سرشناسه: مجلسی محمد باقربن محمدتقی 1037 - 1111ق.
عنوان و نام پدیدآور: بحارالانوار: الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار تالیف محمدباقر المجلسی.
مشخصات نشر: بیروت داراحیاء التراث العربی [1440].
مشخصات ظاهری: ج - نمونه.
یادداشت: عربی.
یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد بیست و چهارم، 1403ق. [1360].
یادداشت: جلد108،103،94،91،92،87،67،66،65،52،24(چاپ سوم: 1403ق.=1983م.=[1361]).
یادداشت: کتابنامه.
مندرجات: ج .24. کتاب الامامة. ج.52. تاریخ الحجة. ج67،66،65. الایمان و الکفر. ج.87. کتاب الصلاة . ج. 92،91 .الذکر و الدعا. ج. 94. کتاب السوم. ج.103.فهرست المصادر. ج.108.الفهرست.-
موضوع: احادیث شیعه — قرن 11ق
رده بندی کنگره: BP135/م3ب31300 ی ح
رده بندی دیویی: 297/212
شماره کتابشناسی ملی: 1680946
ص: 1
**[ترجمه]
سرشناسه : مجلسی، محمد باقربن محمدتقی، 1037 - 1111ق.
عنوان قراردادی : بحار الانوار .فارسی .برگزیده
عنوان و نام پدیدآور : ترجمه بحارالانوار/ مترجم گروه مترجمان؛ [برای] نهاد کتابخانه های عمومی کشور.
مشخصات نشر : تهران: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، 1392 -
مشخصات ظاهری : ج.
شابک : دوره : 978-600-7150-66-5 ؛ ج.1 : 978-600-7150-67-2 ؛ ج.2 : 978-600-7150-68-9 ؛ ج.3 : 978-600-7150-69-6 ؛ ج.4 978-600-715070-2 : ؛ ج.5 978-600-7150-71-9 : ؛ ج.6 978-600-7150-72-6 : ؛ ج.7 978-600-7150-73-3 : ؛ ج.8 : 978-600-7150-74-0 ؛ ج.10 978-600-7150-76-4 : ؛ ج.11 978-600-7150-83-2 : ؛ ج.12 978-600-7150-66-5 : ؛ ج.13 978-600-7150-85-6 : ؛ ج.14 978-600-7150-86-3 : ؛ ج.15 978-600-7150-87-0 : ؛ ج.16:978-600-7150-88-7 ؛ ج.17:978-600-7150-89-4 ؛ ج.18: 978-600-7150-90-0 ؛ ج.19:978-600-7150-91-7 ؛ ج.20:978-600-7150-92-4 ؛ ج.21: 978-600-7150-93-1 ؛ ج.22:978-600-7150-94-8 ؛ ج.23:978-600-7150-95-5
مندرجات : ج.1. کتاب عقل و علم و جهل.- ج.2. کتاب توحید.- ج.3. کتاب عدل و معاد.- ج.4. کتاب احتجاج و مناظره.- ج. 5. تاریخ پیامبران.- ج.6. تاریخ حضرت محمد صلی الله علیه وآله.- ج.7. کتاب امامت.- ج.8. تاریخ امیرالمومنین.- ج.9. تاریخ حضرت زهرا و امامان والامقام حسن و حسین و سجاد و باقر علیهم السلام.- ج.10. تاریخ امامان والامقام حضرات صادق، کاظم، رضا، جواد، هادی و عسکری علیهم السلام.- ج.11. تاریخ امام مهدی علیه السلام.- ج.12. کتاب آسمان و جهان - 1.- ج.13. آسمان و جهان - 2.- ج.14. کتاب ایمان و کفر.- ج.15. کتاب معاشرت، آداب و سنت ها و معاصی و کبائر.- ج.16. کتاب مواعظ و حکم.- ج.17. کتاب قرآن، ذکر، دعا و زیارت.- ج.18. کتاب ادعیه.- ج.19. کتاب طهارت و نماز و روزه.- ج.20. کتاب خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، عقود و معاملات و قضاوت
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان
یادداشت : ج.2 - 8 و 10 - 16 (چاپ اول: 1392) (فیپا).
موضوع : احادیث شیعه -- قرن 11ق.
شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور، مجری پژوهش
شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور. موسسه انتشارات کتاب نشر
رده بندی کنگره : BP135/م3ب3042167 1392
رده بندی دیویی : 297/212
شماره کتابشناسی ملی : 3348985
ص: 1
**[ترجمه]
الحمد لله الذی شید أساس الدین و نور مناهج الیقین بمحمد سید المرسلین و علی أمیر المؤمنین و الأبرار من عترتهما الغر المیامین صلوات الله علیهما و علیهم أبد الآبدین و لعنة الله علی أعدائهم دهر الداهرین.
أما بعد فیقول خادم أخبار الأئمة الطاهرین و تراب أقدام شیعة مولی المؤمنین محمد باقر بن محمد تقی غفر الله لهما بشفاعة موالیهما المنتجبین هذا هو المجلد التاسع من کتاب بحار الأنوار فی بیان فضائل سید الأخیار و إمام الأبرار و حجة الجبار و قسیم الجنة و النار (1) و أشرف الوصیین و وصی سید النبیین و یعسوب المسلمین علی بن أبی طالب أمیر المؤمنین و مناقبه و معجزاته و مکارم أخلاقه و تواریخ أحواله و الآیات النازلة فی شأنه و النصوص علیه صلوات الله و سلامه علیه و علی أولاده الأطیبین.
**[ترجمه]بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
سپاس خداوندی راست که ستون دین را برافراشت و راههای منتهی به یقین را به محمّد، سید مرسلین و علی أمیرالمؤمنین و ذرّیه ابرار ایشان که تا دنیا دنیاست صلوات خداوند بر ایشان باد، روشن و منّور گردانید؛
اما بعد، این خادمِ احادیث أئمّه طاهرین و خاک پای شیعیان مولی المؤحدین، محمد بن باقر بن محمد تقی که خدایشان به شفاعت سروران برگزیده، قرین آمرزش قرار دهد، میگوید: این نهمین مجلد از کتاب بحارالأنوار است که در فضایل سرور برگزیدگان، إمام پرهیزگاران، حجّت خداوند جبّار، قسمت کننده بهشت و دوزخ، اشرف أوصیاء، وصیّ سرور پیامبران و شیر شرزه مسلمانان علی بن أبی طالب، أمیرالمؤمنین و مناقب و معجزات، مکارم اخلاق، سرگذشت و زندگی او، آیاتی که در شأن وی نازل شدهاند و بر امامت آن حضرت صلوات و درود خدا بر او و فرزندان پاکش باد تصریح دارند، نگاشته میشود .
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب ابْنُ إِسْحَاقَ وَ ابْنُ شِهَابٍ أَنَّهُ کَتَبَ حِلْیَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَنْ ثُبَیْتٍ الْخَادِمِ (1) فَأَخَذَهَا عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ فَزَمَّ بِأَنْفِهِ وَ قَطَعَهَا (2) وَ کَتَبَ أَنَّ أَبَا تُرَابٍ کَانَ شَدِیدَ الْأُدْمَةِ عَظِیمَ الْبَطْنِ حَمْشَ السَّاقَیْنِ وَ نَحْوَ ذَلِکَ فَلِذَا وَقَعَ الْخِلَافُ فِی حِلْیَتِهِ.
وَ ذَکَرَ فِی کِتَابِ الصِّفِّینِ وَ نَحْوِهِ عَنْ جَابِرٍ وَ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ أَنَّهُ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام رَجُلًا دَحْدَاحاً رَبْعَ الْقَامَةِ أَذَجَّ الْحَاجِبَیْنِ أَدْعَجَ الْعَیْنَیْنِ أَنْجَلَ تَمِیلُ إِلَی الشُّهْلَةِ کَأَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَیْلَةَ الْبَدْرِ حُسْناً وَ هُوَ إِلَی السُّمْرَةِ أَصْلَعُ لَهُ حِفَافٌ مِنْ خَلْفِهِ کَأَنَّهُ إِکْلِیلٌ وَ کَأَنَّ عُنُقَهُ إِبْرِیقُ فِضَّةٍ وَ هُوَ أَرْقَبُ ضَخْمُ الْبَطْنِ أَقْرَأُ الظَّهْرِ عَرِیضُ الصَّدْرِ مَحْضُ الْمَتْنِ شَثْنُ الْکَفَّیْنِ ضَخْمُ الْکُسُورِ- لَا یَبِینُ عَضُدُهُ مِنْ سَاعِدِهِ قَدْ أُدْمِجَتْ إِدْمَاجاً عَبْلُ الذِّرَاعَیْنِ عَرِیضُ الْمَنْکِبَیْنِ عَظِیمُ الْمُشَاشَیْنِ کَمُشَاشِ السَّبُعِ الضَّارِی لَهُ لِحْیَةٌ قَدْ زَانَتْ صَدْرَهُ غَلِیظَ الْعَضَلَاتِ حَمْشَ السَّاقَیْنِ.
قَالَ الْمُغِیرَةُ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی هَیْئَةِ الْأَسَدِ غَلِیظاً مِنْهُ مَا اسْتَغْلَظَ دَقِیقاً مِنْهُ مَا اسْتَدَقَّ.
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: ابن اسحاق و ابن شهاب نقل می کنند که ویژگیهای شمایل امیرالمؤمنین علیه السّلام به نقل از ثبیت خادم نگاشته شده بود اما عمرو بن عاص آن را گرفت و از روی نفرت و خودخواهی آن را پاره کرد و از خود نوشت که أبوتراب (علی علیه السّلام) مردی سیه چرده، برآمده شکم، باریک ساق و اموری از این قبیل. از این رو در وصف شمایل آن حضرت اختلاف افتاده است و اخبار در این مورد یکسان نیستند.
در کتاب «الصفّین» و دیگر کتب مشابه آن از جابر و ابن حنفیّه آمده است که: علی علیه السّلام مردی کوتاه قد، چهار شانه، باریک و کشیده ابرو، فراخ و سیاه چشم متمایل به میشی بود؛ چهرهاش گویی به زیبایی ماه شب چهارده بود و رنگ پوست صورتش به گندمگونی نزدیک بود؛ سرش طاس و کلافی از مو در پشت سرش جمع شده بود که به دسته گلی از درّ و گوهر میمانست. گردنی نرم و سفید ستبر داشت و شکمش برآمده بود. مردی پهن پشت، فراخ سینه، قوی بنیه، درشت پنجه و با استخوان هایی چنان پوشیده از عضله و درهم فرو رفته بود که نمی شد بازوی آن حضرت را از ساعدش تمییز داد. مردی درشت بازو، پهن شانه، درشت مفاصل به سان شیر شرزه، با محاسنی که سینهاش را میآراست، درشت عضله و برخوردار از ساق هایی چابک ولاغر بود .
مغیره گوید: علی علیه السّلام به شیر میمانست، بدین معنی که هر اندامی که در شیر درشت و ستبر بود، همان اندام در علی علیه السّلام نیزچنین بود و هراندامی که در شیر لاغر و باریک بود، در وی نیز چنین بود.
**[ترجمه]
أحمش الساقین أی دقیقهما و یقال حمش الساقین أیضا بالتسکین و الدحداح القصیر السمین و المراد هنا غیر الطویل أو السمین فقط بقرینة ما بعده و الزجج تقوّس فی الحاجب مع طول فی طرفه و امتداده و الدعج شدّة السواد فی العین أو شدّة سوادها فی شدّة بیاضها و النجل سعة العین و الشهلة بالضمّ أقلّ من الزرقة فی الحدقة و أحسن منه أو أن تشرب الحدقة حمرة لیست خطوطا کالشکلة و لعل المراد هنا الثانی
ص: 2
و الصَّلَع انحسار شعر مقدّم الرأس و الحفاف ککتاب الطرّة حول رأس الأصلع و الإکلیل شبه عصابة تزیّن بالجوهر و الأرقب الغلیظ الرقبة.
و قال الجوهری و القراء الظهر و ناقة قرواء طویلة السنام و یقال الشدیدة الظهر بیّنة القری و لا یقال جمل أقری (1).
و قال الفیروزآبادی المقروری الطویل الظهر و المحض الخالص و متنا الظهر مکتنفا الصلب (2) عن یمین و شمال من عصب و لحم و لعله کنایة عن الاستواء أو عن اندماج الأجزاء بحیث لا یبین فیه المفاصل و یری قطعة واحدة.
و قال الجزریّ فی صفته شثن الکفین و القدمین.
أی أنّهما یمیلان إلی الغلظ و القصر و قیل هو أن یکون فی أنامله غلظ بلا قصر و یحمد ذلک فی الرجال لأنه أشدّ لقبضهم و یذمّ فی النساء (3).
و قال الفیروزآبادی الکسر و یکسر الجزء من العضو أو العضو الوافر أو نصف العظم بما علیه من اللحم أو عظم لیس علیه کثیر لحم و الجمع أکسار و کسور و العبل الضخم من کل شی ء (4).
و قال الجزری فی صفته جلیل المشاش.
أی عظیم رءوس العظام کالمرفقین و الکتفین و الرکبتین و قال الجوهری هی رءوس العظام اللیّنة التی یمکن مضغها (5).
أقول لعل المراد هنا منتهی عظم العضد من جانب المنکب.
و السبع الضاری هو الذی اعتاد بالصید لا یصبر عنه.
قوله ما استغلظ أی من الأسد أو من الإنسان أی کلما کان فی غیره غلیظا ففیه کان أغلظ و کذا العکس.
ص: 3
**[ترجمه]احمش الساقین: باریک ساق، و نیز گفته میشود: حَمش الساقین با سکون میم. الدحداح: کوتاه قد فربه؛ و به قرینه مابعد، در اینجا به معنای بلند قامت نبودن و فقط چاق است. الزَّحَج: قوس دار بودن و خمیدگی ابرو و کشیده بودن آن است. الدَّعج: شدت سیاهی مردمک چشم یا شدت سفیدی سپیده چشم. النّحل: درشت بودن چشم. الشُّهلۀ: میشی بودن رنگ چشم، کمتر از کبودی حدقه و زیباتر از آن، یا اینکه برخوردار بودن حدقه از اندکی سرخی متفاوت از سرخی رگهای چشم و شاید مراد در این جا دومی باشد. الصَّلع: طاسی موی سر از جلو. حِفاف بر وزن کتاب: موی پیرامون سرِ طاس. الإکلیل: همانند بستهای موی آراسته به جواهر. الأرقب: ستبر گردن
جوهری گوید: القراء: کمر، و ناقه قرواء: شتر بلند کوهان. و گفته میشود به معنای قوی بودن پشت و ظاهر بودن کمر است و جمل أقری گفته نمیشود. - .[1] الصحاح 6: 2461- 2460 -
فیروز آبادی گوید: المقروری: کشیده کمر. المحض: خالص. متنا الظّهر: پر گوشتی و چاقی پشت - . القاموس المحیط 4: 269 و 343 و 378 -
در دو طرف رانها و شاید به معنی برازندگی و شدت فربهی باشد به گونهای که اجزای بدن چنان درهم فرو رفته باشند که مفصل آن به چشم نیامده به نظر یکپارچه آید.
جزری گوید در اوصاف وی آمده: شثن الکفّین و القدمین به معنای متمایل بودن آن دو به درشتی و کوتاهی است؛ و گفته شده: آن است که در انگشتان او درشتی دیده شود اما نه اینکه کوتاه باشند و این صفت در مردان پسندیده است، چون پنجههای آنان را قوی میگرداند اما این صفت برای زنان ناپسند است . - . النهایۀ 2 : 204 -
فیروز آبادی گوید: الکسر – و نیز با کسره- به جزئی از عضو یا بخش اعظم یا نیمی از استخوان با گوشت روی آن یا استخوان که گوشت زیاد روی آن نباشد گفته میشود؛ و جمع آن أکسار و کسور است. العبل: هر چیز درشت و بزرگ. - القاموس المحیط2: 126 و 4 : 11 -
جزری در وصف وی گوید: جلیل المشاش: درشت بودن استخوانهای مفاصل نظیر آرنجها و کتفها و زانوها و جوهری گوید: به معنای سر استخوانهای نرم و غضروفی است که بشود آن را جوید. - . النهایۀ4 : 102 . الصحاح 3: 1019 -
مولف: شاید مقصود در اینجا منتهای درشتی بازو از سمت شانه باشد.
السَّبع الضاری: شیری که به شکار خو کرده و با دیدن آن خویشتنداری از کف میدهد.
اینکه میگوید: «ما استغلظ» یعنی هر عضوی از اندام شیر یا انسان. و به عبارت دیگر، هر عضوی در غیر او درشت باشد، در او درشتتر بود و برعکس.
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة قَالَ الْخَطِیبُ أَبُو الْمُؤَیَّدِ الْخُوارَزْمِیُّ (1) عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ قَالَ: لَقَدْ رَأَیْتُ عَلِیّاً أَبْیَضَ الرَّأْسِ وَ اللِّحْیَةِ ضَخْمَ الْبَطْنِ رَبْعَةً مِنَ الرِّجَالِ و ذکر ابن مندة: أنه کان شدید الأدمة ثقیل العینین عظیمهما ذا بطن و هو إلی القصر أقرب أبیض الرأس و اللحیة: و زاد محمد بن حبیب البغدادی صاحب المحبر الکبیر فی صفاته: آدم اللون حسن الوجه ضخم الکرادیس و اشتهر علیه السلام بالأنزع البطین.
- أما فی الصورة فیقال رجل أنزع بین النزع و هو الذی انحسر الشعر عن جانبی جبهته و موضعه النزعة و هما النزعتان و لا یقال لامرأة نزعاء و لکن زعراء و البطین الکبیر البطن و أما المعنی فإن نفسه نزعت یقال نزع إلی أهله ینزع نزاعا اشتاق و نزع عن الأمور نزوعا انتهی عنها (2) عن ارتکاب الشهوات فاجتنبها و نزعت إلی اجتناب السیئات فسد علیها مذهبها (3) و نزعت إلی اکتساب الطاعات فأدرکها حین طلبها و نزعت إلی استصحاب الحسنات فارتدی بها و تجلببها و امتلأ علما فلقب بالبطین و أظهر بعضا و أبطن بعضا حسبما اقتضاه علمه الذی عرف به الحق الیقین أما ما ظهر من علومه فأشهر من الصباح و أسیر فی الآفاق من سری الریاح و أما ما بطن
فقد قال بل اندمجتُ علی مکنونِ علم لو بُحتُ به لاضطربتم اضطراب الأرشیة فی الطویِّ البعیدة (4)
ص: 4
وَ مِمَّا وَرَدَ فِی صِفَتِهِ علیه السلام مَا أَوْرَدَهُ صَدِیقُنَا الْعِزُّ (1) الْمُحَدِّثُ وَ ذَلِکَ حِینَ طَلَبَ مِنْهُ السَّعِیدُ بَدْرُ الدِّینِ لُؤْلُؤٌ صَاحِبُ الْمَوْصِلِ أَنْ یُخْرِجَ أَحَادِیثَ صِحَاحاً وَ شَیْئاً مِمَّا وَرَدَ فِی فَضَائِلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ صِفَاتِهِ علیه السلام وَ کَتَبَ عَلَی أَتْوَارِ الشَّمْعِ (2) الِاثْنَیْ عَشَرَ الَّتِی حُمِلَتْ إِلَی مَشْهَدِهِ علیه السلام وَ أَنَا رَأَیْتُهَا قَالَ: کَانَ رَبْعَةً مِنَ الرِّجَالِ أَدْعَجَ الْعَیْنَیْنِ حَسَنَ الْوَجْهِ کَأَنَّهُ الْقَمَرُ لَیْلَةَ الْبَدْرِ حُسْناً ضَخْمَ الْبَطْنِ عَرِیضَ الْمَنْکِبَیْنِ شَثْنَ الْکَفَّیْنِ أَغْیَدَ کَأَنَّ عُنُقَهُ إِبْرِیقُ فِضَّةٍ أَصْلَعُ کَثُّ اللِّحْیَةِ لِمَنْکِبِهِ مُشَاشٌ کَمُشَاشِ السَّبُعِ الضَّارِی- لَا یَبِینُ عَضُدُهُ مِنْ سَاعِدِهِ وَ قَدْ أُدْمِجَتْ إِدْمَاجاً إِنْ أَمْسَکَ بِذِرَاعِ رَجُلٍ أَمْسَکَ بِنَفَسِهِ فَلَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یَتَنَفَّسَ شَدِیدُ السَّاعِدِ وَ الْیَدِ إِذَا مَشَی إِلَی الْحَرْبِ هَرْوَلَ ثَبْتُ الْجَنَانِ قَوِیٌّ شُجَاعٌ مَنْصُورٌ عَلَی مَنْ لَاقَاهُ (3).
**[ترجمه]کشف الغّمه: خطیب ابوالمؤیّد خوارزمی از ابو اسحاق نقل میکند که: علی را سپید مو، برآمده شکم و چهارشانه دیدم. ابن منده نیز گفته است که وی مردی سیه چرده، دارای چشمانی درشت و نافذ و شکمی برآمده بود که به کوتاه قدی نزدیکتر مینمود تا میان قامتی و موی سر و صورتش به سپیدی میگرایید. محمد بن حبیب بغدادی صاحب «المحبرالکبیر» درباره اوصاف آن حضرت گوید: او مردی گندمگون، برخوردار از استخوانبندی درشت و مشهور به «الأنزع البطین» - . «أنزع» به کسی گفته میشود که موهای سرش از دو طرف پیشانی ریخته باشد. -
(طاس برآمده شکم) بود. اما در ظاهر گفته میشود: رَجُل أنزع: کسی که طاسی سر او آشکار باشد و به کسی گفته میشود که موهای دو طرف پیشانی وی ریخته باشد. جای این موها را نزعه میگویند و چون در دوطرف پیشانی قرار دارند، «النزعتان» نامیده میشوند. و به زنی که موی در دو طرف پیشانی وی ریخته باشد، «نزعاء» گفته نمیشود بلکه وی را «زعراء» مینامند. البطین: بر آمده شکم. اما در معنای نفسه نزعت [گفته میشود: نَزَع إلی أهله: مشتاق شد. نَزَع عن الأمور نزوعاً: از آن عدول کرد و منصرف شد] از ارتکاب شهوات دوری گزید. نزعت إلی اجتناب السیّئات فسدّ علیها مذهبها: به اجتناب از بدیها مایل شد و راه بدیها را بست. گفته میشود: نزعت إلی اکتساب الطاعات فأدرکهاحین طلبها، و نزعت إلی استصحاب الحسنات فارتدی بها و تجلببها: (به سوی کسب طاعات متمایل شد و چون طالب آن گشت بدان رسید و به سوی خوبیها روی آورد و از آن جامهای بر تن کرد.)
تمام وجودش مالامال از علم و دانش بود از این رو او را «بطین» لقب دادند. آن حضرت آنچه را از دانش لازم بود، آشکار فرمود و این علوم کاملاً شناخته شده و مشهورند و چون باد به همه جا رسیده است، اما درباره آن بخش از علومی که آشکار نساخت، خود فرموده است: «من به علومی دست یافتهام که اگر آنها را بر زبان جاری سازم، چون کوههایی که به لرزه افتند، به لرزه خواهید افتاد».
از جمله روایاتی که دوست ما عزالدین محدّث در وصف آن حضرت آورده و این زمانی بود که بدرالدین لؤلؤ صاحب «الموصل» از وی خواست که روایات صحیحی را درباره صفات و فضایل امیرالمؤمنین علیه السّلام جمع آوری کند و او این فضایل را بر روی شمعدانیهای دوازدهگانهای که برای ضریح آن حضرت ساخته بودند و من نیز آنها را دیدهام، نوشت که از جمله آنها چنین است: آن حضرت مردی چهارشانه، درشت چشم، زیبا روی به سان ماه شب چهارده، برآمده شکم، پهن شانه، درشت و قوی پنجه، با گردنی نرم و سفید به سان گردن آبریز نقره ای، طاس، دارای صورتی پرمو، دارای شانههایی درشت استخوان همانند شیر شرزه، با بازو و ساعدی ستبر به گونه ای که نمیشد این دو را از هم تمییز داد از بس که عضلاتش درهم فرو رفته چنان که اگر بازوی مردی را می گرفت و فشار میداد نفس وی را بند میآورد و درشت ساعد و قوی مشت بود؛ اگر عزم میدان جنگ میکرد، با هروله (رفتنی است بین قدم زدن و دویدن) میرفت، مردی قدرتمند، شجاع و مردافکن بود و کسی از عهده شکست او بر نمیآمد. - . کشف الغمّۀ: 23 -
**[ترجمه]
- ذکر کمال الدین بن طلحة مثل ذلک فی کتاب مطالب السئول (4)
و الظاهر أن علیّ بن عیسی نقل عنه و کذا ذکره صاحب الفصول المهمّة سوی ما ذکر فی تفسیر الأنزع البطین (5) و رجل ربعة أی مربوع الخلق لا طویل و لا قصیر و الکرادیس جمع الکردوس و هو کل عظمین التقیا فی مفصل المنکبین و الرکبتین و الورکین و الغید النعومة و کثّ الشی ء أی کثف.
**[ترجمه]کمال الدین بن طلحه نظیر آن را در کتاب «مطالب السؤول» - . ج 1 : 33 - ذکر کرده است، و چنین به نظر میرسد که علی بن عیسی از او نقل کرده باشد. همچنین صاحب «الفصول المهمۀ» سوای آنچه را که درباره «الأنزع البطین» آورده ، آن را نیز ذکر کرده است. - . الفصول المهمۀ : 111- 110 -
رجل ربعه: چهار شانه ، نه بلند قد و نه کوتاه. الکرادیس جمع «کردوس»: هر دو استخوان که در مفصل دو شانه و دو زانو و دو طرف شرین به هم متصل میشوند. الغید: نرمی. کَثَّ الشیء: انبوه شد، متراکم شد.
**[ترجمه]
یب، التهذیب: وُلِدَ علیه السلام بِمَکَّةَ فِی الْبَیْتِ الْحَرَامِ فِی یَوْمِ الْجُمُعَةِ لِثَلَاثَ عَشْرَةَ لَیْلَةً خَلَتْ مِنْ رَجَبٍ بَعْدَ عَامِ الْفِیلِ بِثَلَاثِینَ سَنَةً وَ قُبِضَ علیه السلام قَتِیلًا بِالْکُوفَةِ- لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ لِتِسْعِ لَیَالٍ بَقِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ سَنَةَ أَرْبَعِینَ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ لَهُ یَوْمَئِذٍ ثَلَاثٌ وَ سِتُّونَ سَنَةً وَ أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ وَ هُوَ أَوَّلُ هَاشِمِیٍّ وُلِدَ فِی الْإِسْلَامِ مِنْ هَاشِمِیَّیْنِ وَ قَبْرُهُ بِالْغَرِیِّ مِنْ نَجَفِ الْکُوفَةِ (6).
ص: 5
**[ترجمه]التهذیب: آن حضرت در مکه و در روز جمعه سیزدهم رجب سی سال پس از «عام الفیل» در درون کعبه متولّد شد و در شب جمعه 21 رمضان سال چهلم هجری در کوفه در سن 63 سالگی به شهادت رسید. مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف بود. علی علیه السّلام نخستین مرد هاشمی است که از پدر و مادر هاشمی متولد گشت و مزار او در نجف کوفه است. - . التهذیب 2: 7 -
**[ترجمه]
قوله أول هاشمی لیس بسدید إذ إخوته کانوا کذلک و کانوا أکبر منه کما سیأتی و قوله ولد فی الإسلام لا ینفع فی ذلک بل هو أیضا لا یستقیم إذ لو کان مراده بعد البعثة فولادته علیه السلام کان قبله و لو کان مراده بعد ولادة الرسول صلی الله علیه و آله فإخوته أیضا کذلک مع أن هذا الاصطلاح غیر معهود و الأصوب أن یقول کما قال شیخه المفید رحمه الله (1) و یمکن أن تحمل الأولیّة علی الإضافیّة.
**[ترجمه]اینکه علی علیه السّلام نخستین مردی است که از پدر و مادری هاشمی زاده شده درست نمیباشد زیرا همان طور که خواهد آمد، برادرانش از وی مسنتر بودند. این که گفته شود در اسلام متولد شده نیز مشکل را حل نمیکند و این نیز درست نیست زیرا اگر منظورش بعد از بعثت بوده، صحیح نیست زیرا آن حضرت قطعاً پیش از بعثت متولد گردیده و اگر مقصودش این باشد که علی علیه السّلام پس از میلاد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به دنیا آمده است، برادران علی علیه السّلام نیز چنین وضعی دارند. اصطلاحی که ایشان در خصوص تولّد حضرت علی علیه السّلام به کار بردهاند، مسبوق به سابقه نیست و بهتر این بود که از استاد خود شیخ مفید رحمه الله علیه تبعیت میکرد. البته میتوان أوّلیت را اولیت اضافی و نسبی گرفت .
**[ترجمه]
کا، الکافی: وُلِدَ علیه السلام بَعْدَ عَامِ الْفِیلِ بِثَلَاثِینَ سَنَةً و أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ وَ هُوَ أَوَّلُ هَاشِمِیٍّ وَلَدَهُ هَاشِمٌ مَرَّتَیْنِ (2).
**[ترجمه]کافی: علی علیه السّلام 30 سال پس از واقعه عام الفیل به دنیا آمد؛ مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف بود، و او نخستین مرد هاشمی است که هاشم دوبار او را زاده است. - . اصول کافی 1 : 452 -
(یک بار از پدری هاشمی یعنی ابوطالب و بار دیگر از مادری هاشمی یعنی فاطمه بنت اسد بن هاشم)
**[ترجمه]
کا، الکافی الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْفَارِسِیِّ عَنْ أَبِی حَنِیفَةَ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ جَاءَتْ إِلَی أَبِی طَالِبٍ لِتُبَشِّرَهُ بِمَوْلِدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ اصْبِرِی سَبْتاً آتِیکِ أُبَشِّرُکِ بِمِثْلِهِ (3) إِلَّا النُّبُوَّةَ وَ قَالَ السَّبْتُ ثَلَاثُونَ سَنَةً وَ کَانَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثَلَاثُونَ سَنَةً (4).
**[ترجمه]کافی: امام صادق علیه السّلام فرمود: فاطمه بنت اسد نزد ابوطالب آمد تا مژده تولّد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را به وی بدهد. وقتی ابوطالب خبر را شنید گفت: یک سبت صبرکن تا بیایم و تو را به تولّد نظیر او سوای نبوّت، بشارت دهم. و یک «سبت» سی سال است و رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله سی سال از علی علیه السّلام بزرگتر است. - . اصول کافی 1: 453- 452 -
**[ترجمه]
کا، الکافی بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ الْکَلْبِیِّ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ لَمَّا وُلِدَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فُتِحَ لِآمِنَةَ بَیَاضُ فَارِسَ وَ قُصُورُ الشَّامِ فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِلَی أَبِی طَالِبٍ ضَاحِکَةً مُسْتَبْشِرَةً فَأَعْلَمَتْهُ مَا قَالَتْ آمِنَةُ فَقَالَ لَهَا أَبُو طَالِبٍ وَ تَتَعَجَّبِینَ مِنْ هَذَا إِنَّکِ تَحْبَلِینَ (5) وَ تَلِدِینَ بِوَصِیِّهِ وَ وَزِیرِهِ (6).
**[ترجمه]کافی: مفضّل بن عمر روایت میکند که: شنیدم امام صادق علیه السّلام میفرماید: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به دنیا آمد به نظر آمنه چنین آمد که سرزمین فارس و کاخ های شام را برایش گشودهاند. پس فاطمه بنت أسد مادر امیرالمؤمنین علیه السّلام نزد ابوطالب آمد و او را از آنچه آمنه دیده بود، آگاه ساخت؛ ابوطالب به وی گفت: آیا تو از این امر شگفت زده شدهای؟! تو نیز باردار می شوی و وصی و وزیر او را به دنیا خواهی آورد. - . اصول کافی 1: 454 -
**[ترجمه]
مصبا، المصباحین ذکر ابن عیاش: أن الیوم الثالث عشر من رجب کان مولد أمیر المؤمنین
ص: 6
علیه السلام فی الکعبة قبل النبوة باثنتی عشرة سنة (1).
و روی عن عتّاب بن أسید (2) أنه قال: ولد أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام- بمکة فی بیت الله الحرام یوم الجمعة لثلاث عشرة لیلة خلت من رجب و للنبی صلی الله علیه و آله ثمان و عشرون سنة- قبل النبوة باثنتی عشرة سنة (3).
وَ رَوَی صَفْوَانُ الْجَمَّالُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: وُلِدَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی یَوْمِ الْأَحَدِ لِسَبْعٍ خَلَوْنَ مِنْ شَعْبَانَ (4).
**[ترجمه]المصباح الکبیر: ابن عیّاش آورده است که در روز 13 رجب علی علیهالسّلام 12سال پیش از بعثت در درون کعبه متولّد شد. - . المصباح الکبیر: 560 -
از عتّاب بن أسید روایت شده است که: امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام در مکه و در خانه خدا در روز جمعه 13رجب در حالی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله 28سال داشت و12سال به بعثت ایشان مانده بود، متولّد گردید.
صفوان جمّال از إمام جعفرصادق روایت کرده است که: علی بن ابی طالب علیه السّلام روز یکشنبه روز هفتم شعبان 12سال پیش از بعثت متولّدگردید. - . المصباح الکبیر: 593 -
**[ترجمه]
قل، إقبال الأعمال: رُوِیَ أَنَّ یَوْمَ ثَالِثَ عَشَرَ شَهْرِ رَجَبٍ کَانَ مَوْلِدَ مَوْلَانَا أَبِی الْحَسَنِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فِی الْکَعْبَةِ قَبْلَ النُّبُوَّةِ بِاثْنَتَیْ عَشَرَةَ سَنَةً (5).
**[ترجمه]اقبال الأعمال: روایت شده است که روز 13رجب روز تولّد مولایمان أبوالحسن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب 12 سال قبل از نبّوت در کعبه بود. - . اقبال الأعمال: 655 -
**[ترجمه]
أَقُولُ قَالَ الشَّهِیدُ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی الدُّرُوسِ: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمٍ وَ أَبُو طَالِبٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ أَخَوَانِ لِلْأَبَوَیْنِ وَ أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ وَ هُوَ وَ إِخْوَتُهُ أَوَّلُ هَاشِمِیٍّ وُلِدَ بَیْنَ هَاشِمِیَّیْنِ وُلِدَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ ثَالِثَ عَشَرَ شَهْرِ رَجَبٍ وَ رُوِیَ سَابِعَ شَهْرِ شَعْبَانَ بَعْدَ مَوْلِدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله بِثَلَاثِینَ سَنَةً انْتَهَی (6).
**[ترجمه]مولف: شهید رحمه الله علیه در کتاب «الدروس» گوید: علی بن ابی طالب بن هاشم- ابوطالب و عبدالله برادر تنی بودند– که مادرش فاطمه بنت أسد بن هاشم بود، به همراه برادرانش نخستین هاشمیانی بودند که از پدر و مادری هاشمی متولّد شدند. وی روز جمعه 13رجب و به روایتی هفتم شعبان 30سال بعد از تولّد پیامبر، به دنیا آمد؛ تمام. - . الدروس -
**[ترجمه]
أقول: و قد قیل إنه علیه السلام ولد فی الثالث و العشرین من شعبان.
-و قال علی بن محمد المالکی فی الفصول المهمة کان ولد أبو طالب طالبا و لا عقب له و عقیلا و جعفرا و علیا و کل واحد أسن من الآخر بعشر سنین و أم هانئ و اسمها فاختة و أمهم جمیعا فاطمة بنت أسد هکذا ذکر موفق بن أحمد الخوارزمی فی کتاب المناقب ولد بمکة
ص: 7
المشرفة داخل البیت الحرام فی یوم الجمعة الثالث عشر من شهر الله الأصم رجب سنة ثلاثین من عام الفیل قبل الهجرة بثلاث و عشرین سنة و قیل بخمس و عشرین و قبل المبعث (1) باثنتی عشرة سنة و قیل بعشر سنین و لم یولد فی بیت الحرام قبله أحد سواه و هی فضیلة خصه الله تعالی بها إجلالا له و إعلاء لمرتبته و إظهارا لکرامته (2) و کان هاشمیا من هاشمیین و أول من ولده هاشم مرتین و کان مولده بعد أن دخل رسول الله صلی الله علیه و آله بخدیجة بثلاث سنین و کان عمر رسول الله صلی الله علیه و آله یوم ولادة علی ثمانی و عشرین سنة انتهی کلام المالکی (3).
**[ترجمه]مولف: و گفته شده که آن حضرت در23 شعبان متولّد شده است. علی بن محمد مالکی در کتاب «الفصول-المهمّه» مینویسد: بعد از «طالب» که نسلی از او برجا نمانده، برای ابوطالب فرزندان دیگری به دنیا آمدند که عبارتند از عقیل، جعفر و علی علیه السّلام و هرکدام با دیگری 10سال فاصله سنی داشتند؛ سپس أم هانی– که نامش «فاخته» بود- به دنیا آمد و مادر همه آن ها فاطمه بنت أسد است. موفّق بن احمد خوارزمی در کتاب «المناقب» خود چنین می نویسد: در روز جمعه 13رجب 30سال بعد از عام الفیل و 23 سال- 25سال هم گفته شده– قبل از هجرت و 12سال – 10سال هم گفته شده- پیش از بعثت در مکّه مشرّفه درون بیتالحرام متولّد گردید و پیش از او کسی در درون بیتالحرام زاده نشده است و این خود فضیلتی است که خداوند به عنوان بزرگداشت و علوّ درجه و آشکار ساختن کرامتش، به وی عنایت فرموده است. او یک هاشمی از پدر و مادری هاشمی بود و نخستین کسی است که دوبار از هاشم زاده شده است. ولادت آن حضرت 3 سال پس از ازدواج رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با خدیجه اتفاق افتاد و هنگام تولّدش پیامبر صَلی الله علیهِ و آله 28سال داشت: سخن مالکی تمام! - . الفصول المهّمة : 13-12 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع مع، معانی الأخبار نی، الغیبة للنعمانی الدَّقَّاقُ عَنِ الْأَسَدِیِّ عَنِ النَّخَعِیِّ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ دِینَارٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ قَالَ قَالَ یَزِیدُ بْنُ قَعْنَبٍ کُنْتُ جَالِساً مَعَ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ فَرِیقٍ مِنْ عَبْدِ الْعُزَّی (4) بِإِزَاءِ بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ إِذْ أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ کَانَتْ حَامِلَةً (5) بِهِ لِتِسْعلیه السلامَةِ أَشْهُرٍ وَ قَدْ أَخَذَهَا الطَّلْقُ فَقَالَتْ رَبِّ إِنِّی مُؤْمِنَةٌ بِکَ وَ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِکَ مِنْ رُسُلٍ وَ کُتُبٍ وَ إِنِّی مُصَدِّقَةٌ بِکَلَامِ جَدِّی إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ وَ إِنَّهُ بَنَی الْبَیْتَ الْعَتِیقَ فَبِحَقِّ الَّذِی بَنَی هَذَا الْبَیْتَ (6) وَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ الَّذِی فِی بَطْنِی لَمَّا یَسَّرْتَ عَلَیَّ وِلَادَتِی قَالَ یَزِیدُ بْنُ قَعْنَبٍ فَرَأَیْنَا الْبَیْتَ وَ قَدِ انْفَتَحَ عَنْ ظَهْرِهِ (7) وَ دَخَلَتْ فَاطِمَةُ فِیهِ (8) وَ غَابَتْ عَنْ أَبْصَارِنَا وَ الْتَزَقَ الْحَائِطُ فَرُمْنَا أَنْ یَنْفَتِحَ لَنَا قُفْلُ الْبَابِ فَلَمْ یَنْفَتِحْ فَعَلِمْنَا أَنَّ ذَلِکَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ
ص: 8
جَلَّ (1) ثُمَّ خَرَجَتْ بَعْدَ الرَّابِعِ وَ بِیَدِهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثُمَّ قَالَتْ: إِنِّی فُضِّلْتُ عَلَی مَنْ تَقَدَّمَنِی مِنَ النِّسَاءِ لِأَنَّ آسِیَةَ بِنْتَ مُزَاحِمٍ عَبَدَتِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ سِرّاً فِی مَوْضِعٍ لَا یُحِبُّ (2) أَنْ یُعْبَدَ اللَّهُ فِیهِ إِلَّا اضْطِرَاراً وَ إِنَّ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ هَزَّتِ النَّخْلَةَ الْیَابِسَةَ بِیَدِهَا حَتَّی أَکَلَتْ مِنْهَا رُطَباً جَنِیًّا وَ إِنِّی دَخَلْتُ بَیْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ فَأَکَلْتُ (3) مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ وَ أرواقها (4) [أَرْزَاقِهَا] فَلَمَّا أَرَدْتُ (5) أَنْ أَخْرُجَ هَتَفَ بِی هَاتِفٌ یَا فَاطِمَةُ سَمِّیهِ عَلِیّاً فَهُوَ عَلِیٌّ وَ اللَّهُ الْعَلِیُّ الْأَعْلَی یَقُولُ إِنِّی شَقَقْتُ اسْمَهُ مِنِ اسْمِی وَ أَدَّبْتُهُ بِأَدَبِی وَ وَقَفْتُهُ عَلَی غَامِضِ عِلْمِی (6) وَ هُوَ الَّذِی یَکْسِرُ الْأَصْنَامَ فِی بَیْتِی وَ هُوَ الَّذِی یُؤَذِّنُ فَوْقَ ظَهْرِ بَیْتِی وَ یُقَدِّسُنِی وَ یُمَجِّدُنِی فَطُوبَی لِمَنْ أَحَبَّهُ وَ أَطَاعَهُ وَ وَیْلٌ لِمَنْ أَبْغَضَهُ وَ عَصَاهُ (7).
ضه: عَنْ یَزِیدَ بْنِ قَعْنَبٍ مِثْلَهُ (8)
**[ترجمه]علل الشرائع، معانی الأخبار و غیبت نعمانی: یزید بن قعنب گوید: به همراه جمعی از قبیله عبدالعزّی و عباس بن عبدالمطلّب در مقابل بیت الله الحرام بودم که فاطمه بنت أسد مادر امیرالمؤمنین علیه السّلام در حالی که 9ماهه باردار بود و سختی بارداری بر او هویدا بود، رو به کعبه کرده و گفت: پروردگارا! من به تو ایمان دارم و پیامبران و کتابهای آسمانی که با آنان فرستادی، ومن سخن جدّم ابراهیم خلیل را تصدیق میکنم و باور دارم، همان که بیت العتیق را بنا نهاد؛ پس تو را به حقّ کسی که این خانه را بنا نهاد و به حق نوزادی که در شکم دارم سوگند میدهم که زایمان را برمن آسان گردانی! یزید بن قعنب گوید: سپس دیدیم که دیوار کعبه از پشت شکافته شد و فاطمه وارد آن گردید و از چشمان ما نهان گشت و آنگاه دیوار به هم آمد. ماهم خواستیم قفل در را بگشاییم و وارد گردیم لیکن نشد پس دانستیم که این کار، به امر خدای عزّوجل صورت گرفته است. فاطمه چهار روز پس از به دنیا آوردن امیرالمؤمنین علیه السّلام در حالی که وی را در آغوش داشت، از کعبه بیرون آمده و گفت: من بر زنان پیش از خود برتری یافتهام، زیرا آسیه بنت مزاحم خداوند را نهانی در جایی که دوست نداشت پرستش شود مگر از روی ناچاری و اضطراب، عبادت می کرد و مریم بنت عمران نخل خشکیده را با دست خود آنقدر تکان داد تا نخل بر او رطب تازه فرو ریخت و او از آن رطب خورد و من وارد بیت الله الحرام شده و از میوه های بهشتی و برگهای آن خوردم و چون میخواستم بیرون آیم هاتفی به من گفت: ای فاطمه! او را «علیّ» بنام که بلند مرتبه است و خداوند علیّ أعلی میفرماید: من نام او را از نام خود مشتق نموده و به أدب خویش ادبش کردم و بر نهان علم خود آگاهش ساختم؛ اوست که بتها را در خانهام درهم خواهد شکست و اوست که برپشت بام خانهام أذان خواهد گفت و مرا تقدیس و تمجید خواهد کرد؛ پس خوشا به حال آن کس که او را دوست بدارد و فرمانش برد و وای بر آنکه با او دشمنی کند و از فرمانش سر بپیچد. - . علل الشرائع: 65. معانی الأخبار: 62. أمالی صدوق: 80 -
روضة الواعظین: نظیر همین روایت را از یزید بن قعنب نقل کرده است. - . روضة الواعظین: 67 -
**[ترجمه]
وقفته علی ذنبه -علی بناء المجرد - أی أطلعته علیه.
أَقُولُ: رَوَی الْعَلَّامَةُ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی کَشْفِ الْیَقِینِ (9) وَ کَشْفِ الْحَقِّ (10) هَذِهِ الرِّوَایَةَ مِنْ کِتَابِ بَشَائِرِ الْمُصْطَفَی (11) عَنْ یَزِیدَ بْنِ قَعْنَبٍ مِثْلَهُ وَ زَادَ فِی آخِرِهِ قَالَتْ فَوَلَدْتُ عَلِیّاً وَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثَلَاثُونَ سَنَةً وَ أَحَبَّهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حُبّاً شَدِیداً وَ قَالَ لَهَا اجْعَلِی مَهْدَهُ بِقُرْبِ فِرَاشِی وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَلِی (12) أَکْثَرَ تَرْبِیَتِهِ وَ کَانَ یُطَهِّرُ عَلِیّاً فِی وَقْتِ غَسْلِهِ
ص: 9
وَ یُوجِرُهُ اللَّبَنَ (1) عِنْدَ شُرْبِهِ وَ یُحَرِّکُ مَهْدَهُ عِنْدَ نَوْمِهِ وَ یُنَاغِیهِ فِی یَقَظَتِهِ وَ یَحْمِلُهُ عَلَی صَدْرِهِ وَ یَقُولُ هَذَا أَخِی وَ وَلِیِّی وَ نَاصِرِی وَ صَفِیِّی وَ ذُخْرِی وَ کَهْفِی وَ ظَهْرِی وَ ظَهِیرِی (2) وَ وَصِیِّی وَ زَوْجُ کَرِیمَتِی وَ أَمِینِی عَلَی وَصِیَّتِی وَ خَلِیفَتِی وَ کَانَ یَحْمِلُهُ دَائِماً وَ یَطُوفُ بِهِ جِبَالَ مَکَّةَ وَ شِعَابَهَا وَ أَوْدِیَتَهَا.
**[ترجمه]وقفته علی ذنبه- بر بنای مجّرد- : او را از آن آگاه ساختم .
مولف: علّامه رحمۀ الله علیه در کتابهای «کشف الیقین» و «کشف الحق» شبیه این روایت را به نقل از کتاب «بشائرالمصطفی» از یزید بن قعنب روایت نموده و در پایان این عبارت را بدان اضافه کرده است: فاطمه بنت أسد گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله 30 ساله بود که علی را به دنیا آوردم. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی را بسیار دوست میداشت تا آنجا که به مادرش گفت: گهوارهاش را در کنار من قرار دهید. رسول خدا در أکثر موارد خود تربیت و پرورش او را بر عهده میگرفت و علی را هرگاه لازم بود و به شستن نیاز پیدا میکرد، میشست و چون شیر مینوشید، از آن در دهانش میگذاشت و گهوارهاش را به هنگام خواباندن، تکان میداد و در حال بیداری با وی بازی میکرد و سخن میگفت و او را بر سینه حمل کرده و میفرمود: این برادر، ولیّ، یاور، برگزیده، اندوخته، حامی و پشت و پناه، وصی، داماد، امین من بر وصیّت نامه و جانشین من است. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پیوسته علی علیه السّلام را با خود میبرد و در کوهها و درّهها و دشتهای مکّه به گردش میپرداخت.
**[ترجمه]
ضه: قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیُّ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ مِیلَادِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ آهِ آهِ لَقَدْ سَأَلْتَنِی عَنْ خَیْرِ مَوْلُودٍ وُلِدَ بَعدِی عَلَی سُنَّةِ الْمَسِیحِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَنِی وَ عَلِیّاً مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ- قَبْلَ أَنْ خَلَقَ الْخَلْقَ بِخَمْسِمِائَةِ أَلْفِ عَامٍ فَکُنَّا نُسَبِّحُ اللَّهَ وَ نُقَدِّسُهُ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی آدَمَ قَذَفَ بِنَا فِی صُلْبِهِ وَ اسْتَقْرَرْتُ أَنَا فِی جَنْبِهِ الْأَیْمَنِ وَ عَلِیٌّ فِی الْأَیْسَرِ ثُمَّ نَقَلَنَا مِنْ صُلْبِهِ فِی الْأَصْلَابِ الطَّاهِرَاتِ إِلَی الْأَرْحَامِ الطَّیِّبَةِ فَلَمْ نَزَلْ کَذَلِکَ حَتَّی أَطْلَعَنِیَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَاسْتَوْدَعَنِی خَیْرَ رَحِمٍ وَ هِیَ آمِنَةُ ثُمَّ أَطْلَعَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلِیّاً مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ أَبُو طَالِبٍ وَ اسْتَوْدَعَهُ خَیْرَ رَحِمٍ وَ هِیَ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ ثُمَّ قَالَ یَا جَابِرُ وَ مِنْ قَبْلِ أَنْ وَقَعَ عَلِیٌّ فِی بَطْنِ أُمِّهِ کَانَ فِی زَمَانِهِ رَجُلٌ عَابِدٌ رَاهِبٌ یُقَالُ لَهُ المثرم بْنُ دعیب بْنِ الشیقتام (3) وَ کَانَ مَذْکُوراً فِی الْعِبَادَةِ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ مِائَةً وَ تِسْعِینَ سَنَةً وَ لَمْ یَسْأَلْهُ حَاجَةً فَسَأَلَ رَبَّهُ أَنْ یُرِیَهُ وَلِیّاً لَهُ فَبَعَثَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِأَبِی طَالِبٍ إِلَیْهِ فَلَمَّا أَنْ بَصُرَ بِهِ المثرم قَامَ إِلَیْهِ فَقَبَّلَ رَأْسَهُ وَ أَجْلَسَهُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ مَنْ أَنْتَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ قَالَ رَجُلٌ مِنْ تِهَامَةَ فَقَالَ مِنْ أَیِّ تِهَامَةَ قَالَ مِنْ مَکَّةَ قَالَ مِمَّنْ قَالَ مِنْ عَبْدِ مَنَافٍ قَالَ مِنْ أَیِّ عَبْدِ مَنَافٍ قَالَ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ فَوَثَبَ إِلَیْهِ الرَّاهِبُ وَ قَبَّلَ (4) رَأْسَهُ ثَانِیاً وَ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَعْطَانِی مَسْأَلَتِی وَ لَمْ یُمِتْنِی حَتَّی أَرَانِی وَلِیَّهُ ثُمَّ قَالَ (5) أَبْشِرْ یَا هَذَا فَإِنَّ الْعَلِیَّ الْأَعْلَی قَدْ أَلْهَمَنِی إِلْهَاماً فِیهِ بِشَارَتُکَ قَالَ أَبُو طَالِبٍ
ص: 10
وَ مَا هُوَ؟ قَالَ وَلَدٌ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِکَ هُوَ وَلِیُّ اللَّهِ تَبَارَکَ اسْمُهُ وَ تَعَالَی ذِکْرُهُ وَ هُوَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ وَصِیُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (1) فَإِنْ أَدْرَکْتَ ذَلِکَ الْوَلَدَ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ إِنَّ المثرم یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ (2) وَ هُوَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّکَ وَصِیُّهُ حَقّاً- بِمُحَمَّدٍ یَتِمُّ النُّبُوَّةُ وَ بِکَ یَتِمُّ الْوَصِیَّةُ (3) قَالَ فَبَکَی أَبُو طَالِبٍ وَ قَالَ لَهُ: مَا اسْمُ هَذَا الْمَوْلُودِ؟ قَالَ اسْمُهُ عَلِیٌّ، فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ إِنِّی لَا أَعْلَمُ حَقِیقَةَ مَا تَقُولُهُ إِلَّا بِبُرْهَانٍ بَیِّنٍ وَ دَلَالَةٍ وَاضِحَةٍ قَالَ المثرم فَمَا تُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَ اللَّهَ لَکَ أَنْ یُعْطِیَکَ فِی مَکَانِکَ مَا یَکُونُ دَلَالَةً لَکَ قَالَ أَبُو طَالِبٍ أُرِیدُ طَعَاماً مِنَ الْجَنَّةِ فِی وَقْتِی هَذَا فَدَعَا الرَّاهِبُ بِذَلِکَ فَمَا اسْتَتَمَّ دُعَاؤُهُ حَتَّی أُتِیَ بِطَبَقٍ عَلَیْهِ مِنْ فَاکِهَةِ الْجَنَّةِ (4) رُطَبَةٌ وَ عِنَبَةٌ وَ رُمَّانٌ فَتَنَاوَلَ أَبُو طَالِبٍ مِنْهُ رُمَّانَةً وَ نَهَضَ فَرِحاً مِنْ سَاعَتِهِ حَتَّی رَجَعَ إِلَی مَنْزِلِهِ فَأَکَلَهَا فَتَحَوَّلَتْ مَاءً فِی صُلْبِهِ فَجَامَعَ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ فَحَمَلَتْ بِعَلِیٍّ علیه السلام وَ ارْتَجَّتِ الْأَرْضُ وَ زَلْزَلَتْ بِهِمْ أَیَّاماً حَتَّی لَقِیَتْ قُرَیْشٌ مِنْ ذَلِکَ شِدَّةً وَ فَزِعُوا وَ قَالُوا قُومُوا بِآلِهَتِکُمْ إِلَی ذِرْوَةِ أَبِی قُبَیْسٍ حَتَّی نَسْأَلَهُمْ أَنْ یُسَکِّنُوا مَا نَزَلَ بِکُمْ وَ حَلَّ بِسَاحَتِکُمْ فَلَمَّا اجْتَمَعُوا عَلَی ذِرْوَةِ جَبَلِ أَبِی قُبَیْسٍ فَجَعَلَ یَرْتَجُّ ارْتِجَاجاً حَتَّی (5) تَدَکْدَکَتْ بِهِمْ صُمُّ الصُّخُورِ وَ تَنَاثَرَتْ وَ تَسَاقَطَتِ الْآلِهَةُ عَلَی وَجْهِهَا فَلَمَّا بَصُرُوا بِذَلِکَ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا بِمَا حَلَّ بِنَا فَصَعِدَ أَبُو طَالِبٍ الْجَبَلَ وَ هُوَ غَیْرُ مُکْتَرِثٍ بِمَا هُمْ فِیهِ فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ (6) إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ أَحْدَثَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ حَادِثَةً وَ خَلَقَ (7) فِیهَا خَلْقاً إِنْ لَمْ تُطِیعُوهُ وَ لَمْ تُقِرُّوا بِوَلَایَتِهِ وَ تَشْهَدُوا بِإِمَامَتِهِ لَمْ یُسَکَّنْ مَا بِکُمْ وَ لَا یَکُونُ لَکُمْ بِتِهَامَةَ مُسَکِّنٌ فَقَالُوا:
ص: 11
یَا أَبَا طَالِبٍ إِنَّا نَقُولُ بِمَقَالَتِکَ فَبَکَی أَبُو طَالِبٍ وَ رَفَعَ یَدَهُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (1) وَ قَالَ:« إِلَهِی وَ سَیِّدِی أَسْأَلُکَ بِالْمُحَمَّدِیَّةِ الْمَحْمُودَةِ وَ بِالْعَلَوِیَّةِ الْعَالِیَةِ وَ بِالْفَاطِمِیَّةِ الْبَیْضَاءِ إِلَّا تَفَضَّلْتَ عَلَی تِهَامَةَ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ» فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَقَدْ کَانَتِ الْعَرَبُ تَکْتُبُ هَذِهِ الْکَلِمَاتِ فَتَدْعُو بِهَا عِنْدَ شَدَائِدِهَا فِی الْجَاهِلِیَّةِ وَ هِیَ لَا تَعْلَمُهَا وَ لَا تَعْرِفُ حَقِیقَتَهَا. فَلَمَّا کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی وُلِدَ (2) أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَشْرَقَتِ السَّمَاءُ بِضِیَائِهَا وَ تَضَاعَفَ نُورُ نُجُومِهَا وَ أَبْصَرَتْ مِنْ ذَلِکَ قُرَیْشٌ عَجَباً فَهَاجَ (3) بَعْضُهَا فِی بَعْضٍ وَ قَالُوا قَدْ أُحْدِثَ فِی السَّمَاءِ حَادِثَةٌ وَ خَرَجَ أَبُو طَالِبٍ وَ هُوَ (4) یَتَخَلَّلُ سِکَکَ مَکَّةَ وَ أَسْوَاقَهَا وَ یَقُولُ یَا أَیُّهَا النَّاسُ تَمَّتْ حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَقْبَلَ النَّاسُ یَسْأَلُونَهُ عَنْ عِلَّةِ مَا یَرَوْنَهُ مِنْ إِشْرَاقِ السَّمَاءِ وَ تَضَاعُفِ نُورِ النُّجُومِ فَقَالَ لَهُمْ (5) أَبْشِرُوا فَقَدْ ظَهَرَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ وَلِیٌّ مِنْ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ یُکَمِّلُ اللَّهُ فِیهِ خِصَالَ الْخَیْرِ وَ یَخْتِمُ بِهِ الْوَصِیِّینَ وَ هُوَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ نَاصِرُ الدِّینِ وَ قَامِعُ الْمُشْرِکِینَ وَ غَیْظُ الْمُنَافِقِینَ وَ زَیْنُ الْعَابِدِینَ وَ وَصِیُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ إِمَامُ هُدًی وَ نَجْمُ عُلًا وَ مِصْبَاحُ دُجًی (6) وَ مُبِیدُ الشِّرْکِ وَ الشُّبُهَاتِ وَ هُوَ نَفْسُ الْیَقِینِ وَ رَأْسُ الدِّینِ فَلَمْ یَزَلْ یُکَرِّرُ هَذِهِ الْکَلِمَاتِ وَ الْأَلْفَاظَ إِلَی أَنْ أَصْبَحَ، فَلَمَّا أَصْبَحَ غَابَ عَنْ قَوْمِهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً. قَالَ جَابِرٌ: فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ (7) إِلَی أَیْنَ غَابَ؟ قَالَ: إِنَّهُ مَضَی یَطْلُبُ المثرم، کَانَ (8) وَ قَدْ مَاتَ فِی جَبَلِ اللُّکَامِ فَاکْتُمْ یَا جَابِرُ فَإِنَّهُ مِنْ أَسْرَارِ اللَّهِ الْمَکْنُونَةِ (9) وَ عُلُومِهِ
ص: 12
الْمَخْزُونَةِ إِنَّ المثرم (1) کَانَ وَصَفَ لِأَبِی طَالِبٍ کَهْفاً فِی جَبَلِ اللُّکَامِ (2) وَ قَالَ لَهُ إِنَّکَ تَجِدُنِی هُنَاکَ (3) حَیّاً أَوْ مَیِّتاً فَلَمَّا مَضَی أَبُو طَالِبٍ إِلَی ذَلِکَ الْکَهْفِ وَ دَخَلَ إِلَیْهِ وَجَدَ المثرم مَیِّتاً جَسَداً مَلْفُوفَةً مِدْرَعَةً (4) مُسَجًّی بِهَا إِلَی قِبْلَتِهِ فَإِذَا هُنَاکَ حَیَّتَانِ إِحْدَاهُمَا بَیْضَاءُ وَ الْأُخْرَی سَوْدَاءُ، وَ هُمَا یَدْفَعَانِ عَنْهُ الْأَذَی، فَلَمَّا بَصُرَتَا بِأَبِی طَالِبٍ غَرَبَتَا فِی الْکَهْفِ وَ دَخَلَ أَبُو طَالِبٍ إِلَیْهِ فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ فَأَحْیَا اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِقُدْرَتِهِ المثرم فَقَامَ قَائِماً یَمْسَحُ وَجْهَهُ وَ هُوَ یَقُولُ:« أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللَّهِ وَ الْإِمَامُ بَعْدَ نَبِیِّ اللَّهِ». فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ: أَبْشِرْ فَإِنَّ عَلِیّاً فَقَدْ طَلَعَ إِلَی الْأَرْضِ، فَقَالَ: مَا کَانَتْ عَلَامَةُ اللَّیْلَةِ الَّتِی طَلَعَ فِیهَا؟ قَالَ أَبُو طَالِبٍ: لَمَّا مَضَی مِنَ اللَّیْلِ الثُّلُثُ أخذت [أَخَذَ] فَاطِمَةُ (5) مَا یَأْخُذُ النِّسَاءَ عِنْدَ الْوِلَادَةِ، فَقُلْتُ لَهَا: مَا بَالُکِ (6) یَا سَیِّدَةَ النِّسَاءِ؟ قَالَتْ: إِنِّی أَجِدُ وَهَجاً فَقَرَأْتُ عَلَیْهَا الِاسْمَ الَّذِی فِیهِ النَّجَاةُ فَسَکَنَتْ فَقُلْتُ لَهَا إِنِّی أَنْهَضُ فَآتِیکِ بِنِسْوَةٍ مِنْ صَوَاحِبِکِ یُعِنَّکِ (7) عَلَی أَمْرِکِ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ فَقَالَتْ (8) رَأْیَکَ یَا أَبَا طَالِبٍ فَلَمَّا قُمْتُ لِذَلِکَ إِذَا أَنَا بِهَاتِفٍ هَتَفَ مِنْ زَاوِیَةِ الْبَیْتِ وَ هُوَ یَقُولُ أَمْسِکْ یَا أَبَا طَالِبٍ فَإِنَّ وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَمَسُّهُ یَدٌ نَجِسَةٌ وَ إِذَا أَنَا بِأَرْبَعِ نِسْوَةٍ یَدْخُلْنَ (9) عَلَیْهَا وَ عَلَیْهِنَّ ثِیَابٌ کَهَیْئَةِ الْحَرِیرِ الْأَبْیَضِ وَ إِذَا رَائِحَتُهُنَّ أَطْیَبُ مِنَ الْمِسْکِ الْأَذْفَرِ فَقُلْنَ لَهَا: السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا وَلِیَّةَ اللَّهِ فَأَجَابَتْهُنَّ ثُمَّ جَلَسْنَ بَیْنَ یَدَیْهَا وَ مَعَهُنَّ جُؤْنَةٌ (10) مِنْ فِضَّةٍ وَ أَنِسْنَهَا (11) حَتَّی وُلِدَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام
ص: 13
فَلَمَّا وُلِدَ انْتَهَیْتُ إِلَیْهِ (1) فَإِذَا هُوَ کَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ وَ قَدْ سَجَدَ عَلَی الْأَرْضِ وَ هُوَ یَقُولُ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ (2) وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَصِیُّ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ یَخْتِمُ اللَّهُ النُّبُوَّةَ وَ بِی یُتِمُّ الْوَصِیَّةَ وَ أَنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ: فَأَخَذَتْهُ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ مِنَ الْأَرْضِ وَ وَضَعَتْهُ فِی حَجْرِهَا فَلَمَّا نَظَرَ عَلِیٌّ فِی وَجْهِهَا نَادَاهَا بِلِسَانٍ ذَلِقٍ ذَرِبٍ: السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا أُمَّاهْ فَقَالَتْ وَ عَلَیْکَ یَا بُنَیَّ (3) فَقَالَ مَا خَبَرُ وَالِدِی؟ قَالَتْ: فِی نِعَمِ اللَّهِ یَنْقَلِبُ وَ صُحْبَتِهِ یَتَنَعَّمُ فَلَمَّا سَمِعْتُ ذَلِکَ لَمَا تَمَالَکْتُ (4) أَنْ قُلْتُ یَا بُنَیَّ أَ لَسْتُ بِأَبِیکَ قَالَ بَلَی وَ لَکِنِّی وَ إِیَّاکَ مِنْ صُلْبِ آدَمَ وَ هَذِهِ أُمِّی حَوَّاءُ فَلَمَّا سَمِعْتُ ذَلِکَ غَطَّیْتُ رَأْسِی بِرِدَائِی وَ أَلْقَیْتُ نَفْسِی فِی زَاوِیَةِ الْبَیْتِ حَیَاءً مِنْهَا ثُمَّ دَنَتْ أُخْرَی وَ مَعَهَا جُؤْنَةٌ فَأَخَذَتْ عَلِیّاً فَلَمَّا نَظَرَ إِلَی وَجْهِهَا قَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتِی قَالَتْ وَ عَلَیْکِ السَّلَامُ یَا أَخِی قَالَ فَمَا خَبَرُ عَمِّی قَالَتْ خَیْرٌ وَ هُوَ یَقْرَأُ (5) عَلَیْکَ السَّلَامَ فَقُلْتُ: یَا بُنَیَّ أَیُّ أُخْتٍ هَذِهِ وَ أَیُّ عَمٍّ هَذَا قَالَ هَذِهِ مَرْیَمُ ابْنَةُ (6) عِمْرَانَ وَ عَمِّی عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَ طَیَّبَتْهُ بِطِیبٍ کَانَ فِی الْجُؤْنَةِ فَأَخَذَتْهُ أُخْرَی مِنْهُنَّ فَأَدْرَجَتْهُ فِی ثَوْبٍ کَانَ مَعَهَا قَالَ أَبُو طَالِبٍ فَقُلْتُ لَوْ طَهَّرْنَاهُ لَکَانَ أَخَفَّ عَلَیْهِ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْعَرَبَ کَانَتْ تُطَهِّرُ أَوْلَادَهَا (7) فَقَالَتْ یَا أَبَا طَالِبٍ إِنَّهُ وُلِدَ طَاهِراً مُطَهَّراً- لَا یُذِیقُهُ حَرُّ الْحَدِیدِ فِی الدُّنْیَا إِلَّا عَلَی یَدِ رَجُلٍ (8) یُبْغِضُهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ مَلَائِکَتُهُ وَ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الْبِحَارُ (9) وَ تَشْتَاقُ إِلَیْهِ النَّارُ فَقُلْتُ مَنْ هَذَا الرَّجُلُ فَقُلْنَ ابْنُ مُلْجَمٍ الْمُرَادِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ هُوَ قَاتِلُهُ فِی الْکُوفَةِ سَنَةَ ثَلَاثِینَ مِنْ وَفَاةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله،
ص: 14
[قَالَ أَبُو طَالِبٍ فَأَنَا کُنْتُ فِی اسْتِمَاعِ قَوْلِهِنَّ ثُمَّ أَخَذَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ابْنُ أَخِی مِنْ یَدِهِنَّ وَ وَضَعَ یَدَهُ فِی یَدِهِ وَ تَکَلَّمَ مَعَهُ وَ سَأَلَهُ عَنْ کُلِّ شَیْ ءٍ فَخَاطَبَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً علیه السلام بِأَسْرَارٍ کَانَتْ بَیْنَهُمَا](1) ثُمَّ غِبْنَ النِّسْوَةُ فَلَمْ أَرَهُنَّ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ عَرَفْتُ الْمَرْأَتَیْنِ الْأُخْرَیَیْنِ فَأَلْهَمَ اللَّهُ عَلِیّاً فَقَالَ یَا أَبِی أَمَّا الْمَرْأَةُ الْأُولَی فَکَانَتْ حَوَّاءَ وَ أَمَّا الَّتِی أَحْضَنَتْنِی فَهِیَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ- الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها وَ أَمَّا الَّتِی أَدْرَجَتْنِی فِی الثَّوْبِ فَهِیَ آسِیَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ وَ أَمَّا صَاحِبَةُ الْجُؤْنَةِ فَهِیَ أُمُّ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ فَالْحَقْ بِالْمُثْرِمِ الْآنَ وَ بَشِّرْهُ وَ خَبِّرْهُ بِمَا رَأَیْتَ فَإِنَّهُ فِی کَهْفِ کَذَا فِی مَوْضِعِ کَذَا (2) فَخَرَجْتُ حَتَّی أَتَیْتُکَ وَ إِنَّهُ وَصَفَ الْحَیَّتَیْنِ [فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ الْمُنَاظَرَةِ مَعَ مُحَمَّدٍ ابْنِ أَخِی وَ مِنْ مُنَاظَرَتِی عَادَ إِلَی طُفُولِیَّتِهِ الْأُولَی] (3) فَقُلْتُ أَتَیْتُکَ أُبَشِّرُکَ بِمَا عَایَنْتُهُ وَ شَاهَدْتُ مِنِ ابْنِی عَلِیٍّ علیه السلام فَبَکَی المثرم ثُمَّ سَجَدَ شُکْراً لِلَّهِ ثُمَّ تَمَطَّی فَقَالَ غَطِّنِی بِمِدْرَعَتِی فَغَطَّیْتُهُ فَإِذَا أَنَا بِهِ مَیِّتٌ کَمَا کَانَ فَأَقَمْتُ ثَلَاثاً أُکَلِّمُ فَلَا أُجَابُ (4) فَاسْتَوْحَشْتُ لِذَلِکَ وَ خَرَجَتِ الْحَیَّتَانِ فَقَالَتَا لِی: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا طَالِبٍ فَأَجَبْتُهُمَا ثُمَّ قَالَتَا لِی: الْحَقْ بِوَلِیِّ اللَّهِ فَإِنَّکَ أَحَقُّ بِصِیَانَتِهِ وَ حِفْظِهِ مِنْ غَیْرِکَ فَقُلْتُ لَهُمَا مَنْ أَنْتُمَا؟ قَالَتَا نَحْنُ عَمَلُهُ الصَّالِحُ خَلَقَنَا اللَّهُ مِنْ خَیْرَاتِ عَمَلِهِ فَنَحْنُ نَذُبُّ عَنْهُ الْأَذَی إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ فَإِذَا قَامَتِ السَّاعَةُ (5) کَانَ أَحَدُنَا قَائِدَهُ وَ الْآخَرُ سَائِقَهُ (6) وَ دَلِیلَهُ إِلَی الْجَنَّةِ ثُمَّ انْصَرَفَ أَبُو طَالِبٍ إِلَی مَکَّةَ. قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، اللَّهُ أَکْبَرُ! النَّاسُ یَقُولُونَ : أَبَا طَالِبٍ (7) مَاتَ کَافِراً! قَالَ یَا جَابِرُ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالْغَیْبِ، إِنَّهُ لَمَّا کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی أُسْرِیَ بِی فِیهَا إِلَی السَّمَاءِ انْتَهَیْتُ إِلَی الْعَرْشِ فَرَأَیْتُ أَرْبَعَةَ أَنْوَارٍ فَقُلْتُ: إِلَهِی مَا هَذِهِ الْأَنْوَارُ؟ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ هَذَا عَبْدُ
ص: 15
الْمُطَّلِبِ وَ هَذَا أَبُو طَالِبٍ (1) وَ هَذَا أَبُوکَ عَبْدُ اللَّهِ وَ هَذَا أَخُوکَ طَالِبٌ فَقُلْتُ إِلَهِی وَ سَیِّدِی فَبِمَا نَالُوا (2) هَذِهِ الدَّرَجَةَ؟ قَالَ بِکِتْمَانِهِمُ الْإِیمَانَ وَ إِظْهَارِهِمُ الْکُفْرَ وَ صَبْرِهِمْ عَلَی ذَلِکَ حَتَّی مَاتُوا (3).
یل، الفضائل لابن شاذان: الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْفَارِسِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ رَوْقٍ الْخَطَّابِیِّ عَنِ الْحَجَّاجِ بْنِ مِنْهَالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عِمْرَانَ عَنْ شَاذَانَ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ (4) عَنْ سَالِمٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ السَّرِیِّ عَنْ جَابِرٍ مِثْلَهُ (5)- جع، جامع الأخبار: بِالْإِسْنَادِ الصَّحِیحِ عَنِ الصَّدُوقِ عَنِ الْعَطَّارِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ مُسْلِمِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ جَابِرٍ مِثْلَهُ. (6)
**[ترجمه]روضة الواعظین: جابربن عبدالله انصاری گوید: از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله درباره میلاد امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام پرسیدم، فرمود: آه،آه... درباره بهترین مولود بعد از من که میلادی همچون میلاد مسیح علیه السّلام داشت پرسیدی. خداوند تبارک و تعالی پانصد هزار سال پیش از آفرینش خلق، من و علی را از یک نور آفرید، و ما پیوسته خداوند را تسبیح گفته و تقدیس میگفتیم. و چون خداوند آدم را آفرید، ما را در صلب او افکند که من در پهلوی راست و علی در پهلوی چپ او مستقر گشتیم. سپس از صلب او به اصلاب طاهره و از آنجا به ارحام طیّبه منتقل شدیم. این وضع همچنان ادامه داشت تا اینکه خداوند تبارک و تعالی مرا از صلبی پاکیزه و طاهر که صلب عبدالله بن عبدالمطلب باشد، به بهترین رحم که رحم آمنه بود منتقل کرد. بعد از من، خداوند تبارک و تعالی علی را از پشتی پاک و طاهر بیرون آورد که صلب ابوطالب بود و در بهترین رحم یعنی رحم فاطمه بنت أسد قرار داد . سپس فرمود: ای جابر! پیش از آنکه علی در شکم مادرش قرار گیرد، مرد راهبی بود که او را مثرم بن دعیب بن شیقتام مینامیدند. در عبادت شهره و نامور بود و خدا را 190سال عبادت کرده بود بیآنکه از وی حاجتی طلب کند. این عابد از خداوند خواست که یکی از أولیای خویش را به وی نشان دهد و خداوند ابوطالب را نزد وی فرستاد و چون چشم آن عابد بر وی افتاد، برخاست و بر پیشانی او بوسه زد و در کنار خود نشاند.آنگاه از وی پرسید: کیستی خدایت رحمت کند؟! گفت: مردی از «تهامه» هستم. عابد پرسید: از کجای سرزمین تهامه؟ گفت: از مکّه. گفت: از کدام خاندان؟ گفت: از عبدمناف.گفت: کدام عبدمناف؟ گفت: از بنی هاشم. ناگاه راهب برخاست و بار دیگر بر پیشانی وی بوسه زده و گفت: سپاس خداوندی را که حاجت مرا برآورده ساخت و تا ولیّ خویش را به من نشان نداد از دنیا نبرد، سپس گفت: ای مرد، بشارت باد تو را که خداوند علیّ أعلی به من امری الهام فرموده که برای تو بشارتی است. ابوطالب پرسید: آن بشارت چیست؟ گفت: پسری است از صلب تو که ولیّ خداوند تبارک و تعالی– که نام و یادش بلندمرتبه باد– است. او امام پرهیزگاران و وصّی رسول ربالعالمین است. اگر آن پسر را دیدی سلام مرا به وی برسان و به او بگو: مثرم تو را سلام می رساند و شهادت می دهد که خدا یکی است و شریک ندارد و محمد بنده و رسول اوست و تو جانشین بر حق اویی؛ نبوّت با محمّد خاتمه می یابد و وصایت با تو به انجام می گیرد.
در ادامه گوید: پس ابوطالب بگریست و از نام آن مولود پرسید؟ گفت: نامش علیّ است. ابوطالب گفت: من از حقیقت آنچه می گویی اطلاع ندارم مگر اینکه دلیل و برهان آشکاری به من نشان دهی تا سخنان تو را باور کنم. مثرم گفت: چه چیزی را دوست داری از خدا برایت طلب کنم تا همین جا آن را به تو بدهد و دلیلی باشد بر درستی گفتارم؟ ابوطالب گفت: طعامی از بهشت می خواهم که هم اکنون حاضر گردد. پس آن راهب برآورده شدن حاجت ابوطالب را از خدا مسئلت نمود و هنوز دعایش به پایان نرسیده بود که بشقابی از میوه های بهشتی شامل: رطب، انگور و انار آماده گشت؛ پس ابوطالب اناری از آن بشقاب برداشته خوشحال برخاست و بلافاصله به منزل بازگشت و آن انار را خورد.آن انار در صلب او تبدیل به آب شد و چون با فاطمه بنت أسد درآمیخت، به علی علیه السّلام باردار گشت و در نتیجه آن، زمین به جنب و جوش افتاده چند روز پیاپی دچار زلزله می شد و موجب ترس و وحشت قریش گردیده گفتند، برخیزید و الهه خود را به بالای کوه ابوقبیس برید تا از آن بخواهیم زمین را آرام کند و شما را از این گرفتاری برهاند. و چون بر بالای ابوقبیس جمع شدند، کوه چنان به لرزه افتاد که سخت ترین سنگ ها خرد گشته و بت آنها با صورت بر زمین افتاد. چون چنین دیدند، گفتند: تاب تحمّل آنچه بر سر ما آمده را نداریم. پس ابوطالب در حالی که اهمیتی به این حادثه نمی داد بر بالای کوه رفته و گفت: ای مردم!خداوند متعال امشب حادثه ای آفریده است و دست به آفرینشی زده است. اگر او را اطاعت نکنید و به ولایتش اقرار ننمایید و به إمامتش شهادت ندهید، این بلا از شما دور نخواهد گشت و کوه آرام نخواهد گرفت و دیگر نمی توانید در سرزمین تهامه اقامت گزینید. گفتند: ای ابوطالب! ما به آنچه گفتی اقرار می کنیم. پس ابوطالب سخت گریست و آنگاه دست خود را به سوی خداوند عزّوجل برداشته و عرض کرد: «إلهی و سیّدی أسألک بالمحمّدیه المحموده و بالعلویّه العالیه و بالفاطمیّه البیضاء إلّا تفضّلت علی تهامه بالرّأفه و الرحمه» سوگند به آنکه دانه را شکافت و خلق را آفرید، عرب تا مدت ها این کلمات را می نوشتند و در شدائد و گرفتاریها در دوران جاهلیت می خواندند بیآنکه از حقیقت و کنه این الفاظ اطّلاعی داشته باشند.
چون شب میلاد امیرالمؤمنین علیه السّلام فرا رسید، آسمان درخشان و نورانی گشت، و ستارگان چنان پرنور شدند که نورشان به چند برابر سابق میرسید و مردم قریش از این امر سخت شگفت زده شده و به هیجان آمده به یکدیگر میگفتند: حتماً در آسمان اتفاقی افتاده است. در این هنگام ابوطالب از خانه خارج شده و در خیابان ها، بازارها و کوچه های شهر میگشت و میگفت: ای مردم حجّت خداوند بر شما تمام شد! سپس مردم در حالی که از علّت درخشان شدن شب و فزونی نور ستارگان و آنچه می دیدند از وی پرسش می کردند، او را احاطه نمودند. پس به ایشان رو کرده و گفت: بشارت باد شما را که در این شب یکی از اولیای خدا به دنیا آمده خداوند با تولد او خصال نیک را به کمال می رساند و او را خاتم الوصیین قرار می دهد. او إمام متّقین است و یاور دین، سرکوب کننده مشرکین و درهم شکننده منافقین و زینالعابدین و وصیّ رسول ربّ العالمین؛ او امام هدایت است، ستاره ای است عالی، چراغی است شب شکن و نابود کننده شرک و شبهات. او نفس الیقین و سرآمد دین است. ابوطالب پیوسته این کلمات و عبارات را تکرار مینمود تا هوا روشن شد و سپیده دمید و چون صبح شد، چهل روز از دید قوم خود نهان گشت.
جابر گوید: پس عرض کردم: یا رسول الله! به کجا رفت؟ فرمود رفت تا مثرم را بیابد، اما مثرم در «جبل اللّکام» در گذشته بود .ای جابر! آنچه را شنیدی پوشیده دار که از جمله اسرار مکنون و علوم مخزون خداوند متعال است، مثرم نشانی غاری را در «جبل اللّکام» به ابوطالب داده و به وی گفته بود: مرا در آنجا خواهی یافت، مرده یا زنده! و چون ابوطالب به آن غار رفت و وارد آن گشت، مثرم را در حالی مرده یافت که پیکرش در جامه اش پیچیده و رو به قبله اش دراز کشیده بود و دو مار یکی سیاه و دیگری سفید از او حراست می کردند و اجازه نمی دادند کسی یا چیزی به وی آسیب برساند. اما چون چشمشان بر ابوطالب افتاد، آرام از نظر دور گشته، در غار پنهان شدند. وقتی ابوطالب وارد غار گردید گفت: «السّلام علیک یا ولیّ الله و رحمه الله و برکانه» پس خداوند تبارک و تعالی با قدرت خویش مثرم را زنده گردانید. وقتی مثرم زنده گشت، به پا خاسته و دست بر صورت خود میکشید و می گفت «أشهدأن لا إله الّا الله وحده لا شریک له و أنّ محمداً عبده و رسوله و أن علیاً ولیّ الله و الإمام بعد نبی الله».
پس ابوطالب گفت: مژده باد تو را که علی به دنیا آمد. گفت: در شب تولّد چه اتفاقی افتاد؟ ابوطالب گفت: چون یک سوم از شب گذشت فاطمه را درد زایمان عارض شد، پس به او گفتم: تو را چه می شود ای سرور زنان؟ گفت: گرفتگی و اضطراب دارم. پس نامی را که نجات بخش است بر او خواندم که موجب آرامش او شد. سپس به وی گفتم: میروم چند زن از دوستانت را میآورم که در چنین شبی به کمکت بشتابند. گفت: هرچه تو بگویی! چون عزم رفتن کردم، هاتفی از گوشه خانه گفت: درنگ کن یا ابوطالب که ولیّ خدا را نباید دستان نجس لمس کند و ناگهان دیدم چهار زن بر فاطمه وارد شدند در حالی که جامه هایی چون ابریشم سپید برتن داشتند و بویی خوشتر از مشکِتر از آنان پراکنده میشد و به وی گفتند: السلام علیک یا ولیّة الله! و او سلام ایشان را پاسخ گفت سپس در حالی که با خود عطردانی نقرهای داشتند، در کنار وی نشستند و با او مأنوس شدند تا امیرالمؤمنین علیه السّلام به دنیا آمد، و چون ولادت یافت به دیدارش شتافتم و ناگاه او را در حال سجده چون خورشید برآمده یافتم که می گفت : «أشهد أن لا إله إلّا الله و أنّ محمداً رسول الله و أشهد أن علیاً وصیّ محمّد رسول الله و بمحمّد یختم الله النبوّه و بی یتمّ الوصیه وأنا امیرالمؤمنین»
سپس یکی از آن زنان او را از زمین برداشت و در آغوش گرفت. چون علی علیه السّلام به رخسارش نگریست با زبانی فصیح و بلیغ او را مورد خطاب قرار داده گفت: السّلام علیک یا أمّاه! و او پاسخ داد: سلام بر تو فرزندم! علی علیه السّلام پرسید: از پدرم چه خبر؟ زن پاسخ داد: در نعمت خدا غوطه ور است و از مصاحبت او برخوردار. چون چنین شنیدم نتوانستم خویشتن داری کنم و گفتم: فرزندم! مگر من پدر تو نیستم؟ گفت چرا، اما من و تو از صلب آدم هستیم و این بانو مادرم حوّا است و چون این سخن را شنیدم، سرم را با ردایم پوشانده و از حیاء و شرم به گوشهای از خانه پناه بردم. سپس یکی دیگر از زنان که عطردان را در دست داشت به وی نزدیک گشت و علی علیه السّلام را در آغوش گرفت. چون علی علیه السّلام به چهره او نگریست گفت: السّلام علیک یا أختی! و آن زن پاسخ داد: و علیک یا أخی! علی گفت: از عمویم چه خبر؟ گفت: خوب است و تو را سلام می رساند. پس گفتم: فرزندم! کدام خواهر و کدام عمو را میگویی؟ گفت این مریم است دختر عمران و عیسی بن مریم عموی من است. سپس آن زن او را با عطری که در ظرف داشت خوشبو کرد. آنگاه یکی دیگر از زنان او را گرفته و جامهای را که با خود آورده بود، برتنش کرد. ابوطالب گوید: گفتم: اگر اکنون ختنه اش کنیم برای وی سبک تر و قابل تحمّل تر است– زیرا اعراب اولاد ذکور خود را ختنه می کردند– آن زن گفت: ای ابوطالب! او پاک و ختنه شده به دنیا آمد و در دنیا هرگز طعم تیزی آهن را نخواهد چشید مگر بر دست مردی که منفور خدا و رسول و فرشتگان او در آسمان و زمین و دریاست، کسی که آتش جهنّم مشتاق دیدار اوست. گفتم: این مرد کیست؟ زنان گفتند: ابن ملجم مرادی ملعون؛ او علی علیه السّلام را در کوفه 30سال پس از وفات محمّد صلی الله علیه و آله خواهد کشت.
ابوطالب ادامه میدهد: من همچنان مشغول گوش دادن به سخنان زنان بودم که محمد بن عبدالله صَلی الله علیهِ و آله برادر زادهام علی را از آنان گرفت و دستش را در دست خویش نهاد و با وی به گفتگو پرداخته از هرچیزی از وی پرسید. سپس محمد صَلی الله علیهِ و آله در مورد اسراری که میان آن دو بود با علی سخن گفت. در این هنگام زنان ناپدید شدند و دیگر ندیدمشان لذا با خود گفتم: اگر آن دو زن دیگر را هم می شناختم خوب می شد! خداوند این خواسته مرا به علی علیه السّلام الهام فرمود لذا رو به من کرده و گفت: پدر! زن أول حوّا بود و آنکه مرا در آغوش کشید مریم بنت عمران بود، همان بانوی عفیف و پاکدامن! و آنکه جامه بر تنم کرد آسیه بنت مزاحم و آنکه به بدنم عطر مالید، مادر موسی بن عمران بودند. اکنون خود را به مثرم برسان و به وی بشارت ده و از آنچه دیدهای باخبر کن که او هم اکنون در فلان غار واقع در فلان جا منتظر توست. من هم بلافاصله بیرون آمدم و خود را به نزد تو رساندم؛ و او این دو مار را برای من توصیف کرد. و چون گفتگویش با محمد پسر برادرم و من به پایان رسید، به حالت نوزادی برگشت. من هم آمدم تا تو را از آنچه از فرزندم علی دیدم و مشاهده کردم بشارت دهم. مثرم گریست و سپس سجده شکر به جا آورد و آن گاه دراز کشید و گفت: مرا با ردایم بپوشان، من هم او را پوشاندم و ناگاه دریافتم که وی همچون قبل، مرده است. من سه روز در کنارش ماندم و با وی سخن گفتم اما پاسخی نشنیدم از این رو احساس تنهایی کردم که ناگاه آن دو مار به من نزدیک شده و گفتند: السّلام علیک یا أبا طالب! من هم پاسخ سلام آن ها را دادم. سپس آن دو گفتند: خود را به ولیّ خدا برسان که تو به نگهداری او سزاوارتر از دیگرانی. پس به آنها گفتم: شما کیستید؟ گفتند: ماتجسّم عمل صالح او هستیم و تا روز قیامت نگاهبان او از آسیبها خواهیم بود و چون قیامت در رسد، یکی از ما در جلوی او و دیگری در پشت سر او راهنمای او به سوی بهشت خواهیم شد. سپس ابو طالب به مکّه باز گشت .
جابر گوید: عرض کردم: یا رسول الله، الله اکبر!! مردم می گویند که ابوطالب کافر از دنیا رفته است! فرمود: ای جابر! خداوند به غیب آگاهتر است، در آن شبی که مرا به معراج بردند، در عرش چهار نور دیدم، پس گفتم: خداوندا! این نورها چیستند؟ فرمود: یامحمّد! این عبدالمطلّب و این ابوطالب و این پدرت عبدالله و این برادرت طالب هستند. عرض کردم: ای خدا و مولای من، اینان چگونه به این مرتبه نایل آمدهاند؟ فرمود: با کتمان ایمان و اظهار کفرشان و صبر براین حالت تا دم مرگ! - . روضة الواعظین: 68-71 -
فضائل نیز از جابر نظیر همین روایت را نقل کرده است. - . فضائل: 57 -
جامع الأخبار نیز از جابر نظیر این روایت را نقل کرده است. - . جامع الأخبار : 17 -
**[ترجمه]
قوله «بعدی» أی بحسب الرتبة، و یحتمل الزمان. و قوله:« علی سنة المسیح» إما لخفاء ولادته و کون من حضر عند ذلک الحوریات و النساء المقدسات أو لما سیأتی من أنه یقال فیه ما قیل فی عیسی ابن مریم. قولها «وهجا» بالفتح و التحریک أی توقدا و حرارة و الجؤنة بالضم سفط مغشی بجلد ظرف لطیب العطار، أصله الهمز و یلین.
و قوله:« لا یذیقه حر الحدید» أی فی غیر المحاربة أو غیر ما یختار سببه لوجه الل.ه قوله «و إنه وصف» أی أمیر المؤمنین، و یحتمل أبا طالب. ثم إنه ینبغی أن یحمل الخبر علی أنه وقعت تلک الغرائب فی جوف الکعبة لئلا ینافی الأخبار الأخر، و إن کان بعیدا. و أما ذکر طالب و کونه أخا للرسول صلی الله علیه و آله فهو أغرب و لعل المراد به أخا أمیر المؤمنین علیه السلام فإنه سیأتی فی بعض الأخبار أنه مات مسلما، فالأخوة مجازیة و فی جوامع الأخبار مکان هذه الفقرة:« و هذا ابن عمک جعفر بن أبی طالب» و فیه أیضا إشکال لأنه لم یکن یظهر الکفر بعد إسلامه.
**[ترجمه]اینکه گفته است «بعدی» یعنی به حسب مرتبت و احتمال زمان را هم دارد . اینکه گفته است «علی سنّۀ المسیح» یا به خاطر پنهان بودن تولّد وی است و حضور حوریان بهشتی و آن بانوان مقدس به هنگام تولّد او؛ یا آنگونه که بعداً خواهد آمد، به دلیل آن است که گفته میشد که وی شیبه عیسی بن مریم است. وَهَجاً: برافروختگی و گرمی. الجُؤنه – با ضم – عطردان از جنس پوست. همزه از حروف اصلی آن است و با لین خوانده میشود.
لایذیقه حَرّ الحدید: یعنی در جاهایی غیر از محاربه یا غیر از آنچه که سبب آن را برای راه رضای خدا انتخاب میکند. «و إنّه وصف»: منظور امیرالمؤمنین است و احتمال دارد ابوطالب باشد. از طرفی، او باید این خبر را میرساند که در آن شب در درون کعبه آن شگفتیها رخ داده تا با اخبار دیگر در تعارض نباشد، هرچند این امر بعید به نظر میرسید. اما بردن نام طالب و اینکه او برادر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است، غریبتر است، و شاید منظور برادر امیرالمؤمنین علیه السّلام باشد که همان گونه که در برخی روایات خواهد آمد، او مسلمان از دنیا رفت. بنابراین این اخوّت مجازی است؛ در کتاب «جوامع الأخبار» به جای آن چنین آمده است: «و این پسر عموی تو جعفر بن ابی طالب است» که بر این اشکال وارد است زیرا وی پس از اسلام آوردن، تظاهر به کفر نمیکرد.
**[ترجمه]
عم، إعلام الوری شا، الإرشاد: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ سَیِّدُ
ص: 16
الْوَصِیِّینَ عَلَیْهِ أَفْضَلُ الصَّلَوَاتِ وَ السَّلَامِ کُنْیَتُهُ أَبُو الْحَسَنِ، وُلِدَ بِمَکَّةَ فِی الْبَیْتِ الْحَرَامِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ الثَّالِثَ عَشَرَ مِنْ شَهْرِ رَجَبٍ سَنَةَ ثَلَاثِینَ مِنْ عَامِ الْفِیلِ وَ لَمْ یُولَدْ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ مَوْلُودٌ فِی بَیْتِ اللَّهِ سِوَاهُ إِکْرَاماً مِنَ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ لَهُ بِذَلِکَ وَ إِجْلَالًا لِمَحَلِّهِ فِی التَّعْظِیمِ وَ أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ إِخْوَتُهُ أَوَّلَ مَنْ وَلَدَهُ هَاشِمٌ مَرَّتَیْنِ وَ حَازَ بِذَلِکَ مَعَ النُّشُوءِ فِی حَجْرِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ التَّأَدُّبِ بِهِ الشَّرَفَیْنِ (1).
أقول: ذکر العلامة فی کشف الیقین نحوه (2).
**[ترجمه]أعلام الوری، الإرشاد: علی بن ابی طالب بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف سیّد اوصیا علیه أفضل الصلوات و السلام کنیهاش ابوالحسن. وی در مکّه و در درون کعبه روز جمعه سیزدهم ماه رجب 30 سال بعد از عام الفیل متولّد شد و این در حالی است که نه پیش از او و نه بعد از او کسی درون کعبه زاده نشده است و این خود کرامتی است در حق او از جانب خداوند جلّ اسمه تا بدین وسیله عظمت جایگاه او مشخص گردد. مادرش فاطمه بنت أسد بن هاشم بن عبدمناف بود. علی و برادرانش تا آن زمان تنها کسانی بودند که دوبار از هاشم زاده شدند چون هم پدر و هم مادرشان از فرزندان هاشم بودند و با تربیت شدن و پرورش یافتن در دامان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به دو شرافت نایل آمد. - . اعلام الوری: 93 ، ارشاد: 3 -
مولف: علّامه در کتاب «کشف الیقین» نظیر آن را آورده است. - . اعلام الوری: 2 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب شَیْخُ السُّنَّةِ الْقَاضِی أَبُو عَمْرٍو عُثْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ رَأَتِ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَأْکُلُ تَمْراً لَهُ رَائِحَةٌ تَزْدَادُ عَلَی کُلِّ الْأَطَایِبِ مِنَ الْمِسْکِ وَ الْعَنْبَرِ مِنْ نَخْلَةٍ لَا شَمَارِیخَ لَهَا فَقَالَتْ نَاوِلْنِی، أَنَلْ مِنْهَا قَالَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا أَنْ تَشْهَدِی مَعِی أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّی مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَشَهِدَتِ الشَّهَادَتَیْنِ فَنَاوَلَهَا فَأَکَلَتْ فَازْدَادَتْ رَغْبَتُهَا وَ طَلَبَتْ أُخْرَی لِأَبِی طَالِبٍ فَعَاهَدَهَا أَنْ لَا تُعْطِیَهُ إِلَّا بَعْدَ الشَّهَادَتَیْنِ فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ اشْتَمَّ أَبُو طَالِبٍ نَسِیماً (3) مَا اشْتَمَّ مِثْلَهُ قَطُّ فَأَظْهَرَتْ مَا مَعَهَا فَالْتَمَسَهُ مِنْهَا فَأَبَتْ عَلَیْهِ إِلَّا أَنْ یَشْهَدَ الشَّهَادَتَیْنِ فَلَمْ یَمْلِکْ نَفْسَهُ أَنْ شَهِدَ الشَّهَادَتَیْنِ غَیْرَ أَنَّهُ سَأَلَهَا أَنْ تَکْتُمَ عَلَیْهِ لِئَلَّا تُعَیِّرَهُ قُرَیْشٌ فَعَاهَدَتْهُ عَلَی ذَلِکَ فَأَعْطَتْهُ مَا مَعَهَا وَ آوَی إِلَی زَوْجَتِهِ فَعَلِقَتْ بِعَلِیٍّ علیه السلام فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ وَ لَمَّا حَمَلَتْ بِعَلِیٍّ علیه السلام ازْدَادَ حُسْنُهَا فَکَانَ یَتَکَلَّمُ فِی بَطْنِهَا فَکَانَتْ فِی الْکَعْبَةِ فَتَکَلَّمَ عَلِیٌّ علیه السلام مَعَ جَعْفَرٍ فَغُشِیَ عَلَیْهِ فَالْتَفَّتِ الْأَصْنَامُ خَرَّتْ عَلَی وُجُوهِهَا فَمَسَحَتْ عَلَی بَطْنِهَا وَ قَالَتْ یَا قُرَّةَ الْعَیْنِ سَجَدَتْکَ الْأَصْنَامُ (4) دَاخِلًا فَکَیْفَ شَأْنُکَ خَارِجاً؟ وَ ذَکَرَتْ لِأَبِی طَالِبٍ ذَلِکَ، فَقَالَ: هُوَ الَّذِی قَالَ لِی أَسَدٌ فِی طَرِیقِ الطَّائِفِ (5).
وَ فِی رِوَایَةِ شُعْبَةَ عَنْ قَتَادَةَ عَنْ أَنَسٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ رِوَایَةِ الْحَسَنِ
ص: 17
ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام وَ الْحَدِیثُ مُخْتَصَرٌ أَنَّهُ انْفَتَحَ الْبَیْتُ مِنْ ظَهْرِهِ وَ دَخَلَتْ فَاطِمَةُ فِیهِ ثُمَّ عَادَتِ الْفَتْحَةُ وَ الْتَصَقَتْ وَ بَقِیَتْ فِیهِ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ فَأَکَلَتْ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ فَلَمَّا خَرَجَتْ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَهْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ ثُمَّ تَنَحْنَحَ وَ قَالَ:« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» الْآیَاتِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ أَفْلَحُوا بِکَ أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِیرُهُمْ تَمِیرُهُمْ مِنْ عِلْمِکَ فَیَمْتَارُونَ وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ دَلِیلُهُمُ وَ بِکَ وَ اللَّهِ یَهْتَدُونَ وَ وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِسَانَهُ فِی فِیهِ- فَانْفَجَرَتْ (1) اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَالَ فَسُمِّیَ ذَلِکَ الْیَوْمُ یَوْمَ التَّرْوِیَةِ فَلَمَّا کَانَ مِنْ غَدِهِ وَ بَصُرَ عَلِیٌّ بِرَسُولِ اللَّهِ سَلَّمَ عَلَیْهِ وَ ضَحِکَ فِی وَجْهِهِ وَ جَعَلَ یُشِیرُ إِلَیْهِ فَأَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَتْ فَاطِمَةُ عَرَفَهُ فَسُمِّیَ ذَلِکَ الْیَوْمُ عَرَفَةَ فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الثَّالِثُ وَ کَانَ یَوْمَ الْعَاشِرِ مِنْ ذِی الْحَجَّةِ أَذَّنَ أَبُو طَالِبٍ فِی النَّاسِ أَذَاناً جَامِعاً وَ قَالَ هَلُمُّوا [إِلَی وَلِیمَةِ ابْنِی عَلِیٍّ وَ نَحَرَ ثَلَاثَمِائَةٍ مِنَ الْإِبِلِ وَ أَلْفَ رَأْسٍ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ وَ اتَّخَذُوا وَلِیمَةً وَ قَالَ هَلُمُّوا] وَ طُوفُوا بِالْبَیْتِ سَبْعاً وَ ادْخُلُوا وَ سَلِّمُوا عَلَی عَلِیٍّ وَلَدِی فَفَعَلَ النَّاسُ ذَلِکَ وَ جَرَتْ بِهِ السُّنَّةُ وَضَعَتْهُ (2) أُمُّهُ بَیْنَ یَدَیِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَفَتَحَ فَاهُ بِلِسَانِهِ وَ حَنَّکَهُ وَ أَذَّنَ فِی أُذُنِهِ الْیُمْنَی وَ أَقَامَ فِی الْیُسْرَی (3) فَعَرَفَ الشَّهَادَتَیْنِ وَ وُلِدَ عَلَی الْفِطْرَةِ (4).
أَبُو عَلِیِّ بْنِ هَمَّامٍ (5) رَفَعَهُ أَنَّهُ لَمَّا وُلِدَ عَلِیٌّ علیه السلام أَخَذَ أَبُو طَالِبٍ بِیَدِ فَاطِمَةَ -وَ عَلِیٌّ عَلَی صَدْرِهِ- وَ خَرَجَ إِلَی الْأَبْطَحِ وَ نَادَی:
یَا رَبِّ یَا ذَا الْغَسَقِ الدَّجِیِّ*** وَ الْقَمَرِ الْمُبْتَلِجِ الْمُضِیِّ
بَیِّنْ لَنَا مِنْ حُکْمِکَ الْمَقْضِیِّ*** مَا ذَا تَرَی فِی اسْمِ ذَا الصَّبِیِّ
قَالَ: فَجَاءَ شَیْ ءٌ یَدِبُّ عَلَی الْأَرْضِ کَالسَّحَابِ حَتَّی حَصَلَ فِی صَدْرِ أَبِی طَالِبٍ
ص: 18
فَضَمَّهُ مَعَ عَلِیٍّ إِلَی صَدْرِهِ، فَلَمَّا أَصْبَحَ إِذَا هُوَ بِلَوْحٍ أَخْضَرَ فِیهِ مَکْتُوبٌ:
خُصِّصْتُمَا بِالْوَلَدِ الزَّکِیِّ*** وَ الطَّاهِرِ الْمُنْتَجَبِ الرَّضِیِّ
فَاسْمُهُ مِنْ شَامِخٍ عَلِیٍّ*** عَلِیٌّ اشْتُقَّ مِنَ الْعَلِیِّ
قَالَ: فَعَلَّقُوا اللَّوْحَ فِی الْکَعْبَةِ وَ مَا زَالَ هُنَاکَ حَتَّی أَخَذَهُ هِشَامُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ.
- فَاجْتَمَعَ أَهْلُ الْبَیْتِ فِی الزَّاوِیَةِ الْأَیْمَنِ عَنْ نَاحِیَةِ الْبَیْتِ (1) فَالْوَلَدُ الطَّاهِرُ مِنَ النَّسْلِ الطَّاهِرِ وُلِدَ فِی الْمَوْضِعِ الطَّاهِرِ فَأَیْنَ تُوجَدُ هَذِهِ الْکَرَامَةُ لِغَیْرِهِ؟ فَأَشْرَفُ الْبِقَاعِ الْحَرَمُ وَ أَشْرَفُ الْحَرَمِ الْمَسْجِدُ وَ أَشْرَفُ بِقَاعِ الْمَسْجِدِ الْکَعْبَةُ وَ لَمْ یُولَدْ فِیهِ مَوْلُودٌ سِوَاهُ فَالْمَوْلُودُ فِیهِ یَکُونُ فِی غَایَةِ الشَّرَفِ وَ لَیْسَ الْمَوْلُودُ فِی سَیِّدِ الْأَیَّامِ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فِی الشَّهْرِ الْحَرَامِ فِی الْبَیْتِ الْحَرَامِ سِوَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام (2).
**[ترجمه]مناقب ابن شهرآشوب: شیخ السنّه قاضی ابو عمر و عثمان بن احمد در روایتی طولانی نقل میکند که فاطمه بنت أسد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را در حال تناول خرما از نخلی دید که خوشه های آن هیچ پوششی نداشت و بوی خوش آن از هر مشک و عنبری خوشبو تر بود. پس عرض کرد: از این خرما مرا نیز بهره ای دهید تا بخورم. فرمود: تا به همراه من شهادت ندهی که خدایی جز الله نیست و محمّد رسول خداست، شایسته آن نخواهی بود که از این خرما تناول کنی. پس او نیز شهادتین را برزبان جاری کرد و پیامبر از آن خرما به وی داد و او نیز آن خرما را خورد و بسیار به مذاقش خوش آمد لذا درخواست نمود مقداری هم برای ابوطالب به وی دهد، اما پیامبر از او قول گرفت تا شهادتین را بر زبان جاری نکرده، خرما را به وی ندهد. چون شب فرا رسید بوی خوشی به مشام ابوطالب رسید که تا آن زمان نظیر آن را هرگز احساس نکرده بود. در این هنگام فاطمه خرما را به وی نشان داد. ابوطالب آن خرما را خواست اما فاطمه به شرطی حاضر شد خرما را به وی بدهد که شهادتین را بر زبان جاری سازد و او نیز نتوانست خویشتن داری کند و شهادتین را بر زبان جاری ساخت اما فاطمه خواست که این امر را پوشیده دارد تا قریش او را به سبب اسلام آوردنش سرزنش نکند. فاطمه نیز به وی قول داد که این راز را فاش نسازد سپس خرما را به وی داد و او خرما را خورد و همان شب با فاطمه همبستر شد و فاطمه به علی علیه السّلام باردار گشت. و چون به علی باردار شد، بر جمالش افزوده شد. علی علیه السّلام در شکم با مادرش سخن می گفت. فاطمه در کعبه بود که روزی علی علیه السّلام در شکم مادر با جعفر سخن گفت و جعفر از هوش رفت و بت های درون کعبه همگی با صورت بر زمین افتادند، در این هنگام فاطمه دستی روی شکم خود کشید گفت: ای نور چشم، بت های درون کعبه چنین سجدهات می کنند، ببین که در خارج از رحم چه منزلتی داری؟! و این ماجرا را برای ابوطالب تعریف کرد. ابوطالب گفت: شیری این ماجرا را در راه طائف برای من تعریف کرده بود.
در روایت شعبه از قتاده از انس از عباس بن عبدالمطلّب و روایت حسن بن محبوب از امام جعفرصادق علیه السّلام- و این حدیث مختصر است- آمده است که خانه کعبه از پشت شکافته شد و فاطمه وارد گشت سپس شکاف به هم آمد. فاطمه سه روز در آنجا ماند و از میوه های بهشتی تناول کرد و چون از آنجا بیرون آمد، علی علیه السّلام خطاب به پدرش فرمود: السّلامُ عَلیَک یا أبَه وَ رَحمَه الله و بَرکاُته. سپس گلو را صاف کرده و ادامه داد: «بِسمِ الله الرَّحِمن الرّحِیم، قَد أفلَحَ المؤمنُون...» پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: به خدا سوگند، آنها به واسطه تو که امیرشان هستی رستگار شدند. از علم خود آنان را تغذیه میکنی و تغذیه میشوند و تو به خدا سوگند راهنمای آنانی و به خدا سوگند به تو هدایت می یابند. آنگاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله زبانش را در دهان وی قرار داده که دوازده چشمه از آن جوشید، از این رو آن روز را «یوم الترویه» نامیدند و چون فردا شد و علی علیه السّلام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را دید وی را سلام داده به رویش خندید و شروع کرد به اشاره کردن به آن حضرت، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را در آغوش گرفت و فاطمه گفت علی پیامبر را شناخت. پس آن روز را «عرفه» نامیدند و چون روز سوم- که روز دهم ذی الحجّه بود- فرا رسید، ابوطالب همه مردم را مورد خطاب قرار داده و گفت: بشتابید «به سوی ولیمه پسرم علی و 300 شتر و 1000 گاو و گوسفند را نحر و ذبح کرد و ولیمهای درست کردند و گفت: بشتابید» و هفت بار طواف کعبه کنید و سپس وارد آن شده به فرزندم علی سلام دهید، و مردم چنین کردند و از آن پس این کار سنّت شد. مادرش فاطمه او را در مقابل پیامبر نهاد و آن حضرت دهان نوزاد را با زبان خود باز کرد و زبان به کام او مالید و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و بدین ترتیب شهادتین را شناخت و بر فطرت زاده شد.
ابو علی بن همّام آورده است که چون علی علیه السّلام به دنیا آمد، ابوطالب- در حالی که علی را به سینه خود چسبانده بود- دست فاطمه را گرفت و به سوی ابطح رفته ندا در داد:
- «ای پروردگار ای صاحب شب تار و ماه نورانی و تابناک، حکم صادر شده خویش را درباره نام این کودک برای ما روشن گردان!»
وی در ادامه گوید: سپس چیزی که چون ابر بر روی زمین میخزید به سرعت جلو آمد تا اینکه به سینه ابوطالب رسید آنگاه ابوطالب و علی را با هم به سینه خود فشرد و چون صبح دیگر شد، ناگاه لوحی سبز آشکار گشت که در آن نوشته شده بود:
شما- زن و شوهر- به داشتن چنین پسری پاکیزه ممتاز گشتید، کودکی طاهر، برگزیده و خوشنود، نامش علی است که مشتق از نام خداوند بلند مرتبه است.
گوید: پس آن لوح را در کعبه آویختند و همچنان در آنجا بود تا اینکه هشام بن عبدالملک آن را برداشت. اهل بیت بر این باورند که آن لوح در گوشه راست خانه است. فرزند پاک از نسل پاک در مکان پاک! این چنین کرامتی برای چه کسی حاصل می شود؟ زیرا شریف ترین بقعه، حرم است و شریف ترین حرم، مسجد است و شریفترین بقعههای مسجد کعبه است و هیچ مولودی جز امیرمؤمنان علیه السّلام در سالار روزها- روز جمعه- در ماه حرام و در بیت الحرام متولد نشده است. - . مناقب آل أبی طالب: 360- 358 -
**[ترجمه]
فض، کتاب الروضة ضه، روضة الواعظین: رُوِیَ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنْ أَبِی عَمْرٍو وَ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالا: کُنَّا جُلُوساً عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذْ دَخَلَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ وَ حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ وَ أَبُو الْهَیْثَمِ بْنُ التَّیِّهَانِ وَ خُزَیْمَةُ بْنُ ثَابِتٍ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَبُو الطُّفَیْلِ عَامِرُ بْنُ وَاثِلَةَ فَجَثَوْا (3) بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (4) وَ الْحُزْنُ ظَاهِرٌ فِی وُجُوهِهِمْ فَقَالُوا فَدَیْنَاکَ بِالْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا نَسْمَعُ مِنْ قَوْمٍ فِی أَخِیکَ وَ ابْنِ عَمِّکَ مَا یَحْزُنُنَا وَ إِنَّا نَسْتَأْذِنُکَ فِی الرَّدِّ عَلَیْهِمْ فَقَالَ صلی الله علیه و آله (5) وَ مَا عَسَاهُمْ یَقُولُونَ فِی أَخِی وَ ابْنِ عَمِّی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ؟ فَقَالُوا یَقُولُونَ أَیُّ فَضْلٍ لِعَلِیٍّ فِی سَبْقِهِ إِلَی الْإِسْلَامِ وَ إِنَّمَا أَدْرَکَهُ الْإِسْلَامُ طِفْلًا؟ وَ نَحْوَ هَذَا الْقَوْلِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله فَهَذَا یَحْزُنُکُمْ؟ (6) قَالُوا: إِی وَ اللَّهِ فَقَالَ: بِاللَّهِ أَسْأَلُکُمْ هَلْ عَلِمْتُمْ مِنَ الْکُتُبِ السَّالِفَةِ أَنَّ إِبْرَاهِیمَ هَرَبَ بِهِ أَبُوهُ مِنَ
ص: 19
الْمَلِکِ الطَّاغِی فَوَضَعَتْ (1) بِهِ أُمُّهُ بَیْنَ أَثْلَالٍ (2) بِشَاطِئِ نَهَرٍ یَتَدَفَّقُ یُقَالُ لَهُ حزران مِنْ غُرُوبِ الشَّمْسِ إِلَی إِقْبَالِ اللَّیْلِ (3) فَلَمَّا وَضَعَتْهُ وَ اسْتَقَرَّ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ قَامَ مِنْ تَحْتِهَا یَمْسَحُ وَجْهَهُ وَ رَأْسَهُ وَ یُکْثِرُ مِنْ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ثُمَّ أَخَذَ ثَوْباً وَ اتَّشَحَ (4) بِهِ وَ أُمُّهُ تَرَاهُ فَذُعِرَتْ مِنْهُ ذُعْراً (5) شَدِیداً ثُمَّ هَرْوَلَ (6) بَیْنَ یَدَیْهَا مَادّاً عَیْنَیْهِ (7) إِلَی السَّمَاءِ فَکَانَ مِنْهُ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:« وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ- فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأی کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی إِلَی قَوْلِهِ إِنِّی بَرِی ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ» وَ عَلِمْتُمْ أَنَّ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ کَانَ فِرْعَوْنُ فِی طَلَبِهِ یَبْقُرُ بُطُونَ النِّسَاءِ الْحَوَامِلِ وَ یَذْبَحُ الْأَطْفَالَ لِیَقْتُلَ مُوسَی فَلَمَّا وَلَدَتْهُ أُمُّهُ أَمَرَهَا (8) أَنْ تَأْخُذَهُ مِنْ تَحْتِهَا وَ تَقْذِفَهُ فِی التَّابُوتِ وَ تُلْقِیَ التَّابُوتَ فِی الْیَمِّ فَقَالَتْ -وَ هِیَ ذَعِرَةٌ مِنْ کَلَامِهِ-: یَا بُنَیَّ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ الْغَرَقَ فَقَالَ: لَا تَحْزَنِی إِنَّ اللَّهَ یَرُدُّنِی إِلَیْکِ فَبَقِیَتْ حَیْرَانَةً حَتَّی کَلَّمَهَا مُوسَی وَ قَالَ لَها: یَا أُمِّ اقْذِفِینِی فِی التَّابُوتِ وَ أَلْقِی التَّابُوتَ فِی الْیَمِّ (9) فَقَالَ فَفَعَلَتْ مَا أُمِرَتْ بِهِ فَبَقِیَ فِی الْیَمِّ (10) إِلَی أَنْ قَذَفَهُ فِی السَّاحِلِ وَ رَدَّهُ إِلَی أُمِّهِ بِرُمَّتِهِ (11)- لَا یَطْعَمُ طَعَاماً وَ لَا یَشْرَبُ شَرَاباً مَعْصُوماً وَ رُوِیَ أَنَّ الْمُدَّةَ کَانَتْ سَبْعِینَ یَوْماً وَ رُوِیَ سَبْعَةَ أَشْهُرٍ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی حَالِ طُفُولِیَّتِهِ
ص: 20
«وَ لِتُصْنَعَ عَلی عَیْنِی إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی مَنْ یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ» الْآیَةَ. وَ هَذَا عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ:« فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا إِلَی قَوْلِهِ إِنْسِیًّا فَکَلَّمَ أُمَّهُ وَقْتَ مَوْلِدِهِ وَ قَالَ حِینَ أَشَارَتْ إِلَیْهِ فَقالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا- :«إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ» إِلَی آخِرِ الْآیَةِ فَتَکَلَّمَ علیه السلام فِی وَقْتِ وِلَادَتِهِ، وَ أُعْطِیَ الْکِتَابَ وَ النُّبُوَّةَ وَ أُوصِیَ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ فِی ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ مِنْ مَوْلِدِهِ وَ کَلَّمَهُمْ فِی الْیَوْمِ الثَّانِی مِنْ مَوْلِدِهِ. وَ قَدْ عَلِمْتُمْ جَمِیعاً أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنِی وَ عَلِیّاً مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ (1) إِنَّا کُنَّا فِی صُلْبِ آدَمَ نُسَبِّحُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ نَقَلَنَا إِلَی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ یُسْمَعُ تَسْبِیحُنَا فِی الظُّهُورِ وَ الْبُطُونِ فِی کُلِّ عَهْدٍ وَ عَصْرٍ إِلَی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ إِنَّ نُورَنَا کَانَ یَظْهَرُ فِی وُجُوهِ آبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا حَتَّی تَبَیَّنَ أَسْمَاؤُنَا مَخْطُوطَةً بِالنُّورِ عَلَی جِبَاهِهِمْ ثُمَّ افْتَرَقَ نُورُنَا فَصَارَ نِصْفُهُ فِی عَبْدِ اللَّهِ وَ نِصْفُهُ فِی أَبِی طَالِبٍ عَمِّی فَکَانَ (2) یُسْمَعُ تَسْبِیحُنَا مِنْ ظُهُورِهِمَا وَ کَانَ أَبِی وَ عَمِّی إِذَا جَلَسَا فِی مَلَإٍ مِنْ قُرَیْشٍ تَلَأْلَأَ نُورٌ فِی وُجُوهِهِمَا مِنْ دُونِهِمْ حَتَّی إِنَّ الْهَوَامَّ وَ السِّبَاعَ یُسَلِّمَانِ عَلَیْهِمَا لِأَجْلِ نُورِهِمَا إِلَی أَنْ خَرَجْنَا مِنْ أَصْلَابِ أَبَوَیْنَا وَ بُطُونِ أُمَّهَاتِنَا وَ لَقَدْ هَبَطَ حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ فِی وَقْتِ وِلَادَةِ عَلِیٍّ فَقَالَ (3) یَا حَبِیبَ اللَّهِ الْعَلِیُّ الْأَعْلَی یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَ یُهَنِّئُکَ بِوِلَادَةِ أَخِیکَ عَلِیٍّ وَ یَقُولُ هَذَا أَوَانُ ظُهُورِ نُبُوَّتِکَ وَ إِعْلَانِ وَحْیِکَ وَ کَشْفِ رِسَالَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِأَخِیکَ وَ وَزِیرِکَ وَ صِنْوِکَ وَ خَلِیفَتِکَ وَ مَنْ شَدَدْتُ بِهِ أَزْرَکَ وَ أَعْلَنْتُ (4) بِهِ ذِکْرَکَ فَقُمْ إِلَیْهِ وَ اسْتَقْبِلْهُ بِیَدِکَ الْیُمْنَی فَإِنَّهُ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ وَ شِیعَتُهُ الْغُرُّ الْمُحَجَّلُونَ فَقُمْتُ مُبَادِراً فَوَجَدْتُ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ أُمَّ عَلِیٍّ وَ قَدْ جَاءَ لَهَا الْمَخَاضُ (5) وَ هِیَ بَیْنَ النِّسَاءِ وَ الْقَوَابِلُ حَوْلَهَا فَقَالَ حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ نُسْجِفُ (6) بَیْنَهَا وَ بَیْنَکَ
ص: 21
سِجْفاً فَإِذَا وَضَعَتْ بِعَلِیٍّ تَتَلَقَّاهُ (1) فَفَعَلْتُ مَا أُمِرْتُ بِهِ ثُمَّ قَالَ لِی امْدُدْ یَدَکَ یَا مُحَمَّدُ (2) فَمَدَدْتُ یَدِیَ الْیُمْنَی نَحْوَ أُمِّهِ فَإِذَا أَنَا بِعَلِیٍّ عَلَی یَدِی (3) وَاضِعاً یَدَهُ الْیُمْنَی فِی أُذُنِهِ الْیُمْنَی وَ هُوَ یُؤَذِّنُ وَ یُقِیمُ بِالْحَنِیفِیَّةِ وَ یَشْهَدُ بِوَحْدَانِیَّةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِرِسَالاتِی (4) ثُمَّ انْثَنَی إِلَیَّ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ (5) ثُمَّ قَالَ لِی یَا رَسُولَ اللَّهِ أَقْرَأُ قُلْتُ اقْرَأْ فَوَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَقَدْ ابْتَدَأَ بِالصُّحُفِ الَّتِی أَنْزَلَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی آدَمَ فَقَامَ بِهَا ابْنُهُ (6) شَیْثٌ فَتَلاهَا مِنْ أَوَّلِ حَرْفٍ فِیهَا إِلَی آخِرِ حَرْفٍ فِیهَا حَتَّی لَوْ حَضَرَ (7) شَیْثٌ لَأَقَرَّ لَهُ أَنَّهُ أَحْفَظُ لَهُ مِنْهُ ثُمَّ تَلَا صُحُفَ نُوحٍ ثُمَّ صُحُفَ إِبْرَاهِیمَ ثُمَّ قَرَأَ تَوْرَاةَ مُوسَی حَتَّی لَوْ حَضَرَ (8) مُوسَی لَأَقَرَّ لَهُ بِأَنَّهُ أَحْفَظُ لَهَا مِنْهُ ثُمَّ قَرَأَ زَبُورَ دَاوُدَ حَتَّی لَوْ حَضَرَ (9) دَاوُدُ لَأَقَرَّ بِأَنَّهُ أَحْفَظُ لَهَا مِنْهُ ثُمَّ قَرَأَ إِنْجِیلَ عِیسَی حَتَّی لَوْ حَضَرَ (10) عِیسَی لَأَقَرَّ بِأَنَّهُ أَحْفَظُ لَهَا مِنْهُ ثُمَّ قَرَأَ الْقُرْآنَ الَّذِی أَنْزَلَ اللَّهُ (11) عَلَیَّ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَی آخِرِهِ فَوَجَدْتُهُ یَحْفَظُ کَحِفْظِی لَهُ السَّاعَةَ مِنْ غَیْرِ أَنْ أَسْمَعَ مِنْهُ آیَةً؛ ثُمَّ خَاطَبَنِی وَ خَاطَبْتُهُ بِمَا یُخَاطِبُ الْأَنْبِیَاءُ الْأَوْصِیَاءَ ثُمَّ عَادَ إِلَی حَالِ طُفُولِیَّتِهِ وَ هَکَذَا أَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً مِنْ نَسْلِهِ (12) فَلِمَ تَحْزَنُونَ؟ وَ مَا ذَا عَلَیْکُمْ مِنْ قَوْلِ أَهْلِ الشَّکِّ وَ الشِّرْکِ بِاللَّهِ؟ (13) هَلْ تَعْلَمُونَ أَنِّی أَفْضَلُ النَّبِیِّینَ؟ وَ
ص: 22
أَنَّ وَصِیِّی أَفْضَلُ الْوَصِیِّینَ؟ وَ أَنَّ أَبِی آدَمَ لَمَّا رَأَی اسْمِی وَ اسْمَ عَلِیٍّ وَ ابْنَتِی فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ أَسْمَاءَ أَوْلَادِهِمْ مَکْتُوبَةً عَلَی سَاقِ الْعَرْشِ بِالنُّورِ قَالَ إِلَهِی وَ سَیِّدِی هَلْ خَلَقْتَ خَلْقاً هُوَ أَکْرَمُ عَلَیْکَ مِنِّی فَقَالَ یَا آدَمُ لَوْ لَا هَذِهِ الْأَسْمَاءُ لَمَا خَلَقْتُ سَمَاءً مَبْنِیَّةً وَ لَا أَرْضاً مَدْحِیَّةً وَ لَا مَلَکاً مُقَرَّباً وَ لَا نَبِیّاً مُرْسَلًا وَ لَا خَلَقْتُکَ یَا آدَمُ فَلَمَّا عَصَی آدَمُ رَبَّهُ وَ سَأَلَهُ بِحَقِّنَا أَنْ یَتَقَبَّلَ تَوْبَتَهُ وَ یَغْفِرَ خَطِیئَتَهُ فَأَجَابَهُ وَ کُنَّا الْکَلِمَاتِ تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَتابَ عَلَیْهِ وَ غَفَرَ لَهُ فَقَالَ لَهُ یَا آدَمُ أَبْشِرْ فَإِنَّ هَذِهِ الْأَسْمَاءَ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ وَ وُلْدِکَ فَحَمِدَ آدَمُ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ افْتَخَرَ عَلَی الْمَلَائِکَةِ بِنَا (1) وَ إِنَّ هَذَا مِنْ فَضْلِنَا وَ فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنَا فَقَامَ سَلْمَانُ وَ مَنْ مَعَهُ وَ هُمْ یَقُولُونَ نَحْنُ الْفَائِزُونَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (2) أَنْتُمُ الْفَائِزُونَ وَ لَکُمْ خُلِقَتِ الْجَنَّةُ وَ لِأَعْدَائِنَا وَ أَعْدَائِکُمْ خُلِقَتِ النَّارُ (3).
**[ترجمه]کتاب الروضه، روضة الواعظین: مجاهد از ابو عمرو و ابوسعید خدری روایت کرده است که آن دو گفتند: در محضر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشسته بودیم که سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن الأسود، عمّار بن یاسر، حذیفه بن الیمان، ابوالهیثم بن التیهان، خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین و ابوالطفیل عامر بن واثله وارد مجلس شدند و در حالی که غم و اندوه چهرههایشان را در برگرفته بود، نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و گفتند: پدر و مادرهایمان فدایت یا رسول الله، ما از برخی مردم چیزهایی درباره برادر و پسر عمّت می شنویم که غمگین مان میکند. آمدهایم از شما اجازه بگیریم و آنان را پاسخ دهیم. رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آنها چه میتوانند درباره برادر و پسر عمویم علی بن ابی طالب بگویند؟ گفتند: میگویند که پیشی گرفتن علی در اسلام چه فضیلتی برای او دارد در حالی که هنگام اسلام آوردن کودکی بیش نبود! و سخنانی از این قبیل. پس آن حضرت فرمود: آیا این مطلب شما را اندوهگین میسازد؟ گفتند: آری به خدا! فرمود: شما را به خدا سوگند آیا از کتابهای گذشتگان دریافتهاید که پدر ابراهیم وی را از ترس پادشاه سرکش فراری داد و مادرش او را در میان خاک چاهها در کرانه رودخانهای خروشان به نام «حزران» از غروب آفتاب تا آغاز شب به دنیا آورد و چون متولّد شد و بر زمین استقرار یافت از زیر مادرش به پاخاست و در حالی که پیاپی «أشَهدُ أَن لا إلهَ ِالاّ الله» میگفت، صورت و سرش را پاک میکرد. سپس پیراهنی برداشت و دور خود پیچید. مادر که شاهد این منظره بود به شدت دچار ترس گشت. سپس نوزاد در حالی که چشم به آسمان دوخته بود، زیردست و پای مادرش این طرف و آن طرف میدوید و منزلتش به حدی بود که خداوند دربارهاش فرموده است:
- «نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ *فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ الَّیْلُ رَءَا کَوْکَبًا
قَالَ هَاذَا رَبیّ ِ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الاَْفِلِینَ*فَلَمَّا رَءَا الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَاذَا رَبیّ ِ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئنِ لَّمْ یهَْدِنیِ رَبیّ ِ لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ*فَلَمَّا رَءَا الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَاذَا رَبیّ ِ هَاذَا أَکْبرَُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَقَوْمِ إِنیّ ِ بَرِی ءٌ مِّمَّا تُشرِْکُون» - . انعام / 78-75 - {ملکوت
آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد. پس چون شب بر او پرده افکند، ستاره ای دید گفت: «این پروردگار من است.» و آن گاه چون غروب کرد، گفت: «غروب کنندگان را دوست ندارم.» و چون ماه را در حال طلوع دید، گفت: «این پروردگار من است.» آن گاه چون ناپدید شد، گفت: «اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود قطعاً از گروه گمراهان بودم.» پس چون خورشید را برآمده دید، گفت: «این پروردگار من است. این بزرگتر است.» و هنگامی که افول کرد، گفت: «ای قوم من، من از آنچه [برای خدا] شریک می سازید بیزارم.»}
و دانستهاید که فرعون در پی یافتن موسی بن عمران بود و به همین منظور شکم زنان باردار را میشکافت و کودکان را سر میبرید تا موسی را به قتل برساند. و چون مادرش او را به دنیا آورد، مادرش را مورد خطاب قرار داده به وی دستور داد تا او را برگیرد و در صندوقی نهد و آن صندوق را به دریا اندازد. مادر- در حالی که از کلام او وحشت کرده بود- گفت: فرزندم، من بیم آن دارم که غرق شوی. موسی گفت: غم مخور زیرا خداوند مرا به تو باز میگرداند. مادر موسی همچنان بهت زده و حیران بود که موسی به وی گفت: مادر! مرا در صندوقی بگذار و صندوق را به دریا انداز. پس گوید: مادر موسی اطاعت کرد و او را به دریا سپرد. موسی مدتی در دریا بود تا اینکه خداوند صحیح و سالم وی را به مادرش باز گرداند. نقل است که موسی 70 روز نه غذایی خورد و نه چیزی نوشید و از خوردن و نوشیدن هرچیزی خوداری میکرد و برخی گفته اند این مدت 7ماه بود و خداوند عزّوجل درباره کودکی موسی می فرماید: «وَ لِتُصْنَعَ عَلیَ عَیْنیِ إِذْ تَمْشیِ أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکمُ ْ عَلیَ مَن یَکْفُلُهُ فَرَجَعْنَاکَ إِلیَ أُمِّکَ کیَ ْ تَقَرَّ عَیْنهَُا وَ لَا تحَْزَن...» - . طه / 40-39 - {تا
زیر نظر من پرورش یابی.آن گاه که خواهر تومی رفت و می گفت: آیا شما را بر کسی که عهده دار او گردد دلالت کنم؟ پس تو را به سوی مادرت بازگردانیدیم تا دیده اش روشن شود و غم نخور} .
این عیسی بن مریم است که خداوند عزّوجل دربارهاش می فرماید: «فَنَادَئهَا مِن تحَْتهَِا أَلَّا تحَْزَنیِ قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تحَْتَکِ سَرِیًّا*وَ هُزِّی إِلَیْکِ بجِِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا*فَکلُِی وَ اشْرَبیِ وَ قَرِّی عَیْنًا
فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولیِ إِنیّ ِ نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیًّا» - . مریم/ 26 -24 - {پس، از زیر [پای] او [فرشته] وی را ندا داد که: غم مدار، پروردگارت زیر [پای] تو چشمه آبی پدید آورده است. و تنه درخت خرما را به طرف خود [بگیر و] بتکان، تا بر تو خرمای تازه می ریزد.و بخور و بنوش و دیده روشن دار. پس اگر کسی از آدمیان را دیدی، بگوی: «من برای [خدای] رحمان روزه نذر کرده ام، و امروز مطلقاً با انسانی سخن نخواهم گفت.»}. او در همان آغاز تولد با مادر خویش سخن میگفت. و آنگاه که مریم به وی اشاره می کرد و از مردم میخواست با وی سخن بگویند و آنها میگفتند: «چگونه با کسی که در گهواره است سخن بگوییم» فرمود: «إِنیّ ِ عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَئنیِ َ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنیِ نَبِیًّا» - . مریم/ 30 - {منم
بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.} پس عیسی علیه السّلام در آغاز تولد سخن گفت و کتاب و نبوّت به او داده شد و به وی درباره نماز و زکات در روز سوم تولّدش سفارش گردید و در روز دوم تولّدش با مردم سخن گفت.
شما همگی میدانید که خداوند عزّوجل من و علی را از یک نور آفرید. ما هر دو در صلب آدم بودیم که خدای عزّوجل را تسبیح میگفتیم. سپس به اصلاب مردان و ارحام زنان منتقل گشتیم و در هر عصر و زمانی صدای تسبیح ما از درون پشت ها و شکم ها شنیده می شد تا اینکه زمان عبدالمطلب رسید. در این مدت پیوسته نور ما در سیمای پدران و مادران ما دیده میشد به گونهای که نام ما با خطی از نور بر پیشانی آنان نقش میبست. سپس نور ما دو نیم گشت نیمی از آنِ عبدالله شد و نیم دیگرش عمویم ابوطالب. در این برهه نیز صدای تسبیح ما از پشت آنها شنیده میشد به گونهای که هرگاه پدر و عمویم در جمع مردم قریش حاضر میشدند، از میان جمع تنها رخسار آن دو نورانی میگشت چنان که حتی پرندگان و درندگان هم به خاطر نورشان به آن دو سلام میکردند، تا اینکه از پشت پدران و شکم مادرانمان بیرون آمدیم. به هنگام تولّد علی، محبوبم جبرئیل از آسمان فرود آمد و به من گفت: یا حبیب الله! خداوند علیّ أعلی سلامت میدهد و تولّد برادرت علی را به تو تبریک گفته و میگوید: اکنون زمان آشکار ساختن نبوّتت و نزول وحی برتو و بر ملا ساختن رسالتت فرا رسیده است؛ چون خداوند تو را به برادر و وزیر و هم ریشه و خلیفهات مؤیّد فرموده است، کسی که پشت تو به وی استوار گردد و بدو نامت پرآوازه شود. پس برخیز و با دست راستت به استقبالش بشتاب که او و شیعیان روسفید و پاکدامنش از جمله کسانی هستند که در روز قیامت نامه اعمالشان را به دست راستشان خواهند داد. پس برخاسته و به شتاب روانه گشتم و فاطمه بنت أسد را در حالی یافتم که دچار درد زایمان بود و زنان و قابلهها احاطهاش کرده بودند پس محبوبم جبرئیل گفت: میان او و تو پردهای خواهیم کشید تا چون علی را به دنیا آورد، به استقبالش بروی. پس من به دستورات وی عمل کردم تا اینکه به من گفت: ای محمد! دستت را دراز کن. من دست راست خود را به سمت مادرش دراز کردم و ناگاه علی را بر دست راست خود یافتم در حالی که دست راستش را در گوش راست گذاشته و اذان و اقامه طبق دین حنیف میگفت و به وحدانیت خداوند و رسالت من گواهی میداد، سپس به سمت من خم گشته و گفت: السّلام علیک یا رسول الله! و ادامه داد: بخوانم یا رسول الله؟ گفتم: بخوان! قسم به کسی که جان محمد در دست اوست، قراءت خود را از صحیفه هایی که خداوند عزّوجل بر آدم نازل کرده و فرزندش شیث عهدهدار آنها بود آغاز کرد و تا پایان حرف به حرف همه را قراءت نمود چنان که اگر شیث هم حاضر می بود اقرار میکرد که علی آن صحف را بهتر از او از بردارد. سپس صحف نوح و صحف ابراهیم را قرائت کرد و سپس تورات موسی را قرائت کرد چنان که اگر موسی هم حاضر می بود اقرار میکرد که علی تورات را بهتر از او از بردارد. سپس زبور داود را چنان خواند که اگر خود داود هم حضور داشت اقرار میکرد که علی بهتر از او آنها را از بردارد و آنگاه انجیل عیسی چنان قرائت کرد که اگر خود عیسی حاضر بود، اقرار میکرد که علی بهتر از او آن را از بردارد. سپس قرآنی را خواند که خداوند از ابتدا تا انتها برمن نازل فرمود و دریافتم که آن گونه که خود من در این ساعت آن را از بردارم، حفظ است بیآنکه صدای تلاوت آیه ای را از وی بشنوم. سپس باهم گفتگو کردیم آن گونه که پیامبران با اوصیای خود گفتگو میکنند و پس از آن به حال نوزادی خود بازگشت و یازده امام از نسل او چنیناند. پس چرا باید اندوهگین باشید و چه باکی از اهل شک و شرک به خدا بر شماست؟ آیا میدانید که من برترین پیامبرانم؟ و وصیّ من نیز افضل اوصیاست؟ و اینکه چون پدرم آدم نام من و علی و دخترم فاطمه و حسن و حسین و نام فرزندانشان را بر ستون عرش نوشته شده با نور دید، گفت: ای خدا و مولای من! آیا آفریدهای خلق کردهای که گرامیتر از من باشد؟ ندا آمد: ای آدم، اگر این نامها نبود هیچ آسمان برافراشتهای و زمین گستردهای و فرشته مقرّبی و پیامبر مرسلی را نمیآفریدم و تو را هم خلق نمیکردم ای آدم، و چون آدم امر خدا را نافرمانی کرد و سپس او را به حقّ ما سوگند داد که توبهاش را بپذیرد و از او درگذرد، دعای او را مستجاب کرد. ما آن کلماتی هستیم که آدم از پروردگارش دریافت کرد و خداوند از گناه او در گذشته به وی گفت: ای آدم، مژده باد تو را که این نام ها از نسل تو هستند و فرزندان توأند. پس آدم حمد خدا را به جا آورد و به ما بر فرشتگان فخر فروخت؛ این است فضل ما و فضل خدای عزّوجل بر ما! پس سلمان و همراهانش در حالی که می گفتند: «نَحنُ الفَائِزوُن» برخاستند، و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: پیروز شمایید و بهشت برای شما آفریده شده است و جهنم برای دشمنان ما و شما آفریده شده است. - . الروضۀ : 18-17. روضۀ الواعظین : 74-72 -
**[ترجمه]
السجف بالفتح و الکسر الستر و أسجفت الستر أی أرسلته.
**[ترجمه]السَّجف- با فتحه و کسره- : پوشش. اسجفت الستر: پرده را انداخت.
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب: وُلِدَ علیه السلام فِی الْبَیْتِ الْحَرَامِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ الثَّالِثَ عَشَرَ مِنْ رَجَبٍ بَعْدَ عَامِ الْفِیلِ بِثَلَاثِینَ سَنَةً وَ رَوَی ابْنُ هَمَّامٍ بَعْدَ تِسْعٍ وَ عِشْرِینَ سَنَةً (4).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: علی علیه السّلام در بیت الحرام و در روز جمعه13رجب 30 سال بعد از عام الفیل متولّد گردید. ابن همّام آن را 29 سال بعد از حادثه عام الفیل روایت کرده است . - . مناقب آل أبی طالب2: 78 -
**[ترجمه]
ضه، روضة الواعظین رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام یَقُولُ إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ ضَرَبَهَا الطَّلْقُ وَ هِیَ فِی الطَّوَافِ فَدَخَلَتِ الْکَعْبَةَ فَوَلَدَتْ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِیهَا قال عمرو بن عثمان (5): ذکرت هذا الحدیث لسلمة بن الفضیل فقال: حدثنی محمد بن إسحاق عن عمه موسی بن بشار أن علی بن أبی طالب علیه السلام ولد فی الکعبة (6).
ص: 23
أقول: سیأتی بعض أخبار حلیته فی الباب الآتی.
**[ترجمه]روضة الواعظین: ابوحمزه ثمالی روایت کرده است که گفت: شنیدم که علی بن الحسین میفرماید: فاطمه بنت أسد در حال طواف بود که دچار درد زایمان گردید لذا وارد کعبه شد و امیرالمؤمنین علیه السّلام را در آنجا به دنیا آورد. عمرو بن عثمان گوید: این حدیث را برای سلمه بن فضیل نقل کردم و او گفت: مرا محمّد بن اسحاق از عمّش موسی بن بشار روایت کرد که علی بن ابی طالب علیه السّلام درون کعبه زاده شد. - . روضۀ الواعظین: 72-71 -
مولف: برخی أخبار اوصاف ایشان در باب بعدی خواهد آمد.
**[ترجمه]
یف، الطرائف رَوَی أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ عَنْ زَاذَانَ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ قَالَ سَمِعْتُ حَبِیبِی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ کُنْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ (1) نُوراً بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ- قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی آدَمَ قَسَّمَ ذَلِکَ النُّورَ جُزْءَیْنِ فَجُزْءٌ أَنَا وَ جُزْءٌ عَلِیٌّ.
وَ رَوَی هَذَا الْحَدِیثَ ابْنُ شِیرَوَیْهِ فِی الْفِرْدَوْسِ وَ ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ فِی الْمَنَاقِبِ قَالا فِیهِ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی آدَمَ رَکَّبَ ذَلِکَ النُّورَ فِی صُلْبِهِ فَلَمْ یَزَلْ فِی شَیْ ءٍ وَاحِدٍ حَتَّی افْتَرَقَا فِی صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَفِیَّ النُّبُوَّةُ وَ فِی عَلِیٍّ الْخِلَافَةُ.
وَ رَوَاهُ ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ أَیْضاً فِی طَرِیقٍ آخَرَ (2) عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ قَالَ فِی آخِرِهِ: حَتَّی قَسَمَهُ جُزْءَیْنِ فَجَعَلَ جُزْءاً فِی صُلْبِ عَبْدِ اللَّهِ وَ جُزْءاً فِی صُلْبِ أَبِی طَالِبٍ فَأَخْرَجَنِی نَبِیّاً وَ أَخْرَجَ عَلِیّاً (3) وَصِیّاً (4).
- فض، کتاب الروضة عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنْ سَلْمَانَ مِثْلَ رِوَایَةِ الْفِرْدَوْسِ (5) أقول أورد العلامة رحمه الله تلک الروایات بتلک الأسانید فی کتاب کشف الحق (6).
**[ترجمه]الطرائف: احمد بن حنبل در مسند خود از زاذان از سلمان فارسی روایت کرده است که: شنیدم محبوبم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله می فرماید: چهارده هزار سال پیش از خلقت آدم من و علی نوری پیش روی خدا بودیم، و چون خداوند متعال آدم را آفرید، آن نور را دو نیم کرد، یک نیمه آن نور من هستم و نیمه دیگر علی.
این حدیث را ابن شیرویه در «الفردوس» و ابن المغازلی در «المناقب» نقل کرده و گفته اند: چون خداوند آدم را آفرید، آن نور را در صلب وی قرار داد. این نور همچنان یکی بود تا اینکه در صلب عبدالمطلّب دو نیمه شد، نیمی به نبوّت و نیمی به علی برای خلافت اختصاص یافت.
ابن مغازلی از راه دیگری نیز آن را روایت کرده است، از جابر بن عبدالله از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و در پایان آن گوید: تا اینکه آن را دو نیمه کرد پس یک جزء را در صلب عبدالله و جزء دیگر را در صلب ابوطالب قرار داد و بدین ترتیب مرا پیامبر قرار داد و علی را وصیّ پیامبر. - . طرائف: 6-5 -
کتاب الروضه: از ابن عباس به نقل از سلمان نظیر روایت «الفردوس» ذکر شده است. - . روضۀ: 12 -
مولف: علّامه رحمه الله علیه این روایات را با همین اسناد در کتاب «کشف الحق» آورده است .
**[ترجمه]
یف، الطرائف رَوَی الثَّعْلَبِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ: کَانَ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ مَا صَنَعَ اللَّهُ لَهُ وَ زَادَهُ مِنَ الْخَیْرِ أَنَّ قُرَیْشاً أَصَابَتْهُمْ أَزْمَةٌ (7) شَدِیدَةٌ وَ أَبَا طَالِبٍ (8) کَانَ ذَا عِیَالٍ کَثِیرٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ
ص: 24
صلی الله علیه و آله لِلْعَبَّاسِ عَمِّهِ وَ کَانَ مِنْ أَیْسَرِ بَنِی هَاشِمٍ یَا عَبَّاسُ أَخُوکَ أَبُو طَالِبٍ کَثِیرُ الْعِیَالِ وَ قَدْ أَصَابَ النَّاسَ مَا تَرَی مِنْ هَذِهِ الْأَزْمَةِ فَانْطَلِقْ بِنَا فَلْنُخَفِّفْ عَنْهُ عِیَالَهُ (1) آخُذُ أَنَا مِنْ بَنِیهِ رَجُلًا وَ تَأْخُذُ أَنْتَ مِنْ بَنِیهِ (2) رَجُلًا فَنَکْفِیهِمَا عَنْهُ مِنْ عِیَالِهِ قَالَ الْعَبَّاسُ نَعَمْ فَانْطَلَقَا حَتَّی أَتَیَا أَبَا طَالِبٍ فَقَالا نُرِیدُ أَنْ نُخَفِّفَ عَنْکَ عِیَالَکَ حَتَّی یَنْکَشِفَ عَنِ النَّاسِ مَا هُمْ فِیهِ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ إِنْ تَرَکْتُمَا لِی عَقِیلًا فَاصْنَعَا مَا شِئْتُمَا فَأَخَذَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً فَضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ أَخَذَ الْعَبَّاسُ جَعْفَراً فَضَمَّهُ إِلَیْهِ فَلَمْ یَزَلْ عَلِیٌّ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی بَعَثَهُ اللَّهُ نَبِیّاً وَ اتَّبَعَهُ عَلِیٌّ علیه السلام فَآمَنَ بِهِ وَ صَدَّقَهُ وَ لَمْ یَزَلْ جَعْفَرٌ عِنْدَ الْعَبَّاسِ حَتَّی أَسْلَمَ وَ اسْتَغْنَی عَنْهُ (3).
**[ترجمه]الطرائف: ثعلبی در تفسیر آیه «والسَّابّقُونَ الأَوّلُون» از مجاهد روایت کرده است که گفت: از جمله نعمت های خداوند بر علی بن ابی طالب علیه السّلام و اینکه خداوند برای او چه کرد، چقدر خیر به وی ارزانی داشت؛ این است که قریش گرفتار یک بحران قحطی سخت شدندو ابوطالب را خانوادهای پرجمعیت و سنگین بود. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به عمویش عباس- که از ثروتمندان بنیهاشم بود- فرمود: عباس! برادرت ابوطالب عیالوار است و می بینی که مردم در این احوال چگونه در عسرت و سختی به سر میبرند؛ بیا باهم برویم و از سنگینی بار عیالواریش بکاهیم. یکی از فرزندانش را من میگیرم و یکی را تو بگیر تا خرج آن دو را بدهیم و از بار او بکاهیم . عباس گفت: باشد! پس آن دو نزد ابوطالب آمده و گفتند: میخواهیم تا زمانی که در زندگی مردم گشایشی حاصل شود از بار سنگین عیالواریت بکاهیم. ابوطالب گفت: جز عقیل، هر که را که خواستید ببرید. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله کفالت علی علیه السّلام را بر عهده گرفت و عباس را جعفر با خود برد. علی علیه السّلام همچنان نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود تا اینکه خداوند او را به نبوّت مبعوث کرد و علی علیه السّلام نیز به وی ایمان آورد و تصدیقش نمود و جعفر نیز همچنان نزد عباس بود تا اینکه به اسلام گروید و از عموی خود بی نیاز شد. - . طرائف: 6 -
**[ترجمه]
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام بِالْإِسْنَادِ إِلَی دَارِمٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ خُلِقَ النَّاسُ مِنْ شَجَرٍ شَتَّی وَ خُلِقْتُ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ أَنَا أَصْلُهَا وَ أَنْتَ فَرْعُهَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ أَغْصَانُهَا وَ شِیعَتُنَا وَرَقُهَا (4) فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ (5).
**[ترجمه]عیون اخبار الرضا: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، مردم از درختان گوناگون آفریده شدهاند اما من و تو از یک درخت آفریده شدهایم اصل آن درخت هستیم و تو فرع آن و حسن و حسین شاخه های آن و شیعیان ما برگ های آن هستند. هرکس به شاخه ای از شاخه های این درخت چنگ زند، خداوند او را به بهشت وارد می کند. - . عیون الأخبار : 230 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ الْجِعَابِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ (6) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الْمُنْعِمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام عَنْ جَابِرٍ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ (7) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْمُنْعِمِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام: أَ لَا أُبَشِّرُکَ؟ أَ لَا أَمْنَحُکَ؟ قَالَ بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَإِنِّی خُلِقْتُ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ طِینَةٍ وَاحِدَةٍ فَفَضَلَتْ مِنْهَا فَضْلَةٌ (8) فَخُلِقَ مِنْهَا شِیعَتُنَا فَإِذَا (9) کَانَ
ص: 25
یَوْمُ الْقِیَامَةِ دُعِیَ النَّاسُ بِأُمَّهَاتِهِمْ إِلَّا شِیعَتَکَ فَإِنَّهُمْ یُدْعَوْنَ بِأَسْمَاءِ آبَائِهِمْ لِطِیبِ مَوْلِدِهِمْ (1).
**[ترجمه]امالی طوسی: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود: تو را مژده دهم؟! چیزی به تو عطا کنم؟! گفت: آری یا رسول الله! فرمود: من و تو از یک گل آفریده شده ایم و مقداری از آن باقی ماند که شیعیان ما از آن آفریده شدند، پس چون روز قیامت فرا رسد، مردم را به نام مادرانشان صدا میزنند مگر شیعیان تو که به خاطر طهارت نسلشان به نام پدرانشان صدا زده می شوند. - . امالی: 94 -
**[ترجمه]
شف، کشف الیقین مُحَمَّدُ بْنُ جَرِیرٍ الطَّبَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُحَسِّنٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ کَامِلٍ ابْنِ عَمِّ الْفَضْلِ بْنِ الرَّبِیعِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ الرَّبِیعِ أَنَّ الْمَنْصُورَ کَانَ قَبْلَ الدَّوْلَةِ کَالْمُنْقَطِعِ إِلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام عَلَی عَهْدِ مَرْوَانَ الْحِمَارِ عَنْ سَجْدَةِ الشُّکْرِ الَّتِی سَجَدَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَا کَانَ سَبَبُهَا فَحَدَّثَنِی عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (2) وَجَّهَهُ فِی أَمْرٍ مِنْ أُمُورِهِ فَحَسُنَ فِیهِ بَلَاؤُهُ وَ عَظُمَ عَنَاؤُهُ (3) فَلَمَّا قَدِمَ مِنْ وَجْهِهِ (4) ذَلِکَ أَقْبَلَ إِلَی الْمَسْجِدِ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ خَرَجَ یُصَلِّی الصَّلَاةَ فَصَلَّی مَعَهُ فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنَ الصَّلَاةِ أَقْبَلَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَاعْتَنَقَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ سَأَلَهُ عَنْ مَسِیرِهِ ذَلِکَ وَ مَا صَنَعَ فِیهِ فَجَعَلَ عَلِیٌّ علیه السلام یُحَدِّثُهُ وَ أَسَارِیرُ رَسُولِ اللَّهِ تَلْمَعُ سُرُوراً بِمَا حَدَّثَهُ، فَلَمَّا أَتَی علیه السلام عَلَی حَدِیثِهِ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله
أَلَا أُبَشِّرُکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ؟ فَقَالَ: فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی فَکَمْ مِنْ خَیْرٍ بَشَّرْتَ بِهِ قَالَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ هَبَطَ عَلَیَّ فِی وَقْتِ الزَّوَالِ فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ هَذَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیٌّ وَارِدٌ عَلَیْکَ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبْلَی الْمُسْلِمِینَ بِهِ بَلَاءً حَسَناً وَ إِنَّهُ کَانَ مِنْ صُنْعِهِ کَذَا وَ کَذَا فَحَدَّثَنِی بِمَا أَنْبَأْتَنِی بِهِ فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ إِنَّهُ نَجَا مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ مَنْ تَوَلَّی شَیْثَ بْنَ آدَمَ وَصِیَّ أَبِیهِ آدَمَ بِشَیْثٍ وَ نَجَا شَیْثٌ بِأَبِیهِ آدَمَ وَ نَجَا آدَمُ بِاللَّهِ یَا مُحَمَّدُ وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّی سَامَ بْنَ نُوحٍ وَصِیَّ أَبِیهِ نُوحٍ بِسَامٍ وَ نَجَا سَامٌ بِنُوحٍ وَ نَجَا نُوحٌ بِاللَّهِ یَا مُحَمَّدُ وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّی إِسْمَاعِیلَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ الرَّحْمَنِ وَصِیَّ أَبِیهِ إِبْرَاهِیمَ بِإِسْمَاعِیلَ وَ نَجَا إِسْمَاعِیلُ بِإِبْرَاهِیمَ وَ نَجَا إِبْرَاهِیمُ بِاللَّهِ یَا مُحَمَّدُ وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّی یُوشَعَ بْنَ نُونٍ وَصِیَّ مُوسَی بِیُوشَعَ وَ نَجَا یُوشَعُ بِمُوسَی وَ نَجَا مُوسَی بِاللَّهِ
ص: 26
یَا مُحَمَّدُ وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّی شَمْعُونَ الصَّفَا وَصِیَّ عِیسَی بِشَمْعُونَ وَ نَجَا شَمْعُونُ بِعِیسَی وَ نَجَا عِیسَی بِاللَّهِ یَا مُحَمَّدُ وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّی عَلِیّاً وَزِیرَکَ فِی حَیَاتِکَ وَ وَصِیَّکَ عِنْدَ وَفَاتِکَ بِعَلِیٍّ وَ نَجَا عَلِیٌّ بِکَ وَ نَجَوْتَ أَنْتَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَکَ سَیِّدَ الْأَنْبِیَاءِ وَ جَعَلَ عَلِیّاً سَیِّدَ الْأَوْصِیَاءِ وَ خَیْرَهُمْ وَ جَعَلَ الْأَئِمَّةَ مِنْ ذُرِّیَّتِکُمَا إِلَی أَنْ یَرِثَ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها فَسَجَدَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ جَعَلَ یُقَبِّلُ الْأَرْضَ شُکْراً لِلَّهِ تَعَالَی وَ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهم السلام أَشْبَاحاً یُسَبِّحُونَهُ وَ یُمَجِّدُونَهُ وَ یُهَلِّلُونَهُ بَیْنَ یَدَیْ عَرْشِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ آلَافِ عَامٍ فَجَعَلَهُمْ نُوراً یَنْقُلُهُمْ فِی ظُهُورِ الْأَخْیَارِ مِنَ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ الْخَیْرَاتِ الْمُطَهَّرَاتِ وَ الْمُهَذَّبَاتِ مِنَ النِّسَاءِ مِنْ عَصْرٍ إِلَی عَصْرٍ فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُبَیِّنَ لَنَا فَضْلَهُمْ وَ یُعَرِّفَنَا مَنْزِلَتَهُمْ وَ یُوجِبَ عَلَیْنَا حَقَّهُمْ أَخَذَ ذَلِکَ النُّورَ فَقَسَمَهُ قِسْمَیْنِ جَعَلَ قِسْماً فِی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَکَانَ مِنْهُ مُحَمَّدٌ سَیِّدُ النَّبِیِّینَ وَ خَاتَمُ الْمُرْسَلِینَ وَ جَعَلَ فِیهِ النُّبُوَّةَ وَ جَعَلَ الْقِسْمَ الثَّانِیَ فِی عَبْدِ مَنَافٍ وَ هُوَ أَبُو طَالِبِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ فَکَانَ مِنْهُ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَ جَعَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ وَلِیَّهُ وَ وَصِیَّهُ وَ خَلِیفَتَهُ وَ زَوْجَ ابْنَتِهِ وَ قَاضِیَ دَیْنِهِ وَ کَاشِفَ کُرْبَتِهِ وَ مُنْجِزَ وَعْدِهِ وَ نَاصِرَ دِینِهِ (1).
**[ترجمه]کشف الیقین: منصور عباسی پیش از رسیدن به قدرت تقریباً خود را وقف خدمت به إمام جعفر بن محمّد صادق علیه السّلام کرده بود. وی میگوید: در زمان خلافت مروان حمار از جعفر بن محمّد بن علی علیه السّلام درباره علت سجده شکر أمیر المؤمنین علیه السّلام پرسیدم که چه بوده است؟ پس او مرا از پدرش محمّد بن علی روایت کرد که فرمود: پدرم علی بن الحسین از پدرش حسین از پدرش علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت کرد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله او را به مأموریتی فرستاد و علی علیه السّلام با همه رنج و مشقّتی که در این مأموریت کشید، به نحو أحسن از عهده آن برآمد و چون بازگشت به مسجد رفت در حالی که پیامبر از خانه برای نماز بیرون می رفت و امیرالمؤمنین با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نماز گذارد و چون از نماز فارغ گشت به حضور پیامبر رسید و پیامبر او را در آغوش کشید و از مأموریتش و اینکه چه کرده، سؤال فرمود. علی علیه السّلام شروع کرد به گزارش دادن در حالی که لحظه به لحظه شادمانی در چهره رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از شنیدن گزارش نمایانتر می شد؛ و چون گزارش به پایان رسید، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: یا أبا الحسن! دوست داری تو را بشارتی دهم؟ علی علیه السّلام گفت: پدر و مادرم فدایت چه بشارتها که به من ندادهاید! پیامبر فرمود: جبرئیل هنگام غروب آفتاب بر من نازل شد و به من گفت: یا محمّد، این پسر عمّ تو علی است که دارد بر تو وارد می شود و خداوند متعال به دست او مسلمانان را خیر بسیار نصیب فرمود و در این مأموریت چنین و چنان کرد و همان چیزهایی که در گزارشت عرضه کردی برایم نقل کرد. سپس به من گفت: یا محمّد، از ذرّیه آدم هر که ولایت شیث را که وصی پدرش بود پذیرفت، رستگار شد و خود شیث با تمسک به ولایت پدرش آدم رستگار گشت و آدم با پذیرش ولایت الله نجات یافت. ای محمّد، هر که سام بن نوح، وصی پدرش را به ولایت پذیرفت نجات یافت و سام نیز به نوح نجات یافت و نوح به خدا نجات یافت. ای محمد، هرکه ولایت اسماعیل بن ابراهیم خلیل الرحمان وصیّ پدرش ابراهیم را پذیرفت نجات یافت. اسماعیل با ابراهیم نجات یافت و ابراهیم با خدا نجات یافت. ای محمد، هر کس ولایت یوشع بن نون وصی موسی را پذیرفت نجات یافت و یوشع به موسی نجات یافت و موسی به خدا. ای محمد، هر که ولایت شمعون الصفا وصیّ عیسی را پذیرفت نجات یافت و شمعون نیز به عیسی نجات یافت و عیسی به خدا. ای محمّد، هر که ولایت وزیر تو در زمان حیاتت و وصیّ تو بعد از وفاتت علی را بپذیرد، نجات می یابد و علی به تو نجات می یابد و تو به خداوند عزّوجل؛ ای محمد، خداوند تو را سرور پیامبران و علی را سرور اوصیا و بهترین آنها قرار داد و إمامان را از نسل شما دو نفر قرار داد تا آن زمان که زمین و هر آنچه در آن است را به ارث برند.
پس علی علیه السّلام سجده شکر گزارد و شروع به بوسهزدن بر زمین کرد. و خداوند- که نامش شکوهمند باد- محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام به صورت اشباحی آفرید که در برابر عرش او را تسبیح و تمجید و تهلیل کنند آن هم 14هزار سال پیش از آن که آدم آفریده شود. سپس خداوند آنها را نوری قرار داد که در پشت بهترین مردان و رحم بهترین زنان پاکدامن و طاهر از نسلی به نسل دیگر و از عصری به عصر دیگر منتقل شوند، و چون خداوند عزّوجل اراده فرمود فضل آنان را بر ما آشکار سازد و ما را با منزلتشان آشنا کند و رعایت حقّشان را بر ما واجب گرداند، آن نور را گرفت و به دو قسمت تقسیم کرد: یک قسم از این دو قسم را در پشت عبدالله بن عبدالمطلّب قرار داد که محمّد، سرور پیامبران و خاتم أنبیا حاصل آن است و نبوّت را در این قسمت نهاد؛ و قسمت دوم را در نسل عبدمناف قرار داد که ابوطالب بن عبدالمطلّب بن هاشم بن عبد مناف است و علی امیرالمؤمنین و سید أوصیا حاصل این قسمت است، کسی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله او را وصی،خلیفه، داماد، قاضی دین، کاشف غم و کربت، تحقق بخش وعدهها و یاور دینش قرار داد. - . الیقین فی اِمرۀ أمیرالمؤمنین: 53-51 -
**[ترجمه]
قال الجوهری السرر واحد أسرار الکهف و الجبهة و هی خطوطها و جمع الجمع أساریر و فی الحدیث تبرق أساریر وجهه (2).
**[ترجمه]جوهری گفته: سرر مفرد است و اسرار الکف و الجبهة به معنای خطوط آنهاست و جمع الجمع آن اساریر است. در حدیث آمده: تبرق أساریر وجهه.
**[ترجمه]
یج، الخرائج و الجرائح مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دَاهِرٍ عَنِ الْحَمَّامِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فَضْلٍ عَنْ ثَوْرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ خَالِدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ سَعْدَانَ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله
ص: 27
کُنْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ نُوراً بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ آلافٍ [أَلْفَ] سَنَةٍ فَلَمَّا خَلَقَ آدَمَ قَسَمَ ذَلِکَ النُّورَ جُزْءَیْنِ وَ رَکَّبَهُ فِی صُلْبِ آدَمَ وَ أَهْبَطَهُ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ حَمَلَهُ فِی السَّفِینَةِ فِی صُلْبِ نُوحٍ ثُمَّ قَذَفَهُ فِی النَّارِ فِی صُلْبِ إِبْرَاهِیمَ فَجُزْءٌ أَنَا وَ جُزْءٌ عَلِیٌّ وَ النُّورُ الْحَقُّ یَزُولُ مَعَنَا حَیْثُ زُلْنَا (1).
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مِنْ مَنَاقِبِ الْخُوارَزْمِیِّ عَنْ سَلْمَانَ مِثْلَهُ إِلَی قَوْلِهِ وَ جُزْءٌ عَلِیٌّ (2)
**[ترجمه]الخرائج: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرموده است: من و علی نوری بودیم در محضر خداوند متعال آن هم 14هزار سال قبل از خلقت آدم. و چون آدم را آفرید، آن نور را دو قسمت کرد و در صلب آدم قرار داد و او را به زمین فرو فرستاد، سپس آن را در صلب نوح منتقل کرد تا با کشتی سواران همراه شود و آنگاه که ابراهیم را در آتش می افکندند، آن را به صلب وی انداخت. یک قسمت این نور من هستم و قسمت دیگر علی است و آن نور «حقّ» است که هر جا میرویم با ماست.
کنز جامع الفوائد و تأویل الایات الظاهره: از مناقب خوارزمی از سلمان نظیر این روایت نقل گردیده تا کلمه «علی است» . - . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة رَوَی الشَّیْخُ أَبُو جَعْفَرٍ الطُّوسِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍعلیهما السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ نُورَ مُحَمَّدٍ مِنِ اخْتِرَاعِهِ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ جَلَالِهِ وَ هُوَ نُورُ لَاهُوتِیَّتِهِ الَّذِی تَبَدَّی (3) وَ تَجَلَّی لِمُوسَی علیه السلام فِی طُورِ سَیْنَاءَ فَمَا اسْتَقَرَّ لَهُ وَ لَا أَطَاقَ مُوسَی لِرُؤْیَتِهِ وَ لَا ثَبَتَ لَهُ حَتَّی خَرَّ صَعِقاً مَغْشِیّاً عَلَیْهِ وَ کَانَ ذَلِکَ النُّورُ نُورَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ مُحَمَّداً مِنْهُ قَسَمَ ذَلِکَ النُّورَ شَطْرَیْنِ فَخَلَقَ مِنَ الشَّطْرِ الْأَوَّلِ مُحَمَّداً وَ مِنَ الشَّطْرِ الْآخَرِ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ لَمْ یَخْلُقْ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ غَیْرَهُمَا خَلَقَهُمَا بِیَدِهِ وَ نَفَخَ فِیهِمَا بِنَفْسِهِ لِنَفْسِهِ وَ صَوَّرَهُمَا عَلَی صُورَتِهِمَا وَ جَعَلَهُمَا أُمَنَاءَ لَهُ وَ شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ وَ خُلَفَاءَ عَلَی خَلِیقَتِهِ وَ عَیْناً لَهُ عَلَیْهِمْ وَ لِسَاناً لَهُ إِلَیْهِمْ قَدِ اسْتَوْدَعَ فِیهِمَا عِلْمَهُ وَ عَلَّمَهُمَا الْبَیَانَ وَ اسْتَطْلَعَهُمَا عَلَی غَیْبِهِ وَ بِهِمَا فَتَحَ بَدْءَ الْخَلَائِقِ وَ بِهِمَا یَخْتِمُ الْمُلْکَ وَ الْمَقَادِیرَ ثُمَّ اقْتَبَسَ مِنْ نُورِ مُحَمَّدٍ فَاطِمَةَ ابْنَتَهُ کَمَا اقْتَبَسَ نُورَهُ مِنَ الْمَصَابِیحِ هُمْ خُلِقُوا مِنَ الْأَنْوَارِ وَ انْتَقَلُوا مِنْ ظَهْرٍ إِلَی ظَهْرٍ وَ صُلْبٍ إِلَی صُلْبٍ وَ مِنْ رَحِمٍ إِلَی رَحِمٍ فِی الطَّبَقَةِ الْعُلْیَا (4) مِنْ غَیْرِ نَجَاسَةٍ بَلْ نَقْلٍ بَعْدَ نَقْلٍ- لَا مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ وَ لَا نُطْفَةٍ خَشِرَةٍ کَسَائِرِ خَلْقِهِ بَلْ أَنْوَارٌ انْتَقَلُوا مِنْ أَصْلَابِ الطَّاهِرِینَ إِلَی أَرْحَامِ الطَّاهِرَاتِ لِأَنَّهُمْ صَفْوَةُ الصَّفْوَةِ اصْطَفَاهُمْ لِنَفْسِهِ لِأَنَّهُ لَا یُرَی وَ لَا یُدْرَکُ وَ لَا تُعْرَفُ کَیْفِیَّتُهُ وَ لَا إِنِّیَّتُهُ فَهَؤُلَاءِ النَّاطِقُونَ الْمُبَلِّغُونَ عَنْهُ الْمُتَصَرِّفُونَ فِی أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ فَبِهِمْ تَظْهَرُ قُدْرَتُهُ وَ مِنْهُمْ تُرَی آیَاتُهُ وَ مُعْجِزَاتُهُ وَ بِهِمْ وَ مِنْهُمْ
ص: 28
عِبَادَةُ نَفْسِهِ وَ بِهِمْ یُطَاعُ أَمْرُهُ وَ لَوْلَاهُمْ مَا عُرِفَ اللَّهُ وَ لَا یُدْرَی کَیْفَ یُعْبَدُ الرَّحْمَنُ فَاللَّهُ یَجْرِی أَمْرَهُ کَیْفَ یَشَاءُ (1) فِیمَا یَشَاءُ- لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ (2).
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد و تأویل الایات الظاهره: از موسی بن جعفر علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: خداوند تبارک و تعالی نور محمّد را از نور عظمت و جلال خود آفرید و این نور، نور الوهیت اوست، همان نوری که بر موسی علیه السّلام در طور سینا تجلّی کرد؛ اما این نور در موسی مستقر نشد و موسی حتی طاقت دیدن آن را نداشت به طوری که با دیدن آن با صورت بر زمین افتاد و از هوش رفت. آن نور، نور محمّد صَلی الله علیهِ و آله بود؛ و چون خواست محمّد را بیافریند، آن نور را به دو نیم کرد و با نیمه اوّل محمّد را آفرید و با نیمه دوم علی بن ابی طالب را خلق کرد و از آن نور کسی جز این دو را نیافرید. خداوند این دو را با دست خود خلق کرد و خود از خویش در آن دو دمید و آن دو را به شکل خودشان شکل داد و آن دو را امین خویش و گواه بر خلقش و خلفای مخلوقاتش و چشم خود بر آنها و زبان خود در میان آنها قرار داد و علم خود را در وجود آنها به ودیعت نهاد و آن را سخنوری آموخت و از غیب آگاه نمود. با آن دو آفرینش را آغاز کرد و با آن دو مُلک و تقدیرها را به پایان خواهد برد .
سپس از نور محمّد، فاطمه دخترش را آفرید همان طور که نور او را از مصابیح برگرفت. اینان از نور آفریده شدهاند و سپس از پشتی به پشت دیگر و از صلبی به صلب دیگر و از رحمی به رحم دیگر در طبقه بالا منتقل شدند و بدون هیچ پلیدی و نجاستی بلکه جا به جایی پیاپی، آن هم نه از آبی بیمقدار و نه چون سایر مخلوقات از نطفهای پست، بلکه نورهایی بودند که از صلبهای پاک مردان به ارحام پاک زنان منتقل شدهاند، چون برترین برگزیدگان هستند و خداوند آنان را برای خویش برگزید؛ چون که نه دیده میشود و نه قابل تصوّر، نه چگونه بودنش بر کسی معلوم است و نه منیّتش بر کسی آشکار؛ اینان هستند که از جانب وی و از او سخن میگویند، امر و نهی او را مدیریت میکنند و به وسیله اینان قدرتش آشکار می گردد و آیات و معجزات او را در ایشان می توان دید و به وسیله اینان پرستیده میشود و فرمانش اطاعت می گردد اگر اینان نبودند خداوند شناخته نمیشد و دانسته نمیشد که خداوند رحمان را چگونه باید عبادت کرد. خداوند خود میداند چگونه کار خویش را پیش ببرد، در هر چه بخواهد؛ بابت کردارش بازخواست نمی شود ولی اینان بازخواست میشوند. - . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی -
**[ترجمه]
الخُشارة الردی ء من کل شی ء.
**[ترجمه]الخشاره : هرچیز نامطلوب و بد
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ مَرْفُوعاً إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ قَالَ: سَأَلَ ابْنُ مِهْرَانَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ تَفْسِیرِ قَوْلِهِ تَعَالَی:«وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ» فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: إِنَّا کُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَلَمَّا رَآهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله تَبَسَّمَ فِی وَجْهِهِ وَ قَالَ مَرْحَباً بِمَنْ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ آدَمَ بِأَرْبَعِینَ أَلْفَ عَامٍ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ کَانَ الِابْنُ قَبْلَ الْأَبِ؟ قَالَ نَعَمْ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی خَلَقَنِی وَ خَلَقَ عَلِیّاً قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِهَذِهِ الْمُدَّةِ وَ خَلَقَ نُوراً فَقَسَمَهُ نِصْفَیْنِ فَخَلَقَنِی مِنْ نِصْفِهِ وَ خَلَقَ عَلِیّاً مِنَ النِّصْفِ الْآخَرِ قَبْلَ الْأَشْیَاءِ کُلِّهَا ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْیَاءَ فَکَانَتْ مُظْلِمَةً (3) فَنُورُهَا مِنْ نُورِی وَ نُورِ عَلِیٍّ ثُمَّ جَعَلَنَا عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِکَةَ فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِکَةُ وَ هَلَّلْنَا فَهَلَّلَتِ الْمَلَائِکَةُ وَ کَبَّرْنَا فَکَبَّرَتِ الْمَلَائِکَةُ فَکَانَ ذَلِکَ مِنْ تَعْلِیمِی وَ تَعْلِیمِ عَلِیٍّ وَ کَانَ ذَلِکَ فِی عِلْمِ اللَّهِ السَّابِقِ أَنْ لَا یَدْخُلَ النَّارَ مُحِبٌّ لِی وَ لِعَلِیٍّ وَ لَا یَدْخُلَ الْجَنَّةَ مُبْغِضٌ لِی وَ لِعَلِیٍّ أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْمَلَائِکَةَ بِأَیْدِیهِمْ أَبَارِیقُ اللُّجَیْنِ (4) مَمْلُوءَةٌ مِنْ مَاءِ الْحَیَاةِ مِنَ الْفِرْدَوْسِ فَمَا أَحَدٌ مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ إِلَّا وَ هُوَ طَاهِرُ الْوَالِدَیْنِ تَقِیٌّ نَقِیٌّ مُؤْمِنٌ بِاللَّهِ فَإِذَا أَرَادَ أَبُو أَحَدِهِمْ أَنْ یُوَاقِعَ أَهْلَهُ جَاءَ مَلَکٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ الَّذِینَ بِأَیْدِیهِمْ أَبَارِیقُ مِنْ مَاءِ الْجَنَّةِ (5) فَیَطْرَحُ مِنْ ذَلِکَ الْمَاءِ فِی آنِیَتِهِ الَّتِی یَشْرَبُ مِنْهَا فَیَشْرَبُ مِنْ ذَلِکَ الْمَاءِ وَ یُنْبِتُ الْإِیمَانَ فِی قَلْبِهِ کَمَا یُنْبِتُ الزَّرْعَ فَهُمْ عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مِنْ نَبِیِّهِمْ وَ مِنْ وَصِیِّهِمْ عَلِیٍّ وَ مِنِ ابْنَتِیَ الزَّهْرَاءِ ثُمَّ الْحَسَنِ ثُمَّ الْحُسَیْنِ ثُمَّ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ علیهم السلام فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنِ الْأَئِمَّةُ قَالَ إِحْدَی عَشْرَةَ مِنِّی وَ أَبُوهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ
ص: 29
ثُمَّ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مَحَبَّةَ عَلِیٍّ وَ الْإِیمَانَ سَبَبَیْنِ (1).
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد و تأویل الایات الظاهره: ابن مهران از عبدالله بن عباس درباره تفسیر آیه: «إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ المُْسَبِّحُون» - . صافات/66-65 - {در
حقیقت، ماییم که [برای انجام فرمان خدا] صف بسته ایم.و ماییم که خود تسبیح گویانیم.} پرسید. ابن عباس گفت: در حضور رسول خدا صَلی الله علیه و آله بودیم که علی بن ابی طالب آمد. چون نگاه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر وی افتاد به رویش لبخند زده و فرمود: مرحبا به کسی که خداوند او را چهل هزار سال قبل از آدم آفرید. عرض کردم: یا رسول الله، مگر فرزند پیش از پدر هم متولّد می شود؟ فرمود: بلی، خداوند متعال مرا آفرید و علی را پیش از خلقت آدم در مدتی که گفتم آفرید. او نوری را خلق کرد و سپس آن را دو نیمه ساخت سپس قبل از خلق هرچیز مرا از یک نصف و علی را از نصف دیگر به وجود آورد «سپس اشیاء را آفرید و همه جا تاریک بود» پس خداوند آنها را از نور من و علی روشن ساخت آنگاه ما را سمت راست عرش قرار داد سپس فرشتگان را خلق کرد پس ما «لَا إلَه إلاّ الله» سر دادیم و فرشتگان نیز تهلیل گفتند و تکبیر گفتیم و فرشتگان نیز تکبیر گفتند. آن ها این کارها را از من و علی آموختند. این بر علم سابق خدا گذشته بود که دوستدار من و علی به جهنّم نمیرود کما اینکه دشمن من و علی به بهشت نمی رود. هان که خداوند فرشتگان را در حالی آفرید که آفتابههای نقرهای پر از آب حیات که همان آب فردوس است، در دست داشتند؛ هیچ شیعه ای از شیعیان علی یافت نمیشود مگر اینکه پدر و مادرش پاک و طاهر باشند و تقیّ و نقّی و مؤمن به خدا! و چون پدر هر یک از آنها با همسر خود نزدیکی کند، یکی از فرشتگانی که آفتابه ای پر از آب بهشت در دست دارند می آید و مقداری از آن آب را در ظرفی که در آن آب می نوشند می ریزد؛ و چون از آن آب خورد، ایمان همچون گیاه در دل او رشد می کند. آنها پروردگارشان را نیک می شناسند و هم چنین پیامبر و وصیّشان علی علیه السّلام و دخترم زهرا و بعد از او حسن و حسین و إمامان دیگر که فرزندان حسین هستند.
عرض کردم: یا رسول الله، این إمامان چه کسانی هستند؟ فرمود: یازده نفر از نسل من که پدرشان علی بن ابی طالب است.
سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ادامه داد: سپاس خداوندی را که محبت علی و ایمان را سبب یکدیگر قرار داد. - . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی -
**[ترجمه]
مد، العمدة مِنْ مَنَاقِبِ ابْنِ الْمَغَازِلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ التَّبِیعِ (2) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَّامٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ رَوْحٍ السَّاجِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ الْحَسَنِ الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْمَکِّیِّ الدَّارِمِیِّ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام قَالَ: کُنْتُ جَالِساً مَعَ أَبِی وَ نَحْنُ نَزُورُ (3) قَبْرَ جَدِّنَا علیه السلام وَ هُنَاکَ نِسْوَانٌ کَثِیرَةٌ إِذْ أَقْبَلَتِ امْرَأَةٌ مِنْهُنَّ فَقُلْتُ لَهَا مَنْ أَنْتِ رَحِمَکِ اللَّهُ؟ قَالَتْ أَنَا زَیْدَةُ بِنْتُ الْعَجْلَانِ (4) مِنْ بَنِی سَاعِدَةَ فَقُلْتُ لَهَا فَهَلْ عِنْدَکِ شَیْ ءٌ تُحَدِّثِینَّا بِهِ؟ قَالَتْ (5) إِی وَ اللَّهِ حَدَّثَتْنِی أُمِّی أُمُّ عُمَارَةَ بِنْتُ عُبَادَةَ بْنِ فَضْلِ بْنِ مَالِکِ (6) بْنِ الْعَجْلَانِ السَّاعِدِیِّ أَنَّهَا کَانَتْ ذَاتَ یَوْمٍ فِی نِسَاءٍ مِنَ الْعَرَبِ إِذْ أَقْبَلَ أَبُو طَالِبٍ کَئِیباً حَزِیناً فَقُلْتُ (7) مَا شَأْنُکَ یَا أَبَا طَالِبٍ فَقَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ فِی شِدَّةِ الْمَخَاضِ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی وَجْهِهِ فَبَیْنَا هُوَ کَذَلِکَ إِذْ أَقْبَلَ مُحَمَّدٌ فَقَالَ مَا شَأْنُکَ یَا عَمِّ فَقَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ تَشْتَکِی الْمَخَاضَ فَأَخَذَهُ بِیَدِهِ وَ جَاءَا وَ قُمْنَ مَعَهُ (8) فَجَاءَ بِهَا إِلَی الْکَعْبَةِ فَأَجْلَسَهَا فِی الْکَعْبَةِ ثُمَّ قَالَ اجْلِسِی عَلَی اسْمِ اللَّهِ قَالَتْ فَطَلِقَتْ طَلْقَةً فَوَلَدَتْ غُلَاماً مَسْرُوراً نَظِیفاً مُنَظَّفاً لَمْ أَرَ کَحُسْنِ وَجْهِهِ فَسَمَّاهُ أَبُو طَالِبٍ عَلِیّاً وَ حَمَلَهُ النَّبِیُّ حَتَّی إِذَا أَدَّاهُ (9) إِلَی مَنْزِلِهَا قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام فَوَ اللَّهِ مَا سَمِعْتُ بِشَیْ ءٍ قَطُّ إِلَّا وَ هَذَا أَحْسَنُ مِنْهُ (10).
ص: 30
یف، الطرائف مِنْ مَنَاقِبِ ابْنِ الْمَغَازِلِیِّ مُرْسَلًا مِثْلَهُ (1)-
أَقُولُ وَ رَوَی فِی الْفُصُولِ الْمُهِمَّةِ (2)
مِثْلَهُ وَ زَادَ بَعْدَ قَوْلِهِ فَسَمَّاهُ أَبُو طَالِبٍ عَلِیّاً وَ قَالَ:
سَمَّیْتُهُ بِعَلِیٍّ کَیْ یَدُومَ لَهُ*** عِزُّ الْعُلُوِّ وَ فَخْرُ الْعِزِّ أَدْوَمُهُ
**[ترجمه]العمده: موسی بن جعفر از پدرش از محمد بن علی از پدرش علی بن الحسین علیهم السلام روایت کرده است که فرموده: در حال زیارت قبرجدّمان علیه السّلام با پدرم نشسته بودم و جمع کثیری از زنان نیز حاضر بودند که یکی از آن زنان جلو آمد. من به وی گفتم: کیستی خدایت رحمت کند؟ کفت: من زیده بنت عجلان هستم از بنی ساعده. گفتم: آیا سخنی برای گفتن داری؟ گفت: آری به خدا! مادرم أم عماره بنت عباده بن فضل بن مالک بن عجلان ساعدی برایم نقل کرده است که روزی در جمع زنانی از عرب بوده که ناگاه ابوطالب افسرده و غمگین آمد .
به وی گفتم: تو را چه می شود ای ابوطالب؟ گفت: فاطمه بنت أسد درد زایمان سختی دارد ، سپس دستانش را روی صورتش قرار داد. در همین حال محمد آمد و گفت: تو را چه میشود عمو جان؟ گفت : فاطمه بنت أسد از درد زایمان شکوه دارد. پس دست وی را گرفته و به خانه آمد و زنان نیز با آن ها رفتند. پس محمّد فاطمه را به کعبه برده و در آنجا نشاند. سپس گفت: بنشین به نام خدا. گفت: پس فریادی کشید و پسری شادمان، پاک و پاکیزه شده به دنیا آورد و هرگز نوزادی زیباتر از او ندیده بودم. پس ابوطالب او را علی نامید. آنگاه پیامبر او را برداشته و تا خانه فاطمه برد.
علی بن الحسین علیه السّلام می فرماید: به خدا سوگند هرگز چیزی نشنیدهام مگر اینکه این بهتر از آن باشد. - .العمدۀ: 14 -
الطرائف: عین این روایت را از مناقب ابن مغازلی آورده است. - . الطرائف: 6 -
مولف : نظیر این روایت در کتاب «الفصول المهمه» - . الفصول المهمّۀ: 12 -
نقل شده است با این تفاوت که بعد از جمله «ابوطالب او را علی نامید» چنین آورده است: و گفت (شعر):
«نامش را از آن رو علی نهادم که عزّت علّو و افتخار عزّت برای او پایدار بماند»
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ وَ رِزْقِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ وَ اللَّفْظُ لَهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْمَازِدِیِّ (3) عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مِینَا مَوْلَی عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ أَنَا الشَّجَرَةُ وَ فَاطِمَةُ فَرْعُهَا وَ عَلِیٌّ لِقَاحُهَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ثَمَرُهَا وَ زَادَ رِزْقُ اللَّهِ وَ شِیعَتُنَا وَرَقُهَا الشَّجَرَةُ أَصْلُهَا فِی جَنَّةِ عَدْنٍ وَ الْفَرْعُ وَ الْوَرَقُ وَ الثَّمَرُ فِی الْجَنَّةِ (4).
**[ترجمه]امالی طوسی: از مینا غلام عبدالرحمن بن عوف شنیدم که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله می فرماید: من درخت هستم و فاطمه فرع آن درخت است و علی لقاح آن و حسن و حسین میوه آنند - و رزق الله بن سلیمان (یکی از راویان در سند این روایت ) افزوده: - و شیعیان ما برگ آن، ریشه این درخت در بهشت عدن و فرع و برگ و میوه آن در بهشت. - . امالی شیخ طوسی: 34 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْأَحْمَرِ عَنْ نَصْرِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ حُمَیْدٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ کُنْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ عَلَی یَمِینِ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللَّهَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَلْفَیْ عَامٍ فَلَمَّا خَلَقَ آدَمَ جَعَلَنَا فِی صُلْبِهِ ثُمَّ نَقَلَنَا مِنْ صُلْبٍ إِلَی صُلْبٍ فِی أَصْلَابِ الطَّاهِرِینَ وَ أَرْحَامِ الْمُطَهَّرَاتِ حَتَّی انْتَهَیْنَا إِلَی صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَسَمَنَا قِسْمَیْنِ فَجَعَلَ فِی عَبْدِ اللَّهِ نِصْفاً وَ فِی أَبِی طَالِبٍ نِصْفاً وَ جَعَلَ النُّبُوَّةَ وَ الرِّسَالَةَ فِیَّ وَ جَعَلَ الْوَصِیَّةَ وَ الْقَضِیَّةَ فِی عَلِیٍّ ثُمَّ اخْتَارَ لَنَا اسْمَیْنِ اشْتَقَّهُمَا مِنْ أَسْمَائِهِ فَاللَّهُ مَحْمُودٌ (5) وَ أَنَا مُحَمَّدٌ وَ اللَّهُ الْعَلِیُّ وَ هَذَا عَلِیٌّ فَأَنَا لِلنُّبُوَّةِ وَ الرِّسَالَةِ وَ عَلِیٌّ لِلْوَصِیَّةِ وَ الْقَضِیَّةِ (6).
**[ترجمه]امالی طوسی: انس بن مالک گفت: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله می فرماید: دو هزار سال قبل از خلقت آدم من و علی در سمت راست عرش مشغول تسبیح خدا بودیم و چون آدم را آفرید، ما را در صلب وی قرار داد. سپس از صلبی به صلب دیگر از اصلاب طاهرین و ارحام زنان مطهّره منتقل کرد تا به صلب عبدالمطلّب رسیدیم. در آن جا ما را دو قسمت کرد، یک قسمت در صلب عبدالله و قسمت دیگر در صلب ابوطالب قرار داد و نبّوت و رسالت را در من و وصیّت و قضاوت را در علی قرار داد. آنگاه خداوند برای ما دو نام از نام های خود مشتق فرمود، خدا محمود است و من محمّد و خدا علی است و این هم علی! بنابراین، من به نبوّت و رسالت مختص گشتهام و علی به وصایت و قضاوت. - . امالی شیخ طوسی: 115 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی ابْنُ حَشِیشٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُطَاعٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَسَنٍ الْقَوَّاسِ (7) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَمَةَ الْوَاسِطِیِّ عَنْ یَزِیدَ بْنِ هَارُونَ عَنْ
ص: 31
حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ ثَابِتٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: رَکِبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَاتَ یَوْمٍ بَغْلَتَهُ فَانْطَلَقَ إِلَی جَبَلِ آلِ فُلَانٍ وَ قَالَ یَا أَنَسُ خُذِ الْبَغْلَةَ وَ انْطَلِقْ إِلَی مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا تَجِدْ عَلِیّاً جَالِساً یُسَبِّحُ بِالْحَصَی فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ وَ احْمِلْهُ عَلَی الْبَغْلَةِ وَ أْتِ بِهِ إِلَیَّ قَالَ أَنَسٌ فَذَهَبْتُ فَوَجَدْتُ عَلِیّاً علیه السلام کَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَحَمَلْتُهُ عَلَی الْبَغْلَةِ فَأَتَیْتُ بِهِ إِلَیْهِ فَلَمَّا أَنْ بَصُرَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (1) قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا أَبَا الْحَسَنِ اجْلِسْ (2) فَإِنَّ هَذَا مَوْضِعٌ قَدْ جَلَسَ فِیهِ سَبْعُونَ نَبِیّاً مُرْسَلًا مَا جَلَسَ فِیهِ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ أَحَدٌ إِلَّا وَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ وَ قَدْ جَلَسَ فِی مَوْضِعِ کُلِّ نَبِیٍّ أَخٌ لَهُ مَا جَلَسَ مِنَ الْإِخْوَةِ أَحَدٌ إِلَّا وَ أَنْتَ خَیْرٌ مِنْهُ قَالَ أَنَسٌ فَنَظَرْتُ إِلَی سَحَابَةٍ قَدْ أَظَلَّتْهُمَا وَ دَنَتْ مِنْ رُءُوسِهِمَا فَمَدَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَدَهُ إِلَی السَّحَابَةِ فَتَنَاوَلَ عُنْقُودَ عِنَبٍ فَجَعَلَهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ عَلِیٍّ وَ قَالَ کُلْ یَا أَخِی فَهَذِهِ هَدِیَّةٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیْکَ قَالَ أَنَسٌ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَلِیٌّ أَخُوکَ قَالَ نَعَمْ عَلِیٌّ أَخِی قُلْتُ (3) یَا رَسُولَ اللَّهِ صِفْ لِی کَیْفَ عَلِیٌّ أَخُوکَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ مَاءً تَحْتَ الْعَرْشِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِثَلَاثَةِ آلَافِ عَامٍ وَ أَسْکَنَهُ فِی لُؤْلُؤَةٍ خَضْرَاءَ فِی غَامِضِ عِلْمِهِ (4) إِلَی أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ فَلَمَّا أَنْ خَلَقَ آدَمَ نَقَلَ ذَلِکَ الْمَاءَ مِنَ اللُّؤْلُؤَةِ فَأَجْرَاهُ فِی صُلْبِ آدَمَ إِلَی أَنْ قَبَضَهُ اللَّهُ ثُمَّ نَقَلَهُ فِی (5) صُلْبِ شَیْثٍ فَلَمْ یَزَلْ ذَلِکَ الْمَاءُ یَنْتَقِلُ مِنْ ظَهْرٍ إِلَی ظَهْرٍ (6) حَتَّی صَارَ فِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ثُمَّ شَقَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نِصْفَیْنِ (7) فَصَارَ نِصْفُهُ فِی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ نِصْفُهُ فِی أَبِی طَالِبٍ فَأَنَا مِنْ نِصْفِ الْمَاءِ وَ عَلِیٌّ مِنَ النِّصْفِ الْآخَرِ فَعَلِیٌّ أَخِی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ
ص: 32
الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً (1).
**[ترجمه]امالی طوسی: از أنس بن مالک روایت است که: روزی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر استر خود سوار گشته و به کوه آل فلان رفته و فرمود: ای أنس، استر را بردار و به فلان موضع برو؛ در آنجا علی را در حالی خواهی دید که نشسته و با دانه های سنگ ریزه مشغول تسبیح است؛ سلام مرا به او برسان و سوار بر استرش کن و به نزد من یباور. أنس گوید: چون رفتم، علی
صَلی الله علیهِ و آله را به همان صورتی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرموده بود یافتم. پس او را سوار بر استر کرده نزد پیامبر آوردم، و چون نظرش به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله افتاد گفت: السّلام علیک یا رسول الله! پیامبر پاسخ داد: و علیک السّلام یا أباالحسن! بنشین که این مکان جایی است که 70 پیامبر مرسل در آن نشسته اند وهیچ پیامبری اینجا ننشسته مگر اینکه من بهتر از او باشم و برجای هر پیامبری برادری
از آن او نشسته است و هیچکدام از آن برادران بهتر از تو نیستند!
أنس گوید : ناگاه پاره ابری را دیدم که بر بالای سر آن دو سایه افکنده، در این هنگام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست برد و خوشهای انگور از درون ابر درآورد و آن را در مقابل خود و علی قرار داده و فرمود: تناول کن برادر که این هدیهای است از جانب خداوند اول برای من و سپس برای تو. أنس گوید: پس عرض کردم: یا رسول الله، علی برادر توست؟ فرمود: بلی، برادر من است. عرض کردم: مرا توجیه کن که چگونه علی برادر توست؟! فرمود: خداوند متعال سه هزار سال پیش از خلق آدم آبی را در زیر عرش آفرید و آن را در مرواریدی سبز در کنه علم خود قرار داد تا زمان آفرینش آدم فرا برسد، و چون آدم را آفرید، آن آب را از آن مروارید در صلب آدم قرار داد و پس از فوت آدم آن را به صلب شیث منتقل کرد و همچنان این آب از پشتی به پشت دیگر منتقل می شد تا به عبدالمطلّب رسید، آنگاه خداوند آن را دو نیم کرد و یک نصف آن پدرم شد و نیمی، دیگر ابوطالب.من از نیمی از همان آب هستم و علی نیم دیگر آن است؛ از این روست که علی در دنیا و آخرت برادر من است، سپس این آیه را تلاوت فرمود: - . امالی شیخ صدوق: 198- 197 -
«وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا وَ کاَنَ رَبُّکَ قَدِیراً» - . فرقان /54 -
{و اوست کسی که از آب، بشری آفرید و او را [دارای خویشاوندیِ] نَسَبی و دامادی قرار داد، و پروردگار تو همواره تواناست.}
**[ترجمه]
ل، الخصال ابْنُ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْهَاشِمِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ أَبِیهِ (2) عَنْ آبَائِهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کُنْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ نُوراً بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَرْبَعَةِ (3) آلَافِ عَامٍ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ سَلَکَ ذَلِکَ النُّورَ فِی صُلْبِهِ فَلَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَنْقُلُهُ مِنْ صُلْبٍ إِلَی صُلْبٍ حَتَّی أَقَرَّهُ فِی صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ثُمَّ أَخْرَجَهُ مِنْ صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَسَمَهُ قِسْمَیْنِ فَصَیَّرَ قِسْمِی فِی صُلْبِ عَبْدِ اللَّهِ وَ قِسْمَ عَلِیٍّ فِی صُلْبِ أَبِی طَالِبٍ- فَعَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِی وَ دَمُهُ مِنْ دَمِی فَمَنْ أَحَبَّنِی فَبِحُبِّی أَحَبَّهُ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَبِبُغْضِی أَبْغَضَهُ (4).
کشف، کشف الغمة مِنْ مَنَاقِبِ الْخُوارَزْمِیِّ بِالْإِسْنَادِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام مِثْلَهُ (5).
**[ترجمه]خصال: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چهار هزار سال پیش از خلقت آدم من و علی یک نور بودیم در محضر خداوند، و چون آدم را آفرید، آن نور را در صلب وی قرار داد از آن پس خداوند عزّوجل آن نور را از پشتی به پشت دیگر منتقل می کرد تا اینکه آن را صلب عبدالمطلّب قرار داد سپس آن را از صلب عبدالمطلّب خارج نموده دو قسمت کرد و قسمتی را که من بودم در صلب عبدالله و قسمتی که مربوط به علی بود در صلب ابوطالب قرار داد بنابراین علی از من است و من از علی، گوشت او گوشت من است و خون او خون من؛ پس هر که مرا دوست داشته باشد، او را هم دوست می دارد و هرکه با من دشمنی کند با او دشمنی ورزیده است. - . الخصال 2: 172 -
کشف الغمّه: از مناقب خوارزمی با سندی از حسین بن علی از پدرش علیه السّلام نظیر این روایت نقل شده است. - . کشف الغمۀ: 88-87 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ النَّیْسَابُورِیُّ وَ مَا لَقِیتُ أَنْصَبَ مِنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَرَفَةَ عَنْ وَکِیعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْرَائِیلَ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یَقُولُ: خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ نُسَبِّحُ اللَّهَ یَمْنَةَ الْعَرْشِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَلْفَیْ عَامٍ فَلَمَّا أَنْ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ جَعَلَ ذَلِکَ النُّورَ فِی صُلْبِهِ وَ لَقَدْ سَکَنَ الْجَنَّةَ وَ نَحْنُ فِی صُلْبِهِ وَ لَقَدْ هَمَّ بِالْخَطِیئَةِ وَ نَحْنُ فِی صُلْبِهِ وَ لَقَدْ رَکِبَ نُوحٌ فِی السَّفِینَةِ وَ نَحْنُ فِی صُلْبِهِ وَ قَدْ قُذِفَ إِبْرَاهِیمُ فِی النَّارِ وَ نَحْنُ فِی صُلْبِهِ فَلَمْ یَزَلْ یَنْقُلُنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَصْلَابٍ طَاهِرَةٍ إِلَی أَرْحَامٍ طَاهِرَةٍ حَتَّی انْتَهَی بِنَا إِلَی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ [لَمْ یُلِمَّنِی السِّفَاحُ قَطُّ] فَقَسَمَنَا بِنِصْفَیْنِ فَجَعَلَنِی فِی صُلْبِ عَبْدِ اللَّهِ وَ جَعَلَ
ص: 33
عَلِیّاً فِی صُلْبِ أَبِی طَالِبٍ وَ جَعَلَ فِیَّ النُّبُوَّةَ وَ الْبَرَکَةَ وَ جَعَلَ فِی عَلِیٍّ الْفَصَاحَةَ وَ الْفُرُوسِیَّةَ (1) وَ شَقَّ لَنَا اسْمَیْنِ مِنْ أَسْمَائِهِ فَذُو الْعَرْشِ مَحْمُودٌ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ وَ اللَّهُ الْأَعْلَی وَ هَذَا عَلِیٌّ (2).
**[ترجمه]علل الشرائع : رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و سلم فرمود: من و علی بن ابی طالب از یک نور آفریده شدهایم و دو هزار سال پیش از خلقت آدم در سمت راست عرش مشغول تسبیح خداوند بودیم، و چون آدم را آفرید، آن نور را در صلب وی قرار داد؛ چون آدم در بهشت ساکن شد ما در صلب او بودیم و چون قصد گناه کرد ما در صلب او بودیم، و چون نوح بر کشتی سوار شد ما در صلب او بودیم؛ و آنگاه که ابراهیم را به آتش افکندند ما در صلب او بودیم و همچنان خداوند عزّوجل ما را از اصلاب پاکیزه به طاهره منتقل میکرد تا اینکه به صلب عبدالمطلّب منتقل گشتیم و آنجا بود که دو نیم شدیم پس مرا در صلب عبدالله قرار داد و علی را به صلب ابوطالب منتقل کرد و نبوّت و برکت را در من و فصاحت و جنگ آوری را در علی قرار داد و دو نام از نام های خویش را برای ما مشتق فرمود. صاحب عرش محمود است و من محمّد و خداوند أعلی است و این علیّ ! - . علل الشرائع : 56 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَارُونَ الْهَیْثَمِیُّ (3) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی الثَّلْجِ (4) عَنْ عِیسَی بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُنْذِرٍ الشراک عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عُلَیَّةَ عَنْ أَسْلَمَ بْنِ مَیْسَرَةَ الْعِجْلِیِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنِی وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الدُّنْیَا بِسَبْعَةِ آلَافِ عَامٍ قُلْتُ فَأَیْنَ کُنْتُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ قُدَّامَ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نُحَمِّدُهُ وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُمَجِّدُهُ قُلْتُ عَلَی أَیِّ مِثَالٍ قَالَ أَشْبَاحِ نُورٍ حَتَّی إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَخْلُقَ صُوَرَنَا صَیَّرَنَا عَمُودَ نُورٍ ثُمَّ قَذَفَنَا فِی صُلْبِ آدَمَ ثُمَّ أَخْرَجَنَا إِلَی أَصْلَابِ الْآبَاءِ وَ أَرْحَامِ الْأُمَّهَاتِ وَ لَا یُصِیبُنَا نَجَسُ الشِّرْکِ وَ لَا سِفَاحُ الْکُفْرِ یَسْعَدُ بِنَا قَوْمٌ وَ یَشْقَی بِنَا آخَرُونَ فَلَمَّا صَیَّرَنَا إِلَی صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَخْرَجَ ذَلِکَ النُّورَ فَشَقَّهُ نِصْفَیْنِ فَجَعَلَ نِصْفَهُ فِی عَبْدِ اللَّهِ وَ نِصْفَهُ فِی أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ أَخْرَجَ النِّصْفَ الَّذِی لِی إِلَی آمِنَةَ وَ النِّصْفَ الَّذِی لِعَلِیٍّ إِلَی فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ فَأَخْرَجَتْنِی آمِنَةُ وَ أَخْرَجَتْ فَاطِمَةُ عَلِیّاً ثُمَّ أَعَادَ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَمُودَ إِلَیَّ فَخَرَجَتْ مِنِّی فَاطِمَةُ ثُمَّ أَعَادَ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَمُودَ إِلَی عَلِیٍّ فَخَرَجَ مِنْهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ یَعْنِی مِنَ النِّصْفَیْنِ جَمِیعاً فَمَا کَانَ مِنْ نُورِ عَلِیٍّ فَصَارَ فِی وُلْدِ الْحَسَنِ وَ مَا کَانَ مِنْ نُورِی فَصَارَ فِی وُلْدِ الْحُسَیْنِ فَهُوَ یَنْتَقِلُ فِی الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ (5).
**[ترجمه]علل الشرائع: رسول خدا فرمود: خداوند هفت هزار سال پیش از آفرینش دنیا من و علی و فاطمه و حسن و حسین را آفرید. عرض کردم : در آن هنگام کجا بودید یا رسول الله؟ فرمود: روبروی عرش خدای عزّوجل را تسبیح میگفتیم و ستایش و تقدیس و تمجید مینمودیم. عرض کردم: چه هیأت و شمایلی داشتید؟ فرمود: اشباحی از نور بودیم و چون خداوند متعال اراده فرمود صورت ما را خلق کند به شکل ستون نور در آورد و ما را در صلب آدم انداخت. سپس ما را در پشت پدران و ارحام مادران جا به جا کرد بیآنکه به نجاست شرک یا فجور کفر آلوده گردیم، قومی به ما خوشبخت میشوند قومی دیگر به شقاوت دچار میگردند و چون ما را به صلب عبدالمطلّب منتقل کرد، آن نور را بیرون آورده دو نیم کرد یک نیمه را در عبدالله و نیمه دیگر را در ابوطالب قرار داد تا آنگاه آن نیمه را که من بودم به آمنه و نیمهای که علی بود به فاطمه بنت اسد انتقال داد. سپس آمنه مرا به دنیا آورد و فاطمه علی را. دوباره آن عمود نور را به من باز گرداند که در نتیجه آن فاطمه از من متولد شد آنگاه آن ستون را به علی باز گرداند در نتیجه حسن و حسین از او متولد شدند- یعنی همگی از آن دو نیمه بودند – پس آنچه از نور علی بود به فرزندان حسن منتقل شد و آنچه از نور من بود به فرزندان حسین منتقل گشت و این عمل تا روز قیامت ادامه خواهد داشت. - . علل الشرائع :80 -
**[ترجمه]
ل، الخصال ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام لی، الأمالی للصدوق مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِیمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ (6).
ص: 34
**[ترجمه]الخصال- عیون اخبار الرضا – امالی صدوق : رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: من و علی از یک نور آفریده شدیم. - . الخصال 1: 17. عیون اخبار الرضا: 22 . امالی شیخ صدوق: 142 -
**[ترجمه]
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام النَّاسُ مِنْ أَشْجَارٍ شَتَّی وَ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ (1).
**[ترجمه]عیون اخبار الرضا: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله خطاب به علی علیه السّلام فرمود: مردم از درختان متفاوتی هستند، اما من و تو از یک درخت هستیم. - . عیون اخبار الرضا : 223 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی ابْنُ الصَّلْتِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُوسَی بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ أَخْرَجَنِی وَ رَجُلًا مَعِی مِنْ ظَهْرٍ إِلَی ظَهْرٍ (2) مِنْ صُلْبِ آدَمَ حَتَّی خَرَجْنَا مِنْ صُلْبِ أَبِینَا فَسَبَقْتُهُ بِفَضْلِ هَذِهِ عَلَی هَذِهِ وَ ضَمَّ بَیْنَ السَّبَّابَةِ وَ الْوُسْطَی وَ هُوَ النُّبُوَّةُ فَقِیلَ لَهُ مَنْ هُوَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (3).
**[ترجمه]امالی طوسی: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند مرا و مردی دیگر از پشتی به پشت دیگر منتقل کرد، از صلب آدم تا اینکه از صلب پدرانمان بیرون آمدیم و در بیرون آمدن از او به سبب برتری این بر این- و انگشت سبابه و میانین خویش را روی یکدیگر قرار داد- که نبّوت است، پیشی گرفتم. عرض شد: این مرد کیست یا رسول الله؟ فرمود: علی بن أبی طالب. - . امالی شیخ طوسی : 217 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْفَحَّامُ عَنِ الْمَنْصُورِیِّ عَنْ عَمِّ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: قَالَ لِیَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ خَلَقَنِیَ اللَّهُ تَعَالَی وَ أَنْتَ مِنْ نُورِهِ حِینَ خَلَقَ آدَمَ فَأَفْرَغَ ذَلِکَ النُّورَ فِی صُلْبِهِ فَأَفْضَی بِهِ إِلَی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ثُمَّ افْتَرَقَا مِنْ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَنَا فِی عَبْدِ اللَّهِ وَ أَنْتَ فِی أَبِی طَالِبٍ، لَا تَصْلُحُ النُّبُوَّةُ إِلَّا لِی وَ لَا تَصْلُحُ الْوَصِیَّةُ إِلَّا لَکَ فَمَنْ جَحَدَ وَصِیَّتَکَ جَحَدَ نُبُوَّتِی وَ مَنْ جَحَدَ نُبُوَّتِی أَکَبَّهُ اللَّهُ عَلَی مَنْخِرَیْهِ فِی النَّارِ (4).
أقول: أوردت بعض أخبار نوره فی باب بدء خلقهم و باب مناقب أصحاب الکساء و باب فضائل النبی صلی الله علیه و آله و باب أحوال أبی طالب و باب أن دعاء الأنبیاء استجیب بالتوسل بهم صلوات الله علیهم.
**[ترجمه]امالی طوسی: از علی علیه السّلام روایت است که : یا علی، خداوند متعال من و تو را از نور خویش آفرید و آنگاه که آدم را خلق کرد، آن نور را در صلب وی قرار داد تا اینکه آن را به عبدالمطلّب منتقل کرد. در صلب عبدالمطلّب این نور از هم جدا شد، یک بخش در عبدالله مستقر شد و بخش دیگر در ابوطالب؛ نبوّت مختص من است و وصایت مختصّ تو، پس هر کس وصایت تو را انکار کند، نبوّت مرا انکار کرده است و هر که نبوّت مرا انکار کند خداوند او را به صورت در آتش خواهند افکند. - . امالی شیخ طوسی: 185 -
مولف: تعدادی از اخبار روایات مربوط به نور او را در باب های: آغاز آفرینش آنها، مناقب اصحاب کساء، فضائل النبیّ صَلی الله علیهِ و آله، احوال ابوطالب و باب استجابت دعای پیامبران صَلی الله علیهِ و آله با توسل به ایشان صلوات الله علیهم آوردهام.
**[ترجمه]
ما، (5) الأمالی للشیخ الطوسی مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ
ص: 35
عَمْرِو بْنِ الْحَسَنِ (1) الْقَاضِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی حَبِیبَةَ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ عَنِ الزُّهْرِیِّ عَنْ عَائِشَةَ قَالَ ابْنُ شَاذَانَ: وَ حَدَّثَنِی سَهْلُ (2) بْنُ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الرَّبِیعِیِّ عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَی عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ شُعْبَةَ عَنْ قَتَادَةَ عَنْ أَنَسٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ؛ قَالَ ابْنُ شَاذَانَ وَ حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ عَلِیٍّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: کَانَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ یَزِیدُ بْنُ قَعْنَبٍ جَالِسَیْنِ مَا بَیْنَ فَرِیقِ بَنِی هَاشِمٍ إِلَی فَرِیقِ عَبْدِ الْعُزَّی بِإِزَاءِ بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ إِذْ أَتَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ أُمُّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ کَانَتْ حَامِلَةً بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ تِسْعَةَ (3) أَشْهُرٍ وَ کَانَ یَوْمَ التَّمَامِ قَالَ: فَوَقَفَتْ بِإِزَاءِ الْبَیْتِ الْحَرَامِ وَ قَدْ أَخَذَهَا الطَّلْقُ فَرَمَتْ بِطَرْفِهَا نَحْوَ السَّمَاءِ وَ قَالَتْ أَیْ رَبِّ إِنِّی مُؤْمِنَةٌ بِکَ وَ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِکَ الرَّسُولُ وَ بِکُلِّ نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِکَ وَ بِکُلِّ کِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ وَ إِنِّی مُصَدِّقَةٌ بِکَلَامِ جَدِّی إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ وَ إِنَّهُ بَنَی بَیْتَکَ الْعَتِیقَ فَأَسْأَلُکَ بِحَقِّ هَذَا الْبَیْتِ وَ مَنْ بَنَاهُ وَ بِهَذَا الْمَوْلُودِ الَّذِی فِی أَحْشَائِی الَّذِی یُکَلِّمُنِی وَ یُؤْنِسُنِی بِحَدِیثِهِ وَ أَنَا مُوقِنَةٌ أَنَّهُ إِحْدَی آیَاتِکَ وَ دَلَائِلِکَ لَمَّا یَسَّرْتَ عَلَیَّ وِلَادَتِی قَالَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ یَزِیدُ بْنُ قَعْنَبٍ فَلَمَّا تَکَلَّمَتْ (4) فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ وَ دَعَتْ بِهَذَا الدُّعَاءِ رَأَیْنَا الْبَیْتَ قَدِ انْفَتَحَ مِنْ ظَهْرِهِ وَ دَخَلَتْ فَاطِمَةُ فِیهِ وَ غَابَتْ عَنْ أَبْصَارِنَا (5) ثُمَّ عَادَتِ الْفَتْحَةُ وَ الْتَزَقَتْ بِإِذْنِ اللَّهِ فَرُمْنَا (6) أَنْ نَفْتَحَ الْبَابَ لِتَصِلَ (7) إِلَیْهَا بَعْضُ نِسَائِنَا فَلَمْ یَنْفَتِحِ الْبَابُ فَعَلِمْنَا أَنَّ ذَلِکَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی وَ بَقِیَتْ فَاطِمَةُ فِی الْبَیْتِ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ قَالَ وَ أَهْلُ مَکَّةَ یَتَحَدَّثُونَ بِذَلِکَ فِی أَفْوَاهِ السِّکَکِ وَ تَتَحَدَّثُ
ص: 36
الْمُخَدَّرَاتُ فِی خُدُورِهِنَّ قَالَ: فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ انْفَتَحَ الْبَیْتُ مِنَ الْمَوْضِعِ الَّذِی کَانَتْ دَخَلَتْ فِیهِ فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ وَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی یَدَیْهَا ثُمَّ قَالَتْ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اخْتَارَنِی مِنْ خَلْقِهِ وَ فَضَّلَنِی عَلَی الْمُخْتَارَاتِ مِمَّنْ کُنَّ قَبْلِی (1) وَ قَدِ اخْتَارَ اللَّهُ آسِیَةَ بِنْتَ مُزَاحِمٍ وَ إِنَّهَا (2) عَبَدَتِ اللَّهَ سِرّاً فِی مَوْضِعٍ لَا یَجِبُ (3) أَنْ یُعْبَدَ اللَّهُ فِیهَا إِلَّا اضْطِرَاراً وَ إِنَّ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ اخْتَارَهَا اللَّهُ حَیْثُ یَسَّرَ عَلَیْهَا وِلَادَةَ عِیسَی فَهَزَّتِ الْجِذْعَ الْیَابِسَ مِنَ النَّخْلَةِ فِی فَلَاةٍ مِنَ الْأَرْضِ حَتَّی تُسَاقِطَ عَلَیْهَا رُطَباً جَنِیًّا وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی اخْتَارَنِی وَ فَضَّلَنِی عَلَیْهِمَا وَ عَلَی کُلِّ مَنْ مَضَی قَبْلِی مِنْ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ لِأَنِّی وَلَدْتُ فِی بَیْتِهِ الْعَتِیقِ وَ بَقِیتُ فِیهِ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ آکُلُ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ وَ أرواقها (4) [أَرْزَاقِهَا] فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أَخْرُجَ وَ وَلَدِی عَلَی یَدَیَّ هَتَفَ بِی هَاتِفٌ وَ قَالَ یَا فَاطِمَةُ سَمِیِّهِ عَلِیّاً فَأَنَا الْعَلِیُّ الْأَعْلَی وَ إِنِّی خَلَقْتُهُ مِنْ قُدْرَتِی وَ عِزِّ جَلَالِی (5) وَ قِسْطِ عَدْلِی وَ اشْتَقَقْتُ اسْمَهُ مِنِ اسْمِی وَ أَدَّبْتُهُ بِأَدَبِی وَ فَوَّضْتُ إِلَیْهِ أَمْرِی وَ وَقْفْتُهُ عَلَی غَامِضِ عِلْمِی وَ وُلِدَ فِی بَیْتِی وَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ یُؤَذِّنُ فَوْقَ بَیْتِی وَ یَکْسِرُ الْأَصْنَامَ وَ یَرْمِیهَا عَلَی وَجْهِهَا وَ یُعَظِّمُنِی وَ یُمَجِّدُنِی وَ یُهَلِّلُنِی وَ هُوَ الْإِمَامُ بَعْدَ حَبِیبِی وَ نَبِیِّی وَ خِیَرَتِی مِنْ خَلْقِی مُحَمَّدٍ رَسُولِی وَ وَصِیُّهُ فَطُوبَی لِمَنْ أَحَبَّهُ وَ نَصَرَهُ وَ الْوَیْلُ لِمَنْ عَصَاهُ وَ خَذَلَهُ وَ جَحَدَ حَقَّهُ قَالَ فَلَمَّا رَآهُ أَبُو طَالِبٍ سُرَّ وَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَهْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ ثُمَّ قَالَ دَخَلَ (6) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا دَخَلَ اهْتَزَّ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ ضَحِکَ فِی وَجْهِهِ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ قَالَ ثُمَّ تَنَحْنَحَ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَی وَ قَالَ- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ- الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ إِلَی آخِرِ الْآیَاتِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ أَفْلَحُوا بِکَ وَ قَرَأَ تَمَامَ الْآیَاتِ إِلَی قَوْلِهِ أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ
ص: 37
الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِیرُهُمْ [أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ]تَمِیرُهُمْ مِنْ عُلُومِهِمْ (1) فَیَمْتَارُونَ وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ دَلِیلُهُمُ وَ بِکَ یَهْتَدُونَ. ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِفَاطِمَةَ: اذْهَبِی إِلَی عَمِّهِ حَمْزَةَ فَبَشِّرِیهِ بِهِ فَقَالَتْ وَ إِذَا خَرَجْتُ (2) أَنَا فَمَنْ یُرَوِّیِهِ؟ قَالَ أَنَا أُرَوِّیهِ، فَقَالَتْ فَاطِمَةُ: أَنْتَ تُرَوِّیهِ قَالَ: نَعَمْ فَوَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِسَانَهُ فِی فِیهِ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَالَ فَسُمِّیَ ذَلِکَ الْیَوْمُ یَوْمَ التَّرْوِیَةِ فَلَمَّا أَنْ رَجَعَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ رَأَتْ نُوراً قَدِ ارْتَفَعَ مِنْ عَلِیٍّ إِلَی أَعْنَانِ السَّمَاءِ قَالَ ثُمَّ شَدَّتْهُ وَ قَمَّطَتْهُ بِقِمَاطٍ فَبَتَرَ الْقِمَاطَ (3) قَالَ فَأَخَذَتْ فَاطِمَةُ قِمَاطاً جَیِّداً فَشَدَّتْهُ بِهِ فَبَتَرَ الْقِمَاطَ ثُمَّ جَعَلَتْهُ فِی قِمَاطَیْنِ فَبَتَرَهُمَا فَجَعَلَتْهُ ثَلَاثَةً فَبَتَرَهَا فَجَعَلَتْهُ (4) أَرْبَعَةَ أَقْمِطَةٍ مِنْ رَقِّ (5) مِصْرَ لِصَلَابَتِهِ، فَبَتَرَهَا، فَجَعَلَتْهُ خَمْسَةَ أَقْمِطَةِ دِیبَاجٍ لِصَلَابَتِهِ فَبَتَرَهَا کُلَّهَا فَجَعَلَتْهُ سِتَّةً مِنْ دِیبَاجٍ وَ وَاحِداً مِنَ الْأَدَمِ، فَتَمَطَّی فِیهَا فَقَطَعَهَا کُلَّهَا بِإِذْنِ اللَّهِ؛ ثُمَّ قَالَ بَعْدَ ذَلِکَ: یَا أُمَّهْ لَا تَشُدِّی یَدَیَّ فَإِنِّی أَحْتَاجُ أَنْ أُبَصْبِصَ (6) لِرَبِّی بِإِصْبَعَیَّ قَالَ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ عِنْدَ ذَلِکَ إِنَّهُ سَیَکُونُ لَهُ شَأْنٌ وَ نَبَأٌ قَالَ (7) فَلَمَّا کَانَ مِنْ غَدٍ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ عَلَی فَاطِمَةَ فَلَمَّا بَصُرَ عَلِیٌّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَلَّمَ عَلَیْهِ وَ ضَحِکَ فِی وَجْهِهِ وَ أَشَارَ إِلَیْهِ أَنْ خُذْنِی إِلَیْکَ وَ اسْقِنِی بِمَا سَقَیْتَنِی بِالْأَمْسِ قَالَ فَأَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَتْ فَاطِمَةُ: عَرَفَهُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ قَالَ فَلِکَلَامِ فَاطِمَةَ سُمِّیَ ذَلِکَ الْیَوْمُ یَوْمَ عَرَفَةَ یَعْنِی (8) أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَرَفَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الثَّالِثُ -وَ کَانَ الْعَاشِرَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ- أَذَّنَ أَبُو طَالِبٍ فِی النَّاسِ أَذَاناً جَامِعاً وَ قَالَ: هَلُمُّوا إِلَی وَلِیمَةِ ابْنِی عَلِیٍّ قَالَ وَ نَحَرَ
ص: 38
ثَلَاثَمِائَةٍ مِنَ الْإِبِلِ وَ أَلْفَ رَأْسٍ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ وَ اتَّخَذَ وَلِیمَةً عَظِیمَةً وَ قَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ أَلَا مَنْ أَرَادَ مِنْ طَعَامِ عَلِیٍّ وَلَدِی فَهَلُمُّوا وَ طُوفُوا بِالْبَیْتِ سَبْعاً سَبْعاً (1) وَ ادْخُلُوا وَ سَلِّمُوا عَلَی وَلَدِی عَلِیٍّ فَإِنَّ اللَّهَ شَرَّفَهُ وَ لِفِعْلِ أَبِی طَالِبٍ شُرِّفَ یَوْمُ النَّحْرِ (2).
**[ترجمه]امالی طوسی: ابن شاذان گوید: مرا روایت کرد ابراهیم بن علی با سند خود از أبی عبدالله جعفر بن محمد از پدرانش علیهم السّلام که: عباس بن عبدالمطلب و یزید بن قعنب میان دو گروه از مردان بنی هاشم و بنی العزّی در مقابل بیت الله الحرام نشسته بودند که فاطمه بنت أسد بن هاشم مادر أمیر المؤمنین علیه السّلام در حالی که 9ماهه به أمیر المؤمنین باردار بود و آن روز آخرین روز بارداریش بود، آمد. در ادامه گوید: پس در مقابل بیت الحرام ایستاد و در حالی که دچار درد زایمان شده بود. دست خود را به سوی آسمان دراز کرده و گفت: خدایا، من به تو و آنچه رسول از نزد تو آورده ایمان دارم و نیز به هر پیامبری از پیامبرانت و به هر کتابی که نازل کرده ای! و من سخن جدم ابراهیم را تصدیق می کنم و هم اوست که بیت العتیق تو را بنا کرد، پس به حق این خانه و آنکه آن را بنا کرد و به این نوزادی که در شکم دارم و با من سخن می گوید و با سخن خود با من انس دارد، و من یقین دارم که او یکی از آیات و نشانه های توست، که زایمان را بر من آسان گردانی.
عباس بن عبدالمطلّب و یزید بن قعنب گویند: چون فاطمه بنت أسد سخن گفت و چنین دعایی کرد، دیدیم که خانه خدا از پشت باز شد و فاطمه وارد آن گردید و از دید ما نهان گشت. سپس شکاف خانه خدا به اذن خدا به هم آمد. پس در پی باز کردن در کعبه برآمدیم تا چندین تن از زنانمان را برای یاریش به درون خانه خدا بفرستیم اما در باز نشد و دانستیم که این امر خواسته خدای متعال است. فاطمه سه روز در درون کعبه ماند در حالی که مردم مکّه بر سر کوچهها راجع به این موضوع باهم سخن میگفتند و زنان نیز در خانه هایشان این مسأله را نقل مجلسشان کرده بودند. بعد از سه روز خانه خدا از همان جایی که شکافته شده بود، دوباره باز شد و فاطمه در حالی از آن خارج گردید که علی علیه السّلام را بر دستان خود داشت. سپس رو به مردم کرده و گفت: ای مردم، خداوند عزّوجل مرا از میان خلق خود برگزید و بر زنان برگزیده پیش از خود برتری داد. خداوند آسیه بنت مزاحم را برگزید و او خدا را پنهانی در جایی که جز از روی اضطرار نباید خدا پرستش میشد، عبادت کرد؛ و مریم بنت عمران را برگزید و زایمان عیسی را بر وی آسان نمود. او تنه خشک نخل را در سرزمینی خشک آنقدر تکان داد تا اینکه رطبی تازه بر او فرو بارید؛ و خداوند مرا بر آن دو و دیگر زنان پیش خود در جهان برتری داد. چون من در بیت العتیق او زایمان کردم و سه روز در آن ماندم و از میوه های بهشت و برگهای آن خوردم و چون در حالی که علی را بر روی دست داشتم قصد بیرون آمدن کردم هاتفی مرا صدا زد و گفت: ای فاطمه، او را علی بنام که من علیّ أعلی هستم و من خود با قدرت و عزت جلال و قسط عدل خویش او را آفریدم و نامش را از نام خود برگرفتم و به ادب خویش ادبش کردم و کار خویش را به او واگذار نمودم و او را بر کنه دانش خود آگاه ساختم؛ او در خانه من زاده شد و نخستین کسی خواهد بود که بر بام خانه ام أذان گوید و بت ها را خواهد شکست و آن ها را با صورت بر زمین خواهد افکند، مرا تعظیم و تمجید و تهلیل خواهد کرد؛ و او بعد از حبیب، پیامبر و برگزیده ام از میان مخلوقاتم یعنی محمّد وصّی او خواهد بود؛ پس خوشا به حال آنکه او را دوست بدارد و یاری کند و وای بر آن که او را نافرمانی کرده و تنها گذارد و حق وی را انکار کند.
وی در ادامه حدیث گوید: و چون ابوطالب وی را بدید، شادمان گشته و در این هنگام علی علیه السّلام فرمود: سلام و رحمت و برکات خدا بر تو پدر! سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد شده و با ورود او امیر المؤمنین به جنب و جوش افتاد و به رویش خندید و گفت: السّلام علیک یا رسول الله و رحمه الله و برکاته! آنگاه چند سرفه کرده و تلاوت سوره مبارکه مؤمنون را آغاز نمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فیِ صَلَاتهِِمْ خَاشِعُونَ...» تا «أُوْلَئکَ هُمُ الْوَارِثُون» - . مؤمنون /10-1 -
پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آنها به تو رستگار می شوند و سپس آن آیات را دوباره خود تلاوت فرمود: و آیه «الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَلِدُون» - . مؤمنون / 11 -
را بدان افزود و گفت: تویی به خدا امیرشان، آنان را از دانش خویش تغذیه می کنی و آنان برای دریافت آن نزد تو می آیند، و به خدا سوگند که راهنما و دلیل آنها تویی و به تو هدایت می یابند.
سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به فاطمه فرمود: نزد عمویش حمزه برو و این بشارت را به وی بده! گفت: اگر من بروم چه کسی او را شیر می دهد؟ فرمود: من به او شیر می دهم! عرض کرد: تو او را شیر می دهی؟! فرمود: آری! آنگاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله زبانش را در دهان علی قرار داد و در حال 12چشمه از آن جوشید. راوی گوید: از این روست که این روز را روز ترویه نامیدند. و چون فاطمه بنت أسد بازگشت، نوری را مشاهده کرد که از علی علیه السّلام آغاز می شود و تا اوج آسمان بالا رفته است. راوی گوید: سپس فاطمه او را پیچید و قنداق کرد اما نوزاد رشته ی پارچه ای را که وی را بدان بسته بود پاره کرد. فاطمه بند محکم تری آورد اما علی آن را نیز پاره کرد. آنگاه او را با دو بند قنداق کرد اما علی علیه السّلام آنها را پاره کرد. فاطمه سه بند آورد اما سه بند را هم پاره کرد. سپس چهار بند چرم مصری که بسیار محکم بودند آورد و وی را بست اما علی آنها را پاره کرد. بار دیگر او را با ریسمان ابریشمی پنج لایه بست لیکن همه را به إذن خدا پاره کرد و برای آخرین بار شش ریسمان ابریشمی و یک تسمه چرمی آورد که علی علیه السّلام با یک تکان همه را به إذن خدا پاره کرد. و گفت: مادر! دستم را نبندید که من باید با انگشتانم به درگاه پروردگارم دعا کنم. در این هنگام ابوطالب گفت: این نوزاد جایگاه والایی و خبر خواهد یافت. راوی گوید: چون فردا شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نزد فاطمه آمد، و چون چشم علی علیه السّلام به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله افتاد، به وی سلام داد و برایش لبخند زد و با اشاره از او خواست که در آغوشش بگیرد و از آنچه دیروز به وی نوشانیده، بنوشاند. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیز او را در آغوش کشید. در این هنگام فاطمه شگفت زده گفت: به خدای کعبه او را شناخت! و به خاطر این جمله فاطمه آن روز را «روز عرفه» نامیدند؛ یعنی اینکه أمیر المؤمنین علیه السّلام در آن روز رسول خدا صَلی الله علیه و آله را شناخت. و چون روز سوم مصادف با دهم ذی الحجه بود، فرا رسید، ابوطالب همه مردم را مورد خطاب قرار داده و گفت: به سوی ولیمه پسرم علی بشتابید! راوی گوید: ابوطالب 300 شتر نحر و 1000 رأس گاو و گوسفند را سر برید و ولیمه بزرگی را تدارک دید و خطاب به مردم گفت: ای مردم، هر که طعامی از ولیمه پسرم علی را طالب است، بشتابد و خانه خدا را هفت هفت طواف کند سپس بیایید و به پسرم علی سلام دهید که خداوند او را شرافت بخشیده است. و شرافت قربانی کردن در دهم ذیحجّه برای ابوطالب ماند. - . امالی : 82-80 -
**[ترجمه]
لا یخفی مخالفة هذا الخبر لما مر من التواریخ و یمکن حمله علی النسی ء (3) الذی کانت قریش ابتدعوه فی الجاهلیة بأن یکون ولادته علیه السلام فی رجب أو شعبان و هم أوقعوا الحج فی تلک السنة فی أحدهما و بشعبان أوفق و الله یعلم (4).
**[ترجمه]بر کسی پوشیده نیست که این خبر با آنچه مورخان آوردهاند تعارض دارد و می توان آن را از باب «نسیء» - . برای اطلاع بیشتر به تفسیر آیه 38 از سوره توبه مراجعه شود. -
تلقی کرد که کفار جاهلیت آن را بدعت نهادند، به این گونه که ولادت حضرت علی علیه السلام در ماه رجب یا شعبان بوده و مراسم حج را در آن سال در ماه رجب یا شعبان برگزار کردند که ماه تولد علی علیه السّلام بود و به احتمال قویتر در ماه شعبان و خداوند میداند.
**[ترجمه]
کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، رَوَی الْمُحَدِّثُونَ وَ سَطَرَ الْمُصَنِّفُونَ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ وَ امْرَأَتَهُ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا لَمَّا کَفَلَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (5) اسْتَبْشَرَا بِغُرَّتِهِ
ص: 39
وَ اسْتَسْعَدَا بِطَلْعَتِهِ وَ اتَّخَذَاهُ وَلَداً لِأَنَّهُمَا لَمْ یَکُونَا رُزِقَا مِنَ الْوَلَدِ أَحَداً ثُمَّ إِنَّهُ نَشَأَ أَحْسَنَ نُشُوءٍ (1) وَ أَحْسَنَهُ وَ أَفْضَلَهُ وَ أَیْمَنَهُ فَرَأَی فَاطِمَةَ وَ رَغْبَتَهَا فِی الْوَلَدِ فَقَالَ لَهَا یَا أُمَّهْ قَرِّبِی قُرْبَاناً (2) لِوَجْهِ اللَّهِ تَعَالَی خَالِصاً وَ لَا تُشْرِکِی مَعَهُ أَحَداً فَإِنَّهُ یَرْضَاهُ مِنْکِ وَ یَتَقَبَّلُهُ وَ یُعْطِیکِ طَلِبَتَکِ وَ یُعَجِّلُهُ فَامْتَثَلَتْ فَاطِمَةُ أَمْرَهُ وَ قَرَّبَتْ قُرْبَاناً (3) لِلَّهِ تَعَالَی خَالِصاً وَ سَأَلَتْهُ أَنْ یَرْزُقَهَا وَلَداً ذَکَراً (4) فَأَجَابَ اللَّهُ تَعَالَی دُعَاءَهَا وَ بَلَّغَ مُنَاهَا وَ رَزَقَهَا مِنَ الْأَوْلَادِ خَمْسَةً: عَقِیلًا ثُمَّ طَالِباً ثُمَّ جَعْفَراً ثُمَّ عَلِیّاً ثُمَّ أُخْتَهُمْ فَاخِتَةَ الْمَعْرُوفَةَ بِأُمِّ هَانِئٍ فَمِمَّا جَاءَ مِنْ حَدِیثِهَا قَبْلَ أَنْ تُرْزَقَ أَوْلَادَهَا أَنَّهَا جَلَسَتْ یَوْماً تَتَحَدَّثُ مَعَ عَجَائِزِ الْعَرَبِ وَ الْفَوَاطِمِ مِنْ قُرَیْشٍ مِنْهُمْ فَاطِمَةُ ابْنَةُ عَمْرِو بْنِ عَائِذِ بْنِ عِمْرَانَ بْنِ مَخْزُومٍ جَدَّةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَبِیهِ وَ فَاطِمَةُ ابْنَةُ زَائِدَةَ بْنِ الْأَصَمِّ أُمُّ خَدِیجَةَ وَ فَاطِمَةُ ابْنَةُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ رِزَامٍ وَ فَاطِمَةُ ابْنَةُ الْحَارِثِ (5) وَ تَمَامُ الْفَوَاطِمِ الَّتِی انْتَمَی إِلَیْهِنَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أُمُّ قُصَیٍّ وَ هِیَ ابْنَةُ نَضْرٍ فَإِنَّهُنَّ لَجُلُوسٌ إِذْ أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِنُورِهِ الْبَاهِرِ وَ سَعْدِهِ الظَّاهِرِ وَ قَدْ تَبِعَهُ بَعْضُ الْکُهَّانِ (6) یَنْظُرُ إِلَیْهِ وَ یُطِیلُ فِرَاسَتَهُ فِیهِ إِلَی أَنْ أَتَی إِلَیْهِنَّ فَسَأَلَهُنَّ عَنْهُ فَقُلْنَ: هَذَا مُحَمَّدٌ ذُو الشَّرَفِ الْبَاذِخِ (7) وَ الْفَضْلِ الشَّامِخِ فَأَخْبَرَهُنَّ الْکَاهِنُ بِمَا یَعْلَمُهُ مِنْ رَفِیعِ قَدْرِهِ وَ بَشَّرَهُنَّ بِمَا سَیَکُونُ مِنْ مُسْتَقْبَلِ أَمْرِهِ وَ أَنَّهُ سَیُبْعَثُ نَبِیّاً وَ یَنَالُ مَنَالًا عَلِیّاً قَالَ وَ إِنَّ الَّتِی تَکْفُلُهُ مِنْکُنَّ فِی صِغَرِهِ سَیَکْفُلُ لَهَا وَلَداً یَکُونُ عُنْصُرُهُ مِنْ عُنْصُرِهِ (8) یَخْتَصُّهُ
ص: 40
بِسِرِّهِ وَ بِصُحْبَتِهِ وَ یَحْبُوهُ بِمُصَافَاتِهِ (1) وَ أُخُوَّتِهِ فَقَالَتْ لَهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهَا: أَنَا الَّتِی کَفَلْتُهُ وَ أَنَا زَوْجَةُ عَمِّهِ الَّذِی یَرْجُوهُ وَ یُؤَمِّلُهُ فَقَالَ إِنْ کُنْتِ صَادِقَةً فَسَتَلِدِینَ غُلَاماً عَلَّاماً مِطْوَاعاً لِرَبِّهِ هُمَاماً (2) اسْمُهُ عَلَی ثَلَاثَةِ أَحْرُفٍ، یَلِی (3) هَذَا النَّبِیَّ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ وَ یَنْصُرُهُ فِی قَلِیلِهِ وَ کَثِیرِهِ حَتَّی یَکُونَ سَیْفَهُ عَلَی أَعْدَائِهِ وَ بَابَهُ لِأَوْلِیَائِهِ یُفَرِّجُ عَنْ وَجْهِهِ الْکُرُبَاتِ وَ یَجْلُو عَنْهُ حِنْدِسَ (4) الظُّلُمَاتِ تَهَابُ صَوْلَتَهُ أَطْفَالُ الْمِهَادِ وَ تَرْتَعِدُ مِنْ خِیفَتِهِ الْفَرَائِصُ عَنِ الْجِلَادِ (5) لَهُ فَضَائِلُ شَرِیفَةٌ وَ مَنَاقِبُ مَعْرُوفَةٌ وَ صِلَةٌ مَنِیعَةٌ وَ مَنْزِلَةٌ رَفِیعَةٌ یُهَاجِرُ إِلَی النَّبِیِّ فِی طَاعَتِهِ وَ یُجَاهِدُ بِنَفْسِهِ فِی نُصْرَتِهِ وَ هُوَ وَصِیُّهُ الدَّافِنُ لَهُ فِی حُجْرَتِهِ قَالَتْ أُمُّ عَلِیٍّ علیها السلام فَجَعَلْتُ أُفَکِّرُ فِی قَوْلِ الْکَاهِنِ فَلَمَّا کَانَ اللَّیْلُ رَأَیْتُ فِی مَنَامِی کَأَنَّ جِبَالَ الشَّامِ قَدْ أَقْبَلَتْ تَدِبُّ وَ عَلَیْهَا جَلَابِیبُ (6) الْحَدِیدِ وَ هِیَ تَصِیحُ مِنْ صُدُورِهَا بِصَوْتٍ مَهُولٍ فَأَسْرَعَتْ فَأَقْبَلَتْ نَحْوَهَا جِبَالُ مَکَّةَ وَ أَجَابَتْهَا بِمِثْلِ صِیَاحِهَا وَ أَهْوَلَ وَ هِیَ تَتَهَیَّجُ (7) کَالشَّرَدِ الْمُحْمَرِّ وَ أَبُو قُبَیْسٍ یَنْتَفِضُ (8) کَالْفَرَسِ وَ فِصَالُهُ تَسْقُطُ عَنْ یَمِینِهِ وَ شِمَالِهِ یَلْتَقِطُونَ ذَلِکَ (9) فَلَقَطْتُ مَعَهُمْ أَرْبَعَةَ أَسْیَافٍ وَ بَیْضَةً (10) حَدِیدَةً مُذَهَّبَةً فَأَوَّلَ
ص: 41
مَا دَخَلْتُ مَکَّةَ سَقَطَتْ مِنْهَا سَیْفٌ فِی مَاءٍ فَغَیَّرَ (1) وَ طَارَ وَ الثَّانِی فِی الْجَوِّ فَاسْتَمَرَّ وَ سَقَطَ الثَّالِثُ إِلَی الْأَرْضِ فَانْکَسَرَ وَ بَقِیَ الرَّابِعُ فِی یَدِی مَسْلُولًا (2) فَبَیْنَا أَنَا بِهِ أَصُولُ إِذَا صَارَ السَّیْفُ شِبْلًا (3) فَتَبَیَّنْتُهُ فَصَارَ لَیْثاً مَهُولًا فَخَرَجَ عَنْ یَدِی وَ مَرَّ نَحْوَ الْجِبَالِ یَجُوبُ بَلَاطِحَهَا وَ یَخْرِقُ صَلَاطِحَهَا وَ النَّاسُ مِنْهُ مُشْفِقُونَ وَ مِنْ خَوْفِهِ حَذِرُونَ إِذْ أَتَی مُحَمَّدٌ فَقَبَضَ عَلَی رَقَبَتِهِ فَانْقَادَ لَهُ کَالظَّبْیَةِ الْأَلُوفِ فَانْتَبَهْتُ وَ قَدْ رَاعَنِی الزَّمَعُ وَ الْفَزَعُ فَالْتَمَسْتُ الْمُفَسِّرِینَ وَ طَلَبْتُ الْقَائِفِینَ (4) وَ الْمُخْبِرِینَ فَوَجَدْتُ کَاهِناً زَجَرَ لِی (5) بِحَالِی وَ أَخْبَرَنِی بِمَنَامِی وَ قَالَ لِی أَنْتِ تَلِدِینَ أَرْبَعَةَ أَوْلَادٍ ذُکُورٍ وَ بِنْتاً بَعْدَهُمْ وَ إِنَّ أَحَدَ الْبَنِینَ یُغْرَقُ وَ الْآخَرُ یُقْتَلُ فِی الْحَرْبِ وَ الْآخَرُ یَمُوتُ وَ یَبْقَی لَهُ عَقِبٌ وَ الرَّابِعُ یَکُونُ إِمَاماً لِلْخَلْقِ صَاحِبَ سَیْفٍ وَ حَقٍّ ذَا فَضْلٍ وَ بَرَاعَةٍ (6) یُطِیعُ النَّبِیَّ الْمَبْعُوثَ أَحْسَنَ طَاعَةٍ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ فَلَمْ أَزَلْ مُفَکِّرَةً فِی ذَلِکَ وَ رُزِقْتُ بَنِیَّ الثَّلَاثَةَ عَقِیلًا وَ طَالِباً وَ جَعْفَراً ثُمَّ حَمَلْتُ بِعَلِیٍّ علیه السلام فِی عَشْرِ ذِی الْحِجَّةِ فَلَمَّا کَانَ الشَّهْرُ الَّذِی وَلَدْتُهُ فِیهِ وَ کَانَ شَهْرَ رَمَضَانَ رَأَیْتُ فِی مَنَامِی کَأَنَّ عَمُودَ حَدِیدٍ قَدِ انْتُزِعَ مِنْ أُمِّ رَأْسِی ثُمَّ سَطَعَ فِی الْهَوَاءِ حَتَّی بَلَغَ السَّمَاءَ ثُمَّ رُدَّ إِلَیَّ فَقُلْتُ مَا هَذَا فَقِیلَ لِی هَذَا قَاتِلُ أَهْلِ الْکُفْرِ وَ صَاحِبُ مِیثَاقِ النَّصْرِ بَأْسُهُ شَدِیدٌ یُفْزَعُ مِنْ خِیفَتِهِ وَ هُوَ مَعُونَةُ اللَّهِ لِنَبِیِّهِ وَ تَأْیِیدُهُ عَلَی عَدُوِّهِ قَالَتْ فَوَلَدْتُ عَلِیّاً.
ص: 42
وَ جَاءَ فِی الْحَدِیثِ أَنَّهَا دَخَلَتِ الْکَعْبَةَ عَلَی مَا جَرَتْ بِهِ عَادَتُهَا فَصَادَفَ دُخُولُهَا وَقْتَ وِلَادَتِهَا فَوَلَدَتْ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام دَاخِلَهَا وَ کَانَ ذَلِکَ فِی النِّصْفِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثَلَاثُونَ سَنَةً عَلَی الْکَمَالِ فَتَضَاعَفَ ابْتِهَاجُهُ بِهِ وَ تَمَامُ مَسَرَّتِهِ وَ أَمَرَهَا أَنْ تَجْعَلَ مَهْدَهُ جَانِبَ فرشته (1) [فِرَاشِهِ] وَ کَانَ یَلِی أَکْثَرَ تَرْبِیَتِهِ وَ یُرَاعِیهِ فِی نَوْمِهِ وَ یَقَظَتِهِ وَ یَحْمِلُهُ عَلَی صَدْرِهِ وَ کَتِفِهِ وَ یَحْبُوهُ بِأَلْطَافِهِ وَ تُحَفِهِ وَ یَقُولُ هَذَا أَخِی وَ صَفِیِّی وَ نَاصِرِی وَ وَصِیِّی فَلَمَّا تَزَوَّجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله خَدِیجَةَ أَخْبَرَهَا بِوَجْدِهَا بِعَلِیٍّ علیه السلام وَ مَحَبَّتِهِ فَکَانَتْ تَسْتَزِیدُهُ وَ تُزَیِّنُهُ وَ تُحَلِّیهِ وَ تُلْبِسُهُ وَ تُرْسِلُهُ مَعَ وَلَائِدِهَا (2) وَ یَحْمِلُهُ خَدَمُهَا فَیَقُولُ النَّاسُ هَذَا أَخُو مُحَمَّدٍ وَ أَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَیْهِ وَ قُرَّةُ عَیْنِ خَدِیجَةَ وَ مَنِ اشْتَمَلَتِ السَّعَادَةُ عَلَیْهِ وَ کَانَتْ أَلْطَافُ خَدِیجَةَ تُطْرِقُ مَنْزِلَ أَبِی طَالِبٍ لَیْلًا وَ نَهَاراً وَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً ثُمَّ إِنَّ قُرَیْشاً أَصَابَتْهَا أَزْمَةٌ مُهْلِکَةٌ وَ سَنَةٌ مُجْدِبَةٌ مُنْهِکَةٌ (3) وَ کَانَ أَبُو طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ ذَا مَالٍ یَسِیرٍ وَ عِیَالٍ کَثِیرٍ فَأَصَابَهُ مَا أَصَابَ قُرَیْشاً مِنَ الْعُدْمِ وَ الْإِضَافَةِ وَ الْجُهْدِ وَ الْفَاقَةِ فَعِنْدَ ذَلِکَ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ عَمَّهُ الْعَبَّاسَ فَقَالَ لَهُ یَا أَبَا الْفَضْلِ إِنَّ أَخَاکَ أَبَا طَالِبٍ کَثِیرُ الْعِیَالِ مُخْتَلُّ الْحَالِ ضَعِیفُ النَّهْضَةِ وَ الْعَزْمَةِ وَ قَدْ نَالَهُ مَا نَزَلَ بِالنَّاسِ مِنْ هَذِهِ الْأَزْمَةِ وَ ذُو الْأَرْحَامِ أَحَقُّ بِالرِّفْدِ وَ أَوْلَی مَنْ حَمَلَ الْکَلَّ (4) فِی سَاعَةِ الْجَهْدِ فَانْطَلِقْ بِنَا إِلَیْهِ لِنُعِینَهُ عَلَی مَا هُوَ عَلَیْهِ فَلِنَحْمِلَ عَنْهُ بَعْضَ أَثْقَالِهِ وَ نُخَفِّفَ عَنْهُ مِنْ عِیَالِهِ یَأْخُذُ کُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا وَاحِداً مِنْ بَنِیهِ یَسْهُلُ عَلَیْهِ بِذَلِکَ مَا هُوَ فِیهِ (5) فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ نِعْمَ مَا رَأَیْتَ وَ الصَّوَابُ فِیمَا أَتَیْتَ هَذَا وَ اللَّهِ الْفَضْلُ الْکَرِیمُ وَ الْوَصْلُ الرَّحِیمُ
ص: 43
فَلَقِیَا أَبَا طَالِبٍ فَصَبَّرَاهُ وَ لِفَضْلِ آبَائِهِ ذَکَّرَاهُ وَ قَالا لَهُ: إِنَّا نُرِیدُ أَنْ نَحْمِلَ عَنْکَ بَعْضَ الْحَالِ فَادْفَعْ إِلَیْنَا مِنْ أَوْلَادِکَ مَنْ یَخِفُّ عَنْکَ بِهِ الْأَثْقَالُ قَالَ أَبُو طَالِبٍ إِذَا تَرَکْتُمَا لِی عَقِیلًا وَ طَالِباً فَافْعَلَا مَا شِئْتُمَا فَأَخَذَ الْعَبَّاسُ جَعْفَراً وَ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً فَانْتَجَبَهُ لِنَفْسِهِ وَ اصْطَفَاهُ لِمُهِمِّ أَمْرِهِ وَ عَوَّلَ عَلَیْهِ فِی سِرِّهِ وَ جَهْرِهِ وَ هُوَ مُسَارِعٌ لِمَرْضَاتِهِ مُوَفَّقٌ لِلسَّدَادِ (1) فِی جَمِیعِ حَالاتِهِ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی ابْتِدَاءِ طُرُوقِ الْوَحْیِ إِلَیْهِ کُلَّمَا هَتَفَ بِهِ هَاتِفٌ أَوْ سَمِعَ مِنْ حَوْلِهِ رَجْفَةَ رَاجِفٍ (2) أَوْ رَأَی رُؤْیَا أَوْ سَمِعَ کَلَاماً یُخْبِرُ بِذَلِکَ خَدِیجَةَ وَ عَلِیّاً علیهما السلام وَ یَسْتَسِرُّهُمَا هَذِهِ الْحَالَ فَکَانَتْ خَدِیجَةُ تُثَبِّتُهُ وَ تُصَبِّرُهُ وَ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام یُهَنِّئُهُ وَ یُبَشِّرُهُ وَ یَقُولُ لَهُ وَ اللَّهِ یَا ابْنَ عَمِّ مَا کَذَبَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ فِیکَ وَ لَقَدْ صَدَقَتِ الْکُهَّانُ فِیمَا نَسَبَتْهُ إِلَیْکَ وَ لَمْ یَزَلْ کَذَلِکَ إِلَی أَنْ أُمِرَ صلی الله علیه و آله بِالتَّبْلِیغِ فَکَانَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِهِ مِنَ النِّسَاءِ خَدِیجَةَ وَ مِنَ الذُّکُورِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ عُمُرُهُ یَوْمَئِذٍ عَشْرُ سِنِینَ (3).
**[ترجمه]کنزالکراجکی: محدّثان و نویسندگان روایت کرده اند که ابوطالب و همسرش فاطمه بنت أسد رضوان الله علیهما چون کفالت و سرپرستی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را بر عهده گرفتند، سیمای سفیدش را به فال نیک گرفته و او را به فرزندی پذیرفتند چون خود فرزندی نداشتند. سپس او از بهترین و سالم ترین تربیت و پرورش برخوردار بود، و چون فاطمه را مشتاق داشتن فرزند ذکور دید، به وی گفت: مادر! یک قربانی خالصانه به درگاه خدا تقدیم کن و کسی را با وی شریک مکن که او این قربانی را از تو با خوشنودی خواهد پذیرفت و خیلی زود حاجت تو را برآورده می سازد. پس فاطمه چنین کرد و از خدا خواست فرزند ذکوری به وی عطا فرماید، و خداوند او را به آرزویش رساند و پنج فرزند به وی عطا فرمود: عقیل، طالب، جعفر، علی و خواهرشان فاخته معروف به «امّ هانی». از جمله ماجراهایی که درباره وی قبل از فرزنددار شدنش نقل می کنند این است که روزی فاطمه با پیرزنان عرب و فواطم «زنان قریش که فاطمه نام داشتند» از جمله فاطمه بنت عمرو بن عائذ بن عمران بن محزوم مادربزرگ پدری رسول خدا صَلی الله علیهِ و سلَّم، فاطمه دختر زائده بن الأصمّ مادر خدیجه، فاطمه دختر عبدالله بن رزام ، فاطمه دختر حارث و تمام زنان فاطمه نام که نسبتی با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله داشتند و نیز أم قصیّ که دختر نضر، بود نشسته بودند که سیمای زیبا و نورانی و اقبال سعد رسول خدا پدیدار گشت در حالی که کاهنی او را دنبال میکرد و سخت به وی خیره شده بود. سپس کاهن نزد آن زنان آمده و در باره آن جوان خوش سیما و نورانی پرسید. گفتند: این محمّد شریف و بزرگوار و صاحب فضیلت والاست. پس آن کاهن آنچه از منزلت رفیع او میدانست به آنان خبر داد که و به ایشان بشارت داد که در آینده به کجاها خواهد رسید و اینکه به نبوت مبعوث خواهد شد و به درجات عالی خواهد رسید. و آن زنی که در میان شماست و کفالت او را برعهده گرفته صاحب فرزندی خواهد شد که این مرد او را سرپرستی خواهد کرد و منزلتی نزدیک به او خواهد یافت. او را ملازم و محرم اسرار خود خواهد کرد و با وی مصاحبت خواهد نمود و به خاطر اخلاص و اخوّتش بسیار دوستش خواهد داشت. پس فاطمه بنت أسد به وی گفت: من او را سرپرستی و کفالت کردم و زن عموی او هستم که بسیار امیدها به او دارد. کاهن گفت: اگر راست گفته باشی، پسری به دنیا خواهی آورد که بسیار دانا و بسیار مطیع پروردگار خواهد بود، مردی شجاع و پادشاهی بلند همّت که نامش از سه حرف تشکیل می گردد. او در همه امور پیرو این مرد خواهد شد و در کم و زیادش وی را نصرت خواهد داد تا جایی که شمشیر او در میان دشمنانش خواهد گشت و دروازهای خواهد شد برای دوستانش؛ غمزدای رخسارش و روشنگر تاریکیهایش خواهد بود، کودکان گهوارهنشین از صولتش بیمناک و دلاوران تازیانه به دست از بیم او بر خود خواهند لرزید؛ فضایلی شریف و مناقبی شناخته شده و طبعی منیع و منزلتی رفیع دارد؛ با رضایت کامل به سوی پیامبرش مهاجرت خواهد کرد و جان خویش را در نصرت او به مخاطره خواهد انداخت، او وصیِّ پیامبر و به خاکسپارندهاش در منزلش خواهد بود.
مادر علی علیه السّلام گوید: سخنان کاهن مرا به فکر فرو برد و چون شب شد، خواب دیدم که گوئی کوههای شام با جامههای آهنی بر تن، نعره کشان به پیش می آیند و فریادی جگرخراش از سینه برمی آورند پس کوه های مکّه به سوی آن ها شتافته و به همان شیوه با فریادهای جگر خراش تر به مصافشان رفتند در حالی که چون بارانی سرخ به هیجان آمده بودند و کوه ابوقبیس چون اسب حرکت می کرد در حالی که کُرّههایش از چپ و راست برزمین می افتادند و مردم آنان را میبردند .
من هم به همراه آن ها چهار شمشیر و یک کلاه خودآهنی مطلّا برداشتم و به محض ورودم به مکّه یکی از شمشیرها در آبی افتاد و از بین رفت و دومی به هوا رفت و سومی برزمین افتاد و شکست و چهارمی از نیام برآمده در دستم باقی ماند و در حالی که با آن شمشیر جولان می دادم، ناگهان تبدیل به شیر بچه ای گشت و چون خوب در آن نگریستم، شیر هولناکی دیدم که شتابان به سوی کوه ها رفت و بلندی های آن ها را در نوردید و سنگهای سخت آن ها را از هم درید. مردم از او نگران بودند و از ترس وی برحذر که به ناگاه محمّد صَلی الله علیهِ و آله آمد و گردنش را گرفت که چون بره آهویی رام و تسلیم او گشت. در این هنگام از خواب پریده و از ترس آنچه دیده بودم به هراس افتادم. سپس در پی معبّران و قیافه شناسان و پیشگویان گشتم تا اینکه کاهنی را یافتم که توانست خوابم را تعبیر کند و مرا خبر کرد و گفت چهار پسر به دنیا میآوری و یک دختر پس از آنها. یکی ازپسرانت غرق می شود و دیگری در جنگ کشته می شود و سومی میمیرد و نسلی از او بر جای می-ماند و چهارمی امام مردم و صاحب قدرت و حق و رادمردی است و به بهترین وجه از پیامبر مبعوث شده اطاعت میکند.
فاطمه گوید: پیوسته به این خواب فکر میکردم و در همان حال صاحب سه پسر شدم که عبارتند از عقیل، طالب و جعفر و در بیستم ذی حجّه به علی باردار گشتم و چون پا به ماه شدم- که ماه رمضان بود- در خواب دیدم که گویی یک عمود آهنی از فرق سرم کنده شد و به هوا رفت تا به آسمان رسید سپس دوباره به سوی من بازگردانده شد. گفتم این چیست؟ گفته شد: این کشنده کافران و پیمان دار پیروزی است. هیبتش بسیار است و از بیمش به هراس افتند، او نصرت خدا برای پیامبر خویش است و یاور او بر علیه دشمنان است. فاطمه گوید: سپس علی را به دنیا آوردم.
در حدیث است که فاطمه طبق معمول وارد کعبه گشت که همان هنگام دچار درد زایمان شد و در همانجا امیرالمؤمنین علیه السّلام را به دنیا آورد و این اتفاق در نیمه ماه رمضان رخ داد. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سی سال تمام داشت. با تولّد علی، شادمانی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فزونی یافت و به مادرش فرمود تا گهواره او را در بسترش قرار دهند، و بیشتر اوقات به پرورش او می پرداخت و در خواب و بیداری از او نگهداری می کرد، او را بر سینه و شانه خویش حمل می فرمود و مورد لطف و عنایت خاص قرار می داد و می فرمود: این برادر، صفی، یاور و وصیّ من است.
چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله با خدیجه ازدواج کرد او را از شدّت محبتش به علی آگاه کرد پس آن بانو بر محبت خود نسبت به علی می افزود و پیراسته و آراستهاش می کرد و جامه های نیکویش را می پوشاند و او را با کنیزکانش بیرون میفرستاد و خدمتکارانش او را حمل میکردند. مردم میگفتند: این برادر محمّد و محبوب ترین کس نزد او و نور چشم خدیجه و کسی است که تمام خوشبختی برای وی فراهم گشته است. در این حال الطاف خدیجه پیوسته و شبانه روز و صبح و شام روانه خانه ابوطالب میگشت تا اینکه قریش به قحطی و خشکسالی و سختی معیشت گرفتار آمد. ابوطالب مردی تنگ دست و عیالوار بود از این رو با سختی مضاعفی روبرو گشت. در این حال بود که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عمویش عباس را طلبیده و به وی گفت: ای ابوالفضل، برادرت ابوطالب عیالوار است و پریشان حال و تنگ دست. او نیز همانند دیگر مردمان گرفتار این بحران شده است. خویشاوندان به بخشش و سخاوت سزاوارتر و در کاستن از بار سنگین در زمان سختی از دیگران مستحقترند. بیا باهم به یاریش بشتابیم و باری از دوش او برداریم و هر کدام از ما کفالت یکی از فرزندانش را بر عهده بگیریم تا از شدت گرفتاریش کاسته شود. عباس گفت: نیکو نظری داری و صواب و کار درست همان است که گفتی؛ به خدا سوگند این بخششِ بزرگوارانه و صله رحمِ مهربانانه است.
پس در بین راه به ابوطالب برخوردند و به وی دلداری دادند و بزرگواری پدرانش را به وی یادآوری کردند و گفتند: ماقصد داریم اندکی از بار سنگینت را به دوش بکشیم، پس کفالت دو تا از فرزندانت را به ما واگذار تا بارت سبک تر شود. ابوطالب گفت: عقیل و طالب را برای من بگذارید و اختیار بقیه با شماست. پس عباس، جعفر و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی را برداشت و وی را برای خویش برگزید و او را برای کار مهم خود انتخاب کرد و پنهان و آشکارا به او تکیه میکرد. علی علیه السّلام نیز در جلب رضایت و خوشنودی آن حضرت دریغ نمیورزید و در همه احوال کار درست و سنجیده را انجام میداد. در آغاز نزول وحی هرگاه وحی بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نازل می شد یا هاتفی چیزی می گفت یا زمزمه صدایی میشنید یا رؤیایی می دید یا سخنی می شنید، خدیجه و علی را از آن آگاه می کرد و آن ها از چنین حالتی دچار شادمانی و شعف می شدند. خدیجه پیوسته او را دلداری می داد و تشویق به صبر و استقامت می کرد و علی را تهنیت میگفت و بشارت میداد و میگفت: به خدا سوگند ای پسر عمو که عبدالمطّلب درباره تو دروغ نگفت و کاهنان در آنچه به تو نسبت دادند درست گفتند. مدت ها وضع به همین منوال گذشت تا اینکه دستور ابلاغ دین اسلام صادر شد و نخستین زنی که به وی ایمان آورد خدیجه بود و نخستین مرد، امیرالمؤمنین علی که در آن روز ده ساله بود. - . کنز الکراجکی : 117- 115 -
**[ترجمه]
**[ترجمه]الشرّد: جمع «شارِد»، شتر سرکش. المحمر: شتر مادهای که جنین آن در شکمش پیچ بخورد. جابَ یَجوب جَوباً: شکافت و قطع کرد. البلطح: جای فراخ، صلطح، صلاطح و بلاطح نیز همین معنا را دارند. الزّمع- حرکت دار: شبیه لرزشی که عارض انسان میشود، حیرت زدگی و ترس. الزّجر: فالگیری و پیشگوی
**[ترجمه]
مع، معانی الأخبار الطَّالَقَانِیُّ عَنِ الْجَلُودِیِّ عَنِ الْمُغِیرَةِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ رَجَاءِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام قَالَ: خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام بِالْکُوفَةِ بَعْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنَ النَّهْرَوَانِ وَ بَلَغَهُ أَنَّ مُعَاوِیَةَ یَسُبُّهُ وَ یَلْعَنُهُ وَ یَقْتُلُ أَصْحَابَهُ فَقَامَ خَطِیباً فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ صَلَّی عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ ذَکَرَ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ وَ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ لَوْ لَا آیَةٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ مَا ذَکَرْتُ مَا أَنَا ذَاکِرُهُ فِی مَقَامِی هَذَا یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَی نِعَمِکَ الَّتِی لَا تُحْصَی وَ فَضْلِکَ الَّذِی لَا یُنْسَی یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ بَلَغَنِی مَا بَلَغَنِی وَ إِنِّی أَرَانِی قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلِی وَ کَأَنِّی بِکُمْ وَ قَدْ جَهِلْتُمْ أَمْرِی وَ أَنَا (1) تَارِکٌ فِیکُمْ مَا تَرَکَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی وَ هِیَ عِتْرَةُ الْهَادِی إِلَی النَّجَاةِ خَاتَمِ الْأَنْبِیَاءِ وَ سَیِّدِ النُّجَبَاءِ وَ النَّبِیِّ الْمُصْطَفَی یَا أَیُّهَا النَّاسُ لَعَلَّکُمْ لَا تَسْمَعُونَ قَائِلًا یَقُولُ مِثْلَ قَوْلِی بَعْدِی إِلَّا مُفْتَرٍ وَ أَنَا أَخُو رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ ابْنُ عَمِّهِ وَ سَیْفُ نَقِمَتِهِ وَ عِمَادُ نُصْرَتِهِ وَ بَأْسُهُ وَ شِدَّتُهُ أَنَا رَحَی جَهَنَّمَ الدَّائِرَةُ وَ أَضْرَاسُهَا الطَّاحِنَةُ أَنَا مُوتِمُ الْبَنِینَ وَ الْبَنَاتِ أَنَا قَابِضُ الْأَرْوَاحِ وَ بَأْسُ اللَّهِ الَّذِی لَا یَرُدُّهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ أَنَا مُجَدِّلُ الْأَبْطَالِ وَ قَاتِلُ الْفُرْسَانِ وَ مُبِیدُ (2) مَنْ کَفَرَ بِالرَّحْمَنِ وَ صِهْرُ خَیْرِ الْأَنَامِ أَنَا سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ وَ وَصِیُّ خَیْرِ الْأَنْبِیَاءِ أَنَا بَابُ مَدِینَةِ الْعِلْمِ وَ خَازِنُ عِلْمِ رَسُولِ اللَّهِ وَ وَارِثُهُ وَ أَنَا زَوْجُ الْبَتُولِ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ فَاطِمَةَ التَّقِیَّةِ الزَّکِیَّةِ الْبَرَّةِ (3) الْمَهْدِیَّةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِ اللَّهِ وَ خَیْرِ بَنَاتِهِ وَ سُلَالَتِهِ وَ رَیْحَانَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سِبْطَاهُ خَیْرُ الْأَسْبَاطِ وَ وَلَدَایَ خَیْرُ الْأَوْلَادِ هَلْ أَحَدٌ یُنْکِرُ مَا أَقُولُ؟
ص: 45
أَیْنَ مُسْلِمُو أَهْلِ الْکِتَابِ؟ أَنَا اسْمِی فِی الْإِنْجِیلِ إِلْیَا وَ فِی التَّوْرَاةِ بری ء وَ فِی الزَّبُورِ أری وَ عِنْدَ الْهِنْدِ کبکر وَ عِنْدَ الرُّومِ بطریسا وَ عِنْدَ الْفُرْسِ حَبْتَرٌ (1) وَ عِنْدَ التُّرْکِ بثیر وَ عِنْدَ الزِّنْجِ حیتر وَ عِنْدَ الْکَهَنَةَ بوی ء وَ عِنْدَ الْحَبَشَةِ بثریک وَ عِنْدَ أُمِّی حَیْدَرَةُ وَ عِنْدَ ظِئْرِی (2) مَیْمُونٌ وَ عِنْدَ الْعَرَبِ عَلِیٌّ وَ عِنْدَ الْأَرْمَنِ فریق وَ عِنْدَ أَبِی ظَهِیرٌ أَلَا وَ إِنِّی مَخْصُوصٌ فِی الْقُرْآنِ بِأَسْمَاءٍ احْذَرُوا أَنْ تَغْلِبُوا عَلَیْهَا فَتَضِلُّوا فِی دِینِکُمْ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّادِقِینَ أَنَا ذَلِکَ الصَّادِقُ وَ أَنَا الْمُؤَذِّنُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ« فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ» أَنَا ذَلِکَ الْمُؤَذِّنُ وَ قَالَ «وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» فَأَنَا ذَلِکَ الْأَذَانُ وَ أَنَا الْمُحْسِنُ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ وَ أَنَا ذُو الْقَلْبِ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ» وَ أَنَا الذَّاکِرُ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ» وَ نَحْنُ أَصْحابُ الْأَعْرافِ أَنَا وَ عَمِّی وَ أَخِی وَ ابْنُ عَمِّی وَ اللَّهِ فَالِقِ الْحَبِّ وَ النَّوَی لَا یَلِجُ النَّارَ لَنَا مُحِبٌّ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ لَنَا مُبْغِضٌ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ» وَ أَنَا الصِّهْرُ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً» وَ أَنَا الْأُذُنُ الْوَاعِیَةُ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ» وَ أَنَا السَّلَمُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ» وَ مِنْ وُلْدِی مَهْدِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ. أَلَا وَ قَدْ جُعِلْتُ مِحْنَتَکُمْ بِبُغْضِی یُعْرَفُ الْمُنَافِقُونَ وَ بِمَحَبَّتِی امْتَحَنَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ هَذَا عَهْدُ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ إِلَیَّ أَنَّهُ لَا یُحِبُّکَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُکَ إِلَّا مُنَافِقٌ وَ أَنَا صَاحِبُ لِوَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ رَسُولُ اللَّهِ فَرَطِی وَ أَنَا فَرَطُ شِیعَتِی (3) وَ اللَّهُ لَا عَطِشَ مُحِبِّی وَ لَا خَافَ وَلِیِّی أَنَا وَلِیُّ (4) الْمُؤْمِنِینَ وَ اللَّهُ وَلِیِّی حَسْبُ مُحِبِّی أَنْ یُحِبُّوا مَا أَحَبَ
ص: 46
اللَّهُ وَ حَسْبُ مُبْغِضِی أَنْ یُبْغِضُوا مَا أَحَبَّ اللَّهُ أَلَا وَ إِنَّهُ بَلَغَنِی أَنَّ مُعَاوِیَةَ سَبَّنِی وَ لَعَنَنِی اللَّهُمَّ اشْدُدْ وَطْأَتَکَ عَلَیْهِ وَ أَنْزِلِ اللَّعْنَةَ عَلَی الْمُسْتَحِقِّ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ رَبَّ إِسْمَاعِیلَ وَ بَاعِثَ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ ثُمَّ نَزَلَ عَنْ أَعْوَادِهِ فَمَا عَادَ إِلَیْهَا حَتَّی قَتَلَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ. قَالَ جَابِرٌ سَنَأْتِی عَلَی تَأْوِیلِ مَا ذَکَرْنَا مِنْ أَسْمَائِهِ أَمَّا قَوْلُهُ أَنَا اسْمِی فِی الْإِنْجِیلِ إِلْیَا فَهُوَ عَلِیٌّ بِلِسَانِ الْعَرَبِ وَ فِی التَّوْرَاةِ بری ء قَالَ بَرِی ءٌ مِنَ الشِّرْکِ وَ عِنْدَ الْکَهَنَةَ بوی ء فَهُوَ مَنْ تَبَوَّأَ مَکَاناً وَ بَوَّأَ غَیْرَهُ مَکَاناً وَ هُوَ الَّذِی یُبَوِّئُ الْحَقَّ مَنَازِلَهُ وَ یُبْطِلُ الْبَاطِلَ وَ یُفْسِدُهُ وَ فِی الزَّبُورِ أری وَ هُوَ السَّبُعُ الَّذِی یَدُقُّ الْعَظْمَ وَ یَفْرِسُ اللَّحْمَ (1) وَ عِنْدَ الْهِنْدِ کبکر قَالَ یَقْرَءُونَ فِی کُتُبٍ عِنْدَهُمْ فِیهَا ذِکْرُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ ذُکِرَ فِیهَا أَنَّ نَاصِرَهُ کبکر وَ هُوَ الَّذِی إِذَا أَرَادَ شَیْئاً لَجَّ فِیهِ فَلَمْ یُفَارِقْهُ (2) حَتَّی یَبْلُغَهُ وَ عِنْدَ الرُّومِ بطریسا قَالَ هُوَ مُخْتَلِسُ الْأَرْوَاحِ (3) وَ عِنْدَ الْفُرْسِ حبتر وَ هُوَ الْبَازِی الَّذِی یَصْطَادُ وَ عِنْدَ التُّرْکِ بثیر قَالَ هُوَ النَّمِرُ الَّذِی إِذَا وَضَعَ مِخْلَبَهُ فِی شَیْ ءٍ هَتَکَهُ وَ عِنْدَ الزِّنْجِ حیتر قَالَ هُوَ الَّذِی یَقْطَعُ الْأَوْصَالَ وَ عِنْدَ الْحَبَشَةِ بثریک قَالَ هُوَ الْمُدَمِّرُ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ أَتَی عَلَیْهِ وَ عِنْدَ أُمِّی حَیْدَرَةُ قَالَ هُوَ الْحَازِمُ الرَّأْیِ الْخَیْرُ النِّقَابُ (4) النَّظَّارُ فِی دَقَائِقِ الْأَشْیَاءِ وَ عِنْدَ ظِئْرِی مَیْمُونٌ قَالَ جَابِرٌ أَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ کَانَتْ ظِئْرُ عَلِیٍّ علیه السلام الَّتِی أَرْضَعَتْهُ امْرَأَةً مِنْ بَنِی هِلَالٍ خَلَّفَتْهُ فِی خِبَائِهَا (5) وَ مَعَهُ أَخٌ لَهُ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ کَانَ أَکْبَرَ مِنْهُ سِنّاً بِسَنَةٍ إِلَّا أَیَّاماً وَ کَانَ عِنْدَ الْخِبَاءِ قَلِیبٌ (6) فَمَرَّ الصَّبِیُّ نَحْوَ الْقَلِیبِ
ص: 47
وَ نَکَسَ رَأْسَهُ فِیهِ، فَحَبَا (1) عَلِیٌّ علیه السلام خَلْفَهُ فَتَعَلَّقَتْ رِجْلُ عَلِیٍّ علیه السلام بِطُنُبِ الْخَیْمَةِ فَجَرَّ الْحَبْلَ حَتَّی أَتَی عَلَی أَخِیهِ فَتَعَلَّقَ بِفَرْدِ قَدَمَیْهِ وَ فَرْدِ یَدَیْهِ أَمَّا الْیَدُ فَفِی فِیهِ وَ أَمَّا الرِّجْلُ فَفِی یَدِهِ فَجَاءَتْهُ أُمُّهُ فَأَدْرَکَتْهُ فَنَادَتْ یَا لَلْحَیِّ یَا لَلْحَیِّ یَا لَلْحَیِّ (2) مِنْ غُلَامٍ مَیْمُونٍ أَمْسَکَ عَلَی وَلَدِی فَأَخَذُوا الطِّفْلَ (3) مِنْ عِنْدِ رَأْسِ الْقَلِیبِ وَ هُمْ یَعْجَبُونَ مِنْ قُوَّتِهِ عَلَی صِبَاهُ وَ لِتَعَلُّقِ رِجْلِهِ بِالطُّنُبِ وَ لِجَرِّهِ الطِّفْلَ حَتَّی أَدْرَکُوهُ فَسَمَّتْهُ أُمُّهُ مَیْمُوناً أَیْ مُبَارَکاً فَکَانَ الْغُلَامُ فِی بَنِی هِلَالٍ یُعْرَفُ بِمُعَلَّقِ مَیْمُونٍ وَ وُلْدُهُ إِلَی الْیَوْمِ (4) وَ عِنْدَ الْأَرْمَنِ فَرِیقٌ قَالَ الْفَرِیقُ الْجَسُورُ الَّذِی یَهَابُهُ النَّاسُ وَ عِنْدَ أَبِی ظَهِیرٌ قَالَ کَانَ أَبُوهُ یَجْمَعُ وُلْدَهُ وَ وُلْدَ إِخْوَتِهِ ثُمَّ یَأْمُرُهُمْ بِالصِّرَاعِ (5) وَ ذَلِکَ خُلُقٌ فِی الْعَرَبِ فَکَانَ (6) عَلِیٌّ علیه السلام یَحْسِرُ (7) عَنْ سَاعِدَیْنِ لَهُ غَلِیظَیْنِ قَصِیرَیْنِ وَ هُوَ طِفْلٌ ثُمَّ یُصَارِعُ کِبَارَ إِخْوَتِهِ وَ صِغَارَهُمْ وَ کِبَارَ بَنِی عَمِّهِ وَ صِغَارَهُمْ فَیَصْرَعُهُمْ فَیَقُولُ أَبُوهُ ظَهَرَ عَلِیٌّ (8) فَسَمَّاهُ ظَهِیراً وَ عِنْدَ الْعَرَبِ عَلِیٌّ قَالَ جَابِرٌ اخْتَلَفَ النَّاسُ مِنْ أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ لِمَ سُمِّیَ عَلِیٌّ عَلِیّاً فَقَالَتْ طَائِفَةٌ لَمْ یُسَمَّ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِ آدَمَ قَبْلَهُ بِهَذَا الِاسْمِ فِی الْعَرَبِ وَ لَا فِی الْعَجَمِ إِلَّا أَنْ یَکُونَ الرَّجُلُ مِنَ الْعَرَبِ یَقُولُ ابْنِی هَذَا عَلِیٌّ یُرِیدُ بِهِ مِنَ الْعُلُوِّ لَا أَنَّهُ اسْمُهُ وَ إِنَّمَا تُسَمَّی النَّاسُ بِهِ بَعْدَهُ وَ فِی وَقْتِهِ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ سُمِّیَ عَلِیٌّ عَلِیّاً لِعُلُوِّهِ عَلَی کُلِّ مَنْ بَارَزَهُ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ سُمِّیَ عَلِیٌّ عَلِیّاً لِأَنَّ دَارَهُ فِی الْجِنَانِ تَعْلُو حَتَّی تُحَاذِیَ مَنَازِلَ
ص: 48
الْأَنْبِیَاءِ (1) وَ لَیْسَ نَبِیٌّ یَعْلُو مَنْزِلُهُ مَنْزِلَ عَلِیٍّ (2) وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ سُمِّیَ عَلِیٌّ عَلِیّاً لِأَنَّهُ عَلَا عَلَی ظَهْرِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِقَدَمَیْهِ طَاعَةً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ یَعْلُ أَحَدٌ عَلَی ظَهْرِ نَبِیٍّ غَیْرُهُ عِنْدَ حَطِّ الْأَصْنَامِ مِنْ سَطْحِ الْکَعْبَةِ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ عَلِیّاً (3) لِأَنَّهُ زُوِّجَ فِی أَعْلَی السَّمَاوَاتِ وَ لَمْ یُزَوَّجْ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ غَیْرُهُ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ إِنَّمَا سُمِّیَ عَلِیٌّ عَلِیّاً (4) لِأَنَّهُ کَانَ أَعْلَی النَّاسِ عِلْماً بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (5).
ع، علل الشرائع بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ قَوْلِهِ اخْتَلَفَ النَّاسُ إِلَی آخِرِ الْخَبَرِ (6)
**[ترجمه]معانی الأخبار: ابو جعفر محمّد بن علی علیه السلام فرمود: پس از بازگشت امیرالمؤمنین علیه السّلام از نهروان و دریافت گزارش مبنی بر اینکه معاویه او را دشنام داده و لعن می کند و یارانش را به قتل می رساند، برخاست و خطبهای خواند که در آن حمد خدا را به جای آورد و وی را ستایش گفت و بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله درود فرستاد و نعمت هایی را که خداوند به پیامبر و او عطا فرموده برشمرد، فرمود: اگر نبود آیهای در کتاب خدا، امروز این سخنانی را که می خواهم بگویم، نمی گفتم؛ خداوند عزّوجل می فرماید: «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» - . ضحی/11 - .
خداوندا، حمد بی کران از آن توست به خاطر نعمت های بی شمارت و لطف های فراوانت که فراموش نمی شوند. ای مردم، آنچه باید به من برسد رسیده است و چنین میبینم که اجلم فرارسیده و چنین میبینم که شما موقعیت مرا نمی شناسید و این در حالی است که من آنچه را که رسول خدا در میان شما به جا گذاشت، به جا می گذارم و آن کتاب خدا و عترت من است و این عترت راهنمای نجات است یعنی عترت خاتم الانبیا و سرور نجبا و پیامبر برگزیده. مردم، بدانید که شاید پس از من کسی جز افترا زننده دروغگو سخنانی را که من امروز بر زبان می رانم، به زبان نمی آورد. من برادر رسول خدا صَلی الله علیهِ و سلَّم، پسر عمو، شمشیرغضب، ستون نصرت، هیبت و صلابت او هستم. من سنگ آسیا گردان جهنم و کنگره های خرد کننده آنم، من یتیم کننده پسران و دخترانم، من قابض ارواحم و هیبت و شدت خداوندم که کسی قادر نیست آن را از فرود آمدن بر سر گروه جنایتکاران باز دارد. قاهر پهلوانان، کشنده جنگ آوران، نابود کننده کافران به خدای رحمان و داماد بهترین خلق خدا منم! منم سید أوصیا و وصّی بهترین پیامبران! من دروازه ی شهر علمم و خازن علم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و وارث او. من همسر بتول، سرور زنان جهان، فاطمه تقیّه زکیّه درستکار مهدیه هستم، همان که محبوب حبیب خداست و بهترین دختران و سلاله و ریحانه اوست؛ همان که دو سبطش بهترین أسباطاند که فرزندان من هستند و فرزندان من بهترین فرزندان اند. آیا کسی منکر آنچه میگویم هست؟ کجایند مسلمانان اهل کتاب؟ نام من در انجیل «إلیا» و در تورات «بریء»، و در زبور «أریّ»، نزد هندوان «کبکر»، نزد رومیان «بطریسا»، نزد پارسیان «حبتر»، نزد ترکان «بثیر»، نزد سیاهان «حیتر»، نزد کاهنان «بویء»، نزد حبشیان «بثریک»، نزد مادرم «حیدره» ، نزد مادر رضاعیام «میمون»، نزد عرب «علی»، نزد ارامنه «فریق»، و نزد پدرم «ظهیر» است.
هان بدانید که مرا در قرآن نام هایی است و برحذر باشید که آنها را به دیگران نسبت دهید که با این کار دینتان را تباه می کنید. خداوند عزّوجل میفرماید: «إنَّ اللهَ مَعَ الصَادِقِینَ» - . این عبارت آیه قرآن نیست و شاید حدیث قدسی باشد. آیه 119 (مترجم) - ؛ آن «صادق» من هستم و من آن مؤذّن دنیا و آخرتم که خداوند عزّوجل میفرماید: «فَأذَّنَ مُؤَذَّنٌ بَینَهُم أَن لَعنَهُ اللهِ عَلی الظّالِمینَ» - . اعراف /44 - من همان مؤذّن هستم! و میفرماید: «وَأَذَانٌ مِنَ اللهِ ورَسُولِهِ» - . توبه / 3 - من همان «أذان» هستم. «محسن» که خداوند می فرماید: «إِنَّ اللهَ لَمَعَ الُمحسِنیَن» - . عنکبوت / 69 -
من هستم، صاحب آن «قلب» که خداوند می فرماید: «إنَّ فِی ذَلِک لَذکِری لِمَن کَانَ لَهُ قَلب» من هستم؛ و آن «ذاکر» که خداوند می فرماید: «أَلَّذیِنَ یَذکُروُنَ اللهَ قِیامَاً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِم» - . آل عمران/ 191 - ؛ و خداوند متعال می فرماید: «وَ عَلی الأعراف رِجَالُ یُعرَفُونَ کُلاً بِسیمَاهُم» ، صاحب اعراف ماییم: من و عمویم و برادر و پسرعمویم! به خداوندی که شکافنده دانه و هسته است دوستدار ما به جهنم راه نمی یابد و دشمن ما به بهشت وارد نمی گردد. خداوند عزّوجل می فرماید: «وَ هُوَالَّذی خَلَقَ مِنَ الماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صَهِراً» - . فرقان / 54 -
، آن «صهر» منم! و آن گوش شنوای اندرز که خداوند میفرماید: «وَ تَعِیَها أُذنٌ واعِیَهٌ» - . حاقه / 12 - من
هستم. و من «سَلمَ» رسول خدا هستم که خداوند می فرماید: «و رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍٍ» - . زمّر / 29 -
، و مهدی این امّت از فرزندان من است
بدانید که مرا وسیله امتحان شما قرار داده است. با دشمنی با من منافقان شناخته می شوند و با محبت من خداوند مؤمنان را می آزماید. این عهدی است که پیامبر اُمّی به من داده است که: «جز مؤمن تو را دوست نمی دارد و جز منافق کسی با تو دشمنی نمی ورزد» ؛ من در دنیا و آخرت پرچمدار سپاه رسول خدایم و رسول خدا پیشوای من است و من پیشوای شیعیانم. به خدا سوگند که دوستدار من هرگز طعم تشنگی را نمیچشد و دوستدار من بیمناک نمی شود. من ولّیِ مؤمنانم و خدا ولّیِ من است. برای دوستداران من همین مقدار بس که آنچه را که خدا دوست می دارد، دوست بدارند؛ و برای دشمنان من همین بس که آن را که خدا دوست می دارد، دشمن بدارند. آگاه باشید که خبر یافته ام معاویه مرا دشنام داده و لعن کرده است. خداوندا! عرصهات را بر وی تنگ کن و لعنت را بر کسی که سزاوار آن است نازل فرما! آمین ربِّ العالمین، پروردگار اسماعیل و مبعوث کننده ابراهیم، همانا تو حمید و مجید هستی. سپس از منبر به پایین آمد و دیگر از آن بالا نرفت تا اینکه ابن ملجم ملعون او را به شهادت رساند.
جابر گوید: اینک به تأویل نامهایی می پردازیم که حضرت علی علیه السّلام در این خطبه خود را بدانها نامیده است: اینکه می فرماید: نام من در انجیل «إلیا» است، این کلمه در زبان عربی معادل «علی» است. در تورات «بریء» است، گفت: مبّرا بودن از شرک را می رساند؛ اما «بویء» کاهنان از «تبّوء» گرفته شده که به مفهوم اقامت گزیدن در مکانی است یا کسی را در جایی اسکان دادن و مقیم کردن است و علی کسی است که حق را در جایگاه خود مستقر می کند و باطل را تباه و فاسد می سازد. «أریّ» در زبور نیز به شیری گفته می شود که استخوان شکار خود را خُرد کند و گوشت آن را از هم بدرد؛ در نزد هندوان «کبکر». گفت: در کتابهایی که دارند و از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در آنها یاد شده، می خوانند و در آن کتاب ها نوشته شده که آن حضرت یاوری دارد به نام «کبکر» و این نام برکسی اطلاق می گردد که چون طالب چیزی باشد بر آن اصرار می کند و تا آن را به دست نیاورد، دست بردار نیست. «بطریسا»ی رومیان به معنای قابض ارواح است و «حبتر» پارسیان معنای «باز شکاری» را می رساند؛ «بثیر» ترکان به معنای «ببر»ی است که چون پنجه بر چیزی زند، آن را از هم می درد؛ «حیتر» سیاه پوستان نیز به معنی «بند گُسل» می باشد؛ و «بثریک» حبشیان به معنای کسی است که به هرکس و هرچیزی حمله کند نابودش می سازد؛ «حیدره» که مادرم می گوید به معنای «قاطع و درست اندیش»، «خیّر» «عمیق در کارها» و «تیزبین» است؛ اما در باره این که نامم نزد مادر رضاییام «میمون» است، جابر گوید: محمد بن علی علیه السّلام مرا روایت فرمود که: مادر رضاعی علی علیه السّلام زنی از بنی هلال بود. روزی آن زن علی را با برادر رضاعیاش که چند روز سنش بیشتر از علی بود در خیمه تنها گذاشت و به دنبال کاری بیرون رفت، در نزدیکی آن خیمه چاهی بود. آن کودک به سمت آن چاه رفت و سر خود را درون آن خم کرد. علی علیه السّلام چهار دست و پا به دنبالش شتافت، اما پایش به طناب خیمه گیر کرد. پس طناب را کشید تا خود را به برادرش رساند و یک پا و یک دست او را گرفت. دستش را با دهان گرفت و پایش را با دست. در این هنگام مادر سر رسید و چون اوضاع را چنان دید فریاد زد: آی مردم، آی مردم، آی مردم! این کودک فرخنده و «میمون» را نگاه کنید که چگونه جان پسرم را نجات داده است! پس کودک را از سرچاه برگرفتند در حالی که از قدرت علی علیه السّلام علی رغم نوزادیش شگفت زده شده بودند که چگونه علی رغم گیر کردن پایش به طناب خیمه، خود را به آن کودک رسانده بود و آنقدر او را محکم گرفته بود که مردم سر برسند و نجاتش دهند. از آن روز به بعد مادر رضاعی اش وی را «میمون» به معنای فرخنده و مبارک صدا می زد. از آن زمان به بعد و تا به امروز آن پسر و فرزندانش در قبیله بنی هلال به «مُعلّق میمون» شناخته می شوند. أما «فریق» در لغت ارامنه به معنی مرد جسور و شجاعی است که دیگران از او حساب می برند؛ نزد پدرم ظهیر. گفت: که پدرش فرزندان خویش و فرزندان برادرش را جمع کرده و به آنان امر می کرد با یکدیگر کشتی بگیرند و این یکی از عادات عربها بود. علی علیه السّلام که کودک بود، آستین را از دستان کوتاه و ستبر خود بالا میزد و به کشتی گرفتن با برادران و پسر عموها می پرداخت و از بزرگ و کوچک همه را مغلوب می ساخت. پدرش میگفت: علی پیروز شد، پس او را ظهیر نامید.
عرب وی را با نام «علی» می شناسد. جابر گوید: در مورد اینکه چرا علی را «علیِّ» نامیدند، در میان اهل معرفت اختلاف نظر وجود دارد. جمعی از ایشان بر این باورند که پیش از او کسی از عرب و عجم این نام را برای فرزندش بر نگزیده مگر اینکه عربی بگوید «هذا ولدی علیّ» و مقصودش علّو منزلت یا چیزی شبیه این باشد، نه اینکه به راستی نامش «علی» باشد . پس از وی یا در زمان وی بود که مردم فرزندان ذکور خود را «علی» نامیدند. جماعتی دیگر بر این باورند که علی علیه السّلام را بدان سبب «علی» نامیدند که با هر کسی که مبارزه کرد بر او برتری یافت. جماعتی دیگر بر این باورند که علی علیه السّلام را بدان سبب «علی» نامیدند که کاخ او در بهشت آنقدر بلند است که به بلندای کاخهای انبیا می رسد و کاخ هیچ پیامبری بالاتر از کاخ علی نیست. اما نظر برخی دیگر آن است که چون علی علیه السّلام به اذن خدا و رسولش پا بر پشت پیامبر نهاد تا بت های کعبه را ویران سازد، او را «علی» نامیدند و جز او کسی پا بر پشت پیامبری ننهاده است. جمعی نیز بر این باورند که وی را بدان سبب علی نامیدند که عقد ازدواج او در آسمان بسته شد و این افتخار نصیب احدی غیر از وی نشده است. جماعتی نیز اعتقاد دارند که چون وی اعلم ترین مردم پس از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود، او را «علی علیه السّلام» نامیدند - . معانی الأخبار: 62- 58 -
علل الشرائع: با همین اسناد خبر را از «اختلف الناس...» تا آخر ذکر کرده است. - . علل الشرائع: 57056 -
**[ترجمه]
قوله أنا رحی جهنم أی صاحبها و الحاکم علیها و موصل الکفار إلیها و یحتمل أن یکون علی الاستعارة أی أنا فی شدتی علی الکفار شبیه بها قوله أنا قابض الأرواح أی أقتلها فأصیر سببا لقبضها أو أحضر عند قبضها و یکون بإذنی و یحتمل الحقیقة و الأوسط أظهر و یقال طعنه فجدله أی رماه بالأرض و الأبطال جمع البطل بالتحریک و هو الشجاع قوله أن تغلبوا علیها علی بناء المعلوم أی تغلبونی علیها بأن تدعوا أن ذلک لکم أو علی بناء المجهول أی یغلبکم الناس فی المحاجة فتزعموا أنی لست صاحبها فتضلوا و قال الجزری الوطء فی الأصل الدوس بالقدم فسمی به الغزو و القتل لأن من یطأ علی الشی ء برجله فقد استقصی فی هلاکه و إهانته و منه
الحدیث اللهم اشدد وطأتک علی مضر.
أی خذهم أخذا شدیدا. (7) ثم اعلم أن الأسماء کلها سوی علی و بوی ء و ظهیر و میمون و حیدرة معانیها علی غیر لغة العرب و أما بری ء فلعله من باب الاشتراک بین اللغتین قولها من غلام أی تعجبوا من غلام.
