شاهد یک قرن تلاش در عرصه ناشنوایی

مشخصات کتاب

سازمان اسناد و کتابخانه ملّی جمهوری اسلامی ایران

سرشناسه : نوری، علی، 1363 -

عنوان و نام پدیدآور : شهیدی (1302 - 1396) : شاهد یک قرن تلاش در عرصه ناشنوایی/ علی نوری.

مشخصات نشر : قم: توانمندان: دفتر فرهنگ معلولین، 1398.

مشخصات ظاهری : 400 ص.: مصور.

شابک : 450000 ریال : 978-622-6216-33-3

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه.

موضوع : شهیدی، سیدرضا قلی، 1302-1396.

موضوع : ناشنوایان -- ایران -- سرگذشتنامه

موضوع : Deaf -- Iran -- Biography

موضوع : معلمان ناشنوایان -- ایران -- سرگذشتنامه

موضوع : Teachers of the deaf -- Iran -- Biography

رده بندی کنگره : 2426 HV

رده بندی دیویی : 9379/305

شماره کتابشناسی ملی : 5764175

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

شهیدی(1302- 1396)

شاهد یک قرن تلاش در عرصه ناشنوایی

علی نوری

ص: 3

تقدیم به خانواده مکرم شهیدی

همسر همراه: مهین رئیس روحانی

دختران محبوب بابا: شیدا و شبنم

پسر آرزوی پدر: شهرام

تصویر

شهیدی (1302- 1396): شاهد یک قرن تلاش در عرصه ناشنوایی

پدیدآورنده: علی نوری

نوبت چاپ: اول، تابستان 1398

شابک: 3-33-6216-622-978 ISBN: 978-622-6216-33-3

ناشر: توانمندان

شمارگان: 1000 نسخه قیمت: 000/450 ریال

قم، بلوار محمدامین، خیابان گلستان، کوچه11، پلاک4، دفتر فرهنگ معلولین

تلفن: 32913452-025 فکس: 32913552-025

همراه: 09125520765

www.HandicapCenter.com

, www.DataDisability.com , www.Tavanmandan.com

info@handicapcenter.com

ص: 4

گواهی جبار باغچه بان

در گذشته، مدرسه ها هر چند ماه کارنامه دانش آموزان را به او تحویل می دادند تا به استحضار والدین برساند. اگر دانش آموزی نمونه بود و درس و اخلاقش در سطح عالی بود مدیریت مدرسه هم یادداشتی به منظور تشویق او می نوشتند.

کارنامه سال تحصیلی 1316-1317 رضاقلی شهیدی با معدل عالی است. باغچه بان در ملاحظات کارنامه اش نوشته است: اخلاق و رفتار و سعی خیلی خوب است. و در پایین کارنامه با عنوان مدیر دبستان کر و لال ها امضا کرده است: شهیدی اگر هیچ سرمایه مادی و دارایی معنوی نمی داشت مگر این تأیید و گواهی، کافی می بود تا او را به عنوان یک شخصیت کوشا و مؤثر در تاریخ ایران به ویژه تاریخ تحولات ناشنوایان بشناسیم:

تصویر

ص: 5

ص: 6

نامه به دفتر فرهنگ معلولین

به نام خداوند جان و خرد

با درود

جناب آقای نوری

مدیر دفتر فرهنگ معلولین

سپاس بی پایان مخصوص خدایی است که بشر را آفریده و به او قدرت اندیشیدن داده و توانایی های بالقوّه را در وجود انسان قرار داده و او را امر به تلاش و کوشش نموده و راهنمایانش را برای هدایت بشر فرستاده است.

پس از ارادات خاضعانه به درگاه خداوند بی همتا بر خود لازم می دانیم که از شما بزرگوار به خاطر لطف و همکاری های صمیمانه در تهیه و چاپ و نشر کتاب ها و مجله توان نامه، در خصوص مرحوم سیدرضاقلی شهیدی و خانواده مرحوم شهیدی تشکر و قدردانی نماییم.

این محبت بزرگ شما بسیار ارزنده و ستودنی است و باعث می شود که عرصه علم و تحقق اهداف و پیشبرد دانش و نیز بالا رفتن سطح آگاهی نسل های آینده و جامعه ایران و یک قرن تلاش در عرصه ناشنوایان تاریخ ایران به عنوان یکسری مستندات ماندگار ثبت شود.

موفقیت شما و آن مجموعه را از درگاه احدیت خواهانیم.

با سپاس از زحمات شما

مهین رئیس روحانی

شبنم - شیدا - شهرام

خانم فرهیخته مهین رئیس روحانی

و فرزندان مکرم و محترم: شبنم، شیدا و شهرام

نامه پر محبت شما واصل گردید و از الطاف خانواده مرحوم شهیدی بی نهایت سپاسگزارم. حقیقت آن است که با تلاش ها و کوشش های شما جامعه ناشنوایان ایران پیشرفت و ترقی را آغاز کرد و تبدیل به یک جامعه مدنی فرهیخته گردید. هر چند این مسیر بعداً با موانع و مشکلات مواجه شد و نتوانست به آرمان های عالی خود برسد ولی فداکاری های خالصانه شما را تاریخ با بانگ رسا به گوش همگان خواهد رساند.

ما در دفتر فرهنگ معلولین وظیفه خود می دانیم که بدون ملاحظه کاری، واقعیت ها را ثبت و ضبط و تدوین کرده و با کمک و مساعدت های شما به نسل های آتی تحویل دهیم.

با احترام

محمد نوری

ص: 7

ص: 8

فهرست

پیشگفتار. 11

فصل اول: مقالات درباره

زندگی نامه خودنوشت سید رضاقلی شهیدی... 17

سید رضاقلی شهیدی: الگوی متعالی از اخلاق و خدمت.... 23

خاطرات و تجربیات پدرم. 45

فصل دوم: گفت وگو

آشنایی با ناشنوایان.. 93

گفت وگوی تاریخی با دو تن از یادگاران میراث مرحوم باغچه بان.. 96

مصاحبه با رضاقلی شهیدی... 102

اولین رئیس هیئت مدیره انجمن خانواده ناشنوایان ایران.. 112

خاطرات شنیدنی دانش آموز 92 ساله جبار باغچه بان.. 120

فصل سوم: زندگی نامه مستند

دو دهه نخست: 1302 تا 1320.. 125

دهه سوم: 1321 تا 1330.. 135

دهه چهارم: 1331 تا 1340.. 142

دهه پنجم: 1341-1350.. 170

دهه ششم: 1351-1360.. 182

دهه هفتم: 1361 تا 1370.. 205

دهه هشتم: 1371 تا کنون.. 208

فصل چهارم: خانواده

مهین رئیس روحانی... 219

شیدا شهیدی... 234

شبنم شهیدی... 250

شهرام شهیدی... 252

نشست با خانواده مرحوم سید رضا قلی شهیدی... 253

والدین سید رضاقلی شهیدی... 272

ص: 9

فصل پنجم: معرفی در آثار فرهنگی

اطلاعات بانوان، آذر 1336.. 281

سپید و سیاه، آذر 1337.. 284

اطلاعات بانوان، تابستان 1338.. 286

اطلاعات بانوان، اردیبهشت 1338.. 290

کیهان ورزشی، شنبه 7 مرداد 1340.. 293

اطلاعات بانوان، آذر 1343.. 296

پیک شنوایی و گفتار، شهریورماه 1353.. 299

جشنواره فیلم رشد، تابستان 1389.. 302

دیگر گزارش ها 304

بهره ناشنوایان.. 305

سالنامه مشاهیر ناشنوایان.. 307

توان نامه، تابستان 1394.. 312

معماران فرهنگ و جامعه ناشنوایی ایران.. 314

توان نامه، بهار و تابستان 1395.. 315

خلاصه و نتیجه گیری... 316

فصل ششم: از نگاه همراهان و دوستان

نشستِ همکاران و دوستان.. 319

یاران و دوستان.. 332

یادآوری و خاطره. 343

کوتاه نوشت ها 349

فصل هفتم: تألیفات

مهمان های ناخوانده. 359

فرهنگ زبان اشاره فارسی... 361

دورانی کوتاه و به یاد ماندنی با خانم جولیا آن الیور (سمیعی) 370

همکاری در تدوین برخی آثار. 375

فصل هشتم: درگذشت و یادبودها

مراسم ترحیم.. 379

مرثیه سرایی... 387

تصاویر. 391

ص: 10

پیشگفتار

مرحوم سید رضاقلی شهیدی در 10 دی ماه 1302(1) در تهران چشم به جهان گشود و در دهم اردیبهشت ماه 1396 چشم از جهان فروبست. نود و چهار سال در این جهان با عزت و شرافت، با عشق به ناشنوایان و با خدمت و فعالیت سازنده زندگی نمود. او آخرین شخصیت از نخبگان نسل دوم ناشنوا و فعال در جامعه ناشنوایی است.

مرحوم جبار باغچه بان (1264-1345) اصلی ترین چهره و شخصیت فعال در جامعه ناشنوایی ایران از نسل اول بود. شاگردان او مثل مرحوم شهیدی نسل دوم فعالان جامعه ناشنوایی ایران را تشکیل می دهند. اهمیت آن عزیز سفر کرده، در این است که چهار نسل از کنشگران ناشنوایی را دید، با آنان گفت وگو و تعامل داشت. و با شخصیت های مؤثر در جامعه هدف از چهار نسل در ارتباط سازنده بود. او را می توان پیام دار و ناقل تجارب نسل اول جامعه ناشنوایی به سه نسل دیگر دانست، از این رو «تاریخ زنده» با خاطرات و اطلاعات بسیار بود. حیف که جامعه، نهادهای مدنی و متصدیان امور مددجویی در ایران قدر اینگونه سرمایه های ملی را نمی دانند و به راحتی از کنار این گنجینه های عظیم عبور می کنند. مدیران آموزشی چند بار از مرحوم شهیدی دعوت کردند تا در مدارس برای دانش آموزان صحبت کند؟ و او را به میان نوجوانان و جوانان ببرند تا آینده سازان ایران، باغچه بانی دیگر با همه صداقت و پاکی و با اخلاقیات زیبایش را حس و لمس کنند؟

مدیران دولتی چرا او را به میان نوجوانان و جوانان ناشنوا نبردند تا از تجربیات و موفقیت هایش بگوید و علل رشد و موفقیت را عیناً به بچه ها یاد بدهد؟

سید رضا شهیدی اکنون در میان ما نیست؛ امّا فرزندان و شاگردانی به یادگار گذاشته که هر کدام کوشا و کارآمد و خلاق هستند. خانم شیدا شهیدی را ناشنوایان به خوبی می شناسند و یکی از نخبگان، تربیت یافته او است.

وقتی خبر درگذشت آقای شهیدی را شنیدیم، تصمیم گرفتیم خدمات و فعالیت ها، نیز شخصیت و اخلاقیاتش را به عنوان یک الگو معرفی کنیم و با تدوین یک کتاب علاوه بر الگوسازی، آن را هدیه روح پر فتوحش کنیم. اکنون مجموعه حاضر را تقدیم همه علاقه مندان و دوست داران آن مرحوم می نماییم.

ص: 11


1- . تاریخ تولد شهیدی در شناسنامه اش 10 ماه جدی (دی ماه) 1302 ثبت شده ولی در کارنامه تحصیلی او که در مدرسه باغچه بان ثبت شده، تاریخ تولدش را 17 شهریور 1302 نوشته است.

هر بار از طرف «دفتر فرهنگ معلولین» از آن مرحوم درخواست مصاحبه یا پرسیدن سؤال را مطرح می کردیم با آغوش باز پذیرا بود، با اینکه در نود سالگی معمولاً تاب و توان انسان کاهش می یابد. اما ایشان با رویی خندان و چهره ای بشاش و شاداب می نشست و پس از دریافت پرسش ها، با دقت پاسخ می گفت. خودش ناشنوا بود ولی چند درصدی می توانست با تلفظ واژه ها مقاصدش را تفهیم کند. با این وجود، به رابط یا مترجم بسیار احترام می گذاشت و پیشرفت جامعه ناشنوایی را مرهون زحمات رابط ها (مترجم) می دانست.

بی شک نام و آوازه ایشان در تاریخ ایران و در تاریخ ناشنوایی ماندگار خواهد ماند. اما رسالت بازماندگان، شاگردان و آشنایانش سخت تر از گذشته است. زیرا اینان باید با وظیفه شناسی، این سرمایه ملی، فکری و معنوی را از فراموشی حفظ نموده و به نسل های کنونی و آینده معرفی کنند.

مدیریت دفتر فرهنگ معلولین به خانواده داغدار، همسری که عمری را پا به پای آقای شهیدی در انواع فعالیت های ناشنوایی مشارکت نمود؛ به خانم شیدا که راه پدرش را تداوم بخشیده و دیگر اعضای خانواده نمونه، فعال و پویای شهیدی تسلیت عرض می کند. نیز برای اینکه کارمندان و مدیریت دفتر فرهنگ معلولین اخلاص و محبت خود را نسبت به آن مرحوم و خانواده اش اثبات کند، مجموعه حاضر را آماده و تقدیم نمود. پس از اینکه کتاب را برای خانواده و خانم شیدا فرستادیم. ایشان اسناد و مدارک دیگری همراه با ملاحظات و معرفی اشکالات و خطاها فرستادند. از این رو درصدد برآمدیم تا کتاب کامل تری درباره ایشان آماده کنیم.

لازم به یادآوری است. بر اساس رویه معمول در دفتر فرهنگ معلولین پس از آماده شدن هر کتاب نخست حدود ده نسخه آماده می شود و به افراد خبره داده می شود یا در سایت ها و کانال ها در اختیار عموم قرار می گیرد و پس از دریافت نظریات عموم به انتشار نهایی آن اقدام می شود.

در دهم خردادماه 1397 این اثر را در چند گروه شبکه تلگرام معرفی کردیم. بلافاصله بعضی نویسندگان و پژوهشگران نخبه عکس العمل مثبت نشان دادند و از این کتاب استقبال شایانی نمودند.

همین جا لازم است از خانم شیدا شهیدی تشکر ویژه داشته باشیم، چون مجموعه اسناد و مدارکی که فرستاد تا سی درصد متن کتاب را ارتقا داد. از این رو مجدداً از خلوص و صفای باطنی و انسانیت کم نظیر ایشان تشکر می نماییم. اسناد و مدارک بسیار جالبی فرستادند، برخی مطالب و اسناد ارسالی توسط ایشان موجب می شود جامعه ایرانی تلقی و ذهنیت عمیق تر نسبت به مرحوم شهیدی پیدا کند.

در واقع اگر اینگونه مساعدت های خانم شهیدی نبود این اثر به این صورت و با ساختار کنونی منتشر نمی شد و خدمت ایشان به این کتاب موجب افزایش کیفیت و کمیت آن شده است.

خانواده شهیدی و خانواده باغچه بان از معدود خانواده هایی هستند که تربیت و انسانیت مداری آنان زبانزد است و هر چه درباره آنها بگوییم کم گفته ایم. زیرا حداقل شکل گیری هویت مدنی جامعه ناشنوایان ایران و تحولات این جامعه در فرهنگ، آموزش و پرورش، ورزش، نهادهای مدنی، نهادهای رفاهی و معیشتی مدیون و مرهون زحمات این دو خاندان است.

ص: 12

اما وظیفه شناسی آحاد ناشنوایان ایران به ویژه نخبگان ناشنوا ایجاب می کند به هر روشی که صلاح می دانند و می توانند از مرحوم باغچه بان، مرحوم شهیدی و بازماندگانشان تشکر نمایند. کانون ناشنوایان ایران وظیفه سنگین تری بر عهده دارد و چشم ها همه به سوی این کانون است. حداقل سالروز درگذشت مرحوم شهیدی به نام روز خجسته «ناشنوایی و مدنیت» و سالروز درگذشت مرحوم باغچه بان به نام روز «ناشنوایان و آموزش و پرورش» پیشنهاد گردد. چون مرحوم باغچه بان در پایه گذاری نظام آموزشی ناشنوایان مؤثر بود و مرحوم شهیدی در شکل دهی و تأسیس مراکز رفاهی و مدنی و اجتماعی فعال بود.

اقدام ضروری دیگر ثبت اقدامات مرحوم شهیدی در تاریخ ایران و نیز در نهادهای فرهنگی بین المللی است. قبل از این لازم است چند اثر مرجع با ساختار مضبوط بین المللی درباره ایشان منتشر گردد. انتشار یک عنوان کتابشناسی و یک عنوان سالشمار رخدادهای زندگی از همه ضروری تر است.

همچنین بر خود لازم می دانیم از استاد مکرم حجت الاسلام والمسلمین سید جواد شهرستانی نماینده آیت اللّه العظمی سید علی سیستانی تشکر ویژه داشته باشیم. توصیه ها و حمایت های بی دریغ ایشان موجب رشد و باروری شده است. ایشان در هر شرایطی از معلولان و نخبگان دارای معلولیت حمایت کرده است. از همه عزیزان پژوهشگر و آگاه به مسائل ناشنوایی خواهشمندیم با نقدها و نظریه های اصلاحی خود این اثر را استحکام بخشند.

علی نوری

تیرماه 1398

ص: 13

ص: 14

فصل اول: مقالات درباره

اشاره

ص: 15

زندگی سید رضاقلی شهیدی فراز و نشیب ها و تحولات بسیار دارد؛ تأثیر و فعالیت های سازنده او گویای این است که شهیدی یکی از معماران و بنیان گذاران جامعه ناشنوایان در دوره جدید است. البته همه زوایای زندگانی اش را نمی شناسیم چون شخصیت او هنوز تاریخی نشده است؛ معمولاً چنین شخصیت هایی بعد از چند دهه و در پرتوهای تاریخی و تحقیقات مکشوف شده و وضوح می یابند.

این فصل شامل سه مطلب درباره مرحوم سید رضاقلی شهیدی است. مقاله اول را از دختر مکرم ایشان خانم شیدا شهیدی دریافت کردیم. گویا به قلم خود آقای شهیدی یا بیان ایشان و نگارش شیدا خانم است. به هرحال این مقاله را می توان زندگی نامه خودنوشت آن مرحوم دانست. این مقاله اولین و مهم ترین سند درباره تحولات زندگی و فعالیت های ایشان است.

مقاله دوم توسط آقای محمد نوری مدیرعامل «دفتر فرهنگ معلولین» تألیف شده و حوادث زندگانی، فعالیت ها و خدمات آن مرحوم را به تفصیل توضیح داده است. این مقاله قبلاً در کتاب معماران فرهنگ جامعه ناشنوایی منتشر شده است.

مطلب سوم به قلم خانم شیدا شهیدی است و بلندترین زندگی نامه درباره مرحوم رضاقلی شهیدی است.

در این عکس سید رضا قلی شهیدی و تنها فرزند پسرش شهرام است. شهرام در دوره آمادگی و پیش دبستانی بود و این عکس در مدرسه باغچه بان شماره یک گرفته شده است.

ص: 16

زندگی نامه خودنوشت سید رضاقلی شهیدی

زندگی نامه خودنوشت سید رضاقلی شهیدی(1)

اینجانب سید رضاقلی شهیدی در دهم دی ماه 1302 در تهران به دنیا آمدم. پدرم در وزارت دادگستری و مادرم در وزارت فرهنگ به خدمت مشغول بودند.

حدود دو سالم بود که به بیماری مننژیت مبتلا شدم و متأسفانه شنوایی خود را از دست دادم.

تحصیلات

تقریباً هفت سال داشتم که پدرم به مشهد منتقل شد و در آنجا مرا در یک مدرسه معمولی ثبت نام کرد؛ اما چون امکان ارتباط نداشتم و نیز بچه ها نسبت به روش ارتباط با یک ناشنوا توجیه نشده بودند، از این رو برای من امکان همراهی با دیگر کودکان میسر نبود. اغلب گوشه گیر و در کنار بودم. در نتیجه پدرم تصمیم گرفت، مرا به اصفهان ببرد و در مدرسه ای مختص معلولان (اعم از ناشنوا و نابینا و غیره) که توسط استادان آلمانی اداره می شد ثبت نام کند.(2) پس از گذشت چندین ماه، آموزش های مدرسه را سودمند ندانسته و مجدداً مرا به تهران بازگردانید. پدرم مجدداً تصمیم گرفت مرا جهت تحصیل به اروپا بفرستد. خوشبختانه در همان دوره، روزنامه اطلاعات (24 آبان ماه 1312) اعلام کرد، دبستان کر و لال ها در تهران تأسیس شده است. قطعه ای از صفحه روزنامه اطلاعات را می آورم:

ص: 17


1- . این زندگی نامه را از دختر گرامی استاد شهیدی، خانم شیدا شهیدی دریافت کردیم.
2- . این مدرسه به نام کریستوفل مشهور بود و مخصوص پسران نابینا و ناشنوا بود. محل آن، اصفهان، اول خیابان آبشار و در کنار رودخانه زاینده رود است. هم اکنون به نام مجتمع هفت تیر مشهور است.

من و چند شاگرد دیگر در این دبستان که خانه ای محقر واقع در چهارراه حسن آباد بود، ثبت نام کردیم. استاد جبار باغچه بان (بنیانگذار آموزش و پرورش ناشنوایان ایران) در همه دوره تحصیل مربی و معلم ما بود.

این سرآغازی برای ورود من و دیگر دوستان به دنیایی جدید بود؛ دنیایی پر از روشنی و نور که اگر وجود پرارزش استاد جبار باغچه بان نبود هرگز به آن دست نمی یافتیم. در دوره تحصیلی خواندن و نوشتن یاد گرفتیم و از جهل و نادانی رهایی یافتیم. همه اینها را مدیون استاد باغچه بان هستیم. زیرا با پشتکار و دقت به ما نه تنها سواد خواندن و نوشتن بلکه اخلاق و ارزش های انسانی یاد می داد.

آشنایی با خانم رئیس روحانی

سال ها پیش، برای انجام کارهای متفرقه و دیدار با آقای باغچه بان گاهگاهی به مدرسه رامسر یا مدرسه یوسف آباد می رفتم. در آنجا با خانم مهین رئیس روحانی از شاگردان آقای جبار باغچه بان آشنا شدم. ایشان خانم موقر و بااخلاق بود. در آن زمان فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران اعلام کرده بود که نیاز به سرپرستی ورزشی دختران دارند. ایشان را به فدراسیون معرفی کردم و اواخر سال 1337 طبق تصمیم رئیس فدراسیون کر و لال ها، خانم مهین رئیس روحانی به سمت «سرپرست ورزشی دختران در کمیته فنی فدراسیون» منصوب شد. برای اولین بار یک خانم ناشنوا پُست و مسئولیت می گرفت، آن هم سمتی مهم. خبر این حادثه تحول ساز موجب روحیه گرفتن ناشنوایان شد و همه آحاد جامعه ناشنوایان متوجه شدند با تلاش و پشتکار و با داشتن امید و روحیه و اخلاص می توانند به مدارج عالی برسند.

ازدواج و زندگی جدید

من هم در آن زمان در وزارت صنایع مشغول و کارمند شده بودم. و در سن 36 سالگی یعنی در سال 1338 تصمیم گرفتم با خانم رئیس روحانی ازدواج کنم. ازدواج انجام شد و زندگی خوبی داریم و هر دو همواره در ترقی و پیشرفت بوده ایم، البته به زندگی و بچه ها هم رسیدگی کرده ایم. خانم رئیس روحانی دو سال بعد، «سرپرستی امور بانوان و دوشیزگان کانون کر و لال ها» شد. در ضمن ایشان به هنرهای خیاطی و آرایشگری تسلط کامل داشتند و در حین انجام مسئولیت ها، به این کارها نیز مشغول بودند. یعنی علاوه بر کارهای بیرون، از طریق کارهایی که در خانه انجام می داد، به اقتصاد خانواده کمک می کرد و مهم تر به ناشنوایان یاد می داد که چگونه زندگی کنند.

حاصل ازدواجمان 3 فرزند (دو دختر و یک پسر) می باشد. خانم شبنم لیسانس طراحی لباس و دبیر مدرسه ناشنوایان، خانم شیدا فوق دیپلم و کارمند شرکت آب و فاضلاب استان تهران و آقای شهرام که در آمریکا مشغول درس خواندن می باشند. از زندگی راضی هستم و بچه ها به رغم مشکلات ناشنوایی، اما از هر نظر مطلوب هستند، آنان خادم جامعه می باشند و برای پیشرفت امور ناشنوایان کوشا و خلاق هستند.

ص: 18

از نظر من اگر ناشنوا با ناشنوا ازدواج کند بهتر همدیگر را درک کرده و زندگی بهتری خواهند داشت. متأسفانه گاه خانواده ها دخالت کرده و مانع از ازدواج پسر ناشنوای خود با یک دختر ناشنوا می شوند یا برعکس و با فشار می خواهند همسر شنوا برای فرزند ناشنوای خود انتخاب کنند. تجربه نشان داده این شیوه موجب اشکالات و مشکلاتی شده است. نمونه ازدواج و زندگی من می تواند برای آقایان و خانم های ناشنوا الگوی مناسبی باشد.

خدمات، مشاغل و فعالیت های فرهنگی

فعالیت های من از 1326 به بعد عبارت اند از:

- از سال 1326 تا 1353 در وزارت صنایع مشغول به کار بودم.

- از سال 1334 ضمن خدمت در وزارت صنایع به صورت مأمور، در فدراسیون ورزشی، کانون ناشنوایان ایران، انجمن خانواده ناشنوایان ایران، آموزشگاه باغچه بان و سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران مشغول به کار بودم.

- از سال 1344 تا 1352 به سمت ناظم و رابط اطلاعات عمومی کر و لال ها در آموزشگاه باغچه بان انجام وظیفه می کردم. یعنی وزارت صنایع من را مأمور به خدمت در اداره آموزش و پرورش تهران کرد و آنجا مرا به آموزشگاه باغچه بان فرستادند.

- از سال 1350 تا 1359 در سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران به سمت کارشناس و متخصص زبان اشاره و رابط ناشنوایان مشغول به کار بودم.

- سرپرستی کانون کر و لال ها از سال 1327 به مدت چند سال

- ریاست کمیته فنی فدراسیون کر و لال های ایران از بدو تشکیل فدراسیون از سال 1335

- رابط مخصوص ورزشکاران کر و لال ها از سال 1336

- از سال 1339 تا 1373 نایب رئیس کانون ناشنوایان ایران

- رئیس امور عمومی فدراسیون ورزشی از سال 1341

- از سال 1351 تا 1358 رئیس هیئت مدیره انجمن خانواده ناشنوایان ایران

پیش از این خانواده های ناشنوا نمی توانستند همانند مردم عادی از امکانات تفریحی، فرهنگی به صورت فردی و گروهی بهره مند شوند، علاوه بر این نبود مکانی مناسب برای فعالیت بانوان ناشنوا که از نظر اجتماعی با محرومیت بیشتری مواجه بودند. از این رو به فکر افتادم انجمن خانواده ناشنوایان ایران را تأسیس کنم. این انجمن با حمایت سرکار خانم ثمینه باغچه بان و تلاش های من در نهم اردیبهشت 1351 تأسیس شد. من رئیس هیئت مدیره، حسن تقوی به عنوان معاون و خانم نسرین ظلی به عنوان خزانه دار انجمن مشغول به کار شدیم.

ص: 19

- سمت سرپرستی ورزشکاران

- رابط و مترجم ناشنوایان در ادارات دولتی و سازمان های ملی و امور قضایی (در سال های متمادی)

- رابط و مترجم ناشنوایان دایره گواهینامه از سال 1350

- عضو جمعیت حمایت کودکان کر و لال (در سال های متمادی)

- تأسیس کانون ناشنوایان ایران در سال 1339 با همکاری آقایان به ترتیب الفبا: علی سرتیپی، رضاقلی شهیدی، محمدعلی حکیم باشی، محمد مرصعی، حسین میرجلالی، حسین میرحسینی، میرزا آقا همایونفر.

- ایجاد انجمن خانواده ناشنوایان ایران در سال 1351

- پایه گذاری و ایجاد هسته و گروه زبان اشاره فارسی و گسترش آن در جاهای مختلف در سال 1352 با همکاری خانم ها جولیا سمیعی - ایران بهادری و آقایان به ترتیب الفبا: مرتضی پیروزی، حبیب تهرانی زاده، رضاقلی شهیدی، محسن موسوی، رضا محمودی و عده ای دیگر.

- تدریس زبان اشاره در مجامع ناشنوایان در سال 1355

- تدریس کلاس های آموزشی معلمان در مرکز آموزش حرفه ای در سال 1355

- تدریس زبان اشاره در مدارس باغچه بان شماره یک، دو و سه در سال 1356-1357

- تدریس زبان اشاره در جلسه مادران و کارآموزان در مرکز آموزش حرفه ای در سال 1358

- تدریس و شرکت در تهیه کتب مربوط به زبان اشاره در سال 1358

- گردهمایی هفتگی، برای همکاری با گروه کارشناسان ناشنوایان در مورد زبان اشاره در دفتر پژوهش در سال 1361

- شرکت در دفتر پژوهشی واحد ناشنوایان برای تبادل نظر و شرکت در جلسات مربوط به امور ناشنوایان و طرح و بررسی پیشنهادات در رابطه با مسائل ناشنوایان

- سخنرانی آقای شهیدی در کنفرانس دانمارک در 1977م/1356ش. این سخنرانی در کتاب ویژه این کنفرانس تحت عنوان زندگی در خانواده های ناشنوا Life in families with deaf members (1978)

- همکاری در چاپ کتاب مهمان های ناخوانده به زبان اشاره فارسی در سال 1359

متن اصلی این کتاب را فریده فرجام نوشت و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را منتشر کرد. بعداً خانم ثمینه باغچه بان این متن را آماده سازی برای برگردان به زبان اشاره نمود. یعنی متن را ساده تر و آسان سازی نمود.

در مرحله بعد خانم ها الهه افضلی و فاطمه آقا محمد و آقایان رضا قلی شهیدی، رضا محمودی، حبیب تهرانی و محسن موسوی این متن را به زبان اشاره برگرداندند و تصاویر زبان اشاره برای آن تهیه کردند. در مرحله آخر روشنک رضا خانلو آن را تایپوگرافی و آماده انتشار نمود.

ص: 20

- همکاری در چاپ نخستین جلد فرهنگ زبان اشاره فارسی برای ناشنوایان در سال 1359

- شرکت در فیلم کوتاه 35 دقیقه ای مستند «آن مرد کیست؟» به کارگردانی مهناز رکنی (زندگی نامه مرحوم جبار باغچه بان) در سی و هشتمین جشنواره بین المللی فیلم رشد در سال 1387

- همکاری در تهیه جزوه تاریخچه جامعه ناشنوایان ایران چاپ اول (1387) و چاپ دوم (1390)

- شرکت در فیلم مستند «معلم کاشف» به کارگردانی لادن صحرایی (مورد مرحوم جبار باغچه بان) در سال 1389

- شرکت در فیلم مستند «فاتح سکوت» (بیوگرافی مرحوم جبار باغچه بان) به کارگردانی محمد حسین پور در سال 1390

همایش ها

در کنفرانس ها و سمینارهای بین المللی و داخلی زیر به عنوان نماینده ناشنوایان ایران و عرضه مقاله شرکت داشتم:

- مراسم جشن تجلیل از پیشکسوتان جامعه ناشنوایان به مناسبت شصت ساله شدن تلاش های سازمانی ناشنوایان در ایران در 22 آبان ماه سال 1387

- اولین گردهمایی به مناسبت زنده نگهداشتن یاد و خاطره معلمان و شاگردان مدرسه باغچه بان در سالروز تولد شادروان جبار باغچه بان در 19 اردیبهشت ماه سال 1387

-حضور در کنفرانس دانمارک در سال 1977 به عنوان پنجمین کنفرانس بین المللی ناشنوایان و دومین سمپوزیوم جهانی رابط ناشنوایان (دانمارک 1977)

- نخستین همایش منطقه ای مسائل آموزشی و رفاهی ناشنوایان از تاریخ 14 تا 18 آبان ماه 1356 (به مناسبت پنجاه سال خدمات فرهنگی جبار باغچه بان)

- هفتمین کنگره جهانی فدراسیون جهانی ناشنوایان در واشنگتن (آمریکا) سال 1975/1354ش

- چهارمین کنفرانس بین المللی ناشنوایان در فلسطین اشغالی 1973م/1351ش

- ششمین کنگره جهانی فدراسیون جهانی ناشنوایان در فرانسه (پاریس) سال 1971/1350ش

- پنجمین کنگره جهانی فدراسیون جهانی ناشنوایان در ورشو (لهستان) سال 1967/1346ش

- چهارمین کنگره جهانی فدراسیون جهانی ناشنوایان در استکهلم (سوئد) سال 1963 /1341ش

- نهمین دوره المپیک ناشنوایان در هلسینکی (فنلاند) سال 1961 /1340ش

- المپیک زمستانی ناشنوایان اسکی در سوئد سال 1962م/1341ش

- شرکت در مراسم و همایش های مختلف در شهرستان های ایران

توصیه ها

سرفصل ها و عناوین مهم کارهایی که از سال 1326 تا کنون انجام داده ام، مختصراً در چند صفحه معرفی شد. ذاتاً دوست ندارم از کارهای خود تعریف کنم ولی در طی هفتاد سال هر کاری

ص: 21

که به من رجوع می شد و هر وظیفه ای از من خواسته می شد، دوست نداشتم پاسخ منفی بدهم و نه بگویم. از این رو فهرست مزبور گویای تنوع و تکثر است و انواع مختلف کارها از رشته های گوناگون در آن یافت می شود.

دوستان و ناشنوایان عزیز، برای انواع طرح ها به سراغم می آمدند و من هم تا حدّ توانایی کمک می کردم. اگر کم و کاستی بوده به بزرگی خود ببخشند و اگر نفع و منفعتی داشته، مرا به نیکی یاد کنند.

یکی از ویژگی هایم دوست داشتن و رابطه داشتن با همه عزیزان از تفکرها و سلایق مختلف است. زیرا بر این باور هستم جامعه ناشنوایی اگر با هم پیوند و تعاون و مهربانی نداشته باشند و در سختی ها به کمک یکدیگر بشتابند و همیشه به فکر جبهه سازی برای خود و تضعیف دیگران باشند، تمامی نیرو و توان و استعدادهای خود را در منازعات بی حاصل نابود می کنند. نتیجه اینکه به پیشرفت و ترقی هم نمی رسند و همواره عقب خواهند ماند.

ما باید بتوانیم با یکدیگر کنار آمده، با رفیق خود با اینکه تفکر و ایده و سلیقه دیگر دارد، کنار آمده و همزیستی مسالمت آمیز داشته باشیم؛ با تساهل و تسامح با هم تعامل داشته باشیم؛ نفرت و تنفیر و خشونت را کنار نهاده و با مهربانی و دوستی برخورد کنیم. نیز به نسل جوان و نوجوانان ناشنوا این طرز زندگی را یاد بدهیم؛ آنان را بااخلاق و متعالی تعلیم دهیم.

ص: 22

سید رضاقلی شهیدی: الگوی متعالی از اخلاق و خدمت

سید رضاقلی شهیدی: الگوی متعالی از اخلاق و خدمت(1)

سید رضاقلی شهیدی در دهم دی ماه 1302 در تهران به دنیا آمد. وی یکی از شاگردهای جبار باغچه بان در سال 1312 بود و به عنوان اولین معلم زبان اشاره در ایران فعالیت کرد. شهیدی یکی از اولین فعالان فدراسیون ورزشی ناشنوایان بوده است و جزء مؤسسان کانون ناشنوایان ایران (1339) و انجمن خانواده ناشنوایان ایران (1351) بوده و خدمات بسیار در کارنامه اش ثبت است.

شهیدی شاهد حوادث تاریخ

سید رضاقلی شهیدی تنها ناشنوایی است که در مکتب باغچه بان نه تنها درس خواندن و نوشتن آموخت بلکه آداب زندگی و معاشرت و اخلاقیات انسانی و رموز پیشرفت را فرا گرفت. اگر ایشان مثل مرحوم باغچه بان به تفصیل فعالیت ها و خدمات خود را می نوشت و زندگی نامه خودنوشت جامعی عرضه می کرد، بسیاری از مکنونات فاش می شد و همگان به جواهر درونی ایشان پی می بردند. اما شخصیت آقای شهیدی طوری است که گویا دوست ندارد از خودش بگوید و به حداقل ها اکتفا می کند و فقط عناوین فعالیت های خود را گفته است.

ایشان گواه و شاهد فعالیت های مرحوم باغچه بان بوده، ارتباطات باغچه بان با دیگران، دوستانی که باغچه بان می نویسد از پشت به من خنجر زدند و کلاً وقایع و حوادث حدود یک سده تاریخ ناشنوایان در ایران بوده است. اگر ایشان اطلاعات خود؛ مشاهدات و شنیده های خود را مکتوب کند تاریخ ناشنوایی را تکمیل کرده و کار جستجوی پژوهشگران را آسان می سازد. همان طور که مرحوم باغچه بان با تألیف کتاب زندگی نامه جبار باغچه بان به قلم خودش (منتشر در سال 1356) نوری به اضلاع تاریخ ناشنوایی در دوره معاصر تاباند و ابهامات آن را زدود؛ انتظار هست آقای شهیدی هم کار باغچه بان را تکمیل کند. زیرا گذشته چراغ راه آینده است و ملتی که تاریخ ندارد، هویت، سرنوشت و حتی آینده ندارد. از این رو باید در تدوین تاریخ گذشته ناشنوایان کوشید. نسل های آینده با تجربه آموزی از تحولات و رخدادهای گذشته می توانند، عبرت آموخته و حال جامعه خود را بسازند.

شهیدی به عنوان سرمایه فرهنگی

نسل سالخورده در کشورهای پیشرفته به عنوان «جامعه مرجع» است. مدیریت نهادها، نوجوانان و جوانان را به سمت آنان سوق می دهند تا به فراگیری و تجربه آموزی بپردازند. اما

ص: 23


1- . این مقاله توسط آقای محمد نوری تألیف و در کتاب معماران فرهنگ و جامعه ناشنوایی درج شده است.

متأسفانه در ایران، مسئولین آموزش و پرورش، به ویژه مدیریت بپردازند. اما متأسفانه در ایران، مسئولین آموزش و پرورش، به ویژه مدیریت آموزش و پرورش استثنایی چند جلسه از کسانی مثل آقای شهیدی استفاده کرده اند.

چند بار بچه ها را به خانه او برده اند، چند بار از او دعوت کرده اند تا با حضور در مدارس از تجربه ها و اطلاعات او استفاده کنند. اساساً چرا مدیران مدارس از حضور نسل گذشته در مدارس و آمدن کنار بچه ها، هراس باید داشته باشند. این همه در متون اخلاقی و ادبی مثل گلستان، بوستان و مثنوی بر پندگیری از پیران و خردمندان مجرّب قوم تأکید شده، چرا ما توجه و اهتمامی به این توصیه ها نداریم.

پیران ما در واقع سرمایه های هر جامعه محسوب می شوند. سرمایه فقط معادن و نفت و گاز نیست، بلکه گنج ها و دفینه هایی پر از تجربه و عبرت که در نهان هر یک از پیران قوم است، سرمایه معنوی و اخلاقی آن قوم است.

کارنامه فعالیت ها

شهیدی در تأسیس و بنیانگذاری نخستین تشکل ها و نهادهای ناشنوایان ایران سهم اساسی داشت. از این رو اگر باغچه بان را بنیانگذار نظام تعلیم و تربیت ناشنوایان می دانند باید شهیدی را بنیانگذار بنیان های نظام اجتماعی ناشنوایان دانست. او در تأسیس کانون کر و لال ها که اولین سمن و تشکیلات ناشنوایان ایران است فعالانه کوشید. پس از آن در «کانون کر و لال های ایران» و در «انجمن خانواده های ناشنوا که بعداً به خانواده ناشنوایان ایران» تغییر نام یافت، کوشا بود. همچنین در نهادهای صنفی مثل فدراسیون ورزشی کر و لال ها نقش اول و عمده داشت. این مقاله به معرفی نهادهایی که شهیدی نقش اساسی داشته می پردازد و به ترتیب تاریخ تأسیس آنها را تحلیل می نماید.

اهم سرفصل های فعالیت او عبارت اند از:

1. تشکیل و تأسیس کانون کر و لال ها

2. همکاری در راه اندازی فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران

3. همکاری در تأسیس فدراسیون ورزشی ناشنوایان ایران

4. کانون کر و لال های ایران

5. کانون ناشنوایان ایران

6. انجمن خانواده ناشنوا

7. انجمن خانواده های ناشنوایان ایران

8. همکاری در سازمان رفاه ناشنوایان

9. همکاری با نشریات ناشنوایی

10. ناظم مدرسه باغچه بان

11. عضویت در گروه پژوهشی زبان اشاره

ص: 24

12. تألیف کتاب

این موارد اصلی ترین اقدامات و فعالیت های آقای شهیدی است. اکنون یکی یکی آنها را توضیح می دهم.

کانون کر و لال ها در سال 1327

در آن زمان فرهنگ و سطح معلومات افراد جامعه پایین بود، مردم با افراد ناشنوا آشنا نبودند و آنها را به سختی قبول می کردند و حتی در برخی مواقع بیماری آنها را واگیردار تصور می کردند. خانواده شان با آنها نمی توانستند ارتباط برقرار کنند، بنابراین فرد ناشنوا بسیار منزوی و تنها بود و بی هدف و بی حوصله به دنبال مکانی بود که بتواند همدرد خود را پیدا کرده و با آنها ساعاتی را بگذارند و به دلیل نبودن جایی مخصوص و مشخص در گوشه و کنار خیابان ها مکانی را برای دیدار و گفت وگو انتخاب می کردند و حتی گاهی تا نیمه های شب به گفت وگو می پرداختند. البته این موضوع با مشکلات زیادی از جمله تمسخر دیگران و اعتراض کاسبان و مغازه داران که در پیاده روها ایشان مزاحم کسب آنان بودند مواجه بود و بسیاری مواقع این تمسخر دیگران و شکلک درآوردن به دعوا ختم می شد.

و همچنین بیشتر اوقات ناشنوایان به قهوه خانه ها می رفتند و دور هم می نشستند و می گفتند و می خندیدند و چای می نوشیدند. آنها متوجه گذر زمان نبودند و ساعت های طولانی را آنجا سپری می کردند. در این قهوه خانه ها رفته رفته تعداد مشتریان ناشنوا بیشتر می شد و مشتریان شنوا با نارضایتی آنجا را ترک می کردند و آن قهوه خانه می شد «قهوه خانه ناشنوایان» و همچنین گاهی تمسخر و خیره شدن به آنها و ادا درآوردن موجب درگیری می شد و خساراتی را در آنجا به بار می آورد.

محل تجمع معمولاً در بابا همایون، چهارراه لاله زار، میدان توپخانه، چهارراه انقلاب، میدان تجریش، خیابان کارگر نبش نصرتی و غیره بود. قهوه خانه هایی که معمولاً برای نشستن و تجمع انتخاب می شد اینها بودند: نزدیک شمس العماره، خیابان ناصرخسرو، باب همایون، چهارراه لاله زار و غیره بود.

نخبگان ناشنوا مثل آقای شهیدی که شاهد این وضعیت نابسامان ناشنوایان بودند از این وضعیت رنج می بردند. نهادهای دولتی مثل شهرداری ها علی القاعده باید در پی رفع چنین مشکلاتی باشند ولی هیچ عکس العمل مطلوبی نشان نمی دادند. از این رو آقای شهیدی و دوستانش در پی راه حلی برای حل این معضل برآمدند. شهیدی با استاد جبار باغچه بان که نزدیک ترین فرد به او و در واقع پدر دوم او بود، درباره این معضل صحبت کرد و ضرورت راه اندازی تشکلی برای ناشنوایان را به باغچه بان گفت. باغچه بان مثل همیشه که از مشکلات فرار نمی کرد بلکه به خوبی درک می کرد، از این پیشنهاد استقبال کرد. آقای شهیدی و یارانش بعد از مدتی تصمیم گرفتند مکانی را به نام «کانون کر و لال ها» با حمایت جبار باغچه بان راه اندازی کنند. ناشنوایان از این موضوع بسیار استقبال کردند. استاد باغچه بان به طور موقت یکی از اتاق های مدرسه رامسر واقع در خیابان رامسر را در اختیارمان گذاشت.

ص: 25

به این ترتیب در سال 1327 کانون کر و لال ها تأسیس شد. آقای شهیدی سرپرستی کانون را پذیرفت. نخستین اقدام آقای شهیدی، قانونی کردن کانون و اخذ مجوز بود. برای گرفتن مجوز خیلی دوندگی کرد، ولی متأسفانه به علت درک نادرست و قبول نداشتن ناشنوایان در آن زمان موفق به اخذ مجوز نشد. از طرف دیگر چون درآمدی و بودجه نداشتند، کار دیگر نمی توانستند انجام دهند. از این رو آنجا حالت نیمه تعطیل داشت و با اینکه مجوز نداشت، چند سال کانون کارش را ادامه داد و ناشنوایان به آنجا می آمدند و به هر صورتی که بود آنجا را حفظ کردند.

این کانون نخستین تشکل و سمن ناشنوایان در ایران بود. ولی تاکنون درباره اهداف و خط مشی، نیز اینکه چه برنامه هایی در آنجا اجرا می شده، گزارشی منتشر نشده است. این کانون چون نخستین اقدام جمعی و ناشی از عقل جمع بود و تشکیل آن ولو به صورت نیم بند و رها شدن از خیابان نشینی، تشکیل آن موجب غرور و مباهات و مسرت ناشنوایان شد و احساس کردند اگر با هم باشند هر کاری ولو بزرگ را می توانند انجام دهند.

اما برخورد غیرمتعارف و نامطلوب نهادهای دولتی با آنها و ندادن مجوز به آنها، احساس یأس و ناامیدی را در آنان پدید آورد. از این رو این تجربه، هم جنبه های مثبت و سودمند بر جای گذاشت و هم تأثیرات منفی داشت. ولی به هرحال یک تجربه در مجموع سازنده بود. ناشنوایان متوجه بسیاری از واقعیت ها شدند و دانستند باید چه کار کنند، نسبت به ساختارها دولت و جامعه به حقایقی رسیدند.

اما مهم ترین تأثیر این پروژه که تا سال ها و دهه ها، آثارش باقی ماند، تجمع، گعده و در هم جمع شدن و دیالوگ، گفت و شنید درباره مسائل مورد علاقه بود ناشنوایان و کلاً معلولین و هم اقشار آسیب پذیر، گفت وگو برایش یک دارو و مرهم دردها و راهی برای تخلیه از فشارهای روحی و اجتماعی است؛ گفت وگو موجب می شود.

گفت وگو آن هم به شکل دور هم جمع شدن و به اصطلاح گعده ای و تجمعی، کارگاهی برای یادگرفتن چگونه با هم کنار آمدن، روش تعامل و ارتباط با یکدیگر است. و بالاخره گفت وگوها به انتقال تجارب و دانش ها منجر می شود و در سازندگی شخصیت و ساختار فکری و اجتماعی فرد بسیار مؤثر است.

علاوه بر آن نوعی تفریح و تفرج و گذراندن اوقات فراغت به شیوه سالم هم هست. از این رو دور هم جمع شدن ناشنوایان در گذرها و خیابان ها یا قهوه خانه ها و اقدام برای سامان دهی آن را نباید یک اقدام ساده دانست بلکه این اقدام آقای شهیدی زیربنایی کار ممکن در آن زمان بود و تمامی رخدادهای اجتماعی و فرهنگی پسین در قلمرو ناشنوایی متأثر از آن است. چون در آن دوره که هیچ رسانه ارتباطی برای ناشنوایان نبود و امکاناتشان صفر بود، از این طریق به سازندگی شخصیت آنها اقدام شد و گفت وگو جایگزین هم خلأ است و جبران کننده همه کمبودها بود.

البته اگر گزارش میدانی از مباحث و موضوعات مورد بحث و حوادثی که به وقوع می پیوست داشتیم، می توانستیم ابعاد جامعه شناختی، انسان شناسی و روان شناختی آن را دقیقاً تحلیل کنیم.

ص: 26

فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران 1334

در بیست و ششم آبان ماه سال 1333 آقای شهیدی توسط سرتیپ ایزدپناه رئیس سازمان تربیت بدنی و پیشاهنگی ایران دعوت شد تا در جلسه ای راه کارها برای توسعه ورزش افراد دارای اختلال گفتاری و شنوایی و راه اندازی تشکیلات مستقلی و فدراسیونی بررسی گردد.

متن نامه سرتیپ دکتر ایزدپناه مشتمل بر چند نکته کلیدی است: ورزش در افراد دارای کر و لال توسعه پیدا کند و از نتایج ورزش بهره مند شود؛ تشکیلاتی مثل فدراسیون کر و لال ها تشکیل شود؛ از طریق این تشکیلات با نهادهای ورزشی جهان ارتباط پیدا کنند. روز موعود نشست هفتم آذرماه 1333 تعیین شد. در این نامه از آقای شهیدی و چند تن از همفکران و دوستانش دعوت شده بود در جلسه ای جهت مشورت و تشکیل فدراسیون ورزشی کر و لال ها شرکت کند. این موضوع موجب خوشحالی مسئولین کانون و نخبگان ناشنوا شد. شهیدی در جلسه مقرر شرکت کرد و از حقوق ورزشی ناشنوایان دفاع کرد و علاقه مندی آنها به ورزش را اثبات کرد. مجدداً در سال 1334 جلسه ای دیگر تشکیل گردید. نظریات ناشنوایان را مطرح کرده و بر اهمیت و ضرورت مکان ورزشی و نیز آموزش ناشنوایان در رشته های ورزشی را یادآور شدند. از آن پس سعی در جمع آوری و تمرکز ورزشکاران ناشنوا در یک مکان به عنوان یک اولویت پیگیری شد. سرانجام در سال 1334 «فدراسیون ورزشی کر و لال ها» با کمک تیمسار سرلشگر گرزن تشکیل گردید و اولین پایه گذاران عبارت بودند از: آقای جبار باغچه بان به عنوان مشاور عالی، خانم ثمینه باغچه بان (دختر شادروان جبار باغچه بان) به عنوان خزانه دار و آقای شهیدی به عنوان رئیس کمیته فنی فدراسیون ورزشی کر و لال ها ایران و رابط، مکان باشگاه موقت در خیابان فردوسی(1)

بود.

بالاخره در شهریورماه 1335 فدراسیون ورزشی ناشنوایان ایران به نام «فدراسیون ورزشی کر و لال ها» شکل اجرایی گرفت. پیش از تشکیل این فدراسیون اولین اقدام، شناسایی و جمع آوری ناشنوایان ورزشکار پراکنده در اتحادیه های مختلف ورزشی بود. تا اینکه با تلاش فراوان جمع آوری و در هشتمین دوره المپیک 1957م/1336ش در ایتالیا شرکت داده شدند. یکی از مشکلات و موانع عدم عضویت ایران در «فدراسیون بین المللی ناشنوایان» بود. با تلاش های فراوان آقای شهیدی و دیگر همکارانش این عضویت اجرایی شد و ایران عضو فدراسیون بین المللی گردید. در این مسابقات، ایران موفق به اخذ چهار مدال طلا شد. چهار سال بعد در 1961م/1340ش ناشنوایان ورزشکار ایرانی در نهمین دوره المپیک ناشنوایان در فنلاند (هلسینکی) شرکت کردند و ایران در رشته کشتی آزاد به اخذ سه مدال طلا و یک مدال نقره و احراز مقام دوم، در رشته کشتی فرنگی به دریافت سه مدال نقره و یک مدال برنز و به مقام سوم در جهان توفیق یافت.

ص: 27


1- . محل باشگاه موقت: خیابان فردوسی، خیابان سپه دبیرستان سعدی سابق، خیابان امیرکبیر دبستان سعدی، کاخ ورزش اطاق 77 (دفتر)، خیابان شهباز اول خیابان گوته باشگاه کر و لال ها.

در 1965م/1344ش نیز ایران در دهمین دوره المپیک که در امریکا (واشنگتن) برگزار گردید، در رشته های کشتی، دو و میدانی و تنیس روی میز شرکت جست و در رشته کشتی آزاد و فرنگی به مقام دوم جهان دست یافت. در شهریورماه 1345 باشگاهی در خیابان شهباز - گوته، خریداری و به ناشنوایان اهدا شد.

در 1969م/1348ش در یوگسلاوی (بلگراد) یازدهمین دوره بازی های المپیک ناشنوایان برگزار شد و ایران که در رشته کشتی، دو و میدانی و تنیس روی میز شرکت کننده داشت، در رشته های کشتی و دو و میدانی موفق به اخذ چندین مدال طلا، نقره و برنز گردید. در سال 1350 تیم کشتی ایران راهی مسابقات جهانی ایتالیا شد که در هر دو رشته کشتی آزاد و فرنگی به مقام قهرمانی جهان رسید.

در 1973م/1352ش ناشنوایان ایران راهی دوازدهمین دوره المپیک ناشنوایان شدند که در سوئد (مالنمو) برگزار می شد. ایران در رشته کشتی، والیبال، دو و میدانی دختران و پسران، تنیس روی میز دختران و پسران شرکت کننده داشت که تیم کشتی ایران، صاحب دو مدال طلا شد و برای نخستین بار تیم والیبال ایران مقام دوم المپیک را احراز کرد.

فدراسیون ناشنوایان، همه ساله مسابقات دوستانه ای با کشورهای دیگر برگزار می کرد. مسابقات قهرمانی کشور نیز، همه ساله در یکی از شهرستان ها برگزار می شد که هشتمین دوره آن در 1354 در خرم آباد برگزار شد. افزون بر گسترش کوشش های ورزشی ناشنوایان، این فدراسیون در تأمین رفاه ناشنوایان از طریق کاریابی و مساعدت های نقدی و دیگر اقدامات اقتصادی و رفاهی گام هایی برمی داشت.(1)

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357، این فدراسیون به «فدراسیون ورزش های ناشنوایان جمهوری اسلامی ایران»(2) تغییر نام یافت.

این فدراسیون نخست در تهران فعالیت خود را در محیطی محدود آغاز کرد. در سال های بعد با همت رئیسان وقتِ این فدراسیون و به ویژه شادروان جواد کلهر، زیربنای یک مجموعه ورزشی اختصاصی برای ورزشکاران ناشنوا پایه ریزی شد و سرانجام در 1357 مجموعه ورزشی ناشنوایان ایران در زمینی به مساحت چهارده هزار متر مربع شامل زمین چمن فوتبال، استخر سرپوشیده، زمین والیبال و بسکتبال، سالن های کشتی، پینگ پنگ، بدن سازی، رزمی، آمفی تئاتر و رستوران که از قبل برنامه ریزی و احداث شده بود افتتاح گردید. چند سال بعد نیز بنای جدید بخش اداری این فدراسیون، با مساحت دویست متر زیربنا ساخته شد و مورد استفاده قرار گرفت.

مسئولان فعال و ارشد فدراسیون: مصطفی داودی که در مشاغل و سامانه های متعددی حضور داشته است؛ از جمله: دبیر ورزش دبیرستان های تهران، داور بین المللی کشتی، مدیر کل تربیت

ص: 28


1- . باغچه بان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، بی تا، ص 113-114.
2- . نام آن به انگلیسی و در جهان اینگونه معروف است: Deaf Sports Federation of Islamic Republic of Iran

بدنی آموزش و پرورش، دبیر کل کمیته ملی المپیک، مدیر کل دفتر امور مشترک فدراسیون های ورزشی، معاون نخست وزیر و رئیس سازمان تربیت بدنی ایران، مدیر کل معین سازمان تربیت بدنی، مدیر عامل اموال تملیکی، مدیرکل بازرسی سازمان تربیت بدنی؛ در امور ورزشی ناشنوایان هم فعالانه مدیریت دارد و مسئولیت هایی را پذیرفته است.

پرویز سیروس پور که از 1362 ریاست فدراسیون ایران را به عهده گرفت، در عناوین ذیل فعالیت داشته است: کارمند سازمان تربیت بدنی ایران، داور بین المللی کشتی، مربی و سرمربی تیم های ملی کشتی آزاد ایران، مربی باشگاه های ورزشی تهران، دبیر کل فدراسیون ناشنوایان، دبیر کل فدراسیون کشتی جمهوری اسلامی ایران، رئیس فدراسیون کشتی جمهوری اسلامی ایران.

امروزه، ورزش ناشنوایان ایران، در 25 استان کشور فعال است و رؤسای هیئت های ورزشی هر استان امور ورزش ناشنوایان را تحت پوشش دارند. ورزش برای ناشنوایان دختر و پسر به صورت رایگان است.

همه ساله با گردهمایی رئیسان هیئت های ورزشی ناشنوایان کشور، تقویم ورزشی سالانه فدراسیون تنظیم و محل برگزاری مسابقات و تاریخ برگزاری آن تعیین و به استان های مربوط اطلاع داده می شود و در طول سال، مسابقات قهرمانی ناشنوایان کشور در رشته های والیبال، کشتی فرنگی و آزاد، فوتبال، فوتسال، لیگ برتر فوتبال، پینگ پنگ، شطرنج، شنا، دو و میدانی بین بانوان و آقایان انجام می شود.

بر اساس مقررات بین المللی کلیه ناشنوایانی که در این فدراسیون عضو می شوند، بایستی سنجش شنوایی شوند و حداقل میزان ناشنوایی ورزشکار باید 55 دسی بل به بالا باشد.

بازی های آسیایی ناشنوایان هر سه سال یک بار، و بازی های المپیک ناشنوایان هر چهار سال یک بار در یکی از کشورهای جهان برای بانوان و آقایان برگزار می شود.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، ورزشکاران ناشنوای ایران در سال های 1989، 1993، 1997، 2001 در بازی های المپیک در کشورهای نیوزیلند، بلغارستان، دانمارک و ایتالیا شرکت کردند.

همچنین ورزشکاران ناشنوای کشورمان در سال های 1992- 1996 و2000 در بازی های آسیایی که در کشورهای کره، مالزی و چین تایپه برگزار شده است، حضوری فعال داشته اند.

تیم ملی فوتبال ناشنوایان در سال های 1992 در کشور کره جنوبی، 1996 در کشور مالزی، و در 2000 در کشور چین تایپه به مقام قهرمانی آسیا دست یافته است. ناشنوایان ایران در رشته پینگ پنگ به مقام نایب قهرمانی و سوم آسیا دست یافته اند. در بازی های آسیایی مالزی در رشته دو میدانی، با کسب شش مدال طلا به مقام نایب قهرمانی دست یافته اند و در سال 2000 در چین تایپه با کسب یازده مدال طلا، چهار نقره و یک مدال برنز مقام خود را حفظ کرده اند. در والیبال نیز مقام نایب قهرمانی آسیا متعلق به ورزشکاران ایران است.

ورزشکاران پرتلاش ناشنوای ایران در بازی های المپیک، مجموعاً 41 مدال طلا، 27 مدال نقره،

ص: 29

18 مدال برنز و در بازی های آسیایی 20 مدال طلا، 10 مدال نقره و 2 مدال برنز کسب کرده اند.

همچنین ورزشکاران ناشنوای ایران در نوزدهمین دوره بازی های المپیک که در ایتالیا انجام شد، بین 84 کشور شرکت کننده پس از امریکا و روسیه در مجموع امتیازات بانوان و آقایان به مقام سوم بازی ها دست یافته اند که این افتخار بزرگ برای نخستین بار نصیب کشورمان شده است.

ناشنوایان در رشته فرنگی و کشتی آزاد، به موفقیت هایی دست یافته اند. برجسته ترین ناشنوا در این رشته، کریم رئیس نیا است. پس از تشکیل فدراسیون ورزش ناشنوایان در ایران، در چند مسابقه شرکت کرد و به مقام قهرمانی کشور رسید.

او برای نخستین بار در مسابقات المپیک ناشنوایان در میلان ایتالیا در 1957 شرکت کرد و در رشته کشتی آزاد و فرنگی به کسب دو مدال طلا نایل آمد. در 1981 در مسابقات المپیک ناشنوایان در فنلاند شرکت کرد و دو مدال طلا گرفت.(1)

رئیس نیا در 1965 در مسابقات المپیک ناشنوایان در امریکا به علت ضرب دیدگی نتوانست مسابقه را به پایان برساند. رئیس نیا مدرک کشوری و بین المللی در زمینه های مربیگری و داوری دارد. مثلاً در 1970، گواهینامه مربیگری از روسیه گرفت.(2)

نتیجه اینکه نهالی که آقای شهیدی و یارانش در سال 1334 کاشتند و با زحمات فراوان نگهداری و حمایت کردند، اکنون یکی از مهم ترین فدراسیون های منطقه و جهان است و خدمات مهمی برای ناشنوایان داشته و دارد. متأسفانه نسل جدید ناشنوایان و مردم از گذشته این فدراسیون و بنیانگذاران آن کمتر می دانند. حق ناسپاسی است که مدیریت کنونی توجهی به آقای شهیدی و دیگر فعالان فدراسیون نداشته باشد. بلکه مدیریت جدید اخلاقاً و وجداناً باید جلسه بزرگداشت و تقدیر از آقای شهیدی برگزار کند و از زحمات او و دیگران تشکر نماید.

اما راجع به تأثیر و کارایی این فدراسیون می توان گفت اگر خوب مدیریت شود می تواند بسیاری از مشکلات اقتصادی و معیشتی و اشتغال ناشنوایان را رفع کند.

کانون کر و لال های ایران

کانون ناشنوایان ایران با اساس نامه جدید در مجمع عمومی فوق العاده روز 3 بهمن 1338 شمسی با این نام جدید به تصویب رسید. آقای شهیدی درباره علت تأسیس این کانون می نویسد:

«بعد از افتتاح فدراسیون ورزشی فرصت را برای راه اندازی مجدد کانون مناسب دیدم اما تنها بودم. اکثر ناشنوایان آن دوره بی سواد بودند و من نیاز به همراهی و کمک داشتم. یک روز آقای علی سرتیپی را ملاقات کردم. او جوانی 18 ساله بود که به علت بیماری، شنوایی را از دست داده بود و او و خانواده اش ساکن قزوین بودند و بعد به خرم آباد کوچ کرده بودند. او اکثر اوقات برای دیدار دوستان

ص: 30


1- . روزنامه همشهری، 22 مهر 1382.
2- . دانشنامه ناشنوایان، ص 856-857.

ناشنوا به تهران می آمد. او سواد داشت بنابراین از او خواستم در تهران بماند و به من کمک کند تا بتوانیم مجوز بگیریم، او در تهران ماند و به من کمک کرد و بعد از دوندگی فراوان توانستم مجوز را اخذ کنیم. در آن زمان به علت اینکه در یک حزب سیاسی فعالیت داشتم، استاد باغچه بان پیشنهاد کردند که من رئیس کانون نباشم تا از طرف ساواک برای ما مشکلی ایجاد نگردد، بنابراین از آقای سرتیپی خواستیم که ریاست کانون را بپذیرد و من نیز نایب او شدم تا به او کمک کنم. بعد از 11 سال مبارزه و تحمل سختی ها در سال 1338 جلسه ای تشکیل شد که نتیجه آن ثبت «کانون کر و لال های ایران» در سال 1339 بود.(1)»

بنابراین پس از تعطیلی نخستین کانون کر و لال ها که در 1327 تأسیس شده بود، کانون دیگری به سال 1339، یعنی حدود یازده سال پس از تعطیلی کانون اول، به همت رضاقلی شهیدی و شادروان علی سرتیپی که خود ناشنوا بود، تأسیس یافت. طبق اساس نامه برقراری ارتباط و اشتراک مساعی اجتماعی و احقاق حق و حمایت از منافع فردی و اجتماعی همه کران و لالان، اعم از کودک و زن و مرد، هدف این کانون بود.

کانون کر و لال های ایران را خود کر و لال ها تشکیل داده و هیئت مدیره و همه اعضای اصلی آن، جز دبیر، از ناشنوایان بودند و در 1354 طبق ماده پانزدهم اساس نامه، کانون به تأسیس یک صندوق تعاونی اقدام کرد. این صندوق وابسته به کانون بود. مخارج کانون کر و لال های ایران از درآمدهای سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران تأمین می شد.(2)

کانون در ابتدا در دبستان سعدی سابق در خیابان سپه مستقر شد. البته اینجا را به طور موقت در اختیار کانون گذاشته بودند. اما بعداً در خیابان نصرت جایی را به طور دائم گرفتند. از این رو دومین کانون ناشنوایان به عنوان تشکلی برای سامان دهی به امور آنان شکل گرفت.

پس از بازگشت دکتر محمود پاکزاد از امریکا و فراغت از تحصیل، او به توصیه باغچه بان، به دبیر کلی کانون ناشنوایان ایران در سال 1342 برگزیده شد. در این زمان علی سرتیپی رئیس هیئت مدیره بود. نیز او در سمت مشاور عالی فدراسیون ورزش های ناشنوایان فعالیت داشت. از این رو با مذاکره با مسئولان فدراسیون ورزشی ترتیبی داد تا کانون هفته ای یک بار، در روز و ساعاتی معین با تشکیل جلسات هیئت مدیره در محل فدراسیون در کاخ ورزش(3)، به فعالیت های کانون نظم دهد.

گرچه این امر سر و سامانی بهتر به فعالیت های کانون داد و تشکیل جلسات هفتگی را ترتیبی منطقی بخشید و برای مراجعه کنندگان تسهیلاتی فراهم شد، اما اولاً، به دلیل عدم استقلال و تبعیت از فدراسیون، گردهمایی ناشنوایان تابع فعالیت زمانی فدراسیون ورزشی بود و زمانی که فدراسیون یا کاخ ورزش تعطیل بود، جلسات کانون نیز ناچار تعطیل می گردید؛ دوم اینکه اشتراک مکان با

ص: 31


1- . تاریخچه جامعه ناشنوایان، تهران، کانون ناشنوایان ایران و انجمن خانواده ناشنوایان ایران، 1387، ص 6 و 7.
2- . دانشنامه ناشنوایان، ص1000؛ نیزنک: فصل زندگی نامه مستند همین کتاب.
3- . خیابان شهباز، اول خیابان گوته، باشگاه کر و لال ها، کاخ ورزش، اطاق 77.

فدراسیون ورزشی در مواردی سبب نفوذ خواسته های فدراسیون و تحمیل دیدگاه ها به هیئت مدیره کانون می گردید.

هر چند به دلیل آنکه دبیر کل که در عین حال مشاور عالی فدراسیون ورزشی نیز بود، کوشید کانون را مستقل نگاه دارد، در مواردی تداخلی هر چند ناچیز به وجود می آمد و گهگاه فعالیت های کانون را محدود می کرد.

نخستین رئیس هیئت مدیره کانون، مرحوم علی سرتیپی بود که به علت برخورد خودروی سواری با او در چهارراه ولی عصر به جوی آب افتاد و پس از روزها جدال با مرگ، دار فانی را وداع گفت.

پس از فوت سرتیپی برای مدتی در کار کانون وقفه ایجاد شد و فعالیت ها محدود گردید و کسی حاضر به پذیرش مسئولیت نبود تا اینکه انتخابات تعیین هیئت مدیره پس از چهارده سال انجام گرفت و هیئت مدیره جدید کانون، هادی معیری را به ریاست هیئت مدیره و محمود پاکزاد را به دبیر کلی کانون انتخاب کرد.

با توجه به تجارب گذشته، با همه نبودها و کمبودها، نخستین هدف هیئت مدیره جدید، داشتن محلی مستقل برای کانون بود. فکر داشتن مکانی مستقل برای کانون فعالیت هایی را در پی داشت که نخستین آن، پس از تأمین بودجه، تهیه مکانی بود که در دسترس تمامی ناشنوایان باشد. بنابراین پس از جست وجوی بسیار، آپارتمانی در خیابان کارگر اجاره شد و گام های اولیه در جهت فعالیت دوباره کانون برداشته شد.

نخستین قدم، اقدام به صدور کارت شناسایی و کارت عضویت برای ناشنوایان شد و برای سهولت ناشنوایان در سفرهای برون مرزی، برای گروهی که قصد سفر خارج داشتند، کارت بین المللی صادر گردید. فعالیت کانون سبب شناخت آن و در نتیجه شناخت بیشتر ناشنوایان، نیازهای آنان و مشکلاتشان در جامعه گردید. ناشنوایان به تدریج به عنوان عضوی از اعضای جامعه مطرح شدند و صاحب نام و امتیاز گردیدند.

برای کانون اوراق سربرگ دار چاپ شد و تصویب شد در مکاتبات، از جمله نامه نگاری با مراکز ناشنوایان سایر کشورها، از اوراق رسمی استفاده شد. در این دوره و برای نخستین بار، کتاب هایی در زمینه آموزش و پرورش، روان شناسی و رفاه و مسائل اجتماعی آنان به قلم محمود پاکزاد به نگارش درآمد و برای شناخت بیشتر کانون، برخی از آنان به نام کانون منتشر گردید؛ در حالی که کانون هیچ گونه سهمی در انتشار آنها نداشت.

کانون ناشنوایان ایران، در شانزدهم اسفند 1339 به نام کانون کر و لال های ایران به ثبت رسیده بود و در مجمع عمومی فوق العاده در سوم بهمن 1382 اساس نامه جدید آن با نام کانون ناشنوایان ایران به تصویب رسیده است.

هیئت مؤسس: در جزوه منتشره به مناسبت بیست و پنجمین سال تأسیس کانون، یک گروه هشت نفری، همگی ناشنوا، به اسامی زیر، به عنوان اعضای هیئت مؤسس کانون معرفی شده اند:

علی سرتیپی، رضاقلی شهیدی، محمد مرصعی، محمدعلی حکیم باشی، حسین میرجلالی،

ص: 32

شعبان رئیس دانا، میرزا آقا همایونفر، حسین میرحسینی. از این گروه جز رضاقلی شهیدی و حسین میرجلالی، همگی به رحمت ایزدی پیوسته اند. ولی تاکنون نام همه افراد خیراندیش شنوایی که به تشکیل کانون و تهیه و ثبت اساس نامه آن کمک کرده اند معلوم نشده است.

شادروان علی سرتیپی، نخستین رئیس هیئت مدیره کانون، در مقاله ای با عنوان «گفتاری چند با هموطنان عزیز» در نشریه شماره یک پاییز 1342 کانون کر و لال های ایران، چنین نوشته است: «این محرومیت، من و سایر همدردانم را بر آن داشت که به خاطر حفظ حقوق بشری خود و یاری و کمک به همنوعان خویش، با کمک چند نفر از افراد خیراندیش شنوا، کانون کر و لال های ایران را تشکیل داده و اساس نامه آن را در هفده ماده به ثبت برسانیم.»

جالب توجه اینکه «حقوق بشر» مورد اشاره شادروان علی سرتیپی در 1342 عنوان یکی از کمیسیون های علمی کنگره جهانی ناشنوایان در مونترال کانادا در تابستان 1382 بود.

وضع حقوقی کانون: کانون سازمانی غیردولتی، غیرسیاسی، غیرانتفاعی و عام المنفعه است. درباره عام المنفعه بودن کانون این توضیح لازم است که چون خدمت کانون به ناشنوایان یک خدمت اجتماعی است، شنوایان نیز از وجود آن به طور غیرمستقیم بهره مند می شوند.

خدمات کانون: خدمات کانون به ناشنوایان که در یک عبارت کلی، خدمات حمایتی از ناشنواست، دو گونه است: حمایت جمعی، حمایت فردی.

در حمایت جمعی، کانون به طور کلی برای بهبود کیفیت زندگی ناشنوایان با پیشنهاد وضع قوانین لازم و اتخاذ تدابیر اداری مناسب و اعلام دیدگاه های خود در امور مربوط به ناشنوایان، از جمله آموزش اطفال ناشنوا، بهداشت و امور توانبخشی و اشتغال آنان و پیگیری قبول و اجرای این خواست ها فعالیت دارد. در حمایت انفرادی کانون از ناشنوایان خدمات اصلی کانون عبارت است از: تهیه توصیه نامه خطاب به هر مقام و هر مؤسسه برای کمک به حل مشکل و تأمین خواست هر ناشنوایی که به کانون مراجعه کند. این توصیه ها غالباً مؤثر است؛ صدور کارت شناسایی داخلی که ارائه آن، موجب کمک به ناشنوای دارنده کارت می گردد؛ صدور کارت شناسایی بین المللی؛ اعزام رابط زبان اشاره به مراجع انتظامی و قضایی و اداری برای کمک به ناشنوایان و انجام وظیفه مراجع مزبور در رابطه با ناشنوایان از جمله کمک به اداره راهنمایی و رانندگی در برگزاری آزمون و صدور گواهینامه رانندگی برای ناشنوایان؛ تهیه و توزیع برچسب نشان ناشنوا برای مشخص کردن اتومبیل هایی که ناشنوایان می رانند؛ میانجی گری در رفع اختلافات بین ناشنوایان و کارفرمایان و اختلافات خانوادگی آنها و معرفی ناشنوایان به ادارات نظام وظیفه برای صدور کارت معافیت دائم از خدمت.

چون از محل کانون، افزون بر انجام امور اداری آن (تشکیل جلسات هیئت مدیره و پاسخگویی به مراجعات) استفاده باشگاهی نیز می شود و کانون محل تجمع و دیدار ناشنوایان و وقت گذرانی آنها با گفت وگو و بازی شطرنج و تماشای تلویزیون و تشکیل کلاس ها و جلسات آموزشی نیز هست، ناشنوایان، کانون را خانه دوم خود می دانند.

ص: 33

گردهمایی: یکی از فعالیت های مدیریت کانون، برگزاری گردهمایی مسئولان استان ها و شهرستان های کانون برای تعامل و تبادل نظر بیشتر بوده است.

در چهارمین گردهمایی اساس نامه کانون ناشنوایان ایران که در خردادماه 1381 در مشهد برگزار گردید، بازسازی اساس نامه کانون و تجدیدنظر مالی توسط 44 نفر از رؤسای کانون در دستور کار قرار گرفت.

رؤسای کانون با توجه به گرایشی که به سمت غیردولتی و خصوصی شدن حمایت از معلولیت ها صورت می گرفت حل مشکل ناشنوایان کشور را در دو مرحله امکان پذیر می دانستند؛ ابتدا اطلاع رسانی و آگاهی دادن به جامعه و شناساندن حقوق ناشنوایان و بعد، ارتباط با ارگان ها و طرح مسائل و مشکلات ناشنوایان و متقاعد نمودن جامعه نسبت به پذیرش ناشنوایان. این امر مهم تر از همه به دست صدا و سیما امکان پذیر است. شرکت کنندگان در این گردهمایی اقدام تشکل های غیردولتی را عامل مؤثری در حل مشکلات ناشنوایان و ارتقای سطح علمی، رفاهی و اجتماعی آنان تلقی کردند.

تشکیلات عمومی: کانون ناشنوایان ایران، به عنوان مرجع عالی تصمیم گیری کانون از یک نماینده از هر یک از کانون های سراسر کشور تشکیل می شود. در این مجمع، رئیس هیئت مدیره کانون، نماینده ناشنوایان مقیم تهران است و در انتخابات هیئت مدیره و بازرسان مکلف است رأی اکثریت ناشنوایان مقیم تهران را به مجمع عمومی اعلام کند.

هیئت مدیره کانون مرکب از ده ناشنواست که هفت تن از آنان عضو اصلی و سه تن دیگر، عضو علی البدل اند، و مدت انجام وظیفه هیئت مدیره دو سال است. مجمع عمومی دو ناشنوا را نیز به عنوان بازرس برای مدت یک سال انتخاب می کند. عضو کانون می تواند شخص حقیقی یا حقوقی باشد. عضویت سه گونه است: اصلی، وابسته، افتخاری.

منابع مالی: منابع مالی کانون عبارت است از: هدایا، کمک ها و اعانات اشخاص و کمک مؤسسات دولتی و غیردولتی و حق عضویت. در امور جاری کانون بیشتر از حق عضویت و کمک دولت استفاده می شود و برای تکمیل ساختمان کانون در شهرک قدس، بیشتر از کمک دولت و اشخاص استفاده شده است.

عضویت: کانون ناشنوایان ایران از یازدهم ژانویه 1995 با فعالیت دبیر کل وقت کانون، به عضویت اصلی فدراسیون جهانی ناشنوایان پذیرفته شده که این فدراسیون در سیستم سازمان ملل متحد وابسته به چهار مؤسسه تخصصی سازمان ملل متحد است و این چهار مؤسسه عبارت اند از: شورای اقتصادی و اجتماعی، سازمان آموزشی و علمی و فرهنگ یونسکو، سازمان بین المللی کار، سازمان بهداشت جهانی.

کانون به فدراسیون جهانی ناشنوایان حق عضویت می پردازد و به عنوان عضو اصلی در مجمع عمومی فدراسیون حق نماینده و رأی دارد و از راه نشریات فدراسیون به آخرین اخبار و تحولات فکری و علمی و عملی در امور ناشنوایان در سطح جهان دست می یابد.

ص: 34

اساس نامه جدید کانون: اساس نامه جدید کانون، مصوب مجمع عمومی فوق العاده در سوم بهمن 1382 است که از نظر ساختاری و اصول، اداره کانون را در مرحله جدیدی از حیات خود قرار می دهد.

با تأسیس و وجود بیش از شصت کانون ناشنوایان در سراسر کشور و احتمال تأسیس کانون های دیگر در آینده، حفظ وحدت و هماهنگی کلی ناشنوایان و کانون ها با اجرای اساس نامه جدید کانون مقدور خواهد بود.

آری، ناشنوایان به عنوان یک اقلیت فرهنگی طی 44 سال روزگار پر تلاطم، نه فقط سازمان خود را حفظ کرده اند، بلکه با تصویب اساس نامه جدید، کانون را از نظر ساختاری از یک سازمان ساده ناشنوایان به یک فدراسیون یا اتحادیه کانون ها تبدیل کرده اند؛ به گونه ای که اینک کانون ناشنوایان ایران، کانون کانون های سراسر کشور است و اجرای درست و دقیق این اساس نامه، راهگشای پیشرفت های آینده جامعه ناشنوای ایران خواهد بود.

تأسیس محل دائمی: یکی از دغدغه های مهم کانون ناشنوایان ایران در طول حیات چهل ساله خود، داشتن مکانی مناسب، مستقل و آبرومند برای انجام امور کارهای ناشنوایان، پاسخگویی و انجام کار مراجعان، برخورداری از امکاناتی مناسب برای برگزاری سمینارها و جشن ها، تشکیل کلاس های هنری، آموزشی، اجتماعی و تخصصی و به طور کلی، محل دائمی و چند منظوره بوده است.

فکر داشتن مکانی مستقل برای کانون قشر ناشنوایان کشور، از جمله مشغله های فکری سال های متمادی دبیر کل کانون نیز بود و این موضوع به صورت یک آرزو و خواسته برای وی و بسیاری از ناشنوایان به عنوان امری جدی و اولیه همواره مطرح بوده است. ولی به دلایل مختلف از جمله عدم همکاری و همراهی برخی نهادهای مسئول که باید در کنار کانون بوده و در واقع یار و یاوری برای کانون باشند، متأسفانه به تعویق افتاده بود، تا اینکه با همکاری و کوشش مستمر پاکزاد و همیاری سازمان عمران شهرک قدس، کانون موفق به دریافت زمینی مناسب در فاز هفت شهرک غرب گردید. زمینی که از نظر موقعیت، مناسب و از نظر ارزش مادی در حدی بسیار بالاست. در این میان، اقدام وراث مالک محل استیجاری قدیمی کانون در خیابان کارگر، که با همدستی شهرداری منطقه، چندین بار در ورودی کانون را تیغه چینی و مسدود کرده و به آزار و ایجاد مزاحمت برای ناشنوایان پرداخته بودند، به انجام این خواسته و فکر، سرعت بخشید و در واقع تلنگری بود که به فعالیت مستمر و مداوم دبیر کل کانون برای دریافت مکان یا زمینی مناسب برای ایجاد ساختمان، جهتی منطقی داد.

فعالیت های اولیه منجر به دریافت آپارتمانی در فلکه دوم صادقیه با همیاری و همراهی برخی مقامات شهرداری، از جمله آقای بنیسی، مسئول وقت املاک کمیسیون ماده پنج شهرداری به صورت اجاره رایگان شد. به عبارتی مکان فعلی کانون در صادقیه، به کانون هدیه گردید.

گرچه با استقرار در محل جدید کانون در صادقیه، موقتاً نیاز کانون برطرف شده بود، ولی هنوز فکر ایجاد مکانی مستقل و دائمی که فضای کافی داشته و متعلق به خود کانون باشد، فکر پاکزاد را به

ص: 35

خود مشغول کرده بود. از این روی، به موازات استقرار در آپارتمان صادقیه، تلاش برای دریافت زمینی مناسب شدت یافت تا در نهایت منجر به واگذاری زمین شهرک غرب گردید. کانون در 1372 در محل اهدایی شهرداری در فلکه دوم صادقیه مستقر شد و در همان اوان، قرارداد دریافت زمین بین کانون و سازمان عمران منعقد گردید.

نخستین گام در انجام این مهم به کمک این کسان برداشته شد: مهندس سید محسن رئوف، مسئول وقت سازمان عمران؛ آقایان مقدس زاده و عظیمی از مسئولان دفتر فروش سازمان عمران؛ مهندس لسانی مسئول بخش مهندسی آن سازمان.

پس از تحویل زمین، کانون به تهیه مقدمات ساخت و ساز، برای ساختمانی مناسب شئون و شایسته نوع فعالیت های ناشنوایان پرداخت. رایزنی با صاحبان تخصص های گوناگون و انجام مطالعات گسترده برای طراحی ابعاد این ساختمان، وقت و امکانات فراوانی می طلبید. غیر از اینها، تهیه بودجه کافی، بسیار مهم بود و باید منابع دولتی و مردمی شناسایی و با آنها ارتباط برقرار می شد و برای گفت وگو و مذاکره برنامه ریزی می گردید. پیش بینی اولیه کارشناسان، نیاز به پانصد میلیون ریال از مرحله نخست تا تکمیل نهایی بود. این بودجه به سرعت باید تهیه می شد و فعالیت های ساختمانی بی درنگ آغاز می گردید زیرا خطراتی در کمین بود؛ از جمله امکان تصرف آن زمین از سوی دیگران وجود داشت.

نخستین گام، ملاقات دبیر کل کانون با مهندس مروت، مشاور وزیر وقت مسکن و جلب موافقت وزیر برای مساعدت بیست میلیون ریال به کانون بود. این اولین مساعدت مالی و دستمایه ای برای آغاز کار ساختمان گردید. به موازات اقدامات مستمر تهیه بودجه، نقشه ساختمان نیز تهیه و ترسیم گردید و به شهرداری منطقه دو تسلیم شد. شهرداری پس از بازدید نقشه و بررسی آن، مبلغ یک صد و هفتاد میلیون ریال به عنوان عوارض ساختمان و کسری پارکینگ از کانون مطالبه کرد که پاکزاد طی مذاکره با مسئولان شهرداری گفته بود که حتی ثروت تمامی ناشنوایان تهران، چنین مبلغی نمی شود. بنابراین، موضوع طی نامه ای به کمیسیون ماده پنج شهرداری ارجاع گردید و ضمن توضیح حضوری به ریاست وقت کمیسیون ماده پنج، ایشان در حاشیه نامه کانون دستور دادند که عوارض هنگام فروش ساختمان کانون اخذ شود که بدین ترتیب موضوع اخذ عوارض منتفی شد؛ زیرا محل کانون هرگز فروختنی نخواهد بود.

گام بعدی توسط خاندان امیری برداشته شد و مبلغ قابل توجهی کمک مالی از سوی خانم امیری (سروش) اهداء شد. این خانواده به دلیل داشتن چند فرزند ناشنوا، ضرورت ها و اقتضائات این قشر را به خوبی درک می کردند. پیش از این هم افزون بر همکاری های معنوی با کانون، در شرایط مختلف از هرگونه همراهی و مساعدت با این نهاد، دریغ نمی ورزید. مساعدت های این خاندان با طرح های خدماتی، عمرانی و فرهنگی ناشنوایان در تاریخ فعالیت های اینان ماندگار است.(1)

ص: 36


1- . دانشنامه ناشنوایان، ص 1001-1006.

با توجه به اطمینانی که همگان، به خصوص دبیر کل کانون به خانم امیری داشتند، قرار شد مخارج مربوط به ساختمان کانون با نظر و نظارت ایشان و مشورت هیئتی از جمله آقای هادی معیری، رئیس کانون، مرتضی پیروزی، نایب رئیس و مهندس حمید امیری، مهندس ناظر ساختمان صورت گیرد و گزارش نهایی کار به دبیر کل داده شود.

آقای مهندس حمید امیری، افزون بر نظارت بر کار ساختمان که آن را افتخاری انجام می داد، در تهیه نقشه اولیه ساختمان سهمی مؤثر داشته است و مرحوم مهدی امیری، فرزند دیگر خانم امیری نیز در ترسیم نقشه اولیه ساختمان زحمات قابل توجهی کشید.

پس از تهیه نقشه نهایی که با تغییراتی برای زیباسازی و استفاده بهینه ساختمان از سوی شرکت آتک و به دستور معاونت وقت عمران و مهندسی شهرداری به عمل آمد، قرار شد با حضور معاونت امور اجتماعی شهرداری، آقای مهندس حقانی، کلنگ ساختمان بر زمین زده شود که متأسفانه با توصیه غلط شهردار وقت منطقه دو، به بهانه اینکه همسایگان اعتراضاتی دارند و ممکن است مشکلاتی فراهم کنند، معاونت امور اجتماعی را که به دفعات با کانون همراهی کرده بودند، از حضور بر سر زمین و مراسم کلنگ زنی منع کرد؛ بنابراین مراسم کلنگ زنی با حضور دبیر کل کانون، رئیس هیئت مدیره، شماری از ناشنوایان و اولیای آنها، مرحوم خانم امیری و آقای مهندس عباسیان، رئیس جمعیت اولیای ناشنوایان، به دست خردسال ناشنوا، عباسیان، بر زمین زده شد.

در این مراسم، دبیر کل کانون طی سخنانی، با قدردانی از حضور مدعوین گفت که در این محل ساختمانی مجهز برای کانون، شامل سالن اجتماعات و نمایش فیلم، کلاس های مختلف برای دروس تخصصی، اجتماعی و هنری، محلی برای تجمع همه روزه ناشنوایان، چایخانه، قسمت های اداری، نمازخانه، پلی کلینیک شنوایی، سوئیت و خوابگاه برای مراجعان شهرستانی و احیاناً میهمانان ناشنوای خارجی و تعاونی مصرف برای ناشنوایان، خانواده آنان، مربیان مراکز آموزشی ناشنوایان و اهالی محل بنا خواهد شد که با یاری خداوند متعال و کمک و کوشش همگان، حدود 550 میلیون ریال که در آن زمان برای انجام ساختمان پیش بینی شده بود، تأمین و جمع آوری گردید که مقداری صرف انجام کارهای اولیه، خرید آهن آلات و اسکلت فلزی ساختمان شد و بقیه در حسابی تحت نظارت خانم امیری در یکی از بانک ها به نام سه تن از ناشنوایان آقایان: هادی معیری، حمید امیری و خسرو خوش پور نگاهداری شد تا منحصراً برای انجام امور ساختمان مصرف گردد.(1)

سال ها است کانون ناشنوایان ایران همواره در حال توسعه بوده است و در شهرهای مختلف ایران کانون های ناشنوایان فعال هستند و هر سال نشست های کانون های سراسر کشور اجرا می شود.

آقای شهیدی با تأسیس کانون توانست قدم مؤثری در جامعه ناشنوایی بردارد و همراه دوستانش تشکیلاتی به وجود آوردند که از نظر فرهنگی، اجتماعی و دیگر ابعاد به یاری ناشنوایان شتافته است.

ص: 37


1- . شکست سکوت، ش 2و3، پاییز 1381، ص 7-8.؛ پاکزاد، محمود، هیاهو در دنیای سکوت، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1374؛ باغچه بان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، بی تا؛ جزوات کانون ناشنوایان ایران.

خانه فرهنگی جوانان ناشنوای ایران

پس از رشد فرهنگی ناشنوایان، در اواخر پنجاه شمسی، بسیاری از آنها مدارج عالی دانشگاهی را طی کرده و در مشاغل فرهنگی اشتغال داشتند و خلاصه طبقه ای از ناشنوایان در حدود سال 1350 شکل گرفته بود که نیاز به کلوپ ها، نشست ها و همایش ها و هم اندیشی های فرهنگی داشت. از این رو آقای شهیدی و دوستانش به فکر تأسیس «خانه فرهنگی جوانان ناشنوای ایران» افتادند. شهیدی در این باره می نویسد:

«جوانان ناشنوای تحصیل کرده محلی نیاز داشتند برای گردهمایی و تفریحات سالم و فرهنگی و هنری، در سال 1349 «خانه فرهنگی جوانان ناشنوا» در تالار اجتماعات آموزشگاه کر و لال باغچه بان تأسیس یافت و بعد به تالار آموزشگاه حرفه ای ناشنوایان در یوسف آباد انتقال یافت. از 1353 این خانه فرهنگی به محل جدید خود واقع در خیابان فلسطین تغییر مکان داد.»

جوانان فرهنگ دوست و علاقه مند به پیشرفت در واقع تا 1349 محلی نداشتند که بتوانند در آنجا گرد هم آیند و دانش خود را در زمینه های فرهنگی و هنری و تا حتی برنامه های تفریحی گسترش دهند. در نتیجه، چون دیگر ناشنوایان، رو به قهوه خانه ها می آوردند و ساعت ها دور هم می نشستند و می گفتند و می خندیدند و چایی می نوشیدند. چون در این قهوه خانه ها رفته رفته تعداد ناشنوایان نسبت به مشتریان شنوا بیشتر می شد، مشتریان شنوا کم کم آنجا را ترک می کردند؛ به گونه ای که آن قهوه خانه، در اختیار ناشنوایان قرار می گرفت. ناشنوایان همچنین سال ها گوشه ای از خیابان صبای شمالی و پیاده روهای خیابان انقلاب اسلامی (شاه رضا سابق) را برای دیدار و گفت وگوهای خود انتخاب کرده بودند و گاهی تا نزدیکی های نیمه شب در کنار این خیابان ایستاده و نشسته به گفت وگو می پرداختند و گل می گفتند و گل می شنیدند.

از این رو، با توجه به لزوم یک مرکز ویژه برای دختران و پسران تحصیل کرده ناشنوا، در 1349 خانه فرهنگی جوانان ناشنوا در آموزشگاه کر و لال های باغچه بان با حضور گروهی از جوانان دانش آموخته ناشنوا، تأسیس شد و پس از تعیین هدف ها، کار خود را در زمینه گسترش دانش فرهنگی و هنری ناشنوایان آغاز کرد.

یکی از هدف های این گروه، ایجاد دوستی و رفاقت و تفاهم بیشتر بین جوانان شنوا و ناشنواست که از طریق بازدیدها و ترتیب دادن نمایش های ناشنوایان در کاخ جوانان شنوا، عملی گردید.

در فروردین 1352، تالاری از سوی آموزشگاه حرفه ای ناشنوایان، در اختیار این گروه گذاشته شد؛ در حالی که پیش تر محل اجتماع آنان، تالار اجتماعات آموزشگاه باغچه بان بود و از آذرماه 1353، این باشگاه به محل جدید خود واقع در خیابان کاخ تغییر یافت.

مخارج خانه فرهنگی جوانان ناشنوا از درآمد حق عضویت افراد و مختصر مبلغ دریافتی از سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران، تأمین می شد و به مصرف هزینه های اجاره محل و خرید لوازم و وسایل خانه فرهنگی جوانان می رسید.

ص: 38

جوانان ناشنوا هر هفته سه شب در خانه فرهنگی جمع می شدند و به امور مربوط رسیدگی می شدند. در این جلسه ها برنامه های تفریحی، هنری، ورزشی و فرهنگی طرح و اجرا می شد.

این جوانان در پی تأسیس شرکت تعاونی بودند که مشکلات خود را از آن طریق نیز، حل و فصل کنند و به کنفرانس ها و مجامع بین المللی ناشنوایان نیز راه یابند و از تجارب ناشنوایان کشورهای پیشرفته بهره گیری کنند.(1)

انجمن خانواده های ناشنوا (انجمن خانواده ناشنوایان ایران)

تا قبل از سال 1350 خانواده های ناشنوا که در نقاط مختلفی زندگی می کردند به هم دسترسی نداشتند. آنها هیچ گونه وسیله ارتباطی برای آگاهی از حال همدیگر نداشتند. و برای هر کاری باید حضوراً همدیگر را ملاقات می کردند و شخصاً به منزل دوستشان مراجعه می کردند که ممکن بود آنها در منزل نباشند یا مزاحم دوستان و خانواده شان شوند. آنها نیاز به محلی داشتند که تبادل نظر کنند، از مشکلاتشان بگویند و از حال یکدیگر باخبر باشند و بعد از کار و تلاش روزمره ساعاتی را دور هم به صحبت و تفریح بپردازند که برای یک فرد ناشنوا که ارتباطی با دنیای بیرون نداشت و معمولاً از همه چیز بی خبر بود، لازم بود، و تحولی را در روحیه افراد ناشنوا ایجاد می کرد تا منزوی و گوشه گیر نباشند. مخصوصاً بانوانی که از لحاظ شرایط اجتماعی محرومیت بیشتری داشتند.

آقای شهیدی درباره شرایط و اقتضائاتی که ایجاب می کرد در این انجمن شکل بگیرد، اینگونه می نویسد: خانواده ها نیاز داشتند دور هم جمع شوند. گاهی خانواده ها و زوج ها از محل خانه فرهنگی جوانان ناشنوا استفاده می کردند. ولی آنجا مکانی برای جوانان بود و مناسب خانواده نبود. به کمک خانم ثمینه باغچه بان در سال 1350 به طور موقت مکانی را در تالار آموزشگاه حرفه ای ناشنوایان در یوسف آباد به صورت هفته ای یک شب برای خانواده ها در نظر گرفتیم. با تجربه قبلی که داشتیم توانستیم مجوز تأسیس انجمن را بگیریم و در سال 1351 شمسی «انجمن خانواده های ناشنوا» تأسیس شد و از سال 1353 به محل دائمی در خیابان فلسطین تغییر مکان داد. در آن زمان اعضای هیئت مدیره این انجمن سه نفر بودند. شامل: بنده به عنوان رئیس انجمن، آقای حسن تقوی به عنوان معاون و خانم نسرین ظلی به عنوان خزانه دار و در انجمن سعی می کردیم به مشکلات مختلف خانواده های ناشنوا رسیدگی کنیم تا سال 1358 که انجمن را به هیئتی دیگر واگذار کردیم.(2)

پس از شکل گیری انجمن در سال 51، به سرعت رشد کرد و اعضای انجمن، مرکب از هشتاد نفر با چهل خانواده شد. هر عضو، ماهیانه پنجاه ریال به عنوان حق عضویت می پرداخت. درآمد انجمن، از محل حق عضویت افراد و مدد ملی سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران، تأمین می شد و به مصرف

ص: 39


1- . باغچه بان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، امیرکبیر، بی تا، ص 116-117.
2- . تاریخچه جامعه ناشنوایان، ص 7-8.

