شفاعت چرا و چگونه: نقدی بر مذهب فکری ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب

مشخصات کتاب

سرشناسه : حسینی، غلامرضا، 1346 -

عنوان و نام پدیدآور : شفاعت چرا و چگونه: نقدی بر مذهب فکری ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب/ مولف غلامرضا حسینی.

مشخصات نشر : قم: بنیاد معارف اسلامی، 1386.

مشخصات ظاهری : 206 ص.

شابک : 20000 ریال : 978-964-7777-75-9

وضعیت فهرست نویسی : برون سپاری

یادداشت : عنوان دیگر: شفاعت چرا و چگونه.

یادداشت : عنوان روی جلد: شفاعت چرا و چگونه نقدی بر مذهب فکری ابن تیمیه.

یادداشت : کتابنامه: ص. [199] - 206؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان روی جلد : شفاعت چرا و چگونه نقدی بر مذهب فکری ابن تیمیه.

عنوان دیگر : شفاعت چرا و چگونه.

موضوع : ابن تیمیه، احمدبن عبدالحلیم، 661 - 728 ق -- نظریه درباره شفاعت

موضوع : ابن عبدالوهاب، محمدبن عبدالوهاب، 1115 - 1206-- نظریه درباره شفاعت

موضوع : شفاعت (اسلام)

موضوع : شفاعت (اسلام) -- احادیث

موضوع : شفاعت در قرآن

موضوع : شفاعت--دفاعیه ها و ردیه ها

رده بندی کنگره : BP222/7 /ح5ش7 1386

رده بندی دیویی : 297/44

شماره کتابشناسی ملی : 1218146

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

مقدمه......11

فصل اول / مفاهیم شفاعت ......17

مقام محمود......19

نهاییترین امید......21

شفاعت در محاورات عرفی......21

عدم نفی مطلق شفاعت......23

مفهوم شفاعت......31

شفاعت ، تجلّی عدالت الَهُی......33

فصل دوم / آثار و شرایط شفاعت......35

مبارزه با یأس و ناامیدی......37

جلوگیری از حس انتقام جویی......37

شفاعت، راهی به سوی کمال......39

تأثیر معنوی شفاعت......42

ص: 5

شرایط شفاعت......45

چه اشخاصی شفاعت میشوند؟......50

توبه کاران و نیاز به شفاعت......58

فصل سوم / شفاعت در قرآن......61

جایگاه کلامی شفاعت......63

شفاعت فقط با اذن الَهُی......66

شفاعت در راستای رضایت الَهُی......67

شفاعت و شهادت به حق......67

شفاعت و تبدیل بدیها به خوبیها......68

تقسیم آیات شفاعت......72

فصل چهارم / شفاعت در روایات......77

روایات صحت شفاعت متواتر است......79

شفاعت پیامبرصلی الله علیه واله صلی اللَهُ علیه والَهُ در کنار صراط......80

درخواست شفاعت توسط سواد بن قارب......81

درخواست شفاعت توسط امام علی علیة السلام......82

درخواست شفاعت توسط ابوبکر......82

ص: 6

درخواست شفاعت توسط مردی از قبیلَهُ حمیره ......83

شفاعت در حدیث نبوی صلی اللَهُ علیه والَهُ......84

فصل پنجم / اقسام شفاعت......95

شفاعت تکوینی......98

شفاعت تشریعی......103

شفاعت رهبری یا شفاعت امامان......107

شفاعت رهبری در روایات......110

شفاعت به واسطه توبه......114

شفاعت به واسطه دعای پیامبران......118

شفاعت مغفرت......122

فصل ششم / شفاعت از دیدگاه وهابیان......129

مذهب فکری ابن تیمیه و مادی گرایان......131

منطق وهابیان در موضوع شفاعت و رد آن......138

دلیل اندیشمَندان اسلامی بر جواز شفاعت......146

فصل هفتم / شبهه ها و پاسخها......157

ص: 7

ایرادهای مخالفان شفاعت......159

اشکالات شفاعت......160

اشکال اول : لازمه شفاعت، تغییر اراده حاکم است......161

پاسخ اشکال اول......162

اشکال دوم : شفاعت ، موجب جرئت یافتن بر گناه میشود......164

پاسخ اشکال دوم......164

اشکال سوم : فقدان دلیل عقلی و نقلی بر شفاعت......169

پاسخ اشکال سوم......171

اشکال چهارم : آیات مشتمل بر شفاعت ، از متشابهات اند......174

پاسخ اشکال چهارم......174

اشکال پنجم : شفاعت پیامبرصلی الله علیه والهان، از راه هدایت مردم است............. 174

پاسخ اشکال پنجم......175

اشکال ششم : شفاعت پیامبران ، با عدل الَهُی سازگار نیست......176

پاسخ اشکال ششم......176

اشکال هفتم : شفاعت، مخالف سنت الَهُی است......177

پاسخ اشکال هفتم......180

اشکال هشتم: درخواست شفاعت، شرک است......181

ص: 8

پاسخ اشکال هشتم......181

اشکال نهم: شرک بت پرستان، به سبب طلب شفاعت آنان بود......184

پاسخ اشکال نهم......184

اشکال دهم : حاجت خواهی از غیر خدا، حرام است......188

پاسخ اشکال دهم......188

اشکال یازدهم : شفاعت با توحید مَنافات دارد......191

پاسخ اشکال یازدهم......192

کلام آخر......197

فهرست مَنابع و مآخذ......199

لیست کتابهای فارسی بنیاد معارف اسلامی قم......207

ص: 9

ص: 10

مقدمه

بی تردید قرآن کریم ، کلام آسمانی و وحیانی است و اگر انسان بخواهد کلام خدا را بخواند و یا گوش دهد باید تنها سراغ قرآن برود.

یقیناً آشنایی و بهره مندی کامل و همه جانبه در تمامی عرصه - های زندگی نیازمند تفسیر و تبیین از سوی قرآن شناسان است و آن - گاه مایه هدایت و سعادت بشر خواهد بود که به همه تعالیم روح۔ بخش آن، ایمان داشته باشد و فرمان های آن را گردن نهد؛ چرا که در غیر این صورت، نه تنها انسان هدایت نمی شود، بلکه در وادی گمراهی و ضلالت، گرفتار خواهد شد. در آیه ای می خوانیم:

«أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَی أَشَدِّ الْعَذَابِ»(1)

ص: 11


1- سوره بقره : آیه 85 .

آیا شما به بخشی از کتاب ایمان می آورید و به بخشی دیگر، کفر می ورزید؟! پس سزای هر آن کس از شما که این چنین کند، چیست، جز آنکه ذلتی در زندگی دنیا گریبانگیر او شود؟ و روز قیامت، به سوی شدیدترین عذاب، باز گردانده می شوند».

بعضی آیات قرآن ، متشابه اند که با استفاده از آیات محکم، می توان به تأویل آنها پی برد؛ (1)ولی بسیاری دیگر از آیات و آموزه های آنها، در سایه اندیشه ای ژرف ، قابل فهم و دسترسی است.

یکی از آموزه های قرآن کریم، « شفاعت » است. این مفهوم، آن گاه که با دیدی جامع نسبت به آیات قرآنی بررسی شود، هیچ گونه شبهه و اشکالی را ایجاد نمی کند؛ ولی آنگاه که یک سویه و همراه با کج اندیشی و سطحی نگری بدان نگاه شود، اشکالات و شبهاتی را پدید می آورد.

ص: 12


1- (هُو َالّذِی لَمِنِزَلَ عَلیَکَ الکِتَابَ مِنهُ آیَاتُ مُحکَمَا تُ هُنَّ الکِتَابِ وَاخرُ مُتَشابهَاتُ) « او کسی است که این کتاب (قرآن) را بر تو نازل کرد؛ که قسمتی از آن، آیات «محکم» است که اساس این کتاب است و هر گونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها برطرف می گردد و قسمتی از آن، «متشابه» است». سوره آل عمران : آیه 7.

مقدمه از زمان آغاز رسالت پیامبرصلی الله علیه واله گرامی اسلام، روش مسلمانان، درخواست شفاعت از شافعان راستین بوده و پیوسته از آنان، در حال حیات و ممات، درخواست شفاعت می شده است. هیچ یک از دانشمندان اسلامی چنین درخواستی را با هیچ یک از مبانی و اصول اسلامی مخالف نمیدانستند تا آنکه در قرن هفتم هجری، فردی، مشهور به ابن تیمیّه(1) - که بیشتر اندیشمَندان، مورّخان و محدثان فریقین با تفکرات او آشنا هستند - دیده به جهان گشود(2) و با طرز تفکّر خاصّی، با این مسئلَهُ و بسیاری از سنّتهای جاری در میان مسلمانان، مخالفت کرد.(3) سه قرن پس از وی، محمدصلی الله علیه واله بن عبد الوهاب نَجدی، مجدّداً پرچم مخالفت را برافراشت و مکتب ابن تیمیّه را از نو احیا و با شدت بیشتری دنبال کرد.

ص: 13


1- ابو العباس ، تقی الدین ، أحمد بن عبدالحلیم (م 728 ه).
2- در سال ( 661 ه ) ؛ نگاه کنید : ابن تیمیة ، حیاته... عقائده ، صائب عبدالحمید ، ص 17 ، مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیة.
3- او حتی در مسائل فقهی، دارای فتاوای مَنحصر به فردی است که به خاطر آنها مورد خشم بسیاری از اهل سنت قرار گرفته است. ابن تیمیة ، حیاته ... عقائده؛ تذکرة الحفّاظ، الذهبی ، ج 4، ص1496، شرح حال ابن تیمیه، دار إحیاء التراث العربی ، بیروت.

بدون شک، مجازات های الَهُی، چه در این جهان و چه در قیامت جنبه، انتقامی ندارد؛ بلکه همه آنها در حقیقت، ضامَن اجرای اطاعت از قوانین، و در نتیجه، موجب پیشرفت و تکامل انسانهاست.

بنابر این، باید از هر چیزی که این ضمانت اجرایی را تضعیف می کند، احتراز کرد تا جرئت و جسارتِ بر گناه، در مردم پیدا نشود. از سوی دیگر، نباید راه بازگشت و اصلاح را به کلّی بر روی گناهکاران بست؛ بلکه باید به آنها امکان داد که خود را اصلاح کنند و به سوی خدا باز گردند و تقوا پیشه سازند.

شفاعت، در معنای درستش برای حفظ همین تعادل، و وسیلَهُ ای برای بازگشت گناهکاران و آلودگان است، و در معنای نادرستش، موجب تشویق به گناه و جرئت بر انجام دادن آن است.

کسانی که جنبه های مختلف شفاعت و مفاهیم درست و نادرست آن را از هم تفکیک نکرده اند، گاه به کلّی مَنکر مسئلَهُ شفاعت شده، آن را با رفاقت با سلاطین و حاکمان ظالم و توصیه آنان، برابر می دانند، و گاه مانند وهّابیان، بدون توجّه به آیات دیگر، این آیه از قرآن کریم را دستاویز قرار داده و منکر شفاعت شده اند که :

ص: 14

مقدمه (وَلا یُقبَلُ مِنها شَفاعَةُ)(1) « [در قیامت از کسی شفاعتی پذیرفته نمی شود».

در این نوشتار، پس از ارائه چارچوبی کلی درباره مسئلَهُ شفاعت، و بیان مفهوم صحیح آن، به اشکالات و شبهاتی که ابن تیمیه و پیروان فکری او بر مسئلَهُ شفاعت وارد کرده اند، پرداخته و به تک تک آنها پاسخ داده خواهد شد.

سیّد غلامرضا حسینی شهر مقدّس قم، رجب 1428 برابر با مردادماه 1386

ص: 15


1- سوره بقره : آیه 48 .

ص: 16

فصل اول: مفاهیم شفاعت

اشاره

ص: 17

ص: 18

مقام محمود

یکی از ویژگی هایی که خداوند متعال به مؤمَنان اختصاص داده، این است که اگر مؤمنی، ایمان خود را تا هنگام مرگ حفظ کند و مرتکب گناهانی نشود که سلب توفیق کرده، سوء عاقبت و شک و تردید یا انکار و جحود را به بار آورد و در یک کلام، اگر با ایمان از دنیا برود، به عذاب ابدی مبتلا نخواهد شد. گناهان کوچک او به واسطه اجتناب از گناهان بزرگ ، بخشوده می شود و گناهان بزرگش به وسیله توبه آمرزیده می شود و اگر موفق به چنین توبه ای نشد، تحمّل گرفتاری ها و مصائب دنیا، بار گناهانش را سبک می کند و سختی های برزخ و مواقف آغازین رستاخیز، ناخالصی های اعمال او را می زداید و اگر باز هم از آلودگی های گناهان پاک نشد، به وسیلَهُ شفاعت – که تجلّی بزرگ ترین و فراگیر ترین رحمت الَهُی در اولیای خدا، به ویژه رسول اکرم واهل بیت گرامی اوست - ، از عذاب دوزخ نجات خواهد یافت.(1)

ص: 19


1- از پیامبر صلی الَهُ علیه والَهُ ما روایت شده است :«شفاعتی لأهل الکبائر مَن أمّتی ؛ شفاعتم برای مرتکبان گناهان کبیره ، از امّتم است » ( شعب الإیمان ، البیهقی ، ج 1، ص 287، ح 310 و 311 : دار الکتب العلمیة ، بیروت ؛ مسند أحمد بن حنبل ، ج3، ص213، دار الفکر ، بیروت ؛ سنن أبی داود ، ج 2، ص 421 ح 4739؛ سنن الترمذی، ج 4، ص 45، ح 2552 و 2553؛ المستدرک علی الصحیحین، الحاکم النیسابوری ، ج 1، ص 69 و ج 2، ص 382؛ سنن الکبری ، البیهقی ، ج8، ص 17 ؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 5 و ج10، ص210؛ مسند أبی داود الطیالسی، ص 233) .

به حسب روایات فراوان، «مقام محمود»(1) که در قرآن کریم به رسول اکرم صلی الَهُ علیه والَهُ وعده داده شده، همین مقام شفاعت است و آیه شریفه : (وَلَسَوفَ یُعطیکَ رَبَّک فَتَرضَی )(2) « و همانا پروردگارت[ آنقدر] به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی» ، اشاره به آمرزش الَهُی دارد که به واسطه شفاعت ایشان، شامل حال کسانی می شود که استحقاق آن را دارند.

ص: 20


1- وَمِنَ اللَّیل فَتَهجَّد بِهِ نَافِلَةُ لَکَ عَسَی لَمِنِ یَبعثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَحمُوداً ) «وپاسی از شب را زنده بدار، تا برای تو [به منزله] نافله ای باشد. امید است پروردگارت تو را به مقامی درخور ستایش برانگیزد». (سوره اسراء: آیه 79) .
2- سوره ضحی : آیه 5.

نهایی ترین امید

بزرگ ترین و نهایی ترین امید مؤمَنان گناهکار، شفاعت است؛ ولی در عین حال، نباید از مکر الهی ایمن شوند و باید همیشه بیمَناک باشند که مبادا کاری از آنها سر بزند که موجب سوء عاقبت و سلب ایمان در هنگام مرگ گردد. مبادا علاقه به امور دنیوی، به حدی در دلشان رسوخ یابد که با سلب شدن ایمان از آنان و به دنبال آن با غضب خدای متعال، از این جهان بروند؛ بدین گونه که می بینند اوست که به وسیله مرگ، بین ایشان و محبوبها و معشوق هایشان جدایی می افکند.

شفاعت در محاورات عرفی

شفاعت، در محاورات عرفی به این معنا به کار می رود که شخص آبرومَندی، از بزرگی بخواهد که از کیفر مجرمی در گذرد یا بر پاداش خدمت گزاری بیفزاید. شاید نکته استعمال واژه شفاعت در این مورد، این باشد که شخص مجرم، به تنهایی استحقاق بخشودگی را ندارد، یا شخص خدمت گزار به تنهایی استحقاق افزایش پاداش را ندارد؛ ولی به جهت همراه شدن با درخواست شفیع، چنین استحقاقی پدید می آید(1).

ص: 21


1- المفردات فی غریب القرآن، الراغب الإصفهانی، ص 263 ، دار المعرفة ، بیروت.

در موارد متعارف، علّت این که کسی شفاعت شفیعی را می پذیرد، این است که می ترسد اگر نپذیرد، شفاعت کننده رنجیده شود و رنجش خاطر وی، موجب محرومیت از لذّت مؤانست و خدمت او و یا موجب رسیدن ضرری از ناحیه شفیع گردد.

مشرکانی که آفریدگار جهان را دارای اوصاف انسانی و از جمله نیاز به اُنس با همسر و ندان و همکاران و یا ترس از انبازان و همتایان می پنداشتند، برای جلب توجه خدای بزرگ یا مصونیّت از خشم وی، دست به دامان خدایان پنداری می شدند و به پرستش فرشتگان و جنّیان و کُرنش در برابر بتها و تندیس ها می پرداختند و می گفتند:

(هَؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَهُ )(1) « اینان، شفیعان ما نزد خداوند هستند». و نیز می گفتند :

(مَا نَعبُدُهُم إلّا لِیُقَرَّبُونَا إلَی اللَهُ زُلفَی )(2) « آنها را پرستش نمی کنیم، جز برای این که ما را هر چه بیشتر به خداوند نزدیک کنند».

ص: 22


1- سوره یونس : آیه 18.
2- سوره زمر : آیه 3.

قرآن کریم، در مقام رد ّچنین پندارهای جاهلانه ای می فرماید:

(لیسَ لَهَا مِن دُونِ اللَهُ وَلِیُّ وَلاشَفِیعُ )(1) « جز خدا، سرپرست و شفاعتگری نخواهد داشت».

عدم نفی مطلق شفاعت

باید توجه داشت که نفی چنان شفیعان و چنین شفاعتی، به معنای نفی مطلق شفاعت نیست و در قرآن کریم، آیاتی وجود دارد که شفاعت به اذن خدا را تأیید کرده و شرایط شفاعت کنندگان و شفاعت شوندگان را بیان فرموده است. همچنین باید گفت که پذیرش شفاعت شفیعان مأذون، به وسیلَهُ خدای متعال، به واسطه ترس یا نیاز به ایشان نیست؛ بلکه راهی است که خداوند برای کسانی که لیاقت دریافت رحمت ابدی را دارند، گشوده و برای آن، شرایط و ضوابطی تعیین فرموده است. در حقیقت، فرق بین اعتقاد به شفاعت صحیح و شفاعت شرک آمیز، همان فرق بین اعتقاد به ولایت و تدبیر به اذن خدا و ولایت و تدبیر استقلالی است.

ص: 23


1- سوره انعام : آیه 70.

واژه شفاعت، گاه به معنای وسیع تری به کار می رود و شامل ظهور هر تأثیر خیری در انسان به وسیلَهُ دیگری می شود؛ چنان که در پدر و مادر نسبت به فرزندان و گاهی بالعکس، یا در آموزگاران نسبت به شاگردانشان و حتّی در مؤذّن نسبت به کسانی که با صدای اذان او به یاد نماز افتاده، به مسجد رفته اند.

استعمال شده است در حقیقت، همان اثر خیری که در دنیا داشته - اند، به صورت شفاعت و دستگیریِ در قیامت، ظاهر می شود.

نکته دیگر آن که استغفار برای گناهکاران در همین دنیا نیز نوعی شفاعت است و حتی دعا کردن برای دیگران و طلب پذیرش درخواست هایشان از خدای متعال نیز، در حقیقت، از قبیل «شفاعة عند اللَهُ» به شمار می رود، زیرا همگی اینها وساطت نزد خدای متعال برای رساندن خیری به شخص دیگر یا دفع شری از اوست.

همان گونه که اشاره شد، شرط اساسی برای شفاعت کردن و شفاعت شدن، اذن الَهُی است چنان که خداوند می فرماید:

(مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ إلّا بِإذنِهِ)(1)

ص: 24


1- سوره بقره . آیه 255.

« کیست آن که بدون اذن خدا نزد او شفاعت کند؟».

و در آیه دیگری می فرماید:

( مَا مِن شَفِیعِ إلّا مِن بَعدِ إذنِهِ)(1) « هیچ شفاعت کننده ای نیست ، مگر با اذن الَهُی».

و نیز در بیانی دیگر می فرماید:

(یَومَئِذٍ لا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إلّا مَن أذِنَ لَهُ الرَّحمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَولا)(2) « در آن روز، شفاعت، سودی نمی بخشد، مگر برای کسی که [خدای] رحمان به او اذن داده و سخنش را پسندیده باشد».

و در آیه نورانی دیگری چنین فرموده:

( ولا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إلّا مَن أذِنَ لَهُ )(3) « و شفاعت نزد او سودی نمی بخشد، جز برای کسی که [خدا] به وی اذن دهد».

ص: 25


1- سوره یونس : آیه 3.
2- سوره طه : آیه 109.
3- سوره سبأ : آیه 23.

از این آیات، شرط بودن اذن الَهُی در پذیرش شفاعت شفاعت خواهان ثابت می شود؛ ولی ویژگیهای کسانی که به آنها اذن داده شده، فهمیده نمی شود؛ اما از آیات دیگر می توان شرایط روشن تری از طرفین به دست آورد. از جمله آیه ای که می فرماید:

(وَلا یَملِکُ الَّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إلّا مَن شَهِدَ بِالحَقَّ وَهُم یَعلَمُونَ )(1) « و کسانی که جز خدا را می خوانند، قادر بر شفاعت نیستند (هیچ کس مالک شفاعت نیست)، مگر کسانی که به حق شهادت دهند و دارای علم باشند».

شاید مَنظور از (مَن شَهِدَ باِلحَقَّ ) ، شاهدان اعمال باشند که به تعلیم الَهُی از اعمال و نیّات بندگان، اطّلاع دارند و می توانند به کیفیت و ارزش رفتار آنان، شهادت بدهند، چنان که از تناسب حکم و موضوع، می توان استفاده کرد که شفیعان، باید دارای چنان علمی باشند که صلاحیت اشخاص را برای شفاعت، تشخیص دهند، و یقیناً از کسانی که واجد این دو شرط هستند، معصومان علیهم السلام هستند.

ص: 26


1- سوره زخرف : آیه 86.

از سوی دیگر، شفاعت شوندگان باید مورد رضایت الَهُی باشند، چنان که در آیه ای از قرآن آمده است:

(وَلایَشفَعُونَ إلّا لِمَنِ از تَضَی )(1) « شفاعت نمی کنند، جز برای کسی که خدا او را پسندیده باشد».

و در آیه دیگری آمده است:

(وَکَم مِن مَلَکٍ فِی السمَّاوَاتِ لا تُغنِی شَفَاعَتُهُم شَیئاً إلّا مِن بَعدِلَمِنِ یَأذَنَ اللَهُ لَمِن یَشَاءُ وَیرضَی )(2) « چه بسیار فرشتگانی که در آسمان شفاعتشان کارساز نیست، مگر بعد از آن که خداوند برای هر کس بخواهد و بپسندد، اذن دهد».

روشن است مَنظور از این که شفاعت شونده مورد رضایت الَهُی باشد، این نیست که تمام اعمالش پسندیده باشد، وگرنه نیازی به شفاعت نبود؛ بلکه مَنظور، مورد رضایت بودن خود شخص از نظر دین و ایمان است، چنانکه در روایات به همین صورت، تفسیر شده است.

ص: 27


1- سوره انبیاء : آیه 28.
2- سوره نجم : آیه 266.

از طرف دیگر، در آیاتی چند، ویژگی های کسانی که مشمول شفاعت نمی شوند، بیان شده است. برای مثال از قول مشرکان آمده است:

(فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ )(1) « [افسوس که امروز] شفاعت کنندگانی برای ما وجود ندارد».

و در آیات دیگر چنین آمده که از علّت به دوزخ رفتن مُجرِماًن، سؤال می شود و آنان در پاسخ، خصلتهایی مانند ترک نماز(2) و کمک نکردن به بینوایان و تکذیب روز جزا را بر می شمرند، (3)آنگاه می فرماید:

ص: 28


1- سوره شعراء : آیه 100.
2- امام صادق علیه السلام در واپسین لحظات عمر شریفشان فرمودند : « إن شفاعتنا لا تنال مستخفاً بالصلاة» « شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد » . بحار اللَمِنِوار، ج 47، ص 2، مؤسسة الوفاء بیروت.
3- (فِی جَنَّات یَتَسَاءَلُونَ . عَنِ المُجرمِینَ . مَا سَلَککُم فِی سَقَرَ. قَالُوا لَم نَکُ مِنَ المُصَلَّینَ. وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الخَائِضِینَ. وَکُنَّا نُکَذَّب بِیَومِ الدَّین. حَتَّی أتَانَا الیقَینُ. فَمِا تَنفَعُهُم شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ) « آنها در باغهای بهشتند، و سؤال می کنند. از مُجرِماًن: چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت؟!. می گویند: ما از نمازگزاران نبودیم. و اطعام مستمند نمی کردیم. و پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا بودیم. و همواره روز جزا را انکار می کردیم. تا زمانی که مرگ ما فرا رسید. از این رو شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودی نمی بخشد». سوره مدثر: آیات 40-48.

(فَما تَنفَعُهُم شَفاعَةُ الشّافعینَ) . از این آیات استفاده می شود که مشرکان و مَنکران قیامت که خدا را عبادت نمی کنند و به بندگان نیازمَندش کمک نمی رسانند و پایبند به اصول صحیحی نیستند، هرگز مشمول شفاعت نخواهند شد، و با توجه به اینکه استغفار پیامبرصلی الله علیه واله اکرم صلی اللَهُ علیه والَهُ در دنیا هم نوعی شفاعت بشمار می رود و استغفار آن حضرت درباره کسانی که حاضر نیستند از او درخواست استغفار و شفاعت کنند، قبول نمی شود،(1) می توان استفاده کرد که مَنکر شفاعت هم مشمول شفاعت واقع نمی شود، چنان که همین مضمون در روایات هم آمده است.(2)

ص: 29


1- سوره مَنافقون : آیه 5 و6.
2- از پیامبرصلی الله علیه واله صلی اللَهُ علیه والَهُ روایت شده که فرمود : « مَن لم یؤمَن بشفاعتی فلا لَمِنِالَهُ اللَهُ شفاعتی؛ خداوند کسی را که به شفاعت مَن ایمان ندارد، مشمول شفاعت مَن قرار نمیدهد». بحار اللَمِنِوار ، ج 8، ص 58 ، ح 74 ، الأمالی، الصدوق، ص 56، ح 4/11؛ الإعتقادات، الصدوق ، ص 66، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید (این کتاب در ضمَن مجموعه مصنّفات شیخ مفید ، در جلد پنجم چاپ شده است) ، قم؛ عیون أخبار الرضاعلیه السلام، الصدوق ، ج 2، ص 124- 125، ح35 ، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات ، بیروت ، روضة الواعظین ، الفتال النیشابوری، ج 2، ص 531، دلیل ما؛ الفصول المهمة فی أصول الأئمة علیهم السلام، الحرّ العاملی رحمة اللَهُ ، ج 1، ص 359-360، مؤسسه معارف اسلامی امام رضاعلیه السلام ، قم، المیزان فی تفسیر القرآن، السید محمدصلی الله علیه واله حسین الطباطبائی رحمة اللَهُ ، ج 1، ص 174 و ج14، ص 282 ، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات ، بیروت؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة علیهم السلام، ابوالحسن علی بن عیسی الإربلی، ج3، ص 79 ، دار الأضواء ، بیروت : الفصول المهمة فی معرفة الأئمة علیه السلام ، ابن الصباغ المالکی، ج 2، ص 1000 ، دار الحدیث ، قم.

حاصل آن که شفیع مطلق و اصلی، باید علاوه بر مأذون بودن از طرف خدای متعال، خودش اهل معصیت نباشد و قدرت ارزیابی مراتب اطاعت و عصیان دیگران را داشته باشد و پیروان راستین چنین کسانی می توانند، در پرتو آنان مراتب نازل تری از شفاعت را داشته باشند، چنان که چنین پیروانی در زمره شهِدا و صدیقین محشور می شوند.(1) از سوی دیگر، کسی لیاقت شفاعت شدن را دارد که علاوه بر اذن الَهُی، به خدا و پیامبران و روز

ص: 30


1- (والَّذِین آمَنوا باللَهُ ورسلَهُ أولئک هم الصدّیقون والشَهِدَاء عند رَبَّهُم ) و کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آوردند، آنها نزد پروردگارشان صدّیقین و شَهِدَا هستند». سوره حدید: آیه 19.

رستاخیز و آنچه خدا بر پیامبرصلی الله علیه والهانش نازل فرموده (و از جمله، حقّانّیت شفاعت)، ایمان داشته باشد و این ایمان را تا پایان عمر، حفظ کند.

مفهوم شفاعت

کلمه «شفاعت» از ریشه «شفع» و به معنای همراهی و جُفت شدن و «ضمّ الشیء إلی مثلَهُ» آمده و نقطه مقابل آن، «وَتر» به معنی تک و تنهاست، همچنین به پیوستن فرد برتر و قوی تر برای کمک به فرد ضعیف تر اطلاق گردیده است(1). این لفظ در عرف و شرع به دو معنای متفاوت گفته می شود:

الف) معنای عرفی. شفاعت در لسان عامه به این معناست که شخص شفیع، از موقعیت و شخصیت و نفوذ خود استفاده کند و نظر شخص صاحب قدرتی را در مورد مجازات زیر دستان خود، تغییر دهد؛ گاهی با استفاده از نفوذ خود و زمانی با تحت تأثیر قرار دادن دیگران از طریق مسائل عاطفی و زمانی با تغییر دادن مبانی فکری آنها درباره گناه مجرم و استحقاق او، و مانند اینها .

ص: 31


1- المفردات فی غریب القرآن ، الراغب الأصفهانی ، ص 263 (مادّه شفع).

به طور خلاصه، شفاعت طبق این معنا، هیچ گونه دگرگونی ای در روحیات و فکر مجرم یا متهّم ایجاد نمی کند و تمام تأثیرهاو دگرگونی ها مربوط به شخصی است که نزد او شفاعت می شود.

