!

اما افسوس که گوش یاغیان و طاغیان برای پذیرفتن و گوش دادن به پند و اندرز

آماده نیست، قلب قارون فقط به عشق ثروت می تپید، خودخواهی او افزوده گشت،

و کلمات قوم در روحش اثر نگذاشت.

ص:245

او به مخالفت با مردم برخاست و گفت: من نیازی به پند و اندرز شما ندارم،

عقلم از شما بهتر و رأی و فرمانم از شما قاطع تر است. من این ثروت و مال را به

خاطر این که شایسته و سزاوارم به دست آورده ام، این نصیحت ها را برای خود

ذخیره کنید، و با این پندها به اصلاح امور خود اقدام نمایید، من از جهت مقام و

دانش از شما برتر و بهترم.

قارون تصمیم گرفت بر ناراحتی آنان بیفزاید، لذا با لباس های زیبای خود در میان

مردم عبور می کرد، و ثروت فراوان و مال زیاد خویش را که خدا به او داده بود، با ناز

و خودخواهی، به رخ مردم می کشید.

ضعفای بنی اسرائیل می دیدند که قارون با لباس های زیبا و بلند، با کمال

خودخواهی روی حیوان های قوی هیکل سوار می شود، و غلامان و نوکران اطراف

او را می گیرند، چشم های آنان به او خیره می شد و در باطن خود رنج می بردند و به

یکدیگر می گفتند: ای کاش! ما هم ثروت قارون را داشتیم که وی دارای ثروت

فراوان و نصیب عظیمی از جهان است!

وقتی پند و اندرز برای امثال قارون ثمر بخش نیست، و خویشاوندی با موسی

برای توجه قلب وی کافی نیست، دیدن دردمندان افکار او را متوجه نمی سازد، و

فقیر پاسخی برای اصلاح کار خود نمی یابد، باید شمشیر قانون بیرون آید و

پرده های ضخیم را پاره کند، و حجاب ها را بشکافد و تاریکی های متراکم را برطرف

سازد، تا برای کار خیر آماده گردد، و متوجه کارهای شایسته شود.

موسی با کمال شدت و اصرار باید به قارون اعلام نماید که باید زکات مال

خویش را بپردازد، و به فقرا و مستمندان احسان نماید، زیرا در ثروت او، حق معینی

برای فقیر و محروم موجود است.

قارون در جهل فرو رفته، و راه درک حقیقت به رویش بسته شده و بخل بر او

ص:246

حاکم گشته، لذا دیگرگوش به حرف موسی نمی دهد، او را مسخره می کند و به او

می خندد، به موسی تهمت می زند، و با غرور خاصی حرف را رد می نماید.

به موسی می گوید: از تو رنج ها دیدیم تا این که دین جدیدی برای ما آوردی و ما

با تو همکاری کردیم، امر به برنامه های زیادی دادی، به اوامرت گردن نهادیم، این

اطاعت ما از تو و فرمانبری از دستورهایت تو را طمع کار ساخت و به تو جرأت داد

که بر ما بتازی، فقط ما و ثروت باقی مانده که نگرفته ای، اکنون قصداری بر ثروت ما

غلبه کنی، ما قلب ها را در اختیارت گذاشتیم، سر تسلیم برابرت فرود آوردیم ولی

افسوس که خون دل و تخم چشم خود را در اختیار تو بگذاریم، با درخواست زکات

دروغ گوئی خود را ثابت کردی و مقصود خود را که پنهان کرده بودی آشکار

ساختی، تو جادوگر دروغگوئی!!

قارون به بحث و جدل با موسی پرداخت، موسی هم مقاومت و اصرار ورزید،

زیرا زکات گرفتن از قارون و از هر ثروتمندی امر و دستور خداست و قابل مناقشه و

جدال نیست، در خور چانه زدن وکم و زیاد نمودن نمی باشد.

قارون تصمیم گرفت با ثروت خود مردم را علیه موسی بشوراند، وملت را از او

منصرف سازد، و عقائدشان را متزلزل گرداند ولی خداوند نیت او را آشکار ساخت

و نقشۀ او را ظاهر گردانید، و موسی از این آزمایش با روح پاک و مقامی ارجمند

بیرون آمد.

زمانی که موسی از اصلاح قارون مأیوس گردید، از خدا خواست تا عذاب

خویش را بر قارون وارد سازد، و مردم را از آشوب و گول زدن او راحت گرداند، خدا

دعای موسی را به اجابت رسانید و قارون و کاخ و ثروتش در زمین فرو رفت!!

زمین قارون را بلعید، اموال و خانه های او به کام خاک رفت، و داستان ذلت و

خواری او عبرتی برای قوم موسی و پیروان او گردید، زمانی که مردم مصیبت

ص:247

سنگین قارون و ناکامی آن بدبخت را دیدند، به خود آمدند، و از خواسته های غلط

خویش پشیمان گشته، خدا را حمد کردند که مثل قارون نشدند، یکدل و یک جهت

فریاد زدند: اگر خداوند بر ما منّت نگذاشته بود ما نیز به زمین فرو رفته بودیم، وای

که کافران رستگار نمی شوند، این جهان آخرت است که ما برای کسانی قرار داده ایم

که در زمین ارادۀ خودخواهی و اخلالگری ندارند، پیروزی از آن پرهیزکاران

است.(1)

137 - یقین امام سجاد علیه السّلام

ابن شهر آشوب می نویسد:

«روزی امام سجّاد علیه السّلام در نزدیکی چاه خانه اش مشغول نماز بود، فرزندش

محمّد که تازه با دست و زانو راه می رفت، در حیاط خانه، بازی می کرد. ناگهان مادر

فرزند دید که کودک به سر چاه عمیقی رسیده میان چاه افتاد. مادر او فریاد کشید و

خود را کنار چاه رسانید و ناراحت کمک می طلبید و گفت: ای پسر رسول خدا!

پسرت محمد در چاه غرق شد. اما با این که صدای مادر کودک و حالت بچه را در

چاه می شنید نمازش را کامل و تمام به پایان رسانید، مادر بجه گفت: شما فرزندان

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله چقدر سخت دل هستید. حضرت به کنار چاه رفت و دست به درون

چاه برد، فرزند خود محمد را بیرون آورد و به مادرش فرمود: بگیر، ای کسی که

یقینت ضعیف است. مادر به خاطر سلامتی فرزند خوشحال شد ولی به جهت

این که امام فرموده بود یقین تو اندک است، گریه نمود.

امام فرمود: امروز ملامتی بر تو نیست اگر می دانستی، من در پیشگاه خدای جبّار

ص:248


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 98/9.

بودم اگر رویم را از وی می گرداندم، او رویش را از من برمی گرداند. آیا رحیم و

مهربانی غیر از او دیده می شود.»(1)

138 - حکایتی اندر غم مرگ و فردای قیامت

اشاره

در تفسیر حدائق آمده است:

فضیل عیاض درخانه داود طائی آمد، صدای جانسوز او را از درون خانه شنید،

فضیل فریاد زد، ای داود! اگر حدیث رسول خدا را که فرمود:

لایدخل النّار من بکی من خشیه اللّه تعالی.

آن که از خشیت الهی گریه کند وارد آتش نمی شود.

صحیح یافته ای و قطره ای از این اشک سوزناک آتش را خاموش می کند این همه

گریه و زاری چیست؟ آن گاه صدا زد و گفت: در به رویم باز کن تا زیارتت کنم،

جواب آمد: مرا خوف و خشیت حق از زیارت یاران بازداشته است.

زنی در همسایگی داود بود، به در منزل آمد به فضیل گفت: صبر کن تا وقت نماز

برسد و او عزیمت مسجد برای نماز جماعت کند، او را آن وقت زیارت کن.

وقت نماز شد، داود به مسجد رفت، آنگاه فضیل به خانۀ او درآمد، کوزه

شکسته ای از آب دید که آبش آفتاب خورده و خانه و اساسش بسیار معمولی بود!

داود از مسجد برگشت، فضیل به او گفت: این کوزه جائی بگذار تا آبش سرد

شود، گفت: آنقدر به خود اطمینان ندارم که آب سرد میل مرا به طرف لذّات دنیا

زیاد نکند!

گفت: خانه را بپرداز، گفت: عمارت دنیا را تمتّعات طبع است و همین بس مرا که

ص:249


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 107/9.

حال اسراف و زیاده روی ندارم!

فضیل می گوید: قبل از این جلسه داود را به غایت حسن و جمال دیده بودم به

اندازه ای که در میان مردم مشهور بود صاحب جمال تر از او کسی نیست، ولی این

بار او را زار ونزار و رنگ پریده و لاغر دیدم، به او گفتم: این چه حال است؟

گفت: ای فضیل هشت غم مرا از خورد و خواب و سؤال و جواب بازداشته و به

این روزم انداخته است:

غم وقت مرگ

غم اول: هول مطلع یا وقت مرگ:

کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ

هرکسی مرگ را می چشد.

أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ

هرکجا باشید هر چند در قلعه ای مرتفع واستوار، مرگ شما را درمی یابد.

فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ

پس چرا هنگامی که روح به گلوگاه می رسد، * وشما در آن وقت نظاره گر

هستید [وهیچ کاری از شما ساخته نیست!]

کَلاّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ * وَ قِیلَ مَنْ راقٍ * وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ * وَ الْتَفَّتِ

السّاقُ بِالسّاقِ * إِلی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ

این چنین نیست [که می پندارد]، هنگامی که جان به گلوگاه رسد، *

و [کسان بیمار] گویند: درمان کنندۀ این بیمار کیست؟ * و [بیمار] یقین

می کند [که با رسیدن جان به گلوگاه] زمان جدایی [از دنیا، ثروت، زن

ص:250

و فرزند] فرا رسیده است! * و [از سختی جان کندن] ساق به ساق به هم

پیچد؛ * آن روز، روز سوق و مسیر به سوی پروردگار توست.

غم قرارگرفتن در منزل گور

غم دوّم: قرار گرفتن در منزل گور است، منزل بی در و پیکر، منزل تنگ و تاریک،

منزل غربت، منزل وحشت، منزل سرگذاشتن به خشت لحد با یک لباس چون کفن،

منزلی که راه گریز به جائی ندارد، و نمی دانم کدام تابلو را در این خانه بالای سر من

زنند:

روضه من ریاض الجنّه او حفره من حفر النّیران.

خانۀ گورباغی از باغ های بهشت، یا گودالی از گودال های جهنّم است.

غم فریاد دو فرشته

غم سوم: فریاد دو ملکی است که در قبر به گوشم رسد:

من ربّک؟

که نمی دانم جوابگو هستم یا نه؟ این بستگی دارد به این که نهال توحید را با عمل

و اعتقاد و اخلاق آبیاری کرده و بارور کرده باشم تا بتوانم پاسخگو باشم وگرنه اگر

غفلت داشته باشم، و درون تبدیل به بتخانه شده باشد چه جوابی دارم بدهم؟!

غم نفخۀ صور

غم چهارم: ای فضیل! غم نفخۀ صور است:

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ

ص:251

و در صور دمیده شود، ناگاه همۀ آنان از قیرها به سوی پروردگارشان

می شتابند.

که در آن وقت به من برگردانده شود و در قبر آماده ام کنند سپس به محشر وارد

شوم، چون آماده گردم نمی دانم به چه حال وارد می شوم.

