فروغ عاشورا در گفتار امام سجاد علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق.

عنوان و نام پدیدآور:فروغ عاشورا در گفتار امام سجاد علیه السلام مشتمل بر خطبه های امام سجاد علیه السلام در کوفه، شام ، مدینه و برخی از گفتگوهای آن حضرت / تهیه و تنظیم مهدی عبداللهی.

مشخصات نشر:قم: پیام امام هادی(ع)، 1381.

مشخصات ظاهری:96 ص.؛ 5/10 × 19 س م.

شابک:4000 ریال 964-90069-8-2 : ؛ 4000 ریال ( چاپ دوم ) ؛ 5500 ریال ( چاپ سوم )

یادداشت:فارسی - عربی

یادداشت:چاپ دوم: 1382.

یادداشت:چاپ سوم : 1385.

یادداشت:چاپ چهارم: 1388.

یادداشت:کتابنامه:ص 96 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. -- خطبه ها، امام چهارم

موضوع:عاشورا

موضوع:واقعه کربلا، 61ق

شناسه افزوده:عبداللهی، مهدی، 1328 -، گردآورنده، مترجم

شناسه افزوده:موسسه امام هادی (ع)

رده بندی کنگره:BP43/2/ع2ف 4 1381

رده بندی دیویی:297/954

شماره کتابشناسی ملی:م 81-25590

ص :1

اشاره

فروغ عاشورا در گفتار امام سجاد علیه السلام

مشتمل بر خطبه های امام سجاد علیه السلام در کوفه ، شام ، مدینه و برخی از گفتگوهای آن حضرت.

ص :2

ص :3

ص :4

پیشگفتار

اهدا:

به امام حسین سید الشهداء علیه السلام به امام سجّاد زین العابدین علیه السلام به امام هادی پیشوای ناصح علیه السلام به امام زمان حجّة بن الحسن علیهما السلام

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

خدای را سپاس که در سال عزّت وافتخار حسینی این توفیق شامل حالمان شد تا تجلّی فروغ عاشورا را در گفتار امام سجّاد علیه السلام بازخوانی کنیم.

آن حضرت که بعد از شهادت سالار شهیدان، به همراهی عمّه بزرگوارش(1) پرچم دفاع از اسلام وپیام رسانی خون شهیدان کربلا را بر دوش داشت، در مسیر حرکت از

ص:9


1- (1) خطبه های حضرت زینب کبری (علیها السلام) در کتاب «چشمه سارکوثر» به همراه خطبه های حضرت فاطمه زهرا، ام کلثوم وفاطمۀ بنت الحسین علیهم السلام آمده است، کتاب مذکور که مشتمل بر متن عربی خطبه ها وترجمه روان آنها به فارسی است از طرف مؤسسۀ پیام امام هادی (علیه السلام) منتشر شده است.

کوفه تا شام و بازگشت به مدینه خطبه هایی ایراد نموده و گفتگوهایی با برخی دشمنان و دوستان داشته که ضمن بیان مظلومیّت و مصیبت های اهل بیت علیهم السلام، عزّت و کرامت آنان را آشکار ساخته و حجّت را بر همگان تمام کرده است.

اینک این خطبه ها و برخی گفتگوهای حضرت همراه ترجمه ای روان به خوانندگان گرامی تقدیم می گردد؛ بدین امید که گامی هرچند کوچک در ابلاغ پیام شهیدان کربلا باشد.

ص:10

گزیده ای از شرح حال امام سجاد علیه السلام

تولد آن حضرت در ماه شعبان سال 38 هجری و تاریخ وفات آن حضرت ماه محرم سال 95 یا 94 بوده است.

حدود دو سال در زمان جدّش امیر المؤمنین و 12 سال در زمان عمویش امام حسن وبعد از امام حسن در حدود 10 سال با پدر بزرگوارش امام حسین علیهم السلام زندگی کرد وبعد از واقعۀ عاشورا حدود 34 سال زنده بود که زمان امامت خود آن حضرت است.

مادرش شهربانو دختر یزدگرد بود نام مادرش را سلافه، غزاله، شهربانویه، وشاه زنان نیز گفته اند.

القاب مشهور آن حضرت، زین العابدین، سیّد العابدین وسجّاد می باشد.

ص:11

اوصاف آن حضرت:

امام سجاد علیه السلام در عصر خود بهترین، دانشمندترین وفقیه ترین، پرهیزگارترین، عابدترین، حلیم ترین و بردبارترین مردم بود. اخلاق حضرت از همه نیکوتر، صدقه اش بیشتر، نسبت به فقرا مهربانتر ونسبت به مسلمانان از همه خیرخواه تر به شمار می آمد.

آن حضرت در دید دوست ودشمن دارای عظمت ومهابت بود، حتی در واقعه حرّه که فرمانده لشگر یزید از اهل مدینه بیعت گرفت تا بنده وبرده یزید باشند کسی جز علی بن الحسین علیهما السلام را از این دستور معاف نکرد.

نقل کرده اند که هشام بن عبد الملک اموی - در زمان ولایتعهدی - در مراسم حج شرکت کرد وچون خواست حجرالاسود را لمس کند به جهت اجتماع مردم ممکن نشد سپس روی منبر وصندلیی که برای او گذاشتند نشست وبا اطرافیان خود مشغول تماشای مردم شد، در این هنگام امام سجاد علیه السلام آمد وخانۀ خدا را طواف کرد وقتی مقابل حجرالاسود رسید مردم کنار رفتند وآن حضرت حجرالأسوَد را استلام کرد. یکی از شامیانِ همراه هشام پرسید: این

ص:12

کیست که مردم این گونه او را احترام می کنند؟ هشام از ترس این که مردم شام به حضرت علاقمند شوند گفت:

نمی شناسم. فرزدق شاعر حاضر بود گفت: «ولکنّی أعرفه» (من می شناسم)، سپس در معرفی ومدح آن حضرت قصیده ای سرود که این چند بیت نمونه ای از آن سرودۀ غرّ است:

هذا الَّذی تَعرِفُ البَطحاءُ وَطأَتَهُ وَالبَیتُ یَعرِفُهُ وَالحِلُّ وَالحَرَمُ

هذا ابنُ خَیرِ عِبادِ اللّهِ کُلِّهُمُ هذا التَّقِیُّ النَّقِیُّ الطّاهِرُ العَلَمُ

یَکادُ یُمسِکُهُ عِرفانَ راحَتِهِ رُکنُ الحَطیمِ إذا ما جاءَ یَستَلِمُ

إذا رَأتهُ قُریشٌ قالَ قائِلُها إلی مَکارِمِ هذا یَنتَهی الکَرَمُ

هذا ابنُ فاطِمَةَ إنْ کُنتَ جاهِلَهُ بِجَدِّهِ أنبِیاءُ اللّهِ قَدْ خُتِموا

وَلَیسَ قَولُکَ مَنْ هذا بِضائِرِهِ العُرْبُ تَعرِفُ مَنْ أنکَرْتَ وَالعَجَمُ

ص:13

عبد الرحمن جامی مضمون شعر فرزدق را در قالب شعر فارسی چنین آورده است.

آن کس است این که مکّه وبطحا زمزم وبو قبیس وخیف ومنی

حرم وحلّ وبیت ورکن حطیم ناودان ومقام ابراهیم

مروه، مسعی، صفا، حجر، عرفات طیّبه، کوفه، کربلا وفرات

هریک آمد به قدر او عارف بر علوّ مقام او واقف

قرّة العین سیّد الشهداست غنچۀ شاخ دوحۀ زهراست

میوۀ باغ احمد مختار لالۀ راغ حیدر کرّار

چون کند جای در میان قریش رود از فخر بر زبان قریش

که بدین سَروَر ستوده شِیم به نهایت رسید فضل وکَرم

ص:14

ذَرْوه(1) عزّت است منزل او حامل دولت است محمل او

از چنین عزّ و دولت ظاهر هم عرب هم عجم بر او قاصر

جدّ او مصدر هدایت حق از چنان مصدری شده مشتق

در عرب در عجم بود مشهور که ندانش مغفّلی مغرور

شد بلند آفتاب بر افلاک بوم اگر زان نیافت بهره چه باک

بر نکو سیرتان وبدکاران دست او ابر موهبت باران

فیض آن ابر بر همه عالم گر بریزد نَمی نگردد کم

هست از آن معشر(2) بلند آیین که گذشتند زاوج علّیّین(3)

ص:15


1- (1) ذروه بلندترین نقطه اوج.
2- (2) معشر جماعت گروه مردم.
3- (3) مثنوی هفت اورنگ (اورنگ اول سلسلة الذهب). ص 141

میراث علمی

آثار وسخنانی که از آن حضرت نقل شده در زمینه های معارف، مواعظ، فضائل قرآن، حلال وحرام ودعاهای بسیار دلنشین است که در کتاب های حدیث و ادعیه موجوداست؛ و شیخ مفید (ره) فرموده: «که فقهای عامه علوم بسیاری از آن حضرت روایت کرده اند»(1).

و امروز از علوم امام زین العابدین علیه السلام دو اثر بسیار برجسته در دست ما است که از افتخارات شیعه به شمار می رود. یکی «رسالۀ حقوق» است که آن حضرت 50 حق را که مراعات آنها بر انسان لازم است از حقوق الهی گرفته تا حق اولاد، اعضای بدن، همسایه، همنشین، هم دین، اهل ذمّه وغیر آن را بیان فرموده است.

ودیگری «صحیفۀ سجّادیه» است که مشتمل بر 54 دعا در انواع مختلف ومناسبتهای گوناگون می باشد.

این دعاها با فصاحت وبلاغت بسیار عجیب ومضامین

ص:16


1- (1) الإرشاد: 153/2.

بسیار عالی بیان شده که در حد اعجاز است وخود مؤید نسبت این دعاها به امام علیه السلام است زیرا این گونه جواهر معنوی جز در معادن حکمت اهل بیت نبوّت یافت نمی شود.

البته باید دانست که صحیفۀ سجّادیه تنها بخشی از دعاهای آن حضرت است وگرنه دعاها ومناجات های دیگر که آن ها هم دارای معانی بسیار بلند والفاظ زیبا وفصیح است از امام زین العابدین علیه السلام نقل شده که از جمله آنها است دعای ابو حمزۀ ثمالی ومناجات خمسة عشر(1).

ص:17


1- (1) جهت آگاهی بیشتر از شرح حال امام سجاد علیه السلام مراجعه کنید به اعیان الشیعة، جلد اول، ص 629 تا 650.

ص:18

خطبه های امام سجاد علیه السلام

اشاره

ص:19

خُطبَتُهُ علیه السلام فی الکوفة

قال حذیم بن شریک الأسدی: خرج زین العابدین علیه السلام إلی الناس وأومی إلیهم أنِ اسکتوا فسَکَتوا - وهو قائم - فحمد اللّه وأثنی علیه، وصلّی علی نبیّه، ثم قال:

أیُّها النّاسُ، مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنی! وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی فَأنا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ المَذبوحِ بِشَطِّ الفُراتِ مِنْ غَیرِ ذَحْلٍ(1) وَلا تِراتٍ(2) ، أنا ابنُ مَنِ انْتُهِکَ حَریمُهُ، وَسُلِبَ نَعیمُهُ، وَانْتُهِبَ مالُهُ، وَسُبِیَ عِیالُهُ، أنا ابنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً(3) ، فَکَفی بِذلِکَ فَخْراً.

ص:20


1- (1) ذَحْل: الثار.
2- (2) تِرات: جمع تِرة، من وَتَر یَتر وِتْراً وتِرَة: بمعنی الجنایة والثار.
3- (3) قتل صبراً: ای حبس علی القتل حتّی یقتل.

خطبۀ امام سجاد علیه السلام در کوفه

حذیم بن شریک اسدی گوید: امام زین العابدین علیه السلام به سوی مردم بیرون آمد واشاره کرد که سکوت کنند مردم ساکت شدند. آن حضرت در حالی که ایستاده بود حمد وثنای الهی به جای آورد وبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درود فرستاد وسپس فرمود:

ای مردم! هرکس مرا شناخته که شناخته وهرکس مرا نشناخته من علی فرزند حسینم که او را در کنار فرات بدون جرم وبه ناحق سربریدند، من فرزند کسی هستم که حرمت او را شکستند، آسایش او را گرفتند، مالش را به غارت بردند، واهل بیتش را اسیر کردند، من فرزند کسی هستم که او را با شکنجه کشتند، واین برای سربلندی کافی است.

ص:21

أیُّها النّاسُ! ناشَدْتُکُم(1) بِاللّهِ، هَلْ تَعلَمُونَ أنَّکُمْ کَتَبْتُمْ إلی أبِی وَخَدَعْتُمُوهُ، وَأَعطَیتُمُوهُ مِنْ أنفُسِکُمُ العَهدَ وَالمِیثاقَ وَالبَیعَةَ ثُمَّ قاتَلتُمُوهُ وَخَذَلْتُمُوهُ؟! فَتَبّاً(2) لِما قَدَّمْتُمْ لِأَنفُسِکُمْ، وَسَوْءاً لِرَأْیِکُمْ، بِأَیَّةِ عَینٍ تَنظُرُونَ إلی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و سلم، یَقُولُ لَکُمْ: قَتَلْتُمْ عِتْرَتی، وَانْتَهَکْتُم(3) حُرْمَتِی، فَلَسْتُمْ مِنْ امَّتی.