این نوع شفاعت، در بحث های مذهبی راه ندارد؛ زیرا نه خداوند اشتباهی می کند که بتوان نظر او را تغییر داد ، و نه به این معنایی که درباره انسان صدق می کند، عواطفی دارد که بتوان آن را برانگیخت، و نه تحت تأثیر نفوذ کسی واقع می شود، و نه ملاک پاداش و کیفرش بر محوری غیر از عدالت است.

ب) مفهوم اصطلاحی مفهوم دیگر شفاعت بر محور دگرگونی و تغییر موضع « شفاعت شونده » دور می زند؛ یعنی شخص شفاعت شونده، موجباتی فراهم می سازد که از یک وضع نامطلوب و درخور کیفر، بیرون آمده، به وسیلَهُ ارتباط با شفیع ، خود را در وضع مطلوبی قرار دهد که شایسته بخشودگی گردد.

همان طور که خواهیم دید، ایمان به این نوع شفاعت، در واقع، ایمان به مکتب عالی تربیتی است و وسیلَهُ اصلاح افراد گناهکار و آلوده، و موجب بیدار کردن و آگاه ساختن آنان است.

شفاعت در منطق اسلام، از نوع اخیر است. خواهیم دید که تمام ایرادها و خُرده گیری ها متوجّه تفسیر اوّل برای شفاعت می شوند، نه مفهوم دوم که معنایی مَنطقی، معقول و سازنده است. این بود تفسیر اجمالی شفاعت در دو شکل «تخدیری» و «سازنده».

ص: 32

آنچه در مورد شفاعت، با تفسیر صحیح و مَنطقی آن گفتیم، علاوه بر عالم تشریع، در جهان تکوین نیز فراوان دیده می شود.

نیروهای قوی ترِ این جهان، نیروهای ضعیف تر را در مسیر هدفهای سازنده پیش می برند. در عالم وجود، آفتاب می تابد و باران میبارد تا بذرها در دل زمین، آماده شوند و استعدادهای درونی خود را به کار گیرند، پوست دانه ها را بشکافند و از دل خاک سر بر آورده، به سوی آسمان - که از آن نیرو دریافت کرده اند - پیش روند.

شفاعت ، تجلّی عدالت الَهُی

شفاعت اولیای خدا برای گناهکاران، در ظاهر این گونه است که این عزیزان الَهُی، به جهت قرب و موقعیتی که در پیشگاه خداوند دارند، به اذن پروردگار و تحت ضوابط خاصی که جنبه کلی دارد، نه فردی - می توانند برای مُجرِماًن و گناهکاران، وساطت کنند و از طریق دعا و نیایش از خداوند بزرگ بخواهند که از تقصیر آنان در گذرد. البته شفاعت کردن و پذیرفته شدن شفاعت آنان، در گرو شرایطی است که برخی مربوط به شخص گناهکار، و برخی مربوط به شفاعت کننده (شفیع) است.

در حقیقت، شفاعت، اقسامی دارد که برخی از آنها نادرست و ظالمانه اند و در دستگاه الَهُی وجود ندارد؛ ولی برخی صحیح و

ص: 33

عادلانه اند و در بارگاه حضرت باری تعالی وجود دارد. شفاعت نادرست، مبنایی است برای بر هم زدن قانون؛ ولی شفاعت صحیح، حافظ و مؤید قانون و حریم اجتماعی، و تجلی عدالت الَهُی است.

شفاعت نادرست، آن است که فردی بخواهد از راه غیر شرعی و غیرقانونی، مانع اجرای قانون شود. این گونه شفاعت، در دنیاست و در آخرت، غیر ممکن است. بیشتر ایرادهایی که بر مسئلَهُ شفاعت وارد می شود، بر همین قسم از شفاعت است، و این، همان است که قرآن کریم، آن را نفی نموده است.

ص: 34

فصل دوم آثار و شرایط شفاعت

ص: 35

ص: 36

مبارزه با یأس و ناامیدی

به طور کلّی، توجّه به اصل شفاعت، می تواند آثار زیر را در میان معتقدان داشته باشد:

کسانی که مرتکب جرایم سنگینی می شوند، از یک سو گرفتار ناراحتی وجدان می شوند و از سوی دیگر، گرفتار یأس از بخشودگی در پیشگاه خدا می شوند و چون راه بازگشت را به روی خود بسته می بینند، عملاً حاضر به هیچ گونه تجدید نظر نیستند و با توجه به تیرگی افق آینده، ممکن است دست به طغیان و سرکشی بیشتر بزنند و با این عنوان که رعایت مقرّرات برای آنها سودی ندارد، نوعی آزادی عمل برای خود قائل شوند؛ درست همانند بیماری که از بهبود مأیوس شده و پرهیز را به کلی کنار گذاشته است؛ چون آن را بی دلیل و فاقد تأثیر می داند.

جلوگیری از حسّ انتقام جویی

گاه ناراحتی وجدان، که ناشی از این گونه جرایم است، موجب اختلالات روانی و یا موجب تحریک حسّ انتقام جویی شخص از جامعه ای که او را چنین آلوده کرده است، می گردد و به این ترتیب، گناهکار، مبدّل به یک عنصر خطرناک و کانون شرارت

ص: 37

برای جامعه می شود؛ امّا ایمان به شفاعت، روزنه ای به سوی روشنایی به روی او می گشاید و امید به آمرزش، او را به کنترل خویش و تجدید نظر در رفتار و حتّی جبران گذشته تشویق می کند. حسّ انتقام جویی در او تحریک نمی گردد و آرامش روانی، به او امکان تبدیل شدن به یک عنصر سالم و صالح میدهد.

بنابراین اگر بگوییم توجه به شفاعت به معنای صحیح، عاملی سازنده و بازدارنده است که می تواند از یک فرد مجرم و گناهکار، فرد صالحی بسازد، سخنی گزاف نگفته ایم. از این رو، مشاهده می کنیم که در قوانین قضایی دنیا، برای زندانیان ابد، روزنه امید و بخشودگی باز گذاشته شده است، تا مبادا یاس و ناامیدی آنها را به کانون خطر در درون زندان ها تبدیل سازد، و یا گرفتار اختلال روانی سازد.

در بیشتر مواردی که انسان می خواهد از شفاعت استفاده کند یا مواردی هستند که شخص می خواهد مَنفعت و خیری جلب کند و یا مواردی است که می خواهد ضرر و شرّی را از خود دفع بنماید؛ البته نه هر نفع و ضرری؛ زیرا در مواردی که اسباب طبیعی، خیر و شر و یا نفع و ضرری (مانند گرسنگی و تشنگی، گرما و سرما، و تندرستی و مرض ایجاد میکنند)، ما هرگز شفاعت نمی طلبیم، بلکه به دنبال اسباب طبیعی آن می رویم. مثلاً

ص: 38

به خوردن و آشامیدن و لباس و دار و متوسّل شده، به مقصود خود که رفع تشنگی و گرسنگی، سرما و گرما، و بیماری است، نایل می شویم. ما فقط در سود و زیانها و خیر و شرهایی که از ناحیه اجرای قوانین عمومی یا خصوصی اجتماع متوجه ما می شود، شفاعت می طلبیم. توضیح این که میان مولا و بنده، و هر حاکم و محکومی ، احکامی وجود دارد که اگر به آنها عمل شود، مستوجب پاداش خواهد بود. حال گاه این پاداش، مدح و تمجید است، و گاهی مَنافع مالی یا یک مقام؛ و بر عکس، اگر شخص مکلف از آنها سرپیچی کرده، و مخالفت نماید، مستوجب کیفر و مجازات می شود که گاهی تنها مذمّت و توبیخ است و زمانی نیز ضرر مادّی یا معنوی در بردارد.

شفاعت، راهی به سوی کمال

اگر کسی بخواهد به کمال و خیری مادّی یا معنوی برسد، ولی اسباب اجتماعی را - که مستوجب آن و معرّف لیاقت اوست - نداشته باشد، و یا این که بخواهد کیفر و مجازاتی را که بر اثر مخالفت متوجّه او شده، از خود دفع نماید، بدون این که وسیلَهُ دفع آن را که فرمانبرداری است، داشته باشد و به عبارت ساده تر، اگر بخواهد بدون تهیّه مقدّمات، به پاداشی برسد و یا بدون

ص: 39

فرمابُرداری، از عقاب و مجازاتی بِرَهد، این جاست که جای شفاعت» و تأثیر آن است. البته نه در همه جا و برای همه کس.

آن کسی که اصلاً لیاقت نیل به کمالی را دارا نیست و یا اساسا رابطه ای میان او و کسی که نزد او شفاعت می شود، وجود ندارد، شفاعت در حقّ چنین شخصی، اثری ندارد؛ مثل این که یک نفر بی سواد محض، بخواهد بر مقامی علمی تکیه بزند و یا بندهای سرکش بخواهد از مجازات مولای خود برهد؛ زیرا شفاعت، سببی مستقل نیست، بلکه متمم و مکمل سبب است.

از طرفی، تأثیر شفاعت کننده در امر شفاعت، تأثیری گزاف و بی جهت نیست؛ بلکه باید شخص شفیع (شفاعت کننده) به چیزی متوسل شود که در کسی که نزد او شفاعت می کند، مؤثّر گردد و طالب شفاعت را به پاداش مورد نظر برساند و یا از عقاب و کیفر نجات بخشد. بنابراین، شفیع از مولای بنده درخواست نمی کند که از مقام مولویت خود و عبودیت بنده اش چشم پوشی نماید. همچنین از وی تقاضا نمی کند که از حکم و تکلیف خود، دست بردارد و یا آن را به طور کلّی یا در خصوص مورد شفاعت، مَنسوخ سازد. نیز از او نمی خواهد که قانون مجازات خود را در همه جا یا در این مورد معیّن، ابطال کرده در نتیجه، بنده خود را

ص: 40

عقاب نکند. خلاصه این که شفاعت کننده، نه تأثیری در مقام مولویت و عبودیت دارد، و نه در حکم و جزای آن؛ بلکه او با قبول این جهات سه گانه، به یکی از جهات زیر متوسّل شده، مقصود خود را به کمک آنها عملی می سازد:

١- به صفاتی که در شخص مولا وجود دارد و مستوجب عفو و اغماض است (مانند: بزرگی و کَرَم و بخشش و شرافت او) توسّل می جوید؛ . 2- به اوصافی که در بنده است و مقتضی ترحّم بر او و تأثیر عوامل آمرزش در حق اوست (مانند : مذلت و فقر و پریشان حالی) متوسّل می شود؛ ٣ – شفیع به اوصافی که در خود دارد (مانند: نزدیکی او به مولا و داشتن شخصیت و مقام در نزد او)، توسّل می جوید.

در واقع، تقاضای شفیع چنین است که می گوید: مَن از تو تقاضا نمی کنم که از مقام سرورَی خود نسبت به بنده ات چشم پوشی کنی و یا حکم و قانون مجازات خود را ابطال کنی؛ بلکه درخواست دارم که از این بنده در گذری؛ چه این که بزرگ و مهربان و کریمی. نه از عِقاب او سودی می بری، و نه گذشت از گناه او، به تو زیانی می رساند. یا می گوید: این، بنده ای است

ص: 41

کوچک و نادان، و بیچاره و پریشان و کسی مانند تو به کار او وقعی نمی نهد. یا می گوید: اینکه مَن، آبرو و حیثیت و مقامی نزد تو دارم، و آن ایجاب می کند تقاضای مرا بپذیری و از خطای او در گذری و او را ببخشی.

تأثیر معنوی شفاعت

اکنون نگاهی به آثار معنوی شفاعت از نظر منطق خداپرستان می افکنیم. این نگاه، روشنگرِ بحث آینده، در زمینه واکنش های اجتماعی و روانی این مسئلَهُ خواهد بود.

بین علمای عقاید اسلامی، در زمینه چگونگی تأثیر معنوی شفاعت، گفتگوست: جمعی معروف به «وعیدیه» که به خلود مرتکبان گناهان کبیره در جَهَنَّمَ اعتقاد دارند)، می گویند که شفاعت، اثری در زدودن آثار گناه ندارد؛ بلکه تأثیر آن، تنها در پیشرفت و تکامل معنوی و افزایش پاداش و ثواب است.

با این حال، «تفضیلیه» (که به خلود اصحاب کبائر اعتقاد ندارند)، می گویند که شفاعت برای گناهکاران است و اثرش ساقط شدن مجازات و کیفر می باشد.

خواجه نصیر الدین طوسی در تجرید الاعتقاد، هر دو را حق می داند و معتقد به هر دو اثر است.

ص: 42

علامه حلی رحمة اللَهُ در کشف المراد، در شرح عبارت خواجه نصیر، این عقیده را انکار نکرده؛ بلکه شواهدی برای آن آورده است. گمان نمی رود با توجه به آنچه سابقاً در معنای شفاعت، هم از نظر ریشه لغوی، و هم از نظر مقایسه با «شفاعت تکوینی» گفته شد، تردیدی باقی بماند که عقیده شیخ طوسی و علامه حلی به واقعیت نزدیک تر است؛ زیرا از یک سو طبق روایت معروفی از امام باقر علیه السلام نقل شده است « ما أحد مَن الأولین والآخرین إلّا هو محتاج إلی شفاعة محمدصلی الله علیه واله صلی اللَهُ علیه والَهُ یوم القیامة»(1) .

از اولین و آخرین، کسی نیست، مگر این که نیازمَند شفاعت محمدصلی الله علیه واله صلی الله علیه واله در روز قیامت است.

بر اساس این روایت، همه مردم نیازمَند به شفاعت پیامبرصلی الله علیه والهند و به این ترتیب، حتّی کسانی که از گناه توبه کرده اند و جرم آنها بخشوده شده، باز نیاز به شفاعت دارند؛ و این در صورتی ممکن است که اثر شفاعت، دوجانبه باشد و افزایش مقام را نیز شامل شود و اگر در بعضی از روایات میخوانیم که نیکوکاران، نیاز به

ص: 43


1- بحار اللَمِنِوار، ج 8، ص 38 : تفسیر القمی، ج 2، ص 202 ، مَنشورات مکتبة الَهُدی ، النجف الأشرف ، 1387 ه ؛ محاسن البرقی، ج 1، ص 184.

شفاعت ندارند، مَنظور، نفی آن نوع شفاعتی است که در مورد مُجرِماًن و گناه کاران از آن یاد می شود.

از سوی دیگر گفتیم که حقیقت شفاعت، ضمیمه شدن موجود قوی تر به موجود ضعیفتر برای کمک به اوست. این کمک، ممکن است برای افزایش نقاط قوّت و یا برای پیرایش نقاط ضعف باشد.

همان گونه که در شفاعت تکوینیِ موجوداتی که در مسیر تکامل و پرورش قرار دارند نیز این دو جنبه مشهود است: گاهی موجودات پایین تر، نیازشان به عوامل نیرومَندتر و برتر برای از میان بردن عوامل تخریب است (همانند نیاز گیاه به نور آفتاب برای از بین بردن آفات)، و گاه برای افزودن بر نقاط قوت و پیشرفت (همانند نیاز گیاه برای رشد و نمو به نور آفتاب). همانند یک شاگرد درس خوان که هم برای اصلاح اشتباهات خود نیاز به استاد دارد، و هم برای افزایش معلومات مختلف.

بنابراین، شفاعت به دلایل مختلف، اثر دوگانه دارد و به زدودن آثار جرم و گناه منحصر نیست.

ص: 44

شرایط شفاعت

آیات شفاعت به خوبی نشان می دهند که مسئلَهُ شفاعت، از نظر منطق اسلام، موضوعی بی قید و شرط نیست؛ بلکه قیود و شرایطی دارد که از آن جمله اند :

1- جرمی که درباره آن شفاعت می شود؛ 2- شخص شفاعت شونده؛ 3- شخص شفاعت کننده . که اصل شفاعت و فلسفه آن را روشن می سازد.

برای مثال، گناهانی همانند ظلم و ستم، به طور کلّی از دایره شفاعت، بیرون شمرده شده است و قرآن می گوید: ظالمان، شفیع مطاعی» ندارند.

اگر ظلم را به معنای وسیع کلمه تفسیر کنیم، شفاعت مَنحصر به مُجرِماًنی خواهد بود که از کار خود پشیمان اند و در مسیر جبران و اصلاح اند. در این صورت، شفاعت، پشتوانه ای برای توبه و ندامت از گناه خواهد بود و این که بعضی تصوّر می کنند با وجود ندامت و توبه، نیازی به شفاعت نیست، اشتباهی است که پاسخ آن را به زودی خواهیم داد. از طرف دیگر در قرآن کریم آمده است :

ص: 45

( یَعلَمُ مَا بَینَ أیدِیِهِم وَمَا خَلفَهُم وَلا یَشفَعُونَ إلّا لِمَنِ از تَضَی وَهُم مِن خَشیَتِه مُشفِقُونَ )(1) « او (خداوند) اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آنها را میداند؛ و آنها جز برای کسی که [خدا ]راضی[ به شفاعت برای او ]است، شفاعت نمیکنند و از ترس او بیمَناک اند».

پس، تنها کسانی مشمول بخشودگی از طریق شفاعت می شوند که به مقام «ارتضاء» رسیده اند و بر اساس این آیه دارای پیمان الَهُی هستند :

(لا یَملِکُونَ الشَّفَاعَةَ إلّا مَنِ اتَّخَذَعِندَ الرَّحَمَنِ عَهداً )(2) « آنان، هرگز مالک شفاعت نیستند؛ مگر کسی که نزد [خداوند] رحمان، پیمانی دارد».

این دو عنوان، همان گونه که از مفهوم لغوی آنها، و از روایاتی که در تفسیر این آیات وارد شده، بر می آید، به معنای

ص: 46


1- سوره انبیاء : آیه 28.
2- سوره مریم : آیه 87.

ایمان به خدا و حساب و میزان و پاداش و کیفر و اعتراف به حسنات و سیّئات (نیکیِ اعمال نیک و بدیِ اعمال بد) و گواهی به درستی تمام مقرراتی است که از سوی خدا نازل شده است؛ ایمانی که در فکر و سپس در زندگی آدمی انعکاس یابد و نشانه - اش این است که خود را از صفت ظالمان طغیانگر - که هیچ اصل مقدسی را به رسمیت نمی شناسند - بیرون آورد و به تجدید نظر در برنامه های خود، وا دارد.

در مورد آمرزش گناهان در سایه شفاعت می خوانیم:

(ولَو أمِنِّهُم إذ ظَلَمُوا لَمِنِفُسَهُم جَاءُوکَ فَاستَغفَرُوا اللَهُ وَاستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَهُ تَوَّاباً رَحِیماً )(1) « و اگر آنان، هنگامی که بر خویش ستم کرده اند، نزد تو می آمدند و از خداوند طلب آمرزش می کردند و پیامبرصلی الله علیه واله نیز برای آنان طلب آمرزش میکرد، قطعاً خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند».

در این آیه، توبه و استغفار مُجرِماًن، مقدّمه ای برای شفاعت

ص: 47


1- سوره نساء : آیه 64.

پیامبرصلی الله علیه واله صلی اللَهُ علیه والَهُ شمرده شده است. در آیات دیگری آمده است:

(قالوا یَا أبَانَا استَغِر لَنَا ذُنُوبَنَا إنَّاکُنَّاخَاطئِین. قالَ سَوفَ أستَغفِرُ لَکُم رَبَّی إنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ )(1) « گفتند: ای پدر! از خدا برای گناهان ما آمرزش بطلب، که ما خطاکار بودیم. گفت: به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش می طلبم، که او همانا آمرزنده و مهربان است».

آثار ندامت و پشیمانی از گناه، در تقاضای برادران یوسف از پدر، به خوبی دیده می شود. در مورد شفاعت فرشتگان، در کلام خداوند می خوانیم که استغفار و شفاعت آنها تنها برای افراد با ایمان و پیروی کنندگان راه الَهُی و پیروان حق است:

(ویَستَغفِرُونَ لِلَّذِین أمَنُوا رَبَّنَا وَسِعتَ کُلَّ شَیءٍ رَحَمةُ وَعِلماً فَاغفِر لِلَّذین تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِم عَذَابَ الجَحیمِ )(2) و برای کسانی که ایمان آورده اند، آمرزش میخواهند [و می گویند: پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فرا گرفته است. پس کسانی را که توبه کرده و از راه تو پیروی می کنند،

ص: 48


1- سوره یوسف : آیات 97 – 98.
2- سوره غافر : آیه 7.

بیامرز؛ و آنان را از عذاب دوزخ، نگاه دار».

در این جا این سؤال مطرح می شود که با وجود توبه و پیروی از راه الَهُی و گام نهادن در مسیر حق، چه نیازی به شفاعت است؟ این پرسش را در بحث «توبهکاران و نیاز به شفاعت» خواهیم داد.

قرآن، در مورد شفاعت کنندگان نیز این شرط را ذکر کرده که باید، گواه بر حق باشند: (إلّا مَن شَهِدَ بِا لحَقَّ)(1) « جز آن کسی که به حق شهادت دهد».

و به این ترتیب، شفاعت شونده، باید نوعی پیوند با شفاعت کننده برقرار سازد؛ پیوندی از طریق توجه به حق و گواهی قولی و فعلی به آن، که این خود، عامل دیگری برای سازندگی و بسیج نیروها در مسیر حق است.

ص: 49


1- سوره زخرف : آیه 86.

چه اشخاصی شفاعت می شوند؟

تعیین کسانی که شفاعت در حق آنها خواهد بود، با طرز تربیت دینی سازگار نیست، مگر این که به گونه ای ذکر شود که خالی از ابهام و اجمال نباشد. قرآن کریم می فرماید :

( کُلُّ نَفسٍ بِمَا کَسَبَت رَهِینَةُ. إلّا أصحَابَ الیَمِینِ. فِی جَنَّاتٍ یَتَسَاءَلُونَ عَنِ المُجرِمِینَ. مَاسَلَکَکُم فِی سَقَرَ. قَالُوا لَم نَکَ مِنَ المصَلَّینَ. وَلَم نَکُ نُطعِمُ المِسکیِنَ. وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الخَائِضِینَ. وَکُنَّا نُکَذَّبُ بِیَومِ الدَّینِ.حَتَّی أتَانَا الیَقِینُ. فَمِاتَنفَعَهُم شَفَاعَةُ الشَّافِعینَ )(1) « [آری ]هر کس در گرو دستاورد خویش است، مگر یاران دست راست [که نامه اعمالشان را به نشانه ایمان و تقوایشان به دست راستشان می دهند]. آنها در باغ های بهشت اند و از مُجرِماًن می پرسند: چه چیز شما را به آتش [دوزخ]وارد ساخت؟! میگویند: ما از نمازگزاران نبودیم و مستمَندان را اطعام نمی کردیم؛ و پیوسته با اهل باطل، همَنشین و هم صدا بودیم؛ و همواره روز جزا را انکار می کردیم؛ تا زمانی که مرگ ما فرا

ص: 50


1- سوره مدثر : آیه 38 - 48.

رسید. از این رو، شفاعتِ شفاعت کنندگان به حال آنها سودی نمیبخشد».

در این آیات، خداوند می فرماید: هر کس در قیامت، در گرو گناهانی است که در دنیا انجام داده است، مگر « یاران دست راست؛ اصحاب الیمین » که از این گروگان، آزادند و در بهشت، مستقر خواهند بود. سپس می فرماید: آنها از گنهکاران، که در گرو اعمال خود بوده و در جهنّم قرار دارند، پنهان نیستند و از آنها می پرسند:

چرا در آتش وارد شده اید؟ و بعد از بیان علّت وارد شدن آنها به آتش دوزخ از زبان خودشان، می فرماید: شفاعت شفاعت کنندگان، سودی به حال آنها ندارد.

همچنین « اصحاب الیمین » صفات گناهکاران را که مانع از مشمول شفاعت واقع شدن است، ندارند و از طرفی، خداوند، آنها را از گرو گناهان آزاد کرده است، در حالی که مُجرِماًن محروم از شفاعت، در دوزخ به سر می برند. نتیجه این که آزادی و رهایی اصحاب الیمین » از آتش دوزخ، بر اثر شفاعت است. بنابر این، شفاعت در حقّ آنها جاری است و معرّف آنها این است که اوصاف مُجرِماًن یاد شده در آنها وجود ندارد.

ص: 51

آیات یاد شده در سوره مدّثّر از جمله آیاتی است که در اوایل بعثت در مکه نازل شده است و همچنان که از مضمون آیاتش نیز بر می آید، در آن زمان، نماز و زکات به گونه امروزین آن، تشریع نشده بود. بنابراین، مَنظور از نماز در آیه( از نماز گزاران نبودیم) ، توجّه و خضوع و بندگی در برابر حق۔ تعالی است و مَنظور از (مستمندان را اطعام نمی کردیم )، مطلق انفاق بر فقراست، نه آن نماز و زکات معهود در شریعت اسلامی، آیه: ( و پیوسته با اهل باطل، هم نشین و هم صدا بودیم) (1)نیز اشاره به فرو رفتن در سرگرمی های زندگی و غرق شدن در زخارف دنیاست که انسان را از توجّه به قیامت و روز جزا باز می دارد. با این که مراد، غور در طعنه زدن بر آیاتی است که درباره قیامت است؛ البته با داشتن این صفات چهارگانه « ترک نماز، ترک انفاق در راه خدا، فرو رفتن در دنیا و انکار روز جزا»، ارکان دین، منهدم و ویران می شود، همچنان که با انجام دادن آنها، دین انسان بر پایه خود استوار می گردد؛ چه این که حقیقت دین،

ص: 52


1- سوره مدثر : آیه 45.

عبارت است از : پیروی از راهنمایان حق و غرق نشدن در عالم دنیا و توجّه به روز قیامت؛ و این، همان ترک صفت سوم و چهارم است که در آیات به آن اشاره شده و لازمه آن، از نظر عمل، توجه به خدا و عبودیت و کوشش در رفع احتیاجات افراد اجتماع است و این، همان نماز و انفاق، یعنی صفت اوّل و دوم است.

بنابراین، دین از نظر علم و عمل، به این چهار بخش بستگی دارد و بقیه ارکان دین، مانند توحید و نبوّت، لازمه آنهاست.

نتیجه این که مشمولان شفاعت، همان « اصحاب یمین » هستند که دارای اعتقاد صحیح و کامل اند، مَنتها در میان آنها کسانی که از نظر عمل، وضعشان مَناسب نیست، محتاج شفاعت۔ اند. خلاصه این که شفاعت، از آن گنهکاران اصحاب یمین می شود.

از طرفی خدا می فرماید:

(إن تَجتَبِوُا کَبَائِرَ مَا تُنهَونَ عَنهُ نکُفَّر عَنکُم سَیَّئَاتِکُم )(1)

ص: 53


1- سوره نساء : آیه 31.

« اگر از گناهان بزرگی که از آن[ها ]نهی شده اید، پرهیز کنید، گناهان[ کوچک] شما را می زداییم».

از این آیه استفاده می شود که تنها گناهان کبیره است که تا قیامت، باقی می مانند؛ و گرنه کسانی که مرتکب گناهان صغیره شده اند، بر اساس این آیه مورد عفو قرار می گیرند. در حدیثی از پیامبر خدا صلی اللَهُ علیه واله نقل شده که فرمود:

«إنّما شفاعتی لأهل الکبائر مَن أمتی ، فأمّا المحسنون فما علیهم مَن سبیل»..

شفاعت، فقط برای مرتکبان [گناه] کبیره از امت مَن است؛ اما بر نیکوکاران، چیزی نیست. (1) از طرف دیگر این که خداوند، نام این دسته را «أصحاب الیمین» (یاران دست راست) گذاشته ، در مقابل «أصحاب الشمال» (یاران دست چپ) است. گاهی هم تعبیر «أصحاب المَیمَنة»، در مقابل «أصحاب المَشئَمَة» آورده شده که از اصطلاحات قرآن مجید است و در واقع، از گرفتن نامه اعمال با

ص: 54


1- الأمالی للصدوق : ص 56.

دست راست و یا با دست چپ، اقتباس شده است، چنان که می فرماید:

(یَومَ نَدعُواکُلَّ أنِاسٍ بِإمَامِهِم فَمَن أوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأولَئِکَ یَقرَءُونَ کِتَابَهُم ولَا یُظلَمُونَ فَتِیلاً. وَمَن کَانَ فِی هَذِهِ أعمَی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أعمَی وَأضَلُّ سَبِیلًا )(1) « [به یاد آورید] روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرا می خوانیم. کسی که کارنامه اش را به دست راستش دهند، آنان کارنامه خود را[ با شادی و سرور ]میخوانند و به قدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی شود. و هر کس که در این جهان، کوردل باشد، در آخرت [نیز] کور[دل ]و گمراه تر است».

مَنظور از دادن کارنامه اعمال با دست راست، پیروی کردن شخص از پیشوای حق، و مَنظور از دادن آن به دست چپ، پیروی کردن شخص از پیشوای باطل و گمراه کننده است، چنانکه خداوند، درباره فرعون می فرماید:

( یَقدُمُ قَومَهُ یَومَ القِیَامَةِ فَأورَدَهُم النَّارَ )(2)

ص: 55


1- سوره اسراء : آیه 71 و 72.
2- سوره هود : آیه 98.

« روز قیامت، او در پیشاپیش قومش میرود؛ و آنها را وارد آتش میکند».

خلاصه این که وقتی علّت نام گذاری «أصحاب الیمین» را به این نام بررسی کنیم، می بینیم که دلیل آن، همانا داشتن دین خداپسندانه است، همچنان که اوصاف چهارگانه پیش گفته نیز به این معنا مَنتهی میشد.

همچنین خداوند متعال که در جای دیگری فرموده:

(لا یَشفَعُون إلّالَمِنِ ارتَضَی )(1) « و آنها جز برای کسی که [خدا ]رضایت دهد، شفاعت نمی کنند».

طبق این آیه، شفاعت، فقط در حقّ کسانی است که خدا از آنها خشنود باشد. در این جا خشنود بودن را مطلق ذکر فرموده و آن را مانند آیه :

( إلّا مَن أذِن لَهُ الرَّحم وَرَضِیَ لَهُ قَولاً )(2)

ص: 56


1- سوره انبیاء : آیه 28 .
2- سوره طه : آیه 109.

