سرشناسه:نورایی، محسن، 1353 -
عنوان و نام پدیدآور:تجلی قرآن در حماسه عاشورا/ محسن نورایی.
مشخصات نشر:مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1386.
مشخصات ظاهری:136 ص.: نمونه.
شابک:13000 ریال 978-964-7673-29-7 : ؛ 42000 ریال : چاپ چهارم : 978-964-7673-35-8
وضعیت فهرست نویسی:فاپا (چاپ دوم)
یادداشت:پشت جلد به انگلیسی: Mohsen Nooraei. Manifestation of the Quran in the epic of Ashura.
یادداشت:چاپ اول: 1385 .
یادداشت:چاپ دوم.
یادداشت:چاپ چهارم: آبان 1391.
یادداشت:کتابنامه: ص. [127] - 132؛ همچنین به صورت زیرنویس.
یادداشت:نمایه.
موضوع:واقعه کربلا، 61ق -- فلسفه
شناسه افزوده:دانشگاه علوم اسلامی رضوی
رده بندی کنگره:BP41/5/ن86ت3 1386
رده بندی دیویی:297/9534
شماره کتابشناسی ملی: م85-41666
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
تجلّی ق-رآن در حم---اسه عاش--ورا
محسن نورایی
(استادیار دانشگاه مازندران)
ص: 3
نام کتاب: تجلّی قرآن در حماسی عاشورا
نویسنده: محسن نورایی (استادیار دانشگاه مازندران)
ویراستار: هادی بزدی ثانی
طراح جلد: جواد سعیدی
چاپ اول تا سوم: بهمن 1385 تا شهریور 1386
شمارگان تا کنون 4500 نسخه
چاپ چهارم: آبان 1391
شمارگان: 1000 نسخه
قیمت: 42000 ریال
مدیر اجرایی پژوهش و ناظر چاپ: علی اصغریار
حروفچینی و صفحه بندی: نشر و گرافیک دانشگاه علوم اسلامی رضوی
چاپ و صحافی: مؤسسة فرهنگی قدس
مرکز توزیع: مشه-د مق--دس: ح-رم مطه-ر، انتشارات دانشگاه عل-وم اس-لامی رضوی
صن-دوق پس--تی: 1193- 91735 تلفن و دورنگار: 2236817-0511
ص: 4
سخن ناشر .. 9
تقریظ ... 11
مقدمه ... 13
بخش اول:
تجلّی قرآن در گفتار نقش آفرینان کربلا (21-96)
فصل 1: جری و تطبیق در حماسة حسینی .... 23
معناشناسی جری و تطبیق ... 23
نمونه هایی از جری و تطبیق در حماسة حسینی . 25
جری و تطبیق ناظر به سیرة حضرت نوح علیه السلام ... 27
جری تطبیق ناظر به سیرة حضرت موسی علیه السلام ... 30
الف - موسای زمان ... 30
ب - خداوند، تنها تکیه گاه! . 33
ج - پروا از خشم الهی ... 35
د - زنهار ز رهبران گمراه ... 37
ص: 5
جری و تطبیق ناظر به سیرة رسول اکرم صلی الله علیه و آله 40
همانندی امام حسین علیه السلام با رسول خدا صلی الله علیه و آله 43
همانندی یاران امام حسین علیه السلام با یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله 50
نتیجه گیری ... 57
فصل 2: اثرپذیری واژگانی از قرآن .. 59
اثرپذیری کلام امام حسین علیه السلام از قرآن .. 60
الف - یاری گرفتن از گمراهان، هرگز! . 60
ب - الگویی چونان پیامبر ... 61
ج - قهرمان قلمرو توحید ... 63
د - دعوت آلوده ای به پاکیز گی؛ مایة شگفتی! .... 68
اثرپذیری کلام حاضران در کربلا از قرآن .. 71
الف - پرستش خدا بر اساس «حرف» ... 71
ب - کلامی استوار از خطاپیشه ای گمراه ... 74
ج - چراغ درخشان هدایت . 76
د - راه رشد و سرافرازی .... 77
نتیجه گیری ... 78
فصل 3: تفسیر قرآن در حماسة حسینی .... 79
فصل 4: حضور نمادین قرآن در حماسة حسینی .... 83
حضور نمادین قرآن و امام حسین علیه السلام .. 84
حضور نمادین قرآن و امام حسین علیه السلام پیش از رسیدن به کربلا 84
الف - قرائت قرآن .... 84
ب - قرآن و نهاد حاکمیت اسلامی .. 85
حضور نمادین قرآن و امام حسین علیه السلام پس از رسیدن به کربلا 86
الف - عشق به تلاوت قرآن ... 86
ب - نعمت بزرگ آگاهی از قرآن .... 88
ج - قرآن به دست برابر دشمن ... 89
یاران امام حسین علیه السلام و حضور نمادین قرآن .. 89
حضور نمادین قرآن در سخنان یاران امام حسین علیه السلام 90
ص: 6
الف - سخنان بانویی دانا .... 90
ب - کلام سفیر شایسته . 91
ج - سخنان روشنگرانة زهیر بن قین .... 92
حضور حافظان و قاریان قرآن .... 94
الف - بُریر بن خضیر .... 94
ب - حبیب بن مظاهر .... 95
ج - آزاده ای بلندهمت ... 95
بخش دوم:
تجلی قرآن در رفتار نقش آفرینان کربلا (97-126)
فصل 1: ذکر و یاد خدا در اردوگاه حسینی ... 99
ذکر و یاد خدا در قرآن .... 101
ذکر و یاد خدا در کربلا .... 104
ذکر زبانی در اردوگاه حسینی ... 105
نیایش در اردوگاه حسینی .... 107
نماز .. 110
فصل 2: امر به معروف و نهی از منکر .... 117
امر به معروف و نهی از منکر در قرآن .... 117
امر به معروف و نهی از منکر و حماسة حسینی ... 118
یادآوری یک نکته ... 122
نتیجه گیری .. 125
منابع .. 127
فهرست آیات .. 133
ص: 7
ص: 8
قرآن، درس زندگی و چراغِ راهِ حقیقت جویان است. پرهیزگاران باید در تمام مراحل زندگی خود به آن تمسک جویند و برنامة سلوک فردی و اجتماعی خویش را بر آن بنا نهند. بایسته است، حوادث را با نگاه قرآنی مدیریت کنند و در این مسیر، آموزه های قرآن را در جامعه به کار بندند.
زوایای گوناگون زندگیِ راسخان در علم، تجلی قرآن و به سخن واداشتن کلام الهی است؛ چه آن گاه که با استناد به آیاتِ قرآن، امری را به جا می آورند و چه آن جا که با تطبیق مفاهیم والای قرآن مصادیق آیات را تحقق می بخشند و چه آن زمان که مفهومی از آیات را در رفتاری، متبلور می سازند.
حماسة عاشورا و حرکت امام حسین علیه السلام در سال 61 هجری، نمونة گویایی از تجلی قرآن کریم است. از این رو، پرداختن به حماسة عاشورا با نگاه قرآنی، بازنمود معارفِ بلندِ کلام الهی است. پس بر عالمان و محققان قرآنی است که در اعتلای فرهنگ قرآنی، بازخوانیِ حماسة حسینی را
ص: 9
دیگربار، سرلوحة کار خویش نهند، و آن را در آیینة قرآن بنگرند.
در این راستا دانشگاه علوم اسلامی رضوی با تربیت پژوهشگرانی، توانسته است در حد توان، زمینه را برای خدمت به فرهنگ قرآن فراهم آورد؛ حجی الاسلام محسن نورایی از پژوهشگران گروه علوم قرآن و حدیث مرکز پژوهش دانشگاه است که توانست با تدوین رسالة کارشناسی ارشد خویش با عنوان تجلّی قرآن در حماسة عاشورا گامی در این راه بردارد. موضوع شایسته، و نیز توصیة استادان بزرگوار حضرت آیی الله معرفت رحمه الله ،(1)
آیی الله واعظ زاده خراسانی و حجی الاسلام و المسلمین مهدوی راد، مرکز پژوهش را بر آن داشت تا چاپ این اثر را در دستور کار خویش قرار دهد.
در پایان از همة کسانی که به گونه ای، در شکل گیری و آماده سازی این اثر، کوشیده اند، قدردانی و تشکر می گردد و برای همکاران واحد نشر آقایان محمدسعید رضوانی و عبدالله غلامی، و همچنین مدیر اجرایی پژوهش آقای علی اصغریار، ویراستار محترم و طراح جلد آرزوی موفقیت روزافزون داریم.
مرکز پژوهش
دانشگاه علوم اسلامی رضوی
ص: 10
بر کتاب تجلّی قرآن در حماسة عاشورا
متن دست نوشتة آیت الله محمدهادی معرفت رحمه الله :
ص: 11
متن دست نوشتة آیت الله محمد واعظ زاده خراسانی:
متن دست نوشتة حجّی الاسلام و المسلمین دکتر محمدعلی مهدوی راد:
ص: 12
1. تبیین عنوان: عنوان نوشتار حاضر «تجلی قرآن در حماسة عاشورا»، است. واژة «تجلی» در این عنوان، به معنای اصطلاحی آن در فلسفه و عرفان نیست، بلکه معنای لغوی آن مقصود است. از میان نامها و اوصاف گوناگونِ قیام سالار شهیدان، واژة «حماسة عاشورا» برگزیده شد، هرچند این تعبیر نیز به سان تعابیر دیگر، از بازگویی تمام حقیقتِ این نهضت، ناتوان است.
2. تبیین موضوع و بیان ضرورت: نبرد و جنگ و به تعبیری والاتر، حماسه، یکی از رخدادهای زندگی بشر است که بارها و بارها آن را تجربه کرده، و تاریخ، نمونه های فراوان این تجربه را با تمام دلیریها، رشادتها، و نیز ناگواریها و فجایع بی شمارش در خود ثبت کرده است. اندیشوران و خردمندانِ هر عصر و نسل نیز، به فراخور آگاهیها، دلبستگیها و ضرروتهای فرارویشان، به تأمل در ابعاد گوناگون و واکاوی زوایای متعدد حماسه ها و جنگها پرداخته اند.
«حماسة حسینی» در میان این حماسه ها، به جهت والایی و ویژ گیهای
ص: 13
بی بدیلش، فراتر از رخدادی در تاریخ اسلام، به کانون توجه و عرصة گستردة تلاقی تحلیلها و نکته سنجیها بدل شده است. تأمل در این نهضت و بازشناسی آن، تنها بازگوییِ داستان مکرر جنگ و حماسه نیست، بلکه بخشی از فرهنگ، و الگوی ماندگار اسلامی است که نقش حیاتی و تأثیر شگرف آن در پیشبرد تعالیم دینی، انکارناشدنی است.
هرچند این عرصة عرشی، گاه شاهد جولان کوته نظران و افسانه پردازان بوده است، همواره، بوده اند استواراندیشانی که، مردانه برای فهم درست داستان کربلا و بازگویی آن کوشیده اند. هر یک از ایشان چونان رعد، نوید بخش بارش معارف حسینی در کویر تفتیدة اندیشة بشری بوده، و به سهم خود، اندکی از عطش تشنه کامان حقیقت را با جرعه هایی از سبوی گوارای حسینی فرونشانده اند.
آیا به راستی نتیجة کوشش مشکور پژوهشگران حق مدار و جامع نگر در این مجال، به بازگویی تمام حقیقت نهضت حسینی انجامیده و همة زوایای ژرف آن را بررسیده است؛ یا هنوز ابعاد ناشناختة دیگری از حماسة حسینی فراروی ماست که دستیابی بدان نیازمند «نگاه تازه» و «تأمل ویژه» می باشد؟
به نظر می رسد، هنوز برخی از ابعاد واقعة طف به شایستگی، بازگو نشده است. یکی از این زوایا که سوگمندانه در بیشتر پژوهشها مغفول مانده است، بُعد قرآنی این نهضت است. پژوهشهای سامان یافته دربارة نهضت حسینی تنها به ذکر نکات کلیِ این بُعد بسنده کرده، و تبیین کاملی از عاشورا با تأکید بر نقش قرآن در آن، به دست نداده است.
آیا به راستی، قرآن، در حماسة حسینی، همانند عناصری چون حماسه، عرفان، تراژدی و... حضور نداشته و ایفای نقش نکرده است؟ اگر چنین نیست، از چه رو این بُعد مهم حادثه برجسته نشده است و بر آن تأکید نمی گردد! شگفتا که این غفلت بزرگ در حالی رخ داده که از سویی، میان
ص: 14
قرآن و حسین بن علی علیهما السلام پیوندی استوار برقرار است و از سوی دیگر، ماندگاریِ حماسة حسینی، وامدار پیوند با قرآنِ جاویدان است.
پیوند قرآن و امام حسین علیه السلام امری انکارناپذیر است؛ زیرا همتایی و همراهی قرآن و عترت علیهم السلام از ادلة گوناگون فهمیده می شود، مانند حدیث متواتر ثقلین که، این دو گوهر ارزشمند را یادگار پیامبر صلی الله علیه و آله و ارمغانی الهی می داند، و رسالت آنها را هدایتگری انسان تا روز قیامت معرفی می کند و یادآور می گردد که این دو حقیقت برتر در قیامت به یک مقصد خواهند رسید. این روایت، مبدأ، مسیر و فرجام قرآن و عترت را یکی می داند. بنابراین، دو حقیقتی که از یک مبدأ سرچشمه گرفته، و در مسیر واحد به سوی مقصدی یگانه در حرکت باشند، ناگزیر همتای یکدیگر خواهند بود.
پیوند این دو حقیقت تا این جا پایان نمی پذیرد، بلکه در تعاملی دوسویه، در آیاتی مانند آیة تطهیر،(1)
شایستگی و پاکیزگی اهل بیت علیهم السلام گوشزد می گردد؛ و از سوی دیگر، عترت اطهار علیهم السلام نیز خویشتن را ترجمان وحی، شناسانده و فرموده اند: «نَحنُ تَراجِمَة ُ وَحیِ الله».(2)
این همراهی، همان است که در سخن امیرالمؤمنین علیه السلام این گونه آشکارا بازتابانده شده است: «وَ جَعلَنا مَعَ القُرآنِ وَ جَعَلَ القرآنَ مَعنا، لا نُفارِقُه وَ لا یُفارِقُنا».(3)
نمود دیگر این پیوند، در تجسم بخشی معارف بلند قرآن از سوی خاندان پاک پیامبر صلی الله علیه و آله رخ نموده است. مجموع محتوای قرآن در سه حوزة عقیده،
ص: 15
اخلاق و عمل، جای می گیرد و هر سه امر یادشده، مربوط به انسان است، به گونه ای که بی وجود آدمی، این سه امر عینیت نمی بابد.
عترت پیامبر صلی الله علیه و آله با آگاهی ژرف از قرآن - که رهاورد آشنایی ایشان با تفسیر، تأویل، محکم، متشابه و دیگر اسرار قرآنی است - به گونه ا ی کامل و بی مانند، این محتوا را تجسم بخشیده اند تا آن جا که معرفی ایشان با عنوان «قرآن مجسم»، سخنی دور از گزاف، و هماهنگ با حقیقت است. برخی عبارات زیارت اربعین به همین واقعیت اشاره دارد و مهجوریت قرآن را یکی از پیامدهای شهادت امام حسین علیه السلام و فقدان ظاهری ایشان در دنیا معرفی می کند: «وَ أَصبَحَ کِتابُ الله بِفَقدِکَ مَهجُوراً»(1).
نکتة دوم این که، از دیرباز در پژوهشها بر فهم عواملِ ماندگارسازِ قیام سالار شهیدان علیه السلام تأکید شده است. بررسیهای سامان یافته در این درباره، به برخی عوامل مانندِ استواری و پافشاری امام علیه السلام بر اصول و ارزشها، انتساب امام حسین علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله ، ماهیت انسانی و والای عاشوراییان و... انگشت تأکید نهاده اند.
با این همه، باید گفت، علت ماندگاری این حماسة بزرگ در پیوند نهضت حسینی با قرآن نهفته است و عوامل دیگر، هر یک به گونه ای به این عنصر اساسی بازمی گردد. حضور و نقش آفرینیِ «کلام الهی» در متن این حادثه از یک سو، و جاودانگی قرآن کریم از سوی دیگر، گواهِ درستی این سخن است؛ زیرا قرآن هرگونه سستی و کژی را از ساحت قدس خود دور دانسته است: «لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ».(2)
مفهوم این سخن، آن است که اگر هر پدیده ای، هماهنگ با معارف والای قرآن، رقم
ص: 16
بخورد و در پیوند با آن شکل گیرد، ماندگار خواهد بود و ناراستی و انحراف در آن راه نخواهد یافت.
چکیدة سخن در بیان ضرورت موضوع مورد بحث یعنی «تجلی قرآن در حماسة عاشورا» چنین است: کربلا تنها، عرصة خروش حماسیِ دلیر مردان عاشورایی، و تراژدی غم انگیز انسانی نیست، بلکه سروش رسا و دلنشین کلام الهی نیز در آن طنین انداخته و آشکارا تجلی نموده است؛ فهم درست و بازگوییِ تمام حقیقت این واقعه نیازمند بازتاب این عنصر اساسی است.
3. پیشینة پژوهش: اندکی از انبوه نگاشته هایی که دربارة زندگی امام حسین علیه السلام تدوین شده، به زوایایی ویژه از پیوند قرآن و امام حسین علیه السلام توجه نموده و به بررسی و تحلیل آن همت گمارده اند. آنها تبلور این پیوند را بیشتر در عرصه هایی مانند تأویل و شأن نزول آیات، جُسته و کوشش خود را بر گردآوریِ روایاتِ شأن نزول و احادیثِ بیانگر تأویلِ آیات، متمرکز نموده اند. آنان به احادیثی که امام حسین علیه السلام را مصداق، بطن و یا سبب نزول آیه معرفی می کند، استناد نموده و گاه توضیحاتی تفسیری را بدان افزوده اند. اینک مجال داوری دربارة میزان کامیابی این نگاشته ها نیست، اما نباید دیده را بر این حقیقت فروبست که راهیابی نکات ذوقی و نه چندان عالمانه در این عرصه و نیز گزارش اقوال تفسیری نااستوار، آسیبی است که همواره این آثار را تهدید نموده، و آن را از دستیابی به مقصود اصلی دور ساخته است.
نوشتار حاضر، با نگاهی دوباره به نهضت حسینی و مهم انگاشتن نقش قرآن در آن فراهم آمده است.(1) نکات برجسته شده در این بازخوانی،
ص: 17
برخاسته از نگاه به قرآن و امام حسین علیه السلام از زاویة تأویل و شأن نزول نیست، بلکه این نکات، رهاورد نگاهی است که به حضور جدی و نقش آفرین قرآن در عینیت این حماسه، تأکید داشته است و حضور و تأثیر قرآن را بخشی از واقعیت این حماسه و بُعدی از ابعاد آن می داند. هر چند در برخی آثار، نشانه هایی از این نگرش دیده می شود،(1)
بر اساس جستجوی نگارنده در کمتر اثری، موضوعِ این تحقیق به گسترد گی به پژوهش نهاده شده است.
4. پرسشهای اصلی:
1. میان نهضت امام حسین علیه السلام و قرآن چه رابطه ای وجود دارد؟
2. گونه های حضور قرآن در این حماسه کدام است؟
5. فرضیات:
1. قیام امام حسین و ابعاد گستردة آن ریشه در قرآن دارد.
2. قرآن به گونه های مختلف مانند جَرْی و تطبیق، استشهاد، استناد، تفسیر، اقتباس و... در این حادثة بزرگ حضور داشته است.
6 . روش تحقیق: روش تحقیق در این نوشتار، توصیفی - تحلیلی است و
ص: 18
در آن از منابع اسنادی و کتابخانه ای سود جسته شده است.(1) گردآوری مواد اولیة موضوع این تحقیق آن گونه که درخور است، نیازمند مراجعه به منابع معتبر دانش تاریخ و علوم قرآن بود. از این رو سعی شد میان انبوه منابع به ویژه کتابهای تاریخی، به منابع معتبر تکیه شود.
7. معرفی مباحث: ساختار این نوشتار در دو بخش، با مقدمه ای در آغاز و نتیجه گیری در فرجام شکل گرفته است. بخش نخست با عنوان «تجلی قرآن در گفتار نقش آفرینان حماسة حسینی» به همراه چهار فصل که در خود جای داده است، گونه های مختلف به کارگیری و تجلی قرآن در سخنان و گفتار نقش آفرینان حماسة حسینی را بررسی می کند؛ «جری و تطبیق در حماسة حسینی»، «اثرپذیری واژگانی از قرآن»، «تفسیر» و سرانجام «حضور نمادین قرآن در حماسة حسینی» عناوین فصول این بخش است.
«تجلی قرآن در رفتار نقش آفرینان حماسة حسینی» عنوان بخش دوم است. این بخش، ریشه های قرآنی رفتار نقش آفرینان دو اردوگاه در کربلا را نشان می دهد؛ «ذکر و یاد خدا در کربلا» و «امر به معروف و نهی از منکر» عناوین دو فصلِ این بخش می باشد.
ص: 19
ص: 20
* جری و تطبیق در حماسة حسینی
* اثرپذیری واژگانی از قرآن
* تفسیر قرآن در حماسة حسینی
* حضور نمادین
ص: 21
ص: 22
آیات قرآن کریم با بیان موضوعات مختلف، هدفی مشترک را دنبال می کند. این هدف، هدایت انسان است. در این راستا برخی از آیات به بیان احکام شرعی پرداخته است، و بخشی دیگر، معارف الهی را بازمی گوید. تعدادی نیز آموزه های اخلاقی را یاد آور می شود و شمار قابل توجهی، سرگذشتِ جوامع پیشین، رویدادهای معاصر نزول قرآن و گاه حالات افراد معین را گزارش می کند. به راستی چگونه می توان از آن دسته آیاتی که بازگوکنندة رخدادهای مختلف پیشین و اوصاف افرادی متعدد است، پیامی تازه و ماندگار دریافت که برای هدایت تمام انسانها در روزگاران پس از نزول قرآن، سودمند افتد؟
به نظر می رسد، رویکرد عالمان هوشمند و با درایت، در استفاده از
ص: 23
قاعدة «جری و تطبیق»، پاسخی عملی بدین پرسش باشد. اصطلاح «جری و تطبیق»، به معنای انطباق مفاد آیه بر مصداق خارجی - مانند حوادث و یا وصف حال افراد- است که با تکیه بر مشابهت معنایی آیه با مصداق خارجی، صورت می گیرد.
این اصطلاح برگرفته از روایاتی است که بر پویایی و تازگی قرآن در همة زمانها تأکید می کند. یکی از این روایتها، حدیث منقول از امام محمد باقر علیه السلام است: اگر آیه ای که دربارة قومی نازل شده است، با مرگ آن قوم بمیرد، از قرآن چیزی باقی نمی ماند، در حالی که تا آسمان و زمین پابرجاست، قرآن نیز در جریان است و برای هر قومی که آن را تلاوت نمایند، دارای پیام است؛ «و لو أنّ الآیة إذا نزلت فی قوم ثمّ مات أولئک القوم ماتت الآیة، لما بقی من القرآن شیء و لکنّ القرآن یجری أوّله علی آخره ما دامت السماوات و الأرض، و لکلّ قوم آیة یتلونها هم منها من خیر أو شرّ».(1)
پیشینة بهره وری از جری و تطبیق به زمان امامان معصوم علیهم السلام برمی گردد. ایشان در موارد فراوان، مفاد آیه را بر مصادیق خارجی تطبیق می نمودند. علامه طباطبایی رحمه الله که خود به خوبی از این قاعده سود جسته، در این باره نگاشته است: «و هذه سلیقی أئمّی أهل البیت، فإنّهم علیهم السلام یطبقون الآیی من القرآن علی ما یقبل أن ینطبق علیه من الموارد و إن کان خارجاً عن مورد النزول».(2)
روایتی که ذیل آیة ««الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ »(3) از امام محمد باقر علیه السلام گزارش شده است، نمونه ای از به کارگیریِ
ص: 24
جری و تطبیق را نشان می دهد. ایشان می فرمایند: این آیه دربارة مهاجران [آن زمانی که به دست مشرکان شهر مکه از آن سرزمین رانده شدند] نازل شده است. با این حال، دربارة خاندان محمد صلی الله علیه و آله نیز جاری است؛ زیرا آنها از وطنشان رانده، و ترسانیده شدند.(1)
روشن است که جری و تطبیق در این روایت، با استناد به تشابه ملاک میان آیه و مصداق خارجی، صورت گرفته است؛ رانده شدن از دیار و سرزمین مادری، به سبب حق مداری، ملاک مشترک میان آیه و مصداق خارجی، یعنی حوادث مربوط به اهل بیت علیهم السلام است. در این آیه، مهاجران، به خاطر رانده شدن از کاشانه و تحمل دشواری، بزرگ داشته شده اند، اما این سببِ انحصار والایی و ارجمندی در آنها نیست، بلکه هر فرد یا گروهی که در مسیر دفاع از حق از میهن خود رانده شوند، در گسترة حکم این آیه، قرار می گیرند.