قال: فارتفعت أصوات الناس بالبکاء، ویدعو بعضهم بعضاً: هلکتم وما تعلمون.

فقال علیّ بن الحسین: رَحِمَ اللّهُ امْرَءاً قَبِلَ نَصِیحَتی، وَحَفِظَ وَصِیَّتِی فی اللّهِ وَفی رَسُولِهِ، وَفی أهلِ بَیتِهِ، فَإنَّ لَنا فی رَسُولِ اللّهِ اسوَةً حَسَنَةً.

فقالوا بأجمعهم: نحن کلّنا یا ابن رسول اللّه سامعون مطیعون حافظون لذمامک(4) ، غیر زاهدین(5) فیک ولا راغبین عنک، فمُرْنا بأمرک رحمک اللّه، فإنّا حرب لحَربِک،

ص:22


1- (1) ناشدَهُ: أی حلَّفهُ
2- (2) تَبَّ یَتُبّ تبّاً: هلک. تبّاً له: أی ألزمه اللّه خسراناً وهلاکاً.
3- (3) انتهک الحرمةَ: تناولها بما لا یحلّ. والشیءَ: أذهب حرمته.
4- (4) الذمام: الحقّ والحرمة.
5- (5) زَهِدَ فی الشیء: ترکه وأعرض عنه.

ای مردم! شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید که به پدرم نامه نوشتید وبا او مکر کردید، واز جانب خود با او عهد وپیمان بستید وبیعت خود را به او ارزانی داشتید سپس با او به جنگ پرداختید واو را وانهادید؟! پس تباه باد آنچه برای خود پیش فرستادید وزشت باد رأی ونظرتان، با چه چشمی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواهید نگریست آنگاه که بگوید: عترت مرا کشتید وحرمت مرا شکستید شما امت من نیستید.

در این موقع صدای گریه از هر طرف بلند شد ومردم به یکدیگر می گفتند: هلاک شُدید در حالی که نمی دانید.

امام فرمود: خدا رحمت کند آن شخص را که پند مرا بپذیرد وسفارش مرا در راه خدا وپیامبر صلی الله علیه و آله و سلم واهل بیتش مراعات کند، زیرا برای ما در [اقتدا به] رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سر مشقی نیکوست.

جمعیت یک پارچه گفتند: ای فرزند رسول اللّه، ما همه گوش به فرمان ومطیع هستیم وحرمت وحق شما را پاس می داریم، رهایت نمی کنیم و از تو روی نمی گردانیم.

پس ما را به فرمان خود مأمور کن. خدای تو را رحمت کند، با هر آن که با تو در جنگ است می جنگیم،

ص:23

وسِلْم لسلمک، [لَنأخُذَنَّ تِرَتَکَ وتِرَتَنا، ممن ظلَمَک وظلَمَنا.](1) فقال علیّ بن الحسین علیهما السلام: هَیْهات! أیُّها الغَدَرَةُ المَکَرَةُ، حِیلَ بَینَکُم وَبَینَ شَهَواتِ أنفُسِکُم، أتُرِیدونَ أنْ تَأتُوا إلَیَّ کَما أتَیتُمْ إلی آبائی مِنْ قَبلُ؟ کَلّا وَرَبِّ الرّاقِصاتِ (2)[إلی مِنی](3) ، فَإنَّ الجُرحَ لَمّا یَندَمِل، قُتِلَ أبی بِالأمسِ وَأهلُ بَیتِهِ مَعَهُ، فَلَمْ یَنْسَنی(4) ثُکْلُ(5) رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و سلم

ص:24


1- (1) فی اللهوف: «لنأخذنّ یزید لعنه اللّه ونبرأُ ممّن ظلمک».
2- (2) الراقصات: کنایة عن الآبال فی سرعة سیرهم، ورَقَص الجمل ای رکض. «وربّ الراقصات» من الأیمان المرسومة فی العربیة. قال الأخطل:إنّی حلفت بربّ الراقصات ومااضحی بمکّة من حجب واستارتاج العروس، مادة «رقص».وقد یقید بقید مثل الحرم ومنی کما فی شعر ابی طالب فی مدح النبی (ص):زعمت قریش أنّ أحمد ساحرٌکذبوا وربّ الراقصات الی الحرمبحار الانوار: 125/35
3- (3) لیس فی اللهوف.
4- (4) النسیان: الترک، نسیته: ترکته.
5- (5) الثُّکْلُ والثَّکَلُ: فقدان الحبیب.

خطبه های امام سجاد علیه السلام

وبا هر آن کس که با تو در صلح باشد صلح می کنیم. وآماده ایم که خونخواهی کنیم وانتقام شما وخود را از آنان که به شما وما ستم کردند بگیریم.

امام سجاد علیه السلام فرمود: هیهات! ای غدّاران وحیله گران، میان شما وخواستهای نفسانی شما فاصله افتاد، [من دیگر فریب شما را نمی خورم]. آیا می خواهید با من نیز آنچنان رفتار کنید که با پدران من از پیش رفتار کردید؟ هرگز، سوگند به خدا، هنوز زخم دل ما التیام نپذیرفته، همین دیروز بود که پدرم با اهل بیتش به شهادت رسیدند. [هنوز] غم فقدان رسول خدا

ص:25

وَثُکْلُ أبی وَبَنی أبی [وَوَجْدُهُ(1) بَینَ لَهاتِی(2)] (3) وَمَرارَتُهُ بَینَ حَناجِری(4) وَحَلقِی، وَغُصَصُهُ(5) تَجری فی فراشِ صَدرِی.

وَمَسأَلَتِی أنْ لا تَکونُوا لَنا وَلا عَلَینا. ثمّ قال علیه السلام:

لا غَرْوَ إنْ قُتِلَ الحُسَینُ وَشَیخُهُ قَدْ کانَ خَیراً مِنْ حُسَین وَأکرَما

فَلا تَفرَحُوا یا أهْلَ کوفَةَ بِالَّذی اُصِیبَ حُسَینٌ کانَ ذلکَ أعظَما

قَتِیلٌ بِشَطِّ النَّهرِ نَفْسی فِداؤهُ جَزاءُ الَّذی أرْداهُ نارُ جَهَنَّما

[ثم قال: رَضِینا مِنْکُم رَأْساً بِرَأسٍ فَلا یَومٌ لَنا وَلا یَومٌ عَلَیْنا](6).(7)

ص:26


1- (1) - الوَجْد: وجد وتوجّد بفلان: أحبّه حبّاً شدیداً. وله: حزن.
2- (2) اللهاة: اللحمة المشرفة علی الحلق فی اقصی سقف الفم
3- (3) فی الاحتجاج: «وجدّی شق لهازمی». ولهازم جمع لهزمة، عظم ناتئ فی اللحی تحت الأذن.
4- (4) الحناجر: جمع حنجرة: الحلقوم
5- (5) الغصص: اعتراض الطعام والشراب فی الحلق، وغُصص جمع غصة: الحزن والهمّ، ما اعترض فی الحلق.
6- (6) ما بین المعقوفتین لیس فی الاحتجاج.
7- (7) اللهوف: 68؛ الاحتجاج: 305. عنهما البحار: 112/45-113.

خطبه های امام سجاد علیه السلام

وشهادت پدرم وفرزندانش از خاطرم دورنگشته. وتلخی اندوهشان در حنجره وگلویم باقی وحزنش در گستره سینه ام جاری است.

من از شما می خواهم نه با ما باشید ونه بر ضدّ ما.

سپس آن حضرت اشعاری به مضمون ذیل قرائت فرمود:

اگر حسین کشته شد تعجّبی ندارد، در حالی که پدرش که از او بهتر وگرامی تر بود [نیز کشته شد]

ای اهل کوفه از آنچه بر حسین وارد شد خوشحال نباشید که [مصیبتی] بزرگ بود.

جانم فدای آن کشته [لب تشنه] در کنار نهر، جزای کسی که او را کشته آتش دوزخ است.

آن گاه فرمود: با شما به رفتار سر به سر راضی هستیم، نه از ما باشید نه بر ما.

ص:27

خُطبَتُهُ علیه السلام فی مَسجدِ دمشق

رُوی أنَّ یزید لعنه اللّه أمر بمنبر وخطیب لیُخبر الناس بمساوی الحسین وعلیّ علیهما السلام وما فعَلا، فصعد الخطیب المنبر، فحمد اللّه وأثنی علیه ثمَّ أکثر الوقیعة فی علیّ والحسین، وأطنب فی تقریظ معاویة ویزید لعنهما اللّه فذکرهما بکلِّ جمیل، قال: فصاح به علیُّ بن الحسین:

وَیلَکَ! أیُّها الخاطِبُ اشتَرَیتَ مَرضاةَ المَخلُوقِ بِسَخَطِ الخالِقِ، فَتَبَوَّأْ مَقعَدَکَ مِنَ النّارِ.

ثمَّ قال علیُّ بن الحسین علیهما السلام: یا یَزیدُ ائْذَنْ لی حَتّی أصعَدَ هذِهِ الأعوادَ فأتَکَلَّمَ بِکَلِماتٍ للّهِ فِیهِنَّ رِضیً، وَلِهؤُلاءِ الجُلَساءِ فِیهِنَّ أجرٌ وَثَوابٌ، قال: فأبی یزید علیه ذلک.

ص:28

خطبۀ امام سجاد علیه السلام در مسجد دمشق

یزید ملعون خطیبی را فراخواند ودستور داد بالای منبر برود وامام حسین وپدرش علیهما السلام را نکوهش کند.

خطیب بر فراز منبر رفت وپس از حمد وثنای الهی در مذمّت امیر المؤمنین وامام حسین صلوات اللّه علیهما کوشش بسیار نمود ودر تعریف معاویه ویزید سخن از حد گذرانید. در این هنگام امام سجّاد علیه السلام فریاد کرد: وای بر تو ای سخنگو! خشنودی مخلوق را با سخط وخشم خالق به دست آوردی، جایگاهت پر از آتش باد.

سپس رو به یزید کرد وفرمود: ای یزید اجازه می دهی بالای این چوب ها بروم وسخنانی بگویم که خشنودی خدا در آن باشد وبرای حاضران اجر وپاداش داشته باشد؟ یزید امتناع کرد.

ص:29

فقال الناس: یا أمیر المؤمنین ائذن له فلیصعد المنبر فلعلّنا نسمع منه شیئاً. فقال: إنّه إن صعد لم ینزل إلّا بفضیحتی وبفضیحة آل أبی سفیان.

فقیل له: یا أمیر المؤمنین وما قدر ما یحسن هذا؟

فقال: إنّه من أهل بیت قد زقّوا العلم زقّاً.

قال: فلم یزالوا به حتّی أذن له فصعد المنبر، فحمد اللّه وأثنی علیه، ثمَّ خطب خطبة أبکی منها العیون، وأوجل منها القلوب، ثمَّ قال:

الحَمدُ للّهِ الَّذی لا بِدایَةَ لَهُ، وَالدائِمِ الَّذی لا نَفادَ لَهُ، وَالاوَّلِ الَّذی لا أوَّلَ لِأوَّلِیَّتِهِ، وَالآخِرِ الَّذی لا مُؤَخَّرَ لِآخِرِیَّتِهِ. وَالباقی بَعدَ فَناءِ الخَلقِ، قَدَّرَ اللَّیالی وَالأیّامَ، وَقَسَّمَ فیما بَینَهُم الأقسامَ، فَتَبارَکَ اللّهُ المَلِکُ العَلّامُ1.

وهکذا استمر علیه السلام فی خطابه حتی قال: أیُّها النّاسُ، اعطِینا سِتّاً وفُضِّلْنا بَسَبْعٍ: اعطِینا العِلْمَ، وَالحِلْمَ، وَالسَّماحَةَ، وَالفَصاحَةَ، وَالشَّجاعَةَ، وَالمَحَبَّةَ فی قُلوبِ المؤمِنِینَ، , ضِّلْنا بِأَنَّ مِنّا النَّبِیَّ المُختارَ مُحَمَّداً، وَمِنّا الصِّدِّیقُ،

ص:30

خطبه های امام سجاد علیه السلام

مردم گفتند: ای امیر المؤمنین او را اجازه ده بالای منبر رود شاید چیزی از او بشنویم. جواب داد اگر بالای منبر رود پایین نمی آید مگر با رسوایی من ورسوایی آل ابو سفیان.

مردم گفتند: مگر او چه قدر توان سخن گفتن دارد؟! پاسخ داد او از خاندانی است که دانش را از کودکی به آنها چشانده اند.

مردم پیوسته اصرار کردند تا یزید تسلیم شد ورخصت داد.

امام برفراز منبر قرار گرفت وخطبه ای ایراد کرد که سرشک از دیده ها جاری نمود ودلها را لرزاند. ودر خطبه چنین گفت:

سپاس خداوندی را که آغازی برای او نیست، وجاویدی که فنایی ندارد، واوّلی که ابتدایی برای او، وآخری که نهایتی برای او متصوّر نیست. خدایی که بعد از فنای مخلوقات باقی است، شب ها وروزها را مقدّر فرمود و روزی مردم را میان ایشان تقسیم کرد، پس بزرگوار وخجسته است خداوند فرمانروای دانا. - آن حضرت خطبه را ادامه داد تا آن که فرمود -:

ای مردم شش چیز به ما عطا شده وما به وسیله هفت چیز برتری پیدا کرده ایم، به ما علم، بردباری، بخشندگی، فصاحت، شجاعت، ومحبّت در دل مؤمنان عطا شده، وبرتری ما از آنجا است که پیامبرِ برگزیده محمد صلی الله علیه و آله و سلم از ما است. صدّیق [امّت امیرمؤمنان] از ما است،

ص:31

وَمِنّا الطَّیّارُ، ومنّا أسَدُ اللّهِ [وَأَسَدُ الرَّسُولِ، وَمِنّا سَیِّدَةُ نِساءِ العالَمِینَ فاطِمَةُ البَتُولُ، وَمِنّا سِبْطا هذِهِ الأمَّةِ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ](1).