« جز کسی که [خداوند] رحمان به او اجازه داده و به گفتار او راضی است»، مقیّد به عمل و چیز دیگری نکرده است.

از این رو، روشن می شود، که مَنظور از خشنودی از آنها خشنودی از دین آنهاست، نه از اعمالشان. بنا بر این، مفاد این آیه هم مَنطبق بر آیات قبلی است.

در آیه دیگری نیز می فرماید:

(یَومَ نَحشُرُ المُتَّقِین إلَی الرَّحمَنِ وَفداً وَنَسُوقُ المُجرِمِینَ إلَی جَهَنَّم ورداً لا یَملِکُونَ الشَّفَاعَةَ إلّا مَنِ اتَّخَدَ عِندَ الرَّحَمَنِ عهداً ) (1) « در آن روز که پرهیزگاران را گروه گروه به سوی خداوند رحمان محشور میکنیم، و مُجرِماًن را [همچون شتران تشنه کامی که به سوی آبگاه می روند] به سوی جهنم می رانیم.

[آنان ]هرگز مالک شفاعت نیستند؛ مگر کسی که نزد [خداوند] رحمان، پیمانی دارد».

از این آیات، استفاده می شود مجرمی مالک شفاعت (یعنی شفاعت شدن) است که پیمانی نزد خدا بسته باشد. این هم روشن

ص: 57


1- سوره مریم : آیه 85 - 87.

است که هر مجرمی کافر نیست که آتش برای او حتمی باشد بلکه مجرم، ممکن است مؤمَن باشد، چرا که در قرآن می فرماید :

(إنَّهُ مَن یَأتِ رَبَّهُ مُجرِماً فَإنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیهَا وَلا یَحیَی وَمَن یَاتِهِ مُؤمِناً قَد عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأولَئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ العُلی )(1) « در حقیقت، هر کس در محضر پروردگارش خطاکار حاضر شود،[ آتش] دوزخ برای اوست. در آن جا، نه می میرد و نه زندگی می یابد. و هر کس مؤمَن نزد او بیاید، و اعمال شایسته انجام داده باشد، چنین کسانی درجاتی عالی دارند».

از این آیه بر می آید که هر کس مؤمَن و درست کار نیست، مجرم است، چه ایمان نداشته باشد، چه ایمان داشته باشد، ولی عملش صالح نباشد.

توبه کاران و نیاز به شفاعت

با توجّه به آنچه گفته شد، روشن می شود که توبه کاران نیز به شفاعت نیازمَندند، هر چند که توبه، به تنهایی موجب آمرزش گناه می گردد.

ص: 58


1- سوره طه : آیه 74 - 75.

دلیل این مطلب، دو چیز است:

١- توبه کاران نیز برای افزایش مقامات معنوی و پرورش و تکامل و ارتقای مقام، نیاز به شفاعت دارند، اگر چه نیازشان در زمینه آمرزش جرم و گناه با «توبه» بر آورده شده است.(1) 2- اشتباه بزرگی که برای بسیاری در زمینه تأثیر توبه رُخ داده و موجب این گونه اشکالات می شود، این است که تصور میکنند توبه و پشیمانی از گناه، می تواند انسان را به حالت قبل از گناه باز گرداند. در حالی که ندامت از گذشته و تصمیم نسبت به آینده، تنها مرحلَهُ نخستین توبه است؛ درست همانند دارویی که بیماری را قطع میکند و بدیهی است که با قطع شدن تب و از بین رفتن ریشه بیماری، اگر چه بیمار بهبود یافته است، ولی کاملاً به حالت عادی در نیامده است، بلکه باید مدّت ها به تقویت بنیه جسمی خود بپردازد، تا به مرحلَهُ قبل از بیماری برسد.

ص: 59


1- خود پذیرش توبه، چه بسا به شفاعت نیاز داشته باشد. حتی گاهی انسان توبه می کند و گمان میکنند که توبه اش پذیرفته شده، در صورتی که شرایط پذیرش توبه در او فراهم نیست، که در این صورت، با شفاعت جبران می شود.

به تعبیر دیگر، توبه مراحلی دارد و ندامت از گناه و تصمیم برای پاک بودن در آینده، تنها مرحلَهُ نخستین آن است.

مرحلَهُ نهایی توبه، این است که توبه کار، از هر نظر به حالت روحانی قبل از گناه درآید و در این مرحله است که شفاعت شافعان و پیوند و ارتباط با آنها می تواند اثربخش باشد.

شاهد بر این سخن، همان است که در گذشته بدان اشاره شد و آن این که در آیات مربوط به استغفار می بینیم، علاوه بر توبه شخص مجرم، استغفار پیامبر صلی اللَهُ علیه واله شرط پذیرش توبه قرار داده شده است، همان گونه که در مورد توبه برادران یوسف، استغفار یعقوب علیه السلام برای آنها لازم بود. از همه روشن تر استغفار فرشتگان برای افراد نیکوکار است که شرط پذیرش توبه آنان است و آیات مربوط به آن ذکر شد.

ص: 60

فصل سوم: شفاعت در قرآن

اشاره

ص: 61

ص: 62

جایگاه کلامی شفاعت

مشخّص شد که کار شفاعت، این است که یک رشته عوامل مؤثّر در رفع عقاب را بر عوامل ایجاد کننده آن، حکومت میدهد.

مَنظور ما از حکومت، این است که موضوعی را از مورد حکمی خارج ساخته و در مورد حکم دیگری داخل کند، به طوری که حکم اوّل شامل آن نشود، نه این که حکم شامل آن بشود، ولی به وسیلَهُ ایجاد ضد، آن را از کار بیندازد، آن چنان که در عالم طبیعت، بعضی از عوامل، آثار عوامل دیگری را بر اثر مبارزه و غالب شدن از کار می اندازند. در حقیقت، شفاعت عبارت است از: واسطه شدن در رساندن نفع یا دفع ضرر از کسی به عنوان حکومت، نه به عنوان مبارزه و تضاد.

ضمَناً مشخّص شد که شفاعت از انواع «سبب » است؛ زیرا عبارت است از وساطت «سبب قریب» در میان «سبب بعید» و مسبّب » آن. این، خلاصه معنای تحلیلی شفاعت است.

اکنون باید به این نکته بپردازیم که ذات مقدّس خداوند از نظر سبیت، از دو جهت ممکن است مورد توجّه قرار گیرد:

ص: 63

1- این که تأثیر، از ناحیه او شروع می شود و اسباب به او مَنتهی می گردند. لذا مالک مطلق آفرینش، اوست و تمام علل و اسباب، واسطه هایی میان او و خَلَقَش، برای نشر رحمت بی پایان و نعمت های بی شمار او هستند (سببیت تکوینی)؛ 2- این که خداوند با آن همه علوّ مقام به ما نزدیک شده و بر ما منّت گذاشته و احکام و دستورهایی مقرّر داشته است و پاداش ها و کیفرهایی در عالم دیگر برای پیروی یا مخالفت آنها تعیین کرده و پیامبرصلی الله علیه والهانی برای بشارت و اندرز فرستاده است (سببیت تشریعی).

انطباق عنوان شفاعت بر علل وجودی که واسطه میان خداوند و سایر موجودات اند، از جهت اول - که جهت تکوین است - واضح است؛ به این معنا که از صفت های عالی حق تعالی مانند: «رحمت» ، «آفرینش»، «احیا» ، «رزق» و استفاده کرده، انواع نعمت ها را به هر مخلوق محتاجی می رسانند. برخی آیات نیز این معنا را می رسانند، مانند این آیه:

لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ ومَا فِی الأرضِ مَن ذَا الَّذِی یَشفَعُ عِندَهُ إلّا بِإذنِهِ )(1)

ص: 64


1- سوره بقره : آیه 255 .

« آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن اوست.

کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟!» یا این آیه : (إنَّ رَبَّکُمُ اللَهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرضَ فی سِتَّة ِأیَّامٍ ثُمَّ استَوَی عَلَی العَرشِ یُدَبَّر الأمرَ مَا مِن شَفِیعٍ إلّا مِن بَعدِ إذنِهِ)(1) « پروردگار شما، خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید؛ سپس بر تخت [قدرت] قرار گرفت و به تدبیر کار [جهان] پرداخت. هیچ شفاعت کننده ای، جز با اذن او نیست».

شفاعتی که در این آیات ذکر شده، در مورد تدبیر آفرینش است و این، همان شفاعت تکوینی، یعنی وساطت علل و اسباب در میان او و مخلوقاتش در تنظیم وجود و بقای آنهاست.

و امّا از نظر دوم - که جنبه تشریع است - هیچ مَنعی نیست که مفهوم شفاعت (طبق تحلیلی که گفته شد) در مورد خداوند متعال، صدق کند. آیاتی از قرآن، ناظر به این قسم از شفاعت، یعنی شفاعت تشریعی هستند.

ص: 65


1- سوره یونس : آیه 3.

شفاعت فقط با اذن الَهُی

(وَلا تَنفَع الشَّفاعَةُ عِندَهُ إلّا لَمِن أذِنَ لَهُ )(1) « هیچ شفاعتی نزد او، جز برای کسانی که بدانها اذن داده، هم همه سودی ندارد».

( یَومَئِذٍ لا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إلّا مَن أذن لَهُ الرَّحمَن وَرَضِی لَهُ قَولاً)(2) « در آن روز، شفاعت هیچ کسی سودی نمی بخشد، جز کسی که [خداوند] رحمان به او اجازه داده و به گفتار او راضی است».

ولا تُغنِی شَفَاعَتُهُم شَیئاً إلّا مَن بَعدِ لَمِنِ یَأذَنَ اللَهُ لَمِن یَشَاءُ وَیَرضَی)(3) «شفاعت آنها سودی نمی بخشد مگر پس از آن که خدا برای هر کس بخواهد و راضی باشد، اجازه ی شفاعت دهد».

ص: 66


1- سوره سبأ : آیه 23.
2- سوره طه : آیه 109.
3- سوره نجم : آیه 266.

شفاعت در راستای رضایت الَهُی

( وَلایَشفَعُونَ إلّا لَمِنِ ارتَضَی )(1) « و آنها جز برای کسی که خدا به شفاعت برای او راضی است، شفاعت نمی کنند».

شفاعت و شهادت به حق

(وَلا یَملِکُ الَّذِین یَدعُونَ مَن دونه الشَّفَاعَةَ إلّا مَن شَهِدَ باِلحَقَّ وَهُم یَعلَمُونَ )(2) « غیر از او، کسانی را که میخوانند، قادر بر شفاعت نیستند؛ مگر کسانی که شهادت بر حق داده اند و به خوبی آگاهاند».

این آیات، مقام شافعیت را برای عده ای از ملائکه و افراد بشر به اذن و رضای خداوند، اثبات می کند و در واقع، خداوند مالک ملک و فرمان، این مقام را به آنها بخشیده است. لذا آنان با توسل به رحمت و عفو و مغفرت و سایر صفات عالی خداوند، می توانند بنده پریشان حال و گناهکاری را که مستوجب عقوبت

ص: 67


1- سوره انبیاء : آیه 28.
2- سوره زخرف : آیه 86.

گردیده است، مشمول رحمت و آمرزش خداوند ساخته، او را از مجازاتی که مقرر شده (به عنوان حکومت، نه معارضه و تضاد) نجات دهند.

شفاعت و تبدیل بدی ها به خوبیها

(فأولَئِکَ یُبَدَّلُ اللَهُ سَیئَاتِهم حَسَنَاتٍ) (1) « خداوند، گناهان آنان را به حسنات مبدل میکند».

بنابر این، خداوند می تواند بر اثر شفاعت، عملی را به عمل دیگر تبدیل کند، همچنان که ممکن است عملی را از بین ببرد، چنان که در آیات زیر به آن اشاره شده است:

(وقدِمَنا إلَی مَا عَمِلَوا مَن عَمَلِ فَجَعَلنَاهُ هَبَاء مَنثُوراً)(2) « و ما به سراغ اعمالی که انجام داده اند، می رویم و همه را همچون ذرات غبار پراکنده در هوا قرار میدهیم».

(فأحبَطَ أعمَالَهُم )(3)

ص: 68


1- سوره فرقان : آیه 70.
2- سوره فرقان : آیه 23 .
3- سوره محمدصلی الله علیه واله : آیه 9.

« [خدا] اعمالشان را باطل کرد».

و إن تَجتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنهَونَ عَنهُ نُکَفَّر عَنکُم سَیَّئَاتِکُم )(1) « اگر از گناهان بزرگی که از آن[ها ]نهی می شوید، پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را می پوشانیم».

( إنَّ اللَهُ لا یَغفِرُ لَمِنِ یُشرَکَ بِهِ وَیَغفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لمَن یَشَاءُ)(2) « خداوند،[ هرگز] این را که به او شرک ورزیده شود، نمی بخشاید و غیر از آن را برای هر کس بخواهد [و شایسته بداند]، می بخشاید».

این آیه، مربوط به ایمان و توبه نیست؛ بلکه مربوط به شفاعت است، زیرا ایمان و توبه، باعث آمرزش عموم گناهان، حتّی شرک می شود، با این که شرک ورزیدن در این آیه استثنا شده است.

همچنین خداوند می تواند پاداش عملِ کم را بسیار کند، چنان که می فرماید:

( أولَئِکَ یُؤتَونَ أجرَهُم مَرَّتَینِ بِمَا صَبَروا ) (3) « آنها کسانی هستند که به خاطر شکیبایی شان، پاداششان

ص: 69


1- سوره نساء : آیه 31.
2- سوره نساء : آیه 48.
3- سوره قصص : آیه 54.

را دوبار دریافت می دارند».

و نیز فرموده :

0مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ اَمِثَالِهِا )(1) « هر کس کار نیکی بیاورد، ده برابر آن [پاداش خواهد داشت».

نیز ممکن است پاداش عملی را بدون انجام دادن آن ، به شخصی بدهد، چنان که فرموده :

(والَّذِین آمَنُوا وَاتَّبَعَتهُم ذُرَّیَّتُهُم بِإیمَانٍ ألحَقنَا بِهِم ذُرَّیَّتَهُم وَمَا التنَاهُم مِن عَمَلِهُم مِن شَیءٍ کُلَّ امرِئ بِمَا کَسَبَ رَهِینّ)(2) « کسانی که ایمان آورده اند و فرزندانشان به پیروی از آنان، ایمان آورده اند، فرزندانشان را [در بهشت] به آنان ملحق میکنیم و از آپاداش عملشان چیزی نمیکاهیم. و هر کس در گرو دستاورد خویش است».

این، همان موضوع «الحاق » است که کسی را در حکم دیگری قرار می دهد، بدون این که عمل او را انجام داده باشد(3). خلاصه این

ص: 70


1- سوره انعام : آیه 160.
2- سوره طور : آیه 21.
3- البرهان فی تفسیر القرآن، البحرانی (م 1107 ه) ج5، ص178 ، مؤسسة البعثة، قم، 1417 ه ؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الطبری )، الطبری، ج27، ص 15، دار المعرفة ، بیروت ، 1400 ه/ 1980م.

که خداوند از روی مصلحت و حکمت، هر آنچه را که بخواهد، انجام می دهد و هر حکمی را که بخواهد، می دهد. در این صورت، چه مانعی دارد که یکی از این مصالح و حکمتها، شفاعت انبیا و اولیا و بندگان مقربش باشد، که نه گزاف است و نه ظلم؟ از این بیان، روشن می شود که شفاعت، یعنی مقام « شافعیت » درباره خداوند نیز صادق است؛ زیرا هر یک از صفات او، واسطه فیض میان او و مخلوقات اوست. در واقع، شفیع و شافع مطلق، اوست، چنان که می فرماید:

(قل لَهُ الشَّفَاعَةُ جَمیعاً )(1) « بگو: شفاعت، یکسره از آن خداست».

و نیز فرموده: (ما لَکُم مِن دُونِهِ مَن وَلیَّ وَلا شَفِیعٍ )(2) « برای شما هیچ سرپرست و شفاعت کننده ای جز او (خداوند) نیست».

همچنین می فرماید :

ص: 71


1- سوره زمر : آیه 44.
2- سوره سجده : آیه 4.

(لَیسَ لَهُم مَن دُونِهِ وَلِیَّ وَلا شَفِیعُ)(1) « برای آنها سرپرست و شفاعت کننده ای جز او (خدا) نیست».

اما غیر از او اگر هم کسی شفاعت کند، به اذن و تملیک اوست.

از مجموع این سخنان معلوم می شود که شفاعت کردن در نزد خدا، در صورتی که مستلزم محذوری که متناسب با مقام کبریایی حق نباشد، اجمالاً صحیح و بی مانع است.

تقسیم آیات شفاعت

در قرآن درباره مسئلَهُ «شفاعت» (به همین عنوان) در حدود سی مورد بحث شده است (البته بحثها و اشارات دیگری به این مسئلَهُ بدون ذکر این عنوان نیز دیده می شود).

آیاتی که در قرآن از مسئلَهُ شفاعت بحث شده، در حقیقت، به چند دسته تقسیم می شود:

گروه اوّل، آیاتی که به طور مطلق، شفاعت را نفی می کنند، مانند :

ص: 72


1- سوره انعام : آیه 51.

(انِفقُوا مِمَّا رَزَفنَاکُم مَّن قَبلِ لَمِنِ یَأتِی یَومُ لابَیعُ فِیهِ وَلاَ خُلَّةُ وَلاَ شَفَاعَةُ )(1) « از آنچه به شما روزی داده ایم، انفاق کنید؛ پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن، نه داد و ستد است[ تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را برای خود خریداری کنید]، و نه دوستی[ و رفاقت های مادّی سودی دارد]، و نه شفاعت؛[ زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود]».

و یا این آیه : ( وَلا یُقبَلُ مَنها شَفاعةُ )(2) « و نه از او شفاعتی پذیرفته میشود».

در این آیات، راههای متصوّر برای نجات مُجرِماًن، غیر از ایمان و عمل صالح، چه از طریق پرداختن عوض مادّی (بیع)، یا پیوند و سابقه دوستی (خُلّة)، و یا مسئله شفاعت، نفی شده است.

در قرآن، در مورد برخی از مُجرِماًن می خوانیم:

(فَمَا تَنفَعُهُم شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ )(3) « شفاعتِ شفاعت کنندگان به حال آنها سودی ندارد».

ص: 73


1- سوره بقره : آیه 254 .
2- سوره بقره : آیه 48.
3- سوره مدثر : آیه 48.

گروه دوم، آیاتی است که «شفیع» را منحصراً خداوند معرّفی می کنند؛ مانند:

( مَا لَکُم مَن دُونِهِ مَن وَلیَّ وَلاشَفِیعِ )(1) « غیر از او (خداوند)، سرپرست و شفاعتگری ندارید».

(قُل للَهُ الشَّفَاعَةُ جَمِیعاً )(2) « بگو : شفاعت ، یکسره از آن، خداوند است».

گروه سوم، آیاتی است که شفاعت را مشروط به اذن و فرمان خدا می کنند؛ مانند:

(مَن ذا الَّذِی یَشفَعُ عِندَهُ إلّا بِإذنِهِ )(3) « چه کسی می تواند جز به اذن خداوند، نزد او شفاعت نماید؟».

و( وَلاتَفَعَ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إلّا لَمِنِ أذِنَ لَهُ )(4) « شفاعت، جز برای کسانی که خدا به آنها اجازه دهد،

ص: 74


1- سوره سجده : آیه 4.
2- سوره زمر : آیه 44.
3- سوره با بقره : آیه 255 .
4- سوره سبأ : آیه 23 .

سودی ندارد».

گروه چهارم، آیاتی است که شرایطی را برای شفاعت شونده بیان کرده است. گاهی این شرط رضایت و خشنودی خداوند دانسته شده است، مانند:

(لا یَشفَعُون إلّا لَمِن ارتَضَی )(1) « آنها جز برای کسی که خدا از او راضی است، شفاعت نمیکنند».

طبق این آیه، شفاعت شفیعان، منحصراً شامل حال کسانی است که به مقام «ارتضاء»، یعنی پذیرفته شدن در پیشگاه خداوند، رسیده اند. گاه نیز شرط آن گرفتن پیمان نزد خداوند دانسته شده است، مانند:

(وَلا یَملِکُون الشَّفَاعَةَ إلّا مَن اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمَن عَهداً )(2) « آنان، هرگز مالک شفاعت نیستند؛ مگر کسی که نزد [خداوند] رحمان، پیمانی دارد».

ص: 75


1- سوره انبیاء : آیه 28 .
2- سوره مریم : آیه 87.

مَنظور از این پیمان، ایمان به خداوند و پیامبران الَهُی است.

زمانی نیز «صلاحیت شفاعت شدن »، از برخی مُجرِماًن سلب شده است؛ مانند سلب شفاعت از ظالمان در این آیه:

(ما لِلظَّالمین مِن حَمِیم وَلا شَفِیع یُطَاعُ )(1) « برای ستمکاران، دوستی ای وجود ندارد، و نه شفاعتکندهای که شفاعتش پذیرفته شود».

به این ترتیب، داشتن پیمان الَهُی، یعنی ایمان، و رسیدن به مقام خشنودی پروردگار و پرهیز از گناهانی چون ظلم و ستم، جزء شرایط حتمی شفاعت است.

ص: 76


1- سوره غافر : آیه 18.

فصل چهارم: شفاعت در روایات

اشاره

ص: 77

ص: 78

روایات صحت شفاعت متواتر است

پس از بحث و بررسی درباره شفاعت از دیدگاه قرآن، روایات درباره درخواست دعا از پیامبران و صالحان، و نیز احادیث اسلامی و سیره صحابه را مورد بحث قرار می دهیم، تا از این مَنظر نیز بیانگر جایگاه ارزشمَند شفاعت باشیم.

نووی شافعی، در شرح صحیح مسلم، از قاضی عیاض، دانشمَند معروف اهل سنّت نقل کرده که می گوید: روایات صحت شفاعت، متواتر است.)(1) حتّی پیروان ابن تیمیّه و محمّد بن عبد الوهّاب که در این گونه مسائل سختگیری و تعصّب و لجاجت خاصّی دارند، به تواتر این روایات، اعتراف کرده اند.

در کتاب فتح المجید، تألیف شیخ عبد الرحمان بن حسن آل الشیخ (م 1258 ق) که از معروفترین کتب وهابیان است و هم اکنون در

ص: 79


1- صحیح مسلم بشرح النووی، ج 3، ص 35 (کتاب الإیمان، باب إثبات الشَّفَاعَةَ) ، دار إحیاء التراث العربی ، بیروت.

بسیاری از مدارس دینی حجاز، به عنوان کتابی در سی شناخته می شود، از ابن قیم چنین نقل شده: احادیث در زمینه شفاعت مُجرِماًن، به طور متواتر از پیامبر صلی الله علیه واله نقل شده است و اصحاب او و اهل سنت، عموما بر این موضوع، اجماع دارند و مَنکر آن رابدعت گذار می دانند و از او انتقاد میکنند و او را گمراه می شمرند. (1)

شفاعت پیامبر صلی اللَهُ علیه واله در کنار صراط

محدث معروف، ترمذی، نویسنده یکی از صحاح اهل سنت، از انس بن مالک نقل می کند که :

« سألت النبی صلی الله علیه واله صلی الله علیه واله لَمِنِ یَشفَعُ لی یومَ القیامة، فقال: لَمِنِا فاعل.

قال: قلتُ: یا رسول اللَهُ! فأین أطلبک ؟ قال: أطلبنی أول ما تطلبنی علی الصراط» (2)

ص: 80


1- فتح المجید، ص 211، دار إحیاء التراث العربی ، بیروت ..
2- سنن الترمذی، ج 4، ص537، ح 2433 (باب ما جاء فی شلَمِنِ الصراط) دار الکتب العلمیة ، بیروت؛ مسند أحمد بن حنبل، ج 3، ص 178، کنز العمّال: ج 14،ص 408، ح 39096 : الدّرّ المنثور ، ج 3، ص 70 ، دار الفکر، بیروت: التاریخ التاریخ الکبیر ، البخاری ، ج8، ص 453؛ تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج9، ص 360 ؛ البدایة والنهایة، ابن کثیر ، ج 9، ص107.

« از پیامبر صلی اللَهُ علیه واله درخواست کردم که در روز قیامت، در حق مَن شفاعت کند. وی پذیرفت و فرمود: « شفاعت خواهم کرد». گفتم: کجا تو را پیدا کنم؟ فرمود: «کنار صراط »

درخواست شفاعت توسط سواد بن قارب

(1) سواد بن قارب، از یاران پیامبرصلی الله علیه واله صلی الله علیه واله است. او در ضمَن اشعاری از پیامبرصلی الله علیه واله خدا در خواست شفاعت میکند و می گوید:

وکن لی شفیعاً یومَ لا ذو شفاعةٍ إلی الله یغنی عن سواد بن قارب) «ای پیامبرصلی الله علیه واله گرامی! روز رستاخیز، شفیع مَن به سوی خدا باش روزی که شفاعت دیگران به حال سواد بن قارب، سودمَند نخواهد بود».

ص: 81


1- قاموس الرجال ، العلامة التستری ، ج 5، ص 331، ش 3456 ، مؤسسة النشر الإسلامی ، قم ، کشف الإرتیاب، ص 403.

درخواست شفاعت توسط امام علی علیه السلام

ابن عباس می گوید: هنگامی که امیر مؤمَنان علیة السلام از غسل و کفن پیامبر صلی اللَهُ علیه واله فارغ شد، روی او را باز کرده، فرمود:

بِأبی أنِتَ وَأمّی! أذکرنا عِندَ رَبِکَ وَاجعلنا مَن بالک)(1) پدر و مادرم فدای تو باد! از ما نزد پروردگار خود، یاد فرما»

درخواست شفاعت توسط ابوبکر

هنگامی که پیامبرصلی الله علیه واله درگذشت، ابو بکر در خانه ، چهره او را باز کرد و بوسید و گفت:

« بأبی أِنِت وأمّی طبت حیّاً وطبت میّتاً. إلی لَمِنِ قال : بأبی لَمِنِت وأمّی اذکرنا عند ربّک واجعلنا مَن همّک » پدر و مادرم فدای تو باد ! در حیات و ممات، پاک و پاکیزهای. از ما نزد پروردگار خود یاد کن و ما را به خاطر داشته باش».(2)

ص: 82


1- نهج البلاغة (صبحی صالح) ، خطبه 235، ص 355 ؛ بحار اللَمِنِوار، ج 22، ص 542؛ شرح نهج البلاغة ، ج13، ص 24.
2- کشف الإرتیاب، السید محسن الأمین ، ص 265.

درخواست شفاعت توسط مردی از قبیلَهُ حمیره

مردی به نام تُبَع از قبیلَهُ حمیره، پیش از تولّد پیامبر صلی اللَهُ علیه واله شنیده بود که به زودی پیامبری از سرزمین حجاز از جانب خداوند برانگیخته خواهد شد. وی پیش از مرگ، نامه ای تنظیم کرد و از نزدیکان خود، درخواست نمود که اگر روزی چنین پیامبری به رسالت مبعوث شد، نامه مرا به او برسانید. در آن نامه چنین نوشته بود:

وإن لم أدرک فَاشفع لی یوم القیامة و لا تُنسِنی :

اگر عمرم وفا نکرد و پیش از درک تو در گذشتم، در آخرت، درباره من شفاعت بنما و مرا فراموش مکن».

وقتی نامه به دست پیامبرصلی الله علیه واله خدا رسید، سه مرتبه فرمود:

مرحباً بِتُبَع الأخِ الصالحِ !»:

آفرین بر تُبَع، برادر صالح مَن ! اگر در خواست شفاعت، شرک بود، هرگز پیامبر صلی اللَهُ علیه واله او را برادر خود نمی خواند و سه بار بر او آفرین نمی گفت.(1)

ص: 83


1- مَناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب ، ج 1، ص 40، دار الأضواء ، بیروت؟ السیرة الحلبیة ، ج 2، ص 279.

شفاعت در حدیث نبوی صلی الله علیه واله

1- پیامبر صلی اللَهُ علیه واله فرمود:

« أعطیت خمساً لم یعطهنّ أحدُ قبلی: نصرت بالرعب مسیرة شهر وجعلت لی الأرضِ مسجداً وطهوراًفأینما أدرک الرجل مَن أمتی الصلاة یصلّی وأعطیت الشَّفَاعَةَ ولم یعط نبی قبلی وبعثت إلی الناس کافةً » « پنج چیز به مَن داده شد که به احدی قبل از مَن داده نشد به مَن شفاعت داده شد که به هیچ پیامبری قبل از مَن، داده نشده است».(1) 2- پیامبر صلی اللَهُ علیه واله سالَهُ فرمود :

« مَن قال حین یسمع النداء : اللَهُم ربّ هذه الدعوة التامّة والصلاة القائمة آت محمّداً الوسیلة والفضیلة وابعثه المقام المحمود الَّذِی وعدتّه ، إلّا حلت لَهُ شفاعتی یوم القیامة » « هر کس هنگام شنیدن اذان بگوید : خداوندا ! ای پروردگار این دعوت تام و نماز برپا داشته شده ، محمدصلی الله علیه واله را وسیلت و

ص: 84


1- سنن النسائی (بشرح الحافظ السیوطی و حاشیة الإمام السندی) ، ج 1، ص 210، دار الفکر ، بیروت ، صحیح البخاری ، ج 1، ص 113 (کتاب الصلاة) دار الفکر ، بیروت، 1409 ه/ 1981م.

فضیلت عطا کن و او را به آن جایگاه پسندیده ای که وعده دادی برسان ؛ شفاعت مَن در روز قیامت شامل او خواهد شد».(1) ٣- پیامبر صلی اللَهُ علیه واله فرمود:

« إشفعوا شفعوا ویقضی اللَهُ عزّوجلّ علی لسان نبیّه ما شاء » .