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ

در روزی که چهره هایی سپید و چهره هایی سیاه شود.

غم ورود به محشر

غم پنجم: چون از گور وارد محشر شوم، ندانم زمام امرم را به دست ساربان آتش

دهند که خود برای خود پرداخته ام و یا ملائکه رحمت برای ندای:

اُدْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ

[به آنان گویند:] با سلامت وامنیت وارد آن جا شوید.

غم موقف حساب

غم ششم: موقف حساب است که:

إِنَّ اللّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّهٍ

یقینا خدا به اندازۀ وزن ذرّه ای [به آحدی] ستم نمی کند.

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ

پس هرکس هم وزن ذرّه ای نیکی کند، آن نیکی را ببیند. * وهرکس هم وزن

ذره ای بدی کند، آن بدی را ببیند.

ص:252

غم وقت میزان

غم هفتم: وقت میزان است:

وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ

میزان [سنجش اعمال] در آن روز حق است.

فَأَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ

اما کسی که پرونده اش را به دست راستش دهند، می گوید: [ای مردم!]

پرونده مرا بگیرید و بخوانید.

وَ أَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ

و اما کسی که پروندۀ اعمالش را به دست چیش دهند، می گوید: ای کاش

پرونده ام را دریافت نمی کردم.

فَأَمّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ * فَهُوَ فِی عِیشَهٍ راضِیَهٍ * وَ أَمّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ

* فَأُمُّهُ هاوِیَهٌ * وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ * نارٌ حامِیَهٌ

اما هرکس اعمال وزن شده اش سنگین و با ارزش است؛ * پس او در یک

زندگی خوش و پسندیده ای است، * و اما هرکس اعمال وزن شده اش سبک

و بی ارزش است، * پس جایگاه وپناهگاهش هاویه است، * وتو چه

می دانی هاویه چیست؟ * آتشی بسیار داغ و سوزان است.

غم عاقبت امر

غم هشتم: خدا را رحمت است و قهر، تجلّی رحمتش در دنیا، قرآن و تکالیف و

در آخرت، بهشت و رضوان، و تجلّی قهرش در قیامت عذاب دردناک جهنّم، و این

ص:253

آخرین برنامه است که ندانم من در آن روز عاقبتم رحمت است یا قهر؟!(1)

139 - احسان به پدر و مادر

راوی می گوید: «با رسول خدا صلّی اللّه علیه واله بر کوهی بودیم که چشم انداز ما بیابان بود،

ناگهان جوانی را دیدم مشغول گوسپند چرانی بود، از جوانی او تعجب کردم و گفتم:

یا رسول اللّه! اگر جوانی او در راه خدا می گذشت چه خوب بود! فرمود: چه

می دانی، شاید در قسمتی از راه خدا باشد. آنگاه رسول خدا او را خواست و فرمود:

ای جوان! آیا کسی تحت سرپرستی توست؟ عرضه داشت: آری، فرمود: کیست؟

گفت: مادرم، فرمود: او را عنایت کن که بهشت زیر دو قدم اوست».

«جوانی قصد جبهه داشت، با مادر نزد رسول خدا آمد، نسبت به جبهه رفتن

اعلام علاقه کرد، ولی مادرش او را منع می کرد، فرمود: نزد مادرت بمان که همان

ثواب جهاد برای تو خواهد بود».

البته نظیر این روایات روایات دیگری هم هست، ولی باید توجه داشت این گونه

روایات ناظر به زمانی است که ارتش اسلام از نظر نیرو تأمین باشد.

ابراهیم بن مهزم می گوید:

«شبی با مادرم از نزد حضرت صادق علیه السّلام به منزلم آمدم، بین من و مادرم

گفتگوئی درگرفت و من با مادر سخن درشت و غلیظ گفتم. پس از نماز صبح

خدمت امام صادق علیه السّلام رسیدم، فرمود: دیشب با مادرت درشت گوئی کردی، آیا

نمی دانی که شکم او محل سکونت تو بود، و دامنش گهواره ات، و سینه اش ظرف

نوشیدنیت؟ عرضه داشتم: چرا، فرمود: پس با او به درشتی سخن مگو».(2)

ص:254


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 190/9.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 260/9.

140 - رضایت مادر

«حضرت رسول صلّی اللّه علیه اله حاضر شد نزد جوانی در وقت وفات او، پس به او فرمود: لا

اله الّا اللّه، پس بسته شد زبان آن جوان و نتوانست بگوید و هر چه حضرت فرمود:

او نتوانست بگوید، پس حضرت فرمود به آن زنی که نزد سرآن جوان بود که آیا این

جوان مادر دارد؟ عرض کرد: بلی، من مادر او هستم. فرمود: آیا تو خشمناکی بر او؟

گفت: بلی، و حال شش سال است که با او تکلّم نکرده ام. حضرت فرمود: از او

راضی شو، آن زن گفت: رصی اللّه عنه برضاک یا رسول اللّه. و چون این جمله را که

مشعر بر رضایت او بود نسبت به پسرش گفت، زبان آن جوان باز شد. حضرت به او

فرمود: لا اله الّا اللّه، گفت: لا اله الّا اللّه. حضرت فرمود: چه می بینی؟ عرض کرد:

می بینم مرد سیاهی بد منظر با جامه های چرک و بوی گندیده و بد که نزد من آمده و

گلو و راه نفس مرا گرفته. حضرت فرمود: بگو:

یا من یقبل الیسیر، و یعفو عن الکثیر، اقبل منّی الیسیر، واعف عنّی

الکثیر، انّک انت الغفور الرّحیم.

ای آن که صاعی اندک را پذیری و از گناه بسیار درگذری، طاعت اندک مرا

بپذیر و از گناه بسیارم در گذر که تو بسیار آمرزنده و مهربانی.

آن جوان این کلمات را گفت، آن وقت حضرت به او گفت: نگاه کن چه می بینی؟

گفت: می بینم مردی سفید رنگ، نیکو صورت، خوشبو، با جامه های خوب نزد من

آمده و آن سیاه پشت کرده و می خواهد برود. حضرت فرمود: این کلمات را اعاده

کن، حضرت فرمود: چه می بینی؟ عرض کرد: دیگرآن سیاه را نمی بینم و آن شخص

ص:255

سفید نزد من است. پس در آن حال آن جوان وفات کرد.»(1)

141 - پدر در پیری

مردی از پدرش نزد پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله شکایت کرد. حضرت پدر را خواست و

پرسش نمود. پدر پیر گفت: روزی که من قوی و پولدار بودم به فرزندم رسیدگی

کردم و چیزی از او دریغ نکردم، امّا امروز او پولدار و بخیل شده و به من کمک

نمی کند. رسول خدا صلّی اللّه علیه واله گریست و فرمود: هیچ سنگ و شنی نیست که این قصه را

بشنود و نگرید. سپس دو مرتبه به آن فرزند فرمود:

انت و مالک لابیک.

تو و دارایی ات از آن پدر توست.(2)

142 - فرزند صالح

امام صادق علیه السّلام از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نقل کرده است:

روزی حضرت عیسی علیه السّلام از کنار قبری گذشت که صاحب آندر عذاب بود.

سال آینده نیز از همان قبرستان عبور می کرد، در آن محل دید که صاحب قبر از

عذاب نجات پیدا کرده است. از پروردگار خود از این وضعیت پرسید؟

خدای متعال به او وحی فرستاد: صاحب این قبر فرزند صالحی داشت که

جاده ای را اصلاح کرد و کودک یتیمی را پناه داد و خداوند او را به خاطر عمل

فرزندش بخشید.(3)

ص:256


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 263/9.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 269/9.
3- (3) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 277/9.

143 - ثواب مرگ فرزند

به یکی از شایستگان به طور مرتب پیشنهاد ازدواج می شد ولی نمی پذیرفت،

روزی پس از بیدار شدن از خواب گفت: وسیلۀ ازدواج مرا مهیا کنید. از او سبب

پرسیدند، گفت: به امید این که خداوند فرزندی روزی من کند و سپس او را از من

بگیرد تا برای آخرتم ذخیره ای باشد. سپس گفت: در خواب دیدم قیامت برپا شده،

تمام خلایق در موقفند، و همه از شدت تشنگی می سوزند، ناگهان اطفالی را دیدم

قندیلهایی از نور بر آنهاست، به دستشان ظرف هائی از طلا و نقره است که تعدادی

را سیراب می کنند و از بقیه می گذرند. به سوی یکی از آنها دست دراز کردم و گفتم:

مرا سیراب کن که تشنگی از پایم انداخت، گفت: در بین ما برای تو فرزندی نیست،

ما پدران خود را سیراب می کنیم، گفتم: شما کیستید؟ گفتند، اطفالی که در زمان

حیات پدر و مادر از دنیا رفته ایم.(1)

144 - حکایت حلوای معاویه و ابو الاسود

مرحوم شیخ عباس قمی در سفینه البحار می نویسد:

روایت شده که روزی معاویه برای ابوالاسود دئلی (شاعر اهل بیت) حلوایی

هدیه فرستاد تا در قلب ابو الأسود نفوذ کرده و وی را از دوستی و محبت علی علیه السّلام

منصرف کند، در این هنگام دختر خردسال او مقداری از آن حلوا را به دهان

گذاشت.

ابو الأسود گفت: دخترم زود آن را بیرون بینداز که زهر است. این حلوایی است

ص:257


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 307/9.

که معاویه برای فریب ما فرستاده تا از دوستی اهل بیت علیهم السّلام دست بکشیم، دختر

گفت: خدا رو سیاهش کند، او می خواهد ما را با این حلوا فریب دهد تا دست از

علی علیه السّلام و محبت او برداریم. بریده باد دست فرستنده و خورنده اش. پس آنچه را به

دهان برده بود بیرون ریخت. آنگاه شعری سرود که معنای آن چنین است:

ای فرزند هند! آیا خیال کردی که به وسیلۀ حلوای شیرین زعفرانی می توانی ما را

فریب دهی که دین خود و شرافت نیاکانمان را به تو بفروشیم. نه به خدا سوگند

چنین چیزی شدنی نیست. همانا که مولای ما امیر مؤمنان علی علیه السّلام است.(1)

145 - اسم اعظم خدا

«مردی به ابو یزید گفت: به من خبر رسیده که اسم اعظم خدا را می دانی، دوست

دارم به من بیاموزی.

ابو یزید گفت: اسم اعظم خدا را مرز محدود و مشخصی نیست، لکن دل خود را

برای مقام یگانگی حضرت حق تعالی خالی دار. و توجّه به غیر او را رها ساز، و

هرگاه چنین شدی هرکدام از اسمای خدا را خواستی انتخاب کن و بدان دعا کن، که

به سبب آن در آن واحد از مشرق به مغرب سیر خواهی نمود.

آن مرد گفت: سبحان اللّه! می شود مردی در آن واحد از مشرق تا مغرب سیر کند؟

ابو یزید گفت: آری و این کار نزد اصحاب سرّکار مهمّی نیست، که تمام ماسوی

اللّه کلمه ای از کلمات اوست، و از این بالاتر این که خدا را بندگانی است که در

لامکان می ایستند، به طوری که مادون عرش، زیر پای آنان قرار می گیرد، پس به هر

جا که خواهند دست یازند، و هر چه خواهند برگیرند.