**[ترجمه]أنا رحی جهنّم: یعنی من صاحب و حاکم بر آن هستم و کفار را به آن میرسانم؛ و ممکن است حمل بر استعاره شود یعنی اینکه من در سختگیری بر کفّار شبیه آن هستم. أنا قابض الأرواح: یعنی آنها را به قتل میرسانم و سبب قبض روح آنها میشوم، یا اینکه هنگام قبض روحشان، حضور دارم و این کار به دستور من اجرا میشود، و احتمال معنی حقیقی را دارد لیکن برداشت میانی مناسبتر است. و گفته میشود: طعنه فجدله: او را بر زمین زد. الأبطال: جمع «بَطَل» ، شجاع. قول او: أن تغلبوا علیها (با معلوم بودن فعل) با دعوی اینکه متعلّق به شماست، مرا مغلوب سازید یا (با مجهول بودن فعل) مردم در احتجاج شما را مغلوب کنند از این رو گمان برید من مستحق آن نیستم و بدین ترتیب گمراه شوید. و جزری گوید: الوطاء: در اصل به معنای زیر پا گذاشتن است اما در معنای حمله و قتل به کار رفته است زیرا هرکس چیزی را زیر پا بگذارد، سعی در نابودی و تحقیر آن کرده است، و حدیث «اللّهم اشدُد و طأتَکَ علی مُضَر» به معنای «بر آنان سخت بگیر» است. - . [1] النهایۀ 4: 218 -
سپس بدان که این اسامی به جز علی و بویء و ظهیر و میمون و جدرة همگی غیر عربی هستند. اما بریء شاید از باب اشتراک بین دو زبان باشد. قول او: «من غلام» یعنی تعجب کنید از جوانی که.
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع الْحُسَیْنُ بْنُ یَحْیَی بْنِ ضُرَیْسٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِی عُوَانَةَ عَنْ
ص: 49
مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ وَ هِشَامٌ الزواعی (1) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ لَیْثٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: بَیْنَا أَنَا مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی نَخْلِ الْمَدِینَةِ وَ هُوَ یَطْلُبُ عَلِیّاً إِذَا انْتَهَی إِلَی حَائِطٍ فَاطَّلَعَ فِیهِ (2) فَنَظَرَ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام وَ هُوَ یَعْمَلُ فِی الْأَرْضِ وَ قَدِ اغْبَارَّ فَقَالَ مَا أَلُومُ النَّاسَ (3) فِی أَنْ یَکْنُوکَ أَبَا تُرَابٍ فَلَقَدْ رَأَیْتُ عَلِیّاً تَمَغَّرَ وَجْهُهُ (4) وَ تَغَیَّرَ لَوْنُهُ وَ اشْتَدَّ ذَلِکَ عَلَیْهِ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَ لَا أُرْضِیکَ یَا عَلِیُّ قَالَ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَخَذَ بِیَدِهِ فَقَالَ أَنْتَ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ خَلِیفَتِی بَعْدِی فِی أَهْلِی تَقْضِی دَیْنِی وَ تُبْرِئُ ذِمَّتِی مَنْ أَحَبَّکَ فِی حَیَاةٍ مِنِّی فَقَدْ قُضِیَ لَهُ بِالْجَنَّةِ وَ مَنْ أَحَبَّکَ فِی حَیَاةٍ مِنْکَ بَعْدِی خَتَمَ اللَّهُ لَهُ بِالْأَمْنِ وَ الْإِیمَانِ وَ مَنْ أَحَبَّکَ بَعْدَکَ وَ لَمْ یَرَکَ خَتَمَ اللَّهُ لَهُ بِالْأَمْنِ وَ الْإِیمَانِ وَ آمَنَهُ یَوْمَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ یُبْغِضُکَ یَا عَلِیُّ مَاتَ مِیتَةَ الْجَاهِلِیَّةِ یُحَاسِبُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِمَا عَمِلَ فِی الْإِسْلَامِ (5).
**[ترجمه]علل الشرائع: حسین بن یحیی از ابن عمر روایت کرده: در نخلستان در مدینه در محضر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودیم و آن حضرت به جستجوی علی علیه السّلام بود و چون به باغی رسیدیم درون آن را از نظر گذراند و علی علیه السّلام را در آنجا با چهره ای گردآلود و خاک گرفته یافت و فرمود: مردم را به خاطر اینکه تو را «ابوتراب» کنیه می دهند ملامت نمی کنم. علی علیه السّلام را دیدم که با شنیدن این سخن سرخ شد و بر وی گران آمد. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، تو را خوشنود سازم؟ گفت: آری یا رسول الله پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دست وی را گرفته و فرمود: تو برادر، وزیر و جانشین من پس از من در خاندانم خواهی بود، وام مرا بازدهی و ذمهام را آزاد سازی؛ هرکه در زمان حیات من تو را دوست بدارد، بهشت بر او و واجب گردد و هرکه بعد از من و در زمان حیاتت تو را دوست بدارد، خداوند امنیت و ایمان او را تضمین می کند و هر که بعد از وفاتت ندیده تو را دوست بدارد، خداوند امنیت و ایمان او را هم در این دنیا و هم در آن روز هولناک تضمین می کند؛ و هرکه بمیرد در حالی که با تو دشمنی ورزد ای علی بر جاهلیت مرده است و خداوند عزّوجل بابت آنچه در اسلام انجام داده از او بازخواست خواهد کرد. - . علل الشرائع: 63 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع الْقَطَّانُ عَنِ السُّکَّرِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَبْدِیِّ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: صَلَّی بِنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْفَجْرَ ثُمَّ قَامَ بِوَجْهٍ کَئِیبٍ (6) وَ قُمْنَا مَعَهُ حَتَّی صَارَ إِلَی مَنْزِلِ فَاطِمَةَ علیها السلام فَأَبْصَرَ عَلِیّاً نَائِماً بَیْنَ یَدَیِ الْبَابِ عَلَی الدَّقْعَاءِ فَجَلَسَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَجَعَلَ یَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ ظَهْرِهِ وَ یَقُولُ قُمْ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی یَا أَبَا تُرَابٍ ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِهِ وَ دَخَلَا مَنْزِلَ فَاطِمَةَ فَمَکَثْنَا [فَمَکَثَا] هُنَیْئَةً ثُمَّ سَمِعْنَا ضَحِکاً عَالِیاً ثُمَّ خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِوَجْهٍ مُشْرِقٍ فَقُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ دَخَلْتَ بِوَجْهٍ کَئِیبٍ وَ خَرَجْتَ بِخِلَافِهِ فَقَالَ کَیْفَ لَا أَفْرَحُ وَ قَدْ أَصْلَحْتُ بَیْنَ اثْنَیْنِ أَحَبِّ أَهْلِ الْأَرْضِ إِلَی أَهْلِ السَّمَاءِ (7).
**[ترجمه]علل الشرائع: ابوهریره روایت کرده که: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نماز صبح را با ما اقامه فرمود و با چهره ای گرفته برخاست. ما نیز با او همراه شدیم تا اینکه به منزل فاطمه رسید و علی را کنار در خفته بر روی خاک دید. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر زمین نشست و شروع کرد به زدودن خاک از پشت علی علیه السّلام در حالی که می فرمود: برخیز أبا تراب پدر و مادرم فدایت! سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دست وی را گرفته و نزد فاطمه به درون خانه رفتند. اندکی گذشته بود که صدای بلند خنده به گوشمان رسید. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با چهره ای درخشان بیرون آمد. عرض کردیم: یا رسول الله، افسرده وارد خانه شدید و خندان بیرون آمدید؟! فرمود: چگونه شادمان نباشم در حالی که دو نفر را که محبوب ترین زمینیان در نزد آسمانیان هستند، باهم آشتی دادم. - . علل الشرائع: 63 -
**[ترجمه]
الدقعاء: التراب.
ص: 50
**[ترجمه]دقعاء به معنای خاک است.
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع الْقَطَّانُ عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانِ عَنِ ابْنِ حَبِیبٍ عَنِ ابْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍّ قَالَ: قُلْتُ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ لِمَ کَنَّی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً أَبَا تُرَابٍ قَالَ لِأَنَّهُ صَاحِبُ الْأَرْضِ وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی أَهْلِهَا بَعْدَهُ وَ بِهِ بَقَاؤُهَا وَ إِلَیْهِ سُکُونُهَا وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ إِنَّهُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ وَ رَأَی الْکَافِرُ مَا أَعَدَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِشِیعَةِ عَلِیٍّ مِنَ الثَّوَابِ وَ الزُّلْفَی (1) وَ الْکَرَامَةِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ تُرَابِیّاً أَیْ یَا لَیْتَنِی مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً (2).
مع، معانی الأخبار أَبِی عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِی قَتَادَةَ الْقُمِّیِّ رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مِثْلَهُ وَ قَالَ- حَدَّثَنَا الْقَطَّانُ عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا إِلَی آخِرِ مَا رَوَیْنَا (3)
**[ترجمه]علل الشرائع: عبایه بن ربعی روایت کرد: به عبدالله بن عباس گفتم: چرا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی کنیه «ابوتراب» داد؟ گفت: چون صاحب زمین پس از پیامبر، حجت خدا بر ساکنان آن است و بقای زمین به اوست و زمین به وی آرام می گیرد. من از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدم که می فرمود: چون روز قیامت فرا رسد و کافر ببیند که خداوند متعال برای شیعیان علی چه ثواب و منزلت و درجه ای از کرامت آماده کرده است، خواهد گفت: ای کاش من هم ترابی بودم یعنی: ای کاش من هم از شیعیان بودم و این کلام خدای عزّوجل است که می فرماید: «یَقُولُ الکافِرُ] یا لَیتَنِی کُنتُ تُرابَاً». - . نباء/ 40 -
معانی الأخبار: پدرم شبیه این روایت را به امام صادق علیه السّلام نسبت داده و گوید: قطّان ما را از زکریا روایت کرد... تا آخر آنچه بیان کردیم. - . معانی الأخبار: 120 -
**[ترجمه]
یمکن أن یکون ذکر الآیة لبیان وجه آخر لتسمیته علیه السلام بأبی تراب لأن شیعته لکثرة تذللهم له و انقیادهم لأوامره سموا ترابا کما فی الآیة الکریمة و لکونه علیه السلام صاحبهم و قائدهم و مالک أمورهم سمی أبا تراب و یحتمل أن یکون استشهادا لتسمیته علیه السلام بأبی تراب أو لأنه وصف به علی جهة المدح لا علی ما یزعمه النواصب لعنهم الله حیث کانوا یصفونه علیه السلام به استخفافا فالمراد فی الآیة یا لیتنی کنت أبا ترابیا و الأب یسقط فی النسبة مطردا و قد یحذف الیاء أیضا کما یقال تمیم و قریش لبنیهما علی أنه یحتمل أن یکون فی مصحفهم علیهم السلام ترابیا کما فی بعض نسخ الروایة یا لیتنی کنت ترابیا.
**[ترجمه]ممکن است ذکر این آیه برای بیان وجه دیگری از علت تسمیه آن حضرت به ابوتراب باشد؛ زیرا شیعیان آن حضرت را به خاطر کثرت تواضعشان و اطاعت محض از مولایشان «تراب» نامیده شدهاند و آیه مذکور اشاره به این امر است و آن حضرت نیز به اعتبار اینکه رهبر و مولا و مالک آنهاست «ابو تراب» نامیده شده ؛ ممکن است تأییدی باشد بر نامگذاری وی به «ابوتراب» و احتمال دارد برای نشان دادن عالی ترین وصف از ایشان باشد زیرا ناصبیان ملعون وی را از روی استخفاف «ابوتراب» صدا می زدند. پس مراد از این آیه: «یا لَیتَنِی کُنتُ أبا تَرابِِیاً» است و می دانیم که کلمه «أب» معمولاً در نسبت حذف می گردد. همچنین یاء نسبت نیز همان طور که گفته می شود تمیم و قریش (به جای: بنی تمیم و بنی قریش) و احتمال هم دارد در قرآنی که نزد آنها علیهم السّلام است «ترابیاً» ثبت شده باشد کما اینکه در برخی از نسخ نیز به صورت «یا لَیتَنِی کُنتُ تَرابِِیاً» ثبت شده است.»
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق مع، معانی الأخبار عَلِیُّ بْنُ عِیسَی الْمُجَاوِرُ فِی مَسْجِدِ الْکُوفَةِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْمُقْرِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ ثُوَیْرِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ عِلَاقَةَ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ قَالَ: صَعِدَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مِنْبَرَ الْبَصْرَةِ (4) فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ انْسُبُونِی فَمَنْ عَرَفَنِی فَلْیَنْسُبْنِی وَ إِلَّا فَأَنَا أَنْسُبُ نَفْسِی (5)
ص: 51
أَنَا زَیْدُ بْنُ عَبْدِ مَنَافِ بْنِ عَامِرِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْمُغِیرَةِ بْنِ زَیْدِ بْنِ کِلَابٍ فَقَامَ إِلَیْهِ ابْنُ الْکَوَّاءِ فَقَالَ لَهُ یَا هَذَا (1) مَا نَعْرِفُ لَکَ نَسَباً غَیْرَ أَنَّکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافِ بْنِ قُصَیِّ بْنِ کِلَابٍ فَقَالَ لَهُ یَا لُکَعُ إِنَّ أَبِی سَمَّانِی زَیْداً بِاسْمِ جَدِّهِ قُصَیٍّ وَ إِنَّ اسْمَ أَبِی عَبْدُ مَنَافٍ فَغَلَبَتِ الْکُنْیَةُ عَلَی الِاسْمِ وَ إِنَّ اسْمَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَامِرٌ فَغَلَبَ اللَّقَبُ عَلَی الِاسْمِ وَ اسْمُ هَاشِمٍ عَمْرٌو فَغَلَبَ اللَّقَبُ عَلَی الِاسْمِ وَ اسْمُ عَبْدِ مَنَافٍ الْمُغِیرَةُ فَغَلَبَ اللَّقَبُ عَلَی الِاسْمِ وَ إِنَّ اسْمَ قُصَیٍّ زَیْدٌ فَسَمَّتْهُ الْعَرَبُ مُجَمِّعاً لِجَمْعِهِ إِیَّاهَا مِنَ الْبَلَدِ الْأَقْصَی إِلَی مَکَّةَ فَغَلَبَ اللَّقَبُ عَلَی الِاسْمِ (2).
مع، معانی الأخبار أَبُو حَامِدٍ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ بْنِ خَلَفٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مِهْرَانَ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ حَمْزَةَ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ بْنِ أَبَانٍ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْهُذَلِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِی الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ مِثْلَهُ وَ زَادَ فِی آخِرِهِ قَالَ وَ لِعَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَشَرَةُ أَسْمَاءٍ مِنْهَا عَبْدُ الْمُطَّلِبِ وَ شَیْبَةُ وَ عَامِرٌ (3).
**[ترجمه]امالی صدوق، معانی الأخبار: امیرالمؤمنین علیه السّلام در بصره بر منبر رفته و فرمود: ای مردم، نسب مرا بیان کنید؛ هرکه مرا بشناسد نسب مرا برشمارد وگرنه خود این کار را می کنم! من زید بن عبد مناف بن عامر بن عمرو بن مغیره بن زید بن کلاب هستم. در این هنگام ابن الکّواء از جا برخاسته و گفت: ای مرد! ما نسبی دیگر جز اینکه علی بن ابی طالب بن عبدالمطلّب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب باشی، نمیشناسیم. پس امام علیه السّلام به وی فرمود: مردک! پدرم نام زید را که نام جدش قصی باشد. بر من نهاد و نام پدرم عبدمناف است لیکن کنیه او بر نامش غلبه کرده و نام عبدالمطّلب «عامر» است که لقب او بر نامش غلبه نموده و نام هاشم «عمرو» است که لقب بر نامش غلبه کرده و نام عبد مناف «مغیره» است که لقب بر نامش غلبه کرده و نام قُصی «زید» است که عرب وی را «مجمّع» لقب دادند به خاطر اینکه آن ها را از سرزمین دور گرد آورده و به مکّه کوچانده است و لقب بر نامش غلبه کرده است. - . امالی صدوق: 395. معانی الأخبار: 121- 120 -
معانی الأخبار: شبیه همین روایت نقل شده و این عبارت به آخرش افزوده شده است: و عبدالمطلب دارای ده نام است از جمله: عبدالمطلب، شیبه و عامر. - . معانی الأخبار: 121 -
**[ترجمه]
قوله لجمعه إیاها کأنه إشارة إلی سبب التسمیة بقصی أیضا (4).
**[ترجمه]اینکه فرموده «به خاطر گرد آوری آن ها» گویی اشارهای است به سبب نامگذاری «قصیّ».
**[ترجمه]
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام بِالْأَسَانِیدِ الثَّلَاثَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ إِنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لَکَ وَ لِأَهْلِکَ وَ لِشِیعَتِکَ وَ مُحِبِّی شِیعَتِکَ وَ مُحِبِّی مُحِبِّی شِیعَتِکَ فَأَبْشِرْ فَإِنَّکَ الْأَنْزَعُ الْبَطِینُ مَنْزُوعٌ مِنَ الشِّرْکِ بَطِینٌ مِنَ الْعِلْمِ (5).
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْفَحَّامُ عَنِ الْمَنْصُورِیِّ عَنْ عَمِّ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ عَنْ آبَائِهِمْ علیهم السلام مِثْلَهُ (6)
**[ترجمه]عیون أخبار الرضا: با هر سه سند از امام رضا علیه السّلام از پدران بزرگوارش علیهم السّلام روایت کرده است که: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، خداوند تو و خانواده و شیعیان و دوستداران شیعیانت و دوستدار دوستدار شیعیانت را آمرزید، پس بشارت باد تو را ای «أنزع بطین» {طاس برآمده شکم} که از شرک کنده شدهای و شکمت از علم پرگشته است. - . عیون الأخبار الرضا: 211 -
امالی طوسی: ابوالحسن ثالث (امام هادی) از پدران بزرگوارشان علیهم السّلام نظیر این روایت را نقل کرده اند. - . امالی شیخ طوسی: 184 -
**[ترجمه]
قال الجزری الأنزع الذی ینحسر شعر مقدم رأسه مما فوق الجبین
ص: 52
و فی صفة علی: الأنزع البطین کان أنزع الشعر له بطن و قیل معناه الأنزع من الشرک المملوء البطن من العلم و الإیمان (1).
**[ترجمه]جزری گوید: الأنزع: کسی است که موی جلوی سرش از بالای پیشانی ریخته باشد. و در وصف علی علیه السلام «الأنزع البطین»: وی طاس و برآمده شکم بود. و در معنای آن گفتهاند یعنی: کسی که به کلی از شرک در آمده و شکمی آکنده از علم و إیمان دارد. - . النهایۀ 4: 137 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع مع، معانی الأخبار: الْقَطَّانُ عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانِ عَنِ ابْنِ حَبِیبٍ عَنِ ابْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍّ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَی ابْنِ عَبَّاسٍ فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنِی عَنِ الْأَنْزَعِ الْبَطِینِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدِ اخْتَلَفَ النَّاسُ فِیهِ فَقَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ أَیُّهَا الرَّجُلُ وَ اللَّهِ لَقَدْ سَأَلْتَ عَنْ رَجُلٍ مَا وَطِئَ الْحَصَی (2) بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَفْضَلُ مِنْهُ وَ إِنَّهُ لَأَخُو رَسُولِ اللَّهِ وَ ابْنُ عَمِّهِ وَ وَصِیُّهُ وَ خَلِیفَتُهُ عَلَی أُمَّتِهِ وَ إِنَّهُ لَأَنْزَعُ مِنَ الشِّرْکِ بَطِینٌ (3) مِنَ الْعِلْمِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ مَنْ أَرَادَ النَّجَاةَ غَداً فَلْیَأْخُذْ بِحُجْزَةِ هَذَا الْأَنْزَعِ یَعْنِی عَلِیّاً (4).
**[ترجمه]علل الشرائع، معانی الأخبار: قطّان از عبایه بن ربعی روایت کرده است که: مردی نزد ابن عباس آمده و به وی گفت: مرا از «الأنزع البطین» علی بن ابی طالب خبر ده که مردم درباره او دچار اختلاف شده اند. ابن عباس وی را گفت: به خدا سوگند در باره مردی پرسیدی که کسی بهتر از او بعد از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر زمین گام ننهاده است. او به یقین برادر رسول خدا و پسر عم و وصیّ و جانشین وی بر امّت اوست؛ و او از شرک بیرون آورده شده، وجودش مالامال از علم است . و از خود رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدم که فرمود: هرکه فردا در پی نجات است، به کمربند این «أنزع» یعنی علی چنگ زند. - . علل الشرائع : 64 . معانی الأخبار: 43 -
**[ترجمه]
قال الجزری أصل الحجزة موضع شد الإزار ثم قیل للإزار حجزة للمجاورة و احتجز الرجل بالإزار إذا شده علی وسطه فاستعیر للاعتصام و منه الحدیث و النبی آخذ بحجزة الله أی بسبب منه (5).
**[ترجمه]جزری گوید: اصل «الحجزۀ» جای بستن کمربند است. سپس به «إزار» به دلیل مجاورت «حجزۀ» گفته شده است، و احتجز الرجل بالإزار: یعنی از میان او را بست، سپس برای پناه بردن استعاره شده است و حدیث «و النبیّ آخذ بحجزۀ الله» در هین معناست، یعنی به یکی از اسباب او پناه برده است. - . النهایۀ 1: 203 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع أَبِی وَ ابْنُ الْوَلِیدِ مَعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ وَ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ مَعاً عَنِ الْأَشْعَرِیِّ بِإِسْنَادٍ مُتَّصِلٍ لَمْ أَحْفَظْهُ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً رَمَاهُ بِالصَّلَعِ فَتَحَاتُّ الشَّعْرُ عَنْ رَأْسِهِ وَ هَا أَنَا ذَا.
**[ترجمه]علل الشرائع: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: اگر خداوند خیر بندهای را خواستار شود، او دچار طاسی نموده و موی سرش میریزد و آن بنده من هستم!
**[ترجمه]
تحاتّ الورق: سقطت.
**[ترجمه]تحاتّ الورق: افتاد
**[ترجمه]
فَقَالَ أَسْأَلُکَ عَنْ ثَلَاثٍ هُنَّ فِیکَ أَسْأَلُکَ عَنْ قِصَرِ خَلْقِکَ وَ کِبَرِ بَطْنِکَ وَ عَنْ صَلَعِ رَأْسِکَ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَخْلُقَنِی طَوِیلًا وَ لَمْ یَخْلُقَنِی قَصِیراً وَ لَکِنْ خَلَقَنِی مُعْتَدِلًا أَضْرِبُ الْقَصِیرَ فَأَقُدُّهُ وَ أَضْرِبُ الطَّوِیلَ فَأَقُطُّهُ (1) وَ أَمَّا کِبَرُ بَطْنِی فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَّمَنِی بَاباً مِنَ الْعِلْمِ فَفَتَحَ لِی (2) ذَلِکَ الْبَابُ أَلْفَ بَابٍ فَازْدَحَمَ فِی بَطْنِی فَنَفَجَتْ عَنْ ضُلُوعِی (3).
ل، الخصال مِثْلَهُ وَ فِی آخِرِهِ فَنَفَجَتْ (4) عَنْهُ عُضْوِی وَ أَمَّا صَلَعُ رَأْسِی فَمِنْ إِدْمَانِ لُبْسِ الْبَیْضِ وَ مُجَالَدَةِ الْأَقْرَانِ (5).
**[ترجمه]علل الشرائع: مردی از امیرالمؤمنین علیه السّلام چنین پرسید: من درباره سه صفت که در تو هست میپرسم: از کوتاهی قامت، از بزرگی شکم و از طاسی سرت؟ پس امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: خداوند متعال مرا نه کوتاه قد آفرید و نه بلند قد، بلکه معتدل آفرید؛ کوتاه قد را با یک ضربت شقّه می کنم و بلند قد را از کمر با یک ضربه دو نیم می کنم. اما درباره بزرگی شکم، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دری از علم را بر من گشود که از آن در هزار در به وجود آمد. از این رو در شکمم متراکم گشته تا اینکه موجب برآمدگی پهلوهایم شدند.
الخصال: شبیه این روایت را آورده و در پایان افزوده است: و به سبب آن شکمم برآمده است، اما طاسی سرم به سبب عادت به پوشیدن کلاه خود و دست و پنجه نرم کردن با هماوردان است. - . الخصال 1: 89 -
**[ترجمه]
القد: الشق طولا و القط القطع عرضا و انتفج جنبا البعیر إذا ارتفعا و عظما خلقه و نفجت الشی ء فانتفج أی رفعته و عظمته کل ذلک ذکرها الفیروزآبادی (6) و أما کون کثرة العلم سببا لذلک فیحتمل أن یکون لکثرة السرور و الفرح بذلک فإنه علیه السلام لما کان مع کثرة ریاضاته فی الدین و مقاساته للشدائد و قلة أکله و نومه و ما یلقاه من أعدائه من الآلام الجسمانیة و الروحانیة بطینا لم یکن سببه إلا ما یلحقه و یدرکه من الفرح بحصول الفیوض القدسیة و المعارف الربانیة و یمکن أن یکون توفر العلوم و الأسرار التی لا یمکن إظهارها سببا لذلک و لعل التجربة أیضا شاهدة به و الله یعلم.
**[ترجمه]القَدّ: برش طولی، و القَطّ: برش عرضی. انتفج جنبا البعیر: پهلوهای شتر بزرگ شدند، و نَفَجتُ الشیء فانتفجَ: یعنی بزرگی و عظمت آن. تمام اینها را فیروز آبادی آورده است . اما اینکه فزونی علم سبب برآمدگی شکم گردد ممکن است به دلیل کثرت شادی باشد، زیرا آن حضرت بسیار ریاضت می کشید و با سختی ها دست و پنجه نرم می کرد و بسیار کم خوراک و کم خواب بود و از دشمنان دردهای جسمی و روحی بسیار چشید ولی با این وجود برآمده شکم بود، این حالت نمی تواند دلیلی جز شادمانی و مسرّت بر اثر حصول فیوضات قدسی و معارف ربّانی باشد؛ و ممکن هم هست که تراکم علوم و اسراری که نمی توانست آن ها را فاش کند موجب این امر شده باشد و شاید تجربه هم گواهی بر این امر باشد والله اعلم!
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْبَرِیدِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَنَا عِنْدَهُ یَوْمَئِذٍ إِذْ قَالَ أَتَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَجُلٌ شِبْهُ النَّخْلَةِ طَوِیلٌ ثُمَّ حَدَّثَ بِحَدِیثِ هَامٍ قَالَ فَقَالَ (7) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام عَلِّمْهُ وَ ارْفُقْ بِهِ فَقَالَ
ص: 54
هَامٌ: (1) یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ هَذَا الَّذِی أَمَرْتَهُ أَنْ یُعَلِّمَنِی وَ نَحْنُ مَعْشَرَ الْجِنِّ أُمِرْنَا أَنْ لَا نُطِیعَ إِلَّا نَبِیّاً أَوْ وَصِیَّ نَبِیٍّ قَالَ النَّبِیُّ یَا هَامُ مَنْ وَجَدْتُمْ وَصِیَّ آدَمَ قَالَ شَیْثُ بْنُ آدَمَ قَالَ فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِیَّ نُوحٍ قَالَ ذَاکَ سَامُ بْنُ نُوحٍ قَالَ فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِیَّ هُودٍ قَالَ ذَاکَ یَاسِرُ بْنُ هُودٍ قَالَ فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِیَّ إِبْرَاهِیمَ قَالَ ذَاکَ إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ قَالَ فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِیَّ مُوسَی قَالَ ذَاکَ یُوشَعُ بْنُ نُونٍ قَالَ فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِیَّ عِیسَی قَالَ شَمْعُونُ بْنُ حَمُّونَ الصَّفَا ابْنُ عَمِّ مَرْیَمَ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا هَامُ وَ لِمَ کَانُوا هَؤُلَاءِ أَوْصِیَاءَ الْأَنْبِیَاءِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لِأَنَّهُمْ کَانُوا أَزْهَدَ النَّاسِ فِی الدُّنْیَا وَ أَرْغَبَهُمْ (2) إِلَی اللَّهِ فِی الْآخِرَةِ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِیَّ مُحَمَّدٍ فَقَالَ لَهُ هَامٌ ذَاکَ إِلْیَا ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ فَقَالَ هُوَ عَلِیٌّ وَ هُوَ وَصِیِّی وَ أَخِی وَ هُوَ أَزْهَدُ النَّاسِ فِی الدُّنْیَا وَ أَرْغَبُهُمْ إِلَی اللَّهِ فِی الْآخِرَةِ (3) قَالَ فَسَلَّمَ هَامٌ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ تَعَلَّمَ مِنْهُ سُوَراً ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ أَخْبِرْنِی بِهَذِهِ السُّوَرِ أُصَلِّی بِهَا قَالَ نَعَمْ یَا هَامُ قَلِیلُ الْقُرْآنِ کَثِیرٌ فَسَلَّمَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ انْصَرَفَ وَ لَمْ یُرَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی قُبِضَ فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الْهَرِیرِ أَتَی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فِی حَرْبِهِ فَقَالَ لَهُ (4) یَا وَصِیَّ مُحَمَّدٍ إِنَّا وَجَدْنَا فِی کُتُبِ الْأَنْبِیَاءِ أَنَّ الْأَصْلَعَ وَصِیَّ مُحَمَّدٍ خَیْرُ النَّاسِ اکْشِفْ رَأْسَکَ فَکَشَفَ عَنْ رَأْسِهِ مِغْفَرَهُ وَ قَالَ أَنَا وَ اللَّهِ ذَلِکَ یَا هَامُ (5).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: أبی عبدالله صادق علیه السّلام می فرماید: مردی درازقد به سان نخل نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمد- سپس حدیث «هام» را ذکر کرد- راوی گوید: پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی فرمود: او را تعلیم ده و با وی مهربان باش! پس «هام» گفت: یا رسول الله این که به وی دستور دادی مرا تعلیم دهد کیست در حالی که می دانی ما أجنّه از احدی جز نبی یا وصیّ نبی اطاعت نمیکنیم؟
رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای هام، وصیّ آدم که بود؟ عرض کرد: شیث بن آدم. فرمود: وصیّ نوح که بود؟ عرض کرد: سام بن نوح! فرمود: وصیّ هود که بود؟ عرض کرد: یاسر بن هود! فرمود: وصیّ ابراهیم را چه کسی یافتند؟ عرض کرد: اسحاق بن ابراهیم! فرمود: وصیّ موسی که بود؟ عرض کرد یوشع بن نون! فرمود: وصیّ عیسی که بود؟ عرض کرد: شمعون بن حمّون الصفا پسر عموی مریم! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای هام! اینان چرا اوصیاء این پیامبران بودند؟ عرض کرد: چون زاهدترین مردم در دنیا بودند و مشتاق ترین آنها به دیدار خداوند در آخرت. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: وصیّ محمّد را چه کسی می دانید؟ عرض کرد: او «الیا» پسر عموی محمد است. سپس پیامبر فرمود: او «علی» است؛ وصی و برادرم و او پارساترین مردم و مشتاق ترین آن ها به دیدار خدا در آخرت است. پس هام به علی امیرالمؤمنین علیه السّلام سلام کرد و چند سوره را از او آموخت و سپس عرض کرد: ای علی، آیا می توانم با این سوره ها نماز بخوانم؟ فرمود: آری ای هام؛ اندکِ قرآن بسیار است. آنگاه هام به رسول خدا و امیرالمؤمنین سلام خداحافظی داد و رفت و بعد از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دیگر دیده نشد. و چون «یوم الهریر» آخرین روز جنگ صفین [که لشکریان دو طرف نفس نفس زنان با چنگ و دندان باهم در افتادند] فرا رسید، هام به همراه جماعتش نزد امیرالمؤمنین علیه السّلام آمده و عرض کرد: ای وصیّ محمد، ما در کُتُب پیامبران دیدهایم که «الأصلع» وصیّ محمد بهترین مردم است؛ سرتان را به ما نشان دهید. پس آن حضرت کلاه خود را از سر برداشته و فرمود: به خدا سوگند ای هام من همان کسی هستم که گفتی! - . بصائر الدرجات: 28-27 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب تَارِیخُ الْبَلاذُرِیِّ قَالَ أَبُو سُخَیْلَةَ مَرَرْتُ أَنَا وَ سَلْمَانُ بِالرَّبَذَةِ (6) عَلَی أَبِی ذَرٍّ فَقَالَ إِنَّهُ سَیَکُونُ فِتْنَةٌ فَإِنْ أَدْرَکْتُمُوهَا فَعَلَیْکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: عَلِیٌّ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِی وَ أَوَّلُ مَنْ یُصَافِحُنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ
ص: 55
وَ هُوَ یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ. وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ أَنْتَ یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَالُ یَعْسُوبُ الظَّالِمِینَ (1).
أغانی أبی الفرج: (2) فی حدیث أن المعلی بن طریف قال ما عندکم فی قوله تعالی وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ فقال بشار النحل المعهود قال هیهات یا أبا معاذ النحل بنو هاشم، یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ یعنی العلم.
الرِّضَا علیه السلام فِی هَذِهِ الْآیَةِ: قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلِیٌّ أَمِیرُهَا فَسُمِّیَ أَمِیرَ النَّحْلِ وَ یُقَالُ إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وَجَّهَ عَسْکَراً إِلَی قَلْعَةِ بَنِی تغل [ثُعَل] (3) فَحَارَبَهُمْ أَهْلُ الْقَلْعَةِ حَتَّی نَفِدَ (4) أَسْلِحَتُهُمْ فَأَرْسَلُوا إِلَیْهِمْ کِوَارَ (5) النَّحْلِ فَعَجَزَ عَسْکَرُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله عَنْهَا فَجَاءَ عَلِیٌّ فَذَلَّتِ النَّحْلُ لَهُ فَلِذَلِکَ سُمِّیَ أَمِیرَ النَّحْلِ وَ رُوِیَ أَنَّهُ وُجِدَ فِی غَارِ نَحْلٍ فَلَمْ یُطِیقُوا بِهِ فَقَصَدَهُ عَلِیٌّ علیه السلام وَ شَارَ (6) مِنْهُ عَسَلًا کَثِیراً فَسَمَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمِیرَ النَّحْلِ وَ الْیَعْسُوبَ وَ یُقَالُ هُوَ یَعْسُوبُ الْآخِرَةِ وَ هَذَا فِی الشَّرَفِ فِی أَقْصَی ذِرْوَتِهِ وَ الْیَعْسُوبُ ذَکَرُ النَّحْلِ وَ سَیِّدُهَا وَ یَتْبَعُهُ سَائِرُ النَّحْلِ (7).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب : صاحب تاریخ بلاذی آورده است که ابو سخیله گفت: من و سلمان به رَبَذه نزد ابوذر رفتیم. ابوذر گفت: فتنه ای به پا خواهد شد، اگر آن را درک کردید، شما را سفارش می کنم که از کتاب خدا و علی بن ابی طالب دفاع کنید، زیرا من از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدم که فرمود: علی اولین کسی است که به من ایمان آورد و اولین کسی است که در روز قیامت مرا در آغوش می گیرد، او «أمیرالنحل» مومنان است. باز هم پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، تو «أمیرالنحل» مؤمنانی و مال، امیر و جلودار ستمگران است!
در کتاب «أغانی» ابوالفرج اصفهانی آمده است: در حدیث است که معلّی بن طریف گفت: درباره آیه: «وَ أوحَی رَبُّکَ إِلَی الَنَّحلِ» - . نحل / 68 - {و پروردگار تو به زبور عسل وحی کرد.} چه میدانید؟ بشّار گفت: منظور از نحل همان زنبور عسل است. گفت: هیهات ای ابومعاذ! مقصود از «نحل» در این آیه بنی هاشم هستند و منظور از «یخَْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مخُّْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِّلنَّاسِ» - . نحل/ 69 - {از درون شکم آن شهدی که به رنگهای گوناگون است بیرون می آید در آن، برای مردم درمانی است}در اینجا علم است.
امام رضا علیه السّلام درباره این آیه می فرماید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی امیر آن است از این رو وی را «امیرالنحل» نام داده اند؛ و گفته می شود: پیامبر سپاهی را روانه قلعه بنی تغل نمود و مردم قلعه با آن ها به جنگ پرداختند تا سلاحشان تمام شد، از این رو کندوهای زنبورهای عسل را به سمت آنها انداختند و این زنبورها سپاه اسلام را به تنگ آوردند. پس چون علی علیه السّلام آمد زنبورها رام وی گشتند. از این رو آن حضرت را «امیرالنحل» نامیدند. نقل است که مسلمانان غاری پر از کندوهای عسل یافتند اما توان دسترسی به عسل را پیدا نکردند. سپس علی علیه السّلام به آن غار رفت و عسل بسیاری از آن غار بیرون آورد از این رو رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را «امیرالنحل» و یعسوب نامید و گفته شده است که او امیر در آخرت است، و این، برخورداری از اوج عزّت و شرف است. و «یعسوب» به معنای زنبور نری است که بر دیگر زنبورها ریاست دارد و همه از او تبعیت می کنند. - . مناقب آل أبی طالب: 459-458 -
**[ترجمه]
قال الجزری الیعسوب السید و الرئیس و المقدم و أصله فحل النحل (8).
**[ترجمه]جزری گوید: «یعسوب»، بزرگ و رئیس و پیش قراول است و در اصل به نرِ زنبور عسل اطلاق میشود. - . النهایۀ 3 : 94 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب: رأیت فی مصحف ابن مسعود ثمانیة مواضع اسم علی و رأیت فی کتاب الکافی عشرة مواضع فیها اسمه، تفصیلها:
ص: 56
أَبُو بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی:« وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فِی (وَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ) فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِیماً» هَکَذَا نَزَلَتْ (1).
أَبُو بَصِیرٍ عَنْهُ علیه السلام فِی قَوْلِهِ: «فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» یَا مَعْشَرَ الْمُکَذِّبِینَ حَیْثُ أَتَاکُمْ رِسَالَةُ رَبِّی فِی عَلِیٍّ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ هَکَذَا أُنْزِلَتْ (2).
أَبُو بَصِیرٍ عَنْهُ علیه السلام فِی قَوْلِهِ :«سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ لِلْکَافِرِینَ (بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ) لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ» ثُمَّ قَالَ لَهُ: وَ اللَّهِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِیلُ عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله (3).
عَمَّارُ بْنُ مَرْوَانَ عَنْ مُنَخَّلٍ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ هَکَذَا :«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا (فِی عَلِیٍّ) نُوراً مُبِیناً» (4).
جَابِرٌ عَنْهُ علیه السلام نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله هَکَذَا :«وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا (فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ) فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» (5).
أَبُو حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ هَکَذَا :«فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ( بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ) إِلَّا کُفُوراً» (6).
جَابِرٌ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: هَکَذَا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ :«وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا یُوعَظُونَ بِهِ (فِی عَلِیٍّ) لَکَانَ خَیْراً لَهُمْ» (7).
وَ عَنْهُ علیه السلام وَ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ هَکَذَا :«وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ (فِی وَلَایَةِ عَلِیٍّ) فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ (لآِلِ مُحَمَّدٍ) نَاراً» (8).
وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ هَکَذَا «إِنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا (آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ)
ص: 57
لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لَا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً وَ کَانَ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً» ثُمَّ قَالَ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ (فِی وَلَایَةِ عَلِیٍّ) فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ فَإِنْ تَکْفُرُوا (بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ) فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ (1).
مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنِ الرِّضَا علیه السلام فِی قَوْلِهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ (بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ) مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ یَا مُحَمَّدُ مِنْ وَلَایَةِ عَلِیٍّ هَکَذَا فِی الْکِتَابِ مَخْطُوطَةً (2).
أَبُو الْحَسَنِ الْمَاضِی علیه السلام فِی قَوْلِهِ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْءَانَ (بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ) تَنْزِیلًا.
وَ وَجَدْتُ فِی کِتَابِ الْمُنَزَّلِ- الْبَاقِرُ علیه السلام بِئْسَ مَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِی عَلِیٍّ.
وَ عَنْهُ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ مَا ذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ (فِی عَلِیٍّ) قَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ.
وَ عَنْهُ علیه السلام وَ الَّذِینَ کَفَرُوا (بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ) أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ کَذَا.
وَ عَنْهُ علیه السلام فِی قَوْلِهِ إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ هَکَذَا.
عیسی بن عبد الله عن أبیه عن جده فی قوله یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک فی علی و إن لم تفعل عذبتک عذابا ألیما فطرح عدوی اسم علی.
: التهذیب و المصباح فی دعاء الغدیر: و أشهد أن الإمام الهادی الرشید أمیر المؤمنین الذی ذکرته فی کتابک فقلت: وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (3).
وَ رَوَی الصَّادِقُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ یَوْماً الثَّانِی لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّکَ لَا تَزَالُ تَقُولُ لِعَلِیٍّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی فَقَدْ ذَکَرَ اللَّهُ هَارُونَ فِی أُمِّ الْقُرْآنِ
ص: 58
وَ لَمْ یَذْکُرْ عَلِیّاً فَقَالَ یَا غَلِیظُ یَا جَاهِلُ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ :هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ.
مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ.
وَ قُرِئَ مِثْلُهُ فِی رِوَایَةِ جَابِرٍ.
أبو بکر الشیرازی فی کتابه بالإسناد عن شعبة عن قتادة قال سمعت الحسن البصری یقرأ هذا الحرف: هذا صراط علی مستقیم قلت ما معناه؟ قال هذا طریق علی بن أبی طالب و دینه طریق دین مستقیم فاتبعوه و تمسکوا به فإنه واضح لا عوج فیه.
الْبَاقِرُ علیه السلام فِی قَوْلِهِ إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَ هَذَا الْخَلْقِ وَ عَلَیْنا حِسابَهُمْ
أَبُو بَصِیرٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام فِی خَبَرٍ أَنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام کَانَ قَدْ دَعَا اللَّهَ أَنْ یَجْعَلَ لَهُ لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلًّا جَعَلْنا نَبِیًّا وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.
وَ فِی مُصْحَفِ ابْنِ مَسْعُودٍ حَقِیقٌ عَلَی عَلِیٍّ أَنْ لَا یَقُولَ عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ.
و قیل لم یسم أحد من ولد آدم بهذا الاسم إلا أن الرجل من العرب کان یقول إن ابنی هذا علی یرید به العلو لا أنه اسمه و قیل لأنه علا من ساطه (1) فی الحرب من قوله وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ و العلی الفرس الشدید الجری و الشدید من کل شدید.
أقول: ذکر الوجوه التی مرت فی روایة جابر ثم قال: و قیل لأنه مشتق من اسم الله قوله تعالی وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ و قیل لأن له علوا فی کل شی ء علی النسب علی الإسلام علی العلم علی الزهد علی السخاء علی الجهاد علی الأهل علی الولد علی الصهر.
وَ فِی خَبَرٍ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله سَمَّاهُ الْمُرْتَضَی لِأَنَّ جَبْرَئِیلَ علیه السلام هَبَطَ إِلَیْهِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَدِ ارْتَضَی عَلِیّاً لِفَاطِمَةَ علیها السلام وَ ارْتَضَی فَاطِمَةَ علیها السلام لِعَلِیٍّ علیه السلام.
ص: 59
وَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ کَانَ علیا [عَلِیٌ] علیه السلام یَتَّبِعُ فِی جَمِیعِ أَمْرِهِ مَرْضَاةَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَلِذَلِکَ سُمِّیَ الْمُرْتَضَی.
وَ قَالَ جَابِرٌ الْجُعْفِیُّ الْحَیْدَرُ هُوَ الْحَازِمُ النَّظَّارُ فِی دَقَائِقِ الْأَشْیَاءِ وَ قِیلَ هُوَ الْأَسَدُ وَ قَالَ علیه السلام:
أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَةَ.
ابْنُ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَکَلَ الْمُسْلِمُونَ عَنْ مُقَارَعَةِ (1) طَلْحَةَ الْعَبْدَوِیِّ تَقَدَّمَ إِلَیْهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ طَلْحَةُ مَنْ أَنْتَ فَحَسَرَ عَنْ لِثَامِهِ (2) فَقَالَ أَنَا الْقُضَمُ (3) أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
وَ رَأَیْتُ فِی کِتَابِ الرَّدِّ عَلَی أَهْلِ التَّبْدِیلِ أَنَّ فِی مُصْحَفِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَا لَیْتَنِی کُنْتُ تُرَابِیّاً (4) یَعْنِی مِنْ أَصْحَابِ عَلِیٍّ علیه السلام.
و فی کتاب ما نزل فی أعداء آل محمد: فی قوله وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ رجل من بنی عدی و یعذبه علی علیه السلام فیعض علی یدیه و یقول العاض (5) و هو رجل من بنی تمیم (6)- یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً أی شیعیا.
البخاری و مسلم (7) و الطبری و ابن البیع و أبو نعیم و ابن مردویه أنه قال بعض الأمراء لسهل بن سعد سب علیا فأبی فقال أما إذا أبیت فقل لعن الله أبا تراب فقال و الله إنه إنما سماه رسول الله بذلک و هو أحب الأسماء إلیه.
الْبُخَارِیُّ وَ الطَّبَرِیُّ وَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ وَ ابْنُ شَاهِینَ وَ ابْنُ الْبَیِّعِ فِی حَدِیثٍ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام غَضِبَ عَلَی فَاطِمَةَ علیها السلام وَ خَرَجَ فَوَجَدَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ قُمْ أَبَا تُرَابٍ قُمْ أَبَا تُرَابٍ (8).
ص: 60
الطَّبَرِیُّ وَ ابْنُ إِسْحَاقَ وَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ أَنَّهُ قَالَ عَمَّارٌ خَرَجْنَا مَعَ النَّبِیِّ فِی غَزْوَةِ الْعُشَیْرَةِ (1) فَلَمَّا نَزَلْنَا مَنْزِلًا نِمْنَا فَمَا نَبَّهَنَا إِلَّا کَلَامُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام یَا أَبَا تُرَابٍ لَمَّا رَآهُ سَاجِداً مُعَفِّراً (2) وَجْهَهُ فِی التُّرَابِ أَ تَعْلَمُ مَنْ أَشْقَی النَّاسِ أَشْقَی النَّاسِ اثْنَانِ أُحَیْمِرُ ثَمُودَ الَّذِی عَقَرَ النَّاقَةَ وَ أَشْقَاهَا الَّذِی یَخْضِبُ هَذِهِ وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی لِحْیَتِهِ.
وَ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام وَ سُئِلَ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ یُبَاهِی بِمَنْ یَصْنَعُ کَصَنِیعِکَ الْمَلَائِکَةَ وَ الْبِقَاعُ تَشْهَدُ لَهُ قَالَ فَکَانَ علیه السلام یُعَفِّرَ خَدَّیْهِ وَ یَطْلُبُ الْغَرِیبَ مِنَ الْبِقَاعِ لِتَشْهَدَ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَکَانَ إِذَا رَآهُ وَ التُّرَابُ فِی وَجْهِهِ یَقُولُ یَا أَبَا تُرَابٍ افْعَلْ کَذَا وَ یُخَاطِبُهُ بِمَا یُرِیدُ.
وَ حَدَّثَنِی أَبُو الْعَلَاءِ الْهَمْدَانِیُّ بِالْإِسْنَادِ عَنْ لَیْثٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی حَدِیثٍ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام خَرَجَ مُغْضَباً فَتَوَسَّدَ ذِرَاعَهُ (3) فَطَلَبَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَتَّی وَجَدَهُ فَوَکَزَهُ بِرِجْلِهِ فَقَالَ قُمْ فَمَا صَلَحْتَ أَنْ تَکُونَ إِلَّا أَبَا تُرَابٍ أَ غَضِبْتَ عَلَیَّ حِینَ آخَیْتُ بَیْنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لَمْ أُوَاخِ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی الْخَبَرَ.
وَ جَاءَ فِی رِوَایَةٍ أَنَّهُ کُنِّیَ علیه السلام بِأَبِی تُرَابٍ لِأَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ یَا عَلِیُّ أَوَّلُ مَنْ یَنْفُضُ (4) التُّرَابَ مِنْ رَأْسِهِ أَنْتَ.
وَ رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ إِنَّا کُنَّا نَمْدَحُ عَلِیّاً إِذَا قُلْنَا لَهُ أَبَا تُرَابٍ وَ سَمَّوْهُ أَصْلَعَ قُرَیْشٍ مِنْ کَثْرَةِ لُبْسِ الْخُوَذِ عَلَی الرَّأْسِ.
وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَا سَیْفُ اللَّهِ عَلَی أَعْدَائِهِ وَ رَحْمَتُهُ عَلَی أَوْلِیَائِهِ.
ابْنُ الْبَیِّعِ فِی أُصُولِ الْحَدِیثِ وَ الْخَرْکُوشِیُّ فِی شَرَفِ النَّبِیِّ وَ شِیرَوَیْهِ فِی الْفِرْدَوْسِ -وَ اللَّفْظُ لَهُ- بِأَسَانِیدِهِمْ أَنَّهُ کَانَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَدْعُوَانِهِ
ص: 61
یَا أَبَهْ وَ یَقُولُ الْحَسَنُ لِأَبِیهِ یَا أَبَا الْحُسَیْنِ وَ الْحُسَیْنُ یَقُولُ یَا أَبَا الْحَسَنِ فَلَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله دَعَوَاهُ یَا أَبَانَا.
وَ فِی رِوَایَةٍ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَا سَمَّانِی الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ یَا أَبَهْ حَتَّی تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.
و قیل: أبو الحسن مشتق من اسم الحسن.
النطنزی فی الخصائص قال داود بن سلیمان رأیت شیخا علی بغلة قد احتوشته الناس فقلت من هذا؟ قالوا هذا شاه العرب (1) هذا علی بن أبی طالب علیه السلام (2).
: قال صاحب کتاب الأنوار: إن له فی کتاب الله ثلاثمائة اسم فأما فی الأخبار فالله أعلم بذلک و یسمونه أهل السماء شمساطیل (3) و فی الأرض حمحائیل (4) و علی اللوح (5) قنسوم و علی القلم منصوم و علی العرش معین (6) و عند رضوان أمین و عند الحور العین أصب و فی صحف إبراهیم حزبیل و بالعبرانیة بلقیاطیس و بالسریانیة شروحیل و فی التوراة إیلیا و فی الزبور إریا و فی الإنجیل بریا و فی الصحف حجر العین و فی القرآن علیا و عند النبی ناصرا و عند العرب ملیا و عند الهند کبکرا و یقال لنکرا و عند الروم بطریس و عند الأرمن فریق و قیل أطفاروس و عند الصقلاب فیروق و عند الفرس خیر و قیل فیروز و عند الترک ثبیرا و عنیرا و قیل راج و عند الخزر برین و عند النبط کریا و عند الدیلم بنی و عند الزنج حنین و عند الحبشة بتریک و قالوا کرقنا و عند الفلاسفة یوشع و عند الکهنة بوی ء و عند الجن حبین و عند الشیاطین مدمر و عند المشرکین الموت الأحمر و عند المؤمنین السحابة البیضاء و عند والده حرب
ص: 62
و قیل ظهیر و عند أمه حیدرة و قیل أسد و عند ظئره میمون و عند الله علی.
و سأل المتوکل زید بن حارثة البصری المجنون عن علی علیه السلام فقال علی حروف الهجاء علی هو الآمر عن الله بالعدل و الإحسان الباقر لعلوم الأدیان التالی لسور القرآن الثاقب (1) لحجاب الشیطان الجامع لأحکام القرآن (2) الحاکم بین الإنس و الجان الخلی من کل زور و بهتان الدلیل لمن طلب البیان الذاکر ربه فی السر و الإعلان الراهب (3) ربه فی اللیالی إذا اشتد الظلام الرائد الراجح بلا نقصان الساتر لعورات النسوان الشاکر لما أولی (4) الواحد المنان الصابر یوم الضرب و الطعان (5) الضارب بحسامه (6) رءوس الأقران الطالب بحق الله غیر متوان (7) و لا خوان الظاهر علی أهل الکفر و الطغیان العالی علمه علی أهل الزمان الغالب بنصر الله للشجعان الفالق (8) للرءوس و الأبدان القوی الشدید الأرکان الکامل الراجح بلا نقصان اللازم لأوامر الرحمن المزوج بخیر النسوان النامی ذکره فی القرآن الولی لمن والاه بالإیمان الهادی إلی الحق لمن طلب البیان الیسر السهل لمن طلبه بالإحسان (9).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: در هشت جای قرآنی که نزد ابن مسعود بود نام علی علیه السّلام را یافتم و در کتاب «الکافی» در ده موضع نام وی را یافتم که تفصیل آن چنین است:
ابوبصیر از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که آن حضرت فرمود آیه:80 سوره نساء و آیه 52 سوره نور یعنی: «وَ مَن یُطِعِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَقَد فازَ فَوزاً [فی ولایة علیّ و الأئمة مِن بعده] فَقَد فازَ فَوزاً عَظیِماً» - . احزاب/ 71 - به همین شکل نازل شده است. - . اصول کافی 1: 414 -
ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام روایت می کند که آن حضرت فرمود: آیه 29 سوره ملک یعنی آیه: «فَستَعلمونَ مَن هُو فی ضَلالِ مُبین» [یا مَعشرَ المُکذِّبین حیثَ أَتاکُم رِسالَهَ رَبّی فی عَلیّ وَالأئِمهِ مِن بَعدِه.] به همین شکل نازل شده است. - . اصول کافی 1: 421 -
ابو بصیر از آن حضرت نقل می کند که آیه 1 سوره معارج یعنی: «سألَ سأئلٌ بِِعَذاب واقِع [للکافرین بولایة عَلیّ ] لَیسَ لَهُ دافِع» به همین شکل نازل شده و در ادامه افزود: به خدا سوگند جبرئیل آن را بر محمّد صَلی الله علیهِ و آله به همین شکل نازل فرمود. - . اصول کافی 1: 422 -
عمّار بن مروان از منخّل از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: جبرئیل این آیه(نساء/47) را به این مضمون نازل کرده است: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ ءَامِنُواْ بمَِا نَزَّلْنَا علی عبدنا [فی علی] نوراً مبیناً» - . اصول کافی 1: 417 -
جابر از آن حضرت علیه السّلام: جبرئیل این آیه (بقره/23) را چنین محمد نازل کرده است: «وَ إِن کُنتُمْ فیِ رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلیَ عَبْدِنَا [فی علی بن أبی طالب]
فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِه» - . اصول کافی 1: 417 -
ابوحمزه از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت(در باب نزول آیه 25 سوره فرقان) فرمود: این آیه به این شکل توسط جبرئیل نازل شد: «فأبی أکثر الناس [بولایة علیّ] إلاّ کُفوراً.» - . اصول کافی 1: 424 -
جابر از او علیه السّلام (درباره آیه 66 سوره نساء) نقل می کند که فرمود: این آیه شریفه چنین نازل گردید: «وَ لَوْ أَنهَُّمْ فَعَلُواْ مَا یُوعَظُونَ بِهِ [فی علیّ] لَکاَنَ خَیرًْا لهَُّم.» - . اصول کافی 1: 417 -
باز (در باب آیه 29 سوره کهف) می فرماید: جبرئیل آن را به این شکل نازل کرد: «وَ قُل جاء الْحَقُّ مِن رَّبِّکمُ ْ [فی ولایۀ علیّ] فَمَن شَاءَ فَلْیُؤْمِن وَ مَن شَاءَ فَلیُؤمِنُ وَ مَن شَاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ [لآل محمد] ناراً» - . اصول کافی 1: 425 -
باز آن حضرت (با اشاره به آیات 168 تا 170 سوره نساء) می فرماید: جبرئیل این آیات را به این صورت نازل فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ [ آل محمد حقَّم ] لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لَا لِیهَْدِیَهُمْ طَرِیقًا جَهَنَّمَ خَلِدِینَ فِیهَا أَبَدًا وَ کاَنَ ذَالِکَ عَلیَ اللَّهِ یَسِیراً». سپس فرمود: «یَأَیهَُّا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقّ ِ مِن رَّبِّکُمْ [ فی ولایۀ علیّ ] فََامِنُواْ خَیرًْا لَّکُمْ
وَ إِن تَکْفُرُواْ [بولایة علیّ] فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فیِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» - . اصول کافی 1: 424 -
محمد بن سنان از امام رضا علیه السّلام روایت دارد که آن حضرت (در باب آیه13 سوره شوری ) فرمود که این آیه در اصل چنین نازل شده است: «کَبرَُ عَلیَ الْمُشْرِکِینَ [بولایة علیّ] ما تَدعُوهُم إلیهِ [یا محمد من ولایة علیّ]». در نسخه خطی به همین شکل آمده است. - .اصول کافی 1: 418 -
ابوالحسن الماضی - امام هادی - علیه السلام (در باب آیه 23 سوره انسان) فرمود: آیه به صورت: «إنا نحنُ نزّلنا عَلیکَ القرآنَ [بولایة علیّ] تنزیلاً» نازل شده است.
در کتاب «المنزَّل» روایتی دیدم از امام باقر علیه السّلام (در باره آیه 90 سوره بقره) که می فرماید: آیه «بِئْسَ مَا اشْترََوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن یَکْفُرُواْ بِمَا أَنزَلَ الله» درباره علی علیه السّلام نازل شده است.
آن حضرت (آیه 24 سوره نحل) را در اصل چنین دانسته اند: «وَ إِذَا قِیلَ لهَُم مَّا ذَا أَنزَلَ رَبُّکمُ ْ
[فی علی] قَالُواْ أَسَطِیرُ الْأَوَّلِین» همچنین (درباره آیه 257 سوره بقره) می فرماید: جبرئیل این آیه را به این شکل: «وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ [بولایة علیِّ بنِ أبی طالبٍ] أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّغُوتُ» نازل فرموده است.
آن حضرت (درباره آیه 159 سوره بقره) می فرماید آیه «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَات [فی علّی بنِ أبی طالبٍ]» به همین صورت توسط جبرئیل درباره علی علیه السّلام نازل شده است.
عیسی بن عبدالله از پدرش از جدّش آورده است که (آیه 67 سوره مائده) آیه «یَأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ [فی علیّ ] وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ عذَّبتک غذاباً ألیماً» به همین شکل بوده و فردی که از قبیله عدی بود نام «علی» را حذف کرد.
در کتاب «التهذیب» و «المصباح» ضمن دعای غدیر آمده است: «و أشهدُ أنّ الإمام الهادی الرّشید امیرالمؤمنین الّذی ذَکَرتَه فی کتابکَ فَقُلتَ: «و إنِهُ فی اُمّ الکتاب لدینا لَعّلیٌ حکیمٌ» - . التهذیب1 : 303. مصباح المتهجد: 521 -
امام صادق علیه السّلام از پدرش از جدش علیهم السّلام روایت می کند که فرمود: روزی خلیفه دوم به رسول خدا عرض کرد: تو پیوسته به علی میگویی: «تو نزد من منزلت هارون از موسی علیه السّلام را داری». اما خداوند نام هارون را در متن قرآن آورده است و نامی از علی نبرده است! فرمود: ای درشت نادان، مگر نشیندهای که خداوند سبحان میفرماید: «هذا صِراطُ علیِّ مُستَقیمٌ»؟!
موسی بن جعفر از پدرش از جدش علیهم السّلام می فرماید: «هذا صراطَ علیِّ مُستقیمٌ» . در روایت جابر نیز مانند آن قرائت شده است.
ابوبکر شیرازی در کتاب خود با سند خود از شعبه از قتاده روایت کرده است که: حسن بصری را شنیدم که آیه «هذا صِراطَ علیِّ مُستَقیمٌ» می خواند. گفتم: معنی این آیه چیست؟ گفت: این راه علی ابن ابی طالب است و دین او دین مستقیم، پس از وی پیروی کنید و به او چنگ زنید که راه و دین او روشن است و هیچ کژی در آن نیست .
امام باقر علیه السّلام درباره آیه: «إنَّ إلینا إیابَهُم» می فرماید: بازگشت این مردم به سوی ماست و ما آنها را بازخواست میکنیم.
ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام در خبری آورده است: ابراهیم علیه السّلام از خداوند خواست در میان مردم به او لسان صدق مرحمت فرماید: پس خداوند فرمود: «وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کلاًُّ جَعَلْنَا نَبِیًّا وَ وَهَبْنَا لهَُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لهَُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا» - . مریم /50-49 - {ما اسحاق و یعقوب را به وی عطا کردیم و هرکدام را پیامبر قرار دادیم و از رحمت خویش به آنان ارزانی داشتیم و ذکر خیر بلندی برایشان قرار دادیم} یعنی علی بن أبی طالب.
در مصحف ابن مسعود آمده است: «حقیقٌ علی علیّ أن لایَقُول عَلی الله إلّا الحق» {علی حریص است جز حقّ درباره خدا نگوید}
نیز گفته شده است: کسی از فرزندان آدم به این نام نامیده نشده اما مردان عرب گاه میگفتند: این فرزند من «علیّ» است و مرادشان برخوردار بودن از صفت علوّ بود نه اینکه نامش «علی» باشد. و گفته اند مفهوم آن این بوده که هرکه در جنگ با وی درافتاده، مغلوب شده و شکست خورده است و قرآن نیز در همین معنا میفرماید: «وَ اُنتم الأعلون» و «العلیّ» به معنای اسب تیزرو است و نیز به معنای سرسخت است.
مولف: وجوهی را که در روایت جابر آمده نقل کرد و سپس گفت: گفته شده: چون از نام خدا که می فرماید: «و هو العلیّ العظیم» مشتق گردیده است. و نیز گفته شده: زیرا در هر چیزی او برتر است؛ علی در نسب، علی در اسلام، علی در علم، علی در پارسایی، علی در سخاوت، علی در جهاد، علی در خانواده، علی در فرزند بودن و علی در داماد بودن.
در روایت است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را «مرتضی» نامید چون جبرئیل بر وی نازل گشته و گفت: یا محمّد، إنّ الله تعالی قد ارتضی علیّاً لفاطمه سلام الله علیها و ارتضی فاطمه سلام الله علیها لعلیّ علیه السّلام .
ابن عباس نیز گوید: علی در هرکاری در پی جلب رضای خدا و رسولش بود از این رو «مرتضی» نامیده شد.
جابر جعفی نیز گوید: «حیدر» به کسی گفته می شود که دوراندیش و در هر أمری دقت نظر داشته باشد، و نیز گفته شده به معنی «شیر» است و خود آن حضرت فرموده، مادرم مرا «حیدره» نامیده است.
ابن عباس گوید: چون مسلمانان از جنگیدن با طلحه عبدوی سر باز زدند، امیرالمؤمنین علیه السّلام به رویارویی با وی شتافت. طلحه پرسید: کیستی؟ پس علی روبند را از چهره کنار زده و فرمود: من شمشیرم! من علی بن أبی طالبم!
نیز در کتاب «الرَّد علی أهل التَبدیل» عبارت «یا لیتنی کنتُ ترابیاً» را دیدم که به معنای «کاش از یاران علی بودم!» می باشد.
نیز در کتاب «ما نَزَل فی أعداء آل محمد» درباره آیه «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلیَ یَدَیْه» - . فرقان /27 - {روزی
است که ستمکاردستهای خود را می گزد.} آورده است که او مردی از بنی عدی است که علی علیه السّلام او را شکنجه میکند، پس آن مرد- که از بنیتمیم است- دستان خود را گاز گرفته و می گوید: «یا لیتنی کنتُ تُراباً» یعنی: «کاش شیعه بودم!»
بخاری، مسلم - . بخاری2: 186 و صحیح مسلم 7: 124 -
طبری، ابن بیع و ابونعیم و ابن مردویه نقل کرده اند که یکی از اُمرا به سهل بن سعد گفت: علی را دشنام ده! اما او زیربار نرفت. پس آن امیر گفت: حال که علی را دشنام نمی دهی، ابوتراب را لعن کن! سهل بن سعد گفت: به خدا سوگند که این نام را رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی داده و آن را بیشتر از دیگر اسم های علی دوست می داشت.
بخاری، طبری، ابنمردویه، ابن شاهین و ابن البیّع در روایتی آوردند که: علی علیه السّلام را با فاطمه سلام الله علیها کدورتی در میان افتاد از خانه بیرون رفت، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را یافته و فرمود: برخیز ای ابوتراب! برخیز ای ابوتراب! طبری، ابن اسحاق و ابن مردویه آورده اند که عمّار گفت: به همراه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عازم غزوه «العشیرۀ» بودم و چون به منزلگاهی رسیدیم، به خواب رفتیم و مست خواب شدیم تا اینکه با صدای رسول خدا صَلی الله علیهِ و سلَّم- که علی علیه السّلام را در حال سجده دیده بود که صورت خویش را برخاک می مالید- بیدار شدیم که میفرمود: یا أبا تراب، می دانی شقی ترین مردم کیست؟ شقی ترین مردم دو نفرند: اُحَیمِر ثمود که ناقه صالح را پی کرد و شقی تر از او کسی است که این را – و دستش را روی محاسن علی علیه السّلام گذشت- با خون رنگین کند.
حسن بن علی علیه السّلام در پاسخ به سؤالی که در این مورد از وی شده بود فرمود: رسول خدا به وی فرمود: خداوند به کسی که چون تو وی را عبادت کند به فرشتگان فخر می فروشد و بقعههایی که در آنها عبادت میکنند به نفع او شهادت خواهند داد و امام حسن علیه السّلام ادامه می دهد: وی دو طرف صورت خود را به خاک میمالید و به جاهای دور دست می رفت و این کار را در زمین های کم تردد انجام می داد تا آن بقعه در روز قیامت شاهد و گواه او باشد. و هرگاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را با صورت خاک آلود می دید می فرمود: أبا تراب، فلان کار را انجام ده! و کاری را که می خواست انجام شود به وی میفرمود.
ابوالعلاء همدانی با سند خود از لیث از مجاهد از ابن عباس مرا روایت کرد که علی علیه السّلام خشمگین از خانه بیرون رفت و دستش را زیر سرگذاشت و روی خاک خوابید. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به دنبال وی گشت تا اینکه او را در آن حال دید، پس فرمود: برخیز که براستی نام «ابوتراب» برازنده توست. آیا از دست من که میان مهاجرین و انصار عقد اخّوت بستم ولی بین تو و هیچ کدام از آن ها عقد اخّوت نبستم، خوشنود نیستی که منزلتی همچون هارون نزد موسی نزد من داشته باشی؟...
در روایتی دیگر آمده است که وی را بدان سبب «ابوتراب» نامیدند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، اولین کسی که خاک از سرش زدوده می شود تو خواهی بود. و از پیامبرصَلی الله علیهِ و آله نقل است که میفرمود: ما هرگاه بخواهیم علی را مدح گوییم. وی را «ابوتراب» خطاب می کنیم.
وی را به سبب بر سر داشتن مداوم کلاه خُود «أصلَع قریش» مینامیدند. علی علیه السّلام می فرمود: من شمشیر خدا بر سر دشمنانم و رحمت حق نسبت به اولیای خدا.
ابن البیّع در کتاب «اصول الحدیث» و «الخرکوشی» در کتاب «شرف النّبیّ» و شیرویه در «الفردوس» با سندهای خود آورده اند که حسن و حسین در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله وی را «یا أبَه» خطاب میکردند و حسن پدرش را «أباالحسین» و حسین پدر را «أباالحسن» خطاب می کردند. و چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رحلت فرمود پدر را «یاأبانا» خطاب می کردند؛ و در روایتی از امیرالمؤمنین علیه السّلام نقل است که فرمود: حسن و حسین تا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله زنده بود مرا «پدر» صدا نزدند، و گویند که نام «أباالحسن» از نام حسن علیه السّلام مشتق گشته است.
نطنزی در «الخصائص»: داود بن سلیمان گوید: پیرمردی را سوار بر استری دیدم که مردم احاطهاش کرده بودند. گفتم: این مرد کیست؟ گفتند: شاه عرب، علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
صاحب کتاب «الأنوار» گوید: او را در کتاب خدا سیصد نام است اما در اخبار و روایات الله أعلم! أهل آسمان «شمساطیل» و اهل زمین او را «حمحائیل» نامند؛ در لوح «قنسوم»، برقلم «منصوم»، در عرش «معین»، نزد رضوان (مالک بهشت) «أمین»، نزد حورالعین «أصب» و در صحف ابراهیم «حزبیل» نام دارد. در زبان عبرانی «بلقیاطیس» است و در زبان سریانی «شروحیل» در تورات «إیلیا»، در زبور «إریا»، در انجیل «بریا»، در صُحُف «حجرالعین» و در قرآن «علیّ». پیامبر«ناصر»ش میخواند و عرب «ملیّ» و هندوان «کبکر»- «لنکر» هم گفته شده-. رومیان «بطریس»ش نامند و أرامنه «فریق» - «اطفاروس» نیز گفته شده- و مردم صقلاب «فیروق» و ایرانیان «خیر»- فیروز هم گفته می شود- و ترکان «ثبیروعنیر»-«راج» هم گفته شده- خزریانش «برین» خوانند و نبطیان «کریا» و دیلمان «بنی». نزد سیاهان به «حنین» معروف است و نزد حبشیان «بتریک»-«کرقنا» هم گفته شده -، نزد فلاسفه «یوشع»، نزد کاهنان «بویء»، نزد جنیان «حبین»، نزد شیاطین «ویرانگر»، نزد مشرکان «مرگ سرخ»، نزد مؤمنان «ابرسفید»، نزد پدرش «حرب» - «ظهیر» هم نقل شده-، نزد مادرش «حیدره»- «أسد» نیز گفته شده-، نزد مادر رضاعیاش «میمون» و نزد خدا «علیّ» !
متوکّل، خلیفه عباسی از زید بن حارثه بصری مجنون از علی علیه السّلام پرسید، زید گفت: به حسب حروف هجا «علی» از جانب خدا آمر به عدل است و إحسان، شکافنده علوم ادیان، تلاوت کننده سوره های قرآن، پاره کننده حجاب شیطان، جامع احکام قرآن، حاکم میان إنس و جن، تهی از هر دروغ و بهتان، راهنمای آنکه جویای توضیح باشد، ذاکر پروردگارش در نهان و عیان، خدا ترس شب های تار، پیشوای برتر بی نقصان، پوشاننده عورات زنان، شکرگزار نعمت های خدای واحد منّان، شکیبای روزهای شمشیرزنی و نیزه افکنی، شمشیر زننده بر فرق حریفان، حق جوی، پیگیر و امانت دار، درهم شکننده اهل کفر و طغیان، داناترین دانای أهل زمان، درهم شکننده دلاوران به یاری خدا،شکافنده سرها و أبدان، قوی مرد قوی پنجه، کامل برتر بینقصان، ملازم دستورات خداوند رحمان، ازدواج کننده با بهترینِ زنان، آمده نامش در قرآن، سرپرستی کننده پیروانش به ایمان، راهنما به سوی حقِّ حق طلبان و همیشه در دسترس برای جویندگان احسان. - . مناقب آل أبی طالب2 :58-56 -
**[ترجمه]
یف، الطرائف رَوَی الْحُمَیْدِیُّ فِی الْجَمْعِ بَیْنَ الصَّحِیحَیْنِ فِی الْحَدِیثِ الْحَادِی وَ الْعِشْرِینَ مِنَ الْمُتَّفَقِ عَلَیْهِ مِنْ مُسْنَدِ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ أَنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَی سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ فَقَالَ هَذَا فُلَانٌ أَمِیرُ الْمَدِینَةِ یَذْکُرُ عَلِیّاً علیه السلام عِنْدَ الْمِنْبَرِ قَالَ فَیَقُولُ مَا ذَا قَالَ یَقُولُ لَهُ أَبَا تُرَابٍ
ص: 63
فَضَحِکَ وَ قَالَ مَا سَمَّاهُ بِهِ إِلَّا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ مَا کَانَ لَهُ اسْمٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْهُ فَاسْتَعْظَمْتُ الْحَدِیثَ وَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبَّاسٍ کَیْفَ کَانَ ذَلِکَ قَالَ دَخَلَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی فَاطِمَةَ علیها السلام ثُمَّ خَرَجَ فَاضْطَجَعَ فِی الْمَسْجِدِ فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی ابْنَتِهِ فَاطِمَةَ علیها السلام وَ قَبَّلَ رَأْسَهَا وَ نَحْرَهَا وَ قَالَ لَهَا أَیْنَ ابْنُ عَمِّکِ قَالَتْ فِی الْمَسْجِدِ فَخَرَجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَوَجَدَ رِدَاءَهُ قَدْ سَقَطَ عَنْ ظَهْرِهِ وَ خُلِطَ (1) التُّرَابُ إِلَی ظَهْرِهِ فَجَعَلَ یَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ ظَهْرِهِ وَ یَقُولُ اجْلِسْ أَبَا تُرَابٍ مَرَّتَیْنِ (2).
**[ترجمه]الطرائف: حمیدی در کتاب «الجمع بین الصحیحین» در حدیث شماره 21 گوید: از جمله موارد متفّق علیه در مسند سهل بن سعد حدیثی است که میگوید:
مردی نزد سهل بن سعد آمد و گفت: این فلانی أمیر مدینه است که درباره علی علیه السّلام بر منبر سخن میگوید. پرسید: چه میگوید؟ گفت: از وی به «ابوتراب» یاد کرد؟! پس سهل خندید و گفت: این نام را کسی جز پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر او ننهاده است و هیچ نامی دوست داشتنیتر از این نام نزد رسول خدا نبود. با این توضیح؛ ماجرا در نظرم بزرگ آمده و گفتم: ای أباعباس، ماجرا چگونه بوده است؟ گفت: علی علیه السّلام به خانه نزد فاطمه سلام الله علیها رفت اما بیرون آمده و به مسجد رفت و در آنجا دراز کشید. پشت سر وی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نزد فاطمه رفته و سر و گلوی او را بوسیده و پرسید: پسرعمویت کجاست؟ گفت: در مسجد! پس رسول خدا به مسجد رفت و در آنجا دید که ردای علی علیه السّلام کنار رفته و پشت وی خاکی شده است. پیامبر
صَلی الله علیهِ و آله شروع کرد به زدودن خاک از پشت علی علیه السّلام و دوبار تکرار فرمود: بنشین ای أبوتراب. - . الطرائف: 20 -
**[ترجمه]
مد، العمدة مِنْ مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ رَوَی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ وَالِدِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ بَحْرٍ عَنْ عِیسَی بْنِ یُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ یَزِیدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَیْثَمٍ الْمُحَارِبِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَیْثَمِ بْنِ زَیْدٍ (3) عَنْ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ علیه السلام رَفِیقَیْنِ فِی غَزَاةِ ذِی الْعَشِیرَةِ فَلَمَّا نَزَلَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَأَقَامَ بِهَا رَأَیْنَا نَاساً مِنْ بَنِی مَذْحِجٍ (4) یَعْمَلُونَ فِی عَیْنٍ لَهُمْ فِی نَخْلٍ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا أَبَا الْیَقْظَانِ هَلْ لَکَ أَنْ نَأْتِیَ هَؤُلَاءِ فَنَنْظُرَ (5) کَیْفَ یَعْمَلُونَ فَجِئْنَاهُمْ فَنَظَرْنَا إِلَی عَمَلِهِمْ سَاعَةً ثُمَّ غَشِیَنَا النَّوْمُ فَانْطَلَقْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ فَاضْطَجَعْنَا فِی صَوْرِ النَّخْلِ (6) ثُمَّ جَمَعْنَا (7) مِنَ التُّرَابِ فَنِمْنَا فَوَ اللَّهِ مَا أَهَبَّنَا (8) إِلَّا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یُحَرِّکُنَا بِرِجْلِهِ وَ یَبْرِینَا (9) مِنْ تِلْکَ الدَّقْعَاءِ فَیَوْمَئِذٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام یَا أَبَا تُرَابٍ لِمَا عَلَیْهِ (10) مِنَ التُّرَابِ قَالَ أَ لَا أُحَدِّثُکُمَا (11) بِأَشْقَی النَّاسِ رَجُلَیْنِ؟
ص: 64
قُلْنَا: بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَخُو ثَمُودَ الَّذِی عَقَرَ النَّاقَةَ وَ الَّذِی یَضْرِبُکَ یَا عَلِیُّ عَلَی هَذِهِ -یَعْنِی قَرْنَهُ- حَتَّی تَبُلَّ مِنْهُ هَذِهِ یَعْنِی لِحْیَتَهُ.
وَ مِنَ الْجُزْءِ الْأَوَّلِ مِنْ صَحِیحِ الْبُخَارِیِّ (1) عَنْ قُتَیْبَةَ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ عَنْ أَبِی حَازِمٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ مِثْلَ مَا مَرَّ فِی رِوَایَةِ السَّیِّدِ عَنِ الْحُمَیْدِیِّ.
وَ مِنْ صَحِیحِ الْبُخَارِیِّ (2) أَیْضاً فِی الْجُزْءِ الرَّابِعِ مِنَ الْأَجْزَاءِ الثَّمَانِیَةِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْلَمَةَ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ مِثْلَهُ.
-وَ مِنْ صَحِیحِ مُسْلِمٍ (3) فِی ثَالِثِ کُرَّاسٍ مِنَ الْجُزْءِ الرَّابِعِ مِنْ أَجْزَاءٍ سِتَّةٍ عَنْ قُتَیْبَةَ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: کَانَ اسْتُعْمِلَ رَجُلٌ عَلَی الْمَدِینَةِ (4) مِنْ آلِ مَرْوَانَ فَدَعَا سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ وَ أَمَرَهُ (5) أَنْ یَشْتِمَ عَلِیّاً علیه السلام قَالَ فَأَبَی سَهْلٌ فَقَالَ أَمَّا (6) إِذَا أَبَیْتَ فَقُلْ لَعَنَ اللَّهُ أَبَا تُرَابٍ فَقَالَ سَهْلٌ مَا کَانَ لِعَلِیٍّ علیه السلام اسْمٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ أَبِی تُرَابٍ وَ إِنْ کَانَ لَیَفْرَحُ إِذَا دُعِیَ بِهَا فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنَا عَنْ فَضِیلَتِهِ لِمَ سُمِّیَ أَبَا تُرَابٍ قَالَ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَیْتَ فَاطِمَةَ فَلَمْ یَجِدْ عَلِیّاً فِی الْبَیْتِ فَقَالَ أَیْنَ ابْنُ عَمِّکِ فَقَالَتْ کَانَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ شَیْ ءٌ فَغَاضَبَنِی (7) فَخَرَجَ وَ لَمْ یَقِلْ (8) عِنْدِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِإِنْسَانٍ انْظُرْ أَیْنَ هُوَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ فِی الْمَسْجِدِ رَاقِدٌ فَجَاءَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ مُضْطَجِعٌ قَدْ سَقَطَ رِدَاؤُهُ عَنْ شِقِّهِ فَأَصَابَهُ تُرَابٌ فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ یَمْسَحُهُ عَنْهُ وَ یَقُولُ قُمْ أَبَا تُرَابٍ (9)-
وَ لَوْ أَنْصَفَتْ فِی حُکْمِهَا أُمُّ مَالِکٍ*** إِذاً لَرَأَتْ تِلْکَ الْمَسَاوِیَ مَحَاسِنَا
.
ص: 65
و من مناقب الفقیه أبی الحسن بن المغازلی روی الخبر الأول الذی من مسند ابن حنبل (1) عن أحمد بن محمد بن عبد الوهاب یرفعه إلی عمار و الثانی الذی رواه من البخاری موافقا لروایة السید عن الحمیدی فإنه رواه عن یحیی بن أبی طالب عن محمد بن الصلت و الثالث الذی رواه من صحیح مسلم فإنه روی عن القاضی أبو یوسف بن رباح یرفعه إلی سهل بن سعد. (2)
أقول: روی ابن الأثیر فی جامع الأصول، عن الصحیحین مثل ما مر بروایة الحمیدی فی تسمیة أبی تراب.
**[ترجمه]العمده: در مسند احمد بن حنبل آمده است: عمّار بن یاسر روایت کرده است که: من و علی در غزوه «ذی العشیرۀ» باهم دوست و همراه بودیم. و چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در آنجا فرود آمد، مردمی از بنی مذحج را دیدیم که برسر چشمهای در نخلستانی کار می کنند. علی علیه السّلام به من گفت: ای ابو یقظان، آیا میآیی باهم برویم و کارشان را نظاره کنیم که چگونه کار می کنند؟ پس باهم به نزد آن ها رفته و ساعتی نظارهگر شیوه کار کردنشان بودیم که خوابمان گرفت، از این رو با علی رفتیم و زیر نخلهای کوچک نزدیک بهم دراز کشیدیم. سپس مقداری خاک جمع کردیم و خوابیدیم. به خدا سوگند همچنان خوابمان برده بود تا اینکه متوجه شدیم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دارد با پای خود ما را تکان می دهد و خاک را از بدنمان می زداید. در آن روز بود که رسول خدا به علی علیه السّلام فرمود: «یا أبا تراب» آن هم به خاطر اینکه بدن ایشان خاک آلود بود. سپس فرمود: می خواهید درباره دونفر که شقی ترین مرد مانند با شما سخن بگویم؟ گفتیم: آری، یا رسول الله! فرمود: اولی آن مرد ثمودی است که ناقه صالح را پی کرد و دومی کسی است که ای علی! بر فرق تو شمشیر می زند و محاسنت را با خون خضاب می کند.
در جلد اول از صحیح بخاری روایتی نظیر روایتی که سیّد از حمیدی نقل کرده، آمده است.
باز هم صحیح بخاری در جلد چهارم از 8 جلد، این روایت را آورده است.
از صحیح مسلم در سومین دفتر از جلد چهارم از جلدهای ششگانه روایت کرده که: مردی از آل مروان بر مدینه حکومت میکرد. وی سهل بن سعد را احضار نموده از وی خواست علی علیه السّلام را دشنام دهد، اما سهل امتناع کرد. حاکم گفت: حال که دشنامنش نمی دهی، أبوتراب را لعن کن! سهل گفت: علی علیه السّلام نامی محبوبتر از أبوتراب نداشت و چون وی را با این نام خطاب میکردند بسیار خرسند میشد. حاکم مدینه گفت: پس ما را از ماجرای نامیدنش به این نام آگاه کن. سهل گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد خانه فاطمه شد، اما علی علیه السّلام را در منزل ندید. لذا به فاطمه فرمود: پسر عمویت کجاست؟ گفت: حرفمان شد و به خشم آمدیم و او از خانه بیرون رفت. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به یکی فرمود: ببین کجا رفته؟ عرض کرد: در مسجد خوابیده است یا رسول الله. پس رسول خدا به مسجد آمد و وی را در حالی یافت که ردایش کنار رفته و نیمی از بدنش خاکی شده است. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شروع کرد به زدودن خاک از بدن وی در حالی که میفرمود: برخیز اُبا تراب!
پس سهل این بیت را خواند:
-«اگر اُم مالک در قضاوت خود انصاف به خرج میداد، قطعاً این معایب را حسن میدید»
کتاب «مناقب» فقیه ابوالحسن بن المغازلی روایت اول را که مسند احمد بن حنبل از احمد بن محمد بن الوهّاب آورده و سند آن را به عمّار میرساند؛ اما روایت دومی را که بخاری آورده و موافق با روایت سید از حمیدی است، آن را یحیی بن ابی طالب از محمدبن الصلت نقل میکند و روایت سوم را که از صحیح مسلم نقل میکند، آن را از قاضی ابویوسف بن رباح که سند آن را به سهل بن سعد میرساند، روایت میکند. - . العمدة: 14-12 -
مولف: ابن أثیر در کتاب جامع الأصول خود از صحیحین شبیه روایت حمیدی را در باب نامگذاری ابوتراب نقل کرده است .
**[ترجمه]
فی القاموس الصور النخل الصغار أو المجتمع و أصل النخل (3) و قال: الدقعاء التراب (4).
و قال ابن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغة، هو أبو الحسن علی بن أبی طالب و اسمه عبد مناف بن عبد المطلب و اسمه شیبة بن هاشم و اسمه عمرو بن عبد مناف بن قصی و الغالب علیه من الکنیة أبو الحسن و کان ابنه الحسن علیه السلام یدعوه فی حیاة رسول الله صلی الله علیه و آله أبا الحسین و یدعوه الحسین علیه السلام أبا الحسن و یدعوان رسول الله أباهما فلما توفی النبی صلی الله علیه و آله دعواه بأبیهما و کناه رسول الله أبا تراب وجده نائما فی تراب قد سقط عنه رداؤه و أصاب التراب جسده فجاء حتی جلس عند رأسه و أیقظه و جعل یمسح التراب عن ظهره و یقول له اجلس إنما أنت أبو تراب فکانت من أحب کناه صلوات الله علیه إلیه و کان یفرح إذا دعی بها فدعت بنو أمیة خطباءها یسبوه بها علی المنابر و جعلوها نقیصة له و وصمة (5) علیه فکأنما کسوه بها الحلی و الحلل کما قال الحسن البصری.
ص: 66
و کان اسمه الأول الذی سمته به أمه حیدرة باسم أبیها أسد بن هاشم و الحیدرة الأسد فغیر أبوه اسمه و سماه علیا و قیل إن حیدرة اسم کانت قریش تسمیه به و القول الأول أصح یَدُلُّ عَلَیْهِ خَبَرُهُ یَوْمَ بَرَزَ إِلَیْهِ مَرْحَبٌ وَ ارْتَجَزَ عَلَیْهِ فَقَالَ
أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی مَرْحَباً
فَأَجَابَهُ
أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَةَ
و تزعم الشیعة أنه خوطب فی حیاة رسول الله صلی الله علیه و آله بأمیر المؤمنین خاطبه بذلک جملة المهاجرین و الأنصار و لم یثبت ذلک فی أخبار المحدثین (1) إلا أنهم قد رووا ما یعطی هذا المعنی و إن لم یکن اللفظ بعینه وَ هُوَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (2) أَنْتَ یَعْسُوبُ الدِّینِ وَ الْمَالُ یَعْسُوبُ الظَّلَمَةِ وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی هَذَا یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ و الیعسوب ذکر النحل و أمیرها، روی هاتین الروایتین أحمد بن حنبل فی المسند و فی کتابه فضائل الصحابة و رواهما أبو نعیم الحافظ فی حلیة الأولیاء و دعی بعد وفاة رسول الله صلی الله علیه و آله بوصی رسول الله صلی الله علیه و آله لوصایته إلیه بما أراده و أصحابنا لا ینکرون ذلک و لکن یقولون إنها لم تکن وصیته بالخلافة (3) بل بکثیر من المتجددات بعده أفضی بها إلیه (4).
ص: 67
**[ترجمه]در قاموس آمده است: الصور: نخلهای کوچک یا در کنار هم جمع شده، تنه نخل. الدقعاء: خاک. ابن أبی الحدید در شرح نهجالبلاغه گوید: او، ابوالحسن علی بن ابی طالب که نامش عبد مناف بن عبدالمطلب که نامش شیبه بن هاشم که نامش عمرو بن عبد مناف بن قصی است؛ و از جمله کنیههای مشهور او ابوالحسن است و امام حسین علیه السّلام وی را در حیات رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله «ابوالحسن» خطاب میکرد و حسن و حسین علیهما السّلام پیامبر را «پدر» خطاب میکردند. و چون پیامبر رحلت فرمود، علی علیه السّلام را «پدر» خطاب کردند. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی را «ابوتراب» کنیه داد چون وی را خفته در خاک دید در حالی که ردایش به کناری رفته و بدن خاکآلود گشته بود؛ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی نزدیک شده و کنار سرش نشسته از خواب بیدارش نمود و شروع کرد به زدودن گردوخاک از بدنش در حالی که میفرمود: برخیز و بنشین که به راستی «ابوتراب» هستی؛ از آن پس این کنیه را که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی داده بود، محبوبترین کنیه برای خود میدانست و اگر بدین نام خطاب میشد، خرسند میگردید اما بنیامیّه خطبای خود را فرمان دادند تا وی را با این نام دشنام دهند و این کنیه را برای آن حضرت یک کاستی و یک عیب و ننگ انگاشتند. به قول حسن بصری، وقتی وی را با این نام خطاب میکردند، گویی جامهای از زیور بر تنش میکردند.
نخستین نام آن حضرت که مادرش وی را با آن نام خطاب کرده بود، «حیدره» است که نام پدرش اسد بن هاشم بود. زیرا حیدره به معنی شیر است. اما پدر نامش را تغییر داده و «علی» گذاشت. گفتهاند که «حیدره» نامی بود که قریش آن حضرت را به این نام خطاب میکردند و به نظر میرسد گفته نخست درستتر باشد و دلیل این امر آن است که چون علی علیه السّلام به جنگ مرحب رفت مرحب به عنوان رجزخوانی گفت: «من آنم که مادر مرا مرحب نامید» پس علی علیه السّلام در مقام رجزخوانی فرمود: «من آنم که مادرم مرا حیدره نامیده است». شیعه بر این باور است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در زمان حیات خود وی را «امیرالمومنین» خطاب فرمود و گروهی از مهاجرین و انصار نیز وی را به این نام مینامیدند لیکن این امر توسط اخبار راویان به اثبات نرسیده گرچه روایات دیگری دارند که همین معنا را میرساند هرچند این لفظ را عیناً به کار نبردهاند. در روایت دیگری آمده است که پیامبر اکرم صَلی الله علیهِ و آله فرمود: تو امیر دینی و مال امیر ظالمان و در روایت دیگری آمده است: «هذا یعسوب المومنین و قائد الغرّ المحجَّلین» (این امیر مؤمنان و رهبر سپیدرویان نورانی است). «یعسوب» به زنبور نری گفته می شود که بر دیگر زنبورها فرمان میراند. این دو روایت را احمد بن حنبل در مسند و در کتاب دیگرش «فضائل الصحابه» نقل کرده است؛ ابونعیم الحافظ نیز آنها را در کتاب «حلیة الأولیاء» ذکر نموده است. پس از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را «وصیّ رسول الله» خطاب میکردند به خاطر آنکه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هر وصیتی که داشت به وی فرموده بود و اصحاب ما منکر این معنا نیستند، اما آن را وصیت کردن به خلافت نمیدانند بلکه بر این باورند که آن حضرت را از اتفاقاتی که در آینده خواهد افتاد آگاه ساخته بود. - . شرح ابن أبی الحدید1: 5 -
**[ترجمه]
أقول: قد مر بعض فضائلهما فی باب أحوال عبد المطلب و باب أحوال عبد الله و آمنة.
**[ترجمه]مولف: برخی از فضایل این بزرگواران در باب احوال عبدالمطلب و باب عبدالله و آمنه از نظر خوانندگان گذشت.
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق: ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ سَهْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ حَبِیبِ بْنِ أَبِی ثَابِتٍ رَفَعَهُ قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی عَمِّهِ أَبِی طَالِبٍ وَ هُوَ مُسَجًّی فَقَالَ یَا عَمِّ کَفَّلْتَ یَتِیماً وَ رَبَّیْتَ صَغِیراً وَ نَصَرْتَ کَبِیراً فَجَزَاکَ اللَّهُ عَنِّی خَیْراً ثُمَّ أَمَرَ عَلِیّاً بِغُسْلِهِ (1).
**[ترجمه]امالی صدوق: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر عمویش ابوطالب وارد گشت و وی را پیچیده در کفن یافت. پس فرمود: عمو جان، کفالت یتیمی را برعهده گرفتی و صغیری را پروردی و جوانی را نصرت دادی و یاری کردی؛ پس خداوند از جانب من جزای خیرت دهد؛ پس به علی دستور داد وی را غسل دهد. - . امالی شیخ صدوق: 243 -
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق: الْعَطَّارُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْجُرْجَانِیِّ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَوَّلُ جَمَاعَةٍ کَانَتْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یُصَلِّی وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مَعَهُ إِذْ مَرَّ أَبُو طَالِبٍ بِهِ وَ جَعْفَرٌ مَعَهُ قَالَ یَا بُنَیَّ صِلْ جَنَاحَ ابْنِ عَمِّکَ فَلَمَّا أَحَسَّهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَقَدَّمَهُمَا وَ انْصَرَفَ أَبُو طَالِبٍ مَسْرُوراً وَ هُوَ یَقُولُ:
إِنَّ عَلِیّاً وَ جَعْفَراً ثِقَتِی*** عِنْدَ مُلِمِّ الزَّمَانِ وَ الْکُرَبِ
وَ اللَّهِ لَا أَخْذُلُ النَّبِیَّ وَ لَا*** یَخْذُلُهُ مِنْ بَنِیَّ ذُو حَسَبٍ
لَا تَخْذُلَا وَ انْصُرَا ابْنَ عَمِّکُمَا*** أَخِی لِأُمِّی مِنْ بَیْنِهِمْ وَ أَبِی
قَالَ: فَکَانَتْ أَوَّلُ جَمَاعَةٍ جُمِّعَتْ ذَلِکَ الْیَوْمَ (2).
أَقُولُ: رَوَی السَّیِّدُ فِی الطَّرَائِفِ عَنْ أَبِی هِلَالٍ الْعَسْکَرِیِّ مِنْ کِتَابِ الْأَوَائِلِ مِثْلَهُ (3)
ص: 68
**[ترجمه]امالی صدوق: العطّار از پدرش از ابن عیسی از محمد بن عمرجرجانی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حالی که علی علیه السّلام به وی اقتدا مینمود مشغول اقامه نخستین نماز جماعت بود که ابوطالب در حالی که جعفر همراهیش میکرد، بر آنان گذشت، پس به جعفر گفت: فرزندم، سمت دیگر پسر عمویت را کامل کن . و چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله متوجه گردید دو نفر به وی اقتدا می کند، جلوتر از آنها ایستاد و ابوطالب در حالی که خوشحال بود و این ابیات را زمزمه میکرد، از آنجا رفت:
-«علی و جعفر مورد اعتماد من هستند، در سختی روزگار و به هنگام غم و اندوه؛
- به خدا سوگند که پیامبر را تنها نخواهم نگذاشت، و از پسرانم آنکه اصل و نسبدار است نیز او را تنها نخواهد گذاشت؛
- پسر عمویتان را تنها نگذارید و یاریش کنید، آنکه برادر تنی من است» راوی گوید: این نخستین نماز جماعتی بود که آن روز اقامه شد. - . امالی شیخ صدوق: 304 -
می گویم: سیّد در «الطرائف» از ابو هلال عسکری به نقل از کتاب «الأوائل» شبیه این روایت را آورده است. - . الطرائف: 87 -
**[ترجمه]
« صل جناح ابن عمک» کأنه بالتخفیف أمرا من تصل أی تمم جناحه فإن أمیر المؤمنین علیه السلام کان أحد جناحیه و به کان یتم الجناحان و یحتمل التشدید أیضا فإن الجناح یکون بمعنی الجانب و الکنف و الناحیة و الأول أبلغ و أظهر.
**[ترجمه]صل جناح بن عمّک ( با تخفیف لام در «صل»): طرف او را پرُکن؛ زیرا امیرالمؤمنین علیه السّلام یکی از دو طرف (بال) رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود و با جعفر، طرف یا بال دیگر او کامل میشد. و احتمال دارد «صَلَّ» بوده باشد، زیرا جناح به معنی طرف و کتف و ناحیه باشد، و برداشت اول روشنتر و صحیحتر است.
**[ترجمه]
ج، الإحتجاج: عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کَانَ ذَاتَ یَوْمٍ جَالِساً فِی الرَّحْبَةِ وَ النَّاسُ حَوْلَهُ مُجْتَمِعُونَ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْتَ بِالْمَکَانِ الَّذِی أَنْزَلَکَ اللَّهُ بِهِ وَ أَبُوکَ مُعَذَّبٌ فِی النَّارِ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام مَهْ (1) فَضَّ اللَّهُ فَاکَ وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ شَفَعَ أَبِی فِی کُلِّ مُذْنِبٍ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ لَشَفَّعَهُ اللَّهُ فِیهِمْ أَبِی مُعَذَّبٌ فِی النَّارِ وَ ابْنُهُ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً إِنَّ نُورَ أَبِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ یُطْفِئُ أَنْوَارَ الْخَلَائِقِ (2) إِلَّا خَمْسَةَ أَنْوَارٍ نُورَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ نُورِی وَ نُورَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ (3) وَ نُورَ تِسْعَةٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ فَإِنَّ نُورَهُ مِنْ نُورِنَا الَّذِی (4) خَلَقَهُ اللَّهُ تَعَالَی قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَلْفَیْ عَامٍ (5).
ما، الأمالی للشیخ الطوسی: الْحُسَیْنُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُوسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الْهَمَدَانِیِّ عَنْ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْهُ علیه السلام مِثْلَهُ (6)
**[ترجمه]الاحتجاج: از امام صادق علیه السّلام از پدرانش روایت شده است که روزی امیرالمؤمنین علیه السّلام در فضایی باز نشسته بودند و مردم در اطراف ایشان گرد آمده بودند که مردی از آن میان برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین شما هم اکنون دارای چنین مقام و منزلتی هستید ولی پدرت در آتش شکنجه میشود؟! امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: ساکت شو! خدا دهانت را خُرد کند! قسم به آنکه محمّد را به حق مبعوث فرمود اگر پدرم تمام گناهکاران روی زمین را شفاعت کند، قطعاً خداوند شفاعت وی را میپذیرد. پدرم در جهنم در حال شکنجه شدن باشد و پسرش قسمت کننده بهشت و دوزخ؟ قسم به آن که محمد را به حق به پیامبری مبعوث فرمود، نور پدرم در روز قیامت نور تمام خلایق را خاموش خواهد کرد، جز پنج نور : نور محمد صَلی الله علیهِ و سلَّم، نور من، نور حسن و حسین و نور نه تن از فرزندان حسین، زیرا نور پدرم از نور ماست که خداوند متعال آن را دوهزار سال پیش از خلقت آدم آفریده است. - . الاحتجاج: 122 -
امالی طوسی: شبیه این روایت را از آن حضرت نقل کرده است. - . امالی شیخ طوسی: 192 -
**[ترجمه]
فی روایة الشیخ بعد قوله و نوری و نور فاطمة.
و علی هذا فالخمسة إما مبنی إلی اتحاد نوری محمد و علی صلوات الله علیهما أو اتحاد نوری الحسنین علیهما السلام بقرینة عدم توسط النور فی البین و یحتمل أن یکون قوله و نور تسعة معطوفا علی
ص: 69
الخمسة (1).
**[ترجمه]در روایت امالی شیخ پس از آوردن لفظ «نور من»، «و نور فاطمه» را هم آورده است و بنابراین نقل پنج نور بودن یا مبنیّ بر یکی بودن نور محمد و علی علیهما السلام است یا یکی بودن دو نور حسن و حسین علیهما السلام. با توجه به این قرینه که لفظ «نور» میان نام آن دو مذکور نیفتاده است و امکان دارد که «نور 9 تن» معطوف بر «5 تن» باشد .
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق ابْنُ مَسْرُورٍ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: أَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام ذَاتَ یَوْمٍ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله بَاکِیاً وَ هُوَ یَقُولُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَهْ (2) یَا عَلِیُّ فَقَالَ عَلِیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَاتَتْ أُمِّی فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ قَالَ فَبَکَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَالَ رَحِمَ اللَّهُ أُمَّکَ یَا عَلِیُّ أَمَا إِنَّهَا إِنْ کَانَتْ لَکَ أُمّاً فَقَدْ کَانَتْ لِی أُمّاً خُذْ عِمَامَتِی هَذِهِ وَ خُذْ ثَوْبَیَّ هَذَیْنِ فَکَفِّنْهَا فِیهِمَا وَ مُرِ النِّسَاءَ فَلْیُحْسِنَّ غُسْلَهَا وَ لَا تُخْرِجْهَا حَتَّی أَجِی ءَ فَإِلَیَّ أَمْرُهَا قَالَ وَ أَقْبَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بَعْدَ سَاعَةٍ وَ أُخْرِجَتْ فَاطِمَةُ أُمُّ عَلِیٍّ علیها السلام فَصَلَّی عَلَیْهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله صَلَاةً لَمْ یُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ قَبْلَهَا مِثْلَ تِلْکَ الصَّلَاةِ ثُمَّ کَبَّرَ عَلَیْهَا أَرْبَعِینَ تَکْبِیرَةً ثُمَّ دَخَلَ إِلَی الْقَبْرِ فَتَمَدَّدَ فِیهِ فَلَمْ یُسْمَعْ لَهُ أَنِینٌ وَ لَا حَرَکَةٌ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ ادْخُلْ یَا حَسَنُ ادْخُلْ فَدَخَلَا الْقَبْرَ فَلَمَّا فَرَغَ مِمَّا احْتَاجَ إِلَیْهِ قَالَ لَهُ یَا عَلِیُّ اخْرُجْ یَا حَسَنُ اخْرُجْ فَخَرَجَا ثُمَّ زَحَفَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَتَّی صَارَ عِنْدَ رَأْسِهَا ثُمَّ قَالَ یَا فَاطِمَةُ أَنَا مُحَمَّدٌ سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ لَا فَخْرَ فَإِنْ أَتَاکِ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ فَسَأَلَاکِ مَنْ رَبُّکِ فَقُولِی اللَّهُ رَبِّی وَ مُحَمَّدٌ نَبِیِّی وَ الْإِسْلَامُ دِینِی وَ الْقُرْآنُ کِتَابِی وَ ابْنِی إِمَامِی وَ وَلِیِّی ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ ثَبِّتْ فَاطِمَةَ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ ثُمَّ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهَا وَ حَثَا عَلَیْهَا حَثَیَاتٍ (3) ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ الْیُمْنَی عَلَی الْیُسْرَی فَنَفَضَهُمَا ثُمَّ قَالَ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَقَدْ سَمِعَتْ فَاطِمَةُ تَصْفِیقَ یَمِینِی عَلَی شِمَالِی فَقَامَ إِلَیْهِ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ فَقَالَ فَدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ صَلَّیْتَ عَلَیْهَا صَلَاةً
ص: 70
لَمْ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ قَبْلَهَا مِثْلَ تِلْکَ الصَّلَاةِ فَقَالَ یَا أَبَا الْیَقْظَانِ وَ أَهْلُ ذَلِکَ هِیَ مِنِّی لَقَدْ کَانَ لَهَا (1) مِنْ أَبِی طَالِبٍ وَلَدٌ کَثِیرٌ وَ لَقَدْ کَانَ خَیْرُهُمْ کَثِیراً وَ کَانَ خَیْرُنَا قَلِیلًا فَکَانَتْ تُشْبِعُنِی وَ تُجِیعُهُمْ وَ تَکْسُونِی وَ تُعْرِیهِمْ وَ تُدَهِّنُنِی وَ تُشَعِّثُهُمْ قَالَ فَلِمَ کَبَّرْتَ عَلَیْهَا أَرْبَعِینَ تَکْبِیرَةً یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ یَا عَمَّارُ الْتَفَتُّ عَنْ یَمِینِی فَنَظَرْتُ إِلَی أَرْبَعِینَ صَفّاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ فَکَبَّرْتُ لِکُلِّ صَفٍّ تَکْبِیرَةً قَالَ فَتَمَدُّدُکَ فِی الْقَبْرِ وَ لَمْ یُسْمَعْ لَکَ أَنِینٌ وَ لَا حَرَکَةٌ قَالَ إِنَّ النَّاسَ یُحْشَرُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عُرَاةً وَ لَمْ أَزَلْ أَطْلُبُ إِلَی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَبْعَثَهَا سَتِیرَةً وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ مَا خَرَجْتُ مِنْ قَبْرِهَا حَتَّی رَأَیْتُ مِصْبَاحَیْنِ مِنْ نُورٍ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ مِصْبَاحَیْنِ مِنْ نُورٍ عِنْدَ یَدَیْهَا وَ مِصْبَاحَیْنِ مِنْ نُورٍ عِنْدَ رِجْلَیْهَا وَ مَلَکَیْهَا الْمُوَکَّلَیْنِ بِقَبْرِهَا یَسْتَغْفِرَانِ لَهَا إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ (2).
ضه، روضة الواعظین عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ مِثْلَهُ.
قَالَ وَ رُوِیَ فِی خَبَرٍ آخَرَ طَوِیلٍ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ یَا عَمَّارُ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ قَدْ مَلَأَتِ الْأُفُقَ وَ فُتِحَ لَهَا بَابٌ مِنَ الْجَنَّةِ وَ مُهِّدَ لَهَا مِهَادٌ مِنْ مِهَادِ الْجَنَّةِ وَ بُعِثَ إِلَیْهَا بِرَیْحَانٍ مِنْ رَیَاحِینِ الْجَنَّةِ فَهِیَ فِی رَوْحٍ وَ رَیْحَانٍ وَ جَنَّةٍ وَ نَعِیمٍ وَ قَبْرُهَا رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ (3).
**[ترجمه]امالی صدوق: از عبدالله بن عباس روایت است که: روزی علی بن ابی طالب علیه السّلام گریان نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمد در حالی که میگفت: «إنا لله و إنا إالیه راجعون». رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چه شده یا علی؟ علی علیه السّلام گفت: یا رسول الله، مادرم فاطمه بنت أسد درگذشت: راوی گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیز گریست و سپس فرمود: علی، خدا مادرت را رحمت کند. او اگر برای تو مادر بود، برای من هم مادر بوده است، این عمامه و این دو پیراهن مرا ببر و او را با آنها کفن کن و به زنان سفارش کن به خوبی وی را غسل دهند و جنازه را در خانه نگاهدار تا من بیایم و بقیه کارها را برعهده گیرم.
راوی گوید: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ساعتی بعد آمد و فاطمه مادر علی را از خانه بیرون آوردند و آن حضرت بر وی چنان نمازی خواند که تا آن زمان برکسی خوانده نشده بود. سپس چهل تکبیر بر وی گفت آنگاه شخصاً وارد قبر شده، در آن دراز کشید بیآنکه حرکت یا صدایی از او سرزند. سپس فرمود: علی، حسن، وارد قبر شوید. پس آن دو وارد قبر شدند و چون کارهایی که فرمود انجام دادند. از آنها خواست از قبر خارج شوند و چون بیرون رفتند، پیامبر خود را بالای سر وی رسانده و گفت: یا فاطمه، من محمد سرور فرزندان آدم هستم و بدین نمی بالم، پس اگر نکیر ومنکر نزد تو آمدند و از پروردگارت پرسیدند، بگو: خدا پروردگار من است و پیامبرم محمد است و اسلام دین من است و قرآن کتاب من و پسرم إمام و ولیّ من. سپس فرمود: خدایا فاطمه را برقول حق استوار بدار. سپس از گور بیرون آمده و چند مشت خاک در قبر وی پاشید. آنگاه دست راست خود را بر دست چپ زد، آن را تکانده سپس فرمود: قسم به آنکه جان محمد در دست اوست، فاطمه صدای زدن دست راستم را بر دست چپ شنید.
پس عمّار یاسر عرض کرد: پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله، نمازی بر وی خواندی که پیش از این برکسی نخوانده بودید؟! فرمود: ای أبا یقظان، او سزاوار این کار بود چون با من چنین رفتار میکرد. او را از ابوطالب فرزندان بسیار بود و خیر بسیار داشتند ولی دارایی ما اندک بود. او بچههای خود را گرسنه نگاه میداشت و مرا سیر میکرد، آنها برهنه بودند و مرا جامه میپوشاند آنها ژولیده موی بودند ولی مرا روغن میمالید. عرض کرد: چرا بر وی چهل تکبیر گفتی؟ فرمود: آری عمّار! به راست نگاه کردم دیدم چهل ردیف از فرشتگان صف کشیدهاند از این رو برای هر صف یک تکبیر گفتم. عرض کرد چرا در گور او ساکت و بیحرکت دراز کشیدی؟ فرمود: مردم در روز قیامت برهنه برانگیخته میشوند، از این رو من در آن حال از خداوند طلب کردم که در آن روز وی را پوشیده برانگیزد، و قسم به آن که جان محمد در دست اوست از قبر او برنخاستم مگر زمانی که دیدم دو چراغ از نور بالای سر و دو چراغ از نور در کنار دستان و دو چراغ از نور در کنار پاهای وی پرتو افشانی میکنند و دو فرشته موکّل بر وی در قبر او حضور دارند و مشغول استغفار برای وی هستند تا روز قیامت فرا رسد. - . امالی صدوق: 190-189 -
روضة الواعظین: ابن عباس نظیر این روایت را نقل کرده است. در حدیث دیگری آمده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای عمّار، فرشتگان تمام آسمان را پر کردهاند و دری از بهشت برای وی با شد و گلی از گلهای بهشت را برای وی فرستادهاند و او اکنون در آرامش غرق گل و ریاحین است و در بهشت پر از نعمت، و قبر او باغی است از باغهای بهشت. - . روضة الواعظین: 123 -
**[ترجمه]
الزحف العدو (4) و الأشعث المغبر الرأس.
**[ترجمه]الزَّحف: دویدن. الأشعث: ژولیده موی
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ (5) عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ أَبُو طَالِبٍ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا ابْنَ أَخِ اللَّهُ أَرْسَلَکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَأَرِنِی آیَةً قَالَ ادْعُ لِی تِلْکَ الشَّجَرَةَ فَدَعَاهَا فَأَقْبَلَتْ حَتَّی سَجَدَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ انْصَرَفَتْ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ
ص: 71
أَشْهَدُ أَنَّکَ صَادِقٌ یَا عَلِیُّ صِلْ جَنَاحَ ابْنِ عَمِّکَ (1).
قب، المناقب لابن شهرآشوب ابْنُ عَبَّاسٍ عَنْ أَبِیهِ مِثْلَهُ (2).
**[ترجمه]امالی صدوق: ابوطالب به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عرض کرد: ای برادرزاده، خداوند تو را فرستاده است؟ فرمود: آری! گفت: نشانهای به من بنمایان! فرمود: آن درخت را بگو نزد من بیاید. پس ابوطالب آن درخت را فراخواند و درخت به نزدیک رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و به سجده افتاد و سپس برگشت. پس ابوطالب گفت: گواهی میدهم که تو راستگویی؛ ای علی، پشتیبان پسر عمویت باش! مناقب ابن شهر آشوب: ابن عباس از پدرش نظیر این حدیث را روایت کرده است. - .مناقب آل أبی طالب1: 88 -
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق: ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَتِّیلٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ ثَابِتِ بْنِ دِینَارٍ الثُّمَالِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِی عَنْ أَبِی طَالِبٍ هَلْ کَانَ مُسْلِماً فَقَالَ (3) وَ کَیْفَ لَمْ یَکُنْ مُسْلِماً وَ هُوَ الْقَائِلُ:
وَ قَدْ عَلِمُوا أَنَّ ابْنَنَا لَا مُکَذَّبٌ*** لَدَیْنَا وَ لَا یَعْبَأُ بِقَوْلِ الْأَبَاطِلِ
إِنَّ أَبَا طَالِبٍ کَانَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ أَصْحَابِ الْکَهْفِ حِینَ أَسَرُّوا الْإِیمَانَ وَ أَظْهَرُوا الشِّرْکَ فَآتَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ (4).
أقول: رواه السید فخار بن معد الموسوی عن شاذان بن جبرئیل بإسناده إلی ابن الولید (5)
**[ترجمه]امالی صدوق: مردی از عبدالله بن عباس پرسید: ای عموزاده رسول خدا، آیا ابوطاالب مسلمان بود گفت: چگونه مسلمان نبوده است و گفته است:
- «و به تحقیق دانستند که فرزند ما نزد ما دروغگو نیست و توجهی نیز به سخنان باطل نمیکند»
مَثَل ابوطالب مَثَل اصحاب کهف بود و آنگاه که ایمانشان را پنهان ساخته تظاهر به شرک میکردند. پس خدا دو بار به آنان اجر داد . - .امالی صدوق:366 -
مولف: این حدیث را فخّار بن معدّ موسوی از شاذان بن جبرئیل با سند خود از ابن الولید نیز نقل کرده است. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب:94 -
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق: الطَّالَقَانِیُّ عَنْ أَحْمَدَ الْهَمْدَانِیِّ عَنِ الْمُنْذِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِیِّ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ: مَثَلُ أَبِی طَالِبٍ مَثَلُ أَهْلِ الْکَهْفِ حِینَ أَسَرُّوا الْإِیمَانَ وَ أَظْهَرُوا الشِّرْکَ فَآتَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ (6).
کا، الکافی عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْهُ علیه السلام مِثْلَهُ (7).
ص: 72
**[ترجمه]امالی صدوق: امام جعفرصادق علیه السّلام فرمود: مَثَل ابوطالب به مَثَل اصحاب کهف میماند آنگاه که ایمانشان را پنهان و تظاهر به شرک کردند پس خداوند ایشان را دوبار پاداش عطا فرمود. - . امالی صدوق: 366 -
کافی: ابن سالم از آن حضرت مانند این حدیث روایت کرده است. - . اصول کافی 1 : 448 -
**[ترجمه]
کا، الکافی: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ جَمَاعَةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أُمَیَّةَ بْنِ عَلِیٍّ الْقَیْسِیِّ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ أَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ مَحْجُوجاً بِأَبِی طَالِبٍ؟ فَقَالَ علیه السلام لَا وَ لَکِنْ (1) کَانَ مُسْتَوْدَعاً لِلْوَصَایَا فَدَفَعَهَا إِلَیْهِ صلی الله علیه و آله قَالَ قُلْتُ فَدَفَعَ إِلَیْهِ الْوَصَایَا عَلَی أَنَّهُ مَحْجُوجٌ بِهِ فَقَالَ لَوْ کَانَ مَحْجُوجاً بِهِ مَا دَفَعَ إِلَیْهِ الْوَصِیَّةَ قَالَ فَقُلْتُ فَمَا کَانَ حَالُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ أَقَرَّ بِالنَّبِیِّ وَ بِمَا جَاءَ بِهِ وَ دَفَعَ إِلَیْهِ الْوَصَایَا وَ مَاتَ مِنْ یَوْمِهِ (2).
**[ترجمه]کافی: از دُرست بن أبی منصور روایت است که از ابوالحسن اول امام موسی کاظم علیه السّلام پرسید: آیا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله محجوج - توضیح این کلمه در بند بعدی خواهد آمد - به ابوطالب بود؟ فرمود: خیر، ابوطالب حامل و نگهدار وصایای انبیاء الهی بود و او آنها را به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله منتقل کرد. پرسیدم: آیا علیرغم اینکه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله محجوج به ابو طالب بود، ابوطالب وصایا را به او منتقل کرد؟ فرمود: اگر ابوطالب حجت و امام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود که ابوطالب وصایا را به او منتقل نمیکرد! گوید: پرسیدم: فرجام ابوطالب چه بود؟ فرمود به نبّوت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و آنچه آورده بود اقرار نمود و وصیّتها را به وی سپرد و همان روز هم از دنیا رفت. - . اصول کافی 1: 445 -
**[ترجمه]
أی هل کان أبو طالب حجة علی رسول الله إماما له فأجاب علیه السلام بنفی ذلک معللا بأنه کان مستودعا للوصایا دفعها إلیه لا علی أنه أوصی إلیه و جعله خلیفة له
ص: 73
لیکون حجة علیه بل کما یوصل المستودع الودیعة إلی صاحبها فلم یفهم السائل ذلک و أعاد السؤال و قال دفع الوصایا مستلزم لکونه حجة علیه؟ فأجاب علیه السلام بأنه دفع إلیه الوصایا علی وجه المذکور و هذا لا یستلزم کونه حجة بل ینافیه (1).
و قوله علیه السلام: «مات من یومه» أی یوم الدفع لا یوم الإقرار و یحتمل تعلقه بهما و یکون المراد الإقرار الظاهر الذی اطلع علیه غیره صلی الله علیه و آله هذا أظهر الوجوه عندی فی حل الخبر و یحتمل وجوها أخر:
منها أن یکون المعنی: هل کان الرسول محجوجا مغلوبا فی الحجة بسبب أبی طالب حیث قصر فی هدایته إلی الإیمان و لم یؤمن فقال علیه السلام لیس الأمر کذلک لأنه کان قد آمن و أقر و کیف لا یکون کذلک و الحال أن أبا طالب کان من الأوصیاء و کان أمینا علی وصایا الأنبیاء و حاملا لها إلیه صلی الله علیه و آله فقال السائل هذا موجب لزیادة الحجة علیهما (2) حیث علم نبوته بذلک و لم یقر فأجاب علیه السلام بأنه لو لم یکن مقرا لم یدفع الوصایا إلیه.
و منها أن المعنی لو کان محجوجا به و تابعا له لم یدفع الوصیة إلیه بل کان ینبغی أن تکون عند أبی طالب فالوصایا التی ذکرت بعد غیر الوصیة الأولی و اختلاف التعبیر یدل علیه فدفع الوصیة کان سابقا علی دفع الوصایا و إظهار الإقرار و إن دفعها کان فی غیر وقت ما یدفع الحجة إلی المحجوج بأن کان متقدما علیه أو أنه بعد دفعها اتفق موته و الحجة یدفع إلی المحجوج عند العلم بموته أو دفع بقیة الوصایا فأکمل الدفع یوم موته.
**[ترجمه]یعنی، آیا ابوطالب حجّت و پیشوای رسول خدا بوده است؟ پس آن حضرت علیه السّلام پاسخ منفی داده و استدلال نمود که وی حامل وصایای انبیاء بوده است و این وصایا را به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله داده است نه به عنوان اینکه خود چیزی به وی وصیت نموده و او را خلیفه خویش کرده است باشد تا حجّت او شمرده شود. بلکه وظیفه ابوطالب منحصراً رساندن امانت به دست صاحب آن بوده است. اما سؤال کننده این معنا را در نیافته لذا دوباره پرسش خود را تکرار کرده و گفت: از این جهت وصایا را به وی تحویل داده که حجّت بر او بوده است. امام پاسخ فرمود: خیر، وصایا را به همان وجهی که گفتم به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله تحویل داد و صرف تحویل وصایا به آن حضرت دلیل بر آن نیست که ابوطالب حجّت بر وی بوده است بلکه با آن منافات دارد.
مقصود از «مات من یومه» روز دفع وصایاست نه روز اقرار به نبوت. و احتمال دارد که به هر دوی آنها تعلّق داشته باشد که در این صورت مقصود اقرار ظاهر است که کس دیگری غیر از حضرت رسول هم بر آن آگاهی یافته است. به نظر من این بهترین برداشت برای تفسیر روایت است گرچه برداشتهای دیگری از آن نیز محتمل است و از جمله: منظور این باشد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به سبب ابوطالب مغلوب به حجّت شده باشد زیرا نتوانسته بوده که وی را به سوی إیمان هدایت کند و ابوطالب إیمان نیاورد؟! آن حضرت علیه السّلام فرمود: وضع بدینگونه نیست چون ابوطالب إیمان آورده و إقرار به نبوت وی کرده بود و چگونه چنین نباشد در حالی که ابوطالب از اوصیا بوده و امین بر وصایای پیامبران بوده و حامل این وصایا برای پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بوده است؟! سؤال کننده گفت: این خود دلیل بر فزونی حجّت وی بر آن دو است. - . یعنی علی ع و رسول خدا ص -
زیرا از نبوتش اطلاع داشت لیکن بدان إقرار نکرد. فرمود: اگر به نبوت وی اقرار نداشت، وصایا را تحویل او نمیداد .
معنای دیگر اینکه: اگر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله محجوج و تابع ابوطالب بود، وصایا را به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله تحویل نمیداد بلکه آنها را نزد خود نگاه میداشت. زیرا وصایا مذکور غیر از وصیت نخست است و اختلاف تعبیر دالّ بر آن است. لذا دادن وصیت مسبوق به دادن وصایا و آشکار کردن إقرار بوده است، و دفع آن در زمانی اتفاق نیفتاده که حجّت وصایا را تحویل محجوج دهد به خاطر اینکه مقدّم بر وی بوده است یا اینکه پس از دفع آنها به پیامبر، بلافاصله وفات یافته باشد، و حجّت پس از آگاهی از زمان مرگش وصایا را به محجوج تسلیم میکند؛ یا اینکه بقیه وصایا را در روز وفاتش به وی تسلیم کرده باشد.
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع ل، الخصال: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی بْنِ الْحَسَنِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ (3)
ص: 74
بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَنْ جَدِّهِ یَحْیَی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ الْمَقْدِسِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ رُسْتُمَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ السَّکُونِیِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَابِطٍ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِعَقِیلٍ إِنِّی لَأُحِبُّکَ یَا عَقِیلُ حُبَّیْنِ حُبّاً لَکَ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِی طَالِبٍ لَکَ (1).
**[ترجمه]علل الشرائع الخصال: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پیوسته به عقیل میفرمود: ای عقیل، من تو را دوبار دوست میدارم: یکی به خاطر خودت و دیگری به خاطر اینکه ابوطالب تو را دوست میدارد. - . علل الشرائع: 56 و الخصال1: 38 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی قَدْ مَرَّ فِی خَبَرِ الِاسْتِسْقَاءِ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لَمَّا دَعَا فَاسْتُجِیبَ لَهُ ضَحِکَ وَ قَالَ لِلَّهِ دَرُّ أَبِی طَالِبٍ لَوْ کَانَ حَیّاً لَقَرَّتْ عَیْنَاهُ مَنْ یُنْشِدُنَا قَوْلَهُ؟ فَقَامَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ عَسَی أَرَدْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ:
وَ مَا حَمَلَتْ مِنْ نَاقَةٍ فَوْقَ ظَهْرِهَا*** أَبَرَّ وَ أَوْفَی ذِمَّةً مِنْ مُحَمَّدٍ-
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَیْسَ هَذَا مِنْ قَوْلِ أَبِی طَالِبٍ هَذَا مِنْ قَوْلِ حَسَّانِ بْنِ ثَابِتٍ (2) فَقَامَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَقَالَ کَأَنَّکَ أَرَدْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ:
وَ أَبْیَضَ یُسْتَسْقَی الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ*** رَبِیعُ الْیَتَامَی عِصْمَةٌ لِلْأَرَامِلِ
تَلُوذُ بِهِ الْهُلَّاکُ مِنْ آلِ هَاشِمٍ*** فَهُمْ عِنْدَهُ فِی نِعْمَةٍ وَ فَوَاضِلِ
کَذَبْتُمْ وَ بَیْتِ اللَّهِ یُبْزَی مُحَمَّدٌ*** وَ لَمَّا نُمَاصِعْ دُونَهُ وَ نُقَاتِلُ
وَ نُسْلِمُهُ حَتَّی نُصْرَعَ حَوْلَهُ*** وَ نَذْهَلَ عَنْ أَبْنَائِنَا وَ الْحَلَائِلِ
(3).
**[ترجمه]امالی طوسی: پیش از این در مسأله استسقاء گفته شد که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله چون دعا کرد و استجابت شد، خندید و فرمود خدا ابوطالب را خیر عطا فرماید، اگر زنده بود (و این استجابت دعا را میدید) موجب روشنی چشم او میگردید. اکنون چه کسی شعر وی را درباره ما میخواند؟ پس عمر بن خطاب برخاست و عرض کرد شاید: منظورتان شعری است که با این بیت شروع میشود:
هیچ شتر مادهای، شخصی نیکوکارتر و امانتدارتر از محمد را بر پشت خود سوار نکرده است.
فرمود: این بیت از اشعار ابوطالب نیست، از حسّان بن ثابت است. پس علی علیه السّلام برخاست و گفت: به گمانم منظور رسول خدا ابیات زیر باشد :
- «پسر ما سفید رخساری است که به آبروی او از ابر آب خواسته میشود، بهار یتیمان و پناه بیوه زنان/ فقرای بنیهاشم به وی پناه میبرند، و آنان نزد او از نعمت و سخاوت برخوردار میشوند/ به خانه خدا سوگند که محمد پیروز میشود مادامی که ما از او دفاع میکنیم و میجنگیم/ تا ما زندهایم آسیبی به او نمیرسد و به همین خاطر از زن و فرزندانمان دور میمانیم.» - . أمالی شیخ صدوق: 46 -
**[ترجمه]
الهلاک الفقراء جمع الهالک و قال الجزری فی قصیدة أبی طالب یعاتب قریشا فی أمر النبی صلی الله علیه و آله
کذبتم و بیت الله یبزی محمد*** و لمّا نطاعن دونه و نناضل
یبزی أی یقهر و یغلب أراد: لا یبزی فحذف لا من جواب القسم و هی مرادة
ص: 75
أی لا یقهر و لم نقاتل عنه و ندافع (1) و قال المماصعة المجادلة و المضاربة (2).
**[ترجمه]الهلّاک: فقرا، جمع «هالک» است . جزری گوید: ابوطالب در قصیدهای که در آن قریش را به خاطر دشمنی با پیامبر ملامت میکند گفته است:
«کذبتم و بیت الله یبزی محمد و لمّا نطاعن دونه و نناضل»
یبزی: مغلوب می شود؛ مقصود او این بوده است که او مغلوب نمیشود. پس لا را که مقصود بوده از جواب قسم حذف کرده است. یعنی تا ما در کنار او میجنگیم و از او دفاع میکنیم مغلوب نمیشود. - . النهایۀ 1: 78 -
و گفت: المماصعۀ: مجادله و زد و خورد. - . النهایۀ 4: 97 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی: أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْبَدٍ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ بَعْضِ أَهْلِهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَنَّهُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ أَبَا طَالِبٍ الْوَفَاةُ قَالَ لَهُ نَبِیُّ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَمِّ قُلْ کَلِمَةً وَاحِدَةً أَشْفَعْ لَکَ بِهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ« لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» فَقَالَ لَوْ لَا أَنْ یَکُونَ عَلَیْکَ وَ عَلَی بَنِی أَبِیکَ غَضَاضَةٌ لَأَقْرَرْتُ عَیْنَیْکَ (3) وَ لَوْ سَأَلْتَنِی هَذِهِ فِی الْحَیَاةِ لَفَعَلْتُ قَالَ وَ عِنْدَهُ جَمِیلَةُ بِنْتُ حَرْبٍ حَمَّالَةُ الْحَطَبِ وَ هِیَ تَقُولُ لَهُ یَا أَبَا طَالِبٍ مِتَّ عَلَی دِینِ الْأَشْیَاخِ قَالَ فَلَمَّا خَفَتَ صَوْتُهُ فَلَمْ یَبْقَ مِنْهُ شَیْ ءٌ قَالَ حَرَّکَ شَفَتَیْهِ قَالَ الْعَبَّاسُ (4) وَ أَصْغَیْتُ إِلَیْهِ فَقَالَ قَوْلًا خَفِیفاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَقَالَ الْعَبَّاسُ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله یَا ابْنَ أَخِی قَدْ وَ اللَّهِ قَالَ الَّذِی سَأَلْتَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمْ أَسْمَعْهُ (5).
**[ترجمه]امالی طوسی: عباس بن عبدالمطلّب روایت کرده است که: چون ابوطالب را وفات در رسید، رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: یا عمّ! کلمهای بگو که روز قیامت بتوانم شفاعت تو را بکنم و آن «لا إله اِلّا الله» است. ابوطالب گفت: اگر با این کار مذلّتی متوجه تو و خاندانت نمیشد، بیشک خواستهات را برآورده میساختم، و اگر این را پیش از این و در زمان حیاتم از من خواسته بودی، انجام میدادم. راوی گوید: و جمیله دختر حرب که مقلب به «حمّالۀ الحطب» بود، در آنجا حضور داشت و به ابوطالب میگفت ای ابوطالب، برکیش پدران بمیر! راوی ادامه میدهد: و چون صدای ابوطالب به شدت کاستی گرفت و چیزی از آن باقی نماند، لبهای خود را تکان داد. عباس گوید: به سخنان وی گوش دادم، دریافتم با صدای خفیف میگوید: «لا أله إلّا الله». پس عباس رو به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نموده و عرض کرد: برادرزاده، به خدا سوگند خواسته شما را برآورده ساخت. رسول خدا صَلی الله علیه و آله فرمود: آن را نشنیدم!
**[ترجمه]
الغضاضة -بالفتح- الذلة و المنقصة. أقول: لعل المنقصة من أجل أنه یقال کان فی تمام عمره علی الباطل و لما کان عند الموت رجع عنه و لعله علی تقدیر صحة الخبر إنما کلفه رسول الله صلی الله علیه و آله إظهار الإسلام مع علمه بتحققه لیعلم القوم أنه مسلم و امتناعه من ذلک کان خوفا من أن یعیش بعد ذلک و لا یمکنه نصره و إعانته فلما أیس من ذلک أظهر الإیمان.
**[ترجمه]الغضاضۀ - با فتح غین- ذلت و کاستی. مولف: شاید نقص و کاستی بدان سبب باشد که گفته میشود: وی تمام عمر بر باطل بوده و چون مرگش فرا رسید، از آن عدول کرد و برگشت؟! و شاید به فرض درستی روایت، این رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود که وی را مکلّف به آشکار کردن اسلام خود نمود علی رغم اینکه میدانست وی از قبل إیمان آورده است تا مردم بدانند او یک مسلمان است. عدم اجابت ابوطالب دستور پیامبر بدان سبب بوده که وی بیم آن داشت زنده بماند و دیگر نتواند پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را یاری کند و چون از زنده ماندن ناامید گشت، إیمان خود را اظهار نمود.
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَلَوِیُّ عَنْ جَدِّهِ عَنْ بَکْرِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ عَنْ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله دَفَنَ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ -وَ کَانَتْ مُهَاجِرَةً مُبَایِعَةً- بِالرَّوْحَاءِ مُقَابِلَ حَمَّامِ أَبِی قُطَیْعَةَ قَالَ وَ کَفَّنَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی قَمِیصِهِ وَ نَزَلَ فِی قَبْرِهَا وَ تَمَرَّغَ فِی لَحْدِهَا فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ إِنَّ أَبِی (6) هَلَکَ
ص: 76
وَ أَنَا صَغِیرٌ فَأَخَذَتْنِی هِیَ وَ زَوْجُهَا فَکَانَا یُوَسِّعَانِ عَلَیَّ وَ یُؤْثِرَانِّی عَلَی أَوْلَادِهِمَا فَأَحْبَبْتُ أَنْ یُوَسِّعَ اللَّهُ عَلَیْهَا قَبْرَهَا (1).
**[ترجمه]علل الشرائع: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فاطمه بنت أسد را که- از زنان مهاجری بود که با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بیعت کرده بود- در «الرّوحاء» مقابل حمّام أبی قطیفه به خاک سپرد. راوی گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پیراهن خود را کفن او ساخته، وارد قبرش گردید و در لحد غلتید. و چون علت این کار را از او جویا شدند، فرمود: من کودک بودم که پدرم درگذشت- این بانو و همسرش مرا نزد خود بردند و در حق من لطف بسیار کرده و ایثار مینمودند و بر فرزندان خودشان مقدّم میداشتند، از این رو خواستم خداوند قبر او را برایش فراخ گرداند. - . علل الشرائع: 160 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع: الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیُّ عَنْ جَدِّهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ أَوْصَتْ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَبِلَ وَصِیَّتَهَا فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی أَرَدْتُ أَنْ أُعْتِقَ جَارِیَتِی هَذِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا قَدَّمْتِ مِنْ خَیْرٍ فَسَتَجِدِینَهُ فَلَمَّا مَاتَتْ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهَا نَزَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَمِیصَهُ وَ قَالَ کَفِّنُوهَا فِیهِ وَ اضْطَجَعَ فِی لَحْدِهَا فَقَالَ أَمَّا قَمِیصِی فَأَمَانٌ لَهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ أَمَّا اضْطِجَاعِی فِی قَبْرِهَا فَلِیُوَسِّعَ اللَّهُ عَلَیْهَا (2).
**[ترجمه]علل الشرائع: امام صادق علیه السّلام میفرماید: فاطمه بنت أسد بن هاشم نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وصیّت کرد و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پذیرفت که وصیت او را به جای آورد. وی گفت: یا رسولالله، من میخواستم این کنیز خود را آزاد کنم. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هرکار خیری که انجام دهید آن را نزد خداوند مییابید. و چون درگذشت رضوان الله علیها-، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پیراهن خود را در آورده و فرمود: او را با این جامه کفن کنید، و خود در قبر وی دراز کشید و فرمود: اما پیراهنم در روز قیامت برای او أمان به همراه میآورد و خوابیدنم در گور برای آن است که خدا قبر بر وی فراخ گرداند. - . علل الشرائع: 160 -
**[ترجمه]
مع، معانی الأخبار ابْنُ مُوسَی عَنِ الْکُلَیْنِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْفَارِسِیِّ عَنْ أَبِی حَنِیفَةَ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ رَحِمَهَا اللَّهُ جَاءَتْ إِلَی أَبِی طَالِبٍ رَحِمَهُ اللَّهُ تُبَشِّرُهُ (3) بِمَوْلِدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهَا أَبُو طَالِبٍ اصْبِرِی لِی سَبْتاً آتِیکِ بِمِثْلِهِ إِلَّا النُّبُوَّةَ وَ قَالَ السَّبْتُ ثَلَاثُونَ سَنَةً وَ کَانَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثَلَاثُونَ سَنَةً (4).
**[ترجمه]معانیالأخبار: امام صادق علیه السّلام میفرماید: فاطمه بنت أسد- رحمت خدا بر او باد- نزد ابوطالب- علیه الرحمه- رفت تا تولّد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را به وی مژده دهد. پس ابوطالب به وی گفت: یک «سبت» صبرکن تا نظیر او را برایت بیاورم البته به جز نبوّت. و فرمود یک «سبت» 30 سال است، و تفاوت سن رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و علی 30سال بود. - . معانی الاخبار: 403 -
**[ترجمه]
وَ عَقَدَ بِیَدِهِ ثَلَاثَةً وَ سِتِّینَ (1) ثُمَّ قَالَ علیه السلام إِنَّ مَثَلَ أَبِی طَالِبٍ مَثَلُ أَصْحَابِ الْکَهْفِ أَسَرُّوا الْإِیمَانَ وَ أَظْهَرُوا الشِّرْکَ فَآتَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ (2).
**[ترجمه]معانی الأخبار: امام صادق علیه السّلام فرمود: ابوطالب با حساب جُمَّل ایمان آورد و با دست خود عدد 63 را نشان داد. سپس فرمود: مَثَل ابوطالب مَثَل اصحاف کهف است که ایمانشان را پنهان و شرک را آشکار کردند و به همین خاطر خداوند پاداش آنها را مضاعف فرمود. - . معانی الاخبار: 286-285 -
**[ترجمه]
کا، الکافی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أَبَا طَالِبٍ أَسْلَمَ بِحِسَابِ الْجُمَّلِ قَالَ بِکُلِّ لِسَانٍ (3).
**[ترجمه]کافی: امام صادق صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ابوطالب به حساب جُمَّل اسلام آورد. گفت: به همه زبانها. - . اصول کافی 1: 449 -
**[ترجمه]
کا، الکافی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ (4) عَنْ أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ ابْنَیْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِیهِمَا عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَسْلَمَ أَبُو طَالِبٍ بِحِسَابِ الْجُمَّلِ وَ عَقَدَ بِیَدِهِ ثَلَاثاً وَ سِتِّینَ (5).
**[ترجمه]کافی: امام صادق علیه السّلام: ابوطالب با حساب جمّل اسلام آورد و با دست خود عدد 63 را نشان داد. - . اصول کافی 1: 449 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب: تَفْسِیرُ الْوَکِیعِ قَالَ حَدَّثَنِی سُفْیَانُ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی ذَرٍّ الْغِفَارِیِّ قَالَ: وَ اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ مَا مَاتَ أَبُو طَالِبٍ حَتَّی أَسْلَمَ بِلِسَانِ الْحَبَشَةِ وَ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ تَفْقَهُ الْحَبَشَةَ قَالَ یَا عَمِّ إِنَّ اللَّهَ عَلَّمَنِی جَمِیعَ الْکَلَامِ قَالَ یَا مُحَمَّدُ اسدن لمصافا قاطالاها یَعْنِی أَشْهَدُ مُخْلِصاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَبَکَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ أَقَرَّ عَیْنِی بِأَبِی طَالِبٍ (6).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: ابوذر غفاری گفت: به خدایی که جز او خدایی نیست ابوطالب از دنیا نرفت مگر اینکه به زبان مردم حبشه اسلام آورده باشد و به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عرض کرد: آیا زبان حبشی میدانی؟ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای عمو! خداوند همه زبانها را به من آموخته است. پس ابوطالب گفت: «یا محمد اسدن لمطافا قاطا لاها» یعنی اینکه خالصانه شهادت میدهم که خدایی جز الله نیست! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بگریست و فرمود: خداوند چشم مرا به ابوطالب روشن گردانید.
**[ترجمه]
هذا الخبر یدل علی أن قوله علیه السلام فی الخبر السابق بکل لسان رد لما یتوهم من ظاهر هذا الخبر أنه إنما أسلم بلسان الحبشة فقط و نفی ذلک فقال بل أسلم بکل لسان و یمکن حمل هذا الخبر علی أنه أظهر إسلامه فی بعض المواطن لبعض المصالح بتلک اللغة فلا ینافی کونه أظهر الإسلام بلغة أخری أیضا فی مواطن أخر.
**[ترجمه]این نشان میدهد که روایت امام صادق علیه السّلام در حدیث پیشین (به همه زبانها) پاسخی برای برداشت نادرست از این حدیث است یعنی اینکه ابوطالب فقط به زبان حبشیان اسلام آورده باشد. او این را نفی کرده و گفت: به همه زبانها. میتوان این روایت را به این حمل کرد که که وی اسلام خود را در بعضی جاها و برای مصالح خاصی به آن زبان اظهار کرده است. پس منافات ندارد که ابوطالب به زبان دیگر و در جاهای دیگری نیز اسلام را اظهار کرده باشد.
**[ترجمه]
ک، إکمال الدین مع: معانی الأخبار أَبُو الْفَرَجِ مُحَمَّدُ بْنُ الْمُظَفَّرِ بْنِ نَفِیسٍ الْمِصْرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الدَّاوُدِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْقَاسِمِ الْحُسَیْنِ بْنِ رَوْحٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَسَأَلَهُ رَجُلٌ مَا
ص: 78
مَعْنَی قَوْلِ الْعَبَّاسِ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إِنَّ عَمَّکَ أَبَا طَالِبٍ قَدْ أَسْلَمَ بِحِسَابِ الْجُمَّلِ وَ عَقَدَ بِیَدِهِ ثَلَاثَةً وَ سِتِّینَ فَقَالَ عَنَی بِذَلِکَ إِلَهٌ أَحَدٌ جَوَادٌ وَ تَفْسِیرُ ذَلِکَ أَنَّ الْأَلِفَ وَاحِدٌ وَ اللَّامَ ثَلَاثُونَ وَ الْهَاءَ خَمْسَةٌ وَ الْأَلِفَ وَاحِدٌ وَ الْحَاءَ ثَمَانِیَةٌ وَ الدَّالَ أَرْبَعَةٌ وَ الْجِیمَ ثَلَاثَةٌ وَ الْوَاوَ سِتَّةٌ وَ الْأَلْفَ وَاحِدٌ وَ الدَّالَ أَرْبَعَةٌ فَذَلِکَ ثَلَاثَةٌ وَ سِتُّونَ (1).
**[ترجمه]إکمال الدین – معانی الأخبار: ابوالفرج محمدبن المظفربن نفیس مصری از محمد بن احمد داودی از پدرش نقل میکند که گفت: نزد ابوالقاسم حسین بن روح- قدّس الله روحه- بودم که مردی از وی پرسید: معنی سخن عباس به پیامبر که «عموی تو ابوطالب به حساب جمّل اسلام آورد و با دست خود عدد 63 را نشان داد» چیست؟ گفت: «مفهوم این عدد عبارت «إله احد جواد» است، زیرا الف(1) است و لام(30) و هاء(5) و الف(1) و حاء(8) و دال (4) و جیم(3) و واو(6) و الف(1) و دال(4) که جمعاً(63). - . کمال الدین: 287-286 و معانی الأخبار: 286 -
**[ترجمه]
لعل المعنی أن أبا طالب أظهر إسلامه للنبی صلی الله علیه و آله أو لغیره بحساب العقود بأن أظهر الألف أولا بما یدل علی الواحد ثم اللام بما یدل علی الثلاثین و هکذا و ذلک لأنه کان یتقی من قریش کما عرفت و قیل یحتمل أن یکون العاقد هو العباس حین أخبر النبی صلی الله علیه و آله بذلک فظهر علی التقدیرین أن إظهار إسلامه کان بحساب الجمل إذ بیان ذلک بالعقود لا یتم إلا بکون کل عدد مما یدل علیه العقود دالا علی حرف من الحروف بذلک الحساب.
و قد قیل فی حل أصل الخبر وجوه أخر: منها أنه أشار بإصبعه المسبحة لا إله إلا الله محمد رسول الله فإن عقد الخنصر و البنصر و عقد الإبهام علی الوسطی یدل علی الثلاث و الستین علی اصطلاح أهل العقود و کأن المراد بحساب الجمل هذا و الدلیل علی ما ذکرته.
مَا وَرَدَ فِی رِوَایَةِ شُعْبَةَ عَنْ قَتَادَةَ عَنِ الْحَسَنِ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ نَنْقُلُ مِنْهُ مَوْضِعَ الْحَاجَةِ وَ هُوَ أَنَّهُ لَمَّا حَضَرَتْ أَبَا طَالِبٍ الْوَفَاةُ دَعَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ بَکَی وَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی أَخْرُجُ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا لِی غَمٌّ إِلَّا غَمُّکَ إِلَی أَنْ قَالَ صلی الله علیه و آله یَا عَمِّ إِنَّکَ تَخَافُ عَلَیَّ أَذَی أَعَادِیَّ وَ لَا تَخَافُ عَلَی نَفْسِکَ عَذَابَ رَبِّی فَضَحِکَ أَبُو طَالِبٍ وَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ دَعَوْتَنِی وَ کُنْتَ قُدْماً أَمِیناً وَ عَقَدَ بِیَدِهِ عَلَی ثَلَاثٍ وَ سِتِّینَ عَقَدَ الْخِنْصِرَ وَ الْبِنْصِرَ وَ عَقَدَ الْإِبْهَامَ عَلَی إِصْبَعِهِ الْوُسْطَی وَ أَشَارَ بِإِصْبَعِهِ الْمُسَبِّحَةِ (2) یَقُولُ: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» فَقَامَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَقَدْ شَفَّعَکَ فِی عَمِّکَ وَ هَدَاهُ بِکَ فَقَامَ جَعْفَرٌ وَ قَالَ لَقَدْ سُدْتَنَا فِی الْجَنَّةِ یَا شَیْخِی کَمَا سُدْتَنَا فِی الدُّنْیَا فَلَمَّا مَاتَ أَبُو طَالِبٍ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی :«یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ» (3).
رواه
ص: 79
ابن شهرآشوب فی المناقب (1)
و هذا حل متین لکنه لم یعهد إطلاق الجمل علی حساب العقود.
و منها: أنه أشار إلی کلمتی لا و إلا و المراد کلمة التوحید فإن العمدة فیها و الأصل النفی و الإثبات.
و منها أن أبا طالب و أبا عبد الله علیه السلام (2) أمرا بالإخفاء اتقاء فأشار بحساب العقود إلی کلمة سبح من التسبیحة و هی التغطیة أی غط و استر فإنه من الأسرار و هذا هو المروی عن شیخنا البهائی طاب رمسه.
و منها أنه إشارة إلی أنه أسلم بثلاث و ستین لغة و علی هذا کان الظرف فی مرفوعة محمد بن عبد الله (3) متعلقا بالقول.
و منها أن المراد أن أبا طالب علم نبوة نبینا صلی الله علیه و آله قبل بعثته بالجفر و المراد (4) بسبب حساب مفردات الحروف بحساب الجمل.
و منها أنه إشارة إلی سن أبی طالب حین أظهر الإسلام و لا یخفی ما فی تلک الوجوه من التعسف و التکلف سوی الوجهین الأولین المؤیدین بالخبرین و الأول منهما أوثق و أظهر لأن المظنون أن الحسین بن روح لم یقل ذلک إلا بعد سماعه من الإمام علیه السلام و أقول فی روایة السید فخار کما سیأتی بکلام الجمل و هو یقرب التأویل الثانی.
**[ترجمه]شاید مفهوم این سخن چنین باشد که ابوطالب اسلام خود را برای پیامبر یا دیگری به حساب عقود بیان کرده باشد، بدین معنی که آوردن «الف» در آغاز عبارت (إله احد جواد) بر «1» دلالت داشته باشد و «لام» بر «30» و به همین منوال. زیرا وی همان طور که دانستی از قریش حذر میکرد. گفتهاند: ممکن است عباس خود این کار را برای ابوطالب کرده باشد. و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را از آن آگاه نموده باشد. اما به هر حال نتیجه این میشود که ابوطالب اسلام خود را با حساب جمّل اظهار نموده است و بیان این جمله به حساب ابجد ممکن نیست مگر اینکه هر عددی مفهوم یک حرف را برساند.
در مورد تفسیر این خبر وجوه دیگری بیان شده است از جمله اینکه ابوطالب با انگشت سبابه خود به جمله «لا اله إلّا الله، محمد رسول الله» اشاره کرده باشد بدین معنی که چهار انگشت دیگر را به هم پیوسته تا با گرد هم آمدن خنصر و بنصر و انگشت میانه و ابهام عدد (63) را به اصطلاح اهل عقود نشان دهد، و به نظر میرسد مراد از «حساب جمّل» همین باشد و دلیل بر این امر روایت شعبه است که میگوید: از قتاده روایت شده است که چون ابوطالب را مرگ سررسید رسولخدا صَلی الله علیه و آله را طلبیده و گریست سپس گفت: یا محمّد، من در حالی از دنیا میروم که غمی جز نگرانی برای تو ندارم- تا جایی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میفرماید- : یا عمّ، تو از گزند دشمنانم بر من بیمناکی بیآنکه از خدا بر خود بترسی؟! پس ابوطالب بخندید و گفت: محمّد! مرا به اسلام دعوت کردی و من نیز امانتدار تو بودم. سپس با گره زدن انگشتان خودعدد 63 را نشان داد بدین معنی که خنصر و بنصر را به هم گره زده و انگشت ابهام را به انگشت میانه پیوست و با انگشت مسبّحه (سبابه) اشاره کرد تا جمله «لا أله الّا الله محمدرسول الله» را نشان دهد. پس علی علیه السّلام برخاسته و گفت: الله اکبر، قسم به آنکه تو را به حق به پیامبری مبعوث کرد، خداوند تو را شفیع عمویت قرار داده و به دست تو هدایت فرمود. پس جعفر برخاسته و گفت: در بهشت بر ما سیادت یافتی همان طور که در دنیا سرور ما بودی. و چون ابوطالب وفات یافت خداوند آیه : «یَاعِبَادِیَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ أَرْضیِ وَاسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُون» - . عنکبوت/56 -
{ای بندگان من که ایمان آوردهاید، زمین من فراخ است تنها مرا پرستید} نازل فرمود. این حدیث را ابن شهر آشوب در کتاب «المناقب» خود نیز نقل کرده است. این راه حل وزینی است لیکن معمول نیست که حساب جمّل را به معنای حساب عقود به کار ببرند.
و از جمله: ابوطالب به کلمات «لا» و «إلّا» اشاره کرد و مراد از آن کلمه توحید است زیرا اصل کلمه توحید نفی و اثبات است .
و از جمله: ابوطالب و امام صادق علیه السّلام فرمان داشتند تقیّه کنند، از این رو ابوطالب با حساب عقود به کلمه «سبح» به معنی بپوشان که از اسرار است استفاده نموده است. این سخن شیخ بهایی در این خصوص است که نور بر قبرش ببارد.
و از جمله: این کار ابوطالب بدین معنی است که او با (63) زبان اسلام آورده است. و به همین دلیل شبه جمله در روایت شماره (16) متعلّق به «قول» خواهد بود.
و از جمله: مقصود آن است که ابوطالب از طریق علم جفر که همان شمارش مفردات حروف به حساب جمّل باشد، پیش از بعثت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از نبوّت وی آگاه بود .
و از جمله: عدد (63) اشاره به سن ابوطالب هنگام اسلام آوردن وی است.
جز در مورد دو وجه اول که مؤیَّد به دو حدیث هستند، تکلّف و تصنع در دیگر موارد کاملاً مشهود است. از میان آن دو نیز اولی موثّقتر است زیرا گمان نمیرود که حسین بن روح تا این سخن را از امام نشیده باشد، آن را به بیان آورد.[همان طور که بعداً در «کلام الجمّل» خواهد آمد، السید الفخّار وجه دوم را أقرب به صحّت میداند.]
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی نَزَلَتِ النُّبُوَّةُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ وَ أَسْلَمَ عَلِیٌّ علیه السلام یَوْمَ الثَّلَاثَاءِ ثُمَّ أَسْلَمَتْ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ زَوْجَةُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ دَخَلَ أَبُو طَالِبٍ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یُصَلِّی وَ عَلِیٌّ بِجَنْبِهِ وَ کَانَ مَعَ أَبِی طَالِبٍ جَعْفَرٌ فَقَالَ لَهُ أَبُو طَالِبٍ صِلْ جَنَاحَ ابْنِ عَمِّکَ فَوَقَفَ جَعْفَرٌ عَلَی یَسَارِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَبَدَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ بَیْنِهِمَا فَکَانَ یُصَلِّی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیٌّ وَ جَعْفَرٌ وَ زَیْدُ بْنُ حَارِثَةَ وَ خَدِیجَةُ إِلَی أَنْ أَنْزَلَ اللَّهُ (5)
ص: 80
عَلَیْهِ«فاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ» الْآیَةَ (1).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: نبوت در روز دوشنبه بر رسول اکرم صَلی الله علیهِ و آله نازل گردید و علی علیه السّلام روز بعد یعنی سهشنبه اسلام آورد. سپس خدیجه بنت خویلد همسر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مسلمان شد، آنگاه ابوطالب در حالی بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وارد شد که آن حضرت مشغول نماز بود و علی علیه السّلام در یک طرف پیامبر ایستاد و به وی اقتدا میکرد. چون ابوطالب این صحنه را دید به فرزندش جعفر که همراهش بود گفت: طرف دیگر پسر عمویت را پرکن. پس جعفر سمت چپ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به نماز ایستاد. در این حال رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله اندکی جلو آمد. از آن پس علی، جعفر، خدیجه و زید بن حارثه پشت سر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نماز میخواندند تا این که خداوند آیه «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» - . تفسیر قمی: 353- حجر/94 - {پس
آنچه را بدان مأموری آشکار کن} را نازل فرمود.
**[ترجمه]
ک، إکمال الدین: ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی سَارَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أَبَا طَالِبٍ أَظْهَرَ الشِّرْکَ (2) وَ أَسَرَّ الْإِیمَانَ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اخْرُجْ مِنْهَا فَلَیْسَ لَکَ بِهَا نَاصِرٌ فَهَاجَرَ إِلَی الْمَدِینَةِ (3).
**[ترجمه]کمال الدین: ابوعبدالله صادق علیه السّلام روایت کرده است: ابوطالب تظاهر به شرک مینمود و ایمان خود را نهان میداشت و چون مرگش فرا رسید خداوند متعال به پیامبر صَلی الله علیه و آله وحی فرمود که از مکه خارج شود چون دیگر در آنجا یاوری ندارد، از این رو پیامبر به مدینه مهاجرت فرمود. - . کمال الدین: 104-103 -
**[ترجمه]
ک، إکمال الدین: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ مُحَمَّدٍ السُّلَمِیِّ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ وَ اللَّهِ مَا عَبَدَ أَبِی وَ لَا جَدِّی عَبْدُ الْمُطَّلِبِ وَ لَا هَاشِمٌ وَ لَا عَبْدُ مَنَافٍ صَنَماً قَطُّ قِیلَ (4) فَمَا کَانُوا یَعْبُدُونَ قَالَ کَانُوا یُصَلُّونَ إِلَی الْبَیْتِ عَلَی دِینِ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام مُتَمَسِّکِینَ بِهِ (5).
**[ترجمه]کمال الدین: امیرالمؤمنین علیه السّلام میفرماید: به خدا سوگند نه پدرم و نه جدّم عبدالمطلّب و نه هاشم و نه عبدمناف هرگز بتی را نپرستیدند. عرض شد: پس چه چیزی را پرسش میکردند؟ فرمود: متمسّک به دین ابراهیم بودند و به سوی خانه خدا نماز میخواندند.
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات: إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیها السلام جَاءَ عَلِیٌّ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا الْحَسَنِ مَا لَکَ قَالَ أُمِّی مَاتَتْ قَالَ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ أُمِّی وَ اللَّهِ ثُمَّ بَکَی وَ قَالَ وَا أُمَّاهْ ثُمَّ قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام هَذَا قَمِیصِی یکفنها [فَکَفِّنْهَا] فِیهِ وَ هَذَا رِدَائِی فَکَفِّنْهَا فِیهِ فَإِذَا فَرَغْتُمْ فَأْذَنُونِی فَلَمَّا أُخْرِجَتْ صَلَّی عَلَیْهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله صَلَاةً لَمْ یُصَلِّ قَبْلَهَا وَ لَا بَعْدَهَا عَلَی أَحَدٍ مِثْلَهَا ثُمَّ نَزَلَ عَلَی قَبْرِهَا فَاضْطَجَعَ فِیهِ ثُمَّ قَالَ لَهَا یَا فَاطِمَةُ قَالَتْ لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ فَهَلْ وَجَدْتِ مَا وَعَدَ رَبُّکِ حَقّاً قَالَتْ نَعَمْ فَجَزَاکَ اللَّهُ خَیْرَ جَزَاءٍ (6) وَ طَالَتْ مُنَاجَاتُهُ فِی الْقَبْرِ فَلَمَّا خَرَجَ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ صَنَعْتَ بِهَا شَیْئاً فِی تَکْفِینِکَ إِیَّاهَا ثِیَابَکَ (7) وَ دُخُولِکَ فِی قَبْرِهَا وَ طُولِ
ص: 81
مُنَاجَاتِکَ وَ طُولِ صَلَاتِکَ مَا رَأَیْنَاکَ صَنَعْتَهُ (1) بِأَحَدٍ قَبْلَهَا قَالَ أَمَّا تَکْفِینِی إِیَّاهَا فَإِنِّی لَمَّا قُلْتُ لَهَا یُعْرَضُ النَّاسُ عُرَاةً یَوْمَ یُحْشَرُونَ مِنْ قُبُورِهِمْ فَصَاحَتْ وَ قَالَتْ وَا سَوْأَتَاهْ فَأَلْبَسْتُهَا ثِیَابِی وَ سَأَلْتُ اللَّهَ فِی صَلَاتِی عَلَیْهَا أَنْ لَا یُبْلِیَ أَکْفَانَهَا حَتَّی تَدْخُلَ الْجَنَّةَ فَأَجَابَنِی إِلَی ذَلِکَ وَ أَمَّا دُخُولِی فِی قَبْرِهَا فَإِنِّی قُلْتُ لَهَا یَوْماً إِنَّ الْمَیِّتَ إِذَا أُدْخِلَ (2) قَبْرَهُ وَ انْصَرَفَ النَّاسُ عَنْهُ دَخَلَ عَلَیْهِ مَلَکَانِ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ فَیَسْأَلَانِهِ فَقَالَتْ وَا غَوْثَاهْ بِاللَّهِ فَمَا زِلْتُ أَسْأَلُ رَبِّی فِی قَبْرِهَا حَتَّی فُتِحَ لَهَا رَوْضَةٌ مِنْ قَبْرِهَا إِلَی الْجَنَّةِ وَ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ (3).
**[ترجمه]بصائرالدرجات: امام صادق علیه السّلام فرمود: چون فاطمه بنت أسد مادر امیرالمؤمنین درگذشت، علی علیه السّلام نزد پیامبر آمد. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: یا أبا الحسن تو را چه میشود؟ گفت: مادرم از دنیا رفت! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: به خدا سوگند مادر من هم بود. پس به گریه افتاده و فرمود: وا أُمّاه! پس به علی علیه السّلام فرمود: این پیراهن من است، آن را ببر و او را با آن کفن کن و این ردای من است، او را در آن نیز کفن کن و چون کار تکفین او تمام شد، مرا آگاه سازید. چون جنازه را بیرون آوردند، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نمازی بروی خواند که نه پیش از آن و نه بعد از آن برکسی نخواند. سپس وارد قبر او گشته و در آن دراز کشید آنگاه وی را خطاب قرار داده و فرمود: یا فاطمه! عرض کرد: لبیّک یا رسول الله! فرمود: آیا وعده پروردگارت را محقّق شده یافتی؟ عرض کرد: آری، خداوند بهترین پاداش را به شما عطا فرماید! پس مناجات پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در قبر به درازا کشید و چون بیرون آمد، خدمتشان عرض شد: یا رسول الله، با کفن کردن او در لباست و ورود شما به قبر وی و طول مناجاتتان در قبر و کثرت دعایتان در آنجا اموری بودند که تاکنون برای شخص دیگری انجام نداده بودید! فرمود: اینکه وی را با لباس خویش کفن کردم بدان سبب بود که چون به او گفته بودم در روز قیامت مردم عریان محشور میشوند، گفته بود: وای از این رسوائی! من هم جامهام را کفن او قرار دادم و از خدا خواستم تا ورودش به بهشت کفن او را از پوسیده شدن محفوظ بدارد و دعایم مستجاب گشت. اما ورودم به درون قبر بدان سبب بود که چون روزی به وی گفته بودم: وقتی مرده را در قبر میگذارند و مردم به خانههایشان باز میگردند، دو فرشته به نام منکر و نکیر بر وی وارده شده و از او سؤالاتی میکنند. گفته بود: خدا به فریاد برسد! من هم آنقدر در درون قبر از خدا برایش یاری خواستم که از درون قبر او دری به بهشت و به باغی از بهشت باز شد. - . بصائر الدرجات: 71 -
**[ترجمه]
ص، قصص الأنبیاء علیهم السلام: تُوُفِّیَ أَبُو طَالِبٍ عَمُّ النَّبِیِّ وَ لَهُ صلی الله علیه و آله سِتٌّ وَ أَرْبَعُونَ سَنَةً وَ ثَمَانِیَةُ أَشْهُرٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ یَوْماً وَ الصَّحِیحُ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ تُوُفِّیَ فِی آخِرِ السَّنَّةِ الْعَاشِرَةِ مِنْ مَبْعَثِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ تُوُفِّیَتْ خَدِیجَةُ بَعْدَ أَبِی طَالِبٍ بِثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فَسَمَّی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَلِکَ الْعَامَ عَامَ الْحُزْنِ (4).
**[ترجمه]قصص الأنبیاء: چون ابوطالب عموی پیامبر درگذشت آن حضرت 46سال و 8 ماه و 24روز سن داشت. و صحیح آن است که ابوطالب در پایان سال دهم بعثت درگذشت و سه روز بعد از مرگ ابوطالب خدیجه از دنیا رفت از این رو رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن سال را «عام الحزن» نامید. - . قصص الأنبیاء، نسخه خطی -
**[ترجمه]
یج، الخرائج و الجرائح رُوِیَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لَمَّا رَجَعَ مِنَ السُّرَی (5) نَزَلَ عَلَی أُمِّ هَانِئٍ بِنْتِ أَبِی طَالِبٍ فَأَخْبَرَهَا فَقَالَتْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ اللَّهِ لَئِنْ أَخْبَرْتَ النَّاسَ بِهَذَا لَیُکَذِّبَنَّکَ مَنْ صَدَّقَکَ وَ کَانَ أَبُو طَالِبٍ قَدْ فَقَدَهُ تِلْکَ اللَّیْلَةَ فَجَعَلَ یَطْلُبُهُ وَ جَمَعَ بَنِی هَاشِمٍ ثُمَّ أَعْطَاهُمُ الْمُدَی وَ قَالَ إِذَا رَأَیْتُمُونِی أَدْخُلُ وَ لَیْسَ مَعِی مُحَمَّدٌ فَلْتَضْرِبُوا وَ لْیَضْرِبْ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ جَلِیسَهُ وَ اللَّهِ لَا نَعِیشُ نَحْنُ وَ لَا هُمْ وَ قَدْ قَتَلُوا مُحَمَّداً فَخَرَجَ فِی طَلَبِهِ وَ هُوَ یَقُولُ یَا لَهَا عَظِیمَةً إِنْ لَمْ یُوَافِ رَسُولَ اللَّهِ مَعَ الْفَجْرِ فَتَلَقَّاهُ عَلَی بَابِ أُمِّ هَانِئٍ حِینَ نَزَلَ مِنَ الْبُرَاقِ فَقَالَ یَا ابْنَ أَخِی انْطَلِقْ فَادْخُلْ فِی بَیْنِ یَدَیَّ الْمَسْجِدَ وَ سَلَّ سَیْفَهُ عِنْدَ الْحَجَرِ وَ قَالَ یَا بَنِی هَاشِمٍ أَخْرِجُوا مُدَاکُمْ فَقَالَ لَوْ لَمْ أَرَهُ مَا بَقِیَ مِنْکُمْ سَفْرٌ وَ لَا عِشْنَا فَاتَّقَتْهُ قُرَیْشٌ مُنْذُ یَوْمِ أَنْ
ص: 82
یَغْتَالُوهُ (1) ثُمَّ حَدَّثَهُمْ مُحَمَّدٌ فَقَالُوا صِفْ لَنَا بَیْتَ الْمَقْدِسِ قَالَ إِنَّمَا أُدْخِلْتُهُ لَیْلًا فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ انْظُرْ إِلَی هُنَاکَ فَنَظَرَ إِلَی الْبَیْتِ فَوَصَفَهُ وَ هُوَ یَنْظُرُ إِلَیْهِ ثُمَّ نَعَتَ لَهُمْ مَا کَانَ لَهُمْ مِنْ عَیْرٍ (2) مَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الشَّامِ.
**[ترجمه]الخرائج: نقل است که چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از معراج بازگشت نزد ام هانی دخت ابوطالب رفته و ماجرا را برای وی بازگو نمود. أم هانی عرض کرد: پدر و مادرم فدایت! به خدا سوگند اگر این موضوع را با مردم در میان بگذاری هر که تاکنون تو را تصدیق کرده، تکذیب خواهد نمود. اتفاقاً آن شب ابوطالب پیامبر را ندیده بود و در جستجوی وی بود و چون وی را نیافت، مردان بنیهاشم را گرد آورد و هریک را دشنهای داده و گفته بود: اگر دیدید که تنها وارد شدم و محمد همراهم نبود، باید بزنید و باید هر یک از شما بغل دستی خود را به قتل برساند؛ به خدا سوگند اگر محمد را کشته باشند نه ما و نه آنها زنده نخواهیم ماند! پس در طلب رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به راه افتاد در حالی که میگفت: چه اتفاق هولناک بزرگی خواهد افتاد اگر تا سپیده دم رسول خدا را نیابم. و چون وی را هنگامی که از براق پیاده میشد بر در خانه ام هانی یافت، گفت: برادرزاده، همراه من بیا به مسجدالحرام برویم. او در کنارحجرالأسود شمشیر برکشیده با صدای بلند گفت: ای مردان بنی هاشم، خنجرهایتان را درآورید که اگر وی را نمییافتم احدی از شما زنده نمیماند که از اینجا بیرون رود و ترک زندگی میکردیم. از آن روز به بعد قریش بسیار از او حساب بردند و از فکر دزدیدن پیامبر صَلی الله علیهِ و آله منصرف شدند. سپس پیامبر درباره معراج خود برای آنان سخن گفت، گفتند: بیتالمقدّس را برای ما توصیف کن! فرمود: شبانه وارد بیتالمقدّسم کردند. در این هنگام جبرئیل بر وی نازل گردید و گفت: آنجا را نگاه کن! و چون به آن سمت نگاه کرد، بیتالمقدّس را دید و آن را دقیقاً برایشان توصیف نمود. سپس به توصیف کاروانهای تجاری آنها که در راه شام و مکّه بودند پرداخت .
**[ترجمه]
المدی بضم المیم و کسرها جمع المدیة -مثلثة- و هی السکین العظیم قوله ما بقی منکم سفر أی من یسافر فی البلاد.
**[ترجمه]المدی با ضمّ میم و کسر آن، جمع «المدیۀ- مثلثّه- : چاقوی بزرگ. مابقی منکم سفر» یعنی: کسی که به شهرها سفر کند.
**[ترجمه]
یج، الخرائج و الجرائح: رُوِیَ عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ أَنَّهُ لَمَّا ظَهَرَتْ أَمَارَةُ وَفَاةِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ قَالَ لِأَوْلَادِهِ مَنْ یَکْفُلُ مُحَمَّداً قَالُوا (3) هُوَ أَکْیَسُ مِنَّا فَقُلْ لَهُ یَخْتَارُ لِنَفْسِهِ فَقَالَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ یَا مُحَمَّدُ جَدُّکَ عَلَی جَنَاحِ السَّفَرِ إِلَی الْقِیَامَةِ أَیَّ عُمُومَتِکَ وَ عَمَّاتِکَ تُرِیدُ أَنْ یَکْفُلَکَ فَنَظَرَ فِی وُجُوهِهِمْ ثُمَّ زَحَفَ إِلَی عِنْدِ أَبِی طَالِبٍ (4) فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ یَا أَبَا طَالِبٍ إِنِّی قَدْ عَرَفْتُ دِیَانَتَکَ وَ أَمَانَتَکَ فَکُنْ لَهُ کَمَا کُنْتُ لَهُ قَالَتْ فَلَمَّا تُوُفِّیَ (5) أَخَذَهُ أَبُو طَالِبٍ وَ کُنْتُ أَخْدُمُهُ وَ کَانَ یَدْعُونِی الْأُمَّ وَ قَالَتْ وَ کَانَ فِی بُسْتَانِ دَارِنَا نَخَلَاتٌ وَ کَانَ أَوَّلُ إِدْرَاکِ الرُّطَبِ (6) وَ کَانَ أَرْبَعُونَ صَبِیّاً مِنْ أَتْرَابِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله یَدْخُلُونَ عَلَیْنَا کُلَّ یَوْمٍ فِی الْبُسْتَانِ وَ یَلْتَقِطُونَ مَا یَسْقُطُ (7) فَمَا رَأَیْتُ قَطُّ مُحَمَّداً یَأْخُذُ رُطَبَةً مِنْ یَدِ صَبِیٍّ سَبَقَ إِلَیْهَا وَ الْآخَرُونَ یَخْتَلِسُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ کُنْتُ کُلَّ یَوْمٍ أَلْتَقِطُ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله حَفْنَةً (8) فَمَا فَوْقَهُ وَ کَذَلِکَ جَارِیَتِی فَاتَّفَقَ یَوْماً (9) أَنْ نَسِیتُ أَنْ أَلْتَقِطَ لَهُ شَیْئاً وَ نَسِیَتْ جَارِیَتِی وَ کَانَ مُحَمَّدٌ نَائِماً وَ دَخَلَ الصِّبْیَانُ وَ أَخَذُوا کُلَّ مَا سَقَطَ مِنَ الرُّطَبِ وَ انْصَرَفُوا فَنِمْتُ فَوَضَعْتُ الْکُمَّ عَلَی وَجْهِی حَیَاءً مِنْ مُحَمَّدٍ
ص: 83
إِذَا انْتَبَهَ قَالَتْ فَانْتَبَهَ مُحَمَّدٌ وَ دَخَلَ الْبُسْتَانَ فَلَمْ یَرَ رُطَبَةً عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ (1) فَانْصَرَفَ فَقَالَتْ لَهُ الْجَارِیَةُ إِنَّا نَسِینَا أَنْ نَلْتَقِطَ شَیْئاً وَ الصِّبْیَانُ دَخَلُوا وَ أَکَلُوا جَمِیعَ مَا کَانَ قَدْ سَقَطَ قَالَتْ فَانْصَرَفَ مُحَمَّدٌ إِلَی الْبُسْتَانِ وَ أَشَارَ إِلَی نَخْلَةٍ وَ قَالَ أَیَّتُهَا الشَّجَرَةُ أَنَا جَائِعٌ (2) قَالَتْ فَرَأَیْتُ الشَّجَرَةَ (3) قَدْ وَضَعَتْ أَغْصَانَهَا الَّتِی عَلَیْهَا الرُّطَبُ (4) حَتَّی أَکَلَ مِنْهَا مُحَمَّدٌ مَا أَرَادَ ثُمَّ ارْتَفَعَتْ إِلَی مَوْضِعِهَا قَالَتْ فَاطِمَةُ فَتَعَجَّبْتُ وَ کَانَ أَبُو طَالِبٍ قَدْ خَرَجَ مِنَ الدَّارِ وَ کُلَّ یَوْمٍ إِذَا رَجَعَ وَ قَرَعَ الْبَابَ کُنْتُ أَقُولُ لِلْجَارِیَةِ حَتَّی (5) تَفْتَحَ الْبَابَ فَقَرَعَ أَبُو طَالِبٍ (6) فَعَدَوْتُ حَافِیَةً إِلَیْهِ وَ فَتَحْتُ الْبَابَ وَ حَکَیْتُ لَهُ مَا رَأَیْتُ فَقَالَ هُوَ إِنَّمَا یَکُونُ نَبِیّاً وَ أَنْتِ (7) تَلِدِینَ لَهُ وَزِیراً بَعْدَ یَأْسٍ فَوَلَدْتُ عَلِیّاً علیه السلام کَمَا قَالَ (8).
**[ترجمه]الخرائج: از فاطمه بنت أسد نقل است که: چون علایم مرگ در عبدالمطلّب آشکار گشت خطاب به فرزندانش گفت: چه کسی از شما کفالت محمد را پس از من برعهده میگیرد؟ گفتند: او خود از ما باهوشتر است، از وی بخواهید یکی از ما را انتخاب کند. پس عبدالمطلّب رو به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نموده و گفت: یا محمّد، جدّت در حال سفر به قیامت است، دوست داری کدام یک از عموها و عمّههایت کفالت تو را بپذیرد؟ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله چهره همه را از نظر گذرانید و آنگاه خود را به ابوطالب نزدیک نمود. عبدالمطلّب که متوجه پیام این حرکت پیامبر شده بود. به ابوطالب گفت: ای ابوطالب، من با دینداری و امانتداری تو آشنایم. با او همان گونه باش که من برای او بوده ام! فاطمه گوید: چون عبدالمطلّب درگذشت، ابوطالب وی را نزد خود آورد. من پیوسته به وی خدمت میکردم و مرا «مادر» خطاب میکرد. در باغچه خانه ما چند نخل بود چون خرمای این درختها میرسید، روزی نزدیک به چهل نفر از همسالان محمّد به حیاط خانه ما میآمدند و خرماهای بر زمین افتاده را جمع میکردند و من هرگز ندیدم که محمّد خرمایی را از دست کودکی بگیرد و این در حالی بود که دیگر بچهها سعی میکردند خرماهای یکدیگر را بربایند. من هرروز یک مشت یا بیشتر از خرما برای محمّد جمع میکردم و کنیزم نیز همین کار را میکرد. روزی تصادفاً هم من و هم کنیزم فراموش کردیم برایش خرما جمع کنیم و محمّد خواب بود که بچهها آمدند و هرچه خرما برزمین افتاده بود برداشتندو رفتند. من از شدت خجالت خوابیدم و با آستینم صورتم را پوشاندم. چون محمّد بیدار شد، به باغچه رفت اما حتی یک دانه خرما هم برزمین نمانده بود، از این رو از آنجا رفت و در این حال کنیز من به وی گفت: امروز فراموش کردیم خرمایی برایت جمع کنیم و بچهها آمدند و هرچه بود خوردند. فاطمه گوید: محمّد مجدداً به سمت باغچه رفت و رو به یکی از نخلها کرده و گفت: ای نخل، من گرسنهام. ناگاه دیدم آن نخل آنقدر خم شد که محمّد بتواند از میوه آن به مقدار کافی بچیند سپس دوباره راست شد و به حالت اول درآمد. من بسیار شگفت زده شده بودم و ابوطالب هم خانه نبود. هرروز که ابوطالب از بیرون میآمد، به کنیزم میگفتم برود و در را برایش باز کند. امّا این بار که در زد پا برهنه و با سرعت رفتم و در را باز کرده و ماجرا را برایش تعریف کردم. ابوطالب گفت: بیتردید او یک پیغمبر خواهد شد و تو پس از نومیدی از بارداری، وزیر او را به دنیا خواهی آورد، و همان طور هم شد و فاطمه علی علیه السّلام را به دنیا آورد. - . الخرائح و الخرائح: 11 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب کَانَتِ السِّبَاعُ تَهْرُبُ مِنْ أَبِی طَالِبٍ فَاسْتَقْبَلَهُ أَسَدٌ فِی طَرِیقِ الطَّائِفِ وَ بَصْبَصَ لَهُ وَ تَمَرَّغَ قِبَلَهُ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ بِحَقِّ خَالِقِکَ أَنْ تُبَیِّنَ لِی حَالَکَ فَقَالَ الْأَسَدُ إِنَّمَا أَنْتَ أَبُو أَسَدِ اللَّهِ نَاصِرُ نَبِیِّ اللَّهِ وَ مُرَبِّیهِ فَازْدَادَ أَبُو طَالِبٍ فِی حُبِّ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ الْإِیمَانِ بِهِ وَ الْأَصْلُ فِی ذَلِکَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ أَنَا خُلِقْتُ وَ عَلِیٌّ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ نُسَبِّحُ اللَّهَ یَمْنَةَ الْعَرْشِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اللَّهُ آدَمَ بِأَلْفَیْ عَامٍ؛ الْخَبَرَ.
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: معمولاً درندگان با دیدن ابوطالب میگریختند. در راه طائف شیری در مسیر ابوطالب ظاهر شد و برای او کرنش کرد و سپس روی زمین و در مقابل او شروع به غلتزدن کرد. ابوطالب گفت: تو را به حقّ خالقت سوگند میدهم مرا از حال خودت آگاه کن. شیر گفت: تو پدر شیرخدا، یاور نبیّ خدا و پرورش دهنده او هستی. از این رو ابوطالب بیش از پیش به پیامبر محبت میکرد و به وی ایمان میآورد. اصل این است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: من و علی دوهزار سال قبل از آفرینش آدم از یک نور خلق شدیم و در سمت راست عرش خدا را تسبیح میگفتیم.
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب: الْقَاضِی الْمُعْتَمَدُ فِی تَفْسِیرِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ وَقَعَ بَیْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ بَیْنَ یَهُودِیٍّ کَلَامٌ وَ هُوَ بِالشَّامِ فَقَالَ الْیَهُودِیُّ: لِمَ تَفْخَرُ عَلَیْنَا وَ ابْنُ أَخِیکَ بِمَکَّةَ یَسْأَلُ النَّاسَ فَغَضِبَ أَبُو طَالِبٍ وَ تَرَکَ تِجَارَتَهُ وَ قَدِمَ مَکَّةَ فَرَأَی غِلْمَاناً یَلْعَبُونَ وَ مُحَمَّدٌ فِیهِمْ مُخْتَلُّ الْحَالِ فَقَالَ لَهُ: یَا غُلَامُ مَنْ أَنْتَ وَ مَنْ أَبُوکَ؟ قَالَ أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَنَا یَتِیمٌ لَا أَبَ لِی وَ لَا أُمَ
ص: 84
فَعَانَقَهُ أَبُو طَالِبٍ وَ قَبَّلَهُ ثُمَّ أَلْبَسَهُ جُبَّةً مِصْرِیَّةً وَ دَهَنَ رَأْسَهُ وَ شَدَّ دِینَاراً فِی رِدَائِهِ وَ نَشَرَ قِبَلَهُ تَمْراً فَقَالَ: یَا غِلْمَانُ هَلُمُّوا فَکُلُوا ثُمَّ أَخَذَ أَرْبَعَ تَمَرَاتٍ إِلَی أُمِّ کَبْشَةَ وَ قَصَّ عَلَیْهَا (1) فَقَالَتْ فَلَعَلَّهُ أَبُوکَ أَبُو طَالِبٍ؟ قَالَ: لَا أَدْرِی رَأَیْتُ شَیْخاً بَارّاً إِذْ مَرَّ أَبُو طَالِبٍ فَقَالَتْ یَا مُحَمَّدُ کَانَ هَذَا؟ قَالَ نَعَمْ قَالَتْ هَذَا أَبُوکَ أَبُو طَالِبٍ فَأَسْرَعَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ تَعَلَّقَ بِهِ وَ قَالَ: یَا أَبَهْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَرَانِیکَ، لَا تُخَلِّفْنِی فِی هَذِهِ الْبِلَادِ فَحَمَلَهُ أَبُو طَالِبٍ (2).
**[ترجمه]مناقب ابن شهرآشوب: قاضی معتمد در تفسیر خود از ابن عباس روایت میکند که گفت: روزی در شام میان ابوطالب و یک یهودی درگیری لفظی درگرفت. پس آن یهودی گفت: چرا به ما فخر میفروشی در حالی که پسرعموی تو در مدینه از مردم گدایی میکند؟! ابوطالب با شنیدن این سخن به خشم آمده، تجارت را رها ساخت و به مکّه بازگشت. در مکه با تعدادی پسر بچه مواجه شد که محمد هم آشفته حال در میان آنان بود. پس به وی گفت: پسر؛ تو چه نام داری و پدرت کیست؟ گفت: من محمد بن عبدالله نام دارم و یتیم هستم، نه پدر دارم و نه مادر! پس ابوطالب او را در آغوش گرفته و بوسید، سپس جُبّهای مصری بر وی پوشانید و سرش را روغن زد و یک دینار را به گوشه ردایش بست و مقداری خرما مقابل وی نهاد و گفت: بچهها، بیایید و خرما بخورید. پس محمّد چهار دانه خرما برای أم کبشه (حلیمه سعدیه) برد و ماجرا را برای وی تعریف کرد. حلیمه گفت: ممکن است او ابوطالب بوده باشد. گفت: نمیدانم، مرد بزرگواری را دیدم... در این هنگام ابوطالب پیدا شد و حلیمه گفت: محمّد، آیا این همان مرد نیست؟ محمّد گفت: آری! حلیمه گفت: این پدر تو ابوطالب است. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به سوی او دوید و خود را به وی آویخته و گفت: پدر، حمد و سپاس خداوندی راست که تو را به من نشان داد، مرا در اینجا نگذار؛ و ابوطالب او را با خود برد. - . مناقب ال أبی طالب1: 25 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب: الْأَوْزَاعِیُّ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی حَجْرِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَلَمَّا أَتَی عَلَیْهِ اثْنَانِ وَ مِائَةُ سَنَةٍ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ابْنُ ثَمَانِ سِنِینَ جَمَعَ بَنِیهِ وَ قَالَ مُحَمَّدٌ یَتِیمٌ فآوُوهُ وَ عَائِلٌ فَأَغْنُوهُ احْفَظُوا وَصِیَّتِی فِیهِ فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ أَنَا لَهُ فَقَالَ کُفَّ شَرَّکَ عَنْهُ فَقَالَ الْعَبَّاسُ أَنَا لَهُ فَقَالَ أَنْتَ غَضْبَانُ لَعَلَّکَ تُؤْذِیهِ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ أَنَا لَهُ فَقَالَ أَنْتَ لَهُ یَا مُحَمَّدُ أَطِعْ لَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أَبَهْ لَا تَحْزَنْ فَإِنَّ لِی رَبّاً لَا یُضِیعُنِی فَأَمْسَکَهُ أَبُو طَالِبٍ فِی حَجْرِهِ وَ قَامَ بِأَمْرِهِ یَحْمِیهِ بِنَفْسِهِ وَ مَالِهِ وَ جَاهِهِ فِی صِغَرِهِ مِنَ الْیَهُودِ الْمُرْصِدَةِ لَهُ بِالْعَدَاوَةِ وَ مِنْ غَیْرِهِمْ مِنْ بَنِی أَعْمَامِهِ وَ مِنَ الْعَرَبِ قَاطِبَةً الَّذِینَ یَحْسِدُونَهُ عَلَی مَا آتَاهُ اللَّهُ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ أَنْشَأَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ:
أُوصِیکَ یَا عَبْدَ مَنَافٍ بَعْدِی*** بِمُوحَدٍ بَعْدَ أَبِیهِ فَرْدٍ-
وَ قَالَ:
وَصَّیْتُ مَنْ کَفَیْتُهُ بِطَالِبٍ*** عَبْدِ مَنَافٍ وَ هْوَ ذُو تَجَارِبٍ
یَا ابْنَ الْحَبِیبِ أَکْرَمَ الْأَقَارِبِ*** یَا ابْنَ الَّذِی قَدْ غَابَ غَیْرَ آئِبٍ
فَتَمَثَّلَ أَبُو طَالِبٍ وَ کَانَ سَمِعَ عَنِ الرَّاهِبِ وَصْفَهُ:
لَا تُوصِنِی بِلَازِمٍ وَ وَاجِبٍ*** إِنِّی سَمِعْتُ أَعْجَبَ الْعَجَائِبِ
ص: 85
مِنْ کُلِّ حَبْرٍ عَالِمٍ وَ کَاتِبٍ*** بَانَ بِحَمْدِ اللَّهِ قَوْلُ الرَّاهِبِ
(1).
**[ترجمه]مناقب ابن شهرآشوب: اوزاعی گوید: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در کفالت عبدالمطلّب بود و چون به سن102سالگی رسید و پیامبر هشت ساله بود، فرزندان خود را طلبید و گفت: محمّد یتیم است، او را پناه دهید، فقیر است، بینیازش کنید؛ وصیّت مرا درباره او به جا آورید. پس ابولهب گفت: من از عهده این کار برمیآیم. عبدالمطلّب گفت: شرّت را از سرش بردار! پس عباس گفت: به منش بسپارید. گفت: تو تندخو هستی و ممکن است آزارش دهی. ابوطالب گفت: من از او مراقبت میکنم؛ گفت: تو سرپرست او باش؛ محمّد! از وی اطاعت کن. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: پدر، نگران مباش؛ زیرا من پروردگاری دارم که مرا تباه نمیکند. پس ابوطالب سرپرستی او را پذیرفت و با جان و مال و مقامش در دوران کودکی در مقابل یهودیان که مترصد او بودند و همچنین عموزادگان و کلا عربها که به او به خاطر نبوّتش به وی حسادت میکردند، دفاع کرد. عبدالمطلّب در همین معنا گفته است:
-«ای عبدمناف(ابوطالب)، بعد از خود سفارش کسی را به تو میکنم که پس از پدرش یکتا پرست بینظیری است.» و بازگوید:
- من سرپرستی کسی را که من حامیاش بودم به طالب عبد مناف که مردی با تجربه است سپردم.
- ای فرزند کسی که محبوب من و گرامیترین خویشاوندانم است، ای فرزند کسی که رفت و دیگر بازگشتی ندارد.»
ابوطالب که سخنان راهب را درباره پیامبر شنیده بود، این اشعار را خواند:
-مرا به امری که وظیفه من است وصیّت مکن، که من شگفتیهای بسیار درباره او شنیدهام .
- از هر کاهن عالم و نویسندهای، و بحمدالله سخن راهب در مورد او آشکار شد. - . مناقب آل أبی طالب1: 25 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب: أَبُو سَعِیدٍ الْوَاعِظُ فِی کِتَابِ شَرَفِ الْمُصْطَفَی أَنَّهُ لَمَّا حَضَرَتْ عَبْدَ الْمُطَّلِبِ الْوَفَاةُ دَعَا ابْنَهُ أَبَا طَالِبٍ فَقَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ قَدْ عَلِمْتَ شِدَّةَ حُبِّی لِمُحَمَّدٍ وَ وَجْدِی بِهِ انْظُرْ کَیْفَ تَحْفَظُنِی فِیهِ قَالَ أَبُو طَالِبٍ یَا أَبَهْ لَا تُوصِنِی بِمُحَمَّدٍ فَإِنَّهُ ابْنِی وَ ابْنُ أَخِی فَلَمَّا تُوُفِّیَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ کَانَ أَبُو طَالِبٍ یُؤْثِرُهُ بِالنَّفَقَةِ وَ الْکِسْوَةِ عَلَی نَفْسِهِ وَ عَلَی جَمِیعِ أَهْلِهِ (2).
**[ترجمه]مناقب ابن شهرآشوب: ابو سعید واعظ در کتاب «شرف المصطفی» آورده است که چون عبدالمطلّب را وفات سررسید، فرزند خود ابوطالب را احضار کرد و به وی گفت: فرزندم، تو از شدت محبّت و علاقه من نسبت به محمّد آگاهی. ببینم پس از من با او چگونه رفتار خواهی کرد! ابوطالب گفت: لازم نیست سفارش محمّد را به من بکنید که او فرزند و برادرزاده من است. و چون عبدالمطلّب درگذشت، ابوطالب در خورد و خوراک و پوشاک، محمّد را بر خود و دیگر اعضاء خانوادهاش مقدّم میداشت. - . مناقب آل أبی طالب1: 25 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب الطَّبَرِیُّ وَ الْبَلاذُرِیُّ أَنَّهُ لَمَّا نَزَلَ فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ صَدَعَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ نَادَی قَوْمَهُ بِالْإِسْلَامِ فَلَمَّا نَزَلَ إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ الْآیَاتِ أَجْمَعُوا عَلَی خِلَافِهِ فَحَدِبَ عَلَیْهِ أَبُو طَالِبٍ وَ مَنَعَهُ فَقَامَ عُتْبَةُ وَ الْوَلِیدُ وَ أَبُو جَهْلٍ وَ الْعَاصُ إِلَی أَبِی طَالِبٍ فَقَالُوا إِنَّ ابْنَ أَخِیکَ قَدْ سَبَّ آلِهَتَنَا وَ عَابَ دِینَنَا وَ سَفَّهَ أَحْلَامَنَا وَ ضَلَّلَ آبَاءَنَا فَإِمَّا أَنْ تَکُفَّهُ عَنَّا وَ إِمَّا أَنْ تُخَلِّیَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ فَقَالَ لَهُمْ أَبُو طَالِبٍ قَوْلًا رَقِیقاً وَ رَدَّهُمْ رَدّاً جَمِیلًا فَمَضَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی مَا هُوَ عَلَیْهِ یُظْهِرُ دِینَ اللَّهِ وَ یَدْعُو إِلَیْهِ وَ أَسْلَمَ بَعْضُ النَّاسِ فَاهْتَمَشُوا إِلَی أَبِی طَالِبٍ مَرَّةً أُخْرَی فَقَالُوا إِنَّ لَکَ سِنّاً وَ شَرَفاً وَ مَنْزِلَةً وَ إِنَّا قَدِ اشْتَهَیْنَاکَ (3) أَنْ تَنْهَی ابْنَ أَخِیکَ فَلَمْ یَنْتَهِ وَ إِنَّا وَ اللَّهِ لَا نَصْبِرُ عَلَی هَذَا مِنْ شَتْمِ آبَائِنَا وَ تَسْفِیهِ أَحْلَامِنَا وَ عَیْبِ آلِهَتِنَا حَتَّی تَکُفَّهُ عَنَّا أَوْ نُنَازِلَهُ فِی ذَلِکَ حَتَّی یَهْلِکَ أَحَدُ الْفَرِیقَیْنِ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله مَا بَالُ أَقْوَامِکَ یَشْکُونَکَ؟ فَقَالَ صلی الله علیه و آله إِنِّی أُرِیدُهُمْ عَلَی کَلِمَةٍ وَاحِدَةٍ یَقُولُونَهَا تَدِینُ لَهُمْ (4) بِهَا الْعَرَبُ وَ تُؤَدِّی إِلَیْهِمْ بِهَا الْعَجَمُ الْجِزْیَةَ فَقَالُوا کَلِمَةً وَاحِدَةً نَعَمْ وَ أَبِیکَ عَشْراً قَالَ أَبُو طَالِبٍ وَ أَیُّ کَلِمَةٍ هِیَ یَا ابْنَ أَخِی قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَقَامُوا یَنْفُضُونَ ثِیَابَهُمْ وَ یَقُولُونَ «أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ عُجابٌ» إِلَی قَوْلِهِ عَذابِ قَالَ ابْنُ إِسْحَاقَ: إِنَّ أَبَا طَالِبٍ قَالَ لَهُ فِی السِّرِّ- لَا تَحْمِلْنِی مِنَ الْأَمْرِ مَا لَا أُطِیقُ فَظَنَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَدْ بَدَا لِعَمِّهِ وَ أَنَّهُ خَاذِلُهُ وَ أَنَّهُ قَدْ ضَعُفَ عَنْ
ص: 86
نُصْرَتِهِ فَقَالَ یَا عَمَّاهْ لَوْ وُضِعَتِ الشَّمْسُ فِی یَمِینِی وَ الْقَمَرُ فِی شِمَالِی مَا تَرَکْتُ هَذَا الْقَوْلَ حَتَّی أُنْفِذَهُ أَوْ أُقْتَلَ دُونَهُ ثُمَّ اسْتَعْبَرَ (1) فَبَکَی ثُمَّ قَامَ یُوَلِّی فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ امْضِ لِأَمْرِکَ فَوَ اللَّهِ لَا أَخْذُلُکَ أَبَداً وَ فِی رِوَایَةٍ أَنَّهُ قَالَ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَمَرَنِی أَنْ أَدْعُوَ إِلَی دِینِهِ الْحَنِیفِیَّةِ وَ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ مُغْضَباً فَدَعَاهُ أَبُو طَالِبٍ وَ طَیَّبَ قَلْبَهُ (2) وَ وَعَدَهُ بِالنَّصْرِ ثُمَّ أَنْشَأَ یَقُولُ:
وَ اللَّهِ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ بِجَمْعِهِمْ***حَتَّی أُوَسَّدَ فِی التُّرَابِ دَفِیناً
فَاصْدَعْ بِأَمْرِکَ مَا عَلَیْکَ غَضَاضَةٌ*** وَ أَبْشِرْ (3) بِذَاکَ وَ قَرَّ مِنْکَ عُیُوناً-
وَ دَعَوْتَنِی وَ زَعَمْتَ أَنَّکَ نَاصِحٌ*** فَلَقَدْ صَدَقْتَ وَ کُنْتَ قُدْماً أَمِیناً (4)-
وَ عَرَضْتَ دِیناً قَدْ عَرَفْتُ بِأَنَّهُ*** مِنْ خَیْرِ أَدْیَانِ الْبَرِیَّةِ دِیناً
لَوْ لَا الْمَخَافَةُ أَنْ یَکُونَ مَعَرَّةً*** لَوَجَدْتَنِی سَمِحاً بِذَاکَ مُبِیناً
الطَّبَرِیُّ وَ الْوَاحِدِیُّ بِإِسْنَادِهِمَا عَنِ السُّدِّیِّ وَ رَوَی ابْنُ بَابَوَیْهِ فِی کِتَابِ النُّبُوَّةِ عَنْ زَیْنِ الْعَابِدِینَ علیه السلام أَنَّهُ اجْتَمَعَتْ قُرَیْشٌ إِلَی أَبِی طَالِبٍ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عِنْدَهُ فَقَالُوا نَسْأَلُکَ مِنِ ابْنِ أَخِیکَ النَّصَفَ (5) قَالَ وَ مَا النَّصَفُ مِنْهُ؟ قَالُوا یَکُفُّ عَنَّا وَ نَکُفُّ عَنْهُ فَلَا یُکَلِّمُنَا وَ لَا نُکَلِّمُهُ وَ لَا یُقَاتِلُنَا وَ لَا نُقَاتِلُهُ إِلَّا أَنَّ هَذِهِ الدَّعْوَةَ قَدْ بَاعَدَتْ بَیْنَ الْقُلُوبِ وَ زَرَعَتِ الشَّحْنَاءَ (6) وَ أَنْبَتَتِ الْبَغْضَاءَ فَقَالَ یَا ابْنَ أَخِی أَ سَمِعْتَ قَالَ یَا عَمِّ لَوْ أَنْصَفَنِی بَنُو عَمِّی لَأَجَابُوا دَعْوَتِی وَ قَبِلُوا نَصِیحَتِی إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَمَرَنِی أَنْ أَدْعُوَ إِلَی دِینِهِ الْحَنِیفِیَّةِ مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ فَمَنْ أَجَابَنِی فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ الرِّضْوَانُ وَ الْخُلُودُ فِی الْجِنَانِ وَ مَنْ عَصَانِی قَاتَلْتُهُ حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ
ص: 87
فَقَالُوا: قُلْ لَهُ یَکُفَّ عَنْ شَتْمِ آلِهَتِنَا فَلَا یَذْکُرْهَا بِسُوءٍ فَنَزَلَ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ قَالُوا إِنْ کَانَ صَادِقاً فَلْیُخْبِرْنَا مَنْ یُؤْمِنُ مِنَّا وَ مَنْ یَکْفُرُ فَإِنْ وَجَدْنَاهُ صَادِقاً آمَنَّا بِهِ فَنَزَلَ ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالُوا وَ اللَّهِ لَنَشْتُمَنَّکَ وَ إِلَهَکَ فَنَزَلَ وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ قَالُوا قُلْ لَهُ فَلْیَعْبُدْ مَا نَعْبُدُ وَ نَعْبُدُ مَا یَعْبُدُ فَنَزَلَتْ سُورَةُ الْکَافِرِینَ فَقَالُوا قُلْ لَهُ أَرْسَلَهُ اللَّهُ إِلَیْنَا خَاصَّةً أَمْ إِلَی النَّاسِ کَافَّةً قَالَ بَلْ إِلَی النَّاسِ أُرْسِلْتُ کَافَّةً إِلَی الْأَبْیَضِ وَ الْأَسْوَدِ وَ مَنْ عَلَی رُءُوسِ الْجِبَالِ وَ مَنْ فِی لُجَجِ الْبِحَارِ وَ لَأَدْعُوَنَّ السَّنَةَ فَارِسَ وَ الرُّومَ- یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً فَتَجَبَّرَتْ قُرَیْشٌ وَ اسْتَکْبَرَتْ وَ قَالَتْ وَ اللَّهِ لَوْ سَمِعَتْ بِهَذَا فَارِسُ وَ الرُّومُ لَاخْتَطَفَتْنَا (1) مِنْ أَرْضِنَا وَ لَقَلَعَتِ الْکَعْبَةَ حَجَراً حَجَراً فَنَزَلَ وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدی مَعَکَ وَ قَوْلُهُ أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ فَقَالَ المُطْعِمُ بْنُ عَدِیٍّ وَ اللَّهِ یَا بَا طَالِبٍ لَقَدْ أَنْصَفَکَ قَوْمُکَ وَ جَهَدُوا عَلَی أَنْ یَتَخَلَّصُوا مِمَّا تَکْرَهُهُ فَمَا أَرَاکَ تُرِیدُ أَنْ تَقْبَلَ مِنْهُمْ شَیْئاً فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ وَ اللَّهِ مَا أَنْصَفُونِی وَ لَکِنَّکَ قَدْ أَجْمَعْتَ (2) عَلَی خِذْلَانِی وَ مُظَاهَرَةِ الْقَوْمِ عَلَیَّ فَاصْنَعْ مَا بَدَا لَکَ فَوَثَبَ (3) کُلُّ قَبِیلَةٍ عَلَی مَا فِیهَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ یُعَذِّبُونَهُمْ وَ یَفْتِنُونَهُمْ عَنْ دِینِهِمْ وَ الِاسْتِهْزَاءِ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ مَنَعَ اللَّهُ رَسُولَهُ بِعَمِّهِ أَبِی طَالِبٍ مِنْهُمْ وَ قَدْ قَامَ أَبُو طَالِبٍ حِینَ رَأَی قُرَیْشاً تَصْنَعُ مَا تَصْنَعُ فِی بَنِی هَاشِمٍ فَدَعَاهُمْ إِلَی مَا هُوَ عَلَیْهِ مِنْ مَنْعِ رَسُولِ اللَّهِ وَ الْقِیَامِ دُونَهُ إِلَّا أَبَا لَهَبٍ کَمَا قَالَ اللَّهُ وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ قَدِمَ قَوْمٌ مِنْ قُرَیْشٍ مِنَ الطَّائِفِ وَ أَنْکَرُوا ذَلِکَ وَ وَقَعَتْ فِتْنَةٌ فَأَمَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْمُسْلِمِینَ أَنْ یَخْرُجُوا إِلَی أَرْضِ الْحَبَشَةِ.
ابْنُ عَبَّاسٍ دَخَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْکَعْبَةَ وَ افْتَتَحَ الصَّلَاةَ فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ مَنْ یَقُومُ إِلَی هَذَا الرَّجُلِ فَیُفْسِدَ عَلَیْهِ صَلَاتَهُ فَقَامَ ابْنُ الزِّبَعْرَی وَ تَنَاوَلَ فَرْثاً وَ دَماً وَ أَلْقَی ذَلِکَ عَلَیْهِ فَجَاءَ أَبُو طَالِبٍ وَ قَدْ سَلَّ سَیْفَهُ فَلَمَّا رَأَوْهُ جَعَلُوا یَنْهَضُونَ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَئِنْ قَامَ أَحَدٌ جَلَّلْتُهُ
ص: 88
بِسَیْفِی؛ ثُمَّ قَالَ: یَا ابْنَ أَخِی مَنِ الْفَاعِلُ بِکَ؟ قَالَ هَذَا عَبْدُ اللَّهِ (1) فَأَخَذَ أَبُو طَالِبٍ فَرْثاً وَ دَماً وَ أَلْقَی عَلَیْهِ.
وَ فِی رِوَایَةٍ مُتَوَاتِرَةٍ أَنَّهُ أَمَرَ عَبِیدَهُ أَنْ یُلْقُوا السَّلَی (2) عَنْ ظَهْرِهِ وَ یَغْسِلُوهُ ثُمَّ أَمَرَهُمْ أَنْ یَأْخُذُوهُ فَیُمِرُّوا عَلَی أَسْبِلَةِ (3) الْقَوْمِ بِذَلِکَ.
الطَّبَرِیُّ وَ الْبَلاذُرِیُّ وَ الضَّحَّاکُ قَالَ: لَمَّا رَأَتْ قُرَیْشٌ حَمِیَّةَ قَوْمِهِ وَ ذَبَّ عَمِّهِ أَبِی طَالِبٍ عَنْهُ جَاءُوا إِلَیْهِ وَ قَالُوا جِئْنَاکَ بِفَتَی قُرَیْشٍ جَمَالًا وَ جُوداً وَ شَهَامَةً عُمَارَةَ بْنِ الْوَلِیدِ نَدْفَعُهُ إِلَیْکَ یَکُونُ نَصْرُهُ وَ مِیرَاثُهُ لَکَ وَ مَعَ ذَلِکَ مِنْ عِنْدِنَا مَالٌ وَ تَدْفَعُ إِلَیْنَا ابْنَ أَخِیکَ الَّذِی فَرَّقَ جَمَاعَتَنَا وَ سَفَّهَ أَحْلَامَنَا فَنَقْتُلَهُ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا أَنْصَفْتُمُونِی أَ تُعْطُونَنِی ابْنَکُمْ أَغْذُوهُ لَکُمْ وَ تَأْخُذُونَ ابْنِی تَقْتُلُونَهُ هَذَا وَ اللَّهِ مَا لَا یَکُونُ أَبَداً أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ النَّاقَةَ إِذَا فَقَدَتْ وَلَدَهَا لَا تَحِنُّ (4) إِلَی غَیْرِهِ ثُمَّ نَهَرَهُمْ فَهَمُّوا بِاغْتِیَالِهِ فَمَنَعَهُمْ أَبُو طَالِبٍ مِنْ ذَلِکَ وَ قَالَ فِیهِ.
حَمَیْتُ الرَّسُولَ رَسُولَ الْإِلَهِ*** بِبَیْضٍ تَلَأْلَأُ مِثْلَ الْبُرُوقِ
أَذُبُّ وَ أَحْمِی رَسُولَ الْإِلَهِ*** حِمَایَةَ عَمٍّ عَلَیْهِ شَفُوقٌ (5)
وَ أَنْشَدَ:
یَقُولُونَ لِی دَعْ نَصْرَ مَنْ جَاءَ بِالْهُدَی*** وَ غَالِبْ لَنَا غَلَّابَ کُلِّ مُغَالِبِ
وَ سَلِّمْ إِلَیْنَا أَحْمَدَ وَ اکْفُلَنَّ لَنَا*** بَنِینَا وَ لَا تَحْفِلْ بِقَوْلِ الْمُعَاتِبِ
فَقُلْتُ لَهُمُ اللَّهُ رَبِّی وَ نَاصِرِی*** عَلَی کُلِّ بَاغٍ مِنْ لُؤَیِّ بْنِ غَالِبِ
مقاتل: لما رأت قریش یعلو أمره قالوا: لا نری محمدا یزداد إلا کبرا و تکبرا و إن هو إلا ساحر أو مجنون و توعدوه و تعاقدوا لئن مات أبو طالب لیجمعن قبائل قریش
ص: 89
کلها علی قتله و بلغ ذلک أبا طالب فجمع بنی هاشم و أحلافهم من قریش فوصاهم برسول الله و قال إن ابن أخی کما یقول أخبرنا بذلک آباؤنا و علماؤنا أن محمدا نبی صادق و أمین ناطق و أن شأنه أعظم شأن و مکانه من ربه أعلی مکان فأجیبوا دعوته و اجتمعوا علی نصرته و راموا عدوه من وراء حوزته فإنه الشرف الباقی لکم الدهر و أنشأ یقول:
أوصی بنصر النبی الخیر مشهده*** علیا ابنی و عم الخیر عباسا
و حمزة الأسد المخشی صولته*** و جعفرا أن تذودوا دونه الناسا
و هاشما کلها أوصی بنصرته*** أن یأخذوا دون حرب القوم أمراسا
کونوا -فدی لکم نفسی و ما ولدت-*** من دون أحمد عند الروع أتراسا (1)
بکل أبیض مصقول عوارضه*** تخاله فی سواد اللیل مِقباسا
و حضّ أخاه حمزة علی اتباعه إذ أقبل حمزة متوشحا بقوسه راجعا من قنص له فوجد النبی صلی الله علیه و آله فی دار أخته محموما و هی باکیة فقال ما شأنک قالت ذل الحمی یا با عمارة لو لقیت ما لقی ابن أخیک محمد آنفا من أبی الحکم بن هشام و جده هاهنا جالسا فآذاه و سبه و بلغ منه ما یکره فانصرف و دخل المسجد و شج رأسه شجة (2) منکرة فهم قرباؤه بضربه فقال أبو جهل دعوا أبا عمارة لکیلا یسلم ثم عاد حمزة إلی النبی صلی الله علیه و آله و قال عز بما صنع بک ثم أخبره بصنیعه فلم یرض النبی صلی الله علیه و آله (3) و قال یا عم لأنت منهم فأسلم حمزة فعرفت قریش أن رسول الله قد عز و أن حمزة سیمنعه. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَنَزَلَ أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ سُرَّ أَبُو طَالِبٍ بِإِسْلَامِهِ وَ أَنْشَأَ یَقُولُ:
صَبْراً أَبَا یَعْلَی عَلَی دِینِ أَحْمَدَ*** وَ کُنْ مُظْهِراً لِلدِّینِ وُفِّقْتَ صَابِراً
ص: 90
وَ حُطْ (1) مَنْ أَتَی بِالدِّینِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ*** بِصِدْقٍ وَ حَقٍّ لَا تَکُنْ حَمْزَ کَافِراً
فَقَدْ سَرَّنِی إِذْ قُلْتَ إِنَّکَ مُؤْمِنٌ*** فَکُنْ لِرَسُولِ اللَّهِ فِی اللَّهِ نَاصِراً
فَنَادِ قُرَیْشاً بِالَّذِی قَدْ أَتَیْتَهُ*** جِهَاراً وَ قُلْ مَا کَانَ أَحْمَدُ سَاحِراً
وَ قَالَ لِابْنِهِ طَالِبٍ:
ابْنِی طَالِبُ إِنَّ شَیْخَکَ نَاصِحٌ*** فِیمَا یَقُولُ مُسَدَّدٌ لَکَ رَاتِقٌ (2)
فَاضْرِبْ بِسَیْفِکَ مَنْ أَرَادَ مَسَاءَهُ*** حَتَّی تَکُونَ لِذِی الْمَنِیَّةِ ذَائِقٌ
هَذَا رَجَائِی فِیکَ بَعْدَ مَنِیَّتِی*** لَا زِلْتُ فِیکَ بِکُلِّ رُشْدٍ وَاثِقٌ
فَاعْضُدْ قُوَاهُ یَا بُنَیَّ وَ کُنْ لَهُ*** إِنِّی بِجَدِّکَ لَا مَحَالَةَ لَاحِقٌ
آهاً أُرَدِّدُ حَسْرَةً لِفِرَاقِه*** إِذْ لَمْ أَرَاهُ قَدْ تَطَاوَلَ بَاسِقٌ (3)
أَ تَرَی أَرَاهُ وَ اللِّوَاءُ أَمَامَهُ*** وَ عَلِیٌّ ابْنِی لِلِّوَاءِ مُعَانِقٌ
أَ تَرَاهُ یَشْفَعُ لِی وَ یَرْحَمُ عَبْرَتِی*** هَیْهَاتَ إِنِّی لَا مَحَالَةَ رَاهِقٌ
وَ کَتَبَ إِلَی النَّجَاشِیِّ:
«تَعَلَّمْ أَبَیْتَ اللَّعْنَ أَنَّ مُحَمَّداً»
الْأَبْیَاتَ فَأَسْلَمَ النَّجَاشِیُّ وَ کَانَ قَدْ سَمِعَ مُذَاکَرَةَ جَعْفَرٍ وَ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ وَ نَزَلَ فِیهِ وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ إِلَی قَوْلِهِ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ.
عِکْرِمَةُ وَ عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَیْرِ وَ حَدِیثُهُمَا لَمَّا رَأَتْ قُرَیْشٌ أَنَّهُ یَفْشُو أَمْرُهُ فِی الْقَبَائِلِ وَ أَنَّ حَمْزَةَ أَسْلَمَ وَ أَنَّ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ رُدَّ فِی حَاجَتِهِ عِنْدَ النَّجَاشِیِّ فَأَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ مَکْرَهُمْ عَلَی أَنْ یَقْتُلُوا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَانِیَةً فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ أَبُو طَالِبٍ جَمَعَ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَأَجْمَعَ لَهُمْ أَمْرَهُمْ عَلَی أَنْ یُدْخِلُوا رَسُولَ اللَّهِ شِعْبَهُمْ (4) فَاجْتَمَعَ قُرَیْشٌ فِی دَارِ النَّدْوَةِ وَ کَتَبُوا صَحِیفَةً عَلَی بَنِی هَاشِمٍ أَنْ لَا یُکَلِّمُوهُمْ وَ لَا یُزَوِّجُوهُمْ وَ لَا یَتَزَوَّجُوا إِلَیْهِمْ وَ لَا یُبَایِعُوهُمْ
ص: 91
أَوْ یُسَلِّمُوا إِلَیْهِمْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ خَتَمَ عَلَیْهَا أَرْبَعُونَ خَاتَماً وَ عَلَّقُوهَا فِی جَوْفِ الْکَعْبَةِ -وَ فِی رِوَایَةٍ عِنْدَ زَمْعَةَ بْنِ الْأَسْوَدِ- فَجَمَعَ أَبُو طَالِبٍ بَنِی هَاشِمٍ وَ بَنِی الْمُطَّلِبِ (1) فِی شِعْبِهِ وَ کَانُوا أَرْبَعِینَ رَجُلًا مُؤْمِنَهُمْ وَ کَافِرَهُمْ مَا خَلَا أَبَا لَهَبٍ وَ أَبَا سُفْیَانَ فَظَاهَرَاهُمْ عَلَیْهِ فَحَلَفَ أَبُو طَالِبٍ لَئِنْ شَاکَتْ مُحَمَّداً شَوْکَةٌ (2) لَآَتِیَنَّ عَلَیْکُمْ یَا بَنِی هَاشِمٍ وَ حَصَّنَ الشِّعْبَ وَ کَانَ یَحْرُسُهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ فِی ذَلِکَ یَقُولُ:
أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّا وَجَدْنَا مُحَمَّداً*** نَبِیّاً کَمُوسَی خُطَّ فِی أَوَّلِ الْکُتُبِ
أَ لَیْسَ أَبُونَا هَاشِمٌ شَدَّ أَزْرَهُ*** وَ أَوْصَی بَنِیهِ بِالطِّعَان وَ بِالضَّرْبِ
وَ إِنَّ الَّذِی عَلَّقْتُمْ مِنْ کِتَابِکُمْ*** یَکُونُ لَکُمْ یَوْماً کَرَاغِیَةِ السَّقْبِ
أَفِیقُوا أَفِیقُوا قَبْلَ أَنْ تُحْفَرَ الزُّبَی*** وَ یُصْبِحَ مَنْ لَمْ یَجْنِ ذَنْباً کَذِی الذَّنْبِ
وَ لَهُ:
وَ قَالُوا خُطَّةً جَوْراً وَ حُمْقاً*** وَ بَعْضُ الْقَوْلِ أَبْلَجُ مُسْتَقِیمٌ
لِتَخْرُجَ هَاشِمٌ فَیَصِیرَ مِنْهَا*** بَلَاقِعُ بَطْنِ مَکَّةَ وَ الْحَطِیمُ
فَمَهْلًا قَوْمَنَا لَا تَرْکَبُونَا*** بِمَظْلِمَةٍ لَهَا أَمْرٌ وَخِیمٌ
فَیَنْدَمَ بَعْضُکُمْ وَ یَذِلَّ بَعْضٌ*** وَ لَیْسَ بِمُفْلِحٍ أَبَداً ظَلُومٌ
فَلَا وَ الرَّاقِصَاتِ بِکُلِّ خَرْقٍ*** إِلَی مَعْمُورِ مَکَّةَ لَا یَرِیمُ
طَوَالَ الدَّهْرِ حَتَّی تَقْتُلُونَا*** وَ نَقْتُلَکُمْ وَ تَلْتَقِیَ الْخُصُومُ
وَ یَعْلَمَ مَعْشَرٌ قَطَعُوا وَ عَقُّوا*** بِأَنَّهُمْ هُمُ الْجَدُّ الظَّلِیمُ
أَرَادُوا قَتْلَ أَحْمَدَ -ظَالِمِیهِ- (3)*** وَ لَیْسَ لِقَتْلِهِ فِیهِمْ زَعِیمٌ
وَ دُونَ مُحَمَّدٍ فِتْیَانُ قَوْمٍ*** هُمُ الْعِرْنِینُ وَ الْعُضْوُ الصَّمِیمُ
وَ کَانَ أَبُو جَهْلٍ وَ الْعَاصُ بْنُ وَائِلٍ وَ النَّضْرُ بْنُ الْحَارِثِ بْنِ کَلَدَةَ وَ عُقْبَةُ بْنُ أَبِی مُعَیْطٍ یَخْرُجُونَ إِلَی الطُّرُقَاتِ فَمَنْ رَأَوْهُ مَعَهُ مِیرَةٌ (4) نَهَوْهُ أَنْ یَبِیعَ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ شَیْئاً وَ یُحَذِّرُونَهُ
ص: 92
مِنَ النَّهْبِ فَأَنْفَقَتْ خَدِیجَةُ عَلَی النَّبِیِّ فِیهِ مَالًا کَثِیراً وَ مِنْ قَصِیدَةٍ لِأَبِی طَالِبٍ:
فَأَمْسَی ابْنُ عَبْدِ اللَّهِ فِینَا مُصَدَّقاً*** عَلَی سَاخِطٍ مِنْ قَوْمِنَا غَیْرِ مُعَتِّبٍ
فَلَا تَحْسَبُونَا خَاذِلِینَ مُحَمَّداً*** لَدَی غُرْبَةٍ مِنَّا وَ لَا مُتَقَرِّبٍ (1)
سَتَمْنَعُهُ مِنَّا یَدٌ هَاشِمِیَّةٌ*** وَ مُرَکَّبُهَا فِی النَّاسِ أَحْسَنُ مُرَکَّبٍ
فَلَا وَ الَّذِی تَخْذَی لَهُ کُلُّ نِضْوَةٍ (2)*** طَلِیحٍ بِجَنْبَیْ نَخْلَةَ فَالْمُحَصَّبِ
یَمِیناً صَدَقْنَا اللَّهَ فِیهَا وَ لَمْ نَکُنْ*** لِنَحْلِفَ بُطْلًا بِالْعَتِیقِ الْمُحَجَّبِ
نُفَارِقُهُ حَتَّی نُصْرَعَ حَوْلَهُ*** وَ مَا بَالُ تَکْذِیبِ النَّبِیِّ الْمُقَرَّبِ
وَ کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِذَا أَخَذَ مَضْجَعَهُ وَ نَامَتِ الْعُیُونُ جَاءَهُ أَبُو طَالِبٍ فَأَنْهَضَهُ عَنْ مَضْجَعِهِ وَ أَضْجَعَ عَلِیّاً مَکَانَهُ وَ وَکَّلَ عَلَیْهِ وُلْدَهُ وَ وُلْدَ أَخِیهِ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا أَبَتَاهْ إِنِّی مَقْتُولٌ ذَاتَ لَیْلَةٍ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ:
اصْبِرَنْ یَا بُنَیَّ فَالصَّبْرُ أَحْجَی*** کُلُّ حَیٍّ مَصِیرُهُ لِشُعُوبٍ
قَدْ بَلَوْنَاکَ وَ الْبَلَاءُ شَدِیدٌ*** لِفَدَاءِ النَّجِیبِ وَ ابْنِ النَّجِیبِ
لِفَدَاءِ الْأَعَزِّ ذِی الْحَسَبِ الثَّا***قِبِ وَ الْبَاعِ وَ الْفَنَاءِ الرَّحِیبِ (3)
إِنْ تُصِبْکَ الْمَنُونُ بِالنَّبْلِ تَتْرَی*** فَمُصِیبٌ مِنْهَا وَ غَیْرُ مُصِیبٍ
کُلُّ حَیٍّ وَ إِنْ تَتَطَاوَلُ عُمُراً*** آخِذٌ مِنْ سِهَامِهَا بِنَصِیبٍ
فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام:
أَ تَأْمُرُنِی بِالصَّبْرِ فِی نَصْرِ أَحْمَدَ*** فَوَ اللَّهِ مَا قُلْتُ الَّذِی قُلْتُ جَازِعاً
وَ لَکِنَّنِی أَحْبَبْتُ أَنْ تَرَ نُصْرَتِی*** وَ تَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَزَلْ لَکَ طَائِعاً
وَ سَعْیِی لِوَجْهِ اللَّهِ فِی نَصْرِ أَحْمَدَ***نَبِیِّ الْهُدَی الْمَحْمُودِ طِفْلًا وَ یَافِعاً
وَ کَانُوا لَا یَأْمَنُونَ إِلَّا فِی مَوْسِمِ الْعُمْرَةِ فِی رَجَبٍ وَ مَوْسِمِ الْحَجِّ فِی ذِی الْحِجَّةِ فَیَشْتَرُونَ وَ یَبِیعُونَ فِیهِمَا وَ کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی کُلِّ مَوْسِمٍ یَدُورُ عَلَی قَبَائِلِ الْعَرَبِ فَیَقُولُ
ص: 93
لَهُمْ: تَمْنَعُونَ لِی جَانِبِی حَتَّی أَتْلُوَ عَلَیْکُمْ کِتَابَ رَبِّی وَ ثَوَابُکُمْ عَلَی اللَّهِ الْجَنَّةُ؟ وَ أَبُو لَهَبٍ فِی أَثَرِهِ یَقُولُ إِنَّهُ ابْنُ أَخِی وَ هُوَ کَذَّابٌ سَاحِرٌ فَأَصَابَهُمُ الْجَهْدَ وَ بَعَثَتْ قُرَیْشٌ إِلَی أَبِی طَالِبٍ ادْفَعْ إِلَیْنَا مُحَمَّداً حَتَّی نَقْتُلَهُ وَ نُمَلِّکُکَ عَلَیْنَا فَأَنْشَأَ أَبُو طَالِبٍ اللَّامِیَّةَ الَّتِی یَقُولُ فِیهَا:
«وَ أَبْیَضَ یُسْتَسْقَی الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ»
فَلَمَّا سَمِعُوا هَذِهِ الْقَصِیدَةَ أَیِسُوا مِنْهُ فَکَانَ أَبُو الْعَاصِ بْنُ الرَّبِیعِ -وَ هُوَ خَتَنُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله- یَجِی ءُ بِالْعِیرِ بِاللَّیْلِ عَلَیْهَا الْبُرُّ وَ التَّمْرُ إِلَی بَابِ الشِّعْبِ ثُمَّ یُصْبِحُ بِهَا فَحَمِدَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِعْلَهُ فَمَکَثُوا بِذَلِکَ أَرْبَعَ سِنِینَ وَ قَالَ ابْنُ سِیرِینَ ثَلَاثَ سِنِینَ.
وَ فِی کِتَابِ شَرَفِ الْمُصْطَفَی: فَبَعَثَ اللَّهُ عَلَی صَحِیفَتِهِمُ الْأَرَضَةَ فَلَحِسَهَا (1) فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ فَأَخْبَرَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله بِذَلِکَ فَأَخْبَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَبَا طَالِبٍ فَدَخَلَ أَبُو طَالِبٍ عَلَی قُرَیْشٍ فِی الْمَسْجِدِ فَعَظَّمُوهُ وَ قَالُوا أَرَدْتَ مُوَاصَلَتَنَا وَ أَنْ تُسَلِّمَ ابْنَ أَخِیکَ إِلَیْنَا قَالَ وَ اللَّهِ مَا جِئْتُ لِهَذَا وَ لَکِنِ ابْنُ أَخِی أَخْبَرَنِی وَ لَمْ یَکْذِبْنِی أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَخْبَرَهُ بِحَالِ صَحِیفَتِکُمْ فَابْعَثُوا إِلَیَّ صَحِیفَتِکُمْ فَإِنْ کَانَ حَقّاً فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ ارْجِعُوا عَمَّا أَنْتُمْ عَلَیْهِ مِنَ الظُّلْمِ وَ قَطِیعَةِ الرَّحِمِ وَ إِنْ کَانَ بَاطِلًا دَفَعْتُهُ إِلَیْکُمْ فَأَتَوْا بِهَا وَ فَکُّوا الْخَوَاتِیمَ وَ إِذَا فِیهَا بِاسْمِکَ اللَّهُمَّ وَ اسْمِ مُحَمَّدٍ فَقَطْ فَقَالَ لَهُمْ أَبُو طَالِبٍ اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُفُّوا عَمَّا أَنْتُمْ عَلَیْهِ فَسَکَتُوا وَ تَفَرَّقُوا فَنَزَلَ ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ قَالَ کَیْفَ أَدْعُوهُمْ وَ قَدْ صَالَحُوا عَلَی تَرْکِ الدَّعْوَةِ فَنَزَلَ یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ فَسَأَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَبَا طَالِبٍ الْخُرُوجَ مِنَ الشِّعْبِ فَاجْتَمَعَ سَبْعَةُ نَفَرٍ مِنْ قُرَیْشٍ عَلَی نَقْضِهَا (2) وَ هُمْ مَطْعَمُ بْنُ عَدِیِّ بْنِ نَوْفَلِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ الَّذِی أَجَارَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لَمَّا انْصَرَفَ مِنَ الطَّائِفِ وَ زُهَیْرُ بْنُ أُمَیَّةَ الْمَخْزُومِیُّ خَتَنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَی ابْنَتِهِ عَاتِکَةَ وَ هِشَامُ بْنُ عَمْرِو بْنِ لُؤَیِّ بْنِ غَالِبٍ وَ أَبُو الْبَخْتَرِیِّ بْنُ هِشَامٍ وَ زَمْعَةُ بْنِ الْأَسْوَدِ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ قَالَ هَؤُلَاءِ السَّبْعَةُ (3) أَحْرَقَهَا اللَّهُ وَ عَزَمُوا أَنْ یَقْطَعُوا یَمِینَ کَاتِبِهَا وَ هُوَ- مَنْصُورُ بْنُ عِکْرِمَةَ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافِ بْنِ عَبْدِ الدَّارِ فَوَجَدُوهَا شَلًّا فَقَالُوا قَطَعَهَا اللَّهُ
ص: 94
فَأَخَذَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی الدَّعْوَةِ وَ فِی ذَلِکَ یَقُولُ أَبُو طَالِبٍ:
أَلَا هَلْ أَتَی نَجْداً بِنَا صَنَعَ رَبُّنَا*** عَلَی نَأْیِهِمْ وَ اللَّهُ بِالنَّاسِ أَرْفَدُ
فَیُخْبِرَهُمْ أَنَّ الصَّحِیفَةَ مُزِّقَتْ*** وَ أَنَّ کُلَّ مَا لَمْ یَرْضَهُ اللَّهُ یُفْسَدُ
یُرَاوِحُهَا إِفْکٌ وَ سِحْرٌ مُجَمَّعٌ*** وَ لَمْ تَلْقَ سِحْراً آخَرَ الدَّهْرِ یَصْعَدُ
وَ لَهُ أَیْضاً:
وَ قَدْ کَانَ مِنْ أَمْرِ الصَّحِیفَةِ عِبْرَةٌ*** مَتَی مَا یُخْبَرُ غَائِبُ الْقَوْمِ یُعْجِبُ
مَحَا اللَّهُ مِنْهَا کُفْرَهُمْ وَ عُقُوقَهُمْ*** وَ مَا نَقَمُوا مِنْ نَاطِقِ الْحَقِّ مُعْرِبٌ
وَ أَصْبَحَ مَا قَالُوا مِنَ الْأَمْرِ بَاطِلًا*** وَ مَنْ یَخْتَلِقُ مَا لَیْسَ بِالْحَقِّ یَکْذِبُ
وَ أَمْسَی ابْنُ عَبْدِ اللَّهِ فِینَا مُصَدَّقاً*** عَلَی سَخَطٍ مِنْ قَوْمِنَا غَیْرِ مُعَتِّبٍ
وَ لَهُ:
تَطَاوَلَ لَیْلِی بِهَمٍّ نَصَبٍ*** وَ دَمْعِی کَسَحِّ السِّقَاءِ السَّرِبِ (1)
لِلَعِبِ قُصَیٍّ بِأَحْلَامِهَا*** (2) وَ هَلْ یَرْجِعُ الْحُلُمُ بَعْدَ اللَّعِبِ
وَ نَفْیِ قُصَیٍّ بَنِی هَاشِمٍ*** کَنَفْیِ الطُّهَاةِ لِطَافَ الْحَطَبِ
وَ قَالُوا لِأَحْمَدَ أَنْتَ امْرُؤٌ*** خُلُوفُ الْحَدِیثِ ضَعِیفُ النَّسَبِ (3)
أَلَا إِنَّ أَحْمَدَ قَدْ جَاءَهُمْ*** بِحَقٍّ وَ لَمْ یَأْتِهِمْ بِالْکَذِبِ
عَلَی أَنَّ إِخْوَانَنَا وَازَرُوا*** بَنِی هَاشِمٍ وَ بَنِی الْمُطَّلِبِ
هُمَا أَخَوَانِ کَعَظْمِ الْیَمِینِ*** أُمِرَّا عَلَیْنَا کَعَقْدِ الْکَرَبِ
فَیَا لِقُصَیٍّ أَ لَمْ تُخْبَرُوا*** بِمَا قَدْ خَلَا مِنْ شُئُونِ الْعَرَبِ
فَلَا تُمْسِکُنَّ بِأَیْدِیکُمْ*** بَعِیدَ الْأُنُوفِ بِعَجْبِ الذَّنَبِ (4)
وَ رُمْتُمْ بِأَحْمَدَ مَا رُمْتُمْ*** عَلَی الْآصِرَاتِ وَ قُرْبِ النَّسَبِ
ص: 95
فَأَنَّی وَ مَا حَجَّ مِنْ رَاکِبٍ*** وَ کَعْبَةُ مَکَّةَ ذَاتُ الْحُجُبِ
تَنَالُونَ أَحْمَدَ أَوْ تَصْطَلُوا*** ظُبَاةَ الرِّمَاحِ وَ حَدَّ الْقُضُبِ (1)
وَ تَقْتَرِفُوا بَیْنَ أَبْیَاتِکُمْ*** صُدُورَ الْعَوَالِی وَ خَیْلًا عُصَبَ (2)
**[ترجمه]مناقب ابن شهرآشوب: طبری و بلاذری گفتهاند: چون آیه: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» - . حجر/ 94 - {پس
آنچه را بدان مأموری آشکار کن!} نازل شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله اطاعت کرده و قوم خود را دعوت به اسلام کرد. وچون آیه: «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ...» - . انبیاء/ 98 -
{در حقیقت، شما و آنچه غیر از خدا میپرستید هیزم دورخید. شما در آن وارد خواهید شد} همگی با او به مخالفت برخاستند. پس ابوطالب وی را زیر چتر حمایت خود گرفت و از وی دفاع کرد. پس عتبه، ولید، ابوجهل و عاص نزد ابوطالب رفته و گفتند برادرزادهات آلهه ما را دشنام داده و بر دین ما خرده گرفته و پندارهای ما را سفیهانه دانسته و پدران ما را گمراه پنداشته است. اکنون یا باید مانع کارهای وی گردی یا اینکه دست از حمایتش برداری و ما را به هم واگذاری. پس ابوطالب با ایشان به نرمی رفتار نموده و آرامشان ساخت و به خانههایشان بازگرداند. اما رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله همچنان به کار خود ادامه میداد و مردم را به یکتاپرستی دعوت میکرد. چون عدهای از مردم به وی گرویدند، آن جماعت باردیگر نزد ابوطالب رفته و گفتند: تو در میان ما هم به جهت سن و سال و هم به جهت شرافت جایگاه و منزلتی داری و ما تذکر داده بودیم که برادرزادهات را از این کارها بازداری اما او دست بردار نیست. به خدا سوگند ما دیگر تاب تحمل کسی را نداریم که پدرانمان را دشنام داده، باورهای ما را به تمسخر گرفته و در حق خدایان ما بدگویی کرده است. یا او را از این کارها باز میداری یا با او پیکار میکنیم تا یکی از دو گروه به هلاکت برسد! پس ابوطالب به پیامبرصَلی الله علیهِ و آله عرض کرد: چرا قوم تو به شکایت از تو روی آوردهاند؟ فرمود: من میخواهم آنها را حول محور یک کلمه گرد آورم تا عرب مطیع آنها شود و عجم جزیه پرداز ایشان گردد. مشرکان گفتند: فقط یک کلمه!! به پدرت سوگند، ده کلمه هم باشد میپذیریم. ابوطالب رو به پیامبر کرده و فرمود: برادرزاده، این کلمه چیست؟ فرمود: «لا أله إلا الله» است. پس حاضران در حالی که لباسهای خود را میتکاندند، از جا برخاسته و گفتند: «أَجَعَلَ الاَْلهَِةَ إِلَاهًا وَاحِدًا إِنَّ هَاذَا لَشیَ ْءٌ عُجَابٌ...» - . ص/ 8-5 -
{آیا خدایان [متعدد] را خدای واحدی قرار داده؟ این واقعاً چیزعجیبی است. و بزرگانشان روان شدند [و گفتند:] بروید و بر خدایان خود ایستادگی نمایید که این امر قطعاً هدف [ما]ست. [از طرفی] این[مطلب] را در آیین أخیر[عیسوی هم] نشنیدهایم این[ ادّعا] جز دروغ بافی نیست.}
ابن اسحاق گوید: ابوطالب نهانی به وی عرض کرد: باری فراتر از توانم بر دوش من مگذار. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله این سخن را شنید گمان کرد عمویش قصد دارد دست از حمایت او بردارد و تنهایش گذارد لذا فرمود: عموجان، اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهند، دست از این سخن برنمیدارم تا اینکه به سرانجام برسانم یا کشته شوم. سپس اشک از چشمانش جاری گشته و گریان برخاست تا بیرون رود. پس ابوطالب گفت: پیگیر کارت باش، به خدا سوگند هرگز تنهایت نخواهم گذاشت!
در روایتی دیگر آمده است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند به من امر فرموده که مردم را به دین حنیف دعوت کنم و خشمگین از نزد وی بیرون رفت. پس ابوطالب او را خواسته و دلجویی نموده، وعده یاری داد و این ابیات را خواند: - به خدا سوگند تا من زندهام دست هیچ کدامشان به تو نخواهد رسید؛
- پس بی واهمه آنچه را که بدان مأموری انجام بده و بشارت باد تو را که چشمت روشن خواهد شد؛
- و مرا دعوت کردی و پنداشتی که خیرخواه منی، حقّا که راست گفتی و تو از گذشته امین بودهای؛
- و دینی را عرضه کردی که دانستم که بهترین دین در میان مردمان است؛
- اگر بیم آن نداشتم که ممکن است آزاری برای تو در پی داشته باشد، قطعاً میدیدی که آشکارا خود به تو ایمان میآورم.»
امام زین العابدین علیه السّلام فرمود: سران قریش نزد ابوطالب آمده در حالی که پیامبر در آنجا حضور داشت و گفتند: ما از برادرزادهات میخواهیم انصاف داشته باشد؟ گفت: چگونه انصاف بدهد؟ گفتند: دست از ما بردارد و ماهم به او کاری نداشته باشیم. نه با ما سخن بگوید نه ما با او هم سخن شویم، نه با ما بجنگد نه با او بجنگیم. براستی که این دعوت دلها را از هم دور کرده و تخم دشمنی و کینه پراکنده است. ابوطالب رو به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله کرده و گفت: برادرزاده، آیا شنیدی؟ فرمود: یا عمّ، اگر عموزادگان میخواستند به انصاف با من برخورد کنند، دعوت مرا گوش میکردند و خیرخواهی مرا میپذیرفتند. خداوند متعال مرا أمر فرموده مردم را به دین حنیف دعوت کنم، دین ابراهیم! پس هرکه دعوت مرا بپذیرد خوشنودی خدا و جاودانگی در بهشت را به دست خواهد آورد و هرکه مرا نافرمانی کند با او میجنگم تا خدا در میان ما قضاوت کند که او خیرالحاکمین است.
گفتند: ای ابوطالب، به وی بگو که دست از دشنام دادن خدایان ما بردارد و از آنها به زشتی یاد نکند. پس آیه «أَفَغَیَراللَّهِ تَأْمُرُونیّ ِ أَعْبدُ» - . زمر/ 64 - {آیا
مرا وادار میکنید که جز خدا را بپرستم؟}نازل گردید. گفتند: اگر راست میگوید ما را آگاه سازد که کدام یک از ما ایمان میآورد و کدام کفران میورزد؟ اگر او را راستگو یافتیم به وی ایمان میآوریم که بلافاصله آیه: «مَّا کاَنَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِین» - . آل عمران/ 179 - {خدا
بر آن نیست که مؤمنان را به این [حالی] که شما بر آن هستید، واگذارد.} نازل شد، گفتند: به خدا سوگند تو و خدای تو را دشنام خواهیم داد! که آیه: «وَ انطَلَقَ الْمَلَأُ مِنهُْم...» - .ص/6 - {و بزرگان روان شدند و گفتند: بروید بر خدایان خود ایستادگی کنید که این امر خود هدف ماست.} در پاسخ به آنها نازل شد.گفتند: پس بیاید خدایان ما را هم پرسش کند تا ما هم خدای او را پرسش کنیم که در پاسخ آنها سوره «کافرون» نازل گردید. پس گفتند: به وی بگو: آیا خدا او را فقط برای ما فرستاده یا برای همه مردم؟ فرمود: برای همه مردم مبعوث شدهام: سیاه، سفید، کوهنشین، دریانشین، و قطعاً مردم سرزمین فارس و روم را نیز دعوت خواهم کرد «یَأَیُّهَا النَّاسُ إِنیّ ِ رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا» - .اعراف/ 158 - {من
پیامبر خدا به سوی شما هستم.} قریش با شنیدن این کلمات، دچار خود بزرگبینی و تکبّر گشته و گفتند: به خدا سوگند اگر فارس و روم این سخن تو را بشنوند، ما را از سرزمینمان بیرون خواهند کرد و کعبه را نیز سنگ به سنگ ویران خواهند ساخت، پس آیه: «وَ قَالُواْ إِن نَّتَّبعَ الهُْدَی مَعَک» - . قصص/ 57 - {و
گفتند: اکر با تو از نور هدایت پیروی کنیم از سرزمین خود ربوده خواهیم شد.}و آیه «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّک» - . فجر/ 6 ، فیل /1 -
نازل شد. پس مُطعِم بن عدی گفت: ای ابوطالب، به خدا سوگند قوم تو با تو به انصاف سخن گفتند و تلاش کردند از آنچه دوست نمیداری رها شوند، میبینم که گویا نمیخواهی سخنی از آنان را بپذیری!
ابوطالب گفت: به خدا سوگند مرا انصاف ندادند ولی تو برآن شدهای که مرا تنها گذاری و از دشمنان من حمایت کنی، پس هرچه به صلاح میدانی انجام ده. از آن پس هر قبیلهای به مسلمانان خود یورش برده و آنان را مورد شکنجه و آزار قرار داده، تلاش میکردند آنها از دین اسلام بازدارند و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را به تمسخر گرفتند، اما خداوند رسولش را به واسطه عمویش از آزار آنان حفظ فرمود. و چون ابوطالب رفتار قریش را با مسلمانان دید، بنیهاشم را به دفاع از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و ایستادگی در کنار او فراخواند جز ابولهب، همان گونه که خداوند میفرماید: «وَ لَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ» - . حج/ 40 - {و
قطعاً خداوند به کسی که دین او را یاری میکند، یاری میدهد.} مانع از این کار شد و جماعتی از قریش نیز از طائف سر رسیده و زیر بار سخنان ابوطالب نرفتند و فتنهای بزرگ رخ داد. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مسلمانان را امر فرمود به حبشه مهاجرت کنند.
ابن عباس گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد کعبه شد و به نماز ایستاد. ابوجهل گفت: چه کسی میرود و نماز این مرد را برهم میزند؟ پس مردی به نام ابن الزّبعری برخاست و شکمبهای را برداشت و آن را با محتویاتش بر روی بدن آن حضرت انداخت. پس ابوطالب آمد و شمشیر برکشید. حاضران قصد برخاستن کردند که ابوطالب فریاد زد: به خدا سوگند هر که از جای خود برخیزد با همین شمشیر خوار و خفیفش خواهم ساخت. سپس رو به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله کرده و فرمود: برادرزاده، چه کسی با تو چنین کرده است؟ فرمود: این بنده خدا بود. پس ابوطالب مقداری سرگین و خونابه آن شکمبه را برداشت و بر او انداخت.
در روایت متواتر دیگری آمده است که ابوطالب دستور داد غلامانش بچهدان شتر را از پشت وی برگیرند و پشت حضرت را بشویند. سپس امر کرد مقداری از آن فضولات را برداشته و سبیلهای حاضران را آلوده کنند.
طبری و بلاذری و ضحّاک آوردهاند که: چون قریش شدت پشتیبانی بنیهاشم و بالاخص عمویش ابوطالب از او را دیدند، نزد ابوطالب آمده و گفتند: ما زیباترین و سخاوتمندترین و شجاعترین جوان قریش را که عماره بن الولید است، نزد تو آوردیم تا یاری و میراثش از آن تو باشد و مقداری از مال خود را نیز به تو میدهیم و در مقابل تو برادرزادهات را که جمع ما را پراکنده ساخته و ما را سفیه دانسته به ما تحویل دهی تا وی را به قتل رسانیم. ابوطالب در پاسخ آنها گفت: به خدا سوگند که انصاف را در حق من روا نداشتید، پسرتان را به من میدهید تا خورد و خوراکش دهم و برادرزادهام را به شما دهم تا بکشید؟! به خدا سوگند هرگز چنین نخواهد شد! مگر نمیدانید که اگر شتر ماده فرزندش را از دست دهد، به دیگری مهر نمیورزد؟! سپس آنها را از خود راند و آنان نیز تصمیم به ترور پیامبرصَلی الله علیهِ و آله گرفتند. ابوطالب آنان را از این کار برحذر داشته و این ابیات را قرائت کرد:
- از رسول، فرستاده خدا دفاع کردم، با شمشیرهایی که چون برق میدرخشیدند.
- از رسولخدا پیوسته دفاع و حمایت میکنم، حمایت عمویی که نسبت به او بسیار مهربان است.
و این ابیات را نیز سرود:
- به من میگویند یاری کسی را که برای هدایت آمده، رها کن و آن دلاوری را که غلبه طلبان را مغلوب میکند، برای ما مغلوب کن.
- و احمد را به دست ما بسپار و کفالت فرزندی از ما را بپذیر بیآنکه به سخن ملامتگران اعتنا کنی؛
- پس به ایشان گفتم: الله پروردگار و یاور من است، بر هر ستمگری از لؤی بن غالب.
مقاتل: چون قریش دیدند دعوت او بالا میگیرد، گفتند: روز به روز بر خودخواهی و تکبّر محمد افزوده میشود؛ او جز یک جادوگر یا مجنون نیست. لذا برایش خط و نشان کشیده و پیمان بستند که چون ابوطالب درگذشت، تمام قبایل قریش را برای قتل وی متحّد کنند. چون این سخن به گوش ابوطالب رسید، مردان بنیهاشم و همپیمانان آنها را از قریش دعوت کرد و سفارش رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را به آنان نموده گفت: همان طور که برادرزادهام میگوید، پدران و دانایان ما پیش از این خبر دادهاند که محمّد پیامبری صادق، امین و ناطق؛ و منزلت او بسیار بالا و جایگاه وی نزد پروردگارش رفیعترین جایگاه است؛ پس دعوت او را بپذیرید و بر یاری او متّفق و متّحد شوید و بر دشمن او شبیخون بزنید که این شرافت تا قیامت برایتان باقی خواهد ماند، سپس این ابیات را خواند:
- به نصرت پیامبر نیکو طلعتی سفارش میکنم، فرزندم علی و عموی نیک سرشت عباس را .
- و حمزه، آن شیری که همه از صولتش در هراساند، و جعفر را؛ که همگی از او در برابر مردم محافظت و دفاع کنید.
- و همه بنیهاشم را به نصرت او فرا میخوانم، که برای جنگ، مردان رزم آزموده جنگی با خود همراه سازند.
- جان من و هرچه فرزند دارم فدایتان، در دفاع از احمد همچون زره نفوذناپذیر باشید
-با شمشیرهای رخسار صیقل داده شدهای که در تاریکی شب چون شعلههای درخشان به چشم میآیند.
ابوطالب برادرش حمزه را تشویق به پیروی از آیین پیامبر صَلی الله علیهِ و آله کرد. روزی حمزه کمان بر دوش از شکار برمیگشت که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را در خانه خواهرش یافت که به شدّت تب کرده بود و خواهرش بربالین او گریه میکرد . حمزه از خواهر خود پرسید: چرا گریه میکنی؟ گفت: از بیکسی و خواری فامیلم ای أبا عماره. ای کاش میدیدی برادرزادهات محمد ساعتی پیش از ابوالحکم بن هشام چه کشید! او محمد را اینجا نشسته یافت و وی را بسیار آزرد و دشنام داد و هرچه خواست بر سرش آورد. پس حمزه به سمت کعبه رفت و وارد مسجد شد و چنان برفرق ابوجهل کوبید که آن را شکافت. خویشاوندان ابوجهل میخواستند وی را بزنند اما ابوجهل نگذاشت و گفت: ابوعماره را کاری نداشته باشید مبادا اسلام بیاورد. سپس حمزه نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بازگشته و عرض کرد: او به خاطر کاری که با تو کرد جزای سختی دید، آنگاه ماجرای شکافتن فرق او را برای پیامبر نقل کرد. اما پیامبر صَلی الله علیهِ و آله خرسند نشده و فرمود: ای عمو، تو خود از آنان هستی! پس حمزه اسلام آورد و قریش دریافت که پیامبر قوّت و قدرت یافته و از این پس حمزه از وی دفاع خواهد کرد.
ابن عباس ادامه می دهد: سپس آیه: «أَوَ مَن کاَنَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَا...» - . انعام/ 122 -
{آیا کسی که مرده [دل] بود و زندهاش گرداندیم و برای نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود، چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنی نیست} نازل گردید و ابوطالب از اسلام آوردن حمزه خرسند شده و چنین سرود:
-«ای أبایعلی برکیش احمد شکیبا باش، و آشکار کننده دین باش و امید دارم شکیبا و موّفق باشی.
- و پاسدار کسی باش که دین را از نزد پروردگارش به صِدق و حق آورد و کافر مباش ای حمزه؛
- این که گفتی مؤمنی، خوشحالم کرد، پس یاور رسول خدا در ابلاغ دین خدا باش
- اکنون از کاری که کردهای قریش را با صدای بلند آشکارا آگاه ساز و بگو: احمد که جادوگر نبوده است.
و خطاب به پسرش طالب چنین سرود:
- فرزندم طالب، پدر تو خیرخواه توست و در آنچه میگوید مصلحت تو را در نظر دارد.
- پس هرکه قصد آزار و بدخواهی داشت، او را با شمشیرت بزن، تا طالب مرگ را مرگ بچشانی.
- این خواسته من است از تو بعداز مرگم، و من همچنان آگاهانه به تو اعتماد دارم.
- فرزندم، بازوی او را قدرت ببخش که من بیتردید به پدر بزرگت خواهم پیوست.
- از فراق او پیوسته آه حسرت خواهم کشید، اگر او را پس از مرگم در حال بالندگی نیابم.
- آیا میشود او را با سپاهی ببینم که پیشاپیش آن فرزندم علی پرچمدار او باشد؟!
- آیا مرا شفاعت میکند و بر اشکم رحم میآورد؟ افسوس که من لا محاله رفتنی هستم.»
و به نجاشی نوشت: «بدان- لعنت از تو به دور باد- که ...(باقی ابیات)
نجاشی که قبلاً مناظره جعفر و عمروعاص را شنیده بود و آیه: «وَ إِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلیَ الرَّسُول...» - . مائده/ 85-83 - {و
چون آنچه را به سوی این پیامبر نازل شده بشنوند، میبینی بر اثر آن حقیقتی که شناختهاند، اشک از چشمانشان سرازیر میشود و میگویند پروردگارا ایمان آوردهایم پس ما را در زمره گواهان بنویس. و برای ما چه [عذری] است که به خدا و آنچه از حق به ما رسیده ایمان نیاوریم و حال آنکه چشم داریم که پروردگارمان ما را با گروه شایستگان [به بهشت] درآورده. پس به آنچه گفتند، خدا به آنان باغهایی پاداش داد که از زیر[درختان] آن نهرها جاری است. در آنجا جاودانه میمانند و این پاداش نیکوکاران است.}درباره وی نازل شده بود، اسلام آورد.
عکرمه و عروۀ بن الزبیر و روایت آن دو: چون قریش دریافت که کار دعوت پیامبر در قبایل رو به گسترش است و حمزه هم اسلام آورده و عمرو بن عاص هم دست خالی از نزد نجاشی بازگشته است، متّفق شدند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را آشکارا به قتل رسانند. و چون ابوطالب از نقشه آگاه شد، فرزندان عبدالمطلّب را فراخواند و آنان را ملزم کرد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را در شِعب (درّه) خود جای دهند. در مقابل، بزرگان کفار قریش در دارالندوه گرد آمده و پیمان بستند که با بنیهاشم قطع رابطه کرده، با آنان سخن نگویند، نه از آنان دختر بگیرند و نه دخترشان دهند و نه با ایشان دادوستد کنند مگر اینکه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را تحویل دهند و آن عهدنامه را با چهل مُهر، امضا کردند و در درون کعبه بردیوار آویختند- و در روایتی آن را به زمعۀ بن الأسود سپردند-، از این رو ابوطالب بنیهاشم و بنیعبدالمطلّب را در شِعب خود جا داد که جمعاً مؤمن و کافر بالغ بر40 مرد میشدند البته غیراز ابولهب و ابوسفیان که از دشمنان حمایت میکردند، از این رو ابوطالب سوگند یاد کرد که اگر خاری به پای محمّد رود بنی هاشم را مسئول آن خواهد دانست، سپس به تحکیم شعب پرداخت و شبانه روز مراقب و نگهبان آن بود و در همین مقوله سروده است: - آیا نمیدانید که ما محمد را پیامبری چون موسی یافتیم که نامش در نخستین کتابهای آسمانی مذکور است.
- آیا پدرمان هاشم او را تقویت نکرد و پسرانش را به جنگ با نیزه و شمشیر سفارش نکرد؟
- و آن پیمان نامه که بر دیوار کعبه آویختند روزی برایتان از ارزش خواهد افتاد.
- پیش از آنکه شرارت فتنهها برخیزد از خواب غفلت بیدار شوید، آنگاه که خشک و تر با هم میسوزند.
این ابیات را نیز او سروده است:
-«از روی حماقت و ستم داستانی بافتند و نقشهای کشیدند و پیمانی نوشتند و این در حالی است که برخی سخنان واضح و روشناند؛
- تا اینکه بنیهاشم بیرون آمده و در دره مکه و حطیم کسی زنده نماند؛
- ای قوم ما درنگ کنید و ما را سوار مرکبی نکنید که سرانجام نافرجامی داشته باشد؛
- آنگاه برخی از شما پشیمان و برخی دیگر به ذلت و خواری افتند، زیرا ستمگر هرگز رستگار نمیشود؛
- به شتران تیزرو سوگند که در آن صورت هرگز کسی به سوی مکهای آباد نخواهد رفت؛
- مگر اینکه ما همگی را به قتل برسانند و دشمنان با یکدیگر دیدار کنند تا بتوانند نقشه خود را عملی سازند؛
- و جماعتی که پیوند گسستند و صله رحم به جا نیاوردند بدانند که ستمگر واقعی آنها هستند؛
- خواستند که ظالمانه احمد را به قتل رسانند در حالی که در میانشان کسی یافت نمیشود که جسارت این کار را داشته باشد؛
- جوانان قومی از محمد دفاع میکنند که جملگی از سادات و اشراف خالصاند .
پس از رفتن بنیهاشم به شعب أبی طالب، ابوجهل و عاص بن وائل و نضر بن حارث بن کلده و عقبه بن أبی معیط به راههای منتهی به شعب ابوطالب رفته و هرکه را میدیدند که مختصر غذایی به همراه داشت او را از فروش آن به بنیهاشم برحذر داشته و تهدید به غارت اموالش میکردند.در این محاصره خدیجه مال بسیاری را بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هزینه کرد.
ابوطالب در سرودهای میگوید:
- پسر عبدالله امروزه در میان ما علیرغم خشم گروهی از قوم ما که جلب رضایت آنها آسان نیست، مورد تأیید قرار گرفته است؛
- بنابراین، گمان نبرید که ما محمّد را تنها میگذاریم، چه آنها که در غربتاند و چه آنها که نزدیکاند؛
- بازوان هاشمی ما از وی دفاع خواهند کرد، زیرا ترکیب آنها در میان مردم بهترین ترکیب است.
- نه، سوگند به آن که هرکار کشتهای نزد او سست و بیاثر میشود اسبی میان باریک در کنار نخله و محصّب دارم؛
- سوگندی که صادقانه به خدا یاد کردیم و ما به دروغ به کعبه سوگند یاد نمیکنیم؛
- ما پیامبر را تنها نمیگذاریم تا اینکه جملگی در پیرامون وی کشته شویم، چگونه فکری است فکر تکذیب پیامبر مقرّب؟!»
چون پیامبر در بستر خویش میخوابید و بقیه هم به خواب میرفتند، ابوطالب آهسته میآمد و علی را در بستر او میخوابانید و پسر و برادرزادهاش را مراقب وی قرار میداد. پس علی علیه السّلام گفت: پدرجان، یکی از همین شبها من کشته خواهم شد! ابوطالب گفت:
- فرزندم، شکیبا باش که شکیبایی سزاوارتر است، زیرا هر زندهای در نهایت گذرش به گورستان است؛
- ما امتحانت کردیم و امتحان دشوار است، برای پیشمرگ این نجیب پسر نجیب شدن؛ - برای پیشمرگ این عزیزترینِ برخوردار از نسب درخشان و دستان سخاوتمند و خانههای بزرگ برای مهماننوازی،
- اگر مرگ به وسیله تیرهای پیکان به سوی تو آید، این تیرها برخی به هدف میخورند و برخی دیگر به خطا میروند؛
- هر زندهای هرچند عمر طولانی یابد، در نهایت سهمی از این تیرها خواهد برد.
پس علی علیه السّلام فرمود:
- آیا مرا به صبر در یاری احمد أمر میکنی، به خدا سوگند آنچه گفتم از روی بیتابی نبود؛
- لیکن دوست داشتم که یاری مرا ببینی، و بدانی که من همچنان مطیع و فرمانبردار شما هستم؛
- و تلاشم در نصرت و یاری احمد برای رضای خداست، احمدی که پیامبر هدایت و کسی است که در کودکی و جوانی ستوده بوده است.»
آنها جز در موسم عمره در ماه رجب و موسم حج در ماه ذیحجّه أمنیت نداشتند. در این دو ماه بود که وارد مکه میشدند و دادوستد میکردند، و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در هر موسم در میان قبایل عرب میگشت و به آنان میفرمود: آیا از من حمایت میکنید تا کتاب پروردگارم را برایتان تلاوت کنم و ثوابتان نزد خدا بهشت باشد؟ و ابولهب پشت سر آن حضرت راه افتاده و میگفت: او برادرزاده من است، دروغگویی جادوگر است! کفار قریش وقتی از دست پیامبر خسته شدند، به ابوطالب پیام دادند که محمد را به مابسپار تا او را به قتل رسانیم و تو را پادشاه خود کنیم. پس ابوطالب قصیده لامیه خود را با مطلع: «و أَبیض تستسفی الغمام بوجهه»را برایشان سرود و آنها با شنیدن آن از وی ناامید شدند. ابوالعاص بن ربیع که از بستگان همسر پیامبر بود شبها با شترانی که بارشان گندم و خرما بود به دروازه شعب میآمد سپس آنها را رها میساخت تا وارد شعب شوند و خود صبح در مکه بود. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله این کار وی را ستود. آنها این وضع را به مدّت چهارسال تحمل کردند و ابن سیرین مدت اقامت آنها را در شعب سه سال دانسته است.
در کتاب «شرف المصطفی» آمده است: پس خداوند موریانهها را مأمور از بین بردن پیمان نامه قریش کرد و جبرئیل پیامبر را از این أمر آگاه ساخت. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیز ابوطالب را از خورده شدن عهدنامه قریش توسط موریانهها باخبر کرد و ابوطالب به مسجدالحرام نزد سران قریش آمد. اشراف قریش وی را احترام گذاشته و گفتند: آمدهای که پیوند با ما را تجدید نموده و برادرزادهات را تحویل ما دهی؟ ابوطالب گفت: به خدا سوگند برای چنین کاری نیامدهام ولی برادرزادهام مرا خبر کرده و او هرگز دروغ به من نگفته است که خداوند او را از سرنوشت پیمان نامه شما آگاه ساخته است. هم اکنون یکی را روانه کنید تا آن را بیاورد. اگر سخن او درباره عهدنامه درست بود، از خدا پروا داشته باشید و دست از این رفتار ظالمانه و بریدن صلهرحم بردارید و اگر آنگونه نبود که وی میگوید، او را به شما میسپارم. چون عهدنامه را آوردند و مهر از آن برداشتند، تنها چیزی که از آن مانده بود عبارت «باسمک اللّهم» و نام «محمّد صَلی الله علیهِ و سلَّم» بود و بقیه را موریانه خورده بود. با دیدن این صحنه ابوطالب گفت: از خدا بترسید و دست از این رفتار بردارید. اما آنها سکوت کرده و پراکنده شدند. در این هنگام آیه: «ادْعُ إِلیَ سَبِیلِ رَبِّی» - . نحل/125 - {به راه پروردگارت دعوت کن!} نازل گردید؛ پیامبر گفت: چگونه آنها را دعوت کنم در حالی که آنها به شرط ترک دعوت با من مصالحه کردهاند، سپس آیه: «یَمْحُواْ اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ» - . رعد/39 - {خداوند
آنچه را بخواهد محو یا اثبات میکند.} نازل گردید. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از ابوطالب خواست از شعب خارج شود و هفت نفر از قریش توافق کردند که عهدنامه را نقض کنند. این هفت نفر عبارتند از: مطعم بن عدی بن نوفل بن عبد مناف، همان که رسول خدا را هنگام بازگشت از طائف پناه داده بود؛ و زهیر بن اُمیّه مخزومی که داماد ابوطالب برای دخترش عاتکه بود؛ و هشام بن عمرو بن لؤی بن غالب؛ و ابوالبختری بن هشام؛ و زمعه بن الأسود بن عبدالمطلّب. این جمع به اتفاق گفتند: خداوند عهدنامه را سوزانده است. تصمیم گرفتند دست راست نویسندهاش را که منصور بن عکرمه بن هاشم بن عبد مناف بن عبدالدار بود، قطع کنند امّا او را فلج شده یافتند. لذا گفتند: خدا آن را قطع کرده است. از آن پس رسول خدا صلی الله علیه و آله کار دعوت را از سرگرفت و ابوطالب در همین باب چنین سروده است:
- آیا کار خدا با ما به نجد رسیده، علیرغم دوریشان و خداوند به مردم بخشندهتر است؛
- پس آنها را آگاه میسازد که عهد نامه پاره گشته است، و بیشک هرچه مورد رضای خدا نباشد، تباه میگردد؛
- بهتان و جادو به هم پیوسته آن را این طرف و آن طرف میبرد، و در آخرالزمان جادویی نخواهی دید که منزلتی یابد.
این ابیات نیز از اوست:
- در ماجرای عهدنامه عبرتی بود، و هرگاه غایب قوم از آن آگاه شود، شگفت زده میگردد؛
- خداوند کفرشان را و پیوند گسستن آنها را از آن محو ساخت و آنچه را که از سخنان حق که انکار کرده بودند؛
- و هرچه از باطل بافته بودند، از هم گسست، و هرکس غیرحق سخنی جعل کند، دروغگوست؛
- پسر عبدالله در این میان به راستگو بودن مورد تأیید قرار گرفت، هرچند گروهی از قوم ما از این بابت خشمگیناند و ملامتی برآنان نیست.
باز هم از اوست:
- شبم با غمی بزرگ و بیخوابی به درازا کشید، و اشک چون ابر بهاری از چشمانم فرو میریزد؛
- به خاطر به بازی گرفتن فرزندان قُصَیّ عقلایشان را ، و مگر پس از بازیچه قرار دادن رؤیاها، متانت دوباره به آنها باز میگردد؟؛ - نادیده گرفتن بنیهاشم توسط فرزندان قُصَیّ، به نادیده گرفتن طراوت و ظرافت چوبها توسط آشپزان است که آنها را طعمه آتش زیر دیگهایشان میکنند؛
- و به احمد گفتند: تو مردی دروغگو و به جهت اصل و نسب ناتوانی؛
- هان که احمد سخن حقی را برای ایشان آورد نه دروغ،
- علت اینکه برادران ما بنیهاشم و بنیعبدالمطلب را حمایت کردند؛
- آن است که آن دو چون استخوان به هم پیوستهاند و بر ما سخت گرفتند تا چون گرههای به هم پیوسته قایقها، مانع غرق شدن ما شوند؛
- ای وای بر فرزندان قُصیّ مگر از تاریخ عرب باخبر نشدهاند؟
- به سوی کسانی که سرفراز و رفیع منزلتاند، با پست صفتی دست درازی نکنید؛
- و درباره احمد چه قصدهای شومی که نکردید، علیرغم خویشاوندی و قرابت نسب؛
- پس کجا؟ به خدا سوگند هیچ سوارهای برای حج به سوی کعبه پردهپوش نمیرود،
- و به احمد دست نخواهید یافت مگر اینکه طعم تیزی نیزهها و برندگی شمشیرها را بچشید،
- و در درون خانههایتان با نیزههای بلند و اسبان تیز تک مواجه گردید»
**[ترجمه]
حدب علیه- بالکسر- أی تعطف ذکره الجوهری (3) و قال: قال ابن السکیت یقال للناس إذا کثروا بمکان فأقبلوا و أدبروا و اختلطوا رأیتهم یهتمشون (4) و قال یقال: قدما کان کذا و کذا و هو اسم من القدم (5) قوله أن یکون معرة المعرة الإثم و الأمر القبیح المکروه و الأذی و لعل المعنی لو لا أن یکون إظهاری للإسلام سببا للفتن و الحروب و عدم تمکنی من نصرتک لأظهرته و الأمراس جمع المرس بفتح الراء أی الحبل أو جمع المرس بکسر الراء و هو الشدید الذی مارس الأمور و جربها و ما فی البیت یحتملهما قوله عوارضه أی نواصیه و صفحاته و المقباس بالکسر شعلة نار تقتبس من معظم النار و القنص بالتحریک الصید قوله ذل الحمی الحمی بالکسر ما یحمی و یدفع عنه و لا یقرب أی ما کان یحمی و یدفع عنه من ساحة عزنا ذل و صار ذلولا من کثرة ورود من لا یراعیه قوله عز بما صنع أی سل و صبر نفسک و فی بعض النسخ تعز و هو أظهر قوله لا محالة راهق الرهق غشیان المحارم و المراد الشفاعة فی القیامة و فی بعض النسخ بالزای المعجمة أی هالک میت فالمراد الشفاعة فی الدنیا حتی یری ما تمنی و هذا أظهر.
قوله و أبا سفیان هو أبو سفیان بن الحارث بن عبد المطلب.
قوله شد أزره أی قواه بأن أوصی بنصره.
قوله کراغیة السقب السقب الولد الذکر من الناقة و لعله تمثیل لعدم
ص: 96
انتفاعهم بتلک الصحیفة کما لا ینتفع برغاء السقب أو لاضطرارهم و جزعهم یوما ما قوله قبل أن تحفر الزبی الزبی جمع الزبیة و هو ما یحفر للأسد و هو کنایة عن تهیؤ الفتن و الشرور لهم و کون من لم یجن ذنبا کذی الذنب إما لتوزع (1) بالهم جمیعا و دهشتهم أو المراد بمن لا ذنب له من ترک النصرة و لم یضر قوله و قالوا خطة القول هنا بمعنی الفعل و الخطة بالضم الأمر و القصة و الجهل قوله و الراقصات أی النوق الراقصة و الخرق بالفتح الأرض الواسعة و قوله لا یریم صفة لمعمور مکة أی لا یبرح و قوله لا نفی لما تقدم أی لا یتهیأ لهم تلک الخطة طول الدهر بحق الراقصات حتی یقتلونا [أو النفی متعلق بیریم و القسم معترض و لا ثانیا تأکید و طول الدهر فاعل یریم و الأصوب أنه لا نریم بصیغة المتکلم کما هو فی سائر النسخ للدیوان و غیره فلا تأکید و طوال منصوب] و الزعیم الکفیل و عرانین القوم سادتهم و صمیم الشی ء خالصه قوله غیر معتب أی لا یتیسر رضاؤه و المرکب مصدر میمی أی ترکیبها و النضوة الناقة المهزولة. و طلح البعیر إذا عیی فهو طلیح و ناقة طلیح أسفار إذا جهدها السیر و هزلها و النخلة و المحصب اسمان لموضعین.
قوله بطلا أی باطلا و «العتیق المحجب» الکعبة قوله «أحجی» أی أجدر و أولی و الشعوب -بالفتح و الضم- المنیة. قوله بنا صنع ربنا الظرف متعلق بالصنع و فی بعض النسخ نبأ بتقدیم النون قوله و ما نقموا کلمة ما موصولة و معرب خبرها و السح السیلان و السرب الجاری و الطهاة الطباخون و إنهم لا یعتنون بالأحطاب اللطیفة الدقیقة و یرمونها تحت القدر بسهولة قوله کعظم الیمین أی کعظمین متلاصقین ترکب منهما الساعد قوله أمرا علینا یقال أمررت الحبل إذا فتلته فتلا شدیدا یقال فلان أمر عقدا من فلان أی أحکم أمرا منه و أوفی ذمة و الکرب بالتحریک الحبل الذی یشد فی وسط العراقی ثم یثنی ثم یثلث لیکون هو الذی یلی الماء فلا یعفن الحبل الکبیر و العجب أصل الذنب کنایة عن الأدانی کما أن الأنوف
ص: 97
کنایة عن الأشراف و الآصرة: ما عطفک علی رجل من رحم أو قرابة أو صهر أو معروف و قوله فأنی استفهام للإنکار و ما حج قسم معترض أی أنی تنالونه إلا أن تصطلوا نار الحرب و سیف قضیب أی قطاع و الجمع قواضب و قضب.
أقول: روی السید فخار بن معد الموسوی رحمه الله فیما صنفه فی إیمان أبی طالب قصة إضجاع أمیر المؤمنین علیه السلام مکان الرسول صلی الله علیه و آله عن السید عبد الحمید بن التقی بإسناده إلی الشریف أبی علی الموضح العلوی إلی آخر ما مر و قصة تحریض حمزة علی الإسلام و أشعاره فی ذلک- عن ابن إدریس بإسناده إلی أبی الفرج الأصفهانی (1)
**[ترجمه]حدب علیه- با کسر دال- بر وی دل سوزاند (جوهری) - . الصحاح 1 : 108 -
و گفت: ابن سکیّت گوید: به مردمانی که در یک مکان تجمع کنند و رفت و آمد داشته باشند و باهم درآمیزند گفته میشود: رأیتهم یََهتمشون. - . الصحاح 3: 1028 - و گفت: گفته میشود: «قدماً کان کذا و کذا» ، «قدما» برگرفته از «قِدَم» است. - . الصحاح 5 : 2007 -
«أن یکون معرّّۀ» ؛ المعرّۀ: گناه، کار زشت و ناپسند، اذیت؛ و شاید معنا چنین باشد: اگر نبود اینکه اسلام آوردنم موجب بروز فتنهها و جنگها میشد و در آن صورت قادر به یاری تو نبودم، ایمانم را آشکار میکردم. الأمراس: جمع «المرس»- به فتح راء- : طناب، یا جمع «مرس»- با کسر راء- : مرد قوی که در کارها خوض کرده و آنها را تجربه کرده باشد، که شعر به هر دو معنا می تواند باشد. [عوارض: جمع «عارض»، سیما، چهره، رخسار]. المقباس: به کسره شعله آتش برگرفته از شعله زیاد. قنص با حرکت عین الفعل شکار. «الحِمی» در «ذلّ الحِمی» : آنچه مورد حمایت قرار گیرد و از آن دفاع شود ولی به آن نزدیک نتوان شد. و به عبارت دیگر، آنچه را که در مقام عزت از آن دفاع میکردیم، به دلیل کثرت ورود کسانی به آن که احترامش را پاس نمیدارند، خوار و ذلیل شده است. «عزّ بما صنع»: خود را صبر و تسلّی بده! و در برخی نسخه «تعزّ» آمده که معنای آن روشنتر است. در «لا محالۀ راهق» الرهق: آمیزش با محارم، و مراد، شفاعت در قیامت است؛ و در برخی نسخهها با زای معجمه آمده که به معنای «هالک» و «میّت» است، و مقصود شفاعت در دنیاست تا آنچه را که آرزو کرده به چشم ببیند و این معنا درستتر است.
منظور از«و أباسفیان...» ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلّب است.
منظور از شَدَّ أزرَه»: با سفارش کردن به یاری او، وی را تقویت کرد.
در «کراغیۀ السقب»، السقب: بچه شتر مذکّر و شاید تمثیلی باشد برای اینکه آن صحیفه دیگر سودی برای ایشان ندارد کما اینکه از بچه شتر نر نیز سودی نمیتوان برد و یا اینکه به ناچار روزی خواهد رسید مضطر و گرفتار و بیتاب شوند.
منظور از «قبل أن تحفر الزبی»، الزبی: جمع «الزبیۀ» است و آن تلهای است که برای دام انداختن شیر حفر میشود، و کنایه آماده شدن فتنهها و شرور برای آنهاست. و اینکه «گناهکار و بیگناه باهم گرفتار میشوند» شاید به خاطر پریشان فکری و وحشت آنها باشد یا ممکن است منظور از «من لا ذنب له» کسانی باشند که دست از حمایت پیامبر صَلی الله علیه و آله برداشته ولی به او آسیب نرساندهاند.
«و قالوا خطّۀ» قول در این جا به معنای فعل است. الخطّۀ- با ضمّ خاء- : أمر، ماجرا، نادانی. الرّاقصات: شتران رقصنده. الخرق- با فتح- : سرزمین گسترده. لا یریم صفتی است برای مکه، یعنی از بین نمیرود. و منظور وی از «لا» نفی است و توجه به ماقبل دارد، یعنی اینکه هرگز نخواهند توانست آن نقشه را به حق راقصات عملی کنند مگر اینکه همه ما را بکشند؛ [ یا اینکه نفی متعلّق به «یریم» بوده و «قَسَم» جمله معترضه باشد. و «لا» دوم تأکید است برای «لا» اول؛ و «طول الدهر» فاعل است برای فعل «یریم» و صوابتر آن است که «لا نریم» به صیغه متکلّم باشد که در دیگر نسخههای دیوان ابوطالب به همین شکل ثبت شده است و تأکیدی در آن نیست و «طوال» به عنوان مفعول فیه منصوب است]. الزّعیم: کفیل، سرپرست. عرانین القوم: بزرگان قوم و سادات آنها. صمیم الشیء: لُب و چکیده هر چیز. غیر مُعَتّب: رضایتش آسان به دست نمیآید. المرکب: مصدر میمی است به معنی : ترکیب آن. النضوۀ: ناقه لاغر. طلح البعیر: خستگی شتر، و «ناقۀ طلیح أسفار» به شتری گفته میشود که کثرت سفر او را خسته و لاغر کرده باشد. النخلۀ و المحصّب: نام دو مکان هستند. بَطَلاً: باطل. العتیق المحجّب: کعبه. أحجی: سزاوارتر و مقدّمتر. الشعوب (با فتح و ضم شین): مرگ. «بنا صنع ربنا» ظرف متعلق به صنع است. در بعضی نسخهها «نبأ» ثبت شده است. «ما» در «و ما نقموا» اسم موصول است و معرب خبر آن است [و السحّ: سیلان، جریان] و دسته پرندگان در حال حرکت. الطُّهاۀ: آشپزها، و اینکه آنها به شاخههای لطیف و نازک اهمیت نداده و به راحتی در زیر دیگ قرار میدهند. کعظم الیمین: همانند دو استخوان به هم چسبیده که با ترکیب و اتصال آنها بازو شکل میگیرد. اُمرّا علینا: ما را به سختی چون نخ با ریسمان تاب دادند. أمررتُ الحبل: طناب را به سختی تاب دادم. گفته میشود: فلان أمرّ عقداً من فلان: کار فلانی از او استوارتر است و باوفاتر است به عهد و پیمان. الکَرَب: طنابی است که به چوب وسط دهانه دلو عراقی بسته و تابانده میشود سپس دو لا و سه لا میگردد و سپس آن را در آب قرار میدهند و بدین ترتیب طناب بزرگ در آب وا نمیرود. العجب: استخوان دنبالچه، کنایه از آدمهای پست است کما اینکه «أنوف» (بینیها) کنایه از بزرگان و اشراف است. الآصرۀ: آنچه شما را به مردی متمایل کند از قبیل صلهرحم و خویشاوندی یا قرابت سببی یا به سبب احسان و نیکیای که در حق شما کرده باشد. «فأنَّی» استفهام انکاری است. «وَ ما حجَّ»: قَسَم و جمله معترضه است، یعنی اینکه چگونه بدون آنکه در آتش جنگ بسوزید، میتوانید به وی دست بیابید. سیف قضیب: شمشیر براّن و جمع آن «قواضِب» و «قُضُب» است .
مولف: السیّد فخّار بن معدّ موسی رحمۀ الله علیه در نوشتههای خود در باب ایمان ابوطالب داستان خواباندن فرزندش علی علیه السّلام را در بستر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از سیّد عبدالحمید بن التقیّ با اسناد آن به الشریف أبوعلی موضح علوی به همان طور که گذشت به تمام نقل کرده است و نیز داستان تشویق حمزه به پذیرش اسلام و اشعاری که در این باب سروده است، از ابن ادریس با اسناد آن به ابوالفرج اصفهانی نقل کرده است.
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب :خَطَبَ أَبُو طَالِبٍ فِی نِکَاحِ فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ الْمَقَامِ الْکَرِیمِ وَ الْمَشْعَرِ وَ الْحَطِیمِ الَّذِی اصْطَفَانَا أَعْلَاماً وَ سَدَنَةً وَ عُرَفَاءَ خُلَصَاءَ وَ حَجَبَةً بَهَالِیلَ أَطْهَاراً مِنَ الْخَنَی وَ الرَّیْبِ وَ الْأَذَی وَ الْعَیْبِ وَ أَقَامَ لَنَا الْمَشَاعِرَ وَ فَضَّلَنَا عَلَی الْعَشَائِرِ نُحِبُّ[نخب ظ] آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ صَفْوَتَهُ وَ زَرْعَ إِسْمَاعِیلَ فِی کَلَامٍ لَهُ ثُمَّ قَالَ وَ قَدْ تَزَوَّجْتُ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ (2) وَ سُقْتُ الْمَهْرَ وَ نَفَّذْتُ الْأَمْرَ فَاسْأَلُوهُ وَ اشْهَدُوا فَقَالَ أَسَدٌ زَوَّجْنَاکَ وَ رَضِینَا بِکَ ثُمَّ أَطْعَمَ النَّاسَ فَقَالَ أُمَیَّةُ بْنُ الصَّلْتِ:
أَغْمَرَنَا عُرْسُ أَبِی طَالِبٍ*** فَکَانَ عُرْساً لَیِّنَ الْحَالِبِ
إِقْرَاؤُهُ الْبَدْوَ بِأَقْطَارِهِ*** مِنْ رَاجِلِ خُفٍّ وَ مِنْ رَاکِبٍ
فَنَازَلُوهُ سَبْعَةً أُحْصِیَتْ*** أَیَّامُهَا لِلرَّجُلِ الْحَاسِبِ (3)
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: ابوطالب در مراسم عقد ازدواج با فاطمه بنت اسد خطابهای به این مضمون خواند: «سپاس خداوندی راست که پروردگار جهانیان و عرش عظیم، جایگاه ارجمند، مشعر و حطیم است؛ آن که ما را سرشناس، خدمتگزار کعبه، دانا، مخلص و حاجبانی بزرگمرد، به دور از آفت و تردید و آزار و عیب آفرید و مشاعر را برای ما به پاداشت و بر عشایر برتری داد و از نخبگان خاندان ابراهیم و برگزیدگان فرزندان اسماعیل قرار داد. سپس گفت: من فاطمه بنت اسد را به همسری برگزیدم و مهر او را پرداخته و به تعهد خویش عمل کردم؛ پس، از وی بپرسید و گواه باشید. آنگاه اسد گفت: تو را تزویج کردیم و به دامادی پسندیدیم. سپس مردم را به ولیمه دعوت نمود. أُمیّه بن الصلت به همین مناسبت چنین سروده است:
- عروسی ابوطالب ما را غرق شادی کرد، این عروسی، عروسی با برکتی بود.
- تمام بادیه نشینان را سواره و پیاده اطعام نمود.
- برای مردی که حساب میکند هفت روز تمام شمرد که جملگی مهمان او بودند. - . مناقب آل أبی طالب 1: 357 -
**[ترجمه]
السدنة جمع السادن و هو خادم الکعبة و البهلول بالضم الضحاک و السید الجامع لکل خیر قوله نحب لعله علی البناء للمجهول و آل منصوب علی التخصیص کقوله نحن معاشر الأنبیاء و الأظهر أنه نخب بالخاء المعجمة.
ص: 98
**[ترجمه]السَدَنۀ: جمع «سادِن» خادم کعبه. البُهلول: خَندان و بزرگ خیّر. «نحبّ»: شاید به صیغه مجهول باشد و «آل» منصوب بر اختصاص باشد مانند: «نحن معاشرَ الأنبیاء» و ترجیحاً «نخب» با خای معجمه (به معنای برگزیدگان) باشد .