اجاره محل خرید لوازم و وسایل انجمن می رسید.(1)

سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران

این سازمان یک نهاد دولتی برای خدمات رسانی به ناشنوایان است. به پیشنهاد خانم ثمینه باغچه بان در اواسط سال 1350 شکل گرفت. زیرمجموعه و بخشی از وزارت کار و امور اجتماعی بود. اما در سال 1353 با تأسیس وزارت رفاه اجتماعی، وابسته به این وزارتخانه شد. آقای شهیدی در شکل دهی به این تشکیلات کوشا و بسیار فعال بود. او در چند بخش سازمان فعالانه برای بهبود رفاه و معیشت، دانش و فرهنگ ناشنوایان کوشا بود. در فصل زندگی نامه مستند همین کتاب به تفصیل در این باره، توضیحات آمده است.

طبق اساسنامه، هدف این سازمان عبارت بود از: ایجاد هماهنگی و همکاری بین مؤسسه ها، اعم از دولتی و غیردولتی و خیریه در برنامه های پیشگیری، درمان، آموزش درمانی، اشتغال و رفاه اجتماعی ناشنوایان و نیمه شنوایان و کسانی که دشواری گفتاری دارند. هدف دیگر این سازمان، بالا بردن شخصیت ناشنوایان و سازگاری آنان در اجتماع شنوایان و استفاده از روش های جدید در انواع خدمات مربوط به این گروه بود.

برای تحقق بخشیدن به این هدف ها، سازمان ناچار بود با توجه به نیازمندی ها و با در نظر گرفتن امکان های مالی و نیروی انسانی، اولویت هایی برای برنامه ها قائل شود و با روش هایی متناسب و عملی دست به اقدام بزند. با توجه به اهمیت متخصصان، سازمان برای حل مشکل کمبود متخصص، اولویت خاص قائل شد و کوشید تا پیش از سرمایه گذاری های بزرگ ثابت، با استفاده از منابع داخلی و خارجی، متخصصان خود را تا حد امکان آماده خدمت کند.

به طور کلی، خط مشی سازمان، به رغم وسوسه های بلندپروازی، برداشتن قدم های آرام و مطمئن و برنامه ریزی های بنیادی بود. این سازمان می کوشید با برخورداری از تجربه سازمان های مشابه ملی که سابقه بیشتری در امور رفاهی و توانبخشی داشتند و استفاده از همکاری های آنها، ساده ترین و باصرفه ترین راه را برای تأمین رفاه ناشنوایان برگزیند.

تشخیص، پیشگیری و تجویز سمعک: با توجه به اهمیت اجرای برنامه های پیشگیری از افزایش جمعیت ناشنوایان مادرزاد و کاهش شمار مبتلایان به اختلال های شنوایی، در اثر بیماری ها یا آلودگی صوتی محیط کار و محیط زیست و تصادفات و غیره، سازمان رفاه ناشنوایان شش ماه پس از تأسیس، خدمات خود را در زمینه تشخیص و پیشگیری و درمان آغاز کرد و از فروردین ماه 1351 با موافقت جمعیت حمایت کودکان کر و لال کلیه مراجعان خود را هفته ای سه روز به درمانگاه مجهز این جمعیت گسیل می داشت. در این درمانگاه، خدمات زیر به مراجعان عرضه می شد:

ص: 40


1- . بهره ناشنوایان، ص117.

معاینه کامل حلق و گوش و بینی، برای تشخیص علل ناشنوایی و درمان احتمالی آن؛ آزمایش مقدماتی؛ ادیومتری؛ تشخیص و عرضه خدمات درمانی، آموزش درمانی، تجویز و تهیه گوشی، ساختن قالب گوش، هدایت مددجو به مراکز مربوط.

خدمات این درمانگاه به طور رایگان در اختیار کلیه مراجعان از خردسال و کهنسال تهرانی و شهرستانی قرار می گرفت. در اثر افزایش مراجعان، رفته رفته شمار روزهایی که درمانگاه مذکور در اختیار مراجعان سازمان قرار داشت، افزایش یافت تا اینکه سازمان ناچار به ایجاد درمانگاه دیگری در جنوب تهران شد. این مرکز در یکم دی ماه 1353 شروع به کار کرد و به این ترتیب گشایشی در کار مراجعان تهرانی و شهرستانی پدید آمد.

برای هر یک از مراجعان پرونده بهداشتی تهیه می شد که در آن، نتیجه معاینات کامل حلق و گوش و بینی و آزمایش مقدماتی شنوایی و ادیومتری، و وضع خانوادگی مددجو و نیازهای او ذکر شده بود بر اساس این پرونده ها که با دقت تهیه می شد، سازمان موفق به تهیه آرمان های مختلف شد که از آنها در برنامه ریزی های گوناگون، از جمله برنامه های پیشگیری استفاده می کرد.

سازمان بنا بر تقاضای مرکزهای مختلف از جمله دفتر امور کودکان استثنایی، گروه متخصصان خود را برای سنجش شنوایی، تجویز سمعک، ساختن قالب گوش به شهرستان های مشهد، اهواز، آبادان، یزد، و اصفهان می فرستاد.

برای اینکه سازمان بتواند به کسانی که به علت دوری راه، امکان مراجعه به درمانگاه های مرکزی را نداشتند، خدمات خود را عرضه کند، سه دستگاه واحد سیار شنوایی خریداری کرده بود.

از آغاز کار با توجه به محدود بودن بودجه درمانی، با توافق جمعیت حمایت کودکان کر و لال و سازمان ملی رفاه ناشنوایان، این جمعیت، هزینه عمل جراحی و بیمارستانی مددجویانی را که کمتر از ده سال داشته اند، می پرداخت و سازمان نیز پرداخت هزینه عمل های جراحی و بیمارستانی مددجویان بیش از ده سال را پذیرفته بود.

گسترش فعالیت ها در همه ایران: این سازمان در شهرها و استان ها، شعبه هایی دایر کرد و از این طریق در صدد پوشش دادن به همه ناشنوایان در تمامی ایران برآمد.

در سال 1353 در اصفهان، شعبه سازمان رفاه ناشنوایان فعالیت خود را با شمار اندکی دختر و پسر ناشنوا آغاز کرد که در سطح سنی ای بودند که آموزش و پرورش آنان را نمی پذیرفت. البته خدمات فرهنگی و اجتماعی ناشنوایی در این استان پیشینه داشت و حسین گلبیدی از 1350 آموزش و پرورش ناشنوایان را آغاز کرده بود. از این رو با شکل گیری سازمان ملی رفاه ناشنوایان در این شهر، به سرعت توسعه یافت. گویا نام شعبه اصفهان این سازمان، مرکز رفاه ناشنوایان بوده است.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شکل گیری سازمان بهزیستی، سازمان رفاه هم زیر مجموعه آن شد و ساختار اداری آن در سازمان بهزیستی ادغام شد و در واقع، به کار سازمان رفاه، به عنوان یک

ص: 41

واحد اداری مستقل، پایان داده شد.(1)

گروه پژوهشی زبان اشاره

پس از تأسیس سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران به مدیریت ثمینه باغچه بان در 1350، بخش پژوهشی برای ارتقاء و توسعه زبان اشاره به نام «گروه پژوهشی زبان اشاره فارسی» وابسته به این سازمان در سال 1352 شکل گرفت. آقای شهیدی در این گروه می نویسد: «در سال 1352 با همکاری خانم جولیا سمیعی، من و عده ای دیگر اولین «گروه پژوهشی زبان اشاره فارسی» را تشکیل داده و در هفته چند بار در مکان های مختلف زبان اشاره فارسی را به شنوایان تدریس می کردیم. خانم جولیا سمیعی اولین رابط زبان اشاره فارسی ناشنوایان در ایران بود.»(2)

افرادی مثل سید محسن لوح موسوی در این گروه فعال بودند. ولی پس از مدتی اختلاف افتاد و دو جریان شدند. عده ای به رهبری جولیا سمیعی معتقد بودند زبان اشاره آمریکایی باید ترجمه و در اختیار ناشنوایان ایرانی قرار گیرد. دسته دیگری به رهبری موسوی و شهیدی می گفتند زبان اشاره بر اساس بنیه ها و امکانات فرهنگ ملی باید ساخته شود و شکل بگیرد. اما به تدریج طرفداران فکر دوم پیروز شد و قرار شد اشاره های ایرانی ضبط و ثبت گردد و کتاب هایی تألیف شود.

این گروه خط مشی و هدف خود را به بررسی قوت ها و کاستی ها و توسعه زبان اشاره ناشنوایان و جمع آوری اشارات منحصر کرد. مهم ترین هدف این گروه، تدوین زبان اشاره بر اساس نیازها و اقتضائات جامعه ناشنوایان است. آنها درصدد ایجاد هماهنگی بین ناشنوایان سراسر کشور از طریق به کارگیری یک زبان مشترک اند؛ تا مربیان، خانواده ها، دانشجویان رشته های مربوطه، رابطان، صدا و سیما و علاقه مندان ارتباط با ناشنوایان در تمام نقاط کشور یک ادبیات و زبان داشته باشند.

این گروه را گاه به اختصار گروه زبان اشاره می نامند. آثار مهمی بین سال های 1353 تا 1359 منتشر کردند. مثل: فرهنگ زبان اشاره برای ناشنوایان، تألیف فاطمه آقامحمد، الهه افضلی، مرتضی پیروزی، حبیب تهرانی، رضاقلی شهیدی، محسن لوح موسوی، تهران، انتشارات سازمان رفاه ناشنوایان ایران، 1359، جلد 1؛ مهمان های ناخوانده به زبان اشاره.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی شکل گیری سازمان بهزیستی در سال 1359 و نیز تأسیس دانشگاه بهزیستی این گروه به «کمیته پژوهش و توسعه زبان اشاره» تغییر نام یافت. وابسته به معاونت پژوهشی دانشگاه شد.

این کمیته کتاب زبان اشاره فارسی که بر اساس خاستگاه های ملی تدوین شده، یک کتاب زبان اشاره خاص فرهنگ کشورهای اسلامی تدوین کرد. این کمیته تا کنون چهار جلد فرهنگ نامه زبان اشاره و شماری کتاب کودکان و تعدادی فیلم های آموزشی تدوین کرده و از ابتدای مسئولیت، آموزش

ص: 42


1- . دانشنامه ناشنوایان، ص 711-712.
2- . تاریخچه جامعه ناشنوایان، ص8.

زبان اشاره را در دوره های مختلف آموزش و دوره های رابطی به عهده داشته و در تدوین کتاب ها از دیدگاه های تمام ناشنوایان سراسر کشور و مراکز مربوط به ناشنوایان بهره برده است.

کمیته توسعه زبان اشاره با مراکز ناشنوایان از جمله کانون ناشنوایان، انجمن خانواده ناشنوایان، انجمن فرهنگی ناشنوایان و انجمن والدین ناشنوایان و شورای کتاب کودکان ناشنوا و مرکز ناشنوایان بهزیستی در ارتباط است.

همچنین با کشورهای همسایه مانند افغانستان برای آموزش کارشناسان ناشنوای آن کشور همکاری داشته و با شرکت در سمینارهای خارجی مربوط به ناشنوایان در جریان اطلاعات روز دنیا قرار می گیرد و آن را در اختیار جامعه ناشنوایان ایرانی قرار می دهد.(1)

اختلافات و جبهه بندی و ممنوعیت آموزش زبان اشاره موجب تضعیف کمیته می گردد. برخی می گویند فعالیت کمیته در دانشگاه بهزیستی کلاً ملغا شده است. اما کانون ناشنوایان ایران چندی است کمیته را نیمه فعال کرده است و مشغول پژوهش هایی است.

ص: 43


1- . شکست سکوت، ش 2و 3، پاییز 1381، ص23؛ دانشنامه ناشنوایان، ص1022.

ص: 44

خاطرات و تجربیات پدرم

خاطرات و تجربیات پدرم(1)

پدر و مادرم برای ما فرزندان زحمت بسیار کشیدند. ما یک خانواده ناشنوا هستیم در آن زمان همه با دلسوزی و ترحم به ما نگاه می کردند، بعضی ها تعجب می کردند از این موضوع که یک خانواده ناشنوا چطور زندگی خود را می گذرانند. ولی پدر و مادر ما با استقامت ما را به خوبی تربیت کردند و توانستیم روی پای خود بایستیم.

وقتی خردسال بودم پدرم آن قدر خاطرات گذشته و از ماجراهای دوران کودکی اش برای من تعریف می کرد که حس می کردم آن دوران را همراه او گذرانده ام.

روزی پدرم مثل همیشه برای من داستان کوتاهی درباره ژنرال دوگل رئیس افسر ارتش فرانسه تعریف می کرد. او کشور فرانسه را نجات داد و توانست از یک کشور جنگ زده به کشوری پیشرفته در جهان تبدیل کند. و آخر داستان گفت: دوگل آدم سیاستمداری بود و خدمات بسیار بزرگی در زمانش انجام داد. متأسفانه نسل جدید کشور فرانسه از زحمات و سختی های ژنرال دوگل بی خبرند، این داستان و دیگر حرف هایش همیشه توی ذهنم مانده است.

همچنین در مورد چند بخش از کتاب کلمه کر و لال را بکار برد و هیچ قصد توهین آمیزی به دیگران را ندارم؛ چون خودم و خانواده ام ناشنوا هستیم، فقط می خواستم این کتاب را با همین مفهوم و با احساس و دارای ادبیات قدیمی نگاه کنیم.

این خاطرات را چند سال پیش نوشته بودم به دلیل گرفتاری نتوانستم این کتاب را به پایان برسانم. بعضی از مطالب قبلاً در چند کتاب چاپ شده است. ولی به دلیل تکراری بودن بعضی از مطالب و مواردی که نشر آنها به صلاح و مناسب جامعه هدف نیست را حذف کردم، زیرا پدرم هرگز دوست نداشت حرف های بزند که باعث ناراحتی افراد شود. او پشت سر دیگران صحبت نمی کرد. من هم به احترام عقیده پدرم مطالب مهم را نوشتم و امیدوارم خداوند و پدر و مادرم از کارهای من همیشه راضی باشند.

از خوانندگان عزیز و محترم، به خاطر برخی کاستی ها و خطاهای احتمالی در نوشتار؛ همچنین فراموشی و غفلت از برخی خاطرات پوزش می طلبم. در خاتمه لازم می دانم از جناب آقای نوری بابت چاپ این کتاب و دوستانی که مرا یاری و همکاری کردند سپاسگزاری کنم.

قلب هایتان همیشه شاد

شیدا شهیدی -1397

ص: 45


1- .[1] این مقاله به قلم و به کوشش خانم شیدا شهیدی تألیف شده است. سه صفحه در آغاز و یک صفحه در پایان به قلم خانم شیدا است، اما بقیه مطالب، روایت یعنی نقل خاطرات پدرش و کتابت خانم شیدا است. در واقع خانم شیدا با زیرکی و درایت توانسته خاطرات و محفوظات پدرش را استخراج و مکتوب سازد تا در تاریخ ماندگار شود و قابلیت استفاده عمومی پیدا کند.

گزارشی از دوران کودکی تا جوانی

تولد و کودکی

در یک روز هوای سرد و برفی در دهم دی ماه سال 1302 در میدان شاهپور تهران اولین فرزند پسر خانواده پا به عرصه وجود گذاشت؛ تولدش چشم پدر و مادرش را روشن و شادمانی می کردند. او کسی نبود جز سید رضاقلی شهیدی.

او در خانواده ای 5 نفره که دو خواهر کوچک تر از خودش داشت، پدرش سید کاظم شهیدی که شغلش قاضی و مادرش شمس الملوک منصور، معلم و دارای تحصیلات زبان فرانسه بود. رضا در چنین خانواده ای متولد شد.

او در سن دو سالگی، مبتلا به بیمار مننژیت شد و مدتی با هیولای مرض دست و پنجه نرم کرد. بالاخره از آن بیماری نجات یافت؛ ولی وارد دنیای تاریک و سکوت شد، اما هرگز نمی توانست احساس کند که کر و لال شده و ناگهان چه ضربه هولناکی به روحیه خانواده اش وارد شده است. پدر و مادر برای بازیافتن قدرت تکلم و شنوایی او بسیار تلاش کردند ولی کمتر نتیجه گرفتند. او کم کم بزرگ شد و فهمید که نمی تواند به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کند. مخصوصاً با همسن سالانش نمی توانست بازی کند و از آن لذت ببرد. احساس می کرد با دیگران فرق دارد. اما نمی دانست چرا؟

تحصیلات

سال ها گذشت، پدرش با خانواده اش به منظور انجام مأموریت های شغلی به شهرهای مختلف سفر می کردند. وقتی که رضاقلی به سن مدرسه رفتن رسید آن روز خانواده اش در مشهد اقامت داشتند. در آن زمان مدرسه ای برای کر و لال ها در مشهد وجود نداشت، به ناچار او را به مدرسه عادی فرستادند، به امید اینکه ترقی و پیشرفت کند.

وقتی که وارد مدرسه عادی شد هیچی به ذهنش نمی رسید چه کار باید کند، قدرت حرف زدن و قدرت شنیدن نداشت. هیچ کلمه ای را نمی دانست. به قول او که می گفت معمولاً کودک شنوا قبل از رسیدن به سن مدرسه و رفتن به مدرسه تقریباً 2000 کلمه می داند؛ و می توانند بگویند و معنی آن را می دانند؛ ولی یک بچه ناشنوا وقتی وارد مدرسه می شود هیچ کلمه ای را نمی داند و درکی از معنای کلمات ندارد. همچنین برای معلمین، روش تدریس و شیوه کار با بچه کر و لال را نمی دانستند.

سید رضاقلی هم نمی دانست چگونه کلمه ها را باید یاد بگیرد و در آنجا چیزی یاد نگرفت و فقط تماشاچی بود. در کلاس درس فقط به صورت آموزگار و تخته سیاه نگاه می کرد و چیزی نیز متوجه نمی شد. معلم نیز نمی دانست چه کار باید کند و چگونه به او درس بدهد. به خاطر همین هر روز یک ورق و مداد به او می داد که مشغول نقاشی شود.

ص: 46

رفتار مطلوب

زنگ تفریح کودکان در حیاط برای خنداندن یکدیگر او را مسخره می کردند؛ چه اذیت هایی که نمی کردند به او سنگ پرتاب می نموده و او را لولو خطاب می کردند. در این میان سید رضاقلی فقط در گوشه ای نشسته و تماشا می کرد نمی داند چرا همه با او بد هستند و چرا این طور باهاش رفتار می کنند؟ تعجب می کرد با خودش می اندیشید چرااااا؟ باز هم سکوت می کرد و دوست داشت با همه بازی کند مایل بود مثل دیگران بخندد در این میان فقط کودکان نبودند که او را مورد آزار و اذیت قرار می دادند. چون در آن زمان سطح فرهنگ و معلومات مردم بسیار محدود بود و فکر می کردند، افراد کر و لال دیوانه هستند. از این رو رفتار شایسته با افراد کر و لال نداشتند و فکر می کردند کر و لال یک نوع بیماری واگیردار و مسری است؛ و از کر و لال ها فاصله می گرفتند. زیاد با کلمه کر و لال آشنا نبودند و نمی دانستند یعنی چه؟ ولی به افراد نابینا و معلول با دلسوزی می نگریستند؛ بنابراین خوشبختی آنها نسبت به کر و لال­ها بیشتر بود.

سید رضاقلی کم کم بزرگ شد و متوجه فرق بین خود با دیگران شد و دانست با بچه ها متفاوت است. بیشتر وقت ها تنها بازی می کرد یا در کوچه به بازی های کودکان زل می زد و از این موضوع رنج می برد. ناچار بود با تمام وجود مشکلات را تحمل کند؛ و در سال های کودکی و نوجوانی تحقیر و سختی ها را تحمل کرد. بعضی ها از او دوری می کردند. گویا مرض وبا دارد.

سفر به اصفهان

چندی بعد مأموریت پدرش در مشهد به پایان رسید و خانواده اش پیشرفتی در کودکشان ندیدند و با افسردگی به تهران برگشتند. پدرش بعد از مدتی جستجوی فراوان، یکی از فامیل هایشان به پدرش اطلاع داد که در اصفهان یک مدرسه برای سید رضاقلی پیدا کرده که مناسب او است.

پدرش به سید رضاقلی خبر داد با یکی از فامیل ها برای ادامه تحصیلات باید به اصفهان برود. در اصفهان مدرسه ای بود که توسط یک مرد آلمانی به صورت شبانه روزی برای نابینایان و معلولان تأسیس شده بود. معلمان آلمانی بودند و به زبان فارسی و نوشته های لاتین درس می داند.(1)

فامیلشان او را در آنجا ثبت نام کرد و یک اتاق مخصوص برایش گرفت. چون وضع مالی پدرش خوب بود. او صبح ها به سر کلاس می رفت، بیشتر شاگردان نابینا، معلول و چند شاگرد ناشنوا هم بودند. معلمش خانم آلمانی بود به خواندن فارسی و نوشتن به صورت لاتین را یاد می داد. او کمی نوشتن را یاد گرفت. ولی بیشتر وقت ها کارهای هنری و نقاشی، نجاری و صنایع دستی انجام می داد. زنگ تفریح با بچه ها در حیاط بسیار بزرگ و پر از درخت و دارای حوض بازی می کرد. همچنین کنار در ورودی یک خانه دو

ص: 47


1- . این آموزشگاه کریستوفل، بنام ارنست یاکوب کریستوفل مشهور بود.

طبقه سفید زیبا بود.(1) آقای ارنست با خانمش در آنجا زندگی می کردند، بعد از یک سال بازهم در درس خواندن زیاد پیشرفت نکرد. وقتی برای تعطیلات تابستان به تهران برگشت، پدرش متوجه شد تمام زحمت هایش بی حاصل بوده است.

با باز شدن مدرسه ها، پدرش به امید دوباره به او گفت برای ادامه درس به اصفهان برود. اما رضاقلی قبول نکرد و دوست نداشت به اصفهان برود. زیرا زندگی در کنار خانواده را دوست داشت. بنابراین مثل همیشه به طور یکنواخت با اشاره و ایما با خانواده اش و دیگران ارتباط برقرار می کردند.

فرهنگ عمومی مردم

در آن زمان مردم ناشنوایان را زیاد نمی شناختند. چون صدای ناشنوا خوب نبود و حرف زدن آنها قابل فهم نبود برای همین یک جور دیگر نگاه می کردند. از این رو از ناشنوایان دوری می کردند. بعضی از ناشنوایان زبان اشاره را نمی دانستند با حالت جیغ و فریاد حرفشان را می گفتند و منظورشان را می فهماندند. متأسفانه این روش باعث می شد هیچ کس به حرف هایشان توجه نکند و به قول خودشان می گفتند دیوانه یا جن زده است. اما خانواده ها برای ارتباط با فرد ناشنوا مجبور بودن اشاره و ایما به ابداع خودشان به صورت زبان اشاره برای ارتباط درست کنند. این کار باعث شد هر خانواده که فرد ناشنوا داشت، اشاره های مختلف اعم از بی سواد یا تحصیل کرده به کار ببرند. البته دیگران متوجه اشارات فرد ناشنوا نمی شدند فقط خانواده خود متوجه منظورشان می شد و با اشاره مخصوص با هم صحبت می کردند پس زبان اشاره واحدی برای ناشنوایان وجود نداشت چون هر کس به سلیقه خود زبان اشاره ای اختراع کرده بود. به همین دلیل بعد از سال ها اشارات مختلف و متنوع و گاه نامفهوم در بین ناشنوایان پخش شد.

همچنین خانواده از اینکه کودک ناشنوا داشتند از خودشان خجالت می کشیدند در زمان مهمانی رفتن، از بردن کودک ناشنوا خود به میهمانی امتناع می کردند و دوست نداشتند او را با خود همراه کنند. نیز اگر میهمانی به خانه آنها می آمد فوراً کودک ناشنوا را در زیرزمین یا بالاخانه پنهان می کردند در را از پشت قفل می کردند؛ و فرزندشان را ساعت ها زندانی می کردند تا مبادا میهمان ها کودکشان را ببینید. چون شرم داشتند، بگویند کودک ناشنوا دارم. اگر سه فرزند داشتند که یکی از آنها ناشنوا بود، می گفتند دو فرزند دارم؛ مبادا کودک ناشنوا باعث آبروریزی آنها شود.

آشنا شدن با باغچه بان و آموزشگاه او

مدتی گذشت و پدرش مجدداً برای ادامه درس فرزندش تلاش کرد. بعد از بررسی و پیگیری تصمیم گرفت که برای تحصیل او را به خارج و کشور آلمان بفرستد. در همین زمان، چند تن از

ص: 48


1- . تقریباً هشتاد سال بعد با دخترم به اصفهان رفتیم پس از جستجو وارد آموزشگاه کریستوفل شدم باعث تعجبم بود که خانه سفید هیچ تغییری نکرده و به همان شکل است.

همسالان او می خواستند برای تحصیل به آلمان و فرانسه بروند. در حالی که کارهای لازم را برای سفرش آماده می کرد، ولی شب پاییز روز 24 آبان ماه 1312 در روزنامه اطلاعات (سال هشتم، شماره 2050) خبری درباره دبستان کر و لال ها خواند. این مدرسه در تهران تأسیس شده بود. پدرش از خواندن خبر خوشحال شد و باور نمی کرد که مدرسه کر و لال ها در تهران وجود دارد.

فردا برای تحقیقات به دبستان رفت با آقای باغچه بان صحبت کرد و مطمئن شد که می تواند فرزند خود را بعد از سال ها برای اولین بار با اطمینان به دست باغچه بان بسپارد.

رضاقلی تقریباً ده سال در دنیای تاریک و پر از سکوت زندگی می کرد تا اینکه در سال 1312 باغچه­بان او را از زندگی تاریک نجات داد و با دنیای روشن آشنا کرد

سید رضاقلی اولین بار وارد دبستان کر و لال ها واقع در میدان حسن آباد خیابان طرشتی (محله سنگلج) شد. رضاقلی وقتی به حیاط کوچک این آموزشگاه رسید، باغچه بان دست نوازش بر سرش کشید. اولین بار چشمش به صورت جبار باغچه بان افتاد و باغچه بان با لبخند به او خوش آمد گفت. در یک لحظه حس کرد که می تواند در کنار باغچه بان به رشد و پیشرفت برسد. دلش امیدوار شد و جرقه زد. باغچه بان دستش را گرفت و به داخل اتاق برد. البته این اتاق شباهتی به کلاس درس یک مدرسه نداشت.

خانه ای کوچک با دو اتاق یکی از اتاق ها برای خانواده اش بود که در آنجا زندگی می کردند و اتاق دیگر آن کلاس که شبیه یک مکتب برای کودکان کر و لال درست کرده بود. در آنجا چند تا نیمکت و صندلی شکسته و یک تخته سیاه کوچک بود. وسایل توسط پدر اولین شاگرد باغچه بان دختری به نام صوفیا لبنان تهیه شده بود. دکتر لبنان پدر صوفیا، وقتی دبستان کر و لال ها را پیدا کرد و وارد اتاق شد، وسایل آموزشی نداشت. او با باغچه بان درباره روش تدریس کر و لال ها صحبت کرد باغچه بان شرح مختصری از درس دادنش را به او گفت و در حضور او به دخترش کلماتش را یاد داد و اعتماد دکتر را جلب نمود فردای آن روز دکتر مقداری وسایل به باغچه بان اهدا کرد.

وی با تعجب شاگردی مثل خودش را دید، با اینکه به ذهنش نمی رسید که افرادی مثل خودش وجود داشته باشند. از این رو بسیار خوشحال بود که دوست و هم زبان خود را پیدا کرده است. کم کم شاگردان با سنین مختلف به کلاس اضافه شدند.

مدرسه رفتن و آموزش به روایت پدرم

پدرم ماجراهای تحصیل و مدرسه مرا را این گونه تعریف می کند:

هم زمان من وارد دبستان کر و لال ها شدم که پدرم از فرستادنم به آلمان منصرف شد. یکی از شاگردها به اسم ادیک ادموند که ارمنی بود و وضع مالیش خوب بود، پدرش با مشاهده وضع نامناسب و ناجور مدرسه باغچه بان از سپردن فرزند خود به آموزشگاه باغچه بان امتناع می کرد. او به باغچه بان چند بار پیشنهاد داد که معلم خصوصی فرزندش شود؛ در عوض امکانات و رفاه کامل را برای باغچه بان تأمین کند. ولی باغچه بان پیشنهادش را قبول نکرد و گفت: بین بچه ها فرقی وجود ندارد و پیشنهاد داد، به جای استخدام به عنوان معلم سرخانه به مدرسه ام کمک کند

ص: 49

تا توسعه پیدا کند. بالاخره با هم به تفاهم نرسیدند پدر ادیک ادموند او را برای تحصیل شبانه روزی به فرانسه فرستاد.

سه سال بعد، در آغاز سال تحصیلی دوباره او را در دبستان خیابان دروازه شمیران دیدم؛ پسر بزرگی شده بود. اما هیچ پیشرفتی نکرده بود. پدرش شاگردان باغچه بان را با پسر خود مقایسه کرد و متوجه شد که فرستادن پسرش به فرانسه کاری اشتباهی بوده، چون سن پسرش کم بود؛ همچنین یاد گرفتن زبان فرانسه به عنوان زبان غیر مادری، برایش سخت بود.

ادیک مجدداً وارد دبستان شد و بعد از مدتی کوتاه درس خواندن، الفبا و نوشتن را یاد گرفت، در بعضی از درس ها به او کمک می کردم که به کلاس بالاتر برود تا دو سه سال بعد به خاطر اینکه سنش بالا بود، مدرسه را ترک کرد و به دنبال حرفه نقاشی رفت.

سال های خانواده هایی را می دیدم که بچه ناشنوا داشتند و پس از دیدن دبستان و جای محقرانه و عدم امکانات آن، از دادن بچه خود به دبستان باغچه بان خودداری می کردند و راضی نمی شدند که فرزندشان آنجا درس بخواند. چون هیچ شباهتی به مدرسه های دیگر نداشت و به کار و آموزش باغچه بان اطمینانی نداشتند. همچنین بعضی از خانواده ها با دو دلی و شک و تردید فرزند خود را نام نویسی می کردند. نسبت به باغچه بان اطمینان نداشتند و در مورد توانایی باغچه بان برای درس دادن بر کر و لال ها شک داشتند.

ابتدا باغچه بان حرف زدن را به من آموخت. روش های آموزشی او مختلف بود مثل حروف الفبای دستی، حس لامسه و لب خوانی. تقریباً یک سال طول کشید که قدرت تکلم خود را تا حدود زیادی باز یافتم.

تابستان شروع شد در این مدت سه ماه تعطیلی بود. خانه باغچه بان کرایه ای بود، خانواده اش و شاگردان به دبستان ابن سینا که در نبش خیابان طرشتی با حیاط بزرگ و کلاس های تمیز، انتقال یافتیم.

تداوم آموزش

چون باغچه بان می خواست درس دادن به شاگردان تداوم داشته باشد؛ چون می ترسید در فاصله این سه ماه، شاگردان درس ها را فراموش کنند.

تا سال های بعد، دبستان چند بار جابجا شد و برای ما زمستان و تابستان فرقی نداشت.

انتقال به ناصرخسرو

بعد از سه ماه تابستان از دبستان ابن سینا به خانه ای در خیابان ناصرخسرو منتقل شدیم، به دلیل دوری مسیر من، آقای لطفعلی آذرخشی (تقریباً ده سال از من بزرگ تر بود) و یکی از بستگان باغچه بان پسری به نام اسلام ارجمندی در آن زمان سرباز بود، با خانواده باغچه بان با هم در یک خانه کوچک زندگی می کردیم. گاهی با پسر باغچه بان بعدازظهرها یواشکی به سینما

ص: 50

می رفتیم و زود برمی گشتیم که باغچه بان متوجه نشود البته بعداً فهمیدم که باغچه بان تقریباً می دانست ما چی کار می کنیم اما به روی خود نمی آورد؛ و یک روز باغچه بان از من پرسید آیا لطفعلی آذرخشی سیگار می کشد؟ من هم نتوانستم درست جواب بدهم چون گفتن بله یا دروغ گفتن به باغچه بان هر دو برای من سخت بود؛ فقط کمی سکوت کردم. خوشبختانه باغچه بان خودش زود جوابش را پیدا کرد و فهمید.

انتقال به خیابان شیخ هادی

چند ماه در ناصرخسرو درس خواندیم، اما بقیه شاگردان به خاطر اینکه راه دور بود نمی توانستند سر کلاس شرکت کنند باغچه بان مجبور شد مجدداً جا را عوض کند و به یکی از کوچه های بن بست خیابان شیخ هادی که خانه ای با چند اتاق بود، نقل مکان کرد. کم کم به تعداد شاگردانش اضافه شد. البته در همه سال ها بچه های دیگر هم می آمدند ولی وسط سال به دلایل مختلف مدرسه را ترک می کردند چون بعضی ها به کار باغچه بان اعتقاد نداشتند و می گفتند بیهوده وقتشان برای درس خواندن تلف می شود و به جای درس کار و اشتغال را ترجیح می دادند.

امامزاده در گلاب دره

بازهم تابستان رسید باغچه بان هم برای وقت اضافه و درس دادن به شاگردها خانه ای را در امام زاده قاسم (گلاب دره) کرایه کرد و ما با خانواده اش در آنجا کوچ کردیم.

بهترین خاطرات ما از آنجا است؛ هم درس می خواندیم و نیز هم با بچه ها بازی می کردیم و اتفاقات گوناگون داشتیم و دوران بسیار شیرینی بود. الآن متوجه می شوم باغچه بان چطور توانست ما را به صورت شبانه روز نگهداری کند. مسئولیت بسیار سختی بود. چون بیشتر کارها را خود باغچه بان تنها انجام می داد؛ هم مدیر و هم آموزگار و هم پختن غذا بر عهده اش بود. تمام وقت کار می کرد. بیشتر وقت ها با خانواده باغچه بان با هم بودیم و با بچه های باغچه بان همبازی و باهم بزرگ شدیم. کلاً زندگی خانواده باغچه بان با ناشنوایان بود و با آنها بزرگ شدند.

خیابان دروازه شمیران و سیروس

بعد از پایان تابستان در خیابان دروازه شمیران، خانه ای با حیاط بزرگ اجاره کرد و به آنجا نقل مکان کردیم. در آنجا کم کم مردم با اسم جبار باغچه بان آشنا شدند. درباره اش مجله ها و روزنامه ها مطالبی می نوشتند. سال بعد به خیابان سیروس به خانه ای با چند اتاق و یک حیاط بزرگ (متعلق به حاج اسحق کلیمی) منتقل شدیم. در آنجا تعداد شاگردان بیشتر شد. همچنین روش آموزش کم کم عوض و پیشرفت کرد تا آخر سال تحصیلم در آنجا ماندم. ما با امکانات محدوده تا کلاس ششم درس خواندیم چون در آن زمان دبستان باغچه بان بیشتر از کلاس ششم نداشت.

همان طوری که قبلاً عرض کردم که در این چند سال مدرسه های مختلف رفتم و در آن مدرسه ها

ص: 51

بسیار رنج بردم اما وقتی وارد دبستان باغچه بان شدم با اینکه این دبستان مثل دیگر مدرسه ها نبود ولی این دوران برای من بسیار راحت و آرام بود که چون با بچه ها همکلاس و هم مدرسه، هم زبان بودیم و به راحتی با یکدیگر ارتباط برقرار می کردیم. نیز باغچه بان روش آموزشی ناشنوایان را بلد بود و می دانست چطور با بچه ها کار کند. سال ها در کنار باغچه بان درس خواندم و دوران بسیار شیرینی بود. به غیر از درس چیزهای دیگری هم از باغچه بان یاد گرفتم.

روش آموزشی

روش آموزشش چند مرحله داشت. ابتدا کارهای عملی را نشان می داد. سپس حرف زدن و نوشتن را می آموخت همچنین با آرامش و حوصله کلمه به کلمه با شاگردان خیلی زیاد تمرین می کرد تا با معانی آن آشنا شوند.

بعضی از آموزش ها به شاگردان بسیار دشوار بود؛ مثل توضیح دادن بعضی از معنی ها و لغت ها به شاگردان مثل کلمه اشیاء. اول اشیاء را به ما نشان می داد. ما به شکل عملی با لغات و کلمات و نوشتن آنها آشنا می شدیم همچنین گرما و سرما را به شکل عملی با چند لیوان آب گرم، سرد و برای چشیدن آرد و مواد غذایی سر کلاس می آورد تا به ما نشان بدهد.

همچنین از حس بینایی و حس لامسه در آموزش استفاده می کرد؛ مثلاً کلمه هل دادن و شکستن... را به صورت عملی و با دیدن و لمس کردن به شاگردان می فهماند.

اما یاد گرفتن کلماتی مانند اطمینان یا نامرئی یعنی لغت های نامحسوس بسیار مشکل بود.

دلسوزی و ممارست

یکی از اخلاقیاتش این بود که اگر درس خوب یاد نمی گرفتیم، آموزش را رها نمی کرد. هرروز با بچه ها به طور جداگانه کار می کرد و گاهی کلمات را چند بار تکرار و مرتباً می پرسید آیا فهمیدی؟ اگر پاسخ بلی می داد می پرسید چه گفتم؟ بیشتر وقت ها بچه ها از جواب دادن بلی عاجز بودند.

برای کار کردن با بچه ها بسیار حساس و جدی بود؛ و عادت داشت هرروز درس دیروز را می پرسید. معمولاً بعضی از شاگردان درس را حفظ نمی کردند باغچه بان آنها را تنبیه می کرد. من هرروز حاضر می شدم اما یک روز از درس حفظ کردن خسته شده و نخواندم. فردا سر کلاس باغچه بان مرا صدا کرد و جلو تخته ایستادم و از درس دیروز پرسید من هم نمی دونستم چه بگویم؟ و چند دقیقه فکر کردم. سپس آنچه از درس دیروز فهمیده بودم به طور خلاصه برای او خواندم و فکر کردم الآن باغچه بان مرا تنبیه می کند. در عوض دیدم صورتش باز شد، با خوشحالی به من صد آفرین گفت و نمره بیست داد. از این کارش تعجب کردم. جبار متوجه تعجبم شد و گفت خلاصه ای که گفتی برای من کافی است و مهم تر هر چه فهمیدی و از بر گفتی و این روش، بهتر از حفظ کردن است. همان روز متوجه شدم نباید هر روز درس را حفظ کنم باید معنی اش را خوب درک کنم.

گاهی ضرب المثل برای من می گفت البته معنی اش را نمی فهمیدم. ولی کم کم بزرگ شدم و

ص: 52

متوجه معنی اش می شدم. روزی باغچه بان از کسی ناراحت بود و به عنوان مثال ضرب المثل را گفت. گاهی با حوصله چیزهایی به من آموزش می داد که با جامعه چطور رفتار و برخورد کنم البته در آن زمان بعضی از منظورهایش را متوجه نمی شدم؛ اما سال های بعد هر اتفاق در زندگیم می افتاد، فوراً به یاد نصیحت و حرف های باغچه بان می افتم.

شکیبایی در مقابل مشکلات

چون می دیدم از زمان تأسیس دبستان همواره با مشکلات بسیاری مواجه بود و سال ها تنها دبستان را اداره می کرد، مسئولیتش بسیار سنگین و در کارهایش فشار زیاد و طاقت فرسا بود.

همچنین بدون حمایت و بودجه کافی برای آموزش ناشنوایان و همین طور کسانی که فکر می کردند در این کار هیچ وقت نمی تواند پیشرفت کند.

من فهمیدم که درس دادن به کر و لال ها بسیار مشکل بود این کار صبر و حوصله می خواهد، گاهی فهماندن یک مطلب و توضیح معنی یک کلمه ممکن است بیشتر یک ساعت طول بکشد. آدم بدون این که دانشی داشته باشد ممکن است عصبانی شود.

باغچه بان بیشتر وقت ها با من درد دل می کرد و از جریان های گذشته زندگی شان برایم تعریف می کرد و می گفت وقتی تابلو مدرسه کر و لال ها در کوچه مدرسه نصب شد آن موقع مردم گمان می کردند من آدم عجیبی هستم و مرا مسخره می کردند. مردم نا آگاهانه باغچه بان را اذیت می کردند، بعداً ناچار شد تابلوی دیگری به نام معالجه کر و لال ها بالای سر در مدرسه نصب کند تا مردم اذیتش نکنند، گاهی بهش می گفتن شیاد و کلاهبردار و به طرفش سنگ می انداختند، خیلی سختی و رنج کشید اما او شغلش را بسیار دوست داشت و تحمل می کرد.

خیلی دوستان به باغچه بان می گفتند این چه کاری است که داری زحمت می کشی؛ به جای این کار برو کار دیگری مثل استادی یا کارهای خوب که پول بهتر دارد، انجام بده. اما باغچه بان هرگز این کار را رها نکرد.

البته قبل از باغچه بان هم افرادی بودند که می خواستند به ناشنوایان درس بدهند اما منصرف شده و نتوانستند ادامه دهند به این دلیل که سود چندانی عاید آنها نمی شد و به این باور رسیدند بودن اگر در دانشگاه تدریس کنند هم از نظر اجتماعی و هم از نظر حقوقی بهتر است و دنبال کارهای بهتر و مقام رفتند اما باغچه بان عاشق این کار بود و اصل هدفش این بود که سواد بچه ها را بالا ببرد.

در آغاز، خودش هم تردید داشت و به من گفت. خودم نمی دانم آیا کر و لال ها باسواد خواهند شد یا خیر؟ امروزه می بینیم که آرزوی او به تحقق پیوسته است.

گرفتن زمین و ساختن مدرسه

دبستان کر و لال ها را از آغاز تأسیس قبل از سال 1334 در جاهای مختلف اجاره می کردند. باغچه بان سعی کرد و با همت جمعیت حمایت کودکان، زمین از سازمان برنامه ریزی گرفت و سال

ص: 53

1334 زمین را کلنگ زده تا سال 1336 مدرسه باغچه بان در میدان کلانتری با حضور شمس پهلوی افتتاح شد، البته بعد از تأسیس مدرسه تا مدتی با مشکلات گوناگون روبرو بود. مدرسه اول به صورت خوابگاه بود. با گذشت زمان فضای مدرسه تغییر کرد و کم کم به تعداد شاگردان و معلمان اضافه شد.

شهرت مدرسه باغچه بان به گوش همه حتی شهرستان ها رسید. خانواده های بچه های ناشنوا را از شهرستان به تهران مدرسه باغچه بان می آوردند؛ حتی اطراف مدرسه باغچه بان خانه برای سکونت می گرفتند.

مدرسه نیمروز

یادم است باغچه بان خیال داشت بعد از خودش، مسئولیت مدرسه باغچه بان را به یکی از معلمین فعال بدهد ولی متأسفانه ایشان با باغچه بان اختلاف نظر داشت و چند نفر از معلمین فعال از مدرسه باغچه بان جدا شدند و مدرسه جدیدی به اسم نیمروز برای ناشنوایان را تأسیس کردند. باغچه بان از این کار آنها بسیار ناراحت بود.

رفتن به خانه دانش آموزان

باغچه بان به ناشنوایان بسیار نزدیک بود حتی گاهی به خانه شاگردان قدیمی خود می رفت و به آنها سر می زد. من از هر کس پرسیدم، می گفت باغچه بان به خانه من آمده است. چند ماه قبل از مرگش اردیبهشت ماه سال 45 دومین فرزندمان که دختر است به دنیا آمد بعد از چند روز باغچه بان برای عیادت به خانه ما آمد و در اتاق بالای سر دخترم نشست و او را در آغوش گرفت. بعد از چند لحظه فهمید که دخترم ناشنوا است، سکوت کرد و ناراحت شد. اما به بهانه تسلی به ما گفت هنوز معلوم نیست بعد از چند ماه معلوم می شود که ناشنوا است یا نه؟ هر دفعه دخترم را می دید و بغلش می کرد یواشکی امتحانش می کرد.

بیماری و فوت باغچه بان

باغچه بان با اینکه بیمار بود اما حواسش به همه چیز بود. به کارها خیلی دقت می کرد حتماً داستان این را شنیده اید. "یک روز باغچه بان مریض بود سر ظهر ثمینه خانم گفت بهتر است به شاگردان بگویید سروصدا نکنند چون راهرو اتاق باغچه بان به طرف سالن نهارخوری وصل بود بعد از چند دقیقه باغچه بان ایشان را صدا زد و گفت: چه خبره بچه ها کجا هستند؟ چرا صدایی ندارند! از بی صدایی ناراحتم، ثمینه خانم دوباره دستور داد سر و صدا کنند چون باغچه بان به سروصدای بچه ها عادت کرده بود و خیلی لذت می برد و آرامش به دست می آورد، بچه ها و دخترم گاهی به اتاق باغچه بان می رفتند باغچه بان به آنها خوراکی می داد.

باغچه بان روز آخر زندگیش حالش خراب شد. وقتی به ما خبر دادند من و خانمم به بیمارستان لقمان رفتیم. بی قراری می کرد. آن روز حس کردم که بار دیگر پدر خود را از دست می دادم و از این

ص: 54

اتفاق ناگوار بسیار ناراحت بودم.

مراسم خا کسپاری باغچه بان باشکوه با حضور تمام دوستان، آشنایان ناشنوایان و شنوایان برگزار شد بعد از چند روز ثمینه خانم از من پرسید چه کسانی به مراسم آمدند و شنوا یا ناشنوا چقدر و کدام ها بیشتر بودند؟ چون چند روز سرشان شلوغ بود گفتم سر مزار ابن بابویه و مراسم ختم ناشنوا دو برابر از شنوا آمدند او تعجب کرد.

تا چند ماه متأسف بودم چون پدری مهربان که سال ها با او بزرگ شدم و مثل همیشه با هم یک دوست صمیمی بودیم را برای همیشه از دست دادم. اما هیچ وقت نصیحت ها و حرف های او را فراموش نکردم.

من هر سال چهارم آذرماه سر مزار مرحوم باغچه بان شرکت می کنم. آنجا همیشه به یاد حرف ها و نصیحت های ایشون می افتم و با خود می اندیشم. اگر باغچه بان نبود من قادر به صحبت کردن نبودم و سواد هم نداشتم.

چون یادم است، یک روز من با دوستم که شنوا بود، کنار درب ورودی مدرسه باغچه بان ایستاده بودیم و حرف می زدیم، چند نفر آمدند و به تابلوی آموزشگاه باغچه بان نگاه می کردند و می گفتند: مگر می شود ناشنوا را به زبان درآورد و درس خواندن یاد بگیر ند؟ دوستم این حرف را شنید و به آنها گفت چرا نمی شود؟ با اشاره مرا نشان داد و گفت: این مرد ناشنوا است حرف زدن یاد گرفته و درسش هم خوب است من هم برای اینکه سربه سر آنها بگذارم گفتم نه آقا، او دروغ می گوید خودش ناشنوا هست نه من. بالاخره آنها نفهمیدند که کدام ما ناشنوا هستیم با عصبانیت از ما دور شدند.

یک روز وارد مدرسه سیروس شدم و دیدم باغچه بان داشت یک بچه ای را کتک می زد! از این کارش تعجب کردم و گفتم ای باغچه بان چرا این بچه را می زنید؟ او برگشت با عصبانی به من گفت: عجب من به او درس و حرف زدن را یاد دادم الآن به من فحش می دهد.

ص: 55

وضعیت اجتماعی و فرهنگی ناشنوایان

علاقه ناشنوایان به تجمع

تقریباً هفده ساله بودم که کلاس ششم ابتدایی را تمام کردم و وارد دنیای اجتماعی شدم. بعضی از همکلاسی هایم درس را نصفه رها کردند و دنبال کار یا سرگرمی رفتند.

در آن زمان بیشتر ناشنوایان از صبح تا شب توی خیابان می گشتند و از زندگی و خانواده دور بودند. چون در خانه هیچ کسی از خانواده با ناشنوا دم خور نبود و همیشه تنها و گوشه گیر بودند. به خاطر همین بیشتر ناشنوایان دوست نداشتند در خانه باشند و بیشتر وقت خود را با دوستان یا خیابان قرار می گذاشتد و دورهم جمع می شدند، البته گاهی باهم دعوا می کردند و برای کاسب ها و مغازه دارها باعث مزاحمت می شدند. من سال ها شاهد اتفاقات گوناگون بودم و از این ماجرا ناراحت بودم.

من هم با وجود اینکه خانواده ام خوب بودند ولی بیشتر وقت ها به مدرسه باغچه بان می رفتم، چون آنجا باغچه بان و دوستان زیادی داشتم و بچه ها و دیگران هم می آمدند، مکان مدرسه تقریباً وسیله پاتوق ما بود. گاهی با دوستانم به سینما می رفتیم بعضی از ناشنوایان روزی دو بار به سینما می رفتند.

گرایش به سینما

فیلم های سینمایی خنده دار مثل چارلی چاپلین و لورل هاردی برای ناشنوایان قابل فهم بود، یادم است مشغول درس خواندن در مدرسه بودم بعضی از دوستانم از مدرسه فرار می کردند به سینما می رفتند بیشتر دوستانم درس را دوست نداشتند اما عاشق سینما بودند. گاهی با دوستان با حقه بازی بلیط یک نفره می خریدیم یواشکی با دو نفر وارد سینما می شدیم. در آن زمان سینما بهترین سرگرمی ناشنوایان بود. در آن زمان بعضی از فیلم ها دوبله نداشت با یک زیرنویس خلاصه می نوشتن یا یک نفر جلو پرده سینما می نشست و صحبت های فیلم سینمایی را برای مردم ترجمه می کرد.

جنگ جهانی

به خاطر جنگ جهانی دوم وضعیت ایران بحرانی بود، یادم است روزی به سینمای حسن آباد رفته بودم در وسط پخش فیلم یک دفعه چراغ ها خاموش شد و همه داشتند فرار می کردند تعجب کردم برای چه فرار می کنند؟ همین طور به دنبال همه از سالن بیرون رفتم و با خونسردی پیاده و آرام به خانه رفتم و دیدم مادرم دم در ایستاده با نگرانی شدید نگاه می کرد تا من را دید زود دستم را گرفت و برد داخل خانه، فهمیدم شهر تهران را بمباران کردند و من نشنیده بودم. دوران جنگ و پس از جنگ زندگی بر مردم بسیار سخت گذشت. شاهد اتفاقات گوناگون بودم در زمان رضاشاه، اعلام کردند همه باید به سربازی بروند. حتی ناشنوا، رضاشاه گفت ناشنوا می تواند در قسمتی اسب را بشورد یا در

ص: 56

آشپزخانه کار کند، چند نفر از ناشنوایان در زمان رضاشاه به سربازی رفتند. هم زمان با دوران جنگ جهانی دوم من به سنی رسیدم که باید سربازی می رفتم حدوداً یک سال بعد من را گرفتند و در بیمارستان از من آزمایش گرفتند یکی از افسران فهمید که ناشنوا هستم. به من گفت: برو از باغچه بان نامه بگیر و بیاور. فردا پیش باغچه بان رفتم همیشه حامی من بود و نامه ای برای نظام وظیفه نوشت هنوزم بعد از سال ها آن نامه دست نویس باغچه بان به تاریخ 17 اردیبهشت ماه 1322 را نگه داشته ام، یک سال بعد کارت معافیم را گرفتم.

مهارت آموزی و اشتغال

بعد از پایان تحصیلم پدرم مایل بود کارهای فنی را یاد بگیرم برای ادامه تحصیلم هنرستان فنی تهران(1) ثبت نام کردم. یکی دو سال مشغول یاد گرفتن کارهای فنی و زبان آلمانی بودم.

زمانی رسید که باید کار کنم با وجود پدرم که سمت دولتی و با نفوذ داشت اما همیشه به من گوشزد می کرد که سراغ کار دولتی نروم و هیچ وقت راضی نبود در اداره دولتی کار کنم. بعد از جستجو، کار خیاطی پیراهن دوزی مردانه را در اطراف خیابان ناصرخسرو پیدا کردم. اما جالب اینکه کنار مغازه خیاطی یک دکه دگمه فروشی و لوازم خیاطی بود پسری اونجا کار می کرد که باهم دوست شدیم بعد از چند سال دیگر او را ندیدم تا سال ها بعد دم در مدرسه یوسف آباد او را دیدم تعجب کردم به او گفتم اینجا چه کار می کنی؟ گفت پسرم ناشنوا است و می خواهم ثبت نامش کنم اسم پسرش ایرج ختایی بود.

هرروز از صبح تا شب در خیاطی کار می کردم پول بسیار خوب در می آوردم همیشه توی جیبم پر از پول بود. اما هیچ وقت دوستان ناشنوایم را نمی دیدم، چون وقت نمی کردم، گاهی چند تا دوست به دیدنم می آمدند و از من پول قرض می گرفتند، کم کم از تنهایی حوصله ام سر رفت چون از صبح تا شب کسی با من حرف نمی زند همیشه تنها بودم به خاطر همین احساس و علاقه شدیدم مرا به طرف ناشنواها کشید و بعد از مدتی گاهی از کار در می رفتم و به دوستانم سر می زدم.

فوت پدر و تغییر مسیر زندگی

در 13 آذر سال 1326 پدرم در سن پنجاه سالگی به علت بیماری فوت کرد. آن زمان من 24 سال داشتم و بعد از مرگ پدرم راه زندگیم عوض شد، بعد از چند وقت متأسفانه کار خیاطی را رها کردم و با کمک یکی از فامیل در سازمانی دولتی استخدام شدم. در عوض بیشتر وقتم را صرف خدمت به ناشنواها کردم. اما در زندگیمان همیشه بی پول بودم و مدام به یاد نصیحت پدرم می افتم. اما به این کار بسیار علاقه داشتم چون می دیدم آنها مشکلات زیادی دارند و از دیدن این مشکلات، بسیار ناراحت می شدم، کم کم بیشتر به آنان نزدیک شدم؛ چون عشق و مسئولیت وجدانی به ناشنوایان داشتم؛ و

ص: 57


1- . اولین هنرستان صنعتی ایران که با همکاری آلمانی­ها سال 1286 در تهران تأسیس شد سال های بعد به هنرستان فنی تهران تغییر نام داد.

می خواستم برای آنان کاری انجام دهم.

آن زمان سطح فرهنگ و معلومات اجتماعی جامعه چند دسته بود ولی اغلب ناشنواها را نمی شناختند آن را یک نوع بیماری می دانستند.

سامان دهی به امور ناشنوایان

سال ها شاهد اتفاقات گوناگون در جامعه ناشنوایان بودم و رنج می کشیدم. نیز می فهمیدم مشکلات از کجا ناشی می شود. دل ناشنوایان پر از ناراحتی و گله بود. بیشتر وقت به مدرسه باغچه بان که در خیابان رامسر بود به بچه های ناشنوا سر می زدم، برای من فرصت خوبی بود و درباره این اتفاقات با باغچه بان درد دل می کردیم. ایشان هم از این وضع ناراحت بود. بدین ترتیب به فکرمان افتاد که یک جای مخصوص برای ناشنوایان بزرگسال درست کنیم. بعد از مشورت یک روز همه دوستان ناشنوایم را در مدرسه باغچه بان واقع در خیابان رامسر دعوت کرده و از آنها سؤال کردیم که دوست دارند یک جا برای خودشان مستقل داشته و در آنجا دورهم جمع شوند. همه با خوشحالی موافقت خود را اعلام کردند. جبار باغچه بان به عنوان حامی ما، یک اتاق کوچک را در همان مدرسه باغچه بان در خیابان رامسر به ما داد تا کانون کر و لال ها را دایر کنیم. سرپرستی کانون را بر عهده گرفتم چند نفر ناشنوا داوطلب شدند و میز و صندلی درست کردند و آوردند. همه ما از شر خیابان و ولگردی راحت شدیم. من خوشحال و از کارم راضی بودم بعد دنبال گرفتن مجوز و ثبت کردن کانون دویدم و خیلی تلاش کردم، این کار بسیار سخت بود متأسفانه مقامات بالا درباره ناشنواها زیاد آگاهی نداشتند و ما را قبول نمی کردند، در این مدت چند سال سعی کردیم کانون را بدون درآمد و هزینه و عدم مجوز حفظش کنیم. اما متأسفانه زمان گذشت و به دلیل فقدان بودجه، کانون کم کم به صورت تعلیق و تعطیل درآمد. ولی تا سال ها ناشنوایان به آنجا می آمدند.

ص: 58

فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران

وضعیت ورزش ناشنوایان قبل از تأسیس فدراسیون

زمان قدیم ناشنوایان برای ورزش و تفریح به زورخانه می رفتند، چند سال بعد تعدادی ناشنوا به صورت پراکنده در باشگاه شنوایان در رشته کشتی تمرین می کردند چون مکان مخصوصی برای ناشنوایان وجود نداشت.

گاهی برای سرگرمی به باشگاهی (فکر کنم باشگاه پولاد بود) نرسیده به میدان شاهپور دست راست می رفتند. این باشگاه قدیمی و پاتوق بزرگان کشتی بود. همه یک سر و گردن از من قوی تر بودند چند نفر ناشنوا و عده ای کشتی گیر معروف و غلامرضا تختی به آنجا می آمدند همچنین کریم رئیس نیا (ناشنوا) با پسرعمویش به اسم منصور که کشتی گیر معروفی بود در آنجا حضور داشتند. پسرعموی غلامرضا تختی ناشنوا بود به خاطر همین غلامرضا تختی با ناشنوایان بسیار نزدیک و دوست بود.

یادم است یک روز لباسم را درآوردم؛ اما با دیدن هیکل بسیار قوی کریم از ترس دوباره لباسم را پوشیدم و از بازی منصرف شدم.

کریم رئیس نیا از نوجوانی حدوداً 9 سالگی مدتی در گود زورخانه به شیوه باستانی کشتی می گرفت و بعد وارد باشگاه شنوایان شد و به اتفاق غلامرضا تختی برای اولین بار برای یک مسابقه دوستانه به کشور ترکیه سفر کردند، کریم در این مسابقه مقام اول را کسب کرد. همه بازیکنان این مسابقه غیر از کریم شنوا بودند. فقط کریم ناشنوا توانست از این مسابقات سربلند بیرون بیاید. این باعث شد که خبرهای گوناگون ورزش های ناشنوایان در بین علاقه مندان پخش و به گوش سازمان تربیت بدنی برسد.

اولین اقدامات برای تأسیس فدراسیون

اواسط سال 1333 نامه ای از طرف سرتیپ ایزدپناه رئیس سازمان تربیت بدنی و پیشاهنگی ایران برای من و دوستانم ارسال شد و از ما دعوت شد در جلسه ای جهت مشورت و تشکیل فدراسیون ورزشی کر و لال ها شرکت کنیم. بسیار از این موضوع خوشحال شدیم و برای ما یک روز استثنایی بود. یکشنبه هفتم آذر ساعت 3 بعدازظهر همراه با دوستانم در سازمان تربیت بدنی واقع در خیابان شمالی پارک شهر با حضور سرتیپ دکتر ایزدپناه جلسه برگزار شد. در این جلسه گفتم: ناشنوایان علاقه مند به ورزش به صورت پراکنده کار خود را انجام می دهند؛ ولی به دلیل اینکه جای مشخصی ندارند، پیشرفت برایشان سخت است. پس از جلسات مکرر و پیگیری های

ص: 59

فراوان به مدت یک سال بالاخره در شهریور 1334 نخستین "فدراسیون ورزشی کر و لال ها"(1) زیر نظر سازمان تربیت بدنی و پیش آهنگی وقت تأسیس شد. تیمسار سرلشگر گرزن به عنوان رئیس منصوب شد و آقای امیریان دبیر فدراسیون و اینجانب به عنوان رئیس کمیته فنی فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران و رابط انتخاب شدیم. همچنین سمت سرپرستی ورزشکاران کر و لال ها را من بر عهده گرفتم. برای شروع و ابتدای کار باید ورزشکاران پراکنده را جمع آوری می کردیم. تعداد آنها اوایل بسیاری کم بودند و ورزشکاران را برای تمرین در سالن امجدیه دعوت می کردیم، هفته ای دو روز در دفتر فدراسیون به عنوان رابط ناشنوایان مشغول و به انجام کارهای مربوط به ورزش در امجدیه حضور داشتم و می دیدم گاهی بچه ها با شوق در آنجا تمرین می کردند، کم کم رشته های ورزشی مانند شنا و تیراندازی به ورزش ناشنوایان اضافه شد.

رسیدگی به امور ناشنوایان

در آن زمان در تهران هیچ رابطی وجود نداشت من تنها رابط ناشنوایان بودم. در همه زمینه ها برای ناشنوایان چه در بیمارستان یا مشکلات اداری و کارهای گوناگون کار می کردم و کار رابطی بسیار طاقت فرسا بود، مخصوصاً زبان اشاره که در قدیم محدود بود. این کار را تا سال ها انجام دادم و از کار کردن به عنوان رابط خاطرات خوش و بد زیاد دارم.

اواسط سال 1334 کم کم مسئولیت های من زیاد شد و تقریباً باید هر روز بایست در باشگاه حضور می داشتم. از این رو نمی توانستم مرتب به سرکار بروم. از باشگاه به اداره ام نامه نوشت که به من احتیاج دارند. نهایتاً اداره به من مأموریت داد تا در فدراسیون ورزشی ناشنوایان کار کنم. اما حقوقم خیلی پایین آمد؛ ولی آن زمان زیاد به این موضوع اهمیت ندادم چون عاشق این کار بودم.

سفر به تبریز

چند ماه بعد کار باشگاه جا افتاد و اواسط تابستان سال 1335 برای اولین بار جهت تشکیل شعبه فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران به تبریز سفر کردیم و در آنجا با استقبال دوستان، ناشنوا روبرو شدیم و مسابقات دوستانه بین تهران و تبریز برگزار شد.

بعد از برگشتن از تبریز، فکر کردیم برای دلگرمی ورزشکاران ناشنوا از آقای باغچه بان به عنوان مشاور عالی و خانم ثمینه باغچه بان (دختر جبار باغچه بان) را به عنوان مسئول خزانه داری باشگاه دعوت کنیم. البته آنها ابتدا تمایل نداشتند اما به خاطر دوستان و من این مسئولیت را قبول کردند.

چون آقای باغچه بان قبلاً به من گفته بود وقتی که افرادی را نمی شناسم مسئولیتی را قبول نمی کنم. علتش این بود که بعد از این همه سال زحمت و مشکلات فراوان آخرش از دیگران ضربه های فراوان خورده بود. دلش بسیار شکسته، نگاه و فکرش متفاوت شده بود. اتفاقاً بعداً من هم

ص: 60


1- . در اسفندماه 1352 شمسی نام فدراسیون به فدراسیون ورزشی کر و لال ها ورزش های ناشنوایان ایران تغییر کرد.

مثل باغچه بان شدم. سال ها بسیار زحمت کشیدم ولی متأسفانه دیگران و حتی دوستان صمیمی ام با من رفتار مناسب نداشتند. خیلی از طرف دیگران ضربه خورده ام و به من خیانت کردند، یاد حرف های روزهای آخر باغچه بان افتادم و فهمیدم چقدر از این بابت رنج و سختی کشیده بود. این مسئله را هیچ وقت فراموش نمی کنم.

یک روز آقای باغچه بان به من گفت: از روی ظاهر، حقیقت اشخاص را می فهمم. کسی که من از او خوشم می آید اگر بدانم از من خوشش نمی آید باید مواظب رفتار بین خودم و او باشم. اما اگر قلباً با من دشمنی دارد ولی ظاهراً با من خوب است این خیلی خطرناک است و باید خیلی مواظب باشم. من آن زمان به حرف او زیاد توجه نداشتم ولی در نهایت خودم طعم تلخ آن را چشیدم.

جلسه معارفه با گرزن

وقتی آقای باغچه بان و ثمینه خانم به ما پیوستند، یک روز آقای امیریان دبیر فدراسیون خبر داد که تیمسار گرزن برای دیدار با ورزشکاران به تاریخ 25 اسفندماه 1335 برای ناهار در رستوران پلازا خیابان آبان همه ما را دعوت کردند، در این جلسه معارفه، اول ریاست فدراسیون ورزشی با آقای باغچه بان و ثمینه باغچه بان بود.

کم کم تعداد ورزشکاران زیاد شد و سازمان تربیت بدنی توانست در سال 1336 (1957 میلادی) به عضویت فدراسیون بین المللی ناشنوایان درآید، ناشنوایان از این بابت بسیار خوشحال شدند. آنان با دل گرمی و پشتکار در رشته ورزشی کشتی در باشگاه پارک شهر تمرین می کردند.

شرکت در المپیک ایتالیا

با تلاش و کوشش فراوان توانستند برای اولین بار در هشتمین دوره المپیک ناشنوایان در سال 1957 میلادی (اواخر مردادماه 1336) تیمسار گرزن و ورزشکاران (کریم رئیس نیا کشتی، ابوالحسن ایلچی کشتی، قائم مقامی تیراندازی، حاجی قلی دوچرخه سواری) عازم میلان در ایتالیا شدند.

در ضمن اسم من در لیست گروهشان بود ولی متأسفانه به جای من شنوا فرستادند، این روش تا اکنون هم در جای خود باقی است، خیلی از ناشنوایان از بابت این دست کاری اعتراض داشتند و دارند.

خوشبختانه در این مسابقات، کشور ایران موفق به اخذ 4 مدال طلا شد. کریم رئیس نیا برای اولین بار و به عنوان ناشنوای ایرانی در رشته کشتی آزاد و فرنگی به کسب دو مدال طلا نایل آمد و همچنین ابوالحسن ایلچی مدال طلا را کسب کرد که باعث تعجب همگان شد. این فرصت بسیار طلایی بود که توانستیم توانایی ناشنوایان را به جامعه نشان دهیم و چندی بعد به مناسبت این موفقیت، من به همراه قهرمانان ناشنوایان یعنی کریم رئیس نیا، منصور حاج قلی (پسرعموی تختی) همراه تیمسار گرزن به دیدار شاهپور غلامرضا رفتیم.

ص: 61

کناره گیری گرزن

بعد از بازگشت از المپیک، ناگهان تیمسار گرزن از سمت خود استعفا داد؛ چون در ایتالیا متوجه شده بودند که رئیس فدراسیون ورزشی تمامی کشورها ناشنوا است؛ و از گروه ایرانی به خاطر سرپرست شنوا تعجب کرده بودند. از این رو تیمسار گرزن نظر داد که رئیس فدراسیون ورزشی ناشنوا باشد. سرتیپ ایزدپناه به من پیشنهاد داد که رئیس فدراسیون شوم. ولی من به علت اینکه تجربه ام کم بود و چون ریاست فدراسیون ورزشی کار بسیار بزرگ و سنگینی بود و باید قدرت و پول و پشتیبانی هم باشد به همین دلیل پیشنهاد ایشان به نظرم صلاح نبود. بعد از جستجو متأسفانه در آن زمان ناشنوایی پیدا نکردند، چند وقت بعد باز هم جانشین شنوای دیگری که یکی از دوستان سرتیپ ایزدپناه به نام محمد شواربی بود را انتخاب کردند.

واقعاً از استعفای گرزن متأسف شدیم چون خیلی به ناشنوایان کمک می کرد و به فکر ناشنوایان بود. من به عنوان نماینده ورزشکاران ناشنوا نامه ای برای تشکر از زحمات ایشان نوشتم. او هم جواب نامه را، به تاریخ 15 بهمن ماه 1336 فرستاد؛ و نامه اش را هنوز نگه داشته ام.

اواخر سال 1336 مراسم خداحافظی را در سالن پارک شهر با حضور تیمسار گرزن و آقای باغچه بان و ثمینه باغچه بان و تعدادی زیاد ورزشکار برگزار کردند. هم زمان تیمسار گرزن در حضور اعضاء هیئت آقای باغچه بان و ثمینه باغچه بان و غیره از فدراسیون استعفا دادند. اما من سال ها در سمت ریاست کمیته فنی و سرپرست ورزشی کر و لال ها و رابط ثابت ماندم.

تلاش برای داشتن باشگاه

تقریباً دو سال پس از تشکیل فدراسیون ورزشکاران ناشنوا و اعضاء آن حتی یک محل ثابت برای باشگاه خود نداشتند و ورزشکاران در جاهای مختلف در باشگاه قورخانه میدان توپخانه، اطراف خیابان منوچهری، امجدیه تمرین می کردند. خیلی سعی در جمع آوری و تمرکز ورزشکاران ناشنوا در یک مکان را کردیم و این کار بسیار سخت بود. بعد از پیگیری فراوان اواخر سال 1336 باشگاه ناشنوایان را به دبستان سعدی در خیابان امیرکبیر موقتاً به ما دادند؛ چند سال در آنجا ماندگار شدیم. اما اداره ما به کاخ ورزش خیابان پارک شهر شمالی اتاق شماره 77 منتقل شد؛ بعداً کانون ناشنوایان هم در همین جا افتتاح شد.

خاطره جالبی از اتاق شماره 77 دارم، ناشنوایان قدیمی نمی توانستند آدرس باشگاه یا اسم کانون را بگویند از علامت اشاره شکل (77) به صورت دو انگشت (علامت پیروزی - وی) استفاده می کردند علامت اشاره 77 برای گفتن به همدیگر تا سال ها به همین معنا بود.

شرکت در کنگره ویسبادن

بعد از شرکت در المپیک ایتالیا، اواخر سال 1337 به ریاست فدراسیون نامه نوشتیم و درخواست کردیم که چند ماه دیگر سومین کنگره بین المللی (ویسبادن) در آلمان تشکیل می گردد و چند نفر

ص: 62

برای شرکت در کنگره انتخاب شوند. اما بعد از پیگیری، از طرف مؤسسه جمعیت حمایت کودکان کر و لال، آقای شواربی (رئیس فدراسیون ورزشی) 1338 (1959 میلادی 22-26 آگوست) راهی آلمان شد. شواربی در آنجا نامه ای برای من فرستاد و نوشت بایست شما را به اینجا می آوردم چون اکثر شرکت کنندگان در کنگره ناشنوا و کنگره کمتر به ورزش پرداخت و اغلب به امور ناشنوایان می پردازد. کمتر به باز هم راه را اشتباه رفتند.

مدتی گذشت تقریباً اواخر 1339 به دلیل کار زیاد و باز شدن کانون مسئولیتم دو برابر شد از سمت رئیس کمیته فنی استعفا دادم ولی به عنوان عضو هیئت، رابط و رئیس امور عمومی در فدراسیون باقی ماندم.

المپیک فنلاند

در این سال ها، رشته های جدید ورزشی برای ورزشکاران ناشنوا تصویب شد. اواخر سال 1339 مجدداً نامه به سازمان تربیت بدنی نوشتیم که ورزشکاران ناشنوا بعد از شرکت در المپیک ایتالیا مسابقه داخلی و خارجی نداشته و باعث دلسردی ورزشکاران ناشنوا شده است. و با پیگیری فراوان توانستیم موافقت آنها را برای شرکت در المپیک فنلاند جلب کنیم. ورزشکاران دوباره با شوق به تمرین پرداخته و آماده سازی را آغاز کردند.

خبر سفرمان را روزنامه ها چاپ کردند. در 10 مردادماه 1340 (1961 میلادی) من همراه کریم رئیس نیا، ابوالحسن ایلچی، سید رضا جوادی، قائم مقامی، سابق حسین پور و آقای شواربی برای شرکت در نهمین دوره المپیک ناشنوایان هلسینکی به فنلاند پرواز کردیم. در این مسابقات ورزشکاران ناشنوای ایرانی سه مدال طلا و یک مدال برنز به دست آوردند و در میان همه کشورهای شرکت کننده در جمع امتیازات مقام دوم را احراز کردند. بازهم کریم رئیس نیا موفق به دو مدال طلا و باعث افتخار کشورمان شد. هنگام بازگشت به تهران، دوستان و آشنایان از قهرمانان به خوبی استقبال کردند. خبرها و گزارش های این رخداد در روزنامه ها چاپ شد.

یکی از بستگانم که دوست صمیمی ام نیز بود به اسم کاظم گیلان پور سردبیر کیهان ورزشی به ورزشکاران و قهرمانان بسیار علاقه مند بود همیشه از قهرمانان ناشنوا در روزنامه و مجلات عکس هایی چاپ می کرد و به شدت طرفدار ناشنوایان بود. آقای شواربی می دانست من با این روزنامه نگار آشنا هستم و دوستی زیادی دارم، چند بار به من گفته بود برو به روزنامه پول بده و بگو حتماً درباره باشگاه یا اسم من (شواربی) هرچه می خواهد بنویسد خوب یا بد بودن برای من مهم نیست فقط در روزنامه چاپ کند برای من کافی است از کارش تعجب کردم و علت را پرسیدم شواربی گفت: چون من از سکوت روزنامه ناراحتم به قول فلاسفه کلام مهم است. گزارش از بدی ها و خوبی ها یک فرد موجب می شود اسم او در جامعه شهرت پیدا کند.

ص: 63

المپیک زمستانی سوئد

بعد از المپیک فنلاند، شواربی خبر داد که مراسم پنجمین دوره المپیک زمستانی ناشنوایان (شهر آر) در سوئد برگزار شد متأسفانه در آن زمان ناشنوایان در کشور ما رشته ورزش زمستانی نداشتند، برای اطلاعات و آشنایی بیشتر در 21 اسفند ماه سال 1341 (1963 میلادی 12-16 مارس) من با آقای شواربی برای شرکت در المپیک زمستانی ناشنوایان به سوئد رفتیم. آنجا هوا بسیار سرد و برفی بود لباس و کفش مناسب همراهم نبرده بودیم. برای تماشای مسابقات اسکی رفتم به طور، اتفاق زمین خوردم و سخت مریض شدم دکتر گفت باید چند روز در بیمارستان بستری شوم بعد از یک دو روز حوصله ام سر رفت از بیمارستان فرار کردم. الآن یادم آمد از شهر آر کارت پستال عید تبریک برای مادرم فرستاده بودم بعد از پنجاه سال کارت پستال را به طور اتفاقی در اثاثیه های مادرم پیدا کردم، باور نمی کردم کارت به خط خودم بود متن بسیار قشنگی برای مادرم نوشته بودم.

بعد از برگشتن دیگر فکر شرکت در المپیک زمستانی نکردیم چون رشته های ورزشی زمستان برای ایران فایده نداشت و ما آمادگی نداشتیم.

فدراسیون جهانی ناشنوایان

فدراسیون جهانی ناشنوایان(1) قبل از تأسیس کانون با جمعیت حمایت کودکان کر و لال ارتباط برقرار کرده بود. جبار باغچه بان به وسیله جمعیت حمایت کودکان از برنامه کنگره سوئد آگاه شد و به ثمینه خانم گفت در کنگره شرکت کند و ثمینه خانم من را به عنوان نماینده ناشنوایان ایران برای شرکت در چهارمین کنگره جهانی فدراسیون جهانی ناشنوایان در استکهلم به آقای فایق اصغرزاده رئیس جمعیت حمایت کودکان کر و لال(2) معرفی کرد و به خرج جمعیت حمایت برای اولین بار در 25 مرداد 1342 (1963 میلادی 17-21 آگوست) وارد کشور سوئد (استکهلم) شدم، یکی دو روز بعد ثمینه خانم به من پیوست درست یادم نیست موضوع چه بود؟ ولی برای ثمینه خانم از نظر خوابیدن در هتل مشکل پیش آمد و ناراحت بود. اتاقم را به ثمینه خانم دادم خودم به خانه یکی از دوستانم در سوئد که قبلاً با هم آشنا بودیم رفتم.

صبح اولین روز کنگره وارد سالن شدیم نماینده ناشنوایان کشورهای مختلف در آنجا جمع شده بودند و از دیدار با یکدیگر بسیار خوشحال بودیم و برای اولین بار به عنوان نماینده از طرف ایران در همایش سخنرانی کردم. در آنجا متوجه شدم برای چند روز جلسات با گروه های مختلف هم زمان در یک ساعت مشترک برگزار می شود من هم یک نفر بودم نمی توانستم در همه گروه ها شرکت کنم؛ من و

ص: 64


1- . فدراسیون جهانی ناشنوایان؛ این سازمان در سال 1951 تأسیس گردیده در جهت برابری از حقوق ناشنوایان با سایر افراد جامعه گام برمی­دارد. کانون ناشنوایان ایران از 11 ژانویه 1995 میلادی به عضویت اصلی فدراسیون جهانی ناشنوایان در آمد و کانون ناشنوایان ایران عضو رسمی و نماینده این سازمان در کشور ایران می باشد.
2- . به همت آقای جبار باغچه بان، جمعیت حمایت از کودکان کر و لال در سال 1323 شمسی به ثبت رسید.

ثمینه خانم مجبور شدیم چند جلسه مهم را انتخاب و جداگانه شرکت کنیم بدون مترجم برایم سخت بود با تلاش فراوان اطلاعات مختصری را به دست آوردیم.

بعد از چند روز کنگره به پایان رسید. اما بلیط برگشت ما به ایران چند روز دیگر بود. از این رو چند روز با دوستانم با هم بودیم. یک روز به ثمینه خانم سر زدم، دیدم گریه می کند، به او گفتم چرا ناراحتی؟ گفت حوصله ام از تنهایی سر رفته؟ دوست دارم زودتر به تهران برگردم! او را همراهم بردم و به دوستانم معرفی کردم و تا هنگام برگشتن سرگرم شد.

ص: 65

خاطراتی درباره گواهی نامه و باشگاه

صدور گواهی نامه رانندگی

در آن زمان قانون مجوز رانندگی برای ناشنوایان وجود نداشت و اجازه نمی دادند ناشنوایان رانندگی کنند بعضی از ناشنوایان رانندگی ماشین را بلد بودند چند سال یواشکی ماشین در اطراف حسن آباد - تجریش و غیره می راندند و خیلی سعی کردند گواهینامه بگیرند ولی موفق نمی شدند تا یک روز ثمینه خانم مرا صدا کرد و نامه ای درباره اطلاعات و آمار گواهینامه ماشین ناشنوایان در دنیا را که از طرف فدراسیون به ایران فرستاده بودند به من نشان داد و پرسیده آیا ناشنوایان در ایران گواهینامه ماشین دارند یا نه؟

به او گفتم ناشنوایان ایران می توانند گواهینامه بگیرند چون بیشتر کشورهای اروپایی و آمریکا به ناشنوایان گواهینامه رانندگی می دهند باید از این فرصت به خوبی استفاده کنیم.

ثمینه خانم به من گفت من وقت پیگیری ندارم، اگر تو دوست داری این کار را به وسیله نامه ادامه بدهم و مدرک فدراسیون را به من داد. مدتی به ادارات مختلف می رفتم و خیلی سعی کردم موافقت مسئولین را جلب کنم؛ اما وقتی به مرحله بالا و به دست رئیس رسید امضا نمی کرد، روزی افسری به من گفت نمی توانی هیچ کاری بکنی فقط برو از بالاترین مقام مثل شاه یا فرح درخواست کن! فکر کردم من کجا! ایشان کجا؟ باز هم تلاش کردم و منتظر فرصتی بودم.

به اتفاق سال 1346 یا 1347 بازی دوستانه ایران با شوروی یا کشور دیگر بود درست یادم نیست بعد از مسابقات خوشبختانه ورزشکاران کشتی قهرمان شدند و به مناسبت این افتخار قهرمانانی به دیدار فرح پهلوی رفتیم، فرح دوستانه از ورزشکاران سؤال کرد شما چه درخواست، نیاز یا خواسته ای دارید؟

کریم رئیس نیا برای اولین بار درخواست خود را گفت من ماشین را خیلی دوست دارم اما گواهینامه ندارم و قانون به ما اجازه نمی دهد لطفاً دستور فرمایید به ما گواهینامه بدهند. فرح با درخواستش موافقت کرد و به مسئول خود گفت درخواستش اجرا شود. ما همه بسیار خوشحال شدیم چندی بعد دوباره برای ادامه کار راه افتادیم باز هم افسران بهانه گرفتند و خبر از گواهینامه نبود تا یک سال گذشت، مجدداً ورزشکاران در 1348 اواخر تابستان یازدهمین دوره المپیک ناشنوایان یوگسلاوی (بلگراد) برای مسابقات شرکت کردند. خوشبختانه ورزشکاران دوباره قهرمان شدند. بعد از برگشتن ورزشکاران به دیدار فرح رفتند فرح از دیدار دوباره کریم رئیس نیا خوشحال شد. چون او را می شناخت همان جا دوباره از او پرسید چه درخواست دارید؟ کریم با ناراحتی جواب داد در دیدار قبلی درخواستم را به شما گفتم گواهینامه می خواهم متأسفانه عملی نشد، فرح عصبانی و ناراحت شد و به مسئول خود گفت و دعوا کرد، چرا حرف او را عملی نکرده است؟ فوراً دستور بدهد همین الآن کارش را ردیف کند! فرمانش به گوش افسران رسید و مجبور به کار شدند.

ص: 66

یک روز گروهبان نامه ای از طرف اداره شهربانی به مدرسه باغچه بان آورد و درباره قوانین و مقررات رانندگی ناشنوایان که باید به شهربانی مراجعه شود، یک روز من و آقای پیرنظر با هم به شهربانی رفتیم در آنجا درباره قانون رانندگی ناشنوایان با هم صحبت کردیم. در نهایت افسران رضایت دادند و همه ما صورت جلسه را امضا کردیم این کارهای تقریباً یک سال و نیم طول کشید و مجدداً نامه برای من آمد که رابط دایره گواهینامه شدم و کریم رئیس نیا بالاخره به آرزوی خود رسید و گواهینامه رانندگی به تاریخ 7 بهمن ماه 1350 گرفت.

بنابراین نام کریم رئیس نیا به عنوان کسی که کار بسیار مهم برای ناشنوایان انجام داد و درخواست گواهی نامه کرد در تاریخ ثبت است.

باشگاه سعدی و باشگاه گوته

کم کم ورزشکاران پسر و دختر در رشته های ورزشی مختلف زیاد شدند و برای آنها رفت و آمد در مسیر باشگاه سخت بود، یک روز در سال 1341 سرتیپ ایزدپناه برای بازدید به دبستان سعدی آمد از وضع و محیط باشگاه ناراحت شد و اعلام کرد باید باشگاه مخصوصی برای ناشنوایان تأسیس شود. خوشبختانه بعد از تلاش فراوان توانستند موافقت فرح پهلوی را جلب کنند و ایشان در سال 1344 یا 1345 باشگاه دائمی خیابان شهباز - خیابان گوته را به ورزشکاران ناشنوا اهدا کرد.(1) این یکی از مهم ترین کارهای مفید برای ورزشکاران ناشنوایان بوده است.

حدوداً شانزده سال در باشگاه ورزشی کار می کردم و بعد به دلیل گرفتاری های کاری مختلف از باشگاه ورزشی کنار کشیدم.

ص: 67


1- . در سال 1357 مجموعه ورزشی ناشنوایان ایران به خیابان دماوند نقل مکان کرد.

کانون کر و لال های ایران

ضرورت بازگشایی کانون

بعد از افتتاح فدراسیون ورزشی فرصت را برای راه اندازی مجدد کانون مناسب دیدم و کم کم دوباره کارهای مربوطه را شروع کردیم. از سال 1338 مقدمات را فراهم آوردیم و تقریباً یک سال طول کشید که با پیگیری و دوندگی فراوان توانستیم مجوز کانون را بگیریم.

برای تشکیل کانون نیاز به همراهی و کمک داشتم اکثر ناشنوایان آن زمان سواد زیاد نداشتند مدتی دنبال یک نفر بودم. از قبل آقای علی سرتیپی را می شناختم؛ او جوانی بود که در 18 سالگی به علت بیماری شنواییش را از دست داده بود و خانواده اش ساکن قزوین بودند و بعداً به خرم آباد کوچ کرد، او اکثر اوقات برای دیدار دوستان ناشنوا به تهران می آمد و سواد داشت.

یک روز او را دیدم و از او خواستم در تهران بماند و با من همکاری کند، او پذیرفت، اما شغلی نداشت و بعد از جستجو در شهرداری پارک شهر برای او کاری پیدا کردم و مشغول به کار شد؛ ولی چند وقت بعد کار را ترک کرد.

انتخابات

انتخابات کانون به تاریخ 25 بهمن ماه 1338 در باشگاه امیرکبیر برگزار شد. به دوستان ناشنوا اطلاع دادیم و آمدند. در آن زمان برای رأی گیری از نوشتن استفاده نمی شد، بلکه هر یک از کاندیدا ها جلو می آمد به ناشنوایان می گفتیم این شخص را می پسندید؛ افراد خواهان دست خود را بالا می بردند و دست ها شمرده می شد. گاهی در موقع رأی دادن با هم نزاع می کردند. گاه نظر رأی دهنده عوض می شد و رأی خود را پس می گرفت دوباره از اول می شمردیم و انتخابات خیلی دشوار بود. بالاخره هر کس از همه بیشتر رأی می آورد اول می شد. کار انتخاب تمام می شد در این انتخابات اینجانب اول شدم و برنده انتخابات گردیدم.

از فردا به فکر افتادم برای تشکیل کانون به مشورت و راهنمایی احتیاج دارم؛ مثل همیشه پیش باغچه بان رفتم و با هم صحبت کردیم باغچه بان پیشنهاد کرد و گفت که ما کلی زحمت کشیدیم مجوز کانون را به سختی به دست آوردیم و باید احتیاط کنیم. لذا بهتر است من رئیس کانون نباشم. چون قبلاً در حزب فعالیت داشتم و ممکن است از طرف ساواکی ها برای ما مشکلی پیش بیاد. چون تمام ناشنوایان قدیمی سوابق من را می دانستند. ترسیدم به بهانه فعالیتم، به کانون صدمه بزنم.

به خاطر همین از سرتیپی که از بین اعضا بهتر از همه بود خواستیم که ریاست کانون را بپذیرد و من نیز نایب او شدم و اعضاء هیئت مدیره سید حسین میرجلالی (خزانه دار)، مرتضی ذوالفقاری (کارپرداز)، محمد مرصعی، میرزا آقا همایون فر و سید حسن میری و همچنین بازرسان کریم رئیس نیا و ابوالحسن انتخاب شدند.

ص: 68

آگهی رسمی ثبت کانون کر و لال های ایران برای اطلاع عمومی در روزنامه رسمی چاپ شد. وقتی که روزنامه را خواندیم به شدت خوشحال شدیم. زیرا توانستیم حدود 10 سال بعد از سال 1329 که کانون تعطیل شده بود مجدداً کانون را به تاریخ 14 اسفندماه 1339 باز کنیم، ماه اسفند برای من بسیار خوب بود چون اولین فرزندمان دوم اسفندماه به دنیا آمد و بعد از دو هفته دوباره خبر خوشی به دست آوردم که خاطرات شیرین و به یاد ماندنی است.

اولین مکان کانون در خیابان امیرکبیر دبستان سعدی باشگاه کر و لال ها افتتاح شد، هیچ چیزی نداشتیم و کم کم از چند مقام بالا کمک گرفتیم و توانستیم کانون را سرپا نگه داریم و کارمان بهتر شد.

در آن زمان باشگاه و کانون با هم یک جا بودند چون من سرپرست باشگاه و نایب کانون بودم و وضع مالی کانون زیاد تعریفی نداشت، بنابراین نمی توانستیم باشگاه و کانون را جدا کنیم.

تقریباً یک سال بعد هم زمان با انتقال باشگاه به کاخ ورزش، اطاق 77 کانون هم به این نقل مکان کرد. اوایل هفته ای یک روز بعدازظهر سه شنبه ها کار می کردیم کم کم کارمان تبدیل به هر روز شد.

ناشنوایان خوشحال شدند و با خیال آسوده و امن در آنجا دور هم جمع می شدند. البته با وجود باز شدن کانون، هنوز ناشنوایان در قهوه خانه و چهار راه پهلوی جلوی سلمانی قرار ملاقات می گذاشتند.

وقتی که باشگاه خیابان شهباز باز شد کانون هم به آنجا نقل مکان کرد حدوداً 14 سال کانون و باشگاه با هم بودند بسیار سخت بود چون باشگاه بعضی وقت ها از اسم کانون سوء استفاده می کرد، باشگاه روز به روز بزرگ تر می شد و کانون همین طور کوچک و ضعیف مانده بود همچنین باشگاه خود از طرف دولت بودجه داشت ولی به کانون کمک نمی کردند یا به سختی کمک می کردند. چون کانون داخل باشگاه بود معلوم نبود کمک ها به کدام طرف می رود. تا چند سال به خاطر اینکه اختلاف بیشتر به وجود نیاید و چون کانون را به سختی به دست آورده بودیم نمی خواستیم دوباره کارها خراب تر شود و از چاله به چاه بیافتیم. چند بار به سرتیپی تذکر دادم باید کانون از باشگاه جدا شود چون بعضی وقت ها از مقامات بالا به کانون کمک می کردند و می توانستیم با این کمک مالی کانون مستقلی داشته باشیم ولی متأسفانه عملی نشد، بعضی از کارهای اداری را خود سرتیپی انجام می داد و به دلیل نداشتن جای امن کارهای اداری را به خانه خود می برد. بعد از مرگش به خانمش گفتیم پرونده های کانون را به ما پس بدهد ولی خانمش هرگز به ما نداد.

البته از بدو تأسیس تا چند سال اوضاع کانون و خدمات نسبت به سال های قبل بهتر شد و به جلو رفت.

انتشار نشریه

اواسط سال 1342 سرتیپی به فکر چاپ نشریه کانون کر و لال های ایران افتاد و کار خود را آغاز کرد و متأسفانه بعد از چاپ شماره دو یا سه از بالا دستور توقیف دادند. چون مجوز برای چاپ نشریه نداشت و دیگر نتوانست کار خود را ادامه بدهد. همچنین سال ها آرم مخصوص کانون ناشنوایان نداشتیم بعد از مدتی نامه نگاری با مهرداد پهلبد که آن زمان وزیر فرهنگ و هنر بود، دستور داد و برای

ص: 69

اولین بار آرم کانون ناشنوایان را تهیه نمودند و از سال 1344 به بعد در سرلوحه ها از آرم کانون استفاده و چاپ شد. تقریباً بیست سال بعد آرم کانون را تغییر دادند.

شرکت در فدراسیون لهستان

یک سال گذشت مردادماه سال 1345 (1967 میلادی) مجدداً از طرف مؤسسه جمعیت حمایت کودکان کر و لال به عنوان نماینده ایران با ثمینه خانم برای شرکت پنجمین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در لهستان رفتیم سرتیپی و شواربی از طرف باشگاه به کنگره آمدند مدت یک هفته با هم بودیم آنجا عده زیادی از ناشنوایان را دیدیم و خاطرات جالبی از این سفر داریم.

اواسط جنگ جهانی دوم در تهران، یک روز در خیابان با دوستانم مشغول صحبت بودیم مردی اشارات ما را دید جلو آمد و خود را معرفی کرد که ناشنوا و مهاجر لهستان بود. او به دلیل جنگ جهانی دوم از لهستان به ایران آمده بود، در پادگان امیرآباد ساکن بود، با هم آشنا و دوست شدیم. بعد از مدتی به لهستان برگشت دیگر از او خبر نداشتم. تا بیست و چند سال بعد، در لهستان شبی بعد از اتمام کار در رستوران غذا می خوردم خانم جوان و مؤدبی کنار میزم آمد با اشاره به من گفت: بیا من توجهی به او نکردم و جواب ندادم خیلی اصرار کرد که همراه او بروم از کار او تعجب کردم مرا به سر میز دیگری برد آنجا مرد مسنی را دیدم اول او را نشناختم بعد از چند دقیقه فهمیدم همان مرد لهستانی است که در ایران با هم دوست شده بودیم از دیدار دوباره خیلی خوشحال شدیم. آن خانم دخترش بود و پدر به دخترش گفته بود من را صدا کند. باور نکردم که بعد از سال ها همدیگر را می دیدیم تا چند روز با هم بودیم و خاطره خوشی به یادمان مانده بود.

وفات سرتیپی و انتخابات مجدد

متأسفانه سرتیپی به علت تصادف در اواخر سال 1352 فوت کرد. چند ماه بعد دوباره افراد ناشنوا را جمع کردیم و برنامه ریزی برای انتخابات کانون انجام دادیم و دهم خرداد سال 1353 انتخابات کانون در باشگاه ورزشی خیابان گوته برگزار گردید و هادی معیری رئیس کانون و بنده باز هم نایب رئیس کانون شدم.

بعد از انتخابات اولین کار مهم این بود که مکان کانون از باشگاه جدا شود. خوشبختانه هادی معیری همفکرم بود. بالاخره توانستیم کارها را انجام دهیم و کانون به خیابان نصرت شرقی(1) طبقه آخر ساختمان که سالن بزرگ با دو اتاق بود که جای بسیار خوبی بود نقل مکان کرد، خیلی از این کار راضی و خوشحال بودم از آن به بعد کانون ناشنوایان ایران مستقل شد. تا به امروز در خدمت ناشنوایان بودند و کم کم کانون ناشنوایان استان ها و شهرستان نیز گسترش یافت.

ص: 70


1- . خیابان کارگر، خیابان نصرت شرقی، پلاک 12، طبقه چهارم

کانون ناشنوایان ایران در سال 1339 با تلاش افراد ناشنوا تأسیس شد، در واقع اولین مؤسسه ای بود که فعالیت آن در جهت رفاه اجتماعی و پشتیبانی از افراد ناشنوا که سال های متمادی از کلیه مزایای زندگی محروم بودند تأسیس یافت و کارهای خود را شروع کرد. این نشان دهنده این است که افراد ناشنوا می توانند روی پای خود بایستند. افراد شنوا نباید به جای شنوایان تصمیم بگیرند بلکه با آنها همکاری کنند.

ص: 71

ازدواج و خانواده

قبلاً توضیح داده بودم ناشنوایان بیشتر وقت خود را بیرون خانه صرف می کردند، بعد از کار مستقیم به قهوه خانه یا جاهای قرارگاه می رفتند تا نصف شب می ماندند و از خیلی ناشنوایان بزرگسال پرسیدم که شما زن و بچه دارید؟ چرا به خانه خود نمی روید؟ درباره این موضوع و مشکلات آن مطالبی را بعد از تحقیق و بازپرسی فهمیدم.

ازدواج

یکی از مسائل مهم در جامعه ناشنوایان، ازدواج است؛ نظرات مختلف درباره ازدواج بین ناشنوا و شنوا یا ازدواج شنوا با ناشنوا هست. در این باره نکات مهمی یافته ام که می نویسم:

اولاً: در زمان بسیار قدیم، پیدا کردن زن ناشنوا بسیار دشوار بود؛ چون خانواده ها اجازه نمی دادند دختر ناشنوا تنها از خانه بیرون برود و با کسی معاشرت داشته باشد؛ یا از دختر ناشنوا خبری نمی گفتند. البته درزمان حاضر این صحنه برای من تکرار شد و در سال 91 با خانواده ام عازم شهر یزد شدیم به طور اتفاقی با یک زن و شوهر آشنا شدیم. زن اشاره اش بسیار عالی بود. تعجب کردم از ایشان پرسیدم شما چطور اشاره را یاد گرفتید؟ پاسخ داد: در یکی از مدرسه های ناشنوا کار می کردم و اشاره را یاد گرفتم. من هم باور کردم. سه روز پیاپی با ما بودند و می خواستند ببینند ما چگونه هستیم. یک روز مشغول گفتگو بودیم وسط حرف ناگهان زن اعتراف کرد که دخترش ناشنوا است و هرگز دوست ندارد کسی باخبر شود!

ثانیاً: تقریباً بیشتر مردم اعتقاد داشتند ناشنوا باید با شنوا ازدواج کند به خاطر اینکه بچه سالم به دنیا بیاورند، فکر می کردند اگر ناشنوا با ناشنوا ازدواج کند صد در صد بچه ناشنوا می شود که این طور نیست.