ص:258


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 321/9.

آن مرد گفت: این دیگر چه مقامی است؟ گفت: مقام وصل توصیف بردار

نیست.»(1)

146 - دو حکایت در اسراف

بشر بن مروان از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که: ما بر حضرت وارد شدیم و

ایشان دستور داد برای میهمانانش مقداری خرمای تازه بیاورند، بعضی رطب را

می خوردند و هستۀ آنرا به دور می افکندند، حضرت فرمود: این کار را نکنید که این

مصرف بی رویه است، خدا فساد را دوست ندارد.

پیامبر عزیز اسلام صلّی اللّه علیه و اله از راهی عبور می کرد، یکی از یارانش به نام سعد مشغول

وضو گرفتن بود و آب زیاد بر اعضایش می ریخت، حضرت فرمود: چرا اسراف

می کنی ای سعد!

عرض کرد: آیا در آب وضو نیز اسراف است؟

حضرت فرمود: بله، هر چند در کنار نهر آب باشی.(2)

147 - توبه سبب استجابت دعا

امام سجّاد علیه السّلام می فرماید:

مردی اهل بیت خود را به کشتی درآورد و به دریا رفت، کشتی آنها شکست و از

اهل بیت آن مرد جز همسرش کسی نجات نیافت.

زن بر تخته پاره ای نشست و امواج آب او را به یکی از جزیره های میان دریا برد،

در آن جزیره مردی راهزن زندگی می کرد که تمام کارهای ناشایسته را مرتکب شده

ص:259


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 16/10.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 131/10.

بود.

آن زن را بالای سر خود دید، پرسید آدمیزاد هستی یا پری؟ گفت: آدمیزاد، دیگر

سخنی نگفت، به قصد عمل زشت زنا به او حمله کرد، آن زن بر خود لرزید، راهزن

به او گفت: چرا می لرزی؟ در پاسخش گفت: از خدا می ترسم.

راهزن گفت: تاکنون چنین کاری از تو سر زده؟

زن گفت: نه، به عزّت خداوند سوگند.

راهزن گفت: تاکنون که دامنت پاک مانده اینچنین از خدا می ترسی! به خدا قسم

که من به این ترس سزاوارترم.

بدون این که به آن زن دست بزند با اندوه و حسرت و پشیمانی و ندامت به سوی

خاندانش روان شد در حالی که همتی جز توبه از گناهانش و بازگشت به سوی

حضرت حق نداشت.

در این میان عابدی با او همراه شد، هوای فوق العاده گرم و آتش سوزان شعاع

خورشید آنان را به زحمت انداخت، راهب به جوان گفت: دعا کن خداوند بر ما

سایه ای بیندازد، جوان گفت: من نزد خدا برای خود حسنه ای نمی بینم تا دلیری کنم

و از او چیزی بخواهم.

راهب گفت: پس من دعا می کنم تو آمین بگو، راهب دعا کرد، راهزن آمین گفت،

در آن حال ابری بر سر هر دو سایه انداخت، مقدار زیادی راه رفتند تا راهشان جدا

شد، جوان از راهی رفت و راهب از راه دیگر، به ناگاه ابر به دنبال جوان رفت، راهب

فریاد زد: ای جوان! تو از من بهتری، زیرا این دعا به خاطر تو مستجاب شد، داستان

خود را به من بگو، راهزن وضع آن زن را گزارش کرد، راهب گفت: آنچه گناه در

ص:260

گذشته کرده ای آمرزیده شد، باید بنگری در آینده چه وضعی داری؟!(1)

148 - چند داستان عجیب در مسئلۀ توبه

1 - حضرت باقر علیه السّلام می فرماید:

جوانی یهودی زیاد خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می رسید، حضرت کارهای سبک و

بدون زحمت به او ارجاع می داد، و چه بسا او را دنبال کارهای خودش می فرستاد، و

گاهی به توسّط او نامه ای به ایل و تبارش می نوشت. چند روزی نیامد، حضرت

احوال او را پرسید، شخصی گفت: فکر کنم به خاطر بیماری مهلکی که به آن دچار

شده امروز و فردا بیشتر مهلت زنده بودن نداشته باشد.

رسول حق صلّی اللّه علیه و اله با جمعی از یاران به عیادتش رفت، از کرامات حبیب خدا این

بود که با کسی حرف نمی زد مگر این که طرف جواب می داد، جوان یهودی را صدا

زدند، چشم گشود و گفت: لبّیک یا ابا القاسم. فرمود: به وحدانیت حق شهادت بده،

جوان چشم به پدرش دوخت و از ترس پدر چیزی نگفت.

حضرت دوباره، شهادت به حق را به او تلقین کردند، جوان باز با نگاه به پدر

سکوت کرد، بار سوم فرمودند: شهادت را بگو، باز جوانک به پدرش خیره شد،

حضرت فرمود: میل داری بگو، میل نداری نگو، جوان به وحدانیت حق اقرار کرد و

به رسالت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله گواهی داد و سپس مرد، حضرت به پدرش فرمود: کاری به این

جنازه نداشته باش، آنگاه به اصحاب فرمودند: او را غسل داده و کفن کنید، سپس

نزد من بیاورید تا بر او نماز بگزارم، و چون از خانه خارج شدند مرتب می گفتند:

خدا را شکر که به دست من یک انسان از آتش جهنّم نجات پیدا کرد.

ص:261


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 215/10.

2 - امام صادق علیه السّلام می فرماید:

مرگ کسی فرا رسید به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خبر دادند، حضرت با عدّه ای بالای

سرش رفتند، در حال بیهوشی بود، فرمودند: ای ملک الموت! دست نگاهدار از او

سؤالی داشته باشم.

فرمود: چه می بینی؟ عرضه داشت: سپیدی و سیاهی زیاد، فرمود: کدام به تو

نزدیکترند؟ عرض کرد: سیاهی، فرمود: بگو:

اللّهمّ اغفرلی الکثیر من معاصیک، و اقبل منّی الیسیر من طاعتک.

الهی، بسیاری معاصی مرا بیامرز، و طاعت و عبادت اندک مرا بپذیر.

پس از گفتن این دو جمله بیهوش شد، حضرت فرمود: ملک الموت آسان بگیر تا

از او سؤالی کنم، از بیهوشی در آمد، فرمود: چه می بینی؟ گفت: سیاهی و سپیدی

زیاد، فرمود: کدام به تو نزدیکترند؟ عرضه داشت: سپیدی، حضرت فرمود:

غفر الله لصاحبکم.

خداوند دوست شما را مورد بخشش و مغفرت و لطف و رحمت و کره و

عنایت قرار داد.

3 - رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با جمعی از یاران از مدینه خارج شدند، هوا به شدّت گرم

بود، فرمودند: در مقابل خود چه می بینید؟ عرضه داشتند: جز یک شبح چیزی به

نظر ما نمی رسد، فرمود: مردی است بیابانی، مقصدش مدینه است، در حدود شش

روز است آب و نان نیافته.

شتر سوار نزدیک شد، حضرت به او فرمودند: کجا؟ عرضه داشت: مدینه،

فرمود: برای چه؟ پاسخ داد: زیاد از شخصی که مبعوث به رسالت شده خیر و

خوبی شنیده ام، عاشق زیارت او هستم، بروم تا به جمال دلارایش نظر کنم، فرمود:

ص:262

آن که به دنبالش هستی، منم، آیا حاضری از بت پرستی دست برداری؟ عرضه

داشت: آری، حضرت شهادتین را به او تلقین کرد، چون شهادتین گفت از حال

رفت، نزدیک بود از شتر به زمین افتد، حضرت فرمود: آرام او را از روی شتر به زمین

بگذارید، چون او را خواباندند، فرمود: آب تهیه کنید تا غسلش دهیم، زیرا از دنیا

رفت. پس از مراسم غسل و کفن همان جا قبری آماده کردند، چون وی را دفن

نمودند حضرت فرمود: چه آسان و راحت و بی رنج و زحمت به بهشت رفت!(1)

149 - توفیق خودداری از معصیت

حضرت باقر علیه السّلام می فرماید: خداوند به داود وحی فرمود:

نزد بنده ام دانیال برو و به او بگو: همانا ترک اولی کردی تو را بخشیدم، باز ترک

اولی کردی تو را بخشیدم، بار سوم ترک اولی کردی باز هم تو را بخشیدم، اگر به

مرحلۀ چهارم برسد تو را نخواهم بخشید.

داود نزد دانیال آمد و آنچه را حضرت حق فرموده بود به او گفت. دانیال عرضه

داشت: ای داود، برنامۀ حق را به من ابلاغ کردی، چون وقت سحر آمد، دانیال به

عبادت برخاست و به حضرت ربّ العزّه عرضه داشت: خداوندا! داود پیغمبر

مسائل تو را به من خبر داد که پس از سه بار ترک اولی مرا نخواهی بخشید، الهی به

عزّتت قسم! اگر خود تو مرا از گناه حفظ نکنی، و توفیق خودداری از معصیت را از

من دریغ داری هر آینه دچار گناه می شوم، هر آینه دچار گناه می شوم، هر آینه دچار

گناه می شوم!(2)

ص:263


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 219/10.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 228/10.

150 - استغفار و رفع اندوه و فقر

«عربی بادیه نشین از سختی زندگی و تنگدستی و عیال واری به حضرت

علی علیه السّلام شکایت کرد.

حضرت فرمود: بر تو باد به آمرزش خواهی، زیرا خدای عزوجل می فرماید: از

پروردگارتان طلب آمرزش کنید که او بسی آمرزنده است.

آن مرد بعد از مدتی نزد امام علیه السّلام برگشت و گفت: یا امیر مؤمنان! من از درگاه خدا

بسیار آمرزش طلبیدم، اما گشایشی در کار خود نمی بینم.

حضرت فرمود: شاید راه درست استغفارکردن را نمی دانی.

گفت: به من یاد دهید.

حضرت فرمود: نیت خویش را خالص کن و از پروردگارت اطاعت کن و بخوان:

اللّهمّ إنّی استغفرک من کلّ ذنب قوّی علیه بدنی بعافیتک...

خداوندا! بیگمان از هر گناهی که بدنم به واسطۀ تندرستی دادن تو قدرت بر

آن پیدا نمود، آمرزش می طلبم...

سپس آن عرب گفت: من به این ترتیب بارها استغفار کردم و خداوند اندوه و

تنگدستی را از من برطرف ساخت و روزیم را گشایش داد و رنج و گرفتاریم را

(1)زدود.»

151 - گفتار عبداللّه بن یعفور با امام صادق علیه السّلام

در حدیث بسیار مهمی، عبد اللّه بن یعفور این انسان والا وکم نظیر به حضرت

ص:264


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 242/10.