«شفاعت کنید تا شفاعت شوید. چرا که هر آنچه را پیامبرش از خداوند بخواهد، برآورده می سازد».(2) 4- پیامبر خدا صلی الله علیه واله فرمود :

« أنِا أوّل الناس یَشفَعُ فی الجنّة » « مَن، اوّلین شفاعت کننده بهشت هستم».(3) 5- پیامبر صلی اللَهُ علیه واله خدا فرمود:

«لکلُ نبیّ دعوةُ وأردتُ إن شاء اللَهُ أنِ اختبئُ دعوتی شفاعةُ لأمّتی یومَ القیامةِ » « هر پیامبری، خواسته ای دارد که امّت خود را به آن دعوت

ص: 85


1- سنن النسائی، ج 2، ص 266-27.
2- سنن النسائی ، ج 5، ص 78
3- صحیح مسلم، ج 1، ص 130 ( کتاب الإیمان، باب قول النبی صلی الله علیه واله:أنِا أوّل الناس یَشفَعُ فی الجنة ...) دار المعرفة للطباعة والنشر ، بیروت.

میکند. خواسته مَن، شفاعت امّتم در روز قیامت است».(1) 6- پیامبرخدا صلی الله علیه واله فرمود :

« إنَّهُ لم یکن نبیّ إلّا لَهُ دعوة قد تنجزها فی الدنیا وإنّی قد اختبأت دعوتی شفاعة لامِّتی وأنِا سیّد ولد آدم یوم القیامة ولا فخر فیقال : یا محمد! إرفع رأسک وسل تعطه وقل تسمع واشفع تشفع .

فأرفع رأسی فأقول : أی ربّ أمّتی أمّتی . فیقول : أخرج مَن کان فی قلبه مثقال کذا و کذا» :

« هیچ پیامبری نیست، مگر آن که خواسته ای دارد که آن را در دنیا بیان می کند. مَن خواسته ام را شفاعت امتم قرار دادم. مَن سرور فرزندان آدم هستم و فخری نیست آن گاه گفته می شود :

سرت را بلند کن و [کلامت را ]بگو تا شنیده شود و [حاجتت را] درخواست کن تا به تو داده شود و شفاعت کن تا مورد شفاعت قرار گیری. سرم را بلند میکنم و می گویم: پروردگارا! امّتم را

ص: 86


1- صحیح مسلم ، ج 1، ص 131- 132 : صحیح البخاری، ج 7، ص1145 کتاب الدعوات) دار الفکر ؛ مسند أحمد، ج 2، ص 113 وص396 ؛ الإحسان فی تقریب صحیح ابن حبان، إبن بلبان الفارسی ، ج14، ص 373، ح 6460، مؤسسة الرسالة ، بیروت، السنن الکبری، البیهقی ، ج 10، ص 190، مکتبة المعارف ، الریاض - دار المعرفة ، بیروت.

دریاب امّتم [را دریاب]. آن گاه به مَن گفته می شود: هر کس را که مثقالی فلان و فلان (ایمان) در قلبش باشد، از آتش جَهَنَّمَ، خارج کن. پس مَن هم آنها را از آتش، خارج، میسازم».(1) 7- ابن عباس می گوید که پیامبر خداصلی الله علیه والهُ فرمود :

أعطیت خَمساً لم یعطهنّ نبیَّ قبلی ولا أقولَهُن فخراً : بُعثتُ إلی الناس کافةُ الأحمر والأسود ونُصرتُ بالرُّعب مسیرة شهر وأحلّت لی الغنائم ولم تحل لأحد قبلی وجُعلت لی الأرضِ مسجدا وطهورا وأعطیت الشَّفَاعَةَ فأخّرتُها لأمّتی فهی لمَن لا یشرک باللَهُ شیئاً .

« پنج چیز به من داده شد که به هیچ پیامبری قبل از مَن داده نشد و آنها را از روی فخر نمیگویم: مَن برای تمام انسان ها، از سرخ و سیاه فرستاده شدم. اگر دشمَنی در مسیری به مسافت یک ماه از مَن فاصلَهُ داشته باشد، از مَن می ترسد و غنائم جنگی بر مَن حلال گردید، در حالی که بر أحدی قبل از مَن حلال نبود و زمین خدا برای مَن، مسجدِ پاک و طاهر گردید و به مَن، شفاعت داده شد که آن را برای امّتم

ص: 87


1- مسند أحمد، ج 1، ص 281-282.

[تا روز قیامت ]به تأخیر انداختم. پس شفاعت، برای کسی است که هیچ شرکی به خدا نورزد».(1) 8- پیامبر خداصلی الله علیه والهُ فرمود:

« إذا سمعتم مؤذناً فقولوا مثل ما یقول ، ثم صلّوا علی فَإنَّهُ مَن صلّی علیّ صلاةً صلّی اللَهُ علیه بها عشراً، ثم سلوا لی الوسیلة فَإنَّهُا مَنزلة فی الجنة لا تنبغی إلّا لعبد مَن عباد اللَهُ وأرجو لَمِنِ أکون لَمِنِا هو، فمَن سأل لی الوسیلة حلت علیه الشَّفَاعَةَ ».

« هر گاه صدای مؤذّنی را شنیدید، پس هر آنچه او میگوید، بگویید، آنگاه بر مَن صلوات بفرستید. هر کس بر مَن صلوات بفرستد، خداوند، ده صلوات بر او خواهد فرستاد.

سپس از مَن، وسیلَهُ [ی نجات از آتش جَهَنَّمَ ]درخواست کنید که آن، مقامی است در بهشت که شایسته آن مقام نیست، مگر بندهای از بندگان خدا، و امیدوارم مَن، آن بنده شایسته

ص: 88


1- مسند أحمد ، ص301.

باشم. پس، هر کس از مَن وسیلَهُ [ی نجات از آتش جَهَنَّمَ] درخواست کند، شفاعت بر او، روا باشد».(1) 9- پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در ضمَن حدیثی فرمودند :

فیقال لی : إرفع رأسک وسل تعط ، واشفع تُشَّفَّع ، وقل یسمع القولک ، وهو المقام المحمود الَّذِی قال اللَهُ : (عسی لَمِنِ یبعثک ربُّک مقاماً محموداً) »(2) پس به مَن گفته می شود : سر خود را بلند کن و بپرس که هر آنچه بپرسی اجابت می شود، و شفاعت کن که شفاعت تو پذیرفته می شود، و بگو که گفته تو شنیده می شود و این همان مقام محمودی است که خداوند در این آیه فرمود : باشد که پروردگارت تو را به مقامی محمود مبعوث گرداند».(3) 10- پیامبر خدا صلی الله علیه واله فرمودند :

الیخرجنّ قومُ مَن أمتی مَن النّار بشفاعتی یسمّون الجَهَنَّمَیّون».

ص: 89


1- مسند أحمد ، ج 2، ص 168.
2- سوره إسراء : آیه 79.
3- سنن الترمذی، ج 4، ص 370-371، ح5156 (أبواب تفسیر القرآن ، ومَن سورة بنی إسرائیل) ، دار الفکر ، بیروت.

« گروهی از امت مَن با شفاعت مَن از آتش جَهَنَّمَ خارج می شوند که به اهل جَهَنَّمَ معروف اند».(1) 11- پیامبر خدا صلی الله علیه واله در ضمَن حدیثی فرمودند :

فسألته لَمِنِ یولینی شفاعة یوم القیامة فیهم ففعل » .

« پس از خداوند خواستم که شفاعت امتم را در روز قیامت بر عهده بگیرم، او نیز پذیرفت» (2).

12- پیامبر خداصلی الله علیه واله در ضمَن حدیثی می فرماید :

فهی (الشَّفَاعَةَ) نائلةُإن شاء اللَهُ مَن مات لا یشرک باللَهُ شیئاً.

« إن شاء اللَهُ شفاعتم شامل هر کسی که هیچ شرکی به خدا نورزد، می شود».(3) 13- « أوّل مَن یستفتح باب الجنّة محمّد صلی الله علیه واله وأوّل مَن یدخل الجنة مَن الأمم أمّته ، ولَهُ صلی الله علیه واله فی القیامة ثلاث شفاعات :

ص: 90


1- سنن الترمذی، ج 4، ص 114ح2727 (أبواب صفة جَهَنَّمَ ، باب مَن جاء لَمِنِ للنّارنَفَسَین...)؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1443، ج4315 ، دار الفکر ، بیروت.
2- مسند أحمد ، ج6، ص428.
3- مسند أحمد ، ج 2، ص 426

أمّا الشفاعة الأولی ، فیَشفَعُ فی أهل الموقف حتی یُقضی بینهم بعد أنِ یتراجع الا نبیاء آدم ونوح وإبراهیم وموسی وعیسی بن مریم عن الشَّفَاعَةَ حتی تنتهی إلیه . وأما الشفاعة الثانیة ، فیَشفَعُ فی أهل الجنة لَمِنِ یدخلوا الجنة ، وهاتان الشفاعتان خاصّتان له . وأمّا الشفاعة الثالثة ، فیشفع فیمَن أستحق النار ، وهذه الشفاعة له ولسائر النبی صلی الله علیه والهین والصدیقین وغیرهم ، فیشفع فیمن استحقّ النار أنِ لا یدخلها ، ویشفع فیمن دخلها لَمِنِ یخرج مَنها» .

« اوّل کسی که در بهشت را باز می کند، محمدصلی الله علیه واله است و اوّل امّتی که وارد بهشت می شود، امت اوست. وی در قیامت، سه شفاعت دارد. اما شفاعت اوّل، در آن اهل موقف را شفاعت می کند تا میان آنان حکم شود بعد از آن که انبیاء الَهُی آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی از شفاعت امتناع می ورزند و به آن جناب مَنتهی می شود حکم شود. و امّا شفاعت دوم، اهل بهشت را شفاعت می کند تا وارد بهشت شوند. این دو شفاعت، ویژه پیامبرصلی الله علیه واله است. و اما شفاعت سوم، شفاعتی است در میان کسانی که سزاوار آتش جهنّم اند. این شفاعت، هم برای اوست، و هم برای سایر پیامبران و صدیقان و غیر آنها. پس در میان مستحقّان آتش جهنّم ، شفاعت می کند تا آنها وارد جهنّم

ص: 91

نشوند و در میان کسانی که وارد جهنّم می شوند، شفاعت میکند تا آنها را از جهنّم ، خارج سازد»(1) 14- در روایت آمده است :

أنّه صلی الله علیه واله ما ذکر أویس القرنی و قال لعمر: إن استطعتَ لَمِنِ یستغفرَ لک فَافعل : پیامبرصلی الله علیه واله هنگامی که درباره اویس قرنی صحبت می کرد، به عمر فرمود : « اگر می توانی کاری کنی که اویس قرنی برایت استغفار کند، این کار را بکن ».(2) 15- در صحیح مسلم و صحیح بخاری آمده است :

کان بین أبی بکر و عمر شیء فقال أبو بکر لعمر: استغفر لی .

میان ابوبکر و عمر، اختلافی خ داد. ابو بکر به عمر گفت: برای مَن استغفار کن (3)

ص: 92


1- شرح العقیدة الواسطیة لابن تیمیة، محمد خلیل هَرّاس ، ص 214 - 215 ، دار الهجرة ، الرّیاض..
2- رسالة زیارة القبور، إبن تیمیة ، ص 155 (به نقل از : کشف الإرتیاب، سید محسن أمین ، صص 276 - 277).
3- رسالة زیارة القبور، إبن تیمیة ، ص 155 (به نقل از : کشف الإرتیاب، سید محسن امین ، صص 276 - 277)، صحیح البخاری ، ج6، ص75 ، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.

16- در صحیح مسلم و صحیح بخاری آمده است :

إنّ النّاس لمّا أجدبوا، سألوا النبیّ صلی الله علیه واله أنِ یستقی لهم، فدعا اللَهُ الَهُم فَسُقُوا .

مردم، زمانی که دچار خشکسالی و بی آبی می شدند، خدمت پیامبرصلی الله علیه واله خدا می آمدند و در خواست می کردند که ایشان برای آنان از خداوند، طلب باران کند. پیامبرصلی الله علیه واله هم دعا می کرد و خداوند، باران رحمت خود را فرو می فرستاد و مردم، سیراب می شدند.(1)

ص: 93


1- رسالة زیارة القبور، إبن تیمیة ، ص 155 (به نقل از : کشف الإرتیاب، سید محسن امین ، صص 276 - 277)، صحیح البخاری، ج 2، ص 33 و ص38.

ص: 94

فصل پنجم: اقسام شفاعت

اشاره

ص: 95

ص: 96

گاه فاعلی فعل خود را بدون اتّکا به موجودی کسب قدرت از مقامی و بدون احراز خشنودی کسی انجام می دهد. مثلاً جانداری را می کُشد و به موجودی یاری می بخشد؛ و گاه فاعل، همین فعل را به اتّکای موجودی برتر و در پرتو قدرت و توانایی مقامی والاتر و با مشیت و اذن او انجام میدهد. کار نخست، کار الَهُی است و کار دوم، کار بشری یا غیر الَهُی. نه تنها در این دو مورد کار الَهُی و کار انسانی به این دو صورت تجلّی می یابد ، بلکه این ضابطهای کلّی برای شناخت فعل الَهُی از غیر اوست. با توجه به این اصل، روشن می گردد که شفاعتی که حق مختص خداوند است، غیر از شفاعتی است که از بندگان صالح در خواست می شود. خداوند، در اعمال این حق، به غیر خود نیاز ندارد، در حالی که بهره گیری صالحان از آن، جز در پرتو اذن و مشیت حکیمانه او صورت نمی گیرد.

هرگاه از اولیای الَهُی، شفاعت، به معنای نخست درخواست شود، در این صورت، فعل الَهُی از غیر او درخواست شده است و چنین در خواستی، عبادت شمرده می شود؛ ولی اگر از آنان شفاعت به معنای دوم، یعنی « شفاعت محدود و مأذون » و به

ص: 97

صورت یک حقّ اکتسابی درخواست گردد، در این صورت، فعل غیر الَهُی از بشر درخواست شده است.

این نوع درخواستها، اعم از درخواست شفاعت و غیر آن (از قبیل درخواست شفا و مانند آن) به دو صورت انجام می گیرد و هیچ موحدی آن فعل را به صورت نخست از اولیای خداوند درخواست نمی کند، و هیچ کسی، هر چند که از نظر آگاهی، نسبت به معارف اسلامی در درجه پایینی باشد، آنان را کارگردانان جهان و کارپرداز ان دستگاه تکوین و تشریع نمی پندارد. همچنین، آنها را موجوداتی که خداوند، شئون و افعال خود را به آنان سپرده است و در اعمال شفاعت و قضای حوائج، از هر محدودیت و شرطی پیراسته اند، نمی داند. درخواست شفاعت مأذون و محدود، درخواست فعل بشر، از خود بشر است، نه در خواست فعل خدا از غیر او. بر اساس آیاتی که گذشت، طلب دعا از پیامبرصلی الله علیه واله و دیگر صالحان - که همان طلب شفاعت است - از نظر موازین اسلامی کوچکترین ایرادی ندارد.

شفاعت تکوینی

شفاعت در جهان آفرینش، بدین معناست که نیروهای قویترِ این جهان به نیروهای ضعیفتر می پیوندند و آنها را در مسیر تکامل و اهداف خَلَقَت، به پیش می برند.

ص: 98

آفتاب می تابد و باران می بارد و بذرها را در دل زمین، آماده می سازد تا استعدادهای درونی آنها به فعلیّت برسد و جوانه های حیات از زیر خاک بیرون آیند و این خود نوعی شفاعت است؛ زیرا نیرویی دیگر همراه می شود تا راه برای تکامل نیروی ضعیفتر باز شود.

از سوی دیگر، تمامی اسباب و علل تکوینی، به ذات باری تعالی مَنتهی می شوند و همه آنها واسطه ای بین خداوند و جهان خَلَقَت، برای نشر رحمت بی پایان و نعمت های بی شمار الَهُی هستند.

با این بیان، همه علل و عوامل طبیعت، مجرای فیض خداوندند و هر سببی، واسطه رساندن فیض به مسبَّب و معلولش است. پس هر سبب و علتی، شفیع و واسطهای تکوینی در افاضه فیض وجود و نشر رحمتهای الَهُی است.

مرحوم علاّمه طباطبایی قدس سره در تفسیر بعضی از آیات قرآنی احتمال داده که این آیات، مربوط به شفاعت تکوینی باشند. در زیر به دو مورد، اشاره می شود:

1- (لَهُ مَا فِی السَّمواتِ وَما فِی الأرضِ مَن ذا الَّذِی یَشفَعُ عِندَهُ إلّا بِإذنِهِ ) (1)

ص: 99


1- سوره بقره : آیه 255 .

« آنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست. کیست که در پیشگاه خداوند بدون اذن او شفاعت نماید؟». .

2- ( إنَّ ربَّکُمُ اللَهُ الَّذِی خَلَقَ السَّموات وَالأرضَ فی سِتَّةِ أیّامِ ما مِن شفیع إلّا مَن بَعد إذنِهِ )(1) « همانا پروردگار شما کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید هیچ شفاعتی جز به اذن او نخواهد بود».

این تفسیر، بدان سبب است که شفاعت تکوینی، چیزی جز واسطه شدن اسباب بین خداوند و مسببات آنها در تدبیر امور و تنظیم وجود و بقای آن نیست. در این آیات نیز سخن از تدبیر امر و آفرینش آسمان و زمین است و قهراً احتمال این که مراد از شفاعت در این دو آیه، شفاعت تکوینی باشد، وجود دارد.

در برابر این احتمال، احتمال دیگری نیز وجود دارد که آن هم دور از ذهن نیست و حتی شاید نزدیک تر از احتمال اوّل باشد و آن این که آیه در مقام رد بر مشرکان باشد؛ زیرا مشرکان، بتها را می پرستیدند تا چنین خدایان ساختگی ای، شفیع آنان قرار گیرند و آنان را نزد خداوند، شفاعت کنند و قرآن کریم، از زبان آنان نقل می فرماید که می گفتند :

ص: 100


1- سوره یونس : آیه 3.

(ویقولون هؤلاء شُفعاؤنا عِندَ اللَهُ )(1) « و می گویند: اینان، شفاعتگران ما نزد خداوند هستند».

از این جهت، خداوند در این آیات می فرماید: مالک همه موجودات و خالق آسمانها و زمین، خداوند است و تدبیر همه امور با اوست. پس قهرا شفاعت نیز که دارای نظام و تدبیری خاص است، باید با اذن او باشد و شفیع قرار دادن موجوداتی، خودسرانه و بی اذن او، بر خلاف سنّت آفرینش، مالکیّت و خالقیّت خداوند است و مردود میباشد.

به هر حال، در این آیات، چه اشاره به شفاعت تکوینی داشته باشند و چه نداشته باشند، شفاعت به معنای لغوی در اسباب و علل تکوینی، صادق است؛ لیکن باید توجّه داشت که اسباب و علل تکوینی نیز مخلوق ذات باری تعالی هستند و از خود، هیچ گونه استقلال وجودی ندارند. وجود آنها از اوست و از صفات عالی پروردگار استمداد می جویند. در حقیقت، مَنشأ نشر رحمت و فسیض وجود، صفات عالی پروردگار، مانند: حیّ، خالق، رازق و رحمان و ... است که مَنشأ حیات، رزق، خلق و ... می شوند.

ص: 101


1- سوره یونس : آیه 18.

به عبارت دیگر، فیوضات الهی، از صفات عالی او نشئت گرفته اند و انواع نعمتها و رحمتها از مجرای اسباب و علل، به مواردی که قابلیّت این فیوضات را دارند، می رسند.

بنابر این، شفیع حقیقی در رساندن فیض وجود و نشر و گسترش رحمت و نعمتها، ذات باری تعالی است و شفیع مطلق، اوست. خداوند است که اسباب و علل را ایجاد نموده و آنها را در رسیدن فیض وجود و رحمت واسعه اش واسطه قرار داده است.

شفاعت، رحمت و مغفرت هم از او سرچشمه می گیرند. از این رو، خداوند، در مواضع مختلفی از قرآن کریم، این مطلب را یادآوری فرموده است و از جمله می فرماید:

( قُل اللَهُ الشَّفَاعَةَ جَمیعاً)(1) « [ای پیامبر!] بگو : شفاعت، یکسره از آن خداست».

( ما لَکُم مَن دُونِهِ مِن وَلیَّ وَ لا شَفیعِ )(2) و برای شما جز او (خداوند)، سرپرست و شفاعتگری نیست».

( لَیسَ لَهُم مِن دُونِهِ وَلیُّ وَلا شَفِیعُ )(3)

ص: 102


1- سوره زمر : آیه 44.
2- سوره سجده : آیه 4.
3- سوره انعام : آیه 51.

« برای آنان جز او (خدا) سرپرست و شفاعتگری نیست».

بنابراین، اگر موجودی غیر از خداوند، شفیع قرار گیرد و شفاعت نماید، چه در مرحلَهُ تکوین و چه در مقام آمرزش أخروی، همه به اذن او و برانگیخته شده از ناحیه اوست.

در صحیفه سجّادّیه نیز چنین می خوانیم:

اللَهُم صَلَّ عَلی مُحمَّدٍ وآلَهُ وَشَفَّع فِی خَطایایَ کَرَمَکَ و لا شَفیعَ لِی إلَیکَ فَلیَشفَعُ لِی فَضلُکَ .(1) «خداوندا! بر محمد و خاندان او درود فرست و در خطاهای مَن، کَرَم خویش را شفیع قرار ده [خدایا! ]من، شفاعت کننده ای نزد تو ندارم. پس فضل تو باید برای مَن شفاعت نماید».

شفاعت تشریعی

در هر جامعه ای و بین هر بنده و مولایی، دو نوع مقرّرات وجود دارد: یکی قوانین و مقرّراتی است که جامعه موظّف است به آنها عمل نماید و در برابر آنها مسئول است؛ و دیگری کیفرها و

ص: 103


1- شرح صحیفه سجادیه، داماد ، دعای 31 (دعائه علیه السلام فی ذکر التوبة و طلبها)، فراز 24 و 25، ص 286 - 288، نشر مهدیة ، اصفهان ، 1406 ه.

پاداش هایی که برای عمل به آن مقرّرات یا تخلّف از آنها وضع شده است. لذا در کنار هر قانونی، جریمه تخلّف از آن قانون و گاهی هم پاداش و تشویق هایی برای عمل کنندگان به آن در نظر گرفته می شود.

البّته در قوانین بشری، جز در برخی از موارد نادر، پاداش و جایزه مطرح نیست و فقط مجازات و جریمه در برابر تخلّفات، به صورت های گوناگون وجود دارد؛ ولی در قوانین الَهُی، وعده ثواب و پاداش و وعده کیفر و مجازات، در کنار یکدیگر مطرح شده اند. بنابراین، خداوند برای سعادت و کمال انسانها دو چیز قرار داده است: یکی اصل حکم و قانون، و دیگری مجازات در مقابل تخلف از قانون و یا پاداش در مقابل عمل به آن؛ همان گونه که در قوانین بشری نیز این دو وجود دارند.

اکنون برای رسیدن به سعادت و نیل به کمال انسانی و یا به تعبیر دیگر، برخورداری از ثوابهای أخسروی و نجات از مجازاتهای الَهُی، راه عاقلانه و صحیح آن است که به دستورهای الَهُی عمل شود و از پیامبران و رهبران الَهُی - که واسطه ابلاغ این احکام و قوانین آسمانی هستند - پیروی شود. کسانی که از رهبران الَهُی پیروی کنند و به قوانین و دستورهای الَهُی عمل کنند، قهراً به ثوابها، پاداش ها و

ص: 104

کمالات مادّی و معنوی نایل می گردند و از کیفرها و مجازاتهای تخلف از احکام و قوانین الَهُی مصون خواهند ماند.

نکته مهم و قابل توجّه دیگر، این است که پاداش ها و آثار اعمال، مخصوص به جهان آخرت نیست، بلکه پاره ای از اعمال و دستورهای الَهُی، آثار خوب یا بد خود را در این عالم نیز نشان خواهند داد؛ یعنی علاوه بر مجازات یا پاداشی که معصیت یا اطاعت در جهان آخرت در پی دارد، در این جهان نیز آثار خوب یا بدی را به همراه خواهند داشت. بنابر این، پیروی از رهبران الَهُی و عمل به وظایف و دستورهای آسمانی، خود نوعی شفاعت در پی دارد که در صورتی که شامل حال انسان شود، موجب نیل او به سعادت و کمال می شود و او را از عواقب سوء اعمال و مجازاتها محفوظ می دارد و به ثوابها و پاداش ها و رسیدن به رضوان الَهُی راهنمایی می کند.

این قسم از شفاعت را می توان «شفاعت تشریعی» نیز نامید؛ زیرا تشریع و قانون گذاری است که شفیع و واسطه رسیدن انسان به کمالات و سعادت دنیوی و اخروی می شود. به تعبیر دیگر، انبیا و قوانین الَهُی (مانند : علل و اسباب تکوینی)، وسایط و شفیعانی برای رساندن انسان به کمال انسانی خود هستند.

ص: 105

از طرفی شفاعت تشریعی را می توان «شفاعت عمل» نامید؛ زیرا عمل است که با انسان همراه شده، شفیع او می شود و در نتیجه این هماهنگی، انسان از عذاب و مجازات رها گشته، به ثواب و پاداش عمل می رسد و در نهایت به سر مَنزل مقصود و هدف نهایی خَلَقَت، نایل می گردد.

در روایات نیز گاهی کلمه «شفیع» بر اطاعت خداوند اطلاق شده است، چنان که کلام امیر مؤمَنان علیه السلام در نهج البلاغة به این مطلب اشاره دارد که :

« فَاجعَلُوا طاعَةَ اللَهُ شَفیعاً لدرک طلبتکم(1) اطاعت خداوند را برای رسیدن به خواسته تان شفیع قرار دهید».

بنابراین، خود اطاعت خداوند، شفیع است و انسان به واسطه اطاعت خداوند به کمال و سعادتی که شایسته آن است، خواهد رسید.

تعبیر «شفیع» در مورد قرآن کریم نیز به کار رفته است و باید گفت که شفاعت قرآن، این گونه است که وقتی شخص یا

ص: 106


1- نهج البلاغة (صبحی صالح) خطبه 198، ص313 ، انتشارات هجرت ، قم ، 1395 ه (افست از بیروت 1387ه) ؛ شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج2، ص 173 ؛ بحاراللَمِنِوار، ج 67، ص 284.

جامعه ای به قرآن عمل کرد، عمل به قرآن در روز قیامت، شفیع و واسطه او خواهد شد. این مطلب در روایات با عبارات مختلفی بیان شده است، از جمله این روایت:

« الشُّفَعاءُ خَمسةُ : القُرآنُ، والرَّحِمُ، والأمانةُ، و نبیکم، وأهلُ بیت نبیَّکم»(1) شفاعت کنندگان پنج تا هستند: قرآن، خویشاوندان، امانتداری، پیامبرشما، و اهل بیت پیامبر تان .

شفاعت رهبری یا شفاعت امامان

تمام اعمال و رفتاری که انسان در این عالم انجام می دهد، در جهان دیگر تجسم می یابد و به صورت های واقعی خود جلوه گر می شود و نه تنها اعمال، بلکه روابط معنوی و مادی نیز که در این عالم بین مردم برقرار بوده است، در آن جهان، صورت عینی و خارجی پیدا می کند. لذا اگر کسی در این جهان، سبب هدایت

ص: 107


1- کنز العمّال فی سنن الأقوال والأفعال ، المتقی الَهُندی، ج 14، ص 390، ح 39041 ، مؤسسة الرسالة ، بیروت ، الجامع الصغیر، السیوطی ، ج 2، ص 86. ح 4942 ، دار الفکر ، بیروت ؛ ینابیع المودة، ج 2، ص 95.

کس دیگری شود، رابطه رهبری و پیروی بین آن دو، در قیامت به صورت عینی در می آید؛ یعنی کسانی که در این دنیا پیشوا و هدایتگر هستند، در آن جهان نیز به صورت پیشوا و هدایتگر، و شخص هدایت شده، به صورت پیرو ظاهر می گردند و پیشوایان حق، پیروان خود را در قیامت به سعادت ابدی می رسانند و واسطه آنان در رسیدن به کمالات و نعمت های الَهُی می شوند. پیشوایان باطل نیز - که موجب ضلالت و گمراهی دیگران شده اند. در آن روز، پیروان خود را به سوی مجازات و کیفر به سبب اعمالشان رهبری کرده و در واقع، واسطه آنان در رسیدن به عذابهای الَهُی می گردند. از این رو، یکی از اقسام شفاعت را باید «شفاعت رهبری » یا « شفاعت امامان » دانست. بر این اساس است که خداوند در قرآن می فرماید:

(یَومَ نَدعُوا کُلَّ أنِاس بِإمامِهِم )(1) « روزی که هر گروهی از مردم را با پیشوایشان فرا میخوانیم» و درباره فرعون نیز می فرماید:

ص: 108


1- سوره اسراء : آیه 71.

(یَقدُمُ قَومَهُ یَومُ القِیامَةِ فَأورَدَهُم النّارّ)

شفاعت رهبری در روایات

در روایات نیز به شفاعت پیشوایان اشاره شده است که در این جا به نمونه هایی از آنها اشاره می شود:

الف - «فإذا التُبسَت عَلَیکُمُ الفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیل المُظلم فَعَلَیکُم بِالقُرآن فَإنَّهُ شافعُ مُشَفَّعُ و ماحِلُ مُصَدَّقُ، وَ مَن جَعلَهُ أمامَهُ، قادَهُ إلَی الجَنَّة و َمَن جعلَهُ خَلفهُ، ساقَهُ إلَی النّار وَ هُو الدَّلِیلَ یَدُلُّ عَلی خَیر سَبیل وَ هُوَ کِتابُ فِیهِ تَفصیِلُ و َبَیانُ:(1) آن گاه که فتنه ها مانند شب تاریک شما را فرا گرفت، به قرآن پناه ببرید؛ زیرا قرآن، شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته می شود و سعایت کننده ای است که سعایت او پذیرفته می شود. کسی که قرآن را پیشوای خود قرار دهد، او را به بهشت، رهنمون می سازد و کسی که قرآن را پشت سر اندازد، او را به

ص: 110


1- الأصول مَن الکافی (با ترجمه فارسی) ، الکلینی، ج 4، ص 407، ح 2 کتاب فضل القرآن) کتابفروشی اسلامیة ، تهران : تفسیر العیاشی، ابوالنضر محمدصلی الله علیه واله بن مسعود ، ج 1، ص 74، مؤسسة البعثة ، قم ، تفسیر الصافی، الشیخ محسن الفیض الکاشانی ، ج 1، ص15 ، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات ، بیروت، المیزان فسی تفسیر القرآن ، ج 1، ص 12 و ج3، ص71؛ کنز العمال، ج 2، ص 288- 289، ح 4027.