ثالثاً: بعضی از مردان ناشنوا از خود راضی هستند و زن شنوا برای زندگی و ارتباط با دیگران می خواهند. از زن کمک می گیرند؛ برای نمونه: یکی می گفت اگر بچه ام مریض شود چطور به دکتر بگویم! یا یخچالم خراب بشود چطور به تعمیرکار خبر بدهم؟ این کارها به دوش زن شنوا است و می تواند برای او کار انجام دهد.

عدم تفاهم

در آن زمان تقریباً 90 درصد مردان ناشنوا با دخالت خانواده شان با زن شنوا ازدواج می کردند؛ ولی متأسفانه در زندگی به دلیل جور نبودن و حرف همدیگر را نفهمیدن، موفق نمی شدند. زنان حوصله شوهران ناشنوا را نداشتند چون حق داشتند؛ ارتباط با ناشنوایان بسیار سخت بود و به همین دلیل مردان ناشنوا در خانه حوصله شان سر می رفت و تمام وقت صبح تا شب از خانه فرار می کردند. مردان

ص: 72

بیشتر از خانواده فاصله می گرفتند این گونه رفتارها در زندگی و بچه و خانواده اثر می گذاشت.

بیشتر اوقات در قهوه خانه ای، پر از مردان ناشنوا بود و هر هفته روز جمعه مردان ناشنوا برای تفریح به شاه عبدالعظیم می رفتند تا نیمه شب برای خودشان برنامه می گذاشتند، از مسافرت خانوادگی هیچ خبری نبود البته مقصر هر دو طرف (زن و مرد) نیستند.

دوستانم برای من تعریف کردند که وقتی بچه هایم بزرگ شدند به کشور خارج رفتند یا در ایران هستند؛ گاهی بچه ها به مادرشان (همسر) تلفن می زنند و تقریباً نیم ساعت یا بیشتر مشغول گفتگو بودند. بعد از قطع شدن تلفن همسر به شوهرش می گفت بچه ها به تو خیلی خیلی خیلی سلام رساندند. شوهر جواب می داد همین یک کلمه را گفتید دو ساعت با هم چی می گفتید و هیچ وقت برای شوهرشان توضیح نمی دادند.

یکی نفر دیگر برایم تعریف کرد که وقتی بچه هایم بزرگ شدند از وضع زندگیشان و خانه آنها باخبر نمی شدم چون همسرم هیچ وقت حوصله تعریف کردن برای من را نداشت. ولی من دوست داشتم از همه چیز سر درآورم که بچه ها چه کار می کنند و کی به خانه می آیند و از اخبار مختلف باخبر شوم مجبور بودم یواشکی کوچک ترین فرزند یا نوه ام را انتخاب کنم و به عنوان شیرینی هر هفته به او پول می دادم به شرطی که همه چیز از اخبار مختلف را برای من بازگو کند تا بدانم اطرافم چه می گذرد. ولی در ظاهر نشان می دهم که از همه بالاتر هستم.

بعضی از بچه ها به پدر یا مادر ناشنوا اهمیت نمی دهند در صورتی که مقصر آنها نیستند باید از اول در تربیت و آموزش آنها دقت کرد.

بچه ها دوست دارند با بابا ارتباط برقرار کنند متأسفانه خیلی ها از خجالت بابای ناشنوا خود را گم وگور می کنند و بابا را نشان نمی دهند و در زندگی ناشنوایان از این مشکلات خیلی زیاد است. و هنوز هم هست و ادامه دارد.

هر چه از مشکلات زندگی ناشنوایان در آن زمان و فرهنگ و اطلاعات محدود آنها برای شما بازگو کنم باز هم کم گفته ام.

ازدواج با مهین رئیس روحانی

به فکرم افتاد که زن ناشنوا بگیرم که هم زبان و همدرد خودم باشد البته زندگی مشترک بدون اختلاف وجود ندارند اما باز هم حرف همدیگر را می فهمیم و این خیلی مهم است.

قبلاً توضیح داده بودم که منزل ما در محل شاهپور بود. همان کوچه، دو کوی پایین تر خانواده مهین رئیس روحانی آنجا ساکن بودند و از بچگی تمام خانواده رئیس روحانی را می شناختم هر روز سر کوچه با برادر مهین به نام محمد که ناشنوا است با هم بازی می کردیم محمد قد بلند، قوی و بسیار شیطون بود بیشتر وقت ها از او به وسیله چوب کتک می خوردم همان طوری که در مدرسه باغچه بان هم اتاق بودیم، سال ها بعد زود از مدرسه خارج شد و در سن کم به سرکار رفت. کمی بزرگ تر شدم

ص: 73

برادرش به نام اسماعیل مدتی معلم زبان آلمانی من بود در این مدت چند بار مهین که کوچک بود را دیده بودم.

در سال 1326 مهین به وسیله دایی خود ابوطالب اباصلتی به مدرسه باغچه بان در خیابان سیروس آمد. سال ها بعد به مدرسه باغچه بان در خیابان رامسر منتقل شد من برای انجام کارها و دیدار با آقای باغچه بان به مدرسه رامسر سر می زدم در آنجا مهین را می دیدم؛ البته بزرگ شده بود.

بعد از سفرهایم، تصمیم گرفتم زن بگیرم و در جستجو دختران بودم چند تا دختر را پسندیدم اما قسمتم نبود. گاه گاهی به مدرسه باغچه بان یوسف آباد می رفتم باغچه بان می گفت مهین برای من مناسب است یادم است یک روز مهین به من گفت چرا هر روز به مدرسه می آیی؟ به شوخی به او گفتم می خواهم تو را بگیرم! مهین با اشاره به من گفت: از من دور شو!

باشگاه ورزشی از ابتدای تأسیس تا سال 1337 برای پیشرفت ورزش فقط مختص پسران بود و در آن سال فدراسیون ورزشی اعلام کرد دختران هم می تواند در ورزش شرکت کنند و نیاز به سرپرستی برای ورزش دختران دارند. من بعد از تحقیق متوجه شدم بین دختران مهین دختر فهمیده و جسور است و برای سرپرستی ورزشی دختران مناسب است. یک روز به منزل مهین رفتم اتفاقاً مهین خانه نبود. نامه ای مختصر برای مهین نوشتم و درخواست کردم که روز فلان با برادرش محمد به باشگاه (دبستان سعدی) مراجعه کنند.

آن روز مهین با برادرش محمد به باشگاه آمدند. ایشان را به رئیس ورزشی آقای شواربی معرفی کردم. شواربی با ایشان صحبت کرد و پسندید فقط یک مشکلی وجود داشت، مهین گفت باید از برادر بزرگم احمد که به جای پدرش بود اجازه بگیرد. آقای شواربی من را برای صحبت کردن پیش احمد برادر مهین که مدیر در هنرستان صنعتی ایران بود (مدرسه ایران و آلمان سال ها بعد به هنرستان فنی تهران تغییر نام داد) فرستاد برادرش شرطی گذاشت مهین نمی تواند تنها به باشگاه برود و من باید طبق برنامه هفته ای چند روز مهین را به باشگاه می بردم و برمی گرداندم. بدین ترتیب اواسط سال 1337 طبق تصمیم رئیس فدراسیون کر و لال ها مهین رئیس روحانی به سمت سرپرستی ورزشی دختران در کمیته فنی فدراسیون منصوب شد؛ و دختران ناشنوا تحت نظرش در استادیوم ثریا و جاهای مختلف به رشته های گوناگون به تمرین پرداختند هم زمان مهین به تدریج به ورزش در رشته تنیس علاقه مند شد و چند بار در مسابقات تنیس و بدمینتون شرکت کرد.

چند ماه بعد با هم به توافق رسیدیم سال جاری 17 اسفند ماه عقد کردیم. جبار باغچه بان با خانواده اش در مراسم عقدمان شرکت کردند، جبار باغچه بان به عنوان شاهد در عقدنامه ازدواجمان را امضا کرد. باغچه بان بسیار خوشحال بود و سر شاگرد خود مهین را بوسید، از آن صحنه عکس گرفته شد و یکی از عکس های معروفی بود که سال ها در راهرو مدرسه باغچه بان یوسف آباد روی دیوار نصب شده بود.

ص: 74

موفقیت در زندگی

بعد از ازدواجمان سر زبان تمام ناشنوایان بودیم، برای اولین بار ما زوج ناشنوایی بودیم که ازدواج کردیم، کم کم منزل ما به روی ناشنوایان گشوده شد تقریباً هر روز ناشنوایان برای کار یا مسائل متفرقه به منزل ما می آمدند، گاهی دختر و پسر برای آشنایی همدیگر و قصد ازدواج از منزل ما استفاده می کردند باعث شد خیلی ها ازدواج کنند از این بابت بسیار خرسند بودیم.

یک روز پسر ناشنوایی دوست داشت زن ناشنوا بگیرد، مرا واسطه کرد که با پدرش صحبت کنم و با پدرش مشغول صحبت بودیم که پرسیدم دوست داری پسرت زن بگیرد او گفت از خدا می خوام واللّه هر چه بهش می گم زن بگیر قبول نمی کند؟ گفتم پسرت دلش گرو کسی است پدرش خیلی خوشحال شد فوراً پرسید او کیست؟ گفتم دختری ناشنوا است یک دفعه صورتش را اخم کرد و ناراحت شد آروم آروم دلیلش را توضیح دادم بالاخره پذیرفت به خواستگاری دختر ناشنوا رفت سال ها می گذرد الآن آنها نوه و نتیجه دارند.

ص: 75

جنگ جهانی دوم و گرایش سیاسی

مشکلات اقتصادی مردم

ماجرای شروع جنگ دوم جهانی و مهاجرت لهستانی ها به ایران کاملاً یادم است، در آن زمان نوجوان بودم مادرم مرا برای پیدا کردن خوراک و کارهای متفرقه می فرستاد و می دیدم در نانوایی صف طولانی و درگیری فراوان به خاطر خوراک حتی یک نان سیاه بود. همه ما مدتی با مشکلات اقتصادی و قحطی بزرگی روبرو شدیم گرسنگی و بیماری های مختلف باعث مرگ خیلی ها شد این اتفاق و فاجعه تا چند سال ادامه پیدا کرد. با این حال و شرایط پس از جنگ و وضعیت و موقعیت ﮐﻤﺒﻮد ﻣﻮاد ﻏﺬاﯾﯽ و ﺷﻮرش ﻫﺎی ﻣﺮدم اﯾﺮان در ﺳﺎل ﻫﺎی ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ دوم اتفاقات و فاجعه برای همه ما بود. در این اوضاع پس از پایان جنگ کم کم وضعیت و موقعیت و مشکلات ایران را می دیدم و به سراغ خواندن روزنامه و کتاب های مختلف می رفتم. لذا به تاریخ سیاسی علاقه مند شدم. همچنین صحبت های باغچه بان و افراد دیگر را گوش می کردم بعضی وقتا از موضوعات پیچیده سر در نمی آوردم و از باغچه بان سؤال می کردم و می گفت کمی بزرگ شوی می فهمی، کنجکاوی من باعث شد به طرف مسائل سیاسی حرکت کنم.

پرسش های سیاسی و راهنمایی باغچه بان

یادم است هر روز مسیر از خونه به مدرسه را پیاده می رفتم و سر راهم یک ساختمان بود که بالای آن تابلویی نصب شده و نوشته بودن شرکت نفت انگلیس و ایران. آن را می دیدم و تعجب می کردم چرا نوشته انگلیس و ایران؟ بالاخره طاقتم تمام شد از باغچه بان در این باره پرسیدم و برای من توضیح داد ولی زیاد درک نکردم البته بعد از مدتی که بزرگ شدم و مطالعه کردم، متوجه این موضوع شدم. هرگز یادم نمی رود هر وقت باغچه بان را می دیدم که وقت داشت و بیکار بود با حوصله همه چیزی را درباره زندگی و سیاست و تجربه خودش برای من می گفت بعداً از تجربیات او زیاد بهره بردم.

رفتن به فستیوال جهانی جوانان

بعد از جنگ وضعیت کشور ما بهتر شد و هر چهار سال یک بار فستیوال جهانی جوانان در کشورهای گوناگون بر پا می شد. در سال 1332 تابستان برای شرکت در چهارمین فستیوال در بخارست پایتخت رومانی با همراه خواهرم و شوهر خواهرم و ثمین باغچه بان و عده ای دیگر حدوداً بیست یا سی نفر با هم بودیم و از طریق زمینی به طرف شوروی و بخارست حرکت کردیم. حدوداً ده روز طول کشید به فستیوال بخارست رسیدیم. سر راه به شوروی سر زدم کشور زیبایی بود. بالاخره به فستیوال بخارست رسیدیم، مردم دنیا و حزب های مختلف به بخارست آمده بودند. خیلی شلوغ بود، کلاً برنامه ها برای من جالب بود. البته گروه های ایرانی هم آنجا زیاد بودند. دقیقاً یادم نیست ده روز یا

ص: 76

کمتر در فستیوال بخارست ماندیم.

بعد از پایان فستیوال بخارست از طریق شوروی به ایران برمی گشتیم. با قطار مرزی شوروی و رومانی که رسیدیم خبر کودتای 28 مرداد به ما رسید. فکر نمی کردیم این طوری شود. با ترس و نگرانی چند روز در شوروی توقف کردیم هیچ کس نمی دانست وضعیت ایران دقیقاً چطور است؟ و برای ما چه فکری دارند؟ بعد از چند روز بحث طولانی تصمیم گرفتیم با اتوبوس از مرز شوروی و ایران بیاییم. در مرز ایران سربازان ما را گرفتند. افسران بعضی از بچه ها را کتک زدند می خواستن مرا نیز کتک بزنند با حیله صف را عوض کردم و فکر کردند که من را زده اند و مرا رها کردند. با ما بدرفتاری می کردند و روز بعد به تهران منتقل شدیم، ما را به زندان بردند سرمان را تراشیدن بعد از یکی دو روز افسران فهمیدند من ناشنوا هستم و آزادم کرد و بعضی از بچه ها پس از چند روز آزاد شدند. بقیه گروه ها به زندان دیگر منتقل شدند تا چند ماه در زندان ماندگار بودند.

به خاطر سرم که آن را تراشیده بودند، حدوداً دو ماه از خانه بیرون نمی آمدم در این مدت یکی از دوستان ناشنوا مرا دید و فهمید که زندان بودم به ناشنوایان دیگر خبر داد و مدت ها گرفتار این موضوع بودم و تا سال ها ادامه داشت. به سن میانسالی رسیدم کم کم تفکرم به گروه ها و حزب ها تغییر کرد چون در آن دوره گروه ها و فعالیت های حزب در عملکرد، ساختار حزب واقعی را انجام نداده بودند.

ص: 77

خاطراتی از سفر به آلمان

علاقه به کشور آلمان

در زمان قدیم کشور آلمان و فرانسه برای ما نام هایی بسیار آشنایی به حساب می آمدند مردم از پیشرفت و تکنولوژی آنها تعریف می کردند و جوانان به کشور آلمان و فرانسه و بلژیک برای تحصیلات مهاجرت می کردند.

از آن زمان عاشق کشور آلمان بودم با آنکه آنجا را ندیده بودم همیشه فکر می کردم که کشور آلمان بهتر از همه کشورهای دنیا است و خیلی دوست داشتم ناشنوایان آلمان را ببینم و یکی از آرزوهای من بود. همیشه درباره آلمان ذهنیت خوبی داشتم و خیال پردازی می کردم. بالاخره به آرزویم رسیدم در سال 1337 اواسط تابستان با یکی از دوستانم به اسم یوشعی کهنی (یهودی) که ناشنوا بود و مغازه سلمانی معروفی داشت و در چهارراه پهلوی کار می کرد با هم از طریق زمینی آغاز به سفر کردیم، اولین سفرم به خارج از ایران بود. وقتی که به ترکیه رسیدیم چند روز در آنجا گردش کردیم و دوستان ناشنوای ترکیه را دیدیم، آن قدر با ما مهمان نوازی و حسابی به ما محبت کردند واقعاً راست می گویم خیلی خوب پذیرایی کردند و کلی به ما خوش گذشت هنوز تعدادی از عکس های آنها را دارم.

به خودم گفتم آلمان یک جوری دیگر است بهتر از ترکیه و حتماً آنجا بهتر از ترکیه از ما استقبال خواهند کرد. و تمام راه همه اش به فکر آلمان بودم. دوست داشتم زودتر به کشور آلمان برسم. بعد از ترکیه به بلغارستان رسیدیم آنجا هم مثل ترکیه بود ناشنوایان از ما خیلی خوب پذیرایی کردند باز هم ذهنم از آلمان بیرون نمی رفت. سر راه به هر کشوری می رسیدیم به دلم زیاد نمی چسبید. همچنین در یوگسلاوی زاگرب در محل کلوپ ناشنوایان از یکی از خیابان های معروف و ساختمان های بسیار قدیمی و زیبایی دیدار کردیم.

رسیدن به آلمان

بعد از چند هفته به کشور آلمان رسیدیم. به آرزوی خودم رسیده بودم به شدت خوشحال شدم تمام شهرها را گشتیم؛ شهرها بسیار زیبا بودند و از پیشرفت تکنولوژی آنها تعجب کردم. نیز دوستان ناشنوا را پیدا کردم بعد از چند هفته با صحنه بدی مواجه شدم و دیدم که مردم آلمان سرد و خشک هستند و هیچ مهمان نوازی و پذیرایی خوبی از آنها ندیدم فقط چند نفر بهتر از دیگران بودند؛ با هم دوست شدیم و به من شرایط و قوانین را یاد دادند که نباید بدون اطلاع قبلی به خانه کسی بروم مگر این که کاری واجب و مهم داشته باشیم. اشکالی نداشت که با آنها لب در صحبت کنیم. از پذیرایی هیچ خبری نبود. اگر با اطلاع قبلی به خانه کسی بروم باید غذا به خرج خودم و یا به طور مشترک خرج را حساب کنیم تازه اگر بخواهند خیلی مهمان نوازی کنند فقط یک قهوه می دادند مردم آلمان دیرجوش هستند بعداً سفرهایم به شهرهای آلمان تکرار شد و کم کم باهم صمیمی شدیم. تقریباً دو

ص: 78

ماه آلمان ماندیم هیچ نتیجه خوبی برایم نداشت.

سفر به سوئد و چند کشور دیگر

بعد از آلمان به سوئد (استکهلم)، دانمارک (کپنهاک)، هلند (روتردام و آمستردام)، بلژیک (بروکسل) که اتفاقاً این کشورها بهتر از آلمان بودند رفتم. دوستان زیادی پیدا و آشنا شدیم. با ما رفتار خوبی داشتند بعد به وسیله کشتی به لندن رفتیم و یک هفته بعد به ترکیه برگشتیم دوستم کهنی از ترکیه به زادگاه خود رفت. در تمام سفرها مرتب با مادرم نامه نگاری می کردم مادرم اصرار داشت که در آلمان بمانم اما بعد از دیدن کشور آلمان فهمیدم که به درد من نمی خورد و قبول نکردم، مادرم برای من بلیط فرستاد و از ترکیه با هواپیما به ایران آمدم در این سفر چند ماهه خیلی چیزها یاد گرفتم و خوشحال بودم که کشور آلمان را دیده ام و چشمم باز شد. از آن زمان به بعد دیگر کلمه آلمان از ذهنم بیرون رفت؛ تا سال ها به کشورهای مختلف سفر کردم اما هرگز فکر ماندن در آن کشور به مغزم خطور نکرد. البته ناگفته نماند که در بعضی از سفرها دوستان بسیار خوبی پیدا کردم که تا مدتی با هم نامه نگاری می کردیم.

ص: 79

سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران

سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران اواسط شهریورماه سال 1350 وابسته به وزارت کار و امور اجتماعی تأسیس یافت. ایجاد این سازمان باعث پیشرفت ناشنوایان شد؛ چون در راه خدمات مختلف، تأمین اشتغال و رفاه اجتماعی ناشنوایان و نیمه شنوایان، توانبخشی گروه برنامه های مختلف آموزشی، گفتار درمانی، راه اندازی آموزشگاه حرفه ای ناشنوایان در مکان یوسف آباد، اندرزگاه و کارهای متفرقه مربوط به ناشنوایان فعالیت گسترده داشت. چند سال بعد، در چند استان سازمان ملی رفاه باز شد این سازمان تا اوایل انقلاب 57 فعالیت و بعد از آن زمان منحل شد در این دوره کوتاه عملکرد فعالیت و خدمات بسیار مثبت و پرباری داشت.

همکاری با سازمان ملی رفاه

در اوایل باز شدن این سازمان خانم باغچه بان به من (در مدرسه باغچه بان مشغول به کار بودم) گفت: هفته ای چند روز به سازمان ملی بروم و اوایل هفته چند روز می رفتم و بعد از مدتی به صورت دائم به عنوان مترجم و رابط ناشنوایان (در ادارات دولتی، سازمان های ملی و دادگستری) با توجه به سابقه کاری که داشتم در ساختمان موقتی مرکز توانبخشی واقع در خیابان حافظ (شاه رضا - خیابان سرشار - شماره 34) مشغول به کار شدم. در آن زمان کار کردن به عنوان مترجم و رابط آسان نبود و بستگی به مکان و جا داشت، بعضی از جاهای مختلف کار کردن راحت بود، به خصوصاً کار کردن در دادگستری و کلانتری بسیار سخت بود. برایم اتفاق زیاد افتاده بود که بعضی وقت ها در این مسائل و موضوعات مختلف گیر می افتادم. و داستان درباره این موضوعات زیاد است، یکی دو تا را بازگو می کنم.

در آن زمان ناشنوایان سواد زیاد نداشتند و اطلاعاتشان درباره قوانین دادگاه یا غیره پایین بود. همچنین اشارات مختلف از خود ابداع کرده بودند. که اشاره بی سوادها از همه سخت تر بود بیشتر وقت ها در دادگستری و کلانتری ناشنوا از روی عصبانیت با من برخورد بدی داشتند. وقتی حرف های متهم ناشنوا را برای قاضی توضیح می دادم و دادگاه و قاضی او را مقصر می دانست و محکوم می کرد، ناشنوای متهم بسیار عصبانی می شد. البته بیشتر وقت ها سعی می کردم جرم متهم را به یک بهانه ای تخفیف بگیرم یا آزاد کنم. اما متأسفانه بعضی افراد جرمشان سنگین مثل قتل بود و من نمی توانستم به او کمک کنم؛ ولی مجرم می گفت چرا به من کمک نمی کنی؟ و از من انتظار بیشتر داشت. هرچه به او توضیح می دادم که این قانون است و من نمی توانم برایت کاری انجام دهم و توضیح دادن درباره این مسائل برایم بسیار سخت بود. آخرش او با کینه توزی به من نگاه می کرد و می گفت صبر کن بعد از آزادیم تو را می کشم یا از بچه ات، زنت انتقام می گیرم. حتی مرا به بار فحش می گرفت.

یک داستان دیگر، دختر ناشنوایی شهرستانی بود و از اربابش مورد تهاجم و تجاوز قرار گرفت و حامله شد. نمی توانست منظور خود را بیان کند چون اصلاً اشاره بلد نبود مجبور بودم با اشاره عملی

ص: 80

به ایشان توضیح بدم که آیا به زور به تو تهاجم و تجاوز کرد یا خودت خواستی آن وقت او منظورم را می فهمید و سرش را تکان می داد که یعنی جوابش بله بود!

بعد از سال ها، مسئولیت این کار را به آقای مرتضی پیروزی سپردم. اما او هر وقت مرا می دید، می گفت شما چطور سال ها این کار را انجام می دادی؟ این کار بسیار سخت است، مخصوصاً کار مربوط به دادگستری و زندان، خنده ام می گرفت و درکش می کردم. چون همان طور عین داستان من برایش اتفاق افتاده بود.

جولیا سمیعی

در مورد انتقالی به خیابان حافظ لازم است توضیح بدهم، در همان زمان خانم جولیا سمیعی اهل آمریکا (در سال 1956 میلادی برای ازدواج با دکتر سمیعی به ایران آمد و زندگی خود را در ایران آغاز کرد.) در جای دیگر کار می کرد و به درخواست ثمینه خانم به مرکز توانبخشی خیابان حافظ آمد و با او آشنا شدم، او علاقه داشت با ناشنوایان ارتباط برقرار کند، ثمینه خانم مرا به عنوان همکار و مشاور ناشنوایان به ایشان معرفی کرد. اوایل زیاد به او توجه نمی کردم. هر وقت که همدیگر را می دیدیم با کنجکاوی از من درباره مشکلات و موارد اجتماعی ناشنوایان و غیره سؤال می کرد، بعد از چند ماه فهمیدم خانم سمیعی انسانی واقعی است. این همه سال ها کار کردم هیچ کس را مثل او ندیدم که از روی وجدان و عشق در مورد ناشنوایان کار کند. کم کم با مشکلات ناشنوایان آشنا شد، از اینکه درد ما ناشنوایان را کاملاً خوب درک می کرد خوشحال شدم و به شدت طرفدار ناشنوایان بود. همچنین به فرهنگ ایران خیلی احترام می گذاشت.

شرکت در کنفرانس ناشنوایان

حدوداً یک سال از آشنایی ما می گذشت، در سال 1351 برای شرکت در کنفرانس بین المللی ناشنوایان در کشور فلسطین اشغالی برای اولین بار خانم سمیعی به عنوان رابط با من آمد و عده ای شنوا همراه ما بودند. در تمام برنامه کنفرانس خانم سمیعی همراهم بود و تمام حرف ها را برای من توضیح می داد و از این کار بسیار خوشحال بودم.

متوجه شدم که خانم سمیعی بسیار تیزبین و حواسش بسیار جمع بود به کارهای کوچک و مشکلات و حتی احساسات ناشنوایان توجه می کرد تقریباً هر روز با هم برای انجام کارها به جاهای مختلف بیرون می رفتیم و هر جا که من می رفتم او همراهم می آمد، حرف دیگران را بلافاصله برای من توضیح می داد و گاهی اوقات بعضی از حرف ها که دیگران می گفتند به من مربوط نبود، او برای من می گفت که من بدانم دو طرف چی می گویند؟ می گفت شما هم مثل من باشید تا موضوع را بدانید و از جریان آگاه باشید.

یادم هست، یک روز در مهمانی حضور داشتم و در آنجا خانم سمیعی با همسرش آمد و داشتند با هم صحبت می کردند، وقتی داشتم از کنار خانم سمیعی رد می شدم با تعجب دیدم که خانم سمیعی

ص: 81

بلافاصله شروع کرد با اشاره صحبت کردن به همراه گفتار را برای گفتگو با همسرش انجام داد و این صحبت ها آنها هیچ ربطی به من نداشت. فهمیدم او به خاطر احترام به من از زبان اشاره استفاده کرد، همچنین با ناشنوایان دیگر هم همین جور رفتار می کرد.

اشارات فارسی

بعد از برگشتن از کنفرانس، چند ماه در مورد موضوعات مختلف مربوط به ناشنوایان با هم صحبت کردیم و او متوجه شد که اشارات ما محدود است مثل یک کتاب اشاره بین المللی رسمی نیست، در آن زمان و اکنون از زبان اشاره (عامیانه) استفاده می کنیم و زبان اشاره خود به خود به وجود آمد و هر شهرستان از زبان اشاره محلی خود استفاده می کنند و همه اشارات با هم یکسان نیست و مختلف است، البته ناشنوایان حرف همدیگر را متوجه می شوند. اما زبان اشاره به معلمان و خانواده بچه های ناشنوا که می خواستند آموزش بدهند در آن زمان کتاب وجود نداشت. چون زبان اشاره یک وسیله قراردادی برای ایجاد ارتباط با دیگران مثل (پل) است.

کمیته زبان اشاره

او با ثمینه خانم مشورت کرد و در سال 1352 اوایل تیرماه یکی از اتاق های مدرسه باغچه بان را برای آغاز فعالیت کار به عنوان "کمیته زبان اشاره" در اختیار ما گذاشت. برای شروع کار مشکلات بسیار بود؛ تقریباً تا دو، سه سال طول کشید که عده ای برای کار گروه کم کم اضافه شوند. مریم رستمی را به خانم سمیعی معرفی کردم و به عنوان اولین نفر وارد گروه ما شد. چون پدر و مادرش ناشنوا بود و کاملاً با اشارات و فرهنگ ناشنوایان آشنا بود. سپس کامران رحیمی وارد گروه شد البته بعد از چند وقت از گروه بیرون آمد و به سمت شغل معلمی مدرسه باغچه بان رفت. هم زمان آموزشگاه حرفه ای ناشنوایان یوسف آباد باز شد بچه های ناشنوا بعد از تحصیل یا آنهایی که تحصیل را ترک کرده بودن وارد آن آموزشگاه حرفه ای می شدند و کار حرفه ای را یاد می گرفتند و وارد به بازار کار می شدند و بعضی از ناشنوایان برای اشتغال به کار در آموزشگاه ماندگار می شدند؛ و کلاس بزرگسالان دوره سواد آموزی و کلاس آموزش های مختلف در آنجا برگزار می شد. آقای محسن لوح موسوی در آنجا به عنوان مربی کار می کرد. از او برای همکاری این گروه دعوت کردیم اوایل هفته یک روز به جمع گروه می آمد و به مرور زمان، تعداد روزهای حضورش در جلسات ما بیشتر شد تا اینکه سرانجام در سال 1355، محسن لوح موسوی از مرکز آموزش حرفه ای ناشنوایان بیرون آمد و به سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران انتقالی گرفت.

اواخر ما نمی دانستیم چه کاری باید کرد؟ و چطور کار را به جلو ببریم؟ بعد از مشورت تصمیم گرفتیم کار را از جمله جمع آوری لغات، تهیه لیست و همچنین برای نظرات و پیشنهادات بیشتر وقت ها از دوستان ناشنوا را دعوت کنیم و اشارات آنها را چک می کردیم که کدوم بیشتر کاربردی و مورد استفاده است و این کار تا چند سال ادامه داشت. هم­زمان خانم سمیعی برای اطلاعات این کار چند

ص: 82

بار با سازمان های بین المللی و مراکز آموزشی ناشنوایان تماس گرفت، در سال 1353 اواسط تابستان خانم فرانسس پارسنز در دانشگاه گالودت آمریکا کار می کرد به طور سر زده به ایران آمد بعد از تبادل و مشورت، یک دوره فشرده آموزش برای تدریس زبان اشاره در مکان آموزشگاه حرفه ای برگزار شد تقریباً یک ماه و نیم با معلمان و چند نفر دیگر کار کرد.

تربیت نیروی انسانی

در سال 1353 سازمان رفاه کلاس آموزش عمومی برای دوره تربیت نیروی انسانی در رشته تکنیسین ادیومتری و تعمیر و قالب گیری سمعک به مدت یک سال برگزار کرد. حدوداً 20 نفر یا بیشتر به عنوان کارآموز در کلاس آموزشی شرکت کردند و این فرصت برای آموزش زبان اشاره خوب بود و هفته ای دو روز برای آموزش زبان اشاره به دانشجویان به بیمارستان لقمان الدوله می رفتیم و در آنجا کم کم با ایران بهادری و فاطمه آقا محمد آشنا شدم که نسبت به بقیه دانشجویان باهوش تر بودند و علاقه زیادی به یادگیری زبان اشاره از خودشان نشان می دادند. لذا بعد از چند جلسه تدریس هر دو را به خانم سمیعی معرفی کردیم و بدین ترتیب ایران بهادری و فاطمه آقا محمد در اواخر سال 1353 وارد گروه ما شدند.

چندی بعد خانم سمیعی برای گرفتن بورسیه دانشجویی از کشور آمریکا تلاش کرد و چند نفر از سازمان ملی رفاه کار را برای ادامه تحصیل در رشته مربوط به ناشنوایان به کشور آمریکا فرستاد؛ آنها چند سال بعد و به علت انقلاب به ایران بازگشتند و در سازمان ملی مشغول به کار شدند و تا سال ها به ناشنوایان خدمت می کردند.

فدراسیون جهانی ناشنوایان

سازمان ملی رفاه اعلام کردن که مردادماه در سال 1354 (1975 میلادی) هفتمین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان1 در واشنگتن برگزار می شود. ما به عنوان نماینده ایران همراه خانم سمیعی و آقای کامران رحیمی و تعدادی از شنوایان برای شرکت کنگره به آمریکا رفتیم.

هر روز در کنگره برنامه سخنرانی برقرار بود. روزی نوبت خانم سمیعی بود. ما تماشا می کردیم به طور اتفاقی ما ردیف صندلی آخر عقب بالا نشسته بودیم. خانم سمیعی داشت درباره فعالیت و کارهای مختلف در ایران توضیحات می داد و موضوع به فعالیت گروه کمیته زبان اشاره رسید و گفت ایران برای اولین بار گروه کمیته زبان اشاره را تأسیس کرد و یکی از بهترین فعالین گروه و باتجربه در اینجا حضور دارد. با دستش من را نشان داد و به من امر کرد که بلند شوم، تمام تماشاگران به طرف من نگاه کردند و برای من دست زدند البته از این کار (خانم سمیعی) انتظار نداشتم و تعجب کردم. بعد از پایان کنگره با چند نفر از دوستان ناشنوا ایرانی در آمریکا چند وقتی زندگی کردیم و همراه محسن لوح موسوی و هادی معیری برای گردش به شهرهای دیگر رفتیم.

ص: 83

دانشگاه گالودت

یکی از برنامه های ما سر زدن به دانشگاه گالودت بود، دانشگاهی بسیار بزرگ و آنجا امکانات کامل داشت، چند ساعت با بچه های ناشنوا صحبت کردیم چون دخترم دوست داشت در دانشگاه گالودت درس بخواند و خیال رفتن به اونجا را داشت، وقت به غروب رسید به طور اتفاقی بچه ها ما را به یک اتاق دعوت کردند. در آنجا خوش گذرانی و عیاشی را دیدم دیگر فکر فرستادن دخترم به آمریکا را کاملاً فراموش کردم.

اشاره آمریکایی

بعد از برگشتن از آمریکا، یک روز خانم سمیعی پیشنهاد داد برای پیشرفت زبان اشاره ناشنوایان ایران می توانیم از زبان اشاره آمریکایی که زبان کاملی بود و کتاب رسمی داشت استفاده کنیم، یعنی زبان اشاره آمریکایی به ناشنوایان ایران تعلیم داده شود. جهت آگاهی در آن زمان و اکنون بعضی از کشورهای جهان سوم یا آسیایی، ناشنوایان از اشارات آمریکایی استفاده می کنند و کاملاً اشارات آمریکایی بر فرهنگ ناشنوایان مسلط شده است. برای آزمایش چند ماه کلاس آموزش زبان اشاره آمریکایی در مدرسه باغچه بان را برگزار کرد و چند معلم آمریکایی را برای تدریس زبان اشاره آمریکایی به ناشنوایان، به ایران دعوت کرد. در اولین کار، شاگردان دوم دبیرستان وارد کلاس زبان اشاره آمریکایی شدند، دختر بزرگم شبنم هم جزوه آنها بود و یکی از معلمان خانم آلیس برچ (Alice burch) به ایشان درس می داد. دخترم زود یاد گرفت با همکلاسان خود با زبان اشاره آمریکایی صحبت می کردند بعضی از بچه ها هنوز اشاره آمریکایی یاد نگرفته بودن و از این کار ناراحت می شدند. یادم است یک روز دخترم به کاخ جوانان رفت با دوستش که زبان اشاره آمریکایی بلد بود با هم صحبت می کردند دوستان ناشنوا از رفتارشان ناراحت می شدند فکر می کردند آنها را مسخره و توهین می کنند و گاهی با هم به بحث می افتادند. وقتی که این مسئله را دیدم و فهمیدم ایرانی ها دوست ندارند زبان اشاره خارجی به ایران نفوذ کند، یکی خودم به شدت مخالف بودم، البته زبان اشاره بین المللی خوب است باید زبان دوم دانست نه زبان اصلی، ما زبان مادری داریم.

همچنین کلاس جداگانه ای برای بزرگسالان ناشنوا و گروهی از معلمان تشکیل دادند و مرا برای یادگرفتن زبان اشاره آمریکایی به آن کلاس دعوت کردند. از بابت بازگشایی کلاس زبان اشاره آمریکایی در ایران ناراحت بودم و با آرامش و خونسردی چند بار سر کلاس شرکت کردم. بعد از چند جلسه، خانم سمیعی و معلم آمریکایی بالاخره متوجه شدند که من تمایلی به یاد گرفتن زبان اشاره آمریکایی ندارم. در آن لحظه، خانم سمیعی رو به معلم آمریکایی کرد و گفت: آقای شهیدی بسیار فهمیده و با ادب است. چون بدون استفاده از هرگونه اعتراض و دعوا، به ما فهماند که از هدف ما راضی نیست؛ و روز بعدی درباره نظر پیشرفت این کلاس از من پرسید و دلیل ناراحتیم چیست؟ به خانم سمیعی توضیح دادم که ما خودمان اشارات داریم و می توانیم از طریق اشارات خود زبان اشاره فارسی را درست کنیم پس من برای چه زبان اشاره کشور دیگر را یاد بگیرم؟ البته زبان اشاره آمریکایی

ص: 84

برای یادگیری به عنوان زبان اشاره دوم خوب است نه به عنوان زبان اشاره اصلی که به زبان اشاره کشورمان نفوذ کند. خانم سمیعی از حرفم خوشش آمد و به من حق داد. خوشبختانه خانم سمیعی همیشه به نظرات من و دیگران احترام می گذاشت. بعد از جلسات به نتیجه رسیدیم که کار گروه کمیته زبان اشاره را به طور جدی ادامه دهیم البته در این مدت چند سال، بعضی از لغات زبان اشاره که فقط احتیاجات ارتباطی روزمره ناشنوایان بود را استفاده و آن را جمع آوری کردیم. اما مثل کتاب زبان اشاره آمریکایی که زبان کاملی است، نبود گاهی نظر همه ما درباره زبان اشاره متفاوت بود، بعضی وقت ها برای تأیید یک کلمه به خاطر اینکه نظر همه ما متفاوت بود طول می کشید و سعی می کردیم برای بهتر شدن اشارات از دوستان ناشنوا و اطرافیان نظرات را بپرسیم. بعضی از لغات اصلاً اشاره ای نداشت و از دوستان یا کتاب دیگر جستجو می کردیم بعد از تأیید به مرحله بعد باید تمام اشارات، حرکات دست را در توضیحات نوشته و شکل آنها را روی کاغذ پوستر طراحی می کردیم، با وجود کار طاقت فرسا و اختلاف نظرات اما همه با حوصله و همت کار را ادامه می دادند. همچنین برای گسترش زبان اشاره کلاس آموزشی به طور آزمایشی در جاهای مختلف برگزار می شد، هر هفته چند روز برای تدریس و آموزش زبان اشاره به دانش آموزان و معلمان و پدر و مادران به جاهای مختلف می رفتیم که بعضی وقت ها، خانم سمیعی ما را همراهی می کرد. گاهی به خانم سمیعی هم زبان اشاره درس می دادم که کم کم یاد می گرفت و متوجه شدم که او راننده اش را وادار به یاد گرفتن زبان اشاره کرده، چون بیشتر وقت ها با من بود و می خواست من به راحتی با او ارتباط برقرار کنم.

اخلاق جولیا سمیعی

یادم است یک روز با خانم سمیعی با هم برای کار به خیابان ایران زمین رفتیم بعد از انجام کاری سر راهی پسرانش در آنجا درس می خواندند، سر زدیم از وقت ظهر گذشته بود خانم سمیعی پیاده شد و رفت، من با ماشین خودم برگشتم، بعد از چند دقیقه دیدم خانم سمیعی با راننده خود دنبالم آمد و از آینه پشت ماشین چراغ خاموش و روشن می کند در کنار جدول توقف کردم و دیدم او قبلاً یک ساندویچ را درست کرده بود و به من داد و گفت می دونم شما گرسنه هستید یادم رفت به شما بدهم که بخورید که سیر شوید، از این کار تعجب کردم.

کم اطلاعی از ایران

من بارها در کنفرانس ها یا سمینارهای بین المللی شرکت کردم و متوجه شدم که بعضی از شرکت کنندگان به طور اشتباه فکر می کردند که ما از طرف نماینده ناشنوایان کشوری عربی مانند عراق هستیم و از لحاظ موقعیت جغرافیایی درباره ایران اطلاعات زیادی نداشتند. در زمان پنجمین کنفرانس بین المللی ناشنوایان و دومین سمپوزیوم جهانی رابط ناشنوایان در دانمارک1 در سال 1356 اواسط تابستان، با عده ای از ناشنوایان و شنواها و خانم سمیعی به عنوان رابط در این کنفرانس شرکت کردیم چند روز برنامه های مختلف و حرف های سخنرانان را برای ما توضیح می داد که اطلاعات ما را

ص: 85

بالا و به دانش ما اضافه شد و همچنین او بارها سخنرانی ما به زبان انگلیسی را برای حضار ترجمه می کرد. کم کم شرکت کنندگان با اوضاع موقعیتی ناشنوایان ایران آشنا شدند و استقبال کرده و همکاری خود را اعلام کردند.

آموزش ناشنوایان

در یکی از برنامه های کنفرانس درباره زندگی خانواده های ناشنوا سخنرانی کردم و متن سخنرانی من در کتاب ویژه کنفرانس آموزش ناشنوایان در دانمارک تحت عنوان زندگی در خانواده های ناشنوا Life in families with deaf members به سال 1978 میلادی چاپ شده است.

در این کنفرانس در مورد موضوعات مختلف بحث می کردند، در مورد تربیت کودکان که پدر و مادران ناشنوا باید در این زمینه روش ارتباط با کودکان ناشنوا را آموزش ببینند. چون که متأسفانه بیشتر کودکان ناشنوا با بی توجهی خانواده بزرگ می شوند و در نتیجه کودکان تا سن شش هفت سالگی به هیچ عنوان آموزش دیده نیستند. فعالیت و همکاری در این کار بسیار مهم و مفید است در کشورهای دیگر کودکان 3 ماهه یا کمتر را با کمک معلم و خانواده و تربیت شنوایی و زبان اشاره آموزش می دهند.

توسعه زبان اشاره

در این چند سال به غیر از جمع آوری لغات کارهای مختلف مربوط به کمیته زبان اشاره را انجام دادیم. در سال 1354 خانم سمیعی بعد از تحقیق و راه اندازی الفبای دستی فارسی را پیشنهاد داد و به طور آزمایشی در دبستان ناشنوایان باغچه بان شماره سه اجرا شد و بعد از چند وقت به دلایل مختلف این کار را متوقف کردند. هم زمان کار داستان کوتاه مهمان های ناخوانده به صورت زبان اشاره فارسی را آغاز کردیم. در سال 1355 کلاسی برای تدریس زبان اشاره به معلمینی که در آموزشگاه حرفه ای کار می کردند، تشکیل شد. در سال 1355 و 1356 سازمان ملی رفاه یک دوره آموزشی سواد آموزی به منظور آشنایی با روش تدریس و یکنواخت کردن برنامه سواد آموزی ناشنوایان بزرگسال در مرکز آموزشگاه حرفه ای به مدت چند هفته برگزار کرد و کمیته زبان اشاره هفته ای چند روز زبان اشاره به مربیان سوادآموز تهران و شهرستان ها درس می دادند.

در سال 1356 اواخر بهار برای اولین بار برنامه های ویژه ناشنوایان از تلویزیون آموزشی روزهای شنبه ظهر به مدت یک ربع از ساعت و چند ماه از کانال آموزشی پخش می شد. همچنین اواسط پاییز چند مورد برنامه ویژه ناشنوایان اضافه شد و روزهای دوشنبه و چهارشنبه بعدازظهر از شبکه سراسری پخش می شد. رابطین در سازمان ملی رفاه کار می کردند و گوینده در تلویزیون بودند.

در سال 1356 و 1357، تشکیل کلاس های آموزش زبان اشاره در اندرزگاه برای خانواده های بچه های ناشنوا و همچنین تربیت رابط ناشنوایان و تعدادی از افراد شرکت کنندگان دیگر برگزار شد. اوایل سال 56 یا 57 ادامه کارهای گروه کمیته پژوهش از مدرسه باغچه بان به سازمان ملی

ص: 86

رفاه منتقل شد.

کم کم حجم کار گسترش یافت یعنی از سال 1352 تا 1357 تقریباً 1823 لغات را جمع آوری و لیست لغات آماده شد و باید وارد به مرحله بعدی توضیحات اشارات حرکات، عکس برداری و ... می شد و به نیروهای جدید احتیاج داشتیم، رضا محمودی و حبیب طهرانی زاده در سال 1356 و 1357 به گروه ما پیوستند. یک روز در کاخ جوانان مرتضی پیروزی را دیدم به او گفتم چه کار می کنی؟ گفت بیکارم گفتم از فردا به دفترم بیا چون او خوب حرف می زد می خواستم به جای من کارهای مترجمی و رابط ناشنوایان را در دادگاه انجام دهد چون مسئولیت کارهام سنگین بود.

مرتضی پیروزی در سال 1357 به استخدام سازمان ملی رفاه ناشنوایان درآمد و در ابتدا به جای من کارها را انجام می داد، کم کم به کار گروه کمیته زبان اشاره علاقه مند شد و در سال 1358 وارد آن گروه شد.

طی این سال ها خوشبختانه همه ما با میل و علاقه و تلاش زیاد از عهده این کارها برآمدیم کارهای زبان اشاره خیلی خوب پیش می رفت و از این فعالیت ها بسیار راضی و خوشحال بودیم، اما اتفاقی که امان از دست روزگار، هیچ وقت به آن فکر نمی کردیم رخ داد.

درگذشت جولیا سمیعی

هیچ وقت خاطره تلخ آن روز چهارهم مردادماه 1357 را فراموش نمی کنم در همان شب برای کار به انجمن خانواده ناشنوایان ایران در خیابان کاخ رفتم با کامران رحیمی با قیافه گرفته و بسیار ناراحت روبرو شدم و بدون اینکه حرفی بزند مرا برد و اعلامیه بر دیوار نصب شده را به من نشان داد که خانم سمیعی با دو فرزند خود در یک حادثه هوایی جان خود را از دست دادند.

من با دیدن اعلامیه تسلیت شوکه شدم و اصلاً نفهمیدم چی نوشته. فقط و فقط خطوط سیاهی در جلوی چشمانم به صورت رقص درآمدند. دنیا روی سرم خراب شد. من بهترین دوست و یار صمیمی توی زندگیم را بازهم از دست دادم.

خانم سمیعی انسان بسیار شریف و بزرگواری بود. من دیگر هرگز کسی مثل او را دوباره به دست نیاوردم.

فردا صبح تمام دوستان و فامیل سمیعی در کلیسای واقع در خیابان جمال زاده برای شرکت در مراسم خانم سمیعی حضور یافتند که تابوت های بسیار زیبایی حامل جنازه خانم سمیعی و دو پسرش را در روبروی عبادتگاه گذاشتند و بعد از پایان مراسم، به طور خصوصی در آرامگاه کاتولیک ها واقع در خیابان دولاب به خاک سپرده شدند.

مرگ ناگهانی خانم سمیعی، به همه ما ناشنوایان ضربه شدیدی وارد ساخت، مخصوصاً من بیشتر از همه به ایشان خیلی نزدیک بودم، لذا درد فقدانش برایم سخت بود. توصیف آن قابل نوشتن نیست.

ص: 87

ادامه کار

تا چند هفته همه ما برای ادامه دادن کار بی انگیزه بودیم، یک روز ثمینه خانم به اتاق ما آمد و گفت شما باید آرزوی خانم سمیعی را برآورده کنید و حتماً کارهای او را ادامه دهید، دوباره شروع به کارهای مربوط به عکس برداری از حرکات اشارات، تایپ و گرافیک و چاپ رساندن کتاب، این کارها تقریباً دو سال طول کشید چون کارهای عکس برداری از همه سخت تر بود.

سال 1359 نخستین کتاب فرهنگ زبان اشاره فارسی برای ناشنوایان جلد اول (تعدادی لغات 988) و اولین کتاب داستان کوتاه مهمان های ناخوانده به زبان اشاره فارسی به مناسب روز جهانی کودک به چاپ رسید. اما متأسفانه، خانم سمیعی هرگز موفق به دیدن این کتاب ها که آرزویش بود، نشد.

سرنوشت کمیته زبان اشاره بعد از انقلاب

بعد از انقلاب اوایل سال 1358 آقای احمد فتوحی سرپرست سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران شد، تا اوایل سال 1359 به این علت (کسانی که دو شغله یا بازنشسته دولت بودند بر اساس تصویب نامه هیئت وزرا) قراردادم با سازمان ملی رفاه لغو شد و بعد از چند ماه عنوان سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران منحل شد و اوایل سال 1360 قسمتی از فعالیت های سازمان ملی رفاه ناشنوایان به سازمان بهزیستی منتقل شد و عنوان کمیته زبان اشاره به نام کمیته پژوهش و توسعه زبان اشاره تغییر یافت و تا سال ها کار خود را ادامه دادیم.

من به خاطر اینکه به این کارها علاقه داشتم به عنوان داوطلب به سازمان بهزیستی، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی رفتم و همکاری و گاهی در جلسات شرکت می کردم.

اهمیت زبان اشاره

با توجه به اینکه زبان اشاره، زبان کلی و بهترین وسیله ارتباطی و برقراری بین ناشنوایان و جامعه همچنین است و باعث پیشرفت در امور اجتماعی و تحصیلات است، لازم است نکاتی در این باره عرض کنم:

می دانید که هر زبان لهجه های گوناگونی دارد، زبان اشاره نیز همانند زبان های دیگر در نقاط مختلف ایران با اشارات مختلفی بیان می شود. این فرهنگ اشاره ها هنوز هم بر خودی خود حفظ شده است اما هدف ایجاد یک زبان اشاره استاندارد در ایران برای آموزش به معلمین، رابطین و خانواده ای بچه های ناشنوا است. به قول دیگران زبان اشاره کنونی فارسی زبان ناقصی است که فقط می تواند احتیاجات ارتباطی روزمره ناشنوایان را تأمین نماید حتی اشارات مربوط به رشته های مختلف هنری، علمی و ادبی نیز علائم مخصوص ندارد.

همان طوری که خوب می دانید استعداد تکلم ناشنوایان با هم فرق دارد، بعضی از ناشنوایان نمی تواند فقط از طریق لب خوانی به آنچه که به او گفته می شود درست پی ببرند و اگر فهم مطالب

ص: 88

گوینده محدود به لب خوانی شود درک ناشنوا بر اساس حدس و گمان خواهد بود، برای اینکه ناشنوایان بتوانند به مقصود گوینده فرد شنوا پی ببرند لازم است با استفاده از راه هایی برای ارتباط صحیح بین خود ناشنوایان و شنوایان با استفاده از آن از منظور یکدیگر را به آسانی آگاه شوند؛ که ناشنوایان برای ارتباط از زبان اشاره و گفتار استفاده می کنند، مثل روشندلان (نابینایان) که از عصا کمک می گیرند.

• امکان استفاده از روش ها و سیستم های آموزشی در مورد ناشنوایان باید تضمین شود، از جمله حق مسلم استفاده از تمام راه های ارتباطی از قبیل هجی کردن با انگشتان، زبان اشاره و گفتار درمانی برای ایجاد ارتباط

• ضروری است که به شخص ناشنوا امکان ایجاد ارتباط با سایر اعضای اجتماع داده شود، برای نیل به این اهداف کاربرد شایسته کمک های بصری و ترسیمی از طریق گذاشتن زیرنویس فیلم ها و برنامه های تلویزیونی و فراهم ساختن خدمات و استخدام رابط ناشنوایان خلاصه اینکه زبان اشاره، وسیله ای قراردادی، برای ایجاد ارتباط با دیگران مثل (پل) است.

ص: 89

ص: 90

فصل دوم: گفت وگو

اشاره

ص: 91

سید رضاقلی شهیدی مخزن و انباری از تجربه و اطلاعات بود؛ زیرا چند دهه در بالاترین سطح در جامعه ناشنوایان قرار داشت. اما به دلیل ناشنوایی ایشان استخراج اطلاعات از حافظه او کار سختی بود. اما خوشبختانه خانم شیدا در بسیاری از گفت وگوها شرکت داشت و می دانست چگونه پاسخ های پدرش را به دست آورد.

این فصل شامل پنج مصاحبه است. مصاحبه اول قدیمی ترین مصاحبه با شهیدی مربوط به سال 1353 و مجله پیک شنوایی و گفتار است. مصاحبه دوم توسط آقایان محمد نوری و علی نوری در مردادماه 1394 تهیه شد. مصاحبه دوم با ارسال پرسش هایی برای خانم شیدا شهیدی و تحریر پاسخ ها توسط ایشان انجام یافت. مصاحبه سوم را آقای رضا محمودی، حامد عابدین زاده و بهناز ستوده انجام دادند و ابتدا در سایت انجمن خانواده ناشنوایان منتشر گردید. آخرین مصاحبه نیز توسط خانم مریم عابدینی انجام شده است.

این چهار گفت وگو در سال های آخر حیات آقای شهیدی انجام یافت و شامل اطلاعات مهم و کلیدی است.

ص: 92

آشنایی با ناشنوایان

آشنایی با ناشنوایان(1)

توضیح

این گفت وگو توسط خبرنگار مجله پیک شنوایی و گفتار در سال 1353 انجام یافته است. خبرنگار در آغاز نوشته است:

این بار برای مصاحبه به سراغ یک مرد ناشنوا می روم که باعث گله آقایان ناشنوا هم نشود. این شخص چه کسی جز آقای رضاقلی شهیدی می تواند باشد؟ آقای شهیدی را تقریباً همه ناشنوایان می شناسند و محبوبیت زیادی بین آنان دارد. با توجه به شغل او که رابط ناشنوایان است می توان به علت این محبوبیت پی برد. کمتر اتفاق افتاده که فردی از ناشنوایان گرفتاری پیدا کرده باشد و گرفتاری او به دست آقای شهیدی رفع نشده باشد.

رضاقلی شهیدی در سال 1302 در شهر تهران متولد شده و در سن 2 سال و نیمی در اثر ابتلا به بیماری مننژیت شنوایی خود را از دست می دهد. از هفت سالگی متوجه می شود که نمی تواند با مردم مانند افراد دیگر رابطه ای داشته باشد و از این بابت سخت ناراحت می شود پدر رضاقلی کارمند دولت بوده و برای مأموریت های اداری مجبور بوده به شهرستان های مختلف ایران سفر کند وقتی او به سن مدرسه رفتن می رسد خانواده رضاقلی در مشهد اقامت داشت و متأسفانه در آن موقع نه تنها مدرسه مخصوص برای کر و لال ها در مشهد وجود نداشت بلکه آموزش کر و لال ها نیز به تازگی در تبریز شروع شده بود و هنوز خبر آن به جاهای دیگر نرسیده بود. بنابراین تعجبی ندارد اگر او را به مدرسه معمولی فرستاده باشند. به طوری که رضاقلی تعریف می کند در کلاس فقط یک تماشاچی بوده و معلم ها که به نقص او پی برده بودند او را با رونویسی سرگرم می کردند و از مدرسه فقط خاطره بازی در زنگ تفریح برایش باقی مانده است. بعد از دو سال خانواده او به اصفهان منتقل می شود، در آن زمان در اصفهان مدرسه ای بود که به وسیله آلمانی ها اداره می شد و چند شاگرد نابینا و ناشنوا نیز داشت، رضاقلی یک سال در این مدرسه درس می خواند تا به تهران می آیند.

پدر او درصدد بود که فرزند ناشنوای خود را برای تحصیل به اروپا بفرستد که در روزنامه می خواند مدرسه ای برای آموزش کر و لال ها در تهران تأسیس شده است، این مدرسه را شادروان جبار باغچه بان که مبتکر آموزش کر و لال ها در ایران است در شهر تهران در کوچه طرشت که اکنون پارک شهر است

ص: 93


1- . پیک شنوایی و گفتار، شماره 3، شهریورماه 1353، ص 3 و 5.

تازه باز کرده بود البته ناگفته نماند که تمام این مدرسه در یک اطاق اجاره ای خلاصه می شد.

از اتفاقات و خاطرات جالب که آقای شهیدی به یاد می آورد این است که روزی پدری همراه پسر ناشنوای خود برای اسم نویسی به این مدرسه مراجعه می کند و می پرسد مدرسه کر و لال ها کجا است وقتی به او می گویند همین جا از اینکه می بیند تمام مدرسه از یک اطاق تشکیل شده ناراحت می شود و می رود، بعداً معلوم شد که فرزندش را به پاریس فرستاده است، ولی بعد از یک سال که آن پسر بر می گردد پدرش با مقایسه او با شاگردان همین مدرسه یک اطاقه متوجه می شود که پیشرفتی نکرده البته نباید مشکل زبان فرانسه را که در هر حال زبان مادری آن طفل نبوده از نظر دور داشت.

این مدرسه بعدها به محل جدیدی در خیابان شیخ هادی منتقل می شود و روز به روز توسعه پیدا می کند و در این مدرسه است که رضاقلی شروع به درس خواندن می کند و می گوید شادروان باغچه بان مرا با دنیا آشنا کرد، رضاقلی بعد از گرفتن تصدیق ششم ابتدایی شروع به کار آزاد می کند و از انجام هیچ کاری روگردان نمی شود و از این جهت می تواند نمونه ای برای ناشنوایان دیگر باشد.

در سال 1326 به استخدام دولت در می آید و مدتی در سازمان برنامه و وزارت اقتصاد مشغول خدمت می شود، در حال حاضر بازنشسته وزارت اقتصاد است و به عنوان رابط و نماینده ناشنوایان در هیئت امناء سازمان ملی رفاه ناشنوایان مشغول انجام وظیفه است.

آقای شهیدی به علت آشنایی کامل به زبان اشاره و تکلم صحیح در انجمن های مختلف کر و لال ها مأمور و نماینده بوده که از جمله فدراسیون ورزشی کر و لال ها، کانون کر و لال های ایران و انجمن خانواده را می توان نام برد، بارها نیز به عنوان نماینده ناشنوایان ایران در کنگره بین المللی کر و لال ها شرکت کرده که آخرین بار کنگره بین المللی در پاریس بوده است، شهیدی به خاطر داشتن طبع شوخ، بیان خوش و ادای خوش در میان ناشنوایان خارجی نیز دوستداران فراوانی دارد، شهیدی از ناشنوایانی است که بر گردن سایر ناشنوایان حق زیادی دارد و بارها اختلافات خانوادگی جوانان ناشنوا را با شکیبایی بسیار حل و فصل کرده است.

او در به وجود آوردن و اتحاد هر چه بیشتر کانون کر و لال ها نیز سهمی مؤثر داشته است، هدف این کانون دفاع از حقوق ناشنوایان است و شهیدی در رسیدن به این هدف خیلی فعالیت کرده است.

آقای شهیدی ازدواج کرده و 2 فرزند ناشنوا به اسامی شبنم و شیدا دارد، خانم او نیز ناشنوا است.

مهین شهیدی همسر او از آرایشگران معروف شهر است سالن آرایش تیرانا در خیابان مشتاق متعلق به اوست، دو دختر او شبنم و شیدا به ترتیب کلاس سوم راهنمایی و سوم ابتدایی هستند، وقتی عقیده او را درباره ازدواج ناشنوایان می پرسم می گوید ناشنوایان باید با هم ازدواج کنند، چون به درد هم بهتر آشنا هستند و چون همدردند بهتر همدیگر را می فهمند.

از وضع کر و لال های ایران می پرسم، می گوید خوشبختانه امکانات بیشتری فراهم شده از جمله امکان استخدام آنها در کارخانجات و دوایر دولتی تا حدی آسان تر شده که امیدوار است روز به روز هم بیشتر شود، آقای شهیدی به عنوان نماینده این گروه، از ناشنوایان می خواهد که به این نکته توجه کنند، همه ما می دانیم آموزش حرفه ای، توانبخشی، کاریابی و ارزشیابی و تمام اینها نه تنها در

ص: 94

فرهنگ لغت فارسی تازه است بلکه انجام این کارها نیز تازگی دارد، بنابراین از ناشنوایان می خواهد وقتی با این اشکال برایشان کاریابی می شود محل کار خود را به بهانه های گوناگون که چه بسا تنها بهانه هم نباشد ترک نکنند، چون به هر حال اینها جزو اولین کسانی هستند که این خدمات درباره شان انجام می گیرد و اگر ناشنوایان که واقعاً از لحاظ قدرت کار، دقت و حوصله چیزی کمتر از یک فرد شنوا ندارند بتوانند با رفتار خوب خود و گذشتی که می کنند ناشنوایان را آن طوری که هستند معرفی نمایند بهتر آماده پذیرش آنها خواهند گردید.

شهیدی از دادن حق رانندگی به ناشنوایان خیلی خوشحال است و احساس قدرشناسی می کند.

گله ای که دارد این است که از هنگامی که دوبله در فیلم جای زیرنویس را گرفته ناشنوایان نمی توانند مانند گذشته از این تنها تفریح خود استفاده کنند و تقاضا می کند گاهگاهی بعضی از سینماها فیلمی با زیرنویس در برنامه خود بگذارند تا ناشنوایان نیز بتوانند استفاده کنند.

آقای شهیدی آرزو دارد که سطح سواد و فرهنگ ناشنوایان بالا برود و عقیده دارد تنها راه رسیدن به این هدف تأسیس کلاس های اکابر و باشگاه های آموزشی و اجتماعی و مراکزی از این قبیل برای این دسته می باشد، چون متأسفانه اکثریت جامعه ناشنوای ما را افرادی بی سواد تشکیل می دهد و به علاوه ناشنوایان به علت نقصی که دارند دلشان پر و دردشان زیاد است و می خواهند تفاهم بیشتری بین آنها و شنوایان به وجود آید و استخدام ناشنوایان بیشتر از طرف دولت استقبال شود، مضافاً به اینکه با توجه به سرمایه گذاری دولت در توانبخشی معلولین استخدام و جذب تعدادی از آنها به وسیله دولت مشوق سایر مؤسسات بخش خصوصی نیز خواهد شد، همچنین با توجه به نقص آنها که در تحصیل درآمد مساوی بی تأثیر نیست از نظر پرداخت مالیات و عوارض مشمول معافیت هایی شوند و همان طوری که در شماره قبل هم دیدیم این تقاضا قبلاً هم شده و امیدواریم دولت اقدام عاجل تری در این باره به عمل آورد.

شهیدی می گوید در ممالک خارج برنامه های ویژه ای برای ناشنوایان از تلویزیون پخش می شود و سؤال می کند آیا امکان پخش چنین برنامه هایی برای ناشنوایان ایران هم وجود دارد؟ وقتی به او خبر می دهم نه تنها امکان دارد بلکه به زودی قرار است برنامه های ویژه ناشنوایان به صورت هفتگی از شبکه سراسری پخش شود برق شادی در چشم هایش می درخشد و می گوید اجرای چنین برنامه ای هم در آموزش ناشنوایان مؤثر است و هم جامعه را به درد این طبقه آشنا کرده و تفاهم بیشتری بین این دو گروه به وجود خواهد آورد.

ص: 95

گفت وگوی تاریخی با دو تن از یادگاران میراث مرحوم باغچه بان

گفت وگوی تاریخی با دو تن از یادگاران میراث مرحوم باغچه بان(1)

توضیح

جبّار عسگرزاده (1264-1345) معروف به جبّار باغچه بان بنیانگذار آموزش و پرورش ناشنوایان، شاگردانی را تربیت کرد و توانست جریان قوی و مستحکم فرهنگ و جامعه ناشنوایان پدید آورد. متأسفانه ریز ابعاد فعالیت ها و برنامه ها و اقدامات باغچه بان ضبط و ثبت نشده و به دست ما نرسیده است. از نسل همراه باغچه بان کسی در قید حیات نیست و از شاگردان و نسل دومی ها هم معدود افراد باقی مانده اند. از شاگردان باغچه بان کسانی که در قید حیات هستند، کمتر از 65 سال ندارند. امید است نسل دومی های در قید حیات، دستاوردها و تجارب خود را ضبط و ثبت کرده و به نسل های آتی منتقل کنند. از اینرو رسالت تاریخی کسانی مثل رضاقلی شهیدی، محسن میرلوح موسوی بسیار سنگین است و باید کم کاری های گذشتگان را جبران نمایند. به همین

ص: 96


1- . این مصاحبه به تاریخ 18 مرداد 1394 در محل کانون ناشنوایان ایران(تهران) توسط آقایان محمد نوری و علی نوری انجام شده است همچنین رابط(مترجم) خانم مرجان میرشفیعی بوده است.

منظور و با همین ذهنیت به کانون ناشنوایان ایران رفتیم و با آقایان میرلوح موسوی و شهیدی و خانم ها شیدا شهیدی و مرضیه آقاخانی به گفت وگو پرداختیم. هدف اولیه ما، روشن شدن ابهاماتی است که در تاریخ فرهنگ و جامعه ناشنوایی ایران وجود دارد.

آقای شهیدی ناظم مدرسه باغچه بان در دوره حضور مرحوم باغچه بان و همکار آن مرحوم به رغم کهولت سن، با آغوش باز با گفت وگو استقبال کرد. سؤالات را با دقت و حوصله پاسخ می گفت. گاه چیزی که نمی دانست با تواضع کامل به دیگران احاله می فرمود.

متوجه شدیم نسل گذشته نه تنها اهل تلاش و مجاورت بودند بلکه از نظر اخلاقی و اجتماعی هم انسان های وارسته و خودساخته اند. حیف اینکه مدیریت آموزشی از این چهره ها در ساختن دانش آموزان استفاده نمی کند. شخصیت کسی مثل آقای شهیدی را باید در مدارس استثنایی و عادی می بردند برای بچه ها چند دقیقه صحبت کنند. شخصیت اینگونه افراد برای الگوپردازی بسیار مؤثر است.

ساعت 12 (18 مرداد 1394) به محل کانون در شهرک غرب در غرب تهران رسیدیم. آقای موسوی به استقبال آمد. موضوع بحث را قبلاً اعلام کرده بودیم که زبان اشاره و تاریخچه آن است.

شرکت کنندگان اینها بودند: محمد نوری مدیر عامل دفتر فرهنگ معلولین، علی نوری، آقای موسوی رئیس کمیته پژوهش و توسعه زبان اشاره، خانم مرضیه آقا خانی عضو کانون ناشنوایان ایران، خانم میر شفیعی مترجم، آقای سید رضا قلی شهیدی عضو کمیته پژوهش و توسعه زبان اشاره و سر کار خانم شیدا شهیدی دختر آقای شهیدی و عضو کانون ناشنوایان ایران.

آقای سید رضا قلی شهیدی، ایشان در مدرسه ی باغچه بان تحصیل کردند و پس از پایان تحصیلات در همان جا به عنوان ناظم مشغول به کار شدند.

* آقای شهیدی آیا خاطره ای از باغچه بان دارید که بیان کنید؟

آقای شهیدی: بله البته خاطرات زیادند که همه را خودم و دخترم مکتوب کردیم. همسرم را آقای باغچه بان انتخاب کردند و در عروسیم شرکت کردند.

بنده قبل از تأسیس دبستان کر و لال ها در سال 1312 برای تحصیل به شهر ها ی مختلفی چون اصفهان و مشهد رفتم ولی نتوانستم دوام بیاورم و بمانم. زیرا در آنجاها مرا مسخره می کردند. در آن زمان به دلیل ناشنوایی همه از کر و لال ها فرار می کردند. در آن موقع از واژه ی کر و لال به جای ناشنوا استفاده می شد. مردم می گفتند کر و لال ها مثل مریضی وبا می مانند و واگیر دارند، بنا بر این همه از من می ترسیدند. می ترسیدند که به ناشنوایی مبتلا شوند. مرا مسخره می کردند. حتی در کوچه با من

ص: 97

بازی نمی کردند. در سال 1303 باغچه بان اولین اقدامات برای پذیرش کر و لال ها و شروع آموزش آنها را انجام داد و کلاسی برای کر و لال ها در تبریز برپا کرد. در شهر های آذربایجان، ناشنوایان سنین پایین زیاد بودند و باغچه بان به هر شهری می رفت به فکر آنان بود.

اما من بعد از این چند شهر به تهران آمدم. پدرم سید کاظم می خواست برای ادامه ی تحصیل مرا به خارج از کشور بفرستد؛ اما شبی در روز نامه اطلاعات خواند که دبستان کر و لال ها باز شده است. پدرم مرا در مدرسه باغچه بان ثبت نام کرد. این دبستان چون اولین مدرسه ی کر و لال ها بود از همه ی سنین در آنجا درس می خواندند. آنجا یک مدرسه در حد یک اتاق کوچک بود زیرا باغچه بان از نظر مالی با کمبود مواجه بود. روی تابلوی مدرسه نوشته شده بود دبستان کر و لال ها. مردم هم باغچه بان را به خاطر این کارش مسخره می کردند، مثلاً به تابلو ی مدرسه سنگ می زدند، او را جادو گر و دروغگو خطاب می کردند و آزار و اذیت ها ی دیگر. به همین دلیل باغچه بان مجبور شد تابلوی مدرسه را برداشت و به جای آن نوشت معالجه ی کر و لال ها. زیرا می خواست مردم فکر کنند آنجا یک کلینیک درمانی است و باغچه بان دکتر است. مردم هم فکر می کردند در آنجا در گوش ناشنوایان آمپول می زنند تا معالجه شوند.

* یکی از علل موفقیت ناشنوایان در جامعه داشتن رابط است، از خانم شیدا شهیدی می پرسم آیا در این باره خاطره ای دارید؟

خانم شهیدی دختر آقای شهیدی: زمانی که ما به ترکیه رفته بودیم با کشیشی آشنا شدیم که هم نابینا بود و هم ناشنوا و اطلاعات بالایی داشت که در اختیار تان قرار خواهیم داد. ما از لحاظ رابط تفاوت ها ی زیادی با کشور ها ی دیگر داریم. مترجمی که ما از ایران بردیم از او خواستیم که با زبان خودش توضیحات را ارائه دهد و صحبت کند؛ اما رابط متوجه شد که تفاوت زیادی با رابطین کشور ها ی دیگر دارد. آنها دارا ی امکانات زیادی هستند. رابط باید هر شش ماه یک بار در کلاس ها ی آموزشی شرکت کند. ما متأسفانه از این کنگره خبر نداشتیم وگرنه رابط باید دو هفته قبل از شروع کنگره آنجا حضور داشته باشد. چون قانونشان این بود که رابط ها باید پنج روز قبل از شروع کنگره آنجا حضور می داشتند. و این که رابط ها باید دو نفر باشند. هر بیست دقیقه باید رابط عوض شود؛ ولی ما یک نفر برده بودیم. روش تعویض رابطین نیز باید طبق قوانین دقیق و منظم باشد. مثلاً کسی که فنلاندی است زبان اشاره بین المللی را بلد نیست زبان خودش را می داند رابط فنلاندی وقتی ناشنوا صحبت می کند رابط باید ترجمه کند به مترجم ایرانی و رابط ایرانی ترجمه کند به مترجم بین المللی و مترجم بین المللی به ترکی؛ یعنی هم زمان سه چهار نفر باید با هم صحبت کنند. همه ی رابط ها با هم صحبت می کردند و یک نفر گوش می کرد و هم زمان تایپ می کرد و به صورت زیر نویس نشان داده می شد و همین ما را گیج می کرد. ما از مترجممان خواستیم همه را بنویسد و برایمان بیاورد.

ص: 98

* آقای شهیدی شما در این باره تجربه یا توصیه ای دارید؟

آقای شهیدی : حدود 40 سال پیش در فنلاند 500 رابط وجود داشت ولی در ایران هر 80 نفر یک رابط هم نداشتند. در کشور ها ی دیگر رابطین حقوق و مزایای ثابتی دارند. در حال حاضر 500 نفر رابط به طور رسمی کار می کنند. رابط با مترجم متفاوت است. مترجم کسی است که کلمه به کلمه معنا می کند ولی رابط به دلیل این که نوع جمله بندی ناشنوایان با افراد عادی تفاوت دارد باید جملات را با زبان خود ناشنوا انتقال دهد. زمانی که بنده برای آموزشی به دانمارک رفته بودم در آن کشور برای ناشنوایان کلاس ها ی مختلفی دایر بود. بااستعداد، کم استعداد، بی استعداد. کلاس ها متفاوت بود و هر کدام معلم مخصوص به خود را داشت. وقتی کلاسشان تمام می شد یک مرحله بالا تر می آمدند تا به بااستعداد برسند. زمانی هم که آقای باغچه بان به من کتاب اول را درس می داد، در صفحه اول یکی دو سطر را کلمه به کلمه به من می آموخت و تا خوب یاد نمی گرفتم سراغ صفحات بعدی نمی رفت. تا یک هفته صرف آموزش یک صفحه می شد. من وقتی با تعجب به بچه های شنوا نگاه می کردم که نصف صفحه را می خواندند، باغچه بان متوجه تعجب من می شد و ایشان لبخند می زدند و به من می گفتند پسر جان تا زمانی که این صفحه را خوب یاد نگیری یاد گرفتن صفحات دیگر برایت فایده ای ندارد.

* از مشکلات آموزش به ناشنوایان بگویید.

آقای شهیدی: از مشکلات درس دادن به ناشنوایان لغت نامه مرئی و نا مرئی است. مثلاً اشیایی مثل میز و صندلی مشخص و قابل مشاهده هستند ولی کلماتی مثل اطمینان، سود و... قابل مشاهده و ترسیم نیستند در زبان اشاره هم نماد و تعریف مشخصی ندارند.

* آیا راهی برای حل این مشکل وجود دارد؟

آقای شهیدی: خیر آقای باغچه بان زحمات زیادی کشید و مدرسه ناشنوایان را تأسیس کرد؛ ولی در حال حاضر ناشنوایان به اجبار به مدرسه عادی می روند و در مدرسه ناشنوایان نمی مانند؛ البته ما مخالف نیستیم چه بسا افرادی بودند و هستند که موفقیت های زیادی کسب کرده اند ولی باید استعداد ها یشان شناسایی شود.

خانم شهیدی: حدود پنج سال پیش به مدرسه باغچه بان رفته بودم معلم ها بر لزوم تدریس با زبان اشاره تأکید داشتند ولی مدیر مدرسه اجازه نمی داد آن ها می گفتند: استفاده از الفبا برای تدریس باعث می شود که دانش آموزان ناشنوا مفهوم کلمات را متوجه شوند. ولی من کوچک بودم و خودم را با بچه­های هم سال خودم مقایسه می­کردم، می­دیدم توانایی و استعدادهای ما متفاوت است. مثلاً دختری را می شناسم با این که دانشجو است ولی باید کلمه به کلمه، لغات را برایش معنی کرد مثلاً

ص: 99

مفهوم کلمات مدیر عامل یا غیر حضوری را نمی دانست. متأسفانه وضع کنونی به مراتب بد تر شده است. اساتید نمرات را ارفاق می کنند و این به ضرر ناشنوا است. به نظر من بهتر است به جای ارفاق نمره وقت گذاشته و برای ناشنوا بیشتر توضیح دهند، یا دانشگاه ویژه ناشنوایان پدید آید و افراد خبره و آگاه به زبان اشاره با ناشنوایان کار کنند و دروس هم بازنگری شود تا ناشنوا بهتر متوجه شود نه این که فقط به آنان نمره ارفاق شود.

آقای شهیدی: ضروری است در دانشگاه، کلانتری، داد گاه و دیگر اماکن رابط حضور داشته باشد ولی دولت حمایت نمی کند. البته تقصیر دولت نیست اطلاع رسانی در این زمینه ضعیف است. البته ما از طریق آموزش و پرورش پیگیری کردیم اما نتیجه این تلاش ها مطلوب نبود. بهزیستی هم در زمینه رابط همکاری نمی کند. به نظر من نابینایان از ما خوشبخت ترند آنها به وسیله عصا کار ها یشان را انجام می دهند ولی ما چون نه حرف می زنیم و نه می شنویم باید با کمک رابط کار ها یمان را انجام دهیم. معلولین هم می توانند از حقوقشان دفاع کنند ولی ما که نمی توانیم بشنویم و حرف بزنیم از حقوقمان دفاع نمی شود. البته ما با بقیه معلولین همراهیم و کمکشان می کنیم.

* ناشنوایان هم می توانند با تألیف و چاپ کتاب و مجله افکار و آراء شان را منتقل کنند. متأسفانه در قانون جامع حمایت از حقوق معلولین بند ها ی مربوط به ناشنوایان از همه کم تر است.

در ادامه گفت وگو خانم شهیدی به داستانی اشاره می کند که آوردن آن خالی از لطف نیست. در امریکا دو سرنشین بر خودرویی سوار بودند؛ یکی راننده که ناشنوا بود و دیگری کمک راننده و شنوا. راننده در اتوبان به سرعت رانندگی می کرد که پلیس جلو شان را می گیرد. پلیس علت را از راننده جویا می شود و راننده با اشاره می فهماند که ناشنوا است پلیس هم با اشاره با او صحبت می کند و تخفیف لازم را در پرداخت جریمه می دهد. در همه ی این اتفاقات و اوصاف کمک راننده به خواب عمیقی فرو رفته بود و متوجه وقایع رخ داده نشد. وقتی از خواب بیدار شد متوجه موضوع شد و جای خود را با فرد ناشنوا عوض کرد و او هم خود را به ناشنوایی زد و به سرعت شروع به رانندگی کرد. وقتی پلیس جلو آن ها را گرفت او به پلیس گفت که من ناشنوا هستم. پلیس هم با زبان اشاره با او صحبت کرد ولی او زبان اشاره نمی دانست و نتوانست به پلیس جواب دهد. در کشور ها ی دیگر در همه ی اماکن از جمله ادارات دولتی یک فرد به عنوان رابط حضور دارد ولی در ایران این طور نیست و این به ضرر ناشنوایان است. مثلاً در یک ترم دانشگاه که سه تا چهار ماه طول می کشد ما نیز مانند دانشجویان عادی تلاش و تمرین و رفت و آمد می کنیم ولی در پایان ترم نتیجه خوبی به دست نمی آوریم. برای من هم این مشکل پیش آمد موقع امتحان استاد که در پشت سر راه می رفت سؤال را مطرح کرد و همه نوشتند بغل دستی من نیز سؤال را برایم نوشت وقتی امتحان تمام شد استاد به من از پنج نمره سه نمره داد در حالی که من می توانستم نمره کامل را بگیرم. اعتراض کردم ولی نتیجه ای نداشت. من چون نمی شنیدم در صورتی که می توانستم نمره کامل را بگیرم اما حقم تضییع شد. اینجا است که ضرورت

ص: 100

رابط کاملاً احساس می شود.

در پایان قرار شد کانون ناشنوایان گزارشی از کنگره ترکیه، اسامی و زندگی نامه نخبگان و خاطراتشان و همچنین تاریخچه زبان اشاره به طور کامل جهت چاپ ارائه نمایند. آقای نوری نیز درباره طرح ها ی در دست اقدام با آنان به بحث و گفت وگو پرداخت و از آن ها خواست در اجرای این طرح ها مشارکت نمایند.

زحمت ترجمه بر عهده خانم شفیعی بود و مصاحبه ساعت 5/14 به اتمام رسید و سه ساعت و نیم طول کشید.

ص: 101

مصاحبه با رضاقلی شهیدی

مصاحبه با رضاقلی شهیدی(1)

توضیح

جهت تکمیل اطلاعات در گفت وگوی پیش، مواردی که اطلاعات کم بود یا اطلاعاتی نداشتیم به صورت سؤال برای جناب آقای شهیدی فرستادم. خانم شیدا شهیدی زحمت کشیدند این پرسش ها را با پدرشان در میان گذاشته و پاسخ آنها را برای ارسال کرد.

* درباره تاریخچه و تحولات دبستان ناشنوایان بفرمایید؟

شهیدی: اینجانب می خواهم درباره تاریخچه تأسیس دبستان کر و لال ها صحبت کنم. قبل از تأسیس دبستان کر و لال ها چند سال به مدرسه معمولی رفتم و نتوانستم درس ها را به خوبی یاد بگیرم تا سال 1312 که دبستان کر و لال ها در چهارراه حسن آباد تأسیس شد و پدرم مرا به آنجا برد و زیر نظر استاد جبار باغچه بان به تحصیل مشغول شدم. این سرآغازی بود و برای نجات یافتن از تاریکی و رسیدن به روشنایی و درهای پیشرفت برای ناشنوایان.

من نزد استاد باغچه بان درس خواندن را شروع کردم. استاد ابتدا حرف زدن را به من آموخت. تقریباً یک سال طول کشید تا حروف الفبا را به من یاد داد. سپس وارد کلاس بالایی شدم و خوشبختانه توانستم تا کلاس ششم درس بخوانم. کلاس باغچه بان شبیه مکتب بود و ما با امکانات محدودی درس می خواندیم، اما امروزه امکانات تحصیلی بیشتر شده است. اگر در آن زمان چنین امکاناتی در اختیارمان بود شاید مهندس و یا کارشناس می شدم.

* درباره مشخصات شیوه باغچه بان بفرمایید؟

شهیدی: باغچه بان همیشه در آموزش، دو روش داشت. یکی تفهیم مطالب به صورت عملی مثلاً وقتی می خواست جمع را یاد بدهد دو گوی را می گذاشت و دو گوی دیگر در طرف دیگر، بعد آنها را کنار هم می آورد و به بچه تفهیم می کرد دو به علاوه دو می شود چهار. روش دوم او با خواندن و نوشتن و استفاده از کلمات بود. او بیشتر به عمل تکیه می کرد. بعداً به تدریج به حرف و نوشتن و خواندن را یاد می داد.

روش تدریس باغچه بان اینگونه بود که ابتدا با استفاده از اشیاء عینی و ملموس و به طور عملی به

ص: 102


1- . سؤالات این مصاحبه توسط آقای محمد نوری در دفتر فرهنگ معلولین آماده شد و برای خانم شیدا شهیدی ارسال گردید. خانم شهیدی پاسخ ها را پس از پرسیدن از پدر و تدوین، ارسال نمودند. لازم است از زحمات خانم شیدا شهیدی تشکر شود که با درایت کامل، این گفت وگوها را به نتیجه رساندند.

بچه ها آموزش می داد. سپس حرف ها و کلمات را می آموخت. در آموزش کلمات و حروف عجله نداشت و با حوصله هر روز روی یکی از حروف الفبا کار می کرد و سپس کلمه به کلمه به بچه ها درس می داد. مثلاً از کتاب اول در صفحه اول، روزی 2 سطر به بچه ها می آموخت تا این که یک هفته صرف آموزش یک صفحه می شد و باغچه بان معتقد بود که باید یک صفحه را به خوبی یاد بگیرد و سپس وارد صفحه بعد بشود. البته به ویژگی های فردی و ذاتی بچه ها هم توجه داشت و سعی کرد ویژگی های برای بهتر شدن روال آموزش از آنها استفاده کند.

چون بچه های شنوا در زمان ثبت نام بسیار از کلمات را در حافظه خود به طور ثبت شده دارند اما بچه های ناشنوا خیلی چیزها را نمی دانند و دارای معلومات محدودی می باشند، لذا آموزش حروف الفبا و کلمات به آنها کاری دشوار و وقت گیر است. بنابراین باغچه بان برای آموزش بهتر و مؤثرتر به عمل تکیه می کند و با اشاره به تابلوها، اشیا، و... کلمات و اسامی مخصوص آنها را می آموزد حتی برای درک مفهوم کلماتی که وجود نامرئی داشتند نیز ناگزیر از عمل استفاده می کرد به عنوان مثال:

یادم است، یک روز چند تا لیوان آورد و روی میز گذاشت توی آن آب سرد، آب داغ، آرد، شکر، نمک... بود به ما نشان می داد و می گفت دستت توی آن آب فرو کن، ما دستمان توی آن فرو می رفتیم و اول متوجه می شویم که آب سرد است بعد او کلمه سرد را می گفت. یا خوراکی ها با مزه های مختلف را می داد بخوریم. هر کدام را می خوردم، اسم مزه مثل شوری، تندی را یاد می داد.

همچنین یک روز ما را بردند مغازه بقالی فروشی، باغچه بان از هرگونه، یک دونه را بر می داشت به بچه ها می داد و همه می خوردند، پس از اینکه کاملاً انس گرفتند و درک کردند، باغچه بان اسمش را می گفت و تلاش می کرد بچه ها را با اسم هر چیز آشنا کند. مغازه بقالی فروش از این کار باغچه بان تعجب کرده و کارهاش را تماشا می کرد.

باغچه بان با هر کدام از بچه ها به طور جداگانه کار می کرد و چند بار درس را تکرار نموده و سپس از شاگرد می پرسید: آیا فهمیدی؟ اگر پاسخ می داد: خیر! دوباره می آموخت. اگر پاسخ بلی می داد می پرسید: چه گفتم؟ و به طور کلی در امر آموزش حساسیت و جدیت خاصی داشت.

چهار عملیات اصلی حساب یعنی: جمع، تفریق، تقسیم و ضرب را با استفاده از چرتکه، نخود و اشیاء عینی و ملموس آموزش می داد. اما مفاهیم انتزاعی را به سختی می توان آموزش داد. ولی چیزهایی مثل محبت، روح، درد، علاقه و علم را با همین روش می آموخت.

مثلاً یک روز هنگام درس، رفت و یک میخ آورد و گفت: میخ را بردار و به سنگ بکوب! چون بچه بودم نمی فهمیدم منظورش از این کار چیست. سپس به من آموخت: «نرود میخ آهنین بر سنگ»

باز معنی جمله اش را نفهمیدم. او گفت: کسی که حرف مردم را نفهمد عین همین سنگ است که میخ در آن نمی رود! به این ترتیب او به من درس داد که اگر کسی علاقه و زمینه یادگیری نداشته باشد نمی توان چیزی را به ذهن او فرو برد و مغز او مثل سنگ، سفت و غیرقابل نفوذ است.

بنابراین اصلی ترین مشخصه او در تدریس و آموزش عینی و ملموس سازی مفاهیم دشوار به عبارت دیگر آسان سازی مفاهیم در سطح بچه اول دبستانی بود. برای بچه 6 و 7 ساله مفهوم جمع یا تفریق

ص: 103

بسیار دشوار است. اما او به گونه ای این مفاهیم را ساده سازی می کرد که قابل فهم برای بچه ای در آن سن و سال باشد. در واقع اصلی ترین هنر باغچه بان همین نکته بود. او خودش را به جای بچه کوچکی می گذاشت که ناشنوا هم هست و فکر می کرد چگونه و به چه روشی به او یاد بدهد.

* مشکلات و سختی های باغچه بان مشخصاً چه مواردی بود؟

شهیدی: مشکلات و سختی های باغچه بان منحصر به آموزش و تدریس نبود. او بودجه کافی نداشت، آموزش و پرورش آن دوره درک درستی از آموزش ناشنوایان نداشتند و گاه مانع کارش می شدند؛ او امکانات کافی نداشت. از این رو استاد باغچه بان برای تدریس به ما دچار زحمات بسیاری بود؛ چون در آن زمان کار بسیار سخت بود ایشان به تنهایی تمام کارهای مدرسه اعم از تدریس و مدیریت و حتی نظافت مدرسه را بر عهده داشت. تصور کنید در آن زمان تجربه کافی بر آموزش ناشنوایان وجود نداشت و در این باره کتاب و مقاله نبود. تحقیق نشده بود. باغچه بان باید خودش تحقیق می کرد اما امکانات نداشت، ولی شاگردانش پژوهشگاهش بودند و هر کلاس برایش یک تحقیق بود. در آنجا تجربه اندوزی می کرد، سپس این تجارب در قالب روش تدریس به بچه ها آموزش می داد. قبل از باغچه بان افرادی آمدند و می خواستند به ناشنوایان درس بدهند اما به دلیل سختی ها و مشکلات منصرف شده و نتوانستند کار را ادامه دهند.

دوستانش چند بار به باغچه بان گفتند این چه کاری است؟ این کار بسیار سخت است بهتر است این کار را رها کرده و جای دیگر بروید. باغچه بان می توانست کارمند شود و با بهترین حقوق ها راحت زندگی کند یا در مدرسه شنواها یا کار دیگری که از نظر اجتماعی و حقوقی بالاتر است را انتخاب کند. اما باغچه بان قبول نکرد و عاشق تدریس به کودک ناشنوایان بود و خیلی علاقه داشت که خواندن و نوشتن را به آنها بیاموزد، با وجود کار بسیار سخت و درآمد ناچیز. او در آن زمان با تردید گفته بود: من خودم نمی دانم آیا کر و لال ها باسواد خواهند شد یا خیر؟ امروزه می بینیم که آرزوی او به تحقق پیوسته است. ناشنوایان در این دوره و کل نظام آموزشی ما در ایران مدیون او است و لازم است بیش از اینها از او قدرانی شود.

* زبان اشاره چه جایگاهی در نظام آموزشی او داشت؟

شهیدی: ابتدا بگویم زبان اشاره به ویژه زبان اشاره فارسی در آن زمان چندان رشد نکرده بود و قواعد و ضوابط و نمادهای آن منقح و مشخص نبود. خلاصه در ابتدای راه بود. از این رو باغچه بان هم نمی توانست ریسک کند و سرنوشت بچه ها را به روش آزمایش نشده بسپارد.

* پس باغچه بان از چه شیوه ای استفاده می کرد؟

شهیدی: شیوه باغچه بان جنبه های متعدد دارد و چند بعدی است. از یک نظر فقط متکی بر خواندن و نوشتن نبود و از تفهیم عملی هم بهره می بُرد. این روش بعداً به نام شیوه تلفیقی یا روش

ص: 104

ترکیبی در اروپا و امریکا و نیز در ایران مشهور شد و به عنوان بهترین روش برای آموزش نوباوگان کلاس اولی تا سومی شناخته شد. هم اکنون هم نظام آموزش و پرورش ایران و بسیاری از کشورها مبتنی بر شیوه ترکیبی است. درواقع باغچه بان مبتکر این شیوه در ایران بود.

ثمینه باغچه بان دختر استاد در کتابش می نویسد وقتی برای بورس تحصیلی به امریکا رفتم استادم مرا نمی شناخت و روزی در درس گفت کسی در ایران شیوه ترکیبی را کار کرده و نتیجه گرفته است. منظورش باغچه بان بود.

از طرف دیگر باغچه بان بر آموزش حروف نه کلمات تأکید داشت و روشی به نام الفبای دستی گویا به وجود آورد. یعنی برای هر حرف یک علامت از دست و حالتی خاص از لب و دهان را نشان می داد.

به هرحال باغچه بان در دوره خودش مبتکر راه کارهای مثبت و نتیجه بخش برای آموزش ناشنوایان بود و توانست آموزش ناشنوایان را روی ریل درستی آغاز کند و حرکت دهد.

* زبان اشاره در این دوره چه وضعی دارد؟

شهیدی: با تلاش هایی که شاگردان باغچه بان انجام دادند و تجارب استاد را توسعه دادند و تکمیل کردند و زبان اشاره را ابتدا به صورت آزمایشی در مدارس باغچه بان مطرح نمودند؛ تا اینکه زبان اشاره رسماً به نظام آموزش و پرورش ناشنوایان وارد شد. کمیته توسعه زبان اشاره چند سال بعد از وفات باغچه بان ولی در مدرسه باغچه بان و به کمک نیروهای این مدرسه شکل گرفت و متعهد شدند قواعد و ضوابط زبان اشاره را پی ریزی کرده و آن را تکامل دهند تا حدی که بتوان از آن به عنوان شیوه تفهیم و تفاهم و ارتباطات در جامعه ناشنوایان استفاده کرد.

سپس کمیسیون علمی کنگره جهانی ناشنوایان زبان اشاره را به رسمیت شناخت و قوانین زیر را مصوب کرد:

- همه دولت ها وظیفه دارند زبان اشاره را وارد نظام آموزشی ناشنوایان کرده و آن را به رسمیت بشناسند. و اگر تاکنون به آن عمل نکرده اند، باید آن را به عنوان یکی از زبان های رسمی کشور برای افراد ناشنوا به رسمیت بشناسند. زبان اشاره باید نخستین زبان کودک ناشنوا شناخته و پذیرفته شود.

- برنامه های آموزش زبان اشاره به والدین و کسانی که با کودک ناشنوا سر و کار دارند باید هرچه زودتر اجرا شود.

البته در ایران، متأسفانه چندین سال نسبت به زبان اشاره خوب عمل نشده است. از آموزگاران کودکان ناشنوا انتظار می رود که زبان اشاره را بیاموزند و آن را به منزله زبان اول تدریس کنند و در جامعه مورد استفاده قرار دهند.

* مشکلات اصلی جامعه ناشنوایان چیست و نسبت به دوره باغچه بان چه تحولاتی پیش آمده است؟

شهیدی: در آن دوره اصلی ترین مسئله و مهم ترین مشکل بی سوادی بود و باغچه بان و دیگر

ص: 105

نخبگان معتقد بودند با رفع بی سوادی و سواد دار شدن جامعه ناشنوایی، بسیاری از مشکلات حل می شود. فکر می کردند اگر ناشنوایان سواد دار شوند، اشتغال و درآمد و شغل خوب هم می آید؛ تعاملات اجتماعی هم خوب می شود. البته دیدگاه درستی بود و باسواد دار شدن بسیاری از مشکلات حل شد اما مشکلات جدید دیگر هم به وجود آمد که ارمغان دوره جدید است. یعنی رخدادهای جدید مثل انقلاب اسلامی ایران یا جنگ تحمیلی یا تحریم ها، اقتضائاتی داشته و دارد که بعضاً ناشنوایان را هم شامل می شود. هم اکنون در کشور ما ده ها هزار نفر ناشنوا و کم شنوا وجود دارند. همه مردم با هم در این کشور زندگی کنیم و با هم همزیستی مسالمت آمیز داشته و در زمینه های مختلف با هم همکاری داشته باشیم. از این رو منازعات بی نتیجه را باید کنار گذاشت و با دوستی و هم افزایی و تعاون به پیشرفت و رشد اندیشید.

ناشنوایان مانند سایر افراد شنوا جامعه از هوش و استعداد کافی برخوردارند و از این بابت کمبودی ندارند. در حال حاضر در کشور ما عده زیادی دیپلم و لیسانس و فوق لیسانس ناشنوا وجود دارد که شغل خوب دارند. آنان با یاری همدیگر می توانند بر مشکلات غلبه کنند و بهترین زندگی را داشته باشند.

فکر کنم اصلی ترین مشکل این است که یاد نگرفته ایم چگونه با هم و به صورت جمعی کار کنیم. دنیای مدرن به ما می گوید پیشرفت، اشتغال، درآمد خوب، پول دار شدن در گرو کار جمعی است. یک نفر حتی چند نفر نمی توانند یک پروژه را راه اندازی و مدیریت کنند و جمع باید با تقسیم کار و همزیستی و هم افزایی کارهای مطلوب را شروع کند و اجرا کنند.

* نظر شما درباره نیازها و تأمین نیازمندی ناشنوایان در این دوره چیست؟

شهیدی: ناشنوا دو نوع دارند: عده ای از این ناشنوایان به طور مادرزادی دچار ناشنوایی هستند. تعدادی از آنها در دوران اولیه کودکی و گاهی در سنین نوجوانی شنوا بوده بعداً به دلایل مختلف شنوایی خود را از دست دادند. این افراد به خوبی قادر به تکلم و بیان مطالب خود هستند، ولی آنها هم قادر به دریافت تمامی مطالب از دیگران نمی باشند.

شناخت احتیاجات آموزشی و ارتباطی و تأمین وسایل کمک آموزش مثل سمعک اصلی ترین نیاز ناشنوایان در گروه های مختلف است.