صادق علیه السّلام عرضه داشت: فدایت شوم، به من بگویید آن ساعتی که نزدیکترین

لحظه های انسان به خداست و خدا به او نزدیک است کدام ساعت است؟

فرمود: چون آخر شب برخیزد در حالی که چشم ها در خوابند، وضویی شاداب

گرفته و در عبادتگاه خود بایستد و با حضور قلب و توجّه دل به خدا، تکبیر نماز

گفته و با تلاوت قسمت هایی از قرآن دو رکعت نماز بجای آورده و آنگاه برخیزد

برای ادامۀ نماز، در این موقع از جانب عرش این ندا برخیزد:

ای بنده ای که در حال خواندن خدائی، احسان و خیر از جانب عالم ملکوت بر

سرت در حال پخش و ریزش است، و فرشتگان در کنار قدم هایت تا اوج آسمان

اطرافت را گرفته و خدای مهربان ندا می کند:

ای بندۀ من! اگر بدانی با که در حال گفتگو و راز و نیازی انفتال از خود نشان

نمی دهی.

گفتم: ای پسر پیامبر! فدایت گردم مقصود از انفتال چیست؟

امام علیه السّلام در حالی که صورت خود را به سمت پشت سر می چرخانید فرمود:

انفتال این است که صورت و بدنت را برگردانی.(1)

152 - گفتار مفضّل بن عمران با امام صادق علیه السّلام

مفضّل بن عمر از حضرت صادق علیه السّلام و آن حضرت از پدرانش روایت می فرماید

که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

خداوند به دنیا وحی کرد: هرکس که در خدمت تو باشد، تو او را به رنج و تعب

بینداز، و هرکس که تو را رها کند تو در خدمت او باش.

ص:265


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 314/10.

و هرگاه عبد در دل شب تار با مولای خویش خلوت نموده با او به راز و نیاز

بپردازد، خداوند نور را در دل وی جایگزین سازد، و چون بگوید: ای ربّ من و ای

ربّ من، خداوند جلیل ندایش داده و گوید: لبّیک ای بندۀ من، بخواه از من تا

عطایت کنم، به من توکل نمای تا کفایتت نمایم. سپس حضرت حق به ملائکه

فرماید:

ای فرشتگان من، بنده ام را بنگرید در دل شب با من خلوت کرده در حالی که

بطالت پیشگان به لهو و لعب مشغولند، و غفلت زدگان در بستر خواب آرمیده اند،

اینک گواه باشید که من به طور حتم او را آمرزیدم.(1)

153 - شب زنده داری و زیبایی چهره

اسماعیل بن موسی از برادر بزرگوارش حضرت رضا علیه السّلام روایت می کند که از

حضرت زین العابدین علیه السّلام پرسیدند: چگونه است که شب زنده داران از میان مردم به

زیبائی چهره و خوش صورتی ممتازند؟

فرمود: از آن جهت است که آنان با پروردگار خود خلوت کرده اند و خداوند

مهربان آنان را با جامه ای از نور خود پوشانده است.(2)

154 - داستانی در رابطه با نماز شب

شیخ جعفر کبیر معروف به کاشف الغطاء در یکی از شب ها برای تهجّد

برخاست، فرزند جوانش را از خواب بیدار کرد و به او فرمود: بیا به حرم مطهّر

حضرت امیر علیه السّلام رفته در آن جا نماز شب بخوانیم.

ص:266


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 314/10.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 316/10.

فرزند جوان که برخاستن از بسترگرم در آن وقت شب برایش سخت بود در مقام

عذرخواهی برآمده عرض کرد: پدرجان من اکنون آمادۀ این برنامه نیستم شما منتظر

من نباشید.

فرمود: نه، من این جا ایستاده و منتظرم تا شما مهیا شوید، فرزند جوان به ناچار از

جای برخاست و وضو گرفت و دنبال پدر به راه افتاد. کنار درب صحن رسیدند، در

آن جا فقیری را دیدند نشسته و دست سؤال برای گرفتن پول به سوی مردم دراز

کرده است!

شیخ جعفر رو به فرزندش نمود و فرمود: این شخص در این وقت شب برای چه

این جا نشسته است؟ عرض کرد: برای گدایی. فرمود: چه مقدار ممکن است از

رهگذران عاید او شود؟ عرضه داشت: احتمالا یک تومان (به پول آن زمان).

فرمود: فرزندم درست فکر کن، ببین این آدم برای مبلغی ناچیز در این وقت شب

دست از راحت و استراحت و خواب ناز برداشته و دست ذلّت به سوی مردم دراز

کرده، آیا تو به اندازۀ این شخص اعتماد به وعده های حق دربارۀ شب بیداران و

متهجّدان نداری که فرموده:

فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ

پس هیچ کس نمی داند چه چیزهای که مایۀ شادمانی و خوشحالی آنان است

به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند، برای آنان پنهان داشته اند.

گفته اند: فرزند جوان از شنیدن این سخن چنان متنبّه شد که تا آخر عمر از

سعادت شب بیداری و تهجّد برخوردار بود.(1)

ص:267


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 317/10.

155 - حکایت جنید و اثر سحرخیزی

جنید را پس از مرگ به خواب دیدند، از وی پرسیدند: چه شد؟ پاسخ داد:

طارت تلک الاشارات، و طاحت تلک العبارات، و غابت العلوم، و اندرست

تلک الرّسوم، و ما نفعنا الاّ رکیعات کنّا نرکعها فی السّحر.

رموز عرفانی از دست بگرفت، عبارات درهم ریخت، علوم از دل نایدید

گشت، و رسوم از هم پاشید، و جز چند رکعت کوتاهی که به هنگام سحر بجای

آوردیم ما را چیز دیگری سود نداد!(1)

156 - عفو و گذشت مالک اشتر

حکایت کرده اند که: روزی مالک اشتر که خداوند از او خشنود باد، از بازار کوفه

می گذشت، وی یک پیراهن و شال از کرباس بر تن داشت. جوان بازاری که او را با آن

هیبت دید او را به مسخره گرفت وگلولهای ازگل و خاک به سویش پرتاب کرد و

مالک به او توجّه ننمود و به راهش ادامه داد، در این بین کسی به آن جوان گفت:

وای بر تو! آیا فهمیدی که به طرف چه کسی گلوله انداختی؟ گفت: نه، گفتند:

بیچاره، او مالک اشتر یار امیرالمؤمنین بود، آن مرد به خود لرزید و به دنبال مالک

رفت، تا از او معذرت خواهی کند، مالک وارد مسجد شد. وقتی که دید او وارد

مسجد شده و مشغول نماز است، نمازش را که تمام کرد، آن مرد روی پاهای مالک

افتاد و شروع به بوسیدن پاهای مالک کرد، مالک رو به او کرد فرمود: این چه کاری

است؟ گفت: از کاری که کرده ام پوزش می خواهم، مالک فرمود: باکی بر تو نیست،

ص:268


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 319/10.

به خدا قسم وارد مسجد نشدم مگر این که برای تو طلب آمرزش نمایم.(1)

157 - گذشت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله از قاتل حمزه

زمانی که وحشی، قاتل حمزه سید الشهداء، عموی پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله پس از

ارتکاب جنایت نزد رسول خدا صلی الله علیه و اله آمد و توبه نمود و اسلام آورد. حضرت با اینکه

عمویش را بسیار دوست می داشت، توبه اش را پذیرفت و با عفو و بزرگواری

گذشت کردند و فرمود: برو از جلوی دیدگان ما دور باش.(2)

158 - گذشت امام حسین علیه السّلام از حرّ بن یزید ریاحی

هنگامی که حرّ بن یزید ریاحی با آن همه شرارت و جسارت به خدمت امام

حسین علیه السّلام آمد و درخواست توبه نمود، حضرت فرمود: بله، پذیرفته است و او را به

گرمی در آغوش رحمت به حضور پذیرفت تا در کاروان امام به شهادت رسید.(3)

159 - حکایت امام سجّاد علیه السّلام با راهزن

در سفری حضرت سجّاد علیه السّلام به قصد حج در حال حرکت بوده تا در بین راه به

صحرایی بین مکه و مدینه رسید. پس ناگهان مرد راهزنی به آن حضرت رسید و

گفت: پایین بیا؟! حضرت به او گفت: مقصودت چیست؟ او گفت: می خواهم تو را

بکشم و اموالت را بگیرم.

حضرت فرمود: من هر چه را دارم با تو قسمت کرده و بر تو حلال می نمایم او

ص:269


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 21/11.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 22/11.
3- (3) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 22/11.

گفت: نه.

حضرت فرمود: برای من، به قدری که مرا به مقصد برساند بگذار و بقیه آن مال

تو باشد اوگفت: نه و روی گردانید.

حضرت فرمود: پروردگار تو کجاست؟ او گفت: در خواب است. در این حال دو

شیر درّنده حاضر شدند و یک شیر سرآن ملعون را و دیگری پایش را گرفتند و

کشیدند.

در این لحظه امام فرمود: گمان کردی که پروردگارت در خواب است.(1)

160 - گرفتار شهوت

مردی به محضر حضرت سجّاد علیه السّلام گفت: من گرفتار زنان هستم، روزی زنا

می کنم و روزی روزه می گیرم، آیا روزه ام کفارۀ زنای من می شود؟

حضرت به او فرمود:

چیزی نزد خدا محبوب تر از اطاعت کردن از او نیست و اینکه از نافرمانی او

بپرهیزید، بنابراین نه زنا کن و نه روزه بگیر، سپس او را نزدیک خود خواند و دستش

را گرفت و به او فرمود: عمل اهل دوزخ را انجام می دهی و امید ورود به بهشت

داری؟!(2)

161 - حکایت موسی علیه السّلام و برخ الأسود

«از جمله اتفاقات لطیف مناجات «برخ الأسود» است، همان کسی که خداوند

متعال به حضرت موسی علیه السّلام امر فرمود که، از او درخواست دعا کند تا برای

ص:270


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 36/11.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 68/11.

بنی اسرائیل باران ببارد. بعد از این هفت سال در بنی اسرائیل قحطی آمد، حضرت

موسی علیه السّلام با هفتاد هزار نفر بیرون رفتند تا دعا کنند که باران بیاید. خداوند متعال به

موسی علیه السّلام وحی فرمود: موسی! چگونه اجابت کنم دعای جمعیتی را که غرق در

گناه هستند وگناهان بر ایشان سایه افکنده است و با خباثت باطن و غیر یقین مرا

می خوانند و خود را از مجازات من ایمن می دانند.

ای موسی! برگرد و برو به نزد یکی از بندگانم به نام برخ که دعا نماید، تا دعای او

را بپذیرم. حضرت موسی علیه السّلام در پی برخ رفت و او را پیدا نکرد، تا این که روزی

حضرت در کوچه ای عبور می کرد، ناگهان به بندۀ سیاه پوستی برخورد کرد در

پیشانیش آثار سجده نمایان بود و چادر شبی به خود پیچیده و گوشۀ آنرا به پشت

گردنش گره زده بود. حضرت به نور خدا او را شناخت و بر او سلام کرد و گفت:

اسمت چیست؟ گفت: اسم من برخاست. حضرت موسی علیه السّلام گفت: مدّتی در

جستجوی تو بودیم، حال بیا برویم برای ما دعای باران بخوان، برخ به میان

جمعیت آمد و چنین دعا کرد:

اللّهمّ ما هذا من فعالک و ما هذا من حلمک و ما الّذی بدا لک انقضت علیک

عیونک أم عاندت الرّیاح عن طاعتک أم نفد ما عندک أم إشتدّ غضبک علی

المذنبین، الست کنت غفّارا قبل خلق الخاطئین، خلقت الرّحمه و أمرت

بالعطف أم ترینا أنّک ممتنع أم تخشی الفوت فتعجّل بالعقوبه.