استفادة ضابطه مند از این قاعده، مفاد آیات را از حصار زمان و حوادث معین، خارج می سازد و به آن، پویایی، تازگی و طراوت می بخشد و تجسمی از جاودانگی قرآن را فراروی انسان می نهد. با وجود این، باید گفت، بهره جویی از این قاعده، نادیده انگاری شرایط نزول و چشم بستن بر دلالت مطابقی آیات نیست؛ زیرا به کارگیری این قاعده با توجه به منطوق آیه و به دور از تصرف و دگرگونی در آن، به همراه تأکید بر وحدت معنایی و تکثر مصداقی آیه، توجیه پذیر است. از این رو، تکیه بر این قاعده را می توان کوششی برای دریافت پیامهای جاودان و عمومی قرآن دانست.
استناد به قرآن در قالب «جری و تطبیق»، در میان سخنرانیها و گفتگوهای گزارش شده از واقعة عاشورا دیده می شود. بیشترین موارد
ص: 25
به کارگیری این شیوه، از امام حسین علیه السلام است. این گونه بهره گیری از قرآن، افزون بر آشکارسازیِ جایگاه امام علیه السلام و آگاهی وی از قرآن، ماهیت دو اردوگاه حاضر در کربلا را نمایانده است؛ همچنان که نمونه ای عینی از تطبیقِ دقیقِ مفاهیم قرآنی بر رویدادهای جاری در زمان بوده، و گواه صدقی است بر تاز گی و طراوت همیشگی قرآن.
مواردی که حضرت علیه السلام از جری و تطبیق استفاده نموده، ناظر به سیرة عملی پیامبرانی مانند حضرت نوح علیه السلام ، حضرت موسی علیه السلام و بیش از همه، رسول اکرم صلی الله علیه و آله است، و این، خود گویای مشابهت نهضت اباعبدالله علیه السلام با سیرة انبیای بزرگ علیهم السلام می باشد. شاید برخی از شاعران متأثر از چنین نگاهی سنجشگرانه میان امام حسین علیه السلام و انبیا این گونه سروده اند:
آن که دارد رشتة جانان به کف
جان به کف آورده در میدان طف.
زآنچه جز محبوب یکتا، شُسته دست
اکبر و عباس و قاسم، هر چه هست.
گرچه تا بودست دُورِ روزگار
عاشقان را با بلا بودست کار؛
عشق، یحیی را میان طشت زر
پیش عفریت لعینی برده سر؛
جای یوسف کرد قعر چاه را
برده در آتش خلیل الله را؛
در بلا افکند صد ایوب را
کرد از یوسف جدا یعقوب را؛
جا به یونس داد در ظُلمات غم
همچو بر جرجیس در چاه ظُلَم.
ص: 26
عشق از این بسیار کرده است و کُنَد
عاشقان بر دار کَردست و کُند
لیک اگر عشق این و اینش ابتلاست
عاشقی کار حسین کربلاست
جز حسین این ره به سر نابُرده کس
عشق اگر این است، عاشق، اوست بس.
«نیر تبریزی»
قوم حضرت نوح علیه السلام ، مردمانی سرکش و خشن بودند. خداوند، آنان را ظالمتر از اقوام دیگر و این گونه، معرفی می نماید: «وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغَی».(1)
به همان اندازه که هدایت افراد نرمخو و معتدل آسان است، راهنمایی و ارشاد مردم نافرمان و خشن، طاقت سوز و جانفرساست. از این رو، هدایت آنان نیازمند استواری فراوان حضرت نوح علیه السلام بود تا نزدیک به ده قرن با سرکش ترین مردمان محشور باشد و به هدایتشان همت گمارد. پایداری و توکل به خدا از محورهای اساسی در سیرة حضرت نوح علیه السلام به شمار می رود که برخی سخنان گهربار امام حسین علیه السلام ناظر به آن است.
بامداد عاشورا وقتی دشمن گِرداگرد خیمة امام حسین علیه السلام و یارانش می گشت، امام علیه السلام، مرکب خود را خواست و سوار بر آن با صدای رسا به گونه ای که بیشتر افراد می شنیدند، فرمود:
هان ای مردم! سخنم را بشنوید و برای پیکار با من شتاب مکنید، تا شما را به آنچه شایسته است پند دهم، و دلیل آمدنم به دیار شما را
ص: 27
بازگویم. اگر سخنم را منصفانه دریابید و دلیل آمدنم را بپذیرید، بی گمان به راه نیکبختی گام نهاده اید و دیگر دستاویزی برای جنگ نخواهید داشت. اما اگر دلیلم را نپذیرفتید، با یکدیگر به مشورت نشینید و همة اطراف کار را خردمندانه بسنجید تا مبادا با شتابزدگی کاری کنید که ندامت آور و حسرت انگیز باشد. سپس دربارة من تصمیم گیرید و به من مهلت ندهید.(1)
امام حسین علیه السلام در این خطبه از یک سو، مردم را به آرامش و خردورزی فرامی خواند تا درست را از نادرست، و زشت را از زیبا بازشناسند و هوشمندانه رفتار کنند؛ و از سوی دیگر، یادآور می شود که کج اندیشی و ستیزه جویی آنان، هیچ گونه تأثیری در ارادة استوار و پولادین امام علیه السلام ندارد؛ زیرا او به انجام رسالت الهی خود می اندیشد و با امید به لطف خدای بزرگ، به او توکل کرده است.
تلاوت این آیه از زبان امام علیه السلام ، نمونه ای از به کارگیری جری و تطبیق، و ناظر به سیرة حضرت نوح علیه السلام می باشد که در قرآن بازگو شده است؛ سیره ای که استواری و پایداری در برابر مشکلات و ناملایمات به همراه تکیه بر خدا، بر تارک آن می درخشد.
قرآن کریم سخنان حضرت نوح علیه السلام را به هنگام دعوت قومش نقل
ص: 28
کرده است که در آن، خداوند بزرگ را تنها تکیه گاه خود می داند و با توکل به او، آمادة رویارویی با هر دسیسه و نیرنگ گمراهان است: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکُم مَقَامِی وَ تَذْکِیرِی بِآیَاتِ الله فَعَلَی الله تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لاَ تُنظِرُونِ».(1)
مرحوم علامة طباطبایی رحمه الله ذیل این آیه نگاشته اند: در این آیه از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله خواسته شده است تا خبر بزرگ نوح علیه السلام را برای مردم بازگوید که چگونه تک و تنها با مردم دنیا سخن گفت و یک تنه در برابر همة آنان ایستاد، با این که می دانست این تذکر باعث کشته شدنش خواهد شد و قومش را بر آن خواهد داشت که خود را از دست او راحت کنند و به او آسیب بزنند، ولی حضرت نوح علیه السلام هیچ نگران نبود، زیرا خدا را وکیل خود می د انست.(2)
فریاد بلند و رسای توکل بر خدا و استواری در برابر دشمن و نهراسیدن از تنهایی، که حضرت نوح علیه السلام در سالهایی بسیار دور سر داد، اکنون در کربلا بر زبان امام حسین علیه السلام جاری شده، و طنینی دوباره یافته است. این فریاد الهی از عزم قاطع امام برای انجام وظیفه ای که رسالت امامت بر عهده اش نهاده است، حکایت می کند. بدین گونه است که صراط مستقیم نوح علیه السلام ، آن پیامبر بزرگ خدا، جاودانه شد و سیره اش استمرار یافت. به راستی شایسته است تا به آستان حسین بن علی علیه السلام خاکسارانه، بگوییم: «السلام علیک یا وارثَ نوحٍ نبیّ الله».
حضرت موسی علیه السلام از چهره های نامی و بارز انبیاست که در بیست و هشت سورة قرآن، سیرة ایشان بازگو شده است. شماری از آیاتی که امام حسین علیه السلام در قالب جری و تطبیق، بدان استناد نموده اند، ناظر به سیرة این پیامبر اولوالعزم و منادیِ بزرگِ توحید است. اینک مواردی از این استنادات در پی می آید.
در بسیاری از منابع آمده است که سالار شهیدان علیه السلام به هنگام حرکت از شهر مدینه، این آیه را تلاوت نمود: «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»؛(3)
و آن گاه که به مکه، تجلیگاه توحید و یکتاپرستی، رسیدند، این آیه را قرائت فرمودند: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ»(4).(5)
دو آیة فوق، بیانگر بخشی از سرگذشت حضرت موسی علیه السلام می باشد؛ آن جا که ستم و جفای فرعونیان سبب شد تا ناگزیر، مصر را ترک کند و به مَدیَن، جایی که در آن امنیت بیشتری داشت، کوچ نماید. آیة نخست، مفاد سخن حضرت موسی علیه السلام به هنگام خارج شدن از مصر، و آیة دوم سخن
ص: 29
وی در زمان ورود به مَدیَن است.
وجه تطبیق آیه با مصداق آن، یعنی خروج امام حسین علیه السلام از شهر مدینه و مسافرت به مکه، روشن است؛ حسین بن علی علیه السلام مانند حضرت موسی علیه السلام از ستم و جفای سرکشان و ستم پیشگان روزگارش و اذیت دست نشاندگان آنان در امان نبود و برای پیگیری رسالت الهی خود، به ناچار، دیار و دودمانشان را ترک نمود و منطقة دیگری را برای انجام فعالیتهای خود برگزید.
گویا تلاوت این آیات از سوی آن یگانة دوران، سروش پرطنینی بود که اعلام می نمود: من موسای این روزگارم، و یزید، فرعون این زمان. هان ای مردمانِ این زمانه و همة خردمندان و اندیشوران کاوشگر و آنانی که در درازنای تاریخ به بررسی این رخداد بزرگ می پردازید! آگاه باشید و جبهة حق را از لشکر باطل به نیکی بازشناسید.
استاد جوادی آملی - حفظه الله و أبقاه - در این باره نگاشته اند: «امام حسین علیه السلام برای اثبات این که نهضت او مانند قیام موسای کلیم است، گام به گام، آیاتی را که دربارة حضرت موسی علیه السلام نازل شده بود، قرائت می فرمودند. بدین سان، سالار شهیدان علیه السلام خویشتن را وارث حضرت موسی علیه السلام و دیگر پیامبران بزرگ معرفی کرد و به مردم فهماند که من موسای کلیم هستم و یزید به جای فرعون نشسته است و منافقان و مرجفان نیز همانند پیروان فرعونند».(1)
انعکاس این پیام در نامة ابن عباس به یزید، نیز به روشنی دیده می شود؛ نامه ای که پس از شهادت امام حسین علیه السلام به او نگاشته است. در آن روزگار، جز یزید، «عبدالله بن زبیر» نیز داعیة حکومت داشت. او به دستیابی جایگاه رهبری امتِ اسلام امیدوار بود، از این رو مردم را به بیعت و
ص: 30
همکاری با خود فرامی خواند. ابن عباس رحمه الله از پذیرش دعوت عبدالله بن زبیر سر باز زد و به او جواب مثبت نداد. از سوی دیگر یزید، کار ابن عباس را نوعی همکاری و هماهنگی با خود پنداشت و در نامه ای به او، به دلیل امتناع از بیعت با ابن زبیر، تشکر کرد و به او وعده هایی داد.
ابن عباس در پاسخ به یزید، بی پرده، ناهماهنگی خود با ابن زبیر و نیز نادرستی پندار یزید را به او گوشزد نمود. ابن عباس در بخشی از این نامه که به رنج نامه، همانند است، نگاشته است:
فَلَستُ بِناسٍ إطرادک الحسین بن علیٍّ [ علیه السلام] مِن حَرَمِ رسولِ الله صلی الله علیه و آله إلی حَرم الله و دسّک إلیه الرجالُ تغتالُه فأشخصتَهُ مِن حَرمِ الله إلی الکُوفة، ”فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَّبُ “؛(1)
هیچ گاه خاطرة کاری که با حسین بن علی [ علیه السلام] انجام دادی از اندیشه ام زدوده نمی شود؛ او را از حرم پیامبر صلی الله علیه و آله به سوی حرم خدا راندی و در آن دیار امن دسیسة ترور او را با دستان ناپاک گماشتگانت پی گرفتی، و بدین گونه، او را از جوار کعبه [این حریم امن الهی] به سوی کوفه دور نمودی. او نیز در حالی که خائف بود از شهر مکه بیرون رفت.
جملاتِ هر چند کوتاه ابن عباس، به ویژه تعبیر پایانی آن: «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَّبُ»، پژواک همان پیامی است که در سروش الهی امام علیه السلام بازگو شده است.(2)
ص: 31
امام حسین علیه السلام در یکی از خطبه های روز عاشورا، کوفیان را به اندیشیدن در کاری که در پیش گرفته اند، فراخواند تا متذکر شوند که ایشان از چه جایگاهی برخوردارند. آیا آن حضرت، با آن همه والایی و ارجمندیِ شخصیت، سزاوار چنین بی حرمتی است؛ مگر نه این است که او فرزند پیامبرشان و سرور جوانان بهشت است؟ امام علیه السلام در ادامة سخن، برخی از سپاهیان عمر سعد را ندا داد و فرمود: ای شبث بن ربعی، قیس بن اشعث و زید بن حارث! آیا شما برایم نامه ننوشتید و سخت خواهان ورودم به کوفه نبودید؟ گفتند: نه! ما هرگز چنین نامه ای ننگاشتیم. امام علیه السلام فرمود: سبحان الله! به خدا سوگند شما چنین کردید. اگر ورودم به کوفه برایتان ناخوشایند است، حاضرم به مکانی دیگر بروم. قیس بن اشعث گفت: آیا به حکم عموزادگانت گردن نمی نهی و حکمشان را نمی پذیری؟ آنان هرگز با تو رفتار ناپسند نمی کنند! امام علیه السلام پس از پاسخ دادن به او، این آیه را تلاوت نمودند: «وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ».(1)
آیه ای که حضرت در فرجام سخن، بدان استناد نموده اند، بیانگر سخنان حضرت موسی علیه السلام با قوم فرعون است؛ سخنانی که در آن رسالت الهی خویش را یاد نمود و آمادگی و پایداری خویش را برابر ناگوارترین رخدادها بیان داشت: «أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (18)»«وَأَنْ لَا تَعْلُوا عَلَی اللَّهِ إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ (19)»«وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ (20)»(2)
ص: 32
شرایط فراروی امام علیه السلام همانند اوضاع حضرت موسی علیه السلام بود. حضرت موسی علیه السلام خواستار هدایت مردم بود و از هیچ گونه ناملایمی و حتی آسیبی مانند سنگسار شدن، پروا نداشت. او برخدای بزرگ و توانا توکل نموده بود. امام علیه السلام نیز مانند حضرت موسی علیه السلام ، آن فرستادة بزرگ خداوند، انجام رسالت الهی خود و راهنمایی مردم را سرلوحة کار خویش داشت و نزد مردم حاضر شد، هر چند مردم کوفه که تا دیروز سخت خواهان حضور امام علیه السلام در میانشان بودند، اکنون به آسانی پیمان خود را شکستند و حتی گستاخانه و جاهلانه، ایشان را به پذیرش فرعونِ زمانه فراخواندند! سالار شهیدان علیه السلام در چنین موقعیتی با توکل بر خدا از هیچ تهدیدی نهراسید و موسی وار بر انجام رسالت الهی پای فشرد تا آن را به فرجام رساند.
درنگ در تفسیر آیه و توجه به برخی گزارشهای تاریخی، وجه تطبیق آیه را نمایانتر می کند. علامه طباطبایی علیه السلام در ذیل آیه، آورده است: ظاهراً این عبارت از آیة «وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ» به تأمینی اشاره دارد که پروردگار به موسی علیه السلام داده بود؛ چون خداوند قبل از آن که موسی علیه السلام به سوی فرعونیان روانه شود، به او و هارون فرمود: نترسید که من با شمایم، و هر چه شما بشنوید و ببینید، می بینم. به دیگر سخن، خداوند او را مطمئن کرده بود.(1)
برخی حوادث شبهای پایانی توقف امام علیه السلام در مدینه چنین است: امام علیه السلام در کنار مرقد نورانی پیامبر صلی الله علیه و آله حضور یافت، و پس از نماز گزاردن، دست به نیایش برآورد و از خدا خواست تا آنچه موجب رضای اوست، برایش هموار گردد. سپس سر بر خاک نهاد و لختی به خواب رفت. در آن حال، پیامبر صلی الله علیه و آله و گروهی از فرشتگان را دید که نزدش آمدند.
ص: 33
پیامبر صلی الله علیه و آله با او سخن گفت و او را از حوادث آگاه ساخت، و به او وعدة پاداش الهی داد.(1)
بدین سان، حوادث آن شب برای امام علیه السلام مانند آیاتی است که حمایت الهی برای حضرت موسی علیه السلام را بازگو می کند و در مصاف با دشمن و طاغوت زمان به او دلگرمی و آرامش می بخشد. شاید امام علیه السلام پس از این رؤیای صادق و یا مکاشفه، استوارتر از گذشته به انجام رسالت الهی اش مصمم گردید و بی هیچ بیمی از پیمان شکنیِ کوفیان و نبرد با یزیدیان، همچون موسی، انجام رسالت آسمانی اش را پی گرفت.
مواردی از سخنان امام حسین علیه السلام که جری و تطبیق در آن، ناظر به سیرة حضرت موسی علیه السلام بوده، یاد شد. افزون بر این موارد، گاه امام حسین علیه السلام یاران و همراهان حکومت اموی را همچون مسیحیان و یهودیان گمراه ارزیابی می کند و آنان را از خشم الهی بیم می دهد.
نمونه ای از این موارد، ضمن محاجّة امام حسین علیه السلام با لشکریان اموی در روز عاشورا دیده می شود. امام علیه السلام در حالی که بر شمشیر تکیه زده بود، برخاست و با صدای رسا فرمود: شما را به خدا! آیا مرا می شناسید؟ گفتند: آری، تو پسر رسول خدا و سبط اویی. سپس امام علیه السلام در ادامه نسبتِ خود با پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام و نیز حضرت فاطمه علیها السلام را یاد نمود. آنان نیز به درستی سخنان امام علیه السلام اقرار، و آگاهیشان را به این نسبتها تأیید نمودند.
آن گاه امام حسین علیه السلام فرمود: با این که از نسبت من با این بزرگوران، آگاهید چگونه خونم را حلال می شمارید؟ گفتند: این همه را نیک
ص: 34
می دانیم، اما باز از تو دست برنمی داریم! امام حسین علیه السلام در پاسخشان فرمود: خشم خدا هنگامی بر یهود سخت گشت که گفتند: عُزیر پسر خداست؛ و خشم خدا بر مسیحیان، هنگامی برافروخت که گفتند: مسیح پسر خداست؛ و خشم خدا بر مجوسان زمانی فزونی گرفت که به جای خدا آتش را پرستیدند؛ و خشم خدا بر هر امتی وقتی سخت شد که پیامبرشان را کشتند و اینک خشم خدا بر این گروه از مردان، که می خواهند پسر پیامبرشان را بکشند، شدت یافته است؛ «اشتدّ غضب الله علی الیهود حین قالوا: عزیر بن الله، و اشتدّ غضب الله علی النصاری حین قالوا: المسیح بن الله، و اشتدّ غضب الله علی المجوس حین عبدوا النار من دون الله، و اشتدّ غضب الله علی قوم قتلوا نبیّهم، و اشتدّ غضب الله علی هذه العصابی الذین یریدون قتل ابن نبیّهم».(1)
امام علیه السلام در این سخنان، با اشاره به بعضی آیات سورة توبه، لشکریان اموی را به سان یهودیان و مسیحیان، افرادی گمراه ارزیابی نموده است، و به آنان هشدار می دهد که مانند آنان دچار خشم و غضب خدا خواهند شد؛ چه اینان از آن رو که نسبت به پیامبران و رهبران دینی خود رفتاری درست در پیش نگرفتند، به خشم الهی گرفتار آمدند، و امویان نیز که رفتاری ناپسند در برابر فرزند پیامبرشان در پیش گرفته اند و اکنون آهنگ کشتن او را دارند، به قهر الهی دچار خواهند شد.
ص: 35
سورة توبه، وصف برخی یهودیان و مسیحیان را چنین بازگو نموده است: «وَ قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ الله وَ قَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ الله ذَلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللهُ».(1)
استاد جوادی آملی - حفظه الله و أبقاه - در این باره آورده اند: «امام حسین علیه السلام ، عمر سعد و سپاهیانش را همتای یهودیان، ترسایان و مجوسیان، شایستة شدیدترین کیفر الهی دانستند؛ زیرا آنان می خواستند چراغ امامت را خاموش کنند و بساط دین را از اساس برچینند؛ یعنی همان طوری که در جهت مُثبَت، ولایت اولیای الهی، حِصن حَصین امت است؛ «ولایة علیّ بن أبی طالب حصنی» و در ظلّ توحید که حِصنِ حَصین بالذات است واقع می باشد، در جهت منفی نیز انکار آن و قیام برای از بین بردن آن، شبیه انکار توحید، و قیام برای اثبات تثنیة یهود یا تثلیث ترسایان و یا پرستش گبریان کهن است».(2)
برخی گزارشها بیانگر به کارگیری قاعدة جری و تطبیق از سوی یاران امام حسین علیه السلام است. یکی از این موارد، در گفتگوی «ابوشعثاء»(3)
و فرستادة
ص: 36
«عبیدالله بن زیاد»، گزارش شده است.
دو لشکر امام حسین علیه السلام و حر، که به موازات هم حرکت می کردند، به نینوا رسیدند و در آن جا فرود آمدند. در این هنگام، پیک عبیدالله بن زیاد به نزدیکی دو لشکر آمد و تنها به حر سلام داد و نامة عبیدالله را بدو رساند. پس از آن که حر، نامه را خواند، مشخص شد که عبیدالله فرمان داده است تا امام حسین علیه السلام را متوقف نمایند.
یکی از یاران امام علیه السلام به نام «ابوشعثاء» نگاهی به فرستادة عبیدالله نمود و گفت: برای کار زشتی آمدی! پیک گفت: به چه کار زشت دست یازیدم؟ آیا جز اطاعت پیشوای خود و وفاداری بیعت و پیمانم کاری دیگر کردم؟
ابوشعثاء گفت: واقعیت این چنین نیست که بر زبان راندی! امر پروردگارت را سرپیچی نمودی و از پیشوای گمراهت فرمان بردی و ننگ این جهان و آتش سوزانِ سرای دیگر را به جان و دل خریدی. هان آگاه باش که خدا در قرآن چنین فرموده است: «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لا یُنصَرُونَ».(1)
امام تو مصداق روشن این آیه است.
آیه ای که این یار قرآن آشنای امام علیه السلام در پایان سخنش تلاوت کرد، بیانگر بخشی از داستان حضرت موسی علیه السلام است؛ آن جا که به سلامت از دریا گذشتند و فرعون و اطرافیانش در آب غرق شدند. فرعون رهبر و امام گمراهی بود که دیگران را به گمراهی می خواند.