آموزش ها پیچیده تر و وسیع تر شده، در این دوره ما فقط نیمکت و تخته سیاه و گچ نیاز بود ولی امروزه کامپیوتر، اینترنت و ده ها وسیله دیگر نیاز است. همچنین ارتباطات بسیار گسترش یافته و ناشنوایان نیاز به موبایل و ده ها وسیله و برنامه و سامانه دیگر دارند. از طرف دیگر توانایی تهیه ندارند. البته در همه کشورها دولت و سازمان های مردمی و نیکوکاری به کمک آنها می شتابند. لازم است در قانون به این مسائل توجه شود و به صورت مواد قانونی تصویب و اجرا گردد.

ص: 106

* درباره جایگاه و نقش کانون ناشنوایان ایران چه می دانید؟

شهیدی: کانون ناشنوایان ایران همان طور که از اسمش پیداست کانون گرم، جای امن و خانه دوم تمام ناشنوایان کشور عزیزمان است؛ وکیل همه ما است. به حق از ما ناشنوایان دفاع می کند. باید تلاش کنیم تشکلی کارآمد و قوی داشته باشیم تا مدافع ما باشد. البته در دوره هایی ضعیف شده و در دوره هایی خوب کار کرده است. کانون در هر دوره باید اصلی ترین مسائل و نیازها را شناسایی کند. سپس با تمام ظرفیت در آن زمینه اقدام کند.

* روش ارتباطی کلی یعنی ترکیبی از زبان اشاره، کلام و لب خوانی که روی آن بعضاً تأکید می شود چقدر کارآیی دارد؟

شهیدی: برای آموزش به کودک ناشنوا باید از روش ارتباطی کلی استفاده کرد و تاکنون نتایج خوبی به دست داده و کارآیی آن خوب بوده است. بعضی از کشورها زبان اشاره به عنوان زبان اول ناشنوایان به رسمیت شناخته شد. ما هم باید زبان اشاره را به رسمیت بشناسیم و روی آن تأکید کنیم و در کنار آن دیگر شیوه ها را هم معتبر بدانیم و اجرا کنیم.

معلم قبل از ورد مدرسه ناشنوایان باید دوره یا آموزش یا تخصص بگیرد بعد وارد مدرسه ناشنوا شود چون روش تدریس ناشنوا و شنوا فرق دارد. هم با حوصله و ایمان، در بعضی از نظرات کشور پیشنهاد دارد معلم اطراف فامیلی یا دوستان ناشنوا باشد که بهتر درک کند. دوم رابط برای ناشنوایان بسیار مهم است باید توجه کند. رابط باید دوره بینید و آموزش بگیرد و چگونگی اجرای روش ارتباط با ناشنوایان را باید فرا گیرد.

* مشکلات آموزشی ناشنوایان به نظر شما اجمالاً چیست؟

شهیدی: اصلی ترین هدف هر نظام آموزشی، افرادی است که در آن نظام آموزش می بینند و تربیت می شوند. در نظام آموزشی ناشنوایان هم خود ناشنوایان اصلی ترین دغدغه هستند. اگر درست پرورش نداشته و آموزش نبینند، تبدیل به مشکل بزرگ می شوند.

یک بچه شنوا موقع ثبت نام در مدرسه حداکثر چند هزار کلمه می داند ولی بچه ناشنوا که یک کلمه نمی داند آیا می توانند در یک سطح با هم درس بخوانند؟ از این رو کسانی که بر درس خواندن بچه های ناشنوا در مدارس عادی تأکید می کنند، درست نیست. چون علاوه بر دامنه معلومات و تفاوت سطح دو گروه شنوا و ناشنوا، بعضی از جملات برای یاد دادن به کودک ناشنوا بسیار سخت است، مثل کلمات نامرئی و انتزاعی چون اعتماد به نفس، معنوی باغچه بان همیشه فکر می کرد چطور این کلمات را به من یاد بدهد؟

از طرف دیگر اصطلاحات و تعابیر کنایی و استعاری و ضرب المثل ها مثل از چشمم افتادن که منظور بی اعتماد شدن نسبت به کسی است و ضرب المثل است. اما کودک ناشنوا: فکر می کند معنای آن افتادن چشم به زمین است.

ص: 107

پیغام آوردن که منظور اصلی خبررسانی است. اما کودک ناشنوا: فکر می کند چیزی توی دست آورده است. به هرحال معلم باید با درایت و به کارگیری انواع مهارت ها و با حوصله و صبر بسیار مفاهیم را به ناشنوایان یاد دهد.

خلاصه دانش آموز ناشنوا و معلم ناشنوایان دو رکن مهم نظام آموزشی است و در صورت عدم کارکرد درست، مشکلات بسیار را ناشی می شود.

* مشکلات و کارآیی لب خوانی چیست؟ در سال هایی که مدیریت آموزشی را بر عهده داشتید چه تجاربی در این زمینه دارید؟

شهیدی: بعضی بر این باور هستند که لب خوانی یا نظام شفاهی برای ناشنوایان بهترین روش است. اما لب خوانی کلمات مشابه که زیاد هستند برای کودک ناشنوا سخت می باشد به عنوان مثال: بچه ناشنوایی مدت ها بود که به پدر شنوایش می گفت برام بز بخر و پدر نمی خرید، و او خواسته خود را مرتب تکرار می کرد؛ تا اینکه پدر بالاخره راضی شده و یک روز هنگامی که به خانه برمی گشت، پاکتی به دست او داده و می گوید: بیا این هم چیزی که می خواستی. بچه با تعجب پاکت را باز می کند و می بیند پدرش برایش موز خریده است. اگر فرد شنوا بیشتر توجه می کرد، تفاوت این دو کلمه را می فهمید و ناخواسته موجب رنجش کودک ناشنوایش نمی گردید.

روش شفاهی و لب خوانی موجب اشتباهات فراوان می شود. دو کلمه بز و موز کاملاً مثل هم ادا و گفته می شود. وقتی شنوایان نتوانند این دو را از هم تمیز دهند، تکلیف کودکان ناشنوا روشن است. کلمات فراوان هستند که ساختار گفتاری یکسان دارند و به هنگام بیان حرکت لب و دهان مشابه است. مثل مرگ و برگ؛ دو و نه؛ و کلمات زیاد دیگر اینگونه هستند. پس آموزش صحیح به کودک ناشنوا همان زبان اشاره است. در شیوه اشاره هم مفهوم واژه ها و هم فرق کلمات درک می شود. زبان اشاره مزایای زیادی دارد، از جمله مواد درسی را می توان به کودک انتقال داد؛ درک و سرعت یادگیری در روش اشاره بسیار زیاد است. خلاصه شیوه زبان اشاره به دلیل مزایای خودش در همه مناطق جهان پذیرفته شده است.

* نظام آموزش و پرورش بدون اهتمام به پیشکسوت ها و دخالت و مشارکت آنها کارآیی نخواهد داشت، نظر شما چیست؟

شهیدی: هر نظام آموزشی وقتی موفق است که الگوپردازی داشته باشد. یعنی دانش آموز نیاز مبرم به الگو دارد و معلم برای او یک قداست خاص دارد. ادارات آموزش و پرورش باید معلمان قدیمی که اکنون بازنشسته اند را به مدارس ببرد و آنها خاطرات خود را برای بچه ها بگویند. تأثیر این به اندازه ده ها ساعت کلاس است. از طرف دیگر، بسیاری از آموزگاران ناشنوایان در حال بازنشستگی هستند یا از دنیا رفته اند یا مشغول به کار در سال های آخر اشتغالشان هستند، اینان باید تشکر و قدردانی شوند، واقعاً خیلی زحمت کشیدند چون کارشان با آموزگاران عادی بسیار فرق دارند روش تدریس

ص: 108

شنوا با ناشنوا بسیار تفاوت دارد.

وقتی از معلمان قدیمی و پیشکسوت تقدیر می شود، خود این رخداد موجب الگوسازی در ذهن دانش آموزان می گردد. چون یاد می گیرند از معلم تشکر کنند؛ دوم اینکه مزایا و خصائل انسانی و ویژگی های مبرز آنان در جلسه بزرگداشت مطرح می شود و بچه ها اینها را می شنوند و اهمیت معلم در ذهنشان تداعی می گردد.

* آسیب شناسی عدم توجه به زبان اشاره چیست؟ یعنی اگر زبان اشاره اجرا نشود ممکن است چه آسیب هایی وارد کند؟

شهیدی: در همه مناطق جهان همه کارشناسان ناشنوایی دنیا به این نتیجه رسیده اند که زبان اشاره کارآیی بسیار دارد و یک ضرورت برای ناشنوایان است. حذف آن از نظام آموزشی هم زیان ها و آسیب های جبران ناپذیری در پی دارد.

اینجانب که چند دهه در زمینه امور فرهنگی و آموزش ناشنوایان فعال بوده ام، از سازمان آموزش استثنایی استدعا دارم به زبان اشاره اهتمام ویژه داشته باشند. فکر نکنند لب خوانی و روش شفاهی می تواند جای زبان اشاره را پر کند. هر کدام از این روش ها قوت هایی دارند و در جای خودش خوب است. ناشنوایان اگر بخواهند با هم در ایران و با ناشنوایان در خارج از کشور ارتباطات مطلوب داشته باشند باید از راه زبان اشاره باشد. به ویژه در جهان مدرن، زبان اشاره را به عنوان تنها کانال و ابزار ارتباطی می شناسند. به همین دلیل در سیما و تلویزیون فقط از زبان اشاره برای بیان اخبار استفاده می شود.

* نقش و اهمیت رابط به نظر شما چیست؟

شهیدی: رابط برای ناشنوایان بسیار مهم است، مثل نابینا که بدون عصا نمی تواند راه برود عصا برای نابینا یک وسیله راهنما است؛ رابط هم برای ناشنوایان وسیله ارتباطی بین شنوا و ناشنوا است. از این رو بسیار مهم و مؤثر می باشد. زیرا بدون این وسیله به اهدافش نمی رسد.

دولت باید بودجه کافی برای تربیت رابط تصویب کنند. هر سازمانی موظف هست حداقل یک رابط داشته باشد. دولت باید در جاهایی مثل بیمارستان ها، فرودگاه ها، قطارها و دیگر اماکن عمومی، رابط هایی بگمارد و استخدام کند. تا به محض دیدن یک ناشنوا او را راهنمایی کنند.

متأسفانه هر دولت یا رئیس سازمان عوض می شوند و برنامه و طرح قبلی هم عوض می شود؛ بهتر است، که مصوبات درباره ناشنوایان؛ به ویژه قانون رابط به گونه ای تصویب شود که هرگز عوض یا تعطیل نشود.

بعضی از کشورها را دیده ام در رستوران خود یکی از گارسون زبان اشاره بلد هست همچنین تقریباً چهل سال پیش در فرودگاه لندن برام مشکل پیش آمد بلافاصله رابط برای من فرستادند تعجب کردم چون در زمان قدیم به رابط چندان توجه نداشتند اما در آنجا رابط بود. حتی قشرهایی از جامعه، باید

ص: 109

زبان اشاره را یاد بگیرند، چون ضرورتاً با ناشنوایان ارتباط خواهند داشت و لازم است که با ناشنوا صحبت کنند و مقاصد خود را به آنها بفهمانند. مثلاً پلیس ها، پرستارها باید زبان اشاره بدانند.

همان طور که در مراکز توریستی مترجم نیاز است، همین طور در جاهایی که ناشنوایان تردد دارند، باید رابط در اختیار باشد تا سخنان ناشنوا را ترجمه کند.

یادم است، سال ها پیش در کنگره ای در فنلاند شرکت کرده بودم. در آن زمان جمعیت کشور فنلاند چند میلیون نفر بود. ولی حدود پانصد رابط رسمی در فنلاند در اختیار بود. امروز که جمعیت کشور ما هفتاد میلیون نفر است حتی یک نفر رابط رسمی نداریم.

در فرودگاه مهم یعنی فرودگاه امام خمینی یا فرودگاه مهرآباد پرسیدم اصلاً نمی دانستند رابط چیست. و هیچ رابطی وجود نداشت. در خود سازمان بهزیستی با اینکه به اندازه یک وزارت خانه و ویژه امور معلولان است ولی یک رابط در این سازمان مشغول نیست.

* درباره آقای حسین گلبیدی چه می دانید؟ او در اصفهان در زمینه آموزش ناشنوایان فعال بود و مدتی با باغچه بان کار می کرد.

شهیدی: راجع به آقای گلبیدی، بیشتر از چند بار او را ندیدم، یادم است وقتی که کوچک بودم در مدرسه درس می خواندم گلبیدی به دیدن مدرسه ما آمد و از ما بازدید کرد و رفت، تقریباً بعد از سی سال در اصفهان او را در منزل یکی از دوستانم دیدم. البته او من را نشناخت و بعد از توضیحاتم من را شناخت و خوشحال شد. با هم درباره مشکلات و وضعیت ناشنوایان حرف زدیم. او برای مدرسه ناشنوایان اصفهان بسیار زحمت کشید. اصفهانی ها لازم است قدر او را بدانند و جلساتی برای او برگزار نمایند.

* ضرورت فرهنگ سازی برای جامعه را چگونه ارزیابی می کنید؟

شهیدی: در زمان قدیم مردم زیاد ناشنوا را نمی شناختند و فکر می کردند ناشنوا یک نوع بیمار و واگیردار است از او دوری می کردند و در کنار کوچه ی مدرسه بچه های ناشنوا را مسخره و اذیت می کردند.

در زمان قدیم فرهنگ عمومی عقب مانده بود و اطلاعات مردم درباره ناشنوایی اندک بود. دیدگاه اغلب مردم نسبت به معلولان منفی بود و آنها را مثل جذامی ها واگیردار می دانستند. از این رو خیلی از ناشنوایان در خانه گوشه گیر می ماندند. حتی خانواده ها، فرزند ناشنوای خود را به جامعه و حتی به فامیل خود نشان نمی دادند، درباره ناشنواها اطلاعات عمومی بسیار محدود و تنگ نظرانه بود. خوشبختانه الآن به وسیله تبلیغات و تلویزیون و اطلاع رسانی و مدارس با ناشنوا آشنا هستند و فکر و نظر جامعه درباره ناشنوایان خیلی تغییر کردند.

کتاب ها و مقالات و نشریات بسیار منتشر می شود، حتی احادیث از رسول اکرم(ص) یا ائمه درباره ناشنوا یا معلولان بیان می شود. رهبران دینی در گفتارشان به مدح و تمجید ناشنوا و معلول

ص: 110

می پردازند، از طرف دیگر به جامعه گفته می شود و ادیسون که برق را اختراع کرد ناشنوا بود. بسیاری از مخترعین و مشاهیر معلول بودند و اشکالی هم نداشت. بالاخره با این روش ها ذهن جامعه را بیدار کردند.

لازم است مؤسسه ها، کانون ناشنوایان ایران، تشکل های ناشنوایی تلاش کنند و هر چه بیشتر کتاب، نشریه و غیره منتشر کنند. هنوز جامعه ما نیاز به فرهنگ سازی دارد و باید تلاش کرد.

* نقش والدین در آموزش زبان اشاره چیست؟

شهیدی: لازم است والدین و اطرافیان از کودکی با ناشنوایان، زبان اشاره کار کنند. تا وقتی پا به مدرسه گذاشت، با مفاهیم و کلمات آشنایی داشته باشد.

برای این منظور مراکز و سازمان های متصدی امور ناشنوایان باید برای خانواده ها کلاس آموزش زبان اشاره برپا کنند و خانواده ها را توجیه نمایند.

* وضع اطلاع رسانی درباره زبان اشاره را چگونه ارزیابی می کنید؟

شهیدی: هنوز اهمیت زبان اشاره، ابعاد آن برای مردم و حتی برای ناشنوایان ناشناخته مانده است. صدا و سیما می تواند میزگرد بگذارد یا به روش های مختلف دیگر اطلاع رسانی کند و جامعه را روشن سازد. مثلاً از کارشناسان دعوت کند تا به بحث درباره امور زبان اشاره و تأثیر آن بپردازند.

* چند سال ناظم مدرسه باغچه بان بودید؟

شهیدی: به مدت 9 سال به عنوان ناظم در مدرسه باغچه بان کار کردم.

* به نظر شما که تجربه کافی هم دارید عوامل موفقیت یک ناشنوا در چیست؟

شهیدی: من رسیدگی خانواده را بسیار مهم می دانم، پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده باید با محبت و علاقه به فرزند ناشنوا گوش دهند و با او درد و دل کنند. اما من به دلیل عدم آشنایی پدر و مادرم، تا ده سالگی بیشتر وقتها تنها و ساکت بودم و اطلاعاتم بسیار پایین بود. چون ارتباطم با دیگران بسیار محدود بود و خانواده ام زیاد به من رسیدگی نمی کردند. البته مقصر ایشان نبودند برای اینکه نمی دانستند چطور با یک فرد ناشنوا ارتباط برقرار کنند. اما می بینم یک بچه شنوا از بچگی هر لحظه باخبر می شود ولی بنده با وجود سن بالا همیشه دیرتر باخبر می شدم.

از این رو ما و همه ناشنوایان درد داریم و دلمان پرخون است. معلولین حرکتی و نابیناها از ما خوشبخت تر هستند، برای اینکه حرف می زند و سر و صدا راه می اندازند و از حق خودشان دفاع می کنند. ولی ما ساکت هستیم؛ از سکوت ما اغلب سوءاستفاده می شود و حقوق ما ضایع می گردد. از این رو ما احتیاج شدید به رابط داریم.

ص: 111

اولین رئیس هیئت مدیره انجمن خانواده ناشنوایان ایران و شاگرد زنده یاد جبار باغچه بان

اولین رئیس هیئت مدیره انجمن خانواده ناشنوایان ایران و شاگرد زنده یاد جبار باغچه بان(1)

سید رضاقلی شهیدی در حدود 1300 در تهران محله شاپور پا به عرصه وجود گذاشت و در خانواده ای 5 نفره که پدرش قاضی و مادرش معلم و دارای تحصیلات زبان فرانسه و 2 خواهر کوچک تر از خودش داشت دوران کودکی خود را سپری کرد تا سن حدود 4 سالگی که یکی از مهم ترین وقایع زندگی اش رخ داد، او مبتلا به بیماری مننژیت شده و شنوایی خود را از دست داد و دوران جدیدی را تجربه کرد.

پدرش او را در سن حدود 8 سالگی به مدرسه ای مختص به معلولان (که اعم از بچه های ناشنوا، نابینا و معلول … بودند) در اصفهان برد که مدیری آلمانی داشت ولی بعد از 6 و 7 ماه آموزش های مدرسه را مفید ندید و او را به تهران بازگرداند. پدرش تصمیم گرفت که فرزند خود را جهت تحصیل به اروپا بفرست اما در همان زمان بود که روزنامه ها اعلام کردند که دبستان کر و لال ها تأسیس شده است. لذا پدر از تصمیم خود صرف نظر کرده و فرزند خود را در سن 11 سالگی وارد اولین مدرسه تازه تأسیس کر و لال ها واقع در خیابان چهارراه حسن آباد، کوچه طرشتی، در یک خانه محقر با چند کودک کر و لال شد و موجبات پیشرفتش را زیر نظر جبار باغچه بان فراهم آورد.

ص: 112


1- . این مصاحبه توسط بهناز ستوده، حامد عابدین زاده و رضا محمودی انجام یافته و ابتدا در سایت انجمن خانواده ناشنوایان ایران منتشر شده است.

خاطره اولین روز تابستان

وقتی که وارد اولین مدرسه ناشنوایان شدم جز چند صندلی شکسته و چند کودک کر و لال چیزی دیده نمی شد. از آنجا که خانواده یکی از همشاگردی ها که ارمنی بود (ادیک ادموند) ثروتمند بودند با مشاهده مدرسه فقیرانه بچه ها، از سپردن فرزند خود به آن مرکز امتناع کردند و او را به فرانسه فرستادند که البته پس از سه سال با شروع جنگ جهانی به ایران بازگشت. (در همان زمان بیشتر دوستان سید رضاقلی به اروپا رفتند بعد از مدتی به ایران بازگشتند ولی پیشرفت سید رضاقلی نسبت به آنها کاملاً مشهود بود و دوستان او در نتیجه فشارهای روحی و روانی ناشی از زندگی در اروپا دچار ناراحتی های روحی و روانی هم شدند و خود سید رضاقلی معتقد است که کودکان چه ناشنوا و چه شنوا در سنین کودکی برای کار و تحصیل نباید به تنهایی به خارج سفر کنند چون نه تنها موقعیت سخت است بلکه دچار مشکلات عدیده ای مثل ناراحتی های روحی شدید می شوند.) پس از بازگشت ادموند به ایران، والدین او به باغچه بان پیشنهاد کردند که برای او کلاس خصوصی بگذارد اما باغچه بان از پذیرش این پیشنهاد سرباز زده و گفتند که همه بچه ها با هم یکسان هستند و هیچ فرقی ندارند. لذا ادموند مجدداً وارد مدرسه باغچه بان شده و در ابتدا با کمک سید رضاقلی (که به مرحله بالاتر آموزش رسیده بود) دروس را تمرین کردند و سپس پا به پای سایر شاگردان خواندن و نوشتن را آموختند.

سید رضاقلی شهیدی در سال 1338 با خانم مهین رئیس روحانی که سرپرستی امور بانوان و دوشیزگان کانون کر و لال ها را بر عهده داشت ازدواج کرد. حاصل ازدواجشان 3 فرزند (دو دختر و یک پسر) می باشد. شبنم شهیدی لیسانس طراحی لباس و دبیر مدرسه ناشنوایان، شیدا شهیدی فوق دیپلم و کارمند شرکت آب و فاضلاب تهران، شهرام شهیدی که در آمریکا مشغول تحصیل می باشد.

• لطفاً بیوگرافی خود را به طور کامل شرح دهید؟

اول به نام خدا، من رضاقلی شهیدی متولد 1302 و اهل تهران می باشم. در سن 5/1 سالگی بیمار شدم و ناشنوایی را تجربه کردم.

در سن 11 سالگی پدرم مرا به مدرسه های گوناگون فرستاد ولی در تحصیل موفقیتی را کسب نکردم. چون در آن زمان مدرسه ویژه ناشنوایان وجود نداشت. پدرم تصمیم گرفت مرا به خارج بفرستد، زیرا در آنجا مدرسه ناشنوایان وجود داشت ؛ اما من مخالفت کردم. در این حین پدرم در سال 1312 در روزنامه ای خواند که در تهران مدرسه ای برای ناشنوایان تأسیس شده است که در محلی نزدیک چهار راه حسن آباد واقع و یک کلاس از مدارس عادی در اختیار دانش آموزان ناشنوا گذاشته شده بود.

پدرم وقتی مرا به آنجا برد بسیار تعجب کرد چرا که فقط 6 دانش آموز ناشنوا با تفاوت های سنی مختلف در کلاسی کهنه با میز و نیمکت های شکسته، تحصیل می کردند. به هرحال من در آنجا و با این شرایط تحصیل کردم و یکی از همکلاسی هایم به خارج از کشور رفت اما هیچ گونه پیشرفتی نکرد

ص: 113

و ما در مدرسه ای که هیچ گونه امکاناتی نداشت چندان خوب پیشرفت کردیم که هیچ کس باور نمی کرد. بنابراین وضعیت اسکان ما سخت شد به خاطر همین یکی از دوستان جبار باغچه بان به نام دکتر لبنان که فرزندی ناشنوا داشت یکی از اتاق های منزلش را به عنوان کلاس آموزشی به ما اختصاص داد. (خدا رحمتش کند) البته این را نیز باید یادآور شوم که در آن زمان مردم از ناشنوایان فرار کرده و فکر می کردند که ناشنوایی یک نوع بیماری واگیردار است که مبادا آنان نیز ناشنوا شوند. به همین دلیل ما را اذیت می کردند و از خود دور می ساختند.

• زندگی نامه جبار باغچه بان را به طور خلاصه بیان کنید؟

جبار باغچه بان به گردن فرهنگ این کشور حق فراوان دارد. ایشان در شرایط بسیار بسیار سخت، بزرگ ترین خدمت را به فرهنگ و جامعه ایرانی کرد. آنقدر فروتن و متواضع بود که می گفت: من خدمتی به جامعه نکرده ام بلکه این جامعه بوده که به من خدمت فراوان کرده است. جبار باغچه بان نخستین کودکستان را در سال1303 در تبریز به نام باغچه اطفال تأسیس کرد. به همین دلیل نام خانوادگی خود را از عسگرزاده به باغچه بان تبدیل نمود.

جبار باغچه بان خیلی بی نظیر بود. کارهای مدرسه را خودش انجام می داد و به تنهایی دست و صورت بچه ها را می شست، مدرسه را نظافت می کرد و به گفته های بچه ها احترام می گذاشت به طور کل باغچه بان عمر شریف خود را وقف تربیت کودکان این مرز و بوم کرده بود و به ویژه عنایت و توجه او به کودکان ناشنوا چنان بود که در همه عمر از خدمت و کمک به این گروه معصوم که از مهم ترین نعمت های خداوندی بی بهره مانده بودند، غافل نبود خداوند آن معلم را غرق رحمت کند و در بهشت زیبای خود جای دهد.

• شیوه درس دادن استاد جبار باغچه بان چگونه بود؟

خیلی بی نظیر بود هر چه بگویم انگار کم گفته ام. به راستی که او مردی عاشق بود و خیلی آرام و با حوصله درس می داد. در عرض یک روز 2 خط از یک صفحه را تدریس می کرد و آنقدر با ما تمرین می نمود تا با معانی آن آشنا گردیده و دروس را به خوبی درک کنیم. من از شیوه تدریس او بسیار تعجب کردم برای افراد عادی در طول یک هفته چند صفحه از کتاب را درس می داد و جبار باغچه بان در جواب تعجب من گفت: پسر جان تا صفحات و دروس اولیه را خوب یاد نگیرید، فراگرفتن صفحات بعدی آن بی فایده است.

روش تدریس او اینگونه بود که ابتدا کارهای عملی را نشان می داد، سپس حرف زدن و نوشتن را می آموخت. به طور مثال یک روز یک سنگ و یک میخ به کلاس آورد و از ما خواست که میخ را در سنگ فرو ببریم، اما ما مات ماندیم که چرا این حرف را زد و با این روش برای ما مثال می زد که این عمل مانند حرفی است که در گوش کسی فرو نمی رود و ما از روش تدریس او بسیار لذت می بردیم.

استاد جبار باغچه بان به ما امانت داری، اعتماد به نفس، خاطرجمعی و اطمینان آموخت. و ما را با

ص: 114

دنیای پرهیاهو آشنا کرد و از عظمت تاریکی نجات داد.

• لطفاً اگر خاطره ای از جبار باغچه بان دارید برای ما بگویید؟

قبل از تأسیس آموزشگاه کر و لال ها در محل یوسف آباد سابق 4 یا 5 معلم ویژه ناشنوایان وجود داشت اما هیچ کدام همانند جبار باغچه بان نبودند نتوانستند کارهایشان را ادامه دهد در آن زمان مدرسه ناشنوایان در جاهای مختلف واقع بود. (چهارراه حسن آباد، سرچشمه، خیابان امیرکبیر و...) و آخرین محل در یوسف آباد بود که زمین آن از طرف شهرداری و با همکاری سازمان برنامه و بودجه سابق، در اختیار ناشنوایان گذاشته شده بود.

زمانی که من شاگرد جبار بودم، یکی از همشاگردی هایم که بسیار تنبل بود، توسط جبار باغچه بان تنبیه می شد و برای تنبیه کردن او موهایش را کمی به طرف بالا می کشید. آن شاگرد روز بعد سرش را کچل کرد. جبار بار دیگر می خواست برای تنبیه کردن او موهایش را بکشد اما با نداشتن موهای او مواجه شد. پس چاره ای اندیشید و با انگشتان دست خود به آرامی ضربه ای به سرش زد.

باغچه بان کودکان را خیلی دوست می داشت و چون عاشق بود هرگز نتوانست دنیای سکوت را ترک کند و ما همه مدیون زحمات این معلم مهربان و دلسوز هستیم. «روحش شاد»

بعد از درگذشت جبار دخترش خانم ثمینه باغچه بان به طور جدی راه او را ادامه داد و در این راه زحمات بسیاری را متحمل شد. خداوند ثمینه خانم را حفظ نماید.

• انجمن خانواده ناشنوایان در چه سالی و در کجا تأسیس شد؟

انجمن در سال 1351 شروع به کار شده و در طول سال های مدیریتم ابتدا به طور موقت در یکی از سال های آموزشگاه کر و لال های باغچه بان و بعد به مرکز آموزش حرفه ای ناشنوایان (یوسف آباد سابق) و سپس به خیابان فلسطین انتقال یافت و تا سال 57 فعالیت می کردم و از آن سال مسئولیتم به هیئت مدیره بعدی تحویل دادم.

• آیا این انجمن مراجعه کننده داشت؟

بله، خیلی زیاد بود، به طور کلی بیش از 100 نفر عضو بودند که اکثر آنان از خانواده های ناشنوا بودند و بقیه آنان را جوانان تشکیل می دادند.

• شما در انجمن چه نقشی داشتید و چه فعالیت هایی می کردید؟

اعضای هیئت مدیره این انجمن به طور کلی 3 نفر بودند یکی اینجانب با عنوان رئیس، آقای حسن تقوی با عنوان بازرس و خانم نسرین ظلی با عنوان خزانه دار که این اعضاء در همه حال به دردها و مشکلات خانوادگی ناشنوایان رسیدگی می کردیم. البته خانواده هایی که عضو این انجمن بودند حق رأی دادن و تصمیم گیری را داشتند ولی جوانان به عنوان مهمان بوده و چنین

ص: 115

حقی را نداشتند.

• هدف از تأسیس انجمن چه بوده است؟

خانواده های ناشنوایی که به صورت پراکنده در تهران زندگی می کردند، در یک جا جمع شوند و در مورد مشکلات خود و همچنین راهنمایی های لازم تبادل نظر کنند و از برنامه های تفریحی و اردویی تدارک دیده شده به صورت گروهی بهره مند گردند.

ما با تأسیس انجمن، مکانی را در نظر گرفتیم تا ناشنوایان بتوانند مراسم های خود را از جمله (اعیاد مذهبی، جشن عروسی، تولد، نمایش، ختم و...) برگزار نمایند و سعی نمودیم تا راه های مناسبی را برای ازدواج جوانان و اشتغال آنان فراهم سازیم.

• شما به غیر از عضویت در انجمن چه فعالیت های داشتید؟

من کارمند بازنشسته وزارت صنایع و مأمور به خدمت با عنوان ناظم در آموزشگاه کر و لال های باغچه بان و نماینده ناشنوایان در فدراسیون ورزشی کر و لال ها و نائب رئیس هیئت مدیره کانون کر و لال های ایران سابق و رابط ناشنوایان در سازمان ملی رفاه ناشنوایان بودم.

به طور کلی بیش از نصف عمرم را در خدمت جامعه ناشنوا گذراندم.

• هم اکنون شما انجمن خانواده ناشنوایان فعلی را چگونه می بینید؟

بسیار عالی است. فعالیت هایی را شاهد هستم که در گذشته اینگونه نبود بلکه بسیار محدود بود، اما حالا خیلی بهتر شده و پیشرفت زیادی کرده است و بسیار خوشحالم که تعدادی از ناشنوایان دارای تحصیلات بالایی از جمله مهندسی و دکترا دارند و واقعاً پیشرفت این عزیزان لذت بخش است.

تهیه نشریه، توسط مسئولین انجمن و زحمات توان فرسای گروه جوانان زحمتکش و تحصیل کرده، خود جای بحث دارد و این خود راه کاری برای آشنایی هرچه بیشتر مردم با جامعه ناشنوایان می باشد.

• لطفاً از شخصیت و پیشنهادات خودتان، برای ما بگویید؟

به طور کل خیلی صبورم و جامعه ناشنوایان را دوست دارم. اگر چه بیشتر عمرم را در بین افراد شنوا گذراندم اما دلم همیشه، پیش ناشنوایان بوده است.

به نظر من در یک کلاس درس، باید یک معلم آشنا به زبان ناشنوایان وجود داشته باشد و یک کلاس نباید بیش از 5 شاگرد را در خود جای دهد تا هر یک از دانش آموزان بتوانند درس را خوب فراگیرند.

هرکدام از ناشنوایان که در مدارس عادی تحصیل می کنند باید با آمادگی قبلی حضور داشته باشد، باید یک معلم رابط، به طور دائم حضور داشته باشد. اگر مسئولان آموزشی بیشتر به این مسائل

ص: 116

توجه می کردند اکنون ناشنوایان شاید دانشگاه یا مدارس عالی برای خود داشتند.

اگر در آن زمان امکانات امروزی وجود داشت شاید من نیز می توانستم به مدارک و تحصیلات عالی دست یابم.

• بزرگ ترین آرزوی شما چیست؟

بزرگ ترین آرزوی من این است که جامعه ناشنوایان به پای جامعه شنوایان برسند و حتی بیشتر.

• در آخر ضمن تشکر از شما و تشریف فرمایی تان هرگونه نظر یا حرفی دارید بفرمائید؟

بنده به نوبه خود از شما تشکر می کنم از اینکه مرا قابل دانسته و از من مصاحبه نمودید. دلم می خواهد همه ناشنوایان با هم متحد شویم، دور هم جمع گردیم و به هم رجوع کنیم تا فکرمان بازگردد، با هم همدردی کنیم، مشکلات یکدیگر را حل و فصل نمائیم، بیشتر همدیگر را درک کنیم، عاشق هم باشیم، یکدیگر را فراموش نکنیم، چون در همه حال به همدیگر نیاز داریم. در وهله اول به فکر هم باشیم. با هم وحدت داشته باشیم اگر این طور عمل کنیم مطمئن باشید پیروزتر از این خواهیم بود.

و حرف آخر، امیدوارم که همیشه در تمام مراحل کار و زندگی موفق باشید و بتوانید موفقیت های زیادی را تجربه کنید.

• لطفاً بیوگرافی خود را به طور کامل شرح دهید؟

من مهین رئیسی روحانی هستم متولد 1315 اهل تهران، پدرم اهل آمل و مادرم اهل تهران است. من در سن 5 سالگی پدرم را از دست دادم از پدرم خاطره چندانی ندارم اما وقتی می خواستند او را به خاک بسپارند دقیقاً یادم است و هرگز از خاطرم پاک نمی شود. ناشنوایی من مادرزادی است و پنج برادر دارم که یکی از آنها همانند من ناشنوا و دو خواهر است. در سن 14 سالگی به کمک و تشویق دایی ام آقای اباصلتی به مدرسه ناشنوایان، پیش جبار باغچه بان رفتم و به طور کل تحصیلاتم در سطح پنجم ابتدایی است.

• لطفاً از جبار باغچه بان و سال های درس و مدرسه خاطره ای بیان کنید؟

جبار باغچه بان برای من و بچه های دیگر زحمت زیادی کشیده بود وقتی او بیمار بود خیلی ناراحت شدم و در بیمارستان حضور داشتم و در زمان خاکسپاری او جمع زیادی از ناشنوایان در آنجا جمع شده بودند. خداوند ایشان را غرق رحمت کند. روی هم رفته انسانی مهربان بود و از خود گذشتگی فراوانی داشت.

در رابطه با مدرسه با هم سن و سال های خودم باید بگویم خیلی شیطان و بازی گوش بودم واقعاً لحظات شیرینی بود. ما دو شیفته درس می خواندیم از صبح تا 1 بعد از ظهر و بعد از صرف ناهار در منزل

ص: 117

دوباره به مدرسه می رفتیم ساعت پایانی درس 4 بعدازظهر بود. به هرحال روزگار شیرینی را سپری کردم. به راستی اگر باغچه بان نبود هیچ گلی رشد نمی کرد و هیچ آبی نبود که گلی را برویاند.

• شما با همسرتان چگونه آشنا شدید؟

من آن موقع به ورزش خیلی علاقه داشتم تا اینکه به کمک یکی از دوستان نامه ای از طرف باشگاه ورزشی به درب منزلمان آمد مبنی بر اینکه من می توانم در باشگاه فعالیت کنم خوشحال شدم. در این باشگاه به دختران ناشنوا آموزش هایی از قبیل: تنیس، بدمینتون و... می دادند. این دختران تحت نظر من تمرین می کردند این باشگاه ثریا نام داشت که در خیابان حافظ واقع شده بود. در این باشگاه با آقای شهیدی از اعضای فعال فدراسیون بود آشنا شدم البته جداگانه کار می کردیم. فقط روزهای اردویی با او و جمعی از دختران و پسران به پیک نیک می رفتیم این برنامه ها ادامه داشت و یکدیگر را خوب شناختیم تا اینکه ما به هم علاقه مند شده و در سال 1337 به عقد هم در آمدیم. در مراسم ازدواجمان جبار باغچه بان و ثمینه خانم و خانواده او هم شرکت داشتند و خیلی هم راضی بودند.

• شما چند فرزند دارید؟

سه فرزند دارم همه آنها ناشنوا بوده و ازدواج کرده اند حتی دامادهایم و عروسم نیز ناشنوا هستند و دو فرزند از دختر بزرگترم سالم می باشند دختر بزرگترم شبنم دارای لیسانس و دبیر خیاطی دوره راهنمایی دختران ناشنوا است و دختر دیگرم شیدا دیپلمه و کارمند سازمان آب و فاضلاب است پسر کوچکترم شهرام دیپلمه فنی برق و در خارج از کشور زندگی می کند و در حال حاضر تحصیلات خود را ادامه می دهد و به کار کامپیوتر مشغول است و اکنون من به فرزندانم افتخار می کنم.

• لطفاً از شخصیت خودتان برای ما بیان کنید؟

به طور کل من آدم صبوری هستم تا آنجا که ممکن باشد تحمل می کنم. زندگی ما آن زمان خیلی ساده بود. آن زمان به رشته خیاطی و آرایشگری خیلی بسیار علاقه داشتم و به حمداللّه هر دو را گذراندم و اکنون فرد موفقی هستم و همه اینها را در وهله اول مدیون خداوند که باعث این همه موفقیت من شده و بعد همسرم می دانم. در هر حال سپاس گوی خداوند و شوهرم هستم.

• هم اکنون شما به عنوان یک ناشنوا انجمن را چگونه می بینید؟

خیلی عالی است برنامه هایش به نفع بچه هاست. در انجمن به درد بچه ها دلسوزانه رسیدگی می شود خیلی خوشحالم که همه کسانی که در انجمن فعالیت می کنند با عاطفه بوده و دلسوزانه کار می کنند.

ص: 118

• آیا پیشنهادی برای بهتر شدن برنامه های انجمن دارید؟

من دلم می خواهد که انجمن به امید خداوند فضای بزرگتری داشته باشد تا بتوانیم برای بچه ها جشن های مختلف مثل عروسی، تولد و... را برگزار کنیم و همین طور دوست دارم حداقل ماهی یک بار برنامه ای ترتیب داده شود تا خانم ها دور هم جمع شوند و با هم درد دل کنند اگر این کار عملی شود خیلی زیباست.

• در آخر ضمن تشکر از شما اگر پیشنهادی دارید بفرمائید؟

حرف خاصی ندارم. فقط می خواهم بگویم که کار مجله شما بسیار عالی است چون همه از خواندن آن آگاه می شوند. اگر ممکن است از حوادث های روز هم در مجله بیفزایید خیلی ممنون می شوم و ضمن تشکر، امیدوارم که شاهد موفقیت های روز افزون شما جوانان باشیم و ما جامعه ناشنوایان به وجود هم افتخار کنیم و سربلند از امتحان الهی بیرون آییم.

ص: 119

خاطرات شنیدنی دانش آموز 92 ساله جبار باغچه بان

خاطرات شنیدنی دانش آموز 92 ساله جبار باغچه بان(1)

به مناسبت روز جهانی ناشنوایان و همزمان با آغاز سال تحصیلی به سراغ مرد ناشنوایی رفتیم که روزی دانش آموز کلاس درس جبار باغچه بان (پایه گذار آموزش ناشنوایان) بوده است و پس از آن برای حدود 9 سال به عنوان ناظم در مدرسه باغچه بان حضور داشت.

این مرد، سید رضاقلی شهیدی است که اکنون 92 سال دارد؛ گفت وگو با آقای شهیدی در منزل وی انجام شد. او و همسرش به گرمی از خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش استقبال کردند.

در انجام این مصاحبه مرجان میرشفیعی به عنوان رابط از کانون ناشنوایان حضور داشت که موجب ایجاد ارتباط صمیمانه تری بین خبرنگاران، آقای شهیدی و همسرش شد.

سید رضاقلی شهیدی متولد 1302 است؛ او در زمان تولد سالم بود و هیچ مشکل شنوایی نداشت اما هنوز دو ساله نشده بود که مبتلا به مننژیت شد و شنوایی خود را از دست داد.

همسر شهیدی نیز ناشنواست و حاصل ازدواج آنها 3 فرزند شامل دو دختر و یک پسر است که آنها هم ناشنوا هستند اما 2 نوه و 2 نتیجه آقای شهیدی، شنوا هستند.

شهیدی می گوید: قبل از تأسیس مدارس دانش آموزان ناشنوا در تهران، پدرم سعی می کرد مرا به مدرسه دانش آموزان عادی بفرستد اما نتوانستم کنار آنها دوام بیاورم؛ به همین دلیل پدرم تصمیم گرفت مرا به خارج از کشور بفرستد اما راضی نبودم و نمی خواستم به کشوری دیگر بروم و غریب و تنها باشم.

وی ادامه می دهد: همان زمان در روزنامه نوشته شد که دبستان ویژه کودکان کر و لال در چهارراه اسدآباد افتتاح شد و پدرم، مرا به این مدرسه جدید برد.

شهیدی اضافه می کند: روزی که با پدرم برای اولین بار به مدرسه دانش آموزان ناشنوا رفتیم، حدود 11 سال داشتم و چند بچه کوچک و بزرگ آنجا بودند؛ همان جا بود که برای اولین بار آقای باغچه بان را دیدم.

وی به نحوه تدریس باغچه بان اشاره می کند و می افزاید: یادم می آید آن زمان، ما در عرض یک هفته فقط یک صفحه درس خواندیم و این برایم خیلی سخت بود چرا که هم سن و سال هایم در مدارس عادی، در همان زمان نصف کتاب را خوانده بودند.

این ناظم بازنشسته می گوید: باغچه بان ناراحتی ام را از چهره ام متوجه شد و گفت «پسرجان، تا زمانی که این صفحه را خوب یاد نگیری، یاد دادن صفحه بعدی بی فایده است» راست می گفت اگر می خواست تند تند درس بدهد، فایده نداشت.

ص: 120


1- . این مصاحبه توسط مریم عابدینی انجام یافت و در خبرگزاری فارس، 8 مهرماه 94 برای اولین بار منتشر گردید. رابط(مترجم) خانم مرجان میرشفیعی بود.

مخالفت با باغچه بان مهربان و جدی

شهیدی به مخالفت هایی که برخی افراد با باغچه بان داشتند، اشاره می کند و می گوید: خیلی از افراد به باغچه بان می گفتند که چرا مدرسه کر و لال ها را ایجاد کرده است و به او پیشنهاد می دادند که در دانشگاه درس بدهد اما باغچه بان می گفت «عاشق دانش آموزان کر و لال هستم».

وی ادامه می دهد: آن زمان باغچه بان خیلی تحت فشار بود و حتی وزارت فرهنگ قبول نمی کرد که به او مکانی برای مدرسه دهد و می خواستند او استعفا دهد اما باغچه بان به دلیل علاقه ای که به بچه ها داشت، ماند.

این ناظم بازنشسته به شخصیت باغچه بان اشاره می کند و می افزاید: باغچه بان مهربان و جدی بود. او هر روز از من می خواست که یک صفحه کتاب را حفظ کنم و روز بعد، درس ها را می پرسید؛ یادم می آید یک روز تنبلی کردم و درس را حفظ نکردم و هنگامی که از من درس پرسید، به طور خلاصه هرچی بلد بودم، گفتم.

وی اضافه می کند: منتظر بودم که باغچه بان مرا تنبیه کند اما او مرا تنبیه نکرد بلکه از اینکه درس در ذهنم مانده بود، خوشحال شد و تشویقم کرد.

شهیدی ادامه می دهد: زمانی که باغچه بان مدرسه دانش آموزان کر و لال را تأسیس کرد، خودش تنها بود؛ هم درس می داد و هم مدرسه را نظافت می کرد.

وی در پاسخ به این پرسش که «آیا مدرسه آنها شهریه هم داشت؟»، می گوید: هزینه تحصیل حدود 5 تا 10 تومان بود اما اگر دانش آموزی این هزینه را نداشت، باغچه بان به طور رایگان به او درس می داد؛ آن زمان وضعیت مالی پدرم خوب بود و شهریه مدرسه را می داد.

این ناظم بازنشسته در خصوص تعداد دانش آموزان مدرسه می افزاید: تعداد دانش آموزان مدرسه ما حدود 10 تا 15 نفر بود البته این رقم همیشه متغیر بود چرا که بعضی بچه ها ادامه تحصیل نمی دادند اما من تحصیلم را در آن مدرسه تمام کردم و توانستم مدرک ششم دبستان باغچه بان را کسب کنم.

ناظم سخت گیری بودم

شهیدی به ناظم شدنش در مدرسه باغچه بان اشاره می کند و می گوید: چند سال بعد و زمانی که دیگر بزرگ شده بودم، باغچه بان از من خواست که به عنوان ناظم در مدرسه اش کار کنم و من هم پذیرفتم.

وی ادامه می دهد: من ناظم سخت گیری بودم ولی سعی می کردم که دوست بچه ها نیز باشم؛ بالاخره شرایط بچه های ناشنوا با بچه ها عادی متفاوت است.

این ناظم بازنشسته به وضعیت ناشنوایان در جامعه اشاره می کند و اظهار می دارد: در گذشته بچه ها ناشنوا مورد تمسخر مردم قرار می گرفتند حتی یادم می آید آن زمان که دبستان کر و لال ها ایجاد شد، مردم با سنگ به تابلوی مدرسه می زدند؛ تا جایی که مجبور شدند آنجا را محل «معالجه کر و لال ها» بنامند.

وی اضافه می کند: بچه ها در کوچه و خیابان با من بازی نمی کردند و مرا مسخره می کردند. همه

ص: 121

اینها درد بود؛ حتی یادم می آید تا آن زمان که سینماها زیرنویس داشت، به سینما می رفتیم اما بعد که فیلم ها دوبله می شد، دیگر امکانش بود؛ همان زمان با یکی از دوستانم که شنوا بود به سینما رفتم و او برایم بخش های مختلف فیلم را ترجمه می کرد اما در اواسط فیلم خسته شد و من از آن زمان تا کنون به سینما نرفتم.

شهیدی می گوید: از آن زمان که در صدا و سیما، برای ناشنوایان، رابط گذاشتند، وضعیت ناشنوایان بهتر شد. اکنون نیز از دولت می خواهم که توجه بیشتری به ناشنوایان داشته باشد؛ در حال حاضر در کشور اول توجه به افراد شنوا، معلولان و در نهایت به ناشنواها می شود.

وی ادامه می دهد: وقتی یک ناشنوا برای انجام یک کار اداری به سازمانی می رود، اگر وارد اتاق رئیس اداره شود و او سرش پایین باشد و به ناشنوا بگوید «بنشین یا کاری انجام بده»، او متوجه نمی شود و در حقیقت یک ناشنوا به سختی می تواند خواسته خود را بگوید و یا حق خود را بگیرد.

دلیل ازدواج با همسری ناشنوا

شهیدی درباره ازدواجش می گوید: کوچک که بودم، کسی به بچه های ناشنوا توجه نمی کرد و جایی هم نبود که بتوانیم اوقات فراغتمان را سپری کنیم به همین دلیل ظهرها به قهوه خانه می رفتم و چای می خوردم، ضمن اینکه چند مرد ناشنوا بودند که بعد از سرکار به آنجا می آمدند و دور هم سرگرم بودند و بنده آنها را تماشا می کردم.

وی ادامه می دهد: دیدن آنها برایم جالب بود و متعجب بودم که چرا آنها بعد از سر کار به خانه بر نمی گردند؛ آخر سر یک روز با اشاره از آنها پرسیدم؛ یکی از آنها عصبانی شد و با اشاره به من گفت «چرا به خانه بروم، در خانه خبری نیست، خانمم همش با تلفن و دیگران صحبت می کند اما وقتی از او می پرسم چه خبر، می گوید خبری نیست».

این ناظم بازنشسته می گوید: این مردان که از زن شنوا و خانه گریزان بودند، تا نیمه شب در خیابان ها می ماندند و همین موضوع باعث می شد که مورد تمسخر مردم قرار گیرند و حتی کارشان به زد و خورد هم می رسید.

وی می افزاید: از همان زمان تصمیم گرفتم که با یک خانم ناشنوا ازدواج کنم که جزو اولین کسانی هستم که یک ناشنوا با ناشنوا ازدواج کرده است؛ همسرم را نیز خویشاوندان معرفی کردند.

آقای شهیدی از اینکه برای تهیه مصاحبه به منزلشان رفتیم، خوشحال است و به ما می گوید: امیدوارم با انجام مصاحبه، توجه دولت و مجلس به ناشنوایان بیشتر شود؛ البته از مردم کشورم متشکرم که به ناشنوایان احترام می گذارند.

ص: 122

فصل سوم: زندگی نامه مستند

اشاره

ص: 123

منابع کتابخانه ای درباره حوادث، شخصیت ها و مراکز ناشنوایی بسیار اندک و در موضوعاتی صفر است. از این رو درصدد بوده ایم با اتکا بر شفاهیات و روش پرسش و پاسخ و نیز اسناد، تحقیقات و تألیفات را به انجام برسانیم:

این فصل گویای تحولات زندگی مرحوم شهیدی بر اساس اسناد موجود است. خود اسناد موضوعیت دارد و ساختار و نوع کتابت و چینش هر سند نشانگر نکات مهمی است. از این رو تلاش کرده ام رویدادهای برجسته زندگی شهیدی را با آوردن اصل سند نشان دهم.

پژوهشگران در تبیین حوادث تاریخی متوجه شده اند، هر مقدار تحلیل ها همراه با سازه ها و قرائن دوره خود حادثه باشد، بهتر می تواند در تفهیم آن حادثه مؤثر باشد. برای مثال وقتی به تحلیل و بیان زندگی ناصرالدین شاه می پردازیم هر مقدار لباس ها، وسایل خانه، خیابان ها و کوچه ها، وسایل نقلیه با واقعیت های آن دوره تطابق داشته باشد، بهتر می تواند زندگی ناصرالدین شاه را نشان دهد.

این قاعده در مورد اسناد هم صادق است. اگر در کنار تحلیل و گزارش تاریخی، اسناد آن دوره تاریخی هم نمایش داده شود بهتر می تواند تفهیم کند. از این رو در بیان حوادث زندگی مرحوم شهیدی در این فصل اسناد را هم می آوریم. این سبک پژوهشگری و نویسندگی که به روش مستند مشهور شده در سال های اخیر با استقبال مواجه شده است. مثل «فیلم مستند»، «زندگی نامه مکتوب مستند» هم اهمیت تأثیر مضاعف بر مخاطب خواهد گذاشت.

«دفتر فرهنگ معلولین» برای اولین بار این سبک را درباره معلولین مطرح و عرضه کرده است و تأثیر مطلوب آن را شاهد بوده ایم.

لازم است همین جا از همه دوستان و آشنایان مرحوم شهیدی تقاضا کنیم اگر عکس، یادداشت، نوشته و خلاصه هر آنچه متعلق به ایشان دارند؛ امانت در اختیار ما بگذارند. این اسناد برای پژوهشگران بسیار مؤثر است و می توانند با چشم بازتری حوادث را تجزیه و تحلیل کنند. از منظر دیگر این فصل نوعی سند شناسی است؛ یعنی اسناد و مدارک درباره مرحوم سید رضاقلی شهیدی را به روش علمی بررسی کرده ایم.

لازم است یادآوری شود که تصاویر و عکس های شخصیت ها در این فصل نیامده بلکه فصل ششم مستقلاً به تصاویر اشخاص اختصاص یافته است.

لازم است مجدداً از خانم شیدا شهیدی تشکر کنم؛ ایشان با بزرگواری اسناد بسیاری را در چند نوبت در اختیار ما گذاشتند. اگر این تفضل ایشان نبود، این کتاب به این اندازه از استحکام و حجم نمی رسید.

ص: 124

دو دهه نخست: 1302 تا 1320

1302، تولد

سید رضاقلی شهیدی در خانواده ای به دنیا آمد که پدرش در دادگستری و مادرش در آموزش و پرورش اشتغال داشتند و در آن زمان از نظر فرهنگی و اجتماعی، در سطح بالاتری بودند. به همین دلیل به سرنوشت رضاقلی حساسیت داشتند.

اما صفحه نخست شناسنامه سید رضاقلی اینگونه است:

بر اساس این سند، سید رضاقلی شهیدی در دهم ماه جدی یا (دی ماه) 1302 به دنیا آمد. نام پدرش سید کاظم و نام مادرش شمس الملوک است.

ص: 125

1309، رفتن به مدرسه

پدر سید رضاقلی شهیدی به دلیل مأموریت همراه خانواده در مشهد اقامت داشتند. وقتی زمان رفتن به مدرسه سید رضا فرا رسید او را در مدرسه عادی ثبت نام کردند. اما موفقیتی به دست نیاورد. پس از چندی او را به اصفهان و مدرسه شبانه روزی کریستوفل بردند و چند ماه آنجا بود ولی این مدرسه هم برایش مطلوب نبود و به تهران بازگشت.

سید رضاقلی شهیدی در کنار یکی از اقوامش که موظف بود رضاقلی را به اصفهان ببرد و در مدرسه کریستوفل ثبت نام کند. این عکس هنگام عزیمت به اصفهان گرفته شد.

آبان 1312 اعلامیه تأسیس دبستان کر و لال ها در تهران

روزنامه اطلاعات در 24 آبان 1312 اطلاعیه زیر را منتشر کرد. این اطلاعیه توسط جبار باغچه بان مکتوب شده بود و در شماره 2050 این روزنامه، صفحه 2 چاپ شد. اما تأثیر آن در تاریخ فرهنگ و تاریخ تحولات ناشنوایی ایران از منظرها و جهات مختلف قابل بحث است. اکنون فقط به ارتباط آن با سرنوشت سید رضاقلی شهیدی و تأثیر آن در زندگی این خردسال ده ساله می پردازیم.

ص: 126

اطلاعات، 24 آبان 1312، شماره 2050، صفحه 2

شهیدی در زندگی نامه خودنوشت می گوید پدرش در چند شهر اقدام به ثبت نام او در مدارس موجود را نموده بود از جمله مدرسه ای را آلمانی ها در اصفهان برای ناشنوایان و نابینایان و دیگر معلولین تأسیس کرده بودند، در آنجا ثبت نام کرد و چند ماه در اصفهان ساکن شد ولی شرایط این مدارس مطابق میلش نبود و نتوانست ادامه بدهد و به تهران بازگشت. وقتی پدرش از اطلاعیه در روزنامه اطلاعات باخبر شد اقدام کرد و رضا را در مدرسه باغچه بان ثبت نام نمود.

بازی سرنوشت و چرخ روزگار این گونه رقم خورده بوده که رضا در هیچ شهری نماند و در ده سالگی به مدرسه باغچه بان برود و شاگرد او شود و استعداد و توانمندی هایش در مسیر رشد و توسعه مدنیت و فرهنگ ناشنوایان به کار گرفته شود. فرزندان بسیاری از این کشور به مدرسه آلمانی ها در اصفهان رفتند و شاگرد کریستوفل شدند و پس از چند سال از آلمان یا کلیسای دیگر کشورها سر درآوردند. اما پاکی و صداقت رضا موجب شد، سرنوشت او با خدمت به وطنش و با فعالیت در راه بهتر شدن شرایط زندگی ناشنوایان رقم بخورد. وقتی با دقت به زندگی و سیر وقایع طفولیت تا کهنسالی رضا را از نظر می گذرانیم به این نتیجه می رسیم که دست تقدیر می خواست او را در این مسیر قرار دهد. از این رو این اطلاعیه به عنوان اولین گام در خط مشی او اهمیت خاصی دارد.

اما متن این اطلاعیه دارای چند نکته مهم است:

1- اولین اطلاعیه ای است که در تاریخ ایران خانواده ها را دعوت می کند برای سوادآموزی فرزندان ناشنوای خود، اهتمام کنند.

ص: 127

2- تیتر این اطلاعیه، «مؤسسه کر و لال ها» و دبستان یا آموزشگاه کر و لال ها ننوشته است. اما چرا واژه مؤسسه را انتخاب کرده، چیزی نمی دانیم.

3- متن با سوز خاصی نوشته شده و می گوید:

کسانی که دارای اطفال کر و لال هستند و مایل اند اطفالشان در مدت کمی نوشتن و خواندن و حرف زدن آموخته از فقر و بدبختی که آتیه ایشان را تهدید می کند نجات یابند برای ثبت اطفال مراجعه کنند.

4- دکتر بهره مند دوست باغچه بان اعلام آمادگی کرده و اتاقی از مطب خودش را به این امر خیر اختصاص داده، ناشناخته مانده است. او اولین کسی است که سراغ داریم. برای سواددار شدن ناشنوایان ثروتش را ایثار کرده است. اگر کسی از ایشان اطلاعاتی دارد حتماً در اختیار ما بگذارید.

1312؛ اولین دانش آموزان ناشنوای باغچه بان در تهران

دبستان کر و لال های باغچه بان در سال 1312 به همت جبار باغچه بان در میدان حسن آباد تهران تأسیس شد. در آبان همان سال، باغچه بان با چاپ اعلانی در روزنامه اطلاعات درباره آموزش ناشنوایان، اولین کلاس ناشنوایان را، در مطّب دوستش، با یک شاگرد، دایر کرد. تعداد شاگردان به تدریج به پنج نفر افزایش یافت. در این تصویر اولین شاگردانش را نشان می دهد.

ردیف از سمت راست به چپ: ربیع کهن - جبار باغچه بان - سید رضاقلی شهیدی - توران خرسندی - مهین نورافشان - صوفیا لبنان(1)

ص: 128


1- . سالنامه مشاهیر ناشنوایان.

1312، گواهی اشتغال به تحصیل سال های 1312 تا 1319

مدیریت آموزشگاه کر و لال های باغچه بان به ریاست ثمینه باغچه بان در 6 آبان ماه 1335 گواهی برای شهیدی صادر کرده که سال های 1312 تا 1319 در آنجا تحصیل کرده است:

آبان 1316 جشن گشایش کودکستان پهلوی و نمایش عملیات لال ها

روزنامه اطلاعات، یکشنبه نهم آبان ماه 1316 گزارش زیر را منتشر کرد:

ص: 129

ص: 130

باغچه بان برای جذب کمک های دولتی و تشویق دولت، اسم مدرسه اش را کودکستان پهلوی گذاشت. پس از یک دوره چهار ساله دستاوردهایش را به نمایش گذاشت و از عموم به ویژه رؤسای ادارات دولتی دعوت کرد به بازدید و مشاهده دستاوردها بپردازند. از این رو این اطلاعیه را منتشر کرد متن آن این گونه است:

روز پنجشنبه 6 آبان ماه 1316 کودکستان پهلوی (مدرسه سیروس) به مدیریت آقای باغچه بان که سوابق ممتدی در این فن دارند و مدیر دبستان لال ها می باشند با حضور جمعی از معارف خواهان و محترمین افتتاح یافت.

بدواً آقای دکتر نصر مدیرکل وزارت معارف با بیانات شیرین خودشان مجلس جشن را افتتاح کرده و شرحی راجع به امراضی که بشر دچار آن می شود بیان نمودند که از همه سخت تر مرض کری و لالی است. و مبتلایان با این دو مرض در حکم مردگانی هستند که از محیط خودشان بی خبر بوده و نمی توانند احساسات و مکنونات خودشان را ظاهر سازند و آقای باغچه بان که لال ها را تربیت و به آنها حرف زدن را آموخته اند خدمت شایانی را عهده هستند.

بعد آقای باغچه بان مدیر دبستان لال ها گزارش دبستان و طرز آموختن حروف را به بچه های لال بیان کرده سپس چند نفر از پسرها و دخترهای لال حاضر شده و در حضور مدعوین شروع به خواندن کتاب و درس های خود نمودند و با نوشتن جواب سؤال هایی که از آنها می شد استعداد خودشان و زحماتی را که آقای باغچه بان برای تربیت شان متحمل شده اند ظاهر ساخته و مورد تحسین واقع گردیدند.

همچنین آقای سید رضاقلی شهیدی چند جمله خطاب به مردم و مسئولین سخن گفت. شهیدی از دانش آموزان این آموزشگاه چند درصدی می تواند کلمات را بیان کند. شهیدی در این عکس نوجوانی چهارده ساله است و انتخابش برای انجام این نقش گویای این است که نسبت به دیگر دانش آموزان برجستگی هایی داشت.

تصویر شهیدی نشان دهنده اعتماد به نفس و شهامت و نجابت خاص است.

آقای شهیدی درباره این اقدام باغچه بان گفته است:(1)

در آن زمان استاد باغچه بان، برای نشان دادن سواد کودکان ناشنوا به جامعه چند بار در دبستان مراسم را برگزار کرد و خیلی سعی می کرد هر دفعه مراسم از مقامات بالا و حتی شاه را دعوت می شدند تا به کارهایشان را آشنا شوند.

و می گفت قشنگ یادم است یکی از مراسم های در دبستان سیروس، باغچه بان خیلی زحمت کشید و برنامه را درست کرد از صبح تا عصر در حیاط همه چیز مرتب و صندلی میز را چیدند و منتظر استقبال مهمانان شد متأسفانه هیچ کس نیامدن و عده ای بسیار کم شرکت کردند ولی باغچه بان باز هم ناامید نشد دوباره مراسم دیگر را گرفت.

ص: 131


1- . به نقل از شیدا شهیدی.

رضاقلی شهیدی در این تصویر چهارده ساله و چهار سال از تحصیلش گذشته است ولی در بین دانش آموزان چون برجستگی، جذبه و توانمندی داشته برای رفتن پشت تریبون و گفتن خیر مقدم به مهمانان و بیان چند جمله گزارش، انتخاب گردید. سخنان دکتر نصر مدیرکل وزارت معارف در این نشست گویای دیدگاه مسئولین ارشد دولتی در آن زمان است. همچنین مجموعه صحبت ها و برنامه های این جلسه گویای اهمیت کار مرحوم باغچه بان است.

به هر حال این سند نشان دهنده بخشی از تاریخ تحولات ناشنوایان ایران است. و نیز نشان دهنده شخصیت آقای شهیدی در سن 14 سالگی است.

در همین صفحه روزنامه اطلاعات گزارشی از جذامیان و گزارشی از شرکت زیمنس آلمان آورده است. جذام بیماری پوستی بود که موجب از بین رفتن بافت های بدن می گردید و به تدریج دست، پا، گردن حرکت شان مختل می شد. این بیماری قبلاً در ایران بسیار شایع بود ولی در دهه های اخیر کنترل و ریشه کن شده است.

اما شرکت زیمنس چندین شعبه در جهان دارد یک شعبه آن تماماً متعلق به معلولین است. و تمام 30 هزار کارمند و کارگر آن دارای معلولیت اند، اما بهترین وسایل برقی مثل تلویزیون و رادیو و غیره را تولید می کنند.

1317، کارنامه تحصیل

یک برگ از کارنامه سید رضاقلی شهیدی، کلاس دوم در دبستان لال ها مربوط به سال تحصیلی 16- 1317 وجود دارد که شامل نکات مهمی است. ابتدا متن را می آورم سپس به بررسی آن می پردازم:

ص: 132

اما نکات این برگه عبارت است از:

1- باغچه بان در بخش ملاحظات با دست خط خودش نوشته است: «اخلاق و رفتار و سعی خوب است». همچنین زیر برگه امضای باغچه بان هست.

2- نمرات او در دروس نظری بهتر و در دروس هنری کمتر است ولی در مجموع معدل خوبی دارد.

3- اسم مدرسه «لال ها» است.

1319، دریافت مدرک ششم

سید رضاقلی در سال 1319 گواهی (کارنامه) ششم را دریافت کرد. او از اولین ناشنوایانی بود که به این موفقیت دست یافت. چنین مدرکی در آن زمان در جامعه ناشنوایی بسیار مهم بود و همه جا درباره آن صحبت می کردند.

دو سند مهم در این باره داریم که به لحاظ تاریخی اهمیت دارند. یکی ریزنمرات سیدرضا در سال 1318-1319 و ارزیابی اخلاقی، روحی و دانشی او است. عنوان این برگه چنین است:

«درجات اخلاقی و روحی در عرض سال».

این برگه شامل پانزده سرفصل مثل حافظه، هوش، دقت، پاکیزگی، حسن رفتار، اعتماد به نفس است. در اکثر این موارد نمره 17 تا 20 دریافت کرده است. مرحوم جبار باغچه بان در بخش نظر مربی این گونه نوشته است:

ص: 133

دارنده این کارنامه از جهت اخلاق و از جهت کوشش تحصیلی قابل تمجید می باشد از جهت وضوح تلفظ بر سایر هم شاگردان خود تفوق دارد. با اینکه زودتر حفظ می کند در قسمت قواعد حساب با مختصر وقفه که پیش می آید قواعد را فراموش می کند. و چنان که تشخیص داده شده علت این پیش آمد کثرت مشاغلی است که در این اواخر برای او معین شده است. در هر صورت آتیه روشنی در پیش دارد. امضا جبار باغچه بان

سند دوم کارنامه ششم است که به صورت زیر می باشد:

در این کارنامه، نامه مدرسه، دبستان کر و لال ها ثبت شده و در بالای برگه نام وزارت فرهنگ آمده است.

سید رضاقلی در مدرسه فعالیت های اجتماعی هم داشته و فقط مشغول تحصیل نبوده است.

نام واحد آموزشی در این کارت، آموزشگاه کر و لال های باغچه بان است. این سند گویای این است که او عضو هیئت مدیره انجمن خانه و مدرسه بوده است.

ص: 134

دهه سوم: 1321 تا 1330

اردیبهشت 1322، گزارش ناشنوایی آقای شهیدی و اعطای معافیت

دو سند مهم هست یکی دست خطی است و دوم برگه معافیت دائم است که وزارت جنگ برای شهیدی داده است.

در 17 اردیبهشت 1322 آقای شهیدی از دبستان محل تحصیل خود درخواست ارائه گواهی مبنی بر کر و لال بودن می نماید.

مرحوم باغچه بان این گواهی را با دست خط خودش گواهی زیر را به او می دهد. پس از ارائه گواهی به اداره نظام وظیفه همگانی، در اردیبهشت 1323 معافیت آقای شهیدی را می دهد.

در واقع سه سند داریم: یکی دست خط آقای شهیدی، دوم دست خط آقای باغچه بان و سوم برگه معافیت دائم تصاویر این اسناد ذیلاً تقدیم می شود:

ص: 135

تصویر

تصویر

1323، تأسیس جمعیت حمایت کودکان کر و لال

جمعیت حمایت کودکان کر و لال به همت جبار باغچه بان در 1323 تأسیس شد، مؤسسه ای که برای خدمت به ناشنوایان به وجود آمد. این جمعیت برای حمایت از کودکان کر و لال نهاده شد و فقط کمک مالی به مدرسه خاصی را انجام می داد و امروزه فعالیتی ندارد. آقای شهیدی در این جمعیت، عضویت داشت.(1)

ص: 136


1- . سالنامه مشاهیر ناشنوایان.

تصویر

1325، تجمع ناشنوایان در قهوه خانه

آقای شهیدی چند بار از اینکه ناشنوایان، محل خاصی برای تجمع ندارند و مجبور هستند در خیابان یا در قهوه خانه تجمع کنند، گلایه کرد. عکس زیر تجمع ناشنوایان را در قهوه خانه در سال 1325 نشان می دهد:

ص: 137

1327، تأسیس کانون کر و لال ها

ثمینه باغچه بان در کتاب بهره ناشنوایان گزارشی درباره تأسیس این کانون در سال 1327 و تعیین آقای شهیدی آورده است. این گزارش عیناً تقدیم می گردد:

در سال 1327 جبار باغچه بان به فکر تأسیس کانونی برای کر و لال ها افتاد و بدین منظور گروهی از ناشنوایان را دعوت و به آنان پیشنهاد کرد که کانونی که همه اعضای آن و همچنین هیئت مدیره آن ناشنوا باشند تأسیس شود. این پیشنهاد مورد استقبال ناشنوایان قرار گرفت و به این ترتیب کانون «کر و لال ها» با همکاری گروهی از ناشنوایان و به سرپرستی رضاقلی شهیدی تأسیس شد و شروع به کار کرد. ولی به علل دشواری های بسیار از جمله نداشتن محل و درآمد پس از چند سال خدمت کار این کانون موقوف شد.(1)

این کانون نخستین تشکیلات مردمی است که توسط خود ناشنوایان تأسیس شده است. از ابتدای تأسیس، مسئولیت آن بر عهده رضاقلی شهیدی بوده است.

ص: 138


1- . بهره ناشنوایان، ثمینه باغچه بان، ص113.

اولین ساختمان کانون ناشنوایان ایران در خیابان کارگر شمالی، خیابان نصرت شرقی، پلاک 12، در زمانی که رضاقلی شهیدی در کانون مسئولیت داشت.

1328، تدوین اساسنامه دبستان کر و لال های تهران

در سال 1328، اساسنامه دبستان کر و لال های تهران، برنامه کامل و دقیق تحصیلات پنج ساله ناشنوایان برای آموزش زبان و حرفه، روش شفاهی توأم با الفبای دستی گویا، به کوشش باغچه بان، تهیه و به تصویب رسید.(1) این اقدام موجب شد تا آموزش و پرورش ناشنوایان هویت رسمی پیدا کند و آقای شهیدی بعداً میراث­بان این نهاد شد.

1330، مسئولیت خزانه داری کانون

بر اساس اسناد زیر مسئولیت مالی کانون و به اصطلاح خزانه داری به عهده آقای شهیدی بوده ست. در اینجا چهار سند مالی مربوط به کانون با دست خط و امضای آقای شهیدی هست. همه آنها مربوط به 1330 می باشند.

سند اول خرید لوازم التحریر در تیرماه 1330 است. در دست خط این سند بر خزانه داری مرحوم شهیدی تصریح شده است.

سند دوم و سوم مربوط به مردادماه 1330 و چاپ سربرگ های کانون است یک برگ فاکتور و یک برگ رسید صندوق است.

ص: 139


1- . سالنامه مشاهیر ناشنوایان.

تصویر

تصویر

فاکتور چهارم مربوط به خرید یک عدد میز تحریر برای کانون است.

ص: 140

تصویر

در سمت چپ فاکتور نام سید رضاقلی شهیدی در دو جا آمده است.

ص: 141

دهه چهارم: 1331 تا 1340

1332؛ راه اندازی تربیت معلم

در سال 1332، جبار باغچه بان نخستین کلاس تربیت معلّم ناشنوایان را با همکاری دانشسرای مقدماتی، در آموزشگاه خود تأسیس کرد و بدین ترتیب، اولین گام در تربیت رسمی معلّمان کودکان استثنایی برداشته شد. با اینکه مرحوم شهیدی در زمینه تربیت افراد مستعد برای سپردن کرسی های مربی و معلمی به آنها، حساسیت داشت، اما درباره نقش و فعالیت هایش در این زمینه اطلاعاتی به دست نیامد.

جبار باغچه بان همراه شاگردان در دوره تربیت معلم در دبستان خیام تهران برای بررسی روش آموزش

1333، دعوت از سید رضاقلی شهیدی جهت تشکیل فدراسیون برای کر و لال ها

سرتیپ دکتر ایزدپناه رئیس سازمان تربیت بدنی و پیشاهنگی ایران به تاریخ 26 آبان ماه 1333، طی نامه ای از رضاقلی شهیدی رسماً می خواهد که در توسعه ورزش بین هموطنان دارای آسیب کر و لالی کوشا باشد و تشکیلاتی چون فدراسیون برای آنها فراهم آورد. این تشکیلات این افراد را به مؤسسات ورزشی بین المللی باید ارتباط دهد. متن این نامه این گونه است:

آقای رضاقلی شهیدی

به استحضار می رساند که سازمان تربیت بدنی و پیشاهنگی ایران در نظر دارد از نظر توسعه ورزش بین هموطنانی که بر اثر کری و لالی آن طوری که لازم است از نتایج ورزش بهره مند شوند و تشکیلاتی فراهم نماید تا به این ترتیب بتوان فدراسیونی نیز از آنها تشکیل داده و - بعداً با مؤسسات ورزشی بین المللی مشابه ارتباط دهد لذا خواهشمند

ص: 142

است. به منظور اطلاع کامل از جریان امر روز هفتم آذرماه / 33 ساعت 3 بعدازظهر در سازمان تربیت بدنی واقع در خیابان شمالی پارک شهر تشریف بیاورید.

رئیس سازمان تربیت بدنی و پیشاهنگی ایران

سرتیپ دکتر ایزدپناه

در فصل نخست درباره این سند به تفصیل توضیح داده شد.

1334؛ تأسیس فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران

قبل از تشکیل این فدراسیون، ناشنوایان ورزشکار به صورت پراکنده کار خود را انجام می دادند، به دلیل اینکه جای مشخصی نداشتند. در سال 1333 نامه ای از طرف سرتیپ ایزدپناه رئیس سازمان تربیت بدنی و پیشاهنگی ایران برای تعدادی ناشنوا برای برگزاری جلسه ای جهت مشورت و تشکیل فدراسیون ورزشی کر و لال ها ارسال شد. سرانجام در شهریور سال 1334، فدراسیون ورزشی کر و لال ها با کمک تیمسار سرلشگر گرزن تشکیل گردید. در اسفندماه سال 1352 نام فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران به فدراسیون ورزش های ناشنوایان ایران تغییر کرد. پس از تشکیل فدراسیون، ورزشکاران ناشنوا در آبان 1334 در امجدیه تجمع نمودند. تصویر این مجمع ذیلاً می آید. در این تصویر، سید رضاقلی شهیدی هم حضور دارد.

ورزشکاران ناشنوا در مراسم جشن ورزشگاه امجدیه، 4 آبان 1334(1)

1335، استفاده از استخر بوستان

ریاست فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران در تاریخ 28 خرداد 35 خطاب به شهیدی نامه زیر را

ص: 143


1- . سالنامه مشاهیر ناشنوایان.

ارسال کرده است. شهیدی با سمت مترجم یاد شده است.

پس از تأسیس فدراسیون ورزشی ناشنوایان، آنان به حقوق و مزایایی دست یافتند؛ از جمله استفاده از استخر بود.

1335، اعزام تیم ورزشی کر و لال ها به تبریز به سرپرستی شهیدی

در تاریخ 29 مردادماه 1335 فدراسیون ورزشی کر و لال ها نامه ای خطاب به انجمن تربیت بدنی آذربایجان (تبریز) فرستاده و آقای شهیدی را به عنوان سرپرست تیم اعزامی به تبریز معرفی نموده است.

ص: 144

تصویر

1335، پیشرفت امور ورزشی

ناشنوایان در شهریور 1333 صاحب فدراسیون ورزشی شدند و تلاش کردند فدراسیون در سال های بعد توسعه دهند. نقش مدیران دولتی و نخبگان ناشنوا مثل مرحوم شهیدی در این زمینه قابل توجه است. نامه زیر که به تاریخ 25 اسفندماه 1335 از طرف جانشین رئیس فدراسیون یعنی آقای امیریان ارسال شده، مشتمل بر نکات مهم است. گرزن به عنوان سرپرست فدراسیون از فعالین ورزشی ناشنوا می خواهد در هتل پلازا تجمع کنند تا برای سال آینده برنامه ریزی کنند.

ص: 145

ابلاغیه دیگری خطاب به آقای شهیدی با سمت مترجم کر و لال ها هست که گویای سامان دهی به امور روزانه فدراسیون ناشنوایان است.

آرم فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران در سر برگ این نامه جالب و معلوم است. سازمان فدراسیون از هر نظر کامل شده و ساختار مستحکمی برای آن پایه ریزی کرده بودند.

ص: 146

1336؛ اعزام به المپیک در میلان ایتالیا

اولین المپیک ورزشی ناشنوایان ایران به ایتالیا در 1336 اعزام شدند. ناشنوایان ایران برای اولین بار در هشتمین دوره المپیک ناشنوایان در سال 1336 شمسی (1957 میلادی) ایتالیا (میلان) شرکت کردند که عبارتند از آقایان: کریم رئیس نیا، امیرحسن قائم مقامی، سهراب ایلچی کبیر و منصور حاج قلی. مرحوم شهیدی در اردو حضور داشت و در عکس یادگاری شرکت کنندگان او در کنار غلامرضا تختی و ناشنوایان دیده می شود ولی به ایتالیا نرفت.

بدرقه ورزشکاران اعزامی به المپیک ایتالیا در فرودگاه مهرآباد (1336)

از سمت راست به چپ: منصور حاج قلی، سهراب ایلچی کبیر، غلامرضا تختی، کریم رئیس نیا و امیرحسن قائم مقامی، عطاءاللّه امیریان (نایب رئیس فدراسیون ورزشی کر و لال ها) و سید رضا قلی شهیدی

شهیدی درباره اعزام به میلان در خاطراتش (فصل اول) مفصل توضیح داده و می گوید اسم من در لیست اعزامی بود ولی در روز آخر اسم مرا حذف و یک شنوا به جای من اعزام شد.

1336؛ منصوب شدن به عنوان رابط در فدراسیون

سرلشگر گرزن سرپرست فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران در یکم فروردین 1336 آقای شهیدی را به عنوان رابط در فدراسیون منصوب کرده است:

ص: 147

تصویر

1336؛ اساسنامه فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران

از جمله موفقیت های شهیدی تأسیس «فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران» و مهم تر تدوین و تصویب اساسنامه این فدراسیون در سال 1336 بود.

این اساسنامه در هفده ماده به امضاء محمد شواربی رئیس فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران رسیده است. متن این اساسنامه را می آورم و پس از آن به بررسی آن می پردازم:

دو یا سه سال و با برگزاری پنجاه و هشت جلسه، این اساسنامه به تصویب رسید. در تمام این مدت مرحوم شهیدی فعالانه کوشید.

اساسنامه فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران

بخش اول - هدف و تعریف:

ماده اول - به منظور پیشرفت ورزش در بین افراد کر و لال ایران بر پایه مقررات و اصول فنی بین المللی در سال 1334 فدراسیونی به نام (فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران) در تهران - تأسیس

ص: 148

یافته است.

ماده دوم - فدراسیون ورزش کر و لال های ایران سازمانی است مستقل عضو فدراسیون بین المللی ورزش کر و لال ها و وابسته به کمیته ملی المپیک ایران می باشد.

بخش دوم - وظایف فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران

ماده سوم - وظایف فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران به قرار زیر است:

1- تعمیم و توسعه ورزش های مختلف بین افراد کر و لال ایران بر پایه اصول و مقررات فنی بین المللی

2- ایجاد ارتباط و انجام مسابقات لازم بین کر و لال های ایران

3- توسعه و تحکیم روابط ورزشی بین ورزشکاران کر و لال ایران با ورزشکاران کر و لال کشورهای عضو فدراسیون بین المللی ورزشی کر و لال ها

4- فراهم ساختن تسهیلات لازم نسبت به تهیه و افزایش وسایل ورزشی کر و لال ها و تعمیم و توسعه باشگاه ها و زمین های ورزشی مورد نیاز در سراسر کشور

5- انطباق مقررات فنی و مسابقاتی ورزشی کر و لال های ایران با مقررات بین المللی ورزشی کر و لال ها.

6- فراهم ساختن مقدمات اعزام قهرمانان کر و لال ایران به مسابقات بین المللی و جهانی

7- انتخاب و اعزام نماینده ایران برای شرکت در کنگره بین المللی ورزش کر و لال ها

8- انتشار اطلاعات و مقررات مربوط به ورزش کر و لال ها برای استفاده سازمان ها و باشگاه های ورزشی کر و لال تابعه و عامه مردم.

9- نظارت بر عملیات باشگاه ها و سازمان های ورزشی کر و لال های ایران از لحاظ اجرا دقیق مقررات فنی و مسابقاتی آماتوری

10- تدوین و انتشار آیین نامه های فنی و عمومی که برای اجرا مفاد این اساسنامه ضرورت پیدا می کند

بخش سوم - سازان فدراسیون ورزش کر و لال های ایران

ماده چهارم - فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران دارای یک سازمان مرکزی در تهران و یک هیئت ورزشی کر و لال ها در هر شهرستان می باشد.

ماده پنجم - سازمان مرکزی فدراسیون ورزشی کر و لال ها از یک هیئت مدیره مرکب از هفت نفر و کمسیون های فنی مسابقات و داوری هر یک مرکب از پنج نفر تشکیل می شود.

ماده ششم - هیئت مدیره فدراسیون مرکب از هفت نفر به شرح زیر می باشد.

1- رئیس

2- نایب رئیس

3- رئیس کل

4- خزانه دار

5- مشاور فنی

6- دو نفر عضو

ص: 149

ماده هفتم - رئیس فدراسیون را اعلی حضرت همایون شاهنشاه ریاست عالیه تربیت بدنی ورزش های ایران منصوب می فرمایند بدین ترتیب که باشگاه های ورزشی کر و لال های کشور سه نفر از شخصیت های ورزشی واجد شرایط را به عنوان کاندیدای رئیس فدراسیون انتخاب و ذات مبارک شاهانه یک نفر را از بین آنها به ریاست فدراسیون منصوب می فرمایند.

ماده هشتم - رئیس فدراسیون چهار نفر را به عنوان نایب رئیس دبیر کل و خزانه دار مشاور فنی شخصاً انتخاب و پس از تأیید انجمن ملی تربیت بدنی و تصویب کمیته ملی المپیک ایران به همکاری دعوت می نماید.

ماده نهم - دو نفر اعضاء هیئت مدیره را باشگاه های ورزش کر و لال ها انتخاب می نمایند.

تبصره1 - هیئت مدیره فدراسیون لااقل ماهی یک بار تشکیل جلسه داده و حضور لااقل چهار نفر از اعضاء برای رسمیت یافتن جلسه ضروری است.

تبصره2 - کلیه تصمیمات با رأی اکثریت نصف به علاوه یک از اعضاء حاضر اتخاذ می شود.

تبصره3 - اعضاء کمیسیون های فنی و مسابقاتی و داوری از طرف هیئت مدیره فدراسیون انتخاب می شوند.

ماده دهم - فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران می تواند دارای اعضاء افتخاری باشد که از بین علاقه مندان به ورزش کر و لال ها انتخاب می شوند. این اعضاء سالیانه مبلغی را به عنوان حق عضویت می پردازند و کارت مخصوص عضویت افتخاری دریافت می دارند.

تبصره - اعضاء افتخاری می توانند در کلیه مراسم و جلسات سالیانه فدراسیون حضور یابند ولی حق رأی ندارند.

ماده یازدهم - رئیس هیئت ورزشی کر و لال های هر شهرستان بنا به پیشنهاد باشگاه های ورزش کر و لال ها و تأیید انجمن ملی تربیت بدنی آن شهرستان و تصویب هیئت مدیره فدراسیون ورزشی کر و لال کشور تعیین می شود.

تبصره - اعضاء هیئت ورزش کر و لال های هر شهرستان عیناً به ترتیبی که هیئت مدیره مرکزی فدراسیون انتخاب می شوند در آن شهرستان تعیین می گردند.

بخش چهارم - بودجه فدراسیون

ماده دوازدهم - بودجه فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران از محل عواید زیر تأمین می شود.

1- اعتباری که از محل اعتبارات انجمن ملی تربیت بدنی ایران برای هزینه های جاری فدراسیون تخصیص داده می شود.

2- اعتباری که جهت هزینه تماس های خارجی فدراسیون و پرداخت حق عضویت سالیانه به فدراسیون بین المللی از طرف کمیته ملی المپیک ایران پرداخت می شود.

3- حق عضویت اعضاء افتخاری

4- حق لیسانس ورزشکاران کر و لال عضو فدراسیون

5- عواید مسابقات ورزشی کر و لال ها

ص: 150

6. کمک و اعانات افراد علاقه مند به ورزش کر و لال ها

ماده سیزدهم - کلیه درآمد فدراسیون به حساب مخصوص در بانک ملی ایران واریز و با تصویب هیئت مدیره برای انجام هزینه های ضروری و متعارف فدراسیون با سه امضاء رئیس، دبیر و خزانه دار از آن برداشت می شود و برای کلیه هزینه های انجام شده بایستی اسناد رسمی طبق فرمول اداری تنظیم و امضاء گردد.

بخش پنجم - مقررات فنی و مسابقاتی فدراسیون

ماده چهاردهم - فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران مقررات فنی مسابقاتی خود را بر موازین مقررات بین المللی مربوطه تدوین و پس از بررسی و تأیید کمیته ملی المپیک ایران چاپ و منتشر می نماید.

ماده پانزدهم - کلیه باشگاه های ورزشی و کلیه ورزشکاران کر و لال کشور از طریق باشگاه های تابعه از لحاظ اجرا مقررات فنی و مسابقاتی تابع مقررات و دستورات فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران هستند.

ماده شانزدهم - فدراسیون ورزشی کر و لال های کشور می تواند هر یک از اعضاء وابسته به خود را در صورت تخلف با توجه به مقررات بین المللی و با تصویب رئیسه کمیته ملی المپیک ایران و با کسب اجازه از پیشگاه مبارک شاهانه اخراج و یا از شرکت در مسابقات برای مدتی محروم نماید

ماده هفدهم - این اساسنامه که در پنج بخش هفده ماده و پنج تبصره تدوین یافته در پنجاه و هشتمین جلسه مورخ 31/4/36 هیئت رئیسه کمیته ملی المپیک ایران در حضور مبارک والا حضرت شاهپور غلامرضا پهلوی به تصویب رسیده و از تاریخ تصویب قابل اجرا می باشد.

رئیس فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران

محمد شواربی

ملاحظات

پس از تصویب این اساسنامه و قانونی شدن فعالیت های فدراسیون، تحولات اساسی در امور ورزشی ناشنوایان در سراسر ایران به وجود آمد. اکنون به بخشی از این تحولات اشاره می شود:

1- در ماده سوم اساسنامه به وظایف فدراسیون پرداخته و ده وظیفه می شمارد، مثل توسعه ورزش ناشنوایی در سطح کشور، توسعه روابط بین ورزشکاران کر و لال ایران با ورزشکاران دیگر کشورها؛ تدوین و انتشار مجله و کتاب. هر یک از این وظایف بستری برای تحولات بسیار در جامعه و فرهنگ ناشنوایی بود و در عمل هم از سال 1336 تاکنون یعنی طی شصت سال رخدادهای وسیعی در جامعه هدف به وقوع پیوسته است.

2- ماده چهارم و چند ماده دیگر خواستار توسعه ورزش ناشنوایی در همه شهرهای ایران و زیر پوشش آوردن همه ناشنوایان است.

3- ریاست این فدراسیون توسط شخص اول مملکت تعیین می گردد این نکته حاکی از اهمیت و نقش مهم این فدراسیون در ایران است.

ص: 151

1336، درخواست باشگاه مستقل و محلی برای تجمع

مرحوم شهیدی در نامه ای به جمعیت حمایت کر و لال های ایران، وضعیت ناشنوایان ایران را توضیح داده و متعاقب آن خواستار محلی برای اینکه ناشنوایان به راحتی بتوانند دور هم جمع شوند و نیز باشگاهی مستقل برای سامان دادن به امور ورزشی آنها شده است.

متن نامه اینگونه است:

هیئت محترم جمعیت حمایت کر و لال های ایران

محترماً معروض می دارد:

به طوری که آن هیئت محترم مستحضر است طبقه کر و لال ها ایران از محروم ترین افراد اجتماع ما هستند و کمتر کسی به وضع آنها توجه دارد و رسیدگی می کند در نتیجه این دسته از هموطنان شما که اغلب از نعمت تحصیل و تربیت نیز محروم مانده اند.

نه آنها نمی توانند شغل آبرومندی برای خود به دست آورند به که ایام بیکاری خود را نیز از ناچاری در اجتماعاتی که مناسب نیست می گذرانند مردم با آنها آمیزش نمی کنند و گاهی از روی نادانی آنها را عصبانی می کند و موجب گرفتاری های بسیار می شوند. در حالی که در کشورهای متمدن و مترقی سال ها است که جمعیت هایی برای حمایت این دسته از مردم تشکیل یافته که گذشته از ایجاد مؤسسات تربیتی باشگاه هایی برای تربیت ذوق و سرگرمی سالم اینگونه افراد تأسیس نموده اند که در بالا بردن سطح فکری این طبقه تأثیری بسیاری داشته است. روی این اصل ما جامعه کر و لال های تهران در نظر داریم تا سرحد امکان باشگاهی جامع همه شرایط تأسیس نماییم تا جوانان کر و لال محلی برای اجتماعی و گذراندن وقت خود به نحو مفیدی داشته باشند برای آن منظور از آن جمعیت محترم که برای حمایت کودکان کر و لال قدم های مؤثری برداشته اند تقاضا داریم که در نیل به این هدف مقدس که در پیش گرفته ایم و برای حمایت جوانان کر و لال این کشور با راهنمایی و کمک فرمایند در خاتمه یادآور می شویم که اگر آن هیئت محترم لازم می داند با دو نفر نماینده جامعه کر و لال ها در این باره مذاکره نموده و به پیشنهادهای ایشان توجه فرمایند.

هرگونه اقدامی که برای راهنمایی و کمک ما به عمل آید مزید تشکر و امتنان خواهد بود.

با تقدیم احترامات فائقه

نماینده جامعه کر و لال های تهران رضاقلی شهیدی

آدرس موقت: خیابان فروردین کوچه مشتاق غربی، شهیدی

1336، تشکر از خدمات شهیدی و درخواست مزایا

رئیس فدراسیون طی نامه ای به کمیته ملی المپیک ایران، توضیح می دهد، رضاقلی شهیدی عضو هیئت رئیسه و مترجم و رابط فدراسیون ورزشی و دارای پشتکار و جدیت است و در سفرها هم موفق بوده است از این رو شایسته تقدیر و تشویق است. و به دلیل اینکه شهیدی کارمند وزارت صنایع و

ص: 152

معادن بوده، از آن وزارت خانه خواهان، اعطای مزایای ورزشی به او است.

1336، تشکر از خدمات گرزن و تشکر متقابل از شهیدی

پس از بازگشت از المپیک میلان (ایتالیا) تیمسار گرزن به عنوان رئیس فدراسیون کر و لال ها استعفا کرد. آقای شهیدی به نمایندگی از ناشنوایان نامه ای به عنوان تقدیر از زحمات و خدمات او نوشت. نیز گرزن در نامه ای به آقای شهیدی در 15 بهمن ماه 1336 از ابراز محبت های شهیدی تشکر کرد و آرزوی موفقیت برای او و دیگر ناشنوایان مسئلت نمود.

متن نامه آقای گرزن به شهیدی اینگونه است:

ص: 153

تصویر

1336، مشاوره در امور مهم

شهیدی به عنوان مشاور امین و کارشناس امور ناشنوایان به جلسات تصمیم گیری دعوت می شد. در سند زیر که مربوط به 26 فروردین 1336 است، او به جلسه ای با آقای گرزن رئیس فدراسیون دعوت شده است.

ص: 154

1337 تعیین به عنوان رابط فدراسیون ورزشی کر و لال ها و بیمارستان ها

رئیس فدراسیون ورزشی ناشنوایان، محمد شواربی در خردادماه 1337 آقای شهیدی را به عنوان رابط فدراسیون و بیمارستان شفا یحیاییان و افراد دارای ناشنوایی و نیازمند به خدمات بیمارستانی تعیین کرده است:

در سند دیگر که کارت شناسایی رضاقلی شهیدی است وزارت آموزش و پرورش او را به عنوان رابط کر و لال ها تعیین کرده است:

ص: 155

1337؛ شرکت در جلسات فدراسیون

محمد شواربی رئیس فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران در نامه ای به تاریخ 8 دی ماه 1337 از آقای شهیدی دعوت می کند در جلسه فدراسیون شرکت کند. این نامه گویای عضویت و فعالیت آقای شهیدی در فدراسیون است.

1337، معرفی جهت اعزام به خارج

کمیته ملی المپیک ایران در 5 تیرماه 1337/26 ژانویه 1958 نامه ای در تأیید رضاقلی شهیدی نوشت و او را به سازمان های ورزشی در خارج معرفی کرد.

ص: 156

تصویر

1337، نامه به فدراسیون ورزشی و درخواست شرکت در کنگره جهانی ناشنوایان

شهیدی در 11 بهمن ماه 37 نامه ای به ریاست فدراسیون ورزش کر و لال های ایران نوشت و تذکر داد که کنگره جهانی کر و لال ها چند ماه دیگر در آلمان برگزار می گردد و مناسب است که ایران تعدادی برای شرکت منظور کند.

ص: 157

تصویر

11/11/1337

1338، حضور در کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان

در این کنگره فقط آقای محمد شواربی به عنوان نماینده ایران از طرف جمعیت حمایت کر و لال های ایران شرکت داشت. آقای شواربی در سال 1338 رئیس فدراسیون ورزشی ناشنوایان بود.

آقای شهیدی به عنوان یکی از مسئولین ارشد جامعه ناشنوایان در انجام سفرهایی مؤثر بود.

شیدا شهیدی در این باره چنین نوشته است:

جمعیت حمایت کر و لال های ایران تا قبل از انقلاب سال ها به ناشنوایان حمایت می کردند کارهای اداری فعال بود و بعد از تلاش با فدراسیون جهانی ناشنوایان ارتباط برقرار کرد و باعث شدند که در سال 1338 کشور ایران برای اولین بار به کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در کشور آلمان را شرکت کنند و نیز تا چند سال به خرج جمعیت حمایت کر و لال های ایران به کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان را شرکت کردیم. گاهی به کارهای کانون ناشنوایان ایران کمک می کرد و مشکلات مالی را برطرف می کرد. اما پس از پیروزی انقلاب کم کم جمیعت حمایت کر و لال های ایران تعطیل شد.

ص: 158

1337، انعکاس در نشریات

در اسفند ماه 1337، پرویز بهزادی مقاله ای درباره وضعیت ورزشی ناشنوایان ایران و موفقیت های آنان منتشر کرد. درباره مهین رئیس روحانی به عنوان مسئول زنان ورزشکار در فدراسیون ورزشی و درباره آقای شهیدی به عنوان یکی از اعضاء فدراسیون ورزشی هم توضیح داده است(1):

بولتن شورای ورزشی بانوان ایرانی (شماره دوم، سه شنبه 18 خرداد 1338) گزارشی درباره ورزش ناشنوایان منتشر کرد. این گزارش همراه تصویری است که شامل رضاقلی شهیدی و مهین رئیس روحانی هم هست.

ص: 159


1- . مجله سپید و سیاه، شماره 28، اسفند 1337، ص74.

تصویر

مجله تربیت بدنی در خرداد 1338 گزارشی درباره ورزش ناشنوایان منتشر کرد.

