مبلغ الهدایه (راه سعادت) از از دیدگاه منابع شیعه و سنی

مشخصات کتاب

سرشناسه : عبداللهی، نادر حسین،

عنوان و نام پدیدآور : مبلغ الهدایه (راه سعادت) از از دیدگاه منابع شیعه و سنی/ نادرحسین عبداللهی.

مشخصات نشر : قم: مجمع جهانی شیعه شناسی، 1389 -

رده بندی کنگره : BP223/گ9الف8 1386

رده بندی دیویی : 297/45

ص: 1

اشاره

ص: 2

پیشگفتار

الذین یبلغون رسالات اللّه و یخشونه و لا یخشو ن أحد الا الله و کفی باللّه حسیباً؛

کسانی که پیام های الهی را ابلاغ می کنند و از او می ترسند و از هیچ کسی جز خدا بیم و هراس ندارند و خد ا برای حسابرسی کفایت می کند(1)

تبلیغ از ریشه «بلوغ» و «بلاغ» به معنای رساندن کامل پیام، خبر، اندیشه و سخن به دیگری است، و «مبلِّغ» کسی است که با همه ی قدرت و توان خویش تلاش و کوشش می کند تا موضوعات و مواد تبلیغی دینی و الهی همراه خود را در ضمن نوشتار و یا گفتار به مخاطب انتقال داده و برساند. در قرآن کریم، واژه «تبلیغ» و مشتقات آن، تقریباً 27 بار تکرار شده است. گرچه عناوین دیگر نیز مانند: دعوت، موعظه، انذار و تخویف نیز بسیار است. از دیدگاه قرآن کریم و أحادیث أهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، رساندن پیام های خداوند یکتا، به اندیشه و دل مردم، از طریق خطا به، ونوشتار مهمّترین وظیفه انبیاء و اوصیاء الهی بوده است، به طور که به انجام رساندن این هدف الهی و دینی تا آنجای اهمیّت دارد که قرآن کریم، خطاب به بهترین پیامبرش فرموده: «انّ علَیک

ص: 3


1- / سوره احزاب، آیه 49

الاّ البلاغ»(1)؛

[ ای پیامبر] بر عهده ی تو جز رسانیدن [پیام چیزی دیگری] نیست.

از این جهت این موضوع ارزشمند را، از طریق آیات و روایات شیعه و سنی در ضمن شش گفتار بسیار بطور مختصر ارائه می نماییم و از خوانندگان محترم در موارد لغزشها، طلب عفو و بخشش دارم. [سه شنبه 13صفر 1432هجری]

ص: 4


1- / سوره شورا، آیه 48

گفتار اوّل:فضایل رهبران دینی از دیدگاه روایات

اشاره

ص: 5

ص: 6

فضایل علی علیه السلام

عن ابن عباس قال، قال رسواللَه (صل اللَه علیه): لو أن الأسحار [شجار] اقلم والبحر مداد والجن حساب والإنس کتاب ما أحصو فضائل علی بن ابیطال.

روایتی ارزشمندی که در کتب روایی فریقین وجود دارد، را از یکی مفاخر علمی و قابل اعتماد اهل سنت، بنام «ابن عباس» که بسیار از چهره های شناخته شده است، سلیمان قندوزی حنفی در «کتاب ینابع المودة فی القربی» بیان نموده است که مضمونش چنین است: اگر درختان قلم گردد، و دریاها جوهر گردد، جنیان بشمارند، انسانها بنویسند، نمی توانند فضایل برجسته ای امیر المومنین علیه السلام احصاء کنند!

عن أبی جعفر(ع): «إنّ الله أَوْحی الی النُبی(صلی اللَه علیه) أَنْ طَهِّرْ مَسْجدَک واَخْرِجْ مَنْ بِالْمَسْجِدِ ممّن یَرقَدُ فیه باللّیلِ، وامُرَّ بِسَدِّ أبوابِ من کان له فی مَسْجِدِکَ بابٌ إلاّ بابَ علیٍّ ومَسْکَنَ فاطمة. ولا یَمُرَّنَّ فیه جُنُبٌ ولا یَرْقَدُ فیه غَرِیبٌ فَأَمَرَ رسول الله(صلی اللَه علیه) بِسَدِّ أبوابهم إلاّ بابَ علیٍّ وأَقَرَّ مَسْکَنَ فاطمة علی حاله

امام باقر علیه السلام فرموده: به درستی که خداوند به پیامبر (صل اللّه علیه وآله) وحی نموده که مسجد خود را پاک وتطهیر کن، و هر کسی که در آن، شب استراحت می کنند بیرون نموده و دستور بده که، همه در هایِ که به طرف مسجد باز است، باید بسته شود، جز در منزل علی و فاطمه، و هیچ شخص جَنُب حق عبور ندارد. آن وقت رسول اللّه

ص: 7

(صل اللّه علیه وآله) دستور داد که تمام درها بسته شود مگر در خانه علی و فاطمه علیهماالسلام

ولایت علی علیه السلام

عن جعفر بن محمد عن أبیه عن آبائه: قال: نَزَلَ جبرئیل علی رسول الله(صلی اللَه علیه) فقال: « یا محمد اللهُ یَقْرَئُکَ السّلامُ ویقول: إنِّی خَلَقْتُ السموات السَبْعَ وما فیهنَّ والارضین السَبْعَ ومَن عَلَیهِنّ وما خَلَقْتُ مَوْضِعاً أَعْظَمُ مِنَ الرُّکْنِ وَآلْمَقام ولَو أَنَ عَبْداً دعانِی هُناک مُنْذُ خَلَقْتُ السمواتِ والاَرْضینَ لقانِی جاحِداً لِوِلایَةِ عَلِیٍّ لاَکْبَبْتُه فی سَقَر«سدُّ هذه الأبواب إلاّ باب علی»(1).

امام جعفر صادق علیه السلام به نقل از رسول اللّه صل اللّه علیه وآله فرمود: حضرت جبرئیل به رسول خدا نازل شد و فرمود: ای محمّد، خداوندبرای «تو» سلام فرستاده و می فرماید: بدرستیکه «من» خلق ننمودم آسمانها ی هفتگانه را و آنچه که در بین آنهاست، و زمین هابی هفتگانه را و آنچه که به روی آنهاست، وخلق نکردم جایی که بزرگتر از «رکن» و «مقام» باشد، که اگر بنده ای مرا، با «انکار» ولایت علی [بن ابیطالب] علیهماالسلام همیشه بین رکن و مقام بخواند، در روز قیامت با صورت وارد جهنم می اندازم.

ص: 8


1- مجمع الزوائد، ج9، ص114 و115، و نویسندی مجمع الزوائد می گوید: در بعض نسخ دارد: «غیر باب علی».

علا بن عرار: « امّا علی فلا تسأل عنه انظر إلی منزله من رسول الله (صلی اللَه علیه) فإنّه سدّ أبوابنا فی المسجد وأقرّ بابه - علی - وأمّا عثمان فإنّه أذنب یوم التقی الجمعان ذنباً عظیماً فعفا الله عنه وأذنب فیکم دون ذلک(1).

سلیمان بلخی: قلت لجعفر بن محمد الصادق حدثنی عما ثبت علیه دعائم الاسلام اذا أخذتُ بها زکیّ عملی ولم یضرّنی جهل ما جهلت؟ قال جعفر(ع): «شهادت أن لا إله إلاّ الله وأنّ محمّداً رسول الله والاقرار بما جاء بهِ من عند الله وحق فی الاموال والزکاة والاقرار بالولایة الّتی أمر اللهُ بها ولایة آل محمّد، قال رسول الله(صلی اللَه علیه): «من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة الجاهلیة».

قال الله عزّوجلّ: (اطِیعُوا اللهَ وَاطِیعُوا الرّسُولَ وَاُولی الأمْرِ مِنْکُم)(2) فکان علیٌّ صلوات الله علیه ثم صار من بعده الحسن ثم الحسین ثم من بعده علی ابن الحسین ثم من بعده محمد بن علی وهکذا یکون آمِران، إن الأرض لا تصلح إلاّ بالإمام ومن مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة الجاهلیة»(3).

سلیمان بلخی می گوید: به امام جعفر صادق علیه السلام عرض نمودم که ستون های اسلام را برایم معرّفی کن که، اگر به آنها تمسک کنم کارهایم پاک و شایسته باشد و از تاریکی های جهل در امان بمانم؟

ص: 9


1- همان.
2- سوره نساء (4)، آیه 59.
3- ینابع المودة، باب 39، ص 137.

فرمود: شهادت به یکتاپرستی، شهادت به اینکه حضرت محمد رسول اللّه فرستاده خداست، و اقرار کن به آنچه که پیامبر از جانب خداوند آورده است، و قبول نما وجود زکات و اقرار به ولایت أهل بیت پیامبر را؛ چون هرکسی بدون شناخت امام عصر و زمان خود بمیرد با مرگ جاهلیت مرده است. چنانکه خداوند در قرآن سوره «نساء» فرموده: از خدا و پیامبر و صاحبان امر اطاعت کنید.

و آن صاحبان امر بعد از خدا وپیامبر علی و اولاد علی علیهم السلام با ترتیب ذیل آمده اند: بعد از پیامبر، علی و بعد از علی، حسن و بعد از حسن، حسین و بعد از حسین، علی بن حسین و... می باشند؛ زیرا یک لحظه زمین بدون حجت خدا بقایی ندارد.

4 - ابو داود باسناده عن عبدالله بن عمر قال: «من مات بغیر إمام مات میتة الجاهلیة»(1).

5 - مسلم در صحیح: «من لم یعرف إمام زمانه فمات میتة الجاهلیة».(2)

ابراهیم بن محمد بن المؤید بن عبداللّه بن علی بن محمدجوینی:

1- لو انّ الغیاض اقلام، والبحر مداد والجنّ حسّاب، والانس کتاب، ما أحس فضائل علی بن ابی طالب!!(3)

ص: 10


1- مسند ابی داود.
2- صحیح مسلم، ج 8، ص 107.
3- ص 61

2- ابن عساکر در ترجمه عبدالجبّار ابن ابی الشدر معجم الشیوخ رقم (585 از حذیفه ابن الیمانی نقل می کند که رسول خدافرمود: «ما من عبد صلّی علیَّ وعلی أهل بیتی الّا حشره اللّه تعالی مَعَنا غداًیوم القیامة(1)

3- ابی الازهری قال رسول اللّه: «لمّاجمع فاطمة وعلیاً والحسن والحسین تحت ثوبه(2)

4- قال أبی هریره قال رسول اللّه: «لمّا خلق اللّه تعالی آدم ابوالبشر ونفخ فیه من روحه التفت آدم یمینة العرش فاذاً فی النّور خمسة اشباح سجداً ورکّعاً، قال آدم: یا ربّ هل خلقت احداً من طین قبلی؟ قال: لا، یا آدم. قال: فمن هؤلاء الخمسة اشباح الّذین أراهم فی هیئتی وصورتی؟ قال: هولاء خمسة من وُلدک لولاهم ماخلقتک، هولاء خمسة شققت لهم خمسة اسماء من اسمائی، لولاهم ماخلقتک جنّة ولا النّار، ولا العرش ولا الکرسی ولا السّماء ولا الارض، ولا الملائکة ولا الاِنْس ولا الجن، فانا المحمود وهذا محمد، وانا العالی وهذا علیٌ وأنا الفاطر وهذه فاطمةه، وأنا لاحسان وهذا الحسن وأنا المحسن وهذاالحسین ... وبعزتیّ انّه لایأتینی أحدبمثقال زرّة من خر دل من بغض أحدهم الا ادخلته ناری ولا ابالی(3)

بعدفرموده: نحن صفینة النجاة، من تعلق بها نجاه، ومن حاد عنها هلک، فمن کان له الی اللّه حاجت فلیسأل بنا أهل البیت.

ص: 11


1- السمط الاول ،ص 23،پاورقی 1
2- ص 34
3- ص ،37

ابوهریره می گوید: پیامبر(ص) فرمود: هنگامی که خداوند حضرت آدم را خلق کرد و روح بر او دمید، همین که حضرت آدم به سمت راست عرش نظر کرد، دیدند پنج نور در حال رکوع وسجود هستند، گفت: پروردگارا قبل از «من» نیز کسی را از گل آفریده ای؟! خطاب شد: خیر. حضرت آدم سؤال را تکرار نمود که این پنج صورت در حال رکوع و سجود که در شکل و صورت «من» می باشند، کیانند؟ خداوند فرمود: این پنج نور از فرزندان توست که اگر آنها نبود تو را خلق نمی کردم و آن پنج نور را از اسماء نورانی خود مشتق نمودم. ای آدم اگر آنها نبود بهشت نبود، جهنم نبود، عرش نبود، کرسی نبود، آسمان نبود، زمین نبود، ملائکه نبود، و... به عظت و جلالم سوگند که اگر در قلب هر کسی «ذرّه» ای دشمنی آن انوار پنجگانه باشد، به صورت وارد جهنم می اندازم وهیچ باکی هم ندارم.

5- ابوالفضل عبدوس... کنت انا و علی نوراً بین یدی اللّه تعالی من قبل أنْ یخلق اللّه آدم بأربعة عشر الف عام، فلما خلق اللّه سلک ذالک النور فی صلبه، فلم یزل اللّه تعالی ینقله من صلب الی صلب حتّی اقرّه صلب عبد المطلب، ثم أخرجه من صلب عبد المطلب فقسمه قسمین: قسماً فی صلب عبد اللّه، وقسماً فی صلب ابی طالب، فعلیٌّ منّی وأن منه لحمه لحمی و دمه دمی، فمن أحبه، فبِحُبّی و من أبغضه، فببغضی ابغضه(1)

ص: 12


1- ص ،43،مقتل خوارزمی،ج 1،ص50،آخرفصل چهار

6- عبدالله ابن مسلم بنقل از ابن عباس می گوید که رسول خدا فرمود: «نحن اهل البیت مفاتح الرّحمة، وموضع الرّسالة، ومختلف الملائکة ومعدن العلم(1)

7- معاویة قال... قال علی ابن الحسین: «نحن ائمة المسلمین وحجج اللّه علی العالمین، وسادة المؤمنین، وقادة العزّ المحجّلین و موالی المؤمنین، ونحن أمان أهل الارض کما أن النّجوم أمان أهل السماء، ونحن الذین بنا یمسک اللّه السّماءأن تقع علی الارض الّا باذنه، وبنا یمسک الارض أن تمید بأهلها وبنا ینزل الغیث وینشر الرّحمة، ویخرج برکات الارض، ولولا ما فی الارض منّا لساخت بأهلها(2).

8 - ابوهریره: «یافاطمة أنت خیر نساء البرّیة وسیّدة نساء أهل الجنّة.

قالت: فما لعلیّ؟ قال: رجل من أهل الجنّة. قالت: یا أبة فما الحسن والحسین؟ فقال: (هما) سیّدا شباب أهل الجنّة.(3)

9- أبی موسی اشعری: أنا و علیّ و فاطمة والحسن والحسین فی قبّة تحت العرش(4)

ص: 13


1- همان، ص 44
2- همان، ص 46
3- همان، ص،48 مقتل خوارزمی،ج 1،ص50،آخرفصل چهار
4- همان، ص 49، مقتل خوارزمی،ج 1،ص50،آخرفصل چهار

10- أبی زبیر مکی: «أطرح خمسک بخمسی (یعنی کفّک بکفّی): یاعلیّ أنا وأنت من شجرة أنا أصلها وأنت فرعها والحسن والحسین أغضانها أدخله اللّه الجنّة.(1)

11- عکرمه: «من سرّه أن یحیی حیاتی ویموت مماتی ویسکن جنّة عدن غرسها ربی فلیوالی علیّاً من بعدی و الیوالی ولیه والیقتدا بأئمّة من بعدی فانّهم عترتی خلقوا من طیّنی و رزقوا فهماً وعلماً، ویل للمکذّبین بفضلهم من أمّتی القاطعین فیهم صلتی لا أنا لهم اللّه شفاعتأ(2)

12- رسول خدا فرمود: «من أحبّ أن یتمسک بدینی ویرکب سفینة النّجاة بعدی فلیقتدی بعلیّ بن ابیطالب و... والیوال ولیّه فانّه وصیّ وخلفتی علی امّتی فی حیاتی وبعد وفاتی و هو امام کلّ مسلم و أمیر کلّ مؤمن بعدی، قوله قولی و أمره أمری ونهیه نهی وتابعه تابعی وناصره ناصری و خاذله خاذلی ثمّ قال: من فارق علیّاًبعدی لم یرانی ولم أراه یوم القیامة، ومن خالف علیّاً حرّم اللّه علیه الجنّة وجعل مأواه النّار، ومن خذل علیّاً، خذله اللّه یوم یعرض علیه ومن نصر علیّاً نصره اللّه یوم یلقاه ولقّنه حجّته عند المسألة.(3)

13- أبی هارون عبدی به نقل از أبی سعید خدری می گوید، رسول خدا فرمود: «اللّه اکبر علی اکمال الدین واتمام النّعمة، ورضی الرّب برسالة، والولایة لعلی من

بعدی. ثمّ قال: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهم وال من

ص: 14


1- همان، ص،51
2- همان، ص،53
3- همان، ص 54

والاه وعاد من عاداه، وانصر من نصره واخذل من خذله.(1) و دربعض روایات دارد که خلیفه دوم گفت: «بخ بخ لک یا ابن ابی طالب أصبحت مولای ومولاکلّ مسلم.

14- أحمد بن عامر آلطائی: «لیس فی القیامة راکب غیرنا، نحن اربعة. فقام رجل الیه من الانصار فقال: فداک أبی وامّی ومن هم؟ قال: أنا علی دابة اللّه البراق، وأخی صالح علی ناقة اللّه عزّوجل الّتی عقرت، وعمّی حمز علی ناقة الغضباء، وأخی علیٍّ علی ناقة من نوق الجنّة وبیده لواء الحمد ینادی لا اله الا اللّه، محمّد رسول اللّه. فیقول آدمیون: ماهذا الّا ملک مقرّب أونبیّ مرسل أو حامل عرش! فیجیبهم ملک من تحت بطان العرش: یا معشر الأدمیین: لیس هذا ملکاً مقرّباً ولا نبیّاً مرسلا ولا حامل عرش هذا علی ابن ابیطالب.(2)

15- سلمان فارسی: «أعلم امّتی من بعدی علی بن ابی طالب. أنا مدینة العلم و علیّ بابها فمن اراد بابها فلیأت علیّاً.(3)

1 - در کتاب استیعاب آمده: «بَعَثَ النّبی یوم الاثنین وَأَسْلَمَ علیٌّ یوم الثلاثاء(4)

2_ أَنَا عبدالله و أخو رسول الله وأَنَا الصّدیق الأکبر لا یقولها بعدی إلاّ کاذب مفتری ولقد صلیت مع رسول الله قبل النّاس بسبع سنین وأَنَا اوّل من صلّی معه(5).

ص: 15


1- همان، ص 74، مقتل خوارزمی،ج 1،ص50،آخرفصل چهار
2- همان، ص،67، مقتل خوارزمی،ج 1،ص50،آخرفصل چهار
3- همان، ص،98 و99، رسول خدا در بعض موارد فرموده :أنا دارالحکمة وعلی بابها
4- الاستیعاب، ج 3، ص 32.
5- تاریخ طبری، ج 2، ص 213، سنن بن ماجه، ج 1، ص 136.

3- «اللّهمّ إنّی أوّل مَن أَناب وسمع وأجاب لم یسبقنی إلاّ رسول الله(صلی اللَه علیه) بالصّلاة(1).

4- قال ابو جعفر (راوی) «أول ذَکَر آمن برسول وصلی معه و صدقه بما جاءه من عند الله علی بن ابی طالب (علیه السلام)(2) وذکر بعضهم «أوّل من صلّی علی(علیه السلام)»(3)

5 - ابن حمید...«علیّ أوّل من أسلمَ وهو ابن تسعة سنین(4).

قال رسول(ص): «قال الله لو اجتمع النّاس کُلُّهُم علی ولایَةِ علیٍّ ما خَلَقْتُ النّار(5). «إذا کان یوم القیامة نودیت یا محمّد، نعم الأبُ أبوک إبراهیم الخلیل ونعم الأخ أخوک علی بن أبی طالب

خوارزمی: «لمّا خلق اللهُ آدمَ ونفخ فیه من روحهِ عطسَ آدمُ فقال: الحمدُ للهِ.

فقال اللهُ عزّوجلّ: حمدنی عبدی، وعزّتی وجلالی لولا عبد ان اُرید أن أخلقهما فی الدار الدنیا ما خلقتُک. قال: یا ربِّ أیکونان منّی؟ قال: نعم یا آدم ارفع رأسَک فانظر، فرفع رأسَه فإذن علی العرش لا إله إلاّ الله محمّد نبی الرحمةِ وعلیّ مقیم الجنّة «من» عرف حقّ علی زکی وطاب و «من» أنکر حقّه لُعن

ص: 16


1- نهج البلاغة، محمد عبدی، خطبة 127.
2- تاریخ طبری، ج2، ص211، طبع اول، چاپ حسینیه مصر.
3- همان.
4- همان، ص213.
5- بحار الأنوار، ج39، ص284، ح4، چاپ تهران.

وخاب. أقسمت بعزّتی أن أدخل الجنّةَ من أطاعه وإن عصانی واُدخل النّارَ من عصاه وإن أطاعنی(1).

رسول خدا (ص) فرمود: «جائنی جبرئیل من عند الله بورقة آس خضراء مکتوبٌ فیها ببیاض، إنّی افترضت محبّة علی بن أبی طالب علی خلقی، فبلّغهم ذلک عنّی(2)

روی صاحب الکشاف: «لأدخلنّ الجنّة من اطاع علیّاً وإن عصانی ولأدخلنّ النّار من عصاه وإن اطاعنی (3).

پیروی از علی علیه السلام

عن ابی محمد الحسن بن علیّ العسکری عن أبیه عن آبائه: عن رسول الله قال: «فی حدیث طویل... من لَقانی منکم بشهادة أن لا إله إلاّ الله وَحْدَه لا شَرِیک له وأنّ محمداً عَبْدُه ورسولُه، صادقٌ فی أقواله، محقٌّ فی أفعاله وأن علیّ بن أبی طالب أَخُوه وَوَصیُّه من بعده ولیُّه وَیَلْتَزَمُ طاعتُه کما یَلْتَزِمُ طاعةَ محمّد، فانّ أولیاءُه الْمُصَلِّینَ المطهّرین المُنْبِئِنَ بعجائب آیات الله ودَلائِلِ حُجَجِ الله من بعدها أولیاءهُ أَدْخَلْتُه جَنَّتی وإن کانَتْ ذُنُوبُهُ مِثْلَ ذَبَبِ البَحْرِ(4).

ص: 17


1- مناقب، ج2، ص318.
2- مناقب آل ابی طالب، ص66.
3- همان.
4- بحار الأنوار، ج68، ص124، باب 18.

قال رسول اللّه فی لیلة المبیت: «یا علیّ أنت أخی فی الدّنیا والآخرة، والّذی بعثنی بالحقّ ما أَخرتک إلاّ لنفسی أنت أخی فی الدّنیا والآخرة(1).

علی بن ابی طالب الی... أحد عشر بالجنّة وأخو رسول الله بالمؤاخاة وصهره علی فاطمه سیدة النّساء العالمین واحد السابقین إلی الإسلام وأحد العلماء الربانیین والشجعان المشهورین..الخ روی له عن رسول الله(ص) خمس مأة حدیث، وستة وثمانون حدیثاً.

قال احمد بن حنبل فی فضائل علی(ع): «ما ورد لاحد من اصحاب رسول الله من الفضائل مثل ما وَرَدَ لعلیّ رضی الله عنه(2).

طبرانی بسند الصحیح عن امَ سلمة عن رسول الله (صل اللَه علیه وآله): «مَنْ أَحَبَّ علیّاً فَقَدْ أَحَبَّنِی وَمَنْ أَحَبَّنِی فقد أَحَبَّ اللهَ، وَمَنْ أَبْغَضَ علیّاً فَقَدْ أَبْغَضَنِی، وَمَنْ أَبْغَضَنِی فَقَدْ أَبْغَضَ الله (3).

أبوذر و السلمان قالا: «أخذ النبی(صل اللَه علیه واله والسلم) بید علیّ(علیه السلام) فقال: إنّه أوّل من آمن

بی وهذا اولُ من یصافحنی یوم القیامة، وهذا الصدّیق الأکبر، وهذا فاروق هذه الاُمّة یفرق بین الحق والباطل، وهذا یعسوب المؤمنین والمال یعسوب الظالمین (4)

ص: 18


1- مستدرک حاکم، ج 3، ص 14، استیعاب، ج 3، ص 35، بحار الانوار، ج38، 347..
2- تاریخ خلفاء سیوطی، ص 64 و 65 و 168.
3- همان، ص 173.
4- مجمع الزوائد، ج9، ص102. ویعسوب: بمعنای رهبر است.

امَ سلمة قالت: قال رسول اللَه (صل اللَه علیه وآله) «هذا علی بن ابی طالب لحمه لحمی ودمه دمی وهو منی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبی بعدی - همچنان - من کنت مولاه فهذا علی مولاه...»(1).

فی الاوسط والصغیر عن ام سلمة قالت سمعت رسول الله قال:علیٌ مع القرآن والقرآن مع علیٍّ لا یفترقان حتّی یردا علی الحوض(2) رواه محمّد بن احمد بن موسی بن مردویه فی کتاب المناقب من عدّة طرق باسناده إلی ابی الثابت مولی أبی ذر عن اُم سلمة قالت: سمعت رسول الله یقول: علی مع القرآن والقرآن معه لا یفترقان حتی یرد علی الحوض»(3)

عن أحمد بن حنبل: قال رسول اللَه صل اللَه علیه): یا علیّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هارون مِن موسی غیر إنّه لا نَبیّ بَعْدِی، وأَنْتَ أَخی وَوارِثِی.قال علیّ: ما أُرِثُ مِنْک یا نَبِیّ؟ قال(صلی الله علیه وآله وسلم): ما وَرَثَتِ الأنْبِی-اءُ مِنْ قَبْلِی.قال: ما وَرِثَتِ الأَنْبِیاءُ مِنْ قَبْلِکَ؟ قال رسول اللّه(ص): کتاب رَبِّهِم وَسُنَةِ نَبِیِّهِم(4)

عن ربیعة قال، قال رسول الله(ص) یا بنی عبد المطلب إنّی بعثت إلیکم بخاصة وإلی الناس بعامة وقد رأیتم من هذا الأمر ما قد رأیتم فأیّکم یبایعنی علی أن یکون أخی وصاحبی ووارثی؟ فلم یقم أحد فقمت إلیه وکنت

ص: 19


1- مجمع الزوائد،ج9، ص111 و 104، این دو حدیث در باره هیچ کدام از اصحاب وخلاف وارد نشده.
2- هما، ص 173.
3- طرائف، ص24 و25.
4- فضائل امیر المؤمنین مؤلف احمد حنبل حدیث 259، فضائل صحابه احمد حنبل ، تاریخ ابن عساکر بخش امام امیرالمؤمنین، ج 1 ص 123، فرائد سمطین ،ج 1 ص 121.

أصغر القوم قال: اجلس. قال: ثمّ قال ثلاث مرات، کلّ ذلک أقوم إلیه فیقول لی اجلس حتی کان فی الثالثة فضرب بیده علی یدی قال بذلک ورثتُ ابن عمی دون عمی(1).

پیامبر(ص): «اَعْلَمُ اُمّتی بالسنّة والقضاء علیّ بن ابی طالب.

ابن سعد عن علی (ع) قال: والله ما نزلت آیة إلاّ وقد علمت فی ما نزلت واین نزلت وعلی من نزلت إنّ ربّی وهب لی قلب عقولاً ولساناً صادقاً ناطقاً(2).

ابی طفیل قال: قال علی: سلونی عن کتاب الله فإنّه لیس من آیة إلاّ وقد عرفت بلیل نزلت أم بنهار أم فی سهل ام فی جبل(3)

قال أبوعبدالله: «لو أنّ السّمواتِ والأرضَ وِضعَتا فِی کفّة، وَوِضَعَ إیمانُ علیّ فِی کَفّة، لَرجّحَ إیمانُ علیّ

قال رسول الله(صل اللَه علیه واله والسلم): «مثل علی فی النّاسِ کَمثلِ (قُل هُو اللهُ أحدٌ) فِی القرآن!

قال ضابجی: قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) لعلی «أنت بِمنزلةِ الکَعبة تؤتی وَلا تؤتِی، فإن أَتاک هولاءِ القَومُ فَسلّموها إلیکَ - یعنی الخلافة - فاقبل مِنهُم وإن لَم یأتُوکَ فَلا تَأتِهم حتّی یَأتُوکَ

ص: 20


1- تاریخ طبری، ج2، ص218.
2- تاریخ خلفاء، جلال الدین عبدالرحمن سیوطی، ص71.
3- همان.

قال جابر بن عبداللّه الانصاری، سمعت یوم الحدیبة، وهو أخذ بید علی(ع)یقول: هذا أمیر البررة وقاتل الفجرة، منصورٌ

من نصره، مخذولٌ من خذله،...أنا مدینة العلم وعلیٌ بابها، فمن اراد العلم فلیأتی بابه.(1)

مجاهد قال، قال رسواللّه (صل اللَه علیه واله والسلم): أنا مدینة العلم وعلیٌ بابها، فمن اراد العلم فلیأتی بابه (2).

یحیی ابن سعید قال، قال رسول اللّه (صل اللَه علیه واله والسلم): أنا مدینة العلم وعلیٌ بابها،... کان عمر یتعوذ من معضلة لیس لها ابوالحسن (3).

جماعةٌ قالوا، أخبرنا جابر: قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) هذا امیر البررة وقاتل الفجره، أنا مدینة العلم وعلیٌ بابها (4).

اوّل من أسلم من الرّجال، ابوبکر، ومن الصبیان، علیّ، ومن النّساء خدیجة، ومن العبید، بلال الحبشی (5). انّ علیّاً اوّل من أسلم، واوّل من صلّی مع رسواللّه (صل اللَه علیه واله) (6).

عن عمر بن الخطاب قال،...اذا ضرب رسول اللّه منکب علّی بن ابی طالب، فقال: یا علّی أنت اوّل المؤمنین ایماناً، وأنت اوّل المسلمین اسلاماً، وأنت منیّ بمنزلة هارون من موسی الا لا نبی بعدی(7).

ص: 21


1- تاریخ بغدادی، خطیب بغدادی، ج3، ص181
2- أُسْدالغابة، ابن أثیر، ج4، ص22، تذکرة الخفاظ، الذهبی، ج4، ص1231.
3- أسد الغابة، ابن أثیر، ج4، ص23، تهذیب التّهذیب، ابن حجر، ج7، ص296.
4- لسان المیزان، ابن حجر، ج1، ص198.
5- شرح کبیر، ج10، عبدالرّحمن بن قدامه، ص84
6- عمدة ابن بطریق، ص60
7- مقام الامام علی، نجم الدین عسکری، ص14

اوّل من أسلم عَلّیّ بعد خدیجة، و هو ابن خمسة عشرة سنة (1).

قال عبدالملک، ذُکِرَ لعطاء: أَکان أحدُ من الصُحَبِ أفقه من علیّ؟ قال: لا واللّه... وقد عَلِمَ ألْأوّلان والْأخران انّ فَهْمَ کتاب اللّه منحصرٌ الی عِلْم علیٍّ(2).

اوّل من أسلم علیٍّ بعد خدیجة وهو ابن خمسة عشرة سنة او ستّ عشرة سنة(3).

عن اکرمة، مولی (عبد) ابن عباس قال: اذا لقیتُ الهاشمیین قالوا:

علّی بنُ أبی طالب اوّل من أسلَم(4). أسلَم علّیٌ قبل ابی بکر.(5)

قال ابن عباس: أسلم علیٌّ وهو ابنُ تسع سنین، ثمّ أسْلم ابو بکر، بعد ثلاثة ایّام(6).

أبا احمر یقول: رأیت رسول اللّه یأتی «باب» علی وفاطمة، ستّة أشهر فیقول:

انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس ویطهره کم تطهیراً(7)

ص: 22


1- سنن کبری، بیهقی، ج6، ص207 ، معجم الزواید، هیثمی، ج9، ص220. رواه البزار ورجاله الصحیح.
2- جامع الصّغیر، مناوی، ج3، ص61.
3- سنن کبری، بیهقی، ج6، ص207.
4- شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج13، ص218.
5- لبدایة والنّهایة، ج،3 ص 26، ابن کثیر
6- نظم درر السمطین، زرندی حنفی، ص81.
7- معجم الکبیر طبرانی، ج22، ص200، جامع ا لبیان، أبی جریر طبری، ج22، ص10، شواهد التنزیل حاکم حسکتنی، ج17، ص497 و498، ج2، ص42، تفسیر ابن کثیر، ج3، ص492.

جاء النّبی الی باب «علی» صلاة الغداة ثمانیة أشهر، یقول: الصّلاة الصّلاة (1)

اذا طلع الفجر جاء النبی الی باب علی وفاطمة، فقال: الصلاة الصّلاة، انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس ویطهرکم تطهیراً (2)

أتی النّبی باب علی وفاطمة، کلّ غداة فیقول: الصّلاة الصّلاة (3)

جاء النّبی الی باب «علی» و«فاطمة» ستّة أشهر (4) … فی کلّ غداة (5)

من حدیث امّ سلمة: سدّوا کلّ باب الّا باب علی...

قال احمد بن حنبل فی مسنده،ج4، ص369... عن زید بن ارقم: قال رسول اللّه یوماً: سدّوا هذه الابواب الّا باب علیّ فتلکم فی ذلک النّاس قال، فقام رسول اللّهصلی الله علیه وآله) فانّی اُمرت بسدّ هذه الابواب الّا باب علیّ، وقال فیه قائلکم! وانّی واللّه ما سددت شیاً ولا فتحته ولکن امرت بشیء فتبعته، وفی مجمع الزوائید للهیثمی ج9، ص117، رواه احمد... قالوا یا رسول

ص: 23


1- فتح القدیر شوکانی، ج3، ص396
2- کامل عبدالله بن عدی، ج 7، ص61
3- تاریخ دمشق ابن عساکر، ج4، ص290، ج19، ص401، ج41، ص381، ج42، 99، تهذیب الکمال المزی، ج33، ص260.
4- سیر اعلام النبلاء ذهبی، ج2، ص143.
5- البدایة والنهایة ابن کثیر، ج5، ص343.

اللّه ، سددت ابوابنا کلها الا باب علیّ؟ قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) ما أنا سددت ابوابکم، ولکن اللّه سدّها.

یاعلیّ اِنَّ اللّْه أَمَرَنِی أَنْ أُزَوِّجُکَ فاطِمَةَ وَأَنِّی قَدْ زَوَّجْتُکَها عَلی أرْبَعَمِأة مِثْقالَ فِضَةِ. فقال علیّ: قَد رضِیْتُها یا رسول اللّه، ورضِیْتُ بِذلِکْ عن اللّه العظیم ورسوله الکریم(1).

یا علی اِنَّ الشِّیعَتُنا یُخْرِجُوْنَ مِنْ قَبُورِهِمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ عَلی ما بِهِمْ مِنَ الْعُیُوب والذُّنُوبِ وَوُجُوهُهُم کَالْقَمَرِ فی الْلَیْلَةِ الْبَدْر؛ وقَدْ فَرِّجَتْ عَنْهُمُ الشَّدائِد وَسَهَلَتْ لَهُمُ الْمَوارد (سختی های آنها به فرج ومشکلات آنها مبدل به گشایش وسهولت شود) وَاعْطُوا الْأَمْنِ وَالْاِمان وَارْتَفَعَتْ عَنْهُمُ الْأَحْزان (2)،

یا عَلّی اِنَّکَ باق بَعْدِی وَمُبْتَلِّی بِأُمَّتِی ومُخاصِمُ یَوْمَ القِیمَةِ بَیْنَ یَدَیِ اللّه التَّعالی (3).

یاعلیّ قُمْ فَانْظُرْ کِرامَتُکَ عَلی اللّهِ عَزَّوجَلّ وکَلَّمَ الشَّمْس، (4)

ص: 24


1- صواعق المحرقة، ص162، نظم الدرر السمطین، ص186، مجمع الزوائد؛ ج9، ص89، ذخایر العقبی ص31 ،فرائد السمطین حموینی، ج1 ص90.
2- مفتاح النجاح بد خشی، ص66 مخطوط ؛ ارجح المطالب امر ستری حنفی، ص598 بالنقل از خوارزمی.
3- ای علی تو بعد از من زنده ه وباقی خوای بود مبتلا بادر گیری با امت من گردی وروز قیامت در پیشگاه خداوند به مخاصمه با افراد در گیر شوی ، کنز العمال ج16، ص194.
4- مناقب خوارزمی، ص 113، (چ ق)، فرائد السمطین حموینی ،ج1،ص184

یا علیّ لَو اِجْتَمَعَتْ أهْلُ الدُّنْیا بِأَسْرِها، عَلی وِلایَتِک لَما خَلَقَ النّار، وَلکِنْ أَنْتَ وَشِیْعَتُکَ الفائِزُونَ یَوْمَ الْقِیامَةِ (1).

یا علی انا مدینة العلم وانت بابها ولن تؤتی المدینة الا من قبل الباب وکذب من زعم انّه یحبنی ویبغضک یا علی لانّک منی وانا منک،لحمک من لحمی ودمک من دمی و روحک من روحی، وسریرتک من سریرتی (پنهانی تو از) وعلانیتک من علانیتی، وانت امام امتی وخلیفتی علیها بعدی، سعد من اطاعک وشقی من عصاک وربح من تولاک وخسر من عاداک، وفاز من لزمک وحلک من فارقک، مثلک ومثل الائمة من ولدک بعدی مثل سفینة نوح من رکب فیها نجی ومن تخلف عنها غرق، ومثلکم مثل النجوم، کلما غاب الانجم طلع (الاخر) الی یوم القیمة (2)

یا علی انت خیر البشر، ماشک فیک الا کفر((3)، یا علی انت عبقریهم(4)،

یاعلی انت قسیم الجنة والنار، تقول للنار هذا (این فرد از انسانها) لی وهذا لک(5)

ص: 25


1- دُرّ بحرالمناقب ،ابن حسنویه موصلی، ص58، مناقب خوارزمی ،ص 67؛ کوکب الدرُّ کشفی، ترمذی ،ص122 (چ پاکستان متن خوارزمی)
2- الغدیر ج6، ص61.
3- - مودة القربی همدانی، مندرج در ینابع المودة (چ نجف) ص293.
4- ابن عباس می گوید گردهی محضر رسول خدا بودیم که علی وارد شد، رسول خدا فرمود: ای علی تو عبقری اینان (یعنی آقا وبه اصطلاح گل سر سبدشان،) هستی ، تاریخ خطیب بغدادی، ج8، ص438؛ تاریخ دمشق ابن عساکر، ج2، ص329، کنز العمال ج11، ص627، کنوز الحقایق مناوی، ص203.
5- صواعق المحرقة، ص126.

یا علی انت وصیی، حربک حربی وسلمک سلمی وانت الامام وابوالائمة الاحدی عشر الذین هم المطهرون المعصومون ومنهم الامهدی الذی یملأ الارض قسطاً وعدلا فویل لمبغضهم(1)

یا علی انّ اللّه أعطیت ثلاثاً ولم أُعْطِ! قلت (علیّ): یا رسول اللّه وما أُعْطیت؟ قال: صهراً مثلی ولم أعط، وأعطیت مثل زوجتک فاطمة ولم أعطها، وأعطیت مثل الحسن والحسین(2)

یا علیّ أقرّ اللّه عینیک، ذلک جبرئیل(3) یا علی انه لا یؤدی عنی الا أنا او أنت

یا علی حسبک ان لیس لمحبک حسرة عند موته ولا وحشة فی قبره ولا فضل یوم القیامة (4).

یا علی حقک علی المسلمین کحق الوالد علی ولده (5)

یا علی ستقاتلک الفئة الباغیة (گروه ستمگر معاویه) وانت علی الحق فمن لم ینصرک یومئذ فلیس منی(6)،یا علیّ أبشر فانّک وأصحابک وشیعتک فی الجنّة (7)؛

ص: 26


1- ینابع المدة، ص85، چ استامبول، ج1، ص252 (چ اسوة).
2- مناقب خوارزمی، فصل 19، ص294 (چ قم)؛ فرائد السمطین جوینی،ج1،ص142.
3- ، کفایة الطالب،گنجی شافعی، ص37.
4- مودة القربا، ص27 چاپ لاهور.
5- مناقب ابن مغازلی، ص47، ینابع المودة، ج1، ص369 چاپ اسوه.
6- تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 3، ص215.
7- فضائل الصحابة، احمد حنبل، ج1، ص654، مجمع الزوائد،ج10، ص21،کنزالعمال،ج13،ص110،اسعاف الراغبین بن صبان شافعی ،ص131.

علٌّی مِنِّی بِمَنْزِلَةِ (الرأس) مِنْ بَدنِی (جسدی) ((1)، علٌّی مِنِّی کَالنَّفْسِی، طاعَتُه طاعَتِی ومَعْصِیَّتُه مَعْصِیَّتِی (2)، علٌّی مِنِّی وأَنَا مِنْه وهُوَ ولِیُّ کُلُ مُؤمِن ومُؤمِنَة بعدی (3)

علٌّی نَفْسِی ،(4)

علیّ بن أبیطالب باب الدِّیْن؛ من دخل فیه کان مؤمناً، ومن خرج منه کان کافراً(5)،علیّ بن أبیطالب حلقة معلّقة (دستگیره که آویخته شده) بباب الجنّة من تعلّق بها دخل الجنّة(6)،علیّ بن أبیطالب صاحب حوضی یوم القیمة (7)، عَلیّ خازِنُ عِلْمِّی(8)،علیّ خَیْرُ أُمّتِی، أَعْلَمُهُمّ عِلّْماً، وَأَفْضَلُهُمْ حِلْماً (9)، علیّ خیر البشر فمن أبی فقد کفر (10)؛

ص: 27


1- - زهر الفردوس، ج2 ص316 ، الفردوس دیلمی، ج3، ص62.
2- ینابع المودة باب 7، ج1، ص173
3- مسند احمد حنبل، ج4، ص437، معجم کبیر طبرانی، ج4، ص19و21، ج18، ص129 ، الفردوس دیلمی، ج3، ص61 ، سنن ترمذی، ج5، ص296؛ سنن بن ماجة حدیث 119 ، خصائص نصایی ،ص97 (چ حیدریه نجف) ، مستدرک حاکم، ج3، ص 110 ، البدایة والنهایة ابن کثیر، ج7، ص344.
4- الغدیر ج1، ص156، مناقب خوارزمی، ص89 (چ تبریز)، مناقب عینی حیدر آبادی، ص37 (چ اعلم پریس).
5- کتاب السبعین فی فضائل امیر المؤمنین، ج2، ص243.
6- فرائد السمطین، ج1،ص180، مناقب خطیب خوارزمی،ص324.
7- همان، 310.
8- شرح نهج البلاغه، ابی الحدید، ج2 از (چ4) ،ص 488 و،ج9 (20ج)،ص 165.
9- فرائد السمطین، ج1، ص155، کنزالعمّال، ج6،ص153(چ ق).
10- تاریخ خطیب ،ج7،ص421؛ سیر أعلام النبلاء، شمس الدّین محمد الشافعی، ج8،ص 205، (چ بیروت)، فرائد المجوع، شوکانی، ص348، لسان المیزان، ابن حجر، ج2، ص312.

علیّ رَأیَةُ الْهُدی وَمَنارُ (نمایشگر) الْاِیْمان واِمامُ أَوْلِیائِی (دوستان من) وَنُوْرُ مَنْ أطاعَنِی(1)،علیّ طاعَتُه، طاعَتِیّ وَمَعْصِیَّتُه (تخلّف از فرمان)،مَعْصِیَتِّی(2)، علیٌ وشیعته هم الفائذون یوم الققیامة (3)

علیٌ وصیّی فی عتر تی واهل بیتی وامتی من بعدی (4)

علیٌ ولی اللّه واولیاء علی یالمفلحون والفائزون بالله (5)

علیٌ یزهر باهل الجنة ککوب الصبح لاهل الدنیا (6)

علیٌ یعسوب المؤمنین والمال یعسوب المنافقین (7)

علیٌ یوم القیامة علی الحوض، لا یدخل الجنة الا من جا بجواز من علی بن ابی طالب (8) علیُ بن ابی طالب اعلم الله بالله (9)

ص: 28


1- حلیة اولیاء، ج1، ص 67، تاریخ بغدادی، ج14، ص99، مناقب، ابن مغازلی، ص46؛ ریاض النظرة، ج2،ص 449، کفایة الطالب، گنجی، ص95؛ الغدیر،3و6،ص118.
2- فرائد السمطین، ج1، ص179.
3- مسند احمد حنبل، ج4، ص165، سنن ترمذی شماره 3719، سنن ابن ماجه 119، معجم الکبیر طبرانی، ج4، ص19
4- مناقب خوارزمی، ص 147، فرائد السمطین، ج1، ص270، کفایة الطالب گنجی، ص70، معجم الکبیر، ج11، ص351.مسند احمد حنبل، ج4، ص165، سنن ترمذی شماره 3719، سنن ابن ماجه 119، معجم الکبیر طبرانی، ج4، ص19
5- فرائد السمطین حموینی، ج1، ص106، ینابع المودة، ج1، ص150
6- فردوس دیلمی، ج3،ص63، مناقب ابن مغازلی، ص140، فرائد السمطین، ج1، ص295، جامع الصغیر سیوطی، ج2، ص187.
7- صواعق المحرقه ابن حجر، ص113 چاب قاهره، تاریخ دمشق، ج2، ص260؛ جامع الصغیر، ج2، ص178، الجح المطالب امر تسری، ص21.
8- مناقب ابن مغازلی، ص119، ارجح المطالب، ص550.
9- کنزالعمال، ج11، ص614.

علیُ بن ابی طالب امامی وبیده لوائی، وهو لواء الحمد، مکتوب علیه لا الله الاالله، محمد رسول الله، علی ولی الله،

علیُ بن أبی طالب باب حطّه (در ومصونیت) من دخل فیها (فی الدّین) کان مؤمناً ومن خرج (منها) کان کافراً (1)

علیّ مع الحق، والحق معه لا یفترقان حتّی یردا علی الحوض (2).

روی عطا عن ابن عباس، انّ رجلا سئله:

فقال (رجل) انّ لی ثلاثة نسوة، و انّی طلقتُ احداهنّ فثبتت طلاقها؟

فقال ابن عباس: انْ کنت نویتَ واحدة منهنّ بعینها، ثمّ أنسیتها، فقد اشترکَنَّ فی الطلاق، وانْ لم تکن نویتَ واحدة بعیّنها، فطلق. أیَتَهنّ شئتَ.

وقال الشافعی: یوقف میراثهنّ، انْ کان طلاق قبل الدّخول، دفع الی کل واحد نصف المهر... ولنا (ای ابن قدامه) قول علیّ(علیه السلام) أسلَم علّیٌ قبل ابی بکر.(3) ولا یعارضه قول ابن عباس، لِأنّ ابن عباس یعترف لعلیّ بتقدیم قوله، فانّه (ابن عباس) قال:

اذا ثبت لنا عن علیٍّ قولٌ، لم نعیده الی غیره، وقال ما علمیّ الی علم علی ٍّ(4).

ص: 29


1- فردوس دیلمی، ج3، ص64؛ جامع الصغیر السیوطی، ج2، ص170، ینابع المودة، ج2 ،ص96، مودة القربا همدانی، ص 42 چاب لاهور
2- خصال صدوق، ص496، امالی صدوف، ص150؛ بحار، ج36، ص95، مسند امام رضاء، ج1،ص 121، بشارة المصطفی، محمد بن علی طبری، ص44.
3- لبدایة والنّهایة، ج،3 ص 26، ابن کثیر
4- المغنی، ابن قدامة، ج7، ص223.

قال ابن عباس: انّ علمی بالقرآن فی علم علیٍّ کالقرارة فی المثعنجرة (1).

عقمت النّساء انّ تلدنّ مثل علی ّ(2) . عجزت النّساء أنْ تلِدنّ مثل علی ٍّ(3).

قال عمر: عجزت النّسا أن تلدنّ مثل علی بن أبی طالب، لولا علّیٌ لهلک عمر (4).

حبُّ علّی حسنة لا تضرّ معها سیّئة، وبغضه سیّئة لا تنفع معها حسنة (5).

حبُّ علّی علامة علی طیب الولادة، وبغضه علامة علی الزّنا (6).

حبُّ علّی ایمانٌ وبغضه نفاق، وکانت الصحابة تقول: کنّا نعرف المنافق ببغضه لعلیّ بن ابی طالب(علیه السلام)(7)

قال جابر بن عبد اللّه فی المدینة: یا معشر الانصار، أدبوا اولادکم، علی حبُّ علّی، فمن أبی فانّظروا فی شأن أمّه(8).

عبداللّه بن عباس قال: حبُّ علّی ایمانٌ وبغضه کُفْرٌ (9).

ص: 30


1- . لسان العرب، ابن منظور، ج4، ص103.
2- الغدیر، ج7، ص151.
3- مناقب خوارزمی، ص81.
4- المناقب، خوارزمی، ص81
5- رسالة فی العدالة، شهید الثانی، ص227
6- حدائق، محقق بحرانی، ج5، ص192
7- مسند زید بن علی، ص4
8- من لایحضر الفقه، صدوق، ج3، ص493
9- عیون اخبار رضا، ج1، ص92

حبُّ علّی ایمانٌ وبغضه نفاقٌ، واللّه لا یحبّه الّا مؤمن ولا یبغضه الّا منافق (1).

حبُّ علّی فرضٌ علی الشّاهد والغائب (2)

قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله)، یا أعرابی: انّ اللّه خلق حبُّ علّی شجرةٌ، أصلها فی الجنّة واغصانها فی الدّنیا، فمن تعلّق بغُصنِ من اغصانها فی الدّنیا، أِوْرده الجنّة وبغض علّی شجرة، أصلها فی النّار وأغصانها فی الدّنیا، فمن تعلّق بغصن من اغصانها فی الدّنیا آُرده فی النّار(3).

حبُّ علّی یأکلّ الذُنوب کما تأکل النّار الحطب... حبُّ علّی لی أمل، و ملجئی من الأجل، انْ لم یکن من عمل، فحبّه خیرُ العمل، حبُّ علّی قذف فی قلوب المؤمنین (4).

حبُّ علّی فی النّاس مثل سورة(قل هواللّه أحد) فی القرآن، فمن قرأها مرّةً واحدةً، کان له ثواب ثلث القآن، ومن قرأها مرّتین له ثواب ثلثی القرآن، ومن قرأها ثلاثاً، له ثواب من قرأه کله.

ص: 31


1- همان، ص 525
2- روضة الواعظین، ص131
3- شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج1، ص223
4- مناقب آل ابی طالب، ج3، ص3

وکذا فمن أحبّ علٌّ بلسانه، کان له ثواب ثلث امتک، ومن أحبّه بلسانه وقلبه،کان له ثواب ثلثی أمّتک، ومن أحبّه بقلبه وعمله، کان ثواب أمّتک بأسرها(1).

قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) انّی کنت یوم «أحد» جالساً وقد فرغنا من جهاز عمّی حمزه فأتانی جبرئیل(علیه السلام) وقال: انّ اللّه یقول: یا محمّد فرضت صلاة ووضعتها عن المریض، وفرضت الصّوم ووضعته عن المریض و المسافر، وفرضت الحجّ ووضعته عن المقل، وفرضت الزّکاة ووضتها عمن لا یملک النّصاب، وجعلت حبُّ علّی بن ابیطالبَ لیس فیه رخصة(2).

فضایل علی (ع) در منابع عامه

در این جزوه مختصر، به بعضی از روایاتی مهمَ و ارزشمند که در بیان شخصیت برجسته ای علمی، تاریخی وجهانی مولود کعبه و نام آوران میادین جهاد، شجاعت، سخاوت، تقوی، حلم و... در راه دین اسلام و حقانیت مکتب رسول اللَه (صل اللَه علیه واله) حضرت امیر المومنین و سایر ائمه ای اطهار علیهم السلام از منابع «شیعه» و برادران «اهل تسنن» می پردازیم و از آنجا که این روایات از نگاه مفهوم بسیار روان وواضح است واحتیاجی به ترجمه ندارد. لذا در بسیار از موارد از ترجمه آنها خود داری می شود. البتَه، در ابتدا به ترجمه چند روایت اشاره می کنم تا اینکه

ص: 32


1- الفضائل شاذان بن جبرئیل القمّی، ص113
2- المختصر، حسن بن سلیمان بلخی، ص102

داشنمندان و عالمان حق طلب و باانصاف با دید «حق» و «انصاف» و دور از تعصبات کورکورانه دیگری در این مورد طبق روایات طرفین قضاوت کنند و نه، این که از باب تعصب وارد بحث شود چنان که بعض با روش تعصب وارد بحث شده و آنچه که در منابع ارزشمند روایی دانشمندان اهل تسنن آمده با یک سخن بی مدرک و بی محتوا، وارونه کرده و نسبت به شیعیان تهمت های ناروا را وارد نموده است!!

روایتی ارزشمندی که در کتب روایی فریقین وجود دارد، را از یکی مفاخر علمی و قابل اعتماد اهل سنت، بنام «ابن عباس» که بسیار از چهره های شناخته شده است، سلیمان قندوزی حنفی در «کتاب ینابع المودة فی القربی» بیان نموده است که مضمونش چنین است:

اگر درختان قلم گردد، و دریاها جوهر گردد، جنیان بشمارند، انسانها بنویسند، نمی توانند فضایل برجسته ای امیر المومنین علیه السلام احصاء کنند! چنانکه رسول اللَه(صلی اللَه علیه وآله والسلم) برای گروه از اصحاب خویش فرمودند: که خداوند تبارک وتعالی برای برادرم علی

بن ابطالب انقدر فضایلی را قرار داده است که قابل احصا و شمارش نیست؛ بنا بر این:

اگر کسی فضیلتی از فضایل علی (علیه السلام) را بگوید و به آن اعتقاد داشته باشد، خداوند معصیَت های گذشته و آینده ای اورا می بخشد؛

ص: 33

و کسی که فضیلتی از فضایل آن برزگوار را بنویسد تا هنگام که همه ای فضایل آن حضرت نوشته شود، ملائکه ها برای او طلب آمرزش می کنند؛

وکسی که با اعتقاد راسخ به فضایل علی بن ابیطالب (علیه السلام) گوش فراه دهد، آنچه معاصی که باشنیدن مرتکب شده است، خداوند عفو می کند؛ وکسی که با علاقه وخلوص نیَت با فضایل امیر بیان (علیه السلام) بنگرد، خداوند از آن گناهان که او از طریق نگاه کسب نموده است، می گذرد؛ بعد از این مطالب، پیامبر اکرم(صل اللَه علیه وآله) فرمود: نگاه کرده به علی(علیه السلام) عبادت است، ذکر نام وفضایل او عبادت است، پس افتخار هرکه علی(علیه السلام) باشد مومن است و شمنان او کافر است.

عن ابن عباس قال، قال رسواللَه(صل اللَه علیه): لو أن الأسحار [شجار] اقلم والبحر مداد والجن حساب والإنس کتاب ما أحصو فضائل علی بن ابیطالب.

ایضاً أخرج موفق بم أحمد الخوارزمی بسنده عن محمد بن عمارة عن أبیه عن جعفر الصادق عن آبائه عن امیر المو منین قال، قال رسول اللَه (صلی اللَه علیه واله) لرهط من أصحابه: انَ اللَه جعل لأخی علی بن ابیطالب فضائل لا تحصی کثرة، فمن ذکر فضیلة من فضائله مقراً بها غفراللَه له ماتقدَم من ذنبه وما تأخر، ومن کتب فضیلة من فضائله لم تزل الملائکة تستغفر له مابقی لذلک الکتاب رسم، ومن استمع الی فضیلة من فضائله

ص: 34

غفراللَه له الذنوب التی اکتسبها بالاستماع، ومن نظر الی کتاب من فضائله غفر اللَه له الذنوب التی اکتسبها بالنظر، ثم قال: النظر الی علی بن ابیطالب عبادة و ذکره عبادة لا یقبل اللَه ایمان عبد الا بموالاته والبرائة من أعدائه(1).

همین روایت با اینکه در منابع فراوان آمده؛ در میزان الإعتدال می گوید: همه راویان این حدیث معروف و مشهور است؛ ولی با توجَه به این که در بین آنها یک نفر معلوم نیست لذا «هذامن أفضع ما وضع» همچنین در لسان المیزان می گوید: «هذا کذب!!»

باید گفت: آیا در سایر موارد اگر سخن ابن عباس و مجاهد با گفتار دیگران در تضاد هم باشد، قول این عباس و مجاهد مقدم است؛ اما در مورد فضایل علی(علیه السلام) که از این روایت و بلکه روایات مهمتری مانند روایت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه...» وجود دارد تردید دارید؟! چنانکه در سنن می گوید:

عن علی(علیه السلام) قال: عهد الیَ النَبی الامیَ إنَه لا یحبنی الا مومن ولا یبغضنی الا منافق(2)

سعد بن أبی وقاص یحدیث عن أبیه عن النَبی (صل اللَه علیه) إنَه قال لعلی(علیه السلام): ألا ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی (همان، ص43)

ص: 35


1- / ینابع المودة، سلیمان قندوزی حنفی، متوفی1294، طبع الاولی1416، نشر: دارالآسوة،ج1، ص464
2- / سنن ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینی، متوفی 257ه تحقیق محمد فواد عبدالباقی، نشر: بیروت، ج1، ص44

عن حبة بن جوین عن علی (علیه السلام) قال: عبدت اللَه مع رسول اللَه سبعین سنة قبل أن یعبده أحد من هذه الآمة(1)

عن أنس قال: نبئی[بعث] رسول اللَه (صل اللَه علیه وآله )یوم الإثنین و أسلم علی بن ابطالب یوم الثلاثاء (همان)

علی(ع) میزان حق وباطل

در این مورد روایات وجود دارد که دلالت دارد بزرگترین راستگو در عالم امکان علی بن ابیطالب است، و سخن غیر آن را فقط دروغگویان به زبان می آورند؛ وهمچنان میزان حق وباطل در میان امت پیامبر (ص) علی بن ابیطالب است. لذا او رهبر مومنین و ثروت رهبر ستمگران هستند.

عن ابی ذر وسلمان قالا: أخذ النَبی بید علی فقال: ان هذا اول من آمن بی وهذا اول من یصافحنی یوم القیامة وهذا الصدیق الأکبر و هذا فاروق هذه الأمة یفرق بین الحق والباطل، وهذا یعسوب المومنین والمال یعسوب الظالمین(2)

ص: 36


1- / مستدرک، محمد بن محمد حاکم نیسابوری، متوفی 405هجری، نشر: بیروت 1406، ج3،ص 111
2- / مجمع الزواید، نور الدین ابوبکر هیثمی، متوفی 807 ه، طبع 1408ه، نشر: بیروت، ج9، ص102

ابن صالح عن منهال عن عباد بن عبداللَه قال، قال علی بن ابیطالب 0علیه السلام): أنا أخو رسول اللَه (صل اللَه علیه

وآله) وأنا الصدیق الأکبر لا یقولها بعدی ال کذاب، صلیت قبل الناس لسبع سنین(1)

حدیث طیر

عن أنس بن مالک قال: انَ النَبی ( صل اللَه علیه وآله) کان عنده طائر فقال اللهمَ إئتینی بأحبَ خلقک الیَ یأکل معی من هذا الطیر. فجاء ابوبکر فرده، و جاء عمر فرده، و جاء علی فأذن له(2)

آنس بن مالک می گوید: روز نزد پیامبر (صل اللَه علیه وآله) مرغ بریانی آورده شد، رسول خدا دست بر دعا بر داشته وفرمود: پرودگارا، بهترین مخلوق خویش را مشرف نما، تا این که به همرایم از این مرغ استفاده نماید. نگهان ابوبکر وارد شد، اورا منع نمود و بعد عمر آمد، اورا نیز برگرداند. همین که علی بن ابیطالب وارد شد، اجازه ورود داد.

ص: 37


1- / سنن ابن ماجَه، محمد بن یزید قزوینی، متوفی 275، هجری، تحقیق محمد فواد، نشر بیروت، ج1، ص44؛ در مجمع الزواید، ج9، می گوید: هذا اسناد صحیح و رجاله ثقات.
2- / سنن کبری، أبی عبدالرحمن أحمد بن شعیب نسائی، طبع الاولی1411ه ، متوفی 303ه، نشر: بیروت، ج5، ص107، تحقیق دکتر عبدالغفار السلیمان البنداری

بستن درِ خانها

روزی پیامبر به اصحاب دستور داد که همه ای درهایی که به سوی مسجد باز هستند باید بسته شود، جز در خانه ی علی وفاطمه! عده ای هنگام که با این فرمان رسول خدا اعتراض نمودند، ایشان فرمود: به خدا سوگند که این دستور شخصی «من» نیست. بلکه خداوند دستور داده است، و من نیز از فرمان خداوند پیروی نموده ام.

عن البراء بن عازب قال :کان نفر من اصحاب رسول الله ابواب الشارعه فی المسجد و ان رسو ل الله قال یوما سروا هذه الابواب غیر باب علی بن ابطالب فتکلم فی ذلک ناس فقام رسول محمد الله و اثنی علیه ثم قال : انی امرت بسدالابواب غیر باب علی ابن ابوطالب فیه قائلکم وا انی والله ما فتحه شیا و لا سددته ولکنی امرت بشی فاتبعته(1).

نشستن در مسجد ممنوع

عن عبیدالله بن عمرو عن زید عن أبی اسحاق عن العلاء بن عرار قال أبی قلت لعبد الله بن عمرو، هو فی المسجد جالس، کیف تقول فی هذین الرجلین علی و عثمان؟ و قالا جمیعاً، فقال عبداللَه، اما «علی» فلا تسأل عنه احداً وانظر الی منزلة من رسول اللَه. قال أبی أخرجنا من المسجد

ص: 38


1- / تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، طبع 1415هجری، نشر: دارالفکر، متوفی571، تحقیق علی شیری، ج42، ص138.

رسول اللَه الا علی .... و اما عثمان فقال أبی قتلا یوم التقی الجمعان فاذنب ذنباً عظیماً فعفی اللًه عنه(1)

خوابیدن در مسجد ممنوع

عن جابربن عبدالله جائنا رسول اللَه و نحن مصطجعین فی المسجد و فی یده عسیب (جریدة من النخل) رطب فضربنا و قال: أتر قدون فی المسجد؟! إنَه لا یرقد فیه احداً فاجفلنا و أجفل معنا علی ابن ابیطالب. فقال رسول الله: تعال یا علی إنَه یحل لک فی المسجد ما یحل لی. یا علی ألا ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی الاَ النبوة و الَذی نفسی بیده إنَک لتذودن عن حوضی یوم القیامة رجالاً کما یذاد البعیر الضَال عن الماء بغضاً معک ...(2)

جابر بن عبداللَه انصاری می گوید: ما جمعی در مسجد النَبی خوابیده بودیم که پیامبر (صل اللَه علیه وآله والسلم) بهمراه شاخه های ریز خرما وارد شد و فرمود: هیچ کسی حق خوابیدن در مسجد را ندارند، آن وقت علی بن ابیطالب در حال خروج به همراه ما بودند که رسول خدا فرمود: ای «علی» برگرد که «تو» می توانی در مسجد استراحت نمایی؛ زیرا آنچه برای «من» در مسجد مباح است، برای «تو» نیز مباح است. بعد

ص: 39


1- / تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، طبع 1415هجری، نشر: دارالفکر، متوفی571، تحقیق علی شیری، ج42، ص138.
2- / همان ص 140؛ میزان الاعتدال، ذهبی، متوفی 748هجری، ج1، طبع الاولی1382هجری، نشر: بیروت، تحقیق: علی محمد بجلویریا، ص 468

فرمود: آیا راضی نیستی که جایگاه تو در نزد من مانند جایگاه هارون نسبت به موسی باشد، منتها بعد از «من» دیگر پیامبری نخواهد بود.

توقف جنب در مسجد ممنوع

عن ابی سعید حذری قال قال رسول الله : لا یصلح لأحد أن یجنب فی المسجد غیر و غیرک یا علی.

عن امَ سلمه قال: خرج النَبی (صلی اللَه علیه وآله) من بیته حتی انتهی الی صرح المسجد، فنادی فی أعلی صوتها، إنَه لایحل المسجد لجنب ولا لحایض الا لمحمد ... و علی و فاطمه بنت محمد....

ابن حازم عن عن سهل بن سعد: إن رجلاً اتاه فقال: إن فلان لأمیر مِن امراء المدینة یدعوک، فتسب علیاً! قال فضحک وقال: أقول ماذا؟ قال: تقول ابوتراب! وقال ما سماه ابوتراب الاَ رسول اللَه. والله ما کان الیه اسمٌ أحبَ الیه منه. قال ابوحازم فقلت یا أباالعباس، کیف کان ذلک؟ قال: فدخل علی(ع) علی فاطمه ثمَ خرج فصطجع فی المسحد فدخل النَبی (ص) علیها. قال این علی؟ فقالت: هو ذا فی المسجد. فخرج فوجد رداه قد سقط عن ظهره وخلص تراب الی ظهره. فجعل النَبی (ص) یمسح التراب عن ظهره

ص: 40

ویقول إجلس أباتراب! واللَه ماکان له من اسمٍ أحبَ الیه منه وما اسماه ایاه الا هو(1).

عن ابی موسی ... : سمعت علیاً یخطب علی المنبر وهو یقول: أنا الصدیق الأکبر، آمنت قبل أن یومن ابوبکر و أسلمت قبل أن یسلم (همان ص152)

عن سعدبن أبی وقاص قال: کنت جالساً فتنقصوا علی بن ابیطالب فقال: لقد سمعت رسول اللَه یقول: له ثلاث خصال: لأن تکون لی واحدة مهنا أحب الیَ من حمر النعم: سمعته یقول: إنَه منی بمنزلة هارون من موسی الا أنه لانبی بعدی. وسمعته یقول: لأعطین الرایة غداً رجلاً یحبَ اللَه ورسوله، ویحبه اللَه والرسوله. وسمعته یقول من کنت مولاه فعلی مولاه.

مراسم انجام اخوت

عن بن عباس قال: لما أخا النَبی بین أصحابه، بین المهاجر والانصار، فلم یواخ بین علی بن ابیطالب وبین أحدّ منهم. خرج علی مغضباً حتی أتی جدولاً من الارض فتسود دراعه، فسف علیه الریح. فطلبه النَبی فوکز برجله، فقال له، قم: فما صلحت ان تکون الا أباتراب؟ أغضبت علی حین أخیت بین مهاجرین و الانصار ولم اواخ بینک و بین أحد منهم؛ اما

ص: 41


1- / الاحاد والمثانی ابن ابی عاصم م 287 هجری، تحقیق باسم فیصل احمد الجوابرة، طبع الاولی 1411 هجری، نشر: دار الدرایه، ج 1 ، ص150.

ترضی أن تکون منی بمنزله هارون من موسی الا انه لیس بعدی نبی الا من احبک. حف بالأمن والایمان و من

ابغضک اماته اللَه میتة الجاهلیة وحوسب بعمله فی الاسلام(1).

علی در غدیر خم

قال سعد: کن مع رسول اللَه بطریق مکة وهو موجه الیها، فلما بلغ غدیر خم وقف النَاس. ثمَ ردَ «من» مضی ولحقه «من» تخلف. فلما اجتمع النَاس الیه، قال: ایَهاالنَاس هل بلغت؟ قالوا نعم. قال: اللهمَ أشهد ثلاث مرات یقولها. ثم قال: ایَها النَاس من ولیکم؟ قالوا: اللَه ورسوله. ثلاث ثمَ أخذ بید علی فاقامه. ثم قال: من کان اللَه و رسوله ولیه فهذا ولیه. اللهمَ وال من والاه وعاد من عاداه.

بعد عجیب اینستکه می گوید این سخن پیامبر برای ترغیب و دوستی است!! الترغیب فی حبَ علی وذکر دعا: النبی لمن احبه و دعاه علی من ابغضه:

باید گفت: آیا نگهداری آن جمعیت بزرگ در آن گرمای شدید صرفاً برای بیان دوست داشتن علی از افراد عادی قابل تصور است؟!(2)

ص: 42


1- / معجم الکبر سلیمان بن احمد بن ایوب اللخمی الطبرانی، متوفی 260 هجری، طبع الثانیة: نشر مکتبة ابن تیمیه القاهره، ج 11 ص62
2- / سنن کبری، ص135 ، ج5 ، نسائی شافعی؛ خصائص امیرالمومنین نسائی شافعی م 303 ه نشر مکتبه نینوی الحدیثه ص104

شأن نزول آیه

عن سعید بن جبیر عن ابن عباس: إنه سئل عن قوله تعالی: وعد اللَه الَذین آمنوا وعملوا الصَالحات. قال: سأل قوم النبی فقالوا: فیمن نزلت هذه الایة یا نبی الله؟ قال: اذا کان یوم القیامه عقد لواء مِن نورٍ ابیضٍ، فینادی منادٍ لیقم سید المومنین ومعه الَذین بعد بعث محمد (ص). فیقوم علی بن ابیطالب، فیعطی اللواء من النور الأبیض بیده، تحته جمیع السابقین الاولین، من المهاجرین والانصاری لایخالطهم غیره حتی یجلس علی منبر من نور رب العزه و یعرض جمیع علیه رجلاً رجلاً فیعطی أجره و نوره. فاذاً أتی علی آخرهم قیل لهم: قد عرفتم منازلکم من الجنَة؟ انَ ربکم تعالی یقول لکم عندی مغفرة واجر عظیم؛ یعنی، الجنة. فیقوم علی بن ابیطالب والقو تحت لوائه حتی یدخلهم الجنة ثمَ یرجع الی منبره ویعرض علیه جمیع المومنین فیاخذ نصیبه منهم الی الجنة و یترک اقواماً منهم الی النار و ذلک قوله تعالی (والذین آمنوا وعملوا الصالحات لهم اجرهم)؛یعنی السابقین الاولین و أهل الولایة. وقوله: (والذین کفروا وکذبوا بایاتنا)؛ یعنی بالولایه بحق علی و حق علی الواجب علی العالمین(اولئک اصحاب الجحیم و هم الذین قاسم علی علیه السلام، علیهم الناراً فاستحقوا الجحیم (همان ج 2 ص254)

ص: 43

لازم می بینم که قسمت از أحادیث را در این زمینه فضایل امیر المومنین علیه السلام به صورت «الف» و «با» تنظیم نمایم گرچه در قسمت اول بعض أحادیث بدون تنظیم بیان شده است:

حبُّ علّی بن ابی طالب فی قلب کلّ مؤمن (1).

حبُّ علّی یأکل السیئِأت، حبُّ علّی عبادةٌ(2)

عن ابن عباس قال، قال رسول اللَه: حبَ علی بن ابیطالب یأکل السیئات کما تأکل النار الحطب(3) عنوان صحیفة المؤمن حبُّ علّی، حبُّ علّی یأکل سیئأت(4)).

حبُّ علّی من الایمان وبغضه من النّفاق(5).

عن عدی بن ثابت عن زر عن علی بن ابیطالب علیه السلام قال: والَذی فلق الحبة وبرء النسمة أنَه لعهد النَبی الامَی الیَ، إنَه لا یحبنی الا مومن ولا یبغیضنی الا منافق(6).

حبُّ علّی فی عنوان صحیفة المؤمن(7).

حبُّ علّی حسنة لایضرّمعه سیئة(8).

ص: 44


1- شواهد التنّزیل، حاکم حسکانی، ج1، ص473
2- تاریخ بغدادی، ج12، ص 346 و 4، ص 471
3- / تاریخ بغداد، أبی بکر أحمد بن علی الخطیب البغدادی، متوفی 463، طبع الاولی1417، نشر: محمد علی بیضون، دارالکتب بیروت، ج4، ص417؛ تاریخ مدینة المشق، ج12، ص52.
4- تاریخ دمشق، ج5، ص230 وج 13، ص52
5- سیره أعلام النّبلاء، ذهبی، ج12، ص510
6- / سیر أعلام النبلاء، ذهبی، متوفی 748هجری، طبع التاسعة1413، نشر: بیروت، ج12، ص509.
7- لسان المیزان، ابن حجر عثقلانی، ج4، ص471
8- مناقب، خوارزمی، ص76

حبُّ علّی علم علَی الایمان، وبغضه علمٌ علَی النّفاق(1).

حبُّ علّی علم علی النّجاة والایمان، وبغضه علم علی النّفاق والهلاک حبُّ علّی یأکل الذّنوب کما تأکل النّار الحطب(2).

لولا علیٌ لهلک العمر، ویقول أعوذُ باللّه من کلّل معضلة لم یکن لها ابوالحسن(3).

ابی عبداللّه قال: انّما یأمر بالمعروف وینهی عن المنکر من کنت فیه ثلاث خصال: عامل بما ی-أمر ب-ه وتارک لما ینهی عنه، عادل فّیما یأمر عادل فیما ینهی، رفیق فیما یّأمر به و رفیق فیما ینهی(4).

جعفر بن محمد قال: امتحنوا شیعتنا عند ثلاث: عند مواقیت الصلاة کیف محافظتهم علیها، و عند السّرارهم کیف حفظهم لها عند عدونا، و الی امولهم کیف مواساتهم لاخوانهم فیها (5).

لو وزن ایمان علیّ وایمان أمّتی، لَرَجح ایمان علّی(علیه السلام) علی ایمان أمّتی الی یوم القیامت(6).

قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله): لو أنّ السّموات والارض وضعت فی کفّة وایمان علیٍّ فی کفّة لَرَجح ایمان علیّ(علیه السلام)(7).

ص: 45


1- نهج الایمان، ابن جبیر،ص47
2- ینابع المودة،ج1،ص 149، جواهر المطالب ابن دمشقی، ج1، ص252
3- تأویل مختلف الحدیث ابن قتیبه، ص152؛ نظم درر المسطین، زرندی حنفی، ص130، فتح الملک العلی، احمد ابن الصّدیق مغربی، ص71
4- همان 109
5- - همان، ص103.
6- کنزل العمال، ج6، ص156
7- لسان المیزان، ج5، ص97 ابن حجر عثقلانی،کنزل العمّال همان

ثلاثة لم یکفروا بالوحی طرفةَ عیْن... وعلیّ ابن ابطالب (1).

قال ابنُ حَسْنویه: سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) یقول: من مات ولَقَی الْلّه جاحداً لولایة علی بن ابی طالب(علیهما السلام) لقیه وهو غضبانٌ علیه سخطا، لا یقبل من أعماله شیاً(2).

والخیارُ هو الّذی لا یحتاج الی أحد من الأمّة، و الأمّة یحتاج الیه لعلمه، فأمره ظاهر، اذا کان اللّه دلّ علیه و دلّ علیه الرّسول وبرء من النّفاق ... (3).

لَأُعْطینَ الرّأیة غداً الی رجل یحبّ اللّه و رّسوله، ویحبّه اللّه و رسوله، ولیس لِأَحد من الأمّة أن یشهد لِأَحد أنّ اللّه یحبّه و الرّسوله، ویحبّ اللّه و رسوله، الّا علیّ... وقد یجب علی الأمة أن تعقل هذا الموضع ولا تقدم علی من یحبّ اللّه ورسوله، ویحبّه اللّه ورسوله فانّ اللّه لایحبّ الا الخیار، وقد برء من النّفاق(4).

قوله (ص) مثَل أهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجا، ومن تخلف عنها غرق، ومن تقدمها مرق، ومن لزمها لحق، فلمتمسک بأهل بیت هاد متهد بشهادة من الرُسل والمتمسک بغیرهم ظالٌ مضل. وقال الشّافعی فی هذا المعنی:

ولَمّا رأیت النّاس قد ذهبت بهم *مذاهبهم فی أبحر الغی والجهل.

ص: 46


1- مناقب خوارزمی، ص55، تاریخ بغدادی، ج15،ص155.
2- علامه شهیر ابن حَسْنَویه، در بحر المناقب، ص64، چاپ خطی
3- در جنگ خیبر وقتی که دیگران فرار کردند
4- معجم المسترشیدین، ص589 محمد بن جریر طبری

رکبت علی اسم اللّه فی السفینة النجا *وهم أهل بیت المصطفی خاتم الرُّسل.

وامسک حبل اللّه وهو ولاؤهم * کما قد أمرَ بالتّمسک بالحبل. سئَلَ عن خلیل النّحوی (وهو ابن أحمد) مالدّلیل علی انّ علیّاً امام الکلی فی الکل؟ قال: احتیاج الکلی الیه، واستغناه عن الکل. وقیل له: ما تقول فی علی بن أبی طالب؟ فقال: ما أقول فی حق اِمْرَءکتمتْ مناقبَه أولیاؤه

خوفاً، وأعداؤه حسداً، ثمّ ظهر من بین الکتمانین (1).

انّ لکل الصلاة ثلاثة اوقاةٌ: فأوّالوقت، رضوان اللّه، و أوّسطه عفْواللّه، وآخره غفْران اللّه (2).

قال (صلی الله علیه وآله) الطّاعة بعد طاعة دلیل علی قبول اطاعة، والمعصیّة بعد المعصیّة دلیل علی خذلان العبد، والمعصیّة بعد الطّاعة، دلیل علی ردّ الطاعة، والطّاعة بعد المعصیّة دلیل علی غفران المعصیّه (3).

عن علی (علیه السلام) ، قال (صلی الله علیه وآله) أیّهاالنّاس انّه قد أقبل الیکم شهراللّه بالبرکة، والرّحمة، والمغرة، و هو عنداللّه أفضل الشّهور وایّامه أفضل الایّام ولیالیه أفضل لیالی، و ساعاته أفضل ساعات دُعِیْتم فیه الی ضیافة اللّه ...و جعلتم فیه من أهل کرامة اللّه، أنفاسُکم فیه تسبیح، ونومکم فیه عبادة، وعملکم فیه مقبول، و دعاؤکم فیه مستجاب، فسئلوا اللّه ربّکم

ص: 47


1- معجم المناضرات، شیخ عبداللّه الحسن، ص 174؛ سفینة البحار، ج1، ص436.
2- - فقه الرضا، ص17
3- کما قال اللّه تعالی فی السّورة البقره: یا ایّهالّذین آمنوا لا تبطلوا صدقات کم بلمن والاذی..، غوالی اللالی، ج 1، ص283، ح 124

بنیات صادقه، فانّ أشقی مَنْ حرم غفران اللّه فی هذا الشّهر العظیم. ایّها النّاس انّ أبواب الجنان فی هذا الشّهر مفتِحَة، فسئلوا ربّکم أنْ لا یغلقها علیکم، وأبواب النَّیران مغلقة، فسئلوا ربّکم أنْ لا یفتحها علیکم والشّیطان مغلولة فسئلو ربّکّم أنْ لا سلطها علیکم (1).

ابن عساکر عن ابن عباس قال: مانزل فی أحد من کتاب اللّه تعالی مانزل فی علی(علیه السلام)(2).

طبرانی وابن ابی حاتم عن ابن عباس: «ما انزل اللّه (یاایّها الّذین آمنوا) الّا و علیّ امیرها و شریفها ولقد عاتب اللّه اصحاب محمّد فی غیر مکان وما ذکر علیّاً الا بخیر(3)».

سیوطی در درّالمنشور در ذیل آیة (یا ایّها الذّین آمنوا اتّقواللّه وکونوا مع الصّادقین) می گوید: ابن مردویه عن ابن

عباس فی قوله تعالی: (اتّقواللّه وکونوا مع الصادقین) قال: مع علی بن ابیطالب7(4)

روی بسنده عن ابن عباس قال: قال ابوموسی الاشعری انّ علی اوّل من أسلم مع رسول اللّه(ص).(مستدرک الصحیحین، ج3، ص465).

ابن عباس انّ رسول اللّه(ص)قال: من اراد أن ینظر الی ابراهیم فی حلمه والی نوح فی حکمته والی یوسف فی جماله فلینظر الی علی بن ابی طالب(علیه السلام)(5).

ص: 48


1- مشارق الشموس، ج 2، محقق خونساری، ص441.
2- سیوطی، تاریخ الخلفا، ص171 و مختصر تاریخ دمشق، ج 18، ص11
3- همان - المعجم الکبیر ج11، ص264 - المناقب للخوارزمی ص266 - ذخایر العقبی ص89
4- سیوطی تفسیر الدرالمنشور، ج 3 ص 290
5- ریاض النضرة، ج2، ص218

و انّ الشجر اقلام والبحر مداد والانس کتاب والجنّ حساب ما احصّوا فضایل امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)(1).

ابن عباس، قال رسول اللّه: «من سبّ علیّاً فقد سبّنی ومن سبّنی فقد سبّ اللّه ومن سبّ اللّه عزّوجّل أکَبَّه اللّه علی مِنْخره». (مستدرک الصحیحین، ج1، ص 121؛ مسند احمد حنبل، ج6، ص323 رأی ابوبکر علیّاً فقال: من سرّه أن یَنْظُرَ الی أعْظَم النّاس منزلةً مِنْ رسولِ اللّه وأقْربَه قرابةً وأعظم غناء عن نبیّه، فَلْیَنْظُرَالی هذا (علی) (2).

جاء ابوبکر و علی یزوران قبرالنّبی(صلی الله علیه وآله) بعد وفاته بستّة ایّام قال علی لِأَبی بکر؛ تقدم؛ فقال ابوبکر: ما کنت لا تقدم رجلا سمعت رسول اللّه یقول: «علی منّی بمنزلت من ربّی(3)».

