پیشوایان هدایت : خورشید سامرا، حضرت امام حسن عسگری علیه السلام جلد 13

مشخصات کتاب

سرشناسه:حکیم، سیدمنذر Hakim, Mundhir

عنوان و نام پدیدآور:خورشید سامرا، حضرت امام حسن عسگری علیه السلام/ گروه مولفان (سیدمنذر حکیم، با همکاری عبدالرزاق صالحی)؛ مترجم کاظم حاتمی طبری؛ تهیه کننده معاونت فرهنگی، اداره ترجمه [مجمع جهانی اهل بیت (ع)].

مشخصات نشر:قم : مجمع جهانی اهل بیت (ع)، 1393.

مشخصات ظاهری:359 ص.

فروست:پیشوایان هدایت؛ [ج.] 13.

شابک:دوره : 964-529-128-3 ؛ 978-964-529-023-6

وضعیت فهرست نویسی:فاپا (چاپ دوم)

یادداشت:چاپ اول: 1385 (فیپا)

یادداشت:چاپ دوم.

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر:حضرت امام حسن عسگری علیه السلام.

موضوع:حسن بن علی (ع)، امام یازدهم، 232 - 260ق -- سرگذشتنامه

موضوع:چهارده معصوم -- سرگذشتنامه

شناسه افزوده:صالحی، عبدالرزاق

شناسه افزوده:حاتمی طبری، کاظم، 1347 -، مترجم

شناسه افزوده:مجمع جهانی اهل بیت (ع). اداره ترجمه

شناسه افزوده:مجمع جهانی اهل بیت (ع)

شناسه افزوده:پیشوایان هدایت؛ [ج.] 13.

رده بندی کنگره:BP36/پ96 13.ج 1393

رده بندی دیویی:297/95

شماره کتابشناسی ملی:م 85-16096

ص :1

اشاره

ص :2

ص :3

ص :4

ص :5

ص :6

پیشگفتار

در عصر کنونی،که عصر نبرد فرهنگ هاست،هر مکتبی که بتواند با بهره گیری از شیوه های مؤثر تبلیغ،به نشر ایده های خود بپردازد،در این عرصه پیشتاز خواهد بود و براندیشۀ جهانیان اثر خواهد گذاشت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران،نگاه جهانیان یک بار دیگر به اسلام و فرهنگ تشیع و مکتب اهل بیت علیهم السّلام معطوف شد،دشمنان برای شکستن این قدرت فکری و معنوی و دوستان و هواداران برای الهام گیری و پیروی از الگوهای حرکت انقلابی و فرهنگی،به ام القرای این فرهنگ ناب و تاریخ ساز چشم دوختند.

مجمع جهانی اهل بیت علیهم السّلام با درک ضرورت همبستگی و همفکری و همکاری پیروان خاندان عصمت و در راستای ایجاد رابطۀ فعّال با شیعیان جهان و بکارگیری نیروی عظیم و کارآمد و خلاّق شیعیان و اندیشمندان مذهب جعفری گام در این میدان نهاد،تا از طریق برگزاری همایش ها و نشر کتب و ترجمۀ آثار و اطلاع رسانی در حوزۀ تفکّر شیعی به گسترش فرهنگ اهل بیت و اسلام ناب محمّدی بپردازد.خدا را سپاس که با هدایت های ویژه مقام معظم رهبری حضرت آیت اللّه خامنه ای(مد ظله)در این میدان حسّاس و فرهنگ ساز،گام های مهمّی برداشته شده و امید است در آینده،این حرکت نورانی و اصیل،هرچه پویاتر و بالنده تر شود و جهان امروز و بشریت تشنه به معارف

ص:7

زلال قرآن و عترت،بیشتر از چشمه سار این معنویت مکتبی و مکتب عرفانی و اسلام ولایی بهره مند و سیراب گردد.

بر این باوریم که عرضۀ درست و کارشناسانه و منطقی و استوار فرهنگ اهل بیت علیهم السّلام،می تواند جلوه های ماندگار میراث خاندان رسالت و پرچمداران بیداری و حرکت و معنویت را در معرض دید جهانیان قرار دهد و دنیای خسته از جهالت مدرن،خودکامگی جهانخواران و فرهنگ های ضدّ اخلاق و انسانیت را در آستانۀ«عصر ظهور»،تشنۀ حکومت جهانی امام عصر علیه السّلام بسازد.

از این رو،از آثار تحقیقی و تلاش علمی محقّقان و نویسندگان در این مسیر استقبال می کنیم و خود را خدمتگزار مؤلفّان و مترجمانی می دانیم که در نشر این فرهنگ متعالی،تلاش می کنند.

*** خرسندیم که در نوبتی دیگر،یکی از محصولات پژوهشی مجمع جهانی اهلبیت علیهم السّلام،با عنوان مجموعۀ«اعلام الهدایه»که حاصل زحمات محققین ارزشمند این نهاد مقدس می باشد را تقدیم شما عزیزان می نماییم.این جلد از مجموعه مذکور با همت و تلاش و خامۀ پرتوان استاد کاظم حاتمی طبری به فارسی برگردانده شده است که توفیقات روزافزون مؤلفین محترم و مترجم گرانقدر را از خداوند متعال خواستاریم.

در همین جا،از همۀ دوستان عزیز و همکاران صادق در ادارۀ ترجمه که در فراهم آوردن این اثر،کوشش کردند،صمیمانه تقدیر می شود.باشد که این گام کوچک،در میدان جهاد فرهنگی،مورد رضای صاحب ولایت قرار گیرد.

معاونت فرهنگی

مجمع جهانی اهل بیت علیهم السّلام

ص:8

[مقدمه]

بسم الله الرحمن الرحیم

سپاس خدایی را که راه هدایت را به آفریده هایش رهنمون گشت و بر راهنمایان برگزیده اش به ویژه خاتم پیامبران حضرت محمد بن عبد الله صلّی اللّه علیه و اله و سلم و خاندان والا تبارش درود بیکران باد.

خدا،انسان را آفرید و به او خرد و اندیشه بخشید؛با خرد،حقیقت را در می یابد و آن را از باطل باز می شناسد و با اراده،مصالح خویش را برمی گزیند و اهدافش را تحقق می بخشد.وی،خرد را حجّت بر بندگان خود قرار داد و از سرچشمۀ فیض و هدایتش بر آنان فرو بارید.به انسان،نادانسته ها را آموخت و او را به راه کمال درخور وی و هدف از آفرینش او،آشنا ساخت.

قرآن،ارکان،لوازم و راه های هدایت الهی را روشن ساخت،از سویی به بیان علل آن ها پرداخته و از سوی دیگر،از نتایج و ثمرات آن ها پرده برداشته است،آن جا که فرمود:

قُلْ إِنَّ هُدَی اللّٰهِ هُوَ الْهُدیٰ؛ (1)

بگو:هدایت واقعی همان هدایت خداست.

وَ اللّٰهُ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (2)؛

و خداوند،هرکس را بخواهد به راه راست هدایت می کند.

وَ اللّٰهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ؛ (3)

و خداوند،سخن حق می گوید و به راه صحیح هدایت می کند.

ص:9


1- (1)) .انعام/71.
2- (2)) .بقره/213.
3- (3)) .احزاب/4.

وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّٰهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ؛ (1)

هرکس به خدا تمسک جوید،در حقیقت به راهی راست هدایت شده است.

قُلِ اللّٰهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ یَهِدِّی إِلاّٰ أَنْ یُهْدیٰ فَمٰا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛ (2)

بگو:خداوند به حق رهنمون می شود،آیا کسی که به سوی حق هدایت می کند برای پیروی شایسته تر است یا آن کس که خود هدایت نمی شود،مگر آن که هدایتش کنند؟شما را چه می شود،چگونه داوری می کنید؟.

وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلیٰ صِرٰاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ؛ (3)

آنان که از علم و دانش بهره مندند،آگاهی دارند که آنچه از ناحیۀ پروردگارت بر تو نازل گردیده حق است و او به راه خدای عزیز و حمید،هدایت می کند.

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوٰاهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللّٰهِ؛ (4)

چه کسی گمراه تر از فردی است که هدایت الهی را نپذیرفته و از هوای نفس خود پیروی کند:

آری،خداوند بزرگ سرچشمۀ هدایت حقیقی است،و اوست که بشر را به راه راست و حق هدایت می کند.دانش نیز،این حقیقت را تأیید می کند و دانشیان با تمام وجود،بدان گردن می نهند.خداوند در سرشت انسان،میل به کمال و زیبایی را به ودیعت نهاد،آن گاه بر او منّت گذارد و نعمت شناخت راه کمال را به وی ارزانی داشت؛ازاین رو،می فرماید:

ص:10


1- (1)) .آل عمران/101.
2- (2)) .یونس/35.
3- (3)) .سبأ/6.
4- (4)) .قصص/50.

وَ مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّٰ لِیَعْبُدُونِ؛ (1)

من جن و انس را فقط برای عبادت و پرستشم آفریدم.

و چون پرستش حقیقی،بی شناخت،صورت نمی بندد،به همین سبب، تنها راه دست یابی به اوج قلۀ کمال،پرستش همراه بینش است.

خداوند،انسان را به دو نیروی خشم و شهوت مجهز نمود تا توان حرکت به سوی کمال را داشته باشد و او را از تسلط این دو نیرو و خواهش های نفسانی زاییده شده از آن-که هماره همراه انسان هاست-ایمن نساخت.به همین دلیل،آدمی افزون بر عقل و دیگر ابزارهای شناخت،به چیزی نیاز دارد که سلامت بینش او را ضمانت کند تا حجّت بر او کامل و نعمت هدایت برایش تمام گردد،و همه عوامل انتخاب آگاهانۀ راه درست یا بیراهه برای او فراهم آید.

ازاین رو نتیجۀ سنت هدایت الهی این بود که عقل آدمی از سوی وحی الهی و راهنمایی رهنمایان برگزیدۀ خدا در تمام زوایای زندگی پشتیبانی گردد.

پیامبران،از آغاز بردمیدن تاریخ و در گذر زمان،مشعل هدایت ربانی را بر دوش کشیدند تا بندگان خداوند بدون هدایتگر و راهبر نمانند و گفتار وحی -که تأییدگر عقل است-نیز گویای همین مطلب است که«زمین هیچگاه از حجت الهی خالی نخواهد بود.حجت خدا،هماره-قبل و بعد و همراه-با خلق است،به گونه ای که اگر در زمین دو کس بیشتر نماند،یکی از آن دو حتما حجت خداست.»و قرآن نیز بدین مطلب اشاره کرده است:

ص:11


1- (1)) .ذاریات/56.

إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ؛ (1)

تو فقط بیم دهنده ای،و هر گروهی راهنمایی دارد.

پیامبران و جانشینانشان،مسئولیّت هدایت مردم را بر عهده دارند و وظایف و مسئولیّت آن ها بدین شرح است:

1.وحی را کامل و دقیق دریافت کنند که چنین امری به آمادگی تمام نیاز دارد.ازاین رو،خداوند خود فرستادگان الهی را برمی گزیند،و قرآن از آن آشکارا سخن گفته است:

اَللّٰهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ؛ (2)

خدا آگاه تر است رسالت خویش را کجا قرار دهد.

و اَللّٰهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشٰاءُ؛ (3)

خداوند از فرستادگانش هرکه را بخواهد برمی گزیند.

2.رسالت الهی را به بشر برسانند.ابلاغ چنین رسالتی به داشتن صلاحیّت کامل بستگی دارد،و این شایستگی مبتنی بر آگاهی لازم از جزئیات،اهداف رسالت و مصونیّت از اشتباه است:

کٰانَ النّٰاسُ أُمَّةً وٰاحِدَةً فَبَعَثَ اللّٰهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتٰابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّٰاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ؛ (4)

مردم در آغاز،یک دسته بودند،خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را مژده و بیم دهند و کتاب آسمانی را که به سوی حق دعوت می کرد،با آن ها نازل نمود تا در اختلافاتی که بین مردم وجود داشت،میانشان داوری کنند.

3.امتی وفادار و پایبند به رسالت الهی به وجود آورند و آنان را برای حمایت از رهبر،آماده سازند.قرآن با کاربرد دو واژۀ«تربیت»و«تعلیم»این

ص:12


1- (1)) .رعد/7.
2- (2)) .انعام/124.
3- (3)) .آل عمران/179.
4- (4)) .بقره/213.

مسئولیّت مهم را به شکلی رسا اعلام می دارد:

یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ؛ (1)

آنان را تزکیه می کند و به آن ها کتاب(قرآن)و حکمت می آموزد.

تزکیه،یعنی تربیت به سوی کمال در خور آدمی که این تربیت به الگوی شایسته ای نیاز دارد که از تمام عناصر کمال بهره مند باشد:

لَقَدْ کٰانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ (2)

رسول خدا به یقین برای شما الگو و سرمشق نیکویی بود.

4.رسالت خویش را از انحراف و گمراهی و تحریف پاس دارد.چنین امری به شایستگی علمی و معنوی نیازمند است که از آن به«عصمت»تعبیر می کنند.

5.در اجرای اهداف معنوی رسالت و تحکیم ارزش های اخلاقی در جان و روان انسان ها و ارکان جوامع بشری بکوشد و این عمل تنها در چهارچوب دستورات الهی و با اجرای قوانین دینی میسّر است و جز با بنای نهادی سیاسی براساس ارزش های الهی تحقق پذیر نیست.اجرای این طرح ها و قوانین، رهبری فرزانه،بسیار شجاع،فوق العاده مقاوم،آگاه به روحیّات طبقات مختلف جامعه و جریان های فکری،سیاسی و اجتماعی و قوانین مربوط به اداره و تربیت و راه و رسم زندگی،می طلبد.موارد یاد شده که می توان آن ها را به صلاحیّت های علمی تعبیر کرد،افزون بر عصمتی است که آن را صلاحیّت معنوی می نامیم.

پیامبران و جانشینان آنان در راه تحقق اهدافی که خداوند برای آنان ترسیم کرده بود،لحظه ای از پا ننشستند و از جان دست شستند و پنجه در پنجۀ دشواری ها افکندند و از هیچ کوششی نیاسودند.خداوند تلاش پی گیر آنان را با

ص:13


1- (1)) .جمعه/2.
2- (2)) .احزاب/21.

رسالت آخرین پیام آور نور،حضرت محمد بن عبد الله صلّی اللّه علیه و اله و سلم تکمیل ساخت و امانت و مسئولیّت هدایت بشر را بر عهدۀ آن انسان برجسته نهاد و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم در این راستا گام های شگفت انگیزی برداشت و در کوتاه ترین زمان، به بزرگترین نتایج دست یافت که حاصل تلاش های بیست و سه ساله آن حضرت را می توان چنین گزارش داد:

1.عرضۀ رسالتی کامل به بشر که دربردارندۀ عناصر دوام و بقاست.

2.مجهز نمودن آن رسالت به عناصر بازدارنده از کژی و انحراف.

3.تأسیس و تشکیل امتی مسلمان که اسلام را مکتب،پیامبر را رهبر،و آیین الهی را قانون زندگی می دانست.

4.ایجاد دولتی اسلامی که آیین الهی را به مرحلۀ اجرا نهاد و پرچم اسلام را به دوش کشید.

5.ارائه چهرۀ درخشانی از رهبری حکیمانۀ الهی که خود تجسّم کامل آن بود.

تحقق کامل اهداف رسالت،در گرو چند امر بود.

الف)رهبر شایسته ای که بتواند رسالت الهی را اجرا کند و آن را از دست هوسبازان،حفظ نموده و استمرار بخشد؛

ب)تربیت صحیحی که متناسب با گذر زمان،برای همگان تداوم یابد و این کار تنها از عهدۀ مربّیانی برخوردار از صلاحیت علمی و معنوی برمی آید؛ رهبرانی که در منش و رفتار،چونان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم برجسته ترین،به شمار آیند.

ازاین رو،خواست خدا چنین بود که نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم برگزیدگانی از اهل بیت خویش را درخور این کار آماده سازد،و به نام مبارک آنان تصریح کند و رشتۀ امور هدایت مستمرّ الهی را به دستور خدا به آنان بسپارد تا دین را از تحریف نادانان و فریبکاران حفظ و نسل های بعد را بر اساس ارزش ها

ص:14

بپرورانند و این برنامه ریزی الهی در این سخن رسول گرامی اسلام جلوه گر شد که فرمود:

«إنی تارک فیکم الثقلین ما إن تمسکتم بهما لن تضلّوا،کتاب اللّه و عترتی و إنهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض»؛

من دو[چیز]گرانسنگ میان شما می نهم،تا زمانی که به آن ها متمسّک و پای بند باشید،هرگز به گمراهی نمی افتید،آن دو،کتاب خدا(قرآن)و عترت منند،و از یکدیگر جدایی ناپذیرند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

در این مسیر،امامان معصوم علیهم السّلام همان برجستگانی بودند که پیامبر به فرمان خدا،آنان را برای رهبری امت،پس از خود منصوب کرد.رفتار آنان بیانگر روش واقعی اسلام است و تحقیق و بررسی زندگانی آنان از چهرۀ فراگیر و چندبعدی حرکت اصیل اسلامی پرده برمی دارد؛حرکتی که راه خود را در ژرفای جان مسلمانان طی می کند.بی تردید توان این حرکت پس از رحلت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم رو به کاهش نهاد.ازاین رو،امامان معصوم علیهم السّلام بی آن که از مسیر سنّت هستی که بر روش رهبری و امّت حکمفرماست،خارج شوند،به آگاه ساختن مردم پرداختند و در جهت ایجاد و ارتقای آگاهی مکتبی امت و حرکت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم و انقلاب شکوهمندش،قدرت آن ها را به تحرک واداشته و شتاب بخشیدند.

زندگی ائمّه نیز در استمرار سیرۀ پیامبر اسلام قرار داشت و مردم به آنان، چونان مشعل های فروزان هدایت رو می آوردند.بدین سان،پیشوایان دین، مردم را به سوی حق و رضای او هدایت کرده و خود،در راه اجرای دستورات الهی،استوار بودند و در دست یابی به کمال مطلوب انسانی،بر دیگران پیشی گرفتند.زندگی آن ها سرشار از جهاد،شکیبایی بر دشواری ها و تحمل آزار ستمکاران بود تا آن جا که در این راه،عزّت شهادت را بر خواری زندگی با ستمکاران ترجیح دادند و پس از جهاد و مبارزه ای بزرگ و بس با عظمت،به

ص:15

دیدار خدا نایل گشتند.

به یقین،تاریخ نگاران هیچ گاه بر دست یابی به تمامی ابعاد زندگی عطرآگین آن بزرگواران قادر نیستند.ازاین رو،می کوشیم تا با پژوهش و تحقیقی ژرف از آن چه در تاریخ آمده با خوشه چینی از خرمن سیرۀ آنان،اثری سودمند فرا روی خوانندگان قرار دهیم.

پژوهش ما با شرح زندگانی نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم آغاز و با بیان زندگی وجود مبارک خاتم اوصیا حضرت ولی عصر امام زمان-عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف-پایان می پذیرد،امید این که خدای متعال،گیتی را به نور عدالتش روشن گرداند.

کتاب حاضر به مطالعه زندگی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام می پردازد؛ او یازدهمین پیشوای معصوم از امامان دوازده گانه اهل بیت علیهم السّلام می باشد، همانان که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم به امر و فرمان حضرت حق برخلافت و پیشوایی شان تصریح کرده و آن بزرگواران را پس از خود امینان بر آیین و شریعت و امتش قرار داده است.

جا دارد از کلیۀ کسانی که در به ثمر رسیدن این طرح مبارک تلاش فراوانی مبذول داشته و آن را به جهان نور تقدیم کردند به ویژه اعضای محترم گروه تألیف بالاخص محقق ارجمند حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای سیّد منذر حکیم حفظه الله تعالی،سپاسگزاری کنیم و سر بر آستان حق بساییم که توفیق به انجام رساندن این دائرة المعارف خجسته را به ما ارزانی داشت؛«فإنّه حسبنا و نعم النصیر».

معاونت فرهنگی

مجمع جهانی اهل بیت علیهم السّلام

ص:16

قسمت اوّل

اشاره

بخش نخست حضرت امام عسکری علیه السّلام در یک نگاه بخش دوم برداشت هایی از شخصیت حضرت امام عسکری علیه السّلام بخش سوم جلوه هایی از شخصیت حضرت امام عسکری علیه السّلام

ص:17

ص:18

بخش نخست

حضرت امام عسکری علیه السّلام در یک نگاه

امام حسن عسکری علیه السّلام سیزدهمین معصوم و یازدهمین امام از امامان اهل بیت علیهم السّلام پس از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله می باشد.

آن حضرت در سایۀ پدر بزرگوار خود حضرت امام هادی علیه السّلام رشد و پرورش یافته و در دانش و زهد و پرهیزگاری سرآمد مردم روزگار خویش گردید.حضرتش مدت بیست و دو یا بیست و سه سال از عمر شریف خود را در کنار پدر به سر برده و در طول این مدت میراث امامت و نبوت را از وی دریافت نمود.

آن حضرت از نظر علم و عمل،رهبری و مجاهدت،و خیرخواهی برای امت جد خود حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله بسان پدران بزرگوار خود بود.

شایستگی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام برای امامت و پیشوایی مسلمین از زمان حیات پدر بزرگوارش حضرت امام هادی علیه السّلام در میان مردم به ظهور و بروز رسیده و در نزد اصحاب خاص امام هادی علیه السّلام و عامۀ مسلمانان این مسأله به اثبات رسیده بود که آن حضرت پس از پدر بزرگوار خود امام مفترض الطاعه در میان مسلمانان است.

امام حسن عسکری علیه السّلام پس از شهادت پدر بزرگوار خود مسئولیت امامت و پیشوایی مسلمانان را به عهده گرفت و امامت آن حضرت حدود شش سال

ص:19

به طول انجامید؛شش سالی که در طول آن،حضرتش در سخت ترین شرایط و ناگوارترین روزهایی که بر اهل بیت رسالت می گذشت،متحمّل مسئولیت های بزرگی بود.زیرا حاکمان عبّاسی که حریص ترین مردم برای حفظ و نگهداری حکومت و قدرت بودند دیگر می دانستند که مهدی اهل بیت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله از فرزندان حضرت علی و حضرت امام حسین علیهما السّلام می باشد.آنان دائما مترصّد بودند تا آن حضرت را به چنگ آورند.آنان مانند سایر مردم منتظر روزی بودند که او را ببینند؛البته نه به این منظور که می خواستند زمام امور حکومت را به دست او بسپارند،بلکه با این هدف که شاید بتوانند این آخرین امید مستضعفان زمین را نابود نمایند.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام استاد دانشمندان،الگوی عابدان و رهبر مبارزان سیاسی و عقیدتی زمان خویش بود.آن حضرت به رغم دشمنی هیأت حاکم با اهل بیت پیامبر علیهم السّلام و تعقیب و پیگرد حکومت نسبت به آنان و پیروانشان همواره مورد توجّه عموم مردم بوده و محبّت و ولایت مردم نسبت به آن بزرگوار روزبه روز سرعت بیشتری پیدا می کرد.چنان که در رابطه با پدر و جد بزرگوارش که هر دو به لقب ابن الرّضا علیهم السّلام معروف بودند نیز همین محبوبیت وجود داشته است.

دستگاه حکومت عبّاسی علاوه بر مجبور کردن آن حضرت به اقامت در شهر سامرّا آن حضرت را مجبور کرده بود که هفته ای دو روز در دار الخلافۀ عبّاسی حضور به هم رساند.

تاریخ نویسان حضور مردم را در روز رفتن امام حسن عسکری علیه السّلام به دار الخلافه این چنین شرح کرده اند:

«خیابان پر از جمعیت و ازدحام چارپایان گردیده بود به گونه ای که کسی

ص:20

توانایی راه رفتن نداشت و کسی هم نمی توانست خود را در میان آن جمعیت وارد نماید.هنگامی که امام علیه السّلام وارد خیابان شدند صداها خوابید و در هنگام ورود و خروج از دار الخلافه مردم برای آن حضرت راه باز کردند»

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در تمامی طول زندگی حتی در زمانی که در زندان حکومت عبّاسی قرار داشته دو نفر از افراد شرور مأمور نگهداری از آن حضرت بودند،همواره در عبادت و بندگی خدا سخت کوش بودند،به گونه ای که با رفتار و کردار خود توانستند تغییری اساسی در زندگی و روش آن دو مرد شرور ایجاد کنند؛چندان که آن دو تن از نظر عبادت و نماز به درجۀ بالایی دست یافتند.آن حضرت هنگامی که به آن دو مرد نگاه می کردند اندام آن ها به لرزه می آمد و ترسی در دل آن ها حاصل می شد که توانایی غلبه بر آن را نداشتند.

حکومت عبّاسی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را دائما تحت تعقیب و مراقبت کامل قرار داده،با جاسوسان متعدّد ایشان را محاصره کرده بود.این جاسوسان همۀ تحرّکات امام حسن عسکری علیه السّلام را تحت نظر داشتند تا بدین وسیله بتوانند فعالیت های علمی و سیاسی آن حضرت را مختل کرده،آن حضرت را از پرداختن به رهبری در میان طبقات جامعه باز دارند.

به همین سبب بود که حضرت امام حسن عسکری همچون پدران بزرگوار خود علیهم السّلام همواره به کارهای سری و مخفیانه اهمیت خاصی می دادند.

مضافا بر این که ایشان در تحکیم سازمان وکلا نیز تلاش می نمودند تا بدین وسیله در چنان شرایط دشواری بتوانند مسئولیت رهبری خود را به شکل کامل ادا نمایند.در نتیجۀ همین فعالیت ها بود که آن حضرت موفّق شد همۀ تلاش های دشمنان را در راه نابود کردن نام و راه اهل بیت علیهم السّلام به شکست و

ص:21

ناکامی بکشاند.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام همچون پدران بزرگوار خود علیهم السّلام برای مقابله با ستم،ترور،بازی با قدرت سیاسی و به بازی گرفتن مقدّرات و مصالح امت اسلام توسط حکومت عباسی،وارد معرکۀ مبارزۀ سیاسی گردید.آن حضرت توانست از اصول شریعت و ارزش های رسالت اسلامی به بهترین نحو محافظت کرده و به بهترین وجهی زمینه را برای عصر غیبت که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و پیشوایان از اهل بیت آن حضرت علیهم السّلام خبر از حتمی بودن و ضرورت آن داده بودند،آماده نماید.

مکتب اهل بیت در عصر امام حسن عسکری علیه السّلام و به همت گروه یاران آن حضرت،ناقلان حدیث و دانشجویان مکتبش آکنده از دانش،دعوت به خط اهل بیت علیهم السّلام و دفاع از شریعت اسلام بود.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام علی رغم سختی شرایط سیاسی زمان خود در فرآیند دفاع از شریعت اسلام،مبارزه با بدعت ها و هدایت گمراهان و تردیدگران و جذب آن ها به سوی دایرۀ دین،با جدیت تمام به فعالیت می پرداختند.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در مدّت امامت بسیار کوتاه خود با معتزّ، مهتدی و معتمد عبّاسی هم عصر بوده،از سوی هریک از این خلفا متحمّل شدیدترین رنج و فشار و پیگرد و ترور گردید.چنان که بارها و بارها دستگیر و به زندان افتاد.

معتمد عبّاسی که خود در میان امت اسلام محبوبیتی نداشت از این که می دید امت اسلام از شیعه و سنّی یکپارچه بر تعظیم و بزرگداشت و احترام حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام اجماع کرده و آن حضرت را در فضیلت بر

ص:22

همۀ علویان و عبّاسیان برتر می دانند بسیار خشمگین بود و به همین جهت تصمیم گرفت تا آن حضرت را ترور کرده و به شهادت برساند.این گونه بود که در توطئه ای شوم سمّی به آن حضرت خورانید و آن حضرت در سنّی کمتر از 30 سال به درجۀ رفیع شهادت نایل آمد.

پس سلام بر او باد روزی که به دنیا آمد و روزی که در راه رسالت پروردگار خود به جهاد پرداخت و روزی که به شهادت رسید و روزی که برانگیخته خواهد شد.

ص:23

ص:24

بخش دوم

اشاره

برداشت هایی از شخصیت حضرت امام عسکری علیه السّلام

اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام گذشته از روایات بسیاری که از حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله در ترغیب امت به تمسّک به آنان و گرفتن دین و دانش از آن بزرگواران وارد شده است؛به دلیل آراستگی به درجات بالایی از دانایی، فضیلت،تقوی و عبادت،جایگاه بلندی را در دل و جان امت اسلام اشغال نموده اند.چنان که به خوبی نیز می دانیم،قرآن کریم دوستی اهل بیت و ولایت آن ها را به عنوان اجر و پاداش رسالت حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله دانسته و فرموده است: قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیٰ؛ بگو:«به ازای آن [رسالت]پاداشی از شما خواستار نیستم،مگر دوستی درباره خویشاوندان».

اما حاکمان و خلفایی که با زور و شمشیر بر گردۀ امت اسلام سوار شده بودند با وسایل و راه های مختلف سعی در خاموش کردن نور هدایت ائمّۀ اطهار علیهم السّلام و دور کردن امت از آنان داشته و سرانجام،اقدامات خود را با کشتن آن بزرگواران با شمشیر یا سم تکمیل می نمودند.

اما با همۀ دشمنی هایی که این حاکمان منحرف از خط پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله با اهل بیت عصمت و طهارت انجام دادند،این رفتار خصمانه باعث نمی شد تا ائمّۀ اطهار علیهم السّلام از ارشاد این حاکمان،خیرخواهی و حل بسیاری از معضلات که دولت اسلامی بعد از وفات حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله تا زمان حضرت امام

ص:25

حسن عسکری علیه السّلام در امتداد تاریخ خود با آن روبرو بوده است خودداری نمایند.

البتّه بسیاری از موضع گیری ها و سیرۀ آن بزرگواران از دید ما پنهان مانده است.این مطلب یا به دلیل ترس مردم از دستگاه حکومتی بوده یا به این دلیل که تاریخ نگارانی که تاریخ اسلام را نوشته اند آن را با ذهنیتی اموی و قلمی عبّاسی نگاشته اند.چراکه این تاریخ نگاران بر سر سفرۀ همان حاکمان مستبدّ زندگی می کرده اند.

حال پاره ای از نظریات معاصران حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام و برداشت های آنان از شخصیت مثال زدنی آن حضرت را که در عصر خود از همۀ رجال و دانشمندان امت اسلام برتری و تفوّق یافته بود،نقل می نماییم.

1.معتمد عبّاسی

مقام و منزلت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به حدّی در نزد خواصّ و عوام مشهور بوده که حتّی خلفای زمان خویش را نیز به اعتراف به قدر و منزلت والای خود وادار می کردند.

روایت شده که جعفر بن علی فرزند حضرت امام هادی علیه السّلام و برادر حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام روزی از معتمد عبّاسی خواست که وی را به مقام امامت بگمارد و پس از برادرش حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام مقام آن حضرت را به وی اعطا نماید.معتمد عبّاسی به وی پاسخ داد:

«بدان که مقام و منزلت برادر تو به واسطۀ نزدیکی به ما و دستگاه سلطنت حاصل نشده است،بلکه فقط به واسطۀ نزدیکی به خداوند عزّ و جلّ می باشد.

ما بسیار می کوشیم تا قدر و منزلت او را پایین آورده او را از مقام و مرتبۀ

ص:26

خود بازداریم.اما خداوند متعال اراده فرموده تا رفعت شأن وی را روزبه روز افزایش دهد.چراکه وی دارای صیانت نفس،حسن رویّه،دانش و عبادت می باشد.حال اگر تو در نزد پیروان و شیعیان برادرت به چنین درجه ای رسیده ای حاجتی به ما نداری و اگر در نزد آنان به چنین درجه و منزلتی نرسیده ای و آنچه در برادر توست در تو موجود نمی باشد ما نمی توانیم از این جهت تو را بی نیاز کنیم» (1).

2.شهادت پزشک دربار عبّاسی بر فضیلت امام عسکری علیه السّلام

بختیشوع،درخشانترین شخصیت طبّی زمان حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام و پزشک خانوادۀ هیأت حاکم بوده است،روزی حضرت امام حسن عسکری به پزشک احتیاج پیدا کردند.پس از بختیشوع خواستند تا یکی از شاگردان خود را به نزد آن حضرت فرستاده و حاجت آن حضرت را برآورده نماید،بختیشوع یکی از شاگردان خود را طلبیده و او را سفارش کرد که امام علیه السّلام را معالجه نماید.وی قدر و منزلت بلند و جایگاه رفیع امام عسکری علیه السّلام را به شاگرد خود گوشزد نموده و به او گفت:«ابن الرّضا از من خواسته است تا کسی را به نزد او بفرستم.به نزد او برو و بدان که در روزگار ما او داناترین مردم زیر آسمان است.پس بر حذر باش که در آنچه تو را بدان امر می کند با او مخالفت نمایی» (2).

ص:27


1- (1)) .قطب راوندی،الخرائج و الجرائح 1109/3،بحار الانوار 50/52.
2- (2)) .الخرائج 422/1-424/ح 3/ب 12 و کلینی،اصول کافی 512/1/ح ب 124 نزدیک به همین قضیه را مختصرا ذکر نموده است.

3.احمد بن عبید اللّه بن خاقان

وی کارگزار خراج و حاکم روستاهای منطقۀ قم بوده و پدرش عبید اللّه بن خاقان یکی از بارزترین شخصیت های سیاسی دربار و وزیر معتمد عبّاسی بوده است.احمد بن عبید اللّه بن خاقان دشمن ترین بندگان خدا نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام بوده است.وقتی در رابطه با افرادی از آل ابی طالب که ساکن سامرّا می باشند و قدر و منزلت هر کدام از آنان در نزد هیأت حاکم سخن به میان آمد،احمد بن عبید اللّه گفت:«من از میان علویانی که در سامرا زندگی می کنند مردی را به مانند حسن بن علی بن محمّد بن علی الرّضا علیهم السّلام نه دیده،نه شنیده و نه شناخته ام؛کسی که بسان او دارای هدایت، وقار،عفت،تیزهوشی و عقل بوده هم در نزد خاندان خود و هم نزد هیأت حاکم و همۀ بنی هاشم دارای کرامت باشد؛بنی هاشم او را بر پیران و بزرگان و صاحب منصبان خود مقدّم بدارند،و فرماندهان و وزیران و کاتبان و عوام مردم همه به او ارادت داشته باشند».

همین احمد بن عبید اللّه بن خاقان قضیه ای را نقل می کند که خود در مجلس پدرش شاهد آن بوده است.در آن مجلس حاجبان وارد شده و به عبید اللّه بن خاقان گفتند:ابن الرّضا(امام عسکری علیه السّلام)بر در خانه ایستاده است.

عبید اللّه با صدایی بلند گفت:به او اجازۀ ورود بدهید،احمد گوید:من از آنچه از آنان شنیدم تعجّب کردم که آنان چگونه چنین جسارتی کرده اند که مردی را در حضور پدر من با کنیه نام ببرند.چراکه جز خلیفه یا ولیعهد و یا کسی را که در این رابطه دستوری مستقیم از خلیفه برای او صادر شده باشد به کنیه یاد نمی کردند،ناگاه دیدم که مردی گندمگون،درشت چشم،خوش قامت،

ص:28

زیباروی،خوش اندام و کم سن وسال وارد شد.هنگامی که نگاه پدرم به او افتاد از جا برخاسته و چند گام به سوی او رفت.من تا آن روز ندیده بودم که پدرم با احدی از بنی هاشم و حتی فرماندهان و ولیعهدان چنین عملی انجام دهد.هنگامی که او وارد شد پدرم با وی معانقه کرده،او را در آغوش کشیده، صورت و شانه های وی را بوسیده،دستش را گرفت و او را در مصلاّی خود نشانید.

احمد گوید:پس از این ماجرا هنگامی که پدرم بعد از نماز نشست،من به نزد او رفته و در برابرش نشستم.پدرم گفت:ای احمد آیا چیزی از من می خواهی؟گفتم:آری،ای پدر اگر اجازه بدهی آن را از تو بخواهم.پدرم گفت:اجازه دادم ای فرزند،آنچه می خواهی بگو.

گفتم:ای پدر،این مردی که هنگام ظهر به نزد تو آمد و این گونه با اجلال و اکرام و احترام با او رفتار نموده و خود و پدر و مادرت را فدای او کردی چه کسی بود؟

پدرم در پاسخ من گفت:پسرم،او امام رافضیان بود.او ابن الرّضا بود، سپس لختی سکوت کرده و گفت:پسرم اگر خلافت از خلفای بنی عبّاس زایل گردد هیچ یک از بنی هاشم به جز این مرد شایستگی و استحقاق تصدّی این مقام را ندارد.اما این مرد به خاطر فضیلت،عفاف،هدایت،صیانت نفس، زهد،عبادت،اخلاق والا و صلاحیت همه جانبه ای که دارد مستحق این مقام می باشد اگر پدر او را دیده بودی،هر آینه مردی را می دیدی جلیل،عاقل،خیّر و اهل فضل (1).

ص:29


1- (1)) .اصول کافی 503/1-504/ح 1/ب 24 و کمال الدّین 41/1-42.

4.کاتب معتمد خلیفۀ عباسی

از ابو جعفر احمد قصیر بصری روایت شده است که گفت:ما در نزد سیّد و مولای خود ابو محمّد علیه السّلام(امام حسن عسکری علیه السّلام)بودیم که خادمی از دستگاه حکومت که دارای مقام بالایی بود وارد شد و به امام عسکری علیه السّلام عرضه داشت:امیر المؤمنین تو را سلام می فرستد و می گوید:انوش نصرانی به ما نامه ای نوشته و خواسته است تا دو پسر او را تطهیر کنی.وی از ما خواسته تا از تو بخواهیم که سوار بر مرکب شده به خانۀ وی رفته و برای سلامتی و زنده ماندن پسر او دعا کنی.من نیز دوست می دارم که تو این کار را به انجام برسانی البته ما بدان سبب تو را برای انجام این کار به زحمت انداختیم که انوش گفته است:ما به دعای بازماندگان خاندان نبوّت و رسالت تبرّک می جوییم.

مولای ما حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در پاسخ فرمودند:

«الحمد للّه الذی جعل النصاری أعرف بحقنا من المسلمین»

ستایش خداوندی را که نصاری و مسیحیان را در شناختن حقّ ما از مسلمانان داناتر و عارفتر قرار داده است.

سپس دستور دادند تا اسب ایشان را زین کنند.آن حضرت بر مرکب سوار شده ما نیز در معیّت ایشان بر انوش نصرانی وارد شدیم.ناگاه دیدیم انوش در حالی که کشیشان و خادمان کلیسا و راهبان اطراف او را گرفته بودند و انجیل بر سینۀ او بود با سروپای برهنه به استقبال آن حضرت آمد.او در جلوی در به امام عسکری علیه السّلام رسیده و به او گفت:ای سرور و مولای ما،من به این کتابی که تو به آن داناتر از ما هستی توسّل می جویم که گناه ما را در به زحمت انداختنت ببخشی،و به حق مسیح عیسی بن مریم و انجیلی که از جانب خداوند متعال آورده است سوگند یاد می کنم که از خلیفه نخواستم که این مطلب را از تو

ص:30

بخواهد مگر به این دلیل که ما در انجیل،شما خاندان را در پیشگاه خداوند مانند مسیح،عیسی بن مریم یافته ایم.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام فرمودند:«این پسر تو برای تو باقی می ماند،اما پسر دیگر تو پس از سه روز از تو گرفته خواهد شد.-یعنی خواهد مرد-و این پسر تو که باقی می ماند اسلام آورده و اسلامش نیکو خواهد بود و از موالیان ما اهل بیت خواهد گردید.»

انوش گفت:ای سرور و مولای من،به خدا سوگند که کلام تو حق است و با دانستن این مطلب که این پسر من مسلمان می شود و در سلک موالیان شما اهل بیت در خواهد آمد مرگ آن دیگری بر من آسان می آید.

یکی از کشیشان به او گفت:در این صورت تو را چه می شود که خود مسلمان نمی شوی؟

انوش پاسخ داد:من مسلمانم و مولای ما این مطلب را می داند.

مولای ما حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام فرمودند:«او راست می گوید،و اگر به خاطر این مطلب نبود که مردم می گفتند ما تو را به وفات پسرت خبر دادیم و آن چنان که ما خبر دادیم نشد هم اکنون از خداوند می خواستم تا او را نیز برای تو نگاه دارد.»

انوش در پاسخ آن حضرت عرض کرد:ای سرور و مولای من،من جز آنچه تو خواسته ای نمی خواهم.

ابو جعفر احمد قصیر بصری،روایت کننده این حدیث،گوید:به خدا سوگند که پس از سه روز آن پسر از دنیا رفت و پس از یک سال پسر دیگر انوش به دین مبین اسلام درآمد و به همراه ما تا زمان وفات سرور و مولای ما حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام ملازم منزل آن حضرت بود (1).

ص:31


1- (1)) .مدینة المعاجز/583،حلیة الأبرار 498/2 و به نقل از آن سفینة البحار 203/2.

5.راهب دیر عاقول

وی از بزرگترین شخصیت های مسیحی و داناترین آن ها به دین مسیحیت بوده است،هنگامی که وی کرامات حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را شنیده و آنچه را که می بایست از آن حضرت دید،به دست آن حضرت مسلمان شد و لباس نصرانیت از تن بدر کرده،لباس سفید بر تن کرد.

هنگامی که بختیشوع طبیب از وی پرسید که به چه سبب از دین خود دست برداشته است،گفت:من مسیح یا نظیر او را یافتم و به دست او ایمان آوردم.و منظور او از مسیح یا نظیر مسیح حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام بوده است.راهب ادامه داد که:این مرد از لحاظ نشانه ها و براهین نظیر حضرت عیسی بن مریم می باشد.سپس به سمت امام حسن عسکری علیه السّلام بازگشت و تا هنگام مرگ در خدمت آن حضرت باقی ماند (1).

6.محمّد بن طلحۀ شافعی

وی دربارۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام چنین می گوید:

«بدان که بالاترین منقبت و بزرگترین مزیّتی که خداوند متعال به حضرت امام عسکری علیه السّلام اختصاص داده و زیور منحصر به فردی که بر گردن وی آویخته و صفت جاودانه ای که به وی بخشیده و هیچگاه گذر زمان تازگی آن را کهنه نکند و زبان ها ذکر و یاد آن را فراموش نکنند این است که:«محمّد مهدی» از نسل او به دنیا آمده و پسر اوست که به وی منتسب می شود،و پاره ای است که از وجود وی برگرفته شده است» (2).

ص:32


1- (1)) .الخرائج و الجرائح 422/1-424 و به نقل از آن در بحار الانوار 261/50.
2- (2)) .مطالب السؤول 148/2.

7.ابن صبّاغ مالکی

وی گوید:او،یعنی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام سرور اهل زمان و امام مردمان روزگار خود بود،گفته هایش همه ثابت و استوار و کردارش پسندیده بود،اگر فضلا و بزرگان هم عصرش را همچون قصیده ای فرض کنیم وی شاه بیت آن قصیده می باشد،و اگر آنان را همچون درجی از جواهرات به شمار آوریم وی همچون درّ شاهوار وسط آن گردن بند در شمار خواهد بود؛ یکّه تاز میدان دانش که هیچ کس را یارای هماوردی با وی نبوده و آشکارکنندۀ پیچیدگی های مسائل علمی که این کار هرگز خسته و ملولش نمی کرد؛کسی که با رأی صائب خود به کشف حقایق پرداخته و پیچیدگی ها و دقایق علوم را با فکر نافذ خود آشکار می گردانید؛هم او که در جمع اصحاب سرّ از نهانی های عالم هستی خبر می داد.آن امام همامی که اصل و نسب و نفس و ذاتش آکنده از کرامت بود.خدایش به رحمت واسعه بپوشاند و او را در بهشت پهناور خود ساکن گرداند به حق محمّد صلّی اللّه علیه و اله آمین» (1).

8.علاّمه سبط ابن جوزی

وی در رابطه با حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام چنین گفته است:«وی حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی الرّضا ابن جعفر بن محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام می باشد.وی دانشمندی راستگو بوده که از پدر و جدش حدیث روایت کرده است» (2).

ص:33


1- (1)) .الفصول المهمّه/275.
2- (2)) .تذکرة الخواص/362.

9.علاّمه محمّد ابو الهدی افندی

وی در حالی که همۀ ائمّه علیهم السّلام را به عنوان رهبران مردم به سوی حضرت قدس و اولیا مردم بعد از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله دانسته است،در رابطه با آن بزرگواران این گونه داد سخن داده است که:«همۀ مسلمانان در شرق و غرب عالم می دانند که سران اولیا و پیشوایان اصفیا بعد از حضرت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله از میان ذرّیه و اولاد طاهر آن حضرت برخاسته و نسل بعد از نسل ادامه یافته اند تا به زمان ما رسیده اند.آنان بدون تردید اولیا خداوند و پیشوایان مردم به سوی حضرت قدس الهی می باشند که مصون از هرگونه پلیدی و عیب است و در رتبۀ نخستین ایشان-پس از طبقه ای که همچون حسن و حسین علیهما السّلام به شرافت دیدار و مصاحبت با پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نایل گشته اند-بزرگانی چون [حضرت]سجاد،باقر،کاظم،صادق،جواد،هادی،تقی،نقی و عسکری قرار دارند (1).

10.علاّمۀ شبراوی شافعی

وی دربارۀ آن حضرت چنین گفته است:«یازدهم از پیشوایان،«حسن خالص»می باشد که به لقب«عسکری»نیز مشهور شده است...در شرافت او همین بس که امام مهدی منتظر از فرزندان اوست،مرحبا به چنین خاندان با شرافت و نسب متعالی و همین افتخار در بلندی مقدار و مرتبۀ او کافی است...

چه خاندان بلندمرتبه و بزرگی که در والایی و بزرگ منشی و نجابت،همچون دو ستارۀ فرقد گوی سبقت از ستارگان آسمان ربوده و در صفات کمال چنان مستغرق گشته است که هیچ یک از اهل آن خاندان را نمی توان با ادواتی چون

ص:34


1- (1)) .احقاق الحق 621/2 به نقل از کتاب ضوء الشّمس تألیف ابو الهدی افندی 119/1.

«غیر»و«اما»و«الاّ»و امثال آن استثنا نمود،این امامان آن چنان در مجد و کرامت یکی پس از دیگری آمده اند که انتظام آن ها را می توان به پشت هم آمدن دانه های لؤلؤ در درج و گردن بند تشبیه نمود،و آن چنان در میدان شرافت با یکدیگر جور آمده اند که هرکدام در این میدان از پس دیگری آمده است با بقیه یکسان است،بسا گروهی که در پایین آوردن آن ها بسیار اما بی فایده کوشیدند اما خداوند اهل این خاندان را بلند گردانید...» (1).

گفتنی ها در رابطه با فضایل و مناقب آن حضرت بسیار زیاد است که فقیهان،تاریخ نویسان و محدّثان از عامه و خاصه به آن مطالب تصریح نموده اند،و این اصلا عجیب نیست؛چراکه آن حضرت شاخه ای از درخت تناور حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله،پدر امام منتظر و یازدهمین پیشوا از امامان اهل بیت علیهم السّلام می باشد.اهل بیتی که خداوند متعال هرگونه رجس و پلیدی را از آنان دور کرده و آنان را پاک و پاکیزه داشته است.خاندانی که مطابق با روایت وارد از حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله همتایان قرآن و کشتی نجات امت می باشند.پدر بزرگوار آن حضرت،حضرت امام هادی علیه السّلام،با کلام جاویدان خود این گونه رفعت مقام و بلندی منزلت آن حضرت را توضیح داده است که:

پس از من پسرم ابو محمّد،در میان آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله ذاتا خیرخواهترین فرد برای امت اسلام،و دارای محکمترین دلایل و براهین است.وی بزرگترین فرزند من است و حلقه های سلسلۀ امامت و احکام آن به او می رسد.از این پس هر چه را تاکنون از من سؤال می کردی از او سؤال کن.چرا که در نزد او آنچه را که به آن احتیاج پیدا شود موجود است (2).

ص:35


1- (1)) .الاتّحاف بحبّ الأشراف/178.
2- (2)) .کافی 327/1-11/328.

ص:36

بخش سوم

اشاره

جلوه هایی از شخصیت حضرت امام عسکری علیه السّلام

حضرت امام ابو محمّد حسن عسکری علیه السّلام به جهت دارا بودن صفات اخلاقی والا یکی از جلوه های زیبای رسالت اسلام بود.برخورد آن حضرت با دوست و دشمن همواره آمیخته با مکارم اخلاقی و صفات والا بوده است،این پدیده یکی از بارزترین ساختارهای شخصیتی آن بزرگوار بوده که آن را از پدران بزرگوار و جد گرامی خود حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله به میراث برده بود؛ پیامبری که مکارم اخلاقی اش همۀ مردم را دربرگرفته بود،اخلاق بزرگوارانه امام حسن عسکری علیه السّلام نیز حتّی بر افرادی که با آن حضرت به دشمنی می پرداختند تأثیری مثبت داشته و آن ها را از دشمنی به دوستی و محبّت نسبت به آن حضرت برمی گردانده است (1).

تاریخ نویسان نقل کرده اند که متوکّل که شدت دشمنی او با اهل بیت علیهم السّلام در نزد خاص و عام شناخته شده و میزان کینۀ وی نسبت به حضرت علی علیه السّلام بسیار بارز است دستور داد تا حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را به زندان انداخته و بر آن حضرت سخت گیری نمایند.اما زمانی که آن حضرت وارد زندان گردید و مسئول زندان بزرگی و اخلاق والا و هدایت و صلاح آن حضرت را دید،به کلی تغییر عقیده داد،به حدّی که برای بزرگداشت و تعظیم آن حضرت هیچگاه خیره خیره به صورت آن حضرت نگاه نمی کرد،و

ص:37


1- (1)) .حیاة الامام الحسن العسکری علیه السّلام/42.

هنگامی که حضرت امام عسکری علیه السّلام از زندان بیرون آمد همین مسئول زندان یکی از کسانی بود که بیشترین بصیرت را نسبت به مقام والای آن حضرت داشته و در میان مردم نیکوترین سخنان را دربارۀ آن حضرت بیان می داشت (1).

بزرگواری و کرم آن حضرت

تاریخ نویسان نمونه هایی از روش کریمانۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نقل نموده اند که پاره ای از آن ها را در اینجا ذکر می کنیم:

1.شیخ مفید از محمّد بن علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر علیه السّلام روایت کرده است که گفت:روزگاری شد که امر معیشت بر ما بسیار سخت گردید.

پدرم به من گفت:بیا تا به سوی این مرد-یعنی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام-برویم.چراکه دربارۀ جود و بخشش او توصیفاتی شده است.

به او گفتم:آیا با وی آشنایی داری؟

پاسخ داد:نه،با او آشنا نیستم و تاکنون او را ندیده ام.

وی گوید:ما به نزد آن حضرت رفتیم.پدرم در راه به من می گفت:چقدر خوب می شد اگر او دستور می داد تا پانصد درهم به ما بدهند تا دویست درهم آن را برای لباس،دویست درهم آن را برای آرد و صد درهم آن را برای سایر مخارج به مصرف برسانیم.

من نیز در دل می گفتم کاش دستور بدهد تا سیصد درهم نیز به من بدهند تا با صد درهم آن چارپایی خریده،صد درهم آن را به سایر مخارج اختصاص داده و صد درهم آن را هم برای لباس اختصاص دهم و بدین ترتیب به منطقۀ

ص:38


1- (1)) .اصول کافی 8/508/1 و به نقل از آن ارشاد 329/2-330،اعلام الوری 150/2،و به نقل از ارشاد کشف الغمّه 202/3.

جبل مسافرت نمایم.

محمّد بن علی گوید:هنگامی که به در خانۀ آن حضرت رسیدیم غلام او خارج شد و گفت:علی بن ابراهیم و پسرش محمّد داخل شوند.هنگامی که ما بر آن حضرت داخل شده و سلام کردیم،آن حضرت به پدرم فرمودند:«ای علی،چه چیز باعث شده است که تاکنون به دیدار ما نیایی؟»پدرم عرضه داشت:ای سرور و مولای من،من شرم داشتم از این که شما را به این حال ببینم،هنگامی که از نزد او خارج شدیم غلام آن حضرت به نزد ما آمد و کیسه ای پول به پدرم داد و گفت:این پانصد درهم است.دویست درهم برای لباس،دویست درهم برای آرد و صد درهم برای سایر مخارج.همچنین کیسه ای به من داد و گفت:این سیصد درهم است.صد درهم آن را هزینۀ خرید چارپا نما و صد درهم را به لباس اختصاص داده،صد درهم باقی مانده را برای سایر مخارج مصرف نما.اما به سمت منطقۀ جبل مسافرت نکن بلکه به منطقۀ سوار مسافرت کن.

شیخ مفید گوید:محمّد بن علی به منطقۀ سوار رفت و با زنی از آن منطقه ازدواج کرد و کار او آنقدر بالا گرفت که درآمد روزانۀ او هزار دینار شد.اما با همۀ این تفاصیل باز معتقد به وقف در امامت بوده و به امامت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام معتقد نگردید (1).

2.اسحاق بن محمّد نخعی روایت می کند که:ابو هاشم جعفری گفت:به حضرت امام ابو محمّد حسن عسکری علیه السّلام نامه ای نوشته و در آن از تنگنای زندان و شدت غل و زنجیر شکایت نمودم.آن حضرت در پاسخ من نامه ای نوشته و در آن مرقوم فرمودند:تو امروز ظهر در منزل خود نماز می خوانی.من

ص:39


1- (1)) .اصول کافی 3/506/1 ب 124 و به نقل از آن ارشاد 326/2-327 و به نقل از آن کشف الغمّه 3/ 200.

در همان روز و در وقت ظهر از زندان آزاد شدم و نماز را در خانۀ خود خواندم.من از نظر مالی نیز در تنگنا قرار داشتم و می خواستم از آن حضرت در همان نامه که برایش نوشته بودم کمک بخواهم،اما شرم کردم.هنگامی که به منزل خود رسیدم دیدم آن حضرت مبلغ صد دینار برای من فرستاده و به همراه آن نامه ای نوشتند که در آن آمده بود:«هر وقت حاجتی داشتی شرم نکن و از من رودربایستی نداشته باش و حاجت خود را از من بخواه که ان شاء اللّه به آنچه دوست داری خواهی رسید» (1).

3.و از اسماعیل بن محمّد علی بن اسماعیل بن علی بن عبد اللّه بن عبّاس روایت شده است که گفت:بر سر راه حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در پشت جادّه نشستم.هنگامی که آن حضرت از جلوی من عبور کرد به نزد آن حضرت رفته،از فقر و نداری شکایت کرده و قسم یاد کردم که من حتّی یک درهم نیز نداشته،حتی برای خوردن شام هیچ غذایی ندارم.

اسماعیل بن محمّد گوید:امام حسن عسکری به من فرمود:«تو به خداوند قسم دروغ یاد می کنی؛چرا که دویست دینار در مکانی دفن کرده ای،اما این سخن من برای این نیست که چیزی به تو عطا نکنم.ای غلام آنچه داری به او بده»غلام آن حضرت صد دینار به من داد.سپس آن حضرت رو به من کرده فرمودند:«در وقتی که به شدت به آن دویست دینار که دفن کرده ای احتیاج پیدا کردی از دست یابی به آن محروم خواهی شد»اسماعیل گوید:به راستی که کلام آن حضرت به حقیقت پیوست؛بدین گونه که من صد دیناری را که آن حضرت به من داده بود به مصرف رسانده،دوباره شدیدا به پول نیازمند شدم و درهای روزی نیز بر من بسته شد.در این وقت بود که به سراغ محل دفن

ص:40


1- (1)) .اصول کافی 10/508/1 و به نقل از آن ارشاد 330/2 و اعلام الوری 140/2 و به نقل از ارشاد کشف الغمّه 202/3.

دینارها رفته،آنجا را نبش نمودم،اما دینارها را در آنجا نیافتم.بعدا متوجّه شدم که پسرم جای دینارها را فهمیده و آن ها را گرفته و فرار کرده است،من نتوانستم به چیزی از آن دینارها دست پیدا کنم (1).

پارسایی و عبادت آن حضرت

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در زمان خود به بسیاری عبادت، پاکدامنی و سراپا از جهان بریدن و به خداوند متعال روی آوردن،شهرۀ آفاق بود،و این مطلب در میان خواصّ و عوامّ مورد قبول همگان بود،تا آنجا که وقتی امام در زندان علیّ بن نارمش-که یکی از دشمن ترین مردم با آل ابی طالب بود-زندانی بود،رفتار علیّ بن نارمش در برابر آن حضرت بدین گونه بود که در برابر آن حضرت گونه بر خاک می نهاد و از روی بزرگداشت و احترام هیچگاه خیره به صورت آن حضرت نمی نگریست و هنگامی که آن حضرت از زندان وی بیرون آمدند بیشترین بصیرت را دربارۀ آن حضرت داشته و در میان مردم بهترین سخنان را دربارۀ آن حضرت بر زبان می آورد (2).

و هنگامی که معتمد عبّاسی آن حضرت را به زندان انداخت همواره از مسئول زندان که علی بن جرین نام داشت از احوال و اخبار حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام سؤال می کرد.علی بن جرین نیز به او این گونه پاسخ می داد که:آن حضرت روزها روزه دار بوده و شب ها به نماز و عبادت

ص:41


1- (1)) .اصول کافی 14/509/1 و به نقل از آن ارشاد 322/2 و اعلام الوری 137/2 و به نقل از ارشاد در کشف الغمّه 203/3،باید تذکّر دهیم که این شخص خود از عبّاسیان بوده است و شاید از کسانی بوده که مورد غضب بنی عبّاس واقع شده و به همین جهت بوده که آنان از نظر مالی به وی رسیدگی نمی کردند.
2- (2)) .کافی 8/508/1.

مشغول است (1).

از علی بن محمّد،از محمّد بن اسماعیل بن ابراهیم بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن عبد الغفّار روایت شده است که گفت:در آن هنگام که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به حبس افتاد،عبّاسیان و صالح بن علی و غیر از او از دیگرانی که از خط مستقیم امامت منحرف بودند بر صالح بن وصیف داخل شدند.

صالح به آنان گفت:من دیگرچه کاری می توانم انجام دهم؟در حالی که دو نفر از بدترین کسانی که توانستم مأمور مراقبت از او نمودم.اما آن دو نفر در اثر مصاحبت با او از نظر عبادت و نماز و روزه به درجۀ بالایی رسیده اند.من به آن ها گفتم:مگر در این مرد چه دیده اید؟آنان به من پاسخ دادند:چه می گویی دربارۀ مردی که روزها را روزه می گیرد و تمام شب را به قیام و نماز و عبادت به درگاه خداوند مشغول است؟هیچگاه سخن نمی گوید و هیچ چیزی او را از ذکر و یاد خداوند غافل نمی کند.او کسی است که چون به او نگاه می کنیم همۀ اندام ما به لرزه در می آید و ترسی به دل و جان ما می افتد که قادر به کنترل خود نیستیم،هنگامی که عبّاسیان این سخن را از صالح بن وصیف شنیدند ناامیدانه از نزد او بیرون رفتند (2).

از محمّد بن اسماعیل علوی روایت شده است که گفت:هنگامی که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در حبس بود،عبّاسیان بر صالح بن وصیف داخل شده و به او گفتند:کار را بر او سخت بگیر،صالح پاسخ داد:دو نفر از بدترین کسانی که توانستم به نام های علی بن بارمش و اقتامش بر او گماشتم.

اما پس از چندی دیدم که این دو نفر از جهت عبادت و نیکی به درجۀ بالایی رسیده اند.آنان در برابر او سر فرود آورده اند.سپس دستور داد تا آن دو مأمور

ص:42


1- (1)) .مهج الدّعوات/275.
2- (2)) .کافی 513/1.

را حاضر کردند و به آن ها گفت:وای بر شما.این چگونه برخوردی است که دربارۀ این مرد از خود بروز می دهید؟آن دو گفتند:چه می گویی دربارۀ مردی که تمام شب را به قیام و عبادت گذرانده و همۀ روزها به روزه مشغول بوده، هیچگاه سخن نمی گوید و جز به عبادت خدا به امر دیگری مشغول نمی شود.

هنگامی که به او نگاه می کنیم انداممان به لرزه آمده و ترسی به دل و جانمان می افتد که قادر به خودداری از آن نیستیم (1).

گاه نیز پیش می آمد که سربازان و مأموران حکومتی شبانه از دیوار به خانۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام حمله آورده اما آن حضرت را در دل تاریک شب در وسط اطاق خود در حال مناجات با خداوند متعال می یافتند.

رابطۀ تنگاتنگ و صحیح آن حضرت با خداوند متعال و معجزات و کراماتی که به دست آن بزرگوار به ظهور و بروز رسیده و در امامت آن حضرت متجلّی است،نشان از جایگاه بلند و شأن رفیع آن امام همام در نزد خداوند متعال دارد؛خداوندی که آن حضرت را برای تصدّی عهد امامت خود برگزید و او را پیشوای جامعه قرار داده است (2).

دانش و براهین امامت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام

اینک به گوشه هایی از دانش امام حسن عسکری علیه السّلام و دلایل امامت آن حضرت توجّه فرمایید:

1.از ابو حمزه،نصر خادم روایت شده است که گفت:بارها شنیدم که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام با غلامانی که از کشورها و طوایف مختلف

ص:43


1- (1)) .مناقب 462/2.
2- (2)) .این عبارت اشاره به کلام خداوند متعال: إِنِّی جٰاعِلُکَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً قٰالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قٰالَ لاٰ یَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمِینَ من تو را پیشوای مردم قرار دادم.[ابراهیم]پرسید:از دودمانم[چطور]؟فرمود: پیمان من به بیدادگران نمی رسد سورۀ بقره/124 دارد.

بودند با زبان خود آن ها سخن می گفت.در میان آنان غلامان ترک،رومی و صقلبی وجود داشتند.من از این امر در شگفت شده و در دل گفتم:او که در مدینه متولّد شده و تا زمان وفات حضرت امام هادی علیه السّلام کسی او را ندیده حال چگونه است که این توانایی از او به ظهور می رسد؟من در این افکار بودم که آن حضرت رو به من کرده و فرمودند:

خداوند متعال که نامش بلندمرتبه باد حجّت خود را در میان سایر خلایق متمایز ساخته و او را به همۀ اشیا آشنا نموده،معرفت و شناخت همه چیز را به او اعطا می نماید.همچنین همۀ لغات را به حجّت خود اعطا نموده،شناخت سبب کارها،اجل های مردمان و حوادثی که در طول زمان پیش می آید همه و همه را به حجّت خود می دهد،و اگر این چنین نباشد میان حجّت خداوند و آن کسانی که حجّت برای آنان قرار داده شده است فرقی نخواهد بود (1).

2.حسن بن ظریف گوید:دو مسأله در دل من ایجاد شد که قصد کردم آن دو را در نامه ای نوشته و به سوی حضرت امام حسن عسکری بفرستم و از آن حضرت پاسخ بخواهم.نامه را نوشته و از آن حضرت دربارۀ قائم پرسیدم که آن هنگام که قیام کند بر چه اساس قضاوت خواهد کرد؟و مکانی که آن حضرت برای قضاوت در میان مردم در آنجا می نشیند کجاست؟و می خواستم که از آن حضرت چیزی هم دربارۀ درمان تب نوبه(تبی که هر چهار روز یک بار عود می کند)بپرسم اما فراموش کردم که در این رابطه چیزی بنویسم.

جواب از آن حضرت بدین گونه آمد که:

از این مسأله سؤال کردی که چون قائم در میان مردم قیام نماید بر چه اساس قضاوت می کند.او در میان مردم مانند داود پیامبر علیه السّلام به علم خود قضاوت می کند و از بیّنه سؤال نمی کند.و می خواستی دربارۀ تب نوبه سؤال کنی و فراموش کردی.ورقه ای بردار و در آن

ص:44


1- (1)) .اصول کافی 11/509/1 و به نقل از آن ارشاد 330/2،اعلام الوری 145/2 و به نقل از ارشاد کشف الغمّه 202/3.

بنویس یٰا نٰارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاٰماً عَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ؛ ای آتش،برای ابراهیم سرد و بی آسیب باش و آن را به گردن شخص تب دار بیاویز که به اذن خداوند متعال إن شاء اللّه سالم می شود.

من نیز چنین کاغذی را نوشته و بر گردن شخص تب دار آویختم،این مداوا افاقه نموده و بیمار از بیماری رهایی یافت (1).

3.شیخ مفید از ابو القاسم جعفر بن محمّد بن یعقوب از اسماعیل بن ابراهیم بن موسی بن جعفر روایت کرده است که گفت:حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام حدود بیست روز قبل از مرگ معتزّ عبّاسی به ابو القاسم اسحاق بن جعفر زبیری نوشت:«در خانۀ خود بمان تا حادثه ای که در شرف وقوع است به انجام برسد».هنگامی که بریحه (2)کشته شد،اسحاق بن جعفر نامه ای به آن حضرت نوشت و عرضه داشت که حادثه انجام شده است،چه دستور می فرمایید؟آن حضرت دوباره نامه ای نوشتند و به او فرمودند:«حادثۀ مورد نظر این نبوده،بلکه حادثۀ دیگری است که رخ خواهد داد»سپس قضیۀ مرگ معتزّ پیش آمد (3).

این روایت نشان می دهد که حضرت امام هادی علیه السّلام به مرگ معتزّ اشاره نموده و از دوستان خود خواسته است تا او کشته نشده و شرایط خاصی که حکومت و دستگاه جاسوسی آن برای آن ها به وجود آورده و امام و شیعیان را احاطه کرده از بین نرفته،در خانۀ خود باقی مانده و کمتر در انظار تردّد نمایند.

ص:45


1- (1)) .اصول کافی 13/509/1 و به نقل از آن ارشاد 331/2 و اعلام الوری 145/2 و به نقل از ارشاد کشف الغمّه 203/3.
2- (2)) .در نسخه های دیگر،ابن تریخه نیز آمده است،اما در مصدر روایت بریحه آمده است.طریحی نیز در مجمع البحرین آن اسم را بریمه ذکر کرده و آورده است:او عبد اللّه بن محمّد بن داود هاشمی عبّاسی ناصبی از ندیمان متوکّل بوده و دو نفر از حسنیان او را چند روز قبل از کشته شدن معتزّ در کوفه به قتل رسانده اند.این مطلب در تاریخ طبری 388/9 و به نقل از آن در تاریخ کامل 56/7 ذکر شده است.در حاشیۀ ارشاد 325/2 بریحه و ابن اترجّه نیز آمده است.
3- (3)) .اصول کافی 2/506/1 و به نقل از آن ارشاد 325/2 و به نقل از آن کشف الغمّه 200/3.

طبیعی است که غالبا پس از مرگ خلیفه اضطراب و تشویشی در اوضاع مملکت و حکومت حاصل شده و مخالفان می توانند تحرّک و نقل و انتقال آسانتری داشته باشند.

4.شیخ کلینی از علی بن محمّد از حسن بن حسین نقل می نماید که گفت:

محمّد بن حسن مکفوف برای من روایت کرد و گفت:یکی از اصحاب ما از یکی از کسانی که در شهر سامرّا به شغل فصد(رگ زنی-خون گیری)اشتغال داشته و از مسیحیان بود نقل می کند که گفت:حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام روزی در وقت نماز ظهر به دنبال من فرستاد و رگی را به دست من داد و به من فرمود:این رگ را بزن؛من از میان رگ هایی که معمولا برای خون گیری آن ها را فصد می کنند چنین رگی را نمی شناختم.بنابراین در دل گفتم:امروز چیز عجیبی می بینم.او به من دستور می دهد تا رگی را که نمی نشناسم،در زمانی که وقت خون گیری و فصد نیست بگشایم.رگ را باز نمودم و به مقدار لازم خون گیری کردم.

سپس آن حضرت به من فرمود:در خانه بمان و منتظر باش.من ماندم تا زمان عصر فرا رسید و آن حضرت مرا دوباره طلبید و فرمود:خون گیری کن.

من رگ را باز نموده و مشغول خون گیری شدم.پس از لختی فرمودند:بس کن من دوباره رگ را بستم.سپس فرمودند:در خانه بمان.هنگامی که شب به نیمه رسید دوباره به دنبال من فرستاده و فرمودند:خون گیری کن.من از این عمل بیشتر متعجّب شدم.اما ناخوش داشتم که در این باره از او چیزی بپرسم.چون این بار رگ را باز کردم به ناگاه دیدم که خونی به سفیدی نمک از آن بیرون آمد.

پس از لختی فرمودند:رگ را ببند.من نیز رگ را بستم و فرمودند:در خانه بمان.هنگامی که صبح شد آن حضرت یک دست لباس و پنجاه دینار پول به من داده و فرمودند:این پول ها را بگیر و عذر ما را بپذیر و برو.من به نزد

ص:46

بختیشوع طبیب رفتم و این قصّه را برای او باز گفتم.او مدّتی به تفکّر پرداخت.

سپس سه شبانه روز صبر نموده،در این باره فکر کردیم و کتاب های مختلف طبی را برای یافتن سرّ این قصّه تفحّص نمودیم.اما چیزی در آن ها نیافتیم.

سپس بختیشوع به من گفت:در میان مسیحیان روزگار ما کسی به علم پزشکی از راهب دیر«عاقول»داناتر نیست.پس نامه ای برداشته و ماجرا را برای او نوشت.من نامه را گرفته و به دیر عاقول رفته و راهب را صدا زدم.او از بالای دیر سر بیرون آورد و به من گفت:کیستی؟گفتم از یاوران بختیشوع طبیب هستم.گفت:آیا از او نامه ای داری؟گفتم:آری.وی از بالای دیر زنبیلی به پایین فرستاد؛نامه را در میان زنبیل نهادم و او آن را بالا کشیده قرائت کرد.

هنگامی که نامه را خواند به سرعت از دیر پایین آمد و گفت:تو آن کسی هستی که آن مرد را فصد کردی؟گفتم:آری.گفت:خوشا به احوال مادری که تو را زاییده است.آنگاه سوار قاطری شد و حرکت کردیم و ثلثی از شب باقی مانده به شهر سامرا رسیدیم.من گفتم:دوست داری کجا برویم؟آیا به منزل استاد ما بختیشوع یا به منزل آن مرد یعنی امام حسن عسکری؟وی پاسخ داد:به منزل آن مرد،ما رفتیم تا به در خانۀ آن حضرت رسیدیم و این قبل از اذان اوّل بود.

ناگاه در باز شد و خادمی سیاه پوست وارد شده و گفت:کدام یک از شما دو نفر راهب دیر عاقول است؟وی پاسخ داد:قربانت شوم،من هستم.خادم به او گفت:از قاطر خود فرود آی،و به من گفت مواظب قاطرها باش.آن گاه دست راهب را گرفت و هر دو وارد خانه شدند.من آنقدر بر در خانه ماندم تا صبح شد و روز بالا آمد.پس آنگاه دیدم راهب از خانه خارج شد در حالی که لباس های رهبانیت را از تن به در کرده،لباس سفیدی که نشانۀ مسلمانی است بر تن نموده بود و گفت:اکنون مرا به خانۀ استاد خود ببر.ما باهم حرکت کرده و به در خانۀ بختیشوع رسیدیم.هنگامی که بختیشوع او را با این هیبت دید بر

ص:47

وی شورید که:چه چیز تو را از دینت برگردانده است؟

راهب پاسخ داد:من مسیح را یافتم و به دست او مسلمان شدم.بختیشوع گفت:آیا تو مسیح را یافته ای؟!راهب پاسخ داد:یا کسی نظیر او را.چرا که این دستور فصد و خون گیری را در دنیا کسی جز مسیح انجام نداده است،و این شخص از نظر آیات و علایم همچون مسیح می باشد.سپس به سمت حضرت امام عسکری علیه السّلام بازگشت و تا هنگام مرگ در خدمت آن حضرت بود (1).

5.و از ابو علی مطهّری روایت شده است که از قادسیه نامه ای به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نوشته و به آن حضرت خبر داد که مردم از رفتن به حج منصرف شده و از ترس مبتلا شدن به عطش و تشنگی جرأت رفتن به زیارت حج را ندارند.آن حضرت در پاسخ او نامه ای این چنین نگاشتند:به راه خود بروید و ان شاء اللّه هیچ ترسی بر شما نیست،آنان به سمت حج خانۀ خدا حرکت کرده و الحمد للّه در راه به هیچ وجه گرفتار تشنگی نشدند (2).

ص:48


1- (1)) .الخرائج و الجرائح 422/1،بحار الانوار 262/5.
2- (2)) .کافی 507/1،مناقب 464/2.

قسمت دوم

اشاره

بخش نخست رشد و پرورش امام عسکری علیه السّلام بخش دوّم مراحل زندگی امام عسکری علیه السّلام بخش سوم امام عسکری علیه السّلام در سایه سار پدر علیه السّلام

ص:49

ص:50

بخش نخست

اشاره

رشد و پرورش حضرت امام عسکری علیه السّلام

نسب شریف آن حضرت

وی حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام می باشد.

او یازدهمین امام از پیشوایان اهل بیت علیهم السّلام است؛همان خاندانی که خداوند متعال هرگونه پلیدی را از ایشان دور کرده و آنان را پاک و پاکیزه ساخته است (1).

مادر شریف آن حضرت کنیزی امّ ولد بوده که به او حدیث یا سلیل می گفتند و از بانوان عارفه و صالحۀ زمان خود بوده است (2).و سبط ابن جوزی نقل نموده است که نام مادر حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام سوسن بوده است (3).

محل و تاریخ ولادت آن حضرت

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام بنابر نظر اکثر تاریخ نگاران در ماه ربیع الاوّل سال 232 ه ق در مدینۀ منوّره پای به عرصۀ وجود نهاده است.البته در تاریخ دقیق به دنیا آمدن این امام همام در میان نظرات تاریخ نویسان

ص:51


1- (1)) .اصول کافی 503/1.
2- (2)) .ارشاد 313/1.
3- (3)) .تذکرة الخواص/324.

اختلاف زیادی به چشم می خورد که در روز،ماه و سال ولادت آن حضرت اختلاف کرده اند.

از میان این تاریخ نویسان عدّه ای بر این عقیده اند که آن حضرت در سال 230 هجری به دنیا آمده است (1)،بعضی دیگر نیز ولادت آن حضرت را در سال 231 هجری (2)یا سال 232 هجری (3)یا سال 233 هجری (4)دانسته اند.

همچنین روایت شده که روز ولادت باسعادت آن حضرت،ششم ماه ربیع الاوّل یا ششم یا هشتم یا دهم ماه ربیع الآخر و یا ماه رمضان بوده است (5).

البته وجود چنین اختلافاتی در نظریات تاریخ نویسان چندان برای ما عجیب نمی نماید.چراکه می دانیم این اختلافات،گاه به کارهایی برمی گردد که حضرت امام هادی علیه السّلام برای حفاظت از زندگی امام عسکری علیه السّلام به آن ها دست می زدند.همچنین می توان این اختلافات را به دلایلی همچون اشتباهات تاریخی خاص نسبت داد.

لقب ها و کنیه های آن حضرت

به دو امام بزرگوار،حضرت امام هادی و فرزند بزرگوارشان حضرت حسن بن علی علیهما السّلام لقب عسکری داده شده است.چراکه محلۀ مورد سکونت این دو امام بزرگوار در شهر سامرا«عسکر»نامیده می شده است (6).

اما در عین حال عسکری لقب مشهور حضرت امام حسن بن علی علیه السّلام می باشد.آن حضرت دارای لقب های دیگری نیز هست که محدّثان و راویان

ص:52


1- (1)) المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم 126/7.
2- (2)) تذکرة الخواص/324،کشف الغمّه 192/3 به نقل از ابن طلحۀ شافعی در مطالب السّؤول.
3- (3)) وفیات الاعیان 94/2.
4- (4)) دلائل الامامه/223.
5- (5)) ر.ک حیاة الامام العسکری دراسة تحلیلیة تاریخیة علمیة/58-59.
6- (6)) بحار الانوار 235/50.

اهل سیر آن ها را برای ما بدین گونه نقل کرده اند:رفیق،زکیّ،فاضل،خالص، امین،الامین علی سر اللّه،نقی،المرشد من اللّه،النّاطق عن اللّه،صادق، صامت،المیمون،طاهر،المؤمن باللّه،ولی اللّه،خزانة الوصیّین،الفقیه،الرّجل، العالم (1).

و هرکدام از این القاب دلالت خاص خود را بر جلوه ای از مظاهر شخصیت و کمالی از کمالات آن حضرت دارا می باشد.

آن حضرت همچنین مانند پدر و جد بزرگوار خود کنیۀ ابن الرّضا داشته است.اما کنیۀ اختصاصی آن حضرت ابو محمّد بوده است.

ویژگی های ظاهری آن حضرت

احمد بن عبید اللّه بن خاقان اوصاف ظاهری حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را این گونه بیان کرده اند:وی گندمگون درشت چشم، خوش قامت،زیباروی،خوش اندام و دارای جلالت و هیبت بوده است (2).

بعضی نیز آورده اند که رنگ پوست آن حضرت بین سفید و گندمگون بوده است (3).

ص:53


1- (1)) .کمال الدّین 307/1،اثبات الهداة 469،544،651/1 الشّیعه و الرّجعه 88/1 و محمّد جواد طبسی،حیاة الامام العسکری/23-28،سه لقب آخری یعنی الفقیه،الرّجل و العالم لقب هایی هستند که به دلیل ورودشان در سند روایات و ملاحظۀ آن ها در شرایط نقل و روایت در کتب رجالی وارد شده اند.
2- (2)) .اصول کافی 1/503/1،و به نقل از آن ارشاد 321/2،کمال الدّین 40/1 با سندی دیگر،و به نقل از شیخ کلینی یا شیخ مفید اعلام الوری 147/2،و به نقل از ارشاد کشف الغمّه 197/3،و به نقل از کمال الدّین و ارشاد و اعلام الوری بحار الانوار 326/50-330.
3- (3)) .بحار الانوار 328/50،اخبار الدول/117.

طبیعت و شرایط زمانی رشد و نموّ حضرت امام عسکری علیه السّلام

حضرت امام ابو محمّد حسن عسکری علیه السّلام در خاندان هدایت و مرکز بزرگ امامت رشد و پرورش یافت؛خاندان بلندمرتبه ای که خداوند متعال هر گونه بدی را از اهل آن دور کرده و ایشان را پاک و پاکیزه ساخته است.شبراوی شافعی در توصیف این خاندان باعظمت که این امام بزرگوار در آن رشد و نموّ یافته است این گونه داد سخن داده است:

«آفرین بر چنین خاندان شریف و چنین نسب برجسته و ممتازی،و همین در افتخار و بلندی جایگاه این خاندان کافی است.آنان همه در ریشه داری و پاکی اصل و نسب همچون دندانه های شانه در حال تعادل بوده و در بهره وری از مراتب مجد و عظمت با یکدیگر مساوی اند.پس چه خاندان بلندمرتبه و عالی جایگاهی که در بلندی و شرافت سر بر آسمان می ساید و منزلت و جایگاهش از فرقدان در گذشته است،خاندانی که چنان صفات کمال و جلال را در خود مستغرق کرده که نمی توان با مگر و الاّ کسی را از آن استثنا کرد.

این پیشوایان آن چنان در مجد و عظمت در پی یکدیگر می آیند که گویا درجی از درّ و لؤلؤ را مانند،و در شرافت و جلالت آن چنان در کنار یکدیگر جای گرفته اند که اوّلین و دوّمین آن ها باهم مساوی هستند،و چه بسیار مردمانی که در پایین آوردن و خاموش کردن نور آن ها بیهوده کوشیده اند در حالی که خداوند این خاندان را بلندمرتبه نموده،و چه بسیار کسانی که برای از هم پاشیدن رشتۀ اتّحاد این خاندان سختی ها و راحتی ها را بر خود هموار کرده اند،و چه بسیار کسانی که حقوق این خاندان را ضایع نمودند.اما خداوند هیچگاه این خاندان را وا نگذاشته و آن ها را ضایع نگردانیده است» (1).

ص:54


1- (1)) حیاة الامام الحسن العسکری دراسة و تحلیل/103،به نقل از الاتّحاف بحبّ الاشراف/68.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به بالاترین درجات تربیت دست یافت.

چراکه وی در خانه ای پرورش یافته است که خداوند متعال خود تربیت و تزکیۀ آن را به عهده گرفته،نامش را بلندآوازه ساخته و مقامش را بالا برده است.

آنجا که می فرماید:

یُسَبِّحُ لَهُ فِیهٰا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصٰالِ* رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لاٰ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّٰهِ...؛

در آن[خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش می کنند*مردانی که نه تجارت و نه دادوستدی،آنان را از یاد خدا...به خود مشغول نمی دارد (1).

این همان خانه ای است که پرچم اللّه را در زمین برافراشت تا این نام مقدس بالاترین نام در زمین باشد و در راه ابلاغ رسالت الهی قربانیان گرانقدری نثار نمود.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام برهه ای از حیات گرانبار خود را در زمان حیات پدر بزرگوارش حضرت امام هادی علیه السّلام گذرانده و در سفر و حضر از پدر جدا نمی شد.وی در سیمای نورانی پدرش تصویری گویا از اخلاق و سجایای بزرگوارانه جد بزرگوار خود حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله را می دید.همچنان که پدر بزرگوارش نیز در سیمای این فرزند امتداد رسالت و امامت اسلامی را می خواند،و به همین دلیل بود که بیشترین همّت را در تربیت و پرورش او به کار می برد.حضرت امام هادی علیه السّلام در روایتی فضیلت فرزندش امام حسن عسکری علیه السّلام را این گونه بیان داشته است:

پس از من در میان آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله،پسرم ابو محمّد ذاتا خیرخواهترین فرد برای امت اسلام و دارای محکمترین دلایل و براهین است.وی بزرگترین فرزند من است و حلقه های

ص:55


1- (1)) .نور/37.