ص: 160

تصویر

همان مجله مقاله مصوری با عنوان ورزشکاران کر و لال منتشر کرد و مطالب مهمی آورده است:

ص: 161

تصویر

1339؛ همکاری با جمعیت حمایت کودکان کر و لال

دو صفحه دفترچه عضویت در این جمعیت اینجا نشان داده می شود. این صفحات گویای عضویت آقای شهیدی در این جمعیت است:

ص: 162

کارنامه این جمعیت در سال 1339 در یک برگه منتشر شده است:

در سند دیگری رضاقلی شهیدی مبلغ پنجاه ریال به جمعیت حمایت کودکان کر و لال و کور در سال 1339 کمک کرده یا حق عضویت پرداخته است.

ص: 163

این سند با دستخط و امضای جبار باغچه بان است. یک نکته مهم در این سند، عنوان سربرگ است که نشانگر این است که این جمعیت برای نابینایان هم فعالیت می کرده است.

1339؛ گلایه از وضعیت ورزش ناشنوایان

در تاریخ 22 آذرماه 1339 شهیدی به عنوان رئیس کمیته فنی فدراسیون ورزشی کر و لال ها نامه ای به رئیس سازمان تربیت بدنی نوشته و اشکالات موجود را تذکر داده و شیوه موفقیت تیم ورزشی ناشنوایان را یادآور شده است.

ص: 164

تصویر

1339؛ تأسیس کانون کر و لال های ایران

پس از تعطیل نخستین کانون کر و لال ها که در 1327 تأسیس شده بود، کانون دیگری به سال 1339، یعنی حدود یازده سال پس از تعطیل کانون اول، توسط شادروان علی سرتیپی که خود ناشنوا

ص: 165

بود تأسیس یافت. طبق اساسنامه برقراری ارتباط و اشتراک مساعی اجتماعی و احقاق حق و حمایت از منافع فردی و اجتماعی همه کران و لالان اعم از کودک و زن و مرد هدف این کانون بود.

کانون کر و لال های ایران توسط خود کران و لالان تشکیل یافته و هیئت مدیره و همه اعضای اصلی آن جز دبیر از افراد ناشنوا هستند و در سال 1354 طبق ماده (15) اساسنامه، کانون اقدام به تأسیس یک صندوق تعاونی وابسته به این کانون نیز کرده است.

اکنون درآمد کانون کر و لال های ایران از مدد خرج دریافتی از سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران تأمین می شود.(1)

شهیدی در زمان تأسیس کانون کر و لال های ایران، 37 ساله بود و دوستی و همراهی او با علی سرتیپی موجب شد که در جریان تأسیس کانون فعالانه مشارکت داشته باشد. خانم باغچه بان در گزارش تأسیس کانون کر و لال ها نوشت که شهیدی در تأسیس آن حضور داشت.

محل کانون یک بار عوض شد و تابلو و آدرس های محل استقرار اینگونه است:

ص: 166


1- . بهره ناشنوایان، ص 115-116.

1339؛ آگهی رسمی ثبت کانون کر و لال های ایران

از طرف اداره ثبت شرکت ها و ثبت کانون در جراید به تاریخ 14 اسفند 1339 اعلان شده است. اسم سید رضاقلی شهیدی چند بار در این اعلان آمده است.

کانون ناشنوایان ایران، یکی از مهم ترین و قدیمی ترین سازمان های غیر دولتی ناشنوایان در ایران است که در سال 1339 به همت خود ناشنوایان ایجاد گردید و جزء نخستین مؤسساتی است که در جهت امور رفاهی و اجتماعی ناشنوایان قدم برداشت.

ص: 167

1340؛ تشکر از زحمات مهین رئیس روحانی در پیشرفت ورزش کر و لال ها

رئیس فدراسیون ورزش کر و لال ها آقای محمد شواربی در نامه ای خطاب به بانو مهین رئیس روحانی از فعالیت ها و اقدامات ایشان در راستای پیشرفت ورزش کر و لال ها تشکر کرده است.

1340؛ منصوب شدن رئیس روحانی به سرپرستی ورزشی دختران

در این حکم به تاریخ 9 خردادماه 1340 رئیس فدراسیون کر و لال های ایران آقای محمد شواربی، بانو مهین رئیس روحانی را به عنوان سرپرست ورزشی دختران منصوب کرده است.

ص: 168

تصویر

1340، شرکت در مسابقات ورزشی هلسینکی فنلاند

ابوالحسن ایلچی، کریم رئیس نیا، سید رضا جوادی، قائم مقامی، سابق حسین پور، سید رضاقلی شهیدی و آقای شواربی در 10 مردادماه 1340/1961م برای شرکت در نهمین دوره المپیک ناشنوایان عازم هلسینکی فنلاند شدند.

ناشنوایان ورزشکار سه مدال طلا و یک مدال برنز به دست آوردند و در میان کشورهای شرکت کننده مقام دوم را به دست آوردند.

ص: 169

دهه پنجم: 1341-1350

1341، شرکت در مسابقات المپیک زمستانی

پنجمین دوره المپیک زمستانی ناشنوایان در شهر آر سوئد برگزار شد. رضاقلی شهیدی همراه با آقای شواربی در 21 اسفندماه 1341/12 مارس 1963 به سوئد مسافرت کردند. آقای شهیدی در خاطراتش (فصل اول) می نویسد، ناشنوایان ایران در زمینه ورزش های زمستانی تجربه و امکانات کافی ندارند، از این رو شرکت آنها بی فایده است.

1341؛ منصوب شدن به عنوان رابط و رئیس امور عمومی

محمد شواربی رئیس فدراسیون آقای شهیدی را به عنوان رابط و رئیس امور عمومی از 26 خرداد 1341 منصوب کرده است:

ص: 170

تصویر

1341؛ اتمام تحصیلات بزرگسالان و دریافت گواهینامه پایان تحصیلات بزرگسالان

این گواهینامه در خرداد 1341 از طرف رئیس اداره فرهنگ ناحیه 6 تهران صادر شده و بر اساس آن رضا قلی شهیدی در آموزشگاه اکابر کر و لال ها از عمده امتحانات نهایی آموزش بزرگسالان برآمده و گواهینامه پایان تحصیلات اکابر را دریافت می کند:

ص: 171

تصویر

1342، انتشار نشریه کانون کر و لال های ایران

شماره اول این نشریه در پاییز 1342 منتشر شد. این نشریه در چند صفحه در قطع A4 و تماماً درباره اخبار ناشنوایان و رخدادهای کانون بود. گاه خبرهایی از رضاقلی شهیدی هم آورده است.

صفحه اول، شماره یکم این نشریه به این شکل بود:

ص: 172

تصویر

1344، دهمین دوره المپیک واشنگتن

در شهریورماه سال 1334 «فدراسیون» ورزشی کر و لال های ایران تشکیل گردید. قبل از تشکیل این «فدراسیون» کر و لال های ورزشکار در دوره «المپیک» کر و لال ها در سال 1336/ 1957م در ایتالیا بود. در این مسابقات ایران موفق به اخذ چهار مدال طلا شد.

در سال 1344/ 1965م نیز ایران، در دهمین دوره المپیک که در آمریکا (واشنگتن) برگزار گردید، در رشته های کشتی، دو و میدانی و تنیس روی میز شرکت جست و در رشته کشتی آزاد و فرنگی به مقام دوم جهان دست یافت. در سال 1344 فرح همسر شاه ریاست عالیه فدراسیون را بر عهده گرفت و موجب تحولاتی گردید.

ص: 173

1345؛ درخواست انتقال آقای شهیدی به آموزشگاه کر و لال های باغچه بان

جبار باغچه بان در 26 اردیبهشت 1345 طی نامه ای به خانم صوفی ریاست محترم آموزش و پرورش بخش دو تهران از او می خواهد رضا قلی شهیدی که در اختیار کارگزینی وزارت اقتصاد است، به آموزشگاه باغچه بان جهت همکاری در امور دعاوی و منازعات ناشنوایان و رابط بودن منتقل نماید.

ص: 174

1347؛ عضویت مهین شهیدی در سازمان دوشیزگان و بانوان فدراسیون

دکتر محمد توکل رئیس فدراسیون ورزشی کر و لال های کشور، خانم مهین شهیدی را در 3 مردادماه 47 به عضویت سازمان دوشیزگان و بانوان فدراسیون ورزشی کر و لال های کشور منصوب کرده است.

1348، شرکت در یازدهمین المپیک

در شهریورماه سال 1345 باشگاهی در خیابان شهباز - گوته، خریداری و به کر و لال ها اهدا شد.

در سال 1348/ 1969م در یوگسلاوی (بلگراد) یازدهمین دوره بازی های المپیک» کر و لال ها برگزار شد و ایران که در رشته کشتی، دو و میدانی و تنیس روی میز شرکت کننده داشت در رشته های کشتی و دو و میدانی موفق به اخذ چندین مدال طلا، نقره و برنز گردید.

ص: 175

تصویر

1349؛ تأسیس خانه فرهنگی جوانان ناشنوای ایران

سید رضاقلی شهیدی از اینکه ناشنوایان محلی برای تجمع و گعده گذاشتن و دید و بازدید نداشتند، ناراحت بود و بسیار تلاش کرد تا بالاخره «خانه فرهنگی جوانان ناشنوای ایران» را ایجاد کرد. ثمینه باغچه بان درباره این تشکیلات می نویسد:

تا سال 1349 ناشنوایان تحصیل کرده محلی نداشتند که بتوانند در آنجا گرد هم آیند و با برخورداری از برنامه های تفریحی سالم دانش خود را نیز در زمینه های فرهنگی و هنری گسترش دهند، و در نتیجه چون دیگر ناشنوایان رو به قهوه خانه ها می آوردند و ساعت ها دور هم می نشستند و می گفتند و می خندیدند و چایی می نوشیدند. در این قهوه خانه ها چون رفته رفته تعداد ناشنوایان نسبت به مشتریان شنوا بیشتر می شد، مشتریان شنوا آنجا را به تدریج ترک می کردند و آن قهوه خانه، می شد قهوه خانه ناشنوایان. ناشنوایان همچنین سال ها گوشه ای از خیابان صبای شمالی و پیاده روهای خیابان شاه رضا را برای دیدار و گفتگوهای خود انتخاب کرده بودند و گاهی تا نزدیکی های نیمه شب در کنار این خیابان ایستاده و نشسته به گفتگو می پرداختند و گل می گفتند و گل می شنیدند.

از این رو با توجه به لزوم یک مرکز ویژه برای دختران و پسران تحصیل کرده ناشنوا در سال 1349 خانه فرهنگی جوانان ناشنوا در آموزشگاه کر و لال های باغچه بان با حضور گروهی از جوانان فارغ التحصیل ناشنوا تأسیس یافت و پس از تعیین هدف ها، کار خود را در زمینه گسترش دانش فرهنگی و هنری ناشنوایان آغاز کرد. یکی از هدف های این گروه ایجاد دوستی و رفاقت و تفاهم بیشتر بین جوانان شنوا و ناشنوا است که از طریق بازدیدها و ترتیب دادن نمایش های ناشنوایان در کاخ جوانان شنوا، عملی می گردد.

ص: 176

تا فروردین سال 1352، که تالاری از سوی آموزشگاه حرفه ای ناشنوایان سه شب در هفته در اختیار این گروه گذاشته شد محل اجتماع آنان تالار اجتماعات آموزشگاه باغچه بان بود و از آذرماه سال 1353 این باشگاه به محل جدید خود واقع در خیابان کاخ تغییر یافت.

این باشگاه فرهنگی هم اکنون یک صد و دو نفر (37 دختر و 65 پسر) عضو دارد که هر یک ماهیانه پنجاه ریال به عنوان حق عضویت می پردازند.

درآمد خانه فرهنگی جوانان ناشنوا از محل حق عضویت افراد و مدد خرج دریافتی از سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران تأمین می شود و به مصرف هزینه های اجاره محل و خرید لوازم و وسایل خانه فرهنگی جوانان می رسد.

جوانان ناشنوا هر هفته سه شب در خانه فرهنگی جمع می شوند و به امور مربوط رسیدگی می کنند. در این جلسه ها برنامه های تفریحی، هنری، ورزشی و فرهنگی طرح و اجرا می شود.

این جوانان کوشش دارند برای خود یک شرکت تعاونی نیز به وجود آورند و به کنفرانس ها و مجامع بین المللی ناشنوایان نیز راه یابند و از تجارب ناشنوایان کشورهای پیشرفته بهره گیری کنند.(1)

این سند مهمی است که به تلاش و فعالیت های مرحوم شهیدی دلالت دارد.

1349، دریافت گواهینامه رانندگی

تا سال 1349، شهربانی کشور به ناشنوایان گواهی نامه نمی داد و آنان حق رانندگی نداشتند. از طرف دیگر افراد ناشنوایی بودند که دارای تمکن مالی هم بودند و حتی ماشین خریده بودند؛ مثل ورزشکاران ناشنوا که در مسابقات جهانی صاحب مدال شده بودند.

بالاخره پس از رایزنی ها و تلاش های بسیار توانستند نظر مقامات را جلب کرده و برای اولین بار در سال 1349 به شهیدی و چند تن دیگر گواهی نامه داده شد. عکس این گواهی نامه اینگونه است:

ص: 177


1- . بهره ناشنوایان، ص 116-117.

تصویر

1349، جشن قهرمانی ناشنوایان

در فروردین 1349 جشنی به افتخار قهرمانی های ناشنوایان برگزار گردید و آقای شهیدی هم شرکت داشت:

1350، شرکت در مسابقات جهانی کشتی در ایتالیا

در سال 1350 تیم کشتی ایران راهی مسابقات جهانی ایتالیا شد که در هر دو رشته کشتی آزاد و فرنگی به مقام قهرمانی جهان رسید.

1350؛ تأسیس انجمن خانواده های ناشنوا

شهیدی بسیار کوشید تا «انجمن خانواده های ناشنوا» را راه اندازی کند و بالاخره در سال 1350

ص: 178

موفق شد. ثمینه باغچه بان در این باره نوشته است:

تا سال 1350 خانواده های ناشنوایان محل مناسبی نداشتند که بتوانند در آنجا گرد آیند و مانند بزرگسالان شنوا از امکان تفریح های سالم گروهی بهره مند شوند. نبودن چنین محلی مخصوصاً برای بانوان ناشنوا که از نظر اجتماعی محرومیت بیشتری داشتند محسوس تر بود. سرانجام در سال 1351 شاهنشاهی انجمن خانواده های ناشنوا با حضور گروهی از مردان و زنان متأهل ناشنوا بنیان گرفت.

این انجمن نیز چون خانه فرهنگی ناشنوایان از فروردین ماه سال 1352 تا آذرماه 1353 در تالار اجتماع مرکز آموزش حرفه ای ناشنوایان تشکیل جلسه می داد و از آن تاریخ به بعد به محل جدید خود واقع در خیابان کاخ جنوبی انتقال یافت.

اعضای انجمن هم اکنون مرکب از هشتاد نفر یا چهل خانواده است (40 زن و 40 مرد) که هر عضو ماهیانه پنجاه ریال به عنوان حق عضویت می پردازد. درآمد انجمن از محل حق عضویت افراد و مدد مالی سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران تأمین می شود و به مصرف اجاره محل و خرید لوازم و وسایل انجمن می رسد.

1350؛ اجرای آزمایش رانندگی از متقاضیان کر و لال با حضور رابط

بخشنامه ای از طرف شهربانی در 27 آذرماه 1350 صادر شده و روش آزمایش رانندگی در مورد کر و لال ها را توضیح می دهد. یک بند مهم آن حضور رابط در آزمایش است. آقای شهیدی این سمت را در شهربانی داشته است.

ص: 179

تصویر

ص: 180

1350؛ گواهی تخصص و اشتغال به مترجمی از طرف شهربانی

سرلشگر غفوری در 18 دی ماه 1350 تأیید کرده که آقای شهیدی در امور ناشنوایان می تواند رابط و مترجم باشد و در این امور تخصص دارد. این گواهینامه از طرف اداره کل شهربانی دایره گواهینامه ها صادر شده است.

1350؛ تأسیس سازمان ملی رفاه ناشنوایان

سازمان ملی رفاه ناشنوایان در 1350 تأسیس شد و در تأسیس آن ثمینه باغچه بان نقش اساسی داشت. این سازمان وابسته به وزارت کار و امور اجتماعی و هدف از تشکیل آن ایجاد هماهنگی و تشریک مساعی مؤسسات دولتی غیر دولتی و خیریه بود. این سازمان در برنامه های پیشگیری درمانی، آموزشی، تأمین اشتغال و رفاه گروه ناشنوایان و نیمه شنوایان فعال بود و اقدامات فراوانی انجام داد. سربرگ این سازمان به شکل زیر بود.

مرحوم شهیدی همواره با این سازمان در زمینه های مختلف همکاری داشت و مأموریت های مختلف از طرف ریاست سازمان به او محول می شد.

ص: 181

دهه ششم: 1351-1360

1351؛ منصوب شدن در ادارات دولتی به عنوان رابط و راهنما

ثمینه باغچه بان در 30 فروردین 1351 آقای شهیدی را به عنوان رابط و راهنمای ناشنوایان و مردم منصوب کرده است.

1351، شرکت در المپیک مالنمو

در سال 1351ش/ 1973م ناشنوایان ایران راهی دوازدهمین دوره المپیک کر و لال ها شدند که در سوئد (مالنمو) برگزار می شد. ایران در رشته کشتی، والیبال، دو و میدانی دختران و پسران، تنیس روی میز دختران و پسران شرکت کننده داشت که تیم کشتی ایران صاحب دو مدال طلا و برای نخستین بار تیم والیبال ایران مقام دوم المپیک را احراز کرد.

ص: 182

1352، تغییر نام فدراسیون

«فدراسیون» کر و لال های ایران در اسفندماه 1352 به «فدراسیون» ناشنوایان ایران تغییر نام پیدا کرد.

«فدراسیون» ناشنوایان همه ساله نیز مسابقات دوستانه ای با کشورهای همسایه مانند شوروی، بلغارستان، ایتالیا برگزار کرده است.

1352؛ اتمام دوره هشت ساله ناظم آموزشگاه بودن

رئیس آموزشگاه کر و لال های باغچه بان خانم ثمینه باغچه بان در 23 مهر 1352 در نامه زیر خطاب به رضاقلی شهیدی اعلام می کند که ایشان از 1344 تا 1352 در سمت ناظم آموزشگاه مشغول خدمت بوده است. از زحمات و تلاش های ایشان تشکر می کند.

ص: 183

1352؛ تأسیس آموزشگاه حرفه ای ناشنوایان

آموزشگاه حرفه ای ناشنوایان (وابسته به سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران) در سال 1352 تأسیس شد. مرکزی آموزش حرفه ای یوسف آباد، در سال 1352 در تهران تأسیس شد. در این مرکز دختران و پسران کم سواد و بی سواد که سن آنان کمتر از سیزده سال و بیشتر از سی سال نبود پذیرفته می شدند.

فرد را با در نظر گرفتن استعداد در یک یا دو رشته حرفه ای نام نویسی می کردند و چنانچه ناشنوایی بی سواد بود ابتدا در کلاس سوادآموزی ثبت نام می کردند و زمانی که خواندن و نوشتن آموخت در یکی از رشته های مناسب برای آموختن حرفه ثبت نام می کردند. در این مرکز ناشنوایان به این مرکز معرفی شده و به کارآموزی می پرداختند.

1352؛ تأسیس کمیته پژوهش و توسعه زبان اشاره

کمیته پژوهش و توسعه زبان اشاره اولین بار توسط خانم جولیا سمیعی، سید رضاقلی شهیدی، کامران رحیمی، محسن لوح موسوی و مریم رستمی در سال 1352 تأسیس گردید.

ص: 184

تصویر

1352، درخواست تمدید مأموریت

سید رضاقلی شهیدی در اصل کارمند وزارت اقتصاد بود. ولی سازمان های ناشنوایی چند بار از آن وزارتخانه خواستند تا ایشان را مأمور به خدمت در نهادهای ناشنوایان کند. از جمله در آبان ماه 1352، کانون کر و لال های ایران نامه ای به وزارت اقتصاد نوشته و خواستار تمدید مأموریت شهیدی در این کانون شد.

ص: 185

تصویر

1352، مأموریت در وزارت دادگستری به عنوان رابط

معاون دادسرای تهران مقیم آگاهی در نامه ای (به تاریخ 24 فروردین 1352) به امور مالی وزارت دادگستری اعلام می کند با هماهنگی سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران، آقای شهیدی به منظور حضور در تحقیق و تفحص از متهمان ناشنوا را ضروری و پرداخت دستمزد ایشان را خواستار شد.

ص: 186

1353، انتشار مقاله ای درباره شهیدی و خانواده اش

مقاله ای با عنوان «آشنایی با ناشنوایان» در مجله پیک شنوایی و گفتار (شماره 3، شهریور 1353) درباره رضاقلی شهیدی و همسرش مهین رئیس روحانی و فرزندانشان منتشر شده است.

ص: 187

1353، تجدید انتخابات کانون کر و لال های ایران

هیئت مدیره کانون کر و لال های ایران با چاپ دو آگهی اعلام کرد که در 10 خرداد 1353 انتخابات برگزار می کند.

تصویر

این دو آگهی در روزنامه اطلاعات 8 خرداد 1353 چاپ شده است.

1354، برگزاری مسابقات ناشنوایان در خرم آباد

مسابقات قهرمانی کشور، همه ساله در یکی از شهرستان ها برگزار می شود که هشتمین دوره آن در 1354 در خرم آباد برگزار شد. علاوه بر گسترش کوشش های ورزشی ناشنوایان، این «فدراسیون» در تأمین رفاه ناشنوایان از طریق کاریابی و یارمندی های نقدی و جز آن گام هایی برمی دارد.(1)

این فدراسیون از صفر کارش را شروع کرد و ظرف چند سال توسعه مطلوبی پیدا کرد. در همه این تحولات مرحوم شهیدی نقش اساسی داشت. رئیس سازمان تربیت بدنی در 1333 از شهیدی می خواهد فدراسیون ورزشی کر و لال ها را تشکیل دهد.

ص: 188


1- . بهره ناشنوایان، ص 113-115.

1354، صدور مجوز برای تأسیس خانه فرهنگی جوانان ناشنوا

پس از تلاش های فراوان رضا شهیدی و همکارانشان بالاخره ذبیح اللّه صفا دبیر کل شورای عالی فرهنگ و هنر، پروانه این خانه را در 27 دی ماه 1354 صادر کرد.

1354، دریافت مجوز انجمن خانواده ناشنوایان ایران

از جمله اقدامات نیک و به یادماندنی آقای شهیدی، تأسیس انجمن خانواده ناشنوایان پروانه زیر که توسط شهربانی کشور در 27 اسفند 1354 صادر شده و تا 27 اسفند 56 اعتبار داشته، به نام رئیس هیئت مدیره سید رضاقلی شهیدی صادر شد.

ص: 189

تصویر

1354، اعلام آیین نامه صندوق تعاونی کانون

این آیین نامه در اول فروردین 54 به تصویب اعضاء تعاونی رسیده و برای دو سال و نیم اعتبار داشت. آقای شهیدی با همکاری چند تن دیگران صندوق را تأسیس کردند. البته این صندوق عمر کمی داشت و فعالیتش پس از چندی تعطیل شد.

آیین نامه موقت صندوق تعاونی کانون کر و لال های ایران برای دو سال و نیم

الف - هیئت مدیره پنج نفر خواهند بود از رئیس هیئت مدیره کانون کر و لال های ایران

1- یک نفر از اعضای هیئت مدیره کانون کر و لال ها

2- سه نفر از افراد کر و لال ها خوش شهرت که باید سهامدار بوده و مورد تأیید هیئت مدیره کانون باشند.

ب - سرمایه و سهم

1- سرمایه بستگی به تعداد افراد دارد که مایل به خرید سهم باشند

2- سهم - هر سهم 1000 ریال نقد و مبلغ نه هزار ریال آن به مدت سی ماه ماهیانه سیصد ریال که جمعاً 10000 ده هزار ریال می گردد

3- هر در پایان سی ماه می تواند کل سهم و سود خود را دریافت کند و یا با توجه آیین نامه ای که بعد از سی ماه اجرا می گردد به سهامداری بودن ادامه دهد

4- هر کسی تا یک سال بخواهد از آغاز تأسیس بخواهد صندوق را ترک کند فقط حق دارد آنچه را به عنوان سهم داده دریافت دارد.

5- هرگاه کسی بین 2 تا 5 سال و دو سال نیم بخواهد صندوق را ترک کند فقط می تواند مبلغ داده و نصف سود استفاده کند یا فقط در پایان سی ماه می تواند از کل سهم شامل پول داده شده و سود کامل استفاده کند.

ج - اعضا و سهامداران

ص: 190

1- کلیه اعضای کانون می توانند از عضویت صندوق استفاده کنند.

2- افرادی که به نحوی با کر و لال ها همکاری دارند یا در جهت منافع آنها کار می کنند یا به آنها خدمت می نمایند (چون معلمین کر و لال ها) با موافقت هیئت مدیره صندوق یا رئیس کانون می توانند از عضویت و مزایا صندوق تعاونی استفاده کنند و از شرایط مساوی برخوردار باشند.

3- سهامداران می توانند از صندوق وام ضروری تا مبلغ 50000 ریال استفاده کنند سودی که به صندوق پرداخت می شود برای سهامداران 8% خواهد بود هر کس دیگر نیز می تواند از صندوق تعاونی وام دریافت کند پرداخت سود برای افراد غیر سهامدار 12% خواهد بود

5- هر کس در هر موقع که سهم خریداری نماید علاوه بر بهای اولیه سهم 1000 ریال باید ماهیانه ماه های قبل را نیز پرداخت نماید.

6- کانون کر و لال های ایران ده سهم از سهام صندوق تعاونی را خریداری نمود.

7- صندوق می تواند از افراد یا مؤسسات دولتی و ملی کمک دریافت کند کمک مزبور جز سهام نبوده و در دفتر جداگانه ای اصل این کمک ها ثبت می گردد و هرگاه صندوق تعاونی تعطیل شد مبلغ اصلی کمک هایی که به صندوق شده به تصویب هیئت مدیره کانون کر و لال ها به مصرفی لازم جهت کمک به افراد کر و لال عضو خواهد رسید از این بابت کانون مبلغ 15000 ریال اولین کمک بلاعوض را به این صندوق می نماید.

8- در پایان دو سال از آغاز تأسیس در آیین نامه موقت فوری فعلی صندوق آیین نامه دیگری که به تصویب هیئت مدیره کانون برسد نوشته خواهد شد.

9- مدت سه ماه از اول فروردین ماه 1354 تا پایان خردادماه 1354 افراد می توانند سهم خریداری نموده و هرگاه سودی هم باشد از بابت سود پرداختی نکنند ولی از اول تیرماه خرید سهم منوط به رعایت ماده 5 بند ج خواهد بود.

1355، گواهی تأیید سمت های شهیدی

در مهرماه 1355 ثمینه باغچه بان مدیرعامل سازمان ملی رفاه ناشنوایان، رضاقلی شهیدی را به عنوان کارمند این سازمان، متخصص زبان اشاره، رابط ناشنوایان و رئیس انجمن خانواده های ناشنوایان معرفی کرد.

ص: 191

تصویر

لازم به یادآوری است تاریخ های این سند شاهنشاهی و معادل 1355 است.

1355، گواهی حقوقی در تأیید فعالیت های شهیدی

جولیا سمیعی مسئول بخش تحقیقات و مطالعات در سازمان ملی رفاه ناشنوایان جهت ترمیم حقوق مالی رضاقلی شهیدی گواهی زیر را برای ریاست سازمان ارسال کرده است. این فعالیت ها در این گواهی، نامبرده و تأیید شده است:

رابط و مترجم ناشنوایان؛ پژوهشگر، همکاری در پیشبرد اهداف مدنی ناشنوایان؛ تدریس، تألیف کتب مورد نیاز ناشنوایان.

ص: 192

تصویر

1355، صدور کارت

کارت انجمن خانواده ناشنوایان ایران در 1 فروردین ماه 1355 برای رضاقلی شهیدی صادر شد.

ص: 193

1355، صدور کارت توسط سازمان ملی رفاه

در تاریخ 21 اردیبهشت 1355 سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران برای رضاقلی شهیدی به عنوان رابط و مترجم، کارت شناسایی صادر کرد.

1355، برگزاری کلاس برای معلمان

جولیا سمیعی رئیس دفتر تحقیقات در سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران در 1 مرداد ماه 1355در نامه ای به شهیدی کلاس های او برای معلمان را موفقیت آمیز می داند.

ص: 194

تصویر

1355؛ نامه شهیدی به سازمان برای پیوستن موسوی به گروه زبان اشاره

رضاقلی شهیدی نامه ای در 23 شهریور ماه 1355 به خانم باغچه بان می نویسد که آقای محسن موسوی به گروه تنظیم و تکمیل زبان اشاره بپیوندد.

ص: 195

1356؛ برگزاری همایش مسائل آموزشی و رفاهی ناشنوایان

نخستین همایش منطقه ای مسائل آموزشی و رفاهی ناشنوایان در سال 1356 توسط چند تن از نخبگان جامعه هدف بر پا شد.

اولین همایش منطقه ای مسائل آموزشی و رفاهی ناشنوایان، به مناسبت پنجاه سال خدمات فرهنگی جبار باغچه بان، برگزار کننده ی همایش مجموعه ی آموزشی باغچه بان 18-14 آبان 1356 توسط ثمینه باغچه بان در محل تالار اجتماعات وزارت کشاورزی برگزار شد. تمام شرکت کنندگان این همایش نمایندگان کشورهای همسایه و بعضی از ممالک خاورمیانه و آفریقا بودند.

1356؛ پنجمین کنفرانس بین المللی و دومین سمپوزیوم جهانی رابط ناشنوایان

رضاقلی شهیدی در 1977م/1356 در پنجمین کنفرانس بین المللی ناشنوایان و دومین سمپوزیوم جهانی رابط ناشنوایان در کپنهاک دانمارک شرکت کرد و سخنرانی نمود. چهار صفحه پیوست اسناد گویای مشارکت ایشان و عبارت است از: صفحه اول عنوان همایش و دیگر مشخصات این کنفرانس؛ صفحه دوم پنل زمانی است که پنج تن از کارشناسان امور ناشنوایی از جمله سید رضاقلی شهیدی سخنرانی می کنند؛ بالاخره دو صفحه پایان متن سخنرانی شهیدی است.

ص: 196

تصویر

تصویر

ص: 197

تصویر

تصویر

ص: 198

1356، درخواست سخنرانی در سمینار منطقه ای

کمیته انتشارات اولین سمینار منطقه ای در 10 مهرماه 1356 به آقای شهیدی نامه ای نوشت و درخواست سخنرانی از ایشان نمود.

1356، مأموریت برای تکمیل پروژه زبان اشاره

جولیا سمیعی در 18 اردیبهشت ماه 1356 به جمعی از نخبگان ناشنوا و پژوهشگران ناشنوایی مأمورت می دهد که در خرداد و مرداد در مدرسه باغچه بان هر روز حضور داشته باشند.

ص: 199

1357، صدور مجوز

وزارت کشور (شهربانی) در 2 اردیبهشت 1357 مجوز انجمن خانواده ناشنوایان ایران را به نام شهیدی صادر کرد.

1358؛ تدریس زبان اشاره

آقای مدیرزاده سرپرست رفاه و آموزش در سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران، حکم زیر را برای آقای شهیدی صادر کرده است. بر اساس این حکم ایشان به کارآموزان آموزشگاه یوسف آباد زبان اشاره تدریس می کند.

ص: 200

تصویر

1359؛ مشارکت در گروه مؤلفین کتاب فرهنگ زبان اشاره فارسی

سید رضاقلی شهیدی در توسعه و گسترش زبان اشاره بسیار کوشید به طوریکه برخی کارشناسان او را بنیان گذار زبان اشاره طبیعی در ایران می دانند.(1) او همراه با عده ای از کارشناسان زبان اشاره با تلاش چند سال کتابی با ساختار فرهنگنامه ای درباره زبان اشاره تألیف کردند. جلد اول این اثر با مشخصات زیر منتشر شده است.

ص: 201


1- . خانم فاطمه آقامحمد در مصاحبه با ایشان، این جمله را گفت: «شهیدی بنیان گذار زبان اشاره طبیعی است».

تصویر

1359؛ مشارکت در تألیف و نشر کتاب مهمان های ناخوانده

آقای شهیدی همراه با چند تن دیگر این کتاب را تألیف و عرضه کرد. این کتاب مصور است و تمامی واژگان همراه با تصویر بیان شده و با استقبال مثبت و خوبی در جامعه ناشنوایان ایران مواجه شد.

ص: 202

تصویر

1360، گواهی کانون

هادی معیری رئیس هیئت مدیره کانون کر و لال های ایران در 6 مهرماه 1360 گواهی نموده که رضاقلی شهیدی از سال 1339 یعنی به مدت 22 سال در سمت نایب رئیس تلاش می کرده است.

ص: 203

1360، گواهی خدمت

کارگزینی وزارت صنایع و معادن گواهی مبنی بر اینکه آقای شهیدی از 2 دی ماه 26 تا 1 مهرماه 1353 در این وزارت خانه و کانون کر و لال های ایران خدمت کرده است.

ص: 204

دهه هفتم: 1361 تا 1370

1361؛ عضویت در گروه کارشناسان زبان اشاره

سازمان بهزیستی کشور پس از پیروزی انقلاب اسلامی شروع به تشکیل جلسات کارشناسی زبان اشاره و دعوت از کارشناسان نمود. از این رو از آقای شهیدی هم دعوت کرد تا در جلسات کارشناسی زبان اشاره مشارکت و حضور داشته باشد.

ص: 205

تصویر

1364، دعوت بهزیستی برای شرکت در همایش

معاونت پژوهشی سازمان بهزیستی همایش یک روزه درباره پیشرفت های دهه اخیر در رابطه با مسائل آموزشی و توانبخشی ناشنوایان در 22 دی ماه 1364 برگزار کرد. معاون پژوهشی از آقای شهیدی جهت شرکت در این همایش دعوت کرد.

ص: 206

1368، تشکر به خاطر کتاب مجموعه اشارات ناشنوایان

مدیرکل دفتر آموزش و پرورش در 22 آبان 1368 در نامه ای به آقای شهیدی از او به خاطر کتاب مجموعه اشارات تشکر کرد.

ص: 207

دهه هشتم: 1371 تا کنون

1375، همکاری جهت انتخابات اولیای ناشنوایان ایران

ریاست جمعیت اولیای ناشنوایان ایران در 1375 آقای شهیدی را دعوت کردند تا در انتخابات این جمعیت که در 16 اسفندماه 75 برگزار می گردد همکاری و مشارکت نماید:

ص: 208

1376؛ نامه خانم لیزا کوپینن خطاب به شهیدی

خانم کوپینن رئیس فدراسیون جهانی ناشنوایان است و پس از مسافرت به تهران، این نامه را خطاب به شهیدی نوشته است.

ص: 209

ترجمه فارسی

از هلسینکی - فنلاند

آقای شهیدی عزیز

تقریباً یک سال از مسافرت من به ایران می گذرد و تا به حال فرصتی به دست نیامد تا من بتوانم از مهمان نوازی های شما در مدت اقامت خودم در تهران تشکر کنم.

ما معذرت می خواهیم از اینکه زودتر نتوانستیم به شما نامه ای بنویسیم چون تمام سال گذشته یک دوران انتقالی برای فعالیت های فدراسیون جهانی ناشنوایان بود و ما مجبور بودیم که به صورتی با منابع محدود خودمان مشکلات مالی روزمره فدراسیون جهانی ناشنوایان را مرتفع نماییم.

دبیر کل جدید فدراسیون جهانی ناشنوایان خانم کارُل - لی آلپین کار خودش را در ماه سپتامبر ابتدا از فنلاند شروع کرد و در مدت 3 ماه اقامت با کارهای فدراسیون جهانی ناشنوایان آشنایی پیدا کرد.

پس از ملاقات هیئت مدیره در اجلاسیه مالزیا در ماه دسامبر خانم کارول دفتر جدید فدراسیون جهانی ناشنوایان را در فرانسه (نزدیک شهر ژنو) تشکیل داد و آدرس جدید دفتر فدراسیون برای آینده شرح زیر است.

13 D, Chemin du Levant

F-01210 Femey - Voltaire

France

FAX: +33-4-50400107

تمام مسافرت من به ایران یک تجربه آموزنده برای من بود. سمینار آموزش ناشنوایان اطلاعات جالبی به من داد و مشاهدات من در طول اقامتم بسیار مثبت بود. امیدوارم که همکاری با فدراسیون جهانی ناشنوایان و نمایندگان و سازمان ها و شخصیت های مختلف بتواند برای افراد ناشنوای ایران مفید باشد.

خواهشمندم سلام های گرم مرا به دوستان ناشنوا که در مدت اقامتم با آنها آشنا شدم برسانید.

امیدوارم که بتوانیم برای آینده نیز این ارتباط را حفظ کنیم ضمن اینکه فعالیت های روزانه فدراسیون جهانی ناشنوایان بعد از این از مسئولیت های دبیر کل جدیدمان می باشد.

با سلام های گرم

لیزا کوپینن

پرزیدنت

1380، ارزیابی اشارات جلد چهارم زبان اشاره

یونس لطفی در 25 مهرماه 1380 در نامه ای از آقای شهیدی خواست در جلسه هایی نظرات خود را درباره جلد چهارم کتاب زبان اشاره را بگوید.

ص: 210

تصویر

1385؛ جشن سی و پنجمین سالگرد تأسیس انجمن خانواده ناشنوایان

انجمن خانواده ناشنوایان ایران در سال 1351 تأسیس شد. پیش از این خانواده های ناشنوا نمی توانستند همانند مردم عادی از امکانات تفریحی، فرهنگی به صورت فردی و گروهی بهره مند شوند، علاوه بر این نبود مکانی مناسب برای فعالیت بانوان ناشنوا که از نظر اجتماعی با محرومیت بیشتری مواجه بودند، زمینه را برای تأسیس انجمن خانواده ناشنوایان ایران فراهم ساخت. این انجمن با حمایت سرکار خانم ثمینه باغچه بان و سید رضاقلی شهیدی رئیس هیئت مدیره، حسن تقوی به عنوان معاون و خانم نسرین ظلی به عنوان خزانه دار انجمن تأسیس شد.

تصاویر زیر مربوط به جشن سی و پنجمین سالگرد تأسیس این انجمن است.

ص: 211

تصویر

1390، تبریک به مناسبت برتری شهیدی در فیلم رشد

لیلا اعتماد رئیس هیئت مدیره انجمن خانواده ناشنوایان ایران جهت برتری فیلم معلم کاشف در جشنواره فیلم رشد و اهداء جایزه به آقای شهیدی به ایشان تبریک گفته است.

ص: 212

تصویر

1392، دعوت جهت شرکت در همایش

لیلا اعتماد در 19 اردیبهشت 1392 دعوت نامه ای برای آقای شهیدی فرستاد و از او دعوت کرد تا در سمینار یک روزه زبان اشاره و اخبار ناشنوایان شرکت کند.

ص: 213

تصویر

1394، گفت وگو

مجله توان نامه در 18 مردادماه 1394 مصاحبه ای با آقای رضاقلی شهیدی انجام داد. این مصاحبه با عنوان «گفت وگوی تاریخی» در توان نامه (تابستان 1394) منتشر شد.

ص: 214

تصویر

1394، انتشار ویژه نامه مجله توان نامه

مجله توان نامه در تابستان 1394 ویژه نامه ای درباره زندگی رضاقلی شهیدی منتشر کرد.

ص: 215

پایان و نتیجه گیری

این اسناد و مدارک نشان می دهد، شهیدی دارای این خصلت ها، روحیه ها باورها و گرایش ها بوده است: شخصیت درون گرا، عاطفی، انسان گرا و خواهان پیشرفت همنوعان، فاقد خودخواهی، شیک پوش، طرفدار نظافت لباس و آرایش سر و صورت، تشکیلاتی، منظم در امور اداری، کارمند وظیفه شناس، دوست داشتنی و جذاب، معتدل، دارای اعتدال اخلاقی و رفتاری و به دور از افراط و تفریط گرایی، خانواده دوست و طرفدار حقوق زن و حقوق کودک، خواهان ترقی و پیشرفت خانم ها در محیط اجتماعی؛ غیر تک رو و خواهان تجمع خانوادگی، مشوق ناشنوایان برای همکاری و تعاون، دارای روحیه مشورت و رأی جمعی؛ امیدوار به آینده و فاقد یأس و بدبینی، خنده رو و بشاش، بذله گو و شاداب، اهل ورزش و فعالیت های جسمی، اهل اخبار و مطالعه روزنامه هر روز و آگاه به حوادث ملی و جهانی؛ آینده نگر؛ و معتقد به برنامه ریزی و تدبیر؛ احترام به همنوعان در هر سطح؛ صریح و شجاع در اظهارنظر، ایثارگر و غیر خسیس، دست و دل باز، اما قانع، ریخت و پاش نداشتن و هدر ندادن ثروت ها و فرصت ها، فرصت شناسی و اهتمام به وقت، نترسیدن از مقامات بالاتر ولی رعایت احترام به آنها، رفتن سراغ مقامات کشوری در هر مقام و موقعیت حتی شخص اول مملکت برای حلّ امور ناشنوایان؛ جلب اعتماد مدیران ارشد و کمک خواهی از آنها.

غیر از افراد معدود و قشر خاص، عموم جامعه ما شناخت تفصیلی و جامع از مرحوم شهیدی ندارند. حتی مسئولان و مدیران سطح بالای جامعه کمتر از او اطلاعات دارند. اما لازم است اسناد عرضه شده مطالعه شود و شهرداری ها سازه های مهم شهری را به نام شهیدی نامگذاری کنند، نویسندگان با تألیف کتاب و مقاله راه را برای آگاهی بیشتر جامعه فراهم سازند.

ص: 216

فصل چهارم: خانواده

اشاره

ص: 217

تصویر

این تصویر گویای خانواده پنج نفره ای است که دو ناشنوا یعنی سیدرضا قلی شهیدی و مهین رئیس روحانی در سال 1338 آن را بنیان نهادند. این خانواده 58 سال تداوم داشت تا اینکه در اردیبهشت 1396 یک تن از اعضای شاخص و بنیان گذار اصلی آن از میان ما رفت. اکنون چهار تن در قید حیات هستند و راه آقای شهیدی را ادامه می دهند.

این فصل درباره این خانواده است و اطلاعاتی از خانم رئیس روحانی، شبنم، شیدا و شهرام تقدیم می کند. لازم به تذکر است این خانواده یعنی هر پنج نفر ناشنوا هستند، به علاوه شوهران شبنم و شیدا و نیز همسر شهرام به نام آرزو معززی هم ناشنوا هستند. در مجموع این خانواده دارای هشت عضو، ناشنوا است. اما ناشنوایی مانع پیشرفت آنها نبوده و هر کدام به مدارج عالی در جامعه رسیده اند. از این رو این خانواده می تواند الگوی مناسبی برای دیگران باشد.

ص: 218

مهین رئیس روحانی

زندگی نامه خودنوشت

اینجانب مهین رئیس روحانی متولد سال 1315 اهل تهران، ناشنوای مادرزاد هستم از خانواده نه نفری ما، من و یکی از برادرانم ناشنوا هستیم.

از کودکی به کمک و تشویق دایی ام آقای اباصلتی در مدرسه باغچه بان (خیابان سیروس) زیر نظر استاد جبار باغچه بان مشغول به تحصیل شدم؛ همچنین برای ادامه تحصیل در سال های بعد، به مدرسه باغچه بان خیابان رامسر و خیابان یوسف آباد منتقل شدم. در این سال ها، استاد جبار باغچه بان در آموزش خواندن و نوشتن من و بچه های ناشنوا تلاش فراوان می نمود در سال 1337 مدرک ششم ابتدایی گرفتم. البته در آن زمان، بیش از کلاس ششم وجود نداشت.

آقای شهیدی را گاهگاهی در مدرسه باغچه بان را می دیدم. بعد از مدتی با آقای شهیدی ازدواج نمودم. ما اولین زوج ناشنوا بودیم که ازدواج کردیم. اولین تجربه بود و همه حتی خودمان می خواستیم ببینیم چطور می شود. آیا از پَس زندگی و مسئولیت زندگی مشترک برمی آییم؟ آیا می توانیم در جامعه پیشرفت کنیم؟ آیا می توانیم بچه های موفقی داشته باشیم؟ دائم هم به من و هم آقای شهیدی و نیز دیگران که مسئولیت امور ناشنوایان را بر عهده داشتند، به این پرسش ها فکر می کردند. در مراسم عروسی ما مرحوم جبار باغچه بان و ثمینه خانم شرکت کردند و مرحوم جبار باغچه بان در خطبه عقد، سر شاگرد خود را بوسید و عکسمان را گرفت و عکس ما سال های روی دیوار راهرو مدرسه باغچه بان نصب شده بود. و باغچه بان این عکس را به عنوان یکی از موفقیت هایش روی دیوار نگه داشته بود تا همه تماشا کنند.

بعد از اتمام تحصیلات و اخذ مدرک، با خود فکر کردم چه کار کنم که هم خدمت باشد و هم بتوانم تجربه اندوزی کنم و این تجارب را به جامعه ناشنوایی انتقال دهم. از این رو یادگیری آرایشگری و خیاطی را انتخاب کردم و دوره آرایش را در هنرستان رضا شاه کبیر (اسم جدید آن را نمی دانم) و دوره خیاطی را در کلاس خیاطی انجمن دوشیزگان و بانوان گذراندم. سال های در کنار خانواده و خانه داری، در سالن آرایش تیرانا و خیاطی کار می کردم. همچنین در کارهای گوناگون مربوط به ناشنوایان خدمت نموده و فعالیت های بسیار داشته ام.

ثمره ازدواجمان دو دختر به نام های شبنم و شیدا و یک پسر به نام شهرام ناشنوا می باشد. همه آنها خوب و فعال هستند.

ص: 219

خدمات و فعالیت های فرهنگی

باشگاه ورزشی ناشنوایان از بدو تأسیس تا سال 1337 فقط مختص پسران بود. اما در سال 1337، فدراسیون ورزشی ناشنوایان ایران اعلام کرد، می خواهد عضو دختر هم بگیرد و جوانان و دوشیزگان ناشنوا و تعلیم آنها را در دستور کار قرار داد.

از این رو نیاز به سرپرستی برای ورزش دختران داشتند و آقای سید رضاقلی شهیدی مرا به فدراسیون معرفی کرد. اواخر سال 1337 طبق تصمیم رئیس فدراسیون ناشنوایان، مرا به سمت "سرپرست ورزشی دختران در کمیته فنی فدراسیون" منصوب کردند.

اولین حضور بانوان ناشنوای در فدراسیون ورزشی ناشنوایان و دختران ناشنوا تحت نظر من در استادیوم ثریا، باشگاه تاج و جاهای مختلف در رشته های گوناگون پینگ پنگ، شمشیربازی و تنیس به تمرین پرداختند.

علاوه بر اینکه ورزش دختران در آغاز راه بود و باید کارها را از صفر مدیریت می کردیم و راه اندازی می شد، باید توسعه ورزش دختران ناشنوا را هم شروع می کردیم. بالاخره با تلاش فراوان در فاصله کوتاه، قدم های بزرگی برداشته شد و موفقیت هایی کسب کردیم. در مسابقات متعدد شرکت کردیم و مقام قهرمان به دست آوردیم.

همزمان خودم به تدریج به ورزش رشته تنیس علاقه مند شدم و چند بار در مسابقه تنیس و بدمینتون شرکت کردم.

بعد از تأسیس کانون کر و لال ها ایران در کنار باشگاه و کانون در آنجا هم حضور داشتم و فعالیت های اجتماعی می نمودیم. از بدو تأسیس انجمن خانواده ناشنوایان ایران در سال 1351 تا سال 1358 در برنامه گوناگون مربوط به ناشنوایان فعالیت می کردم.

بالاخره من و شوهرم سید رضاقلی شهیدی، در امور مختلف ناشنوایان ورود داشتیم و اقدامات و فعالیت های بسیار انجام دادیم که ذکر همه آنها یک کتاب خواهد شد. البته در ایام بازنشستگی هستیم و اگر جوان تر ها که انرژی دارند ورود پیدا کنند و گزارشی از فعالیت های گذشته بنویسند و در یک کتاب چاپ شود خوب است. چون در اختیار نسل جدید قرار می گیرد. جوانان از گذشته چیزی نمی دانند. مردم نمی دانند روزی نه ورزش بانوان، نه فدراسیون ناشنوایان و ده ها رشته دیگر وجود نداشت و همه اینها را با چه زحمت و با تلاش های بسیار به وجود آمد و ادامه یافت. اگر جوانان ریشه ها و سوابق را بدانند، آگاهانه تر قدم برمی دارند و با چشم باز کار می کنند.

ص: 220

مهین رئیس روحانی

خانم رئیس روحانی در سال 1315 در تهران متولد شد. ناشنوای مادرزاد است. پدرش اصالتاً آملی و مادرش تهرانی است. در پنج سالگی پدرش را از دست و از مهر و محبت پدری محروم گردید و گرد یتیمی بر زندگی اش نشست. اما با اینکه ناشنوا بود و از خردسالی یتیم شده بود اما هیچ گاه از تلاش و پیشرفت باز نایستاد و ناشنوایی و فقدان پدر مانع ترقی و فعالیت ها و خدماتش نشد.

تحصیلات

چون پدر نداشت و کسی پیگیر تحصیل او نبود، از طرف دیگر در آن دوره امکانات تحصیلی و مراکز آموزشی اندک بود، با تأخیر با مدرسه باغچه بان آشنا شد و به این مدرسه رفت. یعنی یازده ساله بود که توسط دایی اش آقای اباصلتی به مدرسه باغچه بان و نزد مرحوم باغچه بان برده شد و دقیقاً از سال 1326 آموختن را آغاز کرد. به دلیل علاقه اش به فراگیری در دو نوبت صبح و بعدازظهر به مدرسه می رفت و در راه آموختن کوشا بود.

بالاخره مدرک پنجم ابتدایی را گرفت و به دلیل علاقه به حرفه های عملی به ویژه دو رشته خیاطی و آرایشگری، در مراکز کارآموزی این رشته ها پذیرش گرفت و توانست دوره های این دو رشته را طی کند و مدرک دریافت نماید.

دبستان سیروس (باغچه بان) سمت راست ردیف اول نفر اول مهین رئیس روحانی است، احتمالاً کلاس دوم یا سوم

ص: 221

کارت شناسایی او در دبستان کر و لال های باغچه بان به این شکل بود:

تصویر کارنامه اش در سال تحصیلی 33-1334 یعنی وقتی چهارم ابتدایی بود اینگونه است:

باغچه بان زیر برگه ارزیابی اش با دستخط خودش نوشته است:

دارنده این کارنامه از نظر قوای فکری و حسن اخلاق و انجام وظیفه شایان تقدیر است و یک بچه حق شناس است.

ص: 222

پیشرفت و اشتغال

خانم رئیس روحانی در اردیبهشت 1341 توانست از وزارت فرهنگ گواهینامه در رشته آرایشگری دریافت کند.

پس از پیشرفت های بیشتر در رشته خیاطی و آرایشگری توانست از مراکز معتبر جهانی هم مدرک دریافت کند. برای نمونه مدرک زیر را از انجمن فرهنگی کاخ دانش به عنوان هنرآموز برتر در «دوخت و برش پارچه» در خرداد 1343 دریافت کرده است:

همکاری با فدراسیون ورزشی

سپس به آموزش این دو رشته؛ نیز تأسیس کارگاه و انجام کار تولیدی و خدماتی اقدام کرد. وی در سال 1337 وقتی بیست و دو ساله بود، توسط فدراسیون ورزشی ناشنوایان دعوت به همکاری شد. از

ص: 223

این رو به باشگاه ثریا واقع در خیابان حافظ پیوست. در آنجا دختران ناشنوا ورزش هایی مثل تنیس و بدمینتون یاد می گرفتند و تمرین می کردند. امور ورزشی در این باشگاه زیر نظر فدراسیون ورزشی ناشنوایان بود. این فدراسیون برای بچه ها، اردوهای گردشی و تفریحی و طبیعت گردی در روزهای تعطیل می گذاشت. آقای شهیدی اغلب در این اردوها همراه بچه ها بودند. در آن زمان آقای شهیدی عضو فعال فدراسیون بود.

ازدواج

خانم رئیس روحانی در این اردوها با شخصیت مرحوم رضاقلی شهیدی آشنا می شود و بالاخره پس از مراسم متعارف خواستگاری در سال 1337 بین خانم میهن رئیس روحانی و سید رضاقلی شهیدی عقد ازدواج منعقد گردید، و در سال 1338 مراسم عروسی برپا شد.

این ازدواج اهمیت تاریخی دارد و در «تاریخ ناشنوایی ایران» نقطه عطف محسوب می گردد. زیرا برای اولین بار دو ناشنوا با هم ازدواج کردند و زندگی سراسر شیرین داشتند. به همین دلیل مرحوم جبار باغچه بان و همسرش و دخترش خانم ثمینه باغچه بان در مراسم عقد و عروسی شهیدی و رئیس روحانی حضور داشتند و بسیار اظهار خوشحالی و مسرت می نمودند.

پس از انجام این ازدواج و تا کنون، این وصلت به عنوان نمونه موفق از ازدواج دو ناشنوا معرفی می شود و موجب شد تا کارشناسان اجتماعی از نظریه ازدواج هم کفو یا ناشنوا با ناشنوا بهتر دفاع کنند. عکس یک صفحه سند ازدواج شهیدی و رئیس روحانی اینگونه است:

جبار باغچه بان اسم و امضایش در بین شهود و معرفین هست.

ص: 224

اظهار نظر شهیدی درباره ازدواج

در پایان اظهار نظر مرحوم شهیدی درباره ازدواجش با خانم رئیس روحانی را نقل می کنم:

"نوجوان که بودم، کسی به بچه های ناشنوا توجه نمی کرد و جایی هم نبود که بتوانیم اوقات فراغتمان را سپری کنیم به همین دلیل ظهرها به قهوه خانه می رفتم و چای می خوردم، ضمن اینکه چند مرد بزرگسال ناشنوا بودند که بعد از سرکار به آنجا می آمدند و دور هم سرگرم بودند و بنده آنها را تماشا می کردم. دیدن آنها برایم جالب بود و متعجب بودم که چرا آنها بعد از سر کار به خانه برنمی گردند؛ بالاخره تصمیم گرفتم، یک روز با اشاره از آنها پرسیدم؛ یکی از آنها عصبانی شد و با اشاره به من گفت «چرا به خانه بروم، در خانه خبری نیست، هیچ کس با من حرف نمی زند و خانمم همیشه با دیگران صحبت می کند اما وقتی از او می پرسم چه خبر، می گوید خبری نیست.

این مردان که از زن شنوا و خانه گریزان بودند، تا نیمه شب در خیابان ها می ماندند و همین موضوع باعث می شد که مورد تمسخر مردم قرار گیرند و حتی کارشان به زد و خورد هم می رسید. از این رو از همان زمان تصمیم گرفتم که با یک خانم ناشنوا ازدواج کنم که جزو اولین کسانی هستم که یک ناشنوا با ناشنوا ازدواج کرده است؛ همسرم را نیز خویشاوندان معرفی کردند».

آقای شهیدی از اینکه برای تهیه مصاحبه به منزلشان رفتیم، خوشحال است و به ما می گوید: «امیدوارم با انجام مصاحبه، توجه دولت و مجلس به ناشنوایان بیشتر شود؛ البته از مردم کشورم متشکرم که به ناشنوایان احترام می گذارند».(1)

ص: 225


1- . معماران فرهنگ و جامعه ناشنوایی ایران، ص273.

خدمات و فعالیت در عرصه ورزش

پس از ازدواج خانم رئیس روحانی با شهیدی، تغییراتی هم در مسیر زندگی ایشان پیدا شد. و خانم رئیس روحانی جذب فعالیت های مدنی و اجتماعی برای ناشنوایان گردید. در باشگاه ثریا و چند جای دیگر مسئولیت ورزشی دختران ناشنوا را تقبل کرد. به دختران ناشنوا در سنین مختلف مشاوره ورزشی می داد؛ زیرا هر چند مربی نبود ولی مسئولیت ورزشی داشت. و در این راه بسیار فعال بود. به طوری که مجله سپید و سیاه در اول اسفند 1337 نوشت:

شاید عده ای از هموطنان عزیز ما بی اطلاع باشند که در سازمان تربیت بدنی ایران، فدراسیون وجود دارد که اعضای وابسته به آن عموماً فاقد حس شنوایی و گویایی می باشند. فدراسیون مذکور که به ریاست محمد شواربی اداره می شود دارای سازمان ها و تشکیلات منطقی است. و اعضای آن با کمال صمیمیت و پشتکار در راه هدایت این گروه از هموطنان ما گام برمی دارند. فدراسیون با جمع آوری دختران و پسران کر و لال و تنظیم برنامه های ورزشی - فرهنگی - هنری برای آنان قدم های مؤثری در این راه برداشته است.

هم اکنون سازمان فرهنگی آن موفق گردیده اعضاء خود را در کلاس های باغچه بان و با متد مخصوص قادر به تکلم و نوشتن نماید یعنی عملی را که در گذشته غیر ممکن می بود اکنون به مرحله اجرا در آورده است. ماه گذشته ورزشکاران و اعضاء فدراسیون در شرفیابی به حضور والاحضرت شاهپور غلامرضا هر کدام توانستند، مطالبی در اطراف کار و وضع خود مکالمه کنند که این امر مورد توجه والاحضرت قرار گرفت و وعده فرمودند همه گونه مساعدت به آنها بنمایند ضمناً این فدراسیون علاوه بر گردآوری جوانان دوشیزگانی را که کر و لال هستند تحت تعلیم قرار داده و عده نسبتاً زیادی را موفق به تکلم و نوشتن نموده است.

سازمان های ورزشی فدراسیون کر و لال ها هم اکنون ورزشکاران خود را در رشته های: کشتی، تیراندازی، والیبال، فوتبال، پینگ پنگ، شطرنج تحت تعلیم قرار داده به طوری که تیم کشتی آزاد آن دارای افرادی است که دارای ارزش جهانی می باشند که چند بار در این صفحه آنان را به خوانندگان عزیز معرفی نمودیم و تیم کشتی فرهنگی آن بعد از عید نوروز تشکیل و شروع به کار خواهد نمود. والیبال از چندی قبل در دو دسته دختر و پسر تشکیل و تحت تعلیم بوده و هر دسته دارای تجربیات کافی و قادر هستند در مسابقات بزرگ شرکت جوید. در رشته فوتبال یک تیم کامل مشغول تمرین می باشند. سازمان پینگ پنگ دختران سرپرستی آقای یوسف تیزهوش قهرمان با سابقه کشور اداره می گردد که دارای قهرمانان بااستعدادی است که در این فن پیشرفت شایانی نموده اند. در رشته شطرنج قهرمانانی تربیت شده اند که از لحاظ هوش و استعداد نظر کلیه محافل را نسبت به خود جلب و به طوری که اکنون دو نفر از آنان در مسابقات شطرنج به پای فینال رسیده اند. ضمناً دوشیزگان کر و لال دارای سازمانی جداگانه می باشند که سرپرستی آنان به عهده دوشیزه مهین رئیس روحانی عضو فدراسیون

ص: 226

می باشد که با نهایت صمیمیت از هیچ گونه فداکاری دریغ نمی ورزد.

در اینجا لازم به نظر می رسد توجه شورای عالی بانوان ایران به این امر حیاتی جلب شود که با کمک های لازمه به خواهران محروم خود میدان فعالیت بدهند.

در حال حاضر محل اجتماع و باشگاه کر و لال ها در دبستان سعدی می باشد که هفته دو روز مخصوص استفاده دوشیزگان که ورزش و تحصیل می پردازند و بقیه اوقات را جوانان کر و لال استفاده می کنند ضمناً هر پانزده روز یک مرتبه فیلم های تربیتی و فرهنگی جهت کلیه اعضاء و خانواده آنها به معرض نمایش گذارده می شود. امید می رود با توجه مخصوص اولیاء محترم تربیت بدنی و فرهنگ و با پشتکار و فعالیت قابل توجه آقای شواربی رئیس و آقای مدیر امانی معاون و آقای شهیدی عضو کمیته فنی و دوشیزه رئیس روحانی و سایر اعضاء جدی و لایق فدراسیون قدم مؤثری در راه پیشرفت افراد کر و لال برداشته شود.

کلیه وزارتخانه ها و دوایر اثر دولتی دارای باشگاه ورزشی خواهند شد.

هفته گذشته از نخست وزیری به کلیه وزارتخانه و دوایر دولتی بخشنامه صادر گردید که با توجه مخصوص اعلی حضرت همایون به امر ورزش اقدام به تأسیسات و باشگاه های ورزشی در کلیه وزارتخانه ها و دوایر دولتی و به تدریج در مراکز استان ها و شهرستان ها کرده و برای انجام این منظور از اراضی خالصه یا زمین های متعلق به شهرداری و یا اوقاف و یا املاک پهلوی به طور رایگان استفاده و برای امور ساختمانی از بودجه دولتی استفاده کرده است.(1)

همچنین گزارشی در مجله اطلاعات بانوان درباره فعالیت های ورزشی خانم رئیس روحانی منتشر شده که بخشی از آن را می آورم:

چهار سال پیش در سال 1334 مسئولین ورزش به منظور پیشرفت و تعمیم ورزش بین افراد کر و لال و پرورش استعدادهای آنان فدراسیونی به نام «فدراسیون کر و لال ها» تشکیل دادند. این فدراسیون از ابتدای تأسیس برای پیشرفت ورزش بین افراد کوشش فراوان به کار برد. اما متأسفانه این کوشش ها در سال های اول فقط برای تعمیم ورزش بین پسران بوده ولی از اواخر سال گذشته طبق تصمیم رئیس فدراسیون کر و لال ها دوشیزه مهین رئیس روحانی یکی از دختران کر و لال که در رشته های مختلف ورزشی استعداد قابل ملاحظه ای دارد. بیست نماینده دختران در کمیته فنی فدراسیون انتخاب شد ... و وجود این دختر کر و لال در هیئت رئیسه فدراسیون و راه را برای پیشرفت ورزش سایر دختران کر و لال گشود. از دو ماه و نیم پیش که این تحول صورت گرفت دختران کر و لال توانستند با موافقت شورای ورزشی بانوان از کلیه وسایل ورزشی که در استادیوم ثریا وجود دارد. به طور رایگان استفاده کنند. در این مدت، در استادیوم ثریا برای دختران کر و لال یک کلاس

ص: 227


1- . مجله سپید و سیاه، اول اسفند 1337، گزارش پرویز بهزادی.

تمرین پینگ پنگ زیر نظر آقای یوسف تیزهوش قهرمانان پینگ پنگ کلاس شمشیربازی زیر نظر مایستر مربی ایتالیایی و خانم پرتوی و یک کلاس تنیس زیر نظر آقای پارینه و خانم پرتوی تشکیل شده است... و حالا دختران کر و لال که نمی توانند زبان را وسیله بیان احساسات خود قرار دهند و سخنان سایرین را بشوند اما وجودشان سرشار از احساسات و عواطف پرشور بشری است شادی هرگز احساس نکرده ای در خود احساس می کنند... رئیس فدراسیون کر و لال ها به منظور تشویق بیشتر از این دختران معصوم ماه گذشته یک مسابقه پینگ پنگ بین ایشان ترتیب داد. این مسابقه در استادیوم ثریا و زیر نظر آقای شواربی رئیس فدراسیون آقای شهیدی نماینده فدراسیون و آقای تیزهوش مربی پینگ پنگ کر و لال ها صورت گرفت و در آن 12 نفر از دختران کر و لال شرکت کردند و با این که این افراد فقط مدت کوتاهی تعلیم گرفته بودند. مع ذلک استعداد سرشاری در حین بازی از خودشان دادند. بعد از انجام مسابقات مقدماتی و نهایی، دوشیزه سوسن کلانتری مقام اول و دوشیزه شهلا طبیبی مقام دوم را به دست آوردند.(1)

خانم رئیس روحانی را می توان نخستین زن ایران و ناشنوا دانست که در ورزش حرفه ای به مقامات مهمی رسید. کمیته ملی المپیک در سال 1340 این حکم را برای او نوشته و از خدمات و پیشرفت های او یاد کرده است. یعنی وقتی 25 ساله بود.

ص: 228


1- . مجله اطلاعات بانوان، 27 اردیبهشت 1338.

در خردادماه 1340 به عنوان عضو فدراسیون و سرپرست ورزشی دختران منصوب شده است:

در سال 1340 به عضویت سازمان دوشیزگان و بانوان فدراسیون ورزشی ناشنوایان کشور منصوب شده است:

ص: 229

تصویر

در سال 1347 از طرف دکتر محمد توکل رئیس فدراسیون ورزشی کر و لال ها به سمت عضویت سازمان دوشیزگان و بانوان فدراسیون ورزشی کر و لال های کشور منصوب شد.

تصویر بعد، ملاقات رئیس فدراسیون و ورزشکاران را با شاهپور غلامرضا در زمستان سال 1337 نشان می دهد. مهین رئیس روحانی به عنوان سرپرستی ورزشی دختران حضور داشت:

ص: 230

تصویر

موفقیت خانم رئیس روحانی و تیمش در عرصه های مختلف ورزشی موجب دریافت جوایز گردید.

همکاری با نهادهای مدنی

غیر از ورزش و همکاری با فدراسیون ناشنوایان با همه نهادهای اصلی ناشنوایی ارتباط و همکاری داشت. او با کانون کر و لال های ایران ارتباط پیوسته داشت و در بسیاری از زمینه ها با این نهاد همکاری داشت:

ص: 231

نیز او با انجمن دوشیزگان و بانوان ارتباط و همکاری داشت:

خانه جوانان ناشنوای ایران یکی از نهادهای مهم ناشنوایان بود و رئیس روحانی با آنجا ارتباط داشت:

همچنین با انجمن خانواده ناشنوایان ایران هم همکاری داشت:

ص: 232

انعکاس در مطبوعات

مهین رئیس روحانی از چهره هایی بود که در دهه های چهل تا شصت به دلیل فعالیت هایش مشهور شده بود و مطبوعات اخبار و گزارش های او را منتشر می کردند.

پری اباصلتی در مقاله ای که در مجله اطلاعات بانوان در آذر 1336 منتشر کرد، درباره مدرسه باغچه بان گزارش و اطلاعات جامعی داد. او می نویسد مهین رئیس روحانی و شهلا طبیبی و نسرین ظلی بااستعدادترین شاگردان مدرسه باغچه بان هستند و درباره فعالیت های آنان توضیح می دهد.

مجله سپید و سیاه در اسفند 1337 مطلبی با عنوان «لزوم تقویت فدراسیون کر و لال ها» به قلم پرویز بهزادی منتشر کرد و درباره فدراسیون ورزشی ناشنوایان و ورزشکاران ناشنوا به ویژه دختران ناشنوا توضیح داد.

در این مقاله از خدمات گسترده سید رضاقلی شهیدی یاد کرده و می نویسد با تلاش های فدراسیون قدم های مؤثری در راه پیشرفت افراد کر و لال برداشت. نیز از فعالیت های مهین رئیس روحانی گزارش داده و عکس هایی از او هم آورده است.

مجله اطلاعات بانوان در اردیبهشت 1338 درباره قهرمانان ورزشی ناشنوا و اجرای مسابقات آنان در حضور مسئولین، گزارشی منتشر کرد و دختران ناشنوا را در رشته های پینگ پنگ، تیراندازی، پرتاب دیسک و چند رشته دیگر بااستعداد و موفق دانست و به پیشرفت های آنان را معرفی کرد.

همان مجله در خرداد 1338 هم گزارشی درباره دختران ورزشکار ناشنوا دارد و در همه این گزارش ها عکس هایی از مهین رئیس روحانی هست.

اطلاعات بانوان در تابستان 1338 مقاله ای با عنوان «ترانه ای در دنیای سکوت» درباره عروسی سید رضاقلی شهیدی و مهین رئیس روحانی منتشر کرد. در آغاز این عروسی را سرورآمیزترین و در عین حال بی سابقه ترین و عجیب ترین عروسی نامیده مهین دارای دو خواهر و یک برادر ناشنوا است.

مجله پیک شنوایی و گفتار (شهریورماه 1353) مقاله ای با عنوان «آشنایی با ناشنوایان» درباره رضاقلی شهیدی و مهین رئیس روحانی منتشر کرد. سیر زندگی آنان و نیز موفقیت هایشان را معرفی می کند.

اینها شمه ای از فعالیت های مطبوعاتی درباره خانم رئیس روحانی است.

ص: 233

شیدا شهیدی

زندگی نامه خودنوشت

اینجانب شیدا شهیدی در سال 1345 در تهران در یک خانواده ناشنوا به دنیا آمدم. پدرم رضاقلی شهیدی و مادرم مهین رئیس روحانی در پیشرفت من سعی بلیغ داشتند و از آنان متشکرم. من و خواهر بزرگم و برادر کوچکترم هر سه ناشنوا هستیم. در آن دوران مردم ایران زیاد با کلمه "ناشنوا" آشنا نبودند و ناشنوایان هم به صورت حاضر، در جامعه فعالیت گسترده نداشتند. اما مادر و پدرمان در یک فضای پرمحبت و هوشیارانه، طوری ما را تربیت کردند که با عزت نفس و مستقل و اخلاق نیک زندگی کنیم. هیچ وقت احساس کمبود نکردیم. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در مدرسه باغچه بان و مدرسه نیمروز گذراندم. بعد از گرفتن دیپلم در سال 1368 در سازمان آب منطقه ای تهران مشغول به کار شدم. یک سال بعد با آقای علی احمدی (ناشنوا) ازدواج کردم. چند سال بعد از آن با حمایت سازمان آب، ادامه تحصیل دادم و موفق به اخذ فوق دیپلم علوم اداری شدم. به نقاشی، عکاسی و پژوهش کارهای فرهنگی علاقه زیادی دارم و اوقات فراغتم را صرف این کارها می کنم. از سال 1389 بازنشسته شدم و در حال حاضر با همسرم در تهران زندگی می کنم. مجدداً ادامه تحصیل دادم تا اینکه در سال 1393 فوق دیپلم رشته گرافیک گرفتم. از سال 1392 به عنوان نایب رئیس کانون ناشنوایان ایران فعالیت می کنم.

فعالیت های اجتماعی و فرهنگی:

اکنون به اختصار فعالیت های خود را معرفی می کنم:

- وبلاگ ارتباطی؛ در اول بهمن ماه 1383 وبلاگی در زمینه های اطلاع رسانی و گوناگون اعم از هنری، ورزشی، تاریخی و غیره تأسیس کردم. این دومین وبلاگی بود که یک ناشنوا راه اندازی می کرد.

- حضور فعال در مراسم فرهنگی و اجتماعی در برگزاری مناسبت های مختلف دینی و ملی یا مراسم جهانی یا بزرگداشت شخصیت ها. در این امور کارهای فرهنگی و ارتباطی را معمولاً من انجام می دادم.

- مجموعه قصه ها به زبان اشاره برای کودکان ناشنوا؛ داستان های مختلف را به اشاره بیان می کردم و فیلمبرداری و پخش شده است.

- دبیر و مسئول برگزاری مراسم اولین گردهمایی به مناسبت زنده نگهداشتن یاد و خاطره معلمان و شاگردان مدرسه باغچه بان در سالروز تولد شادروان جبار باغچه بان در محل مدرسه باغچه بان شماره یک در 19 اردیبهشت ماه 1387

ص: 234

- دبیر و مسئول برگزاری مراسم جشن تجلیل از پیشکسوتان جامعه ناشنوایان به مناسبت شصت ساله شدن تلاش های سازمان ناشنوایان در ایران در 22 آبان ماه 1387 در محل سالن همایش شرکت آب و فاضلاب استان تهران

- چاپ مقاله "ماجرای زوج ناشنوا در فرودگاه امام خمینی" در روزنامه های اطلاعات، ایران، همشهری، آفتاب، البرز، جام جم در سال 1388

- تهیه جزوه تاریخچه جامعه ناشنوایان ایران چاپ اول (1387) و چاپ دوم (1390) به زبان فارسی و لاتین

- شرکت در پانزدهمین جشنواره قصه گویی استان تهران در سال 1390و قصه گویی با زبان اشاره

- شرکت در نمایشگاه گروهی آثار هنری و فرهنگی ناشنوایان در مدرسه ناشنوایان نیمروز در سال 1390

- نمایشگاهی از آثار هنری معلولین سراسر جهان با محوریت حضرت امیر علیه السلام در سال 1390 برگزار شد و من مشارکت فعال داشتم.

- فعالیت در بخش شورای بانوان ناشنوایان در محل انجمن خانواده ناشنوایان ایران در سال 1390

- معلم نهضت سوادآموزی ویژه ناشنوایان در محل انجمن خانواده ناشنوایان ایران در سال 1390

- شرکت در کارگاه آموزش به مدت سه روز در زنجان (با حضور خانم ترزا پادن به طور فشرده اطلاعات کلی درباره زبان شناسی و زبان اشاره) سال 1391

- شرکت در قصه گویی، به زبان اشاره برای کودکان ناشنوا در شب یلدای در مکان کتابخانه حسینیه ارشاد تهران – سال 1391

- شرکت در کنفرانس بین المللی زبان اشاره (Sign6) در گوا - هند 2013

- شرکت در اولین همایش سراسری بانوان ناشنوای ایران در زاهدان 1392؛ متن سخنرانی در مجموعه مقالات آمده است. شناخت توانمندی های بانوان ناشنوا و ارائه راه کار برای حل موانع، مقالات معرفی دو بانوی ناشنوای پیشکسوت و فعالین زن ناشنوا

- نایب رئیس کانون ناشنوایان ایران (1392)

- مدیر مسئولی نشریه داخلی کانون ناشنوایان ایران (افق اندیشه)

- سالنامه مشاهیر ناشنوایان (1394) معرفی بزرگان، فعالان و نام آوران ناشنوایان به جامعه ناشنوایان و مردم توضیحات زندگی نامه شخصیت های بزرگ و در جمع آوری سوابق بزرگان، نام آوران ناشنوا برای ارائه مجموعه ای کامل در قالب تقویم سالانه

- شرکت هفدهمین کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در استانبول، ترکیه 2015

- تهیه گزارش هفدهمین کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در استانبول، ترکیه 2015 (10 مردادماه 1394)

- شرکت دومین کنفرانس بین المللی مسلمانان ناشنوا در کوالالامپور - مالزی 2016

ص: 235

- تهیه گزارش شرکت دومین کنفرانس بین المللی مسلمانان ناشنوا در کوالالامپور - مالزی 2016 (7 الی 10 آذرماه سال 1395)

- تهیه نگاهی به تاریخچه یادبودهای ناشنوایان در جهان

- تهیه مجموعه مقالات ناشنوایان از کنفرانس ها و کنگره های جهانی (1394)

- تهیه مجموعه مقالات کشورهای جهانی پیرامون مسائل ناشنوایان (1394)

- مصاحبه با روزنامه و مجلات

این سرفصل ها گویای، اقدامات و فعالیت های مهم اینجانب است؛ البته از ذکر فعالیت های کم اهمیت خودداری کردم.

فعالیت های شیدا شهیدی در زمینه ارتباطات؛ آموزش و فرهنگ(1)

خانم شیدا شهیدی در 8 مهرماه 1395 به مناسبت روز جهانی ناشنوایان، در گفت وگو با ایرنا مطالب مهمی بیان نمود. به منظور اطلاع رسانی بیشتر درباره این مطلب و بیان آخرین مواضع ایشان، به انعکاس این مطالب می پردازیم.

برخی از انسان ها به دلیل ویژگی های فیزیولوژیکی از قدرت شنوایی برخوردار نیستند و نمی توانند واژه ها را به صورت گفتاری دریابند، با استفاده از آواها آنها را به زبان بیاورند و به دیگران منتقل کنند.

افرادی که مشکل شنوایی دارند به دو دسته ناشنوا و کم شنوا تقسیم می شوند که هر کدام از تعریف خاصی برخوردار هستند. در ناشنوایان، اختلال شنوایی از پردازش اطلاعات کلامی جلوگیری می کند اما افراد کم شنوا با استفاده از وسایل کمک شنوایی می توانند از شنوایی اندک خود در پردازش و فرآیندسازی اطلاعاتی بهره ببرند.

ناشنوایی به دو صورت مادرزادی و اکتسابی است. در نوع نخست، به دلیل ناهنجاری های وخیم گوش میانی یا داخلی رخ می دهد که برگشت پذیر نیست. ناشنوایی دیگر نیز دو نوع انتقالی و درکی را در برمی گیرد، ناشنوایی انتقالی به علت های مختلف از جمله پیشرفت و فرآیند التهابی حاد و مزمن گوش میانی، ضایعه پرده گوش و التهاب که پس از شنیدن صدای شدید و مسدود شدن مجرای استاش اتفاق می افتد. ناشنوایی درکی به دلیل مبتلا شدن فرد به بیماری هایی همچون «عفونت، تیفوس، مالاریا، گریپ «آنفولانزای شدید»، مسمومیت مزمن با الکل، کنین، «مسائل عروقی و سفت شدن شریان های گوش داخلی» پیش می آید.

پژوهش ها نشان می دهد که تشخیص زود هنگام ناشنوایی و کم شنوایی در درمان آن بسیار مؤثر است و سنجش میزان شنوایی در هر مرحله از زندگی فرد می تواند او را از این خطر نجات دهد. اندازه گیری میزان شنوایی نیازمند مطالعه این اختلال با دستگاه هایی به نام «ادیومتری» است.

این گروه از جامعه به وسیله زبان اشاره با دیگران ارتباط برقرار می کنند و قانون مدنی ایران در

ص: 236


1- . این مطلب توسط محمد نوری تدوین شد.

1307 خورشیدی این زبان را به عنوان وسیله ای برای تفهیم و تفاهم به رسمیت شناخت. زبان اشاره از دوره بقراط حکیم و فیلسوف یونانی برای ناشنوایان مرسوم بوده است و استاد جبار باغچه­بان، آن را در ایران برای این افراد به کار برد. او نخستین فردی بود که به آموزش و تربیت کودکان ناشنوا اندیشید و در این راه تلاش و کوشش فراوانی به کار برد و روش آموزش الفبای دستی و روش ترکیبی را برای ناشنوایان اختراع کرد.

هفته جهانی ناشنوایان«IWD» برای نخستین بار در 1958 میلادی در ایتالیا به پیشنهاد فدراسیون جهانی«WFD» ناشنوایان نامگذاری شد. هر ساله جامعه جهانی ناشنوایان در آخرین هفته ماه سپتامبر در کشورهای مختلف جهان با انجام دادن فعالیت های گوناگون این هفته را جشن می گیرند و ارتقای حقوق انسانی ناشنوایان و تمرکز بر موضوع های بااهمیت از مهم ترین هدف های برگزاری این هفته است.

این فدراسیون عنوان «با زبان اشاره، من برابرم» برای شعار روز جهانی ناشنوایان در 2016 میلادی انتخاب کرد با این منظور که اعلام کند؛ زبان اشاره فرصت برابری برای بهره وری از تحصیل، شغل، زندگی و... محسوب می شود.

پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا به مناسبت روز جهانی ناشنوایان به گفت وگو با «شیدا شهیدی» نایب رئیس هیئت مدیره کانون ناشنوایان ایران و مترجم مجموعه مقاله های کشورهای جهان درباره مسائل ناشنوایان پرداخته است.

شهیدی درباره اهمیت هفته جهانی ناشنوایان گفت: سی ام سپتامبر برابر با هشتم مهرماه روز جهانی ناشنوایان و دوم تا هشتم مهرماه در کشور به نام هفته ناشنوایان نامگذاری شده که به معنای گرد یکدیگر آمدن، با هم متحد شدن و نشان دادن این اتحاد به بقیه جهانیان است. این مناسبت تنها هفته ای در سال به شمار می رود که در آن فعالیت های هماهنگ جهانی به منظور افزایش آگاهی درباره جامعه ناشنوایان در سطوح مختلف انجام می شود و هدف از آن، دعوت به اتحاد جهانی است و این امر به وسیله بسیج همگانی، منسجم و هماهنگ صورت می گیرد تا کمپین ها، پوشش رسانه ای کافی کسب کنند و دیده شوند.

شعار هفته جهانی ناشنوایان امسال دارای چند پیام کلیدی همچون «دسترسی، هویت ناشنوایان، حق مسلم، فرصت های شغلی برابر، زبان برابر، یادگیری مادام العمر، مشارکت برابر و آموزش دو زبانه» است.

نایب رئیس هیئت مدیره کانون ناشنوایان ایران در ارتباط با این پیام ها، بیان داشت: «پیام دسترسی» تأکید می کند که افراد ناشنوا نیاز به دسترسی به اطلاعات و خدمات عمومی از راه زبان اشاره و زیرنویس دارند. «حق مسلم»؛ دولت را ملزم می سازد که یادگیری زبان اشاره را تشویق کند و هویت زبانی جامعه ناشنوایان را ارتقا بخشد. «هویت ناشنوایان»؛ سبب می شود تا دولت ها هویت ویژه فرهنگی و زبانی ناشنوایان، شامل زبان اشاره و فرهنگ ناشنوایان را به رسمیت بشناسند و از آن حمایت کنند. «زبان برابر»؛ روشن می سازد که زبان های اشاره از نظر جایگاه و شأن با زبان های

ص: 237

گفتاری یکسان هستند. «فرصت های شغلی برابری»؛ نشان می دهد که باید تا 2030 میلادی دستیابی به اشتغال کامل و مولد و ایجاد شغل مناسب برای تمامی زنان و مردان، جوانان و افراد دارای معلولیت محقق شود.

شهیدی افزود: «یادگیری مادام العمر»؛ یعنی آموزش فراگیر و برابر و ترویج فرصت های یادگیری تا آخر عمر برای همه تحقق یابد. «آموزش دو زبانه»؛ یعنی آن که تسهیلات آموزشی برای تمامی افراد صورت پذیرد. «مشارکت برابر»؛ توانمندسازی و در برگرفتن همه قشرهای جامعه را در زمینه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بدون در نظر گرفتن سن، جنسیت، معلولیت و... بازگو می کند.

شهیدی با اشاره به تفاوت افراد کم شنوا و ناشنوا در فرهنگ جامعه ناشنوایان، توضیح داد: افرادی که افت شنوایی شدید دارند به طور معمول نمی توانند از شنوایی به عنوان حس ورودی اطلاعات استفاده کنند به همین علت آنها را ناشنوا می دانند اما زمانی که کم شنوایی وجود داشته باشد می توان با برنامه ریزی خدماتی ارائه داد و فرد را از گرفتاری کم شنیدن رها کرد تا بهتر بتواند با مردم و جامعه ارتباط برقرار کند.

نایب رئیس هیئت مدیره کانون ناشنوایان ایران تشخیص زود هنگام مشکل شنوایی را در شکل گیری زبان کودک مؤثر دانست و اظهار کرد: هنگامی که کودکی به دنیا می آید باید هر چه سریع تر ناشنوایی او تشخیص داده شود. اگر وی به این عارضه دچار بود بایستی با تجویز پزشک سمعک تهیه شود و توانبخشی صورت گیرد. انتخاب روش برقراری ارتباط با دیگران اهمیت چندانی ندارد و باید این موضوع بر عهده خود خانواده گذاشته شود اما تشخیص زود هنگام مشکل شنوایی و شروع آموزش برای شکل گیری زبان و مفاهیم در کودک ناشنوا بسیار مهم است.

وی با بیان این موضوع که اختلالات ارتباطی باعث منزوی شدن ناشنوایان می شود، اظهار داشت: جامعه اطلاعات زیادی درباره ناشنوایی و کم شنوایی ندارد و به راحتی نمی تواند با آنها ارتباط برقرار کند. باید مردم را با این افراد آشنا و به آنها اطلاع رسانی کرد. آنان به دلیل آن که نمی توانند حقوق خود را از جامعه مطالبه کنند گاهی دچار سرخوردگی، گوشه گیری و انزوا می شوند و ترجیح می دهند با ناشنوایان دیگر ارتباط داشته باشند. فرد ناشنوا به طور عادی نمی تواند با افراد ارتباط برقرار کند بنابراین ممکن است با توانایی خود به دنبال راه حل و حفظ روحیه خود هم باشد و حتی به دیگران زبان اشاره بیاموزد. فرد شنوا با زبان اشاره و لب خوانی آشنا نیست و در ارتباط با ناشنوایان دچار اختلال خواهد شد یعنی ارتباطش مشکل و سخت می شود. پس باید تا جایی که امکان دارد فضای ارتباطی مناسب تری را برای افراد کم شنوا و ناشنوا فراهم کرد تا ارتباطات میان فردی با سرعت و گستردگی بیشتری فراهم شود.

شهیدی با بیان مشکلات ناشنوایان درباره استفاده یکسان آنها از امکانات شهری، گفت: ناشنوایان نمی توانند از محیط اطراف خود از راه صدا آگاهی یابند و به همین دلیل از حس بینایی و لامسه در درک محیط استفاده می کنند پس لازم است برای آنها به مناسب سازی محیط به منظور درک

ص: 238

صحیح از فضاهای شهری اقدام شود و این یکی از مشکل های فراوان این قشر به شمار می رود. این افراد هنگام استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی مانند مترو و اتوبوس دچار مشکل می شوند و در بیشتر زمان ها پیش آمده که نتوانسته اند در ایستگاه مربوطه پیاده شوند زیرا تمام اتوبوس ها و بیشتر قطارهای مترو مجهز به تابلوهای ذکر نام ایستگاه ها نیستند و هنگامی که راهبران قطارهای مترو به هر دلیلی اعلام می کنند در برخی ایستگاه ها توقف نخواهند داشت، ناشنوایان متوجه موضوع نمی شوند و به همین دلیل وقت بیشتری از آنها گرفته می شود.

نایب رئیس هیئت مدیره کانون ناشنوایان ایران در ادامه توضیح داد: ناشنوایان نیز همانند دیگر معلولان کشور برای یافتن شغل با مشکل روبه رو هستند در صورتی که آنها به دلیل اینکه صدای اطراف خود را نمی توانند بشنوند، از لحاظ کیفیت کاری از تمرکز بالایی برخوردار هستند.

سازمان آموزش و پرورش استثنایی کشور تلاش دارد که ناشنوایان در کنار افراد عادی تحصیل کنند و برای آنها بایستی برای برقراری ارتباط با شخصی که به صدای آنها آشنا نیست، در کنار لب زدن از زبان اشاره استفاده کنند. این زبان در تمام کشورهای دنیا استفاده می شود اما در ایران روی لب خوانی و گفتار درمانی آنها تأکید بیشتری می شود و همین مسأله سبب شده است تا کودکان ناشنوا که در مدرسه های عادی درس خوانده اند تقاضای بازگشت به مدرسه های باغچه بان را داشته باشند.

وی در پایان درباره نقش کمرنگ آگاهی دهی رسانه ها به جامعه ناشنوایان اظهار داشت: افراد ناشنوا از خبرها و اتفاق های جامعه و جهان بی اطلاع هستند. درخواست ارائه خدمات مورد نیاز همچون؛ زیرنویس کردن برنامه های تلویزیونی و مترجم زبان اشاره برای برنامه های تلویزیونی هم به نفع ناشنوایان و هم به نفع کم شنوایان است.(1)

تألیفات

ایشان مقالات، کتاب ها و جزواتی درباره مسائل ناشنوایی دارد. اکنون دو کتاب ایشان که اخیراً منتشر گردید، معرفی می شود:

*مجموعه مقالات درباره کنفرانس ها و کنگره های جهانی ناشنوایان*

این مجموعه شامل سی مقاله است که در سه فصل منظم گردیده و با مشخصات زیر منتشر شده است:

مجموعه مقالات ناشنوایان از کنفرانس ها و کنگره های جهانی، به کوشش شیدا شهیدی، تهران، انتشارات فرهنگ سبز و کانون ناشنوایان ایران، 1395، 228ص.

ابتدا فهرست شرکت کنندگان در کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان و شرکت کنندگان ایرانی در کنفرانس جهانی ناشنوایان و فهرست برگزاری همایش ها و سمینارهای ناشنوایان ایران آمده است. اما فصل اول شامل پنج گزارش و یک قطعنامه درباره کنگره هفتم، یازدهم، دوازدهم، چهاردهم، شانزدهم و هفدهم است.

ص: 239


1- . این مطلب به کوشش خبرنگار ایرنا خانم مریم همتی منتشر شده است.

فصل دوم شامل نوزده مقاله و گزارش است که ایرانیان در کنگره ها و همایش ها و کنفرانس های جهانی عرضه کرده اند. و فصل سوم شامل سه گزارش درباره سمینار ششم، اولین همایش منطقه ای و سمینار روش های مؤثر در آموزش کودکان و بزرگسالان ناشنوا است. در پایان کتاب چند صفحه تصاویر مرتبط به کنفرانس ها و همایش ها و نیز پوسترهای آنها آمده است.

فدراسیون جهانی ناشنوایان (WFD) یک سازمان بین المللی و غیردولتی است که با اهتمام مراکز و کانون های ناشنوایی جهانی در سال 1330/1951م پس از جنگ جهانی تأسیس شد. مقر آن در شهر هلسینکی پایتخت فنلاند است.

برای هماهنگی بین مراکز ناشنوایی در جهان چند نشست عمومی برگزار می کند: کنگره، کنفرانس بین المللی، همایش های منطقه ای و بالاخره سمینارهای درباره مسائل حاد کشوری. ایران در کنگره نخست که در رم ایتالیا در 1951م/ 1334ش برگزار شد، شرکت نداشت ولی در دومین کنگره در سال 1338ش/1959م در ویسبادن آلمان شرکت داشت.

این مجموعه صرف گزارش ها یا بعضاً سخنرانی شرکت کنندگان است و فاقد بررسی تحلیلی و انتقادی درباره فعالیت های جاری هر همایش، مباحث مطرح شده است. نیز فاقد تجزیه و تحلیل نقش ایران می باشد. گزارش های عرضه شده هم بسیار خلاصه و مختصر است و همه ابعاد رخدادها را پوشش نمی دهد. اما با این حال اسناد مهمی است که گویای شش دهه فعالیت جهانی ناشنوایان و حضور آنان در عرصه بین الملل است.

فهرست مطالب

فهرست سه فصل و عناوین گزارش ها و متون این کتاب عبارت است از:

فصل اول (مقالات حضور در کنگره های مختلف) شامل شش گزارش و متن زیر است:

گزارش هفتمین کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان

گزارش یازدهمین کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان

قطعنامه

دوازدهمین کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان

گزارش چهاردهمین کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان

گزارش شانزدهمین کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان

گزارش هفدهمین کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان

فصل دوم (مقالات شرکت کننده های حاضر در سمینار، کنفرانس و سخنرانی) شامل متون زیر است:

گزارش کنگره جهانی آموزش و پرورش ناشنوایان

سخنرانی کنفرانس به مناسبت بیست و پنجمین سال تأسیس فدراسیون جهانی ناشنوایان

سخنرانی کنفرانس به مناسبت بیست و پنجمین سال تأسیس فدراسیون جهانی ناشنوایان

گزارش پنجمین کنفرانس بین المللی ناشنوایان

گزارش دومین سمپوزیوم جهانی رابط ناشنوایان

گزارش دومین کنفرانس بین المللی «قانون گذاری برای معلولین»

گزارش سومین کنگره ممالک عربی مربوط به ناشنوایان

گزارش کنفرانس کمیته برنامه ریزی سومین سمپوزیوم بین المللی رابط ناشنوایان

گزارش کنفرانس زبان اشاره

گزارش سمینار راه ناشنوایان

ص: 240

گزارش کنفرانس اروپایی پیشرفت تکنولوژی در برنامه های تلویزیونی ناشنوایان

گزارش دومین سمینار تلویزیونی ناشنوایان EBU اتحادیه تلویزیونی ناشنوایان

گزارش سومین کنفرانس فدراسیون جهانی ناشنوایان در منطقه آسیا و اقیانوسیه (اسکاپ)

گزارش کنفرانس بین المللی «آموزش ناشنوایان دوزبانه»

گزارش مجمع عمومی نمایندگان ناشنوایان منطقه آسیا - اقیانوسیه (اسکاپ)

گزارش اجلاس ناشنوایان منطقه اسکاپ و کنگره آموزش ناشنوایان به روش دو زبانه

گزارش دوره آموزشی مدیریت سازمان های ناشنوایان قاره آسیا - اقیانوسیه

گزارش شانزدهمین مجمع نمایندگان ناشنوایان منطقه آسیا - اقیانوسیه

گزارش کنفرانس بین المللی فدراسیون جهانی ناشنوایان «حقوق ما - آینده ما - پیشرفت ما»

فصل سوم (مقالات مربوط به برگزاری همایش در تهران) دارای این مباحث است:

گزارش ششمین سمینار آموزشی توانبخشی بین المللی

گزارش اولین همایش منطقه ای مسائل آموزشی و رفاهی ناشنوایان

گزارش سمینار بررسی روش های مؤثر در آموزش کودکان و بزرگسالان ناشنوا

کنگره های

فدراسیون جهانی ناشنوایان

به منظور آشنایی ناشنوایان و پژوهشگران با کنگره ها و هیئت اعزامی از طرف ایران، این اطلاعات تقدیم می گردد.

شرکت کنندگان حاضر در کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان

* اولین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در ایتالیا، رم در سال 1951 (1330)

* دومین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در یوگسلاوی، زاگرب در سال 1955 (1334)

در این دو دوره نماینده ای از ناشنوایان ایران در کنگره شرکت نکرد.

* سومین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در آلمان، ویسبادن در سال 1959 (1338)

برای اولین بار نماینده ایران، محمد شواربی (رئیس فدراسیون ورزشی ناشنوایان ایران) از طرف مؤسسه جمعیت حمایت کودکان کر و لال در این کنگره شرکت کرد.

* چهارمین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در سوئد، استکهلم در سال 1963 (1342)

در این دوره ثمینه باغچه بان (مدیر آموزشگاه ناشنوایان باغچه بان) و سید رضاقلی شهیدی (نایب رئیس کانون ناشنوایان ایران) برای اولین بار به عنوان یک فرد ناشنوا از طرف مؤسسه جمیعت حمایت کودکان کر و لال به عنوان نمایندگان ایران در این کنگره شرکت داشتند.

* پنجمین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در لهستان، ورشو در سال 1967 (1346)

در این دوره ثمینه باغچه بان (مدیر آموزشگاه ناشنوایان باغچه بان) و سید رضاقلی شهیدی (ناشنوا و نایب رئیس کانون ناشنوایان ایران) به عنوان نمایندگان ایران از سوی مؤسسه جمعیت حمایت کودکان کر و لال در این کنگره حضور یافتند.

ص: 241

لازم به ذکر است که محمد شواربی (رئیس فدراسیون ورزشی ناشنوایان ایران) و علی سرتیپی (ناشنوا و رئیس کانون ناشنوایان ایران) در این کنگره حضور داشتند.

* ششمین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در فرانسه، پاریس در سال 1971 (1350)

در این دوره ثمینه باغچه بان، سید رضاقلی شهیدی (ناشنوا) و کامران رحیمی (ناشنوا) به عنوان نمایندگان ایران از سوی مؤسسه جمعیت حمایت کودکان کر و لال در این کنگره حضور داشتند.