سوی آتش، سوق می دهد. او راهنمایی است که به بهترین راهها هدایت میکند و کتابی است که در آن، تفصیل [وظایف و راههای سعادت و شقاوت]، آمده است».

مقصود اصلی از بیان این حدیث، جمله:

« وَمَن جَعلَهُ أمامَهُ، قادهُ إلی الجنّة و مَن جعلَهُ خلفه، ساقهُ إلی التار» است؛ زیرا شفاعت رهبری در این جملَهُ، صریحا بیان شده است؛ چون کسی که در این جهان، قرآن را پیشوا و راهبر خود قرار دهد، در آن جهان، قرآن، پیشوا و راهبر او به سوی بهشت خواهد بود و کسی که در این دنیا قرآن را پشت سر اندازد، در آخرت نیز قرآن، او را به سوی دوزخ، سوق خواهد داد. و این، همان تجسّم رهبری و تبعیّت در این دنیاست که از مصادیق شفاعت است.

با توجّه به روایت یاد شده، روایات دیگری هم که در زمینه شفاعت قر آن وارد شده، دارای همین معنا خواهند بود. در قرآن کریم آمده است :

(وأنِذزبه الَّذِین یَخَافُون لَمِنِ یجشَرُوا إلَی رَبَّهِم لَیسَ لَهُم مَّن دُونِهِ وَلیُّ وَلاَ شَفِیعُ لَّعلَّهُم یَتَّقُون (1)

ص: 111


1- سوره انعام، آیه 51.

« و به وسیلَهُ این [قرآن] کسانی را که بیم دارند به سوی پروردگار خود محشور شوند، هشدار ده؛ چرا که برای آنان، جز او سرپرست و شفاعتگری نیست، شاید پرهیزگار شوند».

امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرموده است :

«أِنِذر بالقُرآن مَن یَرجون الوُصُولَ إلی رَبَّهُم تُرغبهم فیما عِندَهُ، فَإنَّ القُرآن شافِعُ مُشَفَّعُ لَهُم.(1) به وسیلَهُ قرآن، کسانی را که امید رسیدن به لقای خدا را دارند، هشدار ده و به آنچه نزد خداوند است، تشویق نما؛ زیرا قرآن، شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته میشود».

ب- از پیامبرصلی الله علیه واله به نقل شده که فرمود:

« تَعَلَّمُوا القُرآنَ، فَإنَّهُ شافِعُ یَومُ القِیامَة(2) قرآن را بیاموزید؛ زیرا شفاعت کننده ای اصحاب و یاران خود در روز قیامت است».

ج - از امیر مؤمَنان علی علیه السلام نقل شده است که فرمود :

ص: 112


1- تفسیر مجمع البیان ، الطبرسی، ج 4، ص 60، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات ، بیروت .
2- مسند أحمد بن حنبل ، ج5، ص 251 .

« وَاعلَموا أنِه شافِعُ مُشَفَّع وَ قائِلُ مُصدَّق وَأنَّهُ مَن شَفَعَ لَهُ القُرآنُ یَومَ القِیامَة شُفَّعَ فیه.»(1) بدانید که قرآن، شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته می شود و گوینده ای است که تصدیق می گردد. قرآن برای هر کس در روز قیامت شفاعت نماید، شفاعت او نیز در مورد دیگران پذیرفته می گردد».

د - از پیامبر خدا صلی الله علیه واله روایت شده که فرمود : «تعلّموا القرآن، فَإنَّهُ شافع لأصحابه.»(2) « قرآن را فرا بگیرید که شفاعت کننده یاران خود در [روز قیامت] است».

بنابراین، شفاعت قرآن بدین نحو است که هر کس در دنیا از آن پیروی نماید و بدان عمل کند و او را هادی خود قرار دهد، این

ص: 113


1- نهج البلاغة (صبحی صالح) ، خطبه 176، ص 252 ؛ بحار اللَمِنِوار ، ج 89، ح 24 ؛ شرح نهج البلاغة ، ج 10، ص 19.
2- المصنف، عبدالرزاق الصنعانی، ج3، ص366، ح 5991، مَنشورات المجلس العلمی ، بیروت؛ مجمع الزاوئد، ج 7، ص 168 ؛ المعجم الأوسط، الطبرانی ، ج8، ص 344؛ المعجم الکبیر، الطبرانی، ج 8، ص 350، ح 8118، وزارة الأوقاف العراقیة - دار الغرب الإسلامی ؟

ارتباط و پیروی، در آن عالم، صورت عینی پیدا میکند و قرآن، او را به سوی بهشت و کمالات معنوی و نعمتهای الهی هدایت خواهد نمود. سعایت قرآن نیز تجسّمی از پیروی نکردن از قرآن در این جهان است که در آن سرا، انسان را به سوی دوزخ، سوق می دهد.

همچنین ممکن است که در عالم دیگر، رهبری که عده ای را به دنبال دارد، خود به دنبال رهبری دیگر و پیرو پیشوایی دیگر باشد. لذا شخصیتی مانند رسول اکرم صلی الله علیه واله رهبر همه امامان معصوم و رهبران بر حقّ دیگر خواهد بود؛ زیرا در این عالم، او رهبر همه افراد - حتی أئمّه علیهم السلام - است و قهرا هیچ یک از پیشوایان به اندازه رسول اکرم، شفاعت نمی کنند.

شفاعت رهبری را « شفاعت عمل » نیز می توان نامید؛ زیرا نتیجه عمل و پیروی از رهبران الهی و قرآن است که در آن عالم، صورت عینی پیدا کرده، شفیع انسان می گردد.

شفاعت به واسطه توبه

توبه یا بازگشت به سوی خداوند، با شرایط خاصّ خود، از جمله اسبابی است که شخص گناهکار را برای برخورداری از

ص: 114

مغفرت الَهُی آماده می سازد. لذا در روایات نیز کلمه «شفیع» بر توبه اطلاق شده است. از امیر مؤمَنان علیه السلام نقل است که فرموده اند:

«لا شَفِیعَ أنِجَحُ مَن التَّوبَةِ ».(1) شفاعت هیچ شفاعت کنندهای پذیرفته شده تر از تو به نیست.

«لا شَفِیعَ أنِجحَ مَن الإِستِغفارِ »(2) شفاعت هیچ شفاعت کنندهای پذیرفته شده تر از استغفار نیست.

«لا شافعَ أنِجح مَنَ الإعتذارِ»(3) شفاعت هیچ شفاعت کنندهای پذیرفته شده تر از عذر آوردن به درگاه خداوند نیست.

علّت برتری شفاعت توبه نسبت به دیگر شفاعت ها ، این است که:

ص: 115


1- وسائل الشیعة، الحر العاملی ، ج 11، ص265 (کتاب الجهاد ، باب صحة التوبة مَن الکبائر) دار إحیاء التراث العربی ، بیروت: الإعتقادات، الصدوق ، ص 66؛ مَن لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق ، ج 3، ص 574 ، ح 4965 ، جماعة المدرسین فی حوزة العلمیة ، قم
2- مررالحکم و در ژالگلم، آمدی ، (با شرح خوانساری، ج6، ص383، ح 10658 ، انتشارات دانشگاه تهران ، 1366 ش.
3- عیون الحکم والمواعظ، الواسطی ، ص 539 ، ح 9959 ، دار الحدیث ، قم.

اوّلاً توبه از جمله شفیعانی است که در این عالم به انسان می پیوندد و بنابر وعدهای که خداوند داده است، مغفرت الَهُی، شامل توبه کنندگان می گردد :

(وَانَّی لَغَفَّارُ لَمِن تَابَ وَآمَن وَعَمِلَ صَالحِاً )(1) « به راستی که مَن، بسیار آمرزندهام نسبت به کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل نیکو انجام دهد». .

ثانیا شفاعت توبه، عمومی و دارای اثری همگانی است و نسبت به همه گناهان، حتّی کفر و شرک نیز اثربخش است؛ بدین معنا که اگر مشرک و کافر هم توبه نموده، به سوی خداوند باز گردد و اسلام آورد، قهراً مشمول مغفرت خداوند قرار خواهد گرفت. خداوند در قرآن کریم فرموده است:

(وإنَّ اللَهُ لا یَغفِرُ لَمِنِ یُشرَکَ بِهِ وَیَغفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لمَن یَشَاءُ )(2)

ص: 116


1- سوره طه : آیه 82.
2- سوره نساء : آیه 116.

« همانا خداوند، این را که به او شرک ورزیده شود، نمی آمرزد و غیر از شرک ، گناهان دیگر را برای کسانی که خود بخواهد، می آمرزد».

مَنظور از « شرک ورزیدن به خدا » این است که کسی در حال شرک و بدون توبه از دنیا برود. چنین فردی، مشمول مغفرت الَهُی نمی گردد؛ اما امکان آمرزش گناهان دیگر افرادی که با توحید و اسلام از دنیا رفته باشند، حتّی در صورت عدم توبه، وجود دارد.

بنابراین، عدم آمرزش الَهُی، در جایی است که مشرک از شرک خود توبه نکند؛ و گرنه توبه، شفیعی است که نتیجه و اثرش عمومی و شفاعتش فراگیر است.

ثالثاً توبه با شرایطی که دارد، انقلابی درونی در شخص گناهکار پدید می آورد و موجب اصلاح او می شود و گناهان گذشته او، در پرتو توبه، جبران می گردد. در این باره از امیرمؤمَنان علیه السلام نقل شده که فرمود:

ص: 117

« ثَمَرَةُ التَّوبَةِ استِدراکُ فَوارِطِ النَّفسِ (1) فایده توبه، جبران کردن لغزش های نفس است».

شفاعت به واسطه دعای پیامبران

از اقسام دیگر شفاعت که ظرف تحقّق آن مانند توبه در همین عالم است، دعای پیامبران الَهُی، ملائکه، اولیای خدا و مؤمَنان است که اگر شامل حال انسان شود، ممکن است در همین عالم، موجب مغفرت الَهُی گردد.

در داستان یوسف علیه السلام هنگامی که فرزندان یعقوب از کار خود پشیمان می شوند، رو به پدر کرده، می گویند :

(یَا أبَانَا اشتَغفِر لَنَا ذُنُوبَنَا إنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ )(2) «ای پدر! برای گناهان ما طلب آمرزش کن، به راستی که ما خطاکار بودیم».

ص: 118


1- مستدرک الوسائل ، المحدث النوری ، ج 12، ص 130 کتاب الجهاد، باب وجوب التوبة مَن جمیع الذنوب علی ترک العود أبدا) مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث ، قم.
2- سوره یوسف : آیه 97 .

یعقوب علیه السلام نیز در پاسخ آنان می فرماید:

(سَوفَ أستَغفِرُ لَکُم رَبَّی إنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحیمُ )(1) « به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش میخواهم.

همانا او آمرزنده و مهربان است».

همچنین قرآن کریم درباره رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله می فرماید:

( وَلَو أنَّهُم إذ ظَّلَمُوا أنِفُسَهُم جَاؤُوک فَاستَغفَرُوا اللَهُ وَاستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَهُ تَوَّاباً رَّحِیماً)(2) « و هرگاه آنان، هنگامی که بر خویش ستم کرده بودند، نزد تو می آمدند و از خداوند، طلب آمرزش میکردند و پیامبرصلی الله علیه واله نیز برای آنان طلب آمرزش می کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند».

و درباره فرشتگان می فرماید:

( وَالمَلائکَةُ یُسَبَّحُونَ بِحَمدِ رَبَّهُم وَیَستَغفِرُونَ لمَن فِی

ص: 119


1- سوره یوسف : آیه 98.
2- سوره نساء : آیه 64.

الأرضِ ألا إنَّ اللَهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ )(1) « و فرشتگان به سپاس پروردگارشان تسبیح میگویند و برای اهل زمین، طلب آمرزش میکنند [و ندا میدهند:] آگاه باشید که خداوند، آمرزنده و مهربان است».

و باز در جای دیگر، چنین می فرماید:

( الَّذِین یَحمِلُونَ العَرشَ وَمَن حَولَهُ یُسَبَّحُونَ بِحَمدِ رَبَّهُم وَ یُؤمِنُونَ بِهِ وَیَستَغفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعتَ کُلَّ شَیءٍ رَحَمةً وَ عِلمًا فَاغفِر لِلّذِین تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِم عَذَابَ الجَحِیم ):(2) « کسانی که عرش [الهی] را حمل می کنند و آنان که در اطراف عرش اند، به سپاس پروردگارشان تسبیح میگویند و به او ایمان دارند و برای مؤمَنان، طلب آمرزش میکنند[ و می۔ گویند: ]پروردگارا! همه چیز را با رحمت و دانش خود، فرا گرفته ای. پس آنان را که توبه کرده اند و راه تو را در پیش گرفته اند، ببخشای و آنان را از عذاب دوزخ، نگاه دار».

ص: 120


1- سوره شوری : آیه 5.
2- سوره غافر : آیه 7.

البّته دعای انبیاء اولیا، فرشتگان و مؤمَنان، با توجه به معنای لغوی شفاعت و نیز با توجّه به این که دعای آنان شامل شخص گناهکار می شود و او را از آثار و عواقب گناه نجات می بخشد، نوعی شفاعت است؛ ولی از نظر اطلاق لفظ «شفیع»، موردی در روایات دیده نشده است که از مغفرت، به «شفاعت» تعبیر شده باشد و بر آنها به واسطه دعایشان، شفیع اطلاق شده باشد، در حالی که در مواردی مانند توبه، عمل و ...، تعبیر شفیع» به کار رفته است.

البّته ممکن است با بررسی بیشتر، به مواردی از اطلاق «شفاعت» بر مغفرت نیز روبه رو شویم. به هر حال، این نوع از شفاعت، با وجود این که مانند شفاعت در روز قیامت، درخواست از خداوند است، امّا شفاعتی است که از طرف مقرّبان درگاه الَهُی در همین عالم، واقع می شود.

تمام اقسام چهارگانه شفاعت، یعنی شفاعت عمل، رهبری، توبه و دعای انبیاء و مقرّبان درگاه الَهُی، شفاعت هایی هستند که ظرف تحقّق آن درباره انسان، در این عالم است و به دنبال این شفاعت، آمرزش در همین عالم، نصیب او می گردد و نتیجه و اثر آن در جهان آخرت نیز عاید او می گردد.

ص: 121

این مطلب، حتّی در مورد شفاعت رهبری نیز صادق است؛ زیرا اگر چه پیروی از رهبران و هادیان راه حق، و همچنین رهبران گمراهی و ضلالت، در عالم دیگر تجسّم پیدا میکند و هر دسته و گروهی با پیشوا و رهبرش محشور می شود و در آنجا تحقق عینی می یابد؛ ولی در هر صورت، پیشوای و پیروی در آخرت، نتیجه امامت و پیروی از پیشوا در این دنیاست.

به تعبیر دیگر، شفاعت رهبری، همان شفاعت عمل است؛ زیرا اگر انسان، به تعالیم انبیا و رهبران راستین عمل نماید، از آنان پیروی نموده و آنها را امام، رهبر و هادی خود قرار داده است. بنابراین، الگو قراردادن و پیروی، چیزی جز عمل به دستورها و تعالیم امامان علیهم السلام و پیشوایان دینی نیست.

بنابراین، ظرف تحقّق شفاعت رهبری نیز همین جهان است؛ اگر چه نتیجه و ثمره آن، در آخرت آشکار می شود و هر انسانی در پرتو پیروی از پیامبران و امامان راستین و برگزیدگان الَهُی به درجات عالی سعادت خواهد رسید.

شفاعت مغفرت

آنچه تا کنون از اقسام شفاعت بیان گردید، گرچه از مصادیق حقیقی شفاعت به معنای لغوی است و به پاره ای از آنها نیز در

ص: 122

روایات و احادیث، با کلمه «شفیع» و مانند آن اشاره شده است؛ ولی هیچ یک از این اقسام، شفاعت اصطلاحی و مورد نظر آیات قرآن در مسئلَهُ شفاعت نیست.

شفاعت اصطلاحی، عبارت از آن است که وساطت برای آمرزش و بخشودن گناهان، در روز قیامت صورت بگیرد. و این قسم از شفاعت است که آماج ایرادها و اشکال ها قرار گرفته است.

برخلاف اقسام دیگر شفاعت که ظرف تحقّق آنها در دنیاست و نتیجه آن در آخرت ظاهر می شود ، در این قسم از شفاعت (شفاعت اصطلاحی)، ظرف تحقّق، یعنی پیوستن شفیع به انسان گناهکار، در قیامت است و نتیجه آن نیز - که آمرزش است -، در همان روز، آشکار می گردد.

آیات مربوط به شفاعت نیز (چه آیاتی که به ظاهر شفاعت را نفی می کنند و چه آنهایی که شفاعت را اثبات می نمایند)، ظرف شفاعت را روز قیامت قرار دادهاند.

از مجموع این آیات، استفاده می شود که در روز قیامت، بعضی از شفاعتها مؤثّر و برخی دیگر بی اثرند، که در این جا به پاره ای از این آیات، اشاره می شود:

ص: 123

( یَومَئذٍ لا تَنفَعُ الشَّفَاعَةَ إلّا مَن أذِنَ لَهُ الرَّحمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَولاً )(1) « در آن روز، شفاعت، سودی نخواهد داشت، مگر برای کسی که [خداوند] رحمان به او اذن دهد و گفتار او پسندیده باشد».

2- (وَ کَم مِن مَلَکٍ فِی السَّمَاوَاتِ لا تُغنِی شَفَاعَتُهُم شَیئاً إلّا مَن بَعدِ أمِنِ یَأذَنَ اللَهُ لِمَن یَشَاءُ ویَرضَی )(2) « و چه بسیار فرشتگانی که در آسمان ها هستند و شفاعتشان سودی نمی بخشد، مگر پس از اذن خداوند برای آن کس که خدا بخواهد و از او خشنود باشد».

با تدبّر در این آیات، روشن می شود شفاعتی که مورد نظر قرآن کریم است، در روز قیامت، واقع خواهد شد و در چنین روزی، گروهی به اذن خداوند، عدّه ای از گناهکاران را که لیاقت شفاعت دارند، شفاعت می نمایند.

ص: 124


1- سوره طه : آیه 109.
2- سوره نجم : آیه 266.

البّته نباید فراموش کرد که شرایط برخورداری از شفاعت که در مورد آن بحث خواهیم نمود، باید در این جهان فراهم گردد و به تعبیر دیگر، لیاقت و اهلیت برای بهره مَند شدن از شفاعت باید در دنیا حاصل شود.

شفاعتی که مورد بحث ماست، نوعی از شفاعت است که در آن، نه استثنا و تبعیض وجود دارد، و نه نقض قوانین، و نه مستلزم غلبه بر اراده قانونگذار است. قرآن کریم، این نوع شفاعت را به صراحت، تأیید کرده است.

تمام اقسام شفاعت، یعنی شفاعت عمل، رهبری، توبه، و دعای انبیا و مقرّبان درگاه الهی، شفاعت هایی هستند که ظرف تحقق آنها و اشتمالشان بر انسان در این عالم است و به دنبال این شفاعت، آمرزش در همین دنیا، نصیب شخص می گردد و اثرش در آن جهان نیز شامل او خواهد شد.

این مطلب، حتّی در مورد شفاعت رهبری هم صادق است؛ زیرا اگر چه پیروی از رهبران و هادیان راه حق و نیز رهبران گمراهی و ضلالت در عالم دیگر تجسّم پیدا می کند و هر دسته و گروهی با پیشوا و رهبرش دعوت می شود و امامت در آنجا نیز تحقّق عینی می یابد؛ ولی در هر صورت، امامت و تبعیت در

ص: 125

آخرت، نتیجه امامت و تبعیّت از امام در این عالم است و به تعبیر دیگر، این نوع شفاعت، همان شفاعت عمل است؛ زیرا اگر انسان به تعالیم انبیا و رهبران راستین عمل نماید، از آنان پیروی نموده و آنها را امام، رهبر و هادی خود قرار داده است. سوه قرار دادن و پیروی از پیشوایان، جز عمل به دستورها و تعالیم ایشان نیست.

بر این اساس است که خداوند در قرآن کریم می فرماید:

(یَومَ نَدعُوا کُلَّ أُنِاس بِإمامِهِم )(1) « روزی که هر گروهی از مردم را با پیشوایشان فرا می خوانیم» و در مورد فرعون نیز می فرماید:

(یَقدُمُ قَومَهُ یَومَ القِیامَةِ فَأورَدَهُمُ النّارَ )(2) « (فرعون) ، پیشاپیش پیروانش در روز قیامت حرکت میکند و آنان را وارد آتش می نماید».

قرآن به مسلمانان دستور می دهد که در هر شبانه روز بگویید:

ص: 126


1- سوره اسراء : آیه 71.
2- سوره هود : آیه 98.

(وَإیَّاک نَستَعِینُ )(1) « فقط و فقط از تو[ ای خدا! ]یاری می جوییم».

ولی در عین حال، در آیات دیگر دستور می دهد که غیر از خداوند، از نماز و صبر نیز یاری جوییم، چنان که می فرماید:

( وَاستَعِینُوا بِالصَّبرِ وَالصَّلاَةِ وَانَّهَا لَکَبِیرَةُ إلّا عَلَی الخَاشِعِینَ)ّ(2) « از شکیبایی و نماز، یاری جویید؛ و این [کاری] دشوار است، جز برای فروتنان».

اگر بخواهیم آیاتی را که در آنها فعل ویژه خدا به غیر او نیز نسبت داده شده است ، در این جا تقل کنیم، سخن به درازا میکشد.

آنچه لازم است، این که با بینش و فهم قرآنی به رفع اختلاف پرداخته، مقصود حقیقی کلام خدا را به دست آوریم.

ص: 127


1- سوره حمد : آیه 5.
2- سوره بقره : آیه 45.

ص: 128

فصل ششم: شفاعت از دیدگاه وهّابیان

اشاره

ص: 129

ص: 130

مذهب فکری ابن تیمیّه و مادی گرایان

تفسیرهای نادرست از مسئلَهُ شفاعت، دو گروه را که در دو قطب کاملاً متضاد هستند، به مخالفت با این موضوع برانگیخته است:

دسته ای که طرز تفکّر مادّی دارند و شفاعت را عامل تخدیر تلاش و کوششها می پندارند که پاسخ آنها مشروحاً گذشت.

دسته دیگر، بعضی از تندروهای مذهبی، مانند «وهابیها» و همفکران آنها هستند که اعتقاد به شفاعت را نوعی شرک و انحراف از آیین توحید تصوّر می کنند. با این که طرح اشکالات آنها و پاسخ بدانها ، بحث را به درازا می کشاند؛ ولی این امر را لازم میدانیم؛ چرا که توجه به این موضوع، لازم است که وهابی ها که در دو قرن اخیر به رهبری محمّدبن عبدالوهّاب سرزمین حجاز را تحت نفوذ افکار خود قرار داده اند. آنها در عقاید تند و خشن خود- که بیشتر در زمینه توحید است - تنها با شیعه مخالفت ندارند؛ بلکه با غالب فرقه - های اهل سنّت نیز شدیداً مخالفاند.

محمد بن عبد الوهاب، افکار خود را از تقی الدین ابو العباس احمد بن عبد الحلیم دمشقی، معروف به ابن تیمیه(م 728

ص: 131

ق) که تقریباً چهار قرن قبل از او می زیسته، گرفته است و در حقیقت، مجری افکار و معتقدات ابن تیمیّه بوده است.

محمدصلی الله علیه واله بن عبد الوهاب (1160-1206ق) با همکاری زمامداران محلّی و برانگیختن آتش تعصّب در میان اقوام بیابان گرد و بَدَویِ حجاز، توانست به نام دفاع از توحید و مبارزه با شرک، مخالفان خود را عقب براند و بر دستگاه حکومت و رهبری سیاسی، به طور مستقیم و غیر مستقیم تسلّط یابد. در این راه، خونهای بسیاری از مسلمانان حجاز و غیر حجاز، ریخته شد.

کشمکش های پیروان محمّد بن عبد الوهاب، محدود به محیط حجاز نبود، بلکه در سال 1216 ق (درست ده سال پس از مرگ محمّد بن عبد الوهاب)، پیروان او از طریق بیابان های حجاز با یک حمله غافلگیرانه، به کربلا وارد شدند و با توجّه به تعطیل بودن شهر به مَناسبت روز عید غدیر و مسافرت بسیاری از مردم کربلا به نجف برای مراسم بزرگداشت غدیر، پس از شکافتندیوار شهر به داخل شهر رخنه کردند و به تخریب حرم امام حسین علیه السلام و سایر اماکن مقدّس شیعه در آن شهر پرداختند و در ضمن، تمام درهای گران قیمت و تابلوها و هدایای نفیس و وسایل تزئینی حرم مطهّر را با خود بردند. آنها حدود پنجاه نفر را در

ص: 132

نزدیکی ضریح و پانصد نفر را در صحن مطهّر و تعداد بسیاری را در داخل شهر کشتند که برخی، عدد کشته شدگان را بالغ بر پنج هزار نفر دانسته اند. در این ماجرا، خانه های فراوانی غارت شد و حتی پیر مردان، کودکان و زنان نیز از این تعرّض، مصون نماندند.

در سال (1344ق) فقهای مدینه که در دستگاه حکومت نفوذ داشتند، به انهدام تمام قبور بزرگان اسلام در حجاز فتوا دادند و در روز هشتم شوال همان سال ، این حکم تنفیذ شد و همه قبور را یکی پس از دیگری، بجز قبر پیامبر اسلام صلی الله علیه واله (آن هم به خاطر ترس از خشم عمومی مسلمانان ویران کردند.

روی هم رفته، پیروان این مکتب، همانند خود محمد بن عبدالوهّاب، افرادی خشن، غیر قابل انعطاف، قشری و متعصب اند و بیش از آن که بر منطق تکیه کنند، اسلام را در مبارزه کردن با مسائلی چون موضوع شفاعت، زیارت قبور و توسل، خلاصه کرده - اند، و عملاً مردم را از مباحث مهم اجتماعی اسلام، بویژه آنچه مربوط به عدالت اجتماعی و محو آثار استعمار و مبارزه مَنطقی با غلبه روح مادیگری و مکتبهای الحادی است، دور نگه داشته اند.

به همین دلیل، در محیط فکری آنها هیچ گونه سخنی از این مسائل مطرح نیست و در حال بی خبری وحشتناکی نسبت به مسائل روز به سر می برند.

ص: 133

در هر صورت، آنها در مورد مسئلَهُ شفاعت می گویند: هیچ کس حق ندارد از پیامبرصلی الله علیه واله تا شفاعت بطلبد و مثلاً بگوید: «یا محمد! إشفع لی عند اللَهُ» ؛ زیرا خداوند می فرماید : (وأنِ المَسَاجِدَ للَهُ فَلا تَدعُوا مَعَ اللَهُ أحَداً)(1) « و مساجد، ویژه خداست. پس هیچ کس را با خدا مخوانید).

در رسالَهُ کشف الشبهات، نوشته محمد بن عبد الوهّاب، چنین می خوانیم:

اگر کسی بگوید : « ما میدانیم خدا به پیامبرصلی الله علیه واله الَهُ مقام شفاعت بخشیده و به اذن و فرمان او می تواند شفاعت کند، پس چه مانعی دارد که ما آنچه را خدا به او بخشیده، از او تقاضا کنیم؟»، در پاسخ می گوییم: درست است که خدا به او مقام شفاعت داده است؛ ولی با این حال، نهی کرده که از او شفاعت بطلبیم و گفته است: (هیچ کس را با خدا مخوانید).

افزون بر این، مقام شفاعت، مَنحصر به پیامبرصلی الله علیه واله نیست، فرشتگان و دوستان خدا نیز این مقام را دارند. آیا می توانیم از

ص: 134


1- سوره جن : آیه 18 .

آنها نیز درخواست شفاعت کنیم؟ اگر کسی چنین بگوید، بندگان صالح خدا را پرستش کرده است (1) او همچنین در رسالَهُ اربع قواعد، سخنی دارد که خلاصه اش این است :

رهایی از شرک ، تنها با شناسایی چهار قاعده ممکن است 1- کفاری که پیامبرصلی الله علیه واله با آنها نبرد کرد، به این که خداوند خالق و رازق و تدبیر کننده جهان هستی است، اقرار داشتند، چنان که قرآن می فرماید :

(قُل مَن یَرزُقُکُم مِنَ السَّمَاء وَالأرضَ أَمِنِ یَملِکُ السَّمعَ وَالأبصَارُ وَمَن یُخرِجُ الحَیَّ مَنَ المَیَّتِ وَیُخرِجُ المَیتَ مِنَ الحَیَّ وَمَن یُدَبَّر الأمرَ فَسَیقُولُونَ اللَهُ فَقُل أفَلاتَتَقُونَ (2) « بگو: چه کسی شما را از آسمان و زمین، روزی میدهد؟ یا چه کسی مالک [و خالق] گوش و چشم هاست؟ و چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می آورد؟ و چه کسی امور [جهان] را تدبیر می کند؟ خواهند گفت : خدا. بگو: پس چرا پروا پیشه نمیکنید [و از خدا نمی ترسید؟]!» .

ص: 135


1- کشف الشبهات (به نقل از : البراهین الجلیة، ص17).
2- سوره یونس : آیه 31.

ولی این اقرار و اعتراف، هرگز آنها را در زمره مسلمانان قرار نداد.