خدایا! این خشکی و قحطی کار تو نیست، و این سختگیری بر بندگان از

بردباری تو نیست. چه آشکار شده بر تو که چشمه های تو کم آب شده است؟!

آیا بادها از فرمانبری تو روگردان شده اند؟! یا آنچه نزد توست به پایان

رسیده است؟! یا خشمت برگنهکاران شدّت یافته است؟! آیا تو پیش از

ص:271

آفریدن معصیت کاران آمرزنده نبودی و رحمت را نیافریدی؟ مگر به

مهربانی دستور ندادی؟ آیا می خواهی با این سخت گیری شوکت خود را به ما

نشان دهی، آیا می ترسی فرصت از دست برود و ما نمی ریم، پس قبل از مردن

ما در کیفر شتاب نمودی؟!

هنوز برخ نرفته بود که باران رحمت خدا سرازیر شد، و بارش بنی اسرائیل را فرا

گرفت. برخ در بازگشت به حضرت موسی علیه السّلام گفت: دیدی چگونه با پروردگار

مشاجره کردم و او چگونه با من لطف و انصاف نمود.»(1)

162 - حکایتی در تفسیر قرآن

در کتاب پر قیمت «حقایق الاصول» مرجع بزرگ حضرت آیت اللّه العظمی حکیم

- رضوان اللّه تعالی علیه - به نقل از بعض اعاظم است که با سید اسماعیل صدر و

حاجی نوری صاحب «مستدرک الوسائل» و سید حسن صدر که از بزرگان مراجع

شیعه است خدمت آخوند ملا فتحعلی سلطان آباد برای درس تفسیر رفتند.

آن مرد بزرگ که دارای قلب ملکوتی و نفس عرشی بود تفسیر آیۀ شریفۀ حَبَّبَ

إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ از سورۀ مبارکۀ حجرات را شروع کرد.

شب اول توضیح و تفسیر آیه برای آنان عجیب آمد که قبل از آن چنین چیزی به

نظر آنان نرسیده بود و در تفاسیر به آن اشاره نشده بود. دیگر وقت رفتند گفتاری غیر

گفتار روز قبل داشت، تا سی جلسه که هر جلسه همان آیه را بهتر و کامل تر از قبل

تفسیر کرد!(2)

ص:272


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 76/11.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 92/11.

163 - حکایتی در نفوذ آیات قرآن مجید

تاریخ اسلام پر از نشانه های نفوذ عجیب قرآن در دل های مؤمنان است و حتی

غیرمسلمانان که قلب های آماده ای داشتند با گوش دادن به صدای دلنشین آیات

الهی به سوی حق مشتاق می شدند.

از نمونه های بارز تأثیر آیات قرآن کریم در قلب های مسلمانان صدر اسلام این

که:

یکی از یاران پیامبر به نام ابو طلحه انصاری در مدینه نخلستان بسیار باشکوه و

پربار و زیبایی در رو به روی مسجد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله داشت که همگان از آن به نیکی

سخن می گفتند، در آن چشمۀ آب زلالی بود که هرگاه پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه اله به آن باغ

می رفت از آن آب میل می کرد و وضو می ساخت و همچنین آن باغ درآمد خوبی

برای ابو طلحه داشت. پس از نزول آیۀ:

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ

هرگز به [حقیقت] نیکی [به طور کامل] نمی رسید تا از آنچه دوست دارید

انفاق کنید.

به خدمت پیامبر آمد و عرض کرد: می دانم که محبوب ترین اموال من همین باغ

است ولی من می خواهم آنرا در راه خدا انفاق کنم تا ذخیره ای برای رستاخیز من

باشد. ای رسول خدا! پس آنرا در هر جا که مصلحت می دانی قرار بده.

پیامبر فرمود: آفرین بر تو، آفرین بر تو، این ثروتی است که برای تو سودمند

خواهد بود. سپس فرمود: من صلاح می دانم که آن را به خویشاوندان نیازمند خود

بدهی و ابو طلحه به دستور حضرت عملکرد و آن را در میان بستگان خود تقسیم

ص:273

نمود.(1)

164 - حکایتی در رزق

«حضرت موسی علیه السّلام فقیری را دید که از شدّت تهیدستی، برهنه روی ریگ های

بیابان خوابیده است. چون نزدیک او رفت، فقیر گفت: ای موسی! دعا کن تا

خداوند متعال رزق اندکی به من بدهد، از بی تابی، جانم به لب رسیده است.

موسی علیه السّلام برای او دعا کرد و از آنجا (برای مناجات به کور طور) رفت. چند روز

بعد موسی علیه السّلام از همان مسیر باز می گشت، دید همان فقیر را دستگیرند و

جمعیتی بسیار دورش گرد آمده بودند. موسی علیه السّلام از مردم پرسید چه اتفاقی افتاده

است؟ مردم گفتند: تا به حال پولی نداشته تازگی مالی به دست آورده و شراب

نوشیده و نعره می کشد، نفس کش می طلبد و شخصی را کشته است. اکنون او را

دستگیر کرده اند تا به عنوان قصاص، اعدام کنند.

خداوند در قرآن می فرماید:

وَ لَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ

و اگر خدا روزی را بر بندگانش وسعت دهد، در زمین سرکشی وستم کنند.

پس موسی به حکمت الهی اقرار کرد و از جسارت و خواهش خود طلب آمرزش

و توبه نمود.»(2)

ص:274


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 166/11.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 170/11.

165 - حکایت سیده نفیسه

از نمونه های تاریخی چنین بزرگانی که با قرآن کریم پیوند عارفانه داشته اند،

«سیدۀ نفیسه فرزند حسن بن زید بن حسن مجتبی علیه السّلام، همسر اسحاق بن امام جعفر

صادق علیه السّلام، صاحب جلالت و فضیلت در خاندان رسالت و ولایت بوده است. او در

خانۀ خود قبری ساخته و در آن مشغول به قرائت قرآن و اقامۀ نماز می شد و بدین

حال توانست هزاران بار قرآن را ختم کند. هنگامی که در ماه مبارک رمضان لحظۀ

رحلت او فرا می رسد به اوگفتند: که روزه ات را باز کن. گفت: من سی سال است که

از خداوند خواسته ام که او را در حال روزه دیدار کنم، هرگز چنین نکنم و اکنون وقت

آن رسیده که خداوند دعایم را مستجاب کند.

سپس مشغول به قرائت سوره انعام شد و لحظه ای که به آیه لَهُمْ دارُ السَّلامِ

رسید، برای آنان بهشت آماده است، جان به جان آفرین تسلیم کرد.

سیدۀ نفیسه در ماه رمضان، سال دویست و هشتاد در دیار مصر دار فانی را به

سوی دارالسلام وداع نمود و همسر او اسحاق خواست جنازۀ او را به مدینه منتقل

کند تا در بقیع دفن نماید، پس مردم مصر از او خواستند که برای تبرّک و زیارت

جنازۀ پاکیزه او را باقی بگذارد و به او هدایای زیادی تقدیم کردند ولی او نپذیرفت.

شبانگاه پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را در خواب زیارت نمود و حضرت به او فرمود:

ای اسحاق! دخترم را رها کن در مصر دفن شود، با اهل مصر دربارۀ نفیسه

مخالفت مکن، پس همانا رحمت خدا به برکت مقام او بر مردم نازل گشته و بلا از

آنان برطرف می شود.»(1)

ص:275


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 180/11.

166 - دعای خوب

«پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه اله همواره جویای حال یاران خود می شد. یکی از یارانش بیمار و

بستری شد به عیادت او رفت و بر بالینش نشست. پس از احوال پرسی، بیمار گفت:

یار رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله نماز مغرب را با شما به جماعت خواندم، شما سورۀ قارعه را در

نماز خواندید، من آنچنان تحت تأثیر قرارگرفتم که به خدا عرض کردم، اگر در نزد تو

گنهکارم، طاقت عذاب آخرت را ندارم در همین دنیا مرا عذاب کن. اکنون رسول

خدا می بینی که بیمار شده ام.

پیامبر فرمود: دعای خوبی نکرده ای، چرا نگفتی:

رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النّارِ

پروردگارا! به ما در دنیا نیکی و در آخرت هم نیکی عطا کن، و ما را از

عذاب آتش نگاه دار.

آنگاه پیامبر برای او دعا کرد و او از بیماری نجات یافت.»(1)

167 - خشم هشام بن عبد الملک

روزی هشام بن عبد الملک، بر یکی از مستخدمان خود خشم گرفته و با

عصبانیت او را سرزنش می کرد. آن بیچاره ایستاده بود و در مقام عذرخواهی، طلب

عفو و گذشت و احسان می نمود.

در این حال هشام بر سر او فریاد کشید و گفت: هنوز در نزد من با فصاحت و

درشتی عرض اندام می کنی؟!

ص:276


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 182/11.

آن خدمتگزار گفت: ای امیر! با آن همه گناه و جرمی که در نامۀ اعمال بندگان

می باشد، آفریدگار جهان در روز قیامت به آنها فرصت می دهد که از خود دفاع کرده

و با خداوند سخن بگویند، چنانکه در قرآن می فرماید: کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها

هر انسانی برای برداشتن کیفر از خود به جدل و دفاع برمی خیزد.

مجرمان می توانند سخن بگویند و عذر خود را بیان کنند، چرا با تو سخن نتوان

گفت! امیر گفت: ای وای بر تو! بگو آنچه می خواهی. سپس خشم او فرو نشست و او

را آزاد کرد.(1)

168 - داستانی عجیب از مال حرام

علی بن ابی حمزه می گوید:

دوستی داشتم که در دستگاه بنی امیه نویسنده بود، از من خواست از حضرت

صادق علیه السّلام برای او وقت ملاقات بگیرم، حضرت اجازه داد. چون وارد شد سلام

کرد و نشست و عرضه داشت: فدایت شوم، در ادارات بنی امیه نویسنده بودم و از

اینرو مال فراوانی به دست آوردم.

حضرت فرمود: اگر بنی امیه کسی را نمی یافتند تا در تمام امور به آنان کمک

دهد، امر مال و غنیمت و مسئلۀ جنگ و امور سیاسی و اجتماعی، قدرت غارت

کردن حق ما را نداشتند، اگر مردم آنان را رها می کردند چیزی جز آنچه در دست

داشتند، نمی یافتند.

جوان عرض کرد: فدایت شوم راهی برای خروج از مال حرام جهت من هست؟

فرمود: اگر راهنمایی کنم می پذیری؟ عرضه داشت: آری، فرمود: از آنچه از این راه

ص:277


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 184/11.

به دست آورده ای بیرون شو، اگر صاحبان مال را می شناسی به آنان برگردان، اگر

نمی شناسی از جانب آنان صدقه بده، در این صورت من بهشت را برای تو ضامنم!

جوان زمانی طولانی سکوت کرد و سر به زیر انداخت، سپس گفت: فدایت

شوم، انجام دادم.

او با ما به کوفه برگشت، چیزی نبود جز این که از آن جدا شد حتی از لباس

ضروری بدنش، ما برای او لباس تهیه کردیم و مختصر نفقه ای به او می رساندیم.