انس بن مالک قال: لمّا حضرت وفاة أبی بکر... الی ان قال، قال ابوبکر: سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله)یقول: «انّ علی الصّراط لعقبة لایجوزها احدٌ الاّ بجواز مِن علی بن ابیطالب(علیه السلام)(4)

ص: 49


1- المناقب للخوارزمی، ص32 - کفایة الطالب ص252 - مودة القربی ص 249
2- کنزالعمال ج6، ص33؛ الریاض ج 2، ص163، صواعق ص106، المناقب للخوارزمی ص 161 - ترجمة امیر المؤمنین من تاریخ دمشق ج 3، ص70
3- ریاض النضرة ج 2، ص163 - ذخایر العقبی ص 64 - الصواعق المحرقه ص175
4- مناوی کنوزالحقائق ص42 - تاریخ بغدادی ج10،ص357 - ذخائر العقبی ص71

عایشة قالت: رأَئیتُ ابابکر یکثر النّظر الی وجه علی. فقلت: یا أبةِ رائتک تکثر النّظر الی وجه علی(علیه السلام).

فقال سمعتُ رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) یقول: «النّظر الی وجه علی عبادة(1)».

عُمَرْبن الخطاب انّه قال: أشهد علی رسول اللّه(ص) لَسَمِعْتُه وهو یقول: «لو انّ السّماوات السَّبْع وضعت فی کفّة ووضع اِیْمان علّی فی کفّة لَرَجَحَ ایمان علی7(2).

عن عمر انّه قال: علی مولی مَنْ کان رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) مولاه(3)

سالم قیل لعمر انّک تصنع بعلی شیئاً ما تصنعه بأحد مِن اصحاب رسول اللّه. قال انّه مولایی»(4)

أبی هریره قال: من صام یوم ثمانی عشر مِن ذی الحجة، کتب له صیام ستین شهراً و هو یوم غدیر «خُم» لمّا أخذ بید علی بن ابیطالب(علیه السلام) فقال: «ألَستُ ولِیّ المؤمنین؟ قالوا: بلی، یا رسول اللّه. قال(صلی الله علیه وآله): «من کنتُ مولاه، فعلی مولاه»، فقال عمربن الخطاب:بخٍّ بخٍّ لک یابن

ص: 50


1- المعجم الکبیر ج 18، ص110 - المستدرک ج 3، ص141 - مناقب علی بن ابی طالب ابن معاذل ص206، رقم 244 - تاریخ بغدادی ج 2، ص51 - المناقب للخوارزمی ص 361
2- ریاض النضرة ج 2، ص226 - مناقب علی بن ابی طالب ابن معاذلی ص289 - المناقب للخوارزمی ص131 - کفایة الطالب ص 258 - مودة القربی ص 254
3- الریاض النضرة ج 2 ص 170
4- همان

أبی طالب اصبحتُ مولای ومولی کلّ مسلم (فأنزل اللّه الیوم أکملت لکم دینکم(1)

عمر بن الخطاب: لقد أعطی علی بن ابیطالب ثلاث خصال لَأَنْ تکون لِی خصلة منها أحبّ الیّ من أن اعطی حمراءلنِّعَمْ. قیل ما هنّ یا أمیرالمؤمنین. قال: تزویجه فاطمة بنت رسول اللّه(ص) وسکناه المسجد مع رسول اللّه(ص) یحلّ فیه ما یحلّ له والرّأیة یوم خیبر(2) اعوذ باللّه من معضلة لیس لها ابوالحسن(3).

ابی الاسود الدئلی: انّ عمر أتی بامرأة قد وُلِدَت لستّة أشهر فهّم برجمها؛ فبلغ ذلک علیّاً فقال(علیه السلام): لیس علیها رجم. فبلغ ذلک عمر. فسئاله فقال(ع): (والوالدات یرضعن اولادهنّ حولین کاملین لمن اراد ان یتمّ الرّضاعة) وقال(ع): (حمله وفصاله ثلاثون شهرا) فستَّة الشّهر حمله، وحولانِ تمام رضاعة لاحَدَ علیها. فترک عمر رجمها وقال: لولا علیّ لهلک عمر.(4)

عمر بن الخطاب قال: کنت أنا وابوعبیده و ابوبکر وجماعة من اصحابه اذ ضرب رسول اللّه منکب علی علیه السلام فقال: یاعلی أنت اوّل المؤمنین ایماناً واوّل المسلمین اسلاماً وأنت منّی بمنزلة هارون من موسی(5)

ص: 51


1- مناقب علی بن ابیطالب ابن معاذل ص 18،رقم 24 - شواهد التنزیل ج 1، ص200 - المناقب للخوارزمی ص156 - تاریخ بغدادی ج 8، ص290
2- تاریخ اصبهانی ج 1، ص276 - المختصر من المختصر ج 2،332 - المناقب للخوارزمی ص55
3- الفصول المهمة، ص18 - تهذیب التذیب، ص338 - اسدالغابة، ج4، ص22.
4- سنن البیهقی ج7، ص343
5- الریاض النضره ج2، ص214

محمّد بن یحیی بن حبان قال: کانت عند جدی حبان امرأتان، هاشمیة والانصاریة؛ فطلق الانصاریة وهی ترضع فمرّت بها سنة ثمّ هلک عنها ولم تحض فقالت: أنا أرثه لم احض فاختصمنا الی «عثمان بن عفان» فقضی لها باالمیراث فلامت الهاشمیة عثمان فقال: هذا عمل ابن عمّک هواشار علیّاً بهذا؛یعنی علی بن ابیطالب(ع)(1)

ابی جازم قال: جاء رجلٌ الی معاویة فسئاله عن مسألة فقال: سل ها علی بن ابیطالب، فهو أعلم قال: یاامیرالمؤمنین جوابک فیها أحبّ الیّ من جواب علیّ. قال بئسما قلت؛ لقد کرهت رجلا کان رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) یغزره بالعلم غرزاً و لقد قال له: أنت منی بمنزلة هارون من موسی الا انّه لانبیّ بعدی و کان عمر اذا أشکل علیه شیء أخذ منه(2)

کان معاویة یکتب فیما ینزل به لیسأل له علی بن ابیطالب، فلمّا بلغه قتله، قال: ذهب الفقه والعلم بموت ابن ابی طالب. فقال له اخوه عتبه لایسمع هذا منک أهل الشّام. فقال له: دعنی عنک(3).

قال معاویة و هو الّذی کان یکنس بیوت الاموال و یصلّی فیها و هو الّذی قال یا صفرا و یا بیضاء غری غیری و هو الّذی لم یخلف میراثاً و کانت الدّنیا کلّها بیده الا ماکان من الشّام(4)

ص: 52


1- موطاء امام مالک بن انس فی طلاق المریض ص36 - صنن بیهقی ج7،ص419 - ابن حجر الاصابة ج8، قسم اول ص204 - الاستیصاب ج 2، ص764
2- الریاض النضره ج 2 ص 159
3- الاستیعاب ج 2 ص 463
4- ابن ابی الصدید ج 1 ص 70

عامر بن سعد بن ابی و قاص عن ابیه قال: أَمَرَ معاویة بن ابی سفیان سعداً فقال: ما منعک أن تسبّ اباتراب؟ فقال: اما ماذکرت ثلاثاً فألهن رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) فلن اسبّه لان تکون لی واحدة منهنّ احبّ الی من حمرالنّعم، سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) یقول له: وقد خلفه فی بعض مغازیة(1)

سعد بن ابی و قاص قال: قدم معاویه فی بعض حاجاته فدخل علیه سعد فذکروا علیّاً فقال منه فغضب سعد و قال: تقول هذالرّجل سمعت رسول اللّه(ص) یقول: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و سمعته یقول: «انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انّه لانبی بعدی» و سمعته یقول: «لاعطین الرّأیة الیوم رجلا یحبّ اللّه و رسوله(2)».

عمر و بن العاص قال: لما قدمت من غزوة ذات السلاسل و کنت أظن انّ لیس أحد أحبّ الی رسول اللّه(ص) منی فقلت: یا رسول اللّه ایّ النّاس أحبّ الیک؟ فذکر فی کنزالعمال اناساً (ای ان قال) عمرو بن العاص قلت: یا رسول اللّه فأیْن علی؟ فالتفت الی اصحابه فقال: انّ هذا لیسألنی عن النّفس(3)

علقمه و الاسود قالا: آتینا باایوب الانصاری عند منصرفه من صفین فقلناله:یا آبا ایوب انّ اللّه اکرمک بنزول محمّد(ص) و بمجئی ناقته تفضّلا من اللّه و اکراماً لکه حتی اناخت ببابک دون النّاس ثمّ جئت بیسیفک علی عاتقک

ص: 53


1- صحیح مسلم، کتاب فضائل الهمابه، سنن ترمذی، ج 2 ص 300، مسند احمد بن حنبل، ج 1 ص 185، خصائصی نسایی ص 4- مروج الذهب ج 3
2- صحیح ابن ماجه باب فضل اصحاب رسول الله ص 12- خصایص نباثی ص 4 باکمی تفاوت
3- کنز العمال ج 6 ص 400

تضرب به أهل لا اله الا اللّه؟ فقال: یا هذا انّ الرّائد لا یکذب أهله و انّ رسواللّه(صلی الله علیه وآله) امرنا بقتال ثلاثه مع علی(علیه السلام) بقتال النّاکثین و القاسطین و المارقین فاما الناکثون فقد قابلنا هم اهل الجمل طلحة والزبیر و اما القاسطون فهذا منصرفنا من عندهم یعنی معاویه و عمراً و اما المارقون منهم أهل الطرقات و أهل السعیفات و أهل االنخیلات و أهل النهروانات و اللّه ما ادری این هم ولکن لابد من قتالهم ان شاللّه قال: و سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) یقول لعمار « یا عمّار تقتلک الفئة الباغیة وانت اذ ذالک مع الحق و الحق معک یا عمّار بن یاسر ان رأیت علیاً قد سلک وادیاً سلک الناس وادیاً غیره فاسلک مع علیّ فانه لن یدلیّک فی ردی ولن لیخرجک من هدی، یا عمّار من تقلد سیفاً اعان به علیاً علی عدوه قلده اللّه یوم القیامة و ساحین من در، و من تقلد سیفاً اعان به عدو علی علیه قلده اللّه یوم القیامة و ساحین من نار قلنا یا هذا حسبک رحمک اللّه حسبک رحمک اللّه.

ابن مغازلی شافعی در کتاب «مناقب» از ابو ایوب انصاری روایت می کند که رسول خدا مریض بودن و فاطمه برای عیادت از وی بر او وارد شد و او را به نهایت ضعیف و ناتوان دید و گریه سر داده و اشک به رخسارش روان گردید. پیامبر وقتی فاطمه را چنین دید؛ دلداری داد و فرمود: «یا فاطمه انّ اللّه أطلع الی الارض اطلاعة فاختار منها آباک فبعثه نبیاً ثمّ اطلع الیها ثانیةَ فاختار منها بعلک فاوحی الیّ فانکحته ایاک واتخذته وصیّاً

ص: 54

اما علمت انّ لکرامة اللّه ایاک زوجک اعظهم حلماً واقد مهم سلماً واعلمهم علماً فسرّت بذلک فاطمه و استبشرت(1)

ابی ذر قال. قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) من اطاعنی فقد اطاع اللّه و من عصانی فقد عصی اللّه ومن اطاع علیّاً فقد اطاعنی و من عصی علیاً فقد عصانی(2)

عن ابی ذر قال: ما کنا نعرف المنافقین علی عهد رسول اللّه الآ بثلاث:

بکذبهم اللّه ورسوله والتّخلف عن الصلوة وبغضهم علی بن ابیطالب(3)

انس بن مالک قال: صعد رسول اللّه(ص) المنبر فذکر قولا کثیرا ثمّ قال: «این علی بن ابیطالب؟» فوثب الیه فقال: ها اناذا یا رسول اللّه. فضمّه الی صدره و قبل بین عینیه و قال یا علی صوته معاشر المسلمین هذا اخی وابن عمی و ختنی هذا لحمی و دمی وشعری هذا ابوالسبطین الحسن والحسین سیدی شباب أهل الجنة(4)

انس بن مالک قال: کنت عند النّبی(ص)فرأی علیّاً مُقْبِلا فقال. یا أنس قلت: لبیک قال: هذا المُقْبِل حجتی علی امتی یوم القیامة(5).

ابن عمر قال: انّ رسول اللّه(ص) اخی بین اصحابه. فاخی بین ابوبکر و عمر وبین طلحه والزُبَیر وبین عثمان بن عفّان وعبدالرّحمن بن عوف، فقال

ص: 55


1- مناقب خوارزمی، ص63، مناقب ابی المغازلی، ص101
2- حاکم، مستدرک الصحیحین ج3،ص121
3- الریاض القرة ج3، ص190 - مودة القربی ص257 - تلخیص المستدرک ج 3، ص121
4- ذخائر العقبی ص92
5- ذخائر العقبی ص77 - تاریخ بغداد ج2 ص88 - مودّة القربی ص248

علی(علیه السلام): «یا رسول اللّه انّک قد اخَیْت بین اصحابک فمن اخِی؟» قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله): «اما ترضی یا علی أن أکون اخاک؟». قال ابن عمر وکان علی جلداً شجاعاً فقال علی(علیه السلام) بلی یا رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) فقال رسول اللّه(ص): انت اخی فی الدّنیا والاخرة(1).

عبداللّه بن عمر قال: سمعت رسول اللّه(ص) فی حجة الوداع و هو علی ناقته فضرب علی منکب علی و هو یقول: اللّهم اشهد اللّهم قد بلغت هذا اخی وابن عمی وصهری وابو ولدی اللّهم کب من عاداه فی النّار(2).

داود بن یزید الاودی عن ابیه قال: دخل ابو هریره المسجد فاجتمع الیه النّاس فقام الیه شابّ فقال: انشدک باللّه سمعت رسول خدا(ص) یقول: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللّهم وال من والاه وعاد من عاداه» قال. فقال: انی اشهد انی سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) یقول: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللّهم وال من والاه وعاد من عاداه(3)».

ابی هریره قال: من صام یوم ثمانی عشرة من ذی الحجة کتب له صیام ستین شهراً وهو یوم غدیر خُم لما اخذ النّبی(صلی الله علیه وآله) بید علی بن ابی طالب فقال: ألست ولی المؤمنین قالوا بلی یا رسول الله قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه...(4)».

ص: 56


1- مستدرک الصحیحین، ح3، ص14 - الرّیاض النضره، ج2، ص167
2- کنزالعمال ج3، ص61 - ج6 ص154
3- هیثمی، مجمع الزوائد، ج9، ص105
4- تاریخ بغداد، ج8، ص290

ابی هریره قال: سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) یقول: «انظر الی وجه علی عباده(1)»

ابی اسحاق عن هبیره بن مریم قال: خطبنا الحسن بن علی علیه السلام فقال: لقد فارقکم رجل بالامس لم یسبقه الاولون بعلم ولا یدرکه الآخرون وکان رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) یبعثه بالرأیة و جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن شماله لاینحرف حتی یفتح له (2).

قال رجل لسلمان: ما أشدّ حبّک لعلی(علیه السلام)؟ قال: سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) یقول: «من أحب علیّاً فقد احبّنی ومن ابغض علیّاً فقد ابغضنی(3)».

ابی سعید خدری قال: لما نصب رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) علیّاً یوم «غدیر خم» فنادی له بالولایة، هبط جبرئیل علیه بهذه الایة: (الیوم أکملت لکم دینکم(4).

عمّار بن یاسر یقول: سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) یقول لعلی(علیه السلام): «یا علی طوبی لمن احبّک وصدق فیک وویل لمن ابغضک وکذب فیک(5)»

ص: 57


1- تاریخ بغداد، ج3، ص51
2- مسند امام احمد حنبل، ج1، ص199
3- مجمع الزوائد، هیثمی،ج9، ص113
4- سیوطی، الدر المنثور، ذیل آیه
5- مستدرک الصحیحین، ج3، ص135، تاریخ بغداد، ج2، ص215

جابر بن عبداللّه قال: کنّا عند النّبی(ص) فأقبل علی(علیه السلام) فقال النّبی(ص): «والّذی نفسی بیده انّ هذا وشیعته لهم الفائزون یوم القیامة» فنزلت: (انّ الّذین آمنوا و عملوالصّالحات اولئک هم خیر البریّة). فکان اصحاب النّبی اذا أقبل علی(علیه السلام) قالوا: جاء خیر البشر(1)

جابر بن عبداللّه قال: انّ علیّاً حمل باب خیبر یوم افتتحها وانّهم جربوه بعد ذلک فلم یحمله الا اربعون رجلا(2)

ابن مسعود قال: قرأت علی رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) سبعین سورة وختمت القرآن علی خیر النّاس علی بن ابی طالب(علیه السلام)(3).

ابونعیم عن ابن مسعود قال: انّ القرآن أنزل علی سبعة أحرف؛ منها حرف الّا وله ظهر وبطن وان علی بن ابی طالب عنده منه الظّاهرة والباطن (4).

خیثمه بن عبدالرحمن قال: سمعت سعد بن مالک وقال له رجلً: انّ علیّاً(علیه السلام)یقع فیک أنّک تخلفت عنه فقال سعد: واللّه انّه لرأی رأیته واخطأ رأی انّ علی بن ابی طالب أعطی ثلاثاً لان أکون اعطیت احداهنّ أحبّ الیّ من الدّنیا وممّا فیها لقد قال له رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) یوم غدیر «خُم» بعد حمد اللّه والثناء علیه: «هل تعلمون أَیْنَ أَوْلی بالمؤمنین»؟

قلنا نعم. قال: «اللّهم من کنت مولاه فعلی مولاه وآل من والاه وعاد من عاداه وجئی به یوم خیبر وهو ؤرمد مایبصر». فقال: یا رسول اللّه(ص)

ص: 58


1- سیوطی الدر المنثور، ذیل آیه منوز الحقائق، ص92
2- تاریخ بغداد، ج11، ص324، میزان الاعتدال، ج2، ص218
3- همان
4- ترجه الاتقان، ح2، ص589، التفسیر والمفسرون، ج1، ص90

أین أرمد؟ فتفل فی عینیه و دعا له فلم یرمد حتّی قتل وفتح علیه خیبر. وأخراج رسول اللّه عمّه العباس وغیره من المسجد فقال له العباس: تخرجنا ونحن عصبتک وعمومتک وتسکن علیّاً! فقال: «ما أنا أخرجتکم وأسکنته ولکن اللّه أخرجک وأسکنه(1)»

أبی الطفیل قال: شهدت علیاً یخطب وهو یقول: «سلونی فواللّه لا تسئلونی عن شیء الا أخبرتکم وسلونی عن کتاب اللّه فواللّه ما من آیة الا وأنا أعلم أبِلَیْلِ نَزَلَتْ أم بنهار، أم فی سهل أم فی جبل»(2)

عایشه انّ النّبی(ص) قال: «خیر اخوتی علیّ وخیر اعمامی حمزة و ذکر علیّ عبادة(3).

عروة عن عایشه قالت: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) النّظر الی وجه علی عبادة(4).

وقالت عایشه: لمّا بلغها قتل علی(علیه السلام) لتضع العرب ما شاءت فلیس لها أحد ینهاها»(5)

عایشه قال رسول اللّه(ص) لما حضرته الوفاة ادعوا اِلَیَّ حبیبی فدعوا له أبابکر فنظر الیه ثمّ وضع رأسه ثمّ قال: «ادعوا اِلَیَّ حبیبی فدعوا له عمر

ص: 59


1- مستدرک الصحیحین، ج3، ص116، بدایة النهایة، ج7، ص341 کفایة الطالب، ص285 مختصر تاریخ دمشق، ج17، ص332 تاریخ بغداد ابن النجاة ص112.
2- ترجمه الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص589، التقسیر والمفسرون دکتر محمّد ذهبی، ج1
3- الصواعق المحرقه، ص74،کنزالعمال، ج6، ص152، الاصابة، ج4
4- حلیة الاولیاء، ج2، ص182
5- ابن عبدالبر، الاستصحاب، ج2، ص469

فلما نظر الیه وضع رأسه ثمّ قال: ادعوا لی حبیبی فدعوا له علیّاً فلما رأه أدخله معه فی الثّوب الّذی کان علیه فلم یزل یحتضنه حتّی قبض ویده علیه»(1)

عن عایشه سَأَلَتْ أیّ النّاس أحبّ الی رسول اللّه(ص)؟ قالت: فاطمة. فقیل من الرّجال؟ قالَتْ: زوجها. ان کان ما علمت صواماً قواماً(2) وعنها وقد ذکر عندها علی فقالت: ما رأیت رجلا أحبّ الی رسول اللّه(ص) منه ولا امرأة أحبّ الی رسول اللّه من امرأته»(3)

امّ سلمه قالت: أشهد انّی سمعت من رسول اللّه(ص) یقول: «من أحبّ علیاً فقدأحبّنی ومن أحبّنی فقد أحبّ اللّه ومن أبغض علیّاً فقد أبغضنی ومن أبغضنی فقد أبغض اللّه(4)»

مولی أبی ذر: دخلت علی امّ سلمه فرأیتها تبکی و تذکر علیاً(علیه السلام) وقالت: سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله)یقول: «علیّ مع الحق والحق مع علی ولن یفترقا حتّی یردا علی الحوض یوم القیامة(5)»

عمر ابن عبدالعزیز اموی (متوفی 101ه- ق): ابوالفرج اصفهانی ... قال عمر بن عبد العزیز فی جواب سائلٍ: «أنا واللّه مولی علی» ثمّ قال: أشهد علی عدد ممن أدرک النّبی(ص) یقول: «قال رسول اللّه من کنت مولاه فعلی مولاه»؛ سپس «مزاحم» مأمورش را طلب نمود وگفت: گرچه به امثال این

ص: 60


1- ذخایر العقبی، ص72، الریاض النضرة، ح2، ص180
2- اسد الغابة، ج5، ص522، الصواعق، ص72، الریاض النضرة، ج3، ص115
3- الریاض النضرة، ج3، ص102
4- الجوهرة فی نسب علی، ص66، المعجم الکبیر، ج1 ص319، الریاض النضرة، ج3، ص122
5- تاریخ بغداد، ج14، ص321

فقیر دویست درهم می دهی؛ ولی برای او علاوه بر دویست دینار، 50 دینار به خاطر مولایش علی(ع)بده. بعد دستورداد که اسمم را در لیست مقرری بگیرها ثبت کنید...(1)

هارون الرّشید (م193) قال: کنت یوماً عند المهدی فذکر علی بن ابیطالب (ع) فقال المهدی حدثنی أبی عن جدی عن أبیه عن ابن عباس قال: «کنت عندالنّبی(ص) و عنده اصحابه حافین به اذ دخل علی بن ابی طالب(ص) فقال له النّبی(ص) «عبقریهم». قال المهدی: ای سیدهم(2)

سعید بن جبیر - (تاریخ شهادت 95 یا 94) عن مالک ابن دینار قال: سألت سعید بن جبیر فقلت: یا أبا عبداللّه من کان حامل رأیة رسول اللّه(ص)؟ قال: فنظر الیّ و قال: انّک لرخی البال فغضبت و شکوته الی اخوانه من القراء فقلت: ألا تعجبون من سعید انّی سألته مَن کان حامل رأیة رسول اللّه(ص) نظر الیّ و قال: انّک لرخی البال. قالوا انّک سألته و هو خائف من الحجاج و قد لازم بالبیت فسئله الآن فسئالته فقال: کان حاملها علی(علیه السلام). هکذا

سمعته من عبداللّه بن عباس. قال: هذا حدیث صحیح الاسناد(3).

احمد بن حنبل (162- 241 ه-ق) روی بسنده عن محمّد بن منصور الطوسی، یقول: سمعت احمد بن حنبل یقول ما جاء لِأَحد من اصحاب رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) من الفضائل ما جاء لِعلیّ بن ابیطالب(4)

ص: 61


1- مختصر تاریخ دمشقی، ابن منظور، ج27، ص386، الاغایتی ج8، ص156
2- تاریخ بغداد ج 8 ص 437
3- مستدرک الصحیحین ج 3 ص 137
4- مستدرک الصحین ح3 ص 107

عبداللّه بن احمد بن حنبل قال: کنت بین یدی ابی جالساً ذات یوم فجائت طائفة من الکرخین فذکروا خلافة أبی بکر و خلافة عمر بن الخطاب و خلافة عثمان بن عفان، فأکثروا و ذکروا خلافة علی بن ابیطالب(علیه السلام) وذادوا و طالوا فوضع أبی رائسه الیهم فقال: یا هؤلاء قد اکثرتم القول فی علی(علیه السلام) و الخلافة و الخلافة و علی ان الخلافة لم تزین علیّاً بل علیّ زیّن الخلافة(1)

قال امام احمد بن حنبل: ماجاء لاحد من اصحاب رسول اللّه(ص) من الفضائل اکثر ما جاء لعلی بن ابی طالب(علیه السلام)(2).

حاکم نیشابوری (متوفی 3.4 ه- ق) قال: فقد تواترت الاخبار انّ فاطمة بنت أسد ولدت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب فی جوف الکعبه(3)

امام محمّد غزالی (450 - 505 ه-ق) قال: ما هذا الفظه ؛ قال الغزالی: قد علم الاوّلون والآخرون انّ فهم کتاب اللّه منحصر الی علم علی و من جهل ذلک فقد ضلّ عن الباب الّذی من ورائه یرفع اللّه عن القلوب الحجاب حتّی یتحقّق الیقین الّذی لایتغیّر بکشف الغطاء(4)»

محمّد بن یوسف گنجی شافعی (متوفی658) قال: فقد قال العلماء من الصّحابة والتّابعین وأهل بیته بتفضیل علی(علیه السلام) و زیادة علمه و غزارته و وَحِدَّة فهمّه و فوز حکمته و حسن قضایاه وصحّة فتواه وقد کان

ص: 62


1- بغدادی تاریخ بغداد ج1 ص 135
2- مستدرک الصحیحین ج3 ص 157 تهذیب ج7 ص 339 شواهد التنزیل ج1 ص 18
3- مستدرک الصحیحین ج3 ص59 - ریحانه الادب ج 7 ص 427
4- فیض القدیر ج3 ص46

ابوبکر و عمر و عثمان و غیر هم من علماء الصّحابة یشاورونه فی الاحکام ویأخذون بقوله فی النّقض والابرام اعترافاً منهم بعلمه و وفور فضله و وجاحة عقله و صحّة حکمه ولیس هذا الحدیث فی حقّه بکثیر لِأَنّ رتبته عند اللّه و عند رسوله و عند المومنین من عباده أجل وأعلاء من ذالک(1)

ابن ابی الحدید (585 - 656) شارح نهج البلاغه قال: فأمّا فضائله(علیه السلام) فانّه قد بلغت من العظم والجلالّة والانتشار والاستشهار مبلغاً یسمج معه التّعرض لذکرها والتّصدی لتفصیلها فصارت کما قال ابو العینا لعبیداللّه بن یحیی بن خاقان وزیرالمتوکل والمعتمد رائیتنی فیما تعاطی من وصف فضلک کالمخبر عن ضوء النّهار الباهر والقمر الزاهرة الّذی لایخفی علی النّاظر فأیقنت انّی حیث انتهی بی القول منسوب الی العجز مقصرّ عن الغابة فانصرفت عن الثناء علیک الی الدعاء لک، ووکلّت الاخبار عنک الی علم النّاس بک. وما اقول فی رجل اقرّ له اعداؤه وخصومه بالفضل ولم یمکنهم جحد مناقبة ولا کتمان فضائله فقد علمت انّه استولی بنوامیّة علی سلطان الاسلام فی شرق الارض وغربها واجتهدوا بکلّ حیلة فی اطفاء نوره والتحریض علیه ووضع المصائب والمثالب له ولعنوه علی جمیع المنابر وتوعدّوا مادحیّه بل حبسوهم وقتلوهم ومنعوا من روایة حدیث یتضمن له فضیلة او یرفع له ذکراً حتّی حظروا ان یسمّی أحد باسمه فما زاده ذلک الا رفعة وسموا او کان کالمسک کلما

ص: 63


1- کفایة الطالب، آخر باب 58

سُتِرَ انتشر عرفه وکلما کُتِم تضوع نشره وکالشمس لاتستر بالراح وکضوء النّهار ان حجبت عنه عین واحده ادرکته عیون کثیره»

وقد عرفت ان اشرف العلوم هو العلم الالهی لانّ شرف العلم بشرف المعلوم ومعلومه أشرف الموجودات فکان هو أشرف العلوم ومن کلامه اُقْتَبِس وعنه نُقِلَ والیه انتهی ومنه ابتداء...

ومن العلوم: علم الفقه وهو اصله واساسه وکل فقیه فی الاسلام فهو عیاله علیه ومستفید من فقهه.

من العلوم: علم تفسیر القرآن، و عنه أخذ و اذا رجعت الی کتب التّفسیر علمت صحّة ذلک لانّ اکثره عنه و عن عبداللّه بن عباس و قد علم النّاس حال ابن عباس فی ملازمته له وانقطاعه الیه وانّه تلمیذه وخریجه و قیل له: أین علمک من علم ابن عمّک؟ فقال: کنسبته قطرة من المطر الی البحر المحیط.

ومن العلوم: علم النّحو والعربیّة و قد علم النّاس کافّةً أنّه هو الّذی ابتدعه و أنشاه واملی علی ابی الاسود الدئیلمی فی اصوله: الکلام کلّه ثلاثة اشیاء؛ «اسم» و «فعل» و «حرف».

ومن جملتها تقسیم الکلمة الی «معرفة» و «نکره» و تقسیم الا عراب الی «الرفع« و «النصب» و «الجر» و «الجزم»(1) و هذایکاد یلحق بالمعجزات لان القوه البشریّة لا تفی بهذالحصر ولا تنحض بهذا الاستباط»

ص: 64


1- معجم الا (با) ج 14 ص -42 50

فضایل فاطمه زهرا سلام اللّه علیها

قال النّبی(ص) لفاطمة: «انّ اللّه یغضب لغضبک ویرض لرضاک(1)

قال أبی هریرة؛ قال رسول اللّه(ص): اوّل شخص یدخل الجنّة فاطمة(2).

قالت عایشة: قالت: کانت فاطمة أحبّ النساء الی رسول اللّه و زوجها أحبّ الرجال الیه. فثبت بهذه الا حادیث الصحیحة و الاخبار الصریحة انّ فاطمة کانت احب الی رسول اللّه من غیرها و آنها سیّدة نساء أهل الجنّة و انّها سیّدة النساء هذه الامة و سیّدة النّساء اهل المدنیة(3)

قال رسول اللّه (ص) یا سلمان: «من أحبّ فاطمة ابنتی فهو فی الجنّة معی ومن ابغضها فهو فی النّار». یا سلمان حبّ فاطمه ینفع فی مأة مواطن ایسر تلک المواطن: الموت و القبر والمیزان والمحشر والصراط، والمحاسبة(4)

عن علی علیه السلام قال: انَ النبی صل اللَه علیه واله قال لفطمة: ألا ترضین أن تکون سیدة النساء اهل الجنة و إبنیک سیدا شباب اهل الجنة(5)؟

ص: 65


1- مستدراک الصحیحین، ج 3، ص 153؛ اسد الغایة، ج 5، ص 522، تهذیب التهذیب، ج2، ص،441؛ نظم الدرر السمطین، جمال الدین محمد بن یوسف بن الحسن بن محمد زرندی حنفی، متوفی750 هجری، طبع الاولی1377، طبع ق مخطوط، مکتبة الامام علی الامیر المومنین، ج1، ص177؛ کنزل العمَال، متقی الهندی، ج13، ص674، نشر: بیروت.
2- میزان الاعتدال، ج 2، ص 131، دلائل النّبوة ابونصیم، ص 290
3- مطالب السوول، ص 8
4- الحکم الزهرة ص 95
5- / کنزل العمال، ج13، ص674

جابر بن عبداللّه عن اللّه الانصاری عن رسول اللّه عن اللّه تبارک و تعالی انّه قال: «یا أحمد لولاک، لما خلفت الافلاک، و لولاعلی لماخلقتک، و لو لا فاطمة، ما خلقتکما»(1)

عن امَ المومنین عایشة قالت: قلت لفاطمة ابنة النَبی: رأیتک حین اکببت علی النَبی فی مرضه فبکیت، ثمَ اکببت علیه ثانیة فضحکت؟! قالت: اکببت علیه فأخبرنی إنَه میت فبکیت، ثمَ اکببت علیه الثانیة فأخبرنی إنَه اول أهله لحوقاً به و إنی سیدة النساء اهل الجنة، فضحکت(2).

فضایل حسن وحسین علیهما السلام

عقبة بن الحارث قال: صَلّی ابوبکر ثمّ خَرجَ یَمشِی فرأ الحسن(ع) یَلْعب مع الصبّیان فحمله علی عاتقه وقال: بأبی شبیه باالنّبی لا شبیه بعلی، و علی یضحک. هذا حدیت صحیح علی شرط الشیخین(3)» * فی صحیح البخاری فی باب مناقب الحسن والحسین(علیهما السلام) روی بسنده عن أنس قال: لم یکن أحداً اشبه باالنّبی(صلی الله علیه وآله) من الحسن بن علی(علیه السلام)(4)

ص: 66


1- جلوه نور، ص 105
2- / همان؛ تاریخ دمشق، ج3، ص156؛ أسد الغابة، ابن أثیر، متوفی 630، ج5، ص522، نشر: اسماعلیان؛ ذیل تاریخ بغداد، ابن نجار بغدادی، متوفی 643هجری، طبع الاولی 1417، بیروت، ج2 ، 140؛ میزان الإعتدال، ذهبی، ج2، ص492.
3- مستدرک الصحیحین ج3، ص168 - مسند احمدبن حنبل ج1ص8 - تاریخ بغداد مج1 ص139
4- صحیح البخاری، کتاب برءالخلق، ترمزی، ج2، ص135 - مستدرک الصحیحین ج3، ص168

قال ابو هریرة فماکان أحدٌ أحبَ الیَّ من الحسن بن علیّ بعد ما قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله): «اللّهم انّی أُحِبُهُ فاحبّه واحبّ من یحبّه(1)»

زبیر: انّ رسول اللّه (ص) قبّل حسناً وضمّه الیه وجعل یشمّه وعنده رجل من الانصار فقال الانصاری: انّ لی ابناً قد بلغ ما قبّلته قطّ فقال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) أرأیت ان کان نزع الرحمة من قبلک فما زنبی. هذا حدیث صحیح الاسناد علی شرط الشیخین.(2)»

براء بن عازب قال: قال رسول اللّه(ص) للحسن: «هذا منی وأنا منه و هو یحرم علیه ما یحرم عَلَیَّ(3)

أبی هریره قال: قبّل رسول اللّه (ص) الحسن بن علی و عنده الاقرع بن حاسب التمیمی جالساً فقال الاقرع: انّ لی عشرة من الولد ما قبّلت منهم احداً فنظر الیه رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) ثم قال: مَن لایَرْحَمْ لایُرْحَم(4)

عایشه قالت: انّ النّبی(ص) کان یأخذ حسناً فیضمّه الیه ثم یقول: اللّهم انّ هذا ابنی وأنا احبه فأحبه وأحب من یحبه(5)

عن سعید بن ابی سعید المقبری قال: کنّا مع أبی هریرة فجاء الحسن بن علی بن ابیطالب(علیه السلام) فمرّ علینا فسلّم فرددنا ولم یعلم ابوهریرة، فقلنا له: یا أبوهریرة هذا الحسن بن علی قد سلّم علینا فلحقه وقال: وعلیک السلام

ص: 67


1- صحیح البخاری، فی کتاب اللباس، احمد بن حنبل، مسند ج2، ص231 - المستدرک ج3، ص169 - تذکرة الخواص، ص196
2- مستدرک الصحیحین ج3، ص170
3- کنزالعمال، ج7، ص107، ذخایر العقبی، ص123 کشف الخفا، ج1، ص205
4- الجوهرة فی سنب علی7 ص23 - الاصابة ج1، ص74
5- کنزالعمال ج7 ص105 - هیشمی ،مجمع الزوائد ج9، ص174

یا سیدی ثم قال: سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) یقول: انّه سید. هذا حدیث صحیح الاسناد.

خالد ابن معدان قال: وفد المقدام بن معدی کرب و عمر و بن الا سود الی معاویة فقال معاویه للمقدام: ان الحسن بن علی توفی؟ فرجع المقدام فقال له معاویة: أتراها مصیبة؟

فقال: و لم لا أراها مصیبة و قد و ضعه رسول اللّه فی حجره و قال هذا منی و حسین بن من علی(1)»

ابن عباس قال: ما ندمت علی شی فأتنی فی شبای الا انّی لم اجح ماشیاً و لقد حج الحسن ابن علی خمساً و عشرین حجة ماشیاً و انّ النّجاب لتقاد معه و لقد قاسم اللّه ماله ثلاث مرّات حتی انّه یعطی الخف و یمسک النّعل(2)

محمّد بن علیّ قال: قال الحسن انی لاستحی من ربّی ان القاه و لم امش الی بیته. فمشی عشرین مرّة من المدینه علی رِجلیه(3)

أنس قال: بینا رسول اللّه راقد از جاء الحسن یدرج حتی قعد علی صدره ثمّ بال علیه فجئت امطیه عنه قال: و یحک أنس دع ابنی و ثمرة فؤادی فانّ مَن أذی هذا فقد أذانی ومَن أذانی فقد اذَی اللّه(4)

ص: 68


1- مسند احمد بن حنبل ج 4- ص 122- فیض القدیر ج 3 ص 415.
2- سنن بیهقی، ج 4 ص 331- البدایه، ج 8، ص -37 تاریخ الخلفا، السیوطی ص 190
3- حلیة الاولیاء ج 2 ص 37- اخبار الدون ص 106
4- کننر العمال ج -6 ص 222، مجمع الزروائد ج 1 ص 284-

روی عن الحسن بن علیّ انّه کان مارّاً فی بعض صیطان المدینه فرأی اسود بیده رغیف یأکل لقمة و یطعم الکلب لقمة الی آن شاطره الرغیف فقال الحسن ما حملک علی أن شاطرته و لم تغابنه فیه بشیء(1)

قال جویریه: لمّا مات الحسن بکی مروان فی جنازته.

فقال الحسین أتبکیه و قد کنت تجرعه ما تجرعه؟ فقال: انی کنت أفعل ذلک الی احلم من هذا. و اشار بیده الی الجبل(2)

قال الباباقر(ع): لمّا ولد الحسین (ع) هبط جبرئیل فی الف ملائکة یهنون النّبی (صلی الله علیه وآله) بولادته، وکان ملکٌ یقال له «فطرس» فی جزیرة من جزائر البحر، بعثه اللّه فی امر من اموره فأبطأ علیه، فکسر جناحه و أزاله عن مقامه، و أهبطه الی تلک الجزیرة، فمکث فیها خمسمأة عام، وکان صدیقاً لجبرائیل(ع) فلمّا مضی قال له، أیْنَ ترید؟ قال (جبرائیل) له: ولد لنّبی مولودٌ فی هذه اللّیلة فبعثنی اللّه فی ألف مَلَکِ لَأَهِنَه.

قال (فطرس): أحملنی الیه لعله یدعولیّ. فلمّا أدّی جبرئیل الرّسالة ونظر النّبی(صلی الله علیه وآله) الی فطرس قال

له: یا جبرئیل، «من» هذا؟ فأخبره بقصته فالتفت الیه رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) فقال: امسح جناحک الی المولود. یعنی الحسین، فمسح جناحه فعاد الی حالته، فلمّا نهض قال له النّبی (ص)

ص: 69


1- تاریخ بهداتد ج 6 ص 34- نور الابصار ص 110
2- ترجمعه الحسن من تاریخ دمشق ص 156- البدایة وانهایة ج 8 ص 38 الصواعق المی قته ص 138-

الزم أرض کربلاء وأخبرنی بکلّ مؤمن رأیته زائراً الی یوم القیامة، قال فذلک الملک، یسمّی عتق الحسین7(1)

اُسامه ابن زید می گوید: «طَرَقْتُ النبیّ (ص) ذات لیلة فی بعض الحاجةِ فَخَرجَ النبی (ص) وهو مُشْتَمِلُ علی شیء لا أَدْری ما هو، فَلمّا فَرَغْتُ من حاجتی، قلتُ: ما هذا الذّی أَنتَ مُشْتَمِلُ علیه؟ قال: فَکَشَفه فاذاً حسنٌ وحسینٌ عَلی وَرْکَبتیْه، فقال: هذان أَبنای وابنای إِبْنَتِی، اللّهمّ إِنّی اُحِبَّهُما، فَأَحِبُّهُما، وأَحِبَّ مَنْ یُحِبُّهما(2).

إِنَّ مَلکاً نَزَل مِنَ السَّماء علی صِفَةِ الطیر، فَقَعَدَ عَلی یَدِ النّبی(صلی الله علیه وآله وسلم) فَسَلَّمَ علیه بالنّبُوة، وعَلی یَدِ علیٍّ(ع) فَسَلَّمَ علیه بِالوَصِیَّة، وعَلی یَدِ الحسن والحسین: فَسَلَّمَ عَلَیْهِما بِالْخِلافَة،فقال رسول الله (ص) : لِمَ لَمْ تَقْعُدْ عَلی یَدِ فلان؟ فقال: أَنَا لا أَقْعُدْ فی أرض عصی علیها الله، فَکَیْفَ أَقْعُد علی یَدِ عُصَتِ الله(3).

خَرَجْ علینا رسول الله (ص) ومعه الحسن والحسین... فقال: رجلٌ یا رسول الله إِنَّکَ لَتُحِبَّهُما؟ قال رسول الله (ص) : مَنْ أَحَبَّهُما فَقَدْ أَحَبَّنِی، ومَنْ أَبْغَضَهُما فقَدْ أَبْغَضَنِی! رواه ابن ماجه، واحمد، البزاز.(4)

ص: 70


1- دلائل امامة، محمد ابن جریری طبری (شیعی)، ص191.
2- سنن الترمذی، ج 5، ص 614؛ بحار الانوار، ج 43، ص 229، اسد الغابة، ج 2، ص 11 و19.
3- بحار الانوار، ج 43، ص 291.
4- مجمع الزواید، مؤلف حافظ نور الدین علی بن ابی بکر هیثمی محدِّث بزرگ اهل تسنن ج 9، ص 179.

سلمان: الحسن والحسین مَن أَحَبَّهما أَحْبَبْتُه، وَمنْ أَحْبَبْتُه أَحَبَّه الله، ومَنْ أَحَبَّه الله، أَدْخَلَهُ جَنّاتِ نَعِیم. وَمَنْ أَبْغَضْتُه، أَبْغَضَ الله ومَنْ أَبْغَضَه، الله، أَدْخَلَه، جَهَنَّم وله عذابٌ مُقِیمٌ (1).

پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: إِنَّکُما مِنْ رَیح-انِ الله ... فقال قومٌ! أَتُحبُّهما یا رسول الله؟فقال: ما لی لا اُحِبُّ رَیْحانَتی مِنَ الدُّنیا شریف الرَضِیّ می گوید: تشَبَّه بالرَیحان لاِنَّ الْوَلَد یَشُمّ وَیَضُمّ کما یَشُمُّ الرَّیح-انَ. واصلُ الرَّیحانِ مَأخوذٌ مِنَ الشیء الّذی یَتَرَوّحَ إلیه وَیتَنَفَّسَ مِنَ الْکَرْبِ به»(2)

اَنس بن مالک: کان رسول الله (ص) یَسْجُد، فَیَجِیءُ الحسنُ والحسینُ، فَیَرْکَبُ ظَهْرِه، فَیَطِیل، السُجُودَ.فیقال له: یا نبیّ الله، أَطَلْتُ السجودَ؟! فیقول رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) : اِرْتَحَلَنِی إِبْنَیِ فَکَرِهْتُ أَنْ اُعَجِلَهما(3).

نسائی: خَرَجَ، علینا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فی احدی الصّلاتی العِشاء وهو حاملُ حَسَناً فَتَقدَّم النبیّ (صلی الله علیه وآله وسلم) فَوَضعَه، ثُمّ کَبَّرَ للصّلاة، فَصَلّی، فَسَجَدَ بَیْنَ ظَهْرانی صلاته سَجْدَةً، فَاَطالَها. قال أبِی: فَرَفْعْتُ رَأسی فَاذاً الصَبِیُّ عَلی ظُهْرِ رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) وهو ساجدٌ! فَرَجَعْتُ إِلی السُجُودِ، فَلَمّا قَضی رسول الله (صلی الله علیه وآله

ص: 71


1- همان، ص 181، صحیح بخاری باب فضائل اصحاب النبیّ، ج 4، و 6 ص 26 - 24، بحار الانوار، ج 43، ص 280، مناقب اهلبیت، مؤلف ابن شهر اشوب، فضائل امام حسن وامام حسین(علیهما السلام).
2- بحار الانوار، ج 43 ص281، مجمع الزواید، ج 9، ص 181، تاریخ خلفا، عبد الرحمن سیوطی باب فضائل اصحاب النبیّ، ج 4، و 6 ص 27 و 73، کنز العمّال، ج 9، ص 667؛ سنن الترمذی، مؤلف ابی عیسی بن سورة ج 5، ص 615؛ درر السمطین، زرندی حنفی ص 212؛ کنز العمّال، متقی هندی ج 13، ص 650، سنن الترمذی، محمد ناصر البانی ص 508، هامش 1، اسد الغابة، ج 2، ص 12 ماده حسن.
3- مجمع الزوائد، ج 9، ص 181، بحار الانوار، ج 43، ص 299 300.

وسلم) الصَّلاةَ، قال النّاسُ: یا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) إِنَّکَ سَجَدْتَ بین ظُهْرانِی صَلاتَکَ سَجْدةً أَطَلْتَها حتّی ظَنَنْتُ إِنَّه قَدْ حَدَثَ أمرٌ أو أَنَّه یُوحی إِلَیْکَ؟! قال (صلی الله علیه وآله وسلم): کُلُّ ذلِکَ لَمْ یَکُنْ، ولکن إِرْتَحَلَنِی فَکَرِهْتُ أَنْ اُعَجِّلُه حتّی یَقْضِی حاجَته(1).

حذیفه: قلتُ بَلی.قال: ذاکَ مَلَکٌ، لَمْ یَهِبُ إِلَی الارض قَبْلَ السّاعَةِ، فَاستَأذَنَ اللهُ تَعالی أَنْ یُسَلِّمَ عَلَیَّ، ویُبَشّرَنی أَنَّ الحَسَن والحُسینَ سَیّدا شبابَ أَهْلِ الجَنَّةِ، وأَنَّ فاطمة

سَیّدَةَ نِساءِ أَهل الجَنَّة(2). در حدیث دیگر می گوید: هُما والله سَیّدا شباب اَهْلِ الجَنَّةِ مِنَ الاوّلین وَالاْخرین(3).

ص: 72


1- تاریخ خلفا، سیوطی، ص 73، اسد الغابة، ج 2، ص 11 ماده حسن.
2- مسند، زید بن علی ص 461 و 462، الاحکام، ج 1 - امام یحیی بن الحسین ص 4؛ المبسوط، ج 161 - السرخی ص 122، فضائل صحابة، امام احمد بن حنبل ص 20 و 58 و 76، مسند، امام احمد بن حنبل، ج 3، ص 186، المعیار والموازن، ابو جعفر اسکافی ص 151 و 206 و 207 و 323، المصنف، ابن ابی شیبة الکوفی، ج 7، ص 512، بغیة الباحث، حارث بن ابی اسامة ص 297؛ سنن کبری، نسائی ج 5، ص 50 ص 81 ص 95 و 145 و 146 و 148 و 149 و 150، خصائص امیر المومنین، مؤلف نسائی ص 117 و 118 و 123 و 124، مسند، ابی یعلی الموصلی، ج 2، ص 395، صحیح ابن حبان، ج 15، ص 411 و 412 و 413، المعجم الاوسط، الطبرانی ج 2، ص 347، و ج 4 ص 325، و ج 243 و ج 6، ص 10 و 238 و 327، معجم الکبیر، طبرانی ج 3، ص 35 - 58، و ج 19 ص 292 و ج 22، ص 403، سولات حمرة، دار قطنی ص 216، شرح نهج البلاغة، عز الدّین ابی حامد مشهور به ابن ابی الحدید معتزلی طبع بیروت، ج 1 ص 30، ج 15 ص 182 و 197 و 278 ج 16، ص 14، درر السمطین فی خبر السبط، ابن الابار ص 78، نظم درر السمطین، زرندی حنفی ص 214 و 227؛ موارد الظّمان، هیثمی ص 551، جامع صغیر، ج 1، ص 20 و 589 و 590، کنز العمّال، متقی هندی، ج 7، ص 26 و ج 11، ص 573 و 756، و ج 12، ص 96 و 102 و 112 و 113 و 115 - 122، ج 13، ص 640، 661، 665، 666، 675. شرح مسلم، نَوَوی ج 16، ص 41، مجمع زواید، هیثمی ص 165 - 201، تاریخ خلفا، سیوطی، ص 73، سنن ترمذی، ج 5، ص 614. کنز العمال، ج 3، ص 43 و ج 13 ص 640، بحار الانوار، ج 43، ص 292، اسد الغابة، ج 2، ص 13 ماده حسن.
3- همان.

سمعانی: رأیتُ الحسنَ والحسینَ عَلی عاتِقی رسول الله (ص) فقلتُ: نِعْمَ الْفَرَسِ لکما؟! فقال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): وَنِعْمَ الفارِسان هُما(1).

جابر بن عبدالله: دَخَلْتُ عَلی النَّبِی (صلی الله علیه وآله وسلم) وهو حاملُ الحسنَ والحسینَ علی ظَهْرِه وهو یَمْشِی بِهِما.فقلتُ: نِعْمَ الْجَمَلِ جَمَلُ کُما! ونِعْمَ العَدْلِ اَنْتُما در روایتی دارد: نِعْمَ المرکب رکبتما یا غلامین؟!فقال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم): ونِعْمَ الراکبان هما(2).

پیامبر اسلام (ص): إذا کانَ یومَ القیامةِ، زَیَّنَ عَرْش الرّحمن بِکُلِّ زِینَة، ثُمَّ یُؤتی بِمَنْبَرَیْنِ مِنْ نُور، طُوْلِهِما مِائَةُ مِیْل، فَیُوضَعُ أَحَدِهِما عَنْ یَمِیْنِ الْعَرْشِ وَالآخَرُ عَنْ یَس-ارِ الْعَرْشِ، ثُمَّ یُؤتی بالحسنِ والحسینِ وَیِزِیْنُ الْربّ تبارک وتَعالی بِهِما عَرْشَهُ کَم-ا تَزَیَّنَ المرأةُ قرطباها(3). واِنَّ الجنَّةَ قالت: یا رَبِّ اسْکَنْتَنِی الضُعَفاء والمساکین! فقال الله: اَلا تَرْضِیْنَ انّی زَیّنَتُ اَرْکانَکَ بالحسن والحسین؟(4).

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) : لَمَّا خَلَقَ اللهُ الجَنَّةَ، خَلَقَها مِنْ نُورِ وَجْهِهِ، ثُمّ أَخَذَ ذلِکَ النُّورَ فَقَذَفَهُ، فَأَصابَنِی ثُلْثُ النُّور، وَأَصابِ فاطِمةَ ثلْثُ النّورِ، وَأَصابَ عَلِیّاً وَأَهْلُ بَیْتِه ثُلْثُ النُّورِ، فَمَنْ أَصابَهُ مِنْ ذلِکَ النُّورِ

ص: 73


1- تاریخ خلفا، سیوطی، ص 73 الخ، سنن الترمذی، ج 5، ص 220، بحار الانوار، مجلسی(قدس سره)، ج 43، ص 99، کنز العمّال، ج 13، ص 650.
2- بحار، ج 43، ص 299.
3- بحار الانوار، ج 43، ص 293.
4- بحار الانوار، ج 43، ص 293.

إِهْتَدی إِلی وِلایَةِ آلِ مُحمّد، وَمَنْ لَمْ یُصِبْهُ مِنْ ذلِکَ النّورِ ضَلَّ عَن وِلایَةِ آلِ محمّد(1). قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) : مَن أَبْغَضَ الحَسَن والحسینَ جاءَ یَومَ القِیامَةِ وَلَیْسَ عَلی وَجْهِهِ لَحْمٌ وَلَمْ تَنَالْهُ شَفاعَتِی

اُبَی عن الحمیری... رَأَیْتُ رسولَ الله (صلی الله علیه وآله وسلم) یُقْبَلُ الحسینَ بن علیّ بن أبی طالب (علیه السلام) وهو یقول: مَن أَحَبَّ الحَسَن والحُسینَ وذُرِّیَتَهُما مُخْلِصاً لَمْ تَلْفَحَ النّارَ وَجَّهَهُ، وَلَو کانَ ذُنُوبُهُ بِعَدِدِ رَمْلُ ع-الِج، ا ِلاّ أَنْ یَکُوْنَ ذَنْباً یَخْرِجُه مِنَ الإِیمانِ(2)

علیّ (علیه السلام) فرمود: «زارنا رسول الله (ص) وباتَ عِنْدَنا و الحسن والحسین نائِمان، فَآسْتَقِی الحسنَ، فقام رسول الله إلی قِرْبَة لَنا .... فَاَهْوی بِیَدِه إلی الحسین وَبَدَءَ بالحسن فقالت فاطمةُ: یا رسول الله! أَحَبُّهما إلیکَ؟ قال: لا، وَلکنّهُ استَقی أَوّل مَرَّة، ثُمَ قَالَ رَسُولُ اللهِ (صل الله علیه وآله) أَنَا وإِیّاکِ وَهَذینِ وَهذا الرّاقِدُ - یعنی علیّاً - یَوْمَ القِیامَةِ فِی مَکان واحد(3)

وایضاً حسین منّی وأَنَا من حسین، أَحَبَّ اللهُ مَنْ أَحَبَّ حسیناً(4).

محمد ابن مسلم قال: سمعت ابا جعفر وجعفر ابن محمد یقولان: ان الله تعالی عوّض الحسین من قتله أن جعل الامامت فی ذرتیّه، وشفاءفی تربته، واجابة الدعا

عند قبره، ولا تعدّایام زائریه جائیاً ورا جعاًمن عمره(5)

ص: 74


1- همان.
2- همان
3- کنز العمّال، ج 13، ص 638.
4- سنن الترمذی، ج 5، ص 617.
5- بحارالانوار،ج 44،ص 221

قیل: کان یوماًمع جماعة من اصحابه مارّاًفی بعض التریق، واذا هم بصبیان یلعبون فی ذلک التریق، فجلسن النّبی عند صبیّ منهم وجعل یقبّل مابین عینیه ویلاطفه، ثمّ ّأقعده علی حجره وکان یکثر تقبله، فسأل عن علّة ذلک، فقال (صلی الله علیه وآله) انّی رأیت هذاالصبیّ یوماً یلعب مع الحسین ورأیته یرفع التّراب من تحتت قدمیه، ویمسح به وجهه وعینیه، فأناأحبّه لحبّه لِوَلدِی الّحسین ،ولقد أخبرنی جبرئیل أنه یکونو من أنصاره فی وقعة کربلا.(1)

عبدالله بن عبدالرحمن...الحسنُ أَشْبَه برسول الله ( صلی الله علیه وآله) ما بین الصَدْرِ إلی الرّأس، والحسینُ أَشْبَهُ بالنّبی ما کان أَسْفَلَ مِنْ ذلِک (2).

علیّ بن ابیطالب (علیه السلام) قال: «مَنْ أَرادَ أَنْ یَنْظُرَ إلی وَجْهِ رسول الله صلی الله علیه وآله مِنْ رَأسِهِ إلی عُنُقِهِ، فَلْیَنْظُرَإِلی الحسنَ، وَمَنْ أَرادَ أَنْ یَنْظُرَ إلی ما لَدُنَ عُنُقِهِ إلی رِجْلِهِ، فَلْیَنْظُرَ إلی الحسینَ، إِقْتَسَماهُ(3).

قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم): فی الجَنَّةِ دَرَجَةٌ، تُدْعی الوسیلة، فإذا سَأَلْتُمُو اللهُ فَسْألوا إلی الوَسِیلَةِ، قالوا: یا رسول الله! مَنْ یَسْکُنْ مَعَکَ فیها؟ قال (صلی الله علیه وآله وسلم): علیٌّ وفاطمة والحسنُ والحسینُ (4). وقال ایضاً: ألا إنّ مسجدی حرام علی کلّ حائض من النّساء وکلّ جنب

ص: 75


1- همان، ص 242
2- کنز العمّال، ج 13، ص 659، اسد الغابة، ج 2، ص 19.
3- کنز العمّال، ج 13، ص 659.
4- همان، ص 640، اُسْدُ الغابة، ج 2، ص 19.

من الرّجال إلاّ علی محمّد واهل بیته علیٌّ وفاطمة والحسن والحسین رضی الله عنهم(1).

قال ابو أحمد العسکری:سمّاه النّبی (صلی اللّه علیه وآله) الحسن وکنّاه أبامحمّدولم یکن یَرِفُ هذاالاسم فی الجاهلیةِ ابن الاعرابی: اِنَّ اللهَ حَجَبَ اسم الحسن والحسین حَتّی سمّی بهما النبیّ (صلی الله علیه وآله وسلم) ابنیه الحسن الحسین. قال: فقلت له: فاللذین بالیمن قال: ذاک حسن ساکن سین وحسین بفتح الحاء وکسر السین ولا یعرف قبلها الا اسم رملة فی بلاد ضبة

ابوبکر بن درید: قام الحسن بعد موت أبیه أمیرالمؤمنین فقال: بعد رحمه الله عزّوجل أنا والله ما ثنانی عن أهل الشّام شک ولا ندم وإنّما کنّا نقاتل أهل الشام بالسلامة والصبر و... (2).

مجلسی: اَنّ الحسن والحسین (علیهما السلام) مرّا علی شیخ یتوضّأ ولا یَحْسُن، فأخذا فی التنازع یقول کل واحد منهما: أنت لا تحسن الوضوء فقالا: أیّها الشَّیخ کن حکماً بیننا یتوضّا کل واحد منّا فتوضّأ قالا: أیُنا یحسن؟ قال:

ص: 76


1- حافظ ابوبکر احمّد بن الحسین الشافعی البیهقی در «فی السنن الکبری»، ج 7 ص 65 طبع حیدر آباد الدکن، ابو المؤید الموفق بن احمد أخطب حوارزم «فی المناقب»، ص 253 طبع تبریز، ابراهیم بن ابی بکر بن حمویه الحموینی در «فرائد السمطین»، کفایة الطالب، گنجی شافعی، ص 151.
2- اُسْدُ الغابة، ج 2، ص 11 - 22 مؤلف ابن الاثیر، و تاریخ خلفا، سیوطی ص 73؛ کنز العمّال، ج 13، ص 652، بحار الانوار، ج 43.

کلاکما تحصنان الوضوء ولکن هذا الشیخ الجاهل هو الذی لم یکن یحسن! وقد تعلّم الآن منکما وتاب علی یدکما ببرکتکما وشفقتکما علی اُمّة جدّکما(1)

قال ابو السعید اشجع عن زرین: دخلتُ علی اُم سلمة وَهی تَبکی فقلت ما یُبکِیکِ؟قالتْ: رأیتُ رسولَ الله صلی الله علیه وآله وسلم - تعنی فی المنام - وعلی رأسهِ وَلِحیتِهِ التُرابُ. فقلتُ: ما لک یا رسول الله؟ قال (صلی الله علیه وآله وسلم): شهدتُ قتلَ الحُسین آنفاً(2).

اُمّ سلمه: کان النّبی (صلی الله علی وآله وسلم) جالساً ذات یومٍ فی بیتی. فقال: «لا یدخلنّ عَلَیّ أحدٌ، فانتظرت فدخل الحسین فسمعت نشیج {صوت معه توجع وبکاء کما یرد الصبی بکاءه فی صدره} النّبی یبکی اطلعت فإذاً الحسین فی حجره أو إلی جنبه یمسح رأسه وهو یبکی، فقلت والله! ما علمت به حتّی دخل فقال النبی (صلی الله علیه وآله وسلم) : إِنّ جبرائیل کان معنا فی البیت فقال: أتُحبُّه؟ فقلت: أمّا من أحبَّ الدنیا فَنَعِم.فقال: إِنّ اُمّتک ستقتل هذا بأرض یقال له کربلا، فتناول جبرائیل من ترابها فأراه النبی، فلمّا اُحیط بالحسین حین قُتل قال: ما اسم هذه الأرض؟ قالوا: أرض کربلا.قال: صدّق رسول الله (صلی الله علیه وآله) أرض کرب وبلا(3)

ص: 77


1- بحار الانوار، ج 43، ص 319.
2- سنن ترمذی، ج5، ص615، مؤلف ابی عیسی محمد بن عیس بن سوره.
3- کنز العمال، ج13، ص656.

ابی هریره قال: «رأیت رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) وهو حامل الحسین بن علی (علیه السلام) وهو یقول: «اللّهم احبّه فاحبّه. هذا حدیث صحیح الاسناد.(1)

یزید بن ابی زیاد قال: خرج النّبی (صلی الله علیه وآله) من بیت عایشه فمرّ علی بیت فاطمه (علیها السلام) فسمع حسیناً یبکی فقال: اَلَمْ تعلیمی أنّ بکاءه یؤذنی؟(2)

ابی العباس قال: کنت عند النّبی (صلی الله علیه وآله) وعلی فخذه الأیسر ابنه ابراهیم وعلی فخذه الایمن الحسین بن علی تارة یقبّل هذا از هبط علیه جبرئیل بوحی من ربّ العالمین فلمّا سری عنه قال: أتانی جبرئیل من ربّی فقا لی: یا محمّد انّ ربک یقرء، علیک السّلام ویقول لک: لست أجمعهما لک فافد أحدهما بصاحبه فنظر النّبی (ص) الی ابراهیم فبکی و نظر الی الحسین فبَکی ثم قال: انّ ابراهی امّه أمة و متی مات لم یحزن علیه غیری وامّ الحسین فاطمه وابوه علی بن اعمی لحمه لحمی ودمه دمی ومتی مات، حزنت ابنتی و حزن ابن اعمی و حزنت انا علیه و انا او ثر حزنی علی حزنهما یا جبرئیل تقبض ابراهیم فدیته بابراهیم. قال فقبض بعد ثلاث فکان النبی(ص) اذ رأی الحسین مقبلا قبّله وضمّه الی صدره و رشف ثنایاه وقال: فدیت من فدیته بابنی ابراهیم(3)

ص: 78


1- مستدرک الصیحین، ج3، ص177
2- مجمع الزوائد، هیثمی، ج9، ص201
3- تاریخ بغداد، ج2، ص204

انس بن مالک قال: لما قتل الحسین بن علی جئی براسه الی ابن زیاد فجعل ینکت بقضیب علی ثُنایاه و قال ان کان لحسن الثغر فقلت فی نفسی لأسو انک لقد رائت رسول اللّه(ص)یقبل موضع قضیبک من فیه(1)

زیدبن ارقم قال: کنت جالساً عند عبدالله بن زیاد اذ آتی راس الحسین(علیه السلام)فوضع بین یدیه فأخذ قضیبه فوضعه بین شفتیه فقلت له انک لتضع قضیبک فی موضع طالمالثمه رسول اللّه9 فقال: قُمْ انک شیخ قد ذهب عقلک!(2)

یعلی بن مرة قال. قال رسول الله(ص): «حسین منّی و انا من حسین احبّ اللّه مَن احبّ حسیناً. حسین سبط من الاسباط»(3)

فخر الرازی فی تفسیره الکبیر فی ذیل تفسیر قوله تعالی (و علم آدم الاسماء کلها...)قال: اعرابی قصد الحسین بن علی(علیه السلام) حاجته قال: سمعت جدک یقول: اذا سألتم حاجة فأسالوها من اربعة: اما عربی شریف او مولی کریم او حامل القرآن او صاحب و جه صبیح فامّا العرب فشرفت بجدک و اما الکرام فدآبکم و سیرتکم و اما القرآن ففی بیوتکم نزل و اما الوجه الصبیح فانی سمعت رسول الله یقول: اذا ارتّم آن تنظروا الیّ فانظروا الی الحسن و الحسین(ع) فقال الحسین(ع): ما حاجتک؟

ص: 79


1- ذخایر العقبی، ص126
2- کنزل العمال، ج7، ص110
3- صحیح ترمذی، ج2، ص 307

فکبتها علی الارض فقال الحسین (علیه السلام): سمعت ابی علیاً یقول: قیمة کلّ امرء ما یحسنه و سمعت جدی یقول: المعروف بقدر المعرفة فسألک هن ثلاث مسائل ان احسنت فی جواب واحدة فلک ثلاث ما عندی و ان اجبت عن اثنین فلک ثلثا ما عندی وان اجبت عن الثلاث فلک کل ما عندی و قد حمل الی صرة مختومه من العراق فقال: سل و لاحول و لاقوة الا بالله فقال: ربّی انی الاعمال افضل؟ قال الاعرابی الایمان باللّه قال: فما نجاة العبد من الهلکة قال: الثقه با للّه قال: فما یزین المرء؟ قال: علم ومعه حلم قال: فان اخطاه ذلک قال: فمال معه کرم قال: فان اخطاه ذلک قال: فان فقر معه صبر. قال: فان اخطاه ذلک: فصاعقه تنزل من السماء فتحرقه فضحک الحسین و رمی بالصرة الیه(1)

قال الحسن البصری: کان الحسین بن علی (علیه السلام) سیداً ذاهداً و رعاً صالحاً ناصحاً حسن الخلق فذهب ذات یوم مع اصحابه الی بستانه و کان فی ذلک البستان غلام له اسمه صاف، فلّما قرب من البستان رای الغلام قاعداً یأکل خبزاً فنظر الحسین الیه و جلس عند نخلة مستتراً لایراه فکان یرفع الرغیف فیرمی بنصفه الی الکلب و یأکل نصفه الاخر فتعجب الحسین من فعل الغلام فلما فرغ من أکله قال: الحمد اللّه ربّ العالمین اللّهم اغفرلی واغفر لسیدی و بارک له کما بارکت علی ابویه بر حمتک یا ارحم الراحمین...»آ(2)

قالت: ام سلمه دخلی النّبی (ص) فقال: «احفظی الباب لا یدخل عَلی احد فسمعت نحیبه فدخلت فاز الحسین بین یدیه فقلت واللّه یا رسول اللّه ما

ص: 80


1- فخر رازی، تفسیر الکبیر، ذیل آیه 31، سوره بقره
2- مقتل حسین(علیه السلام)، ص153، ط الغزی، تألیف علامه ابوالمؤید الموفق بن احمد

رائیته حین دخل. فقال: انّ جبرئیل کان عندی آنفاً فقال: انّ امّتک ستقتله بعدک بارض یقال لها کربلا أَفَتُرِید آن آراک تربته یا محمد؟ فتناول جبرئیل من ترابها فأراه النّبی و دفعه الیه فقالت امّ سلعه رضی اللّه عنها فأخذته فجعلته فی قارورة فأصبته یوم قتل الحسین و قد صادماً (1)

عاشیه قالت: دخل الحسین بن علی عَلی رسول اللّه و هو یوحی الیه فنزل رسول اللّه و هو منکب و هو علی ظهره فقال جبرئیل لرسول اللّه اتحبّه یا محمد؟ قال: و مالی لا احبّ ابنی قال: فانّ امّتک ستقتله من بعدک فمدّ جبرئیل یده فأتاه بتربة بیضاء فقال: فی هذه الارض یقتل ابنک و اسمها طف فلّما زهب جبرئیل من عند رسول اللّه خرج رسول اللّه و التربة فی یده یبکی فقال: یا عاشیه انّ جبرئیل اخبرنی انّ ابنی حسین مقتول فی ارض الطّف و انّ امّتی ستفتن بعدی، ثمّ خرج الی اصحابه فیهم عَلِی و ابوبکر و عُمر و حُذیفه و عمّار و ابوذر و هو یبکی. فقالوا ما یبکیک یا رسول اللّه؟ فقال: اخبرنی جبرئیل انّ ابنی الحسین یقتل بعدی بارض الطّف و جاءنی بهذه التّربة واخبرنی انّ فیها مضجعه» (2)

سلمی قالت: دخلت علی امّ سلمه و هی تبکی، فقلت ما یبکک؟ قالت: رأیت رسول اللّه فی المنام و علی رأسه لحیته التّراب، فقلت: مالک یا رسول اللّه؟ قال: شهدت قتل الحسین آنفاً(3)

ص: 81


1- نظم الدرّر، ص215، مجمع الزواید، ج9، ص188، معجم الکبیر، طبرانی، ج3، ص106
2- مجمع الزوائد، ج 9، ص 187
3- صحیح الترمذی، ج 2، ص 306- مستدرک الصحیحین، ج 4، ص 19، زخائر العقبی، ص 148

ام سلمه قالت: لمّا قُتِل الحسین ناحت علیه الجنّ و مطرنا دماً(1)

اخرج الترمذی من حدیث زید بن ارقم ان رسول اللَه قال: علی وفاطمة والحسن والحسین أنا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم(2).

ص: 82


1- زخائر العقبی، ص 150
2- / الدصابة، بن حجر العسقلانی، ج8، ص266

عبادت امام سجّاد علیه السلام

قال ابن سعد فی الطبقة الثانیة ... کان [علی بن الحسین] ثقة مأموناً کثیر الحدیث عالیاً رفیعاً ورعاً. قال زهری: ما رأیت قرشیاً أفضل من علی بن الحسین وکان مع أبیه یوم القتل و هو مریضٌ فسلم. قال ابن وهب: عن مالک: لم یکن فی أهل بیت رسول اللَه مثل علی بن الحسین(1)

ابوبکر بن أبی شیبة: انّه احترق البیت الذی و فیه قائم یصلّی؛ فلمّا انصرف قالو اله: مالک لم تنصرف؟ فقال: انّی اشتغلت عن هذه النّار بالنّار الآخری... و کان یصلیّ فی کلّ یوم و لیلة ألف رکعةً(2)

حافظ شمس الدین أبو عبد اللّه محمّد الذهبی المتوفی سنة 748 عن مالک: بلغنی أنّه (أی علیّ بن الحسین) کان یصلّی فی الیوم و الیلة ألف رکعة الی أن مات وقال: و کان یسمّی زین العابدین لعبادته(3)

روی أنه (علی بن الحسین) اذا وقف فی الصّلاة لم یشتغل بغیرها؛ و لم یسمع شیَّاءً لشغله بالصلاة، و سقط بعض ولده فی بعض اللّیالی فانکسرت یده، فصّاح الدّار، و أتاهم الجیران، و جییءَ بالجبر فجبّر الصّبی و هو یصیح من

ص: 83


1- / تهذیب التهذیب، ابن حجر، متوفی 853 هجری، طبع الاولی 1404، نشر: دارالفکر، ج7، ص269
2- البدایة و النهایه ج 9 ص 105 ، الفصول المهمّة ص 183 طبع الغری ، نور الابصار ص 129 طبع مصر.
3- تذکرة الحفاظ ج 1 ص 75 طبع حیدر آباد ، تاریخ اسلام مؤلف مزکور ج 4 ص 37 طبع مصر ، تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی ج 7 ص 306 طبع حیدر آباد ، عبد اللّه بن سعد یافعی فی مرآة الجنان ج 1 ص 190 طبع حیدر آباد ، فصل الخطاب علامه محمّد خواجه پارسای البخاری علی ینابع المودة ص 377 طبع اسلامپول .

الآلم، و کلّ ذلک لأسمعه، فلمّا أصبح، رأی الصّبی یده مربوطة إلی عنقه، فقال ما هذا؟ فاخبروه(1)

سلیمان قندوزی: ... و کان علیّ بن الحسین قد جهد فی العبادة ما لایفعله بعده أحد، فدخل ابنه أبو جعفر محمّد الباقر فرآه قد أصفرّ لونه من السهر و الجوع، و مصّت عیناه من البکاء، و صارت جبهته کرکبة البعیر، وانخرم أنفه من کثرة السّجود، و ورمت ساقاه و قدماه من طول القیام فی الصّلاة، فیقول الباقر: لِمَ أملک نفسی حین رأیته بتلک الحال؟ فبکیت رحمةً علیه، و اذاً هو یفکّر فالتفت اءِلَیَّ بعد حینة من دخولی فقال: یا بنیّ أعطینی بعض تلک الصُّحُف الّتی فیها عبادة جدّی أمیر المومنین(علیه السلام) فأعطیة، فقراء فیها شیاءً یسیراً ثمّ ترکها من یده تضجراً و قال: من یطیق عبادته.

عبد الوهاب شعرانی: و کان (علیّ بن الحسین) اذا توضّا أصفرّ وجهه، فیقول له أهله: ما هذا الّذی یعتادک عند الوضوء؟ فیقول: أتدرون بین یدی من أُرید أن أقوم؟(2)

احمد بن علی بن حجر عسقلان شافعی (متوفی 852 ه-.): «کان علی بن الحسین رجلا له فضل فی الدّین(3)»

ص: 84


1- بحار الانوار، ج 46، ص 80؛ تهذیب الاحکام، ج 2، ص 282، اصول کافی، ج 3، ص 300.
2- طبقات کبری، عبد الوهاب شعرانی ج 1 ص 27 طبع قاهره ، مکاشفة القلوب، محمّد غزالی متوفی سنة 505 ص 35 طبع مصطفی ابراهیم تاج قاهره ، کفایة الطالب ص 300 طبع الغری ، مشارق الانوار ص 119 طبع مصر، مرآة الجنان، شافعی ج 1 ص 191 طبع حیدر آباد ، شرح منظومه برزنجی، شیخ عبد الهادی (نجا) الابیاری ص 204 طبع مصر؛ المختار فی مناقب الاخیار، مجد الدین بن أثیر جزری ص 27 خطی.
3- تهذیب تهذیب، ج 7، ص 269

همزیستی امام سجّاد با فقرا

محمّد بن اسحاق: «کان ناس من اهل المدینه یعیشون لا یدرون من این کان معاشم فلما مات علی بن الحسین فقدوا ما کانوا یؤتون به من اللّیل»(1) * ابونعیم: «لمّا مات زین العابدین فلغسلوه جعلو اینظرون الی آثار سواد فی ظهره و قالوا: ما هذا؟ فقیل. کان یحمل جرب الدقیق لیلا علی ظهره یعطی فقراء اهل المدینه(2)» انّ اباه علی بن الحسین قاسم اللّه ماله مرّتین»

عمر بن دینار: دخل علیّ بن الحسین عَلی محمّد بن أُسامة بن زید فی مرضَه، فجعل یبکی، فقال: ما شأنک؟ قال: عَلیَّ دَیْنٌ، قال: کَمْ هو؟ قال: خمسة عشر ألف دینار، قال: فهو علیَّ(3)

محمّد بن اسحاق: کان النّاس بالمدینة یَعِیشُون لایَدْرُون مِن أیْنَ یعیشون و مَن یُعْطِیْهِم، فلمّا مات علیِّ بن الْحسین فَقَدُوا ذلک، فعرفوا أَنَّهُ هو الّْذی کان یَأْتِیْهم فی اللّیل بما یأتیهم به، و لمّا مات وَجدوا فی ظَهْرِه وأَکْتافه أثر حمل الجَراب اِلی بُیوت الأَرامل والمساکین فی اللّیل، و قیل انّه یعوّل مائة اهل البیت بالمدینة ولا یدرون بذلک حتّی مات،... و کان یقول: انّ قوماً عبد الله

ص: 85


1- همان مدرک
2- حلیة الاولیاءج 3 ص 136
3- حلیة الاولیاء ج ص 141، ابو نعیم اصفهانی طبع سعادت مصر؛ تاریخ اسلام، ذهبی ج 4 ص 35 طبع مصر؛ تذکرة، سبط ابن جوزی ص 341 طبع الغری، مطالب السؤول، محمد بن طلحة شافعی ص 79 طبع طهران، مشارق الانوار، حمزاوی ص 120 طبع مصر، اسعاف راغبین، ابن صباغ مالکی به حاشیه نور الابصار ص 240 طبع عثمانی مصر.

رهبةً فتلک عبادةُ العبید، و آخرون عبدوه رغبةً فتلک عبادةُ التّجار، و آخرون عبدوه محبَّةً و شکراً فتلک عبادة الأَحْرار الاخیار(1)

اسماعیل بن منصور، قال بعضی: لمّا وضع علیّ بن الحسین علی السّریر لیُغْسِلَ نظراً الی ظَهْره و علیه مثل رکب الاءبل ممّا کان یحمل علی ظَهْره اءلی منازل الفقراء و المساکین(2)

زهری: کان أکثر مجالستی مع علیّ بن الحسین، و ما رأیت أفقه منه، و کان قلیل الحدیث، و کان من أفضل أهلبیته و أحسنهم طاعةً(3).

ص: 86


1- البدایه و النهایه ج 9 ص 106؛ حلیة الاولیاء ج 3 ص 136 طبع سعادة مصر؛ ربیع الابرار، محمود بن عمر زمخشری ص 413 چاپ خطی؛ مطالب السوول ص 78، نور الابصار ص 129 طبع عثمانی مصر، الفاضل، ابو العباس مبرد ص 105 طبع طراز الکتب مصر؛ طبقات الکبری، محمّد بن منیع بن سعد ج 5 ص 216، منهاج السنة، علامه ابن تمیمة ج 4 ص 144 ، ارشاد شیخ مفید ص 275 ، بحار الانوار ج 46 ص 57.؛ تاریخ دمشق، ج4، ص378؛ تهذیب الکمال، ابوالحجاج یوسف المزی، متوفی 742 هجری، تحقیق دکتر بشار ، طبع الاولی1413، 20، ص391؛ ینابع المودة، ج1، ص446.
2- ر.ک. همان.
3- البدایة و النهایه ج 9 ص 106.

أشکهای امام سجّاد علیه السلام

قال أبی عبد الله (علیه السلام) البکاؤن خمسة: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمة بنت محمّد (صلی الله علیه وآله) و علیّ بن الحسین(علیه السلام). فامّا آدم: فبکی علی الجنّة حتّی صار فی خدیه أمثال الأدویة. و أمّا یعقوب: فبکی علی یوسف حتّی ذهب بصره، و حتّی قیل له «تا الله تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یوسف حتّی تکون حَرَضاً أو تکون من الهالکین. وامّا یوسف: فبکی علی یعقوب حتّی تأَذّی به أهل السّجن فقالوا: امّا أن تبکی بالنّهار و سکت باللّیل و امّا أن تبکی باللّیل و سکت بالنّهار، فصالحهم علی واحد منهما. و امّا فاطمة بنت محمّد (صلی الله علیه وآله): فبکت علی رسول الله (صلی الله علیه وآله) حتّی تأذّی بها أهل المدینة، و قالوا لها: قد آیتنا بکثرة بکائک، فکانت تخرج الی المقابر، مقابر الشهداء فتبکی حتّی تقضی حاجتها ثمّ تنصرف، و امّا علیّ بن الحسین (علیه السلام) فبکی عشرین سنة أو اربعین سنة و ما وضع بین یدیه طعام الّا بکی، حتّی قال له مولی له: جعلت فداک یابن رسول الله أنّی أخاف علیک أتکون من الهالکین قال: انّما أشکو بَثّی و حُزْنی الی الله ما، لاتعلمون ، أنّی لم اذکر مصرع بنی فاطمة الّا خنقتنی لذلک عبرةٌ(1)

قال الخوارزمی: أَمَرَ بمنبر و خطیب، لیذکر للنّاس مساوی للحسین و أبیه علیّ (علیهما السلام) فصعد الخطیب المنبر، فحمد الله و أثنی علیه، و أکثر الوقیعة فی علیّ و الحسین، و أطنب فی تفریظ معاویة و یزید، فصاحّ به علیّ بن

ص: 87


1- سوره یوسف، آیه 86، خصال، صدوق، ص 131، امالی، صدوق، ص 140، بحار الانوار، ج 46، ص 109.

الحسین: «ویلک أیّها الخاطب، اشتریت رضا المخلوق بسخط الخالق، فتبّوأ مقعدک من النّار، ثمّ قال: یا یزید اِئذن لی حتّی أَصْعِدُ هذه الأعواد، فتکلّم بکلمات فهِنّ لله رضیّ، و لهؤلاء الجالسین أجرٌ و ثواب. فأَبی یزید، فقال النّاس: یا أمیر المؤمنین، اِئذِن له لیصعُد، فلعلّمنا نسمع منه شیاءً؟ فقال لهم: ان صعد المنبر هذا لم ینزل الّا بفضیحتی و فضیحة آل أبی سفیان!! فقالوا: و ما قدر مایحسن هذا. فقال: انّه من أهل بیت قد ذقّوا العِلم زقّا. و لم یزالوا به حتّی أذن له بالصعود. فصعدالمنبر فحمد الله و أثنی علیه، ثمّ خَطَبَ خُطبةً أبکی منها العیون، و أوجل منها القلوب. فقال فیها: در این کلام امام سجّاد در حقیقت چهار جمله وجود دارد که هر کلمه هزاران معنا دارد:

جایگاه اهلبیت پیامبر علیهم السلام

ایاس بن سلمة عن أبیه قال، قال رسول الله (ص): «ألنّجوم أمان لأهل السّماء و أهل بیتی أمان لأمتی». أخرجه ابو عمرو الغفاری. و عن علیّ رضی الله عنه قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و سلّم: «ألنّجوم أمان لأهل السماء و أهل بیتی أمان لأمتی» أخرجه أبو عمرو الغفاری. و عن علیّ رضی الله عنه قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و سلّم: «ألنّجوم أمان لأهل السماء فاذاً ذهبت النّجوم ذهب أهل السماء و أهل بیتی أمانٌ لأهل الارض، فاذا ذهب أهل بیتی، ذهب أهل الارض». أخرجه أحمد فی المناقب(1)

ص: 88


1- ذخایر العقبی، ص 17.