2- آنها می گفتند: توجه ما به بتها و عبادت آنها، تنها به سبب طلب قرب و شفاعت است:

(وَیَقُولُونَ هَؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَهِ )(1) « و میگویند که : آنها شفیعان ما در نزد خدا هستند».

٣- پیامبرصلی الله علیه والها تمام کسانی که غیر خدا را عبادت می کردند، محکوم ساخت، اعم از آنهایی که فرشتگان و انبیا و صالحان را عبادت می کردند یا آنهایی که درختها، سنگها و خورشید و ماه را می پرستیدند، و هیچ گونه تفاوتی میان آنها قائل نشد.

4- مشرکان عصر ما در مسیر شرک، از مشرکان زمان جاهلیت بدترند؛ زیرا آنها به هنگام آرامش، بتها را عبادت می کردند، ولی در شدت و سختی به مقتضای: ( فَإذَا رَکِبُوا فِی الفُلکِ دَعَوُا اللَهُ مُخلِصِینَ لَهُ الدَّینَ) (2) « و هنگامی که بر کشتی سوار می شوند، خدا را با اخلاص میخوانند»، تنها خدا را میخواندند؛ ولی مشرکان زمان ما، در هر دو حالت آرامش و سختی، به غیر خدا متوسّل می شوند.

ص: 136


1- سوره یونس : آیه 18.
2- سوره عنکبوت : آیه 65.

f شگفت آن که این گروه، در نسبت دادن شرک به سایر مسلمانان و کسانی که با عقاید آنان هماهنگی ندارند، اعم از سنّی و شیعه، به اندازهای جسورند که خون و مال مسلمانان دیگر را به سادگی مباح و حلال میشمرند و قتل آنها را به سادگی مجاز می دانند؛ همان گونه که در طول تاریخ، بارها این کار را مرتکب شده اند.

شیخ سلیمان بن لحمان در کتاب الَهُدیة السنیة چنین می گوید:

کتاب و سنّت، گواهی میدهند که هر کس فرشتگان و انبیا یا مثلا ابن عباس و ابوطالب و امثال آنان را واسطه میان خود و خدا قرار بدهد که در پیشگاه خدا برای او شفاعت کنند، به خاطر این که آنها مقرّب درگاه خدا هستند (همان طور که نزد سلاطین شفاعت می کنند)، چنین کسانی کافر و مشرکاند و خون و مال آنها مباح است؛ اگر چه « أشَهِدَ لَمِنِ لا الَهُ الا اللَهُ و أشَهِدَ لَمِنِ محمد رسول اللَهُ» بگویند و اگر چه نماز بخوانند و روزه بگیرند.

خشونت و لجاجت این گفتار، بر هیچ کس پوشیده نیست و ناآگاهی ایشان نسبت به مسائل اسلامی و قرآنی، از این گونه سخنان به خوبی روشن می شود.

ص: 137

منطق وهّابیان در موضوع شفاعت و ردّ آن

از سخنان مؤسس این مسلک، چنین بر می آید که آنها در نسبت شرک دادن به طرفداران شفاعت، در حقیقت، روی دو مطلب بیشتر تکیه می کنند:

١- مقایسه مسلمانان طرفدار شفاعت انبیا و صلحا با مشرکان زمان جاهلیت؛ 2- اشاره به نهی صریح قرآن از عبادت و پرستش غیر خدا و این که نام کسان دیگر را همراه با نام خدا ببریم:

(فلا تَدعُوا مَعَ اللَهِ أحَداً)(1) « پس هیچ کس را با خدا مخوانید».

و اینکه تقاضای شفاعت، نوعی عبادت است.

در مورد مطلب اول باید گفت که در این مقایسه، مرتکب اشتباه بزرگی شده اند؛ زیرا: ۔ اوّلاً همان گونه که در بحث های گذشته آمد، قرآن کریم، صریحاًمقام شفاعت را برای جمعی از انبیا، اولیا و فرشتگان،

ص: 138


1- سوره جن : آیه 18.

شفاعت از دیدگاه وهابیان 139 اثبات کرده است و آن را نیز مشروط به «اذن الهی» کرده است.

بسیار غیر منطقی است که ما بگوییم خدا، چنین مقامی را به آنان داده؛ ولی ما را از مطالبه از آنها (هر چند مشروط به اذن خدا) نهی کرده است.

گذشته از آن، قرآن، مراجعه برادران یوسف به پدرشان و همچنین یاران پیامبرصلی الله علیه واله به ایشان و تقاضای آمرزش خواهی از وی را یادآور شده است. آیا اینها از مصادیق روشن درخواست شفاعت نیست؟! تقاضای شفاعت از پیامبرصلی الله علیه واله با جمله « إشفع لنا عند الله »، همان است که برادران یوسف علیه السلام گفتند :

(یا أبَانَا استَغفِر لَنَا )(1) « ای پدر! [از خدا برای ما آمرزش بخواه».

چگونه چیزی را که قرآن، صریحاً مجاز شمرده، شرک می شمرند و معتقد به آن را مشرک دانسته، خون و مال او را مباح می پندارند؟! اگر این کار شرک بود، چرا یعقوب، فرزندان خود را از آن نهی نکرد؟؟

ص: 139


1- سوره یوسف : آیه 97.

ثانیاً هیچ گونه شباهتی میان بت پرستان و خداپرستان معتقد به شفاعت به اذن خداوند نیست؛ زیرا بت پرستان، بتها را عبادت می کردند و آنها را شفیع میدانستند، در حالی که در مورد مسلمانانِ معتقد به شفاعت، مسئلَهُ عبادت شفیعان، به هیچ وجه مطرح نیست؛ بلکه تنها در پیشگاه خداوند، از ایشان درخواست شفاعت می کنند و همان گونه که خواهیم گفت، درخواست شفاعت، هیچ ارتباطی به مسئلَهُ عبادت ندارد.

بت پرستان، از پرستش خدای یگانه وحشت داشتند و می گفتند:

(أجَعَلَ الآلِهَةَ إلَهُاً وَاحِداً إنَّ هَذَا لَشَیءُ عُجَابُ )(1) « آیا او به جای این همه خدایان، خدای واحدی قرار داده؟! این به راستی چیز عجیبی است!».

بت پرستان، بت ها را از نظر عبادت، در ردیف خداوند می دانستند و می گفتند :

(تاللَهُ إن کُنَّا لَفِی ضَلال مُبِینٍ.إذ نُسوَّیکُم بِرَبَّ العَالَمِینَ )(2)

ص: 140


1- سوره ص : آیه 5.
2- سوره شعراء : آیه 97 – 98.

« به خدا سوگند که ما در گمراهی آشکاری بودیم؛ چون شما را با پروردگار عالمیان، برابر می شمردیم».

بت پرستان، به گواهی روشن تاریخ، به تأثیر بت ها در سرنوشت خود اعتقاد داشتند و برای آنها مبدئیت تأثیر قائل بودند؛ در حالی که مسلمانانِ معتقد به شفاعت، تمام تأثیر را از خدا می دانند و برای هیچ موجودی در تأثیر، استقلال قائل نیستند.

مقایسه این دو با یکدیگر، بسیار جاهلانه و دور از منطق است.

امّا در مورد دوم، باید ببینیم «عبادت» چیست؟ تفسیر عبادت به هرگونه خضوع و احترام، بدین معناست که هیچ کس به هیچ کس احترامی نکند که اَحدی این نتیجه را نمی پذیرد.

همچنین تفسیر آن به هر گونه درخواست و تقاضا، بدین معناست که تقاضا و درخواست از هر کس، شرک و بت پرستی باشد، که این نیز بر خلاف ضرورت عقل و دین است عبادت را به پیروی انسانی از انسان دیگر نیز نمی توان تفسیر کرد؛ زیرا پیرویِ منطقی افراد از رئیس خود در سازمان ها و تشکیلات اجتماعی، جزء الفبای زندگی بشر است؛ همان گونه که پیروی از پیامبران و پیشوایان بزرگ، از وظایف حتمی هر دینداری محسوب میشود.

ص: 141

بنابر این، «عبادت»، مفهومی غیر از همه اینها دارد و آن، آخرین حدّ خضوع و تواضع است که به عنوان تعلّق داشتن و وابستگی مطلق و تسلیم بی قید و شرط «عابد» در برابر «معبود»، انجام می گیرد.

کلمه «عبادت» هم ریشه با کلمه «عَبد» است و با توجّه به مفهوم عبد (بنده) روشن می شود که در حقیقت، عبادت کننده با عبادت خود نشان میدهد که در برابر معبود، تسلیمِ محض است و سرنوشت خود را در دست او می داند. این همان چیزی است که از لفظ عبادت، در عرف و شرع، فهمیده می شود.

آیا در تقاضای شفاعت از شفیعان، هیچگونه اثری از عبادت و پرستش دیده می شود؟! و امّا در مورد «خواندنِ غیر خدا» که در آیات متعدّدی از آن نهی شده، بی شک، مفهومش این نیست که مثلاً صدا زدن و خواندن کسی به نامش و گفتن «یا حسن!» و «یا احمد!» ممَنوع یا شرک است.

در این نیز نباید تردید کرد که خواندن کسی و درخواست انجام دادن کاری که در قدرت و توانایی اوست، نه گناه است و نه شرک؛ زیرا تعاون یکی از پایه های زندگی و حیات اجتماعی

ص: 142

است. تمام پیامبران و امامان نیز چنین کاری داشته اند و حتّی خود وهابیها هم آن را ممَنوع ندانسته اند.

در قرآن کریم آمده است:

(وَتَعَاوَنُوا عَلَی البِرَّ والتَّقوَی )(1) و در راه نیکوکاری و پرهیزگاری یکدیگر را یاری دهید».

آنچه ممکن است مورد ایراد واقع گردد، همان است که خود ابن تیمیه در رسالَهُ زیارة القبور، متعرض آن شده و گفته:

حاجتی را که بنده از خدا می خواهد، اگر چیزی باشد که جز از خداوند صادر نمی شود، هر گاه آن را از مخلوق بخواهد، مشرک است، همانند عبادت کنندگان فرشتگان و بت های سنگی و چوبی، مانند کسانی که مسیح و مادرش را به عنوان معبود برگزیده بودند؛ و یا این که به مخلوق زنده یا مُرده بگوید : گناه مرا ببخش، یا مرا بر دشمَنم پیروز کن، یا بیماری ام را شفا ده! و امّا اگر از اموری باشد که بندگان نیز قادر بر انجام دادن آن هستند، در این صورت، مانعی ندارد که آن را از انسانی تقاضا

ص: 143


1- سوره مائده : آیه 2.

کند. البته این تقاضا شرایطی نیز دارد؛ زیرا تقاضای مخلوق از مخلوق دیگر، گاه جایز است و گاه حرام . پیامبرصلی الله علیه واله به ابن عبّاس فرمود: «هنگامی که چیزی می خواهی، از خدا بخواه، و هنگامی که یاری می طلبی، از خدا یاری بطلب.

پیامبرصلی الله علیه واله به گروهی از یارانش توصیه فرمود که هرگز، چیزی از مردم نخواهند. آنها در عمل به این توصیه تا آن جا پیش رفتند که اگر تازیانه از دست یکی می افتاد [و سوار بر مَرکب بود]، به کسی نمی گفت: این تازیانه را به مَن بده. این، همان تقاضای مکروه است؛ و امّا تقاضای جایز، آن است که انسان از برادر مؤمَنش طلب دعا کند!(1) بنابراین، ما هم می گوییم: اگر به راستی کسی کار خدا را از غیر خدا بخواهد و او را در انجام دادن آن مستقل بداند، مشرک است؛ ولی اگر از او شفاعتی بخواهد که کار خودِ اوست و خدا به او داده، نه تنها شرک نیست، بلکه عین ایمان و توحید است. کلمه «مَعَ» در آیه :

ص: 144


1- رسالة زیارة القبور، ص 152 (به نقل از : کشف الإرتیاب، ص 268).

( فَلا تَدعُوا مَعَ اللَهُ أحَداً )(1) « پس هیچ کس را همراه با خدا مخوانید». نیز گواه بر این مدّعاست که نباید کسی را در ردیف خداوند، مبدأ تأثیر مستقل دانست.

غرض از اصرار و تأکید بر این بحث، آن است که تحریف و مسخ مفهوم شفاعت، نه تنها بهانه ای به دست خُرده گیران بر مذهب داده است؛ بلکه سبب تفسیرها و نتیجه گیری های نادرست توسط بعضی از طوایف اسلامی شده و عاملی برای تفرقه و پراکندگی صفوف مسلمانان گردیده است.

در حالی که تفسیر صحیح شفاعت، علاوه بر این که موجب رشد و تکامل اخلاقی جامعه، و عاملی برای اصلاح مفاسد است، سبب قطع زبانِ بدخواهان، و ایجاد وحدت کلمه در جامعه اسلامی خواهد شد.

امیدواریم دانشمَندان اسلامی ، با تحلیل صحیح قرآنی و منطقیِ این مسئلَهُ، راه سوء استفاده را بر روی دشمَنان ببندند و به وحدت اسلامی کمک کنند.

ص: 145


1- سوره جن : آیه 18.

دلیل اندیشمَندان اسلامی بر جواز شفاعت

دلیل اندیشمَندان مذهب فکری تشیّع و مذاهب غیر شیعی بر جواز طلب شفاعت، بر محور دو مطلب است:

1- درخواست شفاعت، همان درخواست دعاست؛ 2- درخواست دعا از افراد شایسته، امری مستحب است.

شفاعت پیامبرصلی الله علیه واله و دیگر شافعان راستین، جز دعا و نیایش به درگاه الَهُی، چیز دیگری نیست و در سایه قرب و مقامی که آنان در پیشگاه خداوند دارند، بر اثر دعایی که درباره گنهکاران انجام می دهند، خداوند مهربان، لطف و مهر گسترده خود را شامل حال افراد گنه کار نموده آنان را می بخشد. در خواست دعا از برادر مؤمَن (تا چه رسد به پیامبر)، امری پسندیده است و هیچ کس اعم، از وهابیان و دیگران، در صحت آن، تردید نکرده است.

پیروان مذهب ابن تیمیّه، همچنین می گویند: پیامبرصلی الله علیه واله اسلام و دیگر پیامبران و فرشتگان و اولیا ، در روز رستاخیز، حقّ شفاعت دارند؛ ولی باید شفاعت را از مالک شفاعت و اذن دهنده آن - که خداوند است - خواست و گفت: « پروردگارا! پیامبرصلی الله علیه واله و دیگر بندگان صالح خود را در روز قیامت، شفیعان ما قرار ده» ؛ ولی ما حق نداریم بگوییم: « ای پیامبرصلی الله علیه واله خدا ! » یا «ای ولی خدا ! از تو

ص: 146

می خواهم در حقّ من شفاعت کنی » ؛ زیرا شفاعت، چیزی است که جز خدا کسی بر آن قادر نیست. پس هرگاه چنین چیزی را از پیامبرصلی الله علیه واله که در برزخ به سر می برد، بخواهی، شرک و عبادت او خواهد بود.(1) در پاسخ این اشکال نیز باید گفت: درخواست شفاعت، به این صورت هم، همان دعاست. فخر رازی، از جمله کسانی است که شفاعت را به دعا و نیایش به درگاه الَهُی تفسیر کرده و در تفسیر آیه: ( وَیَستَغفِرُونَ لِلَّذین آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعتَ کُلَّ شَیءٍ رَّحمَةً)(2) « [حاملان عرش] درباره افراد با ایمان ، طلب آمرزش میکنند [و میگویند]: پروردگارا ! رحمت تو، همه چیز را فرا گرفته است ، می گوید: این آیه، گواهی میدهد که شفاعت حاملان عرش، تنها درباره گنهکاران است».

همچنان که شفاعت پیامبرصلی الله علیه واله و پیامبران دیگر نیز درباره همین گروه، این گونه است؛ زیرا خداوند، چنین دستور می دهد:

ص: 147


1- الَهُدیة السنیّة، سلیمان بن لحمان ، رسالَهُ دوم، ص 42 (به نقل از : کشف الإرتیاب، امین ، ص 239).
2- سوره غافر : آیه 7.

(وَاستَغفِر لِذَنبِکَ وَلِلمُؤمِنینَ والمُؤمِنَاتِ )(1) « برای گناهان خود و مردان و زنان باایمان، آمرزش بطلب».

نوح علیه السلام درباره خود، پدر و مادرش و کسانی که به او ایمان آورده اند و همه افراد با ایمانی که تا دامَنه قیامت می آیند، طلب آمرزش کرده و از این طریق، رسالت شفاعت خود را انجام داده است:

(رَبَّ اغفِر لِی وَلوَالِدَیَّ وَلمَن دَخَلَ بَیتِیَ مُؤمَناًولِلمُؤمِنیَنَ وَالمؤمَنَاتِ )(2) « پروردگارا ! مرا و پدر و مادرم و تمام کسانی را که با ایمان وارد خانه مَن شدند، و همه مردان و زنان باایمان را بیامرز».

در احادیث اسلامی، اشارات فراوانی وجود دارد که دعای مسلمان در حقّ مسلمان، شفاعت است . ابن عبّاس از پیامبرصلی الله علیه واله تقل می کند :

« ما مِن رَجُلٍ مُسلِمٍ یَمُوتُ فَیَقُومُ علی جَنازَتِهِ أربَعون رَجُلاً لایُشرِکُونَ بِاللَهُ شَیئاً إلّا شَفّعَهُمُ اللَهُ فیه».

ص: 148


1- سوره محمد : آیه 19.
2- سوره نوح : آیه 28.

« هرگاه مسلمان بمیرد و چهل مرد که شرک نمی ورزند بر جنازه او نماز بگزارند، خداوند، شفاعت (دعای) آنها را در باره وی می پذیرد».(1) در این حدیث، دعا کننده به عنوان شافع، معرّفی شده است.

در صحیح بخاری ، بابی با عنوان «إذ استشفعوا إلی الإمام لیستقی لَهُم لم یردّهَم» ؛ (هنگامی که مردم از امام خود درخواست شفاعت کنند، که برای آنان باران بطلبد، درخواست آنان را رد نمی کند) آمده است و نیز بابی با عنوان «اذ استشفع المشرکون بالمسلمین عند القحط؛ هنگامی که مشرکان در مورد قحطی طلب شفاعت نمایند».(2) تا اینجا یک پایه استدلال روشن شد و آن این که حقیقت شفاعت طلبی، جز دعاکردن، چیز دیگری نیست.

ص: 149


1- صحیح مسلم، ج 3، ص 53 کتاب الجنائز، باب مَن صلی علیه أربعون شفعوا فیه) دار المعرفة .
2- صحیح بخاری، ج 2، ص 37 کتاب العیدین) ، دار إحیاء التراث العربی و ج2، صص 18- 19، دار الفکر ، بیروت ، 1401 ه / 1981م.

و امّا پایه دوّم استدلال این است که درخواست از برادر مؤمَن، تا چه رسد به اولیای الَهُی، امری کاملاً مطلوب و مستحب است.

آیات قرآن، گواهی میدهند که طلب آمرزش پیامبرصلی الله علیه واله خدا در حق افراد، کاملا مؤثر و مفید است. اکنون به این آیات، اشاره می شود:

1-(وَاستَغفِر لِذَنبِکَ وَللمُؤمَنیِنَ والمُؤمَناتِ ) (1) « برای گناه خود و مردان و زنان با ایمان، آمرزش بطلب».

٢-(و َصَلَّ عَلَیهِم إنَّ صَلاَتَکَ سَکَنُ لُّهُم)(2) « در حق آنان، دعا کن؛ زیرا دعای تو، مایه آرامش آنهاست».

وقتی که دعای پیامبرصلی الله علیه واله چنین نفعی به حال انسان دارد، چه مانعی دارد که از او خواسته شود که در حقّ انسانی چنین دعایی بکند؟ و از طرف دیگر، درخواست دعا، جز درخواست شفاعت، چیز دیگری نیست.

٣- (وَ لَوانَّهُم إذ ظَّلَمُوا أِنِفسَهُم جَاؤُوکَ فَاستَغفَرُوا اللَهُ وُاستَغفَرَ لَهُم الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَهُ تَوَّاباً رَّحِیماً )(3)

ص: 150


1- سوره محمدصلی الله علیه واله : آیه19.
2- سوره توبه : آیه 103.
3- سوره نساء : آیه 64

« و هرگاه آنان، هنگامی که بر خویش ستم کرده بودند، نزد تو می آمدند و از خداوند طلب آمرزش میکردند و پیامبر نیز برای آنان طلب آمرزش میکرد ، قطعاً خدا را توبه پذیر و مهربان مییافتند».

4- بنابر آیات قرآن مجید، فرزندان یعقوب علیه السلام از پدر خواستند که برای آنها طلب آمرزش کند. یعقوب علیه السلام نیز درخواست آنها را پذیرفت و به وعده خود، عمل نمود:

(قَالُوا یَا أبَانَا اسَتَغفِر لَنَا ذُنُوبَنَا انَّاکُنَّا خَاطِیِینَ. قال سَوفَ أستَغفِرُ لَکُم رَ بَّی)(1) « گفتند: ای پدر! برای گناهان ما طلب آمرزش کن که ما خطاکار بودیم. گفت: به زودی برای شما از پروردگارم طلب آمرزش میکنم». .

5 - یوسف علیه السلام به برادران خود می فرمود:

(اذهَبُوا بِقَمِیصِی هَذَا فَالقُوةُ عَلَی وَجهِ أبِی یَأتِی بَصِیراً. فَلَمَّا أنِ جَاء البَشِیرُ ألقَاهُ عَلَی وَجهِهِ فَارتَدَّ بَصِیراً)(2)

ص: 151


1- سوره یوسف : آیه 97 و 98 .
2- سوره یوسف : آیه 93 و 96.

« این پیراهن مَن را ببرید و بر رُخسار پدرم بیندازید[تا] بینا شود پس مژده رسان آمد، آن [پیراهن ]را بر خسار او انداخت، پس او بینا شد».

6- با بررسی آیات قرآن، به توان غیبی مسیح علیه السلام پی می بریم.

برای اشاره به مقام و موقعیت او، این آیه قرآن را که از زبان مسیح علیه السلام نقل شده، می آوریم :

(انَّی أخلُقُ لَکُم مَن الطَّینِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ فَاَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیراً بِإذنِ اللَهُ وَابُرِیءُ الأکمَةَ والأبرَصَ وَأحیِی المَوتَی بِإذنِ اللَهِ وَانبَئکُم بِمَا تَأکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُم إنَّ فِی ذَلِکَ لآیَة لَّکُم إن کُنتُم مُّؤمِنینَ )(1) « من از گِل، برای شما [چیزی] به شکل پرنده می سازم و بر آن می دمم تا به فرمان خدا پرنده ای گردد، و کور مادرزاد و مبتلا به پیسی را به امر خدا شفا میدهم و مُردگان را به امر خدا، زنده می کنم و به شما از آنچه خورده اید و در خانه های خود ذخیره می کنید، خبر میدهم. همانا در این [معجزات] برای شما نشانه ای است، اگر اهل ایمان باشید».

ص: 152


1- سوره آل عمران : آیه 49 .

اگر مسیح علیه السلام کارهای خود را وابسته به اذن خدا میداند، به این خاطر است که هیچ پیامبری بدون اذن خدا، دارای چنین تصرّفاتی نیست، چنان که می فرماید:

(وَ مَا کَانَ لِرَسُولٍ لَمِنِ یَأتِی بِأیَةٍ إلّا بِإذنِ اللِه)(1) « هیچ فرستاده ای نمی تواند بدون اذن خداوند، نشانه ای بیاورد».

7- در داستان یوسف علیه السلام هنگامی که فرزندان یعقوب از کار خود پشیمان می شوند، رو به پدر کرده و می گویند :

(یَا أبَانَا استَغفِر لَنَا ذُنُوبَنَا إنَّا کُنَّا خَاطِیینَ ) (2) « ای پدر! برای گناهان ما از خدا طلب آمرزش کن، به راستی که ما خطاکار بودیم».

یعقوب علیه السلام نیز در پاسخ آنان می فرماید :

(سَوفَ أسَتَغفِرُ لَکُم رَبَّیَ إنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم )(3) « به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش می خواهم، همانا او آمرزنده و مهربان است».

ص: 153


1- سوره رعد : آیه 38.
2- سوره یوسف : آیه 97.
3- سوره یوسف : آیه 98.

8- قرآن کریم، همچنین درباره پیامبرصلی الله علیه واله می فرماید:

(وَلَو أنِّهُم إذ ظَّلَمُوا أنِفُسَهُم جَاؤوکَ فَاستَغفَرُوا اللَهُ وَاستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوجَدُوا اللَهُ تَوَّاباً رَّحیماً )(1) « و اگر آنان، هنگامی که بر خویش ستم کرده بودند، نزد تو می آمدند و از خداوند، طلب آمرزش میکردند و پیامبرصلی الله علیه واله نیز برای آنان، طلب آمرزش می کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان مییافتند».

9- خداوند، درباره فرشتگان می فرماید:

(وَالمَلائِکَةُ یُسَبَّحُونَ بِحَمدِرَبَّهِم وَیستَغفِرُون لِمَن فِی الأرضِ ألا إنَّ اللَهُ هو الغَفُورُ الرَّحِیمُ )(2) « و فرشتگان، به سپاس پروردگارشان تسبیح می گویند و برای اهل زمین، طلب آمرزش میکنند [و ندا میدهند:] آگاه باش که خداوند، آمرزنده و مهربان است».

البته دعای انبیا، اولیا، فرشتگان و مؤمَنان، با توجّه به معنای لغوی شفاعت و نیز با توجّه به این که دعای آنان به شخص گناه

ص: 154


1- سوره نساء : آیه 64.
2- سوره شوری : آیه 5.

کار می رسد و او را از آثار و عواقب گناه، نجات می بخشد، نوعی شفاعت است؛ ولی از نظر اطلاق لفظ شفیع، موردی در روایات دیده نشد که از لفظ استغفاری که در آیه آمده، به شفاعت تعبیر شده باشد، در حالی که در مواردی مانند توبه، عبارت «شفیع» به کار رفته است.

ص: 155

ص: 156

فصل هفتم: شبهه ها و پاسخها

اشاره

ص: 157

ص: 158

ایرادهای مخالفان شفاعت

اشکال هایی را که مخالفان شفاعت بر آن وارد کرده اند، در چند مطلب می توان خلاصه کرد:

1 - اعتقاد به شفاعت، روح سعی و تلاش را در انسان تضعیف می کند؛ 2 - اعتقاد به شفاعت، انعکاسی از جامعه های عقب مانده و فئودالیته است؛ ٣- اعتقاد به شفاعت، موجب تشویق به گناه و رها کردن مسئولیت هاست؟ 4- اعتقاد به شفاعت، نوعی شرک و چندگانه پرستی و مخالف با تعالیم قرآن است؛ 5 - اعتقاد به شفاعت، به معنای دگرگون شدن احکام خداوند و تغییر اراده و فرمان اوست.

با توضیحاتی که می آید، روشن خواهد شد که همه این ایرادها از آن جا ناشی می شود که مفهوم قرآنی شفاعت، با مفهوم شفاعت های انحرافیِ رایجِ در میان مردم، اشتباه شده است.

ص: 159

اشکالات شفاعت

همان گونه که گفته شد، موضوع شفاعت، فی الجملَهُ ثابت و مسلم است. و خواهیم دید که قرآن و روایات نیز بر بیش از این دلالت ندارند؛ بلکه اگر در خود معنای شفاعت دقّت کنیم، مطلب روشن خواهد شد؛ چرا که شفاعت، نوعی وساطت در سببیت و تأثیر است، و ناگفته پیداست که سببیت مطلقه معنا ندارد؛ زیرا هر سببی اقتضای مسبب معلومی را دارد و هر مسببَّی از اسباب خاصی ناشی می شود؛ وگرنه چنان که هر چیز، سبب هر چیز، و هر چیز مسبّب از هر چیز باشد، سببیت به طور کلّی از میان خواهد رفت؛ ولی غفلت برخی افراد از این مطلب، باعث شده که اشکالاتی بر مسئلَهُ شفاعت وارد شود و با اتّکا به همین اشکالات و بدون توجه به آیات قرآن، حقیقتی قرآنی را انکار کنند.

اینک به بخشی از این اشکالات و ایرادها که بر اساس تفکّر ابن تیمیه و جمعی از وهابی مسلکان کج اندیش و بیگانه با فهم دینی ، بر مسئلَهُ شفاعت وارد شده می پردازیم و بر آنیم که براساس آیات و روایات ، به آنها پاسخ دهیم تا آنان که این گونه می اندیشند و موجب بروز شک و تردید در جامعه فکری امروز، بویژه نسل جوان می شوند، متنبه گردیده، بر آن شوند که بر اساس کلام خداوند متعال، در آنچه نسبت به آن علم ندارند، وارد نشوند:

ص: 160

(وَلا تَقفُ ما لیس لکَ به علمُ )(1) « از آنچه بدان آگاهی نداری، پیروی مکن».

اشکال اول : لازمه شفاعت، تغییر اراده حاکم است

شفاعت معروف در نزد مردم، چنین است که شخص شفاعت کننده، مولا و حاکم را خلاف اراده خود را دارد؛ خواه حکمی از وی صادر شده باشد یا نه. خلاصه این که حقیقت شفاعت، این است که مراد و مَنظور خود را برای خاطر شفیع، ترک و نسخ کند، مَنتها اگر حاکمِ عادل باشد، در صورتی شفاعت را می پذیرد که در حکم و اراده ای که کرده، تجدید نظری برای او حاصل گردد؛ مثل این که متوجه شود که در حکم یا اراده خود، خطا کرده و مصلحت یا عدالت، بر خلاف آن اقتضا می کند، و اگر حاکم ظالم باشد، شفاعت نزدیکان خود را با این که میداند ظلم است، قبول می نماید و مصلحتِ ارتباط با آنها را بر عدالت، ترجیح میدهد. واضح است که هیچ یک از اینها در مورد خداوند متعال صحیح نیست؛ چه این که اراده او بر طبق علم اوست و علم او هم اَزَلی و لایتغیّر است.