سلسلۀ امامت و احکام آن به او می رسد (1).و از مقام و جلالت حضرت امام هادی علیه السّلام و پدران معصومش بعید است که به دلیل محبّت و علاقۀ پدر و فرزندی چنین توضیحاتی دربارۀ پسر خود داده باشد.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام حدود بیست سال همراه و ملازم پدر بزرگوار خود بوده و شاهد انواع ظلم و دشمنی بود که بر پدر بزرگوار آن حضرت و پیروانش می رفته است.هنگامی که دشمنان در نزد متوکّل عبّاسی از حضرت امام هادی علیه السّلام سعایت کردند حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نیز به همراه پدر بزرگوار خود به شهر سامرا کوچ داده شد.این در زمانی بود که عبد اللّه بن محمّد بن داود هاشمی نامه ای به متوکّل نوشت که در آن آمده بود:

«گروهی به پیشوایی و امامت وی(حضرت امام هادی علیه السّلام)معتقد شده اند...» اینجا بود که متوکّل حضرت امام هادی علیه السّلام را از مدینه احضار کرد.آن حضرت به همراه یحیی بن هرثمه از مدینه حرکت کرده به بغداد رفت،چون به محلی که به آن یاسریه می گفتند رسید،در آنجا منزل نمود.اسحاق بن ابراهیم به استقبال آن حضرت آمده و شوق و اشتیاق مردم نسبت به آن حضرت و اجتماع آن ها برای دیدن آن حضرت را مشاهده نمود.آن حضرت تا شب در آنجا ماند و شب هنگام به بغداد داخل شده پاسی از آن شب را در بغداد گذرانده و سپس به سامرا رفت (2).

متوکّل عبّاسی در ستمگری و دشمنی نسبت به حضرت امام هادی علیه السّلام بسیار زیاده روی کرد.او آن حضرت را مجبور به اقامت در شهر سامرّا نموده، خانۀ آن حضرت را توسط مأموران امنیتی مورد محاصره قرار داد که حتّی

ص:56


1- (1)) اصول کافی 11/327/1 و به نقل از آن ارشاد/319/2،اعلام الوری/135/2 و به نقل از ارشاد کشف الغمّه/196/3 و به نقل از بعضی از کتب اعیان الشّیعه/295/3 ق 4،و به نقل از آن در حیاة الامام الحسن العسکری/23.
2- (2)) تاریخ یعقوبی/484/2.

تعداد نفس های آن حضرت را نیز شماره می کردند.آنان از ارتباط فقیهان، دانشمندان و پیروان آن حضرت با ایشان جلوگیری می کردند.متوکّل در جنبه های اقتصادی نیز کار را بر حضرت امام هادی علیه السّلام سخت می گرفت.وی هر از گاهی دستور می داد تا خانۀ حضرت امام هادی علیه السّلام را تفتیش نموده و وضعیت زندگی آن حضرت را به وی گزارش نمایند.

از شدت دشمنی متوکّل نسبت به اهل بیت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله همین بس که رسما از زیارت قبر حضرت امام حسین علیه السّلام در کربلا جلوگیری نموده،دستور داد تا قبر شریف آن حضرت را که یکی از مراکز پرتو افشانی انقلابی در جهان اسلام بود خراب نمایند.

همۀ این شرایط تلخ و رویدادهای ناگوار در زمانه ای روی می داد که حضرت امام عسکری علیه السّلام در عنفوان جوانی و اوّل عمر به سر می برد،و این مسائل دل و جان آن حضرت را با اندوه و درد می خراشید.آن حضرت این برهه از زمان را در سایه سار پدر بزرگوار خود به سر می برد و چاره ای جز صبر، تحمّل درد،حسرت و تأسّف نداشت (1).

شهادت پدر بزرگوار آن حضرت یعنی حضرت امام هادی علیه السّلام در سال 254 ه ق اتّفاق افتاد و حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام پس از پدر عهده دار امر امامت و پیشوایی گردید.اما مدّت امامت آن حضرت در میان امامان اهل بیت علیهم السّلام کوتاهترین مدّت امامتی بود که امامی داشته است.این در حالی است که همۀ پیشوایان اهل بیت علیهم السّلام جزء سالمترین مردمان بودند.چه از نظر روحانی و نفسانی و چه از نظر جسمی و بدنی.حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در حالی به شهادت رسید که هنوز دهۀ سوّم از عمر شریف خود را تکمیل نکرده بود.چراکه شهادت آن حضرت در سال 260 ه ق به وقوع

ص:57


1- (1)) .حیاة الامام الحسن العسکری/24.

پیوست (1).بنابراین مدّت امامت آن امام بزرگوار شش سال می باشد.از این امامت کوتاه مدّت می توان دریافت که حاکمان دولت عبّاسی تا چه اندازه از آن حضرت و نقش مؤثّرش در جامعه،رعب و وحشت داشتند.به همین جهت بود که پس از عدم دست یابی به نتیجۀ مطلوب از زندان و فشار و مراقبت کامل از آن حضرت،ناچار شدند تا آن حضرت را در سن جوانی در حالی که بیست و هشت یا بیست و نه سال از عمر بابرکتش می گذشت به وسیلۀ سم به شهادت برسانند (2).

در اینجا لازم است به این نکته اشاره کنیم که آنچه تاریخ از زمانی که امام عسکری علیه السّلام در سایۀ پدر بزرگوار خود حضرت امام هادی علیه السّلام زندگی می کرده و موضع گیری های این دو امام برای ما نقل نموده،از تاریخ ولادت،تاریخ وفات،نسب شریف و حوادث و موضع گیری های کوچک فراتر نمی رود که هیچ تناسبی با نقش سازندۀ آن حضرت در حفظ شریعت و فعالیت در راستای دور کردن امت اسلام از انحراف و روبرو شدن با دشمنی هایی که از ناحیۀ دشمنان،امت اسلام را تهدید می نمود،ندارد.

اما در عین حال مجموعه روایاتی که بعضی از محدّثان برای ما نقل کرده اند به مسائل مهمی از زندگی حضرت امام عسکری علیه السّلام اشاره دارد.خود آن حضرت نیز به سختی شرایط زمان خود این گونه اشاره نموده اند:

هیچ یک از پدرانم به مانند من مبتلا به شک این گروه[شیعیان]در[امامت]آن ها نشده اند (3).

این خود شاهد دیگری بر سختی شرایط سیاسی و اجتماعی بود که این دو امام بزرگوار یعنی حضرت امام هادی و حضرت امام حسن عسکری علیهما السّلام را

ص:58


1- (1)) .ارشاد/315/2 و به نقل از آن بحار الانوار/236/50.
2- (2)) .مناقب آل ابی طالب/422/4.
3- (3)) .تحف العقول/517.

احاطه نموده بود.همین شرایط بود که ایجاب می کرد تا حضرت امام عسکری علیه السّلام در زمان حیات پدر بزرگوار خود جز در حدودی که شرایط اجازه می داد و یا ضرورت اقتضا می نمود که در نزد شیعیان خاص و اصحاب مورد اعتماد منزلت و مقام و امامت آن حضرت بیان شده و بر آن ها اتمام حجّت گردد از جریانات سیاسی و ارتباط با عموم مردم دور نگاه داشته شود.همۀ این ها به این دلیل بود که حضرت امام هادی علیه السّلام می خواست جان آن بزرگوار را از دستبرد طاغوت های بنی عبّاس حفظ نماید.

روایت دیگری که محدّثان در رابطه با جریان وفات برادر حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام که محمّد نام داشت نیز دلیل دیگری است که به روایت قبلی اضافه می شود و دلالت بر سختی شرایطی می کند که حضرت امام هادی و حضرت امام حسن عسکری علیهما السّلام در آن به سر می برده و چه دشمنی ای از جانب حکومت بر آن ها می رفته است،کلینی از سعد بن عبد اللّه به نقل از گروهی از بنی هاشم که از میان آن ها حسن بن حسین افطس نیز بود چنین نقل می کند:آنان روزی که محمّد بن علی بن محمّد از دنیا رفته بود در خانۀ حضرت امام هادی علیه السّلام اجتماع کردند.حضرت امام هادی علیه السّلام آن روز در صحن خانۀ خود جلوس نموده و مردم اطراف آن حضرت را گرفته بودند.راویان می گویند:ما به جز غلامان و مردم عادّی افراد سرشناسی از آل ابی طالب و بنی عبّاس و قریش را که گرداگرد آن حضرت حلقه زده بودند صد و پنجاه نفر تخمین زده بودیم.ناگاه دیدم حسن بن علی علیه السّلام-امام حسن عسکری- گریبان دریده و عزادار وارد شد و در سمت راست پدر بزرگوار خود ایستاد.ما تا آن روز وی را ندیده و نمی شناختیم.پس از مدّتی که وی در کنار پدر بزرگوار خود ایستاده بود حضرت امام هادی علیه السّلام رو به او کرده و فرمودند:

پسرم،خداوند را شکر کن که امر مهمی را در رابطه با تو ایجاد نموده است.

ص:59

حضرت امام عسکری علیه السّلام گریسته و آیۀ استرجاع بر زبان جاری کرده و فرمود:

«الحمد للّه ربّ العالمین،و إیّاه أسأل تمام نعمه لنا فیک و إنا للّه و إنا إلیه راجعون»؛

سپاس خداوند را که پروردگار عالمیان است،و از او می خواهم تا نعمتش را که وجود شما می باشد بر ما تمام کند،و انّا للّه و انّا الیه راجعون.

ما پرسیدیم که این جوان کیست؟گفتند:این جوان،حسن پسر حضرت امام هادی علیه السّلام است و ما در آن زمان سن او را بیست یا کمی بیشتر تخمین زدیم،و از آن روز بود که او را شناختیم و دانستیم که امام هادی علیه السّلام به امر امامت او اشاره کرده و وی را جانشین خود ساخته است (1).

ملاحظه می شود که ناشناخته بودن امام حسن عسکری علیه السّلام در نزد گروهی از مردم و سؤال آن ها در رابطه با وی در چنین مناسبت دردناکی که اعیان مردم در آن حضور داشتند محکمترین دلیل بر میزان مخفی کاری حضرت امام هادی علیه السّلام در رابطه با فرزند بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام می باشد.به ویژه وقتی که می بینیم آن حضرت به سن بیست سالگی رسیده و هنوز شیعیان او را نمی شناسند.

ص:60


1- (1)) .کافی،کتاب الحجّه،باب الاشاره و النّص علی ابی محمّد علیه السّلام،حدیث شمارۀ 8.

بخش دوم

مراحل زندگی حضرت امام عسکری علیه السّلام

زندگی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به دو مرحلۀ مشخّص تقسیم می شود:

مرحلۀ اوّل:ایامی که آن حضرت در سایۀ امامت پدر بزرگوارش حضرت امام هادی علیه السّلام به سر می برد که نزدیک بیست و دو سال می شود و به شهادت پدر بزرگوارش در سال 254 هجری منتهی می گردد.

ما در این بیست سال تصویر کاملی در رابطه با زندگی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در دست نداریم،و تنها حوادث مختصری مانند ترس آن حضرت از خدا در زمان کودکی و یا علاقۀ شدیدی که به دو برادر خود محمّد و حسین داشته و همچنین مصیبت از دست دادن برادرش محمّد یا ازدواج آن حضرت و تصریح حضرت امام هادی علیه السّلام بر امامت وی و بالأخره قضیۀ کفن و دفن حضرت امام هادی علیه السّلام توسّط آن حضرت به دست ما رسیده است.

اما ناچاریم که حوادث زمان حضرت امام هادی علیه السّلام و موضع حضرت امام هادی علیه السّلام در برابر آن ها را به صورت کلی تحلیل نماییم تا بتوانیم با تجزیه و تحلیل آن رویدادها تصویر واضحی از شرایطی که امام عسکری علیه السّلام را در مرحلۀ دوّم زندگی،یعنی مرحلۀ امامت احاطه کرده بود بدست آوریم،تا بدین وسیله بتوانیم مرحلۀ امامت آن حضرت را به خوبی درک نموده و

ص:61

فعالیت های آن حضرت را در آن زمان تحلیل نماییم؛دوران امامتی که کوتاهترین زمان امامت در میان ائمّه بوده و سخت تر از آن در زمان امامت هیچ امامی دیده نشده است.

مرحلۀ دوّم:این مرحله شامل ایّام امامت آن حضرت تا زمان شهادت آن حضرت می باشد که از سال 254 ه ق آغاز شده و به سال شهادت آن حضرت در 260 ه ق منتهی می گردد.این مرحله از زندگی آن حضرت علی رغم کوتاهی زمان،در بردارندۀ حوادثی بسیار مهم است.

حضرت امام عسکری علیه السّلام در این دوره از زندگی خود با خلافت سه تن از خلفای عبّاسی هم زمان بوده است.معتز 255 ه ق،مهتدی 256 ه ق و معتمد 279 ه ق.

میزان اهمیت این برهه از زندگی پربار حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام آنگاه برای ما آشکار می گردد که اهمیت مرحلۀ غیبت حضرت امام عصر علیه السّلام را پیش چشم آوریم،و تصوّر کنیم که بر حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام لازم بود تا تمهیدات لازم را در این برهه از زمان به مرحلۀ اجرا درآورد تا پیروان اهل بیت علیهم السّلام را از مرحلۀ ظاهر بودن به مرحلۀ غیبت منتقل نماید.مرحله ای که باید در خلال آن هم امام معصوم و هم پیروان او،و هم خط رسالی اهل بیت علیهم السّلام از خطر تباهی،فروپاشی و اضمحلال حفظ شود تا شرایط برای قیام ربّانی و کلی اهل بیت علیهم السّلام بر ضد همۀ کاخ های بیداد و طغیان فراهم آید و همۀ اهداف رسالت جاویدان الهی در روی زمین از طریق به وجود آمدن و برپایی دولت عدل جهانی اهل بیت علیهم السّلام محقق گردد.

ص:62

بخش سوم

اشاره

حضرت امام عسکری علیه السّلام در سایه سار پدر

مهاجرت حضرت امام هادی علیه السّلام به همراه فرزند بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام از مدینه در سال 234 ه ق روی داد (1)،و در مدتی که آن امام همام در سامرا سکونت داشتند و بیست سال به طول انجامیده است، حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نیز به همراه آن حضرت در سامرا بوده اند.

پس می توان نتیجه گرفت چون حضرت امام هادی علیه السّلام در سال 254 ه ق به شهادت رسیده اند،حضرت امام حسن عسکری مدت بیست و دو سال از عمر شریف خود را در کنار پدر بزرگوار خود به سر می برده است.

حضرت امام عسکری علیه السّلام نیز در همان شرایط غم انگیز و سختی که حضرت امام هادی علیه السّلام و پیروان آن حضرت در آن می زیسته اند زندگی می کرده است؛شرایط سختی که حکومت بیدادگر زمان بر امام و پیروانش روا می داشت تا تحرکات امام و پیروانش را متوقف ساخته و یا محدود نماید.تا دایرۀ فعالیت مکتب اهل بیت علیهم السّلام گسترش نیافته و آثار آن ها در میان امت اسلامی منتشر نشود.چراکه این فعالیت ها به یقین نتیجه ای جز رودررویی امت اسلام با حکومت ستمگر در پی نداشته است.به همین دلیل بود که همواره در برابر این بزرگواران دست به اعمالی همچون شکنجه و آزار و

ص:63


1- (1)) .تاریخ طبری 519/7.

زندان و تبعید و مراقبت دائم می زد که در طول تاریخ بشریت ابزار کار همۀ حکومت های ستمگر است.

1.کودکی برجسته

روایت شده است که کسی از کنار حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام که در سن طفولیت بوده و در کنار سایر کودکان ایستاده بود گذشت و او را گریان یافت.آن شخص خیال کرد که این پسر بچه از حسرت آنچه دیگر بچه ها دارند می گرید و به همین دلیل است که در بازی آن ها شرکت نمی کند.به همین خاطر به او گفت:می خواهی برای تو هم چیزی بخرم تا با آن بازی کنی؟ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام رو به آن مرد کرده و فرمودند:نه،ما برای بازی کردن آفریده نشده ایم.

آن مرد مبهوت شده و به آن حضرت عرضه داشت:پس برای چه خلق شده ایم؟حضرت امام عسکری علیه السّلام در جواب او فرمودند:برای دانش و عبادت.

آن مرد از آن حضرت پرسید از کجا این حرف را می گویی؟آن حضرت در پاسخ او فرمودند:«از کلام خداوند متعال که می فرماید: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمٰا خَلَقْنٰاکُمْ عَبَثاً؛ آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ایم؟.

آن مرد مات و مبهوت و حیرت زده ماند و خطاب به آن حضرت گفت:تو کودکی کوچک و بیگناهی،اما تو را چه می شود[و از چه چیز هراسانی]؟!!

حضرت امام عسکری علیه السّلام در پاسخ او فرمودند:

از من دور شو.من مادر خود را دیده ام که با هیزم های درشت آتش درست می کرد.

اما آتش جز با هیزم های کوچک برافروخته نمی شد،و من می ترسم که از هیزم های کوچک جهنّم باشم (1).

ص:64


1- (1)) .حیاة الامام الحسن العسکری/22-23 به نقل از جوهرة الکلام فی مدح السّادة الاعلام/155.

و از محمّد بن عبد اللّه روایت شده است که گفت:حضرت امام حسن عسکری در سن کودکی در چاه آبی سقوط کردند.حضرت امام هادی علیه السّلام در حال نماز بوده و زنان فریاد می کردند.هنگامی که امام هادی علیه السّلام از نماز فارغ شدند فرمودند:اشکالی ندارد.ناگاه دیدند که آب چاه آنقدر بالا آمد تا به دهانۀ چاه رسید و حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را دیدند که بر بالای آب بوده و با آب بازی می کند (1).

2.عصر حضرت امام هادی علیه السّلام

حضرت امام هادی علیه السّلام در مدت امامت خویش با پنج تن از خلفای بنی عبّاس هم زمان بوده است.معتصم از سال 220 تا 232 ه ق،متوکّل از سال 232 تا 247 ه ق که در آن سال به دست ترکان کشته شد و پس از او منتصر به خلافت روی کار آمد که مدت خلافت او شش ماه و دو روز بیشتر نبود،سپس مستعین از سال 248 تا 252 ه ق و بیشتر مدت خلافت معتزّ عبّاسی که از 252 تا 255 هجری به طول انجامید،چراکه شهادت حضرت امام هادی علیه السّلام در سال 254 هجری واقع گردیده است (2)،و در همین سال بود که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام عهده دار مسئولیت امامت گردید.

شرایطی که دولت عبّاسی خصوصا بعد از به خلافت رسیدن متوکّل با آن روبرو بود به راستی شرایط سختی بود و این شرایط از نشانه های ضعف آن دولت به شمار آمده و سرآغازی بر انحلال و فروپاشی این دولت به حساب می آید،جنگ های داخلی و خارجی از یک سو و نزاع و جدال بین فرزندان

ص:65


1- (1)) .الخرائج و الجرائح 36/451/1 و به نقل از آن بحار الانوار 274/50.
2- (2)) .تاریخ طبری/7 رویدادهای سال 234 و سال 254 ه ق.

خلفا برای به دست آوردن کرسی قدرت از دیگر سوی،به این امر دامن می زد؛ همچون نزاعی که میان مستعین و معتزّ درگرفت و به خلع مستعین و خلافت معتزّ در سال 252 ه ق منجرّ گردید (1).هرکدام از این جنگ ها و جدال ها تأثیری مستقیم در ایجاد ضعف و فروپاشی در دولت عبّاسی داشت.

رویدادها و حوادث داخلی نیز در فعالیت های خوارج نمود پیدا می کرد؛ گروهی که دارای فعالیتی قوی و تأثیرگذار بوده،همواره با مال و سلاح پشتیبانی شده،رهبر آنان«مادر شاری»بود،البتّه انقلاب ها و شورش های علوی نیز در کنار جنگ و جدال افرادی که بر سر قدرت نزاع می کردند مزید بر علّت بود.

علاوه بر همۀ این ها دولت عبّاسی در آن روزگار از وضعیت بد اقتصادی که نتیجۀ ریخت و پاش و اسراف بزرگان دربار،وزرا و اطرافیان آنان بود نیز، رنج می برد.در زمان متوکّل دستور انهدام مقبرۀ حضرت امام حسین علیه السّلام در کربلا از سوی وی صادر گردید (2)،و مانع کسانی شدند که به زیارت آن حضرت می رفتند.چراکه متوکّل همواره آشکارا به دشمنی با آل ابی طالب می پرداخته و آنان را از خود می راند.اما در تاریخ هیچ موضع گیری از حضرت امام هادی علیه السّلام در رویارویی با همۀ این پیشامدها ذکر نشده است و می توان به تعبیر صاحب کتاب تاریخ الغیبة الصّغری این گونه گفت که:«در رابطه با موضع گیری حضرت امام هادی علیه السّلام در برابر خلفا به جز اخبار بسیار کمی از موضع آن حضرت در برابر متوکل چیزی به دست ما نرسیده است (3).

حضرت امام هادی علیه السّلام در میان اهل مدینه دارای مقام و منزلتی والا و بلند

ص:66


1- (1)) .تاریخ یعقوبی 476/2.
2- (2)) .تاریخ ابن الوردی 216/1.
3- (3)) .تاریخ الغیبة الصغری/117.

بوده است.چراکه آن حضرت با آنان رابطه ای بسیار مستحکم داشته و همواره به آنان نیکویی می کرده است.هنگامی که متوکّل آن حضرت را از مدینه احضار نمود و در سال 234 ه ق یحیی بن هرثمه را برای بردن حضرت امام هادی علیه السّلام از مدینه به سامرا مأمور کرد،اهل مدینه بسیار مضطرب شده،ضجّه و ناله سر دادند.خود یحیی بن هرثمه این جریان را چنین بیان کرده است:

«من برای انجام این مأموریت به شهر مدینه رفتم.هنگامی که وارد شهر مدینه شدم دیدم مردم شهر که فهمیده بودند مأموریت من در رابطه با امام هادی علیه السّلام چیست و می ترسیدند در این سفر چشم زخم و گزندی به آن حضرت برسد،ضجّه و نالۀ بسیاری سر دادند.بدان سان که تا آن زمان،مردم مدینه چنین ضجّه و ناله ای در شهر نشنیده بودند،تو گویی که همۀ دنیا به جوش و خروش آمده بود.چراکه حضرت امام هادی علیه السّلام همواره ملازم مسجد و محراب بوده و همیشه به اهل شهر مدینه نیکویی روا می داشت و هیچگاه به سمت دنیا و زیورهای آن میل و رغبت از خود نشان نمی داد.من سعی کردم مردم را آرام کنم و برای آنان سوگند یاد کردم که من در رابطه با آن حضرت هیچ دستور ناپسندی ندارم و بر آن حضرت هیچ باکی نیست،سپس خانۀ آن حضرت را جستجو کردم،اما در خانۀ او به جز قرآن،دعا و کتاب های علمی چیز دیگری نیافتم.اینجا بود که آن حضرت در چشم من بسیار بزرگ جلوه گر گردید» (1).

این روایت می تواند،حجم نقشی را که حضرت امام هادی علیه السّلام در مدینه ایفا می کردند به خوبی برای ما روشن نماید.نقشی که نتیجۀ آن حصول روابط

ص:67


1- (1)) .تذکرة الخواص/360 به نقل از دانشمندان علم سیره.

و پیوندهای قوی و محکمی بود که امت را به آن حضرت و حضرت را به امت متصل می نمود.شاید هم متوکّل به همین مطلب واقف شده بود و همین امر باعث شد تا آن حضرت را از مدینۀ منوّره دور کرده و به شهر سامرا انتقال دهد.

زیرا سامرا شهری بود که عبّاسیان خود آن را بنا نهاده و معروف بود که مردم آن شهر-که اغلب آن ها از ترکان بودند-همواره مایل به عبّاسیان بوده،همواره در پی قدرت و قدرتمندان حکومتی بوده اند.

3.موضع گیری های امام هادی علیه السّلام در برابر رویدادها

اشاره

هنگامی که به برنامه های متوکّل عبّاسی در برابر حضرت امام هادی علیه السّلام دقت می کنیم متوجّه می شویم که حرکت شخص حضرت امام هادی علیه السّلام و قیام آن حضرت به مسئولیت هایشان در قبال امت از سویی و پیروان خاص آن حضرت-که همان افراد مؤمن به مرجعیت فکری و روحی آن حضرت بودند -از سویی دیگر،حرکتی محدود بوده که همواره حدود آن را میزان مراقبت و فشار هیأت حاکم نسبت به ایشان و پیروانشان مشخص می نماید.

امام هادی علیه السّلام همان راهی را در پیش گرفتند که پدران بزرگوار آن حضرت علیهم السّلام آن راه را در پیش داشتند،و مطابق با مصالح والای رسالت اسلامی به همان مقدار که شرایط عام و خاص جامعه به آن حضرت اجازه می داد دست به اقدامات می زدند.مصلحت جامعۀ اسلامی،از یک سو عبارت بود از حفظ مفاهیم رسالت اسلامی و از سویی دیگر جلوگیری از افتادن پیروان و نزدیکان آن حضرت در انحرافات یا دام هایی که دستگاه عبّاسی برای آن ها می گسترد.

اکنون می توانیم موضع گیری های امام هادی علیه السّلام را در دو مسیر

ص:68

تصویر نماییم:

مسیر اوّل:اثبات حق و نقد باطل در گسترۀ امت اسلام،چه در سطح دستگاه حاکم یا در سطح عامۀ مردم.

حضرت امام هادی علیه السّلام در این مسیر تا آنجا پیش رفت که یحیی بن اکثم به متوکّل گفت:«پس از مسائلی که امروز از او پرسیدیم و جواب های دندان شکنی که او به ما داد دیگر خوش نداریم که با او وارد میدان مناظره و بحث علمی شویم.زیرا معلوم شد که از این پس،هیچ سؤالی از وی پرسیده نمی شود مگر این که وی به جواب آن کاملا آگاه است و این کار،دانش او را آشکار کرده،موجب تقویت رافضیان می گردد» (1).

مسیر دوّم:محافظت کامل از اصحاب،رعایت مصالح آن ها،بر حذر داشتن ایشان از افتادن در دام های حکومت عبّاسی و یاری رساندن به آنان در مخفی داشتن فعالیت ها و بر حذر بودن از حرکت های حساب نشده (2).

حال می توانیم با بررسی بعضی از حوادثی که حضرت امام هادی علیه السّلام با آن ها روبرو بوده و برنامه هایی که در قبال آن حوادث به کار بسته است به تصویر واضحی از موضع گیری های حضرت امام هادی علیه السّلام دست یابیم و فراتر از آن،به تصویر واضحی از شرایط کلی آن زمان دست یافته و آن ها را با دقت مورد بررسی قرار دهیم تا از خلال این بررسی حرکت کلی ائمّۀ اطهار و موضع گیری های مخصوص هر امام را دریابیم.

ص:69


1- (1)) .المناقب 437/4.
2- (2)) .الغیبة الصّغری/118.
امام هادی علیه السّلام و متوکّل عبّاسی

گروهی در نزد متوکّل،از حضرت امام هادی علیه السّلام سعایت کردند و به او خبر دادند که در منزل آن حضرت نامه ها،اسلحه ها و شواهد دیگری مبنی بر این که وی در صدد گرفتن حکومت می باشد موجود است.به همین سبب،متوکّل شبانه گروهی از ترکان را مأمور کرد تا غافلگیرانه بر منزل امام هادی علیه السّلام هجوم آورند.هنگامی که آن ها به منزل حضرت امام هادی علیه السّلام هجوم آوردند وی را در خانه تنها یافتند،در حالی که رو به قبله نشسته و قرآن می خواند.آنان مشاهده کردند که آن حضرت بر روی خاک نشسته و زیر پای آن حضرت فرشی وجود ندارد.آنان حضرت امام هادی علیه السّلام را با همان حالت دستگیر کرده و در دل تاریک شب به نزد متوکّل آوردند،و آن حضرت را در مجلس شراب متوکّل و در حالی که جام شرابی نیز در دست او بود در برابر او به پا داشتند.هنگامی که متوکّل آن حضرت را دید وی را احترام کرده و در کنار خود نشاند،چراکه در منزل آن حضرت هیچ یک از مدارکی که سعایت کنندگان خبر داده بودند یافت نشده بود و متوکّل دلیلی برای خرده گیری بر امام هادی علیه السّلام نداشت.در این حال جام شرابی که در دست داشت به حضرت امام هادی علیه السّلام تعارف کرد.

حضرت امام هادی علیه السّلام رو به متوکّل کرده و فرمودند:ای امیر مؤمنان،هرگز خون و گوشت من با شراب آمیخته نشده است.پس مرا از این امر معاف بدار.متوکّل آن حضرت را معاف کرده و گفت:پس شعری بخوان تا مرا خوش آید.

حضرت امام هادی علیه السّلام رو به متوکّل کرده و فرمودند:«من خیلی کم شعر می خوانم».

متوکّل گفت:حتما باید شعری بخوانی.اینجا بود که حضرت امام

ص:70

هادی علیه السّلام این اشعار را خواندند:

«آنان در حالی که مردانی جنگ آزموده پاسشان می داشتند بر بالای قلّۀ کوه ها خوابیدند،اما آن قلّه ها نیز نتوانست آن ها را در برابر اژدهای مرگ در امان دارد.»

«آنان پس از آن عزت از پناهگاه های امنشان پایین آورده شدند و در حفره هایی قرار داده شدند که بد جایگاهی بود.»

«پس از این که آنان در قبر قرار گرفتند فریاد زننده ای آن ها را ندا کرد که تخت و تاج و زیورآلات شما کجاست؟.»

«کجاست آن صورت های نازپرورده ای که همواره در پشت پرده ها و پیرایه ها بود؟.»

«آنگاه وقتی که این سؤال ها از آن ها می شود به جای آن ها قبر به پاسخ می آید که:آن صورت ها اکنون محل جنگ و جدال کرم ها شده است»

«چه طولانی بود عمری که آنان در آن فقط خوردند و آشامیدند،اما اکنون پس از آن خوردن طولانی خود خوراک مور و مار شدند.»

«و چه دیر زمانی که خانه هایی ساختند تا آن ها را از دشمن محافظت نماید،اما خانه ها و اهل و عیال را ترک گفته و به سرای دیگر منتقل شدند.»

«و چه دیر زمانی که اموال را گنج نموده و برای روز مبادا ذخیره کردند اما همۀ آن اموال و دارایی ها را برای دشمنان خویش گذاشتند و از این سرا کوچ کردند.»

«اکنون خانه های آن ها به صورت ویرانه هایی غیرمسکونی درآمده است و

ص:71

ساکنان آن خانه ها به سوی گورها کوچیده اند.» (1)

در اینجا بود که متوکّل بسیار گریست،تا آنجا که اشک هایش ریش او را خیس کرد،تمام کسانی که در مجلس او بودند نیز گریه کردند.آنگاه دستور داد تا بساط شراب را جمع کردند و گفت:ای ابو الحسن،آیا قرضی داری؟ حضرت امام هادی علیه السّلام فرمودند:آری،چهار هزار دینار.متوکّل دستور داد تا این مبلغ را به آن حضرت بدهند و ایشان را محترمانه به خانه بازگردانند (2).

موضع گیری های حضرت امام هادی علیه السّلام از سویی مطابق با موقعیت امامت آن حضرت و از دیگر سوی منطبق با شرایط سیاسی و اجتماعی ای که آن حضرت و پیروانش را احاطه کرده بود تنظیم می گردید.

حضرت امام هادی علیه السّلام همواره در صدد بود تا هرگاه فرصتی پیش بیاید بر همه اتمام حجّت نموده و حق را به پا دارد.روایت شده است که روزی مردی نصرانی به خانۀ حضرت امام هادی علیه السّلام آمده و قدری پول برای آن حضرت آورده بود.خادم از خانه خارج شد و به او گفت:آیا تو یوسف بن یعقوب هستی؟او گفت:آری.خادم گفت:پیاده شو و در دهلیز خانه بنشین،نصرانی از

ص:72


1- (1)) . باتوا علی قلل الأجبال تحرسهم غلب الرجال فما أغنتهم القلل و استنزلوا من بعد عز من معاقلهم فاودعوا حفرا یا بئس ما نزلوا ناداهم صارخ من بعد ما قبروا أین الأسرة و التیجان و الحلل أین الوجوه التی کانت منعمة من دونها تضرب الأستار و الکلل فأفصح القبر عنهم حین ساءلهم تلک الوجوه علیها الدود یقتتل قد طالما أکلوا یوما و ما شربوا فأصبحوا بعد طول الأکل قد اکلوا و طالما عمّروا دورا لتحصنهم ففارقوا الدور و الأهلین و انتقلوا و طالما کنزوا الأموال و ادّخروا فخلّفوها علی الأعداء و ارتحلوا أضحت منازلهم قفرا معطّلة و ساکنوها الی الأجداث قد رحلوا
2- (2)) .مروج الذّهب 11/4 به نقل از مبرّد،شاید نقل ابن خلّکان در وفیات الاعیان 434/2 هم به نقل از مبرّد باشد،و به نقل از مسعودی سبط در تذکرة الخواص/323.

این که خادم اسم او و اسم پدرش را می دانست تعجب کرد.چراکه او هرگز بر امام هادی علیه السّلام داخل نشده و در آن شهر هم کسی او را نمی شناخت.سپس خادم خارج شد و گفت:آن صد دیناری که در کاغذی پیچیده و در آستین گذاشته ای بده،نصرانی پول ها را درآورد و به خادم داد.سپس بر حضرت امام هادی علیه السّلام داخل شد و آن حضرت از او خواستند به راه حق و حقیقت برگشته و به دین مبین اسلام داخل شود.هنگامی که امام به او فرمودند:«ای یوسف،آیا هنوز وقت آن نرسیده است تا هدایت شوی؟»یوسف پاسخ داد:ای مولای من،به اندازه ای دلیل و برهان برای من ظاهر شده است که اگر کسی اهلیت داشته باشد برای او کافی است،حضرت امام هادی علیه السّلام به او فرمودند:«هیهات، تو مسلمان نمی شوی.اما به زودی فلان پسر تو مسلمان می شود و از شیعیان ما خواهد بود» (1).

حضرت امام هادی علیه السّلام و وزیر منتصر

روایت شده است که روزی حضرت امام هادی علیه السّلام در ایام وزارت احمد بن خصیب به همراه او حرکت می کرد.حضرت امام هادی علیه السّلام کمی آهسته تر از او حرکت می کرد و بنابراین وی جلوتر از امام هادی علیه السّلام می رفت.ابن خصیب برگشته و به امام هادی گفت:قربانت شوم،تندتر راه بیا،حضرت امام هادی علیه السّلام فرمودند:«تو مقدّم هستی» (2).راوی گوید:چهار روز بیشتر نگذشت که ابن خصیب از وزارت برکنار شده،زنجیر در پایش قرار گرفت و اندکی بعد کشته شد (3).

ص:73


1- (1)) .الخرائج و الجرائح 3/396/1 ب 11،و به نقل از آن کشف الغمّه 182/3.
2- (2)) .در زبان عربی کلمۀ«مقدم»به فتح دال به یک معنی،کنایه از شخصی است که برای مجازات- خصوصا اعدام-به محل اجرای حکم آورده می شود.
3- (3)) .اصول کافی 6/501/1 و به نقل از آن ارشاد 306/2،و اعلام الوری 116/2 و به نقل از ارشاد

ابن خصیب از ظالمان و جباران روزگار بود.منتصر او را به وزارت برگزید.اما هنگامی که وی به ظلم و ستم مشهور شد از کار خود پشیمان شد.

نمونه ای از رفتار ظالمانۀ او این است که روزی سوار بر اسب حرکت می کرد.

شخص ستمدیده ای به قصد تظلّم رکاب او را گرفت و قصۀ خود را باز گفت.

وی پای خود را از رکاب بیرون آورده و چنان به سینۀ آن مظلوم کوبید که او را کشت.مردم این قصّه را دهان به دهان نقل کردند و یکی از شاعران این شعر را در رابطه با این قصّه سرود:

«به خلیفه بگو ای پسر عموی محمّد،وزیر خود را افسار کن چراکه او لگدپران است»

«او را دربارۀ لگد انداختن به سوی مردمان مورد سؤال قرار بده و اگر طالب مال هستی بدان که وزیر تو اموال بسیاری دارد» (1)

امام هادی علیه السّلام و هماوردی علمی

مبارزۀ حکومت با حضرت امام هادی علیه السّلام به برنامه ریزی های سرکوبگرانه منحصر نبود،بلکه هر از گاهی سعی می کردند تا در مجالس عمومی حضرت امام هادی علیه السّلام را به وسیلۀ سؤالات سخت علمی که واعظان و عالمان درباری برای آن حضرت طرح می کرده و با آن حضرت به مناظره و محاجّه می پرداختند،به زحمت بیندازند تا بلکه آن حضرت عاجز شده و مقام علمی آن حضرت زیر سؤال برود.

ص:74


1- (1)) .مروج الذّهب 48/4،الکامل فی التّاریخ 311/5. قل للخلیفة یا ابن عم محمد أشکل وزیرک انه رکال أشکله عن رکل الرجال فان ترد مالا فعند وزیرک الأموال

البتّه ناتوانی فقیهان حکومتی از حل مشکلات فقهی جدیدی که برای دولت اسلامی پیش می آمد نیز عامل دیگری بود تا خلیفه مسائل را با حضرت امام هادی علیه السّلام مطرح نماید.روایت شده است که مردی نصرانی به نزد متوکّل آمد که با زنی مسلمان زنا کرده بود،متوکّل می خواست تا بر او حدّ جاری کند، مرد نصرانی که اوضاع را خطرناک دید فورا مسلمان شد،یحیی بن اکثم که در آن زمان قاضی القضاه بود گفت:ایمان این مرد نصرانی هم شرک او و هم گناه او را از بین برد،یکی دیگر از فقیهان حکومتی گفت:باید سه حدّ بر او جاری شود،و هرکدام از آن فقیهان نظری دادند.هنگامی که متوکّل این اختلاف را در میان فقها دید دستور داد تا نامه ای به حضرت امام هادی علیه السّلام نوشته و این مشکل را از آن حضرت بپرسند.هنگامی که حضرت امام هادی علیه السّلام نامه را خواندند در پاسخ نوشتند:«آنقدر شلاّق بخورد تا بمیرد».یحیی بن اکثم و فقیهان سامرا این حکم را انکار کردند و گفتند:ای امیر المؤمنین،از او علّت این حکم را سؤال کن،چراکه این حکم،حکمی است که در قرآن مجید نیامده و سنّتی هم در رابطه با آن وجود ندارد.

متوکّل به حضرت امام هادی نامه ای نوشت که در آن آمده بود:فقیهان این حکم را انکار کرده و گفته اند:سنّت بر این حکم قائم نشده است،و در قرآن نیز آیه ای بر مدلول آن وجود ندارد،پس برای ما بیان کن که به چه دلیل حکم کرده ای این مرد آنقدر شلاّق بخورد تا بمیرد؟!

حضرت امام هادی علیه السّلام در پاسخ نوشتند:

«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم فَلَمّٰا رَأَوْا بَأْسَنٰا قٰالُوا آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنٰا بِمٰا کُنّٰا بِهِ مُشْرِکِینَ* فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمٰانُهُمْ لَمّٰا رَأَوْا بَأْسَنٰا »؛

پس چون سختی[عذاب]ما را دیدند گفتند:«فقط به خدا ایمان آوردیم و بدانچه با

ص:75

او شریک می گردانیدیم کافریم*و[لی]هنگامی که عذاب ما را مشاهده کردند، دیگر ایمانشان برای آن ها سودی نداد (1).پس متوکّل دستور داد تا آن مرد را آنقدر تازیانه زدند که مرد (2).

حضرت امام هادی علیه السّلام و فتنۀ خلق قرآن

در زمان حکومت مأمون عبّاسی از جانب دستگاه حکومت به مسألۀ خلق قرآن دامن زده شد.دستگاه حکومتی عبّاسی از این عمل چند منظور داشت.

یکی این که امت را از دل مشغولی ها و اهداف اصلی خود دور کنند؛دیگر این که به واسطۀ این اختلاف،شکاف میان فرزندان امت اسلام را عمیق کرده و توسعه بخشند،تا این اختلاف و مشغول شدن به خود،آنان را از فکر کردن به مبارزه با حاکم منحرفی که همۀ رفتارها و اقداماتش از شریعت اسلامی به دور بود باز دارد.فایدۀ دیگر مسأله خلق قرآن این بود که هیأت حاکم از این قضیه برای مبارزه با دشمنان خود استفاده می کرد،زیرا به این بهانه،دامی برای شناخت نیروهای مخالف نهاده،سپس سعی در کمرنگ و محدود کردن نقش آن ها در جامعه می نمود.

حضرت امام هادی علیه السّلام به شیعیان خود در بغداد نامه ای نوشت و آن ها را از داخل شدن در مسألۀ خلق قرآن و همراهی با کسانی که در این گونه مسائل به بحث می پردازند بر حذر داشت،و بدین وسیله آثار منفی که ممکن بود دامنگیر آنان شود از ایشان دور می کرد.چه بسا ممکن بود که شیعیان با وارد شدن در این عرصه ها به عملیات سرکوبگرانۀ حکومت مبتلا گردند.این نامه از آن

ص:76


1- (1)) .غافر/84-85.
2- (2)) .مناقب آل ابی طالب 437/4.

حضرت روایت شده است:

«بسم اللّه الرحمن الرحیم،عصمنا اللّه و ایاک من الفتنة فإن یفعل فاعظم بها نعمة و إلاّ یفعل فهی الهلکة.نحن نری ان الجدال فی القرآن بدعة اشترک فیها السائل و المجیب فتعاطی السائل ما لیس له و تکلف المجیب ما لیس علیه، و لیس الخالق إلاّ اللّه و ما سواه مخلوق،و القرآن کلام اللّه لا تجعل له اسما من عندک فتکون من الضالّین.جعلنا اللّه و إیاک من الذین یخشون ربهم بالغیب و هم من الساعة مشفقون».

به نام خداوند بخشندۀ مهربان،خداوند ما و شما را از فتنه دور نگه دارد،که اگر این کار را انجام بدهد بسیار نعمت بزرگی به ما عنایت کرده است.و اگر این کار را نکند هلاک شده ایم.ما جدال در مسألۀ قرآن را بدعتی می دانیم که هم سؤال کننده و هم جواب دهنده در آن شریک هستند.چراکه سؤال کننده چیزی را می پرسد که به او مربوط نیست و جواب دهنده را به جوابی وامی دارد که برای دادن آن جواب وظیفه ای ندارد،و هیچ خالقی به جز خداوند وجود ندارد،و آنچه به جز او هست همه مخلوق اند و قرآن کلام خداست.برای این کلام خدا اسمی از نزد خود نگذار، چراکه در این صورت از گمراهان خواهی شد.خداوند ما و تو را از کسانی قرار دهد که از پروردگارشان در نهان می ترسند و از قیامت هراسناک اند (1).

این مسألۀ ساختگی در زمان حکومت مأمون،معتصم و واثق ذهن امت اسلام را همواره به خود مشغول داشته بود،جواب حضرت امام هادی علیه السّلام بسیار تعیین کننده و رسا بوده و شیعیان خود را از افتادن در دام های هیأت حاکم دور کرده و آن ها را با دین سالم از این فتنه خارج می نمود،حضرت امام

ص:77


1- (1)) .امالی شیخ صدوق/489.

هادی علیه السّلام همواره مترصّد رویدادها و پدیده هایی بود که حیات عموم جامعۀ اسلامی را با تهدید مواجه می ساخت،و در هریک از آن ها-به صورت خاص -موضع گیری خاص آن را به کار می برد تا شیعیان خود را از لغزشگاه های انحراف و وارد شدن در بسیاری از مسائل که جز آشکار شدن هویّت شیعی آن ها و در نتیجه افتادن در دام های هیأت حاکم و سرکوب و شکنجه و زندان فایدۀ دیگری در برنداشت جلوگیری نماید.

امام هادی علیه السّلام با اصحاب و شیعیانش

زندگی حضرت امام هادی علیه السّلام آمیخته با حوادث تلخی بود.چراکه در آن زمان جنگ بر سر قدرت در شدیدترین وضع خود بین فرزندان هیأت حاکم از یک سو و بین امیران و فرماندهان ترک و غیر ترک که در به دست گرفتن حکومت طمع بسته بودند از سوی دیگر درگرفته بود.نتیجۀ این جنگ و جدال این بود که در این شرایط،حضرت امام هادی علیه السّلام و عموزادگان و پیروان آن حضرت متحمّل آزار و شکنجۀ زیادی گردیدند.چراکه هرکدام از آن جدال کنندگان بر سر قدرت،آن حضرت را به عنوان رهبر جبهۀ مخالفان حکومت می دانست.حاکمان عبّاسی اگرچه در میان خود سخت بر سر قدرت درگیر بودند،اما همۀ آن ها به یک اندازه از حضرت امام هادی علیه السّلام وحشت داشتند.آنان،آن حضرت را سرور اهل بیت و پیشوای امت و دارای نفوذ کلمه در میان مردم می دانستند.

حضرت امام هادی علیه السّلام نیز به عنوان مرجع فکری و روحی جامعۀ شیعه و با هدف ایمن سازی مؤمنان در برابر انحرافات فکری،همواره نقش تربیت، راهنمایی و آماده سازی آنان را دنبال می نمود.آن حضرت همواره آنان را از

ص:78

وارد شدن در بسیاری از مسائل که وارد شدن در آن ها باعث کشف هویت آن ها و ارتباطشان با امام علیه السّلام می گردید منع می نمود.چراکه کشف این هویت و ارتباط باعث می شد که آن ها در معرض گرفتار شدن در چنگال عقوبت و شکنجۀ هیأت حاکم قرار گیرند.چراکه اگر عمال حکومت به ارتباط نزدیک و موالات کسی با این خاندان پی می بردند آن شخص عاقبتی جز زندان و یا کشته شدن نداشت،چنان که این مسأله در رابطه با ابن سکّیت و دیگرانی غیر از او اتّفاق افتاد.

کسانی که این برهه از تاریخ را که به عصر عبّاسی دوّم معروف شده است مطالعه کرده اند،اگرچه دولت عبّاسی را در این دوره به ضعف سیاسی و اداری توصیف نموده اند،اما بر این نکته تأکید دارند که حاکمان دولت عبّاسی علیرغم تمام ضعف هایی که داشتند در مراقبت شدید از امام و اصحاب او کوتاهی نمی کردند،تا بدین وسیله دایرۀ فعالیت امام علیه السّلام را محدود کرده و نگذارند تأثیر فعالیت های آن بزرگوار به اقشار مختلف امت برسد.به همین دلیل است که می بینیم حضرت امام هادی علیه السّلام بیشتر وقت و تعلیمات خود را به شیعیان و موالیان خود اختصاص می داد و در عین حال مترصّد فرصت هایی بود که در آن فرصت ها بتواند به موضع گیری هایی بپردازد که نشان دهندۀ نقطه نظر اسلام در وقایع و رویدادها و بیان کنندۀ میزان دوری حاکمان عبّاسی از پیاده کردن تعالیم واقعی اسلام باشد.چراکه عباسیان در قلّۀ انحراف و فرو رفته در گنداب لهو و هرزه درایی بودند.

موضع گیری های امام هادی علیه السّلام در برابر رویدادها،متناسب با شرایط زمان خود بوده است.آن حضرت راهنمایی ها و تعلیمات خود را با احتیاط و دقت و مخفی کاری کامل به شیعیان و اصحاب خود می رسانده است.

ص:79

و شاید بتوان مهمترین و روشنترین موضع گیری حضرت امام هادی علیه السّلام را در این جنبه به حسب آنچه از اسناد موثّق تاریخی به دست ما رسیده است موضع گیری آن حضرت در مقابل توطئۀ متوکّل برای ضربه زدن به آن حضرت از طریق برادرش موسی باشد؛آنجا که متوکّل با توطئۀ بعضی از همنشینان خود،«موسی»برادر حضرت امام هادی علیه السّلام را از مدینه به سامرا دعوت کرد تا با نشاندن او در مجلس لهو و لعب خود شایع کند،که حضرت امام هادی علیه السّلام در نزد متوکّل نشسته و در شرب خمر و لهو و لعب با او همدم و همراه است.

اما حضرت امام هادی علیه السّلام به همراه کسانی که به استقبال برادر آن حضرت رفته بودند حرکت کرد و قبل از این که برادرش سخنی گفته باشد وی را از عاقبت شوم توطئۀ متوکّل آگاه کرد و به وی خبر داد که او هرگز با متوکّل در مجلسی که متوکّل قصد آن را دارد بر سر یک سفره نخواهد نشست،و چنین شد که امام علیه السّلام خبر داده بودند،چراکه متوکّل پیش از برقراری آن مجلس به قتل رسید (1).

رسیدگی حضرت امام هادی علیه السّلام به شیعیان و برآوردن نیاز آنان

حضرت امام هادی علیه السّلام نامه ای به محمد بن فرج رخجی نوشتند که در آن آمده بود:«به امور خود سروسامان ده و آمادۀ امر مهمی باش»،محمّد بن فرج گوید:من مشغول رتق و فتق امور خود شدم و نمی دانستم که منظور آن حضرت از نامه ای که نوشته است چیست،تا این که فرستاده ای از طرف حکومت بر من وارد شده،مرا دستگیر کرده و با غل و زنجیر از شهرم حرکت

ص:80


1- (1)) .اصول کافی 8/502/1،و در چاپ دیگر 9/2 و به نقل از آن ارشاد 307/2،اعلام الوری 121/2 -122،و به نقل از ارشاد کشف الغمّه 171/3.

داده و تمام اموال و دارایی های مرا مصادره کردند.

می بینیم حضرت امام هادی علیه السّلام در زندان نیز از حمایت این مرد دست برنداشته و در نامه ای بشارت آزادی او را از زندان داده و او را چنین سفارش کردند:«در ناحیۀ کرانۀ غربی فرود نیا».

وی گوید:هنگامی که این نامه را خواندم در دل گفتم:عجیب است!!امام هادی علیه السّلام در حالی چنین مطلبی را برای من می نویسد که من در زندان به سر می برم اما چند روزی نگذشت که مشکلم برطرف شد،دست و پای مرا باز کرده و از زندان آزادم کردند (1).

از همین قبیل است قضیۀ یکی دیگر از اصحاب آن حضرت که توسط دستگاه عباسی متحمل ضرر مالی شده است؛وی گوید:روزی به نزد حضرت امام هادی علیه السّلام رفته و به آن حضرت عرضه داشتم:متوکّل تنها به این خاطر که می داند من با شما ارتباط دارم،حقوق مرا قطع نموده و جز این،اتّهام دیگری ندارم،حال سزاوار است که بر من لطف و کرم کنی و در نزد او وساطت کنی تا حقوق مرا وصل کند.امام هادی علیه السّلام فرمودند:ان شاء اللّه حاجتت برآورده است.

چون شب فرا رسید،فرستادگان متوکّل پی درپی به در خانۀ من آمده احضارم می نمودند.من در همان شب به نزد متوکّل رفته،او را در رختخوابش دراز کشیده یافتم.متوکّل در همان حال به من گفت:ای ابو موسی به ما سر نمی زنی و خود را از خاطر ما می بری.چه مقدار از بابت حقوق از ما طلب داری؟

گفتم:فلان صله و فلان پول و چون قدری از طلب خود را یادآوری نمودم دستور داد تا آن مبلغ و به اندازۀ همان مبلغ اضافه به من دادند،پس از این که از

ص:81


1- (1)) .اصول کافی 5/500/1،به نقل از آن،ارشاد 306/2،اعلام الوری 115/2،به نقل از ارشاد،کشف الغمة/170.

نزد او خارج شدم به وزیرش فتح گفتم:آیا حضرت امام هادی علیه السّلام اینجا آمده یا نامه ای برای متوکّل نوشته است؟فتح پاسخ داد:خیر.ابو موسی گوید:بر حضرت امام هادی علیه السّلام داخل شدم.آن حضرت تا مرا دیدند فرمودند:«ای ابو موسی،این چهره،چهرۀ رضایتمندی است»،عرض کردم:ای سیّد و آقای من،به من گفته شده که شما اصلا به نزد متوکّل نرفته و از او چیزی نخواسته اید.

آن حضرت در پاسخ فرمودند:

خداوند متعال می داند که ما هیچگاه در کارهای مهم جز به او پناه نبرده و در ناملایمات جز بر او توکّل نمی کنیم.ما نیز عادت کرده ایم که همواره دست حاجت به سوی آن درگاه مقدس دراز کرده و اجابت را تنها از او بخواهیم،و می ترسیم که اگر ما از این کار رو برگردانیم،اجابت نیز از دعای ما برداشته شود (1).

حضرت امام هادی علیه السّلام دائما از اوضاع و شرایطی که شیعیان و اصحاب حضرت در آن می زیسته اند آگاهی کامل داشته و به جهت همین اطلاع از بدی شرایط اقتصادی و سیاسی،همواره در راه کم کردن فشار از شیعیان تلاش می کرده اند.آن حضرت می دانستند که حکومت عبّاسی آن چنان کار را بر ایشان تنگ گرفته،شرایط دشواری برایشان می آفریند که آنان را از هرگونه تحرک و عمل باز می دارد،چه رسد به این که بخواهند از نظر اقتصادی و سیاسی به جنگ و درگیری با دستگاه حاکم بپردازد و حضرت امام هادی علیه السّلام در نظر داشتند برای تقویت شیعیان در برابر چنین اوضاعی به اقداماتی از این دست بپردازند:

ص:82


1- (1)) .امالی طوسی/555/285،به نقل از آن مناقب آل ابی طالب 422/4.

1.تقویت ارتباط و توجّه آنان با خداوند متعال.

2.برآوردن نیازهای شخصی آنان.

3.بازگرداندن اعتماد به نفس آنان برای پایداری در راه یاری حق و مبارزه با باطل.

4.محکم کردن ارتباط شیعیان با شخص آن حضرت به جهت گرفتن دستورات و مسائل دینی و سیاسی به صورت مستقیم یا از طریق افراد راستگویی که امام علیه السّلام شیعیان را به برقرار کردن رابطه با آنان سفارش می کردند.

امام هادی علیه السّلام و غالیان

در زمان حضرت امام هادی علیه السّلام اشخاص و گروه هایی بروز کردند که مردم را به آراء و نظریات و جهت گیری هایی خاص به خود دعوت می کردند و با این کار قصد داشتند تا مردمان ساده دل را گول زده،از رهبری حضرت امام هادی علیه السّلام برگردانده و در معتقدات آن ها ایجاد شک کنند تا بدین وسیله بتوانند حرکت شیعه را مختل کرده و دایرۀ تأثیرگذاری آنان را محدود نمایند.

بعید نیست که در پشت صحنۀ بعضی از این افکار و مجموعه ها دست ایادی حکومت دیده شود.چراکه مهمترین هدف آنان ضعیف کردن حرکت امام علیه السّلام و تنگ کردن دایرۀ اثرگذاری افکار آن حضرت در برابر افکار بدعت آموز،ویرانگر و ضد اسلامی حکومت بوده است.

از این گروه غالیان و منحرفان،می توان به علی بن حسکه و قاسم یقطینی اشاره کرد.هنگامی که اصحاب حضرت امام هادی علیه السّلام از آن حضرت در رابطه با معتقدات علی بن حسکه سؤال کردند،امام علیه السّلام در این باره فرمودند:

ص:83

این دین ما نیست،پس از آن دوری کن. (1)

و از محمّد بن عیسی-یکی از اصحاب حضرت امام هادی علیه السّلام-روایت شده است که گفت:حضرت امام هادی علیه السّلام نامه ای به من نوشتند که در آن آمده بود:

خداوند قاسم یقطینی و علی بن حسکۀ قمی را لعنت کند.همانا شیطانی به چشم قاسم آمده و برای فریب او سخنانی به ظاهر زیبا را به وی القا می نماید (2).

و موارد زیاد دیگری از موضع گیری های حضرت امام هادی علیه السّلام در همین رابطه،برای بیان حقیقت،اثبات عقیدۀ حق و بر حذر داشتن اصحاب و شیعیان خود از انحراف و گمراهی.

امام هادی علیه السّلام و انقلاب های زمان آن حضرت

شرایط اقتصادی و اجتماعی بد و شرایط سیاسی آمیخته به زور و استبداد که امت اسلام از ابتدای دولت عبّاسی دوّم با آن دست به گریبان بود بسیاری از مخالفان دولت را بر آن داشت تا به قیام مسلّحانه بر ضد این حکومت دست بزنند.به همین دلیل در شهرهای مختلف مملکت اسلامی چندین انقلاب و شورش به وقوع پیوست.همچنان که حرکت های جدایی طلبانه ای نیز روی داد که نتیجۀ آن ها تشکیل دولت ها و امارت های مستقل در شهرهای مختلف بود.

امروز ما به واسطۀ سختی دست یابی به مواضع حضرت امام هادی علیه السّلام در برابر هرکدام از این قیام ها و انقلاب ها نمی توانیم ادّعا کنیم که همۀ این حرکت ها صورت شرعی داشته است،چراکه برخورد و موضع گیری حضرت

ص:84


1- (1)) .رجال کشّی/994/516 و 995.
2- (2)) .رجال کشّی/996/518.

امام هادی علیه السّلام و شیعیان آن حضرت با رویدادها و حوادث زمان کاملا آمیخته با احتیاط و پوشیدگی بوده است.زیرا سفارشات و تعلیمات آن حضرت به خواص و شیعیانشان نیز از بالاترین حد مخفی کاری برخوردار بوده است، قیام ها و نهضت های زمان حضرت امام هادی علیه السّلام را می توان به دو بخش تقسیم نمود:

1.تحرکات و قیام هایی که تحت عنوان«دعوت به رضایت آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله» صورت می گرفت.

2.حرکت های مخالفی که به دلایل و اسباب متعددی با حکومت بنی عبّاس درگیر بودند.دلایلی مانند ظلم و ستم حاکمان بنی عبّاس،ظلم و جور والیان و فرماندهان ترک سپاه.چراکه این دوره از تاریخ،زمان بروز نقش وسیع ترکان در ادارۀ حکومت بوده است.

امام هادی علیه السّلام و روش های مبارزه با حکومت

دور کردن حضرت امام هادی علیه السّلام از مدینه و اقامت دادن آن حضرت در شهر سامرا که نزدیک به مرکز خلافت یعنی بغداد بود با این هدف انجام شد که دستگاه حاکم به سادگی بتواند همۀ حرکات و سکنات آن حضرت را زیرنظر داشته و از دیگر سوی آن حضرت را از شیعیان و اهل بیت و دوستانشان دور، نگاه دارند.با این امید که فعالیت های حضرت امام هادی علیه السّلام را ضعیف کرده، نقش آن حضرت را در جامعه محدود نموده و در نهایت،آن حضرت را در برابر این مراقبت شدید به تسلیم وادارند تا نخست به میزان تحرک آن حضرت دست یافته و سپس شیعیان و اصحاب آن حضرت را شناسایی نموده و برای خنثی کردن برنامه های آن ها برنامه ریزی کرده و از تأثیر امام و انتشار فکر آن

ص:85

حضرت در میان امت اسلام جلوگیری نمایند.نسلی که مکتب حضرت امام رضا علیه السّلام و فرزندان آن بزرگوار را به عنوان جبهۀ اصلی مبارزه با حکومت وقت می دانستند.

پس ثبات حکومت عبّاسی متوقف بر خنثی کردن همۀ تحرکات مخالف بود.از همین جا درمی یابیم که تعلیمات و راهنمایی های حضرت امام هادی علیه السّلام برای پیروان و اصحاب آن حضرت تا چه اندازه دقیق و عمیق بوده، چراکه شرایط زندگی آن نسل بسیار سخت و دشوار بوده است.

ما می توانیم از راه بررسی نوع مسائلی که حضرت امام هادی علیه السّلام و شیعیانش آن ها را مراعات می کردند سختی شرایطی را که امام هادی علیه السّلام و شیعیانش را از جانب حکومت ظالم عبّاسی احاطه کرده بود دریابیم.حال به مواردی از این دقت ها توجّه نمایید:

1.انتخاب مکان های سرّی برای دیدارها،از اسحاق جلاّب روایت شده است که گفت:حضرت امام هادی علیه السّلام مرا طلبید و مرا به اصطبل خانۀ خود برد که در آنجا جای وسیعی یافتم که تاکنون آن را نمی شناختم (1).

2.خودداری از نوشتن معلومات و فرامینی که از جانب امام هادی علیه السّلام صادر می شد،از داود صرمی روایت شده است که گفت:مولایم حضرت امام هادی علیه السّلام دستورات زیادی به من دادند تا من آن کارها را به انجام برسانم.

سپس به من فرمودند:«بگو چیزهایی را که به تو گفتم چگونه بازگو خواهی کرد؟»من آنچه را که آن حضرت فرموده بود از یاد برده بودم،آن حضرت دستور دادند تا دوات حاضر کرده و نوشتند:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم.اگر

ص:86


1- (1)) .اصول کافی 498/1-3/499.

خداوند متعال بخواهد آن ها را به یاد خواهم آورد و کار به دست خداوند متعال است».

3.به کار بردن اسامی سرّی (1).

4.به کار بردن زور بر ضد عناصر خطرناک.

5.اعتماد بر عناصر متعهد،مؤمن و مخلص در نقل اخبار و نامه ها (2).

آن حضرت علاوه بر این موارد،شیوه های دیگری نیز برای رساندن اطلاعات به شیعیان یا موضع گیری کردن در برابر حوادث کلی جامعه و غیره داشتند؛مثلا از طریق طرح افکار در مجالس عمومی یا خصوصی یا از طریق القای ادعیه و زیارات ائمّه علیهم السّلام.چنان که نمونۀ آن را در زیارت جامعه می بینیم که متضمّن معانی بسیار بلند و افکار عقیدتی بسیار مهم است.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نیز در جزءجزء همۀ این رویدادها و حوادث با پدر بزرگوار خود همراه و شاهد همۀ آنچه را که بر پدر بزرگوارش و شیعیان او می گذشته بوده است.آن حضرت برنامه های سرکوبگرانه ای که حکومت بر آن حضرت روا می داشته و مصیبت هایی که امت اسلام از آن رنج می برده اند را در طول بیست سال از نزدیک دیده و مشاهده نموده است.

4.ازدواج حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام

از بشر بن سلیمان نخّاس-از اولاد ابو ایّوب انصاری-یکی از اصحاب حضرت امام هادی و امام عسکری علیهما السّلام روایت شده است که گفت:

«کافور خادم-خادم امام هادی علیه السّلام-به نزد من آمد و گفت:مولای ما

ص:87


1- (1)) .ر.ک تاریخ الکوفه/393،منهاج التحرّک عند الامام الهادی/87-93.
2- (2)) .دلائل الامامه/219.

حضرت ابو الحسن امام هادی علیه السّلام تو را می خواند.من به سرعت به نزد آن حضرت رفتم.هنگامی که در برابر آن حضرت نشستم به من فرمودند:«ای بشر،تو از فرزندان انصار هستی،و دوستی ما خاندان همواره در میان شما بوده است که آن را نسل به نسل به میراث برده اید.پس شما افراد مورد اعتماد ما اهل بیت می باشید،و من اکنون می خواهم تو را به فضیلتی بیارایم و شرافت دهم که به واسطۀ آن در موالات و دوستی ما از همۀ شیعیان پیشی بگیری؛من سرّی را به اطلاع تو می رسانم و تو را برای خریدن یک کنیز می فرستم».

سپس آن حضرت نامۀ کوچکی به خط و لغت رومی نوشته و با انگشتری خود آن را مهر نمودند.سپس همیان زردی که در آن دویست و بیست دینار بود بیرون آورده به من داده و فرمودند:«این ها را بگیر و به بغداد برو و پیش از ظهر فلان روز در معبر فرات حاضر شو.هنگامی که به آنجا رسیدی می بینی که در کنار تو قایق هایی وجود دارد که در آن اسیران جنگی را می آورند،و در میان آن ها کنیزانی می بینی و گروهی از برده فروشان که وکیلان فرماندهان بنی عبّاس می باشند و نیز گروهی از جوآنان عرب را در آنجا خواهی یافت.هنگامی که این اوضاع را دیدی،تمام روز کارهای برده فروشی به نام عمر بن یزید نخّاس را از دور زیرنظر بگیر،تا وقتی که کنیزی با فلان صفت که دو لباس حریر و ضخیم بر تن دارد و از عرضه شدن برای فروش امتناع کرده و اگر کسی از مشتریان بخواهد او را لمس کند اجازه نمی دهد،برای فروش عرضه شود.در این هنگام صدای کنیزک را به زبان رومی از پشت پردۀ نازکی می شنوی.بدان که او می گوید:آه از هتک حرمت.آنگاه یکی از فروشندگان می گوید:من این کنیز را سیصد دینار می خرم،چراکه عفّت او مرا بیشتر در خریدش راغب کرده است،آنگاه کنیز به زبان عربی به وی می گوید:اگر در هیئت و شمایل سلیمان بن

ص:88

داوود درآیی و حکومتی مانند او داشته باشی هرگز دل به تو نخواهم بست، پس پول خود را حرام نکن.آنگاه برده فروش گوید:چه کنم؟من ناچارم تو را بفروشم،کنیز به او پاسخ می دهد:چه عجله ای داری؟باید خریداری پیدا شود که دل من به او آرامش یابد و وفاداری و امانتش را دریابم،این وقت است که باید برخیزی و به نزد عمر بن یزید نخّاس بروی و به او بگویی که نامه ای دربسته از جانب یکی از اشراف داری که آن را به لغت و خط رومی نوشته و در آن کرم و وفاداری و هوش و سخاوت خود را توصیف نموده است.این نامه را بگیر و به این کنیز بده تا با خواندن آن نامه اخلاق صاحب نامه را دریابد،و اگر قلب او به صاحب نامه مایل شد و رضایت داد من وکیل صاحب نامه در خریدن این کنیزک از تو می باشم».

بشر بن سلیمان گوید:من همۀ آنچه را که مولای من حضرت امام هادی علیه السّلام در رابطه با آن کنیز مقرّر فرموده بود امتثال نموده و به انجام رساندم.

هنگامی که کنیزک به نامه نگاه کرد به شدت گریست و به عمرو بن یزید برده فروش گفت:مرا به صاحب این نامه بفروش،و سوگندهای سنگینی یاد کرد که اگر او را به صاحب نامه نفروشد خود را خواهد کشت،من نیز با برده فروش در قیمت او مشغول بحث و گفتگو شدم تا این که بر مقداری که مولایم به من داده بود(دویست و بیست دینار)توافق نمودیم.برده فروش پول را از من گرفت و کنیزک خوشحال و خندان به نزد من آمد.

من کنیزک را به حجره ای که در بغداد در آن ساکن بودم بردم.هنگامی که به اطاق رسیدیم کنیزک آرام نگرفت مگر این که نامۀ مولای ما را از گریبان خود بیرون آورد و مدام آن را بوسیده و بر چشم ها و صورت خود نهاده و آن را به بدن خود می مالید.من از روی تعجّب به او گفتم:آیا نامه ای را می بوسی که

ص:89

صاحب آن را نمی شناسی؟گفت:ای ناتوانی که شناخت اندکی از مقام فرزندان انبیا داری،به سخنان من با دل و جان گوش بسپار.من ملیکه دختر یشوعا پسر قیصر ملک پادشاه روم هستم،مادر من از فرزندان حواریان می باشد که نسب او به شمعون،وصی حضرت مسیح می رسد،اکنون قصّۀ عجیبی برای تو تعریف خواهم کرد:

هنگامی که من در سن سیزده سالگی بودم،جدم قیصر تصمیم گرفت تا مرا به ازدواج برادرزادۀ خود درآورد.به همین منظور سیصد مرد از نسل حواریان از کشیشان و راهبان و هفتصد مرد از شخصیت های مملکتی را در قصر خود جمع نمود.از امیران لشکر و فرماندهان و رؤسای سپاه و رؤسای طوایف نیز چهار هزار نفر در آن مجلس حضور پیدا کردند.سپس دستور داد تا از خزانۀ او تختی ساخته شده از جواهرات مختلف را به صحن قصر آوردند و آن را بالای چهل پلکان قرار دادند.هنگامی که برادرزادۀ او از پله ها بالا رفت و صلیب ها افراشته،اسقف ها ایستاده و اسفار انجیل باز شد،صلیب ها از بالا افتاده و نقش زمین گردید.پایه های تخت نیز فرو ریخته،تخت بر زمین آمده و آن کسی که بالای تخت نشسته بود بیهوش گردید.در این هنگام رنگ صورت اسقف ها تغییر یافته و اندامشان به لرزه درآمد.

اسقف بزرگ به جد من گفت:پادشاها،ما را از دیدن این شومی و نحوست که دلالت بر زوال دولت دین مسیحی و مذهب ملکانی دارد معاف بدار.جد من این مسأله را شدیدا به فال بد گرفت و به اسقف ها گفت:این ستون ها را بلند کرده و صلیب ها را برافرازید و برادر این داماد فروافتادۀ بخت برگشته را حاضر کنید تا این دختر را به ازدواج او درآوریم و نحوست او را به سعادت دیگری از بین ببریم.هنگامی که این کار را کردند همان حوادثی که

ص:90

دربارۀ داماد اول اتفاق افتاده بود دربارۀ داماد دوّم نیز اتفاق افتاد.مردم متفرّق شده و جد من قیصر با حالتی غمناک و متأسف برخاست و داخل خانۀ زنان شد و پرده ها فرو افتاد.

من در همان شب در خواب دیدم که گویا مسیح و شمعون و عده ای از حواریان در قصر جد من جمع شده و در آن تختی از نور نصب نموده اند که گویی از حیث بلندی جایی که در آن نصب شده بود با آسمان رقابت می کرد،و در همان مکانی نصب شده بود که جد من آن تخت را نصب کرده بود.در این هنگام حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله و داماد و وصی او و عده ای از فرزندانش در این مجلس داخل شدند.آنگاه مسیح برخاسته پیش رفت و با آن حضرت روبوسی نمود،سپس محمّد صلّی اللّه علیه و اله به او گفت:«ای روح اللّه،آمده ام تا از وصیّ تو شمعون دخترش ملیکه را برای این پسر خود خواستگاری نمایم»-و با دست خود با پسرش ابو محمّد فرزند صاحب این نامه اشاره نمود-در این وقت مسیح به شمعون نگاه کرد و به او گفت:شرافت بزرگی به تو روی آورده است.پس رحم خود را به رحم آل محمّد پیوند بزن.شمعون گفت:این کار را انجام دادم.

پس بالای منبر رفت و محمّد صلّی اللّه علیه و اله خطبه خواند و مرا به ازدواج فرزندش درآورد،و مسیح علیه السّلام و فرزندان محمّد علیهم السّلام و حواریان همه شاهد این عقد بودند.

هنگامی که بیدار شدم ترسیدم که این رؤیا را برای پدر و جد خود بگویم.

چراکه می ترسیدم آن ها مرا به قتل برسانند.من این سر را در دل داشتم و آن را برای احدی بازگو نکردم.اما محبت حضرت ابو محمّد یعنی امام عسکری علیه السّلام در دل من ایجاد شده بود،تا جایی که از خوردن آب و غذا خودداری می کردم و به همین دلیل بسیار ضعیف و لاغر گشته و مریض شدم.دیگر در شهرهای

ص:91

روم پزشکی نماند مگر این که جد من او را احضار کرد و دوای درد مرا از او خواستار شد.هنگامی که جدم از بهبودی من ناامید شد به من گفت:نور چشمم،آیا چیزی و آرزویی در این دنیا داری تا آن را برای تو برآورده سازم؟ گفتم:پدربزرگ،می بینم که درهای فرج و گشایش بر من بسته شده است.پس اگر عذاب از اسیران مسلمانی که در دست تو زندانی هستند برداشته،غل و زنجیر از آن ها گشوده،آن ها را خلاص نمایی امیدوارم که مسیح و مادرش به من سلامتی عنایت کنند،هنگامی که وی این کار را کرد به خود جرأت داده، کمی اظهار سلامتی کرده و کمی غذا خوردم.جدم از این کار خوشحال شد و شروع به گرامیداشت اسیران و عزیز داشتن آنان کرد.

پس از چهارده شب در خواب دیدم که گویا سرور زنان جهانیان حضرت فاطمه علیها السّلام به زیارت و دیدار من آمده و به همراه آن حضرت مریم دختر عمران و هزار نفر از زنان بهشتی نیز حضور داشتند،مریم به من گفت:این سرور زنان عالمیان است.او سرور زنان عالم و مادرشوهر تو ابو محمّد علیه السّلام است.من به دامنش افتاده و گریه کردم و به نزد او شکایت کردم که ابو محمّد علیه السّلام به دیدار من نمی آید،سرور زنان علیها السّلام به من فرمود:«تا زمانی که تو به خدا شرک ورزیده و بر مذهب نصاری هستی فرزند من ابو محمّد به دیدار تو نخواهد آمد.این خواهرم مریم دختر عمران است که به نزد خداوند متعال از دین تو تبرّی می جوید.اگر تو دوست داری که رضایت خداوند و رضایت مسیح و مریم علیهما السّلام را دریابی و به دیدار ابو محمّد نایل شوی بگو:اشهد ان لا اله الاّ اللّه و انّ ابی محمّدا رسول اللّه».

هنگامی که من این کلمات را گفتم آن حضرت مرا به سینۀ خود چسبانید و جان مرا پاکیزه کرد و گفت:«حال منتظر دیدار ابو محمّد باش که من او را به نزد

ص:92

تو خواهم فرستاد».من بیدار شدم و همواره منتظر دیدار ابو محمّد علیه السّلام بودم.

هنگامی که شب بعد فرا رسید حضرت ابو محمّد امام حسن عسکری علیه السّلام را در خواب دیدم و گویا به او می گفتم:حبیب من،پس از این که محبّت تو می رفت تا جان از تنم بیرون کند مرا ترک نمودی.آن حضرت در پاسخ من فرمود:

«دوری من از تو فقط به دلیل شرک تو بود.حال که تو اسلام آورده ای من هر شب به دیدار تو می آیم تا این که خداوند متعال در بیداری ما را به هم برساند»، و دیدار آن حضرت با من از آن تاریخ تاکنون هیچ وقت قطع نشده است.

بشر گوید:به او گفتم:چگونه در میان اسیران قرار گرفتی؟کنیز پاسخ داد:

در یکی از شب ها ابو محمّد به من خبر داد که:«به زودی جد تو سپاهی را برای جنگ با مسلمین در فلان روز بسیج خواهد کرد و سپس خود نیز از پس آنان روانه خواهد شد.پس بر توست که به صورت ناشناس و در لباس خادمان با عده ای از کنیزان در فلان راه رفته و به آن سپاه ملحق شوی».

من همین کار را انجام دادم.بدین گونه بود که سپاهیان مسلمان بر ما پیروز شدند و کار من به آنجا رسید که دیدی و شاهد آن بودی،و تا این ساعت احدی به جز تو متوجه نشده است که من دختر پادشاه روم هستم،و من خودم این راز را به تو گفتم.پیرمردی که من در سهم غنیمت او وارد شده بودم اسم مرا سؤال کرد.به او گفتم:نرجس،وی گفت:این،نام کنیزکان است.

بشر گوید:به او گفتم:عجیب است که تو رومی هستی اما به زبان عربی سخن می گویی،پاسخ داد:آری.از بس که جدم نسبت به تربیت من مشتاق بود و می خواست من همۀ انواع دانش ها و آداب را فرابگیرم به زنی مترجم دستور داده بود تا هر روز به نزد من بیاید.آن زن هر صبح و شب به نزد من می آمد و زبان عربی را به من می آموخت تا آنجا که من به زبان عربی آشنا شدم و این

ص:93

زبان را به نحو احسن فرا گرفتم.

بشر گوید:هنگامی که آن کنیز را به سامرا بردم بر مولای خود حضرت امام هادی علیه السّلام داخل شدم.آن حضرت فرمودند:«خداوند چگونه عزّت اسلام و ذلّت نصرانیت و شرف محمّد و اهل بیت او علیهم السّلام را به تو نمایاند؟»دختر پاسخ داد:ای فرزند رسول خدا،چگونه چیزی را که تو به آن از خودم داناتری برای تو توصیف کنم؟امام علیه السّلام فرمودند:«دوست می دارم اکنون تو را گرامی دارم.چه چیز در نزد تو دوست داشتنی تر است؟ده هزار دینار،یا بشارتی برای تو به شرافتی جاویدان؟»دختر پاسخ داد:بشارت به فرزندی برای من،آن حضرت به او فرمودند:«بر تو بشارت باد به پسری که پادشاه شرق و غرب دنیا شده و زمین را چنان که پر از ظلم و جور شده است پر از عدل و داد کند».

دختر گفت:این فرزند از چه کسی خواهد بود؟امام علیه السّلام فرمودند:«رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در فلان شب و فلان ماه از فلان سال رومی تو را از چه کسی خواستگاری کرد؟».

دختر پاسخ داد:از مسیح و وصیّ او،امام علیه السّلام به او فرمود:«مسیح و وصیّ او را تو به ازدواج چه کسی دادند؟»دختر پاسخ داد:به ازدواج پسر تو یعنی ابو محمّد علیه السّلام،امام علیه السّلام به او فرمودند:«آیا او را می شناسی؟»

دختر پاسخ داد:از شبی که به دست سرور زنان-صلوات اللّه علیها- اسلام آوردم،آیا شبی بوده است که در آن وی را نبینم؟بشر گوید:مولای ما فرمود:«ای کافور،خواهرم حکیمه را صدا بزن»،هنگامی که حکیمه داخل شد آن حضرت به او فرمودند:«این همان است».پس حکیمه خاتون وی را در آغوش گرفته،مدت زیادی در آغوش وی بود و چیزهایی زیادی در گوش او گفت،سپس حضرت امام هادی علیه السّلام به حکیمه خاتون فرمود:«ای دختر رسول

ص:94

خدا،این دختر را به خانۀ خود ببر و واجبات و سنن را به او بیاموز که او همسر ابو محمّد و مادر قائم است» (1).

صدوق نیز به سند خود از محمّد بن عبد اللّه طهری روایت کرده است که گفت:پس از وفات حضرت امام عسکری علیه السّلام به نزد حکیمه خاتون دختر حضرت امام جواد علیه السّلام رفته و دربارۀ حجّت از او سؤال کردم.چراکه مردم دربارۀ او اختلاف کرده و در حیرت بودند،حکیمه خاتون به من فرمود:بنشین، من نشستم.سپس فرمود:ای محمّد،خداوند تبارک و تعالی زمین را از حجّت خالی نمی گذارد.چه این حجّت ناطق باشد یا ساکت،و بعد از حسن و حسین علیهما السّلام هیچگاه حجّت را در دو برادر قرار نخواهد داد تا حسن و حسین را به این مرتبه فضیلت بخشیده و در روی زمین مثل و مانندی برای آن ها قرار ندهد مگر این که خداوند تبارک و تعالی فرزندان حسین علیه السّلام را بر فرزندان حسین علیه السّلام فضیلت داد و برتری بخشید همچنان که فرزندان هارون را بر فرزندان موسی برتری داد،اگرچه موسی بر هارون حجّت بود،اما فضیلت تا روز قیامت برای فرزندان هارون است.برای امت نیز چنین حیرتی لازم است تا آنان که به راه باطل می روند به شک و شبهه بیفتند و آن ها که راه حق را انتخاب می کنند در این وانفسای حیرت به درجۀ خلوص برسند و برای مردم در مقابل خدا بهانه و حجّتی نباشد.بنابراین پس از وفات ابو محمّد حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام باید حیرت در میان جامعه واقع شود.

به ایشان گفتم:ای مولای من،آیا امام حسن عسکری علیه السّلام پسری هم داشت؟وی تبسمی فرموده و سپس گفت:اگر امام حسن عسکری علیه السّلام

ص:95


1- (1)) .شیخ طوسی،غیبت/124-128.

بازمانده ای ندارد پس حجّت بعد از او کیست؟من که تو را خبر دادم که امامت بعد از حسن و حسین در دو برادر جمع نمی شود.

من گفتم:ای سیّدۀ من،قضیۀ ولادت مولایم و غیبت او را برای من شرح بده.

در ادامۀ روایت،حکیمه خاتون این گونه توضیح می دهد که نرجس کنیز او بوده و حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در زمان حیات پدرش حضرت امام هادی علیه السّلام به حکیمه خاتون تصریح کرده است که خداوند متعال به زودی از این دختر پسری به دنیا خواهد آورد که در نزد خداوند عزّ و جلّ بسیار بزرگوار بوده و زمین را پس از آن که از ظلم و جور پر شده باشد پر از عدل و داد خواهد کرد.

اینجاست که حکیمه خاتون از حضرت امام هادی علیه السّلام اجازه می گیرد که این کنیز را به پسر آن حضرت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام ببخشد.

در اینجا حکیمه می گوید:پس لباس پوشیده و به منزل حضرت ابو الحسن امام هادی علیه السّلام رفتیم و نشستم.آن حضرت،سخن آغاز کرده و فرمودند:«ای حکیمه به دنبال نرجس و پسرم ابو محمّد بفرست».حکیمه خاتون گوید:گفتم:

مولای من،من هم به همین قصد به نزد شما آمده ام تا در همین مسأله از شما اجازه بگیرم.آن حضرت به من فرمودند:«ای زن بابرکت،خداوند تبارک و تعالی دوست دارد تا تو را در اجر این کار شریک نموده و از این خیر تو را بهره ای رساند».

حکیمه گوید:من دیگر درنگ نکرده به منزل خود بازگشته و نرجس را آرایش کرده و او را به حضرت ابو محمّد امام عسکری علیه السّلام بخشیده و در خانۀ خود میان آن دو جمع نمودم.حضرت امام عسکری علیه السّلام چند روزی در خانۀ

ص:96

من ماند و سپس به خانۀ پدربزرگوار خود بازگشت و من نرجس را به همراه او به خانۀ امام هادی علیه السّلام فرستادم (1).

میان دو خبر مذکور نقاط مشترک بسیاری است و مانعی ندارد که روایت دوّم بسیاری از تفاصیل ذکر شده در روایت اول را ذکر نکرده باشد.