عن النّبی(صلی الله علیه وآله): «أنا و أهل بیتی شجرةُ فی الجنّة وأغصانها فی الدّنیا، فمن تمسک بنا اتّخذ الی ربّه سبیلا» أخرجه أبو سعد فی شرف النبوّة(1)

فضایل علمی امام سجّاد علیه السلام

زهری (متوفی 124 ه-.): ما رأیت أحداً أفقه من ذین العابدین(2)»

ابو محمّد سعید بن المسیّب (متوفی 94 ه): «ما رأئیت قَطُ أفضل من علی بن الحسین» وما رائیت اورع منه(3)* حماد بن زید: «و کان افضل هاشمی ادرکته(4)»

صاحب کتاب الصواعق المحرقة فی الرّد علی أهل البدع والزندقة: زین العابدین هذا هوالّذی خلف آباه علماً و زهداً و عبادةً و کان اذا توضا للصّلاة أصفر لونه، فقیل له فی ذلک، فقال:أتدرون بین یدی من آقف؟ و حکی أنّه کان یصلی فی الیوم و الّلیلة ألف رکعة»(5)

ص: 89


1- همان، ص 16 س 20.
2- همان کتاب ج 1 ص 105
3- تهذیب التهذیب ج 7 ص 267
4- منهاج الستة ج 2 ص 123- طبع مصر
5- الصواعق المحرقة ص 119-

سفیان ثوری: حجّ علی بن الحسن فلمّا أحرم وَاسْتَوَّت به راحلته أصفر لونه وانتفض ووقع علیه الرعدة ولم یستطع آن یلبّی، فقیل له مالک، لا تلبی؟ فقال: أخشی أن اقول لبیک، فیقال لی لا لبیک(1)

مالک بن أنس: لم یکن فی أهل بیت رسول اللّه مثل علی بن الحسین(2) * بلغنی اَنَّ علی بن الحسین کان یصلّی فی الیوم والّلیلة ألف رکعة الی آن مات کان یسمّی زین العابدین لعبادته(3)

فضایل علمی محمّد باقر علیه السلام

سبط ابن جوزی(4):

«مارأیت العلماء عند أحد أصغر منهم عند ابی جعفر (علیه

السلام) ولقد رأیت الحَکَم عنده کانّه متعلّم»(5).

احمد بن تیمیه بحرانی (متوفی728 ه-): بنیان گذار مسلک وهابیت ومؤلف کتاب «منهاج السنّة النّبویة فی نقض کلام الشیعه»؛ یعنی «منهاج الکرامة» علامه حلّی بنقل از کتاب «سُبُل الهدی» که در تطهیر أَوْ ساخ

ص: 90


1- کفایة الطالب، ص 450، طبع تهران
2- تهذب التهذیب، ج 7، ص 269.
3- شذرات الذهب، ج 1، ص 34
4- تذکرة الخواص،؛ تاج الموالید، فی موالید الائمه ووفیاتهم، طبرسی، متوفی، 548، طبع 1406ه طبع صدر.
5- مرأة الجنان، ج1، ص248، تذکرة الخواص، ص337، طبع نجف؛ شرح الازهار، احمد المرتضی، متوفی 840، نشر غمضان صنعا، 1400، ج1، ص484؛ علل الشرایع، صدوق، م 381ه نشر حیدریه نجف 1386ه، ج1، ص233.

منکرات آن کتاب آب دریاها کافی نیست؛ می نویسد: «ابوجعفر محمّد بن علی من خیار اهل العلم والدّین و قیل انّما سمّی الباقر لانّه بَقَرَ الْعِلم»(1)

عبداللّه بن أسعد الیافعی (متوفی755 ه-): ابو جعفر الباقر محمّد بن زین العابدین... احد الائمّة الاثنی عشر فی اعتقاد الامامیّة و هو والد جعفر الصّادق لقّب بالباقر لانّه بقر العلم ای شقّه و توسّع فیه.

عبدالحیّ بن العماد الحنبلی (متوفی1089 ه-): کان (علیه السلام) من فقهاء المدینة و قیل له الباقر لانّه بَقَرَالعلم ای شقّه و عرف أصله و خفیّه و توسع فیه وهو أحد الائمة الاثنی عشر علی اعتقاد الامامیّة وله کلام نافع فی الحلم والمواعظ منه(2)

عبدالرحمن الشرقاوی: الامام محمّد الباقر هو أعلم أهل زمانه بالقرآن و تفسیره و بالحدیث والفقه».(3)

فضایل علمی امام صادق علیه السلام

علّامه محمّد بن طلحه الشّافعی: و هو (ای جعفر بن محمّد الصادق) من عظماء اهل البیت و ساداتیهم ذو علم جمة و عبادة موفرة و اوراد متواصلة و زهادة بیّنة و تلاوة کثیرة یتبع معانی القرآن الکریم و یستخرج من بحره

ص: 91


1- منهاج السند النبویة، ج2،ص123، طبع مصر، سال 1321
2- شذرات الذهب، ج1، ص149
3- الاهرام المصریة، مورخ 18/8/1978- ص10

جواهره و یستنج عجائبه و یقسّم اوقاته علی أنواع الطّاعات بحیث یحاسب علیها نفسه، رؤیته تذکرة الآخرة، و استماع کلامه یزهد فی الدّنیا، و الأقتداء بهداه یورث الجنّة(1)

قال أبو حنیفه: جعفر بن محمّد أفقه من رأیته و لقد بعث الی أبی جعفر المنصور إنّ النّاس قد فتنوا بجعفر بن محمّد فهیئی له مسائل شداداً فلخصتُ أربعین مسئلة و بعث بها الی المنصور بالحیرة، ثم أبرد اِلَیَّ فوافیته علی سریره و جعفر بن محمّد عن یمینه فتداخلنی من جعفر هیبة لم أجدها من المنصور فأجلسنی ثم التفت الی جعفر قائلا یا أبا عبد الله هذا أو حنیفة؟ فقال: نعم أعرفه، ثم قال المنصور: سله ما بدالک یا أبو حنیفه. فجعلت أسأله و یجیب الاجابة الحسنة و یفهم حتّی عن أربعین مسلة، فرأیته أعلم النّاس باختلاف الفقهاء، فلذلک أحکم أنّه أفقه مَن رأیته(2)

علّامه قندوزی: اتفقوا علی جلالة الصّادق(علیه السلام) و سیادته، قال الشّیخ أبو عبد الرّحمان السلمی فی طبقات المشایخ الصوفیّه: جعفر الصّادق فاق جمیع أقرانه من أهل البیت و هو ذو علم عزیز فی الدّین و زهد بالغ فی الدّنیا و ورع تامّ عن الشّهوات و أدب کامل عن الحکمة الی أن قال: کان

ص: 92


1- مطالب السؤول، ص 81 طبع تهران، اکمال الرجال، خطیب تبریزی عمری، ص 623 طبع دمشق.
2- جامع مسانید أبو حنیفه، علامه خوارزمی، ج 1 ص 222 طبع حیدر آباد، مناقب أبو حنیفه، حافظ أبو مؤید موفق خطیب خوارزمی ج 1 ص 173 طبع حیدر آباد، جواهر المضیئة، محیّ الدین عبد القادر بن أبی الوفاج، 2 ص 486 طبع حیدر آباد؛ وسیلة النجاة، مولوی محمد مبین هندی، ص 354 طبع گلشن.

جعفر الصّادق رضی اللّه عنه، واسع العلم، وافر الحلم، و له من الفضائل و المآثر ما، لایحصی.(1)

مالک بن أنس فی الموطا: أختلفت الی جعفر بن محمّد زماناً فما کنت أراه الّا علی احدی ثلاث خصال: اما مصلّا واما صائم و اما یقرأ القرآن(2) وما رأت عینٌ ولا سمعتُ أُذُنٌ ولا خطر عَلی قلب بشر أفضل من جعفر بن محمّد الصّادق علماً و عبادة و ورعاً(3)

ابو حنیفه نعمان بن ثابت کوفی ( 80- 150 ه-.-ق): ما رأیت أفقه من جعفر بن محمّد لما أقدمه المنصور بعث الیّ فقال: یا أبا حنیفه انّ النّاس قد افتتنوا بجعفر بن محمّد فهیئی له من المسائل الشداد فهیّات له اربعین مسأله ثم بعث الیّ ابو جعفر و هو بالبصرة فاتیته فدخلت علیه و جعفر بن محمّد جالس عن یمینه، فلمّا أبصرت به دخلتنی من الهیبة لجعفر بن محمّد الصادق مالم یدخلنی لابی جعفر...»(4). ثمّ قال ابو حنیفه: ألسنا روینا أن أعلم النّاس أعلمهم باختلاف الناس؟»

عبدالکریم بن أبی العوجاء (مقتول 155): ما هذا ببشر و ان کان فی الدّینا روحانی یتجسد اذا شاء و یتروح اذا شاء فهو هذا و اشار الی الصادق»(5)

ص: 93


1- ینابع المودة، علّامة قندوزی، ص 380،طبع اسلامبول.
2- تهذیب التهذیب، ج2، ص104
3- المجلس السنیة، ج5، التوسل والوسیلة ابن یتمیه، ص52
4- مناقیب ابی حنیفه، للموفق، ج1، ص173، جامع اساتید ابی حنیفه، ج1، ص222 تذکرة الحفاظ ذهبی، ج1، ص157
5- اسد، جیدر، الامام الصادق ج 1 ص 54

عمرو بن ابی المقدام: کنت اذا نظرت الی جعفر بن محمّد، علمت أنّه من سلالة النبیّین(1)

ابن حجر هیثمی (متوفی 973 ه-.): أفضلم و أکملهم جعفر الصّادق و من ثَمّ کان خلیفته ( ای الباقر) و وصیّه و نقل النّاس عنه من العلوم ما، سارت به الرکبان و انتشر صیّته فی جمیع البلدان روی عنه الائمة الا أکابر(2)

زهری مصری مالکی: و لقد اختلفت الیه (ای الی الجعفر) زماناً فما کنت أراه الّا علی ثلاث خصال: امّامصلّیاً وامّا صائماً وامّا یقرء القرآن، و ما رأیته قطّ یحدّث عن رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) الّا علی طهارة و لا یتکلّم فیما لا یعینه، و کان من العلماء العبّاد الزهّاد الّذین یخشون اللّه، و ما رأیته قطّ الّا یخرج الوسادة من تحته و یجعلها تحتی(3)

عمر بن بحرالجاحظ (متوفی 255 ه-.): جعفر بن

محمّد الّذی ملاء الدّنیا علمه و فقهه و یقال: أنّ أبا حنیفة من تلامذته و کذلک سفیان الثوری، و حسبک بهما فی هذالباب»(4)

عبدالرحمن بن محمّد بن علی بسطامی حنیفی (متوفی 858 ه-.): جعفر بن محمّد ازدحم علی بابه العلماء و اقتبس من مشکاة انواره الاصفیاء و کان یتکلّم بغوامض الاسرار و علوم الحقیقة و هو أبن سبع سنین»(5)

ص: 94


1- تهذیب التهذیب ج 2 ص 104 منهاج السنة ج 1 ص 124
2- حلیة الاولیاء ج 3 ص 192
3- مالک حیاته و عصره و آرائه و فقهه، ص 104، طبع مخیم مصر.
4- رسائل الجاحظ، سدوبی، ص 106
5- مناهج التوسل ص 106

عبدالحی بن العمّار الحنبلی (متوفی 1089ه-.-ق): الامام سلالة النّبوة ابو عبداللّه جعفرالصادق بن محمّد الباقر... قد

ألف تلمیذه جابر بن حیّان الصوفی کتاباً فی ألف ورقه یتضمن رسائله وهی خمس مأة وهو عند الامامیة من الاثنی عشر بزعمهم. قیل: أنّه سأل أبا حنفیة عن محرم کسر رباعیة ظبی فقال: لا أعرف جوابها فقال: امام تعلم انّ الظّبی لایکون له رباعیة»(1)

عبدالرّحمن بن محمّد بن خلدون (متوفی 808 ه-): و أعلم أنّ کتاب الجفر کان أصله ان هارون بن سعید العجلی و هو رأس الزیدیه کان له کتاب یروی عن جعفر الصّادق و فیه علم ما سیقع لأهلبیت و علی العموم ولبعض الا شخاص منهم علی الخصوص و قع ذلک لجعفر و نظائره من رجالاتهم علی طریق الکرامة والکشف الّذی یقع لمثلهم من الاولیاء و کان مکتوباً عنه جعفر فی جلد ثور صغیر فرواه عنه هارون العجلی و کتبه و سماه الجفر با سم الجلد...(2)»

فضایل علمی موسی بن جعفر علیهما السلام

موسی بن جعفر ابو الحسن الهاشمیٌ، و یقال له، الکاظم، ولد «سنة ثمانٌ» او «تسع و عشرین و مائه» و کان کثیر العبادة و المرؤة، اذا بلغه عن أحد أنّه یؤذیه أرسل اِلیه بالذّهب و التُحَفْ(3)

ص: 95


1- شذرات الذهب، ج1، ص220
2- مقدمه ابن خلددون ص 334
3- البدایة و النهایة، حافظ بن کثیر، ج 10، ص 183.

ابن صباغ مالکی: قال بعض أهل العلم: الکاظم هو الامام الکبیر القدر و الأوحد الحجّة الحبر الساحر لیله قائماً القاطع نهاره صائماً... و کان موسی الکاظم أعبد أهل زمانه و أعلمهم و أسخاهم کفّاً و اکرمهم نفساً و کان یتفقّد فقراء المدینة و یحمل الیهم الدراهم و الدنانیر الی بیوتهم و النفقات و لا یعلمون من أیّ جهة وصَلَهم ذلک، و لم یعلموا بذلک الّا بعد موته(علیه السلام) و کان کثیراً ما یدعو: اللهمّ انِی أسالُک الرّاحة عند الموت و العفو عند الحساب.(1)

دخل موسی الکاظم علی الرّشید فقال له: لِمَ زعمتم أنّکم أقرب الی رسول الله منّا؟ فقال: لو أن رسول الله حیّ فخطب الیک کریمتک هل کنت تجیبه؟ قال سبحان الله! و کنت أفتخر بذلک علی العرب و العجم. فقال لکنّه لا یخطب الیّ و لا اُزوجّه لأنّه ولدنا و لم یلدکم.

محمدبن احمد بن ذهبی (673 - 748ه-ق): وقد کان موسی بن جعفر(علیه السلام) من أجود الحکماء ومن العباد والاتقیاء»(2)

محمّد بن ادریس ابو حاتم رازی (متوفی277ه-): ثقة، صدوق، امام من ائمة المسلمین(3) * یحیی بن الحسین بن جعفر العقیقی (-214 277ه-): کان موسی بن جعفر یدعی العبد الاصالح من عبادته واجتهاده»(4)

ص: 96


1- فصول المهمة، ابن صباغ مالکی، ص 219- 213.
2- میزان الاعتدال، ج4،ص201
3- به نقل منهاج السنة، ج20، ص124 تهذیب التهذیب، ج10، ص302
4- تهذیب التهذیب، ج10، ص302

احمد بن حجر الهیثمی: ورث أباه علماً ومعرفةً وکمالا وفضلا سمّی الکاظم لکثرة تجاوزه وحلمه وکان معروفاً عند اهل العراق بباب قضاء الحوائج عنداللّه وکان أعبد أهل زمانه وأعلمهم وأسخاهم(1)

حافظ أبی بکر احمد بن علی الخطیب البغدادی (متوفی463 ه-): کان موسی بن جعفر یُدعی العَبْدُ الصّالِحُ من عبادته واجتهاده... (2)

کمال الدین محمّد بن طلحه شافعی (583-652ه-): هو الامام الکبیر القدرِ العظیمِ الشأن الکبیرِ... یُبِتُ اللَّیلَ ساجِداً وقائماً ویَقْطَع النّهار مُتَصدقّاً وصائِماً ولِفَرطِ حِلْمه وتجاوزه عن المُعْتَدین علیه دُعِیَ کاظماً کان یجازی الْمُسِیءَ باحسانه الیه ویَقابِلُ الجانِی بِعَفْوه عنه ولِکَثْرَة عبادته کان یُسَمّی بالعبد الصّالح ویُعْرَفُ فی العراقِ ببابِ الحوائج الی اللّه لِنَجْح مطالب المُتَوسلین الی اللّه تعالی به کراماته تُحارُّمنهاالعُقُول بأن له عند اللّه تعالی قَدَم صدق لاتَزَلْ ولا تَزُل...(3)»

احمد بن محمّد بن ابی بکر بن خلّکان (608- 681ه-):... قال الخطیب فی تاریخ بغداد: کان موسی یدعی «العبدالصالح» من عبادته واجتهاده...وکان یسکن المدینة فأقدمه المهدی ببغداد فحبسه فرأی فی النّوم علی بن ابی طالب(علیه السلام) وهو یقول: یا محمد فهل عسیتم ان تولیتم أن تفسدوا فی الارض وتقطعوا أرحامکم؟(4)

ص: 97


1- الصواعق المحرقة، ص71
2- تاریخ بغداد، ج13،ص27 - 28
3- مطالب السؤل، ص83، چاپ سنگی که با کتاب تذکرة الخواص سبط ابن جوزی در ایران چاپ شده است.
4- سوره محمد، آیه 22

فضایل امام جواد علیه السلام

سبط ابن جوزی (654581- ه-): هو محمّد بن علی بن موسی... کان علی منهاج أبیه فی العلم والتُّقی والزّهد والجود ولما مات أبوه قدم علی المأمون فأکرمه واعطاه ماکان یعطی أباه...»(1)

شیخ مؤمن بن حسن مؤمن شبلنجی شافعی: و لم یزل مشعوفاً به لما ظهر له بعد ذلک من فضله و علمه و کمال و عقله و ظهور براهنه مع صغر سنّه و عزم عَلی تزویجه بابنته امّ الفضل...(2)»

نور الدّین بن محمّد مالکی مکی، مشهور به «أبی الصباغ»: هو أبو جعفر الثّانی فانّه تقوم فی آبائه أبو جعفر محمّد و هو الباقر بن علی فجاء هذا باسمه و کنیته فهو اسم جده فعرّف بأبی جعفر الثّانی وان کان صغیر السنّ فهوکبیر القدر رفیع الذّکر القائم بالامامة بعد علی بن موسی الرّضا ولده ابو جعفر محمّد الجواد للنّص علیه والاشارة له بها من أبیه کما أخبر بذلک جماعة من الثقات العدول(3)

ص: 98


1- تذکرة الخواص، ص 9-358
2- نوار اابصار، ص 177
3- الفصل المهّمة ص 265

فضایل امام هادی علیه السلام

احمد بن حجر الهیثمی المکی (م 974 ه-): قال فی الصواعق المحرقه: «کان ابوالحسن العسکری وارث أبیه علماً و سخاء و من ثم جاء اعرابی من اعراب الکوفة و قال: این من المتمسکین بولاء جدک و قد رکبنی دین أثقلنی حمله و لم أقصد لقضائه سواک فقال: کَمْ دَیْنُک؟ فقال: عَشْرَة آلاف درهَم. فقال طلب نفساً بِقَضائِه ان شاء اللّه تعالی، ثم کتب له ورقة فیها ذلک المبلغ دیناً علیه» اللّه أعلم یجعل رسالته(1)

ص: 99


1- الصواعق المحرقه ص 205

ص: 100

ص: 101

گفتار دوّم :عبادت و بندگی از دیدگاه آیات و روایات

اشاره

در این گفتار دوم «هدف» بیان مقداری از آیات و روایات مربوط به سرنوشت آدمی است، و از آنجا که هدف در لغت به معنای هر چیزی بلند و بر آفراشته، نشانهء تیر، و آنچه آدمی برای رسیدن به آن می کوشد از قبیل مقام، مال ومکنت و نیز مقصود وغایت آمده است(1)

بنا بر این، در مورد موجود ذی شعور مثل انسان می توان گفت: هدف، چیزی است که انسان قبل از عمل آن را در نظر می گیرد و نیروی خود را برای رسیدن به آن کار می برد و مقصودش دستیابی و رسیدن به آن است.

بعبارت دیگر: هدف آن چیزی است که عشق وعلاقه به آن محرّک آدمی می شود تا این که راه رسیدن به آن را بر گزیند ووسایل لازم برای وصول به آن را انتخاب کرده و به کار بگیرد. لذا هدف در بیان تبلیغ دینی همانند دیگر روشهای تبلیغ و تعلیم و تربیت اسلامی، همان اهداف را دنبال می کند که پیامبران الهی در نظر داشتند و آنها عبارتند از: بندگی خدا و پرهیز از طاغوت؛ تزکیّه و تعلیم؛ خروج از ظلمت به سوی نور؛ بر قراری عدالت؛ رهای از وابستگیهاو عادتهای جاهلانه؛ بر طرف شدن حرص وحسد ... که این عناوینی مهمّ از طریق آیات و روایات برای مبلّغان دینی به صورت دسته بندی جمع آوری شده است.

ص: 102


1- / فرهنگ فارسی، محمد معین، ص5108

ثواب زیارت اهل بیت

قال الصادق علیه السلام: من زارنا بعد مماتنا فکأنما زارنا فی حیاتنا، ومن جاهد عدونا فکأنما جاهد معنا، ومن تولی محبّنا فقد أحبّنا، ومن سُر مومناً فقد سرنا، ومن أعان فقیرنا کان مکافته علی جدنا رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله والسلّم(1)

عن أبی عبداللّه علیه السلام: من نوی من بیته زیارة قبر امام مفترض طاعته، وأخرج لنفقته درهماً واحداً، کتب اللّه له سبعین ألف حسنة، ومحاعنه سبعین الف سئیة، وکتب اسمه فی الدّیوان الصّدیقین والشّهداء، أسرف فی تلک النفقه اولم یسرف(2)

قال الحسین علیه السلام لرسول اللّه: یا ابتاه ما جزاء من زارک ؟ فقال: من زارنی حیاً ومیتاً او زار أباک او زار أخاک، او زارک، کان حقاً علیّ أن ازوره یوم القیامة فأخلصه من ذنوبه (همان)قال رضا علیه السلام: من زار فبر مؤمن فقرأ عنده «انا انزلناه» سبع مرات، غفراللّه، له و لصاحب القبر. (بحار ج82 ص169)

قال الصّادق علیه السلام: من زار الحسین بن علی علیهما السلام، لا اشراً، ولا بطراً، ولا ریاءً، ولا سمعة، محصت ذنوبه کما یمحص الثوب فی

ص: 103


1- / بحار الانوار، ج79، ص124
2- / مسدرک الوسائل ، ج10، ص184

الماء فلایبقی علیه دنس، ویکتب له بکل خطوةٍ حجّة و کلّما رفع قدمه له عمرة(1)

قال حمدان بن اسحاق: قلت لِأبی جعفر الثانی علیه السلام: ما، لمن زار قبر أبیک بطوس؟

فقال: من زار قبر أبی، غفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر (همان) روی أنّ من زار أمیر المؤمنین علیه السلام کان له الجنّة (همان) روی أنّ من زار الحسین علیه السلام محصّت ذنوبه کما یمحص الثوب فی الماء و یکتب له بکلّ خطوةٍ حجّة و کلّما رفع قدمه عمرة (همان)حُریز عن أبی عبداللّه علیه السلام: من زار الحسین بن علی علیهمالسلام یوم عاشورا و جبت له الجنّة.

اهل دنیا

یا احمد! أَبغِضُ الدَنیا و أَهلَها و أَحِبِ الآخِرةَ و أَهلَها:

ای احمد دنیا و اهلش را دشمن بدار آخرت و اهلش را دوست بدار.

قال: یا رب! و من أهلُ الدُّنیا و من أهل الآخرة ؟ قال : أهل الدُنیا مَن کَثُر أکلُه وضِحکُه و نَومُه و غضبُه قَلیلُ الرِضا

ص: 104


1- / وسائل الشّیعة، ج10

عرض کرد: پروردگارا اهل دنیا و اهل آخرت کیست؟ فرمود: اهل دنیا کسی است که خنده ی زیاد و خواب و خشمش فراروان دارد؛ خشنودیش کم و راضی به قضای الهی نیست

کسِلانُ عند الطاعة، شجاع عندالمعصیة، أمله بعید، وأجلُه قریب. به طاعت خدا سست و نافرمانیش قهرمان، ارزویش دراز و مرگش نزدیک است.

لایحاسب نفسه، قلیل المنفعة، کثیر الکلام، قلیل الخوف، کثیر الفرح عند الطعام، و أن أهل الدنیا لایشکرون عند الرخا و لایبصرون عند البلا؛

نفسش را آزمایش نمی کند، نفع به مردم ندارد، سخن زیاد می گوید، ترس از عذاب اندک و زیاد خرسند است. همچنان در هنگام برخورداری نعمتها سپاسگذار نیستند و در گرفتاریها صبر ندارد .

کثیر الناس عندهم قلیل و یحمدون انفسهم بما لایفعلون و یدعون بما لیس لهم. مردم را به دیده ی حقارت می نگرد و خود را بر کارهای خیر که انجام نمی دهد می ستاید و مردم را به کارهای می خواند با اینکه خود به جا نمی آورد.

اهل آخرت

یا أحمد أن أهل الخیر، وأهل الآخرة رقیقة وجوههم کثیر حیاؤهم، قلیل حمقهم، کثیر نفعهم، قلیل مکرهم:

ص: 105

ای احمد اهل خیر وآخرت صورتهایشان لاغر و حیائشان بسیار، حماقت ایشان در کارها اندک، و نفعشان فراوان، تزویر نمی کنند.

الناس منهم فی راحة، و انفسهم منهم فی تعب، کلامهم موزون مردم از آنان در آسایس و خود در اذیت اند، سخنانشان با أدب و متانت است.

محاسبون لِأنفسهم، متعبون لها، نام أعینهم و لا تنام قلوبهم، أعینهنم باکیة و قلوبهم ذاکرة

به اعمالشان توجه دارد، چشماهیشان خواب می رود و لی قلوبیشان بیدارند، چشهایشان از ترس خدا گریان و قلوبشان ذاکر است.

فی اول النعمة یحمدون و فی آخرها یشکرون، دعاوهم عندالله مرفوع و کلامهم مسموع، تفرح بهم الملائکة

در آغاز هر نعمتی ستایش خداوند و در پایان آن سپاسگذارند، دعای آنان مستجاب و به سخنانشان توجه می شود وفرشتکان به وجود آنان شاد می شوند.

یحب الرب أن یسمع کلامهم کما تحب اوالده ولدها، ولا یشغلون عنه طرفة عین، ولا یریدون کثیرة الطعام ولا کثرة الکلام ولا کثیر اللباس

خدا دوست دارد سخن آنان را بشوند آنچنان که مادر سخن گفتن فرزندش را دوست دارد، لحظه ای از یاد خدا غافل نیستند، به فکر غذای زیاد، سخن بسیار و یا لباسهای فراوان نیستند.

ص: 106

یا أحمد ان أهل الآخرة لا ینهاهم الطعهام منذ عرفوا ربهم، و لا یشغلهم مصیبة منذ عرفوا سیآتهم، یبکون علی خطایاهم، یتعبون انفسهم ولا یریحونهاوان را حة أهل الجنة فی الموت و الآ خرة مستراح العابدین

ای احمد اهل آخرت از عشق به خدا لذت می برند نه، از خوردن غذاهای مادی، تنها گناه آنان را ناراحت می کند و بر لغزشهای گذشته ی خود اشک می ریزند، بدن را به رنج عبادت انداخته و از خوشگذاراندن بیهوده بیزارند. راحتی اهل بهشت در مرگ و آخرت جایگاه اسایش بندگان واقعی است.

مونسهم دموعهم التی تفیض علی خدودهم، وجلوسهم مع الملائکة اللذین عن أَیمانِهم وعن شِمائِلِهم و مناجاتهم مع الجلیل الذی فوق عرشه، و ان أهل الآخرة قلوبهم فی اجوافهم، قد قرحت یقولون: متی نستریح من دار الفناء الی دارالفنا

مونس اهل آخرت اشکی است که برای خدا بر صورتشان جاری است و همنشینی آنان با ملائکه های مأمور ضبط اعمال آنان از طرف راست و چب هستند. گفتگوی آنان با خدای بزرگ است. دلهای آنان در سینه ها از تنگی دنیا جراحت برداشته می گویند: چه زمانی از این خانه فانی به منزل دائمی می رویم.(1)

ص: 107


1- بحارالانوار. خصال وارشاد القلوب. طبق نقل سخن خدا. ص324

... یا أحمد! عجبت من ثلاثة عبید: عبد دخل فی الصلاة وهو یعلم الی من یرفع یدیه؟ وقدام من هو؟ وهو ینعس

ای احمد! «من» از سه گروهی از بندگانم در شگفتم: بنده ای در حال نماز چرت می زند با این که می داند به سوی چه کسی دست بلند کرده وبا چه کسی روبرو شده است.

وعجبت من عبد له قوت یوم من حشیش او غیره وهو یهتم لغدٍ. وعجبت من عبد لایدری انی راضٍ عنه أم ساخط علیه وهو یضحک!

واز بنده ای که مخارج یک روز خود را دارد و با فکر مخارج فردایش می باشد، و از بنده ای که در حال لبخند است؛ اما یقین ندارد که من از او راضی و یا در خشمم.

یا أحمد! ان فی الجنة قصراً من لؤلؤُةٍ و درة فوق درة، لیس فیها فصم ولا وصل فیها الخواص، أنظر الیهم کل یوم سبعین مرة، وأکلمهم کلما نظرت الیهم ازید فی ملکهم سبعین ضعفاً

ای احمد! در بهشت کاخی است که از لؤلؤ و در ساخته شده است و در آنجا فنا نیست. آن قصرها محل بندگان خاص من است که در هر روزی هفتاد مرتبه به آنان نظر نموده وبا آنان سخن می گویم، هر مرتبه ای که به آنان می نگرم کاخهای آنان را هفتاد برابر کنم.

و اذا تلذذ أهل الجنة بالطعام والشراب تلذذوا بکلامی وذکری وحدیثی

ص: 108

گرچه اهل بهشت از غذائی بهشتی لذت می برند ولی از سخن وحدیث با من لذت می برند.

قال: یا رب! ما علامات اولئک؟ قال: هم فی الدنیا مسجونون قد سجنوا السنتهم من فضول الکلام وبطونهم من فضول الطعام

پیامبر فرمود: پروردگارا! علامت آنان چیست؟ فرمود: آنان در دنیا دائماً زندانی و زبانهایشان از سخن گفتن بیهوده در حبس و شکمهایشان از غذای حرام خالی است.

یا أحمد! ان المحبة لله هی المحبة للفقراء والتقرب الیهم

ای احمد! دوستی خدا دوستی با فقیران و ارتبات به آنان می باشد.

قال: یا رب! ومن الفقراء؟ قال الذین رضوا بالقلیل وصبروا علی الجوع وعلی الرخاء ولم یشکوا جوعهم ولا ظماهم ولم یکذبوا بالسنتهم

فرمود: پرورگارا! فقرا کیانند؟ فرمود: آنان که به اندک از دنیا قانع و به گرسنگی صبر وشکیباست و بر سختیها و مشکلات شکایت نمی کنند ودروغ نمی گویند.

ولم یغضبوا علی ربهم ولم یغتموا علی ما فاتهم ولم یفرحوا بما اتاهم

به خدا غضب نمی کنند (که آنان را فقیر نموده ام ) وآنچه از دست دهد غمگین نمی شود وبه آنچه به دست آورند خرسند نمی گردد(1)

ص: 109


1- بحارالانوار . خصال . ارشاد القلوب . طبق نقل سخن خدا . ص318

قال رسول الله(صل الله علیه وآله): لاتجلسوا عند کل عالم الا عالم یدعوکم من الخمس الی الخمس: من الشک الی الیقین ومن الکبر الی التواضع ومن الریا الی الاخلاص ومن العداوة الی النصیحة ومن الرغبة الی الزهد.

در مجلس هر دانشمندی ننشینید مگر دانشمندی که دارای مرتبه ای از علم باشد که شما را ازپنج چیز به پنچ چیز برساند: از مرتبه ی شک به مرتبه ی یقین، از خودبینی به فروتنی، از ریاکاری به خلوص، از دشمنی با خلق به خیرخواهی واز شهوات و میل به حرام به دوری و کناره گیری(1)

قال رسول الله: أفضل الایمان أن تعلم ان الله معک حیث ما کنت

برترین مرتبه ی ایمان آن است که بدانی همیشه خدا با توست.(2)

گناهان کبیره

ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفّر عنکم سیّأتکم و ندخلکم مدخلاً کریماً(3)

شرک به خدا؛ قتل نفس محترمه، قذف زنهای محصنه، خوردن مال یتیم، زنا، سحر، خوردن مال ربا.

ص: 110


1- طرائف . ج1 .ص17
2- کنزالعمال . ج66
3- / سوره نساء، آیه 31

عن أبی عبداللّه علیه السلام: لا تسلموا علی الیهود ولا علی النّصاری ولا علی المجوس ولا علی عابد الوثن ولا علی آکل الرّباء

قال رسول اللّه (ص): لعن اللّه آکل الرّبا وموکله و کاتبه و شاهده

عن أبی بصیر عن أبی عبدالله علیه السلام: {ما حد} آکل الرّباء بعد البیّنة؟ قال: یؤدب، فان عاد، یؤدب، فان عاد قتل. (1)

قال اللّه: ولایغتب بعضکم بعضاً أیحبّ أن یأکل لحم أخیه میتاً (حجرات12)

من قال فی مؤمن مارأته عیناه و سمعته اذناه فهو من الّذین قال اللّه: انّ الّذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی الّذین آمنوا لهم عذاب عظیم فی الدّنیا والآخرة واللّه یعلم وأنتم لا تعلمون(2)

قال رسول اللّه (ص): ایّاکم والغیبة، فانّ الغیبة أشدّ من الزّنا، فانّ الرّجل قد یزنی فیتوب اللّه علیه و انّ صاحب الغیبة لایغفر له حتّی یغفر له صاحبه(3)

قال الصّادق علیه السلام: الغیبة حرام علی کلّ مسلم (بحار ج72 ص257)

کذب من زعم انّه ولد حلال و هو یأکل لحوم النّاس بالغیبة (امالی ،ص174 وسایل 12)

ص: 111


1- من لایحضر ، ج4،ص70
2- / سوره نور، آیه 19
3- وسائل ج2

میزان انسانیت

یا ایها الناس إنا خلقنا کم من ذکر و أنثی و جعلنا کم شعوباً و قبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند اللّة اتقاکم ان اللّه علیم خبیر :

ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید ( واینها ارزش نیست) گرامی ترین شما نزد خدا با تقوی ترین شما است، خدا دانا وآگاه است(1).

گرچه گروهی ثروت و اولاد را ملاک امتیاز می دانند، گروهی به نسب و قبیله خود افتخار می کنند و جمعی به مقام بلند اجتماعی و سیاسی خود فخر فروشی می کنند؛ اما از آنجا که اینها امور واهی و متزلزلِ مادی و زود گذر است؛ اسلام روی همه ی آنها خط بطلان کشیده است و ارزش واقعی را در صفات ذاتی، مخصوصاً تقوی، پرهیزکاری، تعهد و پاکی قرار داده است و حتی برای موضوعات مهمّی همچون علم، دانش در مسیر ایمان و تقوی، و ارزشهای اخلاقی نیز أهمیتی قائل نیست.

و عجیب این است که قرآن در محیطی ظهور نموده که امتیاز قبیله ی جزء مهمّترین ارزشها بوده است و اسلام با خط بطلان روی آن، انسانها را از قید اسارت خون، قبیله، رنگ، مال و ثروت، جا و مقام آزاد نموده و او را برای یافتن خویش، به دورن جانش و صفات ولایش رهبری کرده.

ص: 112


1- / سوره حجرات آیه 13

رسول خدا(صل اللّه علیه وآله) در مکه فرموده: ایّها النّاس إن الله قد إذهب عنکم عیبة الجاهلیة، و تعاضُمها بآبائها، فالناس رجلان: رجل بِرٌّ تقیٌّ کریمٌ علی اللّه، و فاجرٌ شقیٌ هَیِّنٌ علی اللّه، و الناس بنو آدم، و خلق اللّه آدم من تراب، و قال اللّه تعالی: یا ایها انا خلقناکم من ذکر و أنثی ...

ای مردم! خداوند ننگ جاهلیت و تفاخر با پدران و نیاکان را از شمازدود، مردم بیش از دو گروه نیستند: یا نیکوکار با تقوا و ارزشمند نزد خدا است، یا بدکار و شقی و پست در پیشگاه حق اند، همه ی مردم فرزند آدم است و خداوند آدم را از خا ک آفریده است، چنانچه فرموده: ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم...(1)

در جاییی دیگر فرموده: یا ایّها الناس! ألا إن ربکم واحد، و إن آباکم واحد، ألا لا فضل لعربی علی العجمی، ولا لعجمی علی عربی، ولا لِأسود علی أحمر، ولا لِأحمر علی أسود، الا بالتقوی ألا هل بلغتّ؟ قالو: نعم: قال: لیبلغ الشاهد الغائب؛ ای مردم! بدانید خدایتان یکی است و پدرانتان یکی، نه عرب بر عجم برتری دارد و نه عجم بر عرب؛ نه سیاه پوست بر سفید پوست برتری دارد و نه سفید پوست بر سیاه پوست، مگر با تقوا. آیا من دستور خدا را ابلاغ کردم؟ همه گفتند: بله. فرمود: این سخن را حاضرین به غائبان برسانید.

ص: 113


1- / سوره حجرات آیه 13

نیز فرمود: ان اللّه لا ینظر الی احسابکم، ولا الی انسابکم، ولا الی اجسا مکم، ولا الی اموالکم ؛ ولکن ینظر الی قلوبکم، فمن کان له قلب صالح تحنن اللّه علیه و انّما انتم بنو آدم و أحبکم الیه اتقاکم؛

خداوند نه، به وضع خانوادگی و نسب شما نگاه می کند، نه به اجسام و اموالتان؛ ولی به دلهای شما نگاه می کند. کسی که قلب صالحی دارد، خدا به او محبت می کند. شما همگی فرزنددان آدم هستید و محبوبترین شما نزد خدا، با تقوا ترین شما است؛ ولی عجیب این است که با این تعلیمات مهمّی اسلام هنوز در میان مسلمانان حتّی در بین تشییع روی مسائل واهی مانند «خون» و «زبان» و «قیافه» تکیه کرده و بر اخوت اسلامی و مذهبی مقدم می شمرند و در تلاش هستند که عصبیت جاهلیت را زنده کنند با این که با این حرکت ضربها ی را متحمل شدند و هنوز از خواب غفلت بیدار نمی شوند که اسلام روی تقوا چقدر تأکید کرده است مانند آیات ذیل: و تزو دوا فان خیر الزاد التقوی (اعراف 26) هو اهل التقوی و اهل المغفره (مدثر 56) و تعاون علی اللبر والتقوی (مائده 2) اعدلوا هو اقربوا للتقوی (مائده 8) لمسجد اسس علی التقوی من اول یوم احق ان تقوم فیه: این آیه آخر درباره مسجد «قبا» نازل شده

که منافقین در مقابل آن مسجد «ضرار» را ساخته بودند(1)

از مجموع آیات استفاده می شود که «تقوی» همان احساس مسؤولیت و تعهدی است که به دنبال رسوخ ایمان در قلب، بر وجود

ص: 114


1- / سوره، تو به آیه، 108

انسان حاکم می شود و او را از «فخور» و «گناه» باز می دارد، و به سوی نیکی، پاکی و عدالت دعوت می کند و اعمال انسان را خالص کرده و آلودگی ها را می زوداید. چنانکه از ریشه لغوی «تقوی» نیز به همین نتیجه می رسیم؛ چون، تقوی از ماده «وقایه») به معنای کوشش در حفظ و نگهداری چیزی است، و منظور در این موارد، نگهداری روح و جان از هرگونه آلودگی، و متمرکز ساختن نیروها در اموری است که رضای خدا در آن است.

باید توجه داشت که، تقوی میوه ی درختِ ایمان است و به همین دلیل، برای به دست آوردن این سرمایه ی عظیم، باید پایه ی ایمان را محکم ساخت. البته، ممارست بر اطاعت و پرهیز از گناه و ... ملکه تقوی را در نفس راسخ می کند، در روایات آمده که «تقوی» یک درجه بالاتر از ایمان و یک درجه پایین تر از یقین است که علی بن موسی الرضا علیه السلام فرموده: الایمان فوق الإسلام بدرجة، والتقوی فوق الایمان بدرجة، والیقین فوق التقوی بدرجة، و ما قُسِم فی النّاس شیءٌ أقل من الیقین(1)؛ ایمان یکدرجه برتر از اسلام، و تقوی یک درجه بالاتر از ایمان است؛ اما یقین یک درجه بالاتر از تقوی

است، و هیچ چیزی در میان مردم کمتر از یقین تقسیم نشده است.

ص: 115


1- (بحار، ج 70، ص 136)

فَرقِ إسلام و إیمان

خداوند حقیقت ایمان را در قرآن چنین معرّفی می کتند: اعراب بادیه نشین می گویند: ما ایمان آورده ایم، به آنها بگو: شما ایمان نیاورده اید، بگوئید: اسلام آورده ایم؛ ولی، هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است:

قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا ولکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم (حجرات آیه ، 15).

طبق این آیه، اسلام شکل ظاهری قانونی دارد؛ پس، هرکسی شهادتین را بر زبان جاری کند، در سلک مسلمانان است و احکام اسلام بر او جاری می شود؛ اما ایمان یک امر واقعی و باطنی است که جایگاه آن در قلب است، نه زبان و ظاهر او. بنا براین، اسلام ممکن است دارای انگیزه های متفاوتی حتی انگیزه مادی و منافع شخصی داشته باشد؛ ولی، ایمان حتماً از انگیز های معنوی، از علم و آگاهی سرچشمه می گیرد، و ایمان است که میوه ی حیات بخش «تقوی» بر شاخسارش ظاهر می شود. لذا پیامبر اکرم فرمود: اسلام علانیة، والایمان فی القلب؛ یعنی،اسلام امر ظاهر وآشکار است؛ اما مرکز ایمان تنها قلب است(1).

امام صادق فرموده : الا سلام یحقن به الدم و تؤدی به الامانة و تسحِل به الفروج و الثواب علی الایمان؛ یعنی، با اسلام خون انسان

ص: 116


1- / طبرسی ، شیخ ابو علی الفضل بن الحسن ، مجمع البیان ، ج 9، ص 138

محفوظ، اداء امانت او لازم و ازدواج با او حلال می شود؛ اما ثواب مترتیب بر ایمان است(1)

به همین دلیل مفهوم اسلام در بعض روایات منحصر به اقرار لفظی است، در حال که ایمان، اقرار لفظ همرا ه با عمل معرّفی شده است:

الایمان اقرار و عمل و الاسلام اقرار بلاعمل(همان).

بنابر این، اولین نشانه ایمان عدم تردید و دو دلی در مسیر اسلام است. و علامت دوم، جهاد با اموال و علامت سوم، جهاد با نفس است که خداوند فرموده: انماالمؤمنون الذین آمنوا باللّه و رسوله ثمّ لم یرتابوا و اهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل اللّه.

حقیقت مرگ

غالباً تصور می کنند «مرگ» یک امر عدمی و به معنی «فنا» و «نیستی» است؛

ولی طبق آیات و روایات و دلائلی عقلی، مرگ یک امر وجودی و به معنی انتقال و عبور از جهانی به جهان دیگر است. لذا در بسیاری از آیات از مرگ به «توفی» تعبیر شده است که به معنی بازگرفتن و دریافت روح از «تن» به وسیله فرشتگان است، و آنچه که در این آیه آمده:

«و جاءت سکرة الموت بالحق ذلک ما کنت منه تحید»

ص: 117


1- / کافی ، ج 2، باب ان الاسلام یحقن به الدم

سکرات مرگ حقیقت را [پیش چشم او ] می آورد [و گفته می شود] این همان چیزی است که تو از او می گریختی(1).

«سکره مرگ» حالتی شبیه به «مستی» است که به صورت هیجان دست می دهد وگاه بر عقل او چهره می شود و او را در اضطراب و نا آرامی شدید فرو می برد. لذا از امام سجّاد علیه السلام سؤال کردند: «ما الموت؟» مرگ چیست؟ در پاسخ فرموده:

للمؤمن کنزع ثیابٍ و سِخةٍ قمِلةٍ، و فک قیودٍ، و اغلالٍ ثقیلةٍ، و الإ ستبدلال بأ فخرِ الثیاب ، و أطیبها روائحُ، و اوطی المراکب و أنس المنازل؛ و للکافر کخلع الثیاب فاخر، والنقل عن منارل أنیسُةٍ والاستبدال بأوسخ الثیاب و أخشیها، و اوحش المنازل، و أعظم العذاب؛

برای مؤمن مانند کندن لباس چرکین و پر حشرات است، وگشودن غل و زنجیرهای سنگین، و تبدیل آن به فاخر ترین لباسها و خشبوترین عطرها، و راهورترین مرکبها و مناسب ترین منزلهاست؛ اما برای کافر، مانند کندن لباس فاخر، و انتقال از منزلهای مورد علاقه، و تبدیل آن به چرکترین و خشن ترین لباسها و وحشتناک ترین منزلها و بزرگترین عذاب است است(2).

قال محمد بن علی علیهما السلام: و هو نوم الذی یأتیکم کل لیلة الا أنه طویلة مدته لا ینتبه منه الا یوم القیامة

ص: 118


1- / سوره ق آیه ا9
2- / بحارالانوار، ج 6، ص155

مرگ همان خوابی است که هرشب به سراغتان می آید، جز اینکه مدتش طولانی است و انسان از آن بیدار نمی شود تا روز قیامت(1)

امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، هنگام جنگ برای یاران خود از مرگ تعبیر لطیفی دارد:

صبراً بنی الکرم فما الموت الا قنطرة تعبِر بکم عن البوس و الضراء الی الجنان الواسعة النعیم الدائمة، فأیکم یکره أن ینتقل من سجن الی قصر و ما هّوِ لِأعدائکم الا کمن ینتقل من قصر الی سجن وعذاب، إن أبی حدثنی عن رسول اللّه إن الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر، والموت جسر هولاء الی جنانهم، و جسر هولاء الی جحیم؛

شکیبا باشید ای فرزندان مردان بزرگوار! مرگ، تنها پلی است که شما را از رنجها به باغهای وسیع بهشت و نعمت های جاویدان منتقل می کند، کدام یکی از شما از انتقال یافتن

زندان به قصر ناراحتید؟! و اما مرگ نسبت به دشمنان شما خروج از قصر و انتقال به سوی زندان و اعذاب است. پدرم از رسول خدا (ص) نقل فرمود: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است، و مرگ پلی است که آنها را به باغهای بهشت، و پلی است که آنها را به جهنم منتقل می کند(2).

طبق بعضی روایات سه روز برای انسان وحشتناک است: روز ولادت که با این جهان نا آشنا است، و روز مردن که عالم پس از مرگ را مشاهده می کند نا آشناست، و روز محشر که متوجه احکامی می شود که

ص: 119


1- / (هماتن ظاهرا منظور از محمد بن علی ، امام نهم ، امام محمد جواد است.)
2- / معانی الاخبار ، ص 289، باب معنی الموت

در دنیا نبوده. لذا خداوند درباره حضرت یحیی فرموده: «و سلام علیه یوم ولد و. یوم یموت و یوم یبعث حیاً» و از زبان عیسی بن مریم همین سخن را بیان نموده واین دو پیامبر را در این سه روز مشمول رحمت خویش قرار داده است.(1)

انتظار وتوجّه به مرگ

قال اللّه تعالی: اینما یدرککم الموت ولو کنتم فی بروج مشیّدة(2)

جالب توجّه این است که در آیات متعدد از قرآن کریم همانند آیه 99 سوره حجر و آیه 48 مدثر از «مرگ» تعبیر به «یقین» شده است، اشاره به این که هر قوم و جمعیتی، با هر اعتقاد که دارند و هر چیزی را که بتوانند انکار کنند؛ ولی، این واقعیت را نمی تواند انکار کنند که زندگی بالأخره یک روزی پایانی دارد، و از آنجا که افراد انسان به خاطر عشق به حیات، ویا به گمان این که مرگ را با فنا و نابودی مطلق مساوی می دانند همواره از نام آن گریزانند این آیات هشدار می دهد و در آیه مورد بحث تعبیر به «یدرککم» به آنها گوشزد می کند که فرار کردن از این واقعیتی قطعی عالم بیهوده است؛ زیرا معنای ماده «یدرککم» این است که کسی از چیز فرار کند و آن چیز به دنبالش بدود.

ص: 120


1- بحار ج 6 ص 185
2- / سوره نساء، آیه 78

در سوره «جمعه» آیه 8 نیز این حقیقت به صورت آشکار تری بیان شده: قل ان الموت الذی تفرون منه فانّه ملاقیکم؛

بگو مرگی که از آن فرار می کنید بالأخره به شما می رسد.

علاوه بر این، هیچ چیزی حتی برجهای محکم«مشیده» نمی تواند جلوی مرگ را بگیرد؛ زیرا مرگ از درون انسان سرچشمه می گیرد؛ چون استعدادهای انسان محدود است و یک روزی به پایان می رسد.

امیر بیان علی علیه السلام در در خطبه 131:

فانّه واللّه الجِد لا العب، الحق لا الکذب، وما هو الی الا الموت، أسمع داعیة وأعجل حادیة، فلا یغرّرنّک سواد النّاس [عامتهم] من نفسک[بنفسک] فقد رأیت من کان قبلک ممن جمع المال، وحذِرَ الإقلال، وأمن العواقب، طول الأمل، وإستبعاد الأجل، کیف نزل به الموت فأزعجه عن وطنه، وأخذه من مأمَنه، محمولاً علی اعواد المنایا، یتعاطی به الرجال الرجال، حملاً علی المناکب و امساکاً بالأنامل، اما رأیتم الذی یأملون بعیداً و یبنون مشیداً و یجمعون کثیراً، أصبحت بیوتهم قبوراً، وما جمعوا بوراً، وصارت اموالهم للوارثین، و ازواجهم لقوم آخرین، لا فی حسنة یزیدون، ولا من سیئة یستعتبون.(1)

امیر بیان و مولایی سخن علی بن ابیطالب علیهما السلام در این خطبه 131 بعد از سوگند شدید مردم را به یاد مرگ دعوت نموده و می فر ماید، ای مردم: به خدا سوگند! این که می گویم بازی نیست، جدّی

ص: 121


1- / نهج البلاغة، امیر المؤمنین علیه السلام، خطبه 131

وحقیقت است، دروغ نیست، وآن، چیزی جز مرگ نیست، که بانگ دعوت کننده اش رسا، و به سرعت همه را میرانند!(1)

بعد از بیان حقیقت و حتمیّت مرگ راهکار های زیبا را برای طرز زندگی مردم ارائه داده و فرموده که ای مردم از گذشتگان پند و اندرز بگیرید و با خبر باشید که: «انبوه زندگان، و طرفداران، تو را فریب ندهد. همانا گذشتگان را دیدی که ثروت ها اندوختند و از فقر وبیچارگی وحشت داشتند وبا آرزوهای طولانی فکر می کردند در أمانند، و مرگ را دور می پنداشتند، دیدی چگونه مرگ بر سر شان فرود آمد؟ و آنان را از وطن شان بیرون راند؟ و از خانه ی أمن کوچشان داد؟ که بر چوبه ی تابوت نشستند، و مردم آن را دست به دست می کردند و بر دوش گرفته و بر سر انگشت خویش نگاه می داشتند؟ آیا ندیدی که آنان آرزو های دور و دراز داشتند، وکاخ های استوار می ساختند، و مال های فراوان می اندوختند، چگونه خانه های شان گورستان شد؟ و اموال جمع آوری شده ی شان تباه و پراکنده و از آنِ وارثان گردید؟ و زنان آنها با دیگران ازدواج کردند؟ نمی تواند چیزی به حسنات بیفزاید، و نه از گناه توبه کنند!»

قال صاّدق علیه السلام: ذکرُ الموت یُمِتُ الشّهوات فی النِفس ویقطع منا بِتَ الغَفلة ویُقوِّی النّفس بمواعد اللّه ویُرِقُ الطبع ویَکسِر دعلامَ الهوی و یُطفئی نارَ الحِرص و یُحقّرُ الدّنیا و هو معنی ما قال النّبی صلی اللّه علیه وآله والسلم فِکرُ الساعة خیرٌ من عبادة السنَةٍ و ذلک عند ما

ص: 122


1- / حادیه: آواز خواندنی که شتران را به شتاب می راند.

یحل أطناب خیام الدّنیا و یَشُدُّها فی الآخرة ولا تسکنُ بزوال الرّحمة عند ذکر الموت بهذه الصّفة و من لا یعتبر بالموت و قلّة حیلته و کثرة عجزه و طول مقامه فی القبر و تحیرّه فی القیامة فلا خیر فیه قال النبّی (ص) أذکروا هادِمَ اللِذّات. قیل وما هو یا رسول اللّه؟ فقال: الموت. فما ذکرهُ عبد علی الحقیقة فی سعة الّا ضاقت علیه الدّنیا ولا فی الشّدة الّا إتسعت علیه والموت أوّل منزل من منازل الآخرة و آخر منزل من منازل الدّنیا، فطوبی لمن أُکرمَ عند نزول بأوّلها و طوبی لمن أخر من مشایَعته فی آخرِها والموت أقرب الأشیاء من بنی آدم و هو یعده أبعد فما أجراَ الإنسان علی نفسه و ما أضعفه من خلقٍ و فی الموت نجاة المخلصین وهلاک المجرمین ولذلک اشتاق مَنِ الشتاق الموت وکره من کره. قال النّبیّ(ص) مَن أحبّ اللّه لقاءه و من کره لقاء اللّه کره اللّه لقاءه(1)

یاد آوری مرگ هواهای نفسانی را نابود می کند، روزنه های که باعث غفلت از خدا می شود از بین می برد، طبع انسان را رقیق می کند، ستون هوسها را می شکند، آتش حرص را خاموش می کند، دنیا را نزد انسان بی ارزش می کند، و این بیان پیامبر است که فرمود: یک ساعت تفکّر برتر از عبادت یکسال است(2)، با یاد آوری مرگ طناب دنیا را باز نموده و ستونهای آخرت را محکم کند، کسی که مرگ را سبب عبرت و قلّت حیل و باعث عجز خود قرار ندهد سعادتمند نمی شود، آدم که در

ص: 123


1- / مصباح الشریعة، ص171
2- / مستدرک، ج11ٌ 183

فراخی زندگی می کند اگر یاد مرگ بیفتد دنیا برایش ضیق می گردد، مرگ اولین منزل از منازل آخرت و آخرین منزل از منازل دنیا است و رستگار کسی است که در هنگام ورود مورد احترام قرار گیرد، مرگ از هر چیزی به آدم نزدیک است، مرگ نجات مخلصین و هلاک مذنبین است، ظرافت مرگ این است که «مرگ لقای خداوند» است برای خدا جویان و مشقت است برای متنفران.

أبی عبید الحذاء قال: قلت لِأبی جعفر علیه السلام: حدثنی بما انتفه به؟ فقال: یا أبا عبیدة أکثر ذکر الموت فانّه لم یُکَثر انسان ذکر الموت الّا زَهدَ فی الدّنیا. (1)

قال علی علیه السلام: أصیکم عباد اللّه بتقوی اللّه وکثرة ذکر الموت والزّهد فی الدّنیا. (من لا یحضر)

قال رسول اللّه: أفضل الزّهد فی الدّنیا ذکرُ الموت و أفضل العبادة ذکر الموت و أفضل التّفکر ذکر الموت فمن أثقله ذکرالموت وجد قبره روضة من ریاض الجنّة. (2)

ص: 124


1- (وسایل، ج2، ص434)
2- جامع الأخیار، ص165

ارتباط بین خالق و مخلوق

« أوحی اللَّه الی آدم أن إجتمع الکلام کلَه فی أربع کلمات: فقال: یاربَ یبیَنهنَ لی؟

فأوحی اللّه الیه: واحدة لیّ؛ و أخری لک؛ وأخری بینی وبینک؛ و أخری بینک وبین النّاس. فألتیّ لیّ، تؤمن بی ولا تشرک بی شیئاً. والتیّ لک: فأجازیک عنها. والتیّ بینکَ وبینِی، فعلیکَ الدّعاء ؤعلیّ الإجابة. والتیّ بینکَ وبین النّاس، فأن ترضی لهم ما ترضی لنفسک و تکره لهم ما تکره لنفسک»

خداوند به حضرت آدم وحی نمود که همه ی سخنان را در ضمن چهار کلمه بیان نموده ام. حضرت آدم عرض نمود: پروردگارا، آن چهار «کلمه» را بیان فرما؟

خطاب شد، یک کلمه اختصاص به «من» دارد، و کلمه دیگر مربوط به «تو» است؛ اما یک «کلمه» بین «من» و «تو» و کلمه دیگر میان تو ودیگران است؛ اما آنچه اختصاص به من دارد، این است که به من ایمان بیاور و کسی را شریک و همتای من قرار مده؛ اما آنچه که مربوط به تو است؛ این است که من پاداش تو را می دهم؛ و اما آنچه بین من و توست، این است که، در خواست از تو و اجابت از من است. و آنچه بین تو و

ص: 125

دیگران است. این است که هرچه را برای دیگران می خواهی برای خود بپذیر و آنچه را برای خود نمی پذیری برای دیگران آرزو مکن(1).

وسایل سفر آخرت

«یاایّها الّذین آمنوا وابتغوا الیه الوسیلة وجاهدوا فی سبیل اللّه لعلّهم تفلحون»

ای اهل ایمان از خدا بترسید و پرهیز گاری را پیشه کنید ووسیله ای برای تقرب به خدا انتخاب نمائید و در راه او جهاد کنید تا رستگار شوید(2)

کلمه «وسیله» در اصل به معنای تقرب جستن ویا چیز که باعث تقرب به پیشگاه خداوند است، می شود. مهمَترین اسباب تقرب به سوی خداوند، ایمان به خدا و پیامبر اکرم وجهاد و عبادات وهمچنین موارد دیگری است که امیر المومنین به آنها اشاره نموده است:

قال علی علیه السلام: انّ أفضل ما توسل به المتوسلون الی اللّه: ألإیمان به وبرسولِه؛ والجهاد فی سبیله فانّه ذُروة {قلّها} إلاسلام؛ وکلمة الإخلاص فانّها الفطرة {الفطرت توحیدیة}؛ وأقام الصلاة فانّها الملّلة{أئین}؛ وإیتا الزّکوة فانّها فریضةٌ واجبة؛ وصوم شهر رمضان فانّه

ص: 126


1- / أمالی صدوق؛ فقه الرضاء، ص354
2- / سوره مائده 35

جُنّة من العقاب؛ وحجُّ البیت وإعتماره فانّهما ینفیان الفقر ویر حضان الذنب؛ وصِلَة الرَّحِم فإنّها مثراة فی المال ومنساة الأجل؛ والصّدقة السّر فانّها تکفر الخطئة؛ والصّدقة العلانیّة فانّها تذهب میتة السوء؛ وصنایع المروف فانّها تقی مصارع الهوان[نجات از سقوط]

امیر بیان علیه السلام فرموده: بهترین ارتباط بین خالق و مخلوق عبارتند از:

1) ایمان به خدا؛ 2) ایمان به پیامبر [و اولیاء اللَه]؛ 3) جهاد در راه خداوند؛ چون از قلَهء کوه ساری اسلام است؛ ) گفتن لا اله الا الله که فطرت توحیدی و یکتاپرستی است؛ 5) به پا داشتن نماز که آئین مکتب است؛ 6) پرداخت زکات واجب به فقرا و ایتام آل محمَد (صلی اللَه علیه وآله) است؛ 7) روزه ماه رمضان که باعث نجات از عذاب جهنم می شود؛ 8 ) حج وعمره که پریشانی را وی زوداید و معاصی را می شوید؛ 9) ارتباط حسنه با خویشاوندان که موجب ازدیاد ثروت وطولانی شدن عمر می شود؛ 10) انفاق مخفی که معاص را جبران می کند؛ 11) انفاق آشکار که مرگنابهنگام را دفع می نماید؛ 12) کارهای نیک که انسان را از سقوط نجات می دهد(1)

قال الصّادق علیه السلام: القلب حرم اللّه فلا تسکن حرم اللّه غیره(2).

ص: 127


1- /محاسن ، أحمد بن محد بن خال برقی، متوفی 274هجری، تحقیق سید جلال الدین، نشر: اسلامی، ج1، ص289
2- / مجلسی محمد باقر، بحار الانوار، متوفی 1111هجری، طبع الثانیة 1403هجری، ج67، ص25، نشر: بیروت

قال الصّادق علیه السلام: لو لم یتوعد اللّه علی معصیّة لکان یجب أن لا یُعصی شکاراً لنعمته

اگر خداوند برای گناه وعده عذاب هم نمی دادند، بخاطر شکر نعمت های خداوند ترک معصیت لازم بود.

همراهان مؤمن

عن أبی بصیر عن أحدهما علیه السلام: إذا مات العبد المؤمن دخل معه فی قبره ستة صور: فیهنَّ صورةٌ هی حُسْنُهنَّ وجهاً و إبهاهنّ هیئةً و أطیبُهنَّ ریحاً وأنظفُهنَّ صورةً. قال: فیقف صورة عن یمینه، وأخری عن یساره، وأخری بین یدیه، وأخری خلفه، وأخری بین رِجْلَیْه،

ویقف الّتی هی أ]حْسَنُهُنَّ فوق رأسه. فإن أتی عن یمینه منعته الّتی عن یمینه ثمّ کذلک إلی أن یؤتی من الجحات السّت. قال: فتقول أحسنهن صورة: من أنتم جزاکم اللّه عنی خیراً؟

فتقول الّتی عن یمین العبد، أنا الصّلواة. و تقول الّتی عن یساره أنا الزّکواة، وتقول الّتی بین یدیه أنا الصّیام، وتقول الّتی خلفه، أناالحج والعمرة، وتقول الّتی عند رِجْلَیْه أنا بِرء من وصلت من إخوانک، ثمّ یقلن: من أنت؟

فأنت أحسننا وجهاً و أطیبنا ریحاً و ابهاناًهیئةً؟ فیقول أنا الولایة لِآلِ محمّد صلی اللّه علیه وآله والسّلم(1).

ص: 128


1- / محاسن برقی، ج1، ص289

اقسام عبادت

قال اللّه تبارک وتعالی: وما خلقت الجن والإنس الّا لیعبدون. [زاریات 56]قال رسول اللّه(ص)؛ العباد ثلاثة: قومٌ عَبَدوالله خوفاً فتلک عبادة العبید، و قومٌ عَبَدوالله طلباً لثواب، فتلک عبادة الأجراء، و قومٌ عَبَدوا الله حبّاً فتلک عبادة الأحرار وهی أفضل العبادات.(المواعظه العددیه)

قال علی علیه السلام: ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا لجنتک ولکن وجت اهلا للعبادت فعبدتک.

قال رسول اللّه(ص): من أشرب قلبه حبّ الدّنیا و رَکَنَ إلیها التاط (ای التصق) منها بشغل عناه (أهمّه) و أمل لا یبلغ منتهاه [نهایت] و حرص لایذرک مداه (غایت).

قال رسول اللّه(ص): ثلاثة منجبات و ثلاثة مهلکات؛ اما المنجیات: فخیفة اللّه فی السِرّ و العلانیة، و القصد (ای اعتدال) فی الفقر و الغِنی، و العدل فی الغضب و الرّضا؛ و اما المهلکات؛ فشح مطاع (حرص و بخل شدیبد) و هَوی متبع و إعجاب المرء بنفسه (المواعظ العدیة).

قال رسول اللّه(ص): ثلاث من خصال أهل الجنة: ألإِحسان الی مَن جفاک، و العفّو عمن یظلِمُک، والعطاء لمن لم یرجوک.

ص: 129

سستی در نماز

عن ابن مسعود قال: سمعت رسول الله (ص): من تهاون فی الصّلاة من الرّجال و النّساء عاقبة اللّه بثمانیة عَشَرِ عقوبة: ستة فی الدّنیا، و ثلاثة عند موته، و ثلاثة فی قبره، و ثلاثة فی محشره، و ثلاثة عند الصّراط؛ فأما الّتی فی الدّنیا: ذُهابُ البرکة من رزقة، و ذهاب البرکة من حیاته، و ذهاب النّور من وجهه، و لا حظه له فی الإِسلام، ولا یشرکه اللّه فی الدّعاءِ الصّالحین، ولا یستجاب الدّعائه؛. و اما الّتی عند الموت:

1: یموت ذلیلاً و علیه ثِقْلاً کأَنّه الجبل و به ضعفاً 2: یموت عطشاناً ولو شرب ما الدّنیا لم یرو عطشه. 3: یموت جائعاً و لو أکل طعام الدّنیاء لم یشبع؛. و اما الّتی فی قبره: یوکل اللّه به ملکاً یزعجه فی قبره، و یُضِقُ علیه قبره و یکون معذّباً الی یوم القیامة [تکون الظلمة فی قبره]، لا نُبَشِرُه الملائکة الرحمة؛ و اما الّتی فی المحشر؛ فإنّه یقوم علی صورة الحمار، و یُعْطِی کتابه بشماله؛ و یحاسبه اللّه حساباً طویلاً؛. و اما الّتی فی الصّراط: فلا ینظر اللّه الیه ولا یزکیه، ولا یقبل منه صرفاً ولا عدلاً، و یحاسبه اللّه علی الصّراط الف عام ثمّ یأمر به إلی النّار مع الدّاخلین. (مواعظ عددیه)

ابن مسعود می گوید، از پیامبر اسلام (صل اللَه علیه وآله) شنیدم که فرمود:

ص: 130

اگر کسی [مرد یا زن] در نماز خود سستی کنند به هجده نوع عقاب گرفتار می گردد که شش تا در دنیا، سه تا به هنگام مرگ، سه تا در قبر، سه تا در روز محشر وسه تا در سر پل صراط است: اما آن شش مورد که در دنیاست: 1) رزق او با برکت نیست؛ 2) حیات او بی ارزش وبی برکت است؛ 3) نزد خداوند آبرو و عزت ندارد؛ 4) هیچ بهره از اسلام ندارد؛ 5) با نیایش نیکان ارتباط ندارد؛ 6) دعایش نزد خداوند مستجاب نمی شود؛ اما به آنچه که در حال مرگ مبتلا می شود: 1) در حال خواری وذلت میمیرد؛ 2) در حال تشنگی جان می دهد گرچه آبهای دنیا را بچشد؛ 3) در حال گرسنگی جان می دهد گرچه غذاهای عالم را بخورد.

اما به آنچه که در قبر گرفتار می شود: 1) ملائکه ها او را شدیداً عذاب می کند؛ 2) قبر او بسیار ضیق وتارک و تا روز قیامت مورد عذاب است؛ 3) ملائکه رحمت هیچگونه بشارت رحمت بر او نمی دهد؛

اما به آنچه که در روز محشر بر خورد می کند: 1) به صورت الاغ وارد محشر می شود؛ 2) نامه ی اعمال او به دست چپش داده می شود؛ 3) رسیدگی به اعمال او بسیار طولانی خواهد بود؛ اما آنچه را در پل صراط مشاهده می کند: 1) خداوند به او توجهی ندارد؛ 2) هیچ عذری از او پذیرفته نمی شود؛ 3) هزاران سال در حال حساب اعمال و در نهایت به سوی آتش جهنم پرتاب می شود.

ص: 131

پاداش عمل

قال اللّه تعالی: ان الّذین یشترون بعهد اللّهِ وأَیمانهم ثمناً قلیلاً أُلئک لا خلق لهم فی الآخرِة ولایُکلّمهم اللّه ولا ینظُرُ إلیهم یوم القیامة ولا یزکیهم ولهم عذابٌ الیم؛

بدرستی کسانی که پیمان خدا و سوگند خو شان را به بهای اندکی می فروشند برای آنان در آخرت نصیبی نیست و در آن روز خداوند به آنها سخن نمی گویند و به آنها نظر رحمت ندارد و همچنان آنان را از گناه پاک نمی کند و برای آنان عذاب درد ناک است(1)

خداوند طبق این آیه پیمان شکنان را به پنج نوع قهر تهدید نموده است:

1)در آخرت بهره ی ندارند؛ 2) محرومیت از سخن الهی؛ 3) محرومیت ازتوجه خداوند؛ 4) محرومیت ازپاکی معاصی؛ 5) گرفتاری به عذاب درد ناک.

قال رسول اللّه(ص): ثلاثة لا یکلمهم اللّه یوم القیمه ولا ینظر إِلیهم ولا یزکّیهم و لهم عذاب ألیم: المنّان الّذی لایعطی شیاً الاّ مَنَّه، و المُنْفِق سلعته بالحلف الفاجر [قسم کاذب] و الحسود.

قال الله تعالی: یا موسی أنا إفعل بک ثلاثة أفعال، أنت ایضاً إفعل ثلاثة. فقال موسی، ما هذه ثلاثة؟ قال اللّه تعالی:

ص: 132


1- / سوره آل عمران، آیه 77

1: وهبتک نعیماً کثیراً و لم أَمِنَ علیک فهکذا اذا أعطیتَ خلقِی شیاً فلا تأمَنَّ علیهم

2: لو أکثرتَ الجفا معی، لقبلتُ معذرتَک اذا أَقبلتَ إِلیّ فکذلک أَقبِل معذرة مَنْ جفاک، لو إعتَذَر الیک

.3: لم أُکَلِفْتُ عملُ غَدٍ فلا تُکَلِفْنِی رزقَ غدٍ.

قال رسول اللّه(ص): یا علی، للحسود ثلاث علامات: یتملق اذا حضر؛ و یغتاب اذا غاب، و یَشْهَدُ بالباطل . (مواعظ عددیه)قال علی علیه السلام: ضع أمرُ أخِیک علی أحسنٍ حتیّ یَأْتِیک منه ما یغلبک(1)، قال اللَه تعالی: ولا یغتب بعضکم بعضاً أیحب أن یأکل لحم أخیه میتا فکرهتموه.

قال الرّضا علیه السلام: مَنْ بَهَتَ مؤمناً أو مؤمِنَة أو قال فیه ما لیس فیه، أقامه اللّه یوم القیامة علی تَلِّ مِّن النّار.(2)

قال الصّادق علیه السلام: حُسْنُ ظَنِّ أَصْلُه مِنْ حُسْنِ الإِیمان المرء و سلامة صدره. (همان)

توفیق در کار خیر

قال أبی عبداللّه علیه السلام: رأیت المعروف کإسمه ولیس شیءٌ أفضل من المعروف الاّ ثوابه و ذلک یرا منه، ولیس کل من یحبّ أن

ص: 133


1- / رسائل شهید ثانی، متوفی 966، نشر: بصیرتی_ قم، ص293.
2- بحار، ج 72، ص 194

یصنع المعروف الی الناس یصنعه، و لیس کل من یرغب فیه یقدر علیه، ولا کل مُن یقدر علیه یؤذن له فیه؛ فاذا إجتمعت الرغبة والقدرة والإذن فهنا لک تمت السعادة لطالب و المطلوب الیه

امام صادق علیه السلام فرمود: به نظر «من» عمل نیکو نام نیک و دارای ثواب است. [ البتّه، کار شایسته شرایطی

دارد]؛ گاه هر انسان کمک به دیگران را دوست ندارد؛ ولی، گاه دوست دارد توان انجامش را ندارد، وگاه توان دارد؛ اما توفیق ندارد؛ پس انجام عمل خیر برای دیگری مشروط بر این است که میل، قدرت، همرا با اذن وتوفیق الهی باشد، تا انسان به سعادت برسد(1). لذا در این مورد روایات فراوان از معصومین علیهم السلام وارد شده است:

قال رسول اللّه صل اللّه علیه وآله: اول من یدخل الجنة المعروف و أهله و أول من یرد علی الحوض(2)؛ یعنی، رسول خدا فرمود: اولین کسی که وارد بهشت و حوض کوثر می شود، آدم نیکو کار است.

قال علی (علیه السلام): أهل المعروف فی الدنیا، أهل المعروف فی الآخرة؛ یعنی، انسان نیکو کار در قیامت نیز نیکو کار است (همان).

قال الصادق علیه السلام: إصنع المعروف الی کل أحد فان کان أهله والا فانت أهله؛ برای هر کسی خوبی کن، اگر او نیز أهل نیکی باشد، بسیار خوب؛ اما اگر او أهل نیکی نیست، تو خود أهل خیر هستی(3).

ص: 134


1- / الکافی ، ج 4، ص 26
2- / من لا یحضره الفقیه ، ج 2 ، ص 55، تحقیق علی اکبر غفاری، نشر جامعه مدرسین 1404 هجری ، طبع دوم
3- همان

و قال الصادق علیه السلام: أیّما مؤمن أوصل الی أخیه المؤمن معروفاً، فقد أوصل ذلک الی رسول اللّه؛ یعنی، هر کسی به برادر دینی خود نیکی کند، همانا برای روسل اللّه نیکی کرده است.(1)

وقال ایضاً: المعروفا شیءٌ سوی الزّکاه فتقربوا الی اللّه بالبر وصلة الرحم

کار خوب چیز های است غیر از زکات و به وسیله آن اعمال شایسته انسان به خدا نزدیک می شود(2)

قال ابوجعفرعلیه السلام: صنایع المعروف تقی مضارع السوء [ای تحفظ الانسان عن المهالک و مساقط السوء] کار خوب انسان را از هلاکت نجات می هد.(3)

قال ابوجعفر علیه السلام: لکل شیءٍ ثمرة و ثمرة المعروف تعجیله

هر چیزی میوه و آثاری دارد؛ اما آثار کار خیر عجله در انجام آن است.(4)

وقال الصادق علیه السلام: رأیت المعروف لایصلح الا بثلاث خصال: تصغیره و ستره و تعجیله، فانک اذا صغرته عظمته عند من تصنعه

ص: 135


1- همان
2- همان
3- همان
4- همان ص57

الیه، و اذا سترته تممته، و اذا عجلته هنأ ته، وان کان غیر ذلک محققه [ای ابطلت ثوابه ] و نکدته [ ای ضیعه].(1)

قال علی علیه السلام: سمعت رسول اللّه یقول: من قضی لِأ خیه المؤمن حاجة کان کمن عُبُداللّه، و مُن دعا لمؤمن بظهره الغیب، قال الملک: ولک مثل ذلک، و ما مِن عبد مؤمن دعا للمؤمنین و المؤمنات بظهر الغیب الاّ رد الله مثل الذی دعا له من مؤمن او مؤمنة مضی من اول الدهر او هو اللّه یوم القیامة(2)

توجّه به دنیا

و لقد ذَرَأ نا لجهنّم کثیراً من الجنّ و الإِنس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم أعین لایبصرون بها و لهم اذانٌ لایسمعون بها أولئک کا لأ نعام بل هم أضل أولئک هم الغافلون.

به طور مسلم گروه بسیاری از جن وانس را برای دوزخ آفریدیم، آها دلها [عقلها] ئی دارند که با آن نمی اندیشند وچشمانی دارند که با آن نمی بینند وگوشهای دارند که با آن نمی شنوند، آنها همچون چهار پایانند، بلکه گمراه

تر آنها همان غافلانند [ زیرا با این که همه ی امکانات هدایت فراهم هستند بازهم گمراهند](3).

ص: 136


1- همان
2- / امالی، شیخ طوسی ، طبع الاول 1414 هجری ، نشر ثقافه، قم، ص 481
3- / سوره اعراف، آیه 179

قال علی علیه السلام: القلب ثلاثة أنواع: مشغول بالدّنیا، و مشغول بالعقبی، و مشغول بالمولی؛ اما القلب المشغول بالدّنیا فله شدّة و البلا؛ و اما القلب المشغول بالعقبی فله درجات العُلی؛ و اما القلب المشغول بالمولی فله الدّنیا و العقبی والمولی(1).

قال اللّه تعالی: ما جعل اللّه لرجل مِن قلبین فی جوفه. (احزاب) قال رسول اللّه(ص): لا یجد الرّجل حلاوة الإیمان فی قلبه حتیّ لایبالی من أکل الدّنیا. (مواعظ عددیه)

قال علی علیه السلام: لایجتمع حبُّنا و حبُّ عدونا فی جوف انسان، ان اللّه لم یجعل لرجل من قلبین فی جوفه فَیُحِبّ بهذا و یُبْغِضُ بهذا (المواعظ العددیه)قال رسول اللّه(ص): زینة القلب ثلالثة: الصبر و الصّمت و الشّکر(2).

قال اللّه تعالی: سَنُلْقِیَ فی قلوب الّذین کفروا الرُعْبَ بما أشرکوا با للّه. قال اللّه تعالی: ثمّ بعثنا من بعده (نوح) رُسُلاً الی قومهم فجاؤهم بالبیّنات فما کانوا لیؤمنوا بما کذّبوا به من قبلُ کذلک نَطْبع علی قلوب المعتدین ( سوره یونس 74)

ص: 137


1- / میزان الحکمه، ریشهری، محمد، تحقیق دارالحدیث، طبع الاولی، ج4، ص3475.
2- / الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، متوفی، 1389، طبع الثانیة، 1403، نشر بیروت.

تمایلات انسان

قال اللّه تعالی: ولله العزّة ولرسوله و للمؤمنین ولکن المنافقین لایعلمون(1).

خداوند فرموده: عزت و کرامت تنها مربوط به خدا و پیامبر است، اما منافقین و بخردان آگاهی ندارند.

قال الصّادق علیه السلام: مطلوباتُ النّاس فی الدّنیا أربعة: ألغنی و الدعة [راحتی در زندگی] و قلة الإِهتمام و العزّ: فأما الغنی موجود فی القناعة فمن طلبة فی کثرة المال فلم یجده؛ و اما الدّعة فموجودة فی خفة المحمل فمن طلبها فی ثقله لم یجدها؛ و اما قلة الإِهتمام فموجود فی قلة الشغل فمن طلبها فی کثرته لم یجدها؛ و اما العزّ فموجود فی خدمة الخالق فمن طلبه فی خدمة المخلوق لم یجده(2)

قال علی علیه السلام: من رضی من الله بالیسیرمن الرّزق، رضی الله منه بالقلیل من العمل. و ایضاً قال: القناعة مال لا ینفذ(3).

قال علی علیه السلام: لا شرف أعلی من الإسلام ولا عزّ أعزّ من التّقوی ... ولا کنز أغنی من القناعة.

أبی عبدالله علیه السلام: من قنع بما رزقة اللّه فهو من أغنی النّاس.

ص: 138


1- / سوره منافقون آیه، 8
2- / المواعظ العددیه
3- / کافی ، ج 2،ص 111

قال أبی عبدالله، قال رسول اللّه(ص): انّ اوّل ما عصی اللّه به، ستّ: حبّ الدّنیا وحبّ الرّیاسة وحبّ طعام وحبّ نساء وحبّ العلوّ وحبّ الکلام وحب الثروة، فصرن سبع خصال، فاجتمعن کلهنّ فی حبّ الدّنیا(1).

قال أبی عبداللّه، قال رسول اللّه(ص): انّ فی طلب الدّنیا إضراراً بالآخرة وفی طلب الآخرة إضراراً بالدّنیا، فَأَضَروا بالدّنیا فَإِنَّها أَوْلی باِلْإِضْرار(2).

قال أباعبدالله علیه السلام یقول: فیما ناجی اللّه موسی ... و اعلم انّ کلّ فتنة بَدْؤُها حبّ الدّنیا ولا تغبط أحداً بکثرة المال، فانّ مع کثیرة المال تکثرالذّنوب لِواجب الحقوق.(3)

أبی عبیده حذا، قلت لِأَبی جعفر علیه السلام: حدثنی بما إِنْتَفَعُ به؟ فقال: یا أبا عبیده أذکر الموت، فانّه لم یکثرانسانُ ذکرَ الموت الاّ زهد فی الدّنیا(4).

نعمت های برتر

قال الرّسول اللّه(ص): یا أباذر إغتنم خمساً قبل خمسٍ؛ شبابک قبل هرمک[هدمک]، وصحّتک قبل سُقْمِک، و غنائک قبل فقرک، و فراغک قبل شُغْلِک، و حیاتک قبل موتک(5)

قال الرّسول اللّه(ص): نعمتان مغبونٌ کثیر من النّاس الصحّة و الفراغ(6)

ص: 139


1- / الکافی، ج2
2- الکافی ، ج 2، ص 131
3- همان
4- / الکافی 29،ص 131
5- / بحار الانوار، ج81
6- / همان

قال أمیر المؤمنین علیه السلام: ألا انّ من النِعَم سَعَةِ المال، و أفضل من سعة المال، صحّة البدن، و أفضل من صحّة البدن، تقوی القلب(1)

وفی حکمة داوود(ع): العافیّة الملک الخفی.(2)

قال علی علیه السلام: التّثبت خیرٌ من العجلة الّا فی فرص لبرّ(3)

قال الرّسول اللّه(ص): ترک الفرص غصص، الفرص تمرّ مرّ السّحاب.(4)

قال علی علیه السلام: اربعة اشیاء لا یعرف قدرها الّا اربعة: الشّباب لا یعرف قدرها الّا الشّیوخ، والعافیة لا یعرف قدرها الّا أهل البلاء، والصّحة لا یعرف قدرها الّا المرضی، والحیاة لا یعرف قدرها الّا الموتی. (مواعظ العددیة)

ولایت مداری

قال الصّادق(ع): بُنی الاسلام علی الخمس: الصّلاة والزّکاة والصّوم و الحجّ و اولایة. . قال زرارة فأیّ ذلک أفضل؟ قال:

الولایة أفضلهنّ... لانْها مفتاحهنّ و الوالی دلیل علیهنّ. قلت: ثمّ یلی ذلک فی الفضل؟ قال: الصّلاة(5).

ص: 140


1- همان
2- همان
3- / مسدرک، ج12
4- همان
5- الکافی، کلینی، متوفی 329هجری، ج2، ص18، طبع چهارم 365هجری، طبع حیدریه

قال رسول اللّه(ص): الصّلاة تستنزل بهالرّحمة. یا دارد: الصّلاة معراج المؤمن.

یا فرمود: «لکلّ شیءٍ وجه، ووجه دینکم أَلصّلاة. چنانکه فرمودة: الصّلوة عمود الدّین. خداوند در حدیث کسا فرموده: یا ملانکتی یا سکّان سمواتی انّی ما خلقتُ السّماء مبنیة و لا أرضا مدحیّة ولا قمراً منیراً و لا شمساً مضیئة و لا فلکاً یدور و لا بحراً یجری ولا فلکاً یسری الاّ فی محبة هولاء الخمسة الذینهم تحت الکساء. فقال جبرائیل: یا ربّ و من تحت الکساء؟ فقال اللّه هم أهل بیت النّبوة و معدن الرسالة، هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها.