مَنْ عَرَفَنی فَقَدْ عَرَفَنی، وَمَنْ لَمْ یَعرِفْنی أَنبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَنَسَبِی.

أیُّها النّاسُ أنا ابْنُ مَکَّةَ وَمِنی، أنا ابنُ زَمزَمَ وَالصَّفا، أنا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکنَ(2) بِأطرافِ الرِّداء، أنا ابنُ خَیرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَارْتَدی، أنا ابنُ خَیرِ مَنِ انْتَعَلَ وَاحتَفی، أنا ابنُ خَیرِ مَنْ طافَ وسَعی، أنا ابنُ خَیرِ مَنْ حَجَّ وَلَبّی، أنا ابنُ مَنْ حُمِلَ عَلَی البُراقِ فی الهَواء، أنا ابنُ مَنْ اسرِیَ بِهِ مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إلَی المَسجِدِ الأقصی(3) ، أنا ابنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبرَئِیلُ إلی سِدرَةِ المُنتَهی، أنا ابنُ مَنْ دَنا فَتَدَلّی فَکانَ(4) قابَ قَوسَینِ أوْ أدنی، أنا ابنُ مَنْ صَلّی بِمَلائِکَةِ السَّماءِ،

ص:32


1- (1) کذا فی مقتل الخوارزمی. وفی البحار: «وأسد رسوله، ومنّا سبطا هذه الأمّة» - فالفضیلة السابعة غیر مذکورة فیه -. وفی نفس المهوم نقلاً عن الکامل البهائی: «وسبطا هذه الأمّة والمهدی الذی یقتل الدجّال».
2- (2) فی الخوارزمی: الزکاة.
3- (3) فی الخوارزمی بزیادة «سبحان من اسری».
4- (4) فی الخوارزمی: فکان من ربّه.

خطبه های امام سجاد علیه السلام

[جعفر] طیّار از ما است، شیر خدا وپیامبرش [حمزۀ سید الشهدا] از ما است، سرور زنان عالم فاطمۀ بتول از ما است، دو سبط این امت [حسن وحسین] دو سرور جوانان اهل بهشت از ما است.

هرکس مرا شناخته که شناخته وهر کس با من آشنا نیست من حسب ونسب خود را معرفی می کنم.

ای مردم من فرزند مکّه ومنایم، من فرزند زمزم وصفایم، من فرزند کسی هستم که رکن (حجر الاسود) را به اطراف عبا برداشت، من فرزند بهترین کس هستم که جامه پوشید وعبا بر دوش گرفت من پسر بهترین شخصی هستم که کفش به پا کرد ویا پابرهنه ره پیمود من فرزند بهترین کسی هستم که طواف کرد وسعی نمود.

من پسر بهترین کسی هستم که حج گذارد وتلبیه گفت، من فرزند کسی هستم که سوار بر براق در فضا سیر کرد، من فرزند کسی هستم که از مسجدالحرام تا مسجد الاقصی سیر داده شد، من فرزند کسی هستم که جبرئیل او را به سدرة المنتهی رسانید، من فرزند کسی هستم که [به خدا] نزدیک شد پس نزدیکتر شد به اندازه دو کمان یا کمتر، من فرزند کسی هستم که با فرشتگان آسمان نماز خواند،

ص:33

أنا ابنُ مَنْ أَوْحی إلَیهِ الجَلِیلُ ما أَوحی، أنا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفی، أنا ابنُ عَلِیٍّ المُرتَضی، أنا ابنُ مَنْ ضَرَبَ خَراطِیمَ(1) الخَلقِ حَتّی قالُوا: لا إلهَ إلَّااللّهُ.

أنا ابنُ مَنْ ضَرَبَ بَینَ یَدَیْ رَسُولِ اللّهِ بِسَیْفَینِ، وَطَعَنَ بِرُمْحَینِ، وَهاجَرَ الهِجْرَتَینِ، وَبایَعَ البَیعَتَینِ، [وَصَلَّی القِبلَتَینِ](2) وَقاتَلَ بِبَدرٍ وَحُنَینٍ، وَلَمْ یَکفُرْ بِاللّهِ طَرفَةَ عَینٍ. أنا ابنُ صالِحِ المؤمِنینَ، ووارِثِ النَّبِیِّینَ، وقامِعِ المُلحِدِینَ، وَیَعسوبِ المُسلِمِینَ، وَنُورِ المُجاهِدِینَ، وَزَینِ العابِدِینَ، وَتاجِ البَکّائِینَ، وَأصبَرِ الصابِرینَ، وَأفضَلِ القائِمینَ مِنْ آلِ یاسِینَ رَسولِ(3) رَبِّ العالَمینَ. أنا ابنُ المُؤَیَّدِ بِجَبرائِیلَ، المَنصُورِ بِمیکائِیلَ. أنا ابنُ المُحامی عَنْ حُرَمِ المُسلِمینَ، وَقاتِلِ المارِقینَ وَالنّاکِثِینَ وَالقاسِطِینَ، وَالمُجاهِدِ أعداءَهُ النّاصِبِینَ، وَأفخَرِ مَنْ مَشی مِنْ قُرَیشٍ أجمَعِینَ، وَأوَّلِ مَنْ أجابَ وَاسْتَجابَ للّهِ وَلِرَسولِهِ مِنَ المُؤمِنینَ،

ص:34


1- (1) خراطیم: جمع خرطوم: الانف ویستعمل خصوصاً للفیل، وخراطیم القوم: ساداتهم.
2- (2) الزیادة من الخوارزمی.
3- (3) فی الخوارزمی: ورسول.

خطبه های امام سجاد علیه السلام

من فرزند کسی هستم که خدای جلیل به او وحی کرد آنچه را وحی کرد. من فرزند محمد مصطفایم، من فرزند علی مرتضایم، من فرزند کسی هستم که گردنکشان را به خاک نشاند تا این که گفتند: لا إله الّا اللّه.

من فرزند کسی هستم که در پیشگاه رسول خدا با دو شمشیر وبا دو نیزه جنگید ودو بار هجرت کرد ودو بار بیعت نمود. وبه دو قبله نماز خواند.

ودر بدر وحنین مجاهده کرد ویک چشم به هم زدن به خدا کفر نورزید، من پسر صالحِ مؤمنان، ووارث پیامبران، وریشه کن کُننده مُلحدان، ورهبر مسلمانان، وفروغ مجاهدان وزینت عابدان، وتاج گریه کنندگان، وشکیباترین شکیبایان، و برترین قیام کنندگان از آل یاسین آل رسول رب العالمین هستم. من فرزند کسی هستم که جبرئیل مؤید او ومیکائیل یاور او بود من فرزند مدافع حریم مسلمین وکشنده مارقین وناکثین وقاسطینم. او که جهاد کننده با دشمنانِ لجوج، وبا افتخارترین رهرو از میان جمع قریش، ونخستینِ مؤمنان که دعوت خدا وپیامبرش را پذیرفت،

ص:35

وَأوَّلِ السّابِقِینَ، وَقاصِمِ المُعتَدِینَ، وَمُبیدِ المُشرِکِینَ، وَسَهمٍ مِنْ مَرامی اللّهِ عَلَی المُنافِقِینَ، وَلِسانِ حِکمَةِ العابِدینَ، وَناصِرِ دِینِ اللّهِ، وَوَلِیِّ أمرِ اللّهِ، وَبُستانِ حِکمَةِ اللّهِ، وَعَیبَةِ عِلمِهِ.

سَمْحٌ، سَخِیٌّ، بَهِیٌّ(1) ، بُهلُولٌ(2) ، زَکِیٌّ(3) ، أبطَحِیٌّ(4) ، رَضِیٌّ(5) ، مِقدامٌ(6) ، هُمامٌ(7) ، صابِرٌ، صَوَّامٌ، مُهَذَّبٌ، قَوَّامٌ(8) ، قاطِعُ الأصلابِ(9) ، وَمُفَرِّقُ الأحزابِ، [أربَطُهُمْ عِناناً(10) ، وَأثبَتُهُم جَناناً](11) ، وَأمضاهُمْ عَزیمَةً، وَأشَدُّهُمْ شَکِیمَةً(12) ،

ص:36


1- (1) البهی: الجمیل، المُشرق.
2- (2) البهلول: السید الجامع لکلّ خیر.
3- (3) الزّکیّ: البارّ، الطاهر من الذنوب.
4- (4) ابطحی: منسوب الی الأبطح وهو مسیل وادی مکّة.
5- (5) فی الخوارزمی: «رضیّ مرضی» والرّضی: المحبّ.
6- (6) - المِقدام: الکثیر الإقدام، الجریء.
7- (7) الهُمام: الشجاع.
8- (8) القوام: الحسن القامة، المتکفّل بالأمر، القوی علی القیام بالأمر.
9- (9) الأصلاب: جمع صلب: عظم فی الظهر ذو فقار یمتدّ من الکاهل الی اسفل الظهر.
10- (10) ربط العنان: کنایة عن التقیّد بقوانین الشریعة أو حمل الناس علیها، البحار: 135/42.
11- (11) فی الخوارزمی: «أربطهم جناناً واطبقهم عناناً واجرأهم لساناً».
12- (12) الشکیمة: الأنَفة، الانتصار من الظلم، وفلان شدید الشکیمة أی أنوف، أبیٌّ لاینقاد.

خطبه های امام سجاد علیه السلام

ونخستینِ پیشی گیرندگان، وشکنندۀ متجاوزان، ونابود کننده مشرکان، وتیری از تیرهای خدایی برای منافقان، وزبان حکمت عبادت کنندگان، و یاور دین خدا، و ولیّ امر از جانب او، و بوستان حکمت و مخزن دانش الهی بود.

بلند نظر، بخشنده، نورانی، صاحب فخر، نکوکار، ابطحی، مهرورز، پر دل، دلیر، بردبار، پیوسته روزه دار، پاکیزه، نیرومند، شکنندۀ ستون فقرات دشمن وپراکننده احزاب، خود نگهدارترین افراد، صاحب قلبی محکم و استوار وروحیه ای مقاوم در برابر حرف زور وبیداد،

ص:37

أسَدٌ باسِلٌ(1) ، یَطحَنُهُمْ فی الحُروبِ إذا ازْدَلَفَتِ(2) الأسِنَّةُ(3) وَقَرُبَتِ الأعِنَّةُ(4) طَحْنَ الرَّحی، وَیَذْرُوهُم فِیها ذَرْوَ الرِّیحِ الهَشِیمِ، لَیثُ الحِجازِ(5) ، وَکَبشُ العِراقِ، مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ خَیفِیٌّ عَقَبِیٌّ بَدرِیٌّ احُدِیٌّ شَجَرِیٌّ مُهاجِرِیٌّ، مِنَ العَرَبِ سَیِّدُها، وَمِنَ الوَغی(6) لَیثُها، وَارِثُ المَشعَرَینِ وَأبو السِّبطَینِ:

الحَسَنِ وَالحُسَینِ، [وَمُظهِرُ العَجائِبِ وَمُفَرِّقُ الکَتائِبِ(7) ، وَالشِّهابُ الثّاقِبُ، وَالنُّورُ العاقِبُ(8) ، أسَدُ اللّهِ الغالِبُ، مَطلوبُ کُلِّ طالِبٍ، غالِبُ کُلِّ غالِبٍ](9) ذاکَ جَدِّی عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ.

ثمَّ قال: أنا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ، أنا ابنُ سَیِّدَةِ النِّساءِ، [أنا ابنُ الطُّهرِ البَتولِ، أنا ابنُ بَضعَةِ الرَّسولِ](10).

ص:38


1- (1) الباسل: الاسد. الشجاع.
2- (2) ازدلف: زلف، تقدّم وتقرب.
3- (3) الأسنّة: جمع سنان: نصل الرمح.
4- (4) الأعنّة: جمع عنان: سیر اللجام.
5- (5) فی الخوارزمی: بزیادة: «صاحب الاعجاز».
6- (6) الوغی: الحرب.
7- (7) الکتائب: جمع کتیبة: القطعة من الجیش أو الجماعة من الخیل.
8- (8) العاقب: الذی یخلف من کان قبله فی الخیر.
9- (9) - الزیادة من الخوارزمی.
10- (10) - الزیادة من الخوارزمی.

خطبه های امام سجاد علیه السلام

و شیر ژیان که دشمنان را در بحبوحه جنگ، وهنگام به هم رسیدن سرنیزه ها ونزدیک شدن لگام ها مانند آسیا دَرهَم می کوبید، خرد می کرد وچنان گیاه خشکیده بر باد می داد، شیر حجاز، قهرمان عراق، مکّی ومدنی، خیفی(1) وعقبی، بدری واُحدی، شجری ومهاجری، سیّد وسالار عرب وبی پروا در میدان جنگ، وارث دو مشعر(2) پدر سبطین: حسن وحسین، آشکار کنندۀ عجائب پراکننده گردان ها، شهاب ثاقب، نور بعد از نور، شیر پیروز خدا، مقصود هر جوینده، وغالب بر هر قهرمانِ چیره، این جدّ من علّی بن ابی طالب است.