**[ترجمه]
یل، (1) الفضائل لابن شاذان الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْفَارُوسِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ رَوْقٍ الْخَطَّابِیِّ عَنِ الْحَجَّاجِ بْنِ مِنْهَالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عِمْرَانَ عَنْ شَاذَانَ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ سَالِمٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ السَّرِیِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ مِیلَادِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ آهِ آهِ سَأَلْتَ عَجَباً یَا جَابِرُ عَنْ خَیْرِ مَوْلُودٍ وُلِدَ فِی شِبْهِ الْمَسِیحِ (2) إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ عَلِیّاً (3) نُوراً مِنْ نُورِی وَ خَلَقَنِی نُوراً مِنْ نُورِهِ وَ کِلَانَا مِنْ نُورِهِ نُوراً وَاحِداً (4) وَ خَلَقَنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ یَخْلُقَ سَمَاءً مَبْنِیَّةً (5) وَ لَا أَرْضاً مَدْحِیَّةً أَوْ طُولًا أَوْ عَرْضاً أَوْ ظُلْمَةً أَوْ ضِیَاءً أَوْ بَحْراً إِلَی هَوَاءٍ (6) بِخَمْسِینَ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ سَبَّحَ نَفْسَهُ فَسَبَّحْنَاهُ وَ قَدَّسَ ذَاتَهُ فَقَدَّسْنَاهُ وَ مَجَّدَ عَظَمَتَهُ فَمَجَّدْنَاهُ فَشَکَرَ اللَّهُ تَعَالَی ذَلِکَ لَنَا فَخَلَقَ مِنْ تَسْبِیحِیَ السَّمَاءَ فَسَمَکَهَا (7) وَ الْأَرْضَ فَبَطَحَهَا وَ الْبِحَارَ فَعَمَّقَهَا وَ خَلَقَ مِنْ تَسْبِیحِ عَلِیٍّ الْمَلَائِکَةَ الْمُقَرَّبِینَ فَکُلَّمَا سَبَّحَتِ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ مُنْذُ أَوَّلِ یَوْمٍ خَلَقَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةَ فَهُوَ لِعَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ (8) یَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی عَزَّ وَ جَلَّ نَقَلَنَا فَقَذَفَ بِنَا فِی صُلْبِ آدَمَ فَأَمَّا أَنَا فَاسْتَقْرَرْتُ
ص: 99
فِی جَانِبِهِ الْأَیْمَنِ وَ أَمَّا عَلِیٌّ فَاسْتَقَرَّ فِی جَانِبِهِ الْأَیْسَرِ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَقَلَنَا مِنْ صُلْبِ آدَمَ فِی الْأَصْلَابِ الطَّاهِرَةِ فَمَا نَقَلَنِی مِنْ صُلْبٍ إِلَّا نَقَلَ عَلِیّاً مَعِی فَلَمْ نَزَلْ کَذَلِکَ حَتَّی أَطْلَعَنَا اللَّهُ تَعَالَی مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ ظَهْرُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ثُمَّ نَقَلَنِی عَنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ (1) وَ اسْتَوْدَعَنِی خَیْرَ رَحِمٍ وَ هِیَ آمِنَةُ فَلَمَّا أَنْ ظَهَرْتُ (2) ارْتَجَّتِ الْمَلَائِکَةُ وَ ضَجَّتْ وَ قَالَتْ إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا مَا بَالُ وَلِیِّکَ عَلِیٍّ لَا نَرَاهُ مَعَ النُّورِ الْأَزْهَرِ یَعْنُونَ بِذَلِکَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَقِرُّوا (3) أَنِّی أَعْلَمُ بِوَلِیِّی وَ أَشْفَقُ عَلَیْهِ مِنْکُمْ فَأَطْلَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِیّاً مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ خَیْرُ ظَهْرٍ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ بَعْدَ أَبِی وَ اسْتَوْدَعَهُ خَیْرَ رَحِمٍ وَ هِیَ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ فَمِنْ قَبْلِ أَنْ صَارَ (4) فِی الرَّحِمِ کَانَ رَجُلٌ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ [وَ کَانَ] زَاهِداً عَابِداً یُقَالُ لَهُ المثرم بْنُ رعیب بْنِ الشیقیان (5) وَ کَانَ مِنْ أَحَدِ الْعُبَّادِ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ تَعَالَی مِائَتَیْنِ وَ سَبْعِینَ سَنَةً لَمْ یَسْأَلْهُ حَاجَةً (6) حَتَّی إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَسْکَنَ فِی قَلْبِهِ الْحِکْمَةَ وَ أَلْهَمَهُ لِحُسْنِ (7) طَاعَتِهِ لِرَبِّهِ فَسَأَلَ اللَّهَ تَعَالَی أَنْ یُرِیَهُ وَلِیّاً لَهُ فَبَعَثَ اللَّهُ تَعَالَی لَهُ بِأَبِی طَالِبٍ (8) فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ المثرم (9) قَامَ إِلَیْهِ وَ قَبَّلَ رَأْسَهُ وَ أَجْلَسَهُ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ قَالَ مَنْ أَنْتَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ تِهَامَةَ فَقَالَ مِنْ أَیِّ تِهَامَةَ (10) فَقَالَ مِنْ عَبْدِ مَنَافٍ فَقَالَ مِنْ أَیِّ عَبْدِ مَنَافٍ؟ قَالَ مِنْ هَاشِمٍ فَوَثَبَ الْعَابِدُ وَ قَبَّلَ رَأْسَهُ ثَانِیَةً وَ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یُمِتْنِی حَتَّی أَرَانِی وَلِیَّهُ
ص: 100
ثُمَّ قَالَ أَبْشِرْ یَا هَذَا فَإِنَّ الْعَلِیَّ الْأَعْلَی أَلْهَمَنِی إِلْهَاماً فِیهِ بِشَارَتُکَ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ وَ مَا هُوَ قَالَ وَلَدٌ یُولَدُ مِنْ ظَهْرِکَ هُوَ وَلِیُّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ وَصِیُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ فَإِنْ أَنْتَ أَدْرَکْتَ ذَلِکَ الْوَلَدَ مِنْ ذَلِکَ (1) فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ إِنَّ المثرم یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً (2) رَسُولُ اللَّهِ بِهِ تَتِمُّ النُّبُوَّةُ وَ بِعَلِیٍّ تَتِمُّ الْوَصِیَّةُ قَالَ فَبَکَی أَبُو طَالِبٍ وَ قَالَ فَمَا اسْمُ هَذَا الْمَوْلُودِ (3) قَالَ اسْمُهُ عَلِیٌّ قَالَ أَبُو طَالِبٍ إِنِّی لَا أَعْلَمُ حَقِیقَةَ مَا تَقُولُ إِلَّا بِبُرْهَانٍ مُبِینٍ وَ دَلَالَةٍ وَاضِحَةٍ قَالَ المثرم مَا تُرِیدُ قَالَ أُرِیدُ أَنْ أَعْلَمَ أَنَّ مَا تَقُولُهُ حَقٌّ وَ أَنَّ رَبَّ الْعَالَمِینَ أَلْهَمَکَ ذَلِکَ قَالَ فَمَا تُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَ لَکَ اللَّهَ تَعَالَی أَنْ یُطْعِمَکَ فِی مَکَانِکَ هَذَا قَالَ أَبُو طَالِبٍ أُرِیدُ طَعَاماً مِنَ الْجَنَّةِ فِی وَقْتِی هَذَا (4) قَالَ فَدَعَا الرَّاهِبُ رَبَّهُ قَالَ جَابِرٌ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَمَا اسْتَتَمَّ المثرم الدُّعَاءَ حَتَّی أُتِیَ بِطَبَقٍ عَلَیْهِ فَاکِهَةٌ مِنَ الْجَنَّةِ وَ عِذْقٌ (5) رَطْبٌ وَ عِنَبٌ وَ رُمَّانٌ فَجَاءَ بِهِ المثرم إِلَی أَبِی طَالِبٍ فَتَنَاوَلَ مِنْهُ رُمَّانَةً فَنَهَضَ (6) مِنْ سَاعَتِهِ إِلَی فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ فَلَمَّا أَنْ نَحَی وَ اسْتَوْدَعَهَا (7) النُّورَ ارْتَجَّتِ الْأَرْضُ وَ تَزَلْزَلَتْ بِهِمْ سَبْعَةَ أَیَّامٍ حَتَّی أَصَابَ قُرَیْشاً مِنْ ذَلِکَ شِدَّةٌ فَفَزِعُوا فَقَالُوا مُرُّوا بِآلِهَتِکُمْ إِلَی ذِرْوَةِ جَبَلِ أَبِی قُبَیْسٍ حَتَّی نَسْأَلَهُمْ یُسَکِّنُونَ لَنَا مَا قَدْ نَزَلَ بِنَا وَ حَلَّ بِسَاحَتِنَا فَلَمَّا أَنِ اجْتَمَعُوا إِلَی (8) جَبَلِ أَبِی قُبَیْسٍ وَ هُوَ یَرْتَجُّ ارْتِجَاجاً وَ یَضْطَرِبُ اضْطِرَاباً فَتَسَاقَطَتِ الْآلِهَةُ عَلَی وُجُوهِهَا فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَی ذَلِکَ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا بِذَلِکَ ثُمَّ صَعِدَ أَبُو طَالِبٍ الْجَبَلَ وَ قَالَ لَهُمْ أَیُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَحْدَثَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ
ص: 101
حَادِثاً وَ خَلَقَ فِیهَا خَلْقاً إِنْ تُطِیعُوهُ وَ تُقِرُّوا لَهُ بِالطَّاعَةِ وَ تَشْهَدُوا لَهُ بِالْإِمَامَةِ الْمُسْتَحَقَّةِ وَ إِلَّا لَمْ یَسْکُنْ مَا بِکُمْ حَتَّی لَا یَکُونَ بِتِهَامَةَ مَسْکَنٌ (1) قَالُوا یَا أَبَا طَالِبٍ إِنَّا نَقُولُ بِمَقَالَتِکَ فَبَکَی وَ رَفَعَ یَدَیْهِ وَ قَالَ إِلَهِی وَ سَیِّدِی أَسْأَلُکَ بِالْمُحَمَّدِیَّةِ الْمَحْمُودَةِ وَ الْعَلَوِیَّةِ الْعَالِیَةِ وَ الْفَاطِمِیَّةِ الْبَیْضَاءِ إِلَّا تَفَضَّلْتَ عَلَی تِهَامَةَ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ. قَالَ جَابِرٌ (2) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَمَا اسْتَتَمَّ أَبُو طَالِبٍ الْکَلَامَ حَتَّی سَکَنَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبَالُ وَ تَعَجَّبَ النَّاسُ مِنْ ذَلِکَ قَالَ جَابِرٌ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ فَقَدْ کَانَتِ الْعَرَبُ تَکْتُبُ هَذِهِ الْکَلِمَاتِ فَیَدْعُونَ بِهَا عِنْدَ شَدَائِدِهِمْ فِی الْجَاهِلِیَّةِ وَ هِیَ لَا تَعْلَمُهَا وَ لَا تَعْرِفُ حَقِیقَتَهَا حَتَّی وُلِدَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَلَمَّا کَانَ فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی وُلِدَ فِیهَا عَلِیٌّ علیه السلام أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ وَ تَضَاعَفَتِ النُّجُومُ فَأَبْصَرَتْ قُرَیْشٌ مِنْ ذَلِکَ عَجَباً فَصَاحَ بَعْضُهُمْ فِی بَعْضٍ وَ قَالُوا إِنَّهُ قَدْ حَدَثَ فِی السَّمَاءِ حَادِثٌ أَ تَرَوْنَ مِنْ إِشْرَاقِ السَّمَاءِ (3) وَ ضِیَائِهَا وَ تَضَاعُفِ النُّجُومِ بِهَا قَالَ فَخَرَجَ أَبُو طَالِبٍ وَ هُوَ یَتَخَلَّلُ سِکَکَ مَکَّةَ وَ مَوَاقِعَهَا وَ أَسْوَاقَهَا وَ هُوَ یَقُولُ لَهُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وُلِدَ اللَّیْلَ فِی الْکَعْبَةِ حُجَّةُ اللَّهِ تَعَالَی وَ وَلِیُّ اللَّهِ فَبَقِیَ النَّاسُ یَسْأَلُونَهُ عَنْ عِلَّةِ مَا یَرَوْنَ مِنْ إِشْرَاقِ السَّمَاءِ فَقَالَ لَهُمْ أَبْشِرُوا فَقَدْ وُلِدَ هَذِهِ اللَّیْلَةَ (4) وَلِیٌّ مِنْ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یُخْتَمُ بِهِ جَمِیعُ الْخَیْرِ وَ یُذْهَبُ بِهِ جَمِیعُ الشَّرِّ وَ یُتَجَنَّبُ الشِّرْکُ وَ الشُّبُهَاتُ وَ لَمْ یَزَلْ یَلْزَمُ (5) هَذِهِ الْأَلْفَاظَ حَتَّی أَصْبَحَ فَدَخَلَ الْکَعْبَةَ وَ هُوَ یَقُولُ هَذِهِ الْأَبْیَاتَ:
یَا رَبِّ رَبِّ الْغَسَقِ الدَّجِیِّ*** وَ الْقَمَرِ الْمُبْتَلِجِ الْمُضِیِّ
بَیِّنْ لَنَا مِنْ حُکْمِکَ الْمَقْضِیِّ*** مَا ذَا تَرَی لِی فِی اسْمِ ذَا الصَّبِیِّ
قَالَ فَسَمِعَ هَاتِفاً یَقُولُ:
خُصِّصْتُمَا بِالْوَلَدِ الزَّکِیِّ*** وَ الطَّاهِرِ الْمُطَهَّرِ الرَّضِیِّ
ص: 102
إِنَّ اسْمَهُ مِنْ شَامِخٍ عَلِیٍّ*** عَلِیٌّ اشْتُقَّ مِنَ الْعَلِیِ
فَلَمَّا سَمِعَ هَذَا خَرَجَ مِنَ الْکَعْبَةِ وَ غَابَ عَنْ قَوْمِهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَلَیْکَ السَّلَامُ إِلَی (1) أَیْنَ غَابَ؟ قَالَ مَضَی إِلَی المثرم لِیُبَشِّرَهُ بِمَوْلِدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ کَانَ المثرم (2) قَدْ مَاتَ فِی جَبَلِ لُکَامٍ لِأَنَّهُ عَهِدَ إِلَیْهِ إِذَا وُلِدَ هَذَا الْمَوْلُودُ أَنْ یَقْصِدَ جَبَلَ لُکَامٍ فَإِنْ وَجَدَهُ حَیّاً بَشَّرَهُ وَ إِنْ وَجَدَهُ مَیِّتاً أَنْذَرَهُ فَقَالَ جَابِرٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ یَعْرِفُ قَبْرَهُ وَ کَیْفَ یُنْذِرُهُ مَیِّتاً؟ (3) فَقَالَ یَا جَابِرُ اکْتُمْ مَا تَسْمَعُ فَإِنَّهُ مِنْ سَرَائِرِ اللَّهِ تَعَالَی الْمَکْنُونَةِ وَ عُلُومِهِ الْمَخْزُونَةِ إِنَّ المثرم کَانَ قَدْ وَصَفَ لِأَبِی طَالِبٍ کَهْفاً فِی جَبَلِ لُکَامٍ وَ قَالَ لَهُ إِنَّکَ تَجِدُنِی هُنَاکَ حَیّاً أَوْ مَیِّتاً فَلَمَّا أَنْ مَضَی أَبُو طَالِبٍ إِلَی ذَلِکَ الْکَهْفِ وَ دَخَلَهُ فَإِذَا هُوَ بالمثرم مَیِّتاً جَسَدُهُ مَلْفُوفٌ فِی مِدْرَعَتِهِ مُسَجًّی بِهَا (4) وَ إِذَا بِحَیَّتَیْنِ إِحْدَاهُمَا أَشَدُّ بَیَاضاً مِنَ الْقَمَرِ وَ الْأُخْرَی أَشَدُّ سَوَاداً مِنَ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ وَ هُمَا فِی الْکَهْفِ (5) فَدَخَلَ أَبُو طَالِبٍ إِلَیْهِ وَ سَلَّمَ عَلَیْهِ فَأَحْیَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ المثرم فَقَامَ قَائِماً وَ مَسَحَ وَجْهَهُ وَ هُوَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللَّهِ هُوَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ المثرم بَشِّرْنِی یَا أَبَا طَالِبٍ فَقَدْ کَانَ قَلْبِی مُتَعَلِّقاً بِکَ حَتَّی مَنَّ اللَّهُ عَلَیَّ بِقُدُومِکَ (6) فَقَالَ لَهُ أَبُو طَالِبٍ أَبْشِرْ فَإِنَّ عَلِیّاً قَدْ طَلَعَ إِلَی الْأَرْضِ قَالَ فَمَا کَانَ عَلَامَةُ اللَّیْلَةِ الَّتِی وُلِدَ فِیهَا حَدِّثْنِی بِأَتَمِّ مَا رَأَیْتَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ قَالَ أَبُو طَالِبٍ نَعَمْ شَاهَدْتُهُ (7) فَلَمَّا مَرَّ مِنَ اللَّیْلِ الثُّلُثُ أَخَذَ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ مَا یَأْخُذُ النِّسَاءَ عِنْدَ الْوِلَادَةِ (8) فَقَرَأْتُ عَلَیْهَا الْأَسْمَاءَ الَّتِی فِیهَا النَّجَاةُ فَسَکَنَتْ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَی فَقُلْتُ لَهَا أَنَا آتِیکِ بِنِسْوَةٍ مِنْ
ص: 103
أَحِبَّائِکِ لیعینوک [لِیُعِنَّکِ] (1) عَلَی أَمْرِکِ قَالَتِ الرَّأْیُ لَکَ فَاجْتَمَعَتِ النِّسْوَةُ عِنْدَهَا فَإِذَا أَنَا بِهَاتِفٍ یَهْتِفُ مِنْ وَرَاءِ الْبَیْتِ أَمْسِکْ عَنْهُنَّ یَا أَبَا طَالِبٍ فَإِنَّ وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَمَسُّهُ إِلَّا یَدٌ مُطَهَّرَةٌ فَلَمْ یُتِمَّ الْهَاتِفُ فَإِذَا أَنَا بِأَرْبَعِ نِسْوَةٍ فَدَخَلْنَ (2) عَلَیْهَا وَ عَلَیْهِنَّ ثِیَابُ حَرِیرٍ (3) بِیْضٌ وَ إِذَا رَوَائِحُهُنَّ أَطْیَبُ مِنَ الْمِسْکِ الْأَذْفَرِ فَقُلْنَ لَهَا (4) السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا وَلِیَّةَ اللَّهِ فَأَجَابَتْهُنَّ بِذَلِکِ فَجَلَسْنَ بَیْنَ یَدَیْهَا وَ مَعَهُنَّ جُؤْنَةٌ مِنْ فِضَّةٍ فَمَا کَانَ إِلَّا قَلِیلٌ حَتَّی وُلِدَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فَلَمَّا أَنْ وُلِدَ أَتَیْتُهُنَّ فَإِذَا أَنَا بِهِ قَدْ طَلَعَ کَأَنَّهُ الشَّمْسُ الطَّالِعَةُ فَسَجَدَ (5) عَلَی الْأَرْضِ وَ هُوَ یَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنِّی وَصِیُّ نَبِیِّهِ (6) تُخْتَمُ بِهِ النُّبُوَّةُ وَ تُخْتَمُ بِیَ الْوَصِیَّةُ فَأَخَذَتْهُ إِحْدَاهُنَّ مِنَ الْأَرْضِ وَ وَضَعَتْهُ فِی حَجْرِهَا فَلَمَّا وَضَعَتْهُ (7) نَظَرَ إِلَی وَجْهِهَا وَ نَادَی بِلِسَانٍ طَلْقٍ وَ یَقُولُ (8) السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا أُمَّاهْ فَقَالَتْ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا بُنَیَّ فَقَالَ کَیْفَ وَالِدِی قَالَتْ فِی نِعَمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَتَقَلَّبُ وَ فِی خِیَرَتِهِ یَتَنَعَّمُ فَلَمَّا (9) أَنْ سَمِعْتُ ذَلِکَ لَمْ أَتَمَالَکْ أَنْ قُلْتُ یَا بُنَیَّ أَ وَ لَسْتُ أَبَاکَ (10) فَقَالَ بَلَی وَ لَکِنْ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ صُلْبِ آدَمَ فَهَذِهِ أُمِّی حَوَّاءُ فَلَمَّا سَمِعْتُ ذَلِکَ غَضَضْتُ وَجْهِی وَ رَأْسِی وَ غَطَّیْتُهُ بِرِدَائِی وَ أَلْقَیْتُ نَفْسِی حَیَاءً مِنْهَا علیها السلام (11) ثُمَّ دَنَتْ أُخْرَی وَ مَعَهَا جُؤْنَةٌ مَمْلُوءَةٌ مِنَ الْمِسْکِ فَأَخَذَتْ عَلِیّاً علیه السلام فَلَمَّا نَظَرَ إِلَی وَجْهِهَا قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتِی فَقَالَتْ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا أَخِی فَقَالَ مَا حَالُ عَمِّی (12) فَقَالَتْ بِخَیْرٍ وَ هُوَ
ص: 104
یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ فَقُلْتُ یَا بُنَیَّ مَنْ هَذِهِ وَ مَنْ عَمُّکَ فَقَالَ هَذِهِ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ عَمِّی عِیسَی علیه السلام فَضَمَّخَتْهُ بِطِیبٍ کَانَ مَعَهَا فِی الْجُؤْنَةِ مِنَ الْجَنَّةِ ثُمَّ أَخَذَتْهُ أُخْرَی فَأَدْرَجَتْهُ فِی ثَوْبٍ کَانَ مَعَهَا قَالَ أَبُو طَالِبٍ فَقُلْتُ لَوْ طَهَّرْنَاهُ کَانَ أَخَفَّ عَلَیْهِ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْعَرَبَ تُطَهِّرُ مَوَالِیدَهَا فِی یَوْمِ وِلَادَتِهَا فَقُلْنَ إِنَّهُ وُلِدَ طَاهِراً مُطَهَّراً لِأَنَّهُ لَا یُذِیقُهُ اللَّهُ الْحَدِیدَ (1) إِلَّا عَلَی یَدَیْ رَجُلٍ یُبْغِضُهُ اللَّهُ تَعَالَی وَ مَلَائِکَتُهُ وَ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الْجِبَالُ وَ هُوَ أَشْقَی الْأَشْقِیَاءِ فَقُلْتُ لَهُنَّ مَنْ هُوَ قُلْنَ هُوَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی وَ هُوَ قَاتِلُهُ بِالْکُوفَةِ سَنَةَ ثَلَاثِینَ مِنْ وَفَاةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله قَالَ أَبُو طَالِبٍ فَأَنَا کُنْتُ فِی اسْتِمَاعِ قَوْلِهِنَّ إِذْ أَخَذَهُ (2) مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ابْنُ أَخِی مِنْ یَدِهِنَّ (3) وَ وَضَعَ یَدَهُ فِی یَدِهِ وَ تَکَلَّمَ مَعَهُ وَ سَأَلَهُ عَنْ کُلِّ شَیْ ءٍ فَخَاطَبَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً علیه السلام وَ خَاطَبَ عَلِیٌّ علیه السلام مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله بِأَسْرَارٍ کَانَتْ بَیْنَهُمَا ثُمَّ غَابَتِ النِّسْوَةُ فَلَمْ أَرَهُنَّ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَیْتَنِی کُنْتُ أَعْرِفُ الِامْرَأَتَیْنِ الْأَخِیرَتَیْنِ وَ کَانَ عَلِیٌّ أَعْرَفَ (4) مِنِّی فَسَأَلْتُهُ عَنْهُنَّ فَقَالَ لِی یَا أَبَتِ أَمَّا الْأُولَی فَکَانَتْ أُمِّی حَوَّاءَ وَ أَمَّا الثَّانِیَةُ الَّتِی ضَمَّخَتْنِی بِالطِّیبِ فَکَانَتْ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ وَ أَمَّا الَّتِی أَدْرَجَتْنِی فِی الثَّوْبِ فَهِیَ آسِیَةُ وَ أَمَّا صَاحِبَةُ الْجُؤْنَةِ فَکَانَتْ أُمَّ مُوسَی علیها السلام ثُمَّ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام الْحَقْ بالمثرم یَا أَبَا طَالِبٍ وَ بَشِّرْهُ وَ أَخْبِرْهُ بِمَا رَأَیْتَ فَإِنَّکَ تَجِدُهُ فِی کَهْفِ کَذَا فِی مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ الْمُنَاظَرَةِ مَعَ مُحَمَّدٍ ابْنِ أَخِی وَ مِنْ مُنَاظَرَتِی عَادَ إِلَی طُفُولِیَّتِهِ الْأُولَی فَأَتَیْتُکَ فَأَخْبَرْتُکَ وَ شَرَحْتُ لَکَ الْقِصَّةَ بِأَسْرِهَا بِمَا عَایَنْتُ وَ شَاهَدْتُ مِنِ ابْنِی عَلِیٍّ یَا مثرم فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ فَلَمَّا سَمِعَ المثرم ذَلِکَ مِنِّی بَکَی بُکَاءً شَدِیداً فِی ذَلِکَ وَ فَکَّرَ سَاعَةً ثُمَّ سَکَنَ وَ تَمَطَّی ثُمَّ غَطَّی رَأْسَهُ وَ قَالَ لِی غَطِّنِی بِفَضْلِ مِدْرَعَتِی فَغَطَّیْتُهُ بِفَضْلِ مِدْرَعَتِهِ فَتَمَدَّد فَإِذَا هُوَ مَیِّتٌ کَمَا کَانَ فَأَقَمْتُ عِنْدَهُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ أُکَلِّمُهُ فَلَمْ یُجِبْنِی
ص: 105
فَاسْتَوْحَشْتُ لِذَلِکَ فَخَرَجَتِ الْحَیَّتَانِ وَ قَالَتَا الْحَقْ بِوَلِیِّ اللَّهِ فَإِنَّکَ أَحَقُّ بِصِیَانَتِهِ وَ کَفَالَتِهِ مِنْ غَیْرِکَ فَقُلْتُ لَهُمَا مَنْ أَنْتُمَا قَالَتَا نَحْنُ عَمَلُهُ الصَّالِحُ خَلَقَنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی الصُّورَةِ الَّتِی تَرَی وَ نَذُبُّ عَنْهُ الْأَذَی لَیْلًا وَ نَهَاراً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَإِذَا قَامَتِ السَّاعَةُ کَانَتْ إِحْدَانَا قَائِدَتَهُ وَ الْأُخْرَی سَائِقَتَهُ وَ دَلِیلَهُ (1) إِلَی الْجَنَّةِ ثُمَّ انْصَرَفَ أَبُو طَالِبٍ إِلَی مَکَّةَ. قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله شَرَحْتُ لَکَ مَا سَأَلْتَنِی وَ وَجَبَ عَلَیْکَ الْحِفْظُ لَهَا فَإِنَّ لِعَلِیٍّ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ الْجَلِیلَةِ وَ الْعَطَایَا الْجَزِیلَةِ مَا لَمْ یُعْطَ أَحَدٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَ لَا الْأَنْبِیَاءِ الْمُرْسَلِینَ وَ حُبُّهُ وَاجِبٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ فَإِنَّهُ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ لَا یَجُوزُ أَحَدٌ عَلَی الصِّرَاطِ إِلَّا بِبَرَاءَةٍ مِنْ أَعْدَاءِ عَلِیٍّ علیه السلام (2).
کِتَابُ غُرَرِ الدُّرَرِ، لِلسَیِّدِ حَیْدَرِ الْحُسَیْنِیِّ عَنِ الشَّیْخِ جَمَالِ الدِّینِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّشِیدِ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَطَّارِ الْهَمَدَانِیِّ عَنِ الْإِمَامِ رُکْنِ الدِّینِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْفَارِسِیِّ عَنْ فَارُوقٍ الْخَطَّابِیِّ عَنْ حَجَّاجِ بْنِ مِنْهَالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عِمْرَانَ الْفَسَوِیِّ عَنْ شَاذَانَ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ مُسْلِمِ بْنِ خَالِدٍ الْمَکِّیِّ عَنْ أَبِی الزُّبَیْرِ عَنْ جَابِرٍ مِثْلَهُ (3).
**[ترجمه]الفضائل: جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است که از رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله درباره تولّد علی بن ابی طالب علیه السّلام پرسیدم، فرمود: آه آه، پرسش شگفتی کردی جابر! ازبهترین مولودی که ولادتی شبیه مسیح داشت. خداوند علی را از نور من آفرید. مرا از نور خود آفرید و هردوی ما یک نورهستیم از نور خدا، خداوند پنجاه هزار سال پیش از آن که آسمان و زمین، طول و عرض، تاریکی، روشنی، دریا و هوا را بیافریند، ما را خلق کرد! پس ازخلق ما، خداوند خویشتن را تسبیح گفت و ما نیز او را تسبیح گفتیم و ذات خود را تقدیس نمود و ما نیز وی را تقدیس کردیم و عظمت خود را تمجید و ستایش کرد و ما نیز وی را تمجید و ستایش کردیم و خداوند از این کار ما تشکر کرد و از تسبیح گفتن من آسمان را آفرید و آن را بی ستون نگاه داشت ؛ و زمین را آفرید و آن را گسترانید و دریاها را آفرید و عمق بخشید؛ و از تسبیح علی فرشتگان مقرّب را آفرید از این رو از همان لحظهای که فرشتگان تسبیح خدا را آغاز کردند تا قیامت، ثواب آن متعلق به علی و شیعیان اوست.
ای جابر، خداوند عزّوجل ما را جا به جا کرد و در صلب آدم افکند و من در پهلوی راست و علی در پهلوی چپ او قرار گرفتیم. سپس خداوند عزّوجل ما را از صلب آدم به أصلاب پاکیزه منتقل میکرد و مرا به هیچ صلبی منتقل نکرد مگر اینکه علی را هم به همان صلب منتقل نمود. همین گونه بودیم تا این که خداوند ما را از صلب پاک که صلب عبدالمطلّب بود بیرون آورد. آنگاه مرا از پشتی پاک یعنی صلب عبدالله به بهترین رحم که رحم آمنه باشد منتقل نمود و چون به دنیا آمدم، فرشتگان فریاد برآورده و نالهها سر دادند و گفتند: ای خدا و سرور ما، چرا ولیّ تو علی را با این نور درخشان - یعنی محمد صَلی الله علیهِ و آله و سلَّم - نمیبینیم؟! پس خداوند فرمود: چشمتان روشن و بدانید که من به حال ولیِّ خود از شما آگاهتر و مشفقترم. پس خداوند عزّوجل علی را از پشتی طاهر که پس از پدرم بهترین پشت بنیهاشم بود در آورد و در بهترین رحم که یعنی رحم فاطمه بنت اسد قرار داد. قبل از تولّد علی، مرد زاهدی در آن زمان بود که مثرم بن رعیب بن شیقیان نامیده میشد. او یکی از پارسایان بود و خدا را 270سال عبادت کرده بود بیآنکه حاجتی از وی بخواهد. از این رو خداوند حکمت را در قلب او جای داد و به خاطر حُسن طاعت و عبادتش به وی الهام نمود. او از خداوند خواست یکی از اولیای خود را به وی نشان دهد. پس خداوند ابوطالب را نزد وی فرستاد و چون چشم مثرم به ابوطالب افتاد، جلو رفته و سر و پیشانی او را بوسید و در کنار خودش نشاند سپس گفت: کیستی خدایت رحمت کند؟ گفت: مردی از تهامه هستم. گفت: از کدام تیره؟ گفت: عبدمناف. گفت: کدام عبدمناف؟ گفت: هاشم. پس مرد عابد برخاست و دوباره سر وی را بوسه زده و گفت: حمد و سپاس خداوندی را سزاست که ولی خویش را پیش از مرگ به من نشان داد!
سپس گفت: آقا، بشارت باد تو را که خداوند علیّ اعلی به من امری را الهام فرموده که بشارت تو در آن است. ابوطالب گفت: آن چیست؟ گفت: پسری از پشت تو به دنیا خواهد آمد که ولیّ خدای عزّوجل و امام پارسایان و وصیّ رسول ربّ العالمین خواهد بود. اگرتوفیق دیدار وی را داشتی، سلام مرا به او برسان و به وی بگو: مثرم تو را سلام میرساند و میگوید: أشهد أن لا إله اِلّا الله و أنَّ محمّداً رسول الله. نبوت به محمّد و وصایت به علی ختم میگردد. پس ابوطالب سخت گریست و گفت: نام این مولود چیست؟ گفت: نامش «علی» است. ابوطالب گفت: من حقیقت و درستی مطلبی را که میگویی درک نمیکنم، اما دوست دارم مطمئن شوم که خداوند این را به تو الهام فرموده است. گفت: دوستداری از خدا بخواهم چه خوراکی برایت در همین مکان و همین حالا بفرستد؟ ابوطالب گفت: یک خوراک بهشتی میخواهم. همین الآن. پس راهب دست دعا به سوی خدا دراز کرد.
جابرگوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هنوز دعای مثرم پایان نیافته بود که بشقابی میوه بهشتی شامل: انگور، رطب و انار نازل شد و مثرم آن را به ابوطالب تقدیم کرد. ابوطالب یک انار از آن میوه را تناول کرد و برخاست و فوراً نزد فاطمه بنت اسدآمد. وچون آن نور را به رحم فاطمه منتقل کرد، زمین هفت شبانهروز لرزید به طوری که قریش سخت وحشتزده شده وگفتند: بتهای خود را به بالای کوه ابوقبیس ببرید تا از آنها بخواهیم زمین را آرام کنند و بلا را از ما دور سازند. و چون به قلّه ابوقبیس که به شدّت میلرزید، رسیدند، ناگهان بتها با صورت بر زمین افتادند، وچون چنین دیدند گفتند: ما را یارای تحمّل این مصیبت نیست. پس ابوطالب از کوه بالا رفته و به آنان گفت: ای مردم، بدانید خداوند عزّوجل در این شب حادثهای شگفت آفرید و انسانی را خلق کرده که اگر از وی اطاعت نکنید و سر فرمانبرداری بر آستانش فرود نیاورید و به حقّانیّت امامت او شهادت ندهید، زمین از لرزه باز نمیایستد تا تمام خانههای سرزمین تهامه را ویران سازد. گفتند: ای ابوطالب، ما آنچه را تو گفتی تصدیق میکنیم. پس ابوطالب گریست و دستها را به دعا برداشته گفت: خدایا، ای سرور و مولای من، تو را به محمّد محمود و علیّ أعلی و فاطمه روسفید سوگند میدهم که لطف و رأفت خود را شامل تهامه کنی!
جابرگوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هنوز ابوطالب از دعا فارغ نگشته بود که زمین و کوهها آرام گرفتند و مردم سخت شگفتزده شدند. رسول خدا صَلی الله علیه و آله در ادامه فرمود: قسم به آنکه دانه را شکافت و انسان را آفرید، عرب پیوسته این کلمات ابوطالب را مینوشتند و در سختیهای دوران جاهلیت بیآنکه حقیقت آنها را بدانند، از خدا حاجت میگرفتند تا اینکه علی بن أبیطالب علیه السّلام متولد گردید. در شب تولّد علی علیه السّلام زمین روشن و نور ستارگان چند برابر گشت، و قریش از این امر در شگفتی بودند به طوری که برخی به برخی دیگر میگفتند: بیتردید در آسمان اتفاقی افتاده است. درخشش آسمان و نورانیّت آن را میبینید و مضاعف شدن نور ستارگان را مشاهده میکنید؟ در ادامه فرمود: پس ابوطالب در حالی که از کوچهها، خیابانها و بازارهای مکّه عبور میکرد، به مردم میگفت: ای مردم، امشب در کعبه حجّت خدا و ولیّ او به دنیا آمد. اما مردم پیوسته از او درباره اینکه چرا آسمان چنین درخشان شد و اولیای خدای عزّوجل چه کسانی هستند، از وی سؤال میکردند. پس به ایشان گفت: بشارت باد شما را که امشب یکی از اولیای خدا به دنیا آمد، کسی که همه خیر و برکت به وی ختم میشود و همه شرّ توسط او از بین میرود. او از شرک و شبهات دوری میجوید و تا صبح در این مورد با مردم سخن گفت و سپس وارد کعبه شد در حالی که این ابیات را میگفت: - «پروردگارا، ای پروردگار شب تار و ماه آشکار درخشان حکم صادر شده خودت را برای ما آشکار ساز، بگو نام
این کودک نزد تو چیست؟»
فرمود: پس هاتفی را شنید که میگوید:
- «شما زن و شوهر مفتخر به این پسر پاک گشتید، پسری طاهر و مطهّر و راضی به رضای حق. نام او نزد خداوندِ علیّ، علی است که از نام خدای علیّ مشتق شده است.»
چون ابوطالب این الهام را دریافت، از کعبه خارج شد و40 روز از نظرها غایب بود. جابر گوید: عرض کردم: یا رسول الله، این مدت کجا بود؟ فرمود: نزد مثرم رفت تا میلاد علی را به وی بشارت دهد. اما مثرم در «جبل لکام» مرده بود و خود به ابوطالب گفته بود که چون این نوزاد به دنیا آمد به «جبل لکام» برای دیدارش برود و در آنجا اگر وی را زنده یافت بشارتش دهد و اگر مرده یافت به او انذار دهد. جابرپرسید: چگونه قبرش را بیابد و چطور به وی انذار دهد؟! فرمود: ای جابر، آنچه را که میشنوی یک راز است، آنرا پوشیده دار که علمی از اسرار مکنون خداست. مثرم خود نشانی غار را در جبل لکام به ابوطالب داده بود و به وی تأکید کرده بود که زنده یا مرده او را آنجا خواهد یافت. چون ابوطالب به آن غار رسید و وارد آن گشت، مثرم ر ا مرده و پیچیده در قبایش یافت در حالی که دو مار که یکی سفیدتر از ماه بود و دیگری سیاهتر از شب تار، در درون غار بودند. ابوطالب پس از ورود به غار به مثرم سلام کرد و خداوند عزّوجل مثرم را زنده گردانید و بلافاصله به حالت قیام ایستاده و گفت: أشهد أن لاإله اِلّا الله و أنَّ محمّداً رسول الله وَ أن علیاً ولیّ الله هو الإمام مِن بعده.
سپس مثرم به وی گفت: أباطالب، مرا بشارت ده، زیرا پیوسته دلم نزد تو بود تا اینکه خداوند با آمدنت بر من منّت نهاد. ابوطالب گوید: بشارت باد تو را که علی قدم بر زمین گذاشت. مثرم گفت: نشانه شب ولادتش چه بود؟ هرچه را در آن شب دیدی برایم به دقت بازگو کن! ابوطالب گفت: آری، نشانههایی داشت: چون ثلث شب گذشت فاطمه دچار درد زایمان شد؛ من هم برخی اسمهای نجات بخش را بر وی خواندم که به إذن خدا آرام گرفت. پس به او گفتم: میروم چند زن از دوستانت را خبر میکنم تا در امر زایمان کمک حالت باشد. فاطمه گفت: آنچه را صلاح میدانی انجام بده. اما ناگهان از پشت خانه هاتفی ندا در داد که: ای ابوطالب، از خبر کردن آنها در گذر، زیرا نباید ولیّ خدا را دستی جز دستهای پاک لمس کند. هنوز سخن هاتف تمام نشده بود که چهار زن با جامههای ابریشمی سفید و در حالی که بوی معطری که از آنها به مشام میرسید از مُشک هم خوشتر بود، وارد خانه شدند و به فاطمه گفتند: السلام علیک یا ولیّة الله! فاطمه جواب سلام آنها را داد و آنان نیز در حالی که عطردانی نقرهای با خود داشتند، در کنار فاطمه نشستند. اندکی بیش نگذشته بود که أمیر مؤمنان به دنیا آمد. چون متولد شد، به دیدنش رفتم که ناگاه با پسری چون خورشید تابان مواجه شدم. پس مولود به سجده افتاده و گفت: أشهد أن لا إله اِلّا الله و أنَّ محمّداً رسول الله و من نیز وصی نبیّ خدایم؛ نبوّت با او ختم میشود و وصایت با من! پس یکی از آن زنها او را از زمین برداشته و در دامن گذاشت و چون در دامن آن زن قرار گرفت، به سیمای وی نگریست و با زبانی رسا گفت: سلام بر تو مادر! آن زن گفت: و علیک السلام فرزندم! گفت پدرم در چه حال است؟ زن پاسخ داد: غرق نعمتهای خدای عزّوجل است و برخوردار از مصاحبت بهترین کسان خود. پس چون این سخن را شنیدم نتوانستم خویشتنداری کنم و گفتم: فرزندم، مگرمن پدر تو نیستم؟! گفت: بلی، هستی! اما من و تو از پشت آدم هستیم و این بانو حوّاست. چون این کلام را شنیدم از شدّت شرم و حیا از حوّا ، سر و صورتم را با قبایم پوشانده وبه کناری خزیدم. سپس زن دیگری که عطردانی پر از مشک همراه داشت علی را در دامن خویش نهاد، و چون به صورت وی نگاه کرد گفت: السّلام علیک خواهر! آن بانو گفت: و علیکم السّلام برادر! کودک پرسید: عمویم در چه حال است؟ گفت: خوب است و به تو سلام میرساند. گفتم: فرزندم، این بانو کیست و عموی تو کدام است؟ گفت: این مریم دختر عمران و عموی من عیسی علیه السّلام است. سپس مریم با عطری که از عطردان در آورد و از بهشت بود، بدنش را معطرنمود. آنگاه زن دیگری او را گرفته و لباسی که با خود آورده بود تنش کرد .
ابوطالب گوید: پس گفتم: اگر اکنون ختنهاش میکردیم، تحملّش برای او آسانتر بود- چون اعراب فرزندان خود را در روز اوّل تولّد ختنه میکردند- زنها گفتند: او پاکیزه و ختنه شده متولّد گشته و خداوند طعم تیزی آهن را به وی نخواهد چشاند مگر بر دست مردی که خدا و فرشتگان در آسمانها و زمین و کوهها از او نفرت دارند و او بدبختترین اشقیاست. به آنان گفتم: اوکیست؟ گفتند: اوعبدالرحمن بن ملجم ملعون است. او سی سال پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله وی را در کوفه خواهد کُشت. ابوطالب در ادامه گوید : من مشغول شنیدن سخنان آن بانوان بودم که برادرزادهام محمّد بن عبدالله وی را از دست آنان گرفت و دست در دستش نهاد و با وی به گفتگو پرداخت و درباره همه چیز از او سؤال کرد. سپس محمّد صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را مورد خطاب قرار داده و علی
علیه السّلام با محمد صَلی الله علیهِ و آله سخن گفت و درباره اسراری که میان آن دو بود با هم سخن گفتند و در همین حال زنها از نظر ناپدید شدند و دیگر آنان را ندیدم. پس با خود گفتم: کاش با دو زن دیگر هم آشنا میشدم، لذا از علی علیه السّلام که آنان را میشناخت درباره ایشان پرسیدم. علی علیه السّلام به من گفت: پدر، اوّلی مادرم حوّا بود و دومی که به بدنم عطر مالید خواهرم مریم بود و آنکه لباس بر تنم کرد آسیه بود و آن بانویی که عطردان را در دست داشت مادر موسی بود. اکنون ای ابوطالب مثرم را دریاب و به تولّدم مژدهاش ده و او را از آنچه دیدهای با خبر کن. او را در فلان غار در فلان جا خواهی یافت. پس چون از گفتگو با محمد صَلی الله علیهِ و آله برادرزادهام و من فارغ شد، به حال کودکی برگشت و من هم نزد تو آمده و ماجرا را به تمام همان طور که دیده بودم، برایت بازگو کردم.
پس ابوطالب گفت: چون مثرم ماجرا را از من شنید، به سختی گریست سپس ساعتی به فکر فرو رفته آنگاه آرام گرفته و درنگ کرد و سر خود را پوشانده و به من گفت: مرا با قبایم بپوشان من هم او را با قبایش پوشاندم. سپس دراز کشید و از دنیا رفت. من سه روز تمام در کنارش ماندم و با وی سخن میگفتم، اما پاسخی نمیداد. از این رو احساس تنهایی کردم و در این هنگام آن دو مار به سر جایشان برگشته و به من گفتند: خود را به ولیِّ خدا برسان که هیچ کس سزاوارتر از تو به کفالت او نیست، پس به آن دو گفتم: شما که هستید؟ گفتند: ما عمل صالح او هستیم که خداوند ما را به هیأتی که میبینی آفریده است. ما شبانه روز از وی مراقبت میکنیم تا قیامت فرا برسد که در آن روز یکی از ما جلودار او به بهشت و دیگری پشت سر او خواهیم بود. سپس ابوطالب به مکّه بازگشت.
جابر بن عبدالله گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به من گفت: پاسخ سؤال تو را به تفصیل برایت بیان کردم، اکنون بر تو واجب است آن را حفظ کنی زیرا علی نزد خدا از چنان منزلت والا و سخاوت بیکرانی برخوردار است که هیچ یک از فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل بدان پایه نمیرسند و محبّت او بر هر مسلمانی واجب است زیرا او قسمت کننده بهشت و جهنّم است و هیچکس نمیتواند از پل صراط بگذرد مگر اینکه از دشمنان علی علیه السّلام بیزاری و برائت جوید. - . الفصائل: 63- 57 و مناذیل الخبر: 16 -
کتاب غرر الدُّرر سید حیدر حسینی: نظیر همین روایت را از جابر نقل کرده است.
**[ترجمه]
ضه، روضة الواعظین قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَمَّا حَضَرَ أَبَا طَالِبٍ الْوَفَاةُ (4) جَمَعَ وُجُوهَ قُرَیْشٍ فَأَوْصَاهُمْ فَقَالَ یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ أَنْتُمْ صَفْوَةُ اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ وَ قَلْبُ الْعَرَبِ وَ أَنْتُمْ خَزَنَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ أَهْلُ حَرَمِهِ فِیکُمُ السَّیِّدُ الْمُطَاعُ الطَّوِیلُ الذِّرَاعِ (5) وَ فِیکُمُ الْمُقْدِمُ الشُّجَاعُ الْوَاسِعُ الْبَاعِ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ لَمْ تَتْرُکُوا لِلْعَرَبِ فِی الْمَفَاخِرِ نَصِیباً إِلَّا حُزْتُمُوهُ (6) وَ لَا شَرَفاً إِلَّا أَدْرَکْتُمُوهُ فَلَکُمْ عَلَی النَّاسِ بِذَلِکَ الْفَضِیلَةُ وَ لَهُمْ بِهِ إِلَیْکُمُ الْوَسِیلَةُ وَ النَّاسُ لَکُمْ حَرْبٌ وَ عَلَی
ص: 106
حَرْبِکُمْ أَلْبٌ وَ إِنِّی مُوصِیکُمْ بِوَصِیَّةٍ فَاحْفَظُوهَا أُوصِیکُمْ بِتَعْظِیمِ هَذِهِ الْبَنِیَّةِ فَإِنَّ فِیهَا مَرْضَاةَ الرَّبِّ وَ قَوَاماً لِلْمَعَاشِ وَ ثُبُوتاً لِلْوَطْأَةِ وَ صِلُوا أَرْحَامَکُمْ فَفِی صِلَتِهَا مَنْسَاةٌ فِی الْأَجَلِ وَ زِیَادَةٌ فِی الْعَدَدِ وَ اتْرُکُوا الْعُقُوقَ وَ الْبَغْیَ فَفِیهِمَا هَلَکَتِ الْقُرُونُ قَبْلَکُمْ أَجِیبُوا الدَّاعِیَ وَ أَعْطُوا السَّائِلَ (1) فَإِنَّ فِیهَا شَرَفاً لِلْحَیَاةِ وَ الْمَمَاتِ عَلَیْکُمْ بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ فَإِنَّ فِیهِمَا (2) نَفْیاً لِلتُّهَمَةِ وَ جَلَالَةً فِی الْأَعْیُنِ وَ اجْتَنِبُوا (3) الْخِلَافَ عَلَی النَّاسِ وَ تَفَضَّلُوا عَلَیْهِمْ (4) فَإِنَّ فِیهِمَا مَحَبَّةً لِلْخَاصَّةِ وَ مَکْرُمَةً لِلْعَامَّةِ وَ قُوَّةً لِأَهْلِ الْبَیْتِ وَ إِنِّی أُوصِیکُمْ بِمُحَمَّدٍ خَیْراً فَإِنَّهُ الْأَمِینُ فِی قُرَیْشٍ وَ الصِّدِّیقُ فِی الْعَرَبِ وَ هُوَ جَامِعٌ لِهَذِهِ الْخِصَالِ الَّتِی أُوصِیکُمْ بِهَا قَدْ جَاءَکُمْ (5) بِأَمْرٍ قَبِلَهُ الْجَنَانُ وَ أَنْکَرَهُ اللِّسَانُ مَخَافَةَ الشَّنَآنِ وَ ایْمُ اللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی صَعَالِیکِ الْعَرَبِ وَ أَهْلِ الْعِزِّ فِی الْأَطْرَافِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ النَّاسِ قَدْ أَجَابُوا دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقُوا کَلِمَتَهُ وَ عَظَّمُوا أَمْرَهُ فَخَاضَ بِهِمْ غَمَرَاتِ الْمَوْتِ (6) فَصَارَتْ رُؤَسَاءُ (7) قُرَیْشٍ وَ صَنَادِیدُهَا أَذْنَاباً وَ دُورُهَا خَرَاباً وَ ضُعَفَاؤُهَا أَرْبَاباً وَ إِذَا أَعْظَمُهُمْ عَلَیْهِ أَحْوَجُهُمْ إِلَیْهِ وَ أَبْعَدُهُمْ مِنْهُ أَخْطَأُهُمْ لَدَیْهِ قَدْ مَحَّضَتْهُ الْعَرَبُ وِدَادَهَا وَ صَفَّتْ لَهُ (8) بِلَادَهَا وَ أَعْطَتْهُ قِیَادَهَا فَدُونَکُمْ یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ ابْنَ أَبِیکُمْ وَ أُمِّکُمْ کُونُوا لَهُ وُلَاةً وَ لِحَرْبِهِ (9) حُمَاةً وَ اللَّهِ لَا یَسْلُکُ أَحَدٌ مِنْکُمْ (10) سَبِیلَهُ إِلَّا رَشَدَ وَ لَا یَأْخُذُ أَحَدٌ بِهُدَاهُ إِلَّا سَعِدَ وَ لَوْ کَانَ لِنَفْسِی مُدَّةٌ وَ فِی أَجَلِی تَأْخِیرٌ لَکَفَیْتُهُ الْکَوَافِیَ وَ لَدَافَعْتُ (11) عَنْهُ الدَّوَاهِیَ
ص: 107
غَیْرَ أَنِّی أَشْهَدُ بِشَهَادَتِهِ وَ أُعَظِّمُ مَقَالَتَهُ (1).
**[ترجمه]روضة الواعظین: امام صادق علیه السّلام فرمود: چون زمان مرگ ابوطالب فرا رسید، بزرگان قریش را فرا خواند و گفت: ای جماعت قریش، شما برگزیدگان خدا از میان مخلوقات و قلب عرب هستید. شما گنجوران خدا بر روی زمین و اهل حرم او هستید. سرور و سیّدی که امر او مطاع و شجاع و دلاور است است و نیز دلاور صفشکن و سخاوتمند از شمایند. بدانید که همه مفاخر عرب را گرد آوردهاید؛ عزّت و شرافتی نیست که آن را از آنِ خود نکرده باشید و بدین جهت است که بر مردم فضیلت دارید و آنان نیازمند شما. از این روست که مردم با شما دشمنی میورزند و از هر طرف به شما حملهور میشوند. از من وصیّتی را به خاطر بسپارید. شما را به تعظیم و بزرگداشت خانه خدا سفارش میکنم که هم موجب رضای خداست و هم ممّر معاش و هم جای پایی است محکم و استوار؛ صله ارحام به جا آورید که صله ارحام أجل را به تأخیر اندازد و موجب فزونی نسل گردد، نافرمانی و گناه را رها سازید که موجب هلاکت پیشینیان بودهاند، فریادرس فریادکنان باشید و سائل را عطا دهید که شرف حیات و ممات در همین است؛ شما را به راستگویی و امانتداری سفارش میکنم که موجب دوری از موضع اتهام و بزرگ شدن در چشم مردم میشوند؛ و از اختلاف با مردم دوری کنید و به آنها اکرام کنید که این دو کار در حق نزدیکانتان، محبت است و در حق عامه مردم، بزرگواری و در حق اهل بیت، قدرت است .
من به شما وصیت میکنم در حق محمد صَلی الله علیهِ و آله نیکی کنید که امین قریش است و راستگوی عرب و او جامع تمام صفاتی است که شما را به آنها سفارش کردم. او آیینی را برای شما آورده که دل آن را پذیرفته و زبان از بیم دشمن کینهتوز انکارش کرده است. به خدا سوگند گویی دارم میبینم که بینوایان بیابان نشین عرب و بزرگان قبایل و مردمان ضعیف دعوتش را اجابت کرده و سخنش را تصدیق نموده و کارش را عظمت و بزرگی بخشیدهاند و با همین پیروان گردابهای مرگ را در نوردیده است، از این رو بزرگان و استوانههای قریش، دنبالهرو گشتهاند و خانهها خراب و ضعفای ایشان ارباب مردم شدهاند. ناگهان بزرگترین آنان نزد وی نیازمندترین ایشان به وی و دورترین افراد به او، خطاکارترین آنان نزد وی شوند؛ عرب محبت خود را خاص او گردانیده و سرزمین حجاز رام و هموار او گشته و زمام خویش را به دستش سپرده است؛ ای جماعت قریش، پسر پدر و مادرتان در مقابل شماست، دوستدارش باشید و در جنگها پشتیبان او؛ به خدا سوگند کسی قدم در راه او نمیگذارد مگر این که ارشاد شود و کسی پیرو او نمیگردد مگر اینکه سعادت یابد؛ و اگر عمری برایم باقی مانده بود، در سختیها یار و یاور و مدافعش بودم و از او بلاها را دور میساختم، اما شهادتین او را میپذیرم و بدانها شهادت میدهم و سخنش را عظیم میدانم. - . روضة الواعظین: 122-121 -
**[ترجمه]
قال فی القاموس ألب إلیه القوم أتوه من کل جانب و هم علیه ألب و إلب واحد مجتمعون علیه بالظلم و العداوة (2) قوله مخافة الشنآن هو بفتح النون و سکونها البغضاء أی لم أظهره باللسان مخافة عداوة القوم.
و قال الجوهری الصعلوک الفقیر و صعالیک العرب ذؤبانها.
أقول روی بعض أرباب السیر المعتبرة مثله ثم قال و فی لفظ آخر لما حضرته الوفاة دعا بنی عبد المطلب فقال لن تزالوا بخیر ما سمعتم من محمد و ما اتبعتم أمره فأطیعوه ترشدوا.
و أقول ألف السید الفاضل السعید شمس الدین أبو علی فخار بن معد الموسوی کتابا فی إثبات إیمان أبی طالب و أورد فیه أخبارا کثیرة من طرق الخاصة و العامة و هو من أعاظم محدثینا و داخل فی أکثر طرقنا إلی الکتب المعتبرة و سنورد طریقنا إلیه فی المجلد الآخر من هذا الکتاب إن شاء الله تعالی و استخرجنا من کتابه بعض الأخبار.
**[ترجمه]در قاموس گوید: ألب إلیه القوم: از هر طرف به سمت او آمدند . وَ هُم علیه ألب و إلب: یکی که از روی دشمنی و ستم علیه او جمع شدهاند. - . القاموس 1: 37 -
مخافۀ الشنآن (با فتح و سکون نون): تنفر، یعنی از بیم دشمنی آن قوم، نفرت را با زبان اظهار نکردم. جوهری گوید: صعلوک به معنای فقیر است و صعالیک عرب یعنی گرگهای عرب.
مولف: یکی از سیره نویسان معتبر مانند آن را روایت کرده است. سپس گفته است: درلفظی دیگر: چون مرگش فرا رسید بنیعبدالمطلّب را فرا خوانده و گفت: تا زمانی که به محمّد گوش بسپارید و از دین او پیروی کنید، بیمی بر شما نیست؛ پس، از او اطاعت کنید تا هدایت یابید.
باز میگویم: سید دانشمند شمس الدین ابو علی فخاّر بن معدّ موسوی کتابی در اثبات ایمان ابوطالب تألیف نموده و اخبار زیادی را از علمای عامه و خاصه هر دو در آن آورده و او از جمله محدثان بزرگ ماست که در بیشتر طریقهایی - سلسله سندهایی - که برای رسیدن به کتابهای معتبر داریم وجود دارد. در آخرین مجلّد این کتاب طریق خود به ایشان را ذکر خواهیم کرد. برخی روایات و اخبار را از کتاب او برگرفتها یم و از جمله آنها:
**[ترجمه]
قَالَ أَخْبَرَنِی شَیْخُنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ طَحَّانٍ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ وَالِدِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ رِجَالِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مِسْمَعِ کُرْدِینٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَبَطَ عَلَیَّ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ شَفَّعَکَ فِی سِتَّةٍ (3) بَطْنٍ حَمَلَتْکَ آمِنَةَ بِنْتِ وَهْبٍ وَ صُلْبٍ أَنْزَلَکَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ حَجْرٍ کَفَلَکَ أبو [أَبِی طَالِبٍ وَ بَیْتٍ آوَاکَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ أَخٍ کَانَ لَکَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا کَانَ فِعْلُهُ قَالَ کَانَ سَخِیّاً یُطْعِمُ الطَّعَامَ وَ یَجُودُ بِالنَّوالِ وَ ثَدْیٍ أَرْضَعَتْکَ حَلِیمَةَ بِنْتِ أَبِی ذُؤَیْبٍ (4).
ص: 108
**[ترجمه]رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: جبرئیل بر من نازل شد و گفت: ای محمّد؛ خدای عزّوجل تو را شفیع شش نفر قرار داده است: شکمی که تو را باردار شده یعنی آمنه بنت وهب و صلبی که تو را فرو فرستاده یعنی عبد الله بن عبد المطلب و آغوش ابوطالب که کفالت تو را بر عهده گرفت و خانه عبدالمطلب که در خانه خود پناهت داد و برادری که در دوران جاهلیت داشتی. گفتند: یارسول الله، مگر چه کار کرده بود؟ فرمود: او مردی سخاوتمند بود و مردم را اطعام میکرد و در حقشان بخشش مینمود؛ و سینه حلیمه بنت أبی ذؤیب که تو را شیر داد. - .الحجة علی الذاهب الی نکفیر أبی طالب : 7 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ رِجَالِهِ یَرْفَعُونَهُ إِلَی إِدْرِیسَ وَ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ جَمِیعاً قَالا إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنِّی حَرَّمْتُ النَّارَ عَلَی صُلْبٍ أَنْزَلَکَ وَ بَطْنٍ حَمَلَکَ وَ حَجْرٍ کَفَلَکَ وَ أَهْلِ بَیْتٍ آوَوْکَ (1)- فَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ الصُّلْبُ الَّذِی أَخْرَجَهُ (2) وَ الْبَطْنُ الَّذِی حَمَلَهُ آمِنَةُ بِنْتُ وَهْبٍ وَ الْحَجْرُ الَّذِی کَفَلَهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ وَ أَمَّا أَهْلُ الْبَیْتِ الَّذِینَ آوَوْهُ فَأَبُو طَالِبٍ (3).
**[ترجمه]امام صادق علیه السّلام میفرماید: خداوند متعال به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وحی کرد که: من آتش را بر صلبی که تو از آن بیرون آمدی، شکمی که به تو باردار شد، آغوشی که تو را کفالت کرد و خانوادهای که تو راپناه دادند حرام کردم. صلبی که پیامبر از او بیرون آمد، صلب عبدالله بن عبدالمطلّب بود، شکمی که به او باردار شد، شکم آمنه بنتوهب بود، و آغوشی که کفالت او ر اپذیرفت فاطمه بنت اسد بود و خانوادهای که پناهش دادند، خانواده ابوطالب بود. - . الحجة علی الذاهب الی نکفیر أبی طالب : 8 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ أَبُو الْفَضْلِ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْجَعْفَرِیَّةِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ شَهْرَیَارَ عَنْ وَالِدِهِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ رَبُّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ (4) وَ یَقُولُ لَکَ إِنِّی قَدْ حَرَّمْتُ النَّارَ عَلَی صُلْبٍ أَنْزَلَکَ وَ عَلَی بَطْنٍ حَمَلَکَ وَ حَجْرٍ کَفَلَکَ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ (5) أَمَّا الصُّلْبُ الَّذِی أَنْزَلَکَ فَصُلْبُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ أَمَّا الْبَطْنُ الَّذِی حَمَلَکَ فَآمِنَةُ بِنْتُ وَهْبٍ وَ أَمَّا الْحَجْرُ الَّذِی کَفَلَکَ- فَعَبْدُ مَنَافِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ (6).
**[ترجمه]امام صادق علیه السّلام میفرماید: جبرئیل بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نازل گشته و گفت: ای محمّد، پروردگارت تو را سلام میرساند و به تو میگوید: من آتش را بر صلبی که تو از آن بیرون آمدی، شکمی که به تو باردار شد و آغوشی که تو را کفالت کرد حرام کردم و سپس ادامه داد: آن صلب که تو از آن بیرون آمدی صلب عبدالله بن عبدالمطلّب است و شکمی که به تو باردار شد شکم آمنه بنت وهب است و آغوشی که کفالت تو را بر عهده گرفت عبد مناف بن عبدالمطلّب و فاطمه بنت اسد است. - .الحجة علی الذاهب الی نکفیر أبی طالب : 9-8 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ شَاذَانُ بْنُ جَبْرَئِیلَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ الطَّرَابُلُسِیِّ عَنِ الْقَاضِی عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عُثْمَانَ الْکَرَاجُکِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُلَاعِبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ بْنِ جَنْدَلٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَرْبِ عَنْ زَیْدِ بْنِ الْحُبَابِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ ثَابِتٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَنَّهُ سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ مَا تَرْجُو لِأَبِی طَالِبٍ فَقَالَ کُلَّ خَیْرٍ أَرْجُو
ص: 109
مِنْ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ (1).
**[ترجمه]عباس بن عبدالمطلّب از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پرسید: چه آرزویی برای ابوطالب داری؟ فرمود: تمام خیر را از پروردگارم برایش آرزو کردم. - . الحجة علی الذاهب الی نکفیر أبی طالب : 15-14 -
**[ترجمه]
وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ الْکَرَاجُکِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ کَانَ جَالِساً فِی الرَّحْبَةِ (2) وَ النَّاسُ حَوْلَهُ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّکَ بِالْمَکَانِ الَّذِی أَنْزَلَکَ اللَّهُ وَ أَبُوکَ مُعَذَّبٌ فِی النَّارِ فَقَالَ مَهْ فَضَّ اللَّهُ فَاکَ (3) وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ شَفَعَ أَبِی فِی کُلِّ مُذْنِبٍ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ لَشَفَّعَهُ اللَّهُ فِیهِمْ أَبِی مُعَذَّبٌ فِی النَّارِ (4) وَ ابْنُهُ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ إِنَّ نُورَ أَبِی طَالِبٍ لَیُطْفِئُ أَنْوَارَ الْخَلَائِقِ إِلَّا خَمْسَةَ أَنْوَارٍ نُورَ مُحَمَّدٍ وَ نُورَ فَاطِمَةَ وَ نُورَ الْحَسَنِ وَ نُورَ الْحُسَیْنِ وَ نُورَ وُلْدِهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ (5) أَلَا إِنَّ نُورَهُ مِنْ نُورِنَا خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ قَبْلِ خَلْقِ آدَمَ بِأَلْفَیْ عَامٍ (6).
**[ترجمه]روزی امیرالمؤمنین در محوطه ای نشسته بود و مردم پیرامون او جمع شده بودند. پس یکی از آنان برخاسته و گفت: یا امیرالمؤمنین، با این منزلتی که خدا به شما عنایت فرمود، چگونه پدرت در جهنم عذاب میشود؟ فرمود: ساکت شو که خدا دهانت را خرد کند! قسم به آن که محمد صَلی الله علیهِ و آله را به حق برانگیخت اگر پدرم شفاعت تمام گناهکاران روی زمین را بکند، خداوند شفاعتش را میپذیرد؛ پدرم در جهنم شکنجه شود و پسرش تقسیم کننده بهشت و جهنم باشد؟! سوگند به خدایی که محمّد را به حق فرستاد نور پدرم ابوطالب نورهای همه خلایق را جز پنج تن، خاموش میکند. و آن پنج نور، نور محمّد، نور فاطمه، نور حسن، نور حسین، و نور امامان از فرزندانش است و خداوند او را دو هزار سال پیش از خلق آدم خلق کرده است. - .الحجة علی الذاهب الی نکفیر أبی طالب : 15 -
**[ترجمه]
وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ الْکَرَاجُکِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُوسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ هَمَّامٍ (7) عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُمِّیِّ عَنْ مُنْجِحٍ الْخَادِمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَی الْإِمَامِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی علیهما السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی شَکَکْتُ فِی إِیمَانِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ فَکَتَبَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی أَمَا إِنَّکَ إِنْ لَمْ تُقِرَّ بِإِیمَانِ أَبِی طَالِبٍ کَانَ مَصِیرُکَ إِلَی النَّارِ (8).
**[ترجمه]أبان بن محمّد گوید: نامهای به امام علی بن موسی علیه السّلام فرستادم که در آن نوشته بودم: قربانت گردم، من در ایمان ابوطالب شک دارم. پاسخ آمد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم؛ وَ مَن یَتَّبِعْ غَیرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلی» - . نساء/ 115 - {هرکس
از شیوه غیر مؤمنان پیروی کند، بدان سوی که پسند اوست بگردانیمش.} آگاه باش! اگر تو به ایمان ابوطالب اقرار نداشته باشی، پایان کارت جهنّم است. - . الحجة علی الذاهب إلی تکفیر أبی طالب :16 و کنزالفوائد :80 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی عَبْدُ الْحَمِیدِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ
ص: 110
بْنِ عَلِیِّ بْنِ بَابَوَیْهِ بِإِسْنَادٍ لَهُ أَنَّ عَبْدَ الْعَظِیمِ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْعَلَوِیَّ کَانَ مَرِیضاً فَکَتَبَ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام عَرِّفْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَنِ الْخَبَرِ الْمَرْوِیِّ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ فِی ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ (1) یَغْلِی مِنْهُ دِمَاغُهُ فَکَتَبَ إِلَیْهِ الرِّضَا علیه السلام بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّکَ إِنْ شَکَکْتَ فِی إِیمَانِ أَبِی طَالِبِ کَانَ مَصِیرُکَ إِلَی النَّارِ (2).
**[ترجمه]عبدالعظیم بن عبدالله علوی بیمار بود، پس نامهای به این مضمون برای ابوالحسن رضا علیه السّلام نوشت: ای فرزند رسول خدا صَلی الله علیهِ و سلَّم، مرا در مورد خبری که میگوید: «ابوطالب در تودهای از آتش قرار دارد که مغزش از آن به جوش میآید» آگاه سازید. پس امام رضا علیه السّلام برایش نوشت: «بِسمِ الله ِالرحمنِ الرحیم، اما بعد، اگر در ایمان ابوطالب شک کنی، فرجامت آتش دوزخ است.» - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 16 -
**[ترجمه]
وَ بِالْإِسْنَادِ إِلَی الْکَرَاجُکِیِّ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یُونُسَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: یَا یُونُسُ مَا یَقُولُ النَّاسُ فِی أَبِی طَالِبٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَقُولُونَ هُوَ فِی ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ وَ فِی رِجْلَیْهِ نَعْلَانِ مِنْ نَارٍ تَغْلِی مِنْهُمَا أُمُّ رَأْسِهِ فَقَالَ کَذَبَ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِنَّ أَبَا طَالِبٍ مِنْ رُفَقَاءِ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً (3).
أقول: روی الکراجکی تلک الأخبار فی کتاب کنز الفوائد مع أشعار کثیرة دالة علی إیمانه ترکناها مخافة التطویل و التکرار (4) رجعنا إلی کلام السید.
**[ترجمه]امام صادق علیه السّلام خطاب به محمّد بن یونس میفرماید: ای یونس، مردم درباره ابوطالب چه میگویند؟ عرض کرد: قربانت گردم، میگویند که او در تودهای از آتش قرار دارد که فرق سر او را به جوش میآورد! امام رضا علیه السّلام فرمود: دشمنان خدا دروغ میگویند! ابوطالب رفیق پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان است و اینان چه نیکو رفیقانند. - نساء/ 69 -
مولف: این روایات را کراجکی در کتاب «کنزالفوائد» به همراه اشعار بسیاری که دلیل بر ایمان ابوطالب هستند ذکر کرده است لیکن ما به جهت دوری از اطناب و تکرار، از آوردن آنها اجتناب کردیم و به کلام سیّد باز میگردیم :
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ أَبُو الْفَضْلِ بْنُ الْحُسَیْنِ الْحِلِّیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْجَعْفَرِیَّةِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ شَهْرِیَارَ (5) عَنْ أَبِی الْحَسَنِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ بَابَوَیْهِ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمَالِکِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَمِّهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ النَّاسَ یَزْعُمُونَ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ فِی ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ فَقَالَ کَذَبُوا مَا بِهَذَا نَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قُلْتُ وَ بِمَا نَزَلَ قَالَ أَتَی جَبْرَئِیلُ فِی بَعْضِ مَا کَانَ عَلَیْهِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ إِنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ أَسَرُّوا الْإِیمَانَ وَ أَظْهَرُوا الشِّرْکَ فَآتَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ وَ إِنَّ أَبَا طَالِبٍ أَسَرَّ الْإِیمَانَ وَ أَظْهَرَ الشِّرْکَ فَآتَاهُ اللَّهُ أَجْرَهُ مَرَّتَیْنِ وَ مَا خَرَجَ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّی
ص: 111
أَتَتْهُ الْبِشَارَةُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی بِالْجَنَّةِ. ثُمَّ قَالَ علیه السلام کَیْفَ یَصِفُونَهُ بِهَذَا (1) وَ قَدْ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ لَیْلَةَ مَاتَ أَبُو طَالِبٍ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ اخْرُجْ عَنْ مَکَّةَ فَمَا لَکَ بِهَا نَاصِرٌ بَعْدَ أَبِی طَالِبٍ (2).
**[ترجمه]علی بن حسّان از عمویش نقل میکند که: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم که مردم بر این باورند که ابوطالب در تودهای از آتش قرار دارد، فرمود: دروغ گفتهاند! این آن چیزی نیست که جبرئیل بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نازل کرد. عرض کردم : جبرئیل چه چیزی را بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نازل کرد؟ فرمود جبرئیل نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و گفت: یا محمّد، پروردگارت تو را سلام میرساند و میگوید: اصحاب کهف ایمان خود را کتمان و تظاهر به شرک کردند و خداوند ایشان را دوبار پاداش داد و ابوطالب نیز ایمانش را پنهان و تظاهر به شرک کرد از این رو خداوند دو پاداش به وی عطا فرمود. او زمانی از این دنیا رفت که از جانب خدا مژده بهشت دریافت کرد. سپس در ادامه فرمود: چگونه دربارهاش چنین میگویند در حالی که شب مرگ ابوطالب جبرئیل نازل گشت و گفت: ای محمّد از مکّه خارج شو که پس از ابوطالب در آن یاوری نداری. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 17 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعُرَیْضِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ طَحَّانٍ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الطُّوسِیِّ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ لَیْثٍ الْمُرَادِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام سَیِّدِی إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ إِنَّ أَبَا طَالِبٍ فِی ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ یَغْلِی مِنْهُ دِمَاغُهُ قَالَ علیه السلام کَذَبُوا وَ اللَّهِ إِنَّ إِیمَانَ أَبِی طَالِبٍ لَوْ وُضِعَ فِی کِفَّةِ مِیزَانٍ وَ إِیمَانُ هَذَا الْخَلْقِ فِی کِفَّةِ مِیزَانٍ لَرَجَحَ إِیمَانُ أَبِی طَالِبٍ عَلَی إِیمَانِهِمْ ثُمَّ قَالَ علیه السلام کَانَ وَ اللَّهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یَأْمُرُ أَنْ یُحَجَّ عَنْ أَبِ النَّبِیِّ وَ أُمِّهِ وَ عَنْ أَبِی طَالِبٍ فِی حَیَاتِهِ وَ لَقَدْ أَوْصَی فِی وَصِیَّتِهِ بِالْحَجِّ عَنْهُمْ بَعْدَ مَمَاتِهِ (3).
ثم قال قدس الله روحه فهذه الأخبار المختصة بذکر الضحضاح و ما شاکلها من روایات أهل الضلال و موضوعات بنی أمیة و أشیاعهم و أحادیث الضحضاح جمیعها تستند إلی المغیرة بن شعبة و هو رجل ضنین (4) فی حق بنی هاشم لأنه معروف بعداوتهم و روی أنه شرب فی بعض الأیام فلما سکر قیل له ما تقول فی إمامة بنی هاشم فقال و الله ما أردت لهاشمی قط خیرا و هو مع ذلک فاسق ثم ذکر قصة زناه بالبصرة و تعطیل عمر حده کما ذکرناه فی کتاب الفتن و ذکر وجوها أخر لبطلان هذه الروایة ترکناها روما للاختصار ثم قال.
**[ترجمه]لیث مرادی میگوید: به امام صادق عرض کردم: سرورم، مردم میگویند ابوطالب در تودهای از آتش است به طوری که مغزش از آن به جوش میآید. فرمود: به خدا دروغ گفتهاند، اگر ایمان ابوطالب را در یک کفّه ترازو قرار دهند و ایمان این خلق را در کفّه دیگر، بیشک ایمان ابوطالب بر ایمان آنها برتری خواهدیافت.
سپس در ادامه فرمود: به خدا سوگند، امیرالمؤمنین علیه السّلام دستور میداد که به نیابت پدر و مادر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و ابوطالب حج به جا آوردند و در وصیتنامه خود نیز تأکید فرمود پس از وفاتش نیز این کار را انجام دهند. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 18و 17 -
سپس سید گوید: این اخبار و اخبار مشابه آنها همگی از ابداعات اهل ضلال و جعلیات بنیامیه و طرفداران آنها است که سرچشمه همه آنها به مغیره بن شعبه میرسد که مردی بخیل و حسود در حق بنیهاشم بود و به دشمنی با این خاندان شهره است. در باره وی نقل میکنند که روزی شراب خورده بود و چون مست شد، به وی گفته شد: درباره امامت بنیهاشم چه میگویی؟ گفت: به خدا سوگند چشم دیدن هیچ خیری برای بنیهاشم ندارم و با این کلام فسق او روشن میشود. سپس داستان مرتکب زنا شدن او را در بصره ذکرمیکند و اینکه عمر از اجرای حد زنا بر او خوداری کرده و ما این ماجرا ر ا در کتاب «الفتن» خود آوردهایم. و برای نشان دادن بطلان این قبیل روایات، دلایل دیگری ذکر کرده است که به خاطر رعایت اختصار از آوردن آنها خودداری کردیم. سپس گوید:
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی شَاذَانُ بْنُ جَبْرَئِیلَ بِإِسْنَادِهِ إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ بَابَوَیْهِ یَرْفَعُهُ إِلَی دَاوُدَ الرَّقِّیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ لِی عَلَی رَجُلٍ دَیْنٌ وَ قَدْ خِفْتُ تَوَاهُ (5) فَشَکَوْتُ ذَلِکَ إِلَیْهِ فَقَالَ إِذَا مَرَرْتَ بِمَکَّةَ فَطُفْ عَنْ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ طَوَافاً وَ صَلِّ عَنْهُ رَکْعَتَیْنِ وَ طُفْ عَنْ أَبِی طَالِبٍ طَوَافاً وَ صَلِّ عَنْهُ رَکْعَتَیْنِ وَ طُفْ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ طَوَافاً وَ صَلِّ عَنْهُ رَکْعَتَیْنِ
ص: 112
وَ طُفْ عَنْ آمِنَةَ طَوَافاً وَ صَلِّ عَنْهَا رَکْعَتَیْنِ وَ طُفْ عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ طَوَافاً وَ صَلِّ عَنْهَا رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ ادْعُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَرُدَّ عَلَیْکَ مَالَکَ قَالَ فَفَعَلْتُ ذَلِکَ ثُمَّ خَرَجْتُ مِنْ بَابِ الصَّفَا فَإِذَا غَرِیمِی وَاقِفٌ یَقُولُ یَا دَاوُدُ حَبَسْتَنِی تَعَالَ فَاقْبِضْ حَقَّکَ (1).
**[ترجمه]داود رقّی گوید: بر امام صادق علیه السّلام وارد گشتم در حالی که از مردی طلبی داشتم و وضع مالی او خوب شده بود. اما پولم را نمیداد، لذا شکایت او ر ا به آن حضرت کردم. فرمود: چون گذرت بر مکه افتاد به جای عبدالمطلّب طواف کن و دو رکعت نماز هم به جای آور و به جای ابوطالب طواف کن و دو رکعت نماز به جا آور و به جای عبدالله طواف کن و دو رکعت نماز به جا آور و به جای آمنه طواف کن و دو رکعت نماز به جا آور و به جای فاطمه بنت اسد طواف کن و دو رکعت نماز به جا آور و آنگاه از خدای عزّوجل بخواه که مالت را به تو برگرداند. وی گوید: سپس برخاسته و فرموده ایشان را به جا آوردم و آنگاه از باب الصفا خارج شدم که ناگهان با طرف معاملهام مواجه گشتم که ایستاده بود و تا مرا دید گفت: ای داود، مرا زندانی کردی، بیا و طلبت را بگیر . - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 22 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِیسَ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ الطُّوسِیِّ عَنْ رِجَالِهِ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ أَخْبَرَنِی الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ شَهِدَ عِنْدَ الْمَوْتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ (2).
**[ترجمه]عباس بن عبدالمطلّب گوید: ابوطالب قبل از مرگ، شهادت داد که «لا إله الّا الله و أنّ َمحمّدا ًرسول الله» - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 22 -
**[ترجمه]
وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: مَا مَاتَ أَبُو طَالِبٍ حَتَّی أَعْطَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ نَفْسِهِ الرِّضَا (3).
**[ترجمه]امام جعفرصادق علیه السّلام فرمود: ابوطالب قبل از مرگ، رسول خدا را از خود خوشنود ساخت و اسلام را پذیرفت. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 22 -
**[ترجمه]
وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّا لَنَرَی أَنَّ أَبَا طَالِبٍ أَسْلَمَ بِکَلَامِ الْجَمَلِ (4).
أقول: قال السید رضی الله عنه قوله علیه السلام لنری معناه لنعتقد لأنه یقال فلان یری رأی فلان أی یعتقد اعتقاده و قوله علیه السلام بکلام الجمل یعنی الجمل الذی خاطب النبی صلی الله علیه و آله و قصته معروفة (5) ثم قال:
**[ترجمه]امام صادق علیه السّلام: ما بر این باوریم که ابوطالب با کلام جمل - . شاید مقصود از کلام جمل این است که ابوطالب به نحو مجمل و سربسته به پیامبر ایمان آورد و ایمانش را به طور خیلی واضح آشکار نکرد و برخی روایات موید این معنا است. (مترجم) - اسلام آورد. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 22 -
مولف: سید رضی درباره ابوطالب گوید: ما بر این باوریم یعنی «اعتقاد داریم» زیرا وقتی گفته میشود: «فلان یری رأی فلان» یعنی: «اعتقاد دارد». و منظورش از «کلام الجمّل» یعنی جملههایی که با آنها پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را مخاطب قرار داد که داستان آن معروف است. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 22 -
آنگاه گفت:
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِیسَ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ یَرْفَعُهُ إِلَی أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ رَبِیعِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی سَلَّامِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام إِنَّ أَبِی حِینَ حَضَرَهُ الْمَوْتُ شَهِدَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَخْبَرَنِی فِیهِ بِشَیْ ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا (6).
**[ترجمه]علی علیه السّلام میفرماید: چون پدرم در بستر مرگ افتاد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر بالین وی حاضر بود و خبری را درباره پدرم به من داد که از دنیا و هر چه در آن است برایم دوست داشتنیتر بود. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 23 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی عَبْدُ الْحَمِیدِ بْنُ التَّقِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْمُوضِحِ عَنِ الْحَسَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الزُّبَیْرِ بْنِ بَکَّارٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْمُنْذِرِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ عِمْرَانَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَبِی حَبِیبَةَ عَنْ دَاوُدَ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ
ص: 113
قَالَ: جَاءَ أَبُو بَکْرٍ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله بِأَبِی قُحَافَةَ یَقُودُهُ (1) وَ هُوَ شَیْخٌ کَبِیرٌ أَعْمَی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَبِی بَکْرٍ أَلَّا تَرَکْتَ الشَّیْخَ حَتَّی نَأْتِیَهُ فَقَالَ أَرَدْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ یَأْجُرَنِیَ اللَّهُ أَمَا وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَأَنَا کُنْتُ أَشَدَّ فَرَحاً بِإِسْلَامِ عَمِّکَ أَبِی طَالِبٍ مِنِّی بِإِسْلَامِ أَبِی أَلْتَمِسُ بِذَلِکَ قُرَّةَ عَیْنِکَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَدَقْتَ.
وَ قَدْ رَوَی هَذَا الْحَدِیثَ أَبُو الْفَرَجِ الْأَصْفَهَانِیُّ عَنْ أَبِی بِشْرٍ عَنِ الْغَلَابِیِّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ بَکَّارٍ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْهُذَلِیِّ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: جَاءَ أَبُو بَکْرٍ بِأَبِی قُحَافَةَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ ذَکَرَ الْحَدِیثَ (2).
**[ترجمه]روزی ابوبکر پدرش ابوقحافه ر ا که پیرمردی سالخورده و نابینا بود با خود نزد سول الله صَلی الله علیهِ و آله آورد. آن حضرت به ابوبکر فرمود: چه میشد این پیرمرد را به حال خود وا میداشتی تا ما خود به سراغش رویم؟ ابوبکر گفت: یا رسول الله، خواستم با این کار اجری نصیب خود کنم. قسم به آنکه شما را به حق به پیامبری مبعوث فرمود، من از اسلام آوردن عمویت ابوطالب بیشتر از اسلام آوردن پدرم خوشحال شدم و با این کار به چشم روشنی شما امید دارم. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: راست گفتی!
این روایت را ابو الفرج اصفهانی نیز از ابن عباس آورده است.
**[ترجمه]
وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْمُوضِحِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ حَفْصِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبِی زَائِدَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی الصَّیْفِیِّ (3) عَنِ الشَّعْبِیِّ یَرْفَعُهُ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: کَانَ وَ اللَّهِ أَبُو طَالِبٍ عَبْدُ مَنَافِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ مُؤْمِناً مُسْلِماً یَکْتُمُ إِیمَانَهُ مَخَافَةً عَلَی بَنِی هَاشِمٍ أَنْ تُنَابِذَهَا قُرَیْشٌ (4).
قَالَ أَبُو عَلِیٍّ الْمُوضِحُ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی أَبِیهِ یَرْثِیهِ یَقُولُ: (5)
أَبَا طَالِبٍ عِصْمَةَ الْمُسْتَجِیرِ*** وَ غَیْثَ الْمُحُولِ وَ نُورَ الظُّلَمِ (6)
لَقَدْ هَدَّ فَقْدُکَ أَهْلَ الْحِفَاظِ*** فَصَلَّی عَلَیْکَ وَلِیُّ النِّعَمِ
وَ لَقَّاکَ رَبُّکَ رِضْوَانَهُ*** فَقَدْ کُنْتَ لِلطُّهْرِ مِنْ خَیْرِ عَمٍّ (7)
فَلَوْ کَانَ مَاتَ کَافِراً مَا کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَرْثِیهِ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ یَدْعُو لَهُ بِالرِّضْوَانِ
ص: 114
مِنَ اللَّهِ تَعَالَی (1).
**[ترجمه]امیرالمؤمنینن علیه السّلام فرمود: به خدا سوگند که ابوطالب عبد مناف بن عبدالمطلّب مردی مؤمن و مسلمان بود، اما ایمان خود را به خاطر بیمی که بر بنیهاشم داشت پنهان نگاهداشت تا قریش از روی دشمنی از آنها جدا نگردد. ابوعلی موضّح گوید: امیرالمؤمنین علیه السّلام را در مورد پدرش ابیاتی است که در مرثیه او گفته و میفرماید:
- ابوطالب پناه پناهجو بود و فریادرس قحطیزدگان و روشنگر تاریکی
- مرگ تو خانهنشینان را خانه خراب کرد، پس ولیّ نعمتها بر تو نماز خواند
- پروردگارت خوشنودی خویش را به تو اظهار نمود، زیرا برای رسول مطهّر بهترین عمو بودی.
پس اگر وی کافر از دنیا رفته بود امیرالمؤمنین علیه السّلام برای او مرثیه نمیسرود و طلب خوشنودی خدا را نمیکرد. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 24 و 23 -
**[ترجمه]
وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْمُوضِحِ قَالَ تَوَاتَرَتِ الْأَخْبَارُ بِهَذِهِ الرِّوَایَةِ وَ بِغَیْرِهَا عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ أَبِی طَالِبٍ أَ کَانَ مُؤْمِناً فَقَالَ نَعَمْ فَقِیلَ لَهُ إِنَّ هَاهُنَا قَوْماً یَزْعُمُونَ أَنَّهُ کَافِرٌ فَقَالَ وَا عَجَبَاهْ (2) أَ یَطْعَنُونَ عَلَی أَبِی طَالِبٍ أَوْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَدْ نَهَاهُ اللَّهُ أَنْ یُقِرَّ مُؤْمِنَةً مَعَ کَافِرٍ فِی غَیْرِ آیَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ وَ لَا یَشُکُّ أَحَدٌ أَنَّ بِنْتَ أَسَدٍ (3) مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ السَّابِقَاتِ وَ أَنَّهَا لَمْ تَزَلْ تَحْتَ أَبِی طَالِبٍ حَتَّی مَاتَ أَبُو طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ (4).
**[ترجمه]از علی بن الحسین علیه السّلام درباره ابوطالب سؤال شد که آیا وی مؤمن بوده است؟ فرمود: آری! عرض شد: اینجا گروهی او را کافر میدانند! فرمود: شگفتا! دارند ابوطالب را میکوبند یا رسول خدا صَلی الله علیه و آله را؟ خداوند در آیات زیادی اجازه نداده است که زن مؤمنی با مرد کافری زندگی کند و شکی نیست که فاطمه بنت اسد از زنان مؤمن پیشتاز است، اما او تا زمان مرگ ابوطالب همسر وی بود!
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی الْحَسَنُ بْنُ مُعَیَّةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الدُّورْیَسْتِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ بَابَوَیْهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ المعیدی [الْعَبْدِیِ] (5) عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ أَبُو طَالِبٍ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله بِمَحْضَرٍ مِنْ قُرَیْشٍ لِیُرِیَهُمْ فَضْلَهُ یَا ابْنَ أَخِی اللَّهُ أَرْسَلَکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ إِنَّ لِلْأَنْبِیَاءِ مُعْجِزاً وَ خَرْقَ عَادَةٍ فَأَرِنَا آیَةً قَالَ ادْعُ تِلْکَ الشَّجَرَةَ وَ قُلْ لَهَا یَقُولُ لَکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَقْبِلِی بِإِذْنِ اللَّهِ فَدَعَاهَا فَأَقْبَلَتْ حَتَّی سَجَدَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ أَمَرَهَا بِالانْصِرَافِ فَانْصَرَفَتْ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ أَشْهَدُ أَنَّکَ صَادِقٌ ثُمَّ قَالَ لِابْنِهِ عَلِیٍّ یَا بُنَیَّ الْزَمْ ابْنَ عَمِّکَ (6).
**[ترجمه]روزی ابوطالب برای این که منزلت وی را نشان دهد به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حضور سران قریش گفت: برادرزاده، خدا تو را فرستاده است؟ فرمود: آری! ابوطالب گفت: پیامبران دارای معجزه وخرق عادت هستند، نشانهای به ما بنمایان. فرمود: آن درخت را صدا بزن و به آن بگو: محمد بن عبدالله به تو میگوید: به إذن خدا جلو بیا. عبدالمطلب نیز چنین کرد و درخت مقداری جلو آمد و در مقابل آن حضرت سر فرود آورد. سپس به وی دستور داد برگردد و برگشت. پس ابوطالب گفت: شهادت میدهم که تو راستگو هستی. پس به فرزند علی گفت: فرزندم، پیوسته با پسر عمویت باش. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 25-24 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی بِالْإِسْنَادِ إِلَی أَبِی الْفَرَجِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُوسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مَسْعَدَةَ عَنْ عَمِّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یُعْجِبُهُ أَنْ یُرْوَی شِعْرُ أَبِی طَالِبٍ وَ أَنْ یُدَوَّنَ وَ قَالَ تَعَلَّمُوهُ وَ عَلِّمُوهُ أَوْلَادَکُمْ فَإِنَّهُ کَانَ عَلَی دِینِ اللَّهِ وَ فِیهِ عِلْمٌ کَثِیرٌ (7).
ص: 115
**[ترجمه]امیرالمؤمنین علیه السّلام دوست داشت که شعر ابوطالب نقل شود و این اشعار تدوین شوند و فرمود: این اشعار را فرا بگیرید و به فرزندانتان آموزش دهید، زیرا وی بر دین خدا بود و در آنها علم زیادی است. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 25 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی أَبُو الْفَضْلِ شَاذَانُ بْنُ جَبْرَئِیلَ عَنِ الْکَرَاجُکِیِّ عَنْ طَاهِرِ بْنِ مُوسَی (1) عَنْ مُزَاحِمِ بْنِ عَبْدِ الْوَارِثِ عَنْ أَبِی بَکْرِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ الْوَاحِدِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عِیسَی قَالَ سَمِعْتُ أَبِی یَقُولُ سَمِعْتُ الْمُهَاجِرَ مَوْلَی بَنِی نَوْفَلٍ یَقُولُ سَمِعْتُ (2) أَبَا طَالِبِ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ یَقُولُ حَدَّثَنِی مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله أَنَّ رَبَّهُ بَعَثَهُ بِصِلَةِ الرَّحِمِ وَ أَنْ یُعْبَدَ اللَّهُ وَحْدَهُ وَ لَا یُعْبَدَ مَعَهُ غَیْرُهُ وَ مُحَمَّدٌ عِنْدِی الصَّادِقُ الْأَمِینُ (3).
**[ترجمه]ابوطالب بن عبدالمطلّب گوید: محمد صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود که خداوند وی را برای برقراری صلهرحم مبعوث کرده است و اینکه تنها الله را پرسش کند و کسی را در عبادت شریک او نسازد و محمّد صَلی الله علیهِ و آله نزد من هم صادق است هم أمین. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 26- 25 -
**[ترجمه]
وَ حَدَّثَنِی بِهَذَا الْحَدِیثِ نَصْرُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ ذَاکِرِ بْنِ کَامِلٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ الْحَدَّادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ فَارِسَ المعبدی [الْبَرْقَعِیدِیِ] (4) عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَرَّاجٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ الْوَاحِدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبَّادٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عِیسَی عَنْ مُهَاجِرٍ مَوْلَی بَنِی نَوْفَلٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا رَافِعٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبَا طَالِبٍ یَقُولُ حَدَّثَنِی مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله أَنَّ اللَّهَ أَمَرَهُ بِصِلَةِ الْأَرْحَامِ وَ أَنْ یُعْبَدَ اللَّهُ وَحْدَهُ وَ لَا یُعْبَدَ مَعَهُ غَیْرُهُ وَ مُحَمَّدٌ عِنْدِی الْمُصَدَّقُ الْأَمِینُ (5).
**[ترجمه]ابورافع گوید: شنیدم ابوطالب میگوید: محمّد صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود که خداوند وی را به صله ارحام امر فرموده و اینکه تنها الله را پرسش کند و دیگری را با وی نپرستد و محمّد صَلی الله علیهِ و آله نزد من راستگوی امین است. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 26 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنَا بِهِ أَیْضاً مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِیسَ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی الْفَرَجِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ عِیسَی عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ الْوَاحِدِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ الْمُهَاجِرَ مَوْلَی بَنِی نَوْفَلٍ یَقُولُ سَمِعْنَا أَبَا رَافِعٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبَا طَالِبٍ یَقُولُ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَنَّ رَبَّهُ بَعَثَهُ بِصِلَةِ الْأَرْحَامِ وَ أَنْ یُعْبَدَ اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ لَا یُعْبَدَ سِوَاهُ وَ مُحَمَّدٌ الصَّدُوقُ الْأَمِینُ (6).
**[ترجمه]و نیز محمد بن ادریس با سند خود از اسحاق بن عیسی از پدرش روایت میکند که گفت: شنیدم مهاجر غلام بنی نوفل میگوید: ابو رافع را شنیدم که میگوید: شنیدم ابوطالب میگوید: محمد بن عبدالله مرا روایت کرد که پروردگارش او را برای برقراری صله ارحام و اینکه تنها خداوند را پرستش کند فرستاده است و محمد بسیار راستگو و امین است.
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی یَحْیَی بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی زَیْدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْغَنَائِمِ عَنِ الشَّرِیفِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الصُّوفِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْبَصْرِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَلِیِّ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیِّ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُعَافَا عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَاتَ أَبُو طَالِبِ بْنُ
ص: 116
عَبْدِ الْمُطَّلِبِ مُسْلِماً مُؤْمِناً وَ شِعْرُهُ فِی دِیوَانِهِ یَدُلُّ عَلَی إِیمَانِهِ ثُمَّ مَحَبَّتِهِ وَ تَرْبِیَتِهِ وَ نُصْرَتِهِ وَ مُعَادَاةِ أَعْدَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ مُوَالاةِ أَوْلِیَائِهِ وَ تَصْدِیقِهِ إِیَّاهُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ رَبِّهِ وَ أَمْرِهِ لِوَلَدَیْهِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرٍ بِأَنْ یُسْلِمَا وَ یُؤْمِنَا بِمَا یَدْعُو إِلَیْهِ وَ أَنَّهُ خَیْرُ الْخَلْقِ وَ أَنَّهُ یَدْعُو إِلَی الْحَقِّ وَ الْمِنْهَاجِ الْمُسْتَقِیمِ وَ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ فَثَبَتَ ذَلِکَ فِی قُلُوبِهِمَا فَحِینَ دَعَاهُمَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَجَابَاهُ فِی الْحَالِ وَ مَا تَلَبَّثَا لِمَا قَدْ قَرَّرَهُ أَبُوهُمَا عِنْدَهُمَا مِنْ أَمْرِهِ وَ کَانَا یَتَأَمَّلَانِ أَفْعَالَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَیَجِدَانِهَا کُلَّهَا حَسَنَةً یَدْعُو إِلَی سَدَادٍ وَ اسْتِنَادٍ (1) فَحَسْبُکَ إِنْ کُنْتَ مُنْصِفاً مِنْهُ هَذَا أَنْ یَسْمَحَ بِمِثْلِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرٍ وَلَدَیْهِ وَ کَانَا مِنْ قَلْبِهِ بِالْمَنْزِلَةِ الْمَعْرُوفَةِ الْمَشْهُورَةِ لِمَا یَأْخُذَانِ بِهِ أَنْفُسَهُمَا مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ وَ الشَّجَاعَةِ وَ قِلَّةِ النَّظِیرِ لَهُمَا أَنْ یُطِیعَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِیمَا یَدْعُوهُمَا إِلَیْهِ مِنْ دِینٍ وَ جِهَادٍ وَ بَذْلِ أَنْفُسِهِمَا وَ مُعَادَاةِ مَنْ عَادَاهُ وَ مُوَالاةِ مَنْ وَالاهُ مِنْ غَیْرِ حَاجَةٍ إِلَیْهِ لَا فِی مَالٍ وَ لَا فِی جَاهٍ وَ لَا غَیْرِهِ لِأَنَّ عَشِیرَتَهُ أَعْدَاؤُهُ وَ أَمَّا الْمَالُ فَلَیْسَ لَهُ فَلَمْ یَبْقَ إِلَّا الرَّغْبَةُ فِیمَا جَاءَ بِهِ مِنْ رَبِّهِ (2).
أقول: الظاهر أنه إلی هنا من الروایة لأنه رحمه الله قال بعد ذلک فهذا الحدیث مروی عن الإمام أبی جعفر الباقر علیه السلام فلقد بین حال أبی طالب فیه أحسن تبیین و نبه علی إیمانه أجل تنبیه و لقد کان هذا الحدیث کافیا (3) فی معرفة إیمان أبی طالب أسکنه الله جنته (4) لمن کان منصفا لبیبا عاقلا أدیبا و قَدْ کُنْتُ سَمِعْتُ جَمَاعَةً مِنْ أَصْحَابِنَا الْعُلَمَاءِ مُذَاکَرَةً یَرْوُونَ
عَنِ الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِینَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَنَّهُمْ سُئِلُوا عَنْ قَوْلِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله الْمُتَّفَقِ عَلَی رِوَایَتِهِ الْمُجْمَعِ عَلَی صِحَّتِهِ أَنَا وَ کَافِلُ الْیَتِیمِ کَهَاتَیْنِ فِی الْجَنَّةِ فَقَالُوا أَرَادَ بِکَافِلِ الْیَتِیمِ عَمَّهُ أَبَا طَالِبٍ لِأَنَّهُ کَفَلَهُ یَتِیماً مِنْ أَبَوَیْهِ وَ لَمْ یَزَلْ شَفِیقاً عَلَیْهِ (5).
ثُمَّ قَالَ قُدِّسَ سِرُّهُ.
ص: 117
**[ترجمه]امام باقر علیه السّلام: ابوطالب بن عبدالمطلّب مسلمان و مؤمن از دنیا رفت و شعر وی در دیوانش دلیل بر ایمان اوست. کما اینکه محبت ورزیدن، پرورش دادن، یاری او و دشمنی با دشمنان رسول خدا صَلی الله علیهِ و سلَّم، دوستی با دوستانش و تصدیق پیامبر را در آنچه از جانب خدا آورده، دستورش به علی و جعفر که اسلام آورده و به آنچه پیامبر بدان دعوت میکند ایمان آورند و اینکه او بهترین مردم است و به حق دعوت میکند و راه درست را میرود و اینکه او فرستاده ربّالعالمین میباشد و تثبیت این باور در دلهای ایشان، همگی دال بر مؤمن بودن او هستند به طوری که به محض اینکه پیامبر آن دو را دعوت به اسلام کرد، بلافاصله دعوت وی را پذیرفتند و بر آنچه پدرشان در حق پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به آنها امر کرده بود، ثابت قدم و استوار ماندند. آن دو در کارهای پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دقت نموده و همه آنها را خوب و دعوت کننده به درستی و استواری میدیدند. پس اگر منصف باشی، همین که اجازه داد فرزندش علی و جعفر - این دو فرزند در دل او منزلت معروف ومشهوری داشتند، زیرا
بر خود عهد کرده بودند تا از پدر اطاعت کنند و نیز شجاع و کم نظیر بودند - در خدمت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله باشند برای تو کافی است. چرا که هر دوی آنها خود را ملتزم به اطاعت از او میکردند که در کار دین و جهاد مطیع و فرمانبردار أوامر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله باشند و از هیچگونه فداکاری دریغ نورزند؛ با دشمنانش دشمن و با دوستانش دوست باشند بیآنکه هیچگونه چشمداشتی مالی داشته یا دل به مقام و منزلتی بسته باشند، زیرا دشمنان وی را عشیرهاش تشکیل میدادند و مالی برای بذل و بخشش به آنها در اختیار نداشت، پس تنها چیزی که میماند، دل بستن به آنچه حضرت از جانب خدا آورده بود است. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 28-27 -
مولف: در این روایت که از امام باقر علیه السّلام نقل گردیده، حال ابوطالب را به بهترین صورت تبیین فرموده و به بهترین شکل ایمان وی را مورد توجه قرار داده است. به راستی که همین یک حدیث برای پی بردن به ایمان ابوطالب که خدایش در بهشت برین جای دهد، برای هرکس که منصف، دانا، عاقل و ادیب باشد، کفایت میکند. من خود از جماعتی از یاران دانشمند خود که از ائمه آل محمّد صلوات الله علیهم روایت نقل میکردند شنیدم که از آنها درباره روایتی از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله که در صحت آن اجماع وجود دارد، یعنی حدیث «من و آنکه یتیم را کفالت کرده- ابوطالب- در بهشت جای داریم.» پرسش کردهاند. پس گفتند: مقصود او از کافل الیتیم عمویش ابوطالب است زیرا وقتی از پدر و مادر یتیم شد او کفالت وی را بر عهده گرفت و همواره بر او مهربان بود.
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی السَّیِّدُ عَبْدُ الْحَمِیدِ عَنْ عَبْدِ السَّمِیعِ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الصُّوفِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ یَحْیَی بْنِ الْحَسَنِ یَرْفَعُهُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ لِعَقِیلِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَنَا أُحِبُّکَ یَا عَقِیلُ حُبَّیْنِ حُبّاً لَکَ وَ حُبّاً لِأَبِی طَالِبٍ لِأَنَّهُ کَانَ یُحِبُّکَ (1).
**[ترجمه]رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به عقیل بن ابی طالب میفرماید: من تو را دو بار دوست دارم ای عقیل: یک بار به خاطرخود تو و بار دیگر به خاطر ابوطالب، چون او تو را دوست میداشت. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 34-33 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی أَبُو الْفَضْلِ شَاذَانُ بْنُ جَبْرَئِیلَ عَنِ الْکَرَاجُکِیِّ یَرْفَعُهُ قَالَ: أَصَابَتْ قُرَیْشاً (2) أَزْمَةٌ مُهْلِکَةٌ وَ سَنَةٌ مُجْدِبَةٌ مُنْهِکَةٌ (3) وَ کَانَ أَبُو طَالِبٍ ذَا مَالٍ یَسِیرٍ وَ عِیَالٍ کَثِیرٍ فَأَصَابَهُ مَا أَصَابَ قُرَیْشاً مِنَ الْعُدْمِ وَ الْإِضَاقَةِ وَ الْجَهْدِ وَ الْفَاقَةِ فَعِنْدَ ذَلِکَ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَمَّهُ الْعَبَّاسَ فَقَالَ لَهُ یَا أَبَا الْفَضْلِ إِنَّ أَخَاکَ کَثِیرُ الْعِیَالِ مُخْتَلُّ الْحَالِ ضَعِیفُ النَّهْضَةِ وَ الْعَزْمَةِ (4) وَ قَدْ نَزَلَ بِهِ مَا نَزَلَ مِنْ هَذِهِ الْأَزْمَةِ وَ ذَوُو الْأَرْحَامِ أَحَقُّ بِالرِّفْدِ وَ أَوْلَی مَنْ حَمَلَ الْکَلَّ (5) فِی سَاعَةِ الْجَهْدِ فَانْطَلِقْ بِنَا إِلَیْهِ لِنُعِینَهُ عَلَی مَا هُوَ عَلَیْهِ فَلِنَحْمِلَ بَعْضَ أَثْقَالِهِ (6) وَ نُخَفِّفَ عَنْهُ مِنْ عِیَالِهِ یَأْخُذُ کُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا وَاحِداً مِنْ بَنِیهِ لِیَسْهُلَ بِذَلِکَ عَلَیْهِ بَعْضُ مَا هُوَ فِیهِ (7) فَقَالَ الْعَبَّاسُ نِعْمَ مَا رَأَیْتَ وَ الصَّوَابُ فِیمَا أَتَیْتَ هَذَا وَ اللَّهِ الْفَضْلُ الْکَرِیمُ وَ الْوَصْلُ الرَّحِیمُ فَلَقِیَا أَبَا طَالِبٍ فَصَبَّرَاهُ وَ لِفَضْلِ آبَائِهِمَا ذَکَّرَاهُ (8) وَ قَالا لَهُ إِنَّا نُرِیدُ أَنْ نَحْمِلَ عَنْکَ بَعْضَ الْحَالِ فَادْفَعْ إِلَیْنَا مِنْ أَوْلَادِکَ مَنْ تَخِفُّ عَنْکَ بِهِ الْأَثْقَالُ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ إِذَا تَرَکْتُمَا لِی عَقِیلًا وَ طَالِباً فَافْعَلَا مَا شِئْتُمَا فَأَخَذَ الْعَبَّاسُ جَعْفَراً وَ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً فَانْتَجَبَهُ لِنَفْسِهِ (9) وَ اصْطَفَاهُ لِمُهِمِّ أَمْرِهِ وَ عَوَّلَ عَلَیْهِ فِی سِرِّهِ وَ جَهْرِهِ
ص: 118
وَ هُوَ مُسَارعٌ لِمَوْصُوفَاتِه (1) مُوَفَّقٌ لِلسَّدَادِ فِی جَمِیعِ حَالاتِهِ.
وَ قَدْ رُوِیَ مِنْ طَرِیقٍ آخَرَ أَنَّ الْعَبَّاسَ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَخَذَ جَعْفَراً وَ أَخَذَ حَمْزَةُ طَالِباً وَ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً.
وَ رُوِیَ مِنْ طَرِیقٍ آخَرَ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ قَالَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ الْعَبَّاسِ حِینَ سَأَلَاهُ ذَلِکَ إِذَا خَلَّیْتُمَا لِی عَقِیلًا فَخُذَا مَنْ شِئْتُمَا وَ لَمْ یَذْکُرْ طَالِباً (2)
**[ترجمه]کراجکی گوید: قریش دچار بحرانی مهلک و سالی قحط بسیار سخت شد و ابوطالب مالی اندک و خانوادهای پرجمعیت داشت، از این رو چون دیگر مردم قریش گرفتار عسرت و تنگی معیشت گردید وبه فقر و فاقه مبتلا شد. در چنین وضعیتی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عموی خود عباس را فرا خواند و فرمود: ای أباالفضل، برادرت عیالوار و پریشان احوال است. ناتوان است و قادر نیست روی پای خود بایستد و متکی به خود باشد و میدانی که در این بحران گرفتار شده است و خویشاوندان به لطف و کرم سزاوارترند و در برداشتن بار سختی زندگی از دوش آنها در زمان تنگدستی بر دیگران مقدّمتر؛ اکنون با هم برویم تا در این شرایط به یاریش بشتابیم و باری از دوشش برداریم و هر کدام از ما سرپرستی یکی از فرزندانش را بر عهده بگیریم تا مقداری از بار مشکلاتش را کاهش دهیم. عباس گفت: خوب فکری کردهای و کار درست همین است. به خدا سوگند فضل کریم و صلهرحم به جا آوردن جز این نیست. پس با ابوطالب دیدار کرده و دلداریش داده و بزرگواری پدرانشان را یاد آوری کرده و گفتند: ما قصد داریم اندکی از بار سنگین زندگی را از دوش تو برداریم، پس سرپرستی دو نفر از فرزندانت را به ما بسپار. ابوطالب گفت: غیر از عقیل و طالب، هر کدام را خواستید ببرید. پس جعفر را عباس با خود برد و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را برگزیده و عهده دار کارهای مهم خویش نمود و پنهان و آشکارا بر او تکیه میکرد. علی نیز نهایت تلاش خویش را به کار بست تا رضایت و خوشنودی آن حضرت را جلب نموده، در هر کاری سربلند و موفق بیرون میآمد.
در روایتی دیگر آمده است که عباس بن عبدالمطلّب جعفر را سرپرستی کرد و حمزه طالب را برگزید و رسول
صَلی الله علیهِ و آله علی را نزد خود برد.
از راه دیگری نقل گردیده که ابوطالب چون خواسته آنها را شنید، به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله گفت: اگر عقیل ر ا برای من بگذارید، اختیار بقیه با شما ست و نامی از طالب نبرد. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 35-34 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ الْفَقِیهُ شَاذَانُ بِإِسْنَادِهِ إِلَی الْکَرَاجُکِیِّ یَرْفَعُهُ إِنَّ أَبَا جَهْلِ بْنَ هِشَامٍ جَاءَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ مَعَهُ حَجَرٌ یُرِیدُ أَنْ یَرْمِیَهُ بِهِ إِذَا سَجَدَ فَلَمَّا سَجَدَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَفَعَ أَبُو جَهْلٍ یَدَهُ فَیَبِسَتْ عَلَی الْحَجَرِ فَرَجَعَ وَ قَدِ الْتَصَقَ الْحَجَرُ بِیَدِهِ فَقَالَ لَهُ أَشْیَاعُهُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ أَ خَشِیتَ؟ (3) قَالَ لَا وَ لَکِنِّی رَأَیْتُ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ کَهَیْئَةِ الْفَحْلِ یَخْطِرُ بِذَنَبِهِ (4) فَقَالَ فِی ذَلِکَ أَبُو طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ هَذِهِ الْأَبْیَاتَ:
أَفِیقُوا بَنِی عَمِّنَا وَ انْتَهُوا*** عَنِ الْغَیِّ فِی بَعْضِ ذَا الْمَنْطِقِ
وَ إِلَّا فَإِنِّی إِذاً خَائِفٌ*** بَوَائِقَ فِی دَارِکُمْ تَلْتَقِی (5)
تَکُونُ لِغَابِرِکُمْ عِبْرَةً (6)*** وَ رَبِّ الْمَغَارِبِ وَ الْمَشْرِقِ
کَمَا ذَاقَ مَنْ کَانَ مِنْ قَبْلِکُمْ*** ثَمُودُ وَ عَادٌ فَمَنْ ذَا بَقِیَ
غَدَاةً أَتَتْهُمْ بِهَا صَرْصَرٌ (7)*** وَ نَاقَةُ ذِی الْعَرْشِ إِذْ تَسْتَقِی
فَحَلَّ عَلَیْهِمْ بِهَا سَخْطَةٌ*** مِنَ اللَّهِ فِی ضَرْبَةِ الْأَزْرَقِ
غَدَاةً یَعَضُّ بِعُرْقُوبِهَا (8)*** حُسَامٌ مِنَ الْهِنْدِ ذُو رَوْنَقٍ
وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَاکَ فِی أَمْرِکُمْ*** عَجَائِبُ فِی الْحَجَرِ الْمُلْصَقِ
ص: 119
بِکَفِّ الَّذِی قَامَ مِنْ حِینِهِ (1)*** إِلَی الصَّابِرِ الصَّادِقِ الْمُتَّقِی
فَأَثْبَتَهُ اللَّهُ فِی کَفِّهِ*** عَلَی رَغْمِ ذَا الْخَائِنِ الْأَحْمَقِ (2)
وَ أَقُولُ: رَوَی الْکَرَاجُکِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ هَذَا الْخَبَرَ بِعَیْنِهِ مُرْسَلًا (3).
**[ترجمه]کراجکی با سند خود روایت کرده که ابوجهل در حالی که سنگی در دست گرفته بود تا با آن رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله را حین سجده بزند، به سوی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آمد و چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به سجده رفت، ابوجهل دست خود را بلند کرد سنگ را پرتاب کند لیکن سنگ به دستش چسبید و ناچار شد برگردد. پس رفقای مشرکش به وی گفتند:
ترسیدی؟! گفت: نه! اما چنین به نظرم آمد که شتری نر در حالی که با دمش بر روی رانهایش میکوبد، میان ما حایل شده است!! و ابوطالب که خداوند از او خوشنود باشد و خدا نیز او را خوشنود گرداند این ابیات را به همین مناسبت سروده است:
- «عموزادگان! به خود آیید و دست از برخی کارها و گفتههایتان بردارید؛ - وگرنه مرا بیم آن است که پشت سر هم گرفتار شر و بلا شوید؛
- و سوگند به پروردگار مشارق و مغارب، عبرت آیندگان خواهید شد؛
- همان طور که پیشینیان شما از قبیل قوم عاد و ثمود گرفتارآمدند و چه کسی از آنها زنده ماند؟
- آن صبحی که تندباد به سراغشان آمد در حالی که ناقه خدای صاحب عرش طلب آب می کرد؛
- پس خشم خدا به سبب ضربت شمشیرشان بر آنان نازل گشت؛
- بعد از آنکه با شمشیر آخته و بُرنده بر پشت او زدند - آن را پی کردند -
- و شگفتتر از این در کار شما، سنگی است که چسبیده شد؛
- به دست کسی که فوراً برخاست که به سوی آن صابر صادق پرهیزگار برود؛
- وخداوند آن سنگ را به کف دست او چسباند، علیرغم میل و خواست آن خائن احمق!» - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 52-51 -
مولف: کراجکی رحمۀ الله علیه همین خبر را به عنوان خبر مرسل روایت کرده است.
**[ترجمه]
ثُمَّ قَالَ السَّیِّدُ وَ أَخْبَرَنِی عَبْدُ الْحَمِیدِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی الشَّرِیفِ الْمُوضِحِ یَرْفَعُهُ قَالَ: کَانَ أَبُو طَالِبٍ یَحُثَّ ابْنَهُ عَلِیّاً وَ یَحُضُّهُ عَلَی نَصْرِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام قَالَ لِی (4) یَا بُنَیَّ الْزَمْ ابْنَ عَمِّکَ فَإِنَّکَ تَسْلَمُ بِهِ مِنْ کُلِّ بَأْسٍ عَاجِلٍ وَ آجِلٍ ثُمَّ قَالَ لِی:
إِنَّ الْوَثِیقَةَ فِی لُزُومِ مُحَمَّدٍ*** فَاشْدُدْ بِصُحْبَتِهِ عَلَی یَدَیْکَا
**[ترجمه]و آنگاه سیّد گوید: ابوطالب فرزند خود علی علیه السّلام را تحریض وتشویق به یاری رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میکرد. علی علیه السّلام گوید: پدرم به من گفت: فرزندم، پیوسته در کنار پسرعمویت باش که با در کنار او بودن از هر سختی زودرس و دیررس در امان میمانی، سپس گفت:
- «کار درست در ملازمت با محمّد است، پس ای علی، پیوسته دست در دست او باش!»
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی شَاذَانُ بْنُ جَبْرَئِیلَ عَنِ الْکَرَاجُکِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ صَخْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَیْفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صِنْوِ بْنِ صَلْصَالٍ قَالَ: قَالَ کُنْتُ أَنْصُرُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله مَعَ أَبِی طَالِبٍ قَبْلَ إِسْلَامِی فَإِنِّی یَوْماً لَجَالِسٌ بِالْقُرْبِ مِنْ مَنْزِلِ أَبِی طَالِبٍ فِی شِدَّةِ الْقَیْظِ (5) إِذْ خَرَجَ أَبُو طَالِبٍ إِلَیَّ شَبِیهاً بِالْمَلْهُوفِ فَقَالَ لِی یَا أَبَا الْغَضَنْفَرِ هَلْ رَأَیْتَ هَذَیْنِ الْغُلَامَیْنِ یَعْنِی النَّبِیَّ وَ عَلِیّاً صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا فَقُلْتُ مَا رَأَیْتُهُمَا مُذْ جَلَسْتُ فَقَالَ قُمْ بِنَا فِی الطَّلَبِ لَهُمَا فَلَسْتُ آمَنُ قُرَیْشاً أَنْ تَکُونَ اغْتَالَتْهُمَا قَالَ فَمَضَیْنَا حَتَّی خَرَجْنَا مِنْ أَبْیَاتِ مَکَّةَ ثُمَّ صِرْنَا إِلَی جَبَلٍ مِنْ جِبَالِهَا فَاسْتَرْقَیْنَا (6) إِلَی قُلَّتِهِ فَإِذاً النَّبِیُّ وَ عَلِیٌّ عَنْ یَمِینِهِ وَ هُمَا قَائِمَانِ بِإِزَاءِ عَیْنِ الشَّمْسِ یَرْکَعَانِ وَ یَسْجُدَانِ قَالَ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ لِجَعْفَرٍ ابْنِهِ (7) صِلْ جَنَاحَ ابْنِ عَمِّکَ فَقَامَ إِلَی جَنْبِ عَلِیٍّ فَأَحَسَّ بِهِمَا
ص: 120
النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَتَقَدَّمَهُمَا وَ أَقْبَلُوا عَلَی أَمْرِهِمْ حَتَّی فَرَغُوا مِمَّا کَانُوا فِیهِ ثُمَّ أَقْبَلُوا نَحْوَنا فَرَأَیْتُ السُّرُورَ یَتَرَدَّدُ فِی وَجْهِ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ انْبَعَثَ یَقُولُ:
إِنَّ عَلِیّاً وَ جَعْفَراً ثِقَتِی*** عِنْدَ مُلِمِّ الزَّمَانِ وَ النُّوَبِ
لَا تَخْذُلَا وَ انْصُرا ابْنَ عَمِّکُمَا*** أَخِی لِأُمِّی مِنْ بَیْنِهِمْ وَ أَبِی
وَ اللَّهِ لَا أَخْذُلُ النَّبِیَّ وَ لَا*** یَخْذُلُهُ مِنْ بَنِیَّ ذُو حَسَبٍ
(1).
**[ترجمه]محمد بن صنو بن صلصال گوید: سیّد گفت: پیش از اسلام آوردنم به همراه ابوطالب پیامبر را یاری میکردم. روزی در اوج شدت گرما نزدیک خانه ابوطالب نشسته بودم که ابوطالب شبیه به ماتمزدهها از خانه بیرون آمد و به من گفت: ای ابو غضنفر، آن دو جوان- منظورش پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و علی علیه السّلام
بود- را ندیدی؟ گفتم: از وقتی که اینجا نشستهام آنها را ندیدهام. پس گفت: برخیز دنبالشان بگردیم که بیم آن دارم قریش آنان را کشته باشد. راوی گوید: پس راه افتادیم تا اینکه از مکّه خارج شدیم و به یکی از کوههای آن رسیده و تا قلّه کوه بالا رفتیم که ناگاه پیامبر صَلی الله علیه و آله و علی را دیدم که زیر تیغ آفتاب مشغول رکوع و سجود هستند. پس ابوطالب به فرزندش جعفر گفت: به پسرعمویت ملحق شو! و او هم کنار علی
علیه السّلام به نماز ایستاد؛ و چون پیامبر متوجه شد، کمی جلو آمد تا آن دو در پشت سر وی قرار گیرند. آنها همچنان به نماز ادامه دادند تا از آن فارغ گشتند و آنگاه به سوی ما آمدند؛ در این حال نگاهی به چهره ابوطالب انداخته و دیدم که شادی در چهره وی موج میزند و بلافاصله این ابیات را انشاد کرد:
- «بیشک علی و جعفر تکیهگاه و مورد اعتماد من هستند، به هنگام روی آوردن مصائب و حوادث روزگار؛
- شما دو نفر پسر عمویتان را تنها نگذارید و یاریش کنید، آنکه در میان آنان، برادر تنی من است؛
- به خدا سوگند پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را تنها نمیگذارم و از فرزندان من نیز آن که با اصل و نسب باشد، وی را تنها نمیگذارد.» - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 59-58 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی عَبْدُ الْحَمِیدِ بِإِسْنَادِهِ یَرْفَعُهُ (2) إِلَی عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ قَالَ: کَانَ وَ اللَّهِ إِسْلَامُ جَعْفَرٍ بِأَمْرِ أَبِیهِ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ مَرَّ أَبُو طَالِبٍ وَ مَعَهُ ابْنُهُ جَعْفَرٌ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (3) وَ عَلِیٌّ عَنْ یَمِینِهِ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ لِجَعْفَرٍ صِلْ جَنَاحَ ابْنِ عَمِّکَ فَجَاءَ جَعْفَرٌ فَصَلَّی مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا قَضَی صَلَاتَهُ قَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَا جَعْفَرُ وَصَلْتَ جَنَاحَ ابْنِ عَمِّکَ إِنَّ اللَّهَ یُعَوِّضُکَ مِنْ ذَلِکَ جَنَاحَیْنِ تَطِیرُ بِهِمَا فِی الْجَنَّةِ فَأَنْشَأَ أَبُو طَالِبٍ یَقُولُ:
إِنَّ عَلِیّاً وَ جَعْفَراً ثِقَتِی***
إِلَی قَوْلِهِ ذُو حَسَبٍ (4)
حَتَّی تَرَوْنَ الرُّءُوسَ طَائِحَةً (5) مِنَّا وَ مِنْکُمْ هُنَاکَ بِالْقُضُبِ
نَحْنُ وَ هَذَا النَّبِیُّ أَنْصُرُهُ (6) نَضْرِبُ عَنْهُ الْأَعْدَاءَ کَالشُّهُبِ
إِنْ نِلْتُمُوهُ بِکُلِّ جَمْعِکُمْ*** فَنَحْنُ فِی النَّاسِ أَلْأَمُ الْعَرَبِ (7)
**[ترجمه]عمران بن حصین گوید: به خدا سوگند جعفر به فرمان پدرش اسلام آورد؛ بدین معنی که ابوطالب به همراه فرزندش جعفر در حالی بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله گذر کرد که آن حضرت مشغول نماز بود و علی علیه السّلام در سمت راست وی به آن حضرت اقتدا میکرد. پس ابوطالب به جعفر گفت: به پسرعمویت بپیوند. پس جعفر آمد و پشت سر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نماز خواند و چون نماز به پایان رسید، پیامبرصَلی الله علیهِ و آله به وی گفت: ای جعفر، به بال پسرعمویت پیوستی، خداوند در عوض این کار به تو دو بال خواهد داد که با آنها در بهشت پرواز خواهی کرد؛ پس ابوطالب این ابیات را انشاد نمود: - «بیشک علی و جعفرتکیهگاه و مورد اعتماد من هستند،- تاآخرسه بیتی که مذکور افتاده- ؛
- تا این که سرها را بر زمین افتاده بینی، با ضربت شمشیرها از ما و شما در هنگامه جنگ؛
- ماییم و این پیامبر که یاریش میکنم، در دفاع از او چون بر فرق دشمنان میکوبیم؛
- اگر با تمام جمعیتتان به وی دست یافتید، در آن صورت ما پستترین مردم در میان عرب خواهیم بود!» - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 60-59 -
**[ترجمه]
و روی الواقدی بإسناد له أن رسول الله لما کثر أصحابه فظهر أمره اشتد ذلک علی قریش و أنکر بعضهم علی بعض و قالوا قد أفسد محمد بسحره سفلتنا و أخرجهم
ص: 121
عن دیننا فلتأخذ کل قبیلة من فیها من المسلمین (1) فیأخذ الأخ أخاه و ابن العم ابن عمه فیشده و یوثقه کتافا و یضربه و یخوفه و هم لا یرجعون فأنزل الله أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها (2) فخرج جماعة من المسلمین إلی الحبشة یقدمهم جعفر بن أبی طالب فنزلوا علی النجاشی ملک الحبشة فأقاموا عنده فی کرامة و رفیع منزلة و حسن جوار و عرفت قریش ذلک فأرسلوا إلی النجاشی عمرو بن العاص و عمارة بن الولید بن المغیرة المخزومی [فخرج] (3) فلما قدم عمرو بن العاص و عمارة بن الولید فی رهط من أصحابهما علی النجاشی تقدم عمرو بن العاص فقال أیها الملک إن هؤلاء قوم من سفهائنا صباة قد سحرهم محمد بن عبد الله بن عبد المطلب فادفعهم عنک فإن صاحبهم یزعم أنه نبی قد جاء بنسخ دینک و محو ما أنت علیه فلم یلتفت النجاشی إلی قوله و لم یحفل (4) بما أرسلت به قریش و جری علی إکرام جعفر و أصحابه و زاد فی الإحسان إلیهم و بلغ أبا طالب ذلک فقال یمدح النجاشی:
ألا لیت شعری کیف فی الناس جعفر*** و عمرو و أعداء النبی الأقارب
و هل نال أفعال النجاشی جعفرا (5)*** و أصحابه أم عاق ذلک شاغب (6)
تعلّم خیار الناس أنک ماجد*** کریم فلا یشقی لدیک المجانب
و تعلم بأن الله زادک بسطة*** و أسباب خیر کلها لک لازب
فلما بلغت الأبیات النجاشی سر بها سرورا عظیما و لم یکن یطمع أن یمدحه أبو طالب بشعر فزاد فی إکرامهم و أکثر من إعظامهم فلما علم أبو طالب سرور النجاشی قال یدعوه إلی الإسلام و یحثه علی اتباع النبی علیه أفضل الصلاة و السلام:
ص: 122
تعلّم خیار الناس أن محمدا*** وزیر لموسی و المسیح ابن مریم
أتی بالهدی مثل الذی أتیا به*** فکل بأمر الله یهدی و یعصم
و إنکم تتلونه فی کتابکم*** بصدق حدیث لا حدیث الترجم (1)
فلا تجعلوا لله ندا و أسلموا*** فإن طریق الحق لیس بمظلم
و إنک ما یأتیک منا عصابة*** لقصدک إلا أرجعوا بالتکرم
(2).
**[ترجمه]واقدی گوید: چون یاران پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فزونی یافتند و دعوتش آشکار گشت، این کار بر قریش گران آمد و به ملامت یکدیگر پرداخته و گفتند: محمّد با جادوی خود فرومایگان ما را به تباهی کشاند و از دین ما بیرون کرد پس لازم است که همه قبایل را وادار کنیم بر کسانی که اسلام آوردهاند سخت گرفته، برادر، برادر و پسرعمو،پسرعموی مسلمان خویش، را گرفته به بند کشیده و وی را به شدت زده و بترساند تا زمانی که بازنگشته اند. در همین مورد خدا میفرماید: «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا» - . نساء / 97 - {مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟} از این رو گروهی از مسلمانان با سرپرستی جعفر بن ابی طالب به حبشه مهاجرت کرده و مهمان نجاشی پادشاه حبشه شده و در آنجا مورد اعزاز و اکرام قرار گرفتند. چون سران قریش از مهاجرت مسلمانان به حبشه آگاه شدند، عمروبنعاص و عمارۀ بن الولید بن مغیره مخزومی را به همراه جماعتی نزد نجاشی به حبشه فرستادند. وقتی به دربار نجاشی رسیدند، عمروبنعاص گفت: ای پادشاه، اینان جماعتی از سفیهان و جوانان نادان قوم ما هستند که محمّد بن عبدالله بن عبدالمطلّب آنان را جادو کرده است؛ ایشان را از خود برانید زیرا رفیق آنها گمان میکند پیامبر بوده و آمده است تا دین شما را نسخ کند و آن چه را که شما به آن اعتقاد دارید، محو سازد. اما نجاشی توجهی به گفته آنها نکرد و به هدایایی که قریش فرستاده بود محل نگذاشت بلکه همچنان جعفر و یارانش را مورد لطف و کرم روز افزون خود قرار داد. و چو ن این خبر به ابوطالب رسید، در مدح نجاشی چنین سرود:
- هان ای کاش میدانستم که ماجرای جعفر و عمرو و دشمنان خویشاوند پیامبر در میان مردم چگونه شد؟
- و این که نجاشی آسیبی به جعفر و یارانش رساند یا اینکه آن فتنهانگیز را از خود راند؟
- بدان ای بهترین مردم که تو کریم و بزرگواری، از این رو همسایهات به مشقّت نمیافتد؛
- و میدانی که خداوند بر گشادهدستی و خیرخواهیتان افزوده است و همه اسباب خیر، ملازم شما گشتهاند»
چون این ابیات به نجاشی رسید، بسیار خرسند گشت؛ چون انتظار نداشت ابوطالب شعری در مدح او بسراید؛ از این رو بر اعزاز و اکرام و بزرگداشت مهاجران افزود. و چون ابوطالب از خرسندی نجاشی آگاه گشت، در مقام دعوت وی به اسلام و تشویق او برای تبعیت از پیامبر اکرم صَلی الله علیهِ و آله چنین سرود:
- «ای بهترین مردم، بدان و آگاه باش که محمد، وزیرموسی و مسیح بن مریم است؛
- او همانند آن دو هدایتگر آمده است و هر سه به فرمان خدا مردم را هدایت کرده و از گناه باز میدارند؛
- و شما در کتابتان او را به راستگویی که از غیب سخن میگوید میشناسید؛
- پس برای خداوند همتا قرار نداده و اسلام آورید، زیرا راه حق تاریک نیست؛
- و تو همانی که هرگاه گروهی از ما به سویت آیند، تا برخوردار از سخاوت و کرمت نشدهاند، باز نگشتهاند.» - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 57-54 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْجَوْزِیُّ وَ کَانَ مِمَّنْ یَرَی کُفْرَ أَبِی طَالِبٍ وَ یَعْتَقِدُهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَی الْوَاقِدِیِّ قَالَ: کَانَ أَبُو طَالِبِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا یَغِیبُ صَبَاحَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ مَسَاءَهُ (3) وَ یَحْرُسُهُ مِنْ أَعْدَائِهِ وَ یَخَافُ أَنْ یَغْتَالُوهُ فَلَمَّا کَانَ ذَاتَ یَوْمٍ فَقَدَهُ وَ لَمْ یَرَهُ وَ جَاءَ الْمَسَاءَ فَلَمْ یَرَهُ وَ أَصْبَحَ فَطَلَبَهُ فِی مَظَانِّهِ فَلَمْ یَجِدْهُ فَجَمَعَ وِلْدَانَهُ وَ عَبِیدَهُ (4) وَ مَنْ یَلْزَمُهُ فِی نَفْسِهِ فَقَالَ لَهُمْ إِنَّ مُحَمَّداً قَدْ فَقَدْتُهُ فِی أَمْسِنَا وَ یَوْمِنَا هَذَا وَ لَا أَظُنُّ إِلَّا أَنَّ قُرَیْشاً قَدِ اغْتَالَتْهُ وَ کَادَتْهُ وَ قَدْ بَقِیَ هَذَا الْوَجْهُ (5) مَا جِئْتُهُ وَ بَعِیدٌ أَنْ یَکُونَ فِیهِ وَ اخْتَارَ مِنْ عَبِیدِهِ عِشْرِینَ رَجُلًا فَقَالَ امْضُوا وَ أَعِدُّوا سَکَاکِینَ وَ لْیَمْضِ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ وَ لْیَجْلِسْ إِلَی جَنْبِ سَیِّدٍ مِنْ سَادَاتِ قُرَیْشٍ فَإِنْ أَتَیْتُ وَ مُحَمَّدٌ مَعِی فَلَا تُحْدِثُنَّ أَمْراً وَ کُونُوا عَلَی رِسْلِکُمْ (6) حَتَّی أَقِفَ عَلَیْکُمْ وَ إِنْ جِئْتُ وَ مَا مُحَمَّدٌ مَعِی فَلْیَضْرِبْ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ الرَّجُلَ الَّذِی إِلَی جَانِبِهِ مِنْ سَادَاتِ قُرَیْشٍ فَمَضَوْا وَ شَحَذُوا سَکَاکِینَهُمْ (7) وَ مَضَی أَبُو طَالِبٍ فِی
ص: 123
الْوَجْهِ الَّذِی أَرَادَهُ وَ مَعَهُ رَهْطٌ مِنْ قَوْمِهِ (1) فَوَجَدَهُ فِی أَسْفَلِ مَکَّةَ قَائِماً یُصَلِّی إِلَی جَانِبِ صَخْرَةٍ (2) فَوَقَعَ عَلَیْهِ وَ قَبَّلَهُ وَ أَخَذَ بِیَدِهِ وَ قَالَ یَا ابْنَ أَخِ قَدْ کِدْتَ أَنْ تَأْتِیَ عَلَی قَوْمِکَ سِرْ مَعِی فَأَخَذَ بِیَدِهِ وَ جَاءَ إِلَی الْمَسْجِدِ وَ قُرَیْشٌ فِی نَادِیهِمْ جُلُوسٌ عِنْدَ الْکَعْبَةِ فَلَمَّا رَأَوْهُ قَدْ جَاءَ وَ یَدُهُ فِی یَدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالُوا هَذَا أَبُو طَالِبٍ قَدْ جَاءَکُمْ بِمُحَمَّدٍ إِنَّ لَهُ لَشَأْناً فَلَمَّا وَقَفَ عَلَیْهِمْ وَ الْغَضَبُ یُعْرَفُ فِی وَجْهِهِ قَالَ لِعَبِیدِهِ أَبْرِزُوا مَا فِی أَیْدِیکُمْ فَأَبْرَزَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَا فِی یَدِهِ فَلَمَّا رَأَوُا السَّکَاکِینَ قَالُوا مَا هَذَا یَا أَبَا طَالِبٍ قَالَ مَا تَرَوْنَ أَنِّی طَلَبْتُ مُحَمَّداً فَمَا أَرَاهُ (3) مُنْذُ یَوْمَیْنِ فَخِفْتُ أَنْ تَکُونُوا کِدْتُمُوهُ بِبَعْضِ شَأْنِکُمْ فَأَمَرْتُ هَؤُلَاءِ أَنْ یَجْلِسُوا إِلَی حَیْثُ تَرَوْنَ وَ قُلْتُ لَهُمْ إِنْ جِئْتُ وَ مَا مُحَمَّدٌ مَعِی (4) فَلْیَضْرِبْ کُلٌّ مِنْکُمْ صَاحِبَهُ الَّذِی إِلَی جَنْبِهِ وَ لَا یَسْتَأْذِنُنِی فِیهِ وَ لَوْ کَانَ هَاشِمِیّاً فَقَالُوا وَ هَلْ کُنْتَ فَاعِلًا فَقَالَ إِی وَ رَبِّ هَذِهِ وَ أَوْمَأَ إِلَی الْکَعْبَةِ فَقَالَ لَهُ مُطْعِمُ بْنُ عَدِیِّ بْنِ نَوْفَلِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ وَ کَانَ مِنْ أَحْلَافِهِ لَقَدْ کِدْتَ تَأْتِی عَلَی قَوْمِکَ (5) قَالَ هُوَ ذَاکَ وَ مَضَی بِهِ وَ هُوَ یَرْتَجِزُ (6):
اذْهَبْ بُنَیَّ فَمَا عَلَیْکَ غَضَاضَةٌ*** اذْهَبْ وَ قِرَّ بِذَاکَ مِنْکَ عُیُوناً
وَ اللَّهِ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ بِجَمْعِهِمْ*** حَتَّی أُوَسَّدَ فِی التُّرَابِ دَفِیناً
وَ دَعَوْتَنِی وَ عَلِمْتُ أَنَّکَ نَاصِحِی*** وَ لَقَدْ صَدَقْتَ وَ کُنْتَ قَبْلُ أَمِیناً
وَ ذَکَرْتَ دِیناً لَا مَحَالَةَ إِنَّهُ*** مِنْ خَیْرِ أَدْیَانِ الْبَرِیَّةِ دِیناً
قَالَ فَرَجَعَتْ قُرَیْشٌ عَلَی أَبِی طَالِبٍ بِالْعَتْبِ وَ الِاسْتِعْطَافِ وَ هُوَ لَا یَحْفِلُ بِهِمْ وَ لَا یَلْتَفِتُ إِلَیْهِمْ (7).
ص: 124
**[ترجمه]واقدی گوید: ابوطالب بن عبدالمطلّب پیوسته و شبانه روز مواظب پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بود و در مقابل دشمنان از وی حراست میکرد، او بیم داشت محمد را غافلگیرانه بکشند. روزی اتفاق افتاد که در تمام روز وی را ندید، و چون شب رسید و او را نیافت، به هر جایی که احتمال میداد رفته باشد کسی را فرستاد ولی اورا نیافت. پس پسران وغلامانش را گرد آورد و به ایشان گفت: محمد را از دیشب تاکنون جستجو کرده و ندیدهام و گمانم بر این است که قریش با توسل به مکر و حیله او را به قتل رسانده باشد، و تنها این جهت را جستجو نکردهام و بعید میدانم در آنجا باشد. پس بیست نفر از غلامانش را برگزید و به آنها گفت: بروید و خود را با چاقو مسلح کنید و هرکدام در کنار یکی از سادات قریش بنشینید. اگر من با محمد برگشتم، دست به هیچ کاری نمیزنید و رفتاری آرام و دوستانه داشته باشید تا به نزد شما بیایم، اما اگر بدون محمد صَلی الله علیهِ و آله برگشتم، هرکدام از شما یکی از بزرگان قریش را که در کنار اوست به قتل رساند. پس بروید و چاقوهایتان را آماده کنید. سپس ابوطالب به همراه جمعی از خاندانش به سوی آن جهتی رفت که آنجا را نگشته بود، پس او را در پایین مکه در کنار صخرهای ایستاده و مشغول نماز دید، از این رو وی را در آغوش کشید و غرق بوسهاش کرد و گفت: برادرزاده؛ نزدیک بود تبارت را به کشتن دهی، با من بیا!
پس وی را با خود به مسجدالحرام آورد در حالی که سران قریش در پاتوق خود نزدیکی کعبه نشسته بودند. و چون ابوطالب را دیدند که دست محمد صَلی الله علیهِ و آله در دست دارد میآید، گفتند: این ابوطالب است که با محمد صَلی الله علیهِ و آله نزد شما آمده است ؛ حتماً کار مهمی دارد. چون به نزد ایشان رسید در حالی که به شدت به خشم آمده بود به غلامانش گفت: آنچه در دست دارید آشکار کنید. پس هر کدام هر سلاحی که در دست داشت نشان دادند و چون کفار قریش چاقوها را دیدند، گفتند: ابوطالب، این چه کاری است؟ گفت: مگر نمیبینید که دو روز است در جستجوی محمد صَلی الله علیهِ و آله هستم و او را نمییابم؟ از آن بیم داشتم که با حیلهای کارش را تمام کرده باشید، از این رو به اینان دستور دادم تا در جاهایی که میبینید بنشینند و به آنها گفتم: اگر بدون محمد صَلی الله علیهِ و آله بازگشتم، هرکدامتان بغل دستی خود را به قتل رساند هرچند هاشمی باشد و برای این کار منتظر اجازه من نباشند. گفتند: آیا به راستی این کار را میکردی؟ گفت: آری به خدای این خانه! و با دست به کعبه اشاره کرد. پس مطعم بن عدی بن نوفل بن عبدمناف- که از هم پیمانان او بود- گفت: نزدیک بود یاران خودت را از دست بدهی! ابوطالب گفت: همینطور است که میگویی! و سپس در حالی که ابیات زیر را زمزمه میکرد، از آنجا رفت:
- «فرزندم، برو که خفّت و ذلتی متوجه تو نیست، برو و از این بابت چشمانت روشن باد؛
- به خدا سوگند با تمام جمعیتی که دارند دستشان به تو نخواهد رسید، مادام که من در خاک مدفون نشده باشم.
- و مرا دعوت کردی و دانستم خیرخواه منی، و تحقیقاً راست گفتی همان گونه که از پیش أمین بودی؛
- و دینی را یاد کردی که یقین دارم از بهترین ادیانی است که مردم بدان گرویدهاند.»
راوی گوید: پس سران قریش با گلهمندی و دلجویی خواستند نظر ابوطالب را متوجه خود کنند اما او محلی به آنها نگذاشت. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 64- 61 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی مَشَایِخِی مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِیسَ وَ أَبُو الْفَضْلِ شَاذَانُ بْنُ جَبْرَئِیلَ وَ أَبُو الْعِزِّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ بِأَسَانِیدِهِمْ إِلَی الشَّیْخِ الْمُفِیدِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ یَرْفَعُهُ قَالَ: لَمَّا مَاتَ أَبُو طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَتَی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَآذَنَهُ بِمَوْتِهِ فَتَوَجَّعَ تَوَجُّعاً عَظِیماً وَ حَزِنَ حُزْناً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام امْضِ یَا عَلِیُّ فَتَوَلَّ أَمْرَهُ وَ تَوَلَّ غُسْلَهُ وَ تَحْنِیطَهُ وَ تَکْفِینَهُ فَإِذَا رَفَعْتَهُ عَلَی سَرِیرَتِهِ فَأَعْلِمْنِی فَفَعَلَ ذَلِکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَلَمَّا رَفَعَهُ عَلَی السَّرِیرِ اعْتَرَضَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله (1) فَرَقَّ وَ تَحَزَّنَ وَ قَالَ وَصَلْتَ رَحِماً وَ جُزِیْتَ خَیْراً یَا عَمِّ فَلَقَدْ رَبَّیْتَ وَ کَفَلْتَ صَغِیراً وَ نَصَرْتَ وَ آزَرْتَ کَبِیراً ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی النَّاسِ وَ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لَأَشْفَعَنَّ لِعَمِّی شَفَاعَةً یَعْجَبُ بِهَا أَهْلُ الثَّقَلَیْنِ (2).
**[ترجمه]چون ابوطالب درگذشت، امیرالمؤمنین علیه السّلام نزد پیامبر صَلی الله علیه و آله آمده و وی را از ماجرا مطلع ساخت. رسول خدا از شنیدن این خبر به شدت متأثر و اندوهگین شد. سپس به امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: برو علی و کار غسل و حنوط و تکفین وی را انجام بده و چون وی را بر روی تخت روان قرار دادی، مرا خبر کن. پس امیرالمؤمنین علیه السّلام چنین کرد و چون او را روی تخت روان گذاشته و جنازه را به حرکت در آوردند، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمد و زیر بار جنازه رفته و با قلبی آکنده از غم و اندوه فرمود: عمو جان! خدا خیرت دهد که صلهرحم به جا آوردی. تو عهدهدار سرپرستی و پرورش من در کودکی بودی و چون بزرگ شدم یار و یاورم گشتی، سپس رو به مردم نموده و فرمود: به خدا سوگند چنان شفاعتی از عمویم بکنم که ساکنان زمین و آسمان شگفتزده شوند! - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 67 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی الْفَرَجِ عَنْ أَبِی بِشْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ عَنْ أَبِی حَفْصٍ عَنْ عَمِّهِ قَالَ قَالَ السَّبِیعِیُّ لَمَّا فَقَدَتْ قُرَیْشٌ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی القَبَائِلِ بِالْمَوْسِمِ (3) وَ زَعَمُوا أَنَّهُ سَاحِرٌ قَالَ أَبُو طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ:
زَعَمَتْ قُرَیْشٌ أَنَّ أَحْمَدَ سَاحِرٌ*** کَذَبُوا وَ رَبِّ الرَّاقِصَاتِ إِلَی الْحَرَمِ
مَا زِلْتُ أَعْرِفُهُ بِصِدْقِ حَدِیثِهِ*** وَ هُوَ الْأَمِینُ عَلَی الْحَرَائِبِ وَ الْحَرَمِ (4)
لیت شعری إذا کان ما زال یعرفه بصدق الحدیث ما الذی یدعوه إلی تکذیبه أخذ الله له بحقه من الذین یفترون و ینسبون الکفر إلیه (5).
**[ترجمه]چون قریش رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را در موسم حج میان قبایل ندیدند و تهمت جادوگری به وی زدند، ابوطالب گفت:
- «قریش گمان کرده محمد جادوگر است؟! به خدای شترانی که به سرعت به سوی حرم میشتابند، دروغ میگویند؛
- من پیوسته او را به راست گفتاری شناختهام، و امین بر اموال و خانواده، اوست»
به راستی اگر ابوطالب او را به راستگویی میشناسد، چرا باید وی را تکذیب کند؟! خداوند حقش را از کسانی که به وی افترا بسته و نسبت کفر میدهند، بستاند! - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 71، 72 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی عَبْدُ الْحَمِیدِ بْنُ التَّقِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَی الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیّاً علیه السلام یَقُولُ مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِنَفَرٍ مِنْ قُرَیْشٍ وَ قَدْ نَحَرُوا جَزُوراً وَ کَانُوا یُسَمُّونَهَا الْفَهِیرَةَ (6) وَ یَجْعَلُونَهَا عَلَی النُّصُبِ فَلَمْ یُسَلِّمْ عَلَیْهِمْ فَلَمَّا انْتَهَی إِلَی دَارِ النَّدْوَةِ
ص: 125
قَالُوا یَمُرُّ بِنَا یَتِیمُ أَبِی طَالِبٍ وَ لَمْ یُسَلِّمْ (1) فَأَیُّکُمْ یَأْتِیهِ فَیُفْسِدُ عَلَیْهِ مُصَلَّاهُ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزِّبَعْرَی السَّهْمِیُّ أَنَا أَفْعَلُ فَأَخَذَ الْفَرْثَ وَ الدَّمَ فَانْتَهَی بِهِ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ سَاجِدٌ فَمَلَأَ بِهِ ثِیَابَهُ (2) فَانْصَرَفَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَتَّی أَتَی عَمَّهُ أَبَا طَالِبٍ فَقَالَ یَا عَمِّ مَنْ أَنَا فَقَالَ وَ لِمَ یَا ابْنَ أَخِ فَقَصَّ عَلَیْهِ الْقِصَّةَ فَقَالَ وَ أَیْنَ تَرَکْتَهُمْ فَقَالَ بِالْأَبْطَحِ فَنَادَی فِی قَوْمِهِ یَا آلَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ یَا آلَ هَاشِمٍ یَا آلَ عَبْدِ مَنَافٍ فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ مُلَبِّینَ فَقَالَ کَمْ أَنْتُمْ فَقَالُوا نَحْنُ أَرْبَعُونَ قَالَ خُذُوا سِلَاحَکُمْ فَأَخَذُوا سِلَاحَهُمْ وَ انْطَلَقَ بِهِمْ حَتَّی انْتَهَی إِلَیْهِمْ (3) فَلَمَّا رَأَتْ قُرَیْشٌ أَبَا طَالِبٍ أَرَادَتْ أَنْ تَتَفَرَّقَ فَقَالَ لَهُمْ وَ رَبِّ الْبَنِیَّةِ لَا یَقُومُ مِنْکُمْ (4) أَحَدٌ إِلَّا جَلَّلْتُهُ بِالسَّیْفِ ثُمَّ أَتَی إِلَی صَفَاةٍ کَانَتْ (5) بِالْأَبْطَحِ فَضَرَبَهَا ثَلَاثَ ضَرَبَاتٍ فَقَطَعَ مِنْهَا ثَلَاثَةَ أَنْهَارٍ (6) ثُمَّ قَالَ یَا مُحَمَّدُ سَأَلْتَ (7) مَنْ أَنْتَ؟ ثُمَّ أَنْشَأَ یَقُولُ وَ یُومِئُ بِیَدِهِ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله:
أَنْتَ النَّبِیُّ مُحَمَّدٌ*** قَرْمٌ أَغَرُّ مُسَوَّدٌ (8)
حَتَّی أَتَی عَلَی آخِرِ الْأَبْیَاتِ ثُمَّ قَالَ یَا مُحَمَّدُ أَیُّهُمُ الْفَاعِلُ بِکَ فَأَشَارَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزِّبَعْرَی السَّهْمِیِّ الشَّاعِرِ فَدَعَاهُ أَبُو طَالِبٍ فَوَجَأَ أَنْفَهُ حَتَّی أَدْمَاهَا (9) ثُمَّ أَمَرَ بِالْفَرْثِ وَ الدَّمِ فَأَمَرَّ عَلَی رُءُوسِ الْمَلَإِ کُلِّهِمْ ثُمَّ قَالَ یَا ابْنَ أَخِ أَ رَضِیتَ ثُمَّ قَالَ
ص: 126
سَأَلْتَ (1) مَنْ أَنْتَ؟ أَنْتَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ثُمَّ نَسَبَهُ إِلَی آدَمَ علیه السلام (2) ثُمَّ قَالَ أَنْتَ وَ اللَّهِ أَشْرَفُهُمْ حَیّاً (3) وَ أَرْفَعُهُمْ مَنْصَباً یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ مَنْ شَاءَ مِنْکُمْ یَتَحَرَّکُ فَلْیَفْعَلْ أَنَا الَّذِی تَعْرِفُونِّی فَأَنْزَلَ تَعَالَی صَدْراً مِنْ سُورَةِ الْأَنْعَامِ :«وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً» (4).
وَ رُوِیَ مِنْ طَرِیقٍ آخَرَ أَنَّهُ صلی الله علیه و آله لَمَا رُمِیَ بِالسَّلَی جَاءَتِ ابْنَتُهُ علیها السلام فَأَمَاطَتْ (5) عَنْهُ بِیَدِهَا ثُمَّ جَاءَتْ إِلَی أَبِی طَالِبٍ فَقَالَتْ یَا عَمِّ مَا حَسَبُ أَبِی فِیکُمْ؟ فَقَالَ یَا ابنة (6) أَبُوکِ فِینَا السَّیِّدُ الْمُطَاعُ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ فَمَا شَأْنُکِ فَأَخْبَرَتْهُ بِصُنْعِ الْقَوْمِ فَفَعَلَ مَا فَعَلَ بِالسَّادَاتِ مِنْ قُرَیْشٍ ثُمَّ جَاءَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ هَلْ رَضِیتَ یَا ابْنَ أَخِ ثُمَّ أَتَی فَاطِمَةَ علیها السلام فَقَالَ یَا بُنَیَّةِ هَذَا حَسَبُ أَبِیکِ فِینَا (7).
**[ترجمه]امیرالمؤمنین علیه السّلام میفرماید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر جماعتی از قریش- که شتر جوانی را نحر کرده و آن را «الفهیرۀ» مینامیدند و بر میله یا ستونی قرار میدادند- گذشت و به آنان سلام نکرد. و چون به دارالندوه رسید، گفتند: یتیم ابوطالب بر ما میگذرد و سلام نمیکند! کدام یک از شما میرود و مصلای او را تباه میکند؟ پس عبدالله بن زبعری سهمی گفت: من این کار را انجام میدهم؛ سپس شکمبه شتری را برداشت و به سراغ پیامبر صَلی الله علیهِ و آله رفت و او را در حال سجده یافت، پس آن فضولات را بر روی پیراهن آن حضرت انداخت. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از جا برخاست و نزد عمویش ابوطالب رفته و فرمود: عمو جان! من کیستم؟ گفت: برای چه میپرسی برادرزاده؟ و چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ماجرا را برای وی تعریف نمود، گفت: کجا از آنها جدا شدی؟ فرمود: در کنار کعبه. پس ابوطالب ندا در داد: ای فرزندان عبدالمطلّب، ای فرزندان هاشم، ای فرزندان عبدمناف! سپس از هر طرف مردان به سوی وی روی آوردند و آنگاه گفت: چند نفر هستید؟ گفتند: چهل نفر. گفت سلاحهایتان را برگیرید. چون مسلح شدند آنها را با خود همراه نموده و به محل تجمّع سران قریش رفت. چون کفار قریش ابوطالب را دیدند خواستند متفرق شوند لیکن ابوطالب بر سرشان فریاد زده و گفت: به پروردگار کعبه سوگند کسی از جای خود برنمیخیزد وگرنه شمشیرم او را فرا می گیرد. سپس به سمت سنگی سخت و بزرگ رو آورد و با شمشیر سه بار بر آن ضربت وارد نمود که سه نهر از آن جاری گشت ؛ آنگاه گفت: محمّد! پرسیدی که کیستی؟ پس ضمن اشاره به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله گفت :
- «تو محمّد پیامبری، بزرگ مردِ سفید رویی که سروری یافته است..»
و پس از خواندن تمام ابیات، گفت: ای محمد، کدامشان با تو چنین کرد؟ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیز به عبدالله بن زبعری سهمی شاعر اشاره کرد. پس ابوطالب او را نزد خود خواند و ضربتی بر بینی وی زده، باعث خونآلود شدن صورتش گردید. سپس دستور داد شکمبه شتری را آورده آن را بر روی سر همه آنها بمالند و آنگاه گفت: برادرزاده، اکنون راضی شدی؟ سپس ادامه داد: پرسیدی که کیستی؟ تو محمّد پسر عبدالله...و نسب وی را تا حضرت آدم علیه السّلام نام برد و آنگاه گفت: به خدا سوگند تو از همه به جهت تبار شریفتتر و به جهت منصب و مقام والاتری. ای جماعت قریش، هرکس از شما هرکاری که میخواهد انجام دهد! من همان هستم که شما میشناسید. و خداوند متعال آیه «وَ مِنُهم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنَا عَلیَ قُلُوبهِِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَ فیِ ءَاذَانهِِمْ وَقْرًا» - . انعام /25 - {و
برخی از آنان به تو گوش فرا میدهند،و[لی] ما بر دلهایشان پرده افکندهایم تا آن را نفهمند، و در گوشهایشان سنگینی[قرار دادهایم]} از صدر سوره انعام فرو فرستاد.
طبق روایتی دیگر، چون شکمبه شتر را بر روی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله انداختند، فاطمه سلام الله علیها دختر آن حضرت بیامد و با دست خود آلودگیها را زدود و آنگاه نزد ابوطالب رفته و گفت: عموجان، پدر من در میان شما چه جایگاه و حسب و نسبی دارد؟ ابوطالب گفت: جایگاه پدرت در میان ما جایگاه سیّد و سروری مُطاع است و عزیزی بزرگوار . مگر چه شده است؟ پس دخت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وی را از ماجرا آگاه نمود و ابوطالب نیز آنگونه که مذکور افتاد با سادات قریش رفتار نمود. سپس نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله برگشت و گفت: راضی شدی برادرزاده؟ سپس نزد فاطمه رفته و گفت: دخترم، جایگاه پدرت در میان ما این است!
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی الشَّیْخَانِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِیسَ وَ أَبُو الْفَضْلِ شَاذَانُ بْنُ جَبْرَئِیلَ بِإِسْنَادِهِمَا إِلَی أَبِی الْفَرَجِ الْأَصْفَهَانِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بِشْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو الْجَهْمِ بْنُ حُذَیْفَةَ أَ صَلَّی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلَی أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ وَ أَیْنَ الصَّلَاةُ یَوْمَئِذٍ إِنَّمَا فُرِضَتِ الصَّلَاةُ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ لَقَدْ حَزِنَ عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَمَرَ عَلِیّاً بِالْقِیَامِ بِأَمْرِهِ وَ حَضَرَ جَنَازَتَهُ وَ شَهِدَ لَهُ الْعَبَّاسُ وَ أَبُو بَکْرٍ بِالْإِیمَانِ وَ أَشْهَدُ عَلَی صِدْقِهِمَا لِأَنَّهُ کَانَ یَکْتُمُ الْإِیمَانَ (8) وَ لَوْ عَاشَ إِلَی ظُهُورِ الْإِسْلَامِ لَأَظْهَرَ إِیمَانَهُ (9).
**[ترجمه]از ابوالجهم بن حذیفه سئوال شد: آیا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر جنازه ابوطالب نماز گزارد؟ فرمود: آن روز نماز کجا بود؟! پس از مرگ ابوطالب بود که نماز واجب گشت. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر مرگ ابوطالب بسیار اندوهگین شد و به علی علیه السّلام امر فرمود تا کار غسل و کفن او را انجام دهد و سپس خود بر جنازه وی حاضر شد و عباس و ابوبکر شهادت دادند که وی قبل از مرگ ایمان آورده و من نیز شهادت آن دو را تأیید میکنم، چون ابوطالب ایمان خود را نهان میداشت. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 108- 106 - و اگر تا استوار شدن اسلام زنده میماند، اسلام خود را آشکار میساخت. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 68 -
**[ترجمه]
وَ ذَکَرَ الشَّرِیفُ النَّسَّابَةُ الْعَلَوِیُّ الْمَعْرُوفُ بِالْمُوضِحِ بِإِسْنَادِهِ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ لَمَّا مَاتَ مَا کَانَتْ (10) نَزَلَتِ الصَّلَاةُ عَلَی الْمَوْتَی فَمَا صَلَّی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلَیْهِ وَ لَا عَلَی خَدِیجَةَ وَ
ص: 127
إِنَّمَا اجْتَازَتْ جَنَازَةُ أَبِی طَالِبٍ وَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیٌّ وَ جَعْفَرٌ وَ حَمْزَةُ جُلُوسٌ فَقَامُوا فَشَیَّعُوا جَنَازَتَهُ وَ اسْتَغْفَرُوا لَهُ فَقَالَ قَوْمٌ نَحْنُ نَسْتَغْفِرُ لِمَوْتَانَا وَ أَقَارِبِنَا الْمُشْرِکِینَ ظَنّاً مِنْهُمْ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ مَاتَ مُشْرِکاً لِأَنَّهُ کَانَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ فَنَفَی اللَّهُ عَنْ أَبِی طَالِبٍ الشِّرْکَ وَ نَزَّهَ نَبِیَّهُ وَ الثَّلَاثَةَ الْمَذْکُورِینَ (1) عَنِ الْخَطَإِ فِی قَوْلِهِ:« ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبی» (2).
**[ترجمه]نسّابه علوی معروف به الموضّح با سند خود روایت نموده است که: زمانی که ابوطالب درگذشت، هنوز نماز بر مردگان واجب نشده بود، از این رو رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نه بر ابوطالب و نه بر خدیجه سلام الله علیها نماز میّت نخواند. بلکه جنازه ابوطالب را به حضور پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و علی و جعفر و حمزه آوردند و آنان که نشسته بودند از جای برخاسته و جنازه را تشییع نموده، برایش آمرزش طلب کردند. پس عدهای که گمان میکردند که ابوطالب بر کفر مرده است زیرا ابوطالب ایمان خود را نهان میداشت، گفتند: ما برای مردهها و خویشاوندانمان که مشرک بودهاند طلب آمرزش میکنیم، اما خداوند متعال شرک ابوطالب را نفی و پیامبر و آن سه نفر دیگر را از ارتکاب اشتباه منزّه و مبرّا نموده و میفرماید: «مَا کاَنَ لِلنَّبیِ ِّ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کَانُواْ أُوْلیِ قُرْبی» - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 69-68 . توبه/113 - {بر
پیامبر و کسانی که ایمان آوردهاند سزاوار نیست که برای مشرکان- پس از آنکه برایشان آشکار گردید و انان اهل دوزخند- طلب آمرزش کنند هرچند خویشاوند[آنان] باشند.}
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی شَیْخُنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی الْفَرَجِ الْأَصْفَهَانِیِّ عَنْ أَبِی بِشْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الزَّعْفَرَانِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْمُبَارَکِ عَنْ أُسَیْدِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ قَالَ قَالَ أَبُو طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ:
قُلْ لِمَنْ کَانَ مِنْ کِنَانَةَ فِی الْعِزِّ*** وَ أَهْلِ النَّدَی وَ أَهْلِ الْفِعَالِ (3)
قَدْ أَتَاکُمْ مِنَ الْمَلِیکِ رَسُولٌ*** فَاقْبَلُوهُ بِصَالِحِ الْأَعْمَالِ
وَ انْصُرُوا أَحْمَدَ فَإِنَّ مِنَ اللَّهِ*** رِدَاءً عَلَیْهِ غَیْرَ مُدَالٍ (4)
**[ترجمه]ابوطالب گفته است:
- «بگو به آن که در سرزمین کنانه در ناز و نعمت زندگی میکند، همان که اهل سخاوت و عمل است؛
- از جانب خداوند ملیک فرستادهای نزد شما آمده است، پس او را با اعمال نیک خود بپذیرید؛
- و احمد را یاری کنید زیرا از جانب خدا، خلعتی بر تن دارد که کسی قادر به مغلوب کردن او نیست» - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 72 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی السَّیِّدُ النَّقِیبُ یَحْیَی بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیُّ عَنْ وَالِدِهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی زَیْدٍ عَنْ تَاجِ الشَّرَفِ الْعَلَوِیِّ الْبَصْرِیِّ قَالَ أَخْبَرَنِی السَّیِّدُ النَّسَّابَةُ الثِّقَةُ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیُّ قَالَ أَنْشَدَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ بْنُ صَفِیَّةَ الْهَاشِمِیَّةِ مُعَلِّمِی بِالْبَصْرَةِ لِأَبِی طَالِبٍ رَحِمَهُ اللَّهُ:
لَقَدْ کَرَّمَ اللَّهُ النَّبِیَّ مُحَمَّداً*** فَأَکْرَمُ خَلْقِ اللَّهِ فِی النَّاسِ أَحْمَدُ
وَ شَقَّ لَهُ مِنِ اسْمِهِ لِیُجِلَّهُ*** فَذُو الْعَرْشِ مَحْمُودٌ وَ هَذَا مُحَمَّدٌ (5)
**[ترجمه]ابوعبدالله بن صفیه این ابیات را از ابوطالب نقل کرده است:
- «تحقیقاً خداوند محمد صَلی الله علیهِ و آله را گرامی داشته است، از این رو ارجمندترین آفریدگان خدا در میان مردم، احمد است؛
- و نام او را از نام خویش مشتق کرد تا بزرگش دارد، نام خدای صاحب عرش محمود است و نام او محمّد صَلی الله علیهِ و آله»
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی الْمَشِیخَةُ مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِیسَ وَ شَاذَانُ بْنُ جَبْرَئِیلَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْفُوَیْقِیِّ بِأَسَانِیدِهِمْ عَنِ الشَّیْخِ الْمُفِیدِ (6) رَحِمَهُمُ اللَّهُ یَرْفَعُهُ إِنَّ أَبَا طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ لَمَّا أَرَادَ الْخُرُوجَ
ص: 128
إِلَی بُصْرَی الشَّامِ (1) تَرَکَ رَسُولَ اللَّهِ إِشْفَاقاً عَلَیْهِ وَ لَمْ یَعْمِدْ عَلَی اسْتِصْحَابِهِ فَلَمَّا رَکِبَ تَعَلَّقَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِزِمَامِ نَاقَتِهِ وَ بَکَی وَ نَاشَدَهُ فِی إِخْرَاجِهِ فَظَلَّمَتْهُ الْغَمَامُ (2) وَ لَقِیَهُ بَحِیرَاءُ الرَّاهِبُ فَأَخْبَرَهُ بِنُبُوَّتِهِ وَ ذَکَرَ لَهُ الْبِشَارَةَ فِی الْکُتُبِ الْأُولَی بِهِ وَ حَمَلَ لَهُ وَ لِأَصْحَابِهِ الطَّعَامَ وَ النُّزُلَ (3) وَ حَثَّ أَبَا طَالِبٍ عَلَی الرُّجُوعِ بِهِ إِلَی أَهْلِهِ وَ قَالَ لَهُ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْهِ مِنَ الْیَهُودِ فَإِنَّهُمْ أَعْدَاؤُهُ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ فِی ذَلِکَ:
إِنَّ ابْنَ آمِنَةَ النَّبِیَّ مُحَمَّداً*** عِنْدِی بِمِثْلِ مَنَازِلِ الْأَوْلَادِ (4)
لَمَّا تَعَلَّقَ بِالزِّمَامِ رَحِمْتُهُ*** وَ الْعِیسُ قَدْ قَلَّصْنَ بِالْأَزوَادِ
فَارْفَضَّ مِنْ عَیْنَیَّ دَمْعٌ ذَارِفٌ*** مِثْلَ الْجُمَانِ مُفَرِّقِ الْأَفْرَادِ (5)
رَاعَیْتُ فِیهِ قَرَابَةً مَوْصُولَةً*** وَ حَفِظْتُ فِیهِ وَصِیَّةَ الْأَجْدَادِ
وَ أَمَرْتُهُ بِالسَّیْرِ بَیْنَ عُمُومَةٍ*** بِیضِ الْوُجُوهِ مَصَالِتَ أَنْجَادٍ
سَارُوا لِأَبْعَدِ طِیَّةٍ مَعْلُومَةٍ*** وَ لَقَدْ تَبَاعَدَ طِیَّةُ الْمُرْتَادِ
حَتَّی إِذَا مَا الْقَوْمُ بُصْرَی عَایَنُوا*** لَاقُوا عَلَی شِرْکٍ مِنَ الْمِرْصَادِ (6)
حَبْراً فَأَخْبَرَهُمْ حَدِیثاً صَادِقاً*** عَنْهُ وَ رَدَّ مَعَاشِرُ الْحُسَّادِ:
فأما قوله:
«و حفظت فیه وصیة الأجداد»
فإن أبی معد بن فخار بن أحمد العلوی الموسوی قال: أخبرنی النقیب محمد بن علی بن حمزة العلوی بإسناد له إلی الواقدی قال لما توفی عبد الله بن عبد المطلب أبو النبی صلی الله علیه و آله و هو طفل یرضع و روی أن عبد الله توفی و النبی صلی الله علیه و آله حمل و هذه الروایة أثبت فلما وضعته أمه کفله جده عبد المطلب ثمانی
ص: 129
سنین ثم احتضر للموت فدعا ابنه أبا طالب فقال له یا بنی تکفل ابن أخیک منی فأنت شیخ قومک و عاقلهم و من أجد فیه الحجی دونهم و هذا الغلام ما تحدثت به الکهان و قد روینا فی الأخبار أنه سیظهر من تهامة نبی کریم و روی فیه علامات قد وجدتها فیه فأکرم مثواه و احفظه من الیهود فإنهم أعداؤه فلم یزل أبو طالب لقول عبد المطلب حافظا و لوصیته راعیا
و قال رحمه الله أیضا:
أ لم ترنی من بعد هم هممته*** بغزة خیر الوالدین کرام (1)
بأحمد لما أن شددت مطیتی (2)*** لرحل و قد ودعته بسلام
بکی حزنا و العیس قد فصلت لنا*** و جاذب بالکفین فضل زمام (3)
ذکرت أباه ثم رقرقت عبرة (4)*** تفیض علی الخدین ذات سجام
فقلت له رح راشدا فی عمومة*** مواسین فی البأساء غیر لئام
فلما هبطنا أرض بصری تشرفوا*** لنا فوق دور ینظرون جسام
فجاء بحیرا عند ذلک حاسرا*** لنا بشراب طیب و طعام
فقال اجمعوا أصحابکم لطعامنا*** فقلنا جمعنا القوم غیر غلام
یتیم فقال ادعوه أن طعامنا*** کثیر علیه الیوم غیر حرام
فلما رأوه مقبلا نحو داره*** یوقیه حر الشمس ظل غمام
و أقبل رکب یطلبون الذی رأی*** بحیرا من الأعلام وسط خیام
فثار إلیهم خشیة لعرامهم***و کانوا ذوی دهی معا و غرام
دریسا و تماما و قد کان فیهم*** زبیر و کل القوم غیر نیام (5)-
فجاءوا و قد هموا بقتل محمد*** فردهم عنه بحسن خصام
ص: 130
بتأویله التوراة حتی تفرقوا*** و قال لهم ما أنتم بطغام
فذلک من إعلامه و بیانه*** و لیس نهار واضح کظلام (1)
**[ترجمه]شیخ مفید: چون ابوطالب قصد رفتن به «بُصری» در شام را کرد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را با خود نبرد تا مبادا رنج سفرآزارش دهد. اما چون سوار ناقه گشت، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله افسار ناقه را گرفته و با گریه از وی خواست او را با خود ببرد. لذا ابوطالب او را با خود همراه کرد. در طول راه سایه ابری پیوسته با او بود و وی را از سوزش تابش خورشید محافظت میکرد . چون بحیرای راهب وی را دید، ابوطالب را به نبوّت وی بشارت داده و به او اطلاع داد که نام او و بشارت بعثتش در کتب پیامبران مذکور است و برای ابوطالب و همراهان غذای بسیار فراهم کرد و ابوطالب را تشویق به بازگشت به مکه نمود و به وی گفت: من از این که یهودیان آسیبی به محمّد صَلی الله علیهِ و آله برسانند میترسم. ابوطالب در این باره سروده است: - «به یقین که پیامبر، پسرآمنه، نزد من جایگاهی چون جایگاه فرزندانم را دارد؛
- چون به افسار ناقه آویخت دلم به رحم آمد در حالی که قافله شتران در حال حرکت بودند؛
- پس اشکی فراوان از چشمانم جاری گشت، اشکهای چون مرواریدهای غلتان و پراکنده؛
- پیوسته رعایت حال خویشاوندی نزدیک او را کردهام و سفارش نیاکان را دربارهاش پاس داشتهام؛
- و از وی خواستم در این سفر با عموهایی سپیدروی که حاجت دیگران را برآورده میسازند و بسیار شجاع و دلاورند، همراه شود؛
- آنها برای رسیدن به مقصد، به دور دستها سفر کردند، دوردستی که دست نیافتنی مینمود؛
- تا اینکه به بصری رسیدند در وسط راه رسیدن به پناهگاه، چشمشان
- به راهبی افتاد که خبر صادقی به آنان داد، درباره او، و مانع آسیب رساندن حسودان به وی گردید»
اینکه ابوطالب گفتهاند: وصیت نیاکان را دربارهاش پاس داشتهام» به معنای
آن است که چون عبدالله بن عبدالمطلّب درگذشت، هنوز محمّد کودکی شیرخواره بود- به روایتی دیگر، پیامبر در شکم مادر بود که پدرش از دنیا رفت- عبدالمطلّب سرپرستی وی را تا هشت سال بر عهده گرفت و چون مرگش فرا رسید، فرزندش ابوطالب را احضار نمود و گفت: فرزندم، سرپرستی برادرزادهات را بعد از من بپذیر که تو بزرگ قوم خود هستی و عاقلترین آنها و کسی هستی که در میان فرزندانم او را به دانایی و خردورزی میشناسم. کاهنان درباره این کودک سخنانی گفتهاند. شنیدهام که از سرزمین تهامه پیامبر بزرگواری مبعوث خواهد شد و نشانههایی از این پیامبر شنیدهام که آنها را در او میبینم. پس وی را گرامی بدار و از کید یهود حفظ کن که آنها دشمنان وی هستند. ابوطالب پیوسته سخنان پدرش عبدالمطلّب را به یاد داشت و به آن عمل میکرد؛ و در همین راستا سروده است: - «مگر ندیدهای که پس از ایشان به وی اهتمام ورزیدم، به خاطر پدر و مادر بزرگوار و سفید روی او؛
- چون با احمد وداع کرده و بر مرکب خویش سوار گشته تا به سفر روم؛
- از اندوه گریست و افسار ناقه در حال حرکت مرا بگرفت؛
- به یاد پدرش افتاده و اشک از چشمانم جاری گشت و بر گونهها فرو ریخت؛
- پس به او گفتم: برو و به همراه عموهایی که در سختیها غمخوارند و از پستی به دورند، سفر آغاز کن ؛
- و چون به سرزمین بُصری رسیدیم، مردم از بلندیها به نظاره ما ایستادند،
- در همین حال بحیرای راهب با سر برهنه با طعام و شراب فراوان از ما پذیرایی کرد؛
- و گفت: همه همراهان را به سفره طعام فرا بخوان، گفتیم: همه جز یک پسر بچه یتیم بر سر سفرهاند؛
- گفت: او را نیز بیاورید که خوراک ما بسیار است و حرام نیست؛
- و چون وی را دیدند که هنگام آمدن به خانه بحیرا، با سایه ابری از سوز گرمای خورشید محافظت میشود؛
- و در همین حال سوارانی در طلب همان کودک آمدند که بحیرا در وسط خیمه در میان بزرگان دیده بود؛
- از ترس آنکه مبادا وی را آسیبی رسانند، خود به سویشان روانه شد که ایشان مردمی زیرک و حریص دریافتن این کودک بودند؛
- مردمی بسیار درس خوانده و کامل و در میانشان مردمی هوشمند بود و همه مردم در خواب غفلت فرو نرفتهاند؛
- پس آنان به قصد کشتن محمّد آمدند، اما راهب آنان را با مدارا از این کار بازداشت
- با تأویلی که از تورات کرد تا اینکه پراکنده شدند و به ایشان گفت: شما مردمی پست و فرومایه نیستید؛ - آن سخنان و نشانههای روشن و واضح، همه دال بر نبوت اوست، و روز روشن چون شب تاریک نیست» - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 78- 75 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی شَیْخُنَا ابْنُ إِدْرِیسَ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی الْفَرَجِ الْأَصْفَهَانِیِّ یَرْفَعُهُ قَالَ: لَمَّا رَأَی أَبُو طَالِبٍ مِنْ قَوْمِهِ مَا یَسُرُّهُ مِنْ جَلَدِهِمْ مَعَهُ وَ حَدَبِهِمْ عَلَیْهِ (2) مَدَحَهُمْ وَ ذَکَرَ قَدِیمَهُمْ وَ ذَکَرَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ:
إِذَا اجْتَمَعَتْ یَوْماً قُرَیْشٌ لِمَفْخَرٍ*** فَعَبْدُ مَنَافٍ سِرُّهَا وَ صَمِیمُهَا
وَ إِنْ حَضَرَتْ أَشْرَافُ عَبْدِ مَنَافِهَا*** فَفِی هَاشِمٍ أَشْرَافُهَا وَ قَدِیمُهَا
فَفِیهِمْ نَبِیُّ اللَّهِ أَعْنِی مُحَمَّداً (3)*** هُوَ الْمُصْطَفَی مِنْ سِرِّهَا وَ کَرِیمِهَا
تَدَاعَتْ قُرَیْشٌ غَثُّهَا وَ سَمِینُهَا*** عَلَیْنَا فَلَمْ تَظْفَرْ وَ طَاشَتْ حُلُومُهَا (4)
**[ترجمه]ابن ادریس گوید: چون ابوطالب همراهی قوم خویش را با خود دید، مسرور شده و آنان را ستایش نموده و بزرگان آنان را به نیکی یاد کرده و از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نیز ذکری به میان آورده و گفت:
- «اگر روزی قریش بر امر افتخار آفرینی اجتماع کند، خاندان عبد مناف راز دارترین و اصلیترین عضو آن اجتماع خواهد بود؛
- و اگر اشراف و بزرگان عبدمناف در آن جمع حضور یابند، با سابقهترین اشراف آن را بنیهاشم تشکیل خواهند داد ؛
- زیرا نبی خدا یعنی محمّد صَلی الله علیهِ و آله در میان ایشان است، او برگزیده از صمیم و بزرگوارترین آنهاست ؛
- قریش با ریز و درشتش بر علیه ما متّحد شدند، لیکن طرفی نبست و رؤیاهایشان پریشان گشته و تعبیر نشد» - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب: 79 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی شَیْخِی مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِیسَ بِإِسْنَادِهِ إِلَی الشَّیْخِ الْمُفِیدِ یَرْفَعُهُ إِلَی أَبِی رَافِعٍ مَوْلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ ذَکَرَ حَدِیثاً طَوِیلًا فِی قِصَّةِ بَدْرٍ إِلَی أَنْ قَالَ: فَاحْتُمِلَ عُبَیْدَةُ مِنَ الْمَعْرَکَةِ إِلَی مَوْضِعِ رَحْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَصْحَابِهِ فَقَالَ عُبَیْدَةُ رَحِمَ اللَّهُ أَبَا طَالِبٍ لَوْ کَانَ حَیّاً لَرَأَی أَنَّهُ صَدَقَ فِی قَوْلِهِ:
وَ نُسْلِمُهُ حَتَّی نُصْرَعَ حَوْلَهُ*** وَ نَذْهَلَ عَنْ أَبْنَائِنَا وَ الْحَلَائِلِ (5)
**[ترجمه]ابو رافع غلام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله درباره جنگ بدر گوید: پس عبیدۀ از میدان جنگ به سمت محل بار و بنه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و یارانش رفته و گفت: خداوند ابوطالب را رحمت کند که اگر زنده بود به چشم خویش صحت سخن خود را میدید که گفته بود:
- «تا آخرین نفر از او دفاع خواهیم کرد و در این راه از زنان و فرزندان جدا خواهیم گشت» - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب: 84 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِیسَ بِإِسْنَادٍ مُتَّصِلٍ إِلَی الْحَسَنِ بْنِ جُمْهُورٍ الْعَمِّیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنْ صَالِحِ بْنِ کَیْسَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ رُومَانَ عَنْ یَزِیدَ بْنِ الصَّعِقِ عَنْ عُمَرَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ عُرْفُطَةَ قَالَ: بَیْنَا أَنَا بِأَصْفَاق مَکَّةَ (6) إِذْ أَقْبَلَتْ عِیرٌ مِنْ أَعْلَی نَجْدٍ حَتَّی حَاذَتِ الْکَعْبَةَ وَ إِذَا غُلَامٌ قَدْ رَمَی بِنَفْسِهِ عَنْ عَجُزِ بَعِیرٍ حَتَّی أَتَی الْکَعْبَةَ
ص: 131
وَ تَعَلَّقَ بِأَسْتَارِهَا ثُمَّ نَادَی: یَا رَبَّ الْبَنِیَّةِ أَجِرْنِی (1) فَقَامَ إِلَیْهِ شَیْخٌ جَسِیمٌ وَسِیمٌ عَلَیْهِ بَهَاءُ الْمُلُوکِ وَ وَقَارُ الْحُکَمَاءِ فَقَالَ خَطْبُکَ یَا غُلَامُ (2) فَقَالَ إِنَّ أَبِی مَاتَ وَ أَنَا صَغِیرٌ وَ إِنَّ هَذَا الشَّیْخَ النَّجْدِیَّ اسْتَعْبَدَنِی (3) وَ قَدْ کُنْتُ أَسْمَعُ أَنَّ لِلَّهِ بَیْتاً یَمْنَعُ مِنَ الظُّلْمِ فَأَتَی النَّجْدِیُّ وَ جَعَلَ یَسْحَبُهُ (4) وَ یُخَلِّصُ أَسْتَارَ الْکَعْبَةِ مِنْ یَدِهِ وَ أَجَارَهُ الْقُرَشِیُّ (5) وَ مَضَی النَّجْدِیُّ وَ قَدْ تَکَنَّعَتْ یَدَاهُ قَالَ عُمَرُ بْنُ خَارِجَةَ فَلَمَّا سَمِعْتُ الْخَبَرَ قُلْتُ إِنَّ لِهَذَا الشَّیْخِ لَشَأْناً فَصَوَّبْتُ رَحْلِی (6) نَحْوَ تِهَامَةَ حَتَّی وَرَدْتُ الْأَبْطَحَ وَ قَدْ أَجْدَبَتِ الْأَنْوَاءُ وَ أَخْلَفَتِ الْعُوَاءُ (7) وَ إِذَا قُرَیْشٌ حِلَقٌ قَدِ ارْتَفَعَتْ لَهُمْ ضَوْضَاءٌ فَقَائِلٌ یَقُولُ اسْتَجِیرُوا بِاللَّاتِ وَ الْعُزَّی وَ قَائِلٌ یَقُولُ بَلِ اسْتَجِیرُوا بِمَنَاةَ الثَّالِثَةِ الْأُخْرَی فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ جُمْلَتِهِمْ یُقَالُ لَهُ وَرَقَةُ بْنُ نَوْفَلٍ عَمُّ خَدِیجَةَ (8) بِنْتِ خُوَیْلِدٍ فَقَالَ فِیکُمْ (9) بَقِیَّةُ إِبْرَاهِیمَ وَ سُلَالَةُ إِسْمَاعِیلَ فَقَالُوا کَأَنَّکَ عَنَیْتَ أَبَا طَالِبٍ قَالَ إِنَّهُ ذَلِکَ (10) فَقَامُوا إِلَیْهِ بِأَجْمَعِهِمْ وَ قُمْتُ مَعَهُمْ (11) فَقَالُوا یَا أَبَا طَالِبٍ قَدْ أَقْحَطَ الْوَادِ وَ أَجْدَبَ الْعِبَادُ فَهَلُمَّ (12) فَاسْتَسْقِ لَنَا فَقَالَ رُوَیْدَکُمْ دُلُوکَ
ص: 132
الشَّمْسِ وَ هُبُوبَ الرِّیحِ فَلَمَّا زَاغَتِ الشَّمْسُ أَوْ کَادَتْ وَافَی أَبُو طَالِبٍ (1) قَدْ خَرَجَ وَ حَوْلَهُ أُغَیْلِمَةٌ مِنْ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ فِی وَسَطِهِمْ غُلَامٌ أَیْفَعُ (2) مِنْهُمْ کَأَنَّهُ شَمْسُ دُجًی تَجَلَّتْ عَنْهُ غَمَامَةٌ قَتْمَاءُ (3) فَجَاءَ حَتَّی أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَی الْکَعْبَةِ فِی مُسْتَجَارِهَا وَ لَاذَ بِإِصْبَعِهِ وَ بَصْبَصَتِ الْأُغَیْلِمَةُ حَوْلَهُ وَ مَا فِی السَّمَاءِ قَزَعَةٌ (4) فَأَقْبَلَ السَّحَابُ مِنْ هَاهُنَا وَ مِنْ هَاهُنَا حَتَّی کَثَّ (5) وَ لَفَّ وَ أَسْحَمَ وَ أَقْتَمَ وَ أَرْعَدَ وَ أَبْرَقَ (6) وَ انْفَجَرَ لَهُ الْوَادِی (7) فَلِذَلِکَ قَالَ أَبُو طَالِبٍ یَمْدَحُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله:
«وَ أَبْیَضَ یُسْتَسْقَی الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ»
إِلَی آخِرِ الْأَبْیَاتِ (8).
**[ترجمه]عرفطه گوید: در حالی که ما در کنار کعبه بودیم ، ناگاه کاروانی از بالای نجد آمده و به مقابل کعبه رسید. ناگاه پسری خود را از پشت شتری به زیر افکنده، خود را به کعبه رساند و پرده را با دست گرفته و با صدای بلند گفت: ای پروردگار کعبه مرا پناه ده! پس پیری تنومند، خوش سیما که از هیبت شاهان و متانت حکیمان و دانایان برخوردار بود، نزد وی رفته و گفت: تو را چه میشود پسر؟ گفت: یتیمی هستم که این پیرمرد نجدی مرا به بردگی کشیده است. من شنیده بودم که خداوند را خانهای هست که مانع ستمگری میشود. در این حال آن پیرمرد نجدی آمده و وی را کشان کشان دور میکرد و پرده کعبه را از دستان او آزاد ساخت ، آن مرد قریشی پسر را پناه داد و آن پیرمرد نجدی در حالی دستانش از کار افتاده شده بودند، از آنجا رفت. عمر بن خارجه گوید: چون این خبر را شنیدم گفتم: این پیرمرد باید از منزلتی شایسته برخوردار باشد. لذا به تاخت عازم سرزمین تهامه شدم در حالی که قحط سالی ستارگان را بیفروغ نموده و عوعو سگان همه جا را فرا گرفته بود و قریش را دیدم که سروصدایی راه انداخته یکی گفت: به لات و عُزّی پناه ببرید! و دیگری میگفت: به بت سوم یعنی مناۀ روی آورید و از او کمک بخواهید! پس مردی به نام ورقه بن نوفل عموی خدیجه بنت خویلد از میانشان برخاسته و گفت: مگر بازمانده ابراهیم و نواده اسماعیل در میان شما نیست که به این بتها پناه ببرید؟ گفتند: گویا منظور تو ابوطالب است؟! گفت: آری! پس جملگی نزد ابوطالب رفته و من هم با آنها همراه گشتم. وقتی به خانه وی رسیدند، گفتند: ای ابوطالب، قحطی درّه مکه را فرا گرفته و مردم دچار عسرت و سختی شدهاند، برخیز و برای ما طلب باران کن! ابوطالب گفت: با تجاوز خورشید از ظهر به هنگام وزش باد خواهم آمد. و چون آفتاب از ظهر گذشت یا تقریبا گذشته بود، ابوطالب به همراه گروهی از نوباوگان بنی عبدالمطلّب که در میانه آنها پسری در سن بلوغ بود که همانند خورشید تابان در دل شب تار میدرخشید، دیده میشد، بیرون آمد و به کعبه رفته، پشت خود را به آن تکیه داده و بیآنکه تکهای ابر در آسمان باشد، شروع کرد به تکان دادن انگشت خود در حالی که کودکان در اطراف او در هم میلولیدند و سروصدا میکردند. در این هنگام تکههای ابر را دیدم که از این طرف و آن طرف به راه افتاد و به سوی ما میآیند تا اینکه به هم پیوسته و متراکم گشته و رعدوبرقی عجیب راه انداخته و بارانی شدید درگرفت به گونهای که درّه مکه از آب پر شد، و از این روست که ابوطالب قصیده خود را با مطللع «وَ أبیض یستسقی الغمام بوجهه...» را سروده است. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 92-90 -
**[ترجمه]
الحلم؟ قال من حکیم عصره و حلیم دهره- قیس بن عاصم المنقری (1) و لقد قیل لقیس حلم من رأیت فتحلمت؟ و علم من رأیت (2) فتعلمت؟ فقال من الحکیم الذی لم ینفد قط حکمته (3) أکثم بن صیفی التمیمی (4) و لقد قیل لأکثم ممن تعلمت الحکمة و الرئاسة و الحلم و السیادة (5) فقال من حلیف الحلم و الأدب سید العجم و العرب أبی طالب بن عبد المطلب (6).
**[ترجمه]محمد بن ادریس گوید: به ثابت بن جابر که به «تأبَّطَ شرّاً» ملقّب شده، گفتند: سید و سرور عرب کیست؟ گفت: ابوطالب بن عبدالمطلّب.
به أحنف بن قیس تمیمی گفتند: این حکمت را از که یافتی و این دانش و حلم را از که گرفتهای؟ گفت: از دانای زمان و حلیم روزگار، قیس بن عاصم منقری. و به قیس بن عاصم گفتند: حلم و بردباری چه کسی را دیدی که چنین حلیم و بردبار شدی؟ و دانش و معرفت از که گرفتی تا بدین پایه از دانش رسیدی؟ گفت: از حکیمی که هرگز حکمت او پایان نمیپذیرد یعنی: أکثم بن صیفی تمیمی؛ و چون از أکثم سؤال شد: دانش و حکمت و ریاست و حلم و سیادت را از که یافتی، گفت: از همزاد حلم و أدب، سیّد و سرور عجم و عرب، ابوطالب بن عبدالمطلّب! - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 101 -
**[ترجمه]
و حدثنی النقیب محمد بن الحسن بن معیة العلوی عن سلار بن حبیش البغدادی
ص: 134
عن الأمیر أبی الفوارس الشاعر قال: حضرت مجلس الوزیر یحیی بن هبیرة و معی یومئذ جماعة من الأماثل و أهل العلم و کان فی جملتهم الشیخ أبو محمد بن الخشاب اللغوی (1) و الشیخ أبو الفرج بن الجوزی و غیرهم فجری حدیث شعر أبی طالب بن عبد المطلب فقال الوزیر ما أحسن شعره لو کان صدر عن إیمان فقلت و الله لأجیبن الجواب قربة إلی الله فقلت یا مولانا و من أین لک أنه لم یصدر عن إیمان فقال لو کان صادرا عن إیمان لکان أظهره (2) و لم یخفه فقلت لو کان أظهره لم یکن للنبی صلی الله علیه و آله ناصر قال فسکت و لم یحر جوابا و کانت لی علیه رسوم فقطعها و کانت لی فیه مدائح فی مسودات فغسلتها جمیعا (3).
**[ترجمه]ابوالفوارس شاعر گوید: به همراه جمعی از یاران سخنور و شاعر و اهل علم در مجلس یحیی بن هبیرۀ وزیر حاضر گشتم. از جمله حاضران این مجلس شیخ ابومحمد بن خشّابِ لغت شناس، شیخ ابوالفرج بن الجوزی و عدهای دیگر بودند. در این مجلس سخن از شعر ابوطالب به میان آمد که وزیر گفت: چه نیکو بود شعر او اگر از روی ایمان گفته میشد. پس با خود گفتم: به خدا سوگند قربۀً إلی الله پاسخ خواهم داد؛ لذا گفتم: سرورم، از کجا میدانید که از روی ایمان گفته نشدهاند؟ گفت: اگر از روی ایمان گفته بود، هرگز ایمان خود را نهان نمیداشت و آن را آشکار میساخت. گفتم: اگر ایمانش را اظهار و آشکار میکرد، دیگر برای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله یاوری نمیماند. وزیر با شنیدن این سخن چیزی نگفت. بعد از این ماجرا بود که مستمرّی مرا قطع کرد و من هم چرکنویس اشعاری را که در ستایش او سیاهه کرده بودم، همه را شستم. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب : 117- 116 -
**[ترجمه]
رونق السیف ماؤه و حسنه و الشغب تهییج الشر و المجانب من کان فی جنب الرجل و المباعد ضد و اللزوب اللصوق و حدیث مرجم لا یوقف علی حقیقته و الرجم الظن و الغضاضة الذلة و المنقصة و قوله دینا تمییز مؤکد و استشهدوا بهذا البیت لذلک (4) و حریبة الرجل ماله الذی سلبه أو ماله الذی یعیش به قوله غیر مدال کان المعنی لا یغلب علیه فیؤخذ منه و العیس بالکسر الإبل البیض یخالط بیاضها شقرة و قلصت الناقة قلیصا استمرت فی مضیها و المصلات و المصلت الرجل الماضی فی الحوائج و الأنجاد جمع نجد و هو الشجاع الماضی فیما یعجز غیره و الطیة بالکسر الضمیر و النیة و المنزل الذی انتواه و الشرک بالتحریک جمع شرکة و هی کعظم الطریق و وسطه و سجم الدمع سجاما ککتاب سال و عرام الجیش کغراب حدهم و شدتهم و کثرتهم و الغرام الولوع و الشر الدائم و الهلاک و العذاب و الطغام بالفتح أوغار الناس و رذالهم و السر بالکسر جوف کل شی ء و لبه و محض النسب و أفضله کالسرار و الغث المهزول و الطیش النزق و الخفة و ذهاب العقل.
ص: 135
و کنع یده أشلها. و الصوب و التصوب المجی ء من علو و زاغت الشمس أی مالت عن نصف النهار أو کادت أی قربت أن تمیل و الأقتم الأسود کالأسحم (1).
**[ترجمه]رونق السیف: جلا و زیبایی شمشیر. الشغب: تحریک به شرّ و آشوب. المجانب: کسی که در کنار شخص باشد، «المباعد» ضد آن است. اللّزوب: چسبناک. حدیث مرجّم: سخنی که در حقیقت آن مفهوم نباشد. الرجم : گمان ، حدس. الغضابۀ: ذلّت و کاستی، نقص. «دیناً» تمییز مؤکّد است و نحویون به عنوان شاهد مثال برای تمییز و مؤکّد از این جمله استفاده کردهاند. حریبۀ الرّجل: مالی که از مرد به غارت رفته یا مالی که با آن زندگی را میگذراند. «غیر مدال»: گویا به معنی «نمیتوان بر وی غلبه و آن را از وی گرفت، باشد. العِیس: شتر سفید متمایل به سرخی. قلّصت الناقۀ قلیصاً: شتر به راه خود ادامه داد. المِصلات و المِصلَت: مردی که مشکلات مردم را حل و نیازهای آنان را برآورده میسازد. الأنجاد: جمع «نجد» است و به معنی دلاوری است که دست به کارهایی میزند که دیگران از انجام آن ناتوانند. الطِیَّۀ: باطن و نیّت و منزلتی که قصد آن کرده الشُرُک: راهی که اغلب آن طی شده باشد، وسط راه. سجم الدمع سِجاماً- بر وزن کتاب- جاری و روان شد. عرام الجیش- بر وزن غُراب- حدّت و شدّت و کثرت آنها . الغرام: شیدایی، شرّ دائم، هلاک و عذاب. الطَّغام: اراذل و اوباش. السِرّ: درون هر چیزی و لُبّ آن، نسب نیکو و برتر، معادل السِرار. الغثُ: لاغر، نحیف. الطَّیش: سبک سری و زوال عقل. کَنَّع یده: دست او را فلج و ناتوان کرد. الصوب و و التصوّب: از بلندی سرازیر شدن و آمدن. زاغت الشمس: خورشید از نیمروز گذشت، «أوکادت» یعنی نزدیک است که بگذرد. الأقتم (بر وزن أسحَم): سیاه]
**[ترجمه]
کا، الکافی: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْمُعَلَّی عَنْ أَخِیهِ مُحَمَّدٍ عَنْ دُرُسْتَ عَنِ الْبَطَائِنِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا وُلِدَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَکَثَ أَیَّاماً لَیْسَ لَهُ لَبَنٌ فَأَلْقَاهُ أَبُو طَالِبٍ عَلَی ثَدْیِ نَفْسِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ لَبَناً فَرَضَعَ مِنْهُ أَیَّاماً حَتَّی وَقَعَ أَبُو طَالِبٍ عَلَی حَلِیمَةَ السَّعْدِیَّةِ فَدَفَعَهُ إِلَیْهَا (2).
**[ترجمه]کافی: امام صادق علیه السّلام میفرماید: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله متولد شد، چند روزی شیر نبود که بنوشد. پس ابوطالب سینه خود را در دهانش گذاشت و خداوند شیر را در آن روان ساخت تا اینکه ابوطالب توانست حلیمه سعدیه را بیابد و پیامبرصَلی الله علیهِ و آله را به وی بسپارد. - . اصول کافی 1: 488 -
**[ترجمه]
کا، الکافی: الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِیِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ: قِیلَ لَهُ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ کَانَ کَافِراً فَقَالَ کَذَبُوا کَیْفَ یَکُونُ کَافِراً وَ هُوَ یَقُولُ:
أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّا وَجَدْنَا مُحَمَّداً*** نَبِیّاً کَمُوسَی خُطَّ فِی أَوَّلِ الْکُتُبِ
وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ کَیْفَ یَکُونُ أَبُو طَالِبٍ کَافِراً وَ هُوَ یَقُولُ:
لَقَدْ عَلِمُوا أَنَّ ابْنَنَا لَا مُکَذَّبٌ*** لَدَیْنَا وَ لَا یَعْبَأُ بِقَوْلِ الْأَبَاطِلِ (3)
وَ أَبْیَضَ یُسْتَسْقَی الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ*** ثِمَالُ الْیَتَامَی عِصْمَةٌ لِلْأَرَامِلِ (4)
**[ترجمه]کافی: به امام صادق علیه السّلام عرض شد: برخی گمان دارند که ابوطالب کافر بود. فرمود: دروغ گفتهاند! چگونه میتواند کافر باشد و در عین حال گفته باشد: - «آیا ندانستهاید که ما محمّد را پیامبری چون موسی یافتیم که نامش در کتابهای پیامبران پیشین مذکور افتاده است.»
و در روایت دیگری فرموده است: چگونه ابوطالب کافر بوده در حالی که گفته است:
- «آنها به تحقیق در یافتهاند که فرزند ما در میان ما دروغگو نیست و اهمیتی هم به سخنان بیهوده نمیدهد؛
- او سپید رخساری است که از ابرها به آبرویش باران خواسته میشود، همان که پدر و پناه یتیمان و بیوهزنان است» - . اصول کافی 1: 488 -
**[ترجمه]
کا، الکافی عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: بَیْنَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ عَلَیْهِ ثِیَابٌ جُدُدٌ (5) فَأَلْقَی الْمُشْرِکُونَ
ص: 136
عَلَیْهِ سَلَی نَاقَةٍ فَمَلَئُوا ثِیَابَهُ بِهَا فَدَخَلَهُ مِنْ ذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ فَذَهَبَ إِلَی أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ لَهُ یَا عَمِّ کَیْفَ تَرَی حَسَبِی فِیکُمْ فَقَالَ مَا ذَاکَ (1) یَا ابْنَ أَخِی فَأَخْبَرَهُ الْخَبَرَ فَدَعَا أَبُو طَالِبٍ حَمْزَةَ وَ أَخَذَ السَّیْفَ وَ قَالَ لِحَمْزَةَ خُذِ السَّلَی ثُمَّ تَوَجَّهْ إِلَی الْقَوْمِ وَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَعَهُ فَأَتَی قُرَیْشاً وَ هُمْ حَوْلَ الْکَعْبَةِ فَلَمَّا رَأَوْهُ عَرَفُوا الشَّرَّ فِی وَجْهِهِ فَقَالَ لِحَمْزَةَ (2) أَمِرَّ السَّلَی عَلَی أَسْبِلَتِهِمْ (3) فَفَعَلَ ذَلِکَ حَتَّی أَتَی عَلَی آخِرِهِمْ ثُمَّ الْتَفَتَ أَبُو طَالِبٍ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا ابْنَ أَخِی هَذَا حَسَبُکَ فِینَا (4).
**[ترجمه]کافی: امام صادق علیه السّلام میفرماید: در حالی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله جامههای نو بر تن داشت و در مسجدالحرام نشسته بود، مشرکان پوست بچهدان شتری را روی وی انداخته و لباس وی را آلوده ساختند. این عمل پیامبرصَلی الله علیهِ و آله را بسیار آزرده خاطر ساخته، با ناراحتی نزد ابوطالب رفته و به وی فرمود: عموجان، من در میان شما چه جایگاهی دارم؟ ابوطالب گفت: چرا جامهات چنین است؟ پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وی را از ماجرا آگاه ساخت. پس ابوطالب حمزه را صدا زده و به وی دستور داد پوست بچهدان شتر را بردارد و خود نیز شمشیر برگرفت و عازم محل اجتماع سران قریش در پیرامون کعبه گردید. چون چشم آن جماعت بر وی افتاد، دانستند که بسیار خشمگین است و ممکن است دست به هر کاری بزند. پس ابوطالب به حمزه گفت: پوست بچهدان شتر را به سبیل همه حاضران بمال! و او نیز چنین کرد و سبیل همه را آلوده ساخت. سپس ابوطالب رو به پیامبرصَلی الله علیهِ و آله کرده و گفت: برادرزاده، جایگاه تو در میان ما این است! - . اصول کافی 1: 449 -
**[ترجمه]
کا، الکافی: عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا تُوُفِّیَ أَبُو طَالِبٍ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ اخْرُجْ مِنْ مَکَّةَ فَلَیْسَ لَکَ فِیهَا نَاصِرٌ وَ ثَارَتْ (5) قُرَیْشٌ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَخَرَجَ هَارِباً حَتَّی جَاءَ إِلَی جَبَلٍ بِمَکَّةَ یُقَالُ لَهُ الْحَجُونُ فَصَارَ إِلَیْهِ (6).
**[ترجمه]کافی: امام صادق علیه السّلام میفرماید: چون ابوطالب درگذشت جبرئیل علیه السّلام بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نازل گردید و گفت: ای محمّد، از مکه خارج شو زیرا دیگر در آن یاوری نداری. قریش بر پیامبر صَلی الله علیه و آله و سلَّم شوریدند و آن حضرت از دست ایشان گریخته و به کوهی در مکه به نام «الحجون» رفت. - . اصول کافی 1: 449 -
**[ترجمه]
کا، الکافی حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَسْبَاطِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ حَیْثُ طُلِقَتْ (7) آمِنَةُ بِنْتُ وَهْبٍ وَ أَخَذَهَا الْمَخَاضُ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله حَضَرَتْهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ امْرَأَةُ أَبِی طَالِبٍ فَلَمْ تَزَلْ مَعَهَا حَتَّی وَضَعَتْ فَقَالَتْ إِحْدَاهُمَا لِلْأُخْرَی هَلْ تَرَیْنَ مَا أَرَی فَقَالَتْ وَ مَا تَرَیْنَ قَالَتْ هَذَا النُّورَ الَّذِی قَدْ سَطَعَ (8) مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فَبَیْنَمَا هُمَا کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِمَا أَبُو طَالِبٍ فَقَالَ لَهُمَا مَا لَکُمَا مِنْ أَیِّ شَیْ ءٍ تَعْجَبَانِ فَأَخْبَرَتْهُ فَاطِمَةُ بِالنُّورِ الَّذِی قَدْ رَأَتْ فَقَالَ لَهَا أَبُو طَالِبٍ أَ لَا أُبَشِّرُکِ فَقَالَتْ بَلَی فَقَالَ أَمَا إِنَّکِ سَتَلِدِینَ غُلَاماً یَکُونُ وَصِیَّ هَذَا الْمَوْلُودِ (9).
ص: 137
**[ترجمه]کافی: امام صادق علیه السّلام میفرماید: چون آمنه بنت وهب دچار درد زایمان گشت: فاطمه بنت اسد همراه ابوطالب نزد وی آمد و همچنان آنجا باقی ماند تا آمنه زایمان کرد. پس هرکدام به دیگری گفتند: آیا تو هم آنچه را که من میبینم، میبینی؟ فاطمه پرسید: چه میبینی؟ آمنه گفت: این نور را میگویم که از مشرق تا مغرب منتشر شده است! آن دو مشغول این سخن بودند که ابوطالب بر ایشان وارد گشته و به ایشان گفت: شما را چه میشود؟ تعجّب شما از چیست؟ پس فاطمه او را از ماجرای نوری که دیده بود آگاه کرد. ابوطالب به وی گفت: میخواهی تو را مژده دهم؟ گفت: آری! گفت: تو پسری به دنیا خواهی آورد که وصیّ این مولود خواهدشد. - . روضة ا لکافی : 302 -
**[ترجمه]
أبو طالب اسمه عبد مناف و قال صاحب کتاب عمدة الطالب قیل إن اسمه عمران و هی روایة ضعیفة رواها أبو بکر محمد بن عبد الله الطرسوسی النسابة (1) و قیل اسمه کنیته و یروی ذلک عن أبی علی محمد بن إبراهیم بن عبد الله بن جعفر الأعرج (2) و زعم أنه رأی خط أمیر المؤمنین علیه السلام و کتب علی بن أبو طالب علیهما السلام و لکن حدثنی تاج الدین محمد بن القاسم النسابة و جدی لأمی محمد بن الحسین الأسدی أن الذی کان فی آخر ذلک المصحف علی بن أبی طالب و لکن الیاء مشبهة بالواو فی خط الکوفی (3).
و الصحیح أن اسمه عبد مناف و بذلک نطقت وصیة أبیه عبد المطلب حین أوصی إلیه برسول الله صلی الله علیه و آله و هو قوله:
أوصیک یا عبد مناف بعدی*** بواحد بعد أبیه فرد
انتهی (4).
و قد أجمعت الشیعة علی إسلامه و أنه قد آمن بالنبی صلی الله علیه و آله فی أول الأمر و لم یعبد صنما قط بل کان من أوصیاء إبراهیم علیه السلام و اشتهر إسلامه من مذهب الشیعة حتی أن المخالفین کلهم نسبوا ذلک إلیهم و تواترت الأخبار من طرق الخاصة و العامة فی ذلک
ص: 138
و صنف کثیر من علمائنا و محدثینا کتابا مفردا فی ذلک کما لا یخفی علی من تتبع کتب الرجال.
و قال ابن الأثیر فی کتاب جامع الأصول و ما أسلم من أعمام النبی صلی الله علیه و آله غیر حمزة و العباس و أبی طالب عند أهل البیت علیهم السلام و قال الطبرسی رحمه الله قد ثبت إجماع أهل البیت علیهم السلام علی إیمان أبی طالب و إجماعهم حجة لأنهم أحد الثقلین اللذین أمر النبی صلی الله علیه و آله بالتمسک بهما ثم نقل عن الطبری و غیره من علمائهم الأخبار و الأشعار الدالة علی إیمانه.
و قال یحیی بن الحسن بن بطریق فی کتاب المستدرک بعد إیراد ما مر ذکره فی أحوال النبی صلی الله علیه و آله من إخبار الأحبار و الرهبان بنبوته صلی الله علیه و آله و تأیید أبی طالب له فی رسالته و أشعاره فی تلک الأمور ناقلا عن أکابر علمائهم و مؤرخیهم کابن إسحاق صاحب کتاب المغازی و غیره قال فیدل علی إیمانه أشیاء.
منها لما عرفه بحیرا الراهب أمره قال إنه سیکون لابن أخیک هذا شأن فارجع به إلی موضعه و احفظه فلم یزل حافظا له إلی أن أعاده إلی مکة و قد ذکر ذلک فی شعره و قال:
إن ابن آمنة النبی محمدا*** عندی بمثل منازل الأولاد
فأقر بنبوته کما تری.
و منها قوله لما رأی بحیرا الغمامة علی رأس رسول الله صلی الله علیه و آله فقال فیه:
فلما رآه مقبلا نحو داره*** یوقیه حر الشمس ظل غمام
حنا رأسه شبه السجود و ضمه*** إلی نحره و الصدر أی ضمام
إلی أن قال:
و ذلک من أعلامه و بیانه*** و لیس نهار واضح کظلام
فافتخاره بذلک و جعله من أعلامه دلیل علی إیمانه.
و منها قوله فی رجوعه من عند بحیرا و ذکر الیهود.
فما رجعوا حتی رأوا من محمد*** أحادیث تجلو غم کل فؤاد
ص: 139
و حتی رأوا أحبار کل مدینة*** سجودا له من عصبة و فراد (1).
و هذا من أدل دلیل علی فرحه و سروره بمعجزاته و أخباره.
وَ مِنْهَا أَنَّهُ أَرْسَلَ إِلَیْهِ عَقِیلًا وَ جَاءَ بِهِ فِی شِدَّةِ الْحَرِّ لِمَا شَکَوْا مِنْهُ وَ قَالَ لَهُ إِنَّ بَنِی عَمِّکَ هَؤُلَاءِ قَدْ زَعَمُوا أَنَّکَ تُؤْذِیهِمْ فِی نَادِیهِمْ (2) وَ مَسْجِدِهِمْ فَانْتَهِ عَنْهُمْ فَقَالَ صلی الله علیه و آله لَهُمْ أَ تَرَوْنَ هَذِهِ الشَّمْسَ فَقَالُوا نَعَمْ فَقَالَ فَمَا أَنَا بِأَقْدَرَ (3) عَلَی أَنْ أَدَعَ ذَلِکَ مِنْکُمْ عَلَی أَنْ تُشْعِلُوا مِنْهَا شُعْلَةً فَقَالَ لَهُمْ أَبُو طَالِبٍ: وَ اللَّهِ مَا کَذَبَ ابْنُ أَخِی قَطُّ فَارْجِعُوا عَنْهُ.
و هذا غایة التصدیق.
و منها قوله فی جواب ذلک فی أبیاته:
فاصدع بأمرک ما علیک غضاضة *** و أبشر و قر بذاک منک عیونا
و هذا أمر له بإبلاغ ما أمره تعالی به علی أشق وجه و قوله فی تمام الأبیات:
و دعوتنی و زعمت أنک ناصحی*** و لقد صدقت و کنت قبل أمینا
فصدقه فی دعائه له إلی الإیمان و کونه أمینا و هذا غایة فی قبول أمره له و فیها بعد هذا البیت:
و عرضت دینا قد علمت بأنه*** من خیر أدیان البریة دینا
و هذا من أدل الدلیل علی إیمانه.
و منها قوله:
أ لم تعلموا أنا وجدنا محمدا*** نبیا .....
الأبیات و هذا القول إیمان بلا خلاف.
أقول
ثُمَّ ذَکَرَ قِصَّةَ الصَّحِیفَةِ إِلَی أَنْ قَالَ: فَقَالَ لَهُ أَبُو طَالِبٍ یَا ابْنَ أَخِی مَنْ حَدَّثَکَ بِهَذَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَخْبَرَنِی رَبِّی بِهَذَا فَقَالَ لَهُ عَمُّهُ إِنَّ رَبَّکَ الْحَقُّ وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنَّکَ صَادِقٌ.
.
ص: 140
أقول ثم ذکر إتیانه القوم و إخباره إیاهم بذلک و مباهلته معهم فقال فلو لا تصدیقه لرسول الله صلی الله علیه و آله عما بلغه عن الله تعالی لما سارع إلی القوم بالمباهلة بالنبی و تصدیقه و ما باهل به إلا و لم یکن عنده شک فی أنه هو المنصور علیهم بما ثبت عنده من آیات الرسول صلی الله علیه و آله و صدقه و معجزاته.
و قال (1)
أ لم تعلموا أنا وجدنا محمدا*** نبیا کموسی خط فی أول الکتب
فأقر بنبوته و أکد ذلک بأن شبهه بموسی علیه السلام و زاد فی التأکید بقوله خط فی أول الکتب فاعترف بأنه قد بشر بنبوته کل نبی له کتاب و هذا أمر لا یعترف به إلا من قد سبق له قدم فی الإسلام ثم وکد اعترافه أیضا بقوله:
و إن علیه فی العباد محبة *** و لا خیر ممن خصه الله بالحب
فاعترف بمحبة الخلق له و بمحبة الله له و جعله خیر الخلق بقوله و لا خیر إلی آخره یعنی لا یکون أحد خیرا ممن خصه الله بحبه بل هو خیر من کل أحد.
ثم ذکر الأبیات المتقدمة فی ذلک و استدل بها علی إیمانه و ذکر کثیرا من القصص و الأشعار ترکناها إیثارا للاختصار.
**[ترجمه]نام ابوطالب «عبد مناف» است و مؤلف کتاب «عمدۀ الطالب» آورده است که: گفته شده نام وی «عمران» بوده است که حدیثی ضعیف است که آن را ابوبکر محمد بن عبدالله طرسوسی نسّابه روایت نموده است؛ و گفته شده نام و کنیه او یکی است و این روایت از ابوعلی محمد بن ابراهیم بن عبدالله بن جعفر أعرج نقل گردید و راوی گمان کرده خط امیرالمؤمنین علیه السّلام را در پشت مصحفی دیده که نوشته شده بوده «علی بن ابوطالب» لیکن تاج الدین محمد بن قاسم نسّابه و جدّ مادریم محمد بن حسن اسدی به من گفته است که در پایان آن مصحف نوشته شده بود «علی بن أبی طالب» و این اشتباه بدان سبب رخ داده که در خط کوفی واو و یاء شبیه هم نوشته میشوند. و صحیح آن است که نام وی «عبد مناف» بوده است و وصیّت نامه عبدالمطلّب نیز زمانی که وی را به پذیرش سرپرستی سفارش میکند، مؤید همین معناست و آن بیت چنین است:
«اُوصِیکَ یا عبدَمنافٍ َبعدِی بِواحِدٍ بَعدَ أبیهِ فَردِ» تمام شد. - . عمدۀ الطالب فی أنساب آل أبی طالب : 6-5 -
شیعه به اجماع ابوطالب را از همان آغاز بعثت مؤمن به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میدانند و اینکه وی هرگز بتی را نپرستیده، بلکه از اوصیای ابراهیم علیه السّلام بوده است. مسلمان بودن وی از مذهب شیعه مشهور است به طوری که تمام مخالفان مسلمان بودن ابوطالب را به شیعه منتسب میکنند. لیکن اخبار در این مورد هم از طرق خاصه و هم از طرق عامه متواتر است و بر کسانی که کتب رجال را تتبع میکنند پوشیده نیست که بسیاری از علما و محدّثان
ما کتابی مستقل راجع به این مطلب نوشتهاند .
ابنأثیر در کتاب «جامعالاصول» مینویسد: از دیدگاه اهل بیت از عموهای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله غیر از حمزه، عباس و ابوطالب اسلام نیاوردند. طبرسی رحمۀ الله علیه نیز گفته است: ایمان ابوطالب نزد شیعه به اجماع ثابت شده است و اجماع آنها به اعتبار اینکه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن را یکی از دو ثقلی دانسته که باید به آن تمسک جست، حجّت است. از طرفی، از طبری و دیگر علمای اهل سنت نیز اخبار و اشعاری روایت گردید که دال بر ایمان وی هستند.
یحیی بن حسن بن بطریق در کتاب «المستدرک» پس از ذکر مطالبی که در احوال پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و أخبار پیشبینی نبوت آن حضرت توسط أحبار و راهبان گذشت و نیز تأیید ابوطالب مبنی بر تبلیغ رسالت و اشعاری که در همین راستا سروده، از علمای بزرگ و مورخان سترگ از قبیل ابن اسحاق صاحب کتاب «المغازی» و دیگران گوید: اموری چند وجود دارد که بر ایمان ابوطالب دلالت دارند:
از جمله دلایل یکی آن است که چون بحیرای راهب به وی گفت که پسر برادرت منزلتی عظیم خواهد یافت، پس به خانهات برگرد و مراقب او باش، ابوطالب پیوسته مراقب او بود تا اینکه به مکه بازش گرداند. این مطلب را در اشعار خود نیز ذکر کرده و گوید: «فرزند آمنه همان محمد پیامبر است و در نزد من ارزش همه فرزندان را دارد».
و در این بیت به وضوح پیداست که به نبوّت آن حضرت اقرار نموده است.
و از جمله این اشعار شعری است که چون بحیرا ابری را دید که پیوسته سایبان رسول خداست، ابوطالب در این باره چنین سرود:
- چون او را دید که به طرف خانهاش میآید، پارهای ابر او را از حرارت خورشید محافظت میکرد.
- سرش را همانند سجده خم کرد و او را به شکلی بسیار مشتاقانه به گلو و سینهاش چسبانید.
تا اینکه میگوید:
- این دلایل همگی از حجتهای اوست و روز روشن همچون شب تاریک نیست.
و افتخارش به این مطلب و علامت و نشانه نبوّت دانستن سایه افکندن ابر بر سر او، دلیل بر ایمان وی است.
و از جمله دیگر شعری است که پس از بازگشت از نزد بحیرا و با یاد کرد یهودیان سروده است:
_
پس به محض این که بازگشتند احادیث محمد را گشایشگر دلهای غمزده دیدند
- و دیدند که مقامات روحانی هر شهری، گروه گروه و به تک تک برای او سر تعظیم فرود میآورند.
و این ابیات بهترین دلیل بر خرسندی و شادمانی ابوطالب از معجزات و اخبار رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است.
یک مورد دیگر از دلایل ایمان ابوطالب آن است که وی عقیل را به دنبالش فرستاد تا وی را در شدّت گرما بیاورد و این امر زمانی بود که از وی به ابوطالب شکایت کردند و ابوطالب به او گفت: این پسر عموهای تو هستند که گمان دارند در پاتوق و مسجدی که در آن نشستهاند آزارشان میدهی؛ دست از آنها بردار. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به ایشان فرمود: آیا این خورشید را میبینید؟ گفتند: آری، میبینم! فرمود: پس بدانید که اگر شما توانستید شعلهای از آن برگیرید، من هم میتوانم دست از دعوت خویش بردارم! پس ابوطالب به ایشان گفت: به خدا سوگند برادرزادهام هرگز دروغ نگفته است! دست از او بدارید! و این اوج تأیید و تصدیق رسالت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله است.
ابوطالب در این مورد ابیاتی سروده است از جمله:
- پس در پی کار خویش باش و بدان که در این راه خوار نخواهی شد، و بشارت باد تو را به حمایت ما و چشمانت روشن.
واین خود تشویق رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برای عمل به تکلیفی است که خداوند بر عهده وی گذاشته است. و در بیتی دیگر گوید:
- و مرا به دین خود دعوت کردی و گفتی که خیرخواه منی، براستی که خوب نصیحت کردی و پیش از این امین بودی.
در این بیت ابوطالب دعوت پیامبرصَلی الله علیهِ و آله از او را برای ایمان آوردن، تصدیق میکند و او را مردی راستگو و امین میداند و این نشانه اوج پذیرش رسالت وی است؛ و در بیت بعد میگوید:
- و دینی را یاد کردی که میدانم از میان دیگر ادیان شما بهترین دین است.»
و براستی که این بیت دلیل محکمی بر ایمان اوست.
باز میگوید:
آیا ندانستهاید که ما محمد را پیامبری یافتیم...
که قطعاً این سخن دال بر ایمان است.
مولف: سپس داستان صحیفه (عهدنامه سران قریش) را ذکر نموده تا آنجا که گوید: پس ابوطالب به وی گفت: برادرزاده، چه کسی در این مورد (خورده شدن عهدنامه توسط موریانهها) با تو سخن گفته است؟ فرمود: پروردگارم مرا آگاه کرده است. پس عمویش به وی گفت: بیشک پروردگار تو حق است و من شهادت میدهم که تو راستگویی .
مولف: سپس ماجرای رفتن خود را نزد آن جماعت و آگاه کردن ایشان به این امر و مباهله با آنها را ذکر نموده و گفت: اگر آنچه را که رسول خدا به وی ابلاغ کرد تصدیق نمینمود و حقیقت آن را قاطعانه نمیپذیرفت، نزد قریش نمیرفت و با آنان به مباهله در مورد پیامبر و تصدیق آن حضرت نمیپرداخت. ابوطالب شک نداشت که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر آنان غلبه خواهد کرد و این یقین حاصل آن است که صدق گفتار رسول خدا و معجزات آن حضرت و آیاتی که بر وی نازل شد، برایش به اثبات رسیده بودند. از این رو میگوید:
- آیا ندانستهاید که ما محمد را پیامبری یافتیم مانند موسی که کتب آسمانی پیشین از او خبر داده بودند؟
در این بیت وی به نبوّت آن حضرت اقرار نموده و روی شباهتش به موسی تأکید ورزیده و با آوردن عبارت «کتب آسمانی پیشین از او خبر داده بودند؟» براین تأکید افزود. و اعتراف کرده که تمام کتابهای آسمانی پیشین آمدن وی را بشارت دادهاند و چنین اعترافی تنها از کسی صادر میشود که از جمله پیشتازان در پذیرش اسلام است. و آوردن بیت زیر، بر تأکید اعتراف خود افزوده است.
او میگوید: «همانا محبت او در میان بندگان بر عهده خداوند است و هیچ کس بهتر از کسی نیست که خداوند، او را ویژهی محبت خویش گردانده باشد»
وی با این بیت اعتراف میکند که مردم و خدا او را دوست دارند و با آوردن عبارت «لاخیر» او را به عنوان بهترین مخلوقات میداند؛ بدین معنی که «کسی را که خداوند او را به محبّت خود مختص گردانیده، بهترین مخلوقات است و بهتر از او یافت نمیشود.]
سپس ابیات دیگر خود را در این رابطه یاد نموده و استدلال میکند که این ابیات دلیل بر ایمان وی هستند و همچنین به ذکر بسیاری از داستانها و اشعار پرداخته که ما برای رعایت اختصار از ذکر آنها پرهیز میکنیم.
**[ترجمه]
مد، العمدة: من مسند عبد الله بن أحمد بن حنبل عن أبیه قال علی بن أبی طالب و اسم أبی طالب عبد مناف بن عبد المطلب و اسم عبد المطلب شیبة الحمد بن هاشم و اسم هاشم عمرو بن عبد مناف و اسم عبد مناف المغیرة بن قصی و اسم قصی زید بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن إلیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان بن أد بن أدد بن الهمیسع بن یشجب (2) و قیل أشجب بن نبت بن قیدار بن إسماعیل و إسماعیل أول من فتق لسانه بالعربیة المبینة التی نزل بها القرآن و أول من رکب الخیل و کانت وحوشا و هو ابن عرق الثری خلیل الله إبراهیم بن تارخ بن ناخور و قیل الناخر بن ساروع بن أرغو بن قالع و هو
ص: 141
قاسم الأرض بین أهلها -ابن عامر- و هو هود النبی علیه السلام ابن شالخ بن أرفخشد و هو الرافد بن سام بن نوح بن مالک و هو فی لغة العرب ملکان بن المتوشلخ و هو المثوب بن أخنخ و هو إدریس النبی علیه السلام ابن یرد و هو الیارد بن مهلائیل بن قینان بن أنوش و هو الطاهر بن شیث و هو هبة الله و یقال أیضا شاث بن آدم أبی البشر علیه السلام (1).
أَقُولُ (2) فِی الدِّیوَانِ الْمَنْسُوبِ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ فِی مَرْثِیَةِ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ:
أَرِقْتُ لِنَوْحٍ آخِرَ اللَّیْلِ غَرَّدَا*** لِشَیْخِیَ یَنْعَی وَ الرَّئِیسَ الْمُسَوَّدَا
أَبَا طَالِبٍ مَأْوَی الصَّعَالِیکِ ذَا النَّدَی*** وَ ذَا الْحِلْمِ لَا خَلْفاً وَ لَمْ یَکُ قُعْدَداً
أَخَا الْمُلْکِ خَلَّی ثُلْمَةً سَیَسُدُّهَا*** بَنُو هَاشِمٍ أَوْ یُسْتَبَاحُ فَیُمْهَدَا
فَأَمْسَتْ قُرَیْشٌ یَفْرَحُونَ بِفَقْدِهِ*** وَ لَسْتُ أَرَی حَیّاً لِشَیْ ءٍ مُخَلَّداً
أَرَادَتْ أُمُوراً زَیَّنَتْهَا حُلُومُهُمْ*** سَتُورِدُهُمْ یَوْماً مِنَ الْغَیِّ مَوْرِداً
یُرَجُّونَ تَکْذِیبَ النَّبِیِّ وَ قَتْلَهُ*** وَ أَنْ یَفْتَرُوا بَهْتاً عَلَیْهِ وَ مَحْجَداً
کَذَبْتُمْ وَ بَیْتِ اللَّهِ حَتَّی نُذِیقَکُمْ*** صُدُورَ الْعَوَالِی وَ الصَّفِیحَ الْمُهَنَّدَا
وَ یَبْدُوَ مِنَّا مَنْظَرٌ ذُو کَرِیهَةٍ*** إِذَا مَا تَسَرْبَلْنَا (3) الْحَدِیدَ الْمُسَرَّدَا
فَإِمَّا تُبِیدُونَا وَ إِمَّا نُبِیدُکُمْ*** وَ إِمَّا تَرَوْا سِلْمَ الْعَشِیرَةِ أَرْشَدَا
وَ إِلَّا فَإِنَّ الْحَیَّ دُونَ مُحَمَّدٍ*** بَنُو هَاشِمٍ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ مَحْتَداً
وَ إِنَّ لَهُ فِیکُمْ مِنَ اللَّهِ نَاصِراً*** وَ لَسْتُ بِلَاقٍ صَاحِبَ اللَّهِ أَوْحَدَا
نَبِیٌّ أَتَی مِنْ کُلِّ وَحْیٍ بِخُطَّةٍ*** فَسَمَّاهُ رَبِّی فِی الْکِتَابِ مُحَمَّداً
أَغَرَّ کَضَوْءِ الْبَدْرِ صُورَةُ وَجْهِهِ*** جَلَا الْغَیْمَ عَنْهُ ضَوْؤُهُ فَتَوَقَّدَا
أَمِینٌ عَلَی مَا اسْتَوْدَعَ اللَّهُ قَبْلَهُ*** وَ إِنْ کَانَ قَوْلًا کَانَ فِیهِ مُسَدَّداً
(4).
ص: 142
**[ترجمه]العمدۀ: عبدالله بن احمد در مسند خود به نقل از پدرش گوید: علی بن ابی طالب - و اسم ابوطالب «عبدمناف» است- بن عبدالمطلّب و نام عبدالمطلّب «شیبۀ الحَمد» است- بن هاشم- و نام هاشم «عمرو» بن عبد مناف است و اسم عبدمناف «مغیره»- بن قُصَیّ- و اسم قصیّ «زید»- بن کلاب- بن مُرّه بن کعب بن لؤیّ بن غالب بن فهر بن مالک بن نضربن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن إلیاس بن نزار بن معدّ بن عدنان بن أدّ بن اُدد بن همیسع بن یشجب- أشجب نیز گفته شده- ابن نبت بن قیدار بن اسماعیل است که برای نخستین بار به زبان عربی تکلّم کرد و قرآن با این زبان نازل گردیده است و او نخستین کسی است که سوار بر اسب شد، زیرا پیش از او اسب ها وحشی بودند و او فرزند ریشه زمین یعنی خلیل الله ابراهیم بن تارخ بن ناخور- «ناخر» نیز گفته شده- بن ساروع بن أرغو بن قالع- کسی که زمین را بین ساکنانش تقسیم کرد – ابن عامر- که همان هود پیامبر علیه السّلام است- بن شالخ بن أرفخشد- و او «رافد»- بن سام بن نوح بن مالک- در لغت عرب «ملکان» بن متوشلخ- المثوب - بن اُخنخ- ادریس نبی علیه السّلام- ابن یرد- یارد- بن مهلائیل بن قینان بن اُنوش- طاهر- بن شیث- هبۀ الله- که «شاث» هم گفته شده- ابن آدم ابوالبشر علیه السلام است. - . العمدۀ ابن بطریق : 12 -
مولف: در دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علیه السّلام قصیدهای وارد شده که آن حضرت آن را در رثای پدر بزرگوار خویش ابوطالب سروده است:
- «در آخر شب برای گریه بیدار شدم تا برای مرگ پیر و رئیس سالار خود مویه کنم ؛
- برای ابوطالب که پناهگاه فقیران، خداوند بخشش و صبر که نه فرزند نااهلش بود و نه بیمناک، ناله سر میدهم؛
- قوی مردی بود که مرگش شکافی به وجود آورد و به زودی بنیهاشم این شکاف را پرخواهند کرد، و یا اینکه با فرا رسیدن مرگ گریهام به پایان میرسد؛
- قریش از مرگ ابوطالب شادمانی میکنند و گمانم بر این است که هیچ موجود زندهای جاودانه زنده نمیماند؛
- آنها آرزوهایی داشتند که رؤیاهایشان برایشان مجسّم کرده بود، و طولی نخواهد کشید که آنان را به سوی انحراف سوق خواهد داد؛ - امید به تکذیب و قتل پیامبرصَلی الله علیهِ و آله بستهاند و در پی آنند که با تهمت و افترا زدن رسالتش را منکر شوند.
- سوگند به خانه خدا که شما رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را تکذیب کردید و ما طعم تلخ نیزه و شمشیرهای برّان خود را به شما خواهیم چشاند؛
- و چون زره آهنین بر تن کنیم، از ما کارهایی سرخواهد زد که شما را خوش نخواهد آمد؛
- یا شما ما را نابود میکنید و یا اینکه نابودتان خواهیم ساخت و یا اینکه به صلح با ایل و تبار خود روی خواهید آورد که به خردورزی نزدیکتر است؛
- و اگر هیچکدام از این راهها محقق نگشت، تبار بنیهاشم خود را وقف دفاع از محمّد صَلی الله علیهِ و آله که بهترین انسان از نظر نژاد بر روی زمین است، خواهد کرد؛
- محمّد صَلی الله علیهِ و آله را در میان شما یاوری چون خدا هست، همان خدایی که دیدنی نیست؛
- او پیامبری است که گلچینی از فضایل انبیا را با خود آورده و خدایش در قرآن «محمّد صَلی الله علیهِ و سلَّم» نامیده است؛
- سیمایش روشنتر و درخشانتر از ماه شب چهارده است، همان که ابر تار، روشنی را از رخسار او به عاریت گرفت و فروزان گشت؛
- او أمین اموری است که خداوند در قلب وی به ودیعت نهاد و چون به سخن آید، کلامش استوار و درست و محکم باشد»
**[ترجمه]
أرقت بالکسر أی سهرت و الغرد و التغرید التطریب و الصعالیک جمع الصعلوک و هو الفقیر و الندی بالفتح الجود و الخلف بالسکون قوم سوء یخلفون غیرهم و رجل قعدد و قعدد إذا کان قریب الآباء إلی الجد الأکبر و یمدح به من وجه لأن الولاء للکبر و یذم به من وجه لأنه من أولاد الهرمی و ینسب إلی الضعف ذکره الجوهری (1) و الثلمة بالضم الخلل فی الحائط و غیره و فی الأساس أهمد فلان الأمر أماته (2) و فی الصحاح همدت النار تهمد همودا أی طفئت و ذهبت البتة و الهمدة السکتة و همد الثوب بلی و أهمد فی المکان أقام و فی السیر أسرع (3) و البهت البهتان و عالیة الرمح ما دخل السنان إلی ثلثه و الصفیحة السیف العریض و الکریهة الشدة فی الحرب و سرد الدروع إدخال حلقها بعضها فی بعض و کذا التسرید و المحتد الأصل و صاحب الله النبی صلی الله علیه و آله و الأوحد الذی لیس له ناصر و الخطة بالضم الأمر و القصة و الغرة بیاض فی جبهة الفرس میمون.
وَ مِنْهُ فِی مَرْثِیَةِ خَدِیجَةَ وَ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا:
أَ عَیْنَیَّ جُودَا بَارَکَ اللَّهُ فِیکُمَا*** عَلَی هَالِکَیْنِ لَا تَرَی لَهُمَا مِثْلًا
عَلَی سَیِّدِ الْبَطْحَاءِ وَ ابْنِ رَئِیسِهَا*** وَ سَیِّدَةِ النِّسْوَانِ أَوَّلِ مَنْ صَلَّی
مُهَذَّبَةٍ قَدْ طَیَّبَ اللَّهُ خِیمَهَا*** مُبَارَکَةٍ وَ اللَّهِ سَاقَ لَهَا الْفَضْلَا
مُصَابُهُمَا أَدْجَی إِلَی الْجَوِّ وَ الْهَوَاءِ*** فَبِتُّ أُقَاسِی مِنْهُمُ الْهَمَّ وَ الثُّکْلَا
لَقَدْ نَصَرَا فِی اللَّهِ دِینَ مُحَمَّدٍ*** عَلَی مَنْ یُعَافِی الدِّینَ قَدْ رَعَیَا إِلًّا (4)
**[ترجمه]أرقت: بیدار ماندم، خوابم نبرد. الغرد و التغرید: نغمه سرایی، نغمه خوانی. الصعالیک: جمع «صُعلوک» فقیر، بینوا. النّدَی: سخاوت. الخلف: قوم بدی که پس قوم دیگر آیند. رجل قُعدُد و قُعدَد: مردی که فاصله نسب پدرانش به جدّ اکبرش نزدیک باشد و این مورد از طرفی مایه مباهات و ستایش است زیرا انتساب به بزرگی است و از طرف دیگر مایه نکوهش است زیرا منسوب به کهنسالان و ناتوانان است (جوهری). - . الصحاح 1: 524 -
الثُّلمۀ: خلل و شکاف در دیوار و جز آن. أهمد فلان الأمر: آن را نابود کرد، آن را از بین بُرد (الأساس). - . الأساس : 487 -
در صحاح آمده است: همدت النار تهمد هموداً: آتش خاموش شد؛ الهمدۀ: سکته؛ همدالثوب: جامه کهنه شد؛ أهمد فی المکان : در آن جا اقامت گزید؛ همد فی السیر: شتاب کرد. - . الصحاح 1: 553 -
البهت: بُهتان. عالیۀ الرّمح: آنچه نیزه تا یک سوم آن فرو رود. الصفیحۀ: شمشیر پهن . الکریهۀ: شدّت در جنگ. سرد الدروع: حلقههای زره ها را در هم داخل کردن، «التسرید» نیز به همین معناست. المحتد: أصل. صاحب الله: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله. الأوحد: بییاور. الخُطّۀ: موضوع و ماجرا. الغرّۀ: سفیدی در پیشانی اسب که خجسته است.
و در رثای خدیجه و ابوطالب سلام الله علیهما میفرماید:
- «ای چشمان من، اشک ببارید که خدا یارتان باد، بر مرگ دو تنی که دیگر همانند آنها را نخواهی دید؛
- بر سیّد و سرور مکه و پسر زعیم آن، و سرور زنان، آنکه پیش از همه با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نماز خواند؛
- همان بانوی پاکیزه خُلق که خداوند سرشت او را پاکیزه ساخت، بانوی فرخندهای که خداوند فضایل بسیار به وی عطا فرمود؛
- مصیبت مرگ این دو برای آسمانیان غمبارتر است تا اهل زمین، از این رو بر مصیبت آنان اندوهبار و همچون زنان فرزند از دست داده هستم؛
- آن دو دین محمّد
صَلی الله علیهِ و آله را برای رضای خدا نصرت دادند، بر علیه کسانی که برای نابودی این دین عهدنامه نوشتند.» - . الصحاح : 106 -
**[ترجمه]
الخیم بالکسر السجیة و الطبیعة لا واحد له من لفظه و الإل بالکسر العهد.
وَ مِنْهُ فِی مَرْثِیَةِ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ:
أَبَا طَالِبٍ عِصْمَةَ الْمُسْتَجِیرِ*** وَ غَیْثَ الْمُحُولِ وَ نُورَ الظُّلَمِ
ص: 143
لَقَدْ هَدَّ فَقْدُکَ أَهْلَ الْحِفَاظِ*** وَ قَدْ کُنْتَ لِلْمُصْطَفَی خَیْرَ عَمٍ
(1).
**[ترجمه]خیم با کسره به معنای سجیت و طبیعت است و مفرد ندارد و إلّ با کسر به معنای عهد است.
و در رثای ابوطالب گوید:
- «ای ابوطالب، ای آنکه پناهدهنده بیپناهان بودی و باران برای سرزمینهای خشک و نور و روشنیبخش تاریکیها؛ - فقدان تو شکیبایی را از کف صبوران ربوده است، و تو بهترین عمو و یاور برای پیامبر برگزیده صَلی الله علیهِ و آله بودی» - . الصحاح : 122 -
**[ترجمه]
روی السید حیدر فی الغرر هاتین المرثیتین و تلک المراثی دلائل علی کمال إیمان أبی طالب رضی الله عنه فإنه أجل و أتقی من أن یرثی و یمدح کافرا بأمثال تلک المدائح رعایة للنسب بل بعض أبیاتها یدل کونه أفضل من حمزة رضی الله عنه.
و قال السید بن طاوس فی کتاب الطرائف إنی رأیت المخالفین تظاهروا بالشهادة علی أبی طالب عم نبیهم و کفیله بأنه مات کافرا و کذبوا الأخبار الصحیحة المتضمنة لإیمانه و ردوا شهادة عترة نبیهم صلوات الله علیهم الذین رووا أنهم لا یفارقون کتاب ربهم و إننی وجدت علماء هذه العترة مجمعین علی إیمان أبی طالب رضی الله عنه و ما رأیت هؤلاء الأربعة المذاهب کابروا فیمن قیل عنه (2) إنه مسلم مثل هذه المکابرة و ما زال الناس یشهدون بالإیمان لمن یخبر عنه مخبر بذلک أو تری علیه صفة تقتضی الإیمان و سوف أورد لک بعض ما أوردوا فی کتبهم و بروایة رجالهم من الأخبار الدالة لفظا أو معنی تصریحا أو تلویحا بإیمان أبی طالب رضی الله عنه و یظهر لک أن شهادتهم علیه بالکفر عداوة لولده علی بن أبی طالب علیه السلام أو لبنی هاشم.
فمن ذلک ما ذکروه و رووه فی کتاب أخبار أبی عمر محمد بن عبد الواحد الزاهد الطبری اللغوی عن أبی العباس أحمد بن یحیی بن تغلب (3) عن ابن الأعرابی ما هذا لفظه و أخبرنا تغلب عن ابن الأعرابی قال العور الردی ء من کل شی ء و الوعر الموضع المخیف الوحش قال ابن الأعرابی و من العور.
خبر ابن عباس قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یُرَبِّیهِ وَ عَبِقَ مِنْ سَمْتِهِ وَ کَرَمِهِ وَ خَلَائِقِهِ مَا أَطَاقَ فَقَالَ لِی صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ قَدْ أُمِرْتُ أَنْ أُنْذِرَ عَشِیرَتِیَ الْأَقْرَبِینَ فَاصْنَعْ لِی طَعَاماً وَ اطْبُخْ لِی لَحْماً (4) قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام فَعَدَدْتُهُمْ «بَنِی هَاشِمٍ
ص: 144
بَحْتاً» فَکَانُوا أَرْبَعِینَ قَالَ فَصَنَعْتُ الطَّعَامَ طَعَاماً یَکْفِی لِاثْنَیْنِ أَوْ ثَلَاثَةٍ (1) قَالَ فَقَالَ لِی الْمُصْطَفَی صلی الله علیه و آله هَاتِهِ قَالَ فَأَخَذَ شَظِیَّةً (2) مِنَ اللَّحْمِ فَشَظَاهَا بِأَسْنَانِهِ وَ جَعَلَهَا فِی الْجَفْنَةِ (3) قَالَ وَ أَعْدَدْتُ لَهُمْ عُسّاً مِنْ لَبَنٍ قَالَ وَ مَضَیْتُ إِلَی الْقَوْمِ فَأَعْلَمْتُهُمْ أَنَّهُ قَدْ دَعَاهُمْ لِطَعَامٍ وَ شَرَابٍ قَالَ فَدَخَلُوا وَ أَکَلُوا وَ لَمْ یَسْتَتِمُّوا نِصْفَ الطَّعَامِ حَتَّی تَضَلَّعُوا (4) قَالَ وَ لَعَهْدِی بِالْوَاحِدِ مِنْهُمْ یَأْکُلُ مِثْلَ ذَلِکَ الطَّعَامِ وَحْدَهُ قَالَ ثُمَّ أَتَیْتُ بِاللَّبَنِ قَالَ فَشَرِبُوا حَتَّی تَضَلَّعُوا قَالَ وَ لَعَهْدِی بِالْوَاحِدِ مِنْهُمْ وَحْدَهُ یَشْرَبُ مِثْلَ ذَلِکَ اللَّبَنِ قَالَ وَ مَا بَلَغُوا نِصْفَ الْعُسِّ قَالَ ثُمَّ قَامَ فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یَتَکَلَّمَ اعْتَرَضَ عَلَیْهِ أَبُو لَهَبٍ لَعَنَهُ اللَّهُ فَقَالَ أَ لِهَذَا دَعَوْتَنَا ثُمَّ أَتْبَعَ کَلَامَهُ بِکَلِمَةٍ ثُمَّ قَالَ قُومُوا فَقَامُوا وَ انْصَرَفُوا کُلُّهُمْ قَالَ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ قَالَ لِی یَا عَلِیُّ أَصْلِحْ لِی مِثْلَ ذَلِکَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ قَالَ فَأَصْلَحْتُهُ وَ مَضَیْتُ إِلَیْهِمْ بِرِسَالَتِهِ قَالَ فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ فَلَمَّا أَکَلُوا وَ شَرِبُوا قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِیَتَکَلَّمَ فَاعْتَرَضَهُ أَبُو لَهَبٍ لَعَنَهُ اللَّهُ قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ اسْکُتْ یَا أَعْوَرُ مَا أَنْتَ وَ هَذَا قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ لَا یَقُومَنَّ أَحَدٌ قَالَ فَجَلَسُوا ثُمَّ قَالَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قُمْ یَا سَیِّدِی فَتَکَلَّمْ بِمَا تُحِبُّ وَ بَلِّغْ رِسَالَةَ رَبِّکَ فَإِنَّکَ الصَّادِقُ الْمُصَدَّقُ قَالَ فَقَالَ صلی الله علیه و آله لَهُمْ أَ رَأَیْتُمْ لَوْ قُلْتُ لَکُمْ إِنَّ وَرَاءَ هَذَا الْجَبَلِ جَیْشاً یُرِیدُ أَنْ یُغِیرَ (5) عَلَیْکُمْ أَ کُنْتُمْ تُصَدِّقُونِّی قَالَ فَقَالُوا کُلُّهُمْ نَعَمْ إِنَّکَ لَأَنْتَ الْأَمِینُ الصَّادِقُ قَالَ فَقَالَ لَهُمْ فَوَحِّدُوا اللَّهَ الْجَبَّارَ وَ اعْبُدُوهُ وَحْدَهُ بِالْإِخْلَاصِ وَ اخْلَعُوا (6) هَذَا الْأَنْدَادَ الْأَنْجَاسَ وَ أَقِرُّوا وَ اشْهَدُوا بِأَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ وَ إِلَی الْخَلْقِ فَإِنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِعِزِّ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ قَالَ فَقَامُوا وَ انْصَرَفُوا کُلُّهُمْ وَ کَأَنَّ الْمَوْعِظَةَ قَدْ عَمِلَتْ فِیهِمْ.
هذا آخر لفظة حدیث أبی عمر الزاهد.
ص: 145
قال السید رضی الله عنه و لو لم یکن لأبی طالب رضی الله عنه إلا هذا الحدیث و أنه سبب فی تمکین النبی صلی الله علیه و آله من تأدیة رسالته و تصریحه بقوله و بلغ رسالة ربک فإنک الصادق المصدق لکفاه شاهدا بإیمانه و عظیم حقه علی أهل الإسلام و جلالة أمره فی الدنیا و دار المقام (1) و ما کان لنا حاجة إلی إیراد حدیث سواه و إنما نورد الأحادیث استظهارا فی الحجة لما ذکرناه.
فمن ذلک أیضا ما ذکره الحمیدی فی کتاب الجمع بین الصحیحین فی مسند عبد الله بن عمر فی الحدیث الحادی عشر من إفراد البخاری تعلیقا قال و قال عمر بن حمزة عن سالم عن أبیه قال ربما ذکرت قول الشاعر و أنا أنظر إلی وجه النبی صلی الله علیه و آله و هو یستسقی و ما ینزل حتی یجیش کل میزاب فمن ذلک:
و أبیض یستسقی الغمام بوجهه*** ربیع الیتامی عصمة للأرامل
و هو قول أبی طالب رضی الله عنه. وَ قَدْ أَخْرَجَهُ بِالْإِسْنَادِ مِنْ حَدِیثِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِینَارٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَمِعْتُ ابْنَ عُمَرَ یَتَمَثَّلُ بِشِعْرِ أَبِی طَالِبٍ حَیْثُ قَالَ وَ ذَکَرَ الْبَیْتَ وَ هِیَ قَصِیدَةٌ مَشْهُورَةٌ بَیْنَ الرُّوَاةِ لِأَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ هِیَ هَذِهِ:
لَعَمْرِی لَقَدْ کُلِّفْتُ وَجْداً بِأَحْمَدَ*** وَ أَحْبَبْتُهُ حُبَّ الْحَبِیبِ الْمُوَاصِلِ
إِلَی آخِرِ الْأَبْیَاتِ.
و من ذلک ما رواه الثعلبی فی تفسیره قال فی تفسیر قوله تعالی وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (2) عن عبد الله بن عباس قال اجتمعت قریش إلی أبی طالب رضی الله عنه و قالوا له یا أبا طالب سلم إلینا محمدا فإنه قد أفسد أدیاننا و سب آلهتنا و هذه أبناؤنا بین یدیک تبن (3) بأیهم شئت ثم دعوا بعمارة بن الولید و کان مستحسنا فقال لهم هل رأیتم ناقة حنت إلی غیر فصیلها؟ لا کان ذلک أبدا ثم نهض عنهم فدخل علی النبی صلی الله علیه و آله (4) فرآه کئیبا و قد علم مقالة قریش (5) فقال رضی الله
ص: 146
عنه یا محمد لا تحزن ثم قال:
و الله لن یصلوا إلیک بجمعهم*** حتی أوسد فی التراب دفینا
فاصدع بأمرک ما علیک غضاضة*** و ابشر و قر بذاک منک عیونا
و دعوتنی و ذکرت أنک ناصحی*** و لقد نصحت و کنت قبل أمینا
و ذکرت دینا قد علمت بأنه*** من خیر أدیان البریة دینا
و روی الثعلبی أنه قد اتفق علی صحة نقل هذه الأبیات عن أبی طالب رضی الله عنه مقاتل و عبد الله بن عباس و القاسم بن محصرة (1) و عطاء بن دینار.
وَ مِنْ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ بِإِسْنَادِهِ فِی کِتَابٍ اسْمُهُ نِهَایَةُ الطَّلُوبِ وَ غَایَةُ السَّئُولِ فِی مَنَاقِبِ آلِ الرَّسُولِ رَجُلٌ مِنْ عُلَمَائِهِمْ وَ فُقَهَائِهِمْ حَنْبَلِیُّ الْمَذْهَبِ اسْمُهُ إِبْرَاهِیمُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الدِّینَوَرِیُّ یَرْفَعُهُ إِلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِیِّ الْفَقِیهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ الْجَزَرِیِّ وَ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْمَذْکُورُ وَ حَدَّثَنَا أَیْضاً عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ الْبَرْقِیُّ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ الْجَزَرِیِّ عَنْ طَاوُسٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ الْحَدِیثُ طَوِیلٌ أَخَذْنَا مِنْهُ مَوْضِعَ الْحَاجَةِ یَقُولُ فِیهِ إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ لِلْعَبَّاسِ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَمَرَنِی بِإِظْهَارِ أَمْرِی وَ قَدْ أَنْبَأَنِی وَ اسْتَنْبَأَنِی فَمَا عِنْدَکَ فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ یَا ابْنَ أَخِی تَعْلَمُ أَنَّ قُرَیْشاً أَشَدُّ النَّاسِ حَسَداً لِوُلْدِ أَبِیکَ وَ إِنْ کَانَتْ هَذِهِ الْخَصْلَةُ کَانَتِ الطَّامَّةَ الطَّمَّاءَ وَ الدَّاهِیَةَ الْعَظِیمَةَ (2) وَ رُمِینَا عَنْ قَوْسٍ وَاحِدٍ وَ انْتَسَفُونَا نَسْفاً صَلْتاً (3) وَ لَکِنْ قَرِّبْ إِلَی عَمِّکَ (4) أَبِی طَالِبٍ فَإِنَّهُ کَانَ أَکْبَرَ أَعْمَامِکَ إِنْ لَا یَنْصُرْکَ لَا یَخْذُلْکَ وَ لَا یُسْلِمْکَ فَأَتَیَاهُ فَلَمَّا رَآهُمَا أَبُو طَالِبٍ قَالَ إِنَّ لَکُمَا لَظِنَّةً وَ خَبَراً مَا جَاءَ بِکُمَا فِی هَذَا الْوَقْتِ فَعَرَّفَهُ الْعَبَّاسُ مَا قَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ مَا أَجَابَهُ بِهِ الْعَبَّاسُ فَنَظَرَ إِلَیْهِ أَبُو طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ قَالَ لَهُ اخْرُجْ ابْنَ أَخِی فَإِنَّکَ الرَّفِیعُ کَعْباً (5) وَ الْمَنِیعُ حِزْباً وَ الْأَعْلَی
ص: 147
أَباً وَ اللَّهِ لَا یَسْلُقُکَ لِسَانٌ إِلَّا سَلَقَتْهُ (1) أَلْسُنٌ حِدَادٌ وَ اجْتَذَبَتْهُ سُیُوفٌ حِدَادٌ وَ اللَّهِ لَتَذِلَّنَّ لَکَ الْعَرَبُ (2) ذُلَّ الْبُهْمِ لِحَاضِنِهَا وَ لَقَدْ کَانَ أَبِی یَقْرَأُ الْکِتَابَ جَمِیعاً وَ لَقَدْ قَالَ إِنَّ مِنْ صُلْبِی لَنَبِیّاً لَوَدِدْتُ أَنِّی أَدْرَکْتُ ذَلِکَ الزَّمَانَ فَآمَنْتُ بِهِ فَمَنْ أَدْرَکَهُ مِنْ وُلْدِی فَلْیُؤْمِنْ بِهِ.
ثم ذکر صفة إظهار نبیهم للرسالة عقیب کلام أبی طالب له و صورة شهادته و قد صلی وحده و جاءت خدیجة فصلت معه ثم جاء علی فصلی معه (3)
و زاد الزمخشری فی کتاب الأکتاب بیتا آخر رواه عن أبی طالب رضی الله عنه:
و عرضت دینا لا محالة إنه*** من خیر أدیان البریة دینا
لو لا الملامة أو حذاری سبه*** لوجدتنی سمحا بذاک مبینا. (4)
وَ مِنْ ذَلِکَ مَا ذَکَرَهُ الْحَنْبَلِیُّ صَاحِبُ الْکِتَابِ الْمَذْکُورِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُغِیرَةَ بْنِ مُعَقِّبٍ قَالَ: فَقَدَ أَبُو طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَظَنَّ أَنَّ بَعْضَ قُرَیْشٍ اغْتَالَهُ فَقَتَلَهُ فَبَعَثَ إِلَی بَنِی هَاشِمٍ فَقَالَ یَا بَنِی هَاشِمٍ أَظُنُّ أَنَّ بَعْضَ قُرَیْشٍ اغْتَالَ مُحَمَّداً فَقَتَلَهُ فَلْیَأْخُذْ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْکُمْ حَدِیدَةً صَارِمَةً (5) وَ لْیَجْلِسْ إِلَی جَنْبِ عَظِیمٍ
ص: 148
مِنْ عُظَمَاءِ قُرَیْشٍ فَإِذَا قُلْتُ أَبْغِی مُحَمَّداً قَتَلَ (1) کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمُ الرَّجُلَ الَّذِی إِلَی جَانِبِهِ وَ بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جَمْعُ أَبِی طَالِبٍ وَ هُوَ فِی بَیْتٍ عِنْدَ الصَّفَا فَأَتَی أَبَا طَالِبٍ وَ هُوَ فِی الْمَسْجِدِ فَلَمَّا رَآهُ أَبُو طَالِبٍ أَخَذَ بِیَدِهِ ثُمَّ قَالَ یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ فَقَدْتُ مُحَمَّداً فَظَنَنْتُ أَنَّ بَعْضَکُمْ اغْتَالَهُ فَأَمَرْتُ کُلَّ فَتًی شَهِدَ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ أَنْ یَأْخُذَ حَدِیدَةً وَ یَجْلِسَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ إِلَی عَظِیمٍ مِنْکُمْ فَإِذَا قُلْتُ أَبْغِی مُحَمَّداً قَتَلَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمُ الرَّجُلَ الَّذِی إِلَی جَنْبِهِ فَاکْشِفُوا (2) عَمَّا فِی أَیْدِیکُمْ یَا بَنِی هَاشِمٍ فَکَشَفَ بَنُو هَاشِمٍ عَمَّا فِی أَیْدِیهِمْ فَنَظَرَتْ قُرَیْشٌ إِلَی ذَلِکَ فَعِنْدَهَا هَابَتْ قُرَیْشٌ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ أَنْشَأَ أَبُو طَالِبٍ یَقُولُ:
أَلَا أَبْلِغْ قُرَیْشاً حَیْثُ حَلَّتْ*** وَ کُلُّ سَرَائِرٍ مِنْهَا غُرُورٌ
فَإِنِّی وَ الضَّوَابِحِ غَادِیَاتٍ*** وَ مَا تَتْلُو السَّفَافِرَةُ الشُّهُورُ (3)
لآِلِ مُحَمَّدٍ رَاعٍ حَفِیظٌ ***وَ وَدَّ الصَّدْرُ مِنِّی وَ الضَّمِیرُ
فَلَسْتُ بِقَاطِعٍ رَحِمِی وَ وُلْدِی*** وَ لَوْ جَرَّتْ مَظَالِمَهَا الْجَزُورُ
أَ یَأْمُرُ جَمْعُهُمْ أَبْنَاءَ فِهْرٍ*** بِقَتْلِ مُحَمَّدٍ وَ الْأَمْرُ زُورٌ
فَلَا وَ أَبِیکَ لَا ظَفِرَتْ قُرَیْشٌ وَ لَا لَقِیَتْ رَشَاداً إِذْ تُشِیرُ
بَنِیَّ أَخِی وَ نُوطَ الْقَلْبِ مِنِّی وَ أَبْیَضُ مَاؤُهُ غَدَقٌ کَثِیرٌ
وَ یَشْرَبُ بَعْدَهُ الْوِلْدَانُ رِیّاً وَ أَحْمَدُ قَدْ تَضَمَّنَهُ الْقُبُورُ
أَیَا ابْنَ الْأَنْفِ أَنْفِ بَنِی قُصَیٍّ (4) کَأَنَّ جَبِینَکَ الْقَمَرُ الْمُنِیرُ
أقول (5) روی جامع الدیوان نحو هذا الخبر مرسلا ثم ذکر الأشعار هکذا
«أَلَا أَبْلِغْ ...»
إلی قوله:
«و کل سرائر منها غدور».
ص: 149
فإنی و الضوابح غادیات*** و ما تتلو السفافرة الشهور
إلی قوله: جزور.
فیا لله در بنی قصی*** لقد احتل عرصتهم ثبور
عشیة ینتحون بأمر هزل*** و یستهوی حلومهم الغرور
فلا و أبیک إلی قوله إذ تشیر. أ یأمر إلی قوله زور.
أ لا ضلت حلومهم جمیعا*** و أطلق عقل حرب لا تبور
أ یرضی منکم الحلماء هذا*** و ما ذاکم رضا لی أن تبوروا
بنی أخی إلی قوله القبور.
فکیف یکون ذلکم قریشا*** و ما منی الضراعة و الفتور (1).
علی دماء بدن عاطلات*** لئن هدرت بذلکم الهدور
لقام الضاربون بکل ثغر*** بأیدیهم مهندة تمور. (2)
و تلقونی أمام الصف قدما*** أضارب حین تحزمه الأمور
أرادی مرة و أکر أخری*** حذارا أن تغور به الغرور
أذودهم بأبیض مشرفی*** إذا ما حاطه الأمر النکیر
و جمعت الجموع أسود فهر*** و کان النقع فوقهم یثور. (3)
کأن الأفق محفوف بنار*** و حول النار آساد تزیر
بمعترک المنایا فی مکر*** تخال دماءه قدرا تفور
إذا سالت مجلجلة صدوق*** کأن زهاءها رأس کبیر
و شظاها محل الموت حقا*** و حوض الموت فیها یستدیر
هنالک أی بنی یکون منی*** بوادر لا یقوم لها الکثیر
تدهدهت الصخور من الرواسی***إذا ما الأرض زلزلها القدیر
ص: 150
و لا قفل بقیلهم فإنی (1)*** و ما حلت بکعبته النذور.
وفی دون نفسک إن أرادوا*** بها الدهیاء أو سالت بحور
أیا ابن الأنف إلی آخره.
لک الله الغداة و عهد عم*** تجنبه الفواحش و الفجور
بتحفاظی و نصرة أریحی*** من الأعمام معضاد یصور (2)
ثم قال السید رضی الله عنه وَ مِنْ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ الْحَنْبَلِیُّ صَاحِبُ کِتَابِ نِهَایَةِ الطَّلُوبِ وَ غَایَةِ السَّئُولِ بِإِسْنَادِهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَقُولُ حَدَّثَنِی مُحَمَّدٌ ابْنُ أَخِی وَ کَانَ وَ اللَّهِ صَدُوقاً قَالَ قُلْتُ لَهُ بِمَ بُعِثْتَ یَا مُحَمَّدُ قَالَ بِصِلَةِ الْأَرْحَامِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاةِ.
وَ مِنْ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ صَاحِبُ کِتَابِ نِهَایَةِ الطَّلُوبِ وَ غَایَةِ السَّئُولِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی عُرْوَةَ بْنِ عُمَرَ الثَّقَفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سَمِعْتُ ابْنَ أَخِی الْأَمِینَ یَقُولُ اشْکُرْ تُرْزَقْ وَ لَا تَکْفُرْ فَتُعَذَّبَ.
وَ مِنْ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ صَاحِبُ الْکِتَابِ الْمَزْبُورِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ مَرِضَ فَعَادَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله.
وَ مِنْ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ أَیْضاً الْحَنْبَلِیُّ فِی الْکِتَابِ الْمُشَارِ إِلَیْهِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی عَطَاءِ بْنِ أَبِی رِیَاحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: عَارَضَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله جَنَازَةَ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ وَصَلَتْکَ رَحِمٌ وَ جَزَاکَ اللَّهُ یَا عَمِّ خَیْراً.
وَ مِنْ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَی ثَابِتٍ الْبُنَانِیِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَارِثِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ قَالَ: قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا تَرْجُو لِأَبِی طَالِبٍ؟ قَالَ کُلَّ خَیْرٍ أَرْجُوهُ مِنْ رَبِّی.
و من عجیب ما بلغت إلیه العصبیة علی أبی طالب من أعداء أهل البیت علیهم السلام أنهم
ص: 151
زعموا أن المراد بقوله تعالی لنبیه صلی الله علیه و آله إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ (1) أنها فی أبی طالب رضی الله عنه و قد ذکر أبو المجد بن رشادة الواعظ الواسطی فی مصنفه کتاب أسباب نزول القرآن ما هذا لفظه قال قال الحسن بن مفضل فی قوله عز و جل إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ کیف یقال إنها نزلت فی أبی طالب رضی الله عنه و هذه السورة من آخر ما نزل من القرآن بالمدینة و أبو طالب مات فی عنفوان الإسلام (2) و النبی صلی الله علیه و آله بمکة
و إنما هذه الآیة نزلت فی الحارث بن نعمان بن عبد مناف و کان النبی صلی الله علیه و آله یحب إسلامه (3) فقال یوما للنبی صلی الله علیه و آله إنا نعلم أنک علی الحق و أن الذی جئت به حق و لکن یمنعنا من اتباعک أن العرب تتخطفنا (4) من أرضنا لکثرتهم و قلتنا و لا طاقة لنا بهم فنزلت الآیة و کان النبی صلی الله علیه و آله یؤثر إسلامه لمیله إلیه.
قال السید رحمه الله فکیف استجاز أحد من المسلمین العارفین مع هذه الروایات و مضمون الأبیات أن ینکروا إیمان أبی طالب رضی الله عنه و قد تقدمت روایتهم لوصیة أبی طالب أیضا لولده أمیر المؤمنین علی علیه السلام بملازمة محمد صلی الله علیه و آله و قوله رضی الله عنه إنه لا یدعو إلا إلی خیر و قول نبیهم صلی الله علیه و آله جزاک الله یا عم خیرا و قوله صلی الله علیه و آله لو کان حیا قرت عیناه و لو لم یعلم نبیهم صلی الله علیه و آله أن أبا طالب رضی الله عنه مات مؤمنا ما دعا له و لا کانت تقر عینه بنبیهم صلی الله علیه و آله و لو لم یکن إلا شهادة عترة نبیهم صلی الله علیه و آله له بالإیمان لوجب تصدیقهم کما شهد نبیهم صلی الله علیه و آله أنهم لا یفارقون کتاب الله تعالی و لا ریب أن العترة أعرف بباطن أبی طالب رضی الله عنه من الأجانب و شیعة أهل البیت علیهم السلام مجمعون علی ذلک و لهم فیه مصنفات و ما رأینا و لا سمعنا أن مسلما أخرجوا فیه إلی مثل ما أخرجوا فی إیمان أبی طالب رضی الله عنه و الذی نعرفه منهم أنهم یثبتون إیمان الکافر بأدنی سبب و بأدنی خبر واحد و بالتلویح فقد بلغت عداوتهم ببنی هاشم إلی إنکار إیمان أبی طالب
ص: 152
رضی الله عنه مع تلک الحجج الثواقب إن هذا من جملة العجائب (1)
**[ترجمه]سیّد حیدر در کتاب «غرر» خود این دو مرثیه را دلیل محکمی بر کمال ایمان ابوطالب دانسته، زیرا شخصیّت او أجَلِّ و بزرگتر از آن است که فقط به خاطر برخوردار بودن از حسب و نسبی خوب و علیرغم کافر بودن، این چنین مدح گردد، و حتی از محتوای برخی ابیات چنین برمیآید که منزلت ابوطالب فراتر و بالاتر از منزلت حمزه علیه السّلام است.]
سیّد بن طاوس در کتاب «الطرائف» خود مینویسد: به نظرم مخالفان از روی عمد متّحد شدهاند تا شهادت دهند که ابوطالب عمو و سرپرست و حامی و مدافع پیامبرشان کافر از دنیا رفته است و به همین دلیل تمام اخبار صحیح دال بر ایمان وی را منکر شدهاند و حتی شهادت عترت پیامبرشان را نیز در این خصوص نپذیرفتند و آنها را تکذیب نمودند؛ کسانی که خودشان روایت کردهاند که اینان از کتاب خدا جدا نمیشوند. من علمای این خاندان را متّفق بر ایمان ابوطالب که خداوند از او خوشنود باد یافتم، و من تاکنون ندیده ام که پیروان مذاهب اربعه در مورد اسلام کسی این گونه سرسختانه مقاومت کنند و نپذیرند. و علّت ان هم کاملاً روشن است و آن اینکه اینان با علی علیه السّلام دشمنی دارند و از این منظر به قضیه نگاه میکنند وگرنه اگر کسی شهادت داد فلانی ایمان آورده و یا نشانهای از نشانههای ایمان در وی دیده شد، باید ایمانش را پذیرفت. اکنون به نقل برخی از روایات میپردازم که در کتابهای خود آنها ثبت گردیده و توسط رجالشان روایت شده و به جهت لفظ یا معنا یا تصریح یا تلویح، ایمان ابوطالب را تأیید کردهاند، تا نشان داده شود که شهادت آنها بر کفر ابوطالب ناشی از عداوتی است که با فرزند او علی علیه السّلام یا بنیهاشم دارند.
از جمله روایتی که در کتاب أخبار ابو عمرو محمد بن عبدالواحد زاهدی طبری لغوی از ابوالعباس احمد بن یحیی بن تغلب از ابن الأعرابی نقل کرده حدیثی به این مضمون است: گفت: العور: بد هرچیزی. الوعر: مکان ترسناک وحشت آور .
ابن الأعرابی گفت: و از جمله اخبار بدی که ابن عباس روایت کرده آن است که گفت: چون آیه «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِین» - . شعرا /214 - {و
خویشاوندان نزدیکت را هشدار ده.} نازل گشت، علی علیه السّلام فرمود: ابن عباس گوید: و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله تربیت او (علی علیه السّلام) را شخصاً برعهده گرفته بود او علی علیه السلام از خوبی ها و خصلتهای پیامبر آن اندازه که می توانست به خود گرفت. جضرت رسول به من فرمود: ای علی، من دستور یافتهام که عشیره و خویشاوندان نزدیک خود را به اسلام دعوت کنم، پس غذایی برایم فراهم کن و گوشتی بپز. علی علیه السّلام گوید: چون مردان بنیهاشم را شمردم، چهل نفر بودند. پس طعامی ساختم که برای دو یا سه نفر کافی بود. پس رسول خدا صَلی الله علیه و آله فرمود: غذا را بیاور! سپس پاره گوشتی استخوانی از آن برداشت و آن را با دندان خود پاره کرده، در دیگ انداخت. علی علیه السّلام ادامه میدهد: و برای مهمانان ظرف بزرگی دوغ آماده ساخته و سپس رفتم و آنان را خبر کردم که رسول خدا صَلی الله علیه وآله ایشان را به مهمانی دعوت کرده است. علی علیه السّلام گوید: آنها آمدند و مشغول غذا خوردن شدند و هنوز نیمی از غذا را نخورده بودند که کاملاً سیر گشتند. علی علیه السّلام گوید: با شناختی که من از آنها داشتم، هر کدامشان میتوانست به تنهایی تمام آن غذا را بخورد. سپس ظرف دوغ را آوردم و آنها آنقدر نوشیدند تا سیر شدند در حالی که هرکدام از آنها قادر بود تمام محتوای ظرف را به تنهایی بنوشد. اما آنها سیر نوشیده بودند ولی محتوای ظرف هنوز به نصف نرسیده بود. آن حضرت ادامه میدهد: سپس رسول خدا صَلی الله علیه و آله برخاست تا سخن آغاز کند که ابولهب لعنۀ الله علیه در میان سخن آن حضرت پریده و گفت: مگر ما را برای سخنرانی دعوت کرده بودی؟ بعد مطالبی بر زبان رانده و در ادامه گفت: برخیزید؛ پس همگی برخاسته و رفتند.
روز بعد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود: علی، غذایی همانند غذای دیروز تدارک ببین. علی علیه السّلام گوید: من نیز غذا را آماده کرده و پیام دعوت پیامبرصَلی الله علیهِ و آله را به ایشان رساندم. آنان آمدند و پس از اینکه غذا خوردند، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برخاست تا سخن آغاز کند اما ابولهب لعنۀ الله علیه میخواست مانع سخنرانی وی گردد که ابوطالب برخاسته و به وی گفت: ساکت شود بدجنس، چرا مانع سخن گفتن وی میشوی؟ و ادامه داد: کسی از جای خود برنخیزد! و چون همه بر جای خود نشستند، به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله گفت: برخیز سرورم و آنچه را که دوست داری بگو و رسالت پروردگارت را ابلاغ کن که صادق مصدَّق تویی! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله خطاب به ایشان فرمود: اگر به شما بگویم پشت این کوه سپاهی قصد حمله به شما را دارد، آیا سخن مرا باور خواهید کرد؟ همگی گفتند: آری، تو هم أمین هستی و هم راستگو. فرمود: پس خداوند جبّار را به یگانگی بشناسید و خالصانه وی را پرستش کنید و این بتهای پلید را درهم شکنید و اقرار کرده و شهادت دهید که من فرستاده خدا به سوی شما و دیگران هستم. من عزّت دنیا و آخرت را برای شما آوردهام. اما آنها از جای برخاسته و رفتند لیکن سخن پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ذهن برخی از آنان را به خود مشغول کرده بود. این بود پایان روایت ابوعمرو زاهد.
سیّد رضوان الله علیه گوید: اگر ابوطالب همین یک کار را کرده باشد و شرایطی فراهم کرده باشد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رسالت خود را ابلاغ کند و صراحتاً به آن حضرت بگوید: «رسالت پروردگارت را ابلاغ کن که صادق مصدَّق تویی» برای گواهی بر ایمان او و برخوردار بودنش از حقی بزرگ بر مسلمانان و بر بهرهمند بودن از جایگاهی والا در دنیا و آخرت کفایت میکند و نیاز به نقل روایت دیگری نبود لیکن، روایات متعدد را برای آشکار شدن بیشتر حقیقت و درستی باورمان میآوریم.
از جمله این روایات، روایتی است که حمیدی آن را در کتاب «الجمع بین الصحیحین در مسند عبدالله ابن عمر» آورده است که: چون به رخسار پیامبر آنگاه که برای طلب باران سر برداشته بود نگاه میکردم، به یاد بیت شاعر افتادم که گوید:
«سفید رویی که به خاطر گل روی او از ابرها باران گرفته می شود. او بهار یتیمان و پناه بیوهزنان است» و هنوز سر آن حضرت پایین نیامده که آب باران از تمام ناودانها جاری میگردد.
این بیت را ابوطالب رضوان الله علیه گفته است و این بیت یکی از ابیات قصیده مشهوری است که راویان به خوبی آن را میشناسند و با مطلع زیر آغاز میگردد:
«- به جان خودم سوگند که من شیفته احمد شدهام و همچون محبوبی که به دیدارش میروند، دوستش داشتهام»
مورد دیگر مطلبی است که ثعلبی آن را در تفسیر خود ذیل آیه: «وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنَْؤنَ عَنْهُ وَ إِن یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَ مَا یَشْعُرُون» - . انعام/ 26 - {و آنان [مردم را] از آن باز میدارند و[خود نیز] از آن دوری میکنند، و[لی] جز خویشتن را به هلاکت نمیافکندند و نمیدانند} از عبدالله بن عباس آورده و گوید: قریش نزد ابوطالب رضی الله عنه گرد آمده و به وی گفتند: ای ابوطالب، محمد را تحویل ما بده که او ادیان ما را تباه کرده و خدایان ما را دشنام داده است. ما فرزندان خود را در اختیار شما قرار میدهیم تا هرکدام را پسندیدی به فرزندی بپذیری. سپس عماره بن ولید را که جوانی خوش سیما بود بر وی عرضه کردند. ابوطالب در پاسخ آنان گفت: آیا تاکنون شتر مادهای دیدهاید که به غیر بچه خود محبت بورزد؟ نه، هرگز چنین نخواهد شد؛ پس از جای خویش برخاسته و بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد گشت لیکن وی را افسرده یافت چون سخن قریش را شنیده بود. لذا به وی عرض کرد: یا محمد، غم مخور، سپس گفت :
- «به خدا سوگند علیرغم جمعیّتشان دستشان به تو نخواهد رسید، مگر اینکه من در گور خفته باشم؛
- پس در پی کار خویش باش و بدان که در این راه خوار نخواهی شد، و بشارت باد تو را به حمایت ما و چشمانت روشن؛
- و مرا به دین خود دعوت کردی و گفتی که خیرخواه منی، براستی که خوب نصیحت کردی و پیش از این امین بودی؛ - و دینی را یاد کردی که میدانم از میان دیگر ادیان شما بهترین دین است.»
ثعلبی روایت میکند به صحت انتساب این ابیات به ابوطالب میان مقاتل، عبدالله بن عباس، قاسم بن محصره و عطاء بن دینار اتفاق نظر وجود دارد.
مورد دیگر مطلبی است که در کتاب «نهایۀ الطلوب و غایۀ السوؤل فی مناقب آل الرسول» آورده مبنی بر اینکه مردی حنبلی مذهب به نام ابراهیم بن علی بن محمّد دینوری گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به عباس فرمود: خداوند به من امر فرموده که دین او را آشکار کنم، نظر تو در این مورد چیست؟ عباس گفت: برادرزاده، میدانی که قریش به خاندان تو تا چه حد حسد میورزد. اگر چنین کنی بلا و مصیبتی بزرگ واقع خواهد شد و آنها بر علیه ما متّحد خواهند شد و ریشه ما را خواهند خشکاند، لیکن به شما توصیه میکنم که از عمویت ابوطالب آغاز کنی که او اگر یاریت نکند، تنهایت هم نخواهد گذاشت و تسلیم دشمنت نخواهد کرد.
پس هر دو نزد ابوطالب رفتند، چون چشم ابوطالب به ایشان افتاد گفت: گمان میکنم خبر مهمی داری؟! چه شده که در چنین وقتی نزد من آمدهاید؟ پس عباس وی را از گفته رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و نظر خودش در این مورد آگاه نمود. ابوطالب نگاهی به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله انداخته و گفت: برادرزاده، دعوتت را آشکار کن که مردی بلندپایه و مورد حمایت من هستی و پدرت بلند مرتبهترین پدر بوده است. به خدا هر زبانی آزارت دهد، آزارهای زبانی بسیار از ما بیند و هرکه بر روی تو تیغ کشد، شمشیرهای برّان را در پیش رو خواهد دید. به خدا سوگند عرب به سان رامترین بهایم رام تو خواهد شد. پدرم همه کتابهای آسمانی را میخواند، او خود به من گفته است که پیامبری از صلب او پا به عرصه وجود خواهد نهاد و آرزو میکرد تا آن زمان زنده بماند تا به وی ایمان آورد و سفارش کرد که هرکدام از فرزندان من او را درک کردند، به وی ایمان آورند.
سپس شیوه اظهار رسالت را پس از سخنان ابوطالب و چگونگی شهادت گفتن وی را نقل کرده است. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله تنها به نماز ایستاد و سپس خدیجه سلام الله علیها به وی اقتدا نمود آنگاه علی علیه السّلام به آنها پیوست .
و زمخشری در کتاب «الأکتاب» خود بیتی دیگر را به نقل از ابوطالب به آن افزود:
- و دینی را یاد کردی که میدانم از میان دیگر ادیان جهان، بهترین دین است.
- اگر ترس از سرزنش و دشنام نبود، میدیدی که چگونه آن را به راحتی و آشکارا میپذیرفتم.
مورد دیگر مطلبی است که دینوری حنبلی مذهب در کتاب خود آورده مبنی بر اینکه: ابوطالب یکی دو روز رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را ندید و گمان کرد که قریش او را مخفیانه به قتل رسانده است، لذا مردان بنیهاشم را احضار نموده و خطاب به آنان گفت: ای فرزندان هاشم، گمان کنم یکی از قریش محمد صَلی الله علیهِ و آله را غفلتاً به قتل رسانده باشد، پس هر کدام از شما خنجری تیز برگیرد و در کنار یکی از بزرگان قریش بنشیند. اگر من آمدم و گفتم: در طلب محمّد آمدهام هرکدام از شما مرد بغل دست خود را به قتل رساند. این خبر به گوش محمد صَلی الله علیه و آله و سلَّم که در خانه ای در صفا بود، رسید. لذا نزد ابوطالب به مسجدالحرام آمد. و چون چشم ابوطالب بر وی افتاد، دست او را گرفته و گفت: ای جماعت قریش، محمد را گم کرده بودم و گمان بردم یکی از شما او را کشته است، از این رو دستور دادم هریک از فرزندان هاشم که در دسترس بودند خنجری برگیرد و در کنار یکی از بزرگان شما بنشیند؛ و اگر من گفتم: «در طلب محمد آمدهام» هر کدام از آنها مردی را که در کنار اوست به قتل رساند. اکنون ای فرزندان هاشم، خنجرهای خود را نشان دهید.پس مردان بنیهاشم سلاحهای خود را برکشیدند و این عمل موجب هراس قریش از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله گردید. ابوطالب به همین مناسبت سروده است:
- «هان که به قریش هرجا که هست برسانید، و هرچه قریش کتمان کند غدر و شرّ است؛
- که به ابرهای خروشان بارانزا و نیز هر آنچه را که راهبان از اسفار میخوانند، سوگندیاد میکنم؛ - که من نگاهبان و پاسدار آل محمّدم، و عشق و علاقه درونیام از آنِِ ایشان است؛
- و خود و فرزندانم صلهرحم خود را باآنان نمیگسلیم، هرچند ستم آنها به آخرین حد برسد؛
- آیا جمع آنان به فرزندان فهر - . فِهر بن غالب بن النضر بن کنانه است که تمام قریش به وی منسوب هستند. ( لسان العرب 5 : 66) -
امر میکند تا محمّد را به قتل برسانند چون که دعوتش دروغین است؟
- نه! و به جان پدرت سوگند که قریش به او دست نمییابد و چون به مشورت نشینند، راهی به سوی هدایت نمییابند؛
- برادرزادهام، جگر گوشه من است و چشمهای است که آب آن فراوان و پربرکت است؛
- آیا پسران من آب زلال بنوشند در حالی که احمد در قبر خفته باشد؟!
- ای بزرگزاده، بزرگِ فرزندان قُصیّ، گویی پیشانیت به ماه تابان میماند»
مولف: جامع دیوان ابوطالب نظیر این روایت را به عنوان یک خبر مرسل نقل کرده و سپس اشعار را چنین آورده:
ألا أبلغ قریشاً حیث حلّت و کلّ سرائر منها غدور
فإنّی و الضوابح غادیات
ما تتلو السفافرۀ الشهور
تا: الجزور
فیا لله درّ بنی قصیّ لقد احتَلَّ عرصتهم ثبور
عشیّۀ ینتحونَ بأمر هزل و یستهوی حلومهم الغرور - . ترجمه این ابیات در بند پیشین آمد. -
فلا و أبیک (تا: إذ تشیر) و أیأمُرُ (تا: زور)
سپس این دو بیت را بدان افزود:
- «هان که تمام خوابها و رؤیاهایشان تباه گشت و آغازگر جنگی بییایان گشتند؛ - آیا مردان حلیم و دانای شما به این کار رضایت میدهند و من راضی به آن نیستم که شما هلاک گردید»
و از بنی «أخی» تا «القبور» و آنگاه این ابیات را بدان افزود:
- «قریش چگونه میتواند چنین باشد در حالی که من دچار ضعف و سستی نشدهام؛
- عهد میکنم که شترهای زیبای گردن دراز نحر کنم، اگر اجازه دهم دشمن خونی بریزد و انتقام نگیرم؛
- اگر خونی از ما ریخته شود، شمشیر به دستان از هر طرف با شمشیرهای آخته به سراغتان خواهند آمد؛
- در آن صورت مرا پیشاپیش جنگجویان خواهید دید، اگر اوضاع بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله سخت گردد؛
- گاهی حمله و گاه عقبنشینی میکنم مبادا تا جنگجویان ما بیمحابا به دشمن حمله برند؛
- با شمشیری برّان شامی از او دفاع میکنم، اگر خطر او را احاطه کند؛
- سپاهی از شیرمردان از نژاد فهر گرد آوردم در حالی که گردبادی بر بالای سرشان سر به شورش برداشته است؛
- گویی افق از آتش شعلهور گشته و بر گرد آن آتش شیرانی غرّان جولان میدهند؛
- در رزمگاه مرگ چنان در حال یورشاند که گمان میکنی خونهایشان دیگهای جوشانند؛
- و آنگاه که نعرهزنان چون رود خروشان صادقانه به قصد جنگ به حرکت آیند، کثرت جمعیتشان به یک سر بزرگ میماند؛
- و جا ماندگان از آنها به راستی سزاوار مرگند و گردونه مرگ در میانشان میچرخد؛
- در آنجاست فرزندم که خشم من چنان خواهد بود که بسیاری تاب تحمل آن را نخواهند داشت؛ - اگر خداوند قادر زمین را به لرزه درآورد، صخرهها از بلندای کوهها بر زمین میافتند؛
- و به نذرهایی که به کعبه میآورند سوگند که اهمیتی به هیاهوی آنها نمیدهم؛
- اگر قصد آسیب رساندن به تو را داشتند، جانم را فدای تو خواهم کرد تا اینکه دریای خون به راه افتد؛
أیا بن الألف.... تا آخر
- اکنون خدا پشتیبان توست و عمویی که از تو دفاع میکند، آنکه فواحش و فجور از او دوری میجویند؛
- با عمویی پاکدامن، نیکوسرشت و آهنین اراده که نصرت و پیروزی را فریاد میزند»
سپس سید رضوان الله علیه گوید: و از جمله این موارد مطلبی است که حنبلی مؤلف کتاب «نهایۀ الطلوب و غایۀ السوؤل» با سند خود آورده و گوید: شنیدم ابوطالب رضوان الله علیه میگوید: به برادرزادهام محمد گفتم: به چه مبعوث گشتی؟ گفت:- و به خدا سوگند صادق بود- به صله ارحام و اقامه نماز وپرداخت زکات.
و از جمله روایت دیگری از مؤلف کتاب نهایۀ الطلوب و غایۀ السوؤل است که با سند خود از عروۀ بن عمرثقفی است که گوید: شنید ابوطالب رضوان الله علیه درباره وی گوید: شنیدم برادرزاده أمینام میگوید: شکرگزار باش، روزی داده میشوی و کفر نورز که دچار عذاب میگردی.
و از جمله روایت همین مؤلف با سند خود از سعید بن جبیرو او هم از عباس(رض): ابوطالب بیمار گشت و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به عیادتش رفت.
و از جمله همین راوی در همین کتاب از عطاء بن أبی ریاح از ابن عباس آورده که گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله خطاب به جنازه ابوطالب فرمود: عموجان، صلهرحم به جای آوردی، خداوند تو را جزای خیر دهد .
و با سند خود از عباس بن عبدالمطلّب روایت کرده که: عرض کردم: یا رسول الله، برای ابوطالب از خدا چه میخواهی؟ فرمود: از پروردگار برای او خیر بسیار امید دارم.
شگفتا که کار تعصّب دشمنان اهل بیت درباره ابوطالب به جایی رسیده است که گمان بردهاند منظور از آیه «إِنَّکَ لَا تهَْدِی مَنْ أَحْبَبْت» - . قصص/ 56 - {در
حقیقت تو هرکه را دوست میداری نمیتوانی راهنمایی کنی} ابوطالب است و این آیه در شأن وی نازل گشته است. و این در حالی است که ابوالمجدبن رشادۀ واعظ واسطی در کتاب خود «اسباب نزول القرآن» در این مورد چنین نوشته است: حسن بن مفضّل در باب آیه «إِنَّکَ لَا تهَْدِی مَنْ أَحْبَبْت» گوید: «چگونه مدعی می شوند این آیه در شان ابوطالب رضی الله عنه نازل شده باشد در حالی که این سوره از جمله آخرین سورههایی است که در مدینه نازل گشته و مرگ ابوطالب در آغاز اسلام اتفاق افتاده است، زمانی که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در مکه بود! این آیه درباره حارث بن نعمان بن عبدمناف که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دوست داشت اسلام بیاورد نازل گشته است. وی روزی به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله عرض کرد: ما میدانیم که تو بر حقی و آنچه را با خود آوردهای حقّ است لیکن آنچه ما را از پیروی از تو بازمیدارد آن است که عرب به سبب کثرتشان و اندکی ما، ما را از سرزمینمان بیرون کند. ما را یارای رویارویی با آنها نیست. آنگاه این آیه نازل گشت و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به دلیل تمایلی که به وی داشت، ترجیح میداد رسماً اسلام آورد».
سیّد رحمۀ الله علیه گوید: با وجود این همه روایت و مضمون اشعاری که از ابوطالب بر جای مانده، چگونه برخی از آگاهان مسلمان به خود اجازه میدهند که ایمان ابوطالب را انکار کنند؟ آنها خود روایت وصیّت ابوطالب را به فرزندش علی علیه السّلام مبنی بر پیروی و ملازمت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نقل کردهاند و سخن ابوطالب را به این مضمون آوردهاند: «او جز به خیر دعوت نمیکند» و نیز کلام پیامبرصلی الله علیه و آله که به عموی خود فرمود: «جزاک الله خیراً یا عم» و نیز: «لو کان حیّاً لقرّت عیناه»! اگر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میدانست عمویش ابوطالب ایمان نیاورده، پس از مرگش برای وی دعا نمیکرد و اگر ابوطالب مسلمان مؤمن نبود، چگونه از قدرت یافتن اسلام چشمانش روشن میگشت؟! اگر هیچ دلیلی بر ایمان ابوطالب جز شهادت اهل بیت نبود، به اعتبار اینکه اهل بیت هرگز از آفتاب خدا جدا نمیشوند، باید شهادت آنها را پذیرفت. شکی نیست که اهل بیت ابوطالب را بهتر از دیگران میشناسند و پیروان اهل بیت بر ایمان ابوطالب اجماع دارند و در این مورد کتابها و رسالهها نگاشتهاند. ماندهایم که عدهای تلاش کنند فردی را که در دایره اسلام قرار دارد و قراین و شواهد بسیار در این مورد موجود است، از اسلام خارج کنند و حال آن که لازم است اگر کمترین نشانهای بر ایمان کسی یافت شد، او را مؤمن بدانند. حتی اگر به طور تلویح و اشاره باشد! دشمنی ایشان با بنیهاشم باعث گردید با وجود این همه دلیل و حجت منکر اسلام ابوطالب گردند؛ و این خود از عجایب است. - . الطرائف : 87-74 -
**[ترجمه]
(2) عبق به الطیب کفرح لزق و الشظیة کل فلقة من شی ء و الجمع شظایا و التشظیة التفریق و العس بالضم القدح العظیم و تضلع من الطعام امتلأ کأنه ملأ أضلاعه و بضع من الماء کمنع روی و فی النهایة لم یکن أبو لهب أعور و لکن العرب تقول للذی لم یکن له أخ من أبیه و أمه أعور و قیل إنهم یقولون للردی ء من کل شی ء من الأمور و الأخلاق أعور (3) و قال فی حدیث الاستسقاء و ما ینزل حتی یجیش کل میزاب أی یتدفق و یجری بالماء (4) ربیع الیتامی أی ینمون و یهتزون به کالنبات ینمو و یهتز فی الربیع و فی بعض النسخ ثمال الیتامی کما فی النهایة و قال الثمال بالکسر الملجأ و الغیاث و قیل هو المطعم فی الشدة (5) و فی القاموس کلف به کفرح أولع و أکلفه غیره و التکلیف الأمر بما یشق علیک (6) و فی النهایة کلفت بهذا الأمر أکلف به إذا ولعت به و أحببته (7) و قال یقال وجدت بفلانة وجدا إذا أحببتها حبا شدیدا (8) و دینا تمییز مؤکد و الطامة الداهیة تغلب ما سواها و نسف البناء ینسفه قلعه من أصله کانتسفه و فی القاموس التقریب ضرب من العدو و الشکایة (9) و الظنة بالکسر التهمة و کأنه هنا مجاز و البهم جمع البهمة بفتحهما و هی أولاد الضأن و المعز و حاضنها مربیها و فی بعض النسخ بالخاء المعجمة یقال حضن ناقته حمل علیها و عض من بدنها و کمنبر من یهزل
ص: 153
الدواب و یذللها قوله فإنی و الضوابح فی النهایة فی حدیث أبی طالب یمدح النبی صلی الله علیه وآله:
فإنی و الضوابح کل یوم*** و ما تتلو السفافرة الشهور
الضوابح جمع ضابح یقال ضبح أی صاح یرید القسم بمن یرفع صوته بالقراءة و هو جمع شاذ فی صفة الآدمی کفوارس (1) و السفافرة أصحاب الأسفار و هی الکتب (2) و الشهور أی العلماء واحدهم شهر کذا قال الهروی و الفهر بالکسر أبو قبیلة من قریش و نوط القلب و نیاطه عرق نیط به القلب ینتحون أی یقصدون علی دماء بدن کأنه ألزم علی نفسه دماء البدن و أقسم بها إن لم یکن ما یقوله و العاطلات الحسان أو بلا قلائد و أرسان أو الطویلة الأعناق و المقسم علیه أنه لو هدرت دماء بسببکم لقام الضاربون السیوف بکل ناحیة بأیدیهم مهندة أی سیوف مشحذة تمور أی تضطرب و تتحرک حین تحزمه أی تشده و الضمیر للنبی صلی الله علیه و آله و لا یبعد أن یکون بالیاء و یقال راداه أی راوده و داراه و عن القوم رمی عنهم بالحجارة أو هو من الردی الهلاک أن تغور به الغرور أی یذهب به إلی الغور أصحاب الغارة و له معان أخر مناسبة و الزئر و الزئیر صوت الأسد من صدره عند غضبه و المجلجل (3)
السید القوی و الجری ء الدفاع المنطیق و الجلجلة شدة الصوت و کان الصدوق بالضم جمع صادق أی فی الحرب و الزهاء العدد الکثیر و کأنه کنایة عن تراکمهم و اجتماعهم و یحتمل التصحیف و شظی القوم خلاف صمیمهم و هم الأتباع و الدخلاء علیهم و البادرة الحدة عند الغضب تدهدهت تدحرجت و ما حلت الواو للقسم و ما بمعنی من و المراد به الرب تعالی و الداهیة الدهیاء البلیة العظیمة أو سالت أو بمعنی إلی أن أو إلا أن لک الله الغداة أی الله حافظک فی هذه الغداة و یحفظک عهد عمک تجنبه الأصل تتجنبه و الأریحی الواسع الخلق و المعضاد الکثیر الإعانة یصور أی یصوت کنایة عن
ص: 154
إعلان النصرة أو یهد أرکان الخصامة و یحتمل أن یکون بالنون بالفتح أو الضم مبالغة فی النصرة و المراد بهذا العم إما نفسه أو حمزة رضی الله عنهما.
أقول و قال ابن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغة اختلف الناس فی إسلام أبی طالب فقالت الإمامیة و أکثر الزیدیة ما مات إلا مسلما و قال بعض شیوخنا المعتزلة بذلک منهم الشیخ أبو القاسم البلخی و أبو جعفر الإسکافی و غیرهما و قال أکثر الناس من أهل الحدیث و العامة و من شیوخنا البصریین و غیرهم مات علی دین قومه
وَ یَرْوُونَ فِی ذَلِکَ حَدِیثاً مَشْهُوراً أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَهُ عِنْدَ مَوْتِهِ قُلْ یَا عَمِّ کَلِمَةً أَشْهَدْ لَکَ بِهَا غَداً عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَی فَقَالَ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ الْعَرَبُ إِنَّ أَبَا طَالِبٍ جَزِعَ عِنْدَ الْمَوْتِ لَأَقْرَرْتُ بِهَا عَیْنَکَ.
و روی أنه قال أنا علی دین الأشیاخ و قیل إنه قال أنا علی دین عبد المطلب و قیل غیر ذلک و روی کثیر من المحدثین أن قوله تعالی ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبی مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیمِ- وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ (1) الآیة أنزلت فی أبی طالب لأن رسول الله صلی الله علیه و آله استغفر له بعد موته و رووا أن قوله تعالی إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ (2) نزلت فی أبی طالب و رووا أن علیا علیه السلام جاء إلی رسول الله بعد موت أبی طالب فقال له إن عمک الضال قد قضی فما الذی تأمرنی فیه.
و احتجوا بأنه لم ینقل أحد عنه أنه رآه یصلی و الصلاة هی المفرقة بین المسلم و الکافر و أن علیا و جعفرا لم یأخذا من ترکته شیئا
وَ رَوَوْا عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَدْ وَعَدَنِی بِتَخْفِیفِ عَذَابِهِ لِمَا صَنَعَ فِی حَقِّی وَ إِنَّهُ فِی ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ.
وَ رَوَوْا عَنْهُ أَیْضاً: أَنَّهُ قِیلَ لَهُ لَوِ اسْتَغْفَرْتَ لِأَبِیکَ وَ أُمِّکَ فَقَالَ لَوِ اسْتَغْفَرْتُ لَهُمَا لَاسْتَغْفَرْتُ لِأَبِی طَالِبٍ فَإِنَّهُ صَنَعَ إِلَیَّ مَا لَمْ یَصْنَعَا وَ إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ وَ آمِنَةَ وَ أَبَا طَالِبٍ فِی حُجْرَةٍ مِنْ حُجَرَاتِ جَهَنَّمَ (3).
.
ص: 155
فأما الذین زعموا أنه کان مسلما فقد رووا خلاف ذلک
فَأَسْنَدُوا خَبَراً إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ لِی جَبْرَئِیلُ إِنَّ اللَّهَ مُشَفِّعُکَ فِی سِتَّةٍ بَطْنٍ حَمَلَتْکَ آمِنَةَ بِنْتِ وَهْبٍ وَ صُلْبٍ أَنْزَلَکَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ حَجْرٍ کَفَلَکَ أَبِی طَالِبٍ وَ بَیْتٍ آوَاکَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ أَخٍ کَانَ لَکَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا کَانَ فِعْلُهُ قَالَ کَانَ سَخِیّاً یُطْعِمُ الطَّعَامَ وَ یَجُودُ بِالنًوَالِ وَ ثَدْیٍ أَرْضَعَتْکَ حَلِیمَةَ بِنْتِ أَبِی ذُؤَیْبٍ.
قَالُوا وَ قَدْ نَقَلَ النَّاسُ کَافَّةً عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: نُقِلْنَا مِنَ الْأَصْلَابِ.
الطَّاهِرَةِ إِلَی الْأَرْحَامِ الزَّکِیَّةِ.
فوجب بهذا أن یکون آباؤهم کلهم منزهین عن الشرک لأنهم لو کانوا عبدة أصنام لما کانوا طاهرین قالوا و أما ما ذکر فی القرآن من إبراهیم و أبیه آزر و کونه ضالا مشرکا فلا یقدح فی مذهبنا لأن آزر کان عم إبراهیم فأما أبوه فتارخ بن ناخور و سمی العم أبا کما قال أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ (1) ثم عد فیهم إسماعیل و لیس من آبائه و لکنه عمه.
ثم قال
وَ احْتَجُّوا فِی إِسْلَامِ الْآبَاءِ بِمَا رُوِیَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ: یَبْعَثُ اللَّهُ عَبْدَ الْمُطَّلِبِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ عَلَیْهِ سِیمَاءُ الْأَنْبِیَاءِ وَ بَهَاءُ الْمُلُوکِ.
وَ رُوِیَ أَنَّ الْعَبَّاسَ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِالْمَدِینَةِ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا تَرْجُو لِأَبِی طَالِبٍ فَقَالَ أَرْجُو لَهُ کُلَّ خَیْرٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
وَ رُوِیَ أَنَّ رَجُلًا مِنْ رِجَالِ الشِّیعَةِ وَ هُوَ أَبَانُ بْنُ أَبِی مَحْمُودٍ کَتَبَ إِلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا علیهما السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی قَدْ شَکَکْتُ فِی إِسْلَامِ أَبِی طَالِبٍ فَکَتَبَ إِلَیْهِ وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ (2) الْآیَةَ وَ بَعْدَهَا إِنَّکَ إِنْ لَمْ تُقِرَّ بِإِیمَانِ أَبِی طَالِبِ کَانَ مَصِیرُکَ إِلَی النَّارِ.
وَ قَدْ رُوِیَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ علیهما السلام أَنَّهُ سُئِلَ عَمَّا یَقُولُهُ النَّاسُ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ فِی ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ فَقَالَ لَوْ وُضِعَ إِیمَانُ أَبِی طَالِبٍ فِی کِفَّةِ مِیزَانٍ وَ إِیمَانُ هَذَا الْخَلْقِ فِی
ص: 156
الْکِفَّةِ الْأُخْرَی لَرَجَحَ إِیمَانُهُ ثُمَّ قَالَ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیّاً علیه السلام کَانَ یَأْمُرُ أَنْ یُحَجَّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ وَ آمِنَةَ وَ أَبِی طَالِبٍ فِی حَیَاتِهِ ثُمَّ أَوْصَی فِی وَصِیَّتِهِ بِالْحَجِّ عَنْهُمْ.
وَ قَدْ رُوِیَ أَنَّ أَبَا بَکْرٍ جَاءَ بِأَبِی قُحَافَةَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله عَامَ الْفَتْحِ یَقُودُهُ وَ هُوَ شَیْخٌ کَبِیرٌ أَعْمَی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَلَّا تَرَکْتَ الشَّیْخَ حَتَّی نَأْتِیَهُ فَقَالَ أَرَدْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ یَأْجُرَهُ اللَّهُ أَمَا وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لَأَنَا کُنْتُ أَشَدَّ فَرَحاً بِإِسْلَامِ عَمِّکَ أَبِی طَالِبٍ مِنِّی بِإِسْلَامِ أَبِی أَلْتَمِسُ بِذَلِکَ قُرَّةَ عَیْنِکَ فَقَالَ صَدَقْتَ.
وَ رُوِیَ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام سُئِلَ عَنْ هَذَا (1) فَقَالَ وَا عَجَبَا إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی نَهَی رَسُولَهُ أَنْ یُقِرَّ مُسْلِمَةً عَلَی نِکَاحِ کَافِرٍ وَ قَدْ کَانَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ مِنَ السَّابِقَاتِ إِلَی الْإِسْلَامِ وَ لَمْ تَزَلْ تَحْتَ أَبِی طَالِبٍ حَتَّی مَاتَ.
وَ یُرْوَی عَنْ قَوْمٍ مِنَ الزَّیْدِیَّةِ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ أَسْنَدَ الْمُحَدِّثُونَ عَنْهُ حَدِیثاً یَنْتَهِی إِلَی أَبِی رَافِعٍ مَوْلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ سَمِعْتُ أَبَا طَالِبٍ یَقُولُ بِمَکَّةَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدٌ ابْنُ أَخِی أَنَّ رَبَّهُ بَعَثَهُ بِصِلَةِ الرَّحِمِ وَ أَنْ یَعْبُدَهُ وَحْدَهُ لَا یَعْبُدُ مَعَهُ غَیْرَهُ وَ مُحَمَّدٌ عِنْدِیَ الصَّادِقُ الْأَمِینُ.
وَ قَالَ قَوْمٌ : إِنَّ قَوْلَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَا وَ کَافِلُ الْیَتِیمِ کَهَاتَیْنِ فِی الْجَنَّةِ.إِنَّمَا عَنَی بِهِ أَبَا طَالِبٍ.