عن عبدالله بن سنان: سئَلَ عن خلیل النّحوی (وهو ابن أحمد) مالدّلیل علی انّ علیّاً امام الکلی فی الکل؟ قال: احتیاج الکلی الیه، واستغناه عن الکل. وقیل له: ما تقول فی علی بن أبی طالب؟ فقال: ما أقول فی حق اِمْرءٍ کتمتْ مناقبَه أولیاؤه خوفاً، وأعداؤه حسداً، ثمّ ظهر من بین الکتمانین (1).

در کتب متعدد أهل سنت آمده است که آیه ششم سوره «بییّنه» در باره امیر المؤمنین علیه السّلام نازل شده است و به چند نمونه اشاره می شود:

عن ابن عباس: لما نزلت هذة الآیة: انّ الّذین آمنوا وعملوا الصّالحات أولئک هم خیر البریّة؛ قال رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله والسّلم: لعلیّ علیه السّلام: هو أنت وشیعتک تأتی یوم القیامة أنت

ص: 141


1- معجم المناضرات، شیخ عبداللّه الحسن، ص 174؛ سفینة البحار، ج1، ص436.

وشیعتک راضیین ومرضیین ویأتی عدوک غضبانا مقحمین. فقال: یا رسول اللّه، مُن عدوی؟ قال: مُن تبرء منک ولنعک.

آثار انفاق

قال علی: ألا فی الزکات فانها تطفی غضب ربکم(1)

قال الصادق علیه السلام: حصنوا اموالکم بالزّکاة وداووا مرضاتکم بالصّدق و ما، تلف مال فی بر و بحر الاّ بمنع الزّکاة منه.(2)

قال الصّادق علیه السلام: ایّما المؤمن، اطعم مؤمناً فی لیلة من شهر کتب اللّه له بذلک مثل أجر من أعتق ثلاثین نسمة مؤمنة و کان له بذلک عنداللّه دعوة مستجابة(3)* قال رسول اللّة(ص):الصّدقة تمنع میتة السوء.(4)

قال رسول اللّة (ص): الصّدقة علی خمسة اجزاء: جزء الصّدقة فیه بعشرة و هی الصّدقة علی العامة: قال الله: من جاء بالحسنة فله عشر امثالها(5)

و جزءالصّدقة فیه بسبعین و هی الصّدقة علی ذوی العاهات.

و جزء الصّدقة فیه بسبعمائة و هی الصّدقة علی ذوی الارحام.

و جزء الصّدقه سبعة الآف و هی الصّدقة علی العلماء .

و جزء الصّدقة فیه بسبعین ألفا و هی الصّدقة علی الموتی(6)

ص: 142


1- / ثواب الاعمال، ص45
2- همان
3- / الکافی ج4کتاب الزکاة باب النوادر
4- همان
5- / سوره انعام آیه 160،
6- / مستدرک ج1 536 وسایل ج4 کتاب زکات

قال رسول اللّه(ص): ارض القیامة نارٌ ما خلا ظلّ المؤمن، فانّ صدقته تظلّه. وقال رسول اللّه (ص): امّتی علی ثلاثة اضاف: صنف یشبهون الملائکة وصنف یشبهون الانبیاء وصنف یشبهون البهائم؛ اما الّذین یشبهون الملائکة فهمتهم تسبیح و تهلیل؛ واما الّذین یشبهون البهائم، فهمتهم أکلٌ و شربٌ ونومٌ(1).

قال رسول اللّه(ص): تکون أمّتی فی الدّنیا علی ثلاثة اطباق؛ اما طبق الاولی فلا یحبّون جمع المال وادخاره [من افتعال من الذخر ای جعله ذخیرة وحفظه] ولایسعون فی اقنائه و احتکاره و انّما رضا هم من الدّنیا سدّ جوعه و ستر عورته و غناهم منها ما بلغ الآخرة، فاولئک الآمنون الّذین لاخوف علیهم و لا یحزنون؛ و اما طبق الثانی: فانهم یحبّون جمع المال من الطیّب وجهه و أحسن سُبُله یَصِلُون به ارحامهم و یبرون به اخوانهم و یواسون فقرائهم (المشارکة فی المعاش)؛ و اماطبق الثالث، فانّهم یحبّون جمع المال مماحل و حرم و منعه مما افترضه و وجب انفقوا انفقوا اسرافاً و بداراً و ان امسکوه امسکو بخلاً و احتکاراً(2)

قال رسول اللّه(ص): علامةُ المؤمن خمسة: الورع فی الخلوة والصّدقة فی القلّة و الصبرعلی المصیبة و الصّدقة عندالخوف والحلم عند الغضب (همان ص156)

ص: 143


1- / مواعظة عددیه ص79
2- همان ص79

قال رسول اللّه(ص): خمسة یظلّلهم الله تحت عرشه یوم لاظلّ الاظلّه: المصلّین والمزکین اموالهم، والصائمین، والمجاهدین فی سبیل اللّه، و الحجاج الی بیت الله الحرام. (1)

آثار مثبت و منفی صدقه

قضاء الحوائج؛ اخلاص من الشدید؛ زیادة الرزق و النجاة من میتة السوء؛ تکفیر السیّئات؛ طول العمر وادام الرّزق؛ تکثیر السئیّات؛ طول العمر.

سَئَلَ النَّبِیُ(ص) إِبْلِسَ عن الصّدقة ، فقال له یا ملعون لِمَ تمنع الصّدقة؟

فقال: یا محمّد کان المنشار یوضع علی رأسیّ و ینشر کما ینشر الخشب. فقال النّبیّ (ص) لِماذا؟ قال: لِِأَن فی الصّدقة خمس خصالٍ: یزید فی الأموال؛ شفاء للمریض؛ تدفع البلاء؛ یمرون علی الصراط کالبرق الخاطف؛ یدخلون الجنّة بغیر حساب ولا عذاب. فقال النبّی(ص): زادک اللّه عذاباً فوق العذاب

و قال النبّی(ص): اذا خرجت الصّدقة من ید صاحبها تتکَلَمُ بخمس کلماتٍ: اولها کنت فانیّاً فاثبتنی، و کنت صغیراً فأکبرتنی، وکنت عدواً فأحببتنی، وکنت تحرسنی والآن أنا أحرسک الی یوم القیامة(2)

ص: 144


1- همان ص157
2- / مواعظ عددیه، ص173

امام رضاعلیه السلام فرمود: در بنی اسرئیل سالیان پی درپی قحطی آمد، زنی که لقمه ای نانی در دهان داشت. فقیری از او طلب خیر نمود. زن گفت چیزی ندارم همین لقمه را به شما می دهم و آن را از دهان بیرون آورد به فقیر داد. وقتی دیگر ناگهان بچه کوچک او را در بیابان گرگ به دهان گرفت و فرار نمود و زن از دنبال آن صدا می کرد. خداوند جبرائیل را فرستاد وبچه را از دهان گرگ گرفت و

به مادرش داد وفرمود: این لقمه به جای آن لقمه که به سائل داده ای(1).

روز حضرت عیسی علیه السلام برای حواریون فرمود: این مرد در فلان ساعت از دنیا می رود

و آماده شوید تا بر آن نماز بخوانیم. مرد رفت وبعد از چند ساعت برگشت. حواریون گفتند یانبی اللَه آن مرد هنوز زنده است؟!

حضرت عیسی از آن مرد سؤال نمود چه کاری کرده ای؟ آن مرد گفت: به درویش گرسنه دو دانه قرص نان داده ام. حضرت عیسی فرمود: بعد از آن چه دیده ای؟ گفت: پشته ای هیزم می آوردم وقتی باز کردم دیدم از میان آن یک مار سیاه بیرون آمد. حضرت عیسی گفت: همان مار مأمور مرگ تو بوده و آن را باصدقه از خود دفع نمودی.

ص: 145


1- / قال الرضاء علیه السلام: ظهر فی بنب اسرائیل قحط شدید سنین متواترة، وکانت عند إمرأة لقمة من خبز فوضعتها لتأکلها [فوضعتها فی فمها لتأکلّها] فنادی ألسائیل، یا أمة اللّه الجوع؟ فقالت: إمرأة أتصدّق فی مثل هذا الزّمان؟! فأخرجتها من فمها فدفعتها الی السّائل، وکان لها ولدٌ صغیر یحتطب فی الصّحراء فجاء الذّئبُ فحمله، فوقعت الصیّحة فعدّت الأمّ فی أثر الذّئب فبعث اللّه جبرائیل فأخرج الغلام من فم الذّئب فدفعه الی امّه فقال لها یا أمة اللّه أرضیت لقمة بلقمة. (رسالة السعدیة، علامه حلی(ه).

مواعظ عشاریه

قال اللّه تعالی: لا تبطلوا صدقاتکم بالمن والأذَی کالّذی ینفق ماله رِئاءَالنّاس ولا یؤمن باللّه والیوم الآخِرِ فمثله کمثل صفوانٍ علیه ترابٌ فأصابه وابل...

ای أهل ایمان، انفاقهای خود را با منگذاری و آزار محو و ازبین نبرید مانند کسانی که مال را برای جلب توجه دیگران و خود نمای انفاق می کنند، چنین کسانی ایمان به خدا و روزی قیامت ندارد، مثل این ریا کاران مانند دانه ی است که بر روی سنگ صاف کاشته شود و باران تند آن را ببرد و سبز نشود...(1)

قال رسول اللّه(ص): علیکم بالصّدقة، فانّ فیها عشر خصال: خمسة فی الدّنیا وخمسة فی الآخرة؛ و امّا فی الدّنیا: تطهیر اموالکم، وتطهیر أبدانکم، و دواء أمراضکم، ودخل المسرة فی القلوب، وزیادة الأموال و سعة ارّزق؛ و امّا فی العقبی: ظِلٌّ فی القیامة، وسهولة الحساب، ورجحان المیزان بالثواب، و جواز علی الصراط، و درجة الأعلی.

قال رسول اللّه(ص): اذا ظهرت فی أمتّی عشر خصال، عاقبهم اللّه بعشرة: قیل وما هی یا رسول اللّه؟ قال: اذا قللوا الدّعاء نزل البلاء، و اذا ترکوا الصّدقات کثرت الأمراض، و اذا منعوا الزّکات هلک المواشی، و اذا أجار السلطان منع المطر، و اذا کثر فیهم الزناء کثر فیهم فوت المفاجات، و اذا کثر الرّیاء کثر زلزلال، و اذا حکموا بخلاف ما أنزل اللّه سلّط علیهم عدّوهم، واذا انقضوا العهد إبتلاهم بالقتل، و اذا اطففوا الکیل أخذهم اللّة بالسنین..

ص: 146


1- / سوره بقره، آیه 264

قال رسول اللّه(صل اللّه علیه وآله): عشرة من أمّتی یسخط اللّه علیهم یوم القیامة ویأ مر بهم الی النّار: فقالوا یا رسول اللّه من هؤلاء؟ فقال: شیخ زانٍ، وامام ضالّ، ومدمن الخمر، وعاق الوالدیه، وقاذف المحصنة، والماشی بالنمیمه، وشاهدالزور، ومانع الزّکات، والظّالمف وتارک الصلوة...

عذر پذیری

قال اللّه یاموسی أنا إفعل بک ثلاثة أفعال أنت ایضاً إفعل ثلاثة:

فقال موسی، ما هذه الثلاثة؟ قال اللّه: وهبتک نعیماً کثیراً ولم أمن علیک فهکذا اذا أعطیتک خلقی شیاً فلا تأمن علیهم؛ لو أکثرت الجفاء معیّ لقبلتُ معذرتک اذا أَقْبِلّتَ إلیَّ فکذلک أقبل معذرة مَنْ جفاک لو إعتذر إلَیْک؛ لَمْ أُکلِفک عملاً غد فلا تکفِنِی رزق غد(1)

قال النّبی(ص) أفضل الأعمال ثلاثة: التّواضع عند دولة و العفو عند القدرة والعطیة بغیر المِنَّة (2) * ثلاثه من خصال أهل الجنّة: أالإحسان الی من جفاک، والعفّو عمن یظلمک، والعطاء لمن لا یرجوک.(3)

قال اللّه: أنا من الدّنیا یا محمّد أحبّ ثلاثة اشیاء، قلب الشّاکر ولسان ذاکر و بدن للبلاء صابر.

ص: 147


1- / همان، ص60
2- / المواعظ العددیه، ص72
3- همان

وقال جبرائیل(ع): أنا من الدّنیا أحبّ ثلاثة: ارشاد الضّال و إعانة المظلوم و محبّة المساکین.

قال النّبی(ص) ثلاثة لا خوف علیهم یوم القیامة، المخلص فی الأیمان، والمجازی فی الأحسان والسلطان العادل.

قال النّبی(صل اللّه علیه وآله) هلاک النّفس فی الثلاثة، الکبر والحرص والحسد. فالکبر هلاک الدّین وبه لعن إبلیس، والحرص عدوالنّفس وبه أخرج آدم من الجنّة، و الحسد رائد السّوء ومنعه وقتل قابیلُ هابیلَ.

قال النّبی(صل اللّه علیه وآله) نعوذ باللّه من رجل هفاة و حفاة ونفاة؛ الهفاة [أحمق] رجل یظهر المحبّة بلسانه ویکون عدوّاً فی قلبه، والحفاة [المبالغ فی السّؤال] هو الّذی یکون کثیر المقال ولا یکون الفائدة فی مقالته، والنّفاة [دنی ورزل] هو الّذی یقول ولا یعمل بما یقول.

عزَت و کمال

لقد کرمنا بنی آدم وحملناهم فی البرّ والبحر ورزقناهم من الطیّبات وفضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا * یوم ندعوا کلّ اَناس بامامهم فمن أوتی کتابه بیمینه فأولئک یقرؤن کتابهم ولا یظلمون فتیلاً71 ومن کان فی هذه اعمی فهو فی الآخرة أعمی وأضلّ سبیلاً

ص: 148

یعنی، ما بنی آدم را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا ( بر مرکبهای راهوار) حمل نمودیم و از انواع روزیهای پاکیزه به آنها روزی دادیم و بر بسیار از خلق خود برتری دادیم.(1).

مهمَترین مواهب و گل سرسبد موجودات {انسان} سه دسته از امور معرَفی شده است:

1: حملناهم فی البرّ والبحر؛

2: ورزقناهم من الطیّبات؛

3: وفضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً؛ ای علی جمیع ممن خلقنا.

الف: بهترین مواهب الهی حرکت انسان در خشکی ها و دریاها است؛ چون بهره گیری از انواع طیَبات بدون سیر وحرکت امکان پذیر نیست و حرکت مقدمه هر گونه برگت است یا برای این است که انسان بر پهنای زمین أعم از خشکی ها و دریا ها با چنین حرکت مسلَط است، بخلاف سایر موجودات که بر یک قسمت آن تسلَط دارد.

ب: عقل وتفکَر: در این مورد مفسیرین فرموده اند: کرامت انسان بخاطر قوَهء عقل، نطق و استعدادهای متفاوتی مانند اراده وآزادی... است. یا سلَطه انسان بر تمام موجودات روی زمین است یا بخاطر شناخت و قدرت بر اطاعت خدوند است و علاوه بر اینها استعدادهای عالی برای پیمودن مسیر تکامل نامحدود دارد.

ص: 149


1- / سوره أسرای آیات 70/71/72

ج: تفاوت کرامت و فضیلت: کرامت امر ذاتی و فضیلت امر اکتسابی است، یا کرامت اشاره به جنبه ای مادی و فضیلت اشاره به جنبهء معنوی است.

ح: چرا انسان موجود بر تر است؟ پاسخ: تنها مجود که از نیروی مختلف مادی ومعنوی، جسمانی و روحانی تشکیل شده است انسان است و این نیرو های متضاد باعث رشد و تکامل و گاه باعث بد ترین و شرور ترین مخلوقات می گردد چنانکه از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده است:

عبداللَه بن سنان قال: سئلت أبا عبداللَه علیه السلام: الملائکة أفضل أم بنو آدم؟ فقال: قال امیر المؤمنین علیه السلام« انَ اللَه رکب فی الملائکة عقلاً بلا شهوة و رکب فی البهائم شهوة بلا عقل و رکب فی بنب آدم کلتیهما. فمن غلب عقله شهوته فهو خیرٌ من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو شرَ من البهائم...قال علی علیه السلام: یا رسول اللَه أنت أفضل ام جبرائیل؟ فقال: یاعلی، انَ اللَه فضل الانبیائه المرسلین علی الملائکة المقرَبین و فضلنی علی جمیع النبیَن و المرسلین، والفضل بعدی لک یاعلی وللأئمة من بعدک، و انَ الملائکة لخدمنا و خدام محیبَنا. یا علی الَذین یحملون العرش ومن حوله یسبحون بحمد ربَهم و یستغفرون الَذین آمنوا بولایتنا. یا علی لو لا نحن ماخلق اللَه آدم ولا حواء ولا الجنَة ولاالنَار، ولا السَماء ولا الأرض(1).

ص: 150


1- / علل الشرایع، صدوق، ج1، ص7

زید بن علی علیه السلام فرموده: و تفضیل المؤمن انَما هو لجانب ما رکب فیه من الشهوات و الالام والعوارض النفسانیة و التَسلط الشَیطان مع انواع الهموم و اما الملک فهو من جمیع ها معصوم(1)

الکسیس کارل، نویسنده «کتاب موجود ناشناخته» می گوید: بدن انسان با ظرافت که دارد دارای استحکام فوق العاده است که در مقابل بیخوابی، خستگی، غم و اندوه و... تحمل دارد.

د: مسؤلیت پذیری انسان: آیه بعد اشاره دارد: «یوم ندعوا کلّ اَناس بامامهم فمن أوتی کتابه بیمینه فأولئک یقرؤن کتابهم ولا یظلمون فتیلاً * ومن کان فی هذه اعمی فهو فی الآخرة أعمی وأضلّ سبیلاً.

به یاد آورید روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می خوانیم، آنها که نامه عملشان به دست راست شان است آن را (با شادی وسرور) می خوانند و سر سوزن به آنها ظلم نمی شود = اما آنها که در این جهان ( از دیدن چهره حق)نابینا بودند در آنجا نیز نابینا هستند و گمراهتر!(2)

قال علی بن موسی الرَضاء علیهماالسلام: یدعی کلَ أناس بامام زمانهم و کتاب ربهم و سنَة نبیَهم وقال الصَادق علیه السلام: ألا تحمدون اللَه اذا کان یوم القیامة فدعا کلَ قومٍ الی من یتولونه، ودعانا الی رسول اللَه، و فزعتم الینا فالی أین ترون یذهب بکم الی الجنَة و رب الکعبة_ قلها ثلاث.

ص: 151


1- / مسند زید بن علی عیله السلام ، ص472
2- / آیات 71- 72 سوره اسراء

امام سجاد فرمود: چرا از خداوند تشکَر نمی کنید؟ در روز قیامت خداوند هر گروهی را با رهبر شان می خواند، ما را با پیامبر وشما را همراهی ما، فکر می کنید شما را در اینحال به کجا می برند. سه مرتبه امام فرمود: به خدای کعبه به سوی بهشت می برد.

با توجَه به کرامت و مسؤلیت انسان، در هنگام دفن کردن صدا می کنند فلان آقا را تلقین دهید. می آییند صورت میت را باز کرده به روی خاک قرار داده و دست از شانه ی او گرفته وتکان داده ومی گویند: یاعبداللّه، اذا جاءک الملکان المقربان الرسولین من عند اللّه یسئلانک عن ربّک وعن دینک وعن کتابک و عن نبیّک وعن امامک... ولاتخف ولاتحزن وقل فی جوابهمااللّه ربّی ومحمد نبیّ والاسلام دینی والقرآن کتابی والکعبة فبلتی وعلیّ وأولادهم علیهم السّلام امامی!!

آیا کدام «ربّ» همان خداوند که در سوره «مؤمنون» در آیات متعدد فرموده: «قد أفلح المؤمند»: آیا مؤمن کیست؟ فرموده: علامات مؤمن اینهاست:

اولاً: الّذین هم فی صلاتهم خاشعون. ثانیاً: والّذین هم عن اللغو معرضون. ثالثاً: والّذین هم للزّکواة فاعلون. رابعاً: والّذین هم لفروجهم حافظون. خامساً: والّذین هم لأماناتهم وعهدهم راعون... بعد فرموده: فمن ابتغی وراء ذلک فأولئک هم العادون

سؤال: آیا قرآن را خوانده ای یانه؟ آیا به قرآن توجّه کرده ای یانه؟ آیا زکات داده ای یانه؟ آیا از غیبت دوری نموده ای یانه؟ وقتی در

ص: 152

تلقین می گوید: والقرآن کتابی. آیا راست است یا حتّی در قبر هم باید دروغ گفت؟ این که می گوییم علی بن ابیطالب امامی. آیا به فرمانش وأعمالش ارتباط داشته ای یانه؟

ویژگی های شیعه

امام صادق علیه السّلام فرمود: انّا لنحبّ من کان عاقلاً، فهماً، فقیها،ً مداریّا،ً حلیماً، صبوراٌ، صدوقا،ً وفیّاً، ان اللّه خصّ الأنبیاء بمکارم الأخلاق، فمن کان فیه فلیحمد اللّه، و من لم تکن فیه فلیتظرع الی اللّه وَلَیَسْإَله أیاها. قال عبداللّه بن بکیر،قلت: لِأَبی عبداللّه علیه السلام: جعلت فداک، ماهنّ؟ قال: هنّ الورع والقناعت والصبر والشکر والحلم والسخاء والشّجاعت والغیرت والبرّ وصدق الحدیث واداء الأمانت(1)

عبداللّه بن یعفورقلت: لِأبی عبداللّه علیه السلام: انّا لنحبّ الدّنیاء فقال لیّ تصنع بها ماذا؟ قال: قلت: أتزوج منها، وأحجّ، وأنفق علی عیالی، وأنیل إخوانی، وأتصدّق. قال علیه السلام: لیس هذا من الدّنیاء هذا من الآخرة(2)امام صادق علیه السّلام فرمود: لیس من شیعتنا مُن قال بلسانه وخالفنا فی أعمالنا وآثارنا، ولم یعمل بأعمالنا؛ ولکن شیعتنا مُن وافقنا بلسانه وقلبه، واتّبع آثارنا وعمل بأعمالنا(3).

ص: 153


1- / تحف العقول؛ بحار الانوار، ج2؛ صیفات الشیعة، صدوق، متوفی 381هجری، نشر عابدی تهران،
2- / مسدرک الوسای، مقدمات تجارت.
3- / سرایر، ابن ادریس، ج3

خداوند در سوره معارج فرموده: الّذین علی صلاتهم دائمون علیه السّلام والّذین فی أموالهم حق معلوم علیه السّلام للسائل والمحروم....فمن ابتغی وراء ذلک فأولئک هم العادون.

مؤمن باید خمس وزکات وحقوق النّاس را رعایت نمایند. آیا ما حق النّاس و حق اللّه را رعایت کرده اییم یانه؟ که در هنگام دفن می گوییم:

«اللّه ربّی ومحمّد نبیّ والکعبة قبلتی والقرآن کتابی؟!!»

قال الصادق علیه السلام: لیس من شیعتنا من لم یصل صلاة اللیل(1)

قال الصادق (ع): إنّ اللّه حرّم علی شیعتنا المسکر من کلّ شراب(2)

أبی الحسن موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود: من لم یستطیع منکم أن یزورنا فلیزر صالحی شیعتنا، یکتب له ثواب زیارتنا. و من لم یقدر أن یصیلنا فلیصل صالحی اخوانه، یکتب له ثواب صلتنا. * عن جابر عن أبی جعفر علیه السلام: قال کیف من انتحل قول الشّیعة! و أحبّنا أهل البیت؟ فواللّه ما شیعتنا الّا من اتّقی اللّه و أطاعه وماکانوا یعرفون یا جابر الّا بالتّواضع والتّخشع والإنابة و کثرة ذکراللّه والصّوم والصّلاة والبرّ بالوالدین وتعاهد الجیران من الفقراء و ذوی المسکنة والغرمین واأیتام والصدق الحدیث و تلاوة القرآن وکفّ الألسن من النّاس الّا خیر... (وسائل)

ص: 154


1- / وسایل، ج5 باب صلاة مندوبة
2- .(بحار، ج100)

قال علی علیه السلام: العقل شجرة اصلها التّقی و فرعها الحیّاء وثمرتها الورع؛ فالتّقوی تدعوا الی خصال الثلاثة: الی الفقه فی الدّین، والزّهد فی الدّنیا، والأنقطاع الی اللّه. و الحیاء یدعوا الی ثلاث خصال: الی الیقین، و حسن الخلق والتّواضع. والورع یدعوا الی ثلاث خصال: الی الصّدق اللسان، والمسارعة الی البرّ ، و ترک الشّبهات. (مواعظ عددیه).

محبوب همه

جاء رجل الی رسول اللّه(ص): فقال علّمنی عملاً اذا عملته أحبّنی اللّه والنّاس، ویثری [زیاد شود] مالی، ویصحّ بدنی، ویطیل عمری، ویحشرنی معک، فقال رسول اللّه (ص): هذه ستّة خصال: اذا أرت أن یحبّک اللّه فخفّه اتّقه، و اذا أرت أن یحبّک النّاس فاقطع عن ما فی أیدیهم، و اذا أرت أن یثری مالک فأکثر من الصّدقة، و اذا أرت أن أن یصحّ بدنک فأکثر من الصّوم، و ی اذا أرت أن یطیل عمرک فصل ارحامک، و اذا أرت أن یحشر اللّه معیّ فأکثر من السّجود بین یدی اللّه القهار(1).

ص: 155


1- / المواعظ العددیه، مشکینی،

قال اللّه یا عبادی: ستّة منیّ وستّة منکم؛ المغفرة منی والتّوبة منکم، والجنّة منی والطاعة منکم، والرّرق منی والشّکر منکم، والقضاء منی والرّضاء منکم، والبلاء منی والصبر منکم، والإجابة منی والدّعاء منکم. (1)

رباعیات مواعظ

قال رسول اللّه(ص): یا أباذر، جدد السفینة فانّ البحرعمیق، وخذ الزّاد کاملاً فانّ السفر بعید، وخفف الحمل فانّ العقبة شدید، وأخلص العمل فانّ النّاقد [کسی که عیب را مشخص می کند] بصیر.

قال رسول اللّه(ص): انّ اللّه أحتج أربعة بأربعة: علی الأغنیاء بسلیمان، و علی الفقراء بعیسی، و علی العبید بیوسف، وعلی المرضی بأیّوب.

قال اللّه یا موسی أحفظ وصیتی الیک بأربعة اشیاء: مادمت لا تری ذنوبک قد غفرت فلا تشتغل بعیوب غیرک، ومادمت لا تری کنوزی قد نفدت فلا تغتم بسبب رزقک، ومادمت لا تری زوالی ملکی فلا ترج الی أحداً غیری، ومادمت لا تری الشیطان میّتاً فلا تأمن مکره.

ص: 156


1- همان ص 177

تمایلات نفسانی

قل اللّهم مالک المک تُؤتِی الْمُلْک مَنْ تَشآء وتُنْزِعُ الْمُلک مِمَّن تشآء وتُعِزُّ مَنْ تَشآءُ و تُذِلُّ ُ مَنْ تَشآء

الحقّ فأتبعه و عرف الباطل فاتّقاه، وعرف الدّنیا فرفضها وعرف الآخرة فطلبها.

بهترین عبادت

یا أحمد لیس شیءٌ من العبادة أحبّ الیّ من الصّمت والصّوم، فمن صام ولم یحفظ لسانه کان کمن قام ولم یقرء فی صلاته فأعطیته أجر القیام ولم أعطه أجر العابدین. یا أحمد هل تدری متی یکون العبد عابداً؟ قال: لا، یاربّ. قال: اذا اجتمع فیه سبع خصال: ورع یحجزه عن المحارم، وصمت یکفیه عما لا یعینه، وخوفٌ یزداد کلّ یومٍ من بکائه، وحیاءٌ یستحیّ منی فی الخلا، وأکل ما لابدّمنه،ویبغض الدّنیا لبغضی لها، ویحبّ الأخیار لحبّی لهم(1).

قال أبوعبداللّه(ع): ثلاثة لا یصیبون الّا خیراً: اولوالصّمت، وتارکوا الشرّ، والمکثرون ذکراللّه عزَوجلَ.

قال رسول اللّه(ص): یعذّب اللسان بعذاب لم یعذّب به شیاً من الجوارح(2).

قال الصّادق(ع): خفّ اللّه کأنّک تراه وان لم تکن تراه فانّه یراک.

وقال ایضاً(ع): موضع الصّلاة من الدّین کموضع الرأس من الجسد.

وقال(ع) ایضاً: تکاسل المرء فی الصّلاة من ضعف الایمان.

ص: 158


1- / مسند الرضاء داود بن سلیمان بن یوسف الغازی، متوفی 203هجری، طبع الاولی 1418، ص82
2- / مستدرک، ج17، ص249

قال رسول اللّه(ص): کلّ عینٍ باکیة یوم القیامة الّا ثلاثة أعین: عینٌ بکت من خشیة اللّه، وعینٌ غضت من محارم اللّه، وعینٌ بتت ساهرة فی السبیل اللّه..(1)

همنشینی ومعاشرت

بدون تردید عامل سازنده ی شخصیّت انسان - بعد از اراده، خواست وتصمیم او- عوامل مختلفی هستند که، از أهم آنها همنشین، دوست ومعاشر است؛ چون انسان تأثیر پذیر است، وبخش مهمّی از افکار وصفات اخلاقی خود را از طریق دوستانش می گیرد، و این حقیقت از نظر علمی وتجربی ثابت شده است و از نظر منطق اسلام تا جای است که در روایات بسیار آمده است. لذا سلیمان (ع) از رسول اللّه (صل اللّه علیه وآله): نقل می کند که حضرت فرمود:

«ولاتحکموا علی رجلٍ بشیءٍ حتّی تَنظروا الی مَن یُصاحِب، فإنما یُعرَف الرَّجل بأشکالِه وأقرانِه ویُنِسب الی اصحابه واخدانِه

درباره کسی قضاوت نکنید تا به دوستانش نظر بیفکنید؛ چرا که انسان به وسیلهء دوستان، یاران ورفقایش شناخته می شود(2).

علی علیه السلام درباره همنشین فرموده: «فمن إِشتَبَه علیکم أَمرُه ولم تَعرِفوا دِینَه، فانظروا الی خُلطائِه، فان کانوا أهل دِینِ اللّه فهو علی دِینِ الله، وان کانوا علی غیر دِین الّله فلا حظ له من دِین اللّه» ؛یعنی،

ص: 159


1- / معدن الجواهر، ابی الفتح علی کراجکی، طبع مهر استوار قم، طبع دوم، ص34
2- / سفینه البحار، ج2، ص27 ماده صدق

هرگاه وضع کسی بر شما مشتبه شد، و دین او را نشناختید، به دوستانش نظر کنید، اگر اهل دین وآئین خدا باشند، او نیز بر دین و آئین خدا است، واگر بر آئین خدا نباشند، او نیز بهره ی از آئین حق را ندارد.(1)

همچنان امام جواد علیه السلام در مورد همنشین فرموده: «ایّاک ومصاحبة الشریر، فانّه کالسّیف المسلول یَحسُن منظرُه ویُقبَح أَثره»، از همنشینی بد بپرهیز که همچون شمشیر برهنه، ظاهرش زیبا وأثرش بسیار زشت است(2)

رسول اکرم (صل اللّه علیه وآله) فرمود: اربع یُمِتنَ القلب: الذّنب علی الذّنب... ومجالسة الموتی. فقیل له یا رسول الّله وما الموتی؟ قال کلّ غنی مترف: چهار چیز قلب انسان را می میراند: تکرار گناه، تا جای که فرمود... وهمنشینی با مردگان. کسی پرسید: ای رسول خدا مردگان کیانند؟ فرمود: ثروتمندان که مست ثروتند(3)

در این مورد خداوند در قرآن از زبان مشرکین چنین فرموده: یا وَیلتی لَیتَنِی لَم إِتَّخِذ فلاناً خلیلاً: ای وای برمن! کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم!

در شأن نزول این آیه می گویند: دو نفر از مشرکین به نام «عقبه» و «أُبَی» بودند که هر زمان «عقبه» از سفر می آمد، غذائی ترتیب داده وهمه ی اشراف قوم خود را دعوت می کرد و در عین حال که مشرک بود،

ص: 160


1- بحار، ج74،ص197
2- / بحار، ج74،ص198
3- / خصال صدوق، ج1 ص228) در این مورد روایا ت متعهدد در بحار، ج74 وجود دارد .

دوست داشت به محضر پیامبر برسد. روزی از سفر آمد، وطبق معمول دوستان رانش دعوت کرد و در ضمن پیامبر را نیز دعوت نمود. وقتی که سفره ی غذا پهن وآماده شد، پیامبر فرمود: تا شهادت به وحدانیت خدا و رسالت «مَن» ندهی، از غذائی تو میل نمی کنم. عقبه شهادتین را جاری کرد. هنگام که این جریان را أُبَی شنید گفت: تو منحرف شده ای؟ گفت: خیر. بلکه مردی بر من وارد شد که حاضر نبود از غذایم بخورد، جز اینکه شهادتین را بگویم، ومن شرم داشتم که او از سر سفره ی من برخیزد وغذایم را نخورد، لذا شهادت دادم!

ابی گفت: من هرگز از تو راضی نمی شوم مگر اینکه در برابر او بایستی وتوهین کنی؟ عقبه این کار را کرد ومرتد شد، و در جنگ «بدر» در صف کفار به قتل رسید وابی نیز در جنگ «احد» کشته شد(1)

تواضع وفروتنی

طبق آیات وروایات «تواضع» کلید ایمان؛ اما کِبر وغُرور کلید کُفر محسوب می شود. همچنین در زندگی روزمره دیده ایم و در آیات و روایات نیز مکرّر خوانده ایم که مغرور، حتّی حاضر نبودند به سخنان رهبران دین گوش فرا دهند، وحقایق را بشنوند. بلکه به باد سُخریه می گرفتند؛ زیرا تفکر آنها بیش از «نوک بینی آنها» نبودند. لذا خداوند در

ص: 161


1- / مجمع البیان، ج7، ص166؛ تفسیر نمونه، ج15، ص85

مورد وصف متواضعین فرموده: بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانی هستند که بی تکبر بر زمین راه می رود، وهنگام که جاهلان آنها را مخاطب قرار می دهند (وسخنان ناروا می گویند) به آنها سلام می گویند:

وعِبادُ الرّحمن الّذین یَمشُون علی الأرض هُوناً واذا خاطَبَهم الجاهِلون قالوا سلاماً. (1)

یکی از مهمّترین دستورات که خداوند در سوره اسراء، آیه 37 به پیامبرش فرموده: «و لا تَمش فی الأرض مرحاً انّک لن تَخرِقَ الأرضَ و لن تَبلُغَ الجبال طولاً» در روی زمین از سر کِبر و غرور گام بر مدار، چرا که نمی توانی زمین را بشکافی و طول قامتت هرگز به کوههای نمی رسد.

ونیز به خاطر همین روح ایمان، تواضع است.

روزی حضرت پیامبر از کوچه ی عبور می کردند، جمعی در یک مکانی اجتماع کرده بودند! وقتی که از علت آن سؤال نمود. گفتند: دیوانه ای است که اعمال جنون آمیز وخنده آورش مردم را متوجّه اش کرده است. حضرت فرمودند، می خواهید دیوانه واقعی را برای شما معرّفی می کنم ؟ همه گوش دادند و پیامبر فرمود: کسی که باتکبر وغرور راه می رود، وپیوسته به دو طرف خود نگاه می کند، پهلوهای خود را با شانه های خود حرکت می دهد، غیر از خود را نمی بیند واندیشه اش از خودش فراتر نمی رود. کسی که مردم به خیر او امیدواری ندارد و از شر او در امان نیستند، دیوانه ی واقعی او است؛ اما این را

که می بینید، تنها یک بیمار است «المُتَبَختِرُ فی مَشیِه النّاظِرُ فی عَطفَیهِ المُحَرِّ ک جَنبَیه

ص: 162


1- سوره فرقان، آیه 62

بِمِنکَبَیهِ الّذین لایُؤمَنُ شرُّه ولا یُرجی خیره فذلک المجنون و هذا المُبتَلِی!»(1)

دنیایی فانی

عن امیرالمؤمنین: «أنا بالْأَمْسِ صاحِبُکم وأنَا الْیَوْم عِبْرَةٌ لکم وغَداً مُفارِقُکم، غَفَرَاللّه لِیّ ولکم...غداً ترون ایّامی، ویکشف لکم عن سرائری، وتعرفوننی بعد خلوّ مکانی، وقیام غیری مقامی». امیرالمؤمنین، یعسوب الدّین مَولَی الموحدّین علی بن ابیطالب علیه أفضلُ التّحیّةِ والثّناء

اقیانوس کرامتِ آسمان، علم ودانش، کوهِ صبر واستقامت، خداوندگار زهد وپارسایی، زهد وتقوا وبالاخره جامع آنچه که همه خوبان داشتند، علی تنها دارد. او که نفس وجان و هستی پیامبر گرامی اسلام بود وجز رسول اللّه او را نشناخت ونمی توانند بشناسند. از جهات شبیه قرآن است: رسول اللّه (ص) فرمود:

«علیٌ مع القرآن والقرآن مع علی»، علی همراه قرآن و قرآن همراه علی است.

قرآن فرمود: «قل لئن اجتمعت الانس والجنّ علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثلِه ولو کان بَعضهم لِبعض ظِهِیراً.؛ یعنی، هیچ کسی نمی تواند مثل من را بیاورد.

ص: 163


1- بحار ، ج 67، ص 233

در سوره بقره فرموده: «ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله...(1)

امیرالمؤمنین فرمود: «سلونی عن کتاب الله فإنّه لیس من آیة إلاّ وقد عرفتَ بلیل نزلت أم بنهار أم فی سهل نزلت أم

فی جبل(2) یعنی کسی نمی تواند ادعای «سلونی» نماید.

جامعیّت وکمال: فرمود: «أنا أعلم بکتاب اللّه منکم»؛ یعنی من طرق آسمان می دانم وطرق زمین می دانم و این علم غیب الهی است که به من داده شده است.

حبّ وبغض شدید: امیر المؤمنین مانند قرآن مورد حبّ وبغض واقع شد. حبّ شدید و بغض شدید و حبّ متعادل. بعضی در وقت خواندن قرآن گوش هایشان را می گرفتند ومی گفتند: «فأَمْطِرْ علینا حِجارةً من السّماء أو اِئْتِنا بعذاب الیم...(3)، یعنی سنگ آسمانی بیاید وبمیریم؛ اما صدای خواندن قرآن را نشنویم!. خوارج هم اگر می فهمیدند قبر علیّ در کجاست، قبر را می شکافتند وبدن علی را می سوزانید و در صفین علیّ را از دین خارج خواندند. چنانکه به پیغمبر گفتند: بدّله او اِعْطی بقرآن غیره. حبّ متعادل: بعضی ها هم صبح وهم ظهر قرآن را می خواندن وأشک می ریختند. «حارث همدانی» هم که دلتنگ می شد، روز چندین بار می آمد ومی فرمود: آقا جان نمی توانم از شما جدا بشوم.

ص: 164


1- / سوره بقره آیه 23.
2- همان.
3- / سوره انفال، آیه 32

شکایت از امّت: قرآن در سوره واقعه شکایت دارد: «أفبهذ الحدیث أنتم مدهنون». امیرالمؤمین هم در خطبه معروف شقشقیه فرموده: «واللّه لقد تقمصّها فلان، وأنّه یعلم أَنَّ محلّی منها (خلافت) محل القطب من الرّحی... ولایرقی الی الطّیر... یَهْرُمُ فیها الکبیر ویشب فیها الصّغیر ویکدح (سعی) فیها مؤمن حتّی یُلْقی ربّه... فصبرتُ وفی العین قَذی وفِی الْحَلْقِ شَجی أرای تَراثِی نَهْبا...

همزمانی صعود ونزول: همزمانی شب نزول قرآن با شب صعود امیرالمؤمنین یک امر تصادفی نیست. عبداللّه بن عمر می گوید: یا امیرالمؤمنین اگر مردم به کلمات تو و قرآن عمل می کردند «لَأَکَلوا من فوقهم ومن تحت أرجلهم...66 مائده» از آسمان و زمین برکت نازل می شد مانند قرآن برکت بود.

مظلومیّت در اخفای فضایل: سعد بن وقّاص می گوید: واللّه اگر یکی فضایلی علی را که خودم از پیغمبر شنیدم، خاندان ما می داشتند! بر دنیا افتخار می کردم. باید سؤال کرد که ای سعد، تو که سابقه ی خدمات داشتی وسالها در اطراف پیغمبر و در فتوحات شرکت داشتی آن فضایل چیست؟ می گوید:

فضیلت اوّل: یک روز پیامبر مأمور شد که سوره «توبه» را به مردم مشرکین مکه ابلاغ کند، به دست یک کسی داد. هنوز قدمهای برنداشته بود، امیرالمؤمنین را فرستاد که برو او را برگردان و تو آیات را ابلاغ کن. آن شخص اعتراض کرد که یا رسول اللّه چرا «من» را بر گردانیدی؟

ص: 165

فرمود: جبریل آمد وفرمود: ای پیامبر آن را ابلاغ نکند «الّا أنت او من نفسک». چنانکه در سوره مباهله مقصود از کلمه (انفسنا) علی است؛ یعنی باید تو یا علی این سوره را بین مشرکین ابلاغ کنید. یکوقت عبداللّه افتح با امام صادق عرض کرد ای پدر «من» هم پسر شمایم و موسی بن جعفر هم پسر شماست! ظاهراً مایان نزد شما تفاوت دارییم؟!! امام صادق فرمود: «أنت ابنی وهونفسی»؛ یعنی تو پسر منی و موسی جانِ من است. شخصی می گوید، خدمت امام صادق بودم که امام باقر تازه فوت کرده بوده، گفتم حیف شد پدر شما از دنیا رفتن. چون گاهی (بدون ذکر سند عن فلان عن فلان... زیرا فاصله زمانی بین امام باقر و پیامبر نزدیک به صد سال است لذا بدون واسطه از غیر معصوم قبول نمی شود» می فرمود: «قال

رسول اللّه» ما استفاده می کردییم. امام صدق فرمود: قال اللّه تبارک وتعالی، و نفرمود: قال رسول اللّه؛ یعنی ای بنده خدا «تو» فکر کرده ای که بعد از امام باقر دیگر کسی نمی تواند بدون واسطه و ذکر سند قال رسول اللّه بگوید؟! در حال که ماهمه یک نور و ازیک خانواده ایم فضیلت دوّم: قال رسول اللّه یوماً: «سدّوا هذه الابواب الّا باب علیّ فتکلم فی ذلک النّاس قال،... وانّی واللّه ما سددت شیاً ولا فتحته ولکن امرت بشیء فتبعته(1)». حمزه آمد وفرمود: یا رسول اللّه «من» عموی شمایم و «أنت اسکنت هذا الغلام؟!». فرمود: عمو جان این یک مسئله عاطفی نیست. بلکه خداوند دستور داده است و «من» مأمورم.

ص: 166


1- در حال که مسجد پیامبر سقف هم نداشت ومردم می آمدند می خوابید و برای نماز می آمد.

فضیلت سوّم: سعد بن وقّاص می گوید: پیامبر در جنگ تبوک علیّ را در خانه گذاشت، مردم می گفتند که رابطه علی وپیامبر باهم ریخته، علیّ از این جریان نزد پیامبر شکایت کرد. پیامبر فرمود: «یاعلیّ أنتَ خاصّةُ أهلی»؛ یعنی ای علی جان تو شخص مخصوص منی. لذا گاهی سخنی را که به علی می گفتن با دخترش فاطمه زهرا نمی گفت. در اینجا لازم است که موعظه و سفارشات علی را بگوییم وهمه دنیا پند بگیرند. از نامه 49 نهج البلاغه (و32) من چهار اصل را بر داشت نمودم واین خطبه بعد از ضربت خوردن وقبل از شهادت است. این خطبه را کلینی در کافی و حتّی مسعودی در مروج الذهب آوردند ولذا اسناد متعدد دارد. علیّ بچه ها را دور خود جمع کرده و چند تا سفارش نمود:

« سفارش اوّل: کُلُّ امْرِء لاق ما یفرّمنه فی فراره...»، ای بچه هایم و ای مردم دنیا، همه مردم از مرگ فرار می کنند واگر زلزله شود فرار می کنند... بدانید که مرگ بسراغتان می آید و این مرگ شتری است که در پشت «دَرِ» همه خواهد خوابید. گرچه نمرودها و فرعونی ها و قارون ها و منصور دوانقی ها از مرگ فرار کردند وآخر مرگ بسراغشان آمدند. حتّی جبریل به رسول خدا فرمود: «عِشْ ماشئت فانّک مَیِّت» ای رسول اللّه هر طور که می خواهی زندگی کن آخرش مرگ است.

خداوند در آیات متعدد فرموده: «قل لو کُنْتُم فی بُیُوتِکُم لَبَرَزَ الَّذِین کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ الی مَضاجِعِهِم(1)»

فرموده: «أینما تکنوا یُدْرکم الموت ولو کنتم فی بروج مُّشَیَّدَة (2)»

ص: 167


1- سوره آل عمران، آیه 154.
2- سوره نساء، آیه 78.

فرموده: «قل انّ الْمَوتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَانَّه مُلاقِیْکُم ثُمّ تُرَدُّونَ الی عالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ...(1)». ای مردم هرچند اعتقاد به معاد محکمتر باشد، و بیدانیم که تهمّت و دروغ فشار قبر دارد، مال حرام در شکم آتش می شود. انسان هواس خود را جمع می کند.

حاجی نوری در کتاب «دارالسّلام» راجع به مرگهای که قابل حسرت وغبطه است می گوید: یثار بالای سر زکریا بن صابُری {که هر از دو اصحاب امام صادق هستند} نشته بودم که داشت جان می داد، یکوقت دیدم ذکریا دست خود را بالا آورد وگفت: السّلام علیک یا أمیر المؤمنین می خواهم دستم را به دست شما بگذارم!! دیدم ذکریا نورانی شد و «من» چیزی را نمی دیدم! از دنیا رفت. آمدم خدمت امام صادق و محمد بن مسلم نیز آنجا بود. گفتگویی پیش آمد هنگام خواستم بلند شوم فرمود: بالای سر ذکریا بودی؟ گفتم: بله، یابن رسول اللّه. فرمود: «دیدی که جدم امیر المؤمنین بالای سرش آمد؟ و سه مرتبه قسم خورده و این جمله را تکرار فرمود: «واللّه لقد رأه».

در کتاب فضیلت های فراموش شده که فرزند آقای تربتی نوشته است. می گوید چند روز مانده بود که بابایم از دنیا برود، یک روز دیدم که چهره ی نورانی پیدا کرد و بلند شده وگفت: السّلام علیک یا رسول اللّه، السّلام علیک یا امیر المؤمنین و... تا به امام زمان و حضرت فاطمه رسید. یکوقت دیدم گفت: السّلام علیکِ یا زینب کبری بعد از آن هرچند سؤال

ص: 168


1- سوره جمعه، آیه 8.

کردم ای پدر مسئله چه بود؟ در جواب من می گفت، ای حسین علی مرا اذّیت مکن.

حاجی حسین قمّی در بغداد که در بستر بیهوشی قرار داشت اطرافیانش می گویند یکوقت دیدیم که می گوید: مرا بنشانید! گفتیم این آقا دارد هذیان می گوید. دوباره گفت مرا بنشانید که مولایم در کنارم آمده است! ای مردم این مرگها مگر قابل غبطه وحسرت نیست؟!! در قرآن می فرماید: در وقت جاندادن آنسان بالای سرش یا فرشته می آید و یا شیطان چنانکه در قرآن فرموده: هل أُنَبِاءُکم علی من تنزّل شیطان* 221 تنزّل علی کلّ أفاک أثیم222 شعراء).

گاه ملائکة می آید به محتضر هفت مطلب می گوید: انّ الذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ اسّتقاموا*30 فصّلت؛ از گذشته مترس، از آینده مترس، وبا سلام وصلواة می برد.

سفارش دوّم: «اما وصیّتی فلاتشرکوا باللّه شیأ... فلا تُضَیِّعوا سُنَّة،ً وأقِمُ هذَیْنِ العمودین، و اوقِدوا هذِیْنِ المصباحین»، ای مردم نگذارید که بر این دو چراغ و دو ستون (توحید و سنّت پیامبر) لطمه ای وارد شود». ستون اوّل توحید و ستون دوّم سنّت پیامبر است. چناکه پیامبر فرمود: «صلواکما رأیتمونی أصلّی» رسول خدا اوّل می آمد به طرف آسمان نگاه کرده پنج مرتبه می فرمود: «ربّنا اننا سمعنا منادیاً ینادی للایمان أنْ آمنوا بربّکم فَآمنّا ربّنا فاغفرلنا ذُنبنا وکفِّرْ عنّا سیَّتِنا وتوفّنا مع الْأَبْرار».

امام صادق فرمود: کسی این ها را بخواند دعایش مستجاب می شود (آیات آخر آل عمران). پیامبر در جلوی در مسجد آمده گریه می کرد

ص: 169

ومی فرمود: «اللهمّ افتح باب رحمتک». ای مردم سنّت پیامبر أهمّیت به حقوق النّاس وحقوق اللّه و...است. سقیفه نیشینان سنّت پیامبر را زیر پاه کردند.

سفارش سوم: «أَنَا بِالْأَمْسِ صاحِبُکم، و أَنَاالیوم عِبْرَةٌ لکم، و غداً مُفارِقُکُمْ»؛ ای مردم من در شب هیجدهم در تکیّة القضاء بودم و در شب نوزدهم مریض و مایه تأسف و عبرت بر شمایم و در شب بست ویکم از شما جدا می شوم. لذا این سه شب برای همه است.

سفارش چهارم: غَداً تَرَوْنَ ایّامِیّ، و یکشف لکم عن سرائری؛ یعنی آیندگان علی را خواهد شناخت، جرجرداق و محمّد عَبْدُه از نهج البلاغه تجلیل خواهد کرد. ابن ابی الحدید معتزلی عظمت و مقام نهج الباغه را خواهد شناخت؛ چون در وقتی که علی برای مردم می فرمود: «من اشتری عِلْماً بدرهم»؛ زیرا «علی» می داند که یک روز کلمات «او» مرکز وکانون علم و دانش می شود، یک روز دانشگاهی ها در مقابل نهج البلاغه خاضع می گردد و نهج البلاغة مرکز علم برای دنیا می شود. مردم نگاه می کرد!! اما حارث همدانی آن یاری با وفای علی شناخت که علی چه می گوید: رفت یک درهم داد، قلم وکاغذ آورد خطبه های از نهج البلاغه را من جمله نامه به امام حسن و نامه 69 که خطاب به خودش است نوشت. گرچه نهج البلاغه مال قرن چهارم است لیکن قبلا هم نوشته شده بوده وسیّد رضی فقط منظم کرده است.

سفارش پنجم: وَتَعْرِفُونَنِیْ بعد خُلُوِّ مکانِیْ، وقیامی غیری مقامی»؛ ای مردم دنیا وقتی قدر علی را می دانند که در مسجد کوفه حجّاج نشسته، زیاد نشسته و ابن زیاد نشسته. دیشب علی به بچه ها سفارش نماز کرد،

ص: 170

سفارش یتیم کرد: «اللّه اللّه فی الایتام». هیچ چیزی علی را متلاتم نمی کرد جز أشک یتیم. همین که أشک یتیم را می دید کنارش می نشست گریه می کرد ناله می کرد.فرمود: «أَعِنُونِی بورع واجتهاد» علی را باتلاش در عبادت و تقوا یاری کنید.

قرآن درمانی

یا ایّها النّاس قد جائکم موعظة من ربّکم وشفاء لما فی الصّدور هدیً و رحمةً للمؤمنین.

صادق آل محمد فرمود: فیه {قرآن} خبرکم وخبر ماقبلکم وخبر ما بعدکم وخبر السّماء و خبر الأرض(1).

همچنان فرموده:

انّ اللّه ختم بالنّبیّکم النبیّن فلا نبی بعده أبداً، و ختم بکتابکم الکتب، فلا کتب بعده أبداً، و أنزل فیه طبیان کلّ شیءٍ. (کافی،ج1).

قال علیٌ(ع): لیس علی أحد بعد القرآن من فاقة (فاقه یعنی حاجت به سوی هدایت)، فانّ فیه شفاءٌ من داء الأکبر وهو الکفر والنّفاق والغیّ والضّلالة، فأسل اللّه به شفاءُ لما فی الصّدور من نفث الشّیطان کمرض والجهل والکفر والشّک...(2)

ص: 171


1- / محاسن أحمد برقی ، ج1، ص267
2- / شرح اصول کاففی، محمد صالح مازندارانی، متوفی 1081هجری، ج1، ص344

قال رسول اللّه(ص): ان أردتم عیش سُعَدا و موت الشّهدا، والنّجاة یوم الحسرة، فدرسوالقرآن.

با تو جّه به اینکه خداوند بهترین حدیث را بیان کرده، با سه ویژگی مهمّ به آن چنین اشاره نموده است که؛ اولاً: قرآن از نظر عمق و زیبائی آیات همصدا و همانند یکدیگر ند [کتابا متشابهاً ] و هیچگونه تضاد و اختلاف در میان آنها وجود ندارد، بر خلاف کلمات انسان که هر چند وسیع تر شود باعث اختلاف و تناقص بیشتر می گردد؛ اما انسجام قرآن، فصاحت و بلاغت بی نظیری دارد که در همه ی آیاتش حاکم است؛

ثانیاً: آیات قرآن مکرر [مثانی] است؛یعنی ، سرگذشت ها، مواعظ و اندرزها را چنان بیان نموده که هرگز ملالت آور نیست؛ ثالثاً: آیات قرآن نفوذ عمیق در اندام انسانها دارد؛ یعنی، از شنیدن آیات قرآن لرزه بر اندام خاشعان از پروردگار می افتد [تقشعر]، سپس پوست و قلبشان، برون و درونشان نرم و آماده ی ذکر خدا می گردیده و آرام می شود: اللّه نزل أحسن الحدیث کتاباً متشابهاً مثانی تقشعر منه جلود الّذین یخشون ربّهم ثمّ تلینُ جلوده و قلوبهم الی ذکر الله(1)

«مثانی» زمخشری در کتشاف، ج4، ص 123 می گویند: «مثانی» جمع «مثنی» بر وزن «مصلی» به معنای مگر و یا جمع «مثنی» بر وزن «مبنا» از تشبیه با معنای تکرار گرفته شده است؛ اما ارباب لعنت در کلمه «تقشعر» از ماده «تشعریره» بعضی به معنای جمع شدن پوست «هنگام

ص: 172


1- / سوره رمز ، آیه 23

ترس» و بعضی به معنای لرزش بر اندام و بعضی به معناس راست شدن مو بربدن می دانند (مفردات و لسان العرب).

امیر المومنین علیه السلام در توصیف پرهیز کاران فرموده: آنها شب هنگام به پا می خیزد، قرآن را شمرده، شمرده و با تفکر می خواند، جان خود رابا تلاوت قرآن در غمی دلپذیری فرو می برند، و دارو ی بیماری خود را از قرآن می طلبند، هر گاه به آیه تشویق بر خورد کنند به آن دل بسته و چشم جانش با شوق در آن خیره می شود، و آن را نصب العین خود می سازند، و هر گاه به آیه ای خوف و اندرز بر سند گوش و دل فرا می دهند گویی صدای ناله ها و به هم خوردن زبانه های آتش مهیب جهنم در گوش آن ها طنین انداز است.

عباس عموی پیامبر از حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه وآله . نقل می کند که حضرت فرمود: هنگام که بدن بنده ای از خوف خداوند لرزان شود، گناهانش فرو می ریزد همانگونه که برگهای خشک از درختان می ریزد.

بنام خدا باش

حضرت سلیمان که همسران زیاد داشت، روز در حال غفلت و بدون انشاءاللّه گفت: من فرزندان زیاد داشته باشم که به همرایم با دشمنان جهاد کند؛یعنی، جمله که بیانگر ارتکای انسان به خدا در همه حال است، نگفت. در آن زمان هیچ فرزندی تولد نیافت، جز فرزندی ناقص الخلقه، همچون جسدی بی روح آنرا آوردند و بر کرسی او افکندند! سلیمان بعد

ص: 173

از لحظه فکر ناراحت شد که چرا یک لحظه از یاد خدا غفلت و بر نیروی خود اعتماد نمود، فوراً توبه نمود. در بعضی تفاسیر آمده که خداوند سلیمان را به یک بیماری شدید مبتلا کرد که مثل یک جسدی بی روح بر تخت خود افتاده بود. وقتی توبه کرد خداوند او را به حالت اول بازگردانید لذا خداوند فرموده:

ولقد فتنا سلیمان والقینا علی کرسیه جسدا ثم اناب ما سلیمان را آزمودیم، و بر کرسب اوجسدی افکندیم؛ پس او به درگاه خداوند انابه کرد(1).

پیامبر فرمود: شنیده اید خداوند چه اندازه از ملک و حکومت بر سلیمان داد؟ با این حال جز بر خشوع او نیفرود، به طور که حتی از شدت خشوع و ادب چشم به آسمان نمی انداخت: ارایتم ما اعطی سلیمان بن داود من ملکه ؟ فان ذلک لم یزده الا تخشعا ما کان یرفع بطره الی السماء تخشعا لربه !(2)

منطق آزاد اندیشی دینی

خداوند بندگان ویزه خود را در قرآن چنین معرّفی می کند که «آنها به سخنان این وآن بدون در نظر گرفتن گوینده و خصوصیات دیگر گوش فرا می دهند و با نیروی عقل و خِرد بهترین آنها را انتخاب می کند، هیچگونه تعجب و لجاجت در کار آنها نیست، هیچگونه محدودیتی در

ص: 174


1- سوره ص آیه 34
2- روح البیان ج 8 ص39

فکر و اندیشهء آنها وجود ندارد. بلکه آنها در جستجوی حق و تشنه ی حق هستند و هر جا حق را بیابند با تمام وجود از آن دفاع و از چشمه ی زلال آن می نوشد تا اینکه سیرآب شوند. آنها نه تنها طالب حق و تشنه گفتار نیکوست. بلکه در میان خوب و خوبتر، نیکو و نیکوتر، بهترین و

ارزشمند ترین را انتخاب می کند «الّذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه اولئک الّذین هدی هم اللّه و اولئک هم اولوا الالباب(1)»

هشام به نقل از موسی بن عفر علیها السلام فرموده: یا هشام ان الله بشر اهل العقل و الفهم فی کتابه ف فقال فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیستمعون احسنه (کافی ، ج 1 کتاب العقل)

امر بمعروف

ابن ابی الحدید دانشمند سنّی«هفتصد» یا «هشتصد» قبل را جع به امیر المؤمنین می گوید: من بعض از خطبه های حضرت، مانند خطبه 221 که تفسیر «الهاکم التکاثر» در باره معاد است؛ را هزار بار خواندم و هر دفعه که خواندم لرزیدم و ترسیدم. ایشان در جلد 9 صفحه 166 در یک مناسبت، یکمرتبه فصلی را باز می کند ومی گوید:

فصل فی فضایل «علی» و عین عبارتش این است: «لَسْتُ أَعْنِی بذلک ألاخبار العامّة الشّایعة»؛ یعنی ای خونندگان محترم «من» کار به روایات

ص: 175


1- / سوره زمر ، آیه 18

معروف شیعه مانند «أنا مدینة العلم و علی بابها و...» ندارم بلکه تصمیم گرفته ام به عنوان عالم سنی چند تا از روایات که درکتابهای أهل سنّت است و خودشان هم قبول دارد و فراموش کردند، برای شما از باب امر بمعروف ونهی از منکر بیاورم و تعبیرش این است: «فانّ ذلک من باب الامر بالمعروف و نهی عن المنکر» و آن منکر چیست: می گوید: «الّذی تقدیم غیره علیه» منکر تقدیم دیگران بر علی است. «فقد نَهی اللّه فی

سوره «یونس» آیه 35: «أفمن یَهْدی الی الحقّ أحقٌّ أن یُتَّبِعُ أَمَّن لا یَهِدِّی الّا أن یُهْدی فما لکم کیف تحکمون»، هیچگاه مرجوح را بر راجح، مفضول را بر أفضل، وغیر متخصِص را بر متخصِّص مقدم نکنید. بعد از این مقدمه؛ 24 حدیث از کتُب بزرگان أهل تسنّن می آورد و عجیب روایاتی است وعجیب مطالبی را بیان می کند ومی گوید: ای مردم دنیا من امروز به عنوان یک فرد بیطرف می خواهم از علی بن ابیطالب دفاع کنم و بگویم که رسول اللّه فرمود: علی جان من بر تو ترجیح دارم با نبوت (یعنی لا نبّیَ بعدی(1)

اماتو با هفت ویژگی بر همه مردم حتّی بر نوح و عیسی و... ترجیح داری: ،

ویژگی اوّل: «أنت اوّلهم ایماناً باللّه» همه قبول دارد که در هفت سالگی ایمان آورده

ص: 176


1- در حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) سه ویژگی است، هم پیامبر است، هم ولیّ خدا است وهم امام است.

ویژگی دوّم: «أَوْفی بِعَهْدِ اللّه» حضرت از تقسیم بیت المال دو رکعت نماز می خواندن و دست هارا بر داشته و می فرمود ای نماز در روز قیامت شاهد باشد که حق مردم را ادا نموده ام.

ویژگی سوّم: «أقسَمُهم بالسّوِیَة»: علی جان تو عادلترین مردم در تقسیم بیت المال هستی. خواهر أمیر المؤمنین بنام امّ هانی(1)

که یکروز آمد، علی از بیت المال بیست درهم به او داد، بعد کنیزش آمد، برای او نیز بیست درهم داد وقتی

هر دو بیرون رفتند. امّ هانی سؤال کرد برای تو چقدر داده است؟ کنیز گفت: برایم بیست درهم! گفت: من هم عرب هستم، هم خواهرش، هم دختر عموی رسول اللّه، برای من هم بیست درهم داده است. با اعتراض برگشت وگفت: برادر مرا باکنیزم که یک فرد عجم است مساوی دانستی؟! حضرت فرمود: هرچند در قرآن دقّت می کنم «لافرق بین الحرّ و العبد ولا بین الأبیض والأسود ولا بین العرب والعجم» مگر در تقوی. و أقسهم باجرای حدود. طارق بن عبداللّه یک شب خانه علی آمد وگفت: شنیدم نجاشی را شلاق زده ای(2)

و این کاری درست نیست؛ زیرا او پیرو شماست و یک عُمْری در خانه شما بوده است

ص: 177


1- وقتی فتح مکه رسول اللّه دستور داد کسی فرار نکنند وتسلیم شوند. امّ هانی که در مکه بود، چند نفر مانند: حارث بن هشام، قیس بن صائب و... در خانه امّ هانی مخفی شدند. رسول اللّه به علی فرمود: برو آنهای که در خانه امّ هانی مخفی شده بیاور. علی کلاه خود و زره را گرفت وآمد، پشت در صدا زد خارج شوید. خواهرش که مدت هفت یا هشت سال بود برادر را ندیده ونمی شناخت. پشت در آمد و گفت: من خواهر أمیر المؤمنین و دختر عموی رسول اللّه هستم آنقدر حق دارم این ها را پناه دهم و الآن می روم نزد علی شکایت می کنم. أمیر المؤمنین کلاه خود را بر داشت و فرمود من «علی ام» خواهرم من مأموریت دارم. امّ هانی گفت: من قسم خوردم این ها را تحویل ندهم و نزد پیامبر می روم شکایت می کنم. هردو نزد رسول اللّه آمدند وقتی حضرت دید فرمود: تمام فرزندان ابوطالب شجاع است؛ اما علی جان تو وظیفه خود را انجام داده ای و من هم به کسانی که در خانه امّ هانی پناه آورده، پناه می دهم.
2- نجاشی در ماه رمضان شراب خورد. لذا حضرت هشتاد ضربه بخاطر خوردن شراب زد و بیست ضربه بخاطر ماه رمضان.

و اشتباهاً یک کار خلاف هم انجام داده است. حضرت فرمود: بسیار کاری خوبی است؛ چون بنی اسرائیل حدود الهی را تعطیل نمودند از بین رفتند. آنوقت طارق ونجاشی رفتند به معاویه پیوستند. لذا علی علی گفتن کار ما را حل نمی کند. علی تازیانه بر دست گرفته می آمدند بازار خیّاط ها، بازار خرمافروش ها، بازار قصّابها و... فریاد می زد: «ای معاشر التّجار» ای بازاریها اوّل احکام را یاد بگیرد. نخرید ونفروشید مگر آنکه دروغ نگویید، قسم نخورید، کمفروشی نکنید، در وقت فروش از جنس تان دروغ تعریف نکنید و... می گفتن و گریه می کردن! آقاجان چرا گریه می کنید؟! می فرمود: ببنید این بازار ماست؛ یعنی «یبعون ویشترون وینسون المعاد» اما بازار حالا را تماشاکنید. حضرت یکروز بهمراه خصم نزد قاضی رفت. قاضی گفت: اجلس یا ابوالحسن» حضرت فوراً بلند شد وگفت: تو عادل نیستی چون مرا با کنیه و خصمم را با اسم صدا می کنی. قاضی خود ابوالاسود را صبح نصب کرد و عصر عزل کرد! گفت: آقا هنوز بیش از چند نفر نزدم شکایت نکرده است؟! حضرت فرمود: به من خبر دادن «انّ الصّوتک یعْلو صوت خصمین» یعنی صدای تو از صدای مراجعینت بالاتر است و بر مراجعین فریاد می زنی. چنان که امام حسین در ششم عاشورا برای امام سجّاد فرمود: «ایّاک والظّلم من لا ناصرله غیر اللّه» پسرم از ظلم به کسی که جز خداوند کسی را ندارد بپرهیز. علی علیه السلام فرمود: نمی خواهم مثل من لباس بپوشید، یا مثل من غذا بخورید و... اما ای مردم: «أَعِنُونِی بورع وَ اجْتهاد وَالسِّداد وعِفاف» علی را با تقوا، عفت، تلاش در عبادت واستقامت تان یاری کنید.

ص: 178

ویژگی چهارم: «أعدلهم فی الرَّعِیَّةِ»: علی جان تو در مردمداری عادلترین مردم هستی. می گوید یکروز رسول اللّه می خواست بریک جنازه نماز بخواند یک کسی گفت یا رسول اللّه او بدهکار است! حضرت عقب آمد و فرمود: من نماز نمی خوانم تا تکلیف او معلوم شود. علی صدازد یا رسول اللّه نماز را بخوان او بدیهی ندارد! رسول اللّه فرمود: بمن گفته که بدیهی دارد. علی بدون این که سؤال کند از که بدهکار است و بدیهی او چقدر است، فرمود: من ضامن بدیهی او هستم. آن وقت رسول اللّه نماز خواند.

نجاشی شاه حبشه اوّلین شاهی است که ایمان آورد ومسلمانها را به حبشه راه داد. نجاشی که در زمان پیغمبر از دنیا رفت، رسول خدا در مدینه مسجد غمامه به قول امروزی ها برای او یک نماز سفارشی باهفت تکبیر نماز میت خواند. بعد از نجاشی راجع به حکومت بین مردم اختلاف شد و أبی نیزر پسرش را زندان کردند(1).

نجاشی کسی است که وقتی پیغمبر در جنگ «بدر» پیروز شد، سجده شکر بجا آورد.

روایت داریم «من لم یشکر المِنْعِم من المخلوقین لم یشکر اللّه». علی بلا فاصله پول داد أبی نیزر را آزاد کرد و در مدینه آورد. دو مزرعه خوبی داشت که یک وقت معاویه دویست هزار درهم پیشنهاد کرد، که یکی را از امام حسین بخرد، امام حسین قبول نکرد. البته حضرت در

روز ششم محرم به عمرو بن سعد فرمود: اگر از این لشکر بروی این مزرعه را به تو می دهم، امّا عمرو سعد توفیق آنرا نداشت. علی ابن نیزر را مدینه آورد

ص: 179


1- چندین فنر من جمله جعفر بن ابیطالب و چند سال در حبشه بود: حتّی عمروعاص وابوسفیان رفتند، نجاشی موافقت نکرد.

وفرمود: تو از این مزرعه مواظبت کن. بعدها عده ای از حبشه به مدینه خدمت أبی نیزر آمدند وگفتند: برگرد می خواهیم سلطنت را به تو برگردانیم. أبی نیزر گفت: من علی را با هیچ چیزی معامله نمی کنم؛ یعنی ای مردم من هرگز از علی جدا نمی شوم. ایشان سلطنت حبشه را رها کرد؛ ولی از کنار علی دور نشدند.

ویژگی پنجم: «أبصرهم بالقظیة»: علی جان تو آگاهترین مردم هستی. اگر امیرالمؤمنین نبود خلفا در مانده می شدند؛ چون مردم از همه جا مانند: رم، یمن و... می آمدند وکار نداشتند که جانشین پیامبر کیست و اصلا آنها مسلمان نبودند. شخصی از راه دور نزد «اولی» آمده و مسلمان هم نبود، وگفت: «أین اللّه» خدا کجاست؟ اولی گفت: خدا در عرش است. گفت: اگر خدا در عرش است؛ پس در زمین گناه کنیم چون خدا نیست. اولی گفت: نه، خدا در زمین هم است. آن شخص گفت: پس خدا در عرش نیست. اولی در جواب میخکب شد. امیرالمؤمنین آمد وفرمود: ای شخص آتش روشن کن. وقتی او آتش روشن کرد، حضرت فرمود: ایا کجای این آتش داغ است؟

گفت: همه جایش. حضرت فرمود: خدا هم در همه جاست. بعد حضرت فرمود: اصلا سؤال تو غلط است؛ چون خدا خالق مکان است و کسی که چیزی را آفریده، در آن چیز جا نمی شود؛ زیرا خالق چیزی نمی تواند جزو مخلوقش باشد بلا تشبیه کسی که ماشین درست می کند نمی تواند جزو ماشین باشد ولذا «اِنّ اللّه عَیَّنَ الْعَیْنَ فلا عَیْنَ له» این که گفته شود، خدا کِیْ بوده، ما کِیْ ندارم بلکه کِیْ را خدا آفریده وقتی که کرّات درست شد، زمان درست شد مثل سال وماه و...

ص: 180

گِله ی قرآن

در سوره واقعه بعد از سوگند های بسیار شدید خداوند از بشر «گِله» می کند که چرا به قرآن توجّه ندارید، و در آن تدبر نمی کنید؟

فلا أقسم بمواقع النّجوم علیه السّلام وانّه لقسم لوتعلمون عظیم علیه السّلام قسم به جایگاه ستاره گان و قسم بع عظمت قرآن بعد فرموده: خصوصیت این قرآن بزرگ این است که:

1- انّه لقرآن کریم. 2- انّه فی کتاب مکنون. 3- لا یمسّوه الّا المطهّرون.

4- تنزیل من ربّ العالمین. بعد از این اوصاف به عنوان «گله» فرموده:

«أفبهذا الحدیث أنتم مدهنون»

می دانید که «ادهان» از «دهن» به معنای روغن مالی است؛ یعنی آیا در قرآن سُستی وتهاون می کنید؟

انواع سُستی: 1- انسانی هزار فرمول ریاضی را بداند؛ ولی، خواندن قرآن رانه!! در حال که خداوند در سوره «مزمل» یک بار نماز ویک بار زکات را بیان فرموده؛ ولی دو بار به قرآن اشاره نموده است که «فاقروء ما تیسر من القرآن».

ص: 181

امام صادق فرمود: لا ینبغی للمؤمن أن یموت حتّی یتعلّم القرآن او فی تعلیمه(1).

2- انسان قرآن بخواند؛ ولی تدبر نکند. در حال که خداوند فرموده:

أفلا یتدبرون القرآن. افراد ذیل هنگام که به این آیه «لن تنا لواالبرّ حتّی تنفقوا مما تحبّون...» رسید وتدبر نمودند توجّه کنید:

الف) فاطمه زهرا با تدبر در آیه سه شب غذا خانواده را با همراه لباس های عروسی به فقیر داد و اعضای خانواده گرسنه روزه گرفتند.

ب) أبو طلحة انصاری با تدبر در آیه بهترین باغ که در مدینه داشت در راه خدا انفاق نمود.

ج) زبیده همسر هارون رشید مادر أمین با تدبر در این آیه قرآن طلا نویس را فروخت و پولش را در مکه برد و چاه آب حفر نمود تا مردم استفاده کنند.

ناکامُرال ژاپنی با رفاقت بیک مهندس مسلمانی، مسلمان شد و گفت من دو دختر در دانشگاه «توکیو» دارم بیا آنها را نیز مسلمان کن. وقتی مهندس رفت، آن دختران گفتند: قرآن شما در باره زنان چه دستوری دارد؟ مهندس آیه 35 احزاب را خواند: «انّ المسلمین والمسلمات والمؤمنین والمؤمنات والقانتین والقانتات والصّادقین والصّادقات ...» آنها دیدند که زنان و مردان در ده صفت باهم شریکند لذا مسلمان شدند.

ص: 182


1- / کشف الغطاء، شیخ جعفر، متوفی1228هجری، نشر مهدویه اصفهان، ج2، ص299

چنانکه یک آیه صعصعه بن ناجیه را وآیه «ألم یأن للذین أن تخشع قلوبهم بذکر اللّه» فضیل بن غیاث «دُزْد» را نجات دادند.

قیس بن عاصم مشرک نزد پیامبر آمد و حضرت در حال قرأت سوره «رحمن» بود، قیس گفت یکبار دیگر بخوان؟ وقتی که حضرت خواندند مسلمان شد.

پسر سیّد عبداللّه تستری فوت نمود، بسیار غمگین بود. در رکعت اول نماز جمعه بعد از «حمد» سوره «والشّمس» را و در رکعت دوم، «سوره منافقون» را به این آیه رسید: « یا أیّها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و اولادکم عن ذکراللّه» آرام شد، بعد تکرار کرد وقتی به اینجا که «ومن یفعل ذلک فأولئک هم الخاسرون». رسید قلبش آرام شد.

دین شعاری

انّ المنافقون یخادعون الله و هو خادعهم و اذا قاموا الی الصّلاة قاموا کسالی یروان النّاس ولا یذکرون الاّ قلیلاً

منافقین می خواند خدا را فریب دهند در حال که او آنها را فریب می دهد و هنگام که به نمار می ایستد، در برابر مردم ریا می کنند و خداوند را جز اندکی یاد نمی کنند. در این آیه به پنج صفت بارز منافقین اشاره شده است که عبارتند از: 1) نیرنگ و فریبکاری؛ 2) کسالت وسستی در نماز؛ 3) ریا کاری و بدور از خلوص نیت؛ 4) یاد خداوند را بسیار

ص: 183

مختصر به زبان می آورند؛ 5) همیشه بدون هدف وسرگردانند (ولایذکرون..(1)

.آیا علت بی توجّهی و کسالت در نماز: چست؟ فقر، اعتیاد، یا خدا احتیاج ندارد و ... بیان امام سجاد(ع): در دعا ی ابوحمزه ثمالی: انّی کلّما قد تهبّأت و تعبءات و قمت الی ا لصّلاة، أَلقیت علیّ نعا ساً، اذا انا صلیت و صلبتنی مناجاتک ... مالی عرضت بلیّته ؟...

1- لعلّک رأیتنی مستخفاً بحقّک: رعایت نکردن حق خدا باشد و حق خدا هم حبّ أهل بیت و صبر بر بلاست.

عابد در خواب دید که گفت او را به بهشت ببرید به رحمت خدا. عابد گفت: خودم تلاش کردم نماز خواندم و...«ادخل الجنة برحمة اللّه» ندارد. گفت آنار را بیاورید وقتی که آورد اعمال عابد به اندازه دانه های أنار نشد لذا گفت: «انّ الله اذا اراد بعبد خیراً عاتبة فی المنام» و توبه کرد

2- لعلّک وجدتنی فی مقام الکاذبین: قال علی(ع): لا یجد عبد طعم الایمان حتّی یترک الکذب هزله وجدّه. قال الباقر(ع) : «انّ الله جعل الشرّ اقفالاً و جعل مفتاح ذلک الاقفال الشراب و الکذب شرّمن الشراب.

قال رسول اللّه(ص): انّ عذاب القبر من النمیة والغیة والکذب.

امام صادق فرمود: انّ الرّجل لیکذب الکذب فیحرم بها صلاة اللّیل، فاذا حرم الصّلاة اللیل، حرم الرّزق .

ص: 184


1- / سوره نسا، آیه 142

3- لعلّک غفلت؛ یعنی غفلت در دین کرده ای. او لعلّک رأیتنی فی الغافلین.

زن مسیحی می گوید در روستای ایتالیا دیدم مسلمانی غرق در عبادت بود. تماشا کردم دیدم سخنان زیبا دارد. گفتم اینها چیست؟ چند آیه از قرآن خواند «انّما المؤمنون الّذین اذا ذُکر اللّه وجلت قلو بهم و اذا تُلیت علیهم آیاته زادتهم ایماناً»؛ مسلمان شدم(1).

یعنی،

کسی اگر لذت ترک لذت را بداند به چشم و زبان خود خیانت نمی کنم؛ زیرا خدا چشم و اعضاء را برای کار نیک آفریده است.

4- اولعلّک رأیتنی معرضا. 5- اولعلّک وجدتنی غیر شاکرلنعمائک.

قال رسول الّلّه(صل اللّه علیه وآله): خمساً لایجتمعن الاّ فی مؤمنن حقاً یوجب اللّه الجنّة: النور فی القلب و الفقه فی الاسلام و الورع فی الدّین و المودت فی النّاس و حسن السمت فی الوجه

ص: 185


1- انفال آیه 1

عظمت زهرا (سلام اللّه علیها)

قال الصادق علیه السّلام: لفاطمة تسعة اسماء عند اللّه: فاطمة، الصّدیقة، الزّکیّة، الطاهرة، المطّهرة، المحدثُة، والمرضیّة و الزهراء علیها السّلام. وکنیتها: أمُّ أبیها. انّ الفاطمة، امّ الامام و الزوجة الامام وبنة الرّسول(1).

این که حضرت فاطمة در ثقیفه ای بنی ساعده فرموده: «انّی فاطمة بنت الرسول اللّه». نمی خواهد تنها اسم خویش را در آنجا معرّفی کنند. بلکه می خواهد بگویید: ای مردم «من» آن کسی هستم که خداوند در سوره «هل أتی» که همان سوره «انسان» است «من» را معرّفی نموده. «من» آن کسی هستم که خداوند در سوره «آل عمران» معرّفی نموده. «من» آن کسی هستم که خداوند در سوره «کوثر» معرّفی نموده؛ یعنی، ای مردم پیامبر صلی اللّه علیه وآله والسّلم در بارهء «من» فرموده: «فاطمة بَضْعَة منی فمن آذاها فقد آزانی...»

چنان که فرموده: «سدّوا کلّ باب الّا باب علی وفاطمة».

امام صادق فرموده: «لولا أنْ اللّه خَلَق علیّاً لفاطمة ما کان لها کفواً علی وجه الأرض»(2).

ص: 186


1- / مستدرک سفینی البحار، علی نمازی، متوفی 1405هجری، نشر: جامعه مدرسین، ج5، ص174
2- / علل اشرایع، صدوق، طبع نجف، ج1، ص 178

رسول اللّه فرموده: «لولا أنْ اللّه خَلَق علیّاً لم یکن لفاطمة کفواً، آدم و من دونه». یا فرموده: «انّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه وعترتی..(1)» ؛ امّا هنگام که رأیبس حمله کنندگان پشت در حضرت زهراء آمد، «فدعا بالحطب وقال والذی نفس عمر بیده تخرجوا والّا احرقناها علی من فی الدّار(2)» . فقیل: «انّ فیها فاطمة»؛ یعنی، داخل خانه فاطمهء زهراء است. نگفته است: انّ فیها السلمان؛ نگفته است: انّ فیها مقداد؛ نگفته است: انّ فیها علی او مسنٌ او حسین!

این جمله از شخصیّت و مقام فاطمه حکایت دارد:فوقفت فاطمة علی بابها فقال لا عهد لی بقوم حضروا سوء منکم. ُحضرت زهراء علیها السّلام در آخر عُمْر امّ سلمة را صدازد تا برود امیر المؤمنین را صدا زند. مرحوم مجلسی در بحار فرموده: وقتی امیر المؤمنین آمد: «وأقبل حتّی أخذ رأسها وترکه فی حجره ونادها یا زهراء! فلم تکلمه؛ فناداها یا بنت محمّد، فلم تکلمه! فنادا یا بنت من صلی بالملائکة، فلم تکلمه! فنادا یا فاطمة فأنا ابن عمک علی بن ایطالب... ففتحت عیناها فی وجهه ونظرت الیه وبکت وبکی. وقال علی بن ابیطالب: مالذی تجدنّه فأنا ابن عمک علی بن ابیطال؟ فقالت: یا ابن العمّ انّی الموت الذی لابدّ منه ولا محیص عنه وأنا أعلم انّک بعدی لا تصبر علی قلّة التزویج فان أنت تزوّجتَ امرأة اجعل لها

ص: 187


1- / نهج البلاغه، امام علی، تحقیق محد عبده، طبع بیروت، ج1، ص154
2- / بحار الانوار، مجلسی محمد باقر، طبع بیروت، ج28، ص205

یوماً ولیلة و اجعل لأولادی یوماً ولیلة. ا أبالحسن ولا تصح فی وجههما فیصبهان یتیمین فانّهما بالأمس فُقدا جداهما والیوم یفقُدان امّهما.