البته در این باب روایات دیگری نیز وجود دارد که همه به نقش مهم حکیمه خاتون عمّۀ امام حسن عسکری علیه السّلام در ولادت حضرت امام مهدی منتظر علیه السّلام تصریح دارند.

5.علاقۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به برادرش محمّد

حضرت امام هادی علیه السّلام چهار پسر و یک دختر داشته اند.پسران آن حضرت عبارتند از:

1.سیّد محمّد که کنیه اش ابو جعفر بود.

2.حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام.

3.جعفر(معروف به توّاب یا کذّاب).

4-حسین.

سیّد محمّد بزرگترین پسر حضرت امام هادی علیه السّلام بود.وی سیّدی جلیل و جامع کمالات بود (2)و شیعه تصوّر داشتند که پس از امام هادی علیه السّلام وی به مقام امامت خواهد رسید.چراکه در وی صفات بارزی چون هوش و ذکاوت، اخلاق والا،دانش بسیار و آداب بلند دیده می شد.

عارف کلانی این چنین دربارۀ وقار و اخلاق والای آن حضرت سخن گفته است:

ص:97


1- (1)) .کمال الدّین 426/2 و به نقل از آن بحار الانوار 11/51.
2- (2)) .الامام الهادی من المهد الی اللّحد/136-137.

من با ابو جعفر محمّد بن علی الرّضا از کودکی همدم و همنشین بودم و هیچ کس را از وی باوقارتر،پاکتر و جلیلتر ندیدم...وی همواره ملازم برادرش ابو محمّد حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام بوده و از وی جدا نمی گردید (1).

هنگامی که حضرت امام هادی علیه السّلام مدینه را به قصد سامرا ترک نمود فرزند خود سیّد محمّد را در سن طفولیت در مدینه گذاشت و بعد از چند سال وی به پدر خود در سامرا ملحق گردید و مدّتی نیز در نزد وی باقی ماند.سپس خواست که به مدینه برگردد،اما چون در طول راه به شهر بلد رسید در آنجا مریض شده و در سال 252 ه ق دار فانی را وداع گفت.در آن هنگام سن او از بیست سال گذشته بود (2).

ما علّت بیماری شدید او را نمی دانیم؛آیا او از جانب دشمنان و حسودان عبّاسی خود مسموم شده بود،عبّاسیانی که چون دیگران گمان می کردند که پس از حضرت امام هادی علیه السّلام وی امام خواهد شد و احترام بیش از حدّ اقشار مختلف مردم نسبت به او بر آنان گران می آمد،یا این که فوت او در اثر بیماری ناگهانی و طبیعی بوده است؟

قلب حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در فقدان برادری که در نزد آن حضرت عزیزترین برادر بود شکست و موج هایی از مصیبت و عزا و حسرت در دل آن حضرت برخاست.آن حضرت در حالی که غرق در گریه و ناراحتی بود از منزل خارج شده و دل ها از دیدن چهرۀ حزن آلودش چنان شکسته شد که زبان ها از سخن باز ایستاد و مردم همه به حالت صیحه و نوحه درآمده و حزن و اندوه قلب آن ها را سوراخ کرد (3).

ص:98


1- (1)) .حیاة الامام الحسن العسکری/24-25 به نقل از المجدی فی النّسب نسخۀ خطی.
2- (2)) .الامام الهادی من المهد الی اللّحد/137.
3- (3)) .حیاة الامام الحسن العسکری دراسة و تحلیل/25،ر.ک کافی کتاب الحجّه،باب النّص علی ابی محمّد علیه السّلام،حدیث شمارۀ 8.

6.علاقۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به برادرش حسین

حسین پسر حضرت امام هادی علیه السّلام یگانۀ دوران،و از میان مردان استثنایی عقل بشری،میوۀ رسیده ای از ثمرات درخت تناور اسلام بوده است،وی به والایی ادب،وسعت اخلاق و بسیاری دانش ممتاز بوده است.همچنین روابط بسیار مستحکمی با برادر خود حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام داشته و آن دو را به خاطر شباهت اسمی که به دو جدشان،دو ریحانۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله امام حسن و امام حسین علیهما السّلام داشتند به لقب سبطین می خواندند.

این نامگذاری در دوره ای که آن بزرگواران در آن می زیسته اند بسیار مشهور شده بود،ابو هاشم روایت می کند:«من سوار اسب شده و این آیه را که معمولا در هنگام سواری باید خواند قرائت کردم: سُبْحٰانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنٰا هٰذٰا وَ مٰا کُنّٰا لَهُ مُقْرِنِینَ؛ پاک است کسی که این را برای ما رام کرد و[گرنه]ما را یارای [رام ساختن]آن ها نبود»یکی از سبطین این کلام را از من شنید،و گفت:تو در هنگام سواری[تنها]به این کار مأمور نشده ای،بلکه مأمور شده ای[که]چون بر روی مرکب قرار گرفتی نعمت پروردگار خود را به یاد آوری» (1).

7.رابطۀ آن حضرت با برادرش جعفر

ما به روایت خاصی که برای ما نوع روابط حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را قبل از امامت با برادرش جعفر روشن کند دست نیافته ایم.اما روایاتی که در این باب وارد شده است بر این مطلب دلالت دارد که جعفر از

ص:99


1- (1)) .سفینة البحار 295/1،البته مراد آن بزرگوار عمل به مضمون آیۀ فوق می باشد ر.ک سورۀ زخرف/12 و 13.

بدگویی کردن دربارۀ برادرش حسن در نزد خلیفه ابایی نداشته است.چنان که از خوردن شراب نیز ابایی نداشته است،وی به همراه امام زندانی شد اما امام را آزاد کرده و او را آزاد نکردند،ولی امام علیه السّلام علیرغم این که برادرش جعفر به دلیل سعایت از آن حضرت و تظاهر به شرب خمر به زندان افتاده بود از زندان خارج نشد تا برادرش جعفر نیز از زندان خارج شود،قصد جعفر از همنشینی با متوکّل پایین آوردن شأن برادرش حسن بود.وی در نزد امامیه به کذّاب یعنی دروغگو معروف شده است.چراکه وی بعد از برادرش حسن علیه السّلام ادّعای امامت کرد.اما گفته شده که وی بعد از آن توبه کرده و توّاب لقب گرفته است (1).

8.روایاتی که بر امامت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام تصریح دارد

اشاره

کسی که بخواهد در این موضوع یعنی روایات وارد شده در امامت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام تحقیق نماید همچون کسانی که در روایات وارد شده در مورد پدران بزرگوار آن حضرت نیز تحقیق می نمایند با سه نوع از روایات مواجه می گردد آن سه دسته عبارتند از:

الف-روایاتی که از حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله وارد شده است.

ب-روایاتی که از ائمّۀ بعد از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به جز پدر بزرگوار آن حضرت یعنی امام هادی علیه السّلام وارد شده است.

ج-روایاتی که از پدر بزرگوار آن حضرت امام هادی علیه السّلام وارد شده و بر امامت آن حضرت تصریح می نماید،که خود امام هادی علیه السّلام نیز امامتش هم به

ص:100


1- (1)) .ر.ک:منهاج التّحرک عند الامام الهادی علیه السّلام/8،ر.ک:الامام الهادی من المهد الی اللّحد/138،ر.ک: مسند؟؟؟ الامام الحسن العسکری/52-61 و 130.

واسطۀ روایات به اثبات رسیده و هم به واسطۀ معجزاتی که یکی از آن ها امامت زود هنگام آن حضرت است؛مانند پدر بزرگوارش حضرت امام جواد که در سنین قبل از بلوغ به مقام امامت رسیده و در همان سن کم توانست در مقابل همۀ هماوردخواهی هایی که در برابر امامت آن حضرت برانگیخته شده بود فائق آید و از همۀ بحث ها و احتجاجات با تأیید خداوندی پیروز بیرون آید.

الف-روایات وارده از حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله

این دسته از روایات،روایاتی است که صحابه و ائمّه علیهم السّلام آن ها را از پیغمبر اکرم نقل نموده و مشتمل بر ذکر اسامی امامان دوازده گانه است که خداوند متعال بر زبان پیامبر خود صلّی اللّه علیه و اله به کسانی که این دوازده تن را تصدیق نموده و از آن ها تبعیت نمایند وعدۀ خیر و سعادت دو جهان داده و کسانی را که با این دوازده تن عداوت ورزیده و با آن ها مخالفت نمایند وعید عذاب و خواری در دنیا و آخرت داده است.

در همین جا ذکر این نکته ضروری است که امت اسلام در روزگار ما تن به تجزیه و کرنش در برابر استکبار جهانی و حیرت و سرگشتگی و شرایط سختی که الآن با آن دست به گریبان است نداده،مگر به سبب همین جدایی که میان او و امامان و پیشوایان اهل بیت علیهم السّلام واقع شده است،ما اکنون بخشی از احادیث پیامبر اکرم در این زمینه را می آوریم:

1.صدوق از محمّد بن ابراهیم بن اسحاق رضی اللّه عنه روایت نموده که گفت:

محمّد بن همّام ما را روایت کرده است که:احمد بن مابنداذ ما را روایت کرده است که:احمد بن هلال از محمّد بن ابی عمیره از مفضّل بن عمر از حضرت امام جعفر بن محمّد صادق علیه السّلام از پدرش از پدرانش علیهم السّلام از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت نموده اند که فرمود:پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

ص:101

«آن گاه که مرا در شب معراج به آسمان بردند پروردگارم جلّ جلاله به من وحی فرستاد و گفت:ای محمّد،من نگاهی به زمین انداختم و تو را انتخاب کردم و تو را پیامبر قرار دادم و از نام خود برای تو نامی مشتق نمودم.پس من محمودم و تو محمّد هستی،سپس نگاه دیگری به زمین انداخته و علی را از آن میانه انتخاب کردم و او را وصیّ و خلیفۀ تو و همسر دختر تو و پدر ذرّیۀ تو قرار دادم و اسمی از اسم های خودم را برای او انتخاب کردم.پس من علیّ اعلی هستم و او علی هست،و فاطمه و حسن و حسین را از نور شما آفریدم،سپس ولایت آن ها را بر ملائکه عرضه نمودم.پس هرکدام از ملائکه که آن ولایت را پذیرفت از مقرّبان من گردید.

ای محمّد،اگر بنده ای از بندگان من آنقدر مرا عبادت کند تا پاره پاره شده و مانند مشک پاره ای بر زمین افتد،سپس در روز قیامت در حالی به نزد من آید که منکر ولایت آنان باشد، هرگز او را در بهشت خود داخل نخواهم کرد و هرگز زیر سایۀ عرش خود نخواهمش آورد.

ای محمّد،آیا دوست داری آنان را ببینی؟

گفتم:آری ای پروردگارم.

خداوند متعال فرمود:سر بالا کن.

من سر بالا کردم.به ناگاه نورهای علی،فاطمه و حسن و حسین و علی بن حسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علیّ بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و حسن بن علی(و م ح م د)بن حسن قائم را در وسط آنان دیدم که به مانند ستاره ای درخشان می تابید،گفتم پروردگارا این ها چه کسانی هستند؟

خداوند متعال فرمود:این ها امامان و پیشوایان هستند و این همان قائمی است که حلال مرا حلال و حرام مرا حرام می کند و به واسطۀ او از دشمنان خود انتقام می جویم.او مایۀ راحتی اولیای من است و او همان کسی است که دل شیعیان تو را از ظالمان و منکران و کافران شفا می بخشد...» (1).

ص:102


1- (1)) .کمال الدّین 2/252/1،و همین روایت را در عیون 27/58/1 و مختصر/90 روایت کرده است و به نقل از آن دو عوالم 44/15،قسم سوّم،بحار الانوار 245/36.

2.از محمّد بن علی بن فضل بن تمام زیّات رحمه اللّه روایت شده است که گفت:

محمّد بن قاسم بر من روایت کرد و گفت:عباد بن یعقوب مرا روایت کرد و گفت:موسی بن عثمان مرا روایت کرد و گفت:اعمش مرا روایت کرد و گفت:

ابو اسحاق از حارث و سعید بن قیس از علی بن ابی طالب علیه السّلام مرا روایت کرد که گفت:رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

من بر سر حوض کوثر بر شما وارد می شوم و تو ای علی ساقی حوض کوثر هستی و حسن نگاهبان آن است،حسین فرمانده،علیّ بن الحسین تعیین کننده،محمّد بن علی پخش کننده،جعفر بن محمّد هدایت کننده،موسی بن جعفر شمارندۀ محبّان و مبغضان و سرکوب کنندۀ منافقان،علی بن موسی زینت بخش مؤمنان،محمّد بن علی جای دهندۀ اهل بهشت در درجاتشان،علی بن محمّد خوانندۀ خطبۀ عقد برای شیعیان و تزویج کنندۀ حور العین به آنان،حسن بن علی چراغ اهل بهشت که از وی نور می جویند و قائم که شفیع آنان در روز قیامت است.در روزی که خداوند جز به کسانی که بخواهد و به آن ها رضایت داشته باشد به هیچ کس اجازۀ شفاعت نخواهد داد (1).

3.صدوق از محمّد بن موسی بن متوکّل رضی اللّه عنه روایت کرده است که گفت:

محمّد بن ابی عبد اللّه کوفی گفت:موسی بن عمران نخعی از عموی خود حسین بن یزید از حسن بن علی بن ابی حمزه از پدرش از حضرت جعفر بن محمّد صادق از پدرش از پدرانش علیهم السّلام روایت کرده است که فرمود:پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

جبرئیل از خداوندگار عزّت جلّ جلاله مرا خبر داد که فرمود:هرکس بداند خداوندی جز من نیست و محمّد بنده و فرستادۀ من است و علی بن ابی طالب خلیفۀ من و ائمّه ای که از

ص:103


1- (1)) .خوارزمی،مقتل الحسین 94/1-95.

فرزندان او هستند حجّت های من می باشند وی را با رحمت خود داخل بهشت کرده و با عفو خود از آتش جهنّم نجات می دهم.و هرکس به این مطلب شهادت ندهد و شهادت ندهد که علیّ بن ابی طالب خلیفۀ من است یا شهادت به این مطلب بدهد،اما شهادت ندهد که ائمّه از فرزندان او حجّت های من هستند به تحقیق،نعمت مرا انکار کرده،عظمت مرا کوچک شمرده و به آیات من کافر شده است.اگر چنین شخصی آهنگ من کند،راهش ندهم و اگر از من چیزی بخواهد محرومش کنم و اگر مرا بخواند صدایش را نشنوم.اگر دست دعا به درگاهم بردارد دعایش را مستجاب نمی کنم و اگر به من امید ببندد امیدش را ناامید می کنم.این جزای او از طرف من است و من به بندگان خود ستم روا نمی دارم.

در اینجا جابر بن عبد اللّه انصاری به پا خواست و عرضه داشت:ای رسول خدا ائمّه از فرزندان علی بن ابی طالب چه کسانی هستند؟

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:

حسن و حسین دو سرور جوآنان اهل بهشت،سپس کسی که سرور عبادت کنندگان در زمان خویش است یعنی علیّ بن حسین،سپس باقر،محمّد بن علی،و تو ای جابر او را خواهی دید.پس هنگامی که او را دیدی سلام مرا به او برسان.

پس از او صادق،جعفر بن محمّد،سپس کاظم،موسی بن جعفر،سپس رضا،علی بن موسی،سپس تقی،محمّد بن علی،سپس نقی،علی بن محمّد و پس از او زکیّ،حسن بن علی و پس از او فرزندش که قائم به حق،مهدی امت من است.همان که زمین را چنان که پر از ظلم و جور شده باشد پر از عدل و داد خواهد کرد.

ای جابر،اینان خلفا،اوصیا،اولاد و عترت من می باشند.هرکس از آنان اطاعت و پیروی کند از من اطاعت نموده و هرکس ایشان را نافرمانی نماید مرا نافرمانی کرده است،هر کس آنان را یا یکی از آنان را انکار کند هر آینه مرا انکار نموده است،اینان همان کسانی هستند که خداوند عزّ و جلّ به واسطۀ آنان آسمان را از افتادن بر روی زمین جز به فرمانش حفظ

ص:104

می کند،و همانانند که خداوند متعال به واسطۀ وجودشان زمین را از بلعیدن اهلش جلوگیری می نماید (1).

4.و از عبد اللّه بن عبّاس روایت شده است که گفت:بر پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله داخل شدم در حالی که حسن بر دوش پیامبر و حسین بر روی زانوی آن حضرت نشسته،آن حضرت آن دو را می بوسید و می گفت:

«اللهم و ال من والاهما و عاد من عاداهما؛

خداوندا،هرکس این دو را دوست می دارد دوست بدار و هرکس این دو را دشمن می دارد دشمن بدار.سپس فرمود:

ای ابن عبّاس،گویا من این فرزند خود امام حسین را می بینم که محاسنش از خونش خضاب شده است.وی مردم را می خواند اما کسی ندایش را اجابت نمی کند و از مردم طلب یاری می کند اما کسی به یاری او نمی شتابد.

به آن حضرت عرضه داشتم:ای رسول خدا،چه کسی این کار را می کند؟

پیامبر اکرم فرمودند:

بدترین افراد امت من،آنان را چه می شود؟خداوند آنان را به شفاعت من نایل نگرداند.

سپس پیامبر اکرم فرمودند:

ای ابن عبّاس،هرکس این فرزند مرا در حالی زیارت کند که به حق او معرفت پیدا کرده است،برای او ثواب هزار حجّ و هزار عمره نوشته می شود.بدان که هرکس او را زیارت کند گویا مرا زیارت کرده و هرکس مرا زیارت کند گویا خداوند متعال را زیارت کرده است،و حق کسی که خداوند متعال را زیارت کند بر خدا این است که او را به آتش خود عذاب نکند،بدان که دعا در زیر قبّه و بارگاه او مورد اجابت واقع شده،شفا در تربت او قرار گرفته و ائمّه از فرزندان او می باشند.

ص:105


1- (1)) .کمال الدّین 258/1.

به آن حضرت عرضه داشتم:ای رسول خدا،ائمّۀ بعد از شما چند تن می باشند؟

آن حضرت فرمودند:به تعداد حواریان عیسی،اسباط موسی و نقبای بنی اسرائیل.

به آن حضرت عرض کردم:ای رسول خدا آنان چند تن بودند؟

آن حضرت فرمودند:

آنان دوازده تن بودند؛ائمّۀ بعد از من نیز دوازده تن خواهند بود،اوّل آن ها علیّ بن ابی طالب و پس از او دو سبط من حسن و حسین،و هنگامی که حسین دار فانی را وداع گوید فرزندش علی و پس از علی پسرش محمّد و پس از محمّد پسرش جعفر و پس از جعفر پسرش موسی و پس از موسی پسرش علی و پس از علی پسرش محمّد و پس از محمّد پسرش علی و پس از علی پسرش حسن و پس از حسن پسرش که حجّت است.

ابن عبّاس گوید:به آن حضرت عرضه داشتم ای رسول خدا،این نام هایی بود که من تاکنون هرگز آن ها را نشنیده بودم!

پیامبر اکرم به من فرمودند:

ای ابن عبّاس،اینان ائمّۀ بعد از من هستند و آنان امنای معصوم و نجبای نیکوکارند.ای ابن عبّاس،هرکس در روز قیامت در حالی وارد عرصۀ محشر شود که عارف به حق آنان است، دست او را می گیرم و داخل بهشت می کنم،ای ابن عبّاس هرکس آن ها را انکار کند یا یکی از آن ها را ردّ نماید گویا مرا انکار یا ردّ نموده است و هرکس مرا انکار و ردّ نماید گویا خداوند متعال را منکر شده و ردّ نموده است.

ای ابن عبّاس به زودی زمانی خواهد آمد که مردم راه چپ و راست پیش خواهند گرفت.

پس اگر چنین زمانی شد تو از علی و حزب او تبعیت کن،چراکه او با حق است و حق با اوست و هرگز از هم جداشدنی نیستند تا روزی که هر دو در حوض کوثر بر من داخل شوند.

ای ابن عبّاس ولایت آنان ولایت من و ولایت من ولایت خداست.جنگ با آنان جنگ با

ص:106

من و جنگ با من جنگ باخداست،و تسلیم در برابر آنان تسلیم در برابر من و تسلیم در برابر من تسلیم در برابر خدا می باشد.

سپس پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله این آیه را تلاوت فرمودند که: یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللّٰهِ بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ یَأْبَی اللّٰهُ إِلاّٰ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکٰافِرُونَ

می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند،ولی خداوند نمی گذارد،مگر این که نور خود را کامل می کند،هرچند کافران را خوش نیاید (1).

5.و از انس بن مالک روایت شده است که گفت:پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:

هنگامی که در شب معراج مرا به آسمان بردند دیدم که بر ساق عرش نوشته است:لا اله الاّ اللّه محمّد رسول اللّه،و او را با علی تأیید کردم و یاری بخشیدم،و دیدم که دوازده اسم با خط نور بر ساق عرش نوشته شده است که در آن ها علی بن ابی طالب و دو سبط من حسن و حسین و بعد از آن ها نه اسم دیگر نوشته شده بود.سه علی،دو محمّد و جعفر و موسی و حسن و نام حجّت در میان آن ها می درخشید.

گفتم:پروردگارا این ها اسامی چه کسانی هستند؟

پروردگارم جلّ جلاله مرا ندا داد که:این ها اوصیا از ذرّیۀ تو می باشند،به وسیلۀ آن ها ثواب می دهم و به وسیلۀ آن ها عقاب می کنم (2).

6.و از سهل بن سعد انصاری روایت است که گفت:از حضرت فاطمۀ زهرا دخت گرامی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دربارۀ ائمّه سؤال کردم.آن حضرت در پاسخ فرمودند:

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله همواره به علی علیه السّلام می فرمود:ای علی،تو امام و خلیفۀ پس از من

ص:107


1- (1)) .رازی،علی بن محمّد بن علی خزّاز،کفایة الاثر فی النّص علی الائمّة الاثنی عشر/16،البته این آیۀ شریف به همین صورت در متن کتاب مذکور آمده است که باید آیۀ 32 سورۀ توبه باشد اما در اصل این آیه به جای کلمۀ لیطفئوا،أن یطفئوا آمده است و لیطفئوا،در آیۀ 8 سورۀ صف موجود است.
2- (2)) .بحار الانوار 310/36 به نقل از کفایة الاثر/297.

هستی،و به مؤمنان از خودشان سزاوارتری،پس هنگامی که تو از دار دنیا بروی،فرزندت حسن به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است،پس هنگامی که حسن از دنیا برود فرزندت حسین به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است،و هنگامی که حسین از دنیا برود فرزندش علی بن الحسین به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است،پس هنگامی که علی از دنیا برود فرزندش محمّد از مؤمنان به خودشان سزاوارتر است،و هنگامی که محمّد از دار دنیا برود فرزندش جعفر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است،و هنگامی که جعفر از دنیا برود فرزندش موسی بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است،و هنگامی که موسی از دار دنیا برود فرزندش علی بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است،و هنگامی که علی از دار دنیا برود فرزندش محمّد بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است،و هنگامی که محمّد از دنیا برود فرزندش علی بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است،و هنگامی که علی از دنیا برود فرزندش حسن بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است،و هنگامی که حسن از دار دنیا برود پس قائم مهدی بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.خداوند متعال به دست او شرق و غرب زمین را فتح می نماید،این ها پیشوایان حق و زبان های راستگویی هستند،هرکه آنان را یاری کند خود یاری شده و هرکس آنان را وانهد خود وانهاده شده می باشد (1).

7.از عبد اللّه بن عمر بن خطاب روایت شده است که گفت:پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:

ای علی،من هشدار دهندۀ امت خود و تو هدایت کنندۀ آنان،حسن،پیشوای آنان، حسین،رهبر آنان،علی بن الحسین،جمع کنندۀ آنان،محمّد بن علی،دانای به آنان،جعفر بن محمّد،نویسندۀ آنان،موسی بن جعفر،شمارش کنندۀ آنان،علی بن موسی عبوردهنده و نجات دهندۀ امت،طردکنندۀ مبغضان و راهنمایی کنندۀ مؤمنان آنان،محمّد بن علی،قائم و

ص:108


1- (1)) .بحار الانوار 351/36 به نقل از کفایة الاثر/195-196.

رهبر ایشان،علی بن محمّد،پوشاننده و دانشمند آنان،حسن بن علی نداکنندۀ آنان و عطاکننده به آنان و قائم خلف،ساقی و فراخوانندۀ آنان است.ای عبد اللّه،در این مسأله به یقین عبرت هایی برای هوشیاران است (1).

8.از عایشه روایت شده است که گفت:در خانۀ ما ایوانی بود که هرگاه پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله می خواست با جبرئیل علیه السّلام ملاقات نماید در آن ایوان با او ملاقات می کرد،یک بار رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در همان جا با جبرئیل ملاقات کرد و به من دستور داد تا نگذارم کسی به آن جا وارد شود،در این هنگام حسین بن علی علیه السّلام به نزد پیامبر آمد.جبرئیل گفت:این کیست؟

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله پاسخ دادند:پسرم،آنگاه پیامبر اکرم او را گرفته و بر زانوی خود نشاندند،جبرئیل به آن حضرت عرضه داشت:اما آگاه باش که این پسر کشته خواهد شد.

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به جبرئیل فرمودند:چه کسی او را به قتل خواهد رساند؟

جبرئیل گفت:امت تو او را به قتل خواهند رساند.

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله پرسید:آیا او را خواهند کشت؟!!

جبرئیل پاسخ داد:آری،و اگر بخواهی به تو خبر می دهم که وی در چه سرزمینی به قتل خواهد رسید،آنگاه به سمت سرزمین طفّ(کربلا)در عراق اشاره کرده و از آنجا خاکی سرخ رنگ برداشته و به پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نشان داد و گفت:این خاک از محل قتل او می باشد.در این جا پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله گریستند.

جبرئیل به آن حضرت عرض کرد:«ای رسول خدا گریه نکن که به زودی خداوند متعال از قاتلان حسین به وسیلۀ قائم شما اهل بیت انتقام خواهد کشید»،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:ای حبیب من جبرئیل،قائم ما اهل بیت

ص:109


1- (1)) .مناقب 292/1.

چه کسی است؟

جبرئیل پاسخ داد:وی نهمین فرزند از فرزندان حسین علیه السّلام می باشد، پروردگار من جلّ جلاله مرا چنین خبر داده است که از صلب حسین فرزندی به دنیا می آید که در برابر خداوند متعال بسیار خاضع و خاشع است سپس،از وی فرزندی به دنیا می آید و نام او محمّد است که مطیع خداوند است.سپس از نسل او پسری خارج می شود که نام او در نزد خداوند جعفر است و وی از جانب خدا سخن می گوید و در نقل سخن از خداوند صادق و راستگو است،و از نسل وی پسری خارج می شود که نام وی در نزد خداوند موسی می باشد که به خداوند متعال اطمینان داشته و در راه خداوند متعال محبّت می ورزد،و خداوند از نسل او فرزندی به وجود می آورد و نام او در نزد خدا علی است که راضی به قضای خدا و دعوت کننده به سوی خداوند عزّ و جلّ می باشد،سپس خداوند از نسل او فرزندی به دنیا می آورد که نامش در نزد خدا محمّد است که همگان را به سوی خداوند ترغیب نموده و از حریم الهی دفاع می نماید،آنگاه خداوند از نسل او پسرش را که نامش در نزد خداوند علی است خارج می کند که ولی خدا بوده و به خداوند متعال اکتفا می نماید،سپس از نسل او پسرش را که نامش در نزد خداوند متعال حسن است خارج می کند که مؤمن به خدا و ارشادکننده به سوی خداست،و سپس از نسل او کلمۀ حق و زبان صادق و ظاهرکنندۀ حق و حجّت خداوند بر بندگان را خارج می نماید که دارای غیبتی طولانی است و خداوند متعال اسلام و اهلش را به وسیلۀ او برتری می بخشد و کفر و اهل کفر را به وسیلۀ او نابود می کند» (1).

ص:110


1- (1)) .بحار الانوار 348/36،کفایة الاثر/187.
ب-روایات رسیده از ائمّۀ معصومین علیهم السّلام

1.روایتی از امام حسین علیه السّلام:از یحیی بن یعمر روایت شده است که گفت:

در نزد حسین علیه السّلام بودم که مرد عرب سیه چردۀ نقابداری بر آن حضرت وارد شده سلام کرد،امام حسین علیه السّلام جواب سلام او را داد.مرد گفت:ای پسر رسول خدا مسأله ای دارم و چندین مسأله از امام علیه السّلام پرسید و امام جواب همۀ مسائل را به او می داد و مرد می گفت:ای پسر رسول خدا راست گفتی،سپس گفت:مرا از عدد پیشوایان بعد از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خبر بده.

آن حضرت فرمودند:آنان به عدد نقبای بنی اسرائیل دوازده تن می باشند.

مرد عرب گفت:نام آنان را برای من بازگو کن.

راوی گوید:امام حسین علیه السّلام لختی سر به زیر انداخت و سپس سربرداشت و فرمود:

بله،ای برادر عرب تو را خبر خواهم داد،همانا امام و خلیفه بعد از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله امیر المؤمنین علیه السّلام است،و حسن و من و نه تن از فرزندان من که از آن ها پسرم علی و بعد از او پسرش محمّد و بعد از او پسرش جعفر و بعد از او پسرش موسی و بعد از او پسرش محمّد و بعد از او پسرش علی و بعد از او پسرش حسن و بعد از او مهدی می باشد که وی نهمین از فرزندان من است که در آخر الزّمان به امر دین قیام می نماید.

راوی گوید:اعرابی برخاست و این اشعار را در مدح آن حضرت می خواند:

«در حالی که گونه هایش می درخشید؛پیامبر دست بر پیشانیش کشید»

«پدر و مادرش از والاترین[طوایف]قریش و جدش بهترین اجداد است» (1).

ص:111


1- (1)) .إثبات الهداة 599/1. مسح النبی جبینه فله بریق فی الخدود أبواه من أعلی قریش وجده خیر الجدود

2.روایتی از حضرت امام سجاد علیه السّلام:از ابو خالد کابلی روایت شده است که گفت:بر مولای خود حضرت علی بن الحسین زین العابدین علیه السّلام داخل شدم و دیدم که کتابی در دست آن حضرت است که آن را مطالعه کرده و شدیدا گریه می کند.

عرضه داشتم:این کتاب چیست؟

آن حضرت فرمودند:

«هذه نسخة اللوح الذی أهداه اللّه تعالی إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فیه اسم اللّه تعالی و رسول اللّه،و أمیر المؤمنین علی،و عمی الحسن بن علی،و أبی،و اسمی و اسم ابنی محمد الباقر،و ابنه جعفر الصادق،و ابنه موسی الکاظم و ابنه علی الرضا و ابنه محمد التقی،و ابنه علی النقی،و ابنه الحسن العسکری،و ابنه الحجة القائم بأمر اللّه المنتقم من أعداء اللّه الذی یغیب غیبة طویلة ثم یظهر فیملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما»؛

این نسخۀ لوح است که خداوند متعال آن را به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله اهدا نموده و در آن اسم خداوند متعال و رسول خدا و امیر المؤمنین علی و عمویم حسن بن علی و پدرم و اسم من در آن نوشته شده است همچنین اسم فرزندم محمّد باقر و فرزندش جعفر صادق و فرزندش موسی کاظم و فرزندش علی الرّضا و پسرش محمّد تقی و پسرش علی نقی و پسرش حسن عسکری و پسرش حجّت قائم به امر خدا و انتقام کشنده از دشمنان خدا که غیبتی طولانی خواهد داشت و سپس ظاهر خواهد شد و زمین را همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد پر از عدل و داد خواهد نمود (1).

ص:112


1- (1)) .اثبات الهداة 651/1.

3.روایتی از حضرت امام باقر علیه السّلام:از ورد بن کمیت،از پدرش کمیت بن ابی المستهل روایت می کند که گفت:بر سیّد و مولای خود حضرت ابو جعفر محمّد بن علی باقر علیهما السّلام داخل شدم و عرضه داشتم:ای فرزند رسول خدا،من دربارۀ شما اهل بیت چند بیت شعر سروده ام.آیا اجازه می دهید من آن شعرها را برای شما بخوانم؟آن حضرت به من اجازه داد و من شروع به خواندن کردم:

«روزگار مرا خنداند و گریانید چراکه روزگار دارای تغییرات و رنگ های مختلف است»

«اما گریۀ من به خاطر آن نه تنی است که در صحرای طفّ مورد خیانت قرار گرفتند و همگی کشته شده و در کفن ها پیچیده شدند» (1).

امام باقر علیه السّلام با شنیدن این اشعار گریسته و فرمودند:«خداوندا گناه گذشته و آیندۀ کمیت را ببخش».

و هنگامی که به این بیت از شعر رسیدم که:

«کی خواهد آمد روزی که حق در میان شما قیام کند و کی خواهد آمد روزی که مهدی دوم شما به پا خیزد» (2).

آن حضرت فرمودند:«ان شاء اللّه خیلی سریع خواهد بود،سپس فرمودند:

ای ابا المستهل،همانا که قائم ما نهمین فرزند از فرزندان حسین علیه السّلام می باشد.چراکه ائمّه بعد

ص:113


1- (1)) . أضحکنی الدهر و أبکانی و الدهر ذو صرف و ألوان لتسعة فی الطف قد غودروا صاروا جمیعا رهن أکفان
2- (2)) . متی یقوم الحق فیکم متی یقوم مهدیکم الثانی

از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دوازده تن هستند و دوازدهمین آن ها قائم است».

به آن حضرت عرضه داشتم:ای سرور و مولای من،این دوازده تن چه کسانی هستند؟

آن حضرت فرمودند:«أولهم علی بن أبی طالب،و بعده الحسن و الحسین،و بعد الحسین علی بن الحسین و أنا ثم بعدی هذا»اوّل آنان علی بن ابی طالب و بعد از او حسن و حسین و بعد از حسین علی بن حسین و من و بعد از من این پسر»،و دست خود را بر شانۀ جعفر گذاشتند.

به آن حضرت عرضه داشتم:بعد از او چه کسی خواهد بود؟

آن حضرت فرمودند:

«انه ابنه موسی،و بعد موسی ابنه علی و بعد علی ابنه محمد و بعد محمد ابنه علی و بعد علی ابنه الحسین،و بعد الحسن ابنه محمد و هو القائم الذی یخرج فیملا الدنیا قسطا و عدلا و یشفی صدور شیعتنا».

حجّت پس از او،فرزندش موسی و بعد از موسی پسرش علی و بعد از علی پسرش محمّد و بعد از محمّد پسرش علی و بعد از علی پسرش حسن و بعد از حسن پسرش محمّد که او قائم است؛همان کسی که قیام می نماید و جهان را پر از عدل و داد نموده،دل شیعیان ما را شاد می کند (1).

4.روایتی از حضرت امام صادق علیه السّلام:از علقمة بن محمّد حضرمی از حضرت امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمود:«ائمّه دوازده تن هستند».

به آن حضرت عرضه داشتم:ای پسر رسول خدا،نام آن ها را برای من بازگو فرما؟

آن حضرت جواب دادند:

ص:114


1- (1)) .بحار الانوار 390/36.

از آنان که گذشته اند علی بن ابی طالب،حسن،حسین،علی بن الحسین،محمّد بن علی و سپس من.

به آن حضرت عرضه داشتم:ای پسر رسول خدا پس از شما چه کسی خواهد بود؟

آن حضرت فرمودند:من به پسرم موسی وصیّت کرده ام و او امام پس از من است.

به آن حضرت عرضه داشتم:پس بعد از موسی چه کسی خواهد بود؟

آن حضرت فرمودند:

پسرش علی که به رضا مشهور است و در سرزمین غربت در خراسان دفن خواهد شد، سپس بعد از علی پسرش محمّد و بعد از محمّد پسرش علی و بعد از علی پسرش حسن و مهدی از فرزندان حسن است (1).

5.روایتی از حضرت امام موسی بن جعفر علیه السّلام:صدوق با سند خود از عبد اللّه بن جندب از موسی بن جعفر علیه السّلام روایت کرده است که فرمود:

در سجدۀ شکر نماز بگو:«تقول فی سجدة الشکر:اللهم إنی اشهدک و اشهد ملائکتک و رسلک و جمیع خلقک أنک أنت اللّه ربی،و الإسلام دینی،و محمدا نبیی،و علیا و الحسن و الحسین،و علی بن الحسین،و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی،و محمد بن علی،و علی بن محمد، و الحسن بن علی،و الحجة بن الحسن بن علی،أئمتی بهم أتولی و من أعدائهم أتبرأ».

خداوندا من،تو و ملائکه و رسولانت و همۀ خلق تو را گواه می گیرم که همانا تو پروردگار من اللّه هستی،اسلام دین من است،محمّد پیامبرم،و علی و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و

ص:115


1- (1)) .اثبات الهداة 587/603/2.

علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و حسن بن علی و حجّة بن الحسن بن علی پیشوایان من می باشند.من به آن ها تولّی می جویم و از دشمنان آن ها اعلام برائت و بیزاری می کنم (1).

6.روایتی از حضرت امام رضا علیه السّلام:صدوق از احمد بن زیاد بن جعفر همدانی رضی اللّه عنه روایت کرده است که گفت:علی بن ابراهیم از پدرش از عبد السّلام بن صالح هروی روایت کرده که گفت:از دعبل بن علی خزاعی شنیدم که می گفت:قصیدۀ خود را برای مولای خود حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السّلام خواندم که مطلعش این بیت بود:

مدارس آیات خلت من تلاوة و منزل وحی مقفر العرصات

و چون به این بیت رسیدم که:

«به پا خاستن امامی که به یقین به پا خواهد خاست و به نام خدا قیامی مبارک به پا خواهد کرد»

«وی در میان ما همۀ حق ها را از همۀ باطل ها جدا خواهد کرد و هر خوبی و بدی را جزای درخور خواهد داد» (2)

در اینجا حضرت رضا علیه السّلام شدیدا گریسته،سپس سربرداشته و به من فرمودند:

ای خزاعی،روح القدس این دو بیت را بر زبان تو جاری ساخته است،آیا می دانی این امام کیست و چه زمانی قیام خواهد کرد؟

ص:116


1- (1)) .من لا یحضره الفقیه 329/1.
2- (2)) . خروج إمام لا محالة خارج یقوم علی اسم اللّه و البرکات یمیز فینا کل حق و باطل و یجزی علی النعماء و النقمات

عرضه داشتم:نه ای مولای من،فقط شنیده ام که امامی از میان شما اهل بیت قیام خواهد کرد و زمین را از فساد پاک کرده و چنان که پر از ظلم و جور شده باشد پر از عدل خواهدش نمود.

آن حضرت فرمودند:ای دعبل،امام بعد از من پسرم محمّد و بعد از محمّد پسرش علی و بعد از علی پسرش حسن و بعد از حسن پسرش حجّت قائمی است که همه باید در زمان غیبتش منتظرش باشند و در زمان ظهورش از وی اطاعت کنند.اگر از دنیا به جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند عزّ و جلّ آن روز را آنقدر طولانی می کند تا او قیام کند و زمین را چنان که پر از ظلم و جور شده باشد پر از عدل و داد نماید (1).

7.روایتی از حضرت امام جواد علیه السّلام:صدوق از عبد الواحد بن محمّد عبدوسی عطّار رضی اللّه عنه روایت کند که گفت:علی بن محمّد بن قتیبۀ نیشابوری گفت:حمدان بن سلیمان روایت کرد و گفت:صقر بن ابی دلف روایت کرد و گفت:از حضرت ابو جعفر محمّد بن علی الرّضا علیهما السّلام(امام جواد علیه السّلام)شنیدم که می فرمود:

امام پس از من پسرم علی است.فرمان او فرمان من و کلام او کلام من و پیروی از او پیروی از من می باشد و امام پس از او پسرش حسن می باشد که فرمان او فرمان پدرش،کلام او کلام پدرش و فرمانبرداری از او فرمانبرداری از پدرش می باشد.سپس آن حضرت سکوت فرمودند.

به آن حضرت عرضه داشتم:ای فرزند رسول خدا،بعد از حسن چه کسی امام خواهد بود؟

آن حضرت شدیدا گریسته سپس فرمودند:همانا که بعد از حسن پسرش قائم به حق است که همه انتظارش را می کشند (2).

ص:117


1- (1)) .کمال الدّین 373/2.
2- (2)) .کمال الدّین 378/2.
ج-روایات امام هادی علیه السّلام دربارۀ امامت امام عسکری علیه السّلام

وقتی که روایاتی را که از حضرت امام هادی علیه السّلام در مصادر حدیثی مورد اعتماد به دست ما رسیده است به صورت کلی مطالعه می کنیم،به چند نکتۀ مهم دست می یابیم که به روایاتی که-به صورت اشاره یا تصریح-بر امامت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام بعد از پدرش دلالت دارد،مرتبط است.این نکات از این قرارند:

1.یکی از مسائلی که از تحقیق در این روایات به دست می آید این است که این روایات به تدریج و به مناسبت های مختلف از حضرت امام هادی علیه السّلام صادر شده است،نمی توان از این نکته غفلت کرد که مراعات ملاحظات امنیتی توسط امام هادی علیه السّلام در این تدریج نقش بسزایی داشته است.ما این تدریج را در کیفیت بیان مصداق و طرح آن برای مسلمانان می بینیم.می بینیم که امام علیه السّلام گاهی این امر را به صورت مبهم و گاه به صورت اشارۀ سریع و گاهی به صورت تصریح بیان نموده است.

همچنین این تدریج را در کیفیت مطرح کردن مسأله نیز مشاهده می کنیم.

چراکه می بینیم گاه آن حضرت این موضوع را در برابر یک فرد یا دو فرد بیان نموده،گاه در برابر جمع محدودی به بیان این مطلب می پردازد و در مورد دیگری مشاهده می کنیم که آن حضرت برای این تصریح چهل نفر شاهد می گیرد.

هم چنان که می بینیم آن حضرت در گام اوّل یکی از نشانه هایی را که به این مطلب اشاره دارد به مخاطبان می دهد،گاه بیش از یک نشانه و شاهد قرار می دهد تا اشتباهی پیش نیاید،در جای دیگری می بینیم موضوع جانشینی امام عسکری علیه السّلام را به صورت«نص»نوشته و آن را به یک راوی ثقه و مورد اعتماد

ص:118

ارسال می نماید و در مورد دیگر می بینیم آن حضرت برای تحقق این امر بعد از وفات خود شواهدی را که کشف از این امر می کند به جا می گذارد تا به وضوح بیشتر این امر دامن زده باشد.

2.مسألۀ دیگری که از بررسی این روایات به دست می آوریم این است که روایاتی که در پاسخ سؤالات وارده دربارۀ کسی که بعد از حضرت امام هادی منصب امامت را به دوش می کشد می باشد،قبل از وفات فرزند آن حضرت محمّد آغاز شده و به تدریج این گونه روایات تا اواخر زندگی شریف حضرت امام هادی علیه السّلام ادامه می یابد.

علیرغم این که بیشترین گمان ها معطوف به امامت محمّد(ابو جعفر)فرزند بزرگ امام هادی علیه السّلام بعد از آن حضرت بود،در زمان حیات وی هیچ نصّ صریحی نسبت به امامت او نیافته ایم.بلکه گاه روایاتی یافته می شود که می توان از آن ها نفی امامت از او را از آن ها دریافت.چه این که از کلمات امام علیه السّلام نیز درمی یابیم که بیان این امر را به وقت مناسب واگذار می کرده اند.اما پس از این که ابو جعفر دار فانی را وداع گفت،اشارات آن حضرت به امامت امام حسن عسکری آغاز شده و پس از آن اشارات،به تدریج تصریحات آمده،تا آنجا که این تصریحات متواترا به گوش راویان ثقه و شیعیانی که به امر امامت اهتمام می ورزیدند می رسید.

3.دو روایتی که در رابطه با امر امامت از حضرت امام هادی علیه السّلام قبل از وفات فرزندش محمّد صادر شده،روایت دوّم و هفتم از روایاتی است که در کافی در باب اشاره و نصّ بر حضرت امام عسکری علیه السّلام روایت شده است.

اینک به این دو روایت توجّه کنید:

روایت هفتم:سند این روایت،به علی بن عمرو عطّار می رسد که گوید:در

ص:119

زمانی که ابو جعفر فرزند حضرت ابو الحسن عسکری یعنی حضرت امام هادی علیه السّلام در قید حیات بود بر آن حضرت داخل شدم و گمان داشتم او جانشین آن حضرت است،پس به آن حضرت عرضه داشتم:خداوند مرا فدای شما کند.کدام یک از فرزندان شما به امر امامت اختصاص یافته است؟آن حضرت فرمودند:«هیچ کسی را به این امر اختصاص ندهید تا دستور من به شما برسد».عطّار گوید:بعدا نامه ای به آن حضرت نوشته و در آن از آن حضرت پرسیدم:این امر یعنی امامت به چه کسی خواهد رسید؟آن حضرت در پاسخ نوشتند:در پسر بزرگ من خواهد بود.وی گوید:و ابو محمّد(امام حسن عسکری علیه السّلام)بزرگتر از ابو جعفر بود.

آنچه که در این روایت ملاحظه می شود این است که حضرت امام هادی علیه السّلام برای بار اول بیان این امر را به فرصت دیگری موکول می کنند و هنگامی که سؤال کننده برای دوّمین بار به وسیلۀ نامه از آن حضرت سؤال می کند به جواب می رسد اما از روایت فهمیده نمی شود که آیا نامه ای که برای دومین بار نوشته است در زمان حیات ابو جعفر بوده یا بعد از وفات او؟اگرچه این گونه نامه نگاری با زنده بودن او بیشتر جور می آید.اما در عین حال می بینیم که امام علیه السّلام به جواب او را تصریح نداده،بلکه با رمز به او جواب می دهد.

مضافا به این که روایت دیگری هم هست که تصریح دارد،محمّد پسر بزرگ حضرت امام هادی علیه السّلام بوده است و آن روایت با روایت فعلی تعارض می کند،چراکه در این روایت راوی ادّعا می کند که امام حسن عسکری بزرگترین پسر امام هادی علیه السّلام بوده است.البته روایات دیگری هم از خود امام هادی علیه السّلام با این مضمون روایت شده است که امام حسن عسکری بزرگترین

ص:120

پسر آن حضرت است و می توان آن روایات را این گونه حمل کرد که آن حضرت بعد از وفات برادرش ابو جعفر بزرگترین فرزند امام هادی علیه السّلام بوده است.

روایت دوّم:سند این روایت به علی بن عمرو نوفلی می رسد و در آن آمده است که:نوفلی گفت:من به همراه حضرت امام هادی در حیات خانۀ آن حضرت بودم که فرزندش محمّد از کنار ما گذشت.من به آن حضرت عرض کردم:خداوند مرا فدای شما کند،آیا این امام ما بعد از شماست؟آن حضرت پاسخ دادند:نه،امام شما بعد از من حسن می باشد.

همچنین از احمد بن عیسی علوی که از فرزندان علی بن جعفر است روایت شده که روزی بر حضرت امام هادی علیه السّلام در شهر صریا داخل شده و بر آن حضرت سلام کرد.ناگاه ابو جعفر و ابو محمّد هر دو باهم داخل شدند.

شیعیان برخاسته به سمت ابو جعفر رفتند تا بر وی سلام کنند.در اینجا حضرت امام هادی علیه السّلام به آنان فرمود:این امام شما نیست،بر شما باد به امامتان،و به سوی حضرت ابو محمّد امام حسن عسکری علیه السّلام اشاره کرد (1).

در این روایت می یابیم که امام هادی علیه السّلام قاطعانه جانشینی محمّد و امامت او را نفی نموده اند.شاید سبب این تصور در نزد مردم معروفیت محمّد به صلاح و دانش و تقوی بوده به اضافۀ این که وی بزرگترین فرزند امام هادی علیه السّلام بوده است،و از آنجا که معروف بود،امامت به بزرگترین فرزند امام می رسد مردم چنین گمانی داشتند.پس حضرت امام هادی علیه السّلام امامت محمّد را نفی نموده و تصریح کرده اند که فرزندشان حسن،امام است.در عین حال در

ص:121


1- (1)) .غیبت/120.

روایت سابق دیدیم که آن حضرت اصرار داشتند که بر این امر تصریح نکرده، تصریح را به فرصت مناسب واگذار می نمودند.

4.اما روایاتی که از حضرت امام هادی علیه السّلام بعد از وفات فرزندش محمّد صادر شده و اشاره یا تصریح به امامت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام دارد روایت چهارم،پنجم،هشتم و نهم از کتاب الحجّۀ کافی در باب اشاره و نصّ بر حضرت ابو محمّد امام حسن عسکری علیه السّلام است.به این روایات نیز توجّه فرمایید:

از آنجا که مضمون دو روایت چهارم و پنجم یکی بود ما روایت پنجم را که سندش به احمد بن محمّد بن عبد اللّه بن مروان انباری منتهی می شود نقل می نماییم.وی گوید:من در هنگام وفات ابو جعفر محمّد بن علی علیه السّلام حاضر بودم.حضرت امام هادی علیه السّلام وارد شدند و برای آن حضرت صندلی گذاشته، آن حضرت بر آن جلوس فرمودند.اهل بیت آن حضرت در اطراف ایشان بوده و ابو محمّد در گوشه ای ایستاده بود.هنگامی که حضرت امام هادی علیه السّلام از کار ابو جعفر فارغ شدند رو به ابو محمّد علیه السّلام نموده و به او فرمودند:پسرم،شکر خداوند متعال را به جای آور که دربارۀ تو امر بزرگی ایجاد کرده است.

کسانی که این روایت را از آن حضرت شنیدند از آن فهمیدند که آن حضرت اشاره به امر امامت حضرت امام عسکری علیه السّلام نموده است.چنان که از روایت هشتم برمی آید این اشارۀ امام هادی علیه السّلام در میان گروهی از بنی هاشم، آل ابی طالب و قریش بوده است.روایت هشتم نیز متضمن بیان موضع حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در برابر این سخن حضرت امام هادی علیه السّلام می باشد،و آن این است:

...حضرت امام حسن عسکری پس از این سخنان گریسته،سپس شکر

ص:122

خدا را به جای آورده و آیۀ استرجاع بر زبان جاری نموده و فرمودند:«الحمد للّه ربّ العالمین و أنا أسأل اللّه تمام نعمه لنا فیک و إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون»

الحمد للّه ربّ العالمین

من از خداوند متعال می خوانم تا نعمت خود را دربارۀ تو بر ما تمام نماید و انّا للّه و انّا الیه راجعون،در این هنگام مردم[که آن حضرت را تا آن روز نمی شناختند] دربارۀ آن حضرت سؤال نمودند.گفته شد:این پسر امام هادی،حسن است،و مردم در آن روز عمر آن حضرت را حدود بیست سال یا بیشتر تخمین می زدند،راوی گوید:ما در آن روز او را شناخته و دانستیم که امام هادی علیه السّلام به امامت او اشاره کرده و وی را به جای خود نشانده است.

در روایت نهم که از محمّد بن یحیی بن دریاب روایت شده است این گونه آمده که گفت:من بعد از وفات ابو جعفر بر حضرت امام هادی علیه السّلام وارد شدم و آن حضرت را به جهت این مصیبت سرسلامتی دادم.ابو محمّد علیه السّلام نیز در آنجا حاضر و نشسته بود.ابو محمّد گریست.حضرت امام هادی علیه السّلام رو به وی کرده و فرمودند:خداوند تبارک و تعالی تو را جانشین او قرار داده است،پس شکر خدا را به جای آور.

5.دو روایت دهم و یازدهم تصریح به امامت حضرت ابو محمّد امام حسن عسکری علیه السّلام دارند و بعد از وفات برادرش ابو جعفر محمّد بن علی صادر شده اند.روایت دهم را ابو هاشم جعفری روایت می کند.آنجا که گوید:

من بعد از وفات ابو جعفر فرزند حضرت امام هادی علیه السّلام در نزد آن حضرت بودم و در دل فکری داشتم که می خواستم آن را به عرض ایشان برسانم و آن این بود که گویا ابا جعفر و ابا محمّد در این زمان مانند حضرت موسی بن جعفر و اسماعیل پسران حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام بوده و قضیۀ آن ها شبیه به قضیۀ آن دو نفر شده است.چراکه ابو محمّد کسی بود که همه امید داشتند بعد از

ص:123

حضرت امام هادی علیه السّلام به امامت برسد.در اینجا پیش از آن که چیزی بگویم حضرت امام هادی علیه السّلام رو به من کرده فرمودند:

آری ای ابو هاشم،بعد از ابو جعفر برای خداوند متعال دربارۀ ابو محمّد بداء حاصل گردید تا امری را در وی آشکار کند که هیچ کس آن را در وی نمی شناخت،هم چنان که در حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام نیز بعد از درگذشت اسماعیل برای او بداء روی داد که کشف از حال او نمود،اگرچه باطل پویان آن را ناخوش دارند و این همان فکری بود که تو می کردی،و بدان که پسرم ابو محمّد جانشین من است و علم آنچه را که به آن نیاز داشته باشد و وسایل امامت در نزد او موجود می باشد.

روشن است که مسألۀ بداء و نسبت آن به ذات خداوند بالنسبه به آنچه در تصورات سؤال کننده می گذشت بوده و در علم غیب خداوند خللی ایجاد نمی کند چراکه این مردم بودند که از روی تصورات ذهنی خود ابو جعفر محمد را پس از امام هادی علیه السّلام شایستۀ مقام امامت می دانستند اما در علم خداوندی مسألۀ به گونۀ دیگری بوده و خداوند متعال مشیت خود را با مرگ محمد آشکار فرمود که امام آن کسی که مردم امید به او داشتند نیست.

به علاوه این که نه در این روایت و نه در روایات دیگر هیچ قرینه ای بر این که امام هادی علیه السّلام یا هر امام دیگری معتقد به امامت کسی غیر از امام حسن عسکری علیه السّلام بعد از امام هادی علیه السّلام بوده باشد وجود ندارد.

روایت یازدهم به ابو بکر فهفکی منتهی می شود که گفت:حضرت امام هادی علیه السّلام نامه ای به من نوشتند که در آن آمده بود:

پس از من پسرم ابو محمّد،در میان آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله ذاتا خیرخواهترین فرد برای امت اسلام،و دارای محکمترین دلایل و براهین است.وی بزرگترین فرزند من است و حلقه های سلسلۀ امامت و احکام آن به او می رسد.از این پس هرچه را تاکنون از من سؤال می کردی از او سؤال کن.چراکه در نزد او آنچه را که به آن احتیاج پیدا شود موجود است.

ص:124

این روایت بر امامت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام تصریح داشته و امام هادی علیه السّلام در این روایت آن حضرت را بر سایر افراد از آل محمّد برتری داده و به برتری آن حضرت شهادت داده است و بعید نیست که این روایت بعد از وفات برادر آن حضرت محمّد صادر شده باشد،چنان که در روایت سابق یعنی روایت دهم که جعفری در آن تصریح کرده که امام هادی علیه السّلام امامت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را بعد از وفات برادرش محمّد با صراحت بیان کرده است.

این دو روایت در مضمون باهم نزدیک اند و هر دو بر این مطلب تأکید دارند که در نزد امام عسکری علیه السّلام آنچه را که در امر امامت به آن نیازمند است موجود بوده است.و اگر فرض را بر این بگذاریم که این دو روایت بعد از وفات محمّد صادر شده اند دیگر از جهت این که حضرت امام حسن عسکری بزرگترین فرزند امام هادی علیه السّلام باشد نیز مشکلی نخواهیم داشت.در این صورت می توان گفت محمّد اگرچه بزرگترین فرزند امام هادی علیه السّلام بوده،اما این مربوط به زمانی می شود که وی در قید حیات بوده است.

روایت دوازدهم نیز از چند جهت به مضمون روایت دهم و یازدهم تصریح دارد.چراکه در آن آمده است:شاهویه بن عبد اللّه جلاّب گفت:

حضرت امام هادی علیه السّلام در نامه ای به من نوشتند:

«أردت أن تسأل عن الخلف بعد أبی جعفر،و قلقت لذلک فلا تغتمّ فإن اللّه عزّ و جلّ(لا یضلّ قوما بعد إذ هداهم حتی یبین لهم مّا یتّقون) (1)و صاحبک بعدی أبو محمد ابنی،و عنده ما تحتاجون إلیه،یقدّم ما یشاء اللّه و یؤخّر ما

ص:125


1- (1)) .ظاهرا این آیه باید آیۀ 115 سورۀ توبه باشد که کلمات ابتدایی آن،چنین است: وَ مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیُضِلَّ قَوْماً... که در این روایت به واسطۀ صنعت ادبی تضمین به این شکل درآمده است.

یشاء اللّه مٰا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهٰا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهٰا أَوْ مِثْلِهٰا (1)،قد کتبت بما فیه بیان و قناع لذی عقل یقظان»

می خواستی که از جانشین من پس از وفات ابو جعفر سؤال کنی،و از این جهت ناراحت بودی.نگران نباش،چراکه خداوند عزّ و جلّ(پس از آن که گروهی را هدایت نمود بیراهشان[نمی]گذارد،مگر آن که چیزی را که باید از آن پروا کنند برایشان بیان کرده باشد)،و امام تو بعد از من ابو محمّد می باشد،و در نزد او هر آنچه شما به آن نیازمند باشید موجود است،خداوند متعال هرکه و هرچه را بخواهد پیش انداخته و هرکه و هرچه را بخواهد مؤخّر می گرداند(هر آیه را نسخ کنیم،یا آن را به[دست]فراموشی بسپاریم،بهتر از آن،یا مانندش را می آوریم)، من در این نامه چیزی نوشتم که هرکس عقلی بیدار داشته باشد از بیان او قانع می شود.

6.حضرت امام هادی علیه السّلام چهار ماه قبل از شهادت خود گروهی از موالی را جمع نموده و آن ها را بر امامت فرزندش حسن شاهد می گیرد.ما این مطلب را در روایت اوّل این باب در کتاب الحجّۀ کافی می بینیم.آنجا که یحیی بن یسار قنبری گوید:حضرت ابو الحسن هادی علیه السّلام چهار ماه قبل از شهادت خود امر امامت را به پسرش امام حسن عسکری علیه السّلام وصیّت نموده و من و گروهی از موالی را بر این امر به شهادت گرفت.

7.در روایت سوّم نیز مطالبی هست که دلیل و علامت امامت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام پس از وفات پدر بزرگوارش می باشد،آنجا که عبد اللّه بن محمّد اصفهانی گوید:امام هادی علیه السّلام فرمودند:«امام شما بعد از من کسی است

ص:126


1- (1)) .بقره/106.

که بر من نماز می گذارد»و ما پیش از آن،حضرت ابو محمّد علیه السّلام یعنی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را نمی شناختیم.اصفهانی گوید:ناگهان دیدیم وی از منزل خارج شده و بر حضرت امام هادی علیه السّلام نماز گذارد.

نکتۀ قابل توجّه در این روایت این است که چون راوی امام حسن عسکری علیه السّلام را به گونۀ خاص نمی شناخت امام علیه السّلام علامت خاصی به او دادند که هیچ گونه اشتباه و شکی در آن راه پیدا نمی کند.

در روایت سیزدهم از این باب آمده است که:داود بن قاسم گفت:از حضرت امام هادی علیه السّلام شنیدم که می فرمود:

جانشین پس از من حسن است،پس چگونه خواهید بود با جانشین جانشین من؟

عرضه داشتم:خداوند مرا قربان شما گرداند،به چه دلیل؟

آن حضرت فرمودند:

زیرا شما او را به شخصه نمی بینید و برای شما حلال نیست که نام او را بر زبان آورید.

عرض کردم:پس چگونه از او یاد کنیم؟آن حضرت فرمودند:«بگویید:

حجّت آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله».

این روایت به مجموعه ای از مسائل که مربوط به کیفیت برخورد با امام در شرایط سخت بوده و اقتضای پنهان کاری شدید در ابلاغ امور به دوستان و شیعیان را دارد اشاره کرده است.همچنین از این روایت برمی آید که آن حضرت به این مطلب اشاره دارند که بعد از ایشان شرایط زمانی و مکانی بسیار شدیدتر و بحرانی تر خواهد گردید،تا جایی که کار شیعه بدان جا برسد که نتوانند امام و حجّت خدا بر خود را ببینند و یاد کردن از او او به نام برایشان حلال نباشد و مجبور باشند با اشاره و کنایۀ کلی از او یاد کنند.این روایت به آماده کردن و پرورش نفوس شیعیان برای پذیرش اوضاع جدید می پردازد.

ص:127

اوضاعی که ناچار شیعیان می بایست به انتظار آن بوده و خود را برای استقبال از آن آماده می کردند.

9.ترور و شهادت حضرت امام هادی علیه السّلام

شیخانی گوید:علی عسکری(امام هادی علیه السّلام)در اواخر حکومت معتزّ عبّاسی به وسیلۀ سم به شهادت رسید (1)،و طبری امامی گوید:ولی خدا در آخر حکومت معتزّ به وسیلۀ سم به شهادت رسید (2).

هنگامی که حضرت امام هادی علیه السّلام در سال 254 ه ق به بیماری ای مبتلا شدند که منتهی به مرگ آن حضرت شد،فرزند خود حضرت ابو محمّد حسن عسکری علیه السّلام را به حضور طلبیده و نور و حکمت و میراث انبیا را به وی اعطا کرده و بر امامت او تصریح نموده و در حضور عدّه ای از اصحاب ثقه و مورد اعتماد خود به او وصیّت نموده و از دنیا رفتند.آن حضرت در هنگام مرگ چهل سال داشته و در شهر سامرا در کشور عراق به خاک سپرده شدند، حضرت امام عسکری علیه السّلام به تجهیز جنازۀ پدر بزرگوار خود پرداخته،غسل و کفن و نماز بر او انجام داده،جنازۀ آن حضرت را با گروه زیادی از مردم تشییع نموده و آن حضرت را در خانۀ خود همان جا که هم اکنون مرقد شریف آن حضرت در سامرا است دفن نمودند؛محلی که امروزه مسلمانان از جای جای ممالک اسلامی به جهت تبرّک،دعا و ابراز وفاداری به عهد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برای زیارت آن روانه می شوند.

مسعودی مراسم تشییع حضرت امام هادی علیه السّلام و جمع شدن مردم بسیار

ص:128


1- (1)) .الصّراط السّوی/407.
2- (2)) .دلائل الامامه/216.

در خانۀ آن حضرت را این گونه توصیف می کند:گروهی که هریک از آن ها ادعا دارد که آن روز داخل خانۀ امام هادی علیه السّلام شده بوده بر ما روایت کردند که در آن خانه گروهی از بنی هاشم از طالبیان و عبّاسیان،فرماندهان و دیگران، همچنین گروهی از شیعیان،گرد آمده،و هیچ کدام از آن ها از امر جانشینی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام اطلاعی نداشتند.چراکه این مطلب فقط به اطلاع اصحاب مورد اعتماد-که امام هادی علیه السّلام در نزد آن ها تصریح بر جانشینی امام حسن عسکری علیه السّلام نموده بود-رسیده،کس دیگری از این قضیه اطلاع نداشت.حاضران حکایت می کنند که همۀ آنان در حال مصیبت و عزا بودند،که ناگاه از داخل خانه خادمی خارج شد و به خادم دیگر ندا در داد که:

ای«بشر»،این نامه را بگیر و آن را به خانۀ امیر المؤمنین ببر و به فلان شخص بده و به او بگو که:این نامۀ حسن بن علی(امام حسن عسکری)است.این مطلب کنجکاوی مردم را برانگیخت.سپس یکی از درهای بالای رواق باز شده و خادمی سیاه پوست از آن خارج شد،سپس به دنبال او حضرت ابو محمّد امام حسن عسکری علیه السّلام سر برهنه و گریبان دریده در حالی که لباس زیرین او سفید بود از در خارج شد.

چهرۀ آن حضرت کاملا شبیه چهرۀ پدر بزرگوارش بود.آن روز در خانۀ امام،پسران«متوکّل»نیز حضور داشتند که بعضی از آن ها دارای مقام ولایت عهدی نیز بودند.اما هیچ کس باقی نماند مگر این که به احترام آن حضرت بر پا ایستاد.در این هنگام«ابو احمد محمّد موفّق»به سمت آن حضرت رفت.امام حسن عسکری علیه السّلام نیز به سمت او آمد و باهم معانقه نمودند.سپس به او گفت:پسر عمو خوش آمدی و در بین دو در رواق نشست،مردم نیز همه در برابر او بودند.قبل از این که آن حضرت از اندرونی

ص:129

خارج شود،خانه از شدت شلوغی و سر و صدا همچون بازار بود.اما هنگامی که امام حسن عسکری بیرون آمد و نشست مردم دست از صحبت برداشته، جز صدای سرفه و عطسه صدای دیگری نمی شنیدیم،در این هنگام کنیزی از خانه خارج شد و برای حضرت امام هادی علیه السّلام شروع به مرثیه سرایی کرد.در اینجا بود که امام عسکری علیه السّلام فرمودند:آیا اینجا کسی نیست که ما را از دست این زن ناآگاه خلاص کند؟شیعیان به سمت آن زن رفته و او را به داخل خانه هدایت کردند.

سپس خادم دیگری از خانه خارج شد و در مقابل حضرت امام حسن عسکری ایستاد.امام حسن عسکری علیه السّلام نیز برخاست و بر جنازۀ حضرت امام هادی علیه السّلام نماز گزارد و سپس جنازۀ آن حضرت از خانه خارج گردید.امام عسکری علیه السّلام نیز به همراه جنازه به حرکت پرداخت تا این که جنازه وارد خیابانی شد که در مقابل خانۀ«موسی بن بغا»قرار داشت.حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام قبل از این که جنازه برای مردم بیرون آورده شده،«معتمد»نیز بر آن نماز گذارد،بر آن نماز خوانده بود. (1)آن حضرت در یکی از اطاق های خانۀ خود به خاک سپرده شد. (2)

از این روایت استفاده می شود:در میان جمعیت زیادی که در تشییع جنازۀ امام هادی علیه السّلام شرکت کرده بودند،مردان دربار عبّاسی نیز فراوان به چشم می خوردند و این مطلب کاشف از مقام و منزلت بالا و تأثیر آن حضرت در میان امت و نقش بزرگی بود که آن حضرت در زمان حیات خود به آن قیام فرموده بود،گذشته از این که حضور ولیعهدان حکومت نیز چه بسا برای

ص:130


1- (1)) .در روایت طبری 519/7 آمده است:ابو محمد پسر متوکل بر آن حضرت نماز گزارد.
2- (2)) .اثبات الوصیه/206.

روپوش گذاشتن بر جنایت فجیعی بود که خلیفۀ عبّاسی بدان مبادرت ورزیده و با فرستادن سم و خوراندن آن به حضرت امام هادی علیه السّلام دست به این جنایت هولناک آلوده بود.

10.پاره ای از شواهد امامت امام عسکری علیه السّلام بعد از شهادت پدر

1.ابو هاشم جعفری گوید:به خاطرم گذشت که آیا قرآن مخلوق است یا غیر مخلوق؟حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در همان حال به من فرمودند:

«یا أبا هاشم،اللّه خالق کل شیء،و ما سواه مخلوق»؛

ای ابو هاشم،خداوند خالق همه چیز است و غیر از خداوند همه چیز مخلوق است (1).

2.همچنین گوید:امام حسن عسکری علیه السّلام فرمودند:هنگامی که قائم قیام نماید دستور می دهد تا منبرها و مقصوره هایی (2)را که در داخل مساجد موجود است ویران نمایند.

من در دل گفتم:چرا این کار را انجام می دهد،آن حضرت رو به من کرده فرمودند:معنی این کار این است که این چیزها که در مساجد می گذارند بدعت است و بعدا به وجود آمده،پیغمبر اکرم و هیچ حجّتی از حجّت های خدا آن ها را بنا ننهاده است (3).

3.فهفکی از حضرت امام عسکری علیه السّلام سؤال کرد:چرا زن در ارث یک سهم می برد و مرد دو سهم؟امام حسن عسکری علیه السّلام پاسخ دادند:بر زن جهاد و نفقه واجب نیست و عاقلۀ دیه هم واقع نمی شود،اما همۀ این ها بر مردان است.من در دل گفتم:می گویند ابن ابی العوجاء نیز همین سؤال را از امام صادق علیه السّلام پرسید و آن

ص:131


1- (1)) .مناقب 467/2.
2- (2)) .مقصوره به معنی اطاقک های شخصی است که در داخل مساجد بنا می شود و خلیل فراهیدی در کتاب العین 57/5 آن را به معنی محل ایستادن امام جماعت دانسته و روشن است که باید چیزی غیر از محراب هایی باشد که در داخل دیوار ساخته می شود ر.ک:مجمع البحرین،لسان العرب، کتاب العین صحاح اللغة،
3- (3)) .مناقب 468/2.

حضرت هم مثل همین جواب را به او دادند،و در روایت دیگری هم آمده است که آن حضرت در پاسخ ابن ابی العوجاء فرمودند:«به خاطر مهریه ای که زن می گیرد».در این هنگام حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام رو به من کرده فرمودند:بله،این همان مسألۀ ابن ابی العوجاء می باشد،و اگر سؤال واحد باشد جواب [همۀ]ما اهل بیت یکی است.هرآنچه برای آخرین ما ائمّه جاری می شود برای اوّلین ما نیز جاری می شود و اوّلین و آخرین ما در دانش و امامت مساوی هستند.اما رسول خدا و امیر المؤمنین بر همه برتری دارند (1).

4.ابو هاشم جعفری گوید:در دل خود این گونه فکر کردم که امام نوشته اند:

«یا أسمع السامعین...اللهم اجعلنی فی حزبک و فی زمرتک»؛

ای شنواترین شنوندگان...خداوندا مرا از حزب خود و در زمرۀ خود قرار بده.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام رو به من کرده فرمودند:«أنت فی حزبه و فی زمرته إذا کنت باللّه مؤمنا و لرسوله مصدّقا و لأولیائه عارفا و لهم تابعا،فأبشر ثمّ أبشر»

اگر به خداوند متعال ایمان داشته،رسول او را تصدیق کرده و به اولیای او معرفت داشته و از آنان تبعیت کنی،در حزب خدا و در زمرۀ خدا هستی.پس بر تو بشارت باد،بر تو بشارت باد (2).

5.از علی بن احمد بن حمّاد روایت شده است که گفت:حضرت امام عسکری علیه السّلام در روزی از روزهای تابستان سوار بر اسب خارج شد در حالی که بارانی و لباس گرم بر تن داشت.مردم در این رابطه صحبت می کردند.اما

ص:132


1- (1)) .مناقب 468/2.
2- (2)) .مناقب 469/2.

هنگامی که از مقصد باز می گذشتند در راه به باران دچار شده و جز آن حضرت همه از باران خیس شدند (1).

6.از محمّد بن عیّاش روایت شده است که گفت:ما از نشانه ها و معجزات امام عسکری علیه السّلام سخن می گفتیم که فردی ناصبی گفت:اگر وی جواب نامه ای که بدون مرکّب نوشته شده باشد بدهد یقین می کنم که وی بر حق است.پس ما نامه هایی نوشته و مسائلی را در آن نامه ها مطرح کردیم و آن مرد نیز بدون مرکّب بر روی ورقه ای نامه ای نوشت و آن ورقه را نیز در میان نامه ها قرار داد و ما آن نامه ها را به سوی آن حضرت فرستادیم.آن حضرت به همۀ نامه ها پاسخ دادند و بر روی ورقه ای نام آن مرد و نام پدر و مادرش را نوشتند.مرد با دیدن آن ورقه از هوش رفت.هنگامی که آن مرد به هوش آمد معتقد به اعتقاد حق گردید (2).

7.از محمّد بن عبد اللّه روایت شده است که گفت:پسر کوچکی گم شده و پیدا نمی شد.این خبر را به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام دادند،آن حضرت علیه السّلام فرمودند:در برکه به دنبال آن بچّه بگردید،آنان در جستجوی بچّه به همان مکان رفتند و او را در آنجا مرده یافتند (3).

8.ابو سلیمان محمودی روایت کند که:به حضرت امام عسکری علیه السّلام نامه ای نوشته و از آن حضرت خواستم تا دعا کنند که خداوند به من پسری عنایت کند،آن حضرت در پاسخ نوشتند:خداوند تو را پسری روزی کند و تو را بر او صبر دهد.

و فرزند پسری برای من به دنیا آمد،اما از دنیا رفت (4).

ص:133


1- (1)) .مناقب 470/2.
2- (2)) .مناقب 470/2.
3- (3)) .الثّاقب/231.
4- (4)) .بحار الانوار 269/50 به نقل از الخرائج و الجرائح 18/439/1 ب 12.

9.از علی بن ابراهیم همدانی روایت شده است که گفت:به حضرت ابو محمّد علیه السّلام نامه ای نوشته و از آن حضرت خواستم تا دعا کنند از همسر خود که دختر عموی من نیز بود صاحب پسری شوم،آن حضرت در جواب نوشتند:خداوند به تو چندین فرزند ذکور اعطا نماید.پس برای من چهار پسر به دنیا آمد (1).

10.از عمیر بن ابی مسلم روایت شده است که گفت:شخصی به نام سمیع مسمّعی مرا بسیار آزار می داد و رنج بسیاری از وی به من می رسید؛وی همسایۀ دیوار به دیوار من بود،من نامه ای به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نوشته و از آن حضرت خواستم برایم دعا کند تا من از شرّ این شخص راحت شوم،جواب آن حضرت این گونه آمد که:بر تو بشارت باد به گشایشی سریع،مالی از منطقۀ فارس به تو خواهد رسید.من در سرزمین فارس پسر عمویی داشتم که تاجر بود و غیر از من وارثی نداشت.وی پس از چند روز مرد و مال او به من رسید.

11.راوی گوید:نامه ای از حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به دستم رسید که در آن چنین مرقوم فرموده بودند:به درگاه خداوند متعال استغفار کن و از آنچه بدان تکلّم کرده ای توبه کن.این،بدین خاطر بود که من روزی با گروهی از ناصبیان نشسته بودم و آن ها سخن از ابو طالب به میان آوردند تا این که دامنۀ کلام را به مولای من رساندند،و من نیز با آن ها در تضعیف امر آن حضرت همراه شدم، اما پس از این نامه نشست وبرخاست با آن گروه را ترک کردم و دانستم که مراد آن حضرت از این نامه همین بوده است (2).

ص:134


1- (1)) .بحار الانوار 269/50 به نقل از الخرائج و الجرائح 19/439/1 ب 12.
2- (2)) .مسند الامام الحسن العسکری/118،بحار الانوار 273/50 به نقل از الخرائج و الجرائح 447/1/ ح 33 ب 12.

12.از حجّاج بن یوسف عبدی روایت شده است که گفت:پسری مریض از خود در بصره به جای گذاشتم و به حضرت امام عسکری علیه السّلام نامه ای نوشته و از آن حضرت خواستم تا برای فرزندم دعا کنند.آن حضرت در پاسخ مرقوم داشتند:اگر فرزند تو مؤمن بود خداوند او را بیامرزد.حجّاج گوید:بعدا نامه ای از بصره دریافت کردم که در آن آمده بود پسر من در همان روزی که حضرت امام عسکری علیه السّلام آن جواب را به من نوشته بودند دار فانی را وداع گفته است.

البته پسر من به واسطۀ اختلافی که در میان شیعیان در امامت حضرت امام عسکری علیه السّلام جریان داشت در این امر مشکوک بوده است (1).

ص:135


1- (1)) .مسند الامام الحسن العسکری/118،بحار الانوار 274/50 به نقل از الخرائج و الجرائح 488/1/ 34 ب 12.

ص:136

قسمت سوم

اشاره

بخش نخست ویژگی های زمان حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام بخش دوم دورۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام بخش سوّم نیازهای دورۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام

ص:137

ص:138

بخش نخست

اشاره

ویژگی های زمان حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام

اوضاع سیاسی

ویژگی عصر دوم عبّاسی که با حکومت متوکّل در سال 232 ه ق آغاز گردید نفوذ وسیع ترکان در دولت بود.آنان حتّی بر خلفا چیره شده و زمام ادارۀ دولت را از آنان سلب نموده بودند،ترکان حتّی از زمان معتصم عبّاسی که قبل از متوکّل،خلیفه بوده،با اهالی پایتخت که بغداد بود بسیار بد رفتار می کرده اند و این اوضاع باعث شد که معتصم مرکز حکومت را از بغداد به سامرا منتقل کند.چراکه آنان با خشونت بسیار با اهل بغداد رفتار کرده و اهل بغداد از آنان به خلیفه شکایت برده بودند.

این عصر همچنین به ضعف قدرت مرکزی دولت و از دست دادن تقریبی هیبت و ابهتی که این دولت،از عصر اوّل عبّاسی به میراث برده بود شناخته شده است،این مطلب دلایلی چند دارد.از آن جمله است:مشغول شدن حاکمان به لذت جویی و شهوات و علاوه بر آن استیلای«موالی»(افرادی از طوایف غیر عرب که در اثر جنگ ها به کشور اسلام آمده و جزو اقشار جامعۀ اسلامی شده بودند)-خصوصا ترکان-بر مناصب کلیدی سیاست جامعه که پیامد لذت جویی حاکمان است.

سیطرۀ ترکان و فرماندهان آن ها بر امور حکومت به حدّی رسید که در

ص:139

تاریخ اسلام مثل و مانندی برای آن نیست.چراکه آنان خلفا را به حسب ارادۀ خود عزل و نصب می نمودند،نتیجۀ این تعدّد ارادۀ سیاسی و ضعف خلفا در برابر ترکان،پدیدۀ بسیار خطرناک کوتاهی دوران حکومت خلفا،سرعت تعویض آنان و عدم استقرار مرکز خلافت بود که نقش مرکزیت دولت اسلامی را ایفا می نمود.

این ضعف مرکزیت به نوبۀ خود نتایج منفی دیگری در پی داشت،مثل اعلام استقلال امیران در اطراف و اکناف دولت اسلامی و رفتن آنان به سوی تأسیس دولت های شبه مستقل در شرق و غرب دولت اسلامی.این پدیده به شکل دیگری حتی داخل مرکز کشور اسلام نیز شده بود که از علایم آن بروز شورش هایی از ناحیۀ خوارج بود که از سال 252 ه ق تا سال 262 ه ق دائما استمرار داشته است.

از همین قبیل است ظهور صاحب الزّنج در سال 255 ه ق،به علاوۀ حرکت های انقلابیان علوی که قیام های خود را برای دعوت به رضایت آل محمد صلّی اللّه علیه و اله انجام می دادند.خصوصا بعد از این که دانستیم متوکّل تا چه اندازه علویان را دشمن داشته و همچنین قتل امام هادی علیه السّلام و مراقبت شدید از امام حسن عسکری علیه السّلام (1).

وضعیت اجتماعی

در بخش قبلی از شرایط سیاسی عصر دوّم عبّاسی و ملازمات آن که عبارت از عدم ثبات و امنیت بود صحبت کردیم.دلیل این مطلب نیز گذشته از

ص:140


1- (1)) .ر.ک الکامل فی التّاریخ و مروج الذّهب،حوادث بین سال های 232 تا 256 ه ق.

نقش بارز ترکان در عزل و نصب خلفای عبّاسی،تعدّد حرکت های سیاسی و مذهبی بود که بر ضدّ دولت عبّاسی در شهرهای مختلف کشور اسلامی سر برمی داشتند.شکی نیست که همۀ این مسائل اثر منفی خاصی بر شرایط اجتماعی داشت که فرزندان امت اسلام در آن می زیسته اند و منجر به تیره شدن روابط حکومت با مردم و عدم تثبیت وضعیت اجتماعی می گردید،هم چنان که مختل شدن شرایط سیاسی باعث تفاوت اجتماعی و ظهور نظام طبقاتی و پیدایش لایه هایی در جامعه می گردید که از نظر معیشتی و حقوقی دارای سطوح مختلف بودند.این تفاوت صرفا در اثر دوستی،نزدیکی یا دوری آن طبقات از دربار و رجال درباری شکل می گرفت،در نتیجه،این نظام اجتماعی فرزندان امت اسلام و پیروان دینی را که همواره بر برادری دینی و مساوات و عدل و انصاف تأکید داشت (1)به دو گروه تقسیم نمود.

یکی گروه کم تعداد اما مرفّه و برخوردار از قدرت حکومت و دیگری گروه بسیار وسیع که اکثریت فرزندان امت اسلام را شامل می گردید،اما در عین حال نادیده انگاشته شده و محروم از همۀ حقوق بود.جدال های دائمی و درگیر کردن آن ها در جنگ هایی که یکی فروکش نکرده دیگری شعله می کشید نیز،آن ها را خسته و فرسوده کرده بود.جنگ هایی که با شعله ورتر شدن و وسیعتر شدن روزافزون خود،مساحت بیشتری از سرزمین اسلام را در بر می گرفت (2)،و هرکدام از آن ها قسمتی از دولت اسلام را جدا کرده و دولتی مستقل از حکومت مرکزی به وجود می آورد که هیچ کدام مطیع حکومت

ص:141


1- (1)) .خداوند متعال در آیۀ 13 سورۀ حجرات می فرماید: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ؛ در حقیقت مؤمنان باهم برادرند)و پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله می فرماید:«الناس سواسیة کأسنان المشط؛مردم همچون دندانه های شانه مساوی هستند»:مبسوط سرخسی 23/5،لسان المیزان 43/2 با اندک اختلاف.
2- (2)) .ابن اثیر،تاریخ کامل/4،حوادث سال های 322 تا 248 ه ق.

مرکزی نبودند.تاریخ نویسان به این مرحله از تاریخ اسلام،مرحلۀ خودمختاری امیران نام نهاده اند (1)،به علاوۀ دولت های مستقلی از قبیل امارت حمدانیان،آل بویه و دولت صفّاریان در 154 ه ق،دولت سامانیان در 261 تا 389 ه ق و...که رفته رفته به پاره پاره شدن و سقوط دولت عبّاسیان در سال 656 هجری منجر گردید.