و قالت الإمامیة إن ما یرویه العامة من أن علیا و جعفرا لم یأخذا من ترکة أبی طالب شیئا حدیث موضوع و مذهب أهل البیت بخلاف ذلک فإن المسلم عندهم یرث الکافر و لا یرث الکافر المسلم و لو کان أعلی درجة منه فی النسب قالوا و قوله صلی الله علیه و آله لا توارث بین أهل ملتین.
نقول بموجبه لأن التوارث تفاعل و لا تفاعل عندنا فی میراثهما و اللفظ یستدعی الطرفین کالتضارب لا یکون إلا من اثنین. قالوا و حب رسول الله صلی الله علیه و آله لأبی طالب معلوم مشهور و لو کان کافرا ما جاز له حبه لقوله تعالی لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ (2) الآیة قَالُوا وَ قَدِ اشْتَهَرَ وَ اسْتَفَاضَ الْحَدِیثَ وَ هُوَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله لِعَقِیلٍ أَنَا أُحِبُّکَ حُبَّیْنِ حُبّاً لَکَ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِی طَالِبٍ لَکَ فَإِنَّهُ کَانَ یُحِبُّکَ.
قالوا و خطبة النکاح مشهورة خطبها أبو طالب عند نکاح محمد صلی الله علیه و آله
ص: 157
خدیجة و هی قوله: الحمد لله الذی جعلنا من ذریة إبراهیم و زرع إسماعیل و جعل لنا بلدا حراما و بیتا محجوجا و روی محجوبا و جعلنا الحکام علی الناس ثم إن محمد بن عبد الله أخی من لا یوازن به فتی من قریش إلا رجح علیه برا و فضلا و حزما و عقلا و رأیا و نبلا (1) و إن کان فی المال قل (2) فإنما المال ظل زائل و عاریة مسترجعة و له فی خدیجة بنت خویلد رغبة و لها فیه مثل ذلک و ما أحببتم من الصداق فعلی و له و الله بعد نبأ شائع و خطب (3) جلیل.
قالوا فتراه یعلم نبأه الشائع و خطبه الجلیل ثم یعانده و یکذبه و هو من أولی الألباب هذا غیر سائغ فی العقول.
قَالُوا
وَ قَدْ رُوِیَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ أَسَرُّوا الْإِیمَانَ وَ أَظْهَرُوا الشِّرْکَ (4) فَآتَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ وَ إِنَّ أَبَا طَالِبٍ أَسَرَّ الْإِیمَانَ وَ أَظْهَرَ الشِّرْکَ فَآتَاهُ اللَّهُ أَجْرَهُ مَرَّتَیْنِ.
وَ فِی الْحَدِیثِ الصَّحِیحِ الْمَشْهُورِ (5)
أَنَّ جَبْرَئِیلَ قَالَ لَهُ لَیْلَةَ مَاتَ أَبُو طَالِبٍ اخْرُجْ مِنْهَا فَقَدْ مَاتَ نَاصِرُکَ.
و أما (6) حدیث الضحضاح من النار فإنما یرویه الناس کلهم عن رجل واحد و هو المغیرة بن شعبة و بغضه لبنی هاشم و علی الخصوص لعلی علیه السلام مشهور معلوم و قصته و فسقه غیر خاف.
قَالُوا وَ قَدْ رُوِیَ بِأَسَانِیدَ کَثِیرَةٍ بَعْضُهَا عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ بَعْضُهَا عَنْ أَبِی بَکْرِ بْنِ أَبِی قُحَافَةَ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ مَا مَاتَ حَتَّی قَالَ- لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ.
وَ الْخَبَرُ الْمَشْهُورُ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ عِنْدَ الْمَوْتِ قَالَ کَلَاماً خَفِیّاً فَأَصْغَی إِلَیْهِ أَخُوهُ الْعَبَّاسُ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا ابْنَ أَخِی وَ اللَّهِ لَقَدْ قَالَهَا عَمُّکَ وَ لَکِنَّهُ ضَعُفَ عَنْ أَنْ یَبْلُغَکَ صَوْتُهُ.
وَ رُوِیَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَا مَاتَ أَبُو طَالِبٍ حَتَّی أَعْطَی رَسُولَ
ص: 158
اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ نَفْسِهِ الرِّضَا.
قالوا و أشعار أبی طالب تدل علی أنه کان مسلما و لا فرق بین الکلام المنظوم و المنثور إذا تضمنا إقرارا بالإسلام أ لا تری أن یهودیا لو توسط جماعة من المسلمین و أنشد شعرا قد ارتجله و نظمه یتضمن الإقرار بنبوة محمد صلی الله علیه و آله لکنا نحکم بإسلامه کما لو قال أشهد أن محمدا رسول الله. فمن تلک الأشعار قوله:
یرجون منا خطة دون نیلها*** ضراب و طعن بالوشیج المقوم
یرجون أن نسخی بقتل محمد*** و لم تختضب سن العوالی من الدم (1).
کذبتم و بیت الله حتی تفلقوا *** جماجم تلقی بالحطیم و زمزم (2).
و تقطع أرحام و تنسی حلیلة*** حلیلا و یغشی محرم بعد محرم
علی ما مضی من مقتکم و عقوقکم*** و غشیانکم فی أمرکم کل مأثم
و ظلم نبی جاء یدعو إلی الهدی*** و أمر أتی من عند ذی العرش قیم
فلا تحسبونا مسلمیه فمثله*** إذا کان فی قوم فلیس بمسلم (3).
و من شعر أبی طالب فی أمر الصحیفة التی کتبتها قریش فی قطیعة بنی هاشم:
ألا أبلغا عنی علی ذات بینها*** لؤیا و خصا من لؤی بنی کعب
أ لم تعلموا أنا وجدنا محمدا*** رسولا کموسی خط فی أول الکتب
و أن علیه فی العباد محبة*** و لا حیف فیمن خصه الله بالحب (4)
و أن الذی رقشتم فی کتابکم *** یکون لکم یوما کراغیة السقب
أفیقوا أفیقوا قبل أن تحفر الزبی*** و یصبح من لم یجن ذنبا کذی الذنب
و لا تتبعوا أمر الغواة و تقطعوا*** أواصرنا بعد المودة و القرب (5)
ص: 159
و تستحلبوا حربا عوانا و ربما*** (1) أمر علی من ذاقه حلب الحرب (2)
فلسنا و بیت الله نسلم أحمد*** لعراء من عض الزمان و لا کرب (3)
و لما تبن منا و منکم سوالف*** و أید أترت بالمهندة الشهب. (4)
بمعترک ضنک تری قصد القنا*** به و الضباع العرج تعکف کالشرب
کأن عجال الخیل فی حجراته*** (5) و غمغمة الأبطال معرکة الحرب
أ لیس أبونا هاشم شد أزره*** و أوصی بنیه بالطعان و بالضرب
و لسنا نمل الحرب حتی نملنا*** و لا نشتکی مما ینوب من النکب (6)
و لکننا أهل الحفائظ و النهی*** إذا طار أرواح الکماة من الرعب
و من ذلک قوله:
فلا تسفهوا أحلامکم فی محمد*** و لا تتبعوا أمر الغواة الأشائم
تمنیتموا أن تقتلوه و إنما*** أمانیکم هذی کأحلام نائم
و إنکم و الله لا تقتلونه*** و لما تروا قطف اللحی و الجماجم
زعمتم بأنا مسلمون محمدا*** و لما نقاذف دونه و نزاحم
من القوم مفضال أبی علی العدی *** تمکن فی الفرعین من آل هاشم
أمین حبیب فی العباد مسوم*** بخاتم رب قاهر فی الخواتم
یری الناس برهانا علیه و هیبة*** و ما جاهل فی قومه مثل عالم
نبی أتاه الوحی من عند ربه*** فمن قال لا یقرع بها سن نادم
ص: 160
و من ذلک قوله و قد غضب لعثمان بن مظعون الجمحی (1) حین عذبته قریش و نالت منه:
أ من تذکر دهر غیر مأمون*** أصبحت مکتئبا تبکی کمحزون
أ من تذکر أقوام ذوی سفه*** یغشون بالظلم من یدعو إلی الدین
أ لا ترون أذل الله جمعکم*** أنا غضبنا لعثمان بن مظعون
و نمنع الضیم من یبغی مضیمتنا*** بکل مطردة فی الکف مسنون
و مرهفات کأن الملح خالطها*** یشفی بها الداء من هام المجانین
حتی تقر رحال لا حلوم لها*** بعد الصعوبة بالإسماح و اللین
أو تؤمنوا بکتاب منزل عجب*** علی نبی کموسی أو کذی النون
قالوا:و قد جاء فی الخبر أن أبا جهل بن هشام جاء مرة إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و هو ساجد و بیده حجر یرید أن یرضخ (2) به رأسه فلصق الحجر بکفه فلم یستطع ما أراد فقال أبو طالب فی ذلک من جملة أبیات:
أفیقوا بنی عمنا و انتهوا *** عن الغی من بعض ذا المنطق
و إلا فإنی إذا خائف*** بوائق فی دارکم تلتقی (3)
کما ذاق من کان من قبلکم*** هود و عاد و من ذا بقی. (4)
و منها:
و أعجب من ذاک فی أمرکم*** عجائب فی الحجر الملصق
بکف الذی قام من خبثه*** إلی الصابر الصادق المتقی
فأثبته الله فی کفه*** علی رغمة الخائن الأحمق
ص: 161
قالوا: و قد اشتهر عن عبد الله المأمون أنه کان یقول أسلم أبو طالب و الله بقوله
نصرت الرسول رسول الملیک*** ببیض تلألأ کلمع البروق
أذب و أحمی رسول الإله*** حمایة حام علیه شفیق
و ما إن أدب لأعدائه*** دبیب البکار حذار الفنیق. (1)
و لکن أزیر لهم سامیا *** کما زار لیث بغیل مضیق
(2) أقول و زاد فی الدیوان بعد البروق:
بضرب یذبب دون النهاب*** حذار الوتائر و الخنفقیق
ثم قال ابن أبی الحدید قالوا و جاء فی السیرة و ذکره أکثر المؤرخین أن عمرو بن العاص لما خرج إلی بلاد الحبشة لیکید جعفر بن أبی طالب و أصحابه عند النجاشی (3) قال
تقول ابنتی أین أین الرحیل*** و ما البین منی بمستنکر
فقلت دعینی فإنی امرؤ*** أرید النجاشی (4) فی جعفر.
لأکویه من عنده کیة*** أقیم بها نحوه الأصعر
و لن أنثنی عن بنی هاشم*** بما اسطعت فی الغیب و المحضر
. و عن عائب اللات فی قوله*** و لو لا رضا اللات لم تمطر
و إنی لأشنا قریش له*** و إن کان کالذهب الأحمر
قالوا: فکان عمرو یسمی الشانئ بن الشانئ لأن أباه کان إذا مر علیه رسول الله
ص: 162
صلی الله علیه وآله بمکة یقول (1) و الله إنی لأشنؤک (2) و فیه أنزل إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ قالوا فکتب أبو طالب إلی النجاشی شعرا یحرضه فیه علی إکرام جعفر و أصحابه و الإعراض عما یقوله عمرو فیه و فیهم من جملته
ألا لیت شعری کیف فی الناس جعفر*** و عمرو و أعداء النبی الأقارب
و هل نال إحسان النجاشی جعفرا*** و أصحابه أم عاق عن ذاک شاغب
.فی أبیات کثیرة. قَالُوا وَ رُوِیَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: قَالَ لِی أَبِی یَا بُنَیَّ الْزَمْ ابْنَ عَمِّکَ فَإِنَّکَ تَسْلَمُ بِهِ مِنْ کُلِّ بَأْسٍ عَاجِلٍ وَ آجِلٍ ثُمَّ قَالَ لِی:
إِنَّ الْوَثِیقَةَ فِی لُزُومِ مُحَمَّدٍ*** فَاشْدُدْ بِصُحْبَتِهِ عَلِیُّ یَدَیْکَا
قالوا و من شعره المناسب بهذا المعنی قوله:
إن علیا و جعفرا ثقتی*** عند ملم الزمان و النوب
لا تخذلا و انصرا ابن عمکما*** أخی لأمی من بینهم و أبی
و الله لا أخذل النبی و لا*** یخذله من بنی ذو حسب
قَالُوا وَ قَدْ جَاءَتِ الرِّوَایَةُ: أَنَّ أَبَا طَالِبٍ لَمَّا مَاتَ جَاءَ عَلِیٌّ علیه السلام إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَآذَنَهُ بِمَوْتِهِ فَتَوَجَّعَ عَظِیماً وَ حَزَنَ شَدِیداً ثُمَّ قَالَ (3) امْضِ فَتَوَلَّ غُسْلَهُ فَإِذَا رَفَعْتَهُ عَلَی سَرِیرِهِ فَأَعْلِمْنِی فَفَعَلَ فَاعْتَرَضَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ مَحْمُولٌ عَلَی رُءُوسِ الرِّجَالِ فَقَالَ لَهُ وَصَلَتْکَ رَحِمٌ یَا عَمِّ وَ جُزِیْتَ خَیْراً فَلَقَدْ رَبَّیْتَ وَ کَفَلْتَ صَغِیراً وَ نَصَرْتَ وَ آزَرْتَ کَبِیراً ثُمَّ تَبِعَهُ إِلَی حُفْرَتِهِ فَوَقَفَ عَلَیْهِ فَقَالَ أَمَ وَ اللَّهِ (4) لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ لَأَشْفَعَنَّ فِیکَ شَفَاعَةً یَعْجَبُ لَهَا الثَّقَلَانِ.
قالوا و المسلم لا یجوز أن یتولی غسل الکافر و لا یجوز للنبی أن یرق لکافر و لا أن یدعو له بخیر و لا أن یعده بالاستغفار و الشفاعة و إنما تولی علی غسله لأن طالبا و عقیلا لم یکونا أسلما بعد و کان جعفر بالحبشة و لم تکن صلاة الجنائز شرعت بعد و لا صلی رسول الله صلی الله علیه و آله علی خدیجة و إنما کان تشییع و رقة و دعاء.
ص: 163
قالوا و من شعر أبی طالب یخاطب أخاه حمزة و کان یکنی أبا یعلی
«فصبرا أبا یعلی علی دین أحمد»
إلی آخر ما مر من الأبیات قالوا و من شعره المشهور:
أنت النبی محمد*** قرم أغر مسود. (1)
لمسودین أکارم*** طابوا و طاب المولد.
نعم الأرومة أصلها*** عمرو الخضم الأوحد. (2)
هشم الربیکة فی الجفا***ن و عیش مکة أنکد.
فجرت بذلک سنة*** فیها الخبیزة تسرد.
و لنا السقایة للحجی***ج بها یماث العنجد.
و المأزمان و ما حوت*** (3) عرفاتها و المسجد.
أنی تضام و لم أمت*** و أنا الشجاع العربد.
و بطاح مکة لا یری*** فیها نجیع أسود.
و بنو أبیک کأنهم*** أسد العرین توقد
. و لقد عهدتک صادقا*** فی القول لا تتزید.
ما زلت تنطق بالصواب*** و أنت طفل أمرد.
قالوا و من شعره المشهور أیضا قوله یخاطب محمدا صلی الله علیه و آله و یسکن جأشه و یأمره بإظهاره الدعوة
لا یمنعنک من حق تقوم به*** أید تصول و لا سلق بأصوات.
فإن کفک کفی إن بلیت بهم*** و دون نفسک نفسی فی الملمات.
و من ذلک قوله و یقال إنها لطالب بن أبی طالب:
إذا قیل من خیر هذا الوری*** قبیلا و أکرمهم أسرة؟
ص: 164
أناف بعبد مناف أب*** و فضله هاشم الغرة.
لقد حل مجد بنی هاشم*** مکان النعائم و النثرة.
و خیر بنی هاشم أحمد*** رسول الإله علی فترة.
و من ذلک قوله:
لقد أکرم الله النبی محمدا*** فأکرم خلق الله فی الناس أحمد.
و شق له من اسمه لیجله *** فذو العرش محمود و هذا محمد.
و قوله أیضا و قد یروی لعلی علیه السلام:
یا شاهد الله علی فاشهد*** أنی علی دین النبی أحمد
من ضل فی الدین فإنی مهتدی*** یا رب فاجعل فی الجنان موردی (1)
قالوا فکل هذه الأشعار قد جاءت مجی ء التواتر لأنه إن لم یکن آحادها متواترة فمجموعها یدل علی أمر واحد مشترک و هو تصدیق محمد صلی الله علیه و آله و مجموعها متواتر کما أن کل واحدة من قتلات علی علیه السلام الفرسان منقولة آحادا و مجموعها متواتر یفیدنا العلم الضروری بشجاعته و کذلک القول فیما روی من سخاء حاتم و حلم أحنف و معاویة و ذکاء إیاس و خلاعة أبی نواس (2) و غیر ذلک قالوا و اترکوا هذا کله جانبا ما قولکم فی القصیدة اللامیة التی شهرتها کشهرة قفا نبک و إن جاز الشک فیها أو فی شی ء من أبیاتها جاز الشک فی قفا نبک و فی بعض أبیاتها و نحن نذکر منها هنا قطعة و هی قوله:
أعوذ برب البیت من کل طاعن*** علینا بسوء أو ملح بباطل.
و من فاجر یغتابنا بمغیبه*** و من ملحق فی الدین ما لم یحاول. (3)
کذبتم و بیت الله نبزی محمدا*** و لما نطاعن دونه و نناضل.
و ننصره حتی نصرع دونه *** و نذهل عن أبنائنا و الحلائل.
ص: 165
و حتی تری ذا الردع یرکب ردعه*** من الطعن فعل الأنکب المتحامل. (1)
و ینهض قوم فی الحدید إلیکم*** نهوض الروایا من طریق جلاجل.
و إنا و بیت الله إن جد جدنا*** لتلتبسن أسیافنا بالأماثل. (2)
بکل فتی مثل الشهاب سمیدع*** أخی ثقة عند الحفیظة باسل.
و ما ترک قوم لا أبا لک سید*** یحوط الذمار غیر نکس موائل.(3)
و أبیض یستسقی الغمام بوجهه*** ثمال الیتامی عصمة للأرامل.
یلوذ به الهلاک من آل هاشم*** فهم عنده فی نعمة و فواضل.
و میزان صدق لا یخیس شعیرة*** (4) و وزان صدق وزنه غیر غائل.
أ لم تعلموا أن ابننا لا مکذب*** لدینا و لا یعبأ بقول الأباطل. (5)
لعمری لقد کلفت وجدا بأحمد*** و أحببته حب الحبیب المواصل
وجدت بنفسی دونه فحمیته*** و دافعت عنه بالذری و الکواهل. (6)
فلا زال للدنیا جمالا لأهلها*** و شینا لمن عادی و زین المحافل
و أیده رب العباد بنصره*** و أظهر دینا حقه غیر باطل
و ورد فی السیرة و المغازی أن عتبة بن ربیعة أو شیبة لما قطع رجل عبیدة (7)
ص: 166
ابن الحارث بن عبد المطلب یوم بدر أشبل علیه (1) علی و حمزة فاستنقذاه منه و خبطا عتبة بسیفهما حتی قتلاه و احتملا صاحبهما من المعرکة إلی العریش فألقیاه بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله و إن مخ ساقه لیسیل فقال یا رسول الله لو کان أبو طالب حیا لعلم أنه قد صدق فی قوله:
کذبتم و بیت الله نخلی محمدا*** و لما نطاعن دونه و نناضل
و ننصره حتی نصرع حوله*** و نذهل عن أبنائنا و الحلائل
فقام رسول الله صلی الله علیه و آله و استغفر له (2) و لأبی طالب یومئذ و بلغ عبیدة مع النبی صلوات الله علیه و آله إلی الصفراء (3) و مات فدفن بها.
. قَالُوا وَ قَدْ رُوِیَ أَنَّ أَعْرَابِیّاً جَاءَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی عَامٍ جَدْبٍ فَقَالَ أَتَیْنَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لَمْ یَبْقَ لَنَا صَبِیٌّ یَرْتَضِعُ وَ لَا شَارِفٌ یَجْتَرُّ ثُمَّ أَنْشَدَ:
أَتَیْنَاکَ وَ الْعَذْرَاءُ تُدْمِی لَبَانَهَا*** وَ قَدْ شُغِلَتْ أُمُّ الرَّضِیعِ عَنِ الطِّفْلِ
وَ أَلْقَی بِکَفَّیْهِ الْفَتَی لِاسْتِکَانَةٍ*** مِنَ الْجُوعِ حَتَّی مَا یُمِرُّ وَ لَا یُحْلِی
وَ لَا شَیْ ءَ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ عِنْدَنَا***سِوَی الْحَنْظَلِ الْعَامِیِّ وَ الْعِلْهِزِ الْفَسْلِ (4)
وَ لَیْسَ لَنَا إِلَّا إِلَیْکَ فِرَارُنَا*** وَ أَیْنَ فِرَارُ النَّاسِ إِلَّا إِلَی الرُّسُلِ
فَقَامَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَجُرُّ رِدَاءَهُ حَتَّی صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ اسْقِنَا غَیْثاً مُغِیثاً مَرِیئاً هَنِیئاً مَرِیعاً سَحّاً سِجَالًا غَدَقاً طَبَقاً دَائِماً دِرَراً (5) تُحْیِی بِهِ
ص: 167
الْأَرْضَ وَ تُنْبِتُ بِهِ الزَّرْعَ وَ تُدِرُّ بِهِ الضَّرْعَ (1) وَ اجْعَلْهُ سُقْیَا نَافِعَةً عَاجِلًا غَیْرَ رَائِثٍ (2) فَوَ اللَّهِ مَا رَدَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَدَهُ إِلَی نَحْرِهِ حَتَّی أَلْقَتِ السَّمَاءُ أَرْوَاقَهَا (3) وَ جَاءَ النَّاسُ یَضِجُّونَ الْغَرَقَ الْغَرَقَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ اللَّهُمَّ حَوَالَیْنَا وَ لَا عَلَیْنَا فَانْجَابَ السَّحَابُ (4) عَنِ الْمَدِینَةِ حَتَّی اسْتَدَارَ حَوْلَهَا کَالْإِکْلِیلِ (5) فَضَحِکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی بَدَتْ نَوَاجِذُهُ ثُمَّ قَالَ لِلَّهِ دَرُّ أَبِی طَالِبٍ لَوْ کَانَ حَیّاً لَقَرَّتْ عَیْنُهُ مَنْ یُنْشِدُنَا قَوْلَهُ فَقَامَ عَلِیٌّ علیه السلام فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَعَلَّکَ أَرَدْتَ:
وَ أَبْیَضَ یُسْتَسْقَی الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ؟
قَالَ أَجَلْ فَأَنْشَدَهُ أَبْیَاتاً مِنْ هَذِهِ الْقَصِیدَةِ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَسْتَغْفِرُ لِأَبِی طَالِبٍ عَلَی الْمِنْبَرِ ثُمَّ قَامَ رَجُلٌ مِنْ کِنَانَةَ فَأَنْشَدَهُ:
لَکَ الْحَمْدُ وَ الْحَمْدُ مِمَّنْ شَکَرَ*** سُقِینَا بِوَجْهِ النَّبِیِّ الْمَطَرَ
دَعَا اللَّهَ خَالِقَهُ دَعْوَةً*** إِلَیْهِ وَ أَشْخَصَ مِنْهُ الْبَصَرُ
فَمَا کَانَ إِلَّا کَمَا سَاعَةٌ*** أَوْ أَقْصَرُ حَتَّی رَأَیْنَا الدِّرَرَ (6)
دُفَاقَ الْعَزَالَی وَ جَمَّ الْبُعَاقِ*** (7) أَغَاثَ بِهِ اللَّهُ عُلْیَا مُضَرَ
فَکَانَ کَمَا قَالَهُ عَمُّهُ*** أَبُو طَالِبٍ ذُو رُوَاءٍ غُرَرَ
بِهِ یَسَّرَ اللَّهُ صَوْبَ الْغَمَامِ*** فَهَذَا الْعِیَانُ وَ ذَاکَ الْخَبَرُ
فَمَنْ یَشْکُرِ اللَّهَ یَلْقَ الْمَزِیدَ*** وَ مَنْ یَکْفُرِ اللَّهَ یَلْقَ الْغِیَرَ
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنْ یَکُنْ شَاعِرٌ أَحْسَنَ فَقَدْ أَحْسَنْتَ.
قالوا و إنما لم یظهر أبو طالب الإسلام و یجاهر به لأنه لو أظهره لم یتهیأ له من
ص: 168
نصرة النبی صلی الله علیه و آله ما تهیأ له و کان کواحد من المسلمین الذین اتبعوه نحو أبی بکر و عبد الرحمن بن عوف و غیرهما ممن أسلم و لم یتمکن من نصرته و القیام دونه حینئذ و إنما تمکن أبو طالب من المحاماة عنه بالثبات فی الظاهر علی دین قریش و إن أبطن الإسلام کما لو أن إنسانا کان یبطن التشیع مثلا و هو فی بلد من بلاد الکرامیة و له فی ذلک البلد وجاهة و قدم و هو یظهر مذهب الکرامیة و یحفظ ناموسه بینهم بذلک و کان فی ذلک البلد نفر یسیر من الشیعة لا یزالون ینالون بالأذی و الضرر من أهل ذلک البلد و رؤسائه فإنه ما دام قادرا علی إظهار مذهب أهل البلد یکون أشد تمکنا من المدافعة و المحاماة عن أولئک النفر فلو أظهر ما یجوز من التشیع و کاشف أهل البلد بذلک صار حکمه حکم واحد من أولئک النفر و لحقه من الأذی و الضر ما یلحقهم و لم یتمکن من الدفاع أحیانا عنهم کما کان أولا.
ثم قال بعد کلام فأما الصلاة و کونه لم ینقل عنه أنه صلی فیجوز أن یکون لأن الصلاة لم تکن بعد قد فرضت و إنما کانت نفلا غیر واجب فمن شاء صلی و من شاء ترک و لم تفرض إلا بالمدینة انتهی کلامه (1).
و أقول: روی السید فخار الأبیات اللامیة بإسناده عن أبی الفرج الأصفهانی و عن الشیخ المفید (2)
و قصة الاستسقاء عن عمید الرؤساء عن علی بن عبد الرحیم اللغوی عن موهوب (3) بن أحمد الجوالیقی عن یحیی بن علی بن خطیب التبریزی عن عبد الله بن الزبیر عن عائشة (4)
و سائر الأخبار بالأسانید المعتبرة من کتب الفریقین (5).
و لنوضح بعض ما یحتاج إلی بیان الضحضاح الماء الیسیر و الثدی یذکر و یؤنث و الوشیج شجر الرماح و التقویم إزالة العوج و الإصلاح و السمر بالضم جمع أسمر و هو لون بین البیاض و السواد و فی بعض النسخ سم أی الثقب و کأنه
ص: 169
تصحیف. و العوالی جمع العالیة و هی أعلی الرمح أو رأسه أو النصف الذی یلی السنان (1) حتی تفلقوا من التفلیق و هو التشقیق و فی بعض النسخ بالقاف من القلق و هو الانزعاج و فی بعضها بالغین المعجمة و فی بعضها بالمهملة و فیما سوی الأول تکلف و إن کان الأخیر لا یخلو من وجه و فی أکثر الروایات حتی تعرفوا بحذف إحدی التاءین أی تطلبوا لتعرفوا و الحلیل و الحلیلة الزوج و الزوجة و یغشی علی بناء المفعول و المحرم الحرام و غشیان المحارم معروف و یمکن أن یقرأ علی بناء المعلوم و محرم بضم المیم و کسر الراء فإنه یقال لمن نال حرمة محرم و الأول أظهر و الرقش کالنقش و رقش کلامه ترقیشا زوره و زخرفه و العوان کسحاب من الحروب التی قوتل فیها مرة و تستحلبوا أی تطلبوا الحلب و أمر أی صار مرا و الحلب محرکة اللبن المحلوب.
قوله لعراء بالمد أی فضاء لا ستر به و هو کنایة عن ترک النصرة قال تعالی لَنُبِذَ بِالْعَراءِ و العری مقصورا الفناء و الساحة و قال الجوهری یقال أعراه صدیقه إذا تباعد منه و لم ینصره و فی بعض النسخ لعزاء بفتح العین و تشدید الزای و هی السنة الشدیدة و السالفة ناحیة مقدم العنق من لدن معلق القرط إلی قلت الترقوة و أید أتدت أی قویت و أحکمت و فی بعض النسخ بالراء أی شدت یقال توتر العصب أی اشتد و کلاهما بقلب الواو ألفا و فی بعض الروایات أبینت بالقساسیة الشهب و فی القاموس القساس کغراب معدن الحدید بإرمینیة و منه السیوف القساسیة (2) و فی الصحاح یقال کتیبة شهباء لبیاض الحدید و النصل الأشهب الذی برد فذهب سواده و الشهاب شعلة من نار ساطعة (3) و المعترک موضع القتال و الضنک الضیق و رمح قصد ککتف متکسر و فی بعض الروایات کسر القنا و الکسرة بالکسر القطعة من الشی ء المکسور و الجمع کسر و العرجاء الضبع و الشرب جمع شارب کصحب و صاحب و یحتمل المهملة و هو القطیع من الوحش و فی بعض الروایات و النسور الطهم
ص: 170
یعکفن و فی القاموس المطهم السمین و التام من کل شی ء و تطهم الطعام کرهه و فلان یتطهم عنا یستوحش (1) و حجرة القوم بالفتح ناحیة دارهم و الجمع حجرات بالتحریک و منه قولهم دع عنک نهبا صیح فی حجراته و الغمغمة أصوات الأبطال فی القتال کالمعمعة و الحفائظ جمع الحفیظة و هی الغضب و الحمیة و الکماة بالضم جمع الکمی و هو الشجاج المتکمی فی سلاحه و الأشائم جمع الأشأم و الهذی التکلم بغیر معقول لمرض أو غیره (2) و القطف قطع العنب عن الشجر استعیر لقطع الرءوس و اللحی إشارة إلی أنه فی غایة السهولة من القوم مفضال مبتدأ و خبر و کل منهما یحتمل کلا أو المبتدأ مقدر أی هو من القوم أبی کفعیل أی یمتنع من المذلة و المغلوبیة و ضمن معنی الغلبة و العلو فعدی بعلی و سوم تسویما جعل علیه سیمة أی علامة و هو إشارة إلی خاتم النبوة و لا یخفی ما فی هذا البیت من اللطف و قرع السن فی الندامة مشهور و المضیمة مصدر میمی من الضیم و هو الظلم و المطرد کمنبر رمح قصیر و سن الرمح رکب فیه سنانه و رهف السیف کمنع رققه کأرهفه و البکار بالکسر جمع البکرة بالفتح و هی الفتیة من الإبل و الغیل بالکسر الأجمة و موضع الأسد و الفنیق کأمیر الفحل المکرم لا یؤذی لکرامته و فی القاموس ذببنا لیلتنا تذبیبا أتعبنا فی السیر و راکب مذبب کمحدث عجل منفرد (3) و النهاب بالکسر جمع النهب و هو الغنیمة و الوتیرة الذحل و هو مکافاة الجنایة و طلب الثأر و فی بعض النسخ بالمثلثة جمع الوثیرة و هی السمینة الموافقة للمضاجعة و هو بعید و الخنفقیق کقندفیر السریعة جدا من النوق و الظلمان و حکایة جری الخیل و هو مشی فی اضطراب کذا فی القاموس (4)
ص: 171
و فی الصحاح الخنفقیق الداهیة و الخفیفة من النساء السریعة الجریئة (1) و قال الصعر المیل فی الخد خاصة و قد صعر خده و صاعره أی أماله من الکبر قال الشاعر
و کنا إذا الجبار صعر خده*** أقمنا له من درئه فتقوما
(2) و حرضه تحریضا حثه و الشغب تهییج (3) و القرم بالفتح السید و الأرومة بالفتح و الضم الأصل و الخضم بکسر الخاء و فتح الضاد و شد المیم السید الحمول المعطاء و البحر و السیف القاطع و فی القاموس الهشم کسر الشی ء الیابس و هاشم أبو عبد المطلب و اسمه عمرو لأنه أول من ثرد الثرید و هشمه (4) و قال ربک الثرید أصلحه و الربیکة عملها و هی أقط بتمر و سمن و ربما صب علیه ماء فشرب (5) و العنجد ضرب من الزبیب و المأزم و یقال المأزمان مضیق بین جمع و عرفة و آخر بین مکة و منی قاله فی القاموس (6) و قال العربد کقرشب و تکسر الباء الشدید من کل شی ء و کزبرج الحیة و الأرض الخشنة (7) و قال النجیع من الدم ما کان إلی السواد أو دم الجوف (8) و العرین کأمیر مأوی الأسد یقال لیث عرینة و التوقد کنایة عن شدة الغضب و التوقد الحدة و المضی فی الأمر و یحتمل الفاء أیضا من التوفد و هو الإشراف و المستوفد المستوفز و فی القاموس الجأش رواع القلب إذا اضطرب عند الفزع و نفس الإنسان و قد لا یهمز (9) و قال سلقه بالکلام آذاه و فلانا طعنه (10) و الغرة من القوم شریفهم و النعائم من منازل القمر و النثرة
ص: 172
کوکبان بینهما قدر شبر و فیهما لطخ بیاض کأنه قطعة سحاب و هی أنف الأسد و فی الصحاح غلام خلیع بین الخلاعة بالفتح و هو الذی قد خلعه أهله فإن جنی لم یطلبوا بجنایته (1) و بالجیم قلة الحیاء و التکلم بالفحش و الأخیر أنسب و الأول أشهر ما لم یحاول علی المجهول أی لم یقصد و سائر الأبیات قد مر شرح بعضها و سیأتی شرح باقیها إن شاء الله.
و فی القاموس أشبل علیه عطف و أعانه (2) و قال خبطه یخبطه ضربه شدیدا و القوم بسیفهم جلدهم (3) و قد مضی شرح لغات خبر الاستسقاء فی المجلد السادس (4) و النواجذ بالذال المعجمة أقصی الأضراس.
و قال السید المرتضی فی کتاب الفصول ناقلا عن شیخه المفید قدس سره أنه قال مما یدل علی إیمان أبی طالب إخلاصه فی الود لرسول الله صلی الله علیه و آله و النصرة له بقلبه و یده و لسانه و أمر (5) ولدیه علیا و جعفرا باتباعه و
قول رسول الله صلی الله علیه و آله فیه عند وفاته وصلتک رحم و جزیت خیرا یا عم.
فدعا له و لیس یجوز أن یدعو بعد الموت لکافر و لا یسأل (6) الله عز و جل له خیرا ثم أمره علیا علیه السلام خاصة من بین أولاده الحاضرین بتغسیله و تکفینه و توریته (7) دون عقیل ابنه و قد کان حاضرا و دون طالب أیضا و لم یکن من أولاده من قد آمن فی تلک الحال إلا أمیر المؤمنین علیه السلام و جعفر و کان جعفر غائبا فی بلاد الحبشة فلم یحضر من أولاده مؤمن (8) إلا أمیر المؤمنین علیه السلام فأمره بتولی (9) أمره دون من لم یکن علی الإیمان و لو کان کافرا لما أمر ابنه المؤمن بتولیه (10) و لکان الکافر أحق به
ص: 173
مَعَ أَنَّ الْخَبَرَ قَدْ وَرَدَ عَلَی الِاسْتِفَاضَةِ بِأَنَّ جَبْرَئِیلَ علیه السلام نَزَلَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله عِنْدَ مَوْتِ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ لَهُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ اخْرُجْ مِنْ مَکَّةَ فَقَدْ مَاتَ نَاصِرُکَ.
و هذا یبرهن عن إیمانه لتحققه بنصرة رسول الله صلی الله علیه و آله (1).
وَ یَدُلُّ عَلَی ذَلِکَ قَوْلُهُ لِعَلِیٍّ علیه السلام حِینَ رَآهُ یُصَلِّی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا هَذَا یَا بُنَیَّ فَقَالَ دِینٌ (2) دَعَانِی إِلَیْهِ ابْنُ عَمِّی فَقَالَ لَهُ اتَّبِعْهُ فَإِنَّهُ لَا یَدْعُو (3) إِلَّا إِلَی خَیْرٍ.
فاعترف بصدق رسول الله صلی الله علیه و آله و ذلک حقیقة الإیمان
وَ قَوْلُهُ وَ قَدْ مَرَّ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثَانِیَةً (4) وَ هُوَ یُصَلِّی عَنْ (5) یَمِینِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ مَعَهُ جَعْفَرٌ ابْنُهُ فَقَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ صِلْ جَنَاحَ ابْنِ عَمِّکَ فَصَلَّی جَعْفَرٌ مَعَهُ وَ تَأَخَّرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام حَتَّی صَارَ هُوَ وَ جَعْفَرٌ خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَجَاءَتِ الرِّوَایَةُ بِأَنَّهَا (6) أَوَّلُ صَلَاةِ جَمَاعَةٍ صُلِّیَتْ فِی الْإِسْلَامِ ثُمَّ أَنْشَأَ أَبُو طَالِبٍ یَقُولُ
«إِنَّ عَلِیّاً وَ جَعْفَراً ثِقَتِی»
الْأَبْیَاتَ.
فاعترف بنبوة النبی صلی الله علیه و آله اعترافا صریحا فی قوله و الله لا أخذل النبی و لا فصل بین أن یصف رسول الله بالنبوة فی نظمه و بین أن یقر بذلک فی نثر کلامه و یشهد علیه من حضره.
و مما یدل علی ذلک أیضا قوله فی قصیدته اللامیة
أ لم تعلموا أن ابننا لا مکذب
الأبیات فشهد بتصدیق رسول الله صلی الله علیه و آله شهادة ظاهرة لا تحتمل تأویلا و نفی عنه الکذب علی کل وجه و هذا هو حقیقة الإیمان و منه قوله:
أ لم یعلموا أن النبی محمدا*** رسول أمین خط فی أول الکتب (7).
و هذا إیمان لا شبهة فیه لشهادته له برسول الله صلی الله علیه و آله (8) و قد روی أصحاب السیر أن أبا طالب رحمه الله لما حضرته الوفاة اجتمع إلیه أهله فأنشأ یقول
ص: 174
أوصی بنصر النبی الخیر مشهده*** علیا ابنی و شیخ القوم عباسا
و حمزة الأسد الحامی حقیقته*** و جعفرا أن یذودوا دونه الناسا
کونوا فدی لکم أمی و ما ولدت*** فی نصر أحمد دون الناس أتراسا
فأقر للنبی صلی الله علیه و آله بالنبوة عند الاحتضار (1) و اعترف له بالرسالة قبل مماته و هذا یزیل الریب (2) فی إیمانه بالله عز و جل و برسوله صلی الله علیه و آله و تصدیقه له و إسلامه (3) و منه قوله رحمه الله المشهور عنه بین أهل المعرفة و أنت إذا التمسته وجدته فی غیر موضع من المصنفات و قد ذکره الحسن بن بشر الآمدی فی کتاب ملح القبائل:
ترجون أن نسخی بقتل محمد*** (4). و لم تختضب سن العوالی من الدم.
کذبتم و رب البیت حتی تفلقوا*** (5) جماجم تلقی بالحطیم و زمزم.
و تقطع أرحام و تنسی حلیلة*** حلیلا و یغشی محرم بعد محرم. (6)
و ینهض قوم فی الحدید إلیکم*** (7) یذودون عن أحسابهم کل مجرم
علی ما أتی من بغیکم و ضلالکم*** و غشیانکم فی أمرنا کل مأثم.
بظلم نبی جاء یدعو إلی الهدی*** و أمر أتی من عند ذی العرش مبرم.
فلا تحسبونا مسلمیه و مثله*** إذا کان فی قوم فلیس بمسلم
فهذی معاذیر مقدمة لکم (8) لئلا یکون الحرب قبل التقدم
و هذا أیضا صریح فی الإقرار بنبوة رسول الله صلی الله علیه و آله کالذی قبله علی ما بیناه و قد قال فی قصیدته اللامیة ما تدل علی ما وصفناه فی إخلاصه فی النصرة حیث یقول:
ص: 175
کذبتم و بیت الله نبزی محمدا*** (1) و لما نطاعن دونه و نقاتل (2)
و نسلمه حتی نصرع دونه*** و نذهل عن أبنائنا و الحلائل.
فإن تعلقوا بما یؤثر عنه من قوله لرسول الله صلی الله علیه و آله:
و الله لا وصلوا إلیک بجمعهم*** حتی أغیب فی التراب دفینا
فامض لأمرک ما علیک غضاضة*** (3) أبشر بذاک و قر منک عیونا (4)
لو لا المخافة أن یکون معرة*** لوجدتنی سمحا بذاک قمینا (5)
و دعوتنی و زعمت أنک ناصح*** و لقد صدقت و کنت ثم أمینا
فقالوا هذا الشعر یتضمن أنه لم یؤمن برسول الله صلی الله علیه و آله و لم یسمح له فی الإسلام (6) و الاتباع خوف المعرة و التسفیه و کیف (7) یکون مؤمنا مع ذلک فإنه یقال لهم إن أبا طالب لم یمتنع من الإیمان برسول الله صلی الله علیه و آله فی الباطن و الإقرار بحقه من طریق الدیانة و إنما امتنع من إظهار ذلک لئلا تسفهه قریش و تذهب رئاسته و یخرج من کان منها متبعا له (8) عن طاعته و ینخرق (9) هیبته عندهم فلا یسمع له قول و لا یمتثل له أمر فیحول ذلک بینه و بین مراده من نصرة رسول الله صلی الله علیه و آله و لا یتمکن من غرضه فی الذب عنه فاستسر (10) بالإیمان و أظهر منه ما کان یمکنه إظهاره علی وجه الاستصلاح لیصل بذلک إلی بناء الإسلام و قوام الدعوة و استقامة أمر رسول الله صلی الله علیه و آله و کان فی ذلک کمؤمنی أهل الکهف الذین أبطنوا الإیمان و أظهروا ضده للتقیة و الاستصلاح
ص: 176
فآتاهم الله أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ و الدلیل علی ما ذکرناه فی أمر أبی طالب رحمه الله قوله فی هذا الشعر بعینه
و دعوتنی و زعمت أنک ناصح. و لقد صدقت و کنت ثم أمینا.
فشهد بصدقه و اعترف بنبوته و أقر بنصحه و هذا محض الإیمان علی ما قدمناه انتهی کلامه رحمه الله (1).
و قال السید فخار بعد إیراد الأخبار التی أوردنا بعضها و أما ما ذکره المخالفون من أن النبی صلی الله علیه و آله کان یحب عمه أبا طالب و یرید منه أن یؤمن به و هو لا یجیبه إلی ذلک فأنزل الله تعالی فی شأنه إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ (2) فإنه جهل بأسباب النزول و تحامل (3) علی عم الرسول لأن لهذه الآیة و نزولها عند أهل العلم سببا معروفا و حدیثا مأثورا
وَ ذَلِکَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ضُرِبَ بِحَرْبَةٍ فِی خَدِّهِ یَوْمَ حُنَیْنٍ فَسَقَطَ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ قَامَ وَ قَدِ انْکَسَرَتْ رَبَاعِیَتُهُ وَ الدَّمُ یَسِیلُ عَلَی حُرِّ وَجْهِهِ فَمَسَحَ وَجْهَهُ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ فَنَزَلَتِ الْآیَةُ.
و وقعة حنین کانت بعد هجرة النبی صلی الله علیه و آله بثلاث سنین و الهجرة کانت بعد موت أبی طالب رحمه الله
وَ قَدْ رُوِیَ لِنُزُولِهَا سَبَبٌ آخَرُ وَ هُوَ أَنَّ قَوْماً مِمَّنْ کَانُوا أَظْهَرُوا الْإِیمَانَ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله تَأَخَّرُوا عَنْهُ عِنْدَ هِجْرَتِهِ (4) وَ أَقَامُوا بِمَکَّةَ وَ أَظْهَرُوا الْکُفْرَ وَ الرُّجُوعَ إِلَی مَا کَانُوا عَلَیْهِ فَبَلَغَ خَبَرُهُمْ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ الْمُسْلِمِینَ فَاخْتَلَفُوا فِی تَسْمِیَتِهِمْ بِالْإِیمَانِ فَقَالَ فَرِیقٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ هُمْ مُؤْمِنُونَ وَ إِنَّمَا أَظْهَرُوا الْکُفْرَ اضْطِرَاراً إِلَیْهِ وَ قَالَ آخَرُونَ بَلْ هُمْ کُفَّارٌ وَ قَدْ کَانُوا قَادِرِینَ عَلَی الْهِجْرَةِ وَ الْإِقَامَةِ عَلَی الْإِیمَانِ فَاجْتَمَعُوا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ کَانَ أَشْرَافُ الْقَوْمِ یُرِیدُونَ مِنْهُ أَنْ یَحْکُمَ لَهُمْ بِالْإِیمَانِ لِأَرْحَامٍ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَهُمْ فَأَحَبَّ رَسُولُ اللَّهِ أَنْ یَنْزِلَ مَا یُوَافِقُ مَحَبَّةَ الْأَشْرَافِ مِنْ قَوْمِهِ لِتَأَلُّفِهِمْ فَلَمَّا سَأَلُوهُ عَنْ حَالِهِمْ قَالَ حَتَّی یَأْتِیَنِیَ الْوَحْیُ فِی ذَلِکَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِی ذَلِکَ إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ یُرِیدُ أَنَّکَ لَا
ص: 177
تَحْکُمُ وَ لَا تُسَمِّی وَ لَا تَشْهَدُ بِالْإِیمَانِ لِمَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ لَهُ وَ یُسَمِّیهِ إِذَا کَانَ مُسْتَحِقّاً لَهُ وَ هَذَا أَیْضاً کَانَ بَعْدَ مَوْتِ أَبِی طَالِبٍ بِسِنِینَ (1).
و أیضا هذه الآیة إذا تأملها المنصف تبین له أن نزولها فی أبی طالب باطل من وجوه أحدها أنه لا یجوز فی حکمة الله تعالی أن یکره هدایة أحد من عباده و لا أن یحب له الضلالة کما لا یجوز فی حکمته أن یأمر بالضلال و ینهی عن الهدی و الرشاد.
و الآخر أنه إذا کان الله تعالی قد أخبر فی کتابه أن النبی صلی الله علیه و آله کان یحب عمه أبا طالب فی قوله إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ فقد ثبت حینئذ أن أبا طالب کان مؤمنا لأن الله تعالی قد نهی عن حب الکافرین فی قوله لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ (2).
و الآخر أنه إذا ثبت أن هذه الآیة نزلت فی أبی طالب فهی دالة علی فضل أبی طالب و علی مرتبته (3) فی الإیمان و الهدایة و ذلک أن هدایة أبی طالب کانت من الله تعالی دون غیره من خلقه و هو کان المتولی لها و کان تقدیره أن أبا طالب الذی تحبه لم تهده یا محمد أنت بنفسک بل الله الذی تولی هدایته فسبقت هدایته الدعوة له و هذا أولی مما ذکروه لعدم اشتماله علی ارتکاب النبی صلی الله علیه و آله ما نهی عنه من حب الکافرین (4).
أقول لقد أطنب رحمة الله علیه فی رد أخبارهم الموضوعة و أجاد و أورد کثیرا من القصص و الأخبار و الأشعار فلیرجع إلی کتابه من أراد و إنما جوزنا هناک بعض التطویل و التکرار لکون هذا المطلوب من مهمات مقاصد الأخبار و لنذکر هنا قصة غریبة أوردها السید فخار رحمه الله قال و لقد حکی الشیخ أبو الحسن علی بن أبی المجد الواعظ الواسطی بها فی شهر رمضان سنة تسع و تسعین و خمسمائة عن والده قال کنت أروی أبیات أبی طالب رضی الله عنه هذه القافیة و أنشد قوله فیها.
ص: 178
بکف الذی قام فی حینه*** (1). إلی الصابر الصادق المتقی.
فرأیت فی نومی ذات لیلة رسول الله صلی الله علیه و آله جالسا علی کرسی و إلی جانبه شیخ علیه من البهاء ما یأخذ بمجامع القلب فدنوت من النبی صلی الله علیه و آله فقلت السلام علیک یا رسول الله فرد علی السلام ثم أشار إلی الشیخ و قال ادن من عمی فسلم علیه فقلت أی أعمامک هذا یا رسول الله فقال هذا عمی أبو طالب فدنوت منه و سلمت علیه ثم قلت له یا عم رسول الله إنی أروی أبیاتک هذه (2) القافیة و أحب أن تسمعها منی فقال هاتها فأنشدته إیاها إلی أن بلغت:
بکف الذی قام فی حینه*** (3). إلی الصائن الصادق المتقی.
فقال إنما قلت أنا
إلی الصابر الصادق المتقی
بالراء و لم أقل بالنون ثم استیقظت (4).
أقول: قَالَ فِی الْفُصُولِ الْمُهِمَّةِ أُمُّهُ علیه السلام فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ تَجْتَمِعُ هِیَ وَ أَبُو طَالِبٍ فِی هَاشِمٍ ثُمَّ أَسْلَمَتْ وَ هَاجَرَتْ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ کَانَتْ مِنَ السَّابِقَاتِ إِلَی الْإِیمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْأُمِّ مِنَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا مَاتَتْ کَفَّنَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِقَمِیصِهِ وَ أَمَرَ أُسَامَةَ بْنَ زَیْدٍ وَ أَبَا أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیَّ وَ عُمَرَ وَ غُلَاماً أَسْوَدَ فَحَفَرُوا قَبْرَهَا فَلَمَّا بَلَغُوا لَحْدَهَا حَفَرَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِیَدِهِ (5) وَ أَخْرَجَ تُرَابَهُ فَلَمَّا فَرَغَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (6) اضْطَجَعَ فِیهِ وَ قَالَ اللَّهُ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِأُمِّی فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ وَ لَقِّنْهَا حُجَّتَهَا وَ وَسِّعْ عَلَیْهَا مُدْخَلَهَا بِحَقِّ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ وَ الْأَنْبِیَاءِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِی فَإِنَّکَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ رَأَیْنَاکَ صَنَعْتَ شَیْئاً لَمْ تَکُنْ تَصْنَعُهُ (7) بِأَحَدٍ قَبْلَهَا فَقَالَ صلی الله علیه و آله أَلْبَسْتُهَا (8) قَمِیصِی لِتُلْبَسَ مِنْ ثِیَابِ الْجَنَّةِ وَ اضْطَجَعْتُ فِی قَبْرِهَا لِیُخَفَّفَ
ص: 179
عَنْهَا مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ (1) إِنَّهَا کَانَتْ مِنْ أَحْسَنِ خَلْقِ اللَّهِ صَنِیعاً إِلَیَّ بَعْدَ أَبِی طَالِبٍ (2).
أقول: قد مضی بعض الأخبار فی فضلهما و أحوالهما فی أبواب کتاب أحوال النبی صلی الله علیه و آله و باب ولادة أمیر المؤمنین علیه السلام.
یل، الفضائل لابن شاذان فض، کتاب الروضة: لَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ (3) أَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام بَاکِیاً (4) فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا یُبْکِیکَ لَا أَبْکَی اللَّهُ عَیْنَکَ (5) قَالَ تُوُفِّیَتْ وَالِدَتِی (6) یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بَلْ وَ وَالِدَتِی (7) یَا عَلِیُّ فَلَقَدْ کَانَتْ تُجَوِّعُ أَوْلَادَهَا وَ تُشْبِعُنِی وَ تُشَعِّثُ أَوْلَادَهَا وَ تُدَهِّنُنِی وَ اللَّهِ لَقَدْ کَانَ (8) فِی دَارِ أَبِی طَالِبٍ نَخْلَةٌ فَکَانَتْ تُسَابِقُ إِلَیْهَا مِنَ الْغَدَاةِ لِتَلْتَقِطَ (9) ثُمَّ تَجْنِیَهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا وَ إِذَا خَرَجُوا (10) بَنُو عَمِّی تُنَاوِلُنِی ذَلِکَ ثُمَّ نَهَضَ صلی الله علیه و آله فَأَخَذَ (11) فِی جَهَازِهَا وَ کَفَّنَهَا بِقَمِیصِهِ وَ کَانَ فِی حَالِ تَشْیِیعِ جَنَازَتِهَا یَرْفَعُ قَدَماً وَ یَتَأَنَّی فِی رَفْعِ الْآخَرِ وَ هُوَ حَافِی الْقَدَمِ فَلَمَّا صَلَّی عَلَیْهَا کَبَّرَ سَبْعِینَ تَکْبِیرَةً ثُمَّ لَحَدَهَا فِی قَبْرِهَا (12) بِیَدِهِ الْکَرِیمَةِ بَعْدَ أَنْ نَامَ فِی قَبْرِهَا وَ لَقَّنَهَا الشَّهَادَةَ (13) فَلَمَّا أُهِیلَ (14) عَلَیْهَا
ص: 180
التُّرَابُ وَ أَرَادَ النَّاسُ الِانْصِرَافَ جَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لَهَا ابْنُکِ ابْنُکِ لَا جَعْفَرٌ وَ لَا عَقِیلٌ ابْنُکِ ابْنُکِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالُوا (1) یَا رَسُولَ اللَّهِ فَعَلْتَ فِعْلًا مَا رَأَیْنَا مِثْلَهُ قَطُّ مَشْیَکَ حَافِیَ الْقَدَمِ وَ کَبَّرْتَ سَبْعِینَ تَکْبِیرَةً وَ نَوْمَکَ فِی لَحْدِهَا وَ جَعْلَ قَمِیصِکَ کَفَنَهَا (2) وَ قَوْلَکَ لَهَا ابْنُکِ ابْنُکِ لَا جَعْفَرٌ وَ لَا عَقِیلٌ فَقَالَ صلی الله علیه و آله أَمَّا التَّأَنِّی فِی وَضْعِ أَقْدَامِی وَ رَفْعِهَا فِی حَالِ التَّشْیِیعِ لِلْجَنَازَةِ فَلِکَثْرَةِ ازْدِحَامِ الْمَلَائِکَةِ وَ أَمَّا تَکْبِیرِی سَبْعِینَ تَکْبِیرَةً فَإِنَّهَا صَلَّی عَلَیْهَا سَبْعُونَ صَفّاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ أَمَّا نَوْمِی فِی لَحْدِهَا فَإِنِّی ذَکَرْتُ فِی حَالِ (3) حَیَاتِهَا ضَغْطَةَ الْقَبْرِ فَقَالَتْ وَا ضَعْفَاهْ فَنِمْتُ فِی لَحْدِهَا لِأَجْلِ ذَلِکَ حَتَّی کَفَیْتُهَا ذَلِکَ وَ أَمَّا تَکْفِینِی لَهَا (4) بِقَمِیصِی فَإِنِّی ذَکَرْتُ لَهَا فِی حَیَاتِهَا الْقِیَامَةَ (5) وَ حَشْرَ النَّاسِ عُرَاةً فَقَالَتْ وَا سَوْأَتَاهْ فَکَفَّنْتُهَا بِهَا (6) لِتَقُومَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَسْتُورَةً وَ أَمَّا قَوْلِی لَهَا ابْنُکِ ابْنُکِ لَا جَعْفَرٌ وَ لَا عَقِیلٌ فَإِنَّهَا لَمَّا نَزَلَ عَلَیْهَا الْمَلَکَانِ وَ سَأَلَاهَا عَنْ رَبِّهَا فَقَالَتْ اللَّهُ رَبِّی وَ قَالا (7) مَنْ نَبِیُّکِ قَالَتْ مُحَمَّدٌ نَبِیِّی فَقَالا (8) مَنْ وَلِیُّکِ وَ إِمَامُکِ فَاسْتَحْیَتْ أَنْ تَقُولَ وَلَدِی فَقُلْتُ لَهَا قُوْلِی ابْنُکِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَأَقَرَّ اللَّهُ بِذَلِکَ عَیْنَهَا (9).
أقول قال ابن أبی الحدید أمه فاطمة بنت أسد بن هاشم بن عبد مناف بن قصی أول هاشمیة ولدت لهاشمی کان علی أصغر بنیها و جعفر أسن منه بعشر سنین و عقیل أسن من جعفر بعشر سنین و طالب أسن من عقیل بعشر سنین و فاطمة بنت أسد أمهم جمیعا و أم فاطمة بنت أسد فاطمة بنت هرم بن رواحة بن حجر بن عبد بن معیص بن وهب
ص: 181
بن ثعلبة بن وائلة بن عمرو بن شهاب بن مهارب بن فهر (1) و أمها عاتکة بنت أبی همهمة و اسمه عبد العزی بن عامر بن عمرو بن ودیعة بن الحارث بن فهر أسلمت بعد عشرة من المسلمین فکانت الحادی عشر و کان رسول الله یکرمها و یعظمها و یدعوها أمی و أوصت إلیه حین حضرتها الوفاة فقبل وصیتها و صلی علیها و نزل فی لحدها و اضطجع معها فیه بعد أن ألبسها قمیصه و فاطمة أول امرأة بایعت رسول الله صلی الله علیه و آله من النساء و أم أبی طالب بن عبد المطلب فاطمة بنت عمرو بن عائذ بن عمران بن مخذوم و هی أم عبد الله والد سیدنا رسول الله صلی الله علیه و آله و أم الزبیر بن عبد المطلب و سائر ولد عبد المطلب بعد لأمهات شتی (2).
ص: 182
**[ترجمه]عَبِقَ بهِ الطیب: بوی خوش ملازم او بود. الشظیّۀ: تکه ای از هر چیز؛ جمع آن شظایا؛ التشظیۀ: پراکنده ساختن. العُسّ: قدح بزرگ. تَظَلَّعَ من الطعام: پرخوری کرد. بَضَعَ من الماء: سیراب شد. در النهایۀ آمده است: أبولهب یک چشم نبوده بلکه عرب به کسی که برادری از یک پدر و مادر نداشته باشد «أعور» میگویند؛ و گفته شده: عربها به بدِ هر امری از امور و از جمله اخلاق «أعور» میگویند. - . النهایۀ 3: 138 -
و در بیان ماجرای استسقاء گفت: «و ما ینزل حتی یجیش کلّ میزاب» یعنی: آب از هر ناودانی به سرعت جاری شود. - . النهایۀ 1: 193 -
«ربیع الیتامی» کودکان یتیم در کنار او به سان گیاهان بهاری رشد میکنند و میبالند. در برخی نسخهها «ثمال الیتامی» ثبت شده و در کتاب النهایۀ آمده است: «الثِمال» به معنای پناه و فریادرس است؛ و گفتهاند به معنای اطعام کننده در سختیهاست. - . النهایۀ 1: 134 -
در قاموس آمده: کلِفَ به: شیفته او شد، و أکلفه غیره : دستور دادن به کاری است که انجام دادن آن برایت سخت است. - . قاموس 3 : 192 -
در کتاب النهایۀ: زمانی گفته میشود «کلّفت بهذا الأمر اُکلّف به» که شیفته آن کار باشی و آن را دوست بداری. - . النهایۀ 4 : 196 -
و گفت: زمانی گفته میشود: «وجدت بفلانۀوَجداً.» که عاشق و دلباخته وی باشی. - . النهایۀ 4: 196 -
«دیناً» تمییز مؤکّد است. الطامۀ: بلایی که سختتر از هر بلای دیگری باشد. نسف البناء ینسفه: بنا را از اساس ویران ساخت. در قاموس آمده: التقریب: نوعی دویدن است و یا به معنای شکایت کردن. - . قاموس 1: 114 -
الظِنَّۀ: تهمت؛ به نظر میرسد در اینجا معنی مجاز داشته باشد. البَهَم جمع «البَهمۀ» برّههای گوسفند و بز. حاضنها: مربی او، و در برخی نسخهها با خاء معجمه آورده شده؛ گفته میشود: خضن ناقته: به آن حمله کرد و آن را گاز گرفت؛ و مخضن به مانند ابزاری که چهارپایان را با آن رام میکنند. قول او: «فإنّی و الضوابح» در النهایۀ: در کلام ابوطالب به هنگام مدح پیامبر صَلی الله علیه وآله آمده است:
فإنّی و الضوابح کلّ یوم و ماتتلوا السفافرۀ الشهور
-
سوگند به فریادزنان و آنچه کتابها و علما قرائت میکنند که من هر روز...
الضوابح: جمع ضابح، گفته میشود: ضبح : فریاد زد، مقصود شاعر سوگند به کسی است که صدایش را بلند میکند که این نوع جمع در وصف انسان نادر است و نظیر آن «فوارس» است. - . النهایۀ 3 : 11 -
السافرۀ: صاحبان أسفار یعنی کتابها. - . النهایه 2 : 166 - الشهور:
علماء. مفرد آن «شهر» است. این سخن هروی است. الفِهر: پدر قبیله قریش. نوط القلب: رگی است که کار قلب به آن بستگی دارد . بندِدل. ینتحون: عزم میکنند. «علیّ دماء بدن» شاعر با این کلمات عهد میبندد که شترانی را قربانی کند چنانچه پیشبینی او تحقق نیابد. العاطلات: خوبان، یا شتران بدون یراق، یا شتران گردن دراز؛ و مقسم علیه آن است که اگر به خاطر شما خونهایی ریخته شود شمشیرزنان از هر طرف با شمشیرهای برّان به سوی شما روی خواهند آورد. تمور: مضطرب گشته و حرکت میکند. حین تحزمه: زمانی که آن را میبندی، و ضمیر به پیامبر صَلی الله علیه و آله بر میگردد و بعید نیست که با یاء باشد؛ و گفته میشود «راداه»: با وی رفت و آمد و مدارا کرد. رادا عن القوم: با سنگ از آنها دفاع کرد. أن تغور به الغرور: او را به قلب سپاه متجاوزان میبرد؛ معانی مناسب دیگری نیز دارد. الزّئر و الزئیر: غرّش شیر به هنگام خشم. المجلجل: مرد بزرگوار قوی جسور در دفاع و سخنور. الجلجلۀ: شدّت صدا الصُدوُق: جمع «صادق» یعنی صادق در جنگ. الزُّهاء: عدد بسیار، گویا کنایه از تراکم و اجتماع آنهاست، و احتمال تصحیف در آن هست. شظی القوم: غیر اصیل ها که همان وابسته گان و بیرونی هایی هستند که وارد شده اند. البادرۀ: تیزی به هنگام خشم. تدهدهت: غلتید. «و ما حلّت»: و او برای قَسَم است، «ما» به معنای «مَن» به کار رفته و مقصود پروردگار متعال است. الداهیۀ الدهیاء: بلای عظیم. در «أو سالت»، «أو» به معنای «إلی أن» یا «ألّا أن» به کار رفته است «لک الله الغداۀ» : خدا در این نیمروز حافظ تو باشد و پیمان عمویت از تو مواظبت میکند. «تجنّبه» در اصل «تَتَجنّبه» است. الأریحی: دارای خلق نیکو و با ظرفیت. المعضاد: کسی که بسیار کمک میکند. یصور: فریاد میزند (کنایه از اعلان به یاری آمدن) یا ارکان دشمنان را به لرزه در آورد، و احتمال دارد «یصون» باشد تا مفهوم مبالغه کردن در یاری رساندن را القا کند و منظور از این عمو یا خود ابوطالب است یا حمزه رضی الله عنهما.
گویم: ابن اَبی الحدید در شرح نهج البلاغه گوید: مردم درباره اسلام آوردن ابوطالب اختلاف نظر دارند. امامیه و اکثر زیدیه بر این باورند که وی مسلمان از دنیا رفته است. و برخی از بزرگان معتزلی ما نیز قایل به همین امر هستند که از جمله آنها میتوان به شیخ ابوالقاسم بلخی، ابوجعفراسکافی و دیگران اشاره کرد. لیکن بیشتر راویان حدیث و عامه مردم و بزرگان بصره و دیگران بر این باورند که ابوطالب برکیش قوم خود از دنیا رفته است، و در این مورد حدیث مشهوری را روایت میکنند که: «رسول خدا به هنگام نزدیک شدن مرگ ابوطالب به وی فرمود: عموجان، کلمهای بر زبان جاری کن که بتوانم فردا بدان تمسّک جسته و نزد خدا شفاعت تو را بکنم؛ ابوطالب گفت: اگر عرب نمیگفت که ابوطالب از مرگ ترسیده، چشمانت را با اظهار شهادت روشن میکردم!» و روایت که وی گفت: «من بر کیش پدران خویشام!» و آوردهاند که وی گفته است: من بر کیش عبدالمطلّب هستم! و مطالبی دیگر نیز گفتهاند.
بسیاری از محدّثان روایت کردهاند که آیه: «مَا کاَنَ لِلنَّبیِ ِّ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کَانُواْ أُوْلیِ قُرْبَی مِن بَعْدِ مَا تَبَینَ َ لهَُمْ أنَّهُم أَصْحَابُ الجَْحِیمِ وَ مَا کاَنَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ الَّا عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَینَ َ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِّلَّهِ تَبرََّأَ مِنْهُ» - .توبه/ 114-113 - {بر
پیامبر و کسانی که ایمان آوردهاند سزاوار نیست که برای مشرکان- پس از آنکه برایشان آشکار گردید که آنان اهل دوزخند- طلب آمرزش کنند، هرچند خویشاوند[آنان] باشند. و طلب آمرزش ابراهیم برای پدرش جز برای وعدهای که به او داده بود، نبود.و[لی] هنگامی که برای او روشن شد که وی دشمن خداست، از او بیزاری جست.} درباره ابوطالب نازل گردیده است چون پیامبر بعد از مرگ ابوطالب برایش طلب آمرزش کرد. و روایت کردهاند که آیه «إِنَّکَ لَا تهَدِی مَنْ أَحْبَبت» - . قصص/ 56 -
در شأن ابوطالب نازل شده است. و نیز روایت کردهاند که علی علیه السّلام پس از مرگ ابوطالب نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و گفت: «عموی گمراهت از دنیا رفت، در باره وی چه دستوری می دهید؟» و دلیل آوردهاند که هرگز کس ندیده ابوطالب نماز بخواند؛ و نماز است که مسلمان را از کافر متمایز می کند؛ و علی و جعفر از ما ترک وی چیزی بر نداشتند. و از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روایت کردهاند که فرمود: خداوند به خاطر کمکهای ابوطالب وعده تخفیف عذاب او را به من داده است. و او اکنون در گردابی از آتش است. و نیز روایت کردهاند. که چون به وی عرض شد: چه میشد اگر برای پدر و مادرتان استغفار کنید؟ فرمود: اگر قرار بود برای آنان آمرزش طلب کنم، ابتدا برای ابوطالب آمرزش طلب میکردم که در حق من نیکیهای بسیار کرده است! عبدالله و آمنه و ابوطالب در حجرهای از حجرههای جهنم هستند!! لیکن کسانی که مسلمان بودن وی را باور دارند خلاف این خبر را روایت کرده و میگویند: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرموده است: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود که جبرئیل به وی گفته است: خداوند تو را شفیع شش کس قرار داده است: شکمی که به تو باردار شد. صلبی که از آن خارج گشتی یعنی عبدالله بن عبدالمطلّب و دامنی که تو را سرپرستی کرد یعنی ابوطالب، و خانهای که پناهت داد یعنی عبدالمطلّب و دوستی که در جاهلیت داشتی – عرض شد: یا رسول الله، مگر چه کرده بود؟ فرمود: او مردی سخاوتمند بود و بینوایان را اطعام میکرد- و سینهای که از آن شیر نوشیدی یعنی حلیمه بنت أبی ذؤیب.
گویند: جملگی مردم از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نقل میکنند که فرموده است: ما از صلبهای طاهر به رحمهای پاکیزه منتقل شدهایم. و لازمه این امر آن است که همه نیاکان آنان از شرک منزّه باشند، زیرا اگر بتپرست بودند، طاهر و پاکیزه به شمار نمیآمدند. و گویند: اما آنچه در قرآن درباره پدر ابراهیم یعنی آذر آمده و او را گمراه دانسته، اشکالی در باور ما ایجاد نمیکند. زیرا پدرش تارخ بن ناخور بود و در آن زمان به جای أب از «عم»در همان معنا استفاده میکردند و آیه: «أَمْ کُنتُمْ شهَُدَاءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِی قَالُواْ نَعْبُدُ إِلَاهَکَ وَ إِلَاهَ ءَابَائک» - . بقره/ 133 -
{آیا وقتی یعقوب را مرگ فرا رسید حاضر بودید؟ هنگامی که به پسران خود گفت: «پس از من، چه را خواهید پرستید؟» گفتند: معبود تو و معبود پدرانت را میپرستیم.} دلیل بر این امر است، و اسماعیل را هم جزء پدران یعقوب ذکر کرده در حالی که چنین نیست بلکه عموی اوست؛ زیرا آذر عموی ابراهیم بوده است نه پدرش.
سپس گفت: امام صادق علیه السّلام درباره اسلام پدران میفرماید: خداوند در روز قیامت عبدالمطلّب را در حالی بر میانگیزد که در سیمایش نور پیامبران و شوکت پادشاهان است. روایت است که عباس بن عبدالمطلّب در مدینه به پیامبر عرض کرد: یا رسول الله، برای ابوطالب چه آرزو میکنی؟ فرمود: برایش از جانب خدای عزّوجل هر چه خیر است آرزو دارم. باز نقل است که مردی شیعی به نام أبان بن أبی محمود به علی بن موسی الرضا علیه السّلام نوشت: قربانت گردم، من در اسلام ابوطالب شک کردهام. امام علیه السّلام در پاسخ وی نوشت: «وَ مَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَینَ َ لَهُ الْهُدَی وَ یَتَّبِعْ غَیرَْ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِین...» - . نساء / 115 -
{و هر کس، پس از آنکه راه هدایت برای او آشکار شد با پیامبر به مخالفت برخیزد و[راهی] غیر راه مؤمنان در پیش گیرد، وی را بدانچه روی خود را بدان سو کرده واگذاریم و به دوزخش کشانیم، و چه بازگشتگاهبدی است!} و اگر تو هم به ایمان ابوطالب اقرار نداشته باشی سرنوشتت آتش خواهد بود.
از امام باقر علیه السّلام درباره آنچه مردم در حق ابوطالب میگویند که در گودالی از آتش است سؤال کردند که: چه میگویید؟ فرمود: اگر ایمان ابوطالب را در یک کفّه ترازو قرار دهند و ایمان همه را در کفّه دیگر، سنگینی با ایمان ابوطالب خواهد بود. سپس افزود: مگر نمیدانید که امیرالمؤمنین علی علیه السّلام در حیات خود دستور میداد به جای عبدالله و آمنه و ابوطالب مناسک حج به جای آورند و در زمان مرگ هم وصیّت فرمود که بعد از وی نیز چنین کنند؟ و نیز روایت است که ابوبکر پدرش ابوقحافه را که سالخوردهای نابینا بود در همان سالی که مکه فتح شد نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آورد؛ و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این پیرمرد را به حال خود وامیگذاشتی تا خود نزد وی میرفتیم. عرض کرد: یا رسول الله، قصدم این بود که خداوند او را به خاطر این کار پاداش دهد، به خدا سوگند که من از اسلام آوردن عمویت بیشتر خوشحال گشتم تا از اسلام آوردن پدرم و با این کار خرسندی شما را خواهانم.پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: راست گفتی!
نقل است که چون از امام سجّاد علیه السّلام در همین خصوص سؤال شد، فرمود: شگفتا؛ خداوند به رسولش امر فرمود که اجازه ندهد زنی مسلمان با شوهری کافر زیر یک سقف زندگی کنند و فاطمه بنت أسد از زنان پیشتاز در اسلام آوردن است اما با این وجود تا آخر عمر همسر ابوطالب باقی ماند. بعلاوه، از جماعتی از زیدیه نقل است که راویان حدیثی را به وی نسبت میدهند که سند آن به ابورافع غلام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله می رسد. ابورافع گوید: شنیدم ابوطالب در مکه میگوید: برادرزادهام محمد مرا روایت کرد که خداوند او را امر به صلهرحم فرموده است و اینکه تنها او را پرشتش کند و برای وی شریک در عبادت قایل نشود؛ و محمد نزد من هم صادق است و هم أمین. جماعتی نیز گفتهاند: فرمایش رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله که «من و سرپرست یتیم، مثل این دو در بهشت هستیم.» و منظورش از «سرپرست یتیم» ابوطالب بود.
إمامیّه نیز این روایت را که علی و جعفر از ما ترک پدرشان چیزی نبردند را مجعول میدانند و مذهب اهل بیت به عکس این باور اعتقاد دارد زیرا مسلمان از کافر ارث میبرد ولی کافر از مسلمان ارث نمیبرد هر چند خویشاوند بسیار نزدیک او باشد. چنانچه مدّعیان حدیث «لا توارث بین أهل ملّتین» را به رخ بکشند خواهیم گفت که «توارث» از باب تفاعل بوده و مفهوم مشارکت دو طرف در هر امری را میرساند و حال آنکه ما در مسأله ارث قایل به ارث بردن کافر از مؤمن نیستیم تا تبادلی صورت گرفته باشد. در ضمن، خودشان اقرار دارند که علاقه و محبت رسول خدا به ابوطالب بر همگان آشکار و زبانزد است. اگر کافر بود که دوست داشتن وی جایز نبود با استناد به آیه: «لَّا تجَِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُواْ ءَابَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتهَُمْ» - . مجادله/ 22 - {قومی
را نیابی که به خدا و روز پسین ایمان داشته باشند [و] کسانی را که با خدا و رسولش مخالفت کردهاند- هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند- دوست بدارند.}. أمامیه گویند: حدیث ابراز محبت رسول خدا صَلی الله علیه و آله به عقیل مشهور است که فرمود: «ای عقیل، من تو را دو بار دوست میدارم: یک بار به خاطر خودت و بار دیگر به خاطر اینکه ابوطالب تو را دوست میداشت، من نیز دوستت میدارم. باز گویند: خطبهای که ابوطالب در نکاح محمد صَلی الله علیهِ و آله خواند، زمانی که خدیجه علیه السّلام را به همسری گرفت مشهور است که چنین گفت: «سپاس خداوندی را سزاست که مرا از تبار ابراهیم و پشت اسماعیل قرار داد و شهری حرام و خانهای که در آن حج گزارند برای ما قرار داد- «محجوباً» هم ثبت کردهاند- و ما را حاکم بر مردم قرار داد. از طرفی دیگر، محمد بن عبدالله برادرزادهام را همتایی در جوانان قریش نیست مگر اینکه به جهت فضل، دوراندیش، خردورزی، نیک نظری، شرافت، نجابت و هوشمندی بر او برتری داشته باشد هرچند مالش اندک است و مال سایه ای ناپایدار و عاریتی پس دادنی است؛ در او تمایلی نسبت به خدیجه بنت خویلد هست کمااینکه خدیجه را نیز به وی رغبت و تمایلی همانند آن است، و هر چه صداق بخواهید، پرداخت آن بر عهده من خواهد بود و به خدا سوگند که محمد را آوازهای بلند و شأنی عظیم در پیش است.»
گفتند: چگونه وقتی میداند که آوازهای بلند و شأنی عظیم در پیش دارد با وی از در معانده در آمده و تکذیبش میکند در حالی که او انسانی فرهیخته و خردمند است؟! هیچ عقلی چنین امری را باور نمیکند.
گفتند: امام صادق علیه السّلام از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روایت دارد که آن حضرت فرمود: أصحاب کهف ایمان خود را پنهان نموده و تظاهر به شرک کردند از این رو خداوند دو بار ایشان را پاداش داد و ابوطالب نیز ایمان خود را نهان داشت و تظاهر به شرک نمود و خداوندش به همین خاطر دو بار پاداش عنایت فرمود. و در حدیثی مشهور آمده است که جبرئیل شبی که ابوطالب از دنیا رفت به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله گفت: از این شهر خارج شو که یاورت درگذشت .
أما حدیث گرداب آتش را همه از یک فرد که مغیرۀ بن شعبه باشد، نقل میکنند که دشمنی وی با بنیهاشم و بالأخص علی علیه السّلام زبانزد و داستان فسق و فجورش بر کسی پوشیده نیست.گفتند: روایات بسیاری وجود دارد که اسناد آنها گاه به عباس بن عبدالمطلّب می رسد و گاه به ابوبکر بن أبی قحّافه مبنی بر اینکه ابوطالب قبل از مرگ گفته است: لا اله الا الله محمد رسول الله.
اما خبر مشهور آن است که ابوطالب دم مرگ آهسته سخنانی گفته و برادرش عباس به وی گوش داده و سپس سرش را بالا آورده و به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عرض کرده است: برادرزاده، به خدا سوگند عمویت شهادتین را گفت اما نتوانست صدای ضعیفش را به گوش تو برساند. علی علیه السّلام نیز می فرماید: ابوطالب پیش از مرگ خواسته رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را اجابت کرد .
گفتند: اشعار ابوطالب بیانگر مسلمان بودن او هستند و اگر قرار باشد کسی اقرار به مسلمان بودن خود کند تفاوتی میان کلام منظوم و منثور نیست، مگر نه این است که اگر یک یهودی در جمع عدهای مسلمان در شعری که فی البداهه سروده اقرار به نبوت محمد صلی الله علیه و آله می کند، حکم به مسلمان بودنش میدهیم و گفتههای وی را در حکم «أشهد أنَّ محمداً رسول الله» میدانیم؟ ابوطالب نیز در شعرهایی که آنها را ارتجالاً و فی البداهه سروده، همین معنا را القا میکند و از جمله آنها این شعر است:
- «از ما انتظاری بر آورده نشدنی دارند، جنگ با شمشیر و ضربت نیزههای ساخته از شاخههای صاف درخت و شیج را بر خود هموار میسازیم ولی تن به خواسته آنان نمیدهیم؛
- انتظار دارند محمد را به دست آنان سپاریم تا به قتل رسانند، بیآنکه هنوز تا میانه دستههای نیزهها به خون آغشته شده باشد؛
- دروغ گفتید، به خانه خدا سوگند به این خواسته دست نخواهید یافت مگر اینکه سرهای بسیاری از تن جدا گشته و در حطیم و زمزم افتاده باشد؛
- و خانوادهها از هم پاشیده، زنان همسران خویش را فراموش ساخته و با نامحرمان همبستر شوند؛
- و این همه به خاطر کینهورزی و صلهرحم بریدن و دست زدنتان به هر کار حرامی، به وقوع پیوندد؛
- و ستم کردنتان بر پیامبری که آمده است تا دعوت به هدایت کند و امری ارزشمند را که از جانب خدا آمده بر شما عرضه دارد؛
- هرگز گمان مبرید که ما او را تسلیم شما خواهیم کرد که نظیر او در هر قومی باشد، او را به دست دشمن نخواهند سپرد.»
ابوطالب در شعری به مناسبت پیمانی که کفار قریش با هم بستند و در آن تصمیم گرفتند متفقاً با بنیهاشم قطع رابطه نمایند میگوید:
- «از طرف من به تمام قریش و بالأخص تبار لؤیّ بن کعب برسانید که : - مگر نمیدانید ما محمد را پیامبری چون موسی میدانیم که نامش در کتابهای آسمانی پیشین مذکور افتاده است؟!؛
- و بندگان خدا با او دوستی بسیار دارند و بر هر کس که خداوند به دوستی خود مختص گردانیده، هیچ بیداد و ستمی روا نیست؛
- و آن مطلبی را که در عهدنامه خود با نقش و نگار نوشتید، روزی به یک شیء بیارزش بدل خواهد شد که دنبال صاحبش بگردد.
- به خود آیید، به خود آیید پیش از آنکه آتش جنگ شعلهور گرددو خشک و تر باهم بسوزند؛
- و از دستور اغواگران فتنهانگیز پیروی نکنید عهدهای خود را مشکنید با آن همه سابقه محبت و نزدیکی که باهم داشتیم؛
- و جنگی سخت را دوباره به راه نیندازید، جنگی تلخ مزهتر و ناگوارتر برای کسانی که آتش بیار آن بودهاند؛
- به خانه خدا سوگند ما احمد را تسلیم شما نمیکنیم تا بییاور و پناه عرصه را بر او تنگ کنید؛
- و چه گردن و دستهای قوی بسیار از ما و شما که با شمشیرهای برّان و نیزهها جدا نشده و بر زمین نیفتاده است.
- در جنگی سخت که در آن دستههای نیزهها را شکسته بینی و کفتارها به سان ایستادن بر آبشخور، بر اجساد کشتگان بایستند؛
- جنگی سخت که نعرههای دلاور مردان را در آن همانند هیاهوی کرّه اسبهای در آغل و به دور از مادرانشان بینی؛
- مگر پدرمان هاشم او را تقویت نکرده و به فرزندانش وصیت ننموده که با نیزه و شمشیر از وی حمایت کنیم؟!
- ما از جنگ خسته نمیشویم تا او از ما خسته شود، و بر مصایب آن شکوه نخواهیم کرد؛
- ما مردمانی أهل خشم و حمیّت و خِردیم، آنگاه که جانهای مردان غرقه در آهن به پرواز در آید» باز هم از اشعار اوست:
- «پس خوابهای خود را در اندیشیدن به کشتن محمد پریشان مکنید، و از فرامین اغواگران فتنهانگیز نگونبخت پیروی ننمایید؛
- آرزو کردید وی را به قتل رسانید؛ لیکن این آرزو رؤیای یک خفته است؛
- و به خدا سوگند شما وی را نخواهید کُشت تا زمانی که کنده شدن موهای صورت و جدا شدن سرها از گردنها را نبینید؛
- گمان میبرید که ما محمد را به شما تسلیم میکنیم بیآنکه از او هیچ دفاعی کرده باشیم؟
- او در میان ما بزرگ مردی با فضلیت است که برای دشمن دست نیافتنی است، هموکه فضایل خاندان عبدالمطلّب ، ابوطالب و فرزندان هاشم را در خود جمع کرده؛
- او امینی است محبوب و شناخته شده در میان بندگان، با خاتمی که از خداوند قاهر یافته و ختم نبوّت به نام او ثبت است؛
- مردم برهان و هیبتی در او میبینند، و در میان قوم ما عالم و جاهل از یک جایگاه برخوردار نیستند؛
- پیامبری است که از جانب خدا به وی وحی گردیده، و هر که این را نپذیرد، انگشت ندامت به دندان میگَزَد.»
از دیگر اشعاری که از وی باقی مانده شعری است که پس از ناراحت شدن و خشمگین گشتن به خاطر شکنجه شدن عثمان بن مظعون جمحی توسط کفّار قریش سروده است و در آن میگوید:
- «آیا از یاد کرد روزگاری ناپایدار، افسرده و گریان شدهای؟
- یا از به خاطر آوردن مردمانی بیخرد که ظالمانه حملهور میشوند بر هر که دعوت به دین کند؟
- آیا نمیبینید که خداوند جمعیت شما را به خواری و ذلّت مبتلا کرده است به تاوان رفتاری که با عثمان بن مظعون داشتید؟ - هر که بخواهد بر ما ستم ورزد، او را از ستم کردن باز میداریم با هر سلاح برندهای که در دست داشته باشیم؛
- و شمشیرهای صیقلی داده شده تُنُک که گویی به نمک آغشته گشتهاند و جنون سرهای دیوانگان از آنها شفا مییابند؛
- تا اینکه مرکبهایی که صاحبان خردمند و بردبار ندارند، پس از تحمل سختی با گذشت و نرمی کنار آیند و آن را بپذیرند؛
- یا اینکه به کتابی شگفت که بر پیامبری شبیه موسی یا ذوالنون (یونس)، نازل گردیده ایمان بیاورید.»
گفتند: در خبر آمده است که روزی ابوجهل بن هشام در حالی که سنگی در دست داشت نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رفته تا سر مبارک او را با آن بشکند. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را در حال سجده یافت. اما سنگ به امر خدا به دستش چسبید و نتوانست کاری بکند. ابوطالب در اشاره به این واقعه ابیاتی به این مضمون دارد:
- «عموزادگان ما به خود آیید و به این گمراهی که برخی دچار آنند پایان دهید؛
- وگرنه بیم آن دارم که مصیبتها پشت سرهم در خانههایتان بر سرتان فرود آیند؛
- همان گونه که پیش از شما اقوامی چون عاد و ثمود دچار آن گشته و هیچ کس از ایشان باقی نماند!
و از جمله این ابیات:
- و شگفتتر از این امور در کار شما، ماجرای شگفتانگیز چسبیدن سنگ است؛
- به دست کسی که او از روی خباثت به سوی آن صابر صادق پارسا رفت؛
- اما خداوند آن سنگ را به دست او چسباند، علیرغم میل آن خائن احمق.» گویند: مشهور است که عبدالله مأمون پیوسته میگفت: به خدا سوگند که ابوطالب با گفتن این ابیات اسلام آورده است:
- «فرستاده خداوند ملیک را با شمشیرهای سفیدی که چون برق میدرخشند یاری کردم؛
- از رسول خداوند چونان یک حامی دلسوز دفاع کرده و حمایت میکنم؛
- دفاع من از او همانند دفاع شتران جوان در مقابل شتران نر نیست؛
- بلکه همانند شیر غرّان و بدون ترس از کسی، از وی دفاع میکنم»
مولف: در دیوان او پس از بیت اول این بیت آمده است:
«با ضربههای شمشیری که خطر را دور میسازد نه به قصد غنیمت گرفتن زنان باریک اندام تا دشمن در پی انتقامجویی و تلافی برآید.»
پس ابن ابی الحدید گوید:] گفتند: هم در سیره مذکور است و هم أکثر مورخان آوردهاند که چون عمروبنعاص به حبشه رفت تا جعفر بن ابی طالب و همراهانش را با حیله از نزد نجاشی باز گرداند، ابوطالب چنین سرود:
- «دخترم گوید: به کجاسفر میکنی؟ در حالی که نمیتوانم فراق را انکار کنم؛
- پس گفتم: مرا به حال خود رها کن که من قصد رفتن به سوی نجاشی را دارم برای سفارش کردن جعفر به او؛
- تا عمروعاص را چنان نزد نجاشی داغ کنم که پوزهاش به خاک مالیده شود؛
- من در یاری کردن بنیهاشم با تمام توان در حضور و غیاب، کوتاهی نمیکنم و سستی نمیورزم؛
- و از یاری کردن آن که در کلام خود از این باور که «اگر بت لات خواهد، باران نمیبارد»، خرده گرفته است؛
- اگر عمروعاص از طلای سرخ هم باشد، من از همه قریش او را منفورتر میدارم.» گویند عمروعاص را «الشّانیء بن الشانیء» مینامیدند زیرا هرگاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در مکه بر پدر وی گذر میکرد، به آن حضرت میگفت: «به خدا سوگند که از تو نفرت دارم!» و آیه «إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتر» - . کوثر/ 3 - {دشمنت
خود بیتبار است.} درباره او نازل شده است. گفتند: پس ابوطالب اشعاری را برای نجاشی فرستاد که در آنها وی را تشویق به اکرام جعفر و یارانش میکند و از وی میخواهد توجهی بر گفتههای عمرو درباره آنان نکند؛ و از جمله آن ابیات این چند بیت است:
- «ای کاش میدانستم جعفر در میان مردم چه جایگاهی دارد و عمروعاص و دشمنان خویشاوند رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از چه جایگاهی برخوردارند؛
- و اینکه آیا جعفر و یارانش مشمول لطف و احسان نجاشی قرار گرفتهاند یا اینکه آن تحریک کننده (عمروعاص) مانع از این کار شده است؟...»
گویند: از علی علیه السّلام نقل است که: پدرم به من گفت: فرزندم، پیوسته در کنار پسرعمویت باش که با در کنار او بودن از هر گزندی در امان خواهی ماند و افزود:
«اعتماد به نفس در کنار محمد بودن است، پس ای علی، دست از مصاحبت او بر ندار!»
گویند: شعر دیگری در همین معنا دارد:
«علی و جعفر مورد اعتماد منند، هنگام روی آوردن سختیها و مصائب روزگار؛
- شما دو نفر عموزاده خود را تنها نگذارید و یاریش کنید، که از میان برادرانم تنها او برادر تنی من است؛
- به خدا سوگند من پیامبر را تنها نمی گذارم و از فرزندانم نیز آنکه با اصل و نسب است، تنهایش نمیگذارد.»
گویند: در روایت آمده است که چون ابوطالب وفات یافت، علی علیه السّلام نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده، آن حضرت را از مرگ پدر آگاه ساخت .
رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از شنیدن خبر مرگ ابوطالب بسیار متألّم و اندوهگین شد سپس فرمود: برو و او را غسل بده و چون روی تخت روانش قرار دادی، مرا آگاه کن. علی علیه السّلام چنین کرد و چون جنازه را مردانی بر دوش گرفتند، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به استقبال جنازه رفته و فرموده: «عموجان، صله رحم به جا آوردی، خدا خیرت دهد! تو صغیری را سرپرستی کردی و پرورش دادی و چون بزرگ شد یار و یاورش گشتی! سپس بر سر مزارش حاضر گشته و فرمود: به خدا سوگند برای تو آمرزش خواهم طلبید و چنان شفاعت تو را بکنم که ساکنان دو عالم به شگفت آیند! گویند : مسلمان نمیتواند کافر را غسل دهد و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله اجازه ندارد برای یک کافر دلسوزی و برای او دعای خیر کند و نمیتواند به وی وعده استغفار و شفاعت دهد؛ حال آن که علی علیه السّلام غسلش داد زیرا طالب و عقیل هنوز اسلام نیاورده بودند و جعفر هم در حبشه بود و هنوز نماز میّت تشریع نشده بود و بعداً حکم آن نازل گشت، به همین دلیل پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر خدیجه نماز میّت نخواند و به تشییع و اظهار دلسوزی و دعا اکتفا فرمود.
گفتند: از جمله شعرهای ابوطالب خطاب به برادرش حمزه که «ابایعلی» کنیه داشت، قصیدهای با مطلع «فَصَبراً أبایعلی علی دین أحمد» است که ابیات آن گذشت؛ گویند: از شعرهای مشهور او این است:
- «تو محمد پیامبری، بزرگ مرد روسفید به سیادت رسیده؛
- برای زعمایی بزرگوار خوش اصل و نسب؛
- چه خوب ریشهای است آن ریشه که عمرو همان بزرگ یگانه باشد؛
- آنکه در روزگار قحط سالی مکه، نان در آبگوشت ترید میکرد؛
- و این کار پس از او سنتی شد که با آبگوشت و نان مردم را اطعام کنند؛
- افتخار سقایت حجاج بر عهده ماست که آنان را شربت مویز مینوشانیم؛
- سوگند به دو درّه منتهی به عرفه و مکه و منی و هر چه در آنهاست و نیز سوگند به عرفات و مسجدالحرام؛
- که من گرچه ساکتم اما نمردهام و من الان دلاور قوی پنجهام؛ - و در درّه های مکه کسی یافت نمیشود که خون سیاه در رگهایش جاری باشد؛
- و فرزندان پدرت گویی شیران شرزهاند که میخروشند؛
- من پیوسته تو را راستگو یافتهام و سخن بیهوده نمیگویی؛
- تو از زمانی که کودکی نورس بودی پیوسته سخن راست بر زبان داشتی.»
گویند: و از جمله اشعار مشهور او شعری است که در آن محمد صَلی الله علیهِ و آله را مورد خطاب قرار داده، وحشت و دلهره وی را آرام ساخته و از او میخواهد دعوت خویش را آشکار سازد؛
-تو را از حقّی که قصد انجام آن را داری، دستهای ناپاک و زخم زبانها باز ندارد؛
- اگر با آنها پنجه در افکندی، دست من دست توست و در سختیها جانم را فدایت خواهم کرد.»
باز شعری هست در همین معنا که هم آن را به ابوطالب و هم به فرزندش طالب منسوب میکنند:
- «اگر گفته شود: کیست بهترین مردم به جهت قبیله و بزرگوارترین آنها به جهت خاندان؟؛
- آنگاه خاندان عبد مناف را برآمده و برجسته خواهی یافت و هاشم موجب فزونی شرافتش بر دیگران باشد؛
- عزّت و بزرگی بنیهاشم چنان بلندمرتبه است که گویی سر بر ستارگان آسمان میساید؛
- و بهترین بنیهاشم احمد است، رسول خداوند که پس از فترتی از انقطاع وحی به نبوت مبعوث گشت.
خداوند محمد پیامبر را گرامی داشت، پس گرامی ترین خلق خدا در میان مردم احمد است؛
خداوند از اسم خویش به جهت تعظیم محمد نامی جدا کرد. خداوند ذوالعرش محمود است و این محمد است .
باز در شعری گفته:- و آن را برای علی علیه السلام نیز روایت میکنند-
- «ای شاهدی که موکَّل بر اعمال منی، گواه باش که من بر دین احمدم؛
- هرکس در دین خود گمراه باشد، من هدایت یافتهام؛ پروردگارا، پس مرا به بهشت وارد فرما.»
گفتند: همه اشعار یاد شده به صورت متواتر نقل شدهاند و در مجموعه آن یک مسأله مشترک وجود دارد و آن تصدیق محمد صَلی الله علیهِ و آله است. کما اینکه در خاک افتادن همه هماوردان علی علیه السّلام نیز به شکل متواتر نقل گردیده و جملگی حکایت از شجاعت علی علیه السّلام دارند؛ در مورد سخاوت حاتم طایی و حِلم أحنف و معاویه و ذکاوت أیاس و بیبندوباری ابو نواس و دیگران نیز وضع به همین شکل است. گفتند: همه اینها را به کناری نهید، درباره قصیده لامیه ایشان چه میگویید که شهرتش به شهرت معلّقه اِمرؤ القیس میرسد. اگر بتوان در قصیده «قفانبک» یا برخی ابیات آن تردید کرد، آن وقت میتوان در لامیه ابوطالب هم شک کرد، قصیدهای که به ذکر چند بیت از آن اکتفا میکنیم:
- «از هر طعنه زنی بر ما به خدای کعبه پناه میبرم و نیز از کسی که درباره ما به نکوهش برخیزد؛
- و از فاجری که پشت سر ما غیبت میکند و از آن کس که چیزی به دین بیفزاید که خلاف خواست ما باشد؛
- به خدا سوگند دروغ گفتید که بر محمد پیروز میشوید، بیآنکه از او دفاع کنیم؛
- و او را یاری کنیم تا اینکه جملگی پیش از او کشته شویم و از فرزندان و همسرانمان جدا کردیم؛
- تا اینکه گردن فرازان را بینی که در خون خویش غلتیده باشند با ضربت مردی که راست و استوار می-تازد؛
- و مردمانی جوشن پوش به سوی شما به پا میخیزند همانند به پا خاستن شتران آبکش زنگوله دار از سر راه؛ - و به خانه خدا سوگند، اگر تصمیم قطعی به جنگ گرفتیم، شمشیرهایمان از یکدیگر بازشناخته نمی-شوند؛
- با جوانانی به سان شهاب بیباک و دلاور، جوانانی دارای اعتماد به نفس و جانفشان به هنگام دفاع از خانواده؛
- بی پدر گردی! رها کردن سروری بزرگوار که از شرافت خود دفاع میکند و تنبل نبوده و متّکی به خویش است، به چه معناست؟
- و سفید رخساری که با رخسار او از ابر باران خواسته میشود، غمخوار و یاور یتیمان و پناه بیوهزنان؛
- کسی که نیازمندان بنیهاشم به وی پناه میبرند، زیرا نزد او در نعمت قرار گرفته و مورد اکرام خواهند بود؛
- مردی که ترازوی راستگویی است و هرگز دروغ نمیگوید، مردی که معیار راستگویی و سنگ ترازویش ظالمانه نیست؛
- مگر نمیدانید که فرزند ما دروغگو نیست به نزد ما؟! و اهمیتی به سخن باطل نمیدهد؟؛
- به جان خودم سوگند که من شیفته احمد شدهام و همچون محبوبی که به دیدارش میروند، دوستش داشتهام؛
- خود را شیفته او یافتم و به حمایتش پرداختم، و با پیر و جوان خاندانم از او دفاع کردم؛
- هنوز هم دنیا برای اهلش خوبیها و زیباییهایی دارد و برای آنکه با آن در آویزد و دشمنی ورزد، گرفتاری و بلا دارد، و زینت است برای محفلهای دوستانه؛
- و پروردگارِ بندگان او را به یاری خویش مؤید فرمود، و دینی را آشکار کرد که بر حق است و باطل نیست.»
در سیرۀ ابن هشام و کتاب مغازی نقل است که عتبۀ بن ربیعۀ- یا شیبه- چون پای عبیدۀ بن حارث بن عبدالمطلّب را در جنگ بدر قطع کرد، علی علیه السّلام و حمزه به وی حمله برده و عبیدۀ را از دستش نجات دادند و عتبۀ را به قتل رساندند و عبیده را از میدان جنگ خارج کرده، نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بردند در حالی که مغز استخوانش بیرون زده بود. عبیدۀ عرض کرد: یا رسول الله، اگر ابوطالب زنده بود، سخن خود را تحقق یافته میدید که گفت:
- «به خانه خدا سوگند دروغ گفتید که محمد را تنها میگذاریم و از او با سلاح دفاع نمیکنیم؛
- و او را یاری میکنیم تا اینکه همه پیرامون او کشته شویم و به خاطر او از فرزندان و زنان خویش میگذریم.»
پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برخاست و برای او و ابوطالب آمرزش طلب نمود. عبیده تا «الصفراء» به همراه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود و در آنجا وفات یافت و به خاک سپرده شد.
گویند: نقل است که یک عرب در سالی قحط و خشک نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و گفت: یا رسول الله، در حالی به خدمت شما آمدهایم که دیگر فرزند شیرخواری برایمان باقی نمانده و نه شتری که نشخوار کند. سپس این ابیات را سرود:
- «در حالی که نزد تو آمدهایم که از پستان زنان جوان ما به جای شیر خون جاری میشود و مادر از شدت گرسنگی، کودک خویش را رها ساخته است؛
- و جوان ما از شدت گرسنگی سست و خوار و زبون گشته است و دیگر هیچ کاری از ما بر نمیآید؛
- ما چیزی برای خوردن نمییابیم جز حنظل تلخ و علفهای بیارزش؛
- ما راهی جز پناه بردن به تو نیافتیم و اگر به پیامبران نتوان پناه برد، به کجا توانیم پناه بردن؟!»
پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حالی که ردای خویش را به دست میکشید از منبر بالا رفته و پس از ستایش خداوند فرمود:
خداوندا، بر ما بارانی نجاتبخش، گوارا، پربرکت، فراوان و پیوسته ببار که با آن زمین را زنده گردانی و سبزه را برویانی و پستان دامها را پر شیر کنی! و آن را بارانی سودمند قرار دهی که هم اکنون ببارد، بارانی فراوان نه اندک! به خدا سوگند هنوز پیامبرصَلی الله علیهِ و آله دستانش را از کنار گردن پایین نیاورده بود که آسمان ابری گشت و مردم ناله کنان و فریاد زنان از خانهها بیرون شدند و به نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و از بیم غرق شدن به وی پناه آوردند. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوندا، بر اطراف ما ببارد نه بر ما!! پس ابرها پراکنده گشته و در اطراف مدینه حلقهای تاج مانند به وجود آوردند. آنگاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله چنان به خنده افتادند که دندانهای آسیای ایشان پدیدار گشتند و سپس فرمود: خدا ابوطالب را رحمت کند که اگر زنده بود، چشمانش روشن میشد و خوشنود میگشت. کدام یک از شما شعر او را برای ما میخواند؟ پس علی علیه السّلام برخاسته و گفت: شاید منظور رسول خدا همان شعری باشد که با مطلع «و أبیضَ یُستَسقَی الغمامُ بوجهه» باشد؟ فرمود: آری، همان است. پس علی علیه السّلام ابیاتی از این قصیده را برایش خواند در حالی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر روی منبر مشغول طلب آمرزش برای ابوطالب بود. سپس مردی از کنانه برخاست و چنین سرود:
- «حمد و سپاس تو را سزد و حمد از کسی صادر میشود که شکرگزار باشد، ما با توسل به رخسار پیامبر، باران یافتیم؛
- از خدای خالق خود حاجت طلبید و چشم نیاز به سوی او دوخت؛
- پس یک ساعت و یا کمتر نگذشت که دیدیم قطرههای گوهرسای باران بر سرمان میبارد؛
- بارانی تند و سیل آسا که خداوند با آن به داد ما رسید؛
- و چنین بود که عمویش ابوطالب آن بزرگ مرد بزرگوار گفته بود؛
- به آبروی او بود که خداوند ابرها را به سوی ما گسیل داشت، این همان چیزی است که با چشم خود دیدیم و آن هم خبر بود؛
- هر که خدا را سپاس گوید، خیرش فزون گردد، و هرکه کفران ورزد، با آنچه دوست ندارد مواجه میشود» پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: اگر شاعری سخنی نیکو گفته باشد، آن شاعر تویی!
گفتند: اینکه ابوطالب اسلام خود را آشکار نکرده بدان سبب است که اگر چنین میکرد، دیگر نمیتوانست مدافع رسول خدا صَلی الله علیه و آله باشد و او هم چون یکی از مسلمانان میگشت که مورد اذیت و آزار قریش قرار میگرفتند، افرادی چون ابوبکر، عبدالرحمن بن عوف و دیگرانی که اسلام آوردند و نتوانستند رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را یاری کنند. ابوطالب بدان جهت توانست مدافع رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله باشد. بنابراین، اگر ابوطالب توانست از پیامبر دفاع کند بدان سبب بود که اسلام و ایمان واقعی خود را نهان و تظاهر به شرک کند درست مثل کسی که بر مذهب تشیّع باشد و در مملکتی سنی مذهب زندگی کند و در آنجا صاحب منزلت و وجاهت باشد و تظاهر به سنی بودن کند. بالأخص اگر در آن مملکت تعدادی شیعه نیز وجود داشته باشند که مورد تعقیب و اذیت و آزار و تحمّل زیان و ضرر از طرف مردم آن مملکت و رؤسای آن باشند. این شخص با این تقیّه میتواند به بهترین وجه از هم مذهبان خود دفاع کند اما اگر تشیّع خود را اظهار نماید، همانند یکی از آنها خواهد شد و به همان نوع اذیت و آزار و ضرر و زیان گرفتار خواهد گشت و دیگر نمیتواند به هم کیشان خویش کمک کند.
سپس بعد از سخنی گوید: اما اینکه گفته شده که وی نماز نمیخواند، شاید بدان علت بوده که هنوز نماز واجب نشده بوده است بلکه به صورت نماز نافله و اختیاری بوده است. نماز در مدینه واجب گردید. کلام ابن أبی الحدید تمام شد. - . شرح نهج البلاغه3: 473-464 -
مولف : سیّد فخّار قصیده لامیه را با سند خود از ابوالفرج اصفهانی و شیخ مفید نقل کرده است و داستان استسقا را از عایشه و بقیه روایات را با سندهای معتبر از کتابهای خاصه و عامه نقل کرده است. - . رجوع شود به صفحه 90-87 -
اکنون پاره ای از آنچه را که نیاز به توضیح دارد، بیان میکنیم. الضحضاح: آب اندک. الثدی: پستان، این کلمه برای مذکر و مؤنث یکسان به کار میرود. الوشیج: درخت رماح است (درختی که تیرهای چوبی از آن ساخته میشود.) التقویم: برطرف کردن کجی و اصلاح. السُمر: جمع «أسمر»، گندمگون، و در برخی نسخهها «سُمّ» به معنای سوراخ و روزنه آمده است و احتمالاً تصحیف باشد. العوالی: جمع «العالیۀ» بالاترین قسمت یا سرِ نیزه یا نیمهای که پایینتر از پیکان آن است. «حتی تفلّقوا» از تفلیق به معنی تشقیق ( از هم شکافتن) است و در برخی نسخه «تقلیق» ثبت شده است که به معنی ناراحت و آزرده شدن است، و در نسخههایی «تغلیق» ذکر شده و در برخی دیگر «تعلیق» و جز مورد اول بقیه موارد تکلّف است هرچند نمیتوان آخری را نادیده گرفت. در أکثر روایات «حتّی تعرفوا» با حذف یکی از حروف، «تاء» ثبت شده و معنای آن «تطلّبوا لتعرفوا» یعنی پی گیری کنید تا بشناسید، است. الحلیل و الحلیلۀ: شوهر و زن. یغشی- صیغه مجهول است- . المحرم: حرام، غشیان المحارم: آمیزش با محارم است و میتوان یغشی را به صیغه معلوم نیز خواند، زیرا به کسی که با محارم خود در میآمیزد «محرم» گفته میشود و نظر اول به صواب نزدیکتر است. الرّقش( بر وزن النَّقش): تزیین و آراستن نوشته است. و رقّش کلامه ترقیشا و زوّره و زخرفه یعنی آراست و او را زینت کرد. العوان (بر وزن سَحاب) من الحروب: جنگی که بارها درگرفته باشد. تستحلبوا: شیر دوشیدن را درخواست میکنید. أمرَّ: تلخ شد. الحَلَب: شیرِ دوشیده شده.
سخن او «لِعَرَاء» : فضای باز و این کلام کنایه از ترک یاری است. خداوند متعال فرمود: «لنبذ بالعراء» ، عرا- با الف مقصوره- : حریم خانه و میدان. جوهری گوید: گفته میشود: «اعراه صدیقه» اگر از وی دوری کند و به یاریش نشتابد؛ در برخی نسخهها «لعَزّاء» آمده که به معنای «سال سخت» است. السالفۀ: بناگوش. أَید اُتّدت: دستانی که تقویت شدند؛ در برخی نسخهها اتّرت (با راء) آمده که به معنای «بسته شدند» است. گفته میشود: توتَّر العصب: یعنی عصب و عضله سفت و سخت شد و در هر دو مورد واو قلب به الف تبدیل شده است. در برخی روایات: اُبینت بالقساسیّۀ الشهب آمده است. در قاموس، القُُسَاس: نام معدن آهنی در ارمنستان است و شمشیرهای «قساسیّ» از آن ساخته میشوند. - . قاموس 2 : 240 -
در الصحاح: گفته میشود: کتیبۀ شهباء، به خاطر سفیدی آهن؛ النّصل الأشهب: پیکانی که سرد گشته و سیاهی آن رفته باشد، الشهاب: فروغ و شعلهای از آتش درخشان. - . الصحاح 1 : 159 -
المعترک: میدان جنگ. الضَنَک: عسرت و تنگدستی. رمح قصِد: تیر شکسته. در برخی روایات به معنی شکستن نیزه آمده است. الکِسرۀ: پارهای از شیء شکسته شده و جمع آن «کُسُر» است. العرجاء: کفتار. الشُرُب: جمع شارب و محتمل است «سرب» به معنای گلّه حیوانات وحشی باشد. در برخی روایات: النسور الطهم یعکفن؛ صاحب قاموس گوید: المطهّم: فربه و از هرچیزی کامل آن؛ تَطَهَّمَ الطعام: آن خوراک را نسپندید. فلان یتطهّم عنّاَ: از ما میترسد. - . قاموس 4: 145 -
حجرۀ القوم( با فتحه): محل سکونت آنها، جمع آن حجرات (با تحریک). در همین مورد گفته شده: «دع عنک نهباً صیح فی حجراته» الغمغمۀ: صداهایی که دلاوران در جنگ از خود بروز میدهند مثل «معمعه». الحفائظ: جمع «الحفیظۀ»، خشم و حمیّت. الکُماۀ: جمع «الکُمی»، شجاعی که غرق در سلاح خود باشد. الأشائم: جمع «أشأم». الهذی: هذیان گفتن به دلیل بیماری یا هر دلیل دیگری. القطف: چیدن انگور از درخت، به عنوان استعاره از افتادن سرها به کار رفته است تا نشان دهد که کار چندان دشواری نیست. جمله «من القوم مفضال» جمله اسمیه است و از مبتدا و خبر تشکیل شده است. و هر کدام از دو بند جمله احتمال مبتدا بودن و خبر بودن در آن می رود. یا اینکه مبتدا در تقدیر است یعنی عبارت به صورت «هو من القوم مفضال» بوده است. أبیّ (بر وزن فَعیل): زیر بار ذلت و شکست نمیرود، که معنای غلبه و برتریجویی را در خود دارد و با آوردن حرف جر «علی» آن را متعدی ساخته است. سَوَّم تسویماً: آن را نشانه دار کرد، و این اشارهای است به خاتم نبوّت، و لطایف این بیت بر کسی پوشیده نیست. قرع السِنّ فی الندامۀ: از پشیمانی لب به دندان گزیدن. المضیمۀ: مصدر میمی از «ضَیم» یعنی ظالم است. المِطرَد: نیزه کوتاه. سَنّ الرمح: پیکان نیزه را بر آن سوار کرد. رَهَف السیف: شمشیر را نازک کرد. البِکار: جمع «بَکرۀ»، شتران جوان. الغِیل: کنام شیر. الفَنِیق: اسب نری که از روی نجابت سرکشی و اذیت نمیکند. در قاموس آمده است: ذبّبنا لیلتنا تذبییاً: از فرط راه رفتن خسته شدیم. راکب مذبِّب: گوساله تنها افتاده. - . قاموس 1: 67 -
النِهاب: جمع «نهب» به غنیمت گرفتن، غارت کردن. الوتیرۀ: خونخواهی و طلب انتقام؛ در برخی نسخهها «وثیرۀ»ضبط شده که به معنای «فربهی متمایل به همبستری است» میباشد و بعید به نظر میرسد که چنین معنایی مورد نظر باشد. الخَنفَقِیق: شتر خیلی تندرو؛ و «مکایۀ جری الخیل» در قاموس به معنی مضطربانه راه رفتن آمده است. - . قاموس 1 : 67 - در صحاح، الخنفقیق: داهیۀ، و نیز به معنای زنان سبک اندام تیزرو دانسته شده است. - . الصحاح 4 : 147 - و
گفت: الصعر: کج کردن خصوصی صورت؛ صَعَّر خَدَّه: تکبّر ورزید، از روی تکبر رخ برگرداند؛ شاعر گوید:
«و کُنّا إذا الجبّار صَعَّر خَدَّه أقَمنا لَهُ من درئه فتقوّما» - . الصحاح 2: 172 -
ما چنان بودیم که اگر قدرتمندی از روی تکبّر چهره بر میتافت، کژی صورت او را راست می کردیم!
حرّضه تحریضاً: او را تشویق به کار میکرد. الشعب: تهییج، تحریک، آشوب. القَرم: بزرگ. الأرومۀ (با فتح و ضم): اصل . الخِضَمّ: بزرگ بردبار سخاوتمند، دریا، شمشیر برّان. در قاموس آمده است: الهشم: خرد کردن شیء خشک؛ و هاشم پدر عبدالمطلّب نامش عمرو بوده و بدان سبب هاشم نامیده شده که او نخستین کسی است که نان را در آبگوشت خرد کرد. - . قاموس 4: 190 -
و گفت: ربک الثرید: آن را درست کرد. الربیکۀ: آن را عمل آورد، و آن کشک آمیخته با خرما و روغن است و احتمالاً آب هم به آن افزوده میشود و خورده میشود. - . قاموس 3: 303 -
العنجد: نوعی مویز. المأزم («مأزمان» گفته میشود): تنگهای است میان جمع و عرفه و دیگری میان مکه و منی؛ این را صاحب قاموس گفته است. - . قاموس 4: 74 - و گفت: العربِدّ (بر وزن «قرشِب») هر چیز سختی، و بر وزن زبرج به معنای مار و زمین سخت . - . قاموس 1: 314 -
و گفت: النجیع من الدم: خونی که رنگ آن به سیاهی متمایل باشد، خون داخل. - . قاموس 3: 87 -
العَرین(بر وزن «أمیر») کنام شیر، گفته میشود: لیث عرینه: شیر بیشه خود. التوقّد: کنایه از شدت خشم است؛ تیزی و چابکی در کار؛ و احتمال دارد با فاء نیز باشد و «توفّد» به معنی إشراف است، و المستوفد: المستوفز، کسی که با آرامش کامل ننشسته است. و در قاموس آمده: الجأش : دلهره، اضطراب قلب هنگام بیقراری، نفس انسان، و ممکن است بدون همزه بیاید. - . قاموس 2: 264 -
و گفت: سلقه بالکلام: او را با زبان آزرد، سلق فلاناً: به او طعنه زد. - . قاموس 3: 245 -
الغرّۀ من القوم: بزرگ. النعائم: از منازل ماه است. النثرۀ: نام دو ستاره است که به فاصله یک وجب از یکدیگر دیده میشوند و لکّه سفیدی در آنها دیده میشود که شبیه به قطعهای ابر است و آن را «أنف الأسد» (بینی شیر) مینامند. در صحاح آمده: غلام خلیع: جوانی که بیبندوباری او روشن باشد. کسی که خانوادهاش وی را طرد کرده باشند به گونه ای که اگر مرتکب جنایتی شد، خانواده او از این بابت مسئولیتی نخواهند داشت و جوابگو نخواهند بود، - . الصحاح3: 1205 -
و با جیم (الجمیع): بیحیا و فحّاش و آخری مناسبتر است و أولی مشهورتر. ما لم یُحاوَل: قصد نمیشود. اما سایر ابیات، شرح برخی از آنها گذشت و شرح بقیه نیز إن شاء الله خواهد آمد.
در قاموس: أشبل علیه: دلسوزی و کمک کرد. - . قاموس 3: 399 -
و گفت: خبطه یخبطه: به شدت او را زد، خبط القوم بسیفهم:آنها را تازیانه زد. - . قاموس 2: 356 -
شرح لغات روایت استسقاء در مجلّد ششم - . بحار الأنوار 18: 4-1 - گذشت.
النواجذ: آخرین دندانهای آسیا.
سید مرتضی در کتاب «الفصول» از استاد خود شیخ مفید نقل میکند: آنچه بر ایمان ابوطالب دلالت میکند، محبت خالصانه وی نسبت به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است و یاری رساندن به وی با قلب و دست و زبانش و نیز گماردن علی علیه السّلام و جعفر به پیروی و ملازمت اوست. و نیز سخنی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به هنگام وفات او بر زبان جاری ساخت: «عمو جان، تو صله رحم به جای آوردی، پس خداوند تو را جزای خیر دهد!» و اگر ابوطالب کافر از دنیا رفته بود پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نمیتوانست برایش دعا کند و از خدا برای وی طلب خیر نماید. در ضمن، به علی
علیه السّلام دستور داد که وی را غسل داده، کفن نماید و آماده دفن سازد در حالی که هم عقیل حضور داشت و هم طالب اما این دو هنوز اسلام نیاورده بودند. اما علی و جعفر مسلمان بودند و جعفر به حبشه مهاجرت کرده بود و حضور نداشت. پس تنها فرزند مؤمن حاضر به هنگام مرگ ابوطالب علی علیه السّلام بود و رسول خدا هم وی را مأمور تجهیز جنازه پدر کرد و اگر ابوطالب کافر از دنیا رفته بود، هرگز پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السّلام را مسئول این کار نمیفرمود. زیرا عهده دار تجهیز کافر، کافر است. این خبر نیز از منابع مختلف روایت گردیده که پس از مرگ ابوطالب جبرئیل بر پیامبر نازل گشته و گفت:
«یا محمد، پروردگارت تو را سلام میرساند و به تو میگوید: از مکه خارج شو که یاور و حامی تو از دنیا رفت!» و این امر دلیل بر ایمان ابوطالب است که او را وادار به کمک به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میکرد.
یک دلیل دیگر نیز مؤید این امر است و آن اینکه چون ابوطالب علی علیه السّلام را دید که با پیامبرصَلی الله علیهِ و آله نماز میخواند، گفت: این چیست فرزندم؟! علی علیه السّلام گفت: دینی است که مرا پسر عمویم بدان خوانده است. پس ابوطالب گفت: از او تبعیت کن که او جز به خیر دعوت نمیکند. و با این گفته خود بر صدق دعوت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شهادت داده است و حقیقت ایمان چیزی جز این نیست. و گفته او هنگامی که برای بار دوم علی علیه السّلام را دید که در سمت راست پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به نماز ایستاده و به وی اقتدا میکند و جعفر را که به همراه داشت امر نمود که سمت چپ پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را پر کنید و جعفر نیز چنین کرد و همین امر باعث شد که علی هم اندکی به عقب برگردد تا هر دو پشت سر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله قرار گیرند، نیز دلیل بر ایمان ابوطالب است و در همین روایت گفته شده است که این نخستین نماز جماعت در اسلام بوده است. بعد از این بود که ابوطالب اشعاری را که با مصرع «إن علی و جعفر ثَقَتی» را سرود و در آن به نبوّت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با گفتن «والله لا أخذل النبیّ» به صراحت اعتراف نموده و هیچ فرقی نمیکند که با کلام منثور نبوّت وی را تأیید کند یا سخن منظوم آنهم با حضور افرادی که گواه بر این اعتراف باشند.
باز هم دلیل دیگری وجود دارد که ایمان ابوطالب را ثابت میکند و آن مصرعی است که در لامیّه خود آورده و گوید: «ألَم تعلموا أنَّ ابننا لا مُکَذِّبُ» (مگر نمیدانید که پسر ما هرگز دروغ نمیگوید!) و این خود به معنای تصدیق رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است و به هیچ وجه تأویل بردار هم نیست؛ زیرا در این عبارت دروغگویی را به کلی از پیامبر نفی میکند و این خود حقیقت ایمان است؛ و از جمله سخنان دیگر او بیت زیر است:
- «آیا نمیدانند که محمد پیامبر، فرستاده امین خداست که نامش در کتابهای آسمانی پیشین نیز مذکور افتاده است؟»
این خود ایمانی است که هیچ شک و شبهای به آن راه ندارد که او گواهی داده است که محمد صَلی الله علیهِ و آله فرستاده خداست. سیره نویسان روایت کردهاند که چون ابوطالب را وفات در رسید، ابیات زیر را سروده و آنها را در جمع حاضران خواند:
- «به یاری و نصرت آن پیامبری وصیت میکنم که دیدارش قرین خیر و برکت است، علی فرزندم را و بزرگ قوم، عباس را؛
- و نیز حمزه شیر مرد، آن که حامی حقیقت نبوت است و نیز جعفر را، که در مقابل هر تعرضی از او دفاع کنند؛
- مادرم و فرزندانش را فدایتان کنم، در دفاع از احمد همچون دژ محکم باشید.»
در این ابیات ابوطالب در حال احتضار به نبوت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله اعتراف میکند و پیش از مرگ به رسالتش اقرار نموده و این خود هر شک و تردیدی را در ایمان وی به خدا و رسولش و مسلمان بودنش، برطرف میسازد، و از جمله ابیاتی مشهور میان اهل معرفت که در کتب متعدد ضبط و ثبت گردیده و حسن بن بشر آمُدی نیز آن را در کتاب خود «ملح القبائل» آورده است:
- «انتظار و امید دارید که اجازه دهیم خون محمد را بریزید، در حالی که دستههای نیزههای ما هنوز از خون رنگین نشده باشند؟؛
- به پروردگار کعبه دروغ میگویید و به این خواسته دست نخواهید یافت مگر آنکه سرهای بسیاری ببینید که در حطیم و زمزم افتاده باشد؛
- و پیوند ارحام بسیاری از هم گسسته شود و زنان، همسران مقتول خود را فراموش کرده و با نامحرمان باهم گرد آیند؛
- و مردمانی شمشیر به دست سویتان روی آورند که برای دفاع از خویشاوندان خود با هر مجرم جنایتکاری به پیکار میپردازند؛
- به خاطر ستمکاری و گمراهی و گناه بسیار مرتکب شدنتان در حق ما؛
- می خواهید به پیامبری ستم کنید که دعوت به هدایت می کند و به امری ظلم روا دارید که از سوی خداوند ذوالعرش آمده و قطعی است.
- هرگز گمان مبرید که او را به شما تسلیم خواهیم کرد و نظیر او در میان هر قومی که باشد، تسلیم دشمن نمیکنند؛
- اینها هشدارهایی بودند که به شما داده شد تا پس از جنگ نگویید به ما هشدار داده نشد.»
در این ابیات نیز همانند ابیات گذشته که معروض افتاد، به صراحت اقرار به نبوت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شده است و در قصیده لامیهاش موارد بسیاری وجود دارد که بر اخلاص او در نصرت رساندن به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله حکایت دارد از جمله:
- «به خانه خدا سوگند دروغ گفتید که محمد را تسلیم شما خواهیم کرد بیآنکه از او دفاع کرده و به جنگ بپردازیم؛
- ما، تا زندهایم و هنوز از زنان و فرزندانمان جدا نگشتهایم، وی را تسلیم شما نخواهیم کرد.» اگر اینان به ابیات دیگری از ابوطالب استناد کرده و مدعی کفر او شوند ( نظیر ابیات زیر که خطاب به رسول خدا صَلی الله علیه و آله گفته است:
- «به خدا سوگند اگر همه باهم گرد آیند دستشان به تو نمیرسد، مگر اینکه من در خاک خفته باشم،
- پس به نشر دعوت خود بپرداز و احساس ضعف مکن و به حمایت ما تو را بشارت میدهم و از این بابت چشمانت روشن باشد؛
- اگر نبود ترس از رسوایی، آن وقت میدیدی که دین تو را با سعه صدر و طیب خاطر میپذیرفتم؛
- و مرا خیرخواهانه دعوت به اسلام کردی، حقّا که راست گفتی و در دعوت خویش صادق و امین بودی.»
گفتند: این شعر بیانگر آن است که ابوطالب از ترس رسوا شدن و منتسب شدن به سفاهت ایمان نیاورده است بنابراین نمیتوان مدعی شد که او قلباً ایمان آورده ولی به ظاهر نشان داده که برکیش قریش است!
پاسخ به این مطلب چنین است که ابوطالب از آن جهت ایمان خود را آشکار نکرد چون متّهم هم به سفاهت و بیخردی میشد و هم ریاست خود را از دست میداد و هر که مطیع او بود، سر از اطاعتش بر میتافت و بدینوسیله هیبت و ابّهتش از دست میرفت. و اگر چنین اتفاقی میافتاد، دیگر کلامش خریدار نداشت و دستورش اطاعت نمیشد و دیگر نمیتوانست رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را یاری رساند. از این رو ایمان خود را کتمان نمود. مگر به صورت اشاره و تلمیح و ایهام تا بتواند به پا گرفتن اسلام و نشر دعوت آن و استواری دین رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله یاری کرده باشد. او بی شباهت به مؤمنان اصحاب کهف نبوده، آنها ایمان خود را پنهان و تظاهر به شرک میکردند و خداوند پاداش آنها را مضاعف فرمود و دلیل ما بر این معنا بیتی است از ابوطالب که در آن میگوید:
- و مرا خیرخواهانه دعوت به اسلام کردی، حقّا که راست گفتی و در دعوت خویش صادق و امین بودی.» در این بیت هم به
صدق گفتار و هم به نبوّت پیامبر اعتراف نموده و هم به اینکه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله او را ناصحانه به اسلام دعوت کرده است و این خود ایمان محض است. کلام وی رحمۀ الله علیه- در اینجا پایان میپذیرد. - . الفصول المختارة 2 : 75-72 -
سیّد فخّار پس از ذکر روایاتی که برخی از آنها را آوردیم، گوید: اما آنچه را که مخالفان بیان کرده و مدّعی شدهاند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عموی خود را دوست میداشت و اصرار میکرد که وی ایمان بیاورد لیکن ابوطالب تمکین نمیکرد و خداوند آیه «إِنَّکَ لَا تهَدِی مَنْ أَحْبَبْت» - . قصص/ 56 - {در
حقیقت تو هر که را دوست داری نمیتوانی هدایت کنی} را در حق وی نازل کرده است؛ دلیل بر جهل و عدم اطلاعات اسباب نزول آیات قرآن است و ظلمی است بزرگ در حق عموی رسول خدا صَلی الله علیهِ و سلَّم. زیرا شأن نزول این آیه نزد اهل علم کاملاً شناخته شده است و حدیث مأثوری نیز در این خصوص مذکور افتاده است و آن اینکه در جنگ حُنین ضربهای بر گونه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله اصابت نمود که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر اثر آن ضربه بر زمین افتاد و برخاست در حالی که یکی از دندانهای پیشین آن حضرت شکسته و خون از صورتش جاری شده بود. پس صورتش را پاک کرده و فرمود: «خدایا، قوم مرا هدایت فرما که آنها مردمی ناآگاه هستند!» و بلافاصله آیه مذکور نازل گردید. و میدانیم که جنگ حنین سه سال پس از هجرت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله اتفاق افتاد و در آن زمان ابوطالب در قید حیات نبود.
علت دیگری نیز برای نزول این آیه ذکر کردهاند و آن اینکه گروهی از مردم که به پیامبر ایمان آورده بودند، با وی هجرت نکردند و در مکه ماندند و تظاهر به کفر و رجوع به اعتقاد گذشته خود کردند. چون خبر اینان به رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله و مسلمانان مهاجر رسید، در نامگذاری آنها به ایمان دچار اختلاف شدند. جمعی اظهار میداشتند که اینان مؤمن هستند لیکن از روی اضطرار و ناچاری تظاهر به کفر میکنند؛ لیکن عدهای دیگر ایشان را کافر دانسته و بر این باورند که ایشان میتوانستند مهاجرت کرده و بر ایمان خود باقی بمانند. این دو گروه به حضور رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رسیده و بزرگانشان دوست داشتند به خاطر قرابتی که میانشان وجود داشت، رسول خدا حکم به ایمان آنان بدهد. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیز دوست داشت آیهای موافق خواست اشراف و بزرگان مهاجر نازل گردد تا اُلفت آنها به هم نخورد. و چون از پیامبر خواستند در این مورد قضاوت کند، آنان را به نزول وحی موکول فرمود. سپس آیه مذکور نازل گردید و مفهوم آن چنین است که «تو نمیتوانی به هر که دوست داری نسبت ایمان داده و بر ایمان وی شهادت دهی بلکه این خداست که در این مورد قضاوت خواهد کرد.» به هر حال این موضوع به سالها بعد از مرگ ابوطالب بر میگردد و ربطی به وی ندارد.
از طرفی، اگر یک انسان منصف در این آیه تأمّل کند، متوجه خواهد شد که نزول آن در شأن ابوطالب از چند وجه باطل است: نخست آنکه از حکمت خدا به دور است که از ایمان هریک از بندگانش ناخشنود و از گمراهی عدهای خرسند باشد کما اینکه از حکمت وی به دور است که کسی را امر به گمراهی کرده و مانع هدایت دیگری شود.
دیگر اینکه اگر خداوند در آیه مذکور خبر داده که پیامبر او عمویش ابوطالب را دوست داشته، ثابت میشود که ابوطالب مؤمن بوده است زیرا خداوند در آیه: «لا تجَِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَه» - . مجادله/22 - {قومی را نیابی که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و] کسانی را که با خدا و رسولش مخالفت کردهاند- هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشره آنان باشند- دوست بدارند.} پیامبر را از دوست داشتن کافران نهی فرموده است.
دیگر اینکه اگر ثابت گردد این آیه در حق ابوطالب نازل شده باشد، خود دلیل بر فضیلت و علوّ مرتبت ابوطالب است در ایمان و هدایت، زیرا در این صورت هدایت ابوطالب از جانب خدا خواهد بود نه دیگر مخلوقات او. و مفهوم آیه چنین میشد که: «ای محمّد، ابوطالب را که دوست داری، تو هدایت نکردی بلکه خداوند هدایت او را بر عهده گرفته و هدایت او پیش از آنکه بدان دعوت گردد صورت گرفته است؛ و این مفهوم خیلی بهتر از آن است که ذکر کردهاند زیرا با این برداشت خواننده در خواهد یافت که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله کاری را که از آن نهی گردیده- دوست داشتن کافران- ، مرتکب نشده است. - . الحجۀ علی الذاهب إلی تکفیر أبی طالب: 31-29 -
مولف: این مرد بزرگوار در ردّ أخبار جعلی در خصوص ایمان ابوطالب سخن را به درازا کشاند و نیک از عهده بر آمده است و داستانها و اشعار بسیاری را ذکر کرده که برای اطلاع از آنها باید به کتابش مراجعه شود. ما در اینجا بدین جهت تن به این اطناب و تکرار دادیم چون این خواسته از مهمّات مقاصد الأخبار است و در اینجا به ذکر داستان غریبی میپردازیم که سیّد فخّار رحمۀ الله علیه آورده و میگوید: شیخ ابوالحسن علی بن المجد واعظ واسطی در ماه رمضان سال599 ﻫ.ق از پدرش نقل کرده که : من پیوسته شعر ابوطالب را در مجالس نقل میکردم بالأخص قصیدهای که این بیت در آن است:
«بِکفِّ الذی قام فی حینه إلی الصابر الصادق المتّقی»
- به دست کسی که فوراً برخاست که به سوی آن صابر صادق پرهیزگار برود؛
پس شبی رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله را در خواب دیدم که بر تختی نشسته بودند و پیری در کنارش نشسته بود که بزرگی و هیبت او دل بیننده را میربود. لذا به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نزدیک شده و سلام دادم و آن حضرت پاسخ فرموده سپس به آن پیرمرد اشاره نموده و فرمود: به عمویم نزدیک شو و به او سلام کن! عرض کردم کدام یک از عموهایتان؟ فرمود: این عمویم ابوطالب است. پس به وی نزدیک شده و سلام کرده و گفتم: ای عموی رسول خدا صَلی الله علیهِ و سلَّم، من راوی این ابیات شما هستم و دوست دارم آنها را از زبان من بشنوی. گفت: بخوان! من نیز آن ابیات را خواندم تا به بیت:
«بِکفِّ الذی قام فی حینه إلی الصائن الصادق المتّقی»
رسیدم، که فرمود: من «إلی الصابر الصادق المتّقی» گفتهام؛ با راء نه نون! و در همان لحظه از خواب بیدار شدم. - . الحجۀ علی الذاهب إلی تکفیر أبی طالب: 53 -
مولف: در کتاب «الفصول المهمۀ» آمده است که نام مادر علی علیه السّلام فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف است و فاطمه و ابوطالب در هاشم به هم میرسند. سپس اسلام آورده و با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله هجرت نمود و از جمله زنان پیشتاز در اسلام آوردن بود. وی برای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله چون مادری دلسوز و مهربان بود، و چون از دنیا رفت، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پیراهن خود را کفنش قرار داد و به اُسامه بن زید و أبو أیوب انصاری و عمر و یک غلام سیاه دستور داد قبر او را حفر کنند. و چون به لحد رسیدند، رسول خدا صَلی الله علیه و آله با دست خود لحد را حفر فرمود و خاک آن را بیرون ریخت و چون کار حفر تمام شد، در آن دراز کشیده و فرمود: «الله الذی یُحیی و یمیتُ َو هُو حیٌ لا یَمُوت، اللَّهُم اغفِر لِاُمّی فاطمه بنت أسد ولَقِّنها حجّتها، وَ وَسِّع علیها مُدخَلَها بحقِّ نبیِّکَ محمّد و االانبیاء الذَّین من قبلی فَإنَّکَ أرحم الرّاحمین!» {خداوند است که زنده میکند و میمیراند و او خود پیوسته زنده است و نمیمیرد؛ خداوندا، مادرم فاطمه بنت اسد را بیامرز و حجّتش را به وی تلقین فرما به حق محمد و پیامبران پیش از من، که تو مهربانترین مهربانان هستی!} عرض شد: یا رسول الله، کارهایی از شما دیدیم که پیش از این ندیده بودیم درباره دیگران انجام دهید ؟! فرمود: جامهام را کفن وی قرار دادم تا جامههای بهشتی بپوشد؛ در قبر او دراز کشیدم تا فشار قبر او را کاهش دهم؛ او نسبت به من بعد از ابوطالب بهترین رفتار را داشته است. - . الفصول المهمّۀ : 13 -
مولف: برخی اخبار حاکی از فضیلت آن دو و بیان احوالشان در باب های کتاب «أحوال النبی صَلی الله علیهِ و سلَّم» و باب تولد امیرالمؤمنین علیه السّلام نقل کردید.
الفضائل– کتاب الروضۀ: چون فاطمه بنت أسد در گذشت، علی بن ابی طالب علیه السّلام گریان نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمد. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله پرسید: چرا گریه میکنی که خداوند چشمانت را گریان نسازد ؟! گفت: یا رسول الله، مادرم درگذشت! پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی، او مادر من هم بود! او فرزندان خود را گرسنه نگاه میداشت ولی مرا سیر میکرد و سرم را روغن میمالید. به خدا سوگند در خانه ابوطالب نخلی بود که هر صبح میرفت و خرمای آن را میچید و پنهان میکرد و چون عموزادگانم از خانه بیرون میرفتند، آن خرماها را به من میداد. سپس از جا برخاست و به تجهیز جنازهاش پرداخت و پیراهن خویش را کفنش قرار داد و در تشییع جنازهاش پا برهنه یک گام بر میداشت و گام دیگر را با تأخیر شروع میکرد چون بر وی نماز گزارد هفتاد تکبیر گفت و آنگاه وی را با دستان مبارک خود در گورش نهاد و قبل از آن در قبر او دراز کشیده بود. سپس شهادت را به وی تلقین نمود و چون خاک در قبرش ریخته شد و مردم قصد بازگشت کردند، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله خطاب به وی فرمود: پسرت، نه جعفر و نه عقیل، پسرت، پسرت علی بن أبی طالب! عرض کردند: یا رسول الله، کارهایی کردید که پیش از این از شما ندیده بودیم: پابرهنه راه رفتن، هفتاد بار تکبیر گفتن، خوابیدن در قبر، پیراهن خود را کفن او قرار دادن و پسرت، پسرت گفتن، نه جعفر و نه عقیل گفتن؛ اینها به چه معنا بود؟ فرمود: علّت گام برداشتن من با تأنّی و درنگ آن بود که فرشتگانی که در تشییع جنازه او شرکت کرده بودند بسیار بودند و ازدحام شده بود، علّت هفتاد بار تکبیر گفتنم هم آن یود که هفتاد ردیف فرشته را دیدم که بر وی نماز میخوانند و اما خفتنم در قبر بدان جهت بود که در حیاتش وقتی از فشار قبر با وی سخن گفتم، گفت: ای وای بر ضعف بدنم! من در لحد او دراز کشیدم تا فشار قبر برای او نباشد، اما اینکه چرا پیراهنم را کفن وی قرار دادم آن است که در زمان حیاتش به وی گفتم: در روز قیامت همه عریان برانگیخته میشوند و او گفت: وای ازین شرمساری! لذا کفن او را پیراهن خود قرار دادم تا پوشیده محشور گردد؛ اما اینکه چند بار گفتم: پسرت، پسرت، نه جعفر و نه عقیل، آن بود که چون دو فرشته بر وی نازل شده و از پروردگارش پرسیدند، گفت: «الله ربّی» و چون از پیامبرش سؤال کردند، گفت: «محمدٌ نبیِّی» و چون از او پرسیدند؛ ولیّ و إمامت کیست؟، شرم داشت که بگوید «پسرم» لذا من به وی گفتم: بگو «پسرت علی بن أبی طالب» و خداوند چشم او را به این منزلت فرزندش روشن گردانید. - . الفضائل: 107-106 -
مولف: ابن أبی الحدید گوید: مادرش فاطمه بنت أسد بن هاشم بن عبدمناف بن قُصَیّ بود. او نخستین دختر هاشمی است که از پدری هاشمی متولد گردید. علی علیه السّلام کوچکترین فرزند او بود و جعفر ده سال از او بزرگتر بود و عقیل ده سال از جعفر بزرگتر بود و طالب ده سال از عقیل بزرگتر بود و فاطمه مادر همه آنها بود. مادر فاطمه بنت اسد، فاطمه بنت هرم بن رواحه بن حجر بن عبد بن معیص به وهب بن ثعلبه بن وائله به عمرو بن شهاب بن مهارب بن فهر بود؛ و مادرش عاتکه بنت أبی همهمه که نامش عبدالعُزّی بن عامر بن عمرو بن ودیعۀ بن الحارث بن فهر بود؛ وی یازدهمین کسی بود که اسلام آورد و رسول خدا صلی الله علیه و آله وی را بزرگ و گرامی میداشت و «مادر» خطابش میفرمود و چون مرگش نزدیک شد، نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وصیّت کرد و آن حضرت متعهد گردید وصیّت او را به جا آورد و در لحد قبرش خوابید و جامه خویش را کفنش قرار داد. فاطمه نخستین زنی بود که با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بیعت نمود. و مادر ابوطالب بن عبدالمطلّب، فاطمه بنت عمرو بن عائذ بن عمران بن مخذوم بود و او مادر عبدالله پدر رسول اکرم صَلی الله علیهِ و آله و مادر زبیر بن عبدالمطلّب بود و دیگر فرزندان عبدالمطلّب از مادران دیگر بودند. - . شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید 1: 6 -
**[ترجمه]
- إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون.(1) فی شأنه ع
lt;meta info="- إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون. - . مائده/ 55 -
{ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند: همان کسانی که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند}
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق: عَلِیُّ بْنُ حَاتِمٍ عَنْ أَحْمَدَ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمُحَمَّدِیِّ عَنْ کَثِیرِ بْنِ عَیَّاشٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الْآیَةَ قَالَ إِنَّ رَهْطاً مِنَ الْیَهُودِ أَسْلَمُوا مِنْهُمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ وَ أَسَدٌ وَ ثَعْلَبَةُ وَ ابْنُ یَامِینَ وَ ابْنُ صُورِیَا فَأَتَوُا النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقَالُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ إِنَّ مُوسَی أَوْصَی إِلَی یُوشَعَ بْنِ نُونٍ فَمَنْ وَصِیُّکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ وَلِیُّنَا بَعْدَکَ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قُومُوا فَقَامُوا فَأَتَوُا الْمَسْجِدَ فَإِذَا سَائِلٌ خَارِجٌ فَقَالَ یَا سَائِلُ أَ مَا أَعْطَاکَ أَحَدٌ شَیْئاً قَالَ نَعَمْ هَذَا الْخَاتَمَ قَالَ مَنْ أَعْطَاکَهُ قَالَ أَعْطَانِیهِ ذَلِکَ الرَّجُلُ الَّذِی یُصَلِّی قَالَ عَلَی أَیِّ حَالٍ أَعْطَاکَ قَالَ کَانَ رَاکِعاً فَکَبَّرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ کَبَّرَ أَهْلُ الْمَسْجِدِ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَلِیُّکُمْ بَعْدِی قَالُوا رَضِینَا بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِیناً وَ بِمُحَمَّدٍ نَبِیّاً وَ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَلِیّاً فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ (2) فَرُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ تَصَدَّقْتُ بِأَرْبَعِینَ خَاتَماً وَ أَنَا رَاکِعٌ لِیَنْزِلَ فِیَّ مَا نَزَلَ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَمَا نَزَلَ (3).
ص: 183
قب، المناقب لابن شهرآشوب مُرْسَلًا عَنْهُ مِثْلَهُ (1).
**[ترجمه]امالی شیخ صدوق: از امام باقر علیه السّلام درباره آیه: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ» آمده که فرمود: جمعی از یهود اسلام آوردند از جمله: عبدالله بن سلام، أسد، ثعلبه، ابن یامین و ابن صوریا. اینان نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و عرض کردند: ای پیامبر خدا، موسی یوشع بن نون را جانشین خود کرد، وصیّ شما کیست؟ چه کسی بعد از شما ولیِّ ما خواهد بود؟ سپس آیه: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ» نازل گردید. پس رسول خدا صَلی الله علیه و آله فرمود: برخیزید، پس همه برخاسته و به مسجد وارد گشتند. در همین حال سائلی از مسجد خارج گردید. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را مورد خطاب قرار داده و پرسید: آیا کسی چیزی به تو داد؟ عرض کرد: بلی، این انگشتری را فرمود چه کسی آن را به تو داد؟ عرض کرد: آن مرد که نماز میخواند! فرمود وقتی انگشتری را به تو داد در چه حالتی بود؟ عرض کرد: در حالت رکوع! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله تکبیر گفت و حاضران در مسجد نیز با وی تکبیر گفتند. سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی بن ابی طالب بعد از من ولیّ شماست! عرض کردند: الله را به پروردگاری و اسلام را به عنوان دین و محمّد را به پیامبری و علی را به ولایت پذیرفتیم و از این بابت راضی و خوشنودیم. پس خداوند آیه: «وَ مَن یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ» - . مائده/ 56 - {و
هر کس خدا و پیامبر او و کسانی را که ایمان آوردهاند ولیّ خود بداند [ پیروز است، چرا که] حزب خدا همان پیروزمندانند.} از عمر بن خطاب نقل است که: به خدا سوگند چهل انگشتری را در حال رکوع صدقه دادهام تا آیهای که برای علی علیه السّلام بن ابی طالب علیه السّلام نازل گردید، برای من نازل شود اما نازل نشد. - . امالی شیخ صدوق : 75 -
- مناقب ابن شهر آشوب: عین همین روایت را نقل کرده است.
**[ترجمه]
ج، الإحتجاج فِی رِسَالَةِ أَبِی الْحَسَنِ الْعَسْکَرِیِّ إِلَی أَهْلِ الْأَهْوَازِ فِی الْجَبْرِ وَ التَّفْوِیضِ قَالَ: وَ أَصَحُّ خَبَرٍ مَا عُرِفَ تَحْقِیقُهُ مِنَ الْکِتَابِ مِثْلُ الْخَبَرِ الْمُجْمَعِ عَلَیْهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَیْثُ قَالَ إِنِّی مُسْتَخْلِفٌ فِیکُمْ خَلِیفَتَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ وَ اللَّفْظَةُ الْأُخْرَی عَنْهُ فِی هَذَا الْمَعْنَی بِعَیْنِهِ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا فَلَمَّا وَجَدْنَا شَوَاهِدَ هَذَا الْحَدِیثِ نَصّاً فِی کِتَابِ اللَّهِ مِثْلَ قَوْلِهِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ثُمَّ اتَّفَقَتْ رِوَایَاتُ الْعُلَمَاءِ فِی ذَلِکَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ تَصَدَّقَ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاکِعٌ فَشَکَرَ اللَّهُ ذَلِکَ لَهُ وَ أَنْزَلَ الْآیَةَ فِیهِ ثُمَّ وَجَدْنَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ أَبَانَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ بِهَذِهِ اللَّفْظَةِ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ قَوْلِهِ صلی الله علیه و آله عَلِیٌّ یَقْضِی دَیْنِی وَ یُنْجِزُ مَوْعِدِی وَ هُوَ خَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ بَعْدِی وَ قَوْلِهِ صلی الله علیه و آله حَیْثُ اسْتَخْلَفَهُ عَلَی الْمَدِینَةِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تُخَلِّفُنِی عَلَی النِّسَاءِ وَ الصِّبْیَانِ فَقَالَ أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی فَعَلِمْنَا أَنَّ الْکِتَابَ شَهِدَ بِتَصْدِیقِ هَذِهِ الْأَخْبَارِ وَ تَحْقِیقِ هَذِهِ الشَّوَاهِدِ فَیَلْزَمُ (2) الْأُمَّةَ الْإِقْرَارُ بِهَا إِذَا کَانَتْ هَذِهِ الْأَخْبَارُ وَافَقَتِ الْقُرْآنَ وَ وَافَقَ الْقُرْآنُ هَذِهِ الْأَخْبَارَ الْخَبَرَ (3).
**[ترجمه]الاحتجاح: در نامهای که امام علی النقی علیه السّلام در باب جبر و اختیار به مردم اهواز نوشته میفرماید: صحیحترین روایتی که قرآن بر آن مهر تأیید زده است، روایتی است اجماعی از رسول اکرم صَلی الله علیهِ و آله که در آن میفرماید: «من دو جانشین بعد از خودم برایتان بر جای مینهم: کتاب خدا و عترتم؛ تا زمانی به این دو چنگ زده باشید، پس از من گمراه نخواهید شد و این دو از هم جدا نمیشوند تا این که در حوض کوثر بر من وارد شوند.» و همین روایت با لفظ دیگری نیز نقل گردیده که میفرماید: «من دو چیز گرانبها در میان شما بر جای میگذارم: کتاب خدا و عترتم اهل بیتم؛ و این دو از هم جدا نمیشوند تا اینکه در حوض کوثر بر من وارد شوند؛ تا زمانی که به این دو چنگ زده باشید، هرگز گمراه نمیشوید.» و چون شواهدی دال بر صحّت این حدیث نظیر آیه: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون» یافتیم و دانستیم که علما اتفاق نظر دارند که این آیه درباره امیرالمؤمنین علیه السّلام نازل گردیده و آن حضرت در حالت رکوع انگشتری خود را صدقه داده است و خداوند از وی تشکر کرده و این آیه را در حق او نازل فرموده و نیز رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با عبارت «من کُنت مولاه فهذا علیٌّ مولاه الّلُهمّ والِ مَن والاه و عادِ من عاداه» و نیز: «علی وام مرا ادا میکند و وعده مرا به جا میآورد؛ او پس از من جانشین من بر شماست.» و آنگاه که او را به جنگ تبوک نبرد و به امیری مدینه گمارد و علی علیه السّلام گفت: یا رسول الله، مرا بر زنان و کودکان میگماری؟و پیامبرصَلی الله علیهِ و آله پاسخ فرمود: «آیا خوشنود نیستی که منزلت هارون برای موسی را برای من داشته باشی با این تفاوت که پس از من پیامبری مبعوث نخواهد شد؟!»، دانستیم که قرآن، این روایات را مورد تأیید قرار داده است، لذا بر اُمت لازم است اگر دیدند روایتی با قرآن مطابقت دارد و قرآن بر آنها مهر صحت زده است، به آن گردن نهند.... - . الاحتجاج : 249 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی: الْمُفِیدُ عَنِ الْکَاتِبِ عَنِ الزَّعْفَرَانِیِّ عَنِ الثَّقَفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْأَسْوَدِ الْیَشْکُرِیِّ عَنْ عَوْنِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَبِی رَافِعٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْماً وَ هُوَ نَائِمٌ وَ حَیَّةٌ فِی جَانِبِ الْبَیْتِ فَکَرِهْتُ أَنْ أَقْتُلَهَا فَأُوقِظَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَظَنَنْتُ أَنَّهُ یُوحَی إِلَیْهِ فَاضْطَجَعْتُ (4) بَیْنَهُ وَ بَیْنَ
ص: 184
الْحَیَّةِ فَقُلْتُ إِنْ کَانَ مِنْهَا سُوءٌ کَانَ إِلَیَّ دُونَهُ فَمَکَثْتُ هُنَیْئَةً فَاسْتَیْقَظَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یَقْرَأُ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا حَتَّی أَتَی عَلَی (1) آخِرِ الْآیَةِ ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَتَمَّ لِعَلِیٍّ نِعْمَتَهُ وَ هَنِیئاً لَهُ بِفَضْلِ اللَّهِ الَّذِی آتَاهُ ثُمَّ قَالَ لِی مَا لَکَ هَاهُنَا فَأَخْبَرْتُهُ بِخَبَرِ الْحَیَّةِ فَقَالَ لِی اقْتُلْهَا فَفَعَلْتُ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا رَافِعٍ کَیْفَ أَنْتَ وَ قَوْمٌ یُقَاتِلُونَ عَلِیّاً وَ هُوَ عَلَی الْحَقِّ وَ هُمْ عَلَی الْبَاطِلِ جِهَادُهُمْ حَقٌّ لِلَّهِ عَزَّ اسْمُهُ فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ (2) وَ لَیْسَ مِنْ وَرَائِهِ شَیْ ءٌ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ ادْعُ اللَّهَ لِی إِنْ أَدْرَکْتُهُمْ أَنْ یُقَوِّیَنِی عَلَی قِتَالِهِمْ قَالَ فَدَعَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ قَالَ إِنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ أَمِیناً وَ إِنَّ أَمِینِی أَبُو رَافِعٍ الْخَبَرَ (3).
أَقُولُ رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی الْمُسْتَدْرَکِ عَنِ الْحَافِظِ أَبِی نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ إِلَی عَوْنٍ مِثْلَهُ إِلَی قَوْلِهِ وَ لَیْسَ وَرَاءَهُ شَیْ ءٌ.
**[ترجمه]امالی طوسی: ابو رافع گوید: روزی بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد شدم در حالی که آن حضرت به خواب رفته و ماری در گوشهای از اتاق بود. من خوش نداشتم که مار را بکشم و پیامبر را از خواب بیدار کرده باشم و از طرفی حالتی به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دست داد که گویی بر وی وحی نازل شده است؛ لذا میان آن حضرت و آن مار بر زمین دراز کشیدم تا اگر از جانب مار خطری باشد، متوجه من گردد و آسیبی به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نرسد. طولی نکشید که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از خواب بیدار گشت در حالی که آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون» را تلاوت میفرمود. و پس از تلاوت آیه، فرمود: «سپاس خداوندی را که نعمت خود را بر علیّ تمام کرد و این همه فضل خدا که شامل حال وی گشت، بر او گوارا باد.» سپس به من فرمود: چرا اینجا هستی؟! من نیز وی را از ماجرای مار آگاه ساختم. پس به من فرمود: آن را بکش! و من نیز او را کشتم. آنگاه فرمود: ای ابورافع درباره قومی که با علی میجنگند در حالی که حق با علی است و آنها بر باطلند، چه میگویی؟ آنگاه جنگ با آنها ادای حق خداست که نامش گرامی باد. و اگر کسی نتوانست با قلبش جهاد کند و تکلیف دیگری بر او نیست. عرض کردم: یا رسول الله، دعا بفرمایید که اگر تا آن موقع زنده بودم توان جهاد با آنها را به من عطا فرماید. و در ادامه گوید: پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دعا کرده و فرمود: هر پیامبری امینی دارد و أمین من ابورافع است.... - . امالی شیخ طوسی: 37 -
مولف: ابن بطریق در «المستدرک» خود از حافظ بن أبی نعیم با سندی که به عون میرسد، نظیر این روایت را تا جمله تکلیف دیگری بر او نیست نقل کرده است.
**[ترجمه]
أَقُولُ: وَ رَوَاهُ السَّیُوطِیُّ فِی الدُّرِّ الْمَنْثُورِ عَنِ ابْنِ مَرْدَوَیْهِ وَ الطَّبَرَانِیِّ وَ أَبِی نُعَیْمٍ بِأَسَانِیدِهِمْ عَنْ أَبِی رَافِعٍ إِلَی قَوْلِهِ وَ هَنِیئاً لِعَلِیٍّ بِفَضْلِ اللَّهِ الَّذِی آتَاهُ (4).
ثُمَّ قَالَ:
وَ أَخْرَجَ الْخَطِیبُ فِی الْمُتَّفَقِ وَ الْمُفْتَرَقِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: تَصَدَّقَ عَلِیٌّ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاکِعٌ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِلسَّائِلِ مَنْ أَعْطَاکَ هَذَا الْخَاتَمَ قَالَ ذَاکَ الرَّاکِعُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ.
-وَ أَخْرَجَ عَبْدُ الرَّزَّاقِ وَ عَبْدُ بْنُ حُمَیْدٍ وَ ابْنُ جَرِیرٍ وَ أَبُو الشَّیْخِ وَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ الْآیَةَ قَالَ نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.
وَ أَخْرَجَ الطَّبَرَانِیُّ فِی الْأَوْسَطِ بِسَنَدٍ فِیهِ مَجَاهِیلُ وَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ قَالَ: وَقَفَ لِعَلِیٍّ علیه السلام سَائِلٌ وَ هُوَ رَاکِعٌ فِی صَلَاةِ تَطَوُّعٍ فَنَزَعَ خَاتَمَهُ فَأَعْطَاهُ السَّائِلَ فَأَتَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَعْلَمَهُ ذَلِکَ فَنَزَلَتْ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله هَذِهِ الْآیَةُ فَقَرَأَهَا
ص: 185
عَلَی أَصْحَابِهِ ثُمَّ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ.
وَ أَخْرَجَ أَبُو الشَّیْخِ وَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ وَ ابْنُ عَسَاکِرَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی بَیْتِهِ فَخَرَجَ وَ دَخَلَ الْمَسْجِدَ (1) وَ جَاءَ النَّاسُ یُصَلُّونَ بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ یُصَلِّی فَإِذَا سَائِلٌ فَقَالَ یَا سَائِلُ هَلْ أَعْطَاکَ أَحَدٌ شَیْئاً قَالَ لَا إِلَّا ذَاکَ الرَّاکِعُ یُشِیرُ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام أَعْطَانِی خَاتَمَهُ.
وَ أَخْرَجَ ابْنُ أَبِی حَاتِمٍ وَ أَبُو الشَّیْخِ وَ ابْنُ عَسَاکِرَ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ کُهَیْلٍ قَالَ: تَصَدَّقَ عَلِیٌّ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاکِعٌ فَنَزَلَتِ الْآیَةُ.
وَ أَخْرَجَ ابْنُ جَرِیرٍ عَنْ مُجَاهِدٍ وَ عَنِ السُّدِّیِّ وَ عُتْبَةَ بْنِ حَکِیمٍ مِثْلَهُ انْتَهَتْ أَخْبَارُ السَّیُوطِیِّ أَخَذْنَاهَا مِنْ عَیْنِ کِتَابِهِ (2).
**[ترجمه]مولف: سیوطی نیز آن را در کتاب «الدرّ المنثور» خود به نقل از ابورافع تا «این همه فضل خدا که شامل حال وی گشت، بر او گوارا باد!» را نقل کرده است. و سپس از ابن عباس روایت میکند که: علی علیه السّلام در حال رکوع انگشتری خویش را صدقه داد. پس پیامبر
صَلی الله علیهِ و آله به آن سائل فرمود: این انگشتری را چه کسی به تو داده است. عرض کرد: آن مردی که در حال رکوع است. در این هنگام آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» نازل گردید. و باز در روایتی دیگر از ابن عباس نقل میکند که: «این آیه در حق علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده است.
طبرانی در کتاب «الأوسط» با سند خود از عمار بن یاسر آورده است که: سائلی در مقابل علی علیه السّلام که در حال رکوع نماز نافله بود ایستاد. پس علی علیه السّلام انگشتر خود را در آورده و به آن سائل داد. سپس نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رفته و آن حضرت را آگاه ساخت آنگاه آیه یاد شده نازل گردید و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن را برای صحابه تلاوت نموده و سپس فرمود: «مَن کُنتُ مُولاه فَعَلیٌّ مولاه، الّلهُمَّ والِ مَن والاه و عادِ مِن عاداه.»
از حضرت علی علیه السّلام نقل است که فرمود: این آیه در منزل رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر وی نازل گشت و پس از نازل شدن آیه از خانه بیرون آمد و به مسجد رفت. مردم در مسجد در حال عبادت و رکوع و سجود و قیام بودند که سائلی را در آنجا دید و از وی پرسید: آیا کسی چیزی به تو داده است؟ سائل گفت: نه، جز آن مردی که در حال رکوع است- و اشاره به علی علیه السّلام کرد- که انگشتری خود را به من داد.
از سلمة بن کهیل نقل است که: علی علیه السّلام در حالت رکوع انگشتری خود را صدقه داد و این آیه در حق وی نازل گردید .
ابن جریر نیز نظیر همین روایت را نقل کرده است. اخبار سیوطی تمام شد، آنها را از کتابش نقل کردیم. - . الدر المنثور2 : 294-293 -
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ الْآیَةَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ صَفْوَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ بَیْنَمَا (3) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جَالِسٌ وَ عِنْدَهُ قَوْمٌ مِنَ الْیَهُودِ فِیهِمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ إِذْ نَزَلَتْ عَلَیْهِ هَذِهِ الْآیَةُ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی الْمَسْجِدِ فَاسْتَقْبَلَهُ سَائِلٌ فَقَالَ هَلْ أَعْطَاکَ أَحَدٌ شَیْئاً قَالَ نَعَمْ ذَاکَ الْمُصَلِّی فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَإِذَا هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام (4).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: امام باقر علیه السّلام میفرماید : در حالی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشسته و جمعی از یهودیان از جمله عبدالله بن سلام در محضر وی بودند، آیه: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» نازل گردید. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به سوی مسجد رفت و سائلی را در آنجا یافت و از وی پرسید: آیا کسی چیزی به تو داده است؟ عرض کرد: بلی، آن نمازگزار. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد مسجد گشت و امیرالمؤمنین علیه السّلام را در آنجا دید. - . تفسیر قمی : 158 -
**[ترجمه]
شف، کشف الیقین: مُحَمَّدُ بْنُ جَرِیرٍ الطَّبَرِیُّ عَنِ الْقَاضِی أَبِی الْفَرَجِ الْمُعَافَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ زَکَرِیَّا الْمُحَارِبِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ هِشَامِ بْنِ یُونُسَ النَّهْشَلِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُعَاذِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ (5) عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ قَالَ اجْتَازَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ وَ رَهْطُهُ مَعَهُ (6) بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله
ص: 186
فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ بُیُوتُنَا قَاصِیَةٌ (1) وَ لَا نَجِدُ مُتَحَدَّثاً دُونَ الْمَسْجِدِ إِنَّ قَوْمَنَا لَمَّا رَأَوْنَا قَدْ صَدَّقْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ تَرَکْنَا دِینَهُمْ أَظْهَرُوا لَنَا الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ وَ أَقْسَمُوا أَنْ لَا یُخَالِطُونَا وَ لَا یُکَلِّمُونَا فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَیْنَا فَبَیْنَا هُمْ یَشْکُونَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إِذْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ فَلَمَّا قَرَأَهَا عَلَیْهِمْ قَالُوا قَدْ رَضِینَا بِمَا رَضِیَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ رَضِینَا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ أَذَّنَ بِلَالٌ الْعَصْرَ وَ خَرَجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَدَخَلَ وَ النَّاسُ یُصَلُّونَ مَا بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ وَ إِذَا مِسْکِینٌ یَسْأَلُ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله هَلْ أَعْطَاکَ أَحَدٌ شَیْئاً فَقَالَ نَعَمْ قَالَ مَا ذَا قَالَ خَاتَمَ فِضَّةٍ قَالَ مَنْ أَعْطَاکَهُ (2) قَالَ ذَاکَ الرَّجُلُ الْقَائِمُ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله (3) عَلَی أَیِّ حَالٍ أَعْطَاکَهُ قَالَ أَعْطَانِیهِ وَ هُوَ رَاکِعٌ فَنَظَرْنَا فَإِذَا هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام (4).
**[ترجمه]کشف الیقین: ابن عباس روایت میکند که: روزی عبدالله بن سلام و جماعتی از یهودیان مسلمان شده به ملاقات رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و عرض کردند: یا رسول الله؛ خانههای ما دور از اینجاست و جز مسجد جایی برای گفتگو نمییابیم. قوم ما چون دریافتند ما خدا و رسول او را تأیید و تصدیق کردهایم ، به دشمنی با ما برخاسته و کینه ما را به دل گرفتند و سوگند یاد کردند که با ما نشست و برخاست نداشته باشند و هم سخن ما نشوند. این کار بر ما گران آمده است و تحمل آن برایمان دشوار است... آنها در این حال بودند که آیه: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون» نازل شد و چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آیه را بر ایشان تلاوت فرمود گفتند: ما به آنچه خدا و رسولش و مؤمنان به آن خوشنودند، خوشنودیم. سپس بلال أذان عصر گفت و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بیرون آمد و به مسجد رفت و چون وارد مسجد گردید جماعتی را دید که در حال قیام، رکوع و سجود و نشسته مشغول نماز هستند. در همین حال مسکینی را دید که از مردم سؤال میکند. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از وی پرسید: آیا کسی چیزی به تو داده است؟ عرض کرد: آری. فرمود: چه داد؟ عرض کرد: یک انگشتری نقره. فرمود: چه کسی آن را به تو داد؟ عرض کرد: آن مردی که در حال قیام است. فرمود: وقتی انگشتری را به تو داد در چه حالتی بود؟ عرض کرد: در حالت رکوع بود. و چون به وی نگاه کردیم. دریافتیم او امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام است. - . کشف الیقین: 51 -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی: عَنْ خَالِدِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ الْمَکِّیِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِیهِ زَیْدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُ عَمَّارَ بْنَ یَاسِرٍ یَقُولُ وَقَفَ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام سَائِلٌ وَ هُوَ رَاکِعٌ فِی صَلَاةِ تَطَوُّعٍ فَنَزَعَ خَاتَمَهُ فَأَعْطَاهُ السَّائِلَ فَأَتَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَعْلَمَهُ بِذَلِکَ فَنَزَلَ عَلَی النَّبِیِّ هَذِهِ الْآیَةُ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ إِلَی آخِرِ الْآیَةِ فَقَرَأَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَیْنَا ثُمَّ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ (5).
**[ترجمه]تفسیر عیاشی: حسن بن زید از پدرش زید بن الحسن از جد بزرگوارش علیه السّلام روایت کرده است که: عمار یاسر را شنیدم میگفت: علی بن ابی طالب در حال خواندن نافله بود که در حالت رکوع سائلی نزد وی آمد. پس انگشتری خود را در آورده به سائل داد. سپس نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و آن حضرت را از موضوع آگاه نمود. آنگاه آیه: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون»...» نازل گردید. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن را بر ما قرائت نموده و فرمود: «مَن کُنتُ مُولاه فَعَلیٌّ مولاه، الّلهُمَّ والِ مَن والاه و عادِ مِن عاداه.» - . تفسیر عیاشی، نسخه خطی. تفسیر البرهان 1: 482 -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَعْرِضُ عَلَیْکَ دِینِیَ الَّذِی أَدِینُ اللَّهَ بِهِ قَالَ هَاتِهِ قُلْتُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أُقِرُّ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ قَالَ ثُمَّ وَصَفْتُ لَهُ الْأَئِمَّةَ حَتَّی انْتَهَیْتُ إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام
ص: 187
قُلْتُ وَ أَقُولُ فِیکَ مَا أَقُولُ فِیهِمْ فَقَالَ أَنْهَاکَ أَنْ تَذْهَبَ بِاسْمِی فِی النَّاسِ قَالَ أَبَانٌ قَالَ ابْنُ أَبِی یَعْفُورٍ قُلْتُ لَهُ مَعَ الْکَلَامِ الْأَوَّلِ (1) وَ أَزْعُمُ أَنَّهُمْ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ فِی الْقُرْآنِ- أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ (2) فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ الْآیَةَ الْأُخْرَی فَاقْرَأْ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَیَّ آیَةٍ قَالَ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (3).
**[ترجمه]تفسیر عیاشی: ابن أبی یعفور گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا دینی را که با آن خدا را پرسش میکنم بر تو عرضه دارم؟ فرمود: آری. عرض کردم : «أشهد أن لا إله اِلّا الله وَ أشهَدُ أنّ محمّداً رسول الله، اقرار میکنم به آنچه از جانب خدا آمده است.» سپس امامان را یکی یکی نام بردم و به ابوجعفر باقر علیه السّلام رسیدم؛ پس عرض کردم : در مورد شما هم چیزی را میگویم که در باره آنان میگویم. فرمود: من شما را از اینکه نام مرا بر سر زبانها اندازی نهی میکنم. أبان بن ابی یعفور گوید: پس از اینکه سخن اول را به او گفتم - به امامت امامان در محضر وی اقرار کردم -، افزودم: و گمان دارم که آنها همان کسانی هستند که خداوند در قرآن در حقشان فرموده: «أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلیِ الْأَمْرِ مِنکم» - . نساء/ 59 - سپس امام صادق علیه السّلام فرمود: آیه دیگر را هم بخوان. عرض کردم: قربانت گردم، کدام آیه؟ فرمود: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون» .
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی: عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جَالِسٌ (4) فِی بَیْتِهِ وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنَ الْیَهُودِ أَوْ قَالَ خَمْسَةٌ مِنَ الْیَهُودِ فِیهِمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ فَتَرَکَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی مَنْزِلِهِ وَ خَرَجَ إِلَی الْمَسْجِدِ فَإِذَا بِسَائِلٍ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ صَدَّقَ عَلَیْکَ أَحَدٌ بِشَیْ ءٍ قَالَ نَعَمْ هُوَ ذَاکَ الْمُصَلِّی فَإِذَا هُوَ عَلِیٌّ علیه السلام (5).
**[ترجمه]تفسیر عیاشی: امام باقر علیه السّلام میفرماید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در خانهی خود نشسته بود و جمعی از یهودیان- پنج نفر- که عبدالله بن سلام نیز در میان آنان بود، آیه: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون» نازل گردید. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آنها را در خانه تنها گذاشت و به سوی مسجد شتافت. در آنجا با سائلی مواجه شد و به وی فرمود: آیا کسی چیزی به عنوان صدقه به تو داده است؟ عرض کرد: بلی، آن مرد که مشغول نماز است. چون پیامبر در وی نگریست، دید علی علیه السلام است. - . تفسیر عیاشی، نسخه خطی. تفسیر برهان 1: 484-483 -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَحَدِهِمَا علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا شَقَّ ذَلِکَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ خَشِیَ أَنْ یُکَذِّبَهُ قُرَیْشٌ فَأَنْزَلَ اللَّهُ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ (6) الْآیَةَ فَقَامَ بِذَلِکَ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ (7).
**[ترجمه]تفسیر عیاشی: یکی از معصومین علیهم السلام میفرماید: چون آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ ...» نازل شد، ابلاغ آن به مردم برای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دشوار بود زیرا بیم آن داشت که قریش وی را تکذیب کنند. پس آیه: «یَأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یهَْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِین» - .مائده/67 - {ای
پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اکر نکنی پیامش را نرساندهای. و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه میدارد. آری، خدا گروه کافران را هدایت نمیکند.} نازل گردید، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله این مأموریت را در روز عید غدیر خم به انجام رسانید. - . تفسیر عیاشی، نسخه خطی. تفسیر برهان 1: 484 -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا قَالَ هُمُ الْأَئِمَّةُ علیهم السلام (8).
**[ترجمه]تفسیر عیاشی: امام باقر علیه السّلام میفرماید: مقصود از آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ» امامان هستند. - . تفسیر عیاشی، نسخه خطی. تفسیر برهان 1: 484 -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَحَدِهِمَا علیهما السلام قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ إِنَّ اللَّهَ أَوْحَی إِلَیَّ أَنْ أُحِبَّ أَرْبَعَةً: عَلِیّاً وَ أَبَا ذَرٍّ وَ سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادَ
ص: 188
فَقُلْتُ أَلَا فَمَا کَانَ مِنْ کَثْرَةِ النَّاسِ أَ مَا کَانَ أَحَدٌ یَعْرِفُ هَذَا الْأَمْرَ فَقَالَ بَلَی ثَلَاثَةٌ قُلْتُ هَذِهِ الْآیَاتُ الَّتِی أُنْزِلَتْ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ قَوْلُهُ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ أَمَا کَانَ أَحَدٌ یَسْأَلُ فِیمَ نَزَلَتْ فَقَالَ مِنْ ثَمَّ أَتَاهُمْ لَمْ یَکُونُوا یَسْأَلُونَ (1).
**[ترجمه]تفسیر عیاشی: امام معصوم علیه السّلام میفرماید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند به من وحی فرمود که چهار کس را دوست داشته باشم: علی، ابوذر، سلمان و مقداد. عرض شد: فقط همین چهار نفر؟! پس این همه مردم چه؟ آیا کسی از این موضوع آگاهی دارد؟ فرمود: چرا، 3 نفر، عرض شد: این آیاتی که نازل شد: آیه: «إنَّما وَلیُّکُم اللهُ وَ رَسُولَهُ والّذینَ آمَنوُا» و آیه : «اَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلیِ الْأَمْرِ»، آیا کسی نمیپرسید درباره چه کسی نازل شدهاند؟ فرمود: از همین جا دچار شدند. اینان نمی پرسیدند.
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب: قولُهُ تَعَالَی إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ اجتمعت الأمة أن هذه الآیة نزلت فی علی ع لما تصدق بخاتمه و هو راکع- لا خلاف بین المفسرین فی ذلک.
ذَکَرَهُ الثَّعْلَبِیُّ وَ الْمَاوَرْدِیُّ وَ الْقُشَیْرِیُّ وَ الْقَزْوِینِیُّ وَ الرَّازِیُّ وَ النَّیْسَابُورِیُّ وَ الْفَلَکِیُّ وَ الطُّوسِیُّ وَ الطَّبَرِیُّ (2) فِی تَفَاسِیرِهِمْ عَنِ السُّدِّیِّ وَ الْمُجَاهِدِ وَ الْحَسَنِ وَ الْأَعْمَشِ وَ عُتْبَةِ بْنِ أَبِی حَکِیمٍ وَ غَالِبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ قَیْسِ بْنِ الرَّبِیعِ وَ عَبَایَةَ الرَّبَعِیِّ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ وَ أَبِی ذَرٍّ الْغِفَارِیِّ وَ ذَکَرَهُ ابْنُ الْبَیِّعِ فِی مَعْرِفَةِ أُصُولِ الْحَدِیثِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ الْوَاحِدِیُّ فِی أَسْبَابِ نُزُولِ الْقُرْآنِ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ السَّمْعَانِیُّ فِی فَضَائِلِ الصَّحَابَةِ عَنْ حُمَیْدٍ الطَّوِیلِ عَنْ أَنَسٍ وَ- سَلْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ فِی مُعْجَمِهِ الْأَوْسَطِ عَنْ عَمَّارٍ وَ أَبُو بَکْرٍ الْبَیْهَقِیُّ فِی الْمُقْنَفِ وَ مُحَمَّدٌ الْفَتَّالُ فِی التَّنْوِیرِ وَ فِی الرَّوْضَةِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ وَ أَبِی صَالِحٍ وَ الشَّعْبِیِّ وَ الْمُجَاهِدِ وَ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام وَ النَّطَنْزِیُّ فِی الْخَصَائِصِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ الْإِبَانَةِ عَنِ الْفَلَکِیِّ عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِیِّ وَ نَاصِحٍ التَّمِیمِیِّ وَ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ الْکَلْبِیِّ فِی رِوَایَاتٍ مُخْتَلِفَةِ الْأَلْفَاظِ مُتَّفِقَةِ الْمَعَانِی وَ فِی أَسْبَابِ النُّزُولِ عَنِ الْوَاحِدِیِّ (3)
أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَلَامٍ أَقْبَلَ وَ مَعَهُ نَفَرٌ مِنْ قَوْمِهِ وَ شَکَوْا بُعْدَ الْمَنْزِلِ عَنِ الْمَسْجِدِ وَ قَالُوا إِنَّ قَوْمَنَا لَمَّا رَأَوْنَا أَسْلَمْنَا رَفَضُونَا (4) وَ لَا یُکَلِّمُونَّا وَ لَا یُجَالِسُونَّا وَ لَا یُنَاکِحُونَّا
ص: 189
فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فَخَرَجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِلَی الْمَسْجِدِ فَرَأَی سَائِلًا فَقَالَ هَلْ أَعْطَاکَ أَحَدٌ شَیْئاً قَالَ نَعَمْ خَاتَمَ فِضَّةٍ وَ فِی رِوَایَةٍ خَاتَمَ ذَهَبٍ قَالَ مَنْ أَعْطَاکَهُ قَالَ أَعْطَانِیهِ هَذَا الرَّاکِعُ.
کِتَابُ أَبِی بَکْرٍ الشِّیرَازِیِّ، أَنَّهُ لَمَّا سَأَلَ السَّائِلُ وَضَعَهَا عَلَی ظَهْرِهِ إِشَارَةً إِلَیْهِ أَنْ یَنْزِعَهَا فَمَدَّ السَّائِلُ یَدَهُ وَ نَزَعَ الْخَاتَمَ مِنْ یَدِهِ وَ دَعَا لَهُ فَبَاهَی اللَّهُ تَعَالَی مَلَائِکَتَهُ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ قَالَ مَلَائِکَتِی أَ مَا تَرَوْنَ عَبْدِی جَسَدُهُ فِی عِبَادَتِی وَ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ عِنْدِی وَ هُوَ یَتَصَدَّقُ بِمَالِهِ طَلَباً لِرِضَایَ أُشْهِدُکُمْ أَنِّی رَضِیتُ عَنْهُ وَ عَنْ خَلَفِهِ یَعْنِی ذُرِّیَّتَهُ وَ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِالْآیَةِ.
وَ فِی الْمِصْبَاحِ (1)، تَصَدَّقَ بِهِ یَوْمَ الرَّابِعِ وَ الْعِشْرِینَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی ذَرٍّ أَنَّهُ کَانَ فِی صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ رُوِیَ أَنَّهُ کَانَ فِی نَافِلَةِ الظُّهْرِ.
أسباب النزول، عن الواحدی وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ یعنی یحب الله وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا یعنی عَلِیّاً- فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ یعنی شیعة الله و رسوله و ولیه- هُمُ الْغالِبُونَ یعنی هم العالون (2) علی جمیع العباد فبدأ فی هذه الآیة بنفسه ثم بنبیه ثم بولیه و کذلک فی الآیة الثانیة و فی الحساب، إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ وزنه محمد المصطفی رسول الله صلی الله علیه و آله و بعده المرتضی علی بن أبی طالب و عترته و عدد حساب کل واحد منهما ثلاثة آلاف و خمسمائة و ثمانون (3).
الْکَافِی (4)، جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اجْتَمَعَ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی مَسْجِدِ الْمَدِینَةِ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ مَا تَقُولُونَ فِی هَذِهِ الْآیَةِ قَالَ بَعْضُهُمْ إِنَّا (5) إِنْ کَفَرْنَا بِهَذِهِ الْآیَةِ لَکَفَرْنَا بِسَائِرِهَا (6)
ص: 190
وَ إِنْ آمَنَّا فَإِنَّ هَذَا ذُلٌّ حِینَ یُسَلَّطُ عَلَیْنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَقَالُوا قَدْ عَلِمْنَا أَنَّ مُحَمَّداً صَادِقٌ فِیمَا یَقُولُ وَ لَکِنْ نَتَوَالاهُ وَ لَا نُطِیعُ عَلِیّاً فِیمَا أَمَرَنَا فَنَزَلَ یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها یَعْنِی وَلَایَةَ عَلِیٍّ وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ.
عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبی (1) أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی أَمَرْتُ فَلَمْ أُطَعْ فَلَا تَجْزَعْ أَنْتَ إِذَا أَمَرْتَ فَلَمْ تُطَعْ فِی وَصِیِّکَ.
خُزَیْمَةُ بْنُ ثَابِتٍ:
فَدَیْتُ عَلِیّاً إِمَامَ الْوَرَی*** سِرَاجَ الْبَرِیَّةِ مَأْوَی التُّقَی
وَصِیَّ الرَّسُولِ وَ زَوْجَ الْبَتُولِ*** إِمَامَ الْبَرِیَّةِ شَمْسَ الضُّحَی
تَصَدَّقَ خَاتَمَهُ رَاکِعاً*** فَأَحْسِنْ بِفِعْلِ إِمَامِ الْوَرَی
فَفَضَّلَهُ اللَّهُ رَبُّ الْعِبَادِ*** وَ أَنْزَلَ فِی شَأْنِهِ هَلْ أَتَی
وَ لَهُ:«أَبَا حَسَنٍ تَفَدَّیْتُ نَفْسِی وَ أُسْرَتِی»
إِلَی آخِرِ مَا سَیَأْتِی عَنْ حَسَّانَ (2).
ثُمَّ قَالَ وَ أَنْشَأَ حَسَّانُ بْنُ ثَابِتٍ وَ هُوَ فِی دِیوَانِ الْحِمْیَرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ:
عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ أَخُو الْهُدَی*** وَ أَفْضَلُ ذِی نَعْلٍ وَ مَنْ کَانَ حَافِیاً
وَ أَوَّلُ مَنْ أَدَّی الزَّکَاةَ بِکَفِّهِ*** وَ أَوَّلُ مَنْ صَلَّی وَ مَنْ صَامَ طَاوِیاً (3)
فَلَمَّا أَتَاهُ سَائِلٌ مَدَّ کَفَّهُ*** إِلَیْهِ وَ لَمْ یَبْخَلْ وَ لَمْ یَکُ جَافِیاً
فَدَسَّ إِلَیْهِ خَاتَماً وَ هُوَ رَاکِعٌ*** وَ مَا زَالَ أَوَّاهاً إِلَی الْخَیْرِ دَاعِیاً (4)
فَبَشَّرَ جِبْرِیلُ النَّبِیَّ مُحَمَّداً*** بِذَاکَ وَ جَاءَ الْوَحْیُ فِی ذَاکَ ضَاحِیاً (5)
.
ص: 191
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: اتفاق امت براین است که: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون» در حق علی علیه السلام نازل شده است زمانی که در حالت رکوع انگشتری خود را صدقه داد و اختلافی در این مورد میان مفسّران نیست. این مطلب ثعالبی را، مارودی، قشیری، قزوینی، رازی، نیشابوری، فلکی، طوسی و طبری در تفسیرهای خود از طرق مختلف نقل کردهاند کما اینکه ابن البیّع در «معرفه اصول الحدیث» ، واحدی در «اسباب نزول القرآن»، سمعانی در «فضائل الصحابۀ» ، سلمان بن احمددر «المعجم الاوسط» ، محمد القتّال در «التنویر» و «الروضۀ» و نطنزی در «الخصائص» با الفاظ و عبارات مختلف نقل کردهاند. در کتاب «اسباب النزول» به نقل از واحدی آورده است که عبدالله بن سلام به همراه جماعتی از قوم خود نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده بودند تا از دوری خانههایشان از مسجد شکوه کنند و گفتند: چون قوم ما دیدند مسلمان شدیم، طردمان کردند؛ نه با ما سخن میگویند و نه همنشین میشوند و نه وصلت میکنند. در این هنگام بود که این آیه نازل گشت و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به مسجد رفت و به سائلی برخورد و از وی پرسید: آیا کسی چیزی به تو داده است؟ عرض کرد: آری، یک انگشتری نقره- و در روایتی یک انگشتری طلا- فرمود: چه کسی آن را به تو داد؟ عرض کرد: این مردی که در حال رکوع است.
در کتاب ابوبکر شیرازی آمده است که چون سائل حاجت خواست، حضرت علی علیه السّلام دست خود را روی پشتش قرار داد تا سائل انگشتر را از انگشت وی در آورد و او نیز چنین کرد و امام را دعا گفت: پس خداوند متعال در حضور فرشتگان به أمیر المؤمنین علیه السّلام مباهات نموده و فرمود: ای فرشتگان من، بنده مرا میبینید که چگونه جسمش در عبادت من است و قلبش نزد من است اما با این حال برای جلب رضای من صدقه هم میدهد؟ من شما را گواه میگیرم که از او و ذرّیهاش راضی و خوشنود گشتم. سپس جبرئیل با این آیه نازل شد.
در کتاب «المصباح» - . المصباح: 530 -
آمده است: حضرت علی علیه السّلام در بیستوچهارم ذی حجۀ بود که انگشتری خود را صدقه داد و به روایت ابوذر، هنگام نماز ظهر بود و روایت دیگری نافله ظهر نقل گردیده است.
در کتاب «اسباب النزول» از واحدی نقل است که: «مَن یَتَوَلّ الله» به معنای{هرکه خدا را دوست بدارد} و : «رَسُولَهُ والّذینَ آمَنوُا» یعنی علی علیه السّلام است و «فإنّ حزب الله» یعنی شیعیان خدا و رسول و ولیّ او، و «هُم الغالبون» به معنی برتر بودن ایشان بر همه بندگان است. خداوند در این آیه ابتدا به خود سپس به پیامبرش و آنگاه به ولیّش پرداخته و در آیه دیگر نیز چنین است.
در حساب جُمّل نیز آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون» معادل «محمد المصطفی رسول صَلی الله علیهِ و آله الله» است و معادل عبارت «المرتضی علیّ بن ابی طالب و عترته» میباشد؛ زیرا هر سه عبارت معادل 3580 با حساب جُمّل هستند.
در کتاب اصول کافی - . اصول کافی 1: 427 - آمده است: جعفر بن محمد از پدرش از جد بزرگوارش علیه السّلام آورده است که آن حضرت میفرماید: چون آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» نازل شد ، جمعی از صحابه به رسول خدا صَلی الله علیه و آله در مسجد مدینه گرد آمده و نظر یکدیگر درباره این آیه جویا میشدند: یکی گفت: ما اگر این آیه را نپذیریم، تمام آیات قرآن را نپذیرفتهایم؛ و اگر بدان ایمان آوریم، زیر بار ذلت رفتهایم که علی ابن ابی طالب بر ما مسلط شود. پس اجماع کردند که محمد صَلی الله علیهِ و آله در گفتار خود صادق است لیکن ما به ظاهر این آیه را میپذیریم و ولایت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را بر خود میپذیریم اما از علی علیه السّلام اطاعت نمیکنیم و فرمانش را اجرا نمینماییم. پس آیه: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنکِرُونهََا وَ أَکْثرَُهُمُ الْکَافِرُون» - . نحل / 83 -
{نعمت خدا را میشناسند، اما باز هم منکر آن میشوند و بیشترشان کافرند} یعنی ولایت علی علیه السلام را میشناسد ولی انکارش میکنند، نازل شد.
امام باقر علیه السّلام درباره آیه: «وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئکَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِیسَ أَبی» - . بقره/ 34 - {و
چون فرشتگان زا فرمودیم: «برای آدم سجده کنید»؛ پس به جز ابلیس که سر باز زد [همه] به سجده در افتادند.}خداوند به وی وحی فرمود که: ای محمد، من أمر کردم ولی اطاعت نشدم، پس تو هم ناراحت مشو اگر درباره وصیّت [علی علیه السّلام] فرمانت نبرند.
خزیمه بن ثابت در همین معنا چنین سروده است:
- «فدای علی گردم، امام مردم، چراغ هدایت مردم، پناه پارسایان؛
- وصیّ پیامبر و زوج بتول، امام خلایق و خورشید نیمروز؛
- در حال خضوع انگشتری خویش را صدقه داد، پس چه نیک رفتاری داشت امام مردم؛
- پس خداوند پروردگار بندگان سوره «هل أتی» را در حق وی نازل فرمود.»
حسّان بن ثابت نیز شعری به این مناسبت دارد که با مصرع: «ای ابوالحسن جانم به فدایت و جان خاندانم نیز» که بعد مذکور خواهد افتاد. - . ذیل شماره 16 همین باب خواهد آمد. -
سپس گوید: حسان بن ثابت شعری در این مورد دارد که در دیوان سید حمیری رضی الله عنه ثبت گردیده و در آن میگوید:
- «علی امیر مؤمنان عِدل هدایت است و برترین انسانها است.
- او اولین کسی است که در حال رکوع با دست خود زکات داد، و نخستین کسی است که نماز خواند و با شکم گرسنه [سنگ بسته] روزه گرفت؛ - و چون سائلی نزد وی آمده دست خود را دراز کرد، نه در حق او بخل ورزید و نه جفا روا داشت؛
- پس انگشتر خود را در حال رکوع به وی داد و پیوسته آه گویان و دعوت کننده به خیر بود؛
- آنگاه جبرئیل محمّد نبیّ صَلی الله علیهِ و آله را بشارت داد به آن و وحی در این مورد در روز روشن نازل گشت.» - . مناقب آل أبی طالب1: 517-514 -
**[ترجمه]
یل، الفضائل لابن شاذان فض، کتاب الروضة بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَی جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: کُنَّا جُلُوساً عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ إِذْ وَرَدَ عَلَیْنَا أَعْرَابِیٌّ أَشْعَثُ الْحَالِ عَلَیْهِ أَثْوَابٌ رَثَّةٌ وَ الْفَقْرُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ فَلَمَّا دَخَلَ وَ سَلَّمَ قَالَ شِعْراً (1)
أَتَیْتُکَ وَ الْعَذْرَاءُ تَبْکِی بِرَنَّةٍ*** وَ قَدْ ذَهِلَتْ أُمُّ الصَّبِیِّ عَنِ الطِّفْلِ
وَ أُخْتٌ وَ بِنْتَانِ وَ أُمٌّ کَبِیرَةٌ*** وَ قَدْ کِدْتُ مِنْ فَقْرِی أُخَالِطُ فِی عَقْلِی
وَ قَدْ مَسَّنِی فَقْرٌ وَ ذُلٌّ وَ فَاقَةٌ*** وَ لَیْسَ لَنَا شَیْ ءٌ یُمِرُّ وَ لَا یُحْلِی (2)
وَ مَا الْمُنْتَهَی إِلَّا إِلَیْکَ مَفَرُّنَا*** (3)- وَ أَیْنَ مَفَرُّ الْخَلْقِ إِلَّا إِلَی الرُّسُلِ
قَالَ فَلَمَّا سَمِعَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ذَلِکَ بَکَی بُکَاءً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِهِ مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی سَبَقَ إِلَیْکُمْ جَزَاءً (4) وَ الْجَزَاءُ مِنَ اللَّهِ غُرَفٌ فِی الْجَنَّةِ تُضَاهِی غُرَفَ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ علیه السلام فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ (5) یُوَاسِی هَذَا الْفَقِیرَ فَقَالَ (6) فَلَمْ یُجِبْهُ أَحَدٌ وَ کَانَ فِی نَاحِیَةِ الْمَسْجِدِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ یُصَلِّی رَکَعَاتِ التَّطَوُّعِ (7) کَانَتْ لَهُ دَائِماً فَأَوْمَأَ إِلَی الْأَعْرَابِیِّ بِیَدِهِ فَدَنَا مِنْهُ فَرَفَعَ (8) إِلَیْهِ الْخَاتَمَ مِنْ یَدِهِ وَ هُوَ فِی صَلَاتِهِ فَأَخَذَهُ الْأَعْرَابِیُّ وَ انْصَرَفَ وَ هُوَ یَقُولُ بَعْدَ الصَّلَاةِ عَلَی الرَّسُولِ (9)
ص: 192
أَنْتَ مَوْلًی یُرْتَجَی بِهِ مِنَ*** اللَّهِ فِی الدُّنْیَا إِقَامَةُ الدِّینِ
خَمْسَةٌ فِی الْأَنَامِ کُلُّهُمْ*** وَ أَنْتُمُ فِی الْوَرَی مَیَامِینُ
ثُمَّ إِنَّ النَّبِیَّ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ وَ نَادَی (1) السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ رَبُّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ اقْرَأْ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ- وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ فَعِنْدَ ذَلِکَ قَامَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قَائِماً عَلَی قَدَمَیْهِ وَ قَالَ مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ أَیُّکُمُ الْیَوْمَ عَمِلَ خَیْراً حَتَّی جَعَلَهُ اللَّهُ وَلِیَّ کُلِّ مَنْ آمَنَ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا فِینَا مَنْ عَمِلَ خَیْراً سِوَی ابْنِ عَمِّکَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَإِنَّهُ تَصَدَّقَ عَلَی الْأَعْرَابِیِّ (2) بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ یُصَلِّی قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَجَبَتِ الْغُرَفُ لِابْنِ عَمِّی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَقَرَأَ (3) عَلَیْهِمُ الْآیَةَ قَالَ فَتَصَدَّقَ النَّاسُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ عَلَی ذَلِکَ الْأَعْرَابِیِّ (4) فَوَلَّی وَ هُوَ یَقُولُ:
أَنَا مَوْلًی لِخَمْسَةٍ*** أُنْزِلَتْ فِیهِمُ السُّوَرُ
أَهْلِ طه وَ هَلْ أَتَی*** فَاقْرَءُوا یُعْرَفُ الْخَبَرُ (5)
وَ الطَّوَاسِینَ بَعْدَهَا***وَ الْحَوَامِیمَ وَ الزُّمَرَ
أَنَا مَوْلًی لِهَؤُلَاءِ*** وَ عَدُوٌّ لِمَنْ کَفَرَ (6)
**[ترجمه]الفضائل– الروضۀ: جابر بن عبدالله انصاری گوید: در محضر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشسته بودیم که یک عرب پریشان حال و ژولیده احوال بر ما وارد گشت که جامههای کهنه و پاره بر تن داشت و فقر از رخسارش میبارید. چون وارد گشت و سلام داد، این ابیات را خواند:
- «در حالی نزد تو آمدهام که دخترم پیاپی میگریست و مادرش از دیدن وضع کودکش وحشت زده بود؛
- با یک خواهر و دو دختر و مادری سالخورده، نزدیک است از نداری عقل خود را از دست بدهم؛
- من دچار فقر و ذلّت و تنگدستی گشتهام و چیزی در خانه نداریم که کام را تلخ یا شیرین کنم؛
- چارهای نبود جز اینکه به تو روی آوریم، و مگر مردم جز به پیامبران به کسی پناه میبرند؟!»
راوی گوید: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله کلام وی را شنید به سختی گریست سپس به صحابه خود فرمود: ای جماعت مسلمان، خداوند پاداش را به سوی شما فرستاده است و پاداش خدا خانههای بهشتی است که با خانه ابراهیم خلیل علیه السّلام برابری میکند. کدام یک از شما با این فقر همدردی نموده و کمکی به وی میکند؟! اما از کسی پاسخی شنیده نشد و علی بن ابی طالب علیه السّلام در گوشهای از مسجد مشغول نماز نافله بود که پیوسته میخواند. پس به آن مرد اعرابی اشاره کرد که نزد وی برود و آنگاه انگشت خود را که انگشتری در آن بود به سویش دراز کرد و أعرابی آن را از انگشت وی بیرون آورده و پس از درود بر رسول خدا در حالی که این ابیات را میخواند، بیرون شد:
- «تو سروری هستی که امید میرود خداوند به دست او دین را در دنیا به پا دارد؛
- پنج تن در میان تمام خلق باشند که جملگی در میان مردم فرخنده پی باشند و آن پنج تن شمایید.»
در این هنگام جبرئیل بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نازل گشته و ندا در داد: السلام علیک یا رسول الله. پروردگارت تو را سلام میرساند و میفرماید: بخوان «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون ،وَ مَن یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالبُون» - . مائده/ 156-155 - {ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند: همان کسانی که نماز به پا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند؛ و هرکس خدا و پیامبر او و کسانی را که ایمان آوردهاند ولیِّ خود بداند [پیروز است، چرا که] حزب خدا همان پیروزمندانند.} آنگاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر پای ایستاده و فرمود: ای معشر مسلمانان، کدام یک از شما امروز کار خیری انجام داده که خداوند او را ولیّ هرکه ایمان آورده قرار داده است؟ گفتند: یا رسول الله، جز پسر عمویت علی بن ابی طالب علیه السّلام کسی از ما کار خیری انجام نداده است. او انگشتری خود را در حال نماز به یک اعرابی نیازمند صدقه داد. رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خانههای بهشت از آن پسر عمویم علی بن ابی طالب گردید. سپس آیه را برایشان خواند. آن روز مردم نیز به آن اعرابی صدقه دادند و او در حالی که این ابیات را میگفت، آنجا را ترک کرد:
- «من دوستدار آن پنج تنم که سورههای قرآن در حقّشان نازل گردید؛
- سورههای طه و هل أتی، پس آنها را بخوانید تا از ماجرا آگاه شوید؛
- و پس از آن دو، سورههای «طواسین» و «حوامیم» و «زمّر»؛ - من دوستدار آنان هستم و دشمن آنکه آنها را انکار کند و کفر بورزد» - . الفضائل: 156. الروضة: 28 -
**[ترجمه]
الرثة البذاذة و سوء الحال قوله یمر و لا یحلی هما علی الإفعال من المرارة و الحلاوة أی ما لنا حلو و لا مر قال الجوهری أحلیت الشی ء جعلته حلوا
ص: 193
یقال ما أمر و لا أحلی إذا لم یقل شیئا (1).
**[ترجمه]رثّه به معنای بدی و بد حالی است. «یمرّ و لایحلی» از باب افعال و از ریشه مرارة و حلاوة است. یعنی ما چیز شیرین و تلخی نداریم. جوهری می گوید: أهلیت الشئ یعنی آن را شیرین کردم . گفته می شود ما أمره و لا أحلی هنگامی که هیچ نگفته باشد.
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب کشف، کشف الغمة الثَّعْلَبِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ یَرْفَعُهُ بِسَنَدِهِ قَالَ: بَیْنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ جَالِسٌ عَلَی شَفِیرِ زَمْزَمَ یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذْ أَقْبَلَ رَجُلٌ مُتَعَمِّمٌ (2) بِعِمَامَةٍ فَجَعَلَ ابْنُ عَبَّاسٍ لَا یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ إِلَّا قَالَ الرَّجُلُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ (3) ابْنُ عَبَّاسٍ سَأَلْتُکَ بِاللَّهِ مَنْ أَنْتَ فَکَشَفَ الْعِمَامَةَ عَنْ وَجْهِهِ وَ قَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی (4) أَنَا جُنْدَبُ بْنُ جُنَادَةَ الْبَدْرِیُّ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِهَاتَیْنِ وَ إِلَّا فَصَمَّتَا (5) وَ رَأَیْتُهُ بِهَاتَیْنِ وَ إِلَّا فَعَمِیَتَا (6) یَقُولُ عَلِیٌّ قَائِدُ الْبَرَرَةِ وَ قَاتِلُ الْکَفَرَةِ مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ أَمَا إِنِّی صَلَّیْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْماً مِنَ الْأَیَّامِ الظُّهْرَ (7) فَسَأَلَ سَائِلٌ فِی الْمَسْجِدِ فَلَمْ یُعْطِهِ أَحَدٌ شَیْئاً (8) فَرَفَعَ السَّائِلُ یَدَهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ (9) اللَّهُمَّ اشْهَدْ أَنِّی سَأَلْتُ (10) فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ فَلَمْ یُعْطِنِی أَحَدٌ شَیْئاً وَ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام فِی الصَّلَاةِ (11) رَاکِعاً فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ بِخِنْصِرِهِ الْیُمْنَی وَ کَانَ مُتَخَتِّماً (12) فِیهَا فَأَقْبَلَ السَّائِلُ فَأَخَذَ الْخَاتَمَ مِنْ خِنْصِرِهِ وَ ذَلِکَ بِمَرْأًی مِنَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یُصَلِّی (13)
ص: 194
فَلَمَّا فَرَغَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله (1) مِنْ صَلَاتِهِ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ أَخِی مُوسَی سَأَلَکَ فَقَالَ:« رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی »فَأَنْزَلْتَ عَلَیْهِ قُرْآناً نَاطِقاً سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا (2) اللَّهُمَّ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ نَبِیُّکَ وَ صَفِیُّکَ اللَّهُمَّ فَاشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی- ... وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی- عَلِیّاً اشْدُدْ بِهِ ظَهْرِی (3) قَالَ أَبُو ذَرٍّ فَمَا اسْتَتَمَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَلَامَهُ (4) حَتَّی نَزَلَ جَبْرَئِیلُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ اقْرَأْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (5).
أقول قال السید بن طاوس فی الطرائف قال السدی و عتبة بن أبی حکیم و غالب بن عبد الله إنما عنی بهذه الآیة علی بن أبی طالب علیهما السلام لأنه مر به سائل و هو راکع فی المسجد فأعطاه خاتمه.
و رواه الثعلبی من عدة طرق فمنها ما رفعه إلی عبایة بن ربعی قال بینا عبد الله بن عباس جالس و ذکر مثله سواء (6).
و قال الشیخ أمین الدین الطبرسی حدثنا السید أبو الحمد مهدی بن نزار الحسنی عن أبی القاسم الحسکانی عن محمد بن القاسم الفقیه الصیدلانی عن عبد الله بن محمد الشعرانی عن أحمد بن علی بن رزین الیاشانی (7) عن المظفر بن الحسین الأنصاری عن السندی بن علی الوراق عن یحیی بن عبد الحمید الحمانی عن قیس بن الربیع عن الأعمش عن عبایة مثله ثم قال و روی هذا الخبر الثعلبی فی تفسیره بهذا الإسناد بعینه.
و روی
ص: 195
أبو بکر الرازی فی کتاب أحکام القرآن علی ما حکاه المغربی عنه و الرمانی و الطبری أنها نزلت فی علی علیه السلام حین تصدق بخاتمه و هو راکع و هو قول مجاهد و السدی و هو المروی عن أبی جعفر و أبی عبد الله علیهما السلام و جمیع علماء أهل البیت علیهم السلام و قال الکلبی نزل فی عبد الله بن سلام و أصحابه لما أسلموا فقطعت الیهود (1) فنزلت الآیة و فی روایة عطاء قال عبد الله بن سلام أنا رأیت (2) علیا علیه السلام تصدق بخاتمه و هو راکع فنحن نتولاه (3).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب - کشف الغمۀ: ثعلبی با سند خود در روایتی گوید: عبدالله بن عباس در حالی که بر لبه چاه زمزم نشسته بود و از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روایت نقل میکرد مردی با چهرهای پیچیده با عمامه بر آنان وارد گشت. هر چه ابن عباس قال رسول الله می گفت و روایتی نقل می کرد، آن مرد هم قال رسول الله می گفت و روایتی از رسول خدا نقل می کرد. ابن عباس رو به وی کرده و گفت: تو را به خدا سوگند بگو که هستی؟ پس آن مرد عمامهاش را از روی چهره برداشته و گفت: ای مردم، آنکه مرا میشناسد، میشناسد و آنکه مرا نمیشناسد بداند که من جندب بن جناده بدری، ابوذر غفاری هستم، کر شوم اگر دروغ بگویم که با این دو گوش خود از رسول خدا شنیدم و کور شوم اگر دروغ بگویم و با چشمان خود آن حضرت را دیدم که میفرمود: علیّ رهبر درستکاران و قاتل کافران است؛ هر که یاور علی باشد پیروز است و هر که علی را تنها گزارد خوار و ذلیل گردد؛ روزی با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نماز ظهر به جا میآوردم که سائلی وارد مسجد شد و از حاضران یاری خواست لیکن کسی چیزی به وی نداد. پس آن سائل دستان خود را به آسمان بلند کرده و گفت: خداوندا، تو شاهد باش که من در مسجد رسوا خدا کمک طلبیدم اما کسی مرا چیزی نداد. علی علیه السّلام نیز در مسجد در حال نماز بود و به رکوع رفته بود، پس با انگشت کوچک دست راست خود که انگشتری در آن بود، به آن سائل اشاره کرد. سائل رفت و آن انگشتر را از انگشت وی در آورد. این حادثه در برابر چشم رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله که مشغول نماز بود اتفاق افتاد. پس چون از نماز فارغ گشت سرش را به آسمان برداشته و فرمود: خداوندا، برادرم موسی از تو حاجت خواست و گفت: «رَبّ ِ اشْرَحْ لیِ صَدْرِی وَ یَسِّرْ لیِ أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانیِ یَفْقَهُواْ قَوْلیِ وَ اجْعَل لیّ ِ وَزِیرًا مِّنْ أَهْلیِ هَارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فیِ أَمْرِی» - . طه/ 32-25 - {پروردگارا،
سینهام را گشاده گردان، و کام را برایی من آسان ساز، و از زبانم گره بگشای [تا] سخنم را بفهمند، و برای من دستیاری از کسانم قرار ده، هارون برادرم را، پشتم را به او استوار کن و او را شریک کارم گردان.} که بر وی قرآنی ناطق نازل فرموده و گفتی: «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نجَْعَلُ لَکُمَا سُلْطَنًا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بَِایَاتِنَا» - . قصص/35 - {بازویت
را به [وسیله] برادرت نیرومند خواهیم کرد و برای شما هر دو تسلّطی قرار خواهیم داد که با [وجود] آیات ما، به شما دست نخواهند یافت.} پروردگارا، و من محمّد، نبی و برگزیده توأم. خدایا، سینهام را گشاده گردان و کارم را برای من آسان ساز و از کسانم برایم وزیری قرار ده، علیّ! و پشتم را به او استوار کن. ابوذر در ادامه گوید: هنوز دعای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به پایان نرسیده بود که جبرئیل از جانب خدا بر وی نازل گشت و گفت: یا محمد، بخوان! سپس آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون» - . مناقب آل أبی طالب1: 15 و کشف الغمّۀ: 92-91 -
نازل گردید.
مولف: سیّد بن طاوس در طرایف گوید: سدی و عتبة بن حکیم و غالب بن عبدالله گویند: این آیه در شأن علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل گردیده، زیرا در حال رکوع بود که سائلی در مسجد بر وی گذشت و آن حضرت انگشتر خود را به وی داد. ثعلبی از چند طریق این حدیث را روایت کرده است. از جمله از طریق عبایۀ بن ربعی است که گفته: در حضور عبدالله بن عباس بودیم که.. و عین همین روایت را نقل کرده است.
امین الدین طبرسی با سند خود این روایت را از تفسیر عبایه روایت کرده و افزوده است که ثعلبی در تفسیر خود این روایت را با همین اسناد نقل کرده است. ابوبکر رازی در کتاب «احکام القرآن» شأن نزول این آیه را علی علیه السّلام میداند که هنگام رکوع انگشتر خود را صدقه داده بود. رمانی و طبری گویند این آیه در شأن علی علیه السلام نازل شده آن زمان که در حال رکوع انگشتری خود را صدقه داد و این نظر مجاهد و سدی نیز هست. این روایت از امام باقر و امام صادق علیهما السلام و همه علمای اهل بیت به همین شکل روایت گردیده است. اما کلبی گوید: این آیه درباره عبدالله بن سلام و یاران او نازل شده زمانی که اسلام آوردند و یهودیان با آنها قطع رابطه کردند. در روایت عطاء آمده است که عبدالله بن سلام گفته: من خود علی علیه السّلام را دیدم که در حال رکوع انگشتر خود را صدقه داد و ما او را ولیّ خود میدانیم. - . مجمع البیان 3: 210 -
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة نَقَلْتُ مِنْ مَنَاقِبِ أَبِی الْمُؤَیَّدِ الْخُوارَزْمِیِّ یَرْفَعُهُ إِلَی ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: أَقْبَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ وَ مَعَهُ نَفَرٌ مِنْ قَوْمِهِ مِمَّنْ قَدْ آمَنُوا بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ (4) یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ مَنَازِلَنَا بَعِیدَةٌ لَیْسَ لَنَا مَجْلِسٌ وَ لَا مُتَحَدَّثٌ دُونَ هَذَا الْمَجْلِسِ وَ إِنَّ قَوْمَنَا لَمَّا رَأَوْنَا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ صَدَّقْنَاهُ رَفَضُونَا وَ آلُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَنْ لَا یُجَالِسُونَا وَ لَا یُنَاکِحُونَا وَ لَا یُکَلِّمُونَا فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَیْنَا فَقَالَ لَهُمُ النَّبِیُّ ص- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ثُمَّ إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله خَرَجَ إِلَی الْمَسْجِدِ وَ النَّاسُ بَیْنَ قَائِمٍ وَ رَاکِعٍ وَ بَصُرَ بِسَائِلٍ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله هَلْ أَعْطَاکَ أَحَدٌ شَیْئاً قَالَ نَعَمْ خَاتَماً مِنْ ذَهَبٍ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَنْ أَعْطَاکَهُ قَالَ ذَاکَ (5) الْقَائِمُ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ صلی الله علیه و آله عَلَی أَیِّ حَالٍ أَعْطَاکَ قَالَ أَعْطَانِی وَ هُوَ رَاکِعٌ فَکَبَّرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَرَأَ- وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ فَأَنْشَأَ حَسَّانُ بْنُ ثَابِتٍ (6) یَقُولُ
ص: 196
أَبَا حَسَنٍ تَفْدِیکَ نَفْسِی وَ مُهْجَتِی*** وَ کُلُّ بَطِی ءٍ فِی الْهُدَی وَ مُسَارِعٍ
أَ یَذْهَبُ مَدْحِی وَ الْمُحَبِّرُ ضَائِعٌ*** وَ مَا الْمَدْحُ فِی جَنْبِ الْإِلَهِ بِضَائِعٍ
فَأَنْتَ الَّذِی أَعْطَیْتَ إِذْ کُنْتَ رَاکِعاً*** فَدَتْکَ نُفُوسُ الْقَوْمِ یَا خَیْرَ رَاکِعٍ
فَأَنْزَلَ فِیکَ اللَّهُ خَیْرَ وَلَایَةٍ*** وَ بَیْنَهَا فِی مُحْکَمَاتِ الشَّرَائِعِ (1)
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: ابن عباس گوید: عبدالله بن سلام به همراه چند نفر از قوم خود که ایمان آورده بودند به حضور پیامبر صَلی الله علیهِ و آله رسیده و گفت: یا رسول الله، خانههای ما از مدینه دور است و در آنجا کسی با ما همنشین و هم سخن نمیشود چون قوم ما وقتی که ما اسلام آوردیم و رسالت تو را تصدیق کردیم، ما را از خود راندند و تصمیم گرفتند نه با ما بنشینند و نه با ما سخن بگویند و نه دخترمان بدهند یا از ما دختر بستانند. این رفتار آنها بر ما گران است، چه باید کرد؟ پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون» سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به مسجد رفت و جمعی را در حال رکوع و سجود و قیام یافت و سائلی را نیز در میان ایشان دیده از وی پرسید: آیا کسی چیزی به تو داد؟ عرض کرد: آن مرد که در حال قیام است- و با دست به حضرت علی علیه السّلام اشاره کرد- پس آن حضرت پرسید؟ در چه حالی به شما احسان کرد؟ عرض کرد: در حال رکوع بود. پس پیامبر صَلی الله علیه و آله تکبیر گفته و آیه «وَ مَن یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُون» را قرائت کرد.
حسان بن ثابت که در آنجا حضور داشت ابیات زیر را به همین مناسبت سرود: - «ای ابوالحسن جان و تمام وجودم فدای تو باد و جان هر کُندرو یا تیزرو در هدایت؛
- آیا مدح من با وجود بیپیرایه بودن تباه میشود؟ اما این مدح نزد خدا ضایع نمیشود؛
- تو همانی که در حال رکوع صدقه دادی، جان همه فدای تو باد ای نیکوترین رکوع کننده؛
- آنگاه خداوند در حق تو بهترین ولایت را نازل فرمود و آن را در میان قوانین محکم الهی آشکار گردانید.» - . کشف الغمۀ: 88 -
**[ترجمه]
تحبیر الخط و الشعر و غیرهما تحسینه.
فأقول
رواه علی بن عیسی فی کشف الغمة (2) عن ابن مردویه بأسانید عن ابن عباس و روی السیوطی فی الدر المنثور (3) عن ابن مردویه من طریق الکلبی عن أبی صالح عن ابن عباس و روی أیضا ابن بطریق من کتاب ما نزل من القرآن فی أمیر المؤمنین علیه السلام تألیف الحافظ أبی نعیم الأصفهانی بإسناده عن أبی صالح عن ابن عباس و رواه الطبرسی عن السید أبی الحمد عن الحسکانی بإسناده إلی أبی صالح عن ابن عباس مثله إلا أنه قال خاتم من فضة (4).
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم عُبَیْدُ بْنُ کَثِیرٍ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ مِثْلَهُ إِلَی قَوْلِهِ هُمُ الْغالِبُونَ وَ زَادَ بَعْدَهُ (5) فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَهَا فِیَّ وَ فِی أَهْلِ بَیْتِی (6) قَالَ وَ کَانَ فِی خَاتَمِهِ الَّذِی أَعْطَاهُ السَّائِلَ سُبْحَانَ مَنْ فَخْرِی بِأَنِّی لَهُ عَبْدٌ (7)
**[ترجمه]تحبیر خط و تحبیر شعر و مانند آن نیکو کردن آن است.
مولف: این روایت را علی بن عیسی در «کشف الغمۀ» ، سیوطی در «الدّر المنثور» و ابن بطریق از کتاب «ما نزل من القرآن فی أمیر المؤمنین علیه السّلام» تألیف ابونعیم اصفهانی با سندهایی که به ابن عباس میرسد، نقل کردهاند. - . مجمع البیان 3 : 210 - و نیز طبرسی از ابن عباس مانند آن را روایت کرده با این تفاوت که گوید: انگشتری از نقره.
تفسیر فرات بن ابراهیم: عبید بن کثیر نیز عین این روایت را تا «هُم الغالبون» نقل کرده و افزوده است: پس پیامبر
صَلی الله علیهِ و آله فرمود: سپاس خداوند را که ولایت را در من و اهل بیت من قرار داد. سپس میافزاید: نقش نگین انگشتری امیرالمؤمنین که به سائل بخشید «سُبحانَ من فخری بأنِّی لَهُ عَبدٌ» - . تفسیر فرات: 39 -
- منزه باد کسی که افتخار من بندگی اوست - بود.
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنِ الْبَزَنْطِیِّ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ ظَرِیفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام جُلُوساً صَفَّیْنِ وَ هُوَ عَلَی السَّرِیرِ وَ قَدْ دَرَّ عَلَیْنَا بِالْحَدِیثِ وَ فِینَا مِنَ السُّرُورِ وَ قُرَّةِ الْعَیْنِ مَا شَاءَ اللَّهُ فَکَأَنَّا
ص: 197
فِی الْجَنَّةِ فَبَیْنَا نَحْنُ کَذَلِکَ إِذَا بِالْآذِنِ فَقَالَ سَلَّامٌ الْجُعْفِیُّ بِالْبَابِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام ائْذَنْ لَهُ فَدَخَلَنَا هَمٌّ وَ غَمٌّ وَ مَشَقَّةٌ کَرَاهِیَةَ أَنْ یَکُفَّ عَنَّا مَا کُنَّا فِیهِ فَدَخَلَ وَ سَلَّمَ عَلَیْهِ فَرَدَّ أَبُو جَعْفَرٍعَلَیْهِ السَّلَامَ ثُمَّ قَالَ سَلَّامٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ حَدَّثَنِی عَنْکَ خَیْثَمَةُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْآیَةَ نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (1) قَالَ صَدَقَ خَیْثَمَةُ (2).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم : محمد بن مسلم گوید: نزد امام باقر علیه السّلام در دو صف نشسته بودیم و آن حضرت بر روی تخت نشسته و گهرهایی از حدیث برای ما روایت میفرمود و ما نیز بسیار مسرور از شنیدن این همه حدیث گهربار بودیم و گویی در بهشت سیر میکردیم که خدمتکار ایشان وارد گشت و عرض کرد: سلام جعفی بر در است، اجازه ورود میفرمایید؟ فرمود : بیاید. لذا دچار غم و اندوه و مشقّت و نفرت گشتیم مبادا که حال خوش ما منغّص گردد. چون وارد شد، به امام باقر علیه السّلام سلام کرد و امام نیز پاسخ داد؛ سپس عرض کرد: ای پسر رسول خدا، خثیمۀ به نقل از شما گوید که آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ» درباره علی بن ابی طالب نازل شده است. امام فرمود: خثیمۀ راست میگوید. - . تفسیر فرات:3 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَکَمِ مُعَنْعَناً عَنْ جَعْفَرٍ علیه السلام إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (3).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: حسین بن حکم، با سند خود از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که آیه: «إنَّما وَلیُّکُم اللهُ وَ رَسُولَهُ والّذینَ آمَنوُا» در حق علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده است. - . تفسیر فرات: 37 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْمِنْهَالِ قَالَ: سَأَلْتُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا قَالا فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (4).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: جعفر بن محمد بن سعید از منهال نقل میکنند که گوید: از علی بن الحسین و عبدالله بن محمد درباره آیه: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ» پرسیدم، گفتند: درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده است . - . تفسیر فرات: 30 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یُصَلِّی ذَاتَ یَوْمٍ فِی مَسْجِدِهِ فَمَرَّ بِهِ فَقِیرٌ (5) فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَلْ تُصُدِّقَ عَلَیْکَ بِشَیْ ءٍ قَالَ نَعَمْ مَرَرْتُ بِرَجُلٍ رَاکِعٍ فَأَعْطَانِی خَاتَمَهُ وَ أَشَارَ (6) بِیَدِهِ فَإِذَا هُوَ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هُوَ وَلِیُّکُمْ مِنْ بَعْدِی.
وَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام خَاصَّةً وَ قَوْلُهُ- وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (7).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: از امام باقر علیه السّلام نقل است که روزی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در مسجد خود نماز میخواند که فقیری بر وی گذر کرد. رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: آیا صدقه به تو داده شد؟ عرض کرد: بلی، نزد مردی در حال رکوع رفتم و او انگشتر خویش را به من داد و با دست خود وی را نشان داد و معلوم گشت آن شخص علی بن ابی طالب علیه السّلام است. آنگاه آیه: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون» نازل گردید. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: او پس از من ولیّ شماست.
ابن عباس گوید: این آیه مختص به علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل گشت و مفصود از: «وَ مَن یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُون» علی بن ابی طالب علیه السّلام است . - . تفسیر فرات: 38 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم زَیْدُ بْنُ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ زِیَادٍ الْقَصَّارُ مُعَنْعَناً عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ
ص: 198
عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ مَنْ أَحَبَّ اللَّهَ أَحَبَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وَ مَنْ أَحَبَّ النَّبِیَّ أَحَبَّنَا وَ مَنْ أَحَبَّنَا أَحَبَّ شِیعَتَنَا فَإِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وَ نَحْنُ وَ شِیعَتُنَا مِنْ طِینَةٍ وَاحِدَةٍ وَ نَحْنُ فِی الْجَنَّةِ لَا نُبْغِضُ مَنْ یُحِبُّنَا (1) وَ لَا نُحِبُّ مَنْ أَبْغَضَنَا اقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَی آخِرِ الْآیَةِ قَالَ الْحَارِثُ صَدَقَ اللَّهُ مَا نَزَلَتْ إِلَّا فِیهِ (2).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: أمیر المؤمنین علیه السّلام پیوسته میفرمود: هر که خدا را دوست بدارد، پیامبر را دوست داشته است و هر که پیامبر را دوست بدارد، ما را دوست داشته است و هر که ما را دوست بدارد، شیعیان ما را دوست داشته است و ما و شیعیان ما از یک خمیر هستیم و ما در بهشت هستیم، از دوستدارمان روی بر نمیتابیم و دشمنانمان را دوست نمیداریم؛ اگر خواستید به این معنا پی ببرید، آیه: «إنَّما وَلیُّکُم اللهُ وَ رَسُولَهُ والّذینَ آمَنوُا...» را بخوانید. حارث گوید: خداوند راست میگوید. این آیه دربار کسی جز علی علیه السّلام نازل نشده است . - . تفسیر فرات : 41 -
**[ترجمه]
یف، الطرائف مِنْ کِتَابِ الْجَمْعِ بَیْنَ الصِّحَاحِ السِّتَّةِ مِنْ صَحِیحِ النَّسَائِیِّ عَنِ ابْنِ سَلَامٍ قَالَ: أَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقُلْتُ إِنَّ قَوْمَنَا حَادُّونَا لِمَا صَدَّقْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَقْسَمُوا أَنْ لَا یُکَلِّمُونَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الْآیَةَ ثُمَّ أَذَّنَ بِلَالٌ لِصَلَاةِ الظُّهْرِ فَقَامَ النَّاسُ یُصَلُّونَ فَمِنْ بَیْنِ سَاجِدٍ وَ رَاکِعٍ- وَ سَائِلٌ إِذاً سَأَلَ فَأَعْطَی عَلِیٌّ خَاتَمَهُ وَ هُوَ رَاکِعٌ فَأَخْبَرَ السَّائِلُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَرَأَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَی قَوْلِهِ الْغالِبُونَ.
وَ رَوَاهُ الشَّافِعِیُّ ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ مِنْ خَمْسِ طُرُقٍ فَمِنْهَا عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: مَرَّ سَائِلٌ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ فِی یَدِهِ خَاتَمٌ قَالَ مَنْ أَعْطَاکَ هَذَا الْخَاتَمَ قَالَ ذَاکَ الرَّاکِعُ وَ کَانَ عَلِیٌّ یُصَلِّی فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَهَا فِیَّ وَ فِی أَهْلِ بَیْتِی.
وَ مِنْ رِوَایَاتِ الشَّافِعِیِّ ابْنِ الْمَغَازِلِیِّ فِی الْمَعْنَی یَرْفَعُهُ إِلَی عَلِیِّ بْنِ عَابِسٍ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو مَرْیَمَ عَلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ فَقَالَ أَبُو مَرْیَمَ کُنْتُ مَعَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام جَالِساً إِذْ مَرَّ ابْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا ابْنُ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قَالَ لَا وَ لَکِنَّهُ صَاحِبُکُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام الَّذِی نَزَلَتْ فِیهِ آیَاتٌ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (3) أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ (4) إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ.
وَ ذَکَرَ السُّدِّیُّ فِی
ص: 199
تَفْسِیرِهِ أَنَّ هَذِهِ الْآیَةَ نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (1).
أقول: روی ابن بطریق فی العمدة (2) ما مر فی روایات السید و غیره بأسانید جمة من صحاحهم فمن أراد تحقیق أسانیدها فلیرجع إلیها.
**[ترجمه]الطرائف: نسائی در صحیح خود از ابن سلام روایت میکند که گفت: نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و عرض کردم: قوم ما به سبب اینکه رسالت شما را تصدیق کردهایم، ما را از خود راندهاند و سوگند یاد کردهاند با ما سخن نگویند. پس خداوند در این هنگام آیه: «إنَّما وَلیُّکُم اللهُ وَ رَسُولَهُ والّذینَ آمَنوُا...» را نازل فرمود. پس بلال أذان ظهر گفت و مردم به نماز ایستادند. در همین حال سائلی وارد مسجد شد و علی علیه السّلام که در حال رکوع بود، انگشتر خود را به وی داد. آن سائل رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را از ماجرا آگاه ساخت و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آیه: «إنَّما وَلیُّکُم اللهُ وَ رَسُولَهُ» تا «الغالبون» را بر ما تلاوت فرمود.
ابن مغازلی شافعی نیز همین روایت را از پنج طریق مختلف نقل کرده از جمله از عبدالله بن عباس که گوید: سائلی بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله گذشت در حالی که انگشتری در دست داشت. پیامبر پرسید: این انگشتر را چه کسی به تو داده است؟ عرض کرد: آن مرد راکع- و علی علیه السّلام در حال نماز بود- پس فرمود: «سپاس خداوندی را که ولایت را در من و اهل بیتم قرار داد.
از دیگر روایات ابن مغازلی شافعی روایتی است که سند آن را به ابو مریم میرساند که گوید: در کنار امام باقر علیه السّلام نشسته بودم که عبدالله بن سلام بر ما گذر کرد. عرض کردم: قربانت گردم، این پسر همان کسی است که علم الکتاب نزد اوست. فرمود: خیر؛ علمالکتاب نزد دوست شما علی بن ابی طالب علیه السّلام است که آیات: «وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» - . رعد/ 43 - {و آن کس که علم الکتاب نزد اوست.} و «أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْه» - . هود/ 17 - {آیا
کسی از جانب پروردگارش بر حجتّی روشن است و شاهدی [از خویشان] او، پیرو آن است [دروغ میبافد؟] و «إنَّما وَلیُّکُم اللهُ وَ رَسُولَهُ والّذینَ آمَنوُا الّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاۀ وَ یُؤتُونَ الزّکاۀ وَ هُم راکِعُونَ» درباره وی نازل شدهاند. سدی نیز در تفسیر خود شأن نزول این آیه را علی بن ابی طالب علیه السّلام میداند. - . در نسخه چاپی آن را نیافتیم -
مولف: ابن بطریق در کتاب «العمده» - . العمدۀ: 61-60 -
این روایات را از کتب صحاح خودشان نقل کرده است که طالبان پژوهش در اسناد آنها میتوانند به این کتاب مراجعه کنند.
**[ترجمه]
وَ أَقُولُ رُوِیَ فِی جَامِعِ الْأُصُولِ (3) مِنْ صَحِیحِ النَّسَائِیِّ عَنِ ابْنِ سَلَامٍ مِثْلَ الْخَبَرِ الْأَوَّلِ الَّذِی رَوَاهُ السَّیِّدُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ: أَتَیْتُ (4) رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ رَهْطٌ مِنْ قَوْمِی فَقُلْنَا إِنَّ قَوْمَنَا إِلَی قَوْلِهِ بَیْنَ سَاجِدٍ وَ رَاکِعٍ وَ سَائِلٌ إِذاً سَأَلَ (5) فَأَعْطَاهُ عَلِیٌّ إِلَی آخِرِ الْخَبَرِ.
14، 1- وَ رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ أَیْضاً فِی الْمُسْتَدْرَکِ عَنِ الْحَافِظِ أَبِی نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زَیْدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ عَمَّارَ بْنَ یَاسِرٍ یَقُولُ وَقَفَ لِعَلِیٍّ سَائِلٌ وَ هُوَ رَاکِعٌ فِی صَلَاةِ تَطَوُّعٍ فَنَزَعَ خَاتَمَهُ فَأَعْطَاهُ فَأَتَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَعْلَمَهُ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الضَّحَّاکِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا یُرِیدُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع- الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا رَأَیْتُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام تَصَدَّقَ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاکِعٌ عَلَی مُحْتَاجٍ فَنَحْنُ نَتَوَلَّاهُ.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةِ فَنَزَلَ عَلَیْهِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ الْآیَةَ فَتَوَجَّهَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ خَرَجَ إِلَی الْمَسْجِدِ
ص: 200
فَاسْتَقْبَلَ سَائِلًا فَقَالَ مَنْ تَرَکْتَ فِی الْمَسْجِدِ فَقَالَ لَهُ رَجُلًا تَصَدَّقَ عَلَیَّ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاکِعٌ فَدَخَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَإِذَا هُوَ عَلِیٌّ علیه السلام.
وَ بِإِسْنَادِهِ یَرْفَعُهُ إِلَی أَبِی الزُّبَیْرِ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: جَاءَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ وَ أُنَاسٌ مَعَهُ (1) یَسْأَلُونَ مُجَانَبَةَ الْإِنْسِ إِیَّاهُمْ مُنْذُ أَسْلَمُوا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ابْغُوا إِلَیَّ سَائِلًا فَدَخَلْنَا الْمَسْجِدَ فَدَنَا سَائِلٌ إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ أَعْطَاکَ أَحَدٌ شَیْئاً قَالَ نَعَمْ مَرَرْتُ بِرَجُلٍ رَاکِعٍ فَأَعْطَانِی خَاتَمَهُ قَالَ فَاذْهَبْ فَأَرِهِ لِی فَقَالَ فَذَهَبْنَا فَإِذَا عَلِیٌّ قَائِمٌ فَقَالَ هَذَا فَنَزَلَتْ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ الْآیَةَ.
وَ بِإِسْنَادِهِ یَرْفَعُهُ إِلَی عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ مُجَاهِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَی إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع.
وَ بِإِسْنَادِهِ یَرْفَعُهُ إِلَی مُوسَی بْنِ قَیْسٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ کُهَیْلٍ قَالَ: تَصَدَّقَ عَلِیٌّ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاکِعٌ فَنَزَلَتْ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ الْآیَةَ.
**[ترجمه]مولف: در کتاب «جامع الأصول» - . این نسخه خطی است که تاکنون چاپ نشده است. -
از صحیح نسائی از ابن سلام شبیه روایت اول را که سید نقل کرده ، با اندکی اختلاف آورده است.
باز ابن بطریق در «المستدرک» از عمّار یاسر نقل میکند که گفت: سائلی در مقابل علی علیه السّلام که در حال رکوع بود و نماز مستحبی میخواند، ایستاد. پس علی علیه السّلام انگشتر خود را از انگشت در آورده و به وی داد. سپس نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رفته و وی را از ماجرا آگاه نمود که آیه «إنَّما وَلیُّکُم اللهُ وَ رَسُولَهُ» نازل شد.
نیز با سند خود از ضحّاک از ابن عباس آورده است که آیه «إنَّما وَلیُّکُم اللهُ وَ رَسُولَهُ والّذینَ آمَنوُا ...» درباره علی علیه السّلام نازل شده است. عبدالله بن سلام به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عرض کرد: یا رسول الله، من خودم دیدم که علی بن ابی طالب علیه السّلام در حال رکوع انگشتر خود را به یک محتاج صدقه داد، و ما ولایت او را میپذیریم.
نیز با سند خود از ابن عباس نقل کرده که گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حال وضو گرفتن برای نماز بود که آیه «إنَّما وَلیُّکُم الله ...» نازل گردید. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به سوی مسجد شتافت و در آنجا با سائلی مواجه شد. از وی پرسید: چه کسی در مسجد بود؟ عرض کرد: مردی که در حال رکوع انگشتر خود را به من صدقه داد. چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وارد مسجد گشت، دریافت که آن صدقه دهنده علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
نیز با سند خود از جابر آورده است که: عبدالله بن سلام به همراه جمعی از یارانش از کنارهگیری قومش از آنها از زمان اسلام آوردنشان شکوه و گلایه میکردند. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: سائلی را برای من بیابید. پس وارد مسجد گشتیم . در آنجا سائلی را یافتیم که با دیدن پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی نزدیک شد. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله پرسید: آیا کسی چیزی به تو داده است؟ گفت: بلی، بر مردی که در حال رکوع بود گذر کردم و او انگشتر خود را به من داد. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: او را به من نشان بده! پس همگی داخل مسجد شدیم و ناگاه علی علیه السّلام را در حال قیام در آنجا یافتیم و آن سائل با دست وی را نشان داده و گفت: این مرد بود. پس آیه «إنَّما وَلیُّکُم اللهُ وَ رَسُولَهُ ...» نازل گشت.
نیز ازطریق عبدالوهاب بن مجاهد با سند خود ار ابن عباس نقل کرده است که آیه «إنَّما وَلیُّکُم اللهُ وَ رَسُولَهُ ...» در حق علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل گشت.
نیز در طریق موسی بن قیس حضرمی از سلمه بن کهیل نقل کرده که: علی علیه السّلام در حال رکوع انگشتر خود را صدقه داد و آیه «إنَّما وَلیُّکُم اللهُ وَ رَسُولَهُ ...» دربارهاش نازل گشت.
**[ترجمه]
أَقُولُ قَالَ السَّیِّدُ فِی کِتَابِ سَعْدِ السُّعُودِ رَأَیْتُ فِی تَفْسِیرِ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَرْوَانَ أَنَّهُ رَوَی نُزُولَ آیَةِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ فِی عَلِیٍّ علیه السلام مِنْ تِسْعِینَ طَرِیقاً بِأَسَانِیدَ مُتَّصِلَةٍ کُلُّهَا أَوْ جُلُّهَا مِنْ رِجَالِ الْمُخَالِفِینَ لِأَهْلِ الْبَیْتِ علیهم السلام مِنْهُمْ عَلِیٌّ علیه السلام وَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ وَ عُثْمَانُ وَ زُبَیْرٌ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ وَ سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ وَ طَلْحَةُ وَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ أَبُو رَافِعٍ وَ جَابِرٌ الْأَنْصَارِیُّ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْخَلِیلُ بْنُ مُرَّةَ وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ الْبَاقِرُ وَ الصَّادِقُ علیهم السلام وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ وَ مُجَاهِدٌ وَ مُحَمَّدُ بْنُ سَرِیٍّ وَ عَطَاءُ بْنُ السَّائِبِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ السَّائِبِ (2) وَ عَبْدُ الرَّزَّاقِ فَمِنْ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِسْحَاقَ الرَّاشِدِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ (3) بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی رَافِعٍ عَنْ عَوْنِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَبِی رَافِعٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ نَائِمٌ أَوْ یُوحَی إِلَیْهِ فَإِذَا حَیَّةٌ فِی جَانِبِ الْبَیْتِ
ص: 201
فَکَرِهْتُ أَنْ أَقْتُلَهَا فَأُوقِظَهُ وَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ یُوحَی إِلَیْهِ فَاضْطَجَعْتُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْحَیَّةِ لَئِنْ کَانَ مِنْهَا سُوءٌ یَکُونُ فِی (1) دُونِهِ قَالَ فَاسْتَیْقَظَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یَتْلُو هَذِهِ الْآیَةَ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَکْمَلَ لِعَلِیٍّ نِعَمَهُ وَ هَنِیئاً لِعَلِیٍّ بِتَفْضِیلِ اللَّهِ قَالَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ مَا یُضْجِعُکَ هَاهُنَا فَأَخْبَرْتُهُ الْخَبَرَ فَقَالَ لِی قُمْ إِلَیْهَا فَاقْتُلْهَا (2) ثُمَّ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِی فَقَالَ یَا أَبَا رَافِعٍ لِیَکُونَنَّ عَلِیٌّ مِنْکَ بِمَنْزِلَتِی غَیْرَ أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی إِنَّهُ سَیُقَاتِلُهُ قَوْمٌ یَکُونُ حَقّاً فِی اللَّهِ جِهَادُهُمْ فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ جِهَادَهُمْ بِیَدِهِ فَجَاهَدَهُمْ بِلِسَانِهِ فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ بِلِسَانِهِ فَجَاهَدَهُمْ بِقَلْبِهِ لَیْسَ وَرَاءَ ذَلِکَ شَیْ ءٌ وَ هُوَ عَلَی الْحَقِّ وَ هُمْ عَلَی الْبَاطِلِ قَالَ ثُمَّ خَرَجَ وَ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ کَانَ یُحِبُّ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی أَمِینِی فَهَذَا أَمِینِی یَعْنِی أَبَا رَافِعٍ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ فَلَمَّا بُویِعَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام وَ سَارَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ إِلَی الْبَصْرَةِ وَ خَالَفَهُ مُعَاوِیَةُ وَ أَهْلُ الشَّامِ قَالَ أَبُو رَافِعٍ هَذَا قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّهُ سَیُقَاتِلُ عَلِیّاً قَوْمٌ یَکُونُ حَقّاً فِی اللَّهِ جِهَادُهُمْ فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ جِهَادَهُمْ بِیَدِهِ فَبِلِسَانِهِ وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ بِلِسَانِهِ فَبِقَلْبِهِ لَیْسَ وَرَاءَ ذَلِکَ شَیْ ءٌ فَبَاعَ أَبُو رَافِعٍ دَارَهُ وَ أَرْضَهُ بِخَیْبَرَ ثُمَّ خَرَجَ مَعَ عَلِیٍّ بِقَبِیلَتِهِ وَ عِیَالِهِ وَ هُوَ شَیْخٌ کَبِیرٌ ابْنُ خَمْسٍ وَ ثَمَانِینَ سَنَةً: ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ (3) لَقَدْ أَصْبَحْتُ وَ مَا أَعْلَمُ أَحَداً بِمَنْزِلَتِی لَقَدْ بَایَعْتُ الْبَیْعَتَیْنِ بَیْعَةَ الْعَقَبَةِ وَ بَیْعَةَ الرِّضْوَانِ وَ لَقَدْ صَلَّیْتُ الْقِبْلَتَیْنِ وَ هَاجَرْتُ الْهِجَرَ الثَّلَاثَ فَقِیلَ لَهُ مَا الْهِجَرُ الثَّلَاثُ قَالَ هِجْرَةٌ مَعَ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَی أَرْضِ النَّجَاشِیِّ إِذْ بَعَثَهُ رَسُولُ اللَّهِ وَ هِجْرَةٌ إِلَی الْمَدِینَةِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هَذِهِ هِجْرَةٌ مَعَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام إِلَی الْکُوفَةِ ثُمَّ لَمْ یَزَلْ مَعَهُ حَتَّی اسْتُشْهِدَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ رَجَعَ أَبُو رَافِعٍ مَعَ الْحَسَنِ علیه السلام إِلَی الْمَدِینَةِ وَ لَا دَارَ لَهُ وَ لَا أَرْضَ فَقَسَمَ لَهُ الْحَسَنُ علیه السلام دَارَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ نِصْفَیْنِ وَ أَعْطَاهُ بِیَنْبُعَ أَرْضاً أَقْطَعَهَا إِیَّاهُ (4)
ص: 202
فَبَاعَهَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی رَافِعٍ بَعْدُ مِنْ مُعَاوِیَةَ بِمِائَتَیْ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ سِتِّینَ أَلْفاً.
وَ رُوِیَ أَیْضاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ قَالَ: کَانَ خَاتَمُ عَلِیٍّ علیه السلام الَّذِی تَصَدَّقَ بِهِ وَ هُوَ رَاکِعٌ حَلْقَةَ فِضَّةٍ فِیهَا مِثْقَالٌ عَلَیْهَا مَنْقُوشٌ الْمُلْکُ لِلَّهِ.
وَ رُوِیَ أَیْضاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ جَدِّهِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ عَبْدِ الْوَهَّابِ عَنْ مَخْلَدٍ عَنِ الْمُبَارَکِ عَنِ الْحَسَنِ قَالَ قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَخْرَجْتُ مِنْ مَالِ صَدَقَةٍ یُتَصَدَّقُ بِهَا عَنِّی وَ أَنَا رَاکِعٌ أَرْبَعاً وَ عِشْرِینَ مَرَّةً عَلَی أَنْ یَنْزِلَ فِیَّ مَا نَزَلَ فِی عَلِیٍّ فَمَا نَزَلَ (1).
**[ترجمه]مولف: سیِّد در کتاب «سعد السعود» گوید: در تفسیر محمد بن عباس بن علی بن مروان خواندهام که مصداق آیه «إنَّما وَلیُّکُم اللهُ وَ رَسُولَهُ ...» از نود راه که همگی اسناد پیوسته دارند و اغلب از رجال مخالف اهل بیت هستند، علی علیه السّلام دانسته شده است؛ که از جمله راویان میتوان به: علی علیه السّلام، عمر بن خطاب، عثمان بن عفّان، زبیر، عبدالرحمن بن عوف، سعدبن أبی وقّاص، طلحه، ابن عباس، ابو رافع، جابر انصاری، ابوذر، خلیل بن مرّه، علی بن الحسین علیه السّلام، امام باقر علیه السّلام، امام صادق علیه السّلام، عبدالله بن محمد بن حنفیۀ، مجاهد بن محمد بن سریّ، عطاء بن السائب، محمد بن السائب - . در منبع «محمدبن السائب» وجود ندارد. -
و عبدالرزاق اشاره کرد.
از جمله روایتی است که سندش به ابورافع میرسد و در آن میگوید: در حالی بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد شدم که خوابیده بود- یا در حال دریافت وحی بود- ناگاه ماری را در کنار خانه دیدم و آن را نکُشتم مبادا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بیدار شود، و گمان بردم آن حضرت در حال دریافت وحی است؛ لذا بین آن حضرت و مار داراز کشیدم تا اگر آزاری رساند، این آزار متوجّه من شود نه پیامبر صَلی الله علیهِ و سلَّم. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حالی از خواب برخاست که آیه «إنَّما وَلیُّکُم اللهُ وَ رَسُولَهُ» را تلاوت میفرمود و پس از تلاوت آن فرمود: سپاس خداوندی را که نعمتی را بر علی کامل کرد و گوارا باد بر علی تفضّل خداوند متعال!
ابورافع گوید: سپس به من رو نموده و فرمود: چرا اینجا دراز کشیدهای؟ پس دلیل این کار را به اطلاعشان رساندم.فرمود: مار را بکش. سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دست مرا گرفته و فرمود: ای ابورافع، از این پس باید علی علیه السّلام همان منزلتی را نزد تو داشته باشد که من دارم با این تفاوت که پس از من پیامبر دیگری مبعوث نخواهد شد. در آینده مردمانی با او میجنگند که جنگیدن با آنها جهاد فی سبیل الله است. هرکس با دست قادر به جهاد نباشد، با زبانش جهاد کند و هرکه با زبان نتواند، با قلبش. راهی جز این وجود ندارد و علی بر حق خواهد بود و آنها بر باطل. سپس از منزل خارج گشته و خطاب به مردم فرمود: ای مردم، هرکه دوست دارد امین مرا ببیند، امین من این است! – یعنی ابورافع- .
محمد بن عبیدالله گوید: چون با علی علیه السّلام بیعت شد و طلحه و زبیر روانه بصره شدند و معاویه و مردم شام با وی از در مخالفت برخاستند، ابورافع گفت: این است مصداق قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آنگاه که فرمود: علی با قومی خواهد جنگید که جنگیدن با آنها جهاد فی سبیل الله است، پس هر کس نتوانست با دست خود به جهاد برود، با زبانش جهاد کند و هرکه با زبانش نتوانست، با قلبش؛ راه دیگری وجود ندارد! پس ابورافع خانه و زمینش در خیبر را فروخت و با قبیله و خانواده خود- در حالی که مردی سالخورده بود و 80 سال داشت- همراه علی علیه السّلام گشت.
سپس گوید: الحمدُ لله که امروزه کسی را نمیشناسم که منزلتی چون من داشته باشد. من دوبار با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بیعت کردم: در بیعت عقبه و بیعت رضوان؛ به سوی دو قبله نماز خواندم و سه بار هجرت کردم؛ گفته شد: این سه هجرت کدامند؟ گفت: هجرت اول با جعفر بن ابی طالب به سرزمین نجاشی بود که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را فرستاد؛ و مهاجرت به مدینه به همراه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و این هجرت که با علی بن ابی طالب علیه السّلام به سوی کوفه است. وی همچنان ملازم علی علیه السّلام بود تا اینکه آن حضرت به شهادت رسید و ابورافع به همراه امام حسن علیه السّلام به مدینه بازگشت بیآنکه خانه یا زمینی در آنجا داشته باشد. لذا امام حسن علیه السّلام خانه امیرالمؤمنین علیه السّلام را به دو نصف تقسیم کرد و نصفی از آن را به ابورافع داد و درآمد زمینی در ینبع را به وی اختصاص داد. که بعداً عبیدالله بن أبی رافع آن را به مبلغ 260 هزار درهم به معاویه فروخت.
از احمد بن منصور و او از عبدالزّراق نقل است که گفت: انگشتری که علی علیه السّلام آن را در حالت رکوع صدقه داده بود یک مثقال وزن داشت و بر نگین آن عبارت «الملک لله» حک شده بود.
نیز روایت کرده است که عمر بن خطاب گفت: مبلغی از مال خود را کنار گذاشته تا هنگام رکوع آن از طرف من صدقه دهند و این کار را 24 بار تکرار کردم شاید آیهای که درباره علی نازل شد، درباره من نازل گردد ولی نشد. - . سعد السعود: 97-96 -
**[ترجمه]
أن الآیة خاصة و لیست بعامة لجمیع المؤمنین و بیانه أنه تعالی خص الحکم بالولایة بالمؤمنین المتصفین بإقامة الصلاة و إیتاء الزکاة فی حال الرکوع و ظاهر أن تلک الأوصاف غیر شاملة لجمیع المؤمنین و لیس لأحد أن یقول إن المراد بقوله وَ هُمْ راکِعُونَ أن هذه شیمتهم و عادتهم و لا یکون حالا عن إیتاء الزکاة (2) و ذلک لأن قوله یُقِیمُونَ الصَّلاةَ قد دخل فیه الرکوع فلو لم یحمل علی الحالیة لکان کالتکرار و التأویل المفید أولی من البعید الذی لا یفید و أما حمل الرکوع علی غیر الحقیقة الشرعیة بحمله علی الخضوع من غیر داع إلیه سوی العصبیة فلا یرضی به ذو فطنة رضیة مع أن الآیة علی أی حال تنادی بسیاقها علی الاختصاص.
و قد قیل وجه آخر هو أن قوله تعالی إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ خطاب عام لجمیع المؤمنین و دخل فی الخطاب النبی صلی الله علیه و آله و غیره ثم قال وَ رَسُولُهُ فأخرج النبی صلی الله علیه و آله من جملتهم لکونهم مضافین إلی ولایته (3) ثم قال وَ الَّذِینَ آمَنُوا
ص: 203
فوجب أن یکون الذی خوطب بالآیة غیر الذی جعلت له الولایة و إلا أدی إلی أن یکون المضاف هو المضاف إلیه بعینه و إلی أن یکون کل واحد من المؤمنین ولی نفسه و ذلک محال و فیه ضعف و الأول أولی.
**[ترجمه]این آیه، آیه ای خاصّ است و شامل همه مؤمنان نمیشود. زیرا آن را ویژه مؤمنانی ساخته که متّصف به صدقه دادن و زکات دادن در نماز و در حال رکوع باشند. ظاهر است که این اوصاف شامل همه مؤمنین نمیشود و کسی نمیتواند بگوید منظور از گفته: «و هم راکعون» این است که این اخلاق و عادت آنان است و حال دادن زکات نیست زیرا این گفته: «یقیمون الصلاة» شامل رکوع هم میشود. اگر بر واو حالیه حمل نشود مانند تکرار است و تأویل مفید بهتر از بعیدی است که مفید نیست. اما حمل کردن رکوع بر غیر حقیقت شرعیه به این که آن را بر خضوع حمل کنیم دلیلی جز تعصب ندارد و انسان عاقل و زیرک اصلا به آن راضی نمیشود با توجه به این که در هر حال، سیاق آیه دالّ بر اختصاص است.
وجه دیگری نیز برای آیه «إنَّما وَلیُّکُم الله» نیز بیان گردیده و آن اینکه این آیه خطاب عام به همه مؤمنین است، زیرا هم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ضمن آنهاست و هم دیگران. سپس فرموده «و رسولُه» و با این کار رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را از آنها خارج کرده است چون آنها مضاف به ولایت آن حضرت هستند. - . طبرسی در مجمع البیان خود (ج3 : 212- 211) تمام این موارد را ذکر کرده است. - سپس فرمود: «والذین آمنوا» و این ایجاب میکند که مخاطب آیه کسی غیر از آن شخص باشد که مختص به ولایت شده باشد و در غیر این صورت مضاف همان مضاف إلیه خواهد بود و آنگاه هر مؤمنی ولی خود خواهد بود و چنین امری محال است و این برداشت ضعف دارد و برداشت اول مقدّمتر است.
**[ترجمه]
أن المراد بالولی هنا الأولی بالتصرف و الذی یلی تدبیر الأمر کما یقال فلان ولی المرأة و ولی الطفل و ولی الدم و السلطان ولی أمر الرعیة و یقال لمن یقیمه بعده هو ولی (1) عهد المسلمین و قال الکمیت (2) یمدح علیا.
و نعم ولی الأمر بعد ولیه*** و منتجع التقوی و نعم المؤدب
و قال المبرد فی کتاب العبارة عن صفات الله أصل الولی الذی هو أولی أی أحق و الولی و إن کان یستعمل فی مکان آخر کالمحب و الناصر لکن لا یمکن إرادة غیر الأولی بالتصرف و التدبیر هاهنا لأن لفظة إنما یفید التخصیص و لا یرتاب فیه من تتبع اللغة و کلام الفصحاء و موارد الاستعمالات و تصریحات القوم و التخصیص ینافی حمله علی المعانی الأخر إذ سائر المعانی المحتملة فی بادئ الرأی لا یختص شی ء منها ببعض المؤمنین دون بعض کما قال تعالی وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ و بعض الأصحاب (3) استدل علی ذلک بأن الظاهر من الخطاب أن یکون عاما لجمیع المکلفین من المؤمنین و غیرهم کما فی قوله تعالی کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ و غیر ذلک فإذا دخل الجمیع تحته استحال أن یکون المراد باللفظة (4) الموالاة فی الدین لأن هذه الموالاة یختص بها المؤمنون دون غیرهم فلا بد إذا من حملها علی ما یصح دخول الجمیع فیه و هو معنی الإمام و وجوب الطاعة و فیه کلام.
ص: 204
**[ترجمه]«ولی» را در این آیه کسی بدانیم که در داشتن تصرف بر دیگران مقدّم باشد و کسی که بر تدبیر امر ولایت دارد. میگوییم: فلانی ولی آن زن است و ولیّ آن کودک و ولیّ دم؛ و سلطان ولیّ امر رعیت است. و به کسی که پس از وی این مقام را بدو میدهد گفته میشود: او «ولیّ عهد مسلمین» است. کمیت در مدح علی علیه السّلام میگوید:
- چه نیکو ولی امری است پس از ولیّ خود و گستره تقوی و چه نیکو ادب کنندهای است.
مبرّد در کتاب «العبارۀ عن صفات الله» گوید: «ولیّ» در اصل به معنای «أولی» و «أحقّ» است. و لفظ «ولی» گرچه در جای دیگر به معنای دوستدار و یاور به کار میرود لیکن در اینجا نمیتوان معنایی جز «أولی بالتصرف و التدبیر» از آن استنباط کرد؛ زیرا لفظ «إنّما» افاده تخصیص میکند و کسی که در زبان و کلام فصیحان و موارد استعمال و بیانات قوم، پژوهش کند شکی در این مورد ندارد. تخصیص با حمل این کلمه بر معانی دیگر منافات دارد زیرا دیگر معانی محتمل که در ابتدا به نظر میرسد، امتیاز خاصی برای مؤمنی نسبت به مؤمن دیگر قایل نیست همانند آیه: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْض» - . توبه/ 71 -
{و مردان و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند.} از این رو برخی از اصحاب - . شاید مراد وی سید قدس سره باشد همان طور که از الشافی: 213 بر میآید. -
بر این باورند که ظاهر خطاب نشان میدهد که خطاب عام است و همه مکلّفان را شامل میشود چه مؤمن باشند چه غیر مؤمن، چنان که خداوند متعال میفرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَام» - . بقره/ 183 - {روزه بر شما مقرر شده است.} و آیات مشابه دیگر. پس اگر همه را شامل شد، دیگر ممکن نیست منظور موالات در دین باشد، زیرا این موالات تنها به مؤمنان اختصاص دارد. بنابراین باید آن را حمل بر این معنا نمود که شامل حال همه گردد که در این صورت به معنای امامت خواهد بود و وجوب اطاعت از وی. این نظر خالی از اشکال نیست.
**[ترجمه]
أن الآیة نازلة فیه علیه السلام و قد عرفت بما أوردنا من الأخبار تواترها من طریق المخالف و المؤالف مع أن ما ترکناه مخافة الإطناب و حجم الکتاب أکثر مما أوردناه و علیه إجماع المفسرین و قد رواها الزمخشری و البیضاوی و الرازی فی تفاسیرهم (1) مع شدة تعصبهم و کثرة اهتمامهم فی إخفاء فضائله علیه السلام إذ کان هذا فی الاشتهار کالشمس فی رائعة النهار (2) فإخفاء ذلک مما یکشف الأستار عن الذی انطوت علیه ضمائرهم الخبیثة من بغض الحیدر الکرار.
و قد روی الرازی عن ابن عباس بروایة عکرمة و عن أبی ذر نحو مما مر من روایتهما و قد عرفت ما نقل فی ذلک أکابر المفسرین و المحدثین من قدماء المخالفین الذین علیهم مدار تفاسیرهم.
و أما إطلاق الجمع علی الواحد تعظیما فهو شائع ذائع فی اللغة و العرف و قد ذکر المفسرون هذا الوجه فی کثیر من الآیات الکریمة کما قال تعالی وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ (3) و إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً (4) و إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ (5) و قوله الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ (6) مع أن القائل کان واحدا و أمثالها کثیرة و من خطاب الملوک و الرؤساء فعلنا کذا و أمرنا بکذا و من الخطاب الشائع فی عرف العرب و العجم إذا خاطبوا واحدا فعلتم کذا و قلتم کذا تعظیما له.
و قال الزمخشری فإن قلت کیف صح أن یکون لعلی و اللفظ لفظ جماعة؟ قلت جی ء به علی لفظ الجمع و إن کان السبب فیه رجلا واحدا لیرغب الناس فی مثل فعله فینالوا مثل ثوابه و لینبه علی أن سجیة المؤمنین تجب أن یکون علی هذه
ص: 205
الغایة من الحرص علی البر و الإحسان و تفقد الفقراء حتی إن لزمهم أمر لا یقبل التأخیر و هم فی الصلاة لم یؤخروه إلی الفراغ منها انتهی (1).
علی أنه یظهر من بعض روایات الشیعة أن المراد به جمیع الأئمة علیهم السلام و أنهم قد وفقوا جمیعا لمثل ذلک الفضیلة و أیضا کل من قال بأن المراد بالولی فی هذه الآیة ما یرجع إلی الإمامة قائل بأن المقصود بها علی علیه السلام و لا قائل بالفرق فإذا ثبت الأول ثبت الثانی هذا ملخص استدلال القوم و أما تفاصیل القول فیه و دفع الشبه الواردة علیه فموکول إلی مظانه کالشافی (2) و غیره و لیس وظیفتنا فی هذا الکتاب إلا نقل الأخبار و لو أردنا التعرض لأمثال ذلک لکان کل باب کتابا و ما أوردته کاف لمن أراد صوابا (3).
**[ترجمه]این آیه در حق حضرت علی علیه السّلام نازل شده است و از روایاتی که معروض افتاد دریافتیم که به صورت متواتر از سوی موافق و مخالف نقل گردیده است هرچند از بیم اطناب و افزایش حجم کتاب بیشتر موارد را ذکر نکردیم؛ و مفسران نیز بر آن اجماع دارند، به گونهای که زمخشری و بیضاوی و رازی نیز علیرغم تعصّب بسیارشان و کثرت اهتمامشان به پنهان داشتن فضایل آن حضرت علیه السلام آن را نقل کردهاند . زیرا این قضیه چون خورشید در وسط روز روشن و درخشان است و اگر کسانی آن را پنهان داشتند ناشی از خبث طینت و بغضی است که نسبت به حیدر کرّار در وجودشان موج میزند.
رازی به روایت عکرمه آن را از ابن عباس و ابوذر نقل کرده است؛ و با آنچه که بزرگان مفسرین و محدثین از مخالفین قدیمی نقل کردند آشنا شدید؛ قدمایی که مأخذ و منبع تفاسیر مخالفان هستند .
لیکن اطلاق جمع بر فرد به خاطر تعظیم و تکریم وی، در لغت و عرف بسیار رایج است و مفسران از این بُعد به بسیاری از آیات شریفه نگریستهاند نظیر آیه: «وَ السَّمَاءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ» - . ذاریات/ 47 - {و
آسمان را به قدرت خود برافراشتیم.} و «إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا» - . نوح/1 - {ما نوح را فرستادیم} و «إِنَّا نحَْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْر» - . حجر/ 9 - {بیتردید، ما این قرآن را به تدریج نازل کردیم.} و «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُم» - . آل عمران / 173 - {همان
مردمانی که [برخی از] مردم به ایشان گفتند: «مردمان برای [ جنگ با] شما گرد آمدهاند.} با وجود اینکه گوینده فقط یک نفر بوده است؛ و امثال این آیات بسیار است. خطاب ملوک و رؤسا نیز در هین معنا میگنجد وقتی میگویند: ما چنین کردیم و چنان دستور دادیم. عرف شایع و رایج میان عرب و عجم آن است که هنگام مورد خطاب قرار دادن یک نفر به نشانه تعظیم از فعل جمع استفاده میکنند مانند چنان «کردید» و «چنین فرمودید».
زمخشری گوید: اگر بگویی: وقتی لفظ، لفظ جمع است، چگونه میگویند درباره علی علیه السّلام است؟
مولف: گرچه لفظ به صورت جمع آمده اما مدلول یک مرد بیش نیست و این اسلوب بدان سبب اتخاذ شده است تا مردم نظیر آن را در گفتگوهای خود به کار گیرند و ثوابش را ببرند، در ضمن به مؤمنان یادآوری میکند که باید چنین بود و هدف غایی آن نیز حرص بر نیکی و احسان و نواخت فقراست، حتی اگر در حال نماز باشند، نیاید این احسان را موکول به بعد از پایان نماز کنند.تمام! - . کشاف 1: 422 -
از برخی روایات شیعه چنین بر میآید که مراد از این آیه همه امامان علیهم السلام هستند، زیرا همه ائمه توفیق نایل شدن به چنین فضیلتی را یافتهاند. دیگر اینکه هر که گفت: مراد از «ولی» در این آیه، مفهومی است که به امامت بازمیگردد، معتقد است که مقصود از آیه علی علیه السّلام است ولی همین شخص فرقی میان علی و امام نمیداند؛ از این رو اگر اولی ثابت شد، دومی خود به خود ثابت است. این بود خلاصهای از استدلالهای اهل فن اما تفصیل و دفع شبهات وارد بر آن را باید در منابعی چون کتاب «الشافی» و امثال آن دید و ما در این کتاب وظیفهای جز نقل اخبار نداریم و اگر میخواستیم وارد این مناقشات شویم، باید هر باب را تبدیل به یک کتاب میکردیم و آنچه آمد برای کسانی که در پی حقیقتاند، کافی است .
**[ترجمه]
.(4)
**[ترجمه]إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا
{خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند}
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی: فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً قَالَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی رَسُولِ
ص: 206
اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام وَ ذَلِکَ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله (1) دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهم السلام ثُمَّ أَلْبَسَهُمْ کِسَاءً لَهُ خَیْبَرِیّاً وَ دَخَلَ مَعَهُمْ فِیهِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِیَ الَّذِینَ وَعَدْتَنِی فِیهِمْ مَا وَعَدْتَنِی اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ (2) فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَ أَنَا مَعَهُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَبْشِرِی یَا أُمَّ سَلَمَةَ فَإِنَّکِ (3) إِلَی خَیْرٍ قَالَ أَبُو الْجَارُودِ وَ قَالَ زَیْدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ إِنَّ جُهَّالًا مِنَ النَّاسِ یَزْعُمُونَ (4) أَنَّمَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذِهِ الْآیَةِ أَزْوَاجَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ قَدْ کَذَبُوا وَ أَثِمُوا (5) وَ ایْمُ اللَّهِ لَوْ عَنَی بِهَا أَزْوَاجَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لَقَالَ لِیُذْهِبَ عَنْکُنَّ الرِّجْسَ وَ یُطَهِّرَکُنَّ تَطْهِیراً وَ لَکَانَ الْکَلَامُ مُؤَنَّثاً کَمَا قَالَ- وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلی فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ وَ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ (6).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: در روایت ابوالجارود از امام باقر علیه السّلام درباره آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» نقل است که فرمود: این آیه درباره رسول خدا صَلی الله علیهِ و سلَّم، علی بن ابی طالب علیه السّلام، فاطمه سلام الله علیها، حسن و حسین سلام الله علیهما در خانه اُم سَلَمه همسر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نازل شده است. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را نزد خود خواند و سپس همه را زیر یک جامه خیبری متعلق به خود قرار داده، خود نیز درون آن رفته و گفت: خداوندا، اینان اهل بیت من هستند که وعدههای بسیار در مورد آنان به من دادهای. خداوندا، پلیدی را از آنها دور بدار و پاک و پاکیزهشان گردان! سپس آیه تطهیر نازل گردید. آنگاه أم سلمه عرض کرد: من هم با آنها هستم یا رسول الله؟ فرمود: بشارت باد تو را أمّ سلمه که فرجامی نیکو خواهی داشت. ابوجارود گوید: زید بن علی بن الحسین علیهم السلام فرمود: برخی مردمان جاهل گمان میکنند که مقصود از آیه تطهیر همسران پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هستند. اینان دروغ گفته و مرتکب گناه شدند. به خدا سوگند اگر منظور آیه همسران پیامبران صَلی الله علیهِ و آله بود، عبارت به صورت : «لِیُذْهِبَ عَنکُن الرِّجْسَ وَ یُطَهِّرَکنَّ تَطْهِیرًا» میآمد و کلام به صیغه مؤنث آورده میشد همان طور که در آیاتی چون: «وَ اذْکُرْنَ مَا یُتْلیَ فیِ بُیُوتِکُنَّ» - . احزاب/ 34 - {و
آنچه را که از آیات خدا و [سخنان] حکمت [آمیز] در خانههای شما خوانده میشود یاد کنید.} و «وَ لَا تَبرََّجْنَ تَبرَُّجَ الْجَهِلِیَّةِ الْأُولیَ...» - . احزاب/ 32 - {مانند
روزگار جاهلیت قدیم زینتهای خود را آشکار مکنید!} و «لَسْتنُ َّ کَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاءِ» - . احزاب / 32. تفسیر قمی: 531-530 - {شما
مانند هیچ یک از زنان [دیگر] نیستید}
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها» (7) فَإِنَّ اللَّهَ أَمَرَهُ أَنْ یَخُصَّ أَهْلَهُ دُونَ النَّاسِ لِیَعْلَمَ النَّاسُ أَنَّ لِأَهْلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً خَاصَّةً لَیْسَتْ لِلنَّاسِ إِذْ أَمَرَهُمْ مَعَ النَّاسِ عَامَّةً ثُمَّ أَمَرَهُمْ خَاصَّةً فَلَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی هَذِهِ الْآیَةَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَجِی ءُ کُلَّ یَوْمٍ عِنْدَ صَلَاةِ الْفَجْرِ حَتَّی یَأْتِیَ بَابَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام فَیَقُولُ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ فَیَقُولُ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ ثُمَّ یَأْخُذُ بِعِضَادَتَیِ الْبَابِ وَ یَقُولُ الصَّلَاةَ الصَّلَاةَ یَرْحَمُکُمُ اللَّهُ- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً فَلَمْ یَزَلْ یَفْعَلُ ذَلِکَ کُلَّ یَوْمٍ إِذَا شَهِدَ الْمَدِینَةَ حَتَّی فَارَقَ الدُّنْیَا وَ قَالَ أَبُو الْحَمْرَاءِ خَادِمُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَا شَهِدْتُهُ یَفْعَلُ ذَلِکَ (8).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَوةِ وَ اصْطَبرِْ عَلَیهَْا» - . طه/ 132 - {و
کسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شکیبا باش!} در این آیه خداوند به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله أمر میکند که برای خواندن نماز اهل بیتش اهمیت ویژهای قایل شود تا مردم پی ببرند که اهل بیت او از جایگاه ویژهای نزد خدا برخوردارند، منزلتی که دیگر مردم از آن برخوردار نیستند. خداوند یک بار اهل بیت و سایر مردم را امر به اقامه نماز فرموده و بار دیگر در این آیه آنها را به طور خاص مورد توجه قرار داده است. از روزی که این آیه نازل گردید، هر روز رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله هنگام نماز صبح به در خانه علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام رفته و میفرمود: السلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته. و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام پاسخ میدادند: و علیک السلام یا رسول الله و رحمه الله و برکاته. سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله چوب دو طرف در را گرفته و میفرمود: الصلاۀ الصلاۀ برحمکم الله، «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» و چنانچه در مدینه بود، هر روز بامداد چنین میکرد تا زمان رحلت. ابوالحمراء، خادم پیامبر گوید: من میدیدم هر روز چنین میکرد. - . تفسیر قمی: 452 -
**[ترجمه]
جا، المجالس للمفید ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ الْجِعَابِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِیسَی بْنِ أَبِی مُوسَی عَنْ
ص: 207
عُبْدُوسِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُرَاتٍ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنِ الْحَارِثِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَأْتِینَا کُلَّ غَدَاةٍ فَیَقُولُ الصَّلَاةَ رَحِمَکُمُ اللَّهُ الصَّلَاةَ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (1).
**[ترجمه]مجالس شیخ مفید- امالی شیخ طوسی: شیخ مفید با سند خود از علی علیه السّلام روایت میکند که فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله هر روز سپیده دم نزد ما آمده و میفرمود: الصلاۀ الصلاۀ یرحمکم الله. «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» - . مجالس المفید: 188. امالی شیخ طوسی: 55 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یُوسُفَ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ هِلَالِ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ عَطِیَّةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً قَالَ نَزَلَتْ فِی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام (2).
**[ترجمه]امالی شیخ طوسی: ابوسعید خدری گوید: آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» درباره رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و علی وفاطمه و حسن وحسین علیهم السلام نازل گشت. - . امالی شیخ طوسی: 156 -
**[ترجمه]
مع، معانی الأخبار أَبِی وَ ابْنُ الْوَلِیدِ مَعاً عَنِ الْحِمْیَرِیِّ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ نَضْرِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ عَبْدِ الْغَفَّارِ الْجَازِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً قَالَ الرِّجْسُ هُوَ الشَّکُّ (3).
**[ترجمه]معانی الأخبار: امام صادق علیه السّلام درباره آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» میفرماید: «رجس» به معنای شک و تردید است. - . معانی الأخبار : 138 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی: بِإِسْنَادِ أَخِی دِعْبِلٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی بَیْتِی وَ فِی یَوْمِی وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عِنْدِی فَدَعَا عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهم السلام وَ جَاءَ جَبْرَئِیلُ فَمَدَّ عَلَیْهِمْ کِسَاءً فَدَکِیّاً ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً قَالَ جَبْرَئِیلُ وَ أَنَا مِنْکُمْ یَا مُحَمَّدُ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ أَنْتَ مِنَّا یَا جَبْرَئِیلُ قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنَا مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ وَ جِئْتُ لِأَدْخُلَ مَعَهُمْ فَقَالَ کُونِی مَکَانَکِ یَا أُمَّ سَلَمَةَ إِنَّکِ إِلَی خَیْرٍ أَنْتِ مِنْ أَزْوَاجِ نَبِیِّ اللَّهِ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ اقْرَأْ یَا مُحَمَّدُ- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً فِی النَّبِیِّ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام (4).
**[ترجمه]امالی شیخ طوسی: امام رضا علیه السّلام از پدران بزرگوار خود از علی بن الحسین علیه السّلام روایت میکند که أم سلمه گفت: این آیه در خانه من و در روزی که نوبت من بود نازل گردید و در آن روز رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نزد من بود که علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را طلبید و جبرئیل نیز آمد و جامهای فَدَکی بر روی ایشان انداخته و فرمود: خداوندا، اینان خانواده و اهل بیت من هستند؛ خدایا، پلیدی را از ایشان دور ساز و آنان را پاک و منزه گردان. جبرئیل عرض کرد: آیا من هم جزء اهل بیت تو هستم؟ فرمود: تو هم از مایی جبرئیل! أم سلمه گوید: من نیز عرض کردم: یا رسول الله، من هم از جمله اهل بیت شما هستم؟ و رفتم تا با آنها زیر جامه بروم. اما رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: در جای خودت بمان ای أم سلمه. تو عاقبت به خیر هستی. تو از همسران پیامبرخدایی! پس جبرئیل گفت: بخوان ای محمد: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» . این آیه در حق پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نازل شد. - . امالی شیخ طوسی: 234 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِیهِ
ص: 208
عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُعِینٍ مَوْلَی أُمِّ سَلَمَةَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله (1) أَنَّهَا قَالَتْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی بَیْتِهَا: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً أَمَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ أُرْسِلَ إِلَی عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام فَلَمَّا أَتَوْهُ اعْتَنَقَ عَلِیّاً بِیَمِینِهِ وَ الْحَسَنَ بِشِمَالِهِ وَ الْحُسَیْنَ عَلَی بَطْنِهِ وَ فَاطِمَةَ عِنْدَ رِجْلَیْهِ ثُمَّ قَالَ (2) اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی وَ عِتْرَتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً (3) قَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قُلْتُ فَأَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّکِ عَلَی خَیْرٍ إِنْ شَاءَ اللَّهُ (4).
**[ترجمه]امالی شیخ طوسی: ابو عمرو با سند خود از أمّ سلمۀ روایت نموده که گفت: این آیه در خانه وی نازل شد: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا». پس مرا در پی علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام فرستاد و چون آمدند، علی را با دست راست خود در آغوش گرفت و حسن را با دست چپ و حسین را به شکم خود چسباند و فاطمه را در کنار پای خود قرار داده و فرمود: خداوندا، اینان اهل بیت و عترت من هستند، پس پلیدی را از ایشان دور ساز و پاک و پاکیزهشان گردان ! و این عبارت را سه بار تکرار نمود. عرض کردم: پس من چه یا رسول الله؟! فرمود: تو عاقبت به خیری إن شاء الله. - . امالی شیخ طوسی: 165 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ النُّورِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ (5) عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ قَرْمٍ عَنْ أَبِی الْحَجَّافِ وَ سَالِمِ بْنِ أَبِی حَفْصَةَ عَنْ نَقِیعِ بْنِ أَبِی دَاوُدَ عَنْ أَبِی الْحَمْرَاءِ قَالَ: شَهِدْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله أَرْبَعِینَ صَبَاحاً یَجِی ءُ إِلَی بَابِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ علیهما السلام فَیَأْخُذُ بِعِضَادَتَیِ الْبَابِ ثُمَّ یَقُولُ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ الصَّلَاةَ یَرْحَمُکُمُ اللَّهُ- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (6).
**[ترجمه]امالی شیخ طوسی: ابوالحمراء گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را چهل روز صبح دیدم که بر در خانه علی و فاطمه سلام الله علیهما میآمد و دست از دو طرف چوبهای در گرفته و میفرمود: السلام علیکم أهل البیت و رحمه اللهِ و برکاتُه، الصٌلاه یَرحَمُکُم الله. «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» . - . امالی شیخ طوسی: 158 -
**[ترجمه]
ل، الخصال لی، الأمالی للصدوق أَبِی عَنِ الْمُؤَدِّبِ عَنِ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنِ الثَّقَفِیِّ عَنْ مُخَوَّلِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ عَمَّارِ أَبِی مُعَاوِیَةَ عَنْ عَمْرَةَ ابْنَةِ أَفْعَی قَالَتْ سَمِعْتُ أُمَّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا تَقُولُ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی بَیْتِی إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً قَالَتْ وَ فِی الْبَیْتِ سَبْعَةٌ- رَسُولُ اللَّهِ وَ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام قَالَتْ وَ أَنَا عَلَی الْبَابِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ قَالَ إِنَّکِ مِنْ أَزْوَاجِ النَّبِیِّ وَ مَا قَالَ إِنَّکِ مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ (7).
ص: 209
قال الصدوق رحمة الله علیه فی الخصال هذا حدیث غریب لا أعرفه إلا بهذا الطریق و المعروف أن أهل البیت الذین نزلت فیهم الآیة خمسة و سادسهم جبرئیل علیه السلام.
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: الحسین بن الحکم معنعنا عن أم سلمة مثله (1) أقول روی ابن بطریق فی المستدرک عن أبی نعیم بإسناده عن أم سلمة مثله:
قال: و روی سلیمان بن قرم عن عبد الجبار مثله.
**[ترجمه]الخصال ، امالی شیخ صدوق: پدرم با سند خود از عمرۀ بنت أفعی گوید: شنیدم ام سَلَمه رضی الله عنها میگوید: این آیه در خانه من نازل شد: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» در حالی که هفت نفر در خانه بودند: رسول خدا، جبرئیل، میکائیل، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم صلوات الله علیهم اجمعین. من در کنار در بودم و گفتم: یا رسول الله، آیا من از جمله أهل بیت نیستم؟فرمود: تو یکی از همسران پیامبری! و نفرمود: «تو از اهل بیتی» - . الخصال 2: 36. امالی شیخ صدوق: 238 -
شیخ صدوق رحمۀ الله علیه در کتاب «الخصال» گوید: این حدیث غریبی است و من جز با این طریق - سند - با آن آشنا نیستم. مشهور آن است که این آیه درباره پنج تن علیه السّلام نازل گشته و ششمین آنها جبرئیل علیه السّلام بود.
تفسیر فرات بن ابراهیم: حسین بن حکم با سند خود از ام سلمه نظیر این حدیث را روایت کرده است.
مولف: ابن بطریق در المستدرک خود از ابونعیم با سند خود از ام سلمه شبیه این روایت را آورده و گوید: سلیمان بن قرم از عبدالجبار نظیر این حدیث را نقل کرده است .
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق بِالْإِسْنَادِ عَنِ الثَّقَفِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خِرَاشٍ عَنِ الْعَوَّامِ بْنِ الْحَوْشَبِ عَنِ التَّیْمِیِّ (2) قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی عَائِشَةَ فَحَدَّثَتْنَا أَنَّهَا رَأَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله دَعَا عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهم السلام فَقَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً (3).
**[ترجمه]امالی شیخ صدوق: با سند خود از تیمی - . در منبع : تمیمی -
روایت میکند که گفت: بر عایشه وارد گشتم و او برای ما روایت کرد که خود رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله را دیده است که علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را نزد خود خواند و گفت: خداوندا، اینان اهل بیت من هستند، پس پلیدی را از ایشان ببر و پاک و پاکیزهشان گردان . - . امالی شیخ صدوق: 283 -
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق أَبِی عَنِ ابْنِ عَامِرٍ عَنِ الْمُعَلَّی عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِنَّ عَلِیّاً وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ زَوْجَتَهُ (4) فَاطِمَةَ سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ ابْنَتِی وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَلَدَایَ مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ وَالانِی وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَانِی وَ مَنْ نَاوَاهُمْ فَقَدْ نَاوَانِی وَ مَنْ جَفَاهُمْ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ بَرَّهُمْ فَقَدْ بَرَّنِی وَصَلَ اللَّهُ مَنْ وَصَلَهُمْ وَ قَطَعَ مَنْ قَطَعَهُمْ وَ نَصَرَ مَنْ نَصَرَهُمْ وَ أَعَانَ مَنْ أَعَانَهُمْ وَ خَذَلَ مَنْ خَذَلَهُمْ اللَّهُمَّ مَنْ کَانَ لَهُ مِنْ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ ثَقَلٌ وَ أَهْلُ بَیْتٍ فَعَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ أَهْلُ بَیْتِی وَ ثَقَلِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً (5).
**[ترجمه]امالی شیخ صدوق: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: همانا علی وصی و جانشین من است و همسرش فاطمه سرور زنان جهان، دختر من است و حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت، فرزندان منند؛ هرکه آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هرکه با آنان دشمنی ورزد، با من دشمنی ورزیده است و هرکه از آنان دوری جوید، از من دوری جسته و هرکه به ایشان ستم ورزد، بر من ستم ورزیده و آنکه در حقّشان نیکی کند، در حقّ من نیکی کرده؛ هرکه با ایشان رابطه برقرار کند، خداوند با وی رابطه برقرار سازد و آنکه پیوند ایشان را بگسلد، خداوند با ایشان قطع رابطه کند و هرکه به یاریشان بشتابد، خداوند به یاریش میشتابد و آنکه کمکشان کند، خداوند کمکش خواهد بود و هرکه ایشان را خوار بدارد، خدایش خوار میدارد؛ خداوندا، هریک از پیامبران تو ثقل و اهل بیتی داشتهاند و علی و فاطمه و حسن و حسین اهل بیت و ثقل من هستند؛ پس پلیدی را از ایشان دور ساز و پاک و پاکیزهشان گردان. - . امالی شیخ صدوق: 283 -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی فِی رِوَایَةِ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قَالَ نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قُلْتُ لَهُ
ص: 210
إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ لَنَا فَمَا مَنَعَهُ أَنْ یُسَمِّیَ عَلِیّاً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام قُولُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عَلَی رَسُولِهِ الصَّلَاةَ وَ لَمْ یُسَمِّ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّی کَانَ رَسُولُ اللَّهِ هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَ نَزَّلَ عَلَیْهِ الزَّکَاةَ وَ لَمْ یُسَمِّ لَهُمْ مِنْ کُلِّ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً حَتَّی کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (1) وَ أَنْزَلَ الْحَجَّ فَلَمْ یُنْزِلْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَنْزَلَ: أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ (2) نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام وَ قَالَ صلی الله علیه و آله فِی عَلِیٍّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أُوصِیکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَیْتِی إِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ لَا یُفَرِّقَ بَیْنَهُمَا حَتَّی یُورِدَهُمَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِی ذَلِکَ فَلَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ إِنَّهُمْ لَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ بَابِ هُدًی وَ لَنْ یُدْخِلُوکُمْ فِی بَابِ ضَلَالٍ وَ لَوْ سَکَتَ رَسُولُ اللَّهِ وَ لَمْ یُبَیِّنْ أَهْلَهَا لَادَّعَاهَا آلُ عَبَّاسٍ وَ آلُ عَقِیلٍ وَ آلُ فُلَانٍ وَ آلُ فُلَانٍ وَ لَکِنْ أَنْزَلَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً فَکَانَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ فَاطِمَةُ علیهم السلام تَأْوِیلَ هَذِهِ الْآیَةِ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام فَأَدْخَلَهُمْ تَحْتَ الْکِسَاءِ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ ثَقَلًا وَ أَهْلًا فَهَؤُلَاءِ ثَقَلِی وَ أَهْلِی فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِکَ قَالَ إِنَّکِ إِلَی خَیْرٍ وَ لَکِنَّ هَؤُلَاءِ ثَقَلِی وَ أَهْلِی فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام أَوْلَی النَّاسِ بِهَا لِکِبَرِهِ وَ لِمَا بَلَّغَ رَسُولُ اللَّهِ فَأَقَامَهُ وَ أَخَذَ بِیَدِهِ فَلَمَّا حُضِرَ عَلِیٌّ علیه السلام لَمْ یَسْتَطِعْ وَ لَمْ یَکُنْ لِیَفْعَلَ أَنْ یُدْخِلَ (3) مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ لَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِیٍّ وَ لَا أَحَداً مِنْ وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ أَنْزَلَ اللَّهُ فِینَا کَمَا أَنْزَلَ فِیکَ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِنَا کَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِکَ وَ بَلَّغَ رَسُولُ اللَّهِ فِینَا کَمَا بَلَّغَ فِیکَ وَ أَذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ کَمَا أَذْهَبَهُ عَنْکَ فَلَمَّا مَضَی عَلِیٌّ علیه السلام کَانَ الْحَسَنُ أَوْلَی بِهَا لِکِبَرِهِ فَلَمَّا حُضِرَ (4) الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ لَمْ یَسْتَطِعْ وَ لَمْ یَکُنْ لِیَفْعَلَ أَنْ یَقُولَ: أُولُوا الْأَرْحامِ
ص: 211
بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ (1) فَیَجْعَلَهَا لِوُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحُسَیْنُ أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِیَّ کَمَا أَنْزَلَ فِیکَ وَ فِی أَبِیکَ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِی کَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِکَ وَ طَاعَةِ أَبِیکَ وَ أَذْهَبَ الرِّجْسَ عَنِّی کَمَا أَذْهَبَ عَنْکَ وَ عَنْ أَبِیکَ فَلَمَّا أَنْ صَارَتْ إِلَی الْحُسَیْنِ لَمْ یَبْقَ أَحَدٌ یَسْتَطِیعُ أَنْ یَدَّعِیَ کَمَا یَدَّعِی هُوَ عَلَی أَبِیهِ وَ عَلَی أَخِیهِ فَلَمَّا أَنْ صَارَتْ إِلَی الْحُسَیْنِ جَرَی تَأْوِیلُ قَوْلِهِ تَعَالَی- أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ إِلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ثُمَّ مِنْ بَعْدِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام الرِّجْسُ هُوَ الشَّکُّ وَ اللَّهِ لَا نَشُکُّ فِی دِینِنَا أَبَداً (2).
**[ترجمه]تفسیر عیاشی: ابوبصیر از امام باقر علیه السّلام در باب آیه: «أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلیِ الْأَمْرِ مِنکمُ» - . نساء/ 59 - {خدا
را اطاعت کنید و پیامبر و أولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید.} پرسید، فرمود: درباره علی بن ابی طالب نازل شده است. عرض شد: مردم به ما میگویند که چه اشکالی داشت خداوند از علی و اهل بیت او در کتابش نام ببرد؟ فرمود: به آنها بگویید: خداوند نماز را در قرآن واجب گردانید اما نگفت سه رکعت یا چهار رکعت و پیغمبر آن را تفسیر فرمود. و زکات را واجب نمود لیکن مشخص نکرد که هر چهل درهم زکات دارد تا اینکه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مقدار آن را مشخص فرمود و آیه حج را نازل فرمود بیآنکه بگوید هفت دور طواف کنید و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن را تفسیر نمود و آیه : «أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلیِ الْأَمْرِ مِنکمُ ْ» را درباره علی و حسن و حسین نازل فرمود از این رو رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: «مَن کُنتُ مولاه فَهذا علیًّ مولاه» و پیامبر فرمود: شما را به تمسک به کتاب خدا و اهل بیتم سفارش میکنم زیرا من از خدا خواستهام که میان آن دو جدایی نیفکند تا اینکه بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند، و او خواسته مرا اجابت فرمود؛ پس چیزی به ایشان نیاموزید زیرا آنها از شما عالمترند، آنها شما را از دری که هدایت در آن باشد خارج نمیکنند و به دری که گمراهی در آن باشد وارد نمیسازند و اگر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سکوت میفرمود و این را اظهار نمیکرد، خاندان عباس و فرزندان عقیل و آل فلان و آل فلان مدّعی آن میشدند. اما خداوند در کتاب خود آیه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» را نازل فرمود که علی، حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام تأویل این آیه بودند از این رو پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در خانه أم سلمه دست علی، فاطمه، حسن و حسین علیه السّلام را گرفته و آنان را زیر کساء جمع کرده و فرمود: خداوندا، هر پیامبری ثقلی و اهل بیتی دارد، ثقل و اهل بیت من اینان هستند. پس أم سلمه عرض کرد: آیا من جزء اهل تو نیستم؟ فرمود: تو فرجام نیکی داری لیکن اینان ثقل و اهل بیت من هستند.
چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رحلت فرمود، علی علیه السّلام سزاوارترین مردم به زعامت مردم به دلیل بزرگی منزلت و جایگاهش در اسلام بود، زیرا وقتی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دستور یافت رسالت خدا را به مردم ابلاغ کند، علی علیه السلام را بلند کرد و دست اورا گرفت - وی را به عنوان جانشین به مردم معرفی فرمود - و چون علی علیه السّلام به حال احتضار درآمد، علی علیه السلام نتوانست و در پی آن نبود که محمد حنفیه یا عباس یا یکی از فرزندانش را داخل کند، زیرا در چنین صورتی حسن و حسین علیهما السلام میگفتند: خداوند در باره ما نیز همانند تو آن آیه را نازل کرده و امر به اطاعت از ما فرموده، هم چنان که بر اطاعت از تو امر فرموده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله در باره ما همچون تو ابلاغ فرموده است و خداوند ما را چونان تو از پلیدیها پاک کرده است. و چون علی علیه السّلام را مرگ فرا رسید، حسن علیه السلام به خاطر بزرگ بودن به آن شایستهتر بود. چون مرگ حسن بن علی علیه السلام فرا رسید نه چنین کاری میکرد و نه میتوانست بگوید: «أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ» - . انفال / 8 - {و خویشاوندان نسبت به یکدیگر [از دیگران] برترند} و امامت را به فرزندان خود اختصاص دهد که در این صورت حسین علیه السّلام میگفت: خداوند آنچه را درباره تو و پدرمان نازل فرموده، درباره من هم نازل فرموده و همان طور که امر به اطاعت شما و پدر داده است، امر به اطاعت از من را نیز داده است و پلیدی را از من دور ساخته، همان طور که آن را از تو و پدر دور ساخته است. چون امامت به حسین علیه السّلام رسید و هیچ کس دیگری نبود که بتواند ادعایی بکند چنان که او بر پدر و برادرش ادعا میکرد. چون کار امامت بر حسین علیه السّلام قوام یافت، تأویل آیه : «أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّه» صورت پذیرفت و امامت پس از وی به علی بن الحسین و پس از علی بن الحسین به محمد بن علی علیهم السلام منتقل گردید. سپس امام باقر علیه السّلام میفرماید: «رجس» همان «شکّ» است و ما هرگز در دین خود شک نمیکنیم. - . تفسیر عیاشی ، نسخه خطی -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ وَ ذَکَرَ نَحْوَ هَذَا الْحَدِیثِ وَ قَالَ فِیهِ زِیَادَةً فَنَزَلَتْ عَلَیْهِ الزَّکَاةُ فَلَمْ یُسَمِّ اللَّهُ مِنْ کُلِّ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً دِرْهَماً حَتَّی کَانَ رَسُولُ اللَّهِ هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَ ذَکَرَ فِی آخِرِهِ فَلَمَّا أَنْ صَارَتْ إِلَی الْحُسَیْنِ لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِهِ یَسْتَطِیعُ أَنْ یَدَّعِیَ عَلَیْهِ کَمَا کَانَ هُوَ یَدَّعِی عَلَی أَخِیهِ وَ عَلَی أَبِیهِ لَوْ أَرَادَا أَنْ یَصْرِفَا الْأَمْرَ عَنْهُ وَ لَمْ یَکُونَا لِیَفْعَلَا ثُمَّ صَارَتْ حِینَ أُفْضِیَتْ إِلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ فَجَرَی تَأْوِیلُ هَذِهِ الْآیَةِ- وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ صلوات الله علیهم (3).
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الزُّهْرِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مِثْلَهُ إِلَی قَوْلِهِ وَ أَخَذَ بِیَدِهِ (4).
**[ترجمه]تفسیر عیاشی: ابوبصیر نظیر همین روایت را از امام صادق علیه السّلام نقل کرده و مطالبی دیگر بدین مضمون به آن افزوده است: چون آیه زکات بر وی نازل گشت، خداوند در آن نفرموده بود از هر چهل درهم یک درهم تا اینکه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن را برای مردم تفسیر فرمود. و در پایان میگوید: چون امامت به حسین علیه السّلام رسید کسی از خاندانش نمیتوانست ادعایی در این مورد داشته باشد همان طور که اگر پدر و برادر ایشان امامت را از ایشان منتقل میکردند- که چنین چیزی محال بود-او میتوانست مدّعی حق خود باشد. پس چون امامت به حسین علیه السّلام رسید تأویل آیه: «أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّه» نافذ گشت و امامت پس از وی به علی بن الحسین و بعد از او به محمد بن علی صلوات الله علیهم أجمعین رسید. - . تفسیر عیاشی ، نسخه خطی -
تفسیر فرات بن ابراهیم: علی بن محمد بن عمر زهری عین این روایت را تا «دست او را گرفت» از امام باقر علیه السّلام نقل کرده است.
**[ترجمه]
فض، کتاب الروضة یل، الفضائل لابن شاذان عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی قَوْلِهِ تَعَالَی إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً أُنْزِلَتْ (5) فِی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ حِینَ جَمَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ثُمَّ أَدَارَ عَلَیْهِمُ الْکِسَاءَ ثُمَّ قَالَ (6) اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً وَ کَانَتْ أُمُ
ص: 212
سَلَمَةَ قَائِمَةً بِالْبَابِ (1) فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنَا مِنْهُمْ؟ فَقَالَ (2) وَ أَنْتِ عَلَی خَیْرٍ (3).
**[ترجمه]کتاب الروضه- الفضائل: ابوسعید خدری از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در باب آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» نقل میکند که این آیه درباره محمد صَلی الله علیهِ و آله و اهل بیت او آنگاه که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله علی، فاطمه، حسن و حسین را زیر کساء جمع کرد و سپس فرمود: «خداوندا، اینان اهل بیت من هستند پس پلیدی را از ایشان دور ساز و پاک و پاکیزهشان گردان» نازل شد؛ و أمّ سَلَمه کنار در ایستاده بود و عرض کرد: یا رسول الله، آیا من هم از اهل بیت هستم؟ فرمود: تو عاقبت به خیر هستی.