علی جان برایم گریه وناله کن! فرمود: چرا ای فاطمه جان؟ فرمود:«أبکنی فهو یوم الفراق». همین که حضرت فاطمه فرمود: علی جان وقت جدائی نزدیک است! أبکنی وابک للیتامی... فقال لها علی(ع): من این لک یا بنت رسول اللّه هذالخبر والوحی قد انقطع عنا؟ ای فاطمه جان چگونه می دانی وقت فراق و جدایی است در حال که بعد از رسول خدا وحی الهی قطع شده؟ فقالت: یا أبالحسن رقدت الساعة (یعنی یک لحظه خواب رفتم) فرأیت حبیبی رسول اللّه... فلما رأنی قال: هلّمی الیّ یا بنتی فانی الیک مشتاق. فقلت واللّه انّی لأشدّ شوقا منک الی لقائک. فقال أنت لیلة عندی وهو الصّادق. بعد از آن حضرت زهراء وصیت نمود. علی وقت به وصیّت خود عمل کرد. بعد از غسل ... یا زینب یا حسنین.. هلموا و تزودوا من امّکم فهذا الفراق واللقاء فی الجنّة . بعد از جدمان به مادر رومی آوردیم ... علی فرمود: واللّه انّها قد حنّت وأنّت ومدت یدیها وضمتهما الی صدرها ملیّاً و اذاً بهاتف من السّماء ینادی یا أبالحسن ارفعهما عنها فلقد أبکیا واللّه ملائکة السّماء همین که علی فاطمه را بداخل قبر گذاشت یکدفعه صدا زد یا رسول اللّه این همان أمانت است که در شب زفاف به علی داده ای. (بحار،ج43)

ص: 188

ارزش عُمر

در روایت فرموده: لعاقل اربع ساعات من النهار:

1- الساعة یناجی فیها ربّه؛ در دعا کمیل می خوانیم:. اللهمّ اغفرلی الذّنوب الّتی تنزلُ النّقم. اللهمّ اغفرلی الذّنوب الّتی تُغیّر النّعم ... اللّهمّ اغفرلی الذّنوب تُحْبس الدّعا . اغفرلی الذّنوب الّتی تنزل البلاء....

2- ساعة یخاسب فیها نفسه. خداوند فر موده: الّذین یقولون ربنا اننا آمنا فاغفرلنا ذنوبنا و قنا عذاب النّار( آل عمران).

امام کاظم فرمود: من استوای یوماه فهو مغبون و من کان آخر یومیه شرّهما فهو ملعون و من لم یعرف الزیادة فی نفسه فهو فی النّقصان و من کان الی النّقصان فالموت خیرٌ من الحیاة 3- و ساعة یأتی أهل العلم الّذین ینصرونه فی امر دینه و ینصحون؛ قال علیٌ ایّها النّاس ان الدّنیا دار فنا و الآخرة دار بقاء، فخذوا من ممرکم لمقرکم

4- و ساعة یخلی بین نفسه و لذاتها من امر الدّنیا فیما یحلّ و یحمد(1).

ص: 189


1- / مهذب البارع، حلی ابن فهد، متوفی 841، تحقیق مجتبی عراقی، طبع مدرسین، ج3، ص174

استوار در دین

ربنا امنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشّاهدین ( آل عمران)

1- ایمان: خداوند فرموده: الصابرین ئو الصادقین و القانتین و المنفقین و المستغفرین بالا سحار. (آل عمران 17)

2- پیروی و اطاعت: امام صادق در باره ابوالفضل العباس فرموده: «من» شهادت می دهم به این که همانا تو تسلیم و تصدیق کننده ووفادار وخیر خواهی جانشین پیامبر مرسل و نوه ی برگزیده او که راهنما ودانشمند و جانشین وتبلیغ کننده ی مظلوم وستمدیده ی او بودی.

اشهد انّک بالتّسلیم و التّصدیق و الوفا و النّصیحة، لخلف النّبی المرسل و السّبط المنتخب و الدّلیل العالم و الوصی المبلغ...السّلام علیک ایّها العبد الصّالح المطیع للِّه و لرسوله و لا امیر المومنین و الحسن و الحسین... أشهُد ودشهِد للِّه انک مضیت علی مامضی به البدریون والمجاهدون فی سبیل اللّه المناصحون له فی جهاد أعدائه المبالغون فی نصرة أولیائه الذابون عن أحبائه...(1)

3- پیروی آسیه همسر فرعون: ربّ بن لی بیتاً فی الجنّة و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمین ( سوره تحریم12 )

ص: 190


1- / مفاتح الجنان، قمی حاج شیخ عباس، مترجم أحمدیان، نشر: دارالعلم= قم، نوبت چاپ چهارم 1380

4) خداوند فرموده: یثبت اللّه الّذین آمنوا بالقول الثّابت فی الحیاة الدّنیا و فی الآخرة (27 ابراهیم)(1).

موعظه ی امام حسین علیه السلام

گنهکار نزد حضرت آمد و گفت: عظنی یابن رسول اللَه. حضرت فرمود: افعل خمستة اشیاء و اذنب ماشئت؛ ای مرد با پنچ کار توجه کرده و بعد هرچه خواهی بکن!

1: لا تاکل رزق اللّه؛ یعنی شایسته نیست از نمک کسی اسفاده کنید و بعد از آن نمکدان بشکنید

ص: 191


1- / تعداد لشکر یزید در کربلا: در بعضی از کتب چنین آمار داده است: حر1000، عمرسعد 4000؛ عبداللّه تمیمی 1000؛ شعب بن ربیع 1000 ؛ محمّد بن اشعث 1000؛ شمر4000. جریان مختصر از ورود حضرت مسلم بن عقیل به کوفه. هنگام که ایشان وارد کوفه شد، یزید توسط جاسوسان خود از او ضاع کوفه آگاه شد و فوراً در این مورد با درباریان خود مشورت کرده و در نتیجه آن تصمیم گرفت و سر انجام «عبیداللّه» که یکی از جلّادان سنگدل وخونخوار بود، روی کارآورد. ابن زیاد که در این هنگام والی بصره بود، یزید به او، نامه نوشت که فوراً و باشتاب خود را در کوفه برساند و امور کوفه را به دست گیرد. همین که نامه یزید به دست او، رسید، عبید اللّه بایک نیرنگ عجیبی از بصره به سوی کوفه حرکت کرد، او، باپوشیدن لباس بنی هاشم ونقاب بر صورت، وارد کوفه شد!! مردم کوفه خیال کردند که امام حسین است، از او، استقبال شایان نمودند! همین که وارد دارالاماره شد، فوراً خود را معرّفی و مردم را تهدید کرده وگفت: ای مردم کوفه هم اکنون لشکر یزید از شام به سوی کوفه در حرکتند، در این موقعیت حسّاس مردم بُزدل وناجوان مردان کوفه از ترس و رُعب از همدیگر جدا شدند و اختلاف وتشتّت فراوان بین آنها بوجود آمدند، بطور که با أندک زمانی اطراف حضرت مسلم را رهاکردند و از طرف دیگر برای دستگیری مسلم جایزه هنگفت تعیین نمود. لذا بلال پسر «طوعه» با طمع جایزه مکان استقرار مسلم را (که در خانه طوعه بود) برای ابن زیاد اطلاع داد. هنگام که لشکریان ابن زیاد حضرت مسلم را بعد از محاصره دستگیرکرده و در نزد ابن زیاد آوردند. علاوه بر این ها یکی از مصیبهای جانسوز که به دست عدّه ای از ستمگران بعد از رحلت رسول خدا برای اهل بیتش وارد گردید شهادت مظلومانه امام حسین همراه اهلبیتش در سر زمین کربلا است که در این مورد روایات ومتعدد وجود دارد که به نمونه از آنها اشاره می شود:

2- اخرج من ولایة الله و اذنب ماشئت: بشر جای دیگری ندارد خداوند فرموده: ولله المشرق و المغرب فأینما تولو فثم وجه الله.

شاعر می گوید:

در مقام که کنی قصد گناه، گر کند کودک از دور نگاه

شرم داری زگناه در گذر، پردهء عصمت خود را ندر

شرم بادت زخداوند جهان، که بود واقف اسرار ونهان.

3- اطلب موضعاً لا یراک اللّه و اذنب ماشئت: خداوند فرموده: لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الابصار (انعام103)

4- اذا جائک الملک الموت لیفبض روجک فادفعه عن نفسک و اذنب ماشئت:

مرگ همه جا هست خداوند فرموده: أینما تکونوا یدرک کم الموت و لو کنتم فی بروج مشتیدة (نساء 78)

5- اذا ادخلک مالک النّار فی النّار فلا تدخل النار و اذنب ما تشت(1). خداوند فرموده راه فرار وجود ندارد: فاذا جائت السّاخة قدس سره یوم یفر المرء من اخیه قدس سره وامّه قدس سره و ابیه قدس سره و صاحبته و بنیه قدس سره لکل ءمرءی منهم یومئذ شأن یغنیه. (سوره عبس)

ص: 192


1- / شجره طوبی، محمد مهدی حائری، طبع الخامسه، حیدریه، ج2، ص367

پیروی و خشوع

و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبین و الصدقین و الشهداء. الصالحین و حسن اولک رفقیا ذلک فضل من الله ( سوره نسا 69)

کسانی که خدا و رسول را اطاعت کنند با کسانی که خداوند به آنها لطف نموده که پیامبران و راستگویان و شهیدان و نیکوکاران محشور می شوند و آنان همراهان نیکو هستند.

طبق روایات فراوان، بهترین پیامبر، رسول اللّه و اولین استگو، علی بن ابیطالب و بهترین شهید، حسین بن علی و بالاترین مطیع و صالح عباس است. یکروز ثوبان گفت: یا رسول اللّه در این دنیا «من» گاه گاه خدمت شما می رسم قلبم آرام می شود. آیا در قیامت فرضاً در بهشت هم باشم و شما را نبینم چه کنم؟ پیامبر فرمود: ای ثوبان ثمان خصال من عمل بها امتی حشره الله مع النّبیین .... یعنی چنین افرادی مصداق همین آیه می شود.

قیل و ماهی یا رسول اله؟ قال: من زوّد حاجاً و أغاث ملهوفاً و اعتق مملوفاًو ربی یتیماً و هدی ضالاً و اطعم جائعا ً و وری عطشاناً و صام یوم شدّ الحر(1).

قال رسواللّه(ص): خصلتان لیس فوقها من البر شیءٌ ایمان بالله والنّفع لعباد الله. و خصلتان لیس فوقها من الشرّ شی الشّرک بالله و الضرّ لعباد اللّه(2).

ص: 193


1- / معدن جواهر، کراجکی، ص62
2- / تحف العقول، ابن شعبه حرانی، متوفی قرن چهارم، ص35

عُجب و خودبینی

قال الصادق: لایطعمن عشرة فی عشر خصال: ذوالکبر فی ثناء الحسن: والخُب (نیز نگباز) فی کثیرة الصّدیق؛ و لا السّی الأدب فی الشرف ؛ولا البخیل فی الصیلة الرحیم؛ ولا المستهزء بالنّاس فی الصّدیق المودة و لا قلیل الفقه قی القضاء و المغتاب فی السلامة؛ والحسود فی الرّاحة القلب؛ ولا المعاقب علی الذنب الصغیر فی السوود؛ ولا قلیل التجربة المعجب برائیه فی الریا سة (خصال صدوق)

عنه علیه السّلام: اصول الکفر ثلاثة: الحرص و الأ ستکبار و الحسد.

ریشه حسد را خداوند در قرآن چنین فرموده: ودکثیر من اهل الکتاب لویردّونکم من بعد ایمانکم کفارا حسداً (سوره بقرة)

پامبر فرمود: یا علی انهاک عن الثلاث: الحسد و الحرص و الکبر. الحسد اکبر المعاصی و افسد القلب و هی اوّل حطئیة وقعت فی الأرض لما حسد ابلیس آدم(1) .

در روایت آمده: انّ الحسد یأکل الحسنات کما تأکل النّار الحطب(2).

الحسد من عمل القلب وجحود فضل الله و هما جناحان الکفر؛ ان الحسد یاکل الایمان کما تأکل النار الحطب.

ص: 194


1- / روضة الواعظین، محمد بن فتال نیسابوری، متوفی 508هجری، ص424
2- / رسائل، شهید ثانی، ص210؛ لسان المیزان، بان حجر عسقلانی، ج4،ص 424

امام صادق فرموده: آفة الدّین: الحسد و العجب و الفخر؛ لا فقر کفقر القلوب(1).

شکیبایی در بندگی

قال الصادق (ع): ینبغی للمؤمن أن یکون فیه ثمان خصال: قور عندالهزاهز، صبور عند البلا، شکور عند الرخاء، قانع بما رزقه الله، لا یظلم الاعلاء، ولایتحامل للاصدقاء، بدنه منه فی تعب، والنّاس منه فی راحة.

قال علی(ع): وعلیکم بالصّبر فانّ الصّبر من الایمان کالرّأس من الجسد، ولاخیر فی جسد لا رأس معه، ولا فی الایمان لاصبر معه.

صفات صبر اکثراً در کنار نماز آمده: واستعینوا بالصبروالصلوة وانها لکبیرة الّا علی الخاشعین. یا فرموده: والذین صبروا ابتغاء وجه ربهم واقاموا الصلوة.. در بعض موارد دارد: انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب.. یا فرموده: الفقیر الصابر خیر من غناء الشاکر والکفاف اقل خطراً من الجانبین

شکر نعمت، نعمتت افزون کند ، کفر نعمت ، نعمتت را از کفت بیرون کند.

ص: 195


1- / کشف اللثام، اصفهانی، بهاالدین محمد بن الحسن بن محمد فاضل هندی، طبع ق، ج2، ص374

امیرالمؤمنین(ع) فرموده: ان کان رزق مقسوماً فالحرص لماذا؟ وان کان الحساب حق فالجمع لماذا؟ وان کان الموت حق فالفرح لماذا؟ وان کان عقوبة من الله النار فالمعصیة لماذا؟ ولا یتحامل الاصدقاء.

پیامبر اکرم که در بیابان همراه اصحاب هیزم جمع کردند خدوند در قرآن صفت نیکو را چنین بیان فرموده: ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الاتخافوا ولاتحزنواوابشروا بالجنه التی کنتم توعدون علیه السّلام نحن

اولیائکم فی الحیاه الدنیا وفی الاخرة ولکم فیها ما تشتهی انفسکم ولکم فیها ماتدعون (1)(30فصلت)

ص: 196


1- / سوره فصلت، آیه 30، وقایع تاسوعا وعاشورا: واقعه اوّل؛ محاصره کامل: امام صادق فرمود: روز نهم اطراف امام حسین و اصحابش را لشکر کوفه وشام احاطه کردند. پسر مرجانه (عبیداللّه) و عمر سعد به خاطر کثرت لشکر شادمانی می کردند؛ چون در آن روز امام حسین و یارانش را تنها دیدند. واقعه دوّم، ردّ آمان نامه توسط قمر بنی هاشم: وقتی شمر نزدیک خیمه ها آمد و فریاد زد: «أَیْنَ بَنُو اُخْتِیّ؟ کجاهستند (عبداللّه، جعفر، عباس وعثمان) پسران خواهرم! امام حسین برای قمر بنی هاشم فرمود: جواب شمر را بدهید گرچه او فاسق هست. باب الحوائج و برادرانش در جواب فرمودند: چه می گویی؟ شمر ملعون گفت: خواهر زاده هاییم شما در آمان هستید!! و خود تان را به کشتند ندهید. قمر بنی هاشم فرمود: دستت بریده باد: «أتأمُرْنا أن نَتْرُکَ أخانا الحسین بن فاطمة و نَدْخُلَ فی طاعة اللُّعَنا و اولاد اللُّعنا»؛ یعنی می گویی دست از طاعت برادر خود فرزند فاطمه برداریم و یزید ناپاک را اطاعت کنیم! واقعه سوّم: تصمیم دشمن به حمله کردن در شب عاشورا. واقعه چهارم: بر داشتن بیعت: امام حسین بیعت خود را از اصحاب برداشت وفرمود: هریکی تان می توانید از تاریکی شب استفاده نمایید و هر یکی شما یکی از أهلبیت مرا بگیرید و در روستاها پراکنده شوید. اوّلین بار أبالفضل العبّاس و بعد اصحاب فرمودند: ما هرگز دست از «تو» بر نمی دارییم. واقعه پنجم: انجام دادن غسل شهادت: علی اکبر را با «سی سوار» و «بیست پیاده» فرستاد آب آوردند. آنگاه أبی عبداللّه رو به اصحاب کرده وفرمود: بر خیزید آب بنوشید که آخیرین توشه شماست و وضوگرفته و غسل شهادت نمایید ولباس هایتان را بپوشید تا این که کفن شما باشد. قال الحسین(ع) فی یوم عاشورا: «اللّهمّ الشّهد علی هؤلاء القوم فانّهم دعونا لینصروانا ثمّ عدواً علینا یقاتلوننا، اللّهمّ أمنعهم برکات الأرض وفرّقهم تفریقاً، و مزّقْهم تمزیقاً واجعلهم طرائق قدداً ولا تُرض الولاةَ عنهم واقتلهم بدداً ولا تغادر منهم أحداً، پرده اتّفاق أنها را چاک بزن و به شعب متفاوت پراکنده کن، ووالیان را از آنها خشنود مگردان، وآنها را میامرز وبه بدی به هلاکت رسان. ای مردم بترسید از روز که خداو ند فرموده: «یوم یفر المرء من أخیه34 وامّه وأبیه35 وصاحبته وبنیه36 لکل امرء منهم یومئذ شأن یغنیه 37 وجوهٌ یومئذمسفرة 38... ووجوهٌ یومئذ علیها غبرة 41([1])». وهمچنان فرموده: «ولا یغتب بعضکم بعضاً...» وقال رسول اللّه (ص): «کلّ مسلم علی مسلمٌ حرامٌ دمه وماله وعِرضه» ، والغیبة تناول العِرض وقد جمع بینه وبین الدّم والمال.

اتحاد و همبستگی

خداوند در سوره نحل آیه 112 برای آدمهای شایسته مثل آورده اند: ضرب الله مثلاً قریة کانت آمنة مطمئنة یأتها رزقها من کل جانب فکفرت بأنعم الله فاذاقها الله لباس جوع والحوف بما کانوا یصنعون».

امنیت و اطمئنان در جامعه باعث رونق همه جانبه امور می گردد. مسلمانان در جنگ «بدر» با کشتن عتبه و شیبه و عده زیادی پیروز شدند ولی در جنگ «احد» با 70 شهید شکست... در این مورد آیه 139سوره آل عمران فرموده:

ولاتهنوا ولاتحزنوا وانتم الأعلون ان کنتم مؤمنین. آیه بعد فرموده: وان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله وتلک الأیام نداولها بین النّاس لیعلم الله المؤمنین

در مورد دفع اضطراب مخارج در سوره انعام 151 فرموده: لاتقتلوا اولادکم من املاق نحن نرزقکم و نیز در سوره اسری آیه 31فرموده: ولاتقتلوا اولادکم من خشیه املاق نحن نرزقهم

در سوره هود آیه 6 فرموده: وما من دابه الا علی الله رزقها ویعلم مستقر ومستودعها... امیر المؤمنین در این مورد فرموده: ان کان الرزق مقسوماً فالحرص لماذا؟

وان کان الحساب حقاً فالجمع لماذا؟ وان کان عقوبة من الله النّار فالمعصیت لماذا؟ وان کان الموت حقاً فالفرح لماذا

ص: 197

پیامبر فرموده: ما اخاف علی امّتی من الفقر ولکن اخاف علیهم سوء تدبیر.. در روایت دیگر آمده: القیل مع تدبیر خیر من الکثیر مع التبذیر.

مقام ولایت

در سوره نساءآمده: اطعوالله واطیعواالرسول واولی امر منکم قال الصادقین علیهماالسلام: ان الله اتخذ ابراهیم عبداً قبل ان یتخذه نبیاً؛ وان الله اتخذه نبیاً قبل ان اتخذه رسولاً؛ وان الله اتخذه رسولاً قبل ان یتخذه خلیلاً قبل ان یتخذه اماماً. فلما جمع الاشیاء قال انی جاعلک للناس اماماًخلیل نحوی: مالدلیل علی ان العلی امام الکل فی الکل؟ قال: احتیاج الکل الیه واستغناه عن الکل.. سبط بن جوزی، صواعق الحرقه: ما رأیت العلما عند احد اصغر منهم عند ابی جعفر! ورایت الحکم عنده کانه متعلم (تذکره الخواص)

علی کیست؟!

ابن ابی الحدید در هفت صد یا هشت صد سال قبل می گوید خطبه 221 که در تفسیر «الهاکم التکاثر» است بین از هزار بار خواندم وهر

ص: 198

بار بدنم می لرزید در جلد 9 ص166 یکمرتبه فصلی را باز کرده و می گوید: فصل فی فضایل علی ابن ابیطالب بعد می گوید: فصل فی فضایل علی ابن ابیطالب بعد می گوید: خوانندگان من بعنوان یک فرد بیطرف امروز از روایات معتبر اهل سنت می آورم: «لست اعنی بذلک الاخبار العامه الشایعه کانا مدینه العلم وعلی بابها... من کنت مولاه فهذا علی مولاه» ؛ یا حدیث ثقلین و غدیرکه شیعه دارد، سخن جالب این است که می گوید: فان ذلک من باب الامر بالمعروف والنهی عن المنکر الذی تقدم غیره علیه فقد نهی الله عنه: أفمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لایهدی الاان یهدی فحالکم کیف تحکمون(یونس 35)ترجیح مرجوح ومفضول بر راجح وفاضل!! بعد از این مقدمه 24 حدیث آورده عجیب احادیثی علی جان من بر تو ترجیح با نبوت(لانبی بعدی ویژگی پیامبر، ولی، امام است) وتو حتی بر نوح وعیسی با هفت ویژگی مقدمی:

ویژگی اول: انت اولهم ایماناً بالله. در فریقین آمده که حضرت در سنّ هفت سالگی به شریعت خاتم الأنبیاء ایمان آورده است.

ویژگی دوم: اوفی بعهدالله؛ چون حضرت بعد از نمازمب فرمود ای نماز شاهد باش من به امر خدا وفا کردم.

ویژگی سوم:اقسم بالسویه. یکروز امیر المؤمنین علیه السلام از بیت المال 20 درهم به امّ هانی خواهرش داد و 20 درهم به کنیز امّ هانی، وقتی که امّ هانی از کنیزی خود سؤال کرد برای تو چقدر داده است؟ او گفت:

ص: 199

برایم بیست درهم. امّ هانی بر گشت و اعتراض نمود که آیا بین عرب وعجم، و بین دختر عموی رسول اللّه و دیگران، و بین خواهر خود و دیگران فرق قایل نیستی؟! حضرت در جواب فرمود: هر چند در قرآن تفکّر نمودم « لا فرق بین الحر والعبد ولابین العرب والعجم الا بالتقوی اللّه.

اعدلهم فی الرعیته؛ یعنی روز پیامبر با اصحاب می رفتند یک وقت جنازه ی را دیدند، پیامبر خواست بر آن جنازه نماز بخواند، یکدفعه شخصی صدا زد یا رسول اللّه آن مَرد مدیون من است! پیامبر کنار رفت تا دین او داده شود، یک مرتبه امیر المؤمنین بدون سؤال از این که چه مقدار مدیون است، فرمود یا رسول اللّه نماز را بخوان، من ضامن دین او می شوم!!

ابصرهم بالقضیه؛ روزی یکی از مشرکین آمد از یکی از اصحاب سؤال کرد آیا خدا کجاست؟ او گفت: خدا در آسمان است! آن مرد مشرک گفت: پس اگر در زمین گناه کنیم اشکال ندارد. دوباره جواب داد که خدا در زمین است. آن مرد مشرک گفت: پس در آسمان معصیت شود مانعی ندارد؟ مجبور شد گفت وصی پیامبر علی این أبی طالب است. وقتی که مشرک آنجا رفت وسؤال کرد حضرت آتش را آورد و فرمود: آیا کدام طرف این آتش سرد است؟ مرد مشرک گفت: همه آتش داغ است. حضرت فرمود: خدا نیز در همه جا وجود دارد. آن وقت مرد مشرک گفت: در حقیقت همین وصی پیامبر است.

ص: 200

صداقت و راستی

إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس أهل بیت ویطهّرکم تطهیراً.

خداوند در سوره «دهر یا هل أتی یا انسان» [ این نام هایی متعدد برای این سوره از کلمات اول آن گرفته شده است]؛ فرموده:

1- یوفون بانذر، شرط دیانت وفا به نذر وتعهد است.

امام رضا فرمود: انا اهل بیت نری ما وعدنا علینا دیناً کما صنع رسول اللّه.

قال رسول اللّه: تقبلوا لیّ ستّ خصال، أتقبل لکم الجنة: اذا حدثتم فلا تکذبوا؛ واذا وعدتم فلا تخلفوا؛ واذا اءتمنتم فلا تخانوا؛ وغضوا ابصارکم وحفظوا فروجکم وکفوا ایدیکم وألسنتکم «بحار ج72)

2- ویطعمون الطعاماً علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً.

در اطعام ایثار می کنندبااین که نیاز شدید دارد به دیگران می دهد نه انفاق؛ همه طعام می دهد هدف چیست، وچه کسیانی را می دهد.

3- انّما نطعمکم لوجه اللّه لا نرید منکم جزاً ولا شکوراً. در امور نیک مهمّ هدف الهی است و توجّه به مقام ربوبیت است «انما الاعمال بالنّیة»

ص: 201

در روایت داریم «کان النّاس بالمدینة یعیشون لا یدرون من أین یعشون ومن یطعمهم فلما مات علی بن الحسین

فقدوا ذلک فعرفوا .. (البدایة والنهایة، ج9)

حِرص و حسد

سئل علی بن الحسین ایّ الأعمال أفضل؟ فقال: مامن عمل بعد معرفة اللّه والرسوله فضل من بغض الدنیا و ان لذلک شعباً کثیرة وللمعاصی شعباً فأوّل ماعصی اللّه به الکبر و هی معصیت ابلیس حین أبی واستکبر وکان من الکافرین.

والحرص وهی معصیة آدم وحواء حین قال اللّه لهما فکلا من حیث شئتما ولا تقربا هذه الشّجرة فتکونا من الظالمین... ثمّ الحسد وهی معصیة ابن آدم حیث حسد أخاه فقتله فتشعب من ذلک {تکبر وحسد} سبع حصال: حبّ النّساء، وحبّ الدّنیا، وحبّ الرّیاسة، وحبّ الرّاحة، وحبّ الکلام، وحبّ العلوم، وحبّ العلو، وحبّ الثروة.. بعد فرموده: منشاء همه ای این ها حب دنیا است: فاجتمعن کلهنّ فی حبّ الدّنیا فقال: الأنبیاء والعلماء بعد معرفة ذلک حبّ الدنیا رأس کلّ حطئة، والدّنیا دنیاءان؛ دنیا بلاغ و دنیا ملعونة.

ص: 202

قال امیر المؤمنین(ع): حبّ الدّنیا رأس الفتن و اصل المحن، دنیا پرستی منشاء همه اختلافات و فتنه ها است. بعد فرموده: انّک لم تلقی اللّه بعمل أضرّ علیک من حبّ الدّنیا؛ یعنی ضرر هیچ عملی بیشتر از دنیا پرستی نیست.

در بعض روایات دارد: حبّ الدنیا یفسد العقل و یصم القلب عن السماع الحکمة. در حال که قلب بهترین عضو برای شنیدن حق است و دنیا پرستی قلب را از شنیدن حق محروم می کند.

عیسی بن مریم فرمود: قسوة القلوب من جفوة العیون؛ وجفوة العیون من کثرة الذنوب؛ و کثرة الذنوب من حبّ الدّنیا؛ وحبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة. (دصول کافی)

مسیر تکامل

قال رسول اللّه: کمال أدب فی سبع خصال: العقل والحلم والصبر والرفق والصمت وحسن الخلق والمداراة

قال الباقر(ع): انّ اللّه خلق الملائکة و رکب فیه عقلاً بلا شهوة و خلق البهائم و رکب هیها شهوة بلا عقل، وخلق بنی آدم و رکب فیه

ص: 203

کلیهما، فمن غلب شهوته علی عقله فهو شرّ من البهائم و من غلب عقله علی شهوته فهو خیر من الملائکة. فلن یقبل من أحدهم مل الارض ..(1)

امام باقر فرمود: الهوا عدوالعقل ومخالف الحق و اصل علامات الهوی من أکل الحرام وغفلة الفرایض والاستهانة بالسنن والخوض فی الملاهی.

مشورت با دیگران

در قرآن فرموده: وشاورهم فی الأمر فاذا عزمت فتوکل علی اللّه

امام صادق فرموده: شاور فی حدیثک الذین یخافون اللّه...

در حدیث آمده: لا ظهیر کالمشاورة. همجنان دارد: ومن مشاور الرجال شارکها فی عقولها.

در بعض احادیث دارد: من استبد برأیه هلک. حضرت در جای دیگر فرموده: ثلاث هنّ قاصمات الظهر: رجل استکثر عمله، و نسی ذونوبه، وأعجب برأیه.

ص: 204


1- / شهوت پرستی برصیصا عابد بنی اسرائل که بیماران مادر زاد را شفا می داد روز زن جوان بیمار را برادرانش آورد بنا شد چند روز نزد برصیصا بماند او اول تجاوز کرد بعد او را کوشت در بیابان دفن کرد ..بر صیصا را به دار آویخت شیطان آمد گفت: من تو را به اینجا کشاندم حال اگر قبول کرده ومرا سجده کنی تورا آزاد می کنم برصیصا گفت نمی توانم سجده کنم گفت با اشاره کافی است. وقتی که با اشاره سجده کرد مرتد از دنیا رفت این عاقبت شهوت است. انّ الذین کفروا بعد ایمانهم ثمّ ازدادوا کفراً.. الحلم؛ یعنی، من لا یعجل عقوبة المذنب تفضلاٌ منه. صبر: مانند صبر ایوب که مال وفرزندانش و... همه از بین رفت و خودش بیمار شد ومردم قطع رابطه نمود و از شهر بیرون کرد فقط همسرش رحیمه کار می کرد به او غذا تهیه می نمود. روز گفت دعا کن تو پغمبر هستی اگر خدا بخواهد شفا پیدا می کنی. فرمود: هفتاد سال سالم بودم أکنون اگر هفتاد سال هم چنین زندگی کنم هنوز کم است!!

قال رسول اللّه: یا علی لا تشاور جباناً فانه یضیق علیک المخرج، ولا تشاور البخیل فانه یقصر بک عن عاتیک، ولا تشاور حریصاً فانه یزین لک شرّهما؛ واعلم یا علی ان الجبن والحریص والبخیل غریزة واحدة یجمعها سؤء الظن( بحار ج72)

علی علیه السلام فرمود: یا عمار فلا... تستشر السفلة فی أمرک، فانک ان اءتمنتهم خانوک، وان حدثوک کذبوک، وان نکبت خذلوک، وان وعدوک موعداً لم یصدقوک. من استشاره أخاه المؤمن فلم یمحضه النصیحة سلبه اللّه لبُه (مغز)

علی علیه السلام فرمود: من غش المسلمین فی مشورة فقد برئت منه.

خدوند هم فرمود: یا ایهالذین آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونکم لا یدلونکم خبالا ودّوا ما عنتم قد بت البغضاء من أفواههم ...(118) بطانة لباس زیرین؛ ظهارة لباس روین، کنایه از محرم راز است.

خضوع در عبادت

ابوبکر بن أبی شیبة در مورد امام سجَاد می گوید: انّه احترق البیت الّذی هو فیه قائم یصلّی، فلمّا انصرف قالوا له: مالک لم تنصرف؟ فقال:

ص: 205

انّی اشتغلت عن هذه النّار، بالنّار الآخری... و کان یصلیّ فی کلّ یوم و لیلة ألف رکعةً(1)

حافظ شمس الدّین أبو عبد اللّه محمّد الذهبی المتوفی سنة 748 عن مالک: بلغنی أنّه کان یصلّی فی الّیوم و الیلة ألف رکعة الی أن مات و قال: و کان یسمّی زین العابدین لعبادته(2)

روی أنه اذا وقف فی الصّلاة لم یشتغل بغیرها، و لم یسمع شیَّاءً لشغله بالصلاة، و سقط بعض ولده فی بعض اللّیالی فانکسرت یده، فصّاح الدّار، و أتاهم الجیران، و جییءَ بالجبر فجبّر الصّبی و هو یصیح من الآلم، و کلّ ذلک لأسمعه، فلمّا أصبح، رأی الصّبی یده مربوطة إلی عنقه، فقال ما هذا؟ فاخبروه(3)

عبد الوهاب شعرانی: و کان (علیّ بن الحسین) اذا توضّا أصفرّ وجهه، فیقول له أهله: ما هذا الّذی یعتادک عند الوضوء؟ فیقول: أتدرون بین یدی من أُرید أن أقوم؟(4)

ص: 206


1- البدایة و النهایه ج 9 ص 105 ؛ الفصول المهمّة ص 183 طبع الغری ؛ نور الابصار ص 129 طبع مصر.
2- تذکرة الحفاظ ج 1 ص 75 طبع حیدر آباد ؛ تاریخ اسلام مؤلف مزکور ج 4 ص 37 طبع مصر ؛ تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی ج 7 ص 306 طبع حیدر آباد ؛ عبد اللّه بن سعد یافعی فی مرآة الجنان ج 1 ص 190 طبع حیدر آباد ؛ فصل الخطاب علامه محمّد خواجه پارسای البخاری علی ینابع المودة ص 377 طبع اسلامپول .
3- بحار الانوار، ج 46، ص 80، تهذیب الاحکام، ج 2، ص 282، اصول کافی، ج 3، ص 300.
4- طبقات کبری، عبد الوهاب شعرانی ج 1 ص 27 طبع قاهره ، مکاشفة القلوب، محمّد غزالی متوفی سنة 505 ص 35 طبع مصطفی ابراهیم تاج قاهره ، کفایة الطالب ص 300 طبع الغری ، مشارق الانوار ص 119 طبع مصر، مرآة الجنان، شافعی ج 1 ص 191 طبع حیدر آباد ؛ شرح منظومه برزنجی، شیخ عبد الهادی (نجا) الابیاری ص 204 طبع مصر؛ المختار فی مناقب الاخیار، مجد الدین بن أثیر جزری ص 27 خطی.

محمّد بن اسحاق: «کان ناس من اهل المدینه یعیشون لا یدرون من این کان معاشم فلما مات علی بن الحسین فقدوا ما کانوا یؤتون به من اللّیل»(1)

ابونعیم: «لمّا مات زین العابدین فلغسلوه جعلو اینظرون الی آثار سواد فی ظهره و قالوا: ما هذا؟ فقیل. کان یحمل جرب الدقیق لیلا علی ظهره یعطی فقراءاهل المدینه(2)» انّ اباه علی بن الحسین قاسم اللّه ماله مرّتین»

عمر بن دینار: دخل علیّ بن الحسین عَلی محمّد بن أُسامة بن زید فی مرضَه، فجعل یبکی، فقال: ما شأنک؟ قال: عَلیَّ دَیْنٌ، قال: کَمْ هو؟ قال: خمسة عشر ألف دینار، قال: فهو علیَّ(3)

محمّد بن اسحاق: کان النّاس بالمدینة یَعِیشُون لایَدْرُون مِن أیْنَ یعیشون و مَن یُعْطِیْهِم، فلمّا مات علیِّ بن الْحسین فَقَدُوا ذلک، فعرفوا أَنَّهُ هو الّْذی کان یَأْتِیْهم فی اللّیل بما یأتیهم به، و لمّا مات وَجدوا فی ظَهْرِه وأَکْتافه أثر حمل الجَراب اِلی بُیوت الأَرامل والمساکین فی اللّیل، و قیل انّه یعوّل مائة اهل البیت بالمدینة ولا یدرون بذلک حتّی مات،... و کان یقول: انّ قوماً عبد الله

ص: 207


1- همان مدرک
2- حلیة الاولیاءج 3 ص 136
3- حلیة الاولیاء ج ص 141، ابو نعیم اصفهانی طبع سعادت مصر؛ تاریخ اسلام، ذهبی ج 4 ص 35 طبع مصر؛ تذکرة، سبط ابن جوزی ص 341 طبع الغری، مطالب السؤول، محمد بن طلحة شافعی ص 79 طبع طهران، مشارق الانوار، حمزاوی ص 120 طبع مصر، اسعاف راغبین، ابن صباغ مالکی به حاشیه نور الابصار ص 240 طبع عثمانی مصر.

رهبةً فتلک عبادةُ العبید، و آخرون عبدوه رغبةً فتلک عبادةُ التّجار، و آخرون عبدوه محبَّةً و شکراً فتلک عبادة الأَحْرار الاخیار(1)

اسماعیل بن منصور، قال بعضی: لمّا وضع علیّ بن الحسین علی السّریر لیُغْسِلَ نظراً الی ظَهْره و علیه مثل رکب الاءبل ممّا کان یحمل علی ظَهْره اءلی منازل الفقراء و المساکین(2)

مسیر کمالات

قال الباقر علیه السلام، قال رسول اللْه صلی اللْه علیه والسلم یقول اللْه عزّ وجلَّ وعزَّتی وجلالی وعظمتی و کبْریلئی ونوری وعُلُوّی ارْتفاع مکانی لا یُؤَثرُ عَبْدٌ هواه علی هوایَ الّا شَتَّتُ علیه امره ولَبَسْتُ علیه دنیاه وشَغَلْتُ قلبه بها ولم أُته منها إلّا ما قَدْرْتُ له وعزَّتی وجلالی وعظمتی ونوری وعُلُوّی و إرْتفاع مکانی لا یُؤَثرُ عبدٌ هوایَ علی هواه إلْا اسْتَحْفَظَه ملائکتی وکفَلْتَ السّما وات والْأَرْضین رزقه وکنتُ له من وراء تجارة کُلَ تاجرٍ و آتته الدُّنیا و هی راغمة(3)؛

ص: 208


1- البدایه و النهایه ج 9 ص 106، حلیة الاولیاء ج 3 ص 136 طبع سعادة مصر، ربیع الابرار، محمود بن عمر زمخشری ص 413 چاپ خطی ، مطالب السوول ص 78، نور الابصار ص 129 طبع عثمانی مصر؛ الفاضل، ابو العباس مبرد ص 105 طبع طراز الکتب مصر؛ طبقات الکبری، محمّد بن منیع بن سعد ج 5 ص 216، منهاج السنة، علامه ابن تمیمة ج 4 ص 144 ، ارشاد شیخ مفید ص 275 ، بحار الانوار ج 46 ص 57.
2- ر.ک. همان.
3- / کافی، ج2، باب اتباع الهوی

این روایت که دو قسمت دارد. خداوند در قسمت اولش به هفت چیز بسیار با عظمت سوگند یاد نموده و همچنین در قسمت دومش؛ یعنی خداوند به اسماء وحُسْنای خویش سوگند یاد نموده و فرموده هیچ بنده ای میل و اراده خویش را بر میل و اراده من مقدم نمی کند مگر در چهار مورد:

امر اول: اگر کسی میل خود را بر اراده خدوند مقدم کند، خداوند امور زندگانیش را مضطرب می کند؛ زیرا دنیا طلبان همیشه گرفتار امور بی ارزش هستند.

امر دوم: دنیا را بر او مشتبه قرار می دهم تا بین حق وباطل تشخیص ندهد.

امر سوم: قلبش را همیشه مشغول به دنیا می کنم. اگر قلب مشغول به امور دنیا شود. دیگر انسان نمی تواند برای آخرت خود عملی را انجام دهد.

امر چهارم: رزق انسان مقدر است؛ پس تلاش برای چیست؟

مالک بن أنس در الموطا: أختلفت الی جعفر بن محمّد زماناً فما کنت أراه الّا علی احدی ثلاث خصال: اما مصلّا واما صائم و اما یقرأ القرآن(1) وما رأت عینٌ ولا سمعتُ أُذُنٌ ولا خطر عَلی قلب بشر أفضل من جعفر بن محمّد الصّادق علماً و عبادة و ورعاً(2)

ص: 209


1- تهذیب التهذیب، ج2، ص104
2- المجلس السنیة، ج5، التوسل والوسیلة ابن یتمیه، ص52

أهمیّت اعضای بدن

قال رسول اللّه(ص): یا أباذر إغتنم خمساً قبل خمسٍ: شبابک قبل هرمک [هدمک] وصحّتک قبل سُقمِک، وغنائک قبل فقرک، وفراغک قبل شُغْلِک و حیاتک قبل موتک(1).

قال رسول اللّه(ص): نعمتان مغبون فیهما کثیر من النّاس الصحّحة والفراغ(2)

قال رسول اللّه(ص): یا أباذر کن علی عمرک اشح منک علی درهمک ودینارک؛ لاتنظر الی صغر الخطئة ولکن انظر الی من عصیت(3)

قال امیر المؤمنین علیه السلام: ألا انّ من النِّعَم سِعَة المال، و أفضل من من سِعَة المال، صحّة البدن، و أفضل من صحّة البدن، تقوی القلب(4). وفی حکمة داوود(ع): العافیّة ملک الخفیّ. (همان)

قال الصّادق علیه السلام: ترک الفرص غصص، الفرص تمرّ مرّ السّحاب(5).

قال علیّ علیه السلام: التّثَبُّتْ خیرٌ من العَجَلهِ الّا فی الفرص(6).

ص: 210


1- / بحار الأنوار، ج81، ص137.
2- / همان
3- . امالی، شیخ صدوق
4- / همان
5- / المستدرک، ج12 المیزا نوری
6- / همان

قال علی علیه السلام: الفرصة سریعة الفوت و بطئة العود. (همان).

ص: 211

ص: 212

گفتار سوّم :کرامات رهبران دینی

اشاره

ص: 213

ص: 214

شب «بدر»

در شب «بدر» رسول اللّه سه مرتبه به اصحاب فرمود: «کیست که از چاه بدر آب آورد؟» همه اصحاب سکوت کردند! و امیرالمؤمنین شبانه کنار چاه رفت و مشک را پرآب کرد. هنگام برگشت ناگهان سه مرتبه باد شدیدی آمد، بطور که از شدّت باد توقف کرده وبعد از لحظه ی حرکت می نمود. هنگام که نزد رسول اللّه(ص) آمد، حضرت فرمود: «یا أباالحسن دیر آمدی؟» عرض کرد: سه مرتبه باد شدیدی وزیدن گرفت و من مجبور به توقف بودم تا آنکه بر طرف شود. حضرت فرمود: «آیا دانستی که آنها چه بوده اند؟ فرمود: خیر. رسول اللّه فرمود: «باد اولی جبرائیل و دومیّ میکائیل و سوّمی اسرافیل بودند که هر کدام با هزار فرشته برای یاری «تو» حاضر شدند. بهمین سبب می گویند در یک شب به خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سه هزار فرشته نازل شده است.

شفای نابیان

هنگام که نادر شاه افشار به عراق حمله کرد و عراق را از تحت سلطه عثمانیها در آورد. آنگاه برای زیارت رفت! همین که وارد حرم «نجف» شد، نابینای را دید که داخل صحن حرم نشسته وگدائی می کند. به او گفت: ای مرد چند سال است که در این جا هستی؟ گفت: بیست سال! نادرشاه گفت: آیا در این مدت هنوز شفایت را از امیرالمؤمنین

ص: 215

نگرفته ای!؟ اکنون «من» به حرم می روم و برمی گردم. اگر بازهم شفا نگیری، تو را به دار می آویزم. همین که شاه به حرم رفت، گدا از ترس شروع به ناله و زاری نمود. وقتی که نادرشاه از حرم بیرون آمد دید که مرد کور، بیناشده است (1)

مرزبان گمرک

زوراری به قصد زیارت «نجف» حرکت کرد وقتی به «گمرک» رسید. مسؤل گمرک او را اذیت کرده. و او گفت: من نزد علی از «تو» شکایت می کنم. مرزبان گفت: من از کسی هراسی ندارم. وقتی زوّار نزد قبر «علی» آمد فریاد زد: یا امیر المؤمنین انتقام مرا از نگهبان بگیر. شب آقائی را در خواب دید که زوّار را به اسمش صدا زد و فرمود: «ای مرد من علیم آیا شکایتی داری؟» عرض کرد بله، ای مولا جان مرا نگهبان به واسطه دوستی با «شما» اذیت کرده است. حضرت دو شب در خواب به زوار فرمود: «به خاطر من از گناه او بگذر». ولی زوّار بر خواسته خود اصرارورزید؛ اما در شب سوم حضرت به او فرمود: ای زوار نگهبان را ببخش که او کاری انجام داده و «من» می خواهم جبران کنم». زورا پرسید: ای مولای «من» او چه کاری کرده است؟

حضرت فرمود: «چند ماه قبل در فلان روز و ساعت بهمراه لشکر از «سماوه» به سمت «بغداد» می رفت. همین که چشمش به گنبد «من»

ص: 216


1- کرامات علویه، ص62

افتاد به احترام «من» از اسب پیاده شد و با پاهای برهنه حرکت نمود تا این که حرمم از نظرش پنهان شد»، پس او را ببخش و من در روز قیامت عمل تو را جبران می کنم و زوار او را بخشید». وقتی به طرف خانه برگشت، نگهبان از او پرسید شکایت کردی یانه؟ پاسخ داد: آری اما، امامم «تو» را به خاطر آن أدب واحترامی که به ایشان نموده بودی آمرزید!! نگهبان فهمید که خواب او واقعیت دارد. بلند شد سر وصورت زوار را بوسید وگفت: به خدا قسم هر چه امامت فرموده حق است. سپس توبه کرد وشیعه شدو تمام زائرین را سه روز دعوت کرد وهمراه زائرین به زیارت قبر امیر المؤمنین(ع) رفتند و در «نجف» هزار دینار بین فقرای شیعه تقسیم نمود.(1)

درخت خشک، خرّم شد

امام صادق فرمود: جدم در سفر مکّه زیر درخت خشک نشسته و عبداللّه زبیر نیز زیر همان درخت آرمیده بود؛ عبداللّه گفت: ای کاش الآن این درخت سبز و میوه دارد بود! جدم دست به دعا بر داشت و آن درخت سبز و میوه دار شد. مردی که شتران خود را برای حجاج کرایه کرده بود گفت: به خدا قسم این عمل سحر است. حضرت در جوابش

ص: 217


1- کرامات علوی، ص56

فرمود: «وای بر تو این عمل أثر استجابت دعای پسر پیامبر است؛ چون «من» دعا کردم خدا هم مستحاب نمود...(1)»

حیات پس از مرگ

شاه چین دختر با أدبی داشت و وزیرش نیز پسری زیبا وبا أدبی داشت. روزی در میان آن دو جوان شعله عشق بر قرار شدند. هنگام شاه با خبر شد. هر دو را کشتند. بعد از گذشت زمانی پشیمان شد. آن وقت وزاء و دانشمندان را طلبید که با تدبیری آن دختر و پسر را زنده کنند. عرض کردند: کسی نمی تواند مرده را زنده کند. مگر شخص بزرگواری بنام حسن مجتبی که در مدینه است. شاه گفت: تا مدینه چقدر راه است؟ گفتند «شش ماه». آن وقت یک قاصد را طلبید و گفت:

به مدت یک ماه باید حسن بن علی را بیاوری و گرنه تو را بقتل می رسانم. قاصد با خواند دو رکعت در حال سجده دید که آقای به پای مبارک به آن اشاره کرد «بلند شو». قاصد ایستاد؛ عرض کرد «آقا شما کیستی؟» فرمود: «من حسن بن علی هستم.» قاصد شادمان شد و بهمراه امام حسن نزد شاه آمدند. وقتی که شاه به دستور امام حسن علیه السلام «جنازه دختر و پسر را آورد با دعای حضرت آنها زنده شدند و پادشاه دختر را به ازدواج پسر در آورد(2).

ص: 218


1- اصول کافی ج1ص426 حدیث 4 نفس مسیحی
2- اثبات الهداة حر عامل ج 2 ص56

معجزات فاطمه زهرا علیها السلام

عالمی می گوید: همسرم به بیماری صعب العلاج مبتلا شد بطور که أطباء تشخیص داده که قابل علاج نیست. بنا چار به حضرت زهرا (علیها السلام) متوسل شدم و در أثر دل شکستگی در حال خواب حضرت فاطمه را بر بالین مریضم دیدم و ناگهان از خواب بیدار شده و امیدوار شدم در همان لحظه حال مریضم بهبود یافت؛ پس از چند روزی دیگر نزد طبیب رفتیم «او» با تعجب گفت: این مریض شما هیچگونه کسالتی ندارد!.(1)

شفا درد سر

شیخ عبدالنّبی انصاری دارابی می گوید: «من» دچار سر درد شدید بودم وچند مرتبه در شیراز و چند مرتبه چند در تهران به دکترهای متخصِّص مراجعه نمودم؛ ولی أثری نداشت تا یکی از شبها به منزل یکی از علما (بهجت) برای نماز جماعت رفتم و در بین نماز،

بیحال شدم و یکی از رفقها فهمیده و پرسید، فلانی ناراحت هستی؟! گفتم: یک سال است که چنین هستم و هیچ دارو برایم تأثیری ندارد. او فرمود: «ما» دکترهای فوق تخصصی داریم باید آنها مراجعه کنید. حرف ایشان بر «من» أثر کرد. به حرم حضرت «معصومه» رفتم و سپس به منزل آمده و در یک گوشه ای به تَضَرّع و گریه نمودم و حضرت زهرا را واسطه قرار دادم و بعد خوابیدم. در نیمه های شب در عالم خواب دیدم که مجلسی بر قرار

ص: 219


1- چشمه در بستر ص 357

شد و چند نفر از سادات هم در آن شرکت داشتند و یکی از آنها بلند شد و برایم

دعا کرد. صبح هنگام که از خواب بیدار شدم و سرم را تکان دادم، ناگهان دیدم که هیچ آثاری از درد سر ندارم! فوراً مجلس روضه بر قرار نمودم و ان شاء اللّه که این عمل را تا پایان عمر خواهم داشت (1)

خبر از تعداد میوه درخت

روزی معاویه سؤال کرد: ای آبا محمّد شنیده ام که رسول خدا از عالَم غیب خبر می داد و می فرمود: مثلا؛ این درخت خرما، چه مقدار میوه ی خرما دارد! آیا شما نیز در این امور معلوماتی دارید ؟!

امام حسن(ع) فرمود: اگر رسول خدا مقدار و وزن درختان ومیوه ها را تعیین می کرد. من نیز می توانم بصورت دقیق وزن وحتّی تعداد میوه ها را تعیین نمایم. معاویه سؤال کرد: «آیا این درخت چند دانه خرما دارد؟» حضرت فرمود: « چهار هزار و چهار عدد!». به دستور معاویه خراما های درخت بررسی نمودند چهار هزار و سه عدد شد. امام حسن (ع) فرمود: «ببینید که هرگز کم نیست؛ سپس با بررسی دیدند که یک دانه خرما را عبداللّه بن عامر در دست خود نگهداشته است! بعد امام مجتبی (علیه السلام) فرمود: «ای معاویه تعجب نکن تو در آینده «زیاد بن امیّه» را برادر

ص: 220


1- داستانهای شگفت ص 202

خود می خوانی، و «حُجْر بنُ عَدی» را مظلومانه به قتل می رسانی وسرهای بریده را از شهرهای دیگر برای تو حمل می کنند!!(1)

شفای بیماری چشم

نقل شده که آقای بروجردی به درد چشم مبتلا شد و پزشکان از بهبودی او را مأیوس کردند!. او هنگام که عزادران حسینی از جلوی منزلش عبور می کردند به عزداران نگاه نموده وبه شدّت گریه می کرده. گویی به من الهام شد که قدری از آن گل های که عزادران به سر و صورت شان می مالند بر دارم وبه چشمم بمالم!. همین که چنین کردم؛ ناگهان متوجه شدم که دیگر خبری از درد چشم نیست. ودیگر تا سن 90 سالگی با این همه مطالعه ونوشتن أثری از ضعف چشم را ندیدم.(2)

مناظره با طاووس یمانی

ابو بصیر می گوید: در کنار کعبه باجمعی از دوستان در محضر امام باقر نشسته بودیم طاووس یمانی با جمعی از اصحابش به محضر امام آمد و عرض کرد آیا اجازه می دهی چند سؤال کنم؟ امام باقر فرمود: بلی.

طاووس: خبر بده در چه زمان یک سوم انساها مردند؟

ص: 221


1- بحار الانوار ج43، ص329 حدیث9
2- منهاج الدموع، قرنی ص206

امام: اشتباه کردی؛ بگو در چه زمانی یک چهارم انسانها مردند. و پاسخش این است که هنگام قابیل؛ آبیل را کشت؛ همراه آدم و حوا چهار نفر بودند.

طاووس: هابیل پدر انسانهای بعدی است یا قابیل؟

امام: هیچ کدام. پدر انسانهای بعد، شیث بن آدم است.

طاووس: اول چه کسی دروغ گفته است؟

امام: ابلیس که آدم را سجده نکردن وگفت: من از آتشم و آدم از گِل.

طاووس: پرنده ای که قرآن فرموده یک بار پرید؛ و دیگر نپرید چه بود؟

امام:قسمتی از کوه طور که معلّق در فضا قرار گرفت تا آن که بنی اسرائیل تورات را پذیرفت.(1)

طاووس: رسولی در قرآن آمده، نه انس بود ونه جن و از فرشتگان کیست؟

امام: کلاغ که به قابیل دفن هابیل را نشان داد.(2)

طاووس: رهبر که در قرآن قوم خود را ترسانیده نه انس بوده، نه جن ونه فرشته. بگو چیست؟

امام: او مورچه است که به قوم خود دستور داد وارد لانه هاتان شوید تالشکرسلیمان از روی نا آگاهی شما را زیر پا نکنند(3)

ص: 222


1- سوره اعراف، آیه 171
2- سوره مائده، آیه31
3- سوره نمل، آیه 18

طاووس: موجودی که نه انسان است، نه جن و فرشته و به او نسبت دروغ دادند؟.

امام: گرگی که برادران یوسف گفتند: گرگ یوسف را خورد.(1)

طاووس: چیزی که اندکش حلال و بسیارش حرام است چیست؟

امام: نهی حضرت طالوت «نماینده حضرت موسی» که به لشکر خود گفت: از آب این نهر جز اندکی (یک کف دست) نیاشامید.(2)

طاووس: صلاة که نداشتن وضو و روزه که خوردن به آن ضرر ندارد کدام است؟

امام: صلوات به پیامبر و روزه ای سکوت حضرت مریم(3)

طاووس: چیزی که کم و زیاد می شود، و چیزی که فقط زیاد می شود و کم نمی شود، و چیزی که فقط کم می شود و زیاد نمی شود چیست؟

امام: «ماه» کم و زیاد می شود؛ اما آن که زیاد می شود وکم نمی شود آب دریاهاست. و آن که کم می شود و زیاد نمی شود «عُمْرِ» است.(4)

ص: 223


1- سوره یوسف، آیه17
2- سوره بقره، آیه249
3- سوره مریم، آیه26
4- سیره چهارده معصوم، محمّد اشتهاردی به نقل از احتجاج طبرسی،ج2،ص64

ابوصباح کنانی

ابو صباح کنانی گفت: روزی به در خانه أبا جعفر رفتم و در را دقلباب کردم که کنیزش در را باز کرد. دستم را بر سینه او زدم وگفتم به آقایت بگو ابوصباح آمده است. ناگهان أبا جعفر از میان خانه با صدای بلند فرمود: «أدخل لا اُمٌّ لک» ای مادر مرده وارد شو. من وارد شدم وگفتم: قصد گناه نداشتم بلکه می خواستم بدانم که شما از پشت پرده ها اطلاع دارید یانه؟

امام باقر فرمود: اگر گمان می کنی این دیوارها جلوی درک ما را بگیرد؛ بین ما و شما فرق نخواهد بود. لذا از تکرار چنین گناه بپرهیز(1)

سؤال از مردگان

شخصی خدمت امام باقر آمد وگفت: من اهل شام و از ارادتمندان شمایم و پدرم از طرفداران بنی امیّه بود، در هنگام مرگ اموالش را پنهان کرده و مرا محروم نمود أکنون من در نهایت فقر زندگی می کنم. امام باقر (علیه السلام) فرمود: دوست داری از پدرت مکان اموالش مخفی کرده را سؤال کنی؟ گفت: بلی. حضرت (علیه السلام) نامه نوشت و آن را مهر کرده به او داد و فرمود: أمشب به قبرستان بقیع برو، وقتی وسط قبرستان رفتی صدا بزن یا «دَرْ جان!» شخصی با عمامه نزد تو می آید این نامه را به

ص: 224


1- کشف الغمه، ج2،ص353

او بده وحاجت خود را از او بخواه و به او بگو من پیک محمّد بن علی بن الحسین هستم.»

مرد شامی نامه را گرفت و به قبرستان آمد و «در جان» را صدا زد که شخصی عمامه به سر آمد. سپس نامه امام را به او داد. آن شخص گفت: آیا می خواهی پدرت را ببینی؟ مرد شیعه گفت: آری. آن شخص گفت: منتظر باش من أکنون بر می گردم پدرت در «ضجنان» است.(1)

او رفت و همراه مردی سیاه چهره با زنجیر در گردنش مانند سگی تشنه زبانش بیرون ولَهْ لَه می زد و لباسی برگشت وگفت: این پدر توست هر چه می خواهی از او بپرس! من با تعجب گفتم: این پدرم نیست! یکوقت دیدم آن مرد سیاه صورت گفت: پسرم! من پدر تو هستم دشمنی آل محمّد و طرفداری با بنی امیّه مرا به اینجا کشانده است!

أکنون پشیمانم برو اموالم زیر درخت زیتون در فلان باغ پنهان است، از آن 150 دینار بردار و پنجاه هزار آن را به امام باقر تحویل بده و به او سلام مرابرسان.

آن مرد به آن باغ رفت وپول ها را گرفت وسهم امام را داد. امام باقر(علیه السلام) فرمود: اظهار پشیمانی پدرت موجب خردسندی ما شد و در آخرت باعث نفع او شد(2).

ص: 225


1- ضجنان کوهی است درنزدیکی مکه
2- بحار الانوار، ج46، ص245، ح333، مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج4،ص193 اثبات الهداة حرّ عاملی، ج3،ص54

شکست اسقف مسیحی

غرور خلیفه اموی «هشام بن عبدالملک» باعث شد تا امام محمّد باقر را از مدینه به شام تبعید کند و از رفت و آمد مردم جلوگیری کند. امام باقر روزی در شام دید گروهی از نصاری به سوی کوهی طور می روند، حضرت سؤال کرد آیا امروز عید نصاری است که به این طور کوه می روید؟ گفتند: خیر، یکی از دانشمندان نصاری در آن کوه است که مسیحیان می گویند او از حواریون و شاگرد حضرت عیسی را درک کرده است. لذا هر سال در چنین روزی به دیدار آن می روند ومسائل خود را از او سؤال می کنند.

حضرت نیز به همراهانش به طرف کوه حرکت کردند، و قتی به آنجا رسید، نصاری او را از میان غار بیرون آورده وبروی تخت نشاندند و او که از شدت پیری ابروهایش به روی چشمانش افتاده بود؛ ابروهایش را با حریر به سرش بست. حضرت وسایر مردم به به دور او حلقه زدند وقتی آن عالم چشم باز کرد مجذوب امام باقر(علیه السلام)شد رو به آن حضرت کرد وگفت: آیا شما از نصاری هستید یا از امت مرحومه (پیامبر اسلام)؟ امام فرمود: از امت مرحومه.

عالم: آیا از دانشمندان هستی یا از نادانان.

امام: از نادانان نیستم.

عالم: شما سؤال می کنید یا من سؤال کنم؟

ص: 226

امام: هرچه می خواهی سؤال کن من آماده پاسخم. آن عالم رو به نصاری کرد وگفت: این مرد می گوید: هرچه سؤال داری من آماده پاسخم. لذا من چند سؤال دارم:

عالم: آن چه ساعتی است که نه شب است ونه روز؟

امام: از طلوع فجر تا طلوع خورشید.

عالم: چه چیز در دنیا مانند ساکنان بهشت خوردن و آشامند دارند و تخلیه ندارد؟

امام: جنین در شکم مادر.

عالم: در دنیا مانند میوه های بهشت چیست که هر چند خورده شود کم نشود؟

امام: شمع افروخته یا چراغ که هزاران چراغ روشن شود نورش کم نمی شود همچنان قرآن وتورات که مردم را هدایت می کند و تمام نمی شود.

عالم: دو قلوی که در یک ساعت متولد شدند و در یک ساعت از دنیا رفتند ولی یکی صدوپنجاه سال و دیگری پنجاه سال عمر کرد کیستند؟

امام: عُزَیْر و عزیز در یک ساعت متولد شدند وبا هم سی سال زندگی کردند. آنوقت عزیر یکصد سال مرد و عزیز در دنیا بود؛ پس از صد سال عزیر زنده شد و بیست سال با عزیز زندگی کرد و سپس با هم در یک ساعت از دنیا رفتند. در اینصورت عزیز پنجاه سال و عزیر صدوپنجاه سال عمر کرد. عالم نصرانی از علم امام تعجب کرد و گفت: از

ص: 227

من داناتر را آورده اید تا مرا رسوا نمایند به خداوند قسم تا این بزرگوار در شام است من با شما سخن نمی گویم. بعد از آن از امام باقر می پرسیدند وجواب می گرفتند. هشام از این وحشت که مردم شام شیفته امام باقر (علیه السلام) نشوند دستورداد آن حضرت و پسرش (علیهما السلام) را تحت محافظ به مدینه بازگرداند(1).

حیوانات در مکه

ابو بصیر می گوید: در مراسم حج مشغول طواف بودم که ناله های زائرین بیت اللّه مرا تحت تأثیر مناجات خود قرار داد و مشکوک شدم که مسلمان، با شیعه چه تفاوتی دارند؛ زیرا آنان از نظر عیش ونوش دنیا از ما بهترند و به عبادت الهی هم می پردازند؛ پس ما، چرا خود را

ص: 228


1- / عن أبی بصیر قال: مررت {کنت} بالشّام و أنا متوجّه الی بعض ملوک {خلفاء} بنی امیّة فاٍذاً قوم یمرون فی جانبی؛ فقلت: أیْن تریدون؟ قالوا: الی عالمٍ لنا، لم نر مثله! یخبرنا بمصلحة شأننا. قال(ع): فأتبعتم حتّی دخلوا برجاء {بهوا با یهوا: البیت المقدم امام البیوت} عظیماً، فیه بشر کثیر، فلم ألبث أن خرج شیخ کبیر متوکیء علی رجلین، قد سقط حاجباه علی عینیه، فشدّ هما{ قد شدّ حاجبیه} حتّی بدن {ای ظهر} عیناه فنظر الیّ فقال: أمنا أنت أمّن الامة المرحومة؟ قال : قلت: من الامّة المرحومة. فقال : أمن علمائها او من جهالها؟ قال : قلت: لامن علمائها{نسخه بدل؛ من علمائها؛ لست من جهالها} ولا من جهالها. فقال: أنتم الّذین تزعمون انّکم تذهبون الی الجنّة فتأکلون وتشربون ولا تحدثون؟! قال: قلت: نعم. قال: فهات علی هذا برهانا. قال: قلت: الجنین یأکل فی بطن امّه من طعامها و یشرب من شرابها ولا یحدث. قال: ألیس زعمت انّک لست من علمائها؟ قال: قلت لک: ولا من جهالها. قال فأخبرنی عن ساعة لیست من النّهار ولا من اللّیل؟ قال: قلت: هذه ساعة هی من طلوع الفجر الی طلوع الشّمس، ... ثمّ قال: اما واللّه لأسلنّک عن مسألة ترتطم فیها {مسأله ی که نتوان جواب داد} اخبرنی عن رجلین ولدا فی ساعة واحدة و ماتا فی ساعة واحدة، عاشا أحدهما خمسین ومأئة ستة و عاشا الآخر خمسین سنة . قال: قلت: .. ذلک عُزَیر و عُزْرة ... فقال النصرانی: لا واللّه لا أُکلمکم کلمة ولا رأیتم لیّ وجهاً اثنی عشر شهراً غضباً اذا أدخلْتم هذا علیّ. (دلائل الامامة)

بهتر و أفضل از آنان می دانیم!؟ و این سؤال را از جعفر بن محمّد پرسیدم و ایشان فرمودند: «ابو بصیر! ناله ها و مناجات زیاد توجه تو را به خود جلب کرده است؛ ولی حاجی واقعی کم است!! سوگند به خدا این عبادت ها را خدا نمی پزیرد. قسم به روح پاک پیامبر پروردگار عالم فقط أعمال شما شیعیان را می پذیرد یکوقت دست مبارکش را بر چشمانم کشید. ناگاه مشاهده کردم حاجی ها به صورت «خوک» و «چهار پا» و «میمون» دیده می شدند و افراد معدودی به صورت انسان به چشمم می خورد ومن از دیدن این صحنه وحشت کردم و آن حضرت فوراً دست مبارکش را به چهره ام کشید و آنان را به صورت انسان دیدم، آنگاه جعفر بن محمّد قسم یاد کرد که از شما حتّی یک نفر در آتش جهنم نخواهند بود(1)

گاو مرده زنده شد

مفضل بن عمر از اصحاب خاصّ امام صادق می گوید: در مکّه در حضور آن حضرت، به نزدیک «زنی» رسیدم که همراه بچه ای خرد سالش در کنار گاوی مرده با صدای بلند گریه می کردند و آن گاو تنها وسیله امرار معاش آنان بود. امام بطرف آنان رفت و سبب گریه شان را پرسید، وآنگاه فرمود: آیا می خواهید این گاو را به اذن الهی زنده کنم؟ آن زن در حال گریه گفت:

ص: 229


1- بحار الانوار ج 27 ص 29 ح -2 نظر همین داستان در حالات ابا بصیر با امام باقر نیز آمده است.

آیا مرا با این همه گرفتاری مسخره می کنی؟! حضرت فرمود: من أهل باطل و تمسخر نیستم. آنگاه دعای خواند و به باپا، به آن گاو زد و آن زنده شد. زن غرق در حیرت شده و فریاد بر آورد، مردم! به خدا قسم این مرد همان عیسی بن مریم است که مرد گان را زنده می کند. حضرت بدون این که خود را معرّف نماید، داخل جمعیت شد و از آن محل گذشت(1)

همسر غلام زنده شد

همسری غلام «صفوان بن یحیی» همانند غلام به امام صادق(علیه السلام) اراده خاصیّ داشت. روزی به او گفت: اگر مقدور است به زیارت خانه خدا شتافته و به محضر جعفر بن محمّد مشرّف می شویم؛ چون مدت زیادی است که آن را زیارت نکرده ایم. غلام گفت: ما هزینه راه ندارییم. زن گفت: این لباسها و زیور آلات «مرا!» بفروش تا به دیدار آقایم برویم. غلام لباسها را فروخت و عازم مدینه شد. نزدیک به دیدار امام زن بیمار شد آن وقت شوهرش مأیوس گردید و زن را در حال احتضار رها کرد، به امید دعای امام(علیه السلام) رها ساخت و نزد آن حضرت رفت و جریان همسرش را به آن امام رساند. امام فرمود: «محزون مباش از خداوند خاستم او را عاقبت دهد؛ هم أکنون به خیمه أت برگرد کنیزت کاملا سالم

ص: 230


1- محجة البیضاء، فیض کاشانی، ج 4 ص 264-

است!» او با عجله برگشت و همسرش را سالم دید وقتی سؤال کرد، همسرش گفت:

«من در حال که عزرائیل مرا قبض روح می کرد، مردی وارد شد از احوال من سؤال نمود وسپس به عزرائیل فرمود: «یا ملک الموت!» او جواب داد لبیّک ایّهاالامام! فرمود: مگر خداوند شما را مطیع ما نساخته است؟ جواب داد. بلی، فرمود: «قبض روح این زن را تا بیست سال دیگر بتأخیر بیانداز! عزرائیل قبول کرد. شوهرش گفت: «او» امام صادق است.

اژدها در قصر منصور

محمّد بن عبداللّه اسکندری: من از مَحْرَم اسرار منصور بودم روزی نزد او رفتم و او بسیار اندوهناک بود وآه می کشید! گفتم: ایّهاالا میر سبب اندوه شما چیست؟ گفت: بسیاری از اولاد «فاطمه» را هلاک کردم و رهبر بزرگ ایشان هنوز مانده و نمی دانم با او چه کنم؟ گفتم: کیست؟

گفت: جعفر بن محمد. گفتم: او را اشتغال به قرب و محبت خدا از طلب دنیا و ریاست غافل کرده است. گفت: می دانم «تو» اعتقاد به امامت او داری؛ ولی «من» سوگند یاد کرده ام که پیش از رسیدن «شب» او را خلاص کنم. آنگاه جلاد را طلبید و گفت: همین که جعفر بن محمّد وارد مجلس شد و من کلاه خود را از سر بر داشتم، بی درنگ گردن او را بزن. سپس پیک خود را به دنبال حضرت فرستاد. همین که جعفر بن محمّد داخل قصر شد، دیدم که قصر مانند «پَرِکاه» در میان امواج به

ص: 231

حرکت در آمد و منصور با سر و پای برهنه به استقبال حضرت دوید وبدنش می لرزید و آن حضرت را بسیار احترام کرده و بر روی تخت خودنشانید و دو زانو مانند بنده ای که در خدمت آقای خود بنشیند در خدمت جعفر بن محمّد نشست و با صدای لرزان گفت یا بن رسول اللّه به چه سبب در این وقت

تشریف آورده اید؟! حضرت فرمود: برای اجابت دعوت تو. گفت: من شما را نطلبیدم گویا پیک اشتباه کرده است، أکنون اگر حاجتی دارید در خدمت شما هستیم. حضرت فرمود: حاجتم آن است که «مرا» بدون ضرورت طلب ننمایی. گفت: چشم معذرت می خواهم آنگاه حضرت بر خاست و از قصر خارج شد. بعد منصور بیمار شد و تا نیمه شب خوابید و چون بحال عادی برگشت گفت: هنگامی که جعفر بن محمّد داخل قصر شد. دیدم اژدهای عظیم پیدا شد، کام بالای خود را بر بالای قصر وکام پائین خود را در زیر قصر گذاشت و «دُم» خود را به دور قصر گردانید و به زبان عربی فصیح گفت: اگر نسبت به امام، کوچکترین اراده بد نمای تو وقصرت را یکجا فرو می برم و به همین خاطر بود که عقل «من» پریشان شد و تمام وجودم به لرزه در آمد. را وی می گوید. من گفتم: اینها از او عجیب نیست زیرا که نزد او اسما و دعاهای هست که اگر بر شب بخواند، روز می شود و اگر بر روز بخواند شب می شود و اگر بر موج دریا بخواند ساکن می گردد(1)

ص: 232


1- بحار الانوار ج 47 ص 202-

ارزش انسان

فخرازی در نفسیر خود در ذیل آیة (و علم آدم الاسما کلّها..) گفت: مردی عرب خدمت حسین بن علی(علیه السلام) آمده و حاجت خود را به آن حضرت عرض کرد و چنین گفت: از جدت شنیدم می فرمود: حاجت خود را پیش چهار کس ببرید:

یک) عرب شریف. دو) مولای کریم. سه) حامل قرآن. چهار) صاحب عمل درخشان.

می دانم که عرب با جد « تو» شرافت یافته است.

و کرامت و بزرگواری هم عادت و سیره شماست.

قرآن در خانه های شما نازل شده است

و در باره سیمای روشن از رسول خدا شنیدم که می فرمود: «اگر می خواهی به من نگاه کنید حسن و حسین را بنگرید».

امام حسین فرمود: «از پدرم علی شنیدم که می فرمود: قیمت هر مرد به اندازه معلومات او است و نیز از جدم شنیدم که می فرمود: احسان و بخشش به اندازه معرفت اشخاص است. پس از تو سه مسأله سؤال می کنم اگر به یکی از آنها جواب دادی یک سوم مال پیش ماست و اگر جواب دو تا را گفتی دو ثلث آن را اگر به هر سه سوال جواب دادی همه آن را به تو خواهم بخشید که همان یک کیسه ای مهرشده از عراق برای من رسیده است. اعرابی گفت: سوال کنید به حول وقوه الهی جواب خواهم داد!! امام حسین (ع) سؤال کرد: (1)

ص: 233


1- فخر رازی، تفسیر الکبیر، ذیل آیه 31، سوره بقره

کدام یک از اعمال افضل است؟ اعرابی: ایمان به خدا.

امام: موجب رهائی از مهالک است؟ اعرابی: اعتماد به خدا.

امام: زینت مرد در چیست؟ اعرابی: علم توام با حلم.

امام: اگر علم نباشد؟ اعرابی: مالی توام با سخاوت.

امام: اگر مال هم نباشد؟ اعرابی: فقری توام با صبر.

امام: اگر آن هم نباشد؟ اعرابی: صاعقه ای بر سرش فرو بباید و او را بسوزاند. امام حسین لبخند زد و کیسه را به سوی او انداخت که هزار دینار داشت»(1)

عجز هارون رشید

لمّا دخل هارون الرّشید حرم مکّة ابتدء بالطواف و منع النّاس من الطّواف، فسبق أعرابیٌ و جعل یطوف معه، فشقّ ذلک علی أمیر المؤمنین و التفت الی حاجبه

کالمنکر علیه یا أعرابی خلّ الطّواف لیطوف أمیر المؤمنین، فقال: الأعرابی: انّ الله ساوی بین الأنام فی هذا المقام و البیت الحرام، فقال تعالی: سواءٌ العاکف فیه و البادی و من یرد فیه بالحاد بظلم نذقه من عذاب ألیم.(2) فلمّا سمع الرّشید ذلک من الأعرابی أمَرَ حاجبه بالکفّ عنه، ثمّ جاء الرّشید الی الحجر الأسود لیستلمه، فسبقه الأعرابی، فاستلمه، ثمّ أتی الی المقام لیصلّی فیه، فسبقه فصلّی فیه. فلمّا فرغ الرّشید من طوافه، قال للحاجب أتینی بالاعرابی، فأتی الحاجب الأعرابی و قال له: أجب أمیر

ص: 234


1- صفوری شافعی بغدادی، نزهة المجالس، ج2، ص233، ط قاهرة
2- سوره حج، آیه 25.

المؤمنین. ما لی الیه حاجة ان کانت له حاجة، فهو أحق بالقیام الیها، فانصرف الحاجب مغضباً ثمّ قصّ علی امیر المؤمنین حدیثه، فقال: صدق نحن أحق بالقیام و السعی الیه ثمّ نهض أمیر المؤمنین و الحاجب بین یدیه حتّی وقف بازاء الأعرابی و سلّم علیه، فردّ علیه السلام». فقال له الرشید: یا أخا العرب أجلس هیهنا بأمرک؟ فقال له الأعرابی: لیس البیت بیتی، و لا الحرم حرمی، البیت بیت الله و الحرم حرم الله و کلّنا فیه سواءٌ ان شئتَ تجلس و ان شئت تنصرف.

قال: فعظم ذلک علی الرّشید حیث سمع ما لم یخطر فی أذنه و ما ظنّ أحداً یواجهه بمثل ذلک، فجلس الی جانبه و قال له: یا أعرابی ارید أن أسئلک عن فرضک، فان قمت به فأنت بغیره أقوم، و ان عجزت عنه، فأنت عن غیره أعجز. قم و اجلس مقام السائل من المسؤل قال: فقام الرّشید و جثاً علی رکبتیه بین یدی الأعرابی، فقال له: قد جلستُ سل عمّا بدالک، فقال: أخبرنی عمّا فرض الله علیک، فقال له: تسئلنی عن أیّ فرضٌ؟ واحدٌ أم عن خمسة فروض أم عن سبعة عشر فرضاً أم عن اربعة و ثلاثین فرضاً أم عن اربعة و تسعین فرضاً أم عن واحدة من أربعین، أم عن واحدة فی طول العمر، أم عن خمسة من مأتین. فضحکت الرّشید مستهزاءً ثمّ قال: سئلتُک عن فرض، فاُتیتنی بحساب الدّهر!

قال، یا هارون لولا أنّ الدین حساب لما أخذ الله الخلائق بالحساب یوم القیامة قال تعالی: فلا تظلم نفس شیاءً و ان کان مثقال حبّة من خردل أتینا بها و کفی بنا حاسبین.

فظهر الغضب فی وجه أمیر المؤمنین و تغیّر من حال الی حال حین قال له: یا هارون و لم یقل له: یا أمیر المؤمنین و بلغ منه ذلک مبلغاً شدیداً غیر أن الله عصمه من ذلک الغضب ورجع الی عقله لما علم أن الله هو الذی أنطقه بذلک. ثمّ قال له الرشید: و تربة أبائی و أجدادی ان لم تفسّر لی ما قلت أمرت بضرب عنقک بین الصّفاء و المروة.

فقال له الحاجب: یا امیر المومنین اعف عنه و هبه لله تعالی لأجل هذا المقام الشریف، قال: فضحک الأعرابی من قولهما حتّی استلقی علی قفاه، فقال له الرّشید: ممّ تضحک؟ قال: عجبّا منکما، فان احد کما یستوهب أجلا قد حضر، و الآخر یستعجل أجلا لم

ص: 235

یحضر. فلمّا سمع الرّشید ما سمع منه هانت علیه الدّنیا ثمّ قال: سئلتک بالله الّا ما فسرت لی ما قلتُ فقد تشوّقت نفسی الی شرحه.

امّا سوالک عمّا فرض الله علیّ، فقد فرض الله فروضاً کثیرة، فقولی لک عن فرض واحد، هو دین الاسلام، و امّا قولی لک عن خمسة فروض، فهی الصلواة الخمس، و اما قولی لک عن سبعة عشر، فهی سبعة عشرة رکعة فی الیوم و اللیلة، و اما قولی لک عن من أربع و ثلاثین، فهی السجدات، و اما قولی لک عن أربع و تسعین، فهی التکبیرات، و اما قولی لک عن واحدة عن أربعین، فهی الزکاة دینار من أربعین دیناراً و اما قولی لک عن واحدة فهی حجّ فی طول العمر علی الانسان، واما قولی لک عن خمسة و مأتین فهی الزکاة ورق. فامتلاء الرّشید فرحاً و سروراً من تفسیره هذه المسائل، و من حُسْن کلام الأعرابی وعظم فطنته، و استعظمه فی عینه. ثمّ ان الأعرابی قال للرّشید: سئلتنی فأجبتک فاذاً سئلتک أن أتجبنی؟

فقال الرّشید: سل، فقال له الأعرابی: ما یقول أمیر المؤمنین فی رجل نظر الی امرائة وقت الصباح، فکانت حرمت علیه، فاذا کان المغرب حلّت له، فاذاً کان العشاء حرمت علیه، فاذا کان الفجر حلّت له، فاذاً کان الظهر حرمت علیه، فلمّا کان العصر حلّت له، کلّما کان المغرب حرمت علیه، فلمّا کان العشاء حلّت له. فقال الرّشید: فقد اوقعتنی فی بحر لا یخلصنی منه غیرک.

فقال الأعرابی: أنت امیر المؤمنین و لیس احد فوقک!! و لا ینبغی أن تعجز عن شیءً، فکیف تعجز!! عن مسئلتی، فقال الرّشید: لقد عظم قدرک العلم و رفع ذکرک، فارید أن تفسّر الیّ ما ذکرت اکراماً لی و لهذا البیت الشریف. فقال الاعرابی: حیّاً و کرامةً، اما قولی لک فی رجل: نَظَرَ الی امرائة وقت الصبح، فکانت علیه حراماً فهذا رجل نظر الی أمة غیره فهی حرام، فلمّا کان الظهر اشتراها فحلّت له، فلمّا کان العصر اعتقها فحرمت علیه، فلمّا کان المغرب تزوّجهافحلّت له، فلمّا کان العشاء طلّقها فحرمت علیه، فلمّا کان الفجر راجعها فحلّت له، فلمّا کان الظهر ارتد عن الاسلام فحرمت علیه، فلمّا کان العصر استتیب فرجع

ص: 236

فحلّت له، فلمّا کان المغرب ارتدَتْ هی حرمت علیه، فلمّا کان العشاء استتیب فرجعت فحلّت له. بعد شعیب می گوید: فتعجّب الرّشید و فرح به و اشتدّ عجبه ثمّ أمر بعثرة آلاف درهم، فلمّا حضرت قال: لا حاجة لی بها ردّها الی اصحاب بها. قال: فهل ترید أن أجری لک جرایة تکفیک مدّة حیاتک؟ قال: الّذی أجری علیک یجری علیّ قال: فان کان علیک دین قضیناه، فلم یقبل منه شیاءً...سال الرّشید عنه و عن أهله و بلاده، فأخبروه أنّه موسی الکاظم بن جعفر الصادق... کان تزیی بذی الأعراب زهداً فی الدّنیا و تورّعاً عنها، فقام و قبّله بین عینیه ثمّ قرء: الله أعلم حیث یجعل رسالته.(1)

دخل موسی الکاظم علی الرّشید فقال له: لِمَ زعمتم أنّکم أقرب الی رسول الله منّا؟ فقال: لو أن رسول الله حیّ فخطب الیک کریمتک هل کنت تجیبه؟ قال سبحان الله! و کنت أفتخر بذلک علی العرب والعجم. فقال لکنّه لا یخطب الیّ و لا اُزوجّه لأنّه ولدنا و لم یلدکم.

جاسوسی غلام

طبرسی در اعلام الوری می نویسد: عبدالله بن سنان گفت: برای هارون الرشید لباس های فاخر و گران قیمتی آورده بودند. هارون آنها را به علی بن یقطین وزیرخود بخشید. در میان آنها لباس های دراعه ی (جامه ی که جلوی آن باز است و روی لباس است) بود که از خز و طلا بافته بودند و با لباس شاهان شباهت داشت. علی بن یقطین آن لباس ها را با اضافه ی اموال دیگری برای موسی بن جعفر در مدینه فرستاد. امام دراعه را توسط شخص دیگری غیر از آورنده برای خودش فرستاد . علی

ص: 237


1- روضة الفائق فی المواعظ و الرقاق، شیخ شعیب أبو مدین بن سعد بن عبد الفانی مصری، ص 65 طبع استقامت قاهره.

بن یقطین از برگرداند آن دراعه شک کرد و علت آن را نمی دانست حضرت در نامهای نوشتن دراعه را نگهدار و از منزل خارج مکن روزی بکارت خواهد آمد علی بن یقطین آنرا نگهداشت؛ پس از چند روز بر یکی از غلامان خود خشم کرد و او را از خدمت بر کنار کرد. همان غلام نزد هارون رفت و گفت علی بن یقطین به امامت موسی بن جعفر اعتقاد دارد و خمس اموال خود را هر سال برای او می فرستند و همان دراعه که امیر المؤمنین به اوبخشیدند در فلان روز برای موسی بن جعفر فرستاد است.