خدا در این آیات، انسان را به اندیشیدن در فرجام کار بَدان فرا خوانده
ص: 37
است و یادآور می شود که برخی گمراهان، پیشوای دیگرانند و آنان را به دوزخ فرامی خوانند: «فَأَخَذْنَاهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ٭ وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لا یُنصَرُونَ».(1)
آشنایی با نگرش قرآن دربارة انواع رهبران بشری، شایستگیِ تطبیق ابوشعثاء را آشکار می نماید. در فرهنگ قرآن دو گونه امام و رهبر وجود دارند: نخست امامی که در مسیر هدایت، و پیشوای راست کرداران است، چنان که در این آیه یاد شده است؛ «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ».(2) دیگری، رهبر و امامی که در مسیر گمراهی است و دیگران را به کارهای ناشایست فرامی خواند؛ کارهای ناشایستی که فرجام آن تباهی در دنیا و آتش دردناک دوزخ در سرای دیگر است؛ «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ».(3)
قرآن کریم، افزون بر این، از حقیقت دیگری نیز پرده برمی دارد، و آن این که در سرای دیگر نیز هر گروهی، دنباله روی امام خود خواهند بود و همراه آنان فراخوانده خواهند شد: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ».(4)
در نگاه قرآنی ابوشعثاء افرادی مانند عبیدالله بن زیاد و اربابانش، فرعون گونه، امامان گمراهی اند و اطاعت از آنان، نه پایبندی اخلاقی به عهد و پیمان، بلکه گام نهادن در مسیر نگون بختی و سقوط است. از این رو،
ص: 38
ایستادگی بر پیمان و وفای عهد با چنین افرادی، سزاوار نیست.
گفتنی است که در سخنان گهربار پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله پیدایش ائمة کفر و گمراهی در امت اسلامی خاطرنشان شده است و ایشان بیزاری خود را از آنها اعلان نموده اند.(1)
برخی مفسران معاصر نیز با درنگ در مفاد آیه گفته اند: آنچه در آیه آمده است، محدود به روزگار حضرت موسی علیه السلام و فرعون نیست، بلکه همواره، خط حق و باطل در بستر زمان، امتداد داشته است؛ مسیر حق در رسالت انبیا و ائمة هدی رخ نموده، و خط باطل در حکوت طاغوتیان و ستم پیشگان تجسم یافته است. ستم و استکباری که اکنون بر جهان سایه افکنده، ادامة خط باطل است و کوشش عالمان ربانی، استمرار خط انبیاست. گویا تعبیر «فَانْظُرْ» که در آیه آمده، تک تک ما مسلمانان را خطاب نموده است تا نیک بنگریم که اینک در کدامین مسیر و خط گام بر می داریم.(2)
همان گونه که گذشت، جری و تطبیقِ به کار گرفته شده در سخنان امام حسین علیه السلام ناظر به سیرة انبیاست. سیرة انبیا نیز محتوایی یگانه دارد که در
ص: 39
بستر زمان استمرار یافته، و از سوی پیامبرِ هر عصری، تأکید شده است.
کاملترین نمونه و برترین مصداق سیرة انبیا در رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تجسم یافته است. از این رو سیرة حسینی که استمرار بخش سیرة پیامبران الهی است، بیش از همه ناظر به سیرة قرآنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می باشد. امام حسین علیه السلام در وصیت نامة خود که به برادرش محمد بن حنفیه سپرد، یگانگی سیرة خود با سیرة جد گرامی و پدر بزرگوارش را یادآور شده و نگاشته اند: سیرة من همان سیرة جدم و سیرة پدر بزرگوارم می باشد؛ «و أسیر بسیرة جدّی و أبی علیّ بن أبی طالب».(1)
استاد جوادی آملی - حفظه الله و أبقاه - در تبیین سیرة حسینی، چنین نگاشته است: «سخن رسمی سالار شهیدان علیه السلام این بود: می خواهم سیرة جد و پدرم را ادامه دهم و سیرة پدر ایشان، حضرت علی علیه السلام همان سیرة جد او رسول اکرم صلی الله علیه و آله بود؛ چون آن ذوات مقدس یک نورند و سیرة جدّ او طبق سخن خدای سبحان در قرآن، نورانی کردن مردم است: «کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ».(2) بر این اساس، اگر خداوند فرمود، ما انبیا را اعزام کردیم تا مردم به قسط و عدل قیام کنند؛ «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»،(3) در صدد بیان هدف متوسط رسالت است، نه هدف نهایی آن؛ زیرا هدف نهایی رسالت، نورانی شدن جامعه است و به یقین، جامعة نورانی عملکردش بر پایة قسط و عدل است. پس هدف نهایی نبوت و سیرة پیامبر صلی الله علیه و آله نورانی شدن جامعه و خروج آن از تیرگی و تباهی است،
ص: 40
چنان که نورانی کردن جامعه، سیرة انبیای گذشته نیز بوده است».(1)
افزون بر آنچه با تکیه بر آیاتِ قرآن دربارة همسانیِ سیرة امام حسین علیه السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یاد شد، در سخنان ارزشمند رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز بر این هماهنگی تأکید شده است، چنان که ایشان می فرمایند: «حسین منّی و أنا من حسین».(2) پیوندی که در کلام نبوی، میان پیامبر صلی الله علیه و آله و امام حسین علیه السلام استوار شده است، فراتر از تبیین نسبتِ نَسَبی است؛ بلکه بیانگر ارتباطی است که همسانی شخصیت الهی این بزرگواران را نتیجه می دهد، و این خود نشان از یگانگی در سیره و روش زندگی ایشان دارد.
استاد معرفت - حفظه الله و أبقاه - در این باره آورده اند: «این جمله، نمی خواهد یک مطلب عادی را بیان نماید؛ چون همه می دانند که امام حسین علیه السلام نوة پیامبر صلی الله علیه و آله است. هر چند این تعابیر در صحبتهای افراد نسبت به فرزندانشان مخصوصاً فرزندان خردسال بیان می شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مقام رسالت و به عنوان پیامبر، نمی خواهد یک مطلب عادی را بیان بفرماید، بلکه امر عمیق تری است... پیامبر صلی الله علیه و آله با توجه به جنبة شخصیت معنوی اش که حامل پیام سعادت آفرین برای بشریت است، وقتی می فرماید: «حسین از من است»؛ یعنی حسین علیه السلام ، عصاره و چکیدة رسالت من است. پیام من در شخصیت جامع حسین، تبلور و تشخّص عینی پیدا می کند».(3)
ص: 41
سخنان امام علیه السلام را دربارة سیرة رسول اکرم صلی الله علیه و آله می توان در دو بخش ارایه کرد:
الف - مواردی که جری و تطبیقِ به کار گرفته شده در آن، بیانگر همانندی امام حسین با رسول خدا صلی الله علیه و آله است.
ب - مواردی که جری و تطبیقِ به کار گرفته شده در آن، گویای همانندی یاران امام حسین علیه السلام با یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد.
یکی از موفقیتهای نظام تبلیغاتی معاویه، ناآگاه نگه داشتن مردم از جایگاه معنویِ شخصیتهایی مانند امام حسین علیه السلام بود. برخی سخنان امام حسین علیه السلام که در آن بر انتساب به پیامبر صلی الله علیه و آله و نیز جایگاه معنوی آن تأکید شده، برای زدودن بی اطلاعیِ مردمی است که آماج هجوم گستردة تبلیغاتی معاویه قرار گرفته بودند، و از جایگاه والای ایشان در بی خبری به سر می بردند.
در روز عاشورا محمد پسر اشعث بن قیس کندی، که از لشکریان عمر سعد بود، پیش تاخت و گفت: ای حسین، میان تو و رسول خدا چه حرمتی است که برای دیگران نیست؟ امام حسین علیه السلام در پاسخ او آیه ای از سورة آل عمران را تلاوت فرمود و چنین ادامه داد: به خدا سوگند، محمد صلی الله علیه و آله از خاندان ابراهیم علیه السلام است و عترتِ هدایتگر، از آل محمدند.(1)
آیه ای که حضرت علیه السلام بدان استناد نمودند چنین است: «إِنَّ اللهَ اصْطَفَی آدَمَ وَ نُوحاً وَ
ص: 42
آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ٭ ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ»(1) استناد به این آیه، بیانگر این حقیقت است که امام حسین علیه السلام از خاندان محمد صلی الله علیه و آله و نیز مصداق بارز آل ابراهیم علیهم السلام است؛ خاندانی پاکیزه که برگزیدگان خدایند و از منزلتی والا برخوردار.
جز این، گزارشهای دیگری نیز در دست است که بیانگر بی خبری مردم از جایگاه امام حسین علیه السلام وخاندان ایشان علیهم السلام می باشد. این همه، نتیجة دسیسه هایی بود که معاویه آن را طراحی و دنبال می نمود. به این گزارش بنگرید که گوشه ای از حوادث پس از عاشورا و ورود خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام به شام - آن جا که معاویه تاخت و تاز فراوانی داشت - را بازگو می نماید:
امام چهارم علیه السلام در این موقع هم بیمار بود و هم مسافر؛ رنج راه از کوفه تا دمشق را هم دیده بود، و داغدار بود و مصیبت زده. افزون بر این، به شهری وارد شده بود که در آن تاریخ، کانونِ دشمنانِ آل عصمت بود. مردی شامی نزدیک شد و به امام علیه السلام دشنامها و ناسزاها گفت. چه کس می تواند با این همه موجباتِ ناراحتی و عصبانیت، عنان اختیار از کف ننهد و عصبانی نشود و سخنی تند و ناروا نگوید! اما امام چهارم علیه السلام مانند معلمی مهربان، با کمال خوشرویی و نرمش از وی پرسید:
قرآن می دانی؟
گفت: چرا!
فرمود: این آیه را نخوانده ای: «قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِڤ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»(2)؟
ص: 43
مرد شامی گفت: آری!
امام چهارم علیه السلام فرمود: به خدا سوگند، خویشان پیامبر ماییم. سپس سؤال کرد: این آیه را نخوانده ای: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ».(1)
ص: 44
مرد شامی پاسخ داد: آری!
امام سجاد علیه السلام فرمود: مراد از این آیه هم ماییم.
حضرت امام علی بن الحسین علیهما السلام باز پرسید: این آیه را نخوانده ای: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً».(1)
مرد پاسخ گفت: بله!
حضرت فرمود: آن اهل بیتی که خدا شهادت به پاکیزگی و عصمت ایشان داده است، ماییم.
مرد شامی دست به دعا برداشت و سه مرتبه گفت: خدایا توبه کردم و از کردة خویش پشیمانم. خدایا من از دشمنان آل محمد علیهم السلام و کُشندگان اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله بیزارم.(2)
هنگامی که امام حسین علیه السلام از مکه خارج شدند، فرستادگان فرماندار مکه، به فرماندهی «یحیی بن سعید»، راه را بر ایشان گرفتند و گفتند: به کجا می روید؟ بازگردید. امام علیه السلام از پذیرش سخنشان سر باز زد و پس از درگیری کوتاه، راه خود را ادامه دادند. آنان امام حسین علیه السلام را خطاب نمودند و گفتند: آیا از خدا پروا نداری و میان امت پیامبر، بذر اختلاف می افکنی؟ امام علیه السلام در
ص: 45
پاسخ آن کفرپیشگانِ گستاخ، این آیه را تلاوت فرمود:
«لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ»(1).(2)
آیه یاد شده از آیاتی است که مخاطب آن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود و بیانگر دستور الهی در برخورد با افرادی است که ایشان را تکذیب می کردند: «وَ إِن کَذَّبُوکَ فَقُل لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ...».
سالار شهیدان علیه السلام نیز با تلاوت این آیه، استواری پیامبرگونه اش را در برابر مشرکان زمانه یادآور شدند، و منطق نبوی را در پیش گرفتند و بی آن که تکذیب مردم کوچکترین کاستی در برنامه و انگیزه های ایشان ایجاد کند، محکم و استوار به خلق حماسة بزرگشان پرداختند.
امام با به کارگیری منطقِ نبوی و تطبیقِ آیاتی از قرآن بر موقعیت خویش، خداوند متعال را ولی و سرپرست خود می شناساند. نمونه ای از این منطق در خطبة بامداد عاشورا نمایان است؛ آن جا که از کوفیان می خواهد، با آرامش به سخنانش گوش فرادهند و منصفانه قضاوت نمایند؛ و اگر آنان
ص: 46
از درِ انصاف درنیایند، امام علیه السلام به خدا توکل خواهد کرد و از تصمیم آنان بیمناک نخواهد بود. آن گاه امام این آیه را تلاوت فرمود: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ».(1)
این آیه نیز از آیاتی است که چگونگی برخورد با منکران رسالت را برای پیامبر صلی الله علیه و آله بازگو می کند. در این آیات از ایشان خواسته شده است تا مقابل مشرکان ایستادگی کنند و با آنان چنین سخن گویند: همدستانتان را به یاری فراخوانید و آنچه در توان دارید، انجام دهید. حیله و نیرنگ زنید، و به من مهلت ندهید. اما نیک بدانید که، سرپرست و تکیه گاهم خداوند بزرگ است؛ خدایی که کتاب را فروفرستاده و دوستدار شایستگان است؛ «قُلِ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلا تُنظِرُونِ٭ إِنَّ وَلِیِّیَ اللهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ».(2)
استشهاد به این آیه، ترنم دوبارة فریاد توحید و توکل پیامبر در برابر مشرکان بود که این بار از زبان فرزند گرامی اش به گوش همگان می رسید.
«ضحّاک ابن عبدالله مشرقی»، چنین گزارش نموده است: امام علیه السلام و یارانش تمام شب عاشورا را بیدار بودند؛ گاه نماز می گزاردند و گاه دست نیاز به آستان آن بی نیاز دراز می کردند و آمرزش می طلبیدند؛ لختی دعا می خواندند
ص: 47
و ساعتی، جبین بندگی بر آستان الهی می نهادند و زاری می کردند. گروهی از سواران دشمن که مراقبمان بودند از نزدیکمان گذشتند. امام حسین علیه السلام نیز این آیه را تلاوت فرمودند: «وَ لاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ٭ مَا کَانَ اللهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ».(1)
یکی از سپاهیان دشمن این آیات را از زبان امام علیه السلام شنید و گفت: به خدای کعبه سوگند، همانا ما پاکیزگانیم که از شما جدا شده ایم. من (ضحّاک ابن عبدالله)، او را شناختم و به بُریر گفتم: او را می شناسی؟ گفت: نه. گفتم: نامش ابوحرب، عبدالله بن شهر است. او مسخره گو، دلقک، بسیار جسور و بی باک است. بُریر او را ندا داد و گفت: هان ای بدکار! آیا خدای یکتا تو را در زمرة پاکیزگان قرار داده است؟(2)
تلاوت این دو آیه از سوی امام حسین علیه السلام نیز نمونة دیگری از به کارگیری
ص: 48
آیات در قالب جری و تطبیق می باشد. از رهگذر این تطبیق، دو اردوگاه به نیکی از هم بازشناخته شدند و تردید اندک برخی افراد در شناخت حقایق، زدوده شد. نیز فلسفة این نبرد نمایان گشت؛ نبردی که با آن، شایستگان از غیرشان جدا می گردند و پاکیز گان از آلودگان متمایز می شوند.
برای روشنتر شدن وجه تطبیق، نخست مفاد این آیات مرور می گردد. خطاب دو آیة یادشده، متوجه کافران و مؤمنانی است که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله می زیستند و بیانگر سنت آزمون الهی است که فرارویشان قرار دارد. نیز هشدار می دهد که، انسانهای گمراه و کفر پیشگان، از وضع موجود و فرصت و امکاناتی که یافته اند شادمان نباشند؛ زیرا وضعیت موجود به نفعشان نیست و این موقعیت، تنها فرصتی است که مایة افزونی گناهشان می شود. آیة دوم نیز یادآور می گردد که سنت ابتلاء دربارة مؤمنان نیز جاری است تا بدین وسیله سره از ناسره جدا، و خالص از ناخالص متمایز گردد.
مرحوم طالقانی رحمه الله در تفسیر این آیات نگاشته است:
«سنت خدا این نیست که مؤمنان را به همان حال و وضعی که دارند، ثابت واگذارد. گرفتاری و مصا ئب باید پیش آید، تا آلودگان به کفر و جاهلیت و جواذب آن، از پیشروانِ پاکیزه شده و تکامل یافته، جدا و مشخص شوند. نه اِملای کافران در پایان به خیر آنان، و نه گرفتاریِ مؤمنان به زیان اینان است؛ هر دو بر طبق حکمت و سنّت سَنیّة الهی می باشد، که در باطن آفرینش جهان و حیات انسان جریان دارد و تا به غایت نرسد و از پرده بیرون نیاید، کسی آگاهیِ همه جانبه از آن ندارد».(1)
امام حسین علیه السلام با تلاوت این آیات، جایگاه دو لشکر را به نیکی نمایانده است؛ سپاهیان خویش را به سان مؤمنان و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله دانسته است، و
ص: 49
لشکر دشمن را در اردوگاه کفر پیشگان و مخالفان پیامبر صلی الله علیه و آله ارزیابی می نماید، و حادثة کربلا را ابزاری برای تمایز هر چه افزونتر بین آلودگان و پاکیزگان می داند؛ زیرا سنت مستمر الهی تمایز بین این دو گروه با شیوه هایی مانند ابتلاء و آزمون می باشد. نکتة نهفتة دیگر در این جری و تطبیق، هشدار و زنهاری است که متوجه افراد هر دو اردوگاه است. هشدار برای لشکریان مقابل تا مپندارند، موقعیت موجودشان ارمغان الهی است و برایشان نیک فرجامی را به دنبال خواهد داشت، بلکه رفتار نادرست آنان سبب شده است تا خدا آنان را به حال خود وانهد و حلیمانه امکاناتی در اختیارشان گذارد تا افسارگسیخته و با سرکشی و طغیان به سوی نگون بختی پیش روند.(1)
نیز زنهاری است برای یاران و همراهان، تا آگاهی یابند که پشت سر نهادن آزمونهای دشواری مانند عاشورا برای تمایز میان پاکیزگان و ناپاکان، ضروری و از سنتهای تغییرناپذیر الهی است و تحمل دشواریِ آن، نتایج شیرینی را به دنبال خواهد داشت. مرحوم نراقی رحمه الله چه دقیق و نیکو سروده است:
مؤمن و کافر به هم آمیختند
نور و ظلمت گشت با هم مُمتَزَج
ای زمین کربلا، غمّاز شو
هان و هان ای دین، برون آ از غلاف
کفر و دین با یکدیگر آویختند.
با ملَک، اهریمن آمد مُزدَوَج.
کفر و دین از یکدیگر ممتاز شو!
هین ب-ده ب-ا کف-ر در می-دان مص--اف!
یکی از سخنرانیهای مشهور امام حسین علیه السلام خطبه ای است که در برابرِ
ص: 50
حرّ و یارانش ایراد نمودند. سالار شهیدان علیه السلام در این سخنرانی کوتاه، به سه نکتة اساسی و محوری اشاره کردند.
نخستین نکته، وظیفة مردم در برابر حاکمان جور است که به فرمودة پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله ، اگر مردم، حاکم جائر را ببینند و بر او نشورند، همنشین آن ظالمانِ ستم پیشه خواهند بود.
نکتة دوم، تبیین شایستگی خود برای رهبری جامعه و یادآوری این مطلب است که ایشان، الگویی برتر برای دیگران می باشند.
محور سوم خطبه، یادآوریِ عهد و پیمان کوفیان با ایشان بود که با انبوه نامه هایشان ابراز نموده بودند. امام حسین علیه السلام فرمودند: مضمون نامه هایتان این بود که با من بیعت کردید و پیمان بستید تا مرا در مقابل دشمن تنها نگذارید، ودست از یاری ام برندارید. اینک اگر بر پیمان خود وفادار بمانید، به سعادت و ارزش انسانی خود دست یافته اید، و اگر پیمان خود را بگسلید، به خدا سوگند، این کار شما تازگی ندارد؛ شما با پدرم، برادرم و پسرعمویم، مسلم، نیز چنین رفتاری کردید. هان! به هوش باشید، هر که پیمان شکند، به زیان خود شکسته است، و خدا و دین او از یاری شما بی نیاز است؛ «فَحَظّکُم اخطأتم وَ نَصِیبَکُم ضَیّعتُم ”وَمن نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَی نَفْسِه“ وَسَیُغنِی اللهُ عَنکُم».(1)
ص: 51
بخش پایانی سخن حضرت علیه السلام اشاره به این آیه دارد: «إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَک إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللهَ یَدُ الله فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَن نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَی نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَی بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً».(1)
پیش از تبیین تشابه میان مفاد آیه و مصداقی که بر آن تطبیق شد، لازم است فضای نزول آیه یاد شود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همراه گروهی از مسلمانان به قصد انجام عمره از شهر مدینه خارج شد. در نزدیکی مکه، مشرکان تصمیم گرفتند که از ورودشان به مکه جلوگیری کنند. پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و یارانش در سرزمین حدیبیه توقف فرمودند. فرستادگانی میان ایشان و قریش رد و بدل شد تا به گونة شایسته ای کار پایان پذیرد که البته چنین شد و صلح معروف حدیبیه همان جا شکل گرفت.
در این میان، یک بار عثمان از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله مأمور شد تا به مکیان بگوید که ایشان به قصد جنگ نیامده است، و قصدش تنها زیارت خانة خداست، ولی مشرکان او را توقیف کردند، و این کار سبب شد تا مسلمانان پندارند، عثمان به قتل رسیده است، که اگر چنین بود، این واقعه خود نوعی اعلان جنگ به شمار می آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: از این جا حرکت نمی کنیم تا با این قوم پیکار کنیم، و برای تأکید بر این امر مهم، از مردم دعوت کرد تا با او تجدید بیعت کنند. مسلمانان نیز گِرد آمدند و با حضرتش بیعت کردند تا هرگز پشت به میدان نکنند و تا آن جا که در توان دارند، در ستیز با دشمن بکوشند.
ص: 52
در آیة یاد شده، بیعت با رسول خدا صلی الله علیه و آله همانند بیعت با خدا، و شکستن بیعت با ایشان نیز پیمان شکنی با خدا دانسته شده است. به همین جهت در صورت پیمان شکنی آنان، کسی جز پیمان شکن زیان نمی بیند، همچنان که اگر به پیمانش پایبند باشد و بدان وفا کند، کسی جز خودش از آن سود نمی برد، و این همه از آن روست که خدا بی نیاز می باشد.(1)
تشابهی که میان آیه و شرایط پیش روی امام علیه السلام ، وجود دارد، تأمل برانگیز است؛ گویا حسین بن علی علیهما السلام با تلاوت این آیه، کوفیان را پیامبرگونه چنین ندا داده اند که به بیعتی که با من بستید پایبند باشید؛ زیرا عهد با من، مانند میثاق با خداست، همان گونه که پیمان با رسول اکرم صلی الله علیه و آله چنین بود. نیز بدانید فراخوانی شما، نه به هدف نجات خود است بلکه، سود و زیان این کار به خودتان بازمی گردد و خدا از یاریتان بی نیاز است.
امام حسین علیه السلام میان راه مکه به کربلا در منطقه ای به نام «عذیب الهجانات» با چهار تن سواره روبه رو شدند. آنان با راهنمایی طرماح بن عدی از سوی کوفه می آمدند. حُر بن یزید ریاحی که با لشکرش به موازات کاروان حسینی حرکت می کرد، خواست تا از پیوستن آن چهار تن به لشکر حضرت علیه السلام جلوگیری نماید، اما امام علیه السلام عهدی را که میانشان بود یادآور شد و او را به پایبندی به آن، فراخواند. حُر نیز از دستگیری آنان دست کشید. پس از این، امام حسین علیه السلام از آن چهار تن خواست تا از اخبار مردم و شهر کوفه گزارش دهند.
یکی از آنان به نام مجمع بن عبدالله، چنین گفت: واقعیت این است که به سردمداران شهر کوفه، رشوه های هنگفت پرداخته شده است تا بدین وسیله
ص: 53
دلشان به سوی حکومت برده شود، و در لشکر بیداد جایشان دهند. دریغا که آن فرومایگان بر ضد شمایند و به دشمن پیوستند. تودة مردم نیز، هر چند قلبشان با شماست، فردا شمشیرهایشان بر علیه شما کشیده خواهد شد!