بافت جامعۀ اسلامی در اواخر عصر اوّل عبّاسی از عناصر چندی تشکیل می شد که آن عناصر عبارت بودند از:عرب،فارس و مغربی.در زمان معتصم عبّاسی عنصر ترک نیز در صحنۀ سیاست جهان اسلام ظاهر گردید،چراکه معتصم آن ها را به عنوان نگهدار و پاسدار خود انتخاب نموده و مناصب دولتی را به آن ها سپرده،عرب و فارس را از آن مناصب محروم نمود.عرب ها و فارس ها وقتی که وجود ترک ها را برای خود به عنوان خطری احساس نمودند دست به دامن کمک از مغربی ها(-آفریقایی ها)و فراغانی(-آسیای میانه) (2)و دیگر سپاهیان مزدور گردیدند (3).

همچنین ملاحظه می کنیم که در این عصر مسلمانان به پیروان طوایف مختلف تقسیم شدند و جامعۀ اسلامی در معرض انواع تنازعات مذهبی که خود منجر به جدایی و پراکندگی می شد قرار گرفت.

در جامعۀ آن روز اهل سنّت قسمت اعظم جامعه را تشکیل داده و در زمان نفوذ ترکان به مقدار زیادی از آزادی مذهبی و اعتماد به نفس برخوردار بودند،

ص:142


1- (1)) .دکتر حسن ابراهیم حسن،تاریخ الاسلام السّیاسی 26/3 به بعد.
2- (2)) .ظاهرا مراد از مغاربه اهالی مغرب مراکش)و فراغنه اهالی فرغانه باشد فرغانه منطقه ای است که امروزه در حدود آسیای میانه و قسمتی از افغانستان واقع می گردد و طبق آنچه یاقوت حموی در معجم البلدان:253/4 آورده در پنجاه فرسنگی سمرقند بوده است.
3- (3)) .تاریخ الاسلام السّیاسی 422/3-423.

در جامعۀ آن روزگار شیعه نیز وجود داشتند اما با سختی و آزار بسیار زیادی روبرو بودند (1).

البته این بدین معنا نبود که حاکمان دولت عبّاسی به مذهب سنّی التزام دینی داشته اند،بلکه آن ها تنها می خواستند حرکت ائمّه را در میان امت کنترل کرده و به محاصره درآوردند و با وسایل و طرق مختلف آن ها را تحت نظر داشته باشند.از جملۀ این راه ها و وسایل می توان به موارد زیر اشاره نمود:

کمک و یاری به فرقه ها و حرکت هایی که آراء و عقاید هیأت حاکم را تحمّل کرده و هیأت حاکم می دانست که با تقویت آن ها هیچ سرکشی و تمرّدی از جانب آنان صورت نخواهد گرفت.بدین شکل بود که چنین فرقه هایی بر سر سفرۀ بذل و بخشش حکومت زندگی کرده،بزرگ شده و در راه استمرار و ادامۀ حکومت خلفا قیام می نمودند.

و چنانکه سابقا توضیح دادیم این مهم جز با وارد شدن عنصر ترک در حکومت که همواره به تکبّر،سیطره و عدم فرمانبرداری از حکومت خلیفۀ عبّاسی مایل بودند امکانپذیر نمی گردید.

اما در رابطه با پراکندگی اجتماعی در این عصر می توان طبقات مختلف جامعه را در آن دوره بررسی نمود.طبقات آن دوره عبارتند از:

1.طبقۀ بردگان.مصر،آفریقای شمالی و شمال جزیرة العرب از مهمترین بازارهای فروش بردگان سیاه بود،بسیاری از زنان و مردان اهل زنگ برای کشاورزی و نگهبانی از خانه ها گرفته و به این بازارها آورده می شدند.لازم به ذکر است که فراوانی زنگیان در عراق منجر به قیام و نهضت زنگیان گردید که

ص:143


1- (1)) .تاریخ الاسلام السّیاسی 423/3.

از سال 255 تا 270 ه ق بیش از چهارده سال به طول انجامید (1).

دولت و امت اسلامی برای خاموش کردن این قیام خون های بسیاری ریخته و اموال بسیاری صرف نمودند که خود،عامل مهمی در تضعیف دولت مرکزی گردید.

2.اهل ذمّه،آنان یهود و نصاری بوده و دولت در امور و شعائر مذهب آنان به هیچ وجه دخالتی نداشته بلکه برعکس تساهل و تسامح حاکمان در برابر آنان به حدّی بود که آنان در مراسم و جشن های حکومتی شرکت کرده و حکومت ها دستور به حمایت از آنان می دادند (2).

3.مردان درباری،مالکان و دیگرانی که نفوذ زیادی در سیاست دولت و تأثیر گسترده ای در وضع اقتصادی و اجتماعی جامعه داشتند.

4.عامّۀ مردم که مالیات های سنگین،جنگ های خانمانسوز و اختلافات و منازعات داخلی،آنان را از پا درآورده بود.

5.طبقۀ گستردۀ دیگری نیز از بردگان و غیر بردگان به وجود آمده بود که عبارت از مطربان و آوازخوانانی بود که رونق بخش شب زنده داری های پر لهو و لعب خلفا و دیگران بودند،و قیمت چنین بردگانی به صورت قابل توجّهی بالا رفته بود (3)،تا جایی که این امر حتّی در داخل دربار روابط میان دربار و فرماندهان سپاه را از ترک و غیر ترک ضعیف کرده بود،چه رسد به آثار منفی که در کل جامعۀ اسلامی داشته است.

ص:144


1- (1)) .تاریخ طبری،جلد هفتم،رویدادهای سال 255 تا 270 ه ق.
2- (2)) .الحضارة الاسلامیة/268،ر.ک تاریخ الاسلام السّیاسی 424/3.
3- (3)) .تاریخ الاسلام السّیاسی 435/3.

وضعیت فرهنگی

فرهنگ اسلامی در این دوره به مدد ترجمه از زبان های خارجی،به خصوص یونانی،فارسی و هندی به عربی،به طور شگفت انگیزی گسترش یافت.

اوّلین عامل در این مسأله ترغیب و تشویق مسلمانان توسط اسلام نسبت به طلب علم و دانش،به اعتبار یک امر واجب بر هر مرد و زن مسلمان بود.به همین دلیل دانشمندان از جانب خلفا،سلاطین،امرا و رجال علم و ادب دائما بر کسب علم و دانش تشجیع و ترغیب می شدند.

مراکز این حرکت فرهنگی را می توان در دربار سامانیان،غزنویان،آل بویه،حمدانیان در مشرق،و در غرب مملکت اسلام در دربار طولونیان، اخشیدیان،فاطمیان مصر و امویان آندلس جستجو نمود.

ظهور بسیاری از فرق را نیز می توان به این پدیده اضافه کرد که فرهنگ و علم را به عنوان وسیله ای برای تحقّق اهداف سیاسی خود به کار می بردند.

جدال و بحثی که میان این فرقه ها از یک سو و میان این فرقه ها و دانشمندان رسمی یعنی فقیهان سلطنتی از جانب دیگر درمی گرفت اثر بزرگی در این نهضت علمی داشت که این عصر را به خصوص در قرن چهارم هجری به رغم مشکلات کلی جهان اسلام،از حالت تفرقه،انحلال، ضعف و وهن دولت عبّاسی،از نظر علمی به صورت عصری درخشان درآورده بود (1).

ص:145


1- (1)) .تاریخ الاسلام السّیاسی 332/3.

اوضاع اقتصادی

عبّاسیان همواره اهمیت خاصی به کشت و زرع و باغداری براساس متدهای علمی می دادند (1).این امر به مدد گستردگی مدارس کشاورزی بود که اثر بزرگی در روشن فکری مسلمانان داشته است.

و از آنجا که اساس زراعت بر آبیاری استوار است عبّاسیان نیز به تنظیم روش های مختلف آبیاری همّت گماشته و آب را برای همگان مباح نمودند، آنان در مصر،عراق،یمن،شمال شرقی فارس و شهرهای ماوراء النّهر دست به اجرای برنامه هایی برای آبیاری و تنظیم آب زدند،این سیستم رفته رفته به دقّت بسیار بالایی دست یافت تا آنجا که اروپاییان نیز بسیاری از اصول این سیستم را در شهرهای خود به کار گرفتند.

عبّاسیان همچنین به حفاظت و نگهداری سدّها و کانال های آبرسانی اهمیت ویژه ای می دادند.آن ها گروهی از کارمندان دولت را که بر آن ها نام مهندسان اطلاق می گردید ایجاد نمودند که وظیفۀ آن ها محافظت از سدها در برابر خطر شکستگی،سوراخ شدن یا فرار آب از آن ها و در صورت ایجاد سوراخ جلوگیری از انهدام و تخریب آن ها بود (2).

ص:146


1- (1)) .تاریخ الاسلام السّیاسی 319/3 با اندکی تغییر.
2- (2)) .مسکویه،تجارب الامم 296/2-297 با اندک تصرّف،همچنین معتزلی گوید:هندسه کلمه ای است که اصل آن فارسی است و کلمۀ اندازه می باشد و مهندس به معنای شخص اندازه گیری کننده است.

بخش دوم

اشاره

دورۀ حضرت امام عسکری علیه السّلام

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام بخش عمدۀ عمر شریف خود را در پایتخت حکومت عبّاسی یعنی شهر سامرا گذرانده و با همۀ شرایط،رویدادها و موضع گیری هایی که پدربزرگوارش حضرت امام هادی علیه السّلام با آن روبرو بود، همگام و همدم بوده است،سپس در سال 254 ه ق با شهادت پدر بزرگوارش رهبری امت و مسئولیت امامت را در سن بیست و دو سالگی در دست گرفت.

مواضع آن حضرت نیز به عنوان مرجع فکری و روحی اصحاب و پیروان خود،امتداد مواضع پدر بزرگوارش بود.آن حضرت علاوه بر وظیفۀ مهم برنامه ریزی و زمینه چینی برای غیبت پسر بزرگوارش حضرت امام مهدی منتظر علیه السّلام می بایست به مصالح عقیدتی و اجتماعی جامعه نیز بپردازد (1).

حکومت وقت علیرغم ضعفی که دولت عبّاسی را در زمان امام عسکری علیه السّلام احاطه کرده بود،همچنان برنامه های خشونت بار خود را در رابطه با آن حضرت و گروه نخبگان پیرو آن حضرت که مطیع تعالیم و ارشادات حضرتش بودند ادامه می داد.آنان به هیچ وجه در مراقبت از آن حضرت کوتاهی نکرده و هیچگاه در برخورد،به زندان انداختن و یا تبعید آن حضرت

ص:147


1- (1)) .الائمّة الاثنی عشر/235.

به کوفه از شدت عمل،کوتاهی نمی کردند.همۀ این کارها به دلیل ترس حکومت از حرکت فعّال و تأثیرگذار آن حضرت در میان امت بوده است.

از دیگر سوی مقابله با حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به عنوان رهبر حرکت رسالی اسلام منحصر به خلفای عبّاسی معاصر آن حضرت نبوده است.

چراکه در آن زمان خطرهای دیگری نیز وجود داشت،از جمله خطر نواصب که آشکارا به دشمنی با اهل بیت نبوی علیهم السّلام پرداخته و در برابر تز فکری و سیاسی برجستۀ آنان،که با تزهای گروه قبضه کنندۀ حکومت و منحرف از اسلام نبوی مخالف بود به کارشکنی می پرداختند (1).

ناصبیان از اموی گرفته تا عبّاسی،به خوبی می دانستند که اهل بیت نبوی وارثان حقیقی پیغمبر بوده و تسلط آنان بر حکومت جز با دور کردن این خاندان از مصادر قدرت میسر نمی گردد.آنان،ائمّۀ معصومین و شیعیان آن ها را به شدت محدود کرده،حرکت آن ها را کند نموده،ایشان را از امت اسلام جدا کرده و به طرق مختلف و با هر وسیلۀ سرکوبگرانه ای که برایشان دست می داد کار را بر آن ها سخت می گرفتند.

این شرایط زمانی که حضرت امام عسکری علیه السّلام و پیروان آن حضرت با آن دست به گریبان بودند نقش بزرگی در موضع گیری های مثبت یا منفی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در برابر رویدادها و پدیده هایی که امت اسلام با آن روبرو بوده و بعدا آن ها را خواهیم شناخت،داشته است.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام با سه تن از خلفای دولت عبّاسی معاصر

اشاره

بوده است.

ص:148


1- (1)) .الائمّة الاثنی عشر/235.

مقداری از خلافت معتزّ عباسی در زمان امامت آن حضرت بوده است تا این که وی به دست ترکان به هلاکت رسید،تا مهتدی عبّاسی-که می خواست به روش عمر بن عبد العزیز اموی حکومت کند-به خلافت برسد.قصد وی از این کار فریب عامّۀ مردم و برگرداندن عقیدۀ آن ها به سمت خود بود؛مردمی که به دلیل زهد و تقوی و ورع امام حسن عسکری علیه السّلام و تحمّل سختی ها و ناراحتی های بسیار توسط آن حضرت و همدردی ایشان با ناراحتی های و ستم هایی که مردم از حکومت و تجاوزات آن در عرصه های مختلف می دیدند به آن حضرت معتقد و علاقه مند شده بودند.

اما مهتدی نتوانست با این روش حتی اضطراب فراوان دربار عبّاسی را نیز خاموش نماید.امری که باعث شد ترکان در سال 256 هجری بر وی شوریده و او را به قتل برسانند.پس از او معتمد عبّاسی بر تخت حکومت عبّاسی نشست و حکومت او تا سال 270 ه ق به طول انجامید (1).

1.معتزّ عبّاسی(252-255 ه ق)

پس از قتل متوکّل به دست ترکان در سال 247 ه ق و جانشین کردن فرزندش منتصر به دست آنان،نفوذ ترکان در دربار عثمانی بیش از پیش زیاد گردید،تا جایی که خلیفۀ عبّاسی در دست آن ها کاملا بی اراده و به صورت آلت دست آن ها بود.این مطلب از روایتی که ابن طباطبا نقل می کند به خوبی روشن می گردد:

«...هنگامی که معتزّ بر کرسی خلافت نشست خاصّان او حاضر شده و

ص:149


1- (1)) .ابن طباطبا،الفخری فی الآداب السّلطانیه/221.

منجّمان را در مجلس حاضر کرده و به آن ها گفتند:نگاه کنید و در طالع او بنگرید که معتزّ چقدر زندگانی می کند و چه مقدار در مقام خلافت باقی می ماند،ظریفی در مجلس حاضر بود.گفت:من از این منجّمان بهتر می دانم که عمر و خلافت معتزّ چه مقدار است،آن ها گفتند:تو در این رابطه چه می گویی؟ وی گفت:هر مقدار که ترکان اراده کنند،در آن مجلس کسی باقی نماند مگر این که از سخن او به خنده افتاد» (1).

این روایت نفوذ و نقش ترکان را در ادارۀ دولت و عزل خلفا و حکم کردن در امور کلی جامعه برای ما آشکار می سازد،آنان بر مملکت مستولی شده و خلفا را تضعیف کرده بودند،تا جایی که خلیفه مانند اسیری در دست آنان بود.

اگر می خواستند وی را از حکومت خلع کرده یا می کشتند.معتزّ بسیار از ترکان می ترسید و از شر آنان در امان نبود.بغای صغیر یکی از خطرناکترین آنان بود، وی یکی از فرماندهان سپاه بود که به همراه گروهی از ترکان بعد از این که معتزّ را وادار کردند تا خود را از خلافت خلع کند،او را به قتل رساندند.

اوائل امامت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام معاصر با اواخر خلافت معتزّ بود،همان خلیفه ای که شهادت حضرت امام هادی علیه السّلام به دست او و با فرستادن سم به وسیلۀ او انجام گرفت.سیاست معتزّ در مبارزه با ائمّۀ اطهار و به خصوص امام حسن عسکری علیه السّلام و شیعیان آن ها،امتداد سیاست متوکّل بود.

بلکه در زمان معتزّ این شرایط دشوار نسبت به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام بیش از پیش زیاد شد تا آنجا که وی چون خطر وجود امام را در سامرّا، گسترش دایرۀ نفوذ آن حضرت و زیادی یارانش را دید دستور داد تا آن

ص:150


1- (1)) .الفخری فی الآداب السّلطانیه/221.

حضرت را به کوفه تبعید کنند.

محمّد بن بلبل گوید:معتزّ به سعید حاجب دستور داد که ابو محمّد را به سمت کوفه ببر و در طول راه گردن او را بزن (1).

ابو الهیثم نیز که از اصحاب حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام بود نامه ای به آن حضرت نوشته و در رابطه با دستور معتزّ دربارۀ تبعید آن حضرت به کوفه سؤال کرده و در آن نامه نوشته بود:

«خداوند مرا فدای شما کند.خبری به ما رسیده که ما را بسیار ناراحت و اندوهگین نموده است»،حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در پاسخ او نوشتند:

سه روز دیگر به شما فرج و گشایشی خواهد رسید،و بعد از سه روز معتزّ از خلافت خلع شده و به قتل رسید (2).

رابطه میان حضرت امام عسکری علیه السّلام و معتزّ چیزی جز همان جنگ و دشمنی قدیمی نبوده است که جز در زمان های بسیار کوتاه،از ابتدای سلطنت بنی عبّاس که پس از سقوط دولت اموی،خلافت را در دست گرفتند،همواره ادامه داشته است،حیله های هیأت حاکم و مراقبت دائم آنان از تحرّکات امام علیه السّلام نیز گواه این مطلب است.این تنها بدین دلیل بود که خلفا از مقام والا و نقش فعّال ائمّه علیهم السّلام در میان امت،آگاهی داشته و برای بقای سلطنت و نظام خود از ائمّۀ اطهار علیهم السّلام بسیار هراسان بودند؛سلطنتی که پایه های آن را با شمشیر و خون بر سرهای بریدۀ فرزندان بیگناه و پرهیزکار امت اسلام بنا نموده بودند.

محمّد بن علی سمری بر ما روایت می کند که امام حسن عسکری علیه السّلام کشته

ص:151


1- (1)) .کشف الغمّه 206/3.
2- (2)) .الخرائج و الجرائح 36/451/1.

شدن معتزّ را برای ما این گونه پیشگویی کرده بود:«بر ابو احمد عبید اللّه بن عبد اللّه داخل شدم و دیدم که در پیش روی او نامۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام قرار دارد که در آن آمده است:من شکایت این طاغوت سرکش یعنی زبیری-زبیری لقب معتزّ بوده است-را به نزد خداوند متعال برده ام و[عذاب]خداوند متعال بعد از سه روز وی را خواهد گرفت.هنگامی که روز سوّم فرا رسید آن قضیه برای معتزّ پیش آمد و او به بدترین شکل به قتل رسید (1).

ابن اثیر ماجرای قتل معتزّ را این گونه شرح داده است:

«گروهی از ترکان بر معتزّ داخل شده،پای او را گرفته و او را به درب حجره کشاندند و با چماق به جان او افتاده،لباسش را پاره کردند،آنگاه او را در همان خانه در مقابل آفتاب نگاه داشتند به حدّی که وی از شدت گرمای آفتاب یک پا را بر زمین می گذاشت و پای دیگر را برمی داشت.در این هنگام یکی از آن ها به صورت او سیلی می زد و او با دست خود از صورتش دفاع می کرد،سپس وی را داخل حجره کرده،ابن ابی الشّوارع[قاضی]و گروهی دیگر را حاضر کرده و آن ها را بر خلع او شاهد گرفتند،همچنین صالح بن وصیف را شاهد گرفتند که به معتزّ و مادر و فرزندان و خواهرش امان داده اند، آنگاه معتزّ را به دست کسی سپردند تا او را شکنجه کند،سپس او را سه روز از غذا و آب منع نمودند تا آنجا که یک جرعه از آب چاه می خواست اما به او ندادند،سپس وی را داخل سردابی کرده،درب سرداب را بر وی بستند و در آنجا ماند تا مرد» (2).

سبب خلع معتزّ از خلافت این بود که وی به دلیل ضعف مالی و خالی

ص:152


1- (1)) .کشف الغمّه 207/3 به نقل از کتاب دلائل.
2- (2)) .الکامل فی التّاریخ 195/7-196.

بودن خزانه،حقوق ترکان را قطع کرد.آن ها برای دریافت طلب خود تا پنجاه هزار دینار پایین آمدند.وی کسی را به نزد مادرش فرستاد تا پولی از او قرض بگیرد،اما مادر در پاسخ او گفت:من چیزی ندارم،اینجا بود که ترکان بر ضد وی توطئه کرده،او را به قتل رساندند.

این قصّه اشارۀ خوبی به ضعف حکومت عبّاسی و خارج شدن امر خلافت از دست خلیفه دارد،خزانه داران که مسئول حفظ اموال بودند هرگونه که دلخواهشان بود در بیت المال تصرّف کرده و در هیچ کاری از خلیفه اطاعت نمی کردند.این،پایان فضاحت بار زندگی معتزّ به دست اعوان و انصار و پاسبانان ترک تبارش بود.

2.مهتدی عبّاسی(255-256 ه ق)
اشاره

وی محمّد بن واثق بن معتصم،مادرش کنیزی امّ ولد به نام ورده بوده است.

وی بعد از قتل برادرش معتزّ در سال 255 ه ق حکومت را به دست گرفت، البتّه هیچ کس قبل از آن که برادرش معتزّ حاضر شود که در برابر شهود به عجز خود از خلافت اعتراف کند،با وی بیعت نکرد.معتزّ دست خود را دراز کرد و با مهتدی بیعت نمود و سپس مهتدی به صدر مجلس رفت و با وی به عنوان خلافت بیعت شد (1).

مهتدی عبّاسی به پارسایی و دوری از دنیا تظاهر می کرد و می خواست خود را پیرو روش عمر بن عبد العزیز نشان بدهد،اما این پارسایی تصنّعی را برای فریفتن عموم مردم در پیش گرفته بود.هدف وی از این کار این بود که در

ص:153


1- (1)) .سیوطی،تاریخ الخلفا/422.

نزد مردم آبرو و اعتبار پیدا کند و مردم حساب او را از خلفای عبّاسی سابق که به لهو و لعب،رفاه طلبی،زیاده روی در کسب لذّت ها،شرب خمر و مشغول شدن به مجالس لهو مشهور بودند،جدا نمایند،مهتدی در جواب هاشم بن قاسم که علّت این زهد و پارسایی را در عین داشتن اموال و نعمت بسیار،از او پرسیده بود،گفت:درست گفتی.اما من در این باره فکر کردم که در بنی امیّه کسی مانند عبد العزیز بود که از نظر زهد و پارسایی و بی اعتنایی به دنیا چنان بود که خبرش را خود بهتر می دانی.من نیز از سر همچشمی با بنی هاشم خود را به این حالت درآوردم (1).

بنابراین انگیزه ای که در پشت این کار مهتدی بوده رضایت خداوند سبحان نبوده است،بلکه این روش برای این بوده که به خود رنگ تدیّن بدهد تا عامّۀ مردم را مطیع خود گردانده و نظر مردم را از بنی هاشم و در رأس آن ها حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام برگرداند.چراکه بنی هاشم و در رأسشان حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به تقوی،ورع،یاری کردن و همدردی با امت در شرایط سخت معروف بودند،پس اگر مهتدی نیّت خیری در این کار داشت شایسته تر این بود که به روش خلیفه ای همچون امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام اقتدا نماید که[نه تنها]از نظر زهد و تقوی مشهور بوده،بلکه وی بود که بعد از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله سنّت زهد را برای مسلمانان باقی گذاشت و برپا داشت،عمر بن عبد العزیز خود نیز،آنگاه که همنشینانش دربارۀ پارساترین مردم بحث کرده و وی را پارساترین مردم خواندند پاسخ داد:نه،همانا پارساترین مردم علی بن ابی طالب است (2).

ص:154


1- (1)) .تاریخ الخلفا/423.
2- (2)) .تاریخ طبری،جلد سوّم،رویدادهای سال های 91 تا 101 ه ق که دوران خلافت عمر بن عبد العزیز
سیاست مهتدی در برابر مخالفان

الف-خلیفه و فرماندهان سپاه:سیاست مهتدی در برابر ترکان کاملا آمیخته با احتیاط و ترس از انقلاب و شورش آنان بود وی بیم آن داشت که آنان کاری را که با متوکّل و معتزّ کردند با وی نیز انجام دهند،به همین دلیل[پیشدستی کرده]دستور داد تا موسی و مفلح دو نفر از فرماندهان ترک سپاه را که دارای نفوذ بسیار و نقش مؤثری در جریان حوادث بودند به قتل برسانند.اما بکیال که از جانب مهتدی مأموریت قتل این دو نفر به او واگذار شده بود،موسی بن بغا را به قتل نرساند،چراکه فهمیده بود نقشۀ مهتدی محدود کردن نفوذ ترکان و کم و کوتاه کردن جایگاهی بود که آنان از آن بهره مند بودند،بکیال گفت:من از این عمل خوشحال نمی شوم،چراکه این عمل با همۀ ما انجام خواهد شد، پس با همدیگر نشسته و بر قتل مهتدی اجتماع کردند.بین ترکان و یاران خلیفه جنگ سختی درگرفت و در یک روز چهار هزار نفر از ترکان به قتل رسیده و آنقدر جنگ ادامه پیدا کرد تا این که سپاه خلیفه که از مغربی ها،فرغانی ها و أشروسنی ها (1)تشکیل شده بود شکست خورده،خلیفه به دست ترکان اسیر شده و در سال 256 ه ق به قتل رسید (2).

از مهمترین رویدادهای عصر مهتدی می توان به این رویدادها اشاره نمود:

1.شورش اهل حمص به رهبری ابن عکّار بر ضدّ محمّد بن اسرائیل.

2.تبعید مادر معتزّ و ابو احمد و اسماعیل دو پسر متوکّل و پسر معتزّ توسط

ص:155


1- (1)) .به اهالی أشروسنه گفته می شود که منطقه ای در ماوراء النهر در بیست و شش فرسنگی شرق سمرقند بوده است،معجم البلدان 1/197.
2- (2)) .سیوطی،تاریخ الخلفا/424.

مهتدی از عراق به مکّه و سپس برگرداندن آن ها به عراق.

3.آوردن گروهی از شیعیان همچون جعفر بن محمود به بغداد و دور کردن آنان از شهرهایشان.

4.امان دادن مهتدی به مخالفان.

5.جنگ بین عیسی بن شیخ ربعی و اما جور ترک حاکم دمشق و شکست عیسی (1).

ب-مهتدی و اصحاب امام حسن عسکری علیه السّلام:شرایطی که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام و اصحاب آن حضرت را در زمان مهتدی احاطه کرده بود از نظر سخت گیری،تبعید،کوچ دادن و قتل،بهتر از شرایط زمان معتزّ و متوکّل و خلفای قبل از آن ها نبود،بلکه سیاست مهتدی امتداد همان رویۀ عبّاسی در کنترل امام و شیعیان و خواصّ آن حضرت،آزار آن ها،جاسوسی کردن دربارۀ آن ها،مصادره کردن اموال و پراکنده ساختن آنان بوده است.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام و شیعیان آن حضرت در زمان مهتدی، متحمّل ظلم و خشونت بسیاری گردیدند که می توان در خلال روایتی که احمد بن محمّد نقل کرده است به گوشه ای از آن دست یافت.وی گوید:در زمانی که مهتدی شروع به قتل موالی کرده بود،نامه ای به امام حسن عسکری علیه السّلام نوشتم که در آن آمده بود:مولای من،شکر خدایی را که خلیفه را از آزار تو به کار دیگری مشغول کرد،به من خبر رسیده است که خلیفه شما را نیز تهدید کرده و گفته است:«به خدا سوگند که آنان را از روی زمین بر خواهم داشت».

ص:156


1- (1)) .تاریخ یعقوبی 505/2-506.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به خط خود در جواب وی نوشتند:«ذاک أقصر لعمره،وعد من یومک هذا خمسة أیّام و یقتل فی الیوم السادس بعد هوان و استخفاف بموته»

عمر او کوتاهتر از این است که چنین کاری انجام بدهد.از روزی که نامه به دست تو می رسد پنج روز بشمار و بدان که وی در روز ششم با ذلّت و خواری کشته خواهد شد.و همان شد که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام فرموده بودند و ما توضیح این مطلب را در بالا آوردیم (1).

از جلوه های آزار و اذیت شیعه و مصادرۀ املاک و اموال آن ها روایتی است که عمر بن ابو مسلم نقل نموده.آنجا که گوید:مردی از اهل مصر به نام سیف بن لیث برای تظلم و دادخواهی دربارۀ باغی که از آن او بوده و شفیع خادم آن را از وی غصب کرده،وی را از آن بیرون انداخته بود به دربار مهتدی در سامرا آمد،ما به او سفارش کردیم که نامه ای به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نوشته و از آن حضرت بخواهد کار او را تسهیل نماید،حضرت امام عسکری علیه السّلام در پاسخ وی نوشتند:

بر تو باکی نیست.باغ تو به تو باز خواهد گشت.به نزد سلطان نرو،بلکه همان وکیلی که اختیار باغ به دست اوست را ملاقات کن و او را از سلطان اعظم که اللّه پروردگار جهانیان است بترسان.وی وکیل را ملاقات کرده،وکیل به وی گفت:هنگامی که تو از مصر خارج شدی نامه ای به دست من رسید که تو را بطلبم و باغ را به تو بازگردانم، وی باغ را به حکم قاضی ابن ابی الشّوارع و شهادت شهود به او بازگرداند و مرد به رفتن نزد مهتدی محتاج نشد (2).

ص:157


1- (1)) .اصول کافی 16/510/1 و به نقل از آن ارشاد 331/2،اعلام الوری 144/2-145 و به نقل از ارشاد کشف الغمّه 204/3.
2- (2)) .اصول کافی 18/511/1.

می توان از خلال این روایت بر گستردگی پایگاه مردمی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام و ارتباط آن حضرت با مردم و عمق پیوندهایی که آن حضرت را به آنان متصل می نمود به خوبی استدلال کرد.آن حضرت همواره در جستجوی نیازهای آنان بوده و به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در برآوردن حاجات آنان همکاری و کمک می نموده است،همچنین می توان از این روایت به خوبی دریافت که بعضی از اصحاب آن حضرت در شهرهای مختلف روابطی با والیان و مدیران امور داشته و در عملکرد آنان تأثیرگذار بوده اند،اخبار شیعیان نیز همواره به صورت دست اوّل به آن حضرت می رسیده است،آن حضرت نیز سعی در دور کردن شیعیان از افتادن در دام های هیأت حاکم داشته است،همچنان که در قصّۀ سیف بن لیث مصری کاملا مشهود است.

ج-به زندان افتادن حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام:مهتدی عبّاسی دریافت که از طریق تهدید و تبعید و مصادرۀ اموال،نمی تواند فعالیت های امام علیه السّلام و شیعیان و گسترش دامنۀ حرکت آنان را محدود کند،چراکه تعلیمات حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام و مراقبت دائم آن حضرت از شیعیانش اقدامات حکومت عبّاسی را خنثی می نمود.این بود که چاره ای جز به زندان انداختن حضرت امام علیه السّلام و سخت گرفتن کار بر آن حضرت در زندان ندید،و صالح بن وصیف را به عنوان زندان بان آن حضرت گمارد؛همان کسی که مهتدی،موسی بن بغای ترک را برای قتل وی مأمور کرده بود.از ابتدای دستگیری حضرت امام عسکری علیه السّلام عبّاسیان به نزد صالح آمده و به او گفتند:کار را بر وی سخت بگیر و با او به هیچ وجه مدارا نکن.

ص:158

صالح به آنان گفت:من دیگرچه کاری می توانم انجام دهم؟در حالی که دو نفر از بدترین کسانی که توانستم مأمور مراقبت از او نمودم.اما آن دو نفر در اثر مصاحبت با او از نظر عبادت و نماز و روزه به درجۀ بالایی رسیده اند.من به آن ها گفتم:مگر در این مرد چه دیده اید؟آنان به من پاسخ دادند:چه می گویی دربارۀ مردی که روزها را روزه می گیرد و تمام شب را به قیام و نماز و عبادت به درگاه خداوند مشغول است؟هیچگاه سخن نمی گوید و هیچ چیزی او را از ذکر و یاد خداوند غافل نمی کند.او کسی است که چون به او نگاه می کنیم همۀ اندام ما به لرزه درمی آید و ترسی به دل و جان ما می افتد که قادر به کنترل خود نیستیم،هنگامی که عبّاسیان این سخن را از صالح بن وصیف شنیدند با ناامیدی از نزد او بیرون رفتند (1).

مهتدی همواره حضرت امام عسکری علیه السّلام را به قتل تهدید می کرد.این خبر به یکی از اصحاب امام علیه السّلام رسیده،در نامه ای به آن حضرت نوشت:سیّد و مولای من،شکر خدا را که او را از مشغول شدن به شما بازداشت و به من خبر رسیده است که او شما را تهدید به قتل می نماید.این در زمانی بود که مهتدی عبّاسی به فتنۀ موالی مشغول شده و قصد در ریشه کنی آنان داشت.اما در اینجا می بینیم امام علیه السّلام جواب دقیقی می دهند که در آن،آیندۀ مهتدی عبّاسی را پیش بینی می نمایند.

آن حضرت نوشتند:«ذاک أقصر لعمره،عدّ من یومک هذا خمسة و یقتل فی الیوم السادس بعد هوان و استخفاف یمرّ به»

عمر او کوتاهتر از این است که چنین کاری انجام بدهد.از روزی که نامه به دست تو می رسد پنج روز بشمار و بدان که وی در روز ششم با ذلّت و خواری کشته خواهد شد (2).

ص:159


1- (1)) .اصول کافی 512/1/ح 23 و به نقل از آن ارشاد 334/2،اعلام الوری 150/2 و به نقل از ارشاد کشف الغمّه 204/3.
2- (2)) .اعلام الوری 356/2.

و چنان شد که امام فرموده بودند.سپاه مهتدی در آن جنگ شکست خورده و وی تنها به داخل شهر سامرا گریخته و به عموم مردم استغاثه می کرد و فریاد می زد:ای مسلمانان،من امیر المؤمنین هستم.بیایید و در دفاع از خلیفۀ خود بجنگید.اما کسی وی را اجابت نکرد (1).

ابو هاشم جعفری گوید:من به همراه امام حسن عسکری علیه السّلام در زندان مهتدی پسر واثق محبوس بودم.آن حضرت به من فرمودند:در همین شب خداوند عمر او را کوتاه خواهد کرد،هنگامی که صبح شد ترکان شوریده و مهتدی را کشته،معتمد را بر جای او نشاندند (2).

3.معتمد پسر متوکّل عبّاسی(256-279 ه ق)
اشاره

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام بعد از معتزّ و مهتدی با معتمد عبّاسی معاصر بوده است؛خلیفه ای که در لهو و لعب و لذّات غوطه ور شده و اصلا به فکر مردم و رعیت نبوده است.به همین خاطر مردم او را ناخوش داشته و برادرش طلحه را دوست می داشتند (3).

معتمد نیز بسیار ضعیف بوده و تحت تأثیر ترکانی که ادارۀ امور حکومت به دست آنان بوده،خلفا و امرا را تغییر می دادند عمل می کرده است.معتمد ضعف خود را در این چند بیت به تصویر کشیده است:

«آیا از عجایب نیست که شخصی مثل من کمترین چیزها هم برایش دست نیافتنی باشد»

«همۀ دنیا به نام او روزی بخورند و او از همۀ آن اموال هیچ چیز در دست

ص:160


1- (1)) .الکامل فی التّاریخ 356/5.
2- (2)) .مناقب 462/2.
3- (3)) .سیوطی،تاریخ الخلفا/425.

نداشته باشد»

«همۀ اموال به سمت او برده شود اما قسمتی از آنچه به سمت او برده می شود به دستش نرسد» (1).

دورانی که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در عهد معتمد به سرآوردند تقریبا پنج سال به طول انجامید.این مدت از ابتدای خلافت معتمد در سال 256 ه ق آغاز شده و تا زمان شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در سال 260 ه ق امتداد یافته است،وضعیت کلی جامعه در این دوره به صورتی کاملا پریشان درآمده بوده است.نخست به خاطر سیطره پیدا کردن ترکان بر حکومت و در درجۀ دوّم به خاطر به وقوع پیوستن حوادث مختلف از قبیل حرکت های ضد حکومت در شهرهای مختلف کشور اسلام و سپس به واسطۀ مبارزه و فشاری که حکومت بر شیعیان و حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام وارد می آورد و از آن ها شدیدا مراقبت می نمود.

مهمترین رویدادهایی که در دوران معتمد به وقوع پیوست از این

قرار است:

الف-قیام زنگیان

قیام زنگیان که عرب ها آنان را زنج می نامیدند مهمترین حادثه ای بود که آثار سوئی از خود به جا گذاشت.حرکت زنگیان همراه با قتل،غارت،چپاول

ص:161


1- (1)) .سبائک الذّهب/87. ألیس من العجائب أن مثلی یری ما قلّ ممتنعا علیه و تؤکل باسمه الدنیا جمیعا و ما من ذاک شیء فی یدیه إلیه تحمل الأموال طرّا و یمنع بعض ما یجبی إلیه

و آتش سوزی بود که اوضاع اقتصادی و اجتماعی را در بسیاری از شهرها که رهبر این حرکت«صاحب الزّنج»بر آن ها مسلط شده بود به اضطراب کشانیده بود،قیام زنگیان از بصره آغاز شده و تا آبادان و اهواز و شهرهای دیگر امتداد پیدا کرده بود.

نابود کردن این حرکت برای دولت عبّاسی هزینۀ بسیاری دربرداشت،به علاوه این که صاحب الزّنج بسیاری از لشکریان دولت عبّاسی را در چندین معرکه شکست داد.اما دست آخر،حکومت عبّاسی توانست آنان را سرکوب نماید (1).

صاحب الزّنج که علی بن محمّد نام داشت ادّعا کرده بود که منسوب به حضرت امام علی علیه السّلام می باشد،اما حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام ادّعای او را تکذیب نموده است،از محمّد بن صالح خثعمی روایت شده است که گفت:به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نامه ای نوشته و از مسائلی سؤال کردم و می خواستم در رابطه با صاحب الزّنج که در بصره قیام نموده بود نیز از آن حضرت سؤال کنم...آن حضرت در پاسخ مرقوم داشتند:صاحب الزّنج از ما اهل بیت نیست (2).

این عبارت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به روشنی بر عدم مشروعیت قیام صاحب الزّنج و عدم ارتباط آن با خط اهل بیت علیهم السّلام دلالت می کند و این که وی شخصی دور از تقیّد به اصول اسلام بوده است.

ص:162


1- (1)) .ر.ک الکامل فی التّاریخ 430/4-445.
2- (2)) .کشف الغمّه 214/3 به نقل از کتاب الدّلائل.
ب-حرکت ابن صوفی علوی

در سرزمین مصر نیز شخصی به نام ابراهیم بن محمّد که به ابن صوفی معروف بود قیام کرده و شهر أشنا را تحت اشغال خویش درآورد (1).میان سپاهیان ابن صوفی و سپاهیان دولت عبّاسی به فرماندهی ابن طولون جنگ های بسیاری درگرفت که به مبارزه و کشتار شدیدی انجامید،و از مردان ابن صوفی بسیاری در این جنگ ها کشته شده،ابن صوفی عقب نشینی کرد.

سپس در سال 259 هجری جنگ دیگری میان سپاه ابن صوفی و ابن طولون درگرفت که باز ابن صوفی در این جنگ شکست خورده به شهر فرار کرد،اما وی را گرفته و به مصر به نزد ابن طولون فرستادند (2).

ج-قیام علی بن زید در کوفه

حرکت علی بن زید در سال 256 هجری در کوفه آغاز شد و بر آن شهر مسلط گردید،وی نمایندۀ خلیفه را از آن شهر برکنار کرده خود در آن شهر مستقرّ گردید.معتمد شخصی به نام شاه بن مکیال را با سپاهی انبوه به سمت او فرستاد.آن ها با یکدیگر روبه رو شده و جنگ سختی درگرفت.در این جنگ شاه شکست خورده،عدّۀ زیادی از یارانش کشته شده،اما خود سالم مانده و فرار کرد.سپس معتمد فرمانده ترکی به نام کیجور ترک را به جنگ علی بن زید فرستاد،در ابتدا کیجور نامه ای به علی بن زید فرستاده،وی را به طاعت خویش خوانده و به او امان داد.علی بن زید برای او شرایطی معیّن کرد که کیجور آن شرایط را نپذیرفت و کار به جنگ کشید.علی بن زید از کوفه خارج

ص:163


1- (1)) .الکامل فی التّاریخ 432/4.
2- (2)) .الکامل فی التّاریخ 432/4-433.

شده و در منطقۀ قادسیه اردو زد.خبر به کیجور رسیده،وی نیز به آن منطقه شتافته و جنگ درگرفت.در این جنگ علی بن زید شکست خورده و گروهی از یارانش کشته شدند (1).

در زمان معتمد حوادث دیگری نیز روی داد.مانند مستولی شدن حسن بن زید علوی بر گرگان و کشتن بسیاری از لشکریان حکومت مرکزی و به غنیمت گرفتن آنچه را که لشکریان داشتند توسّط اصحاب حسن بن زید.

همچنین مساور خارجی و شخصی به نام طوق از بنی زهیر که او نیز از خوارج بود،سر به قیام برداشتند.حسن بن ایّوب بن احمد عدوی به جنگ با آنان رفته،آنان را شکست داده،سر مساور را برید و به سامرا فرستاد (2).

این حرکت ها که همه اش بر ضدّ دولت عبّاسی بود به واسطۀ عدم مشروعیت این دولت و دوری خلفا و فرماندارانشان از اصول حنیف دین اسلام،مدت زمانی بسیار طولانی بعد از عصر حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نیز ادامه یافت تا آن که در سال 656 بغداد به دست مغولان سقوط کرد.

د-معتمد و امام عسکری علیه السّلام

معتمد سعی بسیاری در خلاص شدن از دست حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام داشت.وی در برخورد با ائمّۀ معصوم به همان راهی می رفت که خلفای اموی و عبّاسی پیش از وی می رفتند.اما به زودی موضع او در قبال حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به ظاهر تغییر کرده و پس از این که به قصد از بین بردن حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام،آن حضرت را به کنار درندگان

ص:164


1- (1)) .الکامل فی التّاریخ 447/4.
2- (2)) .الکامل فی التّاریخ 439/4.

انداخت-همان عملی که متوکّل نیز مانند آن را با پدرش حضرت امام هادی علیه السّلام انجام داده بود-به عذرخواهی از آن حضرت و مدارا با ایشان پرداخت،جریان از این قرار بود که وی حضرت امام حسن عسکری را به یحیی بن قتیبه سپرد که همواره آن حضرت را تحت فشار قرار می داد،وی نیز آن حضرت را در محل نگهداری گروهی از درندگان انداخت به این گمان که آن ها به زودی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را خواهند خورد،البته باید دانست که پیش از آن،زن یحیی وی را از آزار رساندن به امام عسکری علیه السّلام بر حذر داشته و به او گفته بود:«از خدا بترس،که من بر تو از او بیمناکم».

روایت شده است که یحیی بن قتیبه بعد از سه روز به همراه مربّی شیران به محل نگهداری درندگان آمد،اما دید که آن حضرت مشغول نماز بوده و شیران در اطراف آن حضرت هستند.در این هنگام مربّی شیرها وارد محل نگهداری آنان شد،اما شیرها بر سر او ریخته و او را خوردند.یحیی به نزد خلیفه معتمد رفته و او را به این امر آگاه کرد.معتمد بر حضرت امام عسکری علیه السّلام داخل شده و از آن حضرت عذرخواهی نموده و به نزد آن حضرت تضرّع نمود... (1).

اما معتمد سختگیری بر امام حسن عسکری علیه السّلام را بعد از آن نیز ادامه داد تا جایی که وی را در زندان علی بن جرین انداخته و همواره دربارۀ آن حضرت از وی سؤال می کرد.اما زندانبان در پاسخ وی می گفت:وی روزها روزه دارد و شب ها به نماز و عبادت مشغول است (2).

ابن صبّاغ مالکی گوید:ابو هاشم داود بن قاسم جعفری گوید:من در حبسی که در منطقۀ جوشق بود با حسن بن محمّد عتیقی و محمّد بن ابراهیم

ص:165


1- (1)) .مناقب آل ابی طالب 430/4.
2- (2)) .مهج الدّعوات/275.

عمری و پنج یا شش تن از شیعیان زندانی بودیم که ناگاه حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام و برادرش جعفر به همان زندان آورده شدند.ما ترسیدیم مبادا به حضرت امام عسکری علیه السّلام آسیبی برسد.متصدّی آن زندان صالح بن وصیف حاجب بود و مردی جمحی نیز با ما در همان حبس بود.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام رو به ما کرده و آهسته به ما فرمودند:اگر این مرد در میان شما نبود به شما خبر می دادم که شما کی آزاد خواهید شد،و این مرد که می بینی نامه ای به خلیفه نوشته و در آن نامه وی را به آنچه شما می گویید خبر داده است.

اکنون آن نامه را در لباس خود مخفی کرده،درصدد است تا راهی بیابد و آن را به خلیفه برساند و شما متوجّه نشوید،پس از شرّ او بر حذر باشید.

ابو هاشم گوید:ما که دیگر توان خودداری نداشتیم همگی بر آن مرد حمله آورده او را تفتیش نموده،نامه را در بین لباس او مخفی شده یافتیم و دیدیم که وی در آن نامه از ما به کمال بدی یاد کرده است.ما نامه را از وی گرفته و وی را از این کار بر حذر داشتیم،حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در زندان همواره روزه دار بود.هنگامی که آن حضرت افطار می کرد ما نیز با او افطار کرده و به همراه او و از غذای او که غلامش هر روز در جعبۀ سر به مهری برایش می آورد می خوردیم.

ابو هاشم گوید:من نیز با او روزه می گرفتم.اما یکی از روزها در اثر گرفتن روزه ضعف بر من غلبه کرد،به غلام خود دستور دادم تا برای من کلوچه ای بیاورد.من به مکانی خلوت در زندان رفته و آن کلوچه را خورده و آب نوشیدم،سپس به کنار جماعت برگشته و کسی متوجّه من نشد،هنگامی که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام مرا دیدند تبسم فرموده و گفتند:«افطار کردی؟»من خجالت کشیدم،آن حضرت فرمودند:ابو هاشم،گناهی بر تو نیست.

ص:166

هنگامی که دیدی از روزه گرفتن ضعیف شده ای و خواستی خود را تقویت کنی گوشت بخور، چراکه کلوچه قوّۀ چندانی ندارد.سپس آن حضرت به من فرمودند:تو را سوگند می دهم که سه روز از گرفتن روزه خودداری کنی،چراکه وقتی بنیۀ انسان در اثر روزه گرفتن تحلیل می رود پس از سه روز تقویت شده و به حال اوّل باز می گردد.

ابو هاشم گوید:مدت زیادی از بودن حضرت امام عسکری علیه السّلام در زندان نگذشته بود که در سامرا خشکسالی شدیدی واقع شد و خلیفه«معتمد علی اللّه»پسر متوکّل دستور داد تا مردم برای استسقا یعنی طلب باران از شهر خارج شوند.آنان سه روز از شهر خارج شده و طلب باران نموده دعا کردند اما بارانی نبارید،در روز چهارم جاثلیق که رهبر مسیحیان بود به صحرا رفت و نصاری و راهبان به همراه او وارد شدند و در میان آن ها راهبی بود که هرگاه دست به آسمان برمی داشت باران از آسمان می بارید.

آنان در دوّمین روز نیز به همین ترتیب به صحرا رفته و مانند روز اوّل دست به دعا برداشتند.باران از آسمان بارید و آن ها کاملا سیراب شده و از آب استفاده کردند و بازگشتند،مردم از این مسأله تعجّب کرده و شک در دل بعضی از آن ها افتاد و خیلی از آن ها به دین مسیحیت مشتاق شدند.این مسأله بر خلیفه سخت آمد.به صالح بن وصیف دستور داد که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را از زندان خارج کن و او را به نزد من بیاور.

هنگامی که حضرت عسکری علیه السّلام بر خلیفه وارد شد خلیفه به او گفت:امت محمّد را از این مصیبتی که بر او وارد شده است دریاب،حضرت امام عسکری علیه السّلام فرمود:«بگذار تا آن ها فردا سوّمین بار خارج شوند»خلیفه گفت:

مردم به اندازۀ کافی از آب استفاده کرده اند،پس دیگر فایدۀ خارج شدن آنان چیست؟آن حضرت فرمودند:

ص:167

تا شک را از مردم زایل کنم و آنان را از این ورطه ای که عقل های ضعیف را فاسد کرده است بیرون آورم.

خلیفه به جاثلیق و راهبان دستور داد تا این که در روز سوّم نیز به عادت روزهای گذشته برای طلب باران خارج شوند،مردم نیز به همراه آنان خارج شوند،نصاری خارج شده و حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام با جمعیت بسیاری به همراه آنان رفتند.نصاری طبق عادت طلب باران خود ایستاده و آن راهب دست به آسمان برداشت.مسیحیان و سایر راهبان نیز دست به آسمان برداشتند.در این هنگام ابر در آسمان پیدا شده و باران بارید.

در این هنگام حضرت امام عسکری علیه السّلام دستور داد تا دست آن راهب را بگیرند و آنچه در دست اوست خارج کنند.ناگاه دیدند که در میان انگشتان او استخوانی از آدمیزاد وجود دارد،امام عسکری علیه السّلام آن استخوان را گرفته و در پارچه ای پیچیدند و به او گفتند:حال طلب باران کن.ناگاه ابرها کنار رفته و آفتاب تابیدن گرفت.مردم از این قضیه متعجّب شدند و خلیفه به آن حضرت عرضه داشت:ای ابو محمّد،سرّ این کار چه بوده است؟!

آن حضرت فرمود:این استخوان یکی از پیامبران خداوند عزّ و جلّ است که ایشان با به کارگیری بعضی از فنون انبیا آن را پیدا کرده اند،و هیچ وقت استخوان پیامبری در زیر آسمان برهنه نمی شود مگر این که از آسمان باران می بارد.آنان از کلام امام عسکری علیه السّلام خشنود شده و استخوان را امتحان کردند و آن را همان گونه که آن حضرت فرموده بود یافتند.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام پس از این ماجرا در حالی که مردم را از آن شبهه نجات داده بودند به خانۀ خود در سامرا رفتند و خلیفه و مسلمانان همه از این قضیه خشنود شدند.امام حسن عسکری علیه السّلام با خلیفه در رابطه با

ص:168

آزاد کردن یارانش که با او در زندان بودند صحبت کرد و خلیفه آنان را نیز آزاد نمود.حضرت امام عسکری علیه السّلام از آن پس در خانۀ خود در سامرا با عزّت و احترام زندگی می کرد و صله ها و انعام خلیفه دائما در منزل آن حضرت به دستش می رسید تا این که آن حضرت دار فانی را وداع گفت که خداوند او را به رحمت بیکران خود غرقه گرداند (1).

ه-معتمد و موضع او در برابر شیعه

عملیات سرکوبگرانه ای که حکومت عبّاسی مدت ها بود در برابر شیعه به آن توسل می جست در زمان معتمد عبّاسی تغییر نکرده،بلکه عصر معتمد امتداد همان سیاست دیرین بوده که خلفای عبّاسی آن را از یکدیگر به میراث برده بودند.آنان در برابر ائمّۀ اطهار و شیعیانشان این سیاست را به قویترین شکل پیاده می کردند.چراکه خلفا از تحول اوضاع به نفع ائمّه و اتباع آنان و گسترش فعالیت سیاسی ایشان که خود نشانۀ تغییر اوضاع بر ضدّ حکومت وقت بود،همچنین از روی آوردن مردم به شکل گسترده به حضرت امام علیه السّلام که در نتیجه ممکن بود به اتّخاذ موضع جهادی توسّط امام در برابر خلیفه و سلطنت او منجرّ گردد سخت وحشت داشتند.

در زمان معتمد نیز روش های حکومت در برابر شیعه چیزی جز همان روش های عصرهای گذشته نبوده است که عبارتند از:

1.مراقبت و زیر نظر گرفتن تحرّکات اصحاب امام علیه السّلام و پیروان او.

2.زندان که برای محدود کردن فعالیت اصحاب امام به کار می رفت.

ص:169


1- (1)) .الفصول المهمّه/286.

3.قتل که حکومت هنگامی که از روش های دیگر در برابر شیعه نتیجه نمی گرفت و یا احساس می کرد فعالیت آن ها رو به رشد و تزاید نهاده است دست به قتل شخصیت های بارز و نزدیکان امام علیه السّلام می زد.

به شهادت رسیدن حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام

پس از آن که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام مسئولیت خود را در برابر دین و امت جدش،همچنین مسئولیت عظیم خود را در برابر فرزند منتظر خویش به انجام رسانید خبر شهادت خود را قبل از سال 260 هجری داده و حتّی ترس و نگرانی مادر گرامی خود را این گونه تسکین می داد که:امر الهی ناچار باید واقع گردد،پس نگران نباش...و اما این فاجعه همچنان که آن حضرت پیش بینی کرده بود اتّفاق افتاد و آن حضرت پس از آن که در روز اوّل ماه ربیع الاوّل همان سال بیمار گردید به رفیق اعلی پیوست (1).پس از این که آن حضرت بیمار گردید بیماری آن حضرت روزبه روز شدیدتر می شد،تا این که در روز هشتم همان ماه به درجۀ رفیع شهادت نایل آمدند،همچنین روایت شده است که به آن حضرت سم خورانده شده و از جانب حکومت ترور گردیدند،چراکه سم را معتمد عبّاسی برای به شهادت رساندن آن حضرت فرستاده بود.همان کسی که از دیدن احترام و تعظیم امت نسبت به حضرت امام عسکری علیه السّلام و تقدم او بر جمیع هاشمیان از علوی و عبّاسی بسیار خشمگین و ناراحت شده و تصمیم بر ترور و کشتن آن حضرت گرفته بود (2).

آن حضرت در هنگام شهادت،غیر از پسرش ابو القاسم محمّد(حضرت

ص:170


1- (1)) .ارشاد 336/2،مهج الدّعوات/274.
2- (2)) .ابن حجر هیثمی،الصّواعق المحرقه/314 به نقل از ابن خلّکان در وفیات الاعیان.

مهدی علیه السّلام)فرزند دیگری از خود باقی نگذاشت که سن شریف آن حضرت در زمان وفات پدر بزرگوارش پنج سال بود و خداوند متعال در همین سن قوّۀ درک حقایق و تمیز حق از باطل را به آن بزرگوار عطا نمود (1).

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در کنار قبر پدر بزرگوارش حضرت امام هادی علیه السّلام در سامرا مدفون گردید (2)،اغلب تاریخ نویسان سال وفات آن حضرت را 260 ذکر کرده و به مکان دفن آن حضرت نیز اشاره نموده اند.اما سبب وفات آن حضرت را توضیح نداده اند (3).

ابن صبّاغ از احمد بن عبید اللّه بن خاقان نقل می کند که گفت:هنگامی که ابن الرّضا علیه السّلام بیمار گردید جعفر بن علی کسی را به نزد پدر من فرستاد که:

ابن الرّضا علیه السّلام بیمار شده است.پدرم در همان ساعت به سرعت سوار بر اسب شده و به دار الخلافه رفت.سپس با عجله برگشت در حالی که پنج نفر از خادمان خلیفه که همه از افراد مورد اعتماد و رجال دولت او بودند که نحریر هم در میان آن ها بود بازگشت و به آن ها دستور داد تا یکسره در خانۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام بمانند و از اخبار و حالات او مطلع شوند،سپس به دنبال عدّه ای از مدّعیان طبابت فرستاده و به آن ها دستور داد تا هر صبح و شب از آن حضرت عیادت نمایند.هنگامی که دو روز از این ماجرا گذشت یکی از آنان برای وی خبر آورد که آن حضرت بسیار ضعیف شده است.وی سوار بر اسب شد و صبح زود بر بالین وی حاضر شده،به طبیبان دستور داد دائما در نزد او باشند.سپس به دنبال قاضی القضاة فرستاده،وی را در آن مجلس حاضر

ص:171


1- (1)) .ارشاد 339/2.
2- (2)) .ارشاد 336/2،عبد الرّحمان بن علی جوزی،المنتظم 126/7.
3- (3)) .طبری،جلد هفتم،حوادث سال 260 ه ق و به نقل از آن:ابن اثیر،تاریخ کامل.

کرده به او دستور داد تا از اصحاب خود ده نفر از کسانی که از نظر دین و امانت و ورع مورد اعتماد باشند حاضر کند.وی آن ها را حاضر کرده و همۀ آن ها را به خانۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام فرستاده،دستور داد تا شب و روز در آنجا بمانند،تا این که آن حضرت چند روز گذشته از ماه ربیع الاوّل سال 260 هجری دار فانی را وداع گفت (1).

در خلال پیگیری تاریخ زندگانی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام و بررسی موضع حکومت عبّاسی در برابر آن حضرت،بر ما روشن می گردد که اقدام برای کشتن حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام و رهایی از دست او از جانب خلیفه معتمد عبّاسی برنامه ریزی شده بود،خصوصا هنگامی که اوّلا سلسله عملیاتی که حکومت در برابر حضرت امام هادی علیه السّلام و ثانیا بر ضدّ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام انجام داده بود با دقّت مورد برّرسی قرار گیرد.

آنان چندین بار آن حضرت را به زندان انداختند گذشته از این که خانۀ آن حضرت نیز همواره تحت مراقبت بسیار شدید بود.آنان همچنین می خواستند آن حضرت را به کوفه تبعید کنند و کارهای خشونت بار دیگری نیز بر ضدّ آن حضرت و شیعیان و علویان انجام دادند.برپایۀ نتیجۀ این بررسی،به ضمیمۀ روایت احمد بن عبید اللّه بن خاقان که پدرش یکی از بارزترین مردان دولت عبّاسی بوده است،بر این نکته تأکید می شود که در پشت قضیۀ شهادت امام عسکری علیه السّلام بدون کوچکترین شکی دست گناهکار عوامل حکومت موجود بوده است.

ص:172


1- (1)) .الفصول المهمّه/271،اصول الکافی 503/1/ح 1،کمال الدّین 42/1.
نمازگزاردن بر جنازۀ حضرت امام عسکری علیه السّلام

شهادت حضرت امام عسکری علیه السّلام بازتاب بزرگی در سامرا داشت؛آنجا که همۀ مغازه ها تعطیل شده و عموم و خصوص مردم به سرعت و عجله به خانۀ امام ریختند،احمد بن عبید اللّه در روایتی آن روز بزرگ را این گونه توصیف می کند:هنگامی که خبر وفات آن حضرت منتشر گردید شهر سامرا به خود لرزید و از همه جا این ضجّه بلند شد که ابن الرّضا از دنیا رفته است (1)،بازارها تعطیل و درب دکّان ها بسته شد.بنی هاشم،کاتبان،فرماندهان،قاضیان،معدّلان و سایر مردم برای حضور در تشییع جنازۀ آن حضرت سوار شدند و شهر سامرا شبیه به عرصۀ محشر شده بود (2).

پس از این که جنازۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام تجهیز یعنی غسل و کفن گردید،خادم آن حضرت عقید خارج شد و جعفر بن علی را صدا زده گفت:مولای من،برادر شما کفن شد،پس برخیز و بر او نماز بخوان.جعفر بن علی و به همراه او شیعیان که پیشاپیش آنان عثمان بن سعید عمری که یکی از وکیلان امام عسکری علیه السّلام(و بعدها وکیل حضرت حجّت علیه السّلام)بود،داخل شدند.

هنگامی که وارد خانه شدند دیدند حسن بن علی-صلوات اللّه علیه-کفن شده در تابوت قرار گرفته است،جعفر بن علی جلو رفت تا بر آن حضرت نماز بخواند.هنگامی که خواست تکبیر بگوید پسر بچّه ای که صورتش کمی گندمگون و موهایش مجعّد و دندان هایش فاصله دار بود،خارج شده،ردای جعفر را گرفت و به او گفت:ای عمو،من برای نماز خواندن بر پدرم سزاوارترم.جعفر

ص:173


1- (1)) .کمال الدّین 43/1.
2- (2)) .الفصول المهمّه/271.

در حالی که چهره اش عبوس و زرد شده بود پا پس نهاد و پسر بچّه جلو آمده بر او نماز خواند (1).

هنگامی که جنازۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را از اندرونی خارج کردند ابو عیسی فرزند متوکّل به امر خلیفه،معتمد عبّاسی بر وی نماز خواند (2)،البته این کار برای این بود که افکار عمومی را در رابطه با شهادت حضرت امام عسکری علیه السّلام گمراه نمایند.گویا که حکومت در این مسأله دست نداشته و بلکه برعکس از این امر ناراحت نیز بوده است،چرا که آنان در ایام بیماری امام عسکری علیه السّلام در ظاهر برای مداوای آن حضرت اهتمام زیادی به خرج داده و مردان بزرگ دربار عبّاسی نیز برای تشییع جنازۀ آن حضرت آمده بودند.لکن چنین کارهایی نمی توانست شیعیان و دوستان امام علیه السّلام را بفریبد و نه تنها آنان،بلکه اکثریت مسلمانانی که آنچه از زندان و اعمال فشار از طرف حکومت بر امام عسکری علیه السّلام رفته بود را دیده بودند نیز فریب این رفتار حکومت را نمی خوردند.

فرزندان امام حسن عسکری علیه السّلام

مشهور بین شیعۀ امامیه این است که امام حسن عسکری علیه السّلام به جز امام محمّد مهدی منتظر علیه السّلام هیچ فرزند دیگری نداشته است،دلیل این مطلب آن است که شیخ مفید رضی اللّه عنه به آن اشاره نموده است (3).آنجا که می گوید:امام حسن بن علی عسکری،پس برای او فرزندی به جز صاحب الزّمان-علیه الصّلوة و

ص:174


1- (1)) .کمال الدّین 475/2.
2- (2)) .کمال الدّین 43/1 و به نقل از آن بحار الانوار 328/50.
3- (3)) .ارشاد/339.

السّلام-نبوده و جز آن حضرت هیچ فرزندی ظاهر یا باطن از خود به جا نگذاشته است (1).

ابن شهر آشوب نیز همین قول را پذیرفته و گفته است:و فرزند امام حسن عسکری علیه السّلام قائم بوده و غیر از او فرزندی نداشته است (2).

صاحبان منابع تاریخی مانند طبری (3)و مسعودی (4)و غیر از این دو هیچ یک اشاره ای به فرزندی غیر از امام منتظر علیه السّلام نکرده اند و وی همان پسری است که در نیمۀ شعبان سال 255 هجری به دنیا آمده است.

ص:175


1- (1)) .تاج الموالید/135.
2- (2)) .ابن شهر آشوب،مناقب 455/4.
3- (3)) .تاریخ طبری 519/7.
4- (4)) .تاریخ مسعودی 112/4 به نقل از اکثریت شیعه.

ص:176

بخش سوم

نیازهای دورۀ حضرت امام عسکری علیه السّلام

روایات نبوی به تبعیت از قرآن کریم به صورت متواتر بر جاودانگی رسالت اسلام و پیروز شدن آن بر همۀ رسالت های دیگر دلالت دارد،و این که این امر منقضی نخواهد شد مگر این که دوازده خلیفه به عدد نقبای بنی اسرائیل که همۀ آن ها از قریش باشند بیایند و بروند (1).

این تعبیر از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله وارد شده است که به روایت عبد اللّه بن مسعود فرموده است:«الأئمة من بعدی اثنا عشر کلّهم من قریش»امامان بعد از من دوازده تن هستند که همه از قریش می باشند (2).

از ابو سعید خدری نیز روایت شده است که گفت:پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نماز اوّل را برای ما خواندند،سپس به ما روکرده و فرمودند:

ای گروه اصحاب من،بدانید که همانا مثل اهل بیت من در میان شما مثل سفینۀ نوح و باب حطّه در بنی اسرائیل می باشد.پس بعد از من به اهل بیت من و ائمه هدایتگر از ذریّۀ من چنگ زنید که در این صورت هرگز گمراه نخواهید گردید.

به آن حضرت عرض شد:ای رسول خدا ائمّه بعد از شما چند تن هستند؟ آن حضرت فرمودند:آن ها دوازده تن از اهل بیت من می باشند (3).

ص:177


1- (1)) .ر.ک احادیث خلافت،امارت و امامت در صحاح و مسانید.
2- (2)) .منتخب الاثر/24 به نقل از کفایة الاثر.
3- (3)) .منتخب الاثر/25 به نقل از کفایة الاثر.

گذشته از کتبی که اختصاصا در موضوع امامت نوشته شده است، کتاب هایی که تحت عنوان صحیح و مسند نیز نوشته شده کاشف از میزان اهمیت این جایگاه حسّاس و مهم در نصوص کتاب و سنّت و سیرۀ مسلمانان است،تا آنجا که گروهی از مردم پیدا شده و برای تصرّف این جایگاه به جان یکدیگر افتاده اند که نه از نظر قرآن و نه از نظر سنّت پیامبر اکرم شایستگی احراز این جایگاه را نداشته اند.آنان این جایگاه رفیع را جز به بهانه ای سست تر از خانه و تار عنکبوت تصرّف نکرده اند و آن دلیل سست این است که اگر آنان برای گرفتن زمام امور مبادرت و عجله نکرده بودند امت اسلام متفرّق شده و بدون رهبر نابود می گردید،آنان این عجله و سرعت عمل را برای پوشانیدن لباس مشروعیت بر تصرّف غاصبانۀ خود در حکومت و به دست گرفتن زمام امور بعد از پیامبر اکرم دلیل قرار داده اند.

این خط که حکومت را تصرّف نمود با این عنوان که نبوّت و خلافت یکجا جمع نمی شوند.برنامه ریزی بلندمدتی برای خود انجام داد،استدلال آن ها این بود که:اگر نبوّت در خاندان بنی هاشم قرار داده شد،سزاوار نیست که امامت نیز در میان آنان باشد،در حالی که نصوص و روایات پیغمبر اکرم کاملا بر این نکته تأکید دارد که امامت پس از پیامبر در اهل بیت آن حضرت بوده و آنان همچون کشتی نوح و باب حطّه بوده و هم آنان امان امت از غرق شدن و گمراهی می باشند.

اما همین استدلال پوچ و برنامه ریزی درازمدت خط حاکم توانست اقدام آنان،در جهت کنار گذاشتن سیاسی اهل بیت علیهم السّلام از مقامی که برای آنان تعیین شده بود را به پیروزی برساند.سپس خط حاکم دست به اقدام دیگری زده و نگارش و تدوین احادیث را ممنوع اعلام کرد تا بدین وسیله نگذارد احادیث

ص:178

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله که بسیاری از آن ها مربوط به اهل بیت علیهم السّلام و جایگاه آنان به عنوان پیشرو و پیشوا بعد از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می باشد در میان مردم پخش گردد و این اقدام،زمینه ساز اقدامات آتی آنان در جهت سلب مرجعیت دینی و فکری از اهل بیت علیهم السّلام بود.

اما علیرغم همۀ اقداماتی که برای کنار گذاشتن سیاسی و اسقاط مرجعیت دینی که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به تصریح قرآن کریم برای اهل بیت قرار داده بود، شایستگی اهل بیت علیهم السّلام و اهلیّت آن ها برای رهبری مسلمانان و خصوصیات ویژه ای که در آن بزرگواران بود به همراه مبارزۀ اصولی آنان با تصرف کنندگان قدرت پس از مبارزه ای طولانی،منجر به بازگشت اقتدار فکری و دینی به ساحت اسلام گردید.

امامت زود هنگام دو امام بزرگوار حضرت امام جواد و حضرت امام هادی علیهما السّلام دلیلی محسوس و بسیار قاطع و قوی بر شایستگی علمی اهل بیت برای پیشوایی و رهبری امت به سمت ساحل سعادت بود که قرآن کریم به آن بشارت داده و روایات صریح سنّت نبوی آن را تأکید کرده است؛آنجا که به صراحت از مهدی سخن به میان می آورد که از اهل بیت رسالت بوده و زمین را پس از پر شدن از ظلم و جور،پر از عدل و داد می کند.

شکست همۀ اقدامات امویان و عبّاسیان برای ساقط کردن ائمّۀ اهل بیت علیهم السّلام و پرده کشیدن بر شخصیت های درخشان آنان،باعث شد که مأمون عبّاسی سیاست گذشتگان خود را تغییر دهد تا بدین وسیله بتواند اهل بیت علیهم السّلام را از نزدیک زیر نظر بگیرد.

وی تظاهر به احترام آنان می نمود،اما در باطن کینۀ آنان را در سینه داشت.

سیاست وی همان سیاستی بود که بعضی از خلفای بعدی نیز مانند معتصم و

ص:179

متوکّل و خلفای پس از او تا معتمد عبّاسی از آن تبعیت نمودند.

سیاست احترام گذاشتن به امام در ظاهر امر اما مراقبت شدید از او و زیر نظر داشتن همۀ فعالیت هایش،محبوس کردن وی در مرکز خلافت،ممنوعیت سفر و دستگیر کردن هرکس که با او ارتباط دارد و از اتباع او می باشد دارای دلالت عمیقی بوده است که مأمون،متوکّل و خلفای دیگر هرکدام به نوبۀ خود گوشه ای از آن را بیان کرده اند.متوکّل گفته است:وای بر شما،امر ابن الرّضا مرا بیچاره کرده است،و این زمانی بود که همۀ اقدامات وی برای ساقط کردن حضرت امام هادی علیه السّلام با شکست مواجه شده بود.

تلاش های مأمون نیز بی فایده بود.چراکه نمی توانست شخصیت درخشان امام رضا علیه السّلام را کمرنگ نماید و همۀ اقداماتش وی را از اهداف شومش دورتر می نمود،چنان که همۀ تلاش های معتصم و متوکّل نیز بیهوده بود،دلیل این مطلب هم این است که معتصم امام جواد علیه السّلام را در عنفوان جوانی که سن شریفش از بیست و پنج سال تجاوز نمی کرد به شهادت رساند.

همچنین است ترور امام هادی علیه السّلام به دست معتزّ عبّاسی،چرا که متوکّل علی رغم اقدامات متعدّد برای ترور حضرت امام هادی علیه السّلام در ترور آن حضرت موفّق نبوده است.و هنگامی که زمان امامت فرزندش امام حسن عسکری علیه السّلام رسیده و آن حضرت در بیست و دوّمین سال زندگی مبارک خود امامت را به دست گرفت نیز در سیاست عبّاسیان هیچ تغییری حاصل نشده بود،چنان که در شرایط محیطی آن حضرت نیز هیچ چیزی تغییر نکرده بود.

می دانیم که از زمان شهادت حضرت امام حسین علیه السّلام در زمان هیچ یک از این خلفا اقدام مستقیمی از سوی اهل بیت علیهم السّلام برای قیام بر علیه خلفا انجام نشده بود.

ص:180

پس این همه ترس و وحشت از اهل بیت علیهم السّلام برای چه بوده و چرا آنان تا این اندازه در کشتن آنان تسریع می نمودند؟

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در ضمن حدیثی سرّ این مطلب را بیان می کند:

بنی امیّه و بنی عبّاس به دو دلیل شمشیر در میان ما آل پیامبر گذاشتند:یکی از آن دو دلیل این که آنان می دانستند حقّی در خلافت ندارند،و می ترسیدند ما ادّعای خلافت کنیم و ناگهان حق به حقدار برسد.دوّمین دلیل این که آنان از اخبار متواتر،دانسته بودند که از بین رفتن حکومت جابران و ظالمان،به دست قائمی از ما اهل بیت به وقوع خواهد پیوست.آنان شک نداشتند که جزو گروه جابران و ستمگران هستند.به همین دلیل بود که سعی کردند اهل بیت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را بکشند و به طمع این که نگذارند آن قائم علیه السّلام به دنیا بیاید یا اگر به دنیا آمده کشته شود،نسل پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله را قطع کنند.اما خداوند متعال نخواست تا امر آن قائم برای هیچ کدام از این خلفای ستمگر آشکار شود،بلکه اراده کرد تا نور خود را کامل کند،اگرچه کافران نپسندند (1).

مقدمه چینی پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به تبعیت از قرآن کریم در رابطه با قضیۀ مصلح جهانی اسلام و تصریح آن حضرت به این که آن مصلح جهانی از فرزندزادگان حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله از فرزندان فاطمه و علی به دنیا خواهد آمد و این که او نهمین فرزند از فرزندان حسین شهید علیه السّلام می باشد یک ضرورت بود که اعتقادات اسلامی آن را بر پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله واجب می کرد.چرا که مصلح جهانی، در سیاهترین و ظالمانه ترین شرایطی که بر امت اسلام می گذشت،نقطۀ تابش نور امید و تنها امیدواری بزرگ آنان بود.شرایطی که پس از وفات پیامبر

ص:181


1- (1)) .منتخب الاثر/359 چاپ دوّم به نقل از اربعین خاتون آبادی کشف الحقّ.

اکرم صلّی اللّه علیه و اله مسلمانان را دربر گرفت این اخبار و روایات پیش از موعد را تأیید نمود.

این مقدمه چینی وسیع پیامبر در رابطه با حتمیّت ظهور،ولادت،غیبت، ظهور،علایم ظهور،عدل و حکومت اسلامی نمونه ای که حضرت مهدی علیه السّلام آن را برپا خواهد ساخت،در طی روایات فراوانی از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نقل شده که تعداد آن روایات،در نزد شیعه و اهل سنّت به بیش از پانصد روایت می رسد.

ائمّه و پیشوایان از اهل بیت علیهم السّلام نیز در طول دو قرنی که میان وفات پیغمبر اکرم و غیبت حضرت مهدی علیه السّلام طول کشیده است بنا به روش جد بزرگوار خود،پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله عمل کرده و همواره در جهت تأکید بر این اصل و تأیید و تثبیت آن در دل و جان مردم تلاش کرده و این اعتقاد را گذشته از شیعیان و موالیان و پیروان اهل بیت علیهم السّلام،حتی در میان سایر مسلمانان نیز به عنوان یکی از عقاید حتمی درآوردند.

اعتقاد به این اصل،همچون میدانی آکنده از مین،ظالمان را با خطر مرگ و نیستی مواجه ساخته بود که قادر بود آن ها و خط انحرافی آن ها را از میان بردارد.چراکه این اصل،منبع پرتوافشانی نور امید و هدایت برای همۀ مسلمانان بوده،باعث ترس و وحشت ظالمانی بود که به ناحق برگردۀ مسلمانان سوار شده بودند،تا آنجا که اگر اهل بیت علیهم السّلام جز تأکید بر این اصل اعتقادی،هیچ کار دیگری انجام نمی دادند و از نظر سیاسی هیچ تحرکی بر ضد حاکمان ستمگر نمی کردند،اعتقاد به همین اصل و ترویج آن،در نظر حاکمان برای از میان برداشتن آنان کافی بود.چراکه اعتقاد به این اصل و شیوع آن در میان مردم خواب را از چشمان آنان گرفته بود.

ص:182

اما از دیگر سوی حاکمان مجبور بودند تا افکار عمومی دنیای اسلام را نیز رعایت کنند و این مسأله مانع از آن بود تا آنچه را که در دل داشته و در سر می پروراندند به موقع اجرا درآورده،به برنامه ریزی آشکار علیه اهل بیت علیهم السّلام بپردازند،و این همان ارادۀ خداوند است که بالاتر از ارادۀ آنان است.البته آنان در عین حال از توطئه های پنهان برای توجیه کشتن و از میان برداشتن هریک از امامان اهل بیت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فروگذار نمی کردند.

آنان دربارۀ حضرت امام حسین علیه السّلام این گونه شایع کردند که از دین جد خود خارج شده است و قتلش واجب است،در حالی که او کسی بود که می خواست امت جد خود را اصلاح نماید.

حضرت امام کاظم علیه السّلام و امامان پیش از آن حضرت نیز همواره متهم بودند که برای قیام بر علیه حکومت مرکزی برنامه ریزی کرده و طرفدارانشان از اطراف و اکناف مملکت اسلامی برای آن ها پول می آورند.

دربارۀ حضرت امام رضا و امام جواد علیهما السّلام نیز علیرغم این که مأمون می دانست در ترور حضرت امام رضا علیه السّلام متهم اصلی است و معتصم هم دختر مأمون را برای ارتکاب جنایت ترور حضرت امام جواد علیه السّلام مأمور کرد،[و این مطلب از چشم امت اسلام به دور نخواهد ماند]اما این دو امام بزرگوار به شکلی بسیار حیله گرانه و پلید به دست این دو تن به شهادت رسیدند.

در عین حال پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله آرزوهایی برای آیندۀ امت اسلامی داشتند؛ امتی که به تقدیر الهی می بایست امتی شاهد و میانه باشد که عقب ماندگان خود را به حد او برسانند و پیشی گرفتگان بازگردند تا به اصول و معیارهای آن رسیده،در نتیجه پرچم«لا اله الاّ اللّه و محمّد رسول اللّه»در چهار گوشۀ زمین برافراشته شده،دین حق علیرغم اکراه کافران بر همۀ ادیان پیروز و مسلط گردد،

ص:183

به همین دلیل،مسألۀ اسلامی انتظار حضرت امام مهدی علیه السّلام و اعتقاد به وجود و ظهور آن حضرت و اصلاح امور جهان به دست آن بزرگوار را به گونه ای مطرح کردند که به عنوان یک نقطۀ اساسی در اعتقادات اسلامی مطرح شده و به عنوان یکی از اصول تغییرناپذیر دین اسلام معرّفی شود.

اهل بیت علیهم السّلام برای به پا داشتن این اصل قرآنی که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله مبیّن آن بوده و اهل بیت آن حضرت بر آن اعتماد کرده و چون یک خطمشی اصولی و کلی سعی در تثبیت آن در دل و جان مسلمانان داشتند،از هیچ کوششی فروگذار نکردند.

شاهد این مطلب کتاب هایی است که دانشمندان در رابطه با«ملاحم»یعنی اخبار غیبی مربوط به زمان غیبت و ظهور حضرت امام زمان علیه السّلام،به نحو قابل توجّهی در قرن اوّل و دوّم هجری تألیف کرده اند.

نام حضرت امام مهدی علیه السّلام بیش از دو قرن قبل از ولادتش در فرهنگ اسلامی می درخشیده،راویان اخبار،اهداف،ویژگی ها،نسب و هرچه را که رابطه ای با انقلاب اسلامی آن حضرت داشته است نقل می نمودند.

این تبلیغات به مدت دو قرن و نیم ادامه داشته و مسلمانان همواره این اخبار و روایات را شنیده و متون این روایات را نسل به نسل برای یکدیگر نقل کرده،گاه حتّی این روایات را به صورت مستقل جمع آوری و تألیف نموده اند.

واقعیت این است که در عصر امام باقر و صادق علیهما السّلام و امامان پس از آن ها به تأکید بر مسألۀ امام مهدی علیه السّلام اهمیت ویژه ای داده شده است.هنگامی که روایات امام صادق علیه السّلام را که دربارۀ حضرت مهدی علیه السّلام صادر شده است به تنهایی شماره می کنند،تعداد آن ها به حدود سیصد روایت می رسد،و در دهه های بعد از زمان امام صادق نیز تأکید بر این مسأله از سوی

ص:184

اهل بیت علیهم السّلام همچنان ادامه داشته است.

حال باید دید این واقعیت از نظر سیاسی و اجتماعی چه پیامدهایی داشته، از چنین قضیه ای انتظار چه تأثیری بر دل و جان مسلمانان می رفته است؟

حقیقتی که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام بدان تصریح نموده اند پرده از سرّ این پدیده ها که گاه ممکن است در نظر محققان عجیب نیز جلوه نماید برداشته است آن حضرت دقیقا سبب عجله ای که خلفا در به شهادت رساندن امامان بعد از امام رضا علیه السّلام داشته اند و دلیل تبعیت بلا استثنای همۀ آنان از سیاست مأمون در قبال این امامان را به خوبی تفسیر فرموده اند؛سیاستی که مراقبت شدید،ثبت و ضبط همۀ فعالیت های اهل بیت علیهم السّلام و کاشتن جاسوسان مرد و زن در داخل خانۀ آن ها بخشی از آن را تشکیل می داد.

حال می توانیم سرّ این مطلب را که امامان بعد از حضرت صادق علیه السّلام از زن های معروف و مشهور هاشمی به دنیا نیامده اند کشف نماییم.چراکه این امامان بزرگوار علیهم السّلام از کنیزانی پاک،عفیف و برگزیده به دنیا می آمده اند،و برای همین مطلب مهم بود که این امامان بزرگوار هیچ کدام مولود ازدواجی رسمی و علنی نبوده اند.به همین دلیل بود که این امامان پس از ولادت چندان از سوی حتّی خواصّ و معتمدان از اصحاب اهل بیت علیهم السّلام مورد جلب توجّه نبوده اند.

حاکمان،تنها در زمانی متوجّه این فرزندان-که امامان آینده بودند- می شدند که امام قبلی[با فرصت کافی]برای امامت او و مطرح کردن نامش در سطح جامعه به تدریج برنامه ریزی و مقدمه چینی کرده بود،و این گونه بود که فرصت ترور و کشتن زود هنگام امام بعدی از حاکمان گرفته می شد.

شاهد این مدّعا این است که وقتی آن فرزند،مورد توجّه مردم واقع شده و جان ها و دل ها به سوی او گرایش پیدا می کرد،تازه دستگاه های فتنۀ دشمن در

ص:185

برابر او شروع به کار می کرد.

ایّوب بن نوح گوید:به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم:ما خیلی امید داریم که صاحب این امر،یعنی آن کس که خداوند به دست او جهان را اصلاح می کند شما باشید،و خداوند امر خلافت را بدون شمشیر و خونریزی در اختیار شما قرار دهد.چراکه می بینیم مردم به عنوان ولایت عهدی با شما بیعت کرده اند و سکّه به نام شما ضرب شده است،امام رضا علیه السّلام در پاسخ او فرمودند:

هرکدام از ما اهل بیت که مردم برای او نامه های بسیار نوشته،دربارۀ مسائل شرعی و اجتماعی از او سؤال کرده،مورد توجّه جامعه قرار گرفته،پول به سمت او حمل شد،ناگهان [به صورتی مشکوک]در بستر بیماری افتاده و از دنیا رفت.تا این که خداوند عزّ و جلّ برای این امر مردی برانگیزد که آن چنان مخفی و دور از دیدگان باشد که حتّی ولادت و رشد و نموّ او نیز در خفا به انجام رسد (1).