* هفتمین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در آمریکا، واشنگتن در سال 1975 (1354)

در این دوره دکتر پشمی، جمشید پیرنظر، سید رضاقلی شهیدی (ناشنوا)، کامران رحیمی (ناشنوا)، جولیا سمیعی و لیلا گلشنی به عنوان نمایندگان ایران از سوی سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران در این کنگره حضور داشتند.

لازم به ذکر است، هادی معیری (ناشنوا و رئیس کانون ناشنوایان ایران) در این کنگره حضور داشت.

* هشتمین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در بلغارستان، وارنا در سال 1979 (1358)

* نهمین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در ایتالیا، پالرمو در سال 1983 (1362)

* دهمین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در فنلاند، اسپو در سال 1987 (1366)

نماینده ای از ایران در این دوره های از کنگره شرکت نکرد.

* یازدهمین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در ژاپن، توکیو در سال 1991 (1370)

در این دوره سید محمدرضا سبط نبی (مدیرکل بهزیستی استان مرکز)، سید مهدی ماهباز (ناشنوا و کمک کارشناس دفتر امور مهندسی)، فیضیان (معاونت دفتر کل کودکان استثنایی)، سید مهدی عطری (از دانشگاه تربیت معلم)، طاهره محمدپور (کارشناس ناشنوایان از دفتر آموزش و پژوهش)، گیتی افروز عامری (کارشناس ناشنوایان ستاد مرکزی سازمان) و فاطمه صبور مهاجر (کارشناس و مدرس آموزش و پرورش استثنایی) به عنوان نمایندگان ایران از سوی سازمان بهزیستی کشور در این کنگره حضور داشتند.

* دوازدهمین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در اتریش، وین در سال 1995 (1374)

فاطمه صبور مهاجر (رئیس سازمان آموزش کودکان استثنایی) به عنوان نماینده ایران در این کنگره حضور یافت.

* سیزدهمین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در استرالیا، بریزبن در سال 1999 (1378)

نماینده ای از نماینده ایران در این دوره از کنگره شرکت نکرد.

* چهارمین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در کانادا، مونترال در سال 2003 (1382)

در این دوره دکتر مکارم (معاونت توانبخشی) در این کنگره حضور یافت. مرتضی پیروزی (ناشنوا) نیز از سوی سازمان بهزیستی کشور انتخاب شد و کانون ناشنوایان ایران او را به عنوان نماینده به سمینار معرفی نمود. روزبه قهرمان (ناشنوا) نماینده کانون ناشنوایان ایران بود.

لازم به ذکر است: مینو رجبی نیا، حمید امیری (ناشنوا)، بهزاد اشتری (ناشنوا) و ایران بهادری (رابط

ص: 242

افتخاری) در این کنگره حضور داشتند.

* پانزدهمین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در اسپانیا، مادرید در سال 2007 (1386)

مجید زینعلی (ناشنوا) و محمدعلی چاسبی (ناشنوا) در این دوره کنگره حضور داشتند.

* شانزدهمین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در آفریقای جنوبی، دوربان در سال 2011 (1390)

در این دوره اردوان گیتی (ناشنوا) و نرجس خرم جاه (ناشنوا) به عنوان نمایندگان کانون ناشنوایان ایران در این کنگره شرکت کردند.

لازم به ذکر است لیلا اعتماد (ناشنوا و رئیس انجمن خانواده ناشنوایان ایران) و پرستو فرمهینی فراهانی، (مسئول امور بین المللی و مترجم انجمن خانواده ناشنوایان ایران) در این کنگره حضور داشتند.

* هفدهمین دوره کنگره فدراسیون جهانی ناشنوایان در ترکیه، استانبول در سال 2015 (1394)

در این دوره فریدون خلیلی (ناشنوا و رئیس هیئت مدیره کانون ناشنوایان ایران)، شیدا شهیدی (ناشنوا و نایب رئیس هیئت مدیره کانون ناشنوایان ایران) و رضا ذبیحی (ناشنوا و عضویت هیئت مدیره کانون ناشنوایان ایران) به عنوان نمایندگان کانون ناشنوایان ایران در این کنگره شرکت داشتند.

لازم به ذکر است رضا محمودی (ناشنوا و رئیس انجمن خانواده ناشنوایان ایران) در این کنگره حضور داشت.

کنفرانس جهانی ناشنوایان

منظور آشنایی پژوهشگران و ناشنوایان با کنفرانس ها این اطلاعات تقدیم می گردد:

* چهارمین کنفرانس بین المللی ناشنوایان در فلسطین اشغالی 1973 (1351)

در این دوره محمود پاکزاد، سید رضاقلی شهیدی (ناشنوا)، جولیا سمیعی، لیلا گلشنی و روزیک شهبازی به عنوان نمایندگان ایران در این کنفرانس حضور یافتند.

* کنگره جهانی آموزش و پرورش ناشنوایان در ژاپن، توکیو 1975 (1354)

در این دوره ثمینه باغچه بان (مدیرعامل سازمان ملی رفاه ناشنوایان) به عنوان نماینده ایران از سوی سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران در این کنگره حضور داشت.

* کنفرانس کمیته ایجاد هماهنگی بین زبان های اشاره ممالک مختلف در ایتالیا، رم 1976 (1354)

جولیا سمیعی (رئیس بخش روابط عمومی و بین المللی سازمان و سرپرست قسمت تحقیق زبان اشاره فارسی) به عنوان نماینده ایران از سوی سازمان ملی رفاه ناشنوایان در این کنفرانس شرکت نمود.

* کنفرانس به مناسبت بیست و پنجمین سال تأسیس فدراسیون جهانی ناشنوایان در ایتالیا، رم سال 1976 (1355)

ثمینه باغچه بان (مدیرعامل سازمان ملی رفاه ناشنوایان) و جولیا سمیعی (سرپرست تحقیقات و روابط

ص: 243

عمومی و بین المللی سازمان) به عنوان نمایندگان ایران از سوی سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران در این کنفرانس شرکت کردند.

* پنجمین کنفرانس بین المللی ناشنوایان و دومین سمپوزیوم جهانی رابط ناشنوایان در دانمارک، کپنهاک 1977 (1356)

ثمینه باغچه بان، جولیا سمیعی، سید رضاقلی شهیدی (ناشنوا)، محسن لوح موسوی (ناشنوا)، لیلا گلشنی، قمر مشیری، پروانه باغچه بان، اعظم شفیعی، به عنوان نمایندگان ایران از سوی سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران در این کنفرانس شرکت کردند.

* دومین کنفرانس بین المللی «قانونگذاری برای معلولین» در فیلیپین، مانیل 1978 (1356)

قمر مشیری (معاون فنی سازمان) به عنوان نماینده ایران از سوی سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران در این کنفرانس حضور یافت.

* سومین کنگره ممالک عربی مربوط به ناشنوایان در سوریه، دمشق سال 1978 (1357)

ثمینه باغچه بان (مدیرعامل سازمان ملی رفاه ناشنوایان) به عنوان نماینده ایران از سوی سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران در این کنگره حضور داشت.

* کنفرانس کمیته برنامه ریزی سومین سمپوزیوم جهانی رابط ناشنوایان و کنفرانس کمیته اجتماعی فدراسیون جهانی ناشنوایان روسیه، سوچی 1978 (1357)

قمر مشیری (معاون فنی سازمان) به عنوان نماینده ایران از سوی سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران در این کنفرانس شرکت کرد.

* کنفرانس زبان اشاره در فنلاند، لاپین رانتا 1987 (1366)

محسن لوح موسوی (ناشنوا) به عنوان نماینده و کارشناس ایران از سوی سازمان بهزیستی کشور در این کنفرانس شرکت کرد.

* سمینار راه ناشنوایان در آمریکا، دانشگاه گالودت واشنگتن 1980 (1368)

فاطمه صبور مهاجر به عنوان نماینده ایران در این سمینار شرکت کرد.

* کنگره بین المللی زبان اشاره در آلمان غربی، هامبورگ 1990 (1369)

ایران بهادری (کارشناس ناشنوایان)، الهه افضلی (سرپرست مرکز توانبخشی کودکان ناشنوای سمانه) و محمود محمدزاده (رئیس مرکز توانبخشی ناشنوایان شهید اژه ای اصفهان) به عنوان نمایندگان ایران از سوی سازمان بهزیستی کشور در این کنگره شرکت کردند.

* کنفرانس اروپایی پیشرفت تکنولوژی در برنامه های تلویزیونی ناشنوایان در دانمارک، کپنهاک 1990 (1369)

محسن فارغ زاده، محسن لوح موسوی (ناشنوا)، مرتضی پیروزی (ناشنوا)، ایران بهادری و سعید جعفری نیا

ص: 244

از طرف صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به عنوان نمایندگان و کارشناسان ایران از سوی سازمان بهزیستی کشور در این کنفرانس حضور یافتند.

* دومین سمینار تلویزیونی ناشنوایان EBU (اتحادیه تلویزیونی ناشنوایان) در انگلستان، نیوکاسل 1991 (1370)

ایران بهادری، جواد اشرف کاشانی، احمد رکنی لموکی و محسن لوح موسوی (ناشنوا) به عنوان نمایندگان و کارشناسان ایران از سوی سازمان بهزیستی کشور در این سمینار شرکت کردند.

* سومین کنفرانس فدراسیون جهانی ناشنوایان در منطقه آسیا و اقیانوسیه (اسکاپ) در کشور کره جنوبی، سئول 1992 (1371)

ایران بهادری، احمد فتوحی، رضا محمودی (ناشنوا) و سید مصطفی پور ناصر همدانی فر (ناشنوا) به عنوان نمایندگان و کارشناسان ایران از سوی سازمان بهزیستی کشور در این کنفرانس شرکت نمودند.

* کنفرانس بین المللی آموزش ناشنوایان دو زبانه در سوئد، استکهلم 1993 (1372)

دکتر محمدی (رئیس سازمان بهزیستی کشور)، فاطمه صبور مهاجر (رئیس سازمان آموزش کودکان استثنایی)، دو نفر کارشناس ناشنوا (گروه توسعه زبان اشاره) محسن لوح موسوی و حبیب تهرانی زاده، ایران بهادری (رابط و کارشناس ناشنوایان)، فاطمه بزرگ مهر (مربی مرکز توانبخشی خانواده و کودک ناشنوای سازمان بهزیستی)، روزیک شهبازیان (نماینده کانون ناشنوایان ایران) و محمدرضا داودی (معلم دانش آموزان ناشنوا از استان آذربایجان غربی) به عنوان نمایندگان ایران از طرف سازمان بهزیستی کشور در این کنفرانس شرکت داشتند.

* مجمع عمومی نمایندگان ناشنوایان منطقه آسیا - اقیانوسیه (اسکاپ) در هندوستان، دهلی نو 1994 (1373)

ایران بهادری و رضا محمودی (ناشنوا) به عنوان نمایندگان و کارشناسان ایران از سوی سازمان بهزیستی کشور در این مجمع عمومی حضور یافتند.

* چهارمین کنفرانس فدراسیون جهانی ناشنوایان در منطقه آسیا - اقیانوسیه و کنفرانس (آموزش ناشنوایان به روش دو زبانه) در کشور مالزی، کوالالامپور 1996 (1375)

ایران بهادری و محسن لوح موسوی (ناشنوا) به عنوان نمایندگان و کارشناسان ایران از سوی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی در این کنفرانس شرکت کردند.

* ششمین دوره آموزشی مدیریت جامعه ناشنوایان قاره آسیا - اقیانوسیه در ژاپن، اوزاکا 2000 (1379)

رضا محمودی (ناشنوا) به عنوان نماینده ایران از سوی سازمان بهزیستی کشور در این دوره آموزشی شرکت کرد.

* دوره آموزشی مدیریت سازمان های ناشنوایان قاره آسیا - اقیانوسیه در ژاپن، اوزاکا 2002 (1381)

روزبه قهرمان (ناشنوا و عضو هیئت مدیره کانون ناشنوایان خراسان) به عنوان نماینده ایران از سوی سازمان

ص: 245

بهزیستی کشور در این دوره آموزشی شرکت کرد.

* شانزدهمین مجمع نمایندگان سازمان های ناشنوایان عضو فدراسیون جهانی ناشنوایان در منطقه آسیا - اقیانوسیه در اندونزی، جاکارتا 2004 (1383)

بهروز مبشری (ناشنوا و رئیس کانون ناشنوایان ایران) و رضا آسایی اردکانی (ناشنوا و عضو هیئت مدیره کانون ناشنوایان ایران) به عنوان نمایندگان کانون ناشنوایان ایران در این مجمع شرکت کردند.

* کنفرانس بین المللی فدراسیون جهانی ناشنوایان فنلاند، هلسینکی 2005 (1384)

نادر غیرتمند (ناشنوا و عضو هیئت مدیره کانون ناشنوایان ایران) به عنوان نماینده کانون ناشنوایان ایران در این کنفرانس شرکت کرد.

اما چند همایش و سمینار هم در ایران برگزار شده است. اطلاعات این رخدادها این گونه است:

- ششمین سمینار آموزشی توانبخشی بین المللی در ایران، تهران 1355

- اولین همایش منطقه ای مسائل آموزشی و رفاهی ناشنوایان در ایران، تهران 1356

- سمینار بررسی روش های مؤثر در آموزش کودکان و بزرگسالان ناشنوا در ایران، تهران 1375

لازم است از خانم شیدا شهیدی تشکر شود که اطلاعات درباره این رخدادهای مهم و تاریخی را در اختیار عموم گذاشت و منتشر کرده است.

علاقه مندان برای تهیه این کتاب می توانند با خانم شیدا شهیدی در کانون ناشنوایان ایران تماس بگیرند.

*مجموعه مقالات کشورهای جهان پیرامون مسائل ناشنوایان*

مجموعه مقالات کشورهای جهان پیرامون مسائل ناشنوایان، به کوشش شیدا شهیدی، تهران، کانون ناشنوایان ایران، انتشارات سبز، چاپ اول: 1395، 62ص، قطع رحلی.

این کتاب پس از دو مقدمه بسیار کوتاه از خانم شیدا شهیدی و هیئت مدیره کانون ناشنوایان ایران، پنج مقاله آمده است. این مقالات در سال های 75 تا 1373 عرضه شده و عیناً بدون دستکاری یا افزایش در این دفتر آمده است. ابتدا به محتوای دو مقاله و سپس به محتوای پنج مقاله می پردازم.

هیئت مدیره با عنوان توضیحات اظهار نموده که مقالات حاضر در واقع گزارش ها و مقالاتی است که در کنفرانس ها و همایش های فدراسیون جهانی ناشنوایان عرضه شده است و شامل دیدگاه های متفاوت ولی مرتبط به مسائل ناشنوایان است. هدف ارتقای آگاهی هر چه بیشتر ناشنوایان نسبت به مسائل جهانی ناشنوایی است.

اما شیدا شهیدی (متولد 1345) می نویسد، این کتاب شامل مقالات پژوهشی خارج از کشور است که به فارسی ترجمه شده است. هدفش افزایش اطلاعات و آگاهی درباره مسائل ناشنوایی در سطح جهان بوده است.

مقاله اول: ناشنوایان در جهان در حال توسعه

این مقاله توسط خانم ایران بهادری ترجمه و آماده سازی شده و در سال 1373 به کمیته پژوهش و توسعه زبان اشاره و عرضه شده است.

ابتدا دکتر محمدرضا محمدی رئیس سازمان بهزیستی کشور مقدمه ای به این مقاله نوشته است. این مقدمه

ص: 246

با عبارت «در سپیده دم ازل» آغاز می شود و برای یک کتاب ادبی مناسب تر است. انتظار ناشنوایان از رئیس اصلی ترین سازمان در ارتباط با ناشنوایان چیست؟ خدماتی که در خارج هست و کارهایی که سازمان بهزیستی انجام داده را آیا نباید معرفی کند؟ عبارات و جملات ادیبانه و شاعرانه چه دردی را از این جامعه درمان می کند؟ عاقلی می گفت تفاوت مدیران ایرانی و اروپایی در این است که مدیر و رئیس ایرانی با عبارات ادیبانه و زیبا می خواهد کم کاری ها را توجیه کند ولی مدیر اروپایی موظف است با عدد و رقم به جزئیات بپردازد و مشکلات را برجسته کند و نشان دهد.

مردم و معلولین هم از این رویه ایراد و انتقاد نمی گیرند، از این رو تبدیل به یک رویه متعارف و عرف جا افتاده شده است. جا داشت خانم شهیدی یا آقای خلیلی از این مقدمه ایراد می گرفتند.

پس از مقدمه آقای محمدی، خانم مهابادی نوشته است: کنفرانس بین المللی آموزش ناشنوایان در سال 1993م/ 1373ش با حضور 90 کشور در استکهلم سوئد برگزار شد.

اما محتوای این مقاله اینگونه است: مشکلات و معضلاتی که در زمینه آموزش ناشنوایان در کشورهای در حال توسعه بود در سال 1987، فدراسیون جهانی ناشنوایان، تصمیم گرفت، پروژه ای به نام «ناشنوایان در جهان در حال توسعه» به منظور اصلاح مشکلات آموزشی ناشنوایان در کشورهای در حال توسعه اجرا کند و از سال 1988 اجرای آن را آغاز کرد.

هدف این پروژه جمع آوری اطلاعات ناشنوایی، وضع زندگی و رفاه آنها در جهان سوم و کشورهای قاره های آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین بوده و قرار شد به بررسی مسائلی مثل حقوق شهرنشینی، وضعیت زبان اشاره، دسترسی به امکانات آموزشی و جایگاه حقوقی ناشنوایان بپردازد.

مهم شیوه بررسی این مسائل در این کشورها بود. پرسش نامه ای به زبان های انگلیسی، فرانسه و اسپانیایی در 6 سطح طبقه بندی شده آماده شد. این 6 سطح عبارت اند از: سازمان های ملی ناشنوایان؛ گروه وابسته به این سازمان ها، آموزش ناشنوایان، حقوق بشر، رابط ها و خدمات رابطی و فرهنگ ناشنوایی.

این پرسش نامه ها در کشورها توزیع شد. در مجموع 97 کشور این پرسش نامه ها را دریافت کردند. اما اسم ایران در این فهرست نیست. از 97 کشور، فقط 69 کشور پاسخ دادند. این پاسخ ها تا سال 1990 دریافت و تجمیع و جمع بند آنها در کنفرانس 1993 ارائه شد.

این مقاله در واقع ترجمه فارسی آن جمع بند است. این مقاله مشتمل بر اطلاعات مهمی است و چون به روش میدانی جمع آوری شده ارزش بسیار دارد. البته درباره ایران هیچ نکته و تحلیلی نیامده است.

مقاله دوم: تحقیق پیرامون روش های آموزش ناشنوایان، ترجمه اکرم حاج علی اکبر.

وضعیت نامطلوب آموزش ناشنوایان در ایالات متحده امریکا، نخبگان و کارشناسان مسائل آموزشی، سازمان های دست اندرکار آموزش و تشکل های معلولیتی را به تفکر و پیدا کردن راه کار وا داشت. کمیسیون آموزش ناشنوایان، گزارش جامعی از وضعیت آموزشی ناشنوایان امریکا و مشکلات و راه کارهای اصلاح آن تهیه و در گردهمایی 1987م عرضه شد. چون با استقبال مواجه شد در سال 1988 منتشر نمود. این گزارش در قالب یک مقاله در سال 1375 توسط اکرم حاج علی اکبر به فارسی ترجمه شد و به کمیته پژوهش و توسعه زبان اشاره مستقر در دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تقدیم گردید. در این گزارش مشکلات ناشنوایان امریکا در زمینه های درک مطلب، هجی کردن، مفاهیم علوم مثل ریاضیات و فهم آنها و گنجینه لغات ریشه یابی شده و سعی شده راه کار صحیح برای اصلاح آنها هم عرضه گردد.

این تجارب می تواند برای مسئولین و مدیران آموزشی ایران هم مهم و قابل درس آموزی باشد. مهم تر اینکه یک الگو و شیوه تحقیقاتی است که می تواند در ایران هم اجرا گردد.

ص: 247

مقاله سوم: برنامه فعالیت فدراسیون جهانی ناشنوایان در سال 1995 الی 1999م، ترجمه بهناز اعلم.

فدراسیون جهانی ناشنوایان در سال 1995 خط مشی و فعالیت های خود در 4 سال گذشته را، تصویب کرد. مقاله حاضر نشان دهنده فعالیت های فدراسیون در زمینه های مختلف آموزشی، اطلاع رسانی، فعالیت کارشناسی در رشته های مختلف، حمایت از اعضای فدراسیون، همکاری با سازمان های بین الملل، دفاتر منطقه ای، دبیر کل و وظایف او و اداره فدراسیون است و چارچوب و دورنمایی از کارها و فعالیت های فدراسیون را نشان می دهد.

این گزارش در سال 1375 توسط بهناز اعلم در گروه آموزشی ناشنوایان در دانشگاه علوم بهزیستی ترجمه و به صورت یک مقاله در این کتاب عرضه شده است. به منظور ارتباط با فدراسیون جهانی ناشنوایان چاره ای نداریم جز اینکه آن را بشناسیم و زمینه های همکاری با آنجا را پیدا کنیم.

عنوان انگلیسی این گزارش چنین است:

"World Federation of the Deaf Work Programmes For 1995-1999"

مقاله چهارم: خط مشی آموزشی ناشنوایان کشور انگلستان، ترجمه اکرم حاج علی اکبر

سازمان ناشنوایان انگلستان British Deaf Association در سال 1996 پس از مطالعات فراوان و کارشناسی ها، برنامه ها و خط مشی خاصی برای آموزش ناشنوایان این کشور تدوین و عرضه کرد. این برنامه با عنوان زیر منتشر شده است.

"The right to be equal. British Deaf Association education policy statement. BDA, London; 1996"

کمیته پژوهش و توسعه زبان اشاره و گره آموزشی ناشنوایان وابسته به دانشگاه علوم بهزیستی، به خانم اکرم حاج علی اکبر مأموریت داده این برنامه را به فارسی ترجمه و منتشر کند.

این مقاله شامل نکات مهمی است و تجارب چند دهه در آن درج شده است. ابتدای آن می نویسد هویت ناشنوایی و ناشنوایان منوط به زبان اشاره است.

مقاله پنجم: آموزش ناشنوایان در مالزی: پیشینه تاریخی، سعیدیا احمد.(1)

آموزش ناشنوایان در مالزی از سال 1954 یعنی حدود 64 سال قبل شروع شد. سیر فعالیت ها از ابتدا تا کنون به ترتیب سنوات معرفی و گزارش شده است. نیز روش های آموزشی، سازمان های خدمت به ناشنوایان، تشکل های مردمی و نهادهای دولتی، چشم اندازهای آینده در این مقاله گزارش شده اند.

این مقاله در سال 1375 در کمیته پژوهش و توسعه زبان اشاره به فارسی ترجمه و اکنون در این مجموعه منتشر می شود.

این پنج مقاله هر کدام گویای جنبه ای از وضعیت ناشنوایان در جهان است. اما این کتاب فاقد برخی ضوابط و شامل پاره ای از انتقادات است:

1- لازم بود خانم شهیدی یا شخص دیگری مقدمه ای جامع درباره مسائل مهم ناشنوایان ایران و مشکلات آنها و تاریخ تلاش های کانون در جهت رفع مشکلات می پرداخت. نیز کانون و تحولات تاریخی و فعالیت آن را در مقدمه معرفی می کرد.

2- لازم بود در ابتدا و در پیشگفتار، محتوای این مقالات، تجزیه و تحلیل می شد. و نویسندگان مقالات به

ص: 248


1- . مدیر مدرسه Selangor

اجمال معرفی می شدند.

3- ابتدای همه مقالات نام سازمان بهزیستی کشور یا نام دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی یا نام هر دو اسم آمده است و این شائبه را ایجاد می کند که این مقالات توسط این نهادها تألیف و منتشر شده است. آیا خانم شهیدی نمی توانست این مقالات را از خود نویسنده بگیرد یا از سایت فدراسیون ناشنوایان دریافت کند؟ اگر این مقالات در سطح جهانی در سایت های رسمی منتشر شده، آوردن نام سازمان بهزیستی معنا ندارد.

چنین شیوه ای موجب کاهش اعتبار کتاب می شود. چون کانون خودش هویت و شخصیت حقوقی دارد و در زمینه ناشنوایی سابقه و اعتبارش از همه بیشتر است. این کانون، مطالبی را از نهادی اخذ کرده که در تولید آن مطالب دخالتی نداشته و نیز اعتبارش در عرصه فعالیت های علمی ناشنوایی قابل توجه نیست. در نتیجه این فعالیت علمی و خوب کانون خدشه دار می گردد و نخبگان خواهند پرسید، نقش و جایگاه سازمان بهزیستی و دانشگاه بهزیستی در اینجا چیست؟

4- اگر به ترجمه صرف اکتفا نمی شد و ذیل هر مقاله درس آموزی برای ایران می گردید و محتوای مقاله با مسائل و وضعیت ایران تطبیق داده می شد و راه کارهای ارائه شده در ارتباط با ایران بررسی می گردید، به هر حال برای جامعه ناشنوایی ایران هم سودمند می شد.

علاقه مندان برای تهیه این کتاب می توانند با خانم شیدا شهیدی در کانون ناشنوایان ایران تماس بگیرند.

ص: 249

شبنم شهیدی

شبنم شهیدی دوم اسفندماه سال 1338، متولد شد. پدرش از مشاهیر جامعه ناشنوایی یعنی سید رضاقلی شهیدی و مادرش مهین رئیس روحانی از خانم های فعال در جامعه ناشنوایی بودند. والدین بعد از مدتی، متوجه ناشنوایی فرزندشان شدند. از ابتدای کودکی در کنار پدر و مادر ناشنوا مسائل خاص خود را داشت. البته والدینش برای تربیت و بزرگ شدن شبنم بسیار زحمت کشیدند.

او در سال 1344 اول مهر همراه با پدرش وارد به مدرسه باغچه بان (خیابان یوسف آباد) شد. و کلاس اول در دبستان باغچه بان، آغاز کرد.

وی از جبار باغچه بان خاطره خوب و ویژه دارد؛ زیرا وقتی در مدرسه باغچه بان بود، گاهی وقت ها به اتاق باغچه بان می رفت. باغچه بان او را بسیار دوست می داشت. هنوز شبنم نوازش های جبار، دادن آب نبات و خوراکی به شبنم و نشستن در کنارش و با او شوخی کردن را به یاد دارد.

با گذشت سال ها بعد فوت باغچه بان، هیچ گاه چهره مهربان و دادن آب نبات را نتوانسته فراموش کند.

وی در مدرسه باغچه بان با تلاش های معلمان و اجرای این روش تدریس توانست خواندن و نوشتن را یاد بگیرد. پیشرفت های خوبی داشت و تا دیپلم شاگرد ممتاز بود.

وی وقتی که کلاس سوم راهنمایی به تمام رساند، خوشبختانه همزمان با تلاش و پیگیری خانم ثمینه باغچه بان توانست برای شاگردان ناشنوا دوره دبیرستان رشته خیاطی در مدرسه باغچه بان را تأسیس کند، در سال 1354 شبنم و شاگردان اولین دوره شاگردان وارد دبیرستان رشته خیاطی شدند و تا پایه دیپلم را طی کردند.

در مدرسه باغچه بان قبل از سال 1354 دوره دبیرستان وجود نداشته شاگردان ناشنوا بعد از اتمام سوم راهنمایی به جاهای مختلف برای ادامه تحصیل می رفتند، مثلاً به مدرسه نظام مافی و مدرسه تاج می رفتند.

اما تأسیس مقطع دبیرستان، اولین بار توسط خانم جولیا سمیعی و برگزاری کلاس آموزش زبان اشاره آمریکایی در مدرسه باغچه بان برپا شد. او چند معلم آمریکایی دیگر را برای تدریس زبان اشاره آمریکایی به این مدرسه دعوت کرد.

معلم سال اول دبیرستان یکی از معلم ها، خانم آلیس برچ (Alice Burch) بود. او زبان اشاره آمریکایی را به شبنم و چند شاگرد دیگر درس می داد. آخر سال از آنها امتحان گرفت و از بین شاگردان پنج نفر شاگرد ممتاز شناخته شدند. یکی از پنج شاگرد شبنم بود، گواهی ممتاز زبان اشاره آمریکایی به آنها دادند. این اولین مدرک زبان اشاره در ایران بود که به افرادی داده می شد و این پنج نفر از جمله شبنم نخستین افرادی بودند که در ایران مدرک زبان اشاره گرفتند.

در جریان انقلاب 57، کارهای آموزش زبان اشاره در ایران تعطیل شد و آن معلمان دیگر ادامه

ص: 250

ندادند و به کشور خودشان بازگشتند.

وی در تعطیلات مدارس (سه ماه تابستان) به پیشنهاد خانم باغچه بان در مرکز آموزشگاه حرفه ای ناشنوایان (یوسف آباد) در بخش کلاس آموزش آرایشگاه را یاد گرفت. سپس با آنجا به صورت کارآموزی کار می کرد و همکاری داشت.

دیگر فعالیت ها

وی در اولین همایش مسائل آموزشی و رفاهی ناشنوایان در آبان ماه سال 1356 شرکت داشت. این همایش در تهران برگزار شد. طی همایش یک شب مهمانی شام در باشگاه نخست وزیری ترتیب یافت خانم شبنم باغچه بان یک گروهی از دختران ناشنوا را آماده کرد تا توانایی های ناشنوایان را به مهمانان معرفی کنند.

این دختران، در ورودی همایش، لباس سنتی مختلف شهرستانی به مهمانان خیر مقدم می گفتند و همه حضار مخصوصاً افراد خارجی از کشور شدیداً تحت تأثیر قرار گرفتند.

همچنین در سال های تحصیل چند تئاتر به مناسبت مراسم گوناگون در مدرسه باغچه بان برگزار کرد و با مدیریت تئاتر همکاری داشت.

در سال 1357 قبل از مرگ جولیا سمیعی مدتی با گروه زبان آموزش اشاره در مدرسه باغچه بان همکاری داشت. مسئولیت او عکس گرفتن از علائم اشاره و حرکات چهره و دست بود.

او در سال 1358 با هم شاگردان ناشنوا از مدرسه باغچه بان در کنکور سراسری شرکت کرد. چند ناشنوا در دانشگاه الزهرا در رشته طراحی لباس قبول شدند. یک سال مشغول به تحصیل بودند؛ ولی پس از اعلام تعطیل رسمی دانشگاه ها، تحصیل آنها متوقف شد. پس از آن تصمیم گرفت از اول مهرماه سال 1359 به عنوان معلم دوره راهنمایی در مدرسه باغچه بان شماره یک مشغول به کار شود و پس از مراحل اداری پذیرفته و مشغول تدریس گردید. با توجه به اینکه تجارب خوبی قبلاً آموخته بود، در این پُست هم موفق بود. اواخر آبان ماه با حمید اکمل، یکی از ناشنوایان و شاگرد مدرسه باغچه بان شماره یک، ازدواج کرد.

سال 61 مجدداً دانشگاه ها بازگشایی شد و برای ادامه تحصیل به دانشگاه الزهرا رفت و با موفقیت لیسانس گرفت. همچنین مشغول به کار دبیر خیاطی دوره راهنمایی و دبیرستان دختران ناشنوا بود و در حال حاضر بازنشسته شده است.

متأسفانه تجارب اینگونه افراد ثبت و ضبط نشده و نسل حاضر و آیندگان حتی اسم این افراد را نمی دانند. به همین دلیل مورخین و پژوهشگران در هیچ کتاب یا مقاله ای از این افراد نام نبرده اند.

ص: 251

شهرام شهیدی

شهرام شهیدی آخرین فرزند خانواده شهیدی، در سال 1354 در تهران متولد شد. مادرزاد ناشنوا است. از کودکی در مدرسه باغچه بان (خیابان یوسف آباد) درس خواند و دیپلم فنی برق در هنرستان فنی و حرفه ای سیدجمال الدین اسدآبادی دریافت کرد.

در سال 1379 با خانم آرزو معززی (ناشنوا)، ازدواج کرد و در حال حاضر خارج از کشور زندگی می کنند. آرزو هم مانند شهرام، والدینش ناشنوا هستند.

او در سال 1381یا 1382 اولین وبلاگ ناشنوایان در ایران، در زمینه اطلاع رسانی فعالیت خود را شروع کرد، بعد از مدتی تغییر به یک وب سایت (ناشنوایان ایران) دارای موضوعات مربوط به ناشنوایان در ایران را قبل از مهاجرت به کشور آمریکا در شبکه جهانی اینترنت راه اندازی کرده است.

در واقع از اولین ناشنوایان ایرانی است که در زمینه اطلاع رسانی و راه اندازی وبلاگ و سایت فعالیتش را آغاز کرد.

او در وبلاگ و سایت اینترنتی خودش، متن زندگی نامه تعدادی از اشخاص مشهور ناشنوای ایران در زمینه های گوناگون اعم از هنری، ورزشی و آموزشی به همراه عکس های و فیلم های تاریخی آنان، را منتشر کرد. این فعالیت تا اکنون ادامه دارد.

اگر افرادی مثل شهرام توانایی ها و فعالیت های خودشان را معرفی کنند اولاً اطلاعات لازم برای پژوهشگران هست تا درباره آنان مطالب و آثار سودمند تدوین کنند. دوم اینکه نگرش جامعه و مسئولین نسبت به آن عوض می شود. از این رو از شهرام خواهش می کنیم گزارشی از فعالیت های خود را منتشر کند.

همچنین شهرام چند سال در رشته واترپلو در فدراسیون ورزشی ناشنوایان تمرین می کرد و دو بار در بازی های المپیک شرکت کرد:

- شرکت در نوزدهمین دوره بازی های المپیک 2001 (ایتالیا)

- شرکت در بیست و یکمین دوره بازی های المپیک 2009 (تایوان)

ص: 252

نشست با خانواده مرحوم سید رضا قلی شهیدی

شنبه 27 خرداد 1396 (22 رمضان 1438) مؤلف کتاب شهیدی شاهد یک قرن تلاش در عرصه ناشنوایی آقای علی نوری و مدیر عامل دفتر فرهنگ معلولین آقای محمد نوری در کانون ناشنوایان ایران در تهران ساعت 15 تا 17 عصر جلسه مهمی با خانواده مرحوم سید رضا قلی شهیدی داشتند.

این نشست مهم و سرنوشت ساز با دستور تکمیل کتابی بود که درباره آقای شهیدی است و دفتر فرهنگ معلولین درصدد انتشار آن است.

دوازده شخصیت حاضر در این جلسه عبارت بودند از:

- همسر مرحوم سید رضا قلی شهیدی، مهین رئیس روحانی

- دختر بزرگ آن مرحوم، شبنم شهیدی

- دختر دوم آن مرحوم، شیدا شهیدی

- همسر شبنم، آقای حمید اکمل

- همسر شیدا، آقای علی احمدی

- همسر شهرام شهیدی، آرزو معززی، لازم به یادآوری است شهرام تنها پسر این خانواده است و چون مقیم آمریکا است نتوانست در این جلسه حضور داشته باشد.

- پدر همسر شهرام، احمد معززی

- بیتا اکمل، دختر شبنم

- فریدون خلیلی، مدیرعامل کانون ناشنوایان ایران به عنوان ناظر نشست

- سمیرا بهرامی (مترجم و رابط)

– نیز علی نوری مؤلف کتاب درباره مرحوم شهیدی و محمد نوری مدیرعامل دفتر فرهنگ معلولین هم حضور داشتند.

شروع جلسه

در ابتدای جلسه، آقای محمد نوری درباره محتوا و اهداف جلسه توضیحاتی به این شرح بیان کرد: امروز مزاحم خانواده شهیدی شدیم تا گزارشی از این خانواده داشته باشیم و به مردم ایران نشان دهیم این خانواده که توانست قدم های بلند و مهم و مؤثر در تأسیس و تحکیم نهادهای مدنی ناشنوایان بردارد چه کسانی هستند. مرحوم شهیدی در شکل گیری کانون ناشنوایان، انجمن خانواده ناشنوایان، فدراسیون ورزشی آنان، سازمان رفاه، آموزش و پرورش و مدارس ناشنوایی و کمیته زبان اشاره نقش مؤثر داشت او 94 سال عمر نمود و از ده سالگی به کاروان فرهنگ باغچه بان پیوست. از این رو 84 سال از عمرش را در مسیر جامعه و فرهنگ ناشنوایان کوشید و فعالیت کرد.

اما کارنامه پر برگ و بارش بدون یاری ها و مساعدت ها و بدون همراهی و همگامی اعضاء خانواده اش ممکن نبود. در واقع کارنامه مرحوم شهیدی، کارنامه همه اعضای یک خانواده است.

ص: 253

جالب اینکه همه اعضای این خانواده ناشنوا هستند؛ همسر (مهین رئیس روحانی)، دختران (شبنم و شیدا)، پسر (شهرام)، عروس (آرزو معززی)، دامادها (حمید اکمل و علی احمدی).

این ویژگی یعنی خانواده هشت نفره ناشنوا کمتر سراغ داریم، به ویژه خانواده ای که یکدلی، تعاون و همکاری بین همه اعضاء موج می زند؛ خانواده ای که همه اعضاء نسبت به بزرگ ترهای خانواده یعنی مرحوم شهیدی و همسرش احترام تمام داشته و بالأخص نسبت به راهنمایی ها و نظرات آقای شهیدی احترام خاص قائل بودند. از همه مهم تر ویژگی فرهنگ دوستی و اهتمام به فرهنگ و از نخبگان بودن این خانواده قابل توجه است.

این خصلت ها خانواده شهیدی را در بین جامعه ایرانی برجستگی و امتیاز بخشیده است. اگر مرحوم شهیدی توانست در دل و ذهن مرحوم باغچه بان نفوذ پیدا کند و مجذوب او گردد، به دلیل ویژگی های شخصی خودش تنها نبود بلکه ویژگی های خانواده اش هم مؤثر بوده است. اما متأسفانه مردم ما این خانواده را کمتر می شناسند.

هدف دیگر این است که تلقی و خاطرات اعضاء خانواده را از مرحوم شهیدی ضبط کنیم و در اختیار مردم قرار دهیم.

خاطره گویی

سپس افراد به ترتیب خاطرات خود را بیان کردند و در مجموع نکات مهم تاریخی بیان شد. خانم شیدا شهیدی در موارد متعدد به تکمیل سخنان دیگران می پرداخت. یا به تصحیح گفتار دیگران می پرداخت.

این جلسه در ساعت پنج بعدازظهر و با گرفتن چند عکس یادگاری جلسه به پایان رسید.

از راست: محمد نوری، احمد معززی، آرزو معززی، حمید اکمل، علی احمدی، مهین رئیس روحانی، شبنم شهیدی، شیدا شهیدی، سمیرا بهرامی (رابط)

ص: 254

تصویر

تصویر

از راست: محمد نوری، علی احمدی، حمید اکمل، بیتا اکمل، شبنم شهیدی، آرزو معززی، احمد معززی، مهین رئیس روحانی، شیدا شهیدی

ص: 255

متن گفت وگو: هم اندیشی خانواده سید رضاقلی شهیدی

توضیح

به همت خانم شیدا شهیدی و نیز تلاش خانم سمیرا بهرامی رابط و مترجم زبان اشاره نشست بسیار مهم و سودمندی با خانواده و بازماندگان مرحوم سید رضاقلی شهیدی در 22 خرداد 96 در کانون ناشنوایان ایران بر پا گردید.

تا کنون کمتر سابقه داشته برنامه زنده و نشست رو در رو درباره یکی از نخبگان دارای معلولیت در ایران برگزار گردد و با جدیت و حرارت به بحث و مباحثه درباره ابعاد زندگانی آن مرحوم بپردازند. اما خانواده پر تحمل و با ظرفیت مرحوم شهیدی اجازه دادند این رخداد به وقوع پیوسته و در تاریخ ثبت گردد. شاید عده ای بپرسند اهمیت ندارد، عده ای جمع شده و بحث هایی مطرح شد.

اما این گونه نیست و این نشست از چند جهت مهم و تاریخی بود:

1- خانواده مرحوم شهیدی همگی ناشنوا هستند یعنی پدر (سید رضا قلی شهیدی) و مادر (مهین رئیس روحانی)

در مرحله دوم فرزندان: شبنم، شیدا و شهرام

در مرحله سوم وابستگان سببی درجه یکم، یعنی عروس معززی و دامادها علی و احمد و پدر عروس احمد معززی نه شخصیت ناشنوا چند دهه در کنار هم شاهد حوادث تلخ و شیرین بوده اند و اکنون می خواهند ذهنیت و تلقی های خود را بیان کنند.

2- رفاقت، تفاهم و محبت و احترام نسبت به یکدیگر و نسبت به بزرگترها در این جامعه کوچک نمایان است و با آرامش و درک یکدیگر به بررسی مسائل می پردازند.

3- موضوع اصلی جلسه، بحث و مباحثه و خاطره گویی درباره سید رضاقلی شهیدی است. یعنی کسی که تازه از دنیا رفته، محور و قطب این جمع بوده و همه نسبت به او علاقه ویژه و تعهد در حدّ عشق دارند. زیرا او در همه سختی ها و غم ها یاری رسان این جمع بوده و در شادی ها، مایه آرامش اینان بوده است.

از دفتر فرهنگ معلولین مهندس علی نوری و آقای محمد نوری حاضر بودند و خانم سمیرا بهرامی رابط و مترجم بود البته سنگینی جلسه موجب شد تا دختر، خانم شبنم شهیدی یعنی بیتا اکمل هم در ترجمه و برگردان ها کمک کند.

محمد نوری با عرض تسلیت شروع کرد و گفت می خواهیم در این جلسه دو ساعته حداکثر بهره را ببریم. هر کس می تواند یک تا سه خاطره تعریف کند و تجزیه و تحلیل کند. علی القاعده باید با بزرگتر جلسه یعنی همسر مرحوم شهیدی شروع کنیم ولی ایشان اگر دستور بدهند کس دیگر شروع کند، ما اطاعت می کنیم. ظاهراً خانم رئیس

ص: 256

روحانی می گوید خانم شبنم شهیدی شروع کند.

نکته دیگر اینکه مدیریت جلسه حاضر بر عهده خانم شبنم شهیدی است و از ایشان خواهش می کنیم در وقت افراد و دیگر امور تذکر دهند.

همان طور که استحضار دارید چند هفته برای شکل گیری این جلسه زحمت کشیده شده و امیدواریم بتوانیم حداکثر استفاده را داشته باشیم.

لازم است یادآوری کنیم دفتر فرهنگ معلولین تشکیلاتی برای خود معلولین است و همه برنامه ها توسط خود معلولین تصمیم گیری و اجرا می شود. مثلاً امور مربوط به ناشنوایان توسط خود ناشنوایان پیش می رود.

کسی از بالا دستور نمی دهد که چه کار کنیم. نیز کاملاً مردمی است و به هیچ گرایش فکری یا نهاد سیاسی و مدنی وابسته نیست.

بنابراین امکان مساعد و مثبت برای همه ناشنوایان، نابینایان و دیگر اقشار معلول است. در سال 95 بسیار تلاش شد که بزرگداشت ملی برای مرحوم شهیدی با امکانات این دفتر برپا گردد ولی بعضی مخالفت کردند و به هر حال عملی نشد به جای آن همایش مرحوم سید کاظم مجاب در اسفند 95 برگزار شد. 4 جلد کتاب برای مرحوم مجاب منتشر شد؛ چند جلد هم بعداً منتشر خواهد شد. نیز نشست بسیار سنگین برگزار گردید. از عزیزانی که تصمیم گیرنده هستند، انتظار هست، امکان استفاده از جاهایی مثل دفتر را فراهم آورند.

* خانم شبنم شهیدی، تمنا می کنم ابتدا خود را معرفی کنید، سپس اگر خاطره و نکته ای دارید گوش می کنیم.

شبنم: شما فکر نکنید من فقط فرزند و دختر آن مرحوم هستم و سید رضا قلی فقط پدرم بودند، نه من بیشتر شاگرد او بودم و او بیشتر مربی و استادم بود. در مکتبش نه فقط الفباء و خواندن و نوشتن بلکه ادب و اخلاق، تواضع و شیوه درست احترام به بزرگترها به من و به ما یاد داد.

پدر در خانواده ای تربیت شده بود که به قول معروف دیسیپلین بالا داشت یعنی نظم و انضباط را مراعات می کردند. زیرا مادربزرگم یعنی مادر پدرم معلم آموزش و پرورش بود. از هزاران خانم، معمولاً یک خانم تحصیل کرده بود و می توانست تدریس کند. علی القاعده چنین خانم هایی خود ساخته و باشخصیت بودند و می توانستند تأثیر و نفوذ فوق العاده داشته باشند.

در دامن چنین مادری، رضا پرورش یافت و تربیت شد؛ چنین مردی پدر ما شد و در زندگی ما و در تربیت ما حساس بود و برایمان وقت می گذاشت.

اما پدربزرگم مرحوم سید کاظم در مدرسه عالی حقوق تحصیل کرده بود و به عنوان حقوقدان در دادگستری (عدلیه آن زمان) اشتغال داشت. مشهور است عدلیه ای ها در آن دوره احیاگر عدالت بودند و به ضوابط اجتماعی حساس و بسیار سخت گیر. پدرم نزد چنین پدری تربیت شد. برای اینکه سید

ص: 257

کاظم، پدرم را سواددار و تحصیل کرده کند، به چند شهر سفر کرد و مدارس ناشنوایان را از نزدیک دید و پدرم را مدتی به مدرسه کریستوفل اصفهان فرستاد ولی در نهایت روش و سبک مرحوم باغچه بان را پسندید و پدرم را به باغچه بان سپرد. الآن می فهمیم انتخاب درستی بوده و مکتب باغچه بان مناسب پدرم بود و در آنجا به خوبی رشد یافت. بالاخره از پدری صحبت می کنیم که در خانه سید کاظم حقوقدان و اصلاح گر عموم مردم و خانم شمس منصور معلم و مربی آموزش و پرورش مقطع ابتدایی و مؤثر در تربیت نونهالان تربیت و رشد و نمو یافت. پدرم از کودکی بر اساس اصول تربیتی درستی بزرگ شد و در هر دوره از عمرش، تربیت درست را فراگرفت. من از پدری حرف می زنم که متین، باوقار و مرد خوب و مهربان بود. پدرم وجدان کاری داشت و کار برای ناشنوایان را یک شغل و درآمد نمی دانست بلکه یک وظیفه انسانی و اخلاقی می دانست؛ تمام سعی و تلاش او در راه و رشد و ارتقا و تکامل ناشنوایان بود؛ زیرا اینان را فرزندان میهن ایران می دانست. وقتی عقب ماندگی یا بی سوادی یا حتی بیماری ناشنوایی را می دید از اعماق وجودش ناراحت می شد و غصه می خورد. او در نظر داشت جامعه ناشنوایان ایران را به مراحل عالی پیشرفت فکری و معنوی برساند، بی سوادی در این جامعه ریشه کن شود؛ ناشنوایان به جای خصومت و نزاع با یکدیگر با هم متحد باشند، یکدیگر را دوست داشته باشند و غمخوار همدیگر باشند.

به سال های بیست تا چهل نگاه کنید، ناشنوایان تشکیلات مدنی و قانونی نداشتند، باشگاه ورزشی، فدراسیون ورزشی، مرکز رفاهی که برای زندگی عادی و کالاهای مصرفی و نیازهای ضروری ناشنوایان فعالیت کند، نهاد آموزشی و خلاصه هیچ نهاد مدنی و تشکیلات اجرایی و قانونی نبود. نهادهای که امکانات دولتی را در جامعه ناشنوایان توزیع کند و حلقه اتصال ناشنوایان به وزارتخانه ها و مراکز عالی قدرت و تصمیم گیری باشد، وجود نداشت. چه کسی در آن سال ها این نهادها را تأسیس و پایه گذاری کرد؟ من نمی گویم فقط و فقط پدرم این همه کار را انجام داد، حتماً شخصیت های بسیاری بودند که کمک کردند ولی محور همه پدرم بود. او چون ایمان راسخ به پیشرفت ناشنوایان داشت، محکم می ایستاد، دفاع می کرد، البته با منطق و استدلال همه را متقاعد می کرد که مثلاً باید فدراسیون ورزشی ناشنوایان را ایجاد کنند. و با پیگیری های مداوم و خسته نشدن و پیگیری های دائمی، کار را به ثمر می رساند.

نتیجه چند دهه تلاش، تشکل ها و نهادهایی است که هنوز پا برجا است.

تصور کنید اگر پدرم می نشست در گوشه ای و مطالعه می کرد و کتاب می نوشت، امروز چند عنوان کتاب به نامش داشتیم ولی او معتقد بود وظیفه اش تولید کتاب نیست بلکه رسالتش ایجاد نهادهای مدنی است. در واقع هر یک از نهادهایی که پدرم در ایجاد آن نقش داشته، به اندازه چند جلد کتاب مؤثر بوده است.

مرحوم باغچه بان جامعه ناشنوایی را سواددار کرد و تلاش نمود آموزش و پرورش را در این جامعه گسترش دهد. ثمره و نتیجه کارش تربیت ناشنوایان درس خوانده و مهارت آموخته بود. در مرحله بعد باید این ناشنوایان اشتغال پیدا می کردند و در بخش های مختلف جامعه، ورود پیدا می کردند و

ص: 258

مسئولیت های اجتماعی را تقبل می نمودند.

در این مرحله نیاز به نهادهای مدنی بود مثلاً فدراسیون ورزشی می خواستیم که ناشنوایان علاقه مند به ورزش که الآن سواددار شده و مهارت های اولیه زندگی و شغل را آموخته بودند، در رشته های ورزشی جذب کند و رشد دهد؛ برای آنان مسابقه بگذارد و خلاصه نیاز به نهادهایی بود که هر کدام مسئولیت گروهی از ناشنوایان را پذیرفته و برای رشد و تکامل آنان تلاش کنند؛ مرحوم پدرم این نقش و این مسئولیت را پذیرفت و به خوبی به پیش بُرد.

متأسفانه نویسندگان و پژوهشگران در این باره کمتر نوشته اند و پدرم به درستی به نسل کنونی معرفی نشده است.

در قدیم یعنی روزگار خیلی دور منظورم نیست مثلاً سال های بیست تا چهل شمسی حتی جایی نبود که ناشنوایان بعدازظهرها بعد از برگشت از کارشان دور هم جمع شوند، چایی بنوشند و با هم گفت وگو و درد و دلی و تبادل نظر داشته و به خانه بروند. مجبور بودند در تهران و دیگر شهرها در گوشه خیابان تجمع کنند.

بعضی وقتی این تجمع ها را می دیدند شروع به تمسخر آنان بر می آمدند. پدرم با دیدن این وضع بسیار ناراحت شد و با جدیت پیگیری کرد و چند جا را برای ناشنوایان مهیا کرد. کانون ناشنوایان را پی ریخت و معتقد بود باید سالنی داشته باشند. تا ناشنوایان تجمع نمایند نیز خانواده آنها جمع شوند. جمعیت ناشنوایان، مرکز رفاه و جاهای دیگر را ایجاد کرد البته با همکاری دیگران و توانستند بسیاری از نیازهای ناشنوایان مظلوم را سامان دهی کنند.

تصور کنید ناشنوایان جایی برای برگزاری جشن ها و مراسم و روزهای تاریخی مثل روز جهانی ناشنوایان را نداشتیم ولی امروز چند جا داریم، همه اینها را مدیون تلاش های این مرد بزرگ و البته دیگر بزرگان جامعه ناشنوایی هستیم، امروز ما دست همه آنها را می بوسیم. جلسه امروز هم به خاطر این است که یادی از این افراد و از زحمات آنها از جمله از تلاش های پدرم بکنیم و یاد و خاطره آنها را زنده نگه داریم.

* خانم شبنم شهیدی فرزند ارشد خانواده نکات مهم و کلیدی مطرح کردند. اما خانم شبنم خاطر شما هست که اولین ساختمان کانون ناشنوایان کجا بود؟

شبنم: یادم است که کانون خیابان انقلاب امروزی و خیابان شاه رضای سابق بود، البته آن زمان من خیلی کوچک بودم. انجمن خانواده نیز خیابان کاخ بود.

* ممکن است بفرمایید در آن زمان چند سال داشتید؟

شبنم: متولد سال 1338 هستم. کانون سال 1339 تأسیس شد. یعنی زمان تأسیس کانون یک سال داشتم. ولی باشگاه را به خاطر دارم. فکر کنم سیزده یا چهارده سال داشتم. و محل کانون در خیابان انقلاب را به یاد دارم.

ص: 259

* ساختمان در خود خیابان انقلاب بود یا کوچه ای از این خیابان؟

شبنم: در کوچه ای به نام نصرت بود.

* الآن آن ساختمان هست؟

شبنم: بله، هست.

* عکس آن ساختمان را دارید؟

شبنم: عکسش را ندارم، می گیرم و بعد برایتان می فرستم.

اول کانون سال 1339 تأسیس شد، و بعد انجمن سال 1351 در یوسف آباد تأسیس شد.

* اگر تصاویر و اسناد یا عکس های هم انجمن و هم کانون را مرحمت کنید ممنون می شویم. شما نسبت به رابطه مرحوم شهیدی با مرحوم باغچه بان خاطره ای دارید؟

شبنم: نه. من شش سال داشتم که آقای باغچه بان فوت کردند. تنها چیزی که به خاطر دارم این است که آقای باغچه بان مرا نوازش کرد و به من یک گز داد.

* با تشکر از خانم شبنم که از زمان خود خوب استفاده کردند و مطالب بسیار مهم مطرح کردند. این مطالب در تاریخ می ماند و رِفرنس برای مقالات و پایان نامه ها و کتاب ها است.

* نظر خانم شیدا این است که به سراغ خانم مهین رئیس روحانی، همسر مرحوم شهیدی برویم. البته جسارت نکرده باشیم و چون خانم رئیس روحانی دیرتر تشریف آوردند، قرار شد زمان را از دست ندهیم و از شبنم شروع کردیم.

لازم است یادآوری کنم قدیمی ترین چهره بازمانده از نسل ناشنوایان نخبه، فکر کنم خانم رئیس روحانی است. ایشان در ورزش ناشنوایان خانم بنیانگذار بوده اید و تأثیر مهمی داشته اید. انگیزه و هدف شما از ورود به این عرصه چه بود.

رئیس روحانی: آقای شهیدی که در باشگاه فعالیت می کرد، خود ایشان قسمت مردانه را مدیریت می کرد و من هم قبول کردم که در قسمت بانوان فعال باشم.

اما در مورد انگیزه ما می پرسید. یعنی چه ضرورت ها و نیازهایی بود که ما را مجاب می کرد ورزش ناشنوایان خانم را جدی گرفته و اقداماتی داشته باشیم.

مهم ترین انگیزه آقای شهیدی و مجموعه افراد تصمیم گیر و من وضعیت ناراحت کننده خانم های ناشنوا بود.

ص: 260

ناشنوایان خانم اغلب در خانه می ماندند و به مشاغل پست تن می دادند و همواره تحقیر می شدند. لذا دچار افسردگی و بیماری های روحی و روانی بودند. برای رفع این مشکل تصمیم گرفته شد مراکز ورزشی برای آنان دایر شود تا با ورزش به انواع بیماری ها و ناراحتی های خود غلبه کنند.

از طرف دیگر در عرصه ورزش استعدادهای خود را نشان دهند و خودشان را در جامعه تثبیت نمایند. و از این طریق بر تحقیر دیگران غلبه کرده و نشان دهند، نه تنها نباید تحقیر شوند بلکه شایسته تکریم اند. بالاخره در عرصه ورزش، زنان ناشنوا گام های بلند برداشتند و به پیشرفت های بسیار دست یافتند. متأسفانه در این باره کتاب جامع هنوز تألیف نشده و لازم است در کتاب جامعی چهره های ورزشی ناشنوا معرفی شوند.

* پیشنهاد خانم رئیس روحانی عالی و به جا است. در تکمیل آن می توان گفت: در قید حیات بودن خانم رئیس روحانی، نعمت و غنیمت است و لازم است به بهانه تکریم ایشان بزرگداشتی برگزار گردد و ضمن تکریم ایشان به ورزش ناشنوایان هم پرداخته شود.

در همه رشته ها مثلاً در شعر و ادبیات، در پزشکی تلاش می شود نخبگان معرفی شوند چون اینگونه اقدامات در الگوسازی و فرهنگ سازی تأثیر دارد، اما در عرصه ناشنوایان اینگونه اقدامات نبوده یا بسیار کم بوده است.

رئیس روحانی: فقط درصدد خدمت بوده ایم و کاری را برای مطرح شدن و تکریم انجام نداده ایم.

* هر جامعه وقتی پیشرفت می کند که از دارایی های خود به خوبی استفاده کند و یکی از دارایی ها، نخبگان و شخصیت ها هستند. از چه سالی به ورزش بانوان ناشنوا ورود پیدا کردید؟

رئیس روحانی: فکر کنم سال 1339 بود. البته کار را از 1337 شروع کردیم و در سال 39 به بهره برداری رسید.

* چه کسانی با شما همکاری می کردند؟

رئیس روحانی: مثل دیگر کارها شورایی بود که تصمیم می گرفت و مدیرانی بودند که اجرا می کردند.

* برای اینکه تاریخ نویسی در این زمینه راحت تر بشود، افراد برجسته ای که در تصمیم گیری ها و در مدیریت ها بودند، نام ببرید خوب است.

رئیس روحانی: تمام اعضای شورا و نیز مدیران مربی های ورزش بودند. آنان مشهور بودند و در جامعه اعتبار و مقبولیت داشتند ولی اسامی شان را به خاطر ندارم، اما عکس هایشان را دارم.

ص: 261

* شما در زمینه مهارت آموزی به ناشنوایان و آموزش آرایشگری، خیاطی، گلدوزی و صنایع دستی به آنان فعال بوده اید. از چه زمانی شروع کردید و هدف شما از این کار چه بوده؟

رئیس روحانی: در خانواده متوسطی بودم و امکانات کافی برای رشد و پیشرفت داشتم. به دلیل علاقه ام به خیاطی و آرایشگری از سن نه سالگی این کارها را شروع کردم. و در دوره جوانی کاملاً خبره و بر این حرفه ها مسلط شده بودم.

آقای شهیدی می دید با اینکه من ناشنوا هستم و در کارم موفق بودم، به این فکر افتادند که خانم های ناشنوا هم حتماً موفق می شوند. به این دلیل از من خواستند تا آموزش دختران و خانم های ناشنوا و کم شنوا را آغاز کنم. هدف و قصد ما فقط آموزش مهارت هایی است که برای آنان اشتغال و درآمد ایجاد کند و آنان با انجام این کارها اولاً در اقتصاد خانواده مؤثر شوند؛ دوم اینکه از انزوا و تنهایی بیرون آمده و می توانند در پروسه های اجتماعی مشارکت نمایند.

* تا کنون چند شاگرد در زمینه آرایشگری و خیاطی تربیت کرده اید؟

رئیس روحانی: هم در خانه و هم در مدرسه آموزش می دادم. در خانه معمولاً حدود پنج شاگرد داشتم و آنها را آموزش می دادم؛ اما در مدرسه تعداد شاگردان زیاد بودند و آنها را در چند نوبت آموزش می دادم. علاوه بر این آرایشگاه هم داشتم و در آن مشغول کار بودم.

* مکانی که در آن آموزش می دادید کجا بوده؟ یعنی منزل شما در کدام خیابان بوده؟ اگر یک عکسی از سر در آن بدهید تا در تاریخ ثبت شود، خوب است.

رئیس روحانی: منزلی که در آن آموزش می دادم، خیابان انقلاب بود.

شیدا: از تابلو آن عکس دارم.

آقای شهیدی برای آغاز کار باشگاه بانوان دنبال یک سرپرست خوب بودند. زمانی که دیدند مهین خانم در مدرسه بسیار فعال هستند، به منزل ایشان رفتند و در این رابطه با برادر بزرگشان صحبت کردند. سپس مهین خانم به همراه برادرشان در آن باشگاه حضور یافتند و همان روز ایشان را به رئیس باشگاه معرفی کردند و وقتی رئیس باشگاه دید که کار مهین خانم خوب است، ایشان را قبول کردند، و ایشان قبل از ازدواج با مرحوم شهیدی، فعالیتشان را در سال 1377 در آن باشگاه آغاز کردند.

رئیس روحانی: من در استادیوم ثریا واقع در خیابان حافظ ورزش کار می کردم.

* ازدواج شما با مرحوم شهیدی اولین ازدواج ناشنوایان بود. این اتفاق بسیار مهم بود و سد را شکست و بقیه معلولین ازدواج با هم نوع خود را شروع کردند. چطور شد که آقای شهیدی با شما ازدواج کردند، اگر خاطره ای در این رابطه دارید بیان کنید.

رئیس روحانی: مدرسه من در خیابان رامسر بود. آقای شهیدی در هفته یک بار به این مدرسه

ص: 262

می آمدند و در رابطه با کانون و درباره مسائل ناشنوایان صحبت می کردند. من به ایشان گفتم که چرا هر هفته اینجا می آیی؟ ایشان برگشتند و به من گفتند که می خواهم بیایم با شما ازدواج کنم. من گفتم این همه دختر، آمدی با من ازدواج بکنی. این شد که کم کم علاقه بین ما شروع شد. علاوه بر این خانه پدری ایشان در همسایگی خانه پدر من بود. همچنین دایی من معلم زبان فرانسوی مادر آقای شهیدی بودند و برادر من با دایی آقای شهیدی دوست صمیمی بودند. بالاخره شناخت ما از خانواده شهیدی و شناخت آنها از ما از چند محور بود و کاملاً یکدیگر را می شناختیم.

شیدا: اکثر فامیل های مهین خانم با خانواده مرحوم شهیدی همسایه بودند و نسبت به هم آشنایی داشتند. برادر مهین خانم (محمد رئیس روحانی) که ناشنوا بودند نیز با آقای شهیدی از دوران کودکی دوست و همبازی و هم مدرسه بودند.

* روزی که آقای باغچه بان در مراسم عقد شما حضور یافت، به خاطر دارید چه گفت؟

رئیس روحانی: ایشان سر مرا بوسیدند و تبریک گفتند.

* شما از باغچه بان خاطره یا مطلبی در خاطرتان اگر هست خواهش می کنم بیان کنید؟

رئیس روحانی: یکی از شاگردان باغچه بان تنبلی می کرد و درس نمی خواند. آقای باغچه بان برای تنبیه وی موهای او را می گرفت و می کشید. بعد از چند بار تکرار این کار توسط باغچه بان، آن دانش آموز موهای خود را تراشید و یک کلاه روی سر خود گذاشت. وقتی باغچه بان کلاه آن دانش آموز را برداشت که دوباره موهایش را بکشد، با سر تراشیده او مواجه شد. این صحنه باعث خنده دانش آموزان مذکور شد و باغچه بان محکم روی سر او زد.

* در زمان مرحوم باغچه بان، سطح فرهنگ عمومی پایین بود و ایشان بسیار تلاش می کرد تا بچه های ناشنوا را ترغیب و تشویق به درس خواندن و پیشرفت می کرد.

رئیس روحانی: باغچه بان با هر دانش آموز مطابق روحیه و شئون خود آن دانش آموز رفتار می کرد. شیوه شرطی را برای تذکار و تنبیه و توجه دادن بسیار استفاده می کرد. مثلاً با تجربه به دست آورده بود کشیدن موی یک دانش آموز موجب می شود حواس آن دانش آموز جمع شود و به درس بهتر توجه کند. یا دانش آموزی را گوشش را می گرفت و دانش آموز دیگر را با گرفتن دستش یا خندیدن شرطی کرده بود. و با این روش، دانش آموزان را متوجه و متنبه می کرد.

* مرحوم باغچه بان مرحوم شهیدی را خیلی دوست داشت، دلیلش چیست، می توانید توضیح بدهید؟ اینکه می گویم باغچه بان، شهیدی را دوست می داشت، آنجا نبودیم که ببینیم، و از روی عکس ها و قرائن می توان متوجه شد؛ مثلاً در مراسم، به شهیدی می گفت پشت تریبون برو و حرف

ص: 263

بزن.

رئیس روحانی: علاقه ها و پیوندهای باغچه بان و شهیدی در طول چند دهه شکل گرفته بود. این پیوند و دوستی علل و عوامل بسیار زیاد دارد. مرحوم شهیدی با فرزندان باغچه بان همبازی بودند و با هم بزرگ شده اند حتی به دلیل اینکه راه مدرسه دور بود، باغچه بان به مدت 9 ماه ایشان را بردند در کنار خودشان زندگی کنند. در این مدت مرحوم شهیدی با آقای آذرخشی و فرزندان باغچه بان و خواهرزاده ایشان که سرباز بودند، با هم در یک جا زندگی می کردند. اینها می تواند از دلایل علاقه باغچه بان به مرحوم شهیدی باشد. اما به نظر می رسد از همه مهم تر جوهر و ذات شهیدی است که باغچه بان را جذب خودش کرد. آدم پاک و صادق و بدون شیله و پیله بود و همین ویژگی باغچه بان را جذبش کرده بود.

* آیا باغچه بان رفتار خاصی با شهیدی داشت؛ یعنی او را تشویق یا تنبیه یا توجیه کند؟

شیدا: در آن دوره همان طور که مرحوم باغچه بان در کتاب زندگی نامه خودش نوشته، عموم مردم اهمیت درس و مدرسه را نمی دانستند؛ همین طور ناشنواها زیاد به درس و مدرسه جدیت نداشتند. به همین دلیل سطح درک و معلوماتشان پایین بود، ولی به دلیل اینکه آقای شهیدی نسبت به آنها وضعیت بهتری داشت، باغچه بان به ایشان علاقه زیادی داشت و به هم وابسته بودند. زیرا پدر مرحوم شهیدی تحصیل کرده و بالاترین مدرک حقوقی آن دوره را داشت و مادرش هم تحصیل کرده بود. یک نکته مهم تر این است که چون آقای شهیدی پدرشان را در 24 سالگی یعنی در 13 آذر 1326 از دست داده بود نسبت به آقای باغچه بان احساس پدر و فرزندی داشت و رابطه آنها خیلی صمیمی بود و با او درد دل می کرد و مشکلاتش را به او می گفت. همچنین مرحوم باغچه بان رابطه اش با ناشنواها بسیار نزدیک بود و حتی پس از اتمام دوره تحصیل نیز به خانه آنها سر می زد و رهایشان نمی کرد. همین رفتار را با شهیدی هم داشت اما بیشتر. و شهیدی درد دل های خود را به باغچه بان می گفت و مثل پدر باغچه بان را قبول داشت.

* خانم شیدا گویا معتقد هستید نمی توان همه واقعیت ها را منتشر کرد و باید ظرفیت ها را هم در نظر گرفت. اما برای انعکاس همه رخدادها و تدوین تاریخ جامع ضرورت دارد واقعیت ها را گزارش دهیم؛ بله برخی تلخی ها هم در تاریخ هست. تاریخ مثل گل زیبا است که در عین زیبایی تیغ هم دارد. اما اگر حوادث تلخ تاریخ را نیاوریم در واقع، خیانت کرده ایم چون حقایق را به جامعه معرفی نکرده ایم.

شیدا: به دلیل دلسوزی و علاقه به سرنوشت جامعه هدف، تأکید می کنم که سطح آموزش و معلومات ناشنواها پایین است. این نکته نباید موجب ناراحتی عده ای بشود. چون با سند و مدرک این واقعیت را می توان اثبات کرد و علت این مشکل هم ناشنوا نیستند بلکه مدیران هستند. اما تا وقتی این واقعیت را اظهار و معرفی نکنیم، نمی توان اصلاح نمود.

ص: 264

* خانم شیدا اگر شما سخنی ندارید، به سراغ دیگران برویم.

شیدا: پدرم مسئولیت های حسابداری، خزانه داری، و سرپرستی کانون را به تنهایی بر عهده داشت، زیرا بقیه در آن حد سواد نداشتند که بتوانند این کارها را انجام بدهند و این مسئولیت را با پاک دستی و بدون کوچک ترین سوءاستفاده به انجام رساند.

* شاید فقط علتش سواد نبوده بلکه اعتماد به مرحوم شهیدی مهم است. من در زندگی نامه خودنوشت باغچه بان جستجو کردم موردی پیدا کنم که نقد بر شهیدی باشد، ولی پیدا نکردم. یعنی باغچه بان و دیگران به مرحوم شهیدی اعتماد کافی داشتند. مسئله دیگر دانش حقوقی است. به نظر می رسد شهیدی از پدرش نکات حقوقی یاد گرفته بود که در این مرحله به کمکش می آمد.

شیدا: من فعلاً حرفی ندارم ولی اجازه می خواهم لابه لای سخن دیگران، مطالبی بگویم.

* خدمت آقای علی احمدی، داماد مرحوم شهیدی و همسر شیدا هستیم. شما از کی با خانم شیدا و اساساً با خانواده شهیدی آشنا شدید؟

احمدی: من از کودکی با شیدا خانم بزرگ شده ام، و هفت سال قبل از ازدواج نیز رفت و آمد خانوادگی داشتیم. به همین دلیل در خواستگاری هم مشکل نداشتم، و مرا راحت پذیرفتند. چون در یک محل بودیم و خانواده ما با خانواده شهیدی روابط گرم و صمیمی داشتند.

* اگر ممکن است درباره اشتغال خود بفرمایید؟

احمدی: کارمند بانک ملی هستم.

* در زندگی مشترک ناشنوایی تجربه خاصی دارید که در اختیار ناشنوایان قرار دهید؟

احمدی: تجربه خاصی نداریم، اما در مورد ازدواج هم کفو یا ازدواج ناشنوا با ناشنوا لازم است عرض کنم، اولین ازدواج ناشنوا با ناشنوا به توصیه مرحوم باغچه بان و دیگر بزرگان توسط مرحوم شهیدی و مهین رئیس روحانی انجام یافت. دو نفر ناشنوا اگر با هم تفاهم داشته باشند و یکدیگر را درک کنند، زندگی شیرین و پرثمری خواهند داشت. تجربه زندگی مرحوم شهیدی و خانم رئیس روحانی نشان دهنده همین واقعیت است. علاوه بر اینکه خودشان خدمات مهمی در جامعه هدف داشتند، فرزندانشان را به سطح عالی دانش و مهارت رساندند خانواده منسجم و فرهیخته شهیدی بهترین گواه است که این گونه ازدواج موفقیت آمیز است.

* آیا خانواده شما اعم از والدین، فرزندان، برادر و خواهر ناشنوا هستند؟

احمدی: یک خواهر دارم که او هم ناشنواست و به توصیه پزشک فرزند نداریم. امروز فناوری و

ص: 265

پزشکی توسعه یافته و از طریق ژنتیک به خوبی متوجه می شوند که ازدواج می توان کرد یا نه؟

شیدا: زمان قدیم مثل الآن نبود که ناشنواها بتوانند به راحتی با هم ازدواج کنند با هم آشنا شوند بروند در رستوران با هم صحبت کنند. زمانی که من بچه بودم و با پدرم به رستوران می رفتم، نگاه مردم به سمت ما بود که چرا اینها این گونه با هم صحبت می کنند. ولی هم اکنون این طور نیست و ما به رستوران می رویم و صحبت هم می کنیم و هیچ کس از صحبت کردن ما به زبان اشاره متعجب نمی شود. زندگی اکنون ما با زندگی پدر و مادرمان بسیار متفاوت است و دلیل آن بالا رفتن سطح فرهنگ جامعه می باشد.

شبنم: هم اکنون فن آوری های جدید ارتباطی مثل فکس، موبایل و اینترنت به کمک ناشنواها آمده، که در گذشته ما از این امکانات بی بهره بودیم.

* آقای احمدی اگر خاطره ای از مرحوم شهیدی به یاد دارید که می توانید بیان کنید؟

احمدی: من هر هفته دوشنبه ها پس از فراغت از کار به خانه آقای شهیدی می رفتم و ایشان از من پذیرایی می کردند و با هم صحبت می کردیم. ایشان راحت با من که از نظر سنی بسیار کوچک تر بودم، گفت وگو می نمودیم. یک نکته مهم این است که برای همگان احترام قائل بود و به جوان ترها شخصیت می داد و آنان را تشویق می کرد؛ ندیدم موردی که کسی را تحقیر کند. در عین حال جدیت داشت و اگر خطایی می دید با منطق و استدلال تذکر می داد. مجموعه این ویژگی، رویه جذاب در او به وجود آورده بود.

* مهم ترین نکته آموزنده ای که از آقای شهیدی آموخته اید، را بیان کنید؟

احمدی: همیشه می گفتند اگر کسی شما را اذیت کرد و به شما بدی کرد، شما به او بدی نکنید. و بدی را با بدی پاسخ ندهید. و این ضرب المثل را یادآور می شد که ادب نیک را از بی ادبان باید آموخت. به نظر من اگر همین توصیه اخلاقی مرحوم شهیدی توسط ناشنوایان جدی گرفته شود و همه به آن عمل کنند. انتقام کشیدن؛ پاسخ منفی به اعمال منفی دادن را تعطیل کنند، حداقل موجب مقبولیت خواهد شد. یعنی مردم، این قشر را عزیز داشته و بسیاری از مشکلات آنان مرتفع می گردد.

* رفتار مرحوم شهیدی با شما چگونه بود؟

شبنم: یک بار هم با پدرمان بد برخورد نکردیم و با هم خیلی صمیمی بودیم. اولاً تلاش می کردیم خطا نکنیم و اگر خطایی مرتکب می شدیم با معذرت خواهی، جبران می کردیم.

شیدا: پدرمان برای ما سه فرزند زحمت فراوانی کشید و ما به ایشان وابستگی زیادی داشتیم و پس از فوت ایشان بسیار به ما سخت گذشته است. هر کدام از ما یک روز پدر را نمی دیدیم، دلتنگ او می شدیم، چون یک دوست و یک غمخوار برای همه ما بود.

رئیس روحانی: وقتی بچه ها کوچک بودند، امکانات کم بود و زندگی برای ما بسیار سخت بود؛ اما

ص: 266

مرحوم شهیدی در بزرگ کردن بچه ها به من کمک می کردند. او نمی گفت مثلاً من رئیس هستم و پست و مقام دارد و مثلاً در شأن من نیست در نگهداری بچه کمک کنم. بلکه مثل مستخدم به بچه ها رسیدگی می کرد.

* اکنون خدمت آقای حمید اکمل، داماد مرحوم شهیدی و همسر شبنم خانم هستیم، ایشان بازنشسته وزارت مسکن و شهرسازی است؛ نخست از ایشان می پرسیم: اگر خاطره ای از مرحوم شهیدی دارید، بفرمایید.

اکمل: مرحوم شهیدی ناظم مدرسه ای بودند که من از ابتدا تا دیپلم در آن درس خواندم، و با پدرم نیز دوست بودند. در دوران مدرسه با شبنم خانم (همسر) هم مدرسه بودم که ایشان شیطنت زیادی داشتند، ولی همیشه شاگرد اول مدرسه بودند. من یک برادر ناشنوا نیز دارم که از من بزرگ تر است و در دوران مدرسه بیشتر او با مرحوم شهیدی در ارتباط بود. سپس بعد از دوران مدرسه برای آموزش تراشکاری به یک آموزشگاه دیگر رفتم.

مرحوم شهیدی تلاش فراوانی در جهت پیگیری تحصیل و شغل بچه ها داشت. خود من پس از تحصیل در پیدا کردن شغل مناسب مشکل داشتم و آقای شهیدی پیگیر شد و برای من کار پیدا کرد. ایشان ناشنوایانی که در تحصیل موفق نبودن را به آموزشگاهی واقع در یوسف آباد می فرستاد و در آنجا خیاطی و تراشکاری و... را به آنها آموزش می دادند.

در آن دوران برای ناشنوایان امکان تحصیل بیش از مقطع سوم راهنمایی وجود نداشت. برای اولین بار با پیگیری ثمینه باغچه بان ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر برای ناشنوایان امکان پذیر شد و یکی از نگرانی های آقای شهیدی برطرف گردید.

هدف من این بود که پس از اخذ دیپلم به آمریکا بروم، ولی مادربزرگم رضایت نداد و نظرش این بود که در همین جا کنکور بدهم و درس بخوانم. پذیرفتم و پس از قبولی در کنکور سراسری تحصیلات خود را در رشته طراحی لباس به اتمام رساندم.

شیدا شهیدی: در مشکلاتی که برای ناشنواها پیش می آمد و آنها باید در دادگاه یا کلانتری یا ادارات حضور می یافتند، به دلیل اینکه نمی توانستند منظور خود را تفهیم کنند و کسی را نداشتن که این کار را انجام دهد، آقای شهیدی رابط آنها می شد و این کار را انجام می داد. ایشان وقت زیادی را برای این کار صرف می کردند.

* شما می فرمایید از بین اقدامات و تلاش های مرحوم شهیدی دو فعالیت ایشان مهم تر و مؤثرتر بوده است:

1- ایجاد زمینه برای ورود ناشنوایان به تحصیلات عالی

2- رفع موانع اشتغال ناشنوایان

اهمیت این اقدامات در چیست؟

ص: 267

اکمل: همان طور که کارشناسان گفته اند، اشتغال یکی از ارکان جامعه است. بیکاری تأثیر مخرب زیاد بر جامعه دارد و اشتغال مبدأ حل بسیاری از مشکلات است. مرحوم شهیدی برای اشتغال ناشنوایان بسیار کوشید. اولاً در بخش مهارت آموزی، مقدمات و شرایط حرفه آموزی ناشنوایان فراهم آورد. اما پس از فراغت از تحصیل یا فراگیری مهارتی باید در جایی مشغول می شد. از این رو، بخشی در سازمان رفاه به نام کاریابی ایجاد شد و برای ناشنوایان کار پیدا می کرد. مدیریت این بخش با وزارتخانه ها، ادارات، کارخانه ها و کارگاه ها و خلاصه همه جا تماس می گرفت و هر جا پست خالی پیدا می کرد، یکی از ناشنوایان را معرفی می نمود.

* اکنون در خدمت آرزو معززی، عروس مرحوم شهیدی و همسر شهرام هستیم. ایشان هم اکنون در آمریکا تحصیل خود را به پایان رساند و اکنون اشتغال دارد. ولی اکنون در خدمت همسرش هستیم و از ایشان می پرسیم: تحصیلات شما چیست؟

معززی: تا مقطع سوم راهنمایی در آموزشگاه باغچه بان 4 درس خواندم. اول دبیرستان را در نیمروز خواندم. سپس به آمریکا رفتم و دیپلم را در آمریکا اخذ کردم.

* شما هم در مدرسه باغچه بان درس خوانده اید و هم در نیمروز. تفاوت سیستم آموزشی این دو چیست؟

معززی: اکنون این دو هیچ تفاوتی از نظر سیستم آموزشی با هم ندارند. فقط بعد از انقلاب به خاطر تفکیک جنسیتی مدرسه نیمروز را به دختران اختصاص دادند و باغچه بان را به پسران. به همین دلیل من سال اول دبیرستان را در نیمروز خواندم.

* از چه زمان و چطور با آقا شهرام آشنا شدید؟

معززی: خاله من که ناشنواست با خانم مهین رئیس روحانی آشنا بودند و رفت و آمد داشتند. پس از اینکه من از آمریکا بازگشتم از این طریق با شهرام آشنا شدم.

لازم به یادآوری است که پس از فوت مرحوم شهیدی، پسرش شهرام به دلیل نبود بلیط هواپیما نتوانست در مراسم تدفین حضور داشته باشد ولی در مراسم ختم سوم حضور داشت. دو هفته در ایران بود و به دلیل اتمام مرخصی مجبور شد به امریکا بازگردد.

* هم اکنون از زندگی تان راضی هستید؟

معززی: خدا را شکر، زندگی خوبی داریم و شهرام و خانواده محترم شهیدی بسیار خوب هستند.

احمد معززی (پدر آرزو معززی): من تا سال پنجم ابتدایی در مدرسه نوین واقع در خیابان ژاله به صورت عادی درس خواندم. سپس با تشخیص مشکل شنوایی مرا به مدرسه باغچه بان ارجاع دادند و

ص: 268

در آنجا مشغول تحصیل شدم. در مدت پنج سالی که در آنجا بودم مرحوم شهیدی ناظم آن مدرسه بود. مرد بسیار خوبی بود با من شوخی می کرد و حتی مرا کتک هم می زد. به مطالعه کتاب و روزنامه و مسائل سیاسی علاقه زیادی داشت، و هر وقت می خواستم من به خانه اش بروم به شوخی می گفت: یک روزنامه اطلاعات بگیر و بیاور تا تو را به خانه ام راه بدهم.

سمیرا بهرامی (مترجم زبان اشاره): ایشان همیشه روزنامه اطلاعات می خواندند و همراه روزنامه بیسکویت ترد نمکی را دوست داشتند.

احمد معززی: مرحوم شهیدی در سال 1353 خانه جوانان ناشنواها را تأسیس کردند. این مؤسسه در خیابان فلسطین واقع بود. ایشان می گفتند که ناشنواها در خیابان با هم صحبت نکنند و بیایند در اینجا با هم صحبت بکنند. اگر آقای شهیدی نبود، خانه جوانان ناشنوا، انجمن ناشنوایان، کانون ناشنوایان و باشگاه ناشنوایان هم نبود. مؤسسه همه اینها مرحوم شهیدی بود. ایشان ناشنواها را راهنمایی می کرد. در واقع بعد از آقای شهیدی جامعه ناشنوایی کسی را ندارد و بزرگ و غمخوار ما رفته است.

آرزو معززی: من در طول دو سالی که در اینجا بودم و با خانواده آقای شهیدی زندگی می کردم. آقای شهیدی همیشه راهنمای من بود و می گفت تو مثل دختران من هستی، هر چه می خواهی بگو.

* خانم بیتا اکمل، نوه مرحوم شهیدی و دختر شبنم خانم است. ایشان ناشنوایی ندارد و در این نشست بسیار زحمت کشید. شما درباره مرحوم شهیدی چه می دانید؟

بیتا اکمل: مرحوم شهیدی برایشان خیلی مهم بود که در اطرافشان چه می گذرد و به کتاب و مطالعه و درس خیلی علاقه داشتند، و زمانی که ما بچه بودیم، بچه ها را جمع می کرد و به یک نفر می گفت قصه بخوان، و ما را به مطالعه تشویق می کردند.

من و برادرم در یک خانه ای بزرگ شده ایم که همه ناشنوا هستند و فقط من و برادرم شنوا هستیم. خانواده مادریم همه ناشنوا هستند و خانواده پدریم نیز یکی دو نفر ناشنوا هستند. برای همه جالب است که من و برادرم چگونه در این محیط زندگی می کنیم و چگونه با دیگر اعضای خانواده ارتباط برقرار می کنیم، چگونه درس می خوانیم و چگونه کارهایمان را انجام می دهیم، ولی برای خودمان یک امر عادی است. همچنین دو دختر کوچک دارم که هر دو آنها نیز به زبان اشاره تسلط کامل دارند.

* در پایان از خانم شیدا شهیدی، دختر مرحوم شهیدی تمنا می کنم اگر نکته ای جا مانده و گفته نشده تکمیل بفرمایید.

شیدا: پدر من یک شخص انسان دوست بودند. ناشنواها را خیلی دوست داشتند و برای آنها احترام زیادی قائل بودند، و مشکلات و اختلاف نظرهایی که بین آنها وجود داشت، در این علاقه خلل وارد نمی کرد. همیشه سفارش می کردند، هر کس به شما بدی کرد و بدی شما را گفت، شما از خوبی او یاد کنید، و هیچ وقت بدی کسی را نگویید و خودشان هم هیچ وقت بدی کسی را نمی گفتند.

ص: 269

پدرم با فرزندان خود دوستی صمیمانه ای داشتند و تمام تجربیات و اطلاعات خود در زمینه تربیت، آموزش، احتیاط، مراقبت و... را به ما انتقال می دادند.

به خاطر دارم زمانی که به کلاس اول راهنمایی رفتم، پنجشنبه ها سرویس نداشتم. پدرم 5 قران به من پول دادند و مرا تا ایستگاه اتوبوس همراهی کردند. سپس به من گفتند که مسیر مدرسه را با اتوبوس می روی و با اتوبوس هم برمی گردی و اگر کسی چیزی تعارف کرد، و یا کسی گفت سوار ماشین من شو، قبول نمی کنی. چون اولین بارم بود ترسیده بودم. پدرم به من گفت باید بروی و یاد بگیری، و این گونه به من اعتماد به نفس دادند و مستقل شدن در زندگی را به من آموختند. تابستان سال بعد، زمانی که مدارس تعطیل بود، مرا برای خرید نان، گوشت، شیر و دیگر چیزها به نانوایی، قصابی و بقالی فرستادند و بدین ترتیب نحوه خرید کردن و حساب و کتاب آن و مدیریت پول و هزینه ها را به من آموختند. بعد از اخذ دیپلم در کنکور شرکت کردم و قبول نشدم. سپس پدرم گفت باید بروی و کار بکنی، و برای من یک کار در آرایشگاه پیدا کردن که به مدت دو سال در آن آرایشگاه مشغول به کار بودم، و وظیفه من در آنجا نظافت، شستن سر مشتریان و از این قبیل کارها بود. پدرم می گفت که کار در آرایشگاه باعث می شود که نحوه حضور در اجتماع و برخورد با مردم را یاد بگیری. بعد از این دو سال، پدرم پیگیر یافتن شغل مناسب برای من شدند و چند مورد کاری در شرکت های مختلف برایم پیدا کردن که من شرکت آب را ترجیع دادم و در آنجا مشغول به کار شدم. بعدها دانشگاه قبول شدم، و مشغول به تحصیل شدم.

پدرم از دوران دبستان ما را به مطالعه تشویق می کردند، و اول راهنمایی بودم که سه جلد کتاب سه تفنگدار را به من هدیه دادند، که از آن زمان مطالعه را به طور جدی شروع کرده ام و تاکنون هم ادامه داشته است.

پدرم با اینکه حقوقشان پایین بود، ولی هیچ موقع مشکلات مالی را به خانواده انتقال نمی دادن، و همیشه به ما امیدواری می دادند. به خاطر دارم زمانی که بچه بودم و به اتفاق خانواده به رستوران می رفتیم، مردم از دیدن یک خانواده ناشنوا حیرت زده می شدند و نگاه عجیبی به ما داشتند. این رفتار مردم برای پدرم اهمیتی نداشت، و بی توجهی به نگاه های مردم و اعتماد به نفس در ایشان، غرور و اعتماد به نفس ما را نیز تقویت می کرد.

پدرم علاقه زیادی به روزنامه داشتند و هیچ وقت روزنامه را از خود دور نمی کردند، و اگر یک روز برایشان روزنامه تهیه نمی کردیم، شدیداً اعتراض می کردند. آخرین روزهای عمرشان که در بیمارستان بستری بودند، از پدرم پرسیدم روزنامه می خواهید برایتان بیاورم؟ پاسخ دادند، خیر. گفتم عینکتان را می آورم مطالعه کنید. ایشان نپذیرفتند و گفتند که در بیمارستان نمی توانم روزنامه بخوانم.

ایشان همیشه درباره تاریخ و سیاست با ما صحبت می کردند، و وقایعی که از زمان شاه تاکنون اتفاق افتاده را جزء به جزء برای ما بیان می کردند. حتی تا زمانی که حالشان خوب نبود و در راه بیمارستان بودند نیز پیگیر مسائل سیاسی و اتفاقات کانون بودند.

پدرم یک خاطره جالب از دوران جوانی شان، زمانی که مجرد بوده اند، تعریف کرده اند که من

ص: 270

برایتان نقل می کنم. ایشان در اواخر تیرماه سال 1332 به همراه خواهر و شوهر خواهرش و پسر آقای باغچه بان و چند نفر دیگر از طریق مسیر زمینی و از شوروی به مجارستان سفر می کنند، پس از برگشت مصادف می شود با کودتای 28 مرداد و برگشت شاه. زمانی که اینها به مرز می رسند، قطار چند روز در آنجا متوقف می شود، و سپس مأموران، تمامی مسافران که پدرم و همراهانشان نیز در بین آنها بودند را دستگیر و زندانی می کنند. پس از چند روز زندانیان را به تهران انتقال می دهند و سر همه آنها را می تراشند، و وقتی که متوجه می شوند پدرم ناشنواست، او را آزاد می کنند. زمانی که پدرم به خانه برمی گردد، به علت تراشیده بودن سرش تا دو ماه از خانه بیرون نمی آید. در این مدت یکی از ناشنواها پدرم را با سر تراشیده می بیند و به همه خبر می دهد که پدرم زندانی سیاسی بوده است.

آقای باغچه بان هم به ناشنواها بسیار نزدیک بود، و پس از اتمام تحصیل بچه ها و حتی پس از ازدواجشان نیز به آنها سر می زد، و سراغشان را می گرفت. شنیده ام که چندین بار به خانه ما نیز آمدند.

* با تشکر از شیدا شهیدی که نکات آموزنده خوبی از زندگی مرحوم شهیدی بیان فرمودند. نیز از همه شما عزیزان خانواده مرحوم شهیدی تشکر می کنیم با این نشست مواد خالی جبران می شود و منبع سودمندی برای تحلیل گران و پژوهشگران آینده است.

ص: 271

والدین سید رضاقلی شهیدی

سید کاظم شهیدی و خانم شمس منصور

سید کاظم در 1276ش در شهر خوی از توابع آذربایجان غربی متولد شد. خوی در روزگار گذشته مهد تمدن و فرهنگ بوده و شخصیت های فرهیخته بسیار از خوی برخاسته اند.(1) اگر وقوع انقلاب مشروطیت را سال 1282ش بدانیم، سید کاظم شش ساله بوده که مشروطیت آغاز شده است و جوانی حدود 25 ساله بوده که رضا شاه پهلوی روی کار آمد.

درباره علت مهاجرت از خوی به تهران و جزئیات زندگی او چیزی نمی دانیم. اما بعضی از آگاهی های درباره اش در روزنامه اطلاعات (10 دی ماه 1353) آمده است. بر اساس این سند سید کاظم در سال 1313ش از کارکنان و قضات عالی مقام قوه قضائیه (عدلیه) در آن دوره است. در این سند او به عنوان «رئیس شعبه دوم دیوان جزا» معرفی می شود و در معرفی او می نویسد، در چهل سال قبل یعنی در 1313ش:

آقای سید کاظم شهیدی رئیس محکمه جنحه(2) مرکز و از قضات فاضل و مجرب می بود. وزارت عدلیه (دادگستری کنونی) او را به سمت ریاست شعبه دوم دیوان جزای عمال دولت (کارکنان دولت کنونی) منصوب کرد.(3)

این تصویر او را با لباس رسمی آن دوره یعنی کت و کلاه پهلوی نشان می دهد:

ص: 272


1- . نگاه کنید به مقاله «خوی» در دانشنامه جهان اسلام، ج16، ص 505-512.
2- . محکمه جِنحه یعنی دادگاه کیفری و وابسته به حقوق جزاء است. جنحه واژه عربی به معنای گناه می باشد (لغت نامه دهخدا؛ فرهنگ فارسی معین)
3- . روزنامه اطلاعات، 10 دی ماه 1353، شماره 14598.

تصویر

دو برگ سند خانم شیدا شهیدی درباره سید کاظم شهیدی فرستادند که برخی از ابعاد زندگی سید کاظم را نمایان می سازد.

1- یک سند با عنوان دیپلم لیسانس در علم حقوق مربوط به 1305ش است. سید کاظم در مدرسه حقوق تحصیل کرده و پس از اتمام دوره در سال 1305 به او لیسانس حقوق اعطا شده است. پس از این، این سند را به نام سند اول می نامیم.

2- سند دوم حکم منصوب به کار سید کاظم به سمت مستنطقی درجه دوم داشت از تاریخ 26 تیرماه 1306 است از طرف وزارت عدلیه در تهران است. پس از این، این سند را به نام سند دوم می نامیم.

اما نکاتی که در این دو سند هست و پاره ای از رخدادها و جوانب زندگی مرحوم سید کاظم را روشن می سازد. این نکات را توضیح می دهم:

ص: 273

1- اسم ایشان در سند اول میرزا سید کاظم خان شهیدی ثبت شده است. همین نام بدون هیچ تغییری در سند دوم هم آمده است.

کسانی را میرزا می نامیدند که مادرشان سیده یعنی از فرزندان محمد مصطفی صلی اللّه علیه و آله و سلم باشد. اما اگر پدرشان سید باشد او را ملقب به سید هم می نمودند. بنابراین سید کاظم هم مادرش و هم پدرش منسوب به پیامبر اسلام و از فرزندان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بوده اند.

میرزا در اصل واژه فارسی و «امیرزاده» بوده و به مرور به میرزاده و میرزا کوچک و مخفف شده است. و از القاب شاهزادگان، اشراف و بزرگان، افراد دارای سمت عالی در دولت و نیز برای کسی که مادرش علویه باشد استفاده می شده است.(1)

اما وقتی در کنار سید به کار می رود، به معنای علویه بودن مادر است.

واژه خان هم برای افراد صاحب منصب و دارای مشاغل عالی حکومتی به کار می بردند. دهخدا درباره خان معانی متعدد آورده است. گاه خان اسم محل خاص یا محل عام است و گاه به عنوان لقب برای افراد استفاده می شود. در اقوام و قبایل ترک، خان به رئیس قبیله گفته می شود. پس از سلطه مغول بر ایران، کاربرد کلمه خان به عنوان لقب برای افراد متداول شد و پیش از این متداول و متعارف نبود. و مترادف آقا، خواجه و بزرگ است. اما در فرهنگ جدیدتر مردم و به ویژه از دوره قاجاریه، خان به کسی گفته شد که نفوذ اجتماعی یا سمت اجتماعی و اداری قابل توجه داشت.(2)

اما درباره فامیل شهیدی نکته ای نتوانستم به دست آوردم، زیرا اسم سید کاظم در منابع مرجع مثل مستند مشاهیر یا در کتاب دانشمندان آذربایجان از محمدعلی تربیت درج نشده است.

2- سید کاظم در مدرسه حقوق تحصیل کرد. فکر تأسیس این مدرسه ناشی از ضرورت ها و نیازهای زمانه از جمله تربیت کادر متخصص جهت اشتغال در محاکم عرفی دادگستری بود. این مدرسه در آبان 1298/ نوامبر 1999 آغاز به کار کرد. مستوفی الممالک در ربیع الثانی 1333ق تأسیس این مدرسه را در لایحه ای به مجلس تقدیم کرده بود ولی عمر دولتش کفاف نداد و این لایحه در دولت بعد مطرح شد. وقتی نصراللّه فیروز وزارت عدلیه را بر عهده گرفت، این مدرسه را تأسیس کرد و مسیو پرتی مدتی عهده دار اداره آن بود.(3)

لیسانس عالی ترین مدرکی بود که توسط مدیریت این مدرسه داده می شد و سید کاظم شهیدی توانسته بود به این مدرک در سال 1305ش/ 1927م یعنی 91 سال قبل دست یابد.

مدرک لیسانس سید کاظم شهیدی مثل دیگر لیسانس ها دو قسمت فارسی و فرانسه دارد. گویا فارغ التحصیلان، این مدرک را از یکی از مراکز علمی فرانسه و اروپا دریافت کرده بودند و با همین مدرک می توانستند در اروپا و به ویژه فرانسه اشتغال پیدا کنند یا ادامه تحصیل بدهند. تصویر این مدرک را عیناً می آورم.

ص: 274


1- . لغت نامه دهخدا، ج13، ص 19415.
2- . لغت نامه دهخدا، ج6، ص 8263-8264.
3- . تاریخ جامع ایران، ج14، ص 770-771.