امام علیه السلام از پیک دلیرش، قیس بن مسهّر صیداوی پرسید. گفتند: سرکردة نظامیان اموی، وی را بازداشت کرد و از او خواست تا بر فراز قصر رود و بر پدر والامقامت زبان به ناسزا بگشاید، اما آن رادمرد بر شما و پدر بزرگوارت درود فرستاد و بر عبیدالله بن زیاد و پدرش لعنت، و مردم را از آمدن شما آگاه کرد و آنان را به یاریتان فراخواند.(1) پس از آن به دستور ابن زیاد، سر قیس را با بی رحمی و شقاوت جدا کردند و او را از فراز بام به زیر افکندند.(2)
پس از شنیدن این خبر، اشک از دیدگان حضرت روان شد و این آیه را تلاوت فرمودند: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَیْهِ
ص: 54
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً».(1)
آیه، وصف حال مؤمنانی است که با رسول خدا صلی الله علیه و آله پیمان بستند که هیچ گاه در هنگامة نبرد نگریزند. برخی از آنان به مرگ طبیعی از دنیا رفتند و برخی دیگر در راه خدا به شهادت رسیدند، و بقیة آنان نیز بی آن که از میثاقشان با خدا و رسول صلی الله علیه و آله دست شویند، همچنان منتظر ماندند. بسیاری از منابع شیعه و سنی یادآور شدند که، این آیه، دربارة حضرت علی علیه السلام و جمعی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است.(2)
شیخ طوسی رحمه الله ذیل تفسیر آیة یادشده، نگاشته است:
چنین روایت شده، که آیه، دربارة حمزی بن عبدالمطّلب و جعفر بن ابی طالب و حضرت علی علیه السلام نازل شده است. این عبارت آیه: «فَمِنْهُمْ مَن قَضَی نَحْبَهُ» دربارة حمزه و جعفر، و عبارت بعدی: «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنتَظِرُ» دربارة حضرت علی علیه السلام است.(3)
پیشینة استفاده از این آیه در قالب جری و تطبیق به صدر اسلام بر می گردد. در برخی از منابع آمده است، پیامبر صلی الله علیه و آله این آیه را بالای مزار
ص: 55
شهدای اُحد تلاوت فرمودند.(1)
در برخی گزارشهای دیگر نیز آورده اند، ابوسعید خُدری این آیه را بالای قبر حمزه، تلاوت می کرد.(2)
امام علیه السلام هنگام وداع با تک تکِ یاران نیک سیرت و نیکوسریرتش نیز این آیه را تلاوت می فرمودند. خوارزمی در این باره نگاشته است:
«یأتی الحسین الرجل بعد الرجل، فیقول: السلام علیک یا ابن رسول الله فیجیبه الحسین: و علیک السلام و نحن خلفک، و یقرأ: «فَمِنْهُمْ مَن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاًً»، ثمّ یحمل فیقتل! هکذا استمرّ القتال حتّی قتلوا عن آخرهم».(3)
نیز امام حسین علیه السلام هنگام شنیدن خبر شهادت قیس، این آیه را تلاوت نمودند. همچنین در واپسین لحظات حیات مسلم بن عُوسجه بر بالین او حاضر شدند و این گونه فرمودند: «رحمک الله یا مسلم»(4)
و سپس این آیه: «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاًً» را تلاوت نمودند.(5)
وجه تطبیق آیه بر یاران حضرت علیه السلام آشکار و بی نیاز از استدلال و استناد فراوان است. آن راد مردانِ استوار، چنان جوانمردانه بر عهدشان پای فشردند که امام حسین علیه السلام در شبِ به یادماندنیِ عاشورا در وصفشان این گونه فرمود: همانا من یارانی باوفاتر و برتر از یارانم نمی شناسم. «فإنّی لا
ص: 56
أعلم أصحاباً أولی [أوفی](1) و لا خیراً من أصحابی».(2)
الف - استفادة ضابطه مند از قاعدة «جری و تطبیق»، زمینة مناسب را برای بهره جویی از معارف قرآن در همة زمانها فراهم می آورد.
ب - از رهگذر به کارگیری این قاعده، هماهنگی و یگانگی سیرة امام حسین علیه السلام با سیرة انبیا اثبات می گردد. این نکته نیز ثابت می شود که حرکت سالار شهیدان علیه السلام در راستای حرکت انبیای الهی و استمرار آن است که البته همچنان ادامه خواهد یافت، همان گونه که امام حسین علیه السلام در آن مقطع زمانی، آن را عینیت بخشیدند.
ج - با استفاده از این قاعده، ریشة قرآنی برخی معارف و باورهای دینی نمایان می شود؛ معارفی که در زیارت وارث و مانند آن ارایه شده، و امام حسین علیه السلام وارث انبیا معرفی گشته است.
د - به کار گیری این قاعده در حادثة عاشورا سبب شد تا امکان شناخت افراد دو اردوگاه، برای حاضران در حادثة عاشورا فراهم آید و آنان بتوانند از ماهیت حوادث فرارویشان آگاه گردند. نیز آیندگان بتوانند به خوبی این حماسه را بشناسند و ابعاد مختلف آن را تحلیل نمایند؛ زیرا بیشتر این موارد، ناظر به سیرة انبیاست و سیرة انبیا نیز تا حد زیادی برای مسلمانان آشکار است و حقانیت سیرة انبیا و نادرستی افکار و رفتار معارضان ایشان، برای مسلمانان هویداست.
ص: 57
ص: 58
پیشتر به بررسی تجلی قرآن در گفتار و سخنان نقش آفرینان کربلا پرداختیم. بازگویی نظام مند این موارد، نیازمند بهره جویی از عناوین و اصطلاحات تخصصی، چون قاعدة «جری و تطبیق» بود، اما بازگویی تمام موارد در قالب این اصطلاح ناشدنی می نمود. از این رو، ارایة مطالب با تکیه بر عناوین دیگر، ضروری به نظر رسید.
تأمل آغازین در این باره، بر مناسب بودن بهره جویی از اصطلاحات رایج در دانش بلاغت مانند اقتباس، تضمین، تلمیح، تأکید می نمود، اما درنگ افزونتر سبب شد تا عنوانی عام به کار گرفته شود؛ چه هماهنگی محتوای برخی گزارشها با تعریف دقیق عناوین یادشده، دشوار بود، و نیز پرداختن به نکات تخصصی ادبی بیرون از هدفِ این نوشتار است و مجالی دیگر می طلبد. این همه، سبب شد تا عنوان «اثرپذیری واژگانی از قرآن» برای این فصل، برگزیده شود.
ص: 59
مواردی که ذیل این عنوان فراهم آمده، گوناگون است. در برخی از آنها عبارت قرآنی، بی هیچ دگرگونی یا با تغییری اندک - که گاه از آن گریزی نیست - در ساختار کلام راه یافته است. در پاره ای از موارد نیز، مفاد آیات، دستمایة اصلی کلام بوده، و روح آموزه های قرآنی در آن دمیده شده است. در این موارد، سخن چنان پرداخته شده است که پیوند آن با قرآن از رهگذر به کارگیری واژگان یا مفاهیم متأثر از قرآن، بسیار آشکار و در پاره ای از موارد با اندک تأملی، روشن می گردد.
امام حسین علیه السلام در میان راه مکه و کربلا، پیکی به سوی خیمة «عبیدالله بن حرّ جعفی» فرستاد تا او را به یاری فراخواند. عبیدالله بن حر در پاسخ گفت: ای فرزند رسول خدا، اگر یاری ات نمایم، نخستین کسی خواهم بود که پیش رویت کشته می شود. اما اسبم را به شما تقدیم می کنم. سوگند به خدا با این اسبِ تیزتک، به هر آنچه دنبالش کرده ام، دست یافته ام و از دسترس هر آن که آهنگم نموده است، گریخته ام. امام حسین علیه السلام از او روی برگرداند و فرمود: ما را به تو و اسبت نیازی نیست و در ادامه آیه ای از سورة کهف را تلاوت فرمود: «لا حاجَة لَنا فِیک وَ لا فِی فَرَسِکَ، ”وَ مَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً“».(1)
ص: 60
بخش پایانی پاسخِ امام حسین علیه السلام ، به این آیه اشاره دارد: «مَا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ مَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً».(1)
مفاد آیه، بیانگر سنت خداست که او هرگز گمراهان را به یاری خود برنمی گزیند.(2)
به نظر می رسد که امام حسین علیه السلام در این سخن از پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین علیه السلام پیروی نموده است؛ همو که پس از بیعت عمومی مردم با ایشان، از پذیرش پیشنهاد مشروط معاویه سر باز زد؛ زیرا معاویه گفته بود: اگر علی علیه السلام منصب پیشینم را که عثمان به من داد، ابقا نماید با او بیعت می کنم. حضرت علی علیه السلام پس از رد پیشنهاد او، در پاسخ فردی که نزدشان برای پذیرش شرط معاویه میانجی گری می نمود، این آیه را تلاوت فرمود: «وَ مَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً».(3)
یکی از خطبه های معروف امام حسین علیه السلام ، سخنرانی ایشان در برابر لشکر «حر» است. امام علیه السلام این خطبه را پس از ستایش خداوند بزرگ و نقل کلام گهربار جد گرامی اش، چنین آغاز می نماید: هان ای مردم، همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر که حاکم ستم پیشه ای را ببیند که عهد و قوانین الهی را زیر
ص: 61
پای نهاده است و با سنت و شیوة رسولش مخالفت ورزد... و بر علیه چنین حاکمی - با گفتار و رفتارش - نشورد، چنین فردی در دوزخ، همنشین آن ظالمان ستم پیشه خواهد بود. آن گاه امام، ستم پیشگیِ بنی امیه و شایستگیِ خویش برای رهبری امت اسلامی را یادآور شد و در ادامه فرمود: من حسین، فرزند دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و فرزند علی ام و اکنون در کنارتان و با شمایم. شخصیت و رفتارم برایتان الگو و اسوه ای شایسته است؛ «فأنا الحسین بن علیّ و ابن فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله نفسی مع أنفسکم و أهلی مع أهلیکم، فلکم فیّ أسوة».(1)
بخش پایانی سخن ارزشمند امام حسین علیه السلام اقتباسی شایسته و دقیق از آیة سورة احزاب است: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ الله أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ».(2)
افزون بر این، در موارد دیگر نیز سخنان سالار شهیدان علیه السلام بر ضرورت پیروی همگان از سیرة نبوی تأکید می ورزد. برای نمونه، حضرت در گفتگو با خواهر ارجمندشان فرمودند: هان خواهر ارجمندم! پدرم امیر مؤمنان از من بهتر، و برادرم امام حسن علیه السلام از من شایسته تر بود. رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله برای ما و ایشان و هر موحد یکتاپرست، اسوه و الگوی همیشگی است؛ «أبی خیر منّی، و أمّی خیر منّی، و لی و لهم و لکلّ مسلم برسول الله أسوة».(3)
بر اساس معارف بلند قرآن کریم، صالحانی مانند حضرت ابراهیم
ص: 62
خلیل علیه السلام با آن پیشینة درخشان در مبارزات توحیدی و دیگر ابعاد الهی، و نیز مؤمنان استوار و پایداری که راهیِ کوی اویند، شایسته پیروی و تأسی اند و همگان به الگوگیری از آن بزرگواران فراخوانده شده اند. در سورة ممتحنه این مطلب این چنین بازگو شده است: «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ»؛(1)
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ».(2)
رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز به عنوان الگوی جاودان و اسوة نیکو برای انسانها معرفی شده است: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ الله أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ».
امام حسین علیه السلام که سالک استوارِ این مسیر، و از آموزه های وحیانی آگاه و به سیرة نبوی پایبند است، سخن خود را با نقل کلام گهربار رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، آن اسوة ماندگار و برتر، آغاز و تفصیل آن را برای دیگران بازگو نمود. امام علیه السلام آنان را به تحقق این فرامین بلند فرا خواند و با به کارگیری تعبیری مانند «فَلَکُمْ فِیَّ أُسْوَةٌ» که برگرفته از قرآن است، ایشان را به سرمشق گیری از خود دعوت کرد.
آیا به راستی، در آن روزگار، فردی جز حسین بن علی علیهما السلام تجسم بخش شخصیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نبود و آیا سزاوار نبود که همگان به ایشان اقتدا نمایند؟ توجه به آنچه یاد شد، ظرافت و دقت به کارگیری این آیه در سخنان حضرت علیه السلام را روشنتر می سازد.
«توحید»، به معنای یکتا شمردن و یگانه دانستن خدا، و اصل اساسی در عقاید و معارف اسلام شمرده می شود. توحید، درجات و مراتبی دارد و تا انسان همة مراحل آن را طی نکند، موحد کامل و واقعی، شمرده نمی شود.
ص: 63
در بینش توحیدی آن جا که سخن از «توحید افعالی»(1)
است، بر این نکته تأکید می شود، که جهان با تمام سنن و نظامهای حاکم بر آن، فعلِ خداست و همان گونه که موجودات، همگی نیازمند اویند (و خدا قیوم است)، در مقام تأثیر و عِلّیتشان نیز استقلال ندارند. پس همان گونه که خدا در ذات شریک ندارد، در فاعلیت نیز مستقل و یگانه است و در انجام کارهایش نیازمند غیر نیست؛ هر کس هر چه دارد از خدا و در حیطة قدرت، سلطنت و مالکیتِ حقیقی و تکوینیِ اوست.
نتیجة مهمی که از این تفکر به دست می آید، آن است که هیچ کس و هیچ چیز جز خدای متعال سزاوار پرستش نیست و همة کارها به دست اوست. بنابراین تمام اعتماد و توکل شخص بر خدا خواهد بود و از کسی هراس نخواهد داشت. چنین انسانی تحت ولایت الهی قرار می گیرد و از آرامشِ روحی بی نظیری برخوردار خواهد شد.
استاد مطهری دربارة نگاه توحیدی امام حسین علیه السلام در کربلا نگاشته است:
«شاید برای نشان دادن جنبة توحید حادثة کربلا همان دو جملة اباعبدالله در خطبه ای که در مکه ایراد کردند، کافی باشد. سخنش این بود: «رِضی الله والله رضانا أهلَ البیت»؛ ما آنچه را می پسندیم که خدا برای ما پسندیده است... در آخرین جمله های اباعبدالله هم انعکاس همین مفاهیم را می بینیم... اباعبدالله سوار بر اسب بودند و خیلی خسته و جراحات زیاد برداشته بودند و تقریباً تواناییهایشان رو به پایان بود. تیری می آید و بر سینة حضرت می نشیند و اباعبدالله از روی اسب به زمین می افتد و در همان حال، می فرماید: «رضاً بقضائک و تسلیماً لأمرک، لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین». نیز شما ببینید در شب عاشورا چه می گذرد. ببینید که در جنبه های توحیدی و عبودیت،
ص: 64
مطلب چقدر اوج می گیرد!».(1)
افزون بر آنچه یاد شد، برخی سخنان دیگر از امام حسین علیه السلام ، آن آموزگار بزرگ مکتب توحید، در دست است که با اشاره و تلمیح به آیات قرآن، این اندیشة برتر توحیدی را بازمی تاباند. اکنون نمونه ای از آن در پی می آید.
هنگامی که امام حسین علیه السلام شهر مکه را ترک نمودند و به سوی کوفه رهسپار بودند، فرزدق،(2)
شاعر نامدار، را دیدند و از او اخبار کوفه را پرسیدند. فرزدق گفت: از فردی پرسیدی که به روند امور نیک آگاه است. واقعیت این است که قلبِ مردمِ عراق با توست، اما شمشیرشان به زیان تو و به سود بنی امیه، برهنه شده است. قضا از آسمان فرود می آید و خدا هر چه بخواهد انجام می دهد؛ «قلوب الناس معک و سیوفهم مع بنی أمیّی و القضاء ینزل من السماء و الله یفعل ما یشاء».
امام حسین علیه السلام در پاسخ فرمود: درست گفتی. به راستی همة کارها به دست خداست و هر چه بخواهد انجام می دهد. پروردگار، هر روز در کاری است. اگر تقدیر او با خواست ما همساز باشد، خدا را بر نعمتهایش می ستاییم و بر این سپاس از او مدد می جوییم، و اگر مقدرات با خواست آن که حق مدار است و پرهیزگار، همساز نباشد، ناخرسند نمی شود و از حَدّش درنمی گذرد؛ «صَدَقتَ، ”للهِ الأَمْرُ“، وَ ”الله یَفْعَلُ مَا یَشَاء“، و ”کُلَّ یَوْمٍ“ ربُّنا ”فی شَأْن“، إن نَزَلَ القَضاءُ بِما نُحِبُّ، فَنَحمَدُ اللهَ عَلی نَعمائِهِ و َهُوَ المُستَعانُ عَلی أداءِ الشُکرِ، وَ إن حالَ القَضاءُ دونَ الرَجاءِ، فَلَم یَعتَدِ مَن کانَ
ص: 65
الحَقُّ نِیّتهُ وَ التقوی سَرِیرتُه».(1)
پیوند معناداری که میان کلام امام حسین علیه السلام و آیات قرآن، برقرار است به ژرفایی و زیبایی هر چه بیشتر کلام انجامیده و پرتوی از نگرش توحیدی امام علیه السلام را بازتابانده است. بخش بخش کلام کوتاه امام حسین علیه السلام به آیه ای از قرآن و حقیقتی والا از معارف آن، اشاره دارد. واژگان و معانی آیات قرآن چنان با کلام حضرت علیه السلام تنیده شده است که جدا ساختن این دو از هم دشوار می نماید. اشارات قرآنی که در سخن حضرت علیه السلام جای گرفته چنین است:
الف - عبارت نخست کلام: «راست گفتی، به راستی همه کارها به دست خداست»؛ «صَدَقتَ، للهِ الأَمْر»، این فرمایش امام علیه السلام به آیه ای از سورة روم اشاره دارد که چنین است: «للهِ الأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ».(2)
ب - عبارت دوم سخن، به قدرت مطلق خداوند اشاره دارد و می گوید: خدا هر چه بخواهد انجام می دهد؛ «وَ اللهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاء»، ممکن است اشارة کلام
ص: 66
به این آیه باشد: «وَ مَنْ یُهِنِ اللهُ فَمَا لَهُ مِن مُکْرِمٍ إِنَّ اللهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ».(1)
ج - بخش سوم فرمایش حضرت علیه السلام چنین بود: «پروردگار هر روز در کاری است»؛ «و کُلَّ یَوْمٍ ربُّنا فی شَأْن»، این سخن نیز اشاره به آیه ای از سورة رحمن دارد: «یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ».(2)
د - قسمت پایانی سخن گهربار امام علیه السلام که تسلیم و انقیاد مطلق در برابر خواست الهی و شکرگزاری همیشگی امام را نشان می دهد، چنین است: اگر تقدیر خدا با خواست ما همساز باشد، خدا را بر نعمتهایش می ستاییم و بر این سپاس از او مدد می جوییم و اگر مقدرات الهی، با خواست آن که حق مدار و پرهیزگار است همساز نباشد، ناخرسند نمی شود و از حدّش درنمی گذرد؛ «إن نَزَلَ القَضاءُ بِما نُحِبُّ، فَنَحمَدُ اللهَ عَلی نَعمائِهِ وَ هُوَ المُستَعانُ عَلی أداءِ الشُکرِ، وَ إن حالَ القَضاءُ دُونَ الرَجاءِ، فَلَم یَعتَدِ مَن کانَ الحَقُّ نِیّتهُ وَ التَقوی سَرِیرَته»، این عبارت نیز به آیاتی از سورة هود اشاره می تواند داشته باشد؛ آیاتی که طبیعت انسان به هنگام برخورداری از نعمت و فقدان آن را بازمی گوید که اگر چیزی را از انسان بازگیرند، ناسپاسی در پیش می گیرد، و اگر پس از دشواری و سختی، به نعمتی دست یابد شادمانه فخر می فروشد: «وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ٭ وَ لَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ».(3)
پس از دو آیه یاد شده، خداوند از انسانهای نیکوکار و شایسته ای یاد
ص: 67
می کند که از این ویژگی طبیعی رهیده اند و هنگام سختی، ناامیدانه، کفر و ناسپاسی در پیش نمی گیرند و هنگام گشایش و آسایش نیز شاکرانه به سر می برند. بخشش و پاداش بزرگ خداوند، نتیجه و بازتاب عقیده و عمل این موحدان نیکواندیشِ پاکیزه کردار است که در پایان آیه خاطرنشان شده است: «إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ»(1)
ضرورت پرهیز از اختلاف و تفرقه افکنی در جامعة اسلامی، و محکومیت هرگونه حرکت مخالف با حکومت مرکزی اموی، از جمله تفکرات و سخنان مورد تأکیدِ معارضان امام حسین علیه السلام در کربلا بود. بر اساس این تفکر، شخصیتهایی مانند امام حسین علیه السلام و مسلم بن عقیل، افرادی تفرقه اندازند که بر امام مسلمانان خروج کرده بودند. از این رو، برخورد و نبرد با امام حسین علیه السلام و یارانش، امری همسو با فرامین دین و خرد، و کاری بایسته به شمار می آمد.
نمونه ای از این تفکر را می توان در میان سخنان «عبیدالله بن زیاد» یافت؛ آن جا که به «مسلم بن عقیل» گفت: هان ای فرزند عقیل، کار مردم به خوبی تدبیر می شد و همة مردم با یکدیگر همدل و یکپارچه بودند. تو به شهر آنان آمدی و بذر اختلاف میانشان افکندی و جمعیتشان را پریشان کردی. این چه کاری است که از تو سر زد؟(2)؛ روز عاشورا نیز یکی از فرماندهان لشکر عمر سعد به نام «عمر بن حجاج زبیدی»، برای تهییج افراد تحت فرمانش، چنین گفت: در کشتن آن که از دین خارج شده و بر رهبر و امام مسلمانان شوریده است، لحظه ای درنگ و تردید ننمایید.
ص: 68
نمونه دیگر این تفکر در مفاد نامة «عمرو بن سعید» (کارگزار اموی شهر مکه) نیز متبلور است. او در بخشی از نامه اش که پس از خروج امام حسین علیه السلام از شهر مکه برایشان فرستاد، چنین آورده است: از خدا می خواهم شما را از آنچه برایتان رنج آفرین باشد، منصرف کند و به آنچه مایة رستگاریتان است، رهنمون گردد. به من چنین گفته اند، تو آهنگ عراق داری. خدا شما را از مخالفت با امت و تفرقه افکنی بازدارد؛ «و إنّی أعیذک بالله من الشقاق». امام حسین علیه السلام در پاسخ نگاشتند: هر که مردم را به سوی خدا فراخوانَد و خود کار شایسته انجام دهد و نیز بگوید: من از مسلمانانم و فرمانبردار خدا، با پروردگار و رسولش مخالفت نکرده است؛ «لم یشاقق الله و رسوله من دعا إلی الله عزّ و جلّ ”و قال إنّنی من المسلمین“».(1)
پاسخ عمیق و دقیق امام علیه السلام مقتبس از برخی آیات سورة فصلت است: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاًً مِمَّنْ دَعَا إِلَی الله وَ عَمِلَ صَالِحاً وَ قَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ».(2)
در این آیه، فراخوانی مردم به سوی خدا - در حالی که فرد، ایمان و عمل صالح داشته، و مسلمانی پایبند باشد- برترین سخنها (أحسن القول) دانسته شده است. امام حسین علیه السلام در این تعبیر کوتاه و رسا، رفتارش را همسو و هماهنگ با راه خدا و رسولش ارزیابی نمودند.
آنچه گذشت، در کنار موارد و قراین دیگر، این گمان را قویتر می کند
ص: 69
که منطق یادشده، فراتر از نظر شخصی برخی افراد، و بلکه تفکر ناروایی بوده است که از سوی امویان، طراحی و ترویج شده بود، و آنان برای توجیه کار ناروایشان به این منطق استناد کرده بودند.