سپس فرمود: منم فرزند فاطمه زهرا، منم فرزند سرور زنان، منم فرزند پاکیزۀ پاکدامن، منم فرزند پارۀ تن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.

ص:39


1- (1) خیف نام مسجدی است در منی، وعقبه محلّی که مردم مدینه با حضرت رسول اکرم بیعت کردند ومنظور از این کلمات حضور ونقش امیر المؤمنین در مسجد خیف، بیعت عقبه، جنگ بدر واحد، وبیعت شجره (رضوان) می باشد.
2- (2) ممکن است منظور از دو مشعر: مشعر الحرام وعرفات باشد.

فلم یزل یقول: أنا أنا، حتّی ضجَّ الناس بالبکاء والنحیب، وخشی یزید (لعنه اللّه) أن یکون فتنة، فأمر المؤذِّن فقطع علیه الکلام، فلمّا قال المؤذِّن: اللّه أکبر اللّه أکبر، قال علیٌّ علیه السلام: [کَبَّرْتَ کبِیراً لا یُقاسُ وَلا یُدرَکُ بالحَواسِّ](1) لا شَیْءَ أکبَرُ مِنَ اللّهِ.

فلمّا قال: أشهد أنْ لا إله إلّااللّه، قال علیُّ بن الحسین:

شَهِدَ بِها شَعرِی وبَشَری وَلَحْمی وَدَمی وَ [مُخِّی(2) وَعَظمی،](3).

فلمّا قال المؤذِّن: أشهد أنَّ محمّداً رسول اللّه، التفت علیه السلام من فوق المنبر إلی یزید فقال: مُحَمَّدٌ هذا جَدِّی أَمْ جَدُّکَ یا یَزیدُ؟! فَإنْ زَعَمْتَ أنَّهُ جَدُّکَ فَقَدْ کَذَبْتَ وَکَفَرْتَ، وَإنْ زَعَمْتَ أنَّهُ جَدِّی فَلِمَ قَتَلْتَ عِتْرَتَهُ؟

قال: وفرغ المؤذِّن من الأذان والإقامة وتقدَّم یزید فصلّی صلاة الظهر(4). (5)

ص:40


1- (1) الزیادة من الخوارزمی.
2- (2) المُخّ: النخاع.
3- (3) الزیادة من الخوارزمی.
4- (4) ی الکامل البهائی: فصاح یزید بالمؤذّن أن یقیم للصلاة، فوقع بین الناس دمدمة وزمزمة عظیمة، فبعض صلّی وبعضهم لم یصلِّ حتّی تفرّقوا.
5- (5) الکامل البهائی: 300/2؛ المقتل، للخوارزمی: 76-78؛ المناقب لابن شهرآشوب: 168/4، عنه البحار: 174/45 وفی ص 137 عنه وعن غیره.

خطبه های امام سجاد علیه السلام

آن حضرت پیوسته بر این منوال سخن گفت تا فریادشیون ونالۀ مردم بلندشد. یزید ملعون ترسید شورشی به پا شود از این رو به مؤذّن دستور اذان داد وبه این وسیله سخن آن حضرت بریده شد. هنگامی که مؤذّن گفت: اللّه اکبر، اللّه اکبر، امام سجاد گفت: بزرگ شمردی بزرگی را که بی مثال است و با حواس قابل درک نیست، وچیزی بزرگتر از او نیست.

وقتی گفت: أشهد أن لا اله إلّااللّه، امام گفت: مو، پوست، گوشت، خون، اعصاب واستخوانم به این معنی شهادت می دهد. آن هنگام که مؤّذن گفت: أشهد أنَّ محمداً رسول اللّه، حضرت از بالای منبر به سوی یزید توجّه کرده فرمود:

ای یزید! این محمد جدّ من است یا جدّ تو؟ اگر گمان کنی که جدّ تواست دروغ پنداشتی وکافر گشتی و اگر جدّ من است پس چرا عترت و اهل بیت او را کشتی؟!

چون مؤذّن اذان واقامه را به پایان برد یزید پیش رفت ونماز ظهر را به جای آورد. (1)

ص:41


1- (1) در کامل بهایی نوشته: یزید لعین در این اثنا بانک بر مؤذن زد که قامت بگو، زمزمه ودمدمه عظیم در خلق افتاد بعضی نماز کرده وبعضی نماز نکرده پراکنده شدند.

خُطبَتُهُ علیه السلام فی المَدینة

قال بشیر بن جذلم: فلمّا قربنا منها نزل علیّ بن الحسین علیهما السلام فحطّ رحله وضرب فسطاطه وأنزل نساءه، وقال: یا بَشِیرُ، رَحِمَ اللّهُ أباکَ لَقَدْ کانَ شاعراً، فَهَلْ تَقدِرُ عَلی شَیْءٍ مِنهُ؟

فقال: بلی یا ابن رسول اللّه إنّی لَشاعر.

فقال علیه السلام: ادخل المدینة وَانْعَ أبا عبد اللّه.

قال بشیر: فرکبت فرَسی ورکضت حتّی دخلت المدینة، فلمّا بلغت مسجد النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم رفعت صوتی بالبکاء وأنشأت أقول:

ص:42

خطبه های امام سجاد علیه السلام

خطبۀ امام سجاد علیه السلام در مدینه

بشیر پسر جذلم می گوید: وقتی نزدیک مدینه شدیم امام فرود آمدند و بار و بُنه برزمین گذاشته خیمه ها برافراشتند زن ها را نیز پیاده کردند، آن گاه فرمودند: ای بشیر، خدای پدرت را بیامرزد که مردی شاعر بود، آیا تو هم بهره ای از شعر داری؟ گفتم: بلی ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم من هم شاعرم.

فرمود: داخل شهر برو وخبر شهادت ابو عبد اللّه علیه السلام را اعلام کن.

بشیر می گوید: سوار اسب شده به سرعت به سوی مدینه رفتم، چون به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسیدم صدا را به ناله بلند کردم واین شعر را سرودم:

ص:43

یا أَهْلَ یَثرِبَ لا مَُقامَ لَکُمْ بِها قُتِلَ الحُسَینُ فَأدْمُعِی مِدرارُ

الجِسمُ مِنهُ بِکَربَلا مُضَرَّجٌ وَالرَّأْسُ مِنهُ عَلَی القَناةِ یُدارُ

قال: ثمّ قلت: هذا علیّ بن الحسین علیهما السلام مع عمّاته وأخواته قد حَلّوا بساحتکم ونزلوا بفنائکم، وأنا رسوله إلیکم، اعرِّفکم مکانه، قال: فما بقیَتْ فی المدینة مخدّرة ولا محجَّبة إلّابرَزنَ من خُدورهنّ یدعون بالویل والثُّبور فلم أَرَ باکیاً أکثر من ذلک الیوم، ولا یوماً أمرّ علی المسلمین منه... قال: فترکونی مکانی وبادرونی، فضربت فرسی حتی رجعت إلیهم، فوجدت الناس قد أخذوا الطُّرق والمواضع، فنزلت عن فرَسی وتخطّیت رقاب الناس حتّی قربت من باب الفسطاط، وکان علیّ بن الحسین علیهما السلام داخلاً فخرج ومعه خرقة یمسح بها دموعه وخلفه خادم معه کرسیّ، فوضعه له وجلس علیه وهو لا یتمالک من العبرة، وارتفعت أصوات الناس بالبکاء وحنین النسوان والجواری، والناس یعزّونه من کلّ ناحیة، فضجّت تلک البقعة ضجّة شدیدة. (1)

ص:44


1- (1) نفس المهموم: 298.

خطبه های امام سجاد علیه السلام

- ای اهل یثرب در شهر نمانید

- حسین کشته شد از این رو سر شکم همچو باران فرومی ریزد

- پیکر گلگون او در کربلا به خاک افتاده

- و سرِ او بر بالای نیزه در شهرها گردانده می شود.

سپس گفتم: این علیّ بن الحسین علیهما السلام است که با عمّه ها وخواهرهایش در ناحیۀ شما و آستانه شهرتان فرودآمده و من فرستادۀ او به سوی شمایم تا شما را از مکان آنها آگاه نمایم.

بشیر می گوید: در تمام شهر کسی نماند نه در پشت پرده ونه بانوی محجّبه مگر این که مویه کنان و وایلاگویان بیرون آمدند؛ ومن گریه کننده بیش آز آن روز و تلختر از آن روز بر مسلمانان ندیده ام... مردم مرا رها کردند وبه سرعت پیش رفتند. من اسبم را حرکت داده به سوی اهل بیت برگشتم، دیدم مردم راه ها و جاها را گرفته اند، از اسب پیاده شده وپای بر دوش مردم نهاده و خود را به در خیمه ای که حضرت داخل آن بود رساندم امام در حالی که دستمالی به دست داشت واشکهای خود را با آن پاک می کرد بیرون آمد، خادمی هم پشت سر حضرت کرسی حاضر کرد وحضرت روی آن نشست در حالی که نمی توانست از گریه خودداری کند؛ صدای مردم به گریه بلند شد، زن ها وکنیزها ناله زدند ومردم از هر سو به آن حضرت تسلیت می گفتند وآن نقطه یک پارچه گریه وناله شد.

ص:45

فأومأ بیده أنِ اسکتوا، فسکنت فورتهم(1). فقال: الحَمدُ للّهِ رَبِّ العالَمینَ، مالِکِ یَومِ الدِّینِ، بارِیَ(2) الخَلائِقِ أجمَعِین، الَّذی بَعُدَ فَارتَفَعَ فی السَّماواتِ العُلی، وَقَرُبَ فَشَهِدَ النَّجوی، نَحمَدُهُ علی عَظائِمِ الاُمورِ، وَفَجائِعِالدُّهورِ، وَأَلَمِ الفَجائِعِ، وَمَضاضَةِ(3) اللَّواذِعِ(4) ، وَجَلیلِ الرُّزْءِ(5) ، وَعَظِیمِ المَصائِبِ الفاضِعَةِ الکاظَّةِ(6) الفادِحَةِ(7) الجائِحَةِ(8).

أیُّها القَومُ، إنَّ اللّهَ - وَلَهُ الحَمْدُ - ابْتَلانا بِمَصائِبَ جَلِیلَةٍ، وَثُلمَةٍ فی الإسلامِ عَظِیمَةٍ، قُتِلَ أبو عَبدِ اللّهِ الحُسَینُ علیه السلام وَعِترَتُهُ، وَسُبِیَ نِساؤهُ وَصِبْیَتُهُ، وَدارُوا بِرَأسِهِ فی البُلدانِ مِنْ فَوقِ عامِلِ السِّنانِ(9) وَهذِهِ الرَّزِیَّةُ الَّتی لا مِثْلُها رَزِیَّةٌ.

ص:46


1- (1) فورة: فارت القدر: غلت وارتفع ما بینها.
2- (2) البارئ: الخالق.
3- (3) مضاضة: مضّ الشیء فلاناً: بلغ من قلبه الحزن به أن أحرقه وشقّ علیه.
4- (4) اللواذع: جمع اللاذعة: ما قرص وآلم.
5- (5) الرزء: المصیبة العظیمة.
6- (6) الکاظّة: الشاقّة والمجهدة.
7- (7) الامر الفادح: الذی یثقل.
8- (8) الجائحة: کل مصیبة عظیمة.
9- (9) السنان: نصل الرمح، وعامل الرمح: صدره دون السنان.

خطبه های امام سجاد علیه السلام

آن هنگام حضرت به دست مبارک اشاره فرمود ساکت شوند، جوشش مردم آرام گرفت حضرت فرمود:

ستایش خداوندی را سزاست که پروردگار جهانیان، صاحب روز جزا وپدیدآورندۀ همه مخلوقات است؛ خداوندی که در اوج آسمان های بلند، ودر عین حال آن گونه نزدیک که شاهد رازها وسخنان سرّی است. خدای را ستایش می کنیم بر پیشامدهای مهم ومصیبت های روزگار ورنج مصیبتها وسوزندگی دردها ومحنت های بسیار بزرگ وگرفتاری های هراس انگیزِ سخت، سنگین ونابود کننده.

ای مردم همانا خداوند - که سپاس او را سزاست - ما را با مصیبت های عظیم ورخنه بزرگی که در اسلام پیش آمد آزمایش کرد، ابوعبداللّه الحسین وعترتش را کشتند وزن ها وبچه های خاندانش را به اسیری بردند وسر مبارک آن حضرت را بر بالای نیزه در شهرها گرداندند. واین مصیبتی بی همانند است.

ص:47

أیُّها النّاسُ فَأَیُّ رِجالاتٍ مِنکُمْ یُسَرُّونَ بَعدَ قَتلِهِ، أمْ أَیُّ فُؤادٍ لا یَحزَنُ مِنْ أجْلِهِ، أمْ أیَّةُ عَینٍ مِنکُمْ تَحبِسُ دَمعَها وَتَضَنُّ(1) عَنِ انْهِمالِها(2) ، فَلَقَدْ بَکَتِ السَّبْعُ الشِّدادُ لِقَتلِهِ، وَبَکَتِ البِحارُ بِأمواجِها، وَالسَّماواتُ بِأرکانِها، وَالأرضُ بِأرجائِها(3) ، وَالأشجارُ بِأغصانِها، وَالحِیتانُ وَلُجَجُ(4) البِحارِ، وَالمَلائِکَةُ المُقَرَّبونَ، وَأهلُ السَّماواتِ أجمَعون.