تصویر

3- در سند دوم آمده که آقای میرزا سید کاظم خان شهیدی با رتبه پنج قضایی به سمت مستنطقی درجه دوم رشت از 25 تیرماه 1306 تعیین می شود.

استنطاق در فرهنگ قضایی به معنای بازپرسی است. یعنی تحقیق از متهم راجع به امور اتهامی. یکی از منابع مهم تحقیق بازپرس (مستنطق) خود شخص متهم و اقرارها و گفته های او است.(1)

اما در مورد اینکه آیا به رشت رفت یا نرفت؟ و چه مدت در رشت ماند و چه اقداماتی انجام داد چیزی نمی دانیم. تصویر این سند این گونه است:

ص: 275


1- . لغت نامه فارسی، ج4، ص2320؛ لغت نامه دهخدا، ج12، ص18407.

تصویر

سند دیگری درباره مرحوم خانم شمس منصور همسر سید کاظم شهیدی و مادر سید رضاقلی شهیدی است. تاریخ این سند گویا 1297ش است. و از طرف وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه به سمت معلم ابتدایی مدرسه ای در یکی از ناحیه های تهران(1) منصوب شده است. این سند این گونه است:

برخی نکات این سند خوانا نیست و اطلاعات دیگری درباره این خانم نداریم. امید است خانواده شهیدی با جمع آوری اسناد و اطلاعات بیشتر بتوانند زندگی نامه کاملی از والدین مرحوم شهیدی به دست دهند.

حداقل مطلبی که می توان از این اسناد به دست آورد این است که: دلیل اینکه مرحوم سید رضا

ص: 276


1- . اسم این ناحیه در سند آمده ولی خوانا نیست.

قلی شهیدی توانست در جامعه و فرهنگ ناشنوایی، فعالیت های مؤثر و ابتکاری داشته باشد، ریشه در تربیت خانوادگی و تأثیر پدر و مادر فرهیخته اش دارد. از این رو لازم است درباره پدر و مادرش اطلاعات بیشتر به دست آوریم.

ص: 277

ص: 278

فصل پنجم: معرفی در آثار فرهنگی

اشاره

ص: 279

سید رضاقلی شهیدی در جامعه ناشنوایان ایران شناخته شده و دارای شهرت بود، ولی عموم مردم او را کمتر می شناختند، زیرا درباره او مطالب اندکی منتشر شده بود. اولین بار در سال 1336 گزارشی درباره فعالیت هایش در مجله اطلاعات بانوان منتشر شد. در سال های بعد تا 1357، مطبوعات به مناسبت ها به سراغ شهیدی یا همسرش مهین رئیس روحانی می رفتند و مطلبی منتشر می کردند. اما در دوره جدید ابتدا دخترش، شیدا شهیدی در اوایل سال 94 با چاپ جملاتی همراه با عکس هایی از مرحوم شهیدی در سالنامه ای تلاش کرد او را معرفی کند.

سپس دفتر فرهنگ معلولین در مجله توان نامه، ویژه نامه ای درباره او منتشر کرد و در ادامه مجدداً در مجله توان نامه مقالاتی درباره او و خانواده اش منتشر شد. به این وسیله شخصیت و خدماتش برای عموم مردم شناخته تر گردید. این فصل به معرفی این اقدامات می پردازد و سیر تحقیقات درباره مرحوم شهیدی را نشان می دهد.

ص: 280

اطلاعات بانوان، آذر 1336

پری اباصلتی در انتشار مقاله ای درباره ناشنوایان و مدرسه باغچه بان و به تبع آن سید رضاقلی شهیدی و مهین رئیس روحانی چنین نوشته است:

« دبستان کر و لال های باغچه بان در سال 1312 توسط آقای باغچه بان تأسیس شد. این دبستان یک مؤسسه ملی است و با دریافت اعانه و گرفتن آموزگار دولتی از وزارت فرهنگ اداره می شود. شهریه این دبستان بستگی به استطاعت اولیاء اطفال دارد.

محل سابق این دبستان خیابان شاهرضا کوی رامسر بود ولی حالا با کمک جمعیت حمایت کودکان کر و لال و به همت شمس پهلوی و افراد نیکوکار، برای آنان ساختمانی در کوی یوسف آباد بنا شده و از مهرماه گذشته دانش آموزان کر و لال در این محل درس می خوانند. ضمناً به تقاضای جمعیت حمایت کر و لال ها شرکت واحد اتوبوس رانی شاگردان و آموزگاران این دبستان را صبح ها به دبستان می رساند و ساعت چهار از دبستان به شهر می آورد.»

این اطلاعاتی بود که ما قبل از رفتن به این دبستان داشتیم و شاید شما نیز تا این حد با این مؤسسه آشنا بودید ولی برای آشنایی بیشتر با این اطفال معصوم و سرپرست های فداکارشان به دبستان کر و لال ها رفتیم.

یک عده دانش آموز از شش ساله تا هیجده ساله با قیافه های خندان در راهروها و حیاط وسیع دبستان و یا کنار زمین ورزش جست وخیز می کردند، می دویدند و می خندیدند و صداهای عجیب وغریب می کردند، ولی قادر نبودند در عالمی که برای خود به وجود آورده بودند حتی یک کلمه حرف بزنند.

این کودکان بی گناه گرچه از بزرگ ترین نعمت های جهان یعنی حرف زدن و شنیدن محروم بودند، با وصف این وقتی به قیافه های شاد و بشاش آنها نگاه می کردم حس می کردم که گویی برای مدت کوتاهی محرومیت خود را فراموش کرده و می خواستند خود را خوشبخت ترین کودکان جهان به من معرفی کنند. در عالم اینها صدا و صمیمیت و معصومیت عجیبی حکم فرما بود و با اینکه قادر نبودند حرفی بزنند یا صدایی را بشنوند و مجبور بودند احساسات خود را با حرکت دست و چشم و ابرو و دهان بفهمانند، در عوض احساسی در میان آنها وجود داشت که به قولی مافوق زندگی و عشق بود. با دیدن قیافه های معصوم و چشم های پر فروغ آنان که حکایت از یک دنیا اسرار نهفته می کرد یاد این شعر آقای رعدی آذرخشی افتادم:

من ندانم به نگاه تو چه رازیست نهان/ که مر آن راز توان دیدن و گفتن نتوان

این ابهام و احساس کودکان عالمی به وجود آورد بود که واقعاً انسان را ناراحت می کرد. آشنایی ما با

ص: 281

این دانش آموزان از همین نگاه ها بیشتر تجاوز نکرد زیرا آنها نمی توانستند از وضع خود برای ما صحبت کنند. به همین جهت لازم بود که توسط رئیس مدرسه و معلمین با آنها آشناتر شوم.

آقای باغچه بان که پایه گذار و مؤسس کودکستان و دبستان کر و لال ها در ایران است، این دبستان را اداره می کند. اولین سالی که وی این مدرسه را افتتاح کرد فقط یک شاگرد داشت، ولی کم کم بر تعداد آنها افزوده شد و اکنون عده آنان در حدود 80 نفر است که سنشان بین 6 تا 18 سال است و به ده گروه تقسیم شده اند.

هدف این دبستان تربیت و تعلیم اطفال کر و لال است به نحوی که آنها بتوانند خواندن و نوشتن و حرف زدن را با متن شفاهی بیاموزند و مواد دروس شش ساله ابتدایی را فراگیرند و ضمناً با حرفه ای هم آشنا بشنود تا سر بار جامعه و اولیاء خود نگردند.

هیچ طفلی بیش از دوازده سال در این دبستان نمی تواند بماند و گرفتن گواهی نامه شش ساله ابتدایی بستگی به موفقیت تحصیلی طفل دارد نه به سنواتی که در این دبستان بوده است. برای اینکه کودکان خیلی زود به درس آشنا شوند در این دبستان از سهل ترین متد آموزش استفاده می شود.

این متد عبارت از این است که در موقع آموختن درس، از حرکت دست های شاگردان ممانعت می شود و برای اینکه توجه کودکان بیشتر به درس معلم و فراگرفتن از راه حرکت دهان باشد. حتی خود معلمین نیز در موقع تدریس دو دست خود را پشت سر یا جلوی خود حلقه می کنند و مطلقاً آنها را تکان نمی دهند. روشی که باغچه بان در این مدرسه به کار می برد در اروپا و آمریکا هم بی نظیر است. وقتی دختران وی (اولین باغچه بان و ثمینه باغچه بان) برای ادامه تحصیل و مطالعه در رشته تربیت اطفال کر و لال به آمریکا رفتند، مقامات آمریکایی دریافتند که مدرسه کر و لال های باغچه بان در ایران در اکثر موارد از آنها جلوتر است. تنها نقصی که در این مدرسه وجود داشت و خوشبختانه فعلاً مرتفع شده است نبودن گوشی های مخصوص و میکروفون و چهار گوش و دستگاه های کاهنده و افزاینده صدا بود که بالاخره رئیس مدرسه طی چند مسافرت به خارج موفق به تهیه آنها شد.

وقتی در سر کلاس خواندن و دیکته و انشاء و خیاطی این شاگردان رفتیم گویی به عالم دیگری وارد شده بودیم، هر کدام از آنان به هر وسیله که شده می خواستند احساسات خود را ابراز دارند. چند نفر از آنها انشاء خود را به من دادند که واقعاً از خواندن آن بسیار ناراحت شدم. موضوع انشاء آنها «نامه گله آمیز به دوستان شنوا» بود.

شاگردها در انشاء خود ضمن اظهار ناراحتی از این محرومیت، از همسالانشان که قادر به صحبت کردن و شنیدن هستند و آنها را مسخره می کنند گله کرده بودند.

مهین رئیس روحانی، نسرین ظلی، شهلا طبیبی که تقریباً بزرگ ترین و بااستعدادترین شاگردهای مدرسه باغچه بان هستند حالا با زحمت زیاد می توانند قدری حرف بزنند و از این که اطرافیان سعی می کنند با حرکت دادن دست مطالب خود را به آنها بفهمانند ناراحت می شوند. وقتی اینان دست در دست هم می اندازند و با صدای بلند می خندند اگر کسی از دور آنها را ببیند هرگز نمی تواند فکر کند

ص: 282

که اینها از چه نعمت بزرگی برای همیشه یا موقت محروم اند. »

در این گزارش چند عکس از باغچه بان و مهین رئیس روحانی و چند تن ناشنوای دیگر آمده است.

ص: 283

سپید و سیاه، آذر 1337

مجله سپید و سیاه در گزارشی با قلم پرویز بهزادی، نکات و مطالب مهمی درباره فدراسیون ورزشی ناشنوایان، فعالیت های شهیدی و همسرش در این فدراسیون را توضیح داده است.

« شاید عده ای از هموطنان عزیز ما بی اطلاع باشند که در سازمان تربیت بدنی ایران فدراسیونی وجود دارد که اعضاء وابسته به آن عموماً فاقد حس شنوایی و گویایی می باشند. فدراسیون مذکور که به ریاست آقای محمد شواربی اداره می شود دارای سازمان ها و تشکیلات منظمی است که اعضاء آن با کمال صمیمیت و پشتکار در راه هدایت این گروه از هموطنان محروم ما گام برمی دارند. فدراسیون با جمع آوری دختران و پسران کر و لال و تنظیم برنامه های ورزشی - فرهنگی - و هنری برای آنان قدم های مؤثری در این راه برداشته است.

هم اکنون سازمان فرهنگی آن موفق گردیده اعضاء خود را در کلاس های باغچه بان و یا متد مخصوص قادر به تکلم و نوشتن نماید یعنی عملی را که در گذشته غیر ممکن می بود اکنون به مرحله اجرا درآورده است. ماه گذشته ورزشکاران و اعضاء فدراسیون در شرفیابی به حضور والاحضرت شاهپور غلامرضا هر کدام توانستند مطالبی در اطراف کار و وضع خود مکالمه کنند که این امر مورد توجه والاحضرت قرار گرفت و وعده فرمودند همه گونه مساعدت به آنها بنمایند ضمناً این فدراسیون علاوه بر گردآوری جوانان دوشیزگانی را که کر و لال هستند تحت تعلیم قرار داده و عده نسبتاً زیادی را موفق به تکلم و نوشتن نموده است.

سازمان های ورزشی فدراسیون کر و لال ها هم اکنون ورزشکاران خود را در رشته های: کشتی، تیراندازی، والیبال، فوتبال، پینگ پنگ، شطرنج تحت تعلیم قرار داده به طوری که تیم کشتی آزاد آن دارای افرادی است که دارای ارزش جهانی می باشند که چند بار در این صفحه آنان را به خوانندگان عزیز معرفی نمودیم و تیم کشتی فرنگی آن بعد از عید نوروز تشکیل و شروع به کار خواهد نمود. والیبال از چندی قبل در د دسته دختر و پسر تشکیل و تحت تعلیم بوده و هر دسته دارای تجربیات کافی و قادر هستند در مسابقات بزرگ شرکت جوید. در رشته فوتبال یک تیم کامل مشغول تمرین می باشند. سازمان پینگ پنگ دختران به سرپرستی آقای یوسف تیزهوش قهرمان با سابقه کشور اداره می گردد که دارای قهرمانان بااستعدادی است که در این فن پیشرفت شایانی نموده اند. در رشته شطرنج قهرمانانی تربیت شده اند که از لحاظ هوش و استعداد نظر کلیه محافل را نسبت به خود جلب و به طوری که اکنون دو نفر از آنان در مسابقات شطرنج به پای فینال رسیده اند. ضمناً دوشیزگان کر و لال دارای سازمانی جداگانه می باشند که سرپرستی آنان به عهده دوشیزه مهین رئیس روحانی عضو فدراسیون می باشد که با نهایت صمیمیت از هیچ گونه فداکاری دریغ نمی ورزد.

در اینجا لازم به نظر می رسد توجه شورای عالی بانوان ایران به این امر حیاتی جلب شود که با کمک های لازمه به خواهران محروم خود میدان فعالیت بدهند.

در حال حاضر محل اجتماع و باشگاه کر و لال ها در دبستان سعدی می باشد که هفته دو روز

ص: 284

مخصوص استفاده دوشیزگان که به ورزش و تحصیل می پردازند و بقیه اوقات را جوانان کر و لال استفاده می کنند ضمناً هر پانزده روز یک مرتبه فیلم های تربیتی و فرهنگی جهت کلیه اعضاء و خانواده آنها به معرض نمایش گذارده می شود. امید می رود با توجه مخصوص اولیاء محترم تربیت بدنی و فرهنگ و با پشتکار و فعالیت قابل توجه آقای شواربی رئیس و آقای مدیر امانی معاون و آقای شهیدی عضو کمیته فنی و دوشیزه رئیس روحانی و سایر اعضاء جدی و لایق فدراسیون قدم مؤثری در راه پیشرفت افراد کر و لال برداشته شود.

کلیه وزارتخانه ها و دوایر دولتی دارای باشگاه ورزشی خواهند شد.

هفته گذشته از نخست وزیری به کلیه وزارتخانه و دوایر دولتی بخش نامه صادر گردید که با توجه مخصوص اعلیحضرت همایون به امر ورزش اقدام به تأسیسات و باشگاه های ورزشی در کلیه وزارتخانه ها و دوایر دولتی و به تدریج در مراکز استان ها و شهرستان ها گردد و برای انجام این منظور از اراضی خالصه یا زمین های متعلق به شهرداری و یا اوقاف و یا املاک پهلوی رایگان استفاده شود. »

ص: 285

اطلاعات بانوان، تابستان 1338

مطلبی با عنوان ترانه ای در دنیای سکوت درباره ازدواج و مراسم عروسی سید رضاقلی شهیدی و مهین رئیس روحانی در این مجله چاپ شد:

« این عروسی سرور آمیز و در عین حال غم انگیز، عجیب ترین و بی سابقه ترین عروسی سال بود، آن شب، مثل سایر شب ها که در باشگاه شرکت نفت عروسی یا مهمانی برپا می شود، شور و هیجان فراوانی دیده می شد. شور و هیجان فراوانی دیده می شد. به تدریج از ساعت هفت و نیم بعدازظهر، دسته دسته مهمانان از در باشگاه وارد می شدند و با راهنمایی پیش­خدمت ها به طرف سالن باشگاه که پنجره های شیشه ای آن به روی باغ باز می شد می رفتند. در جلوی در ورودی، عروس زیبایی که لباس سفید ساده و شیکی به تن داشت و در کنارش مرد جوانی که از ژست و قیافه اش پیدا بود داماد است، ایستاده بودند و دست مهمانان تازه وارد را آرام می فشردند و با حرکت سر از ایشان تشکر می کردند.

رنج پدر و مادر

«رضا» اولین فرزند و تنها پسر خانواده اش بود. از روزی که پا به عرصه وجود گذاشته بود، پدر و مادرش مثل پروانه دور و بر او می گشتند و نهایت سعی و کوشش را در تربیت او به کار می بردند. صدای گریه یا خنده رضا برای ایشان از هر نوایی عزیزتر بود و آن را بیش از هر آهنگ شورانگیزی دوست داشتند.

هنگامی که رضا تازه زبان باز کرده بود یا کلمات مقطع و زبان بچگانه خود شور و شعف بی سابقه ای در اطرافیانش ایجاد می کرد... اما افسوس که چشم حسود طبیعت نتوانست خانواده ای را تا این حد نیک بخت و سعادتمند ببیند، زیرا رضا بعد از یک تب طولانی، مبتلا به حصبه سختی شد و بعد از اینکه چند ماه با هیولای مرض دست و پنجه نرم کرد، بالاخره از آن نجات یافت ولی افسوس که دیگر نه صدای کسی را می شنید و نه قادر بود کلمه ای بر زبان آورد و مجبور بود هر چه می خواهد با حرکت دست و چشم و ابرو و دهان به اطرافیان بفهماند! گرچه خود او از این اتفاق سخت رنج می برد اما هرگز نمی توانست احساس کند که کر و لال شدن ناگهانی او، چه ضربه هولناکی به روحیه خانواده اش وارد کرده است. پدر و مادرش برای بازیافتن قدرت تکلم و شنوایی او تلاش زیادی کردند، اما افسوس که هر چه بیشتر برای بهبود او می کوشیدند، کمتر نتیجه ای می گرفتند... رضا روز به روز بیشتر افسرده و گرفته می شد و پدر و مادرش برای این که یگانه پسر خود را تا این حد غصه دار و گرفته نبینند، تصمیم گرفتند او را برای معالجه به اروپا بفرستند. در همان روزهایی که پدر و مادر رضا با چشمان اشک بار مشغول تدارک وسایل مسافرت او بودند، یک شب در روزنامه خواندند که آقای باغچه بان مدرسه ای برای کودکان کر و لال در تهران دایر کرده است. آن شب خواب به چشم پدر و مادر رضا راه نیافت و در

ص: 286

اول وقت روز بعد رضا را نزد آقای باغچه بان بردند... و بدین ترتیب رضا اولین شاگرد باغچه بان بود، روشی که باغچه بان در مورد تدریس کر و لال ها پیش گرفته بود و محیط دوستانه و صمیمانه ای که برای این کودکان معصوم به وجود آورده بود، سبب شد که رضا غم جانکاه خود را سبک تر احساس کند و با دنیایی غرق در سکوت که با دنیای سایرین از زمین تا آسمان فرق داشت خود بگیرد... رضا دوران ابتدایی را در دبستان های کر و لال های باغچه بان با موفقیت گذراند و قدرت تکلم خود را تا حدودی زیادی باز یافت و بعد، به کارهای اجتماعی مشغول شد. چند سال پیش که برای اولین بار فدراسیونی برای تعمیم و توسعه ورزش در میان کر و لال ها به وجود آمد، او نیز پیش قدم همکاری با فدراسیون شد و به علت پشتکار و علاقه ای که از خود نشان داد، به سمت ریاست کمیته فنی فدراسیون انتخاب شد و حالا علاوه بر اینکه کارمند سازمان برنامه است و در قسمت نظارت بر شرکت ها به کار مشغول هست و تاکنون بارها مورد تشویق مقامات ورزشی قرار گرفته است. سال گذشته نیز برای مطالعه در وضع کر و لال های کشورهای مختلف رهسپار اروپا شد و با معلومات تازه به وطن بازگشت.

تعیین سرنوشت یا ساعت

وقتی مهین پا به عرصه وجود گذاشت، همه تولد او را که بچه ای شاداب و زیبا بود، به خانواده اش تبریک گفتند.

اما در چهره افراد خانواده او نگرانی مبهمی موج می زد و نشان می داد که آنان می خواهند هر چه زودتر دریابند که آیا مهین نیز مثل دو خواهر و برادرش، کر و لال است یا اینکه از نعمت شنوایی و قدرت تکلم بهره مند است. پزشکان بارها او را معاینه کردند، اما نتوانستند پیش از شش ماهگی چیزی درک کنند. روزی که مهین تازه پا به ششمین ماه زندگی گذاشته بود، مادرش او را برای معاینه با یکی دیگر از دختران شش ماهه فامیل به نزد پزشکی برد پزشک هر 2 کودک را در گوشه تختی نشاند و خود بی آنکه کسی متوجه شود، به کوک کردن ساعت رومیزی پرداخت. از صدای کوک ساعت، مادر مهین و آن دختر 6 ماهه به عقب برگشتند، اما افسوس که کوچک ترین تغییری در وضع مهین ایجاد نشد و عکس العملی در مقابل کوک ساعت ابراز نداشت... و از همان جا مادرش پی برد که مهین از نعمت شنوایی محروم است و قهراً تکلم نیز نتواند کرد. هر چه مهین بزرگتر می شد، از این که نمی توانست با اطرافیانش حرف بزند و یا صدای ایشان را بشنود، بیشتر ابراز عدم رضایت می کرد اطرافیانش هر چه می کوشیدند با ایجاد وسایل مختلف، او را از این وضع ملال انگیز نجات بدهند موفق نمی شدند... و سرانجام او را به مدرسه باغچه بان گذاشتند مهین در مدت تحصیل در مدرسه، استعداد درخشانی از خود نشان داد، به طوری که در مدت 6 سال تحصیل در مدرسه کر و لال ها همیشه از بهترین و فعال ترین شاگردان باغچه بان به شمار می رفت... و البته نه فقط در مدرسه شاگرد باهوش و زرنگی بود، بلکه در خانه نیز دختری هنرمند و باسلیقه محسوب می شد و سلیقه و مهارت او در خیاطی و آشپزی و خانه داری، زبان زد اطرافیان او بود.

ص: 287

اشک غم و شادی

سال گذشته که فدراسیون کر و لال ها تصمیم گرفت قدم های مثبتی برای تعمیم ورزش بین دختران کر و لال بردارد و وسایل ورزشی مختلف برای ایشان فراهم آورد و مسابقاتی برای تعیین دختران ورزشکار کر و لال ترتیب دهد، رضا رئیس کمیته فنی فدراسیون، برای انجام این امور برگزیده شد... وی که بر اثر چند بار آمد و رفت به مدرسه کر و لال های باغچه بان، متوجه شده بود که دوشیزه مهین رئیس روحانی فارغ التحصیل مدرسه کر و لال ها دختر بسیار بالیاقت و بااستعدادی است و می تواند سرپرستی ورزش دختران کر و لال را به عهده بگیرد و در ضمن از سال ها پیش با خانواده او آشنایی داشت، با موافقت خانواده رئیس روحانی، مهین را به فدراسیون دعوت کرد و بعد از مدتی مهین به سمت سرپرست ورزش دختران کر و لال و نماینده ایشان در کمیته فنی فدراسیون کر و لال ها انتخاب شد و فوراً به فعالیت پرداخت و به تدریج، وضع ورزش دختران کر و لال به همت این دو نفر رونقی محسوس گرفت... و این همکاری که در سکوت کامل ادامه می یافت، در عین حال که به ورزش دختران کر و لال سر و صورتی بخشید، سرنوشت آن دو را آن شب در باشگاه شرکت نفت برای همیشه به هم پیوند داد.

آقای رضا شهیدی که از کوچکی دوشیزه مهین رئیس روحانی را می شناخت و به تدریج مهر او را در دل گرفته بود، وقتی احساس کرد که مهین دختری بزرگ و فهمیده و آماده برای قبول زندگی مشترک شده است، به او و خانواده اش پیشنهاد ازدواج کرد ... و گرچه اتخاذ تصمیم در مورد تعیین سرنوشت یک دختر کر و لال کار آسانی نبود، اما چون خانواده مهین رضا را شریک زندگی مناسبی برای وی یافتند آن پیشنهاد را پذیرفتند و به زودی مراسم بله بری انجام گرفت و طرفین برای انجام مراسم عقد و ازدواج آماده شدند.

«مهین» که دختر بسیار باسلیقه ای است و به فوت و فن خیاطی کاملاً وارد است، لباس عروسی را با دست خود دوخت... و البته سایر وسایل نیز خیلی زود فراهم شد و در یکی از روزهای آخر اسفندماه سال گذشته، مراسم عقد او به عمل آمد. همان طور که می دانید، رسم بر این جاری است که هنگام عقد «آقا» ابتدا صیغه عقد را جاری می کند و بعد از اینکه عروس «بله» گفت، آن وقت قباله عقد را به امضای عروس و داماد می رسانند... اما در مورد این عروس و دامان، جریان برعکس بود، به این ترتیب که چون عروس قدرت شنوایی نداشت تا هنگام اجرای صیغه عقد بشنود که «آقا» چه می گوید، ابتدا قباله را نوشتند و به او نشان دادند و او امضاء کرد و بعد، مراسم جاری کردن صیغه عقد شروع شد.

در آن وقت، «آقا» با بیانی شمرده مرتب به عروس گفت: آیا حاضرید که شما را به عقد دائم آقای رضا شهیدی در بیاوریم؟ اما افسوس که «مهین» اصلاً یک کلمه از آن را نمی شنید. طبق معمول «آقا» این عبارت را چند بار تکرار کرد... و چون ماده 1066 قانون مدنی ایران می گوید که اگر عروس یا داماد و یا هر دو لال باشند عقد با اشاره واقع خواهد شد، مهین با اشاره موافقت خود را ابراز داشت و چون کلمه «بله» را نیز می توانست بدون اینکه بشنود بگوید، این کلمه را نیز به لحنی مخصوص بر زبان آورد... و البته در این هنگام قطرات اشک از دیدگان همه جاری بود و سکوت محض آن محفل را فقط

ص: 288

صدای گریه حضار، گریه ای که غم و شادی هر دو را به همراه داشت، درهم می شکست.

مافوق عشق و زندگی

«مهین» از بعد از روز عقد، با کمک خانواده اش به تهیه «جهیزیه» مشغول شد و شخصاً به انجام کارهای دستی و تهیه وسایل اتاق ها بر آمد و سه هفته قبل، به خانه شوهرش رفت. حالا «مهین» و «رضا» زندگی سعادت آمیزی را می گذرانند و هر حرفی که با هم دارند با حرکت دست و لب به هم می زنند.

صبح ها آقای شهیدی به سر کارش می رود و مهین خانم، در منزل به خانه داری می پردازد و هر روز ظهر به انتظار شوهرش که او را بسیار دوست دارد می نشیند تا او بیاد و در کنار هم غذا بخورند... و اما نکته جالب این است که بر عکس تمام خانم ها که در منزل وقتی در انتظار شوهرشان به سر می برند، گوش به زنگ در خانه هستند. مهین چشم به چراغی که در گوشه اتاقش قرار داده می دوزد. زیرا شوهرش که سال گذشته به اروپا رفته و در وضع زندگی کر و لال های آن کشور ها مطالعه کرده است، از زنگ در سیمی به چراغ برق متصل ساخته که وقتی زنگ به صدا در می آید، چراغ روشن و خاموش می شود... و مهین از روشن و خاموش شدن چراغ پی می برد که شوهرش در پشت در ایستاده و منتظر است که در به روی او باز شود. این دو نفر از زندگی خود رضایت کامل دارند و معتقدند یک زن و شوهر کر و لال بیشتر و بهتر به دردهای یکدیگر آشنا هستند و توقعات بی جایی که اغلب باعث از هم پاشیدن زندگی های مشترک می شود، در میان این دو نفر وجود ندارد، اما و در عوض میان این دو احساسی وجود دارد که مافوق عشق و زندگی است. »

در این شماره مجله عکس هایی از جبار باغچه بان، سید رضاقلی شهیدی و مهین رئیس روحانی آمده است.

ص: 289

اطلاعات بانوان، اردیبهشت 1338

درباره فعالیت های ورزشی خانواده شهیدی و دیگر ناشنوایان گزارش زیر منتشر شده است.

« ورزشی بانوان و خانم معدلی و خانم قره گزلو اعضای هیئت رئیسه شورا در استادیوم ثریا صورت گرفت. در این مسابقه، عده زیادی از قهرمانان مدارس، یکی از قهرمانان دانشگاه، یک بانوی خانه دار و چند تن از قهرمانان سابق مدارس که فعلاً ترک تحصیل کرده اند، شرکت داشتند. داوری مسابقات به عهده خانم یارینه، خانم پرتوی، خانم میراشرافی، خانم دولت نیک منش و آقای گلپایگانی واگذار شده بود.

قهرمان مسابقه

در مسابقه دوی صد متر، 14 نفر شرکت داشتند و در نتیجه دوشیزه مهوش آگاه دانش آموز دبیرستان آزرم با رکورد 3 و 13ثانیه اول، دوشیزه پری خلعتبری دانش آموز دبیرستان انوشیروان دادگر با رکورد 3 و 14 ثانیه دوم و دوشیزه آذر صبوری دانش آموز دبیرستان انوشیروان دادگر با رکورد 7 و 14 ثانیه سوم شدند. در قسمت پرش ارتفاع، 15 نفر شرکت کردند و دوشیزه ماهرخ جهانبخشی از دبیرستان انوشیروان دادگر با رکورد 22 و 1 متر مقام اول، دوشیزه زهره بنکدار دانش آموز دبیرستان شهناز پهلوی با رکورد 22 و 1 متر مقام دوم، دوشیزه ملکیانس دانش آموز دبیرستان کوروش مقام سوم و دوشیزه گلچهره خسرویانی که از قهرمانان با سابقه مدارس تهران است و در این مسابقه به طور آزاد شرکت کرده بود، با رکورد 17 و 1 متر مقام چهارم را احراز کردند. در قسمت پرتاب وزنه، 5 نفر شرکت داشتند و در نتیجه دوشیزه ماهرخ جهانبخشی با رکورد 76 و 9 متر اول، دوشیزه فریده مخزنی دانش آموز دبیرستان انوشیروان دادگر با رکورد 60 و 9 متر دوم و دوشیزه فرزانه ارومی دانش آموز دبیرستان شهناز پهلوی با رکورد 71 و 8 متر سوم شناخته شدند. در قسمت پرتاب دیسک، 7 نفر شرکت داشتند و دوشیزه دولت نیک­منش دانشجوی سال سوم رشته تربیت بدنی دانشسرای عالی مستشاری دانش آموز دبیرستان انوشیروان دادگر با رکورد 52 و 23 متر مقام دوم و دوشیزه فرزانه ارومی با رکورد 68 و 22 متر مقام سوم را به دست آوردند، در قسمت پرش طول، 18 نفر شرکت کردند و در نتیجه دوشیزه فریده مخزنی با رکورد 62 و 4 متر اول، دوشیزه مهوش آگاه با رکورد 59 و 4 متر دوم و دوشیزه آذر صبوری با رکورد 43 و 4 متر سوم شناخته شدند.

هم قهرمان، هم داور

بعد از پایان یافتن مسابقات، خانم عزت پیرنیا رئیس شورای ورزشی بانوان جوایزی را که از طرف شورای ورزشی بانوان برای تشویق قهرمانان تهیه شده بود، به ایشان اهدا کرد. جایزه قهرمانان اول و دوم و سوم، لباس های گرم کن جایزه نفر چهارم مدال درجه یک ورزشی بانوان بود. در ضمن، به هر یک از ورزشکاران که در دو رشته دوومیدانی شرکت کرده و مقام اول یا دوم و یا سوم قهرمانی را به دست آورده بودند، مدال درجه یک ورزشی شورای ورزشی بانوان اهدا گردید... و نکته جالب در این مسابقه این بود که دوشیزه دولت نیک­منش دانشجوی رشته تربیت بدنی که در پرتاب دیسک مقام

ص: 290

اول را به دست آورد. داور این مسابقات نیز به شمار می رفت.

هنگام برگزاری این مسابقه غم انگیز، همه آرام و بی صدا می گریستند!

4 سال پیش مسئولین ورزش به منظور پیشرفت و تعمیم ورزش بین افراد کر و لال و پرورش استعدادهای آنان، فدراسیونی به نام «فدراسیون کر و لال ها» تشکیل دادند. این فدراسیون از ابتدای تأسیس برای پیشرفت ورزش بین افراد، کوشش فراوان به کار برد، اما متأسفانه این کوشش ها در سال های اول فقط برای تعمیم ورزش بین پسران بود، ولی از اواخر سال گذشته طبق تصمیم رئیس فدراسیون کر و لال ها، دوشیزه مهین رئیس روحانی یکی از دختران کر و لال که در رشته های مختلف ورزشی استعداد قابل ملاحظه ای دارد. به سمت نماینده دختران و کمیته فنی فدراسیون انتخاب شد... و وجود این دختر کر و لال در هیئت رئیسه فدراسیون، راه را برای پیشرفت ورزش سایر دختران کر و لال گشود. از دو ماه و نیم پیش که این تحول صورت گرفت دختران کر و لال توانستند با موافقت شورای ورزشی بانوان از کلیه وسایل ورزشی که در استادیوم ثریا وجود دارد، به طور رایگان استفاده کنند. در این مدت، در استادیوم ثریا برای دختران کر و لال یک کلاس تمرین پینگ پنگ زیر نظر آقای یوسف تیزهوش قهرمانان پینگ پنگ، یک کلاس شمشیربازی زیر نظر «مایستر» مربی ایتالیایی و خانم پرتوی و یک کلاس تنیس زیر نظر آقای پارینه و خانم پرتوی تشکیل شده است ... و حالا دختران کر و لال که نمی توانند زبان را وسیله بیان احساسات خود قرار دهند و سخنان سایرین را بشنوند اما وجودشان سرشار از احساسات و عواطف پرشور بشری است شادی هرگز احساس نکرده ای در خود احساس می کنند... رئیس فدراسیون کر و لال ها به منظور تشویق بیشتر از این دختران معصوم، ماه گذشته یک مسابقه پینگ پنگ بین ایشان ترتیب داد. این مسابقه در استادیوم ثریا و زیر نظر آقای شواربی رئیس فدراسیون، آقای شهیدی نماینده فدراسیون و آقای تیزهوش مربی پینگ پنگ کر و لال ها صورت گرفت و در آن 12 نفر از دختران کر و لال شرکت کردند و با این که این افراد فقط مدت کوتاهی تعلیم گرفته بودند، مع ذلک استعداد سرشاری در حین بازی از خود نشان دادند بعد از انجام مسابقات مقدماتی و نهایی، دوشیزه سوسن کلانتری مقام اول و دوشیزه شهلا طبیبی مقام دوم را به دست آوردند. در روز مسابقه گرچه ظاهراً ورزشکاران کر و لال حرارت زیادی از خود به خرج می دادند، اما چون هیچ کدام زبانی برای بیان حالات و احساسات خود را تشویق کنند، برعکس سایر مسابقات هیچ گونه سر و صدایی در سالن بازی به گوش نمی رسید و در حقیقت یک دنیا هیجان آمیخته به سکوت، تماشاچیان را تحت تأثیر قرار داده و بعضی از ایشان را به گریه واداشته بود!

شادی غم آلود!

برای توزیع جوایز برندگان این مسابقه فدراسیون کر و لال ها بعدازظهر چهارشنبه 15 اردیبهشت ماه جشنی در حضور والاحضرت شاهپور غلامرضا پهلوی و عده ای از شخصیت های ورزشی بر پا کرد. این برنامه با سرود شاهنشاهی که توسط ارکستر کوران کانون کار و آموزش نواخته شد. آغاز یافت. ابتدا آقای شواربی رئیس فدراسیون کر و لال ها به حضار خیر مقدم گفت و گزارش فعالیت های فدراسیون کر و لال ها را به اطلاع رساند و ضمن آن متذکر شد: تصمیم داریم با تعمیم ورزش بین قهرمانان کر و

ص: 291

لال، بتوانیم در المپیاد کر و لال ها که 2 سال دیگر در فنلاند بر پا می شود، دختران کر و لال ایرانی را نیز در آن مسابقات شرکت دهیم. بعد، دوشیزه نسرین ظلی که از دختران کر و لال بسیار بااستعداد به شمار می رود، با زبان بی زبانی به والاحضرت و سایرین خیر مقدم گفت، آنگاه دوشیزه سوسن کلانتری قهرمان اول پینگ پنگ دختران کر و لال گزارش جشن را به اطلاع حضار رساند هنگامی که این دو دختر بااستعداد در پشت میکروفون قرار گرفته و مطالبی را که می خواستند بگویند از روی کاغذ می خواندند، چنان حضار را تحت تأثیر قرار دادند که بی اختیار شک از دیدگان همه جاری شده بود. بعد دوشیزگان شهلا طبیبی، سوسن کلانتری و آقایان بیژن اکمل، ابوالحسن هاشمی و قدرت­اللّه اکبری و پرویز وفایی و حسین تأییدی چند برنامه جالب اجرا کردند. در پایان جشن، والاحضرت شاهپور غلامرضا پهلوی، جوایزی که از طرف فدراسیون برای ورزشکاران کر و لال تهیه شده بود، به ورزشکاران اهدا کردند. نکته ای که بیش از هر چیز تماشاچیان آن روز تالار فرهنگ را تحت تأثیر قرار داده بود، برنامه ورزشکاران کر و لال همراه با ارکستر کوران بود.»

در این گزارش عکس های متعدد از خانم رئیس روحانی و دیگر ناشنوایان ورزشکار آمده است.

ص: 292

کیهان ورزشی، شنبه 7 مرداد 1340

این نشریه درباره اعزام تیم ورزشی ناشنوایان به المپیک فنلاند گزارشی منتشر کرده همراه با تصاویر رضاقلی شهیدی، کریم رئیس نیا، ایلچی کبیر، حاج سید جوادی، حسین پور و قائم مقامی.

قهرمانان کر و لال به فنلاند می روند

مسابقات جهانی کر و لال ها از روز سیزدهم مردادماه در شهر هلسینکی با شرکت ورزشکاران 22 کشور آغاز می گردد.

ورزشکاران کر و لال ایران نیز در این مسابقات شرکت می جویند. فدراسیون کر و لال های ایران به منظور انتخاب قهرمانان زبده کر و لال یک دوره مسابقات انتخابی در رشته های کشتی و تیراندازی در سالن ورزش پارک شهر و میدان تیر باشگاه پهلوی انجام داد و در نتیجه چهار نفر آقایان محمدرضا سید جوادی در وزن اول، ابوالحسن ایلچی کبیر در وزن دوم، سابقه حسین پور در وزن سوم، کریم رئیس در وزن چهارم برای شرکت در مسابقات کشتی جهانی کر و لال ها انتخاب شدند. در میان این چهار قهرمان دو نفر دارنده عنوان قهرمانی اول جهان در مسابقات جهانی کر و لال های دوره گذشته می باشند، این دو قهرمان عبارتند از: آقایان کریم رئیسی و ایلچی کبیر که امسال نیز شانس مقام قهرمانی اول جهان را دارند در میان قهرمانان تیراندازی آقای امیرحسن قائم مقامی موفق گردید در میان رقیبان خود رکورد لازم را به دست آورده و برای شرکت در مسابقات جهانی انتخاب شود. تیم کشتی و قهرمان تیراندازی کر و لال های ایران برای شرکت در مسابقات جهانی کر و لال ها در هلسینکی ساعت شش بعدازظهر روز سه شنبه دهم مردادماه با هواپیما به کشور فنلاند عزیمت خواهند کرد. در این مسافرت آقایان نیک­خو به سمت داور و مربی، رضاقلی شهیدی به عنوان مترجم و رابط همراه تیم خواهند بود ضمناً آقای شواربی رئیس فدراسیون سمت سرپرستی کاروان را به عهده دارد.

همان نشریه پس از بازگشت تیم از فنلاند گزارش زیر را منتشر کرد.

پهلوانان کر و لال ایرانی

دهمین دوره مسابقات جهانی کر و لال ها در سال 1965 در یکی از شهرهای آمریکا برگزار می شود. نماینده آمریکا تقبل کرد که مخارج اقامت کلیه کشورهای شرکت کننده را بپردازد و در همین کنگره چهار نفر از اعضا هیئت رئیسه تغییر کردند و به جای آنها نمایندگان فنلاند، یوگسلاوی، شوروی، لهستان به عضویت هیئت رئیسه انتخاب شدند و ضمناً نماینده ایران آقای محمد شواربی به عضویت هیئت رئیسه کشتی جهانی کر و لال ها انتخاب گردید.

اهمیت پیروزی قهرمانان کر و لال ایران در مسابقات جهانی کشتی کر و لال ها خیلی کمتر از پیروزی قهرمانان ملی در مسابقات قهرمانی توکیو نبود زیرا قهرمانان خاموش» ما توانستند در

ص: 293

مسابقات سه مدال طلا و یک مدال برنز. به دست آوردند و در میان همه کشورهای شرکت کننده در جمع امتیازات مقام دوم را احراز کنند.

در این مسابقات که در ماه گذشته در فنلاند انجام گرفت سه بار پرچم ایران به اهتزاز در آمد و سه بار سرود شاهنشاهی به افتخار پیروزی پهلوانان کر و لال ایران نواخته شد.

شاید ندانید که قهرمانان خاموش، فدراسیون مخصوصی دارند و در تمام رشته های ورزشی به خصوص کشتی به پیشرفت های قابل ملاحظه ای نایل آمده اند.

در جهان خاموش آنها که نه گوش کار می کند و نه زبان، قلب ها برای به دست آوردن پیروزی تب و تاب مخصوص دارند و این جوانان محروم که طبیعت آنان را از گفت و شنید محروم داشته با پشتکار و همت زاید الوصفی سعی دارند در عرصه مبارزات زندگی از همنوعان زبان و گوش دار خود عقب نمانند.

بنیان گذار مسابقات جهانی کر و لال ها بشر دوستی بود از کشور فرانسه که روبن آلکه نام داشت و خود او نیز کر و لال بود.

این مرد که در ورزش های ده گانه میدانی تجربه و سابقه داشت و در فن نویسندگی نیز صاحب قریحه بود یک روز به کمک چند باشگاه ورزشی بیانیه ای صادر کرد و در آن خطاب به همه کر و لال های جهان نوشت:

«اگر خداوند نیروی گفتن و شنیدن را از ما گرفته ولی بازوان توانا، بدن های سالم و نیروی لایزال عقل و خرد ما سر جای خود باقی است. برای آن که در جبهه مبارزات زندگی از سایرین عقب نمانیم، برای آن که اتحاد و همدردی با هم داشته باشیم، برای آن که در دنیای خاموش ما جنبش و تحرکی به وجود آید، مسابقات جهانی را بر پا می داریم و مثل مسابقات المپیک هر چهار سال به چهار سال یک بار دور هم جمع می شویم و لیاقت ها و تجربه های خود را به محک آزمایش می گذاریم و یکدیگر را برادرانه در آغوش می فشریم...»

اولین دوره مسابقات جهانی کر و لال ها در سال 1924 با کمک دولت فرانسه در پاریس انجام شد. ابتدا مسابقات به شکل ناحیه ای صورت می گرفت تا اینکه در سومین دوره، بر اثر جدیت هیئت مدیره، کمیته بین المللی المپیک موافقت کرد که هر چهار سال یک بار کلیه قهرمانان کر و لال جهان در گوشه ای از دنیا گرد هم آیند و در صحنه میدان ورزش، مبارزه و زورآزمایی کنند.

زمان مسابقات باید درست یک سال بعد از هر بازی المپیک باشد مثلاً سال گذشته بازی های المپیک 1960 در رم انجام شد و امسال مسابقات جهانی کر و لال ها در هلسینکی فنلاند برگزار گردید.

در این دوره که نهمین دوره مسابقات جهانی کر و لال ها بوده چهار قهرمان کشتی ایران رئیسی و ایلچی کبیر، سید جوادی و حسین پور در رشته های کشتی آزاد و فرنگی شرکت جستند و سه مدال طلا و یک برنز به دست آوردند.

آقای شواربی رئیس فدراسیون و سرپرست هیئت اعزامی به خبرنگار ما گفت:

ص: 294

با وجود اینکه تیم ما ناقص بود ولی سربلند به ایران مراجعت کردیم.

بر اساس جدول زیر ایران در این مسابقات در جهان دوم شد یعنی از آمریکا و کانادا و چند کشور دیگر جلو افتاد.

ص: 295

اطلاعات بانوان، آذر 1343

این نشریه در مقاله ای به قلم پری اباصلتی همراه با تصویرهایی از شهیدی و خانم رئیس روحانی مطالب جالبی نوشت:

« کانون کر و لال های ایران فعالیت هایی را در جهت رفاه اجتماعی افراد کر و لال ایرانی که سالیان متمادی است از کلیه مزایای زندگی انسانی محروم هستند، شروع کرده است. اما از آنجا که دوشیزگان و بانوان کر و لال نیز باید در نقشی که امروز زنان اجتماع دارند، شرکت داشته باشند و همچنین پرده تاریکی که بین آنان و اجتماع وجود دارد از بین برده شود و وسیله شرکت آنان در مبارزات اجتماعی دوش به دوش بانوان عزیز سالم و زبان دار فراهم گردد و چون مجله گرامی اطلاعات بانوان همواره در این قبیل موارد پیش قدم بوده و در اعتلای مقام بانوان نقش مؤثر و برجسته ای داشته است، کانون برای اینکه تشکیلات بانوان آن خواست ها و توقعات خود را به اطلاع عموم برساند و اجتماع نیز با بانوان و دوشیزگان محروم اجتماع آشنا شود، تصمیم گرفته است یک جلسه مطبوعاتی در دفتر کانون با حضور اعضای هیئت مدیره تشکیلات بانوان کانون ترتیب دهد...»

دنیای کر و لال ها، برای من دنیای گنگ و مبهمی نبود. با کر و لال ها و درد و رنج هایشان، از سال ها پیش آشنا بودم، اما در راه کانون کر و لال ها، فقط به صحنه های یک عروسی که سال ها پیش در آن شرکت داشتم. فکر می کردم: عروسی یک دختر کر و لال با یک پسر کر و لال! در این عروسی باشکوه، اغلب مهمانان شاد و خندان بودند، اما وقتی به کنار عروس و داماد می رسیدند و می خواستند ازدواجشان را تبریک بگویند، کلمات از دهانشان می گریخت و اندوه تلخ و دردناکی جای خنده ای را که بر لب داشتند، می گرفت.

در سکوت کامل

به کنار در کانون کر و لال ها که رسیدم، صحنه های عروسی آن شب در خاطرم به هم ریخت. وقتی به درون اتاق گام گذاشتم، گروهی زن و مرد، دختر و پسر در آنجا به انتظار بودند. همه، به جای خوش­آمدگویی، لبخند به لب داشتند، لبخندی که هر آدم بی احساسی را نیز متأثر می کرد. در میان این سکوت دردناک، صدایی به گوشم رسید. آقای پاکزاد دبیر کل کانون کر و لال های ایران و تنها عضو هیئت شنیدن و سخن گفتن برخوردار است، به من خوش آمد گفت.

آقای پاکزاد به خاطر علاقه ای که به تعلیم و تربیت کر و لال ها داشته، بعد از به پایان رساندن تحصیلات دانشگاهی خود در ایران و مدتی تدریس در مدرسه کر و لال ها، در آمریکا به مطالعه در رشته تعلیم و تربیت پرداخته و دو سال پیش به ایران آمده و فعالیت خود را در این زمینه شروع کرده است.

دوشیزگان و بانوانی که در پیرامونم حلقه زده بودند، اغلب از اعضای فعال کانون کر و لال ها

ص: 296

بودند: خانم قائم مقامی کر و لال مادرزاد است و با یک مرد کر و لال نیز ازدواج کرده، اما هر 5 بچه ایشان قادر به شنیدن و حرف زدن هستند و با پدر و مادر خود با اشاره صحبت می کنند. دوشیزگان صغرا بهادری، ناهید سروش، فریبا فرید تهرانی، نسرین آذرخشی، ناهید ماهور و اشرف قاضی و خانم رفعت شعبانی در مدرسه کر و لال ها درس خوانده اند و در رشته خیاطی یا آرایش تحصیل کرده اند. خانم افسر حاج علی جورابی از هنرمندان کر و لال هاست. خانم سوسن کلانتری ضمن شوهرداری و اداره آرایشگاه در خانه، در هنرستان امین الدوله نیز به تدریس آرایش اشتغال دارد. خود آقای سرتیپی، رئیس کانون، 5 بچه دارد که خوشبختانه قادر به شنیدن و حرف زدن هستند و عصای دست پدر و مادرشان به شمار می روند.

ایجاد کانون کر و لال ها

کانون کر و لال های ایران در سال 1339، به همت آقای علی سرتیپی و آقای رضاقلی شهیدی و عده ای دیگر از کر و لال های ایران تشکیل شده است. هدف این کانون ایجاد دوستی و ارتباط در میان کر و لال های کشور و حفظ حقوق و حمایت فردی و اجتماعی از ایشان است. هیئت مدیره این کانون، گذشته از آقای پاکزاد، فقط از افراد کر و لال تشکیل شده است. ریاست هیئت مدیره کانون با آقای علی سرتیپی و نیابت آن با آقای شهیدی است، تشکیل کانون کر و لال ها مورد استقبال فراوانی قرار گرفته و اغلب کر و لال های تهران یا در این کانون عضویت دارند و یا اینکه با آن در تماس هستند. از طرف بعضی از مقامات و مؤسسات کمک هایی به این کانون شده، اما همت و پشتکار خود کر و لال ها بوده که گردش چرخ های کانون را حفظ کرده است.

یکی از هدف های این کانون نظارت در کار سازمان هایی است که برای کر و لال ها در قسمت های تربیتی و ورزشی فعالیت دارند. نظارت کانون سبب می شود که این فعالیت ها در جهت صحیح و اصولی به کار افتد و نتایج بهتری برای کر و لال ها داشته باشد.

سرپرستی امور بانوان و دوشیزگان کانون کر و لال ها با خانم مهین شهیدی است که بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی در مدرسه باغچه بان دوره آرایش را در هنرستان رضاشاه کبیر و دوره خیاطی را در کلاس خیاطی انجمن دوشیزگان و بانوان گذرانده و با آقای شهیدی ازدواج کرده است.

فعالیت زنان کر و لال

در اغلب کشورها، دوشیزگان و بانوان کر و لال، هیچ گونه تفاوتی با مردان کر و لال ندارند و در همه زمینه ها دوش به دوش آنان فعالیت می کنند، ولی دوشیزگان و بانوان کر و لال ایرانی به علت عدم اطلاع جامعه و اینکه اغلب مردم با نظر حقارت و یا ترحم به آنها نگاه می کنند، از اجتماعات گریزان هستند و اوقات خود را در حال انزوا و در گوشه خانه به طور انفرادی می گذرانند... و این خطرناک ترین روحیه را برای کر و لال ها به وجود می آورد و در بعضی موارد کار را به جنون می کشاند. کانون کر و لال می کوشد با توسعه فعالیت بانوان عضو خود، با این طرز فکر مبارزه کند و نگذارد اجتماع با نظر ترحم که خرد کننده شخصیت کر و لال ها است، به آنان نگاه کند. بر اثر همین طرز فکر، در حال حاضر،

ص: 297

دوشیزگان و بانوان کر و لال، اغلب به طور انفرادی به کارهایی نظیر خیاطی و یا آرایش در خانه خود مشغول هستند و از این رهگذر هم خود را سرگرم می کنند و هم بعضی از ایشان، گشایشی در وضع مالی خانواده خود پدید می آورند. اما در صورتی نیروی انسانی کر و لال ها به طور کامل مورد استفاده جامعه قرار می گیرد که وسایلی برای پرداختن ایشان به کار های فنی و تخصصی فراهم آورده شود. زندگی خانوادگی کر و لال ها به علت خودداری از تشکیل عائله بسیار محدود است. گذشته از مشکلات مالی، چون دختر و پسر کر و لال به سبب همدرد بودن بیشتر نسبت به یکدیگر کشش احساس می کنند و عده ای به غلط می پندارند که در همه موارد فرزند پدر و مادر کر و لال، از شنیدن و سخن گفتن محروم خواهد ماند و بر درد و غم پدر و مادر خواهد افزود، کر و لال ها به ندرت تن به ازدواج و تشکیل خانواده می دهند.

تعداد اعضای کانون کر و لال 300 نفر مرد و متجاوز از 50 زن است. عده ای از افرادی که از نعمت شنیدن و سخن گفتن نیز برخوردار هستند. عضویت افتخاری کانون را قبول کرده اند و با پرداخت حق عضویت با گروهی از مردم جامعه که سزاوار همه گونه کمک هستند، همدردی می کنند.

به موازات فعالیت کر و لال ها از سال 1337 فدراسیون کر و لال ها نیز تشکیل شده است که وسایل پرداختن کر و لال ها را به رشته های تیراندازی، پینگ پنگ، دوومیدانی، فوتبال و کشتی فراهم می آورد. با همکاری این فدراسیون تاکنون مسابقات مختلف برای دوشیزگان و بانوان کر و لال ترتیب داده شده و موجبات تشویق قهرمانان فراهم آمده است.

مدرسه کر و لال ها

به طوری که آقای پاکزاد دبیرکل کانون می گفت:

«لالی زاییده کری است، اما هر کسی که کر است، لال نیست و فقط افرادی که کر مادرزادی هستند، چون قادر به شنیدن و طبعاً بازگو کردن کلمات نیستند، لال هم می شوند. کری علل مختلف دارد و بر اثر وراثت و یا هم خونی پدر و مادر و یا امراضی نظیر حصبه و مننژیت به وجود می آید.»

وقتی درباره مدارس مخصوص کر و لال ها سؤال کردم، آقای پاکزاد گفت: «اولین مدرسه کر و لال ها، در سال 1312به همت آقای باغچه بان در تهران تشکیل شد و علاوه بر تهران، در اصفهان و تبریز نیز مدارس مخصوصی برای تربیت کر و لال ها وجود دارد. در این مدارس دوره 6 ساله ابتدایی به کر و لال ها یاد داده می شود. کر و لال ها به دو ترتیب کلمات را یاد می گیرند و بعد به کار می برند. »

ص: 298

پیک شنوایی و گفتار، شهریورماه 1353

مقاله ای با عنوان آشنایی با ناشنوایان تماماً درباره رضاقلی شهیدی و همسرش است.

« این بار برای مصاحبه به سراغ یک مرد ناشنوا می روم که باعث گله آقایان ناشنوا هم نشود. این شخص چه کسی جز آقای رضاقلی شهیدی می تواند باشد؟ آقای شهیدی را تقریباً همه ناشنوایان می شناسند و محبوبیت زیادی بین آنان دارد. با توجه به شغل او که رابط ناشنوایان است می توان به علت این محبوبیت پی برد. کمتر اتفاق افتاده که فردی از ناشنوایان گرفتاری پیدا کرده باشد و گرفتاری او به دست آقای شهیدی رفع نشده باشد.

رضاقلی شهیدی در سال 1302 در شهر تهران متولد شده و در سن 2 سال و نیمی در اثر ابتلا به بیماری مننژیت شنوایی خود را از دست می دهد. از هفت سالگی متوجه می شود که نمی تواند با مردم مانند افراد دیگر رابطه ای داشته باشد و از این بابت سخت ناراحت می شود پدر رضاقلی کارمند دولت بوده و برای مأموریت های اداری مجبور بوده به شهرستان های مختلف ایران سفر کند وقتی او به سن مدرسه رفتن می رسد خانواده رضاقلی در مشهد اقامت داشت و متأسفانه در آن موقع نه تنها مدرسه مخصوص برای کر و لال ها در مشهد وجود نداشت بلکه آموزش کر و لال ها نیز به تازگی در تبریز شروع شده بود و هنوز خبر آن به جاهای دیگر نرسیده بود. بنابراین تعجبی ندارد اگر او را به مدرسه معمولی فرستاده باشند. به طوری که رضاقلی تعریف می کند در کلاس فقط یک تماشاچی بوده و معلم ها که به نقص او پی برده بودند او را با رونویسی سرگرم می کردند و از مدرسه فقط خاطره بازی در زنگ تفریح برایش باقی مانده است. بعد از دو سال خانواده او به اصفهان منتقل می شود، در آن زمان در اصفهان مدرسه ای بود که به وسیله آلمانی ها اداره می شد و چند شاگرد نابینا و ناشنوا نیز داشت، رضاقلی یک سال در این مدرسه درس می خواند تا به تهران می آیند.

پدر او درصدد بود که فرزند ناشنوای خود را برای تحصیل به اروپا بفرستد که در روزنامه می خواند مدرسه ای برای آموزش کر و لال ها در تهران تأسیس شده است، این مدرسه را شادروان جبار باغچه­بان که مبتکر آموزش کر و لال ها در ایران است در شهر تهران در کوچه طرشت که اکنون پارک شهر است تازه باز کرده بود البته ناگفته نماند که تمام این مدرسه در یک اطاق اجاره ای خلاصه می شد.

از اتفاقات و خاطرات جالب که آقای شهیدی به یاد می آورد این است که روزی پدری همراه پسر ناشنوای خود برای اسم نویسی به این مدرسه مراجعه می کند و می پرسد مدرسه کر و لال ها کجا است وقتی به او می گویند همین جا از اینکه می بیند تمام مدرسه از یک اطاق تشکیل شده ناراحت می شود و می رود، بعداً معلوم شد که فرزندش را به پاریس فرستاده است، ولی بعد از یک سال که آن پسر بر می گردد پدرش با مقایسه او با شاگردان همین مدرسه یک اطاقه متوجه می شود که پیشرفتی نکرده البته نباید مشکل زبان فرانسه را که در هر حال زبان مادری آن طفل نبوده از نظر دور داشت.

ص: 299

این مدرسه بعدها به محل جدیدی در خیابان شیخ هادی منتقل می شود و روز به روز توسعه پیدا می کند و در این مدرسه است که رضاقلی شروع به درس خواندن می کند و می گوید شادروان باغچه بان مرا به دنیا آشنا کرد، رضاقلی بعد از گرفتن تصدیق ششم ابتدایی شروع به کار آزاد می کند و از انجام هیچ کاری روگردان نمی شود و از این جهت می تواند نمونه ای برای ناشنوایان دیگر باشد.

در سال 1326 به استخدام دولت در می آید و مدتی در سازمان برنامه و وزارت اقتصاد مشغول خدمت می شود، در حال حاضر بازنشسته وزارت اقتصاد است و به عنوان رابط و نماینده ناشنوایان در هیئت امناء سازمان ملی رفاه ناشنوایان مشغول انجام وظیفه است.

آقای شهیدی به علت آشنایی کامل به زبان اشاره و تکلم صحیح در انجمن های مختلف کر و لال ها مأمور و نماینده بوده که از جمله فدراسیون ورزشی کر و لال ها، کانون کر و لال های ایران و انجمن خانواده را می توان نام برد، بارها نیز به عنوان نماینده ناشنوایان ایران در کنگره بین المللی کر و لال ها شرکت کرده که آخرین بار کنگره بین المللی در پاریس بوده است، شهیدی به خاطر داشتن طبع شوخ، بیان خوش و ادای خوش در میان ناشنوایان خارجی نیز دوستداران فراوانی دارد، شهیدی از ناشنوایانی است که بر گردن سایر ناشنوایان حق زیادی دارد و بارها اختلافات خانوادگی جوانان ناشنوا را با شکیبایی بسیار حل و فصل کرده است.

او در به وجود آوردن و اتحاد هر چه بیشتر کانون کر و لال ها نیز سهمی مؤثر داشته است، هدف این کانون دفاع از حقوق ناشنوایان است و شهیدی در رسیدن به این هدف خیلی فعالیت کرده است.

آقای شهیدی ازدواج کرده و 2 فرزند ناشنوا به اسامی شبنم و شیدا دارد، خانم او نیز ناشنوا است.

مهین شهیدی همسر او از آرایشگران معروف شهر است سالن آرایش تیرانا در خیابان مشتاق متعلق به اوست، دو دختر او شبنم و شیدا به ترتیب کلاس سوم راهنمایی و سوم ابتدایی هستند، وقتی عقیده او درباره ازدواج ناشنوایان می پرسم می گوید ناشنوایان باید با هم ازدواج کنند، چون به درد هم بهتر آشنا هستند و چون هم دردند بهتر همدیگر را می فهمند.

از وضع کر و لال های ایران می پرسم، می گوید خوشبختانه امکانات بیشتری فراهم شده از جمله امکان استخدام آنها در کارخانجات و دوایر دولتی تا حدی آسان تر شده که امیدوار است روز به روز هم بیشتر شود، آقای شهیدی به عنوان نماینده این گروه، از ناشنوایان می خواهد که به این نکته توجه کنند، همه ما می دانیم آموزش حرفه ای، توانبخشی، کاریابی و ارزشیابی و تمام اینها نه تنها در فرهنگ لغت فارسی تازه است بلکه انجام این کارها نیز تازگی دارد، بنابراین از ناشنوایان می خواهد وقتی با این اشکال برایشان کاریابی می شود محل کار خود را به بهانه های گوناگون که چه بسا تنها بهانه هم نباشد ترک نکنند، چون به هر حال اینها جزو اولین کسانی هستند که این خدمات درباره شان انجام می گیرد و اگر ناشنوایان که واقعاً از لحاظ قدرت کار، دقت و حوصله چیزی کمتر از یک فرد شنوا ندارند بتوانند با رفتار خوب خود و گذشتی که می کنند ناشنوایان را آن طوری که هستند معرفی نمایند بهتر آماده پذیرش آنها خواهند گردید.

ص: 300

شهیدی از دادن حق رانندگی به ناشنوایان خیلی خوشحال است و احساس قدرشناسی می کند.

گله ای که دارد این است که از هنگامی که دوبله در فیلم جای زیرنویس را گرفته ناشنوایان نمی توانند مانند گذشته از این تنها تفریح خود استفاده کنند، و تقاضا می کند گاهگاهی بعضی از سینماها فیلمی با زیرنویس در برنامه خود بگذارند تا ناشنوایان نیز بتوانند استفاده کنند.

آقای شهیدی آرزو دارد که سطح سواد و فرهنگ ناشنوایان بالا برود و عقیده دارد تنها راه رسیدن به این هدف تأسیس کلاس های اکابر و باشگاه های آموزشی و اجتماعی و مراکزی از این قبیل برای این دسته می باشد، چون متأسفانه اکثریت جامعه ناشنوای ما را افرادی بی سواد تشکیل می دهد و به علاوه ناشنوایان به علت نقصی که دارند دلشان پر و دردشان زیاد است و می خواهند تفاهم بیشتری بین آنها و شنوایان به وجود آید و استخدام ناشنوایان بیشتر از طرف دولت استقبال شود، مضافاً به اینکه با توجه به سرمایه گذاری دولت در توانبخشی معلولین استخدام و جذب تعدادی از آنها به وسیله دولت مشوق سایر مؤسسات بخش خصوصی نیز خواهد شد، همچنین با توجه به نقص آنها که در تحصیل درآمد مساوی بی تأثیر نیست از نظر پرداخت مالیات و عوارض مشمول معافیت هایی شوند و همان طوری که در شماره قبل هم دیدیم این تقاضا قبلاً هم شده و امیدواریم دولت اقدام عاجل تری در این باره به عمل آورد.

شهیدی می گوید در ممالک خارج برنامه های ویژه ای برای ناشنوایان از تلویزیون پخش می شود، و سؤال می کند آیا امکان پخش چنین برنامه هایی برای ناشنوایان ایران هم وجود دارد؟ وقتی به او خبر می دهم نه تنها امکان دارد بلکه به زودی قرار است برنامه های ویژه ناشنوایان به صورت هفتگی از شبکه سراسری پخش شود برق شادی در چشم هایش می درخشد و می گوید اجرای چنین برنامه ای هم در آموزش ناشنوایان مؤثر است و هم جامعه را به درد این طبقه آشنا کرده و تفاهم بیشتری بین این دو گروه به وجود خواهد آورد.»

ص: 301

جشنواره فیلم رشد، تابستان 1389

چهل و دومین جشنواره فیلم رشد، به فیلم های آموزشی در زمینه کودکان استثنایی اختصاص داشت و به رضاقلی شهیدی تندیس اهداء شد. در مجله ویژه جشنواره گزارشی به شرح زیر در این باره درج شده است.

بخش مستقل فیلم های آموزشی «کودکان استثنایی» در جشنواره چهل و دوم

نشست تخصصی فیلم های آموزشی کودکان استثنایی در سالن آمفی تئاتر دفتر تأمین رسانه های آموزشی با حضور کارشناسان، هنرمندان و «حمیدرضا کفاش» دبیر چهل و یکمین جشنواره فیلم رشد، برگزار شد.

«حمیدرضا کفاش» در این نشست، طی سخنانی با اشاره به نقش اثرگذار و بی بدیل سینما (فیلم) در زندگی کودکان استثنایی، بیان کرد از سال آینده و جشنواره چهل و دوم رشد بخش مستقلی به عنوان فیلم های آموزشی «کودکان استثنایی» تدارک دیده خواهد شد.

دبیر چهل و یکمین جشنواره فیلم رشد همچنین بر حضور یک کارشناس از مجموعه استثنایی در هیئت انتخاب جشنواره در سال آینده تأکید کرد و افزود: در سال جاری به فیلم های حاوی تعلیم و تربیت استثنایی در آثار رسیده به دبیرخانه جشنواره به طور تخصصی پرداخته نشد. که این مهم در جشنواره های بعدی لحاظ می شود تا فیلم های بیشتری جهت نمایش برای کودکان استثنایی رصد شود.

وی با بیان این که معتقدم این رشته را می توانیم جهانی برگزار کنیم، گفت: آماده ارائه هرگونه خدمات فرهنگی و هنری و ارائه امکانات برای تولید فیلم آموزشی استثنایی به فلیمسازان و سازمان آموزش و پرورش کودکان استثنایی هستیم.

کفاش تصریح کرد: اگر کارشناسان حوزه استثنایی تشخیص دادند که تعدادی از فیلم های جشنواره، مناسب اکران برای بچه های استثنایی است، آمادگی خریداری آنها را داریم.

وی در ادامه اظهار داشت: با استفاده از بانک فیلمسازان از تعدادی فیلمساز دعوت می کنیم تا کار تخصصی و فیلم های ویژه در حیطه کودکان استثنایی ساخته شود که قطعاً هزینه های آن در نمایش جبران خواهد شد.

دبیر چهل و یکمین جشنواره فیلم رشد با تأکید بر ایجاد رابطه با فیلمسازان خاطر نشان کرد: برگزاری جشنواره فیلم های کودکان استثنایی در سطح استان ها نیز از اقداماتی است تا تولید این گونه از فیلم ها در اولویت قرار بگیرد.

در ادامه این نشست، «ابراهیم اعتصام» معاون تشخیص و پیشگیری سازمان آموزش و پرورش استثنایی نیز با بیان این که دانش آموزان استثنایی همچون همه همسالان خود طالب دنیایی سرشار از آرامش و صمیمیت در جامعه ای بدون نگاه ترحم آمیز هستند، گفت: در این راستا هر نمایش

ص: 302

می تواند با خلق آفرینش های زیبا، راهگشای این مهم باشد.

وی افزود: در سال های اخیر تحقق اولویت های آموزشی و تربیتی دانش آموزان استثنایی با ایجاد بخش «کودکان استثنایی» در جشنواره رشد توجه فیلمسازان را به خود معطوف داشته است.

در این نشست، هشت فیلم برگزیده بخش آموزش استثنایی با حضور کارشناسان و کودکان استثنایی اکران و مورد و نقد بررسی قرار گرفت.

در پایان نیز، از علیرضا علیمردانی، رضا محمودی، رضاقلی شهیدی و حامد عابدین زاده 4 تن از شاگردان مرحوم باغچه بان و جواد نوروز بیگی تهیه کننده فیلم «سوگ»، علیرضا شیخ الاسلامی، بازیگر فیلم های پشت پرده مه، شکارچی شیشه و قاصدک ها تقدیر و جوایزی به آنها اهداء شد.

یادآور می شود؛ از سازندگان سه فیلم برگزیده این بخش در مراسم اختتامیه جشنواره فیلم رشد قدردانی خواهد شد.

ص: 303

دیگر گزارش ها

مجله اطلاعات بانوان در خرداد 1338؛ مجله تربیت بدنی در خرداد 1338؛ نیز مجله تربیت بدنی در خرداد 1338؛ مجله شورای ورزشی بانوان ایرانی در خرداد 1338؛ مجله هنر ورزش در آذر 1340.

نیز نشریه کانون کر و لال های ایران که از پاییز 1342 شروع به انتشار نمود و اخبار و گزارش هایی درباره سیدرضا قلی شهیدی هم منتشر کرد. نباید نادیده گرفته شود.

نشریه پیک شنوایی و گفتار در اسفندماه 1353 و شهریورماه 1356 درباره شهیدی مطالبی منتشر کرده است.

ص: 304

بهره ناشنوایان

ثمینه باغچه بان از کودکی در کنار پدرش به تجربه آموزی مشغول بود و در جوانی پست های کلیدی و مهم در عرصه معلولین گرفت و همه یافته ها و معلوماتش را در کتابی به نام بهره ناشنوایان تجمیع کرده است. این کتاب فقط یک بار در سال 1356 منتشر گردید.

آموزشگاه ها و مراکز آموزشی، نهادهای پژوهشی، سازمان های رفاهی و فرهنگی و توانبخشی ناشنوایان را به تفصیل معرفی کرده است. مثل کانون کر و لال ها، انجمن خانواده، فدراسیون ورزشی، بیمه درمانی، خانه فرهنگی جوانان ناشنوا و سازمان ملی رفاه.

بسیاری از این مراکز و نهادها توسط آقای شهیدی تأسیس شده یا در ایجاد و تأسیس آن نقشی داشته است.

اشکال این کتاب این است که ذیل هر مرکز نقش شهیدی را توضیح نداده است. حتی از شهیدی اسمی به میان نیاورده است. البته با اطلاعاتی که داریم می دانیم شهیدی در چه مراکز چه نقشی داشته است.

اما اطلاعات مراکزی که توسط شهیدی تأسیس شده یا شهیدی در آنها مؤثر بوده، عبارت است از:

آموزشگاه کر و لال های باغچه بان، ص43

دبستان باغچه بان شماره 2، ص56

آموزش ناشنوایان بزرگسال، ص60

مراکز ویژه آموزش ناشنوایان، ص61

اکابر ناشنوایان، ص62

زبان اشاره و توسعه آن، ص95

کانون کر و لال ها، ص111

کانون کر و لال های ایران، ص113

خانه فرهنگی جوانان ناشنوای ایران، ص115

انجمن خانواده های ناشنوا، ص117

فدراسیون ورزشی ناشنوایان ایران، ص113

سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران، ص119

بیمه درمانی، ص134

خدمات مددکاری، ص125

آموزش حرفه و کاریابی، ص134

شرکت تعاونی مصرف، ص144

ص: 305

وسایل ارتباط جمعی، ص144

کارگاه حمایت شده ناشنوایان، ص138(1)

سید رضاقلی شهیدی را مرد میدان پیگیری مؤسسات مدنی ناشنوایان دانسته اند. او با تدبیر و آینده نگری و با پیگیری و ممارست مراکز بسیاری را برای ناشنوایان ایجاد کرد. تأسیس یک مرکز مشکلات دارد و سخت است ولی تداوم و ادامه کارش سخت تر می باشد. مرحوم شهیدی در حل مشکلات مراکز هم پیگیر بود. کتاب بهره ناشنوایان نخستین منبعی است که گزارش جامع از مراکز و نهادهای مدنی شامل ورزشی، پژوهشی، آموزشی، رفاهی و حرفه ای داده است.

ص: 306


1- . بهره ناشنوایان، ثمینه باغچه بان، تهران، امیرکبیر، 1356.

سالنامه مشاهیر ناشنوایان

این جزوه به رقم کم حجم بودن، اطلاعات و اسناد مهمی را شامل است. این کتاب با این مشخصات منتشر شد: سالنامه مشاهیر ناشنوایان 1394، به کوشش شیدا شهیدی، تهران، کانون ناشنوایان ایران، 1394.

جاهایی از این کتاب که درباره مرحوم شهیدی است به ترتیب تاریخی می آورم.

دهم دی

زاد روز سید رضاقلی شهیدی (1302)

وی یکی از شاگردهای جبار باغچه بان در سال 1312 بود و به عنوان اولین معلم زبان اشاره در ایران فعالیت کرد. شهیدی یکی از اولین فعالان فدراسیون ورزشی ناشنوایان بوده است و جزء مؤسسان کانون ناشنوایان ایران (1339) و انجمن خانواده ناشنوایان ایران (1351) نیز می باشد.

بیست و چهارم آبان

تأسیس دبستان کر و لال های باغچه بان در تهران (1312)

دبستان کر و لال های باغچه بان در سال 1312 به همت جبار باغچه بان در میدان حسن آباد تأسیس شد. در آبان همان سال، باغچه بان با چاپ اعلانی در روزنامه اطلاعات درباره آموزش ناشنوایان، اولین کلاس ناشنوایان را، در مطّب دوستش، با یک شاگرد، دایر کرد. تعداد شاگردان به تدریج به پنج نفر افزایش یافت. مرحوم سید رضاقلی شهیدی یکی از این پنج تن بود.

ص: 307

تصویر

تصویر

چهاردهم اسفند

تأسیس کانون ناشنوایان ایران (1339)

کانون ناشنوایان ایران، یکی از مهم ترین و قدیمی ترین سازمان های غیر دولتی ناشنوایان در ایران است که در سال 1339 به همت خود ناشنوایان ایجاد گردید و جزء نخستین مؤسساتی است که در جهت امور رفاهی و اجتماعی ناشنوایان قدم برداشت. مرحوم شهیدی در تأسیس این کانون نقش داشته است.

ص: 308

تصویر

نهم اردیبهشت

تأسیس انجمن خانواده ناشنوایان ایران (1351)

پیش از این خانواده های ناشنوا نمی توانستند همانند مردم عادی از امکانات تفریحی، فرهنگی به صورت فردی و گروهی بهره مند شوند، علاوه بر این نبود مکانی مناسب برای فعالیت بانوان ناشنوا که از نظر اجتماعی با محرومیت بیشتری مواجه بودند، زمینه را برای تأسیس انجمن خانواده ناشنوایان ایران فراهم ساخت. این انجمن با حمایت سرکار خانم ثمینه باغچه بان و سید رضاقلی شهیدی رئیس هیئت مدیره، حسن تقوی به عنوان معاون و خانم نسرین ظلی به عنوان خزانه دار انجمن تأسیس شد.

ص: 309

تصویر

پانزدهم تیر

تأسیس کمیته پژوهش و توسعه زبان اشاره (1352)

کمیته پژوهش و توسعه زبان اشاره اولین بار توسط خانم جولیا سمیعی، سید رضاقلی شهیدی، کامران رحیمی، محسن لوح موسوی و مریم رستمی تأسیس گردید.

ص: 310

تصویر

این اطلاعات گویای جنبه های مختلف فعالیت های مرحوم شهیدی است.

ص: 311

توان نامه، تابستان 1394

این مجله نخستین اقدام در معرفی چهره و شخصیت آقای شهیدی است و اولین مجله ای است که عکس شهیدی را تمام جلد و رنگی منتشر کرد. نیز تلاش نمود فعالیت های ایشان در قالب یک متفکر و نظرپرداز در جامعه هدف مطرح نماید. و شهیدی را از یک کنشگر و فعال اجتماعی صرف به یک متفکر و اندیشمند فرهنگی بازشناسی نماید. از این رو برای اولین بار مصاحبه ای با ایشان با عنوان «گفت وگو با دو تن از یادگاران میراث مرحوم باغچه بان» و میزگردی با حضور دختر ایشان خانم شیدا شهیدی و چند تن از دیگر همفکرانش داشت.(1)

متن این گفت وگوها در فصل دوم این کتاب آمده است و به تکرار آنها نمی پردازم.

ص: 312


1- . مجله توان نامه، تابستان 1394، ص 42-46.

تصویر

تصویر

تصویر

تصویر

تصویر

ص: 313

معماران فرهنگ و جامعه ناشنوایی ایران

این کتاب توسط جمعی از نویسندگان تدوین شده و دفتر فرهنگ معلولین در زمستان 1394آن را منتشر کرده است.

فصل چهارم و پنجم این کتاب درباره سید رضاقلی شهیدی و خانواده اش است. مطالبی که در این کتاب آمده بعداً کامل تر شده و تکامل یافته آن در کتاب حاضر آمده است.

ص: 314

توان نامه، بهار و تابستان 1395

فصلنامه توان نامه مطلب مفصلی با عنوان خانواده نمونه آقای شهیدی در این شماره منتشر کرد و درباره همسرش خانم رئیس روحانی و فرزندانش برای اولین بار مطالبی انتشار داد. این شماره شامل پرونده مفصلی درباره باغچه بان با عنوان «جامعه سازی جبار باغچه بان» است و تلاش های ایشان در زمینه بنا نهادن جامعه ای مطلوب را یادآور شده است. از این رو مناسب بوده به مرحوم شهیدی هم بپردازد.

مطالب این فصلنامه در فصل چهارم همین کتاب آمده است و از تکرار آنها خودداری می کنم.

ص: 315

خلاصه و نتیجه گیری

تحقیقات درباره شخصیت های دارای معلولیت هنوز بستر علمی پیدا نکرده است. هم اکنون در جامعه ناشنوایی یا دیگر معلولین شخصیت های فراوانی هستند که از هر بعد و جنبه آنها را در نظر آوریم ارزش الگو شدن و مطرح شدن برای جوانان و نسل های آتی را دارند. اما متأسفانه یک جمله درباره آنها نوشته و منتشر نشده است. چه برسد به شخصیت های گذشته که نوعی معلولیت داشته اند و مورد غفلت قرار گرفته اند.

استادان دانشگاه در رشته های مختلف می توانند به عنوان موضوع پژوهشی، یا سوژه پایان نامه، مسائل معلولیتی و تجزیه و تحلیل شخصیت های دارای معلولیت را به دانشجویان پیشنهاد کنند.

صاحبان جراید و رسانه می توانند به عنوان ویژه نامه یا گزارش به آنها بپردازند. مهم تر رسانه ملی و صدا و سیما است. این فصل گویای سیر تحقیقات درباره یک شخصیت مهم و مؤثر از جامعه ناشنوایی است و فقر تحقیقات را نشان می دهد. از طرف دیگر سنگینی وظیفه تشکل های مردمی را یادآور می گردد.

ص: 316

فصل ششم: از نگاه همراهان و دوستان

اشاره

ص: 317

سید رضاقلی شهیدی چند دهه در رأس امور ناشنوایان ایران و ملجأ و پناهی برای آنان و حلال مشکلاتشان بود. با شخصیت های مختلف در پست های گوناگون اعم از شنوا و ناشنوا تماس و ارتباط داشت.

این فصل به دیدگاه های دوستان و همکاران و همیاران سید رضاقلی شهیدی که عمری در سختی ها و راحتی ها با هم بودند، می پردازد. البته فقط به همفکران و دوستانش در جامعه ناشنوایان می پردازیم.

شهیدی طی سال های 1312 تا 1395 یعنی حدود هشت دهه با افراد بسیار ارتباط داشت و با مدیران یا اقشار فرهیخته تا افراد عادی همکاری می نمود. جالب اینکه شخصی را ندیده ایم که نقد جدی بر او داشته یا او را کاملاً نفی کند؛ برعکس افرادی که با او کار کرده اند و تجربه همکاری با او دارند، از خصلت های نیک او و از اخلاق جذاب او می گویند. لازم است جهت یادآوری، برخی خاطرات دوستان و یارانش را بیاوریم.

ص: 318

نشستِ همکاران و دوستان

شنبه 27 خرداد 96 (22 رمضان 1438) به همت خانم شیدا شهیدی نشستی با حضور مدیرعامل دفتر فرهنگ معلولین و مؤلف کتاب درباره سید رضا قلی شهیدی و جمعی از دوستان قدیمی مرحوم باغچه بان و شهیدی بر پا گردید. این جلسه از ساعت 16 تا 18 عصر ادامه داشت و حضار هر کدام درباره آن مرحوم مکنونات ذهنی و خاطرات خود را بیان کردند و در مجموع مطالب سودمند و تاریخی خوبی گفته شد. حضار این نشست عبارت بودند از:

هادی معیری، حسن تقوی، نسرین ظلی، سیمینه رستگار، سوسن کلانتری، محسن لوح موسوی، رضا محمودی، فرج اله زنجانی، شیدا شهیدی، رضا ذبیحی، فریدون خلیلی، مرضیه آقاخانی، محمد نوری، علی نوری.

تصاویر از راست: فریدون خلیلی، حسن تقوی، نسرین ظلی، سیمینه رستگار، سوسن کلانتری، رضا محمودی، محسن لوح موسوی، مرضیه آقاخانی، فرج اله زنجانی، شیدا شهیدی، سمیرا بهرامی، محمد نوری

ص: 319

تصویر

تصویر

تصاویر از راست: (ردیف جلو) آقاخانی، لوح موسوی، معیری، محمد نوری، ظلی، کلانتری، شهیدی، رستگار، زنجانی، تقوی. (ردیف پشت) علی نوری، خلیلی، محمودی، ذبیحی

شخصیت های حاضر در این جلسه لطف کردند و هر یک نظر و خاطرات خود درباره مرحوم شهیدی را بیان کردند. این آراء و دیدگاه ها در ادامه آمده است.

ص: 320

متن گفت وگو: هم اندیشی دوستان و همکاران

توضیح

تلاش شد نخبگان و شخصیت های مؤثر در جامعه ناشنوایان دعوت شود تا هم جامعه ایران و مردم جهان با آنان آشنا شوند، نیز افکارشان درباره مرحوم شهیدی مطرح گردد.

پرسش ها از آقایان و خانم ها تماماً درباره فعالیت ها، اخلاقیات و شخصیت مرحوم سید رضاقلی شهیدی است.

نسل اول مثل جبار باغچه بان و نسل دوم مثل مرحوم شهیدی تماماً رفته اند و کسی از این دو نسل در قید حیات نیست. نسل سوم مثل میرلوح موسوی، معیری، تقوی حدود شصت سال سن دارند و فرصت چند ساله ای در اختیار هست تا با نسل سوم گفتگو کنیم و اطلاعات آنها را دریافت نماییم.

مصاحبه با محسن میرلوح موسوی

همکار مرحوم شهیدی در تأسیس کمیته زبان اشاره و تألیف کتاب زبان اشاره

* از چه زمانی با آقای شهیدی آشنا شدید؟

- سال 1344 در مدرسه باغچه بان یوسف آباد با آقای شهیدی آشنا شدم. یک سال بعد یعنی سال 1345 آقای باغچه بان فوت کردند. به تدریج رابطه من با آقای شهیدی بهتر شد و با هم دوست شدیم، و همیشه پیگیر ایشان بودم.

* در مورد زبان اشاره چه کاری با هم انجام دادید؟

- از سال 1352 در زمینه زبان اشاره با آقای شهیدی همکاری داشتم. زبان اشاره قدیم با زبان اشاره ای که در مدرسه باغچه بان آموزش داده می شد، متفاوت بود، و آقای شهیدی تسلط خوبی به زبان اشاره قدیمی داشتند. در همین سال با همکاری آقای شهیدی تمامی اشارات را جمع آوری کردیم، تا اصلاحات مورد نیاز را بر روی اشارات قبلی انجام دهیم و نواقص را رفع کنیم و اینکه برای لغات جدید اشاره جدید تعریف کنیم.

* زبان اشاره قدیم با زبان اشاره جدید چه تفاوتی دارد؟

- در زبان اشاره قدیم برای بیان روزهای هفته از نمادهای دینی و ملی استفاده می کردند، که این نوع بیان در زبان اشاره جدید تغییر کرده است. مثلاً در زبان اشاره قدیمی برای بیان روز

ص: 321

یکشنبه از نماد دینی ارمنی ها چون روز تعطیلی آنها است؛ برای روز دوشنبه از نماد دینی بهائیان به عنوان روز تعطیلی آنها؛ برای روز سه شنبه از نماد دینی زرتشتیان به عنوان روز تعطیلی آنها؛ برای بیان روز چهارشنبه به قرعه کشی زمان شاه در این روز اشاره می کردند. چون روز پنجشنبه روز قرآن خوانی است برای بیان روز پنجشنبه به این نماد اشاره می کردند، و برای روز جمعه به سینه خود می زدند، که دلیل آن مشخص نیست. برای روز شنبه هم به نماد دینی یهودیان به عنوان روز تعطیلی آنها اشاره می کردند، اما مترجم زبان اشاره نتوانسته بیان کند، زیرا توضیحات همراه بودن با علائم اشاره کاملاً مفهوم نبوده است.

حدود 50 سال پیش زمانی که 15 سال بیشتر نداشتم، پس از این که ناهار را در مدرسه خوردیم، آقای شهیدی برای ما برنامه ای ترتیب داد. برایمان میوه خرید، پانتومیم بازی کرد، و یک معما از ما پرسید، که آن معما این بود: یک مرد شکارچی به باغی رفت که روی دیوار بلند آن 10 تا پرنده نشسته بود. شکارچی یکی از پرنده ها را با تیر زد و هشت تا از پرنده ها پریدند. یکی از پرنده ها فرار نکرد و بی حرکت ماند، علتش چیست؟ من گفتم لابد پر نداشته، یکی از بچه ها گفت شاید با پرنده ای که تیر خورد زن و شوهر بوده اند، و هر کدام از بچه ها پاسخی دادند. آقای شهیدی گفتند این جواب ها درست نیست، پاسخ صحیح این است که آن پرنده ناشنوا بوده و صدای تیر را نشنیده است.

مصاحبه با رضا محمودی

همکار مرحوم شهیدی در تأسیس کمیته زبان اشاره و تألیف کتاب زبان اشاره

* درباره مرحوم شهیدی نکته ای، خاطره ای و یا صحبتی اگر دارید بفرمایید.

رضا محمودی: سال 1345 زمانی که آقای باغچه بان فوت کرد وارد مدرسه شدم. آن موقع آقای شهیدی ناظم مدرسه بود. وقتی که به حیاط مدرسه می آمدند همه دور او جمع می شدند. من بچه مظلومی بودم و از همه بچه ها کتک می خوردم. به همین دلیل و به خاطر اینکه ناراحتی قلبی مادرزادی هم داشتم همیشه مرحوم شهیدی مواظب من بود و از من حمایت می کرد. همیشه مرا نصیحت می کرد که این کار را بکن و این کار را نکن، و من هر مشکلی که داشتم پیش ایشان می رفتم و با ایشان در میان می گذاشتم. تا سال 1357 که دیپلم گرفتم. آن موقع آقای شهیدی در سازمان ملی رفاه هم مشغول بود و به من پیشنهاد داد که در آنجا مشغول شوم. گفتم که اگر کاری از دستم بربیاید می آیم. ایشان گفتند که با خانم ثمینه باغچه بان صحبت می کنم، اگر قبول کردند بیا و مشغول شو. موافقت کردند و من در سال 1357 در کمیته زبان اشاره فعالیتم را شروع کردم.

* در سازمان ملی رفاه چه مسئولیتی داشتید و چه کاری انجام می دادید؟

محمودی: در کمیته زبان اشاره سازمان ملی رفاه بودم و در جمع آوری اطلاعات زبان اشاره

ص: 322

فعالیت داشتم.

آقای شهیدی با قامت بلندش و یک روزنامه در زیر بغل وارد اداره می شد. می گفتم در اداره نمی شود روزنامه خواند. می گفتند من ناشنوا هستم، دیروز اخبار را دیدم، نفهمیدم چه گفتند، من از کجا بفهمم چه اتفاقی افتاده است. می خواهم پنج دقیقه از وقت خود را به مرور روزنامه اختصاص دهم. مطالبی که مهم است را نگاه می دارم، اگر موردی بود از همکاران می پرسم، و مابقی را به خانه می برم و ساعت ها وقتم را به مطالعه آن اختصاص می دهم.

ایشان با اینکه تا ششم ابتدایی بیشتر درس نخوانده بودند، ولی بسیار اهل مطالعه بودند. آقای شهیدی جمله «مطالعه کنم» را مکرر می گفت. این سخن با ارزشی بود. ایشان بسیار آدم شوخ طبعی بودند و گاهی اوقات حرف و نصیحت خود را در قالب شوخی بیان می کردند. مرحوم شهیدی انسان بسیار بزرگی بودند، و من درباره ایشان هرچه بگویم کم گفته ام. عادت ایشان بود که از مدیران حمایت کند؛ آن موقع که من رئیس خانه فرهنگی جوانان ناشنوای ایران بودم ایشان مرا بسیار حمایت کرد.

* این مؤسسه چه زمانی تأسیس شد؟

میرلوح موسوی: سال 1349 تأسیس شد و مؤسسش هم بنده بودم، و مجوز آن را هم از وزارت هنر گرفتم. سال 1359 به آقای رضا محمودی تحویل دادم. در سال 1360 به دلیل از دست دادن مکان، این مؤسسه منحل شد. مدارکش را دارم اگر خواستید در اختیارتان می گذارم.

محمودی: ایشان خیلی ناظم مهربانی بودند، و زمانی که می خواستند دانش آموزی را تنبیه کنند، آن را مجبور می کردند که یک مسیر را در حیاط مدرسه چندین بار بدود، و دلشان نمی آمد برای تنبیه کسی را کتک بزنند.

مصاحبه با سیمینه رستگار

از همکاران مرحوم شهیدی

در زمان ناظم بودن مرحوم شهیدی، مسئول قسمت کتابخانه و ماشین نویسی

- به مدت 3 سال در مدرسه باغچه بان حضور داشتم. آقای شهیدی ناظم بسیار مهربانی بودند. یک چوب دستی داشتند، اما هیچ وقت بچه ها را با آن کتک نمی زدند و فقط به خاطر این بود که بچه ها را بترسانند. بهتر است بگوییم این چوب نماد اشاره برای راهنمایی بچه ها بود. وقتی چوب را بلند می کرد از دور پیدا بود و نشان می داد ناظم کجا است.

یک بار به من گفت سیمینه خانم دفتر را مرتب کن قرار است شهبانو فرح بیاید. من سریع و با عجله مرتب کردم. پس از آن به من گفت شوخی کردم. مدت ها بعد بار دیگر این حرف را زد، و من

ص: 323

فکر کردم که مرا سرکار گذاشته است و به حرفش اعتنایی نکردم. ولی این دفعه شهبانو آمد. من ناراحت بودم که اتاق و دفتر به هم ریخته است و مرتب نیست اما شهیدی پشت سر شهبانو ایستاده بود و با تبسم نشان می داد اشکال ندارد.

مصاحبه با نسرین ظلی

از مؤسسان انجمن خانواده ناشنوایان و از همکاران مرحوم شهیدی در سازمان ملی رفاه

ظلی: سال 1351 انجمن خانواده ناشنوایان را تأسیس کردیم و من مسئولیت خزانه داری آن را به عهده گرفتم. فعالیت انجمن بعدازظهرها بود و من صبح ها به سازمان ملی رفاه ناشنوایان می رفتم و بعدازظهرها همیشه به صورت مرتب و سر وقت در انجمن حضور می یافتم. آقای شهیدی هم بسیار فعال بودند و تمامی مراسم ها و برنامه ها را در انجمن برگزار می کردند، زیرا ناشنوایان مکان دیگری را در اختیار نداشتند.

* رابطه و رفتار مرحوم شهیدی با ناشنوایان چگونه بود؟

- ایشان هیچ موقع در حضور سایرین به بچه ها تذکر نمی داد، و اگر مشکل و یا مطلب و یا نصیحتی بود، در اتاق خود و دور از چشم سایرین این کار را انجام می داد.

اینجانب سال ها در سازمان ملی رفاه ناشنوایان نیز با آقای شهیدی همکاری داشتم و گواهی می دهم انسان صادق، پاکدامن، پاک دست، مخلص، فداکار و مبتکر بود.

* در چه زمینه ای همکاری داشتید؟

- به عنوان مددکار در خدمت آنها بودم که در حل مشکلات ناشنواها با او همکاری می کردم.

* تحصیلات شما چیست؟

- ششم ابتدایی را تمام کردم و مدرک گرفتم. در آن زمان برای ناشنوایان تحصیلات متوسطه و دبیرستان نبود و نهایت مدرکی که توانستیم بگیریم ششم بود. آقای شهیدی و من و کلاً نسل ما تا ششم خوانده بودند. ولی با تلاش های ثمینه باغچه بان و مرحوم شهیدی امکان تحصیلات متوسطه فراهم شد.

مصاحبه با سوسن کلانتری

همسر حسن تقوی

کلانتری: من ابتدا در مدرسه عادی درس می خواندم. به علت مشکل شنوایی افسرده شدم، و پدرم به همین دلیل مرا به مدرسه باغچه بان برد. یک سال در این مدرسه درس خواندم و مدرک ششم ابتدایی را گرفتم. در آنجا با آقای شهیدی آشنا شدم. ایشان به من گفتند حالا که تحصیل

ص: 324

شما تمام شده می خواهی چکار بکنی؟ گفتم یا در مدارس عادی ادامه تحصیل می دهم، و یا در خانه می نشینم. ایشان گفتند ما برای ورزش بانوان برنامه داریم و شما هم بیا مشغول شو. با پدر و مادرم در میان گذاشتم و به استادیوم ثریا رفتم. در آنجا رشته های والیبال، پینگ پنگ و شنا را به ناشنوایان آموزش می دادند، که من تمامی آن رشته ها را آموزش دیدم و بعد آموزش می دادم.

* آیا در این رشته ها مقامی هم کسب کردید؟

- در رشته پینگ پنگ در مسابقات کشوری تهران مقام اول را کسب کردم و از غلامرضا پهلوی (برادر شاه) کاپ نقره دریافت کردم. من این موفقیت ها را مدیون زحمات و تشویق های مرحوم شهیدی هستم.

زمانی که با آقای تقوی آشنا شدم، موضوع ازدواج با ایشان را با خانواده ام در میان گذاشتم. اما مادرم مخالفت کردن و گفتند اگر با ناشنوا ازدواج کنی آبرویمان می رود و تو باید با یک فرد سالم ازدواج بکنی. در جواب مادرم گفتم که آقای شهیدی با مهین خانم که هر دو ناشنوا هستند ازدواج کرده اند، و با هم زندگی می کنند و مشکلی هم ندارند. مادرم گفتند که باید من آنها را ببینم، و وقتی آن زوج را دید خوشش آمد و موافقت کرد که با آقای تقوی ازدواج بکنم. دومین زوج ناشنوا بعد از مرحوم شهیدی و مهین خانم که با هم ازدواج کردند من و آقای تقوی بودیم، و آنها الگوی ما بودند و راه را برای ما باز کردند.

هم اکنون 54 سال از زندگی مشترکمان می گذرد و ثمره آن دو دختر هستند که هر دو آنها سالم می باشند و ازدواج کرده اند. تحصیلات دختر بزرگم دیپلم، و دختر کوچکم فوق لیسانس می باشد و هر دو در زندگیشان خوشبخت هستند. من از زندگیم راضی می باشم و موفقیت در آن را مدیون زحمات آقای شهیدی و همسرشان هستم.