انعکاس این تفکر در پاسخ امام حسین علیه السلام به نامة معاویه نیز آشکار است. حضرت در این نامه نگاشتند: گفته ای که به جان و دین خویش و امت بیندیش و از تفرقه افکنی بپرهیز و مردم را به فتنه باز مگردان. [هان ای معاویه] من فتنه ای بزرگتر از ولایت تو بر این مردم نمی شناسم.(1)
امویان، برای این سخنشان که هر حرکت و قیام در برابر حاکم وقت، خروج از دین و کاری نارواست، دلیلی ارائه نمی کردند؛ گویا آنان شرایطی را برای مشروعیت حکومت حاکمان، ضروری نمی دانستند و تحقق هیچ گونه شایستگی را در حاکم وقت ضروری نمی دیدند، حتی اگر فردی مانند یزید باشد!
آری، در معارف بلند قرآنی برای آنان که از راه و روش پیامبر صلی الله علیه و آله و نیز راه مؤمنانِ خداباور و درست کردار، روی برتابند، فرجامی ناخجسته، و سرانجامی ناخوشایند، ترسیم شده است؛ «وَ مَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَی وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّی وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سَاءَتْ مَصِیراً».(2)
با وجود این، کمترین هماهنگی و تشابه میان این جایگاه بلند و وضعیت
ص: 70
موجود در آن روزگار وجود نداشت. شیوة حکومت و ماهیت کار طاغوتیانِ آن زمان، با راه پسندیدة خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کاملاً ناسازگار بود. آن حکومت چنان از سیرة رسول اکرم صلی الله علیه و آله و شیوة الهی دور افتاده بود که کوشش برای یافتن تشابه میان آن و سیرة رسول خدا صلی الله علیه و آله کاری بس نابخردانه و بی نتیجه است.
تبلیغ و گسترش تفکر یاده شده، سبب شد امام حسین علیه السلام از یک سو بر دوری اندیشه و سیرة خود از فساد و تفرقه افکنی تأکید نماید و با استناد به برخی آیات، معیار قرآنیِ اندیشه و عملش را بازگوید؛ و از سوی دیگر، آلودگی و گمراهی امویان را بازنماید و با استناد به کلام گهربار جدش، مردم را در نبرد با امویان به همراهی با خود برانگیزاند که جد بزرگوارش چنین فرمود: هر که بر حاکم ستم پیشه نشورد، با او در جهنّم همنشین خواهد بود.(1)
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا چند سخنرانی برای لشکر عمر سعد ایراد نمود. شمر، میان یکی از سخنرانیها - شاید هراسناک از تأثیر کلام منطقی و روشنگرانة امام علیه السلام - نعره ای کشید و گفت: او خدا را تنها با حرف می پرستد و نمی داند چه می گوید؛ «هو یعبد الله علی حرف إن کان یدری ما یقول». سخن نادرست شمر که از اندیشة کوتاه او ریشه گرفته بود، در قالب تلمیح،
ص: 71
به این آیه اشاره دارد که «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَ الآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ».(1)
آیه یادشده، بیانگر حال افراد سست عقیده ای است که پرستش خدا و ایمان به او را، نه از سر اعتقاد، بلکه تنها به سبب همسویی با تأمین تمایلات دنیایی خود برگزیده اند و کمترین تعلق خاطری به آن ندارند. کوچکترین آزمون و دشواری، اندیشة آنان را بر هم می ریزد و ساختمان نااستوار اعتقادشان را فرومی کوبد. آنان در چنین هنگامی، بی هیچ درنگ و تردید، از دین روی برمی تابند و آن را از یاد می برند. زیان در دنیا و خسران در آخرت، بازتاب کار چنین افرادی است. شمر در سخنان نادرستش امام حسین علیه السلام را به گونه ای معرفی می کند که دینداری آن حضرت، حقیقی نیست و در موقعیتهای دشوار از آن دست می کشند و خدا را تنها در حال آسایش و رفاه می پرستند!
هر چند نادرستی این کلام گستاخانه، بی نیاز از تبیین است، پاسخ استوار به آن را می توان در کلام حبیب بن مظاهر یافت. او نیز با تکیه و اشاره به آیات، در پاسخِ بی شرمیِ شمر، چنین گفت: به خدا سوگند، هرگز خدا را نشناختی و با جان و دل به او ایمان نیاوردی و او را بر «هفتاد حرف» پرستیده ای. آری، گواهی می دهم که تو سخنان حسین بن علی علیهما السلام را در نمی یابی و نمی فهمی که او چه می گوید؛ چرا این گونه نباشد، در حالی که خدا مُهر بر قلب سیاهت نهاده است؛ «والله إنّی لأراک تعبد الله علی سبعین حرفاً، و أنا أشهد أنّک صادق ما تدری ما یقول، قد طبع الله علی قلبک». امام
ص: 72
حسین علیه السلام پس از گفتگوی حبیب و شمر به سخنرانی خود ادامه دادند.(1)
بخش نخست کلام حبیب، این است که شمر به درستی، خدا را نشناخته است و هیچ گونه، اعتقاد استوار و نیز پایبندی به آموزه های دین ندارد و خود از دنیاپرستانی است که دینداریِ راستین و حقیقی را در پیش نگرفته است، و مصداق روشن آیه ای است که خود بدان اشاره نمود.
حبیب در بخش دوم سخنش، چنین بیان داشته است که شمر از آن رو که بر دلش مُهر نهاده شده است، کلام امام حسین علیه السلام را درنمی یابد؛ «و أنا أشهد أنّک صادق ما تدری ما یقول، قد طبع الله علی قلبک».
تصویری که حبیب از شخصیت شمر ترسیم می کند، تصویری است که او کلام امام علیه السلام را درنمی یابد و هیچ گاه از روی اعتقاد، به دین و آموزه های آن باور نداشته و تمام وجودش غرق در تباهی و زیان است.
بخش پایانی سخنان کوتاه حبیب نیز به برخی آیات اشاره دارد و روح آن برگرفته از آموزه های ماندگار و انسان ساز قرآن است؛ آیاتی که حال افراد گمراه و زیانکار را این گونه وصف می کند: برخی افراد بدان جهت که میان دنیا و آخرت، زندگانی دنیایی را برگزیده اند و دل و جان را یکسر در گرو آن داده اند، به ورطة گمراهی و کفر می افتند و خدا نیز آنان را رهنمون نمی گردد و بر دیدگان و دل و گوش آنان مُهر می نهد و آنان در آخرت زیانکارند؛ «ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَی الآخِرَةِ وَ أَنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ٭ أُولَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ
ص: 73
أَبْصَارِهِمْ وَ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ٭ لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ».(1)
پیوند میان این دو آیه و کلام حبیب روشن است. محور مشترک دو آیه، تأکید بر نقش تخریبیِ دنیاخواهی است. این ویژگی، سبب می شود تا دنیاگرایان از سخن الهی و حق، بگریزند و فروغِ ضعیفی از ایمان که در این افراد هست نیز، با آزمون و دشواری، به خاموشی گراید. چنین افرادی در دنیا گمراه و ناشنوای حقیقت، و در آخرت زیا نکارند.
همان طور که یاد شد، استناد به قرآن از سوی هر دو اردوگاه حاضر در کربلا گزارش شده است. یکی از این موارد را می توان در اشارات موجود در کلام «نعمان بن بشیر»، کارگزار اموی شهر کوفه، یافت.
هنگامی که مسلم بن عقیل، آن سفیر دلیر و پاک نهاد سالار شهیدان علیه السلام به شهر کوفه وارد شد، «نعمان بن بشیر» از سوی امویان به ادارة امور می پرداخت. خبرِ رفت و آمد شیعیان به نزد مسلم و رواج کار او به گوش وی رسید. او بر فراز منبر رفت و مردم را از پراکنده نمودن جامعه برحذر داشت و گفت: ای مردم، من با کسی که به پیکار با من برنخیزد پیکار نخواهم کرد، اما اگر پیمان خود را با حاکمان جامعه، زیر پا نهید و به مخالفت با حکومت برخیزید، در آن صورت به تندی با شما برخورد می کنم.
«عبدالله بن مسلم حضرمی»، یکی از مهره های نظامِ حق ستیز اموی، پس از سخنان والی کوفه، بر سیاست او ایراد گرفت و خرده گیرانه چنین گفت: آنچه را می نگری جز با خشونت و تندی سامان نخواهد پذیرفت و سیاست تو با
ص: 74
دشمنانت، سیاست ناتوانان و پایمال شدگان است. نعمان در پاسخ او گفت: اگر در فرمانبرداری از خدا ناتوان باشم برایم دوست داشتنی تر از آن است که در نافرمانیِ او و ستم به بندگانش، از توانمندان و زورمندان باشم؛ «أن أکُونَ مِنَ المُستَضعَفِینَ فِی طاعَی الله أَحَبُّ إلیّ مِن أن أکونَ مِنَ الأعزّین فی مَعصِیی الله».(1)
سخنان یادشده، ریشه در معارف قرآنی دارد. در فرهنگ قرآن بر این مطلب تأکید می شود که نیروی فرد توانمند، نباید در خدمت باطل قرار گیرد و به کار نگرفتن قدرت برای تأمین خواستها و امیال گناهکاران و سرکشان، شکر عملیِ نعمتِ توانایی و قدرت، شمرده شده است.
نمونه ای از این منطق در سخنان حضرت موسی علیه السلام آشکار است؛ آن جا که ایشان در برابر نعمتهای الهی سپاسگزارانه گفت: خدایا به شکرانة نعمتها یی که از آغاز تاکنون به من مرحمت کردی، هرگز از مجرمان، پشتیبانی نخواهم کرد و یار ستمکاران نخواهم بود، بلکه همیشه به یاری مظلومان و رنجدیدگان خواهم شتافت؛ «قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ».(2)
سخن نعمان بن بشیر، کلام استواری است که ممکن است به آیة یادشده، اشاره داشته باشد. البته این سخن، هرگز به معنای ارایة چهره ای
ص: 75
موجه از شخصیت نعمان نمی باشد؛ زیرا گزارشهای تاریخی بر گمراهی او تأکید دارد و بیانگر آن است که وی یکی از عناصر نقش آفرین در جریان کشته شدن عثمان بود، و در جنگ صفین همراه با معاویه در برابر حضرت علی علیه السلام جنگید.
حکمرانی کوفه، حمص و قضاوت در دمشق، مناصب دیگری است که در حکومت اموی، عهده دار بود. او پس از مرگ یزید، با عبدالله بن زبیر بیعت نمود.(1)
آنچه در این باره بیان شده است، تنها بازخوانی و تحلیل ویژة یک گزارش از تاریخ کربلاست.
«بُریر بن خضیر»، از قاریان نامداری بود که در اردوگاه حسینی حضور داشت. او متأثر از فرامین قرآنی و سیرة حسینی بر روشنگری و موعظة دشمن تأکید داشت. از این رو، در روز عاشورا از امام حسین علیه السلام اجازه خواست تا با دشمنان سخن بگوید.(2)
امام علیه السلام به او اجازه داد و او نیز به سوی دشمن رفت و سخن کوتاه و گویایش را چنین آغاز نمود: هان ای مردم، به راستی خدای بلندمرتبه محمد را به حق برانگیخت تا مژده رسان و بیم دهنده باشد، و به اذن او، فراخواننده به سوی خدا، و چراغی تابناک باشد؛ «إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مُحَمَّداً بِالحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ دَاعِیاً إِلَی الله بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُنِیراً». آن گاه در ادامه به آنان گفت: حسین فرزند رسول خداست. به چه دلیل آب را بر او بسته اید و میان فرات و او حائل شده اید؟ با پاسخ ناروایی که برخی افراد لشکر مخالف، به کلام
ص: 76
استوار بریر دادند، سخنرانی او به صورت گفتگو و مجادله، ادامه یافت.(1)
سخن بریر که به «سیّد القراء» شهره بود، به این دو آیه از سورة احزاب اشاره و تلمیح دارد: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً٭ وَ دَاعِیاً إِلَی الله بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُنِیراً».(2) این آیات، بیانگر جایگاه و برخی ویژ گیهای پیامبر صلی الله علیه و آله است. قرآن، پیامبر صلی الله علیه و آله را فراخواننده به سوی خدا و چراغ تابناک و پرفروغ هدایت می داند. بریر نیز هوشمندانه با تکیه بر این بیان قرآنی و یادآوری نسبت میان امام حسین علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله به روشنگری پرداخت و امیدوار بود که دشمنان، والایی و ارجمندیِ جایگاه و شخصیت امام علیه السلام را دریابند و رفتاری شایسته با ایشان که فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله و خود چراغ هدایت است، در پیش گیرند.
امام علیه السلام در پایان نامه به سران بصره، مرقوم فرمودند: هان ای مردم، سخنان خیرخواهانة مرا بشنوید و دیدگاهم را به کار بندید، تا شما را به سرافرازی و نیک بختی رهبری کنم؛ «تسمعوا قولی و تطیعوا أمری ”أهدکم سبیل الرشاد“»(3)
تعبیری که در پایان نامه امام آمده است به آیه ا ی از سورة غافر اشاره دارد. مؤمن آل فرعون به مردم چنین گفت: از من پیروی نمایید که شما را به راه
ص: 77
راست رهنمون گردم؛ «وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ».(1)
دو نکته در این آیه، نهفته است: نکتة نخست، هدایتگریِ سیرة مؤمن آل فرعون برای دیگران است؛ زیرا پیروی از او پیروی از راه حضرت موسی علیه السلام است که فرستادة خدا و مصداق صراط مستقیم است.
نکتة دیگر، طعن زدن به سخن نادرست فرعون است که در آیات پیشین، اشاره شده بود. فرعون می گفت: «وَ مَا أَهْدِیکُمْ إِڤ سَبِیلَ الرَّشَادِ». سخن مؤمن آل فرعون، خط بطلانی بر ادعای نادرست فرعون بود.
امام حسین علیه السلام نیز سران بصره و دیگران را به پیروی از خود فرا خواند و پیروی از خود را راه هدایت دانست؛ چرا این گونه نباشد که او فرزند رسول خدا و سیرة او هماهنگ با سیرة نبوی است. از سوی دیگر، این جمله، پرده از سخنان مزوّرانة یزیدیان برمی داشت؛ همانان که در تبلیغات مسموم، کار خویش را مطابق با آموزه های هدایتگرِ دین معرفی می کردند، و سیرة حسینی را خروج از دین می دانستند!
قرآن از آغاز نزول، به سبب بلندی معنا و رسایی آوا، تأثیر عمیقی بر اسلوب بیانی عرب زبانان نهاد، به گونه ای که الفتی شیرین با ادبیات قرآن برقرار کردند. نمونه ای از اثرپذیری از قرآن را در دهة ششم تاریخ اسلام و در حماسة عاشورا می بینیم. هر چند ویژگی یادشده، با کمیتی بیشتر و کیفتی برتر، در کلام حسین ابن علی علیهما السلام و یارانش رخ نموده است، معارضان امام علیه السلام نیز میان سخنانشان، با اهداف مختلف، از آیات بهره می گرفتند. این همه، بر ضرورت تأمل و درنگ افزونتر در رفتارشناسیِ معارضان سالار شهیدان علیه السلام تأکید می نماید.
ص: 78
دانش تفسیر از رشته های مهم علوم اسلامی است که در آن با تکیه بر ابزار و شیوه های گوناگون، مراد آیات، تبیین می شود. میان روشهای تفسیری، «تفسیر قرآن به قرآن» از بهترین شیوه هایی دانسته شده است که در آن، هر آیه با تدبر در سایر آیات و بهره گیری از آنها تفسیر می شود.
بر اساس نتیجة پژوهشها، به کارگیری این روش پیشینه ای دراز دارد و از شیوه های تفسیری اهل بیت علیهم السلام محسوب می گردد.
امام حسین علیه السلام نیز همانند دیگر معصومان علیهم السلام که آگاهان به قرآنند، از این روش استفاده نموده و به تبیین مراد آیات پرداخته است. نمونه ای از آن را در پاسخ امام علیه السلام به مردم بصره می یابیم؛ آن جا که برخی از بصریان از محضرشان خواستند تا معنای «صمد» را بیان نماید،
ص: 79
امام علیه السلام در پاسخ نگاشتند: خدای سبحان «صمد» را در کتابش تفسیر نموده است... .(1)
افزون بر روایات تفسیری که از امام حسین علیه السلام گزارش شده است،(2) در حماسة حسینی نیز نمونه ای از تفسیر امام علیه السلام و به کارگیری شیوة تفسیر قرآن به قرآن را می توان دید. زمانی که امام حسین علیه السلام به منزلگاه «ثعلبیه» رسیدند، فردی به نام «بشر بن غالب» به محضر ایشان رسید و گفت: ای فرزند رسول گرامی، مرا از این سخن خدا آگاه ساز که فرموده است: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ».(3)
امام علیه السلام در پاسخی کوتاه و جامع، چنین فرمود: پیشوایان دو گونه اند: پیشوایی که دیگران را به هدایت فرامی خواند و گروهی از او می پذیرند؛ و یا پیشوایی که مردم را به گمراهی دعوت می کند و عده ای دعوت او را اجابت می نمایند. آنان در بهشت و اینان در دوزخند، چنان که خداوند
ص: 80
می فرماید: «فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ»(1).(2)
امام با تکیه بر آیه ای از سورة شوری به تبیین و تفسیر آیة مذکور که در سورة اسراء است، پرداختند. جز آنچه یاد شد، دسترسی به نمونة دیگری از تفسیر قرآن از سوی امام حسین علیه السلام در حادثة کربلا ممکن نشد، اما نباید از یاد برد که تمام رفتار و گفتار آن امام بر اساس معارف بلند قرآن می باشد و گفتار و رفتار ایشان تفسیر عملیِ این کتاب آسمانی است.
ص: 81
ص: 82
یکی از گونه های تجلی قرآن در حماسة حسینی، «حضور نمادین» آن در کربلاست. واژة «نماد» و مشتقات آن در حوزة دانشها و فنون مختلف، به معانی گوناگون به کار گرفته می شود. اصطلاح «حضور نمادین» در نوشتار حاضر به مواردی از رویدادهای حادثة کربلا اشاره دارد که در آن، قرآن - بدون مد نظر بودن آیه و یا پیام ویژه ای از آن - چونان امری محترم و مقدس، مطرح می باشد.
در این موارد آشنایی با قرآن، انس با قرآن، تلاوت قرآن، حفظ قرآن و دیگر امور مرتبط با آن، همگی، امور محترم و ارزشمند شمرده می شود و هرگونه رفتار و گفتار که با وجه تقدس قرآن هماهنگ نباشد، مردود است.
این دسته از رویدادها را می توان در دو بخش ارایه نمود: در
ص: 83
بخش نخست، حضور نمادین قرآن در گفتار و رفتار امام حسین علیه السلام بازخوانی می شود؛ و در دومین بخش، حضور نمادین قرآن در گفتار و رفتار یاران امام علیه السلام که پاکبازانی دلیر و شایستگانی بی مانند بودند، گزارش می گردد.
همان گونه که پیشتر یاد شد، در متون گزارش شده از حماسة عاشورا، موارد فراوانی از حضور نمادین قرآن و امام حسین علیه السلام دیده می شود. این گزارشها به لحاظ زمانی، حوادث پیش از رسیدن کاروان حسینی به کربلا، و بعد از آن را دربرمی گیرد. به همین جهت و نیز ضرورت نظام مند نمودن موارد گزارش شده، مطالب بخش نخست در دو قسمت ارایه می گردد.
یکی از افرادی که در مسیر مکه به کربلا امام حسین علیه السلام را ملاقات نموده، دیدارش را چنین گزارش کرده است: خیمه هایی دیدم که در بیابان برپا شده بود. پرسیدم صاحب این خیمه ها کیست؟ گفتند: این خیمه ها از آنِ حسین [ علیه السلام] است. نزدش رفتم. مردی را دیدم که قرآن می خوانْد و اشک بر گونه ها و محاسنش سرازیر بود؛ «فَإذا شَیخٌ یَقرأ القُرآنَ، قالَ: و الدموعُ تَسیلُ عَلی خَدَّیهِ وَ لَحیَتِه». گفتم: ای فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدایت! چه شد که در این دیار که کسی در آن نیست، اقامت گزیدید؟ گفت: این، نامه هایی است که کوفیان به من نگاشتند و من آنان را جز کُشندة خویش نمی بینم! پس از دست یازیدن به قتل من است که پاس مقدسات الهی و
ص: 84
حرمتهای آن شکسته می شود.(1)
امام حسین علیه السلام در برخی نامه ها بر جایگاه والا و نقش اساسی قرآن در حاکمیت جامعة اسلامی اشاره کرده، و فردی را شایستة امامت دانسته اند که اساس حکومت و مدیریتش بر معارف و آموزه های بلند قرآنی، استوار باشد.
ایشان در پاسخ نامة کوفیان نگاشتند: تمام آنچه را در نامه هایتان بیان کردید، دریافتم. سخن بزرگانتان این بود که ما، امام و رهبری نداریم، تو به سوی ما بیا تا خدا به وسیلة تو ما را به شیوة درست و در مسیر هدایت، گرد آورد. به جانم سوگند، امام نیست مگر آن کسی که به کتاب الهی عمل کند و بدان پایبند باشد؛ «فلعمری ما الإمام إڤ الحاکم بالکتاب».(2) همچنین
ص: 85
امام حسین علیه السلام در نامه ای به مردم و بزرگان شهر بصره، دعوتش در این نهضت را بر اساس کتاب الهی دانستند و چنین نگاشتند: اینک سفیری را به همراه پیامم به سویتان می فرستم و شما را به کتاب پرشکوه خدا و راه و رسم انسان ساز پیامبرش صلی الله علیه و آله فرامی خوانم؛ «وَ أنا أدعُوکُم إلی کِتابِ الله وَ سُنّة نَبِیِّه صلی الله علیه و آله ».(1) در این موارد امام علیه السلام آشکارا ضرورت هماهنگی رفتار حاکم اسلامی با قرآن را یادآور شده اند.
با تکیه بر گزارشهای تاریخی، می توان گفت که ادله و قراین فراوانی فراروی امام حسین علیه السلام و یارانش بود که به آنان گوشزد می کرد، نزدیک شدن به سرزمین کربلا، حوادث فرجامین زندگیشان را رقم خواهد زد. شگفتا که آنان هر چه به پایان زندگی خود نزدیکتر می شدند، استواریشان افزونتر می گشت و علاقة آنان به امور معنوی از جمله تلاوت قرآن، فزونی می یافت. نمونه هایی از این گزارشها در پی می آید.
عصر روز نهم محرم، پس از شروع جنب وجوش در لشکر عمر سعد که نشان از تصمیم جدید آنان داشت، امام حسین علیه السلام ، برادر رشیدش را برای به دست آوردن آگاهی دقیق به سوی سپاه دشمن گسیل داشت. حضرت عباس به همراه بیست نفر نزد سپاه اموی آمد و از برنامة تازة آنان پرسید.
ص: 86
گفتند: دستور امیر رسیده است تا کار را تمام کنیم. عباس از آنان خواست تا در این کار شتاب نورزند تا نزد امام علیه السلام رود و این پیام را به ایشان برساند. امام حسین علیه السلام پس از آگاهی از نقشة دشمن فرمود: عباسِ من، اینک سوی دشمن برو و اگر توانستی هجومشان را تا بامداد فردا به تأخیر انداز و شرارتشان را امشب از ما بازدار، بدان امید که جبین بر آستان ربوبی نهیم و از او آمرزش طلبیم. خدا خود می داند که من، چقدر نماز و و خواندن کتابش را دوست دارم و شیفتة دعا و نیایش بسیار و آمرزش خواهی از اویم؛ «فَهُوَ یَعلَمُ أنّی قَد اُحِبُّ الصَلاة لَهُ و َتِلاوَة کِتابِه وَ الدُعاء و الاستغفار».(1)
همچنین در برخی منابع به نقل از حضرت زینب علیها السلام گزارش شده است: شب دهم محرم از خیمة خود خارج شدم تا از برادر بزرگوارم و یارانش خبر گیرم. در خیمه ای که برای امام افراشته بودند، به محضرش رسیدم. ایشان تنها نشسته بودند و با خدا نجوا می کردند و قرآن می خواندند.(2)
بلندی روح و عزت نفس امام حسین علیه السلام و پستی و نامردی لشکریان دشمن، امری روشن و بی نیاز از استدلال است. امّا به راستی چرا امام حسین علیه السلام در عصر روز نهم محرم، با آن کج اندیشان دنیازده و دون مایگان سست اراده، چنین درخواستی را در میان گذاشت و از آنان خواست تا نبرد را، یک شب، به تأخیر اندازند و ایشان فرصت مناجات و تلاوت قرآن داشته باشند.