چیزی نگذشت که مریض شد، به عیادتش رفتیم، در یکی از عیادت ها او را به حال

احتضار دیدم، چشم گشود و گفت: ای علی بن ابی حمزه! به خدا قسم! امام

صادق علیه السّلام به عهدش وفا کرد!

این را گفت و چشم از جهان بست. چون به خدمت امام رسیدم به من نگریست

و فرمود: عهدم را نسبت به دوستت وفا کردم، گفتم: فدایت شوم، راست می گویی،

او این مسئله را به وقت مرگش به من خبر داد.(1)

169 - چشمان گریان در قیامت

یوسف بن اسباط می گوید:

«پدرم برای من تعریف کرد که نیمه شبی به مسجد الحرام رفتم. صدای سوزناک

جوانی که سر به سجده داشت توجّه مرا به خود جلب نمود. نزدیک تر رفتم. شنیدم

که در حالت سجود می گفت: صورت خاک آلودم برای آفریدگارم سجده کرد و او

سزاوار سجده است. چون به نزدیک جوان رسیدم با کمال تعجّب دیدم که او امام

عارفان حضرت سجّاد علیه السّلام است که خاضعانه با خالق خویش نیایش می کند.

ص:278


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 281/11.

چون هوا روشن شد به سوی او شتافتم و عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! چرا

آن همه خود را زحمت می دهی و در مشقّت می اندازی، با اینکه بر همگان معلوم

است که خداوند تو را برتری داده و در نزد خود عزیز و ارجمند نموده است. امام

چون این سخنان را شنید، صدا به گریه بلند کرد و فرمود: پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

تمامی چشمان در روز قیامت گریانند مگر چهار چشم:

1 - چشمی که از ترس خداوند بگرید.

2 - چشمی که در راه خدا نابینا شده باشد.

3 - چشمی که به نامحرم نگاه نکرده باشد.

4 - چشمی که شبانه و سحرگاه در حال سجده برای خداوند گریسته باشد.

آنگاه فرمود: خداوند چون بنده شب زنده دارش را می بیند به فرشتگان مباهات

می کند و به آنها می گوید:

بنده ام را بنگرید که روحش نزد من و پیکرش در اطاعت من است. بستر

خواب را از ترس من رها کرده و رحمت مرا طلب می کند. شاهد باشید که من

او را آمرزیدم.»(1)

170 - خاطره ای دربارۀ ریاضت نفس

شهید بهشتی رحمه اللّه خاطرۀ جالبی از مسافرت خود در این زمینه می گوید:

«یکی از مشاهدات خودم را بگویم: وین پایتخت اتریش از شهرهای توریستی

است و از مراکز دیدنی آن کاخ سلاطین اتریش است. آخرین امپراتور آن «فرانتس

یوزف اول» است. در بازدید از آن کاخ، بخشی بود مربوط به حرم سرا که در آن

ص:279


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 315/11.

تخت و وسایل خواب و اتاق های خواب قرار داشت. در دفترچۀ راهنمایی که برای

بازدیدکنندگان تهیه شده بود، نوشته شده بود که امپراتور در مواقعی که طبق برنامه

به اندرون می رفت و در حرم سرا زندگی می کرد، بسیاری از اوقات و ساعاتش را در

اتاق اختصاصی اش می گذراند، آن اتاق خصوصیاتی داشت. در این اتاق یک تخت

فلزّی سیمی و یک آفتابه و لگن دستی گذاشته شده بود. آب لوله کشی گرم و سرد

در آن جا نبود. با آن که در اتاق های دیگر بود. او مانند یک افسر که چادری در میدان

جنگ دارد، در اتاقش زندگی می کرد.

چرا؟ علت آن را هم در آن جا نوشته بود، برای اینکه هر زمان که حضورش در

یکی از میدان های جنگ لازم بود، سست نباشد و نگوید: چگونه این کاخ و کاشانه

را رها کنم و در چادر زندگی کنم، بنابراین به این صورت تمرین می کرد.(1)

171 - حکایت عیسی علیه السّلام و عجب مردی کوتاه قد

امام صادق علیه السّلام می فرماید:

یکی از یاران حضرت عیسی علیه السّلام که قد کوتاهی داشت همیشه در کنار ایشان

دیده می شد. در یکی از مسافرت ها که همراه عیسی علیه السّلام بود، در راه به دریا رسیدند.

حضرت عیسی علیه السّلام با یقین خالص زمزمه کرد: «بسم اللّه» و بر روی آب حرکت کرد.

آن مرد همراه، هنگامی که عیسی علیه السّلام را بر روی آب دید با اطمینان گفت: «بسم اللّه»

و روی آب راه افتاد تا به حضرت عیسی علیه السّلام رسید ولی ناگهان دچار خودبینی و

حسادت شد و با خودگفت:

عیسی روح اللّه علیه السّلام روی آب راه می رود من هم روی آب راه می روم. بنابراین

ص:280


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 392/11.

علیه السّلام چه فضیلتی بر من دارد؟ هر دو روی آب راه می رویم. هماندم ناگهان زیر

آب رفت و فریادش بلند شد: ای روح اللّه! مرا بگیر و نجاتم ده!

حضرت عیسی علیه السّلام دستش را گرفت و از آب بیرون آورد و فرمود: ای مرد

کوچک، مگر چه گفتی که در آب فرو رفتی؟ مرد کوتاه قد گفت: من گفتم: همانطور

که روح اللّه روی آب راه می رود من نیز روی آب راه می روم. پس با این حساب چه

فرقی بین ماست و خودبینی به من دست داد و به کیفرش گرفتار شدم.

حضرت عیسی علیه السّلام فرمود:

تو خود را در جایگاهی قرار دادی که شایسته نبودی، بدین جهت خداوند بر تو

غضب نمود، از آنچه گفتی توبه کن. مرد توبه کرد و به رتبه و مقامی که خدا برایش

قرار داده بود بازگشت و موقعیت خود را دریافت.

امام صادق علیه السّلام پس از نقل حکایت فرمود:

فاتّقوا اللّه و لا یحسدنّ بعضکم بعضا.

پس از خدا بترسید و پرهیزکار باشید و به همدیگر حسادت نورزید.(1)

172 - حقیقت نیاز در کلام ابو ذر

روزی مهمانی بر ابوذر وارد شد، او که زندگی ساده ای داشت از مهمان معذرت

خواست که من بر اثر گرفتاری نمی توانم اکنون از تو پذیرایی کنم. من چند شتر در

فلان نقطه دارم، قبول زحمت کن بهترین آنها را بیاور تا قربانی کنم. میهمان رفت و

شتر لاغری با خود آورد.

ابوذر به او گفت: به من خیانت کردی، چرا چنین شتری آوردی؟ او در جواب

ص:281


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 202/12.

گفت: من فکر کردم روزی به شترهای دیگر نیازمند خواهی شد.

ابوذر گفت: روز نیاز من زمانی است که از این جهان چشم فرو می بندم و در قبرم

می گذارند، چه بهتر که برای آن روز ذخیره کنم با اینکه خداوند فرموده است:

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ

هرگز به [حقیقت] نیکی [به طور کامل] نمی رسید تا از آنچه دوست دارید

انفاق کنید.(1)

173 - توبه و نماز غفیله

در تاریخ آوردهاند که: روزی یزید بن معاویه به امام سجّاد علیه السّلام گفت: ای علی بن

الحسین علیه السّلام! اگر من توبه کنم توبه من پذیرفته می شود؟

حضرت فرمود: اگر در پس نماز مغرب نافله غفیله را بخوانی بخشیده می شوی!

حضرت زینب علیها السّلام در آن مجلس عرض کرد: ای پسر برادرم چه می گویی؟! او

قاتل حسین بن علی علیه السّلام است. امام سجّاد علیه السّلام فرمود: بله، اما او موفّق به خواندن آن

نافله نمی شود.(2)

174 - حکایت بهلول نبّاش

و همچنین در برخی از تفاسیر قرآن، داستان بهلول نبّاش را برای شأن نزول این

آیه نقل کرده اند که چکیدۀ آن به شرح زیر است:

«روزی جوانی گریان خدمت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله رسید. او در حالی که به شدّت

ص:282


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 210/12.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 238/12.

ناراحت بود گفت: از خشم خدا می ترسم حضرت فرمود: آیا شرک آورده ای؟ گفت:

نه، فرمود: آیا به حرام کسی را کشته ای؟ گفت: نه، فرمود: اگر گناهانت همانند کوه ها

بزرگ باشد باز خداوند آنها را می بخشد.

جوان گفت: گناه من از آسمان و زمین و عرش و کرسی بزرگتر است. فرمود:

گناهت از خدا هم بزرگ تر است. او گفت: نه، خدا از همه چیز برتر است. فرمود: برو

که خدای متعال گناه بزرگ را می آمرزد. سپس فرمود: حال گناه تو چیست؟ گفت: ای

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از روی شما شرم دارم که بازگو کنم، ولی حکایت من از این قرار

است که هفت سال نبش قبر می کردم و کفن های مردگان را بر می داشتم تا اینکه

روزی به هنگام نبش قبر به جسد دختری از انصار برخورد کردم بعد از آنکه او را

برهنه کردم شیطان مرا وسوسه کرد و با مردۀ او زنا کردم و ناگهان ندایی شنیدم که

گفت: وای بر تو از آتش...

هنگامی که سخن به اینجا رسید پیامبر صلّی اللّه علیه و اله سخت برآشفت و فرمود: این فاسق

را بیرون کنید. تو چقدر به دوزخ نزدیک هستی.

جوان بیرون آمد و سخت گریه کرد و سر به بیابان گذاشت و می گفت: ای خدای

محمد صلّی اللّه علیه و اله اگر توبه مرا می پذیری پیامبرت را از آن باخبر کن وگرنه آتش از آسمان

بفرست و مرا بسوزان و از کیفر سوزان آخرت راحت کن، در اینجا پیک وحی بر

حضرت نازل شد و آیه قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ.. را برآن حضرت قرائت نمود.

و به نقل دیگری پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله در حالی که تبسّم بر لب داشت، آیاتی را

تلاوت کرد و به اصحاب فرمود: کیست که مکان جوان را به ما نشان دهد؟

حضرت به همراه یارانش، بهلول را در بین صخره ها یافتند و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله خاک ها

را از سر و روی او پاک نمود و فرمود: ای بهلول! بشارت باد تو را که از آزاد شدگان

آتش هستی. و به اصحاب خویش فرمود: اینگونه گناهان را جبران کنید چنان که این

ص:283

جوان جبران نمود.»(1)

175 - نزول آیه توبه و عکس العملی شیطان

در حدیثی پرمغز و تکان دهنده از امام صادق علیه السّلام نقل گردیده است که آیۀ:

وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا

لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُمْ

یَعْلَمُونَ

و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند، خدا را

یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند؛ و چه کسی جز خدا

گناهان را می آمرزد؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند، یا

فشاری نمی کنند.