ص: 161


1- سوره اسراء : آیه 36.

پاسخ اشکال اول

باید گفت در مورد شفاعت، تغییری در علم و اراده خدا حاصل نمی شود. تغییر، تنها در مراد و معلوم است، به این معنا که خداوند میداند که مثلاً بر فلان انسان، حالات مختلفی عارض می شود، در فلان روز بر اثر وجود شرایط و اسباب خاصّی، حالی دارد که در آن حال، خداوند اراده ای درباره او می کند، سپس روز دیگر، به واسطه شرایط و اسباب دیگر، حال تازه ای بر خلاف حال اول پیدا میکند و خداوند هم چیز دیگری درباره او اراده می نماید:

(کُلَّ یَومٍ هُوَ فِی شَاِنِ )(1) « و او هر روز در کاری است».

همچنین در قرآن کریم آمده است :

(یَمحُوا اللَهُ ما یَشَاءُ وَیُثبتُ وَعِندَهُ أمَّ الکِتَابِ )(2) خداوند، هر آنچه را بخواهد، محو یا اثبات می کند؛ و امّ الکتاب (لوح محفوظ)، نزد اوست».

ص: 162


1- سوره الرحمَن : آیه 29.
2- سوره رعد : آیه 39.

و نیز فرموده:

(بَل یَدَاهُ مَبسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیفَ یَشَاءُ )(1) « بلکه هر دو دستِ [قدرت ]او، گشاده است. هر گونه بخواهد، می بخشد».

این مطلب، همانند آن است که ما می دانیم هوا در شب، چنان تاریک می شود که چشم ما، در آن کار نمی کند و پس از آن، به واسطه تابش آفتاب، هوا روشن می گردد. لذا اراده ما بر این تعلق می گیرد که هنگام شب، چراغ روشن کرده، از آن استفاده کنیم و هنگامی که صبح شد، آن را خاموش کنیم. در این جا علم و اراده ما درباره روشن کردن چراغ، عوض نشده؛ بلکه متعلق اراده و علم ما عوض شده، به طوری که از متعلَّق علم و اراده بودن خارج گردیده است؛ زیرا هر علمی بر هر موضوعی، و هر اراده ای بر هر مرادی منطبق نمی شود. این که می گوییم تغییر علم و اراده خداوند محال است، مَنظور این است که با تغییر نکردن موضوع، اراده او عوض نمی شود، به این معنا که خطایی مرتکب نمی شود

ص: 163


1- سوره مائده : آیه 64.

که اراده اش فسخ گردد. برای مثال، مانند ما نیست که شبحی را از دور می بینم و یقین پیدا میکنیم انسان است، ولی بعد معلوم می شود که اسب بوده است. در این جا علم ما درباره موضوع، تغییر یافته است. یا این که تصمیم می گیریم کاری را برای مصلحتی انجام دهیم؛ ولی بعداً می فهمیم که مصلحت، بر خلاف آن بوده و اراده ما تغییر می کند. البته این قبیل امور در مورد خداوند صحیح نیست، و شفاعت نیز از این قبیل نیست.

اشکال دوم : شفاعت، موجب جرنت بافتن بر گناه می شود

وعده شفاعت از طرف خداوند و تبلیغ آن به وسیلَهُ انبیاء علیهم السلام موجب جرئت یافتن و جسور شدن مردم بر ارتکاب معاصی می شود و این با غرض اصلی دین - که هدایت مردم به بندگی و اطاعت است - سازش ندارد. پس باید آیات و روایاتی را که دلالت بر شفاعت دارند، طوری تأویل کرد که با این معنا سازش داشته باشند.

پاسخ اشکال دوم

این ایراد را نیز از دو راه می توان پاسخ داد:

اوّل، از راه نقض آیاتی که بر شمول و توسعه رحمت خداوند دلالت دارند، مانند این آیه :

ص: 164

(إنَّ اللَهُ لا یَغفِرُ أِنِ یُشرَکَ بِهِ وَیَغفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاءُ) (1) « خداوند، هرگز شرک را نمی بخشاید؛ و غیر از آن را برای هر کس بخواهد [وشایسته بداند]، می بخشاید».

این آیه، همان گونه که گفته شد، مربوط به توبه نیست، به دلیل این که شرک از آن استثنا شده است، در صورتی که اگر مربوط به توبه بود، استثنای شرک از آن صحیح نبود؛ زیرا آن هم با توبه آمرزیده می شود.

دوم، از راه حل و آن، این است که وعده شفاعت و تبلیغ آن، در صورتی موجب تجرّی بر معصیت می شود که دو شرط در آن جمع گردد 1- تعیین مجرم، به نام و نشان یا تعیین گناهی که شفاعت در آن واقع می شود؛ به طوری که هیچ گونه ابهامی در آن باقی نماند، آن هم به صورت منجّز، نه این که معلّق بر شرط مشکوک الوجودی بوده باشد.

ص: 165


1- سوره نساء : آیه 48

2 - تأثیر شفاعت به طور مطلق، در تمام انواع گناهان و در تمام زمانها، به طوری که اثر آن را به کلی معدوم کند.

اگر بگویند همه مردم یا فلان طایفه خاص، هرگز بر گناهانشان مجازات نمی شوند یا گفته شود که بر فلان گناه، عقوبتی نمی شوند، چنین وعدهای مسلّماً باطل و باعث جرئت یافتن مردم بر معصیت و بی اثر ساختن تکلیف است؛ ولی اگر این دو قسمت مبهم گذارده شوند و تعیین نشود که شفاعت، درباره چه گناهانی و در حق چه اشخاصی است و یا این که عقابی که به واسطه شفاعت برداشته می شود، شامل جمیع انواع عقوبت و در تمام زمان هاست یا نه، در این صورت، هیچ کس نمی داند که آیا مشمول شفاعت خواهد شد یا نه و با این وضع، کسی جرئت بر انجام دادن گناهان پیدا نمی کند.

امّا در مقابل، احتمال شمول شفاعت، روحیه امیدواری را در او بیدار می کند، و از یأس از رحمت خدا در برابر گناهان، جلوگیری به عمل می آورد و به مقتضای آیه شریفه:

(إن تَجتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنهَونَ عَنهُ نُکَفَّر عَنُکُم سَئَاتِکُم)(1)

ص: 166


1- سوره نساء : آیه 31.

کسی که گناهان بزرگ را ترک کند، خداوند، گناهان کوچک او را می بخشاید».

خداوند، به بندگان خود وعده فرموده که اگر از گناهان بزرگ اجتناب کنند، گناهان کوچک آنها را می آمرزد. بنابراین، چه مانعی دارد که بگوید: اگر ایمان خود را تا پایان عمر حفظ کنید و با ایمانی سالم مرا ملاقات نمایید، شفاعت شفاعت کنندگان را درباره شما قبول میکنم؟ این، باعث جرئت یافتن کسی بر گناه هم نمی۔ شود، زیرا تمام گفتگو در همین حفظ ایمان است؛ چه آن که معاصی، ایمان را تضعیف کرده، دل را سخت و شرک را به انسان، نزدیک میکند. خداوند در قرآن کریم می فرماید:

(فلا یَأمَنُ مَکرَ اللَهِ إلّا القَومُ الخَاسِرُونَ )(1) « جز زیان کاران، کسی خود را از مکر و مجازات] خدا ایمَن نمی داند».

و نیز فرموده:

(کَلا بَل رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَا کَانُوا یَکُسبُونَ )(2)

ص: 167


1- سوره اعراف : آیه 99.
2- سوره مطففین : آیه 14.

« چنین نیست [که آنها می پندارند]؛ بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دل هایشان نشسته است».

و نیز فرموده :

(ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِین أسَاءُوا السُّوای أنِ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَهِ )(1) « سپس، سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند، بسی] بدتر بود؛ [چرا] به که آیات خدا را تکذیب کردند».

چه بسا این باعث شود که از گناهان صرف نظر کنند و راه تقوا را پیش گیرند و از نیکوکاران گردند، به گونه ای که حتی احتیاج به شفاعت هم پیدا نکنند؛ و چه نتیجه ای بهتر از این؟ همچنین، اگر مجرم و یا نوع جرم تعیین شود، ولی تصریح شود که این شفاعت، مربوط به برخی از درجات عذاب یا فقط نسبت به بعض اوقات است، چنین وعده ای نیز موجب تجرّی نمی شود.

قرآن، نه مجرم و نه نوع جرم مورد شفاعت را تعیین نکرده و تصریح نموده که در پاره ای از موارد، عقاب به واسطه شفاعت، برطرف می شود. بنابراین، هیچگونه ایرادی باقی نمی ماند.

ص: 168


1- سوره روم : آیه 10.

اشکال سوم : فقدان دلیل عقلی و نقلی بر شفاعت

هیچگونه دلیل قطعی عقلی و نقلی بر شفاعت وجود ندارد، زیرا بیشترین چیزی که به حکم عقل می توان آنرا اثبات کرد، امکان شفاعت است نه وقوع آن، که آن هم قابل انکار است و دلالتی بر وقوع آن ندارد؛ زیرا در برخی از آیات، شفاعت به طور کلّی نفی شده است، مانند این آیه:

(لا بَیعُ فِیهِ وَلا خُلَّةُ وَلا شَفَاعَةُ )(1) « در آن، نه داد و ستدی است، و نه دوستی، و نه شفاعتی» در برخی نیز مَنفعت آن نفی گردیده، مانند این آیه:

(فَمَا تَنفَعُهُم شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ )(2) « از این رو، شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودی نمی بخشد». و در برخی آیات ، نفی، مقید شده به: (إلّا بإذنِهِ؛ )(3) « جز به فرمان او» ؛ یا (إلّا مَن بَعدِ إذنِهِ )(4) « جز با اذن او» ؛

ص: 169


1- سوره بقره . آیه 254 .
2- سوره مدثر : آیه 48 .
3- سوره بقره : آیه 255 .
4- سوره یونس : آیه 3.

یا ( إلّا لِمَن ارتَضی )(1) « جز برای کسی که[ خدا ]رضایت دهد، شفاعت نمیکنند». و این که این گونه استثناها (استثنا به مشیت و اذن خدا) در موارد نفی مطلق و قطعی شفاعت، مکررا در قرآن استعمال شده، برای این است که فهمانده شود که این نفی، متّکی به اذن و مشیت خداوند است، همانند آیه:

( سَنُقرِئُکَ فَلا تَنسَی. إلّا مَا شَاءَ اللَهُ )(2) « ما به زودی [آیات خود را ]بر تو میخوانیم، و هرگز فراموش نخواهی کرد، مگر آنچه را خدا بخواهد».

نیز این آیه :

(خالِدِین فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَوَات وَالأرضَ إلّا مَا شَاءَ رَبُّکَ )(3) « جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمانها و زمین بر پاست؛ مگر آنچه پروردگارت بخواهد».

بنابراین، در تمام قرآن، آیه ای که دلالت قطعی بر وقوع شفاعت داشته باشد، نداریم ! روایاتی هم که خصوصیات شفاعت

ص: 170


1- سوره انبیاء : آیه 28.
2- سوره اعلی : آیه 6. 7.
3- سوره هود : آیه 107.

را بیان می کنند، قطعی و قابل اعتماد نیستند و آنهایی که قطعی هستند، دلالتشان بیش از آیات قرآنی نیست.

پاسخ اشکال سوم

این ایراد نیز پاسخ دارد؛ زیرا مراد آیاتی که به طور کلی شفاعت را نفی میکنند، نفی شفاعت، بدون اذن و رضای خداست.

اما آیاتی که مَنفعت شفاعت را نفی می کنند، بر خلاف مقصود اشکال کننده دلالت دارند؛ زیرا آنها از آیات دالّ بر شفاعت اند؛ چرا که این آیات در سوره «مدثر» آمده اند و در آنها سخن از طایفه خاصی از مُجرِماًن است نه همه آنها. از این گذشته، شفاعت در این جا به صورت مضاف استعمال شده (شفاعة الشافعین) ، یعنی «شفاعت شفاعت کنندگان» و این، خود می رساند که شفاعتی در خارج واقع میشود، لیکن این دسته خاص را سودی نمی بخشد؛ زیرا تفاوت بسیاری بین این است که گفته شود: «شفاعت شفاعت کنندگان، برای آنها سودی ندارد» یا گفته شود: «شفاعتِ، برای آنها سودی ندارد»؛ همچنان که شیخ عبد القاهر جرجانی، در کتاب دلائل الإعجاز، به این مطلب اعتراف کرده است.

افزون بر همه اینها، استعمال صیغه جمع (شافعین) نیز تأیید می کند که شفاعتی در خارج واقع می گردد، همچنان که می فرماید:

ص: 171

( کَانت مَن الغَابِرِینَ )(1) « که از بازماندگان [در شهر] بود».

( کَانَ مَن الکَافِرِینَ )(2) « و [به خاطر نافرمانی و تکبّرش]از کافران شد».

( کَانَ مَن الغَاوِینَ)(3) « و از گمراهان شد».

(لا یَنَالُ عَهدِی الظَّالمینَ )(4) « پیمان مَن به ستم کاران نمی رسد».

چه این که اگر مَنظور، بیان این مطلب نبود، ذکر صیغه جمع که مفهومی زاید بر مفهوم مفرد دارد، لغو و بیهوده بود. همچنین این آیه دال بر شفاعت است که :

(فَمَا تَنفَعُهُم شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ )(5)

ص: 172


1- سوره اعراف : آیه 83؛ سوره عنکبوت : آیه 32 .
2- سوره بقره . آیه 34؛ سوره ص : آیه 74.
3- سوره اعراف : آیه 175
4- سوره بقره . آیه 124 .
5- سوره مدثر : آیه 48.

« از این رو، شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنهاسودی نمیبخشد».

اما آیاتی که شفاعت را به اذن و رضای خداوند مقید کرده اند، (آیه ای که مشتمل بر «إلّا بِإذنِهِ» و «إلّا مَن بعد إذنه» است)، دلالتشان بر وقوع شفاعت برای کسانی که به شیوه عبارات آشنا هستند، قابل انکار نیست؛ زیرا «إذنه»، مصدر مضاف است و چنین تعبیری دلالت دارد که اذنی از جانب خداوند صادر خواهد شد. اما آیه ای که مشتمل بر (إلّا لِمَن ارتَضَی )(1) « جز برای کسی که خدا رضایت داده است، شفاعت نمی کنند است»، دلالتش واضح تر است و این که گران کرده اند جمله یاد شده با (وإلّا بِإذنِهِ) (2)« جز به فرمان او» یک معنا دارد، قابل قبول نیست و به فرض این که هر دو به یک معنا بازگشت داشته باشند ، آیا این استثنا را که در آیه دیگری واقع شده را نیز می توان به همان معنا گرفت و گفت که همه به مشیت، باز می گردند؟ آیه می فرماید :

( إلّا مَن شَهِدَ بِالحَقَّ وَهُم یَعلَمُونَ)(3)

ص: 173


1- سوره انبیاء : آیه 28.
2- سوره بقره . آیه 255 .
3- سوره زخرف : آیه 86.

« مگر آنها که شهادت به حق داده اند و به خوبی آگاه اند».

پُر واضح است که چنین چیزی ممکن نیست و امثال این ساده انگاری ها را در ادای مطالب، به گفته های عوام نیز نمی توان نسبت داد تا چه رسد به بلیغ ترین کلامها، یعنی قرآن اشکال چهارم : آیات مشتمل بر شفاعت ، از متشابهات اند وقوع شفاعت را از راه عقل نمی توان ثابت کرد و آیاتی هم که درباره آن بحث می کنند، از متشابهات هستند. برخی آن را اثبات می کنند و در یک مورد، مطلق و در جای دیگر، مقیّد ذکر شده است. بنابراین تأدّب دینی ایجاب می کند که ما اجمالا به آنها ایمان داشته باشیم و علم آن را به خداوند، ارجاع دهیم.

پاسخ اشکال چهارم

در پاسخ باید گفت : آیات متشابه، پس از ارجاع به محکمات، در حکم محکمات خواهند بود و این، کار آسانی است.

اشکال پنجم : شفاعت پیامبران، از راه هدایت مردم است

آیات قرآن، دلالت صریح بر برداشتن عقاب در قیامت پس از ثبوت جرم و عقاب در حقّ مُجرِماًن ندارند؛ بلکه مَنظور از شفاعت پیامبران این است که آنها با وساطت میان خداوند و بندگان( به این صورت که احکام و دستورهای حق را از راه

ص: 174

وحی گرفته و به مردم برسانند و آنها را هدایت کنند)، مقدّمات نجات آنها را در آخرت، فراهم می سازند؛ چرا که این تبلیغات، حکم بذری را دارند که حوادث و اوصاف و احوال عالم دیگر ، از آن به وجود می آیند.

خلاصه این که پیامبران شفیعان مؤمَنان در دنیا و آخرت هستند.

پاسخ اشکال پنجم

شکی نیست که نجات مؤمَنان در دنیا و آخرت، از مصادیق شفاعت است؛ ولی شفاعت، مَنحصر در این نیست. از جمله آیاتی که دلالت بر این مدّعا دارند، این آیه است:

(إنَّ اللَهُ لا یَغفِرُ أنِ یُشرَکَ بِهِ وَیَغفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاءُ)(1) « خداوند [هرگز]این را که به او شرک ورزیده شود، نمی بخشاید، و غیر از آن را برای هر که بخواهد (و شایسته بداند، می بخشاید» همان گونه که بیان شد، این آیه درباره غیر توبه و ایمان است و مسلّم است شفاعتی را که اشکال کننده برای انبیای الهی اثبات

ص: 175


1- سوره نساء : آیه 48.

می کند از راه دعوت به ایمان و توبه است و این غیر از آن است که آیه مزبور اثبات می نماید.

اشکال ششم : شفاعت پیامبر ان ، با عدل الَهُی سازگار نیست

برطرف شدن عقوبت از گناهان در قیامت، بعد از آن که با حکم خدا تصویب می شود، یا موافق عدل است یا ظلم. اگر موافق عدالت است، پس اصل حکم که مستلزم عقاب فرد می شود بر خلاف عدل است و ساحت مقدّس خداوندی از چنین حکمی مَنزه است، و اگر ظلم است، شفاعت انبیا، تقاضای ظلم از خدا خواهد بود و دامان انبیا علیهم السلام از چنین نسبتی پاک است.

پاسخ اشکال ششم

پاسخ این اشکال را از دو راه می توان داد: نخست، از راه «نقض»؛ زیرا نظیر این اشکال در مورد «اوامر امتحانی» نیز موجود است، چه این که امر امتحانی در یک زمان، ثابت و در زمان دیگر، مرتفع می شود و هر دو بر اساس عدل است و مَنظور از آن، آزمودن باطن مکلّف یا به فعلیت رسانیدن قوّه اوست. پس چه مانعی دارد که عقاب مجرم هم یک زمان ثابت شود و سپس به وسیلَهُ شفاعت از بین برود؛ یعنی در واقع، مقرّر شده باشد که همه مؤمَنان نجات یابند؟ منظور از جعل احکام و عقاب هایی که

ص: 176

برای مخالفت با آنها تعیین شده، این است که کار بر اثر کفرشان به هلاکت برسند؛ و از مؤمنان، آنهایی که فرمان بُرداری کرده اند، به درجات عالی اطاعت نایل شوند و گنه کارانِ آنها به وسیلَهُ شفاعت به نجاتی که برای آنها مقرّر گردیده، برسند، اگر چه این شفاعت، تنها در مورد برخی از انواع مجازاتها، همراه با تحمل سایر مجازاتهای برزخ و ترس های روز قیامت باشد.

بنابر این، هم اصل حکم و تعیین عقاب آن، موافق عدل است، و هم برطرف ساختن آن به واسطه شفاعت دوم آن که این ایراد، در صورتی وارد است که بر طرف شدن عقاب به وسیلَهُ شفاعت، به عنوان نقض حکم اصلی یا نقض حکم به عقاب باشد؛ ولی روشن شد که تأثیر شفاعت به عنوان حکومت و خارج ساختن مجرم از عقاب به وسیلَهُ استمداد از صفات عالی خداوند (مانند: رحمت و عفو و مغفرت و یا مقامات شخصی شفاعت کننده )است، نه به عنوان معارضه.

اشکال هفتم : شفاعت، مخالف سنّت الهی است

سنّت خدا بر این جاری شده که افعال خود را یک نواخت و بدون استثنا مقرّر دارد و در عالم اسباب نیز سنّت بر همین است.

خداوند می فرماید:

ص: 177

(قالَ هذَا صِرَاطُ عَلَیَّ مُستَقِیمُ. إنَّ عِبَادِی لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطَانُ إلّا مَنِ اتَّبعَکَ مَنَ الغَاوِینَ. وَإنَّ جَهَنَّمَ لَمَوعِدُهُم أجَمعِینَ)(1) « فرمود: این، راهی است راست [که] به سوی مَن (مَنتهی می شود. بر بندگانم تسلّط نخواهی یافت؛ مگر گمراهانی که از تو پیروی می کنند، و دوزخ، میعادگاه همه آنهاست».

و نیز می فرماید :

0 وأنَّ هَذَا صِرَاطِی مُستَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُم عن سَبیلِهِ )(2) « این است راه راست مَن. پس از آن پیروی کنید و از راه [های دیگر] پیروی نکنید، که شما را از راه او، دور می سازد».

همچنین فرموده است :

(فلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَهِ تَبدیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَهِ تَحوِیلاً)(3)

ص: 178


1- سوره حجر : آیه 41 - 43.
2- سوره انعام : آیه 153 .
3- سوره فاطر : آیه 43.

« هرگز برای سنت خدا تبدیلی نخواهی یافت، و هرگز برای سنت الهی تغییری نمی یابی».

در حالی که وجود شفاعت، ایجاب می کند که در افعال خدا اختلاف باشد؛ زیرا اگر بخواهد عقاب را از عموم مُجرِماًن در تمام جرم هایشان بردارد، نقض غرض خواهد بود که درباره خداوند، محال است. نیز جعل عقاب، عمل بیهودهای می شود و با حکمت خدا سازش ندارد، و اگر آن را از بعضی از مُجرِماًن یا در برخی از مواردِ جرم بردارد، مستلزم اختلاف در فعل و تغییر و تبدیل در سنّت جاری و طریقه همیشگی او خواهد بود؛ زیرا در میان مُجرِماًن، از نظر مجرم بودن، تفاوتی نیست، همچنان که گناهان هم از نظر گناه بودن و تخلف از رسم بندگی با هم فرقی ندارند.

بنابر این، شمول عفو نسبت به بعضی از مُجرِماًن یا پاره ای از گناهان به وسیلَهُ شفاعت، محال است، و این گونه امور، فقط در دایره زندگی اجتماعی دنیا پیدا می شوند که اساس اعمال و افعال آن بر پایه خیالات و هوا و هوس هایی است که هم در مورد حق، و هم در مورد باطل، اِعمال می شوند و گاهی بر وفق حکمت و گاهی برخلاف آن هستند.

ص: 179

پاسخ اشکال هنتم

تردیدی نیست که سنّت خداوند، واحد و روش او یکسان و یک نواخت است؛ ولی این سنّت، تنها بر اساس یک صفت از صفات او، یعنی صفت «تشریع و حکم» بنا نشده تا هیچ حکم و جزایی از مورد خود تخلف نکند؛ بلکه این سنّت، مبتنی بر تمام صفات عالی اوست.

توضیح این که بخشنده آنچه در عالم وجود است (اعم از زندگی و مرگ، و روزی و نعمت و غیر آن) خداست؛ ولی ارتباط این امور و سببیت از بین نخواهد رفت و هر چیز، سبب هر چیز خواهد بود. برای مثال، خداوند، بیمار را بی جهت و بدون مصلحت، شفا نمی دهد؛ همچنان که سبب شفا، صفت ممیت میراننده) و مَنتقم (انتقام گیرنده) بودن حق نیست، بلکه سبب آن رحیم (مهربان بودن، مُنعم (نعمت دهنده بودن و شفادهنده بودن اوست. همچنین خداوند، هیچ جبّار و ستمگری را بدون سبب یا به سبب رئوف و رحیم بودن، نابود نمی کند؛ بلکه سبب آن، صفت قهّاریت و مَنتقم بودن اوست. همچنین سایر افعال او نیز هر یک سبب خاصّی دارند. قرآن هم به این حقیقت، گواهی میدهد.

بنابراین، هر حادثه ای از جنبه های وجود، خود مستند به یک یا چند صفت از صفات عالی حقّ است که بنا به تناسب و

ص: 180

اختلافی که در میان آنها واقع می شود و اقتضائات حاصل از آن، وجود پیدا میکند. به عبارت ساده تر، اگر ارتباط هر موجودی با خدا از نظر مصالح و سبب حکم بود، هیچگونه تغییر و تفاوتی در میان نیکوکار و بدکار، و مؤمَن و کافر پیدا نمی شد؛ ولی اسباب و مصالح دیگری در میان است که توافق برخی از آنها اقتضائاتی غیر از اقتضای یک سبب و یک مصلحت خواهد داشت.

خلاصه این که وقوع شفاعت و مرتفع شدن عِقاب به واسطه آن، از نظر این که نتیجه اسباب مختلفی مانند رحمت و مغفرت، حکم و قضا ، رساندن حق به حقدار و قضاوت صحیح است، هیچ گونه اختلاف و تغییری در سنّت جاری حق ایجاد نمی کند.

اشکال هشتم : درخواست شفاعت، شرک است

درخواست شفاعت، شرک است؛ یعنی نوعی پرستش شفیع است و شرک در عبادت به حساب می آید.

پاسخ اشکال هشتم

درخواست کننده شفاعت، از شفیعان واقعی درگاه الهی که خداوند، خود به آنان اذن شفاعت داده است و آنان را بندگان مقرّب و برگزیدگان در کاهش می داند، درخواست شفاعت میکند.

ص: 181

درخواست از یک فرد، که در نظر درخواست کننده، بنده مقرّبی بیش نیست، هرگز عبادتِ او شمرده نخواهد شد و مصداق شرک نیست. آنچه از مصادیق شرک به خداوند است، در خصوص گروهی است که خداوند، صراحتاً در قرآن به آنان اشاره کرده، می فرماید:

(وَیَعبُدُونَ مَن دُونِ اللَهُ ما لا یَضُرُّ هُم ولا یَنفَعُهُم وَیَقُولُونَ هَؤلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَهِ )(1) و به جای خدا، چیزهایی را می پرستند که به آنها زیان و سودی نمی رسانند و میگویند: اینها شفاعتگران ما در نزد خدا هستند» در برخی از آیات دیگر، خداوند جایگاه شرک را مشخّص کرده و فرموده که شرک آنها به این خاطر است که مشرکان، بتها را خدایان کوچک، اختیار دارِ همه و یا بخشی از کارهای خدا، و قادر بر انجام دادن مقاصد خویش می دانستند. لذا قرآن مجید، در مقام انتقاد از چنین اندیشه هایی می فرماید :

ص: 182


1- سوره یونس : آیه 18.

(وَالَّذِین تَدعُونَ مَن دُونِهِ لا یَستَطِیعُونَ نَصرَکُم وَلا أنفُسَهُم یَنصُرُونَ )(1) « آنانی را که به جای او (خدا) می خوانید، نمی توانند به شما یاری رسانند و نمی توانند خویشتن را یاری کنند».

و نیز می فرماید:

(إنَّ الَّذِینَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللَهُ عِبَادُ أمثَالُکُم ) (2) « در حقیقت، جز خدا، کسانی را که می خوانید، هم چون شما بندگان خدا هستند».

مشرکان، بت ها را خدایان کوچک می پنداشتند و آنها را متصرّف مطلق و اختیار دارِ افعال الَهُی می دانستند؛ ولی درخواست شفاعت و دعا از شخصی که خدا به او چنین حق و مقامی را داده، فاقد شرایطی است که پیروان تفکّر ابن تیمیّه و نواندیشان کج فهم و بیگانه از مفاهیم عالی دینی در باب شفاعت، به آن اعتقاد دارند و ما مشروحاً در بحث پیشینِ شفاعت در قرآن و حدیث شریف نبوی بیان کردیم.

ص: 183


1- سوره اعراف : آیه 197 .
2- سوره اعراف ، آیه 194 .

اشکال نهم : شرک بت پرستان، به سبب طلب شفاعت آنان بود

پیروان تفکّر ابن تیمیّه بر این عقیده اند که شرکِ مشرکان، به خاطر طلب شفاعت از بتها بود. آنها می گویند: خداوند، بت پرستان حجاز را از آن رو مشرک خوانده است که از بتها طلب شفاعت می نمودند و در مقابل آنها به نالَهُ و زاری پرداخته، درخواست وساطت می کردند. در قرآن کریم می خوانیم: (وَیَعبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ مَا لا یَضُرُّ هُم وَلا ینفعهم ویقولون هؤلاء شفعاؤنا عند اللَهُ )(1) « به جای خدا، چیزهایی را می پرستند که به آنها زیان و سودی نمی رسانند و میگویند: اینها شفاعتگران ما در نزد خدا هستند».

پاسخ اشکال نهم

اوّلاً این آیه، کوچک ترین دلالتی بر مقصود آنان ندارد و اگر قرآن، بت پرستان را مشرک می داند، نه بدین جهت است که آنها از بتها شفاعت خواهی می کردند، بلکه علّت مشرک بودن آنان، این بود که آنها را می پرستیدند تا سرانجام، بتها آنها را شفاعت کنند.

ص: 184


1- سوره یونس : آیه 18.

اگر شفاعت خواهی از بتها، در حقیقت پرستش آنها بود، دیگر دلیلی وجود نداشت که علاوه بر جمله ( وَیَقُولُونَ هؤلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَهِ ) جمله ای مانند ( ویعبدون) را بیاورد. این که در آیه، این دو جمله به صورت عطف آمده است، حاکی از این است که موضوع پرستش بتها ، غیر از مسئلَهُ شفاعت خواهی از آنان بوده است.

پرستش بتها نشانه شرک و دو گانه پرستی است و شفاعت خواهی از سنگ و چوب، کاری احمقانه و به دور از منطق و معرفت به شمار می رود و این آیه هرگز دلالت ندارد که شفاعت خواهی از بت۔ ها، پرستش آنهاست، تا چه رسد به این که شفاعت خواهی از اولیای خداوند و عزیزانِ درگاهِ او نشانه پرستش آنها باشد.

بت پرستان هنگام ذبح حیوانات، نام غیر خدا مانند «لات» و «عُزّا» یا سایر بُت ها را می بردند و سپس، ذبح می کردند. خلاصه این که بت پرستان، بت ها را می پرستیدند و شرک آنان در این بود که آنچه یک انسان خداپرست در برابر خدا به عنوان عبادت و پرستش انجام می دهد، همان را به شکل دیگری برای بت ها انجام میدادند و در واقع، بتها را عبادت می کردند. شرک آنها مربوط به شفاعت خواهی نبوده است. پیروان اندیشه ابن تیمیه - طبق نقل هایی که از آنان شده - وقتی خواسته اند گونه های بت پرستان و مشرکان را در بحث شرک در عبادت بیان کنند، اصلاً مسئلَهُ شفاعت

ص: 185

را مطرح نکردهاند و این خود، دلیل بر این است که خود آنان هم وقتی مسئلَهُ شرک را به طور طبیعی مطرح می کنند، شرک مشرکان را در جهات دیگری غیر از طلب شفاعت میدانند؛ امام بکری نیز به این مطلب در رسالَهُ سوم الَهُدیة السنیّة اشاره کرده است.

همان گونه که می دانیم، قرآن کریم در برخی از آیات، هنگامی که از اعتقاد مشرکان سخن می گوید، فطرت خداشناسی را در باره آنان ثابت می داند و تأیید می کند که مشرکان، خالق، مالک و مدبر امر را خداوند می دانستند. یکی از این آیات در سوره یونس است که بکری در ذیل آن، مطالبی را می گوید. ما ابتدا این آیه مبارک و سپس، سخنان بکری را نقل می کنیم. آیه می فرماید:

(قُل مَن یَرزقُکُم مِنَ السَّمَاءِ وَالأرضَ أمَن یَملِک السَّمعَ وَالأبصَارَ ومَن یُخرجُ الحَیَّ مَن المَیَّتِ ویَخرجُ المَیَّتَ مَنَ الحَیَّ وَمَن یُدَبَّرَ الأمرَ فَسَیَقَولُونَ اللَهُ فَقُل أفَلا تَتَّقُونَ )(1) « [ای پیامبر!] بگو: چه کسی به شما از آسمان و زمین، روزی می دهد؟ یا چه کسی مالک گوشها و چشمهاست؟ و چه

ص: 186


1- سوره یونس : آیه 31.

کسی زنده را از مُرده، و مُرده را از زنده بیرون می آورد؟ و چه کسی امر [عالم را تدبیر می کند؟ پس [حتماً] خواهند گفت:

خدا. پس بگو: چرا پروا پیشه نمیکنید؟»..

بکری، در ذیل این آیه می گوید:

اگر بگویی: «حال که مشرکان به خالقیت و تدبیر امور و مالکیت خداوند اعتقاد داشتند، پس چگونه باز هم بتها را عبادت میکردند؟»، پاسخ میدهیم: آنان، تصوّر و اعتقادشان این بود که عبادت بتها، عبادت خداست و آنان به واسطه عبادت بتها به خداوند نزدیک می شوند. در این زمینه، هر فرقهای اعتقاد و روش ویژه ای داشت. گروهی از آنان می گفتند: ما اهلیّت و صلاحیت برای عبادت بی واسطه خدا را نداریم؛ زیرا خداوند بسیار باعظمت است. لذا ما بتها را عبادت میکنیم، تا ما را به خداوند، نزدیک کنند.

و گروه دیگر می گفتند: فرشتگان نزد خداوند، مقام و مَنزلت دارند و ما مجمسّه هایی به شکل ملائکه می سازیم تا این که ما را به خدا نزدیک سازند.

و گروهی نیز بتها را قبلَهُ خود قرار می دادند، همان گونه که کعبه برای عبادت خداوند، قبلَهُ قرار داده شده است.

گروهی نیز معتقد بودند که به همراه هر مَلَکی، شیطانی قرار داده شده که به امر خداوند، عمل میکند و کسی که حق عبادت

ص: 187

بت را به جا آورد و آن گونه که شایسته است، او را عبادت کند، آن شیطان، حوایج او را برآورده می سازد.

اگر در سخنانی که نقل شد، دقّت کنیم، می بینیم آنچه بکری گفته، همه، پیرامون عبادت بتهاست؛ یعنی عقیده مشرکان، تنها این مسئلة نبود که بت، شفیع آنها است؛ بلکه آنرا عبادت می کردند و شرکشان مربوط به همان عبادت بت ها بود.

اشکال دهم : حاجت خواهی از غیر خدا، حرام است

طرفداران دیدگاههای ابن تیمیّه بر این باورند که درخواست حاجت از غیر خدا حرام است.

دلیل آنان بر تحریم درخواست شفاعت از اولیای خداوند، این است که به حکم صریح قرآن، ما نباید در مقام دعا، غیر خدا را بخوانیم و در خواست شفاعت از ایشان، درخواست حاجت از غیر خداست. آنها به این آیه استناد می کنند که:

( وأنّ المساجدَ للَهُ فلا تَدعوُا مَعَ اللَهُ أحَداً)(1) « مساجد، برای خداست. [در آنها ]همراه با خدا، کسی دیگر را مخوانید».

ص: 188


1- سوره جن : آیه 18 .

هرگاه گفته شود خواندن غیرِ خدا حرام است و از طرف دیگر، شفاعت برای اولیای او ثابت شود، راه جمع این دو همان است که شفاعت اولیا را از خدا بخواهیم نه از خود آنان؛ و گواه بر این که این نوع دعاها، عبادت و پرستش است، آیه زیر است:

(أُدعُونی أستَجِب لَکُم إنَّ الَّذِین یَستکبِرُون عَن عِبَادَتِی سَیَدخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ )(1) « مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. کسانی که از پرستش مَن تکبر می ورزند، با ذلّت وارد دوزخ میشوند».

پاسخ اشکال دهم

همان گونه که می بینیم، در آغاز آیه یاد شده، لفظ «دعا» و در آخر آیه، واژه «عبادت» به کار رفته است: و این، گواه بر این است که دعا و عبادت، یک مفهوم دارند.

ولی مقصود از تحریم خواندن غیر خدا در جمله( فلا تدعوا) ، مطلق خواندن و درخواست نیست، بلکه مقصود، تحریم پرستش غیر خداست؛ چرا که در ابتدای آیه می فرماید: « (أنِ المساجِدَ للَهُ) .

ص: 189


1- سوره غافر : آیه 60.

این جمله دلیل بر این است که مقصود از دعا در آیه، دعای خاصّی است که همراه با پرستش است و آن، قیام توأم با ذلّت و خضوع بی نهایت در برابر خداوند است؛ خدایی که آفریننده جهان، پروردگار، اختیار دار جهان و حاکم مطلق صحنه آفرینش است و هرگز در خواستِ شفاعت از بندهای که خداوند به او چنین حقّی را اعطا کرده، در این آیه شریف قید نشده است.

دیگر این که آنچه در آیه تحریم شده، این است که کسی را همراه خداوند بخوانیم و او را هم رتبه خداوند بدانیم. چنان که عبارت (مَعَ الله) و روشنگر این مطلب است. اگر کسی از پیامبرصلی الله علیه واله بخواهد که در حق او دعا کند که خداوند، گناهان او را ببخشد یا حاجت او را برآورده کند، هرگز همراه خداوند، کسی را نخوانده است، بلکه حقیقت این دعوت، جز دعوت خداوند چیز دیگری نیست. اگر در خواست حاجت از بت، در برخی از آیات، شرک معرفی شده، به این علت است که مشرکان، آنها را خدایان کوچک، اختیار دار همه و یا بخشی از کارهای خداوند، و قادر بر انجام دادن مقاصد خویش میدانستند. لذا قرآن مجید، در مقام انتقاد از چنین اندیشه هایی می فرماید:

ص: 190

(وَالَّذِینَ تَدعُونَ مَن دُونِهِ لا یَستَطِیعُونَ نَضرَکُم وَلا انفُسَهُم یَنصُرُونَ )(1) « و کسانی را که به جای او (خدا) می خوانید، نمی توانند به شما یاری رسانند و نمی توانند خویشتن را یاری کنند».

و نیز می فرماید:

( إنَّ الَّذِین تَدعُون مَن دُونِ ِاللَهُ عِبَادُ أمثَالُکُم )(2) « در حقیقت، کسانی را که به جای خداوند می خوانید بسان شما بندگان خدا هستند».

مشرکان، بستها را خدایان کوچک و متصرّف مطلق و اختیاردار افعال الَهُی می دانستند؛ ولی درخواست شفاعت و دعا از کسی که خداوند به او چنین حقّی داده، فاقد این شرایط است.

اشکال یازدهم : شفاعت با تولید مَنافات دارد

طرفداران تفکّر ابن تیمیّه معتقدند که شفاعت، با توحید در عبادات، مَنافات دارد و اعتقاد به آن، نوعی شرک است.

آنها شفاعت را حقّ مختصّ خداوند می دانند و بر آن اند که

ص: 191


1- سوره اعراف : آیه 197 .
2- سوره اعراف : آیه 194 .

شفاعت، حقّ خداوند است و چون مختصّ اوست، اگر ما آن را از دیگری طلب کنیم، در واقع، در قلمرو فرمانروایی او دخالت کرده ایم. یعنی طلب کردن شفاعت - که از شئون الَهُی است از غیر خداوند شرک است.

پاسخ اشکال یازدهم

در پاسخ باید گفت: مسلّم است که شفاعت، حقّ خداست؛ اما چرا باید طلب چیزی که حقّ خداوند است، از غیر او شرک باشد؟! شرک در چه چیز است؟ شرک در افعال است؟ شرک در عبادت است؟ طلب کردن که عبادت نیست؛ زیرا هیچ مسلمانی، هنگامی که از پیامبرصلی الله علیه واله یا از اولیای خداوند، طلب شفاعت می کند، چنین اعتقادی ندارد که پیامبرصلی الله علیه واله بدون اذن خداوند، شفاعت می کند. برای اثبات این مطلب که درخواست شفاعت از غیر خداوند شرک نیست و فعلی نیکو و مورد رضایت حضرت حق است و نیز این که شفاعت، مختصّ خداوند (ولی به اذن او) است و می توان آن را از مقدّسان بارگاه باری تعالی طلب کرد، چند روایت را متذکر می شویم سیوطی در الدر المَنثور، از عمر بن خطّاب نقل کرده که پیامبرصلی الله علیه واله فرمود :

«لما أذنب آدم بالذنب الَّذِی أذنبه رفع رأسه إلی السماء فقال: أسألک بحق محمد إلّا غفرت لی. فأوحی اللَهُ إلیه : ومَن

ص: 192

محمدصلی الله علیه واله؟ فقال : تبارک اسمک لمّا خلقتنی رفعت رأسی إلی عرشک فإذا فیه مکتوب : لا إلَهُ إلّا اللَهُ محمدرسول اللَهُ ، فعلمت لَمِنِه لیس أحد أعظم عندک قدرة ممَن جعلت اسمه مع اسمک. فأوحی اللَهُ إلیه یا آدم إنَّهُ آخر النبیّین مَن ذریتک ولولا هو ما خَلَقَتک» :

« بعد از آن که آدم علیة السلام مرتکب گناه شد، سر به سوی آسمان بلند کرد و عرضه داشت: خداوندا ! تو را به حقّ محمد که گناه مرا ببخشی. خداوند به او وحی فرمود: «محمدکیست؟» و در برخی روایات آمده که فرمود: «چگونه محمد را شناختی، حال آن که او را خلق نکرده ام؟»). پس آدم گفت: هنگامی که مرا به دست خودت آفریدی و از روح خود در پیکر مَن دمیدی، سرم را به سوی عرش تو بلند نمودم. ناگاه دیدم که بر عرش نوشته است :

لا الَهُ الا اللَهُ محمدرسول اللَهُ». پس با خود گفتم که در نزد تو از نظر قدر و مقام و مَنزلت، هیچ کس از محمد که نام او را کنار خود گذاشته ای، برتر نیست پس خداوند به آدم وحی فرمود: او آخرین پیامبر از ذریّه توست و اگر او نبود، تو را خَلَقَ نمیکردم» .

ابن حجر هیتمی، در کتاب الصواعق المحرقة آورده (1) شافعی در شفیع قرار دادن اهل بیت علیهم السلام و توسل به ایشان، اشعاری سروده که از جمله آنها این دو بیت است:

ص: 193


1- الدّرّ المنثور، ج 1، ص 142 (ذیل آیه 37 از سوره بقره).

آل النبیّ ذریعتی وهُمُ إلیه وسیلتی أرجو بهم أعطی غداً بیدی الیمین صحیفتی(1) خاندان پیامبرصلی الله علیه واله، دستگیره مَن و وسیله من به سوی پروردگارند. و امیدوارم به وسیله آنها، در روز قیامت نامه اعمالم را به دست راستم بدهند.

در روایتی از «عثمان بن حُنَیف» رضی الله می خوانیم :

« إن رجلا ضریر البصر أتی النبی صلی الله علیه واله فقال : ادع اللَهُ لَمِنِ یعافینی.

قال : إن شئت دعوت لک وان شئت أخّرتُ ذاک فهو خیر . فقال :

ادعه . فأمره لَمِنِ یتوضأ فیحسن وضوءه فصلی رکعتین ویدعو بهذا الدعاء : اللَهُم إنّی أسألک وأتوجّه إلیک بنبیّک محمد نبی الرحمة یا محمد إنّی توجّهتُ بک إلی ربّی فی حاجتی هذه فتقضی لی اللَهُم شفّعه فیَّ» « مرد نابینایی خدمت پیامبران رسید و گفت: از خداوند بخواه تا مرا شفا بخشد. پیامبرصلی الله علیه واله و فرمود: اگر میخواهی ، دعا کنم تا خدا تو را شفا دهد، و اگر میخواهی، صبر کن که این، بهتر است. گفت: دعا بفرما.

پیامبرصلی الله علیه واله به او امر فرمود : که وضو بگیرد و دو رکعت نماز بخواند و این گونه دعا کند : خداوندا ! مَن از تو درخواست میکنم به وسیلَهُ پیامبر محمد، پیامبرصلی الله علیه واله رحمت. ای محمد! مَن به

ص: 194


1- الصواعق المحرقة، إبن حجر ، ص 180.

وسیلَهُ تو در مورد حاجتم به سوی خداوند توجّه پیدا میکنم تا حاجتم را برآوری. پروردگارا ! شفاعت او را درباره مَن بپذیر و او را شفیع مَن قرار ده».(1) هنگامی که فاطمه بنت اسد، مادر گرامی امیرمؤمَنان علی علیه السلام در گذشت و قبر را برای دفن او آماده ساختند، پیامبرصلی الله علیه واله خدا صلی الله علیه واله فرمود:

« اللَهُ الَّذِی یحیی ویمیت وهو حیّ لا یموت اغفر لأمّی فاطمة بنت أسد ولقّنها حجّتها ووسّع علیها مدخلَهُا بحقّ نبّیک واللَمِنِبیاء الَّذِین مَن قبلی فَإنّک أرحم الرّاحمین». .

« ای خدایی که زنده میکنی و می میرانی و زنده ای و نمی میری! بیامرز مادرم فاطمه دختر اسد را و جایگاه او را وسیع گردان، به حقّ پیامبرت و پیامبرانی که پیش از مَن بودند؛ ای مهربان ترین مهربانان ».(2)

ص: 195


1- مسند أحمد ابن حنبل، ج 4، ص 138 (حدیث عثمان بن حنیف) سنن ابن ماجة، ج1، ص441، ح 1385 (کتاب إقامة الصلاة و السنة فِیهَا، باب ما جاء فی صلاة الحاجة) ، سنن الترمذی، ج5، ص536، ح3578 ( أبواب الدعوات، باب 118) ، دار الغرب الإسلامی ، بیروت.
2- المعجم الکبیر، الطبرانی ، ج24، ص 351 - 352، ح 871.

این دعا که از پیامبر خدا صلی الله علیه واله نقل شده، بر این نکته دلالت دارد که وسیلَهُ و شفیع قراردادن بزرگان، در حیات و ممات، صحیح است؛ زیرا پیامبرصلی الله علیه واله فرموده اند: «بحق نبیّک محمد واللَمِنِبیاء مَن قبلی» که قهراً در مورد پیامبرصلی الله علیه واله ، شفیع قراردادن شخص زنده و در مورد انبیای قبل از ایشان، توسّل جستن به مُردگان است.

در صحیح بخاری آمده است :

« إن عمر بن الخطاب کان إذا قحطوا استسقی بالعباس بن عبد المطلب فقال : اللَهُم إنّا کنّا نتوسل إلیک بنبّیناصلی الله علیه واله فتسقینا وإنّا نتوسّل إلیک بعمّ نبیّنا فاسقنا . قال : فیسقون». .

« وقتی سالَهُای قحطی می شد، عمر بن خطّاب به وسیلَهُ عبّاس بن عبد المطّلب، طلب باران می نمود و می گفت: خداوندا ! ما در گذشته این گونه بودیم که به واسطه پیامبران به سوی تو توسل میجستیم. پس ما را سیراب مینمودی. به درستی که اینک ما عموی پیامبرصلی الله علیه واله را شفیع قرار می دهیم و متوسل می۔ شویم. پس ما را سیراب نما، پس خداوند، آنها را سیراب می فرمود».(1)

ص: 196


1- صحیح البخاری، ج 2، ص 34 (کتاب الجمعة ، باب الإستسقاء) ، دار إحیاء التراث العربی .

کلام آخر

با بیان مطالبی که پیرامون شفاعت از نگاه قرآن و سنّت به صورت تفصیلی بیان گردید مشخص شد که ، شفاعت اسلامی مولود نوعی رابطه میان شفاعت کننده و شفاعت شونده است ؛ که مَنوط به اذن الَهُی است ؛ و نیاز به زمینه های الَهُی دارد . بنابراین امید به شفاعت به انسان می گوید : باید رابطه خود را با اولیاء اللَهُ از نظر ایمان و عمل برقرار سازی و زمینه رضای الَهُی را فراهم کنی تا در آن روز سخت ، آبرویی برای شفاعت نزد آنان داشته باشی.

لذا امید به شفاعت هم یک عامل بازدارنده از گناه است و هم عاملی برای دعوت به تجدیدنظر در گذشته تاریک.

این نکته نیز گفتنی است که هیچکس تضمینی درباره شفاعت از هیچیک از اولیاءالله نگرفته است ، و هیچ گنهکاری نمی تواند مطمئن به شفاعت باشد، بلکه این مسئلَهُ فقط به صورتیک امید و یک احتمال است ، آن هم با شرایطی که در فصلهای مختلف این مجموعه به صورت مشروح گفته شد.

ص: 197

بدون تردید شفاعت نه تشویق به گناه است و نه چراغ سبز برای معاصی ؛ نه عامل عقب افتادگی است و نه چیزی شبیه پارتی بازی در جوامع دنیای امروز ؛ بلکه یک مسألَهُ مهم تربیتی است که از جهات گوناگون آثار مثبت و سازنده دارد . از جمله اینکه امید به شفاعت اولیاء الله به آنها نوید می دهد که اگر همین جا متوقف شوند و خود را اصلاح کنند ، ممکن است گذشته آنها از طریق شفاعت نیکان و پاکان جبران گردد . بنابراین امید به شفاعت به متوقف شدن گناه و بازگشت به سوی صلاح و تقوی کمک میکند و مجموعه این امور ، عامل مؤثری برای تربیت او خواهد بود و سبب می شود که تدریجاً از صف آلودگان در آید، یا لااقل در کنار پاره ای از آلودگیها ، به اعمال نیک نیز روی آورد ، و از سقوط بیشتر در دامان شیطان رهایی یابد.

ص: 198

فهرست مَنابع و مآخذ عامه

١- قرآن مجید، ترجمه : محمدصلی الله علیه واله مهدی فولادوند، قم: دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، 1373 ش ، اوّل .

2- إبن تیمیة ، حیاته عقائده ، صائب عبد الحمید، قم: مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیة، 1414ق/1994م، اول.

٣- الإحسان فی تقریب صحیح إبن حیّان، إبن بلبان الفارسی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1412ق/1992م، اول.

4- البدایة والنهایة، اسماعیل بن کثیر الدمشقی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1408ق/1988م.

٥- التاریخ الکبیر، محمد بن اسماعیل البخاری، دیار بکر : المکتبة الإسلامیة.

6- تاریخ مدینة دمشق، (ابن عساکر)، بیروت : دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1415ق.

7- تذکرة الحفّاظ، محمد بن أحمد الذهبی، بیروت: دار احیاء التراث العربی

ص: 199

8- الجامع الصغیر، جلال الدین عبدالرحمان بن أبی بکر السیوطی، بیروت: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، 1401ق/1989م، اوّل.

9- جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الطبری)، محمدبن جریر الطبری، بیروت: دار المعرفة، 1400ق/1980م.

10 - الدر المَنثور، جلال الدین عبد الرحمان بن أبی بکر السیوطی، بیروت: دار الفکر، 1403ق/1983م ، اول .

11- روضة الواعظین، محمدبن الفتال النیسابوری، قم: دلیل ما، قم، 1423ق/1389ش، اول .

12- سنن أبی داوود، ابن الأشعث السجستانی، بیروت، دار الفکر للطباعة، 1410ق/1990م.

13- سنن ابن ماجه ، محمد بن یزید القزوینی، بیروت : دار الفکر.

14- سنن الترمذی (الجامع الکبیر)، محمد بن عیسی بن سورة الترمذی، بیروت: دار الفکر، 1403ق/ 1983م، دوم .

15- سنن الترمذی (الجامع الکبیر)، محمد بن عیسی بن سورة الترمذی، بیروت: دار الغرب الإسلامی، 1998م، سوم / بیروت.

16- سنن الترمذی (الجامع الکبیر) ، محمدصلی الله علیه واله بن عیسی بن سورة الترمذی، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1408ق/1987م، اول.

17- السنن ، نسائی (بشرح الحافظ السیوطی و حاشیة الإمام السندی)، بیروت، دار الفکر، 1348ق/1930م، اول .

ص: 200

18- السنن الکبری، أحمد بن الحسین بن علی البیهقی، ریاض، مکتبة المعارف / بیروت: دار المعرفة، 1406ق/1986م، اوّل .

19 - السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، صلاح الدین الحلبی، بیروت: دار المعرفة، 1400ق.

20- شرح العقیدة الواسطیّة لابن تیمیّة، محمد خلیل هَرّاس، ریاض: دار الَهُجرة، 1411ق/1991م، اول .

21- شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، بیروت، دار إحیاء الکتب العربیة، 1378ق/1959م.

22- شعب الإیمان، البیهقی، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1410ق/1990م، اوّل .

23 - صحیح البخاری، محمدصلی الله علیه واله بن اسماعیل البخاری، بیروت، دار الفکر، 1401ق/1989م / بیروت، دار إحیاء التراث العربی.

24- صحیح مسلم، مسلم بن الحجّاج النیسابوری، بیروت، دار المعرفة للطباعة والنشر.

25- صحیح مسلم بشرح النووی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، سوم.

26 - الصواعق المحرقة، إبن حجر الَهُیتمی المکّی ، قاهرة: مکتبة القاهرة.

27 - الفتح المجید، عبد الرحمان بن حسن آل الشیخ، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1377ق/1957م، هفتم .

ص: 201

28 - الفصول المهمّة فی معرفة الأئمة علیه السلام ابن الصبّاغ المالکی قم، دار الحدیث للطباعة والنشر، 1422ق، اوّل .

29- کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، المتّقی الهندی، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1405ق/1985م، پنجم

30 - مجمع الزوائد، الَهُیثمی، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1408ق/ 1988م.

31 - المستدرک علی الصحیحین، الحاکم النیسابوری، بیروت، دار المعرفة .

32 - المسند، أحمد بن حنبل، بیروت، دار الفکر.

33 - مسند الطیالسی، سلیمان بن داود الطیالسی، بیروت، دار المعرفة .

34 - المصنّف، عبدالرزاق الإصفهانی، بیروت، مَنشورات المجلس العلمی، 1403ق/1983م، دوم.

35 - المعجم الأوسط، سلیمان بن أحمد الطبرانی، مکّة، دار الحرمین للطباعة والنشر والتوزیع، 1415ق/1995م.

36 - المعجم الکبیر، سلیمان بن أحمد الطبرانی، وزارة الأوقاف العراقیة.

37 - المفردات فی غریب القرآن، الراغب الإصفهانی، بیروت، دار المعرفة.

ص: 202

38 - ینابیع المودّة، سلیمان بن إبراهیم القندوزی الحنفی، قم، دار الأسوة للطباعة و النشر، 1416ق.

فهرست مَنابع و مأخذ خاصه

١- الإعتقادات، محمدصلی الله علیه واله بن علی ابن بابویه الصدوق (الشیخ)، (مَنتشر شده در ضمَن مجموعه مصنّفات شیخ مفید، ج5)، قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید ، 1413ق/1379ش، اول.

2- أصول الکافی (با ترجمه فارسی)، محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی، تهران: کتابفروشی اسلامیّة، 1386ق، دوم.

٣- الأمالی، محمدصلی الله علیه واله بن علی ابن بابویه (الشیخ الصدوق)، مرکز الطباعة و النشر فی مؤسّسة البعثة، 1417ق، اوّل.

4- بحار اللَمِنِوار، محمد باقر المجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق/ 1983م، اوّل.

5- البرهان فی تفسیر القرآن، یوسف، البحرانی، قم: مؤسسة البعثة، 1417ق.

6- تفسیر الصافی، محمد محسن بن شاه مرتضی الفیض الکاشانی)، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات ، 1402 ق/ 1982م ، دوم.

7- تفسیر العیّاشی، أبوالنضر محمد بن مسعود، قم: مؤسّسة البعثة، 1421ق، اوّل .

ص: 203

8- تفسیر القمّی، علی بن ابراهیم القمّی، نجف : منشورات مکتبة الَهُدی، 1387ق/ قم: مؤسّسة دار الکتاب للطباعة و النشر، 1404ق.

9- تفسیر مجمع البیان، الطبرسی، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات ، 1415ق/1995م، اوّل.

10- ثواب الأعمال، محمدصلی الله علیه واله بن علی ابن بابویه (الشیخ الصدوق) ، قم: مَنشورات الشریف الرضی، 1368ش. .

11- شرح صحیفه سجادیه، داماد، اصفهان: نشر مهدیّه، 1406ق.

12- عوالی اللآلی، محمدبن علی بن إبراهیم الإحسائی ، قم: سید الشَهِدَا 1403ق/1983م.

13- عیون أخبار الرضا علیة السلام، محمد بن علی ابن بابویه (الشیخ الصدوق)، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات ، 1404ق / 1984م.

14- عیون الحکم والمواعظ، الواسطی، قم، دار الحدیث، 1376ش، اول .

15- غررالحکم و دُرَر الکَلِم، (با شرح خوانساری)، عبد الواحد الآمدی، تحقیق: میر جلال الدین محدّث ارمَوی، دانشگاه تهران، 1366ش.

16- الفصول المهمة فی أصول الأئمة علیهم السلام، محمدبن الحسن الحر العاملی، قم، مؤسسة معارف اسلامی امام رضاعلیه السلام، 1418ق/ 1376ش، اول .

ص: 204

فهرست مَنابع و مآخذ خاصه

17- قاموس الرجال، العلامة الشیخ محمدتقی التستری، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، 1414ق، دوم .

18- کشف الارتیاب، السید محسن الأمین، بی جا، مکتبة الیمَن الکُبری، بیتا / قم ، مکتبة الحرمین .

19- کشف الغمة فی معرفة الأئمة، علی بن عیسی الإربلی، بیروت، دار الأضواء، 1405ق/1985م، دوم.

20 - المحاسن، أحمد بن محمد بن خالد البرقی، طهران، دار الکتب الإسلامیة، 1370ق/1330ش.

21 - مستدرک الوسائل، المیرزا حسین النوری، قم، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث ، 1408ق، اول.

22 - مَناقب آل أبی طالب، إبن شهر آشوب، بیروت، دار الأضواء، 1412ق/1991م، دوم .

23 - کتاب مَن لا یحضره الفقیه، محمدبن علی ابن بابویه (الشیخ الصدوق)، قم، مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسّین، 1404ق/1363ش، دوم.

24 - المیزان فی تفسیر القرآن، السید محمدصلی الله علیه واله حسین الطباطبائی، مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات ، 1393ق/1973م، سوم.

25 - نهج البلاغة، محمد بن حسین الموسوی (الشریف الرضی)، تصحیح الصبحی الصالح، قم، هجرت، 1395ق/ (افست از:

بیروت، 1387ق).

ص: 205

26 - وسائل الشیعة، محمدبن الحسن الحرّ العاملی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چهارم.

ص: 206

لیست کتابهای فارسی بنیاد معارف اسلامی قم

1- آنگاه هدایت شدم 2- همراه با راستگویان ٣- از آگاهان بپرسید 4- اهل سنّت واقعی 5- اهل بیت کلید مشکلَهُا 6- حق جو و حق شناس 7- تناسب آیات 8- یک مَناظره علمی 9- جنایت وهّابیت 10- حقیقت گمشده 11- چکیده اندیشه ها 12- ایده ها و عقیده ها 13- با نور فاطمه هدایت شدم 14- زندگانی امام حسین علیه السلام

ص: 207

15- آیین بندگی و نیایش (ترجمه عدة الداعی) 16- مهدی موعود یارانی اینگونه دارد 17- نامه ها و ملاقاتهای امام حسین علیه السلام 18- گوهر نیایش 19 - مشارکت سیاسی از دیدگاه امام خمینی رحمة الله 20- خاطرات مدرسه 21- اصول عقاید حقه 22- سخنی شیوا در برتری حضرت زهرا علیهما السلام 23- معاویه را بشناسیم

ص: 208

ص: 209

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109