یا أیُّها النّاسُ أیُّ قَلبٍ لا یَنصَدِعُ(5) لِقَتلِهِ؟! أمْ أَیُّ فُؤادٍ لا یَحِنُّ إلَیهِ(6) ؟! أمْ أیُّ سَمْعٍ یَسمَعُ هذِهِ الثُّلمَةَ الَّتی ثُلِمَتْ فی الإسلامِ وَلا یَصَمُّ؟!.

أیُّها النّاسُ أصبَحْنا مَطرودِینَ مُشَرَّدِینَ مَذودِینَ(7) وَشاسِعِینَ(8) عَنِ الأمصارِ، کَأَنّا أولادُ تُرکٍ وَکابُلَ،

ص:48


1- (1) ضنّ: ضنّ بالشیء: بخل به.
2- (2) الانهمال: انهملت عینه. فاضت وسالت.
3- (3) الأرجاء: جمع رجا: الناحیة.
4- (4) اللجج: جمع لُجة: معظم الماء
5- (5) إنصدع: الشیء: انشق.
6- (6) حنّ إلیه: اشتاق.
7- (7) المَذود: مفعول من ذاده: ای دفعه وطرده.
8- (8) شَسَع: بَعُدَ.

خطبه های امام سجاد علیه السلام

ای مردم! کدام یک از مردان شما بعد از شهادت او دلشاد می شود؟ وکدام قلبی است که به خاطر او محزون نشود؟ وکدام چشمی است از گریه خودداری کند واز ریزش اشک پرهیز نماید.

همانا آسمان های هفتگانه در شهادت آن حضرت گریستند، دریاها با امواج خود وآسمان ها با ارکان خود وزمین با اطراف خود ودرختان با شاخه های خود وماهی ها و لجّه های دریا وملائکۀ مقرّب واهل آسمان همگی در این مصیبت نالان شدند.

ای مردم کدام قلبی است که در قتل او شکافته نشود؟ وکدام دلی است که مشتاق او نگردد؟ ویا کدام گوشی است که توان شنیدن این مصیبتی که بر اسلام وارد شد داشته باشد؟

ای مردم! ما را طرد کردند، پراکنده وآواره نموده واز شهرها دور داشتند وبا ما همانند اسیران ترک وکابل رفتار نمودند

ص:49

مِنْ غَیرِ جُرمٍ اجْتَرَمْناهُ، وَلا مَکرُوهٍ ارتَکَبْناهُ، وَلا ثُلمَةٍ فی الإسلامِ ثَلَمناها، ما سَمِعْنا بِهذا فی آبائِنا الأَوَّلِینَ، إنْ هذا إلّا اخْتِلاقٌ.

وَاللّهِ لَو أنَّ النَّبِیَّ تَقَدَّمَ إلَیهِمْ(1) فی قِتالِنا کَما تَقَدَّمَ إلَیهِمْ فی الوصایَةِ بِنا لَما زادوا عَلی ما فَعَلوا بِنا، فَإنّا للّهِ وَإنا إلَیهِ راجِعونَ مِنْ مُصیبَةٍ ما أعظَمَها، وَأَوجَعَها، وَأَفجَعَها، وَأَکَظَّها، وَأفْظَعَها، وَأمَرَّها، وَأفدَحَها، فَعِندَ اللّهِ نَحتَسِبُ فِیما أصابَنا وَاُبلِغَ بِنا، فإنَّهُ عَزیزٌ ذو انْتِقامٍ(2).

ص:50


1- (1) تقدم الیه بکذا: أمره به.
2- (2) اللهوف: 88، عنه البحار: 148/45.

خطبه های امام سجاد علیه السلام

بدون آن که جرمی مرتکب شده یا ناروایی انجام داده یا رخنه ای دراسلام ایجاد کرده باشیم. چنین چیزی در میان پدران پیشین ما نبوده است واین جز دروغ وتهمت نیست.

به خدا سوگند! اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به جای سفارش [مراعات حق وحرمت] دستور جنگ با ما را داده بود افزونتر از آنچه انجام دادند انجام نمی دادند. انّا للّه وانا الیه راجعون این مصیبت چه قدر بزرگ، دردناک، دل سوز، سخت، وحشتناک، تلخ وسنگین بود! اجر وپاداش آنچه را به ما رسید از خدا خواهانیم که او شکست ناپذیر وصاحب انتقام است.

ص:51

ص:52

گفتگوهای امام سجاد علیه السلام

اشاره

ص:53

بعض احتجاجات و حوارات الامام زین العابدین علیه السلام

حوار الإمام مع ابن زیاد

قال السیّد وابن نما:

ثمّ التفت ابن زیاد إلی علیّ بن الحسین فقال: من هذا؟

فقیل: علِیّ بن الحسین.

فقال: ألیس قد قتل اللّه علیَّ بنَ الحسین؟

فقال علی علیه السلام: قَدْ کانَ لی أخٌ یُسمّی عَلیَّ بنَ الحُسَینِ قَتَلَهُ النّاسُ.

فقال: بل اللّهُ قتله.

فقال علیّ: «اَللّهُ یَتَوَفَّی الأنفُسَ حِینَ مَوتِها وَالَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها»(1).

ص:54


1- (1) الزمر: 42.

گفتگوهای امام سجاد علیه السلام

گفتگوهای امام زین العابدین علیه السلام

گفتگوی حضرت با ابن زیاد

ابن زیاد - در مجلسی که در کوفه فراهم آورده واسرای اهل بیت را در آن مجلس وارد کرده بود بعد از سخن گفتن با زینب سلام اللّه علیها - به سوی علیّ بن الحسین علیهما السلام متوجه شد وگفت: این کیست؟ گفته شد: علیّ بن الحسین است.

گفت: مگر خدا علیّ بن الحسین را نکشت؟ امام سجاد فرمود: من برادری داشتم که نام او نیز علی بن الحسین بود که مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت بلکه خدا او را کشت. امام فرمود: «اللّه یتوفّی الانفس حین موتها والّتی لم تمت فی منامها»(1).

ص:55


1- (1) خداوند جان ها را به هنگام مرگ آنها، ونیز آن را که نمرده است در خوابش، می گیرد.

فقال ابن زیاد: وَلَکَ جُرأة علیجوابی! اذهبوا به فاضربوا عنقه.

فسمعت عمّته زینب، فقالت: یا ابنَ زِیادٍ إنَّکَ لَمْ تُبقِ مِنّا أحَداً، فَإنْ عَزَمْتَ عَلی قَتلِهِ فَاقْتُلْنی مَعَهُ.

وقال المفید وابن نما: فتعلّقت به زینب عمّته وقالت: یا ابنَ زیادٍ حَسبُکَ مِنْ دِمائِنا، واعتنقته وقالت: وَاللّهِ لا افارِقُهُ، فَإنْ قَتَلْتَهُ فَاقْتُلْنی مَعَهُ.

فنظر ابن زیاد إلیها وإلیه ساعة ثمّ قال: عجباً للرّحم، واللّه إنّی لأظنّها ودّت أنّی قتلتُها معه، دعُوه فإنّی أراه لما به.

وقال السیّد: فقال علیٌّ لِعمّته: اسْکُتِی یا عَمَة حَتّی اکلِّمَهُ. ثمّ أقبل علیه السلام فقال: أَبِالقَتْلِ تُهَدِّدُنی یا ابنَ زِیادٍ؟ أما عَلِمْتَ أَنَّ القَتلَ لَنا عادَةٌ، وَکَرامَتنا الشَّهادَة؟ (1)

ص:56


1- (1) البحار: 117/45.

ابن زیاد گفت: تو جرأت می کنی جواب مرا بدهی! ببرید گردنش را بزنید.

چون حضرت زینب این سخن را شنید گفت: ای ابن زیاد تو کسی از ما را باقی نگذاشته ای اگر تصمیم بر قتل او داری مرا هم به همراه او بکش. شیخ مفید وابن نما گفته اند که حضرت زینب خود را به امام سجاد رسانید وگفت: ای ابن زیاد خونهایی که از ما گرفتی تو را کافی است ودست در گردن امام سجادانداخت وگفت سوگند به خدا از او جدا نمی شوم که اگر او را بکشی مرا هم همراه او به قتل برسانی. ابن زیاد ساعتی به آن دو نگریست سپس گفت: عجیب است علاقه وپیوند خویشاوندی، به خدا سوگند من چنین یافتم که زینب دوست دارد با او کشته شود، دست از او باز دارید که همان مرض او را کافی است.

سیّد بن طاووس آورده است که: امام زین العابدین به عمّه اش گفت: ای عمّه آرام باش تا من با او سخن بگویم، آن گاه رو کرد به ابن زیاد وفرمود: آیا مرا به کشته شدن تهدید می کنی؟ آیا نمی دانی که کشته شدن عادت ما، وشهادت کرامت وبزرگواری ما است.

ص:57

حوار الإمام مع شیخ شامی

وَجاء شیخٌ فَدَنا من نساء الحسین علیه السلام وعیاله، وهم اقیموا علی درج باب المسجد، فقال: الحمد للّه الذی قتلکم وأهلککم، وأراح البلاد من رجالکم، وأمکن أمیر المؤمنین منکم.

فقال له علیّ بن الحسین: یا شَیخُ هَلْ قَرَأْتَ القُرآنَ؟

قال: نعم.

قال: فَهَلْ عَرَفْتَ هذِهِ الآیَةَ: «قُلْ لا أَسأَلُکُمْ عَلَیهِ أجْراً إلّا المَوَدَّةَ فی القُرْبی»(1) ؟

قال الشیخ: قد قرأت ذلک.

فقال له علیّ علیه السلام: فَنَحنُ القُربی یا شَیخُ، فَهَلْ قَرَأتَ هذِهِ الآیَةَ: «وَاعْلَمُوا أنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأنَّ للّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسولِ وَلِذِی القُربی»(2) ؟

قال نعم.

ص:58


1- (1) الشوری: 23.
2- (2) الانفال: 41.

گفتگوی امام با پیرمرد شامی

در حالی که اهل بیت امام حسین علیه السلام را در پله های مسجد [دمشق] واداشته بودند، پیرمردی پیش آمد وچنین گفت:

شکر خدا را که شما را کشت ونابود کرد وشهرها را از دست مردان شما راحت نمود وامیر المؤمنین یزید را بر شما پیروز کرد.

امام زین العابدین علیه السلام فرمود: ای پیرمرد آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: بلی. فرمود: آیا این آیه را دیده ای «قل لا أسئلکم علیه أجراً إلّاالمودّة فی القربی»(1) ؟ گفت: بلی خوانده ام. امام علیه السلام فرمود: ما همان قربی هستیم ای شیخ، آیا این آیه را خوانده ای «واعلموا أنّما غنمتم من شیءٍ فأنّ للّه خُمُسَه وللرّسول وَلِذی القربی»(2) ؟ گفت بلی.

ص:59


1- (1) - «بکو: به ازای آن [رسالت] پاداشی از شما خواستار نیستم، مگردوستی در بارۀ خویشاوندان.»
2- (2) «وبدانید که هر چیزی به غنیمت گرفتید، یک پنجم آن برای خدا وپیامبر و از آن خویشاوندان [او] و... است».

قال علیّ علیه السلام: فَنَحنُ القُربی یا شَیخُ، وَهَلْ قَرَأتَ هذِهِ الآیَةَ: «إنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ وَیُطهِّرَکُمْ تَطهیراً»(1) ؟

قال الشیخ: قد قرأتُ ذلک.

قال علیّ علیه السلام: فَنَحنُ أهلُ البَیتِ الَّذِینَ خُصِصْنا بِآیَةِ الطَّهارَةِ یا شَیخُ!

[قال] فبقی الشیخ ساکتاً نادماً علی ما تکلّم به، وقال:

باللّه إنّکم هم؟ فقال علیّ بن الحسین علیهما السلام: تَاللّهِ إنّا لَنَحنُ هُمْ مِنْ غَیرِ شَکٍّ، وَحَقِّ جَدِّنا رَسولِ اللّهِ إنّا لَنَحنُ هُمْ.

فبَکی الشیخ ورَمی عِمامتَه ورفع رأسه إلی السماء وقال: اللّهمّ إنّی أبرأُ إلیک من عدوِّ آلِ محمَّدٍ من جنّ وإنس. ثمّ قال: هل لی من توبة؟

فقال له: نَعَمْ إنْ تُبْتَ تابَ اللّهُ عَلَیکَ وَأنتَ مَعَنا.

فقال: أنا تائب.

فبلغ یزید بن معاویة حدیث الشیخ، فأمر به فقُتِلَ. (2)

ص:60


1- (1) الاحزاب: 33.
2- (2) بحار الانوار: 129/45.

امام علیه السلام فرمود: ما همان قربی هستیم؛ وآیا این آیه را خوانده ای «إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهّرکم تطهیراً»(1) ؟

پیرمرد گفت: بلی این آیه را خوانده ام. حضرت فرمود: ما همان اهل بیتی هستیم که خداوند آیۀ طهارت را مخصوص ما گردانیده است ای شیخ!

پیرمرد ساکت شد واز سخنی که گفته بود پشیمان گردید وگفت: شما را به خدا شما همانها هستید؟!

امام علیّبن الحسین علیهما السلام فرمود: سوگند به خدا ما همانها هستیم بدون شک، سوگند به حق جدّمان رسول اللّه ما همانها هستیم.