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْکُوفِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ قَالَ: أَتَیْتُ أُمَّ سَلَمَةَ زَوْجَةَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لِأُسَلِّمَ عَلَیْهَا فَقُلْتُ أَ مَا رَأَیْتِ هَذِهِ الْآیَةَ یَا أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً قَالَتْ أَنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ عَلَی مَنَامَةٍ لَنَا تَحْتَ (4) کِسَاءٍ خَیْبَرِیٍّ فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام وَ مَعَهَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام (5) فَقَالَ أَیْنَ ابْنُ عَمِّکِ قَالَتْ فِی الْبَیْتِ قَالَ فَاذْهَبِی فَادْعِیهِ قَالَتْ فَدَعَتْهُ فَأَخَذَ الْکِسَاءَ مِنْ تَحْتِنَا فَعَطَفَهُ فَأَخَذَ جَمِیعَهُ بِیَدِهِ فَقَالَ هَؤُلَاءِ (6) أَهْلُ بَیْتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً وَ أَنَا جَالِسَةٌ خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَأَنَا قَالَ إِنَّکِ عَلَی خَیْرٍ وَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی النَّبِیِّ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمُ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ وَ التَّحِیَّةُ وَ الْإِکْرَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ (7).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: شهر بن حوشب گوید: نزد اُم سَلَمه همسر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله رفتم تا سلامی بکنم و به وی گفتم: درباره آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» چه میگویید یا أم المؤمنین؟ گفت: من و رسول خدا صَلی الله علیه و آله روی محل خوابمان که زیر ملافهای که از کسائی خیبری بود، نشسته بودیم که فاطمه علیه السّلام به همراه حسن و حسین علیه السّلام آمدند. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: پسر عمویت کجاست؟ گفت: در خانه است. فرمود: بروید و او را بیاورید. چون علی علیه السّلام نیز آمد، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آن کساء را از زیر ما برداشته و با دست خود بر روی خود و آنها انداخت و فرمود: خدایا، اینان اهل بیت من هستند، پس پلیدی را از ایشان دور ساز و پاک و پاکیزهشان گردان! من که بیرون از کساء و پشت سر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بودم، عرض کردم: پدر و مادرم فدایت یا رسول الله! پس من چه؟فرمود: فرجام تو نیک خواهد بود؛ سپس آیه تطهیر درباره پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین صلوات الله علیهم اجمعین و رحمته و برکاته نازل شد. - . تفسیر فرات: 122 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَأْتِی بَابَ عَلِیٍّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً حَیْثُ بَنَی بِفَاطِمَةَ فَیَقُولُ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ (8).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: ابو سعید خدری گوید: پس از ازدواج علی علیه السّلام با فاطمه
علیه السّلام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به مدت 40 روز هر روز صبح بر در خانه آنها میآمد و میفرمود: السلام علیکم و رحمۀ الله و برکاتۀ أهل البیت، «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا»، من دوست دوستدار شما و دشمن دشمن شما و با هرکه از در آشتی در آیید، آشتی هستم. - . تفسیر فرات: 122 -
**[ترجمه]
البناء الدخول بالزوجة.
**[ترجمه]بناء، عروسی و زفاف کردن است.
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ الثَّقَفِیُّ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً
ص: 213
فَأَنَا وَ أَهْلُ بَیْتِی مُطَهَّرُونَ مِنَ الْآفَاتِ وَ الذُّنُوبِ أَلَا وَ إِنَّ إِلَهِی اخْتَارَنِی فِی ثَلَاثَةٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی عَلَی جَمِیعِ أُمَّتِی أَنَا سَیِّدُ الثَّلَاثَةِ وَ سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ لَا فَخْرَ فَقَالَ أَهْلُ السُّدَّةِ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ ضَمِنَّا أَنْ نُبَلِّغَ فَسَمِّ لَنَا هَذِهِ الثَّلَاثَةَ نَعْرِفْهُمْ فَبَسَطَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَفَّهُ الْمُبَارَکَةَ الطَّیِّبَةَ ثُمَّ حَلَقَ بِیَدِهِ ثُمَّ قَالَ اخْتَارَنِی وَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ حَمْزَةَ وَ جَعْفَراً کُنَّا رُقُوداً لَیْسَ مِنَّا إِلَّا مُسَجًّی بِثَوْبِهِ (1)- عَلِیٌّ عَنْ یَمِینِی وَ جَعْفَرٌ عَنْ یَسَارِی وَ حَمْزَةُ عِنْدَ رِجْلِی فَمَا نَبَّهَنِی عَنْ رَقْدَتِی غَیْرُ حَفِیفِ (2) أَجْنِحَةِ الْمَلَائِکَةِ وَ بَرْدُ (3) ذِرَاعِی تَحْتَ خَدِّی فَانْتَبَهْتُ مِنْ رَقْدَتِی وَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فِی ثَلَاثَةِ أَمْلَاکٍ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ الثَّلَاثَةِ أَمْلَاکٍ أَخْبِرْنَا (4) إِلَی أَیِّهِمْ أُرْسِلْتَ فَضَرَبَنِی بِرِجْلِهِ فَقَالَ إِلَی هَذَا وَ هُوَ سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ ثُمَّ قَالُوا مَنْ هَذَا یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ حَمْزَةُ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ جَعْفَرٌ لَهُ جَنَاحَانِ خَضِیبَانِ یَطِیرُ بِهِمَا فِی الْجَنَّةِ حَیْثُ یَشَاءُ وَ هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ (5).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: ابن عباس گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» پس من و اهل بیتم از پلیدیها و گناهان پاک هستیم، هان که خداوند من و سه تن از اهل بیتم را بر همه اُمّتم برتری داد. من سرور آن سه تن و همه فرزندان آدم تا روز قیامت هستم بیآنکه بخواهم فخر فروشی کنم. پس اهل سدّه عرض کردند: بر ما لازم آمد که این سخن را به دیگران ابلاغ کنیم، آن سه نفر را نام ببرید تا ایشان را بشناسیم. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست مبارک و مطهر خود را دراز نموده و سپس انگشتان را حلقه کرد و فرمود: خداوند من و علی بن ابی طالب و حمزه و جعفر را برگزید. ما سه تن در جامههای خود خوابیده بودیم . علی سمت راست من بود و جعفر سمت چپ و حمزه یایین پایم. ناگاه صدای بال فرشتگان مرا به خود آورد، پس دیدم که جبرئیل به همراه سه فرشته دیگر آنجا هستند. یکی از آن سه فرشته به جبرئیل گفت: ما را آگاه کن که برای کدامشان فرستاده شدی؟ پس جبرئیل با پای خود مرا زد و گفت: برای این که سرور فرزندان آدم است. سپس گفتند: این کیست ای جبرئیل؟ گفت: محمد بن عبدالله است و آن یکی حمزه سیّد الشهدا و آن دیگری هم جعفر است که دوبال به رنگ خون دارد که در بهشت با آنها به هر کجا اراده نماید، پرواز میکند. و این علی بن ابی طالب سید اوصیاست. - . تفسیر فرات: 123 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: عُبَیْدُ بْنُ کَثِیرٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی الْحَمْرَاءِ قَالَ: خَدَمْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تِسْعَةَ أَشْهُرٍ أَوْ عَشَرَةَ أَشْهُرٍ فَأَمَّا التِّسْعَةُ فَلَسْتُ أَشُکُّ فِیهَا وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَخْرُجُ مِنْ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَیَأْتِی بَابَ فَاطِمَةَ وَ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام فَیَأْخُذُ بِعِضَادَتَیِ الْبَابِ (6) فَیَقُولُ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ الصَّلَاةَ یَرْحَمُکُمُ اللَّهُ قَالَ فَیَقُولُونَ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَیَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (7).
ص: 214
أَقُولُ: رَوَی الْعَلَّامَةُ فِی کَشْفِ الْحَقِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الْمَرْزُبَانِیِّ عَنْ أَبِی الْحَمْرَاءِ مِثْلَهُ (1).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: ابن أبی الحمراء گوید: نه یا ده ماه به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله خدمت کردم. در نه ماه بودنش تردیدی ندارم که سپیده دم هر روز رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به در خانه فاطمه و علی و حسن و حسین علیه السّلام میرفت و دو طرف چوب در را میگرفت و میفرمود: السلام علیکم و رحمۀ الله و برکاتۀ، الصلاۀ یرحمکم الله. و آنها پاسخ میدادند: و علیک السلام و رحمۀ الله و برکاته یا رسول الله، پس پیامبرصَلی الله علیهِ و آله میفرمود: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» - . تفسیر فرات: 124- 123 -
مولف: علّامه در کشف الحق از محمد بن عمران مرزبانی از ابوالحمراء عین این روایت را نقل کرده است.
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: عُبَیْدُ بْنُ کَثِیرٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی عَائِشَةَ فَقُلْتُ أَیْنَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ قَالَتْ نَزَلَتْ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ لَوْ سَأَلْتَ عَائِشَةَ لَحَدَّثَتْکَ أَنَّ هَذِهِ الْآیَةَ نَزَلَتْ فِی بَیْتِی قَالَتْ بَیْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذْ قَالَ لَوْ کَانَ أَحَدٌ یَذْهَبُ فَیَدْعُو لَنَا عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ ابْنَیْهَا قَالَ قُلْتُ مَا أَحَدٌ غَیْرِی (2) قَالَتْ فَدَفَعْتُ (3) فَجِئْتُ بِهِمْ جَمِیعاً فَجَلَسَ عَلِیٌّ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ جَلَسَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ عَنْ یَمِینِهِ وَ شِمَالِهِ وَ أَجْلَسَ فَاطِمَةَ خَلْفَهُ ثُمَّ تَجَلَّلَ (4) بِثَوْبٍ خَیْبَرِیٍّ ثُمَّ قَالَ نَحْنُ جَمِیعاً إِلَیْکَ فَأَشَارَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِلَیْکَ لَا إِلَی النَّارِ ذَاتِی وَ عِتْرَتِی وَ أَهْلُ بَیْتِی مِنْ لَحْمِی وَ دَمِی قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَدْخِلْنِی مَعَهُمْ قَالَ یَا أُمَّ سَلَمَةَ إِنَّکِ مِنْ صَالِحَاتِ أَزْوَاجِی (5) فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (6).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم : ابو عبدالله جدلی گوید: بر عایشه وارد گشته و گفتم: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ» در کجا نازل شد؟ گفت: در خانه أم سَلَمه.- أم سلمه گفته بود که اگر از عایشه بپرسی به تو خواهد گفت که این آیه در خانه من نازل شده است- رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: کاش یکی میرفت و علی و فاطمه و دو پسرشان را به اینجا میآورد! گفتم: کسی جز من اینجا نیست! پس رفتم و همه را با خود آوردم. سپس علی در مقابل او نشست و حسن و حسین در سمت راست و چپش و فاطمه را در پشت سر خود نشاند سپس یک جامه خیبری را روی خود و بقیه انداخت و فرمود: ما همه رو به سوی تو داریم. سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله با دست اشاره فرموده و سه بار تکرار نمود: به سوی تو نه به سوی آتش- خودم و عترتم و اهل بیتم که از گوشت و خون من هستند. أمّ سلمه گفت: یا رسول الله، مرا هم به جمع آنها وارد کنید. فرمود: ای امّ سلمه، تو از جمله همسران صالح من هستی. سپس این آیه نازل شد: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» - . تفسیر فرات: 124 -
**[ترجمه]
قال الجزری فیه أنه دفع من عرفات أی ابتدأ السیر أو دفع نفسه منها و نحاها أو دفع ناقته و حملها علی السیر (7).
**[ترجمه]جزری گوید: در حدیث است که: «انه دفع من عرفات» یعنی حرکت خود را از عرفات آغاز کرد یا خودش را از عرفات ردّ کرد و دور ساخت و یا شترش را ردّ کرد و به حرکت واداشت.
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ (8) قِرَاءَةً عَلَیْهِ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: لَمَّا بَنَی (9) أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ بِفَاطِمَةَ علیها السلام اخْتَلَفَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی بَابِهَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً
ص: 215
کُلَّ غَدَاةٍ یَدُقُّ الْبَابَ ثُمَّ یَقُولُ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِکَةِ الصَّلَاةَ رَحِمَکُمُ اللَّهُ- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ثُمَّ قَالَ (1) یَدُقُّ دَقّاً أَشَدَّ مِنْ ذَلِکَ وَ یَقُولُ أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ (2).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: امام صادق علیه السّلام میفرماید: چون علی بن ابی طالب علیه السّلام با فاطمه سلام الله علیها ازدواج کرد، به مدت چهل روز هر روز بامداد رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله بر در خانه ایشان میرفت و در زده و میفرمود: السلام علیکم یا أهل بیت النبوّه و معدنِ الرّساله و مختلف الملائکه. الصلاۀ رحمکم الله! «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» سپس در را محکمتر زده و میفرمود: أنا سِلمً لِمَن سالمتُم و حَربً لِمَن حاربتُم. - . تفسیر فرات: 126 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: الْحَسَنُ بْنُ حُبَاشِ بْنِ یَحْیَی الدِّهْقَانُ مُعَنْعَناً عَنْ عَمْرَةَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ قُلْتُ مَا تَقُولُ فِی هَذَا الَّذِی قَدْ أَکْثَرَ النَّاسُ فِی شَأْنِهِ مِنْ بَیْنِ حَامِدٍ وَ ذَامٍّ قَالَتْ وَ أَنْتِ مِمَّنْ یَحْمَدُهُ أَوْ یَذُمُّهُ قُلْتُ مِمَّنْ یَحْمَدُهُ قَالَتْ یَکُونُ کَذَلِکَ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ کَانَ عَلَی الْحَقِّ مَا غَیَّرَ وَ مَا بَدَّلَ حَتَّی قُتِلَ وَ سَأَلْتُهَا عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ قَوْلِهِ تَعَالَی: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً قَالَتْ نَزَلَتْ فِی بَیْتِی وَ فِی الْبَیْتِ سَبْعَةٌ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع- جَبْرَئِیلُ یَحْمِلُ عَلَی النَّبِیِّ وَ النَّبِیُّ یَحْمِلُ عَلَی عَلِیٍّ عَلَیْهِمُ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ (3).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: حسن بن حباش بن یحیی دهقان با سند خود از عمرۀ روایت میکند که گفت: به ام سلمه گفتم: درباره این شخص (علی علیه السّلام) که مردم در مدح و ذمّ او بسیار گفتهاند چه میگویی؟ گفت: تو از ستایشگران اویی یا از نکوهشگران وی؟! گفتم: از مادحان اویم. گفت: همینطور است. به خدا سوگند او بر حق بود. نه تغییری در دین داد و نه چیزی را جا به جا کرد تا اینکه کشته شد. سپس درباره آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» پرسیدم، گفت: این آیه در خانه من نازل شد در حالی که هفت نفر در خانه بودند: جبرئیل، میکائیل، محمد، علی ، فاطمه، حسن و حسین صلوات الله علیهم اجمعین. در این حال جبرئیل در زیرکساء کاملاً به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله چسبیده بود و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله کاملاً به علی علیه السّلام چسبیده بود. - . تفسیر فرات: 126 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم الْحَسَنُ مُعَنْعَناً عَنْ عَمْرَةَ الْهَمْدَانِیَّةِ قَالَتْ قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ أَنْتِ عَمْرَةُ قَالَتْ نَعَمْ (4) قَالَتْ عَمْرَةُ أَ لَا تُخْبِرِینِی عَنْ هَذَا الرَّجُلِ الَّذِی أُصِیبَ بَیْنَ ظَهْرَانَیْکُمْ فَمُحِبٌّ وَ مُبْغِضٌ قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَتُحِبِّینَهُ قَالَتْ لَا أُحِبُّهُ وَ لَا أُبْغِضُهُ تُرِیدُ عَلِیّاً قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً وَ مَا فِی الْبَیْتِ إِلَّا جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام وَ أَنَا فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ فَقَالَ مِنْ صَالِحِ نِسَائِی یَا عَمْرَةُ فَلَوْ کَانَ قَالَ نَعَمْ کَانَ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا تَطْلُعُ عَلَیْهِ الشَّمْسُ (5).
ص: 216
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: حسن با سند خود از عَمرۀ همدانیّه روایت کرده است که گفت: أم سلمه گفت: آیا تو عمرۀ هستی؟ گفت: آری! عمرۀ ادامه داد: آیا مرا از آن مردی که در میان شما کشته شد (علی علیه السّلام) و مردم به دو گروه دوستدار و دشمن او تبدیل شدهاند آگاه میکنی؟ ام سلمه گفت: از محبّان او هستی؟ گفت: نه محبّ اویم نه دشمن او - منظورش علی علیه السلام بود - ! ام سلمه گفت: خداوند متعال آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» را در حالی نازل فرمود که جز جبرئیل، میکائیل، محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام و من کسی در خانه نبود. پس عرض کردم یا رسول الله آیا من هم از اهل بیت هستم؟ فرمود: تو یکی از همسران صالح من هستی! ای عمرۀ، اگر میفرمود: آری ؛ برای من از هر چه خورشید بر آن میتابد، دوست داشتنیتر بود. - . تفسیر فرات: 126 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَخْلَدٍ الْجُعْفِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ فِی بَیْتِی (1) نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً وَ ذَلِکَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جَلَّلَهُمْ فِی مَسْجِدِهِ بِکِسَاءٍ ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ فَنَصَبَهَا (2) عَلَی الْکِسَاءِ وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ کَمَا أَذْهَبْتَ عَنْ آلِ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ طَهِّرْهُمْ مِنَ الرِّجْسِ کَمَا طَهَّرْتَ آلَ لُوطٍ وَ آلَ عِمْرَانَ وَ آلَ هَارُونَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَا (3) أَدْخُلُ مَعَکُمْ قَالَ إِنَّکِ عَلَی خَیْرٍ (4) وَ إِنَّکِ مِنْ أَزْوَاجِ النَّبِیِّ (5) قَالَتْ بِنْتُهُ سَمِّیهِمْ یَا أُمَّهْ قَالَتْ فَاطِمَةُ وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام (6).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: علی بن محمد بن مخلّد جعفی با سند خود از أم سلمه روایت میکند که گفت: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» در خانه من نازل شد و آن زمانی بود که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در سجدگاه خود آنها را زیر یک کساء جمع کرده سپس با دست خود کساء را نگاه داشته و میگفت: خداوندا! اینان اهل بیت من هستند، پس پلیدی را از ایشان دور فرما همان طور که از آل اسماعیل و اسحاق و یعقوب برداشتی و ایشان را پاک و پاکیزه گردان همان طور که آل لوط و آل عمران و آل هارون را پاک و پاکیزه گردانیدی. عرض کردم: یا رسول الله، با شما در نیایم؟ فرمود: تو نیک فرجامی و از همسران پیامبری. دخترش گفت: ایشان چه کسانی بودند؟ گفت: فاطمه، علی، حسن و حسین علیهم السلام. - . تفسیر فرات: 126 -
**[ترجمه]
یف، الطرائف رَوَی أَحْمَدُ فِی مُسْنَدِهِ وَ الثَّعْلَبِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ بِإِسْنَادِهِمَا إِلَی شَدَّادِ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی وَاثِلَةَ بْنِ الْأَسْقَعِ (7) وَ عِنْدَهُ قَوْمٌ فَذَکَرُوا عَلِیّاً فَشَتَمُوهُ فَشَتَمْتُهُ مَعَهُمْ فَلَمَّا قَالُوا قَالَ لِی لِمَ شَتَمْتَ هَذَا الرَّجُلَ قُلْتُ رَأَیْتُ الْقَوْمَ یَشْتُمُونَهُ فَشَتَمْتُهُ مَعَهُمْ فَقَالَ أَ لَا أُخْبِرُکَ بِمَا رَأَیْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ قُلْتُ بَلَی قَالَ أَتَیْتُ فَاطِمَةَ أَسْأَلُهَا عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَتْ تَوَجَّهَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَجَلَسْتُ أَنْتَظِرُ حَتَّی جَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَجَلَسَ وَ مَعَهُ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام أَخَذَ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا بِیَدِهِ (8) حَتَّی دَخَلَ فَأَدْنَی عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ فَأَجْلَسَهُمَا بَیْنَ یَدَیْهِ فَأَجْلَسَ حَسَناً وَ حُسَیْناً کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا عَلَی فَخِذِهِ ثُمَّ لَفَّ عَلَیْهِمْ ثَوْبَهُ أَوْ قَالَ کِسَاءً ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ
ص: 217
الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ أَهْلُ بَیْتِی أَحَقُّ (1).
مد، العمدة: بِإِسْنَادِهِ إِلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ عَنْ وَالِدِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُصْعَبٍ عَنِ الْأَوْزَاعِیِّ عَنْ شَدَّادِ بْنِ عَمَّارٍ مِثْلَهُ (2) وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الثَّعْلَبِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ أَبِی بَکْرِ بْنِ أَبِی شَیْبَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُصْعَبٍ عَنِ الْأَوْزَاعِیِّ عَنْ شَدَّادِ بْنِ عَمَّارٍ مِثْلَهُ (3).
**[ترجمه]الطرائف: شدّاد بن عمّار گوید: بر واثلۀ بن الأسقع - . یکی از یاران رسول خدا ص است. وی هنگام عزیمت پیامبربه تبوک اسلام آورد و گفه میشود وی سی سال به رسول خدا خدمت کرد و در سال 38 ه.ق در سن 105 سالگی درگذشت. -
وارد شدم در حالی که جمعی نزد او بودند. پس سخن از امام علی علیه السّلام به میان آوردند و وی را دشنام دادند و من هم آن حضرت را دشنام دادم. و چون آن جمع رفتند، به من گفت: تو چرا دشنام دادی؟ گفتم: دیدم که آنها وی را دشنام میدهند من هم دشنام دادم! گفت: تو را خبر کنم که از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله چه دیدم؟ گفتم: آری! گفت: نزد فاطمه رفتم تا علی علیه السّلام را دیدار کنم. فاطمه علیها السّلام فرمود: نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رفت. آنقدر منتظر ماندم تا اینکه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به همراه علی علیه السّلام و حسن و حسین علیه السّلام آمد در حالی که حسن و حسین هرکدام یک دست رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را در دست داشتند. سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نشست و حسن و حسین علیه السّلام را روی زنوان خود نشانده آنگاه جامه خود را دور ایشان پیچید- شاید هم «کساء» گفته باشد- سپس این آیه را تلاوت فرمود: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» آنگاه فرمود: خدایا، اینان اهل بیت من هستند و اهل بیت من محقترند. - . الطرائف: 29 -
العمدۀ: با دو سلسله سند خود که هر دو به شدّاد بن عمّار ختم میشوند، نظیر این حدیث را نقل کرده است. - . العمدۀ: 16 و 21 -
**[ترجمه]
یف، الطرائف: وَ مِنْ ذَلِکَ فِی الْمَعْنَی مَا یَدُلُّ (4) عَلَی أَنَّ وَاثِلَةَ بْنَ الْأَسْقَعِ رَأَی ذَلِکَ مِنَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله دَفَعَاتٍ (5) فَمِنْ رِوَایَةِ وَاثِلَةَ بْنِ الْأَسْقَعِ فِی دَفْعَةٍ أُخْرَی مِنْ مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ بِإِسْنَادِهِ إِلَی وَاثِلَةَ بْنِ الْأَسْقَعِ قَالَ: طَلَبْتُ عَلِیّاً علیه السلام فِی مَنْزِلِهِ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ذَهَبَ یَأْتِی بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَجَاءَا جَمِیعاً (6) فَدَخَلَا وَ دَخَلْتُ مَعَهُمَا فَأَجْلَسَ عَلِیّاً عَنْ یَسَارِهِ وَ فَاطِمَةَ عَنْ یَمِینِهِ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ الْتَفَعَ عَلَیْهِمْ بِثَوْبِهِ (7) وَ قَالَ: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.
وَ مِنْ ذَلِکَ فِی الْمَعْنَی دَفْعَةً أُخْرَی عَنْ وَاثِلَةَ مِمَّا رَوَاهُ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی شَدَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ وَاثِلَةَ (8) بْنِ الْأَسْقَعِ قَالَ: رَأَیْتُنِی ذَاتَ یَوْمٍ وَ قَدْ جِئْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فَجَاءَ الْحَسَنُ فَأَجْلَسَهُ عَلَی فَخِذِهِ الْیُمْنَی (9) وَ قَبَّلَهُ وَ جَاءَ الْحُسَیْنُ فَأَجْلَسَهُ عَلَی فَخِذِهِ الْیُسْرَی وَ قَبَّلَهُ ثُمَّ جَاءَتْ (10) فَاطِمَةُ فَأَجْلَسَهَا
ص: 218
بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ دَعَا عَلِیّاً فَجَاءَ ثُمَّ أَغْدَفَ عَلَیْهِمْ کِسَاءً خَیْبَرَیّاً کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ فَقَالَ (1) إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (2).
مد، العمدة: بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ الْأَوْزَاعِیِّ عَنْ شَدَّادِ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ وَاثِلَةَ مِثْلَ الْحَدِیثِ الْأَوَّلِ- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَنَفِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ یُونُسَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ أَبِی سُلَیْمٍ عَنْ أَبِی کَثِیرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی عَمْرٍو عَنْ شَدَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ مِثْلَ الْحَدِیثِ الثَّانِی (3).
**[ترجمه]الطرائف: از جمله مواردی که در معنا نشان میدهد که واثله بن الأسقع چندین بار شاهد چنین رفتاری از رسول خدا صَلی الله علیه و آله بوده است، روایتی است که ابن حنبل در مسند خود از واثله نقل میکند که گفت: با علی علیه السّلام کار داشتم لذا به خانهاش رفتم. فاطمه سلام الله علیها فرمود: در پی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رفته است تا او را بیاورد. اندکی بعد جملگی آمدند و وارد خانه شدند و من هم با ایشان وارد خانه شدم. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را در سمت چپ و فاطمه را در سمت راست خود و حسن و حسین را روبروی خود نشاند سپس جامه خود را دور همه پیچید و فرمود: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا».
در هین معنا، بار دیگر [ احمد بن حنبل با سند خود از شدّاد بن عبدالله و او از واثله نقل میکند] که ابن الأسقع گفت: روزی در خانه أم سَلَمه به حضور رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رسیدم. پس حسن آمد و او را روی زانوی راست نشاند و وی را بوسید. و چون حسین آمد، او را بر زانوی چپ خود نشاند و بوسید. پس فاطمه آمد و او را روبروی خود نشاند آنگاه از علی خواست به جمع آنها بپیوندد. سپس در مقابل چشم من یک کساء خیبری برداشت و روی همگی انداخت و فرمود: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» - . الطرائف : 29 -
العمدۀ: با سند خود از شدّاد بن عمار نظیر روایت اول را از واثلۀ نقل میکند و با سند خود از عبدالله بن أبی عمرو از شداد بن عبدالله نظیر روایت دوم را نقل میکند. - . العمدۀ: 17 -
**[ترجمه]
یف، الطرائف وَ مِنْ ذَلِکَ مَا رَوَتْهُ أُمُّ سَلَمَةَ فِی تَعْیِینِ أَهْلِ بَیْتِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله (4) وَ أَنَّهُ صلی الله علیه و آله ذَکَرَ أَسْمَاءَهُمْ وَ حَقَّقَهُمْ لِأُمَّتِهِ فِی عِدَّةِ مَجَالِسَ وَ عِدَّةِ أَوْقَاتٍ فَمِنْ ذَلِکَ مِنْ مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ (5) بِإِسْنَادِهِ إِلَی عَطِیَّةَ الطُّفَاوِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ حَدَّثَتْهُ قَالَتْ بَیْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی بَیْتِی یَوْماً إِذْ قَالَ الْخَادِمُ إِنَّ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ فِی السُّدَّةِ قَالَتْ فَقَالَ لِی قُومِی فَتَنَحَّیْ لِی عَنْ أَهْلِ بَیْتِی قَالَتْ فَقُمْتُ فَتَنَحَّیْتُ فِی الْبَیْتِ قَرِیباً فَدَخَلَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ هُمَا صَبِیَّانِ صَغِیرَانِ قَالَتْ فَأَخَذَ الصَّبِیَّیْنِ فَوَضَعَهُمَا فِی حَجْرِهِ فَقَبَّلَهُمَا (6) وَ اعْتَنَقَ عَلِیّاً بِإِحْدَی یَدَیْهِ وَ فَاطِمَةَ بِالْیَدِ الْأُخْرَی وَ قَبَّلَ فَاطِمَةَ وَ أَغْدَفَ عَلَیْهِمْ خَمِیصَةً سَوْدَاءَ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِلَیْکَ لَا إِلَی النَّارِ أَنَا وَ أَهْلُ بَیْتِی قَالَتْ قُلْتُ وَ أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَنْتِ عَلَی خَیْرٍ (7).
مد، العمدة: بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَوْفِ بْنِ الْعَدْلِ عَنْ عَطِیَّةَ مِثْلَهُ (8).
ص: 219
**[ترجمه]الطرائف: و از جمله این موارد، روایات ام سلمه است در ذکر کسانی که اهل بیت نبی صَلی الله علیهِ و آله شمرده میشوند و اینکه آن حضرت از ایشان به نام یاد کرده و منزلتشان را در چند مجلس و برای چندمین بار میان امت تثبیت نموده، یکی از آن روایات، روایتی است که ابن حنبل از أم سلمه نقل میکند که گفت: روزی که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در خانه من بود، خدمتکار آمد و عرض کرد: علی و فاطمه بر آستانه در هستند. پس رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود: برخیز و از اهل بیت من کناره گیر. ام سلمه گوید: پس من نیز برخاسته و به کناری رفتم. پس علی و فاطمه و حسن و حسین- که دو کودک خردسال بودند- واردشدند. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آن دو کودک را در آغوش خود نشانده و بوسید و علی را نیز با یک دست در آغوش کشید و فاطمه را با دست دیگر بغل کرد و کسائی مشکی دور همه پیچید سپس فرمود: «اللّهمَّ إلیکَ لا إلی النار أنا و أهل بیتی!»{خداوندا، به سوی تو روی آوردیم نه به سوی آتش ؛ من و اهل بیتم!» ام سلمۀ گوید: عرض کردم: من هم جزء شما هستم یا رسول الله؟ فرمود: فرجام تو نیک خواهد بود. - .الطرائف: 30-29 -
العمده: با سند خود از عطیّه شبیه این روایت را نقل کرده است.
**[ترجمه]
یف، الطرائف وَ مِنْ ذَلِکَ فِی الْمَعْنَی مِنْ مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ دَفْعَةً أُخْرَی عَنْ عَطَاءِ بْنِ أَبِی رِیَاحٍ قَالَ حَدَّثَنِی مَنْ سَمِعَ أُمَّ سَلَمَةَ تَذْکُرُ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله کَانَ فِی بَیْتِهَا فَأَتَتْ فَاطِمَةُ بِبُرْمَةٍ فِیهَا حَرِیرَةٌ فَدَخَلَتْ بِهَا عَلَیْهِ قَالَ ادْعِی لِی زَوْجَکِ وَ ابْنَیْکِ قَالَتْ (1) فَجَاءَ عَلِیٌّ وَ حَسَنٌ وَ حُسَیْنٌ فَدَخَلُوا وَ جَلَسُوا یَأْکُلُونَ مِنْ تِلْکَ الْحَرِیرَةِ (2) وَ هُوَ وَ هُمْ عَلَی مَنَامَةٍ لَهُ وَ لِی وَ کَانَ تَحْتَهُ کِسَاءٌ خَیْبَرِیٌّ قَالَتْ وَ أَنَا فِی الْحُجْرَةِ أُصَلِّی فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی هَذِهِ الْآیَةَ- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً قَالَتْ فَأَخَذَ فَضْلَ الْکِسَاءِ وَ کَسَاهُمْ بِهِ ثُمَّ أَخْرَجَ یَدَهُ فَأَلْوَی بِهَا إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ حَامَّتِی (3) اللَّهُمَّ فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً قَالَتْ فَأَدْخَلْتُ رَأْسِیَ الْبَیْتَ وَ قُلْتُ وَ أَنَا مَعَکُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِنَّکِ لَعَلَی خَیْرٍ إِنَّکِ لَعَلَی خَیْرٍ (4).
أقول: و روی الطبرسی رحمه الله مثله عن أبی حمزة الثمالی فی تفسیره عن شهر بن حوشب عن أم سلمة (5)
ثم قال السید و روی الثعلبی هذا الحدیث بهذه الألفاظ و المعانی فی تفسیر هذه الآیة غیر الروایة المتقدمة.
**[ترجمه]الطرائف: در هین معنا ابن حنبل با سند خود از أمّ سلمه نقل میکند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در خانه وی بوده که فاطمه با دیگی «حریرۀ» - که از آرد و روغن و آب تهیه شده بود - بر ایشان وارد شد. پس پیامبر فرمود: همسر و فرزندانت را نیز خبر کن بیایند. و چون علی و حسن و حسین آمدند، همگی مشغول خوردن از آن حریره شدند در حالی که جملگی روی خوابگاهی که متعلق به من و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بود نشسته بودند. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حالی که من در اتاق مشغول نماز بودم، ملافه خیبری زیرخوابگاه را برداشت که آیه «إنّما یُریُد اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُم الرِّجسَ أهل البیَتِ و یُطَهّرکم تَطهیراً» نازل شد. سپس رسول خدا کساء را روی خود و آنها انداخته و دستش را از گوشه از آن خارج کرده و به آسمان دراز کرده و فرمود: اینان اهل بیت و خاندان منند، خداوندا، پلیدی را از آنها دور فرما و پاک و پاکیزهشان گردان! ام سلمه گوید: پس سرم را از اتاق بیرون آورده و گفتم: من هم با شما هستم یا رسول الله؟ فرمود: تونیک عاقبتی، تونیک عاقبتی. - . الطرائف: 30 -
مولف: طبرسی نیز شبیه این روایت را از ابوحمزه ثمالی در تفسیر خود از شهر بن حوشب به نقل از ام سلمه روایت کرده است.
در ضمن، سیّد گوید: ثعلبی ابن حدیث را با همین الفاظ و معانی در تفسیر این آیه آورده است.
**[ترجمه]
وَ مِنْ ذَلِکَ مِنْ مُسْنَدِ (6) أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ فِی الْمَعْنَی قَوْلُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله دَفْعَةً أُخْرَی بِإِسْنَادِهِ إِلَی شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ لِفَاطِمَةَ ایتِینِی بِزَوْجِکِ وَ ابْنَیْکِ فَجَاءَتْ بِهِمْ فَأَلْقَی عَلَیْهِمْ کِسَاءً فَدَکِیّاً ثُمَّ وَضَعَ (7) یَدَهُ عَلَیْهِمْ وَ قَالَ (8)
ص: 220
إِنَّ هَؤُلَاءِ آلُ مُحَمَّدٍ فَاجْعَلْ صَلَوَاتِکَ وَ بَرَکَاتِکَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَرَفَعْتُ الْکِسَاءَ لِأَدْخُلَ مَعَهُمْ فَجَذَبَهُ مِنْ یَدِی وَ قَالَ إِنَّکِ لَعَلَی خَیْرٍ (1).
مد، العمدة: بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ نُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنْ عَطَاءٍ مِثْلَ الْحَدِیثِ الْأَوَّلِ- ثُمَّ قَالَ قَالَ عَبْدُ الْمَلِکِ وَ حَدَّثَنِی بِهَا أَبُو سَلَمَةَ مِثْلَ حَدِیثِ عَطَاءٍ وَ حَدَّثَنِی دَاوُدُ بْنُ أَبِی عَوْفِ بْنِ الْحَجَّافِ عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ وَ ذَکَرَ مِثْلَ الْحَدِیثِ الثَّانِی (2).
**[ترجمه]در همین معنا احمد بن حنبل در مسند خود با سندی که به شهر بن خوشب میرساند از قول أم سلمه مینویسد: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به فاطمه فرمود: همسر و پسرانت را نزد من بیاور. و چون آمدند، کسای فدکی را بر روی آنها انداخته و دستش را روی ایشان قرار داده و فرمود: اینان آل محمدند، خداوندا صلوات و برکات خودت را شامل محمد و آل محمد بگردان که تو حمید و مجیدی! ام سلمه گوید: پس گوشه کساء را برداشته تا به جمع آنان بپیوندم ، لیکن پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آن را از دست من در آورده و فرمود: فرجام تو خیر است. - . الطرائف: 30 -
العمدۀ: حدیث اول را با سند خود از عطاء و حدیث دوم را از شهر بن حوشب نقل کرده است. - . العمدۀ: 17 -
**[ترجمه]
یف، الطرائف وَ مِنْ ذَلِکَ قَوْلُهُ دَفْعَةً أُخْرَی مِنْ مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ بِإِسْنَادِهِ إِلَی سَهْلٍ قَالَ: قالت [سَمِعْتُ أُمَّ سَلَمَةَ زَوْجَةَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله حِینَ جَاءَ نَعْیُ (3) الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ لَعَنَتْ أَهْلَ الْعِرَاقِ وَ قَالَتْ قَتَلُوهُ قَتَلَهُمُ اللَّهُ غَرُّوهُ وَ أَذَلُّوهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَإِنِّی رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَدْ جَاءَتْهُ فَاطِمَةُ غَدَاةً بِبُرْمَةٍ قَدْ صَنَعَتْ فِیهَا عَصِیدَةً تَحْمِلُهَا فِی طَبَقٍ حَتَّی وَضَعَتْهَا بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ لَهَا أَیْنَ ابْنُ عَمِّکِ قَالَتْ هُوَ فِی الْبَیْتِ قَالَ اذْهَبِی فَادْعِیهِ فَأْتِینِی (4) بِابْنَیْهِ قَالَتْ وَ جَاءَتْ (5) تَقُودُ ابْنَیْهَا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا بِیَدٍ وَ عَلِیٌّ یَمْشِی فِی أَثَرِهَا (6) حَتَّی دَخَلُوا عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَجْلَسَهُمَا فِی حَجْرِهِ وَ جَلَسَ عَلِیٌّ عَنْ یَمِینِهِ وَ جَلَسَتْ فَاطِمَةُ عَنْ یَسَارِهِ قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَاجْتَذَبَ مِنْ تَحْتِی کِسَاءً خَیْبَرِیّاً کَانَ بِسَاطاً لَنَا عَلَی الْمَثَابَةِ فِی الْمَدِینَةِ فَلَفَّهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَخَذَ بِطَرَفَیِ الْکِسَاءِ وَ أَلْوَی بِیَدِهِ الْیُمْنَی إِلَی رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِکَ قَالَ بَلَی قَالَتْ [قُلْتُ فَأَدْخَلَنِی فِی الْکِسَاءِ بَعْدَ مَا قَضَی دُعَاءَهُ لِابْنِ عَمِّهِ- عَلِیٍّ وَ ابْنَتِهِ فَاطِمَةَ وَ ابْنَیْهَا علیهم السلام (7).
ص: 221
مد، العمدة: بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی النَّصْرِ هَاشِمِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ بَهْرَامَ عَنْ سَهْلٍ مِثْلَهُ (1).
**[ترجمه]الطرائف: بار دیگر از مسند احمد بن حنبل با سند خود از سهل روایت میکند که: چون خبر شهادت حسین بن علی علیه السلام به مدینه رسید، أم سَلَمه همسر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مردم عراق را لعن کرده و گفت: آنها او را کشتند که خدایشان بکشد. او را دعوت کردند و تنهایش گذاشتند که لعنت خدا بر ایشان باد. من خود رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را دیدم در حالی که فاطمه با دیگی پر از غذا صبح به خانه ما آمد و آن دیگ را پیش روی پیامبرصَلی الله علیهِ و آله قرار داد، پس آن حضرت به وی فرمود: پسر عمویت کجاست؟ گفت: در خانه است. فرمود: برو او را با دو پسرش نزد من بیاور. فاطمه رفت و در حالی برگشت که دست هر کدام از پسرانش را در یک دست گرفته بود و علی علیه السّلام پشت سر وی میآمد تا اینکه بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وارد شدند. پیامبر حسن و حسین علیه السّلام را در آغوش گرفت و علی علیه السّلام در سمت راست و فاطمه سلام الله علیها در سمت چپ وی نشستند. پس ملافهای خیبری را که در مدینه رو انداز محل خواب ما بود، از زیرم بیرون کشید و دو طرف آن را گرفت و با دست راستش به سوی پروردگارش اشاره کرد و خطاب به پروردگار خود فرمود: خداوندا! اینان اهل بیت من هستند، پلیدی را از ایشان دور گردان! عرض کردم: یا رسول الله: آیا من از اهل بیت شما نیستم؟ فرمود: بلی، عرض کردم، مرا هم زیر کساء ببرید، سپس آن حضرت پس از اینکه از دعا در حق پسر عمو و دختر و دو فرزندان آنها فارغ شد، مرا هم به درون کساء وارد کرد. - . الطرائف: 30 -
العمدۀ: با سند خود از سهل نظیر این روایت را نقل کرده است. - . العمدۀ: 18 -
**[ترجمه]
یف، الطرائف وَ مِنْ ذَلِکَ فِی الْمَعْنَی فِی تَفْسِیرِ الثَّعْلَبِیِّ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی خَمْسَةٍ فِیَّ وَ فِی عَلِیٍّ وَ فِی حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ وَ فَاطِمَةَ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.
وَ رَوَاهُ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ الْوَاحِدِیُّ فِی الْجُزْءِ الرَّابِعِ مِنَ التَّفْسِیرِ الْوَسِیطِ بَیْنَ الْمَقْبُوضِ وَ الْبَسِیطِ وَ هُوَ مُعْتَبَرٌ عِنْدَهُمْ عِنْدَ تَفْسِیرِهِ لِآَیَةِ الطَّهَارَةِ وَ هُوَ مِنْ عُلَمَاءِ الْمُخَالِفِینَ لِأَهْلِ الْبَیْتِ علیهم السلام وَ مِنْ ذَلِکَ فِی الْمَعْنَی أَیْضاً مِنْ تَفْسِیرِ الثَّعْلَبِیِّ فِی تَفْسِیرِ (2) هَذِهِ الْآیَةِ أَیْضاً بِإِسْنَادِهِ إِلَی مُجَمِّعِ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ تَیْمِ اللَّهِ قَالَ: دَخَلْتُ مَعَ أُمِّی عَلَی عَائِشَةَ فَسَأَلَتْهَا أُمِّی قَالَتْ أَ رَأَیْتِ خُرُوجَکِ یَوْمَ الْجَمَلِ قَالَتْ إِنَّهُ کَانَ قَدَراً مِنَ اللَّهِ تَعَالَی فَسَأَلَتْهَا عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَتْ سَأَلْتِنِی عَنْ أَحَبِّ النَّاسِ کَانَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (3) لَقَدْ رَأَیْتُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً علیهم السلام وَ قَدْ جَمَعَ رَسُولُ اللَّهِ یُغْدِفُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ حَامَّتِی (4) فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً (5).
أَقُولُ رَوَاهُ الطَّبْرِسِیُّ مِنْ تَفْسِیرِ الثُّمَالِیِّ وَ زَادَ فِی آخِرِهِ قَالَتْ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا مِنْ أَهْلِکَ قَالَ تَنَحَّیْ فَإِنَّکِ إِلَی خَیْرٍ (6).
وَ فِیمَا عِنْدَنَا مِنْ تَفْسِیرِ الثَّعْلَبِیِّ بَعْدَ قَوْلِهَا «کَانَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ» «وَ زَوْجِ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُ» إِلَی آخِرِهِ
ثُمَّ قَالَ السَّیِّدُ وَ مِنْ ذَلِکَ فِی الْمَعْنَی فِی تَفْسِیرِ الثَّعْلَبِیِّ فِی تَأْوِیلِ هَذِهِ الْآیَةِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ الطَّیَّارِ قَالَ: لَمَّا نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی الرَّحْمَةِ هَابِطَةً مِنَ السَّمَاءِ قَالَ مَنْ یَدْعُو مَرَّتَیْنِ قَالَتْ زَیْنَبُ أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ ادْعِی لِی عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ قَالَ فَجَعَلَ حَسَناً عَنْ یَمِینِهِ وَ حُسَیْناً عَنْ شِمَالِهِ وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ تُجَاهَهُ
ص: 222
ثُمَّ غَشِیَهُمْ کِسَاءً خَیْبَرِیّاً ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ أَهْلًا وَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً فَقَالَتْ زَیْنَبُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَا أَدْخُلُ مَعَکُمْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَکَانَکِ فَإِنَّکِ إِلَی خَیْرٍ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
وَ مِنْ ذَلِکَ فِی الْمَعْنَی فِی تَفْسِیرِ الثَّعْلَبِیِّ (1) أَیْضاً فِی تَأْوِیلِ هَذِهِ الْآیَةِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی دَاوُدَ عَنْ أَبِی الْحَمْرَاءِ قَالَ: أَقَمْتُ بِالْمَدِینَةِ تِسْعَةَ أَشْهُرٍ کَیَوْمٍ وَاحِدٍ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَجِی ءُ کُلَّ غَدَاةٍ فَیَقُومُ عَلَی بَابِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ علیهما السلام فَیَقُولُ الصَّلَاةَ یَرْحَمُکُمُ اللَّهُ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (2).
وَ مِنْ ذَلِکَ فِی الْمَعْنَی مِنْ صَحِیحِ أَبِی دَاوُدَ وَ هُوَ مِنْ کِتَابِ السُّنَنِ وَ مُوَطَّإِ مَالِکٍ عَنْ أَنَسٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یَمُرُّ بِبَابِ فَاطِمَةَ إِذَا خَرَجَ إِلَی صَلَاةِ الْفَجْرِ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ قَرِیباً مِنْ سِتَّةِ أَشْهُرٍ یَقُولُ الصَّلَاةَ یَا أَهْلَ الْبَیْتِ- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.
أقول: روی ابن بطریق رحمه الله هذه الأخبار و غیرها مما سیأتی بأسانید جمة فی کتاب العمدة ترکنا إیرادها حذرا عن الإکثار و التکرار (3).
**[ترجمه]الطرائف: روایتی در هیمن معنا در تفسیر ثعلبی از ابوسعید خدری آمده است: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این آیه درباره پنج کس نازل شده است: من، علی، حسن،حسین و فاطمه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا». ابوالحسن علی بن احمد واحدی در جزء چهارم تفسیر «الوسیط بین المقبوض و البسیط»- که نزد آنان معتبر است- به هنگام تفسیر آیه طهارت این خبر را نقل کرده است و او از جمله علمای مخالف اهل بیت است.
نیز در هین معنا در تفسیر ثعلبی به هنگام تفسیر آیه تطهیر با سند خود از مجمع بن حارث بن تیم الله روایت میکند: به همراه مادرم بر عایشه وارد شدم، مادرم از وی پرسید: خروجت را در روز جمل به خاطر داری؟ گفت: آن تقدیر الهی بود. مادرم نظرش را درباره علی
علیه السّلام خواست؛ گفت: از من در باره کسی سؤال کردی که محبوبترین انسان نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود. من خود دیدم که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله برای علی، حسن، حسین و فاطمه علیهم افضل الصلاۀ و السلام طلب رحمت و نعمت میکند و سپس فرمود: خداوندا، اینان اهل بیت و خویشان منند، پس پلیدی را از آنان ببر و پاک و پاکیزهشان گردان. - . الطرائف: 30 -
مولف: این حدیث را طبرسی از تفسیر ثمالی نقل کرده و به آخرش چنین افزوده است: پس گفتم: یا رسول الله من از اهل بیت شما هستم؟ فرمود: کنار برو، تو نیک فرجامی. - . مجمع البیان 8 : 357 - در روایتی که نزد ماست از تفسیر ثعلبی نیز پس از جمله «محبوبترین انسان نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود» افزوده است: «و همسر محبوبترین زن (فاطمه) نزد آن حضرت بود»
سپس سیّد گوید: در همین معنا در تفسیر ثعلبی در تأویل این آیه با سندی که به جعفر بن ابی طالب طیار میرسد، گوید: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مشاهده فرمود که رحمت پیوسته از آسمان میبارد، فرمود: چه کسی صدا میکند؟- و این جمله را دوبار تکرار کرد- زینب سلام الله علیها گفت: من میروم یا رسول الله. فرمود: علی، فاطمه، حسن، حسین را نزد من بخوان! راوی گوید: سپس حسن را سمت راست و حسین را سمت چپ و علی و فاطمه را پیش روی خود نشانده و با یک کساء خیبری آن ها را پوشانده سپس فرمود: خداوندا، هر پیامبری خاندانی دارد و اهل بیت من اینان هستند. آنگاه آیه: «إنّما یُریُد اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُم الرِّجسَ أهل البیَتِ و یُطَهّرکم تَطهیراً» را نازل فرمود. پس زینب فرمود: یا رسول الله، من هم به زیر کساء بیایم؟ فرمود: در جای خود بایست که إن شاءالله نیک فرجام خواهی شد.
نیز در همین معنا در تفسیر آیه تطهیر با سندی از ابوالحمراء آورده است: نه ماه را چون یک روز در مدینه گذراندم و میدیدم که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله هر روز سپیده دم بر در خانه علی و فاطمه علیه السّلام میایستد و میفرماید: الصلاۀ برحمکم الله، «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا».
باز در همین معنا در صحیح ابن داود- که از جمله نویسندگان سُنن هستند- طی روایتی از أنس گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از نزول آیه تطهیر تا شش ماه چون به نماز صبح میرفت، بر در خانه فاطمه سلام الله علیها میگذشت و میفرمود: الصلاۀ ای اهل بیت، «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا». - . الطرائف: 31 -
مولف: ابن بطریق این اخبار و روایات دیگری که بعداً خواهد آمد را با سندهای فراوان در کتاب العمدۀ آورده است که به خاطر اجتناب از تکرار، آنها را نقل نکردیم. - . العمدۀ: 23- 16 -
**[ترجمه]
وَ رَوَی السَّیِّدُ أَیْضاً فِی کِتَابِ سَعْدِ السُّعُودِ مِنْ تَفْسِیرِ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مُوسَی عَنْ یَحْیَی بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ صَاعِدٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ خَالِدٍ التَّمَّارِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یُوسُفَ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ أَبِی سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِی لَیْلٍ الْکِنْدِیِّ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ فِی بَیْتِهَا عَلَی مَنَامَةٍ لَهَا عَلَیْهِ کِسَاءٌ خَیْبَرِیٌّ فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ بِبُرْمَةٍ فِیهَا حَرِیرَةٌ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ادْعِی لِی زَوْجَکِ وَ ابْنَیْهِ حَسَناً وَ حُسَیْناً فَدَعَتْهُمْ فَبَیْنَمَا هُمْ یَأْکُلُونَ إِذْ نَزَلَتْ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله هَذِهِ الْآیَةُ: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً قَالَتْ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِفَضْلِ
ص: 223
الْکِسَاءِ فَغَشِیَهُمْ إِیَّاهُ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ خَاصَّتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً قَالَهَا النَّبِیُّ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَأَدْخَلْتُ رَأْسِی فِی الْکِسَاءِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنَا مَعَکُمْ فَقَالَ إِنَّکِ إِلَی خَیْرٍ.
قَالَ عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ سُلَیْمَانَ وَ أَبُو لَیْلٍ سَمِعْتُهُ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَ عَبْدُ الْمَلِکِ وَ حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ أَبِی عَوْفٍ (1) عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ بِمِثْلِهِ (2) قَالَ عَبْدُ الْمَلِکِ وَ حَدَّثَنَا عَطَاءُ بْنُ أَبِی رِیَاحٍ عَمَّنْ سَمِعَ أُمَّ سَلَمَةَ بِمِثْلِهِ أقول روی تخصیص آیة الطهارة لهم علیهم السلام من أحد عشر طریقا من رجال المخالف غیر الأربع الطرق التی أشرنا إلیها (3).
و (4)
**[ترجمه]سیّد در کتاب «سعدالسعود» از تفسیر محمد بن عباس بن مروان از ام سلمه همسر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نقل میکند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در خانه ایشان روی خوابگاه ام سلمه نشسته بود که یک ملافه خیبری روی آن بود. پس فاطمه سلام الله علیها بر ایشان وارد گشت. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با دیدن او فرمود: همسرت و حسن و حسین را نزد من آر. و چون آمدند، مشغول خوردن خوراکی بودند که آیه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» نازل گردید. ام سلمه گوید: پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله گوشه کساء را گرفته و آنها را با آن پوشانده سپس فرمود: خداوندا، اینها اهل بیت و خواص من هستند، پس پلیدی را از ایشان ببر و پاک و پاکیزهشان گردان!- و این را سه بار تکرار فرمود- پس من نیز سرم را به درون کساء برده و گفتم: یا رسول الله: آیا من هم با شما هستم؟ فرمود: توعاقبت به خیر هستی.
عبدالملک بن سلیمان و أبو لیل گوید: این روایت را از ام سلمه شنیدم؛ عبدالملک گوید: داود بن أبی عوف ما را از شهر بن خوشب از اُم سلمه مشابه این روایت را نقل کرده است. [عبدالملک گوید: ما را عطاء بن ربّاح از کسی که از ام سلمه شنیده، شبیه این روایت را نقل کرده است.] مولف: از یازده طریق توسط مخالفان روایت شده است که آیه تطهیر اختصاصاً درباره پیامبر، علی، حسن، حسین و فاطمه صلوات الله علیهم اجمعین نازل شده است و این غیر از چهار طریقی است که به آنها اشاره کردیم. - . سعد السعود: 107-106 -
**[ترجمه]
لنوضح بعض ألفاظ الروایات المتقدمة اللفاع ککتاب الملحفة و الکساء و التفع التحف و فی النهایة فیه أنه أغدف علی علی و فاطمة سترا أی أرسله و أسبله و قال فیه إنه قیل له هذا علی و فاطمة قائمین بالسدة فأذن لهما السدة کالظلة علی باب لتقی الباب من المطر و قیل هی الباب نفسه و قیل هی الساحة بین یدیه و قال الخمیصة ثوب خز أو صوف معلم و قیل لا تسمی خمیصة إلا أن تکون سوداء معلمة و البرمة القدر مطلقا أو من الحجارة.
و فی النهایة الحریرة الحسا المطبوخ من الدقیق و الدسم و الماء و قال:
فی حدیث علی علیه السلام دخل علی رسول الله صلی الله علیه و آله و أنا علی المنامة.
هی هاهنا الدکان التی ینام علیها و فی غیر هذا هی القطیفة و قال فیه إن جبرئیل رفع أرض قوم لوط ثم ألوی بها حتی سمع أهل السماء ضغاء کلابهم أی ذهب بها یقال ألوت به العنقاء أی أطارته و قال العصیدة دقیق یلت بالسمن ثم یطبخ.
و أقول فی أکثر نسخ الطرائف فی حدیث سهل کان بساطا لنا علی المثابة و فی
ص: 224
بعضها علی المنامة و هو أظهر لکن قال بعد إتمام الخبر رأیت فی بعض روایة هذا الحدیث عن أم سلمة و قالت و کنا علی منامة فلا أعلم أیهما أصح منامة أو المثابة انتهی.
و فی النهایة المثابة المنزل و فی الصحاح المثابة الموضع الذی یثاب إلیه أی یرجع إلیه مرة بعد أخری و إنما قیل للمنزل مثابة لأن أهله یتصرفون فی أمورهم ثم یثوبون إلیه و أقول لو کانت الروایة صحیحة استعیر هنا للدکان أو الطنفسة و نحوها.
تتمیم (1) اعلم أن هذه الآیة مما یدل علی عصمة أصحاب الکساء علیهم السلام لأن الأمة بأجمعها اتفقت علی أن المراد بأهل البیت أهل بیت نبینا صلی الله علیه و آله و إن اختلف فی تعیینهم فقال عکرمة من المفسرین و کثیر من المخالفین أن المراد بأهل البیت زوجات النبی صلی الله علیه و آله و ذهب طائفة منهم إلی أن المراد به علی بن أبی طالب و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام و زوجاته و قیل المراد أقارب الرسول صلی الله علیه و آله ممن تحرم علیهم الصدقة و ذهب أصحابنا رضوان الله علیهم و کثیر من الجمهور کما یظهر مما سبق و سیأتی من روایاتهم إلی أنها نزلت فی علی و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام لا یشارکهم فیها غیرهم فأما ما ینفی سوی ما ذهب إلیه أصحابنا و یثبته فما مر من أخبار الخاصة و العامة و فیها کفایة لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ و لنذکر لمزید التشیید و التأکید بعض ما استخرجته من کتب المخالفین أو استخرجه أصحابنا من صحاحهم و أصولهم التی علیها مدارهم.
فَمِنْهَا مَا رَوَاهُ مُسْلِمٌ فِی صَحِیحِهِ وَ ابْنُ الْأَثِیرِ فِی جَامِعِ الْأُصُولِ فِی حَرْفِ الْفَاءِ وَ صَاحِبُ الْمِشْکَاةِ فِی الْفَصْلِ الْأَوَّلِ مِنْ بَابِ فَضَائِلِ أَهْلِ الْبَیْتِ علیهم السلام عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ خَرَجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله غَدَاةً وَ عَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ أَسْوَدُ فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَیْنُ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جَاءَ عَلِیٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قَالَ- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ
ص: 225
الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (1).
وَ رَوَاهُ فِی الطَّرَائِفِ عَنِ الْبُخَارِیِّ عَنْ عَائِشَةَ (2) وَ عَنِ الْجَمْعِ بَیْنَ الصَّحِیحَیْنِ لِلْحُمَیْدِیِّ فِی الْحَدِیثِ الرَّابِعِ وَ السِّتِّینَ مِنْ إِفْرَادِ مُسْلِمٍ مِنْ طَرِیقِهِ وَ عَنْ صَحِیحِ أَبِی دَاوُدَ فِی بَابِ مَنَاقِبِ الْحَسَنَیْنِ علیهما السلام وَ مَوْضِعٍ آخَرَ مِثْلَهُ وَ رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْبُخَارِیِّ وَ مُسْلِمٍ مِثْلَهُ (3) و قد أشار إلیها ابن الأثیر فی النهایة قال فیه إن رسول الله خرج ذات غداة و علیه مرط مرحل (4) و قال المرط أی بالکسر کساء یکون من صوف و ربما کان من خز أو غیره و قال المرحل هو الذی قد نقش فیه تصاویر الرحال و قال فی جامع الأصول المرحل الموشی المنقوش و قیل (5) هو إزار خز فیه علم (6).
وَ مِنْهَا مَا رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ فِی صَحِیحِهِ وَ رَوَاهُ فِی جَامِعِ الْأُصُولِ فِی الْمَوْضِعِ الْمَذْکُورِ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ إِنَّ هَذِهِ الْآیَةَ نَزَلَتْ فِی بَیْتِهَا- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً قَالَتْ وَ أَنَا جَالِسَةٌ عِنْدَ الْبَابِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ فَقَالَ إِنَّکِ إِلَی خَیْرٍ أَنْتِ مِنْ أَزْوَاجِ رَسُولِ اللَّهِ قَالَتْ وَ فِی الْبَیْتِ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَجَلَّلَهُمْ بِکِسَاءٍ وَ قَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً.
قَالَ صَاحِبُ جَامِعِ الْأُصُولِ وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله جَلَّلَ عَلَی حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ ثُمَّ قَالَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ حَامَّتِی أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَ أَنَا مِنْهُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِنَّکِ إِلَی خَیْرٍ.
قَالَ أَخْرَجَهُ التِّرْمِذِیُّ (7) وَ قَالَ ابْنُ عَبْدِ الْبِرِّ فِی الْإِسْتِیعَابِ لَمَّا نَزَلَتْ إِنَّما یُرِیدُ
ص: 226
اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً دَعَا رَسُولُ اللَّهِ فَاطِمَةَ وَ عَلِیّاً وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً (1).
وَ مِنْهَا مَا رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَ صَاحِبُ جَامِعِ الْأُصُولِ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی سَلَمَةَ قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ عَلَی النَّبِیِّ ص- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فَدَعَا النَّبِیُّ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً فَجَلَّلَهُمْ بِکِسَاءٍ وَ عَلِیٌّ خَلْفَ ظَهْرِهِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَ أَنَا مِنْهُمْ یَا نَبِیَّ اللَّهِ قَالَ أَنْتِ عَلَی مَکَانِکِ وَ أَنْتِ عَلَی خَیْرٍ.
وَ مِنْهَا مَا رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَ صَاحِبُ جَامِعِ الْأُصُولِ عَنْ أَنَسٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یَمُرُّ بِبَابِ فَاطِمَةَ إِذَا خَرَجَ إِلَی الصَّلَاةِ حِینَ نَزَلَ هَذِهِ الْآیَةُ قَرِیباً مِنْ سِتَّةِ أَشْهُرٍ یَقُولُ الصَّلَاةَ أَهْلَ الْبَیْتِ- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (2).
وَ مِنْهَا مَا رَوَاهُ مُسْلِمٌ فِی صَحِیحِهِ وَ صَاحِبُ الْمِشْکَاةِ فِی الْفَصْلِ الْأَوَّلِ مِنَ الْبَابِ الْمَذْکُورِ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ- نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً فَقَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی (3).
وَ قَدْ رَوَی هَذِهِ الرِّوَایَةَ فِی جَامِعِ الْأُصُولِ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی.
قَالَ أَخْرَجَهُ التِّرْمِذِیُّ (4).
وَ رَوَی یَحْیَی بْنُ الْحَسَنِ بْنِ بِطْرِیقٍ عَنِ الْحَافِظِ أَبِی نُعَیْمٍ عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: نَزَلَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْوَحْیُ فَدَعَا عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً فَقَالَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی.
قَالَ وَ قَالَ أَبُو نُعَیْمٍ وَ رَوَاهُ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ یَرْفَعُهُ إِلَی قُتَیْبَةَ مِثْلَهُ.
قَالَ وَ رَوَی أَبُو نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ أَنَّ أُمَّ سَلَمَةَ حَدَّثَتْهُ أَنَّ هَذِهِ الْآیَةَ نَزَلَتْ فِی بَیْتِهَا«إِنَّما
ص: 227
یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» قَالَتْ وَ أَنَا جَالِسَةٌ عِنْدَ بَابِ الْبَیْتِ قَالَتْ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ قَالَ أَنْتِ عَلَی خَیْرٍ أَنْتِ مِنْ أَزْوَاجِ النَّبِیِّ قَالَتْ وَ رَسُولُ اللَّهِ فِی الْبَیْتِ وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ جَاءَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام بِبُرْمَةٍ لَهَا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ صَنَعَتْ لها لَهُ حساة (1) [حَسَاءً] حَمَلَتْهَا عَلَی طَبَقٍ فَوَضَعَتْهَا بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ لَهَا أَیْنَ ابْنُ عَمِّکِ وَ ابْنَاکِ قَالَتْ فِی الْبَیْتِ قَالَ اذْهَبِی فَادْعِیهِمْ فَجَاءَتْ إِلَی عَلِیٍّ فَقَالَتْ أَجِبْ رَسُولَ اللَّهِ قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَجَاءَ عَلِیٌّ یَمْشِی آخِذاً بِیَدِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ فَاطِمَةُ تَمْشِی مَعَهُمْ فَلَمَّا رَآهُمْ مُقْبِلِینَ مَدَّ یَدَهُ إِلَی کِسَاءٍ کَانَ عَلَی الْمَنَامَةِ فَبَسَطَهُ فَأَجْلَسَهُمْ عَلَیْهِ فَأَخَذَ أَطْرَافَ الْکِسَاءِ الْأَرْبَعَةَ بِشِمَالِهِ فَضَمَّهُ فَوْقَ رُءُوسِهِمْ وَ أَهْوَی بِیَدِهِ الْیُمْنَی إِلَی رَبِّهِ فَقَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی عَائِشَةَ فَسَأَلْتُهَا عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ فَقَالَتْ ائْتِ أُمَّ سَلَمَةَ ثُمَّ أَتَیْتُ فَأَخْبَرْتُهَا بِقَوْلِ عَائِشَةَ فَقَالَتْ صَدَقَتْ فِی بَیْتِی نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ مَنْ یَدْعُو لِی عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ ابْنَیْهِمَا الْحَدِیثَ (2).
وَ رَوَی مُوَفَّقُ بْنُ أَحْمَدَ الْخُوارَزْمِیُّ رَفَعَهُ إِلَی أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ لِفَاطِمَةَ ائْتِینِی بِزَوْجِکِ وَ ابْنَیْکِ فَجَاءَتْ بِهِمْ فَأَلْقَی عَلَیْهِمْ کِسَاءً خَیْبَرِیّاً فَدَکِیّاً قَالَتْ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَیْهِمْ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ مُحَمَّدٍ فَاجْعَلْ صَلَوَاتِکَ وَ بَرَکَاتِکَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَرَفَعْتُ الْکِسَاءَ لِأَدْخُلَ مَعَهُمْ فَجَذَبَهُ مِنْ یَدِی وَ قَالَ إِنَّکِ إِلَی خَیْرٍ (3).
وَ رَوَی مُسْلِمٌ فِی صَحِیحِهِ عَنْ یَزِیدَ بْنِ حَیَّانَ وَ رَوَاهُ فِی جَامِعِ الْأُصُولِ عَنْهُ قَالَ: انْطَلَقْتُ أَنَا وَ حُصَیْنُ بْنُ سَبْرَةَ وَ عُمَرُ بْنُ مُسْلِمٍ إِلَی زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ فَلَمَّا جَلَسْنَا إِلَیْهِ قَالَ لَهُ
ص: 228
حُصَیْنٌ لَقَدْ لَقِیتَ یَا زَیْدُ خَیْراً کَثِیراً رَأَیْتَ رَسُولَ اللَّهِ وَ سَمِعْتَ حَدِیثَهُ وَ غَزَوْتَ مَعَهُ وَ صَلَّیْتَ خَلْفَهُ لَقِیتَ یَا زَیْدُ خَیْراً کَثِیراً حَدِّثْنَا یَا زَیْدُ مَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ وَ اللَّهِ یَا ابْنَ أَخِی لَقَدْ کَبِرَتْ سِنِّی وَ قَدِمَ عَهْدِی وَ نَسِیتُ بَعْضَ الَّذِی کُنْتُ أَعِی (1) مِنْ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا حَدَّثْتُکُمْ فَاقْبَلُوا وَ مَا لَا أُحَدِّثُکُمْ (2) فَلَا تُکَلِّفُونِیهِ ثُمَّ قَالَ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ فِینَا یَوْماً خَطِیباً بِمَاءٍ یُدْعَی خُمّاً بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ وَعَظَ وَ ذَکَرَ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ أَلَا یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا (3) أَنَا بَشَرٌ یُوشِکُ أَنْ یَأْتِیَنِی (4) رَسُولُ رَبِّی فَأُجِیبَ وَ إِنِّی (5) تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ أَوَّلُهُمَا کِتَابُ اللَّهِ فِیهِ الْهُدَی وَ النُّورُ فَخُذُوا بِکِتَابِ اللَّهِ وَ اسْتَمْسِکُوا بِهِ فَحَثَّ عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَرَغَّبَ فِیهِ (6) ثُمَّ قَالَ وَ أَهْلَ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی (7) فَقَالَ لَهُ حُصَیْنٌ وَ مَنْ أَهْلُ بَیْتِهِ یَا زَیْدُ أَ لَیْسَ نِسَاؤُهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ قَالَ (8) أَهْلُ بَیْتِهِ مَنْ حَرُمَ عَلَیْهِ الصَّدَقَةُ بَعْدَهُ (9) قَالَ وَ مَنْ هُمْ قَالَ هُمْ آلُ عَلِیٍّ وَ آلُ عَقِیلٍ وَ آلُ جَعْفَرٍ وَ آلُ عَبَّاسٍ قَالَ کُلُّ هَؤُلَاءِ حَرُمَ عَلَیْهِمُ الصَّدَقَةُ قَالَ نَعَمْ (10).
قال صاحب جامع الأصول (11) و زاد فی روایة کتاب الله فیه الهدی و النور
ص: 229
من استمسک به و أخذ به کان علی الهدی و من أخطأه ضل.
و فی أخری نحوه غیر أنه قال ألا و إنی تارک فیکم ثقلین أحدهما کتاب الله و هو حبل الله من اتبعه کان علی الهدی و من ترکه کان علی الضلالة و فیه فقلنا من أهل بیته نساؤه قال لا ایم الله إن المرأة تکون مع الرجل العصر من الدهر فیطلقها فترجع إلی أبیها و قومها أهل بیته أصله و عصبته الذین حرموا الصدقة بعده قال أخرجه مسلم.
و قد حکی هذه الروایة یحیی بن الحسن بن بطریق عن الجمع بین الصحیحین للحمیدی من الحدیث الخامس من إفراد مسلم من مسند ابن أبی أوفی بإسناده و عن الجمع بین الصحاح الستة لرزین بن معاویة العبدری من صحیح أبی داود السجستانی و صحیح الترمذی عن حصین بن سبرة أنه قال لزید بن أرقم لقد لقیت یا زید خیرا کثیرا الحدیث (1)
وَ رَوَی التِّرْمِذِیُّ فِی صَحِیحِهِ وَ صَاحِبُ جَامِعِ الْأُصُولِ عَنْ بُرَیْدَةَ قَالَ کَانَ أَحَبَّ النِّسَاءِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ فَاطِمَةُ وَ مِنَ الرِّجَالِ عَلِیٌّ.قَالَ إِبْرَاهِیمُ یَعْنِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ.
وَ رَوَی الْبُخَارِیُّ فِی صَحِیحِهِ فِی بَابِ مَرَضِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ قَوْلِهِ تَعَالَی إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ وَ رَوَاهُ فِی الْمِشْکَاةِ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ کُنَّا أَزْوَاجَ النَّبِیِّ عِنْدَهُ فَأَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ مَا تُخْطِئُ مِشْیَتُهَا مِنْ مِشْیَةِ رَسُولِ اللَّهِ شَیْئاً فَلَمَّا رَآهَا رَحَّبَ بِهَا قَالَ مَرْحَباً یَا بِنْتِی ثُمَّ أَجْلَسَهَا عَنْ یَمِینِهِ ثُمَّ سَارَّهَا (2) فَبَکَتْ بُکَاءً شَدِیداً فَلَمَّا رَأَی حُزْنَهَا سَارَّهَا الثَّانِیَةَ فَإِذَا هِیَ تَضْحَکُ فَقُلْتُ لَهَا خَصَّکِ رَسُولُ اللَّهِ مِنْ بَیْنِ نِسَائِهِ بِالسِّرَارِ ثُمَّ أَنْتِ تَبْکِینَ فَلَمَّا قَامَ رَسُولُ اللَّهِ سَأَلْتُهَا عَمَّا سَارَّکِ قَالَتْ مَا کُنْتُ لِأُفْشِیَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ سِرَّهُ قَالَتْ فَلَمَّا تُوُفِّیَ قُلْتُ عَزَمْتُ عَلَیْکِ بِمَا لِی مِنَ الْحَقِّ عَلَیْکِ لَمَّا أَخْبَرْتِنِی (3) مَا قَالَ لَکِ رَسُولُ اللَّهِ قَالَتْ أَمَّا الْآنَ فَنَعَمْ أَمَّا حِینَ سَارَّنِی فِی الْمَرَّةِ الْأُولَی فَإِنَّهُ أَخْبَرَنِی أَنَّ جَبْرَئِیلَ کَانَ یُعَارِضُنِی الْقُرْآنَ کُلَّ سَنَةٍ مَرَّةً وَ أَنَّهُ عَارَضَنِی بِهِ الْآنَ مَرَّتَیْنِ وَ
ص: 230
إِنِّی لَا أَرَی الْأَجَلَ إِلَّا قَدِ اقْتَرَبَ فَاتَّقِی اللَّهَ وَ اصْبِرِی فَإِنِّی نِعْمَ السَّلَفُ أَنَا لَکِ فَبَکَیْتُ بُکَائِیَ الَّذِی رَأَیْتِ فَلَمَّا رَأَی جَزَعِی سَارَّنِی الثَّانِیَةَ فَقَالَ یَا فَاطِمَةُ أَ مَا تَرْضَیْنَ (1) أَنْ تَکُونِی سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ أَوْ سَیِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ الْأُمَّةِ کَذَا فِی جَامِعِ الْأُصُولِ ثُمَّ قَالَ وَ فِی رِوَایَةِ مُسْلِمٍ وَ التِّرْمِذِیِّ أَ مَا تَرْضَیْنَ أَنْ تَکُونِی سَیِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَوْ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فِی رِوَایَةٍ فَسَارَّنِی فَأَخْبَرَنِی أَنَّهُ یُقْبَضُ فِی وَجَعِهِ فَبَکَیْتُ ثُمَّ سَارَّنِی فَأَخْبَرَنِی أَنِّی أَوَّلُ أَهْلِ بَیْتِهِ أَتْبَعُهُ فَضَحِکْتُ.
و قال ابن حجر فی صواعقه إن أکثر المفسرین علی أن الآیة نزلت فی علی و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام لتذکیر ضمیر عَنْکُمُ (2).
و قال الفخر الرازی فی التفسیر الکبیر اختلف الأقوال فی أهل البیت و الأولی أن یقال هم أولاده و أزواجه و الحسن و الحسین منهم و علی منهم لأنه کان من أهل بیته بسبب معاشرته بیت النبی و ملازمته للنبی صلی الله علیه و آله (3).
و قال شیخ الطائفة فی التبیان روی أبو سعید الخدری و أنس بن مالک و عائشة و أم سلمة و واثلة بن الأسقع أن الآیة نزلت فی النبی و علی و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام.
قال وَ رُوِیَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ أَنَّهَا قَالَتْ إِنَّ النَّبِیَّ کَانَ فِی بَیْتِی فَاسْتَدْعَی عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ جَلَّلَهُمْ بِعَبَاءٍ خَیْبَرِیَّةٍ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً فَأَنْزَلَ اللَّهُ قَوْلَهُ: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ أَنَا مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ؟ فَقَالَ لَا وَ لَکِنَّکِ إِلَی خَیْرٍ (4).
و قال الشیخ الجلیل أبو علی الطبرسی فی مجمع البیان قال أبو سعید الخدری و أنس بن مالک و واثلة بن الأسقع و عائشة و أم سلمة أن الآیة مختصة برسول الله و علی و فاطمة
ص: 231
و الحسن و الحسین علیهم السلام.
قال وَ ذَکَرَ أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی خَمْسَةٍ فِیَّ وَ فِی عَلِیٍّ وَ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ وَ فَاطِمَةَ.
وَ أَخْبَرَنَا السَّیِّدُ أَبُو الْحَمْدِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَاکِمُ أَبُو الْقَاسِمِ الْحَسْکَانِیُّ عَنْ أَبِی بَکْرٍ السَّبِیعِیِّ عَنْ أَبِی عُرْوَةَ الْحَرَّانِیِّ عَنِ ابْنِ مُصْغِی عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ بْنِ وَاقِدٍ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ سَیَّارٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْکَدِرِ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ لَیْسَ فِی الْبَیْتِ إِلَّا فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ عَلِیٌّ علیه السلام إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی.
وَ حَدَّثَنَا السَّیِّدُ أَبُو الْحَمْدِ عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زَاذَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ آیَةُ التَّطْهِیرِ جَمَعَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ إِیَّاهُ فِی کِسَاءٍ لِأُمِّ سَلَمَةَ خَیْبَرِیٍّ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ عِتْرَتِی.
و الروایات فی هذا کثیرة من طرق العامة و الخاصة لو قصدنا إلی إیرادها لطال الکتاب و فیما أوردناه کفایة انتهی (1).
و قد روی روایة البرمة موفق بن أحمد الخوارزمی فی مسنده عن أم سلمة.
وَ قَالَ صَاحِبُ کِتَابِ إِحْقَاقِ الْحَقِّ رَحِمَهُ اللَّهُ ذَکَرَ سَیِّدُ الْمُحَدِّثِینَ جَمَالُ الْمِلَّةِ وَ الدِّینِ عَطَاءُ اللَّهِ الْحُسَیْنِیُّ فِی کِتَابِ تُحْفَةِ الْأَحِبَّاءِ نَقْلًا عَنْ کِتَابِ الْمَصَابِیحِ فِی بَیَانِ شَأْنِ النُّزُولِ لِأَبِی الْعَبَّاسِ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمُفَسِّرِ الضَّرِیرِ الْأَسْفَرَایِنِیِّ مَا تَضَمَّنَ أَنَّهُ صلی الله علیه و آله لَمَّا أَدْخَلَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ سِبْطَیْهِ فِی الْعَبَاءِ قَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ أَطْهَارُ عِتْرَتِی وَ أَطَایِبُ أَرُومَتِی (2) مِنْ لَحْمِی وَ دَمِی إِلَیْکَ لَا إِلَی النَّارِ أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً وَ کَرَّرَ هَذَا الدُّعَاءَ ثَلَاثاً قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنَا مَعَهُمْ قَالَ إِنَّکِ إِلَی خَیْرٍ وَ أَنْتِ مِنْ خَیْرِ أَزْوَاجِی انْتَهَی (3).
.
ص: 232
أَقُولُ: وَ رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی الْمُسْتَدْرَکِ عَنِ الْحَافِظِ أَبِی نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ وَ الْأَعْمَشِ عَنْ عَطِیَّةَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ: نَزَلَتْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ الْآیَةَ فِی خَمْسَةٍ رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام.
و قد مضی بعض الأخبار فی باب معنی الآل و العترة و باب المباهلة و سائر أبواب الإمامة و سیأتی فی تضاعیف الأبواب و فیما ذکرناه کفایة.
فأقول: قد ظهر من تلک الأخبار المتواترة من الجانبین بطلان القول بأن أزواج النبی صلی الله علیه و آله داخلة فی الآیة و کذا القول بعمومها لجمیع الأقارب و لا عبرة بما قاله زید بن أرقم من نفسه (1) مع معارضته بالأخبار المتواترة و یدل أیضا علی بطلان القول بالاختصاص بالأزواج العدول عن خطابهن إلی صیغة الجمع المذکر و سیظهر بطلانه (2) عند تقریر دلالة الآیة علی عصمة من تناولته إذ لم یقل أحد من الأمة بعصمتهن بالمعنی المتنازع فیه (3) و کذا القولان الآخران و هو واضح (4).
إذا تمهد هذا فنقول المراد بالإرادة فی الآیة إما الإرادة المستتبعة للفعل أعنی إذهاب الرجس حتی یکون الکلام فی قوة أن یقال إنما أذهب الله عنکم الرجس أو الإرادة المحضة التی لا یتبعها الفعل حتی یکون المعنی أمرکم الله باجتناب المعاصی یا أهل البیت فعلی الأول ثبت المدعی و أما الثانی فباطل من وجوه.
الأول أن کلمة إنما تدل علی التخصیص کما قرر فی محله و الإرادة المذکور تعم سائر المکلفین حتی الکفار لاشتراک الجمیع فی التکلیف و قد قال سبحانه وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (5) فلا وجه للتخصیص بأهل البیت علیه السلام.
ص: 233
الثانی: أن المقام یقتضی المدح و التشریف لمن نزلت الآیة فیه حیث جللهم بالکساء و لم یدخل فیه غیرهم و خصصهم بدعائه فقال اللهم هؤلاء أهل بیتی و حامتی علی ما سبق فی الأخبار و کذا التأکید فی الآیة حیث أعاد التطهیر بعد بیان إذهاب الرجس و المصدر بعده منونا بتنوین التعظیم و قد أنصف الرازی فی تفسیره حیث قال فی قوله تعالی لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أی یزیل عنکم الذنوب وَ یُطَهِّرَکُمْ أی یلبسکم خلع الکرامة انتهی (1) و لا مدح و لا تشریف فیما دخل فیه الفساق و الکفار.
الثالث أن الآیة علی ما مر فی بعض الروایات إنما نزلت بعد دعوة النبی لهم و أن یعطیه ما وعده فیهم و قد سأل الله أن یذهب عنهم الرجس و یطهرهم لا أن یرید ذلک منهم و یکلفهم بطاعته فلو کان المراد هذا النوع من الإرادة لکان نزول الآیة فی الحقیقة ردا لدعوته صلی الله علیه و آله لا إجابة لها و بطلانه ظاهر.
و أجاب المخالفون عن هذا الدلیل بوجوه الأول أنا لا نسلم أن الآیة نزلت فیهم بل المراد بها أزواجه لکون الخطاب فی سابقها و لاحقها متوجها إلیهن و یرد علیه أن هذا المنع بمجرده بعد ورود تلک الروایات المتواترة من المخالف و المؤالف غیر مسموع و أما السند (2) فمردود بما ستقف علیه فی کتاب القرآن مما سننقل من روایات الفریقین أن ترتیب القرآن الذی بیننا لیس من فعل المعصوم حتی لا یتطرق إلیه الغلط مع أنه
روی البخاری (3) و الترمذی و صاحب جامع الأصول عن ابن شهاب عن خارجة بن زید بن ثابت أنه سمع زید بن ثابت یقول فقدت آیة فی سورة الأحزاب حین نسخت الصحف قد کنت أسمع رسول الله یقرأ بها فالتمسناها فوجدناها مع خزیمة بن ثابت الأنصاری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فألحقناها فی سورتها من المصحف.
فلعل آیة التطهیر أیضا وضعوها فی موضع زعموا أنها تناسبه أو أدخلوها فی سیاق مخاطبة الزوجات لبعض مصالحهم الدنیویة و قد ظهر من الأخبار عدم ارتباطها بقصتهن فالاعتماد فی هذا الباب علی النظم و الترتیب ظاهر البطلان.
ص: 234
و لو سلم عدم التغییر فی الترتیب فنقول سیأتی أخبار مستفیضة بأنه سقط من القرآن آیات کثیرة (1) فلعله سقط مما قبل الآیة و ما بعدها آیات لو ثبتت لم یفت الربط الظاهری بینها و قد وقع فی سورة الأحزاب بعینها ما یشبه هذا فإن الله سبحانه بعد ما خاطب الزوجات بآیات مصدرة بقوله تعالی یا نساء النبی إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا الآیة عدل إلی مخاطبة المؤمنین بما لا تعلق له بالزوجات بآیات کثیرة ثم عاد إلی الأمر بمخاطبتهن و عیرهن (2) بقوله سبحانه یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ و قد عرفت اعتراف الخصم فیما رووا أنه کان قد سقط منها آیة فألحقت فلا یستبعد أن یکون الساقط أکثر من آیة و لم یلحق غیرها.
وَ رَوَی الصَّدُوقُ فِی کِتَابِ ثَوَابِ الْأَعْمَالِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام سُورَةُ الْأَحْزَابِ فِیهَا فَضَائِحُ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ مِنْ قُرَیْشٍ وَ غَیْرِهِمْ یَا ابْنَ سِنَانٍ إِنَّ سُورَةَ الْأَحْزَابِ فَضَحَتْ نِسَاءَ قُرَیْشٍ مِنَ الْعَرَبِ وَ کَانَتْ أَطْوَلَ مِنْ سُورَةِ الْبَقَرَةِ وَ لَکِنْ نَقَصُوهَا وَ حَرَّفُوهَا (3).
و لو سلم عدم السقوط أیضا کما ذهب إلیه جماعة قلنا لا یرتاب من راجع التفاسیر أن مثل ذلک کثیر فی الآیات غیر عزیز إذ قد صرحوا فی مواضع عدیدة فی سورة مکیة أن آیة أو آیتین أو أکثر من بینها مدنیة و بالعکس و إذا لم یکن ترتیب الآیات علی وفق نزولها لم یتم لهم الاستدلال بنظم القرآن علی نزولها فی شأن الزوجات مع أن النظم و السیاق لو کانا حجتین فإنما یکونان حجتین لو بقی الکلام علی أسلوبه السابق و التغییر فیها لفظا و معنی ظاهر إما لفظا فتذکیر الضمیر و إما معنی فلان مخاطبة الزوجات مشوبة بالمعاتبة و التأنیب (4) و التهدید و مخاطبة أهل البیت علیهم السلام محلاة بأنواع التلطف و المبالغة فی الإکرام و لا یخفی بعد إمعان النظر المباینة التامة فی السیاق بینها و بین ما قبلها و ما بعدها علی ذوی الأفهام.
الثانی أن الآیة لا تدل علی أن الرجس قد ذهب بل إنما دل علی أن الله
ص: 235
سبحانه أراد إذهابه عنهم فلعل ما أراده لم یتحقق و قد عرفت جوابه فی تقریر الدلیل (1) مع أن الإرادة بالمعنی الذی یصح تخلف المراد عنه إذا أطلق علیه تعالی یکون بمعنی رضاه بما یفعله غیره أو تکلیفه إیاه به و هو مجاز لا یصار إلیه إلا بدلیل.
الثالث أن إذهاب الرجس لا یکون إلا بعد ثبوته و أنتم قد قلتم بعصمتهم من أول العمر إلی انقضائه و دفع بأن الإذهاب و الصرف کما یستعمل فی إزالة الأمر الموجود یستعمل فی المنع عن طریان أمر علی محل قابل له کقوله تعالی کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ و تقول فی الدعاء صرف الله عنک کل سوء و أذهب عنک کل محذور علی أنا نقول إذا سلم الخصم منا دلالة الآیة علی العصمة فی الجملة کفی فی ثبوت مطلوبنا إذ القول بعصمتهم فی بعض الأوقات خرق للإجماع المرکب.
الرابع أن لفظة یُرِیدُ من صیغ المضارع فلم تدل علی أن مدلولها قد وقع و أجیب بأن استعمال المضارع فیما وقع غیر عزیز فی الکلام المجید و غیره بل غالب ما استعملت الإرادة علی صیغة المضارع فی أمثاله فی القرآن إنما أرید به ذلک کقوله تعالی یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ (2) و غیر ذلک و ظاهر سیاق الآیة النازلة علی وجه التشریف و الإکرام قرینة علیه علی أن الوقوع فی الجملة کاف کما عرفت (3).
الخامس أن قوله تعالی لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ لا یفید العموم لکون المعرف بلام الجنس فی سیاق الإثبات و أجیب بأن الکلام فی قوة النفی إذ لا معنی لإذهاب الرجس إلا رفعه و رفع الجنس یفید نفی جمیع أفراده.
ص: 236
**[ترجمه]اکنون به توضیح برخی الفاظ روایات گذشته میپردازیم:
اللِّفاع: ملحفه و پوشش. اِلتفَعَ: روی خود لحاف انداخت . و در النهایۀ آمده است: در حدیث است: أنّه أغدف علی علیّ و فاطمه ستراً: یعنی پرده را انداخت. و گفت: در حدیث است که: به او گفته شد: این علی و فاطمه هستند که بر سده ایستادهاند پس اجازه دخول داد. السدّۀ: سرِ در که در را از باران نگاه میدارد، و گفتهاند منظور خودِ در است، و گفتهاند فضای خالی میان حیاط و در است. الخمیصِۀ: پیراهن خز یا پشمی نقش دار، و گفته شده تا مشکی نقش دار نباشد به آن «خمیصۀ» گفته نمیشود. البرمۀ: مطلق دیگ یا دیگ سنگی.
در النهایه آمده است: الحریرۀ: سوپ پخته شده از آرد و روغن وآب. و گفت: در حدیث علی علیه السّلام گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر من وارد شده و من بر روی «منامه» بودم و منظور از منامه در اینجا «سکو» و «مصطبۀ» است . و در جای دیگر به معنی «بالاپوش مخملی» است؛ و در حدیث گفت: جبرئیل سرزمین قوم لوط را بالا کشید و چنان درهم پیچید که فرشتگان صدای زوزه سگایشان را شنیدند؛ و منظور از بین بردن آنهاست گفته میشود: أَلوَت بِه العنقاء: آن را به پرواز درآورد. العصیدۀ: آردی است که با روغن آغشته و سپس پخته میشود.
مولف: در اکثر نسخههای الطرائف در حدیث سهل آمده است: کان بساطاً لنا علی المثابۀ؛ و در برخی نسخهها: علی المنامۀ و این روشنتر است. اما پس از پایان خبر گوید: در برخی جاها این روایت را از امسلمۀ دیدهام که گفته است: وَ کُنّا علی منامۀ. ولی من نمی دانم که کدام یک درستتر است، منامۀ یا مثابۀ؟ تمام.
در النهایۀ آمده است: المثابۀ: منزل. در صحاح: المثابۀ: مکانی است که پیوسته به آنجا رفت و آمد میشود. و از آن جهت خانه را «مثابۀ» گفتهاند که ساکنان آن پس از انجام کارهایشان به آن روی میآورند. و میگویم: اگر این روایت صحیح باشد، لفظ منامه در اینجا برای سکو و زیرانداز استعاره شده است.
تکمله: بدان که این آیه، آیهای است که بر عصمت اصحاب کساء علیهم الصلاۀ و السلام دلالت دارد؛ زیرا اجماع امّت بر این است که منظور از این آیه اهل بیت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هستند هرچند در مصداق آنها باهم اختلاف نظر دارند، از این رو برخی از مفسران و بسیاری از مخالفان گفتهاند که مراد از اهل بیت همسران پیامبرند و برخی بر این باورند که مصداق آیه علی بن أبی طالب، حسن، حسین ، فاطمه سلام الله علیهم و همسران پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هستند؛ و گفته شد، مقصود آیه آن دسته از خویشاوندان پیامبرند که صدقه برایشان حرام است. لیکن علمای ما رضوان الله علیهم و بسیاری دیگر از مسلمانان – همان طور که از روایاتی که گذشت و روایاتی که بعداً خواهد آمد، روشن است- بر این باورند که این آیه اختصاصاً درباره علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام نازل گشته و کسی با آنها در این امر شریک نیست. آنچه این امر را اثبات میکند روایات بسیاری است که از طریق شیعه و غیر شیعه نقل گردیده و برای کسانی که از بصیرت و گوش شنوا برخوردارند ، کفایت میکند. اما برای مزید تأکید و روشنگری بیشتر به برخی موارد اشاره خواهم کرد که از کتب مخالفان استخراج کردهام یا اینکه اصحاب ما از کتب صحاح و اصول آنها که مبنای عقیدتی ایشان را تشکیل میدهد، استخراج کردهاند .
یکی از این موارد، موردی است که مسلم آن را در صحیح خود و ابن أثیر در جامع الاصول ضمن حرف فاء و صاحب المشکاۀ در فصل اول از باب فضایل اهل بیت علیهم السلام از عایشه نقل کردهاند که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سپیده دم در حالی که عبایی نقش دار مشکی پوشیده بود، از خانه خارج شد و نزد حسن بن علی رفت و او را زیرعبا گرفت آنگاه حسین را در زیر عبا جا داد سپس فاطمه را به زیر عبا برد و آنگاه علی را نیز به جمع آنان افزود سپس فرمود: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» - . صحیح مسلم7: 13. تیسر الوصول إلی جامع الأصول 3: 260 . مشکاۀ المصابیح: 560 -
صاحب الطرائف نیز آن را از بخاری به نقل از عایشه - . الطرائف: 31 - و از کتاب «الجمع بین الصحیحین» حمیدی در حدیث شماره 64 و از افراد مسلم با سندش و از «صحیح» ابن داود در باب مناقب الحسنین علیهما السّلام و در جای دیگر نیز روایت کرده است.
ابن بطریق نیز با سند خود از بخاری و مسلم شبیه آن را نقل کرده است. - . العمدۀ: 19-18 - [ابن أثیر در النهایه بدان اشاره کرده است و گفته: «روزی رسول خدا در حالی که عبایی نقشدار پشمی پوشیده بود از خانه خارج شد» - . النهایۀ 2 : 73 -
و گفت: المرط- با کسر میم – پوششی است از پشم و شاید خز یا غیر آن؛ و گفت: المرحّل: پوششی است که نقش و نگار در آن وجود داشته باشد، و در جامع الأصول گوید: المرحّل: عبای نقش دار ؛ و گفته شده : - . الصحاح 4 : 1707 -
لباس خزی است که در آن نقش باشد.] - . تیسیر الوصول 3: 259 -
از جمله دیگر موارد، روایتی است که ترمذی در صحیح خود و نیز در جامع الأصول آن را به نقل از أم سلمه آورده است که گفت:آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» در خانه من نازل شده است آنگاه که من کنار در نشسته بودم . لذا به رسول خدا عرض کردم: آیا من از جمله اهل بیت نیستم؟ فرمود: تو را فرجامی نیک در پیش است، تو از همسران رسول خدا هستی .
در ادامه گوید: هنگام نزول آیه، علی، حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام در خانه من بودند که رسول خدا آنها را با کسائی پوشانده و فرمود: خداوندا، اینان اهل بیت من هستند پس پلیدی را از ایشان دورکن و پاک و پاکیزهشان گردان! صاحب جامع الأصول گوید: در روایتی دیگر آمده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله حسن، حسین، علی و فاطمه را با کسائی پوشانده سپس فرمود: اینان اهل بیت و خاندان من هستند، پلیدی را از ایشان دور ساز و پاک و پاکیزهشان گردان! پس أم سلمه عرض کرد: آیا من هم از آنها هستم یا رسول الله؟ فرمود: تو نیک فرجامی. گفت: ترمذی این حدیث را استخراج کرده است. - . تیسیر الوصول 3: 259 - و ابن عبد البّر در «الاِستیعاب» گوید: چون آیه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» نازل شد، رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله فاطمه، علی، حسن و حسین را به خانه اُم سَلَمه دعوت کرده و فرمود: خداوندا، اینان اهل بیت من هستند، پس پلیدی را از ایشان دور ساز و پاک و پاکیزهشان گردان! - . الاستیعاب3: 37 -
از جمله موارد دیگر، روایتی است که ترمذی و صاحب جامع الأصول از عمرو بن أبی سلمه روایت کردهاند که گفت: آیه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» در خانه اُم سلمه بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نازل شد. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فاطمه، حسن و حسین را با کسائی پوشاند در حالی که علی علیه السّلام در پشت سر آن حضرت جای گرفته بود و آنگاه فرمود: خدایا، اینان اهل بیت من هستند، پلیدی را از آنان دور ساز و پاک و پاکیزهشان گردان! ام سلمه گفت: من هم از ایشان هستم ای پیامبر خدا؟ فرمود: تو جایگاه خود را داری و عاقبت به خیر هستی.
باز هم ترمذی و صاحب جامع الاصول از أنس روایت میکنند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پس از نزول این آیه به مدت شش ماه هر وقت برای نماز از خانه بیرون میشد، بر در خانه فاطمه رفته و میفرمود: الصلاۀ اهل البیت، «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» - . تیسیر الوصول 3: 260 -
باز مسلم در صحیح خود و صاحب المشکاۀ در فصل اول از باب مذکور از سعدبن أبی وقّاص روایت میکند که گفت: چون آیه «نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمُ ْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُم» - . آل عمران/ 61 - {پسرانمان
و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود} نازل گردید، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی، فاطمه، حسن و حسین را نزد خود خوانده و فرموده: خداوندا! اینان اهل بیت من هستند. - . مشکاۀ المصابیح : 56 و آن هم در صحیح مسلم نیافتیم. - این روایت در جامع الأصول نیز وارد شده با این تفاوت که به جای «اللّهمَّ هؤلاء أهل بیتی»، «اللّهم هؤلاء أَهلی» ثبت کرده است. وی گوید: ترمذی این روایت را استخراج کرده است. - . تیسیر الوصول 3: 259 -
یحیی بن الحسن بن بطریق با سند خود از پدر عامر بن سعد روایت کرده است که گفت: چون بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وحی نازل شد، علی، فاطمه، حسن و حسین را نزد خود خوانده و فرمود: اینان اهل بیت من هستند. احمد بن حنبل با سند خود از قتیبه، شبیه آن را نقل نموده و نیز ابونعیم با سند خود از ابوسعید روایت میکند که ام سلمه به وی گفته است که آیه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» در خانه او نازل گشته و هنگام نزول آن وی کنار در نشسته بوده است. وی گوید: گفتم: یا رسول الله، آیا من از اهل بیت نیستم؟ فرمود: تو فرجامی نیکو داری و از همسران پیامبری. أمّ سلمه در ادامه گوید: هنگام نزول، آیه رسول خدا صَلی الله علیهِ و سلَّم، علی ، فاطمه، حسن و حسین صلوات الله علیهم در خانه بودند.
نیز با سند خود از ابوهریرۀ و او از اُم سلمه نقل میکند که گفت: فاطمه سلام الله علیها با دیگی نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمد که در آن شوربایی پخته بود و آن دیگ را بر طَبَقی نهاده در مقابل رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله گذاشت .
پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: پسر عمو و پسرانت کجا هستند؟ گفت: در خانهاند. فرمود: برو و آنها را بیار. پس فاطمه سلام الله علیها نزد علی علیه السّلام آمده و گفت: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله تو را میطلبد. پس علی علیه السّلام در حالی که دست حسن و حسین را در دست داشت و فاطمه همراهشان بود نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آمدند، و چون چشم پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر ایشان افتاد دست برد و ملافهای را از روی تخت برداشته آن را پهن کرد و آنها را روی آن نشاند؛ سپس چهار گوشه آن را با دست چپ گرفته و آن را بر روی سرشان گرفت و دست راست را به سوی خدا دراز کرده و فرمود: خداوندا، اینان اهل بیت من هستند پس پلیدی را از ایشان دور ساز و پاک و پاکیزهشان گردان.
هم چنین با سند خود از ابو عبدالله جدلی آورده است که گفت: بر عایشه وارد گشته و درباره آیه تطهیر از وی پرسیدم، گفت: در خانه أم سلمه نازل شده، از وی بپرس. چون از ام سلمه پرسیدم، گفت: عایشه راست میگوید، در خانه من بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نازل شد و آنگاه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چه کسی علی، فاطمه و دو پسرش را برای من میآورد - . این روایات را در العمدۀ نیافتیم و به نظر میرسد مؤلف آنها را از «المستدرک» نقل کرده که نسخهای خطی است و نتوانستهایم تاکنون به آن دست بیابیم. -
؟ ادامه حدیث.
موفّق بن احمد خوارزمی با سند خود از ام سلمه روایت میکند که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به فاطمه فرمود شوهر و پسرانت را نزد من آر. و چون آمدند، کسائی خیبریّ فدکی بر روی آنها انداخت سپس دست خود را روی آنها گذاشته و فرمود: خدایا، اینان اهل بیت محمد هستند پس درود و برکات خودت را نثار محمّد و آل محمّد فرما که ستوده و ارجمند تویی؛ اُم سلمه گوید: پس گوشه کساء را بلند کرده تا وارد جمع آنها شوم لیکن پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آن را از دست من خارج کرده و فرمود: فرجام تو به خیر خواهد بود. - . این روایت را در تألیفاتی که از ایشان در دست داریم نیافتیم اما شبیه آن در «المناقب» او هست. -
مسلم در صحیح خود از یزید بن حیّان روایت کرده و این روایت را در جامع الأصول از وی نقل کرده و گوید: من و حصین بن سبره و عمر بن مسلم نزد زید بن أرقم رفتیم، و چون باهم نشستیم، حصین به وی گفت: ای زید، خیر بسیار نصیب تو گشته است، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را دیده و سخن او را شنیده و در غزوههایش شرکت کردهای و با وی نماز به جای آوردهای؛ آری زید، خیر بسیار یافتهای، اکنون با ما سخن بگو که از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله چه شنیدهای؟ گفت: برادر زاده، به خدا سالخورده شدهام و به کهنسالی گرفتارم از این رو بعضی احادیث را که از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به خاطر داشتم فراموش کردهام. بنابراین هر چه گفتم از من بپذیرید و اگر مطلبی را نگفتم، به من تحمیل نکنید که بگویم. سپس گفت: روزی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر چاه آبی به نام «خمس» که بین مکه و مدینه واقع است، خطبهای خوانده و در آن خدا را حمد و سپاس گفته و وعظ و اندرز داد و آنگاه فرمود: اما بعد، ای مردم، من انسانی هستم که نزدیک است فرستاده پروردگارم (ملک الموت) به سراغم بیاید و من هم اجابت کنم، و این در حالی است که دو شیء گرانبها در میان شما بر جای میگذارم: نخست کتاب خدا که هدایت و نور در آن است. پس کتاب خدا را بگیرید و بدان چنگ بزنید- پس بسیار درباره تمسک به قرآن و تشویق به این کار سخن گفت- سپس فرمود: و اهل بیت من، خدا را درباره اهل بیتم به شما یادآوری میکنم (دو بار این جمله را تکرار فرمود). پس حصین گفت: ای زید، مگر اهل بیت او کسی جز زنان آن حضرتاند؟ گفت: اهل بیت او کسانی هستند که صدقه بر آنها حرام است. حصین گفت: اینان چه کسانی هستند؟ زید گفت: آنها خاندان علی، خاندان عقیل و خاندان جعفر و خاندان عباس هستند. حصین گفت: صدقه بر همه اینها حرام است؟ گفت: آری . - . صحیح مسلم 7: 123- 122 -
صاحب کتاب «جامع الأصول» گوید: و در روایتی افزوده است: کتاب خدا که هدایت و نور در آن است و هرکس به آن چنگ زده و عمل کند، بر هدایت است و هرکه خطا کند، گمراه میشود. و در روایتی دیگر شبیه این را آورده لیکن فرموده: هان که من دو شیء سنگین را در میان شما از خود بر جای مینهم: کتاب خدا که ریسمان اوست و هرکه از آن پیروی کند بر هدایت خواهد بود و هر که آن را رها سازد بر گمراهی خواهد بود؛ و در این روایت آمده است: پس گفتیم: اهل بیت او چه کسانی هستند؟ همسرانش؟ گفت: نه به خدا سوگند، زیرا زن مدتی در نکاح شوهر است و ممکن است وی را طلاق دهد و وی به نزد پدر و قومش باز میگردد؛ اهل بیت او رگ و ریشه او هستند که پس از او صدقه بر آنان حرام است. گوید: مسلم عین این روایت را استخراج کرده است.
این روایت را یحیی بن حسن بن بطریق از کتاب الجمع بین الصحیحین حمیدی از حدیث پنجم، از افراد مسلم از مسند ابن أبی أوفی با سند خود، از الجمع بین الصحاح الستّۀ رزین بن معاویه عبدویّ، از صحیح ابو داود سیستانی؛ و صحیح ترمذی از حصین بن سبرۀ نقل کرده که او به زید بن ارقم گفت: ای زید، تو خیر بسیار دیدهای. ادامه روایت. - . العمدۀ: 35 -
ترمذی در صحیح خود و صاحب جامع الأصول از بریده روایت دارند که گفت: فاطمه محبوبترین زنان نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود و از مردان علی علیه السّلام. ابراهیم گفت: منظورش از اهل بیت اوست.
بخاری در صحیح خود در باب «بیماری پیامبر» و آیه: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنهَُّم لمَیِّتُون» - . زمر/ 30 - {قطعاً
تو خواهی مرد، و آنان [نیز] خواهند مرد.} و آن را در «مشکاۀ» از عایشه نقل کرده که گفت: ما همسران رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نزد وی بودیم که فاطمه آمد. راه رفتن وی بسیار به راه رفتن رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شباهت داشت. پس چون وی را دید، خوش آمد گفت و فرمود: خوش آمدی دخترم، سپس او را در سمت راست خود نشاند، آنگاه با وی آهسته به سخن گفتن پرداخت چنانچه گویی رازی با وی در میان مینهد. پس فاطمه به شدت گریست و چون گریهاش را دید، بار دیگر چیزهایی به وی گفت که موجب خنده و شادمانی فاطمه گردید. [ پس به وی گفتم: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از میان زنان تو را به عنوان محرم اسرار برگزیده و آن وقت تو گریه میکنی؟] چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برخاست، درباره آنچه وی را خندانید پرسیدم. گفت: من راز رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را بر ملا نمیکنم! و چون آن حضرت رحلت فرمودند، از فاطمه سلام الله علیها پرسیدم: نزد تو آمدهام تا خواهش کنم به خاطر حقی که بر گردنت دارم که مرا [از آنچه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با تو در میان گذاشت] آگاه سازی. فرمود: اکنون منعی وجود ندارد، بار اول که با من آرام سخن گفت، به من خبر داد که جبرئیل هر سال یک بار قرآن را با من مرور میکرد، اما امسال دو بار قرآن را با من مرور کرد و گمان کنم اجلم فرا رسیده است، پس، از خدا بترس و شکیبا باش که من بهترین سَلَف برای تو هستم. از این رو [چنان که دیدی] به گریه افتادم. و چون بیتابی و ناراحتی مرا دید، دوباره آرام به من گفت: ای فاطمه، آیا خوشنود نمیشوی که [سرور زنان مؤمنان یا سرور زنان این امت باشید؟ در جامع الأصول چنین است لیکن در روایت مسلم و ترمذی: آیا راضی نیستی که] سرور زنان بهشت یا زنان مؤمنان باشی؟ و در روایتی دیگر: آن حضرت محرمانه به من گفت که از همین بیماری وفات خواهد یافت. پس گریستم، سپس فرمود که من اولین کسی هستم از اهل بیت که به وی خواهم پیوست ، از این رو خندیدم.
ابن حجر در صواعق خود گوید: نظر اکثر مفسّران بر این است که این آیه در شأن علی، فاطمه، حسن و حسین علیه السّلام نازل شده است و دلیل آن مذکر آوردن ضمیر «کم» در «عَنکُم» است. - . س 141 -
فخر رازی در تفسیر کبیر خود گوید: در مورد مصادیق اهل بیت نظرها متفاوت است و بهتر آن است که گفته شود: اهل بیت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرزندان و همسران ایشان هستند و حسن و حسین از آنها هستند و علی از آنهاست چون که پیوسته مصاحب و ملازم پیامبر در خانهاش بوده است. - . ج.6 : 615 -
شیخ الطائفۀ در تفسیر تبیان خود گوید: ابوسعید خدری، أنس بن مالک، عایشه، أمّ سلمه و واثلۀ بن الأسقع روایت کردهاند که این آیه در حق پیامبر صَلی الله علیهِ و سلَّم، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است. باز گوید: از أم سلمه نقل است که گفت: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در خانه من بود که علی، فاطمه، حسن و حسین علیه السّلام را طلبید و آنها را با عبایی خیبری پوشانید سپس فرمود: خداوندا، اینان اهل بیت من هستند، پس پلیدی را از ایشان دور فرما و پاک و پاکیزهشان گردان. آنگاه آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» نازل گشت؛ پس ام سَلمه گوید: عرض کردم: یا رسول الله، آیا من هم از اهل بیت تو هستم؟ فرمود: خیر، لیکن فرجامی نیکو خواهی داشت. - . ج2: 488 -
شیخ بزرگوار ابوعلی طبرسی در مجمع البیان گوید: ابوسعید خدری، أنس بن مالک، واثلۀ بن الأسقَع، عایشۀ و أم سلمه گفته اند که این آیه مختص به رسول خدا صَلی الله علیهِ و سلَّم، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام است. گفت: ابوحمزه ثمالی در تفسیرش با سند خود از ابوسعید خدری از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روایت کرده است که فرمود: این آیه درباره پنج تن نازل شده است: من، علی، حسن، حسین و فاطمۀ.
سیّد ابوالحمد ما را خبر داده گفت: جابر گوید: آیه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» زمانی بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نازل گشت که کسی جز فاطمه، حسن، حسین و علی در خانه نبود. سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوندا، اهل بیت من اینانند!
سیّد أبو الحمد با سند خود از زادان از حسن بن علی علیه السّلام روایت دارد که گفت: چون آیه تطهیر نازل گردید، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ما را با خود زیر کسائی خیبری که به أمّ سلمه تعلق داشت، جمع کرده و فرمود: خداوندا، اینان اهل بیت و عترت من هستند.
در این خصوص راویات هم از طرف علمای خاصّه و هم علمای عامه بسیار است که ذکر همه آنها موجب حجیم شدن کتاب خواهد گردید و به همین مقدار که مذکور افتاده، بسنده میکنیم. تمام ! - . مجمع البیان 8: 357 -
روایت دیگ غذا را موفق بن احمد خوارزمی نیز در مسند خود از أم سلمه نقل کرده است .
صاحب کتاب اِحقاق الحق رحمۀ الله علیه گوید: سیّد محدّثین، جمال الملّۀ و الدین عطاء الله حسینی در کتاب تحفه الأحبّاء به نقل از کتاب المصابیح فی بیان شأن النزول تالیف ابوالعباس احمد بن حسن
مفسّر نابینای اسفراینی اظهار میدارد که چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله علی و فاطمه و دو نواده خود را زیر عبا جمع کرد، فرمود: خداوندا، اینان اهل بیت و پاکان عترت من هستند و شاخههای پاکیزه شجره من و از گوشت و خون من هستند. خدایا ما را به سوی خود ببر نه به سوی آتش، پلیدی را از ایشان دور فرما و پاک و پاکیزهشان گردان؛ و این دعا را سه بار تکرار فرمود. أمّ سلمه گوید: عرض کردم : یا رسول الله، من هم با آنها هستم؟ فرمود: تو جایگاه و منزلت خوبی داری، تو یکی از بهترین همسران من هستی. تمام ! - . احقاق الحق 2: 568-567 -
مولف: ابن بطریق در «المستدرک» با سند خود از ابوسعید روایت میکند که گفت: آیه «إنمّا یُریُد الله» در مورد پنچ شخص نازل شده است: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام. و برخی روایات در باب معنای «آل» و «عترت» و باب «مباهله» و دیگر ابواب امامت گذشت و در لابلای بابهای دیگر بدان پرداخته خواهد شد اما تا اینجا به همین مقداری که بیان گردید. بسنده میکنیم.
بنابراین میگویم: از فحوای اخبار متواتری که از دوطرف مذکور افتاد، بطلان این سخن که همسران پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مشمول این آیه هستند، به اثبات رسید؛ همچنین بطلان گنجاندن همه خویشاوندان پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در آن روشن گشت و سخن زید ابن أرقم نیز به دلیل تعارض با اخبار متواتر نمیتواند درست باشد - . وی گفته بود که اهل بیت پیامبر کسانی هستند که پس از پیامبر صدقه بر آنها حرام شده و عبارتند از : آل علی و آل عقیل و آل عباس و آل جعفر. -
و نیز معلوم گشت همسران پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نمیتوانند مشمول مفاد این آیه شوند زیرا با ضمیر جمع مؤنث مورد خطاب واقع نشدهاند و بطلان این باور زمانی بیشتر روشن خواهد شد که ثابت کنیم آیه فقط شامل افراد معصوم میگردد و تاکنون هیچ کس مدّعی عصمت زنان پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به معنای مورد نظر نبوده است کما اینکه بطلان تعمیم شمولیت آن بر اصحاب کساء و همسران پیامبر با هم نیز واضح و روشن است.
با توجه به آنچه گذشت، میگوییم: منظور از «یُریُد» در آیه تطهیر یا مفهوم تتابع اراده و فعل را میرساند، که در این صورت آیه به سان این جمله بود که «إنّما اذهبَ اللهُ عنکم الرِّجسَ» یا اینکه منظور اراده محض است. بیآنکه فعلی به دنبال داشته باشد تا معنای «ای اهل بیت! خدا به شما امر کرد از معاصی پرهیز کنید» را در پی داشته باشد. بنا بر نظر اول ادعای ما ثابت می شود و اما نظر دوم از چند وجه باطل است:
وجه اول: کلمه «إنما» مفهوم تخصیص را برساند و منظور از «اراده» خواست و ارادهای باشد که همه مکّلفین را شامل شود حتی کفار را، کما اینکه خداوند متعال فرموده است: «وَ مَا خَلَقْتُ الجِْنَّ وَ الْانسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون» - . الذاریات / 56 - {و جن و إنس را نیافریدم جز برای آن که مرا بپرستند.} در این صورت دیگر وجهی برای تخصیص آیه به اهل بیت باقی نمیماند.
وجه دوم: مقام برای کسانی که آیه درباره آنها نازل شده، اقتضای مدح و تشریف را دارد زیرا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آنها را با کساء پوشانده و اجازه نفرموده کسی به جمع ایشان اضافه گردد ضمن اینکه آنان را مخصوص به دعای خویش گردانیده و همان طور که در روایات گذشت، فرموده است: «خدایا، اینان اهل بیت و خاندان منند» و نیز برخوردار بودن آیه از مفهوم تأکید به گونهای که پس از بیان «زدودن پلیدی» روی مفهوم «تطهیر» تأکید ورزیده است و مصدر «تطهیراً» دارای تنوین تعظیم است. رازی در تفسیر خود جانب انصاف را به خوبی رعایت نموده و گفته است: «لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ» به معنای «گناهان شما را میزداید» است و «یُطهّرکُم» به معنای «شما را خلعتهای کرامت میپوشاند» میباشد؛ - . مفاتیح الغیب 6 : 615 -
تمام! با این توضیح، دیگر مجالی برای گنجاندن فاسقان و کفّار در معنی این آیه باقی نمیماند .
وجه سوم: همان طور که در برخی از روایات وارد گردیده، آیه تطهیر پس از آن که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حق آنان (اهل بیت) دعا فرموده و از خداوند خواست آنچه را که به ایشان وعده فرموده عطا نماید، و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از خداوند خواسته بود که از ایشان پلیدی را بزداید و پاکیزهشان بدارد تا اینکه این امور را از آنها بخواهد و ایشان را مکلّف به اطاعتش نماید. اگر برداشت از مفهوم «اراده» این باشد، در این صورت نزول آیه تطهیر در حقیقت پاسخ به درخواست آن حضرت بوده و نه اجابت دعای وی، و بطلان چنین برداشتی روشن است.
پاسخ مخالفان به این استدلال به چند صورت انجام پذیرفته است : اول اینکه ما نزول آیه درباره اهل بیت را مسلَّم نمیدانیم بلکه از نظر ما مقصود همسران پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هستند زیرا آیات قبل و بعد این آیه خطاب به آنان است. پاسخ به این دیدگاه این است که با آن همه روایات متواتر که از موافقان و مخالفان مذکور افتاده، چنین دیدگاهی پذیرفته نیست اما سند «سیاق توالی آیات» به طوری که بعداً به آن خواهیم پرداخت و روایات فریقین را در این خصوص مدّنظر خواهیم داشت، فعل معصوم نبوده است که خطا در آن راه نداشته باشد، بالأخص که بخاری - . صحیح بخاری 3: 140 - ، ترمذی و صاحب جامع الأصول از ابن شهاب از خارجۀ بن زید بن ثابت روایت کردهاند که وی با گوش خود شنیده است که زید بن ثابت گفته است: هنگام تدوین قرآن آیهای را که پیوسته از رسول خدا میشنیدم که آن را تلاوت میکرد و از آیات سوره احزاب بود، نیافتم؛ و چون به جستجوی آن پرداختیم آن را نزد خزیمۀ بن ثابت انصاری یافتیم. این آیه، آیه «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَاهَدُواْ اللَّهَ عَلَیْهِ...» - . احزاب / 23 - {از میان مؤمنان مردانیاند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند...} بود که آن را به سورهای که به آن تعلّق داشت، افزودیم؛ شاید آیه تطهیر را نیز به همین شکل در جایی که مناسب دیدهاند، قرار دادهاند یا اینکه برای دستیابی به برخی منافع دنیوی آن را ضمن سیاق خطاب به همسران پیامبر صَلی الله علیهِ و آله قرار داده باشند! اخبار و روایاتی که نقل شد نیز عدم ارتباط این آیه را به ماجرای همسران پیامبر به اثبات رساند. بنابراین، نمیتوان چشم بسته بر این نظم وترتیب تکیه کرد و بطلان این برداشت روشن است.
اگر عدم تغییر در ترتیب آیات قرآنی مسلَّم انگاشته شود، خواهیم گفت: روایات بسیاری عرضه خواهد شد که ثابت میکنند ثبت آیات بسیاری از قرآن از قلم افتاده است. بنابراین احتمال دارد آیاتی قبل و بعد از آیه تطهیر از قلم افتاده باشد که اگر این امر به اثبات برسد، نمیتوان ارتباط ظاهری میان آنها را نادیده گرفت، و این مسأله عیناً در سوره احزاب اتفاق افتاده است، بدین معنی که پس از آن که خداوند همسران پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را مورد خطاب قرار داده و فرموده: «إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَوةَ الدُّنْیَا...» - . احزاب / 28 - {اگر خواهان زندگی دنیا و زینت آنید..}سپس روی خطاب را متوجه «مؤمنین» نموده و آیات متعددی را ذکر کرده که مفهوم آنها هیچ ارتباطی با همسرانش ندارد و آنگاه دوباره متوجه زنان گشته و با طعنه به آنان میگوید: «یَأَیهَُّا النَّبیِ ُّ قُل لّأَِزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیهِْنَّ مِن جَلَبِیبِهِن» - . احزاب/ 59 -
{ای پیامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: «پوششهای خود را بر خود فروتر گیرند»} و دیدیم که اهل سنت اعتراف کردهاند که آیهای از قلم افتاده بوده و بعداً آن را به سوره اضافه کردهاند. بنابراین، از کجا معلوم فقط یک آیه ساقط شده باشد و آیات ساقط شده دیگر به آن ملحق نشده باشد؟!
شیخ صدوق در کتاب ثواب الأعمال با سند خود از عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السّلام روایت میکند که آن حضرت فرمود: سوره احزاب در بردارنده رسواییهای مردان و زنان قریش و غیرقریش است ؛ ای ابن سنان، سوره احزاب از میان زنان عرب، زنان قریش را رسوا ساخته است. این سوره طولانیتر از سوره بقره بوده است لیکن آن را کاسته و تحریف کردند. - . ثواب الأعمال: 106 -
حتی اگر مسأله از قلم افتادگی آیات درست نباشد کما اینکه برخی بر این باور هستند، کسی که به تفاسیر مراجعه کند تردید نخواهد کرد که بسیاری از آیات به چنین سرنوشتی دچارند، زیرا این مفسران در موارد بسیاری تصریح دارند یک یا چند آیه از یک سوره مکی، مدنی است و بالعکس. و حال که آیات قرآن به ترتیب نزول تنظیم نشدهاند، کسی نمیتواند ثابت کند آیاتی که درباره همسران پیامبر نازل شدهاند، به همان ترتیبی که نازل شدهاند پشت سر هم قرار گرفتهاند و تنظیم شدهاند؛ ضمن اینکه اگر قرار باشد نظم و سیاق حجت شمرده شوند، زمانی حجت شمرده میشوند که سیاق و نظم کلام بر یک منوال باشد در حالی که میبینیم این آیات هم به جهت لفظ و هم به جهت معنا، باهم هماهنگی ندارند و تغییر در آنها مشهود و ظاهر است. اما به جهت لفظ، مذکر آوردن ضمیر را میتوان مثال زد و به جهت معنا میبینیم که آیات آکنده از گلایه، نکوهش، ملامت و تهدید است اما لحن کلام با اهل بیت آراسته و مالامال از تلطّف و محبت و مبالغه در بزرگداشت آنهاست و با اندک دقّتی در این آیات وجود تباین میان مفاهیم آنها بر هیچ خردمندی پوشیده و پنهان نمیماند.
دوم اینکه این آیه (آیه تطهیر) مفهوم زایل شدن پلیدی را ألقا نمیکند بلکه این معنا را میرساند که خداوند میخواسته آن را از ایشان بزداید، از کجا معلوم این خواسته محقّق شده است؟ پاسخ به این ایراد در تقریر دلیل آمده است؛ بعلاوه اگر «إراده» مقرون به عمل باشد تحقّق مییابد، اما اگر مقصود «إراده مقرون به عمل» نباشد و امکان تخلف و عدول از آن خواسته وجود داشته باشد در مورد خداوند، مفهوم راضی بودن خداوند از کاری است که دیگری انجام میدهد یا اینکه وی را مکلّف به انجام آن کار میکند و این مجازی است که فقط باید با قرینه به آن پی برد.
سوم اینکه امکان زدودن پلیدی بدون اثبات وجود آن ناممکن است و شما قائل به عصمت ایشان از ابتدای عمر تا انتهای آن هستید. در پاسخ باید گفت: زدودن پلیدی به همان اندازه که برای از بین بردن پلیدی موجود به کار میرود، برای به وجود نیامدن آن نیز کاربرد دارد کما اینکه میفرماید: «کَذَالِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ» - . یوسف/ 24 - {چنین
[کردیم] تا بدی و زشتکاری را از او باز گردانیم} و در دعا گفته میشود: «خداوند هر بدی را از تو باز گرداند و هر مانعی را از سر راهت بردارد!». ما میگوییم: اگر خصم قایل به عصمت کامل باشد، حجّت ما به اثبات رسیده و چنانچه قایل به عصمت مقطعی باشد، این به معنای مخالفت با اجماع است.
چهارم اینکه لفظ «یُریُد» به صیغه مضارع است و مفهوم وقوع قطعی فعل را نمیرساند. پاسخ این است که کاربرد فعل مضارع به معنی ماضی در قرآن و غیر آن بسیار زیاد است، بلکه استعمال اراده به صیغه مضارع در مانند این موارد بسیار است و همین معنا اراده شده است مانند: «یُریُد اللهُ بِکُم الیُسرَ»، «یُریُد الله أن یخفِّفَ عَنکُم» ، «یُریُدونَ أن یُبَدِّلُوا کَلامَ اللهِ» ، «إنَّما یُریدُ الشیطانُ أن یُوقِعَ بَینَکُم العداوۀ» ، «یُریُد الله أن یُضِلَّهُم» - . آیات: یوسف/24. بقره/18. نساء/ 28. فتح/ 15. مائده/91. نساء/ 60 -
و غیره. ظاهر سیاق آیه تطهیر که نزول آن از باب تشریف است و اکرام، قرینهای بر آن است؛ با این وجود که وقوع فی الجمله آن کافی است چنان که دانستی. - . میگویم: آیه تطهیر به صورت عام شامل اهل بیت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از جمله همسران ایشان میشود، اما چون به بشارت عصمت و طهارت میرسد سیاق سخن به خطاب تغییر مییابد و مخاطب اهل بیتی خاص هستند که اکثریت آن با مردان است. از این رو میگوید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا» و این اتفاق نمیتواند در خانهای جز خانه فاطمه واقع شده باشد تا بشود با ضمایر«کم» آنان را مورد خطاب قرار داد و آمدن رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدت 9 ماه بر در خانه فاطمه و تکرار عبارت: السلام علیکم أهل البیت و رحمۀ الله و برکاته. الصلاۀ الصلاۀ. إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا، مؤید این معناست. -
پنجم اینکه عبارت «لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ» إفاده عموم نمیکند به دلیل اینکه مُعرَّف به لام جنس در سیاق اثبات است. پاسخ این خواهد بود که مفهوم نفی در کلام بسیار قوی است، زیرا زدودن پلیدی جز با رفع و زایل کردن آن ممکن نیست و زایل کردن جنس به مفهوم نفی همه افراد آن جنس است .
**[ترجمه]
.(1)
lt;meta info="- هَلْ أَتیَ عَلیَ الْانسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیًْا مَّذْکُورًا*إِنَّا خَلَقْنَا الْانسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعَا بَصِیرًا*إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا*إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ سَلَاسِلَاْ وَ أَغلَالًا وَ سَعِیرًا*إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِن کَأْسٍ کاَنَ مِزَاجُهَا کَافُورً*عَیْنًا یَشْرَبُ بهَِا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونهََا تَفْجِیرًا*یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یخََافُونَ یَوْمًا کاَنَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا*وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلیَ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا*إِنمََّا نُطْعِمُکمُ ْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکمُ ْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا*إِنَّا نخََافُ مِن رَّبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا*فَوَقَئهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَالِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّئهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُورًا*وَ جَزَئهُم بِمَا صَبرَُواْ جَنَّةً وَ حَرِیرًا*مُّتَّکِِینَ فِیهَا عَلیَ الْأَرَائکِ لَا یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَ لَا زَمْهَرِیرًا*وَ دَانِیَةً عَلَیهِْمْ ظِلَالُهَا وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِیلًا*وَ یُطَافُ عَلَیهِْم بَِانِیَةٍ مِّن فِضَّةٍ وَ أَکْوَابٍ کاَنَتْ قَوَارِیرَا*قَوَارِیرَاْ مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِیرًا*وَ یُسْقَوْنَ فِیهَا کَأْسًا کاَنَ مِزَاجُهَا زَنجَبِیلاً*عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّی سَلْسَبِیلًا** وَ یَطُوفُ عَلَیهِْمْ وِلْدَانٌ مخَُّلَّدُونَ إِذَا رَأَیْتهَُمْ حَسِبْتهَُمْ لُؤْلُؤًا مَّنثُورًا*وَ إِذَا رَأَیْتَ ثمَ َّ رَأَیْتَ نَعِیمًا وَ مُلْکاً کَبِیرًا*عَلِیهَُمْ ثِیَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبرَْقٌ وَ حُلُّواْ أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَ سَقَئهُمْ رَبهُُّمْ شَرَابًا طَهُورًا*إِنَّ هَاذَا کاَنَ لَکمُ ْ جَزَاءً وَ کاَنَ سَعْیُکمُ مَّشْکُورًا. {یا انسان را آن هنگام از روزگار [به یاد] آید که چیزی درخورِ یادکرد نبود؟ ما انسان را از نطفه ای اندر آمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم و وی را شنوا و بینا گردانیدیم. ما راه را بدو نمودیم یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاسگزار. ما برای کافران زنجیرها و غلّ ها و آتشی فروزان آماده کرده ایم. همانا نیکان از جامی نوشند که آمیزه ای از کافور دارد،چشمه ای که بندگان خدا از آن می نوشند و [به دلخواه خویش] جاریش می کنند [همان بندگانی که] به نذر خود وفا می کردند، و از روزی که گزندِ آن فراگیرنده است می ترسیدند.و به [پاس] دوستیِ [خدا]، بینوا و یتیم و اسیر را خوراک می دادند «ما برای خشنودی خداست که به شما می خورانیم و پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم. ما از پروردگارمان از روز عبوسی سخت، هراسناکیم.» پس خدا [هم] آنان را از آسیب آن روز نگاه داشت و شادابی و شادمانی به آنان ارزانی داشت.و به [پاس] آنکه صبر کردند، بهشت و پرنیان پاداششان داد. در آن [بهشت] بر تختها [ی خویش] تکیه زنند. در آنجا نه آفتابی بینند و نه سرمایی.و سایه ها [ی درختان] به آنان نزدیک است، و میوه هایش [برای چیدن] رام. و ظروف سیمین و جامهای بلورین، پیرامون آنان گردانده می شود. جامهایی از سیم که درست به اندازه [و با کمال ظرافت] آنها را از کار در آورده اند. و در آنجا از جامی که آمیزه زنجبیل دارد به آنان می نوشانند. از چشمه ای در آنجا که «سلسبیل» نامیده می شود. و بر گردِ آنان پسرانی جاودانی می گردند. چون آنها را ببینی، گویی که مرواریدهایی پراکنده اند. و چون بدانجا نگری [سرزمینی از] نعمت و شوری پهناور می بینی. [بهشتیان را] جامه های ابریشمی سبز و دیبای ستبر در بَر است و پیرایه آنان دستبندهای سیمین است و پروردگارشان باده ای پاک به آنان می نوشاند.این [پاداش] برای شماست و کوشش شما مقبول افتاده است.}
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق الطَّالَقَانِیُّ: عَنِ الْجَلُودِیِّ عَنِ الْجَوْهَرِیِّ عَنْ شُعَیْبِ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بَهْرَامَ عَنْ لَیْثٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ یَحْیَی الْجَلُودِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مَسْلَمَةَ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ یُوفُونَ بِالنَّذْرِ قَالا مَرِضَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام وَ هُمَا صَبِیَّانِ صَغِیرَانِ فَعَادَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ مَعَهُ رَجُلَانِ فَقَالَ أَحَدُهُمَا یَا أَبَا الْحَسَنِ لَوْ نَذَرْتَ فِی ابْنَیْکَ نَذْراً إِنِ اللَّهُ عَافَاهُمَا فَقَالَ أَصُومُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ شُکْراً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَذَلِکَ قَالَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام وَ قَالَ الصَّبِیَّانِ وَ نَحْنُ أَیْضاً نَصُومُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ وَ کَذَلِکَ قَالَتْ جَارِیَتُهُمْ فِضَّةُ فَأَلْبَسَهُمَا اللَّهُ عَافِیَتَهُ فَأَصْبَحُوا صِیَاماً وَ لَیْسَ عِنْدَهُمْ طَعَامٌ فَانْطَلَقَ عَلِیٌّ علیه السلام إِلَی جَارٍ لَهُ مِنَ الْیَهُودِ یُقَالُ لَهُ شَمْعُونُ یُعَالِجُ الصُّوفَ فَقَالَ هَلْ لَکَ أَنْ تُعْطِیَنِی جِزَّةً مِنْ صُوفٍ تَغْزِلُهَا لَکَ ابْنَةُ مُحَمَّدٍ بِثَلَاثَةِ أَصْوُعٍ (2) مِنْ شَعِیرٍ قَالَ نَعَمْ فَأَعْطَاهُ فَجَاءَ بِالصُّوفِ وَ الشَّعِیرِ وَ أَخْبَرَ فَاطِمَةَ علیها السلام فَقَبِلَتْ وَ أَطَاعَتْ ثُمَّ عَمَدَتْ (3) فَغَزَلَتْ ثُلُثَ الصُّوفِ ثُمَّ أَخَذَتْ صَاعاً مِنَ الشَّعِیرِ فَطَحَنَتْهُ وَ عَجَنَتْهُ وَ خَبَزَتْ مِنْهُ خَمْسَةَ أَقْرَاصٍ لِکُلِّ وَاحِدٍ قُرْصاً وَ صَلَّی عَلِیٌّ علیه السلام مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله الْمَغْرِبَ ثُمَّ أَتَی مَنْزِلَهُ فَوُضِعَ الْخِوَانُ وَ جَلَسُوا خَمْسَتُهُمْ فَأَوَّلُ لُقْمَةٍ کَسَرَهَا عَلِیٌّ علیه السلام إِذَا مِسْکِینٌ قَدْ وَقَفَ بِالْبَابِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ أَنَا مِسْکِینٌ مِنْ مَسَاکِینِ الْمُسْلِمِینَ أَطْعِمُونِی مِمَّا تَأْکُلُونَ أَطْعَمَکُمُ اللَّهُ عَلَی مَوَائِدِ الْجَنَّةِ فَوَضَعَ اللُّقْمَةَ مِنْ یَدِهِ ثُمَّ قَالَ:
فَاطِمُ ذَاتَ الْمَجْدِ وَ الْیَقِینِ*** یَا بِنْتَ خَیْرِ النَّاسِ أَجْمَعِینَ
ص: 237
أَ مَا تَرَیْنَ الْبَائِسَ الْمِسْکِینَ*** جَاءَ إِلَی الْبَابِ لَهُ حَنِینٌ (1)
یَشْکُو إِلَی اللَّهِ وَ یَسْتَکِینُ*** یَشْکُو إِلَیْنَا جَائِعاً حَزِینٌ (2)
کُلُّ امْرِئٍ بِکَسْبِهِ رَهِینٌ*** مَنْ یَفْعَلِ الْخَیْرَ یَقِفْ سَمِینٌ
مَوْعِدُهُ فِی جَنَّةٍ دَهِینٌ*** حَرَّمَهَا اللَّهُ عَلَی الضَّنِینِ
وَ صَاحِبُ الْبُخْلِ یَقِفْ حَزِینٌ*** تَهْوِی بِهِ النَّارُ إِلَی سِجِّینٍ
شَرَابُهُ الْحَمِیمُ وَ الْغِسْلِینُ
فَأَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام تَقُولُ:
أَمْرُکَ سَمْعٌ یَا ابْنَ عَمِّ وَ طَاعَةٌ*** مَا بِیَ مِنْ لُؤْمٍ وَ لَا رَضَاعَةٍ
غَدَّیْتُ بِاللُّبِّ وَ بِالْبَرَاعَةِ (3)*** أَرْجُو إِذَا أَشْبَعْتُ مِنْ مَجَاعَةٍ
أَنْ أَلْحَقَ الْأَخْیَارَ وَ الْجَمَاعَةَ*** وَ أَدْخُلَ الْجَنَّةَ فِی شَفَاعَةٍ
وَ عَمَدَتْ إِلَی مَا کَانَ عَلَی الْخِوَانِ فَدَفَعَتْهُ إِلَی الْمِسْکِینِ وَ بَاتُوا جِیَاعاً وَ أَصْبَحُوا صِیَاماً لَمْ یَذُوقُوا إِلَّا الْمَاءَ الْقَرَاحَ ثُمَّ عَمَدَتْ إِلَی الثُّلُثِ الثَّانِی مِنَ الصُّوفِ فَغَزَلَتْهُ ثُمَّ أَخَذَتْ صَاعاً مِنَ الشَّعِیرِ وَ طَحَنَتْهُ (4) وَ عَجَنَتْهُ وَ خَبَزَتْ مِنْهُ خَمْسَةَ أَقْرِصَةٍ لِکُلِّ وَاحِدٍ قُرْصاً وَ صَلَّی عَلِیٌّ الْمَغْرِبَ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ أَتَی مَنْزِلَهُ فَلَمَّا وُضِعَ الْخِوَانُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ جَلَسُوا خَمْسَتُهُمْ فَأَوَّلُ لُقْمَةٍ کَسَرَهَا عَلِیٌّ علیه السلام إِذَا یَتِیمٌ مِنْ یَتَامَی الْمُسْلِمِینَ قَدْ وَقَفَ بِالْبَابِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ (5) أَنَا یَتِیمٌ مِنْ یَتَامَی الْمُسْلِمِینَ أَطْعِمُونِی مِمَّا تَأْکُلُونَ أَطْعَمَکُمُ اللَّهُ عَلَی مَوَائِدِ الْجَنَّةِ فَوَضَعَ عَلِیٌّ علیه السلام اللُّقْمَةَ مِنْ یَدِهِ ثُمَّ قَالَ:
فَاطِمُ بِنْتَ السَّیِّدِ الْکَرِیمِ*** بِنْتَ نَبِیٍّ لَیْسَ بِالزَّنِیمِ
ص: 238
قَدْ جَاءَنَا اللَّهُ بِذَا الْیَتِیمِ*** مَنْ یَرْحَمِ الْیَوْمَ هُوَ الرَّحِیمُ (1)
مَوْعِدُهُ فِی جَنَّةِ النَّعِیمِ*** حَرَّمَهَا اللَّهُ عَلَی اللَّئِیمِ
وَ صَاحِبُ الْبُخْلِ یَقِفْ ذَمِیمٌ*** تَهْوِی بِهِ النَّارُ إِلَی الْجَحِیمِ
شَرَابُهُ الصَّدِیدُ وَ الْحَمِیمُ
فَأَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام وَ هِیَ تَقُولُ:
فَسَوْفَ أُعْطِیهِ وَ لَا أُبَالِی*** وَ أُوثِرُ اللَّهَ عَلَی عِیَالِی
أَمْسَوْا جِیَاعاً وَ هُمْ أَشْبَالِی*** أَصْغَرُهُمْ (2) یُقْتَلُ فِی الْقِتَالِ
بِکَرْبَلَاءَ یُقْتَلُ بِاغْتِیالٍ*** لِقَاتِلِیهِ الْوَیْلُ مَعْ وَبَالٍ
یَهْوِی بِهِ (3) النَّارُ إِلَی سَفَالٍ*** کُبُولُهُ زَادَتْ عَلَی الْأَکْبَال
ثُمَّ عَمَدَتْ فَأَعْطَتْهُ علیها السلام جَمِیعَ مَا عَلَی الْخِوَانِ وَ بَاتُوا جِیَاعاً لَمْ یَذُوقُوا إِلَّا الْمَاءَ الْقَرَاحَ (4) وَ أَصْبَحُوا صِیَاماً وَ عَمَدَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام فَغَزَلَتِ الثُّلُثَ الْبَاقِیَ مِنَ الصُّوفِ وَ طَحَنَتِ الصَّاعَ الْبَاقِیَ وَ عَجَنَتْهُ وَ خَبَزَتْ مِنْهُ خَمْسَةَ أَقْرَاصٍ لِکُلِّ وَاحِدٍ قُرْصاً وَ صَلَّی عَلِیٌّ علیه السلام الْمَغْرِبَ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ أَتَی مَنْزِلَهُ فَقَرَّبَ إِلَیْهِ الْخِوَانَ وَ جَلَسُوا خَمْسَتُهُمْ فَأَوَّلُ لُقْمَةٍ کَسَرَهَا عَلِیٌّ علیه السلام إِذَا أَسِیرٌ مِنْ أُسَرَاءِ الْمُشْرِکِینَ قَدْ وَقَفَ بِالْبَابِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ تَأْسِرُونَنَا وَ تَشُدُّونَنَا وَ لَا تُطْعِمُونَنَا فَوَضَعَ عَلِیٌّ علیه السلام اللُّقْمَةَ مِنْ یَدِهِ ثُمَّ قَالَ:
فَاطِمُ یَا بِنْتَ النَّبِیِّ أَحْمَدَ*** بِنْتَ نَبِیٍّ سَیِّدٍ مُسَوَّدٍ
قَدْ جَاءَکِ الْأَسِیرُ لَیْسَ یَهْتَدِی*** مُکَبَّلًا فِی غُلِّهِ مُقَیَّدٌ
یَشْکُو إِلَیْنَا الْجُوعَ قَدْ تَقَدَّدَ*** مَنْ یُطْعِمِ الْیَوْمَ یَجِدْهُ فِی غَدٍ
عِنْدَ الْعَلِیِّ الْوَاحِدِ الْمُوَحَّدِ*** مَا یَزْرَعُ الزَّارِعُ سَوْفَ یَحْصُدُ
فَأَعْطِیهِ لَا تَجْعَلِیهِ یُنْکَدُ
فَأَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام وَ هِیَ تَقُولُ:
ص: 239
لَمْ یَبْقَ مِمَّا کَانَ غَیْرُ صَاعٍ*** قَدْ دَبِرَتْ کَفِّی مَعَ الذِّرَاعِ
شِبْلَایَ وَ اللَّهِ هُمَا جِیَاعٌ*** یَا رَبِّ لَا تَتْرُکْهُمَا ضَیَاعٌ (1)
أَبُوهُمَا لِلْخَیْرِ ذُو اصْطِنَاعٍ*** عَبْلُ الذِّرَاعَیْنِ طَوِیلُ الْبَاعِ (2)
وَ مَا عَلَی رَأْسِیَ مِنْ قِنَاعٍ*** إِلَّا عَبَا نَسَجْتُهَا بِصَاعٍ
وَ عَمَدُوا إِلَی مَا کَانَ عَلَی الْخِوَانِ فَأَعْطَوْهُ وَ بَاتُوا جِیَاعاً وَ أَصْبَحُوا مُفْطِرِینَ وَ لَیْسَ عِنْدَهُمْ شَیْ ءٌ قَالَ شُعَیْبٌ فِی حَدِیثِهِ وَ أَقْبَلَ عَلِیٌّ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام نَحْوَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُمَا یَرْتَعِشَانِ کَالْفَرْخِ مِنْ شِدَّةِ الْجُوعِ فَلَمَّا بَصُرَ بِهِمُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ شَدَّ مَا یَسُوؤُنِی مَا أَرَی بِکُمْ انْطَلِقْ إِلَی ابْنَتِی فَاطِمَةَ فَانْطَلَقُوا إِلَیْهَا وَ هِیَ فِی مِحْرَابِهَا قَدْ لَصِقَ بَطْنُهَا بِظَهْرِهَا مِنْ شِدَّةِ الْجُوعِ وَ غَارَتْ عَیْنَاهَا (3) فَلَمَّا رَآهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ضَمَّهَا إِلَیْهِ وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ بِاللَّهِ أَنْتُمْ مُنْذُ ثَلَاثٍ فِیمَا أَرَی فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ خُذْ مَا هَیَّأَ اللَّهُ لَکَ فِی أَهْلِ بَیْتِکَ قَالَ وَ مَا آخُذُ یَا جَبْرَئِیلُ قَالَ هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ حَتَّی إِذَا بَلَغَ إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً وَ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ مِهْرَانَ فِی حَدِیثِهِ فَوَثَبَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَتَّی دَخَلَ مَنْزِلَ فَاطِمَةَ علیها السلام فَرَأَی مَا بِهِمْ فَجَمَعَهُمْ ثُمَّ انْکَبَّ عَلَیْهِمْ یَبْکِی وَ یَقُولُ أَنْتُمْ مُنْذُ ثَلَاثٍ فِیمَا أَرَی وَ أَنَا غَافِلٌ عَنْکُمْ فَهَبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَاتِ- إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً- عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً قَالَ هِیَ عَیْنٌ فِی دَارِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله یُفَجَّرُ إِلَی دُورِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُؤْمِنِینَ یُوفُونَ بِالنَّذْرِ یَعْنِی عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهما السلام وَ جَارِیَتَهُمْ: وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً یَکُونُ عَابِساً کَلُوحاً (4) وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ یَقُولُ عَلَی شَهْوَتِهِمْ لِلطَّعَامِ وَ إِیثَارِهِمْ لَهُ
ص: 240
مِسْکِیناً مِنْ مَسَاکِینِ الْمُسْلِمِینَ وَ یَتِیماً مِنْ یَتَامَی الْمُسْلِمِینَ وَ أَسِیراً مِنْ أُسَارَی الْمُشْرِکِینَ وَ یَقُولُونَ إِذَا أَطْعَمُوهُمْ: إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً قَالَ وَ اللَّهِ مَا قَالُوا هَذَا لَهُمْ وَ لَکِنَّهُمْ أَضْمَرُوهُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَأَخْبَرَ اللَّهُ بِإِضْمَارِهِمْ یَقُولُونَ لَا نُرِیدُ جَزَاءً تُکَافُونَنَا بِهِ وَ لَا شُکُوراً تُثْنُونَ عَلَیْنَا بِهِ وَ لَکِنْ إِنَّمَا أَطْعَمْنَاکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ وَ طَلَبِ ثَوَابِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً فِی الْوُجُوهِ وَ سُرُوراً فِی الْقُلُوبِ وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً یَسْکُنُونَهَا وَ حَرِیراً یَفْتَرِشُونَهُ وَ یَلْبَسُونَهُ مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَی الْأَرائِکِ وَ الْأَرِیکَةُ السَّرِیرُ عَلَیْهِ الْحَجَلَةُ لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَبَیْنَا أَهْلُ الْجَنَّةِ فِی الْجَنَّةِ إِذَا رَأَوْا مِثْلَ الشَّمْسِ قَدْ أَشْرَقَتْ لَهَا الْجِنَانُ فَیَقُولُ أَهْلُ الْجَنَّةِ یَا رَبِّ إِنَّکَ قُلْتَ فِی کِتَابِکَ لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً فَیُرْسِلُ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ إِلَیْهِمْ جَبْرَئِیلَ فَیَقُولُ لَیْسَ هَذِهِ بِشَمْسٍ وَ لَکِنَّ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ ضَحِکَا فَأَشْرَقَتِ الْجِنَانُ مِنْ نُورِ ضَحِکِهِمَا وَ نَزَلَتْ هَلْ أَتی فِیهِمْ إِلَی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً (1).
**[ترجمه]امالی شیخ صدوق: امام صادق علیه السّلام از پدر بزرگوارش در باب مفهوم «یُوفُون بالنُّذُر» میفرمایند: حسن و حسین علیهما السلام در کودکی بیمار شدند و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به همراه دو مرد دیگر از ایشان عیادت نمود. یکی از آن دو مرد گفت: ای أبا الحسن، اگر خداوند بچهها را شفا داد، نذری به جای آورید. فرمود: سه روز روزه شکر میگیرم. فاطمه سلام الله علیها نیز نذر کرد سه روز روزه بگیرد، حسن و حسین نیز نذر کردند سه روز روزه بگیرند و کنیزشان فضّه نیز همین نذر را کرد. پس خداوند لباس عافیت بر تن حسن و حسین علیهما السّلام کرده و جملگی روزه گرفتند بیآنکه غذایی داشته باشند. لذا علی علیه السّلام نزد همسایهای یهودی به نام شمعون رفت که کارش پشم ریسی بود و فرمود: مقداری پشم به من میدهی تا دختر محمّد صَلی الله علیهِ و آله آن را برایتان بریسد و در مقابل سه صاع جو به من بدهید؟ گفت: آری، سپس مقداری پشم را به همراه سه صاع جو به وی داد و آنها را نزد فاطمه سلام الله علیها آورده وی را از ماجرا مطّلع ساخت. فاطمه سلام الله علیها نیز پذیرفت که پشمها را بریسد و کار را نیز شروع کرد و یک سوم کار را انجام داده سپس به سراغ یکصاع جو رفت و آن را آرد نموده از آن خمیر پنج قرص نان درست کرد، برای هر نفر یک قرص نان، علی علیه السّلام نماز مغرب را با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله خواند و به خانه برگشت و سفره انداخته شد. سپس هر پنج نفر دور سفره جمع شدند و به محض اینکه علی علیه السّلام اولین لقمه از قرص نان خود را جدا کرد، صدای مسکینی از در به گوش رسید که میگفت: السلام علیکم ای اهل بیت محمّد، من مسکینی از مساکین مسلمانم، از آنچه میخورید مرا نیز اطعام کنید که خدایتان از مائدههای بهشتی اطعام فرماید. پس حضرت علی علیه السّلام لقمه را در دست گرفت و رو به فاطمه سلام الله علیها کرده و فرمود:
- «ای فاطمه، ای مظهر عزّت و یقین، ای دخت بهترین مردم؛
- مگر صدای بینوای مسکین را نمیشنوی که بر در ایستاده؛
- و با عجز و لابه به سوی خدا شکوه سر داده، گرسنه و غمگین به ما پناه آورده است؟
- هر انسانی در گرو کارهای خویش است، هر که کاری نیکو کند چاق و فربه میشود؛
- وعدهگاه او بهشت پر نعمتی است که خداوند آن را بر تنگ نظران حرام کرده؛
- در آنجا بخیل اندوهگین میشود و آتش جهنم او را زندانی میکند؛
- و شراب او آب داغ و خونابه است.»
فاطمه سلام الله علیها در پاسخ فرمود:
- «ای عموزاده، أمر تو مطاع است، در من هیچ پستی و تنگ نظری وجود ندارد؛
- مرا با خِرد و دانش تغذیه کردهاند، امید آن دارم که چون سیر گرسنه شوم؛
- به نیکان و برگزیدگان بپیوندم و به شفاعت وارد بهشت گردم.»
سپس هر چه نان بر روی سفره بود جمع کرد و به مسکین داد و شب را با گرسنگی سر کردند و فردا را تنها با آب خالی روزه گرفتند .
روز بعد یک سوم دیگر پشم را رشته و سپس یک صاع دیگر از جو را برداشته آرد کرد و خمیری ساخت که پنج قرص نان از آن به عمل آورد. علی علیه السّلام نماز مغرب را با رسول خدا
صَلی الله علیه و آله به جای آورد و چون به خانه آمد، سفره انداختند و هر پنج نفر دور سفره جمع شدند. با اولین لقمهای که علی علیه السّلام از قرص نان جدا کرد، یتیمی از ایتام مسلمانان بر در ایستاده و گفت: مرا از آنچه میخورید اطعام کنید که خدایتان از طعامهای بهشتی بهرهمند فرماید. پس علی علیه السّلام لقمهای را که در دست داشت کنار گذاشته و فرمود:
- «ای فاطمه، ای دخت سید و سرور بزرگوار، ای دخت پیامبری که فرومایه نیست؛
- خداوند این یتیم را به سوی ما فرستاده، رحیم کسی است که در چنین روزی رحم کند؛
- در این صورت وعدگاه او بهشت برین است، بهشتی که خداوند به لئیمان حرام کرده؛
- و انسان بخیل نکوهیده میایستد، و آتش او را به جهنم فرو میبرد؛
- شراب او در آنجا خونابه چرکین و آب جوشان است.»
سپس فاطمه سلام الله علیها در جواب وی فرمود:
- «اکنون غذایمان را به او میدهم و اهمیتی نمیدهم، و او را بر فرزندانم مقدّم میدارم؛
- شیر بچههای من دیشب گرسنه خوابیدند، همانها که کوچکترینشان در جنگ کشته میشود؛
- در کربلا ناجوانمردانه کشه میشود، وای بر قاتلان او و گناهی که به گردن میگیرند؛
- آتش جهنم او را به اعماق خود فرو میبرد، همان غل و زنجیردیگری به آن افزوده شود»
سپس تمام نانها را از روی سفره جمع کرد. و به آن یتیم داد و آن شب را نیز گرسنه خوابیدند و فردای آن روز را باز هم با آب خالی روزه گرفتند. در روز سوم فاطمه سلام الله علیها یک سوم باقیمانده از جو را آرد کرده، خمیری آماده ساخت و پنج قرص نان از آن پخت و آنگاه مشغول رشتن بقیه پشم شد. غروب، علی علیه السّلام نماز را به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله اقتدا نموده، سپس به خانه بازگشت و با آمدنش سفره را انداختند و هر پنج نفر دور آن جمع شدند. علی علیه السّلام مشغول جدا کردن اولین لقمه از نان بود که اسیری از اُسرای مشرکان بر در ایستاد و گفت: السلام علیکم یا اهل بیت محمد، ما را اسیر میکنید و میبندید و غذایمان نمیدهید؟ پس علی علیه السّلام لقمهای را که در دست داشت به کناری نهاده و فرمود:
- «ای فاطمه ای دخت احمد پیامبر، دخت آن سید و سرور سیادت یافته؛
- اسیری به حضورتان آمده که راهی دیگر نیافته، اسیری بسته به غل و زنجیر؛
- از گرسنگی خود به ما شکوه میکند و دچار دل درد شده است، هر که امروز اطعام کند، فردا آن را مییابد؛
- نزد خداوند متعال یکتای یگانه، کشتگر هر چه بکارد، همان را درو میکند؛
- پس نانها را به وی ده و مگذار رنج و مشقّت تحمل کند.»
پس فاطمه سلام الله علیها فرمود:
- «جز یک صاع از گندم نمانده بود، دست و بازوی من پینه زدهاند؛
- به خدا سوگند دو کودک من سخت گرسنهاند، پروردگارا، آنها را هلاک مفرما!
- پدرشان مردی نیکوکار است، مردی بازو ستبر و سخاوتمند؛
- و روبندی بر سر ندارم، جز چادری که با یک صاع آن را بافتهام .»
سپس هرچه نان بر روی سفره بود جمع کردند و به آن اسیر دادند و خود شب را گرسنه به صبح رساندند در حالی که چیزی برای خوردن نداشتند.
شعیب در روایت خود گوید: پس علی علیه السّلام دست حسن و حسین علیهما السلام را گرفته نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برد در حالی که چون جوجه از شدت گرسنگی میلرزیدند. چون چشم پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر ایشان افتاد، فرمود: ای ابوالحسن، وضعی که شما را در آن میبینم، بسیار آزردهام کرده است، برویم پیش دخترم فاطمه. و چون به خانه رسیدند فاطمه را در حالی در محراب خود یافتند که از شدّت گرسنگی شکمش به پشتش چسبیده و چشمانش در گودی افتاده بود. چون رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله وی را در این حال بدید، در آغوشش کشیده و فرمود: خدایا کمک کن! شما سه روز است در این وضعیت به سر میبرید؟! در این هنگام جبرئیل از آسمان به زمین آمده و گفت: یا محمّد، بگیر آن چه را خداوند در حق اهل بیتت برایت فراهم آورده؛ بگیر. فرمود: چه چیزی را باید بگیریم ای جبرئیل؟ گفت: «هَلْ أَتیَ عَلیَ الْانسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ» تا اینکه به آیه «إِنَّ هَاذَا کاَنَ لَکمُ ْ جَزَاءً وَ کاَنَ سَعْیُکمُ مَّشْکُورًا» رسید.
حسن بن مهران در روایت خود گوید: پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله خود را با شتاب به خانه فاطمه رساند و چون ایشان را در آن حالت دید، آنان را یک جا گرد آورده و به سختی گریست و در همان حال میفرمود: شما سه روز است چنین حال و روزگاری دارید و من بیخبرم؟! آنگاه جبرئیل با این آیات بر وی نازل گشت: «إِنَّ الأَبرَارَ یَشَربُونَ مِن کَأسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کافُورًا * عَیناً یَشرَبُ بِهَا عِبَادُ اللهِ یُفَجِّرونَهَا تَفجِیرًا»گوید: این چشمه، چشمهای است که در خانه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است و آب آن به سوی خانههای پیامبران و مؤمنان جاری میشود. و منظور از «یُوفُونَ بالنُّذُر» علی، فاطمه، حسن، حسین علیهم السلام و کنیز آنهاست. و منظور از «مستطیراً» در آیه «و یخافونَ یوماً کان شرّه مُستطیراً» روزی «عبوس و گرفته» است و مقصود از «علی حُبِّه» یعنی: علی رغم اینکه خودشان آن طعام را دوست داشتند، آن را به مسکینی از بینوایان مسلمان و یتیمی از ایتام مسلمانان و اسیری از اسرای مشرکین ایثار کردند. و بعد از اینکه آنها را اطعام میکردند، به آنان میگفتند «إِنمََّا نُطْعِمُکمُ ْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکمُ ْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا»گوید: به خدا سوگند این سخن را به آنان نگفتند بلکه این سخن دلشان بود و خداوند بر آن آگاه شد و آن را بر ملا ساخته است. میگویند: نه از شما پاداشی به خاطر کاری که کردهایم میخواهیم و نه انتظار تشکّر و سپاس داریم. چون ما شما را برای رضای خدا طعام دادهایم و امید به ثواب او داریم. خداوند میفرماید: «پس خداوند شرّ آن روز را از ایشان دور ساخته و طراوتشان بخشید» یعنی طراوت رخسار و «سروراً» یعنی شادمانی در دلها و «به خاطر صبری که از خود نشان دادند، باغی به آنان پاداش داده شد» تا در آن سکونت گزینند و «حریراً» که آن را بپوشند و از آن بستر سازند «در حالی که بر اریکهها تکیه دادهاند» و «أریکه» به معنی تخت حجلهدار است «که در آن نه خورشید سوزانی میبیند و نه زمهریری» ابن عباس گوید: در حالی که بهشتیان در بهشت هستند ناگاه چیزی شبیه خورشید میبینید که باغها از دیدنش شاداب و با طراوت میشوند در آن هنگام بهشتیان خواهند گفت: پروردگارا، در کتابت فرموده بودی که «در بهشت خورشیدی نمیبینید»؛ آنگاه خداوند بزرگترین نام خود یعنی جبرئیل را نزد آنان فرستاده و به آنان خبر میدهد که این خورشید نیست بلکه بازتاب نور خنده علی و فاطمه است که چنین باغهای بهشت را به وجد آورده و سوره «هَلْ أَتیَ» تا آیه «وَ کاَنَ سَعْیُکمُ مَّشْکُورًا» در حق ایشان نازل شده است. - . امالی شیخ صدوق: 157- 155 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب رَوَی أَبُو صَالِحٍ وَ مُجَاهِدٌ وَ الضَّحَّاکُ وَ الْحَسَنُ وَ عَطَاءٌ وَ قَتَادَةُ وَ مُقَاتِلٌ وَ اللَّیْثُ وَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ ابْنُ مَسْعُودٍ وَ ابْنُ جُبَیْرٍ وَ عَمْرُو بْنُ شُعَیْبٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ مِهْرَانَ وَ النَّقَّاشُ وَ الْقُشَیْرِیُّ وَ الثَّعْلَبِیُّ وَ الْوَاحِدِیُّ فِی تَفَاسِیرِهِمْ وَ صَاحِبُ أَسْبَابِ النُّزُولِ وَ الْخَطِیبُ الْمَکِّیُّ فِی الْأَرْبَعِینَ وَ أَبُو بَکْرٍ الشِّیرَازِیُّ فِی نُزُولِ الْقُرْآنِ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأُشْنَهِیُّ فِی اعْتِقَادِ أَهْلِ السُّنَّةِ وَ أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْفَضْلِ النَّحْوِیُّ فِی الْعَرُوسِ فِی الزُّهْدِ وَ رَوَی أَهْلُ الْبَیْتِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ وَ غَیْرِهِ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام وَ اللَّفْظُ لَهُ ثُمَّ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی قَوْلِهِ وَ أَصْبَحُوا مُفْطِرِینَ لَیْسَ عِنْدَهُمْ شَیْ ءٌ ثُمَّ قَالَ فَرَآهُمْ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله جِیَاعاً فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ وَ مَعَهُ صَحْفَةٌ (2) مِنَ الذَّهَبِ مُرَصَّعَةٌ بِالدُّرِّ وَ الْیَاقُوتِ مَمْلُوءَةٌ مِنَ الثَّرِیدِ وَ عُرَاقٍ یَفُوحُ مِنْهُ رَائِحَةُ الْمِسْکِ وَ الْکَافُورِ فَجَلَسُوا وَ أَکَلُوا حَتَّی شَبِعُوا وَ لَمْ تَنْقُصْ مِنْهَا لُقْمَةٌ وَاحِدَةٌ وَ خَرَجَ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ مَعَهُ قِطْعَةُ عُرَاقٍ فَنَادَتْهُ امْرَأَةٌ یَهُودِیَّةٌ یَا أَهْلَ بَیْتِ الْجُوعِ مِنْ أَیْنَ لَکُمْ هَذَا أَطْعِمْنِیهَا فَمَدَّ یَدَهُ الْحُسَیْنُ لِیُطْعِمَهَا فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ وَ أَخَذَهَا مِنْ یَدِهِ وَ رَفَعَ الصَّحْفَةَ إِلَی السَّمَاءِ فَقَالَ النَّبِیُ
ص: 241
صلی الله علیه و علیه لَوْ لَا مَا أَرَادَ الْحُسَیْنُ مِنْ إِطْعَامِ الْجَارِیَةِ تِلْکَ الْقَصْعَةَ لَبَرَکَتْ (1) تِلْکَ الصَّحْفَةُ فِی أَهْلِ بَیْتِی یَأْکُلُونَ مِنْهَا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا تَنْقُصُ لُقْمَةٌ وَ نَزَلَ (2) یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ کَانَتِ الصَّدَقَةُ فِی لَیْلَةِ خَمْسٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ وَ نَزَلَ (3) هَلْ أَتَی فِی یَوْمِ الْخَامِسِ وَ الْعِشْرِینَ مِنْهُ (4).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: جمعی از راویان از امام باقر علیه السّلام روایت کردهاند که آن حضرت درباره این موضوع فرموده است: آنها پس از سه روز تحمّل گرسنگی، دیگر چیزی برای خوردن نداشتند و چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آنان را گرسنه دید، جبرئیل با ظرفی بزرگ از طلای مرصّع به درّ و یاقوت و پر از آبگوشت و نان ترید شده و قلمههای پرگوشت که بوی مشک و کافور از آن به مشام میرسید، نازل گشت . پس همگی از آن غذا خوردند تا سیر شدند بیآنکه حتی یک لقمه از غذا کم شود. سپس حسین علیه السّلام با یک لقمه گوشت بیرون رفت که یک زن یهودی او را دیده و گفت: ای خاندان گرسنه، این را از کجا آوردید؟! کمی به من بده تا بخورم، و چون حسین
علیه السّلام دست داراز کرد تا او از آن گوشت بخورد، جبرئیل نازل شد و آن را از دست حسین علیه السّلام گرفت و ظرف را به آسمان برد. پس پیامبرصَلی الله علیهِ و آله فرمود: اگر حسین قصد خوراندن غذا را به آن زن نمیکرد، این ظرف تا روز قیامت در خاندان من باقی میماند و پیوسته از آن میخوردند بیآنکه یک لقمه از آن کاسته شود. سپس آیه «یُوفُونَ بالنُّذر» نازل گشت. صدقه اهل بیت در شب 25 ذی حجّه بود و سوره «هَلْ أَتیَ» در روز 25 ذی حجه نازل گشت. - . مناقب آل أبی طالب 2: 124 -
**[ترجمه]
قال الجوهری الجزة صوف شاة فی السنة انتهی و قوله علیه السلام دهین کنایة عن النضارة و الطراوة کأنه صب علیه الدهن و یقال قوم مدهنون علیهم آثار النعم و اللؤم بالضم مهموزا الشح و قال الجوهری قولهم لئیم راضع أصله زعموا رجل کان یرضع إبله أو غنمه و لا یحلبها لئلا یسمع صوت حلبه فیطلب منه ثم قالوا رضع الرجل بالضم کأنه کالشی ء یطبع علیه و فی بعض الروایات و لا ضراعة و هی الذل و الاستکانة و الضعف و الزنیم اللئیم الذی یعرف بلؤمه و الأشبال جمع الشبل و هو ولد الأسد و الکبل القید و قال الجزری القدید اللحم المملوح المجفف فی الشمس و فی حدیث الأوزاعی لا یسهم من الغنیمة للعبد و الأجیر و لا القدیدیین قیل هو من التقدد التقطع و التفرق لأنهم یتفرقون فی البلاد للحاجة و تمزق ثیابهم و قال الفیروزآبادی نکد عیشهم کفرح اشتد و عسر و البئر قل ماؤها و نکد الغراب کنصر استقصی فی شحیجه و فلانا منعه ما سأله أقول فظهر أنه یمکن أن یقرأ علی المعلوم و المجهول و إن کان الأول أظهر و الدبر الجرح الذی یکون فی ظهر البعیر یقال دبر البعیر بالکسر و المراد هنا الجرح و صلابة الید من العمل و رجل عبل الذراعین أی ضخمهما قوله یقول عابسا کلوحا الکلوح العبوس و لعله کان تفسیر قوله تعالی یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً فاشتبه علی الراوی و یحتمل أن یکون المراد أن هذا الیوم هو ذلک الیوم الذی سیوصف بعد ذلک بالعبوس قوله علی شهوتهم هذا أحد الوجهین اللذین ذکرهما المفسرون و الوجه الآخر أن یکون المعنی علی
ص: 242
حب الله؟ و قیل علی حب الإطعام و العراق بالفتح العظم الذی أخذ عنه معظم اللحم و الجمع عراق بالضم و هذا الجمع نادر و لعل المعنی هنا العضو الذی یصیر بعد الأکل عراقا مجازا یقال عرقت اللحم و اعترقته و تعرقته إذا أخذت عنه اللحم بأسنانک.
**[ترجمه]جوهری گوید: الجزّۀ: پشم یکسال یک گوسفند. گفته وی: دهین: کنایه از تازگی و طراوت است؛ گویی روغن بر آن ریخته شده. گفته میشود: قوم مدّهنون: آثار نعمت بر ایشان آشکار است. اللُّؤم: خسّت. جوهری گوید: اینکه گفتهاند «لئیم راضع» آن است که مردی پستان گوسفندان یا شتران خود را میمکید و نمیدوشید تا کسی صدای دوشیدن شیر را نشنود و از وی شیر بخواهد و گفتهاند: رضع الرجل (با ضمّ): گویی چیزی جزء سرشت او شده است. و لاضراعۀ: ذلّت، ضعف و سستی. الزّنیم: لئیمی که با لئامت شناخته شده باشد. الأشبال: جمع «شبل» بچه شیر. الکبل: قید و بند. جزری گوید: القدید: گوشت نمک سوده خشک شده زیر آفتاب. در روایت اوزاعی آمده است: «برده، مزدور و قدیدیها از غنایم جنگی محروم هستند. و قدید از تقدّد به معنی تقطُّع و تفرّق است. چون اینگونه افراد پیوسته از اینجا به آنجا میروند برای گرسنگی و جامههای پاره خود. فیروزآبادی گوید: نَکِدَ عیشهم : معیشت آنها سخت و تنگ شد، و نَکِدَالبئر: آب چاه کم شد؛ نَکَدَ الغراب صدای قار قارش به نهایت رسید. نکد فلاناً: خواستهاش را برآورده نساخت.
مولف: مشخّص شد که میتوان آن را به صورت معلوم و مجهول خواند هرچند شقّ اول روشنتر است. الدبر: زخمی که در پشت شتر است. دِبر البعیر: زخمی که در پشت شتر است. دِبر البعیر: زخم، سفتی دست از کار کردن. رجل عبل الذارعین: مرد ستبر بازو. در «یقول عابساً کلوحاً»، کلوح: عبوس و شاید در تفسیر آیه: «یوماً عبوساً قمطریراً» باشد اما امر بر راوی مشتبه شده و ممکن است در اینجا منظور آن روزی باشد که بعداً به «عبوس» توصیف خواهد شد. قول او: «علی شهوتهم» این یکی از دو وجهی است که مفسران ذکر کردهاند و وجه دیگرآن باید بدین معنی باشد که: علی حبّ الله؟ ( به خاطر عشق به خدا) و گفته شده: علی حبّ الإطعام (به خاطر دوست داشتن اطعام دیگران) . العرق (با فتحه): استخوانی که أکثر گوشت آن را گرفته باشند و جمع آن «عُراق» است و چنین جمعی نادر است. شاید معنا در اینجا اندامی باشد که پس از خوردن مجازاً عریان شود. گفته میشود: «عرقت اللحم واعترقته و تعرّقته» اگر گوشت آن را با دندانت برداری.
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی: قَوْلُهُ تَعَالَی وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ عِنْدَ فَاطِمَةَ علیها السلام شَعِیرٌ فَجَعَلُوهُ عَصِیدَةً فَلَمَّا أَنْضَجُوهَا (1) وَ وَضَعُوهَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ جَاءَ مِسْکِینٌ فَقَالَ الْمِسْکِینُ رَحِمَکُمُ اللَّهُ أَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ فَقَامَ عَلِیٌّ علیه السلام فَأَعْطَاهُ ثُلُثَهَا وَ لَمْ یَلْبَثْ (2) أَنْ جَاءَ یَتِیمٌ فَقَالَ الْیَتِیمُ رَحِمَکُمُ اللَّهُ (3) فَقَامَ عَلِیٌّ علیه السلام فَأَعْطَاهُ ثُلُثَهَا ثُمَّ جَاءَ أَسِیرٌ (4) فَقَالَ الْأَسِیرُ رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَأَعْطَاهُ عَلِیٌّ علیه السلام الثُّلُثَ الْبَاقِیَ (5) وَ مَا ذَاقُوهَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِمْ هَذِهِ الْآیَةَ إِلَی قَوْلِهِ- وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً وَ هِیَ جَارِیَةٌ فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ فَعَلَ مِثْلَ ذَلِکَ (6).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: درباره آیه «و یطعمون الطعام» امام صادق علیه السّلام میفرماید: فاطمه سلام الله علیها مقداری آرد جو داشت که از آن خمیر روغنی ساخت و پخت و چون قوام گرفت، آن را روی سفره قرار داد تا افطار کنند که مسکینی بر در ایستاد و گفت: خدایتان رحمت کند، از آنچه خداوند شما را اطعام نموده ، مرا اطعام کنید.پس علی علیه السّلام ثلث آن را به وی داد، پس یتیمی آمد و گفت : خدایتان رحمت کند. پس علی علیه السّلام برخاست و ثلث دیگری از آن را به وی داد و آنگاه اسیری بر در ایستاده و گفت: خدایتان رحمت کند. پس علی علیه السّلام آخرین ثلث غذا را به وی داد و خودشان چیزی نخوردند. آنگاه خداوند این آیه را تا «وَ کاَنَ سَعْیُکمُ مَّشْکُورًا» برای آنان نازل فرمود و این آیات در حق مومنانی که مشابه این کار را انجام دهند جاری است. - . تفسیر قمی : 707 -
**[ترجمه]
یج، الخرائج و الجرائح رُوِیَ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ مَرِضَا فَنَذَرَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام صِیَامَ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فَلَمَّا عَافَاهُمَا اللَّهُ وَ کَانَ الزَّمَانُ قَحْطاً أَخَذَ عَلِیٌّ مِنْ یَهُودِیٍّ ثَلَاثَ جِزَّاتٍ صُوفاً لِتَغْزِلَهَا فَاطِمَةُ علیها السلام وَ ثَلَاثَةَ أَصْوَاعٍ شَعِیراً فَصَامُوا وَ غَزَلَتْ فَاطِمَةُ جِزَّةً ثُمَّ طَحَنَتْ صَاعاً مِنَ الشَّعِیرِ فَخَبَزَتْهُ فَلَمَّا کَانَ عِنْدَ الْإِفْطَارِ أَتَی مِسْکِینٌ فَأَعْطَوْهُ طَعَامَهُمْ وَ لَمْ یَذُوقُوا إِلَّا الْمَاءَ ثُمَّ غَزَلَتْ جِزَّةً أُخْرَی مِنَ الْغَدِ ثُمَّ طَحَنَتْ صَاعاً فَخَبَزَتْهُ فَلَمَّا کَانَ عِنْدَ الْمَسَاءِ (7) أَتَی یَتِیمٌ فَأَعْطَوْهُ وَ لَمْ یَذُوقُوا إِلَّا الْمَاءَ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ غَزَلَتِ الْجِزَّةَ الْبَاقِیَةَ
ص: 243
ثُمَّ طَحَنَتِ الصَّاعَ وَ خَبَزَتْهُ وَ أَتَی أَسِیرٌ عِنْدَ الْمَسَاءِ فَأَعْطَوْهُ (1) وَ کَانَ مَضَی عَلَی رَسُولِ اللَّهِ أَرْبَعَةُ أَیَّامٍ وَ الْحَجَرُ عَلَی بَطْنِهِ وَ قَدْ عَلِمَ بِحَالِهِمْ فَخَرَجَ وَ دَخَلَ حَدِیقَةَ الْمِقْدَادِ وَ لَمْ یَبْقَ عَلَی نَخَلَاتِهَا ثَمَرَةٌ (2) وَ مَعَهُ عَلِیٌّ فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ خُذِ السَّلَّةَ وَ انْطَلِقْ إِلَی النَّخْلَةِ وَ أَشَارَ إِلَی وَاحِدَةٍ فَقُلْ لَهَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَأَلْتُکِ عَنِ اللَّهِ أَطْعِمِینَا مِنْ ثَمَرِکِ (3) قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ لَقَدْ تَطَأْطَأَتْ بِحِمْلٍ (4) مَا نَظَرَ النَّاظِرُونَ إِلَی مِثْلِهَا وَ الْتَقَطْتُ مِنْ أَطَایِبِهَا وَ حَمَلْتُ (5) إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَکَلَ وَ أَکَلْتُ فَأَطْعَمَ الْمِقْدَادَ وَ جَمِیعَ عِیَالِهِ وَ حَمَلَ إِلَی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ فَاطِمَةَ علیهم السلام مَا کَفَاهُمْ فَلَمَّا بَلَغَ الْمَنْزِلَ إِذَا فَاطِمَةُ علیها السلام یَأْخُذُهَا الصُّدَاعُ فَقَالَ صلی الله علیه و آله أَبْشِرِی وَ اصْبِرِی فَلَنْ تَنَالِی مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِالصَّبْرِ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِهَلْ أَتَی (6).
**[ترجمه]الخرائج: روایت شده است که حسن و حسین بیمار شدند لذا علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام نذر کردند سه روز روزه بگیرند و چون خدا شفایشان داد- و سالی خشک و قحط بود- علی علیه السّلام از یک یهودی سه کلاف پشم دریافت کرد تا فاطمه آن را برسید و سه صاع هم جو گرفت و بدین ترتیب روز بعد را روزه گرفتند، فاطمه
سلام الله علیها نیز در آن روز ثلث پشم را رشت و به نخ تبدیل کرد در ضمن یک صاع از جو را آرد کرد و با آن نان پخت؛ چون زمان افطار فرا رسید، مسکینی آمد و همه سهم خود را به وی دادند و آن شب را فقط با آب افطار کردند و روز بعد را روزه گرفتند. در روز دوم نیز فاطمه سلام الله علیها یک کلاف دیگر از پشم را رشت و یک صاع از جو را آرد کرده و از آن نان پخت و چون زمان افطار رسید یتیمی آمد همه افراد خانواده سهم خود را به وی دادند و چیزی جز آب نخوردند و در روز سوم آخرین کلاف پشم را هم تبدیل به نخ کرد و بقیه جو را آرد کرده و از آن نان پخت و چون هنگام افطار شد، اسیری آمد و همه سهم خود را به وی بخشیدند. در ضمن چهار روز بود که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از شدت گرسنگی سنگ به شکم بسته بود و چون از حال ایشان اطلاع یافت، به همراه علی علیه السّلام از خانه بیرون شد و به باغ مقداد رفت. در حالی که حتی یک دانه خرما بر روی نخلها نبود؛ سپس فرمود: یا أبالحسن، سبد را بردار و به سوی آن نخل برو- و با دستش به آن اشاره کرد- و به آن بگو : رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میگوید: تو را به خدا سوگند میدهم ما را از ثمر خودت سیر کن. علی علیه السّلام گوید: ناگهان آن نخل چنان باری گرفت که از سنگینی آن خم شد و من مقداری از خرماهای رسیده آن را چیده و نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بردم و هر دو از آن خوردیم. سپس مقداد و خانوادهاش را نیز از آن خرما سیر کرد و آنگاه بقیه خرما را که به اندازه کافی بود نزد حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام برد و چون به در خانه رسید دید فاطمه دچار سردرد شده است پس فرمود: بشارت باد تو را و شکیبا باش که جز با صبر به نعمتهای الهی دست نمییابی در این هنگام جبرئیل سوره «هَلْ أَتیَ» را نازل فرمود. - . الخرائج و الجرائح : 82 -
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة رَوَی الْوَاحِدِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام آجَرَ نَفْسَهُ لَیْلَةً إِلَی الصُّبْحِ یَسْقِی نَخْلًا بِشَیْ ءٍ مِنْ شَعِیرٍ فَلَمَّا قَبَضَهُ طَحَنَ ثُلُثَهُ وَ اتَّخَذُوا مِنْهُ طَعَاماً فَلَمَّا تَمَّ (7) أَتَی مِسْکِینٌ فَأَخْرَجُوا إِلَیْهِ الطَّعَامَ وَ عَمِلُوا الثُّلُثَ الثَّانِیَ فَأَتَاهُمْ یَتِیمٌ فَأَخْرَجُوهُ إِلَیْهِ وَ عَمِلُوا الثُّلُثَ الثَّالِثَ فَأَتَاهُمْ أَسِیرٌ فَأَخْرَجُوا الطَّعَامَ إِلَیْهِ وَ طَوَی (8) عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام وَ عَلِمَ اللَّهُ حُسْنَ مَقْصَدِهِمْ وَ صِدْقَ نِیَّاتِهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِنَّمَا أَرَادُوا بِمَا فَعَلُوهُ وَجْهَهُ وَ طَلَبُوا بِمَا أَتَوْا (9) مَا عِنْدَهُ وَ الْتَمَسُوا الْجَزَاءَ مِنْهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِمْ قُرْآناً وَ أَوْلَاهُمْ
ص: 244
مِنْ لَدُنْهُ إِحْسَاناً وَ نَشَرَ لَهُمْ بَیْنَ الْعَالَمِینَ دِیوَاناً (1) وَ عَوَّضَهُمْ عَمَّا بَذَلُوا جِنَاناً وَ حُوراً وَ وِلْدَاناً فَقَالَ: وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً إِلَی آخِرِهَا وَ هَذِهِ مَنْقَبَةٌ لَهَا عِنْدَ اللَّهِ مَحَلٌّ کَرِیمٌ وَ جُودُهُمْ بِالطَّعَامِ مَعَ شِدَّةِ الْحَاجَةِ إِلَیْهِ أَمْرٌ عَظِیمٌ وَ لِهَذَا تَتَابَعَ فِیهَا وَعْدُهُ سُبْحَانَهُ بِفُنُونِ الْأَلْطَافِ وَ ضُرُوبِ الْإِنْعَامِ وَ الْإسْعَافِ (2).
و قیل إن الضمیر فی حُبِّهِ یعود إلی الله تعالی و هو الظاهر و قیل إلی الطعام (3).
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: واحدی در تفسیر خود اورده است که علی
علیه السّلام یک شب تا صبح در مقابل دریافت مقداری جو مسئولیت آبیاری نخلستانی را بر عهده گرفت. و چون اجرت خود را گرفت با آن سه صاع جو خرید و ثلث آن را تبدیل به آرد کرد که از آن غذایی پختند پس مسکینی آمد و همه غذا را به او دادند و ثلث دیگر جو را آرد کرده و پختند اما یتیمی آمد و همه سهم خود را به وی دادند و ثلث سوم را آرد کرده و پختند که اسیری آمد و همگی سهم خود را به او دادند در حالی که شکم همه آنها از شدت گرسنگی به پشتشان چسبیده بود و خداوند به حسن قصد و نیّت خالصانه آنها و اینکه این کارها را فقط برای رضای او انجام میدهند، آگاه بود و میدانست که آنها پاداش عمل خود را تنها از او طلب میکنند، از این رو سورهای از قرآن را درباره آنان نازل فرمود و از جانب خود احسانی به ایشان تفضّل فرمود و در عوض بخششی که کرده بودند باغهای بهشتی و حوریان بهشتی و غلامان خدمتکار بهشتی مرحمت فرموده چنین گفت: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلیَ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا...» و این منقبت نزد خداوند جایگاهی ارجمند دارد، زیرا بخشیدن غذایشان در عین نیازمندی شدید به آن، کاری بس بزرگ بود از این رو خداوند الطاف خود را یکی پس از دیگری برایشان روانه ساخت و انواع نعمت را بر ایشان ارزانی داشت و به سرعت به دادشان رسیده و در کارشان گشایش حاصل نمود. گفته شده است که ضمیر «ﻪ» در «حبِّه» به الله سبحانه و تعالی بر میگردد که این بهتر است. رجوع ضمیر به «طعام» نیز گفته شده است. - . کشف الغمّۀ : 49 -
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة مِنْ مَنَاقِبِ الْخُوارَزْمِیِّ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ قَدْ ذَکَرَهُ الثَّعْلَبِیُّ وَ غَیْرُهُ مِنْ مُفَسِّرِی الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً قَالَ مَرِضَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَعَادَهُمَا جَدُّهُمَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ مَعَهُ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ عَادَهُمَا عَامَّةُ الْعَرَبِ فَقَالُوا یَا أَبَا الْحَسَنِ لَوْ نَذَرْتَ عَلَی وَلَدَیْکَ نَذْراً وَ کُلُّ نَذْرٍ لَا یَکُونُ لَهُ وَفَاءٌ فَلَیْسَ بِشَیْ ءٍ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام إِنْ بَرَأَ وَلَدَایَ مِمَّا بِهِمَا صُمْتُ (4) ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ شُکْراً وَ قَالَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام إِنْ بَرَأَ وَلَدَایَ مِمَّا بِهِمَا صُمْتُ لِلَّهِ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ شُکْراً وَ قَالَتْ جَارِیَةٌ یُقَالُ لَهَا فِضَّةُ إِنْ بَرَأَ سَیِّدَایَ مِمَّا بِهِمَا صُمْتُ (5) ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ شُکْراً فَأُلْبِسَ الْغُلَامَانِ الْعَافِیَةَ وَ لَیْسَ عِنْدَ آلِ مُحَمَّدٍ قَلِیلٌ وَ لَا کَثِیرٌ فَانْطَلَقَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ إِلَی شَمْعُونَ الْخَیْبَرِیِّ وَ کَانَ یَهُودِیّاً فَاسْتَقْرَضَ مِنْهُ ثَلَاثَةَ أَصْوَاعٍ مِنْ شَعِیرٍ وَ فِی حَدِیثِ الْمُزَنِیِّ عَنِ ابْنِ مِهْرَانَ الْبَاهِلِیِّ فَانْطَلَقَ إِلَی جَارٍ لَهُ مِنَ الْیَهُودِ یُعَالِجُ الصُّوفَ یُقَالُ لَهُ- شَمْعُونُ بْنُ حَانَا فَقَالَ (6) هَلْ لَکَ أَنْ تُعْطِیَنِی جِزَّةً مِنْ صُوفٍ تَغْزِلُهَا لَکَ بِنْتُ مُحَمَّدٍ بِثَلَاثَةِ أَصْوُعٍ مِنْ شَعِیرٍ قَالَ نَعَمْ فَأَعْطَاهُ فَجَاءَ بِالصُّوفِ وَ الشَّعِیرِ فَأَخْبَرَ فَاطِمَةَ بِذَلِکَ فَقَبِلَتْ وَ أَطَاعَتْ قَالُوا فَقَامَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام إِلَی صَاعٍ فَطَحَنَتْهُ وَ اخْتَبَزَتْ مِنْهُ خَمْسَةَ أَقْرَاصٍ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ قُرْصٌ وَ صَلَّی عَلِیٌّ الْمَغْرِبَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ أَتَی الْمَنْزِلَ
ص: 245
فَوَضَعَ الطَّعَامَ بَیْنَ یَدَیْهِ إِذْ أَتَاهُمْ مِسْکِینٌ فَوَقَفَ بِالْبَابِ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ مِسْکِینٌ مِنْ مَسَاکِینِ الْمُسْلِمِینَ أَطْعِمُونِی أَطْعَمَکُمُ اللَّهُ مِنْ مَوَائِدِ الْجَنَّةِ فَسَمِعَهُ عَلِیٌّ علیه السلام فَقَالَ:
فَاطِمُ ذَاتَ الْمَجْدِ وَ الْیَقِینِ*** یَا بِنْتَ خَیْرِ النَّاسِ أَجْمَعِینَ
أَ مَا تَرَیْنَ الْبَائِسَ الْمِسْکِینَ*** قَدْ قَامَ بِالْبَابِ لَهُ حَنِینٌ
یَشْکُو إِلَی اللَّهِ وَ یَسْتَکِینُ*** یَشْکُو إِلَیْنَا جَائِعاً حَزِینٌ
کُلُّ امْرِئٍ بِکَسْبِهِ رَهِینٌ*** وَ فَاعِلُ الْخَیْرَاتِ یَسْتَبِینُ
مَوْعِدُهُ جَنَّةُ عِلِّیِّینَ*** حَرَّمَهَا اللَّهُ عَلَی الضَّنِینِ
وَ لِلْبَخِیلِ مَوْقِفٌ مَهِینٌ*** تَهْوِی بِهِ النَّارُ إِلَی سِجِّینٍ
شَرَابُهُ الْحَمِیمُ وَ الْغِسْلِینُ
فَقَالَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام:
أَمْرُکَ سَمْعٌ یَا ابْنَ عَمِّ وَ طَاعَةٌ*** مَا بِیَ مِنْ لُؤْمٍ وَ لَا ضَرَاعَةٍ
وَ أَعْطَوْهُ الطَّعَامَ وَ مَکَثُوا لَیْلَتَهُمْ (1) لَمْ یَذُوقُوا إِلَّا الْمَاءَ (2) فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الثَّانِی طَحَنَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام صَاعاً وَ اخْتَبَزَتْهُ وَ أَتَی عَلِیٌّ علیه السلام مِنَ الصَّلَاةِ وَ وَضَعَ الطَّعَامُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَأَتَاهُمْ یَتِیمٌ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ یَتِیمٌ مِنْ أَوْلَادِ الْمُهَاجِرِینَ اسْتُشْهِدَ وَالِدِی یَوْمَ الْعَقَبَةِ أَطْعِمُونِی أَطْعَمَکُمُ اللَّهُ عَلَی مَوَائِدِ الْجَنَّةِ فَسَمِعَهُ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ علیها السلام فَأَعْطَوْهُ الطَّعَامَ وَ مَکَثُوا یَوْمَیْنِ وَ لَیْلَتَیْنِ لَمْ یَذُوقُوا إِلَّا الْمَاءَ الْقَرَاحَ فَلَمَّا کَانَ فِی الْیَوْمِ الثَّالِثِ قَامَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام إِلَی الصَّاعِ الْبَاقِی فَطَحَنَتْهُ وَ اخْتَبَزَتْهُ وَ صَلَّی عَلِیٌّ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله الْمَغْرِبَ ثُمَّ أَتَی الْمَنْزِلَ فَوَضَعَ الطَّعَامَ بَیْنَ یَدَیْهِ إِذْ أَتَاهُمْ أَسِیرٌ فَوَقَفَ بِالْبَابِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ تَأْسِرُونَنَا وَ لَا تُطْعِمُونَنَا أَطْعِمُونِی فَإِنِّی أَسِیرُ مُحَمَّدٍ أَطْعَمَکُمُ اللَّهُ عَلَی مَوَائِدِ الْجَنَّةِ فَسَمِعَهُ عَلِیٌّ علیه السلام فَأَتَوْهُ وَ آثَرُوهُ (3) وَ مَکَثُوا ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ (4)
ص: 246
لَمْ یَذُوقُوا سِوَی الْمَاءِ.
فَلَمَّا کَانَ فِی الْیَوْمِ الرَّابِعِ وَ قَدْ قَضَوْا نَذْرَهُمْ أَخَذَ عَلِیٌّ الْحَسَنَ بِیَدِهِ الْیُمْنَی وَ الْحُسَیْنَ بِالْیُسْرَی وَ أَقْبَلَ نَحْوَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُمْ یَرْتَعِشُونَ کَالْفِرَاخِ مِنْ شِدَّةِ الْجُوعِ فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ مَا أَشَدَّ مَا یَسُوؤُنِی مَا أَرَی بِکُمْ انْطَلِقْ إِلَی ابْنَتِی (1) فَانْطَلَقُوا إِلَیْهَا وَ هِیَ فِی مِحْرَابِهَا تُصَلِّی قَدْ لَصِقَ بَطْنُهَا بِظَهْرِهَا مِنْ شِدَّةِ الْجُوعِ وَ غَارَتْ عَیْنَاهَا فَلَمَّا رَآهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قَالَ وَا غَوْثَاهْ بِاللَّهِ یَا أَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ تَمُوتُونَ جُوعاً فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ وَ قَالَ خُذْ یَا مُحَمَّدُ هَنَّأَکَ اللَّهُ فِی أَهْلِ بَیْتِکَ قَالَ وَ مَا آخُذُ یَا جَبْرَئِیلُ فَأَقْرَأَهُ هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ إِلَی قَوْلِهِ إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً إِلَی آخِرِ السُّورَةِ.
قَالَ الْخَطِیبُ الْخُوارَزْمِیُّ حَاکِیاً عَنْهُ وَ عَنِ الْبَرَاوِیِّ وَ زَادَنِی ابْنُ مِهْرَانَ الْبَاهِلِیُّ فِی هَذَا الْحَدِیثِ فَوَثَبَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله (2) حَتَّی دَخَلَ عَلَی فَاطِمَةَ علیها السلام فَلَمَّا رَأَی مَا بِهِمْ انْکَبَّ عَلَیْهِمْ یَبْکِی وَ قَالَ أَنْتُمْ مُنْذُ ثَلَاثٍ فِیمَا أَرَی وَ أَنَا غَافِلٌ عَنْکُمْ فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَاتِ- إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً قَالَ هِیَ عَیْنٌ فِی دَارِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله یُفَجِّرُ (3) إِلَی دُورِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُؤْمِنِینَ.
وَ رَوَی الْخَطِیبُ فِی هَذَا رِوَایَةً أُخْرَی وَ قَالَ فِی آخِرِهَا فَنَزَلَ فِیهِمْ وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ أَیْ عَلَی شِدَّةِ شَهْوَةٍ مِسْکِیناً قُرْصَ مَلَّةٍ وَ الْمَلَّةُ (4) الرَّمَادُ وَ یَتِیماً خَزِیرَةً وَ أَسِیراً حِیساً إِنَّما نُطْعِمُکُمْ یُخْبِرُ عَنْ ضَمَائِرِهِمْ لِوَجْهِ اللَّهِ یَقُولُ إِرَادَةَ مَا عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الثَّوَابِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ یَعْنِی فِی الدُّنْیَا جَزاءً ثَوَاباً وَ لا شُکُوراً (5).
ص: 247
**[ترجمه]کشف الغمۀ: خوارزمی در مناقب خود از ابن عباس که ثعلبی و دیگر مفسران نیز آن را نقل کردهاند گوید: درباره آیه «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یخََافُونَ یَوْمًا کاَنَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا» حسن و حسین علیه السّلام بیمار شدند و جدّشان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به همراه ابوبکر و عمر به عیادتشان رفت و بسیاری دیگر از مردم عرب از ایشان عیادت کردند و گفتند: با أباالحسن، کاش برای فرزندانت نذری بکنی - و هر نذری که به جا آورده نشود ارزشی ندارد- . پس علی علیه السّلام فرمود: اگر پسرانم بهبود یابند، سه روز به شکرانه این نعمت روزه خواهم گرفت. و فاطمه سلام الله علیها گفت : اگر پسرانم از بیماری شفا یابند سه روز روزه شکر میگیرم. و کنیزی به نام فضه که از آنِ فاطمه
سلام الله علیها بود نیز نذر کرد: اگر سرورانم از بیماریشان شفا یابند، سه روز روزه میگیرم. پس خداوند لباس عافیت بر تن حسن و حسین علیه السّلام پوشانید در حالی که در خانه آل محمد صَلی الله علیهِ و آله هیچ غذایی یافت نمیشد. از این رو امیرالمؤمنین نزد شمعون خیبری رفت که مردی یهودی بود و سه صاع جو از وی قرض گرفت.
در روایت مزنی به نقل از ابن مهران باهلی آمده است: پس علی علیه السّلام نزد مردی یهودی از همسایگانش آمد که در کار ریسندگی پشم بود . او شمعون بن حانا نام داشت و به وی گفت: آیا میتوانی مقداری پشم به من بسپاری تا فاطمه دخت محمد آن را تبدیل به نخ کند و در مقابل سه صاع جو از شما بگیرم؟ شمعون گفت: بلی، و بدین ترتیب پشم و جو را به وی داد و حضرت آنها را به خانه آورد و فاطمه را از موضوع آگاه ساخت. فاطمه نیز پذیرفت و خواسته همسرش را اطاعت کرد. گویند: پس فاطمه برخاست و یک صاع جو را تبدیل به آرد کرد و از آن پنج قرص نان به عمل آورد، برای هر نفر یک قرص! چون نماز مغرب شد، علی علیه السّلام با پیامبر نماز خواند و سپس به خانه برگشت. و با آمدن او غذا را در مقابل وی گذاشتند که در این هنگام مسکینی بر در خانه ایستاده و گفت: السلام علیکم یا اهل بیت محمّد؛ مسکینی از مساکین مسلمانان هستم. مرا اطعام کنید که خدایتان از مائدههای بهشتی اطعام کند. پس علی علیه السّلام صدای او را شنیده و فرمود:
- «فاطمه ای دارنده عزّت و یقین، ای دخت نیکوترین همه مردم؛
- مگر این بینوای مسکین را نمیبینی، که بر در ایستاده ناله میکند؛
- به خدا شکوه میبرد و اظهار عجز و لابه میکند، گرسنه و اندوهگین به ما شکوه میکند؛
- هر انسانی در گرو اعمال خویش است، هر که کار خیر کند، شادمانه و سربلند میایستد؛
- و وعده او بهشت علّیین است که خداوند آن را بر بخیل حرام نموده است.
- و بخیل غمگین و سرافکنده میایستد، و آتش او را به جهنّم فرو میبرد؛
- شراب او در آنجا خونابه چرکین و آب جوشان است.»
پس فاطمه سلام الله علیها در پاسخ فرمود:
- «ای عموزاده، امر تو مطاع است، در من هیچ پستی و تنگ نظری نیست.»
و غذای خود را به آنها دادند و آن شب جز آب چیزی نخوردند و چون روز دوم فرا رسید، فاطمه سلام الله علیها یک صاع جو را آرد کرده و نانی از آن آماده ساخت و چون علی از نماز بازگشت و غذا را مقابلش قرار دادند، یتیمی آمد و گفت: السلام علیکم یا اهل بیت محمّد، یتیمی از مهاجران هستم، پدرم روز عقبه به شهادت رسیده است، مرا اطعام کنید که خدایتان از مائدههای بهشتی اطعام کند. علی علیه السّلام و فاطمه سلام الله علیها سخنان او را شنیدند. و همه غذای خود را به او دادند و دو شب و دو روز را گرسنه سر کردند و در این مدت جز آب چیزی نخوردند. چون روز سوم فرا رسید، فاطمه برخاست و سراغ صاع سوم رفت و آن را آرد کرد و از آن نان پخت. علی علیه السّلام نماز مغرب را با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله خواند و به خانه بازگشت و در آنجا سفره غذا را پیش روی او نهادند و چون آن حضرت لقمهای برداشت، ناگاه اسیری بر در ایستاده و گفت: السلام علیکم یا اهل بیت محمّد، ما را اسیر میکنید و إطعام نمیفرمائید ؟! مرا اطعام کنید که من أسیر محمّد صَلی الله علیه و آله هستم و خداوند شما را بر سر سفرههای بهشتی اطعام کند. علی علیه السّلام صدای او را شنیده و ایثار نموده غذای خانواده را به او دادند و بدین ترتیب سه روز را فقط با آب سر کردند.
چون روز چهارم فرا رسید و نذر خود را ادا کردند، علی علیه السّلام دست راست حسن و دست چپ حسین علیهما السلام را گرفته و در حالی که از شدّت گرسنگی چون جوجههای ناتوان بر خود میلرزیدند، آنان را نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله برد. چون چشم پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به ایشان افتاد، فرمود: چه بسیار آزارم میدهد وضعی که شما را در آن میبینم، چرا چنین شدهاید؟! برویم ببینیم دخترم فاطمه در چه حال است؟ و چون به منزل فاطمه سلام الله علیها رسیدند او را در محراب و در حال نماز یافتند در حالی که از شدت گرسنگی شکمش به کمرش چسبیده بود. چون چشم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر وی افتاد فرمود: «خداوندا، به دادمان برس! ای خاندان محمّد، دارید از گرسنگی میمیرید؟!» پس جبرئیل نازل گشته و گفت: بگیر ای محمّد، خداوند داشتن چنین اهل بیتی را به تو تبریک گفته است. فرمود: چه چیزی را بگیرم ای جبرئیل؟ پس جبرئیل سوره «هَل أتی» را تا «إِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللهِ لا نُریدُ مِنکُم جَزاءً وَ لا شُکُورًا» و تا آخر سوره را بر وی خواند.
خطیب خوارزمی با سند خود نقل میکند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به شتاب خود را به فاطمه سلام الله علیها رساند و چون وضع آنان را دید به سختی گریست و فرمود: شما سه روز است چنین حال و روزی دارید و من از شما غافل هستم؟! پس جبرئیل نازل شده و این آیات را بر وی خواند : «إِنَّ الأَبرَارَ یَشَربُونَ مِن کَأسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کافُورًا * عَیناً یَشرَبُ بِهَا عِبَادُ اللهِ یُفَجِّرونَهَا تَفجِیرًا» راوی گوید: این چشمه بهشتی در خانه پیامبر صَلی الله علیه و آله است که آب آن را آنجا به خانههای أنبیا و مؤمنان میرود .
خطیب خوارزمی روایت دیگری را در همین مورد نقل کرده است و در آخر آن آورده است: پس این آیه بر ایشان نازل گشت: «و یطعمونَ الطعام علی حبّه» یعنی علیرغم علاقهای که خود به آن غذا داشتند «مسکیناً» یعنی گرده داغ را به مسکین دادند، «یتیماً» یعنی آبگوشت را به یتیم دادند، «وأسیراً» یعنی نان روغنی را به اسیر دادند، انما نطعمکم: از درون آنان خبر میدهد. لوجه الله: اراده ثوابی که نزد خدا وجود دارد «لا نرید منکم» یعنی در دنیا «جزاء»
یعنی ثواب و «لا شکوراً» - . کشف الغمّۀ : 89-88 -
**[ترجمه]
قال علی بن عیسی هذه السورة نزلت فی هذه القضیة بإجماع الأمة لا أعرف أحدا خالف فیها.
أقول قوله قرص ملة أی قرص خبز فی الملة و هی الرماد الحار و الخزیرة شبه عصیدة بلحم (1) و الحیس تمر یخلط بسمن و إقط فیعجن شدیدا ثم یندر (2) منه نواة و ربما جعل فیه سویق.
یف،الطرائف: الثَّعْلَبِیُّ بِإِسْنَادِهِ إِلَی ابْنِ عَبَّاسٍ مِثْلَهُ إِلَی قَوْلِهِ إِلَی آخِرِ السُّورَةِ و ترک فیها الأبیات ثم قال و زاد محمد بن علی الغزالی علی ما ذکره الثعلبی فی کتابه المعروف بالبلغة أنهم نزلت علیهم مائدة من السماء فأکلوا منها سبعة أیام.
قال و حدیث المائدة و نزولها علیهم (3) مذکور فی سائر الکتب- ثم قال السید روی أخطب خوارزم حدیث المائدة فی کتابه و روی الواحدی حدیث نزول السورة کما مر فی تفسیره (4).
أقول و روی الزمخشری أیضا فی الکشاف (5) نحوا من ذلک مع اختصار و کذا البیضاوی (6)
وَ رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی الْعُمْدَةِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الثَّعْلَبِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ الشَّیْبَانِیِّ الْعَدْلِ عَنْ أَبِی حَامِدٍ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَمَّادٍ الْمَرْوَزِیِّ عَنْ مَحْبُوبِ بْنِ حُمَیْدٍ الْقَصْرِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ لَیْثٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ وَ أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَامِدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمُزَنِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ
ص: 248
أَحْمَدَ الْبَاهِلِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ فَهْدِ بْنِ هِلَالٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّائِبِ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ بْنُ مِهْرَانَ وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْبَصْرِیُّ عَنْ شُعَیْبِ بْنِ وَاقِدٍ الْمُزَنِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ لَیْثٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ مِثْلَ مَا مَرَّ إِلَی قَوْلِهِ ثُمَّ هَبَطَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَاتِ ثم قال و زاد محمد بن علی صاحب الغزالی علی ما ذکره الثعلبی فی کتابه المعروف بالبلغة أنهم نزل علیهم مائدة من السماء فأکلوا منها سبعة أیام و نزولها علیهم مذکور فی سائر الکتب (1) ثم ساق الحدیث فی تفسیر الآیات إلی آخر ما مر فی روایة الصدوق رحمه الله (2)
**[ترجمه]علی بن عیسی میگوید: به اجماع أمت این سوره در این موضوع نازل شده است و کسی را نمیشناسم که نظری جز این داشته باشد.
مولف: قرص ملّۀ: قرص نان در خاکستر داغ. الخزیرۀ: خوراکی شبیه آبگوشت. - . زمخشری در «الفائق» (ج.1: 341) گوید: الخزیرۀ: آشی است از آرد و چربی، گفته شده: «حزیره» را از آرد درست میکند و «خزیرۀ» را از سبوس. جزری در «النهایۀ» (ج.1: 292) گوید: «خزیرۀ» خوراکی است از گوشت ریز شده که آب بسیار روی آن میریزند و میپزند، و چون پخت درون آن آرد میریزند؛ اما اگر گوشت نداشته باشد، آن را «عصیدۀ» مینامند. - الحیس: خوراکی است از خرما، روغن و کشک که ابتدا به صورت خمیرش در میآورند و بسیار ورز میدهند سپس هستههای خرما را از آن در آورده و ممکن است با آرد مخلوط شود.
الطرائف: ثعلبی با سند خود از ابن عباس شبیه این روایت را تا پایان سوره نقل کرده و ابیات را نیاورده سپس گفته است: محمد بن علی غزّالی در کتاب خود«البُلغَۀ» نوشته است: سپس مائدهای از آسمان بر ایشان نازل گردید و هفت روز از آن خوردند؛ گوید: ماجرای نزول مائده بر آنها در دیگر کتاب ها نیز مذکور است. سپس سیّد گوید: أخطب خوارزم ماجرای نزول مائده را و واحدی ماجرای نزول سوره را همان طور که نقل شد، در تفسیر خود آوردهاند. - . اطرائف: 27 -
مولف: زمخشری در کشّاف - . کشاف 3: 240- 239 -
چیزی شبیه این مطلب را به اختصار ذکر نموده و همین کار را بیضاوی - . تفسیر قاضی بیضاوی2: 247 - کرده است .
ابن بطریق در کتاب«العمدۀ» از چند طریق با سند خود از ابن عباس عین این روایت را نقل میکند. آنگاه گوید: محمد بن علی افزوده است: سپس مائدهای از آسمان بر ایشان نازل گردید و آنها هفت روز از آن خوردند و نزول این سوره در حق ایشان در سایر کتابها مذکور است. سپس ماجرا را همان طور که از شیخ صدوق نقل گردید، روایت میکند. - . العمدۀ: 182- 180 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: أَبُو الْقَاسِمِ الْعَلَوِیُّ عَنْ فُرَاتِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ مُعَنْعَناً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ: مَرِضَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام مَرَضاً شَدِیداً فَعَادَهُمَا سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله وَ عَادَهُمَا أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ فَقَالَ عُمَرُ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنْ نَذَرْتَ لِلَّهِ نَذْراً وَاجِباً فَإِنَّ کُلَّ نَذْرٍ لَا یَکُونُ لِلَّهِ فَلَیْسَ فِیهِ وَفَاءٌ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام إِنْ عَافَی اللَّهُ وَلَدَیَّ مِمَّا بِهِمَا صُمْتُ لِلَّهِ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ مُتَوَالِیَاتٍ وَ قَالَتِ الزَّهْرَاءُ علیها السلام مِثْلَ مَا قَالَ زَوْجُهَا وَ کَانَتْ لَهُمَا جَارِیَةٌ بَرْبَرِیَّةٌ تُدْعَی فِضَّةَ قَالَتْ إِنْ عَافَی اللَّهُ سَیِّدَیَّ مِمَّا بِهِمَا صُمْتُ لِلَّهِ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ نَحْواً مِمَّا مَرَّ إِلَی أَنْ قَالَ وَ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام أَخَذَ بِیَدِ الْغُلَامَیْنِ وَ هُمَا کَالْفَرْخَیْنِ لَا رِیشَ لَهُمَا یَرْتَعِشَانِ (3) مِنَ الْجُوعِ فَانْطَلَقَ بِهِمَا إِلَی مَنْزِلِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِمَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله اغْرَوْرَقَتْ (4) عَیْنَاهُ بِالدُّمُوعِ وَ أَخَذَ بِیَدِ الْغُلَامَیْنِ فَانْطَلَقَ بِهِمَا إِلَی فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ علیها السلام فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَدْ تَغَیَّرَ لَوْنُهَا وَ إِذَا بَطْنُهَا لَاصِقٌ بِظَهْرِهَا
ص: 249
انْکَبَّ عَلَیْهَا یُقَبِّلُ بَیْنَ عَیْنَیْهَا وَ نَادَتْهُ بَاکِیَةً وَا غَوْثَاهْ بِاللَّهِ ثُمَّ بِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مِنَ الْجُوعِ قَالَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ (1) إِلَی السَّمَاءِ وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ أَشْبِعْ آلَ مُحَمَّدٍ فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ اقْرَأْ قَالَ وَ مَا أَقْرَأُ قَالَ اقْرَأْ« إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً» إِلَی آخِرِ ثَلَاثِ آیَاتٍ ثُمَّ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَضَی مِنْ فَوْرِهِ ذَلِکَ (2) حَتَّی أَتَی أَبَا جَبَلَةَ الْأَنْصَارِیَّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ یَا أَبَا جَبَلَةَ هَلْ مِنْ قَرْضِ دِینَارٍ (3) قَالَ نَعَمْ یَا أَبَا الْحَسَنِ أُشْهِدُ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ أَنَّ شَطْرَ مَالِی لَکَ حَلَالٌ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ قَالَ لَا حَاجَةَ لِی فِی شَیْ ءٍ مِنْ ذَلِکَ إِنْ یَکُ قَرْضاً قَبِلْتُهُ قَالَ فَدَفَعَ إِلَیْهِ دِینَاراً وَ مَرَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ یَتَخَرَّقُ أَزِقَّةَ (4) الْمَدِینَةِ لِیَبْتَاعَ بِالدِّینَارِ طَعَاماً فَإِذَا هُوَ بِمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ الْکِنْدِیِّ قَاعِدٌ عَلَی الطَّرِیقِ فَدَنَا مِنْهُ وَ سَلَّمَ عَلَیْهِ (5) وَ قَالَ یَا مِقْدَادُ مَا لِی أَرَاکَ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ کَئِیباً حَزِیناً فَقَالَ أَقُولُ کَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ- رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ قَالَ وَ مُنْذُ کَمْ یَا مِقْدَادُ قَالَ مُنْذُ أَرْبَعٍ (6) فَرَجَعَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَلِیّاً ثُمَّ قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ آلُ مُحَمَّدٍ مُنْذُ ثَلَاثٍ وَ أَنْتَ یَا مِقْدَادُ أَرْبَعٍ أَنْتَ أَحَقُّ بِالدِّینَارِ مِنِّی قَالَ فَدَفَعَ إِلَیْهِ الدِّینَارَ وَ مَضَی حَتَّی دَخَلَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَآهُ قَدْ سَجَدَ (7) فَلَمَّا انْفَتَلَ (8) رَسُولُ اللَّهِ ضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَی کَتِفِهِ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ انْهَضْ بِنَا إِلَی مَنْزِلِکَ لَعَلَّنَا نُصِیبُ طَعَاماً فَقَدْ بَلَغَنَا أَخْذُکَ الدِّینَارَ مِنْ أَبِی جَبَلَةَ قَالَ فَمَضَی وَ
ص: 250
أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مُسْتَحْیٍ (1) مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَابِطٌ (2) عَلَی بَطْنِهِ حَجَراً مِنَ الْجُوعِ حَتَّی قَرَعَا عَلَی فَاطِمَةَ الْبَابَ فَلَمَّا نَظَرَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَدْ أَثَّرَ الْجُوعُ فِی وَجْهِهِ وَلَّتْ هَارِبَةً قَالَتْ وَا سَوْأَتَاهْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ کَأَنَّ أَبَا الْحَسَنِ مَا عَلِمَ أَنْ لَمْ یَکُنْ (3) عِنْدَنَا شَیْ ءٌ مُذْ ثَلَاثٍ ثُمَّ دَخَلَ مِخْدَعاً لَهَا فَصَلَّتْ رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ نَادَتْ یَا إِلَهَ مُحَمَّدٍ هَذَا مُحَمَّدٌ نَبِیُّکَ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ نَبِیِّکَ وَ عَلِیٌّ خَتَنُ نَبِیِّکَ (4) وَ ابْنُ عَمِّهِ وَ هَذَانِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سِبْطَا نَبِیِّکَ اللَّهُمَّ فَإِنَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ سَأَلُوکَ أَنْ تُنْزِلَ عَلَیْهِمْ مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ فَأَنْزَلْتَهَا عَلَیْهِمْ وَ کَفَرُوا بِهَا اللَّهُمَّ فَإِنَّ آلَ مُحَمَّدٍ لَا یَکْفُرُونَ بِهَا ثُمَّ الْتَفَتَتْ مُسَلِّمَةً فَإِذَا هِیَ بِصَحْفَةٍ مَمْلُوءَةٍ مِنْ ثَرِیدٍ وَ عُرَاقٍ فَاحْتَمَلَتْهَا وَ وَضَعَتْهَا بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَهْوَی بِیَدِهِ إِلَی الصَّحْفَةِ (5) فَسَبَّحَتِ الصَّحْفَةُ وَ الثَّرِیدُ وَ الْعُرَاقُ فَتَلَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ کُلْ مِنْ جَوَانِبِ الْقَصْعَةِ وَ لَا تَهْدِمُوا ذِرْوَتَهَا (6) فَإِنَّ فِیهَا الْبَرَکَةَ فَأَکَلَ النَّبِیُّ وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام وَ یَأْکُلُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ یَنْظُرُ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام مُتَبَسِّماً وَ عَلِیٌّ یَأْکُلُ وَ یَنْظُرُ إِلَی فَاطِمَةَ مُتَعَجِّباً فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله کُلْ یَا عَلِیُّ وَ لَا تَسْأَلْ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءَ عَنْ شَیْ ءٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مَثَلَکَ وَ مَثَلَهَا مَثَلَ مَرْیَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ وَ زَکَرِیَّا:کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ یَا عَلِیُّ هَذَا بِالدِّینَارِ الَّذِی أَقْرَضْتَهُ لَقَدْ أَعْطَاکَ اللَّیْلَةَ خَمْساً وَ عِشْرِینَ جُزْءاً مِنَ الْمَعْرُوفِ فَأَمَّا جُزْءٌ وَاحِدٌ فَجَعَلَ لَکَ فِی دُنْیَاکَ أَنْ أَطْعَمَکَ مِنْ جَنَّتِهِ وَ أَمَّا أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ جُزْءاً فَذَخَرَهَا لَکَ لآِخِرَتِکَ (7).
ص: 251
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: امام صادق علیه السّلام از پدرش از جدش علیهم السلام روایت میکند که گفت: حسن و حسین علیه السّلام به سختی بیمار شدند. پس سرور فرزندان آدم محمّد صَلی الله علیهِ و آله از ایشان عیادت فرمود کما اینکه ابوبکر و عمر هم از آن دو عیادت کردند و عمر به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام گفت: یا أبالحسن، چه میشود اگر نذری برای خدا به جای آوری که هر نذری برای خدا به جای آوری که اگر برای غیر خدا باشد، به جا آوردنش لازم نیست. علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود: اگر خداوند پسران مرا از این بیماری شفا دهد، سه روز متوالی روزه میگیرم. حضرت زهرا سلام الله علیها نیز همانند علی
علیه السّلام همان نذر را کرد و کنیزی بربری به نام فضّۀ داشتند که او هم گفت: اگر سرورانم شفا یابند من هم سه روز روزه میگیرم. سپس حدیث را همان گونه که بیان شد ادامه میدهد تا اینکه گوید: سپس علی دست دو کودک خود را گرفت در حالی که از شدت گرسنگی چون دو جوجه بیپر بر خود میلرزیدند، به خانه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رفت. و چون چشم پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر ایشان افتاد، چشمانش پر از اشک شد و آن دو را نزد فاطمه سلام الله علیها برد و چون رنگ پریده و شکم چسبیده به کمر فاطمه
سلام الله علیها را دید، بوسهها بر پیشانی وی زد. پس فاطمه با چشمان گریان گفت: پدر جان، اول از خدا و بعد از شما غلبه بر گرسنگی یاری میطلبیم. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سر به آسمان برداشته و گفت: خداوندا، آل محمد را سیر گردان. پس جبرئیل نازل گشته و گفت: ای محمّد، بخوان ! فرمود: چه بخوانم؟ گفت: چنین بخوان: «إِنَّ الأَبرَارَ یَشَربُونَ مِن کَأسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کافُورًا * عَیناً یَشرَبُ بِهَا عِبَادُ اللهِ یُفَجِّرونَهَا تَفجِیرًا * یُوفوُنَ بِالنَّدرِ وَ یَخافُونَ یَوماً کانَ شَرُّهُ مُستَطِیرًا * *وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلیَ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا»
از طرفی أمیر المؤمنین به سرعت نزد ابوجبلۀ انصاری رضی الله عنه رفته و به وی گفت: ای ابوجبله، آیا یک دینار داری به من وام دهی؟ گفت: بلی یا اباالحسن، خدا و فرشتگان را گواه میگیرم که نیمی از داراییم از جانب خدا و رسولش بر تو حلال است. امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: نیازی به آن ندارم. اگر یک دینار وام به من میدهی میپذیرم. راوی گوید: پس او هم یک دینار به وی داد و امیرالمؤمنین
علیه السّلام علی بن ابی طالب علیه السّلام کوچههای مدینه را در جستجوی خرید غذا درنوردید تا اینکه به مقداد اسود کندی برخورد که بر سر راه نشسته بود. پس به وی نزدیک شده و سلام کرد و گفت: ای مقداد، چرا شما را در اینجا چنین افسرده و غمگین میبینم؟ گفت: جواب من سخن آن عبد صالح خدا موسی بن عمران علیه الصلاۀ و السلام است که : «ربِّ إنِّی لِما أنزلتَ ألِیَّ مِن خیرٍ فقیرٌ» - . قصص/ 24 - {پروردگارا،
من به هر چیزی که سویم بفرستی سخت نیازمندم} گفت: از کی این گونه گرسنه ای مقداد؟ گفت: چهار روز است! پس امیرالمؤمنین علیه السّلام خوب تأمل کرد و گفت الله اکبر، الله اکبر، آل محمّد صَلی الله علیهِ و آله سه روز است در این حال به سر میبرند و تو چهار روز است چنین هستی؟! تو به این دینار از من نیازمندتری، پس آن دینار را به وی داد و به سراغ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رفت و او را در حال سجده یافت. و چون نماز را به پایان برد، دست بر شانه علی علیه السّلام زده و فرمود: برخیز یا علی تا به خانهات برویم شاید غذایی به دست آوریم که خبر یک دینار وام گرفتنت از أبوجبله به ما رسیده است. امیرالمؤمنین علیه السّلام از شدّت حیا چیزی نگفت و با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله که از شدت گرسنگی سنگی به شکم بسته بود، به راه افتاد تا اینکه در خانه فاطمه را زدند. چون فاطمه سلام الله علیها رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را از شدت گرسنگی رنگ پریده دید، به سرعت و در حالی که میگفت: از خدا و رسولش شرمنده شدم، مگر ابوالحسن نمیدانسته سه روز است چیزی در خانه نداریم؟ ، به درون خانه گریخت و وارد محرابی شد که در آنجا با خدای خود خلوت میکرد و به نماز ایستاد و پس از خواندن دو رکعت نماز رو به خدا کرده و گفت: ای خدای محمّد، این محمّد است پیامبر تو و این فاطمه است دخت پیامبر تو و علی داماد پیامبر و پسر عموی پیامبر تو و این دو کودک حسن و حسین سبطهای پیامبر تو هستند! خداوندا، بنیاسرائیل از تو خواستند که مائدهای از آسمان برایشان نازل فرمایی و تو نازل فرمودی أمّا آنها کفران نعمت کردند. خداوندا، آل محمّد بدین نعمت کفران نمیورزند سپس به قصد سلام دادن برگشت و ناگاه چشمش به ظرفی بزرگ پر از آبگوشت ترید شده و قلمههای گوشت افتاد. پس آن ظرف را برداشت و مقابل رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله گذاشت و چون پیامبر دست برد تا چیزی بردارد، ظرف غذا و نان ترید شده در آن و تکههای بزرگ گوشت، خداوند را تسبیح گفتند، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: «إن مِن شیءٍ اِلّا یُسبِّحُ بِحمدِه» - . اسراء/ 44 - {چیزی نیست مگر اینکه در حال ستایش، تسبیح او میگوید.} آنگاه به علی گفت: از کنارههای ظرف بخورید و برآمدگی آن را در هم نریزید که برکت این غذا در آنجاست. پس پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام صلوات الله مشغول خوردن شدند. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حین خوردن غذا به علی علیه السّلام نگاه میکرد و لبخند میزد و علی نیز به فاطمه سلام الله علیها نگاه میکرد و اظهار تعّجب مینمود. پس پیامبر صَلی الله علیه و آله به علی علیه السّلام فرمود: بخور و چیزی از فاطمه مپرس! سپاس خداوندی را که مَثل تو و فاطمه را مَثل مریم بنت عمران و زکّریا قرار داد که : «کلَُّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا قَالَ یَامَرْیَمُ أَنَّیَ لَکِ هَاذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیرِْ حِسَابٍ» - . آل عمران / 37 - {زکریا
هر بار که در محراب بر او وارد میشد، نزد او [نوعی] خوراکی مییافت. [می]گفت: «ای مریم این از کجا برای تو [آمده است؟» او در پاسخ می]گفت: «این از جانب خداست، که خدا به هرکس بخواهد، بیشمار روزی میدهد»}
ای علی، این در مقابل آن دیناری است که آن را وام دادی، خداوند امشب 25 جزء از نیکی را به تو عطا فرموده است که یک جزء آن را طعامی قرار داده که از بهشت برایت فرستاد و 24جزء دیگر را برای آخرتت اندوخته است. - . تفسیر فرات: 199- 196 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ مُعَنْعَناً عَنْ زَیْدِ بْنِ رَبِیعٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَشُدُّ عَلَی بَطْنِهِ الْحَجَرَ مِنَ الْغَرَثِ یَعْنِی الْجُوعَ فَظَلَّ یَوْماً صَائِماً لَیْسَ عِنْدَهُ شَیْ ءٌ فَأَتَی بَیْتَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام فَلَمَّا أَتَی رَسُولُ اللَّهِ تَسَلَّقَا إِلَی مَنْکِبِهِ (1) وَ هُمَا یَقُولَانِ یَا بَابَاهْ قُلْ لِمَامَاهْ تُطْعِمْنَا نَانَاهْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِفَاطِمَةَ أَطْعِمِی ابْنَیَّ قَالَتْ مَا فِی بَیْتِی شَیْ ءٌ إِلَّا بَرَکَةُ رَسُولِ اللَّهِ (2) قَالَ فَشَغَلَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِرِیقِهِ حَتَّی شَبِعَا وَ نَامَا فَاقْتَرَضْنَا (3) لِرَسُولِ اللَّهِ ثَلَاثَةَ أَقْرَاصٍ مِنْ شَعِیرٍ فَلَمَّا أَفْطَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَضَعْنَاهُ بَیْنَ یَدَیْهِ (4) فَجَاءَ سَائِلٌ وَ قَالَ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنَ الرِّسَالَةِ أَطْعِمُونِی مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ أَطْعَمَکُمُ اللَّهُ مِنْ مَوَائِدِ الْجَنَّةِ فَإِنِّی مِسْکِینٌ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا فَاطِمَةُ بِنْتَ مُحَمَّدٍ قَدْ جَاءَکِ الْمِسْکِینُ فَلَهُ حَنِینٌ (5) قُمْ یَا عَلِیُّ وَ أَعْطِهِ (6) قَالَ فَأَخَذْتُ قُرْصاً فَقُمْتُ فَأَعْطَیْتُهُ (7) وَ رَجَعْتُ قَدْ حَبَسَ رَسُولُ اللَّهِ یَدَهُ ثُمَّ جَاءَ ثَانٍ فَقَالَ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنَ الرِّسَالَةِ إِنِّی یَتِیمٌ فَأَطْعِمُونِی مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ أَطْعَمَکُمُ اللَّهُ مِنْ مَوَائِدِ الْجَنَّةِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا فَاطِمَةُ بِنْتَ مُحَمَّدٍ قَدْ جَاءَکِ الْیَتِیمُ وَ لَهُ حَنِینٌ قُمْ یَا عَلِیُّ وَ أَعْطِهِ قَالَ فَأَخَذْتُ قُرْصاً وَ أَعْطَیْتُهُ ثُمَّ رَجَعْتُ وَ قَدْ حَبَسَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَدَهُ (8) قَالَ فَجَاءَ ثَالِثٌ وَ قَالَ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنَ الرِّسَالَةِ
ص: 252
إِنِّی أَسِیرٌ فَأَطْعِمُونِی مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ أَطْعَمَکُمُ اللَّهُ مِنْ مَوَائِدِ الْجَنَّةِ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا فَاطِمَةُ بِنْتَ مُحَمَّدٍ قَدْ جَاءَکِ الْأَسِیرُ وَ لَهُ حَنِینٌ قُمْ یَا عَلِیُّ فَأَعْطِهِ قَالَ فَأَخَذْتُ قُرْصاً وَ أَعْطَیْتُهُ وَ بَاتَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله طَاوِیاً وَ بِتْنَا طَاوِینَ مَجْهُودِینَ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً (1).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: محمّد بن ابراهیم با سند خود از زید بن ربیع روایت میکند که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از شدّت گرسنگی سنگ به شکم میبست و یک روز را که روزه بود، چیزی برای افطار نداشت از این رو به خانه فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام رفت و با آمدن وی حسن و حسین علیهما السلام از شانههای او بالا رفته و در همان حال میگفتند: یا اباه به ماماه بگو به ما ناناه بدهد. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به فاطمه فرمود: پسرانم را غذا بده. گفت: جز برکت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله چیزی در خانه ندارم. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله زبان در دهان آن دو نهاد و با این کار سرگرمشان کرد تا اینکه سیر شده و خوابیدند. پس برای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سه قرص نان جو قرض کردیم تا پیامبر با آنها افطار کند. چون زمان افطار شد، نانها را پیش روی ایشان گذاشتم؛ در این هنگام سائلی آمد و گفت: ای اهل بیت نبوّت و معدن رسالت، از آنچه خداوند روزیتان کرده من مسکین را اطعام کنید که خداوند شما را از مائدههای بهشتی اطعام فرماید! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای فاطمه بنت محمد، مسکینی با عجز و لابه نزد تو آمده است، برخیز علی و اطعامش کن. علی علیه السّلام گوید: پس قرصی نان برداشته و به وی دادم و برگشتم؛ اما دیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست به نانها نزده است و در این حال سائل دومی آمده و گفت: ای خاندان نبوت و معدن رسالت، من یتیم هستم، اطعامم کنید از آنچه خداوند به شما روزی داده است که خدایتان از مائدههای بهشتی اطعام کند. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای فاطمه بنت محمد صَلی الله علیهِ و آله یتیمی نزد تو آمده و اظهار عجز و لابه میکند؛ برخیز علی و او را غذایی بده امام علیه السّلام گوید: پس برخاستم و یک قرص نان به وی داده و برگشتم و دیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست به نان نزده است. در این حال سائل سومی آمد و گفت: ای اهل بیت نبوّت و معدن رسالت، من یک اسیر هستم، از آنچه خداوند به شما روزی عطا فرموده اطعامم کنید که خدایتان از مائدههای بهشتی اطعام کند. علی علیه السّلام گوید: پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای فاطمه بنت محمد اسیری نزد تو آمده و خواستهای دارد، برخیز علی و او را چیزی عطا کن. گوید: پس قرص نانی را برداشته و به وی دادم و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و ما گرسنه و خسته شب را به صبح رساندیم. سپس آیه: «وَ یُطعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیرًا» نازل گردید. - . تفسیر فرات: 200 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی رَافِعٍ (2) عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: صَنَعَ حُذَیْفَةُ طَعَاماً وَ دَعَا عَلِیّاً فَجَاءَ وَ هُوَ صَائِمٌ فَتَحَدَّثَ عِنْدَهُ ثُمَّ انْصَرَفَ فَبَعَثَ إِلَیْهِ حُذَیْفَةُ بِنِصْفِ الثَّرِیدَةِ (3) فَقَسَمَهَا عَلَی أَثْلَاثٍ (4) ثُلُثٍ لَهُ وَ ثُلُثٍ لِفَاطِمَةَ وَ ثُلُثٍ لِخَادِمِهِمْ (5) ثُمَّ خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فَلَقِیَتْهُ امْرَأَةٌ مَعَهَا یَتَامَی فَشَکَتِ الْحَاجَةَ وَ ذَکَرَتْ حَالَ أَیْتَامِهَا فَدَخَلَ وَ أَعْطَاهَا ثُلُثَهُ لِأَیْتَامِهَا ثُمَّ فَجَأَهُ (6) سَائِلٌ وَ شَکَا إِلَیْهِ الْحَاجَةَ وَ الْجُوعَ فَدَخَلَ عَلَی فَاطِمَةَ وَ قَالَ هَلْ لَکِ فِی الطَّعَامِ وَ هُوَ خَیْرٌ لَکِ مِنْ هَذَا الطَّعَامِ طَعَامِ الْجَنَّةِ عَلَی أَنْ تُعْطِیَنِی حِصَّتَکِ مِنْ هَذَا الطَّعَامِ قَالَتْ خُذْهُ فَأَخَذَهُ وَ دَفَعَهُ إِلَی ذَلِکَ الْمِسْکِینِ ثُمَّ مَرَّ بِهِ أَسِیرٌ یَشْکُو (7) إِلَیْهِ الْحَاجَةَ وَ شِدَّةَ حَالِهِ فَدَخَلَ وَ قَالَ لِخَادِمَتِهِ مِثْلَ الَّذِی قَالَ لِفَاطِمَةَ وَ سَأَلَهَا حِصَّتَهَا مِنْ ذَلِکَ الطَّعَامِ قَالَتْ خُذْهُ فَأَخَذَهُ فَدَفَعَهُ إِلَی ذَلِکَ الْأَسِیرِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِمْ هَذِهِ الْآیَةَ وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً إِلَی قَوْلِهِ وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً (8).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: حذیفه طعامی تدارک دید و علی علیه السّلام را دعوت کرد. علی علیه السّلام در حالی که روزه بود به خانهاش رفت و پس از گفتگویی برخاست و به خانه رفت. حذیفه نیز نیمی از غذایی را که تهیه کرده بود، به خانه علی علیه السّلام فرستاد. علی علیه السّلام نیز آن را به سه ثلث تقسیم کرد: یک ثلث برای خودش و و ثلث دیگر برای فاطمه سلام الله علیها و ثلث سوم برای خدمتکارشان. سپس علی علیه السّلام از خانه خارج شد و به زنی با چند بچه یتیم برخورد. آن زن اظهار نیاز کرده حال و روز بچههای یتیمش را برای علی علیه السّلام شرح داد. امام علی
علیه السّلام به خانه رفت و سهم غذای خود را به وی داد تا به بچههایش بدهد. سپس سائلی نزد وی آمد و از نیازمندی و گرسنگی شکوه کرد. علی علیه السّلام نزد فاطمه سلام الله علیها رفته و گفت: دوست داری طعامی بهتر از این طعام به تو بدهند؟ یک خوراک بهشتی! به شرط اینکه سهم خودت را از غذایی که داری به من بدهی. فاطمه سلام الله علیها گفت: آن را ببر! پس علی علیه السّلام غذای فاطمه سلام الله علیها را به آن مسکین داد؛ سپس اسیری بر وی گذر کرد و از احتیاج و سختی حالش شکوه کرد. پس علی علیه السّلام وارد خانه شد و نزد خدمتکارش رفت و سخنانی را که به فاطمه سلام الله علیها گفته بود، به وی نیز گفت و از او خواست سهم غذای خود را به وی دهد. خدمتکار نیز عرض کرد: آن را ببرید. پس علی علیه السّلام غذا را برداشته و به آن أسیر داد و خداوند آیه «وَ یُطعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیرًا» تا «و کَانَ سَعیُکُم مَشکُوراً» را در حق آنان نازل فرمود. - . تفسیر فرات: 200 -
**[ترجمه]
فر (9)، تفسیر فرات بن إبراهیم عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَوْلُهُ تَعَالَی:
ص: 253
وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ قَالَ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ جَارِیَةٍ لَهَا (1) وَ ذَلِکَ أَنَّهُمْ زَارُوا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَعْطَی کُلَّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ صَاعاً مِنَ الطَّعَامِ فَلَمَّا انْصَرَفُوا إِلَی مَنَازِلِهِمْ جَاءَ سَائِلٌ یَسْأَلُ فَأَعْطَی عَلِیٌّ صَاعَهُ ثُمَّ دَخَلَ عَلَیْهِ یَتِیمٌ مِنَ الْجِیرَانِ فَأَعْطَتْهُ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ علیها السلام صَاعَهَا فَقَالَ لَهَا عَلِیٌّ علیه السلام إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یَقُولُ قَالَ اللَّهُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا یُسَکِّنُ بُکَاءَهُ (2) الْیَوْمَ عَبْدٌ إِلَّا أَسْکَنْتُهُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ یَشَاءُ ثُمَّ جَاءَ أَسِیرٌ مِنَ أُسَرَاءِ أَهْلِ الشِّرْکِ (3) فِی أَیْدِی الْمُسْلِمِینَ یَسْتَطْعِمُ فَأَمَرَ عَلِیٌّ السَّوْدَاءَ خَادِمَهُمْ (4) فَأَعْطَتْهُ صَاعَهَا فَنَزَلَتْ فِیهِمُ الْآیَةُ وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً (5).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: امام صادق علیه السّلام از ابن عباس که خداوند از او خوشنود باد نقل میکند که گفت: آیه: «وَ یُطعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیرًا» در حق علی و فاطمه سلام الله علیهما و خدمتکارشان نازل شده است. و سبب نزول آیه نیز آن بوده است که آنها به دیدار پیامبر صَلی الله علیهِ و آله رفتند و او به هرکدامشان یک صاع طعام داد و چون به خانههایشان بازگشتند، سائلی آمد و علی علیه السّلام طعام خود را به او داد سپس یتیمی از همسایگان آمد و فاطمه
سلام الله علیها طعام خود را به وی داد؛ پس علی علیه السّلام به وی گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پیوسته میفرمود: خداوند فرموده است: به عزّت و جلالم سوگند هرکس گریه یتیم را آرام کند، در بهشت ، هر جا که دوست داشته باشد، جایش میدهم؛ آنگاه اسیری از اسرای اهل شرک که در دست مسلمانان بود آمد و طعامی طلب کرد. پس علی علیه السّلام به سوداء خدمتکارشان - . تفسیر فرات: 201 -
دستور داد غذایش را به او بدهد و او نیز چنین کرد سپس آیه : «وَ یُطعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیرًا*إِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللهِ لا نُریدُ مِنکُم جَزاءً وَ لا شُکُورًا» در باره آنان نازل گردید. - . تفسیر فرات: 201 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ مُعَنْعَناً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَوْلُهُ تَعَالَی یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام وَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (6).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: از امام صادق علیه السّلام نقل است که امام باقر علیه السّلام فرمود: آیه «یُدخِلُ مَن یَشاءُ فی رَحمَتِۀِ» - . انسان/ 31 - {هر که را خواهد به رحمت خویش در میآورد.} در ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده است. - . تفسیر فرات: 201 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً نَزَلَتْ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ فَاطِمَةَ علیهما السلام أَصْبَحَا وَ عِنْدَهُمْ ثَلَاثَةُ أَرْغِفَةٍ فَأَطْعَمُوا مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً فَبَاتُوا جِیَاعاً فَنَزَلَتْ فِیهِمْ علیهم السلام (7).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: محمد بن احمد با سند خود از ابن عباس که خداوند از او خوشنود باد روایت میکند که سبب نزول آیه و «وَ یُطعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیرًا» این بود که در خانه أمیر المؤمنین علی علیه السّلام و فاطمه سلام الله علیها سه قرص نان بیشتر نبود که با آن یک مسکین و یک یتیم و یک اسیر را اطعام کرده و خود گرسنه شب را به صبح رساندند. پس این آیه در شأن ایشان نازل شد. - .تفسیر فرات: 202 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب فِی تَفْسِیرِ أَهْلِ الْبَیْتِ علیهم السلام أَنَّ قَوْلَهُ هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ یَعْنِی بِهِ عَلِیّاً علیه السلام وَ تَقْدِیرُ الْکَلَامِ مَا أَتَی عَلَی الْإِنْسَانِ زَمَانٌ مِنَ الدَّهْرِ إِلَّا وَ کَانَ فِیهِ شَیْئاً مَذْکُوراً وَ کَیْفَ لَمْ یَکُنْ مَذْکُوراً وَ إِنَّ اسْمَهُ مَکْتُوبٌ عَلَی سَاقِ الْعَرْشِ
ص: 254
وَ عَلَی بَابِ الْجَنَّةِ وَ الدَّلِیلُ عَلَی هَذَا الْقَوْلِ قَوْلُهُ إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ وَ مَعْلُومٌ أَنَّ آدَمَ علیه السلام لَمْ یُخْلَقْ مِنَ النُّطْفَةِ (1).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: در تفسیر اهل بیت علیهم السلام آمده است که مقصود «هَل أَتَی عَلَی الإِنسانِ حِینً مِّنَ الدَّهرِ» علی علیه السّلام است و مفهوم کلام چنین است که هیچ زمانی بر انسان نگذشته مگر اینکه علی علیه السّلام و نام علی وجود داشته است و چگونه میتواند مذکور نباشد در حالی که این نام بر پای عرش و دروازه بهشت نوشته شده است و دلیل این سخن، کلام خداست که میفرماید: «إِنَّا خَلَقنَا الإنسانَ مِن نُّطفَۀٍ أَمشَاجٍ» - . انسان/2 - {ما
انسان را از نطفه مختلفی آفریدیم.} و روشن است که آدم از نطفه آفریده نشد!
**[ترجمه]
قل، إقبال الأعمال فِی لَیْلَةِ خَمْسٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ تَصَدَّقَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ علیهما السلام وَ فِی الْیَوْمِ الْخَامِسِ وَ الْعِشْرِینَ مِنْهُ نَزَلَتْ فِیهِمَا وَ فِی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام سُورَةُ هَلْ أَتَی ثُمَّ سَاقَ الْحَدِیثَ نَحْواً مِمَّا مَرَّ فِی خَبَرِ عَلِیِّ بْنِ عِیسَی ثُمَّ رَوَی نُزُولَ الْمَائِدَةِ عَنِ الثَّعْلَبِیِّ وَ الْخُوارَزْمِیِّ ثُمَّ قَالَ وَ ذَکَرَ حَدِیثَ نُزُولِ الْمَائِدَةِ الزَّمَخْشَرِیُّ فِی الْکَشَّافِ وَ لَکِنَّهُ لَمْ یَذْکُرْ نُزُولَهَا فِی الْوَقْتِ الَّذِی ذَکَرْنَاهُ قَالَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ جَاعَ فِی قَحْطٍ (2) فَأَهْدَتْ لَهُ فَاطِمَةُ علیها السلام رَغِیفَیْنِ وَ بَضْعَةَ لَحْمٍ آثَرَتْهُ بِهَا فَرَجَعَ بِهَا إِلَیْهَا فَقَالَ هَلُمِّی یَا بُنَیَّةِ وَ کَشَفَتْ عَنِ الطَّبَقِ فَإِذَا هُوَ مَمْلُوءٌ خُبْزاً وَ لَحْماً فَبُهِتَتْ وَ عَلِمَتْ أَنَّهَا نَزَلَتْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله لَهَا أَنَّی لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ فَقَالَ صلی الله علیه و آله الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَکِ شَبِیهَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ ثُمَّ جَمَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ جَمِیعَ أَهْلِ بَیْتِهِ علیهم السلام حَتَّی شَبِعُوا وَ بَقِیَ الطَّعَامُ کَمَا هُوَ وَ أَوْسَعَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام عَلَی جِیرَانِهَا (3).
**[ترجمه]اقبال الأعمال: در شب 25 ذی الحجه امیرالمؤمنین و فاطمه علیهما السلام صدقه دادند و در روز 25 ذی حجه درباره آنها و حسن و حسین علیهما السلام سوره «هَل أتی» نازل گردید. سپس مؤلف سخن را به سمت آنچه علی بن عیسی در این مورد گفته کشانده و آنگاه ماجرای نزول مائده آسمانی را به نقل از ثعلبی و خوارزمی روایت نموده و اضافه میکند: حدیث نزول مائده را زمخشری در کشّاف آورده لیکن نگفته است که در همان زمانی که ما ذکر کردیم نازل شده است. وی گوید: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرموده است: در سالی قحط و نداری گرسنه شده و فاطمه سلام الله علیها دو قرص نان و مقداری گوشت به وی هدیه داد و این غذای خودش بود که آن را در حق پدر ایثار نمود. اما پیامبر صَلی الله علیهِ و آله غذا را برایش بازگرداند و فرمود: بگیر دخترم؛ و چون فاطمه سلام الله علیها سر غذا باز کرد. با دیدن ظرفی پر از نان و گوشت مبهوت گشته و دریافت که این مائده از جانب خداست. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی گفت: این را از کجا آوردی؟! گفت: این از جانب خداست و او هر که را خواهد بیحساب روزی رساند.
پیامبرصَلی الله علیهِ و آله فرمود: سپاس خداوندی را که تو را شبیه سرور زنان بنیاسرائیل قرار داد.آنگاه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله علی بن أبی طالب، حسن و حسین و همه اهل بیت را به خوردن غذا دعوت کرد و همگی سیر شدند بیآنکه از آن غذا لقمهای کم شود و فاطمه سلام الله علیها از آن غذا به همه همسایگان داد. - . اقبال الأعمال: 529- 528 -
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة: أَبُو بَکْرِ بْنُ مَرْدَوَیْهِ قَوْلُهُ تَعَالَی وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ نَزَلَ فِی عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام (4).
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: ابوبکر بن مردویه گوید: آیه «وَ یُطعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ» در حق علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است. - . کشف الغمّۀ : 93 -
**[ترجمه]
أقول بعد ما عرفت من إجماع المفسرین و المحدثین علی نزول هذه السورة فی أصحاب الکساء علیهم السلام علمت أنه لا یریب أریب (5) و لا لبیب فی أن مثل هذا الإیثار لا یتأتی إلا من الأئمة الأخیار و أن نزول هذه السورة مع المائدة علیهم یدل علی جلالتهم و رفعتهم و مکرمتهم لدی العزیز الجبار و أن اختصاصهم بتلک المکرمة مع سائر
ص: 255
المکارم التی اختصوا بها یوجب قبح تقدیم غیرهم علیهم ممن لیس لهم مکرمة واحدة یبدونها عند الفخار و أما تشکیک بعض النواصب بأن هذه السورة مکیة فکیف نزلت عند وقوع القضیة التی وقعت فی المدینة فمدفوع بما ذکره الشیخ أمین الدین الطبرسی قدس الله روحه بعد أن روی القصة بطولها و نزول الآیة فیها عن ابن عباس و مجاهد و أبی صالح حیث یقول:
قال أبو حمزة الثمالی فی تفسیره حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ الْحَسَنِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ أَنَّهَا مَدَنِیَّةٌ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ علیهما السلام السُّورَةُ کُلُّهَا.
ثُمَّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَمْدِ مَهْدِیُّ بْنُ نَزَارِ الْحُسَیْنِیُّ الْقَائِنِیُّ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسْکَانِیِّ عَنْ أَبِی نَصْرٍ الْمُفَسِّرِ عَنْ عَمِّهِ أَبِی حَامِدٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُقْرِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ السُّلَمِیِّ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَبِی مُوسَی عَنْ عَمْرِو بْنِ هَارُونَ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَطَاءٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: أَوَّلُ مَا أُنْزِلَ بِمَکَّةَ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ ثُمَّ ذَکَرَ السُّوَرَ الْمَکِّیَّةَ بِتَمَامِهَا خَمْساً وَ ثَمَانِینَ سُورَةً قَالَ ثُمَّ أُنْزِلَتْ بِالْمَدِینَةِ الْبَقَرَةُ ثُمَّ الْأَنْفَالُ ثُمَّ آلُ عِمْرَانَ ثُمَّ الْأَحْزَابُ ثُمَّ الْمُمْتَحِنَةُ ثُمَّ النِّسَاءُ ثُمَّ إِذَا زُلْزِلَتْ ثُمَّ الْحَدِیدُ ثُمَّ سُورَةُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ثُمَّ الرَّعْدُ ثُمَّ سُورَةُ الرَّحْمَنِ ثُمَّ هَلْ أَتَی ثُمَّ الطَّلَاقُ ثُمَّ لَمْ یَکُنْ ثُمَّ الْحَشْرُ ثُمَّ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ ثُمَّ النُّورُ ثُمَّ الْحَجُّ ثُمَّ الْمُنَافِقُونَ ثُمَّ الْمُجَادَلَةُ ثُمَّ الْحُجُرَاتُ ثُمَّ التَّحْرِیمُ ثُمَّ الْجُمُعَةُ ثُمَّ التَّغَابُنُ ثُمَّ سُورَةُ الصَّفِّ ثُمَّ الْفَتْحُ ثُمَّ الْمَائِدَةُ ثُمَّ سُورَةُ التَّوْبَةِ فَهَذِهِ ثَمَانِی وَ عِشْرُونَ سُورَةً.
وَ قَدْ رَوَاهُ الْأُسْتَاذُ أَحْمَدُ الزَّاهِدُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَطَاءٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی کِتَابِ الْإِیضَاحِ وَ زَادَ فِیهِ وَ کَانَتْ إِذَا نَزَلَتْ فَاتِحَةُ سُورَةٍ بِمَکَّةَ کُتِبَتْ بِمَکَّةَ ثُمَّ یَزِیدُ اللَّهُ فِیهَا مَا یَشَاءُ بِالْمَدِینَةِ.
و بإسناده عن عکرمة و الحسن بن أبی الحسن البصری أنهما عدا هل أتی فیما نزلت بالمدینة بعد أربع عشرة سورة.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ: سَأَلْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله عَنْ ثَوَابِ الْقُرْآنِ فَأَخْبَرَنِی بِثَوَابِ سُورَةٍ سُورَةٍ عَلَی نَحْوِ مَا نَزَلَتْ مِنَ السَّمَاءِ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ عَدَّ سُورَةَ هَلْ أَتَی فِی السُّوَرِ الْمَدَنِیَّةِ بَعْدَ إِحْدَی عَشَرَةَ سُورَةً.
انتهی. (1)
ص: 256
و أما ما ذکره معاند آخر خذله الله بأنه هل یجوز أن یبالغ الإنسان فی الصدقة إلی هذا الحد و یجوع نفسه و أهله حتی یشرف علی الهلاک فقد بالغ فی النصب و العناد و فضح نفسه و سیفضحه الله علی رءوس الأشهاد أ لم یقرأ قوله تعالی وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ (1) أ و لم تکف هذه الأخبار المتواترة فی نزول هذه السورة الکریمة دلیلا علی کون ما صدر عنهم فضیلة لا یساویها فضل و أما ما یعارضها من ظواهر الآیات فسیأتی عن الصادق علیه السلام وجه الجمع بینها حیث قال ما معناه کان صدور مثل ذلک الإیثار و نزول تلک الآیات فی صدر الإسلام ثم نسخت بآیات آخر و سیأتی بسط القول فی ذلک فی کتاب مکارم الأخلاق.
**[ترجمه]مولف: بعد از اینکه دریافتی که مفسران و راویان حدیث به اجماع بر این باورند که این سوره در حق اصحاب کساء نازل گردیده، هیچ انسان عالم و هوشمندی در این نکته تردید نخواهد کرد که چنین ایثاری جز از امامان برگزیده بر نمیآید و نزول این سوره به همراه مائده آسمانی دلیل بر شکوه منزلتشان و رفعت جایگاهشان نزد خداوند عزیز جبّار است؛ و با اختصاص ایشان به چنین مکارمی که بدان مخصوص گردانیده شدند، مقدم کردن دیگران بر آنان را زشت و قبیح میگرداند آن هم مقدم کردن کسانی که حتی یک فضلیت در آنها وجود ندارد تا به هنگام فخر فروشی عرضه کنند. اما تشکیک برخی از نواصب مبنی بر اینکه این سوره مکی است و حادثه بیان شده درمدینه اتفاق افتاده، توسط شیخ أمین الدین طبرسی قدس سرّه بطلان آن به اثبات رسیده است بعد از اینکه کل داستان و سبب نزول آیه در آن را از ابن عباس و مجاهد و ابو صالح روایت کرده و مینویسد:
ابوحمزه ثمالی در تفسیر خود گوید: حسن بن [الحسن] ابو عبدالله بن الحسن به من گفت: که این سوره از اول تا آخر در حق علی و فاطمه علیهما السلام نازل شده است. و سپس مینویسد: ابوالحمد مهدی بن نزار با سند خود از ابن عباس مرا روایت کرد و گفت: اولین سورهای که در مکه نازل شده سوره علق بوده و سپس 85 سوره مکی را یک به یک نام میبرد و آنگاه به سوره های مدنی پرداخته گوید: اولین سورهای که در مدینه نازل شد، بقره بود سپس انفال و بعد آل عمران، أحزاب، ممتحنه، نساء، زلزال، حدید، محمد صَلی الله علیهِ و سلَّم، رعد، رحمن، هل أتی، طلاق، اخلاص، حشر، فتح، نور، حج، منافقون، مجادله، حجرات، تحریم، جمعه، تغابن، صف، فتح، مائده و توبه که جمعاً بالغ بر 28 سوره میشوند.
احمد زاهد نیز در کتاب خود «الاِیضاح» با سند خود از ابن عباس آن را نقل کرده و افزوده است: و چنان بود که اگر آیات آغازین سورهای در مکه نازل میشد، بر بالای آن نوشته میشد که «مکی است» و بعد خداوند آیات دیگر را در مدینه نازل میفرمود که مربوط به همان سوره مکی بود و بدان افزوده میشد. و با سند خود از عکرمه و حسن بن ابوالحسن بصری روایت میکند که آن دو، سوره «هَل أتی» را مدنی میدانند که پیش از آن 14 سوره مدنی نازل شده بوده است. و با سند خود از سعید بن مسیّب از علی بن ابی طالب علیه السّلام آورده است که فرمود: از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در مورد ثواب قرآن پرسیدم. و او ثواب تمام سورهها را همان گونه که از آسمان نازل شدهاند، برای من بیان فرمود و سخن را ادامه داد تا به سوره «هل أتی» رسید و آن را یازدهمین سوره مدنی دانست. تمام! - . مجمع البیان 10 : 406 - 405 -
اما آنچه را که یک معاند دیگر- که خدایش خوار کناد!- بیان کرده و گفته است که: آیا جایز است یک انسان تا این حد در دادن صدقه مبالغه ورزد که خود و خانوادهاش را تا حد مرگ گرسنه بدارد؟! این شخص در ناصبی بودن و عناد بسیار مبالغه کرده و خود را رسوا ساخته و خداوند نیز او را در برابر همگان رسوا خواهد کرد. مگر این آقا آیه: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلیَ أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کاَنَ بهِِمْ خَصَاصَۀ» - . حشر/ 9 - {و هرچند در خودشان نیازی مبرم باشد، آنها را در خودشان مقدّم میدارند} را نخوانده بوده است. آیا این خبر متواتر در شأن نزول این سوره کفایت نمیکند تا بفهمیم که هیچ کس در فضیلت به جایگاه اهل بیت نمیرسد. اما در مورد آیاتی که به ظاهر معارض این برداشت هستند، به سخنانی از امام صادق علیه السّلام اشاره خواهد شد که وجوه جمع بین این آیات را بیان فرموده که خلاصه آن چنین است: بروز چنین گذشتها و ایثارگریهایی در صدر اسلام بسیار بوده است و آیاتی درباره آنها نازل گردیده لیکن این آیات با آیات دیگر منسوخ شدهاند و تفصیل سخن را در این مورد در کتاب مکارم الاخلاق پی خواهیم گرفت .
چون اینان نزدیکترین مخلوقات به خدا پس از وی هستند و به همین دلیل از آنها برای مباهله با دشمن یاری جست نه از دیگران.
**[ترجمه]
قَالَ الشَّیْخُ الْمُفِیدُ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی کِتَابِ الْفُصُولِ قَالَ الْمَأْمُونُ یَوْماً لِلرِّضَا علیه السلام أَخْبِرْنِی بِأَکْبَرِ فَضِیلَةٍ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَدُلُّ عَلَیْهَا الْقُرْآنُ قَالَ فَقَالَ الرِّضَا علیه السلام فَضِیلَةٌ (3) فِی الْمُبَاهَلَةِ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهما السلام فَکَانَا ابْنَیْهِ وَ دَعَا فَاطِمَةَ علیها السلام فَکَانَتْ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ نِسَاءَهُ وَ دَعَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَکَانَ نَفْسَهُ بِحُکْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ ثَبَتَ أَنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهُ تَعَالَی أَجَلَّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَفْضَلَ فَوَاجِبٌ (4) أَنْ لَا یَکُونَ أَحَدٌ أَفْضَلَ مِنْ نَفْسِ رَسُولِ اللَّهِ بِحُکْمِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ قَالَ
ص: 257
فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ أَ لَیْسَ قَدْ ذَکَرَ اللَّهُ الْأَبْنَاءَ بِلَفْظِ الْجَمْعِ وَ إِنَّمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ابْنَیْهِ خَاصَّةً وَ ذَکَرَ النِّسَاءَ بِلَفْظِ الْجَمْعِ وَ إِنَّمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ابْنَتَهُ وَحْدَهَا فَأَلَّا جَازَ (1) أَنْ یُذْکَرَ الدُّعَاءُ لِمَنْ هُوَ نَفْسُهُ وَ یَکُونَ الْمُرَادُ نَفْسَهُ فِی الْحَقِیقَةِ دُونَ غَیْرِهِ فَلَا یَکُونَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَا ذَکَرْتَ مِنَ الْفَضْلِ قَالَ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا علیه السلام لَیْسَ یَصِحُّ (2) مَا ذَکَرْتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ ذَلِکَ أَنَّ الدَّاعِیَ إِنَّمَا یَکُونُ دَاعِیاً لِغَیْرِهِ کَمَا أَنَّ الْآمِرَ آمِرٌ لِغَیْرِهِ (3) وَ لَا یَصِحُّ أَنْ یَکُونَ دَاعِیاً لِنَفْسِهِ فِی الْحَقِیقَةِ کَمَا لَا یَکُونُ آمِراً لَهَا فِی الْحَقِیقَةِ وَ إِذَا لَمْ یَدْعُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی الْمُبَاهَلَةِ رَجُلًا إِلَّا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَدْ ثَبَتَ أَنَّهُ نَفْسُهُ الَّتِی عَنَاهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ وَ جَعَلَ حُکْمَهُ ذَلِکَ فِی تَنْزِیلِهِ قَالَ فَقَالَ الْمَأْمُونُ إِذَا وَرَدَ الْجَوَابُ سَقَطَ السُّؤَالُ (4).
وَ قَالَ الزَّمَخْشَرِیُّ فِی کِتَابِ الْکَشَّافِ رُوِیَ أَنَّهُ لَمَّا دَعَاهُمْ إِلَی الْمُبَاهَلَةِ قَالُوا حَتَّی نَرْجِعَ وَ نَنْظُرَ فَنَأْتِیَکَ غَداً فَلَمَّا تَخَالَوْا (5) قَالُوا لِلْعَاقِبِ وَ کَانَ ذَا رَأْیِهِمْ یَا عَبْدَ الْمَسِیحِ مَا تَرَی فَقَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ عَرَفْتُمْ یَا مَعْشَرَ النَّصَارَی أَنَّ مُحَمَّداً نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لَقَدْ جَاءَکُمْ بِالْفَصْلِ مِنْ أَمْرِ صَاحِبِکُمْ وَ اللَّهِ مَا بَاهَلَ قَوْمٌ نَبِیّاً قَطُّ فَعَاشَ کَبِیرُهُمْ وَ لَا نَبَتَ صَغِیرُهُمْ وَ لَئِنْ فَعَلْتُمْ لَتَهْلِکُنَّ فَإِنْ أَبَیْتُمْ إِلَّا إِلْفَ (6) دِینِکُمْ وَ الْإِقَامَةَ عَلَی مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ فَوَادِعُوا الرَّجُلَ وَ انْصَرِفُوا إِلَی بِلَادِکُمْ فَأَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَدْ غَدَا مُحْتَضِناً (7) الْحُسَیْنَ آخِذاً بِیَدِ الْحَسَنِ وَ فَاطِمَةُ تَمْشِی خَلْفَهُ وَ عَلِیٌّ خَلْفَهَا وَ هُوَ یَقُولُ إِذَا أَنَا دَعَوْتُ فَأَمِّنُوا فَقَالَ أُسْقُفُّ (8)
ص: 258
نَجْرَانَ یَا مَعْشَرَ النَّصَارَی إِنِّی لَأَرَی وُجُوهاً لَوْ شَاءَ اللَّهُ أَنْ یُزِیلُ جَبَلًا مِنْ مَکَانِهِ لَأَزَالَهُ بِهَا فَلَا تُبَاهِلُوا فَتَهْلِکُوا فَلَمْ یَبْقَ (1) عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ نَصْرَانِیٌّ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَقَالُوا یَا أَبَا الْقَاسِمِ رَأَیْنَا أَنْ لَا نُبَاهِلَکَ وَ أَنْ نُقِرَّکَ عَلَی دِینِکَ وَ نَثْبُتَ عَلَی دِینِنَا قَالَ صلی الله علیه و آله فَإِذَا أَبَیْتُمُ الْمُبَاهَلَةَ فَأَسْلِمُوا یَکُنْ لَکُمْ مَا لِلْمُسْلِمِینَ وَ عَلَیْکُمْ مَا عَلَیْهِمْ فَأَبَوْا قَالَ فَإِنِّی أُنَاجِزُکُمْ (2) فَقَالُوا مَا لَنَا بِحَرْبِ الْعَرَبِ طَاقَةٌ وَ لَکِنْ نُصَالِحُکَ عَلَی أَنْ لَا تَغْزُوَنَا وَ لَا تُخِیفَنَا وَ لَا تَرُدَّنَا عَنْ دِینِنَا عَلَی أَنْ نُؤَدِّیَ إِلَیْکَ کُلَّ عَامٍ أَلْفَیْ حُلَّةٍ أَلْفاً فِی صَفَرٍ وَ أَلْفاً (3) فِی رَجَبٍ وَ ثَلَاثِینَ دِرْعاً عَادِیَةً مِنْ حَدِیدٍ فَصَالَحَهُمُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلَی ذَلِکَ وَ قَالَ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنَّ الْهَلَاکَ قَدْ تَدَلَّی عَلَی أَهْلِ نَجْرَانَ وَ لَوْ لَاعَنُوا لَمُسِخُوا قِرَدَةً وَ خَنَازِیرَ وَ لَاضْطَرَمَ (4) عَلَیْهِمَا الْوَادِی نَاراً وَ لَاسْتَأْصَلَ اللَّهُ نَجْرَانَ وَ أَهْلَهُ حَتَّی الطَّیْرَ عَلَی رُءُوسِ الشَّجَرِ وَ لَمَا حَالَ الْحَوْلُ (5) عَلَی النَّصَارَی کُلِّهِمْ حَتَّی یَهْلِکُوا.
وَ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَرَجَ وَ عَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ (6) مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَیْنُ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ (7) فَاطِمَةُ ثُمَّ عَلِیٌّ ثُمَّ قَالَ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.
فإن قلت ما کان دعاؤه إلی المباهلة إلا لیتبین الکاذب منه و من خصمه و ذلک أمر یختص به و بمن یکاذبه فما معنی ضم الأبناء و النساء قلت کان (8) ذلک آکد للدلالة علی ثقته بحاله و استیقانه بصدقه حیث استجرأ علی تعریض أعزته و أفلاذ کبده (9)
ص: 259
و أحب الناس إلیه لذلک و لم یقتصر علی تعریض نفسه له و علی ثقته أیضا بکذب خصمه حتی یهلک (1) مع أحبته و أعزته هلاک الاستئصال إن تمت المباهلة و خص الأبناء و النساء لأنهم أعز الأهل و ألصقهم بالقلوب و ربما فداهم الرجل بنفسه و حارب دونهم حتی یقتل و من ثم کانوا یسوقون مع أنفسهم الظعائن (2) فی الحروب لتمنعهم من الهرب و یسمون الذادة عنها حماة الحقائق (3) و قدمهم فی الذکر علی الأنفس لینبه علی لطف مکانهم و قرب منزلتهم و لیؤذن (4) بأنهم مقدمون علی الأنفس مفدون بها و فیه دلیل لا شی ء أقوی منه علی فضل أصحاب الکساء علیهم السلام و فیه برهان واضح علی صحة نبوة النبی صلی الله علیه و آله لأنه لم یرو أحد من موافق و لا مخالف أنهم أجابوا إلی ذلک انتهی کلام الزمخشری (5).
وَ قَالَ السَّیِّدُ بْنُ طَاوُسٍ فِی الطَّرَائِفِ ذَکَرَ النَّقَّاشُ فِی تَفْسِیرِهِ شِفَاءِ الصُّدُورِ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ قَالَ أَبُو بَکْرٍ جَاءَتِ الْأَخْبَارُ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَخَذَ بِیَدِ الْحَسَنِ وَ حَمَلَ الْحُسَیْنَ علیه السلام عَلَی صَدْرِهِ وَ یُقَالُ بِیَدِهِ الْأُخْرَی وَ عَلِیٌّ علیه السلام مَعَهُ وَ فَاطِمَةُ علیها السلام مِنْ وَرَائِهِمْ فَحَصَلَتْ هَذِهِ الْفَضِیلَةُ لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام مِنْ بَیْنِ جَمِیعِ أَبْنَاءِ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَبْنَاءِ أُمَّتِهِ وَ حَصَلَتْ هَذِهِ الْفَضِیلَةُ لِفَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ بَیْنِ بَنَاتِ النَّبِیِّ وَ بَنَاتِ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ بَنَاتِ أُمَّتِهِ وَ حَصَلَتْ هَذِهِ الْفَضِیلَةُ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ علیه السلام مِنْ بَیْنِ أَقَارِبِ رَسُولِ اللَّهِ وَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ أُمَّتِهِ بِأَنْ جَعَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَنَفْسِهِ یَقُولُ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ.
جریر عن الأعمش قال کانت المباهلة لیلة إحدی و عشرین من ذی الحجة و کان
ص: 260
تزویج فاطمة لعلی بن أبی طالب علیهما السلام یوم خمسة و عشرین من ذی الحجة و کان یوم غدیر خم یوم ثمانیة عشر من ذی الحجة.
هذا آخر کلام النقاش و قد ذکر الخطیب فی تاریخ بغداد فضل أبی بکر محمد بن الحسن بن زیاد النقاش و کثرة رجاله و أن الدارقطنی و غیره رووا عنه و ذکر أنه قال عند موته لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ ثم مات فی الحال.
و من ذلک ما رواه مسلم فی صحیحه (1) من طرق: فمنها فی الجزء الرابع فی باب فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیهما السلام فی ثالث کراس من أوله من الکتاب الذی نقل الحدیث منه فی تفسیر قوله تعالی فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ فَرَفَعَ مُسْلِمٌ الْحَدِیثَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ طَوِیلٌ یَتَضَمَّنُ عِدَّةَ فَضَائِلَ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام خَاصَّةً یَقُولُ فِی آخِرِهِ وَ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً وَ قَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی.
و رواه أیضا مسلم فی أواخر الجزء المذکور علی حد کراسین من النسخة المنقول منها و رواه أیضا الحمیدی فی الجمع بین الصحیحین فی مسند سعد بن أبی وقاص فی الحدیث السادس من إفراد مسلم و رواه الثعلبی فی تفسیر هذه الآیة عن مقاتل و الکلبی (2).
أقول: ثم ساق الحدیث مثل ما مر فی الروایة الأولی للزمخشری- ثم قال السید رحمه الله و رواه أیضا أبو بکر بن مردویه بأجمل من هذه الألفاظ و هذه المعانی عن ابن عباس و الحسن و الشعبی و السدی
وَ فِی رِوَایَةِ الثَّعْلَبِیِّ زِیَادَةٌ فِی آخِرِ حَدِیثِهِ وَ هِیَ قَالَ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنَّ الْعَذَابَ قَدْ تَدَلَّی عَلَی أَهْلِ نَجْرَانَ وَ لَوْ لَاعَنُوا لَمُسِخُوا قِرَدَةً وَ خَنَازِیرَ وَ لَاضْطَرَمَ عَلَیْهِمُ الْوَادِی نَاراً وَ لَاسْتَأْصَلَ اللَّهُ نَجْرَانَ وَ أَهْلَهُ حَتَّی الطَّیْرَ عَلَی الشَّجَرِ وَ لَمَا حَالَ الْحَوْلُ عَلَی النَّصَارَی کُلِّهِمْ حَتَّی هَلَکُوا فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُ
ص: 261
وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ (1)
وَ رَوَاهُ الشَّافِعِیُّ بْنُ الْمَغَازِلِیِّ فِی کِتَابِ الْمَنَاقِبِ عَنِ الشَّعْبِیِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَدِمَ وَفْدُ النَّجْرَانِ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله الْعَاقِبُ وَ الطَّیِّبُ فَدَعَاهُمَا إِلَی الْإِسْلَامِ فَقَالا أَسْلَمْنَا یَا مُحَمَّدُ قَبْلَکَ (2) قَالَ کَذَبْتُمَا إِنْ شِئْتُمَا أَخْبَرْتُکُمَا مَا یَمْنَعُکُمَا مِنَ الْإِسْلَامِ قَالا هَاتِ قَالَ حُبُّ الصَّلِیبِ وَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ أَکْلُ الْخِنْزِیرِ فَدَعَاهُمَا إِلَی الْمُلَاعَنَةِ فَوَاعَدَاهُ أَنْ یُغَادِیَاهُ بِالْغُدْوَةِ (3) فَغَدَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَیْهِمَا فَأَبَیَا أَنْ یُجِیبَا فَأَقَرَّا بِالْخَرَاجِ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ فَعَلَا لَأَمْطَرَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا الْوَادِیَ نَاراً قَالَ جَابِرٌ فِیهِمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ الْآیَةَ قَالَ الشَّعْبِیُّ أَبْناءَنا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ نِساءَنا فَاطِمَةُ وَ أَنْفُسَنا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام.
أَقُولُ:
وَ قَالَ السَّیُوطِیُّ فِی الدُّرِّ الْمَنْثُورِ أَخْرَجَ الْحَاکِمُ وَ صَحَّحَهُ وَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ وَ أَبُو نُعَیْمٍ فِی الدَّلَائِلِ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَدِمَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله الْعَاقِبُ وَ السَّیِّدُ فَدَعَاهُمَا إِلَی الْإِسْلَامِ وَ ذَکَرَ نَحْوَ مَا مَرَّ وَ قَالَ فِی آخِرِهِ قَالَ جَابِرٌ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیٌّ وَ أَبْناءَنا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ نِساءَنا فَاطِمَةُ علهیم السلام.
قَالَ: وَ أَخْرَجَ الْبَیْهَقِیُّ فِی الدَّلَائِلِ مِنْ طَرِیقِ سَلَمَةَ بْنِ عَبْدِ یَشُوعَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَتَبَ إِلَی أَهْلِ نَجْرَانَ قَبْلَ أَنْ یَنْزِلَ عَلَیْهِ طس سُلَیْمَانُ (4) بِسْمِ إِلَهِ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ إِلَی أُسْقُفِّ نَجْرَانَ وَ أَهْلِ نَجْرَانَ إِنْ أَسْلَمْتُمْ فَإِنِّی أَحْمَدُ إِلَیْکُمْ إِلَهَ إِبْرَاهِیمَ (5) وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی أَدْعُوکُمْ إِلَی عِبَادَةِ
ص: 262
اللَّهِ مِنْ عِبَادَةِ الْعِبَادِ وَ أَدْعُوکُمْ إِلَی وَلَایَةِ اللَّهِ مِنْ وَلَایَةِ الْعِبَادِ فَإِنْ أَبَیْتُمْ فَالْجِزْیَةُ وَ إِنْ أَبَیْتُمْ فَقَدْ أُوذِنْتُمْ (1) بِحَرْبٍ وَ السَّلَامُ فَلَمَّا قَرَأَ الْأُسْقُفُّ الْکِتَابَ فَظِعَ بِهِ وَ ذُعِرَ ذُعْراً شَدِیداً (2) فَبَعَثَ إِلَی رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ یُقَالُ لَهُ شُرَحْبِیلُ بْنُ وَادِعَةَ (3) فَدَفَعَ إِلَیْهِ کِتَابَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَرَأَهُ فَقَالَ لَهُ الْأُسْقُفُّ مَا رَأْیُکَ فَقَالَ شُرَحْبِیلُ قَدْ عَلِمْتَ مَا وَعَدَ اللَّهُ إِبْرَاهِیمَ فِی ذُرِّیَّةِ إِسْمَاعِیلَ مِنَ النُّبُوَّةِ فَمَا یُؤْمَنُ مِنْ أَنْ یَکُونَ (4) ذَلِکَ الرَّجُلَ لَیْسَ لِی فِی النُّبُوَّةِ رَأْیٌ لَوْ کَانَ أَمْرٌ (5) مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا أَشَرْتُ عَلَیْکَ فِیهِ وَ جَهَدْتُ لَکَ فَبَعَثَ الْأُسْقُفُّ إِلَی وَاحِدٍ بَعْدَ وَاحِدٍ مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ فَکُلُّهُمْ قَالَ مِثْلَ قَوْلِ شُرَحْبِیلَ فَاجْتَمَعَ رَأْیُهُمْ عَلَی أَنْ یَبْعَثُوا شُرَحْبِیلَ بْنَ وَادِعَةَ وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ شُرَحْبِیلَ وَ جَبَّارَ بْنَ فَیْضٍ فَیَأْتُونَهُمْ بِخَبَرِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَانْطَلَقَ الْوَفْدُ حَتَّی أَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَسَأَلَهُمْ وَ سَأَلُوهُ فَلَمْ تَنْزِلْ بِهِ وَ بِهِمُ الْمَسْأَلَةُ حَتَّی قَالُوا لَهُ مَا تَقُولُ فِی عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا عِنْدِی فِیهِ شَیْ ءٌ یَوْمِی هَذَا فَأَقِیمُوا حَتَّی أُخْبِرَکُمْ بِمَا یُقَالُ لِی فِی عِیسَی صُبْحَ الْغَدَاةِ (6) فَأَنْزَلَ اللَّهُ إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ إِلَی قَوْلِهِ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ فَأَبَوْا أَنْ یُقِرُّوا بِذَلِکَ فَلَمَّا أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْغَدَ بَعْدَ مَا أَخْبَرَهُمْ الْخَبَرَ أَقْبَلَ مُشْتَمِلًا عَلَی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ فِی خَمِیلَةٍ لَهُ وَ فَاطِمَةُ تَمْشِی عِنْدَ ظَهْرِهِ (7) لِلْمُلَاعَنَةِ وَ لَهُ یَوْمَئِذٍ عِدَّةُ نِسْوَةٍ فَقَالَ شُرَحْبِیلُ لِصَاحِبَیْهِ إِنِّی أَرَی امْرَأً مُقْبِلًا إِنْ کَانَ هَذَا الرَّجُلُ نَبِیّاً مُرْسَلًا فَنُلَاعِنَهُ (8) لَا یَبْقَی عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ مِنَّا شَعْرٌ وَ لَا ظُفُرٌ إِلَّا هَلَکَ فَقَالا لَهُ مَا رَأْیُکَ فَقَالَ رَأْیِی أَنْ أُحَکِّمَهُ (9)
ص: 263
فَإِنِّی أَرَی رَجُلًا مُقْبِلًا لَا یَحْکُمُ شَطَطاً أَبَداً (1) فَقَالَ لَهُ أَنْتَ وَ ذَاکَ فَتَلَقَّی شُرَحْبِیلُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ إِنِّی قَدْ رَأَیْتُ خَیْراً مِنْ مُلَاعَنَتِکَ قَالَ وَ مَا هُوَ؟ قَالَ أُحَکِّمُکَ (2) الْیَوْمَ إِلَی اللَّیْلِ وَ لَیْلَتَکَ إِلَی الصَّبَاحِ فَمَهْمَا حَکَمْتَ فِینَا فَهُوَ جَائِزٌ فَرَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ لَمْ یُلَاعِنْهُمْ وَ صَالَحَهُمْ عَلَی الْجِزْیَةِ.
وَ أَخْرَجَ أَبُو نُعَیْمٍ فِی الدَّلَائِلِ مِنْ طَرِیقِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ وَفْدَ نَجْرَانَ مِنَ النَّصَارَی قَدِمُوا عَلَی رَسُولِ اللَّهِ وَ هُمْ أَرْبَعَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ أَشْرَافِهِمْ مِنْهُمُ السَّیِّدُ وَ هُوَ الْکَبِیرُ وَ الْعَاقِبُ وَ هُوَ الَّذِی یَکُونُ بَعْدَهُ صَاحِبَ رَأْیِهِمْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَسْلِمَا قَالا أَسْلَمْنَا قَالَ مَا أَسْلَمْتُمَا قَالا بَلَی قَدْ أَسْلَمْنَا قَبْلَکَ قَالَ کَذَبْتُمَا یَمْنَعُکُمَا مِنَ الْإِسْلَامِ ثَلَاثٌ فِیکُمَا عِبَادَتُکُمَا الصَّلِیبَ وَ أَکْلُکُمَا الْخِنْزِیرَ وَ زَعْمُکُمَا أَنَّ لِلَّهِ وَلَداً فَنَزَلَ إِنَّ مَثَلَ عِیسی الْآیَةَ فَلَمَّا قَرَأَهَا عَلَیْهِمْ قَالُوا مَا نَعْرِفُ مَا تَقُولُ فَنَزَلَ فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ یَقُولُ مَنْ جَادَلَکَ فِی أَمْرِ عِیسَی مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْقُرْآنِ- فَقُلْ تَعالَوْا إِلَی قَوْلِهِ ثُمَّ نَبْتَهِلْ یَقُولُ نَجْتَهِدُ فِی الدُّعَاءِ أَنَّ الَّذِی جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ الَّذِی یَقُولُونَ هُوَ الْبَاطِلُ فَقَالَ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَمَرَنِی إِنْ لَمْ تَقْبَلُوا هَذَا أَنْ أُبَاهِلَکُمْ فَقَالُوا یَا أَبَا الْقَاسِمِ بَلْ نَرْجِعُ فَنَنْظُرُ فِی أَمْرِنَا ثُمَّ نَأْتِیکَ فَخَلَا بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ فَیُصَادِقُوا (3) فِیمَا بَیْنَهُمْ قَالَ السَّیِّدُ لِلْعَاقِبِ قَدْ وَ اللَّهِ عَلِمْتُمْ أَنَّ الرَّجُلَ نَبِیٌّ فَلَوْ لَاعَنْتُمُوهُ لَاسْتُؤْصِلْتُمْ (4) وَ مَا لَاعَنَ قَوْمٌ قَطُّ نَبِیّاً فَعَاشَ کَبِیرُهُمْ وَ نَبَتَ صَغِیرُهُمْ (5) فَإِنْ أَنْتُمْ لَمْ تَتَّبِعُوهُ وَ أَبَیْتُمْ إِلَّا إِلْفَ دِینِکُمْ فَوَادِعُوهُ وَ ارْجِعُوا إِلَی بِلَادِکُمْ وَ قَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَرَجَ وَ مَعَهُ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ فَاطِمَةُ علیهم السلام فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنْ أَنَا دَعَوْتُ فَأَمِّنُوا أَنْتُمْ فَأَبَوْا أَنْ یُلَاعِنُوهُ وَ صَالَحُوهُ عَلَی الْجِزْیَةِ.
ص: 264
وَ أَخْرَجَ ابْنُ أَبِی شَیْبَةَ وَ سَعِیدُ بْنُ مَنْصُورٍ وَ عَبْدُ بْنُ حُمَیْدٍ وَ ابْنُ جَرِیرٍ وَ أَبُو نُعَیْمٍ عَنِ الشَّعْبِیِّ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی قَوْلِهِ فَوَاعِدُوهُ لِغَدٍ فَغَدَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ مَعَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ فَاطِمَةُ علیهم السلام فَأَبَوْا أَنْ یُلَاعِنُوهُ وَ صَالَحُوهُ عَلَی الْجِزْیَةِ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لَقَدْ أَتَانِی الْبِشْرُ بِهَلَکَةِ أَهْلِ نَجْرَانَ حَتَّی الطَّیْرِ عَلَی الشَّجَرِ لَوْ تَمُّوا عَلَی الْمُلَاعَنَةِ
وَ أَخْرَجَ مُسْلِمٌ وَ التِّرْمِذِیُّ وَ ابْنُ الْمُنْذِرِ وَ الْحَاکِمُ وَ الْبَیْهَقِیُّ فِی سُنَنِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ قُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً فَقَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی.
وَ أَخْرَجَ ابْنُ جَرِیرٍ عَنْ عِلْبَاءِ بْنِ أَحْمَرَ الْیَشْکُرِیِّ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ «قُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ» الْآیَةَ أَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ ابْنَیْهَا (1) الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام وَ دَعَا الْیَهُودَ لِیُلَاعِنَهُمْ فَقَالَ شَابٌّ مِنَ الْیَهُودِ وَیْحَکُمْ أَ لَیْسَ عَهِدَکُمْ بِالْأَمْسِ إِخْوَانُکُمُ الَّذِینَ مُسِخُوا قِرَدَةً وَ خَنَازِیرَ؟ لَا تُلَاعِنُوا فَانْتَهَوْا (2).
**[ترجمه]فَمَن حاجَّکَ فیه مِن بَعدِ ما جائَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعَالَوا نَدعُ أبنائَنا و أبنائَکُم وَ نِسائَنا و نِسائَکُم وَ أَنفُسَنا وَ أنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنجعَل لَعنَتَ اللهِ عَلَی الکاذِبیِنَ.
{پس هر که در این [باره] پس از دانشی که تو را [حاصل] آمده، با تو محاجّه کند، بگو: «بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم ، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.}
شیخ مفید رحمۀ الله علیه در کتاب «الفصول المهمه» گوید: روزی مأمون به امام رضا علیه السّلام گفت: بزرگترین فضیلت امبر مؤمنان را که قران بر آن دلالت دارد برایم باز گو نمایید. حضرت فرمود: فضیلت آیه مباهله. چون خداوند متعال این آیه را نازل فرمود، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله حسن و حسین علیهما السلام را که پسران وی بودند و فاطمه سلام الله علیها که در این جایگاه مقام و جایگاه زنان اهل بیت را داشت و امیرالمؤمنین علیه السّلام را که به نص این آیه شریفه «نفس» و خود رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دانسته شده و ثابت گردیده است که هیچ کس به جایگاه و منزلتی بالاتر از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نمیرسد و همین امر به حکم خدا ضروری و واجب میگرداند که احدی أفضل از شخص رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نباشد، دعوت نمود تا برای مباهله آماده شوند. پس مأمون به وی گفت: خداوند در این آیه لفظ «أبناء» را به کار برده که بر جمع دلالت دارد لیکن پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فقط دو پسر خود را دعوت نمود و باز در این آیه لفظ «نساء» را داریم که بر جمع دلالت دارد لیکن رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فقط دخترش را به مباهله دعوت کرد. آیا نمیتوان گفت که منظور از «نفس» در این آیه شخص رسول اکرم باشد و نه علی بن ابی طالب علیه السّلام که در این صورت، فضیلتی برای علی علیه السّلام شمرده نخواهد شد؟! امام رضا علیه السّلام فرمود: برداشت شما از این آیه درست نیست- یا امیرالمؤمنین- ؛ زیرا دعوت کننده فقط میتواند دیگری را دعوت کند همان طور که دستور دهنده و امرکننده، به دیگران دستور میدهد و أمر میکند و درست نیست که شخص، دعوت کننده خود یا دستور دهنده به خود باشد و حال که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله غیر از علی علیه السّلام هیچ مرد دیگری را برای مباهله دعوت نکرده، نشان دهنده آن است که علی علیه السّلام نفس رسول خداست و این حکم، حکم خداست که در قرآن خود قرار داده است. پس مأمون گفت: چون پاسخ آید سؤال فرو افتد! - . الفصول المختارة 1 : 17-16 -
وزمخشری در «کشّاف» خود مینویسد: روایت است که چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آنان را به مباهله دعوت فرمود، گفتند: باید فکر کنیم و فردا پاسخ شما را بدهیم. و چون با خود خلوت کردند به «عاقب» که بزرگشان بود گفتند: ای عبدالمسیح، چه صلاح میبینی؟ گفت: ای جماعت نصاری، دانستید که محمد پیامبری مرسَل است و با حجتهای استوار نزد شما آمد. به خدا سوگند هیچ قومی با پیامبری مباهله نکرد مکر اینگه هیچ بزرگی برایشان نماند و هیچ خردسالی از آنان به بزرگسالی نرسید. اگر با وی مباهله کنید، قطعاً هلاک خواهید شد. اگر تصمیم دارید بر کیش خود بمانید، با وی خداحافظی کنید و به سرزمین خود برگردید. روز بعد آنان نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمدند و این در حالی بود که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله حسین علیه السّلام را در آغوش داشت و دست حسن علیه السّلام را در دست گرفته بود و پشت سر وی فاطمه و علی علیهما السلام راه میرفتند، به سوی آنان میآمد و به اهل بیت میفرمود: اگر من دعا کردم شما «آمین» بگویید. با دیدن این صحنه، آسقف نصرانیها خطاب به همکیشان خود گفت: ای جماعت نصاری، من چهرههایی را میبینم که اگر خداوند اراده کند کوهی را به دعای آنها درهم شکند، این کار را به وسیله آنها انجام میدهد. با او مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و هیچ نصرانیی تا روز قیامت بر روی زمین نخواهد ماند .
پس به پیامبر گفتند: یا أبا القاسم، صلاح را در آن دیدیم که با شما مباهله نکنیم و دین تو را به رسمیت بشناسیم و در عین حال بر کیش خودمان باقی بمانیم. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: حال که از مباهله خودداری میکنید، پس اسلام آورید تا از حقوق و تکالیفی مشابه مسلمانان برخوردار شوید. اما آنها نپذیرفتند. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: پس من با شما خواهم جنگید. گفتند: تاب جنگیدن در برابر أعراب را نداریم اما آماده هستیم با شما ما صلح کنیم مشروط به اینکه به ما حمله نکنید، ما را نترسانید، ما را مجبور به ترک دینمان نکنید و در مقابل ما نیز سالیانه دو هزار جامه، هزار در ماه صفرو هزار دیگر در ماه رجب و سی عدد زره آهنی معمولی به شما پرداخت خواهیم کرد. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیز با همین شرایط با آنان
صلح نموده و فرمود: قسم به آنکه جانم در دست اوست، نزدیک بود هلاک و نابودی به سراغ مردم نجران بیاید و اگر با من ملاعنه (لعن کردن یکدیگر) میکردند، مسخ شده و تبدیل به بوزینه و خوک میشدند و این درّه برایشان تبدیل به تودهای از آتش میشد و خداوند قطعاً نجران را از ریشه و اساس نابود میفرمود و حتی پرندگان بالای درختان نیز در أمان نمیماندند و به سال نمیرسید که همه نصرانیها هلاک میشدند.
از عایشه روایت است که پیامبرصَلی الله علیهِ و آله با عبایی پشمی مشکی نقشدار از خانه بیرون رفت. پس حسن آمد و او را به داخل عبا فرا خواند سپس حسین آمد و او را وارد عبا کرد سپس فاطمه و بعد علی آمدند و آنها را وارد عبا کرد آنگاه فرمود: «إنّما یُریُد اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُم الرِّجسَ أهل البیَتِ و یُطَهّرکم تَطهیراً».
اگر بگویی: دعای آن حضرت که میخواست دروغگو را از راستگو در مباهله مشخص کند، چه بود، خواهم گفت که این امر مختص به خود آن حضرت و خصم او مربوط میشود. و اگر بگویی: چرا زن و کودک را با خود برد؟ خواهم گفت: این امر نشان میداد که آن حضرت از اعتماد به نفس بالایی نسبت به دینش برخوردار است و راستین بودن و یقین داشتن به ایمانش را میرساند که عزیزترین کسان و جگر گوشهها و محبوبترین خویشان خود را با خود همراه فرمود و فقط خود را در معرض خطر قرار نداد چون به کذب بودن باورهای خصمش اعتقاد داشت و میدانست اگر مباهله صورت بگیرد،دشمنان او به همراه عزیزانشان به هلاکت خواهند رسید؛ و از میان خویشاوندان فرزندان و زنان را برگزید که محبوب دلها هستند و از بقیه عزیزترند؛ اینها کسانی هستند که انسان به خاطرشان حاضر است جان خود را فدا کند و مردم وقتی به جنگ میرفتند زنان و فرزندان را با خود همراه میکردند تا هرگز به فکر فرار نیفتند و به دشمن نیز بفهمانند که با عزیزترین کسان خود به جنگ آمدهاند تا دشمن حساب کار خود را بکند و میدانیم که هیچ انسانی از اصحاب کساء صلوات الله علیهم برتر نیست و این خود بهترین دلیل بر صحّت نبوّت پیامبر اکرم صَلی الله علیهِ و آله است. چون احدی از موافقان با مخالفان اهل بیت ادّعا نکردهاند که نصاری تن به مباهله داده باشند. سخن زمخشری تمام شد. - . کشاف زمخشری1 : 308-307 -
سیّد بن طاوس در «طرائف» خود گوید: «النقّاش» در تفسیر خود «شفاء الصدور» مینویسد: درباره آیه «قُل تَعَالَوا نَدعُ أبنائَنا و أبنائَکُم» ابوبکر گوید: خبر آمد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست حسن را گرفته و حسین را در آغوش گرفته و به سینه چسبانده- و گفته میشود حسین را با دست دیگر گرفته- به همراه علی و فاطمه علیهم صلوات الله علیهم از پشت سر برای مباهله نزد نصارای نجران رفته است. از این رو این فضیلت برای حسن و حسین علیهما السلام کفایت میکند که از میان همه فرزندان اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و فرزندان اُمتش آن دو به عنوان فرزندان او برگزیده شوند و همین فضیلت برای فاطمه سلام الله علیها بس که از بین تمام دختران اهل بیت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و اُمتّش، او به عنوان برجستهترین زن برگزیده شود و همین افتخار و فضیلت علی علیه السّلام را بس که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله او را از میان اهل بیت و أمتش به عنوان خویشاوند برگزید. و او را چون نفس خود پنداشته و فرموده: «وَ انفسنا و أنفسکم».
جریر بن أعمش گوید: مباهله در شب 21 ذی حجه بود و ازدواج علی و فاطمه علیه السّلام مصادف با 25 ذی حجه بود و روز عید غدیر خم در هیجدهم ذی حجه اتفاق افتاد ، این پایان سخن نقّاش است. خطیب در کتاب و تاریخ بغداد در فضل و جایگاه ابوبکر محمد بن حسن بن زیاد نقّاش و کثرت رجالش و اینکه افرادی چون «دار قطنی» و دیگران از وی روایت نقل کردهاند، سخن رانده و گفته است که وی به هنگام مرگ گفت: «لِمثل هذا فَلیَعَملِ العامِلُونَ» - . صافات/ 61 - {برای چنین [پاداشی] باید کوشندگان بکوشند.} و بلافاصله جان سپرد.
مسلم نیز در صحیح - . صحیح مسلم 7: 121-120 - خود
از چند طریق ماجرای مباهله را روایت میکند. از جمله: در جزء چهارم از باب فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام در آغاز سوّمین کُرّاس از کتابی که حدیث را از آن روایت کرده است؛ مسلم در خصوص آیه: «فَمَن حاجَّکَ فیه مِن بَعدِ ما جائَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعَالَوا نَدعُ أبنائَنا و أبنائَکُم وَ نِسائَنا و نِسائَکُم وَ أَنفُسَنا وَ أنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنجعَل لَعنَتَ اللهِ عَلَی الکاذِبیِنَ» فضایل بسیاری را از حدیثی طولانی از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله اختصاصاً به علی بن ابی طالب علیه السّلام نسبت میدهد و در آخر آن میگوید: و چون این آیه نازل شد، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله علی، فاطمه، حسن و حسین علیه السّلام را فرا خوانده و فرمود: اهل بیت من اینان هستند.