ص: 87
آیا این همه، نشانگر جایگاه والای قرآن نزد امام حسین علیه السلام و بیانگر دلبستگی و انس به قرآن نیست؟ انسی که در کلام محمد بن حنفیه چنین بازگو شده است: حسین بن علی علیهما السلام در خردسالی پیش از آن که زبان آموزد و سخن بگوید، آیات وحی را تلاوت می نمود؛ «وَ قَرَأ الوَحیَ قَبل أن یَنطِق».(1)
در نظر انسانهای ژرف نگر و حق مدار، آگاهی از معارف قرآن و آشنایی با آن، نعمت بزرگی است که باید همواره خدا را بر آن ستود. چنین کسانی به درستی دریافته اند که اگر آگاهی از معارف قرآن با فهم معارف و عمل به آموزه های آن همراه گردد، به کامیابی در دنیا و سعادت در عقبی، فرجام می پذیرد. نمونه ای برجسته از این دیدگاه در سخنان امام حسین علیه السلام منعکس شده است.
امام سجاد علیه السلام سخنان شب عاشورای سالار شهیدان علیه السلام را چنین گزارش نموده اند: پدر بزرگوارم رو به اصحاب، چنین فرمود: خدای بی همتا و بلندمرتبه را با بهترین و نیکوترین ستایشها می ستایم و او را در خوشی و آسایش، و رنج و سختی سپاس می گویم. خدایا تو را سپاس که به ما خاندان پیامبر، نعمت رسالت ارزانی داشتی و با نبوت، کرامت بخشیدی و به ما قرآن را آموختی؛ «اللّهمّ إنّی أحمدک علی أن أکرمتنا بالنبوّة و علّمتنا القرآن».(2)
ص: 88
افزون بر دو مورد یادشده، برخی گزارشها بیان می کند که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا قرآن به دست، در برابر لشکر دشمن حاضر شد.(1)
این خود نمونة دیگری از حضور نمادین قرآن در کربلاست.(2)
راستی، همراه داشتن قرآن در چنان لحظات دشوار و پر التهاب، بیانگر چه تفکر و نماد کدام اندیشه است؟ شاید بتوان پاسخ این پرسش را در کلام استاد جوادی آملی - حفظه الله و أبقاه - یافت؛ آن جا که ایشان حرکت امام حسین علیه السلام را به دور از خونریزی و فساد - که دو آموزة تعالی بخش قرآنی است - دانسته و چنین نگاشته اند:
«سالار شهیدان هرگز در اندیشة کشتار و خونریزی نبود. هدف اصلی آن حضرت آگاهی بخشیدن به مردم بود. به همین دلیل بارها با سپاهیان «عمر سعد» به اتمام حجت پرداخت؛ گاه قرآن به دست، بی سلاح و جامة نبرد، به میان آنان رفته...».(3)
بی تردید، حماسة حسینی از تابناکترین حماسه هایی است که در تاریخ، پدید آمده است. درخشندگیِ این حماسه، در کنار عواملی مانند رهبری فوق العادة امام حسین علیه السلام ، نتیجة حضور و ایفای نقش سربازان لایق آن
ص: 89
حضرت می باشد؛ شایستگانی که با شاگردی در محضر معارف بلند قرآن و همراهی بی دریغ با کاروان حسینی به آن همه والایی بار یافتند که امام حسین علیه السلام در وصفشان چنین فرمود: همانا من یارانی باوفاتر و برتر از یارانم نمی شناسم؛ «فَإنِّی لا أعلَمُ أصحاباً أولی وَ لا خَیراً مِن أصحابِی».(1)
این تعبیر، بالاترین مدال افتخار برای آن پاکبازان عرشْ آشیان، و بهترین گواه بر نقش آفرینیِ بی مانندشان در کربلاست.
در رفتار و گفتار آن شاگردان شایستة مکتب حسین علیه السلام ، نمونه هایی از حضور نمادین قرآن گزارش شده است که در این جا بدان پرداخته می شود. در آغاز به حضور نمادین قرآن در سخنان و استدلالهای ایشان اشاره ای می کنیم و در دنبال، به بازخوانیِ گزارشهایی می پردازیم که بیانگر حضور حافظان و قاریان قرآن در کربلاست.
پس از روز دهم محرمِ سال شصت و یک هجری، حضرت زینب علیها السلام با پایداری و سخنرانیهای عالمانه اش، نقش محوری و بنیادینی را در تبیین و تبلیغ پیام سالار شهیدان بر عهده گرفت. معارف بلند قرآنی، شالودة سخنانِ دخترِ دانا و آگاهِ علی بن ابی طالب علیه السلام را تشکیل می داد.
حضرت زینب علیها السلام که انسی پیوسته با قرآن داشت و تعبیر «عالمی غیر معلّمی» در وصف ایشان است، جمله ای کوتاه و جامع در پاسخ به سخنان جاهلانه و گستاخانة یزید بیان نمود و در آن از انتساب و ارتباط اهل بیت علیهم السلام با قرآن
ص: 90
این چنین به بزرگی و همراه با افتخار یاد کرد: «فوالله الذی شرّفنا بالوحی و الکتاب، و النبوّة و الانتخاب، لا تدرک أمدنا، و لا تبلغ غایتنا، و لا تَمحُو ذِکرَنا».(1)
افتخار نمودن آن بانوی بزرگوار به شرافت «دریافت وحی و قرآن»، نمونه ای از حضور نمادین قرآن در کلام همراهان امام حسین علیه السلام است.
دختِ علی، خاست چه غُرنده شیر
کرد زبون، مکر سپهر اثیر(2)
داد همی پاسخِ آن کج نهاد
کی به خلافت شده مغرور و شاد
کُشتی اگر سبطِ رسول خدا
می نتوان کُشت چراغ هدی
عزت ما، دولت قرآنِ حق
خوار نگردد زتو، یا ابن الطُلَق
سِفل-ه توی-ی، می-ر و س-راف--راز م--ا
خ-ار توی--ی، صاح--ب اِع--زاز م--ا
«حکیم الهی قمشه ای»
«مسلم بن عقیل»، از یاران شایستة امام حسین علیه السلام بود. لیاقت این سرباز آگاه و دلیر را می توان از واگذاری آغازین مأموریت حماسة حسینی به وی دریافت. افزون بر این، درنگ در رفتار و گفتار او، اندیشة متعالی و تفکر متأثر از قرآن او را آشکار می سازد.
نمونه ای از حضور «نمادین قرآن» را می توان در فراخوانی مردم به احکام و معارف قرآن که در میان سخنان مسلم با عبیدالله بن زیاد آمده است، ملاحظه کرد. عبیدالله بن زیاد به مسلم گفت: هان ای فرزند عقیل،
ص: 91
کار مردم به خوبی تدبیر می شد و همه یکدل و یکپارچه بودند. تو به شهر آنان آمدی و بذر اختلاف را میانشان افکندی، و جمعیتشان را پریشان نمودی. راستی این چه کاری بود که از تو سر زد؟
مسلم در پاسخ گفت: هرگز چنین نیست! من خود نیامدم، بلکه مردم این شهر بر این باورند که پدرت، شایستگانشان را کُشت و سیلاب خون در زمین جاری نمود و شیوه ای چون شیوة قیصر و کسری در پیش گرفت.(1)
اینان دعوتمان نمودند تا به این جا آییم و عدل و داد را استوار سازیم و مردم را به پیروی از حکم کتاب الهی فراخوانیم؛ «و ندعو إلی حکم الکتاب».(2)
در بیان روشنِ مسلم بن عقیل رحمه الله مبنای دعوت امام حسین علیه السلام بر اساس حکم خدا استوار است.
حسین بن علی علیه السلام و همراهانش همواره مردم را با حکمت و اندرز نیکو، به سوی پروردگار فرامی خواندند. آنان با تمام وجود به این آیه پایبند بودند: «اُدْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».(3)
ص: 92
«زُهیر بن قین» نیز مانند دیگر لشکریان سپاه نور در روز عاشورا برای کوفیان، آن سیاه دلان غفلتزده، سخنرانیِ روشنگرانه ای ایراد کرد و آنان را به یاری امام حسین علیه السلام فراخواند و از زشتی کارشان، آگاه و از فرجام شوم آن بیم داد. لشکر دشمن او را دشنام دادند و عبیدالله و پدرش را ستودند و زهیر را تهدید نمودند. با این همه، زهیر به سخنان خیر خواهانه و منطقی خود ادامه داد.
در این میان، شمر تیری به سوی او افکند و گستاخانه گفت:
خدا خاموشت کند که با زیاده گویی ات ما را خسته نمودی. زهیر در پاسخ، بدو گفت: روی سخنم با تو نیست. به خدا سوگند، گمان ندارم که تو دو آیه از کتاب خدا را به خوبی بدانی؛ «والله ما أظنّک تحکم من کتاب الله آیتین».(1)
حضور «نمادین قرآن» در سخن زهیر روشن است. او شمر را از آن رو مخاطب خود نمی داند که وی کمترین آشنایی و اعتقادی به معارف بلند قرآن ندارد. آری، سخنان زهیر که الهام گرفته از آموزه های قرآن است، برای افرادی مانند شمر سودمند نخواهد بود؛ چرا که قرآن خود چنین فرموده است: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلا خَسَاراً».(2)
ص: 93
برخی از یاران امام حسین علیه السلام استادان تلاوت قرآن بودند و از آنان با عنوان «سیّد القُراء» یاد می شد. حضور آنان در اردوگاه حسینی، تجسم حضور نمادین قرآن را برای حاضران در پی داشت.
«بُریر بن خضیر»، یکی از قرآن دوستان و قاریانِ نامدارِ حاضر در حماسة حسینی است. مرحوم سیدمحسن امین رحمه الله دربارة او نوشته است: «بُریر بن خضیر الهَمدانِیّ وَ کانَ زاهِداً عابِداً وَ کانَ أقرأ أهل زَمانِه وَ کانَ یُقالُ لَهُ سَیِّدُ القُرّاء».(1)
برجستگیِ وصف یادشده در پاره ای از گزارشهای دیگر نیز آشکار است. به این گزارش بنگرید: «کعب بن جابر»، یکی از لشکریان عمر سعد بود که در شهادت بُریر، آن رادمرد دلیر، نقش داشت. هنگامی که پس از پایان حادثة کربلا به منزل برگشت، زنش یا خواهرش به او چنین گفت: آیا بر ضد فرزند گرانمایة فاطمه علیها السلام شمشیر کشیدی و سرور تلاوت کنندگان کوفه، «بُریر»، را به شهادت رساندی؟ راستی، جنایتی بزرگ کردی! به خدا سوگند هرگز با تو سخن نخواهم گفت؛ «أعَنتَ عَلی «ابن فاطمی»! وَ قَتَلتَ سَیِّدَ القُرّاءِ!؟ لَقَد أتَیتَ عَظِیماً مِنَ الأمرِ، وَالله لا اُکَلِّمُک مِن رَأسِی کَلِمَی أبَداً».(2)
ص: 94
«حبیب بن مظاهر»، یکی دیگر از چهره های نامدار قرآنی کربلاست که در حماسة حسینی، تجسم بخش حضور نمادین قرآن است. برخی منابع، نام او را در فهرست کسانی نگاشته اند که عارفانه به تدبر در قرآن پرداخته و عاشقانه در یک شب، قرائت آن را به پایان می بردند: «و قال الحسین: یرحمک الله یا حبیب لقد کنت تختم القرآن فی لیلة واحدة و أنت فاضل».(1)
در میان فهرست شهیدان کربلا نام غلامی به چشم می آید که ترک نژاد است. به گمانِ مرحوم سماوی، نام دقیق او «واضح الترکی» است و آزادشدة «حرث مذحجی سلمانی» است.(2)
برخی منابع، این غلام غیور و آزادمرد بلندهمت را چنین وصف کرده اند: «غُلامٌ ترکیٌّ کانَ لِلحُسَینِ [ علیه السلام] وَ کانَ قارِئاً لِلقُرآن».(3)
حضور این افرادِ قرآن آشنایِ معادباور، در کربلاست که برای حاضران حماسة حسینی و خوانندگان تاریخ، تجسم نمادین قرآن را تداعی می نماید.
اکنون عنان قلم را به بیان استاد محقق و عالم ژرف نگر، شهید مطهری، می سپاریم و تبیین زیبایش را از هنگامِ شهادت این یار پاک باختة حسین بن علی علیهما السلام در کربلا می نگریم:
«کسانی که اباعبدالله علیه السلام ، خود را بر بالین آنان رسانده است، عده
ص: 95
معدودی هستند. یکی از آنها غلام رومی است - ترک هم گفته ا ند- . وقتی از روی اسب افتاد، اباعبدالله علیه السلام ، خودشان را بر بالین او رساندند. این جا دیگر منظره، فوق العاده عجیب است. در حالی که این غلام بیهوش بود و روی چشمهایش را خون گرفته بود، اباعبدالله علیه السلام سر او را روی زانوی خودشان قرار دادند و بعد با دست خود خونها را از صورت و از جلوی چشمانش پاک کردند. در این بین بود که غلام به حال آمد، نگاهی به اباعبدالله علیه السلام کرد و تبسمی نمود.
اباعبدالله علیه السلام صورتشان را بر صورت این غلام گذاشتند. این دیگر منحصر به همین غلام است و علی اکبر؛ دربارة کس دیگری تاریخ، چنین چیزی را ننوشته است؛ «وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلی خَدِّهِ»؛ صورت خود را بر صورت او گذاشت. او آن چنان خوشحال شد که تبسم کرد. سرش به دامن حسین بود که جان به جان آفرین تسلیم کرد».(1)
ص: 96
* ذکر و یاد خدا در اردوگاه حسینی
* امر به معروف و نهی از منکر
ص: 97
ص: 98
پیوند رزمندگان حماسة حسینی با قرآن تنها در حوزة گفتار آنان محدود نگشته است، بلکه قلمرو رفتار ایشان را نیز دربرمی گیرد. پیوند رفتار حاضران در اردوگاه حسینی با قرآن، زوایة دیگری از بُعد قرآنی حماسة عاشورا را رقم می زند.
اهمیت این زاویه، از بُعد حماسة عاشورا از بخش پیشین افزونتر است؛ چه در این عرصه، معارف بلند قرآنی به تجسم می رسد و آموزه های ژرف آن به بار می نشیند؛ به دیگر سخن، معارف قرآن، سرچشمة اصلی رفتار اردوگاه حسینی - به ویژه امام حسین علیه السلام - را نشان می دهد، و در پرتو آشنایی با این زاویه از بُعد قرآنیِ کربلا می توان تا حد زیادی، تحلیلِ کامل و درستی از رفتار امام علیه السلام و یارانش را به دست داد. همچنان که از رهگذر آشنایی با این بُعد، آگاهی از تفسیر آیات مرتبط با این حماسه، آسان
ص: 99
می گردد؛ تفسیری که تنها به شرح و تبیین واژگانی آیات نپرداخته است، بلکه تجسم روشن و واضحی از آیات را پدیدار می سازد.
نمونه ای از بازگوییِ پیوند رفتار امام حسین علیه السلام و قرآن در سخنان سید قطب بیان شده است. او در تفسیر آیة «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا»،(1) روشنترین مصداق یاری رسانیِ خداوند را در دنیا که نصیب انبیا و مؤمنان می شود، در نهضت امام حسین علیه السلام نشان می دهد و یادآور می شود:
هر چند ممکن است برخی چنین پندارند که امام حسین علیه السلام و یارانش مغلوب جبهة مقابل شدند، با تأمل روشن می شود که ایشان به اهداف ناب خود دست یافتند و با جانفشانیِ خود، دین را احیا کردند و روحی تازه در کالبد افسردة جامعة اسلامی دمیدند. این همه، رهاورد کوشش ایشان و نصرت الهی است؛ نصرتی که در دنیا نصیب رسولان و مؤمنان می گردد.(2)
در حقیقت، سید قطب، نهضت حسینی را مفسر و مبینِ آیة یادشده معرفی می کند. همچنین این پیوند از نگاه اقبال لاهوری نیز پوشیده نمانده است. او رفتار امام علیه السلام را تفسیر سیرة انبیا و همسوی با آن ارزیابی نموده و آشنایی با برخی اسرار قرآنی را با شناخت و تأمل در نهضت حسینی، امکان پذیر دانسته است:
هر که پیمان با هو الموجود بست
گردنش از بند هر معبود رَست
آن امام عاشقان، پورِ بتول
سرو آزادی ز بستان رسول
سِرِّ ابراهیم و اسماعیل بود
یعنی آن اجمال را تفصیل بود
رم--ز ق-رآن از حسی-ن آموختی--م
ز آت--ش او شعل-ه ه--ا اندوختی---م.
ص: 100
از آنچه گفته شد، روشن می شود که رفتار اردوگاه حسینی همسو با معارف قرآنی است، تا آن جا که تأمل در نهضت حسینی، تفسیر و تبیین آیات قرآن را به دنبال دارد و درنگ در آیات، آبشخور رفتار این اردوگاه را می نمایاند. از این رو، تحلیل کامل رفتار آنان به کمک قرآن، ممکن است و در پرتو رفتار ایشان نمونة عینی و مصداقی آیات، هویدا می گردد.
«ذکر»، در لغت به معنای یاد کردن و یاد آوردن است، و در ادبیات دینی، بیانگر یاد نمودن خداوند و صفات و نعمتهای الهی است. گسترة معنای قرآنی این واژه تنها به ذکر زبانی محدود نمی شود، بلکه یادآوریِ قلبی و نیز ذکرِ پس از نسیان، و ادامه و استمرار آن را شامل می شود.(1)
استاد جوادی آملی - حفظه الله و أبقاه - در این باره گفته اند:
«ذکرِ خدا امری قلبی است و ذکر زبانی از آن جهت که سبب به وجود آمدن این امر قلبی می شود، ذکر شمرده شده است».(2)
قرآن کریم، ذکر را مایة آرامش قلب می داند. آرامش بخشی یاد خداوند برای انسان، بدان جهت است که از یک سو خداوند، آفرینندة هستی و مدبر آن است و بازگشت تمام کارها به سوی اوست؛ هر آنچه بخواهد با حکمت و قدرت مطلقش، انجام می دهد و قدرتی بالاتر از او وجود ندارد، و از سوی دیگر انسان در فراز و فرود زندگی، حوادثی در پیش رو دارد که او را نگران می سازد و ناآگاهی از برخی امور و ناتوانی از انجام بعضی کارها بدین نگرانی می افزاید. او برای تدبیر مناسب در برابر حوادث و امور
ص: 101
یادشده در تکاپوی یافتن تکیه گاهی استوار است تا با تکیه بدان بر انبوه مشکلات چیره شود و در این میدان، گوی سعادت را برباید. یاد خداوند که آفرینندة هستی و مدبّر امور است، آرام بخش ترینِ ذکرها برای قلب نگران بشر خواهد بود.
علامة طباطبایی رحمه الله ذیل آیة «أَلا بِذِکْرِ الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(1)
چنین نگاشته است: این عبارت از آیه، تنبیهی است برای مردم که متوجه پروردگار خود بشوند و با یاد او دلهای خود را آرامش بخشند؛ چون آدمی در زندگی خود، هدفی جز رستگاری و رسیدن به سعادت و نعمت ندارد، و چه بسا برخورد ناگهانی با شقاوت و نعمت است که او را بیمناک می سازد. امّا تنها سببی که سعادت، شقاوت، نعمت و نقمت به دست آن است، همان خدای سبحان می باشد؛ چون بازگشت همة امور به اوست و اوست که فوق بندگان و قاهر بر آنان و فعّال ما یشاء و ولیِّ مؤمنان و پناهندگان به اوست.
پس یاد او برای آن که اسیرِ حوادث است و همواره در جستجوی رکن وثیقی است که سعادت او را ضمانت کند، مایة انبساط و آرامش است، آن گونه که نوشدارو، مایة راحتی و آرامشِ مارگزیده؛ چه همان طور که مارگزیده به نوشدارو اعتماد می کند و خود را به آن می رساند، و پس از استعمال آن، لحظه به لحظه احساس نشاط، سلامتی و عافیت می کند، آدمی نیز از یاد خدا چنین احساسی را می نماید. بنابراین، هر قلبی (به طوری که جمع مُحلّی به الف و لام - القلوب - افاده می کند) با ذکر خدا اطمینان می یابد. این معنا حکمی است عمومی که هیچ قلبی از آن مستثنا نیست، مگر این که قلب آدمی، به جایی برسد که بر اثر از دست دادن بصیرت و رشدش، دیگر نتوان آن را قلب نامید.(2)
ص: 102
با استناد به آنچه گذشت، می توان گفت، ذکر و یاد خدا تأمین کنندة یکی از نیازهای اصیل و جدیِ بشر (یعنی آرامش) می باشد. شاید به همین جهت است که در فرهنگ قرآن، پرداختن به ذکر خداوند، ویژة گروهی خاص نیست و همگان بدان دعوت شده اند و انجام آن، در زمان و مکان معین، محصور نشده بلکه پرداختن به هر مقدار از ذکر در هر زمانی مطلوب دانسته شده است.
خداوند به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دستور می دهد تا او را هر بامداد و شامگاه یاد آورد: «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ»،(1)
و نیز همة مؤمنان (نه گروهی ویژه) را به ذکر فراوان خداوند فرامی خواند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللهَ ذِکْراً کَثِیراً»؛(2)
در آیة دیگر مؤمنان چنین وصف شده اند که ایستاده، نشسته و در حالی که آرمیده اند، خدا را یاد می نمایند: «اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللهَ قِیَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَی جُنُوبِهِمْ».(3)
هر چند ذکر خدا در هر حال و به هر مقدار، مطلوب است، ضرورت تمسک به این موهبت الهی در برخی عرصه ها مانند هنگامة رویارویی با لشکر کفر و تباهی، و زمان نبرد با دشمن، افزایش می یابد؛ زیرا در این عرصه هاست که دشواریها و تلخیها بی پرده و نمایان رخ می نماید و آرامشِ دل را بر هم می زند و آن را به میدان هجوم افکار و اندیشه های نه چندان خوشایند، بَدَل می سازد.
ص: 103
خداوند متعال، هنگامی که حضرت موسی علیه السلام و برادرش را برای رویارویی با فرعون به سوی او گسیل داشت، از آنان خواست که هیچ گاه در ذکر او کوتاهی و سستی به خود راه ندهند: «اِذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیَاتِی وَ لا تَنِیَا فِی ذِکْرِی»،(1)
و نیز در سورة انفال، تمام مؤمنان را به هنگام رویارویی با دشمن، به ذکر زیاد توصیه می نماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(2)
چکیدة سخن آن که، در معارف قرآنی، ذکر الهی مایة آرامش قلب دانسته شده است و پرداختن به آن از سوی همگان و در هر زمان و مکان، پسندیده است و توجه مضاعف به آن در عرصه های حساس مانند نبرد با دشمن، تأکید شده است.
اکنون با توجه به آنچه گذشت، و به هدف یافتن نمونه های عینی آیات یادشده، نگاهی به کربلا می اندازیم و جلوه های ذکر و آثار آن را بررسی می کنیم؛ چرا که کربلا، تنها، آوردگاه سپاه نور و ظلمت در نیم روز عاشورای سال شصت و یک هجری نیست، بلکه از یک سو، تجسم بخشِ آموزه های بلند اسلام و از سوی دیگر، رسواکنندة زشتیهای کفر، ظلمت، نفاق و دنیاپرستی است.(3)
ص: 104
به راستی آیا نمونه ای نمایانتر از حالات امام علیه السلام و یارانش برای نمایش قدرت بی مانند ذکر الهی و آرامش بخشی آن می توان یافت؟ آرامشی که با آن امام حسین علیه السلام و یارانش در مقابل انبوه اندوه و ناملایمات، چون کوه پایدار ماندند و ترس و اضطراب در برابرشان به زانو درآمد. این تعبیر را که یکی از راویان لشکر دشمن بیان کرده است بنگرید: به خدا قسم هرگز کسی را ندیده بودم که سپاه دشمن او را احاطه کرده، و فرزندان، اهل بیت و اصحاب او کشته شده باشند، با این حال، قویدل تر و نیرومندتر از حسین علیه السلام بوده باشد!(1)
هر چه بر وی سخت تر گشتی نَبرد
رخ زشوقش، سُرختر گشتی چو وَرد
آری آری، عشق را ای-ن اس-ت ح-ال
چ-ون ش-ود نزدی-ک، هنگ-ام وص-ال
با توجه به گسترة وسیع معنای ذکر و فراوانیِ مصادیق آن در کربلا، پرداختن به همة آنها در این مجال شدنی نیست و از این میان، تنها به ذکر زبانی، نیایش و اقامة نماز، به عنوان سه مصداق از ذکر و یاد خدا در کربلا اشاره می گردد تا در این باره نیز تجلیِ آیات قرآن کریم آشکار گردد.