پیرمرد گریست وعمامه خود را به زمین زد وسر به سوی آسمان بلند کرد وگفت: خدایا من از دشمن آل محمد از جن و انس به سوی تو برائت می جویم. سپس گفت: آیا برای توبه وبازگشت من راهی هست؟

امام فرمود: اگر بازگردی خداوند توبۀ تو را می پذیرد وتو با ما خواهی بود.

پیرمرد گفت: من توبه می کنم.

چون خبر به یزید رسید دستور داد آن پیرمرد را کشتند.

ص:61


1- (1) «همانا خدا می خواهد آلودگی را از شما خاندان بزداید وشما را پاک وپاکیزه گرداند.»

حواره علیه السلام مع یزید

قال الصادق علیه السلام: لمّا ادخل رأس الحسین بن علیّ علیهما السلام علی یزید (لعنه اللّه)، واُدخل علیه علیّ بن الحسین علیهما السلام وبنات أمیر المؤمنین علیه وعلیهن السلام، کان علیّ بن الحسین مقیَّداً مغلولاً.

فقال یزید (لعنه اللّه): یا علیّ بن الحسین، الحمد للّه الّذی قتل أباک.

فقال علیّ بن الحسین: لَعنَةُ اللّهِ عَلی مَنْ قَتَلَ أبِی.

قال: فغضب یزید فأمر بضرب عنقه.

فقال علیّ بن الحسین: فَإذا قَتَلتَنی فَبَناتُ رَسولِ اللّهِ مَنْ یَرُدُّهُمْ إلی مَنازِلِهِم وَلَیسَ لَهُمْ مَحرَمٌ غَیرِی؟!

فقال: أنت تردّهم إلی منازلهم.

ثمّ دعا بمبرد، فأقبل یبرد الجامعة من عنقه بیده، ثمّ قال له: یا علیّ بن الحسین أتدری ما الّذی اریدُ بذلک؟

قال علیه السلام: بَلی تُرِیدُ أنْ لا یَکونَ لِأَحَدٍ عَلَیَّ مِنَّةٌ غَیرِکَ.

فقال یزید: هذا واللّه ما أردتُ.

ص:62

گفتگوی حضرت با یزید

چون سر مبارک حضرت سیّدالشهداء را با حضرت علیّ بن الحسین واسرای اهل بیت علیهم السلام بر یزید وارد کردند علیّ بن الحسین علیهما السلام را غل در گردن بود.

یزید به او گفت: ای علیّبن الحسین حمد خدایی را که پدرت را کشت.

حضرت فرمود: لعنت خدا بر کسی باد که پدرم را کشت.

یزید چون این بشنید در غضب شد وفرمان قتل آن جناب را داد.

حضرت فرمود: هرگاه مرا بکشی پس دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را چه کسی به سوی منزلگاهشان برگرداند؟ وحال آن که محرمی جز من ندارند.

یزید گفت: تو ایشان را به جایگاه خودشان برمی گردانی.

پس یزید سوهانی طلبید وشروع کرد به بریدن غل جامعه که بر گردن آن حضرت بود. پس از آن گفت: ای علی بن الحسین آیا می دانی چه اراده کردم بدینکار؟

فرمود: بلی خواستی غیر از تو دیگری را بر من منت نباشد.

یزید گفت: این بود به خدا قسم آنچه اراده کرده بودم.

ص:63

ثمّ قال یزید: یا علیّ بن الحسین «ما أصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیدِیکُم»(1)!

فقال علیُّ بن الحسین: کَلّا ما هذِهِ فِینا نَزَلَتْ، إنَّما نَزَلَتْ فِینا: «ما أصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فی الأرْضِ وَلا فی أنفُسِکُم إلّا فی کِتابٍ مِنْ قَبلِ أنْ نَبرَأَها إنَّ ذلکَ عَلَی اللّهِ یسیرٌ لِکَیلا تَأْسَوا عَلی ما فاتَکُم وَلا تَفرَحُوا بِما آتاکُم»(2) فَنَحنُ الَّذِینَ لا نَأسی علی ما فاتَنا، وَلا نَفرَحُ بِما آتانا مِنها. (3)

ص:64


1- (1) الشوری: 30.
2- (2) الحدید: 22.
3- (3) تفسیر علیّ بن ابراهیم: 352/2، عنه البحار: 168/45.

پس یزید این آیه را خواند: «ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم» حاصل ترجمه آن است که گرفتاریها که به مردم می رسد به سبب کارهای خودشان است.

حضرت فرمود: نه چنین است که تو گمان کرده ای، این آیه دربارۀ ما فرود نیامده بلکه آنچه دربارۀ ما نازل شده این است:

«ما اصاب من مصیبة فی الارض ولا فی أنفسکم إلّافی کتاب من قبل أن نبرأها» مضمون آیه آن که، نرسد مصیبتی به شما در زمین ونه در جان های شما آدمیان مگر آن که در نوشتۀ آسمانی است پیش از آن که خلق کنیم او را تا افسوس نخورید بر آنچه از دست شما رفته وشاد نشوید برای آنچه شما را آمده. پس حضرت فرمود مائیم کسانی که چنین هستند. (1)

ص:65


1- (1) منتهی الآمال: ص 310-311.

حوار الإمام مع المنهال بن عمرو

وخرج زین العابدین علیه السلام یوماً یمشی فی أسواق دمشق فاستقبله المنهال بن عمرو(1) ، فقال له: کیف أمسیتَ یا ابن رسول اللّه؟

قال: أمسَیْنا کَمَثَلِ بَنِی إسرائِیلَ فی آلِ فِرعَونَ یُذَبِّحُونَ أبناءَهُمْ وَیَستَحیونَ نِساءَهُم. یا مِنهالُ أَمسَتِ العَرَبُ تَفتَخِرُ عَلَی العَجَمِ بِأَنَّ مُحَمَّداً عَرَبیٌّ، وَأَمسَتْ قُرَیش تَفتَخِرُ عَلی سائِرِ العَرَبِ بِأَنَّ مُحَمَّداً مِنها، وَأمسَیْنا مَعشَرُ أهْلِ بَیتِهِ وَنَحنُ مَغصوبُونَ مَقتُولُونَ مُشَرَّدُونَ، فإنّا للّهِ وَإنّا إلَیهِ راجِعونَ مِمّا أمسَینا فِیهِ یا مِنهالُ.

قال السیّد فی اللهوف بعد نقل الخبر: وللّه درّ مهیار(2) حیث قال:

ص:66


1- (1) - المنهال بن عمرو. من رواة الإمام علی بن الحسین وأصحابه، انظرمعجم رجال الحدیث: 8/19.
2- (2) - المولی الجلیل ابوالحسن مهیار بن مرزویه الدیلمی البغدادی، فاضل شاعر ادیب من شعراء اهل البیت (علیهم السلام) المجاهدین من غلمان الشریف الرضی، جمع بین فصاحة العرب ومعانی العجم. معجم رجال الحدیث: 90/19.

گفتگوی امام با منهال بن عمرو

روزی امام زین العابدین علیه السلام بیرون آمد و از بازارهای دمشق می گذشت. منهال بن عمرو با آن جناب رو به رو شد وعرض کرد: حال شما چگونه است ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم؟

امام فرمود: حال ما مثل حال بنی اسرائیل در میان آل فرعون است که پسرانشان را سر می بریدند وزنان را باقی می گذاشتند. ای منهال: عرب بر عجم افتخار پیدا کرد به جهت این که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از عرب است وقریش بر دیگر عربها برتری جست به سبب این که محمد صلی الله علیه و آله و سلم از قریش است واکنون ما اهل بیت وخاندان او به این حال افتاده ایم که حق ما را غصب کرده [عده ای را] کشته و [تعدادی دیگر را] اسیر وآواره کرده اند إنّا للّه وإنّا الیه راجعون از این حالتی که ما در آن قرار داریم.

در کتاب لهوف بعد از نقل این خبر فرموده:

خدا جزای خیر دهد مهیار را که چنین سروده است:

ص:67

یُعَظِّمُونَ لَهُ أعوادَ مِنبَرِهِ وَتَحتَ أرجُلِهِمْ أولادُهُ وُضِعُوا

بِأَیِّ حُکْمٍ بَنُوهُ یَتبَعونَکُم وَفَخرُکُم أنَّکُم صَحْبٌ لَهُ تَبَعُ (1)

ص:68


1- (1) بحار الانوار: 143/45.

- چوب منبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بزرگ می شمارند واحترام می کنند

- در حالی که فرزندان آن حضرت را زیر پای خود قرار داده اند

- به چه دستور وقانونی فرزندان او از شما پیروی کنند؟!

- در حالی که افتخار شما این است که صحابه وپیرو او هستید.

ص:69

حوار الإمام علیه السلام مع إبراهیم بن طلحة

عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: لَمّا قَدِمَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ - وَقَدْ قُتِلَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِمْ - استَقبَلَهُ إبراهِیمُ بنُ طَلحَةَ بنِ عُبَیدِاللّهِ وَقالَ: یا عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ مَنْ غَلَبَ؟ وَهُوَ یُغَطِّی رَأسَهُ وَهُوَ فی المَحمِلِ.

قالَ: فَقالَ لَهُ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ: إذا أرَدْتَ أَنْ تَعلَمَ مَنْ غَلَبَ وَدَخَلَ وَقتُ الصَّلاةِ فَأذِّنْ ثُمَّ أَقِمْ. (1)

ص:70


1- (1) بحار الانوار: 177/45.

گفتگوی حضرت با ابراهیم بن طلحه

(1)

از امام صادق علیه السلام روایت شده: بعد از شهادت امام حسین علیه السلام هنگامی که علیّ بن الحسین علیهما السلام [به مدینه] بازگشت ابراهیم بن طلحة بن عبیداللّه با آن حضرت مواجه شد وگفت: ای علیّ بن الحسین چه کسی پیروز شد؟ - واو در محمل بود وسرش را پوشانده بود -.

امام سجّاد فرمود: اگر خواستی بدانی چه کسی پیروز شده است - هنگام نماز - اذان بگو سپس اقامه بگو. (2)

ص:71


1- (1) ابراهیم فرزند طلحۀ مشهوراست که در جنگ جمل همراه زبیر با امیر المؤمنین علیه السلام جنگید. ر. ک به جلاء العیون ص 731.
2- (2) منظور حضرت این است که وقتی در اذان واقامه هر روز چند مرتبه شهادت به رسالت جدش محمد (ص) داده می شود پس بنی امیّه به هدف خود نرسیده اند وپیروزی با پیامبر وآل پیامبر (ص) است.

حوار آخَر له علیه السلام مع یزید

ورُوی أنّه لمّا حُمل علیّ بن الحسین علیهما السلام إلی یزید (لعنه اللّه)، هَمَّ بضرب عنقه، فوقفه بین یدیه وهو یکلّمه، لیستنطقه بکلمة یوجب بها قتله، وعلیّ علیه السلام یجیبه حسب ما یکلّمه، وفی یده سبحة صغیرة یُدیرها بأصابعه، وهو یتکلّم.

فقال له یزید: اکلّمک وأنت تجیبنی وتدیر أصابعک بسُبحة فی یدک؟ فکیف یجوز ذلک؟

فقال: حَدَّثَنی أبی عَنْ جَدِّی أنَّهُ کانَ إذا صَلّی الغَداةَ وَانْفَتَلَ لا یَتَکَلَّمُ حَتّی یَأخُذَ سُبحَةً بَینَ یَدَیهِ، فَیَقولُ:

اللّهُمَّ إنِّی أصبَحتُ اسَبِّحُکَ وَاُمَجِّدُکَ وَأحمَدُکَ وَاُهَلِّلُکَ بِعَدَدِ ما ادِیرُ بِهِ سُبْحَتِی، وَیَأخُذُ السُّبحَةَ وَیُدِیرُها وَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما یُریدُ مِنْ غَیرِ أنْ یَتَکَلَّمَ بِالتَّسبِیحِ،

ص:72

گفتگوی دیگر حضرت با یزید

نقل شده هنگامی که حضرت علی بن الحسین علیهما السلام را پیش یزید ملعون بردند تصمیم به کشتن آن حضرت گرفت از این رو امام را در مقابل خودش نگهداشت ومشغول صحبت شد ومنظورش این بود که حضرت سخنی بگوید که موجب قتلش گردد. امام سجّاد علیه السلام بر حسب گفتار یزید پاسخ او رابیان می کرد ودر دستش تسبیح کوچکی بود که با انگشتانش آن را می چرخاند.

یزید گفت: من با تو سخن می گویم وتو جواب مرا می دهی وبا انگشتان خود تسبیح می چرخانی! این کار چگونه سزاست؟

امام فرمود: خبر داد پدرم از جدّم که آن حضرت وقتی نماز صبح را می خواند وبه پایان می رسانید سخنی نمی گفت تا این که تسبیحی به دست می گرفت واین دعا را می خواند: «اللّهمّ إنّی أصبحت اسبّحک واُمجّدک وأحمدک واُهلّلک بعدد ما ادیر به سبحتی»(1) سپس تسبیح را به دست داشت وآن را می چرخانید ودرباره آنچه می خواست سخن می گفت بدون این که تسبیح بگوید،

ص:73


1- (1) - خداوندا! همانا من صبح کردم در حالی که تو را به تعداد چرخاندن تسبیحم، تسبیح می گویم، بزرگ می شمارم، ستایش می کنم و لا إله إلّااللّه می گویم.»