باز هم مسلم این روایت را در پایان جزء مذکور در حد دو جزء از نسخهای که از آن نقل گردیده، روایت نموده است کما اینکه حمیدی آن را در الجمع بین الصحیحین در مسند سعد بن أبی وقّاص در حدیث ششم از افراد مسلم نقل کرده و ثعلبی نیز آن را در تفسیر این آیه از مقاتل و کلبی روایت کرده است. - . الطرائف: 14- 13 -
مولف: سپس حدیث را به شکلی که در روایت اول زمخشری نقل گردید، بیان کرده است. آنگاه سیّد رحمة الله علیه گوید: ابوبکر بن مردویه با أکثر این الفاظ و معانی از ابن عباس و حسن و سدّیّ روایت نموده؛ و در روایت ثعلبی حدیثی اضافه در پایان دارد که گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: قسم به آنکه جانم در دست اوست، عذاب بر سر مردم نجران فرود آمده بود و اگر ملاعنه در میگرفت، به صورت بوزینه و خوک مسخ میشدند و درّه آنان شعلهور میگشت و خداوند نجران و ساکنانش را از روی زمین ریشه کن میکرد، حتی پرندگان روی درختهای آن از بین میرفتند؛ و به سال نمیکشید که جملگی هلاک میشدند. سپس خداوند آیه: «إنَّ هذا لَهُوَ القَصَصُ الحَقُّ وَ ما مِن إلهِ إلّا اللهَ و إنَّ اللهَ لَهُوَ الغَزیزُ الحَکِیمُ* فَإن تَوَلَّوا فاِنَّ اللهَ عَلِیمٌ بالمُفسِدینَ» - . آل عمران/ 63- 62 - {آری ، داستان درست [مسیح] همین است؛ و معبودی جز خدا نیست و خداست که در واقع همان شکست ناپذیر حکیم است. پس اگر رویگردان شدند، همانا خداوند به [حال] مفسدان داناست.}
ابن مغازلی شافعی نیز این روایت را در کتاب المناقب خود از شعبی، از جابر بن عبدالله روایت کرده که گفت: العاقب و الطیّب از هیأت نجرانیان بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد گشته و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آن دو را به پذیرش اسلام دعوت فرمود: آن دو گفتند: ای محمّد، ما اسلام آوردیم آن هم پیش از دعوت شما. فرمود: دروغ میگویید؛ اگر بخواهید به شما میگویم مانع اسلام آوردنتان چیست؟ گفتند: میشنویم! فرمود: عشق به صلیب، شرب خمر و خوردن گوشت خوک مانع اسلام آوردن شماست. پس ایشان را به ملاعنه دعوت نمود و آنان پذیرفتند که فردا صبح زود با وی ملاعنه کنند. فردا سپیده دم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را گرفته و به قرارگاه رفتند و به ایشان خبر داد که آماده است، امّا آنها نپذیرفتند و قبول کردند خراجگزار پیامبر صَلی الله علیه و آله باشند. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: سوگند به آن کس که مرا به حق به نبوّت فرستاد اگر ملاعنه میکردند، خداوند در این درّه آتش بر سرشان میبارید! جابر گوید: آیه «نَدعُ أبنائَنا و أبنائَکُم» در حق اهل بیت نازل شده است. شعبی نیز گوید: منظور پیامبر از «أبنائَنا» حسن و حسین علیه السّلام و منظور از «نسائَنا» فاطمه سلام الله علیها و منظور از «أنفسنا» علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
مولف: سیوطی در «الدرّ المنثور» با سند خود از جابر گوید: عاقب و سیّد نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمدند و پیامبر ایشان را به اسلام دعوت فرمود. و بقیه ماجرا را به همان شکل که قبلاً بیان گردید، ذکر کرده است و در پایان جابر گوید: منظور از «أنفسنا و أنفسکم» رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و علی علیه السّلام هستند و منظور از «أبنائنا» حسن و حسین علیه السّلام هستند. و منظور از «نسائنا» فاطمه سلام الله علیها است.
گوید: بیهقی در کتاب «الدلائل» با سند خود مینویسد: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پیش از آنکه سوره «طس» - نمل - بر وی نازل گردد به مردم نجران نوشت: به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب، من محمد فرستاده خدا برای اُسقف نجران و مردم نجران هستم؛ اگر اسلام بیاورید من خدای ابراهیم و أسحاق و یعقوب را سپاس میگویم؛ اما بعد، من شما را از پرستش بندگان خدا به پرستش خدا فرا میخوانم و شما را از پذیرفتن ولایت بندگان به پذیرفتن ولایت خدا دعوت میکنم، اگر نپذیرید، باید جزیه پرداخت کنید و اگر تمرّد کنید، بدانید که به شما هشدار داده شده است که آماده جنگ باشید و السلام.
چون اُسقف این نامه را خواند به شدت وحشت زده شد و مردی از نجران که شرحبیل بن وادعه نامیده میشد فرا خواند و نامه پیامبر را به وی داد تا بخواند چون شرحبیل نامه را خواند، اُسقف به وی گفت: نظر تو چیست؟ شرحبیل گفت: من پیش از این میدانستم که خداوند وعده نبوّت رادر ذریه ابراهیم از طریق اسماعیل قرار داده است، احتمال دارد که این مرد همان کسی باشد که قرار بوده است به نبوّت مبعوث گردد! من در نبوّت شناسی اطلاعی ندارم و اگر موضوع به مسائل دنیوی مربوط میشد، نظر خودم را به شما میگفتم. سپس اُسقف با تمام مردم نجران درباره موضوع گفتگو کرد لیکن پاسخ همه پاسخ شرحبیل بود. در نهایت اتفاق رأی آنها بر این بود که شرحبیل بن وادعه، عبدالله بن شرحبیل و جبّار بن فیض را نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بفرستند تا آنها بروند و از نزدیک با پیامبر ملاقات نموده و خبر بگیرند. این هیأت سه نفره نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و با وی به گفتگو پرداختند. پس از پرسش و پاسخهای بسیار از پیامبر درباره عیسی بن مریم پرسیدند. فرمود: امروز چیزی در این مورد ندارم که بگویم، تا فردا صبح صبر کنید تا ببینم در این مورد چه چیزی بر من نازل میشود. پس خداوند آیه: «إنَّ مَثَلَ عیسی عندالله کمَثَل آدم» - . آل عمران/ 59 - {مَثَل
عیسی در نزد خدا، چون مَثَل آدم است} تا «فَنَجعَلَ لَعنَۀ الله علی الکاذبین» امّا آنها از پذیرش این امر خودداری کردند. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آنها را به مباهله دعوت نمود و چون صبح روز بعد رسید، خود به همراه حسن و حسین در حالی که قطیفهای بر دوش افکنده بود و فاطمه سلام الله علیها پشت سرش راه میرفت، به سمت نجرانیان به راه افتاد تا در مراسم ملاعنه شرکت کند و این در حالی بود که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دارای چند همسر بود اما هیچکدام را با خود نیاورده بود. پس شرحبیل به آن دو دوست خود گفت: اتفاقی در حال وقوع است، اگر این مرد پیامبر مرسل باشد و ما با او ملاعنه کنیم، هیچ موجود زنده مودار یا ناخنداری از ما زنده نخواهد ماند.آن دو گفتند: چه باید کرد؟ گفت: نظر من این است که او را میان خودمان داور کنیم زیرا مردی را که دارم میبینم هرگز حکمی خلاف حق صادر نخواهد کرد. گفتند: هرگونه صلاح میدانی همان کن. پس شرحبیل به استقبال رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رفته و عرض کرد: من راه دیگری بهتر از ملاعنه یافتهام. فرمود: آن راه چیست؟ عرض کرد: قضاوت را به تو وا میگذارم. امروز و امشب تا صبح وقت داری درباره ما قضاوت کنی. بعد از آن هر حکمی که صادر کنی آن را خواهیم پذیرفت. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با آنان به ملاعنه نپرداخت و برگشت سپس با ایشان صلح نمود و آنان را ملزم به پرداخت جزیه کرد.
ابونعیم در کتاب «الدلائل» با سند خود از ابن عباس نقل میکند که فرستادگان نصارای نجران که چهارده نفر از بزرگان بودند و در رأس آنان شرحبیل قرار داشت، و عاقب که به جهت رتبه بعد از شرحبیل قرار میگرفت، بر پیامبر
صَلی الله علیهِ و آله وارد شدند. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به ایشان فرمود: اسلام آورید. گفتند: اسلام آوردیم. فرمود: اسلام نیاوردید. گفتند: پیش از شما اسلام آوردهایم. فرمود: دروغ میگویید. سه چیز در شما هست که مانع اسلام آوردنتان میشود: پرستیدن صلیب، خوردن گوشت خوک و تصوّر اینکه خداوند را پسری است. در این حال آیه: «أنَّ مثل عیسی...» نازل گردید. و چون این آیه را برایشان تلاوت فرمود، گفتند: ما نمیفهمیم چه میگویی! پس آیه: «فَمَن حاجَّکَ فیه بَعدَ ما جاءَک من العلم...» نازل گردید. خداوند در این آیه میفرماید: هرکه پس از آمدن آیات قرآنی درباره عیسی با تو به جَدَل پردازد، به آنان بگو بیا دستهایمان را به سوی خدا به دعا برداریم و مصرّانه از خدا بخواهبم که به ما ثابت کند آنچه محمّد صَلی الله علیهِ و آله میگوید حق و آنچه دیگران میگویند باطل است. پس پیامبر به ایشان فرمود: خداوند به من امر فرموده که اگر دین مرا نپذیرید با شما مباهله کنم. گفتند: ای ابوالقاسم، ما میرویم و بعد از مشورت دوباره نزد شما برمیگردیم. آنگاه باهم به رایزنی پرداخته و بزرگشان به عاقب گفت: به خدا دانستید که این مرد پیامبر است، پس اگر با وی به ملاعنه بپردازید، از بیخ و بن نابود میشوید و هیچ قومی با پیامبری ملاعنه نکردند مگر اینکه از بزرگ تا کوچکشان نابود گشتند. پس اگر تصمیم به عدم پیروی از او دارید و میخواهید بر کیش خود بمانید، با او صلح کنید و به شهرتان باز گردید. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به همراه علی، حسن و حسین و فاطمه علیهم صلوات الله برای مباهله آمده بود اما آنان از این کار سرباز زده و قبول کردند جزیه بپردازند.
ابن شیبه با سند خود از شعبی این ماجرا را روایت کرده و گفته است: پس قرار گذاشتند فردا باهم مباهله کنند. و چون فردا شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به همراه حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام به وعدگاه آمد لیکن آنان با وی صلح نموده پذیرفتند که جزیه بپردازند. سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: به من بشارت داده شد که اگر در مباهله شرکت کنند، تمام نجرانیان و حتی پرندگان روی درختهایشان نابود خواهند شد.
مسلم، ترمذی، ابن منذر، حاکم و بیهقی در سنن خود از سعد بن أبی وقّاص روایت کردهاند که گفت: چون آیه : «قُل تَعَالَوا نَدعُ أبنائَنا و أبنائَکُم...» نازل گردید، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی، فاطمه، حسن و حسین علیه السّلام را با خود برد و گفت: اهل بیت من اینان هستند.
ابن جریر از علباء بن أحمر یشکری نقل کرد که گوید: چون آیه: «فَقُل تَعَالَوا نَدعُ أبنائَنا و أبنائَکُم...» نازل شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله کسی پی علی، فاطمه، و دو پسرش حسن و حسین علیهم السلام فرستاد و یهودیان را به ملاعنه دعوت کرد، پس جوانی از یهودیان گفت:وای بر شما، مگر به یاد ندارید که پیش از این دیروز برادران شما مسخ شده و به صورت بوزینه و خوک در آمدند؟! با اینان ملاعنه نکنید.
**[ترجمه]
قطع به علی بناء الفاعل أی جزم بحقیته (3) و یقال قطع کفرح و کرم إذا لم یقدر علی الکلام أو علی بناء المفعول أی عجز أو حیل بینه و بین ما یؤمله و الخمیلة القطیفة و کل ثوب له خمل (4).
أقول: روی ابن بطریق فی العمدة (5) نزول آیة المباهلة فیهم بأسانید من صحیح مسلم و تفسیر الثعلبی و مناقب ابن المغازلی وَ رَوَی ابْنُ الْأَثِیرِ فِی جَامِعِ الْأُصُولِ مِنْ صَحِیحِ مُسْلِمٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَقَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی (6).
ص: 265
و قال الطبرسی رحمه الله أجمع المفسرون علی أن المراد بأبنائنا الحسن و الحسین علیهما السلام قال أبو بکر الرازی هذا یدل علی أن الحسن و الحسین ابنا رسول الله و أن ولد الابنة ابن علی الحقیقة (1) و قال ابن أبی علان و هو أحد أئمة المعتزلة هذا یدل علی أن الحسن و الحسین علیهما السلام کانا مکلفین فی تلک الحال لأن المباهلة لا تجوز إلا مع البالغین و قال أصحابنا إن صغر السن و نقصانها عن حد بلوغ الحلم لا ینافی کمال العقل و إنما جعل بلوغ الحلم حدا لتعلق الأحکام الشرعیة و کان سنهم فی تلک الحال سنا لا یمتنع معها أن یکونا کاملی العقل (2) علی أن عندنا یجوز أن یخرق الله العادات للأئمة و یخصهم بما لا یشرکهم فیه غیرهم فلو صح أن کمال العقل غیر معتاد فی تلک السن لجاز ذلک فیهم إبانة لهم عمن سواهم و دلالة علی مکانهم من الله تعالی و اختصاصهم به
وَ مِمَّا یُؤَیِّدُهُ مِنَ الْأَخْبَارِ قَوْلُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ابْنَایَ هَذَانِ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا.
وَ نِساءَنا اتفقوا علی أن المراد به فاطمة علیها السلام لأنه لم یحضر المباهلة غیرها من النساء و هذا یدل علی تفضیل الزهراء علی جمیع النساء وَ أَنْفُسَنا یعنی علیا خاصة و لا یجوز أن یکون المعنی به النبی صلی الله علیه و آله لأنه هو الداعی و لا یجوز أن یدعو الإنسان نفسه و إنما یصح أن یدعو غیره و إذا کان قوله وَ أَنْفُسَنا لا بد أن یکون إشارة إلی غیر الرسول وجب أن یکون إشارة إلی علی علیه السلام لأنه لا أحد یدعی دخول غیر أمیر المؤمنین علیه السلام و زوجته و ولدیه علیهما السلام فی المباهلة و هذا یدل علی غایة الفضل و علو الدرجة و البلوغ منه إلی حیث لا یبلغه أحد إذ جعله الله سبحانه نفس الرسول و هذا ما لا یدانیه أحد و لا یقاربه انتهی (3).
أَقُولُ وَ یَدُلُّ عَلَی کَوْنِ الْمُرَادِ بِأَنْفُسِنَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَا رَوَاهُ ابْنُ حَجَرٍ فِی
ص: 266
صَوَاعِقِهِ رِوَایَةً عَنِ الدَّارَقُطْنِیِّ: أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام یَوْمَ الشُّورَی احْتَجَّ عَلَی أَهْلِهَا فَقَالَ لَهُمْ أَنْشُدُکُمُ اللَّهَ هَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ أَقْرَبُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی الرَّحِمِ مِنِّی وَ مَنْ جَعَلَهُ نَفْسَهُ وَ أَبْنَاءَهُ أَبْنَاءَهُ وَ نِسَاءَهُ نِسَاءَهُ غَیْرِی قَالُوا اللَّهُمَّ لَا. انتهی (1)
و لا یخفی أن تخصیص هؤلاء من بین جمیع أقاربه صلی الله علیه و آله للمباهلة دون عباس و عقیل و جعفر و غیرهم لا یکون إلا لأحد شیئین إما لکونهم أقرب الخلق إلی الله بعده حیث استعان بهم فی الدعاء علی العدو دون غیرهم و إما لکونهم أعز الخلق علیه حیث عرضهم للمباهلة إظهارا لوثوقه علی حقیته حیث لم یبال بأن یدعو الخصم علیهم مع شدة حبه لهم و ظاهر أن حبه صلی الله علیه و آله لم یکن من جهة البشریة و الأمور الدنیویة بل لم یکن یحب إلا من یحبه الله و لم یکن حبه إلا خالصا لله کیف لا و قد ذم الله تعالی و رسوله ذلک فی کثیر من الآیات و الأخبار و کل من یدعی درجة نازلة من الولایة و المحبة یتبرأ من حب الأولاد و النساء و الأقارب لمحض القربة أو للأغراض الفاسدة و قد نری کثیرا من الناس یذمهم العقلاء بأنهم یحبون بعض أولادهم مع أن غیرهم أعلم و أصلح و أتقی و أورع منهم و أیضا معلوم من سیرته صلی الله علیه و آله أنه کان یعادی کثیرا من عشائره لکونهم أعداء الله و یقاتلهم و کان یحب و یقرب الأباعد و من لیس له نسب و لا حسب لکونهم أولیاء الله
کَمَا قَالَ سَیِّدُ السَّاجِدِینَ وَ وَالَی فِیکَ الْأَبْعَدِینَ وَ عَادَی فِیکَ الْأَقْرَبِینَ (2).
و أیضا استدل المخالفون بخبرهم الموضوع المفتری:
لو کنت متخذا خلیلا لاتخذت أبا بکر خلیلا.
علی فضله و کیف یثبت له فضل لو کانت خلته منوطة بالأغراض الدنیویة (3) فإذا ثبت ذلک فیرجع
ص: 267
هذا أیضا إلی کونهم أقرب الخلق و أحبهم إلی الله فیکونون أفضل من غیرهم فیقبح عقلا تقدیم غیرهم علیهم و أیضا لما ثبت أنه المقصود بنفس الرسول صلی الله علیه و آله فی هذه الآیة و لیس المراد النفسیة الحقیقیة لامتناع اتحاد الاثنین و أقرب المجازات إلی الحقیقة اشتراکهما فی الصفات و الکمالات و خرجت النبوة بالدلیل فبقی غیرها و من جملتها وجوب الطاعة و الرئاسة العامة و الفضل علی من سواه و سائر الفضائل و لو تنزلنا عن ذلک فالمجاز الشائع الذائع فی استعمال هذا اللفظ کون الرجل عزیزا علی غیره و أحب الخلق إلیه کنفسه فیدل أیضا علی أفضلیته و إمامته بما مر من التقریر.
(1) أقول و ذکر إمامهم الرازی فی التفسیر و الأربعین (2) الاستدلال بهذه علی کون أمیر المؤمنین علیه السلام أفضل من الأنبیاء و سائر الصحابة عن بعض الإمامیة بما مر لکن علی وجه مبسوط ثم قال فی الجواب (3) کما أن الإجماع انعقد علی أن النبی أفضل من الأنبیاء فکذلک انعقد الإجماع علی أن الأنبیاء أفضل من غیرهم و أعرض عن ذکر الصحابة لأنه لم یکن عنده فیهم جواب و ما ذکره فی الجواب عن الأنبیاء فهو فی غایة الوهن لأن الإجماع الذی ادعاه إن أراد به إجماعهم فحجیته عند الإمامیة ممنوعة و إن أراد إجماع الأمة فتحققه عندهم ممنوع لأن أکثر الإمامیة قائلون بکون أئمتنا علیهم السلام أفضل
ص: 268
من سائر الأنبیاء و أخبارهم الدالة علی ذلک مستفیضة عندهم و لم یتصرف فی سائر المقدمات و لم یتعرض لمنعها و دفعها مع أنه إمام المشککین عندهم لغایة متانتها و وضوحها و لنتعرض لدفع بعض الشبه الواهیة و المنوع الباردة التی یمکن أن یخطر ببال بعض المتعسفین.
فنقول: إن قال قائل یمکن أن تکون الدعوة متعلقة بالنفس مجازا و ما ارتکبتموه من التجوز لیس بأولی من هذا المجاز (1) فنقول یمکن الجواب عنه بوجهین: الأول أن التجوز فی النفس أشهر و أشیع عند العرب و العجم فیقول أحدهم لغیره یا روحی و یا نفسی و فی خصوص هذه المادة وردت روایات کثیرة بهذا المعنی من الجانبین کما سنذکره فی باب اختصاصه علیه السلام به وَ قَدْ وَرَدَ فِی صِحَاحِهِمْ أَنَّهُ صلی الله علیه و آله قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنْتَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکَ (2) وَ قَالَ عَلِیٌّ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ رَأْسِی مِنْ جَسَدِی وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی بِمَنْزِلَةِ رُوحِی مِنْ جَسَدِی وَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله لَأَبْعَثَنَّ إِلَیْکُمْ رَجُلًا کَنَفْسِی.
و أمثال ذلک کثیرة فکل ذلک قرینة مرجحة لهذا المجاز.
و الثانی أن نقول الآیة علی جمیع محتملاتها تدل علی فضله علیه السلام و کونه أولی بالإمامة لأن قوله تعالی نَدْعُ بصیغة التکلم (3) إما باعتبار دخول المخاطبین أو للتعظیم أو لدخول الأمة أو الصحابة و علی الأخیرین یکون المعنی ندع أبناءنا و تدعوا أبناءکم و لا یخفی أن الأول أظهر و هو أیضا فی بادئ النظر یحتمل الوجهین الأول أن یکون المعنی یدعو کل منا و منکم أبناءه و نساءه و نفسه الثانی أن یکون المعنی یدعو کل منا و منکم أبناء الجانبین و هکذا و الأول أظهر کما صرح به أکثر المفسرین و هذه الاحتمالات لا مدخل لها فیما نحن بصدده و سیظهر حالها فیما سنورده فی الوجوه الآتیة و أما جمعیة الأبناء و النساء و الأنفس فیحتمل أن تکون للتعظیم أو لدخول الأمة أو
ص: 269
الصحابة فیها أو لدخول المخاطبین فیها فیکون التقدیر أبناءنا و إیاکم و یکون إعادة الأبناء لمرجوحیة العطف علی الضمیر المجرور بدون إعادة الجار أو تکون الجمعیة باعتبار أنه بظاهر الحال کان یحتمل أن یکون من یصلح للمباهلة جماعة من کل صنف فلما لم یجد من یصلح لذلک من جانبه سوی هؤلاء اقتصر علیهم و تعیین الجماعة قبل تحقیق المباهلة لم یکن ضرورا و کذا جمعیة الضمیر فی أَبْناءَنا و نِساءَنا و أَنْفُسَنا تحتمل ما سوی الوجه الثالث و الوجه الثالث فی الأول أیضا بعید جدا لأنه معلوم أن دعوة کل منهما تختص بفریقه.
فنرجع و نقول لو کانت الجمعیة للتعظیم و کان المراد (1) نفس من تصدی للمباهلة و کان المتصدی لها من هذا الجانب الرسول فلا وجه لإدخال أمیر المؤمنین علیه السلام فی ذلک مع أنه کان داخلا باتفاق الفریقین و روایاتهم و کان للنصاری أن یقول لم أتیت به و هو لم یکن داخلا فیمن شرطنا؟ إلا أن یقولوا کان لشدة الاختصاص و التناسب و قرب المنزلة بمنزلة نفسه فلذا أتی به و هو مع بعده لو ارتکبته (2) کان مستلزما لمقصودنا علی أتم وجه بل هو أدعی لمطلوبنا من الوجه الذی دفعتم (3) فقد وقعتم فیما منه فررتم.
و أما الوجه الثانی فنقول لو کانت الأمة و الصحابة داخلین فی المباهلة فلم لم یأت بجمیع من حضر منهم إلا أن یقال إحضار الجمیع لما کان موجبا للغوغاء (4) العام و موهما لعدم اعتماده علی حقیته بل کان اعتماده علی کثرة الناس لیرهب به العدو أو لیتکل علی دعائهم فلذلک (5) أتی بنفسه لأنه کان نبیهم و أولی بهم و ضامنا لصحة معتقدهم و بعلی علیه السلام لأنه کان إمامهم و قائدهم و أولی بهم و الشاهد علی صحة نبوة نبیهم و التالی له فی الفضل و لاتحاد أبنائهما و انتساب فاطمة علیها السلام إلیهما فأتی کل منهما مع
ص: 270
أبنائه و نسائه نیابة عن جمیع الأمة و إلا فلا وجه لتخصیصه علیه السلام من بین سائر الصحابة فهذا أصرح فی مقصودنا و أقوی فی إثبات مطلوبنا و کذا الوجه الرابع (1) یتضمن ثبوت المدعی إذ لو لم یکن فی جمیع الأمة و الصحابة من یصلح للمباهلة غیرهم فهم أقرب الخلق إلی الله و الرسول و أولی بالإمامة و سائر المنازل الشریفة من سائر الصحابة.
فإن قیل الحمل علی أقرب المجازات إنما یکون متعینا لو لم یکن معنی آخر شائعا و معلوم أن إطلاق النفس علی الغیر فی مقام إظهار غایة المحبة و الاختصاص شائع قلنا ما مر من الأخبار بعد التأمل فیها کانت أقوی القرائن علی هذا المعنی و لو سلم فدلالته علی الأولویة فی الإمامة و الخلافة ثابتة بهذا الوجه أیضا کما عرفت و هو مقصودنا الأهم فی هذا المقام.
و أما الفضل علی الأنبیاء فهو ثابت بأخبارنا المستفیضة و لا حاجة لنا إلی الاستدلال بالآیة و إن کانت عند المنصف ظاهرة الدلالة (2) و فی المقام تحقیقات ظریفة و کلمات شریفة أسلفناها مع جل الأخبار المتعلقة بهذا المطلوب فی کتاب النبوة و إنما أوردنا هاهنا قلیلا من کثیر لئلا یخلو هذا المجلد عن جملة منها وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ
ص: 271
**[ترجمه]قطع به علی بناء الفاعل: به درستی آن جزم کرد، و گفته میشود: قطع (بر وزن فرح و کرم): وقتی قادر به سخن نباشد؛ یا اینکه بنای آن را بر مفعول گذاشت که در این صورت به معنی «ناتوان شد» یا «میان او خواستهاش حایل و مانع قرار گرفت» خواهد بود الخمیلۀ: جامه مخملی یا هر لباس پُرز دار.]
مولف: ابن بطریق در کتاب «العمدۀ» آورده است که آیه مباهله در حق اهل بیت نازل شده و اسناد آن در صحیح مسلم، تفسیر ثعلبی و مناقب ابن مغازلی موجود است. ابن أثیر نیز در کتاب «جامع الأصول» از صحیح مسلم روایت کرده که سعد بن وقّاص گفت: چون آیه «نَدعُ أبنائَنا و أبنائَکُم...» نازل شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را به آنان نشان داده و فرمود: اهل بیت من اینان هستند. - . صحیح ترمذی 3: 259 -
طبرسی رحمۀ الله علیه گوید: مفسّران اجماع دارند که مراد از «أبنائنا» حسن و حسین علیهما السلام است. ابوبکر رازی گوید: این خود دلیل بر این امر است که حسن و حسین فرزندان رسول خدا هستند و اینکه فرزندان دختر، فرزند واقعی مرد هستند. ابن أبی علاّن- که از بزرگان معتزله است- گوید: این آیه نشان میدهد که در آن زمان حسن و حسین مُکَلَّف بودهاند، زیرا مباهله جز با انسانهای بالغ جایز نیست. اما دوستان ما بر این باورند که نقصان سن همیشه دلیل بر نقصان عقل نیست و سن بلوغ را برای عمل به تکالیف شرعی وضع کردهاند. و سن حسن و حسین علیهماالسلام در آن هنگام منافاتی با کمال عقل آنها نداشته است. البته به باور ما خداوند متعال ویژگیها و امتیازاتی به ائمه علیهم السلام داده است که به دیگران نداده؛ بنابراین، نقص عقل در این سن برای دیگران و کمال آن برای ائمّه، بیانگر تفاوت امامان با دیگر افراد است و نیز دلیل بر جایگاهی است که نزد خدا از آن برخوردارند؛ و دلیل این، امر کلام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است که فرموده است: این دو پسر من چه جنگ کنند و چه صلح، امام هستند.
در مورد لفظ «نسائنا» نیز میان مفسّران اتفاق نظر وجود دارد که منظور فاطمه سلام الله علیها است، زیرا پیامبر صَلی الله علیهِ و آله کسی دیگر از زنان را برای مباهله با خود نبرد و این خود دلیل بر فضیلت و برتری حضرت زهرا سلام الله علیها بر دیگران زنان است. اما منظور از لفظ «أنفسنا» اختصاصاً به علی علیه السّلام تعلّق دارد و نمیتوان آن را به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نسبت داد زیرا لازم است اشاره به شخصی غیر از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله باشد چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله خود دعوت کننده است، و آن شخص کسی غیر از علی علیه السّلام نیست زیرا هیچ فردی تاکنون ادّعا نکرده است که غیر از علی و همسرش و دو پسرش کسی دیگر برای مباهله دعوت شده باشد و این خود نشان دهنده علوّ منزلت و فضیلت امیرالمؤمنین علیه السّلام است که کسی به این پایه نمیرسد، زیرا خداوند متعال او را «نفس» رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله قرار داده و در این مرتبه هیچ کس به پای وی نمیرسد.تمام! - . مجمع البیان 2 : 453-452 -
مولف: دلیل بر اینکه مراد از «أنفسنا» امیرالمؤمنین علیه السّلام است، روایتی است که ابن حجر عسقلانی در «صواعق» خود آورده و بر اساس آن دارقطنی گوید: علی علیه السّلام در روز شوری در مقام استدلال بر حقانیت خود به امر خلافت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: شما را به خدا، آیا در میان شما کسی نزدیکتر از من به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله هست که هم در رحم و خویشاوندی نزدیکترین افراد به او باشد و هم اینکه خداوند او را «نفس» پیامبر نامیده و پسرانش، پسران رسول خدا و همسرش دخت گرامی پیامبر اکرم صَلی الله علیه و آله باشد؟ گفتند: خیر. تمام - . الصواعق: 124 -
پوشیده نماند که گزینش این چهار تن از میان همه خویشاوندان پیامبر صَلی الله علیهِ و آله با وجود اشخاصی چون عباس، عقیل، جعفر و دیگران میتواند به یکی از دو دلیل زیر باشد:
یا اینکه اینان عزیزترین خویشاوندان برای او هستند و چون یقین دارد که کیش و مرامش بر حق است، آنها را در معرض خطر قرار داده است و علیرغم شدیدترین علاقهها که نسبت به آنها دارد، بیباکانه ایشان را در معرض نفرین دشمن قرار میدهد و این خود نشان میدهد که حبّ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نسبت به آنها حبّ بشری و دنیوی نیست بلکه او بدان جهت دوستشان میدارد چون خداوند آنان را دوست میدارد و این محبت محبتی خالصانه و الهی است، چگونه چنین نباشد در حالی که خداوند در بسیاری از آیات و روایات محبت برای غیر خدا را نکوهش کرده است و هرکه مدعی مرتبه نازلی از ولایت باشد، از دوست داشتن محبوبترین فرزندان و زنان و خویشاوندان صرفاً به خاطر خویشاوندی یا اغراض فاسد دنیوی، بیزاری میجوید. ما بسیاری از مردم را میبینیم که برخی از فرزندانشان را با داشتن فرزندانی اعلم، اصلح، اتقی واورع بیشتر از بقیه دوست دارند. از سیره آن حضرت نیز کاملاً مشهود است که ایشان با بسیاری از عشایر به سبب عداوتشان با خدا دشمنی میکرد و با آنان میجنگید و اولیای خدا را علیرغم اینکه اصل و نسب شایستهای نداشتند، به خود نزدیک میکرد و دوست میداشت و امام سجّاد سلام الله علیه در همین أحوال فرموده است: خداوندا، او به خاطر تو با کسانی که نسبتی با وی نداشتند دوستی میکرد و با نزدیکترین خویشاوندان که دشمن تو بودند، دشمنی مینمود. - . دعای دوم از صحیفه سجادیه: 1 - و مخالفان اهل بیت طی روایت مجعول خود ادعا کردند که پیغمبر صَلی الله علیهِ و آله فرموده است : اگر قرار بود دوست و خلیلی را برای خود برگزینم، حتماً ابوبکر را به سبب فضل و دانشی که دارد، به عنوان دوست بر میگزیدم؛ و چگونه با فضیلت بودنش ثابت میگردد اگر درونش آلوده به اغراض دنیوی - . مخلص کلام اینکه ملاک دوست داشتن نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله تقوی و ورع است و دیگر فضایل و ملکات نیکو نه اهداف فاسد دنیوی. بنابراین، گزینش این چهار نفر از میان همه خویشاوندان دلیل بر محبت پیامبر نسبت به ایشان است و دلیل بر آن است که اینان با تقویترین و بهترین در میان بقیه بودهاند. - باشد و اگر این موضوع به اثبات برسد، نتیجهاش آن خواهد بود که رسول خدا اهل بیت را به دلیل محبوبترین بودن نزد خدا بر دیگران برتر میداند در این صورت برتری دادن دیگران بر آنها کاری قبیح و ناپسند خواهد بود و همان طور که گذشت، دریافتیم که طبق نصّ صریح آیه مباهله حضرت علی علیه السّلام نفس رسول خداست، چگونه شخص دیگری میتواند همین منزلت را نزد وی داشته باشد تا چنین سخنی درباره او بگوید: نزدیکترین مجازها به حقیقت آن است رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با حضرت علی علیه السّلام در همه صفات و کمالات شبیه بوده مگر نبوّت که ختم به محمّد صَلی الله علیهِ و آله است. بنابراین، امور بسیاری بر دیگران بعد از رسول خدا مترتب است. که یکی از آنها اطاعت از او و برخوردار بودن او از زعامت عامه بر مسلمین و برخوردار بودن از فضیلت بر دیگران است و اگر از این موضوع هم بگذریم، بازهم مجاز شایع و مشهور در به کارگیری این لفظ آن است که برای دیگری عزیز و گرانمایه است و محبوبترین مخلوقات نسبت به او و همانند خود اوست، و همین امر دلیل افضلیّت و إمامت وی میگردد و گزارشی که بیان شد مؤیدهمین مطلب است.
[مولف]: پیشوای آنها رازی در تفسیر و الأربعین - . مفاتیح الغیب 2: 489. الأربعین : 465 -
خود، استدلال به این که آیه مباهله ثابت میکند امیرالمؤمنین علیه السّلام افضل از انبیا و دیگر صحابه است را از برخی امامیه - چنان که گذشت - به طور مبسوط نقل کرده و در مقام پاسخ گفته است: نظر اجماع بر این است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله أفضل پیامبران است کمااینکه انبیاء الهی از دیگران برترند و از ذکر صحابه اعراض ورزیده چون جوابی درباره آنان نداشته است! و آنچه را در پاسخ درباره انبیا آورده در نهایت سستی است، زیرا اجماعی که وی مدّعی آن است، از نظر شیعه امامیه مردود است و اگر منظورش اجماع امّت است، این اجماع نزد شیعه ممتنع است، زیرا أکثر إمامیه قائل به این هستند که منزلت علی علیه السّلام افضل از منزلت سایر پیامبران است و اخباری که در این خصوص روایت میکنند، بسیار است که فخررازی متعرض آنها نشده است چون پاسخی برای رد آنها نداشته و این در حالی است که فخر رازی إمام المشککین است و این کار ممکن نمیشود مگر به دلیل متانت و وضوح این روایات . اینک به دفع چند شبهه واهی و استدلالهای سست که به فکر برخی از متعصبان آنان رسوخ کرده میپردازیم:
پس میگوییم: اگر کسی بگوید؛ ممکن است دعوتی که به «نفس» تعلّق دارد، از باب مجاز باشد و مجازهایی که تاکنون به کار بردهاید، أولی تر از این مجاز نیست؛ در جواب میگوییم: به دو صورت میتوان به این اشکال پاسخ داد:
اول: به کار بردن مجاز درباره نفس نزد عرب و عجم بسیار گسترده است، برای مثال یکی به دیگری میگوید: یا روحی، یا نفسی(جانم!) و در خصوص این ماده روایات فراوانی از هر دو طرف اهل سنت و شیعه وارد شده است که در باب اختصاص نفس به آن حضرت علیه السّلام آنها را ذکر خواهیم کرد؛ برای مثال در صحاح آنها آمده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: تو از منی و من از تو هستم. - . صحیح بخاری 2/ 185 -
و فرمود: نسبت علی به من نسبت سر است به تن! و در روایتی دیگر : به منزله جانم از بدنم، یا اینکه در جای دیگر میفرماید: مردی را به سوی شما خواهم فرستاد که چون خودم باشد؛ و امثال این سخن بسیار است و همه این موارد قراین ترجیح دهنده این نوع مجاز است.
ثانیاً اینکه بگوییم: این آیه را از هر طرف که نگاه کنید دلیل بر افضلیت او و اولویت او برای إمامت است، زیرا فعل «ندع» با صیغه متکلم الغیر یا به اعتبار دخول مخاطبین یا برای بزرگداشت یا برای دخول امت یا صحابه در مباهله است و اگر منظور دو مورد اخیر باشد، معنای «ندع» چنین خواهد بود: «نَدعُ أبنائَنا و أبنائَکُم» و ناگفته پیداست که نظر اول نزدیکتر به مقصود است که خود این گزینه در نگاه اول محتمل دو وجه است: اول اینکه معنا «یدعو کل منّا أبناءه و نساءه و نفسه» باشد و دوم اینکه به معنای «یدعو کِلّ مِنّا و منکم أبناء الجانبین» و به همین ترتیب باشد و برداشت اول همان طور که اکثر مفسّران بیان کردهاند، نزدیکتر به معناست. البته این احتمالات مدخلی برای تحقق هدفی که ما به دنبال آن هستیم، نیستند، و مفهوم آنها هنگام ذکر وجوه بعدی آشکار خواهد شد. اما آوردن «ابناء» و «نساء» و «أنفس» به صورت جمع ممکن است از باب تعظیم باشد یا ورود اُمت به آن یا صحابه یا ورود مخاطبین به آن است که تقدیر آن «أبنائنا و إیّاکم» خواهد بود و در این صورت «ابناء» معطوف بر ضمیر مجرور خواهد بود بدون اینکه در جرّ از آن تبعیت کرده باشد؛ یا اینکه به کارگیری لفظ جمع به اعتبار ظاهر حال خواهد بود کمااینکه محتمل است که میبایست از هر صنفی جمعی برای مباهله صلاحیت و أهلیت داشته باشند، اما چون یافت نشد و فقط همین جمع را واجد صلاحیت برای مباهله دید، به آنان اکتفا فرمود. البته ضرورت نداشته که پیش از مباهله جمع مباهله کنندگان مشخص شوند کمااینکه آوردن ضمیر جمع در «ابناءنا»، «نساءنا» و «انفسنا» میتواند موارد دیگر جز وجه سوم را در بر گیرد. و وجه سوم در أوّل نیز خیلی بعید به نظر میرسد، زیرا کاملاً مشخص است که دعوت هر کدام از آنها به گروه خودش مربوط میشود.
اکنون باز میگردیم و میگوییم: اگر به کار گرفتن صیغه جمع در این آیه برای تعظیم بوده باشد و منظور از واژه «أنفسنا» کسی باشد که عهدهدار
انجام مباهله بوده باشد و مقصود هم خود رسول اکرم صَلی الله علیهِ و آله بوده باشد، در این صورت توجیهی برای وارد کردن امیرالمؤمنین در أمر وجود نخواهد داشت گرچه به اجماع روایات فریقین ایشان در مباهله داخل بودهاند. نصاری میتوانستند بگویند: چرا او را با خود آوردی در حالی که او ضمن شرط ما نبود؟ بنابراین چارهای نبود جز اینکه بگویند: داخل کردن امیرالمؤمنین علیه السّلام ضمن مباهله کنندگان نمیتوانسته صورت بگیرد مگر اینکه بپذیریم که آن حضرت از چنان جایگاه و منزلتی برخوردار بوده که «نفس» رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به شمار میآمده است و از این رو پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وی را با خود آورده بود. این برداشت و مفهوم هرچند به نظر بعید میرسد لیکن اگر بدان باور داشته باشید، دقیقاً مقصود ما را به طور کامل و جامع بیان کردهاید آن هم به بهترین شکل - . زیرا مدعی با این برداشت، اتحاد پیامبر صلی الله علیه و آله و أمیرالمؤمنین علیه السلام را اثبات کرده به گونهای که دیگر وارد کردن أمیرالمؤمنین در مباهله حتی با شرایط مباهله حتی از نظر نصاری، بلا اشکال بوده است. خوب دقت کنید که نکتهای بس ظریف و مهم است! -
و در حقیقت در دامی افتادهاید که از آن گریزان بودید.!
اما در مورد وجه دوم، میگوییم: اگر امّت و صحابه داخل در مباهله بودند، چرا آن تعداد از آنها را که حاضر و دم دست بودند با خود نیاوردند؟ مگر اینکه گفته شود: آوردن آن همه جمعیت سبب غوغای انبوه جمعیت میشد و این مفهوم را القا میکرد که آن حضرت یقین نداشته که دین او بر حق است به همین دلیل بر انبوه مردم تکیه کرده تا خصم را بترساند یا اینکه متکی به دعای آنان باشد و از حضورشان قوّت قلب بگیرد. برای احتراز از این شبههها بود که خود آمد چون پیامبر ایشان بود و أولی به آنان بود و ضامن درستی اعتقادشان بود و علی علیه السّلام را با خود آورد که او إمام و فرمانده و أَولی به ایشان بود و شاهد بر درستی نبوّت پیامبرشان بود و به جهت فضیلت پس از رسول اکرم صَلی الله علیهِ و آله قرار میگرفت و فرزندان هر دو یکی بود و فاطمه سلام الله علیها به هردوی آنها منسوب بود، بنابرین هم پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و هم علی علیه السّلام با فرزندان و زنانشان به نیابت از همه امّت آمدند در غیر این صورت توجیهی برای تخصیص او با وجود دیگر صحابه وجود ندارد. و این برداشت هم برای بیان مقصود ما واضحتر و روشن تر است و هم برای اثبات ادّعایمان مطلوب تر است. اما وجه چهارم - . یعنی به کار بردن جمله به صورت جمع به اعتبار ظاهر حال بوده یا اینکه محتمل این بوده که از دو طرف گروهی صلاحیت داشته باشند در مباهله شرکت کنند. -
ثبوت مدّعی را الزام میکند. زیرا اگر در همه امّت و از میان صحابه کسی جز آنها صلاحیت شرکت در این مباهله را نداشتهاند، بیانگر این معناست که آنان نزدیکترین مردم به خدا و رسول هستند و به امامت سزاوارتر و همچنین به سایر منازل شریفه و سایر فضایل بر صحابه برتری دارند .
اگر گفته شود: حمل معنا بر نزدیکترین مجازها اگر معنای شایعتری نباشد، متعیّن است و کاملاً روشن است که اطلاق نفس بر غیر از خود به منظور اظهار اوج محبت انجام میپذیرد. اما در مورد شایع بودن القای مفهوم «اختصاص» میگوییم: پس از تأمل بر آنچه از اخبار گذشت، قویترین قراین برای پذیرش این معنا به دست خواهد آمد و اگر او نخستین مردی است که اسلام آورده، این خود دلیل بر اولویت آن حضرت در إمامت و خلافت است و امامت و خلافت آن حضرت را از این جهت هم میتوان به اثبات رساند و هدف ما در این مقام نیز همین امر است.
اما افضل بودن علی علیه السّلام بر پیامبران، در روایات فراوان ما کاملاً اثبات شده است و نیازی نداریم که به این آیه استدلال کنیم هرچند نزد انسانهای با انصاف ظاهر الدلالۀ است. در این خصوص تحقیقات جالبی صورت گرفته و سخنان ارجمندی به همراه اخبار بسیار فراوانی در این مورد وجود دارد که همه آنها را در کتاب «النبوّۀ» گرد آوردهایم و در این جا برای خالی نبودن این مجلّد فقط به آوردن مقدار اندکی از آنها اکتفا گردید؛ والله المستعان .
**[ترجمه]
(1) و نزول الکوکب فی داره ع
lt;meta info="- وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَی*مَا ضَلَّ صَاحِبُکمُ ْ وَ مَا غَوَی* وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَی*إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی*عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی*ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَی*وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلیَ*ثمُ َّ دَنَا فَتَدَلیَ* فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینْ ِ أَوْ أَدْنیَ*فَأَوْحَی إِلیَ عَبْدِهِ مَا أَوْحَی*مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی*أَ فَتُمَارُونَهُ عَلیَ مَا یَرَی 0
{سوگند به اختر [= قرآن] چون فرود می آید، [که] یار شما نه گمراه شده و نه در نادانی مانده و از سر هوس سخن نمی گوید. این سخن بجز وحیی که وحی می شود نیست. آن را [فرشته] شدید القوی به او فرا آموخت، [سروش] نیرومندی که [مسلّط] درایستاد. در حالی که او در افق اعلی بود سپس نزدیک آمد و نزدیکتر شد، تا [فاصله اش] به قدرِ [طول] دو [انتهای] کمان یا نزدیکتر شد آن گاه به بنده اش آنچه را باید وحی کند، وحی فرمود.آنچه را دل دید انکار [ش] نکرد. آیا در آنچه دیده است با او جدال می کنید؟ و قطعاً بار دیگری هم او را دیده است.}
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق: ابْنُ سَعِیدٍ عَنْ فُرَاتٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْهَمْدَانِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَاشِمِیِّ عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ غِیَاثٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ جُوَیْبِرٍ عَنِ الضَّحَّاکِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: صَلَّیْنَا الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ ذَاتَ لَیْلَةٍ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا سَلَّمَ أَقْبَلَ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ أَمَا إِنَّهُ سَیَنْقَضُّ (2) کَوْکَبٌ مِنَ السَّمَاءِ مَعَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَیَسْقُطُ فِی دَارِ أَحَدِکُمْ فَمَنْ سَقَطَ ذَلِکَ الْکَوْکَبُ فِی دَارِهِ فَهُوَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ الْإِمَامُ بَعْدِی فَلَمَّا کَانَ قُرْبُ الْفَجْرِ جَلَسَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا فِی دَارِهِ یَنْتَظِرُ سُقُوطَ الْکَوْکَبِ فِی دَارِهِ وَ کَانَ أَطْمَعَ الْقَوْمِ فِی ذَلِکَ أَبِی الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَلَمَّا طَلَعَ الْفَجْرُ انْقَضَّ الْکَوْکَبُ مِنَ الْهَوَاءِ فَسَقَطَ فِی دَارِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ یَا عَلِیُّ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّةِ لَقَدْ وَجَبَتْ لَکَ الْوَصِیَّةُ وَ الْخِلَافَةُ وَ الْإِمَامَةُ بَعْدِی فَقَالَ الْمُنَافِقُونَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَیٍّ وَ أَصْحَابُهُ لَقَدْ ضَلَّ مُحَمَّدٌ فِی مَحَبَّةِ ابْنِ عَمِّهِ وَ غَوَی وَ مَا یَنْطِقُ فِی شَأْنِهِ إِلَّا بِالْهَوَی فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ النَّجْمِ إِذا هَوی یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَالِقِ النَّجْمِ إِذَا هَوَی- ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ یَعْنِی فِی مَحَبَّةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع- وَ ما غَوی وَ ما یَنْطِقُ
ص: 272
عَنِ الْهَوی یَعْنِی فِی شَأْنِهِ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی
وَ حَدَّثَنِی بِهَذَا الْحَدِیثِ شَیْخٌ لِأَهْلِ الرَّیِّ یُقَالُ لَهُ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّقْرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ بَسَّامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْهَیْثَمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ الْفَزَارِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ بِمِثْلِ ذَلِکَ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ فِی حَدِیثِهِ یَهْوِی کَوْکَبٌ مِنَ السَّمَاءِ مَعَ طُلُوعِ الشَّمْسِ فَیَسْقُطُ فِی دَارِ أَحَدِکُمْ
وَ حَدَّثَنَا أَیْضاً الْقَطَّانُ عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا عَنِ ابْنِ حَبِیبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْکُوفِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ السِّجْزِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ الْحُسَیْنِ الْمَشْهَدِیِّ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ عَنْ رَبِیعَةَ السَّعْدِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ ابْنَ عَبَّاسٍ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ النَّجْمِ إِذا هَوی قَالَ هُوَ النَّجْمُ الَّذِی هَوَی مَعَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَسَقَطَ فِی حُجْرَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام وَ کَانَ أَبِی الْعَبَّاسُ یُحِبُّ أَنْ یَسْقُطَ ذَلِکَ النَّجْمُ فِی دَارِهِ فَیَحُوزَ (1) الْوَصِیَّةَ وَ الْخِلَافَةَ وَ الْإِمَامَةَ وَ لَکِنْ أَبَی اللَّهُ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ غَیْرَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام وَ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ (2).
**[ترجمه]امالی صدوق: ابن عباس گوید: نماز عشاء را با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله اقامه کردیم و چون سلام داد روی به طرف ما برگردانید و فرمود ستارهای با طلوع سپیده دم از آسمان به زمین اصابت خواهد کرد و در خانه یکی از شماها خواهد افتاد. وصی و خلیفه من بر شما و امام شما بعد از من کسی است که آن ستاره آسمانی در خانهاش افتد. چون سپیده دم نزدیک شد، هریک از ما بدان امید که ستاره در خانه او افتد، از منزل خارج نشد و عباس بن عبدالمطلّب از همه مردم مشتاقتر بود که این ستاره در خانه او افتد. اما چون سپیده دم رسید، ستارهای از آسمان فرود آمد و در خانه علی بن ابی طالب افتاد. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: یا علیّ، سوگند به آن که مرا به نبوّت مبعوث کرد، وصایت و خلافت و إمامت مسلمانان بعد از من بر تو واجب گردید. پس منافقان از جمله عبدالله بن أُبیّ و دوستانش گفتند: محمد در محبت پسر عمویش به گمراهی و نادانی افتاده است. و درباره او از روی هوی و هوس سخن میگوید. و خداوند آیات: «وَالنَّجمِ إِذَا هَوَی مَا ضَلَّ صَاحِبُکُم ...» یعنی در محبت علی بن ابی طالب علیه السّلام و «و مَا غَوَی َو مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی» یعنی در شأن او، «إِن هُوَ إِلَّا وَحیٌ یُوحَی»، را نازل فرمود.
شیخی از مردم ری به نام احمد بن محمد بن الصقر با سند خود از ابن عباس نظیر این روایت را برای من نقل کرد إلّا اینکه در حدیث خود گفت: با سپیده دم، ستارهای از آسمان فرود خواهد آمد و در خانه یکی از شما خواهد افتاد.
نیز قطّان با سند خود آورده است که ربیعه سعدی از ابن عباس درباره آیه «وَالنَّجمِ إِذَا هَوَی» پرسیده و ابن عباس پاسخ داده است: این ستارهای بود که با سپیده دم بر زمین افتاد و در خانه علی بن ابی طالب علیه السّلام فرود آمد، و پدرم عباس دوست داشت این ستاره در خانه او سقوط کند تا وصایت و خلافت و إمامت مردم بعد از پیامبر به او برسد. اما خداوند اراده فرمود که این شخص کسی جز علی بن ابی طالب علیه السّلام نباشد. و این فضل خداست که به هر که خواهد عطا فرماید. - . امالی صدوق: 338-337 -
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق الْقَطَّانُ عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا عَنِ ابْنِ حَبِیبٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْأَسْوَدِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: لَمَّا مَرِضَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَرَضَهُ الَّذِی قَبَضَهُ اللَّهُ فِیهِ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ أَهْلُ بَیْتِهِ وَ أَصْحَابُهُ وَ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ حَدَثَ بِکَ حَدَثٌ فَمَنْ لَنَا بَعْدَکَ وَ مَنِ الْقَائِمُ فِینَا بِأَمْرِکَ فَلَمْ یُجِبْهُمْ جَوَاباً وَ سَکَتَ عَنْهُمْ فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الثَّانِی أَعَادُوا عَلَیْهِ الْقَوْلَ فَلَمْ یُجِبْهُمْ عَنْ شَیْ ءٍ مِمَّا سَأَلُوهُ فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الثَّالِثُ قَالُوا لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ حَدَثَ بِکَ حَدَثٌ فَمَنْ لَنَا مِنْ بَعْدِکَ وَ مَنِ الْقَائِمُ فِینَا بِأَمْرِکَ فَقَالَ لَهُمْ إِذَا کَانَ غَداً هَبَطَ نَجْمٌ مِنَ السَّمَاءِ فِی دَارِ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِی فَانْظُرُوا مَنْ هُوَ فَهُوَ خَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِی وَ الْقَائِمُ فِیکُمْ بِأَمْرِی وَ لَمْ یَکُنْ فِیهِمْ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ یَطْمَعُ أَنْ یَقُولَ لَهُ أَنْتَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِی فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الرَّابِعُ جَلَسَ کُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ فِی حُجْرَتِهِ یَنْتَظِرُ هُبُوطَ النَّجْمِ إِذَا انْقَضَّ نَجْمٌ مِنَ السَّمَاءِ قَدْ غَلَبَ نُورُهُ عَلَی ضَوْءِ الدُّنْیَا حَتَّی وَقَعَ فِی حُجْرَةِ
ص: 273
عَلِیٍّ علیه السلام فَهَاجَ الْقَوْمُ وَ قَالُوا وَ اللَّهِ لَقَدْ ضَلَّ هَذَا الرَّجُلُ وَ غَوَی وَ مَا یَنْطِقُ فِی ابْنِ عَمِّهِ إِلَّا بِالْهَوَی فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِی ذَلِکَ وَ النَّجْمِ إِذا هَوی ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی إِلَی آخِرِ السُّورَةِ (1).
قب، المناقب لابن شهرآشوب: عَنْهُ علیه السلام مِثْلَهُ ثُمَّ قَالَ وَ یُقَالُ وَ نَزَلَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُکُمُ (2)
وَ فِی رِوَایَةِ نَوْفٍ الْبِکَالِیِّ أَنَّهُ سَقَطَ فِی مَنْزِلِ عَلِیٍّ نَجْمٌ أَضَاءَتْ لَهُ الْمَدِینَةُ وَ مَا حَوْلَهَا وَ النَّجْمُ کَانَتِ الزُّهَرَةَ وَ قِیلَ بَلِ الثُّرَیَّا (3).
**[ترجمه]امالی صدوق: قطّان با سند خود از امام صادق و او از پدرانش نقل کرده که: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به بیماریی مبتلا گردید که سرانجام به سبب آن درگذشت، اهل بیت و صحابه او نزد وی گرد آمده و گفتند: یا رسول الله، اگر شما از دنیا رفتید جانشین شما چه کسی خواهد بود؟ و چه کسی عمل به اوامر شما را در میان ما بر عهده خواهد گرفت؟ اما پیامبر صَلی الله علیهِ و آله پاسخی نداد. و چون روز دوم فرا رسید، همان سؤالها را از او پرسیدند اما پاسخی نشنیدند و چون روز سوم فرا رسید، همان سؤال را مجدداً مطرح کردند پس رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله پاسخ فرمود: فردا صبح ستارهای از آسمان بر خانه مردی از یاران من فرود خواهد آمد. ببینید این ستاره در خانه چه کسی فرود خواهد آمد، هم او جانشین من بر شما و عهدهدار کار من در میان شما خواهد بود. و از میان آن جمع کسی نبود که امید نداشته باشد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی بگوید: پس از من کارها بر عهده توست. و چون روز چهارم در رسید، هریک از مردان در خانه خود نشستند تا شاید آن ستاره در خانه او فرود آید. که ناگهان ستارهای که نورش نور جهان را تحت الشعاع قرار میداد، از آسمان بر خانه علی علیه السّلام فرود آمد که ناگهان مردم سر به شورش برداشته و گفتند: به خدا سوگند این مرد گمراه و نادان شده است و درباره پسر عمویش جز از روی هوی و هوس سخن نمیگوید. پس خداوند متعال سوره نجم را نازل فرمود. - . امالی صدوق: 348 -
مناقب ابن شهر آشوب: از امام صادق علیه السّلام عین این روایت را نقل کرده و گوید: و گفته میشود: و آیه «کُلَّما جَاءَکُم رسولٌ بِما لا تَهوِی أَنفُسکُم استَکبَرتُم» - . بقره/ 87 - {پس
چرا هرگاه پیامبری چیزی را خوشایند شما نبود برایتان آورد کبر ورزیدید.} و در روایت نوف بکالی آمده است که آن ستاره در منزل علی علیه السّلام افتاد و مدینه و اطراف آن را روشن گردانید. این ستاره زهره و یا ثریا بوده است. - . مناقب آل أبی طالب1 : 519 -
**[ترجمه]
یل، الفضائل لابن شاذان قَالَ بَعْضُ الثِّقَاتِ اجْتَمَعَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی عَامِ فَتْحِ مَکَّةَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (4) إِنَّ مِنْ شَأْنِ الْأَنْبِیَاءِ إِذَا اسْتَقَامَ أَمْرُهُمْ أَنْ یَدُلُّوا عَلَی وَصِیٍّ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُومُ (5) بِأَمْرِهِمْ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَدْ وَعَدَنِی أَنْ یُبَیِّنَ لِی هَذِهِ اللَّیْلَةَ وَصِیّاً (6) مِنْ بَعْدِی وَ الْخَلِیفَةَ الَّذِی یَقُومُ بِأَمْرِی بِآیَةٍ تَنْزِلُ (7) مِنَ السَّمَاءِ فَلَمَّا فَرَغَ النَّاسُ مِنْ صَلَاةِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ مِنْ تِلْکَ اللَّیْلَةِ وَ دَخَلُوا (8) الْبُیُوتَ وَ کَانَتْ لَیْلَةَ ظَلَامٍ (9) لَا قَمَرٍ فَإِذَا نَجْمٌ قَدْ نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ بِدَوِیٍّ (10) عَظِیمٍ وَ شُعَاعٍ هَائِلٍ حَتَّی وَقَفَ عَلَی ذِرْوَةِ حُجْرَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام وَ صَارَتِ الْحُجْرَةُ کَالنَّهَارِ أَضَاءَتِ الدُّورُ بِشُعَاعِهِ فَفَزِعَ النَّاسُ وَ جَاءُوا یُهْرَعُونَ (11) إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ یَقُولُونَ إِنَّ الْآیَةَ الَّتِی وَعَدْتَنَا بِهَا قَدْ نَزَلَتْ وَ هُوَ نَجْمٌ
ص: 274
وَ قَدْ نَزَلَ عَلَی ذِرْوَةِ دَارِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَهُوَ الْخَلِیفَةُ مِنْ بَعْدِی وَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِی وَ الْوَصِیُّ مِنْ بَعْدِی وَ الْوَلِیُّ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی فَأَطِیعُوهُ وَ لَا تُخَالِفُوهُ فَخَرَجُوا مِنْ عِنْدِهِ فَقَالَ الْأَوَّلُ لِلثَّانِی مَا یَقُولُ فِی ابْنِ عَمِّهِ إِلَّا بِالْهَوَی وَ قَدْ رَکِبَتْهُ الْغَوَایَةُ فِیهِ حَتَّی لَوْ یُرِیدُ (1) أَنْ یَجْعَلَهُ نَبِیّاً مِنْ بَعْدِهِ لَفَعَلَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی وَ النَّجْمِ إِذا هَوی ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی
وَ قَالَ فِی ذَلِکَ الْعَوْنِیُّ شِعْراً:
مَنْ صَاحِبُ الدَّارِ الَّتِی انْقَضَّ بِهَا*** نَجْمٌ مِنَ الْأُفْقِ فَأَنْکَرْتُمْ لَهَا؟
فض، کتاب الروضة: بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَی عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَادِی عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِیِّ مِثْلَهُ بِأَدْنَی تَغْیِیرٍ «3»
**[ترجمه]الفضائل: برخی از افراد مورد اعتماد گفتهاند: در روز فتح مکه اصحاب رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله جمع شده و گفتند: شیوه پیامبران این است که پس از استقرار کارشان وصیّ خود را مشخّص میکنند تا پس از خود کار مردم را سامان دهد. فرمود: خداوند متعال مرا وعده فرموده که همین امشب وصیّ و خلیفه مرا برای بعد از خودم در آیهای که از آسمان نازل میشود، معین کند. و چون مردم از نماز عشاء فراغت یافتند و به خانههایشان رفتند- و شبی بسیار تاریک و بدون ماه بود- ناگاه ستارهای بس بزرگ و درخشان زوزهکشان از آسمان به زمین آمد تا بر بالای خانه علی بی ابی طالب علیه السّلام رسید و آن سنگ تبدیل به یک گلوله نور شد و خانه علی علیه السّلام را چون روز روشن نمود و از پرتو آن تمام خانههای شهر روشن شدند و مردم دچار رعب و وحشت شده به سوی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شتافته و گفتند: آیهای که ما را بدان وعده کرده بودی، نازل گردید؛ آن یک ستاره است و بر بالای خانه علی بن ابی طالب ایستاده است. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: بنابراین خلیفه، و جانشین من، قائم بعد از من،وصیّ بعد از من و آنکه به فرمان خدا ولیّ است، اوست. پس، از او اطاعت کنید و با وی مخالفت نورزید. سپس آنها در حالی از نزد وی خارج شدند که به یکدیگر میگفتند: از روی هوی و هوس درباره پسر عمویش سخن میگوید و چنان مفتون او شده که اگر بخواهد او را به عنوان پیامبر معرفی کند، این کار را میکند. آنگاه این سوره نازل گردید و شاعری به نام «العونی» شعری در این مورد سروده که در آن میگوید:
- «کیست صاحب آن خانه که ستارهای از آسمان بر آن فرود آمد ولی آن را انکار کردید» - .الفضائل: 159 -
کتاب الروضه: با سند خود از امام هادی علیه السّلام از پدران بزرگوارش از جابر انصاری نظیر همین روایت را با اندکی تغییر نقل کرده است. - . الروضة: 30 -
**[ترجمه]
فض، کتاب الروضة یل، الفضائل لابن شاذان: بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَی عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَالَ: أُعْطِیَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ خَمْسَ خِصَالٍ لَوْ کَانَ لِی وَاحِدَةٌ (3) لَکَانَ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ قَالُوا وَ مَا هِیَ یَا عُمَرُ قَالَ الْأُولَی تَزْوِیجُهُ بِفَاطِمَةَ علیها السلام وَ فَتْحُ بَابِهِ إِلَی الْمَسْجِدِ حِینَ سُدَّتْ أَبْوَابُنَا وَ انْقِضَاضُ النَّجْمِ فِی حُجْرَتِهِ وَ یَوْمَ خَیْبَرَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (4) لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ غَداً رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ (5) یَفْتَحُ اللَّهُ عَلَی یَدِهِ (6) وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَرْجُو أَنْ یَکُونَ لِی ذَلِکَ (7).
ص: 275
**[ترجمه]کتاب الروضۀ- الفضائل: با سند خود از عمربن خطاب نقل میکند که گفت: به علیّ بن ابی طالب پنج خصلت داده شده که اگر یکی از آنها به من داده میشد، برای من از دنیا و آخرت دوست داشتنیتر میبود. گفتند: این خصال کدامند؟ گفت: ازدواج با فاطمه سلام الله علیها، گشوده شدن درِ خانهاش به مسجد آنگاه که به روی درهای خانههای ما بسته شد، فرود آمدن ستاره در خانهاش و فرموده رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در جنگ خیبر که: «فردا پرچم را به دست کسی خواهم سپرد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست میدارند و خیبر را خداوند با دست او میگشاید؛ به خدا سوگند دوست داشتم آن مرد من باشم. - . الروضة: 30 . الفضائل: 160- 159 -
**[ترجمه]
إِرْشَادُ الْقُلُوبِ، بِالْإِسْنَادِ إِلَی الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا کَثُرَ قَوْلُ الْمُنَافِقِینَ وَ حُسَّادُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِیمَا یُظْهِرُهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ فَضْلِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ یَنُصُّ عَلَیْهِ وَ یَأْمُرُ بِطَاعَتِهِ وَ یَأْخُذُ الْبَیْعَةَ لَهُ عَلَی کُبَرَائِهِمْ وَ مَنْ لَا یُؤْمِنُ غَدَرَهُ وَ یَأْمُرُهُمْ بِالتَّسْلِیمِ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَقُولُ لَهُمْ إِنَّهُ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ قَاضِی دَیْنِی وَ مُنْجِزُ عِدَتِی وَ الْحُجَّةُ لِلَّهِ (1) عَلَی خَلْقِهِ مِنْ بَعْدِی مَنْ أَطَاعَهُ سَعِدَ وَ مَنْ خَالَفَهُ ضَلَّ وَ شَقِیَ قَالَ (2) الْمُنَافِقُونَ لَقَدْ ضَلَّ مُحَمَّدٌ فِی ابْنِ عَمِّهِ عَلِیٍّ وَ غَوَی وَ جُنَّ (3) وَ اللَّهِ مَا أَفْتَنَهُ فِیهِ وَ حَبَّبَهُ إِلَیْهِ إِلَّا قَتْلُ الشُّجْعَانِ وَ الْأَقْرَانِ وَ الْفُرْسَانِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ غَیْرِهَا مِنْ قُرَیْشٍ وَ سَائِرِ الْعَرَبِ وَ الْیَهُودِ وَ إِنَّ کُلَّ مَا یَأْتِینَا بِهِ وَ یُظْهِرُ فِی عَلِیٍّ مِنْ هَوَاهُ وَ کُلُّ ذَلِکَ یَبْلُغُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی اجْتَمَعَتِ التِّسْعَةُ الْمُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فِی دَارِ الْأَقْرَعِ بْنِ حَابِسٍ التَّمِیمِیِّ وَ کَانَ یَسْکُنُهَا فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ صُهَیْبٌ الرُّومِیُّ وَ هُمُ التِّسْعَةُ الَّذِینَ إِذَا عُدَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مَعَهُمْ کَانَ عِدَّتُهُمْ عَشَرَةً وَ هُمْ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ وَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ وَ سَعْدٌ وَ سَعِیدٌ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ الزُّهْرِیُّ وَ أَبُو عُبَیْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ فَقَالُوا لَقَدْ أَکْثَرَ مُحَمَّدٌ فِی حَقِّ عَلِیٍّ (4) حَتَّی لَوْ أَمْکَنَهُ أَنْ یَقُولَ لَنَا اعْبُدُوهُ لَقَالَ فَقَالَ سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ لَیْتَ مُحَمَّداً أَتَانَا فِیهِ بِآیَةٍ مِنَ السَّمَاءِ کَمَا آتَاهُ اللَّهُ فِی نَفْسِهِ مِنَ الْآیَاتِ مِثْلَ انْشِقَاقِ الْقَمَرِ وَ غَیْرِهِ فَبَاتُوا تِلْکَ لَیْلَتَهُمْ (5) فَنَزَلَ نَجْمٌ مِنَ السَّمَاءِ حَتَّی صَارَ فِی ذِرْوَةٍ بِجِدَارِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مُتَعَلِّقاً (6) یُضِی ءُ فِی سَائِرِ الْمَدِینَةِ حَتَّی دَخَلَ ضِیَاؤُهُ فِی الْبُیُوتِ وَ فِی الْآبَارِ (7) وَ فِی الْمَغَارَاتِ وَ فِی الْمَوَاضِعِ الْمُظْلِمَةِ مِنْ بُیُوتِ النَّاسِ فَذُعِرَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ ذُعْراً (8) شَدِیداً وَ خَرَجُوا وَ هُمْ لَا یَعْلَمُونَ ذَلِکَ النَّجْمَ عَلَی دَارِ مَنْ نَزَلَ؟ وَ لَا أَیْنَ هُوَ
ص: 276
مُتَعَلِّقٌ؟ وَ لَکِنْ یَرَوْنَهُ عَلَی بَعْضِ مَنَازِلِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا سَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ضَجِیجَ النَّاسِ خَرَجَ إِلَی الْمَسْجِدِ وَ نَادَی فِی النَّاسِ مَا الَّذِی أَرْعَبَکُمْ وَ أَخَافَکُمْ هَذَا النَّجْمُ عَلَی دَارِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَالُوا نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَ فَلَا تَقُولُونَ لِمُنَافِقِیکُمُ التِّسْعَةِ الَّذِینَ اجْتَمَعُوا فِی أَمْسِکُمْ فِی دَارِ صُهَیْبٍ الرُّومِیِّ فَقَالُوا فِیَّ وَ فِی عَلِیٍّ أَخِی مَا قَالُوهُ وَ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لَیْتَ مُحَمَّداً أَتَانَا فِیهِ بِآیَةٍ مِنَ السَّمَاءِ کَمَا أَتَانَا بِآیَةٍ فِی نَفْسِهِ مِنْ شَقِّ الْقَمَرِ وَ غَیْرِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هَذَا النَّجْمَ مُتَعَلِّقاً عَلَی مَشْرَبَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام (1) وَ بَقِیَ إِلَی أَنْ غَابَ کُلُّ نَجْمٍ فِی السَّمَاءِ وَ صَلَّی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَلَاةَ الْفَجْرِ مُغَلِّساً (2) وَ أَقْبَلَ النَّاسُ یَقُولُونَ مَا بَقِیَ نَجْمٌ فِی السَّمَاءِ وَ هَذَا النَّجْمُ مُعَلَّقٌ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَذَا حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ قَدْ أَنْزَلَ عَلَی هَذَا النَّجْمِ قُرْآناً تَسْمَعُونَهُ ثُمَّ قَرَأَ وَ النَّجْمِ إِذا هَوی ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی ثُمَّ ارْتَفَعَ النَّجْمُ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْهِ وَ الشَّمْسُ قَدْ بَزَغَتْ (3) وَ غَابَ النَّجْمُ فِی السَّمَاءِ. فَقَالَ بَعْضُ الْمُنَافِقِینَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَمَرَ هَذِهِ الشَّمْسَ فَنَادَتْ بِاسْمِ عَلِیٍّ وَ قَالَتْ هَذَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ فَخَبَّرَ النَّبِیَّ بِمَا قَالُوا وَ کَانَ ذَلِکَ فِی لَیْلَةِ الْخَمِیسِ وَ صَبِیحَتِهِ فَأَقْبَلَ بِوَجْهِهِ الْکَرِیمِ عَلَی النَّاسِ وَ قَالَ اسْتَدْعُوا لِی عَلِیّاً مِنْ مَنْزِلِهِ فَقَالَ لَهُ (4) یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ قَوْماً مِنْ مُنَافِقِی أُمَّتِی مَا قَنِعُوا بِآیَةِ النَّجْمِ حَتَّی قَالُوا لَوْ شَاءَ مُحَمَّدٌ لَأَمَرَ الشَّمْسَ أَنْ تُنَادِیَ بِاسْمِ عَلِیٍّ وَ یَقُولَ هَذَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ فَإِنَّکَ یَا عَلِیُّ فِی غَدٍ بَعْدَ صَلَاةِ الْفَجْرِ تَخْرُجُ مَعِی إِلَی بَقِیعِ الْغَرْقَدِ (5) فَقِفْ نَحْوَ مَطْلَعِ الشَّمْسِ فَإِذَا بَزَغَتِ الشَّمْسُ فَادْعُ بِدَعَوَاتٍ
ص: 277
أَنَا أُلَقِّنُکَ إِیَّاهَا وَ قُلْ لِلشَّمْسِ السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا خَلْقَ اللَّهِ الْجَدِیدَ وَ اسْمَعْ مَا تَقُولُ لَکَ وَ مَا تَرُدُّ عَلَیْکَ وَ انْصَرِفْ إِلَیَّ بِهِ فَسَمِعَ النَّاسُ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ سَمِعَ التِّسْعَةُ الْمُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ (1) لَا تَزَالُونَ تُغْرُونَ مُحَمَّداً بِأَنْ یُظْهِرَ فِی ابْنِ عَمِّهِ عَلِیٍّ کُلَّ آیَةٍ وَ لَیْسَ مِثْلُ مَا قَالَ (2) مُحَمَّدٌ فِی هَذَا الْیَوْمِ فَقَالَ اثْنَانِ مِنْهُمْ وَ أَقْسَمَا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمَا وَ هُمَا أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ إِنَّهُمَا لَیَحْضُرَانِ الْبَقِیعَ حَتَّی یَنْظُرَا وَ یَسْمَعَا مَا یَکُونُ (3) مِنْ عَلِیٍّ وَ الشَّمْسِ فَلَمَّا صَلَّی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْفَجْرَ (4) وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مَعَهُ فِی الصَّلَاةِ أَقْبَلَ عَلَیْهِ وَ قَالَ قُمْ یَا أَبَا الْحَسَنِ إِلَی مَا أَمَرَکَ اللَّهُ بِهِ وَ رَسُولُهُ فَأْتِ الْبَقِیعَ حَتَّی تَقُولَ لِلشَّمْسِ مَا قُلْتُ لَکَ وَ أَسَرَّ إِلَیْهِ سِرّاً کَانَ فِیهِ الدَّعَوَاتُ الَّتِی عَلَّمَهُ إِیَّاهَا فَخَرَجَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَسْعَی (5) إِلَی الْبَقِیعِ حَتَّی بَزَغَتِ الشَّمْسُ فَهَمْهَمَ بِذَلِکَ الدُّعَاءِ هَمْهَمَةً (6) لَمْ یَعْرِفُوهَا وَ قَالُوا هَذِهِ الْهَمْهَمَةُ مَا عَلَّمَهُ مُحَمَّدٌ مِنْ سِحْرِهِ وَ قَالَ لِلشَّمْسِ السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا خَلْقَ اللَّهِ الْجَدِیدَ فَأَنْطَقَهَا اللَّهُ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ وَ قَالَتْ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ وَ وَصِیَّهُ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ أَنَّکَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ حَقّاً فَارْتَعَدُوا وَ اخْتَلَطَتْ عُقُولُهُمْ وَ انْکَفَئُوا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ تَفِیضُ أَنْفُسُهُمْ (7) فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذَا الْعَجَبُ الْعَجِیبُ لَمْ نَسْمَعْ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ لَا مِنَ الْمُرْسَلِینَ وَ لَا فِی الْأُمَمِ الْغَابِرَةِ (8) الْقَدِیمَةِ کُنْتَ تَقُولُ لَنَا إِنَّ عَلِیّاً لَیْسَ بِبَشَرٍ وَ هُوَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ
ص: 278
بِمَحْضَرٍ مِنَ النَّاسِ فِی مَسْجِدِهِ تَقُولُونَ مَا قَالَتِ الشَّمْسُ وَ تَشْهَدُونَ بِمَا سَمِعْتُمْ؟ قَالُوا یَحْضُرُ عَلِیٌّ فَیَقُولُ فَنَسْمَعُ (1) وَ نَشْهَدُ بِمَا قَالَ لِلشَّمْسِ وَ مَا قَالَتْ لَهُ الشَّمْسُ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا بَلْ تَقُولُونَ فَقَالُوا قَالَ عَلِیٌّ لِلشَّمْسِ السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا خَلْقَ اللَّهِ الْجَدِیدَ بَعْدَ أَنْ هَمْهَمَ هَمْهَمَةً تَزَلْزَلَتْ مِنْهَا الْبَقِیعُ فَأَجَابَتْهُ الشَّمْسُ وَ قَالَتْ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ وَ وَصِیَّهُ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ أَنَّکَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِ اللَّهِ (2) حَقّاً فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَصَّنَا بِمَا تَجْهَلُونَ وَ أَعْطَانَا مَا لَا تَعْلَمُونَ ثُمَّ قَالَ قَدْ تَعْلَمُونَ (3) أَنِّی وَاخَیْتُ عَلِیّاً دُونَکُمْ وَ أَشْهَدْتُکُمْ أَنَّهُ وَصِیِّی فَمَا ذَا أَنْکَرْتُمْ عَسَاکُمْ تَقُولُونَ (4) مَا قَالَتْ لَهُ الشَّمْسُ إِنَّکَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ قَالُوا نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ لِأَنَّکَ أَخْبَرْتَنَا بِأَنْ اللَّهَ هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ فِی کِتَابِهِ الْمُنْزَلِ عَلَیْکَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَیْحَکُمْ وَ أَنَّی لَکُمْ بِعِلْمِ مَا قَالَتْ لَهُ الشَّمْسُ أَمَّا قَوْلُهَا إِنَّکَ الْأَوَّلُ فَصَدَقَتْ إِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ مِمَّنْ دَعَوْتُهُ إِلَی الْإِیمَانِ مِنَ الرِّجَالِ وَ خَدِیجَةُ مِنَ النِّسَاءِ وَ أَمَّا قَوْلُهَا الْآخِرُ فَإِنَّهُ آخِرُ الْأَوْصِیَاءِ وَ أَنَا خَاتَمُ الْأَنْبِیَاءِ (5) وَ خَاتَمُ الرُّسُلِ وَ أَمَّا قَوْلُهَا الظَّاهِرُ فَإِنَّهُ ظَهَرَ عَلَی کُلِّ مَا أَعْطَانِیَ اللَّهُ مِنْ عِلْمِهِ (6) فَمَا عَلِمَهُ مَعِی غَیْرُهُ وَ لَا یَعْلَمُهُ بَعْدِی سِوَاهُ وَ مَنِ ارْتَضَاهُ لِسِرِّهِ مِنْ وُلْدِهِ وَ أَمَّا قَوْلُهَا الْبَاطِنُ فَهُوَ وَ اللَّهِ الْبَاطِنُ عَلَی الْأَوَّلِینَ (7) وَ الْآخِرِینَ وَ سَائِرِ الْکُتُبِ الْمُنْزَلَةِ عَلَی النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ مَا زَادَنِیَ اللَّهُ تَعَالَی مِنْ عِلْمِ مَا لَمْ یَعْلَمُوهُ وَ فَضْلِ مَا لَمْ یُعْطَوْهُ (8) فَمَا ذَا تُنْکِرُونَ فَقَالُوا بِأَجْمَعِهِمْ نَحْنُ نَسْتَغْفِرُ اللَّهَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْنَا مَا تَعْلَمُ لَسَقَطَ (9) الْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لَکَ
ص: 279
وَ لِعَلِیٍّ فَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ لَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ وَ هَذَا فِی سُورَةِ الْمُنَافِقِینَ (1) فَهَذَا مِنْ دَلَائِلِهِ علیه السلام (2).
**[ترجمه]ارشاد القلوب با سندی از امام باقر علیه السّلام آورده است که فرمود: چون بدگوییهای منافقان و حسودان امیرالمؤمنین علیه السّلام بالا گرفت آن هم به سبب اظهار فضایل علی علیه السّلام توسط رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و تأکید وی بر جانشینی آن حضرت و گرفتن بیعت برای او از بزرگانشان و کسانی که نمیشد از مکرشان غافل بود، و دستور ایشان مبنی بر اینکه او را امیرالمؤمنین خطاب کنند و گفتن اینکه علی علیه السّلام وصی، جانشین، قاضی دین، بر آورنده وعدههای من و بعد از من حجت خدا بر خلق خواهد بود و اینکه هرکس بعد از من از وی فرمان برد به سعادت میرسد و آنکه با وی از در مخالفت در آید، گمراه و شقی میشود، منافقان گفتند: محمد درباره پسر عمویش علی به خطا رفته و دچار جنون شده است!! به خدا سوگند این همه محبت پیامبر نسبت به او دلیل دیگری جز اینکه علی دلاور مردان عرب را در جنگ بدر و دیگر جنگها به قتل رسانده، ندارد؛ دلاوران قریش و دیگر اعراب و یهود! هر چه درباره علی به ما میگوید، از شدت علاقه او به وی نشأت میگیرد. البته همه این گزارشها به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میرسید تا اینکه نه نفر از سران مفسدان فیالأرض در خانه أقرع بن حابس تمیمی- که در آن زمان صهیب رومی در آن ساکن بود- گرد آمدند. و اگر امیرالمؤمنین علیه السّلام نیز به شمار آید، تعدادشان به ده نفر میرسید که عبارتند از :ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر،سعد، سعید، عبدالرحمن بن عوف زهری و ابوعبیدۀ جرّاح. این جمع گفتند: محمد در حق علی زیادهروی میکند و اگر میتوانست به ما بگوید او را پرستش کنید، حتماً این کار را میکرد.
پس سعد بن أبی وقّاص گفت: کاش محمد آیتی از آسمان برای ما میآورد، آیت و نشانهای شبیه شقالقمر و أمثال آن. آن شب را این جمع با این فکر گذراندند و در همین شب ستارهای از آسمان به زمین آمد تا اینکه در کنار دیوار خانه علی علیه السّلام در فضا معلّق ماند و نور آن همه شهر را روشن کرد و وارد همه خانهها و چاهها و غارها و هر جای تاریک از خانههای مردم شد. پس مردم شهر به شدّت وحشت زده شده بیآنکه بدانند این ستاره بر خانه چه کسی فرود آمده و به کجا آویزان است؟ اما میدیدند که از نزدیکی خانههای رسول خدا نور افشانی میکند .
چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله صدای همهمه مردم را شنید، به مسجد رفت و مردم را به آنجا فرا خوانده و فرمود: چه چیزی شما را چنین به وحشت انداخته و ترسانده است؟ این ستاره بالای خانه علی بن ابی طالب است؟ گفتند: همینطور است یا رسول الله. فرمود: به آن نه نفر منافق که دیشب در خانه صهیب رومی اجتماع کرده و هرچه خواستند درباره من و برادرم علی گفتند و یکی از ایشان گفت: کاش محمد همان طور که آیتی چون شقالقمر از آسمان برای ما آورده، آیتی هم دربار علی میآورد!
پس خداوند عزّوجل این ستاره آویزان بر خانه علی علیه السّلام را نازل فرمود و آنقدر بر جای خود ماند تا هر ستارهای که در آسمان بود زایل گشت و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با طلوع سپیده دم نماز صبح را به جا آورد و مردم میگفتند: دیگر هیچ ستارهای در آسمان نمانده اما این ستاره همچنان معلَّق است. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به آنان فرمود: این محبوب من جبرئیل است که با این ستاره سورهای از قرآن آورده که صدای تلاوت آن را میشنوید؛ سپس چنین خواند: «وَالنَّجمِ إِذَا هَوَی مَا ضَلَّ صَاحِبُکُم َو مَا غَوَی* َو مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی* إِن هُوَ إِلَّا وَحیٌ یُوحَی* عَلَّمَهُ شَدیِدُ القُوَی» ؛ سپس ستاره در مقابل چشم مردم به سمت آسمان صعود کرد در حالی که خورشید طلوع کرده بود و ناگاه آن ستاره در آسمان از نظرها محو گشت.
سپس برخی از منافقان گفتند: اگر خدا میخواست به همین خورشید دستور میداد تا نام علی علیه السّلام را فریاد بزند و بگوید: این پروردگار شماست پس او را پرستش کنید! پس جبرئیل نازل گشته و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را از ماجرا آگاه نمود و این ماجرا در شب پنجشنبه و بامداد آن اتفاق افتاد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رو به مردم کرده و فرمود: علی را از خانهاش نزد من آورید. و چون آن حضرت آمد، به وی فرمود: ای ابوالحسن، جمعی از منافقان اُمت من نزول ستاره قانعشان نساخته و گفتهاند: اگر محمد میتوانست، به خورشید دستور میداد تا نام علی را فریاد زده و بگوید: این پروردگار شماست پس او را پرستش کنید! ای علی، فردا پس از نماز صبح به بقیع غرقد برو و به سمت طلوع خورشید بایست و چون خورشید طلوع کرد دعاهایی را که من به تو میآموزم بخوان و به خورشید بگو: سلام بر تو ای آفریده جدید خدا؛ و بشنو چه پاسخی دریافت میکنی سپس بیا و مرا از آنچه شنیدی مطلّع گردان. مردم این سخنان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را شنیدند و آن نُه نفر منافق مفسد فیالارض نیز. پس یکی از منافقان گفت: هنوز هم محمّد را بر آن میدارید که هر آیتی را درباره پسر عمویش علی آشکار کند و امروز چه بد سخنی گفت محمد. سپس دو نفر دیگر از آنان گفتند- و به خدا سوگندهای شداد و غلاظ یاد کردند و ابوبکر و عمر بودند – که فردا در بقیع حاضر خواهند شد تا ببینند و بشنوند چه اتفاقی بین علی و خورشید میافتد.
چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نماز صبح را با حضور علی علیه السّلام اقامه فرمود، رو به وی کرده و گفت: برخیز یا أبا الحسن و آنچه را که خدا و رسولش أمر کردهاند اجرا کن و به بقیع رفته، آنچه را به تو گفتم به خورشید بگو. سپس اسراری را با وی در میان نهاد که دعاهایی که قبلاً به وی آموخته بود، در میانشان بود. پس امیرالمؤمنین علیه السّلام به سوی بقیع شتافت تا اینکه سپیده دمید آنگاه کلماتی را با خود زمزمه کرد که کسی متوجه مفهوم آنها نشد لذا گفتند: این زمزمهها جادویی هستند که محمّد به او یاد داده است. سپس علی علیه السّلام خورشید را مورد خطاب قرار داده و فرمود: «السلام علیک یا خلق الله الجدید» در این لحظه خداوند متعال خورشید را به سخن آورده به طوری که به زبان عربی فصیح گفت: سلام بر تو ای برادر و وصیّ رسول خدا؛ گواهی میدهم که اول و آخر و ظاهر و باطن تویی، و تو بنده خدا و برادر راستین رسول او هستی! با شنیدن این سخنان، منافقان بر خود لرزیده و عقلهایشان از کار افتاده، با روسیاهی و جان کندن خود را به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله رسانده و گفتند: یا رسول الله، این شگفتیها چیست؟ ما چنین چیزی را نه از گذشتگان شنیدهایم و نه از پیامبران و نه از امتهای پیشین و کهن. به ما میگفتی که علی بشر نیست و پروردگار شماست، پس او را بپرستید؟! پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در مسجد و در حضور مردم به ایشان فرمود: آیا آنچه را که خورشید گفت قبول دارید و اعتراف میکنید و شهادت میدهید که چه شنیدهاید؟ گفتند: علی بیاید و بگوید تا ما شهادت بدهیم که وی به خورشید چه گفت و پاسخ خورشید به او چه بود! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود، خیر! هم اکنون بگویید. پس گفتند: علی پس از زمزمهای که بقیع را به لرزه انداخت، به خورشید گفت: «السلام علیک یا خَلق اللهِ الجدید» و خورشید پاسخ داد: «و علیک السلام یا أخا رسول الله و وصیّه، أشهَدُ أنّکَ الأوّل و الآخِر و الظّاهر و الباطِن و إِنّکَ عبدُاللهِ و أخو رسول الله حَقّاً».
پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: سپاس خداوندی را که ما را به اموری مختص گردانید که از درک شما فراتر است و آنچه را که نمیدانید به ما عطا فرموده است. سپس فرمود: شما نیک میدانید که من از میان شما با علی عقد برادری بستم و شما را گواه گرفتم که او وصیّ من است. شما بر آنید که گفته خورشید را که به او گفت که اول و آخر و ظاهر و باطن اوست، انکار کنید! گفتند: بلی یا رسول الله؛ زیرا شما خود ما را در کتابی که بر شما نازل گشته آگاه کردید که اول و آخر و ظاهر و باطن خداست. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: وای بر شما! شما از کجا میدانید مفهوم سخنان خورشید چیست؟ منظور خورشید از «إنّک الأوّل» آن است که شهادت داده علی اوّلین کسی است که از میان مردان به رسول خدا ایمان آورده است.- و خدیجه اولین زنی است که به پیامبرصَلی الله علیهِ و آله ایمان آورد- ؛ اما منظورش از «الآخِر» آن است که علی آخر اوصیاست چون من خاتم پیامبرانم؛ اما مقصودش از «الظاهر» آن است که او بر تمام دانشی که خداوند به من عطا فرموده آگاهی یافته است. و غیر از من این دانش به کسی جز علی داده نشده و او نیز آن را به هرکدام از فرزندانش که بخواهد منتقل خواهد کرد. اما منظورش از «الباطن» آن است که به خدا سوگند او بر علم اولین و آخرین واقف است و همچنین تمام کتابهایی که بر پیامبران نازل گردیده است. و آنچه را که خداوند از علم به من آموخته بر شما پوشیده است و فضیلتی که به من داده به شما نداده است. شما چه چیزی را انکار میکنید؟! پس جملگی باهم گفتند: یا رسول الله، ما از خدا طلب آمرزش میکنیم، اگر آنچه را که شما میدانید ما هم میدانستیم، هرگز از اقرار به منزلت شما و علی رویگردان نمیشدیم. شما نیز از خدا برای ما طلب آمرزش کنید. سپس خداوند آیه: «سَواءٌ عَلَیهِم أَستَغفَرتَ لَهُم أَم لَم تَستَغفِر لَهُم لَن یَغفِرَ اللهُ لَهُم إنَّ اللهَ لا یَهدی القَومَ الفاسِقیِنَ» - . منافقون/ 6 - {برای آنان یکسان است: چه برایشان آمرزش بخواهی یا برایشان نخواهی، خدا هرگز برایشان نخواهد بخشود. خدا فاسقان را راهنمایی نمیکند.}
**[ترجمه]
فی القاموس الغرقد شجر عظام أو هی العوسج إذا عظم و بقیع الغرقد مقبرة المدینة علی ساکنها السلام لأنه کان منبتها و قال انکفأ رجع (3).
**[ترجمه]در قاموس آمده است: الغرقد: درختی است بزرگ (دیوخار)، یا درخت «عوسج» (تمشک، خاردرخت) اگر بزرگ شود. بقیع الغرقد: گورستان مدینه منوّره است که درود خدا بر ساکن آن باد! زیرا که این گورستان محل رویش این گیاه بود. و گوید: انکفأ: بازگشت.
**[ترجمه]
مد، العمدة مَنَاقِبُ ابْنِ الْمَغَازِلِیِّ: عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَلَفٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ سَهْلٍ عَنِ ابْنِ أَحْمَدَ الْمَالِکِیِّ عَنْ رَبِیعَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الطَّائِیِّ عَنْ ثَوْبَانَ عَنْ دَاوُدَ عَنْ مَالِکِ بْنِ غَسَّانَ عَنْ ثَابِتٍ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: انْقَضَّ کَوْکَبٌ عَلَی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله انْظُرُوا إِلَی هَذَا الْکَوْکَبِ فَمَنِ انْقَضَّ فِی دَارِهِ فَهُوَ الْخَلِیفَةُ مِنْ بَعْدِی فَنَظَرُوا فَإِذَا قَدِ انْقَضَّ (4) فِی مَنْزِلِ عَلِیٍّ علیه السلام فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی وَ النَّجْمِ إِذا هَوی (5).
**[ترجمه]العمدۀ: در مناقب ابن مغازلی با سند خود از أنس روایت میکند که گفت: در زمان حیات رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ستارهای با سرعت به زمین نزدیک میشد، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: حرکت این ستاره را دنبال کنید؛ بر خانه هرکس که فرود آمد، او جانشین من خواهد بود؛ و چون آن را دنبال کردند، دیدند که بر خانه علی علیه السّلام نازل شد و آنگاه سوره نجم نازل گردید. - . العمدۀ: 45- 44 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ مُعَنْعَناً عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ بَیْنَا النَّبِیُّ جَالِسٌ إِذْ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ مَنْ أَخْیَرُ النَّاسِ بَعْدَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَشَارَ إِلَی نَجْمٍ فِی السَّمَاءِ فَقَالَ مَنْ سَقَطَ هَذَا النَّجْمُ فِی دَارِهِ فَقَالَ الْقَوْمُ فَمَا بَرِحْنَا (6) حَتَّی سَقَطَ النَّجْمُ فِی دَارِ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (7) فَقَالَ بَعْضُ أَصْحَابِهِ مَا أَشَدَّ مَا رَفَعَ بِضَبْعِ ابْنِ عَمِّهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ
ص: 280
تَعَالَی وَ النَّجْمِ إِذا هَوی ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آآله وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی أَنَا أَوْحَیْتُهُ إِلَیْهِ (1).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: جعفر بن محمد با سند خود از عایشه روایت میکند که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در جمع صحابه نشسته بود یکی از آنان عرض کرد: یا رسول الله، بهترین مردم بعد از شما چه کسی است؟ پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به ستارهای در آسمان اشاره کرده و فرمود: هرکس آن ستاره در خانهاش فرود آمد. آن جماعت گویند: هنوز آنجا را ترک نکرده بودیم که آن ستاره در خانه علی بن ابی طالب
علیه السّلام فرود آمد. پس یکی از صحابه گفت: چقدر منزلت پسر عمویش را بالا برد؟ سپس آیات «وَالنَّجمِ إِذَا هَوَی* مَا ضَلَّ صَاحِبُکُم َو مَا غَوَی» را در شأن رسول خدا محمد صَلی الله علیهِ و آله نازل فرمود و آیه: «و مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی» را درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل فرمود و آیه «إِن هُوَ إِلَّا وَحیٌ یُوحَی» به معنای «من آن را به او وحی کردم» است. - . تفسیر فرات: 174-173 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ صَالِحٍ الْهَمْدَانِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُرَیْدٍ الْأَسْلَمِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: انْقَضَّ نَجْمٌ عَلَی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَنْ وَقَعَ هَذَا النَّجْمُ فِی دَارِهِ فَهُوَ الْخَلِیفَةُ فَوَقَعَ النَّجْمُ فِی دَارِ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ (2) قُرَیْشٌ ضَلَّ مُحَمَّدٌ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی وَ النَّجْمِ إِذا هَوی ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی (3).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: عبدالله بن بُریده أسلَمی از پدرش روایت کرده که گفت: در زمان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ستارهای از آسمان به زمین افتادو رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این ستاره بر خانه هرکس فرود آید، خلیفه من اوست. این ستاره بر خانه علی علیه السّلام افتاد، آنگاه قریش گفتند: محمد گمراه شد، پس خداوند در پاسخ آنها فرمود: «وَالنَّجمِ إِذَا هَوَی* مَا ضَلَّ صَاحِبُکُم َو مَا غَوَی* َو مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی* إِن هُوَ إِلَّا وَحیٌ یُوحَی» - . تفسیر فرات : 174 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ الشَّیْبَانِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ نَوْفٍ الْبِکَالِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَالَ: جَاءَتْ جَمَاعَةٌ مِنْ قُرَیْشٍ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ انْصِبْ لَنَا عَلَماً یَکُونُ (4) لَنَا مِنْ بَعْدِکَ لِنَهْتَدِیَ وَ لَا نَضِلَّ کَمَا ضَلَّتْ بَنُو إِسْرَائِیلَ بَعْدَ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ فَقَدْ قَالَ رَبُّکَ سُبْحَانَهُ إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ وَ لَسْنَا لِنَطْمَعَ (5) أَنْ تُعَمَّرَ فِینَا مَا عُمِّرَ (6) نُوحٌ فِی قَوْمِهِ وَ قَدْ عَرَفْتَ مُنْتَهَی أَجَلِکَ وَ نُرِیدُ أَنْ نَهْتَدِیَ وَ لَا نَضِلَّ قَالَ إِنَّکُمْ قَرِیبُو عَهْدٍ بِالْجَاهِلِیَّةِ وَ فِی قُلُوبِ أَقْوَامٍ أَضْغَانٌ (7) وَ عَسَیْتَ إِنْ فَعَلْتَ أَنْ لَا تَقْبَلُوا (8) وَ لَکِنْ مَنْ کَانَ فِی مَنْزِلِهِ اللَّیْلَةَ آیَةٌ مِنْ غَیْرِ ضَیْرٍ (9) فَهُوَ صَاحِبُ الْحَقِّ قَالَ فَلَمَّا صَلَّی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْعِشَاءَ وَ انْصَرَفَ إِلَی مَنْزِلِهِ سَقَطَ فِی مَنْزِلِی نَجْمٌ أَضَاءَتْ لَهُ الْمَدِینَةُ وَ مَا حَوْلَهَا
ص: 281
وَ انْفَلَقَ (1) بِأَرْبَعِ فِلَقٍ وَ انْشَعَبَ فِی کُلِّ شِعْبٍ فِلْقَةٌ مِنْ غَیْرِ ضَیْرٍ (2) قَالَ نَوْفٌ قَالَ لِی جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ الْقَوْمَ أَصَرُّوا عَلَی ذَلِکَ وَ أَمْسَکُوا (3) فَلَمَّا أَوْحَی اللَّهُ إِلَی نَبِیِّهِ أَنِ ارْفَعْ بِضَبْعِ ابْنِ عَمِّکَ قَالَ یَا جَبْرَئِیلُ أَخَافُ مِنْ تَشَتُّتِ قُلُوبِ الْقَوْمِ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ- یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ (4) فَأَمَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِلَالًا أَنْ یُنَادِیَ بِ الصَّلَاةَ جَامِعَةً فَاجْتَمَعَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ تَعَالَی وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ لَکُمُ الْیَوْمَ الشَّرَفُ صُفُّوا صُفُوفَکُمْ ثُمَّ قَالَ یَا مَعْشَرَ الْعَرَبِ لَکُمُ الْیَوْمَ الشَّرَفُ صُفُّوا صُفُوفَکُمْ ثُمَّ قَالَ یَا مَعْشَرَ الْمَوَالِی لَکُمُ الْیَوْمَ الشَّرَفُ صُفُّوا صُفُوفَکُمْ ثُمَّ دَعَا بِدَوَاةٍ وَ طِرْسٍ (5) فَأَمَرَ وَ کُتِبَ فِیهِ- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ قَالَ شَهِدْتُمْ قَالُوا نَعَمْ قَالَ أَ فَتَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ مَوْلَاکُمْ قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ قَالَ أَ فَتَعْلَمُونَ أَنَّنِی مَوْلَاکُمْ قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ قَالَ فَقَبَضَ عَلَی ضَبْعِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَرَفَعَهُ فِی النَّاسِ حَتَّی تَبَیَّنَ بَیَاضُ إِبْطَیْهِ (6) ثُمَّ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ فِیهِ کَلَامٌ (7) أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی وَ النَّجْمِ إِذا هَوی ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی فَأَوْحَی إِلَیْهِ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ
ص: 282
بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ (1).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: علی بن ابی طالب علیه السّلام گوید: جمعی از قریش نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و گفتند: یا رسول الله، شخصی را به ما معرّفی کن که بعد از تو از او پیروی کنیم تا آنگونه که بنیاسرائیل پس از مرگ موسی بن عمران گمراه گشتند، گمراه نشویم و خداوند فرموده است: «إنَّکَ میِّتٌ وَ إِنَّهُم مَیِّتون» - . زمّر/ 30 -
{قطعاً تو خواهی مُرد، و آنان [نیز] خواهند مرد} و انتظار آن نداریم در میان ما عمر نوح داشته باشی و خود میدانی که عمرتان به پایان خود نزدیک میشود و ما خواهان آنیم که هدایت یابیم و گمراه نگردیم. فرمود: شما فاصله زیادی از دوره جاهلیت ندارید و مردمانی هستند که هنوز دلهایشان مالامال از کینه است و بیم آن دارم که اگر کسی را معرّفی کنم، نپذیرید، اما بدانید کسی که امشب ستارهای بر خانهاش فرود آید و آسیبی به وی نرساند، همو صاحب حقّ است . علی علیه السّلام گوید: چون آن شب رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نماز عشاء را اقامه فرمود و به خانهاش رفت و من هم به خانه خود رفتم. ستارهای بر خانهام فرود آمد که تمام شهر و پیرامون آن را روشن کرد و سپس به چهار قسمت شکافته شد و هر قسمتی در درّهای افتاد بیآنکه کسی آسیبی ببیند. - . شاید منظور آن باشد که: هر پارهای از آن بر روی دیواری از دیوارهای خانهام افتاد بیآنکه آسیبی برساند. -
جابر بن عبدالله انصاری گوید: اما آن قوم با وجود این معجزه بر نفاق خویش اصرار ورزیدند و فضل علی علیه السّلام را نپذیرفتند. و چون آیهای نازل گشت که رسول خدامیباید دست علی علیه السّلام را به عنوان جانشین خود بالا ببرد، پیامبر به جبرئیل فرمود: بیم آن دارم با این کار دلهای مردم پراکنده شود، از این رو خداوند فرمود: «یا أیُّها الرَّسول بَلِّغ ما أُنزِلَ إلیکَ مِن ربِّکَ و اِن لم تَفعَل فما بَلَّغتَ رسالَتَهُ وَ اللهُ یَعصِمُکَ مِن النّاسِ» - . مائده: 67 - {ای
پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را نرساندهای؛ و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه میدارد}پس پیامبر دستور داد بلال صلاۀ جامعه را ندا در دهد. و چون مهاجرین و انصار گرد آمدند، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر منبر رفته و حمد و ثنای خدا را به جا آورده سپس فرموده: ای مردم قریش، امروز شرافت از آن شماست، پس صفهای خود را فشرده سازید. سپس أمر فرمود دوات و قرطاسی بیاورند. و چون آوردند، دستور داد در آن چنین بنویسند: «بِسمِ اللهِ الرحَمنِ الرَّحیم* لا ألهَ إلّا الله محّمدٌ رَسُول الله» آنگاه فرمود: آیا به این دو شهادت میدهید؟ گفتند: آری به خدا. فرمود: آیا میدانید که من مولای شما هستم؟ گفتند: آری به خدا! سپس بازوی علی بن ابی طالب علیه السّلام چنان بالا برد که سفیدی زیر بغل او پیدا گشت. و فرمود: «مَن کُنتُ مولاه فَهذا علیٌّ مولاه»{هرکس من مولای او بودهام اینک علی علیه السّلام مولای اوست}و در ادامه فرمود: «خداوندا، با دوست او دوست باش و با دشمن او، دشمن، و یار آن کس باش که او را یاری کند و هرکس او را خوار و ذلیل بدارد، خوار و ذلیلش بدار» سپس خداوند این آیه را نازل فرمود: «وَالنَّجمِ إِذَا هَوَی* مَا ضَلَّ صَاحِبُکُم َو مَا غَوَی* َو مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی* إِن هُوَ إِلَّا وَحیٌ یُوحَی» و به دنبال آن آیه «یا أیُّها الرَّسول بَلِّغ ما أُنزِلَ إلیکَ مِن ربِّکَ» را تلاوت فرمود. - . تفسیر فرات: 175- 174 -
**[ترجمه]
الضبع بسکون الباء وسط العضد و الطرس بالکسر الصحیفة.
**[ترجمه]الضّبع: - با سکون باء - وسط بازو. الطِرس: صحیفه
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی بْنِ زَکَرِیَّا مُعَنْعَناً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: لَمَّا أَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَذَکَرَ کَلَاماً فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی لِسَانِ جَبْرَئِیلَ فَقَالَ لَهُ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی مُنْزِلٌ غَداً ضَحْوَةً (2) نَجْماً مِنَ السَّمَاءِ یَغْلِبُ ضَوْؤُهُ عَلَی ضَوْءِ الشَّمْسِ فَأَعْلِمْ أَصْحَابَکَ أَنَّهُ مَنْ سَقَطَ ذَلِکَ النَّجْمُ فِی دَارِهِ فَهُوَ الْخَلِیفَةُ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَعْلَمَهُمْ (3) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ یَسْقُطُ غَداً مِنَ السَّمَاءِ نَجْمٌ یَغْلِبُ ضَوْؤُهُ عَلَی (4) ضَوْءِ الشَّمْسِ فَمَنْ سَقَطَ النَّجْمُ فِی دَارِهِ فَهُوَ الْخَلِیفَةُ مِنْ بَعْدِی فَجَلَسُوا کُلُّهُمْ (5) فِی مَنْزِلِهِ یَتَوَقَّعُ أَنْ یَسْقُطَ النَّجْمُ فِی مَنْزِلِهِ فَمَا لَبِثُوا أَنْ سَقَطَ النَّجْمُ فِی مَنْزِلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ فَاطِمَةَ علیهما السلام فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ وَ قَالُوا وَ اللَّهِ مَا تَکَلَّمَ فِیهِ إِلَّا بِالْهَوَی فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ وَ النَّجْمِ إِذا هَوی ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی إِلَیَّ أَ فَتُمارُونَهُ عَلی ما یَری (6).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: امام صادق علیه السّلام میفرماید: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در روز عید غدیرخُم امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب را به جانشینی خود تعیین نمود، سخنی بر زبان راند که جبرئیل از قول خداوند متعال به پیامبر عرض کرد: یا محمّد، من فردا پس از طلوع آفتاب ستارهای از آسمان فرود خواهم آورد که روشنایی آن بر روشنایی خورشید غلبه کند. پس به یارانت اعلام کن که این ستاره بر خانه هرکس فرود آمد، خلیفه بعد از من اوست. و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیز آنان را از این أمر آگاه فرمود. پس مردم به خانههای خود رفته و به انتظار فرود آمدن ستاره نشستند در حالی که هریک دوست داشت این ستاره در خانه او فرود آید لیکن ستاره در خانه علی علیه السّلام فرود آمد، پس آن جماعت گرد آمده و گفتند: محمد از روی هوی و هوس سخن میگوید! و خداوند در پاسخ به آنان فرمود: «وَالنَّجمِ إِذَا هَوَی* مَا ضَلَّ صَاحِبُکُم َو مَا غَوَی* َو مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی* إِن هُوَ إِلَّا وَحیٌ یُوحَی»- تا «أَفَتُمَارُونَهُ عَلَی مَا یَرَی» - . تفسیر فرات: 175 -
**[ترجمه]
یف، الطرائف کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة: رَوَی عَلِیُّ بْنُ الْمَغَازِلِیِّ بِإِسْنَادِهِ إِلَی ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کُنْتُ جَالِساً مَعَ فِتْیَةٍ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ عِنْدَ النَّبِیِّ إِذَا انْقَضَّ کَوْکَبٌ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنِ انْقَضَّ هَذَا النَّجْمُ فِی مَنْزِلِهِ فَهُوَ الْوَصِیُّ مِنْ بَعْدِی قَالَ فَقَامَ فِتْیَةٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ فَنَظَرُوا قَدِ انْقَضَّ الْکَوْکَبُ (7) فِی مَنْزِلِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ غَوَیْتَ فِی حُبِّ ابْنِ عَمِّکَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ وَ النَّجْمِ إِذا هَوی ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی (8).
ص: 283
مد، العمدة ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ الدَّهَّانِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْخَلِیلِ عَنْ هَیْثَمٍ عَنْ أَبِی بَشِیرٍ عَنْ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ مِثْلَهُ (1) فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ مِثْلَهُ (2)
**[ترجمه]الطرائف- کنز جامع الفوائد: ابن عباس گوید: به همراه جوانانی از بنیهاشم در محضر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشسته بودیم که ستارهای از آسمان به سوی زمین سرازیر شد. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این ستاره بر خانه هرکس فرود آمد، او وصیّ من خواهد بود . سپس عده ای از جوانان بنیهاشم رفتند تا ببینند ستاره کجا فرود میآید، دیدند که در خانه علی بن ابی طالب علیه السّلام فرود آمده است؛ لذا گفتند: یا رسول الله، تو در علاقه و محبت به پسر عمویت به بیراهه رفتهای. پس در پاسخ آنها از جانب خدا چنین نازل شد: «وَالنَّجمِ إِذَا هَوَی* مَا ضَلَّ صَاحِبُکُم َو مَا غَوَی.» - . الطرائف: 7 . کنز جامع الفوائد ، نسخه خطی -
العمدۀ: ابن مغازلی با سند خود آورده است که ابن عباس نیز نظیر این روایت را نقل کرده است. - . العمدۀ: 39-38 -
تفسیر فرات بن ابراهیم: اسماعیل بن ابراهیم با سند خود نظیر همین روایت را از ابن عباس نقل کرده است. - . تفسیر فرات : 175 -
**[ترجمه]
روی العلامة نحوه من طریق الجمهور عن ابن عباس (3)
و رواه أبو حامد الشافعی (4) فی کتاب شرف المصطفی علی ما رواه عنه صاحب إحقاق الحق (5)
فقد ثبت بنقل الخاص و العام نزول الآیة فیه و بعض الأخبار صریح فی إمامته و بعضها ظاهر بقرینة سؤال القوم و حسدهم علیه بعد ذلک حتی نسبوا نبیهم إلی الغوایة فإنها تدل علی أن المراد بالوصایة الإمامة علی أنها تدل علی فضل تام یمنع تقدیم غیره علیه.
**[ترجمه]علامه حلّی مشابه این روایت را از طریق اهل سنت از ابن عباس نقل کرده است و طبق نقل صاحب کتاب احقاق الحق ابو حامد شافعی هم در کتاب شرف المصطفی این روایت را آورده است. بنا بر این به نقل شیعه و سنی نزول آیه در مورد امیر مؤمنان علیه السلام ثابت گشت و برخی روایات بر امامت ایشان صراحت دارد و برخی با توجه به قرینه سئوال مردم و حسادت ورزی آنان نسبت به ایشان در پی این حادثه تا آنجا که پیامبرشان را به گمراهی نسبت نمی دهند، ظهور در امامت حضرت دارد، چون این روایت دلالت دارد که منظور از وصایت، امامت است به علاوه که بر فضیلت کاملی دلالت دارد که حضور این فضیلت در علی علیه السلام با مقدم شدن دیگران بر ایشان ناسازگار است .
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ زُهَیْرٍ عَنْ یُوسُفَ بْنِ مُوسَی عَنْ مَالِکِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ أَبِی الْأَسْوَدِ عَنْ کَثِیرٍ أَبِی إِسْمَاعِیلَ عَنْ جُمَیْعِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: صَلَّیْتُ فِی الْمَسْجِدِ الْجَامِعِ فَرَأَیْتُ ابْنَ عُمَرَ جَالِساً فَجَلَسْتُ إِلَیْهِ فَقُلْتُ حَدِّثْنِی عَنْ عَلِیٍ
ص: 284
فَقَالَ بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَبَا بَکْرٍ بِبَرَاءَةَ فَلَمَّا أَتَی بِهِ ذَا الْحُلَیْفَةِ (1) أَتْبَعَهُ عَلِیّاً فَأَخَذَهَا مِنْهُ قَالَ أَبُو بَکْرٍ یَا عَلِیُّ مَا لِی أَ نَزَلَ فِیَّ شَیْ ءٌ قَالَ لَا وَ لَکِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: لَا یُؤَدِّی عَنِّی إِلَّا أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی قَالَ فَرَجَعَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ نَزَلَ فِیَّ شَیْ ءٌ؟ قَالَ لَا وَ لَکِنْ لَا یُؤَدِّی عَنِّی إِلَّا أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی قَالَ کَثِیرٌ قُلْتُ لِجُمَیْعٍ تَشْهَدُ (2) عَلَی ابْنِ عُمَرَ بِهَذَا؟ قَالَ نَعَمْ ثَلَاثاً (3).
**[ترجمه]علل الشرائع: کثیر بن اسماعیل از قول جمیع بن عمر گوید: در مسجد جامع نماز میخواندم که ابن عمر را دیدم. پس از نماز نزد او نشسته و گفتم: از علی برایم بگو. گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ابوبکر را با سوره برائت (توبه) فرستاد تا آن را بر مردم مکه و حجّاج خانه خدا بخواند. اما چون به «ذی الحلیفه» - . نام روستایی در فاصله شش یا هفت مایلی مدینه (مراصد الاطلاع 1: 420) - رسید، علی علیه السّلام را به دنبال او فرستاد تا سوره را از وی گرفته خود ببرد و آن را بر مردم مکه بخواند. ابوبکر گفت: چه اتفاقی افتاده آیا آیهای درباره من نازل شده است؟ فرمود: خیر، لیکن رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این مأموریت را یا باید خودم انجام دهم یا مردی از اهل بیتم. پس ابوبکر نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بازگشته و گفت: آیا چیزی درباره من نازل شده است؟ فرمود: خیر، لیکن این مأموریت را جز من یا مردی از اهل بیتم نمیتواند انجام دهد. کثیر گوید: به جمیع گفتم: آیا بر این گفته ابن عمر شهادت میدهی؟ گفت: آری!- و سه بار آن را تکرار کرد. - . علل الشرائع : 74 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ مِقْسَمٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَ أَبَا بَکْرٍ بِبَرَاءَةَ ثُمَّ أَتْبَعَهُ عَلِیّاً فَأَخَذَهَا مِنْهُ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ حِیفَ (4) فِیَّ شَیْ ءٌ قَالَ لَا إِلَّا أَنَّهُ لَا یُؤَدِّی عَنِّی إِلَّا أَنَا أَوْ عَلِیٌّ وَ کَانَ الَّذِی بُعِثَ بِهِ (5) عَلِیٌّ علیه السلام لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا نَفْسٌ مُسْلِمَةٌ وَ لَا یَحُجُّ بَعْدَ هَذَا الْعَامِ مُشْرِکٌ وَ لَا یَطُوفُ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ وَ مَنْ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَهْدٌ فَهُوَ إِلَی مُدَّتِهِ (6).
**[ترجمه]علل الشرائع: ابن عباس گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ابوبکر را با سوره برائت به مکه روانه ساخت سپس علی علیه السّلام را به دنبالش فرستاد تا این سوره را از وی گرفته و خود این مأموریت را انجام دهد. پس ابوبکر به پیامبر گفت: یا رسول الله، یا رسول الله، چیزی درباره من نازل شده است؟ فرمود: خیر، کسی جز من یا علی نباید این مأموریت را انجام دهد؛ و مضمون نامهای که علی علیه السّلام باخود برد، چنین بود: جز مسلمانان کسی به بهشت نمیرود و از سال آینده هیچ مشرکی حق زیارت خانه خدا را ندارد و هیچ کس حق ندارد برهنه طواف کعبه کند و هرکس با رسول خدا پیمانی دارد، آن پیمان تا تاریخ انقضای آن معتبر خواهد بود. - . علل الشرائع: 74 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع: الطَّالَقَانِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَرِیرٍ الطَّبَرِیِّ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ قَادِمٍ عَنْ إِسْرَائِیلَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِیکٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: خَرَجْتُ إِلَی مَکَّةَ فَلَقِیتُ سَعْدَ بْنَ مَالِکٍ فَقُلْتُ لَهُ هَلْ سَمِعْتَ لِعَلِیٍّ علیه السلام مَنْقَبَةً قَالَ قَدْ شَهِدْتُ لَهُ أَرْبَعَةً لَأَنْ یَکُونَ لِی إِحْدَاهُنَّ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنَ الدُّنْیَا أَعْمُرُ فِیهَا عُمُرَ نُوحٍ أَحَدُهَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَ أَبَا بَکْرٍ بِبَرَاءَةَ إِلَی مُشْرِکِی قُرَیْشٍ فَسَارَ بِهَا یَوْماً وَ لَیْلَةً ثُمَّ قَالَ لِعَلِیٍّ اتْبَعْ أَبَا بَکْرٍ فَبَلِّغْهَا وَ رُدَّ أَبَا بَکْرٍ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ نَزَلَ فِیَّ شَیْ ءٌ قَالَ- لَا إِلَّا أَنَّهُ لَا یَبْلُغُ عَنِّی إِلَّا أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنِّی (7).
ص: 285
**[ترجمه]علل الشرائع: طالقانیّ با سند خود مینویسد: حارث بن مالک گوید: به مکه رفتم و در آنجا به سعد بن مالک برخوردم، پس به او گفتم: آیا منقبتی درباره علی علیه السّلام شنیدهای؟ گفت: چهار منقبت از او به یاد دارم که اگر یکی از آنها برای من بود، نزد من از دنیا و آخرت دوست داشتنیتر میبود حتی اگر عمر نوح میداشتم: یکی از آنها این بود که رسول خدا صَلی الله علیه و آله ابوبکر را با سوره برائت به سوی مشرکان قریش روانه ساخت و پس از یک شبانه روز راه رفتن، به علی علیه السّلام مأموریت داد که برود و نامه را از ابوبکر گرفته، خود آن را ابلاغ کند. چون ابوبکر برگشت، به پیامبر عرض کرد: یا رسول الله، آیا آیهای درباره من نازل شده است؟ فرمود: خیر، لیکن یا خودم باید این سوره را ابلاغ میکردم یا مردی از اهل بیت من. - . علل الشرائع : 74 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الدِّینَوَرِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ أَبِی سَلَمَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ سِمَاکِ بْنِ حَرْبٍ عَنْ أَنَسٍ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله بَعَثَ بِبَرَاءَةَ إِلَی أَهْلِ مَکَّةَ مَعَ أَبِی بَکْرٍ فَبَعَثَ عَلِیّاً علیه السلام وَ قَالَ لَا یَبْلُغُهَا إِلَّا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی (1).
**[ترجمه]علل الشرائع: احمد بن محمد بن اسحاق دینوری با سند خود از أنس بن مالک روایت میکند که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سوره برائت را با ابوبکر به مکه فرستاد لیکن علی را مأموریت داد تا آن را از وی گرفته و خود ابلاغ نماید و فرمود: کسی نباید آن را از جانب من به کفار ابلاغ کند جز مردی از اهل بیت من. - . علل الشرائع: 74 -
**[ترجمه]
ل، الخصال: فِیمَا أَجَابَ بِهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْیَهُودِیَّ السَّائِلَ مِنْ خِصَالِ الْأَوْصِیَاءِ قَالَ وَ أَمَّا السَّابِعَةُ یَا أَخَا الْیَهُودِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا تَوَجَّهَ لِفَتْحِ مَکَّةَ أَحَبَّ أَنْ یُعْذِرَ إِلَیْهِمْ وَ یَدْعُوهُمْ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آخِراً کَمَا دَعَاهُمْ أَوَّلًا فَکَتَبَ إِلَیْهِمْ کِتَاباً یُحَذِّرُهُمْ فِیهِ وَ یُنْذِرُهُمْ عَذَابَ اللَّهِ وَ یَعِدُهُمُ الصَّفْحَ وَ یُمَنِّیهِمْ مَغْفِرَةَ رَبِّهِمْ وَ نَسَخَ لَهُمْ فِی آخِرِهِ سُورَةَ بَرَاءَةَ لِتَقْرَأَ عَلَیْهِمْ (2) ثُمَّ عَرَضَ عَلَی جَمِیعِ أَصْحَابِهِ الْمُضِیَّ بِهِ إِلَیْهِمْ فَکُلُّهُمْ یَرَی التَّثَاقُلَ فِیهِمْ فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ نَدَبَ (3) مِنْهُمْ رَجُلًا فَوَجَّهَهُ بِهِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ- لَا یُؤَدِّی عَنْکَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ فَأَنْبَأَنِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِذَلِکَ وَ وَجَّهَنِی بِکِتَابِهِ وَ رِسَالَتِهِ إِلَی مَکَّةَ فَأَتَیْتُ مَکَّةَ وَ أَهْلُهَا مَنْ قَدْ عَرَفْتُمْ لَیْسَ مِنْهُمْ أَحَدٌ إِلَّا وَ لَوْ قَدَرَ أَنْ یَضَعَ عَلَی کُلِّ جَبَلٍ مِنِّی إِرْباً (4) لَفَعَلَ وَ لَوْ أَنْ یَبْذُلَ فِی ذَلِکَ نَفْسَهُ وَ أَهْلَهُ وَ وُلْدَهُ وَ مَالَهُ فَبَلَّغْتُهُمْ رِسَالَةَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ قَرَأْتُ عَلَیْهِمْ کِتَابَهُ فَکُلُّهُمْ یَلْقَانِی بِالتَّهَدُّدِ وَ الْوَعِیدِ وَ یُبْدِی لِیَ الْبَغْضَاءَ وَ یُظْهِرُ الشَّحْنَاءَ (5) مِنْ رِجَالِهِمْ وَ نِسَائِهِمْ فَکَانَ مِنِّی فِی ذَلِکَ مَا قَدْ رَأَیْتُمْ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَ لَیْسَ کَذَلِکَ قَالُوا بَلَی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (6).
**[ترجمه]الخصال: از جمله صفات اوصیا که امیرالمؤمنین علیه السّلام برای آن سائل یهودی بر شمرد چنین است: اما هفتم ای برادر یهود، اینکه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله چون عازم فتح مکه شد، دوست داشت همان طور که در آغاز دعوت آنان را به اسلام فرا خوانده بود، در پایان نیز ایشان را به اسلام دعوت کند، از این رو نامهای برایشان فرستاد که به آنان هشدار میداد و از عذاب خدا بر حذر میداشت و در ضمن آنان را به گذشت و مغفرت الهی نوید میداد و در پایان سوره برائت را نیز پیوست نمود تا برایشان خوانده شود. سپس به همه صحابه پیشنهاد داد که انجام این مأموریت را بر عهده بگیرند اما احساس نمود این کار بر آنها دشوار است و به انحای مختلف طفره میروند و چون چنین دید یکی از آنان را مأمور انجام این مهم نمود و چون آن مرد عزم مکه کرد، جبرئیل نازل گشته و گفت: یا محمّد، کسی جز خودت یا مردی از اهل بیت خودت نباید این مأموریت را انجام دهد. از این رو پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مرا از ماجرا آگاه نموده و تکلیف فرموده نامه و پیغام او را من به مکه برده و ابلاغ کنم. وقتی به مکه رسیدم وضع را چنان دیدم که هرکدام از آنان اگر میتوانستند مرا قطعه قطعه کرده و هر عضوی از بدنم را بر بالای کوهی قرار دهند، این کار را میکردند هرچند به قیمت جان و مال و فرزندانشان تمام شود. اما من پیام و نامه رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله را برایشان خواندم و چون کارم را انجام دادم، با تهدید و خط و نشان کشیدن آنها مواجه گشتم و با نفرت و کینهتوزی زن و مرد آنان مواجه گشتم. اما رفتار من با ایشان آنگونه بود که دیدید. سپس رو به یاران خود نمود و گفت: آیا چنین نبود؟ گفتند: بلی یا امیرالمؤمنین. - . الخصال 2 : 17- 16 -
**[ترجمه]
قل، إقبال الأعمال قَالَ جَدِّی أَبُو جَعْفَرٍ الطُّوسِیُّ (7)
فِی أَوَّلِ یَوْمٍ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ بَعَثَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله سُورَةَ بَرَاءَةَ حِینَ أُنْزِلَتْ عَلَیْهِ مَعَ أَبِی بَکْرٍ ثُمَّ نَزَلَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ
ص: 286
لَا یُؤَدِّی عَنْکَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ فَأَنْفَذَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً حَتَّی لَحِقَ أَبَا بَکْرٍ فَأَخَذَهَا مِنْهُ وَ رَدَّهُ بِالرَّوْحَاءِ (1) یَوْمَ الثَّالِثِ مِنْهُ ثُمَّ أَدَّاهَا عَنْهُ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ عَرَفَةَ وَ یَوْمَ النَّحْرِ فَقَرَأَهَا عَلَیْهِمْ فِی الْمَوْسِمِ (2).
وَ رَوَی حَسَنُ بْنُ أَشْنَاسَ عَنِ ابْنِ أَبِی الثَّلْجِ الْکَاتِبِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدَکَ الصُّوفِیِّ (3) عَنْ طَرِیفٍ مَوْلَی مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُوسَی وَ عُبَیْدِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَنِ الْحَارِثِ الْهَمْدَانِیِّ وَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ عَنْ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا فَتَحَ مَکَّةَ أَحَبَّ أَنْ یُعْذِرَ إِلَیْهِمْ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ نَحْواً مِمَّا مَرَّ. ثُمَّ قَالَ وَ أَقُولُ وَ رَوَی الطَّبَرِیُّ فِی تَارِیخِهِ فِی حَوَادِثِ سَنَةِ سِتٍّ مِنْ هِجْرَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لَمَّا أَرَادَ النَّبِیُّ الْقَصْدَ لِمَکَّةَ وَ مَنَعَهُ أَهْلُهَا أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ کَانَ قَدْ أَمَرَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَنْ یَمْضِیَ إِلَی مَکَّةَ فَلَمْ یَفْعَلْ وَ اعْتَذَرَ فَقَالَ الطَّبَرِیُّ مَا هَذَا لَفْظُهُ ثُمَّ دَعَا عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ لِیَبْعَثَهُ إِلَی مَکَّةَ فَیُبَلِّغَ عَنْهُ أَشْرَافَ قُرَیْشٍ مَا حَالُهُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی أَخَافُ قُرَیْشاً عَلَی نَفْسِی (4).
أقول: فانظر حال مولانا علی علیه السلام من حال من تقدم علیه کیف کان یفدی رسول الله صلی الله علیه و آله بنفسه فی کل ما یشیر به إلیه و کیف کان غیره یؤثر علیه نفسه.
وَ مِنْ ذَلِکَ شَرْحٌ أَبْسَطُ مِمَّا ذَکَرْنَاهُ رَوَاهُ حَسَنُ بْنُ أَشْنَاسَ فِی کِتَابِهِ أَیْضاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ مَالِکِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ النَّخَعِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا سَرَّحَ (5) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَبَا بَکْرٍ بِأَوَّلِ سُورَةِ بَرَاءَةَ إِلَی أَهْلِ مَکَّةَ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکَ أَنْ لَا تَبْعَثَ هَذَا وَ أَنْ تَبْعَثَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ أَنَّهُ لَا یُؤَدِّیهَا عَنْکَ غَیْرُهُ فَأَمَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلِیَّ بْنَ
ص: 287
أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَلَحِقَهُ فَأَخَذَ (1) مِنْهُ الصَّحِیفَةَ وَ قَالَ ارْجِعْ إِلَی النَّبِیِّ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ هَلْ حَدَثَ فِیَّ شَیْ ءٌ فَقَالَ سَیُخْبِرُکَ رَسُولُ اللَّهِ فَرَجَعَ أَبُو بَکْرٍ إِلَی النَّبِیِّ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا کُنْتَ تَرَی أَنِّی مُؤَدٍّ عَنْکَ هَذِهِ الرِّسَالَةَ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَبَی اللَّهُ أَنْ یُؤَدِّیَهَا إِلَّا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَأَکْثَرَ أَبُو بَکْرٍ عَلَیْهِ مِنَ الْکَلَامِ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله کَیْفَ تُؤَدِّیهَا وَ أَنْتَ صَاحِبِی فِی الْغَارِ (2) قَالَ فَانْطَلَقَ عَلِیٌّ علیه السلام حَتَّی قَدِمَ مَکَّةَ ثُمَّ وَافَی عَرَفَاتٍ ثُمَّ رَجَعَ إِلَی جَمْعٍ ثُمَّ إِلَی مِنًی ثُمَّ ذَبَحَ وَ حَلَقَ وَ صَعِدَ عَلَی الْجَبَلِ الْمُشْرِفِ الْمَعْرُوفِ بِالشِّعْبِ فَأَذَّنَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ أَ لَا تَسْمَعُونَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ رَسُولِ اللَّهِ إِلَیْکُمْ ثُمَّ قَالَ بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ- فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکافِرِینَ- وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی قَوْلِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ تِسْعَ آیَاتٍ مِنْ أَوَّلِهَا ثُمَّ لَمَعَ بِسَیْفِهِ (3) فَأَسْمَعَ النَّاسَ وَ کَرَّرَهَا فَقَالَ النَّاسُ مَنْ هَذَا الَّذِی یُنَادِی فِی النَّاسِ فَقَالُوا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ قَالَ مَنْ عَرَفَهُ مِنَ النَّاسِ هَذَا ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ وَ مَا کَانَ لِیَجْتَرِئَ عَلَی هَذَا غَیْرُ عَشِیرَةِ مُحَمَّدٍ فَأَقَامَ أَیَّامَ التَّشْرِیقِ ثَلَاثَةً یُنَادِی بِذَلِکَ وَ یَقْرَأُ عَلَی النَّاسِ غُدْوَةً وَ عَشِیَّةَ فَنَادَاهُ النَّاسُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ أَبْلِغْ ابْنَ عَمِّکَ أَنْ لَیْسَ لَهُ عِنْدَنَا إِلَّا ضَرْباً بِالسَّیْفِ وَ طَعْناً بِالرِّمَاحِ ثُمَّ انْصَرَفَ عَلِیٌّ علیه السلام إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله یَقْصِدُ فِی السَّیْرِ وَ أُبْطِئَ الْوَحْیُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی أَمْرِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ مَا کَانَ مِنْهُ فَاغْتَمَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِذَلِکَ غَمّاً شَدِیداً حَتَّی رُئِیَ ذَلِکَ فِی وَجْهِهِ وَ کَفَّ عَنِ النِّسَاءِ مِنَ الْهَمِّ وَ الْغَمِّ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ لَعَلَّهُ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیْهِ نَفْسُهُ (4) أَوْ عَرَضَ لَهُ مَرَضٌ فَقَالُوا لِأَبِی ذَرٍّ قَدْ نَعْلَمُ مَنْزِلَتَکَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ تَرَی
ص: 288
مَا بِهِ فَنَحْنُ نُحِبُّ أَنْ تُعْلِمَ (1) لَنَا أَمْرَهُ فَسَأَلَ أَبُو ذَرٍّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی وَ إِنِّی لَمَیِّتٌ وَ مَا وَجَدْتُ فِی أُمَّتِی إِلَّا خَیْراً وَ مَا بِی مِنْ مَرَضٍ وَ لَکِنْ مِنْ شِدَّةِ وَجْدِی بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام وَ إِبْطَاءِ الْوَحْیِ عَنِّی فِی أَمْرِهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَعْطَانِی فِی عَلِیٍّ علیه السلام تِسْعَ خِصَالٍ ثَلَاثَةً لِدُنْیَایَ وَ اثْنَتَانِ لآِخِرَتِی وَ اثْنَتَانِ أَنَا مِنْهُمَا آمِنٌ وَ اثْنَتَانِ أَنَا مِنْهُمَا خَائِفٌ وَ قَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا صَلَّی الْغَدَاةَ وَ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ بِوَجْهِهِ إِلَی طُلُوعِ الشَّمْسِ یَذْکُرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَتَقَدَّمُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام خَلْفَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ یَسْتَقْبِلُ النَّاسَ بِوَجْهِهِ فَیَسْتَأْذِنُونَ فِی حَوَائِجِهِمْ وَ بِذَلِکَ أَمَرَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (2) فَلَمَّا تَوَجَّهَ عَلِیٌّ علیه السلام إِلَی ذَلِکَ الْوَجْهِ لَمْ یَجْعَلْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَکَانَ عَلِیٍّ لِأَحَدٍ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا صَلَّی وَ سَلَّمَ اسْتَقْبَلَ (3) النَّاسَ بِوَجْهِهِ فَأَذِنَ لِلنَّاسِ فَقَامَ أَبُو ذَرٍّ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لِی حَاجَةٌ قَالَ انْطَلِقْ فِی حَاجَتِکَ فَخَرَجَ أَبُو ذَرٍّ مِنَ الْمَدِینَةِ یَسْتَقْبِلُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَلَمَّا کَانَ بِبَعْضِ الطَّرِیقِ إِذَا هُوَ بِرَاکِبٍ مُقْبِلٍ عَلَی نَاقَتِهِ فَإِذَا هُوَ عَلِیٌّ علیه السلام فَاسْتَقْبَلَهُ وَ الْتَزَمَهُ وَ قَبَّلَهُ وَ قَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی اقْصِدْ فِی مَسِیرِکَ حَتَّی أَکُونَ أَنَا الَّذِی أُبَشِّرُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ مِنْ أَمْرِکَ فِی غَمٍّ شَدِیدٍ وَ هَمٍّ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام نَعَمْ فَانْطَلَقَ أَبُو ذَرٍّ مُسْرِعاً حَتَّی أَتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ الْبُشْرَی قَالَ وَ مَا بُشْرَاکَ یَا أَبَا ذَرٍّ قَالَ قَدِمَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَقَالَ لَهُ لَکَ بِذَلِکَ الْجَنَّةُ ثُمَّ رَکِبَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ رَکِبَ مَعَهُ النَّاسُ فَلَمَّا رَآهُ أَنَاخَ نَاقَتَهُ (4) وَ نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَتَلَقَّاهُ وَ الْتَزَمَهُ (5) وَ عَانَقَهُ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَی مَنْکِبِ عَلِیٍّ وَ بَکَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَرِحاً بِقُدُومِهِ وَ بَکَی عَلِیٌّ علیه السلام مَعَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا صَنَعْتَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَإِنَّ الْوَحْیَ أُبْطِئَ عَلَیَّ فِی أَمْرِکَ فَأَخْبَرَهُ بِمَا صَنَعَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْلَمَ بِکَ مِنِّی حِینَ أَمَرَنِی بِإِرْسَالِکَ.
ص: 289
وَ مِنْ کِتَابِ ابْنِ أَشْنَاسَ الْبَزَّازِ مِنْ طَرِیقِ رِجَالِ أَهْلِ الْخِلَافِ فِی حَدِیثٍ آخَرَ أَنَّهُ لَمَّا وَصَلَ مَوْلَانَا عَلِیٌّ علیه السلام إِلَی الْمُشْرِکِینَ بِآیَاتِ بَرَاءَةَ لَقِیَهُ خِرَاشُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَخُو عَمْرِو بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ هُوَ الَّذِی قَتَلَهُ عَلِیٌّ علیه السلام مُبَارَزَةً یَوْمَ الْخَنْدَقِ وَ شُعْبَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَخُوهُ فَقَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام عَلَی مَا تُسَیِّرُنَا یَا عَلِیُّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ بَلْ بَرِئْنَا مِنْکَ وَ مِنِ ابْنِ عَمِّکَ إِنْ شِئْتَ إِلَّا مِنَ الطَّعْنِ وَ الضَّرْبِ وَ قَالَ شُعْبَةُ لَیْسَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ ابْنِ عَمِّکَ إِلَّا السَّیْفُ وَ الرُّمْحُ وَ إِنْ شِئْتَ بَدَأْنَا بِکَ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام أَجَلْ أَجَلْ إِنْ شِئْتَ فَهَلُمُّوا.
وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ مِنَ الْکِتَابِ قَالَ: وَ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام یُنَادِی فِی الْمُشْرِکِینَ بِأَرْبَعٍ- لَا یَدْخُلُ مَکَّةَ مُشْرِکٌ بَعْدَ مَأْمَنِهِ وَ لَا یَطُوفُ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا نَفْسٌ مُسْلِمَةٌ وَ مَنْ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَهْدٌ فَعُهْدَتُهُ إِلَی مُدَّتِهِ.
و قال فی حدیث آخر و کانت العرب فی الجاهلیة تطوف بالبیت عراة و یقولون لا یکون علینا ثوب حرام و لا ثوب خالطه إثم و لا نطوف إلا کما ولدتنا أمهاتنا و قال بعض نقلة هذا الحدیث إن قول النبی صلی الله علیه و آله فی الحدیث الثانی لأبی بکر أنت صاحبی فی الغار لما اعتذر عن إنفاذه إلی الکفار و معناه أنک کنت معی فی الغار فجزعت ذلک الجزع حتی أننی (1) سکنتک و قلت لک لا تَحْزَنْ و ما کان قد دنا شر لقاء المشرکین و ما کان لک أسوة (2) بنفسی فکیف تقوی علی لقاء الکفار بسورة براءة و ما أنا معک و أنت وحدک؟ و لم یکن النبی صلی الله علیه و آله ممن یخاف (3) علی أبی بکر من الکفار أکثر من خوفه علی علی علیه السلام لأن أبا بکر ما کان جری منه أکثر من الهرب منهم و لم یعرف له قتیل فیهم و لا جریح و إنما کان علی علیه السلام هو الذی یحتمل (4) فی المبیت علی الفراش حتی سلم النبی منهم و هو الذی قتل منهم فی کل حرب فکان الخوف علی علی علیه السلام من القتل أقرب إلی العقل (5).
ص: 290
**[ترجمه]اقبال الأعمال: جَدّم ابو جعفر طوسی گوید: در روز اول ذی حجّه رسول اکرم صَلی الله علیهِ و آله سوره برائت را که تازه نازل شده بود به همراه ابوبکر به مکه فرستاد. سپس به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وحی شد که یا خودش و یا یکی از اهل بیت خودش باید این سوره را ابلاغ کند. سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را در پی ابوبکر فرستاد و علی علیه السّلام توانست در روز سوم در «الرّوحاء» - . نام محلی است در 40 مایلی مدینه -
به وی برسد و نامه را از او گرفته و عازم مکه شود و ابوبکر به مدینه بازگشت. حضرت علی علیه السّلام توانست در مراسم حج هم نامه پیامبر و هم سوره برائت را در روز عرفه و روز قربانی کردن بر مردم بخواند.
حسن بن أشناس، با سند خود نقل میکند که علی علیه السّلام فرمود: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مکه را فتح نمود، دوست داشت که با مردم اتمام حجت کند- سپس راوی ماجرا را آنگونه که بیان گردید، نقل کرده و سپس ادامه داده گوید- : و میگویم: طبری نیز در تاریخ خود ضمن بیان حوادث سال ششم هجری آورده است که چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله قصد مکه کرد و مردم مکه از ورود وی به شهر ممانعت به عمل آوردند، پیامبر به عمر بن خطّاب دستور داد به مکه رود، أمّا عمر از رفتن امتناع کرده و عذرخواهی کرد. طبری این ماجرا را چنین روایت میکند: سپس عمر بن خطاب را برای رفتن به مکه و توضیح خواستههای پیامبر فرا خواند اما عمر عذرخواهی نموده و گفت: یا رسول الله، من از قریش بر جان خویش بیمناکم! میگویم: باید دقت کرد و دید که چگونه مولایمان علی علیه السّلام همیشه آماده جانفشانی در راه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود امّا دیگران اول به فکر جان خودشان بودند؟!
مورد دیگر، مأموریتی بسیار سادهتر از این مأموریت که ابن أشناس در کتاب خود به آن اشاره میکند و با سند خود از امام صادق و او از پدر بزرگوارش روایت میکند که چون ابوبکر به همراه سوره برائت عازم مکه شد، جبرئیل نازل گشته و گفت: یا محمّد، خداوند به تو أمر میکند که این شخص را مفرست و علی بن ابی طالب را بفرست که کسی غیر از علی نمیتواند به جای تو آن را به انجام برساند. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به علی بن ابی طالب علیه السّلام دستور داد شخصاً این مأموریت را انجام دهد پس امیرالمؤمنین خود را به ابوبکر رسانده، نامه را از وی گرفته و فرمود: نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله باز گرد. ابوبکر گفت: آیا اتفاقی درباره من افتاده؟ گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله تو را با خبر خواهد کرد. پس ابوبکر نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بازگشته و گفت: یا رسول الله، آیا فکر کردی من قادر نیستم این نامه را از جانب شما به مردم مکه برسانم؟ پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: اراده خداوند این بود که جز علی بن ابی طالب کسی این مأموریت را انجام ندهد. اما ابوبکر دست بر دار نبود و پیوسته گله میکرد لذا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: چگونه از عهده انجام این کار بر میآمدی در حالی که تو یار غار منی! - . در این جمله رسول خدا صلی الله علیه و آله یک توبیخ و یک کنایه وجود دارد و رسول خدا به ابوبکر این مفهوم را القا و یاد آوری میکند که تو در غار با من بودی و کسی جای تو را نمیدانست، لیکن بسیار ترسان و وحشت زده بودی. اما تو اکنون مدّعی هستی میتوانی با خواندن سوره برائت، رودرروی قریش بایستی و شجاعانه با آنها برخورد کنی؟! -
راوی گوید: پس علی علیه السّلام به سفر ادامه داد تا به مکه رسید و آنگاه به عرفات رفت و سپس به جمع و منی رفت و بعد از آن مراسم قربانی و تحلیق را به جا آورد و از کوه معروف به شعب بالا رفته و سه بار أذان گفته و فرمود: ای مردم، مگر نمیشنوید؟ من فرستاده رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برای شما هستم. سپس آیات برائت را چنین تلاوت فرمود:
- براءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلیَ الَّذِینَ عَاهَدتمُّ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ*فَسِیحُواْ فیِ الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشهُْرٍ وَ اعْلَمُواْ أَنَّکمُ ْ غَیرُْ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مخُْزِی الْکَافِرِینَ*وَ أَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلیَ النَّاسِ یَوْمَ الحَْجّ ِ الْأَکْبرَِ أَنَّ اللَّهَ بَرِی ءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیرٌْ لَّکُمْ وَ إِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّکُمْ غَیرُْ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ*إِلَّا الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ثمُ َّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیًْا وَ لَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلیَ مُدَّتهِِمْ إِنَّ اللَّهَ یحُِبُّ الْمُتَّقِینَ*فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشهُْرُ الحُْرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّکَوةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ*وَ إِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتیَ یَسْمَعَ کلََامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَالِکَ بِأَنهَُّمْ قَوْمٌ لَّا یَعْلَمُونَ*کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللَّهِ وَ عِندَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِینَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الحَْرَامِ فَمَا اسْتَقَمُواْ لَکُمْ فَاسْتَقِیمُواْ لهَُمْ إِنَّ اللَّهَ یحُِبُّ الْمُتَّقِینَ*کَیْفَ وَ إِن یَظْهَرُواْ عَلَیْکُمْ لَا یَرْقُبُواْ فِیکُمْ إِلاًّ وَ لَا ذِمَّةً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَ تَأْبیَ قُلُوبُهُمْ وَ أَکْثرَُهُمْ فَسِقُونَ*اشْترََوْاْ بَِایَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَصَدُّواْ عَن سَبِیلِهِ إِنهَُّمْ سَاءَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ*لَا یَرْقُبُونَ فیِ مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لَا ذِمَّةً وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ*فَإِن تَابُواْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّکَوةَ فَإِخْوَانُکُمْ فیِ الدِّینِ
وَ نُفَصِّلُ الاَْیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ*وَ إِن نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُواْ فیِ دِینِکُمْ فَقَاتِلُواْ أَئمَّةَ الْکُفْرِ
إِنَّهُمْ لَا أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ*أَ لَا تُقَتِلُونَ قَوْمًا نَّکَثُواْ أَیْمَنَهُمْ وَ هَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَ هُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تخَْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تخَْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ*
{[این آیات] اعلام بیزاری [و عدم تعهّد] است از طرف خدا و پیامبرش نسبت به آن مشرکانی که با ایشان پیمان بسته اید. پس [ای مشرکان،] چهار ماه [دیگر با امنیّت کامل] در زمین بگردید و بدانید که شما نمی توانید خدا را به ستوه آورید، و این خداست که رسواکننده کافران است. و [این آیات] اعلامی است از جانب خدا و پیامبرش به مردم در روز حجّ اکبر که خدا و پیامبرش در برابر مشرکان تعهّدی ندارند [با این حال] اگر [از کفر] توبه کنید آن برای شما بهتر است، و اگر روی بگردانید پس بدانید که شما خدا را درمانده نخواهید کرد و کسانی را که کفر ورزیدند از عذابی دردناک خبر ده. مگر آن مشرکانی که با آنان پیمان بسته اید، و چیزی از [تعهّدات خود نسبت به] شما فروگذار نکرده، و کسی را بر ضدّ شما پشتیبانی ننموده اند. پس پیمان اینان را تا [پایان] مدّتشان تمام کنید، چرا که خدا پرهیزگاران را دوست دارد. پس چون ماه هایِ حرام سپری شد، مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند، راه برایشان گشاده گردانید، زیرا خدا آمرزنده مهربان است. و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود سپس او را به مکان امنش برسان، چرا که آنان قومی نادانند.چگونه مشرکان را نزد خدا و نزد فرستاده او عهدی تواند بود؟ مگر با کسانی که کنار مسجد الحرام پیمان بسته اید. پس تا با شما [بر سر عهد] پایدارند، با آنان پایدار باشید، زیرا خدا پرهیزگاران را دوست می دارد. چگونه [برای آنان عهدی است] با اینکه اگر بر شما دست یابند، در باره شما نه خویشاوندی را مراعات می کنند و نه تعهّدی را، شما را با زبانشان راضی می کنند و حال آنکه دلهایشان امتناع می ورزد و بیشترشان منحرفند. آیات خدا را به بهای ناچیزی فروختند و [مردم را] از راه او باز داشتند، به راستی آنان چه بد اعمالی انجام می دادند. در باره هیچ مؤمنی مراعات خویشاوندی و پیمانی را نمی کنند، و ایشان همان تجاوزکارانند .
پس اگر توبه کنند و نماز برپا دارند و زکات دهند، در این صورت برادران دینی شما می باشند، و ما آیات [خود] را برای گروهی که می دانند به تفصیل بیان می کنیم. و اگر سوگندهای خود را پس از پیمان خویش شکستند و شما را در دینتان طعن زدند، پس با پیشوایان کفر بجنگید، چرا که آنان را هیچ پیمانی نیست، باشد که [از پیمان شکنی] باز ایستند. چرا با گروهی که سوگندهای خود را شکستند و بر آن شدند که فرستاده [خدا] را بیرون کنند، و آنان بودند که نخستین بار [جنگ را] با شما آغاز کردند، نمی جنگید؟ آیا از آنان می ترسید؟ با اینکه اگر مؤمنید خدا سزاوارتر است که از او بترسید.}
سپس شمشیر را از نیام برکشیده و شروع به تکان دادن آن کرد و در همان حال آیات برائت را برایشان تکرار میکرد. عدهای گفتند: این کیست که چنین با مردم سخن میگوید: گفتند: او علی بن ابی طالب است. عدهای از مردم سرشناس نیز گفتند: این پسر عموی محمّد است و کسی جز عشیره محمّد جرأت چنین کاری را ندارد! سپس در هر سه روز تشریق پیوسته و صبح و عصر این آیات را بر مردم میخواند. لذا جمعی از مشرکان گفتند: از قول ما به پسرعمویت بگو که میان ما و شما جز تیزی شمشیر و ضربت نیزه نخواهد بود.
سپس علی علیه السّلام با تأنی نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بازگشت بیآنکه چیزی بر پیامبر نازل گردد و وی را از حال علی علیه السّلام باخبر سازد؛ از این رو رسول خدا چنان غمگین گشت که این غم کاملاً از رخسارشان پیدا بود و از شدّت همّ و غم از مصاحبت همسران کناره گرفت. در این حال برخی به یکدیگر میگفتند: شاید خبر مرگش را به او دادهاند که چنین حال و روزی پیدا کرده یا اینکه به بیماری سختی مبتلا شده است. لذا عدهای از آنها به ابوذر گفتند: ما از منزلتی که نزد رسول خدا داری با خبریم، و خود میبینی که آن حضرت چه حال و روزی دارد. ما دوست داریم برایمان خبری از وی بگیری که چه مشکلی دارد؟ پس ابوذر از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ماجرا را پرسید. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خبر مرگم را دریافت نکردهام امّا بیشک روزی خواهم مُرد و در اُمّتم نیز جز خیر چیزی ندیدهام، بیماری هم ندارم بلکه از شدّت علاقهای که به علی بن ابی طالب دارم و نیز نازل نشدن وحی درباره حال و روز او غمگینم ؛ زیرا خداوند متعال با وجود علی نه خصلت به من ارزانی داشته است: سه خصلت برای دنیایم و دو خصلت برای آخرتم و دو خصلت دیگر که موجب آرامش خاطر منند و دو خصلت دیگر که از آنها بیمناکم. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عادت داشت پس از نماز صبح تا طلوع آفتاب رو به قبله بایستد و مشغول ذکر خدا شود و علی بن ابی طالب علیه السّلام پشت به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله کرده و به رتق و فتق امور مردم میپرداخت و خود پیامبر به مردم گفته بود چنین کنند. و چون علی علیه السّلام به این مأموریت رفت، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله کسی را جایگزین وی نکرد، بلکه پس از نماز صبح شخصاً مردم را میپذیرفت و امورشان را تمشیث میفرمود. پس ابوذر برخاست و عرض کرد: یا رسول الله، کاری دارم که باید بروم. فرمود: برو و کارت را به انجام برسان.
سپس ابوذر برای استقبال از علی علیه السّلام از مدینه خارج گردید و هنوز مسافت زیادی را طی نکرده بود که شتر سواری را دید و چون نزدیکتر شد، دانست که وی علی علیه السّلام است؛ لذا به استقبالش شتافت و او را در آغوش کشیده و بوسید و عرض کرد: پدر و مادرم فدایت شوند، کمی آهستهتر حرکت کنید تا من اولین کسی باشم که مژده آمدن تو را به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میدهد، زیرا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در فراق تو بسیار غمگین است. علی علیه السّلام فرمود: چنین خواهم کرد. پس ابوذر با شتاب خود را به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رسانده و عرض کرد: مژده باد رسول خدا! فرمود: چه بشارتی داری ابوذر؟ عرض کرد: علی بن ابی طالب علیه السّلام آمد. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: بهشت مژدگانی توست. سپس رسول خدا به همراه عدهای از مردم به استقبال وی رفتند و چون او را دید، شتر خویش را خوابانید و علی علیه السّلام را در آغوش کشید و صورت مبارک خود را بر شانه علی علیه السّلام گذاشت و از شدت شادمانی گریست و علی علیه السّلام نیز با او گریست. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: پدر و مادرم فدایت، چه کردی؟ مدتی است که وحی درباره تو بر من نازل نمیشود. علی علیه السّلام نیز ماجرای خود را برای وی تعریف کرد، سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند متعال تو را بیشتر از من میشناخت که به من دستور داد تو را بفرستم.
از کتاب ابن أشناس بزّاز طی روایتی دیگر از رجال مخالف آمده است: چون مولایمان علی
علیه السّلام با آیات برائت نزد مشرکان رفت، خراش بن عبدالله برادر عمر بن عبدالله را که در جنگ خندق کشته بود به همراه برادر دیگرش شعبه بن عبدالله دید. خراش به علی علیه السّلام گفت: چرا ما را چهار ماه مهلت دادهاید که آزاد باشیم؟ این ما هستیم که از تو و عموزادهات بیزاری میجوییم، اگر چنین کنی میان ما جز شمشیر و نیزه نخواهد بود. شعبه نیز گفت: میان ما و پسر عمویت جز شمشیر و نیزه سختی نیست و اگر بخواهی از تو شروع میکنیم!! علی علیه السّلام فرمود: آری، آری؛ اگر چنین میخواهی پس بیایید تا بجنگیم.
در روایتی دیگر از همین کتاب گوید: علی علیه السّلام چهار مورد را به مشرکان گوشزد کرده و با صدای بلند تکرار میفرمود: پس از پایان مهلت چهار ماهه هیچ مشرکی حق ورود به مکه را نخواهد داشت؛ کسی حق ندارد برهنه طواف کعبه کند؛ هیچ کس جز کسی که اسلام آورده، وارد بهشت نمیشود و هرکه عهد و پیمانی با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دارد، این عهد و پیمان تا زمانی که مشخص شده اعتبار دارد.
در حدیث دیگری گوید: اعراب در جاهلیت عریان طواف کعبه میکردند و میگفتند: نباید جامهای حرام یا آلوده به گناه بر تن داشته باشیم و طواف نمیکنیم مگر آنگونه که از مادر زادهایم. یکی از راویان این حدیث گوید: گفته پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به ابوبکر در حدیث دوم که: «تو یار غار من هستی» آنگاه که از فرستادنش به سوی کفّار مکه منصرف شد، بدان معنا بود که تو هنگامی که با من در غار بودی آنقدر بیتابی و بیقراری کردی که من مجیور شدم آرامت کنم و گفتم: غم مخور! و این در حالی بود که از جانب مشرکان شرّی به ما نزدیک نشده بود و تو مرا أسوه خود قرار نداده بودی که از هیچ چیزی ترس نداشتم اما اکنون چگونه میخواهی بدون من و به تنهایی میان کفّار بروی؟ البته ترس رسول خدا بر ابوبکر از کفار به اندازه ترس بر علی از کفّار نبود زیرا ابوبکر پیوسته از مقابل کفّار گریخته بود و کسی را از آنها نکشته یا زخمی نکرده بود لیکن علی علیه السّلام کسی بود که در لیلۀ المبیت در بستر پیامبر خوابید تا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از دست آنها نجات یابد و هم اوست که در هر جنگی تعدادی از آنها را به قتل رسانده بود. بنابراین، ترس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر علی علیه السّلام از کشته شدن وی بسیار نزدیکتر به عقل بود. - . اقبال الأعمال : 321-318 -
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی: أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ بَعْدَ مَا رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ غَزْوَةِ تَبُوکَ فِی سَنَةِ تِسْعٍ مِنَ الْهِجْرَةِ قَالَ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا فَتَحَ مَکَّةَ لَمْ یَمْنَعِ الْمُشْرِکِینَ الْحَجَّ فِی تِلْکَ السَّنَةِ وَ کَانَ سُنَّةً مِنَ الْعَرَبِ فِی الْحَجِّ أَنَّهُ مَنْ دَخَلَ مَکَّةَ وَ طَافَ بِالْبَیْتِ فِی ثِیَابِهِ لَمْ یَحِلَّ لَهُ إِمْسَاکُهَا وَ کَانُوا یَتَصَدَّقُونَ بِهَا وَ لَا یَلْبَسُونَهَا بَعْدَ الطَّوَافِ فَکَانَ مَنْ وَافَی مَکَّةَ یَسْتَعِیرُ ثَوْباً وَ یَطُوفُ فِیهِ ثُمَّ یَرُدُّهُ وَ مَنْ لَمْ یَجِدْ عَارِیَّةً اکْتَرَی ثِیَاباً وَ مَنْ لَمْ یَجِدْ (1) عَارِیَّةً وَ لَا کَرًی (2) وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ إِلَّا ثَوْبٌ وَاحِدٌ طَافَ بِالْبَیْتِ عُرْیَاناً فَجَاءَتِ امْرَأَةٌ مِنَ الْعَرَبِ وَسِیمَةً جَمِیلَةً فَطَلَبَتْ ثَوْباً عَارِیَّةً أَوْ کَرًی فَلَمْ تَجِدْهُ فَقَالُوا لَهَا إِنْ طُفْتِ فِی ثِیَابِکِ احْتَجْتِ أَنْ تَتَصَدَّقِی بِهَا فَقَالَتْ وَ کَیْفَ أَتَصَدَّقُ وَ لَیْسَ لِی غَیْرُهَا فَطَافَتْ بِالْبَیْتِ عُرْیَانَةً وَ أَشْرَفَ لَهَا النَّاسُ فَوَضَعَتْ إِحْدَی یَدَیْهَا عَلَی قُبُلِهَا وَ الْآخَرَ عَلَی دُبُرِهَا وَ قَالَتْ مُرْتَجِزَةً:
الْیَوْمَ یَبْدُو بَعْضُهُ أَوْ کُلُّهُ*** فَمَا بَدَا مِنْهُ فَلَا أُحِلُّهُ
فَلَمَّا فَرَغَتْ مِنَ الطَّوَافِ خَطَبَهَا (3) جَمَاعَةٌ فَقَالَتْ إِنَّ لِی زَوْجاً وَ کَانَتْ سِیرَةُ رَسُولِ اللَّهِ قَبْلَ نُزُولِ سُورَةِ بَرَاءَةَ أَنْ لَا یَقْتُلَ إِلَّا مَنْ قَتَلَهُ (4) وَ لَا یُحَارِبَ إِلَّا مَنْ حَارَبَهُ وَ أَرَادَهُ وَ قَدْ کَانَ نَزَلَ عَلَیْهِ فِی ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا (5) فَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا یُقَاتِلُ أَحَداً قَدْ تَنَحَّی عَنْهُ (6) وَ اعْتَزَلَهُ حَتَّی نَزَلَتْ عَلَیْهِ سُورَةُ بَرَاءَةَ وَ أَمَرَهُ بِقَتْلِ الْمُشْرِکِینَ مَنِ اعْتَزَلَهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْتَزِلْهُ إِلَّا الَّذِینَ قَدْ کَانَ عَاهَدَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْمَ فَتْحِ مَکَّةَ إِلَی مُدَّةٍ مِنْهُمْ صَفْوَانُ بْنُ أُمَیَّةَ وَ سُهَیْلُ بْنُ عَمْرٍو فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ
ص: 291
الْمُشْرِکِینَ فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ ثُمَّ یُقْتَلُونَ حَیْثُ مَا وُجِدُوا فَهَذِهِ أَشْهُرُ السِّیَاحَةِ عِشْرِینَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ وَ الْمُحَرَّمَ وَ صَفَرَ وَ شَهْرَ رَبِیعٍ الْأَوَّلَ وَ عَشْراً مِنْ شَهْرِ رَبِیعٍ الْآخَرِ فَلَمَّا نَزَلَتِ الْآیَاتُ مِنْ أُولَی بَرَاءَةَ (1) دَفَعَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی أَبِی بَکْرٍ وَ أَمَرَهُ أَنْ یَخْرُجَ إِلَی مَکَّةَ وَ یَقْرَأَهَا عَلَی النَّاسِ بِمِنًی یَوْمَ النَّحْرِ فَلَمَّا خَرَجَ أَبُو بَکْرٍ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ لَا یُؤَدِّی عَنْکَ إِلَّا رَجُلٌ مِنْکَ فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی طَلَبِهِ فَلَحِقَهُ بِالرَّوْحَاءِ فَأَخَذَ مِنْهُ الْآیَاتِ فَرَجَعَ أَبُو بَکْرٍ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ نَزَلَ فِیَّ شَیْ ءٌ؟ قَالَ أَمَرَنِی رَبِّی (2) أَنْ لَا یُؤَدِّیَ عَنِّی إِلَّا أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنِّی.
قَالَ وَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَرَنِی عَنِ اللَّهِ أَنْ لَا یَطُوفَ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ وَ لَا یَقْرَبَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ مُشْرِکٌ بَعْدَ هَذَا الْعَامِ وَ قَرَأَ عَلَیْهِمْ «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ فَأَجَّلَ اللَّهُ لِلْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ حَجُّوا تِلْکَ السَّنَةَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ حَتَّی یَرْجِعُوا إِلَی مَأْمَنِهِمْ ثُمَّ یُقْتَلُونَ حَیْثُ مَا وُجِدُوا.
قَالَ وَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ حَکِیمِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ قَالَ الْأَذَانُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کُنْتُ أَنَا الْأَذَانَ فِی النَّاسِ (3).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: امام صادق علیه السّلام فرمود: این آیه زمانی نازل شد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در سال نهم هجرت از غزوه تبوک بازگشته بود. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پس از فتح مکه مشرکان را از انجام مناسک حج در آن سال منع نفرمود. در میان گروهی از عرب رسم بر این بود که پس از طواف بر خود لازم میدیدند لباسهایی را که در طواف پوشیده بودند. صدقه بدهند و حق نداشتند دیگر آنها را بپوشند. از این رو هر که از آنها به مکه میآمد، جامهای را به صورت عاریه میگرفت و بعد از طواف آن را پس میداد و لباسهای خود را دوباره میپوشید و اگر کسی لباس عاریتی پیدا نمیکرد، آن را کرایه میکرد و اگر کسی نه جامه عاریتی پیدا میکرد و نه لباس کرایهای، و لباس دیگری هم نداشت، برهنه به طواف میپرداخت! روزی یکی از زنان زیبا و خوش قد و بالای عرب به زیارت آمده بود و جامه عاریتی پیدا نکرد، به وی گفتند: اگر با جامهات طواف کنی، باید آنها را صدقه بدهی. گفت، من که لباس دیگری ندارم، چگونه آن را صدقه بدهم؟! از این رو برهنه به طواف پرداخت و مردم به نظارهاش ایستادند. او یک دست را روی شرمگاه خود گذاشته و با دست دیگر باسن خود را پوشانده و طواف میکرد و در همان حال این شعر را میخواند:
- «امروز همه یا قسمتی از آن پیدا میشود و آن قسمتی را که آشکار میشود حلال نمیکنم»
چون از طواف فارغ گشت، عدهای از وی خواستگاری کردند، اما او گفت: من شوهر دارم! منش رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله این بود که کسی را که با او جنگ نکرده، به قتل نرساند و با کسی که با وی از سر جنگ در نیامده، نجنگد، زیرا خداوند به وی فرموده بود: «فَإن اعتَزَلُوکم فَلَم یُقاتِلُوکُم وَألقَوا إلیکم السَّلمَ فَما جَعَل الله لَکُم عَلَیهِم سَبیلاً» - . نساء/ 90 - {پس
اگر از شما کنارهگیری کردند و با شما نجنگیدند و با شما طرح صلخ افکندند، [دیگر] خدا برای شما راهی [برای تجاوز] بر آنان قرار نداده است.} از این رو رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله با کسی که از وی دوری میکرد، نمیجنگید تا اینکه سوره برائت بر وی نازل گشت و به وی امر شد مشرکان را بکشد مگر کسانی که پیامبرصَلی الله علیهِ و آله بعد از فتح مکه به آنان مهلت داده یود که از جمله آنان میتوان صفوان بن اُمیّۀ و سهیل بن عمرو را نام برد. پس خداوند فرمود: «براءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلیَ الَّذِینَ عَاهَدتمُّ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ*فَسِیحُواْ فیِ الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشهُْرٍ» بعد از آن هرکجا یافته شوند، باید به قتل رسانده شوند و این ماههای سیاحت بود (ماههایی که مشرکان آزاد و مجاز به سیاحت بودند) : از 20 ذی حجه تا محرم، صفر، ربیع الاول و ده روز آخر ربیع الآخر؛ و چون آیات نخستین برائت نازل گشت، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آنها را به ابوبکر سپرد و به وی دستور داد به مکه رفته و آنها را در منی و در روز قربانی کردن بر مردم بخواند. چون ابوبکر از مدینه خارج شد، جبرئیل بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نازل گشته و گفت: یا محمد، کسی از جانب تو این مأموریت را انجام نمیدهد مگر اینکه مردی از اهل بیت خودت باشد. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را فراخواند و او را در پی ابوبکر فرستاد. علی در «الرّوحاء» به ابوبکر رسید و آیات سوره برائت را از وی گرفته و عازم مکه شد و ابوبکر نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بازگشته و گفت: یا رسول الله، آیا آیهای درباره من نازل شده است؟ فرمود: پروردگارم به من أمر فرمود که این مهم را یا باید خودم به انجام برسانم یا مردی از اهل بیتم.
امام رضا علیه السلام گوید: أمیرالمومنین علیه السّلام فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به من امر نمود که هیچ برهنهای حق طواف کعبه ندارد، هیچ مشرکی از سال آینده حق نزدیک شدن به بیتالحرام را ندارد، و آیات برائت: «براءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلیَ الَّذِینَ عَاهَدتمُّ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ*فَسِیحُواْ فیِ الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشهُْرٍ» را بر ایشان بخوان. بنابراین خداوند مشرکانی را که در آن سال حج گزاردند چهار ماه مهلت داد تا به زادگاه خود باز گشته و از آن پس هر کجا یافته شوند، کشته خواهند شد.
گوید: علی بن الحسین علیه السّلام در باب آیه: «وَ أَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» فرمود: «أذان» امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ و در حدیث دیگری امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: «أذان» در میان مردم، من بودم. - . تفسیر قمی : 258- 257 -
**[ترجمه]
مع، معانی الأخبار ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ مُغِیرَةَ النَّصْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ« وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ» فَقَالَ اسْمٌ نَحَلَهُ (4) اللَّهُ
ص: 292
عَزَّ وَ جَلَّ عَلِیّاً صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ مِنَ السَّمَاءِ لِأَنَّهُ هُوَ الَّذِی أَدَّی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ بَرَاءَةَ وَ قَدْ کَانَ بَعَثَ بِهَا مَعَ أَبِی بَکْرٍ أَوَّلًا فَنَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ علیه السلام وَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ لَکَ إِنَّهُ لَا یَبْلُغُ عَنْکَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عِنْدَ ذَلِکَ عَلِیّاً علیه السلام فَلَحِقَ أَبَا بَکْرٍ وَ أَخَذَ الصَّحِیفَةَ مِنْ یَدِهِ وَ مَضَی بِهَا إِلَی مَکَّةَ فَسَمَّاهُ اللَّهُ تَعَالَی أَذَاناً مِنَ اللَّهِ إِنَّهُ اسْمٌ نَحَلَهُ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ لِعَلِیٍّ علیه السلام (1).
**[ترجمه]معانی الأخبار: حارث بن مغیرۀ نصری گوید: از امام صادق علیه السّلام درباره «وَ أَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلیَ النَّاسِ یَوْمَ الحَْجّ ِ الْأَکْبرَِ» پرسیدم، فرمود: این نامی است که خداوند عزّوجل به علی علیه السلام در آسمان داده است. زیرا او از جانب خداوند آیات برائت را بر مشرکان خواند و این در حالی بود که رسول خدا آن را با ابوبکر فرستاده بود، پس جبرئیل نازل گشت و گفت: ای محمّد، خداوند به تو میگوید: کسی نباید این آیات را از جانب تو ابلاغ کند مگر خودت یا مردی از اهل بیت خودت. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را در پی ابوبکر فرستاد و او نیز صحیفه را از ابوبکر گرفته و با خود به مکه برد. پس خداوند او را «أذاناً من الله» نامید. این نام را خدا از آسمان برای علی علیه السّلام هدیه کرده است. - . معانی الأخبار : 298 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْقَاشَانِیِّ عَنِ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنِ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:«وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ» فَقَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کُنْتُ أَنَا الْأَذَانَ (2) قُلْتُ فَمَا مَعْنَی هَذِهِ اللَّفْظَةِ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ قَالَ إِنَّمَا سُمِّیَ الْأَکْبَرَ لِأَنَّهَا کَانَتْ سَنَةً حَجَّ فِیهِ الْمُسْلِمُونَ وَ الْمُشْرِکُونَ وَ لَمْ یَحُجَّ الْمُشْرِکُونَ بَعْدَ تِلْکَ السَّنَةِ (3).
**[ترجمه]علل الشرائع: حفص گوید: از امام صادق علیه السّلام درباره کلام خدا که میفرماید: «أَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلیَ النَّاسِ یَوْمَ الحَْجّ ِ الْأَکْبرَِ» سؤال کردم، فرمود: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرموده است: أذان من بودم. گفتم، معنی لفظ «الحَْجّ ِ الْأَکْبرَِ» چیست؟ فرمود: بدان سبب «اکبر» نامیده شده که در آن سال مسلمانان و کفار باهم حج گزاردند و از آن سال به بعد دیگر مشرکان از شرکت در مراسم حج منع شدند. - . علل الشرائع: 152 -
**[ترجمه]
مع، معانی الأخبار أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ حَکِیمِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ قَالَ الْأَذَانُ عَلِیٌّ علیه السلام (4).
شی، تفسیر العیاشی: عَنْ حَکِیمٍ مِثْلَهُ.
**[ترجمه]معانی الأخبار: علی بن الحسین علیه السّلام میفرماید: منظور از «أذان» در آیه «وَ أَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» علی علیه السّلام است. - . معانی الأخبار : 298- 297 -
تفسیر عیاشی: نظیر همین روایت را از حکیم آورده است.
**[ترجمه]
الأذان الإعلان و یحتمل أن یکون المصدر بمعنی اسم الفاعل أو یکون المعنی أن المؤذن بذلک الأذان کان علیا علیه السلام.
**[ترجمه]«أذان» به معنای إعلان و آگاه کردن است و احتمال دارد که مصدر به معنی اسم فاعل باشد یا اینکه معنای آن این باشد که «مؤذِّن» آن أذان علی علیه السّلام بود.
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی:« قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها» (5) أَیْ کَسَبْتُمُوهَا لَمَّا أَذَّنَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بِمَکَّةَ (6) أَنْ لَا یَدْخُلَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ مُشْرِکٌ بَعْدَ ذَلِکَ الْعَامِ جَزِعَتْ قُرَیْشٌ جَزَعاً شَدِیداً وَ قَالُوا ذَهَبَتْ تِجَارَتُنَا
ص: 293
وَ ضَاعَتْ عِیَالُنَا وَ خَرِبَتْ دُورُنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی ذَلِکَ قُلْ یَا مُحَمَّدُ« إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ» إِلَی قَوْلِهِ «وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ» (1).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: «قُلْ إِن کاَنَ ءَابَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ وَ أَزْوَاجُکمُ ْ وَ عَشِیرَتُکمُ ْ وَ أَمْوَالٌ اقْترََفْتُمُوهَا» - . توبه/ 24 - {بگو: «اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالی که گرد آورده اید ...} چون امیرالمؤمنین در مکّه أذان گفت و اعلام داشت که از سال آینده هیچ مشرکی حق ورود به مسجدالحرام را ندارد، قریش امان و قرار را از دست بداد و گفتند: تجارت ما از بین رفت، خانوادههایمان تباه شدند و خانههایمان ویران گشتند. پس خداوند فرمود: «قُلْ إِن کاَنَ ءَابَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ» تا «وَ اللَّهُ لَا یهَْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِین» - . تفسیر قمی: 260 . توبه/ 24 - {[ای
محمد] بگو: اگر پدران و پسران و برادران....و خداوند گروه فاسقان را راهنمایی نمیکند.}
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ [بْنِ مُحَمَّدٍ الْیَمَانِیِّ عَنْ مَنِیعٍ عَنْ یُونُسَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَخِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِی رَافِعٍ قَالَ: لَمَّا بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِبَرَاءَةَ مَعَ أَبِی بَکْرٍ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ تَتْرُکُ مَنْ نَاجَیْتُهُ غَیْرَ مَرَّةٍ وَ تَبْعَثُ مَنْ لَمْ أُنَاجِهِ فَأَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَخَذَ بَرَاءَةَ مِنْهُ وَ دَفَعَهَا إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ أَوْصِنِی یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ إِنَّ اللَّهَ یُوصِیکَ وَ یُنَاجِیکَ قَالَ فَنَاجَاهُ یَوْمَ بَرَاءَةَ قَبْلَ صَلَاةِ الْأُولَی إِلَی صَلَاةِ الْعَصْرِ (2).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: ابو رافع گوید: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آیه برائت را با ابوبکر فرستاد، خداوند بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وحی نازل فرمود که: کسی را که بارها با وی راز و نیازها داشتهام نمیفرستی و آنکه را هیچ راز و نیازی با وی نداشتهام میفرستی؟ پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله کسی را فرستاد و سوره برائت را از ابوبکر گرفت و آن را به علی علیه السّلام سپرد. علی علیه السّلام به پیامبر گفت: یا رسول الله، مرا وصیّتی فرما! فرمود: خداوند تو را وصیت کرده و راز و نیاز میکند. راوی گوید: پس در روز برائت پیش از نماز صبح تا نماز عصر با وی مناجات کرد. - . بصائر الدرجات : 121 -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ جَابِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: لَمَّا وَجَّهَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ عَمَّارَ بْنَ یَاسِرٍ إِلَی أَهْلِ مَکَّةَ قَالُوا بَعَثَ هَذَا الصَّبِیَّ وَ لَوْ بَعَثَ غَیْرَهُ إِلَی أَهْلِ مَکَّةَ وَ فِی مَکَّةَ صَنَادِیدُ (3) قُرَیْشٍ وَ رِجَالُهَا وَ اللَّهِ الْکُفْرُ أَوْلَی بِنَا مِمَّا نَحْنُ فِیهِ فَسَارُوا وَ قَالُوا لَهُمَا وَ خَوَّفُوهُمَا بِأَهْلِ مَکَّةَ وَ غَلَّظُوا عَلَیْهِمَا الْأَمْرَ فَقَالَ عَلِیٌّ ع- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ فَمَضَیَا وَ لَمَّا دَخَلَا مَکَّةَ أَخْبَرَ اللَّهُ نَبِیَّهُ بِقَوْلِهِمْ لِعَلِیٍّ وَ بِقَوْلِ عَلِیٍّ لَهُمْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ بِأَسْمَائِهِمْ فِی کِتَابِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَی الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ. فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ (4) وَ إِنَّمَا نَزَلَتْ أَ لَمْ تَرَ إِلَی فُلَانٍ وَ فُلَانٍ لَقُوا عَلِیّاً وَ عَمَّاراً فَقَالا إِنَّ أَبَا سُفْیَانَ وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَامِرٍ وَ أَهْلَ مَکَّةَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَ قَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ (5).
**[ترجمه]تفسیر عیّاشی: جابر از امام باقرعلیه السّلام روایت میکند که گفت: چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله امیرالمؤمنین و عمار بن یاسر را به مکه فرستاد، گفتند: محمّد این کودک را فرستاده است و اگر دیگری را به مکه میفرستاد که مردان بزرگ و شجاع بسیار دارد، شایستهتر بود. به خدا سوگند بر کفر ماندن برای ما از این مسلمان شدن بهتر است. این جماعت خود را به آن دو رساند. از آنها خواستند به این مأموریت نروند و بسیار آنان را از مکیان ترساندند و عرصه را برایشان تنگ کردند. پس علی علیه السّلام فرمود: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ» - . آل عمران / 173 - {خدا
ما را بس است} سپس به راه خود ادامه دادند، و چون وارد مکه شدند، خداوند پیامبرش را از گفتههای آنان به علی علیه السّلام و پاسخ علی علیه السّلام آگاه فرمود و آیه : «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَ قَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ*فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ» - . آل عمران/ 174- 173 - {همان
کسانی که [برخی از] مردم به ایشان گفتند: «مردمان برای [جنگ با] شما گرد آمده اند پس، از آن بترسید.» و [لی این سخن] بر ایمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس است و نیکو حمایتگری است»پس با نعمت و بخششی از جانب خدا، [از میدان نبرد] بازگشتند، در حالی که هیچ آسیبی به آنان نرسیده بود، و هم چنان خشنودی خدا را پیروی کردند، و خداوند دارای بخششی عظیم است} این آیه در اصل چنین نازل شده بود: «ألَم تَرَ إلی فلان و فلان لَقوا علّیاً و عمّاراً فقالا: إنَّ أباسفیانَ و عبدالله بن عامر و أهل مکّه قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَ قَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ» - . تفسیر عیاشی ، نسخه خطی -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ الْفَتْحُ فِی سَنَةِ ثَمَانٍ وَ بَرَاءَةُ فِی سَنَةِ تِسْعَةٍ وَ حَجَّةُ الْوَدَاعِ فِی سَنَةِ عَشَرٍ (6).
ص: 294
**[ترجمه]تفسیر عیّاشی: امام صادق علیه السّلام میفرماید: فتح مکه در سال هشتم هجرت اتفاق افتاد و سوره برائت در سال نهم نازل گردید و حجّهالوداع در سال دهم اتفاق افتاد. - . تفسیر عیاشی ، نسخه خطی -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی: عَنْ حَرِیزٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ بَعَثَ أَبَا بَکْرٍ مَعَ بَرَاءَةَ إِلَی الْمَوْسِمِ لِیَقْرَأَهَا عَلَی النَّاسِ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ: لَا یُبَلِّغُ عَنْکَ إِلَّا عَلِیٌّ علیه السلام فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً فَأَمَرَهُ أَنْ یَرْکَبَ نَاقَتَهُ الْعَضْبَاءَ (1) وَ أَمَرَهُ أَنْ یَلْحَقَ أَبَا بَکْرٍ فَیَأْخُذَ مِنْهُ بَرَاءَةَ وَ یَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ بِمَکَّةَ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ أَ سَخْطَةٌ (2) فَقَالَ: لَا إِلَّا أَنَّهُ أُنْزِلَ عَلَیْهِ أَنَّهُ لَا یُبَلِّغُ إِلَّا رَجُلٌ مِنْکَ فَلَمَّا قَدِمَ عَلِیٌّ علیه السلام مَکَّةَ وَ کَانَ یَوْمَ النَّحْرِ بَعْدَ الظُّهْرِ وَ هُوَ یَوْمُ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ قَامَ ثُمَّ قَالَ إِنِّی رَسُولُ رَسُولِ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَقَرَأَهَا عَلَیْهِمْ- بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ عِشْرِینَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ وَ الْمُحَرَّمَ وَ صَفَرَ وَ شَهْرَ رَبِیعٍ الْأَوَّلِ وَ عَشْراً مِنْ رَبِیعٍ الْآخَرِ (3) وَ قَالَ لَا یَطُوفُ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ وَ لَا عُرْیَانَةٌ وَ لَا مُشْرِکٌ أَلَا مَنْ کَانَ لَهُ عَهْدٌ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ فَمُدَّتُهُ إِلَی هَذِهِ الْأَرْبَعَةِ الْأَشْهُرِ.
وَ فِی خَبَرِ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ فَقَالَ: یَا عَلِیُّ هَلْ نَزَلَ فِیَّ شَیْ ءٌ مُنْذُ فَارَقْتُ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَا وَ لَکِنْ أَبَی اللَّهُ أَنْ یُبَلِّغَ عَنْ مُحَمَّدٍ إِلَّا رَجُلٌ مِنْهُ فَوَافَی الْمَوْسِمَ فَبَلَّغَ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ بِعَرَفَةَ وَ الْمُزْدَلِفَةِ وَ یَوْمَ النَّحْرِ عِنْدَ الْجِمَارِ وَ فِی أَیَّامِ التَّشْرِیقِ کُلِّهَا یُنَادِی بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ لَا یَطُوفَنَّ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ (4).
**[ترجمه]تفسیر عیّاشی: امام صادق علیه السّلام میفرماید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ابوبکر را به همراه آیه برائت به مکه فرستاد تا آن را در مراسم حج بر مردم تلاوت کند. پس جبرئیل نازل گشته و گفت: کسی جز علی علیه السّلام نمیتواند آیات برائت را به جای تو ابلاغ کند. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را فرا خوانده، به وی دستور داد خود را به ابوبکر برساند و آیات برائت را از وی گرفته و شخصاً به مکه رفته و بر مردم بخواند. پس ابوبکر گفت: آیا پیامبر بر من خشم گرفته است؟ امام علیه السّلام فرمود: خیر، جبرئیل بر وی نازل گشته و به او ابلاغ نموده است که غیر از خودش یا کسی که از خودش باشد، نمیتواند این آیات را ابلاغ کند. چون علی علیه السّلام به مکه رسید- در بعداز ظهر روز حج اکبر که در آن روز حاجیان قربانی میکنند- بر بالای کوه رفته و با صدای بلند فرمود: من فرستاده رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به سوی شما هستم. سپس آیات برائت: «براءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلیَ الَّذِینَ عَاهَدتمُّ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ*فَسِیحُواْ فیِ الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشهُْرٍ» (از بیستم ذیحجه تا دهم ربیع الآخر) و ادامه داد: از این پس کسی حق ندارد برهنه کعبه را طواف کند، مشرکان حق ورود به مکه را ندارند مگر کسانی که پیمانی در این مورد با رسول خدا دارند و آخرین مهلت برای بقیه چهار ماه است.
در روایت محمد بن مسلم آمده است: ابوبکر گفت: یا علی، آیا بعد از جدا شدنم از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آیهای درباره من نازل شده است؟ امام علی علیه السّلام فرمود: خیر، ماجرا این است که این سوره را به حکم خدا از سوی رسول تنها کسی از اهل بیت او باید ابلاغ کند. سپس علی علیه السّلام به مکه رفت و به مراسم حج رسید و آیات خدا و نامه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را در عرفه و مزدلفه در روز قربانی کردن نزدیک رمی جمرات، برایشان قرائت نمود. همچنین در ایّام تشریق آن را تکرار فرموده و با صدای بلند میخواند: «براءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلیَ الَّذِینَ عَاهَدتمُّ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ*فَسِیحُواْ فیِ الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشهُْرٍ» و کسی حق ندارد برهنه طواف کعبه کند. - . تفسیر عیاشی، نسخه خطی -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی: عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ لَا وَ اللَّهِ مَا بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَبَا بَکْرٍ بِبَرَاءَةَ لَهْواً کَانَ یَبْعَثُ بِهَا مَعَهُ ثُمَّ یَأْخُذُهَا مِنْهُ (5) وَ لَکِنَّهُ اسْتَعْمَلَهُ عَلَی الْمَوْسِمِ وَ بَعَثَ بِهَا عَلِیّاً علیه السلام بَعْدَ مَا فَصَلَ أَبُو بَکْرٍ عَنِ الْمَوْسِمِ فَقَالَ لِعَلِیٍّ حِینَ بَعَثَهُ إِنَّهُ لَا یُؤَدِّی عَنِّی إِلَّا أَنَا وَ أَنْتَ (6).
ص: 295
**[ترجمه]تفسیر عیّاشی: زرارۀ گوید: از امام باقر علیه السّلام شنیدم که میفرمود: نه به خدا سوگند، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ابوبکر را با آیات برائت نفرستاد تا دوباره از روی لهو آن را از وی پس بگیرد، بلکه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ابوبکر را به عنوان أمیر الحاج به مکه فرستاد و پس از منصرف شدن ابوبکر از رفتن به مکه، علی علیه السّلام را فرستاد تا آیات برائت را از وی گرفته و بر مردم مکه در موسم حج بخواند و به وی فرمود: این کار را جز خودم و یا تو کسی نمیتواند از جانب من انجام دهد.
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی: عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: خَطَبَ عَلِیٌّ النَّاسَ وَ اخْتَرَطَ سَیْفَهُ (1) وَ قَالَ- لَا یَطُوفَنَّ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ وَ لَا یَحُجَّنَّ بِالْبَیْتِ مُشْرِکٌ وَ لَا مُشْرِکَةٌ وَ مَنْ کَانَتْ لَهُ مُدَّةٌ فَهُوَ إِلَی مُدَّتِهِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ مُدَّةٌ فَمُدَّتُهُ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ وَ کَانَ خَطَبَ یَوْمَ النَّحْرِ وَ کَانَتْ (2) عِشْرِینَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ وَ الْمُحَرَّمَ وَ صَفَرَ وَ شَهْرَ رَبِیعٍ الْأَوَّلِ وَ عَشْراً مِنْ شَهْرِ رَبِیعٍ الْآخِرِ وَ قَالَ یَوْمُ النَّحْرِ یَوْمُ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ.
وَ فِی خَبَرِ أَبِی الصَّبَّاحِ عَنْهُ علیه السلام فَبَلَّغَ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ بِعَرَفَةَ وَ الْمُزْدَلِفَةِ وَ عِنْدَ الْجِمَارِ فِی أَیَّامِ الْمَوْسِمِ کُلِّهَا یُنَادِی بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لَا یَطُوفَنَّ عُرْیَانٌ وَ لَا یَقْرَبَنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِنَا هَذَا مُشْرِکٌ (3).
**[ترجمه]تفسیر عیاشی: ابوبصیر از امام باقر علیه السّلام روایت میکند که فرمود: علی علیه السّلام بر مردم خطبه خواند سپس شمشیر از نیام برکشیده و فرمود: از این پس هیچ کس نباید کعبه را برهنه طواف کند، از این پس هیچ زن و مرد مشرکی حق ورود به مکه و حج گزاردن را ندارد و هر که در این مورد از پیامبر عهدی در دست دارد، تا اتمام تاریخ آن اجازه ورود به مکه را دارد و آنکه عهدی از رسول ندارد، فقط تا چهار ماه دیگر میتواند چنین کند. علی علیه السّلام در روز قربانی کردن که مصادف با بیستم ذی حجّه بود- و مهلت چهار ماهه از بیستم ذی حجه شروع میشد و پس از محرم و صفر و ربیع الأول، در دهم ربیع الآخر به پایان میرسید- و امام باقر علیه السّلام گوید: رور قربانی کردن، روز حجّ اکبر است.
در روایت أبوالصّباح از امام باقر علیه السّلام آمده است: علی علیه السّلام از جانب خدا و رسول او در عرفه، مزدلفه، موقع رمی جمرات و در تمام روزهای انجام مناسک حج با صدای بلند آیات برائت را میخواند و این که برهنه ای طواف نکند و پس از امسال مشرکی به خانه خدا نزدیک نشود.
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ حَسَنٍ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله حِینَ بَعَثَهُ بِبَرَاءَةَ قَالَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ إِنِّی لَسْتُ بِلَسِنٍ (4) وَ لَا بِخَطِیبٍ قَالَ إِمَّا أَنْ أَذْهَبَ بِهَا أَوْ تَذْهَبَ بِهَا أَنْتَ قَالَ فَإِنْ کَانَ لَا بُدَّ فَسَأَذْهَبُ أَنَا (5) قَالَ فَانْطَلِقْ فَإِنَّ اللَّهَ یُثَبِّتُ لِسَانَکَ وَ یَهْدِی قَلْبَکَ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی فَمِهِ (6) وَ قَالَ انْطَلِقْ فَاقْرَأْهَا عَلَی النَّاسِ وَ قَالَ النَّاسُ سَیَتَقَاضَوْنَ إِلَیْکَ فَإِذَا أَتَاکَ الْخَصْمَانِ فَلَا تَقْضِ لِوَاحِدٍ حَتَّی تَسْمَعَ الْآخَرَ فَإِنَّهُ أَجْدَرُ أَنْ تَعْلَمَ الْحَقَّ (7).
**[ترجمه]تفسیر عیاشی: امام علی علیه السّلام میفرماید: وقتی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مرا برای ابلاغ آیات برائت میفرستاد گفتم: ای پیامبر خدا، من زبان آور و سخنور نیستم. فرمود: یا خودم میروم یا تو میروی! گفتم: اگر چنین باشد، به ناچار من خواهم رفت. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: حرکت کن که خداوند زبانت را گویا و قلبت را هدایت خواهد فرمود. آنگاه دست مبارک خود را بر دهان وی گذاشته و گفت: برو و آیات برائت را بر آنان بخوان. سپس فرمود: مردم به قصد قضاوت نزد تو خواهند آمد، تا سخن دو طرف را نشنیدهای، قضاوت مکن چرا که ابن گونه سزاوارتری که حق را یشناسی. - . تفسیر عیاشی، نسخه خطی -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ حَکِیمِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام قَالَ: وَ اللَّهِ إِنَّ لِعَلِیٍّ لَاسْماً فِی الْقُرْآنِ مَا یَعْرِفُهُ النَّاسُ قَالَ قُلْتُ وَ أَیَّ شَیْ ءٍ تَقُولُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَقَالَ لِی وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ قَالَ فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام هُوَ وَ اللَّهِ الْمُؤَذِّنَ فَأَذَّنَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ مِنَ الْمَوَاقِفِ کُلِّهَا فَکَانَ مَا نَادَی بِهِ أَنْ لَا یَطُوفَ (8) بَعْدَ هَذَا الْعَامِ عُرْیَانٌ وَ لَا یَقْرَبَ
ص: 296
الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ هَذَا الْعَامِ مُشْرِکٌ (1).
**[ترجمه]تفسیر عیاشی: حکیم بن الحسین از علی بن الحسین
علیه السّلام نقل میکند که فرمود: به خدا سوگند علی در قرآن نامی دارد که مردم از آن بیخبرند .
عرض کردم: کدام نام را میفرمایید قربانت گردم؟ فرمود: «وَ أَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلیَ النَّاسِ یَوْمَ الحَْجّ ِ الْأَکْبرَِ». رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله امیرالمؤمنین علیه السّلام را که به خدا سوگند «مؤذّن» اوست، با سوره برائت به مکه فرستاد تا در آنجا به أذن خدا و رسولش در روز حجّ اکبر در همه مواضع اجرای مناسک حج أذان بگوید. و از جمله اموری که آن را به سمع مردم رساند یکی این بود که از امسال به بعد کسی حق ندارد برهنه طواف کند و هیچ مشرکی حق نزدیک شدن به خانه خدا را نخواهد داشت. - . تفسیر عیاشی ، نسخه خطی -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ حَرِیزٍ :عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: فِی الْأَذَانِ هُوَ اسْمٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ لَا یَعْلَمُ ذَلِکَ أَحَدٌ غَیْرِی (2).
**[ترجمه]تفسیر عیّاشی: حریز از امام صادق علیه السّلام روایت دارد که آن حضرت درباره «أذان» فرمود: این کلمه نامی است در قرآن که جز من کسی از مصداق آن اطلاع ندارد.
**[ترجمه]
م، تفسیر الإمام علیه السلام بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ عَشْرَ آیَاتٍ مِنْ سُورَةِ بَرَاءَةَ مَعَ أَبِی بَکْرِ بْنِ أَبِی قُحَافَةَ فِیهَا ذِکْرُ نَبْذِ الْعَهْدِ (3) إِلَی الْکَافِرِینَ وَ تَحْرِیمُ قُرْبِ مَکَّةَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ وَ أَمَرَ أَبَا بَکْرٍ عَلَی الْحَجِّ لِیَحِجَّ بِمَنْ ضَمَّهُ (4) الْمَوْسِمَ وَ یَقْرَأَ عَلَیْهِمُ الْآیَاتِ فَلَمَّا صَدَرَ عَنْهُ أَبُو بَکْرٍ جَاءَهُ الْمُطَوَّقُ بِالنُّورِ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ الْعَلِیَّ الْأَعْلَی یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ (5) یَا مُحَمَّدُ لَا یُؤَدِّی عَنْکَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ فَابْعَثْ عَلِیّاً لِیَتَنَاوَلَ الْآیَاتِ فَیَکُونَ هُوَ الَّذِی یَنْبِذُ الْعُهُودَ وَ یَقْرَأُ الْآیَاتِ وَ قَالَ جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ مَا أَمَرَکَ رَبُّکَ بِدَفْعِهَا إِلَی عَلِیٍّ وَ نَزْعِهَا مِنْ أَبِی بَکْرٍ سَهْواً وَ لَا شَکّاً وَ لَا اسْتِدْرَاکاً عَلَی نَفْسِهِ غَلَطاً وَ لَکِنْ أَرَادَ أَنْ یُبَیِّنَ لِضُعَفَاءِ الْمُسْلِمِینَ أَنَّ الْمَقَامَ الَّذِی یُقَوِّمُهُ أَخُوکَ عَلِیٌّ علیه السلام لَنْ یُقَوِّمَهُ غَیْرُهُ سِوَاکَ یَا مُحَمَّدُ وَ إِنْ جَلَّتْ فِی عُیُونِ هَؤُلَاءِ الضُّعَفَاءِ مِنْ أُمَّتِکَ مَرْتَبَتُهُ وَ شَرُفَتْ عِنْدَهُمْ مَنْزِلَتُهُ فَلَمَّا انْتَزَعَ عَلِیٌّ علیه السلام الْآیَاتِ مِنْ یَدِهِ لَقِیَ أَبُو بَکْرٍ بَعْدَ ذَلِکَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی لِمَوْجِدَةٍ (6) کَانَ نَزْعُ هَذِهِ الْآیَاتِ مِنِّی (7) فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا وَ لَکِنَّ الْعَلِیَّ الْعَظِیمَ أَمَرَنِی أَنْ لَا یَنُوبَ عَنِّی إِلَّا مَنْ هُوَ مِنِّی وَ أَمَّا أَنْتَ فَقَدْ عَوَّضَکَ اللَّهُ بِمَا حَمَّلَکَ (8) مِنْ آیَاتِهِ وَ کَلَّفَکَ مِنْ طَاعَاتِهِ الدَّرَجَاتِ الرَّفِیعَةَ وَ الْمَرَاتِبَ الشَّرِیفَةَ أَمَا إِنَّکَ إِنْ دُمْتَ عَلَی مُوَالاتِنَا وَ وَافَیْتَنَا فِی عَرَصَاتِ الْقِیَامَةِ وَفِیّاً بِمَا أَخَذْنَا بِهِ عَلَیْکَ مِنْ الْعُهُودِ وَ الْمَوَاثِیقِ فَأَنْتَ مِنْ خِیَارِ شِیعَتِنَا وَ کِرَامِ أَهْلِ مَوَدَّتِنَا فَسُرِّیَ (9) بِذَلِکَ عَنْ أَبِی بَکْرٍ
ص: 297
قَالَ فَمَضَی عَلِیٌّ علیه السلام لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَبْذِ الْعُهُودِ إِلَی أَعْدَاءِ اللَّهِ وَ أَیِسَ الْمُشْرِکُونَ مِنَ الدُّخُولِ بَعْدَ عَامِهِمْ ذَلِکَ إِلَی حَرَمِ اللَّهِ وَ کَانُوا عَدَداً کَثِیراً وَ جَمّاً غَفِیراً (1) غَشَّاهُمُ اللَّهُ نُورَهُ وَ کَسَاهُ فِیهِمْ هَیْبَةً (2) وَ جَلَالًا لَمْ یَجْسُرُوا مَعَهَا عَلَی إِظْهَارِ خِلَافٍ وَ لَا قَصْدٍ بِسُوءٍ قَالَ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ (3) فِی مَسَاجِدِ (4) خِیَارِ الْمُؤْمِنِینَ بِمَکَّةَ لَمَّا مَنَعُوهُمْ مِنَ التَّعَبُّدِ فِیهَا بِأَنْ أَلْجَئُوا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی الْخُرُوجِ عَنْ مَکَّةَ «وَ سَعی فِی خَرابِها» خَرَابِ تِلْکَ الْمَسَاجِدِ لِئَلَّا یُقَامَ فِیهَا بِطَاعَةِ اللَّهِ (5) قَالَ اللَّهُ تَعَالَی: أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلَّا خائِفِینَ أَنْ یَدْخُلُوا بِقَاعَ تِلْکَ الْمَسَاجِدِ فِی الْحَرَمِ إِلَّا خَائِفِینَ مِنْ عَذَابِهِ (6) وَ حُکْمِهِ النَّافِذِ عَلَیْهِمْ أَنْ یَدْخُلُوهَا کَافِرِینَ بِسُیُوفِهِ وَ سِیَاطِهِ«لَهُمْ» لِهَؤُلَاءِ الْمُشْرِکِینَ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ هُوَ طَرْدُهُ إِیَّاهُمْ عَنِ الْحَرَمِ وَ مَنْعُهُمْ أَنْ یَعُودُوا إِلَیْهِ«وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ» (7).
**[ترجمه]تفسیر امام عسگری علیه السّلام: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ده آیه از سوره برائت به ابوبکر بن أبی قحّافۀ سپرد که در آنها به نقض پیمان میان مسلمانان و کفار اشاره شده بود و بر اساس این آیات دیگر مشرکان حق نداشتند به کعبه نزدیک شوند و به ابوبکر دستور داد در موسم حج با حاجیان حج بگذارد و آیات برائت را برایشان بخواند. و چون ابوبکر عازم سفر شد، جبرئیل که با نوری احاطه شده نزد پیامبر آمده و گفت: ای محمّد، خداوند علیّ أعلی سلام گفته و به تو میگوید: ای محمّد، کسی این آیات را ابلاغ نمیکند جز خودت یا مردی از خودت. پس علی را روانه ساز تا آیات را از ابوبکر گرفته و خود آنها را ابلاغ نموده و حجّتها را تمام کند. و جبرئیل گفت: ای محمّد، پروردگارت نه از روی سهو، نه از روی شکّ و نه اینکه متوجه خطایی در خود شده باشد به تو امر نفرموده که آیات برائت را از ابوبکر گرفته و به علی بسپاری بلکه با این کار خواسته است به ضعفای مسلمانان نشان دهد که جز تو کسی از مقام والای برادرت علی برخوردار نیست. گر چه در چشم مردم ضعیف از میان اُمتت به جهت منزلت و شرافت عظمت بسیار داری. چون علی علیه السّلام آیات برائت را از ابوبکر گرفت، ابوبکر به دیدار پیامبر صَلی الله علیهِ و آله رفته و عرض کرد: پدر و مادرم فدایت، آیا گرفتن آیات برائت از من به خاطر مغضوب شدن من در چشم شما بود؟ علی این آیات را از دست من در آورد! پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خیر، به خاطر خشم گرفتن بر شما نبود بلکه خداوند علیّ عظیم به من امر فرمود که کسی نمیتواند به نیابت از من این کار را انجام دهد مگر اینکه از خود من باشد. تو را نیز خداوند با آیات و طاعات بسیار درجات رفیع و مرتبه رفیع عنایت فرموده است. اگر تو همچنان از پیروان و دوستداران ما باشی، و آنگاه که در عرصات قیامت بر ما وارد گردی بر عهد و پیمانهایی باشی که با ما داری، از گزیدگان پیروان ما خواهی بود و از بزرگواران اهل مودّت ما. غم و غصّه ابوبکر با شنیدن این سخنان از میان رفت.
گوید: پس علی علیه السّلام برای اجرای فرمان خدا و گسستن پیمانها با دشمنان خدا حرکت کرد. مشرکان از ورود به حرم الهی پس از آن سال مأیوس شدند. آنان تعداد زیاد و گروه بسیاری بودند. خداوند نور علی علیه السلام را فراگیر مشرکان کرد و بر علی در میان مشرکان هیبت و جلالی پوشاند که دیگر نتوانستند اظهار مخالفت کنند و یا قصد سوئی به علی علیه السلام داشته باشند. خداوند میفرماید: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَن یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُه» - . بقره /114 - {و کیست بیدادگرتر از آن کس که نگذارد در مساجد خدا نام وی برده شود؟} در مساجدی در مکه که بهترین مؤمنان در آن بودند و آنها ایشان را از عبادت در آنجا منع کردند و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را ناچار کردند از مکه خارج شود «وَ سَعَی لِخَرَابِهَا» - . بقره/ 114 - {و
در ویرانی آنها بکوشند} تا خدا در آنها پرستش نشود. خدوند متعال میفرماید: «وْلَئکَ مَا کاَنَ لَهُمْ أَن یَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائفِین» - . بقره/ 114 - {آنان حق ندارند جز ترسان و لرزان در آن [مسجد]ها در آیند.} آری، آنها نیاید جز با ترس و لرز از عذاب و حکم نافذ او وارد حرم شوند، و اگر وارد آن شدند، با شمشیرها و تازیانههای وی مواجه شوند و در دنیا و آخرت رسوا گردند. او آنها را از حرم راند و ایشان را از بازگشتن به آن منع نمود و در آخرت نیز عذابی بزرگ در انتظارشان است . - . تفسیر امام عسگری (ع) 232- 231 -
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة مِنْ مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ مَرْفُوعاً إِلَی أَبِی بَکْرٍ إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله بَعَثَ (8) بِبَرَاءَةَ إِلَی أَهْلِ مَکَّةَ- لَا یَحِجُّ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِکٌ وَ لَا یَطُوفُ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ وَ لَا تَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا نَفْسٌ مُسْلِمَةٌ وَ مَنْ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ مُدَّةٌ فَأَجَلُهُ إِلَی مُدَّتِهِ وَ اللَّهُ بَرِی ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ قَالَ فَسَارَ بِهَا ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ لِعَلِیٍّ الْحَقْهُ فَرُدَّ عَلَیَّ أَبَا بَکْرٍ وَ بَلِّغْهَا أَنْتَ قَالَ فَفَعَلَ قَالَ فَلَمَّا قَدِمَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَبُو بَکْرٍ بَکَی فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ حَدَثَ فِیَّ شَیْ ءٌ قَالَ مَا حَدَثَ فِیکَ شَیْ ءٌ (9) وَ لَکِنْ أُمِرْتُ أَنْ لَا یُبَلِّغَهُ إِلَّا أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنِّی (10).
ص: 298
أَقُولُ وَ رُوِیَ عَنْ أَبِی بَکْرِ بْنِ مَرْدَوَیْهِ مِثْلَهُ.
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: از مسند احمد بن حنبل با سند خود از ابوبکر روایت کرده است که : پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مرا با سوره برائت به مکه فرستاد که در آن آمده بود از سال آینده هیچ مشرکی حق زیارت خانه خدا را ندارد و هیچ کس نمیتواند برهنه طواف کند و جز مسلمان کسی وارد بهشت نمیشود و اگر کسی با رسول خدا پیمانی دارد، تا انقضای آن معتبر است و خداوند و رسولش از مشرکان بیزارند. راوی گوید: از عزیمت ابوبکر به مکه سه روز گذشته بود که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: در پی ابوبکر برو و نامه را از وی بگیر و شخصاً آن را به مردم مکه ابلاغ کن و ابوبکر را نزد من باز گردان؛ و علی علیه السّلام نیز چنین کرد. چون ابوبکر نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بازگشت گفت: یا رسول الله، آیا در مورد من اتفاقی افتاده است؟ فرمود: خیر، لیکن فرمان یافتم که یا خود آن نامه را ابلاغ کنم یا مردی از خودم. - . کشف الغمّۀ : 88 -
مولف: از ابوبکر بن مردویه نیز نظیر این روایت نقل شده است.
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم عَلِیُّ بْنُ حَمْدُونٍ مُعَنْعَناً عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فِی کِتَابِ اللَّهِ اسْماً وَ لَکِنْ لَا یَعْرِفُونَهُ قَالَ قُلْتُ مَا هُوَ قَالَ أَ لَمْ تَسْمَعْ إِلَی قَوْلِهِ تَعَالَی:« وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ» هُوَ وَ اللَّهِ کَانَ الْأَذَانَ (1).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: علی بن حمدون با سند خود از علی بن الحسین علیه السّلام میفرماید: علی بن ابی طالب در کتاب خدا نامی است که آن را نمیشناسند. گفتم: این نام چیست؟ فرمود مگر آیه: «وَ أَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلیَ النَّاسِ یَوْمَ الحَْجّ ِ الْأَکْبرَِ» را نشنیده ای؟ به خدا سوگند «أذان» خود علی علیه السّلام است. - . تفسیر فرات: 54 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عُمَرَ الزُّهْرِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ الصَّادِقَ علیه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَ أَبَا بَکْرٍ بِبَرَاءَةَ فَسَارَ حَتَّی بَلَغَ الْجُحْفَةَ فَبَعَثَ (2) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فِی طَلَبِهِ فَأَدْرَکَهُ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَ نَزَلَ فِیَّ شَیْ ءٌ قَالَ لَا وَ لَکِنْ لَا یُؤَدِّیهِ إِلَّا نَبِیُّهُ أَوْ رَجُلٌ مِنْهُ وَ أَخَذَ عَلِیٌّ علیه السلام الصَّحِیفَةَ وَ أَتَی الْمَوْسِمَ وَ کَانَ یَطُوفُ عَلَی النَّاسِ (3) وَ مَعَهُ السَّیْفُ وَ یَقُولُ بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ- فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ فَلَا یَطُوفُ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ بَعْدَ عَامِهِ هَذَا وَ لَا مُشْرِکٌ (4) فَمَنْ فَعَلَ فَإِنَّ مُعَاتَبَتَنَا إِیَّاهُ بِالسَّیْفِ قَالَ وَ کَانَ یَبْعَثَهُ إِلَی الْأَصْنَامِ فَیُکَسِّرُهَا وَ یَقُولُ لَا یُؤَدِّی عَنِّی إِلَّا أَنَا وَ أَنْتَ فَقَالَ لَهُ یَوْمَ لَحِقَهُ عَلِیٌّ علیه السلام بِالْخَنْدَقِ فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ أَنْتَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ أَنَّهُ لَا یَصْلُحُ لَهَا إِلَّا أَنَا وَ أَنْتَ (5).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: عیسی بن عبدالله گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ابوبکر را با آیات برائت گسیل داشت تا به «جحفۀ» رسید. سپس امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب را در پی او فرستاد. علی علیه السّلام به شتاب خود را به ابوبکر رساند. ابوبکر پرسید: آیا درباره من آیهای نازل شده است؟ علی علیه السّلام فرمود: خیر، اما این مأموریت را یا رسول خدا یا مردی از او باید به انجام برساند. پس علی نامه را از وی گرفته به مکه در آمد. وی در میان مردم میگشت و شمشیر بر کشیده با صدای بلند میگفت : «براءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلیَ الَّذِینَ عَاهَدتمُّ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ*فَسِیحُواْ فیِ الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشهُْرٍ» از امسال به بعد کسی برهنه طواف نکند، مشرکان نیز حق ورود به حرم را ندارند، پس هرکس چنین کند برخورد ما با او شمشیر خواهد بود. راوی گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را در پی بتها میفرستاد و میفرمود این کار را کسی جز تو نمیتواند از جانب من انجام دهد و علی علیه السّلام نیز بتها را درهم میشکست. روزی که علی علیه السّلام در غزوه تبوک در خندق به وی ملحق شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به او فرمود: ای علی علیه السّلام، آیا خوشنود نمیشوی که منزلت هارون را نزد من داشته باشی اما بعد از من پیامبری مبعوث نمیشود؟ تو جانشین من در خانوادهام هستی و جز من یا تو کسی سزاوار این کار نیست. - . تفسیر فرات: 54 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم عَلِیُّ بْنُ الْعَبَّاسِ الْبَجَلِیُّ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَوْلُهُ تَعَالَی بَراءَةٌ مِنَ
ص: 299
اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ یَقُولُ بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ مِنَ الْعَهْدِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ غَیْرَ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَلَمَّا کَانَ بَیْنَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ بَیْنَ الْمُشْرِکِینَ وَلْثٌ مِنْ عُقُودٍ فَأَمَرَ اللَّهُ رَسُولَهُ أَنْ یَنْبِذَ إِلَی کُلِّ ذِی عَهْدٍ عَهْدَهُمْ إِلَّا مَنْ أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ آتَی الزَّکَاةَ فَلَمَّا کَانَتْ غَزْوَةُ تَبُوکَ وَ دَخَلَتْ سَنَةُ تِسْعٍ فِی شَهْرِ ذِی الْحِجَّةِ الْحَرَامِ مِنْ مُهَاجَرَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَاتُ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حِینَ فَتَحَ مَکَّةَ لَمْ یُؤْمَرْ أَنْ یَمْنَعَ الْمُشْرِکِینَ أَنْ یَحُجُّوا وَ کَانَ الْمُشْرِکُونَ یَحُجُّونَ مَعَ الْمُسْلِمِینَ عَلَی سُنَّتِهِمْ فِی الْجَاهِلِیَّةِ وَ عَلَی أُمُورِهِمُ الَّتِی کَانُوا عَلَیْهَا فِی طَوَافِهِمْ بِالْبَیْتِ عُرَاةً وَ تَحْرِیمِهِمُ الشُّهُورَ الْحُرُمَ وَ الْقَلَائِدَ (1) وَ وُقُوفِهِمْ بِالْمُزْدَلِفَةِ (2) فَأَرَادَ الْحَجَّ فَکَرِهَ أَنْ یَسْمَعَ تَلْبِیَةَ الْعَرَبِ لِغَیْرِ اللَّهِ وَ الطَّوَافَ بِالْبَیْتِ عُرَاةً فَبَعَثَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَبَا بَکْرٍ إِلَی الْمَوْسِمِ وَ بَعَثَ مَعَهُ بِهَؤُلَاءِ الْآیَاتِ (3) مِنْ بَرَاءَةَ وَ أَمَرَهُ أَنْ یَقْرَأَهَا عَلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ وَ أَمَرَهُ أَنْ یَرْفَعَ الْحُمْسَ (4) مِنْ قُرَیْشٍ وَ کِنَانَةَ وَ خُزَاعَةَ إِلَی عَرَفَاتٍ فَسَارَ أَبُو بَکْرٍ حَتَّی نَزَلَ بِذِی الْحُلَیْفَةِ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ إِنَّهُ لَنْ یُؤَدِّیَ عَنِّی غَیْرُکَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَبَعَثَ النَّبِیُّ عَلِیّاً فِی أَثَرِ أَبِی بَکْرٍ لِیَدْفَعَ إِلَیْهِ هَؤُلَاءِ الْآیَاتِ مِنْ بَرَاءَةَ وَ أَمَرَهُ أَنْ یُنَادِیَ بِهِنَّ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ وَ هُوَ یَوْمُ النَّحْرِ وَ أَنْ یُبْرِئَ ذِمَّةَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ مِنْ کُلِّ أَهْلِ عَهْدٍ (5) وَ حَمَلَهُ عَلَی نَاقَتِهِ الْعَضْبَاءِ.
فَسَارَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام عَلَی نَاقَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَدْرَکَهُ بِذِی
ص: 300
الْحُلَیْفَةِ فَلَمَّا رَآهُ أَبُو بَکْرٍ قَالَ أَمِیرٌ أَوْ مَأْمُورٌ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام بَعَثَنِی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِتَدْفَعَ إِلَیَّ بَرَاءَةَ قَالَ فَدَفَعَهَا إِلَیْهِ وَ انْصَرَفَ أَبُو بَکْرٍ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِی نَزَعْتَ مِنِّی بَرَاءَةَ أَ نَزَلَ فِیَّ شَیْ ءٌ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِنَّ جَبْرَئِیلَ نَزَلَ عَلَیَّ فَأَخْبَرَنِی أَنَّ اللَّهَ یَأْمُرُنِی أَنَّهُ لَنْ یُؤَدِّیَ عَنِّی غَیْرِی أَوْ رَجُلٌ مِنِّی فَأَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ النَّاسُ مِنْ شَجَرٍ شَتَّی أَ مَا تَرْضَی یَا أَبَا بَکْرٍ أَنَّکَ صَاحِبِی فِی الْغَارِ قَالَ بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ فَلَمَّا کَانَ (1) یَوْمُ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ وَ فَرَغَ النَّاسُ مِنْ رَمْیِ الْجَمْرَةِ الْکُبْرَی قَامَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام عِنْدَ الْجَمْرَةِ فَنَادَی فِی النَّاسِ فَاجْتَمَعُوا إِلَیْهِ فَقَرَأَ عَلَیْهِمُ الصَّحِیفَةَ بِهَؤُلَاءِ الْآیَاتِ« بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» إِلَی قَوْلِهِ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ ثُمَّ نَادَی أَلَا لَا یَطُوفُ (2) بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ وَ لَا یَحِجَّنَّ مُشْرِکٌ بَعْدَ عَامِهِ هَذَا وَ إِنَّ لِکُلِّ ذِی عَهْدٍ عَهْدَهُ إِلَی مُدَّتِهِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَا یُدْخِلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کَانَ مُسْلِماً وَ إِنَّ أَجَلَکُمْ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ إِلَی أَنْ تَبْلُغُوا بُلْدَانَکُمْ فَهُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ أَذَّنَ النَّاسَ کُلَّهُمْ بِالْقِتَالِ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا فَهُوَ قَوْلُهُ وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ قَالَ إِلَی أَهْلِ الْعَهْدِ خُزَاعَةَ وَ بَنِی مُدْلِجٍ (3) وَ مَنْ کَانَ لَهُ عَهْدٌ غَیْرِهِمْ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ قَالَ فَالْأَذَانُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام النِّدَاءُ الَّذِی نَادَی بِهِ قَالَ فَلَمَّا قَالَ فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ قَالُوا وَ عَلَی مَا تُسَیِّرُنَا أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ فَقَدْ بَرِئْنَا مِنْکَ وَ مِنِ ابْنِ عَمِّکَ إِنْ شِئْتَ الْآنَ الطَّعْنُ وَ الضَّرْبُ ثُمَّ اسْتَثْنَی اللَّهُ مِنْهُمْ فَقَالَ إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَقَالَ الْعَهْدُ مَنْ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَلْثٌ مِنْ عُقُودٍ عَلَی الْمُوَادَعَةِ (4) مِنْ خُزَاعَةَ وَ غَیْرِهِمْ وَ أَمَّا قَوْلُهُ فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ لِکَیْ یَتَفَرَّقُوا (5) عَنْ مَکَّةَ وَ تِجَارَتِهَا فَیَبْلُغُوا إِلَی أَهْلِهِمْ ثُمَّ إِنْ لَقُوهُمْ بَعْدَ ذَلِکَ قَتَلُوهُمْ وَ الْأَرْبَعَةُ الْأَشْهُرِ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ فِیهَا دِمَاءَهُمْ عِشْرُونَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ وَ الْمُحَرَّمُ وَ صَفَرُ وَرَبِیعٌ
ص: 301
الْأَوَّلُ وَ عَشْرٌ مِنْ رَبِیعٍ الْآخَرِ فَهَذِهِ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ الْمُسَیَّحَاتُ مِنْ یَوْمِ قِرَاءَةِ الصَّحِیفَةِ الَّتِی قَرَأَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام.
ثُمَّ قَالَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکافِرِینَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ قَالَ فَیُظْهِرُ نَبِیَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ قَالَ ثُمَّ اسْتَثْنَی فَنَسَخَ مِنْهَا فَقَالَ:إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ هَؤُلَاءِ بَنُو ضَمْرَةَ وَ بَنُو مُدْلِجٍ حَیَّانَ (1) مِنْ بَنِی کِنَانَةَ کَانُوا حُلَفَاءَ النَّبِیِّ فِی غَزْوَةِ بَنِی الْعُشَیْرَةِ مِنْ بَطْنِ یَنْبُعَ« ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً یَقُولُ لَمْ یَنْقُضُوا عَهْدَهُمْ بِغَدْرٍ» وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً قَالَ لَمْ یُظَاهِرُوا عَدُوَّکُمْ عَلَیْکُمْ- فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ یَقُولُ أَجَلِهِمُ الَّذِی شَرَطْتُمْ لَهُمْ- إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ قَالَ الَّذِینَ یَتَّقُونَ اللَّهَ فِیمَا حَرَّمَ عَلَیْهِمْ وَ یُوفُونَ بِالْعَهْدِ قَالَ فَلَمْ یُعَاهِدِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بَعْدَ هَؤُلَاءِ الْآیَاتِ أَحَداً قَالَ ثُمَّ نُسِخَ ذَلِکَ فَأُنْزِلَ فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ قَالَ هَذَا الَّذِی ذَکَرْنَا مُنْذُ یَوْمَ قَرَأَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام عَلَیْهِمُ الصَّحِیفَةَ یَقُولُ فَإِذَا مَضَتِ الْأَرْبَعَةُ الْأَشْهُرِ قَاتَلُوا الَّذِینَ انْقَضَی عَهْدُهُمْ فِی الْحِلِّ وَ الْحَرَمِ- حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ إِلَی آخِرِ الْآیَةِ قَالَ ثُمَّ اسْتَثْنَی فَنَسَخَ مِنْهُمْ فَقَالَ- وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ قَالَ مَنْ بُعِثَ إِلَیْکَ مِنْ أَهْلِ الشِّرْکِ یَسْأَلُکَ لِتُؤْمِنَهُ حَتَّی یَلْقَاکَ فَیَسْمَعَ مَا تَقُولُ وَ یَسْمَعَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَهُوَ آمِنٌ- فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ وَ هُوَ کَلَامُکَ بِالْقُرْآنِ- ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ یَقُولُ حَتَّی یَبْلُغَ مَأْمَنَهُ مِنْ بِلَادِهِ ثُمَّ قَالَ کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلَی آخِرِ الْآیَةِ فَقَالَ هُمَا بَطْنَانِ بَنُو ضَمْرَةَ وَ بَنُو مُدْلِجٍ (2) فَأَنْزَلَ اللَّهُ هَذَا فِیهِمْ حِینَ غَدَرُوا ثُمَّ قَالَ تَعَالَی کَیْفَ وَ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً إِلَی ثَلَاثِ آیَاتٍ قَالَ هُمْ قُرَیْشٌ نَکَثُوا عَهْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله یَوْمَ الْحُدَیْبِیَةِ وَ کَانُوا رُءُوسَ الْعَرَبِ فِی کُفْرِهِمْ ثُمَّ قَالَ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِلَی یَنْتَهُونَ (3).
ص: 302
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: ابن عباس درباره آیه : «براءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلیَ الَّذِینَ عَاهَدتمُّ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ» میگوید: مهلت چهار ماهه داده به مشرکان شامل آن دسته از مشرکانی که با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پیمان عدم تعرض بستهاند، نمیشود مگر اینکه اهل نماز و زکات نباشند. این آیه در سال نهم هجرت و مصادف با غزوه تبوک نازل گردید. هنگام فتح مکه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مشرکان را از زیارت خانه خدا منع نکرده بود از این رو مشرکان به شیوه جاهلی خودشان با مسلمانان حج برگزار میکردند از جمله اینکه برخی عریان طواف نموده، حرمت ماههای حرام را پاس داشته، با پوست درختان حرم خود را میپوشاندند تا در امنیت از مکه خارج شوند و نیز در مزدلفه وقوف داشتند. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دوست نداشت در موسم حج ذکر غیر خدا به میان آید و زائران برهنه طواف کنند از این رو ابوبکر را با آیات برائت روانه حج نمود و به وی دستور داد تا در روز حج اکبر این آیات را بر مردم تلاوت کند. و به وی دستور داد احکام جاهلی «حمس» - . احکامی بودند که قریش از خود در آورده و بر اساس آن وقوف در عرفات را در مراسم حج انجام نمیدادند. واژه«حمس» به معنی سنگ سخت است و «حمساء» نام کعبه است. -
را که قریش، کنانه و خزاعه بدان پایبند بودند در عرفات منسوخ کند .
پس ابوبکر به راه افتاد تا به «ذیالحلیفۀ» رسید. در این هنگام جبرئیل بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نازل گشت و به وی گفت: خداوند به تو میگوید که حکم مرا یا تو یا مردی از تو – یعنی علی علیه السّلام- باید ابلاغ کند. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله علی را در پی ابوبکر روانه ساخت تا آیات برائت را از وی تحویل گرفته و خود در روز حج اکبر- روز قربانی کردن- آنها را بر مردم بخواند و ذمّه خدا و رسول او را از هر پیمان عدم تعرّضی بری سازد. رسول خدا
صَلی الله علیه و آله علی علیه السّلام را با ناقه خود «العضباء» به این مأموریت فرستاد.
امیرالمؤمنین سوار بر ناقه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به سرعت خود را به ابوبکر در «ذی الحلیفه» رساند. چون ابوبکر وی را دید گفت: أمیری یا مأمور؟ علی علیه السّلام فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مرا فرستاد تا آیات برائت را از تو بگیرم. امام صادق علیه السّلام در ادامه میفرماید: ابوبکر نامه را به علی علیه السّلام داده و خود نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بازگشته و عرض کرد: یا رسول الله، چرا ابلاغ آیات برائت را از من گرفتی؟ آیا چیزی درباره من نازل شده است؟ پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: جبرئیل بر من نازل گشت و مرا خبر کرد که خداوند اراده کرده است که آیات برائت را یا خودم یا مردی از خودم باید ابلاغ کند. و چون من و علی از یک شجرۀ هستیم و دیگران از شجرههای متعدد، او را به این مأموریت فرستادم. ای ابوبکر، آیا یار غار من بودن تو را خوشنود نمیکند؟ عرض کرد: بلی یا رسول الله! و چون روز حج اکبر فرا رسید و مردم از مناسک حج فارغ گشتند، رمی جمرات را به پایان بردند، امیرالمؤمنین علیه السّلام بر جمره ایستاد و با صدای بلند مردم را به سوی خدا خواند و چون گرد آمدند، ابتدا آیات برائت را برایشان تلاوت نمود: «براءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلیَ الَّذِینَ عَاهَدتمُّ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ» تا «فَخلُّوا سَبِیلَهُم» سپس فرمود: از این پس کسی حق ندارد برهنه طواف کند، هیچ مشرکی حق ندارد وارد حرم گردد و حج بگزارد، و هرکه پیمان عدم تعرّضی با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دارد، بر پیمان خود تا پایان زمان مقرر بماند و خداوند کسی را به بهشت نمیبرد مگر اینکه مسلمان شده باشد. شما چهارماه وقت دارید خود را به زادگاههایتان برسانید که خداوند فرموده است: «فَسِیحُواْ فیِ الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشهُْرٍ» و مردم را در صورت ایمان نیاوردن وعده جنگ داد که فرموده خداست: «وَ أَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلیَ النَّاسِ» و روی خطاب او با مردم خزاعه و بنی مدلج که پیمان عدم تعرّض با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله داشتند و نیز کسانی دیگر که در حج اکبر حضور داشتند، بود. امام صادق علیه السّلام فرمود: «أذان» امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام است، چون آن حضرت فرمود: «فَسِیحُواْ فیِ الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشهُْرٍ» گفتند: چرا به ما چهارماه مهلت دادی؟ ما از تو و پسر عمویت بیزاری میجوییم! اگر میخواهی همین الآن جنگ با شمشیر و نیزه را آغاز کنیم. سپس خداوند در آیات برائت جمعی از آنان را مستثنی فرمود، گوید: «إِلاَ الَّذِینَ عَاهَدتمُّ مِّنَ الْمُشْرِکِین» یعنی به استثنای کسانی که با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله پیمان عدم تعرّض داشتند مانند قبیله خزاعه و دیگران. اما منظور از «فَسِیحُواْ فیِ الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشهُْرٍ» آن است که تا هر چه زودتر پراکنده شوند و از مکه و داد و ستد در آن صرف نظر کرده به دیار خود باز گردند چون پس از این مهلت هر کجا دیده شوند به قتل خواهند رسید و چهارماهی که خداوند ریختن خون آنها را حرام کرد از بیستم ذیحجه شروع میشد و محرم و صفر و ربیع الأول را در بر میگرفت و در دهم ربیع الثانی به پایان میرسید، این بود زمان چهارماهه آزادی که خدا و پیامبر از روز خواندن آیات برائت خدا و رسولش به مشرکان دادند.
سپس گوید: منظور از «وَاعلَموا أنّکُم غیر مُعجزی الله و أنَّ الله مخزیِ الکافرین» این است که خداوند پیامبرش را بر مشرکان پیروز خواهد کرد. فرمود: سپس استثنایی قایل گشته و فرموده: «إِلاَ الَّذِینَ عَاهَدتمُّ مِّنَ الْمُشْرِکِین» و این مشرکان قبایل بنیضمره و بنیمدلج هستند که دو تیره از کنانه به شمار میروند که در غزوه بنیالعشیره از تیره ینبُع هم پیمان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودند. و مقصود از «ثمُ َّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیًْا»آن است که با عذر پیمانشکنی نکردهاند و با دشمنان شما همپیمان نشدهاند. پس شما هم: «فَأَتِمُّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلیَ مُدَّتهِِمْ» میفرماید: مهلتی است که با آنها قرار گذاشتهاند. «إِنَّ اللَّهَ یحُِبُّ الْمُتَّقِینَ» یعنی: کسانی که از خدا بابت آنچه را که برایشان حرام کرده، میترسند، و به عهد خود وفا میکنند. امام صادق علیه السّلام گوید: پس از نزول این آیات، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دیگر پیمان عدم تعرّضی با کسی نبست. سپس این آیات منسوخه شده و خداوند آیه: «فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشهُْرُ الحُْرُمُ» را نازل فرمود. امام صادق علیه السّلام فرمود: این همان آیهای است که از روزی که علی علیه السّلام آن را برایشان خواند، به یاد داریم و منظورش آن است که چون مهلت چهارماهه گذشت، با کسانی که مهلتشان تمام شده بجنگید چه در ماههای حرام باشد و چه دیگر ماهها. «حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ» تا آخر آیه فرمود: سپس استثنا قایل شده و فرمود: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتیَ یَسْمَعَ کلََامَ اللَّهِ» یعنی: اگر کسی از مشرکان از تو أمان خواست تا بیاید و با تو دیدار کند و سخن تو را بشنود، و آیاتی را که بر تو نازل گردیده گوش کند، او را امان ده تا کلام خدا را بشنود «ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ» یعنی: تا در کمال امنیت به سرزمین خود برگردد. سپس فرمود: «کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللَّهِ وَ عِندَ رَسُولِهِ» تا آخر آیه؛ گوید: این مشرکان دو تیره از بنیضمره و بنیمدلج هستند و خداوند این آیه را زمانی در حق آنان نازل فرمود که خیانت ورزیدند؛ سپس خداوند متعال میفرماید: «کَیْفَ وَ إِن یَظْهَرُواْ عَلَیْکُمْ لَا یَرْقُبُواْ فِیکُمْ إِلاًّ وَ لَا ذِمَّةً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَ تَأْبیَ قُلُوبُهُمْ وَ أَکْثرَُهُمْ فَسِقُونَ * اشْترََوْاْ بَِایَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَصَدُّواْ عَن سَبِیلِهِ إِنهَُّمْ سَاءَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ* لَا یَرْقُبُونَ فیِ مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لَا ذِمَّةً وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ * فَإِن تَابُواْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّکَوةَ فَإِخْوَانُکُمْ فیِ الدِّینِ وَ نُفَصِّلُ الاَْیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُون» گوید: اینان قریش بودند که با رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله پیمانشکنی کردند و قرارداد و صلح حدیبیه را زیرپا گذاشتند و اینان سردسته کفار عرب بودند. سپس میفرماید: «فَقَاتِلُواْ أَئمَّةَ الْکُفْرِ» تا «یَنتَهُونَ» - . تفسیر فرات: 60- 58 -
**[ترجمه]
الولث العهد الغیر الأکید و فی القاموس الحمس الأمکنة الصلبة جمع أحمس و به لقب قریش و کنانة و جدیلة و من تابعهم فی الجاهلیة لتحمسهم فی دینهم أو لالتجائهم بالحمساء و هی الکعبة لأن حجرها أبیض إلی السواد (1) و الإل بالکسر: العهد. و تفسیر الآیات مذکور فی مظانه لا نطیل الکلام بذکره لخروجه عن مقصودنا.
**[ترجمه]الولث: عهد و پیمان غیر موثّق، قول نامطمئن، [ در قاموس: الحمس (جمع أحمس): مکانی سفت و سخت و لقب قریش، کنانه، جدیله و پیروان آنها در جاهلیت بود آن هم به خاطر تعصب و سختگیری آنها نسبت به دینشان بود و یا به خاطر اینکه به «الحمساء» که «کعبه» است پناه آورده بودند و ملقب به این نام شدند، زیرا سنگهای آن سفید متمایل به سیاه است]. الإلّ: عهد و پیمان . و تفسیر آیه ها مستلزم اطاله کلام میشود و ما را از مقصودمان دور میسازد، لذا به آن نمیپردازیم.
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب: وَلَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ فِی أَدَاءِ سُورَةِ بَرَاءَةَ وَ عَزَلَ بِهِ أَبَا بَکْرٍ بِإِجْمَاعِ الْمُفَسِّرِینَ وَ نَقَلَةِ الْأَخْبَارِ وَ رَوَاهُ الطَّبَرِیُّ وَ الْبَلاذُرِیُّ وَ التِّرْمِذِیُّ وَ الْوَاقِدِیُّ وَ الشَّعْبِیُّ وَ السُّدِّیُّ وَ الثَّعْلَبِیُّ وَ الْوَاحِدِیُّ وَ الْقُرَظِیُّ وَ الْقُشَیْرِیُّ وَ السَّمْعَانِیُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ وَ ابْنُ بَطَّةَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ وَ أَبُو یَعْلَی الْمَوْصِلِیُّ وَ الْأَعْمَشُ وَ سِمَاکُ بْنُ حَرْبٍ فِی کُتُبِهِمْ عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَیْرِ وَ أَبِی هُرَیْرَةَ وَ أَنَسٍ وَ أَبِی رَافِعٍ وَ زَیْدِ بْنِ نَقِیعٍ وَ ابْنِ عُمَرَ وَ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ اللَّفْظُ لَهُ أَنَّهُ لَمَّا نَزَلَ بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی تِسْعِ آیَاتٍ أَنْفَذَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَبَا بَکْرٍ إِلَی مَکَّةَ لِأَدَائِهَا فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَقَالَ إِنَّهُ لَا یُؤَدِّیهَا إِلَّا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ارْکَبْ نَاقَتِیَ الْعَضْبَاءَ وَ الْحَقْ أَبَا بَکْرٍ وَ خُذْ بَرَاءَةَ مِنْ یَدِهِ قَالَ وَ لَمَّا رَجَعَ أَبُو بَکْرٍ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله جَزِعَ وَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّکَ أَهَّلْتَنِی (2) لِأَمْرٍ طَالَتِ الْأَعْنَاقُ فِیهِ فَلَمَّا تَوَجَّهْتُ لَهُ رَدَدْتَنِی عَنْهُ فَقَالَ الْأَمِینُ هَبَطَ إِلَیَّ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ لَا یُؤَدِّی عَنْکَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ وَ عَلِیٌّ مِنِّی وَ لَا یُؤَدِّی عَنِّی إِلَّا عَلِیٌّ.
وَ فِی خَبَرٍ أَنَّ عَلِیّاً قَالَ لَهُ إِنَّکَ خَطِیبٌ وَ أَنَا حَدِیثُ السِّنِّ فَقَالَ لَا بُدَّ مِنْ أَنْ تَذْهَبَ بِهَا أَوْ أَذْهَبَ بِهَا قَالَ أَمَّا إِذَا کَانَ کَذَلِکَ فَأَنَا أَذْهَبُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ اذْهَبْ فَسَوْفَ یُثَبِّتُ اللَّهُ لِسَانَکَ وَ یَهْدِی قَلْبَکَ.
أَبُو بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: خَطَبَ عَلِیٌّ النَّاسَ فَاخْتَرَطَ سَیْفَهُ وَ قَالَ: لَا یَطُوفَنَّ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ وَ لَا یَحُجَّنَّ الْبَیْتَ مُشْرِکٌ وَ مَنْ کَانَ لَهُ مُدَّةٌ فَهُوَ إِلَی مُدَّتِهِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ مُدَّةٌ فَمُدَّتُهُ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ زِیَادَةٌ فِی مُسْنَدِ الْمَوْصِلِیِّ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا نَفْسٌ مُؤْمِنَةٌ وَ هَذَا هُوَ الَّذِی أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَی بِهِ إِبْرَاهِیمَ حِینَ قَالَ وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ
ص: 303
الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ فَکَانَ اللَّهُ تَعَالَی أَمَرَ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلَ بِالنِّدَاءِ أَوَّلًا قَوْلُهُ وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ (1) وَ أَمَرَ الْوَلِیَّ بِالنِّدَاءِ آخِراً قَوْلُهُ وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ قَالَ السُّدِّیُّ وَ أَبُو مَالِکٍ وَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ زَیْنُ الْعَابِدِینَ علیه السلام الْأَذَانُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ الَّذِی نَادَی بِهِ.
تَفْسِیرُ الْقُشَیْرِیِّ أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَمَنْ أَرَادَ مِنَّا أَنْ یَلْقَی رَسُولَ اللَّهِ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ (2) بَعْدَ انْقِضَاءِ الْأَرْبَعَةِ فَلَیْسَ لَهُ عَهْدٌ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام بَلَی لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَالَ- وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ إِلَی آخِرِ الْآیَاتِ.
وَ فِی الْحَدِیثِ عَنِ الْبَاقِرَیْنِ علیهما السلام قَالا قَامَ خِدَاشٌ وَ سَعِیدٌ أَخَوَا عَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدٍّ فَقَالا وَ عَلَی مَا تُسَیِّرُنَا أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ بَلْ بَرِئْنَا مِنْکَ وَ مِنِ ابْنِ عَمِّکَ وَ لَیْسَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ ابْنِ عَمِّکَ إِلَّا السَّیْفُ وَ الرُّمْحُ وَ إِنْ شِئْتَ بَدَأْنَا بِکَ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام هَلُمَّ (3) ثُمَّ قَالَ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ إِلَی قَوْلِهِ إِلی مُدَّتِهِمْ.
تَفْسِیرُ الثَّعْلَبِیِّ قَالَ الْمُشْرِکُونَ نَحْنُ نَبْرَأُ مِنْ عَهْدِکَ وَ عَهْدِ ابْنِ عَمِّکَ إِلَّا مِنَ الطَّعْنِ وَ الضَّرْبِ وَ طَفِقُوا (4) یَقُولُونَ اللَّهُمَّ إِنَّا مُنِعْنَا أَنْ نَبَرَّکَ.
وَ فِی رِوَایَةٍ عَنِ النَّسَّابَةِ بْنِ الصُّوفِیِّ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ إِنَّ أَخِی مُوسَی نَاجَی رَبَّهُ عَلَی جَبَلِ طُورِ سَیْنَاءَ فَقَالَ فِی آخِرِ الْکَلَامِ امْضِ إِلَی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ الْقِبْطِ وَ أَنَا مَعَکَ لا تَخَفْ فَکَانَ جَوَابُهُ مَا ذَکَرَهُ اللَّهُ تَعَالَی« إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ» (5) وَ هَذَا عَلِیٌّ قَدْ أَنْفَذْتُهُ لِیَسْتَرْجِعَ بَرَاءَةَ وَ یَقْرَأَهَا عَلَی أَهْلِ مَکَّةَ وَ قَدْ قَتَلَ مِنْهُمْ خَلْقاً عَظِیماً فَمَا خَافَ وَ لَا تَوَقَّفَ وَ لَمْ تَأْخُذْهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ (6).
ص: 304
وَ فِی رِوَایَةٍ فَکَانَ أَهْلُ الْمَوْسِمِ یَتَلَهَّفُوَن عَلَیْهِ (1) وَ مَا فِیهِمْ إِلَّا مَنْ قَتَلَ أَبَاهُ أَوْ أَخَاهُ أَوْ حَمِیمَهُ (2) فَصَدَّهُمُ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَادَ إِلَی الْمَدِینَةِ وَحْدَهُ سَالِماً (3) وَ کَانَ علیه السلام أَنْفَذَهُ أَوَّلَ یَوْمٍ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ سَنَةَ تِسْعٍ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ أَدَّاهَا إِلَی النَّاسِ یَوْمَ عَرَفَةَ وَ یَوْمَ النَّحْرِ وَ أَمَّا قَوْلُ الْجَاحِظِ إِنَّهُ کَانَ عَادَةُ الْعَرَبِ فِی عَقْدِ الْحَلْفِ وَ حَلِّ الْعَقْدِ أَنَّهُ کَانَ لَا یَتَوَلَّی ذَلِکَ إِلَّا السَّیِّدُ مِنْهُمْ أَوْ رَجُلٌ مِنْ رَهْطِهِ فَإِنَّهُ أَرَادَ أَنْ یَذُمَّهُ فَمَدَحَهُ (4).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: مفسران و راویان حدیث به اجماع بر این باورند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ابوبکر را عزل و علی علیه السّلام را مأمور ابلاغ سوره برائت نمود. این حادثه را طبری، بلاذری، ترمذی، شعبی، سدّی، ثعلبی، واحدی، قرظیّ، قشیریّ، سمعانی، أحمد بن حنبل، ابن بطّه، محمد بن اسحاق، ابویعلی موصلّی، أعمش و سمّاک بن حرب در کتابهایشان از عروۀ بن زبیر، ابوهریرۀ، أنس، أبو رافع، زید بن نقیع، ابن عمر و ابن عباس- و این لفظ از اوست- نقل کردهاند که چون آیه: «بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» تا نُه آیه، نازل شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ابوبکر را به مکه فرستاد تا آن را بر مردم بخواند. سپس جبرئیل بر پیامبرنازل گشته و گفت: این مأموریت را فقط خودت یا مردی از خودت باید به انجام برساند. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: ناقهام «العضباء» را سوار شو و به ابوبکر برس و آیات برائت را از وی بگیر. راوی گوید: چون ابوبکر نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بازگشت اظهار ناراحتی و رنجیدگی نموده و گفت: یا رسول الله، شما مرا برای مأموریتی شایسته دانستید که انجام آن مایه مباهات بود و چون در پی انجام آن برآمدم، مرا از میانه راه باز گرداندی؟! فرمود: جبرئیل أمین از جانب خداوند عزّوجل نزد من آمده و اعلام کرد که این مأموریت را یا باید خودت انجام دهی یا مردی از خودت؛ و علی از من است و جز علی کسی نمیتواند کاری را که به من محوّل شده، انجام دهد.
در روایتی آمده است: علی به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله گفت: شما سخنور هستید و من کم و سن و سال؛ پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: باید بروی و آنها را ابلاغ کنی و یا من بروم! علی علیه السّلام گفت: اگر چنین است، میروم یا رسول الله. فرمود: برو که خداوند زبانت را استوار و قلبت را هدایت میکند.
ابوبصیر از امام باقر علیه السّلام روایت میکند که گفت: علی علیه السّلام برای مردم سخنرانی نموده و شمشیر برکشید و گفت: هیچ برهنهای طواف نمیکند، هیچ مشرکی حجّ نخواهد گزارد و هر که قرارداد عدم تعرض دارد، تا انقضای مهلت آن معتبر است و آنکه ندارد چهار ماه مهلت دارد که به زادگاه خود باز گردد- در مسند موصلی، افزایشی هست - و جز نفس مؤمنه کسی وارد بهشت نمیشود، و این همانی است که خداوند ابراهیم را بدان فرمان داده و فرموده است: «وَ طَهَّر بیتیَ لِلطّائِفیِنَ و القائمینَ والرُّکّع السجود» - . حج/ 26 - {و
خانهام را برای طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع کنندگان و سجده کنندگان پاکیزهدار!} بدین ترتیب خداوند متعال ابتدا ابراهیم خلیل را امر به «ندا» فرموده گوید: «وَ أَذِّن فی النّاس بالحَجِّ» - . توبه/3 - {و
در میان مردم برای [ادای] حج بانگ برآور} و نیز در پایان ولیّ را دستورِ «ندا» داده و میفرماید: «وَ أَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه» - . توبه/ 3 - . سدّی، ابومالک، ابن عباس و زین العابدین علیه السّلام گفتهاند: «أذان» علی بن ابی طالب است که ندای برائت از مشرکین را سرداد.
تفسیر قشیری: مردی به علی بن ابی طالب گفت: آیا اگر کسی از ما بعد از گذشت این چهارماه مهلت بخواهد برای کاری با رسول خدا دیدار کند، آیا در امان است؟ علی علیه السّلام فرمود: بلی، چون خداوند متعال فرموده: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ» تا آخر آیات.
از امام باقر و صادق علیهما السلام نقل است که فرمودهاند: خداش و سعید برادران عمرو بن وُدّ عامری گفتند: چرا به ما چهارماه مهلت میدهید؟ این ما هستیم که از تو و پسرعمویت برائت میجوییم، و میان ما و پسرعمویت جز شمشیر و نیزه چیزی قضاوت نمیکند، و اگر بخواهی با تو شروع میکنیم. پس علی علیه السّلام فرمود: بیایید! سپس فرمود: «اعْلَمُواْ أَنَّکمُ ْ غَیرُْ مُعْجِزِی اللَّهِ» تا «إِلیَ مُدَّتهِِمْ».
تفسیر ثعلبی: مشرکان گفتند: ما از پیمان تو و پسرعمویت بیزاری میجوییم مگر در مورد جنگ، و شروع کردند به تکرار عبارت: «خداوندا، ما از جنگیدن منع شدهایم!» در روایتی از ابن صوفی نسّابه آمده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ضمن روایتی مبسوط فرموده است: برادرم موسی در کوه طور سینا مناجات کرد و در پایان سخن گفت: خدایا، به من امر فرمودی که: نزد فرعون و قوم قبطی او برو من با تو هستم، نترس! پاسخ موسی آنگونه که قرآن میفرماید: «إِنیّ ِ قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن یَقْتُلُونِ» - . قصص/ 33 - {گفت:
پروردگارا، من کسی از ایشان را کشتهام، میترسم مرا بکشند.} اما این علی علیه السّلام است که او را فرستادم تا آیات برائت را از ابوبکر بگیرد و آن را بر مردم مکه بخواند در حالی که جمع بسیاری از ایشان را به قتل رسانده بود، اما او نه ترسید و نه درنگ کرد و در کار خدا از ملامت هر ملامتگری واهمه ندارد.
و در روایتی آمده است: حاضران در مناسک حج که یا پدر یا برادر یا دوستان صمیمی ایشان به دست علی کشته شده بودند افسرده و غمگین و با درونی پر از کینه و خشم به او نگاه میکردند، اما خداوند او را از شرّ آنان حفظ فرمود و تنها و سالم به مدینه بازگشت. او دستور مأموریت خود را در نخستین روز از ذیحجه سال نهم هجرت از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دریافت نمود و در روز عرفه و روز قربانی کردن آن را به مردم ابلاغ کرد و اما گفته جاحظ که: رسم عرب چنان بود که در بستن پیمان و گسستن آن یا رئیس و بزرگ آن قوم شخصاً این مهم را انجام میدادند یا مردی از تبار او؛ جاحظ در این سخن خواسته علی علیه السّلام را ذم کند لیکن ناخواسته مدح کرده است. - . مناقب آل أبی طالب1: 328- 326 -
**[ترجمه]
یف، الطرائف: رَوَی أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ مِنْ طُرُقِ جَمَاعَةٍ فَمِنْهَا عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَ بِبَرَاءَةَ مَعَ أَبِی بَکْرٍ إِلَی أَهْلِ مَکَّةَ فَلَمَّا بَلَغَ إِلَی ذِی الْحُلَیْفَةِ بَعَثَ إِلَیْهِ فَرَدَّهُ فَقَالَ: لَا یَذْهَبُ بِهَا (5) إِلَّا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَبَعَثَ عَلِیّاً.
وَ مِنْ مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ عَنْ سِمَاکٍ عَنْ حُبَیْشٍ یَرْفَعُهُ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ عَشْرُ آیَاتٍ مِنْ سُورَةِ بَرَاءَةَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله دَعَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَبَا بَکْرٍ فَبَعَثَهُ بِهَا لِیَقْرَأَهَا عَلَی أَهْلِ مَکَّةَ ثُمَّ دَعَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً علیه السلام فَقَالَ لَهُ أَدْرِکْ أَبَا بَکْرٍ فَحَیْثُ مَا لَحِقْتَهُ فَخُذِ الْکِتَابَ مِنْهُ فَاذْهَبْ بِهِ إِلَی أَهْلِ مَکَّةَ وَ اقْرَأْهُ عَلَیْهِمْ قَالَ فَلَحِقَهُ بِالْجُحْفَةِ فَأَخَذَ الْکِتَابَ مِنْهُ فَرَجَعَ أَبُو بَکْرٍ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ نَزَلَ فِیَّ شَیْ ءٌ قَالَ لَا وَ لَکِنَّ جَبْرَئِیلَ علیه السلام جَاءَنِی فَقَالَ لَمْ یَکُنْ یُؤَدِّی عَنْکَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ (6).
أَقُولُ رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی الْمُسْتَدْرَکِ عَنِ الْحَافِظِ أَبِی نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَابِرٍ عَنْ حَبَشٍ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام مِثْلَهُ.
ص: 305
وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: أَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَبَا بَکْرٍ بِبَرَاءَةَ یَقْرَؤُهَا عَلَی أَهْلِ مَکَّةَ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَی مُحَمَّدٍ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ لَا یُبَلِّغُ عَنِ اللَّهِ تَعَالَی إِلَّا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ فَلَحِقَهُ عَلِیٌّ علیه السلام فَأَخَذَهَا مِنْهُ.
أقول: و روی ابن بطریق فی الکتاب المذکور ما یؤدی هذا المعنی من أربعة طرق من کتاب فضائل الصحابة للسمعانی و کتاب المغازی لمحمد بن إسحاق و من خمسة طرق من کتاب أحمد بن حنبل و من طریق من صحیح البخاری و طریقین من تفسیر الثعلبی و طریقین من الجمع بین الصحاح الستة لرزین العبدری و طریق من سنن أبی داود و طریق من صحیح الترمذی.
**[ترجمه]الطرائف: احمد بن حنبل در مسند خود از طرق اهل سنت از جمله أنس بن مالک روایت کرده است که رسول خدا آیات برائت را با ابوبکر فرستاد تا آنها را بر مردم مکه بخواند، سپس علی علیه السّلام را فراخوانده و به وی فرمود: ابوبکر را دریاب، هرکجا به او رسیدی، آیات برائت را از وی بگیر، به مکه برو و آن را برایشان بخوان. علی علیه السّلام در جحفه به ابوبکر رسید و نامه را از وی گرفت و نزد مکّیان رفت. ابوبکر نیز به مدینه نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بازگشت و گفت: یا رسول الله، آیا چیزی درباره من نازل شده است؟ فرمود: خیر لیکن جبرئیل نزد من آمد و گفت: یا خودت باید این مأموریت را انجام دهی یا مردی از خودت. - . الطرائف : 12 -
مولف: ابن بطریق در «المستدرک» از حافظ بن نعیم، با سند خود از محمد بن جابر، از حبش، از علی علیه السّلام شبیه همین روایت را آورده است.
و با سندی از أنس گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ابوبکر را برای قرائت آیات برائت بر مردم مکه، بدانجا فرستاد، پس جبرئیل بر محمّد نازل گشت و گفت: ای محمّد کسی نمیتواند فرمانی را از جانب خدا ابلاغ کند مگر خودت یا مردی از خودت. پس علی علیه السّلام در پی ابوبکر رفت و نامه را از وی گرفت.
مولف: ابن بطریق در کتب یاد شده مطلبی را از چهار طریق به همبن مفهوم نقل کرده است که عبارتند از: «فضائل الصحابه» سمعانی، «المغازی» محمد بن اسحاق و از پنج طریق از کتاب احمد بن حنبل و از یک طریق از صحیح بخاری و دو طریق از تفسیر ثعلبی و از دو طریق از کتاب «الجمع بین الصحاح الستّۀ» تألیف رزین عبدویّ و یک طریق از سنن ابوداود و یک طریق از صحیح ترمذی.
**[ترجمه]
یف، الطرائف وَ رَوَی الْبُخَارِیُّ فِی صَحِیحِهِ فِی نِصْفِ الْجُزْءِ الْخَامِسِ فِی بَابِ وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِی ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ حَدِیثَ سُورَةِ بَرَاءَةَ وَ زَادَ فِیهِ فَأَذَّنَ عَلِیٌّ فِی أَهْلِ مِنًی یَوْمَ النَّحْرِ أَلَا لَا یَحِجُّ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِکٌ وَ لَا یَطُوفُ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ.
وَ رَوَاهُ أَیْضاً فِی الْجَمْعِ بَیْنَ الصِّحَاحِ السِّتَّةِ فِی الْجُزْءِ الثَّانِی فِی تَفْسِیرِ سُورَةِ بَرَاءَةَ مِنْ صَحِیحِ أَبِی دَاوُدَ وَ صَحِیحِ التِّرْمِذِیِّ فِی حَدِیثٍ یَرْفَعُونَهُ إِلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَبَا بَکْرٍ وَ أَمَرَهُ أَنْ یُنَادِیَ فِی الْمَوْسِمِ بِبَرَاءَةَ ثُمَّ أَرْدَفَهُ عَلِیّاً فَبَیْنَا أَبُو بَکْرٍ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ إِذْ سَمِعَ رُغَاءَ (1) نَاقَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْعَضْبَاءِ فَقَامَ أَبُو بَکْرٍ فَزِعاً فَظَنَّ أَنَّهُ حَدَثَ أَمْرٌ فَدَفَعَ إِلَیْهِ عَلِیٌّ کِتَاباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّ عَلِیّاً (2) یُنَادِی بِهَؤُلَاءِ الْکَلِمَاتِ فَإِنَّهُ لَا یَنْبَغِی أَنْ یُبَلِّغَ عَنِّی إِلَّا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَانْطَلَقَا فَقَامَ عَلِیٌّ أَیَّامَ التَّشْرِیقِ یُنَادِی ذِمَّةُ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ بَرِیئَةٌ مِنْ کُلِّ مُشْرِکٍ- فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ لَا یَحِجَّنَّ بَعْدَ هَذَا الْعَامِ مُشْرِکٌ وَ لَا یَطُوفُ بِالْبَیْتِ بَعْدَ الْعَامِ عُرْیَانٌ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا نَفْسٌ مُؤْمِنَةٌ.
وَ رَوَاهُ الثَّعْلَبِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ فِی تَفْسِیرِ سُورَةِ بَرَاءَةَ وَ شَرَحَ الثَّعْلَبِیُّ کَیْفَ نَقَضَ الْمُشْرِکُونَ الْعَهْدَ الَّذِی عَاهَدَهُمُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی الْحُدَیْبِیَةِ ثُمَّ قَالَ الثَّعْلَبِیُّ فِی أَوَاخِرِ حَدِیثِهِ مَا هَذَا
ص: 306
لَفْظُهُ فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَبَا بَکْرٍ فِی تِلْکَ السَّنَةِ عَلَی الْمَوْسِمِ لِیُقِیمَ لِلنَّاسِ الْحَجَّ وَ بَعَثَ مَعَهُ أَرْبَعِینَ آیَةً مِنْ صَدْرِ بَرَاءَةَ لِیَقْرَأَهَا عَلَی أَهْلِ الْمَوْسِمِ فَلَمَّا سَارَ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً علیه السلام فَقَالَ اخْرُجْ بِهَذِهِ الْقِصَّةِ وَ اقْرَأْ عَلَیْهِمْ مِنْ صَدْرِ بَرَاءَةَ وَ أَذِّنْ بِذَلِکَ فِی النَّاسِ إِذَا اجْتَمَعُوا فَخَرَجَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی نَاقَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْعَضْبَاءِ حَتَّی أَدْرَکَ أَبَا بَکْرٍ بِذِی الْحُلَیْفَةِ فَأَخَذَهَا مِنْهُ فَرَجَعَ أَبُو بَکْرٍ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَ نَزَلَ فِی شَأْنِی شَیْ ءٌ فَقَالَ لَا وَ لَکِنْ لَا یُبَلِّغُ عَنِّی إِلَّا أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنِّی ثُمَّ ذَکَرَ الثَّعْلَبِیُّ صُورَةَ نِدَاءِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ إِبْلَاغَهُ لِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ بِهِ وَ رَسُولُهُ (1).
أقول: روی ابن بطریق ما رواه السید و غیره من صحاحهم و تفاسیرهم فی العمدة بأسانیده لا نطیل الکلام بإیرادها (2).
رَوَی السَّیُوطِیُّ فِی الدُّرِّ الْمَنْثُورِ قَالَ أَخْرَجَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ فِی زَوَائِدِ الْمُسْنَدِ وَ أَبُو الشَّیْخِ وَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ لَمَّا نَزَلَتْ عَشْرُ آیَاتٍ مِنْ بَرَاءَةَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ سَاقَ الْحَدِیثَ نَحْوَ مَا مَرَّ مِنْ رِوَایَةِ سِمَاکٍ ثُمَّ قَالَ وَ أَخْرَجَ ابْنُ أَبِی شَیْبَةَ وَ أَحْمَدُ وَ التِّرْمِذِیُّ وَ أَبُو الشَّیْخِ وَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: بَعَثَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِبَرَاءَةَ مَعَ أَبِی بَکْرٍ ثُمَّ دَعَا فَقَالَ- لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ أَنْ یُبَلِّغَ هَذَا إِلَّا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِی فَدَعَا عَلِیّاً فَأَعْطَاهُ إِیَّاهُ.
وَ أَخْرَجَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَ أَبَا بَکْرٍ بِبَرَاءَةَ إِلَی أَهْلِ مَکَّةَ ثُمَّ بَعَثَ عَلِیّاً علیه السلام عَلَی أَثَرِهِ فَأَخَذَهَا مِنْهُ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ وَجَدَ فِی نَفْسِهِ (3) فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا بَکْرٍ إِنَّهُ لَا یُؤَدِّی عَنِّی إِلَّا أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنِّی.
وَ أَخْرَجَ أَحْمَدُ وَ النَّسَائِیُّ وَ ابْنُ الْمُنْذِرِ وَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: کُنْتُ مَعَ عَلِیٍّ حِینَ بَعَثَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی مَکَّةَ بِبَرَاءَةَ فَکَانَ یُنَادِی (4) أَنَّهُ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مُؤْمِنٌ
ص: 307
وَ لَا یَطُوفُ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ وَ مَنْ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَهْدٌ فَإِنَّ أَجَلَهُ إِلَی أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِذَا مَضَتِ الْأَرْبَعَةُ الْأَشْهُرُ فَإِنَّ اللَّهَ بَرِی ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ وَ لَا یَحِجُّ هَذَا الْبَیْتَ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِکٌ.
وَ أَخْرَجَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله بَعَثَ أَبَا بَکْرٍ بِسُورَةِ التَّوْبَةِ وَ بَعَثَ عَلِیّاً علیه السلام عَلَی أَثَرِهِ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ لَعَلَّ اللَّهَ أَمَرَ نَبِیَّهُ سَخَطاً عَلَیَّ فَقَالَ عَلِیٌّ لَا إِنَّ نَبِیَّ اللَّهِ قَالَ- لَا یَنْبَغِی أَنْ یُبَلِّغَ عَنِّی إِلَّا رَجُلٌ مِنِّی.
وَ أَخْرَجَ ابْنُ حَیَّانَ وَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ وَ ذَکَرَ بَعْثَ عَلِیٍّ علیه السلام عَلَی أَثَرِ أَبِی بَکْرٍ وَ رَدَّهُ وَ فِی آخِرِهِ- لَا یُبَلِّغُ غَیْرِی أَوْ رَجُلٌ مِنِّی.
وَ أَخْرَجَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ أَبِی رَافِعٍ قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَبَا بَکْرٍ بِبَرَاءَةَ إِلَی الْمَوْسِمِ فَأَتَی جَبْرَئِیلُ فَقَالَ لَهُ إِنَّهُ لَا یُؤَدِّیهَا (1) عَنْکَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ فَبَعَثَ عَلِیّاً فِی أَثَرِهِ (2) حَتَّی لَحِقَهُ بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ فَأَخَذَهَا فَقَرَأَ (3) عَلَی النَّاسِ فِی الْمَوْسِمِ.
وَ أَخْرَجَ ابْنُ أَبِی حَاتِمٍ عَنْ حَکِیمِ بْنِ حُمَیْدٍ قَالَ قَالَ لِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام إِنَّ لِعَلِیٍّ فِی کِتَابِ اللَّهِ اسْماً وَ لَکِنْ لَا تَعْرِفُونَهُ (4) قُلْتُ وَ مَا هُوَ قَالَ أَ لَمْ تَسْمَعْ قَوْلَ اللَّهِ «وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ» هُوَ وَ اللَّهِ الْأَذَانُ.
انْتَهَی مَا نَقَلْنَاهُ عَنِ السَّیُوطِیِّ (5).
و قال صاحب الصراط المستقیم: فی ذکر فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام منها تولیته صلی الله علیه و آله علی أداء سورة براءة بعد بعث النبی صلی الله علیه و آله أبا بکر بها فلحقه بالجحفة و أخذها منه و نادی فی الموسم بها- ذکر ذلک أحمد بن حنبل فی مواضع من مسنده و الثعلبی فی تفسیره و الترمذی فی صحیحه و أبو داود فی سننه و مقاتل فی تفسیره و الفراء فی مصابیحه و
ص: 308
الجوزی فی تفسیره و الزمخشری فی کشافه (1) و ذکره البخاری فی الجزء الأول من صحیحه (2) فی باب ما یستر العورة و فی الجزء الخامس فی باب أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ و ذکر الطبری و البلاذری و الواقدی و الشعبی و السدی و الواحدی و القرطی و القشیری و السمعانی و الموصلی و ابن بطة و ابن إسحاق و الأعمش و ابن سماک فی کتبهم انتهی (3)
وَ ذَکَرَ ابْنُ الْأَثِیرِ فِی الْکَامِلِ فِی أَحْدَاثِ سَنَةِ تِسْعٍ مِنَ الْهِجْرَةِ أَنَّ فِیهَا حَجَّ أَبُو بَکْرٍ بِالنَّاسِ وَ مَعَهُ عِشْرُونَ بَدَنَةً لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ لِنَفْسِهِ خَمْسُ بَدَنَاتٍ (4) وَ کَانَ فِی ثَلَاثِمِائَةِ رَجُلٍ فَلَمَّا کَانَ بِذِی الْحُلَیْفَةِ أَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی أَثَرِهِ عَلِیّاً علیه السلام وَ أَمَرَهُ بِقِرَاءَةِ سُورَةِ بَرَاءَةَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ فَعَادَ أَبُو بَکْرٍ وَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ نَزَلَ فِیَّ شَیْ ءٌ قَالَ لَا وَ لَکِنْ لَا یُبَلِّغُ عَنِّی إِلَّا أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنِّی: انْتَهَی.
وَ رَوَی صَاحِبُ جَامِعِ الْأُصُولِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: بَعَثَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِبَرَاءَةَ مَعَ أَبِی بَکْرٍ ثُمَّ دَعَاهُ فَقَالَ لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ أَنْ یُبَلِّغَ هَذَا إِلَّا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِی فَدَعَا عَلِیّاً علیه السلام فَأَعْطَاهُ إِیَّاهُ ثُمَّ قَالَ وَ زَادَ رَزِینٌ وَ هُوَ الْعَبْدَرِیُّ فَإِنَّهُ لَا یَنْبَغِی أَنْ یُبَلِّغَ عَنِّی إِلَّا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی ثُمَّ اتَّفَقَا وَ انْطَلَقَا انْتَهَی.
أقول: و روی نحوا مما أوردنا من الأخبار الطبرسی رحمه الله (5) و غیره و فیما أوردته غنی عما ترکته.
تتمیم: أقول بعد ما أحطت علما بما تلوت علیک من أخبار الخاص و العام فاعلم أن أصحابنا رضوان الله علیهم استدلوا بها علی خلافة مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام و عدم استحقاق أبی بکر لها فقالوا إن النبی صلی الله علیه و آله لم یول أبا بکر شیئا من الأعمال مع أنه کان یولیها
ص: 309
غیره و لما أنفذه لأداء سورة براءة إلی أهل مکة عزله و بعث علیا علیه السلام لیأخذها منه و یقرأها علی الناس فمن لم یستصلح لأداء سورة واحدة إلی بلده کیف یستصلح للرئاسة العامة المتضمنة لأداء جمیع الأحکام إلی عموم الرعایا فی سائر البلاد؟
و بعبارة أخری نقول لا یخلو إما أن یکون بعث أبی بکر أولا بأمر الله تعالی کما هو الظاهر لقوله تعالی وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی (1) أو بعثة الرسول بغیر وحی منه تعالی فعلی الأول نقول لا ریب فی أنه تعالی منزه عن العبث و الجهل فلا یکون بعثه و عزله قبل وصوله إلا لبیان رفعة شأن أمیر المؤمنین علیه السلام و فضله و أنه خاصة یصلح للتبلیغ عن الرسول صلی الله علیه و آله دون غیره و أن المعزول لا یصلح لهذا و لا لما هو أعلی منه من الخلافة و الرئاسة العامة و لو کان دفع براءة أولا إلی علی علیه السلام لجاز أن یجول بخواطر الناس أن فی الجماعة غیر علی من یصلح لذلک.
و علی الثانی فنقول إن الرسول صلی الله علیه و آله إما أن یکون لم یتغیر علمه حین بعث أبا بکر أولا و حین عزله ثانیا بحال أبی بکر و ما هو المصلحة فی تلک الواقعة أو تغیر علمه فعلی الأول عاد الکلام الأول بتمامه (2) و علی الثانی فنقول لا یریب عاقل فی أن الأمر المستور أولا لا یجوز أن یکون شیئا من العادات و المصالح الظاهرة لاستحالة أن یکون خفی علی الرسول صلی الله علیه و آله مع وفور علمه و علی جمیع الصحابة مثل ذلک فلا بد أن یکون أمرا مستورا لا یطلع علیه إلا بالوحی الإلهی من سوء سریرة أبی بکر و نفاقه أو ما علم الله من أنه سیدعی الخلافة ظلما فیکون هذا (3) حجة و برهانا علی کذبه و أنه لا یصلح لذلک و لو فرضنا فی الشاهد أن سلطانا من السلاطین بعث رجلا لأمر ثم أرجعه
ص: 310
من الطریق و بعث غیره مکانه لا یخطر ببال العقلاء فی ذلک إلا احتمالان إما أن یکون أولا جاهلا بحال ذلک الشخص و عدم صلاحیته لذلک ثم بعد العلم بدا له فی ذلک أو کان عالما و کان غرضه الإشارة بکمال الثانی و حط منزلة الأول.
و نقول أیضا قد عرفت مرارا أنه إذا اتفقت أخبار الفریقین فی شی ء و تفرد بعض أخبارهم بما یضاده فالتعویل إنما هو علی ما توافقت فیه الروایتان و لا یخفی أنک إذا لاحظت المشترک بین أخبارنا و أخبارهم عرفت أنها دالة بصراحتها علی أن الباعث علی عزل أبی بکر لم یکن إلا نقصه و حط مرتبته عن مثل ذلک و لم یکن السبب لبعث أمیر المؤمنین علیه السلام ثانیا إلا کماله و کون استیهال (1) التبلیغ عن الله و رسوله و نیابة الرسول صلی الله علیه و آله و خلافته فی الأمور منحصرا فیه و لا أظنک بعد اطلاعک علی ما قدمناه تحتاج إلی إعادتها و الاستدلال بخصوص کل خبر علی ما ذکرنا.
و أما إنکار بعض متعصبیهم عزل أبی بکر و أنه کان أمیرا للحاج و ذهب إلی ما أمر به فلا ترتاب بعد ما قرع سمعک من الأخبار أن لیس الداعی إلی ذلک إلا الکفر و العصبیة و العناد و قد اعترف قاضی القضاة فی المغنی ببطلان ذلک الإنکار و قال ابن أبی الحدید (2) روی طائفة عظیمة من المحدثین أنه لم یدفعها إلی أبی بکر لکن الأظهر الأکثر أنه دفعها إلیه ثم أتبعه بعلی علیه السلام فانتزعها منه انتهی.
أقول لیت شعری لم لم یذکر أحدا من تلک الطائفة العظیمة لیدفع عن نفسه ظن العصبیة و الکذب.
و أما ما تمسک به بعضهم من لزوم النسخ قبل الفعل فعلی تقدیر عدم جوازه له نظائر کثیرة فکل ما یجری فیها من التأویل فهو جار هاهنا و أما اعتذار الجبائی و الزمخشری و البیضاوی و الرازی و شارح التجرید و غیرهم بأنه کان من عادة العرب أن سیدا من سادات قبائلهم إذا عقد عهدا لقوم فإن ذلک العقد لا ینحل إلا أن یحله هو أو بعض سادات قومه فعدل رسول الله صلی الله علیه و آله عن أبی بکر إلی علی علیه السلام حذرا من أن لا یعتبروا نبذ العهد من
ص: 311
أبی بکر لبعده فی النسب فمردود بأن ذلک کذب صریح و افتراء علی أهل الجاهلیة و العرب و لم یعرف فی زمان من الأزمنة أن یکون الرسول سیما لنبذ العهد من سادات القوم و أقارب العاقد و إنما المعتبر فیه أن یکون موثوقا به و لو بانضمام القرائن و لم ینقل هذه العادة أحد من أرباب السیر و لو کانت موجودة فی روایة أو کتاب لعینوا موضعها کما هو المعهود فی مقام الاحتجاج و قد اعترف ابن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغة بأن ذلک غیر معروف من عادة العرب و أنه إنما هو تأویل تعول به متعصبو أبی بکر لانتزاع البراءة منه و لیس بشی ء و قد أشرنا فی تقریر الدلیل إلی بطلان ذلک إذ لو کان إرجاعه لهذه العلة کان لم یخف هذا علی الرسول و جمیع الحاضرین فی أول الأمر (1) مع أن کثیرا من الأخبار صریحة فی خلاف ذلک.
فأما جواب بعضهم عما ذکره الأصحاب من أن الرسول صلی الله علیه و آله لم یوله شیئا من الأمور بأن عدم تولیته الأعمال کان لحاجة الرسول صلی الله علیه و آله إلیه و إلی عمر فی الآراء و التدابیر کما ذکره قاضی القضاة فأجاب السید المرتضی فی الشافی (2) عنه بأنا قد علمنا من العادة أن من یرشح (3) لکبار الأمور لا بد من أن یدرج إلیها (4) بصغارها لأن من یرید بعض الملوک تأهیله للأمر بعده لا بد من أن ینبه علیه بکل قول و فعل یدل علی ترشیحه لتلک المنزلة و یستکفیه من أموره و ولایاته ما یعلم عنده أو یغلب فی الظن صلاحه لما یریده له و أن من یری الملک مع حضوره و امتداد الزمان و تطاوله لا یستکفیه شیئا من الولایات و متی ولاه عزله و إنما یولی غیره و یستکفی سواه لا بد أن یغلب فی الظن أنه لیس بأهل للولایة و إن جوزنا أنه لم یوله بأسباب کثیرة سواه و أما من یدعی أنه
ص: 312
لم یوله لافتقاره إلیه بحضرته و حاجته إلی تدبیره و رأیه ففیه أن النبی لا یستشیر أحدا لحاجة منه إلی رأیه و فقر إلی تعلیمه و توقیفه لأنه صلی الله علیه و آله الکامل الراجح المعصوم المؤید بالملائکة و إنما کانت مشاورته أصحابه لیعلمهم کیف یعملون فی أمورهم و قد قیل کان یستخرج بذلک دخائلهم (1) و ضمائرهم و بعد فکیف استمرت هذه الحاجة و اتصلت منه إلیهما حتی لم یستغن فی زمان من الأزمان عن حضورهما فیولیهما و هل هذا إلا قدح (2) فی رأی رسول الله صلی الله علیه و آله و نسبة له إلی أنه کان ممن یحتاج إلی أن یلقن و یوقف علی کل شی ء و قد نزهه الله تعالی عن ذلک.
انتهی ما أردنا إیراده من کلامه قدس الله روحه و لنقتصر علی ذلک فی توضیح المرام فی هذا المقام و من أراد زیادة الاستبصار فلیرجع إلی ما ألفه فی ذلک و أشباهه علماؤنا الأخیار (3) فإنا محترزون فی کتابنا هذا عن زیادة الإکثار فی غیر نقل الأخبار.
**[ترجمه]الطرائف: بخاری در صحیح خود در نیمه جزء پنجم، باب «وَ أَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلیَ النَّاسِ یَوْمَ الحَْجّ ِ الْأَکْبرَِ أَنَّ اللَّهَ بَرِی ءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ»حدیث سوره برائت را آورده و افزوده است: پس علی در روز نحر (قربانی) در میان حاضران در منی أذان داده و گفت: از سال آینده هیچ مشرکی حق زیارت خانه خدا را ندارد و کسی نمیتواند عریان خانه خدا را طواف کند. و نیز آن را در الجمع بین الصحاح الستّۀ در جزء دوم تفسیر سوره برائت از صحیح ابوداود و صحیح ترمذی ضمن حدیثی که سند آن را به عبدالله بن عباس میرسانند، روایت میکند که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ابوبکر را با آیات برائت به مکه فرستاد تا در مراسم حج آن را بر مردم بخواند. سپس علی را در پس او فرستاد تا آن را از وی بگیرد. ابوبکر مشغول حرکت بود که صدای «العضباء» ناقه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را شنید. ابوبکر وحشتزده از اینکه ممکن است اتفاقی افتاده باشد، از جا برخاست، پس علی علیه السّلام نامهای از رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله به وی تسلیم نمود مبنی بر اینکه باید علی نامه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را بر مکیان بخواند و اینکه کسی جز خودم یا مردی از اهل بیت خودم نمیتواند دستور خدا را ابلاغ کند. سپس هر کدام روانه شدند. علی علیه السّلام در أیام تشریق برخاسته و با صدای بلند فرمود: خدا و رسول او از هر مشرکی برائت میجویند. پس چهارماه آزاد هستید تا خود را به زادگاهتان برسانید، و از این پس هیچ مشرکی حق گزاردن حج ندارد کمااینکه أحدی نمیتواند کعبه را عریان طواف کند و جز نفس مؤمنه أحدی وارد بهشت نمیشود.
ثعلبی نیز در تفسیر خود ضمن تفسیر سوره برائت این حادثه را نقل کرده و توضیح داده است که مشرکان چگونه پیمان صلح حدیبیه را که با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بسته بودند، نقض کردند. سپس ثعلبی در اواخر حدیث خود مینویسد: پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ابوبکر را فرستاد تا در مراسم حج شرکت نموده و چهل آیه از سوره برائت به وی داد تا بر حاجیان تلاوت کند. و چون ابوبکر عازم مأموریت شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را فرا خوانده و به وی فرمود: برو و نامه را از ابوبکر بگیر و آن را از آغاز سوره برائت برای مردم بخوان و چون مردم گرد آمدند، أذان بگو. پس علی علیه السّلام سوار «العضباء» ناقه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شده و خود را در «ذی الحلیفه» به ابوبکر رساند و نامه را از وی گرفته، روانه مکه شد و ابوبکر نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برگشته و عرض کرد: یا رسول الله، پدر و مادرم فدایت، آیا خداوند چیزی درباره من نازل کرده است؟ فرمود: خیر، لیکن فرمان خدا را جز من یا مردی از من نمیتواند ابلاغ کند. سپس ثعلبی ماجرای چگونه ابلاغ کردن آیات برائت و أوامر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را نقل میکند.
مولف: ابن بطریق روایت سیّد و دیگران را از صحاح و تفاسیر اهل سنت در کتاب خود «العمدۀ» با ذکر سندهای هر روایت آورده لیکن ما از ذکر این اسناد به خاطر رعایت اختصار اجتناب میکنیم. - . العمدۀ: 83-80 -
سیوطی در «الدرّ المنثور» گوید: علی علیه السّلام میفرماید: چون ده آیه از آیات برائت نازل شد- آنگاه به ذکر مطالبی میپردازیم که سمّاک نوشته، سپس میگوید- : أنس بن مالک گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آیات برائت را با ابوبکر به مکه فرستاد سپس او را بازخواند و فرمود: کسی جز من یا یکی از من نمیتواند حکم خدا را به مردم ابلاغ کند. سپس علی را احضار نموده و نامه را به دست وی داد.
ابن مردویه از سعد بن أبی وقّاص نقل میکند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آیات برائت را به ابوبکر داد تا بر مردم مکه بخواند. سپس علی علیه السّلام را در پی او روانه ساخت تا آن را از وی بگیرد. ابوبکر به پیامبر گفت: آیا چیز بدی در من دیدهای؟ فرمود: ای ابوبکر، حکم خدا را یا خودم باید ابلاغ کنم یا مردی از خودم.
احمد بن حنبل، نسائی، ابن منذر و ابن مردویه از ابوهُریره روایت کردهاند که گفت: هنگامی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را با آیات برائت به مکه فرستاد من همراه او بودم او با صدای بلند خطاب به مردم میگفت: جز مؤمن وارد بهشت نمیشود، کسی حق ندارد برهنه کعبه را طواف کند و هرکس با پیامبر پیمان عدم تعرّض دارد، تا اتمام مهلت قرار داد آزاد است اما دیگران فقط چهارماه وقت دارند تا خود را به زادگاهشان برسانند و بیشک خدا از مشرکان بیزار است و رسول او نیز از مشرکان بیزار است و از امسال به بعد أحدی از مشرکان حقّ زیارت خانه خدا را ندارند.
ابن مردویه از ابو رافع روایت میکند که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ابوبکر را با سوره برائت به مکه فرستاد در موسم حج آن را بر مردم بخواند پس جبرئیل نزد پیامبر آمده و به وی گفت: این مهم را کسی جز خودت یا مردی از خودت نمیتواند انجام دهد. سپس پیامبر علی را در پی ابوبکر فرستاد و او توانست در میانه راه مکه و مدینه به ابوبکر برسد و نامه را از وی بگیرد. پس به مکه رفت و در موسم حج آن را بر مردم قرائت نمود .
ابن ابی حاتم از حکیم بن حمید روایت میکند که علی بن الحسین علیه السّلام به من گفت: علی
علیه السّلام را در کتاب خدا نامی است که شما آن را نمیشناسید. گفتم آن نام چیست؟ فرمود: مگر آیه: «وَ أَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلیَ النَّاسِ یَوْمَ الحَْجّ ِ الْأَکْبرَِ» نشنیدهای؟ به خدا سوگند «أذان» همان علی علیه السّلام است.آنچه از سیوطی نقل شده، تمام. - . الدّر المنثور 3 : 209- 208 -
صاحب کتاب «الصراط المستقیم» در ذکر فضایل امیرالمؤمنین علیه السّلام گوید: از جملهی این فضایل یکی آن است وی عهدهدار ابلاغ سوره برائت گردید پس از اینکه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ابوبکر را مأمور این کار ساخته بود. علی علیه السّلام در «جحفۀ» به ابوبکر رسید و نامه را از وی گرفته به مکه رفت و در مراسم حج آن را به مردم ابلاغ فرمود. احمد بن حنبل در چند جا از مسند خود این حادثه را نقل کرده و نیز ثعلبی در تفسیر ترمذی در صحیح ابوداود در سنن مقاتل در تفسیر فرّاء در مصابیح ابن الجوزی در تفسیر، زمخشری در کشاف - . کشاف زمخشری 2: 23 -
و بخاری در جزء اول صحیح - . صحیح بخاری 1 : 25 -
خود در باب «آنچه عورت را میپوشاند» و در جزء پنجم در باب «أَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» آن را ذکر کردهاند کمااینکه طبری، بلاذری، وافری، شعبی،سدّی، واحدی، قرطی، قشیری، سمعانی، موصلّی، ابن بطّه، ابن اسحاق، أعمش ابن سماک آن را در کتابهایشان آوردهاند. تمام . - . نسخه خطی -
ابن أثیر در کتاب «الکامل» خود ضمن حوادث سال نهم هجرت گوید: ابوبکر در این سال با مردم حج گزارد در حالی که 20 شتر قربانی از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را با خود داشت و پنج شتر از آن خود. وی سرپرستی 300 حاجی را برعهده داشت و چون به «ذی الحلیفۀ» رسید، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را در پی او فرستاد و مأموریت قرائت سوره برائت مشرکین را بر عهده
وی گذاشت پس ابوبکر به مدینه بازگشت و گفت: یا رسول الله، آیا چیزی درباره من نازل شده است؟ فرمود: خیر، لیکن حکم خدا را کسی جز من یا مردی از من نباید ابلاغ کند. تمام!
صاحب جامع الأصول با سند خود از أنس آورده است که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آیات برائت را به ابوبکر سپرد اما آن را از وی باز پس گرفته و فرمود: کسی نمیتواند این آیات را ابلاغ کند جز خودم یا مردی از اهل بیت خودم. سپس علی علیه السّلام را احضار نموده، نامه را به وی سپرد؛ سپس گفت: رزین که همان عبدری است این عبارت را بدان افزوده است: زیرا کسی نمیتواند حکم خدا را از طرف من ابلاغ کند مگر مردی از اهل بیت من. سپس توافق کرده به راه افتادند. تمام!
مولف: نظیر آنچه را تاکنون روایت کردهایم، طبرسی - . مجمع البیان 5 : 4 و3 - رحمۀ
الله علیه و دیگران نیز نقل کردهاند و آنچه را که آوردهام ما را از ذکر آنچه نیاوردم، بینیاز میکند.
تکمله
مولف: پس از آگاهی از اخباری که از طرق خاصه و عامه بر تو عرض کردم بدان که اصحاب ما از علمای شیعه رضوان الله علیهم این واقعه را دلیلی بر شایستگی امیرالمؤمنین علیه السّلام برای خلافت و عدم شایستگی ابوبکر برای این أمر میدانند و در این مورد گفتهاند: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله کاری را به ابوبکر واگذار نمیکرد بلکه به دیگران واگذار میفرمود و چون او را برای قرائت سوره برائت بر مردم مکه فرستاد، عزلش فرمود و علی علیه السّلام را مکلّف نمود نامه را از وی گرفته و در مکه آن را بر مردم بخواند. نتیجه اینکه، کسی صلاحیت ابلاغ یک سوره به یک شهر را ندارد، چگونه صلاحیت زعامت عامه را پیدا میکند که لازمهاش ابلاغ همه احکام به عموم رعایا در همه شهرهاست؟
به عبارتی دیگر میگوییم: ظاهراً چنین پیداست که پیامبر ابوبکر را به أمر خدا به این مأموریت فرستاده و آیه: «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَی*إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی» - . نجم / 4-3 - {از
سر هوی سخن نمی گوید. این سخن بجز وحیی که وحی میشود نیست.} دلیل بر این امر است. یا اینکه پیامبر بدون دریافت وحی از جانب خدا، چنین مأموریتی را به وی محوّل نموده است. در مورد شقّ اول میگوییم: شکی نیست که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از بیهودهگویی و جهل مبّراست. بنابراین فرستادن و عزل او پیش از رسیدن به مکه دلیلی جز نشان دادن عظمت جایگاه و شأن امیرالمؤمنین علیه السّلام نداشته، و این مفهوم را القا میکند که تنها اوست که میتواند و فضیلت آن را دارد که احکام الهی را از جانب خدا و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ابلاغ کند و آنکه عزل شده قطعاً فاقد این صلاحیت بوده و طبعاً سزاوار خلافت نخواهد بود؛ و اگر عکس این اتفاق میافتاد یعنی ابتدا علی علیه السّلام را مأموریت میداد و سپس عزلش نموده و ابوبکر را مأمور ابلاغ سوره برائت مینمود، در آن صورت میشد چنین برداشت کرد که در میان امّت غیر از علی علیه السّلام افراد دیگری هم هستند که شایستگی خلافت را دارند.
اما در مورد شقّ دوم میگوییم: یا اینکه علم پیامبر- هنگام مأموریت دادن به ابوبکر و سپس عزل او- تغییری نیافته و یا اینکه تغییر یافته است. اگر در علم وی تغییری حاصل نشده، مفهوم شقّ اول عیناً تکرار شده است؛ - . چون اگر بدانیم وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله ابوبکر را عزل نمود، به علی علیه السّلام فرمود: «این حکم را جز من یا تو کسی نباید ابلاغ کند!» دلیل بر عدم تغییر علم اوست و آن حضرت از پیش به ما فی الضمیر ابوبکر آگاه بود و از عدم صلاحیت او اطلاع داشت اما با این وجود او را به این مأموریت فرستاد و سپس عزل فرمود تا مردم تصوّر نکنند که غیر از علی علیه السّلام کسی صلاحیت انجام چنین کاری را دارد. -
اما اگر علم او تغییر یافته باشد، خواهیم گفت: انسان عاقل شک نخواهد کرد که هر پدیده نهانی اولاً به دلیل استحاله پنهان ماندن چنین اموری بر پیامبر- با وفور علم آن حضرت- به احوال دیگر صحابه، جایز نیست چیزی از عادات و مصالح آشکار باشد. لذا الزاماً باید امری پوشیده باشد که جز با وحی الهی از آن آگاهی نیابد آن هم به دلیل باطن پلید ابوبکر و نفاق او یا اینکه بر خداوند آشکار بوده است که او بعداً ظالمانه ادّعای خلافت خواهد کرد که در این صورت نزول وحی الهی مبنی بر عزل ابوبکر حجّت و برهانی بر دروغگویی او خواهد بود و ثابت خواهد کرد وی صلاحیت این کار را ندارد؛ و اگر فرض کنیم سلطانی مردی را به مأموریتی فرستاده و سپس وسط راه او را بازگردانده و دیگری را مکلّف به انجام آن نماید، عاقلان بیش از دو احتمال نمیدهند: یا اینکه سلطان بر عدم صلاحیت آن شخص واقف نبوده و بعد متوجه عدم صلاحیت او گشته یا اینکه این عمل را تعمداً انجام داده تا کمال فرد دوم و کسر شأن و منزلت شخص اول را به دیگران نشان دهد.
باز میگوییم: بارها دانستهای که اگر روایات فریقین در امری متّفق بوده و روایتی خلاف این اتفاق وجود داشته باشد، ملاک پذیرش اتفاق فریقین بر آن روایت است که اگر در روایاتی که از جانب ما و آنها نقل گردید دقت نظری داشته باشی، در خواهی یافت که علّت عزل ابوبکر چیزی جز نشان دادن نقص او و کاستن از شأن و منزلت وی برای تصدی کارهای مهم نبوده است. و از طرفی، جایگزین کردن علی علیه السّلام برای انجام این مأموریت دلیلی جز نشان دادن صلاحیت و اهلیت وی از جانب خدا و رسول او و بیان اینکه هیچ کس شایستگی خلافت و جانشینی پیامبر اکرم صَلی الله علیهِ و آله را جز علی
علیه السّلام ندارد، نداشته است. و گمان نکنم با این همه روایاتی که عرضه شد نیازی برای مرور مجدد آنها برای استدلال به آنها وجود داشته باشد.
اما اینکه برخی از متعصبان آنها، بازگشت ابوبکر به مدینه را انکار نموده و مدّعی شدهاند وی به عنوان «أمیر الحاج» به مکه رفته است و مأموریتی را که رسول خدا به وی در این خصوص محوّل نموده، انجام داده است، با نقل این همه روایت محملی جز کفر و عصبیت و عناد ندارد و قاضی القضاۀ در «المغنی» به بطلان چنین باوری اعتراف نموده است؛ و ابن أبی الحدید - . شرح ابن أبی الحدید بر نهج البلاغه 4: 251 -
مینویسد: جمع بزرگی از راویان بر این باورند که پیامبر این مأموریت را به ابوبکر محول نفرمود، لیکن أظهر آن است که اول وی را مکلف به انجام این مأموریت نمود و سپس علی علیه السّلام را در پی وی فرستاد تا آن را از او گرفته و خود ابلاغ کند. تمام!
مولف: کاش میدانستم چرا از این طایفه بزرگ یکی را ذکر نمی کند تا شبهه تعصّب و دروغ را از خود بزداید؟ اما اینکه برخی از ایشان به لزوم نسخ قبل از فعل تمسّک جستهاند، بنا بر فرض عدم جواز آن، نظایر بسیار دارد و هرچه آن را تأویل کنند در اینجا جاری است، اما ادّعای جبّائی، زمخشری، بیضاوی، رازی، شارح التجرید و دیگران مبنی بر این که عادت عرب بر این بوده که اگر سادات قومی پیمانی بستند، این پیمان را جز بزرگ قوم یا یکی از بزرگان قومش فسخ نمیکردند و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیز طبق همین عُرف علی علیه السلام را جایگزین ابوبکر در ابلاغ آیات برائت نموده، مبادا که نقض پیمان را از ابوبکر نپذیرند چون بُعد نَسَب و خویشاوندی دارد، دروغی بیش نیست و از بیخ و بن مردود است و افترائی بر مردم دوره جاهلیت و عرب بیش نیست و اینکه نماینده یا فرستاده قوم- بالأخص برای نقض پیمان- حتماً باید یکی از سادات قوم و از خویشاوندان نزدیک امضا کننده پیمان باشد، وجود خارجی نداشته بلکه اعزام فردی مورد اعتماد برای این کار کافی بوده است و هیچ کدام از سیرهنویسان وجود چنین عادتی را ثبت نکردهاند و اگر در روایت یا کتابی ثبت شده بود، حتماً آدرس آن را طبق معمول در مقام احتجاج، مشخص میکردند. ابن أبی الحدید در شرح نهج البلاغه نیز اذعان کرده است: «این پدیده از جمله عادات نبوده است بلکه تأویلی است که متعصّبان ابوبکر بدان چنگ میزنند تا لغو ابلاغ آیات برائت توسط ابوبکر را توجیه کنند و ارزشی ندارد» و پیش از این در تقریر دلیل به بطلان آن اشاره کردیم. زیرا اگر بازگرداندن ابوبکر به این سبب بود، از همان اول رسول خدا و دیگران جملگی آن را میدانستند و دیگر لازم نبود ابوبکر را به این مأموریت بفرستد؟! کمااینکه بسیاری از روایات به صراحت خلاف این نظر را اثبات میکنند.
اما در پاسخ به امثال قاضی بیضاوی که مدعی هستند علت اینکه رسول خدا منصبی به او نداده آن است که آن حضرت به حضور مستمر ابوبکر و عمر در کنار خود برای مشورت احتیاج داشته است، سید مرتضی در کتاب «الشافی» خود گفته است: عادت بر این است که اگر بخواهند کسی را مقام و منصبی دهند، ابتدا از مناصب کوچک آغاز میکنند تا آن فرد تجربه به دست آورده و ورزیده شود و سپس به منصب مهم گمارده میشود. اما وقتی کسی را به منصبی میگمارند و بعد او را از آن منصب عزل میکنند و دیگری را به جای او متولی آن منصب میکنند، اولین گمانی که به ذهن متبادر میشود آن است که آن فرد اهلیت و شایستگی احراز آن مقام را نداشته است، هرچند میدانیم به دلایل دیگری جز این او را مقام و منصبی نداده بود؛ اما کسانی ادّعا میکنند پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به خاطر احتیاجی که به رایزنی و تدبیر او داشته، مقام و منصبش نداده، باید بدانند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از باب احتیاج به مشورت، با دیگران مشورت نمیکرد زیرا او معصوم و مؤیّد به ملائکه بود و مشورت کردن با دیگران جنبه آموزشی داشته تا به دیگران بیاموزد چگونه امورشان را تدبیر کنند؛ و گفتهاند: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با این مشورتها بر مکنونات قلبی آنان وقوف پیدا میکرد و به اسرار ما فی الضمیر آنها پی میبرد. در ضمن، این نیاز به مشورت چرا آنقدر به طول انجامیده به طوری که هیچ وقت فرصتی پیش نیامده تا منصبی به آن دو واگذار کند؟! آیا این مسأله چیز جز قدح و نکوهش در حق رسول خداست که همیشه و در همه حال احتیاج داشته از دیگران تعلیم بگیرد و این در حالی است که خداوند او را از چنین نیازی مبّرا ساخته است؟!
آن مقدار از سخنان وی، قدس الله روحه، را که در نظر داشتیم و مناسب این مقام بود، نقل کردیم و هر که جویای تعمّق بیشتر است، به مؤلفات علمای برگزیده - . اگر مایل بودید، به تفسیر میزان ج 9 : 184- 165 مراجعه کنید. - ما رجوع کند که روش ما در این کتاب اختصار در نقل غیر روایات است .
**[ترجمه]
.(4)
lt;meta info="- وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ* وَ قَالُواْ ءَأَلِهَتُنَا خَیرٌْ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ* إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبَنیِ إِسْرَ ءِیلَ*وَ لَوْ نَشَاءُ لجََعَلْنَا مِنکمُ مَّلَئکَةً فیِ الْأَرْضِ یخَْلُفُون * وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْترَُنَّ بهَِا وَ اتَّبِعُونِ هَاذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ . - . زخرف/ 61-57 -
{و هنگامی که [در مورد] پسر مریم مثالی آورده شد، بناگاه قوم تو از آن [سخن] هلهله درانداختند [و اعراض کردند]، و گفتند: «آیا معبودان ما بهترند یا او؟» آن [مثال] را جز از راه جدل برای تو نزدند، بلکه آنان مردمی جدل پیشه اند [عیسی] جز بنده ای که بر وی منّت نهاده و او را برای فرزندان اسرائیل سرمشق [و آیتی] گردانیده ایم نیست. و اگر بخواهیم قطعاً به جای شما فرشتگانی که در [روی] زمین جانشین [شما] گردند قرار دهیم.و همانا آن، نشانه ای برای [فهم] رستاخیز است، پس زنهار در آن تردید مکن، و از من پیروی کنید این است راه راست!}
**[ترجمه]
مع، معانی الأخبار: ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ الْیَعْقُوبِیِّ عَنْ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْهَاشِمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ:« وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ» قَالَ الصُّدُودُ فِی الْعَرَبِیَّةِ الضَّحِکُ (5).
**[ترجمه]معانی الأخبار: ابن الولید با سند خود از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روایت میکند که آن حضرت در معنی آیه: «وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ» فرمود: «صدود» در زبان عربی به معنی «خنده» است. - . معانی الأخبار : 220 -
**[ترجمه]
لیس فیما عندنا من کتب اللغة المشهورة الصدود بهذا المعنی و لا یبعد أن
ص: 313
یکون صلی الله علیه و آله عبر عن الضجیج الصادر عن الفرح بلازمه علی أن اللغات کلها غیر محصورة فی کتب اللغة لکن قال فی مصباح اللغة صد عن کذا یصد من باب ضرب ضحک (1) و قال فی مجمع البیان قال بعض المفسرین معنی یَصِدُّونَ یضحکون (2).
**[ترجمه]در کتابهای لغت مشهوری که در اختیار داریم، «الصدود» به معنی «خنده» به کار نرفته است و بعید به نظر نمیرسد که منظور، سر و صدایی است که از شادی بسیار حاصل میشود گرچه کتب لغت، برگیرنده همه واژگان نیستند، لیکن در «مصباح اللغۀ» آمده است که: «صَدَّعن کذا یَصدّ از باب ضرب: ضحک» - .
مصباح اللغه 1: 178 - و در تفسیر مجمع البیان آمده است که: برخی مفسران «یَصدّون» را به معنی «یضحکون» به کار بردهاند. - . مجمع البیان9 : 52 -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة: مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ یَحْیَی بْنِ عُمَیْرٍ الْحَنَفِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ قَائِدٍ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: بَیْنَمَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِهِ إِذْ قَالَ الْآنَ یَدْخُلُ عَلَیْکُمْ نَظِیرُ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ فِی أُمَّتِی فَدَخَلَ أَبُو بَکْرٍ فَقَالُوا هُوَ هَذَا فَقَالَ لَا فَدَخَلَ عُمَرُ فَقَالُوا هُوَ هَذَا فَقَالَ لَا فَدَخَلَ عَلِیٌّ علیه السلام فَقَالُوا هُوَ هَذَا فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ قَوْمٌ لَعِبَادَةُ اللَّاتِ وَ الْعُزَّی خَیْرٌ مِنْ هَذَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ الْآیَةَ (3).
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: محمد بن العباس با سند خود از ابن عباس روایت کرده است که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در جمع صحابه بود که فرمود: اکنون نظیر عیسی بن مریم امّت من بر شما وارد میشود. پس ابوبکر وارد شد. گفتند: این است؟ فرمود: خیر! سپس عمر وارد شد. گفتند: این است؟ فرمود: خیر! سپس علی علیه السّلام وارد شد؛ گفتند: این است؟ فرمود: آری! برخی گفتند: پرستش لات و عزّی بهتر از این است . پس خداوند آیه: «وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ* وَ قَالُواْ ءَأَلِهَتُنَا خَیرٌْ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ»
**[ترجمه]
وَ قَالَ أَیْضاً حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلٍ الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الدِّهْقَانِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ کَثِیرٍ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: جَاءَ قَوْمٌ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالُوا یَا مُحَمَّدُ إِنَّ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ کَانَ یُحْیِی الْمَوْتَی فَأَحْیِ لَنَا الْمَوْتَی فَقَالَ لَهُمْ مَنْ تُرِیدُونَ فَقَالُوا فُلَانٌ (4) وَ إِنَّهُ قَرِیبُ عَهْدٍ بِمَوْتٍ (5) فَدَعَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَأَصْغَی إِلَیْهِ (6) بِشَیْ ءٍ لَا نَعْرِفُهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ انْطَلِقْ مَعَهُمْ إِلَی الْمَیِّتِ فَادْعُهُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ فَمَضَی مَعَهُمْ حَتَّی وَقَفَ عَلَی قَبْرِ الرَّجُلِ ثُمَّ نَادَاهُ یَا فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ فَقَامَ الْمَیِّتُ فَسَأَلُوهُ ثُمَّ اضْطَجَعَ فِی لَحْدِهِ فَانْصَرَفُوا وَ هُمْ یَقُولُونَ إِنَّ هَذَا مِنْ أَعَاجِیبِ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَوْ نَحْوِهِمَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی هَذِهِ الْآیَةَ (7).
**[ترجمه]باز گوید: ابن عباس گفت: قومی نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آمده و گفتند: ای محمّد، عیسی بن مریم مرده را زنده میکرد، پس مردگان را برای ما زنده کن؛ به ایشان فرمود: چه کسی را؟ گفتند: فلان شخص، او تازه در گذشته است. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله علی بن ابی طالب را صدا زده و سخنانی نامفهوم در گوش وی زمزمه کرده و فرمود: با ایشان بر مزار آن مرده برو و او را به نام خودش و نام پدر صدا کن. علی علیه السّلام با ایشان رفت تا به سر قبر رسیدند. پس علی علیه السّلام او را صدا زد: ای فلان بن فلان. پس آن مرده از قبر به در آمد و سؤالاتی از وی پرسیدند. سپس دوباره در لحد خود خوابید و مردم در حالی که میگفتند: به راستی که این شگفتترین شگفتیهای فرزندان عبدالمطلّب است- یا چیزی شبیه این عبارت- از آنجا دور شدند؛ پس خداوند این آیه را نازل فرمود. - . کنز الفوائد، نسخه خطی -
**[ترجمه]
وَ قَالَ أَیْضاً حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَنْ شَرِیکٍ
ص: 314
عَنْ عُثْمَانَ بْنِ نُمَیْرٍ الْبَجَلِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی لَیْلَی قَالَ: قَالَ لِی عَلِیٌّ علیه السلام مَثَلِی فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ أَحَبَّهُ قَوْمٌ فَغَالُوا فِی حُبِّهِ فَهَلَکُوا وَ أَبْغَضَهُ قَوْمٌ فَهَلَکُوا وَ اقْتَصَدَ فِیهِ قَوْمٌ فَنَجَوْا.
وَ رُوِیَ أَیْضاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَخْلَدٍ الدَّهَّانِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ الْعُرَیْضِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ جَنَاحٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ (1) عَنْ آبَائِهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَظَرَ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام وَ أَصْحَابُهُ حَوْلَهُ وَ هُوَ مُقْبِلٌ فَقَالَ أَمَا إِنَّ فِیکَ لَشَبَهاً (2) مِنْ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ لَوْ لَا مَخَافَةُ أَنْ تَقُولَ فِیکَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارَی فِی عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فِیکَ الْیَوْمَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ النَّاسِ إِلَّا أَخَذُوا مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ التُّرَابَ یَبْتَغُونَ (3) بِهِ الْبَرَکَةَ فَغَضِبَ مَنْ کَانَ حَوْلَهُ وَ تَشَاوَرُوا فِیمَا بَیْنَهُمْ وَ قَالُوا لَمْ یَرْضَ مُحَمَّدٌ إِلَّا أَنْ یَجْعَلَ ابْنَ عَمِّهِ مَثَلًا لِبَنِی إِسْرَائِیلَ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَیْسَ فِی الْقُرْآنِ بَنُو هَاشِمٍ قَالَ مُحِیَتْ وَ اللَّهِ فِیمَا مُحِیَ وَ لَقَدْ قَالَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ عَلَی مِنْبَرِ مِصْرَ مُحِیَ مِنَ الْقُرْآنِ أَلْفُ حَرْفٍ بِأَلْفِ دِرْهَمٍ وَ أَعْطَیْتُ مِائَتَیْ أَلْفِ دِرْهَمٍ عَلَی أَنْ یُمْحَی- إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ فَقَالُوا لَا یَجُوزُ ذَلِکَ فَکَیْفَ جَازَ ذَلِکَ لَهُمْ وَ لَمْ یَجُزْ لِی فَبَلَغَ ذَلِکَ مُعَاوِیَةَ فَکَتَبَ إِلَیْهِ قَدْ بَلَغَنِی مَا قُلْتَ عَلَی مِنْبَرِ مِصْرَ وَ لَسْتَ هُنَاکَ (4).
أَقُولُ: رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی الْمُسْتَدْرَکِ بِإِسْنَادِ الْحَافِظِ أَبِی نُعَیْمٍ إِلَی رَبِیعَةَ بْنِ نَاجِدٍ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً یَقُولُ فِیَّ أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ:« وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ»
ص: 315
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: سَعِیدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ مَالِکٍ عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ یَعْلَی عَنِ الصَّبَّاحِ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ عَنْ رَبِیعَةَ مِثْلَهُ (1) أَقُولُ: وَ رَوَی السَّیِّدُ حَیْدَرُ فِی الْغُرَرِ مِنْ کِتَابِ مَنْقَبَةِ الْمُطَهَّرِینَ لِأَبِی نُعَیْمٍ بِسَنَدَیْنِ عَنْ رَبِیعَةَ مِثْلَهُ.
**[ترجمه]باز گوید: عبدالرحمن بن أبی لیلی گفت: علی علیه السّلام به من فرمود: مَثَل من در این اُمت مَثَل عیسی بن مریم است که عدهای در محبت او غلوّ کرده و به همین سبب هلاک شدند و عدهای دیگر با او دشمنی کردند و آنها هم هلاک شدند و جمعی راه اعتدال درباره او پیش گرفتند و رستگار شدند.
باز امام باقر علیه السّلام و او از پدران بزرگوارش علیه السّلام روایت میکند که: در حالی که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در جمع صحابه بود و علی علیه السّلام از دور میآمد، فرمود: به راستی که شباهتهایی با عیسی بن مریم داری و اگر بیم نداشتم که قومی از امت من همان سخنان نصاری را که درباره عیسی بن مریم گفتند درباره تو بگویند، سخنی درباره تو میگفتم که بر هر جمعی از مردم که بگذری، خاک پایت را به عنوان تبرّک با خود ببرند. جمعی از حاضران مجلس از این سخن رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله به خشم آمده و با خود به رایزنی پرداخته سپس میگفتند: محمد تا پسرعمویش را مَثَلی برای بنیاسرائیل قرار ندهد، دست بردار نیست! سپس این آیه نازل گردید.
راوی گوید: به امام صادق علیه السّلام گفتم: چرا در قرآن از بنیهاشم نامی برده نشده است؟ فرمود: به خدا سوگند به همراه آیات بسیار دگر از قرآن، حذف شدند. و عمرو بن العاص بر منبر مصر گفت: هزار حرف از قرآن هرکدام به هزار درهم حذف گشت - . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی.. -
و دویست هزار درهم دادم که آیه: «إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْترَُ» - . کوثر/ 3 - {دشمنت
خود بیتبار خواهد بود} حذف شود؛ گفتند: این کار نشدنی است. چرا برای آنها جایز شد اما برای من جایز نشد؟ چون این سخن عمروعاص به معاویه رسید، برای وی نوشت: «آنچه بر منبر مصر گفتی، به ما رسید، و تو آن شخصیت نیستی.»
مولف: ابن بطریق در«المستدرک» با سند الحافظ ابو نعیم تا ربیعۀ بن ناجد گفت: علی را شنیدم که میگوید: این آیه در حقّ من نازل شده است: «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّون» .
تفسیر فرات: سعید بن الحسین بن مالک با سند خود از ربیعۀ، نظیر این حدیث را نقل کرده است. - . تفسیر فرات: 151 -
مولف: سیّد حیدر در «الغرر» از کتاب «منقبۀ المطهّرین» ابو نعیم با دو سند از ربیعه مانند این حدیث را روایت کرده است.
**[ترجمه]
یف، الطرائف: أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ وَ ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام إِنَّ فِیکَ مَثَلًا مِنْ عِیسَی أَبْغَضَهُ الْیَهُودُ حَتَّی بَهَتُوا أُمَّهُ وَ أَحَبَّهُ النَّصَارَی حَتَّی أَنْزَلُوهُ الْمَنْزِلَ الَّذِی لَیْسَ لَهُ بِأَهْلٍ (2).
**[ترجمه]الطرائف: احمد بن حنبل در مسند خود و ابن المغازلی روایت کردهاند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: شباهتهایی با عیسی داری: یهود با وی دشمنی کردند تا آنجا که به مادرش تهمت زدند، و نصاری آنقدر در دوست داشتن وی افراط کردند که جایگاهی که آن را ندارد برایش قایل شدند. - . در نسخه چاپی منبع این حدیث را نیافتیم. -
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة ابْنُ مَرْدَوَیْهِ قَوْلُهُ تَعَالَی- وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِنَّ فِیکَ مَثَلًا مِنْ عِیسَی أَحَبَّهُ قَوْمٌ فَهَلَکُوا وَ أَبْغَضَهُ قَوْمٌ فَهَلَکُوا (3) فِیهِ فَقَالَ الْمُنَافِقُونَ أَ مَا رَضِیَ لَهُ مَثَلًا إِلَّا عِیسَی فَنَزَلَتْ (4).
أَقُولُ: وَ رَوَی الْعَلَّامَةُ رَفَعَ اللَّهُ مَقَامَهُ مِثْلَهُ (5).
**[ترجمه]کشف الغمۀ: ابن مردویه: منظور آیه: «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّون» علی علیه السّلام است. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: شباهتهایی با عیسی داری: مردمی در دوست داشتنش غلو کردند و هلاک شدند و قومی به دشمنی با او پرداختند و هلاک گشتند، پس منافقان گفتند: آیا شبیهی جز عیسی برایش نیافت؟! پس این آیه نازل گشت. - . کشف الغمّه: 95 -
مولف: علّامه که خداوند منزلتش را رفعت بخشد، نظیر این روایت را نقل کرده است. - . کشف الیقین: 126 -
**[ترجمه]
مد، العمدة مِنْ مُسْنَدِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ یَحْیَی بْنِ آدَمَ عَنْ مَالِکِ بْنِ مُعَوَّلٍ عَنْ أُکَیْلٍ عَنِ الشَّعْبِیِّ قَالَ: لَقِیتُ عَلْقَمَةَ قَالَ أَ تَدْرِی مَا مَثَلُ عَلِیٍّ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ قَالَ قُلْتُ وَ مَا مَثَلُهُ قَالَ مَثَلُ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ أَحَبَّهُ قَوْمٌ حَتَّی هَلَکُوا فِی حُبِّهِ وَ أَبْغَضَهُ قَوْمٌ حَتَّی هَلَکُوا فِی بُغْضِهِ (6).
ص: 316
**[ترجمه]العمدۀ: شعبی روایت کرده است که گفت: به علقمه برخوردم، گفت: میدانی علی علیه السّلام در این امّت به که میماند؟ گفتم: به چه کسی میماند؟ گفت: به عیسی بن مریم که جمعی به خاطر دوست داشتن مفرط او هلاک شدند و جمعی دیگر به خاطر دشمنی ورزیدن با او . - . العمدة: 107 -
**[ترجمه]
وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُفْیَانَ عَنْ وَکِیعِ بْنِ الْجَرَّاحِ بْنِ مَلِیحٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ مَخْلَدٍ عَنْ أَبِی غَیْلَانَ الشَّیْبَانِیِّ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ عَنْ أَبِی صَادِقٍ عَنْ رَبِیعَةَ بْنِ نَاجِدٍ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: دَعَانِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ إِنَّ فِیکَ مَثَلًا مِنْ عِیسَی أَبْغَضَتْهُ یَهُودُ خَیْبَرَ حَتَّی بَهَتُوا أُمَّهُ (1) وَ أَحَبَّتْهُ النَّصَارَی حَتَّی أَنْزَلُوهُ الْمَنْزِلَ الَّذِی لَیْسَ لَهُ أَلَا فَإِنَّهُ یَهْلِکُ فِیَّ اثْنَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ یُفْرِطُ بِمَا لَیْسَ فِیَّ (2) وَ مُبْغِضٌ یَحْمِلُهُ شَنَآنِی عَنْ أَنْ یَبْهَتَنِی أَلَا إِنِّی لَسْتُ بِنَبِیٍّ وَ لَا یُوحَی إِلَیَّ وَ لَکِنِّی أَعْمَلُ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ مَا اسْتَطَعْتُ فَمَا أَمَرْتُکُمْ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ فَحَقَّ عَلَیْکُمْ طَاعَتِی فِیمَا أَحْبَبْتُمْ أَوْ کَرِهْتُمْ (3).
وَ مِنْ مَنَاقِبِ ابْنِ الْمَغَازِلِیِّ عَنْ وَکِیعِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْهَیْثَمِ عَنْ أَبِی غَسَّانَ مَالِکِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ مِثْلَهُ (4).
**[ترجمه]علی علیه السّلام فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مرا فراخوانده و فرمود: شباهتهایی به عیسی داری: یهود خیبر با وی به دشمنی ورزیدند تا جایی که به مادرش بهتان زدند؛ و نصرانیان در دوستی او چنان افراط کردند که فرزند خدایش نامیدند. به هوش باشید که دو گروه درباره من هلاک میشوند، دوستداری که در دوست داشتن من افراط ورزیده و چیزهایی را به من منسوب میکند که در من نیست و دشمنی که شدت دشمنیاش او را وا میدارد تا به من بهتان بزند. بدانید که من نه پیامبرم و نه به من وحی میشود، بلکه من تا میتوانم به کتاب خدا و سنّت پیامبر او عمل میکنم، پس اگر شما را به اطاعت خدا در اموری که دوست میدارید یا نمیدارید، امر کردم اطاعت کردن شما از من حقّ است. - . العمدة: 107 -
در مناقب ابن مغازلی با سندی که به حکم بن عبدالملک میرسد، شبیه این روایت نقل شده است. - . العمدة: 108 -
**[ترجمه]
وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ وَکِیعٍ عَنْ شَرِیکٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی الْیَقْظَانِ عَنْ زَاذَانَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: مَثَلِی فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ کَمَثَلِ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ أَحَبَّتْهُ طَائِفَةٌ وَ أَفْرَطَتْ فِی حُبِّهِ فَهَلَکَتْ وَ أَبْغَضَتْهُ طَائِفَةٌ فَأَفْرَطَتْ فِی بُغْضِهِ فَهَلَکَتْ (5).
**[ترجمه]عبدالله بن احمد با سند خود از علی علیه السّلام روایت میکند که گفت: مَثَل من در این امّت به عیسی بن مریم میماند: جمعی در حد افراط او را دوست داشتند و بدان سبب هلاک شدند و گروهی دیگر وی را مبغوض داشته و در دشمنی با او به تفریط گرفتار آمده و هلاک شدند. - . العمدة : 108 -
**[ترجمه]
وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ حَمَّادٍ سِجَادَةَ عَنْ یَحْیَی بْنِ أَبِی یَعْلَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ صَالِحِ بْنِ حَیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ زِیَادِ بْنِ الْأَحْمَرِ عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: یَهْلِکُ فِیَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ (6).
أقول: روی مثله بأسانید سیأتی ذکرها إن شاء الله.
11 (7)
**[ترجمه]علی علیه السّلام فرمود: دوکس به خاطر من هلاک میشود: دوستدار افراطی و دشمن تفریطگر. - . العمدة: 108 -
مولف: شبیه این روایت با اسنادی که إن شاء الله مذکور خواهند افتاد، نقل شده است.
**[ترجمه]
ل، الخصال: بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ فِی احْتِجَاجِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَوْمَ الشُّورَی قَالَ: نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ احْفَظِ الْبَابَ فَإِنَّ زُوَّاراً مِنَ الْمَلَائِکَةِ
ص: 317
تَزُورُونَنِی فَلَا تَأْذَنْ لِأَحَدٍ فَجَاءَ عُمَرُ فَرَدَدْتُهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ أَخْبَرْتُهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مُحْتَجِبٌ (1) وَ عِنْدَهُ زُوَّارٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ عِدَّتُهُمْ کَذَا وَ کَذَا ثُمَّ أَذِنْتُ لَهُ فَدَخَلَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی جِئْتُ غَیْرَ مَرَّةٍ کُلَّ ذَلِکَ یَرُدُّنِی عَلِیٌّ وَ یَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ مُحْتَجِبٌ وَ عِنْدَهُ زُوَّارٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ عِدَّتُهُمْ کَذَا وَ کَذَا فَکَیْفَ عَلِمَ بِالْعِدَّةِ أَ عَایَنَهُمْ فَقَالَ لَهُ یَا عَلِیُّ قَدْ صَدَقَ کَیْفَ عَلِمْتَ بِعِدَّتِهِمْ فَقُلْتُ اخْتَلَفَتِ التَّحِیَّاتُ (2) فَسَمِعْتُ الْأَصْوَاتَ فَأَحْصَیْتُ الْعَدَدَ قَالَ صَدَقْتَ فَإِنَّ فِیکَ شَبَهاً (3) مِنْ أَخِی عِیسَی فَخَرَجَ عُمَرُ وَ هُوَ یَقُولُ ضَرَبَهُ لِابْنِ مَرْیَمَ مَثَلًا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ قَالَ یَضِجُّونَ وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ- إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِی إِسْرائِیلَ- وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ مَلائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ غَیْرِی؟ (4) قَالُوا اللَّهُمَّ لَا (5).
lt;meta info="[الخصال- با سند خود از عامر بن واثله در احتجاج امیرالمؤمنین در روز شورا آورده است که آن حضرت فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم، آیا در جمع شما کسی غیر از من هست که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به او گفته باشد: بر در خانه بایست که فرشتگانی به دیدار من میآیند و به کسی اجازه ورود مده. پس عمر آمد و سه بار او را باز گردانده و به او اطلاع دادم که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را مهمانانی از فرشتگان آمدهاند و تعدادشان فلان تعداد است. پس برای او کسب اجازه کردم و او وارد شد و به پیامبر گفت: یا رسول الله، چند بار نزد شما آمدم لیکن علی به بهانه اینکه پیامبر اجازه ملاقات نمیدهد و فلان تعداد فرشته مهمان دارد. او از کجا دریافت چند فرشته هستند؟ آیا آنها را دیده است؟ پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به او فرمود: یا علی، راست میگوید: چگونه تعداد آنها را دانستی؟ گفتم: از تعداد سلامهایی که رد و بدل میشد فهمیدم چند فرشته هستند. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: راست گفتی، تو شباهتهایی با برادرم عیسی داری. پس عمر بیرون رفت در حالی که با خود میگفت: «پسر مریم را در مورد او مثال زد!» و سپس خداوند آیه: «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّون» یَصِدُّون: یضجّون(سرو صدا راه میاندازد) «وَ قَالُواْ ءَ أَلِهَتُنَا خَیرٌْ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ* إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبَنیِ إِسْرَءِیلَ* وَ لَوْ نَشَاءُ لجََعَلْنَا مِنکمُ مَّلَئکَةً فیِ الْأَرْضِ یخَْلُفُونَ.» جز من؟ نازل فرمود؟ گفتند: نه به خدا، جز این نیست. - . الخصال 2: 122 -
**[ترجمه]
یب، تهذیب الأحکام عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی الدُّعَاءِ بَعْدَ صَلَاةِ الْغَدِیرِ رَبَّنَا أَجَبْنَا دَاعِیَکَ النَّذِیرَ الْمُنْذِرَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبْدَکَ وَ رَسُولَکَ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام الَّذِی أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ وَ جَعَلْتَهُ مَثَلًا لِبَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَوْلَاهُمْ وَ وَلِیُّهُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ یَوْمِ الدِّینِ فَإِنَّکَ قُلْتَ إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِی إِسْرائِیلَ (6).
**[ترجمه]التهذیب: از امام صادق در دعای پس از نماز غدیر آمده است: رَبَّنا أَجبنا النَّذیر المُنذر محمداً صَلی الله علیهِ و آله عبدک و رسُولک إلی علیّ بن ابی طالب علیه السّلام الّذی أنعمتَ عَلَیه وَ جَعَلتَهُ مَثَلاً لِبَنیإسرائیل، إنَّهُ امیرالمؤمنین و مولاهم وَ وَلیِّهِم إلی یَومِ القیامۀِ یومِ الدّینِ فإنّکَ قُلتَ: «إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبَنیِ إِسْرَءِیلَ» - . التهذیب 1: 302 -
( پروردگارا، ما دعوت آن هشدار دهنده بر حذر دارند، یعنی بنده و فرستادهات محمد صَلی الله علیهِ و آله را درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام که بر وی نعمت ارزانی داشته و مَثَلی برای بنیإسرائیل قرار دادی، اجابت کردیم. او أمیرمؤمنان و سرور و ملای ایشان تا روز قیامت است، روز دادرسی، و تو خود درباره او فرمودهای:{او [عیسی] جز بندهای که بر وی منّت نهاده و او را برای فرزندان اسرائیل سرمشق و آیتی گردانیدیم، نیست})
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِیهِ وَ عُثْمَانَ بْنِ سَعِیدٍ مَعاً عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِیِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ عَنْ أَبِی صَادِقٍ عَنْ رَبِیعَةَ بْنِ نَاجِدٍ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: دَعَانِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّ فِیکَ شَبَهاً مِنْ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ أَحَبَّتْهُ النَّصَارَی حَتَّی أَنْزَلُوهُ بِمَنْزِلَةٍ لَیْسَ بِهَا وَ أَبْغَضَهُ الْیَهُودُ
ص: 318
حَتَّی بَهَتُوا أُمَّهُ قَالَ وَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَهْلِکُ فِیَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ بِمَا لَیْسَ فِیَّ وَ مُبْغِضٌ یَحْمِلُهُ شَنَآنِی (1) عَلَی أَنْ یَبْهَتَنِی.وَ أَخْبَرَنِی بِهِ أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنِ الْحُسَیْنِ عَنْ حَسَنِ بْنِ حَسَنٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ مِثْلَهُ وَ لَمْ یَذْکُرِ الصَّبَّاحَ (2).
مد، العمدة: بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ شُرَیْحِ بْنِ یُونُسَ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَرَفَةَ عَنْ أَبِی حَفْصٍ الْأَبَّارِ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ مِثْلَهُ (3).
**[ترجمه]امالی طوسی: ابو عمرو با سند خود از علی علیه السّلام روایت کرده است که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مرا صدا زده و فرمود: ای علی، تو را شباهتهایی با عیسی ین مریم است: نصاری آنقدر در محبّت او غُلوّ کردند که مقامی فراتر از مقامی که داشت به وی دادند و یهود چنان در دشمنی با او زیادهروی می کردند که به مادرش بهتان زدند. راوی گوید: و علی علیه السّلام فرمود: دو کس به خاطر من هلاک میشوند: دوستدار افراطگری که چیزهایی را به من نسبت میدهد که در من نیست و کینهتوزی که دشمنی او با من وادارش میکند به من بهتان بزند. نیز ابو عمرو با سند خود از حارث بن حصیرۀ نظیر این روایت را نقل کرده است أما صباح المزنی را ضمن سند خود نیاورده است. - . امالی شیخ طوسی: 161- 160 -
العمدۀ: با سند خود از حارث بن حصیرۀ مانند این روایت را آورده است. - . العمدة: 107 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی ابْنُ الصَّلْتِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْحُسَیْنِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ إِنَّ فِیکَ مَثَلًا مِنْ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ أَحَبَّهُ قَوْمٌ فَأَفْرَطُوا فِی حُبِّهِ فَهَلَکُوا فِیهِ وَ أَبْغَضَهُ قَوْمٌ فَأَفْرَطُوا فِی بُغْضِهِ فَهَلَکُوا فِیهِ وَ اقْتَصَدَ قَوْمٌ فَنَجَوْا (4).
**[ترجمه]امالی طوسی: امام رضا علیه السّلام از پدران بزرگوارش از علی علیه السّلام روایت نمود که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: یا علی، شباهتهایی با عیسی بن مریم داری: جمعی دوستش داشتند و به افراط گراییدند و همین هلاکشان کرد و جمعی دیگر به دشمنیش پرداختند و در کینهتوزی راه افراط پیمودند که موجب هلاکشان شد و گروهی راه اعتدال در پیش گرفتند و نجات یافتند. - . امالی شیخ طوسی: 219 -
**[ترجمه]
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام بِإِسْنَادِ التَّمِیمِیِّ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: قَالَ لِیَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِیکَ مَثَلٌ مِنْ عِیسَی أَحَبَّهُ النَّصَارَی حَتَّی کَفَرُوا وَ أَبْغَضَهُ الْیَهُودُ حَتَّی کَفَرُوا فِی بُغْضِهِ (5).
**[ترجمه]عیون أخبار الرّضا: تمیمی با سند خود از امام رضا علیه السّلام از پدرانش از علی علیه السّلام روایت کرده که گفت: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود: شباهتهایی با عیسی داری: نصرانیان تا به آنجا دوستش داشتند که به کفر افتادند و یهود تا به آنجا با او دشمنی ورزیدند و تنفّر داشتند که به کفر افتادند. - . عیون الأخبار الرّضا : 223 -
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی: أَبِی عَنْ وَکِیعٍ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ کُهَیْلٍ عَنْ أَبِی صَادِقٍ عَنْ أَبِی الْأَعَزِّ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: بَیْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ جَالِسٌ فِی أَصْحَابِهِ إِذْ قَالَ إِنَّهُ یَدْخُلُ السَّاعَةَ شَبِیهُ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ فَخَرَجَ بَعْضُ مَنْ کَانَ جَالِساً مَعَ رَسُولِ اللَّهِ فَیَکُونَ هُوَ الدَّاخِلَ فَدَخَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَقَالَ الرَّجُلُ لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ أَ مَا رَضِیَ (6) مُحَمَّدٌ أَنْ فَضَّلَ عَلِیّاً عَلَیْنَا حَتَّی یُشَبِّهَهُ بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ اللَّهِ لَآلِهَتُنَا الَّتِی کُنَّا نَعْبُدُهَا
ص: 319
فِی الْجَاهِلِیَّةِ أَفْضَلُ مِنْهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِی ذَلِکَ الْمَجْلِسِ وَ لَمَّا ضَرَبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَضِجُّونَ فَحَرَّفُوهَا یَصِدُّونَ وَ قَالُوا أَ آلِهَتُنَا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ إِنْ عَلِیٌّ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِبَنِی إِسْرَائِیلَ فَمُحِیَ اسْمُهُ وَ کُشِطَ (1) عَنْ هَذَا الْمَوْضِعِ ثُمَّ ذَکَرَ اللَّهُ خَطَرَ (2) أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ: وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ یَعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام (3).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: سلمان فارسی گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حالی که میان صحابه خود بود ناگاه فرمود: اکنون شبیه عیسی بن مریم وارد میشود. پس یکی از حاضران در مجلس بیرون رفته تا دوباره وارد شود و مصداق کلام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله گردد. اما ناگاه علی بن ابی طالب علیه السّلام وارد شد. پس آن مرد به یکی از دوستانش گفت: محمد به برتری دادن علی بر ما بسنده نکرد اکنون او را به عیسی بن مریم تشبیه میکند. به خدا سوگند الههای که در جاهلیت میپرستیدیم، از او بهتر است. پس خداوند در همان مجلس آیه: «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّون» سپس آن را تحریف کرده به جای «یَضجّون»، «یصدّون» گذاشتند و گفتند «ءَ أَالِهَتُنَا خَیرٌْ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ إن» علیّ «إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبَنیِ إِسْرَ ءِیلَ» سپس نام او را از جایی که در آیه داشت خط زده و محو کردند و آنگاه خداوند متعال عظمت و شرف امیرالمؤمنین علیه السّلام را متذکر شده و میفرماید: «وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْترَُنَّ بهَِا وَ اتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ» و منظورش امیرالمؤمنین علیه السّلام است . - . تفسیر قمی: 611 -
**[ترجمه]
علی هذا التفسیر الضمیر فی قوله وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ راجع إلی أمیر المؤمنین علیه السلام و هو إشارة إلی أن رجعته علیه السلام من أشراط الساعة و أنه دابة الأرض کما سیأتی و المفسرون أرجعوا الضمیر إلی عیسی لأن حدوثه أو نزوله من أشراط الساعة (4).
**[ترجمه]با توجه به چنین تفسیری ضمیر «ﻪ» در «إنّه» به امیرالمؤمنین علیه السّلام برمیگردد که اشارهای است به رجعت آن حضرت که از علامات روز قیامت است و آنگونه که بعداً خواهد آمد، «دابّۀ الأرض» هم اوست، و مفسران مرجع ضمیر را عیسی علیه السّلام دانستهاند زیرا پدید آمدن وی یا بازگشت او به زمین از «اشراط الساعۀ» است.
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب أَبُو بَصِیرٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام لَمَّا قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ لَوْ لَا أَنَّنِی أَخَافُ أَنْ یَقُولَ فِیکَ (5) مَا قَالَتِ النَّصَارَی فِی الْمَسِیحِ لَقُلْتُ الْیَوْمَ فِیکَ مَقَالَةً لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمِکَ الْخَبَرَ (6) قَالَ الْحَارِثُ بْنُ عَمْرٍو الْفِهْرِیُّ لِقَوْمٍ مِنْ أَصْحَابِهِ مَا وَجَدَ مُحَمَّدٌ لِابْنِ عَمِّهِ مَثَلًا إِلَّا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ یُوشِکُ أَنْ یَجْعَلَهُ نَبِیّاً مِنْ بَعْدِهِ وَ اللَّهِ إِنَّ آلِهَتَنَا الَّتِی کُنَّا نَعْبُدُ خَیْرٌ مِنْهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِلَی قَوْلِهِ وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ وَ فِی رِوَایَةٍ أَنَّهُ نَزَلَ أَیْضاً (7) إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ الْآیَةَ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَا حَارِثُ اتَّقِ اللَّهَ وَ ارْجِعْ عَمَّا قُلْتَ مِنَ الْعَدَاوَةِ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ إِذَا کُنْتَ رَسُولَ اللَّهِ
ص: 320
وَ عَلِیٌّ وَصِیُّکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُکَ سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ابْنَاکَ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ حَمْزَةُ عَمُّکَ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ جَعْفَرٌ الطَّیَّارُ ابْنُ عَمِّکَ یَطِیرُ مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّةِ وَ السِّقَایَةُ لِلْعَبَّاسِ عَمِّکَ فَمَا تَرَکْتَ لِسَائِرِ قُرَیْشٍ وَ هُمْ وُلْدُ أَبِیکَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَیْلَکَ یَا حَارِثُ مَا فَعَلْتُ ذَلِکَ بِبَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَکِنَّ اللَّهَ فَعَلَهُ بِهِمْ فَقَالَ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ الْآیَةَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ (1) وَ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْحَارِثَ فَقَالَ إِمَّا أَنْ تَتُوبَ أَوْ تَرْحَلَ عَنَّا قَالَ فَإِنَّ قَلْبِی لَا یُطَاوِعُنِی إِلَی التَّوْبَةِ لَکِنِّی أَرْحَلُ عَنْکَ فَرَکِبَ رَاحِلَتَهُ فَلَمَّا أَصْحَرَ (2) أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ طَیْراً مِنَ السَّمَاءِ فِی مِنْقَارِهِ حَصَاةٌ مِثْلُ الْعَدَسَةِ فَأَنْزَلَهَا عَلَی هَامَتِهِ (3) وَ خَرَجَتْ مِنْ دُبُرِهِ إِلَی الْأَرْضِ فَفَحَصَ بِرِجْلِهِ (4) وَ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی رَسُولِهِ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکَافِرِینَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ قَالَ هَکَذَا نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِیلُ علیه السلام (5).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: ابوبصیر از امام صادق علیه السّلام روایت میکند که آن حضرت فرمود: ای علی، اگر بیم آن نداشتم که مردم همان چیزهایی را که درباره عیسی مسیح گفتند درباره تو بگویند، امروز سخنی درباره تو میگفتم که از هرجا بگذری مسلمانان خاک پای تو را به عنوان تبرّک بردارند.
حارث بن عمرو فهریّ به جمعی از دوستانش گفت: محمد مشابهی برای پسر عموی خود جز عیسی بن مریم نیافت و کم مانده او را پس از خود پیامبر کند، به خدا سوگند إلههای که من میپرستیدیم بهتر از اوست. پس خداوندآیه: «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّون» تا «وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْترَُنَّ بهَِا وَ اتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیم» و در روایتی دیگر آیه «إن هو إلّا عَبدٌ أنعَمنا علیه...» نیز نازل گشت. سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای حارث، از خدا بترس و سخنت را پس بگیر، زیرا آنچه گفتی از دشمنی تو با علی بن ابی طالب نشأت میگیرد. حارث گفت: اگر تو رسول خدا هستی و علی وصیّ بعد از توست و فاطمه دخترت سرور زنان جهان است و دو پسرت حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند و حمزه عمویت سیدالشهدا است و پسر عمویت جعفر طیّار با دو بال در بهشت با فرشتگان پرواز میکند و منصب سقایت را هم به عمویت عبّاس دادهای، دیگر چه چیزی برای قریش که فرزندان پدرت هستند، باقی گذاشتهای. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: وای بر تو حارث، من این کارها را در حق فرزندان عبدالمطلّب نکردهام بلکه خداوند چنین کرده است. پس حارث گفت: «إِن کاَنَ هَاذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ» - . انفال/ 32 - {خدایا،
اگر این [کتاب] همان حقِّ از جانب توست، پس بر ما از آسمان سنگهایی بباران یا عذابی دردناک بر سر ما بیاور.} و خداوند آیه: «مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنتَ فِیهِم...» - . انفال / 33 - {تا
تو در میان آنان هستی، خدا بر آن نیست که ایشان را عذاب کند.} پس پیامبر به حارث فرمود: یا توبه میکنی یا از نزد ما میروی؟ حارث گفت: دلم برای توبه کردن مرا همراهی نمیکند لیکن شما را ترک خواهم کرد. پس سوار شتر خود شد و رفت و چون به صحرا رسید، خداوند پرندهای را به سویش فرستاد که سنگی به اندازه عدس با منقار خود حمل میکرد و آن را چنان بر فرق سرش رها ساخت که از نشمینگاه او در آمد. حارث با این سنگریزه به جان دادن افتاد و به شدت پاهای خود را تکان میداد تا مُرد و خداوند آیه «سَأَلَ سَائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ» - . معارج / 1 - (لِلکافرینَ بِولایۀِ علیّ){پرسنده ای از عذاب واقع شونده ای پرسید} (برای منکران ولایت علی علیه السلام) راوی گوید: آیه را جبرئیل علیه السّلام به همین شکل نازل کرد. - . مناقب آل أبی طالب1: 478 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ یَحْیَی بْنِ الصَّبَّاحِ الْمُزَنِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُمَیْرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً إِلَی شِعْبٍ فَأَعْظَمَ فِیهِ الْعَنَاءُ (6) فَلَمَّا أَنْ جَاءَ قَالَ یَا عَلِیُّ قَدْ بَلَغَنِی نَبَؤُکَ وَ الَّذِی صَنَعْتَ وَ أَنَا عَنْکَ رَاضٍ قَالَ فَبَکَی عَلِیٌّ علیه السلام فَقَالَ قَالَ (7) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا یُبْکِیکَ یَا عَلِیُّ أَ فَرَحٌ أَمْ حُزْنٌ قَالَ بَلْ فَرَحٌ وَ مَا لِی لَا أَفْرَحُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنْتَ عَنِّی رَاضٍ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَمَا (8) وَ إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ وَ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ عَنْکَ رَاضُونَ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنْ یَقُولَ فِیکَ طَوَائِفُ مِنْ
ص: 321
أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارَی فِی عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ الْیَوْمَ فِیکَ قَوْلًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنْهُمْ قَلُّوا أَوْ کَثُرُوا إِلَّا قَامُوا إِلَیْکَ یَأْخُذُونَ التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ یَلْتَمِسُونَ فِی ذَلِکَ الْبَرَکَةَ قَالَ فَقَالَ قُرَیْشٌ مَا رَضِیَ حَتَّی جَعَلَهُ مَثَلًا لِابْنِ مَرْیَمَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ قَالَ یَضِجُّونَ (1).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: حسین بن سعید با سند خود از پدر عمرو بن عمیر روایت کرده است که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی
علیه السّلام را به مکه فرستاد که در آنجا با خستگی و سختی بسیار مواجه گشت و چون بازگشت به وی فرمود: علی، خبر تو و کارهایی که کردی به من رسید و من از تو راضی هستم. پس علی علیه السّلام بگریست. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چرا گریستی؟ گریه غم است یا شادی؟ گفت: گریه شادی است، چرا نباید شاد باشم در حالی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از من راضی است؟! فرمود: خدا و فرشتگان و جبرئیل و میکائیل نیز از تو راضی هستند. به خدا سوگند اگر بیم آن نداشتنم که گروههایی از امت من همانی را بگویند که نصاری در حق عیسی بن مریم میگویند، امروز درباره تو سخنی میگفتم که هرگاه بر جمعی چه بزرگ و چه کوچک از آنان بگذری، خاک زیر پایت را برای تبرّک بر دارند. راوی گوید: با شنیدن این سخن، قریش گفتند: راضی نشد تا اینکه او را به مرتبه عیسی بن مریم رسانید؛ پس خداوند آیه: «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّون» یا «یضجّون» - . تفسیر فرات: 153 -
را نازل فرمود.
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم الْحُسَیْنُ بْنُ یُوسُفَ عَنْ یُوسُفَ بْنِ مُوسَی بْنِ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ أَخْبَرَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَالَ: جِئْتُ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ فِی مَلَإٍ مِنْ قُرَیْشٍ فَنَظَرَ إِلَیْهِ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّمَا مَثَلُکَ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ کَمَثَلِ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ أَحَبَّهُ قَوْمٌ فَأَفْرَطُوا وَ أَبْغَضَهُ قَوْمٌ فَأَفْرَطُوا فَضَحِکَ الْمَلَأُ الَّذِینَ عِنْدَهُ وَ قَالُوا انْظُرُوا کَیْفَ یُشَبِّهُ ابْنَ عَمِّهِ بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ قَالَ فَنَزَلَ الْوَحْیُ وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ (2).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: حسن بن یوسف با سند خود نقل میکند که امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: در حالی نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمدم که در میان جمعی از قریش بود. چون نظرش به من افتاد فرمود: ای علی، مَثَل تو در این امّت به مَثَل عیسی بن مریم میماند که جمعی در دوست داشتن او به افراط گراییدند. و جمعی دیگر با وی به دشمنی پرداختند. جمع حاضر با شنیدن این سخن به خنده افتاده و گفتند: نگاه کنید چگونه پسر عموی خود را به عیسی بن مریم تشبیه میکند؟! راوی گوید: پس جبرئیل آیه: «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّون» - . تفسیر فرات: 151 - نازل
کرد.
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: أَحْمَدُ بْنُ الْقَاسِمِ قَالَ أَخْبَرَنَا عُبَادَةُ یَعْنِی ابْنَ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ کَثِیرٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ عَنْ أَبِی صَادِقٍ عَنْ رَبِیعةَ بْنِ نَاجِدٍ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ إِنَّ فِیکَ مَثَلًا مِنْ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ إِنَّ الْیَهُودَ أَبْغَضُوهُ حَتَّی بَهَتُوهُ وَ إِنَّ النَّصَارَی أَحَبُّوهُ حَتَّی جَعَلُوهُ إِلَهاً وَ یَهْلِکُ فِیکَ رَجُلَانِ مُحِبٌّ مُطْرٍ (3) وَ مُبْغِضٌ مُفْتَرٍ وَ قَالَ الْمُنَافِقُونَ مَا قَالُوا (4) لَمَّا رَفَعَ بِضَبْعِ ابْنِ عَمِّهِ جَعَلَهُ مَثَلًا لِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ کَیْفَ یَکُونُ هَذَا وَ ضَجُّوا بِمَا قَالُوا فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی هَذِهِ الْآیَةَ وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ أَیْ یَضِجُّونَ قَالَ وَ هِیَ فِی قِرَاءَةِ أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ یَضِجُّونَ (5).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: احمد بن القاسم با سند خود از امیرالمؤمنین علیه السّلام نقل میکند: که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، تو به عیسی بن مریم شباهت داری، زیرا یهودیان چنان از وی تنفّر داشتند که بهتانش زدند و نصاری چنانش دوست داشتند که پسر خدایش دانستند و دو کس درباره تو هلاک میشود: دوستدار مفرِط و دشمن کنینه توزِ افترا زننده. و چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بازوی پسر عموی خود را بالا برد، منافقان چه سخنان که نگفتند. آنها گفتند: او را همتای عیسی بن مریم قرار داد؟! مگر چنین چیزی امکان دارد؟ و آنقدر در این خصوص سرو صدا راه انداختند که خداوند آیه: «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّون» یعنی: «یضجّون» را نازل فرمود: راوی کوید، در قرائت اُبیّ بن کعب «یضجّون» ثبت شده است. - . تفسیر فرات: 151 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ هِنْدٍ الْجُعْفِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ سُلَیْمَانَ الْفُرْقَانِیِّ قَالَ قَالَ
ص: 322
لَنَا ابْنُ الْمُبَارَکِ الصُّورِیُّ قَالَ (1) النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِأَبِی ذَرٍّ مَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ وَ لَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ عَلَی ذِی لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَرٍّ (2) أَ لَمْ یَکُنِ النَّبِیُّ قَالَ قَالَ بَلَی (3) قَالَ فَمَا الْقِصَّةُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فِی ذَلِکَ قَالَ کَانَ النَّبِیُّ فِی نَفَرٍ مِنْ قُرَیْشٍ إِذْ قَالَ یَطْلُعُ عَلَیْکُمْ مِنْ هَذَا الْفَجِّ (4) رَجُلٌ یُشْبِهُ بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ فَاسْتَشْرَفَتْ (5) قُرَیْشٌ لِلْمَوْضِعِ فَلَمْ یَطْلُعْ أَحَدٌ وَ قَامَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِبَعْضِ حَاجَتِهِ إِذَا طَلَعَ مِنْ ذَلِکَ الْفَجِّ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَلَمَّا رَأَوْهُ قَالُوا الِارْتِدَادُ وَ عِبَادَةُ الْأَوْثَانِ أَیْسَرُ عَلَیْنَا مِمَّا یُشَبِّهُ ابْنَ عَمِّهِ بِنَبِیٍّ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُمْ قَالُوا کَذَا وَ کَذَا فَقَالُوا بِأَجْمَعِهِمْ کَذَبَ وَ حَلَفُوا عَلَی ذَلِکَ فَجَحَدَ (6) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی أَبِی ذَرٍّ فَمَا بَرِحَ حَتَّی نَزَلَ عَلَیْهِ الْوَحْیُ وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ قَالَ یَضِجُّونَ وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِی إِسْرائِیلَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی ذِی لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَرٍّ (7).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: علی بن محمد بن هند جعفی از احمد بن سلیمان فرقانی از ابن مبارک صدری روایت کرد که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به ابوذر فرمود: زمین و آسمان هیچ انسانی راستگوتر از ابوذر را بر روی خود ندیده و بر وی سایه نیفکنده است. آیا پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نگفت؟ راوی گوید: گفت: آری، گفت: در این درّه مردی هست که به عیسی بن مریم میماند. پس مردم قریش به آن مکان چشم دوختند اما کسی پیدا نشد. و چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در پی کاری رفت، ناگاه علی از آن درّه هویدا گشت و چون وی را دیدند گفتند: مرتد شدن و بت پرستیدن برای ما آسانتر از آن است که بپذیریم محمد پسر عموی خود را به عیسی بن مریم تشبیه کند. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله که بازگشت، پس ابوذر گفت: یا رسول الله: اینان چنین و چنان گفتند. آنها یکصدا گفتند: ابوذر دروغ میگوید و سوگند یاد کردند. ولی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله صدور این کذب را از ابوذر انکار کرد و هنوز آنجا را ترک نکرده بود که آیه: «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّون» یا «یضجّون» «وَ قالوا ءَ أَالِهَتُنَا خَیرٌْ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ* إن هُو إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبَنیِ إِسْرَ ءِیلَ» پس رسول خدا فرمود: زمین و آسمان گویندهای راستگوتر از ابوذر را بر روی خود حمل نکرده و بر وی سایه نیفکنده است . - . تفسیر فرات: 155 -
**[ترجمه]
کا، الکافی: الْعِدَّةُ عَنْ سَهْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَاتَ یَوْمٍ جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ فِیکَ شَبَهاً مِنْ عِیسَی بْنِ مَرْیَمَ لَوْ لَا (8) أَنْ تَقُولَ فِیکَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارَی فِی عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فِیکَ قَوْلًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ النَّاسِ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ
ص: 323
تَحْتِ قَدَمَیْکَ یَلْتَمِسُونَ بِذَلِکَ الْبَرَکَةَ قَالَ فَغَضِبَ الْأَعْرَابِیَّانِ وَ الْمُغِیرَةُ بْنُ شُعْبَةَ وَ عِدَّةٌ مِنْ قُرَیْشٍ مَعَهُمْ فَقَالُوا مَا رَضِیَ أَنْ یَضْرِبَ لِابْنِ عَمِّهِ مَثَلًا إِلَّا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ فَقَالَ وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِی إِسْرائِیلَ وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ یَعْنِی مِنْ بَنِی هَاشِمٍ- مَلائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ قَالَ فَغَضِبَ الْحَارِثُ بْنُ عَمْرٍو الْفِهْرِیُّ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ أَنَّ بَنِی هَاشِمٍ یَتَوَارَثُونَ هِرَقْلًا بَعْدَ هِرَقْلٍ (1) فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ مَقَالَةَ الْحَارِثِ وَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ- وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا عَمْرٍو (2) إِمَّا تُبْتَ وَ إِمَّا رَحَلْتَ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ بَلْ تَجْعَلُ لِسَائِرِ قُرَیْشٍ شَیْئاً مِمَّا فِی یَدَیْکَ فَقَدْ ذَهَبَتْ بَنُو هَاشِمٍ بِمَکْرُمَةِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لَیْسَ ذَلِکَ إِلَیَّ ذَلِکَ إِلَی اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ قَلْبِی مَا یُتَابِعُنِی عَلَی التَّوْبَةِ وَ لَکِنْ أَرْحَلُ عَنْکَ فَدَعَا بِرَاحِلَتِهِ فَرَکِبَهَا فَلَمَّا سَارَ بِظَهْرِ الْمَدِینَةِ أَتَتْهُ جَنْدَلَةٌ فَرَضَّتْ هَامَتَهُ (3) ثُمَّ أَتَی الْوَحْیُ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ قَالَ (4) قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّا لَا نَقْرَؤُهَا هَکَذَا فَقَالَ هَکَذَا نَزَلَ (5) بِهَا جَبْرَئِیلُ عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ هَکَذَا هُوَ وَ اللَّهِ مُثْبَتٌ فِی مُصْحَفِ فَاطِمَةَ علیها السلام فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِمَنْ حَوْلَهُ مِنَ الْمُنَافِقِینَ انْطَلِقُوا إِلَی صَاحِبِکُمْ فَقَدْ أَتَاهُ مَا اسْتَفْتَحَ بِهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ (6).
ص: 324
تذنیب: قال الطبرسی رحمه الله اختلف فی المراد (1) علی وجوه أحدها أن معناه لما وصف ابن مریم شبیها فی العذاب بالآلهة أی فیما قالوه و علی زعمهم و ذلک أنه لما نزل قوله إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ (2) قال المشرکون قد رضینا أن تکون آلهتنا حیث یکون عیسی و ذلک قوله إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ أی یضجون ضجیج المجادلة حیث خاصموک و هو قوله وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ أی لیست آلهتنا خیرا من عیسی فإن کان عیسی فی النار بأنه یعبد من دون الله فکذلک آلهتنا عن ابن عباس و مقاتل.
و ثانیها أن معناه لما ضرب الله المسیح مثلا بآدم فی قوله إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ (3) أی من قدر علی أن ینشئ آدم من غیر أب و أم قادر علی إنشاء المسیح من غیر أب اعترض علی النبی صلی الله علیه و آله بذلک قوم من کفار قریش فنزلت هذه الآیة.
و ثالثها أن معناه أن النبی صلی الله علیه و آله لما مدح المسیح و أمه و أنه کآدم فی الخاصیة قالوا إن محمدا یرید أن نعبده کما عبدت النصاری المسیح عن قتادة.
و رابعها ما رواه سادة أهل البیت عن علی علیه السلام ثم ذکر نحوا من الأخبار السابقة (4).
أقول: لا یخفی أن ما روی فی أخبار الخاصة و العامة بطرق متعددة أوثق من المحتملات الغیر المستندة إلی خبر مع أن ما ذکرنا أشد انطباقا علی مجموع الآیة مما ذکروه.
ثم اعلم أنها تدل علی فضل جلیل لا یشبه شیئا من الفضائل و تدل علی أن النبی صلی الله علیه و آله مع کثرة ما مدحه و صدع (5) بفضائله صلوات الله علیه أخفی کثیرا منها خوفا
ص: 325
من غلو الغالین فکیف یجوز أن یتقدم علی من هذا شأنه حثالة (1) من الجاهلین الناقصین الذین لم یعرفوا الغث من السمین (2) و لم یعلموا شیئا من أحکام الدنیا و الدین أعاذنا الله من عمه العامهین (3) و حشرنا فی الدنیا و الآخرة مع الأئمة الطاهرین.
**[ترجمه]کافی: ابو بصیر گوید: روزی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشسته بود که امیرالمؤمنین علیه السّلام از دور پیدا شد. پس رسول خدا به وی فرمود: تو را با عیسی بن مریم شباهتی است که اگر بیم آن نداشتم که طوایفی از امّت من درباره تو همان سخنان نصاری را که درباره عیسی میگویند بگویند، سخنی درباره تو بر زبان جاری میساختم که هرگاه بر جمعی از مردم گذر کنی، خاک زیر پایت را برای طلب برکت بر دارند. راوی گوید: با شنیدن این سخن دو مرد عرب و نیز مغیرۀ بن شعبه و جمعی از مردان قریش به خشم آمده و گفتند: تا پسر عموی خود را شبیه عیسی بن مریم نکرد، راضی نشد! پس خداوند آیه: «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّون * وَ قالوا ءَأَالِهَتُنَا خَیرٌْ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ * إن هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبَنیِ إِسْرَ ءِیلَ * وَ لو نَشَاءُ لجََعَلْنَا مِنکمُ» یعنی بنیهاشم «مَّلَائکَةً فیِ الْأَرْضِ یخَْلُفُونَ» را نازل فرمود.
راوی گوید: پس حارث بن عمرو فهری به خشم آمده و گفت: خدایا، اگر این حق است و از جانب توست که بنیهاشم مانند پادشاهان روم یکی بعد از دیگری به سلطنت و قدرت برسند، بارانی سنگ از آسمان بر ما بیار یا عذابی دردناک بر ما نازل کن! و خداوند نیز پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را از ماجرای حارث آگاه ساخته و آیه: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» نازل شد. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: ای أبا (ابن) عمرو، یا توبه کن یا از نزد ما برو. حارث گفت: ای محمّد از آنچه در اختیار داری لاأقل یک چیزی برای بقیه قریش بگذار؛ بنیهاشم صاحب تمام مکارم عرب و عجم شدند! پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به او گفت: من چنین نکردهام، این کار خداوند تبارک و تعالی است. حارث گفت: ای محمد، دلم به توبه تمایلی ندارد، از نزد شما خواهم رفت! پس مرکبش را خواست و سوار شد و چون به بیرون از مدینه رسید سنگی آمد و سرش را شکافت. سپس وحی بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله چنین نازل گشت: «سَأَلَ سَائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ* لِّلْکَافِرِینَ (بولایۀ علیّ) لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ * مِّنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِج» - . معارج/ 3-1 - {پر سنده ای
از عذاب واقع شونده ای پرسید، که اختصاص به کافران دارد [و] آن را بازدارنده ای نیست. [و] از جانب خداوندِ صاحب درجات [و مراتب] است.}گوید: - . یعنی ابو بصیر به یکی از آنها علیهما السلام گفت. - گفتم: قربانت گردم، ما آن را چنین نمیخوانیم. فرمود: جبرئیل آن را چنین بر محمد صلی الله علیه و آله نازل کرده است، به خدا سوگند در قرآنِ فاطمه سلام الله علیها به همین شکل ثبت شده است. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به منافقانی که پیرامون وی بودند فرمود: در پی دوستتان بروید که هرچه خواست بر سرش آمد. و خداوند عزوجلّ فرمود: «وَ اسْتَفْتَحُواْ وَ خَابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِید» - . ابراهیم / 15 - {و [پیامبران از خدا] گشایش خواستند، و [سرانجام] هر زورگوی لجوجی نومید شد.}
حاشیه: طبرسی رحمۀ الله علیه گوید: در مصداق مورد نظر این آیه (زخرف/60-57) از چند وجه اختلاف نظر وجود دارد: یکی از آنها آن است که چون پسر مریم – به گفته آنها و حسب زعمشان- در عذاب به آلهه تشبیه شد و این بدان جهت است که خداوند میفرماید: «إِنَّکُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّم» - . انیباء/ 98 - {در حقیقت، شما و آنچه غیر از خدا میپرستید، هیزم دوزخید.} پس مشرکان گفتند: ما راضی و خوشنود هستیم که آلهه ما در جایی که عیسی قرار دارد، باشد. و این سخن خداوند است در آیه: «إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّون» یعنی «یضجّون» به معنای سرو صدا و هیاهوی ناشی از بلند شدن صدا به هنگام جَدَل است آنگاه که با تو خصومت پرداختند و این خود سخن خداوند است که: «وَ قالوا ءَأَالِهَتُنَا خَیرٌْ أَمْ هُوَ» - . زخرف/ 58 -
{گفتند: آیا معبودان ما بهترند یا او؟} یعنی اینکه آلهه ما بهتر از عیسی نیست، اگر قرار باشد عیسی علیه السّلام در آتش باشد به خاطر آن که به جای خدا پرستیده میشد، بگذار آلهه ما نیز چنین باشد. این برداشت ابن عباس و مقاتل بود.
وجه دوم، معنای آیه این است که: وقتی خداوند با آیه: «إِنَّ مَثَلَ عِیسیَ عِندَ اللَّهِ کَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَاب» - . آل عمران/ 59 - {در
واقع، مَثَلِ عیسی نزد خدا همچون مَثَلِ [خلقت] آدم است [که] او را از خاک آفرید}مسیح را به آدم تشبیه کرده و اظهار داشته: آنکه قادر بوده آدم را بدون پدر و مادر بیافریند، به طریق أولی قادر است که مسیح را بدون پدر بیافریند. علت نزول این آیه نیز زمانی بود که جمعی از کفّار قریش به پیامبر اعتراض کردند.
وجه سوم آن است که معنای آن این است: چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مسیح و مادرش را ستایش نموده و او را در استثنائی بودن به آدم تشبیه کرد، گفتند: محمّد میخواهد او را پرستش کنیم همان طور که نصاری مسیح را پرسش میکنند. از قتاده.
وجه چهارم آن است که بزرگان اهل بیت از علی علیهم السلام روایت کردهاند. سپس تعدادی روایت شبیه روایات مذکور را آورده است. - . مجمع البیان 9: 53- 52 -
مولف: بر کسی پوشیده نیست روایاتی که از طرق خاصه و عامه نقل شده محکمتر و قابل اعتمادتر از احتمالات و حدس و گمانهایی هستند که مستند به روایت نیستند و آنچه ما ذکر کردیم به طور کلی انطباق بیشتری با فضای کامل آیه دارد تا آنچه آنها نقل کردهاند.
از طرفی، باید دانست که این آیه در بردارنده فضیلتی است که هیچ فضیلت دیگری با آن برابری نمیکند؛ و بیانگر آن است که با آن همه ستایش رسول خدا صَلی الله علیه و آله و کشف فضایل علی علیه السّلام، بسیاری از این فضایل را نهان داشته و از بیم غلّو غالیان در حق علی علیه السّلام آنها را بیان نفرموده است. بنابراین چگونه عدهای اراذل ناقص که خوب و بد را از هم تشخیص نمیدهند، میتوانند در فضیلت بر او پیشی جویند؛ کسانی که چیزی از احکام دنیا و دین نمیدانستند؟! خداوند ما را از بیبصیرتی کوردلان دور نموده و در دنیا و آخرت با أئمۀ اطهار محشور فرماید!
**[ترجمه]
کا، الکافی: أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هِیَ أُذُنُکَ یَا عَلِیُّ (5).
**[ترجمه]کافی: امام صادق علیه السّلام: چون آیه: «وَ تَعِیهََا أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» نازل گردید، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: یا علی، این گوش، گوش توست. - . اصول کافی 1: 423 -
**[ترجمه]
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام: بِإِسْنَادِ التَّمِیمِیِّ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ قَالَ دَعَوْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی أَنْ یَجْعَلَهَا أُذُنَکَ یَا عَلِیُّ (6).
**[ترجمه]عیون أخبار الرضا: علی علیه السّلام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در باب آیه: «وَ تَعِیهََا أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» فرمود: چون این آیه نازل شد، از خداوند عزوجلّ خواستم که این گوش، گوش تو باشد ای علی! - . عیون اخبار الرضا: 222 -
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُوسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ قَالَ وَعَتْ أُذُنُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ (7).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: امام صادق علیه السّلام در باب معنی آیه: «وَ تَعِیهََا أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» فرمود: گوش امیرالمؤمنین علیه السّلام هرچه بوده و هست را نگاه داشته است. - . بصائر الدرجات: 151 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب أَبُو نُعَیْمٍ فِی الْحِلْیَةِ رَوَی عُمَرُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام وَ الْوَاحِدِیُّ فِی أَسْبَابِ نُزُولِ الْقُرْآنِ (8) عَنْ بُرَیْدَةَ وَ أَبُو الْقَاسِمِ بْنُ حَبِیبٍ فِی تَفْسِیرِهِ عَنْ
ص: 326
زِرِّ بْنِ حُبَیْشٍ (1) عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام وَ اللَّفْظُ لَهُ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام ضَمَّنِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَالَ أَمَرَنِی رَبِّی أَنْ أُدْنِیَکَ وَ لَا أُقْصِیَکَ (2) وَ أَنْ تَسْمَعَ وَ تَعِیَ.
تَفْسِیرُ الثَّعْلَبِیِّ فِی رِوَایَةِ بُرَیْدَةَ وَ أَنْ أُعَلِّمَکَ وَ تَعِیَ وَ حَقٌّ عَلَی اللَّهِ أَنْ تَسْمَعَ وَ تَعِیَ فَنَزَلَتْ وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ
ذَکَرَهُ النَّطَنْزِیُّ فِی الْخَصَائِصِ أَخْبَارِ أَبِی رَافِعٍ قَالَ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَمَرَنِی أَنْ أُدْنِیَکَ وَ لَا أُقْصِیَکَ وَ أَنْ أُعَلِّمَکَ وَ لَا أَجْفُوَکَ (3) وَ حَقٌّ عَلَیَّ أَنْ أُطِیعَ رَبِّی فِیکَ وَ حَقٌّ عَلَیْکَ أَنْ تَعِیَ.
مُحَاضَرَاتُ الرَّاغِبِ: قَالَ الضَّحَّاکُ وَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ فِی أَمَالِی الطُّوسِیِّ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام وَ فِی بَعْضِ کُتُبِ الشِّیعَةِ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالُوا وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ أُذُنُ عَلِیٍّ.
الْبَاقِرُ علیه السلام: قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ وَ اللَّهِ أُذُنَیْکَ یَا عَلِیُّ (4).
کِتَابُ الْیَاقُوتِ عَنْ أَبِی عُمَرَ غُلَامِ ثَعْلَبٍ وَ الْکَشْفُ وَ الْبَیَانُ عَنِ الثَّعْلَبِیِّ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ فِی کِتَابِ الْکُلَیْنِیِّ وَ اللَّفْظُ لَهُ عَنْ مَیْمُونِ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لَمَّا نَزَلَتْ وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ قُلْتُ اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا أُذُنَ عَلِیٍّ فَمَا سَمِعَ شَیْئاً بَعْدَهُ إِلَّا حَفِظَهُ.
سَعِیدُ بْنُ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام ثُمَّ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا زِلْتُ أَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَی مُنْذُ أُنْزِلَتْ أَنْ تَکُونَ أُذُنَیْکَ یَا عَلِیُّ.
تَفْسِیرُ الْقُشَیْرِیِّ وَ غَرِیبُ الْهَرَوِیِّ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام إِنِّی دَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ یَجْعَلَ هَذِهِ أُذُنَکَ.
جَابِرٌ الْجُعْفِیُّ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ مَکْحُولٌ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنِّی سَأَلْتُ رَبِّی
ص: 327
أَنْ یَجْعَلَهَا أُذُنَکَ یَا عَلِیُّ اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا (1) أُذُناً وَاعِیَةً أُذُنَ عَلِیٍّ فَفَعَلَ فَمَا نَسِیتُ شَیْئاً سَمِعْتُهُ بَعْدُ (2).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مرا در آغوش گرفته و فرمود: پروردگارم مرا أمر فرموده که تو را به خود نزدیک کنم و دور نسازم، و بشنوی و نگاه داری.
در تفسیر ثعلبی در روایت بریده آمده است: و تو را تعلیم دهم و نگاه بداری، و بر خدا فرض است که تو بشنوی و نگاه بداری، پس آیه: «وَ تَعِیهََا أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» نازل گردید. نطنزی در خصائص خود نیز آن را روایت کرده است.
اخبار ابو رافع: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند به من أمر فرموده تو را به خود نزدیک کنم و دور نسازم و تعلیمت دهم و به حال خود رهایت نسازم و وظیفه دارم پروردگارم را در آنچه که در حق تو فرموده اطاعت کنم و تو نیز ملزم به آنی که دانش را بیاموزی و نگاهداری.
محاضرات راغب: ضحاک و ابن عباس و همچنین در امالی شیخ طوسی به روایت از امام صادق علیه السّلام و در برخی کتب شیعه از سعد بن طریف با روایتی منسوب به امام باقر علیه السّلام آوردهاند: منظور از «وَ تَعِیهََا أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» گوش علی است.
امام باقر علیه السّلام: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چون این آیه نازل گشت، خطاب به علی علیه السّلام فرمود، ای علی ، به خدا سوگند منظور گوشهای توست.
کتاب «الیاقوت» از ابو عمرو غلام ثعلب، کتاب «الکشف و البیان» از ثعلبی روایت کرده که عبدالله بن حسن در کتاب کلینی- و لفظ از اوست- از میمون بن مهران، از ابن عباس نقل کرده که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چون آیه: «وَ تَعِیهََا أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» نازل گشت، گفتم: خداوندا، این گوش را گوش علی قرار ده! از آن پس هرچه شنید، در خاطرش ماند.
سعید بن جبیر از ابن عباس: مصداق «وَ تَعِیهََا أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» علی بن ابی طالب علیه السّلام است؛ سپس گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: از زمانی که این آیه نازل گشت پیوسته از خدا خواستهام که این گوش، گوشهای تو باشد ای علی.
در تفسیر قشیری و غریب هروی آمده است که چون این آیه نازل گشت، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود: من از خدا خواستهام که این گوش را گوش تو قرار دهد.
جابر جعفی و عبدالله بن الحسین و مکحول آوردهاند که: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، من از پروردگار خویش خواستهام که این گوش را گوش تو قرار دهد و گفتم: خداوندا، گوشهای علی را گوشهای نگاهدارنده قرار بده؛ و خداوند اجابت فرمود و از آن به بعد هرچه را شنید فراموش نکرد. - . مناقب آل أبی طالب 1: 563 -
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة مُحَمَّدُ بْنُ طَلْحَةَ عَنِ الثَّعْلَبِیِّ فِی تَفْسِیرِهِ یَرْفَعُهُ بِسَنَدِهِ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَجْعَلَهَا أُذُنَکَ یَا عَلِیُّ قَالَ عَلِیٌّ فَمَا نَسِیتُ شَیْئاً بَعْدَ ذَلِکَ وَ مَا کَانَ لِی أَنْ أَنْسَی (3).
یف، الطرائف الثَّعْلَبِیُّ وَ ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ مِثْلَهُ (4) مد، العمدة بِإِسْنَادِهِ إِلَی الثَّعْلَبِیِّ عَنِ ابْنِ فَتْحَوَیْهِ عَنْ ابْنِ حَنَانٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ مِثْلَهُ (5).
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: با سند خود نقل میکند که چون آیه: «وَ تَعِیهََا أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» نازل گشت، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: از خدا خواستم این گوش را گوش تو قرار دهد یا علی. علی علیه السّلام گوید: از آن پس هرگز چیزی را فراموش نکردهام. - . کشف الغمه: 35 -
الطرائف: ثعلبی و ابن مغازلی نیز مانند این روایت را نقل کردهاند. - . الطرائف: 23 -
العمدۀ: با سند خود که به ثعلبی میرسد و او با سند خود از عبدالله بن الحسین علیه السّلام نظیر این روایت را نقل کرده است. - . العمدة: 151 -
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة وَ رَوَی الثَّعْلَبِیُّ وَ الْوَاحِدِیُّ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا یَرْفَعُهُ بِسَنَدِهِ الثَّعْلَبِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ وَ الْوَاحِدِیُّ فِی تَصْنِیفِهِ الْمَوْسُومِ بِأَسْبَابِ النُّزُولِ إِلَی بُرَیْدَةَ الْأَسْلَمِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِعَلِیٍّ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی أَنْ أُدْنِیَکَ وَ لَا أُقْصِیَکَ وَ أَنْ أُعَلِّمَکَ وَ أَنْ تَعِیَ وَ حَقٌّ عَلَی اللَّهِ أَنْ تَعِیَ قَالَ فَنَزَلَتْ وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ (6).
وَ رَوَی أَبُو بَکْرِ بْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ بُرَیْدَةَ مِثْلَهُ (7) مد، (8) العمدة: بِإِسْنَادِهِ عَنِ الثَّعْلَبِیِّ عَنِ ابْنِ فَتْحَوَیْهِ عَنِ ابْنِ حُبْشٍ عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ غَالِبِ بْنِ حَرْبٍ عَنْ بِشْرِ بْنِ آدَمَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْأَسَدِیِّ عَنْ صَالِحِ بْنِ
ص: 328
هَیْثَمٍ عَنْ بُرَیْدَةَ مِثْلَهُ (1).
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: ثعلبی و واحدی هر کدام با سند خود: ثعلبی در تفسیر خود و واحدی در «أسباب النزول» خود به نقل از بُریده أسلمیّ روایت میکند که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را شنیدم که به علی علیه السّلام فرمود: خداوند مرا أمر فرموده تو را به خود نزدیک کرده و دور نسازم و تو را آموزش دهم و تو فراموش نکنی و بر خدا حق است که نگذارد فراموش کنی. راوی گوید: پس آیه: «وَ تَعِیهََا أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» نازل گشت. ابوبکر بن مردویه از بُریده نظیر این روایت را نقل کرده است.1
العمدۀ: با سند خود که آن را از ثعلبی آغاز و به بُریده میرساند، نظیر این روایت را نقل کرده است.2
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة قَوْلُهُ تَعَالَی وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ أَوْرَدَ فِیهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ ثَلَاثِینَ حَدِیثاً عَنِ الْخَاصِّ وَ الْعَامِّ فَمِمَّا اخْتَرْنَا مَا رَوَاهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَهْلٍ الْقَطَّانِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَیْرٍ الدِّهْقَانِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ کَثِیرٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ أَبِی بُرَیْدَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ رَبِّی أَنْ یَجْعَلَ لِعَلِیٍّ علیه السلام أُذُناً وَاعِیَةً فَقِیلَ لِی قَدْ فَعَلَ ذَلِکَ بِهِ.
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: محمد بن عباس 30 حدیث از طرق خاصه و عامه در مورد آیه: «وَ تَعِیهََا أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» ثبت کرده است از جمله حدیثی از ابن بُریده که میگوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: من از پروردگارم خواستهام که به علی علیه السّلام گوش شنوا و نگاهدارنده عطا فرماید؛ پس به من گفته شد: خداوند با وی چنین کرد.
**[ترجمه]
وَ مِنْهَا مَا رَوَاهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَرِیرٍ الطَّبَرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ الْمَرْوَزِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَوْشَبٍ الْفَزَارِیِّ عَنْ مَکْحُولٍ فِی هَذِهِ الْآیَةِ قَالَ: سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَجْعَلَهَا أُذُنَ عَلِیٍّ قَالَ وَ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَقُولُ مَا سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله شَیْئاً إِلَّا حَفِظْتُهُ وَ لَمْ أَنْسَهُ.
**[ترجمه]و از جمله آنها روایتی است که محمد بن جریر طبری با سند خود از مکحول درباره این آیه آورده است که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: از خدا خواستم این گوش را گوش علی علیه السّلام قرار دهد و علی علیه السّلام پیوسته میفرمود: سخنی از رسول خدا نشنیدم مگر اینکه در خاطرم ماند و هرگز فراموشم نشد.
**[ترجمه]
وَ مِنْهَا مَا رَوَاهُ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ سَالِمٍ الْأَشَلِّ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: الْأُذُنُ الْوَاعِیَةُ أُذُنُ عَلِیٍّ علیه السلام.
**[ترجمه]و از جمله آن روایتی است که با سند خود از امام باقر علیه السّلام نقل کرده که فرمود: «وَ تَعِیهََا أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» گوش علی علیه السّلام است.
**[ترجمه]
وَ مِنْهَا مَا رَوَاهُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَشَّارٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: جَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام وَ هُوَ فِی مَنْزِلِهِ فَقَالَ یَا عَلِیُّ نَزَلَتْ عَلَیَّ اللَّیْلَةَ هَذِهِ الْآیَةُ وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ وَ إِنِّی سَأَلْتُ رَبِّی أَنْ یَجْعَلَهَا أُذُنَکَ اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا أُذُنَ عَلِیٍّ اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا أُذُنَ عَلِیٍّ فَفَعَلَ (2).
أقول: روی السید فی کتاب سعد السعود (3) من تفسیر محمد بن العباس بن مروان الخبر الثانی و ذکر أنه رواه بثلاثین طریقا.
**[ترجمه]و از جمله روایتی است که با سند خود از امام باقر علیه السّلام آورده که در آن میفرماید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برای دیدار علی علیه السّلام به خانه وی رفت و فرمود: یا علی، امشب آیه: «وَ تَعِیهََا أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» بر من نازل شد و من از پروردگارم خواستم که این گوش را گوش تو قرار دهد. خداوندا! آن را گوش علی قرار ده، خداوندا! آن را گوش علی قرار ده! و خداوند نیز چنین کرد.] - . هر چهار روایتی که نقل شد از نسخه خطی کتاب کنز الفوائد نقل شد. -
مولف: سیّد در کتاب «سعد السعود» - . سعد السعود: 108 -
از تفسیر محمد بن عباس بن مروان، خبر دوم را نقل کرده و گفته است که این روایت را از30 طریق ثبت کرده است.
**[ترجمه]
مد، العمدة: الْحَافِظُ أَبُو نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام
ص: 329
قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِی أَنْ أُدْنِیَکَ وَ أُعَلِّمَکَ لِتَعِیَ وَ أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ فَأَنْتَ الْأُذُنُ الْوَاعِیَةُ.
**[ترجمه]العمدۀ: حافظ بن نعیم با سند خود از عمر بن علیّ با ابی طالب از پدرش علیه السّلام روایت کرده است که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: یا علی،خداوند عزوجلّ مرا أمر فرموده که تو را به خود نزدیک ساخته و تعلیمت دهم تا فراموش نکنی و این آیه نازل شد: «وَ تَعِیهََا أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» تو گوش شنوا (فراگیر) هستی.
**[ترجمه]
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مَکْحُولٍ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله دَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ یَجْعَلَهَا أُذُنَکَ یَا عَلِیُّ.
**[ترجمه]و با سند خود از مکحول از علی علیه السّلام درباره آیه: «وَ تَعِیهََا أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» سؤال شد، فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود: یا علی، از خدا خواستهام این گوش را گوش تو قرار دهد.
**[ترجمه]
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أُذُنُ عَلِیٍّ (1).
کشف، کشف الغمة: ابْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ مَکْحُولٍ مِثْلَ مَا مَرَّ (2).
**[ترجمه]و با سند خود از عبدالله بن الحسین آورده است که گفت: چون این آیه نازل شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این گوش، گوش علی است. - . این سه روایت را در العمدة نیافتیم و احتمال میرود که در المستدرک او ثبت شده باشد که ما نسخهای از آن نداریم. -
کشف الغمّۀ: ابن مردویه شبیه این روایت را از ابن مکحول نقل کرده است. - . کشف الغمه: 95 -
**[ترجمه]
وَ بِالْإِسْنَادِ قَالَ: فَسَأَلْتُ رَبِّی وَ قُلْتُ اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا أُذُنَ عَلِیٍّ وَ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَقُولُ مَا سَمِعْتُ مِنْ نَبِیِّ اللَّهِ کَلَاماً إِلَّا وَعَیْتُهُ وَ حَفِظْتُهُ فَلَمْ أَنْسَهُ (3).
أَقُولُ (4) وَجَدْتُ فِی کِتَابِ الْغُرَرِ لِلسَّیِّدِ الْجَلِیلِ حَیْدَرَ الْحُسَیْنِیِّ الْآمُلِیِّ نَقْلًا مِنْ کِتَابِ مَنْقَبَةِ الْمُطَهَّرِینَ لِلْحَافِظِ أَبِی نُعَیْمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ أَسْلَمَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِی أَنْ أُدْنِیَکَ وَ أُعَلِّمَکَ لِتَعِیَ وَ أُنْزِلَتْ عَلَیَّ (5) وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ فَأَنْتَ أُذُنٌ وَاعِیَةٌ لِلْعِلْمِ.
وَ رَوَی الْمَضَامِینَ الْمُتَقَدِّمَةَ بِثَلَاثَةِ أَسَانِیدَ عَنْ مَکْحُولٍ وَ رَوَی أَیْضاً بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أُذُنِی وَ أُذُنُ عَلِیٍّ.
**[ترجمه]و با سند خود گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: پس، از پروردگارم خواستم و گفتم: خداوندا! این گوش را گوش علی قرار بده، و علی علیه السّلام فرمود: هرگز سخنی از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشنیدم مگر اینکه آن را نگاه داشته و حفظ کردم بیآنکه فراموشم شود. - . کشف الغمة: 95 -
مولف: در کتاب الغرر سید بزرگوار حیدر حسینی آملی به نقل از کتاب «منقبۀ المطهّرین» حافظ ابو نعیم با سند خود از امیرالمؤمنین علیه السّلام آورده است که گفت: رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، خداوند عزوجلّ به من امر فرموده تو را به خود نزدیک کنم و چنان آموزشت دهم که فراموش نکنی و آیه: «وَ تَعِیهََا أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» بر من نازل شده است. گوشِ نگاهدارنده علم تویی!
و مضمونهای یاد شده را به سه سند از مکحول روایت نموده و نیز با سند خود از عبدالله بن الحسین روایت کرده که گفت: چون آیه: «وَ تَعِیهََا أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» نازل شد، رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله فرمود: منظور، گوش من و گوش علی است.]
**[ترجمه]
نزول هذه الآیة فی أمیر المؤمنین علیه السلام مما قد أجمع علیه المفسرون قال الزمخشری أُذُنٌ واعِیَةٌ من شأنها أن تعی و تحفظ ما سمعت به و لا تضیعه بترک العمل
ص: 330
و کل ما حفظته فی نفسک فقد وعیته و ما حفظته فی غیرک (1) فقد أوعیته کقولک أوعیت الشی ء فی الظرف
وَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام عِنْدَ نُزُولِ هَذِهِ الْآیَةِ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَجْعَلَهَا أُذُنَکَ یَا عَلِیُّ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام فَمَا نَسِیتُ شَیْئاً بَعْدُ وَ مَا کَانَ لِی أَنْ أَنْسَی.
فإن قلت لم قیل أُذُنٌ واعِیَةٌ علی التوحید و التنکیر قلت للإیذان بأن الوعاة فیهم قلة (2) و لتوبیخ الناس بقلة من یعی منهم و للدلالة علی أن الأذن الواحدة إذا وعت و عقلت عن الله فهی السواد الأعظم عند الله و أن ما سواها لا یبالی بهم و إن ملئوا ما بین الخافقین انتهی (3) و نحو ذلک ذکر الرازی فی تفسیره (4) فدلت الآیة باتفاق الفریقین علی کمال علمه و اختصاصه من بین سائر الصحابة بذلک و لا یریب عاقل فی أن فضل الإنسان بالعلم و أن العمدة فی الخلافة التی هی رئاسة الدین و الدنیا العلم و الآیات و الأخبار المتواترة مشحونة بذلک و قد اعترف المفسران المتعصبان بذلک کما نقلنا آنفا فثبت أنه علیه السلام أولی بالخلافة من سائر الصحابة و أنه لا یجوز تفضیل غیره علیه و سیأتی تمام القول فی ذلک فی باب علمه علیه السلام.
ص: 331
**[ترجمه]اجماع مفسران بر این است که این آیه درباره امیرالمؤمنین علیه السّلام نازل شده است. زمخشری گوید: «أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» به گوشی گفته میشود که هم سخن را درک کند و هم آنچه را شنیده نگاه دارد و با ترک عمل به آن، آن را تباه نکند، و هرچه را در وجود خود حفظ کرده باشی، آن را دریافتهای، و آنچه را در وجود دیگری حفظ کرده باشی - به دیگری بباورانی -، موجب گشتهای که آن را دریابد و بفهمد همان گونه که میگویی: آن شیء را در ظرف قرار دادم. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پس از نزول این آیه به علی علیه السّلام فرمود: ای علی، از خداوند خواستهام که این گوش، گوش تو باشد. علی علیه السّلام میفرماید: از آن پس هیچ سخنی را فراموش نکردم و دیگر هیچ چیزی را فراموش نمی کنم. حال اگر بگویی: چرا «أُذُنٌ وَاعِیَۀٌ» آورده شده که بنای آن بر مفرد و نکره بودن است؟ خواهم گفت: برای القای این مفهوم است که سخن شنو در میان آنان اندک بوده است - . یعنی اینکه حافظان سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و آنچه را که از حقایق به ایشان میآموزد، اندک بودهاند. -
کما اینکه مفهوم توبیخ مردم به خاطر اندک بودن افراد شنوا و سخن نیوش در میان آنان بوده است، و برای نشان دادن این نکته مهم است که اگر تنها یک گوش شنوا باشد که آنچه را که از جانب خدا میآید دریابد، این گوش به تنهایی معادل سواد اعظم در نزد خداست و بقیه برای او اهمیتی ندارند هرچند کثرتشان شرق و غرب عالم را پر کرده باشد. تمام! - . کشاف 3: 231 خوب دقت کن که چگونه خداوند سخن حق را بر دنباله روان باطل جاری ساخته و چگونه علیرغم یقین داشتن به آن، خداوند بر دلهایشان مهر نادانی زده از این رو چیزی نمیفهمند. -
رازی نیز در تفسیر خود شبیه این معنا را آورده است. - . مفاتیح الغیب 8 : 199 - بنابراین، این آیه به اجماع فریقین دلیل بر کمال علم علی علیه السّلام و اختصاص این آیه از میان همه صحابه به آن حضرت است و هیچ عاقلی تردید ندارد که فضیلت هر انسانی به دانش است و مهمترین ابزار برای تصّدی خلافت که ریاست و راهبری امور دین و دنیای مردم علم است و آیات و روایات متواتر بسیاری بیانگر این حقیقت هستند. و همان طور که مذکور افتاد، این دو مفسر متعصّب نیز بدان اعتراف کردهاند و ثابت گردید که علی علیه السّلام از همه صحابه به خلافت اولیتر بوده و جایز نبوده کسی در این امر بر وی مقدّم گردد و سخن مفصّل در این خصوص در باب ذکر علم آن حضرت خواهد آمد .
**[ترجمه]
.(1)
lt;meta info="- وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ* أُوْلَئکَ الْمُقَرَّبُونَ* فیِ جَنَّاتِ النَّعِیمِ* ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِینَ* وَ قَلِیلٌ مِّنَ الاَْخِرِین. - . واقعه/ 14-10 -
{سبقت گیرندگان مقدّمند، آنانند همان مقرّبانِ [خدا]، در باغستانهای پر نعمت. گروهی از پیشینیان، و اندکی از متأخّران.}
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْوَرَّاقِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ تَسْنِیمٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ دُکَیْنٍ عَنْ مُقَاتِلِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ الضَّحَّاکِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ- أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (2) فَقَالَ قَالَ لِی جَبْرَئِیلُ ذَلِکَ عَلِیٌّ وَ شِیعَتُهُ هُمُ السَّابِقُونَ إِلَی الْجَنَّةِ الْمُقَرَّبُونَ مِنَ اللَّهِ بِکَرَامَتِهِ لَهُمْ (3).
**[ترجمه]امالی طوسی: با سند خود از ابن عباس روایت کرده است که گفت: از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله درباره: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ* أُوْلَئکَ الْمُقَرَّبُونَ* فیِ جَنَّاتِ النَّعِیمِ» پرسیدم، فرمود: جبرئیل به من گفت: علی و شیعیان او هستند که پیشتازان به سوی بهشتاند و مقرّب درگاه خدایند به سبب لطفی که به آنها دارد. - . امالی شیخ طوسی : 44 -
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة العز المحدث الحنبلی: قوله تعالی وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ هو علی علیه السلام کان ینشد:
سبقتکم إلی الإسلام طرا*** صغیرا ما بلغت أوان حلمی
(4).
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: العِزّ المحدث حنبلی در مصداق آیه «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ* أُوْلَئکَ الْمُقَرَّبُونَ» گوید: او علی علیه السّلام است که پیوسته این بیت را میخواند:
- «در اسلام آوردن از جملگی شما پیشی گرفتم* در حالی که هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم» - . کشف الغمه: 92 -
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ (5) یَقُولُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ لَمْ یَسْبِقْهُ أَحَدٌ (6).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: أبو جارود از إمام بافر علیه السّلام در باب مصداق آیه: «یُسَارِعُونَ فیِ الخَْیرَْاتِ وَ هُمْ لهََا سَابِقُون» - . مؤمنون / 61 - {آنانند
که در کارهای نیک شتاب می ورزند و آنانند که در انجام آنها سبقت می جویند} میفرماید: کسی در اسلام آوردن از علی بن ابی طالب علیه السّلام سبقت نگرفته است. - . تفیر قمی : 447 -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة أَبُو نُعَیْمٍ الْحَافِظُ مَرْفُوعاً إِلَی ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ سَابِقَ هَذِهِ الْأُمَّةِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (7).
ص: 332
أَقُولُ: وَ رَوَی السَّیِّدُ حَیْدَرُ مِنْ کِتَابِ مَنْقَبَةِ الْمُطَهَّرِینَ لِأَبِی نُعَیْمٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ مِثْلَهُ.
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: الحافظ ابو نعیم از ابن عباس روایت میکند که گفت: پیشتاز این امّت علی بن ابی طالب علیه السّلام است. - . کنز جامع الفوائد ، نسخه خطی -
[ مولف: سید حیدر از کتاب «منقبۀ المطهّرین» ابونعیم، نظیر این روایت را از ابن عباس آورده است.]
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکَاتِبِ عَنْ حُمَیْدِ بْنِ الرَّبِیعِ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجِیحٍ عَنْ عَامِرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَبَقَ النَّاسَ ثَلَاثَةٌ (1) یُوشَعُ صَاحِبُ مُوسَی إِلَی مُوسَی وَ صَاحِبُ یس إِلَی عِیسَی وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله (2).
کشف، کشف الغمة ابْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ مِثْلَهُ (3).
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: ابن عباس گوید: سه کس از مردم پیشتاز هستند: یوشع، همو که با موسی بود و به وی ایمان آورد، صاحب «یس» که به عیسی ایمان آورد و علی بن ابی طالب
علیه السّلام که به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ایمان آورد. - . کنز جامع الفوائد ، نسخه خطی -
کشف الغمّۀ: ابن مردویه نظیر این روایت را از ابن عباس نقل کرده است. - . کشف الغمه -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة رَوَی الشَّیْخُ الْمُفِیدُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی دَاوُدَ الرَّقِّیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِهِ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ الْخَلْقَ خَلَقَهُمْ مِنْ طِینٍ وَ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً وَ قَالَ ادْخُلُوهَا فَکَانَ أَوَّلَ مَنْ دَخَلَهَا مُحَمَّدٌ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ التِّسْعَةُ الْأَئِمَّةُ علیهم السلام إِمَامٌ بَعْدَ إِمَامٍ ثُمَّ اتَّبَعَهُمْ شِیعَتُهُمْ فَهُمْ وَ اللَّهِ السَّابِقُونَ (4).
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: شیخ مفید از علی بن الحسین با سند خود که به داود رقّی میرسد آورده است که گفت: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: قربانت گردم، مرا آگاه کنید که مصداق آیه: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ* أُوْلَئکَ الْمُقَرَّبُونَ» چه کسی است؟ فرمود: چون خداوند اراده فرمود مخلوقات را بیافریند، آنان را از گِل آفرید و سپس آتشی در برابر آنان قرار داد و فرمود: به آن در آیید، پس اولین کسی که وارد آن شد محمّد، امیرالمؤمنین، حسن، حسین و نه امام بعدی علیهم صلوات الله اجمعین بودند. سپس شیعیان ایشان را به دنبالشان وارد آن کرد، پس به خدا سوگند که پیشتازان ایشانند. - . کنز جامع الفوائد ، نسخه خطی -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَرِیرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُرَاتٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فِی هَذِهِ الْآیَةِ ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ ابْنُ آدَمَ الَّذِی قَتَلَهُ أَخُوهُ وَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ وَ حَبِیبٌ النَّجَّارُ صَاحِبُ یس وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (5).
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: امام باقر علیه السّلام درباره مصداق آیه: «ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِینَ» میافزاید: او پسر آدم علیه السّلام بود که به دست برادرش کشته شد و همچنین مؤمن آل فرعون و حبیب نجّار یار عیسی علیه السّلام. «وَ قَلِیلٌ مِّنَ الاَْخِرِین» علی بن ابی طالب است . - . کنز جامع الفوائد ، نسخه خطی -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ التَّمِیمِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الصَّرْمِیِّ عَنْ أَسْبَاطٍ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْمَدَائِنِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ قَالَ ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ- وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (6).
قال الکراجکی و معنی الثلة الجماعة و إنما عبر عنه کذلک تفخیما لشأنه
ص: 333
علیه السلام کما قال تعالی إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً (1) و هو کثیر فی القرآن.
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: ابوسعید مدائنی گوید: از امام صادق علیه السّلام درباره مصداق آیه : «ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِینَ* وَ ثُلَّةٌ مِّنَ الاَْخِرِین» پرسیدم، فرمود: «ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِینَ» مؤمن آل فرعون (موسی) و «ثُلَّةٌ مِّنَ الاَْخِرِین» علی بن ابی طالب علیه السّلام است. - . کشف الغمه -
کراجکی گوید: «الثُلَّةٌ» به معنی «جماعت» است و خداوند به نشانه تعظیم شأن آن حضرت این واژه را به کار برده است همان طور که در جایی دیگر فرموده است: «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کاَنَ أُمَّة» - . نحل/ 120 - {به
راستی که ابراهیم یک امّت بود} و این در قرآن بسیار است.
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْحُسَیْنِ الْأَشْقَرِ عَنْ عِیسَی بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: فَرَضَ اللَّهُ الِاسْتِغْفَارَ لِعَلِیٍّ علیه السلام فِی الْقُرْآنِ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ (2) وَ هُوَ سَابِقُ الْأُمَّةِ (3).
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: ابن عباس گوید: طلب مغفرت برای علی علیه السّلام در قرآن بر هر مسلمانی واجب شده است همان طور که در آیه: «رَبَّنَا اغْفِرْلَنَاوَ لِاخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْایمَان» - . حشر/ 10 - {پروردگارا،
بر ما و بر آن برادرانمان که در ایمان آوردن بر ما پیشی گرفتند ببخشای!} و او از همه در ایمان پیشی گرفته است، - . کنز جامع الفوائد ، نسخه خطی -
ذکر گردیده است.
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة ابْنُ مَرْدَوَیْهِ قَالَ: السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ سَلْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ (4).
أقول: روی العلامة رحمه الله مثله من طرقهم (5) و إن نوقش فی سبق إسلام سلمان فیمکن أن یکون المراد السبق بحسب الرتبة لا بحسب الزمان أو یقال إنه کان مؤمنا بالرسول صلی الله علیه و آله قبل الوصول إلیه کما مر فی باب أحواله علی أنه قد قیل إنه وصل إلیه و آمن به قبل البعثة و نقل عن بعض الکتب المعتبرة أنه کان واسطة فی تقریب أبی بکر إلی النبی صلی الله علیه و آله فی مکة کما ذکره صاحب کتاب إحقاق الحق (6).
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: ابن مردویه گوید: «وَ السَّابِقُونَ الاوّلُونَ» علی علیه السّلام و سلمان رضی الله عنه هستند. - . کشف الغمة: 94 -
مولف: علّامه رحمۀ الله علیه نظیر این حدیث را به نقل از طرق اهل سنت - . کشف الیقین: 125 . کشف الحق1 : 97 -
روایت کرده است. و اگر مناقشهای درباره چگونگی پیشتاز بودن سلمان صورت گیرد، میشود استدلال کرد که منظورش این سبقت، سبقت زمانی نیست بلکه سبقت مرتبتی است؛ کما اینکه میتوان گفت که وی قبل از ملاقات با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله همان طور که در شرح حال وی بیان شد، به وی ایمان آورده است، هرچند گفته شده که وی پیش از بعثت با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دیدار داشته و به وی ایمان آورده است. در بعضی از کتب معتبر نظیر کتاب «احقاق الحق» آمده است که وی در نزدیک کردن ابوبکر به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در مکه نقش داشته است. - . کشف الیقین 3: 388 . میگویم : درست این است که بگوییم منظور از «سبقت» سبقت در هجرت است به آیه 100 سوره توبه مراجعه شود. -
**[ترجمه]
مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عِیسَی بْنِ دَاوُدَ عَنِ الْإِمَامِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ: نَزَلَتْ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وُلْدِهِ علیهم السلام إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ- وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ- وَ الَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ- وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ- أُولئِکَ (7) یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ (8).
**[ترجمه]امام موسی بن جعفر علیه السّلام از پدر بزرگوارش روایت میکند که فرمود: آیات «إِنَّ الَّذِینَ هُم مِّنْ خَشْیَةِ رَبهِِّم مُّشْفِقُونَ* وَ الَّذِینَ هُم بَِایَاتِ رَبهِِّمْ یُؤْمِنُونَ* وَ الَّذِینَ هُم بِرَبهِِّمْ لَا یُشْرِکُونَ* وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا ءَاتَواْ وَّ قُلُوبهُُمْ وَجِلَةٌ أَنهَُّمْ إِلیَ رَبهِِّمْ رَاجِعُونَ* أُوْلَئکَ - . مؤمنون / 61- 57 -
یُسَارِعُونَ فیِ الخَْیرَْاتِ وَ هُمْ لهََا سَابِقُونَ» - . کنز جامع الفوائد ، نسخه خطی - {در حقیقت، کسانی که از بیم پروردگارشان هراسانند، و کسانی که به نشانه های پروردگارشان ایمان می آورند، و آنان که به پروردگارشان شرک نمی آورند،و کسانی که آنچه را دادند [در راه خدا] می دهند، در حالی که دلهایشان ترسان است [و می دانند] که به سوی پروردگارشان بازخواهند گشت، آنانند که در کارهای نیک شتاب می ورزند و آنانند که در انجام آنها سبقت می جویند.} در حق امیرالمؤمنین و فرزند ایشان علیهم السلام نازل شدهاند.
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم عَنْ أَبِی الْجَارُودِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ- وَ الَّذِینَ
ص: 334
یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ یَقُولُ یُعْطُونَ مَا أَعْطَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ- أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ- عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ لَمْ یَسْبِقْهُ أَحَدٌ (1).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: ابو جارود گوید: از امام باقر علیه السّلام درباره آیات «وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا ءَاتَواْ وَّ قُلُوبهُُمْ وَجِلَةٌ أَنهَُّمْ إِلیَ رَبهِِّمْ رَاجِعُونَ» پرسیدم، فرمود: می دهند آنچه را که می دهند و دلهایشان بیمناک است. «أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُون» مقصود علی بن ابی طالب علیه السّلام است که هیچ کس در ایمان بر وی پیشی نگرفته است. - . تفسیر فرات : 101 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی الْجَارُودِ: فِی تَفْسِیرِ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ إِلَی سابِقُونَ قَالَ نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (2).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: حسین بن سعید با سند خود از ابوجارود در تفسیر آیه: «إِنَّ الَّذِینَ هُم مِّنْ خَشْیَةِ رَبهِِّم مُّشْفِقُونَ» تا «سابقون» میگوید: درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده است. - . تفسیر فرات: 101 -
**[ترجمه]
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام: بِإِسْنَادِ التَّمِیمِیِّ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ نَزَلَتْ فِیَّ (3) وَ قَالَ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ (4) قَالَ فِیَّ نَزَلَتْ (5).
کشف، کشف الغمة عن محمد بن طلحة: قوله تعالی السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ- أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ قیل هم الذین صلوا إلی القبلتین و قیل السابقون إلی الطاعة و قیل إلی الهجرة و قیل إلی الإسلام و إجابة الرسول و کل ذلک موجود فی أمیر المؤمنین علی علیه السلام علی وجه التمام و الکمال و الغایة التی لا یقاربه فیها أحد من الناس.
وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (6) فَقَالَ قَالَ لِی جَبْرَئِیلُ ذَاکَ عَلِیٌّ وَ شِیعَتُهُ هُمُ السَّابِقُونَ إِلَی الْجَنَّةِ الْمُقَرَّبُونَ مِنَ اللَّهِ بِکَرَامَتِهِ لَهُمْ (7).
**[ترجمه]عیون أخبار الرّضا: تمیمی با سند خود از امام رضا علیه السّلام از پدران بزرگوارش از علی علیه السّلام آورده است که ان حضرت فرمود: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» درباره من نازل شده است؛ کما اینکه فرمود: آیات «أُوْلَئکَ هُمُ الْوَارِثُونَ* الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَلِدُون» - . مؤمنون/ 11-10 - {آنانند که خود وارثانند، همانان که بهشت را به ارث می برند و در آنجا جاودان می مانند} نیز در حق من نازل شده است. - . عیون أخبار الرضا: 224 -
کشف الغمّه: از محمد بن طلحه نقل است که در باب آیات: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ *أُوْلَئکَ الْمُقَرَّبُونَ* فیِ جَنَّاتِ النَّعِیمِ» گوید: گفته شده منظور کسانی هستند که رو به هر دو قبله نماز خواندهاند، کما اینکه گفته شده منظور کسانی هستند که در اطاعت از پیامبر پیشتاز بودهاند، و نیز گفته شده منظور کسانی هستند که در هجرت از دیگران سبقت گرفتهاند، همچنین گفته شده مقصود کسانی هستند که زودتر دعوت پیامبر را اجابت نموده و اسلام آوردند، میباشد که همه این مشخصات در امیرالمؤمنین علیه السّلام وجود دارد ان هم به طور تمام و کمالی که کسی به پای آن نمیرسد. از ابن نقل است که گفت: از رسول خدا صَلی الله علیه و آله درباره «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» پرسیدم، فرمود: جبرئیل به من گفت: منظور علی و شیعیان او هستند که در رفتن به بهشت بر دیگران پیشی میگیرند و به سبب لطفی که خدا نسبت به آنان دارد، ایشان را به خود نزدیک میکند. - . کشف الغمة: 90 -
**[ترجمه]
کونه علیه السلام سابق هذه الأمة و أفضل من سباق الأمم و کونه من المقربین بل حصر المقرب فی هذه الأمة فیه لقوله أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ کما صرح به المفسرون یأبی عن تقدیم غیره و تفضیله علیه کما مر مرارا بیانه.
ص: 335
**[ترجمه]اینکه علی علیه السّلام پیشتاز این امّت و برتر از پیشتازان دیگر اُمم است و اینکه مقرّبان درگاه الهی است بلکه مقام تقرّب به درگاه الهی در این امّت به گواهی آیه «أُوْلَئکَ الْمُقَرَّبُونَ» و تصریح مفسران، منحصر به اوست، چگونه میشود دیگری را بر وی برتری داد و در خلافت بر وی مقدّم داشت؟! چنان که بارها و بارها ذکر کردیم .
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی: مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ (1) یَعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ الْأَوَّلَ وَ الثَّانِیَ وَ الثَّالِثَ (2).
وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: سَأَلْتُ الصَّادِقَ علیه السلام عَنْ قَوْلِهِ- أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ (3) قَالَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَصْحَابَهُ- کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ حَبْتَرٍ وَ زُرَیْقٍ وَ أَصْحَابِهِمَا- أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَصْحَابَهُ- کَالْفُجَّارِ حَبْتَرٍ وَ دُلَامٍ وَ أَصْحَابِهِمَا- کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ هُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةُ علیهم السلام- وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ فَهُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ (4) قَالَ وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَفْتَخِرُ بِهَا وَ یَقُولُ مَا أُعْطِیَ أَحَدٌ قَبْلِی وَ لَا بَعْدِی مِثْلَ مَا أُعْطِیتُ (5).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: با سند خود از امام صادق روایت میکند که ان حضرت مصداق آیه: «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْایمَانَ وَ زَیَّنَهُ فیِ قُلُوبِکمُ ْ» - . حجرات/ 7 - {خدا ایمان را برای شما دوست داشتنی گردانید و آن را در دلهای شما بیاراست} را امیرالمؤمنین علیه السّلام و «وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیان»{و کفر و پلیدی و سرکشی را در نظرتان ناخوشایند ساخت} اَولی و دومّی و سوّمی دانسته است. - . تفسیر قمی: 640 -
با همان اسناد از عبدالرحمن روایت میکند که گفت: از امام صادق علیه السّلام در خصوص آیه: «أَمْ نجَْعَلُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ کاَلْمُفْسِدِینَ فیِ الْأَرْضِ أَمْ نجَْعَلُ الْمُتَّقِینَ کاَلْفُجَّارِ* کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُواْ ءَایَاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب» - . ص/ 29-28 - {یا [مگر] کسانی را که گرویده و کارهای شایسته کرده اند، چون مفسدانِ در زمین می گردانیم، یا پرهیزگاران را چون پلیدکاران قرار می دهیم؟ [این] کتابی مبارک است که آن را به سوی تو نازل کرده ایم تا در [باره] آیات آن بیندیشند، و خردمندان پند گیرند} و مصادیق آن سؤال کردم فرمود:
- «الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ»: امیرالمؤمنین علیه السّلام و یاران وی
- «کاَلْمُفْسِدِینَ فیِ الْأَرْضِ»: آن روباه مکّار (حبتر) و آن کبود (زریق) و یارانشان - «أَمْ نجَْعَلُ الْمُتَّقِینَ» : امیرالمؤمنین و یاران ایشان
- «کاَلْفُجَّارِ»: آن روباه مکار (حبتر) و آن کبود یا سیهچرده (دلام) و دوستانشان
- «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُواْ ءَایَاتِهِ» : امیرالمؤمنین و دیگر ائمّه سلام الله علیهم اجمعین
- «وَ لِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب» : ائمّه اطهار علیهم السلام اولوا الالباب هستند. امام صادق میفرماید: امیرالمؤمنین علیه السّلام پیوسته به این آیه افتخار کرده و میفرمود: آنچه در این آیات به من داده شده نه پیش از من به کسی داده شده و نه بعد از من به کسی داده خواهد شد.
**[ترجمه]
الحبتر الثعلب و عبر به عن أبی بکر[الاول] لکثرة خدعته و مکره و زریق کنایة عن عمر [الثانی] إما لزرقة عینه أو لأن الزرقة مما یتشاءم به العرب کنایة عن نحوسته و الدلام أیضا کنایة عنه.
ص: 336
قال الفیروزآبادی الدلام کسحاب السواد و الأسود قال الجزری فیه أمیرکم رجل طوال أدلم الأدلم الأسود الطویل و منه
الحدیث فجاء رجل أدلم فاستأذن علی النبی صلی الله علیه و آله.
قیل هو [الثانی .
**[ترجمه]«حبتر» روباه است و منظور از «روباه» ابوبکر است آن هم به خاطر کثرت مکر و نیرنگش. و زریق «کبود» کنایه از «عمر» است یا به سبب کبودی چشمان وی است یا به سبب این است که عرب کبود را کنایه از نحوست به کار میبرند. دلام «سیه چرده» نیز کنایه از اوست.
فیروز آبادی گوید: الدَلام (بر وزن «سَحاب» ): سیاهی، سیاه. جزری در این مورد گوید: «أمیرکم رجل طوال أدلم» الأدلم: سیاه بلند قامت و در این حدیث: «فجاء رجل أدلم فاستأذن علی النبیّ صَلی الله علیهِ و آله» گویند که: منظور از «رجل أدلم» عمربن خطاب بوده است.
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی: فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ (1) قَالَ وَ ذَلِکَ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام وَ الْوَلِیدَ بْنَ عُقْبَةَ بْنِ أَبِی مُعَیْطٍ تَشَاجَرَا فَقَالَ الْفَاسِقُ الْوَلِیدُ بْنُ عُقْبَةَ أَنَا وَ اللَّهِ أَبْسَطُ مِنْکَ لِسَاناً وَ أَحَدُّ (2) مِنْکَ سِنَاناً وَ أَمْثَلُ (3) مِنْکَ حَشْواً فِی الْکَتِیبَةِ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام اسْکُتْ فَإِنَّمَا أَنْتَ فَاسِقٌ فَأَنْزَلَ اللَّهُ أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوی نُزُلًا بِما کانُوا یَعْمَلُونَ فَهُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (4).
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ مِثْلَهُ (5).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: در روایتی از ابوجارود از امام باقر علیه السّلام درباره مصداق آیه «أَ فَمَن کاَنَ مُؤْمِنًا کَمَن کاَنَ فَاسِقًا
لَّا یَسْتَوُنَ» - . سجده/18 - {آیا
کسی که مؤمن است، چون کسی است که نافرمان است؟ یکسان نیستند} فرمود: علی بن ابی طالب با ولید بن عقبۀ بن أبی معیط باهم مشاجره کردند، در این مشاجره ولید بن عقبۀ فاسق به علی علیه السّلام گفت: به خدا سوگند که من از تو زبان آورتر، نیزه بازتر و در صف رزم با هیبتترم و دشمن شکنتر؛ پس علی علیه السّلام فرمود: ساکت شو که تو فاسقی بیش نیستی. سپس خداوند آیات «أَ فَمَن کاَنَ مُؤْمِنًا کَمَن کاَنَ فَاسِقًا
لَّا یَسْتَوُنَ* أَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَی نُزُلَا بِمَا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ» - . سجده/ 19 - {آیا کسی که مؤمن است، چون کسی است که نافرمان است؟ یکسان نیستند. اما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، به [پاداشِ] آنچه انجام می دادند در باغهایی که در آن جایگزین می شوند، پذیرایی می گردند.}
این شخص که جز علی بن ابی طالب علیه السّلام نیست و اما مصداق آیه: «وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُواْ فَمَأْوَئهُمُ النَّارُ کلَُّمَا أَرَادُواْ أَن یخَْرُجُواْ مِنهَْا أُعِیدُواْ فِیهَا وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُواْ عَذَابَ النَّارِ الَّذِی کُنتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ» - . سجده / 20 - {اما کسانی که نافرمانی کرده اند، پس جایگاهشان آتش است. هر بار که بخواهند از آن بیرون بیایند، در آن بازگردانیده می شوند و به آنان گفته می شود: «عذابِ آن آتشی را که دروغش می پنداشتید بچشید} مصداقش ولید بن عقبۀ است. - . تفسیر قمی: 513 -
تفسیر فرات بن ابراهیم: با سند خود شبیه این روایت را از ابن عباس نقل کرده است. - . تفسیر فرات: 120 -
**[ترجمه]
وَ أَقُولُ (6) وَ رَوَی الْحَافِظُ أَبُو نُعَیْمٍ فِی کِتَابِ مَا نَزَلَ الْقُرْآنُ فِی عَلِیٍّ علیه السلام بِأَسَانِیدِ[هِ] عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ ذَکَرَ وَلِیدُ بْنُ عُقْبَةَ عَلِیّاً علیه السلام عِنْدَ النَّبِیِّ بِمَا یَکْرَهُ فَقَالَ أَنَا أَحَدُّ مِنْهُ سِنَاناً وَ أَمْلَأُ لِلْکَتِیبَةِ غَنَاءً (7) فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه وآله أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ.
ص: 337
**[ترجمه]مولف: الحافظ ابو نعیم در کتاب «ما نزل القرآن فی علیّ علیه السّلام» با سند خود از کلبی، از ابوصالح از ابن عباس روایت کرده است که گفت: ولید بن عقبۀ نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله سخنانی درباره علی علیه السّلام گفت که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را خوش نیامد. وی گفت: من از او نیزه بازترم و در صف رزم با صلابتتر و پر هیبتتر. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی گفت: «أَفَمَن کاَنَ مُؤْمِنًا کَمَن کاَنَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُنَ»]
**[ترجمه]
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُظَفَّرِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ ابْنِ لَهِیعَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً الْآیَةَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَعَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام وَ أَمَّا الْفَاسِقُ فَعُقْبَةُ بْنُ أَبِی مُعَیْطٍ.
**[ترجمه]محمد بن مظفر با سند خود گفت: ابن عباس درباره مصادیق آیه: «أَ فَمَن کاَنَ مُؤْمِنًا ...» گوید: «مؤمن» علی بن ابی طالب و «فاسق» عقبۀ بن أبی معیط است.
**[ترجمه]
وَ عَنِ ابْنِ حَیَّانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ الْفَیْضِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ حَفْصٍ عَنْ سُفْیَانَ الْجَرِیرِیِّ عَنْ حَبِیبِ بْنِ أَبِی الْعَالِیَةِ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام وَ الْوَلِیدِ بْنِ عُقْبَةَ.
وَ بِإِسْنَادٍ آخَرَ عَنْ حَبِیبٍ مِثْلَهُ.
**[ترجمه]ابن حیّان با سند خود از ابن عباس آورده است که گفت: این آیه درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام و ولید بن عقبۀ نازل شده است؛ و با اسنادی دیگر از حبیب، نظیر آن روایت شده است .
**[ترجمه]
وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ بُنَانٍ عَنْ حُبَیْشِ بْنِ مُبَشِّرٍ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَی عَنِ ابْنِ أَبِی لَیْلَی عَنِ الْحَکَمِ عَنِ ابْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ الْوَلِیدُ بْنُ عُقْبَةَ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنَا أَحَدُّ مِنْکَ سِنَاناً وَ أَبْسَطُ مِنْکَ لِسَاناً وَ أَمْلَأُ لِلْکَتِیبَةِ مِنْکَ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام اسْکُتْ فَإِنَّمَا أَنْتَ فَاسِقٌ فَنَزَلَتْ أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً الْآیَةَ قَالَ یَعْنِی بِالْمُؤْمِنِ عَلِیّاً علیه السلام وَ بِالْفَاسِقِ الْوَلِیدَ بْنَ عُقْبَةَ.
**[ترجمه]از عبدالله بن محمّد بن جعفر با اسناد خود از ابن عباس روایت دارد که گفت: ولید بن عقبۀ به علی گفت: من از تو نیزه بازتر، زبان آورتر و دشمن شکنتر هستم. پس علی علیه السّلام فرمود: ساکت شو، تو فاسقی بیش نیستی؛ سپس آیه: «أَفَمَن کاَنَ مُؤْمِنًا...» نازل شد و مقصود از مؤمن در آن علی علیه السّلام و مراد از فاسق ولید بن عقبۀ است.
**[ترجمه]
وَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ عَنْ أَبِی حَاتِمٍ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ مَعْمَرِ بْنِ مُثَنًّی عَنْ یُونُسَ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَمْرٍو عَنْ تَلْخِیصِ الْآیِ الْمَکِّیِّ وَ الْمَدَنِیِّ مِنَ الْقُرْآنِ فَقَالَ أَبُو عَمْرٍو سَأَلْتُ مُجَاهِداً کَمَا سَأَلْتَنِی فَقَالَ سَأَلْتُ ابْنَ عَبَّاسٍ ذَلِکَ فَقَالَ- الم السَّجْدَةُ نَزَلَتْ بِمَکَّةَ إِلَّا ثَلَاثَ آیَاتٍ مِنْهَا نَزَلَتْ بِالْمَدِینَةِ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ شَجَرَ (1) بَیْنَ عَلِیٍّ وَ الْوَلِیدِ کَلَامٌ فَقَالَ لَهُ الْوَلِیدُ أَنَا أَذْرَبُ (2) مِنْکَ لِسَاناً وَ أَحَدُّ مِنْکَ سِنَاناً وَ أَدْرَکُ لِلْکَتِیبَةِ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام اسْکُتْ فَإِنَّکَ فَاسِقٌ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْآیَةَ.
وَ أَقُولُ قَالَ الزَّمَخْشَرِیُّ فِی الْکَشَّافِ رُوِیَ فِی نُزُولِهَا أَنَّهُ شَجَرَ بَیْنَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ الْوَلِیدِ بْنِ عُقْبَةَ بْنِ أَبِی مُعَیْطٍ یَوْمَ بَدْرٍ کَلَامٌ فَقَالَ لَهُ الْوَلِیدُ اسْکُتْ فَإِنَّکَ صَبِیٌ
ص: 338
أَنَا أَشَبُّ مِنْکَ شَبَاباً وَ أَجْلَدُ مِنْکَ جَلَداً (1) وَ أَذْرَبُ مِنْکَ لِسَاناً وَ أَحَدُّ مِنْکَ سِنَاناً وَ أَشْجَعُ مِنْکَ جَنَاناً (2) وَ أَمْلَأُ مِنْکَ لِلْکَتِیبَةِ (3) فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام اسْکُتْ فَإِنَّکَ فَاسِقٌ فَنَزَلَتْ.
وَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ لِلْوَلِیدِ کَیْفَ تَشْتِمُ عَلِیّاً وَ قَدْ سَمَّاهُ اللَّهُ مُؤْمِناً فِی عَشْرِ آیَاتٍ وَ سَمَّاکَ فاسِقاً (4).
**[ترجمه]از حسن بن اسحاق بن ابراهیم با سند خود از یونس بن حبیب روایت میکند که گفت: از ابوعمر درباره اینکه کدام یک از سورهها مکی و کدام مدنی هستند سؤال کردم؛ گفت: همین سؤال را من از مجاهد کردم و او نیز همین سؤال را از ابن عباس کرده بود و ابن عباس گفته بود: سوره سجده جز سه آیه در مکه نازل شده است و جریان از این قرار است که بین علی علیه السّلام و ولید مشاجرهای لفظی در میگیرد و ولید به علی علیه السّلام میگوید: من از تو زبان آورترم و نیزه بازتر و دشمن شکنتر. پس علی علیه السّلام به وی گفت: ساکت شو که تو یک فاسقی. و خداوند این سه آیه(20-18) را نازل فرمود.
مولف: زمخشری در کشّاف گوید: در شأن نزول این آیه گفته شده که مشاجرهای بین علی بن ابی طالب علیه السّلام و ولید بن عقبۀ بن معیط در جنگ بدر اتفّاق افتاد، پس ولید به علی علیه السّلام گفت: ساکت باش که تو کودکی بیش نیستی! جوانی من ازجوانی تو پختهتر و زور بازویم بیشتر و زبانم سخن ورتر و دستم نیزه بازتر و قلبم شجاعتر و هیبتم دشمن هراستر از توست! پس علی علیه السّلام به وی فرمود : ساکت باش که تو فاسقی بیش نیستی؛ سپس این آیه نازل شد.
[ از حسن بن علی علیه السّلام نقل است که آن حضرت به ولید گفت : چگونه علی را دشنام میدهی در حالی که خداوند در ده آیه او را مومن و تو را فاسق نامیده است ؟!] - . کشاف زمخشری 2: 421 -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ عِکْرِمَةَ أَنَّهُ قَالَ: مَا أَنْزَلَ اللَّهُ جَلَّ ذِکْرُهُ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا وَ رَأْسُهَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (5).
**[ترجمه]تفسیر عیّاشی: عکرمه گوید: خداوند آیه: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» را در جایی نیاورده مگر اینکه علی علیه السّلام در رأس کسانی باشد که مشمول آن میشوند. - . تفسیر قمی، نسخه ، خطی -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ کَثِیرٍ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ (6) قَالَ ذَلِکَ هُوَ الْحَارِثُ بْنُ قَیْسٍ وَ أُنَاسٌ مَعَهُ کَانُوا إِذَا مَرَّ بِهِمْ عَلِیٌّ علیه السلام قَالُوا انْظُرُوا إِلَی هَذَا الَّذِی اصْطَفَاهُ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله وَ اخْتَارَهُ مِنْ بَیْنِ أَهْلِ بَیْتِهِ فَکَانُوا یَسْخَرُونَ وَ یَضْحَکُونَ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ فُتِحَ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ بَابٌ- فَعَلِیٌّ علیه السلام یَوْمَئِذٍ عَلَی الْأَرَائِکِ (7) مُتَّکِئٌ وَ یَقُولُ لَهُمْ هَلُمَّ لَکُمْ فَإِذَا جَاءُوا یُسَدُّ بَیْنَهُمُ الْبَابُ فَهُوَ کَذَلِکَ یَسْخَرُ مِنْهُمْ وَ یَضْحَکُ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ- عَلَی الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ- هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ ما کانُوا یَفْعَلُونَ (8).
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: محمّد بن العباس با اسناد خود از ابن عباس روایت کرده است که وی در مصداق آیه: «إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُواْ کاَنُواْ مِنَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ یَضْحَکُونَ» - . مطففین/ 29 - {[آری،
در دنیا] کسانی که گناه می کردند، آنان را که ایمان آورده بودند به ریشخند می گرفتند.} گفت: این آیه درباره حارث بن قیس و عدهای از همپالکیهای او نازل شده است. او و دوستانش هرگاه علی علیه السلام بر آنان گذر می کرد، میگفتند: این همان کسی است که محمد صَلی الله علیهِ و آله او را خالص گردانیده و از میان اهل بیتش برگزیده است؛ وسپس تمسخرکنان میخندیدند . چون روز قیامت فرا رسد، خداوند دری از بهشت به سوب جهنم خواهد گشود. در آن روز علی علیه السّلام را بر تختی آراسته خواهید دید که تکیه زده و به آنان میگوید: بیایید، بیایید! و چون شتابان آیند، در را به رویشان خواهد بست و بدین ترتیب او نیز آنان را مسخره کرده و به ایشان خواهد خندید و این سخن خداست که میفرماید: «فَالْیَوْمَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ* عَلیَ الْأَرَائکِ یَنظُرُونَ* هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ مَا کاَنُواْ یَفْعَلُونَ؟» - . مطففین /36-34 - {و[لی] امروز، مؤمنانند که بر کافران خنده می زنند. بر تختها [ی خود نشسته]، نظاره می کنند.
[تا ببینند] آیا کافران به پاداش آنچه می کردند رسیده اند؟}
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ
ص: 339
بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ إِلَی آخِرِ السُّورَةِ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ علیه السلام وَ فِی الَّذِینَ اسْتَهْزَءُوا بِهِ مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ وَ ذَلِکَ أَنَّ عَلِیّاً مَرَّ عَلَی قَوْمٍ مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ وَ الْمُنَافِقِینَ فَسَخِرُوا مِنْهُ (1).
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: محمد بن العباس با اسناد خود از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت در باب آیات: «إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُواْ کاَنُواْ مِنَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ یَضْحَکُونَ..» فرموده است که این آیات درباره علی علیه السّلام و کسانی که از بنیاُمیّۀ او را به باد تمسخر میگرفتند نازل شده است. زیرا هرگاه علی علیه السّلام بر جمعی از بنیاُمیّۀ و منافقان گذر میکرد، او را مسخره میکردند.] - . نسخه خطی -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب: أَبُو حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْإِیمانِ (2) قَالَ فَإِنَّ الْإِیمَانَ وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.
الْبَاقِرُ علیه السلام وَ زَیْدُ بْنُ عَلِیٍّ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ (3) قَالَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ع.
الْبَاقِرُ وَ الصَّادِقُ علیهما السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَی الْإِیمانِ فَتَکْفُرُونَ (4) قَالا إِلَی وَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام.
الثَّعْلَبِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ وَ قَدْ رَوَی أَبُو صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أُبَیٍّ وَ أَصْحَابَهُ تَمَلَّقُوا (5) مَعَ عَلِیٍّ علیه السلام فِی الْکَلَامِ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا عَبْدَ اللَّهِ اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تُنَافْق فَإِنَّ الْمُنَافِقَ شَرُّ خَلْقِ اللَّهِ فَقَالَ مَهْلًا یَا أَبَا الْحَسَنِ وَ اللَّهِ إِنَّ إِیْمَانَنَا کَإِیمَانِکُمْ ثُمَّ تَفَرَّقُوا فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ کَیْفَ رَأَیْتُمْ مَا فَعَلْتُ فَأَثْنَوْا عَلَیْهِ فَنَزَلَ وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا (6) الْآیَةَ.
تفسیر الهذیل و مقاتل عن محمد بن الحنفیة فی خبر طویل و الحدیث مختصر إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (7) بعلی بن أبی طالب و أصحابه فقال الله تعالی اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ (8) یعنی یجازیهم فی الآخرة جزاء استهزائهم بأمیر المؤمنین علیه السلام قال ابن عباس و ذلک
ص: 340
أنه إذا کان یوم القیامة أمر الله الخلق بالجواز (1) علی الصراط فیجوز المؤمنون إلی الجنة و یسقط المنافقون فی جهنم فیقول الله یا مالک استهزئ بالمنافقین فی جهنم فیفتح مالک بابا فی جهنم إلی الجنة و ینادیهم معشر المنافقین هاهنا هاهنا فاصعدوا من جهنم إلی الجنة فیسیح (2) المنافقون فی نار جهنم سبعین خریفا حتی إذا بلغوا إلی ذلک الباب و هموا بالخروج أغلقه دونهم و فتح لهم بابا إلی الجنة فی موضع آخر فینادیهم من هذا الباب فأخرجوا إلی الجنة فیسیحون مثل الأول فإذا وصلوا إلیه أغلق دونهم و یفتح فی موضع آخر و هکذا أبد الآبدین.
الْبَاقِرُ علیه السلام فِی قَوْلِهِ إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ (3) قَالَ التَّسْلِیمُ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام بِالْوَلَایَةِ.
الْبَاقِرُ وَ الصَّادِقُ علیهما السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ (4) قَالا الدِّینُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.
الْبَاقِرُ علیه السلام إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (5)- عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قُلْتُ- فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ (6) قَالَ الدِّینُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام.
وَ عَنْهُ علیه السلام فِی قَوْلِهِ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (7) لِوَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام.
وَ رُوِیَ أَنَّهُ نَزَلَ فِیهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ (8) وَ قَوْلُهُ سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ
ص: 341
مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلًا (1) وَ مِنْ سُنَّتِهِمْ (2) إِقَامَةُ الْوَصِیِّ وَ قَالَ شَرِیکٌ وَ أَبُو حِصْنٍ (3) وَ جَابِرٌ- ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً (4) فِی وَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام.
أَبُو جَعْفَرٍ ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً فِی وَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام (5).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: ابوحمزه از امام باقر علیه السّلام در باب آیه: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ءَابَاءَکُمْ وَ إِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلیَ الْایمَن» - توبه/ 23 - {ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دهند [آنان را] به دوستی مگیرید} روایت کرده که آن حضرت فرمود: «ایمان» ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
امام باقر علیه السلام و زید بن علی در باره آیه «و من یکفر بالایمان» فرمودند: منظور از ایمان ولابت علی علیه السلام است.
امام باقر و امام صادق علیهما السلام درباره آیه: «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَی الْإِیمانِ فَتَکْفُرُونَ» - . مؤمن / 10 - {کسانی که کافر بوده اند مورد ندا قرار می گیرند که: «قطعاً دشمنی خدا از دشمنی شما نسبت به همدیگر سخت تر است، آن گاه که به سوی ایمان فراخوانده می شدید و انکار می ورزیدی} فرمودند: این آیه دعوت به پذیرفتن ولایت علی علیه السّلام میکند.
ثعلبی در تفسیر خود گوید: ابوصالح از ابن عباس روایت کرده است که گفت: عبدالله بن اُبَیّ و دوستانش در مقابل علی علیه السّلام تظاهر به دوستی و ارادت نمودند، پس علی علیه السّلام به ایشان فرمود: ای عبدالله، از خدا بترس و نفاق نکن، زیرا منافق بدترین آفریده خداست. عبدالله گفت: آرام باش ای ابوالحسن، به خدا سوگند که ایمان ما همانند ایمان شماست؛ سپس از هم جدا شدند. و چون علی علیه السّلام رفت، عبدالله گفت: نظرتان درباره رفتاری که با وی داشتم چیست؟ و آنها نیز کار او را ستایش کردند پس آیه: «وَ إِذَا لَقُواْ الَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُواْ ءَامَنَّا وَ إِذَا خَلَوْاْ إِلیَ شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نحَْنُ مُسْتهَْزِءُون» - . بقره / 14 - {و چون با کسانی که ایمان آورده اند برخورد کنند، می گویند: «ایمان آوردیم»، و چون با شیطانهای خود خلوت کنند، می گویند: «در حقیقت ما با شماییم، ما فقط [آنان را] ریشخند می کنیم»} نازل گردید.
تفاسیر هذیل و مقاتل از محمد بن حنفیّه در خبری مفصّل و حدیثی کوتاه گویند:
- «إِنَّمَا نحَْنُ مُسْتهَْزِءُون» به معنی ریشخند کردن علی علیه السّلام و یاران وی است .
- «اللَّهُ یَسْتهَْزِئُ بهِِم» - . بقره / 15 - بدین معناست که خداوند در آخرت آنها را به کیفر ریشخند کردن امیرالمؤمنین علیه السّلام مجازات میکند.
ابن عباس گوید: چون روز قیامت آید، خداوند إذن عبور از پل صراط میدهد. پس مؤمنان از آن گذشته و وارد بهشت میشوند و منافقان به جهنّم فرو میافتند، آنگاه خداوند متعال میفرماید: ای مالک، منافقان در جهنّم را ریشخند کن، پس مالک دری از جهنّم به سوی بهشت میگشاید و آنان را ندا در میدهد: ای گروه منافقان، از اینجا، از اینجا از جهنّم به سوی بهشت بالا بیایید. پس منافقان هفتاد سال در جهنّم راه میروند تا به آن در میرسند و چون در شرف بیرون آمدن قرار میگیرند، آن در را میبندد و دری دیگر و از جایی دیگر برایشان باز میکند و آنان را دعوت مینماید که از آن در بیایند و آنها نیز هفتاد سال دیگر در جهنّم راه میروند تا به آن در میرسند که به محض رسیدن در به روی آنها بسته میشود و تا أبد این کار تکرار میگردد.
امام باقر علیه السّلام درباره معنی آیه: «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلَامُ ُُ» - . آل عمران/ 19 - {در حقیقت، دین نزد خدا همان اسلام است} فرموده: «اسلام» به معنی تسلیم ولایت علیّ بن ابی طالب شدن است.
امام باقر و امام صادق علیه السّلام در خصوص معنی «دین» در آیه: «إِنمََّا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ*وَ إِنَّ الدِّینَ لَوَاقِعٌ» - . الذاریات/ 6-5 -
{که آنچه وعده داده شده اید راست است،و [روز] پاداش واقعیّت دارد.} میفرمایند که «دین» همان علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
امام باقر علیه السّلام مصداق آیه: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیرُْ مَمْنُونٍ» - . فصلت/ 8 - {کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند آنان را پاداشی بی پایان است} را علی بن ابی طالب دانستند؛ عرض کردم: در مورد آیه «فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّین» - . تین / 8 - {پس چه چیز، تو را بعد [از این] به تکذیب جزا وامی دارد؟} چه میفرمایید؟ فرمود: «الدّین» امیرالمؤمنین علیه السّلام است.
باز آن حضرت آیه: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ» - . بقره / 132 -
{خداوند برای شما این دین را برگزید پس، البته نباید جز مسلمان بمیرید} را مصداق ولایت امیرالمؤمنین علیه السّلام دانستهاند.
روایت است که آیات زیر درباره آن حضرت نازل شدهاند:
- «ذَالِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» - . توبه/ 36. یوسف/ 40 . روم/ 30 -
{این است آیین استوار.}
- «سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْویلاً» - . بنی اسرائل/77 - {سنّتی که همواره در میان [امتهای] فرستادگانی که پیش از تو گسیل داشته ایم [جاری] بوده است، و برای سنت [و قانون] ما تغییری نخواهی یافت} و از سنّت ایشان تعیین وصیّ است.
- شُریک، ابوحصن و جابر گفتهاند: آیه: «ادْخُلُواْ فیِ السِّلْمِ کَافَّه» - . بقره/ 208 - {ای کسانی که ایمان آورده اید، همگی به اطاعت [خدا] درآیید} دعوت به پذیرش ولایت علی علیه السّلام است.
امام باقر علیه السّلام نیز آیه: «ادْخُلُواْ فیِ السِّلْمِ کَافَّه» را در ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام دانستهاند. - . مناقب آل أبی طالب1: 575- 574 -
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً قَالَ فِی وَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام (6).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: «ادْخُلُواْ فیِ السِّلْمِ کَافَّه» گوید: در ولایت امیرالمؤمنین
علیه السّلام است. - . تفسیر قمی: 61 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْفَحَّامُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ هَارُونَ عَنْ أَبِی عَبْدِ الصَّمَدِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ: سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام یَقُولُ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی- ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً قَالَ فِی وَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ علیه السلام- وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ (7) وَ لَا تَتَّبِعُوا غَیْرَهُ (8).
قب، المناقب لابن شهرآشوب زَیْنُ الْعَابِدِینَ وَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ علیهما السلام مِثْلَهُ (9).
**[ترجمه]امالی شیخ طوسی: محمد بن ابراهیم گوید: شنیدم که جعفر بن محمد صادق علیه السّلام درباره آیه: «ادْخُلُواْ فیِ السِّلْمِ کَافَّه» میفرماید: در ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام است و منظور از آیه: «وَ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَان» - . بقره/ 208 - {و گامهای شیطان را دنبال مکنید} از غیر او- علی علیه السّلام- پیروی مکنید. - . امالی شیخ طوسی: 188 -
مناقب ابن شهر آشوب: امام زین العابدبن و جعفر صادق علیهما السلام شبیه حدیث را روایت کردهاند. - . مناقب آل أبی طالب 1: 575 -
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ إِلَی قَوْلِهِ لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (10) فَإِنَّهَا نَزَلَتْ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ أَبِی ذَرٍّ وَ سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ (11).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم:آیه: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبهُُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیهِْمْ ءَایَاتُهُ زَادَتهُْمْ إِیمَانًا وَ عَلیَ رَبِّهِمْ یَتَوَکلَُّونَ* الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ* أُوْلَئکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لهَُّمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ»{مؤمنان، همان کسانی اند که چون خدا یاد شود دلهایشان بترسد، و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید، و بر پروردگار خود توکّل می کنند. همانان که نماز را به پا می دارند و از آنچه به ایشان روزی داده ایم انفاق می کنند.آنان هستند که حقّاً مؤمنند، برای آنان نزد پروردگارشان درجات و آمرزش و روزیِ نیکو خواهد بود} درباره امیرالمؤمنین علیه السّلام ، ابوذر، سلمان و مقداد نازل شده است. - . تفسیر قمی : 236 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب الْحَاکِمُ الْحَسْکَانِیُّ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام
ص: 342
وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ (1) قَالَ أَنَا ذَلِکَ الرَّجُلُ السَّالِمُ (2) عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص.
الْعَیَّاشِیُّ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِی خَالِدٍ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: الرَّجُلُ السَّالِمُ حَقّاً عَلِیٌّ وَ شِیعَتُهُ.
الْحَسَنُ بْنُ زَیْدٍ عَنْ آبَائِهِ وَ رَجُلًا سَالِماً لِرَجُلٍ هَذَا مَثَلُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ (3).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: الحاکم الحسکانیّ با سند خود از ابوطفیل از امیرالمؤمنین علیه السّلام روایت میکند که آن حضرت فرمود: مقصُود از «رَجُلاً سَلَماً» - . زمر/ 29 - من آن مردی هستم که تنها فرمانبر یک مرد هستم و آن مرد هم رسول خدا صَلی الله علیه و آله است.
عیاشی:
با اسناد از ابوخالد از امام باقر علیه السّلام آورده است که آن حضرت فرمود: آن مرد به راستی فرمانبر، علی علیه السّلام و شیعیان او هستند .
حسن بن زید از پدرانش روایت کرده است که فرمود: «مردی فرمانبر یک مرد دیگر» مَثَل ما اهل بیت است. - . مناقب آل أبی طالب 1: 580 -
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة مما خرجه العز الحنبلی: قوله تعالی أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ (4) المؤمن علی و الفاسق الولید قال إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ (5) قیل إنها نزلت فی علی علیه السلام.
و روی الحافظ أبو بکر بن مردویه بعدة طرق فی قوله أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً المؤمن علی و الفاسق الولید (6).
و روی الثعلبی و الواحدی أنها نزلت فی علی علیه السلام و فی الولید بن عقبة بن أبی معیط أخی عثمان لأمه و ذلک أنه کان بینهما تنازع فی شی ء فقال الولید لعلی علیه السلام اسکت فإنک صبی و أنا و الله أبسط منک لسانا و أحد سنانا و أملأ للکتیبة منک فقال له علی علیه السلام اسکت فإنک فاسق فأنزل الله سبحانه تصدیقا لعلی ع- أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً یعنی بالمؤمن علیا و بالفاسق الولید (7).
أَقُولُ رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی الْمُسْتَدْرَکِ عَنْ أَبِی نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ إِلَی حَبِیبٍ وَ ابْنِ عَبَّاسٍ مِثْلَ الْخَبَرَیْنِ الْأَخِیرَیْنِ
ص: 343
مد، العمدة یف، الطرائف: عَنِ الثَّعْلَبِیِّ مِثْلَهُ (1)
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: العّز حنبلی در باب آیه: «أَ فَمَن کاَنَ مُؤْمِنًا کَمَن کاَنَ فَاسِقًا
لَّا یَسْتَوُونَ» گوید: «مؤمن» در این آیه علی علیه السّلام و «فاسق» ولید است. - . کشف الغمه: 93 -
ثعلبی و واحدی نیز گفتهاند که این آیه در مورد علی علیه السّلام و ولید بن عقبۀ بن أبی معیط که برادر ناتنی عثمان بود، نازل شده است و ماجرا از این قرار است که میان علی علیه السّلام و ولید مشاجرهای در مورد یک چیز درگرفت، پس ولید به علی علیه السّلام گفت: ساکت شو که تو هنوز کودکی بیش نیستی و من از تو زبانآورتر، نیزهبازتر و دشمن شکنترم! پس علی علیه السّلام به وی گفت: تو ساکت شو که فاسقی بیش نیستی؛ آنگاه خداوند در تأیید گفته علی علیه السّلام این آیه نازل فرمود: «أَ فَمَن کاَنَ مُؤْمِنًا کَمَن کاَنَ فَاسِقًا» و منظور از مؤمن در این آیه «علی» علیه السّلام و منظور از «فاسق» ولید است. - . کشف الغمة: 35 -
مولف: ابن بطریق در «مستدرک» خود از ابونعیم با سندی که به حبیب و ابن عباس میرسد، نظیر دو روایت پیشین را نقل کرده است.
العمدۀ- الطرائف: نظیر این روایت را از ثعلبی نقل کردهاند. - . العمدة: 184. الطرائف : 24 -
**[ترجمه]
قد ثبت بنقل الخاص و العام نزول الآیة فیه علیه السلام و یدل علی کمال إیمانه حیث قوبل بالفسق فالمراد به الإیمان الذی لم یشب (2) بفسق و یدل علی أنه لا یجوز أن یساوی المؤمن بالفاسق فکیف یجوز أن یقدم الفاسق علیه و لا ریب أن من قدم علیه لم یکونوا معصومین و أنهم کانوا فاسقین و لو قبل الخلافة و قد مر الکلام فیه فی کتاب الإمامة و أیضا یکفی الدلالة علی کمال إیمانه فی ثبوت فضل له و إذا انضم إلی سائر فضائله منع من تقدیم غیره علیه عقلا.
**[ترجمه]با نقل روایاتی که از شیعه و سنی نقل شد ثابت گردید که این آیه در شأن آن حضرت نازل گشته و دلیل بر کمال ایمان او و فسق طرف مقابل وی است. پس مراد از آن، ایمانی است که با فسق آمیخته نشده است و بر این دلالت میکند که نباید مؤمن و فاسق را در یک مرتبه قرار داد چه رسد به اینکه بخواهند فاسق را بر مؤمن مقدّم دارند. و شکّی نیست که اشخاصی که دیگری را بر او مقدّم داشتهاند، معصوم نبودهاند و فاسق بودهاند هرچند پیش از رسیدن به خلافت. در کتاب «الإمامۀ» به تفصیل در این مورد سخن رفته است. همچنین اثبات کمال ایمان او در ثبوت فضیلت آن حضرت است و اگر این فضیلت به دیگر فضایل وی افزوده شود، عقلاً جایز نیست کسی را بر وی مقدّم بدارند.
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة مِنَ الْمَنَاقِبِ عَنْ زَیْدِ بْنِ شَرَاحِیلَ الْأَنْصَارِیِّ کَاتِبِ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً علیه السلام یَقُولُ حَدَّثَنِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَنَا مُسْنِدُهُ (3) إِلَی صَدْرِی فَقَالَ أَیْ عَلِیُّ أَ لَمْ تَسْمَعْ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ (4) أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ (5) وَ مَوْعِدِی وَ مَوْعِدُکُمُ الْحَوْضُ إِذَا جَثَتِ (6) الْأُمَمُ لِلْحِسَابِ تُدْعَوْنَ غُرّاً مُحَجَّلِینَ (7).
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: به نقل از کتاب «المناقب» از زید بن شراحیل انصاری کاتب علی علیه السّلام روایت شده است که گفت: علی علیه السّلام را شنیدم که میگوید: در حالی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به سینه من تکیه داده بود، به من فرمود: ای علی، آیا قول خداوند عزوجلّ را شنیدهای که میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئکَ هُمْ خَیرُْ الْبرَِیَّه» - . بیّنه/7 - {در حقیقت کسانی که گرویده و کارهای شایسته کرده اند، آنانند که بهترین آفریدگانند.} مصداق این آیه، تو و شیعیان تو هستند و قرار من و تو بر سر حوض کوثر است آنگاه که اُمّتها برای بازخواست نیمخیز شوند، شما رو سفید و آبرومند خواهید بود. - . کشف الغمة: 88 -
**[ترجمه]
و روی عن ابن مردویه أیضا مثله (8) وَ رَوَی الشَّیْخُ الطَّبْرِسِیُّ طَیَّبَ اللَّهُ رَمْسَهُ مِنْ کِتَابِ شَوَاهِدِ التَّنْزِیلِ لِأَبِی الْقَاسِمِ الْحَسْکَانِیِّ قَالَ أَخْبَرَنَا الْحَاکِمُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ بِالْإِسْنَادِ الْمَرْفُوعِ إِلَی زَیْدِ بْنِ شَرَاحِیلَ کَاتِبِ عَلِیٍّ علیه السلام مِثْلَهُ.
قَالَ وَ فِیهِ عَنْ مُقَاتِلِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ الضَّحَّاکِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ قَالَ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ علیه السلام وَ شِیعَتِهِ (9).
ص: 344
وَ قَالَ الْعَلَّامَةُ رَفَعَ اللَّهُ فِی الْآخِرَةِ مَقَامَهُ مِنْ طُرُقِ الْجُمْهُورِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هُمْ أَنْتَ یَا عَلِیُّ وَ شِیعَتُکَ تَأْتِی أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ رَاضِینَ مَرْضِیِّینَ وَ یَأْتِی أَعْدَاؤُکَ غِضَاباً مُقْمَحِینَ: انْتَهَی (1).
و رواه ابن حجر فی الصواعق المحرقة (2)
أقول کونه و شیعته خیر البریة یدل علی فضل عظیم و شرف جسیم علی جمیع الصحابة و غیرهم و العقل یأبی أن یکون تابعا و رعیة لمن هو دونه بمراتب شتی.
**[ترجمه]ابن مردویه نیز نظیر این حدیث را نقل کرده است - . کشف الغمة: 93 - شیخ طبرسی- قدس سرّه- از کتاب «شواهد التنزیل» از ابوالقاسم حسکانی روایت کرده است که گفت: حاکم ابو عبدالله حافظ با اسنادی که به زید بن شراحیل دبیر و کاتب علی
علیه السّلام میرسد، شبیه این روایت را نقل کرده است. گوید: و از مقاتل بن سلیمان از ضحّاک از ابن عباس روایتی هست که گوید: آیه : «أُوْلَئکَ هُمْ خَیرُْ الْبرَِیَّه» درباره علی و شیعیان نازل شده است. - . مجمع البیان 10: 524 -
علامه- خداوند مقامش را ارجمند گرداند- از طرق جمهور از ابن عباس روایت کرده است که گفت: چون این آیه نازل شد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، اینان تو و شیعیانت هستید، روز قیامت تو و شیعیان تو راضی و خوشنود میآیید ولی دشمنان تو خشمگین و روسیاه میآیند. تمام! - . کشف الحق 1: 93 -
و ابن حجر نیز در کتاب «الصواعق المحرقۀ» این روایت را آورده است . - . کشف الحق 1: 159 -
مولف: اینکه علی علیه السّلام و شیعیان او بهترین مردم باشند، فضیلتی است عظیم و شرفی است بزرگ بر همه صحابه و دیگران، و عقل نمیپذیرد چنین کسی تابع و رعیّت شخصی باشد که به مراتب از او منزلتی دونتر دارد.
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم أَبُو الْقَاسِمِ الْعَلَوِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنَ الْخَیْرِ لَعَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَا لَمْ یُقَلْ لِأَحَدٍ (3) قَالَ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ فَعَلِیٌّ وَ اللَّهِ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ (4) وَ قَالَ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مَا یَخْتَلِفُ فِیهَا أَحَدٌ (5).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: ابوالقاسم علوی با سند خود از امام باقر علیه السّلام روایت کرده است که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند آنقدر خیر برای علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین علیه السّلام در نظر گرفته است که برای احدی غیر از او در نظر نگرفته است. وی در ادامه فرمود:آیه: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئکَ هُمْ خَیرُْ الْبرَِیَّه» درباره علی نازل گشته و به خدا سوگند که علی علیه السّلام بهترین مردم است. - . تفسیر فرات : 218 -
معاذ بن جبل گفت: در اینکه مصداق این آیه امیرالمؤمنین است، کسی مخالفتی ندارد و مورد اتفاق است. - . تفسیر فرات: 218 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْعَطَّارُ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ یَا عَلِیُّ (6).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: اسماعیل بن ابراهیم عطار با سند خود از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که گفت: رسول خدا صَلی الله علیه و آله فرمود: ای علی، آیه «أُوْلَئکَ هُمْ خَیرُْ الْبرَِیَّه» تو و شیعیانت هستید. - . تفسیر فرات: 219 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم أَحْمَدُ بْنُ عِیسَی بْنِ هَارُونَ مُعَنْعَناً عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: کُنَّا جُلُوساً عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذْ أَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قَالَ قَدْ أَتَاکُمْ أَخِی ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی الْکَعْبَةِ فَقَالَ (7) وَ رَبِّ هَذَا الْبَیْتِ إِنَّ هَذَا وَ شِیعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ أَوَّلُکُمْ إِیمَاناً بِاللَّهِ وَ أَقْوَمُکُمْ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَوْفَاکُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَقْضَاکُمْ بِحُکْمِ اللَّهِ
ص: 345
وَ أَقْسَمُکُم بِالسَّوِیَّةِ وَ أَعْدَلُکُمْ فِی الرَّعِیَّةِ وَ أَعْظَمُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَزِیَّةً (1) قَالَ جَابِرٌ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی هَذِهِ الْآیَةَ: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ قَالَ جَابِرٌ فَکَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام إِذَا أَقْبَلَ (2) قَالَ أَصْحَابُهُ قَدْ أَتَاکُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ بَعْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله (3).
وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله خَیْرُ الْبَرِیَّةِ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ رَاضِینَ مَرْضِیِّینَ (4).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: احمد بن عیسی بن هارون با سند خود از جابر انصاری- رضی الله عنه- روایت کرده که گفت: نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشسته بودیم که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام آمد . چون چشم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر وی افتاد، فرمود: برادرم نزد شما آمده، سپس رو به کعبه نموده و فرمود: به پروردگار این خانه سوگند که این و شیعیان او در روز قیامت پیروز هستند. سپس صورت مبارک خود را به سمت ما گردانده و فرمود: به خدا سوگند که او پیش از همه شما به خدا ایمان آورده و استوارترین شما برای اجرای حکم خداست و با وفاترین شما در عمل به پیمان خداست و عادلترین شما در قضاوت به حکم خداست. منصفترین شما در رعایت مساوات و عادلترین شما در میان رعیت و بزرگترین شما نزد خدا به جهت مزیّت و منزلت است.
جابر گوید: پس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئکَ هُمْ خَیرُْ الْبرَِیَّه» جابر گوید: هرگاه امیرالمؤمنین علیه السّلام بر جمع یارانش وارد میشد، میگفتند: بهترین مردم پس از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نزد شما آمد. - . تفسیر فرات: 219 -
و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: بهترین مردم تو و شیعیانت هستید. خشنود از خدا و خدا هم از شما خشنود است. - . تفسیر فرات: 219 -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَسَنِیِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْکَاتِبِ مَعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ خَلَفٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُعَاوِیَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی رَافِعٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَبِی رَافِعٍ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام قَالَ لِأَهْلِ الشُّورَی أَنْشُدُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ یَوْمَ أَتَیْتُکُمْ وَ أَنْتُمْ جُلُوسٌ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ هَذَا أَخِی قَدْ أَتَاکُمْ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی الْکَعْبَةِ وَ قَالَ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ الْمَبْنِیَّةِ إِنَّ هَذَا وَ شِیعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیْکُمْ وَ قَالَ أَمَا إِنَّهُ أَوَّلُکُمْ إِیمَاناً وَ أَقْوَمُکُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَوْفَاکُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَقْضَاکُمْ بِحُکْمِ اللَّهِ وَ أَعْدَلُکُمْ فِی الرَّعِیَّةِ وَ أَقْسَمُکُمْ بِالسَّوِیَّةِ (5) وَ أَعْظَمُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَزِیَّةً فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ فَکَبَّرَ النَّبِیُّ وَ کَبَّرْتُمْ وَ هَنَّأْتُمُونِی بِأَجْمَعِکُمْ فَهَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ ذَلِکَ کَذَلِکَ قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ.
lt;meta info=". کنز جامع الفوائد: محمد بن عباس با سند خود از ابو رافع روایت کرده است که گفت: علی علیه السّلام به مردان شورا فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم، آیا آن روز را به خاطر دارید که شما با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشسته بودید و من نزد شما آمدم پس آن حضرت فرمود: این برادر من است که نزد شما آمده است؟ سپس رو به کعبه کرده و فرمود: قسم به پروردگار کعبه پیروزمندان روز قیامت این و شیعیان او هستند؛ سپس رو به شما کرده و فرمود: مگر نه این است که او نخستین ایمان آورندگان شما، عاملترین شما به امر خدا، باوفاترین شما نسبت به پیامبر خدا، داناترین شما در امر قضاوت به احکام خدا، عادلترین شما در میان رعیت، منصفترین شما و بزرگترین شما به جهت داشتن امتیاز است؟ پس خداوند سبحان آیه: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئکَ هُمْ خَیرُْ الْبرَِیَّه» را نازل کرد و آنگاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله تکبیر گفت و شما نیز تکبیر گفتید و جملگی مرا تهنیت گفتید؟ آیا چنین که گفتم نبود؟ گفتند: آری به خدا.]
**[ترجمه]
وَ أَقُولُ وَ رَوَی الْحَافِظُ أَبُو نُعَیْمٍ فِی کِتَابِ مَا نَزَلَ مِنَ الْقُرْآنِ فِی عَلِیٍّ علیه السلام بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام وَ عَنْ تَمِیمِ بْنِ حِذْیَمٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وآله
ص: 346
لِعَلِیٍّ علیه السلام وَ هُوَ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ تَأْتِی أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ رَاضِینَ مَرْضِیِّینَ وَ یَأْتِی أَعْدَاؤُکَ غِضَاباً (1) مُقْمَحِینَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ عَدُوِّی قَالَ مَنْ تَبَرَّأَ مِنْکَ وَ لَعَنَکَ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ قَالَ رَحِمَ اللَّهُ عَلِیّاً یَرْحَمُهُ اللَّهُ.
lt;meta info="[ مولف: حافظ ابونعیم در کتاب «ما اُنزل من القرآن فی علی علیه السّلام» با سند خود از جابر از امام باقر علیه السّلام از تمیم بن حذیم از ابن عباس روایت کرده که گفت: چون آیه: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئکَ هُمْ خَیرُْ الْبرَِیَّه» نازل گشت، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: مصداق این آیه تو و شیعیانت هستید؛ تو و شیعیانت در روز قیامت راضی و خوشنود میآیید و دشمنانت خشمگین با سرهایی بالا گرفته و چشمانی فروهشته خواهند آمد؛ علی علیه السّلام گفت: یا رسول الله، دشمن من کیست؟ فرمود: هر که از تو بیزاری جوید و تو را لعن کند. سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ادامه داد: هر که بگوید «رَحِمَ اللهُ علیاً» خداوند بر او رحم آرد.
**[ترجمه]
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ شَرِیکٍ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنِ الْحَارِثِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام نَحْنُ أَهْلُ بَیْتٍ لَا یُقَاسُ بِنَا نَاسٌ فَقَامَ رَجُلٌ فَأَتَی عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ فَأَخْبَرَهُ بِذَلِکَ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ عَلِیٌّ أَ وَ لَیْسَ کَالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لِلْقِیَاسِ بِالنَّاسِ (2) فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی عَلِیٍّ علیه السلام إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ (3).
**[ترجمه]و با سند خود از شریک از ابواسحاق از حارث روایت کرده است که گفت: علی علیه السّلام فرمود: ما اهل بیتی هستیم که نمیشود کسی از مردم را با آن مقایسه کرد؛ پس مردی از مجلس برخاست و نزد ابن عباس آمده، وی را از سخن علی علیه السّلام با خبر کرد. ابن عباس گفت: مگر در مقایسه با مردم، علی چون شخص رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیست؟ سپس ابن عباس گفت: آیه «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئکَ هُمْ خَیرُْ الْبرَِیَّه» درباره علی علیه السّلام نازل شده است.]
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَکَمِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ حَنَانِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَنْزِیِّ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ (4) الْآیَةَ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ وَ حَمْزَةَ وَ جَعْفَرٍ وَ عُبَیْدَةَ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ قَوْلُهُ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ (5) نَزَلَتْ فِی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ خَاصَّةً وَ هُمَا أَوَّلُ مَنْ صَلَّی وَ رَکَعَ (6).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: با سند خود از ابن عباس روایت کرده که گفت:آیه: «وَ بَشِّرِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ...» - . بقره/ 25 - {و کسانی را که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند، مژده ده که...} درباره علی علیه السّلام، حمزه، جعفر، عبیدۀ بن الحارث بن عبدالمطلّب نازل شده است. و آیه: «وَ ارْکَعُواْ مَعَ الرَّاکِعینَ» - . بقره/ 43 -
{و با رکوع کنندگان رکوع کنید.} در شأن رسول خدا و علی بن ابی طالب علیه السّلام به طور خاص نازل گردیده است چون این دو نخستین نمازگزاران و رکوع کنندگان هستند. - . تفسیر فرات: 2 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم عَنْ جَعْفَرٍ الْفَزَارِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ الْحَسَنِ بْنِ سَعِیدٍ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَرْوَانَ عَنْ عَامِرٍ عَنْ رِیَاحِ بْنِ أَبِی رِیَاحٍ عَنْ شَرِیکٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً قَالَ فِی وَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (7).
**[ترجمه]تفسیر فرات با ابراهیم: شُریک گوید: آیه: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ ادْخُلُواْ فیِ السِّلْمِ کَافَّةً» در ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده است.
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم الْقَاسِمُ بْنُ حَمَّادٍ عَنْ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ وَ عِیسَی بْنِ رَاشِدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ نَدِیمَةَ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: مَا نَزَلَتْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا کَانَ
ص: 347
عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام رَأْسَهَا وَ أَمِیرَهَا وَ شَرِیفَهَا وَ لَقَدْ عَاتَبَ اللَّهُ أَصْحَابَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَمَا ذَکَرَ عَلِیّاً إِلَّا بِخَیْرٍ (1).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: با سند خود از ابن عباس روایت میکند که گفت: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ» در جایی از قرآن به کار نرفته است مگر اینکه علی علیه السّلام سرآمد، امیر و شریفترین مخاطبان باشد. خداوند همه یاران پیامبر را مورد عتاب و توبیخ قرار داده است ولی از علی جز به خوبی یاد نکرده است. - . تفسیر فرات: 3 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَکَمِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ حَنَانِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ (2) الْخَاشِعُ الذَّلِیلُ فِی صَلَاتِهِ الْمُقْبِلُ عَلَیْهَا رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (3) نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ خَاصَّةً وَ هُوَ أَوَّلُ مُؤْمِنٍ وَ أَوَّلُ مُصَلٍّ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله (4).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: با سند خود از ابن عباس آورده است که در آیه: «وَ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبرِْ وَ الصَّلَوةِ وَ إِنهََّا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلیَ الخَْاشِعِینَ» - . تفسیر فرات: 3 -
{از شکیبایی و نماز یاری جویید. و به راستی این [کار] گران است، مگر بر فروتنان}:
خاشع و فروتن در نماز و روی آورنده به آن، رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی بن ابی طالب علیه السّلام هستند.
و آیه: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ أَخْبَتُواْ إِلیَ رَبهِِّمْ أُوْلَئکَ أَصحَْابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَلِدُونَ» - . هود/ 23 - {بی گمان
کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و [با فروتنی] به سوی پروردگارشان آرام یافتند، آنان اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند بود.} اختصاصاً درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده است، زیرا او اوّلین مؤمن و اوّلین کسی است که با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نماز گزارد. - . تفسیر فرات: 4 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم جَعْفَرٌ الْفَزَارِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ قَالَ الْإِیمَانُ فِی بَطْنِ الْقُرْآنِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَمَنْ کَفَرَ بِوَلَایَتِهِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ (5).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: جعفر فزاری با سند خود از امام باقر علیه السّلام روایت میکند که آن حضرت در باب معنای آیه: «وَ مَن یَکْفُرْ بِالْایمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فیِ الاَْخِرَةِ مِنَ الخَْاسِرِینَ» - . مائده/ 5 - {و هر کس در ایمان خود شکّ کند، قطعاً عملش تباه شده، و در آخرت از زیانکاران است} میفرماید: ایمان در بطن قرآن، علی بن ابی طالب است و هرکس منکر ولایت او شود قطعاً عملش تباه میگردد. - . تفسیر فرات: 18 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ (6) مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ إِنَّ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فِی کِتَابِ اللَّهِ أَسْمَاءَ لَا یَعْرِفُهَا النَّاسُ قُلْنَا وَ مَا هِیَ قَالَ سَمَّاهُ الْإِیمَانَ فَقَالَ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ (7).
**[ترجمه]جعفر بن احمد با سند خود از ابن عباس روایت میکند که گفت: علی بن ابی طالب علیه السّلام در کتاب خدا نامهایی دارد که مردم آن را نمیدانند. گفتیم: این نامها کدامند؟ فرمود: خداوند او را «ایمان» نامیده و فرموده: «وَ مَن یَکْفُرْ بِالْایمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فیِ الاَْخِرَةِ مِنَ الخَْاسِرِینَ» - . تفسیر فرات: 18 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی مَرْیَمَ قَالَ: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی- الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (8) قَالَ یَا أَبَا مَرْیَمَ هَذِهِ وَ اللَّهِ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ خَاصَّةً (9) مَا لَبَسَ
ص: 348
إِیمَانَهُ بِشِرْکٍ وَ لَا ظُلْمٍ وَ لَا کَذِبٍ وَ لَا سَرِقَةٍ وَ لَا خِیَانَةٍ (1).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: حسین بن سعید با سند خود از أبومریم روایت میکند که گفت: از امام صادق علیه السّلام درباره مصداق آیه: «الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئکَ لهَُمُ الْأَمْنُ وَ هُم مُّهْتَدُون» - . انعام / 82 - {کسانی
که ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالوده اند، آنان راست ایمنی و ایشان راه یافتگانند} سؤال کردم؛ فرمود: ای أبومریم، به خدا سوگند مصداق این ایه اختصاصاً علی بن ابی طالب علیه السّلام است که او هرکز ایمان خود را به شرک، ظلم و دروغ، دزدی و خیانت آلوده نساخت. - . تفسیر فرات : 44 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: الْفَزَارِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَوْلُهُ تَعَالَی أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ قَالَ أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام کَمَنْ کانَ فاسِقاً یَعْنِی مُنَافِقاً الْوَلِیدَ بْنَ عُقْبَةَ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ فِی الطَّاعَةِ وَ الثَّوَابِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ (2).
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الزُّهْرِیُّ بِإِسْنَادِهِمَا عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ مِثْلَهُ (3).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: فزاری با سند خود از ابن عباس در باب مصداق آیه: «أَ فَمَن کاَنَ مُؤْمِنًا کَمَن کاَنَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ» روایت میکند که آن حضرت فرمود : «أَ فَمَن کاَنَ مُؤْمِنًا» یعنی علی بن ابی طالب علیه السّلام و «کَمَن کاَنَ فَاسِقًا» یعنی ولید بن عَقَبۀ هستند که در روز قیامت در ثواب و عقاب باهم برابر نیستند.
تفسیر فرات بن ابراهیم: حسن بن سعید و علی بن محمد زهری هریک با سند خود از ابن عباس همین حدیث را نقل کرده اند.
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: جَعْفَرٌ الْفَزَارِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ سَلَمٌ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله (4).
أَقُولُ رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی الْمُسْتَدْرَکِ عَنْ أَبِی نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ قَالَ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ علیه السلام.
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم : جعفر فزاری با سند خود از جابر، از ابوالطفیل از علی علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت در مفهوم آیه: «وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُل» میفرماید: مفهوم آن این است که امیرالمؤمنین فرمانبردار رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است. - . تفسیر فرات: 136 -
مولف: ابن بطریق در «المستدرک» از ابونعیم با سند خود از ابن عباس درباره آیه: «أُوْلَئکَ هُمْ خَیرُْ الْبرَِیَّۀ» روایت کرده است که گفت: درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده است .
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی قَالَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ فِی قَوْلِهِ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ (5) فَإِنَّهُ مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ شُرَکَائِهِ الَّذِینَ ظَلَمُوهُ وَ غَصَبُوهُ حَقَّهُ قَوْلُهُ مُتَشاکِسُونَ أَیْ مُتَبَاغِضُونَ قَوْلُهُ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام سَلَمٌ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَالَ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (6).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: علی بن ابراهیم گوید: آیه «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلًا فِیهِ شُرَکاَءُ مُتَشَاکِسُونَ وَ رَجُلً السَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلاً الحَْمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثرَُهُمْ لَا یَعْلَمُون» - . زمر/ 29 - {خدا
مَثَلی زده است: مردی است که چند خواجه ناسازگار در [مالکیّت] او شرکت دارند [و هر یک او را به کاری می گمارند] و مردی است که تنها فرمانبر یک مرد است. آیا این دو در مَثَل یکسانند؟ سپاس خدای را. [نه،] بلکه بیشترشان نمی دانند.} مَثَلی است که خداوند درباره امیرالمؤمنین علیه السّلام و شرکای او زده است که به وی ستم کرده و حقّش را غصب نمودند. - . تفسیر قمی: 577 -
متشاکسون: از همدیگر نفرت داشته و دشمنی میورزند. رَجَلاً سَلَماً لرجل: مقصود امیرالمؤمنین علیه السّلام است که مطیع رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود؛ سپس گفت: «هل یستویان مثلاً الحمدلله بل أکثرهم لا یعلمون»{آیا این دو در مثل یکسانند؟ سپاس خدای را. [نه] بلکه بیشترشان نمیدانند}.
**[ترجمه]
لغیره علیه سبیل و التشاکس الاختلاف (1).
و قال الطبرسی رحمه الله قرأ ابن کثیر و أهل البصرة غیر سهل سالما بالألف و الباقون سَلَماً بغیر ألف و اللام مفتوحة و فی الشواذ قراءة سعید بن جبیر سلما بکسر السین و سکون اللام ثم قال
رَوَی أَبُو الْقَاسِمِ الْحَسْکَانِیُّ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: أَنَا ذَلِکَ الرَّجُلُ السَّلَمُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.
وَ رَوَی الْعَیَّاشِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی خَالِدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: الرَّجُلُ السَّلَمُ لِلرَّجُلِ عَلِیٌّ حَقّاً وَ شِیعَتُهُ (2).
أقول: الظاهر أن ما فی الخبر بیان للمشبه به و یحتمل المشبه و سلم أمیر المؤمنین صلوات الله علیه للرسول صلی الله علیه و آله و انقیاده له فی جمیع الأمور لا یحتاج إلی بیان و کذا ثبوت نقیض ذلک لشرکائه فإنهم کانوا منافقین یظهرون السلم له ظاهرا و یعبدون أصناما من دون الله و یطیعون طواغیت من أمثالهم باطنا.
**[ترجمه]قاضی بیضاوی گوید: خداوند مُشرک را – به اقتضای دینی که برگزیده و خدایان او بر سر معبودیت خود و عبودیت وی پیوسته در نزاع هستند- با بندهای که جمعی مالک او هستند و هریک پیوسته او را به کاری امر میکند و اینکه چنین بندهای چه فکر پریشان و سرگردانی خواهد داشت با شخصی که فقط یک صاحب دارد و جز او کسی حق ندارد بر او سیطره یابد، مَثَل زده است. تشاکس به معنای اختلاف است. - . تفسیر قاضی بیضاوی 2: 145 -
طبرسی رحمۀ الله علیه گوید: ابن کثیر و اهل بصره جز سهل «سالِما» با ألف، و بقیه «سَلَما» بدون الف خواندهاند وحرف لام در آن مفتوح است. از جمله قراءتهای شاذ، قرائت سعید بن جبیر است که «سِلماً» با کسر سین و سکون لام خوانده است. سپس گوید: ابوالقاسم حسکانی با سند خود از علی علیه السّلام روایت میکند که آن حضرت فرمود: آن مردِ مطیع رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله من هستم. عیّاشی نیز با سند خود از أبوخالد از إمام باقر علیه السّلام روایت میکند که «الرَجُل السَّلَم للِرَجُل» به راستی که علی علیه السّلام و شیعیان او هستند. - . مجمع البیان 8 : 497-496 -
مولف: ظاهر آن است که آنچه در روایت است بیانی است برای مشبه به و احتمال دارد برای مشبه باشد. فرمانبری و انقیاد امیرالمؤمنین علیه السّلام در برابر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در همه امور أظهر من الشمس است و نیازی به توضیح ندارد کما اینکه اثبات نقیض آن برای طرف دیگر نیز بسیار سهل و آسان است. آنها منافق بودند، از این رو تظاهر به انقیاد و فرمانبری میکردند و قلباً بتپرست بودند و در باطن از طاغوتهایی چون خودشان اطاعت میکردند.
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة مما أخرجه العز المحدث الحنبلی قوله تعالی یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ (3) نزلت فی علی و أصحابه (4).
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: از جمله روایاتی که توسط محدّث حنبلی استخراج گردیده، روایتی است که میگوید: آیه «یَوْمَ لَا یخُْزِی اللَّهُ النَّبیِ َّ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُ
نُورُهُمْ یَسْعَی بَینْ َ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانهِِمْ» - .تحریم / 8 - {در آن روز خدا پیامبر [خود] و کسانی را که با او ایمان آورده بودند خوار نمی گرداند: نورشان از پیشاپیش آنان، و سمت راستشان، روان است} در حق علی علیه السّلام و یارانش نازل شده است. - . کشف الغمة: 92 -
**[ترجمه]
روی العلامة رفع الله مقامه فی کشف الحق فی هذه الآیة قال ابن عباس علی و أصحابه (5).
و یدل علی قوة إیمانه و رفعة درجته فی الآخرة و أن المؤمن لیس إلا من تبعه علیه السلام و یکون من أصحابه و هذه فضیلة إذا لوحظت مع غیرها تمنع تقدیم غیره علیه بل إذا لوحظت منفردة أیضا کما لا یخفی علی المنصف.
**[ترجمه]علّامه- رفع الله مقامه- در کتاب «کشف الحق» خود از ابن عباس روایت کرده که این آیه درباره علی علیه السّلام و یارانش نازل شده است. - . کشف الحق 1: 93 - و دلیل بر قوّت ایمان و رفعت درجه آن حضرت در آخرت است و مؤمن تنها کسی است که از وی تبعیت کند و از یاران وی گردد. این فضیلتی است که اگر با دیگر فضایل آن حضرت دیده شود، اثبات میکند که نباید کسی را بر وی مقدّم داشت و حتی اگر به تنهایی نیز مورد توجه قرار گیرد، چنان که بر انسان منصف پوشیده نیست.
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة مِنَ الْمَنَاقِبِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا أَنْزَلَ اللَّهُ
ص: 350
آیَةً وَ فِیهَا یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا وَ عَلِیٌّ رَأْسُهَا وَ أَمِیرُهَا (1).
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: از کتاب «مناقب» از ابن عباس روایت است که گفت: رسول خدا صَلی الله علیه و آله فرمود: خداوند آیهای را نازل نفرمود که در آن آیه «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ» باشد مگر اینکه علی علیه السّلام سرآمد و امیر بر آنها باشد. - . کشف الغمة: 88 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ (2) قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (3).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: با سند خود از امام صادق علیه السّلام آورده است که آیه: «فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ» - . تین / 7 - {پس چه چیز، تو را بعد [از این] به تکذیب جزا وا میدارد؟} علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
**[ترجمه]
فس (4)، تفسیر القمی جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ بْنِ عَبْدِ الْکَرِیمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ فِی قَوْلِ اللَّهِ إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ (5) یَعْنِی فِی عَلِیٍّ علیه السلام وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ (6) یَعْنِی عَلِیّاً وَ عَلِیٌّ هُوَ الدِّینُ (7).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: ابوحمزه روایت کرده است که گفت: شنیدم که امام باقر علیه السّلام در باب آیه «إنَّما تُوعَدُونَ لَصادِق» - . ذاریات / 6-5 - {که آنچه وعده داده شدهاید راست است.} فرمود: یعنی درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام ، «وَ إنَّ الدِّینَ لَوَاقِعٌ» {و [روزِ] پاداش واقعیت دارد} یعنی علیّ علیه السّلام؛ و علی علیه السّلام خودِ دین است.
**[ترجمه]
الدین الجزاء و لعل المعنی أنه علیه السلام یلی (8) الجزاء و الحساب بأمره تعالی یوم القیامة ففیه تقدیر مضاف أی صاحب الدین أو المعنی أن الدین و الجزاء أنما هو علی ولایته و ترکها فالمعنی ولایة علی هو الدین و علی الأخیر یحتمل أن یکون المراد بالدین مرادف الإسلام و الإیمان.
**[ترجمه]«دین» به معنی «جزا» میباشد و شاید عبارت به این معنا باشد که در روز قیامت علی علیه السّلام بر کیفر و پاداش نظارت میکند یا اینکه پاداش و کیفر افراد بستگی به پذیرش یا ترک ولایت وی باشد و به عبارتی ولایت علی علیه السّلام همان دین است و اگر نظر آخر را بپذیریم، در این صورت «دین» به معنای «اسلام» و «ایمان» خواهد بود.
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ (9) قَالَ ذَاکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ أَیْ لَا یُمْتَنُّ (10) عَلَیْهِمْ بِهِ ثُمَّ قَالَ لِنَبِیِّهِ فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمِینَ (11).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: گوید: «إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» - . ذاریات / 6-5 - {مگر کسانی که گرویده و کارهای شایسته کردند}منظور امیرالمؤمنین علیه السّلام است؛ «فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیرُْ ممَْنُونٍ» - . تین/ 6 -
{که پاداشی بیمنّت خواهند داشت} یعنی بابت آن منّتی برایشان گذاشته نمیشود. سپس به پیامبرش گوید: «فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ» - . تین / 7 - {پس چه چیزی، [بعداز این] تو را به تکذیب جزا وا میدارد؟} یعنی تکذیب امیرالمؤمنین علیه السّلام؛ «أَلَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکمَ ِ الحَْکِمِینَ» - . تین / 8 -
{آیا خدا نیکوترین داوران نیست؟} - . . تفسیر قمی : 730 -
**[ترجمه]
قیل غَیْرُ مَمْنُونٍ أی غیر منقطع.
ص: 351
**[ترجمه]غیر ممنون: ناگسستنی، پیوسته
**[ترجمه]
أَقُولُ (1) وَ رَوَی الْحَافِظُ أَبُو نُعَیْمٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْحَضْرَمِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ ضَحَّاکٍ عَنْ عِیسَی بْنِ رَاشِدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَزِیمَةَ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: مَا أَنْزَلَ اللَّهُ سُورَةً فِی الْقُرْآنِ إِلَّا کَانَ عَلِیٌّ أَمِیرَهَا وَ شَرِیفَهَا وَ لَقَدْ عَاتَبَ اللَّهُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ وَ مَا قَالَ لِعَلِیٍّ إِلَّا خَیْراً.
**[ترجمه]مولف: ابن عباس گفت: خداوند هیچ سورهای از قرآن نازل نفرموده که علی علیه السّلام امیر و شریف آن نباشد و خداوند متعال یاران محمد صَلی الله علیهِ و آله را سرزنش نموده اما درباره علی علیه السّلام جز خیر و خوبی نفرموده است.
**[ترجمه]
وَ رُوِیَ أَیْضاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُظَفَّرِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی الْقَوَّامِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ نُوحِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُرَشِیِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ زَیْدِ بْنِ وَهْبٍ عَنْ حُذَیْفَةَ أَنَّ نَاساً تَذَاکَرُوا فَقَالُوا مَا نَزَلَتْ آیَةٌ فِی الْقُرْآنِ- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا فِی أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَقَالَ حُذَیْفَةُ مَا نَزَلَتْ آیَةٌ فِی الْقُرْآنِ- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا کَانَ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام لُبُّهَا وَ لُبَابُهَا (2).
**[ترجمه]باز از محمد بن مظفّر با سندی از حدیفه روایت میکند که گفت: جمعی با هم میگفتند: آیه «یا أیُّها الَّذِینَ ءَامَنُواْ» پیوسته درباره صحابه محمد صَلی الله علیهِ و آله نازل شده است؛ پس حذیفه گفت: آیه «یا أیُّها الَّذِینَ ءَامَنُواْ» در قرآن ذکر نشد مگر اینکه علی بن ابی طالب علیه السّلام مغز و محتوای آن باشد. - . لُبّ لُباب : خالص و گزیده از هر چیزی -
**[ترجمه]
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ غَالِبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ خَیْثَمَةَ عَنْ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ مُوسَی بْنِ عُثْمَانَ الْحَضْرَمِیِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا أَنْزَلَ اللَّهُ آیَةً فِیهَا یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا وَ عَلِیٌّ رَأْسُهَا وَ أَمِیرُهَا.
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ مِثْلَهُ.
**[ترجمه]رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند آیهای نازل نفرمود که عبارت «یا أیُّها الَّذِینَ ءَامَنُواْ» در آن باشد مگر اینکه علی علیه السّلام امیر و سرآمد آن باشد.
از محمد بن عمر بن أسلم از علی بن عباس از عبّاد بن یعقوب نظیر این حدیث روایت شده است.
**[ترجمه]
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَزَّازِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ النَّسَائِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ عصر [عُمَرَ] الْعُمَرِیِّ عَنْ عِصَامِ بْنِ طَلِیقٍ عَنْ لَیْثٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ آیَةِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا وَ عَلِیٌّ سَیِّدُهَا وَ أَمِیرُهَا وَ شَرِیفُهَا.
**[ترجمه]محمد بن عمر با سندی از ابن عباس روایت میکند که گفت: خداوند آیهای نازل نفرمود که «یا أیُّها الَّذِینَ ءَامَنُواْ» در آن باشد مگر اینکه علی علیه السّلام سیّد و امیر و شریف آن باشد.
**[ترجمه]
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی شَیْبَةَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ مُوسَی بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: مَا فِی الْقُرْآنِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا وَ عَلِیٌّ رَأْسُهَا وَ قَائِدُهَا.
**[ترجمه]از محمد بن احمد بن علی با سندی از ابن عباس روایت میکند که گفت: در قرآن هیچ «یا أیُّها الَّذِینَ ءَامَنُواْ» یی نیامده مگر اینکه علی علیه السّلام در آن فرمانده بقیه باشد.
**[ترجمه]
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ عَنْ خَلَفِ بْنِ أَحْمَدَ الشِّمْرِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ أَبِی شَیْخٍ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ ظُهَیْرٍ عَنِ السُّدِّیِّ عَنْ أَبِی مَالِکٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: مَا نَزَلَ مِنْ آیَةِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا وَ عَلِیٌّ رَأْسُهَا وَ سَیِّدُهَا وَ شَرِیفُهَا.
ص: 352
**[ترجمه]از محمد بن عمر، با سندی از ابن عباس روایت میکند که گفت: آیهای نازل نشد که «یا أیُّها الَّذِینَ ءَامَنُواْ» در آن باشد مگر اینکه علی علیه السّلام سرآمد، سرور و شریف آن باشد.
**[ترجمه]
وَ عَنِ ابْنِ حِبَّانَ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْأَشَجِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خِرَاشٍ الشَّیْبَانِیِّ عَنِ الْعَوَّامِ بْنِ حَوْشَبٍ عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ: مَا کَانَ فِی الْقُرْآنِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ لِعَلِیٍّ سَابِقَةَ ذَلِکَ لِأَنَّهُ سَبَقَهُمْ إِلَی الْإِسْلَامِ.
**[ترجمه]از ابن حبّان با سندی از مجاهد روایت میکند که گفت: هیچ وقت عبارت «یا أیُّها الَّذِینَ ءَامَنُواْ» در قران نیامده مگر این که پیشاپیش مقصود از آن علی علیه السّلام است، زیرا او در اسلام از همه پیشی گرفته است .
**[ترجمه]
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: مَا نَزَلَتْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا وَ عَلِیٌّ سَیِّدُهَا وَ شَرِیفُهَا.
**[ترجمه]و با سند خود از ابن جبیر از ابن عباس روایت کرده است که گفت: هیچ آیهای با «یا أیُّها الَّذِینَ ءَامَنُواْ» نازل نشد مگر اینکه علی علیه السّلام سرور و شریف آن باشد.
**[ترجمه]
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَزَّازِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ النَّسَائِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ عَدِیٍّ عَنِ ابْنِ أَبِی لَیْلَی عَنْ دَاوُدَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: مَا مِنْ آیَةِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُهَا وَ شَرِیفُهَا.
**[ترجمه]از محمد بن عمر با سندی از ابن عباس روایت میکند که گفت: آیهای نیست که «یا أیُّها الَّذِینَ ءَامَنُواْ» در آن باشد مگر اینکه علی علیه السّلام امیر و شریف آن باشد.
**[ترجمه]
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَطَاءٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ آیَةِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا وَ عَلِیٌّ أَمِیرُهَا وَ شَرِیفُهَا.
و سیأتی الأخبار الکثیرة فی تأویل تلک الآیات فی أکثر الأبواب لا سیما باب سبق إسلامه و باب أنه خیر الخلق بعد الرسول ص.
**[ترجمه]و با سند خود از عطار از ابن عباس روایت کرده است که گفت: خداوند آیه «یا أیُّها الَّذِینَ ءَامَنُواْ» را در قرآن نازل نفرموده مگر اینکه علی علیه السّلام امیر و شریف آن باشد.
اخبار فراوانی در تأویل این آیات در أکثر بابها خواهد آمد و بالأخص «باب سبقت ایشان در اسلام» و باب اینکه او بهترینِ مردم پس از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است .
**[ترجمه]
.(1)
**[ترجمه]آیه: إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَانُ وُدًّا * فَإِنَّمَا یَسَّرْنَهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَ تُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا. - . مریم / 97-96 -
{کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، به زودی [خدای] رحمان برای آنان محبتی [در دلها] قرار می دهد. در حقیقت، ما این [قرآن] را بر زبان تو آسان ساختیم تا پرهیزگاران را بدان نوید، و مردم ستیزه جو را بدان بیم دهی}
**[ترجمه]
کا، الکافی: بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا قَالَ وَلَایَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ هِیَ الْوُدُّ الَّذِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی (2).
**[ترجمه]کافی: با سند خود از ابوبصیر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که گفت: به وی عرض کردم: «وُدّ» در آیه: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ سَیَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَانُ وُدًّا» به چه معنی است؟ فرمود: ولایت امیرالمؤمنین علیه السّلام همین «ودّ» است که خداوند متعال فرموده است. - . اصول کافی1: 431 -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ عَمَّارِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله
ص: 353
لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی آخِرِ صَلَاتِهِ رَافِعاً بِهَا صَوْتَهُ یُسْمِعُ النَّاسَ یَقُولُ اللَّهُمَّ هَبْ لِعَلِیٍّ الْمَوَدَّةَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْهَیْبَةَ وَ الْعَظَمَةَ فِی صُدُورِ الْمُنَافِقِینَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَی قَوْلِهِ وُدًّا قَالَ وَلَایَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ هِیَ الْوُدُّ الَّذِی قَالَ اللَّهُ- وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا بَنِی أُمَیَّةَ فَقَالَ رُمَعُ (1) وَ اللَّهِ لَصَاعٌ مِنْ تَمْرٍ فِی شَنٍّ بَالٍ (2) أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا سَأَلَ مُحَمَّدٌ رَبَّهُ أَ فَلَا سَأَلَ مَلَکاً یَعْضُدُهُ أَوْ کَنْزاً یَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَی فَاقَتِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ عَشْرَ آیَاتٍ مِنْ هُودٍ أَوَّلُهَا فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحی إِلَیْکَ (3).
**[ترجمه]تفسیر عیّاشی: از عمّار بن سوید از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در پایان نماز خود دستها را برداشته و به گونهای که مردم بشنوند، در حق امیرالمؤمنین علیه السّلام دعا فرموده و گفت: خداوندا، محبّت علی را در دل مؤمنان و هیبت و عظمت او را در دل منافقین جای بده! پس آیه «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ» تا «وُدًّا» نازل گردید. گوید: ولایت امیرالمؤمنین علیه السّلام همان «ودّ»ی است که خداوند فرموده است و منظور از «تُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا» بنی امیه هستند. پس «رمع» - . مقصود مقلوب آن است. - گفت: به خدا سوگند یک صاع خرما در سبدی کهنه و فرسوده نزد من محبوبتر است از آنچه محمد از پروردگارش درخواست نمود. چه میشد از خدا میخواست فرشتهای را به یاریش فرستد تا بدو قوی گردد یا گنجی به او ارزانی دارد تا بر این فقر و نداریش غالب آید؟ پس خداوند متعال ده آیه از سوره هود را در حق او نازل فرمود که با آیه «فَلَعَلَّکَ تَارِکُ بَعْضَ مَا یُوحَی إِلَیْکَ» - . تفسیر عیاشی ، نسخه خطی. هود/ 12 - {و مبادا تو برخی از آنچه را که به سویت وحی میشود ترک گویی!}
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ (4) عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا هِیَ الْوُدُّ الَّذِی ذَکَرَهُ اللَّهُ قُلْتُ قَوْلُهُ فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا (5) قَالَ إِنَّمَا یَسَّرَ اللَّهُ (6) عَلَی لِسَانِ نَبِیِّهِ حِینَ أَقَامَ (7) أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَلَماً فَبَشَّرَ بِهِ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنْذَرَ بِهِ الْکَافِرِینَ وَ هُمُ الْقَوْمُ الَّذِینَ ذَکَرَهُمُ اللَّهُ قَوْماً لُدًّا کُفَّاراً (8).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: جعفر بن احمد ما را با سند خود از امام صادق علیه السّلام روایت کرد که آن حضرت در باب «سَیَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَانُ وُدًّا» فرمود: این «ودّ» همان «مودّت»ی است که خداوند ذکر کرده است. گفتم: در مورد آیه: «فَإِنَّمَا یَسَّرْنَهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَ تُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا» چه میفرمایید؟ فرمود: خداوند متعال آنگاه که علی علیه السّلام را به ولایت برگزید آن را آسان ساخت و با این کار مؤمنان را بشارت داد و کافران را بر حذر داشت و این قوم همان قومی هستند که خداوند از آنها با نام «قوماً لدّاً» یاد کرده یعنی: قومی کافر!]
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام کَانَ سَبَبَ نُزُولِ هَذِهِ الْآیَةِ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کَانَ جَالِساً بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ قُلْ یَا عَلِیُّ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وُدّاً فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا (9).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: امام صادق علیه السّلام میفرماید: علت نزول این آیه آن است که امیرالمؤمنین علیه السّلام در محضر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشسته بود که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: یا علی، بگو: خداوندا، محبت مرا در دل مؤمنان قرار بده؛ پس خداوند آیه «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ سَیَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَانُ وُدًّا» را نازل فرمود. - . تفسیر قمی : 416 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب أَبُو رَوْقٍ عَنِ الضَّحَّاکِ وَ شُعْبَةُ عَنِ الْحَکَمِ عَنْ عِکْرِمَةَ وَ الْأَعْمَشُ عَنْ
ص: 354
سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ وَ الْغُرَیْرِیُّ السِّجِسْتَانِیُّ فِی غَرِیبِ الْقُرْآنِ عَنْ أَبِی عَمْرٍو کُلُّهُمْ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا فَقَالَ نَزَلَ فِی عَلِیٍّ علیه السلام لِأَنَّهُ مَا مِنْ مُسْلِمٍ إِلَّا وَ لِعَلِیٍّ فِی قَلْبِهِ مَحَبَّةٌ.
أَبُو نُعَیْمٍ الْأَصْفَهَانِیُّ وَ أَبُو الْمُفَضَّلِ الشَّیْبَانِیُّ وَ ابْنُ بَطَّةَ الْعُکْبَرِیُّ وَ الْإِسْنَادُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ وَ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام فِی خَبَرٍ قَالا لَا یُلْفَی مُؤْمِنٌ إِلَّا وَ فِی قَلْبِهِ وُدٌّ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ لِأَهْلِ بَیْتِهِ علهم السلام.
زَیْدُ بْنُ عَلِیٍّ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام أَخْبَرَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ لَهُ رَجُلٌ إِنِّی أُحِبُّکَ فِی اللَّهِ تَعَالَی فَقَالَ لَعَلَّکَ یَا عَلِیُّ اصْطَنَعْتَ إِلَیْهِ مَعْرُوفاً قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا اصْطَنَعْتُ إِلَیْهِ مَعْرُوفاً فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ تَتُوقُ (1) إِلَیْکَ بِالْمَوَدَّةِ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَاتُ.
وَ رَوَی الشَّعْبِیُّ (2) وَ زَیْدُ بْنُ عَلِیٍّ وَ الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِیُّ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام وَ عَبْدُ الْکَرِیمِ الْخَزَّازُ وَ حَمْزَةُ الزَّیَّاتُ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ کُلُّهُمْ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام قُلِ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی عِنْدَکَ عَهْداً وَ اجْعَلْ لِی فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وُدّاً فَقَالَهُمَا عَلِیٌّ علیه السلام وَ أَمَّنَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ.
رَوَاهُ الثَّعْلَبِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ وَ رَوَاهُ النَّطَنْزِیُّ فِی الْخَصَائِصِ عَنِ الْبَرَاءِ وَ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام وَ فِی رِوَایَةٍ قَالَ علیه السلام إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَ هُوَ عَلِیٌّ (3) وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا قَالَ بَنُو أُمَیَّةَ قَوْماً ظَلَمَةً (4).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: ابو روق با سندی از ابن عباس روایت کرده است که چون آیه «سَیَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَانُ وُدًّا» از وی سؤال شد، گفت: این آیه درباره علی علیه السّلام نازل گردیده است؛ زیرا مسلمانی وجود ندارد که مهر علی در قلبش نباشد.
ابونعیم اصفهانی با سندی از محمد بن حنفیّه و امام باقر علیه السّلام روایت نمود که آن دو در روایتی فرمودهاند: مؤمنی یافت نمیشود مگر اینکه مهر علی بن ابی طالب علیه السّلام و اهل بیت او علیه السّلام در دلش لانه کرده باشد .
زید بن علی گوید: علی علیه السّلام به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله اطلاع داد که مردی به وی گفته است: «من تو را برای خدای متعال دوست دارم» پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی، شاید در حق او کار نیکی انجام داده باشی؟! گفت: نه به خدا سوگند، لطفی در حقش نکرده بودم. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: سپاس خداوندی را که دلهای مؤمنان را مشتاق محبت تو گردانیده است؛ سپس این آیهها نازل شدند.
شعبی، زید بن علی و أصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین علیه السّلام و أبوحمزه ثمالی از امام باقر علیه السّلام و عبدالکریم خرّاز و حمزه زیّات از براء بن عازب و همگی از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روایت کردهاند که آن حضرت به علی علیه السّلام فرمود: بگو: «خداوندا، برای من نزد خودت عهدی قرار ده و محبت مرا در دلهای مؤمنان جای ده؛ پس علی علیه السّلام چنین گفت و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمین گفت آنگاه این آیه نازل گشت.
ثعلبی نیز در تفسیر خود آن را از براء بن عازب نقل کرده است. نطنزی نیز آن را در «الخصائص» خود به نقل از براء و ابن عباس و امام باقر علیه السّلام ذکر کرده است و در روایتی آن حضرت فرموده است: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ سَیَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَانُ وُدًّا * فَإِنَّمَا یَسَّرْنَهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ» یعنی علی علیه السّلام «وَ تُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا» یعنی بنیاُمیّه قومی ستمگرند. - . مناقب آل أبی طالب 1: 574- 573 -
**[ترجمه]
فض، کتاب الروضة: بِالْأَسَانِیدِ إِلَی ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ قَالَ: أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِ عَلِیِّ بْنِ
ص: 355
أَبِی طَالِبٍ علیه السلام (1) وَ صَلَّی أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ فَلَمَّا أسلم [سَلَّمَ] رَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَدَهُ (2) إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ سَأَلَکَ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ أَنْ تَشْرَحَ لَهُ صَدْرَهُ وَ تُیَسِّرَ أَمْرَهُ وَ تَحُلَّ (3) عُقْدَةً مِنْ لِسَانِهِ یَفْقَهُوا قَوْلَهُ وَ تَجْعَلَ لَهُ وَزِیراً مِنْ أَهْلِهِ تَشُدَّ (4) بِهِ أَزْرَهُ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ أَسْأَلُکَ أَنْ تَشْرَحَ لِی صَدْرِی وَ تُیَسِّرَ لِی أَمْرِی وَ تَحُلَّ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ تَجْعَلَ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی تَشُدَّ بِهِ أَزْرِی (5) قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ سَمِعْتُ مُنَادِیاً یُنَادِی مِنَ السَّمَاءِ یَا مُحَمَّدُ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ادْعُ یَا أَبَا الْحَسَنِ ارْفَعْ یَدَکَ إِلَی السَّمَاءِ وَ قُلِ (6) اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی عِنْدَکَ عَهْداً وَ اجْعَلْ لِی عِنْدَکَ وُدّاً (7) فَلَمَّا دَعَا نَزَلَ جَبْرَئِیلُ وَ قَالَ اقْرَأْ یَا مُحَمَّدُ- إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا فَتَلَاهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَتَعَجَّبَ النَّاسُ (8) مِنْ سُرْعَةِ الْإِجَابَةِ فَقَالَ اعْلَمُوا أَنَّ الْقُرْآنَ (9) أَرْبَعَةُ أَرْبَاعٍ رُبُعٌ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ رُبُعٌ قِصَصٌ وَ أَمْثَالٌ وَ رُبُعٌ فَضَائِلُ وَ إِنْذَارٌ (10) وَ رُبُعٌ أَحْکَامٌ وَ اللَّهُ أَنْزَلَ فِی عَلِیٍّ کَرَائِمَ الْقُرْآنِ (11).
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم أَحْمَدُ بْنُ مُوسَی مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ مِثْلَهُ (12).
**[ترجمه]کتاب الرّوضۀ: با اسانیدی از ابن عباس رواست کرده که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی بن ابی طالب علیه السّلام را با خود برُد و چهار رکعت نماز خواند و چون سلام داد، دست علی علیه السّلام را به سمت آسمان بلند کرده و فرمود: خداوندا، موسی بن عمران از تو خواست سینهاش را برای او گشادهداری و کارش را برای او آسان گردانی و گرهی از زبانش بگشایی تا سخن او را بفهمند و برای او وزیری از خاندانش قرار دهی تا او را بدین کار تقویت گردانی؛ و من محمد، از تو میخواهم که سینهام را برایم گشاده گردانی و کارم را برایم آسان نمایی و گره از زبانم بگشایی تا سخنم را دریابند و وزیری از اهل بیتم برایم قرار دهی تا پشت مرا بدو تقویت گردانی! ابن عباس گوید: در این هنگام صدایی از آسمان شنیدم که ندا در میداد: یا محمّد، حاجتت برآورده شد! پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: یا أباالحسن، دعا کن! دستت را به آسمان بردار و بگو خداوندا، عهد و پیمانی برای من نزد خودت قرار بده و محبّتی نزد خودت برای من قرار بده! و چون از دعا فارغ گشت، جبرئیل فرود آمده و گفت: بخوان محمّد: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ سَیَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَانُ وُدًّا» پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله این آیه را تلاوت فرمود و مردم از سرعت اجابت این دعا شگفت زده شدند. پس پیامبر فرمود: بدانید که قرآن چهار رُبع است: یک ربع آن درباره ما اهل بیت و ربعی دیگر را داستانها و مَثَلها تشکیل میدهند و ربع سوم به ذکر فضایل و هشدارها اختصاص دارد و ربع چهارم آن مربوط به احکام است؛ و خداوند متعال فضایل قرآن را درباره علی نازل کرده است! - . الروضة: 16 -
تفسیر فرات بن ابراهیم: احمد بن موسی با سند خود از ابن عباس نظیر این روایت را نقل کرده است. - . تفسیر فرات: 89 -
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة مما أخرجه العز المحدث الحنبلی قوله تعالی سَیَجْعَلُ لَهُمُ
ص: 356
الرَّحْمنُ وُدًّا قال ابن عباس نزلت فی علی بن أبی طالب جعل الله له ودا فی قلوب المؤمنین.
وَ رَوَی الْحَافِظُ أَبُو بَکْرِ بْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنِ الْبَرَاءِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ یَا عَلِیُّ قُلِ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی عِنْدَکَ عَهْداً وَ اجْعَلْ لِی عِنْدَکَ وُدّاً وَ اجْعَلْ لِی فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ مَوَدَّةً فَنَزَلَتْ. وَ قَدْ أَوْرَدَهُ بِذَلِکَ مِنْ عِدَّةِ طُرُقٍ (1) فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام مِثْلَهُ (2)- وَ رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی الْمُسْتَدْرَکِ عَنِ الْحَافِظِ أَبِی نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ مِثْلَهُ- مد (3)، العمدة بِإِسْنَادِهِ عَنِ الثَّعْلَبِیِّ عَنْ عَبْدِ الْخَالِقِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الصَّوَّافِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْفَارِسِیِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ بَشِیرٍ الْکُوفِیِّ عَنْ خَالِدِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ حَمْزَةَ الزَّیَّاتِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ مِثْلَهُ (4).
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: از جمله روایاتی که عزّ محدّث حنبلی استخراج نموده، روایتی است در باب آیه مذکور. وی مینویسد: «سَیَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَانُ وُدًّا» به روایت ابن عباس در شأن علی بن ابی طالب نازل شده و خداوند با این آیه محبّت او را در دل مؤمنان قرار داد. الحافظ ابوبکر بن مردویه از براء روایت کرده است که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی بن ابی طالب فرمود: ای علی، بگو: خداوندا، برای من نزد خودت عهد و پیمانی قرار بده؛ و برای من نزد خودت محبتی قرار بده؛ و در سینه مؤمنان برای من مودّتی قرار بده. سپس این آیه نازل شد. وی این روایت را از چند طریق نقل کرده است. - . کشف الغمّة: 92 -
تفسیر فرات بن ابراهیم: محمد بن احمد با سند خود از امام باقر علیه السّلام شبیه این روایت را آورده است . - . تفسیر فرات: 88 -
ابن بطریق در «المستدرک» از الحافظ ابونعیم با سند خود از براء بن عازب با سندی از ابن عباس نظیر این روایت را درج کرده است.
العمدۀ: با سند خود از ثعلبی با سندی که به براء بن عازب میرسد، شبیه این روایت را ثبت کرده است. - . العمدة: 151 -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی شَیْبَةَ عَنْ عَوْنِ بْنِ سَلَّامٍ عَنْ بِشْرِ بْنِ عُمَارَةَ الْخَثْعَمِیِّ (5) عَنْ أَبِی رَوْقٍ عَنِ الضَّحَّاکِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا قَالَ مَحَبَّةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ (6).
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ مِثْلَهُ (7).
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: محمد بن العباس با سندی از ابن عباس روایت کرده است که گفت: این آیه درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده است: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ سَیَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَانُ وُدًّا» گفت: یعنی محبت در دلهای مؤمنان. - . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی -
تفسیر فرات بن ابراهیم: محمد بن احمد با سند خود نظیر آن را از ابن عباس آورده است. - . تفسیر فرات: 88 -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ أَبِیهِ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا قَالَ نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَمَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ فِی قَلْبِهِ حُبٌّ لِعَلِیٍّ علیه السلام (8).
ص: 357
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: محمد بن العباس با سندی که به پدر علی بن عبدالله میرسد، گوید: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ سَیَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَانُ وُدًّا» درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده است، و هیچ مؤمنی نیست که مهر علی علیه السّلام در قلب او جای نداشته باشد. - . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ الْأَزْدِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ یَا عَلِیُّ عَنْکَ رَاضِیاً وَ أَصْبَحَ وَ اللَّهِ رَبُّکَ عَنْکَ رَاضِیاً وَ أَصْبَحَ کُلُّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ عَنْکَ رَاضِینَ إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ قَالَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ نَعَیْتَ إِلَیَّ نَفْسَکَ (1) فَیَا لَیْتَ نَفْسِی الْمُتَوَفَّاةُ قَبْلَ نَفْسِکَ قَالَ أَبَی اللَّهُ فِی عِلْمِهِ إِلَّا مَا یُرِیدُ قَالَ فَادْعُ اللَّهَ (2) لِی بِدَعَوَاتٍ یُصِینُنِی بَعْدَ وَفَاتِکَ قَالَ یَا عَلِیُّ ادْعُ لِنَفْسِکَ بِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَی حَتَّی أُؤَمِّنَ فَإِنَّ تَأْمِینِی لَکَ لَا یُرَدُّ قَالَ فَدَعَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام اللَّهُمَّ ثَبِّتْ مَوَدَّتِی فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَقَالَ (3) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله آمِینَ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ادْعُ فَدَعَا بِتَثْبِیتِ مَوَدَّتِهِ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ حَتَّی دَعَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ کُلَّمَا دَعَا دَعْوَةً قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله آمِینَ فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَقَالَ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا إِلَی آخِرِ السُّورَةِ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْمُتَّقُونَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ شِیعَتُهُ (4).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: جعفر بن احمد ازدی با سند خود از امیرالمؤمنین علیه السّلام روایت میکند که فرمود: بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شدم پس فرمود: ای علی، به خدا سوگند من از تو راضی هستم، پروردگارت هم از تو راضی است و هر زن و مرد مؤمنی نیز از تو راضی است تا قیام فیامت. گفتم: یا رسول الله، دارید خبر رحلت خودتان را به من میدهید؟! ای کاش من پیش از تو بمیرم! فرمود: هرچه بر علم خدا گذشته باشد، همان میشود. گفتم از خدا بخواه که پس از تو مرا مصون دارد! فرمود: یا علی، هر دعایی که دوست داری برای خود بکن تا «آمین» بگویم که آمین گفتن من برای تو باز گردانده نمیشود. راوی گوید: پس امیرالمؤمنین علیه السّلام دعا کرد: خدایا محبت مرا تا روز قیامت در دلهای مردان و زنان مؤمن قرار ده. رسول خدا فرمود: آمین. پس فرمود: ای امیر المؤمنین، دعا کن. آن حضرت دعا کرد خدا محبتش را تا روز قیامت در دل مؤمنین و مؤمنات قرار دهد و این حاجت را سه بار از خدا طلب کرد و در پایان هر سه بار رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله «آمین» میگفت: پس جبرئیل علیه السّلام نازل شد و گفت: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ سَیَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَانُ وُدًّا...» تا آخر سوره؛ پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: «المتّقون» علی بن ابی طالب و شیعیان او هستند. - . تفسیر فرات : 89- 88 -
**[ترجمه]
قال الطبرسی رحمه الله قیل فیه أقوال أحدها أنها خاصة فی أمیر المؤمنین علیه السلام فما من مؤمن إلا و فی قلبه محبة لعلی علیه السلام عن ابن عباس و فی تفسیر أبی حمزة الثمالی عن الباقر علیه السلام نحو من روایة ابن مردویه (5) و روی نحوه عن جابر بن عبد الله و الثانی أنها عامة فی جمیع المؤمنین یجعل الله لهم المحبة و الألفة (6) فی قلوب الصالحین و الثالث أن معناه یجعل الله لهم محبة فی قلوب أعدائهم و مخالفیهم لیدخلوا فی دینهم و
ص: 358
یتعززوا بهم (1) و الرابع یجعل بعضهم یحب بعضا و الخامس أن معناه سیجعل لهم ودا فی الآخرة فیحب بعضهم بعضا کمحبة الوالد ولده انتهی (2).
أقول ذکر النیسابوری فی تفسیره (3) و ابن حجر فی صواعقه (4) أنها نزلت فیه و قال العلامة فی کشف الحق روی الجمهور عن ابن عباس أنها نزلت فیه (5).
**[ترجمه]طبرسی- رحمۀ الله علیه- گوید: در مورد این آیه چند نظر بیان شده است: یکی این است که مختص به امیرالمؤمنین علیه السّلام است یعنی اینکه مؤمنی نیست که محبت علی در قلب او نباشد. از ابن عباس و نیز در تفسیر ابوحمزه ثمالی از امام باقر علیه السّلام روایتی مشابه روایت ابن مردویه نقل کردهاند کما اینکه شبیه همین روایت از جابر بن عبدالله نیز نقل شده است.
نظر دوم این است که آیه شامل همه مؤمنان میشود، بدین معنی که محبّت و اُلفت مؤمنان را خداوند در دل صالحان قرار میدهد.
نظر سوم بر این باور است که معنای آیه این است که خداوند مهر مؤمنان را در دلهای مخالفان و دشمنانشان قرار میدهد تا به کیش مؤمنان در آیند و به دینشان افتخار کنند و مؤمنان نیز به دینشان تقویت گردند.
چهارم اینکه: مهر مؤمنان در دلهای یکدیگر جای میگیرد.
پنجم اینکه: خداوند در آخرت مودّتی میان ایشان برقرار خواهد کرد تا چون پدر و فرزند همدیگر را دوست بدارند. - . مجمع البیان 6 : 532.533 - تمام.
مولف: نبشابوری در تفسیر خود - . ج 2: 520 - و ابن حجر در صواعق - . الصواعق: 170 - بر این باورند که این آیه درباره امیرالمؤمنین نازل شده است و علّامه در کشف الحق گوید: جمهور راویان از ابن عباس روایت کردهاند که این آیه درباره علی علیه السّلام نازل شده است. - . کشف الحق : 90 -
**[ترجمه]
(6)- وَ رَوَی الْحَافِظُ أَبُو نُعَیْمٍ فِی کِتَابِ مَا نَزَلَ مِنَ الْقُرْآنِ فِی عَلِیٍّ علیه السلام عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُظَفَّرِ عَنْ زَیْدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُبَارَکِ الْکُوفِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَی بْنِ إِسْحَاقَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثَابِتِ بْنِ عَمْرٍو خَادِمِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیهما السلام عَنْ أَبِیهِ عَنْ شُعْبَةَ عَنِ الْحَکَمِ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: أَخَذَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ نَحْنُ بِمَکَّةَ بِیَدَیْ عَلِیٍّ علیه السلام فَصَلَّی أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ عَلَی ثَبِیرٍ (7) ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ لِعَلِیٍّ یَا أَبَا الْحَسَنِ ارْفَعْ یَدَیْکَ إِلَی السَّمَاءِ وَ ادْعُ رَبَّکَ وَ سَلْهُ یُعْطِکَ فَرَفَعَ عَلِیٌّ یَدَیْهِ إِلَی السَّمَاءِ وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی عِنْدَکَ عَهْداً وَ اجْعَلْ لِی عِنْدَکَ وُدّاً فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا فَتَلَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلَی أَصْحَابِهِ فَعَجِبُوا مِنْ ذَلِکَ عَجَباً شَدِیداً فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مِمَّ تَعْجَبُونَ إِنَّ الْقُرْآنَ أَرْبَعَةُ أَرْبَاعٍ فَرُبُعٌ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ رُبُعٌ فِی أَعْدَائِنَا وَ رُبُعٌ حَلَالٌ وَ حَرَامٌ وَ رُبُعٌ فَرَائِضُ وَ أَحْکَامٌ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ فِی عَلِیٍّ کَرَائِمَ الْقُرْآنِ.
و سیأتی فی باب حبه علیه السلام أخبار فی ذلک و إذا ثبت بنقل المخالف و المؤالف أنها نزلت فیه دلت علی فضیلة عظیمة له علیه السلام و یمکن الاستدلال بها علی إمامته بوجوه.
ص: 359
الأول أن نزول تلک الآیة بعد هذا الدعاء الذی علمه الرسول صلی الله علیه و آله یدل علی أنها مودة خاصة به لیس کمودة سائر الصالحین و هذه فضیلة اختص بها لیس لغیره مثلها فهو إمامهم لقبح تفضیل المفضول و أیضا ظواهر أکثر الأخبار فی هذا الباب تدل علی أن حبه علیه السلام من لوازم الإیمان و أرکانه و دعائمه.
الثانی أن الصالحات جمع مضاف (1) یفید العموم فیدل علی عصمته ع و هی من لوازم الإمامة.
الثالث أن بغض الفاسقین لفسقهم واجب فکون حبه فی قلوب جمیع المؤمنین و إخباره تعالی أنه سیجعل ذلک علی وجه التشریف یدل علی عصمته و یدل علی إمامته و کل منها و إن سلم أنه لم یصلح لکونه دلیلا فهو یصلح لتأیید الدلائل الأخری.
lt;meta info="[همچنین الحافظ ابو نعیم در کتاب «ما نزل من القرآن فی علی علیه السّلام» با سند خود از ابن عباس روایت کرده که گفت: در مکه بودیم که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دست علی علیه السّلام را گرفت و به ارتفاعی مشرف بر مکه - . مراصد الاطلاع 1: 292 - به نام «ثبیر» رفته چهار رکعت نماز به جا آورده سپس رو به آسمان کرده و به علی علیه السّلام فرمود: یا أبا الحسن دستها را به سوی آسمان بردار و از خدا حاجت بخواه تا به تو عطا کند. پس علی علیه السّلام دست به دعا برداشته و گفت: خداوندا، عهد و پیمانی برای من نزد خودت قرار بده و محبّتی برای من نزد خودت قرار بده. پس آیه: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ سَیَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَانُ وُدًّا» و چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آیه را بر صحابه تلاوت فرمود، آنها از اینکه دعای علی علیه السّلام به این سرعت اجابت شده به شدت تعجّب کردند. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: از چه تعجب میکنید؟! قرآن چهار بخش است. یک بخش آن درباره ما اهل بیت است، یک بخش دیگر درباره دشمنان اهل بیت، بخش سوم درباره حلال و حرام و بخش چهارم درباره واجبات و احکام است. و خداوند متعال ارجمندترین آیات قرآن را درباره علی
علیه السّلام نازل فرموده است.]
در این خصوص در «باب محبّت او» به نقل از روایات خواهیم پرداخت. حال که از طریق مخالف و موافق ثابت شده است که آیه مذکور در حق ایشان علیه السّلام نازل گردیده، از چند وجه میتوان استدلال کرد که این آیه امامت آن حضرت را ثابت میکند.
اوّل: نزول این آیه پس از دعایی که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی آموخت، نشان میدهد که خداوند متعال مودّتی خاص نسبت به علی
علیه السّلام دارد که شبیه مودّت دیگر صالحان نیست بلکه بالاتر است و این فضیلتی است که تنها وی مختص به آن است، از این رو و به دلیل قُبح تفضیل مفضول، علی علیه السّلام امام صالحان است؛ و نیز از ظاهر أکثر روایاتی که در این باب مذکور افتاد چنین بر میآید که حُبّ علی علیه السّلام از لوازم ایمان است و از ارکان آن.
دوم: واژه «الصالحات» جمع دارای «أل» است و افاده عموم میکند، بنابراین، دلیل بر عصمت اوست که از لوازم امامت است.
سوم: دشمنی با فاسقان به دلیل فسقشان واجب است؛ زیرا اینکه محبّت او در دل تمام مؤمنان جای دارد و خداوند متعال خبر داده که خود از باب تشریف چنین اراده فرموده، دلیل بر عصمت و امامت آن حضرت است؛ و هریک از این موارد به فرض اثبات اینکه نمیتوانند دلیل بر امامت وی شمرده شوند، اما میتوانند تقویت کنند دلایل دیگر باشند .
**[ترجمه]
**[ترجمه]آیه: وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا وَ کاَنَ رَبُّکَ قَدِیرً. - . فرقان / 54 -
{و اوست کسی که از آب، بشری آفرید و او را [دارای خویشاوندیِ] نَسَبی و دامادی قرار داد، و پروردگار تو همواره تواناست.}
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَخْلَدٍ الْجُعْفِیُّ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً قَالَ خَلَقَ اللَّهُ نُطْفَةً بَیْضَاءَ مَکْنُونَةً فَجَعَلَهَا فِی صُلْبِ آدَمَ ثُمَّ نَقَلَهَا مِنْ صُلْبِ آدَمَ إِلَی صُلْبِ شَیْثٍ وَ مِنْ صُلْبِ شَیْثٍ إِلَی صُلْبِ أَنُوشَ وَ مِنْ صُلْبِ أَنُوشَ إِلَی صُلْبِ قَیْنَانَ حَتَّی تَوَارَثَتْهَا کِرَامُ الْأَصْلَابِ وَ مُطَهَّرَاتُ الْأَرْحَامِ حَتَّی جَعَلَهَا اللَّهُ فِی صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ثُمَّ قَسَمَهَا نِصْفَیْنِ فَأَلْقَی نِصْفَهَا إِلَی صُلْبِ عَبْدِ اللَّهِ وَ نِصْفَهَا إِلَی صُلْبِ أَبِی طَالِبٍ وَ هِیَ سُلَالَةٌ (3) فَوُلِدَ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله وَ مِنْ أَبِی طَالِبٍ
ص: 360
عَلِیٌّ علیه السلام فَذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَی- وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً زَوْجَ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ فَعَلِیٌّ مِنْ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدٌ مِنْ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ فَاطِمَةُ نَسَبٌ وَ عَلِیٌّ الصِّهْرُ (1).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: علی بن محمد بن مخلّد جعفی با سند خود از ابن عباس درباره آیه: «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا» روایت کرده است که گفت: خداوند نطفهای سفید و مکنون آفرید و آن را در صلب آدم قرار داد. سپس آن را از صلب آدم به صلب پسرش شیث منتقل فرمود و از او به صلب أنوش، قینان و همچنان خداوند آن را در أصلاب رادمردان و رحمهای پاک زنان جابجا میکرد تا اینکه در صلب عبدالمطلّب قرار گرفت. سپس خداوند آن را دو نیم کرد، یک نصف را به صلب عبدالله انداخت و نصف دیگر را در صلب ابوطالب قرار داد که خلاصهای از تمام اصلاب بود. آنگاه از عبدالله «محمد» صَلی الله علیهِ و آله و از ابوطالب «علی» علیه السّلام متولّد گردید و این خود مفهوم آیه «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا» است زیرا علی، همسر فاطمه دخت محمد صَلی الله علیهِ و آله است و محمد و علی از یک اصل هستند و حسن و حسین و فاطمه نسب هستند و علی «صِهر». - . تفسیر فرات: 107 -
علیهم الصلوة و السّلام
**[ترجمه]
مد، العمدة بإسناده عن الثعلبی عن أبی عبد الله القائنی عن أبی الحسن النصیبی عن أبی بکر السبیعی الحلبی عن علی بن العباس المقانعی عن جعفر بن محمد بن الحسین عن محمد بن عمرو عن حسین الأشقر عن أبی قتیبة التمیمی قال سمعت ابن سیرین فی قوله تعالی وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً قال نزلت فی النبی و علی بن أبی طالب علیهما السلام زوج فاطمة علیا علیه السلام و هو ابن عمه و زوج ابنته فکان نسبا و صهرا (2)- وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً أی قادرا علی ما أراد (3).
**[ترجمه]العمدۀ: با سند خود از ثعلبی و او با سند خود از ابن سیرین روایت میکند که گفت: آیه: «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا» درباره پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل گشت. پیامبرصَلی الله علیهِ و آله فاطمه را به همسری علی علیه السّلام که پسر عم اوست، در آورد و بدین ترتیب خویشاوندی نسبی و دامادی به وجود آمد؛ «وَ کاَنَ رَبُّکَ قَدِیراً» یعنی اینکه خداوند بر تحقّق اراده خویش قادر و توانا است. - . العمدة: 151 -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسَدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُعَمَّرِ الْأَسَدِیِّ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ ظُهَیْرٍ عَنْ أَبِی مَالِکٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً قَالَ نَزَلَتْ فِی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله حِینَ زَوَّجَ (4) عَلِیّاً ابْنَتَهُ وَ هُوَ ابْنُ عَمِّهِ فَکَانَ لَهُ نَسَباً وَ صِهْراً (5).
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: محمد بن العباس با سندی از ابن عباس روایت کرده است که گفت: آیه «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا» درباره پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آنگاه که دخترش فاطمه سلام الله علیها را به همسری علی پسر عمویش در آورد، نازل شده است که با این پیوند، علاوه بر خویشاوند نسبی که بودند، علی علیه السّلام داماد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نیز شد. - . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی -
**[ترجمه]
وَ قَالَ أَیْضاً حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ یَحْیَی عَنِ الْمُغِیرَةِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ رَجَاءِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ نَائِلِ بْنِ نَجِیحٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی هَذِهِ الْآیَةِ قَالَ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ وَ خَلَقَ نُطْفَةً مِنَ الْمَاءِ فَمَزَجَهَا ثُمَّ أَباً فَأَباً (6) حَتَّی أَوْدَعَهَا إِبْرَاهِیمَ علیه السلام ثُمَّ أُمّاً فَأُمّاً (7) مِنْ طَاهِرِ الْأَصْلَابِ إِلَی مُطَهَّرَاتِ الْأَرْحَامِ حَتَّی
ص: 361
صَارَتْ إِلَی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَفَرَّقَ ذَلِکَ النُّورَ فِرْقَتَیْنِ فِرْقَةً إِلَی عَبْدِ اللَّهِ فَوَلَدَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله وَ فِرْقَةً إِلَی أَبِی طَالِبٍ فَوَلَدَ عَلِیّاً علیه السلام ثُمَّ أَلَّفَ اللَّهُ النِّکَاحَ بَیْنَهُمَا فَزَوَّجَ اللَّهُ عَلِیّاً بِفَاطِمَةَ علیها السلام فَذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً (1).
**[ترجمه]و نیز گوید: ابن عباس درباره این آیه گفت: چون خداوند آدم را آفرید، نطفهای از آب خلق کرد سپس آن را با خاک مخلوط ساخت سپس آن را از پدری به پدر دیگر منتقل نمود تا به ابراهیم علیه السّلام رسید. کما اینکه این نطفه را از صلبهای پاک به رحمهای پاکیزه و مطهر جابجا کرد تا به عبدالمطلّب رسید. سپس آن نور را دو قسمت کرد، بخشی را در صلب عبدالله قرار داد که از آن محمد صَلی الله علیهِ و آله متولّد گردید و بخش دیگر را در صلب ابوطالب قرار داد که از آن علی علیه السّلام زاده شد. سپس اُلفت نکاح میان این دو برقرار گردید و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فاطمه را به همسری علی علیهما السّلام در آورد و این معنای آیه «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا وَ کاَنَ رَبُّکَ قَدِیرً» است. - . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی -
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة مما رواه أبو بکر بن مردویه وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً هو علی و فاطمة علیهما السلام (2).
**[ترجمه]کشف الغمۀ: از جمله روایاتی که ابوبکر بن مردویه نقل کرده یکی این است که مصداق آیه: «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا» علی و فاطمه علیهما السلام هستند.
**[ترجمه]
ضه، روضة الواعظین قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُطْفَةً بَیْضَاءَ مَکْنُونَةً فَنَقَلَهَا مِنْ صُلْبٍ إِلَی صُلْبٍ حَتَّی نُقِلَتِ النُّطْفَةُ إِلَی صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَجُعِلَ نِصْفَیْنِ فَصَارَ نِصْفُهَا فِی عَبْدِ اللَّهِ وَ نِصْفُهَا فِی أَبِی طَالِبٍ فَأَنَا مِنْ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلِیٌّ مِنْ أَبِی طَالِبٍ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً الْآیَةَ (3).
و أقول: قد مضی فی ذلک أخبار فی باب ولادته و باب أسمائه علیه السلام.
**[ترجمه]روضة الواعظین: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند عزّوجلَّ نطفهای سفید و مکنون آفرید و آن را از صلبی به صلب دیگر منتقل نمود تا اینکه در صلب عبدالمطلّب قرار گرفت، سپس آن را به دو نیم کرد؛ نیمی را در عبدالله قرار داد که من از او هستم ونیم دیگر را در ابوطالب قرار داد که علی علیه السّلام از اوست و مصداق آیه: «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا ...» همین است. - این روایات را در روضة الواعظین نیافتیم، اما مشابه آن را فتال نقل کرده است. -
مولف: در بابهای تولد و أسماء آن حضرت، روایاتی در این خصوص نقل کردید.]
**[ترجمه]
روی العلامة رحمه الله عن ابن سیرین مثله (4).
و قال الطبرسی برد الله مضجعه أی خلق من النطفة إنسانا و قیل أراد به آدم علیه السلام فإنه خلق من التراب الذی خلق من الماء و قیل أراد به أولاد آدم علیه السلام فإنهم المخلوقون من الماء فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً أی فجعله ذا نسب و صهر و الصهر حرمة الختونة و قیل النسب الذی لا یحل نکاحه و الصهر الذی یحل نکاحه کبنات العم و الخال عن الفراء و قیل النسب سبعة أصناف و الصهر خمسة ذکرهم الله فی قوله حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ (5) و قیل النسب البنون و الصهر البنات اللاتی یستفید الإنسان
ص: 362
بهن الأصهار فکأنه قال فجعل منه البنین و البنات
و قال ابن سیرین نزلت فی النبی و علی بن أبی طالب صلوات الله علیهما زوج فاطمة علیا علیه السلام فهو ابن عمه و زوج ابنته فکان نسبا و صهرا وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً أی قادرا علی ما أراد (1)
**[ترجمه]علّامه- رحمه الله- حدیثی مشابه آن از ابن سیرین نقل کرده است. - . کشف الحق 1: 93 -
طبرسی- طابثراه- گوید: یعنی خداوند از نطفه انسانی را آفرید؛ و گفته شده: مراد حضرت آدم
علیه السّلام است. زیرا اوست که همان از خاکی آفریده شده که از آب به وجود آمد.؛ نیز گفته شده: مراد فرزندان آدم هستند که از آب آفریده شدهاند. «فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا» یعنی اینکه او را دارای اصل و نسب و صهر کرد. و صهر: دامادی است؛ و گفته شده: النسب: کسی است که نمیتوان با وی ازدواج کرد، و «صهر» کسی است که میتوان با وی ازدواج کرد؛ نظیر دختر عمو و دختر دایی. فرّاء گوید: گفته شده: «نسب» هفت صورت دارد و «صهر» پنج صورت که خداوند متعال آنها را در آیه: «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَتُکُم...» - . نساء / 23 -
{نکاح مادرانتان بر شما حرام گردید...} بیان کرده است، و گفته شده: نسب : فرزندان، صهر: دخترانی که انسان از طریق آنها صاحب داماد میشود و گویی عبارت «فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا»= «فَجَعَل منه البنین و البنات» است. ابن سیرین گوید: این آیه درباره پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و علی علیه السّلام نازل شده است، زیرا وی فاطمه را به همسری علی سلام الله علیهما در آورد؛ بنابراین علی علیه السّلام پسر عمو و داماد اوست یعنی با وی هم قرابت نسبی دارد و هم قرابت دامادی، «وَ کاَنَ رَبُّکَ قَدِیراً» به معنای این است که خداوند بر تحقق آنچه اراده کند، تواناست.1
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا (2) قَالَ إِلَی وَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ هُوَ السَّبِیلُ- یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا (3) قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ عَلِیّاً (4).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: «انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطیعُونَ سَبیلاً» - . بنی اسرائیل/ 48 - {بین
چگونه برای تو مثلها زدند و گمراه شدند، در نتیجه راه به جایی نمی توانند ببرند}
گفت: گم کردن راهِ ولایتِ علی علیه السّلام است، و علی علیه السّلام «سَبیل» است «یَالَیْتَنیِ اتخََّذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً» - . فرقان/ 27 - {ای
کاش با پیامبر راهی برمیگزیدم.} امام باقر علیه السّلام میفرماید: یعنی: «یَالَیْتَنیِ اتخََّذْتُ مَعَ الرَّسُولِ علیّاً» - . تفسیر قمی : 465- 464 -
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات أَبُو مُحَمَّدٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَی عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ الْبَغْدَادِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ قَالَ هُوَ وَ اللَّهِ عَلِیٌّ علیه السلام هُوَ وَ اللَّهِ الصِّرَاطُ وَ الْمِیزَانُ (5).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: امام صادق علیه السّلام درباره آیه: «هذَا صِرَاطٌ عَلیَّ مُسْتَقِیمٌ» - . حجر/ 41 - {این
راهی است راست [که] به سوی من [منتهی میشود].} میفرماید: به خدا سوگند «صراط مستقیم» علی علیه السّلام است، او هم صراط است و هم میزان. - . بصائر الدرجات : 149 -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَوْلُهُ- قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً (6) قَالَ الْبُرْهَانُ مُحَمَّدٌ عَلَیْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ وَ النُّورُ عَلِیٌّ علیه السلام قَالَ قُلْتُ لَهُ صِراطاً مُسْتَقِیماً قَالَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ عَلِیٌّ علیه السلام (7).
**[ترجمه]تفسیر عیاشی: عبدالله بن سلیمان گفت: به امام صادق عرض کردم: درباره آیه «قَدْ جَاءَکُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُّبِینًا» - . نساء/ 174 - {در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهانی آمده است، و ما به سوی شما نوری تابناک فرو فرستاده ایم.} پرسیدم، فرمود: «برهان» محمد صَلی الله علیهِ و آله است و «نور» علی علیه السّلام. عرض کردم: «صراط مستقیم» چه؟ فرمود: «صراط مستقیم» علی علیه السّلام است . - . تفسیر عیاشی، نسخه خطی -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب الْبَاقِرُ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ إِلَی وَلَایَةِ عَلِیٍ
ص: 363
سَبِیلًا وَ عَلِیٌّ هُوَ السَّبِیلُ.
جَعْفَرٌ وَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَعْنِی بَنِی أُمَیَّةَ وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ (1) عَنْ وَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.
وَ فِی رِوَایَةٍ یَعْنِی بِالسَّبِیلِ عَلِیّاً علیه السلام وَ لَا یُنَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِوَلَایَتِهِ.
هَارُونُ بْنُ الْجَهْمِ وَ جَابِرٌ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا (2) مِنْ وَلَایَةِ جَمَاعَةِ بَنِی أُمَیَّةَ- وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ آمَنُوا بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ عَلِیٌّ هُوَ السَّبِیلُ.
إِبْرَاهِیمُ الثَّقَفِیُّ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی بُرْدَةَ الْأَسْلَمِیِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ (3) سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَجْعَلَهَا لِعَلِیٍّ علیه السلام فَفَعَلَ (4).
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة: عَنِ الثَّقَفِیِّ مِثْلَهُ (5).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: امام باقر علیه السّلام درباره آیه: «فَضَلُّوا فَلا یَستَطِیعُونَ» یعنی به سوی ولایت علی علیه السّلام «سَبیلاً»، علی علیه السّلام خودِ «سَبیل» است.
امام صادق و امام باقرعلیهما السلام میفرمایند: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ {آنان که کفر ورزیدند}» یعنی بنی امیة «وَ صَدُّواْ عَن سَبِیلِ الله» - . محمد / 34 - {و مانع راه خدا شدند} یعنی مانع ولایت علیّ بن ابی طالب علیه السّلام شدند.
در روایتی آمده: منظور از «سبیل» علی علیه السلام است و جز با ولایت او به آنچه نزد خداست نتوان رسید.
هارون بن جُهَم و جابر از امام باقر علیه السّلام روایت میکنند که آن حضرت درباره معنی آیه: «فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُواْ وَ اتَّبَعُواْ سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذَابَ الجَْحِیم» - . مؤمن / 7 - {کسانی را که توبه کرده و راه تو را دنبال کرده اند ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاه دار .} میفرماید: «فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُواْ» یعنی: از ولایت جماعت بنیاُمیّه توبه کردند؛ «اتَّبَعُواْ سَبِیلَکَ» یعنی: به ولایت علی علیه السّلام ایمان آوردند. و علی علیه السّلام خودِ «سَبیل» است.
ابراهیم ثقفی با اسناد به ابو بُرده أَسلَمی روایت میکند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: از خدا خواستم مصداق آیه: «وَ أَنَّ هَذَا صرَِاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ
وَ لَا تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ» - . انعام / 153 - {و [بدانید] این است راه راست من پس، از آن پیروی کنید. و از راه ها [ی دیگر] که شما را از راه وی پراکنده می سازد پیروی مکنید} را علی علیه السّلام قرار دهد و او نیز چنین کرد. - . مناقب آل أبی طالب 1: 559 -
کنز جامع الفوائد: شبیه این روایت را از ثقفی آورده است. - . نسخه خطی -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب أَبُو الْحَسَنِ الْمَاضِی قَالَ: إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ (6) بِوَلَایَةِ وَصِیِّکَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ- اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ السَّبِیلُ هُوَ الْوَصِیُّ إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ- ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا بِرِسَالَتِکَ وَ کَفَرُوا بِوَلَایَةِ وَصِیِّکَ فَطَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ- وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ (7) ارْجِعُوا إِلَی وَلَایَةِ عَلِیٍّ یَسْتَغْفِرْ لَکُمُ النَّبِیُّ مِنْ ذُنُوبِکُمْ- لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ عَنْ وَلَایَةِ عَلِیٍّ- وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ عَلَیْهِ.
أَبُو ذَرٍّ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی خَبَرٍ فِی قَوْلِهِ وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ (8) یَعْنِی عَلِیّاً علیه السلام.
ص: 364
ابْنُ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً (1) الْآیَاتِ أَنَّ سَبِیلَ اللَّهِ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَوْلُهُ وَ إِنَّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ (2) فِی الْخَبَرِ هُوَ الْوَصِیُّ بَعْدَ النَّبِیِّ ص.
الْبَاقِرَانِ علیهما السلام اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ قَالا دِینُ اللَّهِ الَّذِی نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِیلُ عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ فَهَدَیْتَهُمْ بِالْإِسْلَامِ وَ بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام وَ لَمْ تَغْضَبْ عَلَیْهِمْ وَ لَمْ یَضِلُّوا- غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ الْیَهُودِ وَ النَّصَارَی وَ الشُّکَّاکِ الَّذِینَ لَا یَعْرِفُونَ إِمَامَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ لَا الضَّالِّینَ عَنْ إِمَامَةِ (3) عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ.
و قال أبو جعفر الهارونی: فی قوله وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (4) و أم الکتاب الفاتحة یعنی أن فیها ذکره قوله- اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ السورة.
عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ أَبِیهِ وَ زَیْدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ (5) یَعْنِی بِهِ الْجَنَّةَ- وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ یَعْنِی بِهِ وَلَایَةَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (6).
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ جُبَیْرٍ فِی نُخَبِ الْمَنَاقِبِ بِإِسْنَادِهِ عَنْهُمَا علیهما السلام مِثْلَهُ (7).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: ابوالحسن ماضی امام هادی علیه السلام فرمود:
«إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ چون منافقان نزد تو آیند» به ولایت وصی تو «قَالُواْ نَشهَْدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشهَْدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ * اتخََّذُواْ أَیْمَانهَُمْ جُنَّةً فَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ اللَّه گویندگواهی می دهیم که تو واقعاً پیامبر خدایی. و خدا [هم] می داند که تو واقعاً پیامبر او هستی، و خدا گواهی می دهد که مردم دوچهره سخت دروغگویند. سوگندهای خود را [چون] سپری بر خود گرفته و [مردم را] از راه خدا بازداشته اند» سبیل همان وصی است.ِ «إِنهَُّمْ سَاءَ مَا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ راستی که آنان چه بد می کنند» چون آنها به رسالت تو ایمان آوردند ولی منکر ولایت وصیّ تو شدند، از این رو خداوند بر دلهایشان مهر نادانی زده از این روست که نمیفهمند. «وَ إِذَا قِیلَ لهَُمْ تَعَالَوْاْ یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ و چون بدیشان گفته شود: بیایید تا پیامبر خدا برای شما آمرزش بخواهد» به پذیرش ولایت علی علیه السّلام باز گردید تا پیامبر برای گناهانتان طلب آمرزش کند «لَوَّوْاْ رُءُوسَهُمْ وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ سرهای خود را بر می گردانند، و آنان را می بینی که روی برمی تابند» از ولایت علی علیه السلام «وَ هُم مُّسْتَکْبرُِونَ، تکبّرکنان» بر ایشان. - . منافقون / 5-1 -
ابوذر در روایتی از پیامبر صَلی الله علیه و سلَّمنقل میکند که آن حضرت فرمود:
«وَ اتَّبَعُواْ سَبِیلَکَ»: - . مؤمن / 7 - از علی علیه السّلام پیروی کردند
ابن عباس گوید: «سَبِیلِ اللَّهِ» در آیه: «الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونهََا عِوَجًا» - . هود / 19 - {همانا که [مردم را] از راه خدا باز میدارند و آن را کج میشمارند} علی بن ابی طالب علیه السّلام است. و مقصود از آیه: «وَ إنَّها لَبسَبِیلٍ مُقیمٌ»{و [آثار] آن [شهر هنوز] بر سر راهی [دایر] برجاست} آنگونه که در خبر آمده، وصیّ بعد از پیامبر است.
امامان باقر و صادق علیهما السلام میفرمایند:
- اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ: دین خداست که جبرئیل آن را بر محمد صَلی الله علیهِ و آله نازل کرد.
- صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ : آنانی که به اسلام و ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام رهنمودشان کردی. و برایشان خشم نگرفتی و گمراه نشدند.
[غَیرِْ] الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ : یهودیان
وَ [لَا] الضَّالِّین: کسانی که از امامت علی بن ابی طالب علیه السّلام گمراه نشدند.
ابوجعفر هارونی در مورد آیه: «وَ إِنَّهُ فیِ أُمّ ِِِ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلیِ ٌّ حَکِیم» - . زخرف / 4 - {و همانا که در کتاب اصلی [= لوح محفوظ] به نزد ما سخت والا و پر حکمت است} گوید: «اُم الکتاب» همان «فاتحه» است یعنی اینکه نام علی علیه السّلام در سوره فاتحه و در آیه: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» است.
علیّ بن عبدالله بن عباس از پدرش و زید بن علی بن الحسین علیه السّلام گویند: در آیه: «وَ اللَّهُ یَدْعُواْ إِلیَ دَارِ السَّلَمِ وَ یهَْدِی مَن یَشَاءُ إِلیَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیم» - . یونس / 25 - {و خدا [شما را] به سرای سلامت فرا می خواند، و هر که را بخواهد به راه راست هدایت می کند.}«دارالسلام» به معنی «بهشت» است و «الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» یعنی ولایت علیّ بن ابی طالب علیه السّلام . - . مناقب آل أبی طالب1 : 560- 599 -
کنز جامع الفوائد: ابو عبدالله حسین بن جُبیر در کتاب «نُخب المناقب» با اسناد آن به دو امام همام علیه السّلام شبیه این روایت را نقل کرده است. - . مریم/36 . یس/61 . زخرف/ 64-61 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله هَیَّأَ أَصْحَابَهُ عِنْدَهُ إِذْ قَالَ وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ (8) فَاتَّبِعُوهُ الْآیَةَ (9) فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله کَفَاکَ یَا عَدُوِّی (10).
ص: 365
ابْنُ عَبَّاسٍ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَحْکُمُ وَ عَلِیٌّ بَیْنَ یَدَیْهِ مُقَابَلَتَهُ (1) وَ رَجُلٌ عَنْ یَمِینِهِ وَ رَجُلٌ عَنْ شِمَالِهِ فَقَالَ الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِیقُ الْمُسْتَوِی الْجَادَّةُ ثُمَّ أَشَارَ بِیَدِهِ وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ فَاتَّبِعُوهُ.
الْحَسَنُ قَالَ: خَرَجَ ابْنُ مَسْعُودٍ فَوَعَظَ النَّاسَ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَیْنَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ فَقَالَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ طَرَفُهُ فِی الْجَنَّةِ وَ نَاحِیَتُهُ عِنْدَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ حَافَتَاهُ دُعَاةٌ (2) فَمَنِ اسْتَقَامَتْ لَهُ الْجَادَّةُ أَتَی مُحَمَّداً وَ مَنْ زَاغَ عَنِ الْجَادَّةِ (3) تَبِعَ الدُّعَاةَ.
الثُّمَالِیُّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (4) قَالَ إِنَّکَ عَلَی وَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ وَ مَعْنَی ذَلِکَ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام الصِّرَاطُ إِلَی اللَّهِ کَمَا یُقَالُ فُلَانٌ بَابُ السُّلْطَانِ إِذَا کَانَ یُوصَلُ بِهِ إِلَی السُّلْطَانِ ثُمَّ إِنَّ الصِّرَاطَ هُوَ الَّذِی عَلَیْهِ عَلِیٌّ علیه السلام یَدُلُّکَ وُضُوحاً عَلَی ذَلِکَ قَوْلُهُ صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ یَعْنِی نِعْمَةَ الْإِسْلَامِ لِقَوْلِهِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ (5) وَ الْعِلْمَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ (6) وَ الذُّرِّیَّةَ الطَّیِّبَةَ- إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ (7) الْآیَةَ وَ إِصْلَاحَ الزَّوْجَاتِ لِقَوْلِهِ- فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ یَحْیی وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ (8) فَکَانَ عَلِیٌّ علیه السلام فِی هَذِهِ النِّعَمِ فِی أَعْلَی ذُرَاهَا (9).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب : جابر بن عبدالله گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله صحابه را فراخوانده بود که با اشاره به علی بن ابی طالب فرمود: صراط مستقیم، این است، از او پیروی کنید. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: بس کن ای عَدَویّ! - . کنایه از خلیفه دوم به خاطر اینکه از بنی «عَدی» است که نسبت آن «عَدَویّ» خواهد بود . -
ابن عباس: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مشغول قضاوت کردن بود در حالی که علی علیه السّلام مقابل آن حضرت و دو مرد دیگر در سمت راست و چپ وی قرار داشتند. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چپ و راست گمراهی است، راه هموار «جادّه» است. سپس با دست به علی علیه السّلام اشاره نمود و فرمود: «وَ إنَّ هذا صِراطٌ علیَّ مُسْتَقیمٌ فَاتَّبِعُوهُ»
حسن گوید: ابن مسعود بر بالای منبر مشغول موعظه مردم بود که مردی برخاسته و گفت: ای أبا عبدالرحمان، صراط مستقیم کجاست؟ گفت: یک سرش در بهشت و سر دیگرش نزد محمّد و علی و آنکه در دو طرف وی قرار گیرد، دعوت کننده به گمراهی است. پس هر که گام در صراط مستقیم نهد، به محمد صَلی الله علیهِ و آله میرسد و آنکه جاده منحرف گردد، از گمراهان پیروی کرده است.
ابو حمزه ثمالی: از امام باقرعلیه السّلام نقل است که درباره آیه: «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلیَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیم» - . زخرف / 43 - {پس به آنچه به سوی تو وحی شده است چنگ در زن، که تو بر راهی راست قرار داری} فرمود: صِرَاطٌ مُّسْتَقِیم: ولایت علی علیه السّلام. زیرا ولایت علی علیه السّلام راه به سوی خدا است. وقتی کسی انسان را به سلطان میرساند، او را «باب السلطان» مینامند و صراط علی علیه السّلام راهی است که انسان را به خدا میرساند و دلیل این أمر آیه: «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» است که این نعمت، نعمت «اسلام» است چون خداوند میفرماید: «وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ» - . لقمان / 20 - {و نعمتهای خود را بر شما تمام کرده است.} و نعمت «عِلم» که: «وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ» - . نساء / 113 - {و آنچه را نمیدانستی به تو آموخت} و ذریّۀ طیِّبۀ است: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی ءَادَم...» - . آل عمران/ 33 - {خداوند آدم را برتری داده است..} و شایستگی همسران است: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ یَحْییَ وَ أَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ» - . انبیاء/ 90 - {پس دعای او را اجانت نمودیم، و یحیی را بدو بخشیدیم و همسرش را برای او شایسته قرار دادیم.} و علی علیه السّلام از بالاترین مراتب این نعمت برخوردار بود. - . مناقب آل أبی طالب1: 561- 560 -
**[ترجمه]
مع، معانی الأخبار أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ یُونُسَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام (10).
ص: 366
**[ترجمه]معانی الأخبار : پدرم با سند خود از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: صِرَاطٌ مُّسْتَقِیم، امیرالمؤمنین علیه السّلام است. - . معانی الأخبار : 32 -
**[ترجمه]
مع، معانی الأخبار الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فُرَاتِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ یَحْیَی بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ قَالَ شِیعَةُ عَلِیٍّ علیه السلام الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام لَمْ یَغْضَبْ عَلَیْهِمْ وَ لَمْ یَضِلُّوا (1).
**[ترجمه]معانی الأخبار: حسن بن محمد بن سعید با سند خود از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روایت میکند که آن حضرت در مورد آیه: «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیرِْ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّین» فرموده است: الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ: شیعه علی علیه السلام است که ولایت علی علیه السّلام را به آنان نعمت دادی که نه خدا آنان را مورد خشم قرار داده و نه گمراه شدهاند. - . معانی الأخبار : 46 -
**[ترجمه]
فض، کتاب الروضة بِالْأَسَانِیدِ إِلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَی نَبِیِّهِ- فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (2) فَقَالَ إِلَهِی مَا الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ قَالَ وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَعَلِیٌّ هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ (3).
**[ترجمه]کتاب الرّوضه: با سند خود از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: خداوند متعال به پیامبرش صَلی الله علیهِ و آله وحی فرمود: «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلیَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیم» - . زخرف / 43 - عرض کرد: خداوندا، صراط مستقیم چیست؟ گفت: ولایت علی بن أبی طالب، زیرا صراط مستقیم «علی علیه السّلام» است. - . الروضة: 16 -
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ عَبْدِ الرَّحِیمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی لِنَبِیِّهِ- ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً (4) یَعْنِی عَلِیّاً وَ عَلِیٌّ هُوَ النُّورُ فَقَالَ نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا یَعْنِی عَلِیّاً بِهِ هَدَی مَنْ هَدَی مِنْ خَلْقِهِ وَ قَالَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ- وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ یَعْنِی أَنَّکَ لَتَأْمُرُ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ تَدْعُو إِلَیْهَا وَ عَلِیٌّ هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ صِراطِ اللَّهِ یَعْنِی عَلِیّاً- الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ یَعْنِی عَلِیّاً أَنَّهُ جَعَلَهُ خَازِنَهُ عَلَی مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَیْ ءٍ وَ ائْتَمَنَهُ عَلَیْهِ أَلا إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ (5).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: امام باقر علیه السّلام در مورد خطاب خداوند به پیامبرش: «وَ کَذَالِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا
مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَ لَا الْایمَانُ وَ لَکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نهَّْدِی بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّکَ لَتهَْدِی إِلیَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ* صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فیِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فیِ الْأَرْضِ أَلَا إِلیَ اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ» - . شوری / 53- 52 - {تو نمی دانستی کتاب چیست و نه ایمان [کدام است؟] ولی آن را نوری گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه می نماییم، و به راستی که تو به خوبی به راه راست هدایت می کنی * راهِ همان خدایی که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ اوست. هش دار که [همه] کارها به خدا بازمی گردد.} میفرماید:
- نُورًا: علی علیه السّلام، و نور، خودِ علی علیه السّلام است.
- نهَّْدِی بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا: منظور علی علیه السّلام است که هر که مخلوقاتش هدایت فرموده، بدو هدایت فرموده است.
- إِنَّکَ لَتهَْدِی إِلیَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ: علی علیه السّلام است.
- صِرَاطِ اللَّهِ : علی علیه السّلام است.
الَّذِی لَهُ مَا فیِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فیِ الْأَرْضِ: او علی علیه السّلام است که خداوند وی را گنجور و امین خود در هر آنچه در آسمانها و زمین است قرار داده است.
**[ترجمه]
علی هذا التأویل لبطن الآیة الکریمة یمکن أن یکون المراد بالکتاب أو الإیمان أو بهما معا أمیر المؤمنین علیه السلام فتستقیم النظم و إرجاع الضمیر (6) و قد أوردنا
ص: 367
الأخبار الکثیرة فی أنه الکتاب و الإیمان فی بطن القرآن و أیضا علی ما فی الخبر الموصول فی قوله تعالی الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ صفة للصراط و ضمیر له راجع إلیه.
**[ترجمه]بنابراین تأویل از باطن آیه، امکان دارد مراد از کتاب یا ایمان یا هر دوی آنها «امیرالمؤمنین علیه السّلام» باشد، که در این صورت نظم جمله به سامان خواهد شد و مرجع ضمیر نیز مشخص خواهد شد. ما اخبار و روایات بسیاری ذکر کردهایم که در باطن قرآن علی علیه السّلام هم کتاب است و هم ایمان. و نیز – با توجه به روایت- اسم موصول «الذی» در «الَّذِی لَهُ مَا فیِ السَّمَاوَاتِ» صفت برای صراط خواهد بود و ضمیر هاء در «له» به آن باز میگردد.
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: نَزَلَتْ هَاتَانِ الْآیَتَانِ هَکَذَا (1) قَوْلُ اللَّهِ: حَتَّی إِذَا جَاءَانَا یَعْنِی فُلَاناً وَ فُلَاناً یَقُولُ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ حِینَ یَرَاهُ- یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَی لِنَبِیِّهِ قُلْ لِفُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ أَتْبَاعِهِمَا- لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ (2) أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ ثُمَّ قَالَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ- أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ- فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ یَعْنِی مِنْ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ ثُمَّ أَوْحَی اللَّهُ إِلَی نَبِیِّهِ- فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ فِی عَلِیٍّ إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (3) یَعْنِی أَنَّکَ عَلَی وَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ (4).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: امام باقر علیه السّلام فرمود: این دو آیه - . شوری/ 53- 52 - به همین شکل نازل شدهاند. و در مورد تأویل آیات: «حَتیَّ إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَالَیْتَ بَیْنیِ وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَینْ ِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ* وَ لَن یَنفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذ ظَّلَمْتُمْ أَنَّکمُ ْ فیِ الْعَذَابِ مُشْترَِکُونَ* أَ فَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تهَْدِی الْعُمْیَ وَ مَن کاَنَ فیِ ضَلَالٍ مُّبِینٍ*فَإِمَّا نَذْهَبنَ َّ بِکَ فَإِنَّا مِنهُْم مُّنتَقِمُونَ.» - . زخرف/ 41-38 - {تا آنگاه که او [با دمسازش] به حضور ما آید، [خطاب به شیطان] گوید: «ای کاش میان من و تو، فاصله خاور و باختر بود، که چه بد دمسازی هستی!»* و امروز هرگز [پشیمانی] برای شما سود نمی بخشد، چون ستم کردید در حقیقت، شما در عذاب، مشترک خواهید بود.* پس آیا تو می توانی کران را شنوا کنی، یا نابینایان و کسی را که همواره در گمراهی آشکاری است راه نمایی؟ * پس اگر ما تو را [از دنیا] ببریم، قطعاً از آنان انتقام می کشیم}
میفرماید: جَاءَانَا : فلانی و فلانی
یَا لَیْتَ بَیْنیِ وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَینْ ِ : چون چشم یکی به دیگری افتد میگوید: کاش میان من و تو فاصله خاور و باختر بود.
فَبِئْسَ الْقَرِینُ: چه بد دمسازی هستی!
پس خداوند به پیامبر صَلی الله علیه و آله فرمود: به فلان و فلان و پیروان آنها بگو: ظَلَمتُم: یعنی در حق آل محمد صلی الله علیه و آله ستم ورزیدید.
مُّنتَقِمُونَ: از فلان و فلان انتقام میگیریم.
سپس خداوند میفرماید: «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِیأُوحِیَ إِلَیْکَ» ( یعنی درباره علی علیه السّلام) «إِنَّکَ عَلیَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیم» - . زخرف/ 43 - ( یعنی تو بر ولایت علی علیه السّلام هستی و علی علیه السّلام صراط مستقیم است.)
**[ترجمه]
قال الطبرسی رحمه الله قرأ أهل العراق غیر أبی بکر حَتَّی إِذا جاءَنا علی الواحد و الباقون جاءانا علی الاثنین انتهی (5).
أقول قد مر فی الآیة السابقة (6) وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (7) و یظهر من بعض الأخبار أن الموصول کنایة عن أبی بکر حیث عمی عن ذکر الرحمن یعنی أمیر المؤمنین و الشیطان المقیض (8) له هو عمر وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ أی الناس عَنِ السَّبِیلِ و هو أمیر المؤمنین علیه السلام و ولایته وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ ثم قال بعد ذلک حتی إذا جاءانا یعنی العامی عن الذکر و شیطانه أبا بکر و عمر قالَ أبو بکر لعمر یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ وَ یُؤَیِّدُ أَنَّ الْمُرَادَ بِالشَّیْطَانِ عُمَرُ
مَا رَوَاهُ
ص: 368
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (1) قَالَ یَعْنِی الثَّانِیَ عن أمیر المؤمنین علیه السلام (2).
و قد مضت الأخبار فی ذلک فی کتاب الإمامة و غیره و سیأتی بعضها.
**[ترجمه]طبرسی رحمۀ الله علیه گوید: مردم عراق ابوبکر را در نظر نگرفته و «حتی إذا جاءَنا» خواندهاند که فاعل یک نفر باشد، اما بقیه «جاءانا» خواندهاند که در آن دو نفر هستند. تمام.
مولف: در آیه پیش از آیهای که نقل شد (فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی ...) آمده است: «وَ مَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَانِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ» - . زخرف/ 36 - {و هرکس از یاد خداوند رحمان دل بگرداند، بر او شیطانی میگماریم تا برای وی دمسازی باشد} از برخی روایات چنین بر میآید اسم موصول (الّذی) کنایه از ابوبکر است که کور شد و نتوانست «ذکر الرحمان» یعنی امیرالمؤمنین علیه السّلام را ببیند؛ «شیطان گمارده شده» بر او عمر است و این دو مردم را از قرار گرفتن بر «سَبیل» که امیرالمؤمنین علیه السّلام و پذیرش ولایت اوست، باز میدارند و گمان میبرند که هدایت شده هستند. سپس خداوند میفرماید: «حتّی إذا جاءانا» یعنی آن کوردلی که از دیدن «ذکر» عاجز ماند و شیطان او: ابوبکر و عمر. ابوبکر به عمر گفت: ای کاش بین من و تو از خاور تا باختر فاصله بود. و آنچه تأیید میکند که مراد از «شیطان» عمر است، روایتی است که علی بن ابراهیم آن را از امام صادق علیه السّلام نقل است: آن حضرت در باب مصداق شیطان در آیه: «وَ لَا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطَانُ إِنَّهُ لَکمُ ْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ» - . زخرف / 62 - را عمر دانسته و فرموده است: آن «دوم»ی است که به جای امیرالمؤمنین علیه السّلام خلیفه شد. - . تفسیر قمی : 612 - در کتاب «الإمامۀ» روایاتی در این مورد مذکور افتاد که برخی از آنها خواهد آمد.
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی قَالَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ فِی قَوْلِهِ وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (3) أَیْ تَدْعُو إِلَی الْإِمَامَةِ الْمُسْتَوِیَةِ ثُمَّ قَالَ صِراطِ اللَّهِ أَیْ حُجَّةِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ أَلا إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ
حدثنی محمد بن همام عن سعید بن محمد عن عباد بن یعقوب عن عبد الله بن الهیثم عن صلت بن الحر قال کنت جالسا مع زید بن علی فقرأ- إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ قال هدی الناس و رب الکعبة إلی علی صلی الله علیه و آله ضل عنه من ضل و اهتدی به من اهتدی (4).
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم أحمد بن القاسم عن أحمد بن صبیح عن عبد الله بن الهیثم مثله (5).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: علی بن ابراهیم در باب معنای آیه: «إِنَّکَ لَتهَْدِی إِلیَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» - . شوری / 52 - {و به راستی که تو به خوبی به راه راست هدایت میکنی} به معنای «تهدِیِ إلی الإمامۀ المستویۀ» است، سپس گوید «صراط الله» : حجّه الله»، یعنی حجت خدایی که هر آنچه در آسمان و زمین است از آن اوست و بازگشت همه کارها به سوی اوست. محمد بن همام از صلت بن حرّ روایت میکند که گفت: در مجلس زید بن علی علیه السّلام بودم که آیه «إِنَّکَ لَتهَْدِی إِلیَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» خوانده شد؛ فرمود: قسم به پروردگار کعبه که مردم با قبول ولایت علی هدایت مییابند و با انکار آن گمراه میشوند. - . تفسیر قمی : 606 -
تفسیر فرات بن ابراهیم: احمد بن قاسم از احمد بن صبیح از عبدالله بن هیثم مشابه این حدیث را نقل کرده است.
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنِ النَّضْرِ عَنْ خَالِدِ بْنِ حَمَّادٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: أَوْحَی اللَّهُ إِلَی نَبِیِّهِ ص- فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ قَالَ إِنَّکَ عَلَی وَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ (6).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: إمام باقر علیه السّلام میفرماید: خداوند به پیامبرش وحی فرمود آیه: «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلیَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیم» به معنی «تو بر صراط مستقیم هستی» و «صراط مستقیم» علی علیه السلام است. - . بصائر الدرجات : 20 -
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ (7) قَالَ تَفْسِیرُهَا فِی بَطْنِ الْقُرْآنِ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ هُوَ الْإِیمَانُ. وَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ وَ کانَ الْکافِرُ عَلی رَبِّهِ ظَهِیراً (8) قَالَ
ص: 369
تَفْسِیرُهَا فِی بَطْنِ الْقُرْآنِ: عَلِیٌّ هُوَ رَبُّهُ فِی الْوَلَایَةِ وَ الطَّاعَةِ وَ الرَّبُّ هُوَ الْخَالِقُ الَّذِی لَا یُوصَفُ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِنَّ عَلِیّاً آیَةٌ لِمُحَمَّدٍ وَ إِنَّ مُحَمَّداً یَدْعُو إِلَی وَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام أَ مَا بَلَغَکَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ فَوَالَی اللَّهُ مَنْ وَالاهُ وَ عَادَی اللَّهُ مَنْ عَادَاهُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ (1) فَإِنَّهُ یَعْنِی أَنَّهُ لَمُخْتَلَفٌ عَلَیْهِ (2) قَدِ اخْتَلَفَ هَذِهِ الْأُمَّةُ فِی وَلَایَتِهِ فَمَنِ اسْتَقَامَ عَلَی وَلَایَةِ عَلِیٍّ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ خَالَفَ وَلَایَةَ عَلِیٍّ دَخَلَ النَّارَ وَ أَمَّا قَوْلُهُ یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ فَإِنَّهُ یَعْنِی عَلِیّاً علیه السلام مَنْ أُفِکَ عَنْ وَلَایَتِهِ أُفِکَ عَنِ الْجَنَّةِ فَذَلِکَ قَوْلُهُ یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (3) إِنَّکَ لَتَأْمُرُ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ تَدْعُو إِلَیْهَا وَ هُوَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (4) وَ أَمَّا قَوْلُهُ فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ فِی عَلِیٍّ- إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (5) إِنَّکَ عَلَی وَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ هُوَ عَلَی الصِّرَاطِ الْمُسْتَقِیمِ (6) وَ أَمَّا قَوْلُهُ فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ (7) یَعْنِی فَلَمَّا تَرَکُوا وَلَایَةَ عَلِیٍّ وَ قَدْ أُمِرُوا بِهَا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ ءٍ یَعْنِی دَوْلَتَهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ مَا بُسِطَ لَهُمْ فِیهَا (8)
ص: 370
وَ أَمَّا قَوْلُهُ حَتَّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ یَعْنِی قِیَامَ الْقَائِمِ علیه السلام (1).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: ابوحمزه گوید: از امام باقر علیه السّلام در معنی آیه: «وَ مَن یَکْفُرْ بِالْایمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فیِ الاَْخِرَةِ مِنَ الخَْاسِرِینَ» - . مائده/ 5 - {و هر کس در ایمان خود شک کند، قطعاً عملش تباه شده و در آخرت از زیانکاران است} پرسیدم، فرمود: تفسیر این آیه در بطن قرآن «وَ مَن یَکْفُرْ بولایۀ علیّ » است زیرا علی علیه السّلام «ایمان» است.
باز گوید: از امام باقر علیه السّلام در معنی آیه : «وَ کاَنَ الْکاَفِرُ عَلیَ رَبِّهِ ظَهِیراً» - . فرقان/ 55 - پرسیدم، فرمود: تفسیر آن در بطن این است که: علی علیه السّلام در ولایت و طاعت پرورش دهنده او است، و «ربّ» خالقی است که به وصف نیاید.
باز امام باقر علیه السّلام میفرماید: علی علیه السّلام آیتی برای محمّد صَلی الله علیهِ و آله است و محمّد صَلی الله علیهِ و آله به ولایت (علی) دعوت میکند؛ مگر سخن رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را نشنیدهای که میفرماید: «مَن کُنتُ موُلاهُ فَعَلیٌّ مولاهُ اللَّهمَّ والِ مَن واالاهُ وَ عادِ مِن عاداهُ ؟ پس خداوند دوستدارِ دوستدار او و دشمنِ دشمنِ دشمن وی گشت.
اما اینکه خداوند میفرماید: «إِنَّکمُ ْ لَفِی قَوْلٍ مخُّْتَلِف» - . ذاریات / 8 - {که شما [درباره قرآن] در سخنی گوناگونند.} بدین معنی است که درباره او اختلاف دارند. این اُمت درباره ولایت وی دچار اختلاف شدند، پس آنکه بر ولایت او استوار ماند، به بهشت میرود و هرکس به ولایت وی با مخالفت برخاست، به جهنم خواهد رفت.
اما در باب معنای آیه: «یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ» - .ذاریات / 9 - { [بگوی] تا هر که از آن برگشته، برگشته باشد.}، سخن درباره علی علیه السلام است که هرکس از ولایتش سر باز زند، از بهشت سر باز زده است. معنای «یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ» همین است
اما آیه: «إِنَّکَ لَتهَْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» - . شوری / 52 - به معنای: «تو مردم را امر به پذیرش ولایت علی علیه السّلام میکنی و انان را بدان دعوت مینمایی و او بر صراط مستقیم است» میباشد .
اما آیه : «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ» درباره علی علیه السّلام نازل شده و عبارت «إِنَّکَ عَلیَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیم» - . زخرف/ 43 - به معنای آن است که: «تو بر ولایت علی علیه السّلام هستی که صراط مستقیم اوست!»
اما مفهوم آیه: «فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِه - . انعام / 44 - » یعنی : هنگامی که ولایت علی علیه السّلام را که به آن امر شده بودند، رها ساختند، «فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلّ ِ شیَ ْءٍ» - . انعام /44 - نعمتهای این دنیا را برایشان فراهم کردیم اما: «حَتیَّ إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ» - . انعام / 44 - {پس چون آنچه را که بدان پند داده شده بودند فراموش کردند، درهای هر چیزی [از نعمتها] را بر آنان گشودیم، تا هنگامی که به آنچه داده شده بودند شاد گردیدند ناگهان [گریبان] آنان را گرفتیم، و یکباره نومید شدند.} یعنی قیام قائم آل محمد (عج) - . بصائر الدرجات: 22-21 -
**[ترجمه]
قوله و الرب هو الخالق الذی لا یوصف أی الرب بدون الإضافة لا یطلق إلا علی الله و أما معها فقد یطلق علی غیره تعالی کقول یوسف علیه السلام ارْجِعْ إِلی رَبِّکَ (2).
**[ترجمه]«والرب هو الخالق الذی لایوصف» لفظ «ربّ» اگر مضاعف نباشد، فقط بر خداوند متعال دلالت دارد، اما اگر مضاعف بود، ممکن است بر غیر خدا هم دلالت کند، مانند سخن یوسف که گفت: «ارْجِعْ إِلیَ رَبِّکَ» - . یوسف/ 50 - {نزد اربابت برگرد}
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ (3) قَالَ أَ تَدْرِی یَا جَابِرُ مَا سَبِیلُ اللَّهِ فَقُلْتُ لَا وَ اللَّهِ إِلَّا أَنْ أَسْمَعَهُ مِنْکَ قَالَ سَبِیلُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَ ذُرِّیَّتُهُ فَمَنْ قُتِلَ فِی وَلَایَتِهِ قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ مَنْ مَاتَ فِی وَلَایَتِهِ مَاتَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَیْسَ مَنْ یُؤْمِنُ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِلَّا وَ لَهُ قِتْلَةٌ وَ مِیتَةٌ قَالَ إِنَّهُ مَنْ قُتِلَ یُنْشَرُ حَتَّی یَمُوتَ وَ مَنْ مَاتَ یُنْشَرُ حَتَّی یُقْتَلَ (4).
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: جَعْفَرٌ الْفَزَارِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام مِثْلَهُ إِلَی قَوْلِهِ مَاتَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ (5)
**[ترجمه]تفسیر عیّاشی: جابر از امام باقر علیه السّلام روایت میکند که آن حضرت در معنی «سَبِیلِ اللَّهِ» در آیه: «وَ لَئنِ قُتِلْتُمْ فیِ سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّم» - . آل عمران / 157 - {و اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید} فرمود: جابر، آیا میدانی «سَبِیلِ اللَّهِ» چیست؟ عرض کردم: نه به خدا، اکنون آن را از شما میشنوم. فرمود: «سَبِیلِ اللَّهِ» علی علیه السّلام و ذرّیه اوست. پس هر کس در دفاع از ولایت او کشته شود، در راه خدا کشته شده و هرکه با پذیرفتن ولایتش از دنیا برود، در راه خدا مرده است. پذیرنده ولایت علی علیه السّلام یا کشته میشود که در این صورت دوباره به دنیا باز میگردد تا بمیرد، یا میمیرد که دوباره باز میگردد تا کشته شود. - . تفسیر عیاشی، نسخه خطی -
تفسیر فرات بن ابراهیم: همین روایت را از امام باقر علیه السّلام تا «مات فی سبیل الله»، نقل کرده است . - . تفسیر فرات: 18 -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ بُرَیْدٍ الْعِجْلِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ (6) قَالَ أَ تَدْرِی مَا یَعْنِی بِ صِراطِی مُسْتَقِیماً قُلْتُ لَا قَالَ وَلَایَةَ عَلِیٍّ وَ الْأَوْصِیَاءِ قَالَ وَ تَدْرِی مَا یَعْنِی فَاتَّبِعُوهُ قُلْتُ لَا قَالَ یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَالَ وَ تَدْرِی مَا یَعْنِی وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ قُلْتُ لَا قَالَ وِلَایَةَ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ قَالَ وَ تَدْرِی مَا یَعْنِی فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ قَالَ یَعْنِی سَبِیلَ عَلِیٍّ علیه السلام (7).
**[ترجمه]تفسیر عیّاشی: امام باقر علیه السّلام در باب آیه: «وَ أَنَّ هَاذَا صرَِاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِه» - . انعام / 153 - {و [بدانید] این است راه راست من پس، از آن پیروی کنید. و از راه ها [ی دیگر] که شما را از راه وی پراکنده می سازد پیروی مکنید.} فرمود: آیا میدانی «صرَِاطِی مُسْتَقِیمًا» به چه معنی است؟ عرض شد: خیر! فرمود: ولایت علی علیه السّلام و دیگر اوصیاست. آیا میدانی «وَ لَا تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِه» به چه معنی است؟ عرض شد: خیر، فرمود: ولایت فلانی و فلانی است. فرمود: معنی «فَتَفَرَّقَ بِکُمْ» را میدانی؟ به معنی «سبیل علی علیه السّلام» است. - . تفسیر عیاشی ، نسخه خطی -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فِی قَوْلِهِ
ص: 371
وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (1) قَالَ إِلَی وَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام.
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: زید بن علی علی علیه السّلام در باب معنی آیه : «وَ اللَّهُ یَدْعُواْ إِلیَ دَارِ السَّلَمِ وَ یهَْدِی مَن یَشَاءُ إِلیَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیم» - . یونس / 25 - فرمود: «دارالسلام» و «صراط المستقیم» ولایت امیرالمؤمنین علیه السّلام است.
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِیرِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فَقُلْتُ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ إِنِّی أَکْرَهُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ فَإِنْ أَذِنْتَ لِی أَنْ أَسْأَلَکَ سَأَلْتُکَ فَقَالَ سَلْنِی عَمَّا شِئْتَ قَالَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ عَنِ الْقُرْآنِ قَالَ نَعَمْ قَالَ قُلْتُ مَا قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ- قَالَ هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ (2) قَالَ صِرَاطُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَقُلْتُ صِرَاطُ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ صِرَاطُ عَلِیٍّ علیه السلام (3).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: سلام بن مستنیر گوید: بر امام باقر علیه السّلام وارد شده و عرض کردم: خدا مرا فدای شما کند! مرا خوش نمیآید که شما را زحمت دهم، اگر اجازه فرمایید، از شما پرسشی دارم! فرمود: هرچه میخواهی بپرس. گفتم: از قرآن سؤالی دارم، فرمود: باشد. عرض کردم: منظور آیه «قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلیَّ َّ مُسْتَقِیمٌ» - .حجر/ 41 - چیست؟ فرمود: صراط علی بن ابی طالب علیه السّلام است. عرض کردم: صراط علی علیه السّلام؟! فرمود: آری، صراط علی علیه السّلام .
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم عُبَیْدُ بْنُ کَثِیرٍ مُعَنْعَناً عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی- وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ (4) قَالَ عَنْ وَلَایَتِی (5).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: حضرت علی علیه السّلام در معنی آیه: «وَ إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ» - . مؤمنون/ 74 - {و به راستی کسانی که به آخرت ایمان ندارند، از راه [درست] سخت منحرفند}منظور از «ولایت» من است. - . تفسیر فرات: 102- 101 -
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی قَوْلُهُ تَعَالَی وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (6) یَعْنِی
ص: 372
أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ مَکْتُوبٌ فِی سُورَةِ الْحَمْدِ فِی قَوْلِهِ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام (1).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ایراهیم: درباره آیه: «وَ إِنَّهُ فیِ أُمّ ِ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلیِ ٌّ حَکِیمٌ» - . زخرف / 4 - یعنی: نام امیرالمؤمنین صَلی الله علیهِ و آله در سوره حمد (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم) آمده است. امام صادق علیه السّلام میفرماید: او امیرالمؤمنین علیه السّلام است . - . تفسیر قمی/ 606 -
**[ترجمه]
مع، معانی الأخبار أَحْمَدَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ قَالَ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ مَعْرِفَتُهُ وَ الدَّلِیلُ عَلَی أَنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ وَ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی أُمِّ الْکِتَابِ فِی قَوْلِهِ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ (2).
**[ترجمه]معانی الأخبار : امام صادق علیه السّلام در معنای آیه: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم» میفرماید: «الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم» امیرالمؤمنین علیه السّلام است و شناخت او؛ و دلیل این امر، سخن خدای عزّوجلّ است که میفرماید: «وَ إِنَّهُ فیِ أُمّ ِ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌ ٌّ حَکِیمٌ» و او امیر المؤمنین است در ام الکتاب در قول خداوند: «اهدنا الصراط المستقیم».
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِیزانَ (3) قَالَ الْمِیزَانُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ الدَّلِیلُ عَلَی ذَلِکَ قَوْلُهُ فِی سُورَةِ الرَّحْمَنِ- وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِیزانَ (4) قَالَ یَعْنِی الْإِمَامَ (5).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: «المیزان» در آیه: «اللَّهُ الَّذِی أَنزَلَ الْکِتَابَ بِالحَْقّ ِ وَ الْمِیزَان» - . شوری / 17 - {خدا همان کسی است که کتاب و وسیله سنجش را به حق فرود آورد.} امیرالمؤمنین علیه السّلام است و دلیل این أمر آیه سوره رحمان است که میفرماید: «وَ السَّمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَان» - . الرحمن/ 7 - {و آسمان برافراشت و ترازو را گذاشت} فرمود: «میزان» یعنی «امام»!
**[ترجمه]
أَقُولُ قَالَ ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی الْمُسْتَدْرَکِ قَوْلُهُ تَعَالَی- وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ قَالَ أَبُو نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام عَنْ وَلَایَتِنَا.
**[ترجمه]مولف: ابن بطریق در المستدرک گوید: درباره آیه: «وَ إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ» ابونعیم با اسناد خود از الأصبغ بن نُباته از علی علیه السّلام روایت کرده است که فرمود» صراط «ولایت» ماست .
**[ترجمه]
یف، الطرائف روی الحافظ محمد بن مؤمن الشیرازی بإسناده إلی قتادة عن الحسن البصری قال کان یقرأ هذا الحرف صراط علی مستقیم فقلت للحسن و ما معناه قال یقول هذا طریق علی بن أبی طالب و دینه طریق و دین مستقیم فاتبعوه و تمسکوا به فإنه واضح لا عوج فیه (6).
**[ترجمه]الطرائف: الحافظ محمد بن مؤمن شیرازی با سند خود از قتاده آورده که حسن بصری مشغول تلاوت عبارت «صِّرَاطٌ علیَّ مُسْتَقِیمٌ» بود، گفتم: معنای این چیست؟ گفت: میگوید: این راه علی بن ابی طالب و دین او راه و دین مستقیم است. پس، از وی پیروی کنید و به آن چنگ زنید، زیرا این راه و دین، راه و دینی روشن است و هیچ کژی در آن راه ندارد. - الطرائف: 24 -
**[ترجمه]
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: ابن مردویه در مورد آیه : «هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَن یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلیَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» - .نحل/ 76 - {یا او با کسی که به عدالت فرمان می دهد و خود بر راه راست است یکسان است ؟} میگوید: ابن عباس گفت: او علی علیه السّلام است. - . کشف الغمة: 96 -
**[ترجمه]
روی نحوه العلامة رضی الله عنه فی کشف الحق (1) و علی بن إبراهیم فی تفسیره (2) و أول الآیة وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلی مَوْلاهُ أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ قال البیضاوی أی ولد أخرس لا یفهم و لا ینطق (3) و لا یقدر علی شی ء من الصنائع و التدابیر (4) وَ هُوَ کَلٌّ عیال و ثقل علی من یلی أمره حیثما یرسله مولاه فی أمر لا یأتی بنجح و کفایة مهم ثم قال هذا تمثیل ثان ضربه الله لنفسه و للأصنام لإبطال المشارکة بینه و بینها أو للمؤمن و الکافر انتهی (5).
أقول لا یبعد أن یکون ظهورها (6) للأصنام الظاهرة التی عبدت من دون الله و بطنها للأصنام التی نصبوها للخلافة فی مقابل خلیفة الله فإنه نوع من العبادة و قد سمی الله طاعة الطواغیت عبادة لهم فی مواضع کما مر مرارا و یظهر من الخبر أن الرجل الأول من کان معارضا لأمیر المؤمنین علیه السلام من عجلهم و سامریهم و أشباههما فإنهم کانوا بکما عن بیان الحق لا یقدرون علی شی ء من الخیر و لا یتأتی منهم شی ء من أمور الدین و هدایة المسلمین هل یستوون وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ فی جمیع الأقوال و الأحوال عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ و قد مضی تحقیق أنهم السبیل و الصراط فی کتاب الإمامة.
ص: 374
**[ترجمه]نظیر آن را علامه رضی الله عنه در کشف الحق - . کشف الحق : 98 - و علی بن ابراهیم در تفسیر خود - . تفسیر علی بن ابراهیم: 363 - آوردهاند؛ و اوّل آیه چنین است: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلَینْ ِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لَا یَقْدِرُ عَلیَ شیَ ْءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلیَ مَوْلَئهُ أَیْنَمَا یُوَجِّههُّ لَا یَأْتِ بخَِیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَن یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلیَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» - . نحل/ 76 - {و خدا مثلی [دیگر] می زند: دو مردند که یکی از آنها لال است و هیچ کاری از او برنمی آید و او سربار خداوندگارش می باشد. هر جا که او را می فرستد خیری به همراه نمی آورد. آیا او با کسی که به عدالت فرمان می دهد و خود بر راه راست است یکسان است؟} قاضی بیضاوی گوید: «أبکم» به معنی پسر لالی است که نه سخن میگوید و نه چیزی میفهمد و نه کار و هنر تدبیری از او ساخته است.( به دلیل نقصان عقلش). وَ هُوَ کَلّ: سربار ارباب و صاحب خود است . هرکجا مولایش وی را میفرستد، دست خالی بر میگردد و هیچ کاری از او ساخته نیست. سپس میگوید: این دومین تمثیلی است که خداوند متعال برای خود و بتها میزند تا بطلان مشارکت میان خود و آنها را نشان دهد و یا اینکه تفاوت مؤمن و کافر را بنمایاند.تمام! - . تفسیر بیضاوی 1: 261- 260 -
مولف: به نظر میرسد ظاهر آیه متوجه بتهایی است که به جای خدا پرستیده شدند اما باطن آن بیانگر بتهایی هستند که با وجود خلیفه خدا، به عنوان خلیفه نصب کردند و این خود نوعی عبادت و پرستش «بت» است. و خداوند متعال آنگونه که کراراً گذشت، در جاهای متعددی پرستش طاغوتها را بتپرستی دانسته است. از روایت چنین پیداست که مرد اول به خاطر گوساله صفتی و سامری صفتی و نظایر آن، از مخالفان امیرالمؤمنین علیه السّلام بود، از این رو او و دوستانش از بیان حقّ لال بودند، هیچ کار خیری از آنها بر نمیآمد و قادر نبودند امور دین و دنیای مردم را تمشیت کنند و آنان را راهنمایی نمایند؛ آیا چنین افرادی با کسی که امر به عدل میکند و در قول و فعل و همه حال بر صراط مستقیم است، و در کتاب الإمامۀ ثابت کردیم که آنها سبیل و صراط هستند، برابرند؟!
**[ترجمه]
(1) الآیة
**[ترجمه]آیه: ...أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ ءَانَاءَ الَّیْلِ سَاجِدًا وَ قَائمًا.... - . زمّر / 9-8 -
{چون به انسان آسیبی رسد، پروردگارش را- در حالی که به سوی او بازگشت کننده است- می خواند سپس چون او را از جانب خود نعمتی عطا کند، آن [مصیبتی] را که در رفعِ آن پیشتر به درگاه او دعا می کرد، فراموش می نماید و برای خدا همتایانی قرار می دهد تا [خود و دیگران را] از راه او گمراه گرداند. بگو: «به کفرت اندکی برخوردار شو که تو از اهل آتشی.»* [آیا چنین کسی بهتر است] یا آن کسی که او در طول شب در سجده و قیام اطاعت [خدا] می کند [و] از آخرت می ترسد و رحمت پروردگارش را امید دارد؟ بگو: «آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند یکسانند؟» تنها خردمندانند که پندپذیرند.}
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی: أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ نَزَلَتْ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ یَا مُحَمَّدُ- هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ یَعْنِی أُولِی الْعُقُولِ (2).
**[ترجمه]تفسیرعلی بن ابراهیم: آیه: «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ ءَانَاءَ الَّیْلِ سَاجِدًا وَ قَائمًا یحَذَرُ الاَْخِرَةَ» درباره امیرالمؤمنین علیه السّلام نازل شده است و طبعاً کسی که چنین بوده: «وَ یَرْجُواْ رَحْمَةَ رَبِّهِ» است. پس ای محمّد صَلی الله علیهِ و آله بگو: هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ *إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ» - . زمّر/ 9 - یعنی «خردمندان»
**[ترجمه]
کا، الکافی بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ (3) قَالَ نَزَلَتْ فِی أَبِی الْفَصِیلِ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ کَانَ عِنْدَهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَاحِرٌ وَ إِذَا مَسَّهُ الضُّرُّ یَعْنِی السُّقْمَ دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ یَعْنِی تَائِباً إِلَیْهِ مِنْ قَوْلِهِ فِی رَسُولِ اللَّهِ سَاحِرٌ فَ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ یَعْنِی الْعَافِیَةَ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ یَعْنِی التَّوْبَةَ (4) مِمَّا کَانَ یَقُولُ فِی رَسُولِ اللَّهِ بِأَنَّهُ سَاحِرٌ وَ لِذَلِکَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ یَعْنِی بِإِمْرَتِکَ عَلَی النَّاسِ بِغَیْرِ حَقٍّ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ قَالَ (5) أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عَطَفَ الْقَوْلَ عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام یُخْبِرُ بِحَالِهِ وَ فَضْلِهِ عِنْدَهُ فَقَالَ أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ- وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ بَلْ یَقُولُونَ إِنَّهُ ساحِرٌ کَذَّابٌ- إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ وَ هُمْ شِیعَتُنَا ثُمَّ قَالَ (6) أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام هَذَا تَأْوِیلُهُ یَا عَمَّارُ (7).
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة الْحَسَنُ بْنُ أَبِی الْحَسَنِ الدَّیْلَمِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَمَّارٍ مِثْلَهُ (8).
ص: 375
**[ترجمه]کافی: با سند خود از عمّار الساباطیّ آورده است که گفت: از امام صادق علیه السّلام درباره شأن نزول آیه: «وَ إِذَا مَسَّ الْانسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ» سؤال کردم؛ فرمود: درباره ابوفصیل نازل شده است. او معتقد بود که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله جادوگر است و چون بیمار میشد، از نسبت دادن این تهمت به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله توبه میکرد اما به محض اینکه خداوند شفایش میداد، دوباره پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را جادوگر مینامید. از این رو خداوند به او میفرماید: «قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلاً إِنَّکَ مِنْ أَصحَْابِ النَّار» یعنی ای غاصب خلافت، چند روزی از خلافت به ناحق و بدون اجازه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بهرهمند شو. سپس امام صادق فرمود: آنگاه خداوند متعال سخن را متوجه علی علیه السّلام نموده و مردم را از حال او و فضیلت او باخبر ساخته و میفرماید: «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ ءَانَاءَ الَّیْلِ سَاجِدًا وَ قَائمًا یحَْذَرُ الاَْخِرَةَ وَ یَرْجُواْ رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ» که محمّد صَلی الله علیهِ و آله رسول خداست و «وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ» او را جادوگر و دروغگو مینامند «إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ» که شیعیان ما هستند . سپس امام صادق علیه السّلام فرمود: ای عمار، این بود تأویل آیه. - . روضة ا لکافی : 205- 204 -
کنز جامع الفوائد: حسن بن ابوالحسن دیلمی با سند خود از عمّار، شبیه این روایت را نقل کرده است. - . نسخه خطی -
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة: أورد الثعلبی و الواحدی و غیرهما من علماء التفسیر أن الأغنیاء أکثروا مناجاة النبی صلی الله علیه و آله و غلبوا الفقراء علی المجالس عنده حتی کره رسول الله صلی الله علیه و آله ذلک و استطالة جلوسهم و کثرة مناجاتهم فأنزل الله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ (1) فأمر بالصدقة أمام المناجاة (2) و أما أهل العسرة فلم یجدوا و أما الأغنیاء فبخلوا و خف ذلک علی رسول الله صلی الله علیه و آله و خف ذلک الزحام (3) و غلبوا علی حبه و الرغبة فی مناجاته حب الحطام (4) و اشتد علی أصحابه فنزلت الآیة التی بعدها راشقة (5) لهم بسهام الملام ناسخة بحکمها حیث أحجم (6) من کان دأبه الإقدام.
وَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام إِنَّ فِی کِتَابِ اللَّهِ لآَیَةً مَا عَمِلَ بِهَا أَحَدٌ قَبْلِی وَ لَا یَعْمَلُ أَحَدٌ بِهَا بَعْدِی (7) وَ هِیَ آیَةُ الْمُنَاجَاةِ فَإِنَّهَا لَمَّا نَزَلَتْ کَانَ لِی دِینَارٌ فَبِعْتُهُ بِدَرَاهِمَ (8) وَ کُنْتُ إِذَا نَاجَیْتُ الرَّسُولَ تَصَدَّقْتُ حَتَّی فَنِیَتْ فَنُسِخَتْ بِقَوْلِهِ- أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ (9) الْآیَةَ.
ص: 376
وَ نَقَلَ الثَّعْلَبِیُّ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام لَمَّا نَزَلَتْ دَعَانِی رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ مَا تَرَی تَرَی دِینَاراً فَقُلْتُ لَا یُطِیقُونَهُ قَالَ فَکَمْ قُلْتُ حَبَّةً أَوْ شَعِیرَةً قَالَ إِنَّکَ لَزَهِیدٌ فَنَزَلَتْ- أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا الزَّهِیدَ الْقَلِیلَ وَ کَأَنَّهُ یُرِیدُ مُقَلِّلٌ (1)
إِذَا انْسَکَبَتْ دُمُوعٌ فِی خُدُودٍ*** تَبَیَّنَ مَنْ بَکَی مِمَّنْ تَبَاکَی
.وَ قَالَ ابْنُ عُمَرَ ثَلَاثٌ کُنَّ لِعَلِیٍّ علیه السلام لَوْ أَنَّ لِی وَاحِدَةً مِنْهُنَّ کَانَتْ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ (2) تَزْوِیجُهُ بِفَاطِمَةَ وَ إِعْطَاؤُهُ الرَّایَةَ یَوْمَ خَیْبَرَ وَ آیَةُ النَّجْوَی (3).
یف، الطرائف: مِنَ الْجَمْعِ بَیْنَ الصِّحَاحِ السِّتَّةِ وَ مَنَاقِبِ ابْنِ الْمَغَازِلِیِّ وَ تَفْسِیرِ الثَّعْلَبِیِّ عَنْ مُجَاهِدٍ إِلَی آخِرِ الْأَخْبَارِ (4)
أَقُولُ: رَوَی الطَّبْرِسِیُّ مِثْلَ تِلْکَ الْأَخْبَارِ عَلَی هَذَا التَّرْتِیبِ ثُمَّ قَالَ قَالَ مُجَاهِدٌ وَ قَتَادَةُ لَمَّا نُهُوا عَنْ مُنَاجَاتِهِ حَتَّی یَتَصَدَّقُوا لَمْ یُنَاجِهِ إِلَّا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَدَّمَ دِینَاراً فَتَصَدَّقَ بِهَا ثُمَّ نَزَلَتِ الرُّخْصَةُ (5)
. 2- کشف، کشف الغمة العز المحدث الحنبلی: قوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً نزلت فی علی علیه السلام (6).
و روی: مثله أبو بکر بن مردویه بعدة طرق (7) أَقُولُ: رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی الْعُمْدَةِ تِلْکَ الْأَخْبَارَ الْمَاضِیَةَ وَ الْآتِیَةَ بِأَسَانِیدَ کَثِیرَةٍ عَنِ الثَّعْلَبِیِّ وَ ابْنِ الْمَغَازِلِیِّ وَ رَزِینٍ الْعَبْدَرِیِّ وَ غَیْرِهِمْ (8)
وَ رَوَی فِی الْمُسْتَدْرَکِ عَنْ أَبِی نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ قَالَ
ص: 377
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی حَرَّمَ کَلَامَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَإِذَا أَرَادَ الرَّجُلُ أَنْ یُکَلِّمَهُ تَصَدَّقَ بِدِرْهَمٍ ثُمَّ کَلَّمَهُ بِمَا یُرِیدُ فَکَفَّ النَّاسُ عَنْ کَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ وَ بَخِلُوا أَنْ یَتَصَدَّقُوا قَبْلَ کَلَامِهِ قَالَ وَ تَصَدَّقَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ غَیْرُهُ.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فَمَا عَمِلَ بِهَا أَحَدٌ غَیْرِی ثُمَّ نُسِخَتْ.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَلْقَمَةَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ (1) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ قَالَ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا تَقُولُ فِی دِینَارٍ قُلْتُ لَا یُطِیقُونَهُ قَالَ کَمْ قُلْتُ شَعِیرَةً قَالَ إِنَّکَ لَزَهِیدٌ فَنَزَلَتْ أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ الْآیَةَ قَالَ فَبِی خَفَّفَ اللَّهُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَلَمْ یَنْزِلْ فِی أَحَدٍ قَبْلِی وَ لَمْ یَنْزِلْ فِی أَحَدٍ بَعْدِی.
یف، الطرائف: ابْنُ مَرْدَوَیْهِ فِی الْمَنَاقِبِ بِأَرْبَعِ طُرُقٍ أَحَدُهَا یَرْفَعُهُ إِلَی سَالِمِ بْنِ أَبِی الْجَعْدِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام مِثْلَهُ.
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: ثعلبی، واحدی و دیگر علمای تفسیر آوردهاند که ثروتمندان بسیار با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ملاقات خصوصی داشتند و اکثر وقت ایشان را میگرفتند و دیگر وقت چندانی برای فقرا باقی نمیماند. از این رو پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را این حالت خوش نمیآمد تا اینکه خداوند متعال آیه: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَینْ َ یَدَیْ نجَْوَئکمُ ْ صَدَقَةً
ذَالِکَ خَیرٌْ لَّکمُ ْ وَ أَطْهَرُ» را نازل فرمود. لیکن تنگدستان پولی نداشتند که صدقه داده و سعادت دیدار با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را به دست آورند. ثروتمندان هم بُخل ورزیده، به دلیل حبّ مال دنیا و برای ندادن صدقه از دیدار پیامبر صَلی الله علیهِ و آله خود را محروم ساختند و بدین ترتیب آن ازدحام از بین رفت، از این رو آیه بعد نازل شد که به مثابه تیر ملامتی بود بر سینه ثروتمندان و بدین ترتیب آیه قبل را نسخ نمود و کسانی را که پیش از این برای ملاقات پیامبر سرو دست میشکستند و اکنون خسّت ورزیده و تمایلی به دیدار آن حضرت نداشتند زیرتازیانه نکوهش گرفت. علی علیه السّلام میفرماید: در کتاب خدا آیهای هست که نه کسی پیش از من به آن عمل کرده و نه کسی بعد از من به آن عمل خواهد کرد و این آیه، آیه مناجات است که چون نازل شد، من دیناری داشتم و آن را با ده درهم عوض کردم و آن قدر وقت دیدار خصوصی از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله گرفتم که تمام شد و دیگر پولی برای صدقه دادن برایم نماند. این آیه با آیه «ءَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُواْ بَینْ َ یَدَیْ نجَْوَئکمُ ْ صَدَقَاتٍ...» - . مجادله/ 13 - منسوخ شد .
و ثعلبی آورده است که علی علیه السّلام فرمود: چون این آیه نازل شد، پیامبر خدا
صَلی الله علیهِ و آله مرا احضار فرمود و گفت: نظر تو چیست؟ یک دینار خوب است؟ عرض کردم: تاب و توان آن را ندارند. فرمود: پس چقدر؟ عرض کردم دانه خرمایی یا دانهای جو. فرمود: چقدر کم و ناچیز گرفتی؟! سپس آیه: «ءَ أَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُواْ ...» نازل شد:( شعر):
-«اگر اشکها بر گونهها جاری شوند/ روشن خواهد شد چه کسانی براستی گریه میکنند و چه کسانی تظاهر به گریستن مینمایند»
ابن عمر گوید: علی علیه السّلام از سه مزّیت برخوردار شد که اگر یکی از آنها برای من بود، از گلّههای شتران سرخ مو برایم خوشایندتر بود: افتخار ازدواج او با فاطمه ، به دست گرفتن پرچم لشکر اسلام در جنگ خیبر و آیه «نجوی». - . کشف الغمة: 48 -
الطرائف: این روایت در کتابهای: الجمع بین الصحاح الستّۀ، مناقب ابن مغازلی و تفسیر ثعلبی به نقل از مجاهد نقل گردیده است. - . الطرائف : 12 -
مولف: طبرسی نیز این روایات را به همین شکل نقل کرده و سپس گوید: مجاهد و قتاده گفتهاند چون مردم از ملاقات خصوصی بدون پرداخت صدقه با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله منع شدند، کسی جز علی علیه السّلام با وی دیدار نفرمود. او یک دینار درشت داشت که آن را صدقه داد تا به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ملاقات کند و بعد از آن آیهای نازل شد که آیه قبل را نسخ نمود و مردم اجازه یافتند، دوباره چون گذشته با آن حضرت ملاقات کنند.
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً قَالَ إِذَا سَأَلْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ حَاجَةً فَتَصَدَّقُوا بَیْنَ یَدَیِ حَاجَتِکُمْ لِیَکُونَ أَقْضَی لِحَوَائِجِکُمْ فَلَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ أَحَدٌ إِلَّا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَإِنَّهُ تَصَدَّقَ بِدِینَارٍ وَ نَاجَی رَسُولَ اللَّهِ بِعَشْرِ نَجَوَاتٍ (2).
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً قَالَ قَدَّمَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاهُ صَدَقَةً ثُمَّ نَسَخَهَا قَوْلُهُ- أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ.
وَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَسَنِیُّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ خُنَیْسٍ عَنْ صَبَّاحٍ عَنْ لَیْثِ بْنِ أَبِی سُلَیْمٍ عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ
ص: 378
عَلَیْهِ إِنَّ فِی کِتَابِ اللَّهِ لآَیَةً مَا عَمِلَ بِهَا أَحَدٌ قَبْلِی وَ لَا یَعْمَلُ بِهَا أَحَدٌ بَعْدِی- آیَةَ النَّجْوَی إِنَّهُ کَانَ لِی دِینَارٌ فَبِعْتُهُ بِعَشَرَةِ دَرَاهِمَ فَجَعَلْتُ أُقَدِّمُ بَیْنَ یَدَیْ کُلِّ نَجْوَةٍ (1) أُنَاجیهَا النَّبِیَّ دِرْهَماً قَالَ فَنَسَخَتْهَا قَوْلُهُ- أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ إِلَی قَوْلِهِ وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (2).
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: العزّ محّدث حنبلی درباره آیه: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَینْ َ یَدَیْ نجَْوَئکمُ ْ صَدَقَةً» گوید: این آیه درباره علی علیه السّلام نازل شده است. - . کشف الغمة: 92 -
ابوبکر بن مردویه نیز از چند طریق این روایت را نقل کرده است. - . کشف الغمّه: 93 -
مولف: ابن بطریق در کتاب «العمدۀ» همه روایات گذشته و آنچه بعداً خواهد آمد را با اسنادهای خود از ثعلبی، ابن مغازلی، رزین عبدری و دیگران نقل کرده است. - . العمدة: 94-93 - و در کتاب مستدرک از ابونعیم با سند خود از ابن عباس روایت کرده است که وی درباره آیه: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ ...» میگوید: خداوند سخن گفتن با پیامبر را منع فرمود مگر اینکه شخص یک درهم صدقه بدهد. با نزول این آیه مردم از دادن صدقه خودداری کرده و بخل ورزیدند و دیگر به دیدار رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله نیامدند. و جز علی علیه السّلام کسی این کار را نکرد.
و با سند خود از مجاهد مینویسد: علی علیه السّلام فرمود: چون این آیه (آیه نجوی) نازل گشت، کسی جز من به آن عمل نکرد تا نسخ شد.
و با سند خود از علی بن علقمه از علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت میکند که آن حضرت فرمود: چون آیه: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ ...» نازل شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مرا احضار فرمود و گفت: به نظر تو یک دینار برای هر دیدار مناسب است؟ عرض کردم: توان و تحمّل آن را ندارند. فرمود: پس چقدر؟ گفتم: دانهای جو! فرمود: خیلی اندک و ناچیز است. سپس آیه: «ءَ أَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُواْ بَینْ َ یَدَیْ نجَْوَئکمُ ْ صَدَقَاتٍ...» نازل شد و خداوند متعال به خاطر من این بار را از دوش امّت برداشت و این آیه نه پیش از من در باره کسی و نه بعد از من در باره کسی نازل نگشته و نازل نخواهد شد.
الطرائف: ابن مردویه در «المناقب» از چهار طریق این روایت را نقل کرده که سند یکی از آنها به سالم بن ابی الجعد و علی علیه السّلام میرسد.
**[ترجمه]
عم، إعلام الوری عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ: قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام آیَةٌ مِنَ الْقُرْآنِ لَمْ یَعْمَلْ أَحَدٌ بِهَا قَبْلِی (3) وَ لَا یَعْمَلُ بِهَا أَحَدٌ بَعْدِی آیَةُ النَّجْوَی کَانَ عِنْدِی دِینَارٌ فَبِعْتُهُ بِعَشَرَةِ دَرَاهِمَ فَکُلَّمَا أَرَدْتُ أَنْ أُنَاجِیَ النَّبِیَّ تَصَدَّقْتُ بِدِرْهَمٍ ثُمَّ نُسِخَتْ بِقَوْلِهِ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ
وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی بِی خَفَّفَ اللَّهُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَلَمْ یَنْزِلْ فِی أَحَدٍ بَعْدِی.
وَ رَوَی السُّدِّیُّ عَنْ أَبِی مَالِکٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَ النَّاسُ یُنَاجُونَ رَسُولَ اللَّهِ فِی الْخَلَإِ (4) إِذَا کَانَتْ لِأَحَدِهِمْ حَاجَةٌ فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَفَرَضَ اللَّهُ عَلَی مَنْ نَاجَاهُ سِرّاً أَنْ یَتَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فَکَفُّوا عَنْهُ وَ شَقَّ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ (5).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: در معنای آیه : «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَینْ َ یَدَیْ نجَْوَئکمُ ْ صَدَقَةً» گوید: اگر از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله حاجتی داشتید، صدقهای برای برآورده شدن حاجت خود بدهید. اما کسی جز امیرالمؤمنین علیه السّلام چنین نکرد و تنها او بود که یک دینار صدقه داد و ده بار با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دیدار خصوصی کرد .
احمد بن زیاد با سند خود از امام باقر علیه السّلام ما را روایت کرد که آن حضرت در پاسخ سؤال من درباره آیه: «إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَینْ َ یَدَیْ نجَْوَئکمُ ْ صَدَقَةً» فرمود: علی علیه السّلام برای ملاقات با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله صدقه داد و سپس این آیه با آیه: «ءَ أَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُواْ بَینْ َ یَدَیْ نجَْوَئکمُ ْ صَدَقَاتٍ...» منسوخ شد.
عبدالرحمن بن محمد حسنی با سند خود از مجاهد روایت کرد که علی علیه السّلام فرمود: در قرآن آیهای هست که پیش از من کسی بدان عمل نکرده و بعد از من هم کسی به آن عمل نخواهد کرد و این آیه ، آیه «نجوی» میباشد. چون این آیه نازل شد، من یک دینار داشتم که آن را با ده درهم عوض کردم و برای هر ملاقات با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله یک درهم آن را صدقه میدادم. این آیه با آیه: «ءَ أَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُواْ بَینْ َ یَدَیْ نجَْوَئکمُ ْ صَدَقَاتٍ... تعلمون» منسوخ شد. - . تفسیر قمی : 670 -
**[ترجمه]
یف، الطرائف فِی الْجَمْعِ بَیْنَ الصِّحَاحِ السِّتَّةِ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْبُخَارِیُّ قَوْلُهُ تَعَالَی إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً نَسَخَتْهَا آیَةٌ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ علیه السلام مَا عَمِلَ بِهَذِهِ الْآیَةِ غَیْرِی وَ بِی خَفَّفَ اللَّهُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَمْرَ هَذِهِ الْآیَةِ (6).
وَ وَجَدْتُ فِی کِتَابٍ عَتِیقٍ رِوَایَةَ أَبِی عُمَیْرٍ الزَّاهِدِ فِی تَفْسِیرِ کَلَامٍ لِعَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ آیَةُ الصَّدَقَةِ مَعَ النَّجْوَی دَعَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً فَقَالَ مَا تُقَدِّمُونَ (7) مِنَ الصَّدَقَةِ
ص: 379
بَیْنَ یَدَیِ النَّجْوَی؟ قَالَ یُقَدِّمُ أَحَدُهُمْ حَبَّةً مِنَ الْحِنْطَةِ فَمَا فَوْقَ ذَلِکَ قَالَ فَقَالَ لَهُ الْمُصْطَفَی صلی الله علیه و آله إِنَّکَ لَزَهِیدٌ أَیْ فَقِیرٌ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَجَاءَ عَلِیٌّ فِی حَاجَةٍ بَعْدَ ذَلِکَ الْوَقْتِ وَ النَّاسُ قَدِ اجْتَمَعُوا فَوَضَعَ دِینَاراً ثُمَّ تَکَلَّمَ وَ مَا کَانَ یَمْلِکُ غَیْرُهُ قَالَ تَخَلَّی النَّاسُ (1) ثُمَّ خَفَّفَ عَنْهُمْ بِرَفْعِ الصَّدَقَةِ.
**[ترجمه]اعلام الوری: از مجاهد نقل میکند که علی علیه السّلام فرمود: آیه ای در قرآن هست که کسی پیش از من بدان عمل نکرده و کسی هم بعد از من به آن عمل نخواهد کرد و این آیه، آیه «نجوی» میباشد. وقتی این آیه نازل شد من دیناری داشتم که آن را با ده درهم عوض کردم و هربار که قصد ملاقات با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را میکردم، یک درهم آن را صدقه میدادم. این آیه با نزول آیه: «فَإِن لَّمْ تجَِدُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» نسخ شد.
در روایتی دیگر آمده است که فرمود: خداوند به خاطر من این بار را از دوش اُمت برداشت و بعد از من چنین آیهای درباره کسی نازل نشده است.
سدّی از ابن ماالک و او از ابن عباس روایت کرده که گفت: مردم چون حاجتی پیدا میکردند، در خلوت با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دیدار میکردند و دیدارشان به درازا میکشید. این رفتار رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را میآزرد از این رو خداوند آیه ای را نازل فرمود که به موجب آن هرکس طالب دیدار خصوصی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میشد، باید صدقهای میداد. نزول این آیه بر آن جماعت گران آمد و دیگر به دیدار پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نیامدند تا مجبور به صدقه دادن نباشند. - . اعلام الوری : 112 -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ مَعاً عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ حَسَنِ بْنِ حُسَیْنٍ عَنْ حَنَانِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً قَالَ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ علیه السلام خَاصَّةً کَانَ لَهُ دِینَارٌ فَبَاعَهُ بِعَشَرَةِ دَرَاهِمَ فَکَانَ کُلَّمَا نَاجَاهُ قَدَّمَ دِرْهَماً حَتَّی نَاجَاهُ عَشْرَ مَرَّاتٍ ثُمَّ نُسِخَتْ فَلَمْ یَعْمَلْ بِهَا أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ (2).
**[ترجمه]الطرائف: در کتاب «الجمع بین الصحاح الستّه» آمده است که ابوعبدالله بخاری درباره آیه: «إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَینْ َ یَدَیْ نجَْوَئکمُ ْ صَدَقَةً» گفته است: این آیه با آیه «فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُواْ وَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ» منسوخ شد. امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: کسی جز من به این آیه عمل نکرد و به خاطر من بود که خداوند این بار را از دوش امّت برداشت. - . الطرائف : 13 -
در کتابی کهنه و قدیمی روایتی از ابوعمیر زاهد در تفسیر کلامی از علی علیه السّلام خواندم که گفت: چون آیه «نجوی» نازل شد، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را صدا زده و فرمود: برای گرفتن وقت ملاقات به عنوان صدقه چه میدهید؟ علی علیه السّلام گفت: از یک دانه گندم به بالا. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: تو مردی فقیری! ابن عباس گوید: سپس علی علیه السّلام در حضور جمع بسیاری از مردم یک دینار- که تمام داراییش بود- صدقه داد و با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به گفتگو نشست. راوی گوید: مردم برای ندادن صدقه از دیدار پیامبر صَلی الله علیهِ و آله سر باز زدند لذا خداوند این تکلیف را از آنان برداشت.
[6. کنز جامع الفوائد: محمد بن العباس با سندی از ابن عباس روایت میکند که گفت: آیه: «إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَینْ َ یَدَیْ نجَْوَئکمُ ْ صَدَقَةً» اختصاصاً درباره علی علیه السّلام نازل شد. او یک دینار داشت که آن را با ده درهم عوض کرد و هربار که به دیدار رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میرفت، یک درهم آن را صدقه میداد و بدین ترتیب ده بار با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ملاقات خصوصی کرد. سپس این آیه منسوخ شد و هرگز أحدی جز علی علیه السّلام به آن عمل نکرد. - . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْحَکَمِ بْنِ ظُهَیْرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ السُّدِّیِّ عَنْ عَبْدِ خَیْرٍ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: کُنْتُ أَوَّلَ مَنْ نَاجَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ عِنْدِی دِینَارٌ فَصَرَفْتُهُ بِعَشَرَةِ دَرَاهِمَ وَ کَلَّمْتُ رَسُولَ اللَّهِ عَشْرَ مَرَّاتٍ کُلَّمَا أَرَدْتُ أَنْ أُنَاجِیَهُ تَصَدَّقْتُ بِدِرْهَمٍ فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَی أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ الْمُنَافِقُونَ مَا یَأْلُو مَا یَنْجَشُ لِابْنِ عَمِّهِ (3) حَتَّی نَسَخَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ إِلَی آخِرِ الْآیَةِ ثُمَّ قَالَ علیه السلام فَکُنْتُ أَوَّلَ مَنْ عَمِلَ بِهَذِهِ الْآیَةِ وَ آخِرَ مَنْ عَمِلَ بِهَا فَلَمْ یَعْمَلْ بِهَا أَحَدٌ قَبْلِی وَ لَا بَعْدِی (4).
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: علی علیه السّلام میفرماید: من اوّلین کسی بودم که بعد از نزول آیه «نجوی» با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دیدار و گفتگو کردم. دیناری داشتم که آن را با ده درهم عوض کردم و با آن ده بار با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ملاقات کردم، بدین معنی که هربار که به دیدار وی میرفتم یک درهم در حضور او صدقه میدادم . این کار بر صحابه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله گران آمده و منافقان گفتند: با پسر عموی خودش تبانی کرده تا دیگران را اغوا کند مردم پول بپردازند.پس آیه: «ءَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُواْ بَینْ َ یَدَیْ نجَْوَئکمُ ْ صَدَقَاتٍ...» نازل شد و آن را نسخ کرد. سپس فرمود: من تنها کسی بودم که به این آیه عمل کردم و قبل و بعد از من کسی بدان عمل نکرده است. - . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ أَیُّوبَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً قَالَ إِنَّهُ
ص: 380
حَرَّمَ کَلَامَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ رَخَّصَ لَهُمْ فِی کَلَامِهِ بِالصَّدَقَةِ فَکَانَ إِذَا أَرَادَ الرَّجُلُ أَنْ یُکَلِّمَهُ تَصَدَّقَ بِدِرْهَمٍ ثُمَّ کَلَّمَهُ بِمَا یُرِیدُ قَالَ فَکَفَّ النَّاسُ عَنْ کَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ بَخِلُوا أَنْ یَتَصَدَّقُوا قَبْلَ کَلَامِهِ فَتَصَدَّقَ عَلِیٌّ علیه السلام بِدِینَارٍ کَانَ لَهُ فَبَاعَهُ بِعَشَرَةِ دَرَاهِمَ فِی عَشْرِ کَلِمَاتٍ سَأَلَهُنَّ رَسُولَ اللَّهِ وَ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ غَیْرُهُ وَ بَخِلَ أَهْلُ الْمَیْسَرَةِ أَنْ یَفْعَلُوا ذَلِکَ فَقَالَ الْمُنَافِقُونَ مَا صَنَعَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ الَّذِی صَنَعَ مِنَ الصَّدَقَةِ إِلَّا أَنَّهُ أَرَادَ أَنْ یُرَوِّجَ لِابْنِ عَمِّهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ إِمْسَاکِهَا وَ أَطْهَرُ یَقُولُ وَ أَزْکَی لَکُمْ مِنَ الْمَعْصِیَةِ- فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا الصَّدَقَةَ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ- أَ أَشْفَقْتُمْ یَقُولُ الْحَکِیمُ أَ أَشْفَقْتُمْ یَا أَهْلَ الْمَیْسَرَةِ- أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ یَقُولُ قُدَّامَ نَجْوَاکُمْ یَعْنِی کَلَامَ رَسُولِ اللَّهِ صَدَقَةً عَلَی الْفُقَرَاءِ- فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا یَا أَهْلَ الْمَیْسَرَةِ- وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ یَعْنِی تَجَاوَزَ عَنْکُمْ إِذْ لَمْ تَفْعَلُوا- فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ یَقُولُ أَقِیمُوا الصَّلَوَاتِ الْخَمْسَ- وَ آتُوا الزَّکاةَ یَعْنِی أَعْطُوا الزَّکَاةَ یَقُولُ تَصَدَّقُوا فَنُسِخَتْ مَا أُمِرُوا بِهِ عِنْدَ الْمُنَاجَاةِ بِإِتْمَامِ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاةِ- وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ بِالصَّدَقَةِ فِی الْفَرِیضَةِ وَ التَّطَوُّعِ- وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ أَیْ بِمَا تُنْفِقُونَ خَبِیرٌ (1).
أقول: قال الشیخ (2) شرف الدین بعد نقل هذه الأخبار اعلم أن محمد بن العباس رحمه الله ذکر فی تفسیره سبعین حدیثا من طریق الخاصة و العامة یتضمن أن المناجی للرسول هو أمیر المؤمنین علیه السلام دون الناس أجمعین اخترنا منها هذه الثلاثة أحادیث ففیها غنیة و نقلت من مؤلف شیخنا أبو جعفر الطوسی رحمه الله هذا الحدیث.
ذَکَرَهُ أَنَّهُ فِی جَامِعِ التِّرْمِذِیِّ وَ تَفْسِیرِ الثَّعْلَبِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلْقَمَةَ الْأَنْمَارِیِّ یَرْفَعُهُ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: بِی خَفَّفَ اللَّهُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ لِأَنَّ اللَّهَ امْتَحَنَ الصَّحَابَةَ بِهَذِهِ الْآیَةِ فَتَقَاعَسُوا (3)
ص: 381
عَنْ مُنَاجَاةِ الرَّسُولِ وَ کَانَ قَدِ احْتَجَبَ فِی مَنْزِلِهِ مِنْ مُنَاجَاةِ کُلِّ أَحَدٍ إِلَّا مَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ وَ کَانَ مَعِی دِینَارٌ فَتَصَدَّقْتُ بِهِ فَکُنْتُ أَنَا سَبَبَ التَّوْبَةِ مِنَ اللَّهِ عَلَی الْمُسْلِمِینَ حِینَ عَمِلْتُ بِالْآیَةِ وَ لَوْ لَمْ یَعْمَلْ بِهَا أَحَدٌ لَنَزَلَ الْعَذَابُ لِامْتِنَاعِ الْکُلِّ مِنَ الْعَمَلِ بِهَا.
**[ترجمه]ابن عباس درباره آیه: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَینْ َ یَدَیْ نجَْوَئکمُ ْ صَدَقَةً» گوید: خداوند با این آیه سخن گفتن با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را حرام فرمود و لازم بود اگر کسی قصد گفتگو با وی را داشت، یک درهم صدقه بدهد. اما با وجود چنین شرطی دیگر کسی حاضر نبود به دیدار پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بیاید و با وی گفتگو کند. لذا علی علیه السّلام که یک دینار داشت آن را با ده درهم عوض کرد و با آن ده بار به گفتگو با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله پرداخت و کسی از مسلمانان جز علی علیه السّلام به این آیه عمل نکرد. مردان ثروتمند نیز بُخل ورزیده و از دادن صدقه امتناع کردند در این موقع منافقان گفتند: علی بن ابی طالب این کار را برای بازار گرمی عموزادهاش انجام میدهد. پس آیه: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَینْ َ یَدَیْ نجَْوَئکمُ ْ صَدَقَةً ذَالِکَ خَیرٌْ لَّکمُ ْ» یعنی از «بخل ورزیدن» و «أطهر» یعنی پاکیزهتر برای شما از نافرمانی کردن «فَإِن لَّمْ تجَِدُواْ» یعنی چیزی که صدقه بدهید «فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» * «ءَ أَشْفَقْتُمْ» حکیم گوید: ای ثروتمندان، ترسیدید؟! «أَن تُقَدِّمُواْ بَینْ َ یَدَیْ نجَْوَئکمُ ْ» یعنی برای گفتگو کردن با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله صدقهای به فقرا بدهید؟ «فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُواْ» ای ثروتمندان «وَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ» یعنی ازشما میگذرد اگر صدقه ندهید «فَأَقِیمُواْ الصَّلَوةَ» یعنی نمازهای پنجگانه را به جا آورید «وَ ءَاتُواْ الزَّکَوةَ» یعنی زکات بپردازید، میگوید: صدقه بدهید، سپس با پایان نماز و پرداخته شدن زکات، آیه «نجوی» منسوخ شد. «وَ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» با صدقه دادن واجب و داوطلبانه( خدا و رسولش را اطاعت کنید) «وَ اللَّهُ خَبِیرُ بِمَا تَعْمَلُونَ» یعنی به آنچه انفاق میکنید آگاه است. - . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی -
مولف: شیخ شرف الدین پس از نقل این روایات میگوید: بدان که محمّد بن العباس- رحمۀ الله علیه- در تفسیر خود هفتاد حدیث از طرق خاصه و عامه روایت کرده که مضمون همه آنها این است که پس از نزول آیه «نجوی» تنها کسی که صدقه داد و با رسول خدا در خلوت گفتگو کرد، امیرالمؤمنین علیه السّلام بود و ما از میان آنها این سه حدیث را نقل کردیم که ما را از نقل بقیه بینیاز میکنند. و از کتاب ابوجعفر طوسی- رحمه الله – نیز این آیات را روایت کردم که آن را از جامع ترمذی و تفسیر ثعلبی با سند خود از علقمه انماری نقل میکند که آن را به علی علیه السّلام رسانده و در آن میفرماید: خداوند به خاطر من دیدار رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را بر این امّت آسان گردانید، زیرا خداوند با این آیه صحابه را امتحان کرد اما آنها عملکرد قابل قبولی از خود نشان ندادند و شتابی از آنها برای دیدار رسول خدا دیده نشد. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در این مدّت در خانه نشسته بود و با هیچ کس ملاقات نمیکرد تا صدقه بدهد. من هم فقط یک دینار داشتم که آن را صدقه دادم و همین موجب گردید که خداوند عمل مرا به این آیه قبول کند و بقیه را از عمل به آن معاف نماید و اگر من به آن عمل نمیکردم، به دلیل بر زمین ماندن أمر خدا، قطعاً عذاب او بر همه نازل میشد.]
**[ترجمه]
عمله صلوات الله علیه بآیة النجوی دون غیره من الصحابة مما أجمع علیه المحدثون و المفسرون و سیأتی الأخبار الکثیرة فی ذلک فی باب سخائه علیه السلام.
**[ترجمه]انحصار عمل به آیه «نجوی» به امیرالمؤمنین علیه السّلام از میان آن همه صحابه که مورد اجماع راویان و مفسّران هم هست، امری پر معناست که در باب سخاوت ان حضرت در خصوص آن به تفصیل سخن خواهیم گفت.
**[ترجمه]
(1) وَ رَوَی الْحَافِظُ أَبُو نُعَیْمٍ فِی کِتَابِ مَا نَزَلَ مِنَ الْقُرْآنِ فِی عَلِیٍّ علیه السلام بِسَنَدِهِ عَنِ ابْنِ جَرِیحٍ عَنْ عَطَاءٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ عَنْ مُقَاتِلٍ عَنِ الضَّحَّاکِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ الْآیَةَ لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ یَقْدِرُ أَنْ یُنَاجِیَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی یَتَصَدَّقَ قَبْلَ ذَلِکَ فَکَانَ أَوَّلُ مَنْ تَصَدَّقَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَصَرَفَ دِینَاراً بِعَشَرَةِ دَرَاهِمَ وَ تَصَدَّقَ بِهَا وَ نَاجَی رَسُولَ اللَّهِ بِعَشَرَةِ کَلِمَاتٍ.
**[ترجمه]الحافظ ابو نعیم در کتاب «ما نزل من القرآن فی علی علیه السّلام» با سند خود از ابن عباس روایت میکند که گفت: چون آیه: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ ..» نازل شد، کسی نمیتوانست به طور خصوص با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله گفتگو کند مگر اینکه پیش از آن صدقه بپردازد. و اوّلین کسی که صدقه داد علی بن ابی طالب علیه السّلام بود. وی دیناری داشت که آن را با ده درهم عوض کرد و توانست ده بار با آن به طور خصوصی با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله گفتگو کند.
**[ترجمه]
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَرَّمَ کَلَامَ الرَّسُولِ فَإِذَا أَرَادَ الرَّجُلُ أَنْ یُکَلِّمَهُ تَصَدَّقَ بِدِرْهَمٍ ثُمَّ تَکَلَّمَهُ بِمَا یُرِیدُ فَکَفَّ النَّاسُ عَنْ کَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ وَ بَخِلُوا أَنْ یَتَصَدَّقُوا قَبْلَ کَلَامِهِ قَالَ وَ تَصَدَّقَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ غَیْرُهُ فَقَالَ الْمُنَافِقُونَ مَا صَنَعَ عَلِیٌّ الَّذِی صَنَعَ مِنَ الصَّدَقَةِ إِلَّا أَنَّهُ أَرَادَ أَنْ یُرَوِّجَ لِابْنِ عَمِّهِ.
**[ترجمه]و با سند خود از ابن عباس روایت میکند که خداوند عزّوجل گفتگو را با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله حرام کرد مگر اینکه طالب این گفتگو درهمی را صدقه بدهد. با این حُکم مردم از سخن گفتن با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله سر باز زدند و بخلشان مانع صدقه دادنشان شد. اما علی علیه السّلام صدقه داد و با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله گفتکو کرد؛ پس منافقان گفتند: این کار علی فقط بدان جهت بود که برای پسر عمویش تبلیغ و بازار گرمی کند.
**[ترجمه]
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِی الْجَعْدِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا تَقُولُ فِی دِینَارٍ قُلْتُ لَا یُطِیقُونَهُ قَالَ کَمْ قُلْتُ شَعِیرَةً قَالَ إِنَّهُ لَزَهِیدٌ (2) فَنَزَلَتْ: أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ الْآیَةَ قَالَ فَبِی خَفَّفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَلَمْ تَنْزِلْ فِی أَحَدٍ قَبْلِی وَ لَمْ یَنْزِلْ فِی أَحَدٍ بَعْدِی.
قال و رواه إبراهیم بن أبی اللیث عن الأشجعی و رواه القاسم الحرمی عن الثوری.
**[ترجمه]و با سند خود از علی علیه السّلام روایت میکند که آن حضرت فرمود: چون این آیه نازل شد، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود: نظر تو درباره یک دینار صدقه چیست؟ گفتم: تاب و توان آن را ندارند. فرمود: چقدر باشدخوب است؟ گفتم: یک دانه جو! فرمود: تو اندک گرفتی! سپس آیه: «ءَ أَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُواْ بَینْ َ یَدَیْ نجَْوَئکمُ ْ صَدَقَاتٍ...» نازل گردید. علی علیه السّلام در ادامه فرمود: به خاطر من بود که خداوند عزّوجل این بار را از دوش امّت برداشت و چنین آیهای تاکنون درباره أحدی جزمن نازل نشده و نمیشود. راوی گوید: این روایت را ابراهیم بن أبی اللیث با سند خود از ثوری نیز نقل کرده است.
**[ترجمه]
وَ رَوَی إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ فِی فَرَائِدِ السِّمْطَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ نَاجَی
ص: 382
رَسُولَ اللَّهِ عَشْرَ مَرَّاتٍ بِعَشْرِ کَلِمَاتٍ قَدَّمَهَا عَشْرَ صَدَقَاتٍ فَسَأَلَ فِی الْأُولَی مَا الْوَفَاءُ قَالَ التَّوْحِیدُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ثُمَّ قَالَ وَ مَا الْفَسَادُ قَالَ الْکُفْرُ وَ الشِّرْکُ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ وَ مَا الْحَقُّ قَالَ الْإِسْلَامُ وَ الْقُرْآنُ وَ الْوَلَایَةُ إِذَا انْتَهَتْ إِلَیْکَ قَالَ وَ مَا الْحِیلَةُ قَالَ تَرْکُ الْحِیلَةِ (1) قَالَ وَ مَا عَلَیَّ قَالَ طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِهِ قَالَ وَ کَیْفَ أَدْعُو اللَّهَ تَعَالَی قَالَ بِالصِّدْقِ وَ الْیَقِینِ قَالَ وَ مَا أَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَی قَالَ الْعَافِیَةَ (2) قَالَ وَ مَا ذَا أَصْنَعُ لِنَجَاةِ نَفْسِی قَالَ کُلْ حَلَالًا وَ قُلْ صِدْقاً قَالَ وَ مَا السُّرُورُ قَالَ الْجَنَّةُ قَالَ وَ مَا الرَّاحَةُ قَالَ لِقَاءُ اللَّهِ تَعَالَی فَلَمَّا فَرَغَ نُسِخَ حُکْمُ الْآیَةِ.
أقول: ثم روی المضامین السابقة بأسانید جمة.
و قال البیضاوی و فی هذا الأمر تعظیم الرسول و إنفاع الفقراء و النهی عن الإفراط فی السؤال و المیز بین المؤمن المخلص و المنافق (3) و محب الآخرة و محب الدنیا و اختلف فی أنه للندب أو للوجوب لکنه منسوخ بقوله أَ أَشْفَقْتُمْ و هو و إن اتصل به تلاوة لم یتصل به نزولا
وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام إِنَّ فِی کِتَابِ اللَّهِ آیَةً مَا عَمِلَ بِهَا أَحَدٌ غَیْرِی کَانَ لِی دِینَارٌ فَصَرَفْتُهُ فَکُنْتُ إِذَا نَاجَیْتُهُ تَصَدَّقْتُ بِدِرْهَمٍ.
و هو علی القول بالوجوب لا یقدح فی غیره فلعله لم یتفق للأغنیاء مناجاة فی مدة بقائه إذ روی أنه لم یبق إلا عشرا و قیل إلا ساعة انتهی (4).
أقول لا یخفی أن اختصاصه بتلک الفضیلة الدالة علی غایة حبه للرسول و زهده فی الدنیا و إیثاره الآخرة علیها و مسارعته فی الخیرات و الطاعات یدل علی فضله علی سائر
ص: 383
الصحابة المستلزم لأحقیته للإمامة و قبح تقدیم غیره علیه و یدل علی نقص عظیم و جرم جسیم لمن تقدم علیه فی الخلافة لتقصیرهم فی هذا الأمر الحقیر الذی کان یتأتی بأقل من درهم فاختاروا بذلک مفارقة الرسول صلی الله علیه و آله و ترکوا صحبته الشریفة و تقصیرهم فی ذلک یدل علی تقصیرهم فی الطاعات الجلیلة و الأمور العظیمة بطریق أولی فکم بین من یبذل نفسه لرسول الله لتحصیل رضاه (1) و بین من یبخل بدرهم لإدراک سعادة نجواه بل یدل ترک إنفاقهم علی نفاقهم کما اعترف به البیضاوی فی أول الأمر (2) و ما اعتذر به أخیرا (3) فلا یخفی بعده و مخالفته لما یدعون من بذلهم الأموال الجزیلة فی سبیل الله و کیف لا یقدر من یبذل مثل تلک الأموال الجزیلة علی إنفاق بعض درهم بل شق تمرة فی عشرة أیام کما ذکره أکثر مفسریهم کالزمخشری (4) و ابن المرتضی (5) و غیرهما و أعجب من ذلک ما اعتذر به القاضی عبد الجبار بتجویز عدم اتساع الوقت لذلک فإنه مع استحالته فی نفسه عند الأکثر (6) ینافیه أکثر الروایات الواردة فی هذا الباب فإن أکثرها دلت علی أنه ناجاه عشر مرات قبل النسخ مع قطع النظر عن روایة عشرة أیام و أیضا ذکر التوبة بعد ذلک یدل علی تقصیرهم.
و أفحش من ذلک ما ذکره الرازی الناصبی حیث قال سلمنا أن الوقت قد وسع إلا أن الإقدام علی هذا العمل مما یضیق قلب الفقیر الذی لا یجد شیئا و ینفر الرجل الغنی فلم یکن فی ترکه معرة (7) لأن الذی یکون سبب الألفة أولی عما یکون سببا للوحشة و أیضا الصدقة عند المناجاة واجبة و أما المناجاة فلیست بواجبة و لا مندوبة بل الأولی ترک المناجاة کما بینا من أنها لو کانت کانت سببا لسأمة النبی صلی الله علیه و آله انتهی (8).
ص: 384
أقول: لا أظن عاقلا یفهم من کلامه هذا سوی التعصب و العناد أو یحتاج إلی بیان لخطائه لظهور الفساد و لعل النصب أعمی عینه عن سیاق الآیة و ما عاتب الله تعالی تارکی ذلک بقوله أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ و قوله فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ و عن افتخار أمیر المؤمنین علیه السلام بذلک إذ علی ما زعمه هذا الشقی کان اللازم علیه صلوات الله علیه الاعتذار لا الافتخار و عن تمنی ابن صنمه الذی سبق فی الأخبار (1) و عن أنه و إن فرض أنه یضیق قلب فقیر لا یقدر علی الإنفاق فهو یوسع قلب فقیر آخر یصل إلیه هذا المال و یسره (2) و عن أن الأنس برسول ربه یجبر وحشة هذا الغنی (3) المطبوع علی قلبه لو سلم أن فیها مفسدة و لم یتفطن أن ذلک اعتراض علی الله فی بعث هذا الحکم و الخطاب و بعد أن یسقط (4) بزعمه عن صنمیه و مناتیه (5) اللوم و العتاب لا یبالی بنسبة الخطأ إلی رب الأرباب إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ عُجابٌ و لوضوح تعصبه فی هذا الباب تعرض النیسابوری أیضا للجواب و قال هذا الکلام لا یخلو عن تعصب ما و من أین یلزمنا أن نثبت مفضولیة علی علیه السلام فی کل خصلة و لم لا یجوز أن تحصل له فضیلة لم توجد لغیره من أکابر الصحابة ثم ذکر روایة ابن عمر و تمنیه ثبوت هذه الفضیلة له ثم قال و هل یجوز منصف أن مناجاة النبی منقصة (6) علی أنه لم یرد فی الآیة النهی عن المناجاة و إنما ورد تقدیم الصدقة علی المناجاة فمن عمل بالآیة حصلت له الفضیلة من جهتین من جهة سد خلة (7) بعض الفقراء و من جهة محبة نجوی الرسول صلی الله علیه و آله ففیها القربة منه و حل المسائل العویصة (8) و إظهار أن نجواه أحب إلی المناجی من المال انتهی (9).
ص: 385
**[ترجمه]ابراهیم بن محمد در کتاب «فرائد السّمطین» با سند خود از علی علیه السّلام روایت کرده است که وی ده بار با رسول خدا گفتگو کرده و هربار پیشاپیش یک درهم صدقه داده است. بار اول از آن حضرت پرسید: وفا چیست؟ فرمود: توحید است یعنی شهادت «لا إله ألّا الله» دادن. بار دوم از وی پرسید: فساد چیست؟ فرمود: کفر است و شرک به خدای عزّوجل؟ سپس پرسید: حق چیست؟ فرمود: اسلام و قرآن و ولایت اگر به تو برسد. پرسید حیله چیست؟ فرمود: ترک حیله . پرسید: چه تکلیفی دارم؟ فرمود: اطاعت خدا و رسولش. پرسید: چگونه خدا را بخوانم؟ فرمود: با صدق و یقین. پرسید: از خدا چه بخواهم؟ فرمود: سلامت و عافیت. پرسید: برای نجات خودم چه کنم؟ حضرت فرمود: حلال بخور و راست بگو. پرسید: شادی چیست؟ فرمود: بهشت! پرسید: آرامش چیست؟ فرمود: دیدار خدای متعال! چون این پرسش و پاسخ تمام شد، آیه «نجوی» هم منسوخ گشت.
مولف: سپس مضمونهای گذشته را با اسنادهای متعدد روایت کرده است.
قاضی بیضاوی گوید: هدف از این کار بزرگداشت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و سود رساندن به فقرا و نهی از افراط در پرسش کردن و تمییز مؤمن مخلص از منافق، مشخص شدن دنیاپرستان و آخرت دوستان بود. و اختلاف است در اینکه آیا این امر، استحبابی است یا وجوبی، اما در هر حال با آیه «ءَ أَشْفَقْتُمْ...» منسوخ شده است. هرچند این آیه در تلاوت بعد از آیه «نجوی» آمده لیکن به جهت نزول بلافاصله بعد از آن نازل نشده است.
از علی علیه السّلام نقل است که فرمود: در قرآن آیهای هست که جز من کسی به آن عمل نکرده است. یک دینار داشتم و آن را خرد کردم و هر بار که نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله میرفتم تا از وی پرسش بکنم، یک درهم صدقه میدادم و این خود واجب بودن این پرداخت صدقه را ثابت میکند هرچند انجام ندادن آن توسط دیگران به معنای مجاز بودن بدگویی از آنان نیست، چون شاید در مدت زمان این آیه نجوایی با رسول برای ثروتمندان پیش نیامده باشد، زیرا این آیه به قولی ده روز به قولی دیگر فقط یک ساعت بعد از نزولش منسوخ شد. تمام! - . تفسیر بیضاوی 2 : 214 -
مولف: پوشیده نیست که اختصاص این فضیلت به علی علیه السّلام که نشانه شدّت علاقه وی به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و بیتوجهی به مال دنیا و ایثار تمامی دارایی خود در راه خیر، و طاعات و عبادات وی همگی گواهی میدهند که وی بر دیگر صحابه برتری دارد و محقتر از همه به إمامت و زعامت امّت است کما اینکه بیانگر قبح تقدیم دیگران بر وی بود و چنین کاری از جانب افرادی با وجود او خلافت را پذیرفتند نقصی بزرگ و جرمی نابخشودنی شمرده میشود، اینانی که حتّی حاضر نشدند با صدقه دادن مبلغی کمتر از یک درهم در کنار پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بودن را انتخاب کنند بلکه مصاحبت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را رها کرده و تن به جدایی از آن حضرت دادند و چنین افرادی که حاضر نبودند با اندک هزینهای ثواب مصاحبت رسوا خدا صَلی الله علیهِ و آله را به دست آورند، چگونه تن به عبادتهای دشوار و سخت میدادهاند. آیا کسی که همیشه آماده جانفشانی در راه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بوده تا رضایت وی را جلب کند با کسانی که حتی در دادن یک درهم صدقه بخل میورزند و از سعادت گفتگوی خصوصی با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله خود را محروم میسازند، یکسان هستند؟! ترک این انفاق دلیل محکمی بر نفاق آنهاست و قاضی بیضاوی نیز نخست به این امر اعتراف نموده لیکن بعداً برای آنان عذر تراشیده و در مخالفت با ادّعاهایی که میشود، میگوید:چگونه میشود افرادی که اموال کلانی در راه خدا صرف کردهاند در مدت ده روز از انفاق چند درهم یا حتی نصف یک دانه خرمایی خودداری کنند؟ و همین استدلال را افرادی چون زمخشری و ابن مرتضی و دیگران نیز عیناً تکرار کردهاند. و شگفتتر از این، بهانهای است که قاضی عبدالجبار میآورد و مدعی میشود که صحابه فرصت کافی نداشتهاند تا این تکلیف را انجام دهند و نظر أکثریت نیز خلاف نظر قاضی عبدالجبار است و روایات بسیار نیز خلاف آن را ثابت میکنند زیرا أکثر این روایات حکایت از آن دارند که علی علیه السّلام قبل از منسوخ شدن آیه، توانسته است ده بار با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ملاقات داشته باشد، در ضمن اشاره به پذیرفته شدن توبه آنان در آیه، بیانگر تقصیر آنهاست.
بدتر از قاضی عبدالجبار، مطلبی است که فخرالدین رازی ناصبی بیان میدارد و میگوید: فرض میکنیم که صحابه وقت کافی در اختیار داشتهاند اما باید توجه کرد که این دستور قلب صحابی فقیر را که چیزی برای انفاق نداشت به تنگ میآورد و موجب منفور شدن صحابی غتی می شد، از این رو ترک آن عمل ناپسندی نبوده است زیرا آنچه سبب اُلفت شود در همه حال بهتر از کاری است که موجب دوری و پراکندگی گردد. بعلاوه، صدقه دادن به هنگام درخواست ملاقات با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله واجب بوده اما خودِ درخواست ملاقات که واجب و حتی مستحب هم نبوده است! بلکه اُولی ترک درخواست ملاقات خصوصی بوده است زیرا چنان که بیان کردیم اینگونه ملاقاتها اگر بوده، سبب آزردگی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را فراهم میساخته است. تمام! - . مفاتیح الغیب 8 : 118 -
مولف: گمان نکنم که انسان عاقل از این سخنان بویی جز بوی تعصب و عناد استشمام کند یا اینکه از شدت وضوح به خطا رفتن گوینده، نیازی به استدلال برای رد آن باشد. شاید ناصبی بودن رازی چشم او را برای دیدن سیاق آیه کور کرده از این رو نتوانسته عبارت «ءَ أَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُواْ بَینْ َ یَدَیْ نجَْوَئکمُ ْ صَدَقَاتٍ» و «فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُواْ وَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ» ببیند و اینکه حضرت علی علیه السّلام در عمل کردن به این دستور افتخار میکرده است. این شقی مدّعی است که امیرالمؤمنین به جای افتخار باید از اینکه مزاحم پیامبر صَلی الله علیهِ و آله شده عذرخواهی میکرده است کما اینکه وی فراموش کرده عبدالله بن عمر که اخبار وی گذشت، چه آرزو کرده بود؟ فرض کنیم به قول ایشان عمل به آیه، مؤمنِ فقیر ناتوان از دادن صدقه را در عسر و حرج قرار میدهد، اما فراموش کرده است که این صدقه باعث خوشحالی فقیر دیگری میشده که قرار بوده این صدقه به او داده شود. او نمیتوانسته درک کند که اُنس به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میتواند کورِ دل ثروتمندی چون او را از تنهایی به در آورد، و مترتب بودن مفسده بر این کار به معنای طعن در حکم خداست و اعتراض به اوست که چرا چنین آیهای را نازل کرده است؟! این شخص بعد از اینکه به گمان خود توانست نکوهش و ملامت را از سر دو بت خود (اولی و دومی) دور کند، از نسبت دادن خطا به رب الأرباب إبا نمیکند و این دیگر از آن شگفتیهایی است که نظیر ندارد. تعصّب رازی در این باب به گونهای است که نیشابوری را به واکنش و پاسخگویی وا داشته، گوید: این سخن خالی از برخی تعصبات نیست. ما چرا باید در هر صفتی مفضول بودن علی علیه السّلام را ثابت کنیم؟ چرا نباید او از فضیلتی برخوردار باشد که بزرگان صحابه از آن محرومند؟! سپس روایت ابن عمر را که آرزو کرده بود این فضیلت از آنِ او میشد، نقل کرده و میگوید: آیا یک انسان منصف میتواند شرف هم سخن شدن با رسول خدا صَلی الله علیه و آله را یک «نقص» تلقّی کند؟! آن هم با عنایت به اینکه در آیه مورد نظر مردم از دیدار با رسول خدا نهی نشدهاند! بلکه شرط این دیدار را صدقه دادن دانسته است! بنابراین آنکه به این عمل کرده از دو جهت کسب فضیلت کرده است: از جهت کمک به برخی فقرا و از جهت علاقه به گفتگو با رسول خدا که برکت نزدیک بودن به پیامبر را در بر دارد و هم میتواند بسیاری از مشکلات دشوار را حل کند. ضمن اینکه کسی که پول داده تا مصاحبت پیامبر را به دست آورد، نشان داده است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و مصاحبت او را بر مال دنیا ترجیح میدهد. تمام! - . غرائب القرآن 3: 412 -
**[ترجمه]
مع، معانی الأخبار أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَی عَنِ الْخَشَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (1) قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام (2).
کا، الکافی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ مِثْلَهُ (3).
**[ترجمه]معانی الأخبار : پدرم با سند خود از امام صادق و او از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روایت کرده است که فرمود: مصداق «وَ شاهِدٍ وَ مَشهُودٍ» - . البروج / 3 - {و سوگند به گواه و مورد گواهی!} امیرالمؤمنین است. - . معانی الأخبار : 299 -
کافی: محمد بن یحیی از سلمه بن الخّطاب از علیّ بن حسان نظیر این روایت را نقل کرده است. - . اصول کافی1 : 425 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی بِإِسْنَادِ أَخِی دِعْبِلٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کَانَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ عَلَی الْمِنْبَرِ یَخْطُبُ (4) فَقَالَ وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا مِنْ رَجُلٍ مِنْ قُرَیْشٍ جَرَتْ عَلَیْهِ الْمَوَاسِی إِلَّا وَ قَدْ نَزَلَتْ فِیهِ آیَةٌ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْرِفُهَا کَمَا أَعْرِفُهُ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا آیَتُکَ الَّتِی نَزَلَتْ فِیکَ فَقَالَ إِذَا سَأَلْتَ فَافْهَمْ وَ لَا عَلَیْکَ أَنْ لَا تَسْأَلَ عَنْهَا غَیْرِی أَ قَرَأْتَ سُورَةَ هُودٍ قَالَ نَعَمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ أَ فَسَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ (5) قَالَ نَعَمْ قَالَ فَالَّذِی عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْهُ (6) مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله وَ الَّذِی یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَ هُوَ الشَّاهِدُ وَ هُوَ مِنْهُ أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ أَنَا الشَّاهِدُ وَ أَنَا مِنْهُ صلی الله علیه و آله (7).
ص: 386
**[ترجمه]امالی: طوسی: با اسناد برادرم دعبل از امام رضا علیه السّلام از پدران بزرگوارش نقل کرده است که در یک روز جمعه امیرالمؤمنین علیه السّلام خطبه نماز میخواند و فرمود: قسم به آنکه دانه را شکافت و انسان را آفرید، هیچ مردی در قریش نیست که سر تراشیده باشد مگر اینکه آیه ای از قرآن به او اختصاص داشته باشد که من آن آیه را میشناسم همان طور که آن فردا را میشناسم. پس مردی از جای برخاسته و گفت: یا امیرالمؤمنین، آیهای که درباره شما نازل شده کدام است؟ فرمود: حال که سؤال کردی خوب دریاب و میتوانی از دیگران هم بپرسی. آیا سوره هود علیه السّلام را خواندهای؟ عرض کرد: آری یا امیرالمؤمنین. فرمود: آیا شنیدهای که خداوند در این سوره میفرماید: «أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَ مِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسیَ إِمَامًا وَ رَحْمَةً أُوْلَئکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلَا تَکُ فیِ مِرْیَةٍ مِّنْهُ
إِنَّهُ الحَْقُّ مِن رَّبِّکَ وَ لَکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُون» - . هود / 17 - {آیا کسی که از جانب پروردگارش بر حجّتی روشن است و شاهدی از [خویشان] او، پیرو آن است، و پیش از وی [نیز] کتاب موسی راهبر و مایه رحمت بوده است [دروغ می بافد]؟ آنان [که در جستجوی حقیقت اند] به آن می گروند، و هر کس از گروه های [مخالف] به آن کفر ورزد آتش وعده گاه اوست. پس در آن تردید مکن که آن حقّ است [و] از جانب پروردگارت [آمده است] ولی بیشتر مردم باور نمی کنند.} عرض کرد: بلی! فرمود: آنکه بر حجتی روشن است، محمد صَلی الله علیهِ و آله است و آن شاهدی که از خویشان وی و پیرو آن است، من، علی بن ابی طالب هستم. من آن شاهد هستم و آن خویشاوند پیامبر
صَلی الله علیهِ و آله و سلَّم. - . أمالی شیخ طوسی : 237-236 -
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی أَبِی عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ (1) عَنْ یُونُسَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّمَا نَزَلَتْ أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ یَعْنِی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ یَعْنِی عَلِیّاً أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِمَاماً وَ رَحْمَةً وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی أُولَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ فَقَدَّمُوا وَ أَخَّرُوا فِی التَّأْلِیفِ (2).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم : امام باقر علیه السّلام میفرماید: منظور از «أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ» پیامبر اکرم صَلی الله علیهِ و آله و منظور از «یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» علی، امیرالمؤمنین علیه السّلام است و: «إِمَامًا وَ رَحْمَةً أُوْلَئکَ یُؤْمِنُونَ» هم اوست لیکن مفسران در تفاسیر خود آیات را مقدّم و مؤخرّ کردهاند - . تفسیر قمی: 237- 236. ممکن است منظور گوینده تقدیم و تأخیر در چیدمان آیههای قرآنی است که با تحریف قرآن فرق دارد . -
**[ترجمه]
ج، الإحتجاج: عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام (3) أَخْبِرْنِی بِأَفْضَلِ مَنْقَبَةٍ لَکَ قَالَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ قَالَ وَ مَا أَنْزَلَ فِیکَ قَالَ أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ قَالَ (4) أَنَا الشَّاهِدُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْخَبَرَ (5).
**[ترجمه]الاحتجاج: سلیم بن قیس گوید: مردی به امیرالمؤمنین علیه السّلام عرض کرد: مرا از بهترین فضیلتی که در شماست آگاه کنید. حضرت فرمود همان که خداوند در قرانش نازل کرده است. آن شخص پرسید خداوند در قران در باره شما چه نازل کرده است؟ فرمود: مصداق «یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» در آیه: «أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» من هستم، ادامه روایت. - . الاحتجاج: 84 -
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات: مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَوْ کُسِرَتْ لِی وِسَادَةٌ (6) فَقَعَدْتُ عَلَیْهَا لَقَضَیْتُ بَیْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ وَ أَهْلِ الْإِنْجِیلِ بِإِنْجِیلِهِمْ وَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِزَبُورِهِمْ وَ أَهْلِ الْفُرْقَانِ بِفُرْقَانِهِمْ بِقَضَاءٍ یَصْعَدُ إِلَی اللَّهِ یَزْهَرُ (7) وَ اللَّهِ مَا نَزَلَتْ آیَةٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ فِی لَیْلٍ أَوْ نَهَارٍ إِلَّا وَ قَدْ عَلِمْتُ فِیمَنْ أُنْزِلَتْ وَ لَا أَحَدٌ مِمَّنْ مَرَّ عَلَی رَأْسِهِ الْمَوَاسِی مِنْ قُرَیْشٍ إِلَّا وَ قَدْ نَزَلَتْ فِیهِ آیَةٌ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ تَسُوقُهُ إِلَی الْجَنَّةِ أَوْ إِلَی النَّارِ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا الْآیَةُ الَّتِی نَزَلَتْ فِیکَ قَالَ لَهُ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ یَقُولُ- أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ أَنَا
ص: 387
شَاهِدٌ لَهُ فِیهِ وَ أَتْلُوهُ مَعَهُ (1).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: اصبغ بن نباتۀ گوید: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: اگر بالشی را برای من خم کنند تا بر آن بنشینم، بیشک میان یهودیان با تورانشان، میان نصرانیان با انجیلشان، میان أهل زبور با زبورشان و میان مسلمانان با قرآنشان چنان قضاوت خواهم کرد که درخشش نور آن به سوی خداوند بالا رود. به خدا سوگند آیهای نیست که شب یا روز نازل شده باشد و من ندانم درباره چه کسی نازل شده است! و هیچ مردی در قریش نیست که تیغ بر سر او گذر کرده و سر تراشیده باشد مگر اینکه آیهای از قرآن به او اختصاص دارد که وی را به سوی بهشت یا جهنم سوق میدهد. پس مردی از حاضران مجلس برخاسته و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، آیهای که درباره شما نازل گشته کدام است؟ فرمود: مگر نشنیدهای که خداوند میفرماید: «أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ»؟ «عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ» پیامبر صَلی الله علیهِ و آله است و «شاهد» من هستم که در پی او و همراه او خواهم بود. - . بصائر الدرجات : 36- 35 -
**[ترجمه]
المواسی جمع موسی و هو ما یحلق الشعر.
**[ترجمه]المواسی: جمع موسی، تیغی که با آن سر و صورت بتراشند.
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ الْعِجْلِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: الَّذِی عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ الَّذِی تَلَاهُ مِنْ بَعْدِهِ الشَّاهِدُ مِنْهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثُمَّ أَوْصِیَاؤُهُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ (2).
**[ترجمه]تفسیر عیّاشی: امام صادق علیه السّلام فرمود: «آنکه از جانب پروردگارش بر حجت روشنی است» رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و «آن شاهدی که خویشاوند اوست و پیرو آن است» امیرالمؤمنین علیه السّلام و بعد از او اوصیای وی یکی پس از دیگری هستند. - . تفسیر عیاشی، نسخه خطی -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ جَابِرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَی قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیّاً علیه السلام وَ هُوَ یَقُولُ مَا مِنْ رَجُلٍ مِنْ قُرَیْشٍ إِلَّا وَ قَدْ أُنْزِلَتْ فِیهِ آیَةٌ أَوْ آیَتَانِ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ فَمَا أُنْزِلَ فِیکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ أَ مَا تَقْرَأُ الْآیَةَ الَّتِی فِی هُودٍ- أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ- مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ أَنَا الشَّاهِدُ (3).
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم عُبَیْدُ بْنُ کَثِیرٍ مُعَنْعَناً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَی مِثْلَهُ (4).
**[ترجمه]تفسیر عیّاشی: عبدالله بن یحیی گفت: علی علیه السّلام را شنیدم که میگفت: هیچ مردی از قریش نیست مگر اینکه یک یا دو آیه از قرآن درباره او نازل شده باشد. پس مردی از حاضران برخاسته و عرض کرد: کدام آیه در مورد شخص شما نازل شده است یا امیرالمؤمنین؟ پس امام علیه السّلام فرمود: مگر آیهای که در سوره هود است نخواندهای که میفرماید: «أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» محمد صَلی الله علیهِ و آله و سلَّم «عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ» است و من آن «شاهد» هستم. - . تفسیر عیاشی، نسخه خطی -
تفسیر فرات: عبید بن کثیر با اسناد خود از عبدالله بن یحیی شبیه این روایت را نقل کرده است. - .تفسیر فرات : 69 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب الطَّبَرِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام وَ رَوَی الْأَصْبَغُ وَ زَیْنُ الْعَابِدِینَ وَ الْبَاقِرُ وَ الصَّادِقُ وَ الرِّضَا علیهم السلام أَنَّهُ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صلی الله علیه و آله أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ مُحَمَّدٌ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ أَنَا.
الْحَافِظُ أَبُو نُعَیْمٍ بِثَلَاثَةِ طُرُقٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَسَدِیِّ فِی خَبَرٍ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیّاً علیه السلام یَقُولُ- أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ- رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ أَنَا الشَّاهِدُ.
ذَکَرَهُ النَّطَنْزِیُّ فِی الْخَصَائِصِ.
حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ ثَابِتٍ عَنْ أَنَسٍ أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ قَالَ هُوَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ قَالَ- عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام کَانَ وَ اللَّهِ لِسَانَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله.
کتاب فصیح الخطیب: أنه سأله ابن الکواء فقال و ما أنزل فیک قال قوله أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ.
وَ قَدْ رَوَی زَاذَانُ: نَحْواً مِنْ ذَلِکَ.
ص: 388
الثَّعْلَبِیُّ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ الشَّاهِدُ عَلِیٌّ ع.
وَ قَدْ رَوَاهُ الْقَاضِی أَبُو عَمْرٍو عُثْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ وَ أَبُو نَصْرٍ الْقُشَیْرِیُّ فِی کِتَابَیْهِمَا وَ الْفَلَکِیُّ الْمُفَسِّرُ رَوَاهُ عَنْ مُجَاهِدٍ وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَدَّادٍ الثَّعْلَبِیِّ فِی تَفْسِیرِهِ عَنْ حَبِیبِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ زَاذَانَ وَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ کِلَیْهِمَا عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ- فَرَسُولُ اللَّهِ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ أَنَا.
- وَ قَرَأَ ابْنُ مَسْعُودٍ أَ فَمَنْ أُوتِیَ عِلْمٌ مِنْ رَبِّهِ (1) وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ- عَلِیٌّ کَانَ شَاهِدَ النَّبِیِّ عَلَی أُمَّتِهِ بَعْدَهُ فَشَاهِدُ النَّبِیِّ یَکُونُ أَعْدَلَ الْخَلَائِقِ فَکَیْفَ یُتَقَدَّمُ عَلَیْهِ دُونَهُ قَوْلُهُ تَعَالَی فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً (2) فَالْأَنْبِیَاءُ شُهَدَاءُ عَلَی أُمَمِهِمْ وَ نَبِیُّنَا صلی الله علیه و آله شَهِیدٌ عَلَی الْأَنْبِیَاءِ وَ عَلِیٌّ شَهِیدٌ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ صَارَ فِی نَفْسِهِ شَهِیداً (3) قَوْلُهُ تَعَالَی قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ (4) الْآیَةَ وَ قَدْ بَیَّنَّا صِحَّتَهُ فِیمَا تَقَدَّمَ.
سُلَیْمُ بْنُ قَیْسٍ الْهِلَالِیُّ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی إِیَّانَا عَنَی بِقَوْلِهِ شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ (5) فَرَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله شَاهِدٌ عَلَیْنَا وَ نَحْنُ شُهَدَاءُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ فِی أَرْضِهِ وَ نَحْنُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً (6) وَ یُقَالُ إِنَّهُ الْمَعْنِیُّ بِقَوْلِهِ وَ جِی ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ (7).
مَالِکُ بْنُ أَنَسٍ عَنْ سُمَیِّ بْنِ أَبِی صَالِحٍ فِی قَوْلِهِ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ
ص: 389
مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ (1) قَالَ الشُّهَدَاءُ یَعْنِی عَلِیّاً وَ جَعْفَراً وَ حَمْزَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهم السلام هَؤُلَاءِ سَادَاتُ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ یَعْنِی سَلْمَانَ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادَ وَ عَمَّاراً وَ بِلَالًا وَ خَبَّاباً- وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً یَعْنِی فِی الْجَنَّةِ- ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ عَلِیماً أَنَّ مَنْزِلَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ مَنْزِلَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَاحِدٌ (2).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: «أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ» [= محمد] و «وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ» من هستم.
الحافظ ابو نعیم از سه طریق از عباد بن عبدالله اسدی ضمن روایتی نقل میکند: شنیدم که علی علیه السّلام میفرماید: «أَفَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله «عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ» و من هم آن «شاهد» هستم. نطنزی نیز در الخصائص این روایت را ذکر کرده است.
حمّاد بن سلمۀ از ثابت از أنس روایت میکند که گفت: «أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» رسول خدا صلی الله علیه و آله و «یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» علی بن ابی طالب علیه السّلام است؛ به خدا سوگند او زبان رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله بود.
کتاب فصیح: ابن الکّواء از علی پرسید: چه آیهای درباره شما نازل شده است؟ فرمود: «أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» زاذان نیز شبیه این حدیث را آورده است.
ابن عباس گوید: در آیه: «أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» علی علیه السّلام آن «شاهد» است. قاضی ابوعمرو عثمان بن احمد و ابو نصر قشیری نیز این حدیث را در کتابهای خود ثبت کردهاند و فلکیِ مفسّر آن را به نقل از مجاهد و از عبدالله بن شدّاد آورده است.
ثعلبی در تفسیر خود با سندی از علی علیه السّلام آورده است که آن حضرت فرمود: «أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ»، رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله «عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ» است و من «یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» هستم . ابن مسعود این آیه را چنین ثبت کرده است: «أَ فَمَن أُوتیَ عِلمٌ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» و «وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» علی
علیه السّلام است پس از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شاهد بر امّت اوست، و شاهد پیامبر الزاماً عادلترین مردم است، پس چگونه کسی که از او فروتر است بروی پیشی میگیرد؟!
خداوند میفرماید: «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کلُ ِّ أُمَّةِ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنَا بِکَ عَلیَ هَؤُلَاءِ شهَِیدًا» - . نساء / 41 - {پس چگونه است [حالشان] آن گاه که از هر امّتی گواهی آوریم، و تو را بر آنان گواه آوریم؟} پیامبران گواهان بر اُمّتهای خویش هستند و پیامبر ما صَلی الله علیهِ و آله گواه و شاهد بر دیگر پیامبران است و علی علیه السّلام شاهد و گواه بر پیامبر اکرم صَلی الله علیهِ و آله و گواه بر خود نیز هست. خداوند متعال میفرماید: «وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» - . رعد/ 43 - {و کسانی که کافر شدند می گویند: «تو فرستاده نیستی.» بگو: «کافی است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، میان من و شما گواه باشد.»} و پیش از این درستی آن را توضیح دادیم.
سلیم بن قیس هلالی از علی علیه السّلام روایت میکند که فرمود: منظور خداوند متعال از «شُهداء عَلَی الناس» - . بقره / 143 . حج/ 78 - {گواهان بر مردم} ما هستیم؛ زیرا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله گواه بر ماست و ما گواهان خدا بر خلق او و حجّت وی بر زمین هستیم؛ خداوند در مورد ما فرموده است: «وَ کَذَالِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شهَُدَاءَ عَلیَ النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا» - . بقره / 143 - {و بدین گونه شما را امتی میانه قرار دادیم، تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باش} و نیز گفته شده است که مصداق آیه: «وَ جِاْی ءَ بِالنَّبِیِّنَ وَ الشهَُّدَا» - . زمّر / 69 - {و پیامبران و شاهدان را بیاورند} امیرالمؤمنین علیه السّلام است.
مالک بن أنس از سمّی بن أبی صالح روایت کرده است که وی در مورد مصداق آیه: «وَ مَن یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُوْلَئکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِْم مِّنَ النَّبِیِّنَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشهَُّدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُوْلَئکَ رَفِیقًا ذَالِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ کَفَی بِاللَّهِ عَلِیمًا» - . نساء / 70- 69 - {و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانی خواهند بود که خدا ایشان را گرامی داشته [یعنی] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیکو همدمانند. این تفضّل از جانب خداست، و خدا بس داناست.} گوید: «الشهداء»: علی، جعفر، حمزه، حسن و حسین علیهم السلام هستند که سادات شهدا به شمار میروند. الصالحین: سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار، بلال و خباب هستند. «وَ حَسُنَ أُوْلَئکَ رَفِیقًا» یعنی در بهشت؛ «ذَالِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ کَفَی بِاللَّهِ عَلِیمًا» : یعنی اینکه جایگاه و منزلت علی، فاطمه، حسن و حسین همان جایگاه و منزلت رسول خدا صلوات الله علیه و علیهم اجمعین است. - . مناقب آل أبی طالب1: 569-568 -
**[ترجمه]
جا، المجالس للمفید عَلِیُّ بْنُ بِلَالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الثَّقَفِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الصَّبَّاحِ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْأَعْمَشِ عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَامَ (3) رَجُلٌ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی- أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ قَالَ قَالَ علیه السلام رَسُولُ اللَّهِ الَّذِی کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْهُ (4) وَ أَنَا الشَّاهِدُ لَهُ وَ مِنْهُ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا أَحَدٌ جَرَتْ عَلَیْهِ الْمَوَاسِی مِنْ قُرَیْشٍ إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ مِنْ کِتَابِهِ طَائِفَةً (5) وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَأَنْ یَکُونُوا یَعْلَمُونَ مَا قَضَی اللَّهُ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ عَلَی لِسَانِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ یَکُونَ مِلْ ءُ هَذِهِ الرَّحْبَةِ (6) ذَهَباً وَ اللَّهِ مَا مَثَلُنَا فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ إِلَّا کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ وَ کَبَابِ حِطَّةٍ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ (7).
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی بْنِ زَکَرِیَّا الدِّهْقَانُ مُعَنْعَناً عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ مِثْلَهُ (8)- فر، تفسیر فرات بن إبراهیم عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ مِثْلَهُ (9).
**[ترجمه]مجالس شیخ مفید: مردی در حضور امیرالمؤمنین برخاسته و گفت: یا امیرالمؤمنین، مرا از مصداق آیه: «أَفَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» آگاه گردانید. امام علیه السّلام فرمود: «وَ کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّنْهُ» رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است و آن شاهد بر او که از اوست، من هستم. قسم به آنکه جانم در دست اوست مردی از قریش یافت نمیشود که سر تراشیده باشد و آیاتی از قرآن درباره او نازل نشده باشد. سوگند به آن که جانم در دست اوست اگر بدانند که خداوند متعال بر زبان پیامبر اُمّی خود درباره ما اهل بیت چه فرموده است، برای من از طلایی که حیاط این مسجد را پرکند، خوشایندتر و دوست داشتنیتر است. به خدا سوگند مَثَل ما در میان امّت به کشتی نوح یا باب حِطّۀ در میان بنیاسرائیل میماند. - . مجالس شیخ مفید : 86 ( باب حطّه، دری بوده است که بنی اسرائیل باید به هنگام عبور از آن در مقابل خدا سر تعظیم فرود میآوردند. اهل بیت از این جهت به باب حطّه تشبیه شدهاند که مردم باید در مقابل ایشان سر تعظیم فرود آورند و سخن ایشان را بپذیرند. بحار 13: 185-180) -
تفسیر فرات بن ابراهیم: محمد بن عیسی زکریا دهقان با سند خود از عباد بن عبدالله نظیر این روایت را نقل کرده است. - . تفسیر فرات : 64 -
تفسیر فرات بن ابراهیم: از حسین بن سعید با سند خود از عباد بن عبدالله شبیه این روایت را نقل کرده است. - . تفسیر فرات : 65 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ زَاذَانَ فِی قَوْلِهِ أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ
ص: 390
مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ الشَّاهِدَ مِنْهُ التَّالِیَ لَهُ (1).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: جعفر بن محمّد فزاری با سند خود از زاذان درباره آیه: «أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» گوید: «عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ» رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود و آن شاهدی که از اوست و جانشین اوست، علی بن ابی طالب علیه السّلام است. - . تفسیر فرات : 64 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ زَاذَانَ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام ذَاتَ یَوْمٍ وَ اللَّهِ مَا مِنْ قُرَیْشٍ رَجُلٌ جَرَتْ عَلَیْهِ الْمَوَاسِی وَ الْقُرْآنُ یَنْزِلُ إِلَّا وَ قَدْ نَزَلَتْ فِیهِ آیَةٌ تَسُوقُهُ إِلَی الْجَنَّةِ أَوْ تَسُوقُهُ إِلَی النَّارِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ فَمَا آیَتُکَ الَّتِی نَزَلَتْ فِیکَ قَالَ أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ: أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ- فَرَسُولُ اللَّهِ عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ أَنَا الشَّاهِدُ مِنْهُ أَتْبَعُهُ (2).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: حسین بن سعید با سند خود از زاذان روایت میکند که گفت: روزی أمیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود: به خدا سوگند در دوره نزول قرآن هیچ مردی در قریش نبوده که سر تراشیده باشد و آیهای از قرآن در حق او نازل نشده باشد که او را به سوی بهشت یا دوزخ سوق دهد. پس مردی از حاضران پرسید: آیهای که درباره شخص شما نازل شده چیست؟ فرمود: آیا ندیدهای که خدوند متعال میفرماید:
«أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ»؟: «عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ» رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است و من آن شاهدی هستم که از او بوده و پیرو او میباشم. - . تفسیر فرات : 64 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ هِشَامٍ مُعَنْعَناً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ أَنَّهُ علیه السلام حَمِدَ اللَّهَ تَعَالَی وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ قَالَ: أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ أَنَا الَّذِی یَتْلُوهُ (3).
**[ترجمه]تفسیر فرات:حسین بن حکم با سند خود از حسن بن حسین علیه السّلام روایت کرده است که امام حسین علیه السّلام پس از حمد و ثنای خدای متعال درباره آیه: «أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» فرمود: «الَّذی یَتْلُوهُ» من هستم. - . تفسیر فرات : 64 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم: الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَکَمِ مُعَنْعَناً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: کُنْتُ جَالِساً مَعَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی مَسْجِدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَرَأَیْتُ ابْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ جَالِساً فِی نَاحِیَةٍ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام زَعَمُوا أَنَّ أَبَا هَذَا الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ فَقَالَ لَا إِنَّمَا ذَاکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام نَزَلَ فِیهِ (4)- أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ- فَالنَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ شَاهِدٌ مِنْهُ (5).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: حسین بن حکم با سند خود از عبدالله بن عطاء روایت میکند که گفت: با امام باقر علیه السّلام در مسجد النبی صَلی الله علیهِ و آله نشسته بودم که پسر عبدالله بن سلام را در گوشهای نشسته دیدم، پس به امام باقر علیه السّلام عرض کردم: پنداشتهاند که پدر این همان است که «علمالکتاب» در نزد اوست؛ فرمود: خیر، او امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام بود که آیه: «أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» درباره وی نازل گشت. در این آیه منظور از«عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ» رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است و امیرالمؤمنین علیه السّلام «شَاهِدٌ مِّنْهُ» میباشد. - . تفسیر فرات : 64 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ زَاذَانَ قَالَ: سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَالَ لَوْ ثُنِیَتْ لِیَ الْوِسَادَةُ فَجَلَسْتُ عَلَیْهَا لَحَکَمْتُ بَیْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْإِنْجِیلِ بِإِنْجِیلِهِمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِزَبُورِهِمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْقُرْآنِ بِقُرْآنِهِمْ (6) بِقَضَاءٍ یَصْعَدُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهِ مَا نَزَلَتْ آیَةٌ فِی لَیْلٍ أَوْ نَهَارٍ وَ لَا سَهْلٍ وَ لَا جَبَلٍ وَ لَا بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ إِلَّا وَ قَدْ
ص: 391
عَرَفْتُ أَیَّ سَاعَةٍ نَزَلَتْ وَ فِیمَنْ نَزَلَتْ (1) وَ مَا مِنْ قُرَیْشٍ رَجُلٌ جَرَی عَلَیْهِ الْمَوَاسِی إِلَّا وَ قَدْ نَزَلَتْ فِیهِ آیَةٌ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ تَسُوقُهُ إِلَی الْجَنَّةِ أَوْ تَقُودُهُ إِلَی النَّارِ قَالَ فَقَالَ قَائِلٌ فَمَا نَزَلَتْ فِیکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ- فَمُحَمَّدٌ عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ أَنَا الشَّاهِدُ مِنْهُ أَتْلُو آثَارَهُ (2).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: حسین سعید با سند خود از زاذان روایت میکند که گفت: شنیدم که امیرمومنان علی بن ابی طالب علیه السّلام میفرماید: اگر بالشی دو تا گردد و بر روی آن بنشینم، میان اهل تورات با توراتشان ، میان اهل انجیل با انجیلشان، میان اهل زبور با زبورشان و میان مسلمانان با قرآنشان چنان قضاوت میکنم که نزد خداوند متعال بالا رود. به خدا سوگند آیهای نیست که شب یا روز، در دشت یا کوه، در خشکی یا دریا نازل شده باشد و من ندانم آن آیه در چه ساعتی و در حق چه کسی نازل شده است. و مردی در قریش یافت نمیشود که سر تراشیده باشد و آیهای درباره وی نازل نگشته باشد که راهنمای او به سوی بهشت یا دوزخ نباشد. پس یکی از حاضران عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، چه آیهای درباره شخص شما نازل شده است؟ فرمود: «أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» در این آیه «عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ» محمّد صَلی الله علیهِ و آله است و من هم آن شاهدم که پیرو او میباشم. - . تفسیر فرات : 70- 64 -
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة أَبُو بَکْرِ بْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَسَدِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیّاً علیه السلام یَقُولُ وَ هُوَ عَلَی الْمِنْبَرِ مَا مِنْ رَجُلٍ مِنْ قُرَیْشٍ إِلَّا قَدْ نَزَلَتْ فِیهِ آیَةٌ أَوْ آیَتَانِ فَقَالَ رَجُلٌ مِمَّنْ تَحْتَهُ (3) فَمَا نَزَلَ فِیکَ أَنْتَ فَغَضِبَ ثُمَّ قَالَ أَمَا لَوْ لَمْ تَسْأَلْنِی (4) عَلَی رُءُوسِ الْقَوْمِ مَا حَدَّثْتُکَ وَیْحَکَ هَلْ تَقْرَأُ سُورَةَ هُودٍ ثُمَّ قَرَأَ علیه السلام أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ- رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی بَیِّنَةٍ وَ أَنَا شَاهِدٌ مِنْهُ (5).
أَقُولُ: قَالَ ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی الْمُسْتَدْرَکِ رَوَی الْحَافِظُ أَبُو نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ إِلَی عَبَّادٍ مِثْلَهُ وَ- رَوَی أَبُو مَرْیَمَ مِثْلَهُ- وَ الصَّبَّاحُ بْنُ یَحْیَی وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْقُدُّوسِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو مِثْلَهُ.
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: ابوبکر بن مردویه از عباد بن عبدالله اسدی روایت میکند که گفت: شنیدم که علی علیه السّلام بر بالای منبر گفت: مردی در قریش یافت نمیشود مگر اینکه یک یا دو آیه از قرآن درباره او نازل شده باشد. یکی از حاضران گفت: چه آیهای درباره خودت نازل شده است؟ إمام علیه السّلام از این پرسش به خشم آمده و فرمود: اگر در حضور جمع این پرسش را نمیکردی، پاسخ تو را نمیدادم، وای بر تو، آیا سوره هود را خواندهای؟ سپس خود آن حضرت آیه: «أَفَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» را تلاوت کرده و فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است که بر حجّت روشن است و آن شاهدی که از اوست، من هستم. - . کشف الغمة: 93 -
مولف: ابن بطریق در المستدرک آورده است: حافظ ابو نعیم با سند خود از عباد شبیه این روایت را نقل کرده است و ابو مریم مثل آن را نقل کرده است و نیز صباح بن یحیی با سندی از منهال بن عمر نظیر آن روایت کرده است.
**[ترجمه]
أَقُولُ وَ رَوَی ابْنُ أَبِی الْحَدِیدِ فِی الْجُزْءِ الثَّانِی مِنْ شَرْحِ نَهْجِ الْبَلَاغَةِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَمْرٍو الْبَجَلِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ مُوسَی عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَارِثِ قَالَ: قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام فِی الْمِنْبَرِ (6) مَا أَحَدٌ جَرَتْ عَلَیْهِ الْمَوَاسِی إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ قُرْآناً فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ مُبْغِضِیهِ فَقَالَ لَهُ فَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی فِیکَ فَقَامَ النَّاسُ إِلَیْهِ یَضْرِبُونَهُ فَقَالَ دَعُوهُ أَ تَقْرَأُ سُورَةَ هُودٍ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ فَقَرَأَ عَلَیْهِ- أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ ثُمَّ قَالَ الَّذِی کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ مُحَمَّدٌ وَ الشَّاهِدُ الَّذِی یَتْلُوهُ أَنَا (7).
ص: 392
وَ رُوِیَ أَیْضاً مِنْ کِتَابِ الْغَارَاتِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَارِثِ مِثْلَهُ و روی موفق بن أحمد الخوارزمی فی مناقبه و صاحب کتاب فرائد السمطین کل منهما بأسانید جمة نزول هذه الآیة فیه علیه السلام و- الحافظ أبو نعیم بإسناده إلی عباد مثله و- روی أبو مریم مثله و- الصباح بن یحیی و عبد الله بن عبد القدوس عن الأعمش عن المنهال بن عمرو مثله.
**[ترجمه]مولف: ابن أبی الحدید در جزء دوم شرح نهج البلاغه با سندی به نقل از عبدالله بن حارث روایت میکند که [گفت: علی علیه السّلام بر بالای منبر فرمود: کسی نیست که سر تراشیده باشد و آیهای از قرآن درباره وی نازل نشده باشد. پس یکی از بدخواهان آن حضرت برخاسته و گفت: آیهای که خدا درباره تو نازل کرده است کدام است؟ پس مردم برخاستند تا او را مورد ضرب و شتم قرار بدهند لیکن علی علیه السّلام فرمود: او را رها کنید، سپس خطاب به آن مرد گفت: آیا سوره هود را میخوانی؟ گفت: بلی. سپس علی علیه السّلام آیه: «أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» را تلاوت نموده سپس فرمود: آن که از جانب پروردگارش بر حجتی روشن بود، محمد صَلی الله علیهِ و آله بود و آن شاهدی که پیرو اوست من هستم. - . شرح نهج البلاغه ، ابن أبی الحدید 1: 254- 253 -
همچنین از کتاب «الغارات» با سندی از عبدالله بن حارث شبیه این روایت را نقل کرده است.
موفّق بن أحمد خوارزمی در «مناقب» خود و صاحب کتاب «فرائد السمطین» هر کدام با سندهای متعدد روایت کردهاند که این آیه درباره علی علیه السّلام نازل گشته است.
حافظ ابونعیم با سندی که به عباد میرسد، شبیه آن را روایت کرده و ابومریم نیز شبیه آن را نقل کرده است کما اینکه الصباح بن یحیی و عبدالله بن عبدالقدّوس از أعمش و او از منهال بن عمرو نظیر آن را آورده است.
**[ترجمه]
یف، الطرائف ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَا عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ عَلِیٌّ الشَّاهِدُ مِنْهُ (1).
**[ترجمه]الطرائف: ابن المغازلی گوید: رسول اکرم صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آنکه از جانب پروردگارش بر حجتی روشن است، من هستم و آن شاهدی که از من است، علی است.
**[ترجمه]
أَقُولُ رَوَی السَّیُوطِیُّ فِی الدُّرِّ الْمَنْثُورِ عَنِ ابْنِ أَبِی حَاتِمٍ وَ ابْنِ مَرْدَوَیْهِ وَ أَبِی نُعَیْمٍ فِی الْمَعْرِفَةِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَالَ: مَا مِنْ رَجُلٍ مِنْ قُرَیْشٍ إِلَّا نَزَلَ فِیهِ طَائِفَةٌ مِنَ الْقُرْآنِ فَقَالَ رَجُلٌ مَا نَزَلَ فِیکَ قَالَ أَ مَا تَقْرَأُ سُورَةَ هُودٍ- أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ- رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ أَنَا شَاهِدٌ مِنْهُ.
وَ أَخْرَجَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ وَ ابْنُ عَسَاکِرَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام فِی الْآیَةِ قَالَ قَالَ علیه السلام رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ أَنَا شَاهِدٌ مِنْهُ.
قَالَ وَ أَخْرَجَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ (2) عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَنَا وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ عَلِیٌّ (3).
**[ترجمه]مولف: سیوطی در کتاب «الدّر المنثور» با سندی از علی علیه السّلام روایت میکند که آن حضرت فرمود: در قریش مردی یافت نمیشود که چند آیه درباره وی نازل نشده باشد. سپس مردی از وی پرسید: چه آیهای در مورد خودتان نازل شده است؟ امام علیه السّلام فرمود: مگر سوره هود را نمیخوانی که در آن آمده است: «أَفَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» در این آیه آنکه بر حجتی روشن است رسول خدا و آن شاهدی که از او و پیرو اوست من هستم!
ابن مردویه و ابن عساکر نیز از علی علیه السّلام در مورد آیه مذکور روایت کردهاند که فرمود: آنکه بر حجتی روشن از جانب پروردگار خویش است، رسول خدا و من شاهدی از خویشان وی هستم. راوی گوید: ابن مردویه با سندی دیگر از حضرت علی علیه السّلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرموده است: «أَ فَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ» من هستم و «یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» علی است. - . الدّر المنثور 3: 324 -
**[ترجمه]
أقول روی العلامة مثل ذلک من طریق الجمهور (4) و قال السید بن طاوس فی کتاب سعد السعود و قد روی أن المقصود بقوله جل جلاله- شاهِدٌ مِنْهُ هو علی بن أبی طالب ع.
محمد بن العباس بن مروان فی کتابه من ستة و ستین طریقا بأسانیدها (5) و قال الطبرسی رحمه الله قیل الشاهد منه علی بن أبی طالب علیهما السلام یشهد للنبی صلی الله علیه و آله
ص: 393
هو منه و هو المروی عن أبی جعفر و علی بن موسی الرضا علیهما السلام و رواه الطبری بإسناده عن جابر بن عبد الله عن علی علیه السلام (1).
و قال فخرهم الرازی قد ذکروا فی تفسیر الشاهد وجوها أحدها أنه جبرئیل یقرأ القرآن علی محمد صلی الله علیه و آله و ثانیها أن ذلک الشاهد لسان محمد صلی الله علیه و آله و ثالثها أن المراد هو علی بن أبی طالب علیهما السلام و المعنی أنه یتلو تلک البینة و قوله مِنْهُ أی هذا الشاهد من محمد و بعض منه و المراد منه تشریف هذا الشاهد بأنه بعض محمد صلی الله علیه و آله انتهی (2).
و إذ قد ثبت نزول الآیة فیه علیه السلام فنقول لا ریب أن شاهد النبی علی أمته یکون أعدل الخلق سیما إذا تشرف بکونه بعضا منه کما ذکره الرازی فکیف یتقدم علیه غیره و قوله وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ فیه بیان لکون أمیر المؤمنین علیه السلام تالیا للرسول من غیر فصل فمن جعله تالیا بعد ثلاثة فعلیه الدلالة (3).
**[ترجمه]مولف: علّامه نظیر این روایت را از طریق جمهور نقل کرده است،سید بن طاوس در کتاب «سعدالسعود» آورده است: نقل است که منظور از «شَاهِدٌ مِّنْهُ» علی بن ابی طالب علیه السّلام است. محمد بن عباس بن مروان در کتاب خود از 66 طریق با اسنادهای آن این روایت را نقل کرده است. - . سعد السعود : 73 -
طبرسی- رحمۀ الله علیه- گوید: «الشَاهِدٌ مِّنْهُ» در این آیه علی بن ابی طالب علیه السّلام است و اوست که برای پیامبر صَلی الله علیهِ و آله شهادت میدهد و از اوست و این روایت از طریق امام باقر و امام علی بن موسی علیهماالسلام نقل گردیده و طبری نیز با سند خود آن را از جابر بن عبدالله از علی علیه السّلام آورده است. - . مجمع البیان 5: 150 -
فخر رازی گوید: در تفسیر لفظ «شاهد» چند وجه را ذکر کردهاند:
نخست اینکه او را «جبرئیل» دانستهاند که قرآن را بر محمّد صلی الله علیه و آله میخواند. دوم اینکه این شاهد «زبان محمّد صَلی الله علیهِ و سلَّم» است. و سوم اینکه منظور «علی بن ابی طالب علیه السّلام» است. و معنای «یَتْلُو» هم آن است که «از آن حجت روشن پیروی میکند» است و معنی «منه» آن است که آن شاهد خویشاوند نزدیک محمّد صَلی الله علیهِ و آله است. و منظور از این آیه تشریف و بزرگداشت این شاهد است به جهت اینکه خویشاوند محمّد صَلی الله علیهِ و آله است. - . مفاتیح الغیب 5 : 48 -
اکنون که ثابت گشته آیه در مورد حضرت علی علیه السّلام نازل شده است، میگوییم: شکی نیست که شاهد پیامبر براُمتش باید عادلترین مردم باشد بالأخص اینکه اگر این شاهد به قول رازی شرف خویشاوندی نزدیک آن حضرت را نیز داشته باشد. چگونه دیگری در خلافت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر او پیشی میگیرد و این در حالی است که خداوند در این آیه تصریح دارد که امیرالمؤمنین «تالی» بلافصل پیامبر است، لذا کسانی که او را چهارمین خلیفه قرار دادهاند باید دلیل بیاورند که چرا چنین کردهاند
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ (4) قَالَ لَمَّا أَخْبَرَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِفَضْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالُوا هُوَ مَجْنُونٌ فَقَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ- وَ ما هُوَ یَعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ بِمَجْنُونٍ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ (5).
ص: 394
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: «وَ إِن یَکاَدُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَیزُْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سمَِعُواْ الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لمََجْنُونٌ *وَ مَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ» - . قلم / 52- 51 - {و آنان که کافر شدند، چون قرآن را شنیدند چیزی نمانده بود که تو را چشم بزنند، و می گفتند:
«او واقعاً دیوانه ای است.» و حال آنکه [قرآن] جز تذکاری برای جهانیان نیست}گوید: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آنان را از فضیلت و برتری امیرالمؤمنین علیه السّلام آگاه ساخت، گفتند: او مجنون است! خداوند فرمود: سبحان الله: او(امیرالمؤمنین علیه السّلام ) مجنون است و حال آنکه او جز تذکاری برای جهانیان نیست؟! - . تفسیر قمی : 693 -
**[ترجمه]
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام تَمِیمٌ الْقُرَشِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْأَنْصَارِیِّ عَنِ الْهَرَوِیِّ قَالَ: سَأَلَ الْمَأْمُونُ الرِّضَا علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً (1) فَقَالَ علیه السلام إِنَّ غِطَاءَ الْعَیْنِ لَا یَمْنَعُ مِنَ الذِّکْرِ وَ الذِّکْرُ لَا یُرَی بِالْعَیْنِ وَ لَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ شَبَّهَ الْکَافِرِینَ بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام بِالْعُمْیَانِ (2) لِأَنَّهُمْ کَانُوا یَسْتَثْقِلُونَ قَوْلَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِیهِ وَ لَا یَسْتَطِیعُونَ لَهُ سَمْعاً (3).
**[ترجمه]عیون أخبار الرّضا علیه السّلام: تمیم قرشی با سند خود از هروی روایت کرده است که گفت: مأمون از امام رضا علیه السّلام درباره آیه: «الَّذِینَ کاَنَتْ أَعْیُنهُُمْ فیِ غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی وَ کاَنُواْ لَا یَسْتَطِیعُونَ سمَْعًا» - . کهف / 101 - {[به] همان کسانی که چشمان [بصیرت] شان از یاد من در پرده بود، و توانایی شنیدن [حق] نداشتن} پرسید. امام رضا علیه السّلام فرمود: چشم پوشیده مانع از ذکر خدا گفتن نمیشود و ذکر با چشم دیده نمیشود لیکن خداوند عزّوجل کافران به ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام را به کوران تشبیه کرده است، زیرا کلام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله درباره علی علیه السّلام بر آنان بسیار سنگینی میکرد و تاب شنیدن آن را نداشتند. - .عیون الأخبار الرضا : 78-77 -
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَدَائِنِیُّ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ غُرَابٍ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ (4) قَالَ ذِکْرُ رَبِّهِ وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (5).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: محمد بن احمد مدائنی با سند از ابن عباس در معنی آیه: «وَ مَن یُعْرِضْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا» - . جن/ 17 - {و هر کس از یاد پروردگار خود دل بگرداند، وی را در قید عذابی [روز] افزون درآورد} پرسید: ابن عباس گفت: منظور یادآوری کردن ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام توسط پروردگار است. - . تفسیرقمی : 700 -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ یَسَارٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذاباً صَعَداً (6) قَالَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ عَلِیٍّ یَسْلُکْهُ الْعَذَابَ الصَّعَدَ وَ هُوَ أَشَدُّ الْعَذَابِ (7).
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: جابر جعفی گوید: از امام باقر علیه السّلام پرسیدم: آیه: «وَ مَن یُعْرِضْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا» به چه معنی است؟ فرمود: «هرکه از علی علیه السّلام رویگردان شود، خداوند وی را در قید عذابی روز افزون در آورد که شدیدترین عذاب است. - . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی -
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق الطَّالَقَانِیُّ عَنِ الْجَلُودِیِّ عَنِ الْمُغِیرَةِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ قَیْسِ بْنِ الرَّبِیعِ وَ مَنْصُورِ بْنِ أَبِی الْأَسْوَدِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ مِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام مَا نَزَلَتْ مِنَ الْقُرْآنِ آیَةٌ إِلَّا وَ قَدْ عَلِمْتُ أَیْنَ نَزَلَتْ وَ فِیمَنْ نَزَلَتْ وَ فِی أَیِّ شَیْ ءٍ نَزَلَتْ وَ فِی سَهْلٍ نَزَلَتْ أَمْ فِی جَبَلٍ نَزَلَتْ (8) قِیلَ فَمَا نَزَلَ فِیکَ (9) فَقَالَ لَوْ لَا أَنَّکُمْ سَأَلْتُمُونِی مَا أَخْبَرْتُکُمْ نَزَلَتْ فِیَّ الْآیَةُ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ (10)
ص: 395
فَرَسُولُ اللَّهِ الْمُنْذِرُ وَ أَنَا الْهَادِی إِلَی مَا جَاءَ بِهِ (1).
**[ترجمه]امالی صدوق: عبادۀ بن عبدالله گوید: علی علیه السّلام فرمود: آیهای در قرآن نازل نشده است مگر اینکه من بدانم کجا نازل شده، درباره چه کسی نازل شده، درباره چه چیزی نازل شده و در دشت یا کوه نازل شده است. گفته شد : چه آیهای درباره خودتان نازل شده است؟ فرمود: اگر نمیپرسیدید، نمیگفتم.آیه: «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد» - . رعد/ 7 - {تو فقط هشداردهنده ای، و برای هر قومی رهبری است} درباره من نازل شده است. «منذر» رسول خداست و «راهبرو هادی» به سوی آنچه پیامبر آورده، من هستم. - . امالی صدوق؛ 166 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب الْوَاحِدِیُّ فِی الْوَسِیطِ وَ فِی الْأَسْبَابِ وَ النُّزُولِ (2) قَالَ عَطَاءٌ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ (3) نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ وَ حَمْزَةَ- فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ فِی أَبِی جَهْلٍ وَ وُلْدِهِ.
أَبُو جَعْفَرٍ وَ جَعْفَرٌ علیه السلام فِی قَوْلِهِ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ (4) یَقُولُ مِنَ الْکُفْرِ إِلَی الْإِیمَانِ یَعْنِی إِلَی الْوَلَایَةِ لِعَلِیٍّ علیه السلام.
الْبَاقِرُ فِی قَوْلِهِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا (5) بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ- أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ نَزَلَتْ فِی أَعْدَائِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُمْ أَخْرَجُوا النَّاسَ مِنَ النُّورِ وَ النُّورُ وَلَایَةُ عَلِیٍّ علیه السلام فَصَارُوا إِلَی الظُّلْمَةِ وَلَایَةِ أَعْدَائِهِ وَ قَدْ نَزَلَ فِیهِمْ- فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ (6) وَ قَوْلُهُ تَعَالَی- یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (7).
وَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الْمَاضِی یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا وَلَایَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ اللَّهُ مُتِمُّ الْإِمَامَةِ.
مَالِکُ بْنُ أَنَسٍ عَنِ ابْنِ شِهَابٍ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی (8) أَبُو جَهْلٍ- وَ الْبَصِیرُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا الظُّلُماتُ أَبُو جَهْلٍ- وَ لَا النُّورُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا الظِّلُّ یَعْنِی ظِلَّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فِی الْجَنَّةِ- وَ لَا الْحَرُورُ یَعْنِی جَهَنَّمَ ثُمَّ جَمَعَهُمْ جَمِیعاً فَقَالَ- وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ عَلِیٌّ وَ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ وَ الْحَسَنُ
ص: 396
وَ الْحُسَیْنُ وَ فَاطِمَةُ وَ خَدِیجَةُ علیهم السلام وَ لَا الْأَمْواتُ کُفَّارُ مَکَّةَ.
أَبُو بَکْرٍ الشِّیرَازِیُّ فِی کِتَابِهِ وَ أَبُو صَالِحٍ فِی تَفْسِیرِهِ عَنْ مُقَاتِلٍ عَنِ الضَّحَّاکِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی ذلِکَ الْکِتابُ (1) یَعْنِی الْقُرْآنَ وَ هُوَ الَّذِی وَعَدَ اللَّهُ مُوسَی وَ عِیسَی أَنَّهُ یَنْزِلُ (2) عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فِی آخِرِ الزَّمَانِ هُوَ هَذَا- لا رَیْبَ فِیهِ أَیْ لَا شَکَّ فِیهِ أَنَّهُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ نَزَلَ- هُدیً یَعْنِی تِبْیَاناً وَ نَذِیراً لِلْمُتَّقِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ الَّذِی لَمْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ وَ أَخْلَصَ لِلَّهِ الْعِبَادَةَ یُبْعَثُ إِلَی الْجَنَّةِ بِغَیْرِ حِسَابٍ هُوَ وَ شِیعَتُهُ.
أَبُو الْحَسَنِ الْمَاضِی هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ (3) قَالَ هُوَ الَّذِی أَمَرَ رَسُولَهُ (4) بِالْوَلَایَةِ لِوَصِیِّهِ وَ الْوَلَایَةُ هِیَ دِینُ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الْأَدْیَانِ عِنْدَ قِیَامِ الْقَائِمِ یَقُولُ اللَّهُ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ (5) وَلَایَةِ الْقَائِمِ- وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ لِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ع.
وَ عَنْهُ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدی آمَنَّا بِهِ (6) قَالَ الْهُدَی الْوَلَایَةُ آمَنَّا بِمَوْلَانَا فَمَنْ آمَنَ بِوَلَایَةِ مَوْلَاهُ فَلا یَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً
أَبُو الْوَرْدِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدی (7) قَالَ فِی أَمْرِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (8).
کشف، کشف الغمة أَبُو بَکْرِ بْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام مِثْلَهُ (9) أَقُولُ: رَوَی الْعَلَّامَةُ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ مِنْ طَرِیقِهِمْ مِثْلَهُ (10) و سیأتی- فی روایة علی بن إبراهیم أیضا.
ص: 397
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: واحدی در «الوسیط» و در «اسباب النزول» مینویسد: عطاء در معنی آیه «أَ فَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْاسْلَمِ فَهُوَ عَلیَ نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبهُُم مِّن ذِکْرِ اللَّهِ أُوْلَئکَ فیِ ضَلَالٍ مُّبِینٍ* اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحَْدِیثِ کِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانیِ َ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یخَْشَوْنَ رَبهَُّمْ ثمُ َّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلیَ ذِکْرِ اللَّهِ ذَالِکَ هُدَی اللَّهِ یهَْدِی بِهِ مَن یَشَاءُ وَ مَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ» - . زمّر/ 23-22 - {پس آیا کسی که خدا سینه اش را برای [پذیرش] اسلام گشاده، و [در نتیجه] برخوردار از نوری از جانب پروردگارش می باشد [همانند فرد تاریکدل است]؟ پس وای بر آنان که از سخت دلی یاد خدا نمی کنند اینانند که در گمراهی آشکارند.خدا زیباترین سخن را [به صورت] کتابی متشابه، متضمّن وعده و وعید، نازل کرده است. آنان که از پروردگارشان می هراسند، پوست بدنشان از آن به لرزه می افتد، سپس پوستشان و دلشان به یاد خدا نرم می گردد. این است هدایت خدا، هر که را بخواهد، به آن راه نماید، و هر که را خدا گمراه کند او را راهبری نیست.} گوید: این آیه درباره علی و حمزه و «وَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبهُُم» درباره ابوجهل و پسرش نازل شده است.
امام باقرو امام صادق علیها السلام در معنی آیه «لِیُخْرِجَکمُ مِّنَ الظُّلُمَتِ إِلیَ النُّورِ» - . احزاب / 43 - {تا شما را از تاریکیها به سوی روشنایی برآورد}میفرماید: از کفر به ایمان یعنی «ولایت علی علیه السلام»
امام باقر علیه السّلام میفرماید: آیه «وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ» به ولایت علی بن أبی طالب «أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّغُوت» - . بقره/ 257 - {و [لی] کسانی که کفر ورزیده اند، سرورانشان [همان عصیانگران] طاغوتند} درباره دشمنان اهل بیت و دنباله روان آنها نازل شده است. اینان مردم را از نور که همانا ولایت علی علیه السّلام است بیرون آورده و به تاریکی روی آوردند که همان پذیرش ولایت دشمنان ایشان است. و آیات «فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ» - . اعراف/ 152 - {پس کسانی که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریش کردند و نوری را که با او نازل شده است پیروی کردند} و «یُرِیدُونَ أَن یُطْفُِؤواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ یَأَبی اللَّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَفِرُون» - . توبه / 32 - {می خواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند، ولی خداوند نمی گذارد، تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید} نیز درباره آنان نازل شده است.
ابوالحسن ماضی (امام هادی علیه السلام) فرمود: «میخواهند نور ولایت امیرالمؤمنین را با دهانشان خاموش کنند، اما خداوند نور خود را کامل میکند» یعنی نور امامت را کامل میکند.
مالک بن أنس از ابن شهاب از ابوصالح ازابن عباس درباره آیه: «وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمَی وَ الْبَصِیرُ وَ لَا الظُّلُمَاتُ وَ لَا النُّورُ» - . فاطر/ 20- 19 - {و نابینا و بینا یکسان نیستند، و نه تیرگیها و روشنایی} گوید: اعمی: ابوجهل/ بصیر: امیرالمؤمنین/ الظلمات: ابوجهل/ النور: امیرالمؤمنین/ الظلّ: سایه أمیرالمرمنین در بهشت/ الحرور: جهنم؛ سپس همه را جمع کرده گوید: «وَ مَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاء» یعنی علی، حمزه، جعفر، حسن، حسین، فاطمه و خدیجه سلام الله علیهم اجمعین «وَ لَا الْأَمْوَات»: کفار مکه.
ابوبکرشیرازی در کتاب خود، و ابوصالح در تفسیر خود از مقاتل از ضحاک از ابن عباس درباره معنی «ذَالِکَ الْکِتَبُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِّلْمُتَّقِینَ» - . بقره/ 2 - {این است کتابی که در[حقانیت] آن هیچ تردیدی نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است}گوید: کتاب: قرآن است، یعنی همان کتابی که خداوند به موسی و عیسی نزول آن را در اخر زمان بر محمّد صَلی الله علیهِ و آله وعده فرمود. «لَارَیْبَ فِیهِ» یعنی شکی در آن نیست که از جانب خداست. «هُدًی» یعنی برای هدایت و روشنگری و هشدار «پرهیزگاران» یعنی برای علی بن ابی طالب علیه السّلام حتی به اندازه پلک برهم زدن یعنی هم به خدا شرک نورزید و خدا را خالصانه عبادت نمود، خود و پیروانش بدون بازخواست به بهشت روانه میشوند.
ابوالحسن ماضی (امام هادی علیه السلام) فرمود: معنی آیه: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَق» - . توبه/ 33 . فتح/ 38 . صف / 9 - {او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست، فرستاد} چنین است که: خداوند خود به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مسأله ولایت و وصیت را امر فرمود زیرا ولایت دین حق است تا هنگام قیام قائم آن را بر دیگر ادیان آشکار سازد؛ خداوند میفرماید: «والله متمٌّ نوره» یعنی ولایت قائم (عج) هرچند کافران را ولایت علی علیه السّلام خوش نیاید.
باز از آن حضرت علیه السّلام است در معنی آیه: «وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الهُْدَی ءَامَنَّا بِهِ فَمَن یُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا یخََافُ بخَْسًا» - . جن/13 - {و ما چون هدایت را شنیدیم بدان گرویدیم پس کسی که به پروردگار خود ایمان آورَد، از کمی [پاداش] و سختی بیم ندارد} میفرماید: هدُی: ولایت است/ امَنَّا: به مولایمان ایمان آوردیم، و هرکس به مولایش ایمان بیاورد: «از کمی پاداش و سختی بیم ندارد».
أبوالورد از امام باقر علیه السّلام در باب شأن نزول آیه: «وَ شَاقُّواْ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَینَ َ لهَُمُ الهُْدَی» - . محمد / 32 - {و پس از آنکه راه هدایت بر آنان آشکار شد، با پیامبر [خدا] در افتادند}روایت میکند که آن حضرت فرمود: در مورد علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده است. - . مناقب آل أبی طالب 1 : 566-565 -
کشف الغمّۀ: ابوبکر بن مردویه شبیه این روایت را از امام باقر علیه السّلام نقل کرده است. - . کشف الغمّه: 93 -
مولف: علّامه - رحمۀ الله علیه - از طریق آنها - . کشف الحق 1: 96 و کشف الیقین : 123 - نیز این روایت را نقل کرده کما اینکه در روایت علی بن ابراهیم نیز خواهد آمد.
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب الزمخشری فی الکشاف (1) و اللالکانی فی شرح حجج أهل السنة یحکی عن الحجاج أنه قال للحسن ما رأیک فی أبی تراب قال إن الله جعله من المهتدین قال هات لما تقوله برهانا قال إن الله تعالی یقول فی کتابه- وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها (2) إلی قوله- إِلَّا عَلَی الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ فکان علی هو أول من هدی الله مع النبی صلی الله علیه وآله:
و روی: أنه نزل فیه وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدی مَعَکَ (3) و قوله وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدیً (4).
و صنف أحمد بن محمد بن سعید کتابا فی قوله- إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ (5)- علی أمیر المؤمنین علیه السلام (6).
الْحَسْکَانِیُّ فِی شَوَاهِدِ التَّنْزِیلِ وَ الْمَرْزُبَانِیُّ فِیمَا نَزَلَ مِنَ الْقُرْآنِ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ أَبُو بَرْزَةَ دَعَا لَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِالطَّهُورِ وَ عِنْدَهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ بَعْدَ مَا تَطَهَّرَ فَأَلْصَقَهَا بِصَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّمَا أَنَا مُنْذِرٌ ثُمَّ رَدَّهَا إِلَی صَدْرِ عَلِیٍّ ثُمَّ قَالَ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ ثُمَّ قَالَ أَنْتَ مَنَارُ الْأَنَامِ وَ رَایَةُ الْهُدَی وَ أَمِینُ الْقُرْآنِ وَ أَشْهَدُ عَلَی ذَلِکَ أَنَّکَ کَذَلِکَ.
الْحَافِظُ أَبُو نُعَیْمٍ بِثَلَاثَةِ طُرُقٍ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِنْ تَسْتَخْلِفُوا عَلِیّاً وَ مَا أَرَاکُمْ فَاعِلِینَ تَجِدُوهُ هَادِیاً مَهْدِیّاً یَحْمِلُکُمْ عَلَی الْمَحَجَّةِ الْبَیْضَاءِ.
وَ عَنْهُ فِیمَا نَزَلَ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ عَنْ شِیرَوَیْهِ فِی الْفِرْدَوْسِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ اللَّفْظُ لِأَبِی نُعَیْمٍ قَالَ
ص: 398
رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَا الْمُنْذِرُ وَ الْهَادِی عَلِیٌّ یَا عَلِیُّ بِکَ یَهْتَدِی الْمُهْتَدُونَ.
رواه الفلکی المفسر.
الثَّعْلَبِیُّ فِی الْکَشْفِ عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ عَنِ ابْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ یَدَهُ عَلَی صَدْرِهِ وَ قَالَ أَنَا الْمُنْذِرُ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی مَنْکِبٍ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ أَنْتَ الْهَادِی یَا عَلِیُّ بِکَ یَهْتَدِی الْمُهْتَدُونَ بَعْدِی (1).
کشف، کشف الغمة أَخْرَجَهُ (2) الْعِزُّ الْمُحَدِّثُ الْحَنْبَلِیُّ مِثْلَهُ وَ الْحَافِظُ أَبُو بَکْرِ بْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ بِعِدَّةِ طُرُقٍ مِثْلَهُ (3)- أَقُولُ رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ عَنِ الْحَافِظِ أَبِی نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ عَنِ السَّائِبِ مِثْلَهُ.
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: زمخشری در «کشّاف» - . کشاف زمخشری 1: 237 - و لاکانی در «شرح الحجج» آورده است که وی به حسن گفت: درباره ابوتراب چه میگویی؟ گفت: خداوند او را از هدایت یافتگان قرار داده است . گفت: دلیلی بر گفته خویش بیاور! گفت: خداوند متعال در کتاب خود میفرماید: «وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتیِ کُنتَ عَلَیهَْا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلیَ عَقِبَیْهِ وَ إِن کاَنَتْ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلیَ الَّذِینَ هَدَی الله» - . بقره / 143 - {و قبله ای را که [چندی] بر آن بودی، مقرر نکردیم جز برای آنکه کسی را که از پیامبر پیروی می کند، از آن کس که از عقیده خود برمی گردد بازشناسیم و البتّه [این کار] جز بر کسانی که خدا هدایت [شان] کرده، سخت گران بود} و علی خود نخستین کسی بود که خداوندش با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هدایت فرمود.
نیز روایت است که آیات: «قَالُواْ إِن نَّتَّبِعِ الهُْدَی مَعَک» - . قصص / 57 - {و گفتند: «اگر با تو از [نورِ] هدایت پیروی کنی} و «وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْاْ هُدًی» - مریم / 77 - {و خداوند کسانی را که هدایت یافته اند بر هدایتشان می افزاید}در حق وی نازل شدهاند.
احمد بن محمد بن سعید کتابی در تفسیر آیه: «إنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد» - . رعد/ 7 - {[ای پیامبر،] تو فقط هشداردهنده ای، و برای هر قومی رهبری است.} که درباره علی علیه السّلام نازل گشته، تألیف کرده است.
حسکانی در «شواهد التنزیل» و مرزبانی در «فیما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین علیه السّلام» آوردهاند که ابوبرزه گفت: رسول خدا صَلی الله علیه و آله در حالی که علی بن ابی طالب علیه السّلام نیز حضور داشت، دستور داد آب وضو برایمان بیاورند. سپس دست علی را بعد از اینکه وضو گرفته بود، گرفته و به سینه خود چسبانده و آنگاه فرمود: «إنَّمَا أَنا مُنذِرٌ»{من بیم دهندهای بیش نیستم!} سپس آن را به سینه علی علیه السّلام چسبانده و فرمود: «وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد»{هر اُمتی هدایتگر و راهبری دارند.} و آنگاه فرمود: تو چشم و چراغ مردمی و امین قرآنی و شهادت میدهم که تو چنین هستی.
حافظ ابونعیم از سه طریق از حدیفۀ بن یمان روایت کرده است که پیامبر صَلی الله علیه و آله فرمود: اگر پس از من علی علیه السّلام را به جانشینی من برگزینید- و گمان ندارم چنین کنید- او را راهبری هدایت شده خواهید یافت و شما را به راه روشن رهنمون خواهد شد .
باز هم وی در کتاب «فیما نزل فی امیرالمؤمنین علیه السّلام» با سندی از ابن عباس روایت میکند- لفظ از ابونعیم است- که گفت: رسول خدا صَلی الله علیه و آله فرمود: «من بیم دهندهام و علی راهبر، ای علی، هدایت یافتگان به تو هدایت مییابند! فلکی مفسّر نیز این روایت را ضبط کرده است.
ثعلبی در «کشف الغمّۀ» از ابن عباس روایت میکند که چون این آیه نازل شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست خود را بر سینه علی علیه السّلام گذاشته و فرمود: «من بیم دهندهام» و در حالی که انگشت به شانه علی بن ابی طالب علیه السّلام اشاره میکرد، فرمود: و تو راهبری، ای علی، پس از من هدایت یافتگان به تو هدایت یابند. - . مناقب آل أبی طالب 1: 567- 566 -
کشف الغمّۀ: عزّ محدّث حنبلی نظیر این روایت را استخراج کرده و الحافظ ابوبکر بن مردویه از ابن عباس با چند طریق ان را نقل کرده است. - . کشف الغمة: 92 -
مولف: ابن بطریق از الحافظ ابو نعیم با سندی از سائب شبیه آن را نقل کرده است.
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب أَبُو هُرَیْرَةَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: أَنَا الْمُنْذِرُ وَ أَنْتَ الْهَادِی لِکُلِّ قَوْمٍ.
سَعِیدُ بْنُ الْمُسَیَّبِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: سَأَلْتُ (4) رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ فَقَالَ لِی هَادِی هَذِهِ الْأُمَّةِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.
الثَّعْلَبِیُّ عَنِ السُّدِّیِّ عَنْ عَبْدِ خَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ: الْمُنْذِرُ النَّبِیُّ وَ الْهَادِی رَجُلٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ یَعْنِی نَفْسَهُ.
الْحَافِظُ أَبُو نُعَیْمٍ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ خَیْرٍ عَنِ ابْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَا الْمُنْذِرُ وَ الْهَادِی رَجُلٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ.
- وَ فِی الْحِسَابِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ (5) وَزْنُهُ خَاتَمُ الْأَنْبِیَاءِ الْحُجَجِ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَی عَدَدُ حُرُوفِ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا أَلْفٌ وَ خَمْسُمِائَةٍ وَ ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ وَ بَاقِی الْآیَةِ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ وَزْنُهُ عَلِیٌّ وَ وُلْدُهُ بَعْدَهُ وَ عَدَدُ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَتَانِ وَ اثْنَانِ وَ أَرْبَعُونَ.
أَبُو مُعَاوِیَةَ الضَّرِیرُ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ وَ مِمَّنْ
ص: 399
خَلَقْنا أُمَّةٌ (1) یَعْنِی مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام یَهْدُونَ بِالْحَقِّ یَعْنِی یَدْعُو بَعْدَکَ یَا مُحَمَّدُ إِلَی الْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ فِی الْخِلَافَةِ بَعْدَکَ وَ مَعْنَی الْأُمَّةِ الْعِلْمُ فِی الْخَیْرِ لِقَوْلِهِ إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً (2).
ثابت البنانی: فی قوله وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی قال إلی ولایة علی و أهل البیت علیهم السلام (3).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: ابوهریره از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله روایت کرده که آن حضرت به علی علیه السّلام فرمود: من بیم دهندهام و تو برای هر اُمّتی راهبر و هادی هستی.
سعید بن مسیّب از ابوهریره روایت کرده که گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم که مفهوم این آیه چیست؟ فرمود: هادی و راهبر این امّت علی بن ابی طالب است.
ثعلبی با سند خود از علی بن ابی طالب علیه السّلام نقل میکند که آن حضرت در مصداق این آیه فرمود: «منذر» رسول خدا و «هادی» مردی از بنیهاشم- یعنی خودش– است.
حافظ ابونعیم با سند خود از ابن عباس آورده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در ارتباط با مصداق این آیه فرمود: «منذر» من هستم و «هادی» مردی از بنیهاشم. و در حساب جُمَّل عبارت «إنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ» - . رعد / 7 - {تو هشدار دهندهای بیش نیستی} معادل «خاتم الأنبیاء الحجج محمدٍ المصطفی» میباشد و عدد حروف هریک از آنها معادل «1533» است و بقیه آیه معادل علی و امامان بعد از وی بوده و هر دو معادل «242» میباشند.
ابومعاویه ضریر(نابینا) با سندی در خصوص مفهوم آیه: «وَ مِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ یهَْدُونَ بِالْحَقّ ِ وَ بِهِ یَعْدِلُون» - . اعراف / 181 - {و
از میان کسانی که آفریده ایم، گروهی هستند که به حقّ هدایت می کنند و به حقّ داوری می نمایند}از ابن عباس پرسید، ابن عباس گفت: منظور از :
- «وَ مِمَّنْ خَلَقْنَا أمة» : [یعنی، امّت محمد(ص)] علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
- «و یهَْدُونَ بِالْحَقّ ِ» یعنی، ای محمد، پس از تو دعوت به حق میکند.
- «وَ بِهِ یَعْدِلُون» یعنی، در خلافت بعد از تو با او به عدالت میرسند.
و معنای «امّت» کسی است که دارای شخصیّتی نیکو و برجسته و سرشناس باشد از این رو خداوند متعال میفرماید: «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کاَنَ أُمَّة» - . نحل 120 - {به راستی ابراهیم، پیشوایی مطیع خدا}
ثابت البنانی در مورد مفهوم «اهْتَدَی» در آیه: «وَ إِنیّ ِ لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا ثمُ َّ اهْتَدَی» - . طه/ 82 - {و به یقین، من آمرزنده کسی هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته نماید و به راه راست راهسپار شود.} میگوید: یعنی به ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام رهنمون شد. - . مناقب آل أبی طالب 1: 567 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ (4) مُعَنْعَناً عَنِ الثُّمَالِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِطَهُورٍ قَالَ فَلَمَّا فَرَغَ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَأَلْزَمَهَا بِیَدِهِ (5) ثُمَّ قَالَ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ (6) ثُمَّ ضَمَّ یَدَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام إِلَی صَدْرِهِ وَ قَالَ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ أَنْتَ أَصْلُ الدِّینِ وَ مَنَارُ الْإِیمَانِ وَ غَایَةُ الْهُدَی وَ أَمِیرُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ (7) أَشْهَدُ لَکَ بِذَلِکَ (8).
یر، بصائر الدرجات أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الثُّمَالِیِّ مِثْلَهُ (9).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: حسین بن سعید با سند خود از ابوحمزه ثمالی روایت کرده است که گفت: امام باقر علیه السّلام را شنیدم که میفرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آب وضو طلبید چون از وضو فارغ گشت، دست علی بی ابی طالب علیه السّلام را در دست خود گرفته و فرمود: و «تو- منظور شخص رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است- هشدار دهندهای بیش نیستی» سپس دست علی بن ابی طالب علیه السّلام را روی سینه خود گذاشته و فرمود: «هر امتی راهبر و هدایتگری دارد» سپس افزود: ای علی، تو اصل دین هستی و روشنایی ایمانی و اوج هدایتی و أمیر مردان مؤمنِ دست و روی سفیدی و من شهادت میدهم که چنین هستی. - . تفسیر فرات : 88 -
بصائر الدرجات: احمد بن محمّد با سند خود از ابوحمزه ثمالی نظیر آن را روایت کرده است. - . بصائر الدرجات:9 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْبَرَاءِ بْنِ عِیسَی التَّمِیمِیُّ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنَا الْمُنْذِرُ وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ الْهَادِی إِلَی أَمْرِی (10).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: حسن بن عبدالله بن براء بن عیسی تمیمی از امام باقر علیه السّلام روایت کرد که آن حضرت فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: «مُنذِرٌ» من هستم و تو ای علی راهنما و هدایتگر به سوی دعوت من هستی. - . تفسیر فرات : 77 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَخْلَدٍ الْجُعْفِیُّ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ لَمْ یَکُنْ بَیْنِی وَ بَیْنَ رَبِّی مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ مَا سَأَلْتُ
ص: 400
رَبِّی حَاجَةً إِلَّا أَعْطَانِی (1) خَیْراً مِنْهَا فَوَقَعَ فِی مَسَامِعِی (2) إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ فَقُلْتُ إِلَهِی أَنَا الْمُنْذِرُ فَمَنِ الْهَادِی فَقَالَ اللَّهُ یَا مُحَمَّدُ (3) ذَاکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ غَایَةُ الْمُهْتَدِینَ (4) وَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ مِنْ أُمَّتِکَ (5) بِرَحْمَتِی إِلَی الْجَنَّةِ (6).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: علی بن محمّد بن مخلّد نجفی با سند خود از ابن مسعود روایت میکند که: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میفرماید: چون مرا به معراج بردند، به جایی رسیدیم که میان من و پروردگارم نه مَلَک مقرّبی بود و نه نبّی مرسلی. در آن مقام هر حاجتی از خدا خواستم بهتر از آن را به من عطا فرمود. در آنجا آوایی شنیدم که میگفت: «إنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد» گفتم: خداوندا، «مُنذِرٌ» من هستم، «هادی» کیست؟ فرمود: ای محمّد، او علی بن ابی طالب غایت هدایت یافتگان است و إمام پرهیزگاران و پیشوای مؤمنان رو سفید از میان امّت توست که با رحمت من آنها را روانه بهشت میکند. - . تفسیر فرات : 78 -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُشْرَوَیْهِ (7) الْقَطَّانُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ (8) قَالَ نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (9).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: جعفر بن محمد بن بشرویه قطّان با سند خود از ابن عباس در مورد شأن نزول آیه: «وَ مَن یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یخَْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْفَائزُون» - . نور/ 52 - {و کسی که خدا و فرستاده او را فرمان بَرَد، و از خدا بترسد و از او پروا کند آنانند که خود کامیابند} روایت نموده است که گفت: این آیه درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده است. - . تفسیر فرات : 102 -
**[ترجمه]
کا، الکافی بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ الْمُنْذِرُ (10) وَ عَلِیٌّ الْهَادِی یَا بَا مُحَمَّدٍ هَلْ مِنْ هَادٍ الْیَوْمَ فَقُلْتُ بَلَی جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا زَالَ مِنْکُمْ هَادٍ مِنْ بَعْدِ هَادٍ (11) حَتَّی دُفِعَتْ إِلَیْکَ فَقَالَ رَحِمَکَ اللَّهُ یَا بَا مُحَمَّدٍ لَوْ کَانَتْ إِذَا نَزَلَتْ آیَةٌ عَلَی رَجُلٍ ثُمَّ مَاتَ ذَلِکَ الرَّجُلُ مَاتَتِ الْآیَةُ مَاتَ الْکِتَابُ لَکِنَّهُ حَیٌّ یَجْرِی فِیمَنْ بَقِیَ کَمَا جَرَی فِیمَنْ مَضَی (12).
**[ترجمه]کافی: با سند خود از ابوبصیر روایت کرده که گفت: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: منظور از آیه: «إنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد» چه کسانی هستند؟ فرمود: «مُنذِرٌ» رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و علی علیه السّلام «هادی» است. عرض کردم: بلی، قربانت گردم، آیا این هدایتگری و راهبری از پدر به پسر منتقل شده تا اینکه به شما رسیده است؟ فرمود: ای ابو محمّد، خداوند تو را رحمت کند، اگر قرار بود آیهای که در مورد یک شخص نازل شود با مرگ آن شخص آن آیه هم از بین برود، دیگر قرآنی باقی نمیماند، اما شما میبینی که قرآن زنده است و آیات آن در مورد مردم امروز جاری و ساری است . - . اصول کافی 1: 192 -
**[ترجمه]
کا، الکافی بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ الْقَصِیرِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ الْمُنْذِرُ (13) وَ عَلِیٌّ الْهَادِی أَمَا وَ اللَّهِ
ص: 401
مَا ذَهَبَتْ بِنَا وَ مَا زَالَتْ فِینَا إِلَی السَّاعَةِ (1).
**[ترجمه]کافی: با سند خود از امام باقر علیه السّلام مینویسد: آن حضرت در مورد مفهوم آیه: «إنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد» میفرماید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن «مُنذِر» و آن «هادی» علی علیه السّلام است. به خدا سوگند که این آیه درباره ما نازل گشته و هنوز هم جاری و ساری است.] - . اصول کافی 1: 192 -
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات أَبُو یَزِیدَ عَنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ فِی هَذِهِ الْآیَةِ- إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ الْمُنْذِرُ وَ بِعَلِیٍّ یَهْتَدِی الْمُهْتَدُونَ (2).
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَکَمِ مُعَنْعَناً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ مِثْلَهُ (3)- قب، المناقب لابن شهرآشوب عَبْدُ اللَّهِ مِثْلَهُ (4).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: عبدالله بن عطان گوید: شنیدم که امام باقر علیه السّلام در مورد آیه: «إنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد» میگوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله «مُنذِر» است و هدایت جویان نیز، با علی علیه السّلام هدایت میشوند. - . بصائر الدرجات: 9 -
تفسیر فرات بن ابراهیم: حسین بن حکم با سند خود نظیر این روایت را از عبدالله بن عطا نقل کرده است. - . تفسیر فرات : 76 -
مناقب ابن شهر آشوب: عبدالله عین این روایت را آورده است. - . مناقب آل أبی طالب1: 567 -
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ نَجْمٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ- إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ قَالَ الْمُنْذِرُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ الْهَادِی عَلِیٌّ علیه السلام (5).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: علی بن الحسین با سند خود از نجم روایت کرده است که گفت: امام باقر علیه السّلام را شنیدم که گفت: در آیه: «إنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد» رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله «مُنذِر» و علی علیه السّلام «هادی» است. - . بصائر الدرجات : 9 -
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات: مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْمُنْذِرُ وَ عَلِیٌّ الْهَادِی (6).
یر، بصائر الدرجات أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام وَ النَّضْرُ عَنْ یَحْیَی الْحَلَبِیِّ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام مِثْلَهُ (7) یر،- بصائر الدرجات أَحْمَدُ عَنِ الْحُسَیْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ حَازِمٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ الْقَصِیرِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام مِثْلَهُ (8).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: جابر از امام باقر علیه السّلام روایت کرد که آن حضرت فرمود: «مُنذِر» در آیه: «إنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد» رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است و «هادی» علی علیه السّلام است. - . بصائر الدرجات : 9 -
بصائر الدرجات: با سند خود أیوب بن حرّ و او از امام باقر علیه السّلام و نیز از ابوبصیر از امام باقر علیه السّلام عین این روایت را کردهاند.. - . بصائر الدرجات : 9 -
بصائر الدرجات: با سند خود از عبدالرحیم القصیر و او از امام باقر علیه السّلام شبیه این روایت را آورده است. - . بصائر الدرجات : 9 -
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی أَبِی عَنْ یَحْیَی بْنِ أَبِی عِمْرَانَ عَنْ یُونُسَ (9) عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ قَالَ الْکِتَابُ عَلِیٌّ لَا شَکَّ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ قَالَ علیه السلام تِبْیَانٌ لِشِیعَتِنَا (10).
ص: 402
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: ابوبصیر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت در باب آیه: «ذَالِکَ الْکِتَبُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِّلْمُتَّقِین» - . بقره / 2 - {این است کتابی که در [حقانیت] آن هیچ تردیدی نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است} فرمود: «کتاب» در این آیه بیشک علی علیه السّلام است که هدایتی است برای پرهیزگاران و در ادامه فرمود: این آیه روشنگری برای شیعیان ماست. - . تفسیر قمی : 27 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب أَبُو صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً (1) أَیْ مَنْ تَرَکَ وَلَایَةَ عَلِیٍّ أَعْمَاهُ اللَّهُ وَ أَصَمَّهُ عَنِ الْهُدَی.
کِتَابُ ابْنِ رُمَیْحٍ (2)
قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ- إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ (3) قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام.
وَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ ذِکْراً رَسُولًا (4) النَّبِیُّ ذِکْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ عَلِیٌّ ذِکْرٌ مِنْ مُحَمَّدٍ کَمَا قَالَ وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ (5).
الْبَاقِرُ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (6) قَالَ لِوَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ- بَلی قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی فَکَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ (7).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: ابوصالح از ابن عباس روایت میکند که وی درباره آیه: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکا» - . طه/ 124 - {و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگیِ تنگ [و سختی] خواهد داشت} گفت: مفهوم آیه این است که هرکس ولایت علی علیه السّلام را ترک کند، خداوند او را در برابر هدایت کور و کر میکند .
در کتاب ابن رمیح آمده است که مقصود از آیات: «قُلْ مَا أَسْألُکمُ ْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ مَا أَنَا مِنَ المُْتَکلَِّفِینَ*إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ» - . ص / 87- 86 - {بگو: «مزدی بر این [رسالت] از شما طلب نمی کنم و من از کسانی نیستم که چیزی از خود بسازم [و به خدا نسبت دهم].} امیرالمؤمنین علیه السّلام است.
ابن عباس واژه «ذکر» در آیه: «قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَیْکمُ ْ ذِکْرًا» - . زخرف / 44 - {راستی که خدا سوی شما تذکاری فرو فرستاده است} را به معنی «رسول» دانسته زیرا پیامبر صَلی الله علیهِ و آله «ذکر»ی از جانب خدا و علی علیه السّلام «ذکر»ی از جانب محمد صَلی الله علیهِ و آله است و قرآن نیز در همین معنا میفرماید: «وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَّکَ وَ لِقَوْمِکَ» - . طلاق / 10 - {و به راستی که [قرآن] برای تو و برای قوم تو [مایه] تذکّری است}
امام باقر علیه السّلام در مورد آیه: «أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانیِ لَکُنتُ مِنَ الْمُتَّقِین» - . زمر/ 57 - {یا بگوید: «اگر خدایم هدایت می کرد، مسلّماً از پرهیزگاران بودم} فرمود: هدایت به سوی ولایت علی علیه السّلام است. و خداوند ایشان را پاسخ داده و میفرماید: «بَلیَ قَدْ جَاءَتْکَ ءَایَاتیِ فَکَذَّبْتَ بهَِا وَ اسْتَکْبرَْتَ وَ کُنتَ مِنَ الْکَفِرِینَ» - . زمر/ 59 - {[به او گویند:] آری، نشانه های من بر تو آمد و آنها را تکذیب کردی و تکبّر ورزیدی و از [جمله] کافران شدی.}
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِینَا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَا الْمُنْذِرُ وَ أَنْتَ الْهَادِی یَا عَلِیُّ (8).
**[ترجمه]مسعدۀ بن صدقه از امام صادق از پدرش از أمیرمؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود:آیه «إنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد» - . مناقب آل أبی طالب 1: 577- 576 - درباره ما نازل شده است. . رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرموده است: ای علی، «مُنذِر» من هستم و «هادی» تو هستی. - . تفسیر عیاشی، نسخه خطی -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ الْقَصِیرِ قَالَ: کُنْتُ یَوْماً مِنَ الْأَیَّامِ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فَقَالَ یَا عَبْدَ الرَّحِیمِ قُلْتُ لَبَّیْکَ قَالَ قَوْلُ اللَّهِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ إِذْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَا الْمُنْذِرُ وَ عَلِیٌّ الْهَادِی مَنِ الْهَادِی الْیَوْمَ قَالَ فَسَکَتُّ طَوِیلًا ثُمَّ رَفَعْتُ رَأْسِی فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هِیَ فِیکُمْ تَوَارَثُونَهَا رَجُلٌ فَرَجُلٌ حَتَّی انْتَهَتْ إِلَیْکَ فَأَنْتَ جُعِلْتُ فِدَاکَ الْهَادِی قَالَ صَدَقْتَ یَا عَبْدَ الرَّحِیمِ إِنَّ الْقُرْآنَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ وَ الْآیَةَ حَیَّةٌ لَا تَمُوتُ فَلَوْ کَانَتِ الْآیَةُ إِذَا نَزَلَتْ فِی الْأَقْوَامِ مَاتُوا مَاتَتِ الْآیَةُ لَمَاتَ الْقُرْآنُ (9)
ص: 403
وَ لَکِنْ هِیَ جَارِیَةٌ فِی الْبَاقِینَ (1) کَمَا جَرَتْ فِی الْمَاضِینَ وَ قَالَ عَبْدُ الرَّحِیمِ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ الْقُرْآنَ حَیٌّ لَمْ یَمُتْ وَ إِنَّهُ یَجْرِی کَمَا یَجْرِی اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ کَمَا یَجْرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ یَجْرِی عَلَی آخِرِنَا کَمَا یَجْرِی عَلَی أَوَّلِنَا (2).
**[ترجمه]تفسیر عیّاشی: عبدالرحیم القصیر گفت: روزی در محضر امام باقر علیه السّلام نشسته بودم که فرمود: ای عبدالرحیم، عرض کردم: لبیّک! فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در مورد آیه: «إنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد» فرمود: «مُنذِر» من هستم و «هادی» علی علیه السّلام است؛ امروزه «هادی» کیست؟ من مدّتی را به سکوت گذرانده و سپس سر برداشته و عرض کردم: قربانت گردم، هدایت گری درباره اهل بیت است که از پدر به پسر منتقل شده تا اینکه این میراث به شما رسیده است.پس قربانت گردم، «هادی» شما هستید. فرمود: راست گفتی ای عبدالرحیم! قرآن زنده است و هرگز نخواهد مرد و این آیه زنده است و نخواهد مرد. اگر این آیه در مورد مردمان نازل شد و آن مردمان می مردند آیه می میرد و در این صورت قران می مرد؛ لیکن این آیه برای آیندگان پیوسته زنده و باقی است همان طور که درباره گذشتگان زنده و جاری بوده است. و عبدالرحیم گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: قرآن زنده است و نمرده است و کماکان زنده و جاری خواهد بود همان طور که شب و روز و خورشید و ماه زنده و جاری هستند و در پی هم میآیند، این آیه همان طور که بر نخستین ما جاری بوده، بر آخرین ما نیز جاری خواهد بود. - . تفسیر عیاشی، نسخه خطی -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی- إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَا الْمُنْذِرُ وَ عَلِیٌّ الْهَادِی وَ کُلُّ إِمَامٍ هَادٍ لِلْقَرْنِ الَّذِی هُوَ فِیهِ (3).
**[ترجمه]تفسیر عیاشی: حنان بن سدیر از پدرش از امام باقر علیه السّلام روایت کرده گوید: شنیدم که آن حضرت درباره آیه: «إنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد» میفرماید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: «مُنذِر» من هستم و علی
علیه السّلام «هادی» است و هر امامی هادی قومی است که در آن قرن با وی زندگی میکنند.
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ فَقَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَا الْمُنْذِرُ وَ فِی کُلِّ زَمَانٍ إِمَامٌ مِنَّا یَهْدِیهِمْ إِلَی مَا جَاءَ بِهِ نَبِیُّ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ الْهُدَاةُ مِنْ بَعْدِهِ عَلِیٌّ وَ الْأَوْصِیَاءُ مِنْ بَعْدِهِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ أَمَا وَ اللَّهِ مَا ذَهَبَتْ مِنَّا وَ لَا زَالَتْ فِینَا إِلَی السَّاعَةِ رَسُولُ اللَّهِ الْمُنْذِرُ وَ بِعَلِیٍّ یَهْتَدِی الْمُهْتَدُونَ (4).
**[ترجمه]تفسیر عیّاشی: از یزید بن معاویه از امام باقر علیه السّلام در باب آیه: «إنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد» فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرموده است: «مُنذِر» من هستم. و در هر عصری امامی از ما مردم را به سوی آنچه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آورده هدایت میکند. هادیان پس از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله علی و اوصیای وی هستند که یکی پس از دیگر به امامت میرسند. به خدا سوگند این آیه از میان ما نرفته و تا قیام قیامت نیز از میان نخواهد رفت. و تا آن زمان پیوسته رسول خدا صلی الله علیه و آله «مُنذِر» و علی علیه السّلام «هادی» خواهد بود و راه پویان به وی هدایت مییابند. - . تفسیر عیاشی، نسخه خطی -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَنَا الْمُنْذِرُ وَ عَلِیٌّ الْهَادِی إِلَی أَمْرِی (5).
**[ترجمه]تفسیرعیّاشی: جابر از امام باقر روایت کرده است که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: «مُنذِر» من هستم و علی علیه السّلام «هادی» به دینی است که من آوردم. - . تفسیر عیاشی، نسخه خطی -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ بُرَیْدٍ الْعِجْلِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ (6) قَالَ الْمَیِّتُ الَّذِی لَا یَعْرِفُ هَذَا الشَّأْنَ یَعْنِی هَذَا الْأَمْرَ- وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً إِمَاماً یَأْتَمُّ بِهِ یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قُلْتُ فَقَوْلُهُ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها (7) فَقَالَ (8) بِیَدِهِ هَکَذَا هَذَا الْخَلْقُ الَّذِی لَا یَعْرِفُونَ شَیْئاً (9).
**[ترجمه]تفسیر عیّاشی: برید عجلی گفت: از امام باقر علیه السّلام درباره آیه «أَ وَ مَن کاَنَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشیِ بِهِ فیِ النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فیِ الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بخَِارِجٍ مِّنهَْا کَذَالِکَ زُیِّنَ لِلْکَفِرِینَ مَا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ» - . انعام / 122 - {آیا کسی که مرده [دل] بود و زنده اش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود، چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنی نیست؟ این گونه برای کافران آنچه انجام می دادند زینت داده شده است.} پرسیدم، فرمود: «میّت» کسی است که با ولایت آشنا نیست. «نور» إمام است یعنی علی بن ابی طالب علیه السّلام. گفتم: «کَمَن مَّثَلُهُ فیِ الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بخَِارِجٍ مِّنهَْا» چه کسانی هستند؟ پس آن حضرت با دست خود اشاره فرموده و گفتند: این مردم که چیزی نمیدانند؟! - . تفسیر عیاشی، نسخه خطی -
**[ترجمه]
**[ترجمه]تفسیر عیّاشی: ابو بصیر درباره آیه: «فَالَّذِینَ ءَامَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِی أُنزِلَ مَعَه» - .اعراف/ 152 - {پس کسانی که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریش کردند و نوری را که با او نازل شده است پیروی کردند} گوید: امام باقر علیه السّلام فرمود: «النور»در این آیه علی علیه السّلام است. - . تفسیر عیاشی، نسخه خطی -
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ (1) قَالَ نَزَلَتْ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام (2).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: گوید: آیه «أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإسْلَامِ فَهُوَ عَلیَ نُورٍ مِّن رَّبِّهِ» - .زمر/ 22 - {پس آیا کسی که خدا سینه اش را برای [پذیرش] اسلام گشاده، و [در نتیجه] برخوردار از نوری از جانب پروردگارش می باشد} درباره امیرالمؤمنین علیه السّلام نازل شده است. - . تفسیر قمی: 577 -
**[ترجمه]
قَالَ الْبَیْضَاوِیُّ (3) وَ غَیْرُهُ إِنَّهَا نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ وَ حَمْزَةَ علیهما السلام وَ تَتِمَّةُ الْآیَةِ فِی أَبِی لَهَبٍ وَ وُلْدِهِ.
**[ترجمه]قاضی بیضاوی - . تفسیر قاضی بیضاوی 2: 144 - گفته است: این آیه درباره علی و حمزه نازل گشته و پایان آن درباره ابولهب و پسر اوست.
**[ترجمه]
مَنَاقِبُ ابْنِ شَاذَانَ، رُوِیَ مِنْ طَرِیقِ الْعَامَّةِ بِإِسْنَادِهِمْ إِلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ بِی أُنْذِرْتُمْ وَ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ اهْتَدَیْتُمْ وَ قَرَأَ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ وَ بِالْحَسَنِ أُعْطِیتُمُ الْإِحْسَانَ وَ بِالْحُسَیْنِ تَسْعَدُونَ وَ بِهِ تَشَبَّثُونَ أَلَا وَ إِنَّ الْحُسَیْنَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ مَنْ عَانَدَهُ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ رِیحَ الْجَنَّةِ.
**[ترجمه]مناقب ابن شاذان: از طریق عامه با سندهایی که به عبدالله بن عمر میرسد روایت کرده است که: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: با من هشدار داده شدید و با علی بن ابی طالب هدایت یافتید و آنگاه آیه: «إنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد» را تلاوت فرموده و گفت: با حسن، احسان داده شدید و با حسین به سعادت میرسید و به وی متوسل میشوید، بدانید که حسین دری از درهای بهشت است؛ هر که با وی عناد ورزد خداوند باد بهشت را بر او حرام خواهد کرد.
**[ترجمه]
فرائد السمطین، بإسناده عن علی بن أحمد الواحدی قال من الآیات التی فیها علی علیه السلام تلو النبی صلی الله علیه و آله قوله تعالی- إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ.
أَقُولُ: وَ رَوَی الْأَخْبَارَ الْمُتَقَدِّمَةَ بِأَسَانِیدِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ أَبِی هُرَیْرَةَ وَ- رَوَی الْمَالِکِیُّ فِی الْفُصُولِ الْمُهِمَّةِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ مِثْلَ مَا مَرَّ.
وَ أَقُولُ قَالَ ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی الْمُسْتَدْرَکِ رَوَی الْحَافِظُ أَبُو نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (4) أَ تَدْرِی مَنْ هُمْ یَا ابْنَ أُمِّ سُلَیْمٍ قُلْتُ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نَحْنُ أَهْلُ الْبَیْتِ وَ شِیعَتُنَا.
وَ أَقُولُ وَجَدْتُ فِی کِتَابِ مَنْقَبَةِ الْمُطَهَّرِینَ لِلْحَافِظِ بِهَذَا الْإِسْنَادِ مِثْلَهُ
**[ترجمه]فرائدالسمطین: با سند خود از علی بن احمد واحدی روایت نموده که گفت: از جمله آیاتی که اشاره به جانشینی علی علیه السلام پس از پیغمبر صَلی الله علیهِ و آله دارد، آیه: «إنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد» است.
[مولف: و روایات پیشین را با سندهایی که به ابن عباس و ابوهریره میرسد، نقل کرده است.مالکی در کتاب «الفصول المهمه» شبیه این روایت را از ابن عباس نقل کرده است.]
مولف: ابن بطریق در «المستدرک» گفته است که الحافظ ابونعیم با سند خود از ابو داود و او از أنس بن مالک روایت کرده است که گفت:رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای پسرم اُمّ سلیم آیا میدانی مصداقهای آیه: «الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئنِ ُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئنِ ُّ الْقُلُوب» - . رعد/ 28 - {همان کسانی که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام می گیرد. آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش می یابد} چه کسانی هستند؟ عرض کردم: چه کسانی هستند یا رسول الله؟ فرمود: ما اهل بیت و شیعیانمان هستیم .
[مولف: در کتاب «منقبۀ المطهّرین» حافظ با همین اسناد شبیه این روایت را دیده ام].
**[ترجمه]
قال السید رحمه الله فی کتاب سعد السعود إنه روی الشیخ محمد بن العباس بن مروان فی تفسیره کون الهادی علیا فی قوله تعالی وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ بخمسین طریقا و نحن نذکر منها واحدا (5).
رَوَاهُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ حَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْوَاحِدِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَکْرٍ وَ یَحْیَی بْنِ مُسَاوِرٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ السَّبِیعِیِ
ص: 405
عَنْ أَبِی الْأَسْلَمِیِّ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ قَالَ فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَی مَنْکِبِ عَلِیٍّ فَقَالَ هَذَا الْهَادِی مِنْ بَعْدِی (1).
و أقول إذا عرفت ذلک فاعلم أن قوله تعالی إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ یحتمل بحسب ظاهر اللفظ وجهین أحدهما أن یکون قوله هاد خبرا لقوله أنت أی أنت هاد لکل قوم (2) و الثانی أن یکون هاد مبتدأ و الظرف خبره فقیل إن المراد بالهادی هو الله تعالی و قیل (3) المراد کل نبی فی قومه و الحق أن المعنی أن لکل قوم فی کل زمان إمام هاد یهدیهم إلی مراشدهم نزلت فی أمیر المؤمنین علیه السلام ثم جرت فی الأوصیاء بعده کما دلت علیه الأخبار المستفیضة من الخاصة و العامة فی هذا الباب و قد مر کثیر منها فی کتاب الإمامة.
و روی الطبرسی نزوله فی علی علیه السلام عن ابن عباس و قتادة و الزجاج و ابن زید و روی عن أبی القاسم الحسکانی مثل ما مر بروایة ابن شهرآشوب (4) و قال الرازی فی تفسیره ذکروا هاهنا أقوالا إلی أن قال و الثالث المنذر النبی و الهادی علی
قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ یَدَهُ عَلَی صَدْرِهِ فَقَالَ أَنَا الْمُنْذِرُ وَ أَوْمَأَ (5) إِلَی مَنْکِبِ عَلِیٍّ وَ قَالَ أَنْتَ الْهَادِی یَا عَلِیُّ بِکَ یَهْتَدِی الْمُهْتَدُونَ بَعْدِی.
انتهی (6).
و لا یخفی دلالة الآیة بعد ورود تلک الأخبار علی أنه لا یخلو کل زمان من إمام هاد و أن أمیر المؤمنین علیه السلام هو الهادی و الخلیفة و الإمام بعد النبی صلی الله علیه و آله لا غیره بوجوه شتی.
الأول مقابلته للنبی بأنه منذر و علی هاد و لا یریب عاقل عارف بأسالیب (7) الکلام أن هذا یدل علی کونه بعده قائما بما کان یقوم به بل و أکثر لأنه نسب صلی الله علیه و آله
ص: 406
محض الإنذار إلی نفسه و الهدایة التی أقوی منه إلیه.
الثانی الحصر المستفاد من قوله صلی الله علیه و آله أنت الهادی إذ تعریف الخبر باللام یدل علی الحصر و کذا فی قوله علیه السلام و أنا الهادی إلی ما جاء به و کذا فی قوله صلی الله علیه و آله و الهادی علی فإن تعریف المبتدإ باللام أیضا یدل علیه.
الثالث تقدیم الظرف فی قوله بک یهتدی المهتدون الدال علی الحصر أیضا و کذا أمثاله من الألفاظ السابقة و بهذه الأخبار یظهر أن
حدیث أصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم.
من مفتریاتهم کما اعترف بکونه موضوعا شارح الشفاء و ضعف رواته و کذا ابن حزم و الحافظ زین الدین العراقی و سیأتی القول فی ذلک إن شاء الله تعالی.
**[ترجمه]سیّد رحمۀ الله علیه- در کتاب «سعد السعود» خود گوید: شیخ محمّد بن العباس مروان در تفسیر خود گفته است که از پنجاه طریق میتوان ثابت کرد که منظور از «هادی» در آیه: «وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد» علی علیه السّلام است که ما به ذکر یکی از آنها اکتفا میکنیم. سپس با سند خود از علی بن احمد با سندی از ابوالأسلمی از رسول خدا روایت میکند که آن حضرت پس از تلاوت آیه: «إنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد» دست بر شانه علی علیه السّلام نهاده و فرمود: هادی بعد از من، این است. - . سعد السعود: 99 -
[ مولف: حال که بر مفهوم این آیه اگاه گشتی، بدان که آیه «إنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکلُ ِّ قَوْمٍ هَاد» به جهت لفظ ایهام به دو معنا دارد: یکی اینکه «هاد» خبر برای «أنت» باشد.( أَنتَ هَاد لِکلُ ِّ قَوْمٍ)؛ دوم اینکه «هاد» مبتدا و خبر آن شبه جمله باشد. لذا گفته شده است: منظور «هاد» خداوند متعال است و نیز گفته شده مراد از آن هر پیامبری در امّت خود است و براستی که معنای آیه این است که: هر قومی در هر زمان و مکانی هدایتگری دارد که آنان را به آنچه به صلاحشان است، رهبری میکند؛ این آیه نخست در شأن امیرالمؤمنین علیه السّلام نازل گشته لیکن در اوصیای بعد از وی نیز جاری و ساری است. و روایات بسیاری که از دو طرف نقل شد، دال بر صحّت این سخن است و بسیاری از این روایات در کتاب «الإمامۀ» نیز مورد استناد قرار گرفتهاند.
طبرسی نزول این آیه را درباره علی علیه السّلام از ابن عباس، قتاده، زجّاج و ابن زید روایت کرده است کما اینکه از ابوالقاسم حسکانی نظیر روایت ابن شهر آشوب - . مجمع البیان6: 278 - را نقل کرده است. رازی نیز در تفسیر خود گوید: در معنی این آیه چند نظر وجود دارد- تا اینکه گوید- : و سوم اینکه «المُنذِر» پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و «الهادی» علی علیه السّلام است. ابن عباس گوید: رسول خدا صَلی الله علیه و آله دست بر سینه خود نهاده و فرمود: «مُنذِر» من هستم. سپس به علی اشاره کرده و فرمود: «هادی» تو هستی ای علیّ، پس از من هدایت جویان به تو هدایت مییابند.تمام ! - . مفاتیح الغیب 5: 190 -
با ذکر این همه خبر و روایت، شکی باقی نمیماند که در هر زمان و مکانی هدایتگر و راهنمایی وجود دارد و اینکه امیرالمؤمنین علیه السّلام جانشین و هدایتگر و پیشوای مردم بعد از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است و به دلایل زیر، کسی جز او نمیتوانسته از این منصب برخوردار باشد:
اول: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمودهاند که «مُنذِر» او و علی علیه السّلام «هادی» است. و قطعاً هیچ شخص آگاه به اسالیب سخن تردید نخواهند کرد که علی علیه السلام پس از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله جانشین و عهدهدار تمام مسئولیتهای آن حضرت است و حتی بیشتر، زیرا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله تنها «مُنذِر» بودن را به خود منسوب فرمود و هدایتگری و رهبری را که قویتر از آن است، به علی علیه السّلام واگذاشت.
دوم: آوردن «أل» بر سر خبر افاده حصر میکند بنابراین در عبارت «أنتَ الهادی» خبر( الهادی) را میرساند یعنی اینکه «هادی» منحصراً تو هستی. و این معنی در آیه: «أنا الهادی إلی ما جاء به» مشهود است، کما اینکه در کلام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله که فرمود: «الهادی علیّ» نیز همین معنا آشکار میباشد، زیرا تعریف مبتدا به لام نیز افاده حصر میکند و هدایتگری امّت را بعد از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام منحصر مینماید.
سوم: مقدم شدن شبه جمله «بکَ» در «بِکَ یهتدیِ المهتدون» نیز افاده حصر میکند؛ بنابراین و با أخباری که عرض شد، روشن میگردد که حدیث «أصحابی کالنُجوم بأیِّهم اقتدیتُم اهتدیتم» جعلی است و از افتراوهای آنان است کما اینکه شارح «الشفاء» به دلیل ضعف رواۀ به جعلی بودن آن اعتراف کرده است و همچنین ابن حزم و الحافظ زین الدین عراقی مجعول بودن ان را تأیید کردهاند و سخن در این باب إن شاءالله به تفصیل خواهد آمد .
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب عُلَمَاءُ أَهْلِ الْبَیْتِ الْبَاقِرُ وَ الصَّادِقُ وَ الْکَاظِمُ وَ الرِّضَا علیهم السلام وَ زَیْدُ بْنُ عَلِیٍّ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (1) قَالُوا هُوَ عَلِیٌّ علیه السلام.
وَ رَوَتِ الْعَامَّةُ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ السُّدِّیِّ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ رَوَی عُبَیْدَةُ بْنُ حُمَیْدٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ مُجَاهِدٍ وَ رَوَی النَّطَنْزِیُّ فِی الْخَصَائِصِ عَنْ لَیْثٍ عَنْ مُجَاهِدٍ وَ رَوَی الضَّحَّاکُ أَنَّهُ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَرَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جاءَ بِالصِّدْقِ وَ عَلِیٌّ صَدَّقَ بِهِ
الرِّضَا علیه السلام قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ الصِّدْقُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام.
ص: 407
الصَّادِقُ وَ الرِّضَا علیهما السلام قَالا إِنَّهُ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا.
الْکَلْبِیُّ وَ أَبُو صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ (1) أَیْ کُونُوا مَعَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع.
ذَکَرَهُ الثَّعْلَبِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام وَ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ ذَکَرَهُ إِبْرَاهِیمُ الثَّقَفِیُّ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ السُّدِّیِّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام.
شَرَفُ النَّبِیِّ عَنِ الْخَرْکُوشِیِّ وَ الْکَشْفُ عَنِ الثَّعْلَبِیِّ قَالا رَوَی الْأَصْمَعِیُّ عَنْ أَبِی عَمْرِو بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام فِی هَذِهِ الْآیَةِ قَالَ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ.
وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَنَحْنُ الصَّادِقُونَ عِتْرَتُهُ وَ أَنَا أَخُوهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.
و فی التفسیر: المراد بالصادقین هم الذین ذکرهم الله تعالی فی قوله رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ (2).
عَمْرُو بْنُ ثَابِتٍ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: فِینَا نَزَلَتْ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَأَنَا وَ اللَّهِ الْمُنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلْتُ تَبْدِیلًا.
أَبُو الْوَرْدِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ قَالَ عَلِیٌّ وَ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ قَالَ عَهْدُهُ وَ هُوَ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.
و قال المتکلمون و من الدلالة علی إمامة علی علیه السلام قوله یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ فوجدنا علیا بهذه الصفة لقوله وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ یعنی الحرب أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (3)
ص: 408
فوقع الإجماع بأن علیا أولی بالإمامة من غیره لأنه لم یفر من زحف (1) قط کما فر غیره فی غیر موضع (2).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: امام باقر، صادق، کاظم و رضا علیهم آلاف التحیه و السلام و نیز زید بن علی علیه السّلام در باب مصداق آیه: «وَ الَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُتَّقُون» - . زمر/ 33 - {و آن کس که راستی آورد و آن را باور نمود آنانند که خود پرهیزگارانند} جملگی فرمودهاند: علی علیه السّلام است.
علمای عامه نیز از ابراهیم بن الحکم با سندی از ابن عباس و عبیدۀ با سندی از مجاهد و نطنزی در «الخصائص» از لیث و مجاهد و ضحّاک نیز از ابن عباس روایت کرده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله صِدق را آورد و علی علیه السّلام وی را «تصدیق» نمود.
امام رضا علیه السّلام گوید: در عبارت «وَ کَذَّبَ بِالصِّدْق» - . زمر/ 32 - ، منظور از «صدق» علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
امام صادق و امام رضا علیه السّلام فرمودهاند: او محمّد و علی صلوات الله علیهما است.
کلبی و ابوصالح از ابن عباس در مورد آیه: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِین» - . توبه/ 119 - {ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پروا کنید و با راستان باشید.} به معنای «باعلی بن ابی طالب باشید» است. این معنا را ثعلبی در تفسیر خود از جابر و او از امام باقر علیه السّلام نقل کرده است؛ و کلبی نیز آن را از ابوصالح از ابن عباس روایت نمود کما اینکه ثقفی ان را از ابن عباس نقل کرده و سدّی و امام صادق علیه السّلام نیز آن را از پدر بزرگوارش روایت فرموده است.
شرف النّبی از الخرکوشی و صاحب الکشف از ثعلبی روایت کردهاند که: اصمعی با سندی از امام باقر علیه السّلام آورده است که: مقصود آیه محمّد صَلی الله علیهِ و آله و علی علیه السّلام است.
امیرالمؤمنین علیه السّلام نیز میفرماید: «الصَّادِقِون»» ما هستیم، عترت پیامبر و من در دنیا و آخرت برادر او هستم.
در «التفسیر» آمده است: مراد از «الصَّادِقِین» در این آیه کسانی هستند که خداوند متعال در حق آنان فرموده: «مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَاهَدُواْ اللَّهَ عَلَیْهِ
فَمِنْهُم مَّن قَضیَ نحَْبَهُ وَ مِنهُْم مَّن یَنتَظِرُوَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلا» - . احزاب / 23 - {از میان مؤمنان مردانی اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند. برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند.}
عمرو بن ثابت ار ابو اسحاق از علی علیه السّلام روایت کرده است که گفت: آیه: «رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَاهَدُواْ اللَّهَ عَلَیْهِ» در حق ما نازل شده است و به خدا سوگند آن «منتظِر» من هستم و هرگز عقیده خود را تبدیل نکردهام.
ابوالورد از امام باقر علیه السّلام روایت کرد که آن حضرت در باب مصداق آیه «مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَاهَدُواْ اللَّهَ عَلَیْهِ» فرمود: آنها علی و حمزه و جعفر هستند و: «فَمِنْهُم مَّن قَضیَ نحَْبَهُ» اینان حمزه و جعفرند و: «وَ مِنهُْم مَّن یَنتَظِرُ» علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
متکلّمان نیز گفتهاند: از جمله دلایل امامت علی علیه السّلام آیه: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِین» - . توبه / 119 - است و ما علی علیه السّلام را بر خوردار از این صفت یافتیم به دلیل اینکه خداوند میفرماید: «وَ الصَّابرِِینَ فیِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُوْلَئکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» - . بقره/ 177 - {و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند و در سختی و زیان، و به هنگام جنگ شکیبایانند آنانند کسانی که راست گفته اند، و آنان همان پرهیزگارانند.} و اجماع بر این کردند که علی علیه السّلام در إمامت و زعامت مردم بعد از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مقدّم بر دیگران است، زیرا هرگز از جنگی نگریخت اما دیگران بارها گریختند!! - . مناقب آل أبی طالب 1: 573- 572 -
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ (3)- لَا یُغَیِّرُوا أَبَداً (4) فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ أَیْ أَجَلَهُ وَ هُوَ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ- وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ أَجَلَهُ (5) یَعْنِی عَلِیّاً علیه السلام یَقُولُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ الْآیَةَ (6).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: در روایت ابوالجارود از امام باقر علیه السّلام در خصوص آیه مورد نظر چنین آمده است:
- رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَاهَدُواْ اللَّهَ عَلَیْهِ : این مردان هرگز تغییر نمیکنند.
- فَمِنْهُم مَّن قَضیَ نحَْبَهُ : یعنی اجلشان در رسید، که حمزه و جعفر بن ابوطالب بودند.
-وَ مِنهُْم مَّن یَنتَظِرُ : علی علیه السّلام است که منتظر رسیدن اجلش بود.
-وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلا: و هرگز عقیده خود را عوض نکردند تا: «لِیجزی الله الصادقین یصدقهم»] - . تفسیر قمی : 527 -
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة مما أخرجه العز المحدث الحنبلی قوله وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ قال ابن عباس کونوا مع علی و أصحابه قوله تعالی- وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ الذی جاء بالصدق رسول الله صلی الله علیه و آله و الذی صدق به علی بن أبی طالب علیهما السلام قاله مجاهد قوله وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ
ص: 409
أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ (1) نزلت فی علی علیه السلام.
وَ رَوَی أَبُو بَکْرِ بْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ قَالَ مَعَ عَلِیٍّ علیه السلام (2).
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: از جمله روایاتی که عزّ محّدث حنبلی ضبط کرده آن است که ابن عباس عبارت «کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِین» را به معنای«با علی و یاران او باشید» گرفته است.
مجاهد گوید: «وَ الَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ»: پیامبر است که «جَاءَ بِالصِّدْقِ» است و «صَدَّقَ بِهِ» علی علیه السّلام است.
«وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشهَُّدَاءُ عِندَ رَبهِِّمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُم» - . حدید / 19 - {و کسانی که به خدا و پیامبران وی ایمان آورده اند، آنان همان راستینانند و پیش پروردگارشان گواه خواهند بود [و] ایشان راست اجر و نورشان} درباره علی علیه السّلام نازل شده است. ابوبکر بن مردویه از ابن عباس درباره «کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِین» گفته است: با علی علیه السّلام باشید. - . کشف الغمة: 93- 92 -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنِ الرِّجَالِ الثِّقَاتِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی لَیْلَی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الصِّدِّیقُونَ ثَلَاثَةٌ حَبِیبٌ النَّجَّارُ وَ هُوَ مُؤْمِنُ آلِ یس وَ خِرْبِیلُ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ هُوَ أَفْضَلُ الثَّلَاثَةِ.
وَ رَوَی أَیْضاً بِحَذْفِ الْأَسَانِیدِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: هَبَطَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله مَلَکٌ لَهُ عِشْرُونَ أَلْفَ رَأْسٍ فَوَثَبَ (3) النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یُقَبِّلُ یَدَهُ فَقَالَ لَهُ الْمَلَکُ مَهْلًا مَهْلًا یَا مُحَمَّدُ فَأَنْتَ وَ اللَّهِ أَکْرَمُ عَلَی اللَّهِ مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلِ الْأَرَضِینَ وَ الْمَلَکُ یُقَالُ لَهُ مَحْمُودٌ فَإِذَا بَیْنَ مَنْکِبَیْهِ مَکْتُوبٌ- لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَبِیبِی مَحْمُودٌ مُنْذُ کَمْ هَذَا مَکْتُوبٌ بَیْنَ مَنْکِبَیْکَ قَالَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَخْلُقَ اللَّهُ آدَمَ أَبَاکَ بِاثْنَیْ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ (4).
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: محمّد بن عباس از مردان ثقه، از عبدالرحمان بن أبی لیلی روایت کرده که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: صدّیقان سه نفرند: حبیب نجّار که مؤمن آل یاسین است، خربیل که مؤمن آل فرعون است و علی بن ابی طالب که أفضل از آن دو میباشد.
و با اسانید، از امام باقر علیه السّلام ازپدرش و او از پدرانش علیهم السلام روایت کرده است که: فرشتهای با بیست هزار سر بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نازل گردید. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله برخاست و دست آن را بوسید. فرشته به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله گفت: درنگ کن محمّد که به خدا سوگند تو از تمام اهل آسمانها و زمینها نزد خدا عزیزتری. این مَلَک «محمود» نام داشت که روی شانهاش نوشته سده بود: «لا إله إلّا الله محمّد رسول الله علیٌّ الصِّدیق الأکبر». پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی گفت: محبوب من محمود، از کی این عبارت بر روی دوش تو نوشته شده است؟ گفت: دوازده هزار سال قبل از خلقت پدرت آدم. - .کنز الفوائد، نسخه خطی -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ سَهْلِ بْنِ عَامِرٍ الْبَجَلِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام کُنْتُ عَاهَدْتُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أَنَا وَ عَمِّی حَمْزَةُ وَ أَخِی جَعْفَرٌ وَ ابْنُ عَمِّی عُبَیْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ عَلَی أَمْرٍ وَفَیْنَا بِهِ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ فَتَقَدَّمَنِی أَصْحَابِی وَ خُلِّفْتُ (5) بَعْدَهُمْ لِمَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی فِینَا- مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ وَ عُبَیْدَةُ- وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا فَأَنَا الْمُنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلْتُ تَبْدِیلًا (6).
ص: 410
ل، الخصال عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ فِی خِصَالِ الْأَوْصِیَاءِ الَّتِی یَمْتَحِنُهُمُ اللَّهُ بِهَا فِی حَیَاةِ الْأَنْبِیَاءِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِمْ قَالَ علیه السلام وَ لَقَدْ کُنْتُ عَاهَدْتُ اللَّهَ وَ ذَکَرَ نَحْوَهُ (1)
. 6- کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسَدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ صَالِحٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ خَالِدٍ الْأَسَدِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: مَا عَاهَدَ اللَّهَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَنْ لَا یَفِرُّوا فِی زَحْفٍ أَبَداً فَتَمُّوا کُلُّهُمْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ هَذِهِ الْآیَةَ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ- حَمْزَةُ اسْتُشْهِدَ یَوْمَ أُحُدٍ وَ جَعْفَرٌ اسْتُشْهِدَ یَوْمَ مُؤْتَةَ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ- وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا یَعْنِی الَّذِی عَاهَدُوا عَلَیْهِ (2).
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: علی بن عبدالله بن أسد با سندی از عبدالله بن حسن و او از پدرانش علیهم السلام آورده است که : پیمانی که علی بن أبی طالب، حمزۀ بن عبدالمطلّب و جعفر بن ابی طالب با خدای خود بسته بودند این بود که هرگز در هیچ جنگی نگریزند و بر این عهد و پیمان ثابت قدم ماندند آنگاه خداوند آیه: «فَمِنْهُم مَّن قَضیَ نحَْبَهُ» حمزه در جنگ اُحد و جعفر در غزوه مؤته شهید شدند «وَ مِنهُْم مَّن یَنتَظِرُ» یعنی علی بن ابی طالب علیه السّلام «وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلاً» یعنی اینکه بر سر پیمان خود که با خدا بسته بودند، تا آخر ایستادند. - . کنز الفوائد، نسخه خطی -
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا نَزَلَتِ الْآیَةُ (3) اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ الْتَفَتَ النَّبِیُّ إِلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَ تَدْرُونَ فِیمَنْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ قَالُوا لَا وَ اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا نَدْرِی فَقَالَ أَبُو دُجَانَةَ یَا رَسُولَ اللَّهِ کُلُّنَا مِنَ الصَّادِقِینَ قَدْ آمَنَّا بِکَ وَ صَدَّقْنَاکَ قَالَ لَا یَا أَبَا دُجَانَةَ هَذِهِ نَزَلَتْ فِی ابْنِ عَمِّی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ خَاصَّةً دُونَ النَّاسِ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ (4).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: حسین سعید با سندی از ابو سعید روایت کرده که گفت: چون آیه: «وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِین» نازل شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رو به صحابه کرده و فرمود: آیا میدانید این آیه درباره چه کسی نازل شد؟ عرض کردند: خیر، نمیدانیم یا رسول الله. ابودجانه گفت: یا رسول الله ما همه از صادقین هستیم، به تو ایمان آورده تصدیقتان کردیم. فرمود: ای ابودجانه، چنین نیست؛ این آیه اختصاصاً در شأن پسر عموی من علی بن ابی طالب نازل شده است، و او از راستگویان است. - . تفسیر فرات : 56 -
**[ترجمه]
أَقُولُ رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی الْمُسْتَدْرَکِ عَنِ الْحَافِظِ أَبِی نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ (5) قَالَ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ ع.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع.
وَ رُوِیَ عَنْ أَبِی نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ لَیْثٍ عَنْ مُجَاهِدٍ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ (6) جَاءَ بِالصِّدْقِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله وَ صَدَّقَ بِهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ
ص: 411
قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً علیه السلام یَقُولُ أَنَا الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ- لَا یَقُولُهَا بَعْدِی إِلَّا کَذَّابٌ صَلَّیْتُ قَبْلَ النَّاسِ سَبْعَ سِنِینَ.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ أَبِی لَیْلَی عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الصِّدِّیقُونَ ثَلَاثَةٌ حَبِیبٌ النَّجَّارُ مُؤْمِنُ آلِ یس وَ خِرْبِیلُ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ وَ یُرْوَی خِرْقِیلُ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ هُوَ أَفْضَلُهُمْ.
وَ مِنَ الْجُزْءِ الثَّانِی مِنْ کِتَابِ الْفِرْدَوْسِ لِابْنِ شِیرَوَیْهِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ بِلَالٍ مِثْلَهُ سَوَاءً و رواه عن أحمد بن حنبل من ثلاثة طرق و طریق من الثعلبی و من مناقب ابن المغازلی من ثلاثة طرق أقول روی تلک الأخبار فی العمدة بأسانیدها فإن شئت فراجع إلیه (1)- یف، الطرائف أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ عَنِ ابْنِ أَبِی لَیْلَی عَنْ أَبِیهِ وَ ابْنُ شِیرَوَیْهِ فِی الْفِرْدَوْسِ وَ ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ مِثْلَهُ سَوَاءً (2) أَقُولُ- رَوَی الْفَخْرُ الرَّازِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ مِثْلَهُ (3).
**[ترجمه]مولف: ابن بطریق در المستدرک از حافظ ابو نعیم و او نیز با سندی از امام صادق
علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: مصداق آیه: «اتَّقُواْ اللَّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِین» محمد و علی علیهما السلام هستند. و با سند خود از ابن عباس آورده است که مصداق آیه علی بن ابی طالب علیه السّلام است. و از ابو نعیم با سند خود از لیث و او از مجاهد روایت کرده است.که در آیه «وَ الَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ»:
- جاء بالصدق: محمد صَلی الله علیهِ و آله - صدَّق به: علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
و با سند خود از عباد بن عبدالله روایت کرده که گفت: شنیدم که علی علیه السّلام میفرماید: صِدّیق اکبرمنم، هرکه بعد از من چنین ادّعایی کند دروغگو است. من هفت سال پیش از دیگران نماز خواندهام! و با سند خود از ابو لیلی و او از پدرش روایت کرده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: صدّیقان 3 نفر هستند: حبیب نجّار مؤمن ال یاسین، خربیل، مؤمن آل فرعون- خزقیل هم گفته شده- و علی بن ابی طالب علیه السّلام که افضل از آن دو نفر است. و در بخش دوم از کتاب «الفردوس» ابن شیرویه از داود بن بلال شبیه این روایت نقل شده است کما اینکه احمد بن حنبل آن را از سه طریق و ثعلبی از طریقی دیگر و مناقب ابن مغازلی از سه طریق آن را روایت کرده است.
مولف: این روایات با اسنادش در کتاب «العمدۀ» ذکر شدهاند، در صورت تمایل میتوانید به آن مراجعه کنید. - . العمدة: 112- 113- 184- 183 -
الطرائف: احمد بن حنبل در مسند خود از ابن أبی لیلی از پدرش و ابن شیرویه در «الفردوس» و ابن مغازلی شبیه این روایت را نقل کردهاند. - . الطرائف: 123 -
مولف: فخررازی در تفسیر خود نظیر آن را نقل کرده است. - . مفاتیح الغیب 7: 305 -
**[ترجمه]
یف، الطرائف ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ: الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله وَ صَدَّقَ بِهِ عَلِیٌّ علیه السلام (4).
**[ترجمه]الطرائف: ابن مغازلی با سند خود از مجاهد روایت میکند که گفت: «الّذی جاء بالصِّدق» محمد صَلی الله علیهِ و آله است و «صَدَّق به» علی علیه السّلام است. - . در نسخه چاپی یافت نشد. -
**[ترجمه]
یف، الطرائف روی الحافظ محمد بن مؤمن الشیرازی (5)
فی تفسیر قوله تعالی- وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ (6) بإسناده عن قتادة عن الحسن عن ابن عباس- وَ الَّذِینَ آمَنُوا یعنی صدقوا بِاللَّهِ أنه واحد علی و حمزة بن عبد المطلب و جعفر الطیار- أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ قال رسول الله صلی الله علیه و آله صدیق هذه الأمة علی بن أبی طالب و هو الصدیق الأکبر و الفاروق الأعظم ثم قال وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ قال ابن عباس فهم صدیقون و هم
ص: 412
شهداء الرسل علی أنهم قد بلغوا الرسالة ثم قال لَهُمْ أَجْرُهُمْ یعنی ثوابهم علی التصدیق بالنبوة و الرسالة لمحمد صلی الله علیه و آله وَ نُورُهُمْ یعنی علی الصراط (1).
**[ترجمه]الطرائف: الحافظ محمد بن مؤمن شیرازی در تفسیر آیه: «وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشهَُّدَاءُ عِندَ رَبهِِّمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُم» با سند خود قتاده از ابن عباس آورده است:
- الَّذِینَ ءَامَنُواْ : یعنی کسانی که تصدیق کردند که خدا یکی است.
-أُوْلَئکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ: عبارتنداز: علی، حمزۀ بن عبدالمطلّب و جعفر طیّار رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرموده است: صدّیق این امّت علی بن ابی طالب است و او «صدِّیق أکبر» است و «فاروق أعظم»!
- وَ الشهَُّدَاءُ عِندَ رَبهِِّمْ : ابن عباس گوید: اینان راستگویان و شهدای بر پیامبرانند که آنان رسالت الهی خویش را ابلاغ کردهاند.
- لَهُمْ أَجْرُهُمْ : یعنی ثواب تصدیق نبوّتشان و رسالت محمّد صَلی الله علیهِ و سلَّم.
- وَ نُورُهُم: به معنی «علی بر صراط مستقیم» است. - . الطرائف: 23 -
**[ترجمه]
قَالَ الْعَلَّامَةُ فِی کَشْفِ الْحَقِّ رَوَی أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ أَنَّهَا نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ علیه السلام (2).
و قد مر فی الأخبار الکثیرة أنه هو الصدیق أی کثیر الصدق فی الأفعال و الأقوال و کثیر التصدیق لما جاءت به الرسل و کل ذلک کان کاملا فی أمیر المؤمنین علیه السلام فکان أولی بالإمامة ممن هو دونه لقبح تفضیل المفضول.
و قال ابن بطریق رحمه الله فی العمدة اعلم أن الصدق خلاف الکذب و الصدیق الملازم للصدق الدائم فی صدقه و الصدیق من صدق عمله قوله ذکر ذلک أحمد بن فارس اللغوی فی مجمل اللغة و الجوهری فی الصحاح و إذا کان هذا هو معنی الصدیق و الصدیق أیضا یکون ثلاثة أقسام صدیق یکون نبیا و صدیق یکون إماما و صدیق یکون عبدا صالحا لا نبیا و لا إماما فأما ما یدل علی أول الأقسام قوله سبحانه وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا (3) و قوله تعالی یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ (4) و أما ما یدل علی کون الصدیق إماما قوله تعالی فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ فذکر النبیین ثم ثنی بالصدیقین لأنه لیس بعد النبیین فی الذکر أخص من الأئمة علیهم السلام و یدل علیه هذه الأخبار لأنه لما ذکره علیه السلام معهما و لم یکونا نبیین و لا إمامین فأراد إفراده عنهما بما لا یکون لهما و هی الإمامة قال صلی الله علیه و آله و هو أفضلهم و علی ما مر من معنی الصدیق ینبغی اختصاصه به لأنه لم یعص الله تعالی منذ خلق و لم یشرک بالله تعالی فقد لازم الصدق و دام علیه و صدق عمله قوله (5).
**[ترجمه]علّامه در «کشف الحق» گوید: احمد بن حنبل روایت کرده است که این آیه در حق علی علیه السّلام نازل شده است. - . [2] کشف الحق 1: 92 -
در روایات بسیاری که مذکور افتاده نیز مشخّص گردید که او «صدّیق» است یعنی بسیار راستگو در گفتار و در عمل و بسیار تصدیق کننده آنچه پیامبران آوردهاند. همه اینها در امیرالمؤمنین علیه السّلام کامل بود. از این جهت، برای أمر خلافت به دلیل قبح برتری دادن مفضول، بر دیگرانی که پایینتر از او بودند مقدّم بوده است.
ابن بطریق- رحمۀ الله علیه- در «العمدۀ» گوید: بدان که «صِدق» ضد «کذب» است و «صدّیق» به کسی گفته میشود که پیوسته راست میگوید و در صداقت خود پیوسته صادق است و «صدّیق» کسی است که عمل او گواه بر صدق اوست، این معنا را احمد بن فارس لغوی در کتاب «مجمل اللغۀ» و جوهری در «الصحاح» نوشتهاند. و اگر معنای «صدّیق» این باشد، «صدّیق» شامل سه کس خواهد بود: نبیّ، إمام و عبد صالح باشد نه نبیّ و إمام دلیل بر معنای اول آیه: «وَ اذْکُرْ فیِ الْکِتَابِ إِدْرِیسَ
إِنَّهُ کاَنَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا» - . مریم / 56 - {و در این کتاب از ادریس یاد کن که او راستگویی پیامبر بود} و: «یُوسُفُ أَیهَُّا الصِّدِّیق» - . یوسف/ 46 و مریم / 41 : «وَ اذْکُرْ فیِ الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کاَنَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا» - {ای یوسف، ای مرد راستگو}. و اما دلیل بر اینکه «صدّیق» ممکن است «إمام» باشد.آیه: «فَأُوْلَئکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِْم مِّنَ النَّبِیِّنَ وَ الصِّدِّیقِینَ» - . نساء/ 69 - {در زمره کسانی خواهند بود که خدا ایشان را گرامی داشته [یعنی] با پیامبران و راستان} در این آیه ابتدا خداوند متعال از پیامبران نام میبرد و سپس از «صدّیقین» و میدانیم أخصّ به ذکر بعد از پیامبران إمامان هستند و این روایات، دالّ بر این معنا هستند. زیرا وقتی آن حضرت را همراه آن دو میآورد در حالی که آنها پیامبر یا امام نیستند میخواهد حضرت را از آن دو در زمینه خصوصیتی که برای آنان نیست یعنی امامت جدا کند. حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: وی برترین ایشان است؛ و با توجه به معنایی که از «صدّیق» ارائه شد، لازم میآید که این نام را مختص به امیرالمؤمنین علیه السّلام بدانیم، زیرا آن حضرت از بدو آفرینش نه خدا را نافرمانی کرد و نه برای او شریک قائل شد و پیوسته ملازم «صدق» بود و بر آن مداومت داشت و عمل او گواه و دلیل بر صدق اوست. - . العمدة: 114- 113 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یُوسُفَ عَنْ حَسَنِ بْنِ حَمَّادٍ
ص: 413
عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ قَالَ مَعَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (1).
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم فُرَاتٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ بْنِ عُتْبَةَ وَ الْقَاسِمِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ جَنْدَلِ بْنِ وَالِقٍ مُعَنْعَناً عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام مِثْلَهُ (2).
**[ترجمه]امالی طوسی: ابو عمرو با سند خود از إمام باقر علیه السّلام روایت میکند که گفت: منظور از «صادق» در آیه: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِین» علی بن ابی طالب علیه السّلام است. - . امالی شیخ طوسی 1 : 160 -
تفسیر فرات بن ابراهیم: شبیه این حدیث را از امام صادق علیه السّلام به روایت از پدرش علیه السّلام نقل کرده است. - . تفسیر فرات : 52 -
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ (3) یَقُولُ کُونُوا مَعَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام وَ الدَّلِیلُ عَلَی ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ هُوَ حَمْزَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام یَقُولُ اللَّهُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا (4).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: گوید مقصود از آیه: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِین» این است که: با علی بن ابی طالب و آل محمد صَلی الله علیهِ و آله باشید و دلیل بر این برداشت، آیه: «مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَاهَدُواْ اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضیَ نحَْبَه» که حمزه است. «وَ مِنهُْم مَّن یَنتَظِرُ» که علی بن ابی طالب علیه السّلام است و آنگاه خداوند میفرماید: «وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلاً» - . تفسیر قمی : 282 -
**[ترجمه]
ل، الخصال مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ أَبِی الدلهاب [الدِّلْهَاثِ (5) عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی لَیْلَی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الصِّدِّیقُونَ ثَلَاثَةٌ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ حَبِیبٌ النَّجَّارُ وَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ (6).
أَقُولُ قَالَ السَّیُوطِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ الْمُسَمَّی بِالدُّرِّ الْمَنْثُورِ أَخْرَجَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ قَالَ مَعَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ.
وَ أَخْرَجَ ابْنُ عَسَاکِرَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام مِثْلَهُ (7).
**[ترجمه]الخصال: محمّد بن علی بن اسماعیل با سند خود از محمّد بن أبی لیلی روایت کرده است که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میفرماید: «صدِّیقان» سه نفرند: علی بن أبی طالب، حبیب نجار و مؤمن آل فرعون. - . الخصال 1: 86 -
مولف: سیوطی در تفسیر خود معروف به «الدّر المنثور» گوید: ابن مردویه از ابن عباس در معنی آیه: «اتَّقُواْ اللَّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِین» گوید: یعنی اینکه با علی بن ابی طالب باشید. ابن عساکر نیز شبیه این این روایت را از امام باقر علیه السّلام نقل کرده است. - . الدّر المنثور 3: 290 -
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ عن ابن مردویه أنها نزلت فی علی علیه السلام.
و عن ابن مردویه: فی قوله تعالی فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَی اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ
ص: 414
إِذْ جاءَهُ (1) عن موسی بن جعفر عن أبیه علیه السلام قال هو من رد قول رسول الله صلی الله علیه و آله فی علی علیه السلام (2).
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: ابن مردویه گوید: آیه «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه در باره علی نازل گشته است. ابن مردویه گوید: «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَذَبَ عَلیَ اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءَ» - . کشف الغمة: 93 - {پس کیست ستمگرتر از آن کس که بر خدا دروغ بست، و [سخن] راست را چون به سوی او آمد، دروغ پنداشت؟} از امام موسی بن جعفر علیه السّلام از پدرش روایت کرده است که: فرمود: این آیه در باره کسی است که گفته پیامبر خدا را در مورد علی علیه السلام نپذیرد.
**[ترجمه]
روی العلامة رحمه الله فی کشف الحق (3) من طریقهم مثله و ظاهر أن ولایته علیه السلام من أعظم ما أتی الرسول به صادقا عن الله تعالی و التکذیب به من أعظم الظلم لأنه عمدة أرکان الإیمان و لا یتم شی ء منها إلا به فیحتمل أن تکون الآیة نازلة فیه ثم جری فی کل من کذب شیئا مما نزل من عند الله تعالی.
**[ترجمه]علّامه- رحمۀ الله علیه- در کشف الحقّ - . ج.1. 96 - نظیر این روایت را از طریق آنها نقل کرده است. و به نظر میرسد که ولایت علی علیه السلام بزرگترین امری است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله صادقانه آن را از جانب خداوند متعال آورده است و تکذیب آن از جمله بزرگترین ستمهاست زیرا مهمترین رکن ایمان است و هیچ رکنی از ایمان جز به آن بر پا نمیماند. بنابراین ممکن است این آیه در اصل درباره ولایت نازل شده باشد و بعدها به تکذیب آیاتی که از جانب خدا نازل میشدهاند، تعمیم یافته باشد.
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ- ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ (4) یعنی أمیر المؤمنین علیه السلام و من غصبه حقه ثم ذکر أیضا أعداء آل محمد و من کذب علی الله و علی رسوله و ادعی ما لم یکن له فقال فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَی اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ یعنی لما جاء به رسول الله صلی الله علیه و آله من الحق و ولایة أمیر المؤمنین علیه السلام ثم ذکر رسول الله و أمیر المؤمنین علیه السلام فقال: وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ یعنی أمیر المؤمنین علیه السلام أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (5).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنهَُّم مَّیِّتُونَ*ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عِندَ رَبِّکُمْ تخَْتَصِمُونَ* فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَذَبَ عَلیَ اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءَهُ أَ لَیْسَ فیِ جَهَنَّمَ مَثْوًی لِّلْکَافِرِینَ*وَ الَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُتَّقُون» - . زمر/ 33-30 - {قطعاً تو خواهی مُرد، و آنان [نیز] خواهند مُرد سپس شما روز قیامت پیش پروردگارتان مجادله خواهید کرد. پس کیست ستمگرتر از آن کس که بر خدا دروغ بست، و [سخن] راست را چون به سوی او آمد، دروغ پنداشت؟ آیا جایِ کافران در جهنّم نیست؟ و آن کس که راستی آورد و آن را باور نمود آنانند که خود پرهیزگارانند.}
- و آیه اول خطاب به امیرالمؤمنین علیه السّلام و کسانی است که حقّ او را غضب کردند.
-آیه سوم خطاب به دشمنان آل محمد صَلی الله علیهِ و آله و کسانی است که به خدا و رسولش دروغ گفتند و مدّعی چیزی شدند که تعلّقی به آنها نداشت.
- فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَذَبَ عَلیَ اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءَهُ: یعنی اینکه چون از جانب خدا ولایت امیرالمؤمنین علیه السّلام بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نازل شد؛ آنگاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و امیرالمؤمنین علیه السّلام را یاد کرده و فرموده: «وَ الَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ» که پیامبر صَلی الله علیهِ و سلَّم «جَاءَ بِالصِّدْقِ» است و علی علیه السّلام «صَدَّقَ بِهِ» و آنگاه «أُوْلَئکَ هُمُ الْمُتَّقُون» - . تفسیر قمی : 577 -
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة عن أبی بکر بن مردویه: قوله تعالی وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ محمد صلی الله علیه وآله وَ الذی صَدَّقَ بِهِ علی بن أبی طالب علیهما السلام (6).
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: ابوبکر بن مردویه گوید: «وَ الَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ» محمّد صَلی الله علیهِ و آله است و «الَّذِی صَدَّقَ بِهِ» علی علیه السّلام. - . کشف الغمّه: 95 -
**[ترجمه]
مد، العمدة: بِإِسْنَادِهِ إِلَی الثَّعْلَبِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَافِظِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَنْ لَیْثٍ عَنْ مُجَاهِدٍ فِی: قَوْلِهِ تَعَالَی وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ قَالَ جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله وَ صَدَّقَ بِهِ عَلِیٌّ علیه السلام (7).
ص: 415
**[ترجمه]العمدۀ: با سند خود از ثعلبی با سندی از مجاهد در معنای آیه: «وَ الَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ» گوید: «جَاءَ بِهِ» محمد صَلی الله علیهِ و آله است و «صَدَّقَ بِهِ» علی علیه السّلام . - . العمدة: 185- 184 -
**[ترجمه]
قَالَ الْعَلَّامَةُ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی کَشْفِ الْحَقِّ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ رَوَی الْجُمْهُورُ عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (1).
و روی مثل ذلک عن الحافظ أبی نعیم بإسناده عن أبی جعفر علیه السلام و رواه الشیخ الطبرسی رحمه الله عن مجاهد قال و رواه الضحاک عن ابن عباس و هو المروی عن أئمة الهدی علیهم السلام (2)
.و
روی السیوطی فی الدر المنثور عن ابن عساکر عن مجاهد أنه قال الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ رسول الله صلی الله علیه و آله وَ صَدَّقَ بِهِ علی بن أبی طالب علیهما السلام (3).
أقول فقد صح بنقل المخالف و المؤالف نزول تلک الآیة فی أمیر المؤمنین علیه السلام و لا عبرة بما یتفرد به شاذ من متعصبی المخالفین کالرازی أنها نزلت فی أبی بکر لانتحالهم له لقب الصدیق و قد عرفت بنقل الفریقین أن أمیر المؤمنین علیه السلام هو الصدیق فی هذه الأمة و رأس جمیع الصدیقین و إذا ورد نقل باتفاق الفریقین و آخر تفرد به أحدهما فلا شک فی أن المعول علی ما اتفقا علیه مع أنه سیأتی فی باب سبق إسلامه علیه السلام إثبات أنه لسبق إسلامه أولی بالوصف بالتصدیق و الصدیق ممن عبد الصنم أزید من أربعین سنة من عمره ثم صدق ظاهرا و کان یظهر منه کل یوم شواهد نفاق قلبه و أما تصحیح الآیة علی وجه یوافق الأخبار فبوجهین.
الأول أن یکون المراد بالموصول الجنس فیکون الرسول و أمیر المؤمنین صلوات الله علیهما داخلین فی الموصول و إنما خص الرسول صلی الله علیه و آله بالجزء الأول من الصلة لکونه فیه أظهر و أقوی و کذا خص الجزء الثانی بأمیر المؤمنین علیه السلام لأنه فیه أحوج إلی البیان (4).
الثانی أن یقدر الموصول فی الثانی (5) کما هو مختار الکوفیین قال الشیخ الرضی
ص: 416
رضی الله عنه أجاز الکوفیون حذف غیر الألف و اللام من الموصولات الاسمیة خلافا للبصریین قالوا قوله تعالی وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ (1) أی إلا من له مقام معلوم ثم قال و لا وجه لمنع البصریین من ذلک من حیث القیاس إذ قد یحذف بعض حروف الکلمة و لیس الموصول بألزق منها انتهی.
ثم اعلم أن اختصاصه بتلک الکرامة الدالة علی فضله فی الإیمان و التصدیق اللذین کلاهما مناط الشرف و الفضل علی سائر الصحابة یدل علی أنه أولی بالإمامة و الخلافة کما مر تقریره مرارا.
و أما قوله تعالی وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ فقال العلامة رحمه الله روی الجمهور أنها نزلت فی علی علیه السلام (2).
و قال الشیخ الطبرسی وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ أی الذین یصدقون فی أخبارهم و لا یکذبون و معناه کونوا علی مذهب من یستعمل الصدق فی أقواله و أفعاله و صاحبوهم و رافقوهم کقولک أنا مع فلان فی هذه المسألة أی أقتدی به فیها و قد وصف الله الصادقین فی سورة البقرة بقوله وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ (3) إلی قوله أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ فأمر الله سبحانه بالاقتداء بهؤلاء (4) و قیل المراد بالصادقین هم الذین ذکرهم الله فی کتابه و هو قوله رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ (5) یعنی حمزة بن عبد المطلب و جعفر بن أبی طالب وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ یعنی علی بن أبی طالب علیه السلام
وَ رَوَی الْکَلْبِیُّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ مَعَ عَلِیٍّ وَ أَصْحَابِهِ.
رَوَی جَابِرٌ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ قَالَ مَعَ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام.
و قیل مع النبیین و الصدیقین فی الجنة بالعمل الصالح فی الدنیا عن الضحاک و قیل مع محمد و أصحابه عن نافع و قیل مع الذین صدقت نیاتهم و استقامت قلوبهم و أعمالهم و خرجوا مع رسول الله صلی الله علیه و آله و لم یتخلفوا عنه عن ابن عباس
ص: 417
و قیل إن معنی مع هاهنا معنی من انتهی (1): أقول الصادق هو من لا یکذب فی قوله و لا فعله و الصدق فی قراءة سورة الحمد فقط یوجب العصمة لأنه یقول فی کل یوم عشر مرات و أکثر إِیَّاکَ نَعْبُدُ و قد سمی الله طاعة الشیطان عبادة فی مواضع (2) و کل معصیة طاعة للشیطان (3) و قس علی ذلک قوله وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ و سائر ما یقول الإنسان و یدعیه من الإیمان بالله و الیوم الآخر و حب الله تعالی و الإخلاص له و التوکل علیه و غیر ذلک و أخبار الخاصة و العامة مشحونة بذلک فظهر أن الصادق حقیقة هو المعصوم و سیأتی تحقیق ذلک فی کتاب مکارم الأخلاق و أیضا قد ثبت بما مر فی کتاب الإمامة فی باب أنهم علیهم السلام صادقون و فی هذا الباب من أخبار الفریقین أنهم المراد بالصادقین فی الآیة و لا ریب فی أن المراد بالکون معهم الاقتداء بهم و طاعتهم و متابعتهم إذ ظاهر أن لیس المراد محض الکون معهم بالجسم و البدن فیدل علی إمامتهم إذ لا یجب متابعة غیر الإمام فی کل ما یقول و یفعل بإجماع الأمة.
و قال أبو الصلاح الحلبی فی کتاب تقریب المعارف بعد ذکر الآیة فأمر باتباع المذکورین و لم یخص جهة الکون بشی ء دون شی ء فیجب اتباعهم فی کل شی ء و ذلک یقتضی عصمتهم لقبح الأمر بطاعة الفاسق أو من یجوز منه الفسق و لا أحد ثبتت له العصمة و لا ادعیت فیه غیرهم علیهم السلام فیجب القطع علی إمامتهم و اختصاصهم بالصفة الواجبة للإمامة (4) و لأنه لا أحد فرق بین دعوی العصمة لهم و الإمامة انتهی.
وَ أَمَّا قَوْلُهُ تَعَالَی رِجالٌ صَدَقُوا
فَقَدْ رَوَی الطَّبْرِسِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ الْحَسْکَانِیِّ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: فِینَا نَزَلَتْ
ص: 418
رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَأَنَا وَ اللَّهِ الْمُنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلْتُ تَبْدِیلًا (1).
و روی العلامة و مؤلف کتاب تنبیه الغافلین نحو ذلک و النحب النذر الذی عاهدوا علیه فی نصرة الدین و جهاد الکافرین و معاونة سید المرسلین أو الأجل و دلالة الآیة علی فضله علیه السلام من جهات شتی غیر مستور علی أولی النهی.
تتمیم قال السید المرتضی رضوان الله علیه فی کتاب الفصول سئل الشیخ المفید قدس الله روحه عن قوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ (2) فقیل له فیمن نزلت هذه الآیة فقال فی أمیر المؤمنین علیه السلام و جری حکمها فی الأئمة من ذریته الصادقین علیهما السلام قال الشیخ أدام الله عزه و قد جاءت آثار کثیرة فی ذلک و یدل علی صحة هذا التأویل ما أنا ذاکره بمشیة الله و عونه.
قد ثبت أن الله سبحانه دعا المؤمنین إلی اتباع الصادقین فی هذه الآیة (3) و الکون معهم فیما یقتضیه الدین و ثبت أن المنادی به یجب أن یکون غیر المنادی إلیه لاستحالة أن یدعی الإنسان إلی الکون مع نفسه و اتباعها فلا یخلو أن یکون الصادقون الذین دعا الله تعالی إلیهم جمیع من صدق و کان صادقا حتی یعمهم اللفظ و یستغرق جنسهم أو أن یکون بعض الصادقین و قد تقدم إفسادنا لمقال من یزعم أنه عم الصادقین لأن کل مؤمن فهو صادق بإیمانه فکان یجب بذلک أن یکون الدعاء للإنسان إلی اتباع نفسه و ذلک محال علی ما ذکرناه و إن کانوا بعض المؤمنین دون بعض فلا یخلو من أن یکونوا معهودین معروفین فتکون الألف و اللام إنما دخلا للمعهود أو یکونوا غیر معهودین فإن کانوا معهودین فیجب أن یکونوا معروفین غیر مختلف فیهم فیأتی الروایات بأسمائهم و الإشارة إلیهم خاصة و أنهم طائفة معروفة عند من سمع الخطاب من رسول الله صلی الله علیه و آله و فی عدم ذلک دلیل علی بطلان مقال من ادعی أن هذه الآیة نزلت فی جماعة غیر من ذکرناه کانوا معهودین و إن کانوا غیر معهودین فلا بد من الدلالة علیهم لیمتازوا (4) ممن یدعی
ص: 419
مقامهم و إلا بطلت الحجة لهم و سقط تکلیف أتباعهم و إذا ثبت أنه لا بد من الدلیل علیهم و لم یدع أحد من الفرق دلالة علی غیر من ذکرناه ثبت أنها فیهم خاصة لفساد خلو الأمة کلها من تأویلها و عدم أن یکون القصد إلی أحد منهم بها.
علی أن الدلیل قائم علی أنها فیمن ذکرناه لأن الأمر ورد باتباعهم علی الإطلاق و ذلک یوجب عصمتهم و براءة ساحتهم و الأمان من زللهم بدلالة إطلاق الأمر باتباعهم و العصمة توجب النص علی صاحبها بلا ارتیاب و إذا اتفق مخالفونا علی نفی العصمة و النص علی من ادعوا (1) له تأویل هذه الآیة فقد ثبت أنها فی الأئمة علیهم السلام لوجود النقل للنص (2) علیهم و إلا خرج الحق عن أمة محمد صلی الله علیه و آله و ذلک فاسد.
مع أن القرآن دلیل (3) علی ما ذکرناه و هو أن الله سبحانه قال لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (4) فجمع الله تبارک و تعالی هذه الخصال کلها ثم شهد لمن کملت فیه بالصدق و التقی علی الإطلاق فکان مفهوم معنی الآیتین الأولی و هذه الثانیة أن اتبعوا الصادقین الذین باجتماع هذه الخصال التی عددناها فیهم استحقوا بالإطلاق اسم الصادقین و لم نجد أحدا من أصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله اجتمعت فیه هذه الخصال إلا أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیهما السلام فوجب أنه الذی عناه الله سبحانه بالآیة و أمر فیها باتباعه و الکون معه فیما یقتضیه الدین و ذلک أنه ذکر الإیمان به جل اسمه و الیوم الآخر و الملائکة و الکتاب و النبیین و کان أمیر المؤمنین علیه السلام أول الناس إیمانا به و بما وصف (5) بالأخبار المتواترة
ص: 420
بأنه أول من أجاب رسول الله صلی الله علیه و آله من الذکور وَ
بِقَوْلِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لِفَاطِمَةَ علیها السلام زَوَّجْتُکِ أَقْدَمَهُمْ سِلْماً وَ أَکْثَرَهُمْ عِلْماً.
وَ قَوْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ لَمْ یَقُلْهَا أَحَدٌ قَبْلِی وَ لَا یَقُولُهَا أَحَدٌ بَعْدِی إِلَّا کَذَّابٌ مُفْتَرٍ صَلَّیْتُ قَبْلَهُمْ سَبْعَ سِنِینَ.
وَ قَوْلِهِ علیه السلام اللَّهُمَّ إِنِّی لَا أُقِرُّ لِأَحَدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ عَبَدَکَ قَبْلِی.
وَ قَوْلِهِ علیه السلام وَ قَدْ بَلَغَهُ مِنَ الْخَوَارِجِ مَقَالٌ أَنْکَرَهُ أَمْ یَقُولُونَ إِنَّ عَلِیّاً یَکْذِبُ فَعَلَی مَنْ أَکْذِبُ أَ عَلَی اللَّهِ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ عَبَدَهُ أَمْ عَلَی رَسُولِهِ (1) فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ صَدَّقَهُ وَ نَصَرَهُ.
وَ قَوْلِ الْحَسَنِ علیه السلام صَبِیحَةَ اللَّیْلَةِ الَّتِی قُبِضَ فِیهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَقَدْ قُبِضَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ رَجُلٌ مَا سَبَقَهُ الْأَوَّلُونَ وَ لَا یُدْرِکُهُ الْآخِرُونَ.
فی أدلة یطول شرحها علی ذلک.
ثم أردف (2) الوصف الذی تقدم الوصف بإیتاء المال علی حبه ذوی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب و وجدنا ذلک لأمیر المؤمنین علیه السلام بالتنزیل و تواتر الأخبار فیه (3) علی التفصیل قال الله تعالی وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً- إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ (4) و اتفقت الرواة من الفریقین الخاصة و العامة علی أن هذه الآیة بل السورة کلها نزلت فی أمیر المؤمنین و زوجته فاطمة علیها السلام (5) و قال سبحانه الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (6) و جاءت الروایة أیضا مستفیضة بأن المعنی بهذه أمیر المؤمنین علیه السلام و لا خلاف فی أنه صلوات الله علیه أعتق من کد یده جماعة لا یحصون کثرة و وقف أراضی کثیرة استخرجها و أحباها (7) بعد موتها فانتظم
ص: 421
الصفات علی ما ذکرناه.
ثم أردف ذلک بقوله وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ فکان (1) هو المعنی بها بدلالة قوله تعالی إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (2) و اتفق أهل النقل علی أنه علیه السلام هو المزکی فی حال رکوعه فی الصلاة فطابق هذا الوصف وصفه فی الآیة المتقدمة و شارکه فی معناه.
ثم أعقب ذلک بقوله عز اسمه وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا و لیس أحد من الصحابة إلا من نقض عهده (3) فی الظاهر أو تقول ذلک علیه إلا أمیر المؤمنین علیه السلام فإنه لا یمکن أحدا أن یزعم أنه نقض ما عاهد علیه رسول الله صلی الله علیه و آله من النصرة و المواساة فاختص أیضا بهذا الوصف.
ثم قال سبحانه وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ و لم یوجد أحد صبر مع رسول الله صلی الله علیه و آله عند الشدائد غیر أمیر المؤمنین علیه السلام فإنه باتفاق ولیه و عدوه لم یول دبرا و لا فر من قرن و لا هاب (4) فی الحرب خصما فلما استکمل هذه الخصال بأسرها (5) قال سبحانه أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ یعنی به أن المدعو إلی اتباعه من جملة الصادقین و هو من دل علی اجتماع الخصال فیه و ذلک أمیر المؤمنین علیه السلام و إنما عبر عنه بحرف الجمع تعظیما له و تشریفا إذ العرب تضع لفظ الجمع علی الواحد إذا أرادت أن تدل علی نباهته (6) و علو قدره و شرفه و محله (7) و إن کان قد یستعمل فیمن لا یراد له ذلک إذا کان الخطاب یتوجه إلیه و یعم غیره بالحکم
ص: 422
و لو جعلنا المعنی فی لفظ الجمع بالعبارة عن علی أمیر المؤمنین علیه السلام لکان ذلک وجها (1) لأنه و إن خص بالذکر فإن الحکم جار فیمن یلیه من الأئمة المهدیین علیهم السلام علی ما شرحناه و هذا بین نسأل الله توفیقا نصل به إلی الرشاد برحمته (2).
**[ترجمه]علّامۀ رحمۀ الله علیه در کشف الحق درباره آیه: «وَ الَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ» گوید: جمهور راویان از مجاهد روایت کردهاند که مقصود ازاین آیه، علی بن ابی طالب علیه السّلام است. - . کشف الحق 1: 92 -
حافظ ابو نعیم با سند خود از امام باقرعلیه السّلام نیز همین روایت را نقل کرده است. شیخ طبرسی رحمۀ الله علیه نیز آن را از مجاهد نقل کرده و ضحّاک از ابن عباس روایت نموده و ائمّه هدی علیهم السلام نیز آن را روایت کردهاند. - . مجمع البیان 8 : 498 -
[ سیوطی نیز در تفسیر «الدّر المنثور» آن را از ابن عساکر و او از مجاهد نقل کرده که گفت: «الَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ» رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است. و «صَدَّقَ بِهِ» علی بن ابی طالب علیه السّلام است.] - . الدّر المنثور 5 : 328 -
مولف: با نقل روایات از موافقان و مخالفان درستی این نکته که این آیه در شأن امیرالمؤمنین علیه السّلام نازل شده است و نظر تعداد معدودی از مخالفان متعصّب نظیر رازی که برای انتحال لقب «صدّیق» مدعی شده درباره ابو بکر نازل گردیده، فاقد ارزش اعتناست. با روایاتی که از فریقین نقل گردید، دانستید که «صدّیق» کسی جز امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام نیست. او گل سرسبد این امّت و تمام صدّیقان است. زیرا هرگاه اجماع فریقین بر یک معنا متّفق باشند، نظر شخصی یک فرد ملاک نخواهد بود هرچند در باب «سبقت اسلام ایشان» ثابت خواهد شد که به دلیل سبقت علی علیه السّلام در اسلام، سزاوارتر از هرکس دیگر به لقب «صِدّیق» است بالأخص از کسی بیش از چهل سال بتپرست بوده و وقتی هم تصدیق کرده، جنبه ظاهری و تظاهر داشته و هر روز شواهدی از نفاق درونی خود را نشان میداده است. اما تصحیح آیه به گونهی که موافق روایات باشد، از دو وجه صورت میگیرد:
نخست اینکه مراد از اسم موصول را جنس بدانیم که در این صورت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و امیرالمؤمنین علیه السّلام را نیز شامل خواهد شد اما اینکه در بخش اول اختصاص آن به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بیشتر است بدان سبب که نمود او در این آیه بیشتر و قویتر است. اما اختصاص دادن بخش دوم آیه بدان سبب است که او نیاز به توضیح بیشتری دارد. - . از آنجا که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله خود آورنده «صدق» و مبلّغ آن است، لاجرم مؤید آن هم خواهد بود و این مسأله نیاز به اثبات ندارد، اما أمیرالمؤمنین علیه السّلام چنین وضعیت و موقعیتی ندارد، از این رو نیاز به معرفی و توضیح پیدا میکند. -
دوم اینکه: اسم موصول «الَّذِی» را همان طور که متناسب با نظر کوفیان است، برای جزء دوم جمله نیز در تقدیر بگیریم. شیخ رضی رحمۀ الله علیه گوید: برخلاف مکتب بصریها، پیروان مکتب کوفه اجازه دادهاند که اسم موصول بدون الف لام نیز از جمله حذف گردد مانند: «وَ مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُوم» - . صافات / 164 - {و هیچ یک از ما [فرشتگان] نیست مگر [اینکه] برای او [مقام و] مرتبه ای معیّن است} که در اصل آیه چنین است : «وَ مَا مِنَّا إِلَّا مَن لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُوم» سپس ادامه میدهد: اینکه بصریها چنین امری را منع کردهاند، توجیهی ندارد زیرا ممکن است کلمه یا کلماتی در جمله به قرینههای لفظی یا معنوی حذف گردد و اسم موصول از این قاعده مستثنی نیست؛ تمام!
پس بدان که اختصاص امیرالمؤمنین علیه السّلام به این کرامت که دالّ بر فضیلت او در «ایمان» و «تصدیق» که هر دو موجب شرف و فضل آن حضرت بر دیگر صحابه میگردد، دلیل بر این باور نیز هست که او همان طور که بارها و بارها تکرار گردیده، از دیگران به إمامت و خلافت سزاوارتر است و شایستهتر.
اما درباره آیه: «کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِین» علّامه رحمۀ الله علیه گوید: به روایت جمهور، این آیه در حق علی علیه السّلام نازل شده است. - . کشف الحق 1: 93 -
شیخ طبرسی نیز در مورد آیه: «کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِین» گوید: یعنی اینکه با کسانی باشید که راست میگویند و دروغ نمیگویند. و مفهوم آن چنین است که: بر کیش کسانی باشید که راستگویی در گفتار را با عمل توأم میکنند؛ با اینان دوست و همراه باشید آنگونه که میگویید: «من در فلان مسأله با فلانی هستم» یعنی اینکه «در آن موضوع به او اقتدا میکنم» و خداوند متعال در سوره بقره راستگویان را چنین توصیف نموده است: «لَّیْسَ الْبرَِّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَاکِنَّ الْبرَِّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ الْمَلَئکَةِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِیِّنَ وَ ءَاتیَ الْمَالَ عَلیَ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبیَ وَ الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائلِینَ وَ فیِ الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتیَ الزَّکَوةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ
وَ الصَّابرِِینَ فیِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُوْلَئکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» - . بقره/ 177 - {نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و [یا] مغرب بگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانی] و پیامبران ایمان آوَرَد، و مال [خود] را با وجودِ دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در [راهِ آزاد کردن] بندگان بدهد، و نماز را برپای دارد، و زکات را بدهد، و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند و در سختی و زیان، و به هنگام جنگ شکیبایانند آنانند کسانی که راست گفته اند، و آنان همان پرهیزگارانند}
خداوند امر فرموده است که به اینان اقتدا کنند؛ و گفتهاند که مراد از «الصادقین» کسانی هستند که خداوند در قرآن از آنان نام برده و فرموده است: «رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَاهَدُواْ اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضیَ نحَْبَهُ» یعنی حمزه بن عبدالمطلّب و جعفر بن أبی طالب «مِنهُْم مَّن یَنتَظِر» یعنی علی بن ابی طالب علیه السّلام. و کلبی از ابوصالح از ابن عباس روایت کرده که گفت: «کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِین» یعنی با علی علیه السّلام و یارانش باشید؛ و جابر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت درباره: «کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِین» فرمود: یعنی اینکه با آل محمّد صَلی الله علیهِ و آله باشید؛ با عمل صالح در دنیا با پیامبران و راستگویان در بهشت باشید. ضحّاک گوید: در معنی آن «با محمّد و یارانش باشید» نیز گفته شده است. نافع گوید: گفته شده: به معنای «با کسانی باشید که از صدق نیّت برخوردار بوده و دلها و کردارشان استوار گشته، با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله همراه گشته و هرگز از فرمان او سر نتافتند» است. ابن عباس گوید: گفته شده: «مع» در: «کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِین» به معنی «مِن» است. تمام. - . مجمع البیان 5: 81 -
مولف: «صادق» کسی است که در قول و فعل دروغ نمیگوید. و «صِدق» در تلاوت سوره حمد عصمت آور است، زیرا در این سوره انسان حداقل ده بار میگوید: «ایّاک نعبد» و خداوند متعال در چند جا اطاعت از شیطان را معادل «عبادت شیطان» دانسته است. - . از جمله آیه: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ» (یس/60) و : «أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ » (مریم/44) - و هر معصیتی عبادت شیطان است. «ایّاک نستعین» گفتن هم همین حالت را دارد و نیز هر قول و ادعایی که از انسان در مقام اظهار إیمان به خدا، اعقاد به قیامت، عشق به خدای متعال و إخلاص برای او، توکّل بر او و اموری از این دست، سر میزند. و روایات منقول از طرق خاصه و عامه آکنده از این مفاهیم است. بنابراین، معلوم گشت که «صادق» واقعی کسی جز معصوم نیست که در کتاب مکارم الأخلاق بدان خواهیم پرداخت. و با توجه به آنچه در کتاب إمامت گذشت ثابت گردید که آنها علیهم السلام جملگی «صادق» هستند و در این باب از روایات فریقین مقصود از «صادقین» در آیهای که گذشت، أئمّه اطهار علیهم السلام هستند و شکی نیست که منظور از «با آنها بودن» اقتدای به آنهاو اطاعت و متابعت آنهاست و طبعاً مقصود این نیست که با جسم و بدن با آنها باشیم. کما اینکه این آیه دلیل بر إمامت آنهاست زیرا به اجماع امّت جایز نیست از غیر إمام در آنچه میگوید و انجام میدهد، پیروی کرد.
ابوصلاح حلبی در کتاب «تقریب المعارف» پس از ذکر آیه مینویسد: خداوند در این آیه امر کرده است که نه در بعضی امور، بلکه در همه شؤون از ایشان تبعیت و پیروی شود و چنین امری از جانب خدا اقتضا میکند که ایشان (ائمه) معصوم باشند، زیرا اطاعت و پیروی از فاسق یا هرکس که احتمال رود از او فسقی صادر میشود، عقلاً قبیح و ناپسند است. غیر از أهل بیت نه برای کسی عصمت ثابت شد و نه کسی مدّعی آن گشته است. بنابراین باید حکم به قطعیت إمامت ایشان کرده و قائل به عصمت ایشان شد که عصمت از لوازم إمامت است و چون کسی تاکنون تفاوتی میان ادعای عصمت برای آنان و امامت قائل نشده است. تمام!
اما در مورد: «رجالٌ صَدَقُوا...» طبرسی رحمۀ الله علیه از امام صادق علیه السّلام از علی علیه السّلام روایت کرده است که فرمود:آیه «رجالٌ صَدَقُوا ما عَاهدوا الله علیه» درباره ما نازل شده است و به خدا سوگند که آن «منتظِر» منم که تبدیلی در عقیدهام حاصل نشده است. - . مجمع البیان 8 : 350 -
علامه و مؤلف کتاب «تنبیه الغافلین» نظیر این معنا را در کتاب خود آورده و واژه «نحب» را به معنی «نذر»ی دانسته که بر اساس آن پیمان بسته بودند دین خدا را یاری نموده و با کفّار به جهاد برخاسته و یار و یاور سید مرسلین صَلی الله علیه و آله باشند کما اینکه به معنی «أجل» بودن آن را از نظر دور نداشته است. اینکه این آیه دلیل برتری امیرالمؤمنین علیه السّلام از چند جهت نسبت به دیگر صحابه است، اظهر من الشمس بوده و بر خردمندان پوشیده نیست.
تکمله: سید مرتضی- رضوان اله علیه- در کتاب «الفصول» خود آورده است: از شیخ مفید- قدس الله روحه- درباره آیه: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِین» - . توبه/119 - {ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پروا کنید و با راستان باشید.}و اینکه درباره چه کسی نازل شده است، سؤال شد. گفت: این آیه در شأن امیرالمؤمنین علیه السّلام نازل شده و حکم آن در ذرّیه صادق ایشان که امامان هستند، ساری و جاری است. شیخ- أدام الله عزّه- گفت: سخن در این مورد بسیار گفته شده و آنچه صحّت این تأویل را اثبات میکند دلایلی است من به خواست خدا بیان خواهم کرد:
ثابت شد که خداوند متعال در این آیه مؤمنان را به پیروی از راستگویان فرا خوانده است و اینکه در امر دین باید همراه آنها بود. و نیز ثابت شد که فرا خوانده شده با فراخوانده شده به سوی او کسی دیگران را فرا میخواند یکی نیستند، زیرا اگر یکی باشند ممکن نیست که خودش را به بودن با خود و پیروی از خود دعوت کند. و نیز صحیح نیست صادقانی که خداوند مردم را به پیروی از آنها دعوت کرده شامل عامّه مؤمنانی باشد که در ایمان خود صادق بودند و صادق ماندند، تا لفظ صادقین همه آنها را شامل شود، بلکه مراد، مردان صادق خاصی هستند. ما قبلاً بطلانِ شمول و عمومیت آن را بیان کردهایم. زیرا در این صورت میبایست انسانهای مؤمن صادق خودشان را به پیروی از خودشان دعوت کنند که همان طور که گفته شد، امری محال است. و اگر مراد فقط برخی از مؤمنان باشند، ممکن است آن مؤمنان شناخته شده باشند که در این صورت الف و لام آن الف و لام عهد خواهد بود یا ممکن است ناشناس باشند. اگر شناخته شده باشند، باید نزد همه معروف بوده و اختلافی در مورد ایشان وجود نداشته باشد. در این حالت، روایات اختصاصاً درباره آنها نافذ خواهد بود و به ایشان اشاره خواهد کرد؛ در این صورت آنها گروهی معروف و شناخته شده نزد کسانی خواهند بود که حدیث رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را شنیدند و در این صورت است که اگر کسی ادّعا کند که این آیه درباره شخص دیگری غیر از آن افراد شناخته شده نازل شده، کلام او را باطل تلقی میکنند. اما اگر ناشناخته باشند، باید ثابت کرد و دلیل آورد تا منزلتی که به ایشان تعلق دارد را بدست آورند وگرنه ادّعایشان و حجّتشان باطل است و تکلیف تبعیت از آنها باطل خواهد بود. اما اگر ثابت شود که آنچه گفتیم صحّت دارد و کسی از دیگر فرقهها نیز دلیلی بر بطلان گفتههای ما ارائه نکند، در این صورت ثابت خواهد شد که این آیه مختص به آنان است. زیرا امت نمیتواند از تأویل این آیه خالی باشد و هیچ یک از آن کسانی که گفته شد مقصود و منظور آیه نباشند، چراکه فساد معنای آیه را به دنبال دارد.
حال که با دلیل ثابت گردید که منظور آیه کسانی است که نامشان را یاد کردیم، زیرا دستور الهی تبعیّت مطلق از آنها را تکلیف میکند و این امر مستلزم آن است که ایشان معصوم باشند و مصون از گناه و لغزش و اگر کسی معصوم بود، بدون تردید نصِّ آیه در شأن او خواهد بود؛ و اگر مخالفان ما بر نفی عصمت و عدم وجود نصّ صریح در خصوص اختصاص آیه به فرد مورد نظرشان باقی باشند، ثبوت اختصاص آیه به ائمّۀ علیهم السلام تحقق یافته است زیرا هم نصّ آیه و هم روایات مربوط به آن صراحتاً ایشان را مورد توجه قرار میدهند و نپذیرفتن این امر به معنای خروج حق از امّت محمد صَلی الله علیهِ و آله است و فساد چنین امری روشن است.
ما مدعی هستیم که قرآن بهترین دلیل به صحّت آنچه گفتیم میباشد، زیرا خداوند متعال میفرماید: «لَّیْسَ الْبرَِّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَاکِنَّ الْبرَِّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ الْمَلَئکَةِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِیِّنَ وَ ءَاتیَ الْمَالَ عَلیَ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبیَ وَ الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائلِینَ وَ فیِ الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتیَ الزَّکَوةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَ الصَّابرِِینَ فیِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُوْلَئکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» - . بقره/177 - {نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و [یا] مغرب بگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانی] و پیامبران ایمان آوَرَد، و مال [خود] را با وجودِ دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در [راهِ آزاد کردن] بندگان بدهد، و نماز را برپای دارد، و زکات را بدهد، و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند و در سختی و زیان، و به هنگام جنگ شکیبایانند آنانند کسانی که راست گفته اند، و آنان همان پرهیزگارانند.}خداوند تبارک و تعالی در این آیه همه این خصال را جمع کرده و سپس گواهی داده است که کمال «صدق» در چه کسی یافت میشود و چه کسی متّقی علی الإطلاق است، تا بگوید آیه نخست و این آیه هر دو بر این تأکید دارند که از صادقانی پیروی کنید که جامع این خصال و صفات هستند، کسانی که برازنده نام «الصادقین» علی الإطلاق هستند و ما أحدی از صحابه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را نیافتیم که جامع این خصال باشد إلّا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام . در این صورت لازم میآید که منظور خداوند از این آیه، او باشد و خداوند امر به پیروی از او و بودن با او را داده است که دین آن را اقتضا میکند. خداوند در این آیه إیمان به خودش را یاد کرده و همچنین ایمان به روز قیامت و فرشتگان و کتاب و پیامبران را متذکر شده است، و امیرالمؤمنین علیه السّلام نخستین کسی است که به وی ایمان آورد و به آنچه فرموده نیز ایمان آورده است و اخبار و روایات در این خصوص متواتر است که او نخستین کسی است که از میان مردان که دعوت پیامبر را اجابت نمود. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به فاطمه فرمود: «زَوَّجتُکِ أقدَمهم سِلماً وَ أکثرهم عِلماً» (تو را به عقد کسی در آوردم که در اسلام آوردن از همه پیشتازتر و عالم تر است) و نیز سخن شخص امیرالمؤمنین علیه السّلام که فرمود: من بنده خدا و برادر فرستاده اویم، و این ادّعا را کسی قبل و بعد از من نمیکند مگر اینکه دروغگو و افترا زننده باشد، من هفت سال پیش از اسلام آوردن دیگران نماز خواندم! و نیز سخن آن حضرت که: خداوند، گواهی نمیدهم که از میان این امّت کسی پیش از من اقرار به بندگی تو کرده باشد. و فرموده ایشان – پس از دریافت مطلبی از خوارج مبنی بر انکار ایشان- : یا اینکه میگویند که علی دروغ میگوید؟! به چه کسی دروغ بگویم؟ به خدایی که من أوّلین کسی هستم که اذعان به بندگی او کرده؟ یا به فرستاده او که من نخستین کسی هستم که به وی ایمان آورد و تصدیقش نمود و به یاریش شتافت؟ و نیز فرموده امام حسن علیه السّلام در صبح همان شبی که حضرت علی علیه السّلام در آن به شهادت رسید که: در این شب مردی از دنیا رفت که نه اولها از او پیشی گرفتند و نه آخرها به منزلت وی خواهند رسید! و این سخن مبتنی بر دلایلی است که پرداختن به آنها موجب اطاله کلام خواهد شد.
سپس بعد از شمردن صفات مذکور برای امیرالمؤمنین موضوع صدقه دادن امیرالمؤمنین در راه خدا علیرغم نیاز شدید خود به یتیم و مسکین و رهگذران در راه مانده و نیازمندان و گرفتاران که مجموعهای از آیات و روایات متواتر در این زمینه مؤید آن هستند و به تفصیل موضوع را اثبات میکنند، متوجه آیاتی از قرآن میشویم که روایات هر دو فریق اتفاق نظر دارند که در شأن علی علیه السّلام نازل شدهاند. خداوند متعال میفرماید: «یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلیَ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا*إِنمََّا نُطْعِمُکمُ ْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکمُ ْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا» - . انسان/ 9-8 - {و به [پاس] دوستیِ [خدا]، بینوا و یتیم و اسیر را خوراک می دادند. «ما برای خشنودی خداست که به شما می خورانیم و پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم.} مفسران و روایان خاصه و عامه به اجماع بر این باورند که این آیات و بلکه کلّ این سوره در حق امیرالمؤمنین علیه السّلام و همسر گرامی آن حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها نازل شده است. و باز خداوند متعال میفرماید: «الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِالَّیْلِ وَ النَّهَارِ سِرًّا وَ عَلَانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُون» - . بقره/ 274 - و راویان به اجماع اتفاق دارند که این آیه در شأن امیرالمؤمنین علیه السّلام نازل شده است و اختلافی وجود ندارد که آن حضرت از دسترنج خود گروه بیشماری از بردگان را آزاد کرد و زمینهای بایر بسیاری را آباد کرد و سپس وقف نمود. میبینیم که مضمون آیه کاملاً بر شخصیت وی منطبق است و همان طور که معروض افتاد تنها از چنین صفاتی برخوردار بوده است.
راوی سپس ادامه میدهد که آیه: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون» - . مائده/ 55 - {ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند: همان کسانی که نماز برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.} که به تأیید همه راویان آن زکات دهنده در حال رکوع کسی جز امیرالمؤمنین علیه السّلام نبوده است، درباره علی علیه السّلام نازل شده است لذا هر دو آیه به جهت وصف و معنا مشابه هم آمدهاند.
آنگاه راوی آیه: «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ» را مطرح ساخته و میگوید: تمام صحابه جز علی علیه السّلام حتی برای یک بار هم که شده دارای سابقه پیمان شکنی با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هستند یا اینکه چنین نسبتی به آنها داده شده است. و تنها علی علیه السّلام است که بر عهد و پیمان خود با رسول خدا مبنی بر نصرت و مواساۀ آن حضرت در سختیها باقی ماند.
خداوند متعال در ادامه آیه فرموده است: «وَ الصَّابرِِینَ فیِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ» و میدانیم که أحدی جز امیرالمؤمنین در تمام سختیها در کنار رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله قرار نداشته است. دوست و دشمن علی علیه السّلام شهادت میدهند که او هرگز پشت به دشمن نکرد و از نبرد با هیچ هماوردی سر بر نتافت و از ورود به هیچ جنگی با دشمن نترسید. و چون همه این صفات باهم در او جمع شدند، خداوند متعال فرمود: «اُوْلَئکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» که منظور از آن این است که او از راستگویان است لذا باید از او پیروی کرد و او برخوردار از تمام صفاتی است که در این آیه مذکور افتاد. خداوند در این آیه از امیرالمؤمنین به جهت تعظیم و تشریف به صیغه جمع یاد میکند، زیرا این عادت عرب است که اگر بخواهد شخصی را احترام کند و شرف و کرامت او را نشان دهد، به صیغه جمع از او یاد میکند؛ البته حتّی اگر فرض میکنیم که صیغه جمع در این آیه به معنای جمع حقیقی هم هست، باز با اصل نظر ما تفاوتی ندارد زیرا در آن صورت دیگر ائمه اطهار علیهم السلام را نیز شامل خواهد شد. و قبلاً این موضوع را نیز توضیح دادهایم و موضوع کاملاً ثابت شده و آشکار است. از خداوند توفیق وصول به رشاد را داریم، برحمته:
**[ترجمه]
قوله فطابق هذا الوصف کأنه قدس سره حمل الواو فی قوله وَ آتَی الزَّکاةَ علی الحال لا العطف بقرینة ذکر إیتاء المال الشامل للزکاة سابقا مع ذکر أکثر مصارفها و التأسیس أولی من التأکید و تؤیده هذه الآیة.
**[ترجمه]گفته او: «فطابق هذا الوصف» به نظر میرسد که وی- قدس سرّه- حرف واو را در «وَ آتی الزکاۀ» را حالیه گرفته است نه عاطفه آن هم به قرینه ذکر «ایتاء المال» قبل از آن که شامل زکاۀ هم میشود و همراه ذکر أکثر موارد مصرف آن و تأسیس مقدّم بر تأکید است و این آیه نیز آن را تأیید میکند.]
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی: قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (3) قَالَ الْفَضْلُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ الرَّحْمَةُ (4) أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا قَالَ فَلْیَفْرَحْ شِیعَتُنَا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا أُعْطِیَ (5) أَعْدَاؤُنَا مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ (6).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: «قُلْ بِفَضْلِاللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَالِکَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیرٌْ مِّمَّا یجَْمَعُونَ» - . یونس/58 - {بگو: «به فضل و رحمت خداست که [مؤمنان] باید شاد شوند.» و این از هر چه گرد می آورند بهتر است.} گوید: «فضل» رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است و «رحمۀ» امیرالمؤمنین علیه السّلام. «فَبِذَالِکَ فَلْیَفْرَحُواْ» بدین معنی است که شیعیان ما خوشحال باشند که این بهتر از طلا و نقرهای است که به دشمنان ما داده شده است. - . تفسیر قمی/ 289 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی: أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یُوسُفَ عَنْ نَصْرِ بْنِ مُزَاحِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ بِفَضْلِ اللَّهِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ بِرَحْمَتِهِ عَلِیٌّ علیه السلام (7).
**[ترجمه]امالی طوسی: ابو عمرو با سند خود از ابن عباس روایت کرده که گفت: در «بِفَضْلِاللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ» ، «بِفَضْلِاللَّهِ» پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و «بِرَحْمَتِهِ» علی علیه السّلام است. - . امالی شیخ طوسی -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ
ص: 423
وَ رَحْمَتُهُ (1) قَالَ الْفَضْلُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ رَحْمَتُهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام (2).
کشف، کشف الغمة أَبُو بَکْرِ بْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام مِثْلَهُ (3) أقول: رواه العلامة من طریقهم.
**[ترجمه]تفسیر عیاشی: محمد بن فضیل از ابوالحسن علیه السّلام آورده است که آن در معنی آیه: «وَ لَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ» - . نساء/ 83 . نور/10 و 14 و 20و 21 - گوید: «فَضلُ» رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است و «رَحمَتُه» امیرالمؤمنین علیه السّلام . - . تفسیر عیاشی، نسخه خطی -
کشف الغمۀ: ابوبکر بن مردویه از امام باقر علیه السّلام شبیه این روایت را نقل کرده است.
مولف: علّامه همین روایت را از طریق آنها روایت کرده است .
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی: وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ (4) هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (5).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: «وَ یُؤْتِ کلُ َّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ» - . هود/ 3 - {و به هر شایسته نعمتی از کَرَم خود عطا کن} گوید: او علی بن ابی طالب علیه السّلام است. - . تفسیر قمی: 297 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب: أَبُو الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ- عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع.
وَ کَذَا کَانَ یَقْرَأُ ابْنُ مَسْعُودٍ فَإِنْ تَوَلَّوْا أَعْدَاؤُهُ وَ أَتْبَاعُهُمْ فَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْهِمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ.
فِی تَارِیخِ بَغْدَادَ أَنَّهُ رَوَی السُّدِّیُّ وَ الْکَلْبِیُّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ یَعْنِی النَّبِیَّ (6) وَ رَحْمَتُهُ عَلِیٌّ علیه السلام.
الْبَاقِرُ علیه السلام فَضْلُ اللَّهِ الْإِقْرَارُ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ رَحْمَتُهُ الْإِقْرَارُ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام.
ابْنُ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فَضْلُ اللَّهِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله وَ رَحْمَتُهُ عَلِیٌّ علیه السلام وَ قِیلَ فَضْلُ اللَّهِ عَلِیٌّ علیه السلام وَ رَحْمَتُهُ فَاطِمَةُ علیها السلام.
الْبَاقِرُ علیه السلام یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ (7) الرَّحْمَةُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.
الْبَاقِرُ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ (8) قَدْ عَرَّفَهُمْ وَلَایَةَ عَلِیٍّ علیه السلام وَ أَمَرَهُمْ بِوَلَایَتِهِ ثُمَّ أَنْکَرُوا بَعْدَ وَفَاتِهِ.
مُجَاهِدٌ فِی قَوْلِهِ أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً (9) کَفَرَتْ بَنُو أُمَیَّةَ بِمُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ.
ص: 424
تَفْسِیرُ وَکِیعٍ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً (1) عِنْدَ أَبِی طَالِبٍ- فَآوی إِلَی أَبِی طَالِبٍ یَحْفَظُکَ وَ یُرَبِّیکَ وَ وَجَدَکَ فِی قَوْمِ ضَلَالٍ فَهَدَاهُمْ بِکَ إِلَی التَّوْحِیدِ- وَ وَجَدَکَ عائِلًا فَأَغْنی بِمَالِ خَدِیجَةَ- فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ- وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ أَظْهِرِ الْقُرْآنَ وَ حَدِّثْهُمْ بِمَا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَیْکَ.
قال الحسن وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ یا محمد حدث العباد بمنن أبی طالب علیک و حدثهم بفضائل علی فی کتاب الله لکی یعتقدوا ولایته (2).
وَ حَدَّثَنِی أَبُو الْفُتُوحِ الرَّازِیُّ فِی رَوْضِ الْجِنَانِ بِمَا ذَکَرَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْمَرْزُبَانِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ (3) نَزَلَتْ فِی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ فِی عَلِیٍّ ع.
وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام الْمُرَادُ بِالْفَضْلِ فِیهِ النُّبُوَّةُ وَ فِی عَلِیٍّ الْإِمَامَةُ.
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: ابوالجارود از امام باقر علیه السّلام در معنای آیه: «یُؤْتِ کلُ َّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ» گوید: او علی بن ابی طالب علیه السّلام است. ابن مسعود این عبارت را به دنباله آیه میآورد: «وَ إِن تَوَلَّوْاْ فَإِنیّ ِ أَخَافُ عَلَیْکمُ ْ عَذَابَ یَوْمٍ عظیم» ( و اگر دشمنان و دنباله روان آنان روی بر تافتند، من بر ایشان از روزی که عذاب سختی در آن است، بیم دارم.)
در کتاب «تاریخ بغدادی» از ابن عباس روایتی نقل است که گفت: «بِفَضْلِاللَّهِ» پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و «رَحْمَتِهِ» علی علیه السّلام است.
امام باقر علیه السّلام فرمود: «فَضْلِاللَّهِ» إقرار به نبوّت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و «رَحْمَتِهِ» إقرار به ولایت علی علیه السّلام است.
ابن عباس در مصداق آیه: «وَ لَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ» گوید «فَضْلُ اللَّه» محمد صَلی الله علیهِ و آله است و «رَحْمَتُهُ» علی علیه السّلام. گفته شده: «فَضْلِاللَّهِ» علی علیه السّلام است و «رَحْمَتُهُ» فاطمه سلام الله علیها است.
امام باقر علیه السّلام در معنی آیه: «یُدْخِلُ مَن یَشَاءُ فیِ رَحْمَتِهِ» - . شوری/ 8 . انسان/ 31 - {هر که را بخواهد، به رحمت خویش درمی آورد} میفرماید: «رحمت» علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
امام باقر علیه السّلام در معنی آیه: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَۀ الله» - . نحل/ 83 - {نعمت خدا را میشناسند} میفرماید: خداوند آنان را با ولایت علی علیه السّلام آشنا کرد و به آنان امر فرمود که ولایت وی را بپذیرند، اما آنها بعد از وفات آن حضرت منکر ولایتش شدند .
مجاهد در معنی آیه: «أَلَمْ تَرَ إِلیَ الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْرًا...»{آیا به کسانی که [شکر] نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند} گوید : اینها بنیاُمیّۀ هستند که منکر نبوت محمّد صَلی الله علیهِ و آله و إمامت اهل بیت او علیهم السّلام شدند.
در تفسیر وکیع از ابن عباس در معنی آیه: «أَ لَمْ یجَِدْکَ یَتِیمًا ...»{مگر نه تو را یتیم یافت، پس پناه داد؟ و تو را سرگشته یافت، پس هدایت کرد؟ و تو را تنگدست یافت و بی نیاز گردانید؟ و امّا [تو نیز به پاس نعمت ما] یتیم را میازار، و گدا را مَران، و از نعمت پروردگار خویش [با مردم] سخن گوی.} گوید: «یَتِیمًا»: یتیمی نزد ابوطالب «فآوی»: به ابوطالب الهام کرد که از تو مراقبت کند و پرورش دهد و تو را در میان قومی گمراه یافت و آنها را به دست تو به سوی توحید هدایت نمود «وَجَدَکَ عَائلًا فَأَغْنیَ»: با مال خدیجه تو را بینیاز کرد «فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَروَ أَمَّا السَّائلَ فَلَا تَنهَْروَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّث»: قرآن را آشکار کن و در مورد نعمتی که خداوند به تو ارزانی داشته، سخن بگو.
امام حسن علیه السلام فرمود: «أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّث»: ای محمّد، در مورد الطاف ابوطالب در حق خودت، سخن بگو و نیز درباره فضایل علی علیه السّلام در کتاب خدا تا ولایت او را بپذیرند. - . مناقب ال أبی طالب 1: 578-577 -
أبوالفتوح رازی- در روض الجنان- مرا از ابو عبدالله مرزبانی با سند خود از ابن عباس روایت کرد که وی در معنی آیه: «أَمْ یحَْسُدُونَ النَّاسَ عَلیَ مَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» - . نساء/ 54 - {بلکه به مردم، برای آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده رشک می ورزند} گوید: این آیه درباره رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و علی علیه السّلام نازل شد. امام باقر علیه السّلام نیز فرمود: منظور از «فضل» در این آیه «نبوت» پیامبر و «إمامت» علی علیه السّلام است .
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم جَعْفَرٌ الْفَزَارِیُّ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ الْآیَةَ قَالَ فَضْلُ اللَّهِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ رَحْمَتُهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (4).
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: امام باقر علیه السّلام در معنی آیه: «قُل بفَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ...» فرمود: «فَضْلُ اللَّهِ» پیامبر و «رَحْمَتُهُ» علی بن ابی طالب علیه السّلام است. - . تفسیر فرات: 61 -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (5) فَقَالَ الْإِقْرَارُ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ الِائْتِمَامُ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُ هَؤُلَاءِ فِی دُنْیَاهُمْ.
**[ترجمه]تفسیر عیّاشی: ابو حمزه گوید: از امام باقر علیه السّلام در معنی آیه: «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَالِکَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیرٌْ مِّمَّا یجَْمَعُون» - . یونس/ 58 - {بگو: «به فضل و رحمت خداست که [مؤمنان] باید شاد شوند.» و این از هر چه گرد می آورند بهتر است.} سؤال کردم، فرمود: اقرار به نبوت محمّد صَلی الله علیهِ و آله و پذیرش إمامت امیرالمؤمنین علیه السّلام بهتر از همه چیزهایی است که اینان در دنیا گرد میآورند.
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ حَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ عُمَرَ بْنِ جُبَیْرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ (6) قَالَ الرَّحْمَةُ وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ
ص: 425
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد: امام باقر علیه السّلام در معنی آیه: «یُدْخِلُ مَن یَشَاءُ فیِ رَحْمَتِهِ» - . شوری/ 8 - {و اگر خدا می خواست، قطعاً آنان را امّتی یگانه می گردانید، لیکن هر که را بخواهد، به رحمت خویش درمی آورد و ستمگران نه یاری دارند و نه یاوری} میفرماید: «رحمت» ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام است و «وَ الظَّالِمُونَ مَا لهَُم مِّن وَلیِ ٍّ وَ لَا نَصِیر»
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق بِإِسْنَادِهِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ أَنَّهُ قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً مَا آمَنَ بِی مَنْ أَنْکَرَکَ وَ لَا أَقَرَّ بِی مَنْ جَحَدَکَ وَ مَا آمَنَ (1) بِاللَّهِ مَنْ کَفَرَ بِکَ إِنَّ فَضْلَکَ لَمِنْ فَضْلِی وَ إِنَّ فَضْلِی لِفَضْلِ اللَّهِ (2) وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ الْآیَةَ فَفَضْلُ اللَّهِ نُبُوَّةُ نَبِیِّکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَبِذلِکَ قَالَ بِالنُّبُوَّةِ وَ الْوَلَایَةِ فَلْیَفْرَحُوا یَعْنِی الشِّیعَةَ- هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ یَعْنِی مُخَالِفِیهِمْ مِنَ الْمَالِ وَ الْأَهْلِ وَ الْوَلَدِ فِی دَارِ الدُّنْیَا (3).
أَقُولُ رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی الْمُسْتَدْرَکِ عَنِ الْحَافِظِ أَبِی نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ یَرْفَعُهُ إِلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ (4) یَعْنِی الْأَمْنَ وَ الصِّحَّةَ وَ وَلَایَةَ عَلِیٍّ علیه السلام.
وَ أَقُولُ وَجَدْتُ فِی کِتَابِ مَنْقَبَةِ الْمُطَهَّرِینَ لِأَبِی نُعَیْمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ نَجِیحٍ عَنْ حَسَنِ بْنِ حُسَیْنٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الصَّائِغِ (5) عَنْهُ علیه السلام مِثْلَهُ.
**[ترجمه]امالی صدوق: با سند خود از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ضمن حدیثی مفصّل و طولانی آمده است که آن حضرت به علی علیه السّلام فرمود: قسم به آنکه محمّد را به حقّ به پیامبری فرستاد، هرکه تو را انکار کند به من إیمان نیاورده و آنکه ولایت تو را منکر گردد. نبوّت مرا انکار کرده و هرکه به تو إیمان نداشته باشد، به خدا إیمان نیاورده است. فضل تو از فضل من است و فضل من از فضل خدای عزّوجلّ است: «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَالِکَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیرٌْ مِّمَّا یجَْمَعُون». - . یونس/58 - زیرا فضل خدا نبوّت پیامبر شماست و رحمت او ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام است و از این رو باید بدین نبوت و بدین ولایت خرسند و خوشحال باشند(شیعیان) که این خود بهتر از هر اندوخته دنیوی است (که مخالفان از مال و زن و فرزند در این دنیا فراهم میآورند).] - . امالی شیخ صدوق: 296 -
مولف: ابن بطریق در المستدرک خود از الحافظ ابو نعیم با سندی آن را به إمام باقر علیه السّلام میرساند میگوید: که آن حضرت در معنی «نعیم» در آیه: «ثُمَّ لَتُسَْلُنَّ یَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِیمِ» - . تکاثر/8 - {سپس در همان روز است که از نعمتِ [روی زمین] پرسیده خواهید شد.}فرمود: به معنی امنیت و تندرستی و ولایت علی علیه السّلام است.
[ مولف: در کتاب «منقبۀ المطهّرین» ابونعیم این روایت را از امام باقر علیه السّلام یافتم.]
**[ترجمه]
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ قَالَ الرَّحْمَةُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (6).
أَقُولُ رَوَی السَّیُوطِیُّ فِی الدُّرِّ الْمَنْثُورِ عَنِ الْخَطِیبِ وَ ابْنِ عَسَاکِرَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ بِرَحْمَتِهِ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (7).
وَ قَالَ فِی مَجْمَعِ الْبَیَانِ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ
ص: 426
الشَّیْطانَ إِلَّا قَلِیلًا (1) رُوِیَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهما السلام أَنَّ فَضْلَ اللَّهِ وَ رَحْمَتَهُ النَّبِیُّ وَ عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا (2) وَ قَالَ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ (3) قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ الْبَاقِرُ علیه السلام فَضْلُ اللَّهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ رَحْمَتُهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.
و روی ذلک الکلبی عن أبی صالح عن ابن عباس (4)
**[ترجمه]تفسیر فرات بن ابراهیم: امام باقر علیه السّلام در معنی آیه: «یُدخِل الله مَن یَشاء فی رَحمَتُۀ» فرمود: «رحمت» امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام است. - . تفسیر فرات : 200 -
مولف: سیوطی در «الدّر المنثور» با سندی از ابن عباس روایت کرده است که: «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ» علی بن ابی طالب است. - .الدّر المنثور 3: 309- 308 -
[ و در تفسیر مجمع البیان خود در تفسیر آیه: «وَ لَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَنَ إِلَّا قَلِیلًا» - .
نساء/ 83 - {و اگر فضل خدا و رحمتِ او بر شما نبود، مسلّماً جز [شمارِ] اندکی، از شیطان پیروی می کردید.}
گوید: از امام باقر و صادق علیهما السلام روایت است که «فَضْلُ اللَّهِ وَ رَحْمَتُهُ» رسول خدا و علی علیه السّلام هستند. - . مجمع البیان3: 82 - و در مورد آیه: «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ» - . یونس/ 8 - إمام باقر علیه السّلام فرمود: «فَضْلِ اللَّهِ» پیامبر اکرم صَلی الله علیهِ و آله است و «رَحْمَتِهِ» علی بن ابی طالب علیه السّلام. کلبی نیز همین روایت را از ابوصالح و او از ابن عباس آورده است. - . مجمع البیان 5: 117 -
**[ترجمه]
لا یخفی علی منصف أن کونه علیه السلام رحمة علی جمیع الأمة لا سیما مع کونه عدلا للرسول فی ذلک و فی إیتاء الفضل الذی یحسدهما علیه الناس و السؤال عن ولایته فی القیامة دلائل علی إمامته.
**[ترجمه]بر هیچ انسان با انصافی پوشیده نیست که رحمت بودن علی علیه السّلام برای تمام امّت و بالأخص همتای پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بودن در برخورداری از لطف و فضل پروردگار که موجب حسادت مردم گردیده و سؤال کردن از ولایت آن حضرت در روز قیامت به جملگی امامت وی را اثبات میکنند .
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی: وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ (5) أَیْ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ فَهُوَ مُحْکَمٌ.
وَ ذَکَرَ ابْنُ عَبَّاسٍ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: أَنَا وَ اللَّهِ الْإِمَامُ الْمُبِینُ أُبَیِّنُ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ وَرِثْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (6).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: «وَ کلُ َّ شیَ ْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فیِ إِمَامٍ مُّبِین» - . یس/ 12 - {و هر چیزی را در کارنامه ای روشن برشمرده ایم.}«إِمَامٍ مُّبِین» به معنای «کتاب مُّبِین» است که مکانی محکم و استوار است. ابن عباس از امیرالمؤمنین علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: به خدا سوگند که «إِمَامٍ مُّبِین» من هستم، من حق را از باطل متمایز میسازم. این را از رسول خدا به ارث بردهام. - . تفسیر قمی: 548 -
**[ترجمه]
مع، معانی الأخبار أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّقْرِ عَنْ عِیسَی بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ سَلَّامٍ الْکُوفِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ الْوَاحِدِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص- وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ قَامَ أَبُو بَکْرٍ
ص: 427
وَ عُمَرُ مِنْ مَجْلِسِهِمَا فَقَالا یَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ التَّوْرَاةُ قَالَ لَا قَالا فَهُوَ الْإِنْجِیلُ قَالَ لَا قَالا فَهُوَ الْقُرْآنُ قَالَ لَا قَالَ فَأَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هُوَ هَذَا إِنَّهُ الْإِمَامُ الَّذِی أَحْصَی اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِیهِ عِلْمَ کُلِّ شَیْ ءٍ.
قال الصدوق رضوان الله علیه سألت أبا بشر اللغوی بمدینة السلام عن معنی الإمام فقال الإمام فی لغة العرب هو المتقدم بالناس و الإمام هو المطمر و هو التر (1) الذی یبنی علیه البناء و الإمام هو الذهب الذی یجعل فی دار الضرب (2) لیؤخذ علیه العیار و الإمام هو الخیط الذی یجمع حباه العقد و الإمام هو الدلیل فی السفر فی ظلمة اللیل و الإمام هو السهم الذی یجعل مثالا یعمل علیه السهام (3).
**[ترجمه]معانی الأخبار: إمام باقر علیه السّلام از پدر از جد بزرگوارش علیهم السلام روایت نموده گوید: چون آیه: «وَ کلُ َّ شیَ ْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فیِ إِمَامٍ مُّبِین» نازل شد، ابوبکر و عمر از جای خود برخاسته و گفتند: یا رسول الله «إِمَامٍ مُّبِین» تورات است؟ فرمود: خیر! گفتند: انجیل است؟ فرمود: خیر! گفتند: قرآن است؟! فرمود: خیر. إمام باقر علیه السّلام ادامه میدهد: در این حال امیرالمؤمنین علیه السّلام وارد مجلس گردید پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این است آن إمامی که خداوند تبارک و تعالی علم هر چیزی را در درونش برشمرده است.
شیخ صدوق- رضوان الله علیه- گوید: از ابوبشیر لغوی در مدینۀ السلام در خصوص معنی «إمام» پرسیدم، گفت: إمام در لغت عرب کسی است که راهبر مردم است، إمام همانند نخ شاقول است که بنا بر اساس آن بالا میرود. إمام طلایی است که در ضرابخانه قرار میدهند تا معیار عیارِ درست برای ضرب سکّه باشد. إمام به آن نخ اطلاق میشود که دانههای گردنبند را در کنار هم گِرد میآورد. إمام راهنمای سفر در شب تار است و إمام آن تیری است که الگو قرار داده میشود تا سایر تیرها بر آن اساس عمل کنند. - . معانی الأخبار: 96-95 -
**[ترجمه]
ج، الإحتجاج: فِی خُطْبَةِ الْغَدِیرِ مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَ قَدْ أَحْصَاهُ اللَّهُ فِیَّ وَ کُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُهُ فَقَدْ أَحْصَیْتُهُ فِی الْمُتَّقِینَ مِنْ وُلْدِهِ (4) وَ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَ قَدْ عَلَّمْتُهُ (5) عَلِیّاً وَ هُوَ الْإِمَامُ الْمُبِینُ (6).
**[ترجمه]الاِحتجاج: در خطبه غدیر آمده است: ای مردم، هیچ علمی نیست مگر اینکه خداوند آن را در من به ودیعت نهاده است و هیچ علمی به من آموخته نشد مگر اینکه در فرزندان پرهیزگار او به ودیعت نهادم و هیچ علمی نیست مگر اینکه آن را به علی علیه السّلام منتقل کرده باشم و إمام مبین اوست. - . الاحتجاج: 27 -
**[ترجمه]
ذهب المفسرون إلی أن المراد بالإمام المبین اللوح المحفوظ لأنه إمام لسائر الکتب و ما فی الخبر هو المعتمد.
ص: 428
**[ترجمه]برخی از مفسرین بر این باورند که «إِمَامٍ مُّبِین» لوح محفوظ است زیرا إمام کتابهای دیگر میباشد، لیکن از نظر ما آنچه در روایت معروض افتاد قابل قبول است .
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْقَاسِمِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ مُغَلِّسٍ عَنْ خَلَفِ بْنِ عَطِیَّةَ الْعَوْفِیِّ (1) عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ (2)- قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ (3) قَالَ ذَاکَ وَصِیُّ أَخِی سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَقُلْتُ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (4) قَالَ ذَاکَ أَخِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (5).
**[ترجمه]امالی صدوق: ابو سعید خدری گوید: از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پرسیدم: مصداق آیه: «قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ» - . نمل/40 - {کسی که نزد او دانشی از کتاب [الهی] بود، گفت} کیست؟ فرمود: او وصیّ برادرم سلیمان بن داود بود. عرض کردم: یا رسول الله، مصداق آیه: «قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنیِ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» - . رعد/ 43 - {بگو: «کافی است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، میان من و شما گواه باشد.»} کیست؟ فرمود: او برادرم علی بن ابی طالب علیه السلام است. - . امالی صدوق: 337 -
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ سُئِلَ عَنِ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَعْلَمُ أَمِ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ فَقَالَ مَا کَانَ عِلْمُ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ عِنْدَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ إِلَّا بِقَدْرِ مَا یَأْخُذُ بَعُوضَةٌ (6) بِجَنَاحِهَا مِنْ مَاءِ الْبَحْرِ (7).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: امام صادق علیه السّلام میفرماید: امام صادق علیه السّلام میفرماید: کسی که علم کتاب نزد اوست، امیرالمؤمنین علیه السّلام است. پس از وی سؤال شد: «الذی عِندَهُ عِلْمُ من الْکِتَاب» أعلم است یا «الذی عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب»؟ فرمود: دانشِ مصداق آیه «الذی عِندَهُ عِلْمُ من الْکِتَاب» در مقابل مصداق آیه : «الذی عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» به اندازه آبی است که یک پشه با بال خود از دریا بر میدارد. - . تفسیر قمی:343 -
**[ترجمه]
ج، الإحتجاج ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ السَّمَّانِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا یَقُولُ النَّاسُ فِی أُولِی الْعَزْمِ وَ صَاحِبِکُمْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ قُلْتُ مَا یُقَدِّمُونَ عَلَی أُولِی الْعَزْمِ أَحَداً قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَالَ لِمُوسَی علیه السلام وَ کَتَبْنا
ص: 429
لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً (1) وَ لَمْ یَقُلْ کُلَّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ قَالَ لِعِیسَی علیه السلام وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ (2) وَ لَمْ یَقُلْ کُلَّ شَیْ ءٍ وَ قَالَ لِصَاحِبِکُمْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (3) وَ عِلْمُ هَذَا الْکِتَابِ عِنْدَهُ (4).
**[ترجمه]احتجاج: عبدالله بن ولید سمّان گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: مردم درباره پیامبران اولوالعزم و امیرالمؤمنین علیه السّلام چه میگویند؟ عرض کردم: آنها هیچ کس را بر پیامبران اولوالعزم مقدّم نمیدارند. فرمود: خداوند تبارک و تعالی به حضرت موسی علیه السّلام فرمود: «وَ کَتَبْنَا لَهُ فیِ الْأَلْوَاحِ مِن کُلّ ِ شیَ ْءٍ مَّوْعِظَةً» - . اعراف/145 - {و در الواح [تورات] برای او در هر موردی پندی، و برای هر چیزی تفصیلی نگاشتیم} و نفرمود «کُلّ ِ شیَ ْءٍ مَّوْعِظَةً» و به عیسی علیه السّلام فرمود: «وَ لِأُبَینِ َّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تخَْتَلِفُونَ فِیه» - . زخرف/ 63 - {تا درباره بعضی از آنچه در آن اختلاف میکردید، برایتان توضیح دهم.} و نفرمود: «کل شیءٍ» اما به امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: «قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنیِ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» - . رعد/ 43 - {بگو: «کافی است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، میان من و شما گواه باشد.»} و باز فرمود: «وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ إِلَّا فیِ کِتَابٍ مُّبِین» - . انعام/ 59 - {هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی روشن [ثبت] است.} و علم این کتاب نزد اوست. - .احتجاج: 204 -
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْأَهْوَازِیِّ عَنِ النَّضْرِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قَالَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (5).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: إمام باقر علیه السّلام درمورد آیه: «مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» فرمود: او علی بن ابی طالب علیه السّلام است. - . بصائر الدرجات: 58-57 -
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ النَّضْرِ عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ عَنْ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام (6).
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام مِثْلَهُ (7) یر، بصائر الدرجات عَبَّادُ بْنُ سُلَیْمَانَ عَنْ سَعْدِ بْنِ سَعْدٍ (8) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام مِثْلَهُ
یر، بصائر الدرجات أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ نَجْمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام مِثْلَهُ (9) وَ زَادَ فِی آخِرِهِ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (10)
**[ترجمه]بصائر الدرجات: امام صادق علیه السّلام در باب آیه: «قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنیِ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» فرمود: او علی علیه السّلام است. - . بصائر الدرجات: 58-57 -
امام باقر علیه السّلام نظیر همین روایت را نقل فرموده است. - . بصائر الدرجات: 58-57 -
بصائر الدرجات: إمام رضاعلیه السّلام نیز عین روایت را نقل فرموده است. - . بصائر الدرجات: 58-57 -
بصائر الدرجات: إمام باقر علیه السّلام عین روایت را آورده و در آخرش افزوده: «عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب». - . بصائر الدرجات: 58-57 -
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات ابْنُ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ نَجْمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ
ص: 430
عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قَالَ صَاحِبُ عِلْمِ الْکِتَابِ عَلِیٌّ علیه السلام (1).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: إمام باقر علیه السّلام در مفهوم آیه: «قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنیِ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» فرمود: صاحب علم کتاب علی علیه السّلام است. - . بصائر الدرجات: 58 -
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنِ النَّضْرِ عَنْ یَحْیَی الْحَلَبِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی الْمَسْجِدِ أُحَدِّثُهُ إِذْ مَرَّ بَعْضُ وُلْدِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا ابْنُ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (2) قَالَ لَا إِنَّمَا ذَلِکَ عَلِیٌّ علیه السلام أُنْزِلَتْ فِیهِ خَمْسُ آیَاتٍ إِحْدَاهَا- قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (3).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: یحیی کلبی به نقل از یکی از دوستانش گوید: در مسجد با إمام باقر علیه السّلام بودم و با وی سخن میگفتم که یکی از پسران عبدالله سلام از آنجا گذشت. گفتم: قربانت گردم، این پسر کسی است که علم کتاب نزد اوست؟ فرمود: خیر، او علی علیه السّلام است که پنج آیه در شأن وی نازل گشته که یکی از آنها: «قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنیِ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» - . بصائر الدرجات: 58-57 -
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْأَهْوَازِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قَالَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (4).
یر، بصائر الدرجات: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْأَهْوَازِیِّ عَنِ النَّضْرِ عَنْ یَحْیَی الْحَلَبِیِّ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ حُرٍّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ وَ النَّضْرِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ النَّضْرِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ جَابِرٍ جَمِیعاً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام مِثْلَهُ (5).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: امام موسی کاظم علیه السّلام درباره آیه: «قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنیِ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» فرمود: او علی بن ابی طالب علیه السّلام است. - . بصائر الدرجات: 58-57 -
بصائر الدرجات: از امام باقر علیه السّلام نظیر این روایت نقل شده است. - . بصائر الدرجات: 58-57 -
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْأَهْوَازِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قُلْتُ أَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ فَمَنْ عَسَی أَنْ یَکُونَ غَیْرَهُ (6).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: ابو بصیر گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم آیا مصداق آیه: «قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنیِ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» علی بن ابی طالب است؟ فرمود: غیر از او چه کسی ممکن است باشد؟! - . بصائر الدرجات: 58-57 -
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْأَهْوَازِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام هَذَا ابْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ یَزْعُمُ أَنَّ أَبَاهُ الَّذِی یَقُولُ اللَّهُ- قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قَالَ کَذَبَ ذَاکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (7).
ص: 431
شی، تفسیر العیاشی: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ عَنْهُ علیه السلام مِثْلَهُ (1).
**[ترجمه]بصائر الدرجات : ابومریم گفت: به امام باقر علیه السّلام عرض کردم: این پسر عبدالله بن سلام است که گمان میکند پدرش همان کسی است که خداوند آیه : «قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنیِ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» را درباره وی نازل کرده است. فرمود: دروغ گفته است، مصداق این آیه علی بن ابی طالب
علیه السّلام است. - . بصائر الدرجات: 58-57 -
تفسیر عیاشی: عبدالله بن عطا نیز این روایت را از إمام باقر علیه السّلام نقل کرده است. - . نسخه خطی -
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ وَ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُثَنًّی الْحَنَّاطِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قَالَ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ علیه السلام إِنَّهُ عَالِمُ هَذِهِ الْأُمَّةِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (2).
یر، بصائر الدرجات: عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام مِثْلَهُ (3)- شی، تفسیر العیاشی: عَنِ الْفُضَیْلِ مِثْلَهُ (4).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: إمام باقر علیه السّلام درباره شأن نزول آیه: «قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنیِ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» فرمود: در حق علی علیه السّلام نازل شده است. او بعد از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عالم این امّت است. - . بصائر الدرجات: 58 -
بصائر الدرجات: فضیل عین این روایت را از إمام باقر علیه السّلام نقل کرده است. - . بصائر الدرجات: 58 -
تفسیر عیاشی: از فضیل شبیه این حدیث را آورده است. - . نسخه خطی -
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات أَبُو الْفَضْلِ الْعَلَوِیُّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ عِیسَی الْکُرَیْزِیِّ الْبَصْرِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْحَکَمِ بْنِ ظُهَیْرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ شَرِیکِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَی الثَّعْلَبِیِّ عَنْ أَبِی تَمَامٍ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ فَقَالَ أَنَا هُوَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ وَ قَدْ صَدَّقَهُ اللَّهُ وَ أَعْطَاهُ الْوَسِیلَةَ فِی الْوَصِیَّةِ وَ لَا یُخْلِی (5) أُمَّتَهُ صلی الله علیه و آله مِنْ وَسِیلَتِهِ (6) إِلَیْهِ وَ إِلَی اللَّهِ فَقَالَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ (7) وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ (8).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: سلمان فارسی از امیرالمؤمنین علیه السّلام روایت کرد که آن حضرت درباره آیه: «قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنیِ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» فرمود: «آن که عِلم کتاب نزد اوست، من هستم!» همان کسی که خداوند تصدیقش فرموده و وسیله در وصیت را به وی عنایت کرده و اُمتش را از توسل به او و به خدا باز نداشته و در همین رابطه فرموده است: «وَابتَغوا إلیه الوسیلۀ»
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو الزَّیَّاتِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَیَّ شَیْ ءٍ تَقُولُ الشِّیعَةُ فِی عِیسَی وَ مُوسَی وَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قُلْتُ یَقُولُونَ إِنَّ عِیسَی وَ مُوسَی أَفْضَلُ مِنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ فَقَالَ یَزْعُمُونَ (9) أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمَ مَا عَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ قُلْتُ نَعَمْ وَ لَکِنْ لَا یُقَدِّمُونَ عَلَی أُولِی الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ أَحَداً قَالَ
ص: 432
أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَخَاصِمْهُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ وَ فِی أَیِّ مَوْضِعٍ أُخَاصِمُهُمْ (1) قَالَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِمُوسَی وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ (2) عَلِمْنَا أَنَّهُ لَمْ یَکْتُبْ لِمُوسَی کُلَّ شَیْ ءٍ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِعِیسَی وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ (3) وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِمُحَمَّدٍ ص- وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ (4).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: عبدالله بن الولید گفت: امام صادق علیه السّلام به من فرمود: شیعه در مورد عیسی و موسی و امیرالمؤمنین چه میگویند؟ عرض کردم: عیسی و موسی افضل از امیرالمؤمنین هستند. فرمود: آیا گمان دارید آنچه از علم به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله اموخته شد به امیرالمؤمنین علیه السّلام نیز آموخته شد؟ عرض کردم: بلی! اما آنها کسی را بر پیامبران اولوالعزم مقدّم نمیکنند.إمام صادق علیه السّلام فرمود: با کلام خدا با او جدل کن! عرض کردم با کدام آیه از قرآن؟ فرمود: خداوند تبارک و تعالی به موسی گفت: «وَ کَتَبْنَا لَهُ فیِ الْأَلْوَاحِ مِن کُلّ ِ شیَ ْءٍ مَّوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِّکلُ ِّ شیَ ْء» - . اعراف/ 145 - بنابراین دانستیم که همه چیز را برای موسی ننوشته است. به عیسی علیه السّلام نیز فرمود: «وَ لِأُبَینِ َّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تخَْتَلِفُونَ فِیه» - . زخرف/ 63 - اما به محمّد صَلی الله علیهِ و آله فرمود: «وَ جِئْنَا بِکَ شهَِیدًا عَلیَ هَؤُلَاءِ
وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَنًا لِّکلُ ِّ شیَ ْءٍ» - . بصائر الدرجات: 61. نحل/ 89 - {و تو را [هم] بر این [امت] گواه آوریم، و این کتاب را که روشنگر هر چیزی است}.
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ رَجُلٍ مِنَ الْکُوفِیِّینَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا یَقُولُ أَصْحَابُکَ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ عِیسَی وَ مُوسَی علیهم السلام أَیُّهُمْ أَعْلَمُ قَالَ قُلْتُ مَا یُقَدِّمُونَ عَلَی أُولِی الْعَزْمِ أَحَداً قَالَ أَمَا إِنَّکَ لَوْ حَاجَجْتَهُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ لَحَجَجْتَهُمْ قَالَ قُلْتُ وَ أَیْنَ هَذَا فِی کِتَابِ اللَّهِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ قَالَ فِی مُوسَی: وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ لَمْ یَقُلْ کُلَّ شَیْ ءٍ وَ قَالَ فِی عِیسَی- وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَ لَمْ یَقُلْ کُلَّ شَیْ ءٍ وَ قَالَ فِی صَاحِبِکُمْ: کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (5).
أقول: قد مضی أخبار کثیرة فی باب أنهم أعلم من الأنبیاء علیهم السلام.
**[ترجمه]بصائر الدرجات: عبدالله بن الولید گوید: إمام صادق علیه السّلام فرمود: یاران تو درباره امیرالمؤمنین علیه السّلام و عیسی و موسی چه میگویند و کدام را أعلم میدانند؟ عرض کردم: آنها کسی را بر پیامبران اولوالعزم مقدّم نمیدارند. فرمود: اگر تو با کتاب خدا با آنها احتجاج کنی، مغلوبشان میسازی! عرض کردم: با کدام آیه از کتاب خدا؟ فرمود: خداوند به موسی فرمود: «وَ کَتَبْنَا لَهُ فیِ الْأَلْوَاحِ مِن کُلّ ِ شیَ ْءٍ مَّوْعِظَةً» و نفرمود «کلُ ِّ شیَ ْء». و به عیسی علیه السّلام فرمود: «وَ لِأُبَینِ َّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تخَْتَلِفُونَ فِیه» و نفرمود «کلُ شیء» اما در مورد یار شما (علی علیه السّلام) فرمود: «کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنیِ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب». - . بصائر الدرجات: 62 . رعد/ 43 -
مولف: اخبار زیادی در باب «امامان اعلَم از پیامبرانند» در مورد ایشان مذکور افتاد.
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی: عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قَالَ إِیَّانَا عَنَی وَ عَلِیٌّ أَفْضَلُنَا وَ أَوَّلُنَا وَ خَیْرُنَا بَعْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله (6).
**[ترجمه]تفسیر عیاشی: بُریده بن معاویه گوید: به إمام باقر علیه السّلام عرض کردم آیه: «کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنیِ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» درباره چه کسی نازل شده است؟ فرمود: درباره ما و علی افضل ما و بهترین ما پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله است. - . نسخه خطی -
**[ترجمه]
شی، تفسیر العیاشی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَجْلَانِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِهِ
ص: 433
تَعَالَی قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً قَالَ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ فِی الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ وَ عَلِیٌّ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (1).
**[ترجمه]تفسیر عیاشی: عبدالله بن العجلان گوید: از امام باقر علیه السّلام درباره آیه: «کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنیِ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» پرسیدم، فرمود: پس از رسول خدا در شأن علی علیه السّلام نازل شده است و بعد از علی علیه السّلام در شأن أئمۀ. «علم کتاب» نزد علی علیه السّلام بود.
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة مما أخرجه العز المحدث الحنبلی قوله تعالی قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قال محمد بن الحنفیة رضی الله عنه هو علی بن أبی طالب علیهما السلام (2).
**[ترجمه]کشف الغمّۀ: از جمله روایاتی که عز محدّث حنبلی استخراج کرده، روایتی است از محمّد بن حنفیۀ رضی الله عنه در مورد آیه: «کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدَا بَیْنیِ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» که در آن و گفته است: این آیه در شأن علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده است. - . کشف الغمّۀ: 92 -
**[ترجمه]
مد، العمدة بِإِسْنَادِهِ عَنِ الثَّعْلَبِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَائِنِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ النَّصِیبِیِّ عَنْ أَبِی بَکْرٍ السَّبِیعِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ جُنَیْدٍ الرَّازِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْإِسْکَافِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُفَضَّلٍ عَنْ جَنْدَلِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ سَمْعَانَ عَنْ أَبِی عُمَرَ زَاذَانَ عَنِ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ مِثْلَهُ.
وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ السَّبِیعِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْجَصَّاصِ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: کُنْتُ جَالِساً مَعَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی الْمَسْجِدِ فَرَأَیْتُ ابْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ فَقُلْتُ هَذَا ابْنُ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ فَقَالَ إِنَّمَا ذَاکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام (3).
أَقُولُ: رَوَی فِی الْمُسْتَدْرَکِ عَنْ أَبِی نُعَیْمٍ الْحَافِظِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ مِثْلَ الْحَدِیثِ الْأَوَّلِ و- رأیت فی تفسیر الثعلبی روایتی أبی جعفر و ابن الحنفیة بسندیه عن عبد الله بن عطاء و زاذان عنهما.
**[ترجمه]العمدۀ: عبدالله بن عطا گوید: با إمام باقر علیه السّلام در مسجد نشسته بودم. پس پسر عبدالله بن سلاّم را دیده و گفتم: این پسر آن کسی است که عِلم کتاب نزد اوست . امام علیه السّلام فرمود: علم الکتاب منحصراً نزد علی بن ابی طالب علیه السّلام است. - . العمدۀ: 152 -
**[ترجمه]
یف، الطرائف ابْنُ الْمَغَازِلِیُّ یَرْفَعُهُ إِلَی عَلِیِّ بْنِ عَابِسٍ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو مَرْیَمَ عَلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ أَبُو مَرْیَمَ حَدِّثْ عَلِیّاً بِالْحَدِیثِ الَّذِی حَدَّثْتَنِی بِهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام جَالِساً إِذْ مَرَّ ابْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا ابْنُ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قَالَ لَا وَ لَکِنَّهُ صَاحِبُکُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام الَّذِی نَزَلَ فِیهِ آیَاتٌ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (4)- أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ
ص: 434
رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ (1) إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ (2) الْآیَةَ.
وَ ذَکَرَ السُّدِّیُّ فِی تَفْسِیرِهِ أَنَّ هَذِهِ الْآیَةَ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ.
وَ رَوَی الثَّعْلَبِیُّ مِنْ طَرِیقَیْنِ أَنَّ الْمُرَادَ بِقَوْلِهِ تَعَالَی وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ عَلِیٌّ علیه السلام (3).
**[ترجمه]الطرائف: ابن عامر گوید: نزد امام باقر علیه السّلام نشسته بودم که پسر عبدالله بن سلاّم گذشت. پس گفتم: قربانت گردم، آیا این پسر همانی است که علم کتاب نزد اوست؟ فرمود: خیر، علم کتاب نزد کسی است که آیاتی از کتاب خدا در شأن او نازل گشته از جمله: «وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» - . رعد/ 43 - و «أَمَن کاَنَ عَلیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» - . هود/ 17 - و «إنّماوَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» - . مائده/ 55 - و سدّی در تفسیر خود آورده است که این آیه در شأن علی علیه السّلام نازل شده است. ثعلبی نیز آن را از دو طریق آورده و در هر دو طریق گوید: مصداق آیه : «وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» علی علیه السّلام است.
**[ترجمه]
قیل الذی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ ابن سلام و أضرابه ممن أسلموا من أهل الکتاب و اعترض علیه بأن إثبات النبوة بقول الواحد و الاثنین مع جواز الکذب علی أمثالهما لکونهم غیر معصومین لا یجوز (4) و عن سعید بن جبیر أن السورة مکیة و ابن سلام و أصحابه آمنوا بالمدینة بعد الهجرة کذا فی تفسیر النیسابوری (5)
وَ رَوَی الثَّعْلَبِیُّ بِطَرِیقَیْنِ أَحَدُهُمَا عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّمَا ذَلِکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
و نحوه روی السیوطی فی کتاب الإتقان و قال قال سعید بن منصور حدثنا أبو عوانة عن أبی بشر قال سألت سعید بن جبیر عن قوله تعالی وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ أ هو عبد الله بن سلام فقال و کیف و هذه السورة مکیة (6) و کذا رواه البغوی فی معالم التنزیل فإذا ثبت بنقل المؤالف و المخالف نزول الآیة فیه علیه السلام ثبت أنه العالم بعلم القرآن و ما اشتمل علیه من الحلال و الحرام و الفرائض و الأحکام فهو أولی بالخلافة و کونه مفزعا للأمة فیما یستشکل علیهم من القضایا و الأحکام و أیضا قرنه الله تعالی بنفسه فی الشهادة علی نبوة النبی صلی الله علیه و آله و هذه منزلة عظیمة لا یدانیها درجة
ص: 435
فبذلک کان أولی بالإمامة و أیضا الاکتفاء بشهادته فی بیان حقیة النبی صلی الله علیه و آله یدل علی عصمته إذ لا یثبت بالشاهد الواحد غیر المعصوم شی ء و العصمة و الإمامة فیمن یمکن أن یثبت له ذلک متلازمان.
أقول: و قد مضت الأخبار الکثیرة فی باب أنهم علیهم السلام أفضل من الأنبیاء علیهم التحیة و الإکرام و سیأتی أیضا فی باب علمه علیه السلام.
ص: 436
**[ترجمه]گفته شده است: «الذی عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» ابن سلام است و همکیشان او از اهل کتاب هستند که اسلام آوردند. به وی اعتراض شد که اثبات نبوّت با یک قول و دو قول برای کسانی امثال ایشان که به دلیل معصوم نبودن میتوان احتمال دروغگویی در مورد ایشان را داد، جایز نیست. - . زیرا این آیه در مقام اثبات نبوت رسول خدا است که لازمهاش معصوم بودن وی است اما مسی ادعا نکرده که عبدالله بن سلام و امثال او معصوم هستند. - سعید بن جبیر گوید: این سوره مکّی است و ابن سلام و یارانش پس از هجرت و در مدینه اسلام آوردند. در تفسیر نیشابوری نیز چنین آمده است. - . ج2: 377 -
ثعلبی از دو طریق این روایت را نقل کرده است: یکی از طریق عبدالله بن سلاّم از قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله که فرمود: آن شخص فقط علی بن ابی طالب است. سیوطی نیز نظر این روایت را در «الإتقان» خود آورده و گفته است: سعید بن منصور گوید: ابوعوانه ما را از ابوبشر در مورد آیه: «وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» و آیا اینکه در مورد عبدالله بن سلام است؟ گفت: چگونه چنین چیزی امکان دارد! این سوره مکی است! - . الاتقان1: 12 -
بغوی در معالم التنزیل نیز این روایت را به همین شکل آورده است. حال اگر با توجه به نظر موافق و مخالف ثابت گردد که آیه مورد نظر در شأن علی علیه السّلام نازل شده است، عالِم به عِلم قرآن بودن او و هرچه درباره حلال و حرام و واجبات و احکام در آن است، نیز ثابت میشود. از این رو او به دلیل اینکه او حلّال هر مشکلی است که در فهم قضایا و احکام در امّت حاصل میشود. و چنین کسی برای خلافت مقدّم بر دیگران است، کسی که خداوند در گواهی دادن به نبوّت پیامبر او را قرین خود فرموده است و این خود منزلت عظیمی است که احدی به آن نایل نیامده است از این رو او اُولی به امامت است. و نیز اکتفا به شهادت وی در حقانیت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دلیل بر عصمت اوست زیرا شهادت یک نفر غیر معصوم چیزی را اثبات نمیکند و عصمت و إمامت- اگر برای کسی اثبات شوند- ملازم یکدیگرند.
گویم: اخبار و روایات بسیاری در باب اینکه آنها علیهم السلام افضل از انبیا علیه السّلام هستند گذشت و همین مطلب بار دیگر در بیان باب علم او خواهد آمد.
ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان
**[ترجمه]
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین و لعنة اللّه علی أعدائهم أجمعین.
و بعد: فإنّ اللّه المنّان قد وفقنا لتصحیح هذا الجزء و هو الجزء الأول من أجزاء المجلّد التاسع من الأصل و الجزء الخامس و الثلاثون حسب تجزءتنا من کتاب بحار الأنوار و تخریج أحادیثه و مقابلتها علی ما بأیدینا من المصادر و بذلنا فی ذلک غایة جهدنا علی ما یراه المطالع البصیر و قد راجعنا فی تصحیح الکتاب و تحقیقه و مقابلته نسخاً مطبوعة إلیک تفصیلها:
1
النسخة المطبوعة بطهران فی سنة 1307 بأمر الواصل إلی رحمة اللّه و غفرانه الحاجّ محمّد حسن الشهیر ب «کمپانیّ» و رمزنا إلی هذه النسخة ب (ک) و هی تزید علی جمیع النسخ التی عندنا کما أشار إلیه العلّامة الفقید الحاجّ میرزا محمّد القمیّ المتصدی لتصحیحها فی خاتمة الکتاب، فجعلنا الزیادات التی وقفنا علیها بین معقوفین هکذا [...] و ربّما أشرنا إلیها فی ذیل الصفحات.
2
النسخة المطبوعة بتبریز فی سنة 1297 بأمر الفقید السعید الحاجّ إبراهیم التبریزیّ و رمزنا إلیها ب (ت).
3
نسخة کاملة مخطوطة بخطّ النسخ الجیّد علی قطع کبیر تاریخ کتابتها 1280 و رمزنا إلیها ب (م).
4
نسخة مخطوطة أخری بخطّ النسخ أیضاً علی قطع کبیر و قد سقط منها من أواسط الباب 99: «باب زهده علیه السلام و تقواه» و رمزنا إلیها ب (ح).
5
نسخة مخطوطة أخری بخطّ النسخ أیضاً علی قطع متوسط و هذه الأخیرة أصحّها و أتقنها و فی هامش صحیفة منها خطّ المؤلّف قدسّ سرّه و تصریحه بسماعه إیّاها فی سنة 1109 و لکنّها أیضاً ناقصة من أواسط الباب 97: «باب ما علّمه الرسول صّلی الّله علیه و آله عند وفاته» و رمزنا إلیها ب (د).
و هذه النسخ الثلاث المخطوطة لمکتبة العالم البارع الأستاذ السیّد جلال الدین الأرمویّ الشهیر بالمحدّث لا زال موفّقاً لمرضاة اللّه.
ص: 437
ثمّ إنّه قد اعتمدنا فی تخریج أحادیث الکتاب و ما نقلناه المصنّف فی بیانه أو ما علّقناه و ذیّلناه علی هذه الکتب نسرد أسامیها:
1
الأتقان للسیوطیّ طبعة مصر سنة 1370
2
الإحتجاج للطبرسیّ طبعة النجف 1350
3
إحقاق الحق و إزهاق الباطل طبعة إیران-
4
الإختصاص للمفید طبعة طهران طبعة إیران سنة 1379
5
الأربعین فی أصول الدین للرازیّ طبعة حیدر آباد کن سنة 1353
6
إرشاد القلوب للدیلمیّ طبعة النجف-
7
الإرشاد للشیخ المفید طبعة: إیران 1377
8
أساس البلاغة للزمخشریّ طبعة مصر سنة 1372
9
أسباب النزول للواحدیّ طبعة مصر سنة 1315
10
أسد الغابة للجزریّ طبعة إیران سنة-
11
إعلام الوری للطبرسیّ طبعة إیران 1378
12
إقبال الأعمال لابن طاوس طبعة إیران 1312.
13
الأمالی للشیخ المفید طبعة: النجف سنة 1351
14
الأمالی للشیخ الصدوق طبعة: إیران 1300
15
الأمالی للشیخ الطوسیّ طبعة: إیران 1313
16
بشارة المصطفی طبعة النجف سنة 1369
17
بصائر الدرجات للصفّار طبعة إیران 1285
18
تاریخ الطبریّ طبعة مصر سنة 1358
19
تحف العقول لابن شعبة طبعة: إیران 1376
20
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکریّ علیه السلام طبعة: إیران 1315
21
تفسیر البرهان للبحرانیّ طبعة إیران سنة 1375
22
تفسیر البیضاویّ طبعة مصر سنة 1355
ص: 438
23
تفسیر التبیان للشیخ الطوسیّ طبعة إیران سنة 1365
24
تفسیر الدرّ المنثور للسیوطیّ طبعة إیران سنة 1377
25
تفسیر فرات الکوفیّ بالنجف-.
26
تفسیر القمیّ طبعة: إیران 1313
27
تفسیر الکشّاف للزمخشریّ طبعة مصر سنة 1318
28
تفسیر مجمع البیان للطبرسیّ طبعة إیران سنة 1373
29
تفسیر مفاتیح الغیب للرازیّ طبعة مصر سنة 1308
30
تفسیر النیسابوریّ طبعة إیران سنة-
31
تنبیه الخواطر و نزهة النواظر إیران سنة 1376
32
تهذیب الأحکام طبعة إیران 1317
33
التوحید للصدوق طبعة: الهند 1321
34
تیسیر الوصول إلی جامع الأصول طبعة مصر سنة 1352
35
ثواب الأعمال للصدوق طبعة إیران سنة 1375
36
جامع الأخبار للصدوق طبعة إیران سنة 1354
37
جامع الرواة للأردبیلی طبعة إیران سنة 1334
38
الحجة علی الذاهب إلی تکفیر أبی طالب طبعة النجف سنة 1351
39
الخرائج و الجرائح للراوندیّ طبعة: إیران 1301
40
الخصال للصدوق طبعة: إیران 1302
41
الدیوان المنسوب إلی أمیر المؤمنین علیه السلام طبعة الهند سنة 1310
42
الرجال للنجاشیّ طبعة الهند سنة 1317
43
الرجال للکشیّ طبعة: الهند 1317
44
الروضة فی الفضائل طبعة إیران 1321
45
روضة الواعظین للفتّال طبعة إیران طبعة إیران سنة-
46
سر العالمین للغزالی طبعة إیران سنة 1305
ص: 439
47
سعد السعود لابن طاوس طبعة النجف سنة 1369
48
الشافی للسیّد المرتضی طبعة إیران سنة 1310
49
شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید طبعة بیروت سنة 1374
50
صحاح اللغة للجوهریّ طبعة إیران سنة-
51
صحیح البخاریّ طبعة مصر سنة 1346
52
صحیح مسلم طبعة الهند سنة 1334
53
صحیفة الرضا علیه السلام طبعة إیران 1377
54
الصواعق المحرقة لابن حجر طبعة مصر سنة 1375
55
الطرائف للسیّد ابن طاوس طبعة إیران سنة 1302
56
علل الشرائع للصدوق طبعة: إیران 1321
57
العمدة لابن بطریق طبعة إیران سنة 1309
58
عمدة الطالب فی أنساب آل أبی طالب طبعة الهند سنة 1318
59
عیون الأخبار للصدوق طبعة: إیران 1318
60
الغدیر للعلامة الأمینیّ طبعة إیران سنة 1372
61
الغیبة للشیخ الطوسیّ طبعة إیران سنة 1323
62
الغیبة للنعمانیّ طبعة: إیران 1318
63
الفائق للزمخشریّ طبعة مصر سنة 1364
64
فتح الباری فی شرح البخاریّ طبعة مصر سنة 1301
65
الفصول المختارة من العیون و المحاسن طبعة النجف سنة-
66
الفصول المهمّة لابن الصباغ طبعة النجف سنة-
67
فقه الرضا علیه السلام طبعة إیران سنة 1374
68
القاموس المحیط للفیروز آبادیّ طبعة مصر سنة 1354
69
قرب الأسناد للحمیریّ طبعة إیران 1370
70
الکافی للکلینیّ الاصول و الروضة طبعة إیران سنة 1375
ص: 440
71
الکافی للکلینیّ الفروع طبعة إیران سنة 1312
72
الکامل لابن الأثیر طبعة مصر سنة 1312
73
کامل الزیارات لابن قولویه طبعة النجف 1356.
74
کتاب سلیم بن قیس طبعة النجف سنة-
75
کشف الحقّ للعلامة طبعة بغداد سنة 1344
76
کشف الغمّة للإربلیّ طبعة إیران 1294
77
کشف الیقین للعلّامة طبعة النجف 1371
78
کمال الدین للصدوق طبعة إیران سنة 1301
79
کنز الفوائد للکراجکیّ طبعة: إیران 1322
80
الکنی و الألقاب للمحدث القمیّ طبعة النجف سنة 1376
81
المحاسن للبرقی طبعة إیران سنة 1331
82
المختصر للحسن بن سلیمان الحلیّ طبعة النجف 1370
83
مختصر بصائر الدرجات له أیضا طبعة النجف 1370
84
مراصد الإطلاع طبعة مصر سنة 1313
85
مشارق الأنوار للبرسی طبعة الهند سنة 1303
86
مشکاة المصابیح طبعة الهند سنة 1300
87
مصباح الکفعمیّ طبعة إیران سنة 1321
88
مصباح المتهجّد للشیخ الطوسیّ طبعة إیران سنة 1338
89
مطالب السؤول لمحمّد بن طلحة الشافعیّ طبعة النجف سنة 1346
90
معانی الأخبار للصدوق طبعة إیران سنة 1372
91
المصباح المنیر للفیّومیّ طبعة مصر سنة 1305
92
المفردات فی غریب القرآن للراغب الأصبهانیّ طبعة إیران سنة 1373
93
مکارم الأخلاق للطبرسیّ طبعة إیران سنة 1376
94
الملل و النحل للشهرستانیّ طبعة مصر سنة 1368
ص: 441
95
مناقب آل أبی طالب لابن شهر آشوب طبعة إیران سنة 1313
96
مناقب علی بن أبی طالب للخوارزمیّ طبعة إیران سنة 1313
97
النهایة لابن الأثیر طبعة مصر سنة 1311
98
نهج البلاغة للرضیّ و فی ذیله شرحه لابن (عبده)--
99
الیقین فی إمرة أمیر المؤمنین علیه السلام لابن طاوس طبعة النجف 1369
و قد اعتمدنا فی تعیین مواضع الآیات إلی المصحف الشریف الذی وفّق لطبعه الحاجّ السیّد (محمود کتابچی) مدیر المکتبة العلمیّة الإسلامیّة فی شهر جمادی الأخری 1377 ه
نسأل الله التوفیق لإنجاز هذا المشروع و نرجو من فضله أن یجعله ذخرا لنا لیوم تشخص فیه الأبصار. صفر الخیر 1380.
یحیی العابدی الزنجانی. السید کاظم الموسوی المیاموی.
ص: 442
تصویر
ص: 443
**[ترجمه]ص: 437
ص: 438
ص: 439
ص: 440
ص: 441
ص: 442
ص: 443
**[ترجمه]
بسمه تعالی و له الحمد
إلی هنا انتهی الجزء الخامس و الثلاثون من کتاب بحار الأنوار من هذه الطبعة النفیسة و هو الجزء الأوّل من المجلّد التاسع فی تاریخ أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه حسب تجزءة المصنّف أعلی اللّه مقامه یحوی زهاء خمسمائة حدیث فی أربعة و عشرین باباً غیر ما یحوی من المباحث العلمیّة و الکلامیّة.
و لقد بذلنا الجهد عند طبعها فی التصحیح مقابلة و بالغنا فی التحقیق مطالعة فخرج بعون اللّه و مشیّته نقیّاً من الأغلاط إلّا نزراً زهیداً زاغ عنه البصر و حسر عنه النظر.
اللّهم ما بنا من نعمة فمنک وحدک لا شریک لک فأتمم علینا نعمتک و آتنا ما وعدتنا علی رسلک إنّک لا تخلف المیعاد.
محمد باقر البهبودی.
ص: 444
**[ترجمه]ص: 444
**[ترجمه]
الموضوع/ الصفحه
الباب 1 فی تاریخ ولادته و حلیته و شمائله صلوات الله علیه 1- 44
الباب 2 فی أسمائه علیه السلام و عللها 45- 67
الباب 3 فی نسبه و أحوال والدیه علیه و علیهما السلام 68- 182
أبواب الآیات النازلة فی شأنه علیه السلام الدالّة علی فضله و إمامته
الباب 4 فی نزول آیة إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ فی شأنه علیه السلام 183- 206
الباب 5 فی نزول آیة التطهیر 206- 236
الباب 6 فی نزول «هل أتی» 237- 257
الباب 7 فی نزول آیة المباهلة 257- 271
الباب 8 فی قوله تعالی وَ النَّجْمِ إِذا هَوی و نزول الکوکب فی داره علیه السلام 272- 284
الباب 9 فی نزول سورة براءة و قراءة أمیر المؤمنین علیه السلام علی أهل مکّة و ردّ أبی بکر و أنّ علیّاً هو الأذان یوم الحجّ الأکبر 284- 313
الباب 10 فی قوله تعالی وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ 313- 326
الباب 11 فی قوله تعالی وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ 326- 331
الباب 12 فی أنّه علیه السلام السابق فی القرآن و فیه نزلت ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ 332- 335
ص: 445
الباب 13 فی أنّه علیه السلام المؤمن و الإیمان و الدین و الإسلام و السنّة و السلام و خیر البریّة فی القرآن و أعداؤه الکفر و الفسوق و العصیان 336- 353
الباب 14 فی قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا 353- 360
0 الباب 15 فی قوله تعالی وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً 360- 363
الباب 16 فی أنه علیه السلام السبیل و الصراط و المیزان فی القرآن 363- 374
الباب 17 فی قوله تعالی أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً الآیة 375
الباب 18 فی آیة النجوی و أنّه لم یعمل بها غیره علیه السلام 376- 385
الباب 19 فی أنّه صلوات الله علیه الشهید و الشاهد و المشهود 386- 394
الباب 20 فی أنّه نزل فیه صلوات اللّه علیه الذکر و النور و الهدی و التقی فی القرآن 394- 407
الباب 21 فی أنّه علیه السلام الصادق و المصدّق و الصدّیق فی القرآن 407- 423
الباب 22 فی أنّه علیه السلام الفضل و الرحمة و النعمة 423- 427
الباب 23 فی أنّه علیه السلام هو الإمام المبین 427- 428
الباب 24 فی أنّه علیه السلام الذی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ 429- 436
أصلحوا هذه الألفاظ صفحة: 385 السطر: 8 لفظ الخطاء: الغنیّ الصواب: کذا فی النسخ کلّها و الظاهر أنّها «الغبیّ» من الغباوة.
ص: 446
**[ترجمه]ص: 445
ص: 446
**[ترجمه]