هنگامی که آیۀ توبه نازل شد ابلیس بالای کوه ثور در مکّه رفت و با صدای بلند

فریاد کشید و سران لشگرش را فراخواند. آنان گفتند: ای سرور ما! چه شده است که

ما را فراخوانده ای؟! ابلیس گفت: آیه ای نازل شده (که پشت مرا می لرزاند و مایۀ

نجات بشر است) چه کسی می تواند با آن مقابله کند؟

یکی از شیاطین گفت: من می توانم با نقشه ام چنین و چنان کنم. ابلیس طرح او را

نپذیرفت! دیگری برخاست و نقشۀ خود را ارایه کرد باز هم نپذیرفت. سپس

شیطانی به نام خنّاس ایستاد وگفت: من از عهدۀ آن برمی آیم. ابلیس گفت: از چه

راهی؟ خنّاس گفت: آنان را با وعده ها و آرزوها سرگرم می کنم تا آلوده به گناه شوند

و هنگامی که مرتکب گناه شدند، توبه و استغفار را از یادشان می برم. ابلیس گفت:

ص:284


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 233/12.

تو می توانی از عهدۀ این کار برآیی. این مأموریت را تا قیامت به تو سپردم.(1)

176 - حکایت موسی علیه السّلام و بلعم باعورا

در تاریخ آمده که: زنا موجب نابودی جمع زیادی گردیده است. یکی از وقایع

تاریخ داستان موسی علیه السّلام و بلعم است که نوشته اند:

وقتی موسی علیه السّلام در وادی تیه از دنیا رفت، یوشع بن نون وصی او بنی اسرائیل را

به همراه خود برداشت و برای فتح شهرهای شام (یا شهر اریحا) حرکت کرد، و

چون به آنجا رسید و شهر را محاصره کرد، حاکم شهر، بلعم باعورا که در اثر عبادت

مستجاب الدعوه بود خواست و به اوگفت: باید بروی و بر یوشع و لشگریانش

نفرین کنی. بلعم برخواست و بر الاغ خود سوار شد و به راه افتاد، ولی الاغ اطاعت

نکرده و بالاخره آن حیوان را زیر ضربات شلاق کشت و خود پیاده برای نفرین

رفت، ولی جریانی دید که نتوانست نفرین کند و بالاخره نزد حاکم آمد، گفت: راهی

برای نفرین بر این ها نیست، اما برای نابود ساختن اینها راه دیگری را به شما نشان

می دهم و آن راه این است که زنان زناکار و فواحش را زینت کنید و به عنوان خرید و

فروش میان آنها بفرستید و راه دلربائی را به آنان بیاموزید و آنها را تعلیم کنید که اگر

کسی از لشگریان یوشع خواست با آنها در آویزد از او ممانعت نکنند.

دستور بلعم را اجرا کردند و در نتیجۀ رفت و آمد زنان زناکار، لشگریان یوشع با

زنان درآمیختند و به نوشتۀ مورّخان در نتیجۀ شیوع این عمل در میان لشگریان،

مرض طاعون در آنها پیدا شد و در فاصلۀ چند روز هفتاد یا نود هزار نفر آنها

مردند.(2)

ص:285


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 250/12.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 340/12.

177 - جعفر کذّاب، مدّعی دروغین امامت

یکی از کسانی که ادّعای به ناحق امامت نمود، جعفر بن علی النقی برادر امام

حسن عسکری علیه السّلام است. او مردی فاسد و عیاش و دروغگو بود. پس از شهادت

امام حسن عسکری علیه السّلام به دروغ ادّعای امامت نمود و در این برنامه بسیار آشکارا

اصرار می کرد و گروهی از مردم را هم به گمراهی و هلاکت کشاند. او در سال 271 به

سن چهل و پنج سالگی در سامرا درگذشت.

حضرت حجه بن الحسن علیه السّلام در پاسخ نامه پرسش های اسحاق بن یعقوب

فرمودند:

اما دربارۀ عمویم جعفر و فرزندانش، امر آنها همانند امر برادران یوسف

است.

ابوخالد کابلی می گوید: به حضرت امام سجّاد علیه السّلام عرض کردم: امام بعد از شما

کیست؟ فرمود:

فرزندم محمد که دانش را می شکافد. پس از او فرزندش جعفر است که نام او

نزد ساکنان آسمان صادق است. عرض کردم: چرا نام او صادق است؟ فرمود:

زیرا پنجمین فرزندش به نام جعفر به دروغ ادّعای امامت نماید، او در نزد

خدا جعفر کذّاب است که بر خدا دروغ می بندد در این وقت اشک های امام

جاری شده و فرمود: گویا می بینم همان جعفر کذّاب خلیفۀ ستمگر زمان را

وادار به جستجوی ولیّ خدا و امام غائب که خدا حافظ اوست، می کند. پس

همانطور شدکه فرموده بود.

حضرت حجه ابن الحسن علیه السّلام در برخی قضایا که جعفر با ادّعای خود حکم

ص:286

می کرد، ظاهر شده و او را رسوا می ساخت، وقتی که امام حسن عسکری علیه السّلام رحلت

فرمود، یارانش در خانۀ آن حضرت گرد آمدند تا بر ایشان نماز بخوانند ناگهان دیدند

نوجوانی نورانی آمد و دامن جعفر را گرفت و او را از کنار پدرش دور کرد و خود بر

جنازۀ پدرش نمازش خواند و جعفر کذّاب مات و مبهوت مانده بود و قدرت سخن

گفتن نداشت وقتی نماز بر پدرش پایان یافت از میان مردم ناپدید گشت.(1)

178 - حکایت تمسخر حکم بن ابی العاص

حکم بن ابی العاص (پدر مروان که فرزندانش بعدها به خلافت رسیدند) از

دشمنان سرسخت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در مکّه بوده و بسیار آن حضرت را می آزرد و از

همین جهت او و پسرش مروان را از مدینه به طائف تبعید کرد و از جمله اذیت های

وی نسبت به آن حضرت، این بود که هرگاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در کوچه های مکّه راه

می رفت و حکم بن ابی العاص آن بزرگوار را می دید. پشت سرآن حضرت می آمد و

از روی مسخره راه رفتن و حرکات آن حضرت را تقلید می کرد و به این وسیله

دشمنان اسلام و مشرکان را می خنداند.

بالأخره روزی رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و اله روی خود را برگرداند و همجنان که وی

مشغول تقلید رفتار آن حضرت بود، به او فرمود: «کن ذلک» یعنی «همچنین باش»، از

آن پس تا وقتی که مرگش رسید، بدنش به حال رعشه باقی بود و همیشه حالت

ارتعاش داشت.(2)

ص:287


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 347/12.
2- (2) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 351/12.

179 - عظمت آیه الکرسی

امام علی علیه السّلام از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله نقل نمود که هنگام نزول آیه الکرسی، رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم

فرمود:

آیه الکرسی، آیه ای است که از گنج عرش نازل شده و زمانی که این آیه نازل

گشت، هر بتی که در جهان ایستاده بود با صورت به زمین افتاد.

در این زمان ابلیس ترسید و به قوم خود گفت:

امشب حادثه ای بزرگ اتفاق افتاده است، من جستجو کنم آن حادثه چه بوده

است. ابلیس جهان را گشت تا به شهر مدینه رسید، از مردی در آن شهر پرسید:

دیشب چه اتفاقی افتاده است؟

آن مرد گفت: رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به ما فرمود:

آیه ای از گنج عرش نازل شده است که بت های جهان به خاطر آنبر زمین

افتاده اند. سپس ابلیس این واقعه را به قوم خود خبر داد.(1)

180 - تفسیری از جهنّم

وقتی که این آیه:

وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ * لَها سَبْعَهُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ

مَقْسُومٌ

و مسلما دوزخ، وعده گاه همگی آنان است. * برای آن هفت در است، برای

هر دری گروهی از پیروان شیطان تقسیم شده اند.

ص:288


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 397/12.

بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله نازل شد، چنان گریه می کرد که اصحاب از گریۀ او به گریه افتادند و

کسی نمی دانست جبرئیل با خود چه وحی کرده است که پیامبر این چنین گریان

شده است:

یکی از اصحاب به در خانۀ دختر پیامبر رفت و داستان نزول وحی و گریه

پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را شرح داد. فاطمه علیها السّلام از جای حرکت کرد. چادر کهنه ای که دوازده جای

آنبه وسیلۀ برگ خرما دوخته شده بود، بر سر نمود و از منزل خارج شد.

چشم سلمان فارسی به آن چادر افتاد و در گریه شد و با خود گفت: پادشاهان

روم و ایران لباس های ابریشمین و دیبای زربافت می پوشند، ولی دختر پیامبر

چادری چنین دارد و در شگفت شد!

وقتی فاطمه علیها السّلام به نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد، حضرتش به سلمان فرمود: دخترم از آن

دسته ای است که در بندگی، بسیار پیشی و سبقت گرفته است.

آنگاه فاطمه علیها السّلام عرض کرد: بابا چه چیز شما را محزون کرده است؟ فرمود:

آیه ای را که جبرئیل آورده. سپس آن آیه را برای دخترش خواند:

فاطمه از شنیدن جهنّم و آتش عذاب چنان ناراحت شد که زانویش قدرت

ایستادن را از دست داد و بر زمین افتاد و می گفت: وای بر کسی که داخل آتش شود.

سلمان گفت: ای کاش گوسفند بودم و مرا می خوردند و پوستم را می دریدند و

اسم آتش جهنّم را نمی شنیدم.

ابوذر می گفت: ای کاش مادر مرا نزاییده بود که اسم آتش جهنّم را بشنوم.

مقداد می گفت: کاش پرنده ای در بیابان بودم و مرا حساب و عقابی نبود و نام

آتش جهنّم را نمی شنیدم.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: کاش حیوانات درّنده پاره پاره ام می کردند و مادر مرا

نزاییده بود و نام آتش جهنّم را نمی شنیدم.

ص:289

آنگاه دست خود را بر روی سرگذاشته و شروع به گریه نمود و فرمود:

آه، چه دور است سفر قیامت، وای از کمی توشه، در این سفر قیامت، آنها را به

سوی آتش می برند، مریضانی که در بند اسارتند و جراحت آنان مداوا نمی شود،

کسی بندهایشان را نمی گشاید، آب و غذای آنها از آتش است و در جایگاه های

مختلف جهنّم زیر و رو می شوند.(1)

181 - حکایت امام سجّاد علیه السّلام با عبد الملک

در تاریخ آمده است که:

عبدالملک بن مروان، حاکم خودکامۀ عصر امامت امام زین العابدین علیه السّلام خبر دار

شده بود که شمشیر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در اختیار امام سجّاد علیه السّلام است. پس تصمیم

گرفت تا آن یادگار ارزشمند را از هر راه ممکن به چنگ آورد و از آن بهرۀ سیاسی و

دنیایی ببرد، پس سربازی را نزد آن حضرت فرستاد و درخواست کرد که حضرت

شمشیر را برای وی بفرستد و در نامه، اضافه کرد که هر کاری داشته باشید به

سرعت آن را انجام خواهم داد.

امام علیه السّلام به صراحت، جواب ردّ داد. عبدالملک به شدّت خشمگین شده بود.

بار دیگر نامه ای تهدیدآمیز نوشت که اگر شمشیر را نفرستی، حقوق تو را از

بیت المال قطع خواهم کرد و تو به سختی زندگی، دچار خواهی شد.

امام بدون ذرّه ای خوف در پاسخ نوشت:

اما بعد: خداوند متعال، خود عهده دار شده است که بندگان پرهیزکارش را از

امور ناخوشایند نجات بخشد و از آنجا که گمان ندارند، روزی دهد و در قرآن

ص:290


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 406/12.