ذکر «لا حَولَ وَ لا قُوّةَ إلا بِالله»، از اذکاری است که امام حسین علیه السلام آن را در طول این حماسه، تکرار می فرمودند. این چند گزارش را بنگرید:
الف: همین که لشکر بر او حمله می کرد، او شمشیر می کشید و به سویشان حمله می کرد. آنان چون گله ای بی صاحب می گریختند. حسین بر آنان یورش می برد و لشکر مقابل چون ملخهایی که پراکنده می شوند، از مقابل وی فرار می کردند. او پس از حمله به مقرّ خود بازمی گشت و پیوسته
ص: 105
بر زبانش، ورد «لا حَولَ وَ لا قُوّةَ إلا بِالله» بود.(1)
ب: امام حسین علیه السلام در نخستین برخورد با «حرّ بن یزید ریاحی» از او پرسید: آیا برای یاری ما آمده ای یا برای جنگ با ما؟ حرّ گفت: یا اباعبدالله! به جنگ شما آمده ام. امام علیه السلام ذکر خداوند را بر زبان آورد: «لا حَولَ وَ لا قُوّةَ إلا بِالله».(2)
ج: پیش از آن که روز عاشورا فرارسد، حبیب بن مظاهر اسدی، نزد امام حسین علیه السلام آمد و اجازه خواست تا گروهی از افراد قبیله اش را که در اطراف کربلا سکونت داشتند، به حضور در لشکر امام حسین علیه السلام فراخواند. پس از موافقت حضرت علیه السلام او رفت و آنان را به یاری دعوت نمود. نود نفری که به درخواست او پاسخ داده بودند نتوانستند بر ازرق، فرستادة ابن سعد چیره گردند. وقتی حبیب نزد امام حسین علیه السلام آمد و تمام داستان را بازگفت، ایشان ذکر خداوند را بر زبان آورد و فرمود: «لا حَولَ وَ لا قُوّة إلا بِالله».(3)
ص: 106
نمونه و مصداق دیگر ذکر، «دعا و نیایش» است که در میان گزارشهای تاریخی کربلا جلوة ویژه ای دارد. نخست، نگاهی گذرا به مقولة نیایش در قرآن می اندازیم، و سپس حضور آن را در حوادث کربلا بازمی جوییم.
در قرآن کریم، دعا و نیایش که برقرارکنندة رابطة انس میان خدا و بندة اوست، از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در این راستا، آیات قرآن گاه، انسان را به نیایش فرامی خواند: «اُدْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً»،(1)
و دیگر هنگام، نزدیک بودن خدا به انسان و قطعی بودن اجابت دعا را یادآور می گردد: «وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ»؛(2)
«وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ».(3)
رفتار انسانها در برابر این آموزة قرآنی، یکسان نیست؛ برخی جایگاه والای آن را درمی یابند و مشتاقانه، به سوی آن می شتابند، و برخی افراد نیز چشم دل بر این حقایق می بندند، و بی تفاوت، از کنار آن می گذرند و تشنگیِ همیشگی روح خستة خود را با آن فرونمی نشانند. جز این دو گروه، قرآن کریم حالات دستة دیگری از مردم را بیان می کند که تنها به هنگام درماندگی و فلاکت، و اوج نیازشان به یاد خدایند و به نیایش می گرایند، اما هنگام آسایش و راحتی او را از یاد می برند: «وَ إِذَا مَسَّ الإنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدْعُو إِلَیْهِ مِن قَبْلُ».(4)
ص: 107
ریشة این رفتار را می توان در نگاه مادی بشر به تمام پدیده ها و حتی برترین حقایق هستی یعنی خداوند بزرگ جست که همه چیز را به دیدة ابزار می نگرد و با به کارگیری آن می خواهد به اهداف خود برسد. نیایش و ارتباطش با خدا در چنین شرایطی، نه از روی شناخت و معرفت، بلکه به هدف دستیابی به نعمت است. برخی از این افراد پس از رسیدن به نعمت و خواسته هایشان، خدا را از یاد می برند و ناسپاسی می ورزند.
شاید آیة «وَ إِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ»،(1)
مؤیدی برای سخن یادشده باشد. علامة طباطبایی رحمه الله ذیل این آیه نگاشته است: این آیه می فرماید: انسان طبیعتاً کفرانگرِ نعمتهاست، هر چند که در هنگام گرفتاری، به نعمت و ولی نعمت اقرار داشته باشد.(2)
در مقابل این گروه، قرآن نیایش انسانهای کمال یافته را نیز گزارش می نماید. تصویری که قرآن از رفتار انسانهای به کمال رسیده در این باره، به ترسیم می کشد، بسیار زیباست. نیایش آنان تنها به هدف تأمین نیازمندیهای مادی نیست و فقط در لحظات دشوار به یاد خدا نیستند، بلکه با شناخت ناتوانی خود و بزرگی خدا، به سوی او روی می آورند و به درگاه باعظمتش دست نیایش بالا می برند: «اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللهَ قِیَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ».(3)
ص: 108
زبان و دل این انسانهای شایسته، همواره مترنم به یاد اوست. با چشمان تیز بین هستی را می نگرند و اندیشة ژرفشان را به تفکر و تأمل دربارة آن وامی دارند و با درک اندکی از اسرار آفرینش آسمان و زمین، به هنگام نیایش چنین سخن می رانند: «رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً»؛ خداوندا، به یقین می دانیم این جهان باعظمت را بیهوده نیافریدی و تو پاک و منزهی.
چکیدة سخن این که بر اساس آیاتِ اندکی که از قرآن گزارش شد، همگان به دعا و نیایش فراخوانده شده اند. برخی انسانها تنها به هنگام دشواری و اوجِ نیازمندی، به یاد خدایند و در رفاه و آسایش به نیایش نمی پردازند، اما انسانهای شایسته همواره به یاد او و به نیایش مشغولند. انگیزة این رادمردان بلندهمت و بامعرفت، دستیابی به اهداف مادی نیست، بلکه ایشان از شناختی که نسبت به ناتوانی خود و بزرگی خدا یافته اند در نقمت و نعمت، یکسان به نیایش می پردازند.
در سیرة حسینی نیایش در شرایط دشوار و آسان یکسان است.
رفتار و سخنان امام حسین علیه السلام از زمانی که بیعت یزید طرح شد تا روز عاشورا و شهادت، آهنگی یکنواخت دارد. مقایسة سخنانی که پیش از حادثة عاشورا از ایشان نقل شده با آنچه در زمانِ دشوار عاشورا رسیده است، یکسان است.
سخن امام حسین علیه السلام در دعای عرفه را بنگرید: «الحمد لله الذی لیس لقضائه دافع»؛ «الحمد لله الذی لم یتّخذ ولداً فیکون موروثاً»؛ «الحمد لله حمداً یعدل حمد ملائکته المقرّبین، و أنبیائه المرسلین»؛ «اللّهمّ لک الحمد کما خلقتنی فجعلتنی سمیعاً بصیراً، و لک الحمد کما خلقتنی فجعلتنی حیّاً سویّاً»؛ «فلک الحمد یا من أقال عثرتی، و نفّس کربتی، و أجاب دعوتی، و ستر عورتی و ذنوبی، و بلغنی طلبتی، و نصرنی علی عدوّی»؛ «یا من لا تضرّه ذنوب عباده، و هو الغنیّ عن طاعتهم، و الموفّق من عمل منهم صالحاً بمعونته و رحمته، فلک الحمد»؛ «فلک
ص: 109
الحمد و المجد، و علوّ الجدّ».(1)
نیز بنگرید سخن امام حسین علیه السلام و چگونگی نیایش ایشان را در شب عاشورا و سخنرانیهای شورانگیز عاشورا. تو گویی چنین نیایش دل انگیزی، زمزمة مردی است که در هیچ تنگنا و سختی ای نیست و در آسایش کامل به سر می برد: «أثنی علی الله أحسن الثناء و أحمده علی السرّاء و الضرّاء».(2)
یاران شایستة امام حسین علیه السلام نیز چنین بودند که در وصفشان آمده است: «فکان لهم فی تلک اللیلی دویّ کالنحل».(3)
نماز، یکی از مظاهر مهم ذکر الهی و از معارف بلند قرآنی است که اقامة آن نمود برجسته ای در کربلا دارد. پیش از آن که نمونه های شکوهمند برپایی نماز در کربلا گزارش شود، برخی از آیات قرآن دربارة نماز، مرور می گردد تا از این رهگذر، تجلی این بخش از معارف قرآن در کربلا بیشتر آشکار گردد.
در آموزه های قرآنی، نماز عنصری اساسی معرفی گشته و در موارد
ص: 110
فراوانی، به همراه ایمان، مطرح شده است. در سورة «بینه»، اقامة نماز از ارکان دین قیم و استوار شمرده شده است: «وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکَاةَ وَ ذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ».(1)
در سورة «انبیا» نیز اقامة نماز جزء دستورات الهی برای رهبران دینی یاد شده است: «وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلاةِ».(2)
همچنین در سورة «طه» اوصاف مؤمنان با اقامة نماز همراه شده و چنین آمده است: «طس٭ تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتَابٍ مُبِینٍ٭ هُدًی وَ بُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ٭ اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ».(3)
افزون بر آنچه یاد شد، قرآن کریم توصیة خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را یادآور شده که در آن اقامة نماز جماعت به هنگام جنگ با دشمن و کیفیت آن آمده است: «وَ إِذَا کُنتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرَائِکُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَی لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ».(4)
مردان الهی نیز اثریافته از این آموزه های بلند، همواره دل و زبان را به ذکر الهی واداشته اند، به گونه ای که هیچ کاری ایشان را از این امر
ص: 111
مهم بازنمی دارد: «رِجَالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ الله وَ إِقَامِ الصَّلاةِ».(1)
چکیدة سخن این که، در نگرش قرآنی، نماز جایگاه ویژه ای دارد. رهبران دینی (حتی در معرکة نبرد) مأمور به اقامة نمازند.
مؤمنان راستین نیز دل در گرو یاد خدا دارند. دادوستد و نه هیچ چیز دیگر آنان را از اقامة نماز بازنمی دارد. تجسم شکوهمند این معارف را می توان به خوبی و روشنی در کربلا و رفتار رهبر بزرگ سپاه ایمان، امام حسین علیه السلام ، و نیز رفتار یاران پاکباز و مؤمن آن حضرت نگریست.
هر چند منابع تاریخی و روایی، مواردی چند از توجه امام حسین علیه السلام به نماز و اقامة آن را گزارش می نمایند،(2)
گزارشهایی که در این باره به نقل حوادث شب و روز عاشورا می پردازد، بیانگر جایگاه ویژة نماز، این موهبت بزرگ الهی، نزد امام علیه السلام است.
عصر روز نهم، جنب وجوشی در لشکر دشمن به راه افتاد و آهنگ حمله به سپاه امام علیه السلام را نمودند. امام علیه السلام برای آگاهی از هدف حرکات تازة اردوگاه دشمن، برادر رشیدش، عباس، را سوی آنان گسیل داشت و پس از آگاهی از نقشة دشمن، چنین فرمود: عباسِ من، اینک سوی دشمن برو و اگر توانستی هجومشان را تا بامداد فردا به تأخیر انداز و شرارتشان را امشب از ما بازدار، بدان امید که سر بر آستان ربوبی نهیم، نماز گزاریم، او را بخوانیم و از او آمرزش طلبیم. خدا خود می داند که من چقدر نماز و
ص: 112
پرستش او و خواندن کتابش را دوست دارم و شیفتة دعا و نیایش بسیار و آمرزش خواهی از اویم؛ «فهو یعلم أنّی قد أحبّ الصلاة له و تلاوة کتابه و الدعاء و الاستغفار».(1)
امشب شب وصالست، روز فراقْ فرداست
در پردة حجازی، شور عراق، فرداست
امشب نشسته مولا، بر رَفْرَف عبادت
پیمودن ره عشق، روی بُراق، فرداست
امشب بگو به بانو، یک ساعتی بیارام
هنگامة بلاخیز، ما لایُطاق فرداست.
مرحوم الهی قمشه ای چنین سروده است:
گر سر جنگ است کنون خِیل را
گو به سحر، مهلتی این لیل را
تا کنم این خاتمه روزگار
باز شبی طاعت پروردگار
تا کنم از عشق، نماز دگر
با شب خود راز و نیاز دگر
من کشم از دل، شبی آه دگر
او کند از لطف نگاه دگر
من ز نگ-اه رخ زیب-ای دوس--ت
دیده کنم محوِ تماشای دوست.
همان گونه که گذشت، جایگاه ویژة نماز نه تنها در رفتار امام علیه السلام بلکه در رفتار یاران ایشان نیز برجسته بوده است، به گونه ای که راویان، حالات اردوگاه حسینی در شب دهم را چنین وصف نموده اند: آنان در آن شب نماز می خواندند و در رکوع و سجود و قیام و قعود، بر لب یاد خدا را زمزمه
ص: 113
می کردند، و صدای نجوایشان مانند پرواز زنبور عسل به گوش می رسید.(1)
همچنین در روز عاشورا و در کشاکش جنگ که گویی، گرمای خورشید و تشنگی و خستگی، چونان نیزه و شمشیر، به یاری دشمن آمده بود و آن افلاکیان خاک نشین را می آزرد، «ابوثمامه عمرو بن عبدالله صائدی»، فرارسیدن هنگام نماز را یادآوری نمود. او سودای اقامة نماز به همراه امام را در دل داشت و مشتاقانه آرزویش را با امام علیه السلام در میان نهاد و امام علیه السلام نیز با پذیرش درخواست او، کریمانه در حقش دعا نمود و فرمود: خدا تو را در زمرة نمازگزاران جای دهاد!(2)
شگفتا که یاران امام حسین علیه السلام در چنین هنگامه ای دشوار به یاد نمازند، و دشمن چه غفلتزده و ناآگاه، حتی پیشنهاد توقف کوتاه جنگ برای اقامة نماز را رد نمود، و امام حسین علیه السلام و یارانش با دشواری زیاد و با تقدیم دو سرباز فداکار، آخرین نماز را برپا داشتند! آری، نماز ظهر روز دهم،(3)
زمانی
ص: 114
که نائرة جنگ و گرمای طاقت فرسای سرزمین طف، هر دو بی رحمانه، زبانه می کشید و تشنگی و خستگی بر جسم و جان سپاه حسینی، پنجه می افکند، تجسم زیبا و کاملی از آیات قرآن بود که: «رِجَالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ الله وَ إِقَامِ الصَّلاةِ».(1)
استاد جوادی آملی - حفظه الله و أبقاه - در این باره نگاشته اند:
«این نماز سه خصوصیت برجسته داشت: جماعت، اول وقت بودن، علنی بودن. با آن که امام حسین علیه السلام می توانست این نماز را به صورت انفرادی، اندکی دیرتر و در خیمه بخواند، ولی چنین نکرد و آن را با سه خصوصیت یادشده، به جا آورد. لذا در غالب زیارتهای آن حضرت: «أشهدُ أنّک قَد أقَمتَ الصَلاة» به عنوان یکی از نقاط برجستة زندگی آن حضرت ذکر می شود».(2)
ص: 115
ص: 116
جایگاه بلند فریضة امر به معروف و نهی از منکر در اسلام و تأثیر گذاری عمیق آن در جامعه، سبب شده است تا در آیات مختلفی از قرآن بدین فریضه اشاره شود.
ذکر این فریضه در کنار آیاتی که بیانگر اوصاف مؤمنان و جامعة ایمانی است، نشان دهندة نقش و اهمیت بالای آن در مسائل اجتماعی اسلام است. برای نمونه در سورة مبارکه آل عمران چنین آمده است: «وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ أُولَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(1)
و نیز: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ
ص: 117
الْمُنکَرِ»؛(1) در سورة مبارکة توبه نیز آمده است: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ».(2)
سرانجام در سورة مبارکة حج، اهمیت و والایی این فریضه، چنین بازگو شده است: «اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکَاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ».(3)
هر چند بررسی عمیق این آیات و اهمیت فوق العادة امر به معروف در قرآن و نیز تأثیرگذاری آن، نیازمند مجال گسترده تری است، به نظر آنچه که یاد شد، اندکی از اهمیت و جایگاه این فریضه را در قرآن بازگو می نماید.
رفتار امام حسین علیه السلام در حماسة عاشورا، چونان امام و فرد آگاه به فرامین و حقایق ناب قرآنی، شرح و تبیین جامع و کامل آیات مربوط به امر به معروف و نهی از منکر است.
امام حسین علیه السلام در موارد فراوانی از نهضت خود، به این اصل اساسی و فریضة مهم اشاره و استناد می نمایند. در زمان معاویه، علایم و قراینی نشان می داد که امام حسین علیه السلام خویش را برای قیام آماده می کند. وی صحابة پیغمبر را در مِنی گرد آورد و برای آنان صحبت کرد و از اوضاع جاری، اظهار ناخشنودی نمود. آن حضرت در پایان خطبه فرمود: «اللّهمّ إنّک تعلم أنّه لم یکن ما کان منّا تنافُساً فی سلطان و لا التماساً من فضول الحطام و لکن
ص: 118
لنری المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و أحکامک»؛(1)
خدایا تو خود نیک آگاهی که تلاشمان برای رقابت در حکومت و قدرت نیست، همان گونه که به هدف دستیابی به امکانات دنیوی و ثروت نمی باشد، بلکه می خواهیم اصول و ارزشهای دینت را نشان دهیم، و به همگان ارایه کنیم، در مملکت تو اصلاح، پدید آوریم، تا بندگانت امنیت یابند و به احکام و قوانین تو عمل گردد.
نیز امام حسین علیه السلام در اواخر عمر معاویه، نامه ای برای او می نویسد و او را چنین خطاب می نماید: «ألستَ قاتلَ حُجر و أصحابه العابدین المخبتین، الذین کانوا یستفظعون البدع، و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر؟»؛(2)
هان ای معاویه! مگر تو قاتل «حجر بن عدی» و یاران او نیستی؟ همانان که از مسیر بندگی و یکتاپرستی منحرف نشدند، بدعتها را زشت شمردند، و امر به معروف و نهی از منکر کردند.
آن حضرت، هنگام وداع با قبر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چنین فرمود: «اللّهمّ إنّی أحبّ المعروف، و أنکر المنکر».(3)
همچنین در نخستین روزی که از مکه بیرون
ص: 119
آمدند، در وصیت نامه ای که به محمد بن حنفیه نوشتند، آشکارا همین مطلب را ذکر فرمودند: «و إنّما خرجت لطلب الإصلاح فی أمّة جدّی صلّی الله علیه و آله؛ أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر».(1)
امام حسین علیه السلام در بین راه در مواقع متعدد نیز، به این اصل تمسک می جوید و عجیب است هر چه شرایط سخت تر می شود و خبرهای مأیوس کننده از کوفه می رسد، خطبه ها داغتر می گردد؛ گویا پس از شنیدن خبر شهادت مسلم است که حضرت، این خطبه را ایراد می کند: «ألا ترون أنّ الحقّ لا یعمل به، و أنّ الباطل لا یتناهی عنه، لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقاً»(2)
از همه صریحتر، زمانی است که اوضاع، به کلی، ناامیدکننده است؛ زمانی که کاروان حسینی، به مرز عراق وارد شده و با لشکر حر برخورد نموده است، تا هزار نفر امام حسین علیه السلام را تحت الحفظ به کوفه ببرند. در
ص: 120
این جاست که آن حضرت، به سخن پیامبر صلی الله علیه و آله تمسّک می جوید: «أیّها الناس! إنّ رسول الله صلی الله علیه و آله قال: ”من رأی سلطاناً جائراً مستحلا ً لحرام الله ناکثاً لعهد الله، مخالفاً لسنّة رسول الله، یعمل فی عباد الله بالإثم و العدوان ثمّ لم یغیر علیه بفعل و لا قول، کان حقّاً علی الله أن یدخله مدخله“».(1)
استاد جوادی آملی - حفظه الله و أبقاه - در این باره آورده اند:
«این سخن، تشویق به تشکیل حکومت اسلامی و تلاش برای استقرار نظام الهی است؛ چون اگر کسی بخواهد شکر نعمت به دنیا نیامدن در دولت کفر را به جا آورد، باید برای براندازی دولت کفر و حاکمیت شرک تلاش کند. برای این که با وجود حکومت کفر، رسیدن به معارف الهی و اخلاق انسانی هر چند ممتنع نیست، لیکن دشوار خواهد بود و توفیق زمزمه و مناجات با خدا در لوای حکومت اسلامی و حاکمیت دین، آسانتر است.
سالار شهیدان علیه السلام برای همین منظور قیام کرد تا در پرتو نظام اسلامی، آیندگان نیز مشمول الطاف و برکات دولت حق گردند. از این رو، فرمود: من علیه حاکمیت ستم قیام کردم تا کفر را براندازم و اصلاح در امت جدم ایجاد کنم؛ «إنّما خرجت لطلب الإصلاح فی أمّة جدّی». آن روح بزرگوار حماسی این هدف را پی گرفت تا سرانجام به مقصود خویش نایل آمد».(2)
ص: 121
وجوب امر به معروف و نهی از منکر، مانند برخی فرائض دیگر، مشروط به وجود و تحقق شرایطی است که بدون تحقق آن، انجام این تکلیف، ضرورری نخواهد بود، مانند احتمالِ تأثیر و ایمنی از ضرر.
آیا انجام امر به معروف از سوی امام حسین علیه السلام پس از تحقق چنین شرایطی بود؛ یعنی حضرت احتمال تأثیر می داد و نیز خویش از ضرر در امان بود؟
هر چند پاسخ مبسوط بدین پرسش، مجال گسترده تری می طلبد، به نظر، سخن بعضی محققان معاصر، برخی ابعاد این مسأله را روشن نماید. به این پاسخ بنگرید:
«مسلّم نیست که در تمام موارد، وجوب امر به معروف و نهی از منکر، مشروط به اَمن از ضرر باشد، بلکه گاه باید میزان مصحلت و نیز ضرر و مفسده ای که اجرای امر به معروف و نهی از منکر به دنبال دارد، با یکدیگر سنجیده شود. اگر امر به معروف در یک مورد، بقاء و ماندگاری دین را به دنبال داشته باشد، بی تردید ترک آن روا نمی باشد هر چند با ضرر و دشواری فراوان همراه باشد.