هارون بسیار خشمگین شد گفت باید رمز این رویداد را کشف کنم. همان دم شخص را به دنبال علی بن یقطین فرستاد هنگام که آمد گفت: آن دراعه را که به تو دادم چه کردی؟ گفت: در خانه است و آن را در پارچه ای پیچیده ام و هر روز صبح و شام باز می کنم و در آن می نگرم و به جهت تبرک آن را می بوسم. هارون گفت: هم اکنون آن را بیار. علی بن یقطین یکی از خدمتکزاران خود را فرستاد و گفت در فلان اتاق داخل فلان صندوق دراعه ای در پارچه ای پیچیده است فورا بیاور. غلام رفت و آورد. هارون دید دراعه در میان پارچه ای عطر آگین است. خشم او فرونشست و گفت آن را به منزل خود برگردان دیگر سخن کسی را در مورد تو نمی پذیرم. و پاداش فراوانی نیز به او بخشید و دستور داد غلام

ص: 238

سخن چین را 1000 تازیانه بزنند هنوز بیش از پانصد تازیانه نخورده که جان باخت. لذا امامان معصوم همیشه به یاد پیروانش هستند(1).

بنده است یا ازاد؟!

در بغداد روزی موسی بن جعفر از درب خانه «بشر حافی» می گذشت. صدای ساز و آواز و رقاصی از داخل خانه به گوش می رسید، امام صدازد: این خانه ی کیست؟ کنیزی از خانه بیرون آمد. امام از آن سؤال کرد آیا صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ کنیز گفت: آزاد است! امام فرمود: «صَدَقْتِ لوکان عبداً خافَ مِنْ مَوْلاهُ» آری اگر بنده

ص: 239


1- / عن عبداللّه بن صباغ... حمل الرّشید فی بعض الایّام الی علیّ بن یقطین ثیاباً فاخرة اکرمه بها و من جملتها دراعة منسوجة بالذهب من لباس الخلفاء فأنفذ بها علیّ بن یقطین الی موسی الکاظم(علیه السلام) فردّها الامام الیه، و کتب الیه احتفظ بها و لاتخرجها عن یدک فسیکون لک بها شأن، تحتاج معه الیها فأرتاب علیّ ابن یقطین بردّها علیه، و لم یدری سبب کلامه ذلک، ثمّ احتفظ بالدراعة و جعلها فی سفط و ختم علیها. فلمّا کان بعد ذلک بمدّة یسیرة تغیّر علیّ بن یقطین علی بعض غلمانه ممّن کان یختصّ باموره و یطلع علیها فصرفه عن خدمته و طرده لأمر أوجب ذلک منه. فسعی الغلام بعلیّ بن یقطین الی الرّشید و قال له: انّ علیّ بن یقطین یقول بامامة موسی الکاظم، و أنّه یحمل الیه فی کلّ سنة زکاة ماله، و الهدایا، و التحف و قد حمل الیه فی هذه السنة ذلک، و صحبته الدراعة السوداء الّتی أکرمه بها أمیر المؤمنین فی وقت کذا، فاستشارط الرّشید لذلک غضباً شدیداً و قال لأکشفنّ عن ذلک، فان کان الأمر علی ما ذکرت أزهقت روحه، و ذلک من بعض جزائه، فأنفذ فی الوقت و الحین، أیحضر علیّ بن یقطین فلمّا مثّل بین یدیه، قال: ما فعلت بالدراعة السوداء الّتی کسوتکها و اختصصتک بها من مدّة من بین سائر خواصی؟ قال: هی عندی یا أمیر المؤمنین فی سفط فی طیب مختوم علیها. فقال: أحضرها الساعة، فقال: نعم یا أمیر المؤمنین السمع و الطاعة، فاستدعی بعض خدمه فقال: أمض و خذ مفتاح البیت الفلانی من الداری، و افتح الصندوق الفلانی و ائتینی بالسفط الّذی فی علی حالته بختمه، فلم یلبث الخادم الّا قلیلا حتّی عاد و فی صبحته السفط مختوماً علی حالته بختمه فوضع بین یدی الرّشید فأمر بفکّ ختمه ففکّ، و فتح السفط فاذاً بالدّراعة فیه مطویّة، و مدفونة بالطیب علی حالها لم تلبس و لم تدنس و لم یصیبها شیءٌ من الاشیاء. فقال لعلیّ بن یقطین: ردّها الی مکانها، و خذها و انصرف راشداً، فلن نصدّق بعدها علیک ساعیاً، و أمر أن یتبع بجائزة سنیة و أمر اَنْ یضرب الساعی ألف سوط، فضر فلمّا بلغوا الی خمسمأة سوط مات تحت الضرب قبل ألالف (ابن شهر اشوب مناقب آل ابی طالب ج3ص408 و محمد بن حریر طبری دلایل الامامة ص322)

بود، از مولایش می ترسید و به فسق و فجور نمی پرداخت. کنیز همین که به خانه بر گشت. «بشر» پرسید: «ای کنیز! چرا دیرکردی ؟». کنیز جریان را تعریف نمود. ناگهان بشر، با پای برهنه دوید و اظهار شرمندگی وعذر خواهی فراوان نمود(1)

و به دست امام به سعادت دنیا و آخرت نائل گشت. از آنجا که او هنگام توبه، پا برهنه بود، به او «بشر حافی» گفتند.

معجزات موسی بن جعفر علیه السلام

در مدینه، مردی اهل عبادت و شجاع نزد موسی بن جعفر(علیهما السلام) آمد، مسائلی را پرسید و جواب شنید. بعد سؤال کرد: امام به حق کیست؟

امام فرمود: «من هستم». عابد گفت: دلیل شما چیست؟

حضرت فرمود: «نزد آن درخت برو و بگو موسی بن جعفر می گوید نزد من بیا». مرد عابد نزد درخت رفت و پیام امام را با آن ابلاغ کرد. ناگهان درخت زمین را شکافت و پیش امام حاضر شد. آنگاه امام به درخت اشاره کرد وفرمود: «به جای خود بر گرد». درخت اطاعت کرد. آن عابد به امامت امام کاظم اعتراف نمود(2)

ص: 240


1- منهاج الکرامة فی معرّف الامامة، علامه حلّی- الکنی والالقاب، محدث قمی، ج 2 ص 168
2- رصول کافی، ج 1 ص 352

دعابرای شیر

علی بن حمزه بطائنی می گوید همراه موسی بن جعفر بودم ناگهان دیدم که یک شیر آمد و دست خود را بر کَفَل استری امام نهاد «ما» از شدّت ترس میخکوب شدیم ولی استر حضرت آرام ایستاد و امام به هممه شیر گوش نهاد. همین که حضرت به شیر نگاه کرد، شیر کنار رفت و امام دعای خواند. آنگاه با دست خود به شیر اشاره نمود. (یعنی برو) شیر هممه طولانی کرد و امام آمین گفت و شیر رفت. من غرق در تعجب شده وپرسیدم: یا بن رسول اللّه «فدایت شوم» قصّه عجیبی بود! مرا نیز از این آگاه کن.» حضرت فرمود: «این شیر از سختی زایمان ماده اش شکایت کرد و من از خداوند خواستم که درد زایمان را برای

همسرش آسان نماید و به آن گفتم، بچه همسرت «نر» است. (1)

زنجیرها بازشد

عمرو بن واقد می گوید: موسی بن جعفر علیه السلام سه روز قبل از شهادت خود مسیّب بن زهیر را طلب کرد و فرمود: ای مسیّب امشب به مدینه جدم می روم و فرزندم «رضا» را وصی خود می نمایم چنانکه امامت را پدرم به من سپرد. گفتم!! ای پسر رسول خدا! درها محکم بسته و نگهبانان نشسته اند چگونه می روی؟

ص: 241


1- ابن شهر آشوب، منافب آل ابیطالب، ج 4 ص 290

فرمود: «ای مسیّب مگر شک داری خداوند که درهای علوم اولین و آخرین را بر ما گشوده، قادر نیست مرا از اینجا به مدینه از در بسته ببرد؟»

گفتم: آقا جان! دعا کن خدا مرا بر ایمان ثابت بدارد. حضرت دعا کرد و فرمود: اکنون می خواهم خدا را با آن اسمی بخوانم که آصف بن برخیا (وزیرسلیمان) خواند و تخت بلقیس را از دوماه نزد سلیمان حاضر گردانید. آنوقت حضرت مشغول دعا شد، نظر کردم در مصلی یش (محل نماز) ندیدم، زنجیرها و بندها بر زمین افتاده بود! متحیّر در میان خانه ایستاده و در فکر بودم. بعد از لحظه دیدم آقا در مصلیش و زنجیرها را به پا بست بود!! من به سجده در آمده و خدا را شکر کردم که مرا از قدرت آن حضرت آگاه گردانید. حضرت فرمود: «ای مسیب سر بردار وبدان که من سه روز دیگر رحلت می کنم.» چون این خبر را شنیدم قطرات أشک از چشمم سرازیر شد.(1)

شفای نابینا

شخصی به زیارت حضرت رضا(علیه السلام) می رفت در منزلی کور مادر زاد را دید که خواهش کرد؛ به هنگام مراجعت قدری خاک از روضه آن بزرگوار برایم بیاور، شاید خداوند به برکت آن چشمان مرا شفا

ص: 242


1- جلا العیون، مجلس ص 533.

دهد. شحص زوّار قبول کرد، امّا پس بازگشت وصیّت او را فراموش کرد، و قتی که به منزل نابینا رسید هزینه ی او تمام شد و مجبور به توقف شد. نابینا نزدش آمد وخاک را طلب کرد. زوّار از جا برخاست ومقداری خاک از همان مکان برداشت و به نابینا داد. مرد نابینا همین که خاک را گرفت و با خلوص نیت بر چشمان خود مالید، چشمانش بیناشد وهدایای فراوان به آن زوار داد و آن زائر به برکت وجود مقدس امام هشتم مخارج راهش تأمین شد.(1)

آب وضوی امام جواد علیه السلام

امام جواد علیه السلام روزی از بغداد به مدینه می رفت همین که به «باب الکوفة» رسید؛ برای نماز به مسجدی «مسیّب»، رفت، دید که در حیاط مسجد درخت سدر خشک شده. حضرت در پای آن درخت وضو گرفت و وارد مسجد شد، در رکعت اول بعد از حمد سوره «نصر» و در رکعت دوم بعد از حمد سوره «توحید» را قرائت کرد، سپس از حیاط مسجد خارج شد. وقتی مردم در حیاط مسجد آمدند دیدند که درخت سبز شده و میوه کرده است!! مردم در همان مکان با امام و داع نمودند و آن حضرت به مدینه تا وقتی که معتصم عباسی حضرت را به بغداد فراخواند، ماندن(2).

ص: 243


1- کرامات رضوی، ج1،ص251
2- بحار الانوار، ج50، ص 89

علی بن خالد می گوید: روزی به ملاقات یک زندانی رفتم دیدم که نگهبانان مضطرب است! گفتم: چه خبر است؟ گفتند: «آن زندانی دیشب با وجود غل و زنجیرغائب شده! من دانستم که او از انفاس قدسیه حضرت جواد الائمه(ع) آزادی یافته است(1)»

ص: 244


1- اصول کافی، ج1، ص492؛ بحار الانوار، ج50، ص38

گفتار چهارم :توسل به رهبران دینی

اشاره

ص: 245

ص: 246

ذکر مصیبت علی(ع)

آخرین ماه رمضان که بر علیّ گذشت، یک رمضان دیگری بود و برای بچه ها و خاندان «علی» یک

صفای دیگری داشت. این ماه از همان روز اوّل، توأم با اضطراب بود؛ چون عادت علی در این ماه با رمضانهای دیگر تفاوت داشت. علی در این ماه، هر شب مهمان یکی از فرزندانش بود، در روز سیزدهم ماه رمضان، سخنی را فرمود که بیشتر قلب فرزندانش مضطرب شد. ظاهراً روز جمعه بوده که برای مردم سخن می گفت: یک مرتبه خطاب به امام حسن فرمود: فرزندم حسن! چند روز دیگر از این ماه مانده است؟ امام حسن عرض کرد بابا جان، هفده روز. آنگاه علی دست به محاسن خود کشید و فرمود: چیزی نمانده است که این محاسنم به خون سرم خضاب شود(1)

امیر المؤمنین در شب نوزدهم که مهمان دخترش امّ کلثوم بوده و بیش از هر شبی آثار انتظار در وجودش هویدا شد. امّ کلثوم می گوید بابایم با مقدار نان جو و نمک افطار نمود. و بسیار بیرون رفته و بر می گشت و به اطراف آسمان نظاره می کرد و سوره «یاسین» را خوانده ومی فرمود: «اللّهمّ بارک لیّ فی الموت» و بسیارمی فرمود: «انّا للّه و انّا الیه را جعون» و جمله «لا حول و لا قوة الا با اللّه العلی العظیم» را بسیار تکرار می نمود(2) و قتی که وارد صحن خانه شد، مرغابیان پیش روی حضرت صیحه می زدند. بعضی خواستند مرغابیان را

ص: 247


1- مقتل مطهر (روخه های شهید مطهری) ص -32 28
2- متهی الا مال ج 1 ص 172

دور کند. حضرت فرمود: «الآن در این خانه صیحه مرغان است؛ ولی لحظه بعد صدا و شیون انسانها بلند می شود. آنگاه به امّ کلثوم سفاش کرد که مبادا مرغابیان گرسنه یا تشنه بمانند. و خود حرکت کرد وقتی بر در خانه رسید، قُلاب «دَرْ» کمربند آقا را گرفت و حضرت کمر را محکم بست وفرمود:

أُشْدُد حَیَا زِیَمْکِ لِلْمَوت علیه السّلام علیه السّلام فانّ الموتَ لاقِیکا ولاتَجْزَعْ عَن الموْت علیه السّلام علیه السّلام اذا حلَّ بِوْادِ یْکا (1)

علی بن ابیطالب که در سیزده رجب [ده سال قبل از بعثت پیامبر] در خانه کعبه متولد شد و سحر شب نوزده هم رمضان [چهلم هجری] طبق معمول برای نماز بسوی مسجد کوفه رفته و بعد از آذان که خفتگان کوفه را بیدار کرد آمده مشغول نماز شد. وقتی خواست سر از سجده رکعت اول بر دارد، ابن ملجم ضربه ی بر فرق آقا فرود آورد که فرق حضرت را تا نزدیک پیشانی شکافت. حضرت فرمود: «بسم اللّه و باللّه و علی ملة رسول اللّه فزت و رب الکعبة»؛ یعنی به نام خدا، وبرای خدا، و بر دین رسول خدا، به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم» (2)

و سپس مقداری از خاک محراب را برداشته و به روی زخم سرش پاشید و فرمود «منها خلقناکم وفیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخری (3)» «ما شما را از خاک آفریدم، و در آن باز می گردانم، و از آن نیز بار دیگر شما را بیرون

ص: 248


1- ای علی کمرت را برای مرگ ببند که مرگ به سراغت خواهد آمد، وقتی تو را در یابد از مرگ جزع مکن،
2- امیرالمؤمنین در هیچ یک از کارهای بزرگ خویش مانند فتوحات و... نفرموده است فزت و رب الکعبه ولی در مورد شهادت این جمله را فرموده اند!!
3- سوره ی، طه 55

می آورم.» در هنگام ضربت «ابن ملجم» ملعون، جبرائیل میان آسمان و زمین ندا می کرد: «تَهْدِمَتْ واللّه اَرْکان الهُدی وَالنّطَمَسَتْ أَعْلامُ التُّقی وَ انْفَصَمَتْ العُرْوَةُ الوُثْقی قُتِلَ اِبْنُ عَمِ المُصْطَفی قُتِلَ وَصِیُ المُجْتَبی قُتِلَ عَلِیُ المُرْتَضی قَتَلَهُ أَشْقَی الْأَشْقِیا»؛ به خدا سوگند ارکان هدایت در هم شکسته و تاریک شد، نشانه های پرهیزگاری بریده شد وایمان محکم الهی کشته شد، پسر عموی مصطفی و وصی برگزیده او کشته شد، علی مرتضی را شقی ترین اشقیا کشتن (1).

فرزندانش وقتی صدای ملکوتی جبرائیل را شنیدند به سوی مسجد دویدند و صدای «وا أبتا وا علیا» را بلند کردند؛ چون نزدیک محراب رسیدند. «یا زهرا، یازهرای» پدر بزرگوارشان را دیدند که در میان محراب افتاده و خون از سر و صورت آن حضرت جاری است. سر پدر را به دامن گرفت و خون را از سر و صورت ایشان پاک کرد و بدن مطهر بابا را میان بُرِیا (تابوت) گذاشتند و به طرف خانه حرکت دادند. «یا صاحب الزمان معذرت می خواهم»؛ وقتی که نزدیک خانه رسیدند. حضرت فرمود، حسنم؛ مرا پیاده کن تا به پای خود بروم. امام حسن فرمود: بابا جان شما حال راه رفتن را ندارید. حضرت فرمود: حسنم، زینب دخترم منتظر من است، نمی خواهم مرا به این حالت ببیند؛ اما یا امیرالمؤمنین در کربلا جای شما خالیست در آن لحظه که زینب کبری بر روی «تلّ» زینبیه قرار گرفت، دید «والشّمر جالسُ علی صَدرِ الحسین...»

ص: 249


1- منتهی الامال، ج 1، ص 173

حضرت زینب می گوید: هنگام که پدرم، برأثر ضربت ابن ملجم مرادی بستری شد. نشانه های مرگ را در رخسارش دیدم، عرض کردم بابا جان، امّ ایمن به من حدیث کرده که پنج «تن» در یک جا جمع بوده اند و پیامبر ناگهان غمگین شد و قتی که علت آن را پرسیدن، جریان شهادت حضرت زهرا، علی، حسن و حسین(علیهم السلام) را شرح داد. می خواهم آن را از شما بشنوم؟ فرمود: دخترم حدیث امّ ایمن صحیح است گویا «تو» و دختران رسول خدا را می بینم که به صورت اسیر وارد شهر کوفه می کنند و مردم شما را مورد آزار و طعن قرار می دهند «فصبر صبراً جمیلا»(1)

این سخن امیرالمؤمنین را زینب وقتی فهمید، که در میان شهر کوفه دید سر بریده برادر را بالای نیزه کردند با سوز دل خطاب بر آن سر بریده وعرضه داشت.

یاهِلالا لَما اسْتَمَّمَ کمال

غالَهُ خَسَفُهُ فَابْداء غُرُوبا

ماتَوَهّمَت یا شَقِیقَ فُؤادی

کان هذا مُقَدّرا مَکْتُوباً

یا اخیِ! فاطمةِ الصَغِیرَةَ کَلِّمْها

فقد کادَ قَلْبُها أَنْ یَذُوبا

ای هلال من به کمال خود نرسیده وغروب کردی؛ ای براردرم من هرگز گمان نمی کردم که چنین روزی سرنوشت ما را رقم می زند. ای برادرم اگر با من حرف نمی زنی مزن؛ ولی، با این دختر کوچکت فاطمه سخن بگو که نزدیک است قلب او ازشدت این مصیبت آب گردد(2)

یعنی حسین جان! اگر چه پدرم از جدّم؛ خبر شهادت تو را به ما داده بود، ومی دانستم که روزی ما را به اسیری می برند؛ ولی فکر نمی کردم که سر «تو»

ص: 250


1- کامل الزیارات ص 266 - طبق نقل بحار، ج45 ص 183 با تلخص
2- بحار ج45 ص39 ص115

در پیشاپیش محمل «ما» بالای نیزه بلند شود، من و بچه ها به دنبال سر بریده ی «تو» از این شهر به آن شهر برویم. زبان حال حضرت با دخترش:

بیا زینب کنارم، که من جز تو پرستاری ندارم

بیا زهرای خانه، به سوی مادرت باشم روانه

بیا زینب به بالین سر من، که داری بوی زهرا دختر من

بیا زینب دیگر از عمر سیرم، دعاکن دخترم دیگر بمیرم

بیا زینب به تو دارم وصیت، که بعد از من بسی گردی اذیت

بیاز زینب حسن را یاوری کن، برای اهل خانه مادری کن

شب بیست و یکم رمضان

سلام بر بیمار شبِ بیست و یکم ماه رمضان؛ سلام بر پیشانی بسته او، سلام بر مهمان سرشکسته که میزبانش با پهلوی شکسته به استقبالش خواهد آمد. حضرت علی در بستر خابیده، بچه ها برای معاینه زخمهایش طبیب (ایثر بن عمرو) آورده اند:

طبیا وامکن زخم سرم را مسوزان قلب زینب دخترم را

طبیبا کار از درمان گذشته که زهرش آب کرده پیکرم را

ببند آنگونه فرقم را که در قبر نبیند فاطمه زخم سرم را

من آن یارم که شستم در دل شب تن خونین تنها یاورم را

«یا زهرا یا زهرا» طبیب بعد از معاینه فهمید که زهر در بدن آقا أثر کرده است و اظهار عجز کرد. معمولا احوال مریض ناعلاج را به

ص: 251

اطرافیان می گویند؛ اما علی کسی نیست که احوالش را به دیگران بگوید. طبیب عرض کرد یا امیرالمؤمنین اگر وصیتی دارید بفرمایید: حضرت فرمود: آیا به اسیرتان غذا داده اید؟ آیا به او آب داده اید؟ آیا به او رسیدگی کرده اید؟ کاسه شیری را که بچه ها برای مولا آوردند؛ مقداری را نوشید و فرمود: باقی را به آن مرد (ابن ملجم) بدهید تا بنوشد و گرسنه نماند. مردم ببینید، مرادنگی علی را ببینید انسانیت علی را در لحضات أخیر

که بچه ها دور بستر آقا را گرفته و زهر نیز در بدن آقا أثر کرده؛ هنوز برای دیگران نصحیت می کند. بچه ها متوجّه لبهای آقا است تا ببیند بابا چه می گوید. یکوقت مولا نگاه کرد، دید همه گریه می کند؛ اما امام حسین بیش از همه گریه می کند. فرمود: حسینم، تو چرا گریه می کنی؟ من که بیش از یک ضربت نخوردم اگر آب می خواهم شیر می دهید و مردم به عیادتم میاید. عزیزم برای غریبی خود گریه کن که در وقت شهادت هرچند صدا می زنی ای مردم جگرم از تشنگی می سوزد؛ کسی آب نمی دهد. یکوقت دیدند صدای علی بلند شد «أشهد ان لااله الّا اللّه وأشهد أن محمداً عبده ورسوله(1)» یا رسول اللّه امشب بهمراه فاطمه در انتظار مهمان عزیزی نشسته اید. از طرف شما امشب گریان هستید؛ چون فرزندان شما با شنیدن آخرین جمله ی پدر؛ اشکشان جاری شدند؛ وگرد یتیمی بار دیگر بر صورت هایشان نشستند. زهرا جان اشک یتیمانت را نگاه کن، زهر جان فرزندانت اگر مادر می داشتند سر به دامن مادر می گذاشتند و مادر دست نوازش بر سر آنان می کشد؛ اما یتیمان علی که

ص: 252


1- مقتل مطهر. روضه های شهید مطهری ص51-47

امشب، مادر ندارد، بچه های فاطمه را با از دست دادن مارد؛

بابا یش آرام می کردند؛ اما امشب چگونه آرام بگیرند؟ امشب برادران، خواهران را دلداری دهند و خواهران، برادران را دلداری دهند «یازهرا یازهرا» علی بعد از نیمه شب از دنیا رفت، امام حسن وامام حسین و... طبق وصیت پدر؛ پدر را غسل داد وکفن کرد ونماز خواند وبا احترام در «نجف» دفن کرد؛ اما «لایوم کیومک یا اباعبداللّه ملقاً ثلثاً بلا غسل ولا کفن» کسی نیامد این بدنهای را دفن کند. بنی اسد آمدند اما نمی شناسد - یازهرا یازهرا- یا بن الحسن معذرت می خواهم چون کشته را در میدان جنگ یا از سر می شناسد یا از لباس؛ امام زمان جد غریبت که سر در بدن نداشت، حسین فاطمه که لباس بر تن نداشت. یکوقت دیدند سوار نقاب دار می آید. دیدن زین العابدین است، فرمود: بنی اسد، بروید کنار که من این بدنها را خوب می شناسم. این بدنِ بُرَیْد است وآن بدن زُهَیْر است و آن بدن عمویم عباس است واین بدنِ بابایم حسین است و...»

شب بیست دوّم رمضان

لا حول ولا قوة الا باللّه العلی العظیم. الحمد للّه الذی علی فی تَوَحُدِه ودَنا فی تَفَرُّ دِه وجَلّ فی سُلطانِه وعُزُم فی أَرْکانِه، فَطَرَ الْخَلایِقَ بِقُدْرَتِهِ وَنَشَرَ رِیاحَ بِرَحْمَتِهِ وَوَتَدَ بِثُخُور مَیادِیْن أَرْضِه، ثُمَّ الصّلوةُ والسّلامُ علی حَبِیْبِهِ وَخِیَرَتِه و حافِظِ سِرّه ومُبَلِّغِ رِسالتِه، سَیِّدِنا...

ص: 253

دیشب بیست و سوم بچه های علی چه شبی را گذراندند. خدا نکند بابای نزد بچه هایش جان دهد و روبقبله باشد. نمی دانیم دیشب بر زینب چه گذشت، بر حسن وحسین چه گذشت. چقدر گریه وناله کردند. امّ کلثوم نزد ابن ملجم نا نجیب رفت وگفت خوشحال مباش ما پزشک آوردیم وبابایم خوب می شود. آن ملعون گفت زهری که من با این شمشیر زده ام دیگر بابایت برنمی خیزد. بچه ها نگاه به دهان پزشک می کنند یکوقت پزشک به امام حسن گفت: به بابایت بگو تا وصیت کند. علی جلوی بچه ها پرپر می زد، علی شجاع در میادین نبرد:

دیشب حسن پراهنی خود چاک می کرد

خون آبه را از فرق بابا پاک می کرد

دیشب حسینش مَهْدِ غم را تاب می داد

هنگام جاندادن بابا را آب می داد.

دیشب علی در حال اِغْما ناله می کرد

گُوئِی او یاد از یار هیجده ساله می کرد.

دیشب علی بر دختر خود نُوش می داد

زینب سخن های بابا را گوش می داد.

می گفت با دختر که ای آرام جانم

بابا فردا سلامت را به مادر می رسانم.

دیشب بدن علی را غُسل داده وکفن کردند، زخمهای که در تبوک و صفّین و أُحد و أنبون های که شب ها می کشید وجود داشت، علی را از خانه چهار نفر بیرون آورد. علی که رائیس و خلیفه مسلمین

ص: 254

است. اگر یک رائیس بمیرد اعلام می کنند و مردم جمع می شوند. دلها بسوزد بر آن بدن که شب غریبانه تشیع شد، چرا که اگر خوارج می فهمید قبر را شکافته وبدن را می سوزانید! علی گفت: اگر فاطمه جان پهلویت شکست، فرقم شکست. اگر بدنت شبانه دفن شد، بدنم نیز شبانه دفن شد. اوّل روضه خوانی علی صعصعه است، صعصعه خیلی به آقا ارادت دارد. انشا اللّه «مسجد سهله» بیروید، کنارش مسجد صعصعه است وقتی کنار قبر علی آمد، یک دست را روی قلبش گذاشت و انگشت را زیر خاک قبر علی برد وخاک ها را بر سر می ریخت و می گفت: «بأبی أنت و امّی» یا امیر المؤمنین

بابایم بقربانت یا علی پدرم بقربانت. صعصعه می خواند و امام حسن وامام حسین و زینب گریه می کردند. ای عاشقان حرم أبا عبداللّه یک جمله هم از کربلا بگوییم: صعصعه اول کنار قبر امیر المؤمنین روضه خواند وبچه های علی گریه می کردند؛ اما در کربلا اوّل روضه خوان حضرت زینب بود؛ ولی گریه کن دوست ودشمن بود: «فواللّه بکت وأبکت کلّ عدّو والصّدیق» حُمَیْد بن مسلم می گوید: دیدم هنگام که زینب شروع به روضه خوانی کرد دوست و دشمن گریه وناله می کردند.

شب بیست وسوم رمضان

سه شب است که، مسجد و مهراب کوفه در عزای «علی» داغدار است. سلام بر مولای که آسمانیان مشتاق دیدار اویند. سلام بر آن آقای که اهل آسمانها و زمین او را می شناسد. سؤال شد یا رسول اللّه در شب

ص: 255

معراج خداوند باچه کلامی با «تو» سخن گفت: فرمود: با کلام علی بن ابیطالب، بعد فرمود: من با تعجب عرض کردم. پروردگارا «تو» به من حرف می زنی یا علی؟ خداوند فرمود: ای احمد تو را از نور خودم و علی را از نور «تو». آفریدم می دانم در قلب تو کسی محبوب تر از علی نیست. لذا با لحن و زبان علی با تو سخن گفتم تا قلبت آرام گیرد(1).

خوب است دوستان و محبین اهلبیت باهم دلها را روانه کوفه گردانند با بچه های ماتم زده ای علی هماهنگ گریه کند. امشب با فرزندان دل شکسته هم ناله شوید.

بعضی نقل کرده اند امام علی وصیت کرد. پس از آنکه از دنیا رفتم، مرا در میان تابوت بگذارید، سپس از خانه بیرون آورید عقب تابوت را بگرید ولی جلو تابوت خود حمل می شود. مرا به سر زمین غری (نجف) ببرید در آنجا سنگ سفیدی بسیار درخشانی را می بیند، همانجا را حفر کنید، لوحی می بیند، آن را بر دارید و مرا دفن کنید. امام حسن بنابر سفارش پدر بزرگوارش با کمک برادران شبانه بدن مطهر پدر را غسل داد وحنوط وکفن نموده ونماز خواند وسپس در میان تابوت گذاشتند دنبال تابوت را بلند کرده، جلو تابوت خود بلند شد. حسن وحسین وعبداللّه بن جعفر ومحمّد بن حنیفه همین چهار نفر شبانه جنازه را به سر زمین نجف آوردند ناگهان در آنجا سنگ سفیدی درخشانی را یافتند و آن جا را کندن ناگهان لوحی پیدا شد که در آن نوشته بود «این قبری است که نوح

ص: 256


1- تفسیر صافی ج3 ص177

آن را برای علی بن ابیطالب ذخیره کرده است»

جنازه را همانجا به خاک سپردند و زمین قبر را هموار ساخته وبه کوفه بازگشتند(1)

این وصیت برای آن بود که قبر آنحضرت از نبش واهانت دشمنان محفوظ بماند. طبق بعضی از روایات قبر آنحضرت تازمان امام صادق وبه قول تا زمان هارون الرشید مکتوم بود(2)

روایت شده هنگامی که امام حسن وامام حسین از دفن پدر باز گشتند نزدیک دروازه شهر کوفه کنار ویرانه ای بیمار و نابینای را دیدند که خشتی زیر سر نهاده و ناله میکند از او پرسیدند کیستی و چرا این گونه گریه و ناله میکنی؟ او گفت: غریبی بینوا و نابینا هستم. نه مونسی دارم و نه غمخواری یکسال است که من دراین شهر هستم هر روز مردی مهربان و دلسوز نزد من می آمد و احوال مرا می پرسید و غذا به من می رساند، مونس و مهربانی بود ولی اکنون سه روز است که او نزد من نیامده است و از حال من جویا نشده است.

امام : نام او را میدانی؟ نابینا. خیر.

امام: آیا نپرسیدی که نامش چیست؟

پرسیدم فرمود: «من» برای خدا از تو سر پرستی میکنم.

امام : ای بینوا! رنگ و شکل او چگونه بود؟

نابینا:

نمیدانم رنگ و شکل او چکونه بود.

امام : هیچ نشانی از گفتار و کردار او داری؟

ص: 257


1- اصول کافی ج1 ص458
2- اصول کافی ج1 ص456 حدیث 5و6

نابینا: پیوسته زبان او، بذکر خدا مشغول بود و وقتی که او تسبح و تهلیل می گوفت زمین و زمان، در و دیوار با او هم صدا می شدند وقتی کنار من می نشست می فرمود: «مسکینَ جالِسَ مسکیناً غریب جالِسَ غریبا». در مانده با در ماندای نشسته، غریبی همنشین غریبی شده است. یکوقت حسن و حسین فرمودند: ای مرد این نشانه های بابای ما علی است. آن مرد گفت: الآن او کجاست که در این سه شب و روز سراغ من نمی آید؟ فرمودند: حسنین فرمودند: آن آقا را گشتند و ما الآن از مراسم دفنش بر می گردیم. ناله آن مرد بلند شد و هر چند دلداری میدادند آرام نمی گرفت. یکوقت به دامن حسن و حسین چسپید که مرا کنار قبر آن آقا ببرید. حسنین او را کنار فبر بابا آوردند، آن مرد آنقدر گریه کرد که از دنیا رفت. حسنین جنازه آن را غسل داده و گفتن کردو نماز خواند و او را در همان جا به خاک سپردند(1).

من نمیدانم چه سرّ استکه زهرا وصیت کرد: «یا علی غسلنی و کفنی و دفنی با اللیل» و هم امیر المؤمنین آیا بر حسنین در آن شب سخت گذشت یا آن شب که عقب جنازه مادر بود؟ سلمان می گوید: نیمه های شب دیدم در می زند امدم کیستی؟ دیدم امام حسین سر به دیوار گذاشته و گریه می کند. گفتم چه خبر است؟ فرمود: اگر می خواهی جنازه ی مادرم را بر داری بیا؛ اگر می خواهی به بابایم کمک کنی بیا، هفت نفر جنازه زهرا را برداشتند. سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار وحسینین هم دو لیف خرما را روشن کرده و جلوی جنازه مادر حرکت می کردند. یک وقت

ص: 258


1- روضة الشهدا، ص 172

شنیدند که صدای از پشت سر می آید نگاه کردند که زینب چهار ساله به دنبال جنازه ی مادر می آید. مادر وقتی یتیمی من خیلی زود بود، مادر چگونه خانه داری نمایم، مادر جای خالی تو را چگونه ببینم، مادر را نیمه های شب آوردند و در بقیع دفن نمودند و تمام غم های عالم به روی قلب نازنین علی جا گرفتند. یک نگاه به آسمان و یک نگاه به قبر فاطمه ی زهرا و یک نگاه به قبر پیامبر کرد و صدا زد.

یا رسو ل اللّه این همان امانتی است که در شب زفاف به علی داده ای»

عیادت کنندگان

امیر المؤمنین در بیستر بیماری است و جمعیت زیادی در خانه علی آمدند و اجازه ملاقات خواستند، امام حسن به بعضی اجازه داده و بعضی را ردّ کرده و به بعضی می فرمود: از بابایم کم سؤال کنید. یکی از کسانی که امروز آمده «حُجْر بن عدی» عاشق امیرالمؤمنین است. حُجر از نواده حاتم طائی و خانواده اش بسیار به علی علاقه دارد. وقتی که حُجر داخل خانه آمد حضرت از هوش رفته بود. حُجر در حال گریه وناله چند بیت شعر به زبان عربی خواند. حضرت چشمهایش را باز کرد وفرمود: حسنم این کیست؟ فرمود: بابا حُجر است. حضرت فرمود: ای حُجر جلو بیا وگریه مکن که امام تو راحت شد.حُجر می گوید، گفتم: آقا جان من برای تو گریه نمی کنم بلکه برای غریبی خودم گریه می کنم. حضرت فرمود:

ص: 259

حُجر می شود از شما یک سؤال کنم؟ فرموده آقاجان بفرمایید. حضرت فرمود: ای حُجر اگر یک روز برای تو بگویند برای علی ناسزا بگو! می گویی یانه؟ علی می دانست که بعد از آن معاویه چه می کند. گفتم: آقا جان این چه سؤالی است؟ «لو قُتِلَت بالسیف» اگر مرا با شمشیر قطعه قطعه کند و آتش بزند به شما ناسزا نمی گویم. حضرت فرمود: ای حُجر اگر مجبور شدی ناسزا بگو؛ ولی برائت مجو.

حجر هم وفا کرد؛ چون در جلوش قبر کنده را دید ولی حاضر نشد ناسزا بگوید. گفت اول پسرش و بعد خودش وهفت تن از یارانش را شهید کردند. امام حسن یکی یکی مردم را بیرون کرد ولی مردم از پشت در نمی رفتند و سرها را به دیوار گذاشته وگریه می کردند. دیشب صدای «یا مولای یا مولا أنت القوّی وأنا ضعیف و هل یرحم الضعیف الی القوّی» از زبان علی شنیده نمی شود. و صدای «یا مولای یا مولای أنت المعافی وأنا المبتلا یا مولای یا مولای أنت الغنی وأنا الفقیر»؛ را از زبان علی نشنیدند. فرمود: حسنم برو مردم را بگو بروید. حسن پشت در آمد فرمود: متفرق شوید. مردم متفرق شدند و من برگشتم در خانه آمدم دیدم صدای

گریه وناله می آید. در را باز کردم دیدم أصبغ بن نباته(1)،سر را به دیوار گذاشته! گفتم: ای أصبغ آقا فرمود: بروید. أصبغ گفت: آقا زانوهایم یاری نمی کند که تا از اینجا بروم. خوش به حال کسانی که در این روزها در نجف آمده اند در پشت در خانه علی مثل أصبغ گریه وناله می کنند «یابقیة اللّه» أصبغ می گوید وارد خانه علی شدم دیدم آقا بر

ص: 260


1- شورطة الخمیس کسانی است که در دفاع تا ریختن خون شان حاضر بودند

بالش تکیه داده و دستمال زرد بر سرش بسته وحال آقا مساعد نیست. همین که أصبغ وارد شد، خود را به روی پاها امیرالمؤمنین انداخت و صدا می زد یا مولای. آقا چشمها را باز کرد وفرمود: أصبغ؛ أصبغ. بلند بلند گریه مکن که زینبم صدای ناله تو را می شنود. گفتم آقا جان برای غریبی خودم گریه می کنم. باید بگویم علی جان؛ طاقت نداشتی که زینب صدای گریه وناله أصبغ را بشنود. وقتی علی دید بچه هایش در اطرفش گریه می کند چشمها را به چشمان حسین دوخت و فرمود: حسینم اگر همه گریه می کنند بکنند؛ اما تو گریه مکن. حسینم «لاتجزع علی أبیک» حسینم گریه کنان عالم برای تو گریه کنند.

امام حسن هم فرمود: برادرم تو گریه مکن قَتِلُ العبرات توی و گریه مال توست. ای امیرالمؤمنین در کربلا نبودیی آن وقتی که أهلبیت در قتلگاه جمع شدند. زینب از بالای تلّ به پایین آمد، دید دشمنان دور تا دور قتلگاه حلقه زدند! زینب صدا زد «طَرَّقوا طَرَّقوا» ای لشکرراه را باز کنید، راه را باز کنید آخر جاندادن که تماشا ندارد! برادرم دارد جان می دهد.

مصیبت حضرت زهرا علیها السلام

السلام علیکِ یا بنتَ رسول اللّه، السلام علیکِ یا سیدة نسا العالمین من الاولین و آلاخرین؛ السلام علیکِ ایّتها الصّدیقة الشهیدة؛ السلام علیکِ ایّتها المظلومة المعصومة و... سلام بر تو ای همیشه را ستگو عالم زهرا جان!

ص: 261

سلام بر محسن شش ماهه ات که در راه امامت به شهادت رسید. سلام بر تو ای کسی که حقت را غصب کردند و در بین کوچه ها سیلی خوردی و در دفاع از امامت و ولایت غلاف شمشیر و تازیانه زدند. شیخ طوسی از ابن عباس نقل می کند که رسول خدا هنگام وفات آنقدر گریه کرد که آب دیده گانش بر محاسن مبارکش جاری شد. سؤال کردند یارسول اللّه! سبب گریه ی شما چیست؟

فرمود برای فرزندانم گریه می کنم. یعنی می بینیم بعد از من به فاطمه دخترم ستم می کنند و او صدا می زند «یا ابتا» ولی کس او را کمک نمی کند(1)!

در مقاتل ابن عطیه آمده است: هنگام که رائیس حمله کنندگان دستور داد خانه حضرت زهرا، را به آتش بکشید. فاطمه پشت در آمد تا آنان را دور سازد. آن ملعون در پشت در حضرت فاطمه چنان فشار داد که محسن را در رحم داشت سقط شد و میخ «دَرْ» به سینه اش فرو رفت. در اینجا بود که حضرت زهرا صدا می زد «یا ابتا» کسی نبود که او را کمک کند و از آن ضربت تا هنگام رحلت در بستر بیمار ی افتاد بود(2).

کاش روز حادثه در پشت در زهرا نبود

شاهد پهلو شکستن زینب کبری نبود

کاش وقت در شکستن پای دشمن می شکست

تا که میخ در نشان سینه ی زهرا نبود

ص: 262


1- منتهی الامال ج1 ص137
2- الخلافة و الامامة - المقاتل ابن عطیه ص 505

در میان کوچه وقت خوردن سیلی زخصم

مجتبی همراه زهرا بود گر مولا نبود

این شنیدم مادر سادات را سیلی زدند

کاش وقت خوردن سیلی حسن آنجا نبود

کاش یک تن بود آنجا می گفت این سخن

کشتن شش ماه پاداش ذوی القربی نبود

اما چگونه میخ «دَرْ» به پهلوی زهرا، اصابت کرد. [ای امام زمان معذرت می خواهم. آقا جان نمی خواستم جمله را بیگویم که قلب شما بسوزد و می دانم شما طاقت شنیدن این ماجرا، را ندارید.] یکی از سادات می گوید:

من طاقت این جمله را که «میخ در بر سینه ی مادرم فرو رفته» را ندارم و همیشه با خود می اندیشیدم که این میخ چگونه بوده است و چطور در سینه حضرت زهرا فرو رفته و سینه اش را شکافته است. شبی در خواب دیدم که عده ای ایستاده اند و امام زمان (عج) بر اسبی سوار و برای آن جمع سخنرانی می کنند. ناگهان دیدم همه ی نگاهها به طرفی بر گشت و من مشاهده نمودم دیدم پیر مردی آمد؛ و در کنار حضرت ایستاد و چیزی را از جیبش در آورده و به امام زمان (عج) داد. آقا با دیدن آن بسیار غمگین و گریان شد. من ناراحت شده و گفتم: این کی بود و چه چیزی را به آقا داد که آقا را منقلب نمود. یکی در کنار من ایستاده بود گفت: ای سیّد این پیر مرد سلمان است و آن چیزی را که به امام زمان داد میخی بود که در سینه ی مادرت زهرا فرو رفته بود. آقا امام زمان (عج)

ص: 263

طاقت ندارد که میخ همراهشان باشد. لذا این میخ در دست سلمان است و گاهی او قات آن را به امام زمان (عج) می دهد و امام مقداری گریه می کند و آن را به سلمان بر می گرداند(1)

ای امام زمان شما نبودید اما مردم مدینه باچشم خود دیدند که عده مسلمان نما هیزم به دست گرفتند در خانه ای را که رسول خدا اجازه می گرفت وارد می شد، آتش زدند صدای ناله فاطمه بلند شد «یا فضّة خزینی فقد واللّه قُتِل ما فی احشائی مِن حَمْل» فضه به خدا محسنم سقط شد(2)

ای پدر بنشین بما قصه مادر بگو

ماجرای محسن شش ماهه مادر بگو

خانه ما، را کامین ظالمی آتش زدند

نکته نکته شرح آنرا با من مضطر بگو

من نمی دانم چرا زمیخ در خون می چکید؟

گر تو می دانی پدر اسرار میخ در بگو

فضه با من گفت شرح پهلوی بشکسته را

تو بیا از ماجرای قنفذ کافر بگو.

می دانم دلهای شما کجا رفت اگر آن روز سیلی به صورت پاره ی تن رسول خدا نمی زدند در کربلا فرزندان پیامبر و دختران ابا عبداللّه را سیلی نمی زدند. اگر آن روز درب خانه ی امیرالمؤمنین را آتش نمی زدند، در کربلا خیمه ها آتش نمی گرفت. اگر آن روز دستهای

ص: 264


1- شمیم اهلبیت ص 176 تألیف علی سلطانی.
2- رنجها و فریادای فاطمه)(ترجمه بت الاحزان- ص 949

امیرالمؤمنین را نمی بستند. اهلبیت امام حسین را دست بسته وارد کوفه و شام نمی کردند. اگر آن روز بدن فاطمه را کبود نمی کردند، در کربلاهم، بدن ناز نین رقیه از ضرب شلاق کبود نمی شد. اگر آن روز سینه ی حضرت زهرا را بین در و دیوار نمی شکستند. سینه ی امام حسین هم زیر سم اسبان خورد نمی شد.

پایان عمر حضرت زهرا علیها السلام

اسماء بنت عمیس از آن زنهای با وفا که در کنار بستر خدیجه بود و به وصایای خدیجه گوش داد، شب عروسی فاطمه بنابرسفارش خدیجه در لحظه آخر کنار بستر فاطمه بود. یا امام زمان آقا معذرت می خواهم. امیرالمؤمنین به مسجد رفته بود، حسن و حسین بیرون از منزل بودند. اسماء کنار بستر بی بی نشته است یکوقت زهرا فرمود: «اسماء خیلی زحمت کشیدی من راضی به زحمت شما نبودم اگر زحمت نمی شود مقداری آب تهیه کن». اسماء آب تهیه کرد. بی بی بلند شد وضو گرفت و به روایتی غسل کرد، لباس نو پوشید، سپس پای خود را رو به قبله کرد خوابید و فرمود: اسماء ساعتی صبر کن، بعد صدا بزن اگر جواب ندادم علی را خبر کن. اسماء پس از مدتی بالای سر بی بی آمد صدا زد «امّ الحسنین»؛ جواب نیامد، صدا زد فاطمه جان، جواب نیامد. خود را به روی بدن مبارک زهرا انداخت او را می بوسید و می گفت: وقتی به حضور پیامبر رسیدی سلام اسماء را به او بر سان. در این حال حسنین از در وارد

ص: 265

شدند و گفتند: ای اسماء! مادرمان چرا در این وقت خوابیده است؟ اسماء گفت: عزیزان فاطمه مادر شما از دنیا رفته است. امام حسن خود را به روی مادر انداخته و صورت مادر را می بوسید ومی گفت: ای مادر منم حسن تو با من حرف بزن. امام حسین بر روی پای مادر افتاد و می بوسید و می گفت: مادر منم حسین فرزند تو با من حرف بزن. اسماء به بچه های زهرا گفت: بروید پدر بزرگوار خود را خبر کنید. بچه ها وقتی که به مسجد رسیدند، فریاد می زدند: «یا محمدا! یا احمد الیَوم جُدّدَ لَنا مَوتُکَ اذا اماتَت اُمُّنا » آه ای محمّدآه ای احمد! امروز با رحلت مادرمان مصیبت فقدان تو برای ما تجدید شد» آن وقت امیرالمؤمنین، به بالین فاطمه آمد و صدا زد ای دختر پیامبر. جواب نیامد. صدا زد «امّ الحسنین»، جواب نیامد. صدا زد ای فاطمه من پسر عمّت علی مظلومم!! یک وقت فاطمه چشمان مبارک را باز کرد، دیدند که علی آمده است. فرمود: علی جان «هذافراق بینی و بینک».

علی به بالین فاطمه نشست و پرده را از روی صورت وی برداشت، سر فاطمه را به دامن گرفت. نگاه کرد، دید که حضرت فاطمه در وصیّت نامه ای خود بعد از «بسم اللّه الرحمن الرحیم» نوشته است یا علی «غَسِلْنِی وحَنِطْنِی وکَفِّنِی و دَفِّنِی فی للّیل»(1) امیر المؤمنین فاطمه زهرا را در نیمه های شب غسل داد وکفن کرد وبه بچه های فاطمه سفارش کردن که مبادا صدای گریه شما بلند شود. اسماء می گوید: من آب می ریختم و علی بدن زهرا را غسل می داد وبچه های فاطمه تماشا می کرد. یک وقت

ص: 266


1- بحار الانوار ج43 ص214

دیدم علی سر به دیوار گذاشته بلند بلند گریه می کند! مولا جان! در عرب رسم است کسی برای همسرش گریه نکند. امیرالمؤمنین فرمود: اسماء دستم به پهلوی شکسته زهرا رسید. وقتی

می خواست بند کفن را ببندد بچه ها را صدا زد:

«هلّموا تزوّدُوا مِن اُمّکم» بیایید از دیدن مادرتان توشه بگیرید. امیرالمؤمنین فرمود: «انّی اُشهِدُ اللّه اَنّها قد حنَّت(1) وانت ومدَّت یدیها وضَمَّتهما الی صدرها» خدا را شاهد می گیرم که فاطمه ناله ای غمگینانه و درد مندانه نمود و دستهایش را دراز کرد وحسنین را به سینه چسپانید. در آن لحظه که حسنین روی سینه مادر قرار داشت ناگهان هاتفی در آسمان صدا می زد:

یا «اَباالحَسَن ارْفعُعُما عنها فَلَقَدْ اَبْکیا واللّهِ ملائکةُ السّماء!» ای علی جان؛ حسنین را از روی سینه مادرشان بلند کن که به خدا سوگند که ملائکه های آسمان طاقت دیدن این حالت را ندارد. آخر سینه زهرا شکسته بود. آنگاه حسنین را از سینه مادرشان بلند کرد(2)

تشییع جنازه ی حضرت زهرا علیها السلام

سلمان می گوید: نیمه های شب دیدم که یکی «در» می زند. پشت در آمدم دیدم که امام حسین سر بر دیوار گذاشته اشک می ریزد.

ص: 267


1- حنّت = صدای از روی حزن نمود. انَّت صدای از روی درد نمود. المنجد ج1
2- در سوک عزیزان حضرت زهرا3 ص57 و58 با کمی تغییر در الفاظ

گفتم آقازاده چه خبر است؟ فرمود: ای سلمان اگر می خواهی در تشییع جنازه مادرم شرکت کنی بیا. هفت نفر به دنبال جنازه فاطمه زهرا {سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار ، علی، حسنین} حرکت نمودییم و حسنین یک وقت دیدن که از پشت سر صدایی زینب چهار ساله می آید و می گوید: ای مادر چگونه خانه داری کنم مادر، چگونه بچه داری کنم. مادر جای خالی تو را چگونه ببینم مادر، مادر، مادر

نیمه های شب خواستن جنازه فاطمه زهرا را به داخل قبر بگذارند. مولا یک نگاهی به اطرافش کرد. دید فاطمه زهرا محرمی ندارد که او را داخل قبر بگذارند. آخر فرزندان فاطمه کوچک است؛ سلمان، عمّار، مقداد و ابوذر نامحرمند. آخر در دنیا رسم است که وقتی زنی از دنیا می رود عده ای افراد «مَحْرَم» دور قبر او را می گیرند؛ اما من به قربانت ای آقای غریب که محارم همسرت یتیمان کوچکش بودند.

مدینه گریه کن با من که من تنها ی تنهایم

زسوز سینه می سوزم ولی در فکر زهرایم

همین که جنازه را وارد قبر کرد، دو دست مشابه دستان رسول خدا را مشاهده کرد وبه حضرت علی کمک کرد(1)

شبانه دفن کردم همسرم را چه گویم من جواب دخترم را.

گلستان گشته خاکستر ز آتش زدند آتش نهال پرپرم را

هنگام که بدن همسرش را در میان قبر نهاد همین که خواست روی بدن فاطمه زهرا خاک بریزد تمام غمهای عالم روی دل علی جای

ص: 268


1- منتهی الآمال ج1 ص265 با کمی تغییر در الفاظ

گرفت. یک نگاه به قبر فاطمه ویک نگاه به قبر پیغمبر نموده وصدا زد یا رسول اللّه این امانتی بود که در شب زفاف به علی داده ای. فاطمه جان چگونه بی تو به خانه بر گردم و جواب بچه های تو را چه بدهم وچگونه جای خالی تو را ببینم. «من» می گویم گر چه علیّ پیکر مطهر فاطمه را شبانه ومخفیانه با عده ی کمی تشییع کرد وبه خاک سپرد، اما دیگر نگذاشتند که آن پیکر مطهر به روی زمین بماند:ا

ای بقیع بما بگو آن لاله أحمر کجاست

تربت زهرا یگانه دخت پیغمبر کجاست؟

آنکه از بعد پدر از کینه نمرودیان

سوختُ باب خانه أش در شعله آتش کجاست؟

گو چرا مخفی بوَدْ قبر غریبی فاطمه

گو حریم اقدس آن بانوی اطهر کجاست؟

آن که گشته محسن شش ماهه اش از کین شهید

آن که آزرده شده پهلو ز ضرب در کجاست؟

مادر سبطین باشد در کجا مدفون بقیع؟

همسر نیک اختر شیر خدا حیدر کجاست؟

آخرین فرزند او باید نماید آشکار

مهدی صاحب زمان گیرنده کیفر کجاست؟

ص: 269

مصیبت کریم أهلبیت(ع)

السلام علیک یا حسن بن علی ایّها المجتبی یابن رسول اللّه؛ السلام علیک ایّها المسموم الشهید یابن فاطمه الزهرا؛ السلام علیک یا حجّة اللّه علی خلقه؛ یا سیّدنا و مولنا انّا توجّهنا... روایت شده است؛ هنگام زهر در بدن حضرت سرایت نمود، رنگش سبز شد. آباعبداللّه عرض کرد

برادرم چرا رنگت سبز شده است؟ فرمود: « برادر؛ حدیث جدّم که در حق «من» و «تو» فرمود، درست است.» آباعبداللّه عرض کرد آیا جدم چه فرموده است؟ فرمود: «در شب معراج به داخل بهشت دو قصری را یکی از زبرجد سبز و دیگری از یاقوت سرخ دیدم و از جبرئیل سؤال کردم اینها از کیست؟

فرمود: «یکی از حسن و دیگری از حسین است» گفتم: چرا به رنگهای سبز وسرخ؟ جبرئیل سکوت کرد. گفتم: آیا سخنی نمی گویی؟ فرمود: قصر حسن سبز است چون به سبب زهر صورتش سبز می شود؛ اما قصر حسین سرخ است؛ چون او را می کشند و رنگش از خون سرخ می شود. آن وقت از صدا و ناله ی پیامبر و جبرئیل صدا و شیون حاضرین بلند شدند(1)

آری، در یک روز گرمای شدید که کریم اهلبیت روزه دار بود، در وقت افطار همسر نانجیبش «جَعْدَه» با نیرنگ معاویه، شیری زهر آلوده را به آن حضرت داد که به محض آشامیدن احساس کرد شیر زهرآلوده

ص: 270


1- بحار ج44، ص145 طبق نقل از حفاتص الحسینیه

است و لذا کلمه ی «استرجاع» را بر زبان جاری فرموده: «اناللّه وانا الیه راجعون». به قول دو روز(1)

وبه قول چهل روز در بستر بیماری قرار داشت. آه بمیرم همین که شیر از گلویش پایین رفت؛ صدا زد آه جگرم. مردم هر دردی دارد با همسرش در میان می گذارد و میدانید که زنها یاور ومونس مرد است؛ اما بمیرم برایت ای پسر فاطمه (علیها السلام) که در خانه غریب است. همین که آب از گلویش پایین رفت، به جای این که همسرش را صدا زند، یکوقت صدا زد کنیزم برو، زینبم را بگو تا بیاید! زینب آمد و صدا زد حسنم چه خبر است؟ فرمود خواهرم، حالم منقلب است، برو حسینم و عباس و جعفر را خبر کن. یک وقت حضرت زینب در محله بنی هاشم دویدن و صدا می زد ای حسین جان بیا، عباس جان بیا، همه آمدند کنار بستر برادر نشستند یک وقت امام حسن فرمود: «همه بیرون بروید فقط حسینم بماند می خواهم وصیت کنم». همه رفتند یکوقت فرمود:

«دلم می خواهد مرا در کنار قبر جدم دفن کنید. اگر نگذاشتند مرا در بقیع کنار قبر مادرم دفن کنید برادر! راضی نیستم پای جنازه ام خون ریخته شود».

بعد فرمود: «خواهرم طشتِ برایم بیاور. زینب طشت آورد. امام حسن سر را میان طشت گذاشت بعد از لحظه سر را بلند کرد. زینب دید پاره های جگر برادر در میان تشت ریخته است. من نمی دانم آیا اینجا بر زینب سخت گذاشت یا در مجلس یزید وقتی نگاه کرد دید سر بریده

ص: 271


1- منتهی الآمال ج1، ص235

برادر در میان طشت قرار دارد و یزید با چوب خضران بر لب و دنداهای امام حسین می زند... امام حسین بدن برادر را غسل داد، کفن کرد و به طرف حرم پیامبر حرکت داد؛ بعض آمدند بدن حضرت را تیر باران کردند. به نقل هفتاد چوبه تیر بر بدن مبارکش اصابت کرده بود و به قبرستان بقیع منتقل کردند و در کنار قبر جده اش فاطمه بنت اسد به خاک سپردند(1)

یااللّه! یا زهرا! از همین مجلس دلها را روانه مدینه کنید. آنهای که آرزوی مدینه را دارند و سر به دیوار بقیع بگذارند و ناله کند وببیند که همه مدینه چراغان است؛ اما بقیع تاریک است. حالا که قلب همه به مدینه رفتند امیدوارم کنار قبر رسول اللّه بروید که فرمود: «هرچشم که برای حسنم گریه کند، فردای قیامت کور وارد محشر نمی شود». آیا بر امام حسین(علیه السلام) وقتی کنار جنازه تیر باران شده برادر آمد چه گذشت؟ حضرت در حال ناله فرمود: «برادرم حسن جان عهد کردم که بعد از تو شانه به گیسوانم نزنم و همیشه عزادار باشم و عطر نزنم؛ اما وقتی کنار نهر علقمه نزد بدن قطعه قطعه برادرش ابالفضل آمد چیزی دیگری فرمود: «الآن انکسر ظهری وقلّت صلّتی».

ص: 272


1- منتهی الامال ج1 ص235 (اندک تغییر در الفاظ)

مصیبت امام حسین علیه السلام

السَّلامُ عَلَیْکَ یا أباعبداللّه، السَّلامُ عَلَیْکَ یابن رسول اللّه، السَّلامُ عَلَیْکَ یابن امیر المؤمنین وابن سیّد الوصیّن، السَّلامُ عَلَیْک یابن فاطمة سیدة نساء العالمین، السلام علیه یا حجّة اللّه علی خلقه، یا سیّدنا و مولنا انّا توجّهنا و توسلنا بک الی و قدمناک بین یدی حاجاتنا ...

یکی از مصائب جانسوز واقعه عاشورا، مصیبت و داع ابی عبداللّه است. شیخ عباس قمی در «منتهی آلامال» می گوید: میرزا یحیی ابهر در عالم خواب دید که علامه مجلسی در صحن مطهر سیّدالشّهداء نشسته ومشغول تدریس است و سپس مشغول موعظه شد و چون خواست شروع به مصیبت کند کس آمد وگفت: صدیقه طاهره (علیها السلام) می فرماید: «أُذْکُرِ الْمَصائب المُشْتَمِلَة عَلی وِداعِ وَلَدِیَ الشَّهید» مصائب را ذکر کن که مشتمل بر وداع فرزند شهیدم باشد. (1)

روز عاشورا وقتی جوانان بنی هاشم واصحاب همه به شهادت رسید. امام حسین به در خیمه ها آمد و خواست با اهل وعیالش وداع کند؛ همین که به چشمان أشکالود سکینه، رقیه، فاطمه، زینب وامّ کلثوم می نگریست، جرأت نمی کرد خدا حافظی کند. بالآخره مرتبه اول برای و داع به سوی خیام آمد وفرمود: «یا سکینه یا فاطمة یا زینب! یا ام کلثوم علیکنّ منّی السلام...» سکینه فریاد بر آورد: ای پدر جان آیا «تن» به مرگ داده ای؟ امام فرمود: چگونه چنین نباشد کسی که نه کمک کننده ای دارد ونه

ص: 273


1- منتهی الامال، ج1، ص268 (چاپ قدیم)

یاوری. سکینه گفت: ای پدر ما را به حرم جدمان بر گردان؟ امام فرمود: اگر مرغ قطا را رها می کردند می خوابیدند؛ یعنی راه بازگشت نیست. زنهای حرم با شنیدن سخنان امام حسین به گریه وشیون پرداختند. امام حسین آنها را ساکت نمود. هنگامی که با اهل حرم وداع کرد و به طرف میدان روان شد. صورت دختر سه ساله خود را بوسید و آن طفل از شدّت تشنگی فریاد برآورد: «یا ابتا العطش» ای پدر تشنه ام. حضرت فرمود: ای دختر کوچک من صبر کن تا برایت آب بیاورم. حضرت روانه فرات شد مردی از سپاه کوفه صدا زد: ای حسین لشکر به خیمه ها ریختند. حضرت خود را به سرعت به خیمه ها رسانید وآن دختر کوچک به استقبال بابا آمد وگفت: بابا جان برایم آب آورده ای؟ أشک امام حسین از شنیدن این سخن جاری شد و فرمود: عزیزم به خدا سوگند که تحمّل تشنگی تو بر من دشوار است؛ پس انگشت خود را در دهان آن طفل گذاشت و دست بر پیشانی او کشید و او را تسلّی داد وچون امام خواست از خیمه بیرون رود آن طفل به سوی امام دوید و دامان بابا را گرفت و امام فرمود: ای فرزندم نزد توخواهم آمد.(1)

بعضی نقل کرده اند: چون امام حسین چند قدمی از خیمه ها دور شد، حضرت زینب از خیمه بیرون آمد، صدا زد: برادرم لحظه صبر کن که وصیّت مادرم را انجام دهم «قالت یا اخا مهلا مهلا یابن زهراء ». حضرت فرمود: وصیت مادرم چیست؟ عرض کرد، مادرم به من فرموده: هنگامی که نور چشمم حسین روانه میدان شد، عوض من زیر گلوی او را ببوس.

ص: 274


1- مخزن البکاء، ملا برغانی، مجلس نهم طبق نقل قصه کربلا، ص359

آن گاه زینب کبری گلوی برادر را بوسید وبه خیمه بازگشت(1)

امام حسین آمد عده ی را کشته «ثُمَّ وَدَّع أَهْل بیته ثانیاً» سپس برای وداع با أهل بیت به خیمه ها برگشت.(2)

مرحوم مطهری: امام در وداع فرمود: اهلبیت من مطمئن باشید که بعد از این اسیر می شوید؛ اما مبادا کلمه ای به زبان آورید که از اجر شما بکاهد. دو باره خدا حافظی کرد، به امر أبا عبداللّه أهلبیت از خیمه ها بیرون نیامدند. بعد از مدتی باز صدای شیحه ای اسب أبا عبداللّه را شنیدند. فکر کردند امام حسین برای بار سوم آمده است تا با اهل بیتش خدا حافظی کند؛ ولی وقتی بیرون آمدند دیدن که اسب بی صاحب ابا عبداللّه را دیدند. امام زمان (عج) می فرماید: «یا جّدا» همه مصائب تو در روز عاشورا برای من سنگین است؛ اما یادم نمی رود آن لحظه ای که اسب بی صاحبت از میدان برگشت. چقدر مصیبت سنگین بود؛ اهلبیت داغ دیده و مصیبت دیده وقتی که صدای شیحه ای ذوالجناح را شنیدند همه از خیمه ها بیرون آمدند که بابا آمده وآب آورده است. یابن الحسن از شما معذرت می خواهم، اما وقتی آمدند دیدن اسب بی صاحب آمده است؛ ولی بابا نیامده است. اسب با زین واژه گون ویال غرق به خون آمده است.

همه از خیمه های دویدند

ولی سالار زینب را ندیدند

یگی گفتا فرس بابای ما کو؟

یگی گفتا فرس مولای ماکو؟

ص: 275


1- اقتباس از دیوان کمپانی، ص164، طبق نقل سوگنامه آل محمد، ص344
2- مقتل مطهر(روضه های شهید مطهری)، ص249

دور اسب را گرفتند هر کدام سخنی با اسب می گوید: اما دختر کوچک أبا عبداللّه می گوید: «یا جواد أبی، هل سقی أبی أم قُتِل عطشاناً». یک منظره ی دیگری که قلب مقدّس امام زمان (عج) را آتش می زند. وَاِسْرَعَ فَرَسَکَ شارِداً مُحَمْحِماً باکیاً فَلَمّا رأَین النِّساء جوادک مخزیاً... والشّمر جالس علی صدرک.

ص: 276

روضه ی امام زمان(عج)

امام زمان فرمود: ای جد بزرگوار، اهلبیت به امر تو از خیمه بیرون نیامدند؛ اما وقتی که اسب بی صاحب را دیدند موها را پریشان کردند وسیلی به صورت زدند وفریادشان بلند بود با این حال به سوی قتلگاه شتافتند. دیدند شمر روی سینه أت نشسته و شمشیرش را بر گلویت نهاده تا سرت را جداکند.(1) «صبراً علی قضائِک لا معبود سِواکَ یا غیاثَ المستغیثین(2).

جنگ کربلا با یک تیر شروع شد و با یک تیر خاتمه یافت. با تیری که عمر بن سعد انداخت شروع شد. آیا می دانید با چه تیری خاتمه یافت؟ أباعبداللّه در میدان ایستاده بود، ناگهان سنگی به پیشانی مبارکش اصابت کرد. أبا عبداللّه پیراهن را بالا زد تا خون را از صورتش پاک کند. نا گهان تیر زهرآلودِ سه شعبه ای به سینه مبارکش وارد شد و کار مبارزه امام حسین در آنجا پایان یافت. دیدند امام حسین دیگر سفارش جنگ نمی دهد. بسم اللّه وباللّه وعلی ملّة رسول اللّه (3) آن وقت سر حضرت را برید در پیشاپیش أسرای بر نیزه استوار نمود. شاید فرموده باشد:

ای برادر جان سرَتْ قرآن تلاوت می کند

خواهرت از آیه ای قرآن حمایت می کند

ای برادر جان حسین قربانِ جسمِ بِی سرت

ص: 277


1- مقتل مطهر (روضه های شهید مطهری)، ص251 - 249
2- تظلم الزهرا، ص211، طبق نقل قصه کربلا، ص368
3- مقتل مطهر (روضه های شهید مطهری)، ص122

از نوک نِیْ کن نظر بر حال زینب خواهرت

از یتیمانت حسین، خواهر پرستاری کند

همراهی این خواهرت، زهرا عذاداری کند

در شب هفت عزایت، کربلا گلگون شده

قلب زار کودکا وقلب زینب خون شده.

روضه حضرت مسلم علیه السلام

هنگام که کاروان امام حسین از مدینه حرکت نمودند، همین که در مکه رسید، مردم کوفه حدود دوازده هزار نامه فرستادند. آن وقت امام حسین سر باز شجاع و وفادار خود مسلم را به سوی کوفه فرستاد. همین که مسلم وارد کوفه شد، «هیجده هزار یا بر نقل دیگر چهل هزار» نفر برای مسلم بیعت نمودند. وقتی که این خبر برای یزید بن معاویه رسید،فوراً برای عبیداللّه بن زیاد نامه نوشت تا این که در کوفه برود، و او بطور مکّارانه همین که وارد کوفه شد، عده ای را دستگیر و زندان نمود و به عده ای وعده ای مژدگانی داد و عده ای را تهدید نمود. لذا جمعیت کم کم اطراف مسلم را رها نمودند، بطور که تا نماز شب بیش از «سی» نفر در اطراف مسلم باقی نماندند. وقتی که مسلم به سوی منطقه «کِنْده» رفت وبر گشت، تنها در میان کوچه ها راه می رفت! و نمی دانست دَرِ کدام خانه را قُلباب نماید!. در آخر به در خانه خانم بنام «طوعه» رسید، سلام کرده و مقدار آب طلب نمود، وقتی که طوعه ظرف آب را آورد، و مسلم

ص: 278

آب را نوشید. طوعه گفت: ای مرد بر خیز به خانه أت برو. مسلم پاسخی نداد!! طوعه دوباره تکرار کرد ومسلم پاسخی نداد. طوعه ناراحت شد وگفت: ای مرد برو من رضایت ندارم مرد نامحرم به در خانه من بنشیند! آن وقت مسلم از جا برخاست و فرمود: «یا أمة اللّه» من مردی غریبم و در این شهر خانه ندارم. طوعه گوفت: شما کیستید؟ فرمود: من مسلم بن عقیلم که مردم کوفه با من بی وفایی کرده اند. طوعه مسلم را به خانه بردند و مسلم آن شب را به عبادت پرداخت و شاید مسلم فرموده باشد:

مسلم بن عقیل در حال خواب عمویش امیر المؤمنین را دید که فرمود: «به زودی بما ملحق می شوی». هنگام که عبید اللّه فهمید سربازان را به در خانه طوعه فرستادند و مسلم از این جهت که مبادا خانه طوعه را آتش بزند از خانه بیرون رفت و بعد از مبارزه شدید در أثر جراحات فراون دستگیر شد. بعد از اسارت برای عمرو سعد فرمود: من سه وصیّت دارم:

اوّل: هفتصد درهم در کوفه بدهکارم، زره مرا بفروش وقرضهایم را بده.

دوّم: هنگام مرا کشتند بدن مرا دفن خاک کن.

سوّم: برای امام حسین نامه بنویس که مردم کوفه وفا ندارند.

وقتی که مسلم نا امید شد، أشک از چشمانش جاری شد! «عبیداللّه بن عباس سلمی» گفت: چنین شخصیّتی نباید گریه کند؟! مسلم فرمود: من بر احوال خودم گریه نمی کنم. بلکه گریه ای من برای مولایم حسین است. آن وقت بکیر بن حمران به دستور عبید اللّه؛ مسلم را در

ص: 279

بازار کفّاشان برده و سر او را از بدنش جدا کرده و بدنش را از بالای بام بزیر انداخت، پاهای مسلم وهانی را بسته و در بازارهای کوفه کشاندن. شاید مسلم فرموده باشد:

میا کوفه گل زهرا ببین شد مسلمت تنها

خدا حافظ خدا حافظ شوم قربانیت مولا

نگر آروزی دارم غم عشقت به دل دارم

ببین احرام خون بستم که حجّم را به جا آرم

صفا ومروه ام باشی

منا وکعبه ام باشی

مقام وحجر ورکن من حریم قبله ام باشی

بوَد ذکر لبم یار بگیرید چشم من امشب

که با این کوفه ویران چه سازد خواهرت زینب.

امام حسین وقتی خبر شهادت مسلم را شنید، دست های مبارک را به صورت دخترش کشیده و دلداری می کرد؛ اما لا یومٌ کیومک یا أبا عبداللّه بعد از شهادت «تو» دختر ناز دانه أت را چگونه نوازش دادند؟

توبه حرّ ریاحی

حر نخستین کسی است که با هزار نفر راه را بر امام حسین بست و اهلبیت را ترساندند! «علی بن طعان» یکی از لشکریان «حر» می گوید: در منزلگاه «ذوحتم» أبی عبداللّه برای اصحاب دستور داد که خیمه ها را بر پا نمایید. حر با هزار سوار هنگام ظهر بر اصحاب امام حسین وارد شدند.

ص: 280

آن وقت امام حسین برای اصحاب دستور داد که این گروه و اسبانشان را سیر آب کنید. اصحاب امر اباعبداللّه را اطاعت نمود و «من» آخرین نفری از لشکر حر و در آخرین لحظه آمدم، دیدم که امام حسین خود دهان مشک را گرفت، من واسبم را سیر آب نمود. بعد از نماز ظهر وعصر بین امام حسین و حر گفتگویی شدیدی رخ داد، امام حسین و یارانش وقتی حرکت نمودند، حر با لشکر خود آنان را منزل به منزل تحت تعقیب قرار داد تا این که در کربلا رسیدند و محاصره کامل نمودند. به دستور امام حسین وقتی که خیمه ها بر پاشد، چون تعداد دشمن زیاد بود و حر تصوّر نمی کرد بین دو گروه جنگ در گیر شود. وقتی دو گروه رو برو شد، حر نگران شده و می لرزید! مردی سؤال کرد: ای حر چه حالتی است که در «تو» می بینم؟ حر گفت: به خدا قسم که «من» الآن خودم را میان بهشت و دزخ می بینم و به خدا سوگند گرچه مرا پاره پاره کنند و در آتش بسوزانند! دست از یاری حسین بر نمی دارم. لذا بر اسب حرکت کرده به امام حسین و یارانش پیوست و عرض کرد: ای پسر رسول خدا من کسی بودم که بسیار بر شما سخت گیری نمودم وبه خدا سوگند اگر می دانستم که این گروه با شما چنین می کنند هر گز مرتکب این کار نمی شدم. آقا جان أکنون از آنچه که انجام داده ام پشیمانم، توبه من پذیرفته می شود یانه؟ امام حسین فرمود: آری. از اسب پیاده شو. شاید زبان حال حرّ بن زیاد ریاحی این باشد:

جان حر باشد بقربان وفایت یاحسین

ص: 281

آمدم تا سر نِهَم بر خاک پایت یاحسین

آمدم همچون گدایان بر در احسان تو

کن نظر شاها در این دم بر گدایت یا حسین

از گناه زشت خود شاها پشیمان گشته ام

جویم امید و عنایت از سخایت یا حسین

بعضی گفته اند گرچه حرّ میل داشت از اسب پایین شود و نزد امام حسین بنشیند، می هراسید که یکی از اطفال امام حسین او را بشناسند و بگویند: این همان کسی است که روز اول آب را بر ما بست!! و حر شرمنده شود. لذا اصرار نمود تا اجازه میدان بگیرد. وقتی که امام حسین اصرار حرّ را دید، اجازه میدان داد. همین حرّدر میدان آمد صدا زد: ای مردم کوفه آبی که برای همه موجودات جاندار، حلال است، شما برای فرزندان پیامبر بسته اید؟!! راوی می گوید: وقتی که حرّ به شهادت رسید، أبی عبداللّه خود را بر پیکر حرّ رساند و خون را از سر و صورت حرّ پاک کرد. شاید حر گفته باشد:

جان حر باشد بقربان وفایت یاحسین

آمدم تا سر نِهَم بر خاک پایت یاحسین

آمدم همچون گدایان بر در احسان تو

کن نظر شاها در این دم بر گدایت یا حسین

از گناه زشت خود شاها پشیمان گشته ام

جویم امید و عنایت از سخایت یا حسین

ص: 282

مولا جان! ای حسین فاطمه! از این که توبه مرا پذیرفتی و در آخرین لحظه بر بالینم آمدی متشکرم؛ اما از این که بچه هایت را ترساندم معذرت می خواهم و از طرف من برای خواهران و فرزندانت، سلام برسان. مولا جان خون های صورتم را پاک مکن، بگذار که در روز قیامت با همین صورت خونین با مادرت زهرا ملاقات کنم. حسین جان اکنون که خون صورتم را پاک کردی، بگو ببینم چه کسی خون صورت تو را پاک خواهد کرد؟ چه کسی سر تو را در دامن خواهد گرفت؟ ای کاش آن وقت که زینب لبهایش را به رگهای بریده گلویت گذاشته بود و دخترت روی بدن پاره پاره و نازنینت افتاده بود، من بودم که دشمن را از اطرافشان پراکنده می کردم و نمی گذاشتم که سکینه را با تازیانه از روی بدنت جدا می کرد.

عصر تا سوعا

السلام علیک یا انصار أبی عبداللّه، السّلام علیک یا انصار دین اللّه. امام سجّاد فرموده: در عصر تاسوعا وقتی آزمایش الهی در کربلا قطعی شد، پدرم اصحاب را به دور خویش جمع کرد، بعد از درود و ثنا. گفت: «أحمده

علی السّرا» ستایش می کنم خداوندی را بر شادیها ی که بر بالین جدم می نشستم و بهترین جوانان اهل بهشت بودم « و الضّراء» وهچنان بر سختیهای امروز..

ص: 283

بعد فرمود: «انّی لا أعلم اصحاباً خیراً ولا اوفی من اصحابیِ ولا أهل بیتی»؛ یعنی، «من« پیروانی، در شجاعت، استفامت و وفا داری بر تر از اصحابم نمی بینم، اصحاب جدم که در «أحد« و «خندق» شهید شدند، چنین وفاداری نداشتند. بعد فرمود: ای مردم «من» به همه اصحاب و اهلبیتم اعلام می کنم که بیعتم را از شما بر داشتم و هرکس که می خواهید از تاریکی شب استفاده کرده و با فرزندانم بروید. یکدفعه دیدم که أهل بیت و اصحابم شروع به گریه وناله نمودند!! یکی می فرمود: آقا جان «ما» کجا برویم و شما را تنها بگذاریم! به خدا قسم که یک جان ارزش شما را ندارد. یکی می گفت: دلم می خواهد که دشمن مرا بکشند و جنازه ام را بسوزانند و خاکسترم را به باد دهد، باز دو باره زنده شوم و در راه «تو» کشته شوم. یکی می گقت: آقا جان من دوست دارم هزار جان داشته باشم و در راه تو کشته شوم.

اوّلین کسی که اظهار جانثاری کرد، باب الحوائج أبالفضل العباس بود. آنوقت أبی عبداللّه فرمود: ای یاورانم، بدانید که فردا همه ای تان شهید می شوید! یکدفعه همه ای اصحاب باشوق بسیار و با صدای بلند فرمودند: «الحمد اللّه ربّ العالمین». روز عاشورا تا آخرین نفر از اصحاب زنده بودند، امام حسین برای فرزندان، برادران برادر زادگان و عموزادگان اجازه میدان ندادند؛ اما همین که آخرین نفر اصحاب شهید شد. یک مرتبه در میان جوانان بنی هاشیم ولوله افتاد و همه از جا حرکت کردند و با یکدیگر خدا حافظی می کردند. یکی با مادر و یکی با برادر و یکی با پسر عمو ...؛ اما اوّلین بار علی اکبر نزد بابا آمد و اجازه میدان خاست. امام

ص: 284

حسین برای او اجازه داد ثم نظر الیه آیس منه و سپس با یک نگاه مأیوسانه به اندام جدان انداخت و أشک از چشمانش جاری شد و فرمود:

«اللّهم أشّهَد فقد برزالیهم غلامْ أشبه النّاس خَلْقاً و خُلْقاً و منطقاً برسولک و کنّا اذا اشتقنا نبیّک نظرنا الی وجهه اللّهمّ أمنعهم برکات الأرض و فرقّهم تفریقاً...

وقتی که علی اکبر از میان لشکر [رجع الی أبیه و قد أصابته جراحات کثیرة] با زخمهای فراوان به سوی بابا آمد و فرمود: «یا أبتا العطش قد قتلنی و ثِقْلُ الحَدِید قد أجهدنی فهل الی شربة من الماء»، بابا جان تشنگی و عطش مرا کشته، سنگینی صلاح مرا به زحمت انداخته. آیا جرعه ای آب داری یانه؟

حضرت فرمود: «خذ هذالخاتم فی فک و ارجع الی قتال عدوّک فان ارجو أنّک لا تمسی حتّی یسقِک جدک بکاسه الأوفی» فرمود: نور دیده این انگشتر را در دهان خود بگذار و به سوی دشمن برو تا از دست جدت سیر آب شوی.

بعض نوشته اند: که امام حسین فرمود: نور دیده، زبان خود را نزدیک بیاور و بعد زبان علی اکبر را در دهان خود گرفت، یعنی، ای نور دیده؛ بدان که بابایت نیز تشنه لبان است، برو تا از دست جدت سیر آب شوی». علی اکبر برگشت وقتی که میان لشکر قرار گرفت، لشکر عمرو سعد از هر طرف او را محاصره کرده و با ضربات فراوان او را قطعه قطعه نمودند: «فقطعوه بسیوفهم ارباً ارباً» علی اکبر صدا زد « یا اتباه ادرکنی». راوی میگوید دیدم که امام حسین مانند مرغ بال شکسته ببالین علی آمد و علی را در بغل گرفت قلبش آرام نشد، به روی سینه چسبانید قلبش آرام

ص: 285

نشد! چکار کرد؟ می گوید خم شد وخم شد صورت را به صورت خون آلود علی اکبر گذاشت «وَوَضَع خَده علی خَدِه فقال: قتل اللّه قوماً قَتَلُک و علی الدّنیا و بعدک القَفا و لقد اِسْتَرَحَتْ مِن هَمّ الدّنیا و غَمّها وبَقِیَ ابُوک وحیداً فریداً»، فرمود نور دیده ای بابا رفتی و آزاد شدی ولی بابای خود را در میان دشمنان تنها گذاشتی. در بعض روایت آمده:

«ووضع ولده فی حجره وجعل یمسح الدّم عن ثنایاه...و یقول یا ولدی أما أنت لقد استرحت من همّ الدّنیا و غمها و بقی ابوک وحیداً فریداً:

به گوشم آید از میدان صدای اکبرم زینب

حرم را لاله باران کن برای اکبرم زینب

مرا ذکر علی بر لب علی بابا صدا می زد

خودم دیدم خودم دیدم جوانم دستو پا می زد

علی افتاده خاموش و سخن با من نمی گوید

سراپا گوشمواما دگر بابا نمی گوید

عدو از داغ فرزندم به زخم دل شفا داده

به خونین لاله ام آب ازدم تیغ جفا داده

علی جان چشم خودبگشا که داغت قاتلم گشته

تو خفی خنده دشمنت تسلای دلم گشته.