امام کاظم علیه السّلام و امام رضا علیه السّلام در سن پنجاه سالگی از دار دنیا رفته و به شهادت رسیدند.اما می بینیم که امام جواد علیه السّلام در بیست و پنج سالگی از دنیا رفته است،و می دانیم هیچ کدام از ائمه علیه السّلام نیز به واسطۀ بیماری از دنیا نرفته اند، بلکه آنان در نهایت صحّت و سلامت بدنی بودند،تا آنجا که صحّت و سلامت جسمی آن ها خود عاملی برای تحریک حسادت حاکمان عبّاسی بود.

در چنین شرایطی امام جواد علیه السّلام با امامت زود هنگام خود که خود پدیده ای بی همتا بود و زبان به زبان در میان دوست و دشمن نقل می شد،در امر رهبری الهی و ربّانی به نوعی رکوردشکنی دست یافته،امت اسلام را به یاد کلام خداوند متعال در قرآن کریم انداخت که:خداوند در مرحلۀ صباوت و

ص:186


1- (1)) .کمال الدّین/354.

خردسالی به حضرت یحیی و عیسی علیهما السّلام کتاب و حکم و نبوّت را اعطا کرده است.

اکنون،امت اسلام با تمام وجود لمس می کرد و می دید طفلی که هنوز دهۀ اوّل زندگی را پشت سر نگذاشته بر عقل و دل میلیون ها نفر از مردم مسلمان استیلا پیدا کرده است.

خود این نوع امامت،زمینه سازی برای امامت امامانی بود که پس از آن حضرت امر امامت را برخلاف آنچه مردم در زندگی خود به آن عادت کرده بودند،در مرحلۀ خردسالی به عهده می گرفتند.

امامت زودهنگام فرزند حضرت امام جواد،یعنی امام هادی علیه السّلام،دوّمین مصداق این پدیدۀ بی همتا بود که به زودی دیگر نه تنها چندان شگفت انگیز نمی نمود بلکه به خط رسالی اهل بیت نقش جدید و تأثیرگذاری بزرگی می بخشید.چراکه بدین وسیله پیروان مکتب اهل بیت از نمونۀ منحصر به فرد دیگری از این نوع امامت برخوردار می شدند.

حضرت امام مهدی علیه السّلام که علیرغم کنترل شدید و در کمین بودن حاکمان ستمگر کار ولادت و امامت او به انجام رسید،مصداق سوّمی برای امامت زودهنگام در میان امامان دوازده گانۀ شیعه بوده،پس از انس گرفتن مردم با دو نمونه از این نوع امامت،دیگر در جامعۀ اسلامی عموما و شیعی خصوصا موجب شگفتی کسی نمی شد.

از همین رو بود که شرایط زمانی امام هادی علیه السّلام شرایط انتقال از مرحلۀ امامت آشکار به امامت پنهانی امامی بود که می بایست از پس پردۀ غیبت امور جامعه را حل و فصل نماید و امت نیز می بایست به چنین امام پنهانی رو کرده، به امامت وی معتقد شده و علیرغم سختی شرایط،با وی تعامل نماید.

ص:187

زمان امامت امام هادی علیه السّلام تنها فرصتی بود که می شد در آن،امت را برای استقبال از شرایط جدید امامت آماده کرد.خصوصا وقتی بدانیم که امام هادی علیه السّلام هفتمین فرزند از نه فرزند امام حسین علیه السّلام است که بناست مهدی موعود نهمین آن ها باشد.یعنی امام هادی علیه السّلام همان کسی است که باید از طریق برنامه ریزی یک ازدواج خاص و پنهان برای پسرش حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام اوضاع را برای ولادت نوۀ خود آماده نماید.چراکه تا زمان به دنیا آمدن آن موعود فاصلۀ زمانی جدا کوتاهی بود که می بایست از آن برای یک آمادگی لازم و فراگیر نهایت استفاده بشود.

بنابراین،برای قیام به این مسئولیت بسیار سنگین،فرصت برای امام هادی علیه السّلام بسیار کم و کوتاه بود.چراکه آن حضرت می بایست در کمال دقّت و احتیاط از یک جهت،و تبلیغات عمومی از طرف دیگر،فرصت را از حاکمان ستمگر گرفته و مفهوم انتظار و آمادگی برای ظهور و قیام در برابر ستمگران را در میان امت تعمیق بخشد،و یا لااقل به وسیلۀ پیروان مخلص خود بر مسلمانان اتمام حجّت نماید.

از همین جا است که می بینیم امام هادی علیه السّلام کاری بس بزرگ و سنگین بر عهده داشته است.چراکه باید با احتیاط کامل از برانگیخته شدن سوءظن حاکمانی که در کمین او و فرزندان او نشسته بودند جلوگیری کند،تا بدین وسیله بتواند نقش خود را که همان محقّق ساختن حلقۀ ارتباطی میان آنچه را که پدران بزرگوارش به انجام رسانده و آنچه را که فرزند و فرزندزادۀ بزرگوارش می بایست به انجام برسانند بوده است،به بهترین شکل ایفا نماید.

به همین دلیل بود که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به جز شش سال فرصت امامت پیدا نکرد که این کوتاهترین مدت امامت در تاریخ اهل بیت علیهم السّلام می باشد،چراکه امامت حضرت امام علی علیه السّلام سی سال،حضرت امام حسن علیه السّلام

ص:188

ده سال،حضرت امام حسین علیه السّلام بیست سال،حضرت امام زین العابدین علیه السّلام سی و چهار یا سی و پنج سال،حضرت امام باقر علیه السّلام نوزده سال،حضرت امام صادق علیه السّلام سی و چهار سال،حضرت امام کاظم علیه السّلام سی و پنج سال،حضرت امام رضا علیه السّلام بیست سال،حضرت امام جواد علیه السّلام علیرغم عمر کوتاهش هفده سال و حضرت امام هادی علیه السّلام سی و چهار سال به طول انجامید.

به همین ترتیب همۀ برنامه هایی که حضرت امام هادی و بعد از آن حضرت امام حسن عسکری علیهما السّلام انجام دادند،مانند حضور دائم در دار الخلافه و یا جایگاه بلندی که در نزد همۀ اصناف و طبقات جامعه از امیران و وزرا گرفته تا فرماندهان سپاه و کاتبان و همۀ مرتبطان به دربار در همین رابطه ارزیابی می شود.

آنچه تاکنون بیان داشتیم بارزترین ویژگی های اوضاع کلی سیاسی بود که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را احاطه کرده بود.همچنین نیازهایی که چنین وضعیتی به صورت خاص داشت.

البته برای به تحقّق رساندن اهداف بزرگی که تحقق آن به صورت عام به ائمّۀ اطهار علیهم السّلام و به صورت خاص به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام منوط و مربوط بوده است.

ما نیازهای زمانۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را در دو بخش بیان خواهیم کرد.یک بخش مخصوص به نیازهای جامعۀ اسلامی به صورت کلی و بخش دوّم مربوط به نیازهای گروه صالح پیروان امام عسکری علیه السّلام که مجموعه ای از مسئولیت های رسالی بزرگ به آن ها مربوط می شد؛ مسئولیت هایی که ائمّه علیهم السّلام برای تحقّق آن از طریق اسباب و راه های صحیحی که قرآن کریم همگان را به آن هدایت کرده است برنامه ریزی کرده بودند.

ص:189

ص:190

قسمت چهارم

اشاره

بخش نخست امام عسکری علیه السّلام و نیازهای جامعۀ اسلامی بخش دوّم امام عسکری علیه السّلام و نیازهای گروه شیعه بخش سوّم میراث گرانسنگ امام عسکری علیه السّلام

ص:191

ص:192

بخش نخست

اشاره

حضرت امام عسکری علیه السّلام و نیازهای جامعۀ اسلامی

پس از روشن شدن جوّ کلی جامعۀ زمان امام حسن عسکری علیه السّلام و بعد از بیان مسئولیت های اساسی آن حضرت به عنوان حلقۀ وصل میان دو عصر حضور و غیبت با همۀ خصوصیات و علاماتی که این دو عصر دارند مسئولیت های امام حسن عسکری علیه السّلام را می توان بدین شرح شماره نمود:

1.ایجاد روابط آمیخته با حکمت و دقّت با حاکمان و دستگاه حاکم.

2.ردّ شبهات و دفاع از حریم رسالت الهی.

3.روبرو شدن با فرقه های منحرف.

4.دعوت به سوی دین حق.

1.ایجاد روابط آمیخته با حکمت و دقت با حاکمان و دستگاه حاکم

از آنچه گذشت دانستیم که حکومت در رابطه با حضرت امام هادی علیه السّلام این برنامه ها را به مورد اجرا می گذاشت:

1.نزدیک کردن آن حضرت به دربار و تظاهر به احترام و بزرگداشت آن حضرت.

2.مراقبت شدید و مستمر از همۀ کارها و احوالات امام علیه السّلام.

3.خشونت در برخورد هنگامی که اقتضای این امر بوده باشد،مانند به

ص:193

زندان انداختن امام علیه السّلام،یا ریختن به خانۀ آن حضرت و یا ترور کردن آن بزرگوار.

به همین دلیل لازم بود که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام با احتیاط و دقت کامل در برابر حکومت ستمگر و اقدامات خشونت آمیز آن که اوّلا سعی در کشف کردن پسر حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در صورت ولادت و یا جلوگیری از ولادت چنین پسری داشته و ثانیا هدف قطع ارتباط امام با شیعیان و پیروان آن حضرت را دنبال می نموده است،برخورد نماید.

و به زودی به برنامه ریزی دقیق حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام که منجر به عدم کشف حضرت امام مهدی علیه السّلام توسط حکومت گردید اشاره خواهیم کرد.

حضرت امام عسکری علیه السّلام از هر فرصتی که برای آن حضرت به وجود می آمد از طریق کاروان هایی که به پایتخت می رسیدند برای ارتباط با پیروان و شیعیان خویش استفاده می نمودند.ارتباط آن حضرت با پیروانشان به وسیلۀ روش هایی بسیار هوشمندانه و گوناگون صورت می گرفت.به همین ترتیب بود که مقداری از اموال و یا استفتاءات و یا غیره مانند اخبار و مسائلی که امام علیه السّلام به آن اهمیت می دادند به دست آن حضرت می رسید.

به علاوه این که گسترش دایرۀ وکیلان حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام ضرورت ارتباط مستقیم با آن حضرت را کاهش داده و سیاست گوشه گیری که حضرت امام عسکری علیه السّلام انتخاب نموده بود به دستگاه حکومتی اطمینان می داد که تحرک آن حضرت محدود شده و یا حتی کاملا متوقف گردیده است.

ص:194

2.ردّ شبهات و دفاع از حریم رسالت

یکی از مهمترین فعالیت هایی که از حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در زمان امامتش صادر شد ردّ آرام و حکیمانۀ بزرگترین توطئۀ تخریبی بود که یکی از فلاسفۀ مسلمان به نام«کندی»به وجود آورندۀ آن بود.کندی تعدادی از آیات متشابه قرآن را که در نگاه اوّل برای خواننده نوعی از تناقض را تداعی می نمود جمع کرده و می خواست این کتاب را منتشر نماید.این اقدام مستقیما قرآن کریم را که سند رسالت و نبوّت اسلامی و سمبل اوّل نظام اسلامی بوده است را هدف قرار داده بود.

در عین حال هیچ کس به جز حضرت امام عسکری علیه السّلام میزان خطرناک بودن این اقدام و تأثیر منفی آن را بر عامّۀ مردم که در مسائل علمی و دینی تخصّص نداشتند درک نکرده بود.به اضافۀ این که این اقدام ممکن بود بهانه و دستاویزی به دست دشمنان اسلام و مسلمین بدهد،اما حضرت امام عسکری علیه السّلام به موقع از این اقدام مطلع شده و آن را در نطفه خفه کردند.روزی یکی از شاگردان کندی بر حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام داخل شده،امام عسکری علیه السّلام به او فرمودند:آیا در میان شما مردی رشید پیدا نمی شود که استاد شما کندی را از کاری که در رابطه با قرآن آغاز کرده است منصرف نماید؟

شاگرد کندی جواب داد:ما شاگردان او هستیم.چگونه می توانیم در این کار یا کارهای دیگر به استاد خود اعتراض کنیم؟

حضرت امام عسکری علیه السّلام به وی فرمودند:«آیا آنچه را که به تو بگویم به وی خواهی رساند؟

وی پاسخ داد:آری.

ص:195

امام علیه السّلام فرمودند:به نزد کندی برو و در انس گرفتن و یاری او در امر قرآن با وی ملاطفت و دوستی به خرج بده،پس هنگامی که انس و الفت در میان تو و او برقرار شد به او بگو:مسأله ای برای من پیش آمده که می خواهم از تو بپرسم،وی از تو خواهد خواست تا مسأله را از او بپرسی.به وی بگو:اگر کسی در نزد تو قرآن بخواند آیا امکان دارد که مراد او از آنچه را که به او تکلّم می کند غیر از آن معانی باشد که تو گمان می کنی وی آن معنا را اراده کرده است؟

وی به تو خواهد گفت:آری،ممکن است،زیرا وی مردی است که اگر حق را بشنود می فهمد،پس هنگامی که این مطلب را پذیرفت به او بگو:در این صورت تو چه می دانی که معنای واقعی آن[کلمات]چیست؟شاید معنای واقعی این آیه غیر از آن[معنایی]باشد که تو فهمیده ای،و این آیه برای معنایی غیر از معنای ظاهری آن وضع شده باشد.

آن مرد به نزد کندی رفت و هنگامی که در میان آن ها انس و الفت ایجاد شد مسأله را برای او مطرح کرد.کندی گفت:بعدا برای گرفتن جواب بیا،وی مدتی با خود تفکّر کرد و در نزد عقل و وجدان خود دید که این مسأله از نظر نظری مشکلی ندارد و از نظر لغوی احتمال آن می رود.

سپس کندی به شاگرد خود گفت:تو را سوگند می دهم که به من خبر بدهی این مسأله را از کجا آورده ای؟

شاگرد جواب داد:این مسأله ای بود که ناگاه به دلم افتاد و آن را به تو گفتم، کندی پاسخ داد:هرگز مانند تویی به چنین مسأله ای راه نمی برد و به چنین جایگاهی نرسیده است،پس مرا آگاه کن که از کجا این سؤال را آورده ای؟

شاگرد پاسخ داد:ابو محمّد عسکری علیه السّلام دستور آن را به من داده است.

کندی گفت:الآن درست گفتی.چنین مسائل و کلماتی جز از مثل چنین خاندانی خارج نمی شود.سپس دستور داد تا آتش افروخته و هرآنچه در آن

ص:196

کتاب نوشته بود را به آتش سوزاند (1).

این موضع امام علیه السّلام دلیل بر هوشیاری امام علیه السّلام و مراقبت آن حضرت از همۀ فعالیت های علمی و فکری بود که می توانست از دور یا نزدیک ضرری به رسالت اسلامی وارد نماید.علاوه بر این که نقش بزرگی نیز در بیداری حسّ صحیح اعتقادی در شیعیان و دور کردن آنان از مواضع شک و شبهه داشته باشد،این شیوه ای بود که حضرت امام عسکری علیه السّلام در برابر فرق و مذاهب انحرافی و کلاّ انحرافات فکری از آن تبعیت می کردند تا درسی برای اصحاب و شیعیان آن حضرت در نسل ها و قرن های آینده باشد.

حادثۀ طلب باران راهبان و تأثیر منفی که بر جامعۀ اسلامی گذاشته بود نیز در همین راستا بود که هیچ کس به جز حضرت امام عسکری علیه السّلام نمی توانست این فتنه را برطرف نماید.حکومت نیز این موقعیت ممتاز آن حضرت را دانسته و به همین جهت از آن حضرت خواست تا متولّی امر دفاع از امت جد خویش باشد،چراکه شک و شبهه امت جد او را فراگرفته بود.

و همچنان که دانستیم حضرت امام عسکری علیه السّلام در این ماجرا پیروز شده، شک و ابهام هایی که حقانیت شریعت و نظام اسلامی را زیر سؤال می برد کاملا رفع نمود؛نظامی که به عنوان شریعت پایان بخش همۀ ادیان روی کار آمده بود.امام علیه السّلام با این اقدامات توانست امت اسلام و نظام اسلامی را از سقوط و فروپاشی محافظت نماید.

ص:197


1- (1)) .مناقب 457/4-458 به نقل از ابو القاسم کوفی،کتاب التبدیل ق 3..

3.روبرو شدن با فرقه های منحرف

اشاره

پس از وفات رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله مسلمانان با یکدیگر اختلاف کرده و به دو فرقه تقسیم شدند.گروهی در مقابل روایات و نصوصی که از آن حضرت وارد شده بود دست به اجتهاد و تحلیل زدند و گروهی دیگر به روایات و شیوۀ عملی آن حضرت و موضع گیری هایش پای بند شده و عمل خود را مطابق آن ساختند.

و پیدا است که در امتداد تاریخ دولت اسلام هر فرقه ای به فرع های مختلف تقسیم شده و فرقه های متعددی چون مرجئه و معتزله و خوارج که بعد از قضیۀ حکمیت در جنگ صفّین و در زمان حکومت علوی به وقوع پیوست، سربرآوردند.

ائمّۀ اطهار علیهم السّلام،پدران حضرت عسکری علیه السّلام،به عنوان حامیان رسالت و عقیدۀ اسلامی هرکدام در زمانۀ خود در برابر این فرقه های گمراه کننده ایستادگی نمودند.هر امامی نیز موضع گیری خاص خود را با هریک از این فرقه ها داشت،که بیم آن می رفت انحرافاتش امت مسلمان را نیز منحرف نماید.

اینک به دو نمونه از روبرویی امام علیه السّلام با فرقه های منحرفی که در مدت امامت خود با آن هم عصر و هم دوره بوده است توجّه کنید:

1.حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام و ثنویه

از فرقه هایی که در زمان امام عسکری علیه السّلام موجود بوده فرقۀ ثنویه است.

آنان کسانی هستند که دوگانه پرست بوده،به همراه خداوند قدیم،به قدیم

ص:198

دیگری نیز معتقدند.اینان همان مجوس می باشند که به دو مبدأ خیر و مبدأ شر به عنوان نور و ظلمت اعتقاد داشته هر دو را قدیم می پندارند (1).

شیخ کلینی از اسحاق،از محمّد بن ربیع شائی روایت کند که گفت:با مردی از ثنویه در اهواز مناظره کردم.سپس به سامرا آمدم اما بخش هایی از سخنان او در دل من جای گرفته بود.من بر درب خانۀ احمد بن خصیب نشسته بودم که ناگاه ابو محمّد علیه السّلام در آن روز که روز بار عام بود از بیرونی عمومی دار الخلافة بیرون آمد.آن حضرت نگاهی به من افکند و با اشارۀ دست به من گفت:احد احد فرد،یعنی خداوند یکی است یکی است یکی است،و من از شنیدن این خبر غیبی که پاسخ سؤال قلبی ام بود بیهوش بر زمین افتادم (2).

یکی از اصحاب آن حضرت از آن حضرت خواست برای پدر و مادرش دعا کنند.پدر او از فرقۀ ثنویه و مادرش مؤمنه بوده است.به همین دلیل آن حضرت نوشتند:«خداوند مادرت را بیامرزد» (3).

2.حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام و صوفیه

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام با بیان آرا،روش ها و روابط گروه فاسد العقیدۀ صوفیه برای مردم و آشکار کردن صفات و خصوصیات آنان فساد عقاید ایشان را برای همۀ مردم آشکار می نمودند،می توان این مطلب را در حدیث امام حسن عسکری علیه السّلام با ابو هاشم جعفری ملاحظه کنیم.آنجا که امام

ص:199


1- (1)) .طریحی،مجمع البحرین 78/1.
2- (2)) .کافی 511/1/ح 20،در نسخۀ دیگری نام راوی به جای شائی شیبانی آمده است،در مناقب آل ابی طالب 422/4 نیز نام راوی شیبانی آمده است.
3- (3)) .کشف الغمّه 221/3،بحار الانوار 294/5.

به وی فرمودند:

«سیأتی زمان علی الناس وجوههم ضاحکة،مستبشرة،و قلوبهم مظلمة منکدرة،السّنة فیهم بدعة،و البدعة فیهم سنّة،المؤمن بینهم محقّر و الفاسق بینهم موقّر،امراؤهم جاهلون جائرون،و علماؤهم فی أبواب الظلمة سائرون» أغنیاؤهم یسرقون زاد الفقراء،و أصاغرهم یتقدّمون علی الکبراء،و کل جاهل عندهم خبیر و کل محیل عندهم فقیر؛لا یتمیزون بین المخلص و المرتاب، و لا یعرفون الضأن من الذئاب»

«علماؤهم شرار خلق اللّه علی وجه الأرض،لأنّهم یمیلون إلی الفلسفة و التصوف،و أیم اللّه إنّهم من أهل العدول و التحرف،یبالغون فی حبّ مخالفینا و یضلّون شیعتنا و موالینا،فان نالوا منصبا لم یشبعوا من الرثاء،و إن خذلوا عبدوا اللّه علی الریاء،ألا إنّهم قطّاع طریق المؤمنین و الدعاة إلی نحلة الملحدین،فمن أدرکهم فلیحذرهم و لیصن دینه و إیمانه»

ای ابو هاشم،روزگاری بر مردم خواهد آمد که صورت های آن ها خندان و گشاده اما دل هایشان تاریک و ظلمانی خواهد بود،سنّت در میان آنان رنگ بدعت گرفته و بدعت در میان آنان سنّت گردیده است.مؤمن در میان آنان تحقیر شده اما فاسقان و گناهکاران در میان ایشان محترم شناخته می شوند.امیرانشان نادان و ستمگر و دانشمندانشان همواره در دربار ستمگران در رفت وآمدند.

ثروتمندانشان توشۀ فقرا را می دزدند و کودکان بر بزرگان پیشی می جویند،نادان در نزد آنان دانا جلوه کرده و دانا در نزد آنان فقیر می نماید،آنان میان اشخاص با اخلاص و افراد دارای شک و شبهه فرقی نمی گذارند،و نمی توانند گوسفند را از گرگ تمیز دهند.

دانشمندانشان بدترین خلق خدا بر روی زمین اند،چراکه آنان به فلسفه و تصوّف

ص:200

روی می آورند،اما به خدا سوگند که آنان از راه حق و حقیقت منحرف شده به سمت باطل گرایش پیدا می کنند،آنان در دوستی مخالفان ما افراط کرده،شیعیان و موالیان ما را گمراه می نمایند،اگر به پست و مقامی دست یابند از مدح و ستایش سیر نمی شوند و اگر پست و مقام را از دست بدهند از روی ریا خدا را عبادت می کنند،آگاه باشید که آنان راهزنان مؤمنان و دعوت کنندگان مردم به رویۀ ملحدان و بی دینان اند،پس هرکه با چنین کسانی برخورد کرد باید که از آنان بر حذر بوده، دین و ایمان خویش را نگاه دارد.

سپس آن حضرت فرمودند:ای ابو هاشم،این کلامی است که پدرم از پدرانش از جعفر بن محمّد علیهم السّلام مرا به آن آگاه کرده است.این از اسرار ماست،آن را جز برای اهلش بازگو نکن (1).

4.دعوت مردم به دین حق

ائمّۀ اهل بیت علیهم السّلام در هیچ شرایط و حالی از دعوت مردم به هدایت و دین حق رویگردان نبوده،سستی روا نمی داشتند.امام حسن عسکری علیه السّلام نیز در این رابطه همچون پدران بزرگوار خود بر هدایت مردم و خارج کردن آنان از ظلمت و تاریکی به سمت نور و هدایت حریص بود.ما در زندگی پربار آن حضرت نمونه هایی را می یابیم که به این نوع فعالیت اشاره دارد.

از محمّد بن هارون روایت است که فرمود:پدرم مرا به همراه یکی از اصحاب ابو القلا صاعد نصرانی فرستاد تا آنچه را از حدیث مولای ما حضرت

ص:201


1- (1)) .حدیقة الشّیعه/592 به نقل از سیّد مرتضی رازی قرن پنجم.در کتاب هایش:بیان الادیان، تبصرة العوام و الفصول التامّه فی هدایة العامه به نقل از شیخ مفید با سند،الانوار النّعمانیه 293/2، ذرائع البیان فی عوارض اللّسان/38.

امام حسن عسکری علیه السّلام از پدرش روایت کرده است،از وی بشنوم.وی مرا به نزد ابو القلا رسانید.هنگامی که به مجلس او درآمدم وی را مردی بزرگوار یافتم.سبب رفتن خود به دیدنش را برای او توضیح دادم.وی مرا به نزدیک خود فرا خواند و گفت:پدرم مرا روایت کرده است که با برادرانش و گروهی از اهل بصره به سامرا رفته بود تا از حاکم بصره در نزد خلیفه شکایت کند،پدرم گوید:در یکی از روزهایی که در شهر سامرا بودیم،ناگاه حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را سوار بر قاطری یافتم که عرقچینی بر سر و طیلسانی بر دوش داشت،من در دل گفتم این همان مردی است که گروهی از مسلمانان ادّعا می کنند وی علم غیب می داند.در دل گفتم اگر چنین باشد اکنون جلوی عرقچین خود را به سمت پشت برخواهد گرداند.ناگاه دیدم که آن حضرت همین کار را انجام دادند.

در دل گفتم شاید این امری اتفاقی بوده است.اما اکنون اگر این خبر راست باشد وی طیلسان خود را از سمت راست به سمت چپ خواهد انداخت و سمت چپ آن را به سمت راست خواهد آورد.ناگاه با کمال تعجب دیدم که آن حضرت همین کار را انجام دادند،و همین طور که قاطر حرکت می کرد به نزدیک من رسیده و به من گفتند:ای صاعد،چرا از کاری که هیچ فایده یا ضرری برای تو ندارد دست نمی کشی و به خوردن ماهی های خود نمی پردازی؟و غذای ما در آن زمان ماهی بود.

صاعد بن مخلّد که این قضیه را دید مسلمان شد و بعدها به سمت وزارت معتمد عبّاسی نیز رسید (1).

ص:202


1- (1)) .بحار الانوار 281/50.

و از ادریس بن زیاد کفر توثایی روایت است که گفت:من دربارۀ اهل بیت علیهم السّلام سخنان بزرگی می گفتم(دربارۀ آنان،معتقد به غلو بودم).روزی برای دیدار حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به سامرا و منطقۀ عسکر رفتم.من در حالی وارد شدم که آثار و گرد و غبار سفر بر من نمودار بود.بنابراین خود را به حمّامی رساندم اما در کنار در حمّام،خواب بر من غلبه کرد.ناگاه متوجه شدم که امام عسکری علیه السّلام با چوبدست خود به من می زند و من از خواب بیدار شده آن حضرت را شناختم.که سوار بود و غلامان اطرافش را گرفته بودند.

سپس برخاسته و همچنان که آن حضرت سوار بر مرکب بود به بوسیدن پا و ران آن حضرت پرداختم.اوّلین کلامی که آن حضرت به من فرمودند این بود:

«ای ادریس، بَلْ عِبٰادٌ مُکْرَمُونَ* لاٰ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ »

بلکه[آنان]بندگانی ارجمندند*که در سخن بر او پیشی نمی گیرند،و خود به دستور او کار می کنند.

من عرضه داشتم:ای مولای من،همین جواب مرا بس است،چراکه من دربارۀ پرسش از همین سؤال به نزد شما آمده بودم.ادریس گوید:آن حضرت مرا ترک کرد و رفت (1).

ص:203


1- (1)) .المناقب 462/2.

ص:204

بخش دوم

اشاره

امام عسکری علیه السّلام و نیازهای گروه شیعه

گروه شیعه به عنوان یک حزب فعال سیاسی مهمترین محوری بود که فکر و اهتمام اهل بیت علیهم السّلام را به خود مشغول می داشت.چراکه این گروه تنها وسیله برای تحقق اهداف رسالت کبرای الهی بود.افراد این گروه تنها طبقه ای از جامعه بودند که فرهنگ اهل بیت و رسالت آنان را درک کرده و می توانستند با آنان تعامل مثبت داشته و به دستورات و راهنمایی های آن ها عمل نموده و در برابرشان تسلیم باشند.

از همین جا درمی یابیم که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در طول زمان انتقال از عصر حضور به عصر غیبت،به دلیل مهم بودن این مرحله از جوانب مختلف و کوتاه بودن مدت زمان اجرای این کار،تلاش های خود را در این زمینه چند برابر کرده بود،چراکه آن حضرت سرعت تغییرات سیاسی در سطح حکّام و خلفا و برخورد بد آنان با اهل بیت و شیعیانشان از یک جهت و کنترل کامل امام و تحرکات آن حضرت را از دیگر سوی مشاهده می کرد.آن حضرت به خوبی می دید که آنان برای یافتن مهدی موعود و منتظر که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله به آمدنش بشارت داده و وعدۀ قیام او به قسط و عدل و مبارزه اش را با همۀ سمبل های ظلم و تعدی داده بود،سعی وافری داشتند.

پس وظیفۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در رابطه با پسر بزرگوارش

ص:205

حضرت مهدی علیه السّلام بسیار مهم بوده است،چنان که مسئولیت آن حضرت در رابطه با شیعیانش که به زودی با این بحران و مصیبت جدید روبرو می شدند نیز وظیفۀ مهمی بود؛بحرانی که آنان در زمان ائمّۀ سابق هرگز با آن روبرو نشده،همواره امامان و پیشوایانشان با آنان زیسته و در طول دو قرن و نیم همواره امام را در برابر خود دیده و تعلیم و تربیت را به صورت مستقیم از آنان گرفته بودند.

احساس این که امام و پیشوای زنده ای وجود دارد که آن ها می توانند با او ارتباط برقرار کنند،به رغم سختی شرایط سیاسی و اجتماعی خود آثاری مثبت در میان شیعیان داشت.زیرا این احساس که امامی وجود دارد و امت نمی توانند با او ارتباط برقرار کنند و نمی دانند چه موقع ظاهر می شود و مشکلات و ناراحتی های آنان را از بین برده،به سؤال های آنان پاسخ می دهد با خود آثاری منفی به همراه داشت مگر این که در نظر شیعیان غیبت مانند حضور گردد و سازوکاری که باید جایگزین سیستم رهبری امامان حاضر شود،بتواند پاسخگوی نیازهای آنان باشد.

این هدف مهم چیزی بود که همۀ اهل بیت علیهم السّلام در راه به ثمر رسیدن آن کوشش کرده اند،اما نقش حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در این زمینه بسیار خطیر و به شدت مشکل بود.چراکه در عصر حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام کنترل،مراقبت،تفتیش و محاصرۀ آن حضرت به حدّ کمال رسیده بود،تا آنجا که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام عمدا خود را از بسیاری از شیعیان خود دور نگاه داشته و با آنان روبرو نمی گردید.شاهد این مطلب این است که بیشتر روایاتی که از آن حضرت نقل شده به وسیلۀ نامه انجام شده است و به صورت حضوری نبوده.علیرغم این که حضرت امام عسکری علیه السّلام در طول شش سال

ص:206

امامت خود هر دوشنبه و پنجشنبه به دربار عبّاسی رفت وآمد می کرده است، اما آن حضرت هیچگاه با دوستان و شیعیان خود که موردنظر آن حضرت بودند و در جاهای دور زندگی می کردند جز در حالات نادر و به صورت های خاص ارتباط برقرار نمی نمود و به خاطر شدت مراقبتی که حکومت بر آن حضرت اعمال می داشت از این کار احتیاط می نمود.

بر این اساس می توانیم بحث از نیازهای گروه شیعه در عصر امام حسن عسکری علیه السّلام را به این موارد تقسیم نماییم:

1.امام حسن عسکری علیه السّلام و زمینه سازی برای قضیۀ امام مهدی علیه السّلام.

2.آماده کردن گروه شیعه برای عصر غیبت.

3.برقراری سازمان وکیلان در عصر امام حسن عسکری علیه السّلام.

4.ایجاد مدرسۀ فقیهان و آماده سازی آن برای زمان غیبت.

5.رهبری عالمان الهی که امینان خدا بر حلال و حرام باشند.

6.امام حسن عسکری علیه السّلام در برابر فرق گمراه کننده.

7.وصایای امام عسکری علیه السّلام و راهنمایی هایش نسبت به شیعه.

8.امام عسکری علیه السّلام و ایمن سازی امنیتی.

بحث اوّل:امام عسکری علیه السّلام و زمینه سازی برای قضیۀ حضرت مهدی علیه السّلام

اشاره

مهمترین دستاورد امام عسکری علیه السّلام برنامه ریزی بسیار دقیق برای حفظ و صیانت از پسرش حضرت مهدی علیه السّلام در برابر شر ظالمانی بود که از ده ها سال قبل از ولادت آن حضرت مترصّد بودند تا وی را یافته و از میان بردارند.از همین جا می توان تمهیداتی را که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به مدد فعالیت و تلاش پدران بزرگوارش علیهم السّلام و هشدارهای آنان به انجام رسانید

ص:207

تحلیل کرد،اوّلا مخفی کردن ولادت آن حضرت از چشم دشمنان و جاسوسان مرد و زنی که حکومت آنان را داخل بیت حضرت امام علیه السّلام گذاشته بود،و ثانیا اتمام حجّت بر شیعیان،محبّان و اولیای آن حضرت نسبت به وجود چنین فرزندی.

در همان زمان که امر حضرت مهدی علیه السّلام از چشم دشمنان و جاسوسان آنان مخفی نگاه داشته می شد روایات اهل بیت وارد شده اشاره دارد که آن حضرت فرزند سرور کنیزان است (1).و این که وی ولادتش از چشم مردم مخفی و خودش از دیدگانشان غایب می شود.در این روایات سه راهنمایی اساسی وجود دارد که در عین اشاره به وجود آن حضرت مسألۀ کتمان وجود آن حضرت را نیز محقق می کند.

اوّل این که مادر آن حضرت کنیز است و او سرور کنیزان است.حضرت امام هادی علیه السّلام برای این هدف مقدمه ای انجام داده و همسری از کنیزان رومی برای امام حسن عسکری علیه السّلام انتخاب نموده است و برای ازدواج آن حضرت هیچگونه مراسم و یا علامتی قرار نداده،بلکه همۀ آنچه را که محقق شد به دور از چشم بسیاری از مقرّبان خاندان آن حضرت بوده است.

ولادت حضرت امام مهدی علیه السّلام حتّی از نزدیکترین نزدیکان امام نیز مخفی بود،عمّۀ حضرت امام عسکری علیه السّلام حتّی بر حامله بودن مادر امام مهدی علیه السّلام آگاه نبوده است چه رسد به دیگران،و از همین جا می بینیم که ولادت آن حضرت نیز در شرایطی جدا سرّی و بعد از نیمه شب هنگام طلوع فجر که وقتی است که جز خواصّ مؤمنان کسی در آن ساعت بیدار نیست انجام

ص:208


1- (1)) .ر.ک معجم احادیث الامام المهدی 196/4-200.

پذیرفته است.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام برای دور ماندن حضرت امام مهدی علیه السّلام از انظار علاوه بر ولادت مخفیانه برنامه ریزی دیگری نیز انجام دادند تا به جز خواص یا اخصّ خواص شیعیان آن حضرت کسی از وجود بابرکت آن حضرت مطلع نگردد.

اما کیفیت اتمام حجّت بر شیعیان در این شرایط استثنایی در ضمن گام ها و مراحل دقیقی صورت پذیرفته است.

گام اوّل:روایاتی که از امام عسکری علیه السّلام قبل از ولادت حضرت مهدی علیه السّلام صادر شده و به ولادت آن حضرت بشارت داده است.

گام دوّم:شاهد گرفتن بر ولادت آن حضرت.

گام سوّم:خبر دادن از ولادت آن حضرت و پخش کردن این خبر بین شیعیان به صورت خاص البته بدون دیدن امام علیه السّلام.

گام چهارم:شهادت گرفتن خواص و عوام بعد از ولادت و رؤیت شخص امام مهدی علیه السّلام.

گام پنجم:زمینه سازی برای دیدار با حضرت مهدی علیه السّلام در طول پنج سال از سوی بعضی خواص شیعه و ارتباط نزدیک با آن حضرت و واگذار کردن مسئولیت جوابدهی به سؤالات مختلف شیعیان به ایشان و خبر دادن آن حضرت از فکر و ذهن آنان در گهواره یا در دوران کودکی که همۀ این ها بهترین دلیل بر امامت آن حضرت بوده و این که آن حضرت همان حجّت موعود و منتظر خداوند است.

گام ششم:برنامه ریزی برای ارتباط با امام مهدی علیه السّلام به واسطۀ وکیلان امام حسن عسکری علیه السّلام که بعدا وکیلان امام مهدی علیه السّلام شده و با همان شیوه ای که در

ص:209

نزد شیعیان آشنا و معلوم بود با وی ارتباط برقرار می کردند.

گام هفتم:بیانات و احادیثی که شیعیان را از آنچه که بعدا بر ایشان پیش می آید و آنچه را که در آینده برای امام غایب آن ها به وقوع خواهد پیوست آگاه می نمود و همچنین نسبت به آنچه و در آن زمان،شایسته است به انجام برسانند.

از همین جا سرّ بسیاری این روایات و تنوّع موضوع آن ها را در مقایسه با روایات امام هادی علیه السّلام در رابطه با نوۀ بزرگوارش حضرت مهدی علیه السّلام درمی یابیم.هنگامی که کوتاهی دورۀ زمانی را که در اختیار امام حسن عسکری علیه السّلام بوده که از شش سال تجاوز نمی کند با امامت سی و چهار سالۀ امام هادی علیه السّلام بسنجیم که تقریبا شش برابر مدت امامت فرزندش امام عسکری علیه السّلام بوده است.

گام اوّل

روایاتی که در رابطه با بشارت ولادت حضرت مهدی علیه السّلام از پدر

بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام وارد شده،

ادامۀ همان روایاتی است که در همین رابطه از حضرت امام هادی علیه السّلام نقل گردیده است.

این روایات بر چندین نکته تأکید دارد.این که آن حضرت نوۀ حضرت امام هادی و پسر حضرت امام حسن عسکری علیهما السّلام می باشد و این که مردم به زودی او را از نظر ظاهر نخواهند دید و ذکر نام وی برای آن ها جایز نمی باشد.نکتۀ دیگر این که وی همان کسی است که مردم دربارۀ او خواهند گفت او هنوز متولّد نشده است،و این که او از میان مردم غایب شده و شیعیانش تا روزی که قیام کند دستخوش اختلاف خواهند گردید،نکتۀ دیگر این که شیعیان باید گرداگرد دانشمندانی که جانشینان آن امام غایب هستند گرد آمده و منتظر قیام و

ص:210

دولت او بوده،به اهل بیت تمسّک جسته و با انجام مراسم دعا و زیارت ولایت خود را نسبت به اهل بیت علیهم السّلام اظهار کنند و آخرین نکته این که مهدی قائم در سن پنج سالگی به امامت خواهد رسید (1).

اینک به دسته ای از این روایات توجّه فرمایید:

1.صدوق از کلینی روایت کند که چون کنیز حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام حامله شد آن حضرت به وی فرمودند:فرزند تو پسر و نام او محمّد است و او همان قائمی است که پس از من به امامت خواهد رسید (2).

2.در اثبات الهداة از فضل بن شاذان روایت شده است که محمّد بن عبد الجبّار از امام حسن عسکری علیه السّلام دربارۀ امام و حجّت بعدی سؤال کرد و حضرت در پاسخ وی فرمودند:

«إنّ الإمام و حجة اللّه من بعدی ابنی سمیّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و کنیّه،الذی هو خاتم حجج اللّه و آخر خلفائه»

همانا امام و حجّت خدا بعد از من فرزند من است که هم اسم و هم کنیۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می باشد،همان کسی که پایان بخش حجّت های خدا و آخرین خلیفۀ اوست.

وی از آن حضرت سؤال کرده است:از کدام همسر شما؟آن حضرت در پاسخ فرمودند:از دختر پسر قیصر ملک روم،اما وی به زودی متولد خواهد شد و از چشم مردم غایب خواهد گردید؛غیبتی طولانی،و پس از آن ظاهر می شود (3).

3.طوسی روایت کند که گروهی از شیعیان امام حسن عسکری علیه السّلام در سامرا به خدمت آن حضرت رسیدند.آن حضرت ایشان را به وکیل و شخص

ص:211


1- (1)) .ر.ک معجم احادیث الامام المهدی علیه السّلام 195/4-218.
2- (2)) .کمال الدّین 408/2.
3- (3)) .اثبات الهداة 569/3.

مورد اعتماد خود،عثمان بن سعید عمری معرفی نموده و سپس به آنان گفت:

در نزد من شهادت بدهید که عثمان بن سعید عمری وکیل من و فرزندش محمّد،وکیل فرزند من،مهدی شما است (1).

4.و از عیسی بن صبیح روایت شده است که چون وی در زندان بود حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نیز در زندان بر وی داخل شد.آن حضرت به وی فرمودند:تو پنجاه و شش سال و یک ماه و دو روز داری،وی کتاب دعایی با خود داشت که تاریخ ولادتش در آن نوشته شده بود.وی آن کتاب را گشوده در آن نظر کرد و راستی خبر امام و دقت آن حضرت را فهمید،سپس حضرت امام عسکری علیه السّلام به وی فرمودند:آیا خداوند به تو فرزندی داده است؟وی پاسخ منفی داد.امام علیه السّلام برای وی دعا کرده،فرمودند:خداوندا به وی پسری بده که بازوی او باشد،چراکه فرزند خوب یار و یاوری برای پدر و مادر است.

سپس آن حضرت به این بیت شعر تمثّل جستند:«هرکس که دارای یار و یاور باشد حق خود را از ظالمان می ستاند،اما کسی که دارای یار و یاور فرزند نباشد خوار و ذلیل می گردد (2).

سپس وی از امام علیه السّلام پرسید که آیا آن حضرت صاحب اولاد خواهند شد، آن حضرت در پاسخ فرمودند:آری،به خدا سوگند که من پسری خواهم داشت که زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد.اما الآن فرزندی ندارم (3).

ص:212


1- (1)) .غیبت طوسی/215.
2- (2)) . من کان ذا عضد یدرک ظلامته إن الذلیل الذی لیست له عضد
3- (3)) .الخرائج 478/1.
گام دوّم [کتمان قضیۀ ولادت حضرت مهدی از چشم جاسوسان حکومتی]

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام علاوه بر این که خبر ولادت حضرت امام مهدی علیه السّلام را[به صورت شنیداری]به دیگران دادند،[می بایست]علیرغم سختی شرایط و ضرورت پنهان کاری و کتمان کامل قضیۀ ولادت حضرت مهدی از چشم جاسوسان حکومتی که دائما خانۀ امام و کنیزان آن حضرت را قبل و بعد از ولادت حضرت امام مهدی علیه السّلام کنترل می کردند،برای اتمام حجّت بر شیعیان،عدّه ای را[نیز،به صورت دیداری]برای ولادت حضرت امام مهدی علیه السّلام به شهادت بگیرند.

سیّدۀ علویۀ طاهره،حکیمه دختر حضرت امام جواد و خواهر حضرت امام هادی و عمّۀ حضرت امام حسن عسکری علیهم السّلام،در هنگام ولادت حضرت مهدی علیه السّلام امور زایمان مادر آن حضرت نرجس خاتون را به عهده داشت (1).

وی به مشاهدۀ حضرت امام مهدی علیه السّلام بعد از ولادت تصریح کرده است (2).حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نیز تصریح نموده که حکیمه آن حضرت را شست وشو داده است (3).بعضی از زنان این خاندان مانند کنیز ابو علی خیزرانی که به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام اهدا شده بود و ماریه و نسیم که خادمۀ امام عسکری علیه السّلام بودند نیز در این کار به حکیمه خاتون کمک کرده اند (4).

ص:213


1- (1)) .کمال الدّین 424/2.
2- (2)) .کافی 330/1.
3- (3)) .کمال الدّین 434/2.
4- (4)) .کمال الدین 430/2-431.
گام سوّم [خبر دادن به شیعیان و پیروان خود در رابطه با متولد شدن مهدی منتظر ع]

گام سوّم خبر دادن حضرت امام عسکری علیه السّلام به شیعیان و پیروان خود در رابطه با متولد شدن مهدی منتظر بود،البته آن حضرت امر انتشار این خبر را در میان شیعیان با کمال احتیاط به انجام می رساندند.

اینک هجده حدیث در نزد ما موجود است که هرکدام از آن ها کوشش حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را برای انتشار خبر ولادت در میان شیعیان و دوستان نشان می دهد.البته بعضی از این روایات صریح و بعضی از آن ها غیر صریح اند و این قضیه در آن ها به اشاره و کنایه و به حسب مقتضای حال مطرح شده است.

از جملۀ آن خبرها روایتی است که در آن،حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به دو علت برای شمشیر نهادن بنی عبّاس در میان اهل بیت علیهم السّلام و کشتن آنان اشاره نموده اند؛بدون این که هیچ یک از سران اهل بیت یعنی ائمّۀ اطهار علیهم السّلام رهبری قیامی علنی را بر ضد آن ها به عهده داشته باشند.در آن خبر آمده است:

آنان در کشتن اهل بیت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و منقطع کردن نسل او کوشش بسیار کردند؛به این طمع خام که با این کار می توانند از تولد قائم جلوگیری کرده و یا در صورت تولد،او را به قتل برسانند.اما خداوند متعال نخواست که امر او برای هیچ کدام از آنان آشکار شود تا این که خداوند نور وی را کامل گرداند اگرچه کافران را ناخوش آید (1).

همان گونه که ملاحظه می کنید آن حضرت در این حدیث،خبر داده اند که حضرت مهدی به صورت مخفیانه متولد شده اند تا روزی که خداوند نور آن

ص:214


1- (1)) .اثبات الهداة 570/3.

حضرت را کامل گرداند.

و از آن جمله است حدیثی که سعد بن عبد اللّه از موسی بن جعفر بن وهب بغدادی روایت کرده است که نامه ای از حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام صادر شد که در آن آمده است:

آنان گمان کرده اند که با کشتن من این نسل را قطع خواهند نمود،اما خداوند عز و جل بحمد الله کلام و رأی آنان را تکذیب نموده است (1).

همچنین هنگامی که زبیری(معتمد)کشته شد حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در نامه ای که از آن حضرت صادر شده است فرموده اند:این جزای کسی است که دربارۀ اولیای خدا بر خداوند متعال جرأت کند.وی گمان می کرد،مرا می کشد و من هیچ بازمانده ای ندارم تا نسلم حفظ شود.اما وی قدرت خدا را در این باره چگونه دیده است؟! (2).

از احمد بن اسحاق بن سعد روایت است که گفت:از حضرت ابا محمّد حسن بن علی عسکری علیهما السّلام شنیدم که می فرمود:

«الحمد للّه الذی لم یخرجنی من الدنیا حتی أرانی الخلف من بعدی،أشبه الناس برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله خلقا و خلقا،یحفظه اللّه تبارک و تعالی فی غیبته ثم یظهره اللّه فیملأ الأرض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما»؛

سپاس خدای را که تا جانشین مرا که از نظر صورت و سیرت شبیه ترین مردم به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله است به من ننمایاند،مرا از دنیا نبرد؛همان کس که خداوند تبارک و تعالی در زمان غیبتش وی را حفظ خواهد نمود،سپس او را ظاهر خواهد کرد و او زمین را همچنان که پر از ظلم و بیداد شده باشد پر از عدل و داد خواهد نمود (3).

ص:215


1- (1)) .کمال الدّین 407/2.
2- (2)) .کافی 329/1.
3- (3)) .کمال الدّین 418/2.

و از احمد بن حسن بن اسحاق قمی روایت است که گفت:هنگامی که خلف صالح حضرت امام مهدی علیه السّلام به دنیا آمد نامه ای از مولای ما حضرت ابو الحسن امام عسکری علیه السّلام به جدم،احمد بن اسحاق رسید که آن حضرت آن را با دستخط خود-که همواره توقیعات را به آن خط می نوشتند-مرقوم فرموده بودند و در آن آمده بود:برای ما فرزندی به دنیا آمده است،اما این خبر باید در نزد تو پوشیده بماند و به اطلاع هیچ یک از مردم نرسد.ما این خبر را برای تو آشکار نکردیم مگر به واسطۀ نزدیکی و ولایتی که نسبت به ما داری... (1).

در سال 257 ه ق عیسی بن مهدی جوهری با گروهی به عراق رفتند و پس از این که قبر حضرت امام حسین علیه السّلام را در کربلا و قبر حضرت امام موسی بن جعفر و امام جواد را در بغداد زیارت کرده بودند به سامرا رسیدند.وقتی که آنان به سامرا وارد شدند دوستان و شیعیان که به بیت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نزدیک بودند بشارت ولادت حضرت مهدی علیه السّلام را به آنان دادند.

آنان نیز که هفتاد و اندی نفر از اعراب بیابانی بودند برای عرض تبریک به خدمت حضرت امام عسکری علیه السّلام شرفیاب شده،پیش از تبریک در برابر آن حضرت به شدت گریستند.حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به آنان فرمود:

گریه از فرط شادمانی همانند شکر نعمت از نعمت های خداوند به حساب می آید...

سپس عیسی بن مهدی جوهری خواست سخنی بگوید اما حضرت امام عسکری علیه السّلام پیش از آن که آنان سخن بگویند لب به سخن گشوده فرمود:در میان شما کسانی هستند که می خواهند از من دربارۀ پسرم مهدی و این که وی در کجاست سؤال کنند،من،چنان که مادر موسی،او را به خداوند متعال سپرد این کودک را به خداوند متعال سپرده ام...گروهی از حاضران گفتند:ای مولای ما،به خدا سوگند که همین گونه

ص:216


1- (1)) .کمال الدّین 433/2.

بوده و این مسأله در دل ما بوده است (1).

حضرت امام عسکری علیه السّلام به گروهی از وکیلان خود دستور داده بوده که برای پسرش مهدی عقیقه نموده،گوسفندی کشته و شیعیان را اطعام نمایند، عقیقه کردن برای حضرت امام مهدی علیه السّلام خبری ضمنی به ولادت آن حضرت علیه السّلام بوده است.بلکه در بعضی از روایات به مسألۀ ولادت کاملا تصریح نیز شده است مانند این روایت که در آن آمده است:این دو میش را بگیر و آن ها را به عنوان عقیقه برای مولای خود ذبح نما و از آن ها بخور که خداوند بر تو گوارا گرداند و به برادرانت نیز بخوران... (2).

گام چهارم [به شهادت گرفتن دیگران بر ولادت حضرت امام مهدی علیه السّلام]

این گام به شهادت گرفتن دیگران بر ولادت حضرت امام مهدی علیه السّلام و وجود و زنده بودن آن حضرت می باشد.

از ابو غانم خادم روایت شده است که پسری برای حضرت امام عسکری علیه السّلام به دنیا آمده،آن حضرت نام وی را محمّد نهاده و در روز سوّم ولادت،آن کودک را به اصحاب عرضه نموده و فرموده است:

«هذا صاحبکم من بعدی و خلیفتی علیکم و هو القائم الذی تمتدّ إلیه الأعناق بالانتظار،فإذا امتلأت الأرض جورا و ظلما فملأها قسطا و عدلا»؛

این پیشوای شما بعد از من و جانشین من در میان شماست،و اوست همان قائمی که گردن ها به انتظار او کشیده می شود،پس هنگامی که زمین از ظلم و بیداد آکنده گردید وی آن را از عدل و داد پر خواهد نمود (3).

ص:217


1- (1)) .الهدایة الکبری/68،اثبات الهداة 572/3.
2- (2)) .اثبات الوصیه/221.
3- (3)) .کمال الدّین 431/2.

از عمرو اهوازی روایت است که حضرت ابو محمّد امام عسکری علیه السّلام پسرش را به او نشان داده و فرموده است:این فرزند جانشین من بر شما و امام پس از من خواهد بود (1).

و از معاویة بن حکیم و محمّد بن ایّوب بن نوح و محمّد بن عثمان عمری روایت است که گفتند:ما در خانۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام بوده،تعداد ما چهل تن بود.مردی از آن حضرت دربارۀ حجّت پس از آن حضرت سؤال نمود.آن حضرت فرزندی را از اطاق خارج کرده به ما نشان داد که شبیه ترین مردم به وی بود.سپس فرمود:

«هذا إمامکم من بعدی و خلیفتی علیکم،أطیعوه و لا تتفرّقوا من بعدی فی أدیانکم فتهلکوا،أما إنّکم لا ترونه بعد یومکم هذا»؛

این امام شما پس از من و جانشین من بر شماست،از وی اطاعت کرده و پس از من در دین خود متفرّق نشوید که هلاک خواهید گردید،آگاه باشید که شما پس از این روز دیگر او را نخواهید دید (2).

راویان گویند:ما از نزد آن حضرت خارج شدیم و چند روزی بیش نگذشت که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام از دنیا رفتند.

گام پنجم

روایاتی است که به جواب دادن حضرت امام مهدی علیه السّلام به سؤالات

شیعیان در زمان حیات پدر بزرگوارش اشاره دارد

،که این روایات کاشف از همان قابلیت ربّانی است که خداوند متعال اولیای خود را بدان ممتاز

ص:218


1- (1)) .کافی 328/1.
2- (2)) .کمال الدّین 435/2.

گردانیده است.

از جمله روایاتی که به این مضمون اشاره دارد روایت احمد بن اسحاق است؛آنجا که چون حضرت امام عسکری علیه السّلام حضرت مهدی را به وی نشان داد و وی آن حضرت را دید که صورتش همچون ماه شب چهارده می درخشد و حدود سه سال از سن آن حضرت می گذرد از حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام علامتی خواست تا قلبش نسبت به امامت حضرت مهدی علیه السّلام مطمئن گردد.در اینجا بود که پسر بچّه به زبان عربی فصیح گفت:

«أنا بقیة اللّه فی أرضه و المنتقم من أعدائه فلا تطلب أثرا بعد عین یا أحمد ابن اسحاق»؛

من بازماندۀ خدا در زمین و انتقام کشنده از دشمنان خدا هستم.پس ای احمد بن اسحاق،پس از مشاهدۀ عینی دیگر دنبال ردّ پا و نشانه نباش (1).

منابع حدیثی شیعۀ امامیه کرامات حضرت امام مهدی علیه السّلام را در رابطه با سعد بن عبد اللّه قمی نیز ذکر کرده اند.وی عالمی امامی بود که در جواب چند مسألۀ مشکل وامانده بود تا جایی که آن مسائل را گرفته به نزد احمد بن اسحاق که از اصحاب حضرت امام عسکری علیه السّلام بود آورد.آن دو باهم به نزد امام عسکری علیه السّلام رفته بر آن حضرت داخل شده و دیدند فرزند آن حضرت مهدی علیه السّلام روبروی آن حضرت نشسته است.آن حضرت به امام مهدی علیه السّلام دستور دادند تا به احمد بن اسحاق خبر بدهد که هدایای شیعه که وی آورده است چیست.سپس پاسخ مسائل مشکلی را که بر سعد بن عبد اللّه گران آمده است به او دادند (2).

ص:219


1- (1)) .کمال الدّین 384/2.
2- (2)) .کمال الدّین 454/2.

همچنین است کرامات آن حضرت در رابطه با ابراهیم بن محمّد بن فارس نیشابوری که از ما فی الضّمیر او خبر دادند (1).

گام ششم [برنامه ریزی برای آسان کردن ارتباط مردم با آن حضرت در طول غیبت صغری]

این گام عبارت از برنامه ریزی امام عسکری علیه السّلام برای آسان کردن ارتباط مردم با آن حضرت در طول غیبت صغری است که این مهم از طریق وکیلانی انجام می گردید که آن حضرت ایشان را در نزد شیعه توثیق کرده و آنان حلقۀ وصل مورد اعتماد و بی خطری میان حضرت امام مهدی علیه السّلام و پیروان آن حضرت بودند تا شیعیان بدون افتادن در خطرها و مشکلات،با آن حضرت ارتباط برقرار کنند.

محمّد بن اسماعیل حسنی و علی بن عبد اللّه حسنی هر دو روایت کرده اند که بر حضرت امام عسکری علیه السّلام در سامرا وارد شدند.در برابر آن حضرت گروهی از دوستان و شیعیان نشسته بودند.آنگاه خادم آن حضرت که بدر نام داشت وارد شده عرضه داشت:مولای من،گروهی گرد و غبارآلود بر در خانه ایستاده اند.آن حضرت رو به جمعیت کرده فرمودند:«اینان گروهی از شیعیان ما در یمن هستند...».

سپس راویان حدیثی طولانی نقل می کنند تا این که به اینجا می رسد که حضرت امام عسکری به خادم خود بدر فرمودند:برو و عثمان بن سعید عمری را به نزد ما بیاور،طولی نکشید که عثمان وارد شد و مولای ما حضرت امام عسکری علیه السّلام به وی فرمودند:ای عثمان،تو وکیل و مورد اعتماد و اطمینان ما بر

ص:220


1- (1)) .اثبات الهداة 700/3.

مال خدا هستی،پس برو و آنچه را که این یمنیان از مال آورده اند از آنان بگیر.

سپس حدیث ادامه پیدا می کند تا آن که گویند:ما همگی به آن حضرت عرضه داشتیم:ای سرور و مولای ما،به خدا سوگند که عثمان از شیعیان خاص و نیک شماست،و شما با این کار،آگاهی ما را نسبت به جایگاه او در نزد خود و این که او وکیل و مورد اعتماد شما دربارۀ مال خداوند متعال است زیاد کردید،آن حضرت پاسخ دادند:

آری،پس شما نیز شهادت بدهید که عثمان بن سعید عمری وکیل من است و شهادت بدهید که پسرش محمّد نیز وکیل پسر من مهدی شماست (1).

عثمان بن سعید اوّلین وکیل حضرت امام مهدی علیه السّلام بعد از شهادت امام حسن عسکری علیه السّلام بود،و پس از او محمّد بن عثمان وکیل دوّم آن حضرت شد که در ترتیب نوّاب اربعۀ امام مهدی علیه السّلام ذکر شده است.

گام هفتم [آماده کردن شیعیان برای روبرو شدن با اوضاع جدیدی که در هنگام غیبت امام مهدی علیه السّلام با آنان روبرو خواهند شد]

در بررسی این دسته اقدامات به روایاتی برمی خوریم که شیعیان و پیروان اهل بیت علیهم السّلام را برای روبرو شدن با اوضاع جدیدی که در هنگام غیبت امام مهدی علیه السّلام با آنان روبرو خواهند شد آماده می کرد،تا ناگهان در برابر اموری قرار نگیرند که کیفیت برخورد و تعامل با آن را ندانند.مثل حیرت و اختلافی که بعد از غیبت در میان شیعه روی داد،همچنین بیان کارهایی که شایسته است در هنگام غیبت به انجام برسانند.مانند صبر،انتظار فرج،پایداری بر ایمان،دعا برای امام غایب و تعجیل فرج آن حضرت.

ص:221


1- (1)) .غیبت طوسی/215.

همین هفت گام برای آماده سازی لازم در میان جامعۀ شیعه کافی بود تا علیرغم شرایط سختی که امام مهدی علیه السّلام را احاطه کرده بود،قضیۀ امام مهدی علیه السّلام به مسألۀ روز و زندۀ گروه پیروان اهل بیت علیهم السّلام تبدیل شده،آنان با این تفکر زندگی کنند.

مبحث دوّم:آماده سازی برای عصر غیبت

در بحث سابق شناختیم که امام عسکری علیه السّلام در سخت ترین اوضاع و شرایطی که برهۀ ولادت حضرت امام زمان علیه السّلام را دربرگرفته بود چگونه قضیۀ ولادت و امامت حضرت مهدی علیه السّلام را در میان دوستان و شیعیان مطرح کرده و این نکته را به آنان گوشزد فرمودند که:وی همان خلف صالحی است که خداوند متعال امت ها را به آمدنش وعده داده است تا وی در میان آنان وحدت کلمه ایجاد نماید،همچنین ملاحظه کردیم که اقدامات و برنامه های حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در این رابطه چه اندازه با شرایط حاکم بر آن فضا مطابقت داشته است.

اما نکتۀ دیگری که از نظر اهمیت در حد و اندازه های این نکته می باشد مسئولیت آماده کردن امت مؤمن به وجود حضرت امام مهدی علیه السّلام،برای پذیرش قلبی این غیبت است؛غیبتی که به حسب ظاهر دربردارنده جدایی امت از امام و عدم امکان ارتباط آن ها با آن وجود مقدس خواهد بود.زیرا امت، بدون امام احساس کمبود و بی بهره شدن از یکی از مهمترین عناصری را خواهد داشت که همواره بر او تکیه کرده و همواره مسائل و مشکلات فردی و اجتماعی خود را به نزد او برده است؛امام همواره همچون دژ استواری بوده است که از اصحاب و شیعیان خود حمایت کرده و در بسیاری از مواقع

ص:222

پاسخگوی نیازهای فکری،روحی و مادی آنان بوده است.

در این صورت اگرچه ایمان به غیب خود یکی از عناصر ایمان اصطلاحی می باشد اما غیبت امام از میان جامعه می توانست صدمات روحی و ایمانی بسیاری به مؤمنان وارد نماید،چراکه مؤمنان همواره به ارتباط مستقیم با امام عادت کرده بودند،حتّی اگر امام در زندان بوده و یا در پس پرده های مراقبت و کنترل شدید حکومت،از امت دور بوده،آنان همواره او را در میان خود حاضر دیده و تعامل با او را احساس می نمودند.اما اکنون از آنان خواسته می شد، ایمان به امام زنده،قوی،فعّال و حاضر در میان امت را در خود حفظ نمایند؛ در حالی که امام را در دسترس و نزدیک خود نمی دیدند که هرگاه بخواهند با وی ارتباط داشته باشند.

کم کردن آثار و پیامدهای این ضربه احتیاج به تلاشی مضاعف داشت که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به پیروی از پدر بزرگوارش حضرت امام هادی علیه السّلام برای دست یابی به این هدف،آن هم در مدتی کوتاه با تلاشی مضاعف به دو فعالیت برای آماده سازی مردم دست زدند:

اوّل:آماده سازی فکری و ذهنی.

دوّم:آماده سازی نفسانی و روحی.

در رابطه با آماده سازی فکری،حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام همچون پدران بزرگوارش علیهم السّلام به مطرح کردن نظریۀ غیبت در طول تاریخ و تطبیق آن با پسر بزرگوارش حضرت امام مهدی علیه السّلام دست زده و از مردم می خواست بر این ایمان استوار بمانند،چراکه یکی از عناصر تشکیل دهندۀ ایمان،اعتقاد به غیب می باشد.آن حضرت شیعیان خود را بر پایداری،صبر و انتظار فرج تشویق و ترغیب می نموده است.حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام خصوصیات و

ص:223

نیازهای این مرحله و امتحانات سختی که در آن به وقوع خواهد پیوست را برای شیعیان و پیروان خود تشریح می نمودند تا از این راه ایمان و صبر و تقوی را که باعث قوام انسان مؤمن به خدا،دین و امام می باشد متبلور ساخته، چنین انسان هایی را آماده کنند تا سلاح برداشته،در رکاب امام غایب به جهاد بپردازند.

ابو علی بن همّام روایت کرده است که:از محمّد بن عثمان عمری«قدّس اللّه روحه»شنیدم که می گفت:از پدرم شنیدم که گفت:در مجلس حضرت امام ابو محمّد حسن بن علی علیهما السّلام حاضر بودم که از آن حضرت در رابطه با صحت روایتی که از پدرانش علیهم السّلام آن را روایت کرده است پرسیدند:آن روایت این است:

«إنّ الأرض لا تخلو من حجة اللّه علی خلقه الی یوم القیامة و أن من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة»

زمین هیچگاه از حجت خداوند بر خلق تا روز قیامت خالی نخواهد ماند و هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.

آن حضرت پاسخ دادند:همان گونه که الآن روز است و این مطلب بر حق و صادق است این حدیث نیز به حق و راست است.

به آن حضرت عرض شد:ای پسر رسول خدا،بعد از شما چه کسی امام و حجّت خواهد بود؟

آن حضرت پاسخ دادند:پسرم محمّد،اوست که امام و حجّت بعد از من است.

هرکس بمیرد و او را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است،آگاه باشید که همانا برای او غیبتی خواهد بود که جاهلان و نادآنان در آن غیبت سرگردان شده و باطل پویان، در آن غیبت هلاک شده،آنان که برای پایان آن وقت تعیین می کنند دروغشان آشکار خواهد گردید،سپس وی ظهور خواهد کرد و گویا من هم اکنون پرچم های

ص:224

سفیدی را می بینم که بر بالای سر او در نجف و کوفه برافراشته شده است (1).

همچنین موسی بن جعفر بن وهب بغدادی روایت کند که:از حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام شنیدم که می فرمود:

«کأنی بکم و قد اختلفتم بعدی فی الخلف منّی،أما إن المقرّ بالأئمة بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله المنکر لولدی کمن أقرّ بجمیع أنبیاء اللّه و رسله ثم أنکر نبوّة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله،و المنکر لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله کمن أنکر جمیع الأنبیاء،لأن طاعة آخرنا کطاعة أوّلنا و المنکر لآخرنا کالمنکر لأوّلنا،أما إنّ لولدی غیبة یرتاب فیها الناس إلاّ من عصمه اللّه عزّ و جل»

گویا شما را می بینم که پس از من دربارۀ جانشین من اختلاف کرده اید.آگاه باشید که هرکس به ائمّۀ بعد از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله اقرار داشته اما پسر مرا انکار کند همانند کسی است که همۀ انبیا و رسولان خداوند متعال را اقرار کند اما نبوّت حضرت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را انکار نماید،و هرکس نبوّت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله را انکار کند مانند کسی است که همۀ انبیا را انکار نموده است.چراکه پیروی کردن از آخرین ما مانند اطاعت کردن از اوّلین ماست و هرکس آخرین ما را انکار کند مانند آن کسی است که اوّلین ما را انکار کرده است.آگاه باشید که برای پسر من غیبتی است که مردم در آن به شک می افتند مگر کسی که خداوند متعال او را نگاه دارد (2).

حسن بن محمّد بن صالح بزّاز گوید:از حضرت حسن بن علی عسکری علیه السّلام شنیدم که می فرمود:همانا پسرم بعد از من به امر امامت قیام خواهد کرد و او همان است که سنّت انبیا که عمر طولانی و غیبت است دربارۀ او اجرا می شود تا جایی که از طولانی شدن آن غیبت،قلب ها به قساوت افتاده،جز کسانی که خداوند عزّ و جلّ در قلب آن ها

ص:225


1- (1)) .کمال الدّین 409/2.
2- (2)) .کمال الدّین 409/2.

ایمان را نگاشته و با روح ایمان تأییدشان کرده است کسی بر اعتقاد به او باقی و استوار نمی ماند (1).

و احادیث و دعاهای دیگری که همه،متضمّن تبیین نظریۀ غیبت و ضرورت تحقّق آن و ضرورت ایمان به آن و صبر در زمان آن و پایداری در راه حق در همۀ شرایط سخت و دشوار می باشد.

و اما آماده سازی نفسی و روحی را نیز حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام از زمان پدر بزرگوارش حضرت امام هادی علیه السّلام آغاز نمود.حضرت امام هادی علیه السّلام سیاست دوری گزیدن از مردم و کم کردن ارتباط مستقیم با شیعه را آغاز نمود، تا مردم را برای وضعیتی که در آینده با آن روبرو خواهند شد آماده نماید.آن حضرت در این راه به کار دیگری نیز دست زده،حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را از دید شیعیان پنهان نمودند.بسیاری از مردم و حتّی شیعیان، جز بعد از وفات برادر حضرت امام عسکری محمّد آن حضرت را نمی شناختند و تنها پس از رحلت برادر آن حضرت بود که حضرت امام هادی علیه السّلام نسبت به امامت حضرت امام عسکری بر شیعیان اتمام حجّت نمودند.امام عسکری علیه السّلام نیز در همین سیاست دوری گزیدن از مردم و کم کردن ارتباط با شیعیان،همان راه پدر بزرگوار خود را ادامه دادند تا شیعیان را به عدم ارتباط مستقیم با امام عادت داده،آنان را با وضع جدیدی که در پیش داشتند مأنوس نمایند تا در نتیجه صدمۀ روحی زیادی از غیبت به آنان وارد نشود.البته این مطلب جدای از شرایط خاصی بود که بر امام حسن عسکری علیه السّلام تحمیل شده آن حضرت را وادار می نمود که برای حفظ خود و

ص:226


1- (1)) .کمال الدّین 524/2.

شیعیانش از خطر کشف شدن توسط جاسوسانی که حکومت،همه جا برای کنترل فعالیت های امام و ارتباطش با شیعیان قرار داده بود کمتر با آنان ارتباط برقرار نماید.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام ضررهایی که از کمی ارتباط مستقیم با شیعیان حاصل می گردید را با دو امر مهم خنثی کرده،این دو مسأله را جایگزین ارتباط مستقیم کرده بود:

یک:صدور نامه ها و پیام هایی که به شکل مکتوب به شیعیان می نوشتند و نیازها و مراجعاتی که آنان با امام علیه السّلام داشتند را به صورت مکتوب برآورده می نمودند.اکثر روایاتی که از حضرت امام عسکری علیه السّلام نقل گردیده به صورت مکاتبات آن حضرت با راویان و شیعیانی است که تنها به وسیلۀ همین نامه ها با آن حضرت ارتباط داشتند.

دو:آن حضرت به شیعیان دستور می دادند تا از طریق وکیلانی که آن حضرت در مناطق مختلفی که شیعه در آن وجود داشت تعیین کرده بودند با آن حضرت ارتباط برقرار کنند.آنان پل ارتباطی قوی ای بودند که به شیعیان روحیه داده و با وجود آنان شیعه احساس می نمود همواره با امام ارتباط داشته و می تواند سؤال های خود را در محضر او مطرح نموده و از امام خود جواب دریافت نماید.

همین ارتباط غیر مستقیم برای کم کردن اثرات منفی ضربه ای که از غیبت به شیعه وارد می شد کافی بود.

امام علیه السّلام توانستند بدین وسیله شیعیان خود را برای زمان غیبت آماده کنند تا آنان با سینه ای گشاده و آمادگی کامل به استقبال عصر غیبت بروند.آنان دارای چنان استعدادی شدند که لازمۀ ایمان به خدا،پیغمبر،ائمّه و حضرت

ص:227

مهدی علیه السّلام بود؛مسأله ای جهانی که تنها راه نجات جامعۀ انسانی از گرداب جاهلیت به حساب می آمد.

مبحث سوّم:سازمان وکلا در زمان امام حسن عسکری علیه السّلام

از زمانی که پایگاه مردمی دوستداران اهل بیت علیهم السّلام از نظر جغرافیایی گسترش پیدا کرد ائمّه علیهم السّلام سازمان وکلا را تأسیس نموده،از میان اصحاب و افراد مورد اعتماد خود عدّه ای را انتخاب کرده و بخشی از وظایفی را که به امام ارتباط پیدا می کرد به آنان سپردند.مانند گرفتن اموال و سؤالات و استفتاءات، همچنین توزیع اموال به مستحقّان به امر امام علیه السّلام و ارشاد و بیان احکام برای مردم،و این وکیلان بار مسئولیت امام و شیعیان را در شرایط تشدید مراقبت های حکومت از امام کم نموده،متوّلی مسئولیت بیان مواضع سیاسی امام بودند.آنجا که مصلحت نبود خود امام به صورت صریح و مستقیم مواضع خود را بیان نماید.

سازمان وکیلان،در حال حضور امام علیه السّلام-خصوصا در هنگامی که ارتباط مستقیم با امام بسیار سخت بود-همچون پل ارتباطی میان امام و پیروانش به شمار می آمد.

می بینیم که همین سازمان در زمان غیبت صغری تبدیل به تنها راه ارتباط با امام علیه السّلام گردید.چراکه ائمّه علیهم السّلام اوضاع آینده و شرایط زمانی غیبت حضرت امام مهدی علیه السّلام را دانسته و انتظار آن را می کشیدند،چه این که خبر این مطلب در روایات پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و اهل بیت پاکش علیهم السّلام نیز آمده بود.پس در زمان غیبت صغری تنها انتخاب برای امام معصوم همین بود که بر امثال چنین سازمان وکالتی تکیه کند که از جهت گستردگی و تنوّع مسئولیت قابل اعتماد بود.از

ص:228

همین جاست که از یک سو اعتماد بر افراد ثقه و مورد اعتماد و از سوی دیگر عادی شدن برنامۀ ارتباط با امام علیه السّلام از طریق وکیلان به جای ارتباط مستقیم امری ضروری می نمود،اما این کار احتیاج به سیاستی داشت که بر سنّت های اجتماعی تکیه کرده و از آن الهام گرفته باشد.

البته به هیچ وجه امکان نداشت چنین مؤسّسه ای که جایگزین امام معصوم علیه السّلام خواهد بود به یکباره و در زمان غیبت صغری ایجاد شود،بلکه ناچار،برای تأسیس چنین مؤسّسه ای زمینه سازی لازم بود تا پس از تأسیس، در طول زمان شایستگی آن به اثبات برسد؛شیعیان نیز به وکلا مراجعه کرده و از شایستگی آنان مطمئن گردند تا این سازمان در جامعۀ شیعی ریشه بدواند و در نهایت،این جانشین قادر باشد نیازهای واقعی فرزندان طایفۀ شیعه را پاسخ گوید و صدمه ای که از غیبت به شیعیان وارد می شود چندان اثرگذار و قوی جلوه نکند.از همین جاست که می بینیم فعالیت این مؤسّسه رفته رفته گسترش یافته و نقش آن با شدت یافتن سختی شرایط محیطی امامان معصوم مهمتر و بیشتر شده و هرچه ائمّه به عصر غیبت نزدیکتر می شدند نقش چنین موسّسه ای آشکارتر می گردید.

بنابراین واضح است که عصر حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام که نقطۀ انتقال مهم و جوهری عصر حضور به عصر غیبت می باشد مستلزم اعتماد زیاد بر وکیلان بوده،طلب می کرد تا سازمان آنان استحکام یافته،مسئولیت هایشان بیشتر شده و دایرۀ فعالیت و حضورشان در جامعه گسترش یابد؛گسترشی که زمینه ساز انتقال اتباع اهل بیت علیهم السّلام به دوران غیبت گردد؛دورانی که آنان در آن دوران از امام و رهبر معصوم خود جدا خواهند شد.

اگر میان تعداد وکیلان حضرت امام عسکری علیه السّلام با وکیلان حضرت امام

ص:229

هادی علیه السّلام و مناطقی که این وکیلان در آن به سر می برده اند و مسئولیت هایی که بر دوش آنان نهاده می شد و کیفیت ارتباط میان آنان و امام معصوم،مقایسه ای کنیم برجستگی نقش بزرگ این وکیلان در دورۀ کوتاه شش سالۀ امامت حضرت امام عسکری علیه السّلام برای ما بیشتر آشکار خواهد گردید،چه این که استقرار این وکیلان در پست هایی که امام علیه السّلام برایشان قرار داده و اعتماد امام علیه السّلام به آنان و بیان این مطلب برای اتباع و پیروان آن حضرت هدفی،را که آن حضرت از چنین نظامی توقّع داشتند-که همان سهولت انتقال به عصر غیبت بوده است-با کمترین خطر و پیامدی،محقق کرده است.

مضافا به این که حساسیت حضرت امام عسکری علیه السّلام نسبت به این سازمان و حذف بعضی از این وکیلان که از روی طمع یا حسادت از راه حق منحرف می شدند و امام علیه السّلام انحراف آن ها را کشف نموده و آنان را از این سازمان بیرون کرده و در اوّلین فرصت ممکن حذف آنان را به اطلاع همۀ پیروان می رساندند دلیل حساسیت بیش از حدّ امام بر سلامت عناصر این دستگاه مهم و نقش و مأموریت های رسالی این سازمان است که مراقبت مستمر امام علیه السّلام از سازمان و میزان پیگیری اوضاع و فعالیت های ایشان را نشان می دهد.

حال به صورت اسامی بعضی از وکیلان امام حسن عسکری علیه السّلام توجّه- فرمایید:

1.ابراهیم عبدة نیشابوری از اصحاب حضرت امام هادی و امام عسکری علیهما السّلام که وکیل آن حضرت در نیشابور بوده است.

2.ایّوب بن نوح بن درّاج نخعی که وکیل امام حسن عسکری همچنین امام هادی علیهما السّلام بوده است.

3.ایّوب بن باب،که آن حضرت وی را از عراق به وکالت به نیشابور

ص:230

فرستاده بودند.

4.احمد بن اسحاق رازی.

5.احمد بن اسحاق قمی اشعری که وکیل آن حضرت در قم بوده است.

6.جعفر بن سهیل صیقل.

7.حفص بن عمرو عمری جمّال.

8.عثمان بن سعید عمری سمّان(روغن فروش)که اوّلین وکیل از نوّاب اربعۀ حضرت امام زمان علیه السّلام است.

9.علی بن جعفر همّانی از وکیلان حضرت امام هادی و امام عسکری علیهما السّلام.

10.قاسم بن علاء همدانی که از وکیلان امام حسن عسکری علیه السّلام و وکیلان فرزند بزرگوارش حضرت امام مهدی علیه السّلام بوده است.

11.محمّد بن احمد بن جعفر(جعفری)عطّار قمی.

12.محمّد بن صالح بن محمّد همدانی.

13.محمّد بن عثمان بن سعید عمری.

14.عروة بن یحیی بغدادی نخّاس معروف به دهقان که از وکیلان آن حضرت در بغداد بوده،سپس از طریقۀ اهل بیت علیهم السّلام منحرف شده،گمراه شد و حضرت امام عسکری علیه السّلام را تکذیب نموده،اموالی که شیعیان برای آن حضرت فرستاده بودند برای خود برداشته،بیت المال را که پس از ابن راشد به او سپرده شده بود آتش زد و حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام از وی تبرّی جسته،او را لعنت کرده،شیعیان را نیز به لعنت کردن او دستور داده و او را نفرین کردند تا آنگاه که خداوند متعال نیز بسان زبردستی زورمند گریبان او را گرفت (1).

ص:231


1- (1)) .برای تفصیل بیشتر ر.ک حیاة الامام العسکری/329-342.

مبحث چهارم:مکتب فقیهان،تمهیدی برای عصر غیبت

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام خطی را که پدران پاکش بنیاد نهاده بودند تکمیل نمود.این خط،همان تأسیس گروه نخبگان صالحی بود که نمایندگان فکری،عقیدتی،اخلاقی و رفتاری اهل بیت علیهم السّلام بودند.حضرت امام محمّد باقر و حضرت امام جعفر صادق علیهما السّلام به صورت خاص به آماده کردن و تربیت گروهی از راویان و فقها دست زدند و این حرکت نقطۀ آغاز ایجاد مکتبی علمی شد که به تدریج در زمان حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام برای زمینه سازی عصر غیبت صغری،از نظر شیوه ها،منابع و مواد،همۀ قابلیت های لازم برای یک مکتب علمی را در خود داشت (1).

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام تعدادی از کتاب های فقهی و اصول- روایی را که در زمان آن حضرت یا قبل از آن حضرت جمع گردیده،همچنین نویسندگان و گردآورندگان این کتاب ها را تأیید نموده و از زحمات آنان تشکر فرمودند.آن حضرت با این کار به این مکتب فقهی جهت داده و همّت آنان را به سمت خط فقاهتی که همان خط آیندۀ آنان در زمان غیبت بود سوق دادند؛ خطی که عموم شیعیان می بایست از آن پیروی کنند (2).

گروهی از اساتید و طلاّب در زمان حضرت امام جواد و حضرت امام هادی علیهما السّلام به این مکتب منتسب بودند که علاّمۀ مجلسی«رضوان اللّه علیه»در

ص:232


1- (1)) .دکتر عبد الهادی فضلی،تاریخ التّشریع الاسلامی/194-202.
2- (2)) .شیخ محمّد جواد طبسی،حیاة الامام العسکری/325.

کتاب بحار الانوار نام آنان را ذکر نموده است (1).

راویان حدیث و اصحاب امام حسن عسکری علیه السّلام را چون شماره کرده اند تعدادشان به دویست و سیزده محدّث و راوی رسیده است (2).

حال به اسامی بعضی از افراد مورد اعتماد و اصحاب امام حسن عسکری علیه السّلام توجّه فرمایید:

-علی بن جعفر همّانی.

-ابو هاشم داود بن قاسم جعفری.

-داود بن ابی یزید نیشابوری.

-محمّد بن علی بن بلال.

-عبد بن جعفر حمیری قمی.

-ابو عمرو عثمان بن سعید عمری زیّات و سمّان.

-اسحاق بن ربیع کوفی.

-ابو القاسم جابر بن یزید فارسی.

-ابراهیم بن عبید اللّه بن ابراهیم نیشابوری.

-محمّد بن حسن صفّار.

-عبدوس عطّار.

-سری بن سلامۀ نیشابوری.

-ابو طالب حسن بن جعفر.

ص:233


1- (1)) .بحار الانوار/ج 50،این جلد از صفحۀ 106 مشتمل بر زندگانی امام جواد علیه السّلام از صفحۀ 216 زندگانی امام هادی علیه السّلام و از صفحۀ 310 شرح زندگانی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام می باشد.
2- (2)) .محمد جواد طبسی،حیاة الامام العسکری علیه السّلام،فصل دهم.

-ابو البختری.

-حسین بن روح نوبختی.

با در نظر گرفتن سختی شرایطی که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را احاطه نموده و کوتاهی زمانی که حضرتش در آن،امام و مرجع امت و شیعیان بوده اند،این تعداد از راویان طبیعتا یک رکورد به شمار می آید.

تنها محمّد بن حسن بن فرّوخ صفّار که در سال 290 هجری از دنیا رفته است دارای مجموعه ای از تألیفات است که به حدود چهل جلد می رسد،شیخ طوسی در کتاب رجال خود او را از اصحاب حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام ذکر نموده و آورده است:«او کتاب هایی همچون کتاب های حسین بن زید بلکه بیشتر از آن دارد؛کتاب بصائر الدرجات و...،وی همچنین دارای مجموعه سؤالاتی است که آن ها را برای حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نوشته و فرستاده است (1).

کتاب های وی متضمن ابواب مختلف احکام مانند نماز،وضو،عتق،دعا، زهد،خمس،زکات،شهادات،تجارات،جهاد و کتابی در رابطه با فضیلت قرآن کریم و غیره می باشد که بنابر آنچه استاد فضلی شماره کرده است، کتاب های او به سی و پنج کتاب می رسد (2).

دوران امامت حضرت امام جواد و امام هادی و امام عسکری علیهم السّلام به ویژگی انتشار تشیّع در اقصی نقاط جهان اسلام،بسیاری دانشمندان و دعوت کنندگان به مذهب اهل بیت علیهم السّلام،همچنین تکمیل ویژگی ها و ابعاد

ص:234


1- (1)) .شیخ طوسی،فهرست/174.
2- (2)) .عبد الهادی فضلی،تاریخ التّشریع الاسلامی/200-202.

مکتب فقهی آن ها از-لحاظ مواد و روش ها-مشهور شده است.

شیوه ای که مکتب فقهای روایت کننده از اهل بیت علیهم السّلام به آن عمل می کردند دارای چند نقطۀ اساسی و بنیادی بوده،که این مکتب را از مکاتب فقهی دیگر متمایز می نموده است.آن نکات عبارت اند از:

1.تنها تکیه کردن بر کتاب و سنّت به عنوان مصدر اساسی تشریع اسلامی.

2.ضرورت رجوع کردن به امام معصوم در یادگیری علوم شرعی و گرفتن فتوی-در صورت امکان-.

3.لزوم رجوع به فقهای مورد اعتماد در زمانی که رجوع کردن به امام معصوم علیه السّلام سخت باشد.

4.فتوی دادن به مقتضای نصّ صریح روایت یا با تطبیق کردن قاعده ای که از روایت برداشت شده است (1).

بدین سان مکتب اهل بیت علیهم السّلام در طول دو قرن و نیم،علیرغم سختی شرایط روزگار و گشوده شدن چندین جبهۀ مبارزه با حکومت وقت،توانست همۀ نیازهای برنامۀ احیای شریعت اسلام را برآورده ساخته،این برنامه را حتّی در عصر غیبت نیز استمرار بخشد.این مکتب توانست همۀ مقدمات استقلال فکری،سیاسی،اقتصادی و فرهنگی را برای همۀ مسلمانان عموما و برای پیروان اهل بیت علیهم السّلام خصوصا فراهم آورده و نیروی لازم را جهت ادامۀ مبارزه با نیروی باطلی که در هر زمان و مکانی مترصّد نابود کردن حق است،به آنان بدهد.

ص:235


1- (1)) .عبد الهادی فضلی،تاریخ التّشریع الاسلامی 211/202.

مبحث پنجم:پیشوایی عالمان،امینان خدا بر حلال و حرام

مرجعیت دانشمندان و رهبری شیعه توسط آنان بعد از غیبت کبری که در سال 329 هجری با وفات وکیل چهارم امام مهدی علیه السّلام (1)آغاز گردید،مسأله ای حیاتی بود که ائمّۀ معصومین علیهم السّلام به دستور خدا و رسول به ترویج آن مبادرت کردند.آنان به شیعیان دستور دادند تا در همۀ مسائل به دانشمندان و فقهایی که در مدرسۀ رسالی آنان تربیت شده بودند رجوع کرده،آموزه های دینی خود را از آنان دریافت نمایند،حضرت امام صادق علیه السّلام نیز در روایتی که هم اکنون خواهید خواند به این مفهوم مشروعیت داده است:

«ینظر من کان منکم ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف أحکامنا،فلیرضوا به حکما فإنی قد جعلته علیکم حاکما،فإذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه،فانما استخفّ بحکم اللّه و علینا ردّ،و الرادّ علینا رادّ علی اللّه و هو علی حدّ الشرک باللّه»؛

شیعیان باید بنگرند به کسانی که احادیث ما را روایت کرده و در حلال و حرام ما صاحب نظر شده،احکام ما را می شناسند.پس هنگامی که چنین کسی را یافتند باید به حکم او رضایت دهند.چراکه من وی را بر شما حاکم قرار دادم،پس اگر کسی حکم او را که همانند حکم ما است نپذیرفت و آن را رد کرد،حکم خدا را سبک شمرده و ما را رد نموده است.و هرکس که ما را رد کند خداوند متعال را رد نموده و این کار در حد شرک به خداوند متعال است (2).

ص:236


1- (1)) .علی بن محمّد سمری،ر.ک کشف الغمّه 207/3.
2- (2)) .کافی 5/412/7،10/54/1،تهذیب 514/218/6 و 845/301.

ائمّه علیهم السّلام نیز همین راه را ادامه داده و برای تحقق این هدف،طبق شیوۀ علمی صحیحی که خود به تدریج ویژگی ها و جزئیات آن را ترسیم نموده بودند،به تقویت فقیهانی پرداختند که امین بر حلال و حرام الهی باشند.و علیرغم شرایط بسیار سختی که پس از عصر امام صادق علیه السّلام به وجود آمد،به تلاش های خود در این راه ادامه دادند.

پس از این دوران،گام هایی که حضرت امام هادی علیه السّلام در این زمینه برداشتند نقش آشکاری در دادن یک ساختار اجتماعی کامل به مرجعیت علما ایفا نمود،آن حضرت فرموده اند:اگر بعد از غیبت قائم شما علیه السّلام دانشمندانی نبودند که مردم را به سوی او دعوت نموده،به سوی او راهنمایی کرده،با حجج و براهین خداوند از دین او دفاع نموده،بندگان ضعیف خداوند را از دام شیطان و پیروان گردنکش او نجات داده،آنان را از دام های نواصب برهانند،هر آینه کسی باقی نمی ماند مگر این که از دین خدا مرتدّ می شد،اما آنانند که همچون ناخدایی که سکّان کشتی را در دست می گیرد زمام دل های شیعیان ضعیف را در دست دارند.آنان کسانی هستند که در نزد خدا از برترین افراد می باشند (1).

نکتۀ اساسی در این تفکّر که تفکّر رجوع دادن امت به فقیهان عادل است این است که:«نسل های مسلمان همواره به کسی احتیاج دارند که آنان را ارشاد و توجیه نموده و خود اهل فکر و تدبیر باشد تا تعالیم دین را به آنان اعطا کرده، سطح ایمان و اعتقاد آنان را بالا آورده،اسلام را برای آنان تشریح کند و آنان را در راه و روش زندگی به سمت عدالت و سلاح و رضایت خداوند عزّ و جلّ رهنمون گردد» (2).

در همین راستا می بینیم که حضرت امام عسکری علیه السّلام مواضع مثبتی

ص:237


1- (1)) .احتجاج 260/2.
2- (2)) .صدر،الغیبة الصّغری/219.

نسبت به عالمان و راویان راستگو و مورد اعتماد حدیث که امین بر حلال و حرام خدا باشند گرفته و شیعیان را به آنان ارجاع می داده است،و این خود به نوعی،زمینه سازی اساسی برای عصر غیبت بوده،نظریۀ مرجعیت فراگیر دانشمندان را در کنار سازمان وکیلان مورد اعتماد،مورد تأکید قرار می داده است؛سازمانی که یکی از وظایف آن رجوع دادن عموم طایفۀ شیعه به سمت عالمان و دانشمندان این طایفه بوده است.

اقدام دیگر آن حضرت در راه زمینه سازی برای این امر دوری گزیدن از شیعیان و انتخاب طریقۀ مکاتبه و نامه نگاری با آنان بوده است که در بخش های قبل به آن اشاره نمودیم.از آن حضرت در رابطه با عمری و پسرش محمّد این توقیع صادر شده است که:عمری و پسرش هر دو مورد اعتمادند.پس آنچه را که به تو می رسانند از جانب من می رسانند و آنچه به تو می گویند از جانب من می گویند.

پس کلامشان را بشنو و از آن ها اطاعت کن که آن دو مورد اعتماد و امین اند (1).

دلیل دیگر بر این که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام همواره عموم مردم شیعه را به رجوع به فقیهان و تقلید از آنان و گرفتن دستورات دینی از آنان ارشاد و توجیه می فرموده است این روایت است:

«فأما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا لهواه مطیعا لأمر مولاه فللعوام أن یقلّدوه»؛

پس هرکه از فقیهان دارای صیانت نفس بوده،دین خود را حفظ کند،با هوای نفس خود مخالفت کند و از دستور مولایش اطاعت نماید،بر عوام است که از او تقلید نمایند (2).

ص:238


1- (1)) .الغیبة الصّغری/219.
2- (2)) .تفسیر الامام العسکری/141،و به نقل از آن احتجاج 263/2.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام با برداشتن این گام ها مسئولیتی را که در این مرحلۀ مهم تاریخ اسلام،به دوش آن حضرت گذارده شده بود به نحو احسن به انجام رساند؛آن حضرت مدرسۀ علمیه ای را بنا نهاد که از یکسو، بزرگترین نقش را در حفظ میراث رسالی اهل بیت علیهم السّلام و اصول اسلام داشته و از دیگر سو اثر بزرگی در عمومیت دادن به نظریۀ غیبت و آماده سازی ذهنی عامّۀ مردم برای قبول این امر داشته است.چه این که آن حضرت در توجیه شیعیان به رجوع به فقها که در برابر دشمنان اسلام،همچون دژهای استوار از مسلمانان حمایت می کردند فعالانه تلاش نموده است.

پس از غیبت کبری،آثار مثبت مدرسۀ امام عسکری علیه السّلام و تعالیم و وصایای آن حضرت در رابطه با التزام شیعه و پیروان اهل بیت علیهم السّلام به خط مرجعیت، ظهور و بروز پیدا کرد.

در واقع،اصل اجتهاد و تقلید که در نزد امامیه موجود است،مظهری است برای واقعگرایی این مذهب و قدرتش بر حفظ روح تشریع و زنده کردن رسالت اسلامی بعد از غیبت امام معصوم؛تا روزی که خداوند متعال به واسطۀ ظهور امام معصوم،زمین را پس از آکنده شدن از ظلم و بیداد،پر از عدل و داد نماید.

مبحث ششم:امام عسکری علیه السّلام و فرقه های گمراه

اشاره

انحراف از راه صحیح علل و اسبابی دارد که بعضی از آن ها به طبیعت شرایطی که انسان در آن قرار می گیرد بازگشت می کند.این شرایط با ضعف فکری و عقیدتی یا سقوط اخلاقی انسان همراه شده،خصوصا زمانی که از نزدیکان و اطرافیان و معاشران خود نیز تربیت صحیح دریافت نکرده باشد.

ص:239

خداوند متعال و پیامبرش،اهل بیت علیهم السّلام را برای تربیت فرزندان امت اسلام و بیرون کشیدن آن ها از انحرافات-به وسیلۀ توجیه و ارشاد-آماده کرده بودند،و تنها پاسخ دادن به ندای هدایت آن ها در هر فرد کافی است تا عمیقترین تأثیر هدایت اهل بیت علیهم السّلام در آنان ایجاد گردد.

و آنگاه که انحراف طیّ یک جریان منظم،حساب شده و تأثیرگذار در جامعۀ اسلامی به پیش بیاید سزاوار است که مقابلۀ با او نیز با محکوم کردن و از بین بردن عناصر تشکیل دهنده و نیروهای تأثیرگذار آن صورت پذیرد.باید تلاش کرد تا عناصرگمراهی که از راه حق منحرف شده اند در عمق وجود خود حق را احساس کنند و اگرچه در ظاهر از آن دوری می کنند در باطن به آن باز گشته و معتقد شوند.

می بینیم که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در این میدان دارای مواضعی ارشادگرانه و هدایتگرانه برای بعضی از اتباع فرقه های گمراه می باشد.در همان حال می بینیم که آن حضرت بعضی از سمبل های این فرق را درهم کوبیده و همگان را به شدت از پیروی آنان بر حذر می داشته اند تا آنان را از کار انداخته،جلوی تأثیرگذاری آن ها را در عامّۀ مردم معتقد به ولایت اهل بیت علیهم السّلام بگیرند.

در آنچه از این پس می خوانیم بر مواضع امام علیه السّلام اوّلا در برابر فرقۀ واقفیه و سپس در برابر فرقۀ مفوّضه و آنان که تحت تأثیر این فرق قرار گرفته بودند آشنا می شویم.

1.امام عسکری علیه السّلام و فرقۀ واقفیه

واقفیه گروهی بودند که بر امامت حضرت امام موسی بن جعفر علیه السّلام توقف

ص:240

کرده به امامت حضرت امام رضا علیه السّلام ایمان نداشتند.مؤسّس این مذهب زیاد بن مروان قندی انباری و علی بن ابی حمزه و عثمان بن عیسی بودند.علت این توقف نیز این بود که در نزد زیاد بن مروان قندی انباری هفتاد هزار دینار پول از اموال حضرت امام موسی بن جعفر علیهما السّلام بوده و وی به همراه دو دوستش به طمع به دست آوردن آن مال قائل به توقف امامت در موسی بن جعفر و عدم امامت امام رضا بعد از آن حضرت شدند (1).

شیخ الطّائفه ابو جعفر طوسی رضی اللّه عنه روایت کرده است که ابن یزید از یکی از اصحاب خود روایت کند که گفت:حضرت ابو ابراهیم موسی بن جعفر علیه السّلام دار دنیا را وداع گفت.در آن هنگام در نزد زیاد قندی هفتاد هزار دینار و در نزد عثمان بن عیسی رواسی سی هزار دینار و پنج کنیز و خانه ای در مصر موجود بود.حضرت ابو الحسن امام رضا علیه السّلام برای آنان پیغام فرستاد:هرچه از مال پدرم در نزد شما جمع شده است برای من بفرستید،چراکه من وارث و قائم مقام او بوده و میراث او را تقسیم نموده ایم-حضرت امام رضا علیه السّلام با این کلمه اشاره به وفات حضرت امام کاظم علیه السّلام دارند-و اگر شما این اموال را در نزد خود نگاه دارید هیچ عذری در نزد من و سایر ورثۀ پدرم نخواهید داشت.

ابو حمزه منکر امامت و جانشینی امام رضا علیه السّلام شد و منکر شد که مالی در نزد وی موجود باشد.زیاد قندی نیز همین طور.اما عثمان بن عیسی نامه ای به امام رضا علیه السّلام نوشته،در آن نامه چنین آورد:همانا که پدرت«صلوات اللّه علیه»هنوز نمرده و او زنده است و هرکس بگوید وی مرده است حرف باطلی گفته،و حتّی بنابراین که وی-آنچنان که تو می گویی-از دنیا رفته باشد،به من دستور

ص:241


1- (1)) .ر.ک رجال کشّی 888/467 و ص 946/493 و به نقل از آن بحار الانوار 251/48 و به نقل از آن سفینة البحار 581/3.

نداده چیزی به تو بدهم،و کنیزان را هم آزاد کرده و با آنان ازدواج نموده ام (1).

یکی از اصحاب حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در رابطه با گروهی که بر حضرت موسی بن جعفر توقف می کنند از آن حضرت سؤال کرده گفت:آیا من می توانم آنان را دوست بدارم؟یا باید از آنان تبرّی بجویم؟آن حضرت در پاسخ وی نوشتند:

هرگز برای عموی خود طلب آمرزش نکن.خدا او را نیامرزد.از او بیزاری بجوی.من نیز به نزد خدا از آنان بیزاری می جویم.هرگز آنان را دوست مدار،مریضانشان را عیادت نکن،در تشییع جنازۀ آن ها حاضر نشو و اگر کسی از آنان مرد بر جنازۀ او نماز نخوان،چه این شخص امامی را که از جانب خدا تعیین شده،انکار کند یا امامی که امامتش از جانب خدا تعیین نشده است را در میان امامان اضافه نماید یا خدا را منکر شود و یا بگوید خداوند،از میان سه خداوند سوّمین است.هرکس امر آخرین ما را انکار کند گویا که امر اوّلین ما را انکار کرده،و هرکس در میان ما کسی را اضافه کند مانند کسی است که از میان ما کسی را کم کرده و امر ما را انکار نموده است (2).

با این جوابی که حضرت امام عسکری علیه السّلام به سؤال کننده دادند تازه فهمید که عموی او نیز از جماعت واقفیه بوده است.چنان که از این جواب قاطع، موضع قاطع امام را در رابطه با این جماعت که به سگان باران دیده معروف بودند دریافت (3).شیخ کشّی«رضوان اللّه علیه»از ابو علی فارسی از ابراهیم بن عقبه روایت کند که گفت:به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نوشتم:خداوند

ص:242


1- (1)) .غیبت/67/64 و به صورت خلاصه در رجال کشّی/1120/598 که در آن«با آن ها ازدواج کردم» نیامده است،و در حدیث 1117 آن آمده است وی سپس توبه کرده و مال را برای امام رضا علیه السّلام فرستاد.همچنین در حدیث 1118 آن کتاب آمده است وی پس از آن ساکن کوفه سپس ساکن حیره شد و در آنجا از دنیا رفت.
2- (2)) .کشف الغمّه 319/3.
3- (3)) .این اصطلاح کنایه از این است که خباثت این گروه به هرکس با آنان ارتباط پیدا کند سرایت می کند مانند نجاست سگ که در روز بارانی امکان سرایتش بیشتر می شود.

مرا فدایت کند.من این گروه ممطوره(باران خورده)را شناخته ام.آیا در قنوت نمازم آنان را لعن نمایم؟آن حضرت در پاسخ نوشتند:

آری،در قنوت نمازت بر آن ها لعن و نفرین بفرست (1).

2.امام حسن عسکری علیه السّلام و فرقۀ مفوّضه

مفوّضه گروهی بودند که عقیده داشتند خداوند متعال حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله را آفریده و خلق همۀ دنیا را به او واگذار نموده است،و حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله خالق دنیا و آنچه در آن است می باشد.همچنین گروهی از ایشان نیز همین مطلب را دربارۀ حضرت علی علیه السّلام (2)و ائمّۀ پس از او علیهم السّلام معتقد بودند.از ادریس بن زیاد کفرتوثایی روایت است که گفت:من دربارۀ اهل بیت علیهم السّلام سخنان بزرگی می گفتم(دربارۀ آنان معتقد به غلو بودم).روزی برای دیدار حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به سامرا و منطقۀ عسکر رفتم.من در حالی وارد شدم که آثار و گرد و غبار سفر بر من نمودار بود.بنابراین خود را به حمّامی رساندم اما در کنار در حمّام،خواب بر من غلبه کرد.ناگاه متوجه شدم که امام عسکری علیه السّلام با چوبدست خود به من می زند و من از خواب بیدار شده آن حضرت را شناختم.که سوار بود و غلامان اطرافش را گرفته بودند.سپس برخاسته و همچنان که آن حضرت سوار بر مرکب بود به بوسیدن پا و ران آن حضرت پرداختم.اوّلین کلامی که آن حضرت به من فرمودند این بود:«ای ادریس، بَلْ عِبٰادٌ مُکْرَمُونَ* لاٰ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ »؛بلکه[آنان] بندگانی ارجمندند*که در سخن بر او پیشی نمی گیرند،و خود به دستور او کار می کنند (3).

ص:243


1- (1)) .رجال کشّی/875/460 و 879/461 و به نقل از آن بحار الانوار.
2- (2)) .ر.ک معجم الفرق الاسلامیه/235.
3- (3)) .انبیا/26-27.

من عرضه داشتم:ای مولای من،همین جواب مرا بس است،چراکه من دربارۀ پرسش از همین سؤال به نزد شما آمده بودم.ادریس گوید:آن حضرت مرا ترک کرد و رفت (1).

گروهی از مفوّضه،کامل ابن ابراهیم مدنی را به سوی امام حسن عسکری علیه السّلام فرستادند.کامل گوید:من در دل گفتم:از آن حضرت می پرسم:آیا جز کسی که به مانند اعتقادات من معتقد باشد وارد بهشت خواهد شد؟من در کنار دری نشسته بودم که جلوی آن در پرده ای افتاده بود.ناگاه بادی وزید و گوشۀ آن پرده بالا رفت.ناگهان دیدم پسری در پشت آن پرده نشسته که مانند پاره ای از ماه می درخشد و حدود چهار سال از سنّش می گذرد،آن پسر به من گفت:ای کامل بن ابراهیم؛من از شنیدن صدای او به خود لرزیدم و ناخودآگاه گفتم:لبّیک ای آقا و مولای من.

آن حضرت فرمودند:به نزد ولی خدا آمده ای تا از او بپرسی که آیا جز کسی که اعتقادی مانند تو داشته باشد به بهشت راه خواهد یافت؟

گفتم:آری به خدا.

آن حضرت فرمودند:به خدا سوگند که اگر چنین باشد چه کم اند کسانی که داخل بهشت می شوند.به خدا سوگند کسانی به بهشت راه می یابند که به آنان حقّیه می گویند.

به آن حضرت عرض کردم:آنان چه کسانی هستند؟

آن حضرت فرمودند:گروهی هستند که از روی دوستی و محبّت علی بن ابی طالب علیه السّلام به حق او سوگند می خورند،اما نمی دانند حق و فضیلت او تا چه اندازه است.

(یعنی آنان گروهی هستند که می دانند معرفت مولا علی بن ابی طالب بر آن ها

ص:244


1- (1)) .المناقب 461/4.

واجب است،اما به شرح و تفصیل به حق خدا و پیغمبر و ائمّه علیهم السّلام معرفت ندارند).

سپس فرمود:و آمده ای که از ولی خدا دربارۀ اعتقاد مفوّضه سؤال کنی.آنان دروغ می گویند،بلکه دل های ما ائمّه،ظرف هایی برای خواست خداوند است.اگر خداوند بخواهد ما می خواهیم و خداوند متعال نیز در قرآن می فرماید:(و تا خدا نخواهد،[شما]نخواهید خواست) (1).

سپس حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به من فرمودند:

حال که حجّت خدا پس از من تو را به آنچه می خواستی آگاه کرد دیگر برای چه نشستی؟ من برخاسته و خارج شدم و دیگر حضرت امام زمان علیه السّلام را به چشم ندیدم (2).

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به هدایت پیروان اهل بیت علیهم السّلام و ارشاد آنان به راه حق،به شدت مایل بوده،همواره مسائل شبهه برانگیزی که بر سر راه آنان پیدا می شد را از بین برده و حل می نمودند.

از محمّد بن عیّاش روایت شده است که گفت:ما از نشانه ها و معجزات امام عسکری علیه السّلام سخن می گفتیم که فردی ناصبی گفت:اگر وی جواب نامه ای که بدون مرکّب نوشته شده باشد بدهد یقین می کنم که وی بر حق است.پس ما نامه هایی نوشته و مسائلی را در آن نامه ها مطرح کردیم و آن مرد نیز بدون مرکّب بر روی ورقه ای نامه ای نوشت و آن ورقه را نیز در میان نامه ها قرار داد و ما آن نامه ها را به سوی آن حضرت فرستادیم.آن حضرت به همۀ نامه ها پاسخ دادند و بر روی ورقه ای نام آن مرد و نام پدر و مادرش را نوشتند.

مرد با دیدن آن ورقه از هوش رفت.هنگامی که آن مرد به هوش آمد معتقد به

ص:245


1- (1)) .انسان/30.
2- (2)) .غیبت/247،بحار الانوار 336/25 و 337.

اعتقاد حق گردید (1).

و از عمیر بن ابی مسلم روایت شده است که گفت:شخصی به نام سمیع مسمّعی مرا بسیار آزار می داد و رنج بسیاری از وی به من می رسید؛وی همسایۀ دیواربه دیوار من بود،من نامه ای به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نوشته و از آن حضرت خواستم برایم دعا کند تا من از شرّ این شخص راحت شوم،جواب آن حضرت این گونه آمد که:بر تو بشارت باد به فرجی سریع،مالی هم از منطقۀ فارس به تو خواهد رسید.من در سرزمین فارس پسر عمویی داشتم که تاجر بود و غیر از من وارثی نداشت.وی پس از چند روز مرد و مال او به من رسید.

راوی گوید:نامه ای از حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به دستم رسید که در آن چنین مرقوم فرموده بودند:به درگاه خداوند متعال استغفار کن و از آنچه بدان تکلّم کرده ای توبه کن.این،بدین خاطر بود که من روزی با گروهی از ناصبیان نشسته بودم و آن ها سخن از ابو طالب به میان آوردند تا این که دامنۀ کلام را به مولای من رساندند،و من نیز با آن ها در تضعیف امر آن حضرت همراه شدم، اما پس از این نامه نشست وبرخاست با آن گروه را ترک کردم و دانستم که مراد آن حضرت از این نامه همین بوده است (2).

محمّد بن هارون بن موسی تلعکبری گفت:محمد بن هارون بر ما روایت کرد:پدرم مرا به همراه یکی از اصحاب ابو القلا صاعد نصرانی فرستاد تا آنچه را از حدیث مولای ما حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام از پدرش روایت کرده است،از وی بشنوم.وی مرا به نزد ابو القلا رسانید.هنگامی که به مجلس

ص:246


1- (1)) .مناقب 470/2.
2- (2)) .بحار الانوار 273/50.

او درآمدم وی را مردی بزرگوار یافتم.سبب رفتن خود به دیدنش را برای او توضیح دادم.وی مرا به نزدیک خود فراخواند و گفت:پدرم مرا روایت کرده است که با برادرانش و گروهی از اهل بصره به سامرا رفته بود تا از حاکم بصره در نزد خلیفه شکایت کند،پدرم گوید:در یکی از روزهایی که در شهر سامرا بودیم،ناگاه حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام را سوار بر قاطری یافتم که عرقچینی بر سر و طیلسانی بر دوش داشت،من در دل گفتم این همان مردی است که گروهی از مسلمانان ادّعا می کنند وی علم غیب می داند.در دل گفتم اگر چنین باشد اکنون جلوی عرقچین خود را به سمت پشت برخواهد گرداند.

ناگاه دیدم که آن حضرت همین کار را انجام دادند.

در دل گفتم شاید این امری اتفاقی بوده است.اما اکنون اگر این خبر راست باشد وی طیلسان خود را از سمت راست به سمت چپ خواهد انداخت و سمت چپ آن را به سمت راست خواهد آورد.ناگاه با کمال تعجّب دیدم که آن حضرت همین کار را انجام دادند،و همین طور که قاطر حرکت می کرد به نزدیک من رسیده و به من گفتند:ای صاعد،چرا از کاری که هیچ فایده یا ضرری برای تو ندارد دست نمی کشی و به خوردن ماهی های خود نمی پردازی؟و غذای ما در آن زمان ماهی بود.

صاعد بن مخلّد که این قضیه را دید مسلمان شد و بعدها به سمت وزارت معتمد عبّاسی نیز رسید (1).

و از محمّد بن عبید اللّه روایت است که گفت:روزی نامه ای به امام حسن عسکری علیه السّلام نوشته به آن حضرت خبر دادم که موالی در مسألۀ امامت اختلاف

ص:247


1- (1)) .بحار الانوار 281/50.

کرده اند و از آن حضرت تقاضا کردم تا برای این مطلب دلیلی ظاهر فرمایند،آن حضرت در پاسخ نوشتند:

همانا خداوند متعال همواره صاحبان عقل سلیم را مورد خطاب قرار داده است،و هیچ کس نشانه ای از جانب خداوند نیاورده و یا دلیلی بر دین خداوند اظهار ننموده که از آیات و دلایل خاتم پیامبران و سرور مرسلین حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله بیشتر باشد،اما مردم در برابر این دلایل و براهین گفتند:وی کاهن و ساحر و دروغگو می باشد.پس خداوند هرکس را که لیاقت هدایت داشت هدایت نمود.اما نمی توان منکر این مطلب شد که ادلّه و براهین،بسیاری از مردم را آرامش می بخشد.به همین دلیل است که هرگاه خداوند متعال به ما اجازۀ سخن گفتن دهد سخن می گوییم و هرگاه ما را از سخن منع نماید سکوت می کنیم.و اگر خداوند متعال ارادۀ اظهار حق را نداشت پیامبران را به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده مبعوث نمی کرد تا رسالت خود را در حالت ضعف و قوّت،گاه با بانگی رسا و گاه به صورت سخنان عادی،ابراز دارند تا بدین وسیله خداوند امر خود را کامل نماید و مردم نیز در سطوح مختلف،حکم خداوند را به مرحلۀ اجرا گذارند.پس گروهی که حق را یافته و راه نجات یافته،به دستاویز حق متمسّک شده،شاخۀ ریشه دار و اصیل را دستاویز قرار داده،شک و شبهه ای در ایشان راه ندارد،پناهگاهی جز ما نخواهد یافت.

اما طبقه ای که حق را از اهل آن نگرفته باشند بسان کسانی هستند که سوار بر کشتی شده اند و هنگامی که دریا موج می زند آنان نیز به تلاطم درمی آیند و چون ساکن می شود آنان نیز آرامش می یابند.اما طبقۀ دیگری هستند که شیطان بر آنان مسلط شده است.همۀ همّت آنان این است که از روی حسدی که در وجودشان لانه کرده،اهل حق و حقیقت را،از ایمان به کفر بازگردانند،پس آنان را که به راه چپ و راست می روند واگذارید،چراکه اگر چوپان بخواهد گلّۀ گوسفند خود را جمع کند این کار را با آسانترین روش به انجام خواهد رساند.

در نامۀ خود اختلاف موالیان ما را ذکر کرده بودی.پس اگر امر امامت به وصیت و نوشتن نامه انجام می شود شکی نیست که هرکس در جایگاه حکم نشسته نسبت به آن،از دیگران

ص:248

سزاوارتر است.از پخش کردن اسرار و طلب ریاست بپرهیز که این دو تو را به سمت نابودی و هلاکت می خوانند.سپس آن حضرت ادامه دادند:در نامه ات نوشته بودی که قصد داری به سمت فارس بروی.برو،خداوند در این سفر تو را خیر دهد و ان شاء اللّه در امن و آسایش به مصر داخل خواهی شد.به هرکس از دوستان ما که به او اعتماد داری سلام مرا برسان و آن ها را به تقوای خداوند عظیم و پرهیز از او دستور بده.آنان را به امانت فرا بخوان و آنان را آگاه کن که هرکس اسرار ما را فاش کند با ما در جنگ می باشد.

راوی می گوید:هنگامی که این عبارت را در نامۀ امام خواندم که من به مصر داخل خواهم شد،معنی آن را نفهمیدم.هنگامی که به بغداد رفته و عزم خروج به سرزمین فارس را داشتم این کار برایم امکانپذیر نگردید و ناچار به مصر رفتم.

وی می گوید:هنگامی که مستعین دربارۀ حضرت امام عسکری علیه السّلام تصمیم شومی گرفت و به سعید حاجب دستور داد تا آن حضرت را به کوفه ببرد و چنین نقشه کشید که در راه حادثه ای اتفاق بیفتد و آن حضرت،از بین برود، این خبر در میان شیعیان منتشر شد و آنان را سخت نگران ساخت.این قضیه چهار سال و اندی پس از شهادت حضرت امام هادی علیه السّلام رخ داد.

محمّد بن عبد اللّه و هیثم بن سبّابه به آن حضرت نامه ای نوشته در آن آوردند:خداوند ما را فدای شما گرداند.خبری به من رسیده است که ما را به شدت غمگین و نگران کرده است،آن حضرت علیه السّلام در پاسخ آنان چنین نوشتند:

بعد از سه روز در کار شما گشایش ایجاد خواهد شد.راوی گوید:در سوّمین روز از نوشته شدن نامه،مستعین از خلافت خلع گردیده و معتزّ به جای او نشست و

ص:249

پیشگویی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام درست از آب درآمد (1).

و از علی بن محمّد بن حسن روایت است که گفت:روزی خلیفه به قصد رفتن به بصره از شهر خارج شد و حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نیز در میان همراهان او خارج گردید.ما که خود نیز گروهی از شیعیان آن حضرت بودیم آن حضرت را در حال رفتن دیدیم.ما در بین دو دیوار نشسته،منتظر برگشتن آن حضرت بودیم.هنگامی که آن حضرت بازگشت و روبروی ما قرار گرفت، در مقابل ما ایستاد.سپس دست برد و کلاه از سر برداشت و به دست گرفت.

سپس دست دیگر را بر سر کشید و به روی یکی از افرادی که در نزد ما نشسته بودند تبسم کرد،آن مرد ناگاه گفت:شهادت می دهم که تو حجّت و برگزیدۀ خدا هستی.ما از آن مرد سؤال کردیم:تو را چه می شود؟وی گفت:

من در امامت او شک داشتم.در دل گفتم اگر باز گردد و کلاه از سر بردارد به امامت او معتقد خواهم شد (2).

گروهی از صیمریان از فرزندان اسماعیل بن صالح روایت کنند که حسن بن اسماعیل بن صالح در اوّلین باری که برای دیدار حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به سامرا رفته بود دو نفر از شیعیان نیز همراه او بودند و رسیدن او به سامرا با حرکت حضرت امام عسکری علیه السّلام برای رفتن به جایی همزمان شد، حسن بن اسماعیل گوید:ما سه نفر هرکدام در راهی منتظر شده و گفتیم:از هر کدام از این سه راه باز گردد یکی از ما وی را خواهد دید و ما به انتظار آن حضرت نشستیم.آن حضرت از راهی که حسن بن اسماعیل در آن بود باز گشتند.حسن گوید:هنگامی که به نزدیک من رسیدند در دل گفتم:خداوندا،

ص:250


1- (1)) .بحار الانوار 296/50.
2- (2)) .اثبات الوصیّه/245.

اگر این شخص حجّت بر حق تو و امام ما می باشد دست به کلاه خود ببرد.

هنوز این فکر از دل من نگذشته بود که آن حضرت دست به کلاه برده و آن را بر سر خود حرکت دادند.من باز در دل گفتم خداوندا اگر او حجّت توست دوباره دست به کلاه ببرد.آن حضرت دوباره دست به کلاه برده آن را از سر برداشته دوباره بر سر نهادند،مردم بسیاری برای عرض سلام دور آن حضرت جمع شده و توقف آن حضرت در نزد مردم،ایشان را به راه دیگر کشانید.

من نزد دو رفیق خود رفته،و آنچه بر من گذشت و آنچه در دل از خدا خواستم و آن حضرت انجام داده بود را برای آن ها شرح دادم.آن ها گفتند:

بیایید همه باهم خود را به سر راه او برسانیم و برای سوّمین بار همین را از خدا بخواهیم.آن حضرت دوباره از نزدیک ما عبور کرد.هنگامی که به نزدیک ما رسید توقف نموده به ما نگاه کرده،سپس دست برده و کلاه از سر برداشت و به دست گرفت و دست دیگر را بر سر کشیده به صورت ما تبسم کرد و فرمود:

چقدر شک دارید؟حسن گوید:من برخاسته گفتم:شهادت می دهم که خدایی جز اللّه نیست و تو حجّت و برگزیدۀ خدا هستی،وی گوید:سپس آن حضرت را در خانه اش ملاقات نموده و آنچه از نامه و چیزهای دیگر در نزد ما بود به دست وی رساندیم (1).

در مورد دیگری می بینیم،حضرت امام عسکری علیه السّلام از همین شرایط بهره برداری نموده و حجّت را بر جوانی که به خاطر اختلافی که در امامت امام حسن عسکری علیه السّلام در میان یارانش در مدینه به وجود آمده بود از مدینه به سامرا آمده بود تمام می کند.آن حضرت ابتدا از او سؤال می کنند:«آیا تو غفاری

ص:251


1- (1)) اثبات الوصیه/246.

هستی؟»جوان پاسخ داد:آری.سپس آن حضرت از آن جوان دربارۀ مادرش سؤال کرده و نام مادرش را بازگو نموده فرمودند:«مادرت،حمدویه چگونه است؟»جوان پاسخ داد:زن صالحی است.این جوان از نوادگان صحابی جلیل القدر ابو ذر غفاری بوده است.جوان پس از این ماجرا و در حالی که دلش به امامت امام حسن عسکری علیه السّلام مطمئن گردیده بود به مدینه نزد یاران خود بازگشت (1).

مبحث هفتم:پاره ای از سفارشات و راهنمایی های امام عسکری علیه السّلام به شیعیان

سفارشات و نامه های حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به شیعیان،متضمّن بیان احکام شرعی،مسائل حرام و حلال و خط مشی های برخورد شیعیان با سایر مردم بود که این خود به مثابۀ یک دستور العمل رفتاری بود که شیعیان بر اساس آن،زندگی کرده،روابط خود را با سایر افراد جامعه ای که در آن می زیسته اند بنا می نموده اند؛اگرچه از نظر مذهب و اعتقاد با آن ها اختلاف داشته باشند.از جملۀ این سفارشات است:

1-کلام امام عسکری علیه السّلام:شما را به تقوای الهی و رعایت ورع در دین و کوشش برای خداوند سفارش می کنم.شما را سفارش می کنم به راستگویی و ادای امانت به کسی که شما را امین قرار داده است،چه صاحب آن امانت نیکوکار باشد یا فاجر و گناهکار،همچنین شما را سفارش می کنم به سجده های طولانی و حسن معاشرت با مردم که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله همین مطالب را به عنوان دستور زندگی برای همۀ مسلمانان آورده است.

با اهل جامعه و در عشیره های آنان نماز بگذارید.اگر از دنیا رفتند در تشییع جنازۀ آن ها

ص:252


1- (1)) .الخرائج و الجرائح 20/439/1 و به نقل از آن بحار الانوار 269/50.

شرکت کنید.اگر مریض شدند از آن ها عیادت نموده و حقوق آن ها را ادا نمایید که در این صورت اگر مردی از شما در دین خود با ورع و پرهیزکار بوده،راستگو باشد،امانت را ادا نموده،با مردم با اخلاق خوش برخورد نماید می گویند این شخص شیعه است و من از این مطلب خوشحال خواهم شد.

از خدا پروا کنید و مایۀ آبرو و افتخار ما باشید و مایۀ ننگ و عار نباشید،همۀ محبّت ها و دوستی ها را به سوی ما جلب کرده و هرچه بدی و ناروایی و زشتی است از ما دور کنید چرا که هر خوبی که دربارۀ ما خاندان بیان شود ما اهل آن خوبی و سزاوار آنیم و اما هرچه از سوء و بدی دربارۀ ما گفته شود ما چنین نخواهیم بود.

برای ما به جهت نزدیکی و خویشاوندی با رسول خدا،در کتاب خدا حقی است و خداوند متعال ما را چنان پاکیزه ساخته که هیچ کس غیر از ما ادّعای چنین مقام و مرتبه ای را نمی کند مگر کذّاب و دروغگو باشد.

بسیار به یاد خدا باشید و بسیار از مردن یاد کنید.بسیار قرآن بخوانید و بسیار بر پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله درود بفرستید،چراکه برای درود فرستادن بر پیامبر پاداشی معادل ده حسنه است، آنچه را که من به شما سفارش کردم حفظ نمایید.شما را به خدا سپرده و از شما خداحافظی می کنم (1).

2.آن حضرت همچنین فرموده اند:آنگاه که ما اهل بیت در میان شما بودیم به شما دستور داده بودیم تا انگشتر در دست راست کنید،اما اکنون به خاطر غیبت ما از شما، دستور می دهیم تا روزی که خداوند امر ما و شما را ظاهر گرداند انگشتر در دست چپ نمایید که این اوّلین دلیل برای پیروی شما از ولایت ما اهل بیت می باشد.

و فرمودند:این مطلب را به گوش شیعیان ما برسانید (2).

ص:253


1- (1)) .تحف العقول/487-488.
2- (2)) .تحف العقول/487-488.

3.امام حسن عسکری علیه السّلام این وصیّت را به یکی از بزرگان اصحاب خود که علی بن حسین بن بابویه قمی باشد نوشته اند که بخشی از آن چنین است:

تو را به پرهیزگاری از خدا،اقامۀ نماز و دادن زکات سفارش می کنم که نماز،از مانع زکات (کسی که زکات نمی دهد)پذیرفته نمی شود.

و تو را به درگذشتن از گناه دیگران و فرو خوردن خشم،صلۀ رحم و یاری کردن به برادران،تلاش در راه برآوردن نیازهای آنان در حالت سختی و آسانی،همچنین بردباری در نزد مواجه شدن با نادانی نادآنان،تفقّه در دین و ملاحظه کاری در کارها،پیمان بستن به عمل به قرآن،اخلاق خوش و امر به معروف و نهی از منکر سفارش می کنم که خداوند متعال فرموده است:(در بسیاری از رازگویی های ایشان خیری نیست،مگر کسی که[بدین وسیله]به صدقه یا کار پسندیده یا سازشی میان مردم،فرمان دهد).

همچنین تو را به اجتناب کردن از همۀ گناهان و بدی ها سفارش می کنم،بر تو باد به نماز شب،چراکه پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به حضرت علی علیه السّلام چنین سفارش کردند که:ای علی،بر تو باد به خواندن نماز شب،بر تو باد به خواندن نماز شب،بر تو باد به خواندن نماز شب،هرکس نماز شب را سبک بشمارد از ما نیست.

به وصیّت من عمل کن و همۀ شیعیان مرا به آنچه تو را به آن امر کردم،امر کن تا به آن عمل کنند،بر تو باد به صبر و انتظار فرج که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:برترین اعمال امت من انتظار فرج می باشد... (1).

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام با این بیانات خط سیر روشنی برای پیروان و شیعیان خود رسم نموده اند که متضمّن اصول و احکام شریعت اسلام و دستورات آن در رابطه با اخلاق والا و برخورد خوب با مردم است که دین

ص:254


1- (1)) .شعب الایمان 43/2/ح 1124 و به نقل از آن،قمی،الانوار البهیه/319.

اسلام تأکید فوق العاده ای بر آن دارد.حال مردم از نظر اصول با شیعیان موافق باشند یا مخالف،و این همان اخلاق اسلامی است که پیامبر انسانیت،حضرت محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و اله مردم را به آن فراخوانده است.

4.حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در نامه ای که از آن حضرت برای بعضی از موالیانش صادر شده است وضعیت جامعۀ خود و زمانه ای را که در آن می زیسته و شرایطی را که مردم و حتی موالیان اهل بیت در آن به اختلاف پرداخته بودند،توضیح داده اند.آنجا که وی از امام علیه السّلام خواسته بود تا دلیلی برای امامت خود ظاهر نماید.حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در قسمتی از این نامه آورده اند:

همانا خداوند متعال همواره صاحبان عقل سلیم را مورد خطاب قرار داده است،و هیچ کس نشانه ای از جانب خداوند نیاورده و یا دلیلی بر دین خداوند اظهار ننموده که از آیات و دلایل خاتم پیامبران و سرور مرسلین حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله بیشتر باشد،اما مردم در برابر این دلایل و براهین گفتند:وی ساحر و کاهن و دروغگو است.پس خداوند هرکس را که لیاقت هدایت داشت هدایت نمود.اما نمی توان منکر این مطلب شد که ادله و براهین،بسیاری از مردم را آرامش می بخشد.به همین دلیل است که هرگاه خداوند متعال به ما اجازۀ سخن گفتن دهد سخن می گوییم و هرگاه ما را از سخن منع نماید سکوت می کنیم.و اگر خداوند متعال ارادۀ اظهار حق را نداشت پیامبران را به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده مبعوث نمی کرد تا رسالت خود را در حالت ضعف و قوّت،گاه با بانگی رسا و گاه به صورت سخنان عادی،ابراز دارند تا بدین وسیله خداوند امر خود را کامل نماید حکم خداوند به مرحلۀ اجرا درآید.

مردم در چند طبقه تقسیم می شوند،پس گروهی که حق را یافته و راه نجات یافته،به دستاویز حق متمسک شده،شاخۀ ریشه دار و اصیل را دستاویز قرار داده،شک و شبهه ای در ایشان راه ندارد،پناهگاهی جز او نخواهد یافت.اما طبقه ای که حق را از اهل آن نگرفته باشند

ص:255

بسان کسانی هستند که سوار بر کشتی شده اند و هنگامی که دریا موج می زند آنان نیز به تلاطم درمی آیند و چون ساکن می شود آنان نیز آرامش می یابند.اما طبقۀ دیگری هستند که شیطان بر آنان مسلط شده است.همۀ همّت آنان این است که از روی حسدی که در وجودشان لانه کرده،اهل حق و حقیقت را رد کرده و حق را به باطل بازگردانند،پس آنان را که به راه چپ و راست می روند واگذار،که اگر چوپان بخواهد گلّۀ گوسفند خود را جمع کند این کار را با آسانترین روش به انجام خواهد رساند.

در نامۀ خود اختلاف موالیان ما را ذکر کرده بودی.پس اگر امر امامت به وصیت و بزرگی سنّ و سال محقق می گردد،شکی نیست که هرکس در جایگاه حکم نشسته نسبت به آن از دیگران سزاوارتر می باشد.از پخش کردن اسرار و طلب ریاست بپرهیز که این دو تو را به سمت نابودی و هلاکت می خوانند.

مبحث هشتم:امام عسکری علیه السّلام و رعایت مسائل امنیتی

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام برای محافظت از شیعیان و پیروان خود، که در جامعۀ اسلامی به عنوان گروه نخبگان صالح مطرح بودند راه و رویۀ پدران بزرگوار خود را در پیش گرفته بود،آن حضرت به شدت دعوت خود را در هاله ای از کتمان و براساس عدم انتشار و احتیاط در برخورد با دیگران، همچنین سخت گیری و احتیاط در نقل اخبار و سفارشات از آن حضرت یا انتقال دستورات آن حضرت به اصحاب و انتقال اخبار اصحاب،به ایشان قرار داده بود.در آن زمان که تشیّع پرچم مخالفت با حکومت برافراشته و دایرۀ نفوذ آن تحت رهبری اهل بیت علیهم السّلام گسترش یافته و پیروان حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در زمان آن حضرت در اقصی نقاط مملکت اسلام پراکنده شده بودند،بسیار پیش می آمد که آن حضرت برای جلوگیری از افتادن آنان در

ص:256

دام های حکومت و حفظ آنان از دسیسه های دستگاه حکومتی هشدارهای مهمی در رابطه با فتنه ها و ابتلائاتی که در آینده گریبانگیر آنان می شد به ایشان می دادند.

از محمّد بن عبد العزیز بلخی روایت است که گفت:یک روز صبح در شارع الغنم(مکانی در سامرا)نشسته بودم.ناگاه دیدم که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام از منزل خود به سمت دار الخلافه می رود،در دل گفتم:آیا اگر الآن فریاد برآورم که آی مردم این حجّت خدا بر شماست،او را بشناسید،مرا خواهند کشت؟هنگامی که آن حضرت به من نزدیک شده بودند انگشت سبّابۀ خود را بر روی دهان گذاشتند که معنای آن سکوت است،در همان شب آن حضرت را دیدم که به من می فرمود:

شما دو راه بیشتر ندارید.یا کتمان و یا کشته شدن،پس بر جان خود بترس و از خداوند پروا کن (1).

این روایت بر چند مسألۀ مهم دلالت دارد:

1.حضرت امام عسکری علیه السّلام آنچه را که در ذهن یکی از اصحابش می گذشته خوانده و او را از ابراز کاری که اراده کرده بود بر حذر داشته است.

یعنی اظهار امر امامت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام.

2.شدت و سختی شرایطی که امام علیه السّلام و اصحاب آن حضرت را احاطه نموده و میزان اقدامات حکومت در جهت شناسایی و محدود کردن فعالیت های آنان.

3.این روایت بر ما آشکار می سازد که حضرت امام عسکری علیه السّلام از

ص:257


1- (1)) .الخرائج و الجرائح 32/447/1 و به نقل از آن کشف الغمّه 213،212/3.

مناسبت های مختلف برای بر حذر داشتن اصحاب از آشکار کردن مکنونات قلبی و اظهار علاقه به آن حضرت بهره برداری می نموده است.چنان که از روایت های آتی نیز این مطلب به خوبی آشکار خواهد شد.

ملاحظه می کنیم که یکی از روش های امام علیه السّلام در فعالیت های منظم و به کلی سرّی،منع اصحاب از سلام کردن به آن حضرت یا اشاره کردن به آن حضرت با دست در ملأ عام می باشد.

علی بن جعفر از یکی از اصحاب امام حسن عسکری علیه السّلام روایت کند که گفت:ما در سامرا جمع شدیم تا روزی که آن حضرت برای سواری بیرون می آید آن حضرت را ببینیم.اما نامه ای از آن حضرت به دست ما رسید که در آن آمده بود:هیچ یک از شما بر من سلام نکند و با دست خود به من اشاره نکند و حتّی با نگاه کردن به من نیز جلب توجّه ننماید.چراکه با انجام دادن این کارها جان شما در امان نخواهد بود (1).

همچنین ملاحظه می کنیم که حضرت امام عسکری علیه السّلام به بکار بستن شیوه های جدید و ابتکاری در رساندن دستورات و سفارشات به وکیلان و افراد مورد اعتماد،مبادرت می ورزیده اند.اینک به نمونه ای از این روش ها توجّه نمایید:

ابو هاشم جعفری از داود بن اسود روایت کند که گفت:مولایم ابو محمد امام حسن عسکری علیه السّلام چوبی به من دادند که شبیه پایۀ در،گرد و بلند بود و قطر آن به اندازۀ کف دست بود.آن حضرت به من فرمودند:«این چوب را ببر و به عمری بده».من به راه افتادم.در میانۀ راه به سقایی برخوردم که قاطری با خود داشت،قاطر او راه را بر من بست.من با آن چوب به قاطر زدم.چوب شکست.

ص:258


1- (1)) .راوندی،الخرائج و الجرائح 20/439/1 و به نقل از آن،بحار الانوار 269/50.

آنگاه دیدم که در داخل چوب نامه هایی موجود است،من سریعا چوب را برداشته و در آستین خود گذاشتم.سقا با عصبانیت به داد و فریاد پرداخته،مرا و مولایم را دشنام می داد.هنگامی که من در بازگشت به نزدیک درب خانه رسیدم کنار در دوّم عیسی خادم به استقبال من آمد و گفت:

مولایت می گوید:«چرا آن قاطر را زدی و پایۀ در را شکستی؟».

من عرضه داشتم:مولای من،من نمی دانستم که در داخل آن پایه چیست.

آن حضرت فرمودند:اما احتیاج هم نبود که به کاری مبادرت ورزی که بعد محتاج معذرت خواهی از آن شوی.دیگر چنین کاری انجام نده،و اگر شنیدی که دربارۀ ما سخنی گفته شد،به راهی که به آن مأمور شده ای برو و بر حذر باش،به کسی که ما را دشنام می گوید جواب ندهی و اصلا خود را به او نشناسانی که چه کسی هستی.چراکه ما در شهر و منطقه ای بد زندگی می کنیم.تو به راه خود برو و بدان که اخبار و احوال تو به ما می رسد (1).

در این روایت نکات بسیار و مهمی در عرصۀ عمل تشکیلاتی به چشم می خورد.هم چنان که این روایت به وضوح این مطلب را روشن می دارد که سرّی بودن و مخفی کاری کامل در همۀ فعالیت ها از ناحیۀ امام و اصحاب نزدیک آن حضرت،برای به سلامت گذشتن از مشکلاتی است که شرایط زمان و مکان در برابر آنان ایجاد می نموده است،لذا است که می بینیم امام علیه السّلام فرستادۀ خود را از درگیر شدن با مسائلی که در اثر آن هویت او،یا ارتباطش با امام علیه السّلام کشف شود بر حذر می دارد.حتّی اگر کسی وی،یا حتّی امام علیه السّلام را در برابر او دشنام گوید.فرستادۀ امام باید از همۀ این مسائل صرف نظر نموده و چنان برخورد نماید که گویا او موردنظر گویندۀ آن کلام نبوده و به سمت مأموریت خویش برود تا بدین وسیله مأموریت او کشف نشده و کسی از مأموران سلطنتی بر آنچه را که امام علیه السّلام برای وکیلان و افراد مورد اعتماد خود

ص:259


1- (1)) .مناقب آل ابی طالب 461،460/4.

می فرستد آگاهی و دست یابی پیدا نکند.

این روایات و روایات دیگری مانند آن ها بر این نکته تأکید دارند که این شرایط دشوار و سختی که امام علیه السّلام و اصحاب آن حضرت در آن می زیسته اند بود که آن حضرت و یارانش را مجبور می نمود تا به این حدّ به مخفی کاری شدید در برخورد با پایگاه های مردمی امام علیه السّلام دست بزنند و در نتیجه این بهترین راه برای پرورش شیعیان و دوستداران اهل بیت و زمینه سازی خوبی برای پایگاه های مردمی شیعه برای ورود به عصر غیبت صغری بود،عصری که در آن،ارتباط شیعه با حضرت امام مهدی علیه السّلام تنها از طریق وکیل آن حضرت صورت می گرفت.چراکه در آن دوران ارتباط مستقیم با آن حضرت میسّر نبوده،دیدار با آن حضرت به هیچ وجه ممکن و عملی نبوده است،و این مطلب به خاطر فشار شدیدی بود که حکومت عبّاسی برای پیدا کردن محل اختفای امام مهدی علیه السّلام بر شیعه وارد می نمود.

این ها مهمترین محورهایی بود که مجال بحث از آن ها نسبت به نیازهای گروه نخبگان صالح اصحاب امام حسن عسکری علیه السّلام دست داد.

علاوه بر مطالبی که سابقا در رابطه با مصون سازی سیاسی،امنیتی و اقتصادی در ضمن بیان مسئولیت هایی که بر گردن وکیلان و اصحاب مورد اعتماد امام علیه السّلام نهاده شده بود از آن ها بحث کردیم،به زودی در آخرین بخش از کتاب با مهمترین روایات و نصوصی که در عرصه های مصون سازی علمی، عقیدتی،تربیتی و اخلاقی از امام عسکری علیه السّلام صادر شده است آشنا خواهیم شد.

ص:260

بخش سوم

اشاره

میراث گرانسنگ امام عسکری علیه السّلام

آنچه از حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به دست ما رسیده،مجموعه ای از روایات است که می توان آن ها را در عناوین چندی دسته بندی نمود:

1.تفسیر.

2.رسالۀ منقبت،که گفته شده:این رساله مشتمل بر بیان قسمت عمدۀ مسائل حلال و حرام می باشد (1).

3.مکاتبات با رجال و شخصیت های مهم که از حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام و حضرت امام هادی علیه السّلام صادر گردیده است (2).

4.مجموعه ای از سفارشات،نامه ها و توقیعاتی که از جانب آن حضرت به شیعیان صادر گردیده است.

5.احادیث و کلمات درر باری که در عرصه های مختلف و به صورت پراکنده از آن حضرت صادر گردیده که خود مجموعۀ علمی بزرگی را تشکیل می دهد و جای بحث،تحقیق و تحلیل بسیاری دارد.

ما در این بخش هرکدام از این عناوین پنجگانه را جداگانه مورد بحث قرار خواهیم داد.

ص:261


1- (1)) .عبد الهادی فضلی،تاریخ التّشریع الاسلامی/198.
2- (2)) .باقر شریف قرشی،حیاة الامام الحسن العسکری دراسة و تحلیل/91-95.

اول:تفسیر

از قرن چهارم هجری تا به امروز،فقیهان و محدّثان در میزان صحّت انتساب تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السّلام اختلاف کرده اند.

آنچه که معلوم و یقینی است این است که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در عرصۀ تفسیر قرآن کریم،مجموعه ای از روایات صحیحه را از خود به جا گذاشته اند و بخشی از این روایات در منابع و مصادری که امروز در دست ما است یافت می شود (1).

در این صورت اختلاف،تنها دربارۀ کتابی است که به آن حضرت نسبت داده شده اما در اصل پدیدۀ تفسیر که ویژگی زمانۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام بوده و صدورش از آن حضرت مورد اتفاق است،تردیدی وجود ندارد.

حال اگر شرایطی که امام حسن عسکری علیه السّلام در آن می زیسته را از یک طرف در نظر گرفته و از سوی دیگر نسبت دادن این تفسیر به آن حضرت را در نظر بگیریم و از جهت سوّم،محتوای این تفسیر را نیز از نظر بگذرانیم و آن را با سایر روایاتی که در منابع دیگر از آن حضرت نقل شده مطابقت نماییم به نقاطی،گاه واضح و گاه مشکوک می رسیم که برای اثبات آن به دلایل قوی احتیاج داریم.

دربارۀ شرایط زمانی حضرت امام عسکری علیه السّلام از نقطه نظر اهتمام به قرآن کریم دانستیم که کندی(به عنوان یک فیلسوف حرفه ای)قصد داشت دست به

ص:262


1- (1)) .حیاة الامام الحسن العسکری/95-100،مسند الامام الحسن العسکری.

کاری بزند که اعتبار قرآن کریم را از بین برده و جنبه های از جنبه های اعجاز آن را باطل نماید.

این اقدام کندی،همچنین اقدام منطقی امام علیه السّلام برای بازداشتن وی از به عمل درآوردن این نیت،دلیل بر شدت اهتمام آن حضرت به قرآن در آن شرایط و تأثیرگذاری آن حضرت در زندگی فکری و اجتماعی مردم آن جامعه می باشد.از همین ماجرا نیز می توان میزان اهمیت فعالیت های تفسیری دانشمندان را از طریق حمل علوم قرآن کریم در اظهار عظمت امت اسلام دریافت.پس طبیعی است که حضرت امام عسکری علیه السّلام این جنبه از دانش امت اسلام را با بهره مند کردن امت اسلام از دانشی که تنها آن حضرت و پدران بزرگوارش از آن برخوردار بودند محکم نماید،چراکه آنان بعد از رسول خدا در میان این امت و بلکه در همۀ عالم معدن علم و دانش بوده اند.آنان اهل بیت وحی می باشند،چراکه قرآن در خاندانشان نازل شده است.پس آنان به آنچه در این خانه می گذرد از دیگران آگاهترند،همۀ دانشمندان،در شناخت و آشنایی با دانش قرآن،پیرو و ریزه خوار خوان بابرکت ایشان اند،این حقیقتی است که موافق و مخالف به آن اعتراف دارند و سیره و روش عملی آنان از امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام گرفته تا حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام شاهد صادقی بر این مدّعا می باشد (1).

نمونه هایی از میراث تفسیری امام حسن عسکری علیه السّلام

1-راوی مورد اعتماد امین،ابو هاشم جعفری که از نخبگان اصحاب امام عسکری علیه السّلام بوده است گوید:من در نزد آن حضرت بودم و در رابطه با این آیۀ

ص:263


1- (1)) .ر.ک مقدّمۀ این ابی الحدید بر شرح نهج البلاغه،مطالب مربوط به امام علی علیه السّلام و علوم قرآن کریم.

قرآن مجید: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتٰابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سٰابِقٌ بِالْخَیْرٰاتِ بِإِذْنِ اللّٰهِ؛ سپس این کتاب را به آن بندگان خود که[آنان را]برگزیده بودیم،به میراث دادیم؛پس برخی از آنان بر خود ستمکارند و برخی از ایشان میانه رو،و برخی از آنان در کارهای نیک به فرمان خدا پیشگامند (1).از آن حضرت سؤال کردم.با شنیدن این آیه اشک در چشمانم جمع شد و در ذهن خود در رابطه با آنچه خداوند متعال به آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله عطا کرده است فکر می کردم.

امام علیه السّلام به من نگاهی کرده و فرمودند:به امری بس بزرگ فکر می کنی،که همان بلندی شأن آل محمّد است.پس شکر خداوند متعال را به جای آور که تو را متمسّک به دوستی آنان قرار داده است و در روز قیامت،آنگاه که هر انسانی را با پیشوایش فرامی خوانند تو را با آل محمد،فرا خواهند خواند،پس ای ابو هاشم بشارت باد بر تو که تو همواره خوب هستی (2).

2.محمّد بن صالح أرمنی از امام ابا محمّد در رابطه با کلام خداوند متعال:

یَمْحُوا اللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتٰابِ؛ خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات می کند،و اصل کتاب نزد اوست (3).سؤال کرد.امام عسکری علیه السّلام در پاسخ او فرمودند:آیا خداوند جز آنچه را که قبلا موجود بوده محو می کند و آیا جز آنچه را که قبلا موجود نبوده اثبات می نماید؟

[داود در دل گفت:این سخن با کلام هشام که معتقد است خداوند به آنچه هنوز به وقوع نپیوسته دانا نیست مغایر است.در این هنگام امام رو به او کرده، فرمودند:]خداوند جبّار،برتر از چنین اعتقادی است؛آن که قبل از آفرینش اشیا به آن ها دانا بوده و هنگامی که هیچ مخلوقی وجود نداشت خالق بوده

ص:264


1- (1)) .فاطر/32.
2- (2)) .جرجانی،الثّاقب فی المناقب/341-242.
3- (3)) .رعد/39.

است؛همو که داور[و پاداش و کیفردهندۀ]روز جزاست.

در اینجا محمّد بن صالح بی اختیار برخاست و گفت:شهادت می دهم که تو حجّت و ولی خدا هستی و تو بر راه حق بوده پیشوا و امیر مؤمنان هستی (1).

3.همان شخص،در رابطه با آیۀ قرآن که می فرماید: لِلّٰهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ (2)؛[فرجام]کار در گذشته و آینده از آن خداست از ایشان سؤال کرد.

امام علیه السّلام در پاسخ او فرمودند:خداوند متعال پیش از آن که به آنچه خواست امر کند و پس از آن که به آنچه خواست امر نمود،صاحب اختیار آن است.

من در دل گفتم:این کلام خداست که می فرماید: أَلاٰ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبٰارَکَ اللّٰهُ رَبُّ الْعٰالَمِینَ؛ آگاه باش که[عالم]خلق و امر از آن او است.فرخنده خدایی است پروردگار جهانیان (3).

امام علیه السّلام به من نگریسته،تبسّم کرده و فرمودند: أَلاٰ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبٰارَکَ اللّٰهُ رَبُّ الْعٰالَمِینَ (4).

4.ابو هاشم گوید:در نزد حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام بودم که ابن صالح ارمنی از آن حضرت در رابطه با کلام خداوند متعال که می فرماید: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلیٰ شَهِدْنٰا.

و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم،ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟گفتند:چرا،گواهی دادیم (5)سؤال کرد.

آن حضرت در جواب او فرمودند:«ثبتت المعرفة،و نسوا ذلک الموقف،

ص:265


1- (1)) .الثّاقب فی المناقب/242،کشف الغمّه 209/3 به نقل از دلائل حمیری.
2- (2)) .روم/4.
3- (3)) .اعراف/54.
4- (4)) .کشف الغمّه 210/3 به نقل از دلائل حمیری.
5- (5)) .اعراف/172.

و سیذکرونه،و لو لا ذلک لم یدر أحد من خالقه،و لا من رازقه»؛

در این مرحله معرفت بر همۀ آدمیان اثبات شده است.اما آدمیان این مرحله را فراموش کرده اند.ولی به زودی آن را به یاد خواهند آورد.و اگر چنین نبود کسی خالق و روزی دهندۀ خود را نمی شناخت.

ابو هاشم گوید:من در دل از بسیاری آنچه خداوند متعال به ولی خود داده و سنگینی آنچه بر وی حمل نموده است تعجب می کردم که امام علیه السّلام رو به من کرد و فرمود:ای ابو هاشم مسأله بسیار عجیب تر و بزرگتر از آن است که تو را به تعجّب واداشته است،چه گمان داری دربارۀ گروهی که هرکس آن ها را بشناسد خدا را شناخته و هر کس آنان را انکار کند خدا را انکار کرده است؟کسانی که مؤمنی نیست مگر این که آنان را تصدیق کند و به معرفت آنان یقین حاصل نماید (1).

5.سفیان بن محمّد بن صیفی روایت کند که:به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نامه ای نوشته و در آن از معنای کلمۀ«ولیجه»در کلام خداوند متعال: ...وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ وَ لاٰ رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً...؛ ...و غیر از خدا و فرستاده او و مؤمنان،محرم اسراری نگرفته اند...سؤال کردم و در دل گفتم:چه کسی مقام مؤمن را تا آن اندازه بالا می بیند که به آنجا راه پیدا کند(که هم ردیف خدا و پیغمبر بیاید)؟

جواب از آن حضرت این گونه بازگشت که:«؛ولیجه کسی است که مردم او را به جای ولی امر خود بگیرند،تو نیز در دل تعجب کردی که این مؤمنان چه کسانی هستند که در این مرتبه جای گرفته اند؟بدان که آنان پیشوایانی هستند که به خداوند متعال ایمان دارند و آن پیشوایان ما هستیم (2).

ص:266


1- (1)) .کشف الغمّه 210،209/3 به نقل از دلائل حمیری.
2- (2)) .اصول کافی 508/1 با اندکی اختلاف.

دوّم:رسالۀ منقبت

علاّمۀ مجلسی این رساله را از حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نقل کرده و گفته است:در سال 255 ه ق نامه ای از حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام صادر شده است که ترجمۀ آن«رسالۀ منقبت»است،این کتاب بیشتر حلال ها و حرام ها را در بردارد (1).

و این همان رساله ای است که ابن شهر آشوب در کتاب مناقب و بیاضی در کتاب الصّراط المستقیم نیز آن را نقل کرده اند (2).

سوّم:مکاتبات شخصیت ها با عسکریین علیهما السّلام

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب به نقل از خیبر حمیری این مکاتبات را که در احکام دین صادر شده است از حضرت امام حسن عسکری و امام هادی علیهما السّلام نقل نموده است (3).

چهارم:مجموعۀ سفارشات و توقیعات حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام پدیدۀ صادر نمودن توقیع از جانب امام با مهر و امضا و خط خود آن حضرت خطاب به کسانی که موردنظر آن حضرت بوده اند مانند وکلا یا پیروان خاص را وسیله ای برای آمادگی عمومی برای دوران غیبت قرار داده بودند.چنان که حضرت امام هادی و امام حسن

ص:267


1- (1)) .بحار الانوار 310/50 به نقل از مناقب آل ابی طالب 457/4.
2- (2)) .تاریخ التّشریع الاسلامی/198.
3- (3)) .تاریخ التّشریع الاسلامی/198 به نقل از مناقب آل ابی طالب 457/4.

عسکری علیهما السّلام با دوری گزیدن از دیدار مردم همین قصد را داشته و مردم را برای غیبت حضرت امام مهدی علیه السّلام آماده می کردند.

از همین جاست که می بینیم اصحاب و وکیلانی که با این پدیده انس گرفته بودند همواره دربارۀ مشکلاتی که در آینده احتمال وقوع آن می رفت از امام علیه السّلام سؤال کرده و از آن حضرت می خواستند تا آنان را به نوع خطمشیی که باید در آن زمان پیش بگیرند آگاه نماید.همچنین از آن حضرت می خواستند تا به آنان راهی بیاموزد تا بتوانند در هنگامی که احتمال تغییر خط و بروز شبهه در نامه و توقیع آن حضرت پیدا شد توقیع آن حضرت را از نامه های جعلی باز شناسند.

احمد بن اسحاق گوید:بر حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام داخل شده از آن حضرت خواستم تا جمله ای بر روی کاغذ بنویسند تا من به خط آن حضرت نگاه کرده خط آن حضرت را شناخته و هنگامی که نامه به نزد من می آید بتوانم نامۀ آن حضرت را تشخیص دهم.آن حضرت به من فرمودند:

بله،سپس فرمودند:ای احمد بدان که خط همواره از حیث کلفتی و نازکی قلم بر تو مشتبه خواهد شد.پس به واسطۀ تغییر خط در نامه شک نکن.

سپس دستور داد تا دواتی به نزد آن حضرت آورده و شروع به نوشتن کرد.آن حضرت مرکّب را از انتهای دوات به سمت مجرا می کشید.من در حالی که آن حضرت مشغول نوشتن بود در دل گفتم:از آن حضرت خواهم خواست تا این قلم را که با آن نوشته است به من ببخشد.

هنگامی که آن حضرت از نوشتن فارغ گردید رو به من کرده مشغول صحبت شد و در همان حال با دستمالی مرکّب را از قلم پاک می کرد.سپس به

ص:268

من فرمود:ای احمد این قلم را بگیر و قلم را به من داد... (1).

ما در گذشته به پاره ای از سفارشات و وصایای کلی که خطمشی های اوضاع آینده را برای شیعیان روشن می نمود اشاره کردیم.آینده ای که شیعیان به خاطر عدم امکان ارتباط مستقیم با امام،می بایست خود را برای آن آماده کرده و با آن وضع مأنوس شوند،از همین جهت بود که آنان از زمان حضرت امام هادی علیه السّلام با دوری از امام معصوم و ندیدن او انس گرفته بودند.

نامه های حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام همچنین شرایط سیاسی، عقیدتی و فکری را که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام و پیروان و شیعیان آن حضرت چه بیرون از دایرۀ گروه یاران نخبۀ امام علیه السّلام و یا داخل جمعیت شیعۀ اهل بیت با آن روبرو بودند،بر ما آشکار می نماید.

اکنون به گوشه ای از نامه های امام حسن عسکری علیه السّلام توجّه فرمایید:

1.نامۀ آن حضرت به اسحاق نیشابوری:حضرت امام عسکری علیه السّلام این نامه را به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری فرستادند.این نامه از نامه های درخشان اهل بیت علیهم السّلام بوده،با هدف موعظه و اصلاح فراگیر صادر شده است.متن نامه چنین است:

خداوند متعال پردۀ پوشش خود را بر ما و تو بپوشاند و همۀ کارهای تو را با صنع خود اصلاح نماید،نامۀ تو را خواندم.خداوند تو را رحمت کند.ما بحمد اللّه و به نعمت خداوند متعال،خاندانی هستیم که همواره دلسوز و نگران دوستان خود هستیم و از احسان و رحمت پیاپی خدا و بخشش وی به آنان شادمان می گردیم و هر نعمتی را که خداوند تبارک و تعالی به آنان ارزانی می دارد،بزرگ می شماریم.

ص:269


1- (1)) .مسند الامام الحسن العسکری/87،به نقل از کافی 513/1/ح 27.

خداوند حق را بر تو و یارانت تمام نماید.آنان که به مانند تو مورد رحمت خداوند متعال واقع شده و خداوند آنان را همچون تو به حقیقت بینا کرده از باطل روی گردانند و در گمراهی طغیان غرق نمی شوند و تمام کردن نعمت نیز برای تو وارد شدن به بهشت است،و هیچ نعمتی از نعمت های خدا نیست مگر این که گفتن الحمد للّه و حمد کردن خدای متعال-که نام هایش مقدّس باد-باعث ادای شکر آن نعمت خواهد شد.

من نیز می گویم:الحمد للّه.سپاس خدای را بسان همۀ سپاس هایی که تا ابد سپاسگزاری برای خدا به جای آورده باشد در برابر منّتی که خدا بر تو نهاده و به نعمت خود تو را از هلاکت نجات داده،راه تو را درگذر از این گردنه همواره کرده است،و به خدا قسم که این گردنه راهی است پر رنج و دشوار که گذر از آن سخت،بلایش بزرگ و عذاب آن طولانی است و در کتاب های نخستین از آن یاد شده است.

شما در دوران امام[در]گذشته تا پایان عمر شریفش و در این مدت از دوران من کارهایی داشتید که در نزد من پسندیده و با توفیق همراه نبوده است.

ای اسحاق یقین داشته باش که هرکه از این دنیا کور بیرون رود در آخرت هم کور است و گمراهتر از امروز خواهد بود.ای پسر اسماعیل مقصود از این کوری نابینایی چشم نیست بلکه نابینایی دل هایی است که درون سینه ها است.و این است معنی قول خداوند متعال در کتاب محکم خود که از قول ستمگران می فرماید:(پروردگارا،چرا مرا نابینا محشور کردی با آن که بینا بودم؟)و خداوند عزّ و جلّ در پاسخ او فرماید:(همان طور که نشانه های ما بر تو آمد و آن را به فراموشی سپردی،امروز همان گونه فراموش می شوی) (1).

ای اسحاق حال،کدام آیت و نشانه ای برای خدا بزرگتر از حجّت او بر خلق و امین او در شهرها و گواه او بر بندگانش می باشد.که از پس گذشتگان خویش،از پدران نخستین که

ص:270


1- (1)) .طه/125 و 126.

پیغمبران اند و پدران دیگرش که اوصیا هستند آمده است.پس درود و رحمت و برکات خدا بر همۀ آن ها باد.

شما را به کدامین گمراهی می برند و همچون چهارپایان رو به کجا دارید؟از حق روگردانید و به باطل ایمان می آورید و نعمت خدا را ناسپاسی و کفران می کنید؟یا چون آنانید که به قسمتی از کتاب خدا ایمان دارند و به قسمتی دیگر از آن کفر می ورزند؟پس هرکس از شما یا از دیگران چنین کند پاداش او جز رسوایی در دنیای فانی و عذاب طولانی در آخرت باقی،نخواهد بود و به خدا که این یک رسوایی بزرگ است.

خداوند متعال که از سر منّت و رحمت،واجباتی بر شما مقرّر کرده نه برای این بوده که خود بدان ها نیازمند بوده است،بلکه این،به سبب مهرورزی او با شماست-که کسی جز او شایستۀ پرستش نیست-تا بد را از خوب جدا کند و آنچه در درون دارید بیازماید و آنچه در دل دارید امتحان کند،تا به رحمت خدا الفت گیرید و درجات شما در بهشت متفاوت شود، خداوند بر شما مقرّر کرده است حجّ و عمره،به پا داشتن نماز،پرداخت زکات،روزه و ولایت را و این بر شما کافی است تا درهای واجبات را بگشایید و کلید راه خداوند برای شما باشد.

به راستی اگر محمّد صلّی اللّه علیه و اله و جانشینان پس از او نبودند بسان چهارپایان سرگردان بودید و هیچ یک از واجبات را نمی دانستید.آیا می توان به هیچ آبادی جز از راه دروازۀ آن داخل شد، پس آن هنگام که خداوند متعال پس از پیامبر بر شما منّت نهاد و برای شما پیشوایانی قرار داد، در کتاب خود فرمود:(امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما[به عنوان]آیین برگزیدم) (1)و حقوقی برای اولیای خود برعهدۀ شما مقرّر داشت و شما را به ادای آن حقوق فرمان داد تا آنچه از زن و مال و خوردنی و پوشیدنی دارید بر شما حلال شود و با این کار رشد و برکت و ثروت به شما روی آورد و معلوم شود که

ص:271


1- (1)) .مائده/3.

چه کسانی در نهان،خداوند متعال را اطاعت می کنند،خداوند عزّ و جلّ فرماید:(بگو:به ازای آن[رسالت]پاداشی از شما خواستار نیستم،مگر دوستی درباره خویشاوندان) (1).

و بدانید هرکه بخل ورزد بر خود دریغ کرده است،خدا بی نیاز است و شما نیازمندانید و هیچ کس جز او شایستۀ پرستش نیست.باری سخن در باب آنچه به سود و زیان شما بود به درازا کشید و اگر اتمام نعمت خداوندی بر شما،امری واجب نبود پس از رحلت امام پیشین علیه السّلام خطی از من نمی دیدید و حرفی از من نمی شنیدید،شما از سرانجام معاد خود در غفلت هستید و مبادا که بعد از دومین فرستاده ای که برای شما فرستادم و پس از ناراحتی هایی که از شما به او رسید دربارۀ امر خدا کوتاهی کنید و از زیان کاران باشید؛در همان وقت که خداوند متعال وی را گرامی داشته،توفیقش داد تا به سوی شما بیاید و پس از این که ابراهیم بن عبده-که خداوند متعال در راه رضای خود توفیقش دهد و در راه طاعت خود یاریش نماید- را بر شما گماردم و نیز پس از نامه ای که محمّد بن موسی نیشابوری از جانب من برای شما آورد و خداوند در همۀ کارها یاری کننده است.

دور و نابود باد کسی که از طاعت خدا رویگردان شود و پند اولیای خدا را نپذیرد.به تحقیق که خداوند شما را به طاعت خود و اطاعت کردن از رسول خدا و پیروی از اولوالامر فرمان داده است.پس خداوند بر ناتوانی و کم صبری شما در برابر مسؤولیتی که دارید رحم کند.وای که انسان در مقابل پروردگار کریمش چه مغرور است.اما خداوند دعای مرا دربارۀ شما مستجاب نموده،امور شما را به دست من اصلاح کرد که خود فرموده است:([یاد کن] روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرامی خوانیم) (2)و همچنین فرموده است:(بدین گونه شما را امتی میانه قرار دادیم،تا بر مردم گواه باشید؛و پیامبر بر شما گواه باشد) (3)همچنین فرموده است:(شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده اید:به کار

ص:272


1- (1)) .شوری/23.
2- (2)) .اسرا/71.
3- (3)) .بقره/143.

پسندیده فرمان می دهید،و از کار ناپسند باز می دارید) (1).

من خوش ندارم که جز مطابق آنچه دلسوزانه برای شما می خواهم که همان رسیدن شما به سعادت دنیا و آخرت و بودن شما در کنار ما در دنیا و آخرت است به نام من و اشخاصی که در زمان من زندگی می کنند خداوند متعال پرستش شود.پس ای اسحاق-که خدا تو و اطرافیانت را رحمت کند-اکنون منطقی را بر تو القا نمودم و تفسیری از واقعیات به تو ارائه کردم و با تو بسان کسی برخورد کردم که هرگز این مطلب را نفهمیده و هیچگاه در آن داخل نشده است،و اگر سنگ های سخت و بی رخنه بخشی از آنچه در این نامه است را بفهمند،از ترس خدا از هم بپاشند و به طاعت خدا بازگردند،پس هر کاری که می خواهید بکنید که خدا و رسول و مؤمنان اعمال شما را خواهند دید.آنگاه به سوی آنکس که دانای بر هر دیدنی و نادیدنی است باز خواهید گشت و وی شما را از آنچه کرده اید آگاه خواهد نمود و دار آخرت از آن پرهیزکاران است و سپاس بسیار خداوند عالمیان راست (2).

حال باید نگاه کوتاهی به ابعاد این رسالۀ شریف انداخته و به بیان محتوای آن بپردازیم،از آن جمله می توان به این نکات اشاره نمود:

1.از این نامه به خوبی برمی آید که ائمّۀ اطهار علیهم السّلام از نعمت ها و الطافی که خداوند متعال به شیعیانشان عطا می فرماید بسیار خوشحال و شادمان می گردند.

2.نکتۀ دیگر این که از دیدگاه ائمّه علیهم السّلام از بزرگترین نعمت ها که حضرت امام عسکری علیه السّلام آن را برای شیعیان خود آرزو می کرده اند رسیدن به بهشت و نجات از آتش دوزخ می باشد.چراکه هرکس به این درجه نایل آید به نیکویی

ص:273


1- (1)) .آل عمران/110.
2- (2)) .بحار الانوار 319/50-322 البته دو عبارتی که در قلاب قرار گرفته است از جلد 75 بحار ص 375 که این نامه را از تحف العقول نقل کرده گرفته شده است.

بس گسترده دست یافته است.

3.امام حسن عسکری علیه السّلام در این نامه به نحوی از ایجاد شدن فاصله میان آن حضرت و اسحاق و گروهش اشاره می کند که این امر نیز در زمان آن حضرت به وقوع نپیوسته بلکه از زمان پدر بزرگوارش حضرت امام هادی علیه السّلام ایجاد شده بود.چراکه روابط میان آن حضرت و آن گروه تیره شده بود.مصادر تاریخی و حدیثی که در دسترس ما است اسباب و علل این مسأله را ذکر نمی کنند اما آنچه که بیشتر به گمان می آید این موارد می باشد:

الف-نفوذ فریبکاران،خرابکاران و طمع ورزان در میان صفوف قوم و فاسد کردن عقاید آنان یکی از مسائلی است که می تواند از اسباب این تیرگی روابط باشد.چراکه تشکیک در امر ائمّۀ اطهار علیهم السّلام یا ردّ آن بزرگواران از این مسأله سرچشمه می گیرد.

ب-وادار کردن ائمّه علیهم السّلام به عزلت و گوشه گیری اجباری از جانب عبّاسیان و قطع نمودن هرگونه ارتباطی میان آنان و پیروانشان؛کاری که منجر به اشاعۀ بعضی از افکار منحرف در میان صفوف بعضی از پیروان اهل بیت علیهم السّلام گردید که اگر آنان با ائمّه علیهم السّلام اتّصال و ارتباط دائم داشتند چنین واقعه ای روی نمی داد.

ج-حکومت عبّاسی نیز بعضی از مزدوران خود را با هدف متفرّق ساختن صفوف پیروان اهل بیت علیهم السّلام و بازی با سرنوشت فکری و اجتماعی آنان به درون این گروه نفوذ داده بود؛این مسأله نیز باعث پایین آمدن مقام و مرتبه و از کار انداختن نیروی آنان می گردید.

د-عامل دیگری که باعث شیوع اضطراب عقیدتی در میان صفوف بعضی از شیعیان گردیده بود حسادت بعضی از وکیلان امام حسن عسکری علیه السّلام و امام

ص:274

هادی علیه السّلام بود که وظیفۀ گرفتن حقوق شرعی،مالی و مصرف کردن آن در جهت فقرا و محرومان و سایر جهات خیر به آنان واگذار شده و این مطلب نشانۀ تأیید مطلق و اطمینان کامل از سوی این دو امام بزرگوار به آنان بوده است،این مطلب بر بسیاری از شخصیت های بارزی که به این مقام دست نیافته بودند گران آمده باعث حسادت آنان شده و چنان که می دانید حسد بیماری خطرناکی است که مردم را در شرّ و مصیبت های بزرگ می اندازد.این بیماری مردم را از جهان نور خارج کرده به دنیای ظلمات وارد می کند،این دسته از افراد فساد را در میان صفوف شیعه گسترش داده،عقاید آنان را فاسد می نمودند.

چهارم:نکتۀ دیگری که در این رسالۀ شریف می توان به آن اشاره کرد این است که حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام منحرفان از جادّۀ حق و حقیقت را به خاطر رفتن در بیراهه ها و راه های پیچ درپیچ و دور شدن آن ها از طریق حق و راه های واضحی که سلامت و نجات آن ها را تضمین می نمود سرزنش می نماید.و این که دور شدن از جادّۀ حق و حقیقت باعث گمراه شدن عقل ها و نابینایی چشم ها می گردد و این که آن ها در روز محشر همان گونه که در دنیا بودند به صورت افراد نابینا محشور خواهند گردید.

پنجم:حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در این نامه به این مطلب اشاره نموده اند که خداوند متعال با بعثت پیامبران و مرسلین و همچنین برگزیدن اوصیا حجّت را بر بندگان خود تمام نموده است.چراکه این رسولان و اوصیا اوامر و نواهی الهی را ابلاغ نموده،احکام خداوند را در میان بندگان منتشر کرده اند و در این صورت بندگان خدا در کوتاهی و عدم پیروی از آنان عذری ندارند.

ص:275

ششم:نکتۀ دیگری که امام علیه السّلام به آن اشاره کرده اند این است که خداوند متعال هیچ نیازی به وضع واجبات بر بندگان نداشته و این امر تنها برای این بوده است که بندگان خود را به این مسأله امتحان کرده،زشت را از زیبا و بد را از خوب مشخّص نماید.پس هرکس از واجبات و امر و نهی خداوند اطاعت نمود نجات یافته و هرکس مخالفت ورزید به تحقیق غرق شده و گمراه گردیده است.

هفتم:از بندهای دیگر این رساله این است که خداوند متعال با فرستادن حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله به عنوان پیامبر و اوصیای پس از او به خصوص بر این امت منت گذاشته،آنان را هدایت نموده است،و اگر اینان نبودند این امت در بیابان های گمراهی این زندگی دنیا سرگردان می شد که نه واجبی را بشناسد و نه سنّت و مستحبّی را دریابد،پس چه زیاد است برکات آنان بر این امت و بلکه بر همۀ بشریت.

هشتم:خداوند متعال بر همۀ مسلمانان فریضه ای مالی برای آل پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله واجب نموده است که خمس نام دارد،و این یک قانون اقتصادی مناسب است که زندگی فکری و دینی جامعۀ اسلامی به وسیلۀ آن شکوفا می شود،و اگر این قانون مالی وجود نمی داشت مرجعیت عامه استمرار و دوام پیدا نمی کرد؛ مرجعیتی که در نزد طایفۀ امامیه امتداد نور رسالت ائمّۀ طاهرین علیهم السّلام می باشد.

کتاب های فقه امامیه به تفصیل دربارۀ خمس و کیفیت وجوب آن به بحث پرداخته اند،اما ذکر این نکته لازم است که حضرت امام عسکری علیه السّلام در این نامه به این نکته اشاره دارند که ازدواج،اموال،خوردنی ها و آشامیدنی ها بدون خارج کردن خمس و دادن آن به مراجع دارای صلاحیت،حلال نبوده و تصرّف در آن ها حرام می باشد،گویا قومی که در این نامه مخاطب امام علیه السّلام

ص:276

بوده اند این حق واجب را که باعث محکم شدن روابط میان آنان و امام علیه السّلام می باشد ادا نمی کرده اند (1).

2-نامۀ امام حسن عسکری علیه السّلام به اهالی قم و آبه:حضرت امام عسکری علیه السّلام نامه ای به شیعیان خود از اهالی قم و آبه (2)ارسال فرموده اند که در آن چنین آمده است:

خداوند متعال از سر جود و کرم و رأفت و مهربانی خویش بر بندگان خود منت گذاشته، پیامبرش حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله را بشارت بخش و بیم دهنده به سوی آنان فرستاد و شما را موفق ساخت تا دین او را بپذیرید.پس شما را با هدایت خویش گرامی داشت و در دل پیشینیان شما-که رحمت خدا بر آنان باد-و آیندگانی که از شما باقی خواهند ماند-که خداوند متعال عمرشان را کفایت کند و به آنان عمر طولانی در طاعت خود عطا فرماید- محبت عترت هادیه را کاشت.پس آنان که از شما دار دنیا را وداع کردند بر راه ثواب و درستی و طریقۀ راستی و راه رشد و هدایت بوده در جایگاه سعادتمندان وارد شده،میوۀ آنچه در دنیا کاشته بودند را چیده و عاقبت آنچه را که از پیش فرستاده بودند دریافتند...

در قسمت دیگری از این نامه آمده است:

پس همواره نیت ما در رابطه با شما محکم بوده،از دل و جان به خوبی اعتقاد شما اطمینان داشته.میان ما و شما نزدیکی پایدار بوده است.این وصیتی است که گذشتگان ما و شما به آن سفارش نموده و عهدی است که با جوآنان ما و پیران شما بسته شده است،شما همواره بر اعتقادات کامل پایدار بوده اید،چراکه خداوند متعال ما و شما را در حالتی نزدیک جمع کرده و بین ما پیوند خویشاوندی قرار داده است.چراکه«عالم»حضرت امام رضا-سلام

ص:277


1- (1)) .باقر شریف القرشی،حیاة الامام الحسن العسکری/76-78.
2- (2)) .آبه آنچنان که یاقوت در معجم ذکر نموده است شهر کوچکی در نزدیکی های ساوه است که در میان عامه به آوه هم مشهور شده است.

اللّه علیه-فرموده است:مؤمن نسبت به مؤمن مانند برادر تنی است....

این نامه به صورت کامل به دست ما نرسیده و تنها همین قطعات از آن به دست ما رسیده است که حکایت از میزان لطف و محبت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام با این مؤمنان نیک دارد که سخت دیندار بودند،حضرت امام علیه السّلام بر پدران و گذشتگان این مردم رحمت فرستادند.آنان که به ریسمان استوار دین خود چنگ زده بودند؛آنان که به اسلام ایمان آورده و از اوامر خداوند متعال پیروی کرده و آنگاه به درجۀ رضوان و مغفرت الهی نایل آمدند.

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در این نامه همچنین به روابط استواری که از قدیم بین آن مردم و ائمّۀ اهل بیت علیهم السّلام پابرجا بوده و مبتنی بر ایمان آنان به رسالت اهل بیت و اهداف بلند آنان می باشد اشاره دارند.روابطی که هرگز بر اساس هوی و هوس و عواطف برقرار نگردیده است.امام علیه السّلام با تأکید بر این نکته این روح و این درک پربار را در آن مردم بیشتر و بیشتر می فرمودند (1).

3.نامۀ آن حضرت به عبد اللّه بیهقی:امام علیه السّلام به عبد اللّه بن حمدویه بیهقی چنین نامه ای نوشتند:

اما بعد،همانا که من ابراهیم بن عبده را به سمت شما فرستادم تا تمام مناطق از جمله اهل منطقۀ تو حقوقی که بر آن ها واجب است به او بپردازند،من وی را مورد اعتماد دانسته و در نزد دوستانم در آن منطقه،امین خود قرار دادم،پس باید از خداوند متعال پرهیز کرده، مراقب اعمال خود بوده،حقوقی که بر آن ها واجب است بپردازند که هیچ عذری در ترک این عمل و یا تأخیر آن در نزد خداوند نخواهند داشت،و اگر از اولیای خدا نافرمانی کنند خداوند متعال آنان را به بدبختی و تیره روزی مبتلا خواهد نمود،خداوند تو را با آن ها به واسطۀ

ص:278


1- (1)) .باقر شریف القرشی،حیاة الامام الحسن العسکری/79.

رحمتی که من بر آنان فرستادم رحمت کند که خداوند متعال گشایشگر بزرگوار است (1).

حضرت امام عسکری علیه السّلام در تمام مناطقی که به امامت آن حضرت ایمان و اعتقاد داشتند وکیلانی از دانشمندان و نیکان قرار داده و دریافت حقوق شرعی و رساندن آن به دست آن حضرت یا مصرف کردن آن در راه های خیر و صلاح را به عهدۀ آنان می گذاشتند.

4.نامۀ آن حضرت دربارۀ ابراهیم:حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام ابراهیم بن عبده را به عنوان وکیل خود در گرفتن حقوق شرعی و مصرف آن در راه برپا داشتن شعائر دینی و کمک به نیازمندان وکیل خود قرار داده بود.آن حضرت نامه ای به ابراهیم داده بود که در آن نامه از مقام و منزلت بلند ابراهیم و مورد اعتماد بودن وی در نزد آن حضرت اشاره نموده بود،در همین رابطه کسانی از آن حضرت سؤال کردند که آیا آن نامه که به ابراهیم است به خط خود آن حضرت است؟آن حضرت پاسخ دادند:

و نامه ام که بر ابراهیم بن عبده وارد شده و مضمون آن انتخاب او به وکالت از جانب من برای دریافت حقوق من از دوستانم در آن منطقه است،بله،این نامه ای است که من به خط خود نوشته و به او دادم و او را به عنوان وکیل خود در آن شهر قرار دادم و این مطلبی حق است و باطل نیست،پس شیعیان باید نهایت پرهیزکاری از خداوند متعال را انجام داده و حقوقی که مربوط به من است از مال خود خارج کرده و به او بدهند،من وی را مجاز کرده ام که آن را به هر مصرف که خواهد برساند و خداوند او را بر این کار موفق داشته،بر وی منت نهاده و او را از کوتاهی در امور به سلامت دارد... (2).

امام علیه السّلام به صراحت وکالت ابراهیم را از جانب خود اعلام کرده،وی را به

ص:279


1- (1)) .کشّی/1089/580.
2- (2)) .کشّی/1089/580،معجم رجال الحدیث 232/10.

تقوای الهی و اطاعت از اوامر پروردگار سفارش نموده و شیعیان را ملزم نمودند تا حقوق واجبه را به او بپردازند.

5.نامۀ آن حضرت به دوستان:حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام این نامه را به گروهی از دوستان خود فرستاده،در آن آنان را به خاطر اختلاف و تفرقه ای که پیدا کرده و انحرافی که از دین به هم رسانده بودند سرزنش کرده است.در این نامه پس از ذکر نام خداوند متعال چنین فرموده است:

خداوند شما را پارسایی در دنیا عطا کرده،به آنچه می پسندد موفق بدارد و بر طاعت خود یاری کند و از معصیتش باز دارد و شما را از هرگونه گمراهی هدایت نموده کفایت کند، که در این صورت برای ما و اولیای ما خیر دو جهان را جمع نموده است.

اما بعد،خبر اختلاف دل ها و پراکندگی امیال و وسوسه گری شیطان در میان شما به من رسیده است؛تفرقه ای که به الحاد در دین و سعی در ویران نمودن بنایی منجر شده است که پیشینیان شما برای استوار نمودن دین خدا و اثبات حق اولیای او بنا نموده بودند.شیطان شما را به راه گمراهی کشیده و از اراده کردن حق بازداشته است،چنین است بیشتر شما بر گذشته های دور خود بازگشت نموده و چنان پیمان شکن شده اید که گویا هرگز کتاب خداوند عزّ و جلّ را نخوانده و از امر و نهی او چیزی نشنیده اید.به جان خودم سوگند که اگر کار به دست نادآنان شما افتد و آنان با تکیه بر اساطیر برای خود تصمیم گیری کرده،احادیث و روایات دروغین بسازند به تحقیق،عذاب خداوند بر آنان مسجل خواهد شد و اگر شما هم به کار آنان رضایت داده و با دست و زبان و دل و فکر انکارشان نکنید شما نیز در کار ناپسند آنان و گناه سنگین دروغ بستن به خداوند متعال،پیامبر و اولیای الهی پس از او شریک خواهید بود.

و اگر کار بدین منوال شود دیگر چرا زیدیه و مغیریه و کیسانیه و دیگران،-از دوستان ما یا منحرفان از راه ما-را در اعتقاد به معتقداتشان تکذیب کنیم؟که شما از آن ها هم قدری بدتر

ص:280

هستید،تنها یک چیز مانع از این می شود که بر شما مهر باطل زنم و به گونه ای رسوایتان سازم که همواره بدخواه اهل حقیقت گردید و آن مانع،توقع بازگشت گروهی از شما به راه مستقیم است و می دانم که به زودی بیشتر آنان به راه حق باز خواهند گشت.مگر گروهی که شیطان بر آن ها چیره گشته و یاد خدا را از دل هایشان برده است و اگر بخواهم می توانم آنان را به نام و نسب معرفی نمایم و هرکس که یاد خداوند را از دل برد خداوند نیز از او بیزار است و او را به زودی در آتش جهنم خواهد انداخت که سرانجامی به غایت ناگوار است.

و این نامۀ من حجّتی بر آن هاست و حجّتی است برای غایب شما بر حاضر شما مگر کسی که این نامه به او رسید و ادای امانت نمود،و من از خدا می خواهم که دل های شما را بر هدایت جمع نماید و شما را با پرهیزگاری از گناهان باز دارد و به شما توفیق دهد تا به آنچه خداوند به آن رضایت دارد ایمان آورید.و علیکم السّلام و رحمة اللّه و برکاته (1).

امام علیه السّلام این گونه درد دل خود را از اختلاف،تفرقه و انحراف از دین که گریبانگیر بعضی از دوستان و موالیان آن حضرت گردیده بود بیان می دارد.سرّ این مطلب نیز در این نکته نهفته است که این گروه اسلام و اعتقادات دینی را از روی آگاهی عمیق همراه با دلایل محکم نپذیرفته بودند بلکه آنان اسلام را به صورت تقلیدی از پدران خود گرفته بودند و با کوچکترین شبهه ای که بر آنان عارض می گردد اعتقادات دینی خود را رها کرده و به گذشته های دور خود باز می گشتند.

دشمنان اسلام و نیروهایی که قصد تهاجم به دین مبین اسلام را داشتند نیز به این مسأله واقف بوده به فاسد کردن شیعیان امام و گمراه کردن آنان روی آورده بودند.آنان در این راه روایات دروغینی ساخته و پرداخته بودند که افکار

ص:281


1- (1)) .الدّرّ النظیم/748.

فاسد آن ها را تأیید نماید،این در حالتی بود که شیعیان راهی برای دیدار با امام نداشتند تا به ردّ آن شبهات قیام نموده و افکار آنان را به نور حق روشن نماید.

و این مطلب نیز چنان که دانستید به سبب مجبور کردن آن حضرت به اقامت در سامرا از جانب حکومت عبّاسی بوده است که این خود از بزرگترین محنت هایی بوده که آن حضرت در طول زندگی مبارکش با آن روبرو بوده است (1).

6.نامۀ آن حضرت به یکی از شیعیان:حضرت امام عسکری علیه السّلام این نامه را به یکی از شیعیان نوشته که در آن بعد از ذکر خداوند متعال آمده است:

هرچه در حیطۀ قدرت درآید از کائنات است،پس بر خداوند متعال توکّل کن که تو را کفایت کند،و به او اعتماد کن که تو را ناامید نمی کند،از برادر خود شکایت کرده بودی.بدان که خداوند عزّ و جلّ به یقین کسی را بر قطع رحم کمک نمی کند و خداوند که ستایشش بلند باد در کمین ظلم هر ظالمی بوده و هرکس مورد ظلم و ستم واقع شود نیز خداوند متعال وی را یاری خواهد کرد که خداوند متعال عزیز و نیرومند است،از من خواسته بودی که تو را دعا کنم.خداوند عزّ و جلّ حافظ و ناصر تو باشد و عیب های تو را بپوشاند.امیدوارم خداوند کریمی که حق خود و اولیایش را که دیگران از دیدن آن نابینا شده اند به تو شناساند این نعمت را که به تو داده است از تو نگیرد که او پروردگار ستوده است... (2).

حضرت امام عسکری علیه السّلام شیعیان خود را به توکّل بر خدا و اطمینان به او دعوت می کند،چراکه خداوند کسی را که به او پناه آورد و توکّل نماید ناامید نمی کند،امام علیه السّلام این شیعه و پیرو خود را بر شکایتی که از برادرش داشته سرزنش می کند،چراکه خداوند متعال کسی را بر قطع رحم کمک نمی نماید.

ص:282


1- (1)) .حیاة الامام الحسن العسکری/86-87.
2- (2)) .حیاة الامام الحسن العسکری/87.

سپس آن حضرت وی را چنین دعا می کنند که خداوند متعال نعمت و الطاف خود را از او نگیرد و آن نعمت ها را نسبت به او استمرار بخشد.

7.نامۀ آن حضرت به یکی دیگر از شیعیان:یکی از شیعیان نامه ای به امام علیه السّلام نوشته و در آن از ظالمی که نسبت به وی ستم روا داشته بود شکایت کرده است.حضرت در جواب او می فرمایند:

ما در این روز از شر هر ستمگر و تجاوزکار و حسودی تنها از خداوند عزّ و جلّ طلب کفایت می کنیم،و وای بر کسی که گمان کند خداوند عزّ و جلّ از کار او غافل است،چه می داند که از خداوندی که حاکم مطلق روز جزاست چه خواهد دید؟خداوند عزّ و جلّ یاور و پشتیبان مظلومان است،پس به او-که ستایشش بلند باد-اطمینان کن و از او مدد بجو که محنت تو را زایل کرده،شرّ هر صاحب شرّی را از تو باز می دارد،خداوند متعال این کار را برای تو انجام بدهد و دربارۀ تو بر ما منت گذارد که او بر هر کاری قادر و تواناست،هم اکنون از خداوند متعال دفع شرّ هر ظالمی را بخواه.هیچ کس به ظلم و ستم دست نیالود که رستگار گردد.پس وای بر ستمگر[روزی]که به چنگال مظلومان درآید.پس نگران نباش و به خداوند متعال اطمینان داشته باش و بر او توکّل کن که گشایشت نزدیک است،و خداوند عزّ و جلّ با کسانی است که صبر پیشه می کنند و نیکوکاری می ورزند... (1).

امام علیه السّلام در این رساله ستم و تجاوز و حسادت را محکوم کرده و از هر ستمگر و متجاوز و حسودی به خداوند متعال پناه برده است.چراکه خداوند متعال یاور مظلومان و پشتیبان آنان است و اوست که بر رفع ظلم و فرود آوردن بدترین کیفرها بر سر تجاوزکاران و ستمگران توانا است (2).

ص:283


1- (1)) .به نقل از الدّرّ النظیم/225.
2- (2)) .ر.ک باقر شریف قرشی،حیاة الامام الحسن العسکری/73-88.

پنجم:فعالیت فکری و علمی امام حسن عسکری علیه السّلام

اشاره

از ملاحظۀ روایاتی که از امام حسن عسکری علیه السّلام به ما رسیده است می توانیم گستردگی و فراگیری فعالیت های آن حضرت را دریابیم.آن حضرت به قرآن کریم به عنوان سند و مصدر اساسی شریعت اسلامی سخت اهتمام می ورزیده است.چنان که آن حضرت اهتمام شدیدی نسبت به حفظ سنّت نبوی و سنّت و تاریخ اهل بیت علیهم السّلام داشته است.آن حضرت همچنین به نقد و بررسی شخصیت هایی می پرداخت که مردم برای کسب دانش و احکام به آن ها مراجعه کرده و یا برای ارتباط با امام علیه السّلام و حتّی رساندن حقوق شرعیه به دست امام آنان را وکیل قرار می دادند.آن حضرت وکلای خود را به مردم معرفی کرده و به مردم اطمینان می داده اند که آنان نیز مورد اعتماد آن حضرت می باشند.آن حضرت هرکسی که از تبعیت این وکیلان منحرف شود را لعن کرده،در عین حال شیعیان را بر حذر می داشتند که مبادا از پیگیری احوال و کارهای آنان در حال استقامت یا انحراف غفلت ورزند.

همچنین اهتمام زیادی از آن حضرت نسبت به علم فقه و احکام شرعی دیده شده است.چنان که در دعا،طب،مسائل عقیدتی و به طور کلی،معارف نیز فعالیت چشم گیری از آن حضرت به ظهور رسیده است.

از میراث معارفی امام حسن عسکری علیه السّلام

1.از ابو منصور طبرسی با سند روایت شده است که گفت:ابو محمّد حسن بن علی عسکری علیهما السّلام فرموده است:

«حدثنی أبی عن آبائه علیهم السّلام عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله انه قال:أشد من یتم الیتیم الذی

ص:284

انقطع من امّه و أبیه یتم یتیم انقطع عن إمامه و لا یقدر علی الوصول إلیه و لا یدری کیف حکمه فیما یبتلی به من شرائع دینه،ألا فمن کان من شیعتنا عالما بعلومنا،و هذا الجاهل بشریعتنا المنقطع عن مشاهدتنا یتیم فی حجره،ألا فمن هداه و أرشده و علمه شریعتنا کان معنا فی الرّفیق الأعلی»

پدرم از پدرش از پدرانش علیهم السّلام از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله روایت کرده است که آن حضرت فرمودند:سخت تر از یتیمی یتیمی که از پدر و مادر محروم شده باشد،یتیمی یتیمی شیعه ای است که از امام و پیشوای خود جدا گردیده و به او دسترسی نداشته و حکم او را دربارۀ آنچه از شرایع دین به آن مبتلا می گردد نداند.آگاه باشید که این دور افتادۀ از دیدار ما که جاهل به شریعت ما است،همچون یتیمی در دامان آن دسته از شیعیان ما است که آشنای به دانش های ما باشند،بدانید هرکه چنین جاهلی را هدایت کرده،او را ارشاد نموده،شریعت ما را به او تعلیم نماید در رفیق اعلی به همراه ما خواهد بود (1).

2.و همچنین از آن حضرت علیه السّلام روایت است که فرمود:

«قال جعفر بن محمّد الصادق علیهما السّلام:علماء شیعتنا مرابطون فی الثغر الذی یلی إبلیس و عفاریته،یمنعوهم عن الخروج علی ضعفاء شیعتنا و عن أن یتسلط علیهم إبلیس و شیعته و النواصب.ألا فمن انتصب لذلک من شیعتنا کان أفضل ممن جاهد الروم و الترک و الخزر ألف ألف مرة لأنه یدفع عن أدیان محبینا و ذلک یدفع عن أبدانهم»

جعفر بن محمّد صادق علیهما السّلام فرمود:دانشمندان شیعۀ ما سنگربانانی هستند که در مرزی مستقر شده اند که ابلیس و اعوان و انصار و بچّه هایش از آن سو حمله

ص:285


1- (1)) .احتجاج 6/1.

می آورند و از حملۀ آنان به شیعیان ضعیف ما جلوگیری می نمایند.آنان مانع از این می شوند که ابلیس و پیروان او و نواصب بر شیعیان ما مسلط شوند.بدانید که هر کس از شیعیان ما به این امر قیام نماید کارش برتر از کسی است که با روم و ترک و خزر هزار هزار بار جهاد کرده باشد.چراکه چنین شخصی از دین دوستداران ما دفاع می نماید اما آن که با کافران جنگ می کند از جسم شیعیان ما دفاع می نماید (1).

3.همچنین از آن حضرت با همان سند روایت است که فرمودند:

«قال موسی بن جعفر علیه السّلام:فقیه واحد ینقذ یتیما من أیتامنا المنقطعین عنا و عن مشاهدتنا بتعلیم ما هو محتاج إلیه أشد علی إبلیس من ألف عابد،لأن العابد همّه ذات نفسه فقط و هذا همه مع ذات نفسه ذوات عباد اللّه و امائه لینقذهم من ید إبلیس و مردته،فلذلک هو أفضل عند اللّه من ألف عابد و ألف ألف عابدة»

موسی بن جعفر علیهما السّلام می فرمایند:یک فقیه که یکی از یتیمان شیعۀ ما را که از ما جدا افتاده است با آموزش آنچه بدان محتاج است نجات دهد برای ابلیس از هزار عابد سخت تر و گرانتر می نماید،چراکه همۀ همّت عابد فقط نجات دادن نفس خود است،اما فقیه به همراه نجات دادن نفس خود به نجات دادن بندگان خدا نیز می اندیشد تا آنان را از دست شیطان و اتباع او رهایی بخشد.به همین جهت است که وی در نزد خداوند از هزار مرد عابد و هزار زن عابد بافضیلت تر است (2).

4.همچنین از امام عسکری علیه السّلام روایت شده است که فرمود:

علی بن موسی الرّضا فرمودند:در روز قیامت به شخص عابد گفته می شود:تو مرد خوبی بودی،برای اصلاح نفس خود همّت کردی و آنچه را که برای امروز لازم داشتی مهیا ساختی،پس به بهشت داخل شو،اما بدانید،فقیه،آن کسی است که خیرش به مردم می رسد و

ص:286


1- (1)) .احتجاج 8/1.
2- (2)) .احتجاج 8/1.

آنان را از دست دشمنان نجات داده،نعمت های بهشت خداوند متعال را برای آنان تهیه کرده و رضوان خداوند را برای آنان حاصل می نماید.به همین جهت است که به فقیه ندا می شود:ای کسی که ایتام آل محمّد را سرپرستی نمودی و دوستان و موالیان ناتوان آنان را هدایت نمودی، بایست تا برای هرکس که از تو علمی آموخته یا روایتی از تو دریافت نموده است شفاعت کنی،آن فقیه می ایستد و فوج ها و فوج ها و...ده بار این کلمه را تکرار فرمودند از کسانی که از علوم او استفاده کرده و کسانی که از شاگردان او درس آموخته و کسانی که تا روز قیامت از شاگردان شاگردان او درس آموخته باشند را وارد بهشت می کند.حال ببینید چه تفاوتی میان این دو جایگاه است (1).

5.و با همان سند از حضرت امام عسکری علیه السّلام نقل شده است که فرمودند:

حضرت محمّد بن علی،امام جواد علیهما السّلام فرموده اند:هرکس ایتام آل محمّد را که از امام خود جدا افتاده،در نادانی خود متحیر مانده،در دست شیاطین و نواصب و دشمنان ما اسیر شده اند سرپرستی نموده،آنان را از این بندها نجات داده،از وادی حیرت رهانیده،شیاطین را با ردّ وسوسه هایشان هزیمت داده،ناصبیان را با حجّت ها و دلایل پروردگار و ائمّه به شکست بکشاند،به تحقیق در نزد خداوند متعال دارای بالاترین درجات بوده و برتری او نسبت به سایر بندگان خدا بیشتر از برتری آسمان بر زمین،عرش و کرسی و حجب بر آسمان و ماه و شب چهارده بر کم سوترین ستارۀ آسمان است (2).

6.و با همان سند از آن حضرت علیه السّلام نقل است که فرمودند:

لو لا من یبقی بعد غیبة قائمکم علیه السّلام من العلماء الداعین إلیه و الدالّین علیه، و الذابّین عن دینه بحجج اللّه،و المنقذین لضعفاء عباد اللّه من شباک إبلیس و مردته،و من فخاخ النواصب،لما بقی أحد إلاّ ارتدّ عن دین اللّه،و لکنهم الذین یمسکون أزمّة قلوب ضعفاء شیعتنا کما یمسک صاحب السفینة

ص:287


1- (1)) .احتجاج 9/1.
2- (2)) .بحار الانوار 2/6 به نقل از تفسیر منسوب به امام عسکری و احتجاج.

سکّانها،اولئک هم الأفضلون عند اللّه عز و جل»؛

اگر بعد از غیبت قائم شما علیه السّلام دانشمندانی نبودند که مردم را به سوی او دعوت نموده،به سوی او راهنمایی کرده،با حجج و براهین خداوند از دین او دفاع نموده، بندگان ضعیف خداوند را از دام شیطان و پیروان گردن کش او نجات داده،آنان را از دام های نواصب برهانند،هر آینه کسی باقی نمی ماند مگر این که از دین خدا مرتدّ می شد،اما آنانند که همچون ناخدایی که سکّان کشتی را در دست می گیرد زمام دل های شیعیان ضعیف را در دست دارند.آنان کسانی هستند که در نزد خدا از برترین افراد می باشند (1).

از میراث کلامی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام
1.توحید در روایات امام عسکری علیه السّلام

1.کلینی با سند خود از یعقوب بن اسحاق روایت کند که گفت:به حضرت امام عسکری علیه السّلام نامه ای نوشتم که در آن سؤال کرده بودم:بنده در حالی که خداوند را نمی بیند چگونه او را عبادت کند؟

آن حضرت در پاسخ مرقوم داشتند:

ای ابو یوسف،سیّد و مولای ما که ولی نعمت من و پدران من است،برتر از آن است که دیده شود.

ابو یوسف گوید:از آن حضرت سؤال کردم:آیا رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله پروردگارش را دیده بود؟

آن حضرت در پاسخ مرقوم داشتند:

ص:288


1- (1)) .احتجاج 9/1.

خداوند تبارک و تعالی به هر مقدار از نور عظمتش را که خواست در قلب رسول خود نشان داد (1).

2.از سهل روایت شده است که گفت:در سال 255 ه ق نامه ای به حضرت امام عسکری علیه السّلام نوشتم که در آن آمده بود:ای سرور من،یاران ما در توحید اختلاف کرده اند.بعضی از آن ها می گویند که خداوند متعال جسم است و بعضی از آنان می گویند صورت است.پس ای سرورم اگر صلاح می دانید در این زمینه مرا چیزی بیاموزید که به فرمودۀ شما معتقد گشته و از آن،پا فراتر نگذارم.در این صورت بر بندۀ خود منّتی گذاشته اید.

آن حضرت به خط شریف خود پاسخ دادند:از توحید سؤال کرده ای در حالی که این مسأله در اندازۀ فکر و عقل شما نیست،خداوند یکتای یگانه است،کسی را نزاده و زاییده نشده است و هیچ کس همتای او نیست،او خالق است و مخلوق نیست.خداوند تبارک و تعالی آنچه را که بخواهد از جسم و غیرجسم خلق می کند اما خود جسم نیست و آنچه را که بخواهد صورت می بخشد اما خود صورت ندارد.ستایشش برتر و نام هایش مقدستر از آن است که برای او شبیهی باشد.اوست و غیر از او چیزی نیست،چیزی مانند او نیست و او شنوای بینا است (2).

2.اهل بیت علیهم السّلام و مسألۀ امامت از دیدگاه حضرت امام عسکری علیه السّلام

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام همواره در کلمات خود فضیلت و برتری اهل بیت را که سرچشمۀ بیداری و ایمان در دنیای اسلام بودند ستوده و از آنان تجلیل کرده است؛آنجا که گوید:

ص:289


1- (1)) .کافی 95/1،توحید/108.
2- (2)) .کافی 103/1،توحید/108.

ما خاندان با گام های نبوّت و ولایت از درجات حقیقت بالا رفته و با پرچم های جوانمردی راه های هفتگانه را نورانی نموده ایم،پس ما شیران صحنۀ کارزار و ابرهای سخاوتیم و در این دنیا شمشیر و قلم در دست ماست و در آن دنیا پرچم حمد و علم در کف ما خواهد بود.پسران ما خلفای دین و هم پیمانان یقین،چراغ راه امت ها و کلید دروازۀ بزرگواری و کرم می باشند.هر کریمی در جهان لباس برگزیدگی بر تن کرده است به خاطر عهدی است که با ما در وفای آن پیمان بسته است،و روح القدس در آسمان سوّم بهشت از میوه های نوبرانۀ باغ های ما خورده است و شیعیان ما گروه پیروز و نجات یافته و فرقۀ پاک و پاکیزه اند که یار و یاور و پشتیبان ما و نیروی درهم کوبندۀ ستمگران اند،و به زودی پس از حرارت آتش فتنه سرچشمه های زندگانی بر آنان جوشیدن خواهد گرفت... (1).

2.احمد بن اسحاق گوید:بر مولای ما حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام وارد شدم.آن حضرت به من فرمودند:ای احمد،در این زمانه که مردم در شک و شبهه افتاده اند حال شما چگونه است؟

به آن حضرت عرضه داشتم:مولای من،هنگامی که نامۀ شما به دست ما رسید مرد،زن و حتی کودک ممیّزی باقی نماند مگر این که به اعتقادات حقّه عقیده مند گردید.

آن حضرت فرمودند:خداوند را بر این مطلب شکر می گویم.ای احمد،آیا نمی دانی که زمین خدا از حجّت خالی نمی ماند و من آن حجّت هستم-یا فرمود:من حجّت هستم- (2).

3.احمد بن اسحاق گوید:از ناحیۀ حضرت امام عسکری علیه السّلام کلامی برای یکی از اصحابش صادر گردید که در ضمن آن آمده بود:

هیچ یک از پدران من:به مانند من گرفتار شک این مردان دربارۀ امامتش نشده است.اگر

ص:290


1- (1)) .بحار الانوار 378/75.
2- (2)) .کمال الدّین/222.

این امر[امامت]مسأله ای گذرا و زودگذر بود که شما به آن معتقد شده و آن را به عنوان دین پذیرفته بودید و هنگام اتمام آن مشخّص بود موردی برای شک موجود بود اما اگر این امامت امری است که تا کارهای خداوند عز و جل در جریان است پیوسته است این شک را چه معنایی است (1).

امام مهدی علیه السّلام در میراث امام حسن عسکری علیه السّلام

از حسن بن ظریف روایت شده است که گفت:دو مسأله در دل من ایجاد شد که قصد کردم آن دو را در نامه ای نوشته و به سوی حضرت امام حسن عسکری بفرستم و از آن حضرت پاسخ بخواهم.نامه را نوشته و از آن حضرت دربارۀ قائم پرسیدم که آن هنگام که قیام کند بر چه اساس قضاوت خواهد کرد؟ و مکانی که آن حضرت برای قضاوت در میان مردم در آنجا می نشیند کجاست؟و می خواستم که از آن حضرت چیزی هم دربارۀ درمان تب نوبه (تبی که هر چهار روز یک بار عود می کند)بپرسم اما فراموش کردم که چیزی در این رابطه بنویسم.جواب از آن حضرت بدین گونه آمد که:

از این مسأله سؤال کردی که چون قائم در میان مردم قیام نماید بر چه اساس قضاوت می کند.او در میان مردم مانند داود پیامبر علیه السّلام به علم خود قضاوت می کند و از بیّنه سؤال نمی کند.و می خواستی دربارۀ تب نوبه سؤال کنی و فراموش کردی.ورقه ای بردار و در آن بنویس یٰا نٰارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاٰماً عَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ؛ ای آتش،برای ابراهیم سرد و بی آسیب باش و آن را به گردن شخص تبدار بیاویز که به اذن خداوند متعال إن شاء اللّه سالم می شود.

من نیز چنین کاغذی را نوشته و بر گردن شخص تبدار آویختم،این مداوا

ص:291


1- (1)) .کمال الدّین/222.

افاقه نموده و بیمار از بیماری رهایی یافت (1).

حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام شیعیان خاص خود را در ضمن مکاتباتی که با آنان داشته و یا هنگامی که آنان به محضر آن حضرت شرفیاب می شده اند به ولادت حجّت منتظر،حضرت امام مهدی علیه السّلام بشارت می داده اند.

در بخش دوم از قسمت چهارم همین کتاب در بحث از نیازهای گروه شیعه در عصر امام عسکری علیه السّلام مجموعه ای از این روایات ذکر شده است (2).

سیرۀ نبوی در میراث امام عسکری علیه السّلام

مجموعه روایاتی از حضرت امام عسکری علیه السّلام در رابطه با سیره و روش پیامبر اکرم،همچنین سیره و روش اهل بیت پیامبر علیهم السّلام ذکر شده است که نشان از اهمیت فوق العادۀ پرداختن به این جنبه در عصر آن حضرت دارد.

حال به بعضی از این روایات توجّه کنید:

1.طبرسی از حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام روایت کند که آن حضرت فرمودند:

به پدرم حضرت علی بن محمّد علیهما السّلام عرضه داشتم:آیا رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هنگامی که یهود و مشرکان آن حضرت را مورد سرزنش و محاجّه قرار می دادند با آنان بحث و مناظره می کرده اند؟آن حضرت پاسخ دادند:بله،این عمل به دفعات زیاد انجام شده است،از آن جمله است جریانی که خداوند متعال در قرآن از قول آنان نقل می نماید که:(و گفتند:این چه پیامبری است که غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟چرا فرشته ای به سوی او نازل نشده تا

ص:292


1- (1)) .کافی 509/1.
2- (2)) .روایاتی که از حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در رابطه با حضرت امام مهدی علیه السّلام نقل شده است به حدود چهل روایت می رسد.ر.ک احادیث الامام المهدی علیه السّلام جلد چهارم.

همراه وی هشداردهنده باشد؟*یا گنجی به طرف او افکنده نشده یا باغی ندارد که از[بار و بر]آن بخورد؟و ستمکاران گفتند:جز مردی افسون شده را دنبال نمی کنید)و همچنین گفتند:(چرا این قرآن بر مردی بزرگ از[آن]دو شهر مکه و مدینه فرود نیامده است؟)و خداوند عزّ و جلّ فرموده است:(و گفتند:تا از زمین چشمه ای برای ما نجوشانی،هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد.*یا[باید]برای تو باغی از درختان خرما و انگور باشد و آشکارا از میان آن ها جویبارها روان سازی*یا چنانکه ادعا می کنی،آسمان را پاره پاره بر[سر]ما فرو اندازی،یا خدا و فرشتگان را در برابر[ما حاضر]آوری*یا برای تو خانه ای از طلا باشد،یا به آسمان بالا روی،و به بالا رفتن تو[هم]اطمینان نخواهیم داشت،تا بر ما کتابی نازل کنی که آن را بخوانیم).

و در انتهای کار به آن حضرت گفتند:اگر تو همچون موسی پیامبر هستی پاره ای از آسمان را بر سر ما می افکندی و یا صاعقه ای بر سر ما نازل می کردی.

چراکه آنچه ما از تو خواسته ایم بسیار سخت تر از چیزی است که قوم موسی از او خواستند.

آن حضرت ادامه دادند:تفصیل این مطلب بدین صورت بود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله روزی در مکّه و در کنار خانۀ کعبه نشسته بود و گروهی از رؤسای قریش از جمله ولید بن مغیرۀ مخزومی،ابو البختری،ابن هشام و ابو جهل و عاص بن وائل سهمی و عبد اللّه بن ابی امیّۀ مخزومی و گروهی از اتباع و پیروانشان در کنار خانۀ کعبه جمع شده بودند،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نیز در میان تعدادی از اصحاب خود نشسته بود و کتاب خدا را بر آنان خوانده،امر و نهی الهی را به آنان گوشزد می فرمود.

بعضی از مشرکان به یکدیگر گفتند:امر محمّد بالا گرفته و مقامش بلند شده است.پس بیایید شروع به کوبیدن و توبیخ او نموده بر او احتجاج کرده،

ص:293

آنچه را که آورده است باطل نماییم تا سخن او در نزد اصحابش سبک شود و قدر و منزلتش در نزد آنان کوچک گردد،باشد که با این کار از گمراهی و سخن باطلی که می گوید و تمرّد و طغیانی که نسبت به ما دارد باز گردد.پس اگر به این وسیله بازگشت که چه بهتر وگرنه با شمشیر برّان با او مبارزه می کنیم.

ابو جهل گفت:حال چه کسی با او همکلام شده و به مجادله برخیزد؟ عبد اللّه بن ابی امیّۀ مخزومی گفت:من برای این کار مناسب هستم.آیا مرا به عنوان هماوردی با حسب و نسب و مجادله کننده ای با کفایت می پسندی؟ ابو جهل گفت:آری،پس همه باهم به نزد پیامبر اکرم آمدند و عبد اللّه بن ابی امیّۀ مخزومی شروع به سخن کرده گفت:ای محمّد،تو ادّعای بزرگی کرده ای و کلام ترسناکی بر زبان آورده ای،گمان داری که تو فرستادۀ اللّه پروردگار جهانیان هستی،در حالی که برای پروردگار جهانیان و خالق همۀ خلایق سزاوار نیست که شخصی مانند تو،که بشری چون ما هستی،همچون ما می خوری و همچون ما می آشامی و همچون ما در بازارها راه می روی فرستادۀ او باشد.

بنگر این پادشاه روم و این پادشاه ایران است که به جز اشخاصی دارای مال بسیار و منزلت بالا و دارای قصرها و خانه ها و خیمه ها و بندگان و خادمان، فرستاده ای نمی فرستند و پروردگار جهانیان از پادشاه ایران و روم بالاتر است و همۀ آن ها بندگان او هستند.پس اگر تو فرستادۀ خدا هستی باید فرشته ای همراه تو باشد تا تو را تصدیق کند و ما او را ببینیم،بلکه اگر خداوند اراده کرده است تا برای ما فرستاده ای بفرستد شایسته بود که ملکی را به سوی ما بفرستد؛ نه بشری مانند خود ما.ای محمّد،تو فرستادۀ خدا نیستی بلکه مردی سحر شده می باشی.

ص:294

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به او فرمودند:آیا از سخن تو چیزی باقی مانده است؟وی پاسخ داد:بلی،اگر خداوند متعال می خواست فرستاده ای به سوی ما بفرستد سزاوار بود که آن فرستاده بزرگوارترین شخص در میان ما باشد.کسی که مال و اموال بیشتری داشته و از بهترین رتبۀ اجتماعی برخوردار باشد،پس چرا این قرآنی که گمان می کنی خداوند آن را بر تو نازل کرده و تو را به واسطۀ آن مبعوث به رسالت کرده است بر مردی بزرگ از یکی از دو شهر مکّه یا طائف نازل نشد مانند ولید بن مغیره در مکّه و یا عروة بن مسعود ثقفی در طائف؟

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به او فرمودند:ای عبد اللّه آیا باز هم چیزی از سخنان تو باقی مانده است؟وی گفت:آری،ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم مگر این که در این شهر مکّه چشمۀ بزرگی از زمین بجوشانی،چراکه این شهر دارای سنگ های سخت و کوه های بلند بوده و زمین آن کم آب است تا آن چشمۀ جوشان زمین مکّه را بروبد و حفر نماید و جوی های آب در آن روان سازد که ما بسیار نیازمند به این امریم،یا این که از برای تو باغی از درختان خرما و انگور باشد که از آن بخوری و ما را بخورانی و نهرها و چشمه ها در میان آن باغ جاری باشد و یا آنچنان که گمان می کنی پاره ای از آسمان را بر ما فرود آوری، که[در قرآن]گفته ای(و اگر پاره سنگی را در حال سقوط از آسمان ببینند می گویند:ابری متراکم است)،شاید ما نیز همین را بگوییم.

سپس گفت:یا این که خدا و ملائکه را از روبرو به نزد ما آوری تا ما و آن ها در مقابل یکدیگر قرار گیریم،یا این که خانه ای از طلا داشته باشی که از آن به ما بدهی و ما را بی نیاز کنی،شاید که ما نیز سر به طغیان برداریم،چراکه خود در قرآنت گفته ای:(حقا که انسان سرکشی می کند*همین که خود را بی نیاز پندارد).

سپس گفت:یا این که به آسمان پرواز کنی و ما به آسمان رفتن تو را باور

ص:295

نخواهیم کرد مگر این که از آسمان نامه ای بر ما بیاوری که ما در آن این جملات را بخوانیم:از خداوند عزیز حکیم به عبد اللّه بن ابی امیّۀ مخزومی و هرکس که در نزد اوست و مضمون این نامه این باشد که به محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب ایمان بیاورید که او فرستادۀ من است و او را در گفتارش تصدیق کنید که هرچه گفته است از جانب من آورده است.پس ای محمّد،نمی دانم اگر همۀ این کارها را انجام بدهی آیا به تو ایمان خواهم آورد یا نه،بلکه اگر ما را با خود برداشته به آسمان برده،درهای آسمان را باز کرده و ما را در آن داخل کنی خواهیم گفت:که مورد چشم بندی واقع شده ایم و تو ما را افسون کرده ای.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:ای عبد اللّه،آیا از سخنان تو چیزی باقی مانده است؟وی در پاسخ گفت:ای محمّد،آیا آنچه که گفتم به اندازۀ کافی در ردّ سخنان تو رسا و موجب اتمام حجّت نبوده است؟!چیزی باقی نمانده.اکنون تو آنچه داری بگو و اگر دلیل و جوابی برای آنچه من گفته ام داری بیاور.

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:خداوندا،تو شنوندۀ هر صدا و دانای به هر چیز هستی و آنچه را که بندگانت می گویند،می دانی و می شنوی،در این هنگام خداوند متعال این آیات شریف را بر پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نازل کرد که:(و گفتند:

این چه پیامبری است که غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟چرا فرشته ای به سوی او نازل نشده تا همراه وی هشداردهنده باشد؟*یا گنجی به طرف او افکنده نشده یا باغی ندارد که از[بار و بر]آن بخورد؟و ستمکاران گفتند:جز مردی افسون شده را دنبال نمی کنید).

سپس خداوند متعال فرمود:(ببین چگونه برای تو مثل ها زدند و گمراه شدند،در نتیجه راه به جایی نمی توانند ببرند).

سپس فرمود:ای محمّد(بزرگ[و خجسته]است کسی که اگر بخواهد

ص:296

بهتر از این را برای تو قرار می دهد:باغ هایی که جویبارها از زیر[درختان]آن روان خواهد بود،و برای تو کاخ ها پدید می آورد)و آنگاه این آیات را نازل فرمود که:ای محمّد(و مبادا تو برخی از آنچه را که به سویت وحی می شود ترک گویی و سینه ات بدان تنگ گردد که می گویند:«چرا گنجی بر او فرو فرستاده نشده یا فرشته ای با او نیامده است؟»تو فقط هشداردهنده ای،و خدا بر هر چیزی نگهبان است)،و همچنین خداوند متعال نازل فرمود که:ای محمّد(و گفتند:«چرا فرشته ای بر او نازل نشده است؟»و اگر فرشته ای فرود می آوردیم،قطعا کار تمام شده بود؛سپس مهلت نمی یافتند*و اگر او را فرشته ای قرار می دادیم،حتما وی را[به صورت]مردی درمی آوردیم،و امر را همچنان بر آنان مشتبه می ساختیم).

آنگاه پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله خطاب به او فرمودند:ای عبد اللّه،اما دربارۀ این که گفتی من همچون شما غذا می خورم و گمان داشتی که به این دلیل جایز نیست فرستادۀ خدا باشم،پس جواب تو این است که این گونه کارها منوط به ارادۀ خداوند متعال است،اوست که هر کار بخواهد می کند و به آنچه اراده کند حکم می راند و کارش در هر صورت پسندیده و مورد ستایش است و تو را و هیچ کس را نرسد که به او اعتراض کند و در کارش چون و چرا کند،آیا ندیده ای که خداوند متعال چگونه بعضی از مردم را فقیر و بعضی را غنی، بعضی را عزیز و بعضی را ذلیل،بعضی را سالم و بعضی را مریض و بعضی از مردم را شریف و بعضی دیگر را پست می کند و همه از کسانی هستند که غذا می خورند.

سپس فقرا را نرسد که بگویند چرا ما را فقیر و آنان را غنی کردی،و آنان که پست شدند را نرسد که بگویند خدایا چرا ما را پست و آنان را شریف

ص:297

کردی،همچنین بیماران و ضعفا را نرسد که به خداوند بگویند چرا ما را مریض و ضعیف نموده،گروه دیگر را سالم و تندرست نمودی،و به همین منوال آنان که ذلیل و خوار شدند را نرسد که بگویند خدایا چرا ما را ذلیل نموده و دستۀ دیگر را عزیز نمودی،همچنین زشت چهرگان را نرسد که به خداوند بگویند چرا صورت ما را زشت آفریدی و آن دیگران را زیبا،بلکه اگر آنان چنین چیزی به خداوند متعال بگویند،او را ردّ کرده و در احکام او منازعه و جدال نموده و به او کافر شده اند و هر آینه جواب خداوند به آنان این خواهد بود که:من پادشاهی هستم پست کننده و بالا برنده،بی نیازکننده و فقیرکننده، عزیزکننده و ذلیل کننده،تندرستی بخش و بیمارکننده،و شما بندگانی بیش نیستید که از شما جز تسلیم در مقابل من و انقیاد در مقابل حکومت من کار دیگری ساخته نیست.پس اگر به آنچه را که من بر شما حکم کرده ام تسلیم شوید بندگان من خواهید بود،و اگر تسلیم نشده راه ابا در پیش گیرید به من کافر شده و مستحقّ عقوبت من گردیده و به این ترتیب از هلاک شدگان خواهید بود.

سپس خداوند متعال بر آن حضرت وحی فرستاد که:ای محمّد(بگو:

«من هم مثل شما بشری هستم)یعنی،غذا می خورم و(به من وحی می شود که خدای شما خدایی یگانه است)یعنی به آن ها بگو که من در بشریت مانند شما هستم،اما خداوند متعال مرا به نبوّت برگزیده و شما را برنگزیده است، هم چنان که بعضی از ابنای بشر را به بی نیازی و تندرستی و زیبایی برمی گزیند و بعضی دیگر را برنمی گزیند.پس این مطلب،که او مرا به نبوّت برگزیده و شما را برنگزیده است را نیز انکار نکنید.

سپس پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به او فرمودند:و اما این که گفته ای فرستادگانی را

ص:298

پادشاه روم و پادشاه فارس می فرستند از نظر مال و وجهۀ اجتماعی دارای عظمت بوده،صاحبان قصرها،خانه ها،خیمه ها و بندگان و خادمان هستند و پروردگار عالمیان از پادشاه ایران و روم بالاتر است و این ها همه بندگان او هستند،آری.اما تدبیر حکم به دست خداوند است و خداوند براساس ظن و گمان و حسابگری تو کار نکرده و فرستادۀ خود را براساس پیشنهاد تو نمی فرستد،بلکه خداوند آنچه بخواهد می کند و به آنچه اراده کند حکم می کند و در هر صورت حکم و فرمان خداوند متعال پسندیده و مورد ستایش است.

ای عبد اللّه،خداوند متعال پیامبرش را برای این فرستاده تا دین را به مردم آموخته و آن ها را به سوی پروردگارشان دعوت کند و خود را شب و روز در این راه،به زحمت بیندازد.پس اگر فرستادۀ خدا صاحب قصرهایی باشد که در آن قصرها از دیدۀ مردم مخفی بوده،دارای بندگان و خادمانی باشد که او را از چشم مردم بپوشانند،آیا رسالت خداوند ضایع نشده و کارها به کندی نمی گراید؟،آیا پادشاهان را ندیده ای که چون از مردم رو بپوشانند چگونه فساد و زشتی ها از راه هایی که آن ها نمی دانند و به فکرشان هم نمی رسد جامعۀ آنان را در بر می گیرد؟.

ای عبد اللّه،خداوند متعال مرا به این جهت بدون مال مبعوث به رسالت کرد تا قدرت و قوّت خود را به شما بنمایاند که این اوست که یار و یاور فرستادۀ خویش است و شما نمی توانید فرستادۀ او را بکشید یا از تبلیغ رسالت او جلوگیری نمایید.پس این دلیل بر قدرت خداوند و ناتوانی شماست و به زودی خداوند متعال مرا بر شما پیروز می گرداند و دست مرا در کشتن و اسیر کردن شما باز خواهد گذاشت،خداوند متعال به زودی شهرهای شما را به دست من خواهد گشود و مؤمنان را به جای شما هم آیینان شما بر آن شهرها

ص:299

مستولی خواهد نمود.

سپس رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:و اما این که گفته ای اگر تو پیامبر هستی باید که فرشته ای همراه تو بیاید و تو را تصدیق کند و ما او را ببینیم،بلکه اگر خداوند متعال می خواست که فرستاده ای به سمت ما بفرستد می بایست این فرستاده از جنس فرشته باشد نه بشری مانند ما،پاسخش این است که حواسّ شما از مشاهدۀ فرشته عاجز است،زیرا او عین و جسمانیتی ندارد و از جنس هواست حتی اگر خداوند متعال نور چشم شما را زیاد کند تا آن ملک را ببینید می گفتید:این ملک نیست بلکه بشر است،چراکه آن ملک هم به صورت بشری که شما با قیافه و صورت او انس گرفته اید ظاهر می شد تا کلام او را بفهمید و خطاب و مرادش را دریابید.

در غیر این صورت چگونه می توانستید راستی گفتار آن فرشته را اثبات نمایید،اما خداوند متعال پیامبر خود را به صورت بشر مبعوث کرده و به دست او معجزاتی ظاهر نموده که طبایع بشر قدرت انجام آن را ندارد شما هم اگر به نهانگاه دل خود مراجعه کنید می یابید که از انجام آنچه را که این پیامبر انجام می دهد عاجزید و این خود معجزه و شهادتی از خدا بر صدق گفتار این رسول است.اما اگر فرشته ای برای شما ظاهر می شد و به دست او کاری انجام می شد که همۀ بشر از انجام آن عاجز بودند دلالتی بر راستی گفتار او نداشت،چراکه شما نمی دانستید آیا این عمل از سایر فرشتگان هم ساخته است یا از آنان ساخته نیست تا این که آن عمل برای آن فرشته معجزه محسوب شود.

آیا نمی بینید که پرندگانی که پرواز می کنند عمل آن ها معجزه نیست،چرا که از نوع آن پرندگان همه مانند آن پرنده پرواز می کنند.اما اگر انسانی مانند پرنده پرواز کند این معجزه است.پس خداوند عزّ و جلّ بر شما آسان گرفته و

ص:300

کار را آنچنان قرار داده که به واسطۀ آن،حجّت بر شما تمام شود اما شما پیشنهاد کار سختی را می دهید که در آن هیچ دلیل و برهانی هم برای شما نیست.

سپس پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:و اما این که گفته ای تو مردی سحر شده هستی،چگونه ممکن است چنین باشم در حالی که شما خود می دانید من از نظر درستی عقل و تمیز از شما برترم.آیا از روزی که در میان این شهر به دنیا آمدم تا اکنون که به سنّ چهل سالگی رسیده ام بی آبرویی،لغزش،دروغ، خیانت یا خطایی در گفتار یا رأیی سفیهانه سراغ دارد؟آیا می پندارید این مرد در طول این مدت به حول و قوّۀ خود از چنین مسائلی در امان مانده است یا به حول خداوند متعال؟

و این همان است که خداوند فرموده:(ببین چگونه برای تو مثل ها زدند و گمراه شدند،در نتیجه نمی توانند راه به جایی برند)تا با دلایلی بیشتر از همین دعاوی باطل که بطلان آن ها بر تو ثابت شده،به گمراهی متهمت سازند.

سپس پیامبر اکرم فرمودند:و اما این که گفتی:«چرا این قرآن بر مرد بزرگی از این دو شهر چون ولید بن مغیره در مکّه یا عروة[بن مسعود ثقفی]در طائف نازل نشده است؟»پاسخش این است که همانا خداوند متعال آنچنان که تو مال دنیا را بزرگ می شماری آن را بزرگ نمی شمارد و مال دنیا در نزد خداوند متعال دارای چنان جایگاهی نیست که در نزد تو دارد،بلکه اگر کل دنیا در نزد خداوند به اندازۀ بال پشه ای ارزش داشت هرگز کافران و مخالفانش را جرعه ای آب نمی داد.تقسیم خدا هم به دست تو نیست،بلکه این خداوند است که رحمت خود را در میان بندگان تقسیم می کند و آنچه را که بخواهد در میان بندگان خود به انجام می رساند.

ص:301

و خداوند عزّ و جلّ هم کسی نیست که هراسی از کسی داشته باشد بدانگونه که تو به خاطر مال و جاه و جلال اشخاص از آن ها می ترسی و به همین خاطر مقام نبوّت را به آنان نسبت می دهی،و خداوند از کسانی نیست که در مال یا جاه و مقام کسی طمع داشته باشد چنان که تو در مال و جاه و جلال آنان طمع کرده ای و نبوّت را به این خاطر به آنان اختصاص می دهی،و خداوند متعال از کسانی نیست که کسی را به خاطر هوی و هوس دوست داشته باشد چنان که تو به خاطر محبت به آنان،کسانی را که مستحق پیش افتادن نیستند پیش انداخته ای در حالی که تنها و تنها خداوند متعال براساس عدالت رفتار می کند و جز براساس برتری در مراتب دینی و اطاعت و فرمانبرداری کسی را مقدم نداشته و جز به جهت سستی در مراتب دینی و فرمانبرداری کسی را از مقام و منزلتی محروم نمی دارد.

حال که خداوند چنین است،به مال و حال کسی توجّه نمی کند،بلکه این مال و حال و جایگاه خود تفضّل خدا به آنان است و احدی از بندگان خدا را ادعایی نیست،پس هرگز نمی توان به خداوند متعال گفت:اکنون از نظر مال بر فلان بنده تفضّل کرده ای پس باید ناچار نبوّت را نیز به او تفضّل کنی،زیرا کسی را نرسد که خداوند متعال را برخلاف مرادش مجبور نماید و او را به این دلیل که قبلا نعمت دیگری را تفضّلی کرده است ملزم به تفضّلی دیگر نماید.

ای عبد اللّه،آیا نمی بینی که خداوند متعال چگونه یکی را بی نیاز کرده اما صورتش را زشت می گرداند،و چگونه کسی را زیبا می کند اما در عوض،او را فقیر می سازد،چگونه کسی را شرافت می دهد اما از نظر مالی او را فقیر می کند و چگونه کسی را پولدار می نماید اما از نظر حیثیت اجتماعی او را پست قرار می دهد،اما در عین حال،آن غنی را نرسد که بگوید:«خداوندا چرا به دارایی

ص:302

من زیبایی فلانی را اضافه نکرده ای؟»و یا زیبا را نرسد که بگوید:«چرا به زیبایی من مال فلانی را اضافه نکرده ای؟»و شریف را نرسد که به خداوند بگوید:«چرا به شرافت من مال فلانی را اضافه نکرده ای؟»،و یا پست را نرسد که به درگاه خداوند عرضه دارد:«خداوندا چرا به پستی من شرف فلانی را اضافه نکرده ای؟»،چراکه حکومت به دست خداوند است و خداست که آن گونه که بخواهد رحمت خود را تقسیم می نماید و به هر صورت که بخواهد عمل می کند و خداوند متعال در آنچه می کند حکیم است و در آنچه انجام می دهد مورد ستایش واقع می شود،و این کلام اوست که فرماید:(و گفتند:

چرا این قرآن بر مردی بزرگ از[آن]دو شهر فرود نیامده است؟)و فرموده است:(آیا آنانند که رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟)ای محمّد(ما [وسایل]معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم).

پس خداوند متعال بدین وسیله یکایک ما را به هم نیازمند کرده است.

یکی را به مال دیگری و آن دیگری را به کالا یا خدمات این محتاج می کند،در نتیجه می بینی که بالاترین پادشاهان و بی نیازترین بی نیازان به گونه ای،نیازمند به فقیرترین فقرا می شوند؛یا این کالایی دارد که آن ندارد و یا مثلا کاری است که آن پادشاه از آن بی نیاز نیست اما تنها از دست این شخص برمی آید،یا بابی از ابواب دانش و حکمت است که پادشاه برای استفاده کردن آن به این فقیر محتاج است،در نتیجه،این فقیر محتاج مال آن پادشاه بی نیاز و آن پادشاه بی نیاز محتاج دانش و معرفت این فقیر است.

سپس پادشاه را نسزد که بگوید:«چرا علم این فقیر با مال من جمع نشده است؟»و فقیر را نسزد که بگوید:«چرا به رأی و علم من و آنچه از حکمت به آن آشنایی دارم،اموال این پادشاه بی نیاز ضمیمه نگردیده است؟»،سپس

ص:303

خداوند متعال می فرماید:(و برخی از آنان را از[نظر]درجات،بالاتر از بعضی[دیگر]قرار داده ایم تا بعضی از آن ها بعضی[دیگر]را در خدمت گیرند)و سپس فرماید:ای محمّد به آن ها بگو:(و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان می اندوزند بهتر است)،یعنی از اموالی که اینان از مال دنیا جمع می کنند.

ثم قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:و أما قولک لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّٰی تَفْجُرَ لَنٰا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً... سپس پیامبر اکرم فرمودند:و اما این که گفته ای(تا از زمین چشمه ای برای ما نجوشانی،هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد...)تا آخر کلامت،پاسخش این است که تو در این سخنان به فرستادۀ خدا محمّد،چند پیشنهاد داده ای:از جملۀ آن ها پیشنهادی است که اگر وی آن را برای تو به اجرا درآورد دلیل و برهانی برای نبوّت او نخواهد بود و رسول خدا بالاتر از آن است که از نادانی نادآنان سوء استفاده کرده و برای آن ها دلیلی بیاورد که حجّیت ندارد و از میان پیشنهادهایت،پیشنهادی بود که اگر رسول خدا آن را برای تو به موقع اجرا درآورد هلاک خواهی شد (1)در حالی که حجّت و برهان را بدین سبب می آورند که بندگان خدا به وسیلۀ آن به ایمان به خدا ملزم گردند نه این که به وسیلۀ آوردن آن حجّت و برهان هلاک شوند.پس تو هلاکت خود را پیشنهاد کرده ای و پروردگار عالمیان به بندگان خود از این،مهربانتر بوده و مصلحت آنان را از تو که پیشنهاد هلاک آن ها را داده ای،بهتر می داند.

و یکی از پیشنهادات تو طلب امر محالی بود که نه صحیح است و نه وقوعش جایز،و فرستادۀ پروردگار عالمیان تو را به حقیقت آن آگاه می کند و

ص:304


1- (1)) .مراد پیشنهاد آمدن سنگ از آسمان بر سر او است.

بهانه های تو را قطع کرده راه مخالفت را بر تو می بندد و با ادلّه و براهین الهی تو را مجبور می کند که او را تصدیق کنی آن گونه که هیچ حیله و راه فراری نداشته باشی،و از جمله پیشنهادات تو چیزی بود که خود در خلال آن اعتراف کردی که اهل عناد و لجبازی بوده،متمرّد هستی و حجّت و برهان خدا را قبول نکرده،به آن گوش نمی سپاری و کسی که چنین باشد تنها چارۀ او عذاب پروردگار که در دوزخ از آسمان خدا نازل می شود،یا شمشیر اولیای او نخواهد بود.

اما ای عبد اللّه در رابطه با این که گفتی:(تا[در این مکّه که دارای سنگ ها و صخره ها و کوه هاست]از زمین چشمه ای برای ما نجوشانی،هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد)تا آن چشمه آن زمین را بروبد و حفر نماید و در آن، چشمه ها و جوی هایی جاری کند که ما به آن نیازمند هستیم،تو این را خواستی اما از فهم اسرار الهی جاهل و نادانی،ای عبد اللّه،آیا می پنداری که اگر من این کار را انجام بدهم به این خاطر پیامبر خواهم بود؟عبد اللّه پاسخ داد:نه.

پیامبر اکرم فرمودند:آیا تو در طائف باغ هایی نداری و آیا در آن باغ ها جاهایی نبوده که از نظر زمین سخت و صعب و مشکل بوده تو آن را درست کرده،زمینش را نرم کرده،جوی های آن را روفتی و در آن ها چشمه ها جاری نموده و آن باغ ها را به ثمر رسانده ای؟عبد اللّه پاسخ داد:آری چنین است.آن حضرت فرمودند:آیا کسان دیگری نیز مانند تو دست به این کار نزده اند؟ عبد اللّه پاسخ داد:چرا،آن حضرت فرمودند:آیا تو و آنان به خاطر این عمل، پیغمبر شدید؟وی پاسخ داد:نه.

آن حضرت فرمودند:پس به همین دلیل چنین کاری حجّت و برهانی برای نبوّت محمد نخواهد بود،این کلام تو مانند این است که بگویی ما به تو

ص:305

ایمان نخواهیم آورد مگر این که برخیزی و همچون مردم بر روی زمین راه بروی یا به تو ایمان نمی آوریم مگر این که مانند مردم غذا بخوری.

و اما دربارۀ این که گفتی:«[باید]برای تو باغی از درختان خرما و انگور باشد که از آن بخوری و به ما نیز بخورانی و آشکارا از میان آن ها جویبارها روان سازی»،آیا تو و یارانت باغ هایی از درختان خرما و انگور در طائف ندارید که از آن می خورید و به دیگران می خورانید و در میان آن باغ ها نهرها و چشمه ها جاری می کنید؟آیا شما با این کارها پیامبر شده اید؟وی پاسخ داد:نه.

پیامبر اکرم فرمودند:شما را چه می شود که به رسول خدا کارهایی پیشنهاد می کنید که اگر مطابق آن ها عمل کند دلیلی بر صدق مدّعای او نخواهد بود، بلکه اگر پیامبر،این کارها را انجام بدهد،دلیل بر کذب و دروغگویی او خواهد بود،چراکه او به برهانی استدلال کرده که در واقع دلیل و برهان نبوده،برای گول زدن مردمان نادان و کم خرد به کار می آید،البته فرستادۀ پروردگار عالمیان بسیار بالاتر و برتر از این است که دست به چنین کاری بزند.

سپس پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:ای عبد اللّه،و اما این که گفته ای«یا چنانکه ادعا می کنی،آسمان را پاره پاره بر[سر]ما فرو اندازی»که خود گفته ای:«و اگر پاره سنگی را در حال سقوط از آسمان ببینند می گویند:ابری متراکم است»، پس اگر آسمان بر تو نازل شود هلاک خواهید شد و خواهید مرد و تو با این کلام می خواهی که فرستادۀ خدا تو را هلاک نماید و بکشد و رسول و فرستادۀ پروردگار عالمیان مهربانتر از این است.او تو را هلاک نمی کند بلکه حجّت و برهان خدا را بر تو اقامه می نماید و دلیل و برهان خداوند تنها در اختیار پیامبر او بوده و برحسب پیشنهاد بندگان نخواهد بود،چراکه بندگان به آنچه صلاح آن ها در آن بوده و جایز است یا آنچه را که از آن فساد برمی خیزد و جایز نیست

ص:306

آگاهی ندارند و گاه می شود که پیشنهادات آنان،با یکدیگر اختلاف پیدا کرده و تضاد می یابد تا آنجا که وقوع بعضی از آن پیشنهادات محال می باشد،و خداوند عزّ و جلّ طبیب شماست که تدبیر او بر آنچه از آن محال لازم بیاید جاری نمی گردد.

سپس پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:ای عبد اللّه،آیا تاکنون پزشکی دیده ای که برحسب پیشنهاد مریض به او دارو بدهد؟پزشک دارو را برحسب آنچه صلاح مریض در آن است به او می دهد،چه بیمار آن دوا را دوست داشته باشد یا دوست نداشته باشد.شما به مانند بیماران هستید و خداوند طبیب شماست.

پس اگر به دوایی که بر شما فرستاده است گردن نهید شما را شفا دهد و اگر تمرّد جویید شما را بیمار می کند.

دیگر این که ای عبد اللّه،کجا دیده ای کسی که ادّعای حقی بر دیگری دارد نزد حاکمی از حکّام و قاضیانی که تاکنون آمده اند برود و قاضی حکم کند تا شاهد را برحسب پیشنهاد مدّعی علیه بیاورد.در این صورت هیچگاه حقی یا ادعایی برای کسی بر دیگری ثابت نمی شود و صحّت ادّعای هیچ کس در حق دیگری معلوم نمی گردد و در این صورت میان ظالم و مظلوم و صادق و کاذب فرقی نخواهد بود.

سپس پیامبر اکرم فرمودند:ای عبد اللّه،و اما این که گفته ای:«یا آن که خدا را با فرشتگانش مقابل ما حاضر آری تا ما آن ها را به چشم ببینیم و تو را تصدیق کنیم»،از محالات آشکار است،چراکه پروردگار ما عزّ و جلّ مانند مخلوقات نیست که بیاید و برود و حرکت داشته باشد یا با چیزی رودررو شود تا این که بتوان او را به جایی آورد،پس شما با این پیشنهاد چیز محالی از من خواسته اید،این که شما خواسته اید صفت بت های ضعیف و ناقص شماست

ص:307

که نه می بینند و نه می شنوند و نه می دانند و نه به شما یا هیچ کس دیگری ضرر یا نفعی می رسانند.

ای عبد اللّه،آیا تو دارای زمین های زراعی و باغ هایی در طائف و املاک و مستغلاّتی در مکّه نیستی،و آیا کسانی از جانب تو به امر نگهداری آن باغ ها و زراعت ها و مستقلاّت گمارده نشده اند؟

عبد اللّه پاسخ داد:چرا.

آن حضرت فرمودند:آیا تو خود شخصا به همۀ امور آن ها رسیدگی نموده و همۀ دستورات را خود به آن ها می دهی یا فرستادگانی بین تو و آنان وجود دارد؟

وی پاسخ داد:بلی،فرستادگانی هستند.

پیامبر اکرم فرمودند:آیا اگر کسانی که در باغ و بستان و املاک تو کار می کنند به فرستادگان تو بگویند:«ما شما را در ادعای نمایندگی عبد اللّه بن ابی امیة تصدیق نمی کنیم مگر این که خود عبد اللّه بن ابی امیّه را بیاورید تا ما او را ببینیم و آنچه را که شما از قول او می گویید شفاها از خود او بشنویم»،تو این عمل آنان را صحیح می دانی و به آنان جواز چنین کاری را می دهی؟

عبد اللّه پاسخ داد:نه.

آن حضرت فرمودند:در این صورت چه کاری بر فرستادگان تو واجب است؟آیا بر آنان لازم نمی آید که برای کارگران باغ علامت صحیحی از جانب تو بیاورند که آن ها را به صدق گفتار فرستادگان رهنمون گشته و آنان را وادار به تصدیق نماید؟

عبد اللّه پاسخ داد:آری.

آن حضرت فرمودند:آیا اگر فرستادۀ تو هنگامی که این سخن را از آنان

ص:308

بشنود به سوی تو بازگردد و بگوید:«برخیز و با من بیا که آنان پیشنهاد کردند من تو را با خود به نزد آنان ببرم»،کار او به معنی مخالفت با تو نخواهد بود و تو به او نخواهی گفت تو تنها یک فرستاده هستی و حق نداری به من مشورت داده یا به من دستور بدهی؟

عبد اللّه پاسخ داد:آری.

پیامبر اکرم فرمودند:پس چگونه است که اکنون به فرستادۀ پروردگار عالمیان پیشنهادی می دهی که دادن آن را بر کارگران و باغبانان خود جایز نمی دانی که کارگرانت مثل این پیشنهاد را به فرستادۀ تو بدهند؟!و چگونه از فرستادۀ پروردگار عالمیان می خواهی که در نزد پروردگار خود نکوهیده گشته وی را امر و نهی نماید در حالی که تو چنین کاری را برای فرستادۀ خود به سوی اجاره نشینان و اداره کنندگان باغ های خود جایز نمی دانی؟!

ای عبد اللّه،این دلیلی قاطع برای بطلان آنچه بود که ذکر کرده و پیشنهاد داده بودی.

گفته بودی:«باید برایت خانه ای از طلا باشد»،آیا خبردار نشده ای که پادشاه مصر خانه هایی از طلا دارد؟

عبد اللّه پاسخ داد:آری،خبردار شده ام.

پیامبر اکرم فرمودند:آیا او با داشتن چنین خانه هایی پیامبر شده است؟ عبد اللّه پاسخ داد:نه.پیامبر اکرم فرمودند:پس به همین جهت داشتن خانه هایی از طلا بر محمّد صلّی اللّه علیه و اله نیز اثبات نبوّت نمی نماید و محمّد نیز هیچگاه از نادانی تو برای اثبات حجّت ها و براهین خداوند متعال سوء استفاده نمی کند.

دیگر این که گفته بودی:«یا به آسمان بالا روی»و سپس گفته بودی:«و به

ص:309

بالا رفتن تو[هم]اطمینان نخواهیم داشت،تا بر ما کتابی نازل کنی که آن را بخوانیم»ای عبد اللّه،بالا رفتن به سمت آسمان سخت تر از پایین آمدن از آن است.پس هنگامی که خود اعتراف کرده ای که اگر به آسمان بروی ایمان نمی آوری پس حکم پایین آمدن از آسمان نیز معلوم است.

سپس گفته ای:«تا بر ما کتابی نازل کنی که آن را بخوانیم و نمی دانم که آیا پس از این کار،به تو ایمان می آورم یا نه»،پس تو ای عبد اللّه اقرار داری که با حجّت خدا بر خود عناد داشته،لجاجت می کنی،پس دارویی برای تو به جز تأدیب به دست اولیای خدا،از بشر یا ملائکۀ ربّانی وجود ندارد بدین ترتیب، حکمتی رسا از جانب پروردگار بر من نازل شده است که بطلان همۀ پیشنهادات تو را در بر دارد.

چراکه خداوند عزّ و جلّ فرموده است:ای محمّد،(بگو:پاک است پروردگار من،آیا[من]جز بشری فرستاده هستم؟)،چه دور است از پروردگار من که کارها را مطابق با پیشنهادات روا یا ناروای نادآنان و جاهلان به انجام برساند،و آیا من جز بشری فرستاده از جانب خدا می باشم،پس جز اقامۀ حجّت خدا که به من عطا کرده است چیز دیگری بر من لازم نیست و مرا نشاید که پروردگار خود را امر و نهی نموده و یا او را مشورت دهم و مانند فرستاده ای باشم که پادشاه روم به سمت گروهی از مخالفانش فرستاد اما فرستاده به سمت او برگشت و به او دستور می داد که به حسب پیشنهادات آن قوم پادشاه با آنان برخورد نماید.

در این هنگام ابو جهل به سخن آمده گفت:ای محمّد،در اینجا یک نکته باقی مانده است.آیا تو گمان نداری که قوم موسی هنگامی که از وی خواستند تا خدا را آشکارا به آن ها بنماید به وسیلۀ صاعقه سوختند؟پیامبر اکرم پاسخ

ص:310

دادند:آری.ابو جهل گفت:پس اگر تو پیامبر باشی ما هم باید آتش بگیریم و بسوزیم،چراکه ما چیزی سخت تر از آنچه قوم موسی از او خواسته بودند، خواسته ایم،چراکه آنان مطابق گمان تو گفتند:خدا را آشکارا به ما بنمایان و ما می گوییم تا خدا و فرشتگان را در برابر[ما حاضر]نیاوری تا با چشم خود آنان را ببینیم ایمان نخواهیم آورد.

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:ای ابو جهل،آیا تو داستان ابراهیم خلیل را نشنیده ای که چون به ملکوت اعلی بالا رفت چه پیش آمد،این کلام پروردگار من است که فرماید:(و این گونه،ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد) (1)هنگامی که خداوند او را تا آسمان بالا برد چشم او را چنان تیزبین کرد که توانست هرکه در روی زمین یا در دل زمین پنهان شده است را ببیند.ناگاه،ابراهیم مرد و زنی را در حال عمل زشت مشاهده کرد،پس آن ها را نفرین کرد تا هلاک شوند و آن دو هلاک شدند.سپس دو تن دیگر را دید و آن ها را نیز نفرین کرده آن دو نیز هلاک شدند،سپس دو نفر دیگر را دید و آن ها را نیز با نفرین هلاک کرد،اما وقتی که برای بار چهارم دو نفر را در این کار دید و بر آن ها نفرین کرد،خداوند متعال بر او وحی کرد که:ای ابراهیم،از نفرین کردن بر بندگان و کنیزان من دست بردار که من آمرزندۀ مهربان و جبّار بردبار هستم،گناهان بندگانم آسیبی به من نمی رساند،چنانکه عبادت و اطاعت آن ها سودی به من نمی رساند،و من به مانند تو آن ها را به خاطر فرونشاندن خشم،سیاست و مجازات نمی کنم.

پس از نفرین کردن بر بندگان و کنیزان من دست بدار که همانا تو بنده ای

ص:311


1- (1)) .سورۀ بقره آیۀ 108.

بیم دهنده ای و در ملک من شریک نیستی و بر من و بندگانم تسلّط نداری.

روابط بندگان من با من از سه حالت خارج نیست،یا توبه می کنند و من توبۀ آن ها را می پذیرم،از گناهان آن ها می گذرم و عیب هایشان را می پوشانم،یا عذاب خود را به این جهت از آنان باز می دارم که می دانم از نسل آن ها فرزندانی مؤمن به دنیا خواهد آمد که با پدران کافر خود فرق خواهند داشت پس با مادران کافر مدارا می کنم و عذاب خود را از آن ها برمی دارم تا آن مؤمن از این نسل به دنیا بیاید.

پس آن هنگامی که مؤمنان از کافران جدا و مجزّا گشتند عذاب من بر آنان فرو خواهد بارید و بلای من آنان را احاطه خواهد کرد و اگر از این دو دسته نباشند عذابی که من برای آن ها تدارک دیده ام بزرگتر از عذابی است که تو برای آن ها تدارک دیده ای،چرا که عذاب من برحسب جلال و کبریای من می باشد.

ای ابراهیم،میان من و بندگانم را واگذار،من به آنان مهربانتر از تو هستم.میان من و بندگانم را واگذار که من جبّار بردبار و دانای حکیم هستم.با دانش و علم خود امور آن ها را تدبیر می کنم و قضا و قدر خود را بر آنان نافذ می دارم (1).

2.حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام فرموده اند:

هنگامی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در مکّه بودند خداوند متعال به آن حضرت امر فرمود تا در هنگام نماز،رو به سوی بیت المقدّس نمایند و تا آنجا که ممکن باشد کعبه را میان خود و بیت المقدّس قرار دهند و اگر ممکن نشد فقط رو به بیت المقدّس نماز بخوانند،پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نیز در طول مدت سیزده سالی که در مکّه بودند به همین دستور عمل می کردند،هنگامی که آن حضرت به مدینه

ص:312


1- (1)) .مسند الامام الحسن العسکری/189-200 به نقل از تفسیر منسوب به آن حضرت علیه السّلام.

مهاجرت فرموده و به مدت هفده یا شانزده ماه به دستور خداوند متعال همچنان رو به بیت المقدّس،و منحرف از کعبه نماز می خواندند،گروهی از گمراهان یهود گفتند:به خدا سوگند که محمّد کیفیت نماز خواندن را نمی دانست تا این که به قبلۀ ما رو کرد و در نماز خود به عبادت و هدایت روی آورد،این سخن بسیار بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله گران آمد،چرا که آن حضرت آزار بسیاری از این قوم دیده و قبلۀ آنان را هم ناخوش داشته،کعبه را دوست می داشت،چنین بود که چون جبرئیل علیه السّلام نازل شد،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او فرمودند:ای جبرئیل،دوست می دارم که خداوند متعال مرا از نماز خواندن به سمت بیت المقدّس به سمت کعبه بازگرداند،چرا که به خاطر طعنه هایی که از جانب یهود به من می رسد بسیار ناراحت شده و از متابعت قبلۀ آنان دلگیرم.

جبرئیل علیه السّلام گفت:من از پروردگارت خواهم خواست که تو را به آن سمت بازگرداند،چرا که خداوند متعال هرگز حاجتت را ردّ نکرده و امیدت را ناامید نمی سازد.جبرئیل چون این دعا را کرد به آسمان صعود کرده،در همان ساعت بازگشت و گفت:ای محمّد بخوان:(ما[به هر سو]گردانیدن رویت در آسمان را نیک می بینیم.پس[باش تا]تو را به قبله ای که بدان خشنود شوی برگردانیم؛ پس روی خود را به سوی مسجد الحرام کن؛و هر جا بودید،روی خود را به سوی آن بگردانید).

در این هنگام یهودیان گفتند:(چه چیز آنان را از قبله ای که بر آن بودند رویگردان کرد)؟خداوند متعال به بهترین وجهی جواب آنان را داد و فرمود:

(بگو:مشرق و مغرب از آن خداست)و اوست که مالک شرق و غرب است و دستوری که در رابطه با تغییر جهت صادر می کند مانند تغییر جهت شماست از جانبی به جانب دیگر،(هرکه را خواهد به راه راست هدایت می کند)و او

ص:313

به مصلحت آنان آگاهتر است و اطاعت کردن آنان از امر خداوند به سوی بهشت جاودان رهنمونشان می سازد.

3.امام عسکری علیه السّلام فرموده اند:گروهی از یهود به نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمده و به آن حضرت عرضه داشتند:ای محمّد،این قبلۀ بیت المقدّس است که چهارده سال به سمت آن نماز خواندی و اکنون آن را ترک کردی،اگر آن کار که می کردی بر حق و صواب بوده است اکنون که آن را ترک کردی به راه باطل رفته ای،چرا که هرچه مخالف حق باشد باطل است و یا آن کار که در آن چهارده سال می کردی باطل بوده است،پس تو در طول این مدت مبتلای به باطل بوده ای،حال ما چه اطمینانی داریم که تو در حالتی باطل و بر اعتقاد باطل نباشی؟

پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:بلکه هم آن حالت و هم این حالت هر دو حق هستند و هیچ کدام باطل نبوده اند.خداوند متعال فرماید:(بگو:مشرق و مغرب از آن خداست)پس اگر خداوند متعال صلاح بداند که بندگانش رو به مشرق کنند به شما امر می کند که رو به مشرق کنید و اگر مصلحت شما را در رو کردن به مغرب دانست شما را به آن امر می کند،و اگر مصلحت شما را در غیر این دو جهت دید نیز شما را به همان فرمان خواهد داد پس هیچگاه تدبیر خدا در امر بندگان و رعایت مصلحت شما توسط ذات مقدس خداوند را انکار ننمایید.

سپس پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:شما نیز عمل[صید ماهی را]در روز شنبه ترک نموده در دیگر روزهای هفته به آن پرداختید،سپس عمل آن روزها را ترک نموده در روز شنبه به آن عمل پرداختید.آیا شما حق را به خاطر باطل ترک نمودید یا باطل را به خاطر حق ترک نمودید یا باطل را به خاطر باطل

ص:314

ترک نمودید و یا حق به خاطر حق ترک کردید؟هرچه می خواهید بگویید.

این جواب محمّد است به شما،آنان گفتند:آری،ترک عمل در روز شنبه حق بوده و عمل بعد از آن نیز حق بوده است.پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:همچنین قبلۀ بیت المقدّس در وقت خود حق بوده و سپس قبلۀ کعبه نیز در زمان خویش حق است.

آنان گفتند:ای محمّد،آیا برای خداوندگار تو در فرمانی که به گمان تو برایت صادر کرد تا تو نماز را به بیت المقدّس می خواندی به سمت کعبه بخوانی،بداء و پشیمانی حاصل شده است؟

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:برای او بداء تغییر رأی حاصل نشده است.چرا که او دانای به عاقبت کارها و قادر به همۀ مصالح است؛هیچگاه خطایی نمی کند تا بخواهد آن را جبران کند و هیچگاه رأی خلافی از او صادر نمی شود که با رأی سابقش فرق داشته باشد،که خداوند متعال برتر و فراتر از این است.

بر سر راه او نیز مانعی ایجاد نمی شود که او را از آنچه می خواهد باز دارد.

پشیمانی و تغییر رأی در کسانی ایجاد می شود که دارای چنین صفاتی باشند و خداوند عزّ و جلّ بسی والاتر از آن است که دارای چنین صفاتی باشد.

سپس پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به آن ها فرمودند:ای یهودیان،بگویید هنگامی که خداوند کسی را بیمار می کند و سپس او را سلامتی می بخشد یا کسی را سلامتی بخشیده سپس او را بیمار می کند آیا در این مسأله،برای خداوند بداء حاصل شده است؟آیا خداوند نیست که می میراند و زنده می گرداند؟آیا در میراندن و زنده گردانیدن افراد برای او بدائی حاصل می شود؟آنان پاسخ دادند:

نه.آن حضرت فرمودند:پس چنین است که خداوند متعال به پیامبر خود محمّد دستور داد تا به سمت کعبه نماز بخواند پس از آن که او را دستور داده بود

ص:315

تا به بیت المقدّس نماز بخواند و بدائی در این مسأله حاصل نشده است.

سپس آن حضرت فرمودند:آیا خداوند متعال زمستان را در پشت تابستان و تابستان را در پشت زمستان نمی آورد؟آیا در هرکدام از این فصول که می آورد از فصل دیگر برایش بداء حاصل شده است؟آنان عرض کردند:نه.

پیامبر اکرم فرمودند:همچنین دربارۀ امر قبله نیز بدائی برای خداوند متعال حاصل نشده است.آن حضرت ادامه دادند:آیا در زمستان بر شما لازم نمی آید که خود را با لباس های ضخیم از سرما باز دارید و در تابستان بر شما لازم نمی آید که خود را از حرارت آفتاب حفظ نمایید؟آیا در تابستان که خداوند به شما امری به خلاف آنچه در زمستان امرتان کرده بود امر می کند بدائی برای خدا در این امر حاصل می شود؟آنان پاسخ دادند:نه.

پس پیامبر خدا فرمودند:همچنین است حال شما.خداوند متعال شما را در یک زمان برای مصلحتی که خود بهتر می دانست به چیزی متعبّد کرد و در وقت دیگری که صلاح و مصلحت دیگری در کار بود شما را به کار دیگری متعبّد ساخت.پس اگر در هر دو حالت خداوند را اطاعت کنید مستحق ثواب خداوند متعال می گردید.در اینجا بود که خداوند متعال این آیه را نازل فرمود که:(شرق و غرب از آن خداوند است پس به هر سو که روی بگردانید همانجا [رو به]روی خداست و خدا گشایشگر دانا است)یعنی اگر شما به امر خداوند متعال رو آورید و متوجّه آن شوید همان جلوه ای از خداست که شما از آن راه،قصد رسیدن به خدا و ثواب او را دارید.

سپس پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله ادامه دادند:ای بندگان خدا،شما همچون بیمارانید و پروردگار عالمیان مانند طبیب می باشد.پس صلاح و مصلحت بیماران در آن است که طبیب می داند و تدبیر می کند نه در آنچه مورد اشتهای مریض و

ص:316

پیشنهاد او می باشد.آی مردم،تسلیم امر خدا باشید که در این صورت از سعادتمندان خواهید بود.

به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام عرض شد:ای فرزند رسول خدا،چرا خداوند به قبلۀ اوّل امر نموده بود؟آن حضرت در پاسخ فرمودند:

هنگامی که خداوند متعال فرمود(و قبله ای را که[چندی]بر آن بودی) که آن بیت المقدّس بود(مقرر نکردیم جز برای آن که کسی را که از پیامبر پیروی می کند،از آن کس که از عقیده خود برمی گردد بازشناسیم)یعنی پس از آن که دانستیم چنین حادثه ای روی خواهد داد[خواستیم]آن را در خارج نیز ببینیم چرا که میل قلبی مردم مکّه،قبله بودن کعبه بود.و خداوند می خواست ببیند در میان پیروان حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله چه کسی با این قبله بیت المقدس مخالفت می کند.چرا که مردم مکّه از قبله شدن بیت المقدّس کراهت داشتند و حضرت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نیز مردم را[برخلاف هوای نفسشان]به آن امر می فرمود.اما هنگامی که آن حضرت به مدینه هجرت کردند،دل اهل مدینه به سوی بیت المقدّس گرایش داشت.بدین گونه بود که خداوند متعال دستور داد تا از آن بازگشته و به سمت کعبه متوجّه شوند تا مشخص شود چه کسانی از اهل مدینه در آنچه بدان اکراه دارند با حضرت پیامبر اکرم موافقت کرده و آن حضرت را تصدیق می نمایند.

سپس فرمود:(هرچند[این کار]جز بر کسانی که خدا هدایت[شان] کرده،سخت گران بود)یعنی در مکّه،قبله قرار دادن بیت المقدّس بسیار کار سختی بود مگر برای کسانی که خداوند آن ها را هدایت کرده و دانسته بودند که خداوند متعال بندگان را به خلاف آنچه میل و هوای نفس آن ها هست دستور می دهد تا آن ها را از نظر فرمانبرداری در مخالفت با هوای نفس امتحان نماید.

ص:317

4.حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام فرمودند:جابر بن عبد اللّه انصاری گفت:عبد اللّه بن صوریا که غلام مردی یهودی و یک چشم بود و یهودیان گمان داشتند که وی داناترین یهودیان به کتاب خدا و دانش های پیامبران خداست دربارۀ مسائل بسیاری که قصد به زحمت انداختن پیامبر اکرم را از طرح آن مسائل داشت سؤال کرد و پیامبر اکرم جواب همۀ آن سؤال ها را به گونه ای دادند که وی نتوانست راهی برای انکار هیچ یک از آن جواب ها بیابد.

پس به پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله عرض کرد:ای محمّد،این خبرها را چه کسی از جانب خدا برای تو می آورد؟

آن حضرت پاسخ دادند:جبرئیل.

وی گفت:اگر کس دیگری این اخبار را برای تو می آورد من به تو ایمان می آوردم.اما جبرئیل در میان فرشتگان دشمن ماست.پس اگر به جای جبرئیل،میکائیل برای تو این اخبار را می آورد به تو ایمان می آوردم.

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:چرا جبرئیل را دشمن خود قرار داده اید؟

وی پاسخ داد:به خاطر این که او بلا و شدت را بر بنی اسرائیل نازل کرده و دانیال را از کشتن بخت النّصر بازداشت تا آنجا که کار بخت النّصر بالا گرفت و بنی اسرائیل را هلاک نمود و هر سختی و شدت ی که به بنی اسرائیل رسیده است جز جبرئیل آورندۀ آن نبوده اما میکائیل همواره رحمت را بر ما نازل کرده است.

پیامبر اکرم فرمودند:وای بر تو،آیا امر خدا را ندانسته ای،گناه جبرئیل جز این که اطاعت خدا را در آنچه بر شما ارائه کرده نموده است چیست؟آیا ملک الموت را هم دشمن خود می دانید که خداوند او را به گرفتن جان همۀ خلایق مأمور کرده است؟آیا فرزندان باید پدران و مادرانی را که برای

ص:318

مصلحت فرزندانشان به آن ها داروهای تلخ می خورانند،به خاطر این کار دشمن خود بدانند؟نه.البته شما خدا را نمی شناسید و از حکم خدا غافل شده اید.

من شهادت می دهم که جبرئیل و میکائیل به امر خدا عمل می کنند و هر دو مطیع امر خداوند هستند و کسی با یکی از این دو دشمن نمی شود مگر این که با دیگری نیز دشمن شده باشد و هرکس گمان بدارد که یکی از آن دو را دوست می دارد و دیگری را دشمن می دارد دروغ گفته و کافر شده است.هم چنین محمّد فرستادۀ خدا و علی هر دو برادرند،همچنان که جبرئیل و میکائیل برادرند.پس هرکس این دو را[محمّد و علی]دوست بدارد از اولیای خداست و هرکس آنان را دشمن بدارد از دشمنان خداست،و هرکس بغض و کینۀ یکی از آن دو را در دل داشته باشد و گمان دارد که دیگری را دوست می دارد دروغ گفته و آن دو باهم از وی بیزارند و خداوند متعال و ملائکه و نیکان خلق خدا از چنین کسی بیزاری می جویند.

حضرت امام عسکری علیه السّلام در روایتی دیگر در بیان سبب نزول آیۀ قُلْ مَنْ کٰانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فرموده اند:

سبب نزول این آیۀ شریف این است که یهود به خاطر بدگویی درباره جبرئیل و میکائیل از دشمنان خدا شدند و ناصبیان دشمن خدا عقیده ای بدتر و ناگوارتر از این،درباره خدا و جبرئیل و میکائیل و سایر ملائکه خدا دارند.

و اما عقیده ناصبیان بدین گونه است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله چون همواره حضرت علی علیه السّلام و فضایل و مناقبی را که خداوند متعال وی را بدان مخصوص کرده و شرافت و بزرگواری که خداوند متعال به آن حضرت بخشیده است،بر زبان می آورد و در همه این موارد می فرمود خبر این فضیلت و منزلت حضرت

ص:319

علی علیه السّلام را جبرئیل علیه السّلام از جانب خدا به من رسانیده و در بعضی از این روایات می فرمود:جبرئیل در سمت راست و میکائیل در سمت چپ حضرت علی قرار دارند و جبرئیل بر میکائیل فخر می فروشد که در سمت راست علی علیه السّلام واقع شده است و راست از چپ بالاتر است،چنان که ندیمان پادشاهان بزرگ دنیا که در سمت راست پادشاه می نشینند از ندیمانی که در سمت چپ می نشینند بالاترند و جبرئیل و میکائیل بر اسرافیل که در پشت سر حضرت علی علیه السّلام به خدمت ایستاده بود و ملک الموت که در مقابل آن حضرت به خدمت ایستاده است فخر می فروشند که چپ و راست از پشت سر با افتخارتر است چونان کسانی که از حاشیه نشینان دربار پادشاه هستند و بر کسانی که این افتخار را ندارند مباهات می کنند.

و حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله در بعضی از احادیث خود می فرمودند:اگرچه فرشتگان در میان خود تقسیماتی دارند،گرامیترین آنان در نزد خدا آنانند که علی ابن ابی طالب علیه السّلام را بیشتر دوست بدارند؛و خداوند علی علیه السّلام را بعد از محمد مصطفی صلّی اللّه علیه و اله اشرف از جمیع خلایق فرموده است.و گاه می فرمود:

ملائکۀ آسمانها و ملائکۀ حجب بسیار مشتاق دیدار علی ابن ابی طالب هستند بسان مادر دلسوزی که مشتاق دیدن فرزند نیکوکار و مهربان خود می باشد خصوصا که بعد از ده پسر که از دست داده و دفن کرده باشد،تنها این یک پسر برای آن مادر باقی مانده باشد.ناصبیان[با شنیدن این سخنان]همواره می گفتند محمد تا کی می خواهد این کلمات را از قول جبرئیل و میکائیل و ملائکه نقل کند که همه آن ها بزرگداشت علی و تعظیم شأن او می باشند؟و خداوند متعال تا کی درباره علی چنین خصوصیاتی را بیان می نماید که هیچ یک از خلایق،آن ها را ندارند؟ما از چنین خدا و چنین ملائکه و از چنین

ص:320

جبرئیل و میکائیل که بعد از محمد،علی را برترین خلایق میدانند بیزاریم و از همه پیامبرانی که بعد از محمد علی را بر سایر خلایق برتر می دانند نیز بیزاری می جوییم.

و اما دربارۀ آن چه یهود گفتند باید گفت که یهودیان دشمنان خدا هستند، چراکه چون پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به مدینه آمد عبد الله بن صوریا را[برای بحث و مناقشه]به نزد آن حضرت فرستادند،وی به آن حضرت عرضه داشت:

ای محمد،توضیح بده که خوابیدن تو به چه کیفیتی است؟چراکه ما از نحوه خوابیدن پیامبری که در آخر الزمان می آید آگاهی داریم؟

آن حضرت فرمودند چشمان من می خوابد اما قلب من بیدار است.

عبد الله بن صوریا گفت ای محمد راست گفتی.

سپس گفت:ای محمد مرا خبر بده که آیا فرزند از مرد است یا زن؟

پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله:استخوان و عصب و رگ ها از مرد است و گوشت و خون و مو از زن.ابن صوریا گفت:ای محمد راست گفتی.

سپس گفت:ای محمد چگونه است که دسته ای از فرزندان شبیه عموهای خود می شوند و هیچ شباهتی به دایی های خود ندارند و بعضی از فرزندان شبیه دایی های خود می شوند و هیچ شباهتی به عموهای خود ندارند؟

پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمودند هرکدام از آن ها که آب او بالاتر از آب دیگری قرار گیرد شباهت به او تعلق می گیرد.ابن صوریا گفت:ای محمد راست گفتی پس مرا خبر بده از کسی که دارای فرزند نمی شود و کسی که دارای فرزند می شود؟آن حضرت در پاسخ فرمودند اگر نطفه به سرخی گرایید فرزند از او بوجود نمی آید اما اگر صاف و شفاف بود از آن فرزند به وجود می آید.

ابن صوریا گفت مرا از پروردگار خود خبر بده که چگونه است؟در این

ص:321

هنگام سورۀ توحید: قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ نازل شد.

ابن صوریا گفت:راست گفتی،اکنون یک مسئلۀ دیگر باقی مانده است که اگر آن را نیز بیان کنی به تو ایمان آورده و تابع تو می شوم.کدام یک از ملائکه و فرشتگان است که آن چه از جانب خدا بیان می داری بر تو نازل می کند؟

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:جبرئیل.

ابن صوریا گفت:این فرشته از میان فرشتگان دشمن ماست که سختی و جنگ را بر ما بنی اسرائیل نازل می کند و رسول ما میکائیل است که سرور و آسایش را بر ما نازل می نماید پس اگر میکائیل فرشته ای بود که به نزد تو می آمد ما به تو ایمان می آوردیم چراکه میکائیل مستحکم کننده پادشاهی ماست و جبرئیل ویران کننده پادشاهی ما و بدین خاطر او دشمن ماست.

سلمان،فارسی رضی الله عنه به ابن صوریا گفت:دشمنی شما با جبرئیل از کجا آغاز شد؟

ابن صوریا گفت آری ای سلمان،او در دفعات مختلف با ما دشمنی کرده است و شدیدترین آن موارد هنگامی بود که خداوند متعال بر پیغمبران خود وحی نمود که بیت المقدس به دست مردی بنام بخت النصر و در زمان او ویران می شود و ما از زمانی که بیت المقدس در آن خراب می شود آگاهی داشتیم و خداوند متعال نیز کارها را مرحله به مرحله به انجام می رساند و کارها به دست خداوند متعال است که اگر بخواهد بعضی از آن ها را محو نموده و بعضی دیگر را اثبات می نماید.

به همین دلیل،هنگامی که این خبر به ما رسید که حاکی از ویران شدن بیت المقدس بود خاندان های ما مردی از افراد فاضل و قدرتمند که از پیامبران بنی اسرائیل محسوب می شد و به او دانیال می گفتند فرستادند تا بخت النصر را

ص:322

بیابد و او را بکشد.دانیال پول بسیاری با خود برداشت تا آن که در این راه به مصرف برساند.دانیال بخت النصر را که پسر بچه ای ضعیف و مسکین بوده، هیچ قوت و توانایی نداشت در بابل یافت،فرستادۀ ما او را گرفت تا بکشد،اما جبرئیل از او دفاع کرد و به فرستادۀ ما گفت:اگر پروردگارتان به هلاکت شما و ویرانی بیت المقدس فرمان داده است هرگز تو را بر این پسر مسلط نخواهد کرد و اگر این چنین نمی باشد برای چه او را می کشی؟فرستادۀ ما حرف جبرئیل را تصدیق کرد و کودک را ترک نموده به سوی ما بازگشت و این خبر را به ما داد.بخت النصر نیز بزرگ شده،به پادشاهی رسید و به جنگ ما آمد و بیت المقدس را خراب کرد و ما به همین سبب جبرئیل را دشمن خود می دانیم،میکائیل هم دشمن جبرئیل است.

سلمان گفت:ای ابن صوریا آیا با همین عقل به بیراه رفته،گمراه شده اید؟ چرا نیاکان شما در حالی که خداوند متعال در کتاب های آسمانی و بر زبان رسولان خود خبر داده بود که او بخت النصر به حکومت می رسد و بیت المقدس را خراب می کند کسی را فرستاده اند تا بخت النصر را بکشد؟آیا آنان می خواستند انبیای خدا را در این خبری که از خداوند متعال رسیده تکذیب کرده آن ها را در اخبارشان متهم[به دروغگویی]نمایند؟یا صدق گفتار و خبر دادن آن ها از کلام خداوند متعال را می دانستند و در عین حال می خواستند خداوند متعال را شکست بدهند؟آیا کسانی که آن شخص را برای کشتن او [بخت النصر]فرستادند به خدا کافر نشدند؟چگونه می توان به دشمنی جبرئیل معتقد شد در حالی که وی دانیال را از مبارزه با خداوند عز و جل باز داشته و از تکذیب خبر خداوند متعال نهی نموده است؟

ابن صوریا گفت:خداوند متعال این خبر را از زبان پیامبرانش بیان فرموده

ص:323

بود،اما خداوند هرچه را بخواهد محو می کند و هرچه را بخواهد اثبات می نماید.

سلمان گفت:پس در این صورت نباید به هیچ یک از چیزهایی که در تورات آمده مانند اخبار کسانی که گذشته اند و می آیند اعتماد کنید چراکه خداوند متعال آن چه را که بخواهد محو می کند و آن چراکه بخواهد اثبات می کند و در این صورت شاید خداوند موسی و هارون را از نبوت عزل نموده و دعوای آن ها را برای پیامبری باطل کرده باشد،چراکه خداوند متعال آن چرا که بخواهد محو می کند و آن چراکه بخواهد اثبات می کند و شاید همه خبرهایی که موسی و هارون به شما از جانب خدا داده اند که اتفاق خواهد افتاد اتفاق نیفتد و آن چه را که به شما خبر داده اند اتفاق نمی افتد شاید اتفاق بیفتد.

همچنین آن چه خداوند متعال بر آن وعده ثواب داده شاید آن را محو کند و آن چه را که بر آن تهدید به عقاب کرده شاید آن را نیز محو نماید،چراکه خداوند متعال هرچه را بخواهد محو می نماید و هرچه را بخواهد اثبات می کند.شما معنی این جمله که می فرماید(خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات می کند)را نفهمیده اید.به همین جهت است که شما به خداوند متعال کافر شده اید،و خبرهای غیبی خداوند متعال را تکذیب می کنید و از دین خدا بیرون می روید.

سپس سلمان گفت:من شهادت می دهم که هرکس دشمن جبرئیل باشد دشمن میکائیل است و هر دوی این فرشتگان دشمن کسانی هستند که با [هرکدام]از آنان دشمنی ورزد و دوست کسانی هستند که با آنان دوستی کند پس در این هنگام خداوند متعال در موافقت با قول سلمان این آیه شریف را نازل کرد که:(بگو:«کسی که[به جهت یاری کردن جبرئیل به اولیای خدا در

ص:324

برابر دشمنان خدا و نازل کردن فضایل و مناقب علی ولی خدا از جانب پروردگار]دشمن جبرئیل است[در واقع دشمن خداست]چراکه او جبرئیل، به فرمان خدا،قرآن را بر قلبت نازل کرده است،در حالی که مؤید[کتاب های آسمانی]پیش از آن،و هدایت و بشارتی[به نبوت محمد و ولایت علی و پیشوایان[دوازده گانۀ]بعد از او]برای مؤمنان است)که اگر با ولایت محمد و علی و اهل بیت پاکشان از دار دنیا بروند به حق از اولیای خدا خواهند بود.

سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:ای سلمان،خداوند متعال کلام تو را تصدیق نمود و مطابق با رأی تو آیه ای نازل فرمود و جبرئیل از جانب خداوند متعال گوید:ای محمّد،سلمان و مقداد دو برادرند که در دوستی تو و دوستی برادر و وصیّ یکدل تو علی همچون دو برادر صاف و یکدل می باشند،و آن ها در میان اصحاب تو همچون جبرئیل و میکائیل در میان فرشتگان اند،دو دشمن بر هرکس که محمّد و علی را دشمن بدارد،و دو دوست بر کسی که یکی از آن دو را دوست بدارد،و دو دشمن برای کسی که محمّد و علی و اولیای آنان را دشمن بدارد.

و اگر اهل زمین و آسمان سلمان و مقداد را آنچنانکه ملائکۀ آسمان ها و حجب و عرش و کرسی آن ها را تنها به خاطر دوستی محمّد و علی و موالات آن ها با اولیایشان و دشمنی آن دو با دشمنان آن ها دوست می دارند،دوست بدارد البته خداوند متعال احدی از آن ها را عذاب نخواهد کرد (1).

ص:325


1- (1)) .مسند الامام الحسن العسکری/209-214.
نمونه هایی از میراث فقهی امام حسن عسکری علیه السّلام
اشاره

از امام حسن عسکری علیه السّلام روایت های فقهی که در ابواب مختلف فقه می باشد صادر شده که مطابق آنچه نویسندۀ مسند الامام الحسن العسکری علیه السّلام آن ها را شمارش نموده است به حدود هفتاد و پنج روایت می رسد.حال به نمونه هایی انتخاب شده از این روایات توجّه نمایید:

باب طهارت

1.از محمّد بن ریّان روایت شده است که گفت:به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نامه ای نوشتم و در آن از آن حضرت سؤال کردم:آیا خون ساس حکم خون کک را دارد و آیا کسی می تواند خون کک را با خون ساس قیاس نماید و در لباسی که آغشته به آن خون است نماز بخواند و کلا چنین قیاس هایی و عمل به آن جایز است؟

آن حضرت در پاسخ نوشتند:

نماز در آن لباس جایز است،اما تطهیر آن بهتر است (1).

از حسن بن راشد روایت است که گفت:فقیه عسکری علیه السّلام فرموده است:

در غسل و وضو مزمزه و استنشاق واجب نیست (2).

باب نماز

1.از محمّد بن عبد الجبّار روایت است که گفت:به حضرت امام

ص:326


1- (1)) .کافی 60/3.
2- (2)) .استبصار 118/1،ب 71/ح 4.

عسکری علیه السّلام نامه ای نوشته و در آن سؤال کردم:آیا می توان با کلاهی که از جنس حریر خالص یا دیبا می باشد نماز خواند؟

آن حضرت در پاسخ مرقوم داشتند:

نماز در حریر خالص جایز نیست (1).

2.از اسماعیل بن سعد اشعری روایت است که گفت:از آن حضرت در رابطه با لباس ابریشمی سؤال کردم که آیا مرد می تواند در آن نماز بخواند؟آن حضرت فرمودند:نه (2).

3.از محمّد بن عبد الجبّار روایت است که گفت:به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نامه ای نوشته و در آن سؤال کردم:آیا می شود با کلاهی که در آن از خز حیوانی که گوشتش خوردنی نیست یا با کمربندی که در آن حریر خالص یا خز خرگوش به کار رفته است نماز خواند؟

آن حضرت در پاسخ نوشتند:نماز در حریر خالص جایز نیست و خز اگر از حیوانی باشد که ذبح شرعی شده باشد خواندن نماز در آن جایز است ان شاء اللّه (3).

4.از سلیمان بن حفص مروزی روایت است که:حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام فرمودند:

و هو وقت صلاة اللیل،ثم تظلم قبل الفجر،ثم یطلع الفجر الصادق من قبل المشرق؛ هنگامی که نیمه شب فرا رسید،سفیدی مانند عصایی از آهن در وسط آسمان ظاهر می شود که همۀ دنیا از آن نورانی می گردد.این نور لحظه ای می آید و می رود و سپس تاریک می شود و هنگامی که ثلث آخری از شب باقی ماند از جانب مشرق سپیدی ای ظاهر می شود و لحظه ای دنیا را روشن می کند و می رود که آن موقع وقت نماز شب است،سپس هوا قبل از طلوع فجر

ص:327


1- (1)) .کافی 399/3/ح 10،استبصار 385/1/ب 1/255.
2- (2)) .استبصار 385/1/ب 255/ح 2.
3- (3)) .استبصار 383/1/ب 223/ح 11.

تاریک می شود و آنگاه فجر صادق از جانب مشرق طلوع می کند»،آن حضرت فرمودند:

فذلک له؛هرکس که می خواهد در نیمۀ شب نماز بگذارد و نماز خود را طولانی کند این زمان فرصت مناسبی برای او می باشد (1).

5.از عبد اللّه بن جعفر روایت است که گفت:به امام حسن عسکری علیه السّلام نامه ای نوشتم و در آن آورده بودم:آیا برای مرد جایز است در حالی که به همراه او نافۀ آهو(مشک)وجود دارد نماز بگذارد؟آن حضرت در پاسخ نوشتند:اگر از حیوانی باشد که ذبح شرعی شده،اشکالی ندارد (2).

6.علی بن محمّد از محمّد بن احمد بن مطهّر روایت کند که نامه ای به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نوشته و به آن حضرت در رابطه با نقل روایتی از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله اطلاع داد،با این مضمون که:پیامبر اکرم در شب های ماه رمضان و غیر آن سیزده رکعت نماز می خواندند که از جملۀ آن ها نماز وتر و دو رکعت فجر بود.

امام علیه السّلام در پاسخ او مرقوم فرمودند:هرکس این روایت را نقل کرده است خداوند دهانش را بشکند.پیامبر اکرم در بیست شب از ماه رمضان در هر شب بیست رکعت نماز می خواندند.هشت رکعت بعد از مغرب،دوازده رکعت بعد از عشاء،و در شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوّم غسل نموده و در دو شب اوّل سی رکعت نماز می خواندند.

دوازده رکعت بعد از مغرب و هجده رکعت بعد از عشاء و در شب بیست و سوّم صد رکعت نماز می خواندند که در هر رکعت سورۀ فاتحة الکتاب و ده مرتبه قل هو اللّه خوانده و از آن پس تا آخر ماه رمضان در هر شب سی رکعت به همان ترتیب که گفتم نماز می گذاردند (3).

ص:328


1- (1)) .تهذیب 118/2/ح 445.
2- (2)) .تهذیب 362/2/ب 17/ح 32.
3- (3)) .کافی 155/4/ح 6،استبصار 463/1،ب 287/ح 12.
باب روزه

1.محمّد بن یحیی از محمّد نقل می کند که گفت:به امام عسکری علیه السّلام نامه ای نوشته در آن چنین پرسیدم:مردی مرده است و بر او قضای ده روز از ماه رمضان باقی است و دارای دو ولی(فرزندی که قضای نماز و روزۀ پدر برعهدۀ او است)می باشد.آیا بر آن دو ولی جایز است که هر دو باهم قضای روزۀ او را بگیرند،یعنی پنج روز را یکی از دو ولی و پنج روز را دیگری؟

آن حضرت نوشتند:هرکدام از نظر سنّ از دیگری بزرگتر است هر ده روز را به خاطر ولاء روزه بگیرد ان شاء اللّه (1).

2.و حمزة بن محمّد به حضرت امام عسکری علیه السّلام نامه ای نوشته سؤال کرد که خداوند متعال چرا روزه را بر مردم واجب کرده است؟

آن حضرت در جواب وی مرقوم داشتند:تا بی نیازان گرسنگی را احساس نموده، بر فقرا ترحّم آوردند (2).

3.صدوق از ابو الحسن علی بن حسن بن فرج مؤذّن روایت کند که گفت:

محمّد بن حسن کرخی بر من روایت کرده است که:از حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام شنیدم که در خانۀ خود به مردی می فرمود:ای ابو هارون،هرکس ده رمضان پشت سر هم روزه بگیرد وارد بهشت می شود (3).

4.محمّد بن عیسی از علی بن بلال روایت کرده است که گفت:نامه ای به حضرت طیب عسکری علیه السّلام نوشتم که در آن آمده بود:آیا می توان زکات فطرۀ خانوادۀ ده نفری یا کمتر یا بیشتر را به یک مرد محتاج شیعه داد؟

آن حضرت مرقوم داشتند:آری،این کار را انجام بده (4).

ص:329


1- (1)) .کافی 124/4/ح 5،استبصار 108/2،ب 57/ح 4.
2- (2)) .کلینی این روایت را در کافی 181/4/ح 6 با اندکی تفاوت نقل کرده است،من لا یحضره الفقیه 3/ 43،ب 21/ح 3.
3- (3)) .خصال/59،ابواب العشره.
4- (4)) .من لا یحضره الفقیه 117/2.
باب خمس و زکات

1.کلینی از علی بن محمّد از سهل بن زیاد از محمّد بن عیسی از محمّد بن ریّان روایت کند که گفت:نامه ای به حضرت امام حسن عسکری با این مضمون نوشتم:خداوند مرا فدای شما کند.بر ما روایت شده است که حضرت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله جز خمس از مال دنیا چیزی نداشت،جواب از آن حضرت بدین گونه صادر شد که:دنیا و آنچه در آن است از آن رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بود (1).

2.شیخ طوسی گوید:ریّان بن صلت روایت کند:به حضرت امام عسکری علیه السّلام نامه ای نوشته،در آن آورده بودم مولای من،زمینی از اموال عمومی از طرف حکومت در اختیار(تیول)من قرار داده شده است.در غلّۀ آسیاب شدۀ آن زمین و پولی که از فروش ماهی،پاپیروس و نی که در بیشه های همان زمین به دست می آید،چه حقوق مالی بر من واجب می شود؟

آن حضرت در پاسخ مرقوم داشتند:بر تو در همۀ این ها خمس واجب است ان شاء اللّه تعالی (2).

باب حج

1.علی بن محمّد حضینی به امام عسکری علیه السّلام نوشت:پسر عموی من وصیّت کرده است تا هر سال در ازای مبلغ پانزده دینار از جانب او حج به جای آورده شود.این مبلغ برای حج کفایت نمی کند.شما چه دستوری در این زمینه صادر می فرمایید؟

آن حضرت در پاسخ نوشتند:مبلغ دو حج را برای یک حج به مصرف برسانید، خداوند به این امر داناست (3).

ص:330


1- (1)) .کافی 409/1،ص 6.
2- (2)) .تهذیب 139/4/ح 16.
3- (3)) .کافی 2/310/4،من لا یحضره الفقیه 272/2،ب 166/ح 3.
باب ازدواج و طلاق

1.کلینی از محمّد بن یحیی از عبد اللّه بن جعفر روایت کند که گفت:

نامه ای به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نوشتم که در آن آمده بود:زنی پسر مردی را شیر داده است.آیا بر آن مرد جایز است که با دختر این زن(دهندۀ شیر)ازدواج نماید،یا خیر؟آن حضرت در پاسخ نوشتند:«نه،برای او جایز نیست» (1).

2.محمّد بن حسن صفّار نامه ای به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نوشته دربارۀ حکم زنی سؤال کرد که شوهر او مرده و وی در حال عدّه است.این زن محتاج بوده و کسی که مخارج زندگی او را تأمین کند ندارد.وی از راه کار کردن برای مردم امرار معاش می کند.آیا بر وی جایز است که در زمان عدّه از منزل خود خارج شده و کار کند و حتّی شب ها به منزل نیاید؟

وی گوید:امام علیه السّلام در پاسخ من نوشتند:«ان شاء اللّه اشکالی ندارد» (2).

باب قضاء و شهادات

1.[محمد بن حسن صفار]نامه ای به آن حضرت نوشته دربارۀ مردی پرسید که به دو مرد گفته است:شاهد باشید که تمام خانه ای که در فلان مکان وجود دارد با حدود مشخص،به همراه تمام اثاثیه ای که در آن خانه موجود است و متعلق به او است،تماما از آن فلان بن فلان است،همۀ اموال او نیز در میان خانه است و شهود نمی دانند که متاعی که در خانه است چیست.آیا شهود می توانند چنین شهادتی بدهند؟.

ص:331


1- (1)) .کافی 447/5/ح 18،من لا یحضره الفقیه 306/3،ب 146/ح 9.
2- (2)) .من لا یحضره الفقیه 328/3،ب 159/ح 12.

آن حضرت در پاسخ نوشتند:اگر معامله همۀ موارد را شامل شود شهادت شهود اشکالی ندارد ان شاء اللّه (1).

2.محمّد بن حسن صفّار رضی اللّه عنه نامه ای به امام عسکری علیه السّلام نوشته دربارۀ مردی پرسید که می خواهد در دادگاه علیه زنی شهادت بدهد که بر او محرم نیست.آیا می تواند از پشت پرده و بدون دیدن آن زن با شنیدن صدایش یا با شهادت دو نفر عادل که این زن فلان کس دختر فلانی است علیه او شهادت بدهد یا این که تا آن زن روی خود را به شاهد ننماید و بر او ثابت نشود که این همان زن موردنظر است،شهادت او جایز نیست؟آن حضرت در پاسخ نوشتند:زن نقاب به چهره بزند و خود را به شهود بنماید ان شاء اللّه (2).

3.محمّد بن حسن صفّار رضی اللّه عنه نامه ای به آن حضرت نوشته سؤال کرد:آیا اگر وصیّ میّت شهادت بدهد که وی به کسی بدهکار است،شهادت او به همراه شهادت یک عادل دیگر پذیرفته می شود؟

آن حضرت مرقوم فرمودند:اگر یک عادل دیگر به همراه او شهادت بدهد مدّعی باید قسم بخورد.

4.و هم چنین به آن حضرت نوشت:آیا وصیّ می تواند برای وارث صغیر میّت و یا وارث کبیر او شهادت بدهد که او حقّی بر میّت یا بر دیگری دارد با این تفاوت که برای صغیر،خود وارث آن حق را قبض می کند اما برای کبیر نمی تواند آن حق را قبض نماید؟

آن حضرت مرقوم فرمودند:آری؛اما سزاوار است وصی شهادت به حق بدهد و شهادت خود را کتمان نکند»

ص:332


1- (1)) .من لا یحضره الفقیه 153/3/ب 73/ح 10،کافی 402/7 ذیل حدیث چهارم با اندکی تفاوت.
2- (2)) .من لا یحضره الفقیه 40/3/ب 29/ح 2،استبصار 19/3/ب 2/13.

5.همچنین به آن حضرت نوشت:آیا در رابطه با دین میّت،شهادت وصی بر میّت به همراه شاهد عادل دیگر پذیرفته است؟

آن حضرت نوشتند:«آری،پس از قسم» (1).

باب وصیّت

1.محمّد بن حسن صفّار رضی اللّه عنه نامه ای به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نوشته دربارۀ مردی سؤال کرد که وصیت کرده است تا ثلث مال او را به غلامان و کنیزانش ببخشند.آیا مرد و زن در این تقسیم سهم مساوی می برند یا مرد دو برابر زن از این وصیّت سهم می برد؟

آن حضرت در پاسخ مرقوم فرمودند:

بر میّت جایز است که به هرگونه که می خواهد وصیّت کند ان شاء اللّه (2).

2.روایتی است که محمّد بن احمد بن یحیی از محمّد بن عبد الجبّار روایت کند که گفت:نامه ای به حضرت امام عسکری علیه السّلام نوشتم و دربارۀ زنی پرسیدم که مردی را وصی خود قرار داده و اقرار نموده که هشتاد هزار درهم [نقد]،و هرچه در خانۀ او از لوازم منزل مانند پشم و مو و فلزات از قبیل برنج و روی و مس و...موجود است و بالجمله همۀ مال خود را به او بدهکار است بر وصیّت خود شاهد هم گرفت.سپس وصیّت کرد که همین وصی از همین میراث،از جانب او دو بار حج به جا آورد و به کنیز او چهارصد درهم بدهد.آن زن از دنیا رفت و شوهر(وارث)نیز دارد و ما نمی دانیم چگونه این مسأله را

ص:333


1- (1)) .کافی 3/394/7،من لا یحضره الفقیه 43/3/ب 1/33.
2- (2)) .کافی 45/7/ح 2،من لا یحضره الفقیه 155/4،ب 103/ح 3.

حل کنیم و امر بر ما مشتبه شده است.نویسندۀ نامه نیز نوشت که این زن هنگام وصیّت با او مشورت کرده است که راهی پیدا کند تا بتواند این مال را برای این شخص طرف وصیت ثابت نماید و وی به آن زن گفته است:میراث گذاشتن تو برای این شخص درست نمی شود مگر این که برای وصی اقرار به دین نمایی و بر این دین شهودی بگیری و سپس او را دستور بدهی که وصیّت های تو را به انجام برساند،آن زن هم به این صورت وصیّت نوشته و برای وصی به این دین اقرار کرده است.(یعنی ظاهرا این زن برای محروم کردن شوهر خود از ارث به چنین بدهی صوری اقرار کرده است.)

آن حضرت به خط خود مرقوم فرمودند:اگر آن بدهکاری صحیح،شناخته شده و مورد قبول باشد،دین از اصل مال قبل از تقسیم خارج می شود ان شاء اللّه،و اگر این بدهکاری حقیقت نداشته[صوری]باشد،آن مقداری که به آن وصیت کرده است از ثلث او خارج می شود و به آن دو نفر پرداخت می گردد.کافی باشد یا کافی نباشد (1).

3.محمّد بن حسن صفّار رضی اللّه عنه به حضرت امام عسکری علیه السّلام نوشت:مردی به دو نفر مرد وصیت نموده است.آیا یکی از آن دو می تواند نصف ماترک را گرفته و دیگری نصف دیگر آن را؟

آن حضرت مرقوم فرمودند:جایز نیست که آن دو تن با میّت مخالفت کنند و باید برحسب آنچه او دستور داده عمل کنند،ان شاء اللّه (2).

ص:334


1- (1)) .استبصار 113/4،ب 68/ح 9.
2- (2)) .کافی 46/؟؟؟2/ح 1 با تفاوت و در آن آمده است:مردی مرده و وصیّت نموده است،من لا یحضره الفقیه 151/4/ب 99/ح 1،استبصار 118/4،ب 73/ح 1.
باب وقف

1.محمّد بن حسن صفّار گوید:نامه ای به حضرت امام عسکری نوشتم و از کیفیت صحّت وقف از آن حضرت سؤال کردم و نوشتم:بر ما روایت شده است که اگر وقف مقید به زمان نباشد باطل بوده به ورثه بازمی گردد و اگر مقید به زمان باشد صحیح است و به آن عمل می شود،گروهی نیز می گویند که وقف موقّت وقفی است که در آن ذکر شود که این مال را بر فلان کس و فرزندان او وقف نموده است و هنگامی که سلسلۀ نسب آنان منقرض شود این مال برای فقرا و مساکین باشد تا آنجا که خداوند متعال زمین را و آنچه بر آن است به میراث بگیرد و گروهی دیگر گفته اند وقف موقّت این گونه است که وقف کننده بگوید این مال برای فلان و نسل او است مادام که باقی باشند و در پایان،قضیۀ نیازمندان و فقرا را تا وقتی که خداوند زمین را و آنچه بر آن است به میراث بگیرد را ذکر نکند و وقف غیر موقّت آن است که فقط بگوید این وقف است و نام کسی را ذکر نکند.حال از این چند صورت کدام یک صحیح و کدام یک باطل است؟

آن حضرت مرقوم فرمودند:همۀ وقف ها به حسب آنچه واقفان،آن ها را وقف می کنند صحیح است.ان شاء اللّه (1).

باب ارث

فهفکی از حضرت امام عسکری علیه السّلام سؤال نمود:چگونه است که زن

ص:335


1- (1)) .کلینی در کافی 34/37/7،صدوق نیز در فقیه این روایت را ذکر نموده 176/4/ب 128/ح 1 به اختصار و در آن آمده است:«...آن حضرت علیه السّلام مرقوم داشتند:الوقوف تکون بحسب ما یوقفها أهلها إن شاء اللّه،که در آن کلمۀ«تکون»نیز آمده است،استبصار 100/4/ب 2/62.

ضعیف و ناتوان یک سهم از ارث می برد و مرد دو سهم؟

امام عسکری علیه السّلام در پاسخ فرمودند:بر زن جهاد و خرج خانواده واجب نیست،و عاقلۀ قتل غیر عمد هم واقع نمی شود و همۀ این ها فقط برعهدۀ مردان است.

راوی گوید:من در دل گفتم:به من نیز گفته شده بود که ابن ابی العوجاء از حضرت امام صادق علیه السّلام همین مسأله را پرسیده و آن حضرت نیز همین جواب را به او داده بودند،در این هنگام حضرت امام عسکری علیه السّلام رو به من کرده فرمودند:آری،این مسأله همان مسألۀ ابن ابی العوجاء می باشد و جواب ما نیز واحد است.

چراکه مسأله واحد بوده است.هرآنچه بر اولین ما خاندان جریان دارد برای آخرین ما نیز جاری می شود و اوّلین و آخرین ما در دانش مساوی هستند.اما رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و امیر المؤمنین علیه السّلام برتری خود را دارند» (1).

باب معیشت

1.محمّد بن علی بن محبوب روایت کند:مردی به فقیه(حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام)نامه ای نوشته دربارۀ مردی پرسید که بر نهریک روستا آسیابی داشته و مالکیت روستا از آن یک یا دو مرد می باشد،مالک روستا تصمیم گرفته است که آب را از طریق نهری دیگر به روستایی دیگر ببرد و با این کار این آسیاب تعطیل می شود.آیا او می تواند چنین کاری انجام بدهد یا نه؟

آن حضرت در پاسخ مرقوم فرمودند:باید که از خدا بپرهیزد و در این زمینه رفتاری نیکو در پیش گیرد و به برادر مؤمن خود ضرر نرساند.

ص:336


1- (1)) .کافی 2/85/7،کشف الغمّه 210/3.

2.همچنین از آن حضرت دربارۀ مردی سؤال شد که در روستایی قناتی دارد و مرد دیگر می خواهد در همان روستا و بالای قنات او قنات دیگری حفر نماید و فاصلۀ بین دو قنات با توجّه به سختی زمین به اندازه ای است که هیچ یک از دو قنات به دیگری آسیب نمی رساند.

آن حضرت در پاسخ مرقوم فرمودند:ملاک این است که هیچ یک از آن ها به دیگری ضرر نرساند،ان شاء اللّه (1).

3.محمّد بن حسن صفّار رضی اللّه عنه نامه ای به امام حسن عسکری علیه السّلام نوشته در آن از مردی پرسید که بدون دستور حکومت و به صورت شخصی در جاهای خطرناک کاروان ها را بدرقه و نگهبانی می کند و آن ها نیز طبق قراردادی که با او می بندند مبلغ معیّنی به او می پردازند.آیا وی می تواند این پول را از آنان بگیرد یا نه؟

آن حضرت در پاسخ نوشتند:اگر خود را با کرایه ای متعارف به اجارۀ آنان درآورده است،حق خود را بگیرد ان شاء اللّه (2).

4.محمّد بن یحیی از عبد اللّه بن جعفر روایت کند که گفت:به آن مرد (حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام)نامه ای نوشتم و دربارۀ مردی سؤال کردم که شتر یا گاوی برای قربانی کردن می خرد.هنگامی که آن حیوان را ذبح می کند در شکم آن حیوان کیسه ای از درهم یا دینار یا جواهر پیدا می کند.این اموال متعلق به چه کسی است؟

آن حضرت مرقوم فرمودند:آن مال را به فروشندۀ حیوان نشان بده.اگر او اموال را

ص:337


1- (1)) .من لا یحضره الفقیه 150/3/ب 10/71،کلینی هم در فروع 5/293/5 این روایت را از محمّد بن یحیی از محمّد بن حسین روایت کرده که گفت:به حضرت امام عسکری علیه السّلام نامه ای نوشتم...با تفاوت.
2- (2)) .من لا یحضره الفقیه 106/3/ب 88/58.

نشناخت آن ها از آن تو و روزی ای است که خداوند متعال به تو عنایت کرده است (1).

5.محمّد بن حسن گوید:به آن حضرت نامه ای نوشتم دربارۀ مردی که باغی را فروخته است که در آن هم درختان متنوعی از انگور و غیره وجود دارد،اما یک درخت از آن باغ را از فروش استثنا کرده است.آیا وی در آن باغ به اندازۀ راهی که به درخت خود برسد حق دارد؟و این درخت استثنا شده از فروش چه مقدار از زمینی که اطراف آن است را به خود اختصاص می دهد؟آیا به اندازۀ زمینی که شاخ و برگ آن درخت بر آن سایه می اندازد یا به اندازۀ جایی که تنۀ درخت در آن روییده است؟

آن حضرت در پاسخ این گونه نوشتند:وی تنها به مقداری که عرفا از چنین استثنایی برداشت می شود حق استفاده از زمین را دارد پس نباید که از حق خود تجاوز نماید (2).

6.محمّد بن حسن صفّار به حضرت امام عسکری علیه السّلام نامه ای نوشته در آن نامه از حکم مردی پرسید که از مردی زمینی با حدود چهارگانه مشخّص خریده است که در آن زمین زراعت و درخت خرما و درختان دیگر موجود است.وی در هنگام خرید و فروش از درخت خرما و زراعت و سایر درختان نامی نبرده و در فروش نامه نیز آن ها را ننوشته است،بلکه در آن نوشته است:

وی این زمین را با همۀ حقوق داخل در آن و خارج از آن خریده است،آیا آن زراعت و خرما و درختان دیگر جزء حقوق زمین هستند؟

آن حضرت در پاسخ مرقوم فرمودند:اگر زمین را با حدود چهارگانۀ آن و هرچه

ص:338


1- (1)) .کافی فروع 9/139/5.
2- (2)) .تهذیب 24/90/7،در توضیح این جواب می توان گفت:از این جواب استفاده می شود که فروشندۀ زمین بافروش آن،از نظر ملکیت-در همۀ فرض های سؤال-هیچ حقی در زمین ندارد و تنها مالک درخت بوده به آن مقدار که برای دست یابی او به درختش لازم است می تواند در زمین تصرف کند.

درب آن زمین بر آن بسته می شود خریده است،هرچه در آن زمین موجود است مال اوست ان شاء اللّه (1).

7.محمّد بن یحیی از محمّد بن حسین روایت کند که گفت:نامه ای به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نوشتم که در آن آمده بود:مردی چیزی را به نزد دیگری به ودیعه و امانت می گذارد.او نیز آن را در منزل همسایۀ خود قرار می دهد اما آن چیز گم می شود.آیا بر این شخص واجب است که از مال خود آن را بپردازد؟

آن حضرت در پاسخ مرقوم فرمودند:«ضامن است ان شاء اللّه» (2).

8.محمّد بن علی بن محبوب گوید:مردی به فقیه علیه السّلام دربارۀ مردی نامه نوشت که لباسی را به شویندۀ لباس داده است تا آن را بشوید.وی آن لباس را به شویندۀ دیگری برای شستن واگذار کرده،لباس ضایع و گم شد،آیا بر این شویندۀ لباس واجب است که آنچه را به غیر خود واگذار کرده است برگرداند اگرچه شخصی مورد اعتماد باشد؟

آن حضرت در پاسخ فرمودند:او ضامن آن لباس است مگر این که راستگو و مورد اعتماد باشد،ان شاء اللّه (3).

باب اولاد

عبد اللّه بن جعفر حمیری به حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام نامه ای نوشت روایتی به این مضمون که از ائمّه علیهم السّلام وارد شده است که:

ص:339


1- (1)) .تهذیب 84/138/7.
2- (2)) .کافی 9/239/5،فقیه 194/3/ب 3/94،با تفاوت.
3- (3)) .من لا یحضره الفقیه 163/3/ب 14/76

پسران خود را در روز هفتم ولادت ختنه کنید تا پاک و مطهّر شوند،چراکه زمین از رسیدن بول انسان ختنه نشده به آن به سمت خداوند عزّ و جلّ ضجّه و ناله می کند.

خداوند مرا فدای شما گرداند.حجامتگران شهر ما مهارت لازم را برای ختنه ندارند و در روز هفتم نیز ختنه نمی کنند.اما در شهر ما حجامتگری یهودی است.آیا جایز است که یهودیان فرزندان مسلمانان را ختنه کنند یا نه؟

آن حضرت در پاسخ نوشتند:روز هفتم سنّت است.پس با سنّت ها مخالفت نکنید ان شاء اللّه (1).

گوشه هایی از میراث حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در دعا

1.ابن فهد از امام حسن عسکری علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرموده اند:هرکس با خداوند انس بگیرد از مردم می هراسد و علامت انس و الفت با خدا وحشت از مردم است (2).

2.و از آن حضرت روایت است که فرمود:تا جایی که می توانی بر نیاز خود صبر و تحمّل کنی از درخواست کردن بپرهیز،چراکه برای هر روز،روزی جدیدی موجود است.

و بدان که التماس و پافشاری،در خواستن چیزی قدر و منزلت انسان را از او گرفته و باعث سختی و رنج و مشقّت می شود،پس صبر کن تا خداوند بر تو دری بگشاید که داخل شدن در آن آسان باشد،پس چه نزدیک است که خیر و خوشی به شخص نگران و اندوهناک برسد و امنیّت،فراری هراسان را شامل گردد،و چه بسا که سختی های زمانه گونه ای از تأدیب خداوند نسبت به بندگان باشد،و[بدان که]بهرۀ مردمان از دنیا دارای مراتبی است.پس برای

ص:340


1- (1)) .من لا یحضره الفقیه 314/3/ب 17/149،کافی 3/35/6 با تفاوت.
2- (2)) .عدّة الدّاعی/194.

دست یافتن به میوه ای که هنوز نرسیده شتاب نکن،چراکه در هنگام رسیدن آن میوه،به آن دست خواهی یافت.

و بدان،آن کس که امر تو را تدبیر می کند،در دانستن مناسب ترین زمان برای مصلحت حال تو از تو داناتر است،پس به آنچه او در همۀ امور و به مقتضای مصلحت حال تو برایت انتخاب می کند اطمینان داشته باش.

و در به دست آوردن نیازهایت قبل از رسیدن وقت آن عجله نکن که این باعث تنگی دل و سینۀ تو شده و پرده ای از ناامیدی تو را فرا خواهد گرفت.

و بدان که حیا و خجالت نیز حدّی دارد که اگر از حدّ خود گذشت،زیاده روی است و دوراندیشی نیز میزانی دارد که اگر از میزان خود تجاوز کرد،تبدیل به تهوّر و بی باکی می شود.

و از افراد باهوش و بی سروصدا بر حذر باش که اگر همۀ مردم دنیا از افراد زرنگ و باهوش بودند دنیا ویران می گشت (1).

3.ابو محمّد عبد اللّه بن محمّد عابد در سال 255 ه ق در منزل حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام (2)از آن حضرت درخواست کرد که صلواتی بر پیامبر و اوصیای آن حضرت-که بر او و بر اوصیایش درود و سلام باد-بر او املا نماید و کاغذ بزرگی آماده کرد.آن حضرت بدون این که از روی نوشته ای نگاه کنند این صلوات را بر او املا نمودند:

ص:341


1- (1)) .عدّة الدّاعی/124.
2- (2)) .در متن عربی روایت پس از ذکر نام عبد اللّه بن محمد عابد کلمۀ«بالدالیة»آمده که در آن دو احتمال می رود یکی این که املای عابد با دال است که در عدة الداعی و بعضی نسخ دیگر کلمۀ لفظا را نیز بعد از بالدالیه آورده اند و دیگر این که سؤال و جواب او با امام در مکانی به نام دالیه صورت گرفته باشد که سید بن طاووس رضی اللّه عنه در جمال الاسبوع این احتمال را داده است،و دالیه جایی در نزدیکی «تکریت»در عراق است.

1.«اللّهمّ صلّ علی محمّد کما حمل وحیک و بلّغ رسالاتک.

و صلّ علی محمّد کما احمل حلالک و حرّم حرامک و علّم کتابک.

و صلّ علی محمّد کما اقام الصّلاة و آتی الزّکاة و دعا الی دینک.

و صلّ علی محمّد کما صدّق بوعدک و اشفق من وعیدک.

و صلّ علی محمد کما غفرت به الذّنوب و سترت به العیوب و فرّجت به الکروب و صلّ علی محمد کما دفعت به الشقاء و کشفت به الغماء و أجبت به الدّعاء و نجّیت به من البلاء.

و صلّ علی محمّد کما رحمت به العباد واحییت به البلاد و قصمت به الجبابرة و اهلکت به الفراعنة»؛

2.«و صلّ علی محمّد کما اضعفت به الأموال و احرزت به من الأهوال و کسرت به الأصنام و رحمت به الأنام.

و صلّ علی محمّد کما بعثته بخیر الأدیان و اعززت به الایمان و تبّرت به الأوثان و عظّمت به البیت الحرام.

و صلّ علی محمّد و اهل بیته الطّاهرین الأخیار و سلّم تسلیما»؛

ص:342

1.خداوندا،چنان که محمّد وحی تو را حمل نموده و رسالت تو را به بندگان ابلاغ نمود بر او درود فرست.

و بر او درود فرست،بدان سان که حلال تو را حلال کرد و حرام تو را حرام نمود و کتاب تو را به مردم تعلیم کرد.

و بر محمّد درود فرست،بدان سان که نماز و زکات را به پا داشت و همگان را به دین تو فراخواند.

و بر محمّد درود فرست،بدان گونه که وعدۀ تو را تصدیق کرد و[مردم را]از تهدید تو بیم داد.و بر محمّد درود فرست،همچنان که گناهان را به وسیلۀ او آمرزیده،عیب ها را به وسیلۀ او پوشانده و هر سختی و ناراحتی را به واسطۀ او رفع و آسان نمودی.

و بر او درود فرست،همچنان که بدبختی ها را به وسیلۀ او از بین برده ناراحتی ها و غصّه ها را به واسطۀ او برطرف نموده،دعاها را به واسطۀ او استجابت نموده و همگان را به واسطۀ او از بلا نجات دادی.

2.و بر محمّد درود فرست همان گونه که به وسیلۀ او رحمت را بر بندگان نازل کرده، شهرها را به وسیلۀ او زنده،ستمگران را نابود و فرعون ها را به واسطۀ او هلاک نمودی.

و بر محمّد درود فرست،بدان سان که به واسطۀ او اموال را زیاد کرده،ترس را برطرف ساخته،بت ها را شکسته و رحمت خود را به وسیلۀ او بر همۀ مردمان نازل نمودی.

و بر محمّد درود فرست چنان که او را با بهترین دین ها مبعوث نمودی و ایمان را به وسیلۀ او عزّت بخشیدی،بت ها را از میان برده،خانۀ محترم خود کعبه را به وسیلۀ او با عظمت و بزرگ داشتی.

و بر محمّد و اهل بیت پاک نیکوکار او درود و سلام فرست.

ص:343

3.«اللّهمّ صلّ علی امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب اخی نبیّک و وصیّه و ولیّه و صفیّه و وزیره و مستودع علمه و موضع سرّه و باب حکمته و النّاطق بحجّته و الدّاعی الی شریعته و خلیفته فی امّته و مفرّج الکرب عن وجهه قاصم الکفرة و مرغم الفجرة الّذی جعلته من نبیّک بمنزلة هرون من موسی.

اللّهمّ و ال من ولاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و العن من نصب له من الاوّلین و الآخرین و صلّ علیه أفضل ما صلّیت علی أحد من أوصیآء أنبیائک یا ربّ العالمین»؛

4.«اللّهمّ صلّ علی الصّدّیقة فاطمة الزّکیّة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ أحبّائک و أصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهمّ و کما جعلتها امّ أئمّة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ الأعلی فصلّ علیها و علی امّها خدیجة الکبری صلاة تکرم بها وجه أبیها محمّد صلّی اللّه علیه و آله و تقرّبها أعین ذرّیّتها و أبلغهم عنّی فی هذه السّاعة افضل التّحیّة و السّلام»؛

5.«اللّهمّ صلّ علی الحسن و الحسین عبدیک و ولیّیک و ابنی رسولک و سبطی الرّحمة و سیّدی شباب أهل الجنّة افضل ما صلّیت علی احد من اولاد النّبیّین و المرسلین»؛

ص:344

3.خداوندا،بر امیر المؤمنین علی بن ابی طالب،برادر،وصی،ولی،برگزیده،وزیر، امانتدار دانش،محرم اسرار و درب شهر حکمت پیامبرت؛همو که حجّت و برهان پیامبرت را بر زبان آورده و همگان را به سوی شریعت و دین او دعوت نمود و جانشین او در میان امتش بود،درود فرست؛همان که غم و ناراحتی را از چهرۀ پیامبرت می زدود؛او که کافران را درهم می کوبید و فاسقان و فاجران را به اطاعت خداوند وادار می نمود؛همو که وی را برای پیامبر خود به مانند هارون برای موسی قرار دادی.

خداوندا،هرکس او را دوست می دارد دوست بدار و هرکس با او دشمنی می ورزد دشمنش باش.خدایا هرکس او را یاری می رساند یاری کن و هرکس او را وا می نهد واگذارش.

هرکس از میان خلق اوّلین و آخرین با او دشمنی می ورزد لعنت خود را بر او فرو فرست و بر او بهترین درودی را بفرست که بر یکی از اوصیای پیامبرانت فرستادی.ای پروردگار عالمیان.

4.خداوندا،بر فاطمۀ صدّیقۀ زکیّه که حبیبۀ حبیب و پیامبر تو و مادر دوستان و برگزیدگانت بود درود فرست؛همان زن پاکیزه ای که وی را برگزیده و بر همۀ زنان دنیا شرافت بخشیدی،خداوندا تو خود حقش را از هرکه بر او ستم روا داشت و قدرش را کوچک شمرد بگیر،و خود از خون به ناحق ریخته شدۀ فرزندان او خونخواهی کن.

خداوندا بدان سان که او را مادر پیشوایان هدایت و همسر پرچمدار اسلام قرار داده و در نزد آسمانیان بزرگش داشتی،بر او و مادرش خدیجۀ کبری درود فرست،درودی که موجب آبروی پدرش محمّد صلّی اللّه علیه و اله گردد و چشمان نسل و ذرّیۀ او را روشن گرداند و در همین ساعت بافضیلت ترین تحیّت و سلام را از جانب من به آنان ابلاغ فرما.

5.خداوندا،بر حسن و حسین درود فرست که دو بنده و دو ولیّ تو و دو پسر رسول تو، دو فرزندزادۀ رحمت و دو سرور جوآنان اهل بهشت هستند؛برترین درودی که بر کسی از اولاد پیامبران و مرسلین فرستاده ای.

ص:345

6.«اللّهمّ صلّ علی الحسن بن سیّد الوصیّین و وصیّ أمیر المؤمنین علیه السّلام السّلام علیک یابن رسول اللّه السّلام علیک یابن سیّد الوصیّین أشهد انّک یابن امیر المؤمنین امین اللّه و ابن امینه عشت مظلوما و مضیت شهیدا و اشهد انّک الأمام الزّکیّ الهادی المهدیّ اللّهمّ صلّ علیه و بلّغ روحه و جسده عنّی فی هذه السّاعة افضل التّحیّة و السّلام»؛

7.«اللّهمّ صلّ علی الحسین بن علیّ المظلوم الشّهید قتیل الکفرة و طریح الفجرة السّلام علیک یا أبا عبد اللّه السّلام علیک یابن رسول اللّه السلام علیک یابن امیر المؤمنین اشهد موقنا انّک امین اللّه و ابن امینه قتلت مظلوما و مضیت شهیدا و اشهد انّ اللّه تعالی الطّالب بثارک و منجز ما وعدک من النّصر و التّأیید فی هلاک عدوّک و اظهار دعوتک و اشهد انّک و فیت بعهد اللّه و جاهدت فی سبیل اللّه و عبدت اللّه مخلصا حتّی أتاک الیقین لعن اللّه امّة قتلتک و لعن اللّه امّة خذلتک و لعن اللّه امّة ألّبت علیک و أبرء الی اللّه تعالی ممن أکذبک و استخف بحقّک و استحل دمک بأبی أنت و امّی یا أبا عبد اللّه لعن اللّه قاتلک و لعن اللّه خاذلک و لعن اللّه من سمع و اعیتک فلم یجبک و لم ینصرک و لعن اللّه من سبا نساءک أنا الی اللّه منهم بریء و ممّن ولاّهم و مالاهم و أعانهم علیه أشهد انّک و الأئمّة من ولدک کلمة التقوی و باب الهدی و العروة الوثقی و الحجّة علی اهل الدّنیا و أشهد أنّی بکم مؤمن و بمنزلتکم موقن و لکم تابع بذات نفسی و شرایع دینی و خواتیم عملی و منقلبی فی دنیای و آخرتی»؛

ص:346

6.خداوندا،بر حسن بن علی،پسر سرور جانشینان و وصیّ امیر المؤمنین علیه السّلام درود فرست.سلام بر تو ای پسر رسول خدا،سلام بر تو ای پسر سرور اوصیای پیامبران،شهادت می دهم که تو-فرزند امیر المؤمنین،امین خدا و پسر امین خدا-مظلومانه زیستی و به شهادت رسیدی،و شهادت می دهم که تو امامی پاک،هدایتگر و هدایت شده هستی.خدایا بر او درود فرست و در همین ساعت برترین تحیّت و سلام را از جانب من به روح و جسم او واصل نما.

7.خداوندا،بر حسین بن علی مظلوم شهید درود فرست؛همو که به دست کافران کشته شده و به دست فاسقان و فاجران نقش زمین گردید.

سلام بر تو ای ابا عبد اللّه،سلام بر تو ای پسر رسول خدا،سلام بر تو ای پسر امیر المؤمنین،من به یقین شهادت می دهم که تو که امین خدا و فرزند امین خدایی مظلومانه کشته شدی و به حالت شهادت به نزد خداوند رفتی،و شهادت می دهم که خداوند تعالی خونخواه تو بوده و وعدۀ پیروزی که تو را داده به حقیقت خواهد پیوست و خداوند با هلاک کردن دشمنانت،تو را پیروز خواهد کرد و دعوت تو را آشکار خواهد نمود،و شهادت می دهم که تو به عهد و پیمان خدا وفا کردی و در راه خدا جهاد نمودی و خدا را خالصانه عبادت کردی تا این که به سر منزل یقین رسیدی،خداوند گروهی که تو را کشتند لعنت کند.خداوند گروهی که تو را وانهاده،یاریت نکردند لعنت کند.خداوند گروهی را که در دشمنی با تو همداستان گشتند لعنت کند،من به سوی خداوند متعال از کسانی که تو را تکذیب نموده،حق تو را خوار شمرده،خون تو را مباح دانستند بیزاری می جویم.

پدر و مادرم فدای تو باد ای ابا عبد اللّه،خداوند قاتل تو را لعنت کند و خداوند آن را که از یاری تو دست برداشت لعنت کند و خداوند آن کسی که صدای کمک خواهی تو را شنید و تو را اجابت نکرده به نصرت تو برنخواست لعنت کند،خداوند آن را که زنان خاندان تو را به اسارت برد لعنت کند.من به سوی خداوند متعال از همۀ آنان و از هرکس که آنان را دوست داشت و به سمت آنان گرایش پیدا کرد و آنان را بر این کار یاری رساند،تبرّی و بیزاری می جویم.شهادت می دهم که تو و امامان از فرزندان تو مظهر پرهیزکاری،درهای هدایت، ریسمان محکم الهی و حجّت بر اهل دنیا هستی.شهادت می دهم که من به شما ایمان دارم و بلندی جایگاه شما را باور داشته،و از جان و دین و عمل و بازگشت گاه دنیا و آخرتم تابع و پیرو شما می باشم.

ص:347

8.«اللّهمّ صلّ علی علیّ بن الحسین سیّد العابدین الّذی استخلصته لنفسک و جعلت منه أئمّة الهدی الّذین یهدون بالحقّ و به یعدلون اخترته لنفسک و طهّرته من الرّجس و اصطفیته و جعلته هادیا مهدیّا اللّهمّ فصلّ علیه أفضل ما صلّیت علی أحد من ذرّیّة أنبیائک حتّی یبلغ به ما تقرّ به عینه فی الدّنیا و الآخرة إنّک عزیز کریم»؛

9.«اللّهمّ صلّ علی محمّد بن علیّ باقر العلم و امام الهدی و قائد اهل التّقوی و المنتجب من عبادک اللّهمّ و کما جعلته علما لعبادک و منارا لبلادک و مستودعا لحکمتک و مترجما لوحیک و امرت بطاعته و حذّرت من معصیته فصلّ علیه یا ربّ افضل ما صلّیت علی احد من ذرّیّة انبیائک و اصفیائک و رسلک و امنائک یا ربّ العالمین»؛

10.«اللّهمّ صلّ علی جعفر بن محمّد الصّادق خازن العلم الداعی الیک بالحقّ النّور المبین اللّهمّ و کما جعلته معدن کلامک و وحیک و خازن علمک و لسان توحیدک و ولیّ امرک و مستحفظ دینک فصلّ علیه افضل ما صلّیت علی احد من اصفیائک و حججک انّک حمید مجید»؛

11.«اللّهمّ صلّ علی الأمین المؤتمن موسی بن جعفر البرّ الوفیّ الطّاهر الزّکیّ النّور المبین المجتهد المحتسب الصّابر علی الأذی فیک اللّهمّ و کما بلّغ عن آبائه ما استودع من امرک و نهیک و حمل علی المحجّة و کابد اهل العزّة و الشّدّة فیما کان یلقی من جهّال قومه ربّ فصلّ علیه افضل و اکمل ما صلّیت علی احد ممّن اطاعک و نصح لعبادک انّک غفور رحیم»؛

ص:348

8.خداوندا،بر علی بن الحسین سرور عبادت کنندگان که او را برای خود برگزیده، خالص کرده و ائمّۀ هدی که مردم را به سوی حق هدایت می کنند و به حق و عدالت حکم می کنند از وی و نسل او قرار دادی درود فرست.همان کس که او را برای خود برگزیده و از هر گونه پلیدی پاکش نموده،انتخابش کرده،او را هدایتگر هدایت شده قرار دادی.خدایا،پس بر او بهترین درودی را بفرست که بر یکی از ذرّیۀ پیامبرانت فرستادی،تا آنجا که درود تو در دنیا و آخرت چشم او را روشن کند که تو عزیز و بزرگواری.

9.خداوندا،بر محمّد بن علی باقر،شکافندۀ دانش،امام هدایت،پیشوای اهل تقوا و برگزیدۀ از میان بندگانت درود فرست.خداوندا،همان گونه که وی را پرچم هدایت بندگان، منبع روشنایی شهرها،امانتدار حکمت و مفسّر وحی خود قرار داده،او را به طاعت و بندگی خود امر نموده،از معصیت و نافرمانی خود بازداشتی.پس ای خدا،بر او بهترین درودی را بفرست که بر یکی از ذرّیۀ پیامبران و برگزیدگان و رسولان و امینان خود فرستاده ای.ای بار پروردگار جهانیان.

10.خداوندا،بر جعفر بن محمّد صادق درود فرست؛همو که خزانه دار علم تو بود.آن که با[منطق]حق و نور آشکار همگان را به سوی تو دعوت می نمود.خداوندا،بدان سان که او را معدن کلام و وحی خود و خزانه دار علم و زبان توحید و ولیّ امر و حافظ دین خود قرار داده ای،بر او بهترین درودی را بفرست که بر یکی از برگزیدگان و حجّت هایت فرستاده ای که همانا تو همواره مورد ستایش و بزرگداشتی.

11.خدایا،بر امانتدار مورد اعتماد موسی بن جعفر،نیکوکار وفادار،پاکیزۀ خالص،نور آشکار،کوشندۀ مخلص و صابر بر اذیت و آزار در راه تو،درود فرست.خداوندا،همچنان که وی آنچه را که از امر و نهی تو از پدرانش به ودیعت گرفته بود به همگان ابلاغ نمود و مردمان را بر راه مستقیم واداشت و در برابر آنچه از نادآنان قوم خود می دید پایداری کرده،ستمدیدگان را نیز به پایداری واداشت،تو نیز بهترین و کاملترین درودهایت را بر او فرو فرست؛برترین درودی که بر احدی از کسانی که تو را بندگی کرده و برای بندگان تو دلسوزی کرده اند فرو فرستاده ای که تو بخشندۀ مهربانی.

ص:349

12.«اللّهمّ صلّ علی علیّ بن موسی الّذی ارتضیته و رضیت به من شئت من خلقک اللّهمّ و کما جعلته حجّة علی خلقک و قائما بامرک و ناصرا لدینک و شاهدا علی عبادک و کما نصح لهم فی السّرّ و العلانیة و دعا الی سبیلک بالحکمة و الموعظة الحسنة فصلّ علیه افضل ما صلّیت علی احد من اولیائک و خیرتک من خلقک انّک جواد کریم»؛

13.«اللّهمّ صلّ علی محمّد بن علیّ بن موسی التقی و نور التقی و معدن الهدی و فرع الأزکیاء و خلیفة الأوصیاء و امینک علی وحیک اللّهمّ فکما هدیت به من الضّلالة و استنقذت به من الحیرة و ارشدت به من اهتدی و زکّیت به من تزکّی فصلّ علیه افضل ما صلّیت علی احد من اولیائک و بقیّة اولیائک انّک عزیز حکیم»؛

14.«اللّهمّ صلّ علی علیّ بن محمّد وصیّ الأوصیاء و امام الأتقیاء و خلف ائمّة الدّین و الحجّة علی الخلائق اجمعین اللّهمّ کما جعلته نورا یستضیء به المؤمنون فبشّر بالجزیل من ثوابک و انذر بالألیم من عقابک و حذّر بأسک و ذکّر بأیّامک و احل حلالک و حرّم حرامک و بیّن شرائعک و فرائضک و حضّ علی عبادتک و امر بطاعتک و نهی عن معصیتک فصلّ علیه افضل ما صلّیت علی احد من اولیائک و ذرّیّة انبیائک یا اله العالمین»؛

15.«اللّهمّ صلّ علی الحسن بن علیّ بن محمّد البرّ التّقیّ الصّادق الوفیّ النّور المضیء خازن علمک و المذکّر بتوحیدک و ولیّ امرک و خلف ائمّة الدّین الهداة الرّاشدین و الحجّة علی اهل الدّنیا فصلّ علیه یا ربّ افضل ما صلّیت علی احد من اصفیائک و حججک و الحجّة علی اهل الدّنیا فصلّ علیه یا ربّ افضل ما صلّیت علی احد من اصفیائک و حججک و اولاد رسلک یا اله العالمین»؛

ص:350

12.خداوندا،بر علی بن موسی درود فرست؛همان که از او راضی شده و به واسطۀ او از هرکدام از بندگانت که خواستی راضی گشتی.خداوندا،چنان که او را حجّت بر خلق خود قرار داده،او را قائم به امر،یاری کنندۀ دین و شاهد بر بندگانت ساختی و چنانکه وی مردم و در پنهان و آشکار برای بندگانت دلسوزی کرد و با حکمت و پند نیکو آنان را به راه تو دعوت کرد، پس تو نیز بهترین درودهایت را که بر کسی از اولیا و برگزیدگان خلقت می فرستی،بر او فرو فرست که تو بخشندۀ بزرگواری.

13.خداوندا،بر محمّد بن علی بن موسی تقی،نور تقوا و معدن هدایت،شاخۀ درخت پاکان،جانشین اوصیا و امین تو بر وحیت درود فرست.خداوندا،بدان سان که به واسطۀ او خلق بسیاری را از گمراهی به هدایت کشاندی و از وادی حیرت نجات دادی و هدایت شدگان را به وسیلۀ او راهنمایی کردی و پاکان را به وسیلۀ او پاک نمودی،پس برترین درودی را که بر یکی از اولیا و جانشیان اولیای خود می فرستی بر او فرو فرست که تو عزیز و حکیمی.

14.«خداوندا،بر علی بن محمّد وصیّ اوصیا،امام پرهیزگاران،جانشین پیشوایان دین و حجّت خود بر همۀ خلایق درود فرست.خدایا همچنان که او را نوری قرار دادی که مؤمنان از آن،روشنی جویند و او نیز بندگانت را به ثواب بزرگ تو بشارت داده،از عذاب دردناکت بیم داد و از انتقام تو بر حذر داشته،روزهای تو را به یاد آنان آورد،حلال تو را حلال و حرامت را حرام نمود و شریعت و واجباتت را برای مردم بیان داشت و آنان را به بندگی ات امر نموده،از نافرمانی ات بر حذر داشت،پس برترین درودی را که بر یکی از اولیای خود و ذرّیۀ پیامبرانت فرو فرستادی بر او فرو فرست.ای پروردگار جهانیان».

15.خداوندا،بر حسن بن علی بن محمّد،پاک پرهیزگار،راستگوی وفادار،نور درخشان، خزانه دار دانش،به یادآورندۀ توحید،ولی امر و جانشین پیشوایان دین و هدایتگران هدایت یافته و حجّت خدا بر اهل دنیا درود فرست.پس ای خدا برترین درودی را که بر یکی از برگزیدگان و حجّت ها و اولاد پیامبرانت نازل فرمودی بر او نیز فرو فرست.ای خداوند جهانیان.

ص:351

16.«اللّهمّ صلّ علی ولیّک و ابن اولیائک الّذین فرضت طاعتهم و اوجبت حقّهم و اذهبت عنهم الرّجس و طهّرتهم تطهیرا اللّهمّ انصره و انتصر به لدینک و انصر به اولیاءک و اولیاءه و شیعته و انصاره و اجعلنا منهم اللّهمّ اعذه من شرّ کلّ باغ و طاغ و من شرّ جمیع خلقک و احفظه من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله و احرسه و امنعه ان یوصل الیه بسوء و احفظ فیه رسولک و آل رسولک و اظهر به العدل و ایّده بالنّصر و انصر ناصریه و اخذل خاذلیه و اقصم به جبابرة الکفر و اقتل به الکفّار و المنافقین و جمیع الملحدین حیث کانوا من مشارق الأرض و مغاربها و برّها و بحرها و املأ به الأرض عدلا و اظهر به دین نبیّک علیه و آله السّلام و اجعلنی اللّهمّ من انصاره و اعوانه و اتباعه و شیعته و ارنی فی آل محمّد ما یأملون و فی عدوّهم ما یحذرون إله الحقّ آمین»؛

ص:352

16.خداوندا،بر ولی خود و فرزند اولیای خود که طاعت و فرمانبرداری آنان را[بر همه] واجب نموده،حقّانیت آنان را بر همگان اثبات کرده،هرگونه بدی و پلیدی را از دامنشان دور کرده و آن ها را پاک و پاکیزه ساختی درود فرست.

خدایا،او را یاری کن و از او برای دین خود یاری بجوی،دوستانت و دوستانش و پیروان و یاورانش را به واسطۀ او،یاری کن و ما را از آنان قرار ده.

خداوندا،او را از شرّ هر ستمگر و طغیانگر و از شرّ همۀ بندگانت حفظ کن.

خداوندا،او را از پیش رو،پشت سر و از چپ و راستش محفوظ بدار و چنان پاسبانی اش کن که هیچ بد و گزندی به او راه نیابد.

خدایا،با محافظت از او،رسول خود و آل رسول خود را حفظ کن و عدالت را به دست او آشکار نموده و او را با نصرت خود تأیید فرما.

خداوندا،یاران او را یاری کن و آنان را که او را وا می گذارند،واگذار.

خداوندا،جبّاران کافر را به وسیلۀ او درهم شکن و کفرپیشگان و منافقان و همۀ ملحدان را در هر کجای از زمین از شرق و غرب و خشکی و دریا که باشند به دست او نابود کن.

خداوندا،زمین را به دست او پر از عدل کن و دین نبیّ خود-علیه و آله السّلام-را به واسطۀ او آشکار فرما.

خداوندا مرا نیز از یاران و کمک کاران و پیروان و شیعیان او قرار ده و آرزوهای آل محمّد را به من بنمایان و آنچه آل محمّد از آن دوری می جویند را در دشمنانشان به من بنما.آمین ای خداوند حق و رحمت» (1).

و آخر دعوانا أن الحمد للّه رب العالمین.

ص:353


1- (1)) .مصباح المتهجّد/280.

ص:354

فهرست

مقدمه مجمع 7

مقدمه 9

قسمت اوّل

بخش نخست:حضرت امام عسکری علیه السّلام در یک نگاه 19

بخش دوم:برداشت هایی از شخصیت حضرت امام عسکری علیه السّلام 25

1.معتمد عبّاسی 26

2.شهادت پزشک دربار عبّاسی بر فضیلت امام عسکری علیه السّلام 27

3.احمد بن عبید اللّه بن خاقان 28

4.کاتب معتمد خلیفۀ عباسی 30

5.راهب دیر عاقول 32

6.محمّد بن طلحۀ شافعی 32

7.ابن صبّاغ مالکی 33

8.علاّمه سبط ابن جوزی 33

9.علاّمه محمّد ابو الهدی افندی 34

10.علاّمۀ شبراوی شافعی 34

بخش سوم:جلوه هایی از شخصیت حضرت امام عسکری علیه السّلام 37

بزرگواری و کرم آن حضرت 38

پارسایی و عبادت آن حضرت 41

دانش و براهین امامت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام 43

ص:355

قسمت دوم

بخش نخست:رشد و پرورش حضرت امام عسکری علیه السّلام 51

نسب شریف آن حضرت 51

محل و تاریخ ولادت آن حضرت 51

لقب ها و کنیه های آن حضرت 52

ویژگی های ظاهری آن حضرت 53

طبیعت و شرایط زمانی رشد و نموّ حضرت امام عسکری علیه السّلام 54

بخش دوم:مراحل زندگی حضرت امام عسکری علیه السّلام 61

بخش سوم:حضرت امام عسکری علیه السّلام درسایه سار پدر 63

1.کودکی برجسته 64

2.عصر حضرت امام هادی علیه السّلام 65

3.موضع گیری های امام هادی علیه السّلام در برابر رویدادها 68

امام هادی علیه السّلام و متوکّل عبّاسی 70

حضرت امام هادی علیه السّلام و وزیر منتصر 73

امام هادی علیه السّلام و هماوردی علمی 74

حضرت امام هادی علیه السّلام و فتنۀ خلق قرآن 76

امام هادی علیه السّلام با اصحاب و شیعیانش 78

رسیدگی حضرت امام هادی علیه السّلام به شیعیان و برآوردن نیاز آنان 80

امام هادی علیه السّلام و غالیان 83

امام هادی علیه السّلام و انقلاب های زمان آن حضرت 84

امام هادی علیه السّلام و روش های مبارزه با حکومت 85

4.ازدواج حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام 87

5.علاقۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به برادرش محمّد 97

6.علاقۀ حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام به برادرش حسین 99

7.رابطۀ آن حضرت با برادرش جعفر 99

ص:356

8.روایاتی که بر امامت حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام تصریح دارد 100

9.ترور و شهادت حضرت امام هادی علیه السّلام 128

10.پاره ای از شواهد امامت امام عسکری علیه السّلام بعد از شهادت پدر 131

قسمت سوم

بخش نخست:ویژگی های زمان حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام 139

اوضاع سیاسی 139

وضعیت اجتماعی 140

وضعیت فرهنگی 145

اوضاع اقتصادی 146

بخش دوم:دورۀ حضرت امام عسکری علیه السّلام 147

1.معتزّ عبّاسی(252-255 ه ق)149

2.مهتدی عبّاسی(255-256 ه ق)153

سیاست مهتدی در برابر مخالفان 155

3.معتمد پسر متوکّل عبّاسی(256-279 ه ق)160

به شهادت رسیدن حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام 170

نمازگزاردن بر جنازۀ حضرت امام عسکری علیه السّلام 173

فرزندان امام حسن عسکری علیه السّلام 174

بخش سوم:نیازهای دورۀ حضرت امام عسکری علیه السّلام 177

قسمت چهارم

بخش نخست:حضرت امام عسکری علیه السّلام و نیازهای جامعۀ اسلامی 193

1.ایجاد روابط آمیخته با حکمت و دقت با حاکمان و دستگاه حاکم 193

2.ردّ شبهات و دفاع از حریم رسالت 195

ص:357

3.روبرو شدن با فرقه های منحرف 198

4.دعوت مردم به دین حق 201

بخش دوم:امام عسکری علیه السّلام و نیازهای گروه شیعه 205

بحث اوّل:امام عسکری علیه السّلام و زمینه سازی برای قضیۀ حضرت مهدی علیه السّلام 207

گام اوّل 210

گام دوّم 213

گام سوّم 214

گام چهارم 217

گام پنجم 218

گام ششم 220

گام هفتم 221

مبحث دوّم:آماده سازی برای عصر غیبت 222

مبحث سوّم:سازمان وکلا در زمان امام حسن عسکری علیه السّلام 228

مبحث چهارم:مکتب فقیهان،تمهیدی برای عصر غیبت 232

مبحث پنجم:پیشوایی عالمان،امینان خدا بر حلال و حرام 236

مبحث ششم:امام عسکری علیه السّلام و فرقه های گمراه 239

مبحث هفتم:پاره ای از سفارشات و راهنمایی های امام عسکری علیه السّلام به شیعیان 252

مبحث هشتم:امام عسکری علیه السّلام و رعایت مسائل امنیتی 256

بخش سوم:میراث گرانسنگ امام عسکری علیه السّلام 261

اول:تفسیر 262

دوّم:رسالۀ منقبت 267

سوّم:مکاتبات شخصیت ها با عسکریین علیهما السّلام 267

چهارم:مجموعۀ سفارشات و توقیعات حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام 267

پنجم:فعالیت فکری و علمی امام حسن عسکری علیه السّلام 284

ص:358

از میراث معارفی امام حسن عسکری علیه السّلام 284

از میراث کلامی حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام 288

امام مهدی علیه السّلام در میراث امام حسن عسکری علیه السّلام 291

سیرۀ نبوی در میراث امام عسکری علیه السّلام 292

نمونه هایی از میراث فقهی امام حسن عسکری علیه السّلام 326

گوشه هایی از میراث حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام در دعا 340

فهرست 355

ص:359

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109