می فرماید:

إِنَّ اللّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوّانٍ کَفُورٍ

مسلما خدا از مؤمنان دفاع می کند، قطعا خدا هیچ خیانت کار ناسپاسی را

دوست ندارد.

بنگر که کدام یک از ما بیشتر مشمول این آیه هستیم.(1)

ص:291


1- (1) - تفسیر و شرح صحیفه سجادیه: 418/12.

فهرست مطالب

1 - عبادت زین العابدین علیه السّلام 7

2 - مناجات زین العابدین علیه السّلام در کلام اصمعی. 7

3 - مناجات زین العابدین علیه السّلام در کلام طاووس فقیه 8

- شخصیت زین العابدین علیه السّلام 12

5 - امام سجاد علیه السّلام و برخورد با عبدالملک 13

6 - امام سجاد علیه السلام و عبد اللّه مبارک. 14

7 - برخورد الهی با مردی تندخو 16

8 - رفتار با جذامیان. 17

9 - گذشت از استاندار معزول 17

10 - احساس امنیت 18

11 - توجه به فقرا 19

12 - عهدۀ دیون 19

13 - مسافر مسجد. 19

13 - روزی حلال 20

15 - تسلیم محض 25

16 - فرو خوردن خشم 21

17 - در برخورد با تمسخر. 21

ص:292

18 - واقعه ای حیرت آور. 22

19 - محبّت و عدالت 23

20 - نهایت جود و کرم 23

21 - رسیدگی به نیازمندان 24

22 - بی اعتنایی به زر و زیور دنیا 24

23 - معجزۀ اخلاقی 25

23 - صلۀ ارحام. 28

25 - برخورد با ناسزا 28

26 - برد با ری 29

27 - اسوۀ فضیلت 29

28 - برکتی عجیب از دو قرص نان 30

29 - امام سجاد علیه السّلام و هشام. 32

30 - «الحمد للّه» در عمل اهل اللّه 34

31 - مال و ثروت یا آزمایش بزرگ الهی 35

32 - حکایت سلمان و ابو درداء 40

33 - خرج کردن وقت در کلام امام باقر علیه السّلام 41

33 - شهید دوّم و ارزش وقت 42

35 - سید مهدی قزوینی و ارزش وقت 44

36 - حکایتی از استاد الهی قمشهای. 46

37 - نصیحتی از شقیق بلخی. 47

38 - مکاشفه ای در وضع برزخ 48

39 - داستانی عبرت آموز از سلمان 49

40 - داستانی عجیب از برزخ مردگان. 51

41 - خاطرۀ مؤلّف دربارۀ برزخ مردگان 53

ص:293

32 - کرامت هایی از محدّث قمی 55

43 - دیدار آقا سید جمال الدّین گلپایگانی با برزخ و برزخیان 57

44 - شرط قبولی توحید 59

45 - فرمانبرداری و جلب رضایت حق از راه حمد 59

36 - سرگذشت پر آشوب 60

[محمد صلّی اللّه علیه و اله در اناجیل اربعه] 61

[حکایاتی دیگر از فخر الاسلام] 68

47 - ولادت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله 69

48 - ولادت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در کلام ابن هشام 72

49 - ولادت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در کلام مجلسی 73

50 - ولادت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله از زبان مادر گرامیش 73

51 - حوادث عجیب و غریب زمان ولادت پیامبر صلّی اللّه علیه واله 76

52 - عهد شیرخوارگی و کودکی. 78

53 - قدوم شیرخواره و نزول برکات بر آل سعد 80

54 - سرپرستی ابو طالب از پیامبر 83

55 - سفر با برکت 84

56 - داستان اعجاب انگیز بحیرای راهب 86

57 - مهمانی بحیرای راهب 87

58 - دوران جوانی 94

59 - ملاقات محمد صلّی اللّه علیه و اله با خدیجه علیها السّلام برای تجارت 95

60 - پیامبر و حلف الفضول 97

61 - ازداوج پیامبر صلّی اللّه علیه و اله 99

62 - خواستگاری از حضرت خدیجه علیها السّلام 103

63 - ارتحال حضرت خدیجه علیها السّلام 105

ص:294

64 - بازسازی کعبه 106

65 - اشتباه برخی موّرخان 109

66 - بعثت در کلام امام عسکری علیه السّلام 110

67 - عفو و گذشت پیامبر از دختر حاتم 112

68 - مقالۀ نورمان و نسان پل 113

69 - اسلام سلمان فارسی 114

70 - صورت برزخی اعمال از نظر پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله 121

71 - دیوانه های شهر 124

72 - حکایتی از علّامه طباطبایی 124

73 - نفس در کلام میبدی 125

73 - فقط حرف خدا 125

75 - داستانی عجیب از فضیل و هارون 127

76 - نکته ای بس عجیب در وضع امیر المؤمنین علیه السّلام 127

77 - حکایتی در مبارزۀ با نفس 128

78 - بندگی حقیقی 129

79 - اسلام مرد یهودی 130

80 - نکته ای لطیف 130

81 - داستان فضیل عیاض و داود طایی 131

هشت غم داود طایی 132

غم هول مطّلع 132

غم منزل گور 133

غم جواب دو ملک 134

غم نفخۀ صور 134

غم محشر 135

ص:295

غم موقف حساب 135

غم ترازوی اعمال 136

غم قهر خدا 136

82 - سلمان فارسی و برادر دینی 137

83 - نصیحت زناکار 138

83 - ذکاوت امیرکبیر 138

85 - هجرت اصحاب به حبشه 139

86 - گذشت پیامبر با وجود قدرت 141

87 - روح بلند مرتبه پیامبر در برخورد با ابن خولی 142

88 - داستان هجرت اصحاب به حبشه 142

89 - سخنان امام صادق علیه السّلام با طبیب هندی در شگفتی های خلقت انسان 146

90 - مبارزه با نفس در پیری 150

91 - عظمت ابن ثبیط و تبلیغ دین 150

92 - آدم و مکاره 153

93 - نوح و مکاره 155

93 - ابراهیم و مکاره 159

95 - ایوب و مکاره 162

96 - موسی و مکاره 164

97 - مکاره یعقوب و یوسف 167

98 - حقیقت بلا در کلام بهاء الدین ولد 167

99 - عبادت بی معرفت 168

100 - فرمانفرمایی قتیبه بن کلثوم 169

101 - داستان رهایی از غار. 170

102 - داستان ابو جعفر همدانی و عقد مروارید 174

ص:296

103 - داستانی در رزّاقیت خدا 176

104 - دعایی برای فرج بعد از شدت 177

105 - دعای کرب و اثر آن 179

106 - داستان زندان ابراهیم تیمی با شخصی از بحرین 180

107 - داستان ابو سعید بقّال در زندان حجاج 181

108 - دعای خفی اللّطف و نجات از مرگ 182

109 - داستان ابوالحسن بن ابی طاهر و فرزندش در زندان 184

110 - داستان محمد بن زید علوی و شخصی از بنی امیه 186

111 - حکایتی از اثر دیانت و امانت 190

112 - واقعۀ بدر و فراهم آمدن اسباب پیروزی 194

[نتایج واقعۀ بدر] 198

113 - حسن خلق و سخاوت در پیام جبرئیل 208

113 - آرامش در کنترل عصب 209

115 - عفو و گذشت مردان الهی 210

116 - داستانی عجیب در حسد 211

117 - حسادت به حضرت عیسی علیه السّلام 212

118 - حکایتی از حاج سید محمّد فشارکی 213

119 - داستان قارون و ثروت او 214

120 - داستانی در سوء عاقبت 219

121 عبد الملک مروان و عاقبت او 220

122 - عاقبت عابدی از قوم موسی علیه السّلام 220

123 - عاقبت به خیری فضیل 221

123 - داستانی عجیب از ثروتمند و فقیر 222

125 - رفیق گمراه کننده 223

ص:297

126 - صبر بر امراض 224

127 - داستانی از حاج محمد تهرانی 225

128 - نجات غمدیدگان دل شکسته 226

129 - نجات یونس از قعر دریا و شکم ماهی 229

130 - داستانی عجیب از عنایت الهی 235

131 - خوش رفتاری امام سجّاد علیه السّلام 237

132 - حکایت 238

133 - حکایت اذیت همسایه 240

134 - ترک سرزنش 240

135 - سرنگونی دشمن در تحمل رنج و اندوه 241

136 - حکایت قارون 242

137 - یقین امام سجاد علیه السّلام 248

138 - حکایتی اندر غم مرگ و فردای قیامت 249

غم وقت مرگ 250

غم قرارگرفتن در منزل گور 251

غم فریاد دو فرشته 251

غم نفخۀ صور 251

غم ورود به محشر 252

غم موقف حساب 252

غم وقت میزان 253

غم عاقبت امر 253

139 - احسان به پدر و مادر 254

140 - رضایت مادر 255

141 - پدر در پیری 256

ص:298

142 - فرزند صالح 256

133 - ثواب مرگ فرزند 257

144 - حکایت حلوای معاویه و ابو الاسود 257

145 - اسم اعظم خدا 258

146 - دو حکایت در اسراف 259

147 - توبه سبب استجابت دعا 259

148 - چند داستان عجیب در مسئلۀ توبه 261

149 - توفیق خودداری از معصیت 263

150 - استغفار و رفع اندوه و فقر 264

151 - گفتار عبداللّه بن یعفور با امام صادق علیه السّلام 264

152 - گفتار مفضّل بن عمران با امام صادق علیه السّلام 265

153 - شب زنده داری و زیبایی چهره 266

154 - داستانی در رابطه با نماز شب 266

155 - حکایت جنید و اثر سحرخیزی 268

156 - عفو وگذشت مالک اشتر 268

157 - گذشت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله از قاتل حمزه 269

158 - گذشت امام حسین علیه السّلام از حرّ بن یزید ریاحی 269

159 - حکایت امام سجّاد علیه السّلام با راهزن 269

160 - گرفتار شهوت 270

161 - حکایت موسی علیه السّلام و برخ الأسود 270

162 - حکایتی در تفسیر قران 272

163 - حکایتی در نفوذ آیات قران مجید 273

164 - حکایتی در رزق 274

165 - حکایت سیده نفیسه 275

ص:299

166 - دعای خوب 276

167 - خشم هشام بن عبدالملک 276

168 - داستانی عجیب از مال حرام 277

169 - چشمان گریان در قیامت 278

170 - خاطره ای دربارۀ ریاضت نفس 279

171 - حکایت عیسی علیه السّلام و عجب مردی کوتاه قد 280

172 - حقیقت نیاز در کلام ابوذر 281

173 - توبه و نماز غفیله 282

174 - حکایت بهلول نبّاش 282

175 - نزول آیه توبه و عکس العمل شیطان 284

176 - حکایت موسی علیه السّلام و بلعم باعورا 285

177 - جعفر کذّاب، مدّعی دروغین امامت 286

178 - حکایت تمسخر حکم بن ابی العاص 287

179 - عظمت آیه الکرسی 288

180 - تفسیری از جهنّم 288

181 - حکایت امام سجّاد علیه السّلام با عبدالملک 290

ص:300

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109