ص: 286

روضه باب الحوئج علیه السلام

امام سجّاد فرمود: «انّ للعباس عند اللّه منزلةً یَغْبِطه بها جمیع الشّهدا یوم القیامة» می دانید که سه نفر ملقب به باب الحوائج است؛ موسی بن جعفر، علی اصغر؛ و ابوالفضل اللعباس. قربان ابالفضل العبّاس که هرحاجتی را بر آورده کردی و می کند، جز یک حاجتی که در روز عاشورا هنگام که رفت تا برای اطفال حسین آب بیاورد، موفق نشد، چون دشمنان دست هایش را قطع کردند. می گویند: وقتی که ابالفضل برادر را تنها دید آمد عرض کرد: برادر مرا اجازه می دهی تا به میدان بروم؟ امام حسین فرمود: ای برادر تو علمدار منی! تو سپاه سالار منی؟ عرض کرد: دلم بسیار تنگ شده است، می خواهم از این منافقان خونخواهی کنم. امام حسین فرمود: حالا که می خواهی به میدان بروی برای این کودکان کمی آب بیاور. هین که ابالفضل وارد میدان شد، هرچند لشکر عمرو سعد را موعظه کرد؛ أثری نداشت. آقا بر گشت و جریان را با أبی عبداللّه در میان گذاشت. همین که صدای العطش، العطش اهلبیت را شنید، مشک و نیزه را بر داشته و به سوی شط فُرات حرکت نمود. همین که به میدان رسید چهار هزار لشکر دور آقا را محاصره کردند. ابالفضل با مبارزه شدید آنها را پراکنده نمود و خود را به شط فرات رسانید. با کف دست آب بر داشت تا بیاشامد یکدفعه یادش از لب تشنه امام حسین واطفالش آمد، آب را به روی آب ریخت ومشک را پر آب کرده و بر شانه راست قرار داد، لشکر کوفه او را محاصره کرد، «نوفل ازرق» دست راستش را قطع کرد. آنگاه مشک را بر دوش چپ نهاد و پرچم را بر دست چپ گرفت و فرمود:

ص: 287

«واللّه ان قطعتمونی یمنی أنّی احامی أبداً عن دینی» تا این که «نوفل ازرق» ملعون (بقول حکیم بن طفیل) دست چپش را نیزقطع نمود. آنگاه مشک را بر دندان گرفت که ناگهان تیری بر مشک آب رسید و تیری دیگری بر سینه آقا اصابت کرد. راوی می گوید: هنگام که نوفل ارزق ملعون عمود آهنین را بر فرق آقا فرود آورد، و آن حضرت از اسب پایین آمد و صدا زد برادر جان مرا دریاب. یکدفعه دیدم که أباعبداللّه به بالین برادرش آمد و فرمود: «الأن ان کسر ظهری»

چرا ای غرقه خون از خاک صحرا بر نمی خیزی

حسین آمد به بالینت تو از جا بر نمی خیزی

خیام کودکان خالِیُ از آبست وپرفغان

چرا سقّای من از پیش دریا برنمی خیزی

منم تنها وتنهایی، عزیزانم به خون غلطان

را بریارئِی فرزند زهرا برنمی خیزی

شکست از مرگ تو پشتم، برادر داغ تو کُشْتم

که می دانی دیگر از خاک صحرا بر نمی خیزی.

آن وقت خبر شهادت عباس را به زنان نرساند بلکه آمد عمود خیمه عباس را خوابانید و زنان دانستند که صاحب خیمه به شهادت رسیده؛ اما سکینه آمد وگفت: پدر جان آیا از عمویم خبر داری یانه؟ او رفته

تا برایم آب بیاورد؟ امام حسین فرمود عمویت کشته شد. آنوقت صدای گریه سکینه بلندشد.

ص: 288

روضه ابالفضل علیه السلام

واعلموا انماالحیوه الدنیا لعب ولهو وزینة وتفاخر بینکم وتکاثر فی الاموال والاولاد... وماالحیوه الدنیا الامتاع الغرور(حدید20)

امیر المومنین فرمود: طوبی لمن لم یقتله قاتلات الغرور. خدوند فرموده که دین شعاران روز قیامت با مؤمنین چنین گفتگو می کنند: ینادونهم الم نکن معکم؟ قالوا بلی ولکنکم فتنتم انفسکم وتربصتم وارتبتم وغرتکم الامانی حتی جاء امر الله وغرکم بالله الغرور(14 حدید). همچنان فرموده: یا ایها الناس ما غرک بربک الکریم(انفطار).

قال رسول اللّه(ص): یا ابن مسعود: لاتغترن بالله (یهود گویند: لن تمسنا النار) ولا بصلاحک ولا بعلمک ولا بعلمک ولایرک ولا بعبادتک

امام صادق علیه السلام فرمود: السّلام علیک یا أبالفضل العباس، ایّهاالعَبْدُ الصّالِح ألمُطِیعُ للّه ولِرَسوله... أَشْهد أنّک قد مَضَیْتَ عَلی ما مضی به البَدریّون والمجاهدون فی السّبیل اللّه المُناصِحون له فی جهاد أَعْدائه، المُبالغون فی نُصْرَةِ أولیاءَ، أَلذّابُون عن أحِبّائِه. فوق کلّ بر برٌ، جز شهادت در راه خدا. چنانکه امام سجّاد فرمود: «انّ للعباس عند اللّه منزلةٌ یَغْبِطُهُ بها جمیع الشُّهدا الی یوم القیامة»؛ یعنی همه شهدا از زمان هابیل تا روز قیامت به مقام عباس غبطه می خورند. گرچه روضه برای أبالفضل العباس زیاد گفته شده. می دانید که هیچ روضه خوانی به اندازه مادر نمی تواند برای بچه أش روضه بخواند، چون مادر دل سوخته است. می گوید وقتی که خبر شهادت فرزند را، به مادر می دهد، همه بدن مادر می سوزد! من نمی دانم

ص: 289

خانم، امّ البنین چگونه در بقیع نشسته و روضه می خواندند؛ اما نوشته اند، هنگام روضه خوانِیِ امّ البنین، مروان دشمن اهلبیت وقتی که از راه می گذشت، می ایستاد وگریه می کرد. انشاءاللّه بروید بقیع در آن دروازه سمت چپ که مشهور به قبر امّ البنین است.

امّ البنین می آمد، چهار صورت قبر درست می کرد و می فرمود: عباسم، «یا لَیْتَ شِعْرِ کما أُخْبِرْنا بِأَنَّ الْعَبّاس اءِنْقَطَعَ

الْیُمْنی» مادر، من در کربلا نبودم، مادر. مادر می گویند، دستت را از بدن قطع کردند، ما در. مادر می گویند «عَمُود آهنِین» را به فرق سرت زدند، مادر. آری خانم، شما در کربلا نبودی؛ امّا برادرش أبی عبداللّه در کربلا بود(1).

یکی از عزیزان فاضل (در سوریه) نقل می کرد که یکسال در حرم أباالفضل العباس آمدم، تا روضه بخوانم. کاروان را جمع کردم. یک بچه فلجی به روی دست مادرش در کنار حرم ابوالفضل العباس بود که نه تَکان می خورد ونه حرکت می کرد(2)وقتی که من به خواندن روضه أبالفضل العبّاس شروع کردم، آن بچه به روی دست مادرش بود، خواندمُ خواندم، وقتی که یک جمله را گفتم. مادر بچه یک ضجّه زد! یک وقت دیدم بچه از روی دست مادر، به روی زمین افتاد و روی پاهایش ایستاد!! در حرم أبالفضل العباس مردم به دنبال آن بچه می دویدند. من در اتاق دیدم که تمام لباسهایش را مردم بردند و یک تکّه از لباسش را من گرفتم. من (آقای رفیعی) گفتم: آقاجان چه روضه خواندی که آن بچه شفا گرفت؟! گفت: گفتم وقتی که

ص: 290


1- (ناقل آن شخص روضه خوانی در حرم أبالفضل العباس آقای رفیعی است.
2- اسم و آدرس بچه را آن شخص به من (رفعیی) داد و یک تکّه از لباس آن بچه فلج را همراه داشت.گفت:

حسین کنار بدن عباس آمد، یک نانجیبی صدا زد: ای لشکر برگردید جاندادن عباس را تماشا کنید! ای لشکر برگردید که عباس چگونه در میان خون غلطانند! ای لشکر برگردید وببینید که عباس چگونه در میان خون دست وپا می زند! ای لشکر بر گردید و ببینید که عباس چگونه دارد جان می دهد! لشکر آمدند دور تا دور بدن أبالفضل العبّاس حلقه زدند. حسین بالای سر عباس ولشکر دور تا دور علقمه. «یا بقیة اللّه؛ یا بقیه اللّه» حسین نتوانست با علمدارش سخن بگوید؛ ولی دشمن از جان دادن عباس لذّت می بردند. یک وقت حسین دستها را به کمر گرفته وفرمود: برادرم، عباسم، کمرم را شکستی ای برادر کمرم را شکستی ومرا بیاور نمودی:.

شام غریبان

لشکر عمرو سعد عصر عاشورا بعد از شهادت أبا عبداللّه آمدند خیمه ها را غارت کرده وآتش زدند. در شام غریبان از یک سو بدن های پاره پاره وسرهای بریده به روی خاک گرم کربلاء افتاده است. و از سوی دیگر بانوان وکودکان حرم رسول اللّه به سوی بیابانها پراکنده شدند. امام سجّاد در یک خیمه ای نیم سوخته در بستربیماری افتاده است. به نقل از ابن جوزی در مفاتیح الغیب وقتی که دشمن خیمه ها را آتش زدند یکی از سربازان دشمن به نام «صالح بن عبداللّه» می گوید: دختر کوچکی را دیدم که جامه ای او را آتش گرفته بود وبه این سو و آن سو می دوید، دلم سوخت و به سوی او رفتم و از اسب پیاده شدم وقتی مرا دید بسیار

ص: 291

مضطرب شد. من او را گرفته و نوازش کرده وگفتم مترس «من» آمده ام تا آتش لباست را خاموش کنم. همین که آتش دامنش را خاموش کردم، آرام گرفت وگفت اندکی آب داری برایم بده! وقتی که آب را دادم گفت: ای مرد بابایم تشنه به میدان رفته بود آیا می دانی وقت کشته شد، برایش آب دادند یا نه؟ همین که گفتم: آب ندادند، یک مرتبه دیدم که آب را نیاشامید و به طرف قتلگاه حرکت کرد! و زینب دختر بزرگ علی را دیدم که بانوان وکودکان پراکنده را جمع آوری می کرد و هر کدامی سخنی می گفت: یکی می گفت:

عمه جان پدرم کجاست؟ دیگری می گفت عمه جان عمویم عباس کجاست؟ ویکی می گفت عمه جان علیّ اصغرم کجاست؟ یکی می گفت قاسمم کجاست. بی بی زینب در این میان پس از بررسی دیدن که دو کودکی از آنها گم شده است. زینب وامّ کلثوم برای یافتن آن دو کودک سر به بیابان نهادند. بعد از گردش فراوان دیدند که آن دو در زیربوته خار مغیلان از ترس دشمن دست در گردن هم نهادند و از دنیا رفتند.

صدای ناله می آید، زطفلان حرم زینب

یتیمان را نوازش کننن، تو جای مادرم زینب

ببین خواهر پریشانم، رسیده بر لبم جانم

دگر من می روم خواهر، تو وجان یتیمانم

ببین خواهر حسینت را، غریب بی کس وتنها

چه سازم یکه وتنها، میان این همه اعداء

بین بر روی دست من، علیّ اصغرم پرپر

ص: 292

نیاید صوت قرآنی، علی اکبرم دیگر

ورود أهلبیت به شام

امام باقر فرمود: از پدرم علی بن الحسین سؤال کردم که چگونه أهلبیت شما را از کوفه به شام آوردند؟ فرمود: مرا با دست وپای بسته بر شتر عُریان و سایر أسراء را بر قاطرهای برهنه سوار کردند و سرهای عزیزان ما، را بر سر نیزها کرده در بین محملهایمان آورده واطراف ما، را نیزه داران احاطه کردند و هر کسی گریه می کردند با نیزه می زدند. یکی از اصحاب رسول اللّه به نام سهل ساعدی می گوید: من به سوی بیت المقدس حرکت کردم تا به دمشق رسیدم، شهرِ را با رود خانه های پر از آب و درختان سر سبز دیدم که بر سر در و دیوارهایش پرچمهای آویخته است! دکانها را آذین کرده و مردم شهر در حال شادمانی و سرودند! و زنان در حال رقاصی وپایکوبی است! با خود گفتم مگر برای شامیان عیدی باشد که من اطلاعی ندارم. بعد گروهی را دیدم که بایکدیگر سخن می گفتند. به آنها گفتم: مگر برای شامیان عیدی است که من از آن خبری ندارم؟ گفتند: ای پیر مرد! تو مرد بیانگرد هستی!! گفتم: من سهل ساعدی هستم که محمّد(ص) را ملاقات کردم. گفتند: ای سهل! تعجب نمی کنی که چرا از آسمان خون نمی بارد و زمین ساکنان خود را فرو نمی برد؟ گفتم: مگر چه خبر است؟ گفتند: این شادمانی برای سر حسین فرزند محمّد است که امروز از عراق به شام به آرمغان می آورند!! گفتم: واعجبا

ص: 293

سر حسین را می اوردند و مردم شادمانی می کنند؟! آیا از کدام در وازه آنان را وارد شام می کنند؟ آنان اشاره به دروازه نمودند که آن را «باب الساعات» می گفتند. در هنگام که با آنان در گفتگو بودم، دیدم پرچمها یکی پس از دیگری نمایان شد. اوّل یک سر نورانی و زیبای را بر سر نیزه دیدم و احساس کردم دارد می خندد و آن سر أبوالفضل العباس بود، سپس سر دیگری را بر سر نیزه عمرو بن منذر دیدم در حال تلاوت قرآن و شباهت به رسول اللّه داشت و در بین اسیران در حال حرکت بودند. شاید حضرت زینب فرمود ای برادرم از پدرم شنیدم که بعد از شهادت تو اسیر می شوم ولی گمان نداشتم که سرت را در پیشاپیش اسیران بر سر نیزه ببینم:

ای برادرجان سرت قرآن تلاوت می کند

خواهرت از آیه قرآن حمایت می کند

ای برادرجان حسین قربان جسمی بی سرت

از نوک نِیْ کن نظر بر حال زینب خواهرت

از یتیمانت حسین خواهر پرستاری کند

همراه این خواهرت زهراء عذاداری کند

درشب هفت عزایت کربلاء گلگون شده

قلب زار کودکا وقلب زینب خون شده

بعد امّ کلثوم را دیدم که یک چادر کهنه را بر صورتش بسته. هنگام که سر شهدا را نزد دروازه دمشق آوردند، امّ

کلثوم شمر ملعون را صدا زد، ای شمر، ما، را از دروازه وارد کن که اجتماع مردم کم باشند وسر

ص: 294

شهدا را از بین محملهای مان بیرون کن تا نظر نا محرمان به أهلبیت رسول اللّه جلب نشوند. شمر بر خلاف خواسته امّ کلثوم کاروان أهلبیت را در روز اوّل ماه صفر از در وازه «ساعات» که محل تجمع هستند وارد دمشق کرد و سرهای شهدا را در آن دروازه سه شبانه روز نگهداشتند تا این که در معرض تماشای مردم قرار گیرند. و سپس در «مسجد جامع» شهر در جای که اسیران را نگهداری می کردند نگهداشت. من یک وقت امام سجّاد را دیدم بعد از سلام خود را معرّفی نمودم، فرمود: ای سهل اگر می توانی چیزی برای آن نیزه دار بده تا این که سر بابایم را از بین ما جلوتر ببرد که ما از کف زدن تماشاچیان در عذابیم. من رفته یکصد درهم به نیزه دار دادم و او جلوتر رفت. شاید فرزندان أبا عبداللّه فرموده باشد:

فاطمه بالای نِی قُرص قمرها را ببین

بر سَرِ در وازه ساعات وسرها را ببین

آه از آن ساعت که زیر حلقه زنجیر کین

چشم سهل ساعدی أفتد به زین العابدی

آفتاب بر جان زین العابدین آذر مریز

بر سر دخت علیّ اینقدر خاکستر مریز

نوک نِیْ گردد حسین از هر طرف چشم تَرَش

شمر دُون سیلیّ مزن به رخ ماه دخترش

یوسف زهرا ببین از دور چنگت می زند

اینقدر قرآن مخوان بر نیزه سنگد می زند.

ص: 295

روز سوم شهادت أمیرالمومنین

روز سوم شهادت أمیرالمومنین مولی الموحدین علی ابن ابیطالب آلاف التّحیّة والثّنا است. السّلام علیک یا أبالحسن یا أمیرالمومنین... دلها را روانه «نجف» کنیم و آن ایوانی که بالایش نوشته

«عَلِیٌ حُبُّهُ جُنَّة قَسِیْمُ النّارِ وَ الْجَنَّة».

«وَصِّیِ الْمُصْطَفی حَقا امامُ ِالانْسِ وَالْجِنَّة».

همین که شب بیست و یکم رمضان بدن امیرالمؤمنین را به خاک سپردند خبر شهادتش یکی یکی به شهرها ابلاغ شد؛ امّا وقتی خبر شهادت امیرالمؤمنین در شام

رسید، معاویه لباس های نُو پوشید و اطرافیانش را جمع کرده و جشن بر گذار نمود!! وقتی وزراء پرسیدند چه خبر است؟ معاویه گفت: امروز خبر شهادت علی بن ابیطالب به من رسیده!! بروید خواننده مرا بیاورید. همین که خواننده آمد، از معاویه سؤال کرد ای معاویه در این ماه صفر که عیدی نیست، چرا جشن گرفته ای؟ معاویه گفت:

خبر شهادت علی بن ابیطالب به من رسیده است! آن زن أشک در چمانش حلقه زد و گفت: ای معاویه می دانی علی به شهادت رسیده است به خدا قسم من نمی خوانم. معاویه وقتی آن زن را بسیار تازیانه زد، گفت: نزنید حالا که چنین است می خوانم بلند شد با سه بیت شعر مجلس معاویه را چنان به عذا تبدیل کرد که همه وزراء و مردم أشک ریختن و گفت:

ألا أَبلِغْ معاویةَ بْنَ حَرْب فما قَرَّت عُیونُ شْامِتِیْنا.

ص: 296

ومن بعد النّبیّ فخیر نفس

ابوالحسن وخیر شام

وکنا قبل مهلکه بخیر نری فینا وصی المسلمینا.

فلاتشمت معاویة بن حرب

فانّ بقیّة الخلفا فینا.

ای معاویه شادی نکن، بخدا قسم هر وقت قلبمان برای پیغمبر تنگ می شدند،علی را تماشا می کردیم، ای معاویه هنوز مناجات علی از یادمان نرفته است. علی که جان ونفس پیامبر بود چگونه در رحلت او شادمانی کنیم؟ باید بگوییم که رسم مردم شام همیشه چنین بودند که در مصیبات اولاد رسول اللّه شادی می کردند. یک روز دیگر سر مقدّس أباعبداللّه و یارانش را وارد شام کردند! سهل ساعدی می گوید: من در «ماه صفر» از بیت المقدّس آمدم و وارد شام شدم، دیدم شام را تزئین کردند و مغازه ها را آذین بستند و کوچه ها را آب و جارو کردند مأموران لباسهای نو پوشیدند!! هر چه فکر کردم دیدم در ماه صفر عیدی نیست، رفتم پیش یکی از مغازه داران سؤال کردم چه خبر است؟ چرا در ماه صفر شام تزئین شده است؟

گفت: مگر نمی دانی امروز قرار است أُسرا را وارد شام کنند، سرهای بریده را وارد شام کنند؟! سهل می گوید: خدایا این ها سرهای کیست که امروز مرکز حکومت اسلامی چنین تزئین شده است؟! آمدم و آمدم به دروازه «ساعات» رسیدم یک وقت دیدم تعدادی سر نورانی را در بالای «نیزه ها» قرار دادند. جلو رفتم و رفتم، یک وقت دیدم این سر عباس است و آن سر قاسم است... جلوی آنها یک سر نورانی بودند «رَأسٌ قَمَرِیٌ» و آن سر مثل ماه می درخشید ولبهایش مشغول تلاوت قرآن بود.

ص: 297

خدایا این سرها را که می شناسم! این سر حسین است و آن سر عباس است که آثار سجده در پیشانی دارد... گشتم و گشتم. گفتم ای ساربان رائیس این کاروان کیست؟

یک وقت امام سجّاد را به من معرّفی کرد. جلو رفته و گفتم: آقا من سهل غلام شمایم ای کاش مرده بودم و سر حسین را بالای «نِیْ» نمی دیدم. به خدا قسم نمی دانستم چه شده؛ اما هر کاری داری در خدمت شما ییم. دیدم که حضرت زینب و رُبابَه را به أسارت آورده. فرمودند ای سهل برو قدر پول به نیزه داران بده و بگو سرهای که چهل منزل بهمراهی ما بوده است از مقابل این کجاوها ببرد تا مردم به نوامیس رسول اللّه نگاه نکنند.

روضه باب الحوئج علیه السلام

السّلام علیک یا أبالفضل العباس، ایّها العَبْدُ الصّالِح ألمُطِیعُ للّه ولِرَسوله... أَشْهد أنّک قد مَضَیْتَ عَلی ما مضی به البَدریّون والمجاهدون فی السّبیل اللّه المُناصِحون له فی جهاد أَعْدائه، المُبالغون فی نُصْرَةِ أولیاءَ، أَلذّابُون عن أحِبّائِه. نمی دانم کربلا رفته أید یا نه؟ چقدر مریض و گرفتار را در کنار حرم أبالفضل العباس می آورد. أبالفضل باب الحوائج است، أبالفضل عموی بزرگوار امام زمان است. أبالفضل کسی است که امام حسین در عصر تاسوعا به او فرمود: برادرم «بِنَفْسِی أَنْتَ». ای عباس، حسین به قربانت، برادر به قربانت. عزیزان می دانید که مقام شهید، بالاترینی مقامها است،

ص: 298

همه دنیا به مقام شهید «غِبْطَه» می خورند؛ ولی، تمام شهدا تا روز قیامت به مقام أبالفضل عباس غِبْطَه می خورند. چنانکه امام سجّاد فرمود: «انّ للعباس عند اللّه منزلةٌ یَغْبِطُهُ بها جمیع الشُّهدا الی یوم القیامة»، یعنی همه شهدا از زمان هابیل تا روز قیامت به مقام عباس غبطه می خورند. گرچه روضه برای عباس زیاد خوانده شده و می دانید که هیچ روضه خوانی به اندازه مادر نمی تواند برای بچه أش روضه بخواند، چون مادر دل سوخته است. می گوید وقتی که خبر شهادت فرزند را، به مادر می دهد، همه بدن مادر می سوزد! من نمی دانم خانم، امّ البنین چگونه در بقیع نشسته و روضه می خواندند، اما نوشته اند، هنگام روضه خوانِیِ امّ البنین، مروان دشمن اهلبیت وقتی که ردّ می شد، می ایستاد وگریه می کرد. انشاءاللّه بروید بقیع در آن دروازه سمت چپ که مشهور به قبر امّ البنین است. امّ البنین

می آمد، چهار صورت قبر درست می کرد و می فرمود: عباسم، «یا لَیْتَ شِعْرِ کما أُخْبِرْنا بِأَنَّ الْعَبّاس اِنْقَطَعَ الْیُمْنی» مادر، من در کربلا نبودم، مادر. مادر می گویند، دستت را از بدن قطع کردند، ما در.

مادر می گویند «عَمُود آهنِین» را به فرق سرت زدند، مادر. آری خانم، شما در کربلا نبودی، امّا برادرش أبی عبداللّه در کربلا بود(1).

یکی از عزیزان فاضل (در سوریه) نقل می کرد که یکسال در حرم أباالفضل العباس آمدم، تا روضه بخوانم. کاروان را جمع کردم. یک بچه فلجی به روی دست مادرش در کنار حرم ابوالفضل العباس بود که نه تَکان

ص: 299


1- (ناقل آن شخص روضه خوانی در حرم أبالفضل العباس آقای رفیعی است.

می خورد ونه حرکت می کرد(1)وقتی که من به خواندن روضه أبالفضل العبّاس شروع کردم، آن بچه به روی دست مادرش بود، خواندمُ خواندم، وقتی که یک جمله را گفتم. مادر بچه یک ضجّه زد! یک وقت دیدم بچه از روی دست مادر، به روی زمین افتاد و روی پاهایش ایستاد!! در حرم أبالفضل العباس مردم به دنبال آن بچه می دویدند. من در اتاق دیدم که تمام لباسهایش را مردم بردند و یک تکّه از لباسش را من گرفتم. من [آقای رفیعی]

گفتم: آقاجان چه روضه خواندی که آن بچه شفا گرفت؟! گفت: گفتم وقتی که حسین کنار بدن عباس آمد، یک نانجیبی صدا زد لشکر برگردید جاندادن عباس را تماشا کنید. لشکر برگردید که عباس چگونه در میان خون غلطانند. لشکر برگردید وببینید که عباس چگونه در میان خون دست وپا می زند، لشکر بر گردید و ببینید که عباس چگونه دارد جان می دهد. لشکر آمدند دور تا دور بدن أبالفضل العبّاس حلقه زدند. حسین بالای سر عباس ولشکر دور تا دور علقمه. «یا بقیة اللّه؛ یا بقیه اللّه» حسین نتوانست با برادرش و علمدارش سخن بگوید؛ ولی دشمن از جان دادن عباس لذّت می بردند. یک وقت حسین دستها را به کمر گرفته وفرمود: برادرم، عباسم، کمرم را شکستی ای برادر کمرم را شکستی ومرا بیاور نمودی:.

چرا ای غرقه خون، از خاک صحرا بر نمی خیزی

حسین آمد ببالِیْنَتْ، تو از جا بر نمی خیزی؟

خِیامِی کودکان خالِیُ از آبُ وپُرْ أفغان

ص: 300


1- اسم و آدرس بچه را آن شخص به من (رفعیی) داد و یک تکّه از لباس آن بچه فلج را همراه داشت.گفت:

چرا سَقّایِ مَن، از پیش دریا برنمی خیزی؟

منم تنها وتنهایی، جوانانم به خون غلطان

چرا بر یاریی، فرزند زهراء بر نمی خیزی؟

شکست از مرگِ تُو پُشْتَمْ، برادر داغ تو کُشْتَمْ

که می دانی دیگر از خاک صحرا بر نمی خیزی.؟

اللهمّ صلّ علی فاطمةَ و أبیها وبعلها وبنییها و سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها. امروز عباس را واسطه کردم این دستها را بالا بیاورید و هر چه حاجت دارید از خدا بخواهید. باِسْمِکَ الْعَظِیمِ الْأَعْظَم بالحسین وأخیه العباس یااللّه یااللّه، یا حمیدُ بحقّ محمّد...

روضه امّ المصائب زینب علیها السلام

حضرت زینب مصایب زیادی را یکی پس از دیگری دیده است؛ اول مصیبت مادر؛ بعد مصیبت پدر و برادران را دیدند؛ اما الآن دلها را بر حاشیه شهر دمشق کنار مرقد مطهر زینب کبری بفرستیم. یا در کربلا روی «تلّ زینبیه»؛ چون پرچم حضرت زینب در همه جا استوار است. اگر قریه شام برویم، قبر زینب است. اگر به روی تلّ زینبیه بیروییم جای پای زینب است. اگر مدینه در محله بنی هاشم [در خانه حضرت زهرا] برویم آنجا شاهد کوتک خوردن مادر است. اگر محلّه بنی هاشم درِخانه امام حسن برویم، شاهد ریختن جگر پاره پاره برادرش امام حسن است.اگر در قتلگاه برویم نظاره گری بدنهای قطعه قطعه عزیزان است؛ پس هر جا بیروییم

ص: 301

می گوید زینب!! اگر خیمه گاه برویم می گوید زینب. اگر شام بیروییم می گوید زینب!! من نمی دانم هر مصیبت که خوانده شود چرا آخرش به اسم زینب ختم می شود؟ و نامی عقیله بنی هاشم در میان می آید؟!! حضرت زینب دختر امام است، خواهر امام است، فرزند امام است، خواهر شهید است، مادر شهید است، عمه شهید است. عقیله بنی هاشم یک روز دیدند که در پیش چشمش پیامبر را غسل می دهد أشک ریخت. یک شب دیدند

که بابایش در نیمه های شب مادرش از زیر لباس غسل می دهد، چون مادرش فرموده بود: مرا شبانه غسل بده وشب کفن کن وشبانه به خاک بسپار. در شب بیست ویکم رمضان دیدند که حسن وحسین بابا را با فرق شکافته از مسجد می آورند، یکروز دیدند که چهره امام حسن زرد شده و خون از گلویش می آید. حضرت زینب چهار مصیبت را، یکی پس از دیگری مشاهده کرد؛ اما در کربلا دست از یاری حسین بر نداشت و او را تا آخر رها نکرد و هر جا حسین رفت، زینب به همرایش بود. اگر حسین به کوفه آمد زینب بهمراه حسین بود اگر حسین کربلا آمد زینب بهمراه حسین بود. اگر حسین به مکه آمد زینب به همراه حسین بود. در همه جا برادر را دنبال کرد «یا بقیة اللّه» یابن الحسن یابن الحسن؛ اما یک روز زینب می بیند که سر أبا عبداللّه بالای نیزه بروی در وازه کوفه قرار دارد. صدا زد برادرم، حسینم!! هر مصیبتی را دیدم أُمیدم بر تو بود ای برادر. یک روز مادر را بین در و دیوار دیدم، یک روز بابایم را با فرق شکافته و محاسن خون آلود دیدم، یک روز برادرم را با جگر پاره پاره و قطعه های خون دیدم؛ اما هرگز سر بریده را بر سر نیزه ندیده بودم!! این سر بریده

ص: 302

بالای «نی» و این فصل الخطاب مصیبت زینب است. دیگر زینب کبری در اینجا نتواست سکوت کند بلکه صدا زد ای برادرم «یا أخی فاطمة صغیرةٌ تُکَلِّم ها» ای برادر یک جمله با دختر کوچولویت فاطمه سخن بگو.

در تلاوت قرآن از دو لب درخشان

سنگ کوفیان بود، مُزد خواندن قران.

روضه وداع

السّلام علیک یا أهل بیت النُّبُوة. باید چند جمله راجع به و داع بگوییم. وداع با چیزی با ارزش خیلی مشکل است. و

داع با مسافری که دیگر نبینید، مشکل است. همین را من مقدمه قرار می دهم برای و داع حضرت زینب با برادرش حسین در روز یازدهم عاشورا. گرچه زینب کبری مصائب فراوان دیده است؛ اما و داع جداشدنِ از حسین، از همه برایش مشکل تر است. رها کردن بیمار، در بیمارستان سخت است؛ ولی هر وقت کسی میّتی را دفن می کند بستگانش می گویند، بگذارید ما امشب کنار قبرش بمانیم و بچه هایش می گویند ما چگونه بابایمان را در قبرستان تنها بگذاریم. وقتی که بدن حسین قطعه قطعه به ر روی زمین است. بدن عباس قطعه قطعه در کنار نحر علقمه است و بدن علی اکبر و قاسم بر روی زمین مانده است. بدن بچه های حضرت زینب روی زمین مانده است. چگونه أهل بیت امام حسین از روی بدنهای قطعه قطعه جدا شوند. می گویند: حضرت زینب هنگام که هر یتمی را با صبر وتحمّل بر

ص: 303

محمل ها سوار می کرد، آنها خود را از ناقه به روی یکی از بدنهای قطعه قطعه می انداختند و می گفت، عمه جان بگذار ما در اینجا بمانیم. حضرت زینب می گوید: یک لحظه دیر آمدم دیدم عزیز برادرم امام سجّاد دارد جان می دهد. گفتم عزیز برادر «مالی ارأک تَجُدُ بنفسک» ای نور چشم عمه چرا ناله می کنی؟ امام سجّاد شاید فرموده باشد. عمه جان این گروه، بدنهایشان را جمع کردند، اما بدن عزیزان زهرا و جوانانش بروی زمین مانده است. عمه جان من چگونه این بدنها را رها کنم؟

حضرت زینب امام سجّاد را آرام کرد و فرمود: ای یادگار برادرم، این بدنها دفن می شود و قبرستان اینها زیارت گاه شیعیان می شود و شیعیان در آینده کنار قبر بابایت حسین و عمویت عباس و برادرت علی اکبر و... عرض ارادت می کنند. حضرت زینب همه را یکی یکی سوار ناقه کرده و خود را کنترل می کرد، حالا خودش می خواهد سوار شود. یک روز وقتی که عقیله بنی هاشم می خواست از ناقه پیاده شود. عباس می آمد، قاسم می آمد و علی اکبر آمد محرم های زینب دور او را می گرفتند و هر کدام می گفتند عمه جان پاهایت را روی زانوهای مان بگذار و پیاده شو؛ ولی، امروز محرمی ندارد. حضرت زینب همه را سوار کرد و در قتلگاه آمد و صدا زد، برادرم. حسینم برخیز و ببین کسی نیست خواهرت را سوار کند. کسی نیست زیر بغل زینب را بگیرد. «غُرَّةَ بْنَ قَیْس» می گوید حضرت زینب یک روضه خواند دیدم دوست و دشمن دارد گریه می کنند گفت حسینم برادرم، بسوی شامُ کوفَه چه ظالمانه می برد

ص: 304

نمی روم وَلِی مرا با تازیانه می برد.

حسینم، برادرم من نمی خواهم بدنهای تان را تنها بگذارم و خودم بروم ولی ما را با تازیانه از تو جدا می کند.

برادرم سَرِ تو را به نیزه ای نشانده دشمن علی

نمی روم ولی مرا به این بهانه می برد.

روضه غلام سیاه ابوذر.

محبّ، محبوب را رها نمی کند و همه جا به دنبالش است. در شب عاشورا چگونه بعض امام حسین را رها کردند؛ چون آنها حسین نمی خواستند بلکه حکومت می خواستند. «عبیداللّه حرُّ جُوفِی» تا دید جانش در خطر است حسین را رها کرد. هجده هزار نفر با مسلم بن عقیل بیعت کرد هیچکس وفا نکردند و مسلم تنها و تنها در میان کوچه های کوفه راه می رود! امام حسین فرمود: «النّاس عبیدالدّنیا و دینُ لَعقُ علی أَلسنتهم» تا می گوید جان، می گوید خدا حافظ. تا می گوید مال، دین را رها می کند. ثعلبه که علاقمند به نبی مکرّم اسلام بود، همین که گفت: زکات بده.گفت: در اسلام زکات نیست. لذا مرتد شد؛ اما در شب عاشورا وقتی که امام حسین فرمود: من بیعتم را از شما برداشتم بروید، أشک از چشمان أصحاب می ریزد وناله می کنند. تلاش دارد تا زنده است به امامش لطمه وارد نشود. غلام سیاه أبی ذر؛ در روز عاشورا وقتی دید مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر و عابث یکی یکی به میدان رفتند با خود

ص: 305

گفت، نکند «من» جزو اینها نباشم. لذا خواست بیرود اجازه بگیرد. ای جوانان ببیند امام حسین با این غلام سیاه چه کرد. وقتی اجازه خواست امام حسین فرمود: «أَنْتَ فی اءِذْن مِنِّی» همین که آقا فرمود: من بیعتم را از تو برداشتم «تو» آزادی و می توانی برگردی. أشک بر چشمان غلام سیاه جاری شد!! وگفت: یا أبا عبداللّه شما را رها کرده و کجا بروم؟! این حلقه که برگردنم أفکندی مرا به دنبال شما می کَشاند! آقا جان مرا بر می گردانی چون رنگم سیاه هست! آقا جان مرا بر می گردانی چون خونم مثل خون بنی هاشم نیست! امام حسین فرمود: نه غلام، پیش ما رنگ سیاه وسفید فرق نمی کند. پیش ما خون بنی هاشم و غیر بنی هاشم فرق نمی کند. حال که اصرار داری به میدان جنگ برو. غلام سیاه آنقدر خوشحال شد که دیگر نگفت: بابایم کیست؟ ونگفت اسمم چیست؟ و خود را در میدان جنگ به اسم

ارباب معرّفی کرد وگفت: ای مردم ارباب و آقایم حسین است. وقتی روی زمین افتاد مثل مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر امام را صدا نزد حسین را صدا نزد. شاید با خود گفته است، همین که آقا واربایم به من اجازه میدان داده، بَسَمْ است، دیگر شاید من لایق نباشم که آقایم حسین ببالینم بیاید..

راوی می گوید وقتی که غلام سیاه به روی زمین افتاد، یکدفعه دیدم که أبی عبداللّه به سرعت ببالای سر غلام آمد! دوست و دشمن دارد تماشا می کردند که ارباب با نوکر چه می کند! حسین با غلام سیاه چه می کند! دیدند امام حسین نشست و سر غلام را روی زانو گذاشت وخونها را از چشمان غلام پاک کرد، خم شد وخم شد، صورتش را بر

ص: 306

روی صورت غلام گذاشت. غلام چشمها را باز کرد، حسین را نشناخت با خود گفت من که در کربلا کسی را نداشتم و کسی را هم صدا نکردم. این کیست که سرم را به دامن گذاشته! یکوقت غلام سیاه دیدند که صورت حسین است!! غلام یک لبخندی زد و یک جمله را گفت که آرزویی همه ما در وقت جان دادن است. غلام گفت: «من مَثْلِ ابن رسول اللّه وَضَعَ خَدَه علی خده» ای دنیا چه کسی مانند من افتخار دارد که پسر پیغمبر صورتش را به روی صورت او بگذارد. عرض می کنم ای غلام سیاه، این افتخار یک بار دیگر هم در کربلا اتفاق افتاد؛ وقتی که بدن جوانش «علی اکبر» بر روی زمین افتاده بود، أبا عبداللّه کنار بدن پاره پاره علی اکر آمد، خم شد وخم شد وصورت را به روی صورت علی اکر گذاشت.

حضرت قاسم بن الحسن علیهما السلام

نحمده ونستعینه ونستغفره ونشکره ونتوسل الیه ونتوکل علیه ونسلی ونسلم علی خِیَرَته فی خَلْقه أبی القاسم المصطفی محمّد... حافظ سرّه ومبلغ رسالاته. شب عاشورا وقتی که امام حسین برای اصحاب فرمود: فردا شهید می شوید. قاسم بن الحسن شک داشت که شهادت نسیبی او می شود یانه! فرمود: عمو جان من هم شهید می شوم؟ امام حسین فرمود: عموجان مرگ نزد تو چگونه است؟ فرمود: «أحلا من العسل» عموجان مرگ شیرین تر از عسل است! امام باقر فرمود: شهدای کربلا درد را هرگز احساس نمی کردند «لم یجدوا ألم الحدید». روز عاشورا هنگام که

ص: 307

حضرت قاسم نزد عمویش آمد اجازه میدان خواست. امام حسین فرمود نور دیده مادرت این جاست برگرد شاید مادرت راضی نباشد(1)

می گویند وقتی قاسم بن الحسن نزد مادرش آمد، آن بانوی رشیده به داخل خیمه رفت تا مبادا نگاه امام حسین به او بیفتد وخجالت بکشد، بعد فرمود پسرم نزد عمویت برو زیرا امام وآقایت تنهاست. وقتی قاسم در نزد عمویش آمد، فرمود: عموجان اجازه میدان می دهی؟

ای امام زمان من نمی دانم که جگر پاره پاره امام حسن بیادش آمد یا آن روز که دشمنان بدن برادرش را تیر وباران کرد؟ یا آن روز که برادر سفارش بچه ها را با امام حسین می کرد. لذا أبا عبداللّه این جمله را گفت که «ای یادگار برادر چگونه به تو اجازه دهم»، آن وقت قاسم را در آغوش گرفت آنقدر گریه کرد تا هر دو غش کردند. وقتی قاسم اجازه گرفت و به میدان رفت. حُمَید بن مسلم می گوید: همین که قاسم به میدان آمد صدا زد هر کسی مرا نمی شناسد من یتیم حسنم وبابایم را باید بشناسید و بعضی از شما بودند که بدن بابایم را تیروباران کردند. «حُمَیْد» می گوید لشکر دور قاسم را گرفت یک وقت دیدم که قاسم صدا زد عموجان مرا دریاب. أباعبداللّه آمد دشمنان را از اطراف قاسم دور کرد وقتی غبار جنگ نشست دیدم امام حسین بالای سر قاسم ایستاده و گفت ای عزیز برادرم، این دشمنان مزد بابایت حسن را به تو داده است و این ها به بابایت کینه داشتند و بدن تو را زیر سم اسبان کردند و اسبان را بر بدن تو تاختند. ای کاش عمو پیکرت را چنین نمی دید تا که برد هدیه

ص: 308


1- عبداللّه بن الحسن شش ماه و قاسم 3 ساله از پدر مانده بوده

بر مادرت. عمو جان این بدن تو را چگونه پیش مادرت ببرم. امام حسین خم شد و خم شد «وضع صدره علی صدره».

زهرای پهلو شکسته علیها السلام

لاحول... نحمده ونستعینه ونستغفره ونشکره ونتوسل الیه ونتوکّل علیه ونسلی ونسلم علی خِیَرَته فی خَلْقه أبی القاسم المصطفی محمّد... حافظ سرّه ومبلغ رسالاته. یکی از حقوق خداوند محبَّت اهلبیت است «قل لا أسئلکم علیه أجراً الی المودّة فی القربی». حضرت امیر المؤمنین حق اللّه است و در روایت داریم «أللیلة فاطمة» یعنی حقیقت لیلة القدر فاطمه زهرا است، «من عرّفَ فاطمة حقّ معرفة ها فقد أدرک لیلة القدر». یکی از مراجع فرمود: همه مصائب أهلبیت جانسوز است، ولی نمی دانم هر وقت روضه فاطمه زهرا خوانده می شود برایم تازه است! تا می گوید «دَرِ» شکسته، تا می گوید پهلوی شکسته، یا می گوید صورت کبود، یا می گوید بازوی کبود، أشکهایم بی اختیار جاری می شود. ای عزیزان چرا مصیبت مادر سادات برای سادات وغیر سادات تازه نباشد؟ نمی دانم این مصیبت چقدر شدید بود که حدود بیست قرن می گذارد هنوز از حجم وسوز آن کاسته نشده. مصیبت که امیر المؤمنین با شنیدنش از هوش رفت. مصیبت که تا حسنین در جلو مسجد گفتند بابا جان «ما» بی مادر شدیم، علی قهرمان جنگ «أُحُد» و قهرمان جنگ «خیبر وحُنَین» هنوز کسی در جنگهای شدید زمین خوردنش را ندیده وقتی شنید فاطمه اش کوتک

ص: 309

خورده، غش کرد و بر روی زمین افتاد! همین که چشمهایش را باز کرد. صدا زد فاطمه جان، دیگر علی با کِیْ درد دل کند؟ فاطمه جان دیگر با چه کسی خود را آرام کنم؟ وقتی غمها به علی فشار می آورد، در خانه آمده با فاطمه چند جمله می گفتم، قلبم آرام می شد، الآن فاطمه دیگر با علی سخن نمی گوید، و دیگر جواب سلام علی را نمی دهد! علی می گفت، تا به فاطمه نگاه می کنم، غمهای عالم از بین می رود. حال فاطمه را از دست داده چگونه به خانه بیاید؟ علی از مسجد کوفه قدم قدم آمدُ آمد، هر وقت می آمد سلام می کرد جواب می شنید؛ اما امروز دید یک روپوش سفید به روی بدن فاطمه است وفاطمه دیگر حرکت نمی کند! صدازد فاطمه جان من علیم، فاطمه جان «أنا علیٌ وأنا ابنُ عمک» بر خیز از داغ غم رهایم کن. بر خیز ابن عم صدایم کند. فاطمه یکبار دیگر بلند شو علی را صدا بزن. فاطمه جان کم در خانه علی مانده ای. فاطمه جان من با بچه های یتیم چه کنم؟ با این در و دیوار چکنم؟

ای صفای خانه ام الوداع، هرچیز که از دست برود آدم غصّه می خورد، امروز که فاطمه از دست رفته چرا علی غصّه نخورد!

ای صفای خانه ام الوداع...... گرمی ای کاشانه ام الوداع

الوداع ای یار هیجده ساله ام....الوداع ای همدم هم ناله ام

خواهشی دارم بتو ریحانه ام..... یک شب دیگر بمان در خانه ام

جان زهرا روز من را شب مکن.....چادر غم را بر سر زینب مکن

چگونه ببینم که زینب به روی سجّاده أت نماز بی خواند.

ص: 310

ذکر مصائب امام سجاد علیه السلام

بپاغوغای روز واپسین است........که عاشورای زین العابدین است

بنی زهرا لباس غم بپوشید............... به مهدی تسلیت باید بگویدمدینه با دیگر شد سیه پوش......بقیع او را چو گل دارد در آغوش.

توجّه مردم حجاز به امام سجّاد موجب شد که در حکومت ولید بن عبدالملک؛ هشام بن عبدالملک نقشه قتل آن حضرت را ریخت و توسط افراد مرموز، آن حضرت را مسموم کرده و به شهادت رسانید. امام باقر فرمود: هنگامی وفات پدرم نزدیک شد، سه بار بیهوش شد و سپس چشم باز کرد و سوره واقعه را قرائت کرد و فرمود: سپاس خداوند را که وعده ی خود را با ما وفا کرد و زمین را به میراث ما قرار داد و در بهشت هر جا که بخواهیم اقامت می نمایم چه نیک است پاداش اهل عمل(1)

سپس هماندم از دنیا رفت(2)

می گوید امام باقر (علیه السلام) بعد از آنکه بدن بابا را غسل داد بسیار گریه وناله کرد. وقتی بعضی از اصحاب او را دلداری می دادند، فرمود: هنگام غسل دادن آثار غل و زنجیر را در بدن بابایم دیدم و به یاد مصایب اسارت بابابایم افتادم(3).

یابن رسول اللّه! شما آثار غُلِ و زنجیر را در بدن بابایت دیدی، بلند بلند گریه وناله کردی. من هم یک آقایی را سراغ دارم که جای تازیانه دشمن را به بدن نازنین همسرش دید و سر به دیوار گذاشت، بلند بلند گریه می کرد و آن

ص: 311


1- سورة زمر آیه 4-
2- اصول کافی ج 1 ص 448 بحار ج 46 ص 147
3- سوگنامه ی آل محمّد ص 76

امیرالمؤمنین بود. اسماء بنت عمیس می گوید: من آب می ریختم و امیرالمؤمنین بدن فاطمه زهرا را غسل می داد، به بچه های فاطمه سفارش کرد که ای فرزندانم من نمی گویم گریه نکنید ولی خواهش می کنم اگر گریه می کنید آرام آرام گریه کنید. یک وقت دیدم مولا خودش سر به دیوار گذاشته بلند بلند گریه وناله می کرد. گفتم آقا جان! در عرب رسم است کسی برای همسر گریه نمی کند. فرمود: اسماء دستم رسید به پهلوی شکسته زهرا!! آخر زهرا امانت پیامبر است(1)

ذکر مصائب امام باقر علیه السلام

السلام علیک یا محمّد بن علی ایّها الباقر یابن رسول اللّه، یا حجَة اللَه علی خلقه، یا سیَدنا ومولنا انّا توجّهنا واستشفعنا و توسلنا بک الی اللّه وقدّمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیه ... امام باقر همراه امام سجّاد در کربلا یا سه ساله یاچهار ساله بوده(2) و صحنه های دلخراش عاشورا و آن مصائب بزرگ را مشاهده نموده و می داند که فرزندان أبی عبداللّه چه مصائب را تحمل کرده اند. امام باقر با چشم ناله های جانسوز رقیه، سکینه وفاطمه بنت الحسین را شنیده و بدن پاره پاره ی شهدا، آه وفغان عمه أش زینب کبری را؛ غل و زنجیر بسته به دستها و پاهای بابا را و اسارت أسرا را از شهری به شهر دیگر فراموش نمی کند.امام باقر با کرسی درس به همراه

ص: 312


1- مؤلف
2- کشف الغمه، ج2وکافی ج1، ص469 سه ساله بوده وطبق نقل معالی السبطین، ج2، ص23 چهارساله بوده است.

فرزندش امام جعفر صادق در راه حفاظت از دین نهایت تلاش نمود و در روز دوشنبه هفتم ذیحجّه سال 114 هجری قمری در مدینه به شهادت رسیده است. بعضی می گویند: «ابراهیم بن ولید نوه عبدالملک» و طبق بعضی روایات «زید بن حسن» به دستور هشام زهر را به زین اسب مالید و امام باقر(علیه السلام) را با اصرار سوار کرد و زهر در بدن حضرت أثر نمود و رانهای حضرت متورم شد. بطور که سه شبانه روز در بستر بیماری افتاد وسرانجام شهید شد. حضرت در آخرین لحظات به فرزندش وصیت کرد که بدنش را با پارچه های احرامش کفن کند(1).

بیا تا سر کنیم ای دل، فغان آه و ماتم را

عزای باقر علم، رسول اللّه أعظم را

گل زهرا به زهرگین، جگر خون گشت وپرپر شد

غمش یاد آور داغ، جگر سوز پیامبر شد

مدینه شهر پیغمبر، سکوت و غربتش پیداست

بقیع و دسته گلهایش،(2) در این شبها چرا تنهاست

امام باقر آن مولا، که فقه شیعه احیاء کرد

او اسلام حقیقی را، عَلَم بر خَلْقُ دنیا کرد

بنالید شیعه از این غم، که هر جا کربلا گشته

دمادم شیعه مظلوم، أسیر فتنه ها گشته.

ص: 313


1- منتهی الامال،ج2،ص79، چاپ قدیم
2- گلهای بقیع: امام حسن، امام سجّاد، امام باقر وامام صادق(علیهم السلام)

من می گویم امام باقر (علیه السلام) هنگام که شما شربت شهادت را نوشیدید و فرزند بزرگوارت آمد شما را غسل داد و به پارچه ای احرام طبق وصیت شما را کفن کرد وبا احترام دفن کرد؛ اما لایوم کیومک یا أباعبداللّه؛ بدن أباعبداللّه «ملقاً ثلاثاً بلا غسل ولاکفن ولادفن» سه شبانه روز به روی زمین کربلا ماندن ولی کسی نیامد این بدنهای مطهر را به خاک بسپارد. بنی أسد آمدند تا بدنهای شهدا را به خاک بسپارد؛ اما نمی شناسند؛ چون کشته را در میدان جنگ یا از سر می شناسد و یا از لباس. ای امام زمان جد غریبت که سر در بدن نداشت. زهرا جان حسین تو که لباس بر «تن» نداشت...(1).

ذکر مصایب امام صادق علیه السلام

السلام علیک یا جعفر بن محمد أیها الصّادق یا بن رسول اللّه، یا حجَة اللَه علی خلقه، یا سیَدنا ومولنا انّا توجّهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی اللّه وقمناک بین یدی حاجاتنا... امام صادق را منصور بارها با وضع دلخراشی احضار کرد. محمّد بن ربیع می گوید وقتی که منصور ما را برای احضار فرستاد. ما از بام بالا رفته دیدیم که او با لباس سفید در حال نماز است، توقف کردیم بعد از سلام نماز گفتیم: عوت خلیفه را اجابت کن. خواست لباس بپوشد نگذاشتیم، تطهیر و غسل کند، نگذاشتیم! با سر،

ص: 314


1- گریز از مؤلف

و پای برهنه بردیم [هفتاد سال داشت] حرکت دادیم وقتی که در راه ضعف بر او غلبه کرد، بر شتر سوار کردیم و پیش منصور رسیدیم(1) معلوم می شود که قبل از ضعف امام را شانکشان می بردند این جسارتها را منصور بار ها انجام داده و دستور داده که تا خانه امام صادق را آتش زدند. می گوید یک روز پس از آن که خانه ی امام صادق را به دستور منصور آتش زدند، یکی از شیعیان به محضر امام صادق رسید وامام را غمگین دید. علت انده امام را پرسید. آن حضرت در پاسخ فرمود: هنگامی که در دالان خانه ام آتش زبانه کشید، در خانه بودم و می دیدم که بانوان حرم از ترس و وحشت شیون زنان به این سو وآن سو می دوند تا آتش به آنها آسیبی نرساند به یاد آتش زدند خیمه های جدم حسین افتادم که دشمن روز عاشورا وقتی به خیمه ها حمله کردند منادی صدا می زد «احرقوا بیوت الظالمین».(2).

یابن رسول اللّه گرچه منصور امام صادق را به وسیله ی انگور زهر آلودی مسموم؛ ولی، نزدیکان شما به دور شما حضور داشتند.

مرحوم کلینی از موسی بن جعفر روایت کرده است که پدر بزرگوارم را کفن کردم و دو جامه ی سفید مصری که در آنها احرام می بست و پیراهنی که می پوشید و عمامه ای امام سجاد دفن نمودیم(3)

گشته پرپر از خزان اشقیا...........لاله دیگر زباغ مصطفی

ماتم او برده از دلها توان..........داغ او آتش زده بر قلب ما

ص: 315


1- مجموعه زندگانی چهارده معصوم تک جلدی ص 951-
2- ماسات الحسین: تألفی شیخ0 عبدالوهاب اکاشی ص 135- طبق نقل ره شته رمضان 1375 ه ش محممد اشهاردی-
3- منتهی الامان ج 2 ص 157 - 156- چاپ قویم تک جلدی

دشمنش او را به بیرون بارها ..... نیمه شب بیرون زخانه می کشید

طعنه بر او ظالمانه می زدند......... ضربه های وحشیانه می زدن

آه از آن روز که مثل مادرش.........آتشی بر در خانه می زدنداما لا یوم کیومک یا أبا عبداللّه، حسین جان تو را با چه کفن کردند؟ و با آن پیراهنی که پوشیده بودی چه کردند؟ درست است که مرا زجر دادند، شکنجه های روحی دادند؛ ولی من وقتی به یاد مصایب جدم حسین می افتادم تمام مصائب خودم را فراموش می کردم. گر من را سر بر هنه و پای برهنه بردند؛ ولی سربریده به من نشان ندادند، دستهایم را نسبته بودند، ولی آمان از اسیری عمه ام زینب آمان ازاسیری جدم زین العابدین. اگر به من زهر دادند؛ ولی فرزندانم را پس از شهادتم دلداری می دادند و آرام می کرده و مورد احترام قرار می دادند، ولی آمان از هنگام و داع فرزندان أبی عبداللّه بابدن پاره پاره ی که در آن موقع کسی نبود تا آنان را دلداری دهد(1)

مصیبت موسی بن جعفر علیهما السلام

السلام علیک یا أبالحسن یا موسی بن جعفر أیّها الکاظم یابن رسول اللّه، یا حجّة اللّه علی خلقه، یا سیّدنا و مولانا انّا توجّهنا واستشفعنا وتوسلنا بک الی اللّه وقمناک بین یدی حاجاتنا یاوجیه عند اللّه ...

ص: 316


1- اصول مداحی ج 1 ص 198- خانم ناصری نژاد

چرا امشب صدای ناله موسی نمی آید

چه رخ داده مناجاتش به گوش ما نمی آید

ندای بلبل دل خسته باشد بیشتر یارب

چرا پس ناله آن بلبل زهرا نمی آید

گمانم زیر زنجیر ستم جان داده او یاران

که دیگر بانگ آن بی مونس تنها نمی آید.

اللّهم صلّ علی.. المعَذَب فی قَعْرِ السُجُونِ وُ ظُلَمِ الْمَطامِیر ذِی الساقِ المَرْضُوضِ بِحِلَقِ القُیُود و الجِنازَةُ والمُنادی علیها بذُلِّ الاِ سْتِخْفاف. سلام و درود بر آن شکنجه دیده در قعر زندآنها و سیاه چالها که ساق پاهایش به وسیله ی حلقه های زنجیر خرد شد. سلام بر آقای که جنازه اش را در نهایت غربت و اهانت حرکت دادند. «ظلم و المکامیر» یعنی زندانهای هارون زندان نبود بلکه سیاه چالهای بودند که نه جای خوابیدن داشت و نه امکان داشت که حضرت پاهای مبارکش را دراز کند. هارون به این نوع شکنجه نیز اکتفا نکرد. «اَلْمَرضْوضُ بحلق القیود» یعنی بر پاهای آن حضرت را طور غل و زنجیر بسته بود که استخوآنهای ساق پایش به وسیله حلقه های زنجیر خرد گردید. ای کاش به این مراحل اکتفا می کرد، ولی نکرد و امام شیعیان را زهر خورانید. «والجنازة المنادی علیها بذل الاستخفاف»؛ پس از واقعه شهادت جنازه آن حضرت را در میان تابوت نهاده و غریبانه از میان زندان بیرون آوردند:

کمتر ای صیاد بر زندانیت بیداد کن

یا بکش این صید را یا از قفس آزاد کن

ص: 317

گرچه دور از خانه و اهل و عیالم کرده ای

آخر ای بیدار گراندیشه برمیعاد کن

دخترم چشم انتظارم چشم بر راه تو ام

گوشه زندان بیا و باب خودرا شاد کن

آمدی گر گنج زندان و مرا شناختی

علت آن را سؤال از حلقه فولاد کن

هارون وقت دیدند که روز به روز به عظمت موسی بن جعفر افزوده می شود وشیعیان بسیاری از او پیروی می کنند. احساس خطر کرد و تصمیم گرفت آن حضرت را مسموم کند. مقدار «خرما» و کاسه طلبید.خرما ها را در میان کاسه گذاشت و سوزن را با نخ زهر آلوده کرد وبعد سوزن را همراه نخ از داخل خرما رد کرد و خرماها را زهر آلود کرد. خادم خرماها را در زندان نزد موسی بن جعفر آورده و آن حضرت مقدار از آن خرما را میل نمود(1) بعضی می گوید: که سندی بن شاهک خرمای زهر آلود را نزد موسی بن جعفر گذاشت و آن حضرت «ده» دانه خرما را میل نمود. سندی بن شاهک ملعون گفت: بیشتر

بخورید. موسی بن جعفر فرمود: حَسبُک قَدْ بَلَغَتْ ما یَحْتاُج الیه فیما اُمِرتَ به. بر همین مقدار مأموریت تو انجام می شود. موسی بن جعفر پس از سه روز در زندان به شهادت رسید(2). شیعیان در جلوی زندان منتظر بودند یک مرتبه دیدند

ص: 318


1- اقتباس از عیون اجناز الرضاج1 ص100 بحار الانوار ج48 ص223
2- بحارالنوار ج48 ص247

چهار نفر جنازه ای را به روی تخته از داخل زندان بیرون آوردند و یکی پیشاپیش جنازه فریاد می زد: «هذا امام الرّافِضَة فَأَعْرِفُوه.»

هارون دستور داد شیعیان بیاید! امام شما از دنیا رفته است. می گوید همین که یکی از شیعیان کنار جنازه ایستاد و گفت: آقا شما را کشتند یا با أجل طبیعی از دنیا رفتید؟ دیدند لبهای مبارک موسی بن جعفر به حرکت در آمد و سه مرتبه فرمود: «قتلا قتلا،سمّاً سمّاً(1)». موسی بن جعفر در زندان وصیت کرد که مرا با همین غل و زنجیر دفن کنید؛ چون می خواهم در محضر خدا، هارون را به همین صورت محاکمه کنم. پس از شهادت آمدند جنازه را بر دارند دیدند جنازه سنگین است. همین که عبا را کنار زد، دیدند زنجیر بگردنش از دنیا رفته است.

هنگامی که موسی بن جعفر از دنیا رفت. زندانبانان هارون جنازه آن حضرت را به روی «پل» بعداد گذاشتند و به مردم اعلان کردند که به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. وقتی که شیعیان آمدند، بدن موسی بن جعفر را غسل دادند و کفنی که تمام قرآن بر آن نوشته بود را آوردند با آن کفن نمودند و در بعداد (کاظمین) بخاک سپردند، اما لایوم کیومک یا أبا عبداللّه. بدن نازنین أبا عبداللّه سه شبانه روز در میان آفتاب گرم کربلا در میان خاکها ماندن کسی نیامد این بدنها را بخاک بسپارد. بنی أسد آمدند، اما بدنها را نمی شناسد؛ چون کشته را در میدان جنگ یا از سر می شناسد یا از لباس. امام زمان (عج) جد غریبت که سر در بدن نداشت...

ص: 319


1- شی حر عاملی اثباة الهداة ج3 ص212

ذکر مصیبت امام رضا علیه السلام

السّلام علی مَن أمَرَ أهلَهُ وعَیالَهُ بالنّیاحة علیه قَبلَ وصُول القَتلِ الیه ((1)) وقتی امام رضا (علیه السلام) از مدینه حرکت کرد، چند بار کنار قبر رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) آمد و با صدای بلند گریه وناله می کرد که گویا دیگر بر نمی گردد. وقت خداحافظی أهل بیتش را به دور خودجمع کرد و فرمود: بیایید برای من گریه وناله کنید تا صدای گریه وناله شما را بشنوم!! آقا گریه وناله به دنبال مسافر میمنت ندارد. فرمود: گریه به دنبال مسافری میمنت ندارد که امید برگشتن را دارد اما من امید برگشتن را ندارم. فرزند پنج ساله اش جواد الأئمه را نیز در کنار قبر جدش سول اللّه(صلی الله علیه وآله)آورد و او را به به جدش رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) سپرد...(2)

اباصلت می گوید: در محضر امام رضا(علیه السلام) نشسته بودم فرمود: فردا نزد مأمون می روم اگر با سر برهنه بیرون آمدم با من سخن بگو و اگر با سر پوشیده آمدم سخن مگو. روز بعد امام رضا(علیه السلام)در محراب عبادت منتظر بود که غلام مأمون آمد و حضرت را به در بار مأمون احضار کرد. من هم پشت سر امام رفتم، دیدم که حضرت نزد مأمون نشسته است و مأمون با اصرار انگور زهر آلود را به امام

ص: 320


1- - قسمتی از زیارتنامه آن حضرت
2- کشف الغم، ج3، ص141 وانوار البهیة239 طبق نقل ره توشه رمضان، ش1375، ص582

هشتم(علیه السلام) داد وامام(علیه السلام) سه دانه انگور را خورد. دیدم عبا بر کشیده بیرون آمد و وارد خانه شد و فرمود: ای أباصلت درها را ببند و فرشها را جمع کن که «من»می خواهم مثل جدم بروی خاک بمیرم. من درها رابستم و فرشها را جمع کردم، یکوقت دیدم حضرت مانند آدمِ مار گزیده به خود می پیچد و با خود زمزمه می کند. یک وقت جوانی را دیدم که بسیار شباهت به آقا داشت! به سوی او شتافتم وگفتم: من همه درها را بستم، از کجا وارد شده ای !؟ فرمود: همان خدایی که مرا از مدینه به خراسان آورده، از در بسته نیز وارد این خانه کرده. پرسیدم کیستی؟

فرمود: من حجّت خدا بر «تو»، محمّد بن علیم. وقتی حضرت فرزندش را دید، برخاست و او را به آغوش گرفت و روح امام رضا(علیه السلام) به لقاء اللّه پیوست. امام جواد بدن بابا را غسل داد، کفن کرد وجنازه ی مطهرش را میان تابوت نهاد وبا احترام دفن کرد.(1) باید بگوییم در خراسان پسر ببالین پدر آمد و آرزوی هر پدر این است که آن لحظه آخر بچه هایم بیایند کنار بستر من بنشیند؛ ولی در کربلا أبا عبداللّه به بالین علی اکبر آمد. راوی می گوید: وقتی أباعبداللّه در کربلاء آمد، چند قدم بر بدن علی اکبر ماند از اسب پیاده شد وبا دو کُنْدَه زانو به بالین علی اکبر آمد ! چه کرد «خَم» شد وخم شد، سر علی اکبر را بر داشت بر دامَن گذاشت، قلبش آرام نشد، به سینه چسبانید، قلبش آرام نشد. «وَوَضَعَ خَدَّه عَلی خَدِه.

ص: 321


1- ره توشه رمضان، 1380ه-ش، مقاله ای از محمّد اشتهاردی، ص583

قال: قَتَل اللّه قَوماً قَتَلُوک وعلی الدّنیا وبعدک القفا ولقد اءِسْتَرَحْت مِنْ هَمِ الدّنیا وغمها وبَقِیَ أبُوک وَحِداً فَرِیداً(1)».

ذکر مصیبت امام جواد علیه السلام

السلام علیک یا أباجعفر یا محمد بن علی ایّها التّقی الجواد یابن رسول اللّه، یا حجّة اللّه علی خلقه، یا سیّدنا و مولانا انّا توجّهنا واستشفعنا وتوسلنا بک الی اللّه و قدمناک بین یدیه حاجاتنا ویا وجیه.. امام جواد را همسرش امّ الفضل با دستور معتصم هشتمین خلیفه بنی عباس مسموم کرد، با این هم «عُقده اش» خالی نشد. بعد در خانه را از پشت به روی امام جواد بست و اجازه نداد که کسی برای اوآب ببرد، و دستور داد کنیزها هیا هو کنند تا صدای امام جواد را کسی نشوند. یک وقت دیدند صدای امام جواد قطع شد. رفتند در را باز کردند دیدند مانند جدش

امام حسین با لب تشنه شهید شده است. بدن مطهر امام جواد مانند بدن جدش حسین سه روز روی زمین ماند؛ ولی وقتی شیعیان بغداد خبر شدند آمدند جنازه را بر دارند. آن بدن مطّهر را گلبارن کردن وسپس بدن نازنین آن حضرت را با احترام غسل دادند کفن کردند اما «لایوم کیومک یا ابا عبداللّه» در کربلا عوض گلباران کند آنقدر بربدن أبی عبداللّه اسب ها را تا ختن که خواهرش زینب وقتی به بالین برادر آمد شکسته نیزها و شکسته شمشیرها را کنار زد و برادرش را شناخت از روی تعجب گفت: «أنت أخی! أنت

ص: 322


1- ترجمه لهوف، ص125، قصه کربلا، ص324

ابن امّی! أنت الحسین». سکینه دید عمه اش زینب با یک بدن قطعه قطعه دارد حرف می زند. «قالت عمتی هذا نعش مَنْ؟ این بدن کیست؟

«قالت هذا نعش أبیک الحسین» این بدن بابایت حسین است «ثم اعتنقت علی جسد أبیها الحسین» خود را روی بدن بابایش انداخت با پدر در دل می کند بابا خیمه های ما را آتش زدند «یا ابتا انظر الی رؤسنا المکشوفة و عمتی المضروبه» بابا چادرهای ما را ربودند و عمه ام زینب را تازیانه زدند.

یابن الحسین چه کرده بودند با این بدن نازنین. دختر بدن بابا را نشناخت چون کشته را در میدان جنگ یا از سر می شناسد یا از لباس امام زمان جد غریبت که سر در بدن نداشت و لباس بر تن نداشت. مردم کوفه و شام آمدند، سکینه را از روی جنازه پدرش بردارد هرکار کردند نتواتست «ثم اجتمعت عدة من الاعراب حتّی جرّوها عنه». عده با نیزه و شمشیر آمدند چنان تا زیانه زدند که سکینه فریاد زدند بابا خدا حافظ من رفتم(1).

ص: 323


1- سوگند نامه با کمی تغیرات در الفاظ

مصیبت امام هادی علیه السلام

السلام علیک یا علی بن محمّد أیّها الهادی النّقی یا بن رسول اللّه، یا حجّة اللّه علی خلقه، یاسیّدنا و مولنا انّا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بک الی اللّه وقدمناک بین یدیه...

سلام و درود بر مولای که در طول سی و سه سال امامت از مدینه به سامرا تبعید و به او اهانت کرده گاه در کاروان سرای گدایان و گاهی میان درندگان باغ وحش می اندختند؛ ولی درندگان باذن خداوند آسیبی به آن حضرت نرسانیدند. پانزده سال از امامت آن بزرگوار در خلافت متوکل عباسی یکی از خون خوارترین خلفای عباسی واقع شده که یکی از شیعیان بنام ابن اورمه می گوید:

در شهر سامرا رفتم شنیدم که اما هادی در زندان است. وقتی که وارد زندان شدم دیدم که در کنارش قبری را آماده کرده تا آن حضرت را بکشد و در آن قبر دفن کند. سلام کردم با دیدن آن منظره دلم سوخت و گریه کردم. آن حضرت مرا دلداری داد و فرمود: گریه مکن آنها به منظور خود نمی رسند سوگند به خدا روز بعد از این واقعه متوکل به وسیله پسرش کشته شد. سلام بر آن امام که 20 سال در تبعید و زندان به سر برد و در نهایت با زهر جفا به شهادت رسید؛ پس از شهادت امام هادی جمعیت زیادی برای تشییع جنازه آن حضرت حاضر شدند و امام عسکری آمد بر بدن بابا نماز خواند و حضرت را در منزلش دفن نمودند(1).اما دلها بسوزد در کربلا کسی نیامد به امام سجّاد را تسلیت بگوید. بر عکس خیمه های عذا داران را آتش زدند...» السّلام علیک یا أهل بیت النبّوة

ص: 324


1- مجموعه زندگان چهارده معصوم تک جلدی ص 1213 تالیف حسین عمادزاده وراه توشه راهیان نور رمضان 1375 ص 589 باتلخیص

مصیبت امام حسن عسکری(علیه السلام)

السلام علیک یا أبا محمد یا حسن بن علی ایّها العکری یا بن رسو ل اللّه. یا حجّة اللّه علی خلقه، یا سیّدنا و مولانا انّا توجّهنا واستشفعنا وتوسلنا بک الی اللّه و قدمناک بین یدیه حاجاتنا ویا وجیه...

فاطمه امشب به سامراء عزا بر پا کند

دیده را یاد امام عسکری دریا کند

ای خوش آن چشمی که امشب با امام عصر خود

خون دل جاری به رخ در مرگ آن مولا کند

هیچ کس باور نمی کرد اینکه از داغ پدر

در سنین کودکی مهدی عزا بر پا کند.

امام حسن عسکری مثل موسی بن جعفر در زندانهای متعمد عباسی بسیار مورد شکنجه و أذیت قرار گرفت چنانکه می نویسد: «لایزال یُنْتَقَلُ من سجن الی سجن». همواره حضرت از این زندان به آن زندان می بردند.

در نهایت حضرت را مسموم کرد و به شهادت رسانیدند «عُقَیْد» خادم آن حضرت می گوید: در ساعات آخر عمر آن حضرت کودکی را در اتاق دیگر در حال سجده دیدم نزد او رفتم وقتی نمازش تمام شد، سلام نموده وعرض کردم: پدرت شما رامی طلبد. در این هنگام مادرش نزد او آمد و او را نزد پدرش برد. وقتی نگاه امام حسن عسکری به او افتاد

ص: 325

و فرمود: ای سرور خاندان این آب را به من بنوشان و من به سوی پروردگارم خواهم رفت. آن کودک آب جوشانیده را به پدر نوشانید. امام حسن عسکری برای نماز آماده شد. کودک اعضای وضوی پدر را وضو داد و به سر و پاهای پدر مسح کشید. آنگاه امام حسن عسکری از ظهورش فرزندش بشارت داد به لقا اللّه پیوست.

گشت بابا تو مسموم از جفا یا بن الحسن

سوخت از زهر ستم سر تا به پایابن الحسن

من نمیدانم چه زهری بود آن زهر جفا

کرد او را از عزیزانش جدا یا بن الحسین

با انتشار خبر رحلت امام حسن عسکری شهر سامرا آنچنان آشفته شد که گویا قیامت بر پا شده است. ابوریان می گوید: یکوقت دیدم «جعفر کذّاب» برادر امام حسن عسکری [که ادعای امامت می کرد] با گروهی در کنار جنازه برای نماز آمدند! ناگاه کودکی ردای او را گرفت و فرمود: « عمو! عقب برگرد که من برای نماز بر جنازه بابایم سزاوارم وآن کودک آمد و نماز خواند(1) ای امام مظلوم گرچه شما را زندان بردند و شکنجه ها دادند و زهر دادند، ولی خانه ای شما را آتش نزدند. هنگام جان دادن فرزند بزرگوارت بالای سر شما آمدن و به شما آب داد و سر شما را در بغل گرفت؛ ولی جانها به فدای لبان خشکیده ای ابی عبداللّه(علیه السلام) که صدای العطش آن حضرت بلند بود لشکر جگرم از تشنگی می سوزد، قطره ای آب برایم دهی. آقا جان شما در لحظه آخر

ص: 326


1- صدوق کمال الدین ج1 ص 102 و ب حار ج 50 ص 333 طبق نقل ره توشه رمضان 1379 ص 592

سرت بدامن فرزندت بود؛ ولی أبی عبداللّه سرش به دامن شمر. شما را کفن کرد و دفن کرد ولی جدت را زیر سم ستوران قرار دادند.

مصیبت حجت ابن الحسن علیهما السلام

السلام علیک یا وصی الحسن أیّها القائم المنتظر المهدی یابن رسول اللّه، یا حجّة اللّه علی خلقه، یا سیّدنا و مولانا انّا توجّهنا واستشفعنا وتوسلنا بک الی اللّه و قدمناک بین یدیه حاجاتنا ویا وجیه...

الا ای یوسف زهرا کجائی ** امید و دلبر جانها کجائی

همه روز و شب از هجرت غمینم ** دگر کی می شود جانابیای

چه می شد ای امید عالمینم **

زپشت پرده غیبت در آیی

منم آن بینوا زارو خسته ** تو تسکین دل هر بینوای

منم بیمار و در مان از تو خواهم * تو بر هر درد بی درمان دوای در زیارت نامه ناحیه، ولی عصر (عج) که [بنقل مجلسی از کتاب «المزاز الکبیر»] فرازهای این زیارتنامه در مصیبت جدش ابا عبداللّه و شهدای کربلاست فرموده: « یا جدا لئن اخر تَنِیَ الدُّهُوْرِ وَ عاقَنِی عَن نضرک المقدور... فَلاَنْدُبَنّک صَباحاً و مَساً و لابَکِنّ علیکَ بَدَلَ الدُّمُوْعِ دَمّاً...» اگر روزگار حضور من را به تأخیر انداخته و از یاری تو بازداشته نجنگیدم و در برابر دشمنان تو بر نخاستمریا،

اکنون شب و روز تا هنگام مرگ در مصائب تو ناله کرده و به جای اشک خون گریه می کنم. «و اَمَرَاللْعَیْنُ

ص: 327

جُنُوْدَهُ فَمَتَعُوْکَ الماء...» یا جداه، فراموش نمی کنم هنگامی را که «عمر سعد معلون» به لشکر فرمان داد تا آب منع کنند و تو را هدف تیرها ونیزه ها قرار دادند... و فرشتگان از صبر و مقاومت تو تعجب کردند. دشمنان از هر سو تو را

محاصره نمودند و بر پیکرت زخمهای فراوان نشاندند..

«فَلَمّا رَأَیْن النِساءُ جوَارک مخْزِیّاً ونظَرْنَ سرجِک علیه مَلْوِیّاً، بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ناشِراتِ الشُّعُورِ، عَلَی الْخُدُودِ لاطِماتٌ، اِلْوُجُوه سافراتٌ بِالْعَوِیْلِ داعِیاتٌ و بَعدَ الّعِزِّ مُذَلَلّات وَاِلی مَصْرِعِکَ مُبارِراتٌ وَ الشِّمْرُجالِسٌ عَلی صَدْرِکَ..» یا جدا چگونه به یاد آورم آن هنگام را که بانوان حرم اسب بی صاحب تو را خوار و با زینی واژگون دیدند از خیمه ها بیرون دویدند در حالی که موهایشان پراکنده و صورتهایشان گشود و بر سر و صورت می زدند و ناله هایشان بلند بود و روزهای عزّت آنان به ذلّت تبدیل شده بود!! دوان دوان به سوی قتلگاه روانه شدند! و دیدن شمر بر روی سینه أت نشسته است...»

می گویند همین که امام حسین(علیه السلام) با اهلبیتش خداحافظی کرد؛ و روانه میدان شد. همه بچّه ها منتظرند کِیْ بابایشان از میدان بر می گردد. زینب(علیها السلام) یک وقت شنید صدای شیون ذوالجناح می آید؛ چون أبا عبداللّه(علیه السلام) چند مرتبه به میدان رفت و برگشت. زینب(علیها السلام) گمان کرد که برادرش برگشته است، صدا زد سَکِنیه، رُقَیّه، فاطمه بیایید بابا آمده است!! همه دویدند! [یا صاحب الزّمان، شما صاحب عزایید.]

ص: 328

دیدند که ذولجناح آمده، اما بابایشان نیامدن، ذوالجناح بازین واژگون و یال غرقه بخون. حسین جان من مگویم ذوالجناح چرا قلب زیبت را شکستی؟ چرا قلب سکینی را شکستی؟ چرا مستقیم به خیمه ها آمدی. اهلبیت دَوْرِ ذوالجناح را گرفتند. یکی می گوید ذو الجناح بابای من را چکردی!؟ یکی می گوید ذوالجناح عموی من را چه کردی!؟ یکی می گوید ذو الجناح برادرم را چه کردی!؟ رُباب آمدن؛ ذوالجناح شوهرم را چه کردی!؟ سکینه آمدن جمله ای را گفت که قلب همه را به آتش زد و سوزاندن گفت ذوالجناح بگو، وقتی بابایم به میدان رفت، تشنه لب بودند وخودم شنیدم که فریاد می زدند، ای لشکر، جگرم از تشنگی می سوزد. بگو وقتی که بابایم را کشتند، ایا برایشان آب دادند یا تشنه لب کشتند؟ «یا جَوادُ هَلْ سَقِیَ أَبِی أَمْ قَتَلُوْهُ عَطْشانا»

همه از خیمه ها برون دویدن * ولی سالار زینب را ندیدن

یکی گفتا فرس بابای ما کو * یکی گفتا فرس مولای ما کو

ذوالجناح سرش را پائین انداخته جلو اهلبیت حرکت کرد و اهلبیت امام حسین از پشت سرش آمدند بسوی قتلگاه.

حضرت زینب (علیها السلام) یک وقت آمد روی «تَلِّ زینبیه» نگاه کرد، والشّمر جالسٌ علی صدر الحسین:

خودم دیدم زبا لائی بلندی * که محبوب خدا را سر بریدن

خودم دیدم که صحرا لاله گون بود* زمین از خون یاران عرق خون بود

خودم دیدم فضایی آسمانها *پور از انّا الیه را جعون بود

خودم دیدم که نور چشم زهرا * جراحاتِ تنش از حد فزون بود.

ص: 329

جنگ خندق

عمربن عبدود در جنگ خندق مبارز می خواست پیامبر سه مرتبه فرمود کیست که با او مبارزه کند؟ همه سکوت کرد و در هر سه بار علی علیه السلام حرکت نمود. در مرحله آخر هنگام که علی آمد، عمر بن عبدود از او سؤال کرد آیا نام تو چیست؟ حضرت فرمود: نامم حیدر کرار؛ چون مادر عمر به او گفته بود که «تو» را هیچکس با به زمین نخواهد زد مگر شخص به اسم حیدر کرار است.

عمر خواست طرفه رود و گفت: شما کوچک هستی و پدرم با پدر شما علاقه داشت و من به تو مبارزه نمی کنم ! حضرت دفرمود: من علاقه به مبارزه دارم(1). آن وقت اول عمر به علی ضربت زد و در مرحله دوم حضرت او را دو شق نمود وقتی خواست سرش را جدا کند آن

ص: 330


1- / غزوه خندق (احزاب) در سال پنجم بین رسول خدا و همه قریش مکه و بنی النضیر که به دور مدینه با پیشنهاد سلمان حفر کندن و مدت 20 روز طول کشید و جنگ با تیر و سنگ بود، یک روز عده ای مانند عمرو بن عبدود، نوفل بن عبدالله، هبیرة بن ابی، وهب، عکر بن ابی جهل، ضرار بن الخطاب با اسب از تنگی حفر گذشتند و چون عمرو را «فارس یلیل» می گفتند و او را با هزار سوار برابر می دانستند، مبارز طلبید. هیچکسی جرأت نکرد و عمر بن الخطاب او را بسیار شجاع خواند و عبدالرحمن بن عوف گفت: بیایم پیامبر را دست بسته تحویل او دهیم و خودمان آسوده بمانیم. عمرو گفت: و لقد بحت من النداء.................بجمعکم هل من مبارز یعنی: بانک من درشت و خشن شد از بس در موقف مبارزه ایستاده و طلب مبارز کردم!!. امیرالمومنین اجازه گرفت و فرمود: لا تجعلن فقد اتک مجیب صوتک غیر عاجز. رسول خدا فرمود: برز الایمان کله الی الشرک کله. امیرالمومنین وقتی که در میدان مبارزه وارد شد،سه پیشنهاد کرد: 1- اسلام بیاور 2- یا دست از جنگ بردار 3- یا از اسب پیاده شو؟ «عمرو» امر سوم را اختنیار کرد؛ اما در نهان تر سناک بود؛ ولی، با طرفند گفت:یا علی هنوز دهان تو بوی شیر می دهد... علی فرمود: من دوست دارم تو را در راه خدا بکشم.همین که عمرو کشته شد بقیه فرار کردند و پیامبر فرمود: ضربت علی یو م الخندق افضل من عبادة ثقلین

ملعون آب دهان به صورت حضرت انداخت و حضرت از روی سینه او برخواست و سه مرتبه دور زد. وقتی که قضیه را سؤال کردند، فرمود:

من در حال غضب ممکن بود کار من برای خدا نباسد. لذا از روی سینه ی او بر خواستم تا از خشم بمانم. عمر در حال وصیَت گفت: ای علی سرم را جدا کن؛ امَالباسهایم را از تنم بیرون نکن؛ سرم را بر روی نیزه نکن لشکریانم متاثر می شوند؛ مرا برهنه کرده زره و شمشیرم را بر مدار که خواهرم می آید خجالت می کشد. وقتی خواهر عمر آمد، گفت: برادر عمر می خواستم تا زنده بودم برایت گریه کنم؛ اما الآن دیگر گریه نمی کنم؛ چون قاتل تو مرد و شجاع بوده که لباسهایت را برنداشته، زره و شمشیر تو را بر نداشته و سر تو را بر نیزه استوار نکرد.

پیامبرفرمود، معصومین فرمود، امام صادق فرمود: جدم اولین مظلوم عالم بود. علی جان شما راضی نشدی لباس دشمن را بیرون آورید؛ امَا وقت خواهر عمر آمد گفت عمر برادر می خواستم تا زنده ام برایت گریه کنم؛ اما الآن گریه نمی کنم؛ چون هر کس تو را کشته شجاع و جوانمرد بوده ..

امَا یا امیرالمومنین مگر حسین فرزند شما نبود که در روز عاشورا آب را برای زینب کبری اجازه نداد تا برای حسین گریه کند. سرحسین را چهل منزل در جلو زینب کبری به روی نیز استوار کرد. حتی پیراهن کهنه را از بدن حسین در آورد. روز بیست و یکم رمضان علی صدا زد بچه های زهرا بمانند. زینب آمد، حسن آمد، امَ کلثوم آمد، دور بابا حلقه زدند. امیر المؤمنین یک نگاه بر زینب کرد، یک نگاه به ام کلثوم که دارد گریه

ص: 331

می کند... وقتی همه ای بچه های علی دورهم جمع شدند. یک وقت علی با چشمهای خسته اش نگاه کرد، صدا زد: ای حسین ابوالفضل من کجاست؟!

همه هستند آیا عباس من کجاست؟ گفتند بابا، عباس سر بر دیوار گذاشته های های ناله می زند. رفتند ابوالفضل را صدا زد، وقتی که ابوالفضل آمد، علی از هوش رفته بود، آقا را بهوش آوردن و صدا زد بابا بلند شو عباست آمده! {بچه داران در وقت مسافرت با بچه ها چگونه خدا حافظی می کند، به خانم می گوئید مبادا کسی بچه ام را اذیت کند} صدا زد عباسم آرزو دارم سرم را بدامن خود قرار دهی. سر بابا را بر دامن گذاشت. صدا زد عباسم کجا رفته بودی؟ فرمود بابا جان شما فرمودید: فرزندان زهرا بیایید، آخر من دیدم مادر من ام البنین کنیز زهرا است، بخودم اجازه ندادم بمانم. علی فرمود عباس توهم فرزند زهرایی، فرزند منی. بعد علی فرمود: بچه ها همه بیرون بروند، فقط حسین و عباس بماند. وقتی که دیگران بیرون رفت. رسم است که دست کوچک را به دست بزرگ می دهد؛ امَا علی دست عباس و حسین را گرفت و دست حسین را به دست عباس داد و فرمود:

عباسم مبادا دست حسین برادرت را رها کنی. لذا در شط فرات باب الحوائج عباس وقتی که کف آب را برداشت. خواست بیاشامد یکدفعه وصیَت بابا بیادش آمد و گفت ای عباس فرزندان حسین تشنه است تو می خواهی آب بیاشامی! پیامبر بر همه شهدا آب دادن؛ اما وقتی

ص: 332

عباس شهید شد، پیامبر آب آورد، ابوالفضل فرمود یا جدا مگر نمی دانی که فرزندان برادرم تشنه لبان هستند.

ورود اهل بیت به کوفه

بعد از ورود أهل بیت به کوفه، عبیدالله لعنت الله علیه در مسجد کوفه خواست تأثیر کلمات ارزشمند حضرت زینب و امام سجاد علیه السلام را خنثی و تأثیر حکومت پوشالی یزید را معرَفی کند! با یک حالت غرور و تکبر به مسجد آمد: «صعد المنبر و حمدالله و اثنی علیه و قال فی بعض کلامه الحمدالله الَّذی أظهر الحق وأهله ونصر امیر المؤمنین [یزید] واشیاعه وقتل الکذاب ابن الکذاب فمازاد علی هذا الکلام شیاءً». همین که سخن آن ملعون به همین گستاخی رسید. یکمرتبه قبل از آنکه سخن دوم را شروع کند، «عبداللَه بن عفیف أزدی» که یک چشم را در جنگ «جمل» و چشم دیگری را در جنگ «صفین» در رکاب مولایش علی این ابیطالب علیه السلام از دست داده بودند و همیشه در مسجد کوفه مشغول عبادت بودند، بلند شد و در جواب آن ملعون فرمود:

«فقال یابن مرجانة، انَ الکذاب ابن الکذاب أنت و ابوک و من استعملک وابوه»؛ یعنی، ای پسر مرجانه! تو وپدرت وکسی که تو را امیر قرار داده است و پدرش معاویه کذَاب است. «یاعدواللَه، أتقتلون أولاد النبیَین وتتکلمون بهذا الکلام علی منابر المسلمین؟» ای دشمن خدا

ص: 333

برمنابر مسلمین چنین گستاخی می کنی؟ «قال الراوی: وغضب ابن زیاد وقال من هذا المتکلم؟ فقال عبداللَّه بن عفیف أنا المتکلم یا عدوی اللَه! أتتقلون الذرَیة الطَاهرة الََتی قد اذهب اللَه عنها الرَجس وتزعم انک علی دین الاسلام؟!» همین که سخن به اینجا کشید. یک مرتبه عبداللَه بن عفیف فریاد کشید: «أین اولاد المهاجرین و الأنصار ینتقیمون منک ومن طاغیتک اللعین ابن اللعین علی لسان محمَد صلی اللَه علیه وآله رسول ربَ العالمین».

راوی می گوید: «فزاد غضب ابن زیاد اللعین انتفخت اوداجه» چنان عصبانی شد که رگهای گردنش از شدَت خشم ورم کردند. «وقال، علیّ به، وخلصوه من أیدی الجلاوزه و اخرجوا من باب المسجد واطلقوا به الی منزله...» یعنی، گفت او را نزدم بیاورید، بستگان عبداللَه او را از دست جلادان نجات داند... در آخر بین «أشعث» فرمانده ابن زیاد و طرفداران عبداللَه بن عفیف جنگهای شدید رخ داد که در أثر جنگ مدافعان عبداللَه او را رها نمودند و ابن زیاد دست گیر کردند وگفت: «فقال

له ابن زیاد: ماذا تقول فی امیر المؤمنین عثمان بن عفان؟» عبداللَه بن عفیف بی درنگ فرمود: «یابن مرجانة ما أنت وعثمان بن عفیف، أساءُ أم أَحْسَن. أَصْلِح أم أَفْسِد، واللَة تعالی وَلِیُ خَلْقِه یَقْضِی بینهم وبین عثمان بالعدل والحق ولکن سَئَلَنِی عَنْکَ و عن أَبِیْکَ و عن یزید و عن أبیه. فقال ابن زیاد واللَّه لا أسئلتک عن شیءٍ» به خدا! قسم از هیچ چیزی از تو سؤال نمی کنم، مگر این که مرگ را به تو بچشانم. عبداللَه گفت: الحمد للَه ربَ العالمین؛

ص: 334

یعنی، قبل از این که تو از مادر متولد شوی من از خداوند دو چیز خواسته بودم: اول؛ شهادت، دوم؛ شهادت به دست کثیفترین انسانها؛ ولی، هنگام که دو چشمم را از دست دادم از استجابت دعایم بسیار مأیوس شدم؛ امّا الآن بسیار خوشحالم که دعایم در نزد خداوند مستجاب شده است. «الحمد للَه الذی رزقنا ها بعد الیأس منها»

خطابه حضرت زینب در کوفه

سخنان شیوای امّ المصائب زینب کبری در شهر مسخ شده ی کوفه، چنین در قلوب مردم أثر کردند که راوی می گوید: پیره مردی را دیدم که در کنارم ایستاده و زار زار گریه کرده و می گفت: پدر ومادرم فدای شما خاندان باد، پیران شما بهترین پیران وجوانان شما بهترین جوانان و زنان شما بهترین زنان ونسل شما بهترین نسلهاست.

راوی می گوید: به خدا قسم! همه ای مردم در حال گریه وسرگردان بودند و از شدّت گریه وناله دستهایشان را به دهان گذاشتند ومتحیَرانه به سخنان زینب کبری گوش داده و التماس می کرده و می گفتند: ای دختر پاکان دلهای ما را آتش زدی. بعد از حضرت زینب وفاطمه بنت الحسین سخن گفتند؛ امّا وقتی که سخنان أمّ کلثوم تمام شدند، فریاد گریه وناله بلند شد، یک وقت دیدم که زنها بی اختیار سرها را برهنه کردند و از زمین خاک برداشته برسرهایشان می پاشیدند وصورتهایشان را با پنجه جریحه دار کرده فریاد وامصیبتا سر می دادند و

ص: 335

مردها نیز بی اختیار محاسن شان را می کندند. در حالی که کوفه چنین روز را مشاهده نکرده بود.

بعد از سخنان امام سجاد در چهارمین بار اوضاع کوفه متحوّل شد یکی به دیگری می گفتند وای بر ما، بیچاره شدیم وبه هلاکت رسیدیم. راوی می گوید: رأیت شیخاً واقفاً الی جنبی یبکی حتَی أخضلت لحیته وهو یقول بأبی أنت وأمی کهولکم خیرالکهول، شبابکم خیر الشباب ونسائکم خیر النسا ونسلکم خیر النسل. لایخزی ولاینزی (خاندان نه از صحنه خارج می شود ونه شکست می خورند). راوی می گوید فقط بحث پیرمرد نبود: فوالله لقد رأیت الناس یومئذ حیاری وقد وضعوا ایدیهم فی افواهمم» بعد فاطمه بنت الحسن وقتی سخنرانی کرد : وارتفعت الاصوات بالبکاء وقالوا حسبک یا بنت الطیبین فقد احرقت قلوبنا وانضجت نحورنا واضرمت اجوافنا”

بعد ام کلثوم وقتی سخن گفت: یکمرتبه فضجَ النَاس بالبکاء والنحیب والنوح ونشر النَساء شعورهنَ وحثین التَراب علی رئوسهنَ وخمشن وجوههنَ ولطمن حدودن و دعون بالویل والثبور وبکی الرجال وتنفر الحاهم فلم یر باکیة وباک اکثر من ذلک الیوم.

بعد از سخنان امام سجاد: فارتفعت اصوات الناس من کل ناحیأ ویقول بعضهم لبعض هلکتم وماتعلمون(1)

ص: 336


1- / لهوف صفحات203- 199- 198.

پیام بشیر بن جذلم.

بشیر که از شام تا کربلا و از کربلا تا مدینه در خدمت امام سجاد علیه السلام بود، می گوید وقتی به مدینه نزدیک شدیم امام سجاد فرمود: خارج از مدینه خیمه ها را برپا کنید. بعد برایم فرمود:

ای بشیر بابایت شاعر بود. آیا تو نیز شعر می دانی؟ گفتم بلی، یابن رسول الله. فرمود: برو خبر شهادت بابایم را به مردم مدینه برسان. من سوار بر أسبم وقتی در مدینه [به مسجد پیامبر] رسیدم با صدای بلند صدا زدم: ای مردم مدینه! دیگر مدینه جای ماندن نیست؛ چون حسین کشته شد. بدنش در کربلا غرق در خون و سر مبارکش را به روی نیزه ها از این شهر به آن شهر می برند! یک مرتبه دیدم که همه زنها از پشت پرده ها، با موهای باز وپریشان، وصورتهای خراشیده وارد کوچه ها شدند وفریاد شان بلند شدند ومی گفتند: ای پیام آور تو کیستی؟

گفتم من بشیر بن جذلمم وگفتم ای مردم امام سجاد با أهل بیت پدرش در بیرون مدینه آمده. یک مرتبه دیدم که همه مردم مدینه به طرف أهل بیت امام حسین حرکت کردند. همین که نزد امام سجاد رسیدند صدای جمعیت به گریه وناله بلند شدند. آن گاه امام سجاد فرمود ای مردم مدینه حسین و فرزندانش را شهید کردند. زنان وکودکانش را اسیر کردند. سر بابایم وجوانانش را در شهرها بالای نیزه گرداندند.

ص: 337

یا بشیر رحم الله اباک لقد کان شاعراً فهل تقدر علی شی منه ؟ قلت: بلی، انی شاعر قال: فادخل المدیند وانع (نعی یعنی خبر مرگ کسی را دادن) اباعبدالله قال بشیر: فرکبت فرسی ورکعنت حتی دخلت المدینأأ فلَمابلغت مسجدالنَبی رفعت صوتی بالبکاء وانشأت اقول: یا اهل یثرب لا مقام لکم بها *** قتل الحسین فادمعی مدراراً

الجسم منه بکربلا مضرج *** الرأس منه علی القناة یداراً

هذا علی بن الحسن مع عماته واخواته قد حلوا بساحتکم ونزلوا بفنائکم وانا رسول الیکم واعرفکم مکانهم. فما بقیت فی المدینة مخدرة ولامحجبة الاَ برزن من حذورهن مکشوفة شعورهن مخثمة وجوههن ضاربات حدودهن یدعون بالویل والثبور فلم ارباکیاً ولا باکیة اکثر من ذلک الیوم ولا یومأ امر علی المسلمین منه بعد وفاة رسول الله. ایَهاالنَاعی جددت حزننا بأبی عبدالله ما هو أنت؟ قلت أنا بشیر بن جذلم فارتبعت اصوات النَاس بالبکاء وحنین الجواری والنساء والنَاس من کل ناحیة تعزونة فضجت تلک البقعة ضجة شدیدأ(1).

ص: 338


1- / لهوف چ اسوه ص229

روضه وهب

و هب بن [و هب] عبداللّه که با مادر و همسر خود در لشکر أبا عبداللّه بود، روز عاشورا مادرش فرمود: ای فرزندم به یاری فرزند رسول خدا برخیز. وهب با ترغیب مادر به میدان رفت. بعد از آنکه عده ای را کشتند، نزد مادر و همسر برگشت و گفت: ای مادر الآن از «من» راضی هستی؟ مادرش فرمود: آنگاه از «تو» را ضی می شوم که در رکابه أباعبداللّه کشته شوی. می گوید: همسر وهب دامنش را گرفت و گفت: ای وهب مرا داغدار خود مکن؛ امّا مادرش گفت: فرزندم بر گرد و در رکاب فرزند پیامبر نبرد کن تا در قیامت خداوند شفیع تو باشد. هنگام که وهب به میدان بازگشت. دشمن اطراف او را محاصره کردند و هر دو دستهایش را قطع کردند. یکدفعه مادرش عمود خیمه را برداشته و بسوی میدان حرکت نمود و می گفت: پدر و مادرم بفدایت ای فرزند رسول اللَه، می خواهم برای دفاع از حرم تو به میدان بیروم. فرزندش خواست مادر را بر گرداند؛ ولی، مادرش دامن وهب را گرفت و فرمود هرگز برنمی گردم مگر کشته شوم؛ اما وقتی که امام حسین آمد، مادر وهب به فرمان آن حضرت به خیمه برگشت. أبا عبداللَه فرمود:

«یا امَ وهب اجلسی، فقد وضع اللّه الجهاد عن النساء انّک و ابنتک مع جدَی محمَد فی الجنَة» ای مادر وهب به خیمه بر گرد چون خدا وند جهاد را از زنهابرداشته است تو و پسرت با جدم محمَد در بهشت خواهید بود(1).

ص: 339


1- / بحار الانوار، ج45، ص16

هنگام که وهب شهید شدند، همسرش به بالین او آمد تا خاک صورت وهب را پاک کند. شمر ملعون، غلامش را فرستاد که با عمود آهنین به فرق همسر وهب زد که اولین شهیده ای لشکر امام حسین است.

علامه مجلسی فرموده: وهب و مادرش نصرانی و به دست امام حسین مسلمان شد. هنگام که وهب در میدان دست گیر شد، او را نزد عمر بن سعد بردند و آن ملعون گفت: «ما أشدَ صولتک»؛ یعنی، ای وهب عجیب شجاعتی داری! انوقت دستور داد سرش را بریدن و بعد آن سر را آورده به سوی لشکر گاه امام حسین پرتاب نمود. مادرش سر وهب را برداشته و بوسید و بعد به سوی لشکر عمر بن سعد انداخت و گفت: ای عمر بن سعد بدان سر که «من» در راه خدا داده ام دیگر نمی خواهم. آنگاه مادر وهب با عمود خیمه حمله کرد؛ ولی، امام حسین به او فرمود: ارجعی یا امَ وهب انتِ وابنتکِ مع الرسول الله فانَ الجهاد مرفوعٌ عن النَساء» ای مادر وهب! برگرد، تو و پسرت با رسول اللَه(ص) هستید، همانان جهاد از زنها برداشته شده است. بعضی می نویسند که همسر وهب گفت ای وهب! من میدانم تو کشته می شوی و بهشت خواهی رفت و مرافراموش می کنی، باید نزد امام حسین با من عهد و پیمان کن که در روز قیامت از من جدا نشوی. هر دو نزد امام حسین رفتند و همسر وهب گفت: یابن رسول اللّه من دو حاجت دارم:

حاجت اولم این است که این جوان کشته می شود و من تنهایم مرا به أهل بیت خود بسپارید. حاجت دومم این است که وهب شما را

ص: 340

گواه بگیرد که در روز قیامت مرا فراموش نکند. اما م حسین از شنیدن این سخنان گریه نمود و فرمودند: حاجت تو برآورده می شود(1)

روضه علی اکبر علیه السلام

روضه علی اکبر علیه السلام (2)

هنگامی که علی اکبر روانه میدان شد، أبا عبداللّه یک نگاه مأیوسانه به وجود نازنین جوانش نمود فرمود: «اللهمّ أشهَدْ علی هؤُلاءِ الْقُوم فَقَد بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلامُ أَشْبَه ُالنّاس خَلْقاً وخُلْقاً ومَنْطِقاً بِرَسُولِکَ کُنّا إِذَا اشْتَقْنا ألی نَبِیَک نَظَرنا إِلی وَجْهِهِ».

بسیاری می نویسند وقتی که علی اکبر روانه میدان شد، امام فرمود: فرزندم برو به همراه مادر، برادر وعمه هایت خداحافظی کن.

علی اکبر به خیام حرم برگشت و با صدای بلند فرمود: «أَلسَّلامُ عَلَیْک یا أَخاه! وعَلَیْکُنَّ یا أَهْلَ بَیْتاه! هذا آخِرُ السَّلامِ وآخِرُ الّکَلامِ واللِّقاءُ فِی الْجَنَّةِ».

وقتی صدای علی اکبر به گوش پرده [خیمه] نشینان حرم أبا عبداللّه رسیدند، همه به دور او حلقه ی ماتم زدند وچنان گریه وناله کردند که همه بیهوش شدند.

امام سجّاد فرمود: من در روز عاشورا بشدّت مریض بودم، یک دفعه دیدم یکی آهسته آهسته، دست وپای مرا می بوسید. نگاه کردم دیدم، برادرم علی اکبر است. گفتم ای برادر، چرا به حالت دگرگون واشکت

ص: 341


1- / فاسخ التواریخ ،ج 2ف ص 270
2- / مادرش لیلا مرة بن عروه بن مسعود ثقفی. سحاب رحمت، ص 464/ 466

ریزان است؟ فرمود: برادرم، پدرم تنهاست ویارانش همه کشته شده اند. اینک من هم قصد جان فدای دارم.

در کتاب «روضة الأحباب» آمده که أبا عبداللّه لباسهای جنگی را بربدن علی اکبر پوشانید و علی اکبر روانه میدان شد. وقتی وارد میدان شد، از شدّت گرما، غلبه ای تشنگی و سنگینی أسلحه به خیمه گاه برگشت وصدا زد:

یا أَبَةِ أَلْعَطَشْ قَدْ قَتَلَنِی وَثِقْلُ الْحَدِیْدِ قَدْ إِجْهَدَنِی فَهَلْ الی شَرْبَةِ مِنَ الْماءِ سَبِیْلُ! إِتَقَوّی بِها عَلی الأَعْداء». بابا جان! تشنگی وسنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته است. آیا جرعه ای آبی هست تا برای دفاع دشمن قدرت یابم؟ [حضرت فرمود: پسرم! برو اندکی مبارزه کن که بزودی از دست جدت رسول اللّه سیر آب می شوی.

بعضی می نویسد که أبا عبداللّه زبان علی اکبر را در دهان خود گرفته و مکیدند و برای او فهماندند که بابایت نیز تشنه است، بعضی می گوید که أبا عبداللّه انگشتر خود را بر دهان علی اکر گذاشت و فرمود، فرزندم أکنون به سوی میدان برگرد. همین که علی اکبر به میدان آمد مُرَّةِ بْنَ مُنْقَذْ عَبْدِی کمین کرده وبا نیزه حواله کرد و او را به روی زمین انداخت. آنوقت لشکر عمر سعد دَوْرَ او را گرفته وبدن او را قطعه قطعه کردند [فَقَطَعُوا بِسُیُفِهِمْ إِرْباً إِرْبا]. علی اکبر صدا زد، بابا جان! این جدم رسول اللّه است أکنون مرا سیر آب نموده و دیگر تشنه نمی شوم؛ امَا سیّد إبن طاووس روایت کرده است که علی اکبر صدا زد بابا جان! خدا حافظ

ص: 342

این جدم رسول اللّه است، به تو سلام می رساند که هر چه زودتر نزد ما بیا. همین که أبا عبداللّه نزد پسرش آمد:

«وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلی خَدِهِ وقال: قَتَلَ اللّهُ قَوْماً قَتَلُوْکَ». بعضی می نویسد: وقتی أبا عبداللّه بر بالین علی اکبر رسید، علی اکبر چشم را باز کرد و فرمود: ای بابا جان! می بینم که الآن درهای آسمان باز شده وحوران بهشتی نازل می شوند وجامهای شربت بر کف دارند و مرا به سوی خویش صدا می زنند و من به سوی آنها سفر می کنم.

راوی می گوید: أبا عبداللّه آمد وآمد همین که در نزد علی اکبر نشست، گاهی سخن می گفت ولی حرفی نمی شنیدند، وگاهی خون ها را از لب و دندانش پاک می کرد وگاهی صورت خود را به زخمهای بدن علی اکبر می مالد وگاهی می گفت ای نور دیده ای بابا! تو راحت شدی ولی مرا تنها گذاردی.

حمید بن مسلم می گوید: جوانان بنی هاشم آمدند به دور او حلقه ی ماتم زدند؛ اما یک زنی را دیدم که از میان خیمه دویدند وصدای واویلا می کشید. پرسیدم این زن کیست؟ گفتند زینب دختر علی است. وقتی نزد علی اکبر آمد خود را به روی بدن او انداخت وأبا عبداللّه او را به خیمه ها بردند و صدا می زد "احملوا أخاکم" ای جوانان بیایید علی اکبر را به خیمه گاه ببرید(1).

ص: 343


1- / سحاب رحمت ص458-466

آتش زدن خیمه گاه

می نویسد وقتی که در عصر عاشورا خیمه ها را آتش زدند، بیست و سه طفل کوچک از خیمه ها بیرون آمدند که از شدّت تشنگی می لرزیدند. یکی از بزرگان لشکر، به عمر سعد گفت: اگر می خواهی اینها را نزد یزید ببری، هیچکدام آنها به شام نمی رسد. دستور بده تا برای آنها آب دهند که از تشنگی هلاک نشوند. وقتی آب آوردند وبرای رقیّه آب دادند، رقیّه آبا را گرفته روانه قتلگاه شد! گفتند ای دختر کجا می روی؟

فرمود بابایم هنگام که به میدان می رفت تشنه بود، می خواهم آب را برای بابایم ببرم(1) شب یازدهم حضرت زینب دیدند که رقیّه در میان خیمه نیست، با امّ کُلثُوم در بیابان گردش می کرد، همین که وارد قتلگاه شدند، دیدند که رقیّه نازدانه خود را روی بابا انداخته و دستهای کوچک خود را بر سینه بابا چسبانیده، راز و نیاز می کند. عمه ها خواست او را با نوازش از بابایش جدا کند ولی رقیّه حاضر نشد. آن وقت حضرت زینب با امّ کلثوم فرمود: ای خواهرم به خیمه برو، سکینه را بیاور شاید او بتواند خواهرش را از روی بدن بابا جدا کند. همین که سکینه را آوردند، رقیّه را جدا کرد وخواست به طرف خیمه ها بیاید، در بین را، سکینه به رقیّه گفت: ای خواهرم! بابا را از کجا شناختی؟ رقیّه گفت: خواهر جان! من بابا بابا می کردم ومی گشتم، ناگهان صدای شنیدم که می گفت: رقیّه اینجا بیا. چون آمدم آمدم یک مرتبه دیدم که این جا قتلگاهی شهدا است. از حضرت سکینه نقل شده است که وقتی بابایم کشته شدند من بدن بابایم را

ص: 344


1- / تمرة الحیاة ج2ص316

در آغوش گرفته و بی هوش شدم و در همان حال شنیدم که بابایم فرمود: شِعَتِی ما إِنْ شَرِبْتُم ماءَ عَذْبٍ فَاذْکُرونِی* أَوْسَمِعْتُمْ ِّغَرِبٍ أَوْشَهِدٍ فَانْدُبُوْنِی.

راوی می گوید: همین که سکینه به هوش آمد در حال گریه وناله بود که عده ای آمدند او را با ضرب تازیانه از بابایش جدا کردند. امام زمان (عج اللّه...) در زیارت ناحیه فرموده: یا جدا! هر صبح وشام برایت گریه وناله می کنم و به جای أشک خون گریه می کنم. ملّا سلطانعلی یکی از وعاظ می گوید در خواب از حضرت سؤال کردم یابن الحسن آن مصیبت که برایش خون گریه می کنی آیا مصیبت علی اکبر است؟ فرمود: خیر، اگر علی اکبر بود او نیز خون گریه می کرد. آیا مصیبت عباس است؟

فرمود: خیر، اگر عباس هم بود او نیز خون گریه می کرد. آیا مصیبت سیّد شهدا است؟ فرمود: خیر، اگر او بود نیز خون گریه می کرد. عرض کردم؛ پس، کدام مصیبت است؟ فرمود: مصیبت اسیری زینب کبری است.

حضرت زینب برای امام سجاد فرمود: وقتی آثار مرگ را به صورت پدرم مشاهده کردم، عرض کردم بابا جان امّ ایمن به من حدیثی را نقل کرده است که دوست دارم از شما بشنوم؟ بابایم اضافه بر حدیث امّ ایمن فرمود: گویا می بینم تو و دیگر زنان اهل بیت را در کربلا دشمنان اسیر کرده وشهر به شهر می برد وچنان بیم دارید که غارتگران شما را می ربایند .. دخترم صبر وشکیبایی را پیشه قرار دهید

ص: 345

دیر راهب

چون لشکر ابن زیاد شب در کنار دیر راهب ماندند، سر اباعبداللّه را در میان صندوق گذاشته بودند... نیمه های شب صدای به گوش راهب رسید؛ چون گوش داد، ذکر وتسبیح شنید، برخاست وسر از پنجره بیرون کرد، دیدند که صندوقی در کنار دیوار است ونور از میان آن به سوی آسمان بالا می رود، و از آسمان ملائکه ها دسته دسته به زمین می آیند و می گویند: السلام علیک یابن رسول الله! السلام علیک یا أبا عبدالله السلام علیک یابن فاطمه زهراء. از این منظره تعجب کردم وشب تا صبح صبر نمودم صبح به میان لشکر رفته وسؤال کردم آیا بزرگ لشکر کیست؟ گفتند: خولی. نزد خولی رفتم سؤال کردم آیا داخل صندوق چیست؟

گفت سر مرد خارجی است که او را ابن زیاد به قتل رسانیده . گفتم نام او چیست؟ گفت: نام او حسین بن علی است. گفتم: نام مادرش چیست؟ گفت: فاطمه زهرا

دختر محمد مصطفی! گفتم وای بر شما؛ علمای ما راست گفتند که هرگاه این مرد کشته شود از آسمان خون می بارد. اکنون از تو خواهش می کنم ساعتی این سر را به من بده. خولی گفت: این سر را بیرون نمی آورم مگر نزد یزید تا از او جایزه بگرم. گفتم: آیا جایزه تو چیست؟

گفت: ده هزار درهم. «مَن» آن مبلغ را دادم و آن سر مطهر را تا یکساعت از خولی گرفتم و آن سر مبارک را با آب گلاب و مشک شست و بر سجاده خویش گذاشتم شهادت جاری کردم و گفتم یا اباعبداللّه هر وقت جدت را ملاقات کردی گواهی بده که «من» در نزد «تو» مسلمان

ص: 346

شدم و بعد از آن راهب به پارسای ادامه داد. بعضی می گوید: راهب به سر مقدس عرض کرد: ای سر سرور عالم! گمان دارم تو از کسانی باشی که در تورات وانجیل وصف آنها آمده اند. یکدفعه از آن سر صدا بلند شد: انا المظلوم، اناالمهموم! اناالمغموم ، اناالّذی بسیف العدوانی الظلم قتلت اناالذی بحرب اهل البغی ظلمت ... آن نصرانی گفت: ای سر خود را بیشتر معرّفی کن آن سر فرمود: انا

ابن محمد مصطفی، انا ابن علی المرتضی، اناابن فاطمه الزهرا، انا ابن خدیجه الکبری، اناابن العروه الوثقی، انا شهید کربلاف انا قتیل کربلا...

آمدن أُسَرا در قتلگاه

عمر سعد ملعون روز عاشورا سر امام حسین را با دست خولی بن یزید وعمید بن مسلم داده و نزد عبیداللّه فرستاد، و دستور داد که سرهای بقیه ای اصحاب أباعبداللّه را جدا کند. بروایت شیخ مفید (ه) هفتاد و دو سر را بریدن و آنها را به همراه شمر بن ذی الجوشن وقیس بن أشعث و عمرو بن حجّاج به کوفه فرستاد و عمر بن سعد تا ظهر روز یازدهم در کربلا ماندند و کشته های سپاه خو را خاک کردند؛ اما بدن عزیزان فاطمه زهرا و یارانش را عریان بر روی زمین گرم کربلا باقی گذاشتند واهل بیت أعبداللّه را بر شتران بی جهاز و با صورتها کشوده در میان سپاه دشمن بیرون آوردند! و با امام سجّاد که با غل و زنجیر بسته بودن از راه قتلگاه عبور دادند.

ص: 347

همین که نظر اسیران به بدن مبارک أباعبداللّه و سایر کشته گان افتاد، صدای گریه و ناله ای شان بلند شد.

سیّد بن طاووس می نویسید: که زنان را با سرهای برهنه و پای برهنه گریه کنان از میان خیمه ها بیرون آوردند و با حالتی اسیری از راه قتلگاه عبور دادند همین که چشمهای اهل بیت بر شهدا افتادند، فریاد بر آوردند.

راوی میگوید: سوگند به خدا که صدای زینب دختر علی از یادم نمی رود که صدا می زد، ای محمّد که فرشتگان بر تو

درود می فرستند، این حسین توست که به خون آغشته است و اعضای او از هم جدا شده است. یا جدا این حسین توست که به روی خاک گرم بیابان افتاده و با دها خاک را بر پیکر او می پاشد. یا جدا! این فرزندان توست که با اسیری می برند! یا زهرا، این حسین توست که سرش را از تن جدا نمودند و لباسهایش را ا بدنش بیرون آوردند.

راوی میگوید: یک وقت دیدم فرمود: «یا أخی أأنت أخی، أأنت إبن أُمّی و إبن والدی؟» سنگ ها، کلوخ ها و نیزه شکسته ها را کنار زد و بدن برادر را از زیر آنها بیرون آورد، اول لبان را روی گلوی بریده ای برادر گذاشت وجای را بوسید که نه پیغمبر بوسیده بود و نه علی و نه فاطمه. کجا رابوسید؟

همان رگهای بریده را و از شدّت حزن خود را به روی بدن برادر انداخت و بدن خود را از خون برادر رنگین نمود و صدا زد: ای برادرم ای کاش کور شده بودم و تو را این گونه نمی دیدم. ای کاش به زیر خاک

ص: 348

رفته بودم؛ لیتنی مِتُّ قبل هذا الیوم و لا أراک کما أنت علیه، لیتنی وُ سِدْتُ الثَری»؛ ای کاش قبل از این به خاک رفته بودم(1).

می نویسد وقتی که صفیه شنید برادرش حمزه عموی پیامیر شهید شد، خواست نزد برادر برود، رسول اللّه به فرزندش زبیر فرمود: برو ماردت را برگردان تا اینکه برادرش را با این حالت نبیند... می گویند: پیامبر تمام بدن حمزه را پوشانید و نگذاشت حتی پاهای حمزه را ببیند؛ اما در صحرای کربلا کسی نبود که زینب کبری را دلداری کند و بجای تسلیت با تازیانه از بدن برادر جدا کردند. می نویسد: وقتی روی بدن برادر آمد و از زیر سنگها و چوبها بدن پاره پاره برادر را بیرون آورد، آنقدر زخم در بدن داشت که جای سالمی وجود نداشت. روای میگوید: ناگهان دیدم سکینه دختر اباعبداللّه خود را بر روی بدن بی سر بابا انداخت و بی هوش شد بعد از آنکه به هوش آمد شانه ی بابا را گرفت و انگشتان پدر را بر دل خود نهاد و گاهی بر چشمان خود می کشید و از خون بابا بر سر و صورت می مالد و می گفت:

ای بابا دشمن مرا در کوچکی یتیم کرده است. بابا هرگاه شب تاریک شود به که پناه ببرم. بابا اگر تشنه شوم کی مرا سیر آب میکند. پدرچان گوشواره وردایم را به یغما بردند: یا ابتاه انتظر الی رووسنا المشکوفة و الی اکبادنا الملهوفأ و الی عمتی المضروبة والی امّی المسجونه؛ پدرم آیا می نگری به سرهای برهنه ما، به دلهای غمزده ما،به عمه تازیانه خورده ما، و مادر اسرم؟!

ص: 349


1- / ریاض القدس، ج2، ص189

راوی میگوید: سکینه بدن بابا را رها نمی کرد وقتی شمر ملعون لباس هایش را گرفته و هر چند با تازیانه می زدند دست از بدن پدر برنمی داشت و باضرب تازیانه از بابایش جدا کرد.

ص: 350

گفتار پنجم :داستانهایی آموزنده از رهبران دینی

اشاره

ص: 351

ص: 352

صبر ایوب

از امام صادق علیه السلام سؤال کردند: چرا حضرت ایوب گرفتار بلا شد؟ حضرت فرمود: ایشان به خاطر کفران نعمت گرفتار آن مصائب عظیم نشد. بلکه به خاطر شکران نعمت بود؛ زیرا شیطان هنگام که به پیشگاه خداوند عرض کرد: اگر ایوب را شاکر می بینی به خاطر نعمت های فراوان است که به او داده ای؛ اما اگر این نعمتها از او گرفته شود، او هرگز بنده ی شاکر نخواهد بود!

خداوند: برای اظهار اخلاص حضرت ایوب برای همگان و تا اینکه ایشان الگوی برای جهانیان باشد، که او به هنگام نعمت و رنج شاکر است، به شیطان اجازه داد تا بر دنیای او مسلط باشد. آن وقت ابلیس از خدا خواست: اموال، زراعت و فرزندان او از بین ببرد. لذا آفات در مدت کوتاهی آنها را از بین برد؛ ولی، نه تنها از شکر ایوب کاسته نشد. بلکه تعظیم و شکر او افزوده شد. بعد شیطان از خدا خواست تا بدن ایوب بیمار شود. به هر حال هنگام او به بیماری مبتلا شد. بیماری او هفت سال و بر روایتی هجده سال طول کشید و حتی نزدیکانش او را ترک کرده و او را از شهر بیرون نمودند، تنها همسرش «لیا» دختر «یعقوب» و طبق بعض نقل «حمید» وفاداری خود را با شوهر حفظ کرد.

سرانجام حضرت ایوب در این آزمایش الهی پیروز شد و خداوند دستور داد که پای خود را بر زمین بکوب، چشمهء آبی می جوشد که هم خنک برای شستشوی بدن

ص: 353

است و هم گوارا برای نوشیدن: ارکض برجلک هذا مغتسل بارد و شراب(1) بنا براین، حضرت ایوب طبق آیات شفا یافت و خاندانش دوباره به سوی او با ز گشتند: و وهبنا له اهله (همان).

تکبّر ممنوع

تکبّر ممنوع(2)!

موسی بن جعفر در شأن علی بن یقطین فرمود: «یا علی ان لِلّه تعالی اولیاءً مع اولیاءِ الظَّلَمة لِیَدْ فَعَ بهم عن اولِیائِه و أنت منهم». روز علی بن یقطین در مدینه مشرف شد و کسب اجازه نمود ولی حضرت اجازه ملاقات نداد! عرضه کرد: «فدایت شوم من در انجام و ظایف خود کوتاهی نکرده ام؟ امام فرمود: «گمان می کنی ما از اعمال شما بی خبریم! علی بن بقطین گفت: «تقصیرم چیست؟» امام فرمود: «چرا فلان روز در کوفه برای ابراهیم جمال (پرورش دهنده شتر) اجازه ملاقات ندادی؟ اکنون تا او را راضی نکنی به «تو» توجه نخواهم نمود.» عرض کرد: من اکنون به او

ص: 354


1- / آیه 42 سوره ص
2- دفن شهدا: روز سوم وقتی که أسد آمدند بدن های شهدا را دفن کنند؛ چون کنار بدن أباعبداللّه آمدند هرچه کردند نتوانستند آن بدن مطهر را بردارند. گفتند: برویم اول بدنهای سایر شهدا را دفن کنیم. بزرگ آنها گفتند: اجساد که سر در بدن ندارند و لباس بر تن ندارد، نمی شناسیم و اگر کسی از ما سؤال کنند این بدنهای کیانند؟ جواب نداریم. یک دفعه سواری رادیدند که از طرف قبله آمد و خود را به روی بدن أبا عبداللّه انداخت و او می بوسید و گریه می کرد وصدا زد بیایید من این بدنها را می شناسم. این بدن قاسم است، آن بدن برادرم علی اکبر است. وقتی که بدنها را یکی یکی دفن خاک نمودند یک وقت دیدیم که امام سجّاد وارد قبر شد «ثُمَّ وَضَعَ خَدَّهُ عَلی مِنْخَرِ الشَّرِیف وهُوَ یَبْکِی ویَقُول: طُبی لِأَرْضٍ تَضَمَّنَتْ جَسَدَکَ الشَّرِیف؛ امَا الدَنْیا فَبَعْدَکَ مُظْلِمَةُ والْآخِرَةُ بِنُورِکَ مَشْرِقَةٌ..» صورت خویش را به حلقوم بریده ای بابا گذاشت و فرمود: خوشا به حال زمینی که بدن تو را در بر گرفته است. بابا! دنیا بعد از تو تاریک شد وآخرت به نور تو منور و روشن گردید.

دسترسی ندارم. حضرت فرمود: امشب در بقیع برو، شتری را خواهی دید، سوار شو، تو را به منزل ابراهیم می رساند وبعد به مدینه می آورد! علی بن بقطین می گوید: شب هنگام به بقیع رفتم، شتری را منتظر خود دیدم و بر آن سوار شدم که بعد از لحظه ای خود را مقابل درب منزل ابراهیم جمال دیدم! ابراهیم را صدا زدم، از خانه بیرون آمد و فوراً بر او سلام کرده و عذر خواهی نمودم. او از من گذشت ولی من گفتم: اکنون صورتم را بر زمین می گذارم به پای خویش صورتم را مالش ده تا باد غرور از من خارج شود. من صورتم را بر خاک نهادم و او به پای خود صورتم را فشار می داد و من با خود می گفتم: «سری که باد غرور ونخوت دارد سزاوار است که زیر قدم ها لیه و مالیده

شود، چون رضایت ابراهیم جمال حاصل شد؛ سوار شتر بلا فاصله به مدینه رسیدم و صبح در حضور موسی بن جعفر آمدم وحضرت مرا مورد لطف خویش قرار داد.(1)

غلام خرد مند

یک روز سلطان می خواست به بهانه که وزیر مدیریت قوی نداشت، بر کنار کند، گفت: چند سؤال دارم باید جواب دهی:

1) خداوند چه می خورد؟

2) خداوند چه می پوشد؟

ص: 355


1- منهاج الولایة، علی قرنی، ص 467

3) خداوند چه کار می کند؟ وزیر مأیوسانه به خانه برگشت. غلامش پرسید، بسیار مأیوسید؟ گفت: سلطان چیزی را سؤال کرده که نمی دانم. غلام گفت: مشکل شما چیست بگو شاید من بدانم!! در آخر مسئله را برای غلام مطرح کرد و غلام گفت: این که خدا چه می خورد؟ بگو خدا فقط غم وعصه بندگانش را می خورد. «یا ایّها النّاس أنتم الفقراء الی اللّه». چنانکه در دعای جوشن کبیر می گوید: ملجاء کلّ مطرود...

این که کار خدا چیست؟ بگو کار خداوند پوشاندن عیب بندگان است. قال علیّ،(علیه السلام): «لوکاشفتم ما، تدافنتم؛ چون ستّار العیوب است. جواب سوّم را نزد سلطان می گویم. وقتی که وزیر نزد سلطان آمد، جواب را داد. سلطان گفت: خودت یاد داشتی یا از کسی سؤال کردی؟ گفت: از این غلام خود یاد گرفتم! سلطان مقام وزیر و غلام را عوض کرد. آنوقت وزیر گفت: ای غلام جواب سوّم چیست؟ غلام گفت: کار خدا همین است که در یک لحظه مقام «من» و «تو» را تغییر داد. چنانکه در قرآن فرموده: (اللّهمّ مالک الملک تؤتی الملک من تشأ و تنزع الملک ممن تشاء*...آل عمران)

سنگسارِ گنهکار

در من لایحضر، باب حدود آمده که روزی گناهکار خدمت حضرت عیسی آمد وگفت: مرا پاک کن! (مجرد 80 ضربه شلاق و معیل سنگسار) بناشد او را سنگسار کند. روز موعید که جمعیّت آمدند، گناهکار

ص: 356

گفت: هرکس گناهکار است، به من سنگ نیندازند. همه جمعیّت پراکنده شدند. فقط حضرت عیسی و پسر خاله اش حضرت یحیی ماندند. آنوقت حضرت یحیی نزد گناهکار آمد وگفت: «یا مُذنب عِظْنِی» ای گناهکار مرا موعظه کن؟ گناهکار گفت:

1) لا تُخْلِیَنَّ بین نفسِک وهواها، فَتُرْدِکَ. 2) لاتغضب.

قال الصادق ان رجلا جاء الی بن مریم علیه السلام فقال له: یا روح الله انی زنت فطرنی عیسی(ع) ان ینادی فی الناس لا یبقی احد الا خرج لتطهیر فلان فلما اجتمع واجتمعوا وصار الرجل فی الحفره نادی الرجل لا یجدنی من لله فی جنبه حد، فانصرف الناس کلهم الا یحیی وعیسی فدنا منه یحیی فقال له: یا مذنب عظی. فقال له لاتخلین بین نفسک وبین هواها فتردیک، قال رونی، قال: لا تعیرن خاطبا خطئیه قال: زدنی، قال: لا تغضب، قال:حسبی

3) لا تُعَیِّرَنّ خاطِاً بِخَطِئَطِه. در روایت دارد: «مَن عَیِّرَ مؤمناً وُبْتُلِیَ». هرکسی دیگری را سرزنش کند، خودش مبتلا می شود. خانمی می گوید: یکروز زنی آمد وگفت: فرزندم صرفه می کند و احتیاج به شیر الاغ دارد کمی شیر الاغ می خواهم! من او را مسخره کردم! روز دیگر پسرم با همان مرض مبتلا شد و احتیاج به شیرالاغ پیدا کرد، من که دیگر چاره نداشتم رفته شیرالاغ همسایه را بدون اجازه گرفتم. مسخره باعث شد که من مبتلا به کار حرام نیز شدم.

نطفه مُلْکُ جهانها حکمت است* پروبال مرغ جانها همّت است

ص: 357

هر که در یک زرّه لاشیء گم شود*کِیْ بود ممکن که او مردم شود

هر که راه یک زرّه همّت داده از*کردُ عالم را از آن یک زرّه بیش

من غلام آنس همّت پرست*کو بغیر کمیا نارت شکست

نردبان این جهان ما، و من، است* عاقبت این نردبان خواهد شکست

لاجرم هرکس که بالاتر نشست* استخوانش سختُ تر خواهد شکست

ص: 358

داستان اصحاب صحفه

برای اصحاب «صُحْفَه» چند روز خرما آورد، یکروز أسعد گفت: یا رسول اللّه چقدر خرما بخوریم، جگرم سوخت؟! پیامبر فرمود: «نار جهنم أشدّ حرّاً» یعنی اگر آتش جهنم را بدانی که چگونه میسوزاند. أسعد بسیار متأثِر شد و دیگر تا آخر عمر شکوه نکردند. یکروز امیرالمؤمین مبتلا به چشم درد شد. رسول خدا به عیادت آمد وفرمود: یا علی چه حالی داری؟» فرمود: چشمم درد شدیدی دارد. پیامبر فرمود: علی جان وقتی که کافران را در جهنم می برد، وسیخ های از آتش را در بدن شان عبور می دهد. چنان ناله می کند که اگر به أهل دنیا برسد تحمل نمی تواند. فوراً امیر المؤمنین فرمود: یا رسول اللّه در میان آنها مسلمان هم پیدا می شود یا همه مشرک است؟ حضرت فرمود: کسی ظلم کند نیز چنین است. امیرالمؤمنین از جا بلند شد و فرمود: یا رسول اللّه درد چشمم فراموش شد.

عبرت از دیگران

شخص زانو درد به همراه همسرش در بیمارستان شفایحیایان تهران، وقتی داخل چندین اتاق رفتند، دیدند که بعض قطع نخاع و بعض فلج و بعض فقط سرش تکان می خورد! بسیار ناراحت شد. وقتی خانمش

ص: 359

گفت: بیا دکتر بیرویم. گفت: خانم بیرویم درد زانویم از بین رفت، زیرا از من «بدتر» هم وجود دارد.

ص: 360

داستان تریماه

تریماه بعد از خلافت امیرالمومنان نامه حضرت را در «شام» به در بار معاویه آورد، دید که عمروعاص آنجاست. وقتی عمروعاص سؤال کرد از کجا آمدی؟ فرمود: «مِن عِنْدِ اِمام زَکِّی تَقِیٍّ نَقِّی بِرٍّ رَضِیٍّ مَرْضِیٍّ مِنْ عِنْدِ امامِ الْمعصوم امیرالمومنین علی بن ابی طالب». در حال که در شام کسی جرئت نداشت از علی دفاع کند. عمروعاص گفت: معاویه جلسه دارد، هر چه داری به «من» بده. تریماه گفت: «تو» مالک دوزخ هستی، «من» با «تو» نگهبان دوزخ کاری ندارم!! بعد یزید آمد و گفت: پدرم جلسه دارد، اگر پیامِ داری به «من» بگو. تریماه فرمود: «عِنْدِ کِتابُ مَخْتُوْم مِنْ امام معصوم» یعنی ای یزید!! «من» یک نوشته عالی دارم از حجّت خدا علی بن ابی طالب است و آن را جز به پسر خوانده ابوسفیان (تردید کرد و نگفت پسر ابوسفیان) به کسی دیگر تحویل نمی دهم!! یزید گفت: «تو» به بابایم توهین کردی! تریماه فرمود: پس نامه را بر می گردانم! یزید گفت: بایست پدرم ألآن می آید. تریماه وقتی معاویه را دید فرمود: «السلام علیک أیّها الملک العاصیّ» سلام بر تو ای پادشاه گناهکار!! معاویه گفت: بگو: السّلام علیک یا امیرالمومنین!

تریماه فرمود: ای معاویة، مؤمن عمّار، سلمان، اویس، و مقداد هستند و آنها أصلا تو را قبول ندارند و اینهایی که دور تو می چرخند و بدور تو جمع شدند هیچکدام مؤمن نیستند. معاویه گفت: بگو چکار داری؟

ص: 361

فرمود: نامه امیرالمؤمین علی بن ابیطالب را آوردم و پیام نامه این است که خلاقت را رها و به أهلش واگذار کن. وقتی که معاویه برای تریماه پول آورد، فرمود: ای معاویة من از تو هدیه نمی پذیرم!!

بنابر این، حُجر در عَذْرای دمشق شهید شد و تریماه چنین دفاع کرد، امّا زید بن عَدِی بخاطر این که دائی اش در جنگ صفین به دست سپاه امیرالمؤمنین کشته شد، به لشکر معاویه پیوست، عَدِی او را از خود نفی کرده وفرمود: دیگر او را زید بن عدی نگویید و اگر من او را پیدا کنم، خودم از بین می برم. پس عالم مانند «حجر» و فرزندانش در وقت ضرورت باید از حق و اصول دفاع کند.

بیماری در أثر گناه

در کلمه ای طیَبه ذکر نموده است که به امام صادق علیه السلام عرض کردند آقازاده تان حضرت اسماعیل ناگهان تب کرده و در بستر است! حضرت هنگام بلای سر

فرزندش آمد دید تب عارضی و مزاجی نیست بلکه به سبب خاصَی پیش آمده است؛ خواست حقیقت آن را بداند فرمود پسرم راست بگو امروز چه کار کرده ای؟ گفت: کنیزی را صدا زدم او اعتنا نکرد و من دنباال کردم تا او را أدب کنم، پایش بدامن پرهنش گرفت و بر زمین خورد، من هم او را رها نمودم و بر گشتم حالا می بینم تب کرده و افتاده ام. حضرت فرمود: شکر خدا را که تلافی فرزندم را در دنیا قرار داده است و به آخرت نیفتاده است.

ص: 362

شفقت گبر به پرندگان

بزرگی می نویسد بیرون صحرا رد می شدم دیدم گبری دامن پر از گندم در صحرایی پر از برف؛ برفها را عقب کرده و مقداری گندم می ریزد و رد می شود! نزد او رفتم و گفتم ای جناب گبر چکار می کنی؟ گفت امروز برف همه جا را گرفته است، من به فکر پرنده ها افتادم. من با او گفتم: «انَما یتقبَل اللَه من المتَقین» و تو که تقوی نداری، تو که أهل توحید نیستی، عمل تو فایده ندارد، این چکاریست که انجام می دهی؟ جواب خوبی داد و گفت من گبر هستم؛ اما خدای عالم که خالق این پرنده هاست وخالق من وهمه است، آیا می بیند یانه؟ گفتم البتَه می بیند. گفت برایم کافیست. طولی نکشید او را در مراسم حجَ مشاهده کردم به من رو کرد و گفت دیدی که خالق من و پرنده ها چگونه تلافی کرد و مرا با اسلام هدایت کرده.

مهرپرنده وجوجه هایش

در روایت دارد عربی در مدینه می خواست خدمت رسول اکرم (ص) بیاید در اثنایی راه زیر درختی چند جوجه ای پرنده بود و آنها را برداشت تا خدمت پیامبر هدیه ببرد و متوجَه نبود که ما در جوجه ها همراهش خواهد آمد. وقتی که به مسجد رسید، جوجه ها را جلو پیامبر

ص: 363

گذاشت. در این اثنا، مادر جوجه ها دانه ای در دهان داشت {آب یا گندم آورده بود} پائن آمد و منقارش را به دهان جوجه ها نمود و فرار کرد تا آن را نگیرد. باز به دنبال خوراکی دیگر رفت و مرتبه دوم نیز خودش را نزد جوجه ها انداخت. در حال که پرندگان از آدم بیسار وحشت دارد پیامبر رو به اصحاب نمود و فرمود؛ آیا مهر این پرنده را با این بچه مشاهده کردید؟ گفتند: «رأیئنا عجبا» فرمود؛ قسم به خدای که مرا به پیامبری مبعوث کرده است خدای عالم مهربانیش نسبت به بندگان اش هزاران درجه از این پرنده نسبت به جوجه هایش بیش تر است. آن وقت اصحاب خوشحال شدند.

مسافرت امام باقر در شام

هشام بن عبدالملک همیشه از محبوبیت امام باقر (ع) در میان مردم نگران بود؛ و همواره تلاش می کرد تا مانع افزایش پیروان آن حضرت گردد. یکسال امام باقر (علیه السلام) همراه فرزندش «جعفر بن محمّد» به زیارت خانه خدا مشرف شدند، امام صادق (علیه السلام) در بین جمعی راجع

به فضیلت أهل بیت سخن اراد فرمود که توسط مأمورین در مکه به هشام رسید و هشام از این سخن به شدت ناراحت شد؛ ولی در مراسم حج متعرض امام و فرزندش (علیهما السلام) نگردید، اما وقتی که به پایتخت خود (دمشق) بازگشت به حاکم مدینه دستور داد که امام باقر و فرزندش به

ص: 364

شام بفرست. امام ناگزیر همراه فرزندش به شام آمدند. هشام که می خواست عظمت خود را اظهار کند وضمناً از مقام آن حضرت بکاهد، سه روز به مردم اجازه ملاقات نداد. با توجّه به این که در حکومت هشام جز کانون شعرا، کانون دانشمندان وجود نداشت. او نتوانست

دانشمندانی را برای مناظره دعوت کند. لذا مسابقه تیر اندازی تشکیل داده و امام (علیه السلام)را در آن مسابقه خواست تا به واسطه شکست در مسابقه از عظمت امام کاسته شود، هنگام که امام باقر (علیه السلام) وارد مجلس شد، هشام با اصرار و همزمان به یکی از تیر اندازان بنی امیّه اشاره کرد که تیر وکمان خود را به آن حضرت بدهد. امام باقر (علیه السلام) کمان را گرفت و تیرها را پشت سرهم در چله کمان نهاد بطور که تیر اوّل را به هدف زد وهشت تیر دیگر را به چوبه تیر قبلی. حاضرین به شدّت تحت تأثیر تیر انازی امام باقر (ع) قرار گرفت و هشام که نقشه ای خود را خُنثی دید، بی اختیار گفت: آفرین بر «تو» ای اباجعفر تو سر آمد تیر اندازان «عرب» و «عجم» هستی!! امام باقر و فرزندش را در کنار خود نشاند و گفت: قریش از پرتو وجود تو شایسته سروری بر عرب وعجم است آیا این تیراندازی را چه کسی به «تو» آموزش داده است و در چه مدتی آن رافرا گرفته ای؟

حضرت فرمود: «ما» خاندان اکمال دین و تمام نعمتیم (الیوم أکملت لکم دینکم* مائده 3) وکمال را از یکدیگر به ارث می بریم و هرگز زمین از چنین افرادی (حجت) خالی نمی ماند.(1).

ص: 365


1- محمّد بن جزیر بن رستم الطبری، دلائل الامامة

مادر جعفر بر مکی در طلب پوست گوسفند

محمد بن حنان می گوید روز عید قربان در خانه ما یک زن محترمه ای به دیدن مادرم آمد. از مادرم سؤال کردم ایشان کیست؟ فرمود: مادر جعفر بر مکی است. تا فهمیدم مادر جعفر است، سلام کرده و بعد گفتم بی بی شما سرد و گرم روزگار را زیاد چشیده ای، عبرتی برای ما بگو؟ گفت: چه بگویم؟ بهترین عبرتها حال خود من است؛ چون در یکی از روز های عید قربان شماره غلامان و کنیزان «من» حدود چهار صد نفر بودند، آنگاه جعفر امر کرد به عدد هر غلام و کنیز یک قربانی کنم! من همان سال از جعفر گِله کردم که تشرسفات مرا کم کرده است و امروز که نیز عید قربان است، منزل شما آمده ام که پوست قربانی تا نرا برایم دهید تا زیر پایم بیندازم

برمکی در حمام

برای فضل بن یحیی برمکی رئیس الوزراء هارون پسری متولد شد، رفت شاعری را آورد و گفت خداوند به من پسری داده است می خواهم برایش مولودیه بگویید. شاعر سه تا شعر گفت: «ویفرح بالمولود من آل برمکی » فضل از بس خوشش آمد یکصد هزار در هم به شاعر داد و یک قبالهء ملک را هم بنام او کرد و آن شب شاعر غنی شد. شاعر

ص: 366

خوشش آمد که شعر بخوانر همان سه شعر برای پسر برمکی را شروع کرد و خواندن . دید یکوقت کیسه کش صیحه زد و غش کرد بعد از دقایقی بهوش آمد آنگاه شاعر جریان را سوال کرد که چرا یکدفعه غش کردی؟ گریه کرد و گفت این شعرها را برای چه کسی گفته شد گفت برای پسر فضل بن یحیی برمکی وقتی بدنیا آمده بود ما آن شب این چند شعر را خواندم و برایم ثروتی زیاد داد. کسیه کشس گفت من بدبخت همان پسر فضل هستم که روزگار به جایی رسیده که کسیه کشی نم . ای عقلاء این نتیجه دنیاست

ازدواج عابد با دختر اشراف زاده

عابد ابو مسیر که در عبادة قوی بود و در مسجد « براثا» شب و روز سرگرم عبادت بود. یک روز عبور دختر یکی از اشراف زادگان در آن مکان افتاد. همینکه چشمش به عابد افتاد منقلب شد و نزد عابد آمد. بعد از احوال پرسی عابد به او گفت: «من» دیدم که دنیا آخرش فانی است؛ پس چه بهتر که از اول رها کنم. دختر گفت: ممکن است مرا به همسر ی خود در آوری؟ عابد گفت: بلی با یک شرط ، و

آن این است که با همین حصیر بسازی و گرنه با این وضع اشرافی «تو» ازدواج ما سازگار نیست. دختر پذیرفت و مراسم عقد بسادگی برگزار شد. وقتی که وارد حجله شد ند، دختر دید زیر پای ابو مسیر یک حصیر است، گفت: ابومسیر اگر می خواهی با همدیگر باشیم و برای خدا کار کنیم، بین بدنمان و خاک

ص: 367

هیچگونه فاصله ای نباید باشد و این حصیر راهم کنار بگذار تا روی خاک مثل شب اول قبر عروسی کنیم.

گناه شب پاک می شود.

در کتاب لوامع البیَنات می نویسد که جوانی تا ئب رو به خدا نمود وهمیشه یک دفتر جیبی با خود داشت و روزها اگر گناهی از او با زبان ، چشم، دست یا پا

سرمی زد، آن گناه را ثبت می کرد و سحر گاه درِ خانه ای خداوند آن گناه را بیاد می آورد و از صمیم قلب می گفت: «الهی العفو» وقتی عادت این جوان صالح این بود؛ یکوقت گناهی از او سرزد، او دفتر را در آورد تا گناهی خود را بنویسید، دید تمام صفحه های گناهانش پاک است و سر جایش آیات فرآن « اولئک یبدل الله سیئاتیهم حسنات » نوشته شده است. لذا رسو ل خدا فرمود: بعد از نماز دستها رااو به سوی خدا بلند کرده و بگوئید «بک یا الله»

جسد تازه هزار ساله.

در کتاب روح وریحان آمده که در زمان ناصر الَدین شاه قاجار قبر علی بن بابویه در شهرری در أثر آمدن سیل منهدم شد و نیاز به تعمیر پیدا کرد، وقتی که برای تعمیر آن مبلغی معین شد و می خواستند شالوده بریزید قبری آشکار شد و دید بدن ابن بابویه قمی پس از هزار سال تازه

ص: 368

بود حتی نا خنهای شیخ که حنا بسته بود، رنگ حنای ناخن هم از بین نرفته است. به ناصرالَدین شاه خبر دادن و او گفته بود خودم مایلم بیایم این منظره را ببینم، شاه می آید و بعد بناء را تعمیر می کنند که همان تعمیر هنوز باقی است

توبنده ای من هستی!

در سابق سلطانی با طمطراق می گذشت به عالمی رسید که نشسته بود، عالم از جایش حرکت نکرد، سلطان ناراحت شد و دور زد نزدیک او بازآمد و آن عالم از جا بلند نشد! گفت: مگر مرا نمی شناسی؟ گفت: چرا شما را خوب می شناسم. شما غلام کسی هستی که من سلطان آن هستم؛ یعنی،تو اسیر ریاست و شهوتی، در حالیکه شهوت و ریاست مغلوب و اسیر «من» است، تو ذلیل پول و زرق برق دنیا هستی و من آنها را نمی خواهم.

ابوذر فریب نمی خورد!

وقتی ابوذر در شام تبلیغات ضد اموی را بدون ترس انجام می داد، و هر چه می توانست مقام علی را آشکار و بطلان معاویه را آشکار می کرد و از جلو کاخ معاویه می گذشت و فریاد می زد آیا این را ه و روش انسان است ؟

ص: 369

معاویه هر چه تلاش کرد نتوانست ابوذر را ساکت کند. یکروز به این دو غلام دو صد اشرفی داد و گفت: اگر توانستید به ابوذر بقبولانید من شما را آزاد می کنم. آنها هم کیسه ای اشرفی را برداشتند و خدمت ابوذر آمدند و نشستند و پولها را جلو وی گذاشتند! ابوذر فرمود: این پول از کجاست؟

گفتند: از بیت المال است. ابوذر فرمود: به همه این اندازه پول داده اید ؟ گفتند: خیر، فقط برای شما است. ابوذر فرمود: بردارید که من احتیاج ندارم. اشاره به طغار کرد و فرمود: تا این هست احتیاجی ندارم . غلامها خیال کرد طغارپر از اشرفی است. وقتی که آمدند سرطغار را برداشتند، دیدند دو قرص نان جویی است. گفتند داخل آن چیزی نیست. ابوذر فرمود: یکی برای ظهر و دیگری برای شبم است؛ امَا فردا هم معلوم نیست که جزء عمر باشد. غلامها با التماس افتادند و گفتند: معاویه به ما دستور داد که اگر بتوانیم این پول را به شما بدهیم که دیگراسم علی را نبرید، شما را آزاد می کنتم . ابوذر فرمود: آیا من این پول را بگیرم که شما آزاد شوید وخودم بنده او شوم؟! (1)

شریح قاضی اسیر کیسة زر

ابن زیاد برای قاضی شریح گفت: نظرتو درباره ی کشتن حسین چیست؟ دفعه اول قلمدان را به سرش زد که سرش شکست و گفت من

ص: 370


1- / سفینة البحار،ج 2، ص 452

با قتل حسین فتوا دهم ؟ !! شب ابن زیاد دو یا سه کیسه ی زر که هر کدام دارای صد اشرفی بود، برایش فرستاد و فردا در مجلس گفت: درباره حسین چه فکری کرده ای ؟ آن خبیست با جرأت گفت: هر چه فکر کردم، دیدم کشتن حسین لازم است؛ چون می خواهد فساد کند. ابن زیاد ملعون گفت: این فتوا را در مسجد روی منبر بگو. وقتی قاضی شریح درمسجد فتوا داد، همه ی مسلمانان برای رضاء خدا به جنگ حسین آمدند و کسی جز حبیب و مسلم بن عوسجه برای یاری حسین نماند.

جنازه سکندر و دستهای باز

می گویند اسکندر ذو القرنین وقتی مردن وصیَت کرد که جنازه مرا نپوشانید و دو دستم را نیزآشکار بگذارید و کسی نفهمد منظورش چیست؟ بعد از آنکه جنازه را حرکت دادند، دانشمندان هر کدام جملاتی گفتند؛ ولی مادرش گفت: پسرم در حال حیاتت خیلی خلق را موعظه می کردی لکن موعظه امروز تو از همه بالاتر است که می گویی دستی خالیم را به مردم نشان بده تا مردم ببینند من به دست خالی زیر خاک می روم؛ آدم باید شعور پیدا کند و شعور در وقت مرگ است که انسان می فهمد اشتباه کرده است.

ص: 371

بهلول در گورستان

روز وزیرهارون از کنار قبرستان می گذشت، دید بهلول تنها در قبرستان استخوانها را جابجا می کند و عقب چیزی

می گردد! گفت: بهلول اینجا چکار می کنی؟ گفت امروز آمده ام اینها را از هم جدا کنم ومیان آنها بین وزیر، دبیر، سرهنگ، سرتیپ، تاجر، حمال و... فرق بگذارم ؛ یعنی، ببینم داخل اینها کدام وزیرند و... هرچه نگاه می کنم می بینم همه مثل هم هستند و اینها در دنیا بیخود سرهم می زدند! و زیر گفت: خوب بهلول تو چرا شهر را رها کرده و اینجا آمده ای، آیا اینجا ماندنی شده ای ؟ گفت: حقیقتش این است که در شهر مرا اذیت می کنند و در این جا کسی به من کار ندارد.

وزیر گفت آیا با مرده ها نیز گفتگو داری؟ گفت: بلی. گفت: آیا جوابت را هم می دهد؟ گفت: بلی. همه ای اینها برایم یک جواب می دهند؛ چون «من» با آنها می گویم: ای قافله ای با ر انداخته کی از اینجا حرکت می کنید؟ آنها هم می گویند: ما اینجا بار انداخته ایم و منتظر شما هستیم که تا باهم وارد صحرا محشر شویم. «متی ترحلون؟ حتی تجئون.

پاسخ به نامه منصور

منصور به امام صادق(علیه السلام) نامه نوشت که «چرا مانند دیگران در مجلس من من نمی آیی؟». امام صادق در پاسخ فرمود: «در نزد ما (از نظر مادّی)چیزی نیست که برای آن از تو هراسی داشته باشم، و در

ص: 372

نزد تو (از نظر اخروی) چیزی نیست که به طمع آن به تو امیدوار باشم؛ یعنی نزد تو نه نعمتی وجود دارد که بیایم و برای آن به تو تبریک گویم، و نه تو خود را در بلا و معصیّت می بینی که من بیاییم و به جهت آن به تو تسلیت بگویم؛ پس به چه جهت نزد تو بیایم؟

منصور گفت: «نزد ما بیا ما را نصیحت کن.!!» امام صادق فرمود: «کسی که علاقه به دنیا دارد، نزد تو می آید؛ زیرا ثروتش به خطر می افتد، و اگر آخرت خواه باشد، نزد تو نمی آید.» منصور گفت: «سوگند به خدا او با این جواب، دنیا خواهان را از آخرت خواهان، مشخّص نمود، و او، که در اطراف من نمی آید، آخرت خواه است، اما کاری به دنیا ندارد.(1)

شیطان و دو دینار

عده ای از بنی اسرائیل درختی را عبادت می کرند، عابدی متوجَه شد، تبر را بر داشت تا درخت را قطع کند. شیطان

پیوسته او را منع کرده و می گفت چرا دست از عبادت بر داشته و این کار بدون سود را انجام می دهی؟ تا این که هر دو در کشمکش واقع شد و شیطان مغلوب شده بر زمین افتاد. عابد بر سینه او نشست. شیطان گفت مرا رها کن یک پیشنهادی دارم اگر قبول نکردی هر کاری داری بکن.

ص: 373


1- بحار، ج 47، ص 184.

شیطان در مقام پیشنهاد گفت: من روز دو دینار زیر بالش تو می گذارم بر دار، صرف خود و مستمندان دیگر کن و دست از قطع درخت بر دار! عابد پذیرفت و شیطان تا دو روز بر این پیمان عمل نمود، روز سوَم عابد هر چند زیر بالش را جستجو نمود چیزی نیافت و بار دوم تبر را بر داشت تا این که برود درخت را قطع کند. وقتی با شیطان بر خورد نمود در حال کشمکش عابد مغلوب شد و بر زمین افتاد! آنوقت شیطان که بر سینه ای عابد نشسته بود گفت:

اگر دست از قطع کردن درخت بر نداری تو را می کشم. عابد سوال کرد چرا در مرتبه اول مغلوب و در مرتبه دوَم غالب شدی؟ شیطان گفت در بار اول هدف تو خدا بود؛ اما بار دوم هدف تو دنیار بود!!

از محبوبم جدا مکن

شخصی می گوید: در مدینه چند سال قحطی بود، هر چند مردم نماز باران خواندند، باران نیامد. یک روز غلامی را

در یک دامنه ای کوه دیدم که در حال راز ونیاز است و می گفت: خدایا! ما که چنین هستیم؛ امَا «تو» رحمتت را از ما قطع مکن. یک دفعه دیدم که اوضاع تغییر کرد. یقین کردم که تأثیر دعای غلام است. او را دنبال کردم تا ببینم کیست. دیدم غلام امام سجَاد علیه السلام است. گفتم هر طور باشد او می خرم و خدمتگذار او می شوم. نزد امام سَجاد رفتم عرض کردم آقا یکی از غلامهای شما را می خواهم. فرمود کدام یکی را؟ وقتی غلام را پیدا کردم ناراحت شد وگفت ای مرد مرا از «محبوبم» جدا می کنی؟

ص: 374

گفتم تو را می برم تا این که خدمتگذار تو باشم؛ چون در فلان مکان دیدم دعا می کردی و خداوند در أثر دعای تو باران رحمت را فرستاد. غلام تا این جمله را شنیدگفت: خدایا! من نمی خواستم راز بین «من» و «تو» را دیگران بدانند و حال که دیگران نیز متوجَه شده است مرا از این دنیا ببر! این دعا را گفت و از دنیا رفت.

صبر در امانت

روز پسر ابو طلحه انصاری از یاران پیامبر(ص) مریض شد. همین که همسر ایشان احساس کرد بچه اش از دنیا می رود، به بهانه ای ابوطلحه را نزد پیامبر فرستاد. وقتی ابوطلحه از در وازه خارج شد پسرش از دنیا رفت. امَ سلیم جسد پسرش را در پارچه ای پیچید و در گوشه ای خانه گذاشت و به اعضای خانه گفت: خبر مرگ بچه را به پدرش مگوئید. بعد غذای مطبوعی را تهیَه نمود وقتی ابوطلحه آمد، سؤال کرد فرزندم چگونه است؟ امَ سلیم گفت: استراحت نموده است. بعد از صرف غذا یی مطبوع گفت: ای ابو طلحه! اگر کسی نزد «ما» امانتی بگذارد و او را به صاحبش بر گردانیم ناراحت می شوی؟ ابو طلحه گفت: سبحان اللَه. وظیفه ای ما همین است. همسرش گفت: پسر که از طرف خداوند نزد ما امانت بود، او امروز امانتی خود را گفته است. ابوطلحه گفت: اکنون من به صبر از تو که مادر او هستی سزاوار ترم.

ص: 375

ابوطلحه بعد از دفن فرزند نزد پیامبر رفته وجریان را به حضرت بیان نمود. حضرت فرمود سپاس خداوند را که در میان امَت من نیز زنی همانند زن بنی اسرائیل صبور قرار داده است. سؤال شد صبر آن زن چه بوده است؟ حضرت فرمود: زن برای مهمانان غذا را آماده نمود. در وقت صرف غذا نگهان دو فرزندش داخل چاه افتادند اما زن جنازه ها را بیرون آورد و در پارچه قرار داد و در گوشه خانه گذاشت و برای مهمانان خبر نداد تا مهمانان نارا حت شود! بعد از رفتن مهمانان، شوهرش سؤال نمود بچه هاکجایند؟ زن گفت: در اتاق دیگر. همین که مرد بچه ها را صدا زد، ناگهان آن دو کودک زنده شدند و بسوی پدر و مادر آمدند وقتی زن این منظره را دیدند گفت: سبحان اللَه! این هردو مرده بود و خداوند به خاطر صبر «من» آنها را زنده کرده است(1).

بخشاینده گنهکاران

روز حضرت موسی در کوه طور عرض نمود: ای خدای عارفان! ندا آمد لبیک. سپس عرض کرد ای خدای اطاعت کنندگان! ندا آمد: لبیک. صدا نمود ای خدای گنهکاران؟ سه مرتبه پاسخ داد لبیک لبیم لبیک!

حضرت موسی سؤال کرد پروردگارا! حکمت چه بود که به اسا می نیکو یاد کردم یک بار پاسخ آمد؛ امَا تا گفتم ای خدای گنهکاران سه مرتبه پاسخ شنیدم؟! ندا رسید ای موسی عارفان با معرفت خود و نیکو کاران به اطاعت خود اعتماد دارد؛ امَا گنهکاران جز فضل و رحمت «من» راهی

ص: 376


1- / بحار الانوار، ج2، ص90

ندارد. اگر من آنها را از در رحمت خویش نا امید کنم با در چه کسی پناه آورند(1).

انفاق های بی منَت

امام حسین علیه السلام درویشی را دید و سؤال نمود: ای مرد اسمت چیست و فرزند کیستی؟ درویش گفت: فلان فرزند فلان. حضرت فرمود مدَتی است که در پی تو راه می روم؛ چون در میان یاد داشتهای پدرم دیدم که چندین درهم از تو بدهکار است و أکنون می خواهم پدرم را از دین شما برء الذمَه نمایم. لذا در این صورت با فقیر کمک نمود

* مرد فقیر در یک نامه نزد امام حسین علیه السلام اظهار حاجت نمود؛ امَا حضرت قبل از خواندن نامه حاجت او را بر آورده نمود. شخصی به حضرت گفت: بهتر بود با خواندن نامه حاجت او را بر آور ده مر کردی!

حضرت فرمود: همین که تا خواندن نامه نزدم بایستد، مورد سؤال خداوند خواهم قرار گرفت.

ص: 377


1- / قصص التَوابیین، ص198

خضر را فقیر فروخت!

یک روز در بازار بنی اسرائل چشم فقیر به حضرت خضر افتاد و گفت: برایم کمک کن. خضر گفت ندارم. فقیر گفت: «بوجه اللَه لما تصدقت علیَ» خضر گفت تو الآن که مرا به «وجه؛ یعنی عظمت».خداوند سوگند داده ای ومن چیزی ندارم و نمی خواهم تو را نا امید کنم. لذا مرا به عنوان غلام بفروشی! فقیر او را آورد به چهار صد درهم فروخت؛ ولی خریدار به او کاری را واگذار نمی کرد که او ناتوان است. روز خضر گفت بر من هیچکاری زحمت ندارد. خریدار گفت: پس این سنگها را به فلان مکان ببر. برای جابجای آن سنگها که در یک روز چندین نفر لازم بود خضر تنها در یک ساعت منتقل کرد. روز دیگری که خریدار مسافرت می رفت به در خواست خضر، خریدار گفت مقداری خشت بزن؛ امَا خضر هم خشت زد و هم یک اتاق ساخت وقتی خریدار آمد تعجب کرد و گفت: تو را به خدا قسم کیستی؟ خضر جریان فروختنش را بیان کرد. آنوقت خریدار عذر خواهی نمود و خضر گفت مرا رها کن دوست دارم خدا را عبادت کنم. وقتی آزاد شد فرمود: سپاس خداوند را که بعد از بردگی مرا آزاد نموده است.

غلامم بندگی را می داند

غلامی دید که مولایش بسیار اندوهگین است! گفت: ای مولا چرا غصَه داری؟ مولا گفت: بدهکارم. غلام گفت مرا بفروش و دین را اداء

ص: 378

کن. مولا گفت: قیمت تو چیزی نیست. غلام گفت قیمت مرا به اندازه بدهکاری خود بگو و هر که گقت چرا این قدر قیمت بگو این بندگی را خوب می

داند. وقتی مولا در بازار صدا می زد همگان خنده می کرد. شخصی آمد وقتی سبب گرانی را جویاشد. مولا گفت او طریق بندگی را خوب می داند. خریدار با همان شرط خرید وبه خانه آورد و دستور داد او را شلاق بزند. غلام در حال خوردن تازیانه، نه گیریه می کرد ونه علت تازیانه را سؤال می نمود! خریدار دستور داد رهایش کنند. بعد از رهایی مولا از غلام سؤال نمود آیا مگر احساس درد نمی کردی؟ گفت چرا. مولا گفت: مگر بی جهت کتک نمی خوردی؟ غلام گفت چرا. مولا گفت: پس چرا اعتراض نکردی؟ گفت: «من» عبد و «تو» مولایی! شایسته نیست که عبد در مقابل مولا چون وچرا کند.

پیروی شایسته

روزی شاه بهمراهی وزیر بیرون شهر می رفتند. دیوانه ای را دیدند که یک سگی را نزد خود نشانده و دارد بازی می کند. با وزیر گفت کمی تأمل کن تا همراه این دیوانه شوخی کنیم! وزیر گفت می ترسم دیوانه بی ادبی کند. شاه گفت: باکی نیست. آن وقت شاه نزد دیوانه آمد وگفت: ای آزاد مرد «تو» بهتری یا «سگت»؟ دیوانه گفت: سگ هر گز از فرمان این گدا {من} تخلف نمی کند؛ پس اگر «شاه» و «گدا» از فرمان

ص: 379

خداوند اطاعت کنند البتَه، از سگ بهترند؛ امَا اگرنافرمانی کنند مسلماً سگ از هر دوی آنها بهترند.

مناظره امام رضا

شیخ صدوق می نویسد: مأمون از متکلمان و گروهای مختلف افراد را دعوت می کرد تا بر علیه امام رضا(علیه السلام) غلبه کنند؛ چون مأمون بر وجود امام حسد میورزید؛ اما، امام(علیه السلام) با هر کسی بحث می کرد، به عظمت امام رضا(علیه السلام) اعتراف می کردند.(1)نوفلی می گوید: مأمون عبّاسی به فضل بن سهل دستور داد که دانشمندان مذاهب مختلف همچون: «جاثلیق» (رئیس اسقفهای مسیحی) و «رأس الجالوت» (رئیس علمای یهود). «عمران صابی» (بزرگ فرشته پرستان یا ستاره پرستان). «هربذ اکبر» ( قاضی آتش پرستان) و پیروان زرتشت. «نسطای رومی» (پزشک رومی) و متکلمان را جمع کند. وقتی که فضل بن سهل آنها را گرد آورد، مأمون عبّاسی به وسیله ی «یاسر» متصدّی امور امام رضا(علیه السلام) از امام تقاضا کرد، که در صورت تمایل با سران مذاهب مختلف سخن بگوید، و امام رضا(علیه السلام) پاسخ داد که فردا خواهم آمد، چون وقتی که «یاسر» برگشت، امام(علیه السلام)به من (یعنی نوفلی) فرمود: ای نوفلی! تو عراقی هستی و

ص: 380


1- بحار الانوار، ج 49، ص 175.

عراقی فهمیده است؛ از این که مأمون این مشرکان و صاحبان عقاید را گرد آور ده است چه می فهمی؟»

من در جواب امام(علیه السلام) عرض کردم: فدایت گردم، می خواهد شما را بیازماید و میزان دانشتان را بشناسد... امام(علیه السلام) فرمود: «آیا می هراسی آنها دلیل مرا باطل کند؟»

عرض کردم: نه، به خدا سوگند، هرگز چنین هراسی ندارم، و امیدوارم خداوند تو را بر آنها غالب و پیروز گرداند. امام(علیه السلام) فرمود: «ای نوفلی!دوست داری بدانی مأمون چه وقت پشیمان می شود؟» گفتم: آری. امام(علیه السلام) فرمود: «آن وقت که من بر أهل تورات با توراتشان، و بر أهل انجیل با انجیلشان، و بر أهل زبور با زبورشان، و بر صابئین با زبان عبری شان، و بر هربُذان با زبان پارسیشان، و بر رومیان با زبان خودشان، و بر اصحاب مقالات با لغت شان استدلال کنم، آنگاه هر دسته ی را محکوم و دلیل آنها را باطل کردم، و دست از عقیده و گفتارش برداشتند و به سخن من اعتراف کرد، مأمون می فهمد مسندی که بر آن تکیه کرده است، حق اونیست و در این هنگام مأمون پشیمان می گردد.» بعد امام(علیه السلام) فرمود:

«وَ لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ الْعَلِیِّ العَظیم». بامداد دیگر امام رضا(علیه السلام) به مجلس آنان آمد...، «رأس الجالوت» عالم یهودی گفت: ما از تو جز تورات، أنجیل، زبور و صحف ابراهیم و موسی نمی پذیریم، امام(علیه السلام) قبول کرد و برای اثبات پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) به همان کتب استدلال فرمود. وقتی که آنها امام(علیه

ص: 381

السلام) را تصدیق کردند، امام رضا(علیه السلام) فرمود: «ای گروه اگر در میان شما کسی مخالف است و پرسشی دارد بی شرم و بیم بگوید». عمران صابی که در علم کلام نظیری نداشت گفت: ای دانشمند! اگر خودت به پرسش دعوت نمی کردی، سؤال نمی کردم؛ زیرا من به کوفه، شام، بصره و جزیره رفتم، و با متکلمان آن ها سخن گفتم، کسی را نیافتم که وحدانیت خدا را بر من ثابت کند. وقتی که امام رضا(علیه السلام) وحدانیت خدا را اثبات کرد، عمران قانع شد و گفت:

سرور م گواهی می دهم که خدا چنان است که شما فرمودی و محمد بنده اوست که برای هدایت مبعوث گردیده است، آن گاه رو به قبله کرد و به سجده افتاد و اسلام را اختیار کرد. وقتی که متکلمان سخن عمران را شنیدند دیگر چیزی سؤال نکردند و مأمون شرمسار گردید.(1)

علم امام جواد علیه السلام

هنگام مأمون خواست دخترش را به امام جواد ازدواج کند بنی عباس آمدند وگفتند: یا امیر المؤمنین هل تزوج قرة عینک صبیّاً لم یتفقه فی الدّین اللّه ولا یعرف فریضة ولا سنّة ولا یمیز بین الحلال والحرام. فقال المأمون والله انّه لَأَفقه منکم وأعلم بالله و برسوله ... واعلمکم بکتاب الله ... فسالوا....فقال یحیی بن اکثم یا اباجعفر اصطحک الله ما

ص: 382


1- توحید، صدوق، ص 429؛ اثبات الهداء، ج 6، ص 45.

تقول فی محرم قتل صیدا؟ فقال: قتله فی حل اوحرم؛ عالماً وجاهلاً؛ عمداً اوخطاً؛ عبداً اوحراً؛ صغیراً او کبیراً؛ مبدیاً او معیداً؛ من ذوات الطیر او غیرها؛ من صغار الطیر اوکبارها؛ مصراً علیها او نادماً؛ محرما للعمره اوللحج.

بعد از پاسخ به این شقوق متعدد!! مأمون گفت: احسنت یا اباجعفر نسأل یحیی عن مسألة: فقال علیه السلام ماتقول: فی رجل نظر الی امرأة اول نهار حرماً ثم حلت له ارتفاعه؛ ثم حرمت علیه عندالظهر ثم حلت له عندالعصر؛ ثم حرمت علیه عند المغرب ثم حلت له العشا؛ ثم حرمت علیه نصف الیل ثم حلت له عندالفجر؟ فقال یحیی لا ادری؟ بعد از عجز یحی بن أکثم، مأمون پاسخ را از امام جواد چنین دریافت نمود: هی امة نظرها اجنبی بشهوة و هو حرام؛ ثم اشترا ها ارتفاع النّهار؛ و اعتقها الظهر و تزوجها عصر؛ و ظاهر ها المغرب وکفر العشا؛ و طلقها رجعیاً نصف الیل و رجعها الفجر. قال المؤ نین للعباسیون قد عرفتم ماکنتم تنکرون!! ثم تزوج ابنته ام الفضل ذلک المحل

آثار انفاق

اما رضا علیه السلام فرمود: در بنی اسرائیل سالیان پی در پی قحطی شدیدی آمد، یکروز زنی نان را در دهان گذاشت که سائلی او را صدا زد «من» گرسنه ام؟ زن لقمه ی نان را از دهان خود بیرون آورد و به

ص: 383

سائل داد. ناگهان بچه کوچکی او را در بیابان گرگ به دهