جزئیت حی علی خیرالعمل در اذان

مشخصات کتاب

سرشناسه:سلطانی، عبدالامیر

عنوان قراردادی:جزئیه حی علی خیر العمل فی الاذان . فارسی

عنوان و نام پدیدآور:جزئیت حی علی خیرالعمل در اذان [کتاب]/ تالیف گروه پژوهش عبدالامیر سلطانی ؛ ترجمه حسین علی عربی؛ تهیه کننده اداره ی ترجمه معاونت فرهنگی [مجمع جهانی اهل بیت (ع)] ؛ ویراستاری امرا... نصیری.

مشخصات نشر:قم: مجمع جهانی اهل بیت (ع)، 1435 ق.= 1393.

مشخصات ظاهری:73 ص.؛ 5/14×5/21 س م.

فروست:در مکتب اهل بیت (ع)؛ 19.

شابک:دوره 978-964-529-270-4 : ؛ 978-964-529-289-6

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع:اذان و اقامه -- احادیث

موضوع:اذان و اقامه -- احادیث اهل سنت

شناسه افزوده:عربی، حسینعلی، 1349 - ، مترجم

شناسه افزوده:نصیری، امرالله ، ویراستار.

شناسه افزوده:مجمع جهانی اهل بیت (ع). اداره ترجمه

رده بندی کنگره:BP186/3/س8ج4041 1393

رده بندی دیویی:297/353

شماره کتابشناسی ملی:3828304

ص :1

اشاره

ص :2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :3

ص :4

جزئیت حی علی خیرالعمل در اذان

تالیف گروه پژوهش عبدالامیر سلطانی

ترجمه حسین علی عربی

ص :5

ص :6

ص :7

ص :8

سخن مجمع

«کار اساسی شما [مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام) ]... معرفی مکتب اهل بیت (علیهم السلام) است به دنیای اسلام. بلکه به سراسر عالم، چون امروز همه دنیا تشنه معنویت اند و این معنویت در اسلام هست و در اسلامی که در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) معرفی می کند به نحو جامع و کاملی وجود دارد».

(از بیانات مقام معظم رهبری «مد ظله العالی»، 1386/5/28)

مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) که تبلور اسلام ناب محمّدی(صلی الله علیه و آله) و متّکی بر منبع وحیانی است، معارف ژرف و عمیقی دارد که از اتقان، استحکام و برهان برخوردار می باشد و مطابق با فطرت سلیم انسان هاست؛ بر همین اساس است که حضرت امام رضا(علیه السلام) فرمودند:

«فإنّ الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا» [شیخ صدوق(رحمه الله)، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج275:2]. این مکتب غنی و نورانی در پرتو عنایات الهی و هدایت ائمه ی اطهار(علیه السلام) و نیز مجاهدت هزاران جهادگر عرصه های علم و فرهنگ در طول قرون گذشته و حال، بسط و گسترش یافته است.

پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(قدس سره) و تأسیس نظام اسلامی با تکیه بر قوانین اسلامی و با

ص:9

محوریت ولایت فقیه، افق های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جدیدی را برای انسان های آزاده به ویژه مسلمانان و پیروان و محبّان اهل بیت(علیهم السلام) گشود و توجه بسیاری از نخبگان و مستضعفان جهان را به خود معطوف کرد.

مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام)، مولود این دگرگونی مبارک است که به ابتکار مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظلّه العالی) در سال 1369 شمسی/ 1990میلادی تأسیس شد و تاکنون خدمات شایانی را در تبلیغ معارف قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) و حمایت از پیروان اهل بیت(علیهم السلام) در سراسر جهان انجام داده است.

معاونت امور فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام) در راستای رسالت خود جهت ارتقای شناخت و آگاهی پیروان اهل بیت(علیهم السلام) در موضوعات، سطوح، مخاطبان و عرصه های مختلف، در حوزه های تولید کتاب و مجلات به زبان های متعدد و سائر محصولات فرهنگی به فعالیت پرداخته است .

این اثر با هدف معرفی معارف اهل بیت(علیهم السلام) و پاسخ به شبهات مخالفین به ویژه وهابیان و سلفی ها تهیه شده و حاصل تلاش علمی و پژوهشی گروهی از پژوهشگران و نویسندگان فرهیخته و صاحب نظر و ارجمند می باشد.

ص:10

در اینجا بر خود لازم می دانم از دبیرکل محترم مجمع، حضرات اعضای محترم شورای کتاب، مدیران محترم اداره کل پژوهش و ترجمه، رئیس محترم گروه مطالعات بنیادی، دبیر محترم شورای کتاب و گروه مطالعات بنیادی، مترجمین عزیز و همکاران اداره ی ترجمه تقدیر و تشکر نمایم. همچنین از برادرانی که در ویرایش، تایپ، مقابله، تصحیح، آماده سازی، نشر و چاپ این کتاب تلاش کردند، تشکر می کنم و توفیق همگان را از خداوند متعال مسئلت دارم.

معاونت امور فرهنگی مجمع در راستای تعمیق و پویایی آثار منتشره در حوزه ی معارف اهل بیت(علیهم السلام) در سراسر جهان، از دیدگاه ها و پیشنهادهای اساتید، فرهیخته گان، صاحب نظران و پژوهش گران ارجمند استقبال می کند تا زمینه های بسط و گسترش هرچه بیشتر معارف اهل بیت (علیهم السلام)فراهم گردد.

به امید تعجیل در ظهور و فرج منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف).

نجف لک زایی

معاون امور فرهنگی

ص:11

ص:12

مقدمه

وحدت، همبستگی، اتّحاد و انسجام، از اصول عقلانی و برخاسته از اعماق سرشت انسانی است؛ هم چنان که یک اصل ثابت، مسلّم و همیشگی دین مقدّس اسلام نیز بوده و هست و تحقّق آرمان های آفرینش و نیل به اهداف عالی آن در این راستا قابل دسترسی است و قطعاً هیچ قوم و آحاد جامعه ای، در جنگ و فتنه، نزاع و تفرقه، به خیر و سعادت و کمال انسانی، نخواهد رسید.

امام امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) می فرماید:

إنّ الله سبحانه لم یُعط أحداً بفُرقةٍ خیراً ممّن مضی ولاممّن بقی. (1)

«خداوند سبحان، نه به گذشتگان و نه به آیندگان ، با تفرقه و جدایی خیری را عطا نکرده و نمی کند».

در سایۀ وحدت و یک دلی است که جامعه به آرمان ها و پلّه های ترقّی، گام نهاده و زیباترین استحکامات را بر سرتاسر جامعه حاکم می کند و محبّت و صمیمیت و صلح و صفا را می گستراند.

از این رو، می بینیم قرآن کریم با لحن محکم و با هدف هدایت، چنین می فرماید:

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَتَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَکُنْتُمْ عَلَی شَفَاحُفْرَة مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُم مِنْهَا کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ. (2)

ص:13


1- (1) - نهج البلاغه: خطب 176.
2- (2) - آل عمران: 103.

«همه با هم، به حبل الله چنگ زنید و پراکنده نشوید و یاد بیاورید آن زمانی را که با هم دشمنی می کردید. پس خداوند دل های شما را به هم نزدیک کرد و الفت و برادری بر شما حاکم نمود و (نیز) یاد بیاورید آن زمانی را که شما، در لبۀ پرتگاه آتش قرار داشتید، پس خداوند شما را از آن نجات داد و خداوند این چنین آیات خود را تبیین می کند، شاید به هدایت دست یابید».

و نیز پیامبر اکرم؛ حضرت محمّد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

«المؤمن للمؤمن کالبنیان یشدّ بعضه بعضاً». (1)

«نسبت فردِ با ایمان با مؤمن دیگر، همانند اجزای یک ساختمانند که هر جزئی از ساختمان، جزء دیگر را نگه داشته و محکم می نماید».

و نیز حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) می فرماید:

«المؤمن أخو المؤمن، کالجسد الواحد، إن اشتکی شیئاً منه وجد ألَم ذلک فی سائر جسده». (2)

«مؤمن برادر مؤمن است ، مانند آنکه یک جسد می باشند؛ اگر عضوی از آن به درد آید، درد و رنج آن به دیگر اعضاء خواهد رسید».

بنابر این تفرقه، کینه توزی، نزاع و خون ریزی، هرگز مشروعیت و مصونیت نداشته و از کبائر و زشتی هاست که وجدان و عقل سلیم، آن را بی اساس و بی فرهنگی معرّفی کرده و در دین اسلام هم شدیداً مورد نکوهش و توبیخ قرارگرفته و مرتکب آن را به عذاب الهی، وعده داده است.

جهالت جاهلان و دسیسۀ دسیسه گران و فتنه انگیزان، در طول تاریخ مسلمین، کوشیده است که وحدتِ صفوف و یک پارچگی مسلمین، به جنگ و

ص:14


1- (1) - اصول کافی 166/2؛ نهج الفصاحه: 779؛ کنز العمّال: 141/1.
2- (2) - بحار الأنوار: 148/61.

خون ریزی تبدیل شده و کینه و بغض و بد بینی و اتّهام به خروج از دین و ورود در شرک را گسترش دهد. بنابر این بر مسؤلان و رهبران امّت و برآحاد جامعۀ اسلامی، فرض و حتم است که اجازه ندهند چنین فضائی بر جامعه اسلامی حاکم گردد و در نتیجه ذخائر و ثروت های امت اسلام، توسّط مستکبران روزگار و کافران خوش رنگ و نگار و صاحبان تراست ها و کارتل ها به راحتی و سهولت، غارت شود.

ما پیروان اهل بیت(علیهم السلام)، برخود لازم می دانیم جهت وحدت بیشتر مسلمین و زدودن موانع این اتّفاق و انسجام، نسبت های ناروائی که در طول تاریخ، به ویژه در این سال های اخیر، به مکتب اهل بیت(علیهم السلام) و به صورت ناجوانمردانه نسبت داده شده، از خود دورکنیم و با تمام وجود، از این تهمت ها و نسبت ها توسّط تکفیری ها و جریاناتی که آلت دست انگلیسی ها، صهونیست ها، و غارتگران امریکا و ... هستند، اعلان انزجار و تبرّی بجوییم.

از باب نمونه:

1 - ما که کتاب آسمانی مصون از تحریف، یعنی قرآن کریم را تنها کتاب هم مسلمین و بدون آن که کم و زیاد شده باشد و عیناً، همان قرآن کریم حضرت خاتم الأنبیاء محمّد مصطفی(صلی الله علیه و آله) و ثقل اکبر و سرتاسر آن را داعی توحید و یکتاپرستی می دانیم؛

- ما که بزرگ ترین موفّقیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را نفی بتها (اصنام) و نفی عبادت لات و عزّی و اعلان و تحقّق کلمۀ توحید «لا إله إلا الله» می دانیم؛

- ما که خطبه های غرّای توحیدی مولی الموحدین امیر المؤمنین(علیه السلام) را - شبانه روز - در مراکز آموزشی و پژوهشی، دانشگاه ها و حوزه ها و محافل علمی و تربیتی مان به تلاوت و تدریس و استضائه می نشینیم؛

ص:15

- ما که در مساجد و مراکز عبادتی مان ، متون سراسر توحید اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را همانند دعای کمیل از امام علی(علیه السلام)، دعای عرفه از امام حسین(علیه السلام) و دعای ابو حمزه ثمالی از امام سجاد(علیه السلام) و ده ها دعای توحیدی دیگر تلاوت می شود و طنین انداز است:

«... متی غِبْتَ حتّی تَحْتاجَ إلی دلیلٍ یَدلُّ علیکَ... عَمِیَتْ عینٌ لا تراکَ... ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَک وَما الّذی فَقَدَ مَنْ وَجَدَک...». (1)

- ما که هزاران اثر معرفتی و توحیدی همچون کتاب توحید شیخ اقدم «صدوق» را داریم، ما که ...

با هم این اوصاف، به صورت جاهلانه و مزوّرانه و مزدورانه به هدف بدبین کردن سایر مسلمین ناجوانمردانه به شرک متّهم شده و می شویم!!! (فما لهم کیف یحکمون)؟؟!!.

2- اعتقاد به امام مهدی (علیه السلام) و مهدویت، ریشه قرآنی دارد و مذاهب و فرق اسلامی - روی هم رفته - به آن اعتراف دارند تا جائی که انکار آن را موجب قتل منکر آن دانسته اند. (2)

و نیز جایگاه رفیعی از سنّت و معرفت اسلامی را برای آن حضرت ذکر کرده اند و قاطبۀ علمای اهل بیت(علیهم السلام) و بسیاری از علمای مذاهب اسلامی، روایات و احادیث و اخباری که در شأن و ولادت آن حضرت است، مورد تصریح و تصحیح و اعتراف قرارداده اند؛ مانند صاحب سنن ترمذی، قرطبی مالکی، ابوجعفر عقیلی، سیوطی، ابن حجر عسقلانی، حاکم نیشابوری، بیهقی، ابن اثیر، بغوی، ابن قیم، ذهبی، تفتازانی، ابن کثیر دمشقی، جزری شافعی، عبدالوهّاب شعرانی، متّقی هندی، عبدالباقی زرقانی، سفارینی حنبلی، محمّد امین

ص:16


1- (1) - بحار الأنوار: 95/ 226 (بخشی از دعای عرفه).
2- (2) - همانند ابن حجر هیتمی شافعی، شیخ صبای حنفی، خطابی مالکی، یحیی حنبلی و...

سویدی، شوکانی، مؤمن شبلنجی، قنوجی بخاری، کتانی مالکی، خضر مصری، غماری شافعی، ناصر الدین البانی، ابواعلی مودودی، کمال الدین ابن طلحه شافعی، یاقوت حموی، ابو نعیم اصفهانی، ابن جوزی حنبلی، گنجی شافعی، جوینی شافعی، ابن علی شافعی همدانی، حمد الله مستوفی، ابن شحن حلبی حنفی، خواجه پارسا حنفی، ابن صبّاغ مالکی، سراج رفاعی، ابن طولون دمشقی، ابو عبّاس قرمانی حنفی، ابن عامر شبراوی، ساباط قاضی حنفی، قندوزی حنفی، حمزاوی شافعی مصری، زرکلی سلفی، یونس سامرایی، احمد طوسی بلاذری، ابن شاکر بدری شافعی، عبدالکریم یمانی، صبان شافعی، ابن عماد دمشقی حنبلی و غیر اینان... .

حال نگاه بیندازید و ببینید:

امام مهدی(علیه السلام) و مهدویّت - که در کتاب و سنّت، محکم ترین ریشه و اساس و برهان و این همه معترف به تواتر و صحت و ولادت و حیات از جمیع فرق اسلامی دارد- چگونه با زشت ترین تعبیرها مورد استهزاء و تمسخر و افتراء و نسبت های ناروا قرار گرفته است؟!.

از این عصارۀ انبیاء و خلف اوصیا، گاهی به «امام مزعوم» و گاهی به «معدوم» و ... تعبیر می شود !! و گاهی می نویسند که شیعیان کنار سرداب حلّه یا سرداب بغداد، یا سرداب سامرّا (1) و یا ... مرکبی را آماده می کنند تا آن که او وقتی که از آن سرداب خارج شد، سوار آن مرکب شود!. اینان هنگام نماز هم، هم چنان در کنار مرکب باقی می مانند، زیرا ممکن است که در همان وقت از سرداب خارج شود و کسی کنار مرکب نباشد تا او را سوار کنند!!.

ص:17


1- (1) - بالآخره، معلوم نشد این سرداب کجاست!

وارونه نشان دادن حقایق، تحریف و سیاه نمایی در زمین اعتقادات و معارف حقّه اهل بیت(علیهم السلام) توسّط دشمنان و بقاء بر میت های آکلة الاکباد و آنان که گوینده «لااله الاّ الله و محمّدٌ رسول الله» و معتقدان معاد و محشر و اهل قبله و قرآن را همانند گوسفند سر می برند و جهت جلب رضایت سردمداران کفر و غاصبان قدس، همه گونه خوش خدمتی دارند و در تمام دوران ننگین رژیم جعلی و سفّاک صهیونیستی، در حمایت از مظلومین فلسطین، و مقدسات مسلمین حتی یک فشنگ و یا تیری رها نکرده اند، امّا هر روز شاهد آنیم که دسته دسته اهل قبله و توحید و بعثت و معاد را با کمال شقاوت و بی رحمی، قطعه قطعه و به آتش می کشند و فتنه و تفرقه را بین امّت اسلام می گسترانند.

لازم به تذکر است: این دو مورد به عنوان نمونه بود و گرنه مسلمانان هر روزه شاهد نشر و بسط صدها مورد دیگر با هزاران سایت و کتاب و مقالات و نرم افزار، توسّط این مجموعۀ فاقد عاطفه و رحم و متحجّر و تکفیری با هدف شوم تفرقه افکنی و جنگ و جدال در امّت اسلامی می باشند، فإلی الله المشتکی.

در هر صورت، ما به عنوان این که به حفظ وحدت مسلمین و قطع ید اجانب از بلاد اسلامی و زدودن اتّهامات و افتراءات از مکتب اسلام و معارف اهل بیت(علیهم السلام) مکلّفیم، بر خود واجب می دانیم جهت زایل کردن بدبینی از ذهنیّتی که اینان در بین عموم مسلمین با دروغ، نفاق، افتراء و بهتان ساخته اند، اقدام نماییم و انزجار و بی زاری خود را از این تفرقه افکنان و جنگ افروزان وابسته به استکبار و کفر جهانی، اعلان نماییم.

ص:18

مجموعۀ «فی رحاب اهل البیت(علیهم السلام)» (1)حدود چهارده سال پیش، جهت زدودن این ذهنیّت و زدودن برخی از موانع وحدت، در معاونت امور فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام و با کمک، مساعدت و همکاری گروهی از فضلا و محققین (2)، طرّاحی و سپس مورد تنظیم و تدوین قرار گرفت.

بحمدالله به سرعت و به طور گسترده و چشمگیر، مورد استقبال محافل علمی و پژوهشی و علاقه مندان و دوستداران وحدت مسلمین، قرار گرفت.

شخصیّت های علمی و دست اندرکاران نشر و قلم و گروه های محاوره و مناظره، در همان زمان تدوین و نشر، پیشنهاد ترجمه ی این مجموعه را به زبان های زنده دنیا دادند که بحمدالله ترجمۀ فارسی آن توسّط ادارۀ ترجمۀ

ص:19


1- (1) - این مجموعه بیش از چهل جلد است که هر یک از آنها به یک موضوع و یک شبهه اختصاص دارد و به زبان عربی و با سبک مقارنه و ارائه دلائل تنظیم یافته است.
2- (2) - جهت تقدیر از زحمات عزیزانی که در این مجموعه به نوعی تلاش داشته و نقشی که در تحقّق این کار علمی و فرهنگی داشته اند. متذکّر می شویم: 1 - ابوالفضل اسلامی (علی)؛ مسؤول گروه و مشرف علمی پروژه. 2 - سیّد منذر حکیم؛ پیگیر امور مجموعه. 5 - 3 - سیّد عبدالرحیم موسوی(رحمه الله)، شیخ عبدالکریم بهبهانی و صباح بیاتی؛ تهیّه کنندگان بعضی از متون مجموعه. 9 - 6 - شیخ عبدالأمیر سلطانی، شیخ محمّد هاشم عاملی، شیخ محمّد امینی و شیخ علی بهرامی؛ تصدّی مسائل استخراج و مقابله. 13 - 10 - سیّد محمدرضا آل ایّوب، عباس جعفری، حسین صالحی و عزیز عقابی؛ در مسائل تصحیح و تطبیق و روند امور. ضمن آن که از نظرات ارزشمند آقایان: شیخ جعفر الهادی (خوشنویس)، شیخ محمّدهادی یوسفی غروی، استاد صائب عبدالحمید وغیر اینان در برخی از این متون استفاده کرده ایم. جزاهم الله خیر الجزاء. (ناشر)

معاونت امور فرهنگی، آماده گردید و اینک مورد بررسی مجدّد و ویراستاری قرار گرفت و تقدیم علاقه مندان می شود.

امید است که این تلاش و جهاد فرهنگی، مورد قبول پروردگار متعال و عنایت حضرت بقیّة الله الأعظم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گرفته باشد.

گروه مطالعات بنیادی

ابوالفضل اسلامی (علی)

1392/8/28

ص:20

پیشگفتار

مسلمانان در اثبات، یا اسقاط فقرۀ: «حیّ علی خیرالعمل» در اذان، با هم اختلاف دارند. عدّه ای گفته اند که آوردن «حیّ علی خیرالعمل» در اذان، صحیح نیست. برخی از اینان که جمهور اهل سنّت می باشند، قایل به کراهت این فقره شده اند. آنان می گویند:

«چون گفتن این فقره از سوی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ثابت نشده است، پس گفتن آن در اذان مکروه است». (1)

مذهب اهل بیت(علیهم السلام) قایل به این است که فقرۀ: «حیّ علی خیرالعمل» جزء اذان و اقامه است و این حکم اجماعی است (2) و هیچ مخالفی در آن نیست... . آنان به اجماع و روایات زیادی که از طریق اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده است، استدلال می کنند؛ همانند روایت علی(علیه السلام) و محمد بن حنفیه از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و روایت ابی ربیع، زراره، فضیل بن یسار و محمّد بن مهران از امام باقر(علیه السلام) و روایت فقه الرضا از امام رضا(علیه السلام) و روایت ابن سنان، معلّی بن خنیس،

ص:21


1- (1) - سنن بیهقی: 1/ 625؛ البحر الرائق: 1/ 275/ از شرح مهذّب.
2- (2) - الانتصار، سیّدمرتضی: 137.

ابی بکر حضرمی و کلیب اسدی از امام صادق(علیه السلام) و روایت ابوبصیر از امام باقر(علیه السلام) یا امام صادق(علیه السلام) و روایت محمّد بن ابی عمیر از ابوالحسن و روایت عکرمه از ابن عبّاس. (1)

با وجود این اختلاف، فقط به اجماع و روایات ائمۀ شیعه(علیهم السلام) اکتفا نمی کنیم بلکه در کنار آن، ادلّه و شواهدی را که اهل سنّت بر جزئیّت این فقره آورده اند، نقل می کنیم، ولی قبل از شروع بحث، «مسألۀ چگونگی تشریع اذان» را مورد بررسی قرار می دهیم؛ چون این فقره جزئی از اذان است و در خلال بررسی چگونگی تشریع اذان، بسیاری از مسائل روشن می شود.

ص:22


1- (1) - وسائل الشیعه، جامع احادیث الشیعه؛ بحارالأنوار؛ مستدرک الوسائل، ابواب اذان.

چگونگی تشریع اذان به نظر جمهور

اشاره

1- ابو داوود نقل کرده است:

«عباد بن موسی ختلی و زیاد بن ایّوب برای ما روایت کرده اند (روایت عباد، کاملتر است): هشیم، از ابی بشر نقل کرده است که زیاد گفت: ابوبشر، از ابی عمیر بن انس، از عموی خودش که از انصار بوده است، برای ما نقل کرده است: رسول الله(صلی الله علیه و آله) در جستجوی راهی برای جمع کردن مردم در وقت نماز بود. یکی پیشنهاد کرد که هنگام نماز، پرچمی را نصب کنند و وقتی که عدّه ای آن را دیدند، به دیگران خبر دهند و برای نماز جمع شوند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) این را قبول نکرد. یکی دیگر پیشنهاد کرد که شیپور بزنند، امّا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قبول نکرد و فرمود: شیپور، مال یهودیان است. دیگری پیشنهاد کرد که ناقوس را به صدا درآورند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) قبول نکرد و فرمود: ناقوس مال نصاراست.

عبدالله بن زید (بن عبد ربّه) در حالی که ذهنش مشغول و اندوهگین بود که چرا راهی برای جمع کردن مردم پیدا نشده است، به سوی خانه اش رفت.

او اذان را در خواب دید و صبح زود، پیش رسول الله(صلی الله علیه و آله) رفت و عرض کرد: ای فرستادۀ خدا! من در خواب و بیداری بودم که شخصی پیش من آمد و چگونگی اذان را به من آموخت. عمر بن

ص:23

خطّاب هم که این خواب را قبلاً دیده بود، ولی آن را بیست روز کتمان کرده بود، در این هنگام به پیامبر(صلی الله علیه و آله) عرض کرد: من هم بیست روز پیش چنین خوابی دیده ام. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چه چیزی باعث شد که آن را به اطّلاع ما نرسانی؟!

عرض کرد: عبدالله بن زید بر من پیشی گرفت و من حیا کردم که آن را بگویم!

رسول الله(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای بلال! برخیز و ببین که عبدالله بن زید اذان را چگونه می گوید، آن را یاد بگیر و همان را بگو، پس از آن، بلال برای جمع کردن مردم اذان می گفت.

ابوبشر می گوید: ابوعمیر گفته است: انصار مطمئن بودند که اگر در آن روزها عبداللّه بن زید مریض نبود، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را موذّن قرار می داد».

2- محمّد بن منصور طوسی، از یعقوبی، از پدرش، از محمّد بن اسحاق، از محمّد بن ابراهیم بن حارث تیمی، از محمّد بن عبدالله بن زید بن عبد ربّه نقل کرده است پدرم عبدالله بن زید گفت:

«هنگامی که رسول الله(صلی الله علیه و آله) دستور داد تا برای جمع کردن مردم در وقت نماز، ناقوسی بسازند وآن را به صدا درآورند، من در خواب مردی را دیدم که به سوی من می آید و ناقوسی در دست دارد. از او پرسیدم: آیا ناقوس را نمی فروشی؟

گفت: آن را برای چه می خواهی؟

ص:24

گفتم: می خواهیم به وسیلۀ آن مردم را برای نماز جمع کنیم.

گفت: آیا تو را به چیزی بهتر از ناقوس راهنمایی نکنم؟

گفتم: چرا.

گفت: برای جمع کردن مردم با صدای بلند بگو:

الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، اشهد ان لا اله الّا الله، اشهد ان لا اله الّا الله، اشهد انَّ محمّداً رسول الله، اشهد انَّ محمّداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی الفلاح، الله اکبر، الله اکبر، لا اله الّا الله.

سپس کمی از من دور شد و گفت: هنگام اقام نماز بگو:

الله اکبر، الله اکبر، اشهد ان لا اله الّا الله، اشهد انَّ محمّداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، قد قامت الصلاة، قد قامت الصلاة، الله اکبر، الله اکبر، لا اله الا الله.

هنگامی که صبح شد، خدمت رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) رفتم و خواب خود را برای او بازگو کردم. آن حضرت(صلی الله علیه و آله) فرمود: به خواست خدا این رؤیای صادقه ای است. برخیز و آنچه را دیده ای برای بلال بیان کن تا با آن اذان بگوید؛ زیرا او از تو خوش صدا تر است.

پیش بلال رفتم و اذان را به وی گفتم و او آن را تکرار می کرد. عمر بن خطّاب که در منزلش بود، صدای اذان را شنید و در حالی که عبایش بر زمین کشیده می شد، از منزل خارج شد و می گفت: به

ص:25

خدایی که تو را به حق به پیامبری مبعوث کرده است، من هم خوابی همانند خواب عبدالله بن زید دیدم.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: پس خدا را شکر می کنیم». (1)

همین روایت را ابن ماجه با این دو سند، بیان کرده است.

3- ابو عبید محمّد بن میمون مدنی، از محمّد بن سلمه حرّانی، از محمّد بن اسحاق، از محمّد بن ابراهیم تیمی، از محمّد بن عبدالله بن زید، از پدرش نقل کرده است:

«رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در صدد بود که با وسیله ای مردم را به نماز جماعت دعوت کند. برای همین دستور داد تا ناقوسی تهیّه شود که عبدالله بن زید در خواب دید...».

4- محمّد بن خالد بن عبدالله واسطی، از پدرش، از عبدالرحمن بن اسحاق، از زهری، از سالم، از پدرش نقل کرده است:

«پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) با مردم به مشورت پرداخت که چگونه وقت نماز را اعلام کنند. عدّه ای شیپور را پیشنهاد کردند که رسول الله(صلی الله علیه و آله) آن را قبول نکرد؛ چون مال یهودیان بود. عدّۀ دیگری ناقوس را پیشنهاد کردند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) قبول نکرد؛ چون مال نصارا بود، پس در همان شب، مردی به نام عبدالله بن زید از انصار و عمر بن خطّاب از مهاجرین، چگونگی اذان را در خواب دیدند...

ص:26


1- (1) - سنن ابی داوود: 1/ 135 - 134، شماره 499 - 498.

زهری می گوید: بلال در نماز صبح فقرۀ: الصلاة خیرٌ من النوم را اضافه کرد که رسول الله(صلی الله علیه و آله) هم آن را تأیید کرد». (1)

ترمذی هم آن را با این سندها نقل کرده است.

5- سعد بن یحیی بن سعید اموی، از پدرش، از محمّد بن اسحاق، از محمّد بن ابراهیم بن حارث تیمی، از محمّد بن عبداللّه بن زید، از پدرش نقل کرده است:

«پس از آن که صبح شد، پیش رسول الله(صلی الله علیه و آله) رفتم و خواب خودم را برای او تعریف کردم...».

6- ترمذی می گوید:

«این حدیث را ابراهیم بن سعد، از محمّد بن اسحاق به صورت کاملتری نقل کرده است. سپس افزوده است: عبدالله بن زید، همان ابن عبد ربّه می باشد و ندیده ایم که خبر صحیحی از او، از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده باشد، مگر همین خبر واحد دربارۀ اذان». (2)

اینها مطالبی است که در صحاح ستّه نقل شده است و از آن جا که صحاح ستّه از منابعی چون: سنن دارمی، یا دارقطنی، یا آنچه ابن سعد در طبقات و بیهقی در سنن خود نقل می کند، مهمتر و مستندتر می باشند، لذا به اقوال صحاح ستّه اکتفا کرده ایم.

ص:27


1- (1) - سنن ابن ماجه: 1/ 233، باب بدء الاذان، شمارۀ 707.
2- (2) - سنن ترمذی: 1/ 361، باب ما جاء فی بدء الاذان، شمارۀ 189.

بررسی روایات مذکور

اشاره

پس از نقل این روایات، به بررسی متن و سند آنها می پردازیم تا حقیقت روشن شود و سپس روایاتی را که در منابع دیگر نقل شده است بیان می کنیم. این روایات از جهات متعدّدی مخدوش هستند و صلاحیّت احتجاج را ندارند.

اوّل: عدم تناسب با مقام نبوّت

خدای متعال، پیامبرش را برای بر پاداشتن نماز همراه با مؤمنان در اوقات مختلف فرستاده است. طبیعی است که در چنین صورتی، خدای متعال چگونگی تحقّق این هدف را به پیامبر تعلیم می دهد. به این ترتیب، معنا ندارد که پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مدّت طولانی و چنان که در روایت اوّل، از ابوداوود آمده است، به مدّت بیست روز، سرگردان بماند و نداند که چگونه این وظیفه ای را که بر عهده اش گذاشته شده، به انجام رساند تا جایی که به مشورت با دیگران بپردازد تا راه جمع کردن مردم برای نماز را به او ارائه دهند! در حالی که خدای متعال در حقّ آن حضرت(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

... وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا. (1)

«فضل و رحمت الهی بر تو بسیار است».

ص:28


1- (1) - نساء (4): 113.

و مقصود از «فضل» به قرینۀ عبارت قبل از آن، «علم» می باشد؛ چنان که می فرماید:

... وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ.

«آنچه را که نمی دانستی، به تو آموخت».

نماز و روزه از امور عبادی هستند و همانند جنگ و جهاد نیستند که گاهی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دربارۀ آن به مشورت با اصحاب خود می پرداخت. و مشورت آن حضرت(صلی الله علیه و آله) با اصحاب به خاطر جهل به بهترین راه نبود بلکه برای به دست آوردن دل اصحاب بود؛ چنان که خداوند می فرماید:

وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ.... ) (1)

«اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند، پس آنان را ببخش و برای ایشان استغفار کن و با آنان در کارها مشورت کن و هنگامی که تصمیم گرفتی، بر خدا توکّل نما».

آیا این اهانت به دین نیست که رؤیا و خواب بعضی از افراد عادی، منبع تشریع بعضی از امور عبادی بسیار مهم همانند «اذان» و «اقامه» باشد؟!

ص:29


1- (1) - آل عمران (3): 159.

این امر باعث می شود که در این روایات، تردید کنیم و احتمال قوی بدهیم که اینها به دروغ به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نسبت داده شده است. و به احتمال بسیار قوی، اقوام و خویشاوندان عبدالله بن زید، این دروغ را ساخته و شایع کرده اند تا فضیلتی برای خاندان و قبیله شان باشد و از این رو، در بعضی از سندها تنها پسر عموهای ابن زید، راوی حدیث هستند و متأسّفانه عدّه ای به خاطر حسن ظن، این روایات را از ایشان قبول کرده اند.

دوّم: تناقض درونی روایات

روایاتی که دربارۀ چگونگی تشریع و شروع اذان نقل شده اند، از جهاتی، تناقض درونی دارند:

1- مقتضای روایت اوّل (روایت ابوداوود) این است که: عمر بن خطّاب، اذان را بیست روز قبل از عبدالله بن زید در خواب دیده است لکن مقتضای روایت چهارم (روایت ابن ماجه) این است که: او آن را در همان شبی که ابن زید در خواب دیده بود، در خواب دیده است.

2- رؤیای ابن زید، مبدأ تشریع اذان است و هنگامی که عمر بن خطّاب اذان را شنید، پیش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و اعلام کرد: او نیز همین رؤیا را در خواب دیده است و از روی حیا آن را بیان نکرده است.

ص:30

3- این در حالی است که عمر بن خطّاب خودش از پیشنهاد دهندگان چگونگی دعوت مردم بوده است، نه از کسانی که رؤیا را دیده است. او پیشنهاد کرده بود که مردم را با صدای بلند برای نماز دعوت کنند که به عبارتی همان «اذان» بوده است؛ چنان که ترمذی در سنن خود می نویسد:

«هنگامی که مسلمانان وارد مدینه شدند...» تا این که می نویسد: «و بعضی گفتند: شیپوری مانند شیپور یهودیان تهیّه کنیم، امّا عمر بن خطّاب گفت: آیا مردی را نمی فرستید که مردم را با صدای بلند به نماز دعوت کند؟ پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای بلال! برخیز و با صدای بلند مردم را برای نماز دعوت کن».

ابن حجر در تفسیر این حدیث گفته است:

«منظور از دعوت برای نماز، همان الصلاة جامعة (1) می باشد، امّا دلیلی بر این تفسیر نیست».

4- مبدأ این تشریع، خود پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بوده است.

بیهقی روایت کرده است:

«...عدّه ای گفتند که ناقوسی را به صدا درآورند، یا آتشی را روشن کنند، امّا پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به بلال فرمود که اذان را به صورت جفت و اقامه را به صورت فرد بگوید. وی می گوید که: این را بخاری از محمّد بن عبدالوهاب و مسلم از ابن اسحاق بن عمّار روایت کرده اند». (2)

ص:31


1- (1) - فتح الباری، ابن حجر: 2/ 81، دارالمعرفه.
2- (2) - سنن بیهقی: 1/ 608.

با این اختلاف فاحشی که در نقل روایات وجود دارد، چگونه می توان به آنها اعتماد کرد؟!

سوّم: کسانی که رؤیا را دیده اند، چهارده نفر بوده اند، نه یک نفر!

بنابر آنچه حلبی روایت کرده است، کسانی که این رؤیا را در خواب دیده اند، منحصر به ابن زید و ابن خطّاب نبوده اند بلکه عبدالله بن ابوبکر نیز روایت کرده است که او این رؤیا را دیده است و گفته شده است: هفت نفر از انصار ادّعا کرده اند که این رؤیا را دیده اند و بنا به قولی چهارده نفر (1) ادّعا کرده اند که رؤیای اذان را در خواب دیده اند!

آیا شریعت به گونه ای است که هر کس می تواند برای آن قانونگذاری کند؟ اگر شریعت بر مبنای خواب و رؤیای این و آن بناگذاری شود، باید فاتحۀ اسلام را خواند! در حالی که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) قوانین و احکام شریعت را به وسیل وحی دریافت می کرده است، نه براساس خواب و رؤیای افراد.

ص:32


1- (1) - سیرۀ نبویّه، حلبی: 2/ 95.

چهارم: تعارض بین نقل قول بخاری و دیگران

اشاره

بنابر روایت صحیحی که بخاری نقل کرده است، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در جلسۀ مشاوره به بلال دستور داد که مردم را با صدای بلند به نماز دعوت کند و عمر نیز در این جلسه حاضر بوده است. وی از ابن عمر روایت کرده است:

«وقتی مسلمانان به مدینه مهاجرت کردند، نزدیکیهای وقت نماز جمع می شدند تا وقت نماز فرا برسد و نماز بخوانند و کسی نبود که آنان را برای نماز دعوت کند. یک روز با همدیگر دربارۀ چگونگی با خبر کردن مردم در وقت نماز صحبت می کردند. برخی پیشنهاد کردند که ناقوسی تهیّه شود و برخی دیگر پیشنهاد کردند که شیپوری تهیّه شود، امّا عمر پیشنهاد کرد تا فردی را معیّن کنند که مردم را با صدای بلند به نماز دعوت کند، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به بلال فرمود: ای بلال! برخیز و مردم را برای نماز دعوت کن». (1)

در حالی که روایات رؤیا تصریح می کند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در هنگام فجر به بلال دستور داد که مردم را برای نماز دعوت کند و این بعد از آن بود که ابن زید رؤیای خودش را در صبح همان شبی که جسلۀ مشورتی برای بررسی چگونگی دعوت مردم تشکیل شده بود، برای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بازگو کرد و در این حال، عمر حاضر نبود بلکه صدای اذان را در منزلش شنید.

ص:33


1- (1) - صحیح بخاری: 1/ 306، باب بدءالاذان، چاپ دارالقلم- لبنان.

او در حالی که عبایش بر زمین کشیده می شد، از منزل خارج شد و می گفت: «قسم به خدایی که تو را به حق مبعوث کرده است! رؤیایی شبیه آنچه ابن زید دیده است، در خواب دیدم».

ما دلیلی نداریم که روایت بخاری را به دعوت «الصلاة جامعة» و احادیث رؤیا را بر اذان گفتن حمل نماییم. این کار، جمع بدون شاهد است و اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) به بلال دستور داد که با صدای بلند اعلام کند: «الصلاة جامعة»، در این صورت این شک و تردید رفع می شد، به خصوص اگر عبارت «الصلاة جامعة» چندین بار تکرار می شد. همۀ این قراین، دلیل بر آن است که دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) دربارۀ دعوت کردن به وسیل اذان مشروع برای نماز بوده است. (1)

این وجوه چهارگانه، باعث عدم اعتماد به این روایات می شود و ما را ملزم می کند که به بررسی متن و سند آنها بپردازیم.

بعضی از این روایات، مرسل است و سند آن به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) وصل نمی شود و برخی مشتمل بر افراد ضعیف، یا مجهول است که به بررسی آنها می پردازیم.

روایت اوّل

ابو داوود آن را نقل کرده است که ضعیف است؛ زیرا:

ص:34


1- (1) - النص و الاجتهاد، شرف الدین: 200، چاپ اسوه.

1- روایت به یک یا چندین مجهول منتهی می شود؛ چون در متن آن آمده است:

«عن عمومة لَهُ من الانصار».

«از عموهایش که از انصاربودند».

2- ابوعمیر بن أنس از «عمومه» روایت می کند. ابن حجر این را نقل می کند و دربارۀ راوی می گوید:

«از عموهای خودش که از انصار و از اصحاب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بوده اند، دربارۀ رؤیت هلال و اذان روایت می کند».

ابن سعد درباره اش می نویسد:

«او ثقه و قلیل الحدیث بوده است».

ابن عبدالبّر می نویسد:

«وی مجهول است و به روایت او احتجاج نمی شود». (1)

مزّی می نویسد:

«از این شخص در دو موضوع روایت نقل شده است؛ رؤیت هلال و اذان و تمام آنچه از او روایت شده همین دو حدیث است». (2)

ص:35


1- (1) - تهذیب التهذیب، ابن حجر: 12/ 188، ش 867.
2- (2) - تهذیب الکمال، جمال الدین مزّی: 34/ 142، شمارۀ 7545.
روایت دوّم

افرادی در سلسله سند این روایت آمده اند که اعتماد بدانها صحیح نیست:

1- محمّد بن ابراهیم بن حارث بن خالد تیمی ابو عبدالله که در حدود سال 120 هجری از دنیا رفته است.

ابوجعفر عقیلی، از عبدالله بن احمد بن حنبل نقل می کند:

«شنیدم که پدرم دربارۀ محمّد بن ابراهیم تیمی مدنی صحبت کرد و گفت: احادیث او اشکال دارد؛ زیرا مطالب غیر قابل قبول نقل می کند». (1)

2- محمّد بن اسحاق بن یسار بن خیار: اهل سنّت به روایات او احتجاج نمی کنند، اگرچه سیرۀ ابن اسحاق، اصل و اساس سیرۀ ابن هشام را تشکیل می دهد.

احمد بن ابی خیثمه می گوید:

«از یحیی بن معین دربارۀ ابن اسحاق سؤال کردند که گفت: به نظر من وی ضعیف است و نمی شود روایات او را نقل کرد».

ابوالحسن میمونی گفته است:

«از یحیی بن معین شنیدم که می گوید: محمّد بن اسحاق ضعیف است و نسائی گفته است: او قوی نیست». (2)

ص:36


1- (1) - تهذیب الکمال: 24/ 304.
2- (2) - تهذیب الکمال: 24/ 423؛ تاریخ بغداد: 1/ 224 - 221.

3- عبدالله بن زید. وی بسیار کم حدیث است.

ترمذی می گوید:

«چیزی از او نشنیده ایم که صحیح باشد، مگر حدیث اذان. حاکم می گوید: قول صحیح این است که او در احد شهید شد و تمام روایات او منقطع می باشد».

ابن عدی می گوید:

«چیزی از او ندیده ایم که صحیح باشد، مگر حدیث اذان که از پیامبر نقل کرده است». (1)

ترمذی از بخاری نقل کرده است:

«روایتی از او ندیده ایم، مگر حدیث اذان». (2)

حاکم گفته است:

«عبدالله بن زید همان کسی است که رؤیای اذان را در خواب دید و فقهای اسلام آن را قبول کردند و این روایت در کتابهای صحیحین نیامده است؛ زیرا ناقلان در سندهای آن اختلاف دارند». (3)

ص:37


1- (1) - سنن ترمذی: 1/ 361؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر: 5/ 224.
2- (2) - تهذیب الکمال، جمال الدین مزّی: 14/ 541، چاپ مؤسّسة الرساله.
3- (3) - مستدرک حاکم: 3/ 336.
روایت سوّم

در سند آن، محمّد بن اسحاق بن یسار و محمّد بن ابراهیم تیمی قرار دارند که شرح حال این دو نفر را بیان کردیم.

روایت چهارم

در سند آن افراد ذیل وجود دارند:

1- عبدالرحمن بن اسحاق بن عبدالله مدنی.

یحیی بن سعید قطان گفته است:

«در مدینه دربارۀ وی پرس و جو کردم و دیدم که از او به خوبی یاد نمی کنند. علی بن مدینی نیز همین را گفته است.

علاوه بر این، علی بن مدینی گفته است: از سفیان شنیدم که دربارۀ عبدالرحمن بن اسحاق می گفت: او قَدری مسلک بود که اهل مدینه او را طرد کردند و حال این جا (شام) در محلّ کشته شدن ولید آمده است و ما با او همنشین نمی شویم.

و ابوطالب گفته است: از احمد بن حنبل دربارۀ عبدالرحمن بن اسحاق سؤال کردم، وی گفت: او حدیثهای منکری را از ابی زناد روایت کرده است.

احمد بن عبدالله عجلی گفته است: حدیث وی نوشته می شود، امّا قوی نیست.

ص:38

ابوحاتم گفته است: حدیثهای وی نوشته می شود، ولی بدان احتجاج نمی شود.

بخاری نوشته است: او از کسانی نیست که بتوان به وی اعتماد کرد و شاگردی غیر از موسی زمعی برای وی در مدینه شناخته نشده است. موسی زمعی خبرهایی را از او نقل کرده است که برخی از آنها مضطرب است.

دارقطنی گفته است: وی ضعیف و به قَدری بودن متّهم است.

احمد بن عدی گفته است: در احادیث وی اشیای منکری وجود دارد و از آنها پیروی نمی شود». (1)

2- محمّد بن عبدالله واسطی.

جمال الدین مزّی می گوید:

«ابن معین دربارۀ وی گفته است: او قابل اعتنا نیست و روایتهای وی، از پدرش را انکار کرده است.

و ابوحاتم گفته است: از یحیی بن معین دربارۀ وی سؤال کردم که گفت: او مردی بد و دروغگو است و مطالب منکری را نقل کرده است.

و ابوعثمان سعید بن عمر بردعی گفته است: از محمّد بن خالد دربارۀ وی سؤال کردم که گفت: او مرد بدی است.

ص:39


1- (1) - تهذیب الکمال، جمال الدین مزّی: 16/ 515، شمارۀ 3755.

و ابن حبان در کتاب ثقات دربارۀ گفته است: «او مردی است که خطا می کند و دچار اشتباه می شود». (1)

شوکانی بعد از نقل روایت می نویسد:

«در سند این روایت، ضعف جدّی وجود دارد». (2)

روایت پنجم
اشاره

در سلسله سند آن، این افراد وجود دارند:

1- محمّد بن اسحاق بن یسار.

2- محمّد بن حارث تیمی.

3- عبدالله بن زید.

گفته شد که دو نفر اوّل ضعیف هستند و سلسل سند در تمام روایاتی که این دو نفر از عبدالله بن زید نقل می کنند، مقطوع است و بدین ترتیب، سند روایت سوّم هم مخدوش است.

این چیزی است که در بعضی از کتابهای صحاح ستّه نقل شده است. در غیر صحاح نیز مطالبی آمده است که به برخی از آنها اشاره می شود:

ص:40


1- (1) - تهذیب الکمال: 35/ 138، شمارۀ 5177.
2- (2) - نیل الأوطار، شوکانی: 2/ 42.

امام احمد، دارمی، دارقطنی در مسانید خود و امام مالک در موطّأ و ابن سعد در طبقات و بیهقی در سنن خود، روایاتی را نقل کرده اند که آنها را بیان می کنیم.

الف: روایت امام احمد در مسند خود

امام احمد، رؤیای مربوط به اذان را در مسند خود از عبدالله بن زید با سندهای سه گانه روایت می کند. (1)

در سند اوّل، زید بن حباب بن ریّان تمیمی (متوفّای سال 203 هجری) آمده است. دربارۀ وی گفته اند که کثیرالخطا بوده است و احادیثی را از سفیان ثوری نقل می کند که از جهت سند، عجیب و غریب هستند.

ابن معین درباره اش گفته است:

«هم احادیثی را که وی از ثوری نقل می کند، مقلوب هستند». (2)

همچنین این روایت مشتمل بر عبدالله بن محمّد بن عبدالله بن زید بن عبدربّه می باشد که در صحاح و مسانید، غیر از همین یک روایت

ص:41


1- (1) - مسند امام احمد: 4/ 633 و 632، ح 16043 و 16042 ، 16041.
2- (2) - میزان الاعتدال، ذهبی: 2/ 100، ش 2997.

از او نقل نشده است که این هم در تعریف و تمجید از خاندانش می باشد؛ از این رو، قابل اعتماد نمی باشد.

علاوه بر این، روایت دوّم مشتمل بر محمّد بن اسحاق بن یسار می باشد که حال او را بیان کردیم.

روایت سوّم علاوه بر محمّد بن اسحاق، مشتمل بر محمّد بن ابراهیم حارث تیمی می باشد و روایت به عبدالله بن زید منتهی می شود که او بسیار کم حدیث است.

در روایت دوّم، پس از ذکر رؤیا و تعلیم اذان به بلال آمده است:

«بلال نزد رسول الله(صلی الله علیه و آله) آمد و دید که آن حضرت(صلی الله علیه و آله) در خواب است، پس با صدای بلند فریاد زد: الصلاة خیرٌ من النوم، بدین ترتیب این فقره در اذان نماز صبح گنجانده شد».

ب: روایت دارمی در مسندش

رؤیای اذان را دارمی در مسند خود با سلسله سندهایی نقل کرده است که همگی ضعیف هستند و در این جا به برخی از این اسانید اشاره می شود:

1- محمّد بن حمید، از سلمه، از محمّد بن اسحاق نقل کرده است:

«هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد شد...».

2- همین سند، ولی بعد از محمّد بن اسحاق آمده است:

«این حدیث را محمّد بن ابراهیم بن حارث تیمی، از محمّد بن عبدالله بن زید بن عبدربّه، از پدرش نقل کرده است».

ص:42

3- محمّد بن یحیی، از یعقوب بن ابراهیم بن سعد، از ابن اسحاق... که بقیّ آن. همان چیزی است که در سلسلۀ سند دوّم آمده است. (1)

سلسلۀ سند اوّلی مقطوع است و دوّمی و سوّمی، مشتمل بر محمّد بن ابراهیم بن حارث تیمی است که ضعف او را شناختی؛ چنانچه شناختی ضعف محمّد بن اسحاق را.

ج: روایت امام مالک در موطّأ

امام مالک، رؤیای اذان را در موطّأ از یحیی، از مالک، از یحیی بن سعید به این صورت نقل کرده است:

«رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تصمیم گرفته بود که دو چوب تهیّه شود تا هنگام اذان به هم زده شود و مسلمانان برای نماز حاضر شوند». (2)

سند این روایت، مقطوع است و منظور از یحیی بن سعید بن قیس، کسی است که در سال 70 متولّد شده و در سال 143 هجری در هاشمیّه از دنیا رفته است. (3)

د: روایت ابن سعد در طبقات

محمّد بن سعد در طبقات، (4) روایت اذان را با سندهای موقوفه نقل کرده است که بدانها احتجاج نمی شود:

ص:43


1- (1) - سنن دارمی: 1/ 287، باب بدء الاذان.
2- (2) - الموطّأ، مالک: 46، باب ماجاء فی النداء للصلاة، ش 1.
3- (3) - سیر أعلام النبلاء، ذهبی: 5/ 468، ش 213.
4- (4) - الطبقات الکبری، ابن سعد: 1/ 247-246.

روایت اوّل: به نافع بن جبیر ختم می شود که در سال 90 و به قولی در سال 99 فوت کرده است است.

روایت دوّم: به عروۀ بن زبیر ختم می شود که در سال 29 متولّد شده و در سال 93 هجری از دنیا رفته است.

روایت سوّم: به زید بن اسلم ختم می شود که در سال 136 هجری فوت کرده است.

روایت چهارم: به سعید بن مسیّب ختم می شود که در سال 94 هجری از دنیا رفته است و به عبدالرحمن بن ابی لیلی ختم می شود که در سال 82 یا 83 هجری فوت کرده است.

ذهبی در شرح حال عبدالله بن زید نوشته است:

«سعید بن مسیّب و عبدالرحمن بن ابی لیلی از او روایت کرده اند». (1)

همچنین با سند ذیل نقل کرده است:

«احمد بن محمّد بن ولید ازرقی، از مسلم بن خالد، از عبدالرحیم بن عمر، از ابن شهاب، از سالم بن عبدالله بن عمر، از عبدالله بن عمر روایت کرده است: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تصمیم گرفت تا به وسیله ای مردم را برای نماز دعوت کند... تا این که مردی از انصار به نام

ص:44


1- (1) - سیر اعلام النبلاء: 2/ 375، ش.

عبدالله بن زید رؤیایی را در خواب دید و در همان شب عمر بن خطّاب نیز این رؤیا را دید... تا این که بلال در اذان صبح، فقرۀ: الصلاة خیرٌ من النوم را اضافه کرد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هم آن را تأیید کرد».

این سند مشتمل بر افراد ذیل است:

1- مسلم بن خالد بن قره که به وی ابن جرحه هم می گفتند.

یحیی بن معین او را ضعیف دانسته است و علی بن مدینی هم گفته است:

«به او اعتنایی نمی شود».

و بخاری هم گفته است: «او احادیث منکر را نقل می کند».

نسایی گفته است: «او قوی نیست».

ابوحاتم گفته است: «او قابل اعتنا نیست؛ زیرا احادیث منکر را نقل کرده است؛ احادیث وی نوشته می شود، ولی بدانها احتجاج نمی شود». (1)

2- محمّدبن مسلم بن عبیدالله بن عبدالله بن شهاب زهری مدنی (51 -123 ه- .ق.).

انس بن عیاض، از عبیدالله بن عمر نقل کرده است:

ص:45


1- (1) - تهذیب الکمال، جمال الدین مزّی: 7/ 508، شمارۀ 5925.

«زهری را دیدم که کتابهای روایی را به افراد می داد، بدون آن که کتاب را برای ایشان قرائت کند، یا به قرائت آنان گوش کند. از او پرسیده می شد: آیا در این صورت، این کتاب را از تو روایت کنیم؟ می گفت: بله».

ابراهیم بن ابی سفیان قیسرانی از فریابی روایت کرده است:

«از سفیان ثوری شنیدم: پیش زهری رفتم ،امّا مرا تحویل نگرفت! به او گفتم: آیا اگر تو پیش شیوخ ما بیایی، این گونه با تو رفتار می کنند؟!

پاسخ داد: همان گونه که تو هستی! سپس وارد خانه شد و کتابی را آورد و گفت: این را بگیر و از من روایت کن، امّا من حتّی یک حرف آن را از او روایت نکردم». (1)

ه- : روایت بیهقی در سنن

بیهقی، رؤیای اذان را با سلسله سندهایی نقل کرده است که هیچ کدام خالی از ایراد نمی باشد و در این جا به برخی از آنها اشاره می شود:

اوّل: در سلسله سند این روایتها، ابی عمیر بن انس و عموهایش قرار دارند. قبلاً دربارۀ ضعف ابی عمیر بن انس صحبت کرده و گفتیم که عبدالله درباره اش گفته است:

ص:46


1- (1) - تهذیب الکمال: 26/ 440-439.

«او مجهول است و روایتهایی را که نقل کرده است، مورد احتجاج واقع نمی شوند؛ چون از افراد مجهول با عنوان: عموهایش روایت می کند». (1)

و دلیلی وجود ندارد که این عموهای مجهول وی از صحابه باشند وحتّی اگر فرض کنیم که تمام صحابه عادل باشند و بر فرض که عموهایش از صحابه باشند، امّا موقوفات صحابی، حجّت نیست؛ زیرا علم به این که از صحابی روایت کرده است، وجود ندارد.

دوّم: این روایت دربردارندۀ افرادی است که به احادیث آنان احتجاج نمی شود و این افراد عبارتند از:

1- محمّد بن اسحاق بن یسار. 2- محمّد بن ابراهیم بن حارث تیمی.

3- عبدالله بن زید. که شرح حال همه را توضیح دادیم.

سوّم: این روایت مشتمل بر ابن شهاب زهری است. او از سعید بن مسیّب (متوفّای سال 94 هجری) از عبدالله بن زید روایت می کند و قبلا گفته شد که وی عبدالله بن زید را درک نکرده است. (2)

ص:47


1- (1) - تهذیب التهذیب، ابن حجر: 12/ 188، شمارۀ 867.
2- (2) - سنن بیهقی: 1/ 575، ش 1837.
و: روایت دار قطنی

دار قطنی رؤیای اذان را با سلسله سندهایی نقل کرده است که به بیان آنها می پردازیم:

1- محمّد بن یحیی بن مرداس، از ابوداوود، از عثمان بن ابی شیبه، از حماد بن خالد، از محمّد بن عمرو، از محمّد بن عبدالله، از عمویش عبدالله بن زید روایت کرده است.

2- محمّد بن یحیی، از ابو داوود، از عبیدالله بن عمر، از عبدالرحمن بن مهدی، از محمّد بن عمرو روایت کرده است:

«از عبدالله بن محمّد شنیدم که گفت: جدّ من، عبدالله بن زید، این خبر را نقل کرده است». (1)

هر دو سند بیهقی دربردارندۀ محمّد بن عمرو است. وی مردّد بین یک مرد انصاری است که در صحاح و مسانید جز همین روایت از او نقل نشده است وذهبی در بار او گفته است: «او شناخته شده نیست و بین محمّد بن عمرو، ابوسهل انصاری است که یحیی قطان و ابن معین و ابن عدی او را تضعیف کرده اند». (2)

ص:48


1- (1) - السنن، دارقطنی: 1/ 245، ش 57.
2- (2) - میزان الاعتدال، ذهبی: 3/ 674،ش 8018-8017 ؛ تهذیب الکمال، جمال الدین مزّی: 26/ 220، ش 5516؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر: 9/ 378، ش 620، چاپ دار صادر.

3- ابو محمّد بن ساعد، از حسن بن یونس، از اسود بن عامر، از ابوبکر بن عیاش، از اعمش، از عمرو بن مره، از عبدالرحمن بن ابی لیلی، از معاذ بن جبل نقل کرده است:

«مردی از انصار؛ یعنی عبدالله بن زید پیش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رفت و عرض کرد: من در خواب دیده ام...». (1)

این سند هم مقطوع است؛ چون معاذ بن جبل در سال 20، یا 18 هجری از دنیارفته است، در حالی که عبدالرحمن بن ابی لیلی، در سال 17 هجری به دنیا آمده است.

علاوه بر این، دارقطنی، عبدالرحمن را تضعیف کرده و گفته است: «او مردی ضعیف الحدیث و بد حافظه است و ثابت نشده است که ابن ابی لیلی، از عبدالله بن زید چیزی را شنیده باشد». (2)

تا این جا معلوم شد که نمی توانیم بگوییم مبدأ تشریع اذان، رؤیای عبدالله بن زید، یا عمر بن خطّاب، یا شخصی دیگر بوده است و این روایات، تعارض ذاتی داشته و سند کاملی ندارند و نمی توان چیزی را به وسیلۀ آنها ثابت کرد.

علاوه بر این، عقل هم نمی پذیرد که قوانین شریعت به وسیلۀ خواب و رؤیا ثابت شده باشد.

ص:49


1- (1) - السنن، دارقطنی: 1/ 242، ش 31.
2- (2) - السنن، دارقطنی: 1/ 242، ش 31.

چگونگی تشریع اذان از نظر اهل بیت(علیهم السلام)

اشاره

وقتی به روایات اهل بیت(علیهم السلام) در مورد چگونگی تشریع اذان مراجعه می کنیم، محذوراتی را که نقل کردیم، در آنها نمی بینیم؛ یعنی با مقام و جایگاه نبوّت، تعارض ندارند.

از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است:

«هنگامی که جبرئیل امین، اذان را بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نازل کرد، سر آن حضرت در دامن حضرت علی(علیه السلام) بود و استراحت می کرد. جبرئیل، اذان و اقامه را گفت و پس از آن که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برخاست، از علی(علیه السلام) پرسید: ای علی! آیا شنیدی؟ عرض کرد: بله. فرمود: آیا حفظ کردی؟ عرض کرد: بله. فرمود: بلال را فرا بخوان و اینها را به او یاد بده، پس علی(علیه السلام) بلال را فرا خواند و اینها را به او یاد داد». (1)

در این روایت می بینیم که جبرئیل اذان و اقامه را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وحی می کند و آن حضرت(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) دستور می دهد که آنها را به بلال تعلیم دهد.

این نظریّه را روایاتی که عسقلانی نقل می کند و سندهای آنها را مورد مناقشه قرار می دهد، تأیید می کند.

عسقلانی می نویسد:

ص:50


1- (1) - وسائل الشیعه: 4/ 621، ابواب الاذان و الاقامه ، ح 2.

«روایاتی نقل شده است مبنی بر این که اذان، قبل از هجرت و در مکّه تشریع شده است؛ از جمله طبرانی، از طریق سالم بن عبدالله بن عمر، از پدرش نقل می کند: هنگامی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به معراج رفت، خداوند متعال اذان را به او وحی کرد. آن حضرت(صلی الله علیه و آله) پس از مراجعت از معراج، اذان را به بلال تعلیم داد».

در سند این روایت، طلحة بن زید قرار دارد که متروک است.

روایتهایی را که عسقلانی نقل می کند، به وضوح بر مذهب اهل بیت(علیهم السلام) در چگونگی تشریع اذان دلالت می کند و نظریّه ای را که می گوید: «مبدأ تشریع اذان، رؤیای عبدالله بن زید، یا عمر بن خطّاب بوده است»، رد می کند.

روایت شده است که امام صادق(علیه السلام) کسانی را که گمان می کنند پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) اذان را از عبدالله بن زید یاد گرفته است، لعنت کردند و فرمودند:

«ینزل الوحی علی نبیّکم فتزعمون انَّهُ اخذ الاذان من عبداللّه بن زید؟!». (1)

«بر پیامبرتان وحی نازل می شود و با این حال، گمان می کنید که او اذان را از عبدالله بن زید فرا گرفته است؟!».

1- عسقلانی از بزار، از علی(علیه السلام) نقل کرده است:

ص:51


1- (1) - وسائل الشیعه: 621/4، ابواب الاذان و الاقامه، ح 3.

«لمّا اراد اللّه أن یعلّم رسوله الاذان أتاه جبرئیل بدابة یقال لها

البراق فرکبها». (1)

«هنگامی که خدای متعال اراده فرمود تا اذان را به پیامبرش بیاموزد، جبرئیل برای او مرکبی به نام براق آورد و آن حضرت(صلی الله علیه و آله) بر آن سوار شد».

2- از امام باقر(علیه السلام) ضمن حدیث معراج روایت شده است:

«... سپس خداوند به جبرئیل دستور داد تا اذان و اقامه را به صورت فقره های دوتایی بگوید. جبرئیل در اذان، فقرۀ: حی علی خیر العمل را گفت، سپس حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) پیش رفت و نماز را امامت کرد». (2)

3- از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است:

« هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به معراج برده شد، وقت نماز فرارسید و جبرئیل اذان گفت». (3)

4- عبدالرزاق، از معمر، از ابن حماد، از پدرش، از جدّش، از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در حدیث معراج نقل کرده است: «پس جبرئیل برخاست و انگشت سبّاب راستش را در گوش خود گذاشت و اذان گفت. او همۀ فقره ها را دو تا دو تا گفت و در آخر هم فقرۀ :حیّ علی خیر العمل را دو بار گفت». (4)

ص:52


1- (1) - فتح الباری فی شرح البخاری: 2/ 78، دار المعرفه- لبنان.
2- (2) - وسائل الشیعه، محمّد بن حسن حرّ عاملی: 643/4، باب 19 من ابواب الاذان و الاقامه ح3.
3- (3) -وسائل الشیعه: 645/4، باب 19 من ابواب الاذان و الاقامه ح10.
4- (4) -سعد السعود: 100؛ بحار الأنوار: 81/ 107؛ جامع احادیث الشیعه: 221/2.

اثبات جزئیّت ((حی علی خیر العمل)

اشاره

دلایل متعدّدی بر این مطلب دلالت دارند که فقرۀ: «حیّ علی خیر العمل» جزء اذان و اقامه است و اذان و اقامه بدون این فقره صحیح نمی باشد:

اوّل: نصوصی که از صحابه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده است

اشاره

از جمل این نصوص، روایاتی است که با سلسه سندهای صحیح از بعضی از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده است؛ مثل:

1- عبدالله بن عمر.

2- سهل بن حنیف.

3- بلال.

4- ابی محذوره.

5- ابن ابی محذوره.

6- زید بن ارقم.

روایاتی که از عبدالله بن عمر نقل شده است

الف: از نافع نقل شده است:

«ابن عمر، گاهی پس از فقرۀ :حیّ علی الفلاح، فقرۀ: حیّ علی خیر العمل را می گفت». (1)

ص:53


1- (1) - سنن بیهقی: 1/ 624، ش 1991.

ب: از لیث بن سعد، از نافع نقل شده است:

«ابن عمر در سفرهایش اذان نمی گفت و فقرۀ: حیّ علی الفلاح را می گفت و گاهی فقرۀ: حیّ علی خیر العمل را می گفت». (1)

ج: از لیث بن سعد، از نافع نقل شده است:

«گاهی ابن عمر، در اذان فقرۀ: حیّ علی خیر العمل را می گفت». (2)

د: همچنین نسیر بن ذعلوق این مطلب را از ابن عمر روایت کرده و گفته است که:

«او این فقره را در سفر می گفته است». (3)

ه- : عبدالرزاق، از معمر، از یحیی، از ابی کثیر، از مردی نقل کرده است:

«ابن عمر در هنگام اذان، پس از فقرۀ: حیّ علی الفلاح، حیّ علی خیر العمل می گفت و سپس می گفت: الله اکبر، الله اکبر، لا اله الا الله». (4)

ص:54


1- (1) - سنن بیهقی: 1/ 624، ش 1991.
2- (2) - سنن بیهقی: 1/ 424؛ دلائل الصدق: 3، ق 2، 100، از مبادی الفقه الاسلامی، عرفی: 38، از شرح التجرید. این را ابن ابی شیبه روایت کرده و آن را در الشفاء نقل کرده است؛ چنان که در جواهر الأخبار و الآثار المستخرجة من لجة البحر الزخار، صعدی: 2/ 192 آمده است.
3- (3) - سنن بیهقی: 1/ 625.
4- (4) - سنن بیهقی: 1/ 460.

این مطلب را ابن ابی شیبه (1) از طریق ابن عجلان و عبیداللّه از نافع، از ابن عمر نقل کرده است.

ص:55


1- (1) - سنن بیهقی: 1/ 145 و حاشیه المصنف: 1/ 460.
روایاتی که از سهل بن حنیف روایت شده است

الف: بیهقی نقل کرده است:

«فقرۀ: حیّ علی خیر العمل در اذان، از ابوامامه، سهل بن حنیف روایت شده است». (1)

ب: ابن وزیر، از محبّ طبری شافعی، در کتاب إحکام الأحکام گفته است:

«فقرۀ: حیّ علی خیر العمل ، از صدقه بن یسار، از ابوامامه ،سهل بن حنیف نقل شده و گفته شده است: هرگاه اذان می گفت، فقرۀ: حیّ علی خیر العمل را ذکر می کرد، این را سعید بن منصور نقل کرده است». (2)

روایاتی که از بلال نقل شده است

الف: از عبدالله بن محمّد بن عمّار، از عمّار و عمر فرزندان حفص ابن عمر از پدران آنان، از نیاکان آنان، از بلال نقل شده است:

ص:56


1- (1) - سنن بیهقی: 1/ 425.
2- (2) - دلائل الصدق: 3، ق2، 100، به نقل از مبادی الفقه الاسلامی: 37، چاپ سال 1354 هجری.

«بلال در اذان صبح، فقرۀ: حیّ علی خیر العمل را می گفت تا این که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به وی دستور داد: به جای آن فقرۀ: الصلاة خیر من النوم را بگوید و حیّ علی خیر العمل را ترک گوید». (1)

لکن ذیل این روایت، محلّ اشکال است؛ زیرا عبارت: الصلاة خیر من النوم، بعد از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به اذان اضافه شده است؛ چنان که روایات بسیاری به این امر تصریح کرده اند و در خلال بحث به آنها اشاره خواهیم کرد. (2)

ب: بلال، اذان صبح می گفت ودر آن، جمل: حیّ علی خیر العمل می گفت. (3)

ص:57


1- (1) - مجمع الزوائد: 1/ 330، به نقل از طبرانی در الکبیر و مصنف عبدالرزاق: 460/1، ح 1786؛ سنن بیهقی: 1/ 625، ح 1994؛ منتخب کنز العمّال در حاشیه المسند: 3/ 276، به نقل از ابی الشیخ در کتاب الأذان؛دلائل الصدق: 3، قسم 99/2.
2- (2) - ر. ک : موطّأ مالک: 46؛ سنن دارقطنی؛ مصنف عبدالرزاق: 1/ 475 -474، ح 1994، ش 1877، 1832،1829 ؛ منتخب کنز العمال در حاشیه المسند: 3/ 278. در این کتاب آمده است: عدّه ای از قبیل ترمذی و ابو داوود گفته اند که: این فقره بدعت است.
3- (3) - منتخب کنز العمّال در حاشیه المسند: 3/ 276؛ دلائل الصدق: 3، قسم2/ 99، به نقل از کنز العمّال: 266/4.
روایاتی که از ابی محذوره نقل شده است

الف: محمّد بن منصور در کتاب الجامع با اسناد خود از افرادی مورد اعتماد از ابی محذوره، یکی از مؤذّنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل کرده است:

«پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به من دستور داد که در اذان، فقرۀ:

حیّ علی خیر العمل را بگویم». (1)

ب: از عبدالعزیز بن رفیع، از ابی محذوره نقل شده است:

«نوجوانی بودم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود:

إجعل فی آخر أذانک حیّ علی خیرالعمل؛ در آخر اذانت، فقرۀ:

حیّ علی خیرالعمل را قراربده». (2)

روایتی که از ابن ابی محذوره نقل شده است

در کتاب الشفاء، از هذیل بن بلال مدائنی نقل شده است:

«از ابن ابی محذوره شنیدم که می گوید: حیّ علی خیر العمل، حیّ علی خیر العمل». (3)

ص:58


1- (1) - البحر الزخار: 2/ 192؛ جواهر الاخبار والآثار در حاشیه همان صفحه.
2- (2) - میزان الاعتدال: 1/ 139؛ لسان المیزان، عسقلانی: 1/ 268.
3- (3) - میزان الاعتدال: 1/ 139؛ لسان المیزان، عسقلانی: 1/ 268.
روایاتی که از زید بن ارقم نقل شده است

روایت شده است که در اذان فقرۀ: حیّ علی خیر العمل را می گفته است. (1)

حلبی می نویسد:

«... و از ابن عمر و علی بن حسین نقل است: آنان در اذان، پس از فقرۀ: حیّ علی الفلاح، حیّ علی خیرالعمل می گفته اند...». (2)

علاء الدین حنفی در کتاب التلویح فی شرح الجامع الصحیح آورده است:

«ابن حزم نقل کرده است که: به طرق صحیح از عبدالله بن عمر و ابی امامه سهل بن حنیف نقل شده است که آنان فقرۀ: حیّ علی خیرالعمل را در اذان می گفتند...، سپس گفته است: علی بن حسین هم این کار را انجام می داد. (3) و ابن نباح در اذان خود، حیّ علی خیرالعمل را می گفت». (4)

ص:59


1- (1) - الامام الصادق و المذاهب الأربعه: 5/ 283.
2- (2) - السیرة الحلبیّه: 2/ 98، باب الاذان، نشر المکتبة الاسلامیه.
3- (3) - دلائل الصدق: 3، قسم 2/ 100 به نقل از مبادئ الفقه الاسلامی، عرفی: 38؛ المحلّی: 3/ 160.
4- (4) - وسائل الشیعه: 4/ 645؛ جامع احادیث الشیعه؛ قاموس الرجال.

دوّم: روایاتی که با سند صحیح از اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده است

روایت شده است که حضرت علی(علیه السلام) فرمود:

«شنیدم که رسول الله(صلی الله علیه و آله) می فرمود:

اعلموا أنَّ خیر اعمالکم الصلاة و أمر بلالا أنْ یوذِّنَ حیّ علی خیرالعمل.

بدانید که بهترین عمل شما نماز است و به بلال دستور داد که بگوید: بشتاب به سوی بهترین عمل».

این روایت در الشفاء آمده است. (1)

از حاتم بن اسماعیل، از جعفر بن محمّد، از پدرش روایت شده است:

«امام زین العابدین در اذان، پس از

حیّ علی الفلاح، حیّ علی خیر العمل می گفت و می فرمود: این اذان اوّل است. (2) و معنای سخن امام(علیه السلام) این است که اذان رسول الله(صلی الله علیه و آله) چنین بوده است». (3)

همچنین حلبی و ابن حزم و دیگران این مطلب را از علی بن حسین نقل کرده اند. علاوه بر این از امام زین العابدین(علیه السلام) روایت شده است:

ص:60


1- (1) - جواهر الاخبار و الآثار، استخراج شده از لجة البحر الزاخر: 2/ 191؛ الامام الصادق و المذاهب الاربعه: 5/ 284.
2- (2) - سنن بیهقی: 1/ 625، ح 1993؛ دلائل الصدق: 3/ قسم 2/ 100.
3- (3) - دلائل الصدق: 3، قسم 2/ 100، به نقل از مبادئ الفقه الاسلامی: 38.

«هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می شنید موذّن می گوید: حیّ علی الصلاة، حیّ علی الفلاح، حیّ علی خیر العمل، می فرمود:

لاحول و لاقوة الاّ بالله...». (1)

امام باقر(علیه السلام) از پدرش امام زین العابدین(علیه السلام) روایت کرده است:

«او هرگاه

حیّ علی الفلاح را می گفت، پس از آن،

حیّ علی خیرالعمل را می گفت». (2)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

«و کانت هذه الکلمة (حیّ علی خیرالعمل) فی الاذان، فامر عمربن الخطّاب أن یکفّوا عنها مخافة ان تثبط الناس عن الجهاد و یتّکلوا علی الصلاة». (3)

«فقرۀ :حیّ علی خیرالعمل جزء اذان بود تا این که عمر بن خطّاب دستور داد آن را نگویند؛ زیرا می ترسید که مردم دست از جهاد بردارند و تنها بر نماز اکتفا نمایند!».

امام باقر(علیه السلام) در روایت دیگری فرمود:

«کان الاذان ب- (حیّ علی خیرالعمل) علی عهد رسول الله(صلی الله علیه و آله) و به أمروا ایّام ابی بکر و صدراً من ایّام عمر، ثمّ امر عمر بقطعه و حذفه من الاذان و الاقامه».

ص:61


1- (1) - دعائم الاسلام: 1/ 145؛بحار الأنوار: 84/ 179.
2- (2) - جواهر الأخبار و الآثار، صعدی: 2/ 192.
3- (3) - البحر الزخار و جواهر الاخبار و الآثار، در حاشیه آن: 2/ 192.

«در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فقرۀ: حیّ علی خیرالعمل جزء اذان بود و در ایّام ابوبکر و ابتدای حکومت عمر هم چنین بود تا این که عمر دستور داد تا این فقره را از اذان و اقامه حذف کنند! پس از او سؤال شد که چرا این کار کردید؟ جواب داد: وقتی که عوام مردم بشنوند نماز، بهترین عمل است، در جهاد سستی می کنند و آن را کنار می گذارند». (1)

مثل همین روایت از امام جعفر صادق(علیه السلام) نقل شده است. (2)

وضع به گونه ای شده بود که فقرۀ: حیّ علی خیرالعمل به شعار علویّین و اهل بیت(علیهم السلام) و شیعیان ایشان در طول اعصار تبدیل شده بود. برای مثال در ابتدای قیام حسین بن علی؛ شهید فخ، عبدالله بن حسن؛ معروف به افطس به بالای مناره ای که بالای سر حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) قرار دارد، رفت و به موذّن گفت:

«فقرۀ: حیّ علی خیرالعمل را بگو. وقتی که موذّن، شمشیر عبدالله بن حسن را دید، فقرۀ مذکور را گفت. عمری که والی مدینه از سوی منصور دوانیقی بود، این را شنید و احساس خطر کرد، لذا فوراً دستور داد: زود درهای دارالاماره را ببندید و مقداری آب به من برسانید». (3)

تنوخی ذکر کرده است که ابوالفرج برای وی نقل کرده است:

ص:62


1- (1) - دعائم الاسلام: 1/ 142؛ بحار الأنوار: 84/ 156.
2- (2) - دعائم الاسلام: 1/ 142؛ بحار الأنوار: 84/ 156.
3- (3) - مقاتل الطالبیین: 446.

«او در زمان خودش شنیده است که مردم فقرۀ: حیّ علی خیرالعمل را در اذان و اقامه می گفته اند». (1)

حلبی گفته است:

«بعضی نقل کرده اند: در دولت آل بویه رافضی ها پس از حیّ علی الفلاح، فقرۀ: حیّ علی خیرالعمل را می گفتند، پس از آن که سلجوقیان روی کار آمدند، مؤذّنان را از این کار منع کردند و دستور دادند که به جای آن، فقرۀ: الصلاة خیرٌ من النوم را دومرتبه بگویند. این واقعه در سال 448 هجری بوده است». (2)

نظرات علما دربارۀ جزئیّت حی علی خیرالعمل

علمای شیعه و پیروان ایشان با الهام از روایات رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) که آگاه ترین افراد نسبت به احکام هستند، قایل به جزئیّت حیّ علی خیرالعمل هستند و اذان و اقامه را بدون این فقره صحیح نمی دانند؛ از جملۀ آنان شیخ مفید (3) و سیّد مرتضی هستند. سیّد مرتضی در انتصار می نویسد:

«از خصائص منحصر به فرد امامیّه این است که در اذان و اقامه بعد از حیّ علی الفلاح، حیّ علی خیرالعمل را می گویند. علّت این امر آن است که: اجماع مذهب شیعه بر آن محقّق شده است».

ص:63


1- (1) - نشوار المحاضره: 2/ 133.
2- (2) - نشوار المحاضره: 2/ 133.
3- (3) - المقنعه، باب فصول الاذان و الاقامه (شیخ مفید، متوفّای سال 413 هجری).

عامّه روایت کرده اند: (1)

«این فقره در بعضی از ایّام زندگی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) جزء اذان بوده، امّا سپس نسخ شده است».

آنان که ادّعای نسخ می کنند، باید دلیل بیاورند و دلیلی نیاورده اند. (2)

و نیز از جملۀ ایشان شیخ طوسی، (3) قاضی عبدالعزیز بن براج طرابلسی، (4) ابن ادریس حلّی، (5) علّام حلّی، (6) محقّق اردبیلی، (7) شیخ یوسف بحرانی (8) و شیخ محمدحسن نجفی هستند.

صاحب جواهر می نویسد:

«در هر حال، فتوای اشهر نزد ما این است - اگر شهرت روایی هم نباشد - شهرت عظیمی که در حدّ امکان ادّعای اجماع است بلکه در مدارک آمده است: قول به جزئیّت، مذهب اصحاب است و

ص:64


1- (1) - المدوّنة الکبری: 1/ 75؛ بدایة المجتهد: 1/ 121.
2- (2) - الانتصار: مسأله 35 (سیّد مرتضی، متوفّای 436 هجری).
3- (3) - الخلاف: 1/ 279 - 278، کتاب الصلاة/ مسأله 20 و19 (شیخ طوسی، متوفّای 460 هجری).
4- (4) - المهذّب: 1/ 88، باب الاذان (قاضی ابن براج، متوفّای 481 هجری).
5- (5) - السرائر: 1/ 213، کتاب الصلاة، احکام الاذان و الاقامه (ابن ادریس حلّی، متوفّای، 598 هجری).
6- (6) - تذکرة الفقهاء: 3/ 41، مساله156 (علامه حلّی، متوفّای 726 هجری).
7- (7) - مجمع الفائدة و البرهان: 170/2، کتاب الصلاة (محقّق اردبیلی، متوفّای 993 هجری).
8- (8) - الحدائق الناضره: 7/ 362، فصول الاذان و الاقامه (شیخ یوسف بحرانی، متوفّای 1186 هجری).

مخالفی در آن ندیده ام. و در تذکره و نهایة الاحکام - طبق نقل - این قول به علمای ما نسبت داده شده است. و در الذکری به عمل اصحاب نسبت داده شده است. و در المسالک آمده است: طایفۀ امامیّه و اصحاب، اختلافی در این مطلب ندارند. این موضوع در مهذّب - طبق نقل - آمده است بلکه ظاهر غنیه این را می رساند که اجماع بر این مطلب منعقد شده است که اذان دارای هجده بند می باشد، نه بیشتر و نه کمتر؛ چهارمرتبه تکبیر، شهادت به توحید، شهادت به رسالت، سپس حیّ علی الصلاة، حیّ علی الفلاح، حیّ علی خیر العمل، تکبیر و تهلیل. هر یک از این فصول دومرتبه تکرار می شود.

در المعتبر، التذکرة، الناصریات، البحار و المنتهی ، اجماع بر دو مرتبه بودن تهلیل در آخر اذان نقل شده است و بلکه در منبع اخیر، اجماع بر چهارتایی بودن تکبیر در اوّل اذان نقل شده است. در مورد بندهای اقامه هم شهرت قابل اعتنایی در میان اصحاب وجود دارد بلکه در التذکره آمده است که نزد تمام طایفۀ امامیّه چنین است.

و در المنتهی و النهایه این شهرت به علمای ما نسبت داده شده است. و بنابر آنچه از المهذّب نقل شده است، اصحاب ما هیچ اختلافی در آن ندارند. و در الذکری آمده است که: اصحاب بر آن اجماع دارند. و در المسالک آمده است که: طایفۀ امامیّه قایل هستند:

ص:65

فقرات اقامه، دوتا، دوتاست و بین فقرۀ: حیّ علی خیرالعمل و تکبیر، دو مرتبه قدقامت الصلا اضافه و یک مرتبه تهلیل از انتهای آن کاسته می شود و بدین ترتیب بندهای آن هفده فقره می باشد». (1)

علّت حذف فقره «حی علی خیرالعمل»

گفته شد که این فقره در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جزء اذان و اقامه بوده است تا این که خلیف دوّم درصدد آن برآمد که به مردم بفهماند بهترین عمل، جهاد در راه خداست و مردم را بدان تحریض کند، امّا این تصمیم وی با مشکلی مواجه بود و آن این که در اذان آمده بود:

«بهترین عمل، نماز است».

خلیفه، ترس این را داشت که باقی ماندن این فقره در اذان و اقامۀ نمازهای پنجگانه باعث شود که مردم در جهاد، سستی به خرج دهند؛ زیرا وقتی مردم بفهمند که نماز، بهترین عمل است و در آسایش و آرامش حاصل می شود، در آن صورت، رغبتی به جهاد که خطرناک است و ثواب کمتری دارد، نشان نخواهند داد؛ از این رو، به نظر وی رسید که به خاطر حفظ مصلحت، این فقره را از اذان

ص:66


1- (1) - جواهر الکلام: 9/ 82 - 81 ، فی فصول الاذان و الاقامه (شیخ محمّد حسن نجفی، متوفّای 1266 ه- . ق.).

حذف کند. برای همین - چنان که قوشچی از بزرگان متکلّمان مذهب اشاعره در اواخر مبحث امامت، در شرح تجرید آورده است - بالای منبر رفت و گفت:

«سه چیز در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوده است که من آنها را ممنوع می کنم و آنها را حرام کرده و بر انجام آنها حد جاری می کنم: متعۀ زنان و متعۀ حجّ و حیّ علی خیرالعمل».

قوشچی در توجیه این بدعت عمر آورده است:

«مخالفت یک مجتهد با دیگران در مسائل اجتهادی، بدعت محسوب نمی شود!». (1)

ابن شاذان خطاب به اهل سنّت و جماعت گفته است:

«اذان در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ابوبکر و ابتدای حکومت عمر، شامل فقرۀ: حیّ علی خیرالعمل بوده است تا این که عمر بن خطّاب گفت: می ترسم که مردم فقط به نماز تکیه کنند؛ زیرا وقتی گفته می شود: حیّ علی خیرالعمل، مردم جهاد را کنار می گذارند و به نماز می چسبند، پس دستور داد که این فقره از اذان حذف شود». (2)

و از عکرمه روایت شده است:

«منظور عمر از حذف این فقره آن بود که مردم فقط به نماز اکتفا نکنند بلکه به جهاد هم توجّه نمایند». (3)

ص:67


1- (1) - شرح تجرید، قوشچی: 484.
2- (2) - الایضاح: 202 - 201.
3- (3) - بحارالأنوار: 84/ 130؛ علل الشرایع: 2/ 56.

سعدالدین تفتازانی در حاشیۀ شرح العضدی علی مختصر الاصول، از ابن حاجب گفته است:

«فقرۀ: حیّ علی خیرالعمل در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جزء اذان بود تا این که عمر دستور به حذف آن داد؛ زیرا می ترسید که مردم فقط به نماز روی آورند و جهاد را کنار بگذارند». (1)

باید گفت که اگر این فقره باعث بی توجّهی مردم به فریضۀ جهاد می شده است، لازم بود که تشریع نگردد؛ زیرا مفسدۀ دائمی بر آن مترتّب می شد؛ چنان که عامّه تا امروزه آن را کنار گذاشته اند!

همچنین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که بشارت به سقوط امپراتوری های کسری و قیصر داده بود، سزاوارتر بود که این مشکل را حل کند.

علاوه بر این، شجاعتها و دلاوری صحابه در میدانهای جنگ، این گمان باطل را رد می کند؛ زیرا ایشان در کنار پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در راه خدا جهاد می کردند و فقرۀ: حیّ علی خیرالعمل مانع از جهاد آنان نمی شد؛ چنان که قرآن کریم بدان تصریح نموده است. (2)

قوشچی از متکلّمان اشاعره عذر آورده است که:

«مخالفت یک مجتهد با مجتهد دیگر در مسائل اجتهادی، بدعت محسوب نمی شود!». (3)

ص:68


1- (1) - دلائل الصدق: 3، قسم2/ 100، به نقل از مبادی الفقه الاسلامی، عرفی: 38؛ سیرة المصطفی، سیّد هاشم معروف: 274، به نقل از الروض النضیر: 2/ 42.
2- (2) - توبه (9): 112 - 111.
3- (3) - شرح التجرید، قوشچی: 484.

این عذر، موجّه نیست؛ زیرا اگر ببینیم که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) بنا به فرمودۀ پروردگار: وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحَی (1)است، در این صورت دیگران، چگونه می توانند بدون اذن الهی، در احکام الهی دخالت کنند؟!

سیّد شرف الدین در تأویل این کلام گفته است:

«عذر آورده اند که خلیفۀ دوّم می دید که مردم در اذان و اقام نمازهای پنجگانه می شنوند که گفته می شود: نماز بهترین عمل است؛ بنابراین، تنها به نماز اکتفا کرده و از جهاد دست برمی دارند؛ چنان که خود خلیفه به این امر تصریح کرده است.

و ملاحظه می شود که قوشچی در توجیه بدعت گذاری خلیفه گفته است: مخالفت یک مجتهد با مجتهد دیگر، در مسائل اجتهادی، بدعت محسوب نمی شود!

این یک توجیه باطل است؛ زیرا رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به این امر تصریح کرده و مخالفت با نصّ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) صحیح نمی باشد. همه اتّفاق نظر دارند که مخالفت با احکام صادره از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مورد اعمال مکلّفین جایز نیست؛ زیرا حلال محمّد(صلی الله علیه و آله) تا روز قیامت حلال است و حرام محمّد(صلی الله علیه و آله) تا روز قیامت حرام است. ونیز سایر احکام صادره از آن حضرت(صلی الله علیه و آله) در زمینۀ احکام تکلیفیّه، یا وضعیّه چنین است. این مطلبی است که تمام مسلمانان بر آن اجماع دارند؛ چنان که بر نبوّت آن حضرت(صلی الله علیه و آله) اجماع دارند و هیچ کس کلمه ای برخلاف آن نگفته است.

ص:69


1- (1) - نجم (53): 4 - 3.

قرآن کریم نیز به این حقیقت تصریح کرده است، آن جا که می فرماید:

...وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ. (1)

«آنچه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به شما می فرماید، بدان عمل کنید و از آنچه شما را نهی می کند، برحذر باشید و تقوای خدا را داشته باشید که عقاب خداوند شدید است.»

و خدای متعال می فرماید:

وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُّبِینًا. (2)

«هیچ مرد و زن مؤمنی حق ندارد که وقتی خدا و رسولش، دستوری می دهند، از خود اختیار و نظری داشته باشد و هرکس از خدا و رسولش نافرمانی کند، به گمراهی آشکاری مبتلا شده است.»

و فرموده است:

فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّیَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا. (3)

ص:70


1- (1) - حشر (59) : 7.
2- (2) - احزاب (33): 36.
3- (3) - نساء (4): 65.

«به خدای تو سوگند! که ایمان نمی آورند تا وقتی که تو را در منازعات خویش حاکم و قاضی قرار دهند و سپس در آنچه حکم کرده ای، هیچ اعتراض و دلخوری نداشته باشند و به طور کامل، تسلیم و راضی باشند. »

و فرموده است:

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ * ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ * مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ. (1)

«این گفتارِ فرستادۀ بزرگوار و قدرتمندی است که در پیشگاه صاحب عرش مقرّب و در آن جا فرمانده و امین است.»

و می فرماید:

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ * وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلاً مَا تُؤْمِنُونَ * وَلا بِقَوْلِ کَاهِنٍ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ * تَنزِیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ. (2)

«سوگند که این قرآن کریم گفتار رسول بزرگوار است، نه گفتار یک شاعر. اندکی ایمان می آورید و گفت کاهن نیز نیست لکن اندکی از شما پند می گیرید بلکه آن از جانب پروردگار جهان هستی نازل شده است.»

و می فرماید:

ص:71


1- (1) - تکویر (81): 21 - 19.
2- (2) - حاقّه (69): 43 - 40.

و ما ینطق عن الهوی * إنْ هو إلاّ وحی یوحی * عَلَّمهُ شدیدُ القوی. (1)

«از روی هوا و هوس صحبت نمی کند، مگر آن که وحی بر او نازل شده باشد، کسی که سخت نیروست، او را بیاموخت.»

پس سخنان آن حضرت(صلی الله علیه و آله) همانند قرآن کریم است که:

لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ. (2)

«نه باطل گذشته به آن راه یابد نه آینده؛ چرا که از جانب خداوند حکیم و حمید نازل شده است.»

کسی که به این آیات ایمان داشته باشد و نبوّت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را تصدیق کند، به خود اجازه نمی دهد که به اندازۀ تار مویی نصوص آن حضرت(صلی الله علیه و آله) را تغییر دهد و پناه می بریم به خدا از تغییر و تأویلهایی که ایجاد می کنند». (3)

تأکیدی دیگر بر جزئیّت «حی علی خیرالعمل»

زرکشی در البحر المحیط می نویسد:

«و از جمله چیزهایی که مورد اختلاف است، جزئیّت حیّ علی خیرالعمل می باشد. ابن عمر که مورد اعتماد اهل مدینه بوده است،

ص:72


1- (1) - نجم (53): 5 - 3.
2- (2) - فصّلت (41): 42.
3- (3) - النص و الاجتهاد، مقدّمۀ کتاب.

قایل به إفراد اذان بوده و حیّ علی خیرالعمل را جزء آن می دانسته است». (1)

و در کتاب السنام آمده است:

«صحیح این است که اذان با فقرۀ: حیّ علی خیرالعمل تشریع شده است...». (2)

و در الروض النضیر آمده است:

«بسیاری از علمای مالکیّه، حنفیّه و شافعیّه قایل هستند که: حیّ علی خیرالعمل جزء اذان است». (3)

شوکانی به نقل از کتاب الاحکام می نویسد:

«برای ما ثابت شده است که فقرۀ: حیّ علی خیرالعمل در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جزء اذان بوده است و آن را در اذان می گفته اند تا در زمان عمر، از اذان حذف شده است». (4)

چکیده بحث

از آنچه گذشت، روشن شد که فقرۀ: حیّ علی خیرالعمل در زمان

ص:73


1- (1) - الروض النضیر: 1/ 542.
2- (2) - الروض النضیر: 1/ 542.
3- (3) - الروض النضیر: 1/ 542.
4- (4) - نیل الإوطار: 2/ 32.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، ابوبکر و اوایل حکومت عمر، جزء اذان بوده است تا این که عمر، اجتهاد در مقابل نصّ کرد و دستور داد تا آن را از اذان حذف کنند. این در حالی بود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بدان حکم کرده بود و عمر با دلیلی سست و غیر عاقلانه آنچه را که پیامبر(صلی الله علیه و آله) ثابت کرده بود، حذف نمود.

حال که امر این گونه بوده و عمر به واسطۀ ترغیب به جهاد، این فقره را حذف کرده است، بجاست که ما با عمل به سنّت رسول الله(صلی الله علیه و آله) آن را جزء اذان قرار دهیم؛ چون دلیلی را که عمر با استناد به آن، این فقره را حذف کرده بود، الآن وجود ندارد، پس چرا همۀ ما مسلمانان به سنّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمۀ طاهرین باز نگردیم؟!

ص:74

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109