مصاحبه با حسن تقوی

ناشنوا و از مینیاتوریست های معروف ایران است. او از اولین ناشنوایانی است که رشته مینیاتور را ابتکارات و خلاقیت های زیبایی به کار برد و این رشته را بین جوانان با آموزش رواج داد.

تقوی: اولین بار در یکی از روزهای سال 1337 با آقای شهیدی دیدار داشتم. در آن زمان نقاشی و نیز مینیاتور کار می کردم. وقتی آقای شهیدی نقاشی های مرا دیدند، بسیار تشویق و حمایت کردند. یک بار آقای شهیدی از یکی از نقاشی های من خوشش آمد، و به شوخی درخواست کرد که آن نقاشی را به او بدهم.

در دوره مدرسه، ایشان همیشه به من توصیه می کرد که در کنار نقاشی، درس را هم اهمیت بده. اما من به دلیل علاقه به نقاشی، درسم را رها می کردم و بیشتر به نقاشی می پرداختم، و این موضوع باعث اعتراض ایشان می شد.

ص: 325

زمانی که فرح هنوز با شاه ازدواج نکرده بود و در پاریس در رشته هنر و معماری درس می خواند، برای دیدن آثار من حضور یافت و به من گفت چرا حرف نمی زنی؟ آن موقع من زیاد با زبان اشاره صحبت نمی کردم. وقتی خواستند عکس جمعی بگیرند، از این کار هم امتناع کردم. دو سال بعد از این قضیه فهمیدم که فرح با شاه ازدواج کرده است، و آقای شهیدی مرا ملامت کرد که چرا آن موقع عکس نگرفتم تا یک یادگاری از زن شاه داشته باشم.

آقای شهیدی بچه ها را در کانون و انجمن گرد هم جمع می کرد و یک اتحاد و انسجام بین آنها ایجاد کرده بود. اگر بچه ها درخواستی داشتند، ایشان آنقدر پیگیری می کرد تا برآورده شود. خلاصه اینکه اگر مرحوم شهیدی نبود ما هم پیشرفت نداشتیم.

من تصمیم داشتم که با یک فرد شنوا ازدواج کنم. وقتی مرحوم شهیدی را دیدم که با یک فرد ناشنوا ازدواج کرده و موفق هم هستند، در تصمیم خود مردد شدم، تا اینکه با خانم سوسن کلانتری آشنا شدم، و تصمیم گرفتم که با ایشان ازدواج کنم، اما مادرشان مخالفت می کرد، تا اینکه مادر همسرم با مرحوم شهیدی ملاقات کرد و مرحوم شهیدی نظر مادر خانم کلانتری را تغییر داد، و در سال 1340 ازدواج ما اتفاق افتاد.

شهیدی: زمانی که پدر و مادر من ازدواج کردند، در خانه ما به روی ناشنواها باز شد، و ناشنواها برای معرفی و مشاوره برای ازدواج به خانه ما می آمدند. آن موقع کانون و انجمن هنوز تشکیل نشده بود، و همه ناشنواها در خانه پدرم حضور می یافتند. به همین دلیل پدرم تصمیم گرفت که انجمن را تأسیس کند، تا ناشنواها در آنجا دور هم جمع شوند.

* آقای شهیدی را در یک جمله معرفی کنید.

تقوی: آقای شهیدی انسان بزرگی بودند. محکم و با اراده بود؛ پشتیبان محکمی برای بچه ها محسوب می شد؛ در هر شرایطی به ناشنواها کمک می کرد؛ برای ما دوست بسیار خوبی بود. مرحوم شهیدی به علت اینکه تمامی اعضای خانواده ایشان ناشنوا هستند، زندگی سختی داشت ولی با درایت و تدبیر مشکلات را رفع می کرد.

مصاحبه با هادی معیری

از مؤسسان انجمن در سال 1351 و رئیس کانون ناشنوایان از سال 1353 تا 1377

معیری: من در سال 1339 در انتخابات هیئت مدیره کانون برای اولین بار با آقای شهیدی آشنا شدم. پس از تأسیس کانون تا مدت ها مکانی را نداشتیم. سپس محلی را در خیابان کارگر شمالی، نصرت شرقی برای این منظور اجاره کردیم و حدود 20 سال در آنجا بودیم. سپس محل کانون به فلکه دوم صادقیه، و بعد از آن به ساختمان کنونی انتقال یافت.

ص: 326

* ساختمان کانون را چگونه تهیه کردید؟

- زمین این ساختمان را در سال 1360 از بنیاد مستضعفان گرفتیم. بعدها مکاتباتی را با رئیس جمهور وقت آقای هاشمی رفسنجانی انجام دادیم و توانستیم در یک مرحله 25 میلیون تومان و در مرحله دیگر 10 میلیون تومان برای احداث ساختمان کمک دریافت کنیم. علاوه بر این مبالغی را نیز از مردم دریافت کردیم. سپس مواد اولیه و مصالح تهیه کردیم و توانستیم بخشی از کار ساخت را پیش ببریم. پس از استعفای من ساختمان نیمه کاره ماند. در آخر آقای مهندس میرحیدر با رفقایش اقدام کردند و کار ساخت را به اتمام رساندند.

* چه سالی استعفا دادید؟

- تا سال 1377 به مدت 25 سال رئیس هیئت مدیره بودم. سال 1378 در انتخابات رأی نیاوردم، تا سال 1382 که به دلیل مشکلاتی که در اساسنامه پیش آمد و نتوانستیم کار را پیش ببریم استعفا دادم.

* مشکل اساسنامه چه بود؟

- زمانی که من رفتم بعضی ها می خواستند اساسنامه را به نفع خودشان تغییر دهند. اگر یک جمله از اساسنامه تغییر کند، تمامی اساسنامه تغییر می کند و باید اساسنامه جدید نوشت، و مشکل ما همین بود.

من در حدود 20 سال با آقای شهیدی همکار بودم، و زمانی که من در دفتر حضور نداشتم ایشان جایگزین من بودند.

* زمانی که شما رئیس بودید، آقای شهیدی چه سمتی داشتند؟

- ایشان از اعضای هیئت مدیره بودند، در انتخابات اول معاون هیئت مدیره بودند و زمانی که من آمدم، معاون من شدند.

* شما چرا ازدواج نکرده اید؟

- من در سن 12 سالگی ناشنوا شدم و روحیه خود را باختم. اگر کسی در جوانی ناشنوا شود، مشکل روحی هم پیدا می کند، و این دلیل ازدواج نکردن من است.

مصاحبه با فریدون خلیلی

خلیلی: زمانی که اساسنامه به مشکل برخورد، سال 1389، من رئیس هیئت مدیره استان تهران بودم. آقای شهیدی به من گفت: که مشکل اساسنامه چیست؟ و من به ایشان توضیح

ص: 327

دادم. ایشان مرا نصیحت کردن و گفت: شما پیگیر مسائل باش ولی اگر مشکل و اختلافی بین شما وجود دارد فقط بین خودتان مطرح باشد، و بیرون از جمع ناشنوایان، جامعه متوجه قضیه نشود.

ایشان همیشه بیسکویت و روزنامه همراهشان بود. یک بار در کانون زمانی که آقای شهیدی به دستشویی رفتند، من بیسکویتشان را خوردم. وقتی آمد و متوجه شد که کار من است. من هم رفتم برایشان بیسکویت خریدم.

مصاحبه با فرج اله زنجانی

بازرس کنونی کانون

زنجانی: در سن 4 سالگی بر اثر بیماری شنوایی خود را از دست دادم. زمانی که برای درمان در بیمارستان شوروی بستری بودم، آنجا مدرسه باغچه بان شماره 1 را به ما معرفی کردند. در مدرسه حضور یافتیم و پدر و مادرم با آقای شهیدی صحبت کردند و من تحصیل را در آنجا شروع کردم. پس از آن والدینم هر ماه می آمدند و وضعیت تحصیل مرا از آقای شهیدی جویا می شدند. من شیطنت زیادی داشتم و به همین خاطر یک بار هم از آقای شهیدی کتک خوردم. بعد از ششم ابتدایی به هنرستان رفتم و تا سال نهم در آنجا درس خواندم. در آن زمان بیش از این امکان تحصیل برای ناشنوایان وجود نداشت. پس از آن در اداره راه آهن به عنوان تکنسین مکانیک استخدام شدم. در سال 1386 {تاریخ اعلام شده توسط مترجم زبان اشاره اشتباه است، احتمالاً سال 1366 صحیح است.} در جبهه حضور یافتم و به مدت 4 ماه به عنوان مکانیک موتور کشتی {با توجه به اینکه به موتور یاماها اشاره کرده است، احتمالاً منظور موتور قایق های کوچک باشد که تفاوت دارد با موتور کشتی} مشغول خدمت بودم. بعدها بازنشست شدم و هم اکنون هم بازرس کانون ناشنوایان هستم.

آقای شهیدی معمولاً هر هفته یکشنبه ها در کانون حضور می یافتند، و با هم صحبت می کردیم و ایشان همیشه از سختی های دوران قدیم و نبود امکانات صحبت می کردند.

مصاحبه با رضا ذبیحی

عضو هیئت مدیره کانون و مسئول سایت و کانال و ایمیل کانون

ذبیحی: در سال 1371 یا 1372 وارد کانون شدم، و اولین دیدار را با آقای محسن موسوی داشتم. هر هفته پنجشنبه ها به کانون می رفتم که آقای شهیدی هم در آنجا حضور داشتند. من در دوران مدرسه با بچه های هم سطح خودم برخورد داشتم، زمانی که در کانون حضور یافتم با بزرگان و پیشکسوتان آشنا شدم که برای من تجربه بسیار جالبی بود، زیرا زبان اشاره آنها یک مقدار با زبان اشاره ما تفاوت داشت. آقای شهیدی با وجود اینکه سن بالایی داشتند، ولی بسیار فعال و پر انرژی بودن، و هدفشان از حضور در کانون پیشرفت جوانان ناشنوا در زندگی و تربیت

ص: 328

نسل جدید بود. ایشان تمامی تجربیات خود را در آموزش و سایر زمینه ها در اختیار جوانان می گذاشتند. من از حضور در این جمع بسیار خوشحال بودم و از این تجربیات بهره می بردم. من در ابتدا انگیزه ای برای فعالیت در رابطه با ناشنوایان نداشتم، اما زمانی که با آقای موسوی و آقای شهیدی آشنا شدم ناخودآگاه به این قضیه علاقه مند شدم، و از آن زمان تاکنون عضو فعال کانون هستم.

چون من علاقه زیادی به پژوهش در زمینه ناشنوایان داشتم، در سال 1386 پیشنهاد راه اندازی سایت، برای این منظور، را به آقای روزبه دادم. به ایشان گفتم، شما و دیگر بزرگان اطلاعات وسیع و باارزشی در رابطه با ناشنوایان دارید و حیف است این اطلاعات از بین برود، بیایید برای حفظ این اطلاعات با هم همکاری داشته باشیم. بدین منظور از خانم ثمینه باغچه بان، آقای محسن موسوی، آقای شهیدی و دیگر بزرگان نیز دعوت به همکاری نمودم، تا در راه اندازی سایت بنیاد پژوهش های ناشنوایان از تجربیات آنها استفاده کنیم. آقای شهیدی قبول کردند که مشاور افتخاری سایت باشند. از آن موقع تاکنون سایت فعال بوده و فقط دو سال است که فعالیت آن مقداری کمرنگ شده است.

* اطلاعاتی دارید که در سایت نیامده باشد؟

ذبیحی: یک مقدار اطلاعات پراکنده داریم که تکمیل نشده است.

آقای شهیدی تا زمانی که حضور داشتند، همیشه درباره مشکلات ناشنوایان با من صحبت می کردند و از من مشورت می خواستند. در این اواخر نیز بیشتر به من نزدیک شده بودند و تمامی اطلاعات را در اختیار من می گذاشتند تا در آینده بهتر بتوانیم کارها را پیش ببریم. کهولت سن و بیماری هیچ وقت مانع حضور ایشان در کانون نشد، و در انگیزه ایشان برای کار با جوانان و انتقال تجربه به آنها خلل وارد نکرد. عشق به ناشنوایان داشتند و این عشق را در ما هم به وجود آوردند تا برای ناشنوایان کار کنیم. وقتی این عشق را داشته باشی دیگر بیماری و ناراحتیت را فراموش می کنی.

* در مورد اختلاف نظرهایی که بین جامعه ناشنوایان و مؤسسات ناشنوایان با نظرات آقای گیتی و آقای شریفی و آقای پاکزاد وجود دارد، نظر شما چیست؟

رضا ذبیحی: خوب این طبیعی است، و همیشه بین معلمان اختلاف نظر وجود دارد، اما این به معنای دشمنی بین آنها نیست. آقای پاکزاد مخالف زبان اشاره بودند و می گفتند لب خوانی و گفتارتان را تقویت کنید و از زبان اشاره استفاده نکنید.

آقاخانی: آقای گیتی هم مثل آقای پاکزاد مخالف زبان اشاره بودند، به مرور که بچه ها را دیدند نظرشان تغییر کرد، و متوجه شدند که ناشنوایان واقعاً به زبان اشاره نیاز دارند.

ص: 329

ذبیحی: درست است که آقای پاکزاد مخالف زبان اشاره بودند و در این قضیه با آقای شهیدی اختلاف نظر داشتند، اما خدمات مهم دیگری برای ناشنوایان داشتند، و آقای شهیدی هم به این قضیه واقف بودند، و این اختلاف نظر در رابطه آنها تأثیر نداشت.

زمانی که آقای شهیدی در CCU بستری بودند، به بیش از دو نفر اجازه نمی دادند که وارد شوند و با ایشان ملاقات کنند. وقتی من و آقا محسن بر بالین ایشان حاضر شدیم، ایشان گفتند 80 درصد موافق تو هستند و 20 درصد مخالف. مواظب باش این 20 درصد تو را خراب نکنند، و ناامید نشو. آقای شهیدی مخالفان زیادی داشتند که ایشان را بسیار اذیت کردند. ایشان گفتند که بین شما همیشه مخالف وجود دارد، و اگر این مخالف ها نباشند کار پیش نمی رود و موفق نمی شوید، و شما طوری پیش بروید که اینها بر شما غلبه نکنند. اتفاقاتی که می گذرد زودگذر هستند و شما ارزش هایتان را حفظ کنید، و نگذارید از حوزه داخلی شما بر شما غلبه کنند و ارزش های ناشنوایان را پایمال کنند. هر کس به شما بدی کرد شما به او خوبی کنید، تا از شما خوبی را یاد بگیرند و آن را به شما منتقل کنند. انسان خدمتگزار باید بااخلاق خوب پیش برود.

البته من خیلی خاطرات دارم ولی اینها صحبت هایی است که در بیمارستان گفتند و نقل کردم تا در تاریخ بماند.

زمانی که آقای شهیدی فوت کردند جمعیت زیادی از ناشنوایان در مراسم ختم ایشان حضور یافتند، که بیانگر این بود که ایشان چقدر در بین ناشنوایان شناخته شده هستند و به خاطر کارهایی که انجام داده اند، چقدر ارزش پیدا کرده اند.

مصاحبه با مرضیه آقاخانی

عضو هیئت مدیره کانون ناشنوایان ایران

آقاخانی: من به زبان اشاره علاقه ای نداشتم و با لب خوانی صحبت می کردم. سال چهارم دبیرستان نظام قدیم بودم و در رشته خیاطی درس می خواندم، که آقایان محسن موسوی، مرتضی پیروزی و حبیب تهرانی به مدرسه ما آمدند، و اصطلاحاتی را از رشته خیاطی از من پرسیدند که به زبان اشاره بیان کنم. و من هم به اشاره پاسخ دادم. از آنها پرسیدم که برای چه می خواهید که گفتند برای تحقیقات زبان اشاره و تألیف کتاب می خواهند. پس از اینکه مدرک دیپلمم را اخذ کردم، خانم بهادری کارشناس ناشنوایان در دانشگاه علوم بهزیستی از من درخواست کرد تا به محل کارشان بروم. من رفتم و درخواست ایشان را برای همکاری و خدمت به ناشنوایان پذیرفتم. من آن موقع علاقه داشتم به ناشنوایان خدمت کنم، ولی هدف من این نبود که وارد حیطه زبان اشاره بشوم. همان موقع فهمیدم که فقط لب خوانی کافی نیست و باید زبان اشاره را نیز بیاموزم. در آنجا آقای شهیدی را شناختم و فهمیدم چه انسان بزرگی است. ایشان هر هفته یک کیسه سیب می آوردند و وسط کار به من می گفتند الآن همه خسته هستند، برو سیب ها را بشور و قاچ کن و بیاور

ص: 330

تا همه بخورند و انرژی بگیرند. ایشان همیشه می گفت: هر کس به شما بدی کرد، به او خوبی کنید و جواب بدی دیگران را با خوبی بدهید، و از بدی دیگران هیچ وقت دلسرد نشوید. ایشان بسیار انسان شوخ طبعی بودند. برای مثال یک بار یک خانم ناشنوا به ایشان گفت: سنم بالا می رود و می خواهم ازدواج کنم، شما کسی را سراغ ندارید؟ آقای شهیدی گفت: من یک ناشنوای خوب سراغ دارم، منتها سنش بالا است، قبول می کنی با او ازدواج بکنی؟ یک هفته وقت داری فکر بکنی و جواب بدهی. آن خانم بعد از اینکه فکرهایش را کرد گفت قبول می کنم، چه کسی است؟ آقای شهیدی گفت: قبول می کنی؟ آن خانم گفتن بله قبول می کنم. آقای شهیدی با شوخی گفت: با من ازدواج می کنی. آن خانم جا خورد و گفت: شما جای پدر من هستید. آقای شهیدی گفتند این یک شوخی بود، اگر دوست داری با یک ناشنوا ازدواج بکنی، من یک ناشنوا را به تو معرفی می کنم، و بعد یک پسر جوان ناشنوا را به او معرفی کرد.

* با تشکر از همه فرهیختگان و سرورانی که در این گفت وگو حضور یافتند. مطالب و نکاتی گفته شد که بسیاری از ابهامات تاریخی را توضیح می دهد. با این توضیحاتی که امروز گفته شد، مورخین راحت تر و بهتر می توانند تاریخ ناشنوایی ایران را بنویسند.

ص: 331

یاران و دوستان

یاران و دوستان(1)

جبار باغچه بان (1264- 1345)

شهیدی پیش از هر کس با باغچه بان مأنوس بود. چون باغچه بان اولین کسی است که او را راهنمایی کرد و دانش و معرفت به او آموخت. باغچه بان هم در میان شاگردانش، به شهیدی علاقه خاص داشت. به همین دلیل حدود یک دهه شهیدی ناظم مدرسه باغچه بان شد.

اکنون برای شناخت بهتر مختصری به معرفی باغچه بان می پردازیم:

جبار عسگرزاده (جبار باغچه بان) نویسنده، مترجم، روزنامه نگار و پیشگام در آموزش پیش دبستان و آموزش ناشنوایان در ایران، در ایروان ارمنستان دیده به جهان گشود. دوران کودکی و بخشی از جوانی خود را در ایروان سپری کرد و سپس در سال 1298 به ایران آمد و در مرند و تبریز آموزگار شد. در سال 1303، کودکستانی به نام باغچه اطفال را در تبریز باز کرد و برای خود نام خانوادگی باغچه بان را برگزید. او در آموزش به کودکان از نمایش، قصه گویی و بازی بهره می برد تا اینکه در سال 1306 در شیراز کودکستانی راه اندازی کرد. وی نخستین دبستان ویژه کر و لال ها را در سال 1312 در تهران بنیان گذاشت و در سال 1322 جمعیت حمایت از کودکان کر و لال را تأسیس کرد. باغچه بان در آموزش های خود از شیوه های نو و ابتکاری بسیاری بهره می برد. آثار باغچه بان عبارتند از: نمایشنامه های "پیر و ترب"، "گرگ و چوپان"، "خانم خزوک" و کتاب های "زندگی کودکان" و "الفبا" است.

اولین دوستان

اولین شاگرد ناشنوایی که در تهران در سال 1312 جهت آموختن نزد باغچه بان آمد، صوفیا لبنان بود. در این تصویر او و تعدادی از اولین شاگردان باغچه بان از جمله خود شهیدی حضور دارند.

ص: 332


1- . بیشتر اطلاعات این قسمت از سالنامه مشاهیر ناشنوایان شیدا شهیدی اخذ شده است.

تصویر

از سمت راست به چپ: جبار باغچه بان- امیرحسن قائم مقامی- عطاءاللّه عبادی- خانم لطفی (معلم)- سید رضاقلی شهیدی- خانم آغا- عزیز- مهین نورافشان- صوفیا لبنان- توران خرسندی- همایون

سردار قزوینی- غفاری قزوینی

در سال 1303 برای اولین بار دو برادر ناشنوا به همراه لطفعلی آذرخشی سه شاگرد ناشنوایی بودند که در مدرسه تبریز درس خواندند.

دو فرزند آقای قزوینی سمت چپ تصویر و لطفعلی رعدی آذرخشی سمت راست تصویر

ص: 333

اکنون هر یک از دوستان و یاران مرحوم شهیدی را به اجمال معرفی می کنیم. معروف است که شخصیت هر کس را می توان در چهره دوستان و نزدیکانش شناخت.

ثمینه باغچه بان (متولد 1306)

و معلم و مدیر مدرسه باغچه بان و بنیانگذار سازمان ملی رفاه ناشنوایان بود. ثمینه باغچه بان، کارشناس زبان آموزی پایه و آموزش کودکان استثنایی، کودکی خود را در کودکستان های پدرش، جبار باغچه بان در شیراز، تهران و در دبستان کر و لال های باغچه بان گذراند. وی در زمان حیات پدر و پس از درگذشت او به آموزش کودکان ناشنوا و تربیت معلمان پرداخت و عضو گروه تجدید نظر در چاپ کتاب های درسی نیز بود. برخی از آثار او عبارتند: "پل چوبی"، "حقوق کودک به زبان اشاره"، "بهره ناشنوایان"، "کتاب اول"، "روش تدریس کتاب اول دبستان".

حسن تقوی هنرمند مینیاتور ناشنوا (متولد 1312)

حسن تقوی در سال 1312 با عارضه ناشنوایی در زنجان به دنیا آمد. وی در سال 1317 به تهران آمد و در مدرسه باغچه بان مشغول به تحصیل شد. مادرش مشوق اصلی او برای آموختن و کشیدن نقاشی بود که بر اثر تشویق های او به یادگیری مینیاتور علاقه مند شد تقوی از سال 1330 کار خود را به شکل رسمی در اداره هنرهای زیبا شروع کرد و در کنار مینیاتور به انجام فعالیت های هنری دیگری از قبیل تذهیب، معرق، مینا و سفالگری سرامیک و نقاشی روی سفال پرداخت.

حسن تقوی در چندین نمایشگاه کارهایشان را از جمله در نمایشگاه بروکسل به نمایش عموم گذاشته اند و دارای جوایز و تجلیل های بسیاری هستند که در اول خرداد 1385 از سازمان میراث فرهنگی کشور مقام استاد درجه یک را همراه با تجلیل دریافت نمودند.

ص: 334

تصویر

اسفندیار احمدیه (1393-1307)

او انیماتور و نقاش ایران و سازنده نخستین انیمیشن ایرانی است. اسفندیار احمدیه در محله پامنار تهران با عارضه کم شنوایی به دنیا آمد. او بانی انیمیشن در ایران و پدر پویانمایی ایرانی است. وی علاوه بر کار در عرصه انیمیشن، به طراحی عنوان بندی فیلم برای آثار سینمایی بسیاری نیز اقدام کرد. استاد در سال 1384 از سوی انجمن سینمایی فیلم سازان انیمیشن ایران (آسیفا) به عنوان پایه گذار انیمیشن (پویانمایی) در ایران شناخته شد و در سا ل 1370 نیز از سوی شورای ارزشیابی هنرمندان کل کشور نشان درجه یک هنری را دریافت کرد.

کریم رئیس نیا (1391-1309)

کریم رئیس نیا در سال 1309 در تهران به دنیا آمد. از کودکی شیفته ورزش بود و در 10 سالگی به کشتی روی آورد.

پس از تشکیل فدراسیون کر و لال ها، رئیس نیا اولین قهرمانی بود که برای اولین بار در هشتمین دوره المپیک ناشنوایان ایتالیا (میلان) شرکت کرد و در رشته کشتی آزاد و فرنگی دو مدال طلا دریافت کرد. پس از مراجعت از المپیک آمریکا در کلاس داوری فدراسیون شرکت کرد و موفق به اخذ گواهینامه داوری و مربیگری شد.

ص: 335

تصویر

ذبیح اللّه بهروز (1350-1269)

ذبیح اللّه بهروز در مشهد متولد شد. وی نویسنده و پژوهشگر برجسته تاریخ و فرهنگ ایران است که در حوزه های ریاضی، گاه شماری ایرانی، رژه سازی و واژه گزینی در زبان فارسی پژوهش هایی انجام داده است. همچنین در گستره فرهنگ و آموزش الفبا، آموزش به کودکان ناشنوا، روش آموزش آسان ریاضی و زبان آموزی را ابداع کرد. در حوزه زبان آموزی، خطی ویژه به نام "کودک دبیره" ساخت و با این خط چندین کتاب آموزشی و داستانی را تألیف نمود.

جولیا آن الیور (سمیعی) بنیانگذار کمیته پژوهش و توسعه زبان اشاره (1357)

در سال 1356 جولیا سمیعی رئیس دفتر تحقیقات و روابط بین المللی سازمان رفاه، به ریاست کمیته ویژه کشورهای در حال پیشرفت فدراسیون جهانی ناشنوایان انتخاب شد. مهمترین کار جولیا سمیعی در این دوره کوتاه که با مرگ ناگهانی اش در اثر سقوط هواپیمایش در چهاردهم مرداد 1357 به پایان رسید، ابداع "اولین الفبای دستی فارسی" در سال 1354 بود که آن را Persian Hand Alphabet نامید.

غلامعلی رعدی آذرخشی (1378-1288)

ادیب، نویسنده و شاعر قصیده سرای معاصر ایرانی است که قصیده ای را برای برادر ناشنوایش آقای لطفعلی آذرخشی سرود. شعر معروف او «نگاه» از شاهکارهای معاصر ادبی ایران است. این بیت مطلع آن شعر است:

که مر آن راز توان دید و گفتن نتوان!

من ندانم به نگاه تو چه رازی است نهان

ص: 336

تصویر

دموند اریک بارسقیان (1388-1301)

ادموند بارسقیان به عنوان اولین ناشنوای ایرانی در مؤسسه آموزشی ناشنوایان ست ژاکوب (St.Jacop) در پاریس 1313ش (1935م) ثبت نام کرد. وی پس از مدتی به تهران بازگشت و در دبستان باغچه بان مشغول تحصیل شد که تحصیلات خود را با موفقیت به پایان رساند. به دنبال درگذشت والدین، ادموند در سال 1362ش به تورنتو (کانادا) پیوست و در آنجا همچنان پیشه نقاشی را دنبال کرد.

محمد قهرمان (1392-1308)

پژوهشگر، مصحح و شاعر غزل سرای برجسته خراسانی است که اشعاری را درباره ناشنوایان سروده است.

نسرین آذرخشی

اعزام اولین بانوی ناشنوای ایران به یازدهمین دوره المپیک یوگسلاوی بلگراد نسرین آذرخشی در رشته ورزشی پینگ پنگ فعالیت داشت. او به عنوان اولین بانوی ناشنوای ایران به همراه تعدادی از آقایان ورزشکار ناشنوا به یازدهمین دوره المپیک یوگسلاوی بلگراد در سال 1348ش (1969م) اعزام شد و در این رشته با کشورهای دیگر به مسابقه پرداخت.

ص: 337

تصویر

محسن موسوی (1364)

وی در سال 1330 در تهران با عارضه ناشنوایی به دنیا آمد. پس از تحصیل در دبستان کر و لال های باغچه بان و بعد از اخذ دیپلم در سال 1349 به همراه دوستان خود عضو فعال گروه هنری ناشنوایان در مدرسه باغچه بان شد و به عنوان بازیگر مشهور در نمایشنامه های مختلف به اجرا پرداخت. موسوی به همراه تعدادی از ناشنوایان، بنیانگذاران خانه فرهنگی جوانان ناشنوای ایران در مدرسه باغچه بان بودند که پس از تأسیس کار خود را آغاز کرد. او در سال 1352 وارد سازمان ملی رفاه گروه پژوهش زبان اشاره فارسی شد و به جمع آوری لغات اشارات در جامعه ناشنوایان تهران و شهرستان پرداخت. به این ترتیب با همکاری اعضای گروه پژوهش زبان اشاره فارسی کتاب های مختلف را چاپ نمود. موسوی در سال 1364 به عنوان گوینده اخبار ناشنوایان فعالیت خود را آغاز و تا سال 1378 ادامه داد.

پریچهر غفوریان

پریچهر غفوریان نوروزی، متولد 1325 در مشهد و بنیانگذار اولین مؤسسه ناشنوایان و کودکان استثنایی در خراسان است. وی در سال 1347 پس از گذراندن دوره تخصصی در مدرسه باغچه بان تهران، اولین دبستان کر و لال های مشهد را با همکاری خانم مهین دوست کام در محل گنبد سبز تشکیل داد.

ص: 338

تصویر

منصوره آل کیان میرزایی

دبستان ناشنوایان میرزایی توسط منصوره میرزایی در سال 1329 تأسیس شد. این دبستان در سال 1329 به یاری میسیونرهای مذهبی در تهران به نام "افتا" کار آموزش را با 8 دانش آموز ناشنوا آغاز کرد و معلمان بیشتر با برنامه تئاتر کار می کردند. سال 1334 این دبستان به یاری کلیسای کاتولیکی به "دبستان میرزایی"تغییر نام یافت.

در این مدرسه قسمت شبانه روزی هم وجود داشت که در آن از تعدادی دانش آموز ناشنوا به طور شبانه روزی نگاهداری می شد. اوایل انقلاب دبستان میرزایی (ناشنوا) منحل شد.

محمود پاکزاد

آموزشگاه ناشنوایان نیمروز در مهر سال 1344 در تهران به همت محمود پاکزاد با هدف آموزش و رشد فرهنگی ناشنوایان فعالیت خود را آغاز کرد. نیمروز، آغازگر نخستین شبانه روز برای ناشنوایان شهرستانی نیز بود. عناوین کارهای او عبارتند: هیاهو در دنیای سکوت، کودکان استثنایی، تحقیق در الفبای زبان فارسی، چگونگی آموزش گفتار به کودکان ناشنوای فارسی زبان، کلید زبان فارسی، مجموعه آموزشی علوم و ریاضی به کودکان ناشنوا، تاریخ تعلیم و تربیت کودکان ناشنوا در ایران و جهان، کلید زبان انگلیسی، تعلیم گفتار به ناشنوایان انگلیسی زبان.

ص: 339

تصویر

لطفعلی آذرخشی (1384-1292)

اولین شاگرد جبار باغچه بان در تبریز، لطفعلی آذرخشی یکی از سه شاگرد ناشنوایی است که برای اولین بار به سال 1303 در شهر تبریز به شادروان باغچه بان معرفی شد.

وجود این سه کودک ناشنوا باعث شد که فکر آموزش به ناشنوایان به وجود بیاید.

زهرا سلطان نظام مافی (1359-1274)

زهرا سلطان در سال 1274 متولد شد. وی بعد از ازدواج عزت السلطنه لقب گرفت، شاخص زندگی زهرا سلطان امور خیریه و موقوفات است. نظام مافی در سال 1343 در زمینی به مساحت حدوداً ده هزار متر مربع به منظور تأسیس آموزشگاه شبانه روزی ناشنوایان و آموزشگاه حرفه ای مخصوص برای ناشنوایان وقف گردید. هنرستان نظام مافی نیز یکی از هنرستان های قدیمی تهران است که در ابتدا محل تحصیل دانش آموزان استثنایی (ناشنوا) بوده و پس از گذشت چند سال دانش آموزان عادی نیز در کنار دانش آموزان ناشنوا مشغول به تحصیل گردیدند. زهرا سلطان نظام مافی در 1359ش درگذشت.

ص: 340

تصویر

حسین گلبیدی (1389-1307)

معلم، مدیر و بنیانگذار مدرسه ناشنوایان اصفهان است. حسین گلبیدی در سال 1307 در محله بیدآباد اصفهان به دنیا آمد. خدمات فرهنگی گلبیدی از سال 1330ش آغاز شد. گلبیدی در بهمن همان سال به استخدام رسمی آموزش و پرورش درآمد و از آن جا که او به همراه آموزش کودکان کر و لال نیز علاقه داشت، تلاش کرد این آموزش را با یک کودک کر و لال به نام "اسحاق ایرانپور" تجربه کند. این تجربه به علاقه گلبیدی به آموزش کودکان ناشنوا افزود تا جایی که از وزارت فرهنگ درخواست امتیاز تأسیس دبستانی را برای کودکان ناشنوا در اصفهان نمود.

او مدتی به تهران و نزد باغچه بان آمد ولی نمی دانیم به چه دلیل از تهران خوشش نیامد و به اصفهان بازگشت. گلبیدی متولد 1307 و شهیدی متولد 1302 بود. گلبیدی پنج سال کوچک تر از شهیدی بود.

وقتی گلبیدی به تهران آمد با شهیدی هم گفت وگوهایی داشت. مجدداً بعد از چند دهه، با دیدن یکدیگر به یاد گذشته افتادند.

گلبیدی در فروردین 1382 به مناسبت سال جدید، قطعه شعر زیر را به او تقدیم کرده است.

تصویری از مدرسه گلبیدی

ص: 341

کلاس لال و کرها

رفتم به کلاس لال و کرها

تا حالشان کنم تماشا

دیدم که به زیر چوب استاد

طفلی کر و لال میزند داد

گفتم که برای چیست تأدیب

کاین گونه به او رسانی آسیب

گفت که به مدرسه نیاید

غیبت همه روزه می نماید

گفتم که بجوی علتش را

بنما سؤال حکمتش را

استاد به فکر و جستجو شد

با وی که بیان و گفتگو شد

گفتش که پسر چرا چنینی

از بهر چه دائماً نیایی

این سمعک و دستگاه

اینجا گردیده برای تو مهیا

تا با کمکش تو درس خوانی

آموزمت آنچه را ندانی

در گوش تو صوت ما برد راه

گردی ز سخن سرایی آگاه

آن طفل کر بصیر دانا

دریافت چو معنی سخن ها

شد درهم و حال او برآشفت

با رمز و اشاره این چنینی گفت

می بود چنین بیان حالش

این بود خلاصه مقالش

تا با کمک وسائل و فن

گردیده ام آگه از تکلم

دریافته ام که بیش یا کم

گویند دروغ خلق عالم

حسین گلبیدی

فروردین 1382

ص: 342

یادآوری و خاطره

چند تن از همفکران رضاقلی شهیدی، پس از وفاتش، یادداشت هایی نوشتند و از طریق خانم شیدا شهیدی به دست مؤلف این کتاب رسید. این نوشته ها را عیناً می آورم. در واقع این یادداشت ها را به درخواست خانم شیدا شهیدی نوشته اند.

حبیب تهرانی زاده

حبیب طهرانی زاده هستم، از سال 56 در کمیته زبان اشاره که در طبقه بالا مدرسه باغچه بان بود کارم را شروع کردم و از آنجا با مرحوم سیدرضاقلی شهیدی آشنا شدم و پیش ایشان کارورزی می کردم. هر جا که برای تدریس می رفت مرا با خود می برد تا روش تدریس زبان اشاره را یاد بگیرم.

او بسیار مهربان بود با همه خونگرم بود، خوی مهربانی ایشان باعث شده بود که همه او را دوست داشته باشند و از او دعوت می کردند تا به شهرستان ها سفر کند، ایشان خیلی خوش سفر بودند. و در سمینار ها و همایش های کانون همیشه پیش قدم بودند و همه از صحبت های او چیزی های زیادی می آموختند.

آخرین دیداری که با ایشان داشتم، عید 96 بود که برای عید دیدنی به منزل ایشان رفته بودیم و گفتند یک روز بیایید تنها می خواهم یکسری چیزهای نگفتنی را برای شما بگویم ولی متأسفانه او در این فرصت کوتاه جهان هستی را بدرود گفت و از میان ما رفت.

روحش شاد و یادش همیشه با ما همراه است.

محسن لوح موسوی

پس از جلسه 27 خرداد 96، آقای موسوی اعلام کرد خاطراتی از مرحوم سید رضاقلی شهیدی به یاد آورده­ام و می خواهم ضبط و ثبت شود و مطالب زیر را فرستاد:

در سال 1345 به سن 15 سالگی در مدرسه باغچه بان با آقای شهیدی به عنوان ناظم مدرسه آشنا شدم، بعد از فوت آقای جبار باغچه بان کم کم با آقای شهیدی بیشتر از قبل دوست شدیم. ایشان مردی بزرگوار و باشخصیتی بودن و همین طور ایشان مهارت هایی در روانشناسی رفتاری با ناشنوایان داشتن و در مدرسه باغچه بان هر اتفاقی که می افتاد به دانش آموزان جوک می گفت که با جوکی که می گفت به ناشنوایان درس و عبرت می داد که کار و اشتباهات خود را تکرار نکنند، یا با رفتار و حرکات خود آنها را به کار خوب تشویق می کرد. از صحبت ها و جوک گویی های ایشان یاد گرفتم که در اعمال و رفتارم کارهای خودم را به خوبی و درستی انجام بدهم و هم مراقب رفتار خودم با دیگران باشم. هیچ وقت یادم نمیره که در سن 25 سالگی که بودم، آقای شهیدی مطلبی قشنگ و جالب بهم یاد داد، و گفت آدم وقتی از اول خوب باشه تا آخر عمر دوست خوب می مونه و هیچ اتفاقی نمی افتد، و

ص: 343

وقتی که انسان نرمالی نباشد با مجبوری با همه دوست شده و بعد از سال ها تو زندگی از آدم سوء استفاده می کند. اما من به حرفش که گفته بود اهمیت ندادم و بعد از سال ها که دوستانی داشتم، برایم اتفاق افتاد و حرف ایشان را به یاد آوردم که حقیقت گفته بود.

مسئله دیگری هم بود که می گفت، بعضی از افراد شنوا از معلولین ناشنوا و نابینا سوء استفاده می کنند و مراقب باشید، چون در این مورد اتفاق هایی برایشان افتاده بود و دیده بود که فرد نابینایی مشکل مالی داشت و فرد شنوایی به همه می گفتن که ایشان مشکل مالی دارد و به ایشان کمک کنید تا مشکلش برطرف شود، همه به این فرد نابینا کمک مالی می کردند و بعد از کمک ها فرد شنوا پول را برای خودش برمی داشت و مقدار کمی پول به ایشان که نابینا بودند می داد، و همچنین در آن زمان مسئولیت ورزشی در فدراسیون داشتن که اتفاقات زیادی را در این مورد دیده بود که خاطره تلخ و بد زیادی داشتن و همیشه می گفت مواظب باشید و اجازه ندهید بعضی از افراد شنوا از خود ناشنوا و معلول جلوتر باشد.

• خوانندگان محترم ببخشید، قصد جسارت بر شما شنوایان را ندارم، واقعیت این است که؛ چون در آن زمان شنیدن و دیدن این صحنه ها برایم تلخ بود و الحمداللّه و در حال حاضر می بینم که امروزه شنوایان به معلولین کمک و با آنها خوب همکاری می کنند.

در آن زمان آقای شهیدی به کانون و انجمن و باشگاه ورزشی ناشنوایان خدمت های زیادی به ناشنوایان می کرد، و اکثراً ناشنوایان به علت عدم آگاهی و نداشتن تجربه و بدون قضاوت و چشم پوشی به ایشان تهمت و توهین های فراوانی می زدن و همیشه ایشان سکوت پیشه می کرد و سکوتشان پا برجا بود، و من همیشه اجازه ندادم که در مقابل بدگویی ناشنواها سکوت باشد و دفاع می کردم و اشتباهات ناشنوایان را به خوبی توضیح دادم که با ایشان بدرفتاری هایی که کرده بودند پاک کنند.

الآن احساس می کنم که من برای ایشان دوست خوبی بودم، و به خاطر حمایت و پشتوانه و شناخت اخلاقی که از هم داشتیم، جزء یک انسان دوستی مان خوب و پایدار و با احترام بوده و رضایت خداوند برایمان باارزش و با احترام است.

با آقای شهیدی در سال ١٣٥٤ در کشور آمریکا که کنفرانس واشنگتن مربوط به ناشنوایان بود هم سفر بودم که بعد از پایان کنفرانس به شهر روچستر که برادرم مرحوم حسین در آنجا اقامت داشته بود، به منزلشان رفتیم و همچنین آقای هادی معیری رئیس سابق کانون ناشنوایان ایران با ما همراه بودن و حدوداً ١ هفته برادرم ما را به شهرهای مختلف و جاهای دیدنی و گردش می برد.

سپس در سال ١٣٥٦ من، آقای شهیدی، خانم ثمینه باغچه بان، خانم پروانه باغچه بان، خانم سمیعی به کشور دانمارک برای شرکت کردن در کنفرانس ناشنوایان سفر کردیم، و اطلاعات مربوط به ناشنوایان را به دست آورده و جمع آوری کردیم.

حدوداً ٥٠ سال با آقای شهیدی در کنار هم بودیم و با ایشان دوستی خوب و صمیمی داشتیم، و با هم هم­صحبت بودیم و در هر اتفاق یا حرف خاص با هم مشورت و یا درد دل می کردیم و در همه کارها

ص: 344

و خدمت به ناشنوایان با هم بودیم و به جامعه ناشنوایان خدمت می کردیم، آقای شهیدی تا جان داشت همیشه هوای ناشنوایان را داشت و به دیگران در کار خدمت به ناشنوایان سفارش می دادند که تجربیاتی که داشتند و اتفاقاتی که برایشان افتاده بود برای آنها نیافتد.

همچنین در موفقیت و آموزش و خدمت به ناشنوایان خاطره های زیادی از ایشان دارم و از موفقیت های ایشان تجربیات و درس های عبرت آموز زیادی را یاد گرفتم.

الآن جای ایشان برایم واقعاً خالی است، مثل اینکه وقتی بهار می آید همه چیز برایم تازه است، و وقتی که پاییز میاید و از بالای درخت برگ های زرد و نارنجی می ریزد، که همه چیز با ریختن برگ های قشنگ برایم دلنشین می شود، که همه اینها را تجربه کرده ام و آقای شهیدی یک فرد ناشنوای نمونه بود که تا امروز مثل ایشان را ندیده ام.

آقای شهیدی، شخصیتی استثنایی!

نوشته کامران رحیمی

من آقای شهیدی را سالیان دراز است که می شناسم: یعنی از وقتی که محصل مدرسه باغچه بان بودم تاکنون! آن زمان که محصل بودم، آقای شهیدی ناظم مدرسه باغچه بان بود و هنگام زنگ تفریح طولانی بعد از ناهار، به کلاس دبیرستان من که تازه تأسیس شده بود می آمد و برای من و حسین موسوی و ساسان عبدالعظیمی و گاهی ایرج ختایی که قبلاً فارغ التحصیل شده بود و به ما می پیوست تا اوقات طولانی بیکاری زنگ تفریح را با گپ و گفتگو پر کنیم. او از خاطراتش و عقایدش داد سخن می داد و حکایات شیرین بسیار می گفت. ضمناً از تجربیاتش بسیار می گفت و از گفتن جوک و لطیفه های شیرین و آموزنده دریغ نمی ورزید و ما نوجوانان مسحور شیرینی سخنان و بلاغت و فصاحت او هنگام گفتگو به زبان اشاره می شدیم! و نیز چیستان های جالبی با موضوعات مختلف و بکر و حیرت انگیز می گفت.

در اینجا به ذکر لطیفه ای از لطایف بی شمار او اکتفا می کنم:

روزی آقای شهیدی به من گفت که در اداره ام بودم و همکاری شنوا پیشم آمد و به من گفت: "چقدر میتونی بشنفی؟" بهش گفتم: "نمیتونم صدایی رو بشنفم." همکارم با تعجب گفت: "اصلاً نمی تونی بشنفی؟" بهش گفتم: "آره! اصلاً نمی تونم صدایی رو بشنفم." همکارم گفت: "حتی صدای بمبو هم نمی تونی بشنفی؟" بهش گفتم: "آره صدای بمبو هم نمی تونم بشنفم!" همکارم گفت: "عجیبه! پس آخه چه صدایی رو می تونی بشنفی؟" بهش گفتم: "صدای... تو رو"!

در آن ایام من می دانستم که آقای شهیدی از بسیاری از ناشنوایان هم نسل و هم سالش، از نظر فکری و تجربی و معلومات جلوتر است و آن زمان (سال 1346) افتخارم این بود که یک داستان کوتاه به نام "یک شب برفی" را نوشتم و به او تقدیم کردم.

خلاصه ارتباط من با آقای شهیدی هرگز قطع نشد تا اینکه من به استخدام سازمان ناشنوایان در آمدم و بعد از من آقایان محسن لوح موسوی و شهیدی هم استخدام شدند و ما همگی شدیم همکار!

ص: 345

و در اداره هم با هم بسیار گفتگو می کردیم و نیز ارتباطمان را در هنگامی که من و محسن مسئول خانه فرهنگی ناشنوایان بودیم و او مسئول انجمن خانواده های ناشنوا، کماکان ادامه می دادیم. اعتراف می کنم که من ناشنوایی که مثل آقای شهیدی خونسرد و مسلط بر اعصابش باشد ندیده ام! او را همیشه شاد و بشاش و پُر امید و پُر تحرک می دیدم که با بذله گویی ها و شوخی ها و میمیک های خاص چهره اش، همه را از تَه دل می خنداند و غم و اندوه را از چهره های ناشنوایان می زدود! و این مسئله برایم مهم بود که او می توانست با مهارت تمام ناشنوایان حتی عبوس ترین و افسرده ترینشان را شاد و سر حال کند و از این بابت، توانسته بود بسیاری از ناشنوایان را علاقه مند به خود نماید و این از شگفتی های روزگار بود! و او نَه تنها شاگرد ممتاز و باهوش آقای باغچه بان بود، بلکه به جامعه ناشنوایان آبرو و حیثیت و افتخار می داد! من به دوستی طولانی با آقای شهیدی بسیار افتخار می کنم و زحمات و خدماتش را به جامعه ناشنوایان به دیده تحسین می نگرم.

اکنون آقای شهیدی برای من همان ناظم دوست داشتنی و بذله گو و شوخ طبع ایام نوجوانی ام است و از راه دور، برایش سر تعظیم فرود می آورم! با آرزوی طول عمر و سلامتی برایش.

سوئیس 18/11/2008م

به نامش، به یادش، در پناهش

نوشته پریسا کرمانی

من افتخار می کنم که در این سال ها در قسمت کمیته پژوهش و توسعه زبان اشاره برای خدمت به ناشنوایان فعالیت می کنم.

در سال 1373 بعد از پایان تحصیلاتم وارد قسمت کمیته پژوهش و توسعه زبان اشاره در مکان دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی شدم. بعد از چند وقت آقای محسن لوح موسوی، آقای شهیدی را به من معرفی کردند و گفتن که او شاگرد مرحوم جبار باغچه بان بوده است.

آقای شهیدی هر دو هفته یک بار به محل کار ما در دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی می آمد و با همکارانم دیدار می کرد و در مورد کارهای کمیته صحبت و نظر می دادند. زمانی که برای اولین بار من را دید به من گفت، خیلی خوشحالم که اولین خانم ناشنوا برای کمک زبان اشاره در کمیته همکاری می کند و همیشه می گفتند که خیلی خوشحالم که شما به اینجا علاقه مند شدید و به خوبی فعالیت می کنی و هر چه اطلاعات مربوط به زبان اشاره بود را به من توضیح می داد و نظراتش را مطرح می کرد و همچنین از فعالیت خودش در سازمان ملی رفاه و خاطرات گذشته خود را برای تعریف می کرد.

به راستی که فرد روشنفکری بود، زمانی که برای اول بار ایشان را دیدم، فکر کردم از اقوام آقای جبار باغچه بان هستند به خاطر اینکه بسیار شبیه هم بودند.

همیشه چه در کار و چه برای درس مدام من را تشویق می کردند. در سال 1377 برای استخدام آموزش و پرورش استثنایی امتحان دادم و قبول شدم اما به یاد تشویق های آقای شهیدی و همکاران

ص: 346

دیگرم ترجیح دادم راه کمیته زبان اشاره را برای محکم سازی زبان اشاره انتخاب کنم و این کار را ادامه دادم و شغل معلمی را رها کردم.

مرحوم شهیدی برای کمیته ما احترام و ارزش خاصی قائل بودند و همیشه آرزوی موفقیت و پیشرفت زبان اشاره را داشتند.

یک شب برفی

علاوه بر خاطرات و نکات پیش به قلم کامران رحیمی، او داستانی به نام یک شب برفی را به خط خودش فرستاده است. در آغاز این داستان چنین نوشته است: با احترامات فراوان؛ دوست خوب و ارجمندم جناب آقای شهیدی تقدیم می دارم و موفقیت ایشان را از درگاه ایزد متعال خواستارم. متن تایپی این داستان این گونه است:

آن موقع هوا خیلی سرد بود، ابرهای نقره فام روشن و آبستن از بَرف، آسمان را پوشانده بود. برف های سپید کوچک و بزرگ، اندک اندک، از مادرانشان جدا می گشتند. و روی زمین، برای اولین بار آغاز باریدن می کردند. همه جا پوشیده از برف بود. کوچه ها و خیابان ها، درختان عُریان، بام های منازل همه در زیر برف پنهان شده بودند. همه جا خلوت بود. و در سکوتی عظیم و طولانی فرو رفته بود.

آه... زمستان چه فصل وحشتناکیست! بی رحمانه بر جهان حکومت می کند! سرما را به ارمغان می آورد، و سکوت را در همه پخش می نماید، و عاقبت جنایتی انجام می دهد! و هزاران جاندار معصوم را به کام مرگ می کشاند!

زنی باردار و بی نوا، در کنجی از کوچه نسبتاً بزرگ دراز کشیده بود. از سرما می لرزید و می نالید. کوچه را سکوت فراگرفته بود. برف پی درپی می بارید. و هر لحظه به ضخامت آن در سطوح کائنات افزوده می شد. و به دنبال آن سرمای سوزناک آغاز ورزیدن می کرد. و جان آن بیچاره را آزار می داد! جان زنی را که از درد خود رنج می برد... و آن را تحمل می کرد. زنی که آشیانه ای نداشت! بیوه زنی که در این دنیای بی انتها غمخواری نداشت او مردی را که باید پدر می شد از دست داد!!!...

آری رفتار طبیعت با او، در مادر آن لحظه خشِن و بی رحمانه بود. و هر لحظه نزدیک بود. که او را به هلاکت برساند!! اما!...

ساعت ها گذشت. سکوت همچنان بر زمین حکم فرمایی می کرد. وزش سرمای سوزناک و آزاردهنده هر لحظه شدیدتر می شد. اما آن بیوه زن مهربان، ناتوان تر و بی حال تر می گشت! بعد از مدتی با نیروی تمام لب به سخن گشود. و به طبیعت و زمستان چنین گفت.

نفرین بر تو ای طبیعت خائن... و نفرین بر تو... ای ... زمستان بی رحم... من... دیگر ... می روم! اما بدانید... با... روح پاک... می روم و جگر گوشه ام را... که هرگز ... نخواهم...د...ید ... به اَ...مان... خدا... می...سپا... رَرَرَم...

آخرین ناله قطع شد! آخرین نفس حبس شد! و آخرین نور دیدگان خاموش شد! و آن بیوه زن، یا

ص: 347

آن مادر ستم دیده و بلاکش، قبل از آنکه بداند چه نوع انسانی ساخته است. که جان به جان آفرین تسلیم نمود!! اما! مقارن آن نخستین صدای گریه یتیمی بلند شد! و نخستین نفس کشیدن به کار افتاد! و نخستین ناله کودکانه در فضا طنین انداخت!!

کودک یتیم از سرما می لرزید. و روی کالبد سرد و بی روح مادرش دست و پا می زد. گریه هایش در گوش انسان های خوشبخت و شادمان طنین نمی انداخت. بیچاره همان طور گریست و نالید و لرزید. بعد... کنار جسد مادرش، جهان را بدرود حیات گفت!!!

آری، این جنایت فجیع بود! جنایت فجیعی که زمستان هر سال، عین آن انجام داده بود و می دهد و خواهد داد! و بدون چون چرا، همنوعان ما، و محدودی از جانوران جهان را به نابودی کشانده است! و خواهد کشاند! من این جنایت را هرگز فراموش نخواهم کرد. شما هم آن را هرگز از خاطرتان محو نکنید. و هرگاه آگاه شدید. که زمستان فرا خواهد رسید. کمکی به بینوایان بنمایید. و آنها را، از مرگ و نیستی و رنج و بلا برهانید.

تصویر این داستان این گونه است:

ص: 348

کوتاه نوشت ها

افراد مختلف یادداشت های کوتاه یا تقدیم نامه هایی برای رضاقلی شهیدی نوشته اند که گویای دیدگاه آن افراد نسبت به آقای شهیدی است.

جبار باغچه بان

او در صفحه آغاز اهدا کتابش می نویسد:

خدمت نور چشمی عزیزم جناب آقای رضاقلی شهیدی برای یادبود تقدیم گردید.

6/12/43

این مطلب را در 16 اسفندماه 1343 نوشته و امضا کرده است.

ص: 349

آقای شواربی رئیس فدراسیون ورزشی ناشنوایان

شواربی برای شرکت در همایش ویسبادن در 1959م به آلمان رفت و از آنجا نامه ای به رضاقلی شهیدی نوشت:

22/8/59

دوست عزیزم، ان شاءاللّه حال شما و خانم خوب است. این کارت را از کنگره بین المللی که در سالن راثن تشکیل شده برای شما می فرستم.چند روز است به ویسبان رسیده ام. ساعت نه کنگره تشکیل شد از تمام دنیا پنج و ده نفر آمده اند از ایران فقط من هستم خیلی تأسف دارد که بودجه، اجازه شرکت بیش از این را نمی داد ساعت چهار بعدازظهر کمیسیون ها تشکیل شد و ایران در کمیسیون سهمتیک یعنی که همه یک جور حرف بزنند شرکت دارد. خیلی دوست داشتم که شما هم بودید و شرکت می کردید. ان شاءاللّه در کنگره بعدی، شهر ویسبادن بسیار زیبا و دیدنی است شاید از لحاظ قشنگی بهترین شهرهای آلمان باشد. تمام شهر درخت و پارک است خلاصه یک عالم قشنگی و خوبی است. سلام مرا به رفقا برسانید. سفارشاتی که کرده ام فراموش نشود. مهین خانم را سلام برسان تمام اقوامتان را سلام برسانید.

22/8/1959

دوست عزیز آقای شهیدی

ان شاءاللّه حال شما خوب و کسالتی ندارید و مهین خانم حالشان خوب است حال من هم خوب است. چند روز است که از چکسلواکی به ویسبادن محل تشکیل کنگره رسیده ام و از امروز صبح کنگره شروع شد. دیروز سفرنامه را به دفتر کنگره دادم و عده ای از نمایندگان بودند ولی آشنایی نیامده وضع کر و لال های چکسلواکی از حیث ورزش بسیار عالی ولی از تشکیلات وضع ایرانی بهتر است. چیز تازه ای نداشتند. به ممالک دیگر نرفته ام و ان شاءاللّه بعد از کنگره در مراجعت آنها را می بینم. از تهران تا ... را با اتوبوس و تا ... را با هواپیما آمدم. بقیه را با تِرن درجه 1 و 2 طی کردم روی هم رفته بد نگذشت از همه بهتر شهر وِین بود ... هم قشنگ، خواهش دارم سلام مرا به همه رفقای کر و لال برسانید و احوالپرسی کنید. ان شاءاللّه ورزش را ترک نکرده روز به روز برای مسابقات خود را بیشتر آنچه آماده نمایید.

خدمت مهین خانم سلام برسانید. خانم مادرتان را خیلی سلام برسانید.

عکس نامه ها اینگونه است:

ص: 350

تصویر

تصویر

ص: 351

ثمینه باغچه بان

او در فروردین 1338 در صفحه اول کتابش می نویسد:

تقدیم به شاگردان عزیزم مهین و رضاقلی شهیدی. عکس آن اینگونه است:

خانم ثمینه در تیرماه 1337 در آغاز کتاب زندگینامه جبار باغچه بان چنین نوشته است:

تقدیم به برادر عزیزم رضاقلی شهیدی و خواهر عزیزم مهین.

عکس این یادداشت چنین است:

ص: 352

تصویر

به هنگام اهداء کتاب بهره ناشنوایان در آغاز آن نوشته است:

تقدیم به همکار و برادر عزیزم رضاقلی شهیدی 11 شهریورماه 1355

ص: 353

خانم ثمینه کتاب خورشید ما خاموشان نوشته کامران رحیمی را در 1351 اهداء کرده و خطاب به شبنم شهیدی نوشته است:

نظر به اینکه شما در امتحانات نهایی پایان تحصیلات ابتدایی شاگرد دوم شده اید، این کتاب به عنوان جایزه به شما داده می شود. موفقیت بیش از پیش شما را از درگاه خداوند بزرگ خواهانم.

جمعی از نخبگان

رضا محمودی، حبیب تهرانی زاده، مرتضی پیروزی، محسن لوح موسوی و پریسا کرمانی ضمن تقدیم کتاب زبان اشاره فارسی به رضاقلی شهیدی در آغاز کتاب چنین نوشته اند: تقدیم به استاد و پدر زبان اشاره آقای رضاقلی شهیدی.

ص: 354

تصویر

نیز همان افراد به هنگام اهداء کتاب زبان آموزی به کودکان ناشنوا نوشته ایران بهادری همان مطلب را نوشته و امضاء کرده اند:

ص: 355

ص: 356

فصل هفتم: تألیفات

اشاره

ص: 357

سید رضاقلی شهیدی ناظم مدرسه و مدیر چند مؤسسه رفاهی و اجتماعی بود و کمتر برای پژوهش و تألیف وقت داشت. در واقع او یک مدیر برنامه ریز و اجرایی بود، نه یک پژوهشگر و نویسنده، اما در زمینه زبان اشاره یکی از چند شخصیتی است که صاحب نظر و دارای مبنا بود. از این رو قبل از پیروزی انقلاب همواره با مراکز پژوهشی و علمی زبان اشاره همکاری می کرد. و در تدوین کتاب های اشاره و نیز کتب تصویری بسیار کوشید.

این فصل به معرفی کتاب هایی می پردازد که او در تألیف آنها سهیم بوده است. در آخر مقاله ای که درباره خانم جولیا سمیعی نوشته است می آورم.

ص: 358

مهمان های ناخوانده

این کتاب توسط جمعی از کارشناسان زبان اشاره تألیف و منتشر شده است. به منظور آشنایی با ساختار کتاب روی جلد و شناسنامه و چند صفحه اول آن را می آورم.

ص: 359

تصویر

تصویر

ص: 360

فرهنگ زبان اشاره فارسی

این کتاب نخستین فرهنگ نامه در زمینه اشارات فارسی ناشنوایان است. واژه ها به ترتیب الفبای فارسی همراه با اشارات آنها معرفی شده اند. به منظور آشنایی با این اثر صفحات اول آن و چند صفحه از آخر آن را می آورم.

مقدمه

الف: انگیزه تدوین و نقش زبان اشاره

گرچه جهان معاصر بخشی از نیازمندی های انسان را پاسخگو شده، لیکن هنوز بسیاری از این نیازها، بی پاسخ مانده است. نیاز انسان به شنیدن و پاسخ گفتن و از این طریق برقرار نمودن ارتباط با اطرافیان و جهان پیرامون خویش از اهمیتی به سزا برخوردار است - این مهم هنگامی بیشتر حس می شود که دستگاه شنوایی به عللی دچار اختلال یا ضعف و یا به طور کلی آسیب دیده و یا از کارافتاده باشد. در جهان نیمه شنوایی و ناشنوایی عموماً کوشش های عمده ای در جریان است که جهت سهولت بیان می توان آنها را به دو رده تفکیک نمود:

ص: 361

اول، برقرار نمودن شنوایی با استفاده از علم پزشکی و پیراپزشکی و درمان و ترمیم ناشنوایی با بهره گیری از علوم روانشناسی، گفتار درمانی و ... تکنولوژی پیشرفته در دامنه هر یک از این علوم و فنون ویژه.

دوم، جایگزین نمودن شیوه های ارتباط برای نیمه شنوایان و ناشنوایان که محتوا و تکنیک ویژه خود را داراست از طریق بهره گیری از علم آموزش و پرورش و شیوه های کمک آموزشی به اشکال متناسب با انواع آموزش و پرورش ویژه ناشنوایان.

فرهنگ زبان اشاره در ارتباط با چنین اندیشه ای و مرتبط بودن با مقوله دوم تنظیم و تألیف گردیده است. ایده و فکر نخستین این فرهنگ از خانم جولیا سمیعی می باشد که کمبود زبان اشاره را در مجموعه شیوه های ارتباطی برای ناشنوایان دریافت و به استفاده از زبان اشاره مادری تأکید ورزید. ناشنوایان جهت فراگیری از چشم های خود سود می جویند و مطالب را یاد می گیرند، لیکن درک تمامی آنچه را که از این طریق برمی گیرند بسیار ناکافی است و گمان و اعتقاد بسیاری صاحب نظران بر آن است که درک همه مطالب از طریق روش کلی یعنی:

لب خوانی، زبان اشاره، الفبای گویا، الفبای فارسی، اصلاح تلفظ و ... امکان پذیر است. هر یک از این روش ها پیروان و معتقدانی دارد که به رغم نکات منفی مستتر و مشهود در آن روش، در جهت مفیدیت و به کارگیری فقط آن روش استدلال هایی را بیان می دارند، لیکن در عمل مشاهده می شود که تفهیم و درک تا مرحله حداکثر برای ناشنوایان توسط ترکیب و تلفیق روش های یاد شده امکان پذیر خواهد گشت.

زبان اشاره در همان حال که از برخی نواقص روش های دیگر آموزش ناشنوایان به دور است، دارای ویژگی های اساسی چندی است که اهم آن عبارت است از:

1- این زبان، زبان مادری هر ناشنوایی است که اگر درست و منطقی گردآوری، دسته بندی، و آموزش داده شود سهم مؤثری در تسهیل آموزش دارد.

2- زبان اشاره چون از حرکت های ساده تا پیچیده، لغات ساده تا گنگ یا مرکب را شکل می بخشد، معنای دقیق تری از لغات - که معمولاً ساده ترین مفاهیم آن در ذهن ناشنوا جای گرفته - را به دست می دهد.

3- توسط این زبان می توان به آموزش متناسب لغات در سنین و مقاطع تحصیلی برای ناشنوایان دست یافت و همچنان به توانایی ناشنوایان جهت اخذ، درک و استعمال آن لغات در محاوره و کتابت مدد رساند.

4- زبان اشاره به ناشنوایان آن قدرت را می بخشد که معانی و مفاهیم چندگانه لغات هم شکل و مختلف در معنی و یا لغات مختلف در شکل و یکسان در معنی را در واریته لغات فرا گیرند و آن را به کار بندند.

5- زبان اشاره می تواند مرز و حصار سنّتی در آموزش ناشنوایان را به دلیل دشواری هایی که در حرکت آنان ملحوظ است، بشکند و در بستر لغات و مفاهیم ادبی، هنری، علمی و فنی حرکتی

ص: 362

متحول را ایجاد نماید.

6- و بالاخره این زبان به سادگی قابل تعلیم به شنوایان است و اگر گروه های شنوا به فراگیری آن همت گمارند، می توان نقش و پیوند گروه های شنوا و ناشنوا را در خانه و مدرسه، کوچه و خیابان، کارخانه و مزرعه و... را بدان محول کرد.

ب روش کار:

روش تنظیم و تألیف اشاره هایی که جمع آوری شده به ترتیب زیر بوده است:

1- اکثر اشاره ها، ثبت حرکتی و اشاره های طبیعی یا سنّتی هستند - لیکن این اشاره ها به تنهایی کامل نیستند، و گروه زبان اشاره در حین کار به تدریج دریافت که اغلب اشاره ها چه از نقطه نظر نقص یا کمبود در مجموع اشاره یک لغت یا از جهت انطباق آن با دستور زبان فارسی و یا شیوه متداول زبان فارسی کنونی نواقص بالنسبه فراوانی دارند، و شاید به همین دلایل باشد که ناشنوایان به ندرت از جملات صحیح و کامل جهت بیان خواسته های خود و پاسخ به سؤالات دیگران استفاده می کنند.

2- چنانچه اشاره ای برای لغات یافته نمی شد، لغت مورد نظر در جمع ناشنوایان مطرح می گردید حاصل این نظرخواهی غالباً نتایج زیر را در پی داشت:

الف چنانچه اشاره مورد نظر حاصل می گردید، یادداشت می شد.

ب اگر اشاره به دست نمی آمد، گروه زبان اشاره با توجه به معنی و یا معانی لغت موردنظر، اشاره ای را پیشنهاد می کرد، چنانچه اشاره پذیرفته می شد، مرحله بعدی آغاز می گردید. و اگر اشاره مورد قبول واقع نمی گردید، گروه با توجه به مآخذی که در دست داشت از جمله کتاب اشاره بین المللی GESTUNO و یا مآخذ مشابه دیگر اشاره مورد نظر را اخذ می نمود.

ج چنانچه از این مآخذ نیز امکان استفاده نبود و یا اشاره لغت مورد نظر به دست نمی آمد از الفبای گویای باغچه بان بهره وری می شد.

3- در مرحله سوم انطباق دستوری صورت می گرفت و سپس توضیح حرکات دست نوشته می شد و شکل آن نقاشی می گردید.

4- کل این مجموعه همراه با گفتار جهت نظرخواهی، یک بار دیگر در اختیار آموزگاران، اولیای ناشنوایان و برنامه تلویزیونی ویژه ناشنوایان قرار داده می شد، نظرات و انتقادات اصولی و صحیح پذیرفته و حک و اصلاح لازم در متن رعایت می گردید.

5- و نهایتاً اشاره هایی که از این مراحل گذشته بود، عکس برداری می گردید.

ج کاربرد و شیوه استفاده:

1- در زبان اشاره از دو الفبا استفاده می کنیم:

الف الفبای گویای باغچه بان با استفاده از محل تولید صداها و ارتعاش ها که در بعضی از قسمت های دستگاه گویایی ایجاد می شود با دست محل صداها را نشان می دهد که موارد کاربرد آن در زبان اشاره در صرف افعال، مصدرها، اسم های خاص و کلماتی که اشاره ندارد می باشد.

ص: 363

ب الفبای دستی فارسی که بیانگر شکل حرف الفباست، برای قراردادی کردن لغات بیشتر و اشاره حرف اول آن کلمه را از این الفبا، استفاده می کنیم.

2 برای کودکان دوره آمادگی (قبل از سن دبستان) و حتی کلاس اول ابتدایی افعال را می یابد با تلفیق الفبای باغچه بان به کار برد. مثل:

رفتم = اشاره رفت + م

رفتی = اشاره رفت + ای

3- برای کودکان کلاس اول دبستان جمع بستن کلمات نیز همین الگو را داراست، لیکن از کلاس دوم دبستان به بعد لب خوانی جایگزین شیوه مزبور می گردد. به طور مثال:

کتاب ها = اشاره کتاب + ه- + ا

حیوانات= اشاره حیوان + ا + ت

گیاهان = اشاره گیاه + ا+ ن

4- در مورد مصدر افعال اشاره ریشه فعل + نشانه مصدری با الفبای باغچه بان مورد استفاده قرار می گیرد. مثل:

بستن = اشاره بست + ن

گفتن = اشاره گفت + ن

5- در مورد رنگ ها کاربرد دوگانه زیر با الفبای دستی وجود دارد:

اصولاً اشاره رنگ تلفیقی است از اشاره حرف «ر» + حرکت قراردادی حرف رنگ.

بنابراین: الف - آبی اشاره اش خواهد شد = اشاره حرف اول کلمه آبی یعنی آ + حرکت حرف رنگ. چهار رنگ سفید، سیاه، قرمز و سبز از این فرمول مستثنی است و اشاره مخصوص به خود دارد.

6- در مورد ماه ها کاربرد زیر وجود دارد:

هر ماه اشاره اش عبارت است از= حرف اول آن ماه+ حرکت قراردادی حرف ماه

7- اشاره افعال و اسامی مرکب تلفیقی است از اشاره هر دو جزء فعل و اسم مرکب همانند:

اشاره کار کردن= اشاره کار+ اشاره کردن.

اشاره آلبالو پلو= اشاره آلبالو + اشاره پلو.

8- برای اشاره استان یا شهرستان از اشاره سنّتی که در هر محل وجود داشت استفاده شده است لیکن اگر اشاره ای موجود نبوده، از الفبای باغچه بان استفاده شده است. برای اشاره افراد نیز از همین الفبا سود برده ایم.

9- در مورد اشاره کلماتی که شکل های متفاوت دارند و در بیشترین موارد همگنی معنی نیز در مورد آنها صادق است، یک اشاره بر مبنای ترتیب و نظم الفبایی فرهنگ به کار گرفته می شود همانند: پاسبان، پلیس و... که در اینجا چون پاسبان از لحاظ تقدم و حرف الفبا قبل از پلیس است، یک اشاره هر دو کلمه را در بر می گیرد.

10- برای برخی کلمات که با املای متفاوت و معانی متمایز فقط یک اشاره وجود دارد سعی شده

ص: 364

که جهت تمایز در حالت چهره و حرکت لب به شکلی نشان داده شود که بیانگر آن تفاوت معمول و متداول باشد همانند: تلخ، شور، ترش.

11- شیوه معمول در مورد منفی کردن افعال با آنچه که در دستور زبان فارسی متداول است تفاوت دارد. در اینجا اشاره یکی از زمان های فعل انتخابی را گرفته و سپس آن را با «نه» می آوریم.

همانند: نرفت=رفت نه= اشاره رفت + اشاره نه.

12- در مورد آن دسته از کلماتی که در حالاتی کننده نیز قرار می گیرند از اشاره آن کلمه + اشاره آدم استفاده می گردد. همانند خیاط، بقال و... در این مورد برای اشاره خیاط از شیوه زیر استفاده می گردد:

خیاط= اشاره خیاطی + اشاره آدم.

* استثناها:

1- برخی افعال در زبان اشاره تلفیق دو یا چند اشاره نخواهد بود و فقط یک اشاره خواهد داشت همانند: دوست داشتن، زمین خوردن.

2- در برخی موارد اشاره به کیفیت و چگونگی حرکت و وابستگی فعل یا اسم به موضوع یا واقعه یا معنایی ارتباط می یابد و وجوه دو یا چندگانه در اشاره را الزام آور می سازد. همانند: افتادن که طبعاً یک اشاره خاص خود را داراست، لیکن وقتی مقصود افتادن انسان باشد، اشاره گونه ای مشخص را دارد لیکن وقتی مراد افتادن اشیاء باشد، اشاره همان گونه را پیدا خواهد کرد. و بدین نحو است خطر افتادن از کوه و خطر زیر ماشین رفتن.

3- در زبان اشاره مواقعی پیش می آید که یک اشاره، رساننده مفهوم یک جمله کوچک می گردد. همانند: خوابم می آید.

د علائم به کار گرفته شده و معادل تألیفی آن:

1- برای کلماتی که دارای اشاره طبیعی (اشاره فارسی) بوده اند علامت « انتخاب شده است.

2- برای کلماتی که دارای اشاره طبیعی (اشاره فارسی نبوده اند) علامت ¶ در نظر گرفته شده است.

3- برای کلماتی که دارای اشاره بین المللی هستند از علامت ●استفاده شده است.

4- برای کلماتی که از مآخذ متفاوت خارجی استفاده شده است علامت ▪ انتخاب شده است.

5- هنگامی که یک کلمه احتیاج به توضیح از لحاظ دستوری داشته است، از علامت ( ) استفاده شده است.

6- چنانچه یک کلمه معانی متفاوت داشته است با علامت، مشخص گردیده است.

7- چنانچه کلماتی بوده اند که چندین معنی داشته اند و در مجموعه حاضر از یکی از آنها استفاده شده باشد علامت / را مشخصه قرار داده ایم.

بی گمان مجموعه حاضر دارای نواقص و نارسایی هایی خواهد بود که امیدواریم با راهنمایی و

ص: 365

انتقاداتی که کارشناسان و آموزگاران متخصص و خوانندگان آشنا دریغ نخواهند کرد، به مجموعه کامل ترین در آینده دست یابیم.

در فراهم آمدن این مجموعه جز خانم ها و آقایانی که نامشان در کتاب آمده است ناشنوایان نیز مدد بسیار رسانده اند و به خصوص خانم ها الهه قاسمی شاد و شعله صداقت و آقایان محسن لوح موسوی و رضا محمودی که همه عکس ها با چهره و دست آنها ثبت گردیده. از کوشش بی دریغ شان سپاسگزاری می گردد.

«گروه زبان اشاره - واحد آموزش ناشنوایان»

ص: 366

تصویر

ص: 367

تصویر

ص: 368

تصویر

ص: 369

دورانی کوتاه و به یاد ماندنی با خانم جولیا آن الیور (سمیعی)

دورانی کوتاه و به یاد ماندنی با خانم جولیا آن الیور (سمیعی)(1)

اینجانب در اواسط 1350 به عنوان مترجم و رابط ناشنوایان در مرکز توانبخشی واقع در خیابان حافظ مشغول به کار بودم که دفتر آن بعد از تأسیس سازمان ملی رفاه ناشنوایان ایران، به خیابان صبا انتقال یافت.

آشنایی و دوستی

خانم جولیا سمیعی چون علاقه داشت با ناشنوایان ارتباط برقرار کند، ثمینه خانم مرا به عنوان همکار و مشاور ناشنوایان، به ایشان معرفی کرد. بدین ترتیب، روابط دوستی صمیمانه میان خانم سمیعی و اینجانب شروع شد.

خانم سمیعی شخصاً خیلی کنجکاو بود و سؤالات مختلف در مورد ناشنوایان را با من در میان می گذاشت تا اینکه کم کم با مشکلات ناشنوایان کشورمان به خوبی آشنا می شد و کاملاً همه ما ناشنوایان را خوب درک می کرد.

در آن زمان، همه ما از زبان اشاره فارسی عامیانه (طبیعی) استفاده می کردیم که از داشتن هر گونه ضوابطی همانند گرامر تدوین شده، محروم بود لذا در صحنه های بین المللی رسماً شناخته شده نبود.

زبان اشاره آمریکایی

از این رو، خانم سمیعی پیشنهاد داد که زبان اشاره آمریکایی که کتاب های زیادی در مورد آن چاپ شده و زیاد شناخته شده بود، به ایران راه یابد تا مورد استفاده ناشنوایان ایران قرار گیرد با امید اینکه جایگزین زبان اشاره فارسی عامیانه (طبیعی) گردد.

برای این منظور، خانم سمیعی کلاس آموزش زبان اشاره آمریکایی را در مدرسه باغچه بان بر پا کرد و چند معلم آمریکایی را برای تدریس زبان اشاره آمریکایی به دانش آموزان ناشنوا دعوت کرد. یکی از آنها، خانم آلیس برچ Alice Burch بود که زبان اشاره آمریکایی را به دختر بزرگم ” شبنم ” یاد داد.

جولیا سمیعی همچنین کلاس جداگانه ای را برای بزرگسالان ناشنوا و چندی از معلمان ناشنوا تشکیل داد و مرا برای یادگرفتن زبان اشاره آمریکایی به آن کلاس دعوت کرد.

اینجانب با آرامش و خونسردی چند بار سر کلاس شرکت کردم. بعد از چند جلسه، خانم سمیعی و معلم آمریکایی بالاخره متوجه شدند که من تمایلی به یاد گرفتن زبان اشاره آمریکایی را ندارم.

در آن لحظه، خانم سمیعی رو به معلم آمریکایی کرد و گفت: آقای شهیدی بسیار فهمیده و با ادب است. چون بدون استفاده از هرگونه اعتراض و دعوا، به ما فهماند که از هدف ما راضی نیست.

اینجانب در پاسخ، به خانم سمیعی گفتم: ما خودمان اشارات فارسی داریم لذا می شود با کمک اینگونه اشارات، زبان اشاره فارسی را ایجاد کرد. پس من برای چه زبان اشاره کشور دیگری را یاد

ص: 370


1- . این مقاله به قلم رضاقلی شهیدی است و قبلاً در سایت بنیاد پژوهش های ناشنوایان ایران منتشر شده است.

بگیرم؟ خانم سمیعی از حرفم خوشش آمد و به من حق داد.

اصلاح و توسعه زبان اشاره ایرانی

من در همان روز به ایشان پیشنهاد دادم که همه ما باهم فرهنگ زبان اشاره فارسی را درست کنیم که خیلی خوشحال شد و به من گفت: پیشنهادت خیلی خوب است.

خانم سمیعی همیشه به نظراتم احترام می گذاشت و از راهنمایی ام خیلی استفاده می کرد.

بعد از مدتی تبادل نظر و مشورت و بررسی، بالاخره ثمینه خانم یکی از اتاق های مدرسه باغچه بان را برای شروع فعالیت گروه پژوهشی زبان اشاره فارسی، در اختیار ما گذاشت.

بدینوسیله اینجانب برای کار در این گروه پژوهشی، چهار روز در هفته به مدرسه باغچه بان می رفتم و دو روز در هفته هم به سازمان ملی رفاه ناشنوایان سری می زدم.

مریم رستمی به عنوان اولین نفر وارد گروه پژوهشی زبان اشاره فارسی شد. چون پدر و مادر مریم رستمی، ناشنوا بودند. بنابراین او با به کارگیری اشارات آشنا بود و آن را خوب بلد بود. من مریم رستمی را به خانم سمیعی معرفی کردم که پیشنهاد مرا پذیرفت.

سپس کامران رحیمی کار با گروه پژوهشی زبان اشاره فارسی را شروع کرد البته بعدها از آن گروه بیرون آمد و بیشتر به شغل معلمی و تدریس به شاگردان ناشنوای مدرسه باغچه بان پرداخت.

ما در سال 1353 شمسی، محسن لوح موسوی را برای یک روز در هفته به همکاری با گروه پژوهشی زبان اشاره فارسی دعوت کردیم که به مرور زمان، تعداد روزهای حضورش در جلسات ما بیشتر شد تا اینکه سرانجام در سال 1355 شمسی، محسن لوح موسوی از مرکز آموزش حرفه ای ناشنوایان به گروه پژوهشی زبان اشاره فارسی انتقال یافت.

من هر هفته دو یا سه روز برای تدریس و آموزش زبان اشاره فارسی به جاهای مختلف می رفتم که بعضی وقت ها، خانم سمیعی با من همراهی می کرد.

من به خوبی یادم می آید که یک روز از من خواستند برای آموزش زبان اشاره فارسی به دانشجویان شنوایی سنجی (ادیومتری)، به بیمارستان لقمان الدوله بروم و در آنجا، با ایران بهادری و فاطمه آقا محمد آشنا شدم که نسبت به بقیه دانشجویان باهوش تر بودند و علاقه زیادی به یادگیری زبان اشاره فارسی را از خودشان نشان می دادند. لذا من بعد از چند جلسه تدریس، هر دو تا را به خانم سمیعی معرفی کردم که پیشنهاد مرا قبول کرد.

بدین ترتیب، ایران بهادری و فاطمه آقا محمد در اواخر 1353 شمسی، وارد گروه ما شدند. رضا محمودی هم در سال 1356 شمسی، به گروه پژوهشی زبان اشاره فارسی پیوست. در سال 1357 شمسی، حبیب تهرانی زاده وارد همکاری با این گروه پژوهشی شد. مرتضی پیروزی در سال 1357 شمسی، به استخدام سازمان ملی رفاه ناشنوایان در آمد و در ابتدا، به جای من کارهای مترجمی و رابط ناشنوایان در دادگاه را انجام می داد و سپس در سال 1358 شمسی، به دلیل داشتن علاقه به زبان اشاره فارسی همکاری با ما را شروع کرد.

خانم افضلی و سایرین هم به مرور زمان، به گروه پژوهشی زبان اشاره فارسی اضافه شدند و دامنه

ص: 371

فعالیت هایمان بیشتر و گسترده شد.

ما کارهای مختلف از جمله جمع آوری لغت های روزمره، شرح نحوه اجرای اشارات و حرکات دستی، ترسیم اشکال، عکسبرداری و غیره را انجام می دادیم که بسیار سنگین بود اما همه ما باهم با میل و شوق و علاقه و تلاش زیاد، از عهده چنین کارها بر می آمدیم.

خانم سمیعی همیشه از فعالیت های پژوهشی ما بسیار راضی بود. من هم بارها به ایشان زبان اشاره فارسی درس می دادم که کم کم و خیلی خوب یاد می گرفت. خانم سمیعی واقعاً عشق و علاقه عجیبی نسبت به ناشنوایان ایران را داشت.

کتاب ” فرهنگ زبان اشاره فارسی ” نمونه خوبی از حاصل زحمات دسته جمعی گروه پژوهشی زبان اشاره فارسی می باشد که بعد از انقلاب اسلامی و در سال 1359 شمسی انتشار یافت.

من هیچ وقت خاطرۀ شوم چهاردهم مرداد 1357 شمسی را فراموش نمی کنم. من در همان شب، به انجمن خانوادۀ ناشنوایان ایران در خیابان کاخ رفتم که کامران رحیمی با قیافه گرفته و سخت ناراحت بلافاصله مرا صدا کرد و بدون اینکه حرفی بزند، اعلامیه بر دیوار نصب شده را به من نشان داد.

من با دیدن اعلامیه تسلیت، حالم گرفت و اصلاً نفهمیدم چی نوشته. فقط و فقط خطوط سیاهی در جلوی چشمانم به صورت رقص درآمدند. دنیا روی سرم خراب شد… آری! من بهترین دوست و یار صمیمی توی زندگیم را از دست دادم……

خانم سمیعی انسان بسیار شریف و بزرگوار بود. من دیگر هرگز کسی مثل او را دوباره به دست نیاوردم….

فردا صبح تمام دوستان، آشنایان و اعضای فامیل سمیعی در کلیسای واقع در خیابان جمال زاده برای شرکت در مراسم گرامیداشت خانم سمیعی حضور یافتند که تابوت های بسیار زیبایی حامل جنازه خانم سمیعی و دو پسرش را در روبروی عبادتگاه گذاشتند و بعد از پایان مراسم، به طور خصوصی در آرامگاه کاتولیک ها واقع در خیابان دولاب به خاک سپرده شدند.

چند روز بعد، همه ما با ثمینه خانم، کامران رحیمی، آقای سمیعی و چند نفر از بستگان سمیعی به سر قبر خانم سمیعی رفتیم.

مرگ ناگهانی خانم سمیعی، به همه ما ناشنوایان ضربه شدیدی وارد ساخت، مخصوصاً من بیشتر از همه به ایشان خیلی نزدیک بودم لذا درد فقدانش برایم سخت بود. توصیف آن قابل نوشتنی نیست.

بعد از چند روز، ثمینه خانم از ما درخواست کردند که کارهای خانم سمیعی را ادامه بدهیم. بالاخره در سال 1359 شمسی، اولین کتاب داستان کوتاه مهمان های ناخوانده به زبان اشاره فارسی منتشر شد و سپس نخستین جلد فرهنگ زبان اشاره فارسی برای ناشنوایان به چاپ رسید که متأسفانه خانم سمیعی به آرزوی خویش یعنی توفیق دیدن این کتاب نرسید.

خاطرات

من خاطرات زیادی از خانم سمیعی را دارم که نمونه هایش را بازگو می کنم:

1. خانم سمیعی نَه تنها به عنوان اولین رابط زبان اشاره فارسی شناخته می شود بلکه اولین کسی

ص: 372

بود که همیشه حضور یک فرد ناشنوا را خوب در نظر می گرفت و برای این منظور، صحبت های گفتاری خویش با طرف مقابل (که شنوا بوده) را با اشارات بازگو می کرد تا آن فرد ناشنوا هیچ گونه احساس طرد و انزوا را نکند و همچنین بتواند متوجه صحبت های گفته شده میان خانم سمیعی و طرف مقابلش بشود.

من خوب یادم می آید که خانم سمیعی با همسرش به یک میهمانی آمده بود و در آنجا، من هم حضور داشتم و وقتی داشتم از کنار خانم سمیعی عبور می کردم، با تعجب دیدم که خانم سمیعی بلافاصله شروع به اشارات به همراه گفتار برای گفتگوی با همسرش را کرد در حالی که صحبت های آنان هیچ ربطی به من نداشت.

2. من بارها در کنفرانس ها یا سمینارهای بین المللی شرکت کردم آن هم بدون همراهی یک رابط زبان اشاره. بنابراین شرکت کنندگان اغلب به طور اشتباه مرا نماینده ناشنوایان یک کشور عربی مانند عراق می دانستند و اصولاً راجع به ایران اطلاع درستی نداشتند (از لحاظ موقعیت جغرافیایی). اما با آمدن خانم سمیعی به سازمان ملی رفاه ناشنوایان و تشکیل گروه پژوهشی زبان اشاره فارسی، او به عنوان رابط زبان اشاره فارسی با من در چندین سمینار بین المللی از جمله آمریکا و دانمارک شرکت کرد و حرف های سخنرانان انگلیسی زبان را برایم ترجمه کرد که اطلاعات زیادی به دانش من اضافه شد و همچنین خانم سمیعی بارها سخنرانی مرا از زبان اشاره فارسی به زبان انگلیسی برای حضار ترجمه کرد. آن وقت به شدت مورد استقبال آنها قرار گرفتم. چون آنها خیلی خوشحال بودند که توسط ترجمه سخنرانی من، با وضعیت ناشنوایان کشور ایران آشنا شدند. حتی به خاطر ترجمه عالی خانم سمیعی، متن سخنرانی من در کتاب ویژه کنفرانس آموزش ناشنوایان در دانمارک تحت عنوان زندگی در خانواده های ناشنوا Life in families with deaf members به سال 1978 میلادی چاپ شده است.

3. خانم سمیعی حتی راننده اش را وادار به یادگیری زبان اشاره فارسی کرد تا یک فرد ناشنوا از جمله خودم بتواند با آقای رانندۀ خانم سمیعی ارتباط برقرار کند و به راحتی بتواند منظور خود را به او برساند.

4. ما برای اولین سالگرد درگذشت خانم سمیعی در سال 1358 شمسی، بر سر آرامگاهش حاضر شدیم و برای بار سوم یا چهارم، در سال 1387 شمسی (بعد از سی سال) در آرامگاهش جمع شدیم.

من بسیار خوشحال هستم که در جلوی آرامگاهش، دوباره تمام خاطراتی از او توی ذهنم زنده می شود. خانم سمیعی واقعاً برای جامعه ناشنوایان ایران محتمل زحمات زیادی گردید که هیچ گاه فراموش نمی شود.

ص: 373

دستخط کوتاه

رضاقلی شهیدی کتاب آشنایی با اشارات ناشنوایان را به نوه اش هدیه کرده و در آغاز آن نوشته است:

تقدیمی به نوه عزیزم بیتا جان اکمل، پدربزرگ تو رضاقلی شهیدی، 20/7/1364

ص: 374

همکاری در تدوین برخی آثار

علی اصغر کاکوجویباری از آقای شهیدی به منظور یاری در تدوین کتاب احوال و افکار باغچه بان از او تشکر کرده است.

مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان در نامه ای خطاب به خانم شیدا شهیدی از همکاری او و خانواده شهیدی در تألیف کتاب روشنگر تاریکی تشکر کرده است:

ص: 375

ص: 376

فصل هشتم: درگذشت و یادبودها

اشاره

ص: 377

دهم اردیبهشت 1396 ستاره تابناک دیگری از میان ما خاموش شد.

خبر درگذشت سید رضاقلی شهید همه را محزون و ناراحت ساخت به ویژه کسانی که از زحمات و خدمات این رادمرد ایرانیت و انسانیت با خبر بودند و ارزشمندی او را می دانستند.

شخصیت های بسیار و تشکل های فراوان تسلیت گفتند و با شرکت در مراسم خاکسپاری و مراسم رحلت، هفت و چهلم او همبستگی فکری و عملی خود را با او نشان دادند.

این فصل گزارشی از رحلت و درگذشت آن نیک مرد و مراسم مختلف برای او است.

ص: 378

مراسم ترحیم

خانواده شهیدی به مناسبت درگذشت او اطلاعیه زیر را منتشر کردند:

ص: 379

تصویر

ص: 380

تصویر

ص: 381

تصویر

تصویر

پیکر مرحوم شهیدی در قطعه نام آوران بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

ص: 382

تصویر

تصویر

مراسم ختم در کانون ناشنوایان ایران

ص: 383

تصویر

تصویر

مراسم ختم در انجمن خانواده ناشنوایان ایران

ص: 384

تصویر

از راست، نفر دوم سید حسین میرجلالی آخرین بازمانده مؤسسین کانون ناشنوایان ایران

تصویر

ص: 385

تصویر

ص: 386

مرثیه سرایی

غم شهیدی و فقدانش هنوز همگان را در ماتم و بُهت فرو بُرده است؛ هنوز شاعران و مرثیه سرایان به خود نیامده اند تا در فقدانش بسُرایند؛ هنوز فکر می کنند او هست و با چهره بشاش در کنارشان است. مسلماً و حتماً فقدانش را درک خواهیم کرد و در غمش خواهیم سرود؛ با مرثیه هایی از عشق، از باور، از خودآگاهی، از تلاش و مجاهدت همه دفترش را رقم می زنیم. اما نقداً چند مرثیه رسیده را تقدیم می کنیم.

فراق یار

این شعر زیبا را شاعر ناشنوا آقای اسلام یزدانی (خاموش) سروده و تقدیم به روح پر فتوح شهیدی کرده است.

آن گل که با خون دل بلبل حاصل شد

آن گل خویشتن باغبان هزاران گل شد

آن زیبا گل که باغبانش بود باغچه بان

خودش سبب شکفتن هر چه گل شد

باغچه بانش بهر او خون دلها خورده بود

خود او هم باغبان شد و خون به دل شد

صد افسوس که دگر نیست این باغبان ما

در فراقش خون به دل گل و بلبل شد

قهرمان باغچه بانم

خانم مهدخت شریعتی شاعر ناشنوا این شعر را در غم شهیدی سروده است.

ای که تو شاگرد زمان باغچه بانی

افتخار تو را گویم که شاگرد باغچه بانی

یک قرن تلاش تو بسی افتخار مایی

تلاش تو در خدمت ناشنوا بسی سربلند مایی

چگونه راز گل سرخ باغچه بان تو را پیدا کنم

ای که شاگرد برجسته زمان تو را پیدا کنم

ص: 387

هنوزم باور نمی کنم رفتنت را

هنوزم تماشایت کنم رخ پر مهر و زیبای تو را

بگو چگونه یابم عشق الفبای مهر باغچه بان تو را

چگونه پیدا کنم راز گل سرخ سکوت بهشت تو را

باشد قرین رحمت حق پروردگارت

شادی روحت در نزد پروردگارت

شهیدی گواه قرن حاضر

این شعر سپید را محمد نوری گفته، او که ادعای شاعری ندارد ولی گاه بیگاه ضرورت ها او را وادار به سرایش می کند.

شهیدی رضاجو بود؛

رضای مردمان بی زبان اما پر احساس

چونان پر از رنج های با درد

اما امیدوار به آینده

در ساختن بنای بلند خوشبختی و رفاه

شهیدی یعنی پویش، گویش!

اما گفتاری با همه وجود

تکلم با اشاره، با دست، با سر؛

شهیدی یعنی رهایی از خمودی و جمود

یعنی تلاش، رفتن به سوی اهداف روشن

شهیدی یعنی اخلاق نیک جوانمردی

خُلق و خوی پیامبرانه

مردم داری و خدمت به خَلق

شهیدی یعنی قناعت و ایثار

مراعات حقوق مردم؛

نه زهد ریا کارانه ... عمل واقعی!

شهیدی شاهدی بر رنج و امید؛

دلیلی بر مصائب و مظالم

ص: 388

شهیدی یعنی پیام و فریاد

بر سر نامردمان ریا کار

دروغ گویان تزویر کار

شهیدی یعنی عشق به هم وطن

نه در حرف و سخن

تلاش و کوشش در عمل

شهیدی یعنی آینده سازی، فرهنگ سازی

آگاهی، شعور و کتاب

آری شهیدی ست همه اینها

الگویی برای ناشنوایان تلاشگر

ص: 389

ص: 390

تصاویر

سید رضاقلی شهیدی و فامیلش عازم اصفهان برای تحصیل در مدرسه ارنست کریستوفل

اینان قدیمی ترین شاگردان ناشنوای باغچه بان می باشد. عکس سمت چپ رضاقلی شهیدی است.

ص: 391

تصویر

جمعی از دختران و پسران ناشنوا در کنار جبار باغچه بان

باغچه بان در وسط و همسرش پشت سر او است. سمت چپ همسر باغچه بان، سید رضاقلی شهیدی است و دستش روی شانه باغچه بان است.

ص: 392

تصویر

طهران، دبستان کر و لال های باغچه بان، 1313

جمعی از ناشنوایان در کنار باغچه بان. سمت چپ مرحوم رضاقلی شهیدی است

مدرسه کر و لال های باغچه بان در تهران، کلاس درس ریاضیات.

سمت راست رضاقلی شهیدی و دانش آموز دختر دیگری است.

ص: 393

تصویر

جمعی از آموزگاران و دانش آموزان دبستان باغچه بان

جبار باغچه بان در جلو و همسرش در کنارش نشسته، در ردیف دوم از سمت چپ دومین نفر رضاقلی شهیدی

مدیران و اعضای کانون ناشنوایان ایران در دبیرستان سعدی، 21 آذرماه 1339

ردیف دوم ایستاده از راست به چپ: سید رضاقلی شهیدی

ص: 394

تصویر

تهران، باشگاه ورزشی ناشنوایان، دبیرستان سعدی، خردادماه 1341

از سمت راست در ردیف جلو ایستاده، اولین نفر، سید رضاقلی شهیدی است. نفر وسط با کت و شلوار و کراوات مشکی سرهنگ ایزدپناه است.

ایزدپناه پس از بازدید باشگاه سعدی و عکس گرفتن با تیم ناشنوایان، وضعیت باشگاه را مناسب ندانست و باشگاه گوته در خیابان ژاله را به ناشنوایان اختصاص داد.

تهران، تیم شنای ناشنوایان، در باشگاه بوستان واقع در ضلع غربی ورزشگاه امجدیه

ص: 395

تصویر

تیم ورزشی ایران اعزامی به المپیک فنلاند، 1961م/1332ش

قهوه خانه، 1325

ص: 396

تصویر

رضا محمودی و رضاقلی شهیدی در استودیو عکاسی کمیته زبان اشاره

رضاقلی شهیدی و محسن لوح موسوی و خانم دبورا

در حال طراحی کتاب زبان اشاره مهمان های ناخوانده

ص: 397

تصویر

تصویر

ص: 398

تصویر

تصویر

شرکت در راهپیمایی بهمن ماه 1357

ص: 399

تصویر

حبیب تهرانی زاده، رضاقلی شهیدی و محسن لوح موسوی

سیدرضاقلی شهیدی و سید حسین میرجلالی، 1396

ص: 400

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109