به دیگر سخن، میان امر به معروفی که به انگیزة بازداری افراد از معصیت شخصی انجام می شود، با امر به معروف در موردی که بقای اصل و کیان دین را هدف گرفته، تفاوت وجود دارد و دومی مشروط به عدم ضرر نمی باشد. احتمال تأثیر نیز گاهی بالفعل است و گاهی بالقوه؛ یعنی گاه نهی از منکر، صورت می گیرد و بالفعل، اثرگذاری آن قابل مشاهده نیست، ولی مطمئن هستیم در آینده، اثر مطلوب را به دنبال خواهد داشت. در دنیای معاصر هم بیشتر مللی که توانسته اند بندهای اسارت خویش را پاره کنند و به آزادی و استقلال برسند، همین راه را در پیش گرفته اند. آنان با فداکاری و حمل دشواریها پایه های سلطه گریِ دشمن را متزلزل و به تدریج آنان را ساقط
ص: 122
می نمایند، هر چند نتیجة این پیکارها در آینده آشکار می گردد ولی آنان کار امروز خود را با موفقیت و کامیابی ارزیابی می نمایند؛ زیرا کوشش ایشان اصلاح و نجات جامعه است که به دنبال مبارزات آنان به دست می آید. مردان خدا نیز برای هدفهای عالی و انسانی، گاه چنین مبارزاتی را در پیش گرفته، با این که به کشته شدن خویش نیک آگاهند، اما برای نجات جامعه اسلامی راه مبارزه و پیکار نابرابر را در پیش می گیرند و رادمردانه بر آن پای می فشرند. سرانجام، عکس العمل قیام آنان، مردم را بیدار و به تدریج، مسیر تاریخ را عوض می نماید».(1)
ص: 123
ص: 124
حماسة حسینی را باید حادثه ای مهم و درس آموز در تاریخ اسلام به شمار آورد. گام نخست، بهره وری از این حماسة شورانگیز، و شناخت حقیقت آن، می باشد و این شناخت، جز از رهگذر توجه به تمام عناصر تشکیل دهندة آن به دست نمی آید. در این حادثه، کنار عناصری مانند عرفان، حماسه، تراژدی، قرآن نیز حضوری پررنگ دارد و از ابعاد مهم آن به شمار می رود. پیدایش این بُعد، رهاورد پیوند ویژة امام حسین علیه السلام با قرآن است. از نگریستن و درنگ در بُعد قرآنیِ کربلا نتایجی به دست آمد که اینک بازگو می گردد:
الف - حماسه سازان اردوگاه حسینی در پرتو اعتصام به قرآن و بهره جویی از معارف آن، به کامیابی و سعادتمندی دست یافتند و مصداقی از یاری شدگان آیة «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا» گشتند. آنان اثبات نمودند که در دشوارترین شرایط نیز، حضور پررنگ قرآن، ضامن پیروزی و سعادتمندی است، و امت اسلامی برای کامیابی در تمام شؤون زندگی اش، نیازمند بازگشت دوباره به قرآن کریم می باشد.
ص: 125
ب - امام حسین علیه السلام در کربلا افق تازه ای را از تعامل با قرآن گشود که به بازتاب تفسیر و تبیین برخی آیات انجامید. این بازتاب، از رهگذر آگاهیِ دقیق و عمیق امام حسین علیه السلام به مقصود آیات پدیدار گشته است. از این رو، می توان گفتار و رفتار آن حضرت علیه السلام را مفسر و مُبیّن آیات دانست. پذیرش این مطلب، بیانگر ضرورت توجه جدّیِ مفسران به حادثة کربلاست. بایسته آن است که مفسران، به ویژه مفسران شیعی، با درنگ در بُعد قرآنیِ حادثة کربلا، به تفسیر و تبیین مراد آیاتِ مرتبط با پیام این حماسه بپردازند و از این میراثِ سرشار و پرمایه به گونة شایسته، بهره ببرند.
ج - اهمیت فوق العادة بُعد قرآنیِ نهضت حسینی را نسبت به ابعاد دیگر آن نمی توان انکار نمود. از این رو، باید تمام تلاشهایی که در آستانة این نهضت می شود، مانند عاشوراپژوهی، ادبیات عاشورایی، سخنرانی، عزاداری، نوحه سرایی و...، با گرایش به کشف و بازگوییِ زوایای مختلف این بُعد، انجام پذیرد. چنین رویکردی به نهضت حسینی، آشنایی مخاطبان با ژرفای معارف آن و طراوت و شادابی همیشگی بازخوانیِ حماسة طف را برای مخاطبان به دنبال دارد. همچنین زمینه ای فراهم می نماید تا دیگر فرقه های مختلف اسلامی، مانند اهل سنت، با این نهضت آشنا گردند؛ چه تمام فِرَق اسلامی، در والاییِ معارف قرآن و ضرورت پذیرش آن هماهنگند و چنین توافقی، انگیزة کافی را برای آشنایی آنان با این نهضت که دارای بُعد قرآنی است، به وجود می آورد.
کوتاه سخن این که، ضرورت بازگشتِ امتِ اسلامی به قرآن و وارد نمودن قرآن در متن زندگی؛ لزوم به کارگیری معارفِ به دست آمده از این نهضت در تفسیر آیات مرتبط؛ محوریتْ بخشی به این بُعد به هنگام بازگویی حادثة عاشورا، همگی نتایجی است که از بازخوانیِ حماسة حسینی با تأکید بر بُعد قرآنی آن به دست می آید.
ص: 126
1- ابن حنبل، احمد: المسند، ج4 ، بیروت، دار صادر، بی تا.
2- ابن نما حلی، هبه الله محمد بن جعفر بن اب-ی البق-اء: مثیر الاحزان، نج-ف، الحیدری-ه، ق1369
3- احمد میانجی، علی: مواقف الشیعه، چاپ یکم، قم، جامعة مدرسین، 1416ق.
4- اربلی، علی بن عیسی: کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج1 ،چ-اپ دوم، بی-روت، دارالاضواء، 1405ق.
5- ازدی امدی، لوط بن یحیی بن سعید: مقتل الحسین ،تحقیق حس-ن ف-اری، ق-م، دار الکتب العلمیه، 1398ق.
6- اعثم کوفی، احمد: الفتوح، ج ،5چاپ یکم، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1406ق.
7- امین عاملی، محسن: لواعا الاشجان فی مقتل الحسین ،ب-ی ج-ا، مکتبه بص-یرتی، بیتا.
8- امینی، عبدالحسین: الغدیر، ج ،1بیروت، دار الکتاب العربی، 1379ق.
9- بحرانی، هاشم: حلی الابرار فی احوال محمد و آله الاطهار، ج ،2چ-اپ یک-م، تحقی-ق غلامرضا مولانا بحرانی، بی جا، موسسة معارف اسلامی، 1411ق.
10- مدینه المعاجز الائمه الاثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، ج ،3چ-اپ س-وم، تحقیق عزّت الله مولایی همدانی، قم، موسسة معارف اسلامی، 1413ق.
ص: 127
11- بخاری، محمد بن اسماعیل: الادب المفرد، چاپ دوم، تحقیق محمد ف- اد عب-دالباقی، بیجا، م سس الکتب الثقافیه، 1409ق.
12- ترمذی، محمد بن عیسی: السنن، ج ،5چاپ دوم، تحقیق عب-دالرحمن محم-د عثم-ان، بیروت، دار الفکر، 1403ق.
13- تمیمی مغربی، نعمان بن محم-د: شرح الاخبار فی فض ائل الائم الاطهار علیهم السلام ج3 ، تحقیق محمد حسینی جلالی، قم، موسسة نشر اسلامی، بیتا.
14- حرّانی، حسن بن علی بن شعبه: تحف العقول عن آل الرسول صلّی الله علیه السلام، چ-اپ دوم، تحقیق علی اکبر غفّاری، قم، موسسة نشر اسلامی 1404ق.
15- حسکانی، عبیدالله بن احمد (حاکم حس-کانی): شواهد التنایل لقواعد التفضیل فی آیات النازل فی اهل البیت علیهم السلام ، ج2 ، چاپ یکم، تهران، سازمان چاپ و نش-ر وزارت ارشاد اسلامی، 1411ق.
16- حسینی، علی بن موسی بن طاووس: اقبال الاعمال، چاپ یکم، بیجا، اعلام اس-لامی، ق1415
17- اللهوف فی قتلی الطفوف ، چاپ یکم، قم، انوار هدی، 1417ق.
18- الیقین فی امره امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب ،چاپ یکم، تحقیق انص-اری، قم، دار الکتاب، 1413ق.
19- حسینی مرعشی تستری، ن-ورالله: احق اق الح ق و ازه اق الباط ل، تص-حیح و تعلی-ق شهاب ال-دین مرعش-ی نجف-ی، چ-اپ یک-م، ب-ه اهتم-ام محم-ود مرعش-ی نجف-ی، ق-م، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1418ق.
20- حسینی مرعشی، شهابالدین: شرح احقاق الحق و ازهاق الباطل، چ-اپ یک-م، ج،27 به اهتمام محمود مرعشی، قم، کتابخانة آی الله مرعشی نجفی، 1418ق.
21- حضرمی، عبدالرحمن بن محمد (ابن خلدون): تاریخ ابن خلدون، ج ،3چاپ چه-ارم، بیروت، مو سس الاعلمی.
22- حلوانی، حسین بن محمد: ناه الناظر و تنبیه الخاطر، چاپ یکم، تحقیق مدرسة ام-ام مهدی قم، مدرسة امام مهدی1408 ، ق.
23- خ-وارزمی، موف-ق ب-ن احم-د: المناق ب، چ-اپ دوم، تحقی-ق مال-ک محم-ودی، ق-م، انتشارات اسلامی، 1411ق.
24- دمشقی، اسماعیل بن کثیر (ابن کثیر): البدای و النهایه، ج ،8تحقیق علی شیری، چاپ یکم، بیروت، دار احیاء الترا العربی، 1408ق.
25- دینوری، عبدالله بن مسلم ابن قتیبه: الامام و السیاسه، ج ،1چ-اپ یک-م، تحقی-ق عل-ی شیری، انتشارات شریف رضی، 1413ق.
26- ذهبی، محمد بن احم-د: س یر اع م الن ب ء، ج ،4چ-اپ نه-م، تحقی-ق محم-د نع-یم عرقسوسی، مأمون صا رجی، بیروت، الرساله، 1413ق.
ص: 128
27- شافعی، علی بن حسن (ابن عساکر): ترجم الام ام الحسین ،تحقی-ق محم-دباقر محمودی، چاپ دوم، بیجا، مجمع احیاء الثقاف الاسلامیه، 1414ق.
28- صفار، محمد بن حسن: بصائر الدرجات الکبری، تحقیق محسن کوچ-هب-ا ی، ته-ران، مو سسة اعلمی، 1404ق.
29- طبرسی، احمد بن علی: الاحتجا ، ج ،1نجف اشرف، دار نعمان، 1386ق.
30- طبرسی، فضل بن حسن: اِعلام الوری باَعلام الهدی، ج1چاپ یکم، ق-م، آل البی-ت، ق1417
31- طبری، محمد بن جریر: تاریخ الامم والملوک، ج4 ،بیروت، موسسه الاعلمی، بی تا.
32- عاملی جزینی، محمد بن مکی (شهید اول): الماار، تحقیق مدرس-ة ام-ام مه-دی، چاپ یکم، قم، مدرسة امام مهدی 1410ق.
33- عاملی، علی بن ی-ونس: الصراط المستقیم الی مستحقّی التقدیم، ج2 چ-اپ یک-م، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیجا، مرتضویه، 1384ق.
34- قرشی، باقرشریف: حیال الامام الحسین بن علی دراسه و تحلیل، ج ،2چاپ یکم، نجف اشرف، الادب، 1394ق.
35- قزوینی، محمد بن یزید: سنن ابن ماجه، ج ،1تحقیق محمد ف- اد عب-دالباقی، بی-روت، دار الفکر، بیتا.
36- قمی، جعفر بن محمد بن قولویه: کامل الزیارات، چ-اپ یک-م، تحقی-ق ج-واد قی-ومی، گروه تحقیق، بیجا، مو سسة نشر فقاهت، 1417ق.
37- قمی، محمد بن علی بن حسین ب-ن بابوی-ه (ش-یخ ص-دوق): الامالی، تحقی-ق مو سس-ة بعثت، چاپ یکم، قم، موسسة بعثت، 1417ق.
38- التوحید، تحقیق هاشم حسینی تهرانی، قم، جامعة مدرسین، 1378ق.
39- کمال الدین و تمام النعمه، تصحیح علیاکبر فاری، بیجا، انتشارات اس-لامی، ،1405بی تا.
40- معانی الاخبار، تصحیح علیاکبر فاری، قم، انتشارات اسلامی، 1361د.
41- قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم: ینابیع الموده لذوی القربی، ج ،3تحقیق علی جمال حسینی، چاپ یکم، تهران، اسوه، 1416ق.
42- کاتب عباسی (یعقوبی،) احمد بن ابییعقوب: تاریخ الیعقوبی، ج2 ق-م، موسّس-ة نش-ر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام ، بی تا.
43- کرمی، علی: اولین تاریخ کرب ، چاپ یکم، قم، دار الکتاب، 1377د.
44- کلینی، محمد بن یعقوب: الاصول من الکافی، ج ،1تصحیح علیاکبر ف-اری، چ-اپ سوم، بی جا، دار الکتب الاسلامیه، بیتا.
45- مازندرانی، محمد بن علی بن شهر آشوب: مناقب آل ابی طالب، ج 3 - نج-ف اش-رف، مطبع الحیدریه، بی تا.
ص: 129
46- مجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، لبنان، موسسه الوفا، 1403ق.
47- محمودی، محمدباقر: نها السعادل فی مستدرک نها الب غه، ج ،1چاپ یکم، بیروت،دار التعارف، 1396ق.
48- مدائنی، ابوحامد بن هب الله بن اب-یالحدی-د، ش رح نه ا الب غ ه، ج ،15چ-اپ یک-م،تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیجا، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق.
49- مرکز تحقیقات باقرالعلوم :موسوعه کلمات الامام الحسین ،چ-اپ س-وم، ق-م،دار معروف، 1374د.
50- موسوی خویی، ابوالقاسم: معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الروال، ج ،19چ-اپ پنجم، بیجا، 1413ق.
51- موسوی، عبدالحسین (علامه شرفال-دین): المجال الفاخرل فی مآتم العترل الطاهره، تحقیق محمود بدری، بیجا، بی تا.
52- موسوی مقرّم، عبدالرزاق: مقتل الحسین ،تهران، موسّسة بعثت، بیتا.
53- نمازی، علی: مستدرک سفین البحار، ج6 ،تحقیق حسن بن علی نم-ازی، ق-م، موسس-ة نشر اسلامی، 1419ق.
54- نوری طبرسی، حسین: خاتم مستدرک الوس ائل، چ-اپ یک-م، ج ،1ق-م، م سس-ة آل البیت، 1415ق.
55- اصفهانی، حسین بن محمد (المعروف بالرا ب): المفردات فی غریب الق رآن، تحقی-ق
محمد سیدکیلانی، بیروت، دار المعرفه، بیتا.
56- جوادی آملی، عبدالله: تفسیر تسنیم، چاپ یکم، قم، اسراء، 1381د.
57- ------: سیرة پیامبران در قرآن، چاپ یکم، قم، اسراء، 1376د.
58- حسینی استرآبادی، عل-ی: تأویل الآیات فی فضائل العترل الط اهره، ج ،2چ-اپ یک-م،
تحقیق مدرسة امام مهدی ،قم، 1407ق.
59- حویزی، عبد علی بن جمعه: تفسیر ن ور الثقل ین، ج ،5چ-اپ چه-ارم، تحقی-ق هاش-م
رسولی محلاتی، قم، م سّسة اسماعیلیان، 1412ق.
60- سلمی، محمد ب-ن مس-عود ب-ن عی-اد: تفس یر العیاش ی، ج ،1تحقی-ق هاش-م رس-ولی
محلاتی، تهران، مکتب العلمی الاسلامیه، بیتا.
61- شاذلی، ابراهیم حسین (سیّد قطب): فی ظ ل القرآن، ج ،5چاپ پانزدهم، بیروت، دار
الشروق، 1408ق.
62- شعرانی، ابوالحسن: نثر طوبی، ج ،1چاپ یکم، تهران، اسلامیه، 1398ق.
63- طالقانی، محمود: پرتوی از قرآن، ج ،5تهران، شرکت سهامی انتشار، 1358ق.
64- طباطبایی، محمدحسین: المی اان ف ی تفس یر الق رآن، چ-اپ چه-ارم، ق-م، انتش-ارات
ص: 130
اسلامی، 1402ق.
65- طبرسی، فضل بن حسن: مجمع البیان فی تفسیر الق رآن، ج ،10چ-اپ یک-م، بی-روت،
موسّس الاعلمی، 1415ق.
66- طوسی، محمد بن حسن: التبیان فی تفس یر الق رآن، ج ،8چ-اپ یک-م، تحقی-ق احم-د
حبیب قصیر عاملی، بیجا، مکتب الاعلام الاسلامی، 1409ق.
67- فیض کاشانی، محسن: تفسیر الصافی، ج ،1تحقیق حسن اعلم-ی، چ-اپ دوم، ته-ران،
مکتب الصدر، 1416ق.
68- قرشی، علیاکبر، قاموس قرآن، چاپ ششم، تهران، دار الکتب الاسلامیه، بیتا.
69- قمی، حسن بن علی بن ابراهیم: تفسیر القمی، ج ،1چاپ دوم، تحقیق طی-ب جزای-ری،
قم، دار الکتب العلمیه، 1404ق.
70- مصطفوی، حسن: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ،3چاپ یکم، تهران، س-ازمان
چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1416ق.
71- آیتی، محمدابراهیم: بررسی تاریخ عاشورا، چاپ دوم، ب-ا مقدّم-ة عل-یاکب-ر فّ-اری،
کتابخانة صدوق، 1347د.
72- ابن جبر، علی بن یوس-ف: نها الایمان، چ-اپ یک-م، تحقی-ق احم-د حس-ینی، مش-هد،
مجتمع امام هادی 1418 ،ق.
73- ابن مبار ، عبدالله، الجهاد، تحقیق نزید حماد، جده، دار المطبوعات الحدیث، بیتا.
74- جوادی آملی، عبدالله: حماسه و عرفان، چاپ یکم، قم، مرکز نشر اسراء، 1377د.
75- ------: سرچشمة اندیشه، ج ،2چاپ یکم، قم، مرکز نشر اسراء، 1382د.
76- ------: شکوفایی عقل درپرتونهضت حُسینی، چاپ یکم، قم، مرکز نشر اسراء، 1381د.
77- ------: قرآن حکیم از منظر امام رضا ،چاپ یکم، قم، مرکز نشر اسراء، 1372د.
78- حلّی، علی بن یوسف بن مطهّ-ر: العدد القوی ل دفع المخ او الیومی ه، چ-اپ یک-م،
تحقیق مهدی رجایی، قم، کتابخانة آی الله مرعشی نجفی، 1408ق.
79- سماوی، محمد بن ط-اهر: اَبصار العین فی انص ار الحس ین ،چ-اپ یک-م، تحقی-ق
محمدجعفر طبسی، بیجا، نمایندگی ولی فقیه در سپاه، 1419ق.
80- صافی، لطفالله: پرتوی از عظمت امام حسین ،قم، مدرسة امام مهدی ،بیتا.
81- مطهری، مرتضی: مجموعه آثار، ج ،17چاپ یکم، تهران، صدرا، 1377
82- مهدوی راد، محمدعلی: آفاق تفسیر، چاپ یکم، تهران، هستینما، 1382د.
83- اقبال لاهوری، محمد: کلّیات اشعار فارسی مولانا اقبال لاهوری، چ-اپ دوم، ب-یج-ا،
ص: 131
کتابخانة سنایی، بیتا.
84- الهی قمشهای، مه-دی: کلّیات دیوان حک یم اله ی قمش های، ب-یج-ا، مکتب- العلمی-
الاسلامیه، بیتا.
85- شبّر، جواد: ادب الطف او شعراء الحسین ،چاپ یک-م، بی-روت، م سس- الت-اریخ،
. ق1422
86- الب دهلوی، اسداللهخان: دیوان غالب دهلوی، چاپ یکم، به اهتمام محس-ن کی-انی،
تهران، روزنه، 1376د.
87- روی اصفهانی، محمدحسین: دیوان کامل کمپانی، قم، مطبوعاتی حقبین، بیتا.
88- کرباسی، محمدصادق: دائرل المعار الحسینیه، چاپ یکم، لن-دن، المرک-ز الحس-ینی
للدراسات، 1420ق.
89- مولوی رومی، محمد: کلّیات شم تبریای، چاپ دوازدهم، تهران، امیرکبیر، 1367د.
90- ------: مثنوی معنوی، به اهتمام رینولد الین نیکلسون، تهران، امیرکبیر، 1336ق.
91- نراقی، احمد: مثنوی طاقدی ، چاپ دوم، به اهتم-ام حس-ن نراق-ی، ته-ران، امیرکبی-ر،
. د1362
92- نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف: کلّیات حکیم نظامی گنج وی، چ-اپ دوم، ته-ران،
بهزاد، 1381د.
93- معرفت، محمدهادی: امام حسین پیروز میدان نب رد، اندیش-ة ح-وزه، س-ال هش-تم،
شمارة پنجم.
94- ------: تأویل از دیدگاه ع مة طباطبایی، پنوهشهای قرآنی، 1376د، شمارة 9-.10
95- ------: مبانی سیاسی، فقهی نهضت عاشورا، اندیشة حوزه، سال هشتم، شمارة چهارم.
96- مهدوی راد، محمدعلی: آوردگاه طف در آیینة قرآن، آین-ة پ-نوهش، س-ال س-یزدهم،
شمارة 5-.6
97- نصیری، علی: تأویل از نگاه تحقیق، مجلة حقوقی و قضایی دادگستری شماره 17
ص: 132
«وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (186)»...107
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ (33)»..44
«ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (34)»..45
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَبًا وَلَوِ افْتَدَی بِهِ أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ (91)»...108-109
«وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (104)»...117
«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ (110)»...117
«وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ (178)»...48
«مَا کَانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشَاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ (179)»...48
«الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (191)»...103
«وَإِذَا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرَائِکُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَی لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَأَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَةً وَاحِدَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کَانَ بِکُمْ أَذًی مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْضَی أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَخُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا (102)»...111
«وَمَنْ یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَی وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّی وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا (115)»...70
«ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَةً إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (55)»...107
«أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ (195)»...47
«إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ (196)»...47
ص: 133
«وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَکُنْ مِنَ الْغَافِلِینَ (205)»...103
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (45)»...104
«وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ (30)»...37
«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (71)»...118
«وَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (41)»...46
«وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقَامِی وَتَذْکِیرِی بِآیَاتِ اللَّهِ فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَشُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَلَا تُنْظِرُونِ (71)»...29
«وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ (9)»...67
«وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (10)»...67
«إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ (11)»...68
«الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (28)»...102
«الر کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (1)»...41
«ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَی الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ (107)»...73
«أُولَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ (108)»...73
«لَا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ (109)»...74
«ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (125)»...92
«وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا (26)»...45
«یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلَا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا (71)»...81-80-39
«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا (82)»...93
«مَا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَمَا کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا (51)»...61
«اذْهَبْ أَنْتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلَا تَنِیَا فِی ذِکْرِی (42)»....104
«وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ (73)»...111-39
ص: 134
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ (11)»...72
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ وَمَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ (18)»...67
«الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (40)»...24
«الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ (41)»...118
«رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ (37)»...112-115
«طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُبِینٍ (1)»...111
«هُدًی وَبُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ (2)»...111
«الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (3)»...111
«قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِلْمُجْرِمِینَ (17)»...75
«فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (21)»...30-32
«وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ (22)»...-30
«فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ (40)»...39
«وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ لَا یُنْصَرُونَ (41)»...38-39
«فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَیَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4)»...66
«وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (33)»...108
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا (21)»...62-63
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا (23)»...54-55-56
«وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا (33)»...45
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا (41)»...103
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا (45)»...77
«وَدَاعِیًا إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِیرًا (46)»...46
«وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ... (8)»...107
«وَمَا أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ (29)»...78
«وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ (38)»...78
«إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ (51)»...100-125
ص: 135
«وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ (60)»...107
«وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَی اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (33)»...69
«لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ (42)»...16
«فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَفَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ (7)»...81
«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی (23)»...44
«أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (18)»...33
«وَأَنْ لَا تَعْلُوا عَلَی اللَّهِ إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ (19)»...33
«وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ (20)»...34-33
«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ...(10)»...52
«وَقَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَی (52)»...27
«یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ (29)»...67
« لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ... (25)»...41
«قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ ... (4)»...63
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ... (6)»...63
«وَیُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ وَذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ (5)»...111
«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1)»...80
«اللَّهُ الصَّمَدُ (2)»...80
«لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ (3)»...80
«وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ (4)»....80
ص: 136