وَذَکَرَ أنَّ ذلکَ مُحتَسَبٌ لَهُ، وَهُوَ حِرْزٌ إلی أَنْ یَأوِی إلی فِراشِهِ، فَإذا أوی إلی فِراشِهِ قالَ مِثلَ ذلِکَ القَولِ وَوَضَعَ سُبحَتَهُ تَحتَ رَأسِهِ فَهِیَ مَحسُوبَةٌ لَهُ مِنَ الوَقتِ إلی الوَقْتِ، فَفَعَلْتُ هذا اقْتِداءً بِجَدِّی.

فقال له یزید: لست اکلِّمُ أحداً منکم إلّاویُجیبنی بما یعوذ به، وعفا عنه ووصله وأمر بإطلاقه. (1)

ص:74


1- (1) بحارالانوار: 200/45، عن دعوات الراوندی: 61.

وفرمود که این برای آن حضرت [تسبیح وذکر] حساب می شد وحرز وپناهی بود تا هنگامی که در بستر استراحت می رفت که در آن موقع همین دعا را تکرار می کرد وتسبیح را زیر سرش می گذاشت که از آن وقت تا وقت [نماز صبح] برای حضرت [ذکر وتسبیح] حساب می شد. آن گاه امام سجاد فرمود: من هم این کار را به پیروی از جدّم انجام دادم.

یزید گفت: با هیچ کدام از شماها سخن نمی گویم جز این که جواب می دهد مرا به چیزی که پناهی است برای او، آن گاه از کشتن حضرت صرف نظر کرد وصله داد ودستور آزادی امام را صادر نمود.

ص:75

حوار ثالث مع یزید

وقال [یزید] لعلیّ بن الحسین علیهما السلام: اذکر حاجاتک الثلاث اللاتی وعدتک بقضائهنّ.

فقال: الاُولی: أنْ تُرِیَنی وَجْهَ سَیِّدی وَأبی وَمَولایَ الحُسَینِ فَأَتَزَوَّدَ مِنهُ وَأَنظُرَ إلَیهِ وَاُوَدِّعَهُ.

وَالثّانِیَةُ: أَنْ تَرُدَّ عَلَینا ما اخِذَ مِنّا.

وَالثّالِثَةُ: إنْ کُنْتَ عَزَمْتَ عَلی قَتلِی أَنْ تُوَجِّهَ مَعَ هؤلاءِ النِّسْوَةِ مَنْ یَرُدُّهُنَّ إلی حَرَمِ جَدِّهِنَّ صلی الله علیه و آله و سلم.

قال: أمّا وجه أبیک فلن تراه أبداً. وأمّا قتلک فقد عفوت عنک. وأمّا النساء فما یُؤدّیهنّ إلی المدینة غیرک.

وأمّا ما اخِذ منکم فأنا اعوّضکم عنه أضعاف قیمته.

فقال علیه السلام: أَمّا مالُکَ فَما نُریدُهُ، وَهُوَ مُوَفَّرٌ عَلَیکَ، وَإنَّما طَلَبْتُ ما اخِذَ مِنّا لِأنَّ فِیهِ مِغزَلَ فاطِمَةَ بِنتِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم وَمِقنَعَتَها وَقِلادَتَها وَقَمِیصَها.

فأمر برَدِّ ذلک وزاد علیه مائتی دینار، فأخذها زین العابدین علیه السلام وفرّقها فی الفقراء والمساکین. (1)

ص:76


1- (1) بحارالانوار: 144/45.

گفتگوی سوّم حضرت با یزید

یزید به امام علّی بن الحسین علیهما السلام وعده داد که سه حاجت ایشان را برآورده کند در پی آن روزی به حضرت گفت حاجات خود را بیان کند.

حضرت سجاد علیه السلام فرمود: اوّل این که رخسار سَرور مولا وپدرم را به من نشان دهی تا از آن توشه برگیرم، دیدار کنم ووداع نمایم.

دوّم این که آنچه از ما به غارت رفته به ما بازگردانی.

سوّم آن که اگر تصمیم برکشتن من داری شخصی [امین] همراه این زنها کنی که ایشان را به حرم جدّشان برگرداند.

یزید گفت امّا چهرۀ پدرت را هرگز نخواهی دید. وامّا کشتن تو پس عفو کردم وگذشتم وزنها را جز تو کسی به مدینه نخواهد برد. امّا آنچه از شما به غارت رفته من چند برابر قیمتش را پرداخت می کنم.

امام فرمود: ما مال تو را نمی خواهیم، مال تو ارزانی خودت باد واین که ما اموال به غارت رفته را خواسته ایم برای آن که دوک نخریسی فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ومقنعه وگلوبند وپیراهن او درمیان آنها بوده است.

یزید دستور داد آن اموال را برگردانند، دویست دینار هم افزونتر داد که حضرت امام زین العابدین آن را گرفت ومیان مستمندان ومساکین تقسیم کرد.

ص:77

حوار الإمام علیه السلام مع المنهال فی المدینة

حدَّث المنهال بن عمرو قال: دخلتُ علی زین العابدین علیه السلام اودّعه وأنا ارید الانصراف من مکّة. فقال: یا مِنهالُ ما فَعَلَ حَرمَلَةُ بنُ کاهِل؟ وکان معی بِشر بن غالب الأسدی، فقال: ذلک من بنی الحریش أحد بنی موقد النار، وهو حیّ بالکوفة. فرفع یدیه وقال: اللّهُمَ أذِقْهُ حَرَّ النّارِ، اللّهُمَ أذِقْهُ حَرَّ الحَدِیدِ.

قال المنهال: وقدمتُ الکوفة - والمختار بها - فرکبت إلیه فلقیته خارجاً من داره.

فقال: یا منهال لم تشرکنا فی ولایتنا هذه؟ فعرّفته أنّی کنت بمکّة، فمشی حتّی أتی الکناس، ووقف کأنّه ینتظر شیئاً، فلم یلبث أن جاء قوم قالوا: أبشِرْ أیّها الأمیر فقد اخذَ حرملة، فجیء به. فقال: لعنک اللّه، الحمد للّه الّذی أمکننی منک، الجزّار! الجزّار! فاُتی بجزّار فأمره بقطع یدیه ورجلیه. ثمّ قال: النار! النار! فاُتی بنار وقصب فاُحرق.

ص:78

گفتگوی حضرت با منهال در مدینه

منهال بن عمرو روایت کرده: که هنگام بازگشت از مکّه به قصد خداحافظی به محضر امام زین العابدین علیه السلام وارد شدم.

فرمود: ای منهال! حرمله چه کرد؟ بشر بن غالب اسدی که همراه من بود گفت: در کوفه زنده است.

حضرت دو دستش را بلند کرد وعرضه داشت: خداوندا! حرارت آتش را به او بچشان. خداوندا! حرارت آهن را به او بچشان.

منهال می گوید: وارد کوفه شدم مختار در آنجا بود به قصد دیدار او سوار شدم وحرکت کردم او را در بیرون خانه اش دیدار کردم.

گفت ای منهال: در این حکومت وولایت ما را همراهی نمی کنی؟ آگاهش کردم که در مکّه بودم. پس راه افتاد تا به کناسه رسید ودر آنجا توقف کرد گویا منتظر چیزی بود، اندکی نگذشته بود که گروهی آمدند وگفتند: مژده باد ای امیر، حرمله دستگیر شد، آن گاه او را آوردند.

مختار گفت: خدای لعنتت کند، سپاس خدای را که مرا بر تو مسلط کرد [در آن حال مختار فریاد کرد:] قصاب! قصاب! قصابی را آوردند دستور داد دست وپای حرمله را قطع کند سپس فریاد کرد: آتش! آتش! پس آتش ونی آوردند واو را سوزاندند.

ص:79

فقلت: سبحان اللّه، سبحان اللّه!

فقال: إنّ التسبیح لحسن، لِمَ سبّحت؟ فأخبرته دعاء زین العابدین علیه السلام فنزل عن دابّته وصلّی رکعتین وأطال السجود، ورکب وسار فحاذی داری. فعزمت علیه بالنزول والتحرّم بطعامی، فقال: إنّ علیّ بن الحسین دعا بدعوات فأجابها اللّه علی یدی ثمّ تدعونی إلَی الطعام؟ هذا یوم صوم شکراً للّه تعالی. فقلت: أحسن اللّه توفیقک(1).

ص:80


1- (1) بحار الانوار: 375/45، و ج 52/46 و 53 بتفاوت.

منهال می گوید: گفتم سبحان اللّه! سبحان اللّه!

مختار گفت: تسبیح نیکو است ولیکن برای چه تسبیح گفتی؟ او را از دعای امام زین العابدین علیه السلام با خبر کردم.

مختار از مرکب پیاده شد ودو رکعت نماز خواند وسجده را طولانی کرد، سپس سوار شد وحرکت کرد چون مقابل منزل ما رسید دعوت کردم که فرود آید واز غذای ما بخورد، گفت: علیّ ابن الحسین علیهما السلام دعاهایی کرده وخداوند آنها را به دست من به اجابت رسانده است آن گاه تو مرا به خوردن غذا دعوت می کنی؟! امروز روزی است که باید روزه شکر گرفت. گفتم:

خدای توفیقت را نیکو گرداند.

ص:81

حوار الإمام علیه السلام مع مولاه

رُوی عن الصادق علیه السلام أنّه قال: إنَّ زَینَ العابِدینَ علیه السلام بَکی عَلی أبِیهِ أربَعینَ سَنَةً،

ص:82

گفتگوی امام علیه السلام با خادمش

از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده است که: امام زین العابدین علیه السلام چهل سال(1) بر پدر بزرگوار خود گریست،

ص:83


1- (1) امام زین العابدین علیه السلام در حدود 35 سال بعد از شهادت پدر بزرگوارش، زنده بود وآنچه در این روایت آمده که چهل سال گریه کرد، اشاره به کثرت گریه وطول مدّت آن است، زیرا عدد 40 از اعدادی است که به کثرت دلالت می کند. نه این که دقیقاً چهل سال گریه کرده باشند. امّا این همه گریه وغصّه حضرت جهات مختلفی داشت که می توان به موارد ذیل اشاره کرد.الف: جنبه عاطفی مسأله، تحمّل مصیبت کربلا واقعاً جانکاه وشکننده بود، چگونه انسان طاقت داشته باشد به چشم خود ببیند، بهترین، زیباترین وپاکترین انسانهای روی زمین، به دست شقی ترین ونامردترین افراد با دلخراش ترین وجه، آن هم با لب تشنه ودر جلو دید اهل بیت وبچه های کوچکشان به شهادت برسند وبعد از کشتن بر پیکرهای پاک نیز رحم نکنند، زیر سم اسبها قرار دهند وسرها را از بدن ها جدا کنند ودر شهرها بگردانند. چگونه می شود این همه را ببیند وفراموش کند؟!ب: این گریه ها یک وسیلۀ دفاعی بسیار مؤثر در مقابل تبلیغات بنی امیه بود، آنها که می خواستند اهل بیت پیامبر را ریشه کن کنند ونام نیکی از آنها باقی نگذارند. این گریه ها مظلومیّت وحقانیت آنها را آشکار می کرد ونام ویاد آنها را در ذهن ها زنده می داشت.ج: گریه ویاد کرد امام سجاد علیه السلام از شهدای کربلا موجب می شد دیگران نیز این روش را در پیش گیرند وبر شهدای کربلا اشک بریزند وبدین وسیله یاد آنها، هدف آنها ودر واقع اسلام زنده بماند، چرا که هدف اصلی بنی امیّه ضربه زدن به دین واز بین بردن آثار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بود.

صائِماً نَهارَهُ قائِماً لَیلَهُ. فَإذا حَضَرَ الإفطارُ جاءَهُ غُلامُهُ بِطَعامِهِ وَشَرابِهِ، فَیَضَعُهُ بَینَ یَدَیهِ فَیَقولُ: کُلْ یا مَولایَ.

فَیَقولُ: قُتِلَ ابنُ رَسولِ اللّهِ جائِعاً، قُتِلَ ابنُ رَسولِ اللّهِ عَطشاناً، فَلا یَزالُ یُکَرِّرُ ذلِکَ وَیَبکی حَتّی یَبتَلَّ طَعامُهُ مِنْ دُمُوعِهِ، ثُمَّ یُمزَجُ شَرابُهُ بِدُمُوعِهِ، فَلَمْ یَزَلْ کَذلِکَ حَتّی لَحِقَ بِاللّهِ عَزَّ وجَلَّ(1).

وَکانَ إذا أخَذَ إناءً یَشرَبُ ماءً بَکی حَتّی یَملَأَها دَمْعاً.

فَقِیلَ لَهُ فی ذلِکَ.

فَقالَ: وَکَیفَ لا أبکی؟! وَقَدْ مُنِعَ أبی مِنَ الماءِ الَّذی کانَ مُطلَقاً لِلسِّباعِ وَالوُحوشِ(2).

وحدّث مولًی له علیه السلام أنّه برز یوماً إلَی الصحراء، قال:

فتبعته فوجدته قد سجد علی حجارة خشنة، فوقفتُ وأنا أسمع شهیقه وبکاءه، وأحصیتُ علیه ألفَ مَرَّةٍ یَقُولُ:

ص:84


1- (1) اللهوف: 92، عنه البحار: 149/45.
2- (2) البحار: 109/46.

ودر این مدت روزها روزه می داشت وشب ها به عبادت مشغول بود، هنگام افطار، غلام آب وغذا می آورد وپیش روی آن حضرت می نهاد ومی گفت: بخور ای مولای من!

حضرت می فرمود: فرزند رسول خدا را با شکم گرسنه ولب تشنه شهید کردند وپیوسته این سخنان را می گفت واشک می ریخت تا آب وغذایش با گریه ممزوج می شد وآن حضرت تا هنگام مفارقت از دنیا ولقای پروردگار بدین حال بود.

امام زین العابدین علیه السلام هر وقت ظرف آبی به دست می گرفت تا آب بیاشامد گریه می کرد تا ظرف پر از اشک می شد. با حضرت در این باره گفتگو کردند. فرمود: چگونه گریه نکنم؟! در حالی که پدرم را از آب بازداشتند، آبی که برای درندگان وحیوانات وحشی آزاد بود.

یکی از خادمان حضرت سجاد علیه السلام نقل می کند که آن حضرت روزی به طرف صحرا تشریف بردند من نیز در پی آن حضرت رفتم وامام را در حالی که بر روی سنگ ناهمواری سجده کرده بود یافتم، ایستادم وصدای ناله وگریه اش را می شنیدم وشمردم که هزار مرتبه این تهلیلات را در سجده خواند

ص:85

لاإلهَ إلّااللّهُ حَقّاً حَقّاً، لا إلهَ إلّااللّهُ تَعَبُّداً وَرِقّاً، لا إلهَ إلّااللّهُ إیماناً وَتَصدِیقاً وصِدْقاً. ثم رفع رأسه من السجود وإنّ لحیته ووجهه قد غُمرا بالماء من دموع عینیه. فقلت:

یا سیّدی أما آن لحزنک أن ینقضی ولبکائک أن یقلّ؟

فقال لی: وَیحَکَ! إنَّ یَعقوبَ بنَ إسحاقَ بنِ إبراهیمَ علیهم السلام کانَ نَبِیّاً ابْنَ نَبِیٍّ لَهُ اثْنا عَشَرَ ابْناً، فَغَیَّبَ اللّهُ سُبحانَهُ واحِداً مِنْهُمْ فَشابَ رَأسُهُ مِنَ الحُزْنِ، وَاحْدَودَبَ ظَهرُهُ مِنَ الغَمِّ.

وَذَهَبَ بَصَرُهُ مِنَ البُکاءِ - وَابْنُهُ حَیٌّ فی دارِ الدُّنیا -؛ وَأنا فَقَدْتُ أبی وَأخی وَسَبعَةَ عَشَرَ مِنْ أهلِ بَیتِی صَرعی مَقتولِینَ، فَکَیفَ یَنقَضی حُزنی وَیَقِلُّ بُکائِی(1) ؟!

ص:86


1- (1) اللهوف: 92، عنه البحار: 149/45.

«لا إله الّا اللّه حقّاً حقّاً، لا إله تعبّداً ورقّاً، لا إله الّا اللّه ایماناً وتصدیقاً وصدقاً» آن گاه سر از سجده برداشت، در حالی که محاسن وچهره مبارکش را اشک فرا گرفته بود.

عرض کردم سرورم وقت آن نرسیده که اندوه شما پایان پذیرد وگریه شما اندک شود؟

فرمود: وای برتو! همانا یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم علیهم السلام پیغمبر وپیغمبر زاده بود ودوازده پسر داشت یکی از پسرانش را خداوند سبحان از نظر او غایب کرد، از اندوه [جدایی آن پسر] موی سرش سپید شد واز غم پشتش خمیده گردید ودر اثر گریه بینایی اش را از دست داد وحال آن که پسرش در دنیا زنده بود.

امّا من پدر، برادر وهفده تن از خاندانم را از دست دادم و به خاک افتادن وکشته شدن آنها را دیدم، پس چگونه اندوه من سرآید وسرشک دیدگانم اندک شود.

ص:87

حوار الامام ومحمد بن الحنفیة

روی عن أبی خالد الکابلی قال: دعانی محمد بن الحنفیة بعد قتل الحسین علیه السلام ورجوع علی بن الحسین علیهما السلام إلی المدینة وکنّا بمکة فقال: صر إلی علی بن الحسین علیه السلام وقل له: إنّی أکبر ولد أمیر المؤمنین بعد أخوَیّ الحسن والحسین، وأنا أحق بهذا الأمر منک، فینبغی أن تسلّمه إلیّ، وإن شئت فاختر حَکَماً نتحاکم إلیه، فصرت إلیه وأدّیت رسالته، فقال: ارجع إلیه وقل له:

یا عمّ اتّق اللّه ولا تدّع ما لم یجعله اللّه لک، فإن أبیت فبینی وبینک الحجر الأسود، فمن أجابه الحجر فهو الامام. فرجعت إلیه بهذا الجواب، فقال له: قد أجبتک، قال أبو خالد: فدخلا جمیعاً وأنا معهما حتی وافیا الحجر الأسود، فقال علی بن الحسین علیهما السلام: تقدّم یا عمّ فإنّک أسنّ فسله الشهادة لک،

ص:88

گفتگوی امام و محمد بن حنفیه

ابو خالد کابلی گوید: بعد از شهادت امام حسین علیه السلام و بازگشت علیّ بن الحسین به مدینه، محمد بن حنفیّه مرا فراخواند - و ما در آن زمان در مکّه بودیم - وگفت: پیش علی بن الحسین برو و از جانب من به او بگو: من بعد از دو برادرم حسن و حسین بزرگترین فرزند امیر المؤمنینم و به امر امامت از تو سزاوارترم وشایسته است که این مقام را به من واگذار کنی، و اگر خواستی داوری انتخاب کن تا میان ما قضاوت کند.

ابو خالد می گوید: رفتم و پیام را رساندم، حضرت فرمود:

برگرد و به او بگو: ای عمو از خدا بترس و آنچه را خدا برای تو قرار نداده ادّعا نکن. و اگر نمی پذیری پس حجر الأسود میان ما داور باشد پس هر کس را حجر الأسود پاسخ داد آن امام است.

این جواب را به محمد بن حنفیه بازگرداندم و او [داوری حجر الأسود را] پذیرفت.

ابو خالد می گوید: امام سجاد علیه السلام و محمد بن حنفیه هر دو وارد مسجد الحرام شدند و من همراه ایشان بودم تا این که به مقابل حجر الأسود رسیدند، علی بن الحسین علیه السلام فرمود:

عمو جان، تو بزرگسال تری پیش برو و از حجر گواهی طلب کن.

ص:89

فتقدّم محمد فصلّی رکعتین ودعا بدعوات، ثم سأل الحجر بالشهادة إن کانت الإمامة له، فلم یجبه بشیء، ثم قام علی بن الحسین علیهما السلام فصلّی رکعتین ثم قال: أیها الحجر الذی جعله اللّه شاهداً لمن یوافی بیته الحرام من وفود عباده إن کنت تعلم أنی صاحب الأمر وأنّی الإمام المفترض الطاعة علی جمیع عباد اللّه فاشهد لی لیعلم عمّی أنّه لا حقّ له فی الإمامة، فأنطق اللّه الحجر بلسان عربی مبین، فقال: یا محمّد بن علی! سلّم الأمر إلی علی بن الحسین، فإنه الإمام المفترض الطاعة علیک وعلی جمیع عباد اللّه دونک ودون الخلق أجمعین فی زمانه، فقبّل محمد ابن الحنفیة رجله وقال: الأمر لک.

وقیل: إنّ ابن الحنفیة إنما فعل ذلک إزاحة لشکوک الناس فی ذلک(1).

ص:90


1- (1) الخرائج والجرائح: 258/1؛ عنه البحار: 29/46.

محمد بن حنفیه پیش رفت و دو رکعت نماز بجا آورد و دعاهائی خواند سپس از حجر الأسود خواست اگر امامت برای اوست شهادت بدهد، حجر الأسود هیچ پاسخ نداد.

آن گاه علی بن الحسین برخاست و دو رکعت نماز خواند سپس گفت: ای سنگی که خداوند او را شاهد بر زائران خانه خود و مهمانانش از میان بندگان خود قرار داده، اگر می دانی که من صاحب این امر و همان امامی هستم که پیروی من بر جمیع بندگان خدا لازم است، پس شهادت بده تا عموی من بداند حقّی برای او در امامت نیست.

در این هنگام خداوند، حجر الأسود را به زبان عربی آشکار گویا کرد، پس گفت: ای محمد بن علی! امر [امامت] را به علی بن الحسین واگذارکن که او امامی است که در عصر او طاعت او بر تو و بر جمیع بندگان الهی بلکه بر تو و جمیع مخلوقات واجب است.

پس محمد بن حنفیه پای امام را بوسید و گفت: امر امامت برای توست.

گفته شده که محمد بن حنفیه به امر امامت آگاه بود و این کار را برای از بین بردن شکّ مردم انجام داد.

ص:91

حوار الإمام مع عباد البصری

علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن عثمان بن عیسی، عن سماعة، عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: لقی عبّاد البصری(1) علی بن الحسین صلوات اللّه علیهما فی طریق مکة فقال له:

یاعلی بن الحسین ترکت الجهاد وصعوبته وأقبلت علی الحج ولینته، إنّ اللّه عز وجلّ یقول: «إنّ اللّه اشتری من المؤمنین أنفسهم وأموالهم بأنّ لهم الجنة یقاتلون فی سبیل اللّه فیقتلون ویقتلون وعداً علیه حقاً فی التوراة والإنجیل والقرآن ومن أوفی بعهده من اللّه فاستبشروا ببیعکم الّذی بایعتم به وذلک هو الفوز العظیم»(2) فقال له علی بن الحسین علیهما السلام: أتمّ الآیة، فقال: «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف والناهون عن المنکر والحافظون لحدود اللّه وبشّر المؤمنین»(3).

ص:92


1- (1) الظاهر هو عباد بن کثیر البصری العابد بمکة، الصوفی.
2- (2) التوبة: 111.
3- (3) التوبة: 112.

گفتگوی امام با عباد بصری

عباد بصری در راه مکّه با امام زین العابدین علیه السلام مواجه شد و به آن حضرت گفت: جهاد و سختی آن را ترک کرده و به حجّ وراحتی آن روی آورده ای در حالی که خداوند متعال می فرماید: «إنّ اللّه اشتری من المؤمنین أنفسهم وأموالهم بأنّ لهم الجنة یقاتلون فی سبیل اللّه...» «خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خریداری کرده که [در برابرش] بهشت برای آنان باشد [به این گونه که:] در راه خدا پیکار می کنند، می کشند وکشته می شوند؛ این وعدۀ حقّی است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما به داد و ستدی که با خدا کرده اید؛ و این است آن پیروزی بزرگ».

امام علیه السلام فرمود: بعدش را بخوان. عباد تلاوت کرد:

«التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون...» «توبه کنندگان، عبادت کاران، سپاس گویان، سیاحت کنندگان، رکوع کنندگان، سجده آوران، آمران به معروف ونهی کنندگان از منکر، وحافظان حدود الهی؛ و بشارت بده به [این چنین] مؤمنان».

ص:93

فقال علی بن الحسین علیهما السلام: إذا رأینا هؤلاء الّذین هذه صفتهم فالجهاد معهم أفضل من الحج(1).

وفی المناقب: «إذا ظهر هؤلاء لم نؤثر علی الجهاد شیئاً»(2).

ص:94


1- (1) الکافی: 22/5.
2- (2) المناقب: 159/4.

امام سجّاد علیه السلام فرمود: هنگامی که صاحبان این اوصاف را مشاهده کردیم پس جهاد به همراهی آنها برتر از حجّ است.

وبنا به نقل دیگری آن حضرت فرمود: هنگامی که چنین افرادی پیداشدند، چیزی را بر جهاد ترجیح نمی دهیم.

ص:95

فهرست منابع

1 - الاحتجاج، ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی (قرن ششم) / نشر مرتضی، 1403 ه ق.

2 - الإرشاد، شیخ مفید، (413) / مؤسسۀ آل البیت علیهم السلام، قم، 1413 ه ق.

3 - بحار الانوار، علّامه محمد باقر مجلسی/ دار الکتب الاسلامیة وکتابفروشی اسلامیه.

4 - تفسیر القمی، علیّ بن ابراهیم القمی، مطبعة النجف، 1387 ه ق.

5 - الخرائج والجرائح، قطب الدین راوندی (573) / مؤسسة الامام المهدی، قم، 1409 ه ق.

6 - الکافی، ثقة الاسلام کلینی، دار الکتب الاسلامیة، تهران.

7 - کامل بهائی، عمادالدین طبری (قرن هفتم) /المکتبة المرتضویة، تهران.

8 - مثنوی هفت اورنگ، عبد الرحمان جامی (898) به تصحیح مدرّس گیلانی، ناشر سعدی، تهران، چاپ پنجم 1368 ه ش.

9 - مقتل الحسین علیه السلام، الموفق بن احمد المکّی/ أخطب خوارزم (568) / انوار الهدی، قم 1418 ه ق.

10 - الملهوف (اللهوف)، علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاووس (664) / المطبعة الحیدریّة، نجف 1369 ه ق.

11 - المناقب، محمدبن علی بن شهر آشوب (588) /المطبعة العلمیة، قم.

12 - نفس المهموم، حاج شیخ عباس قمی / کتابفروشی اسلامیه.

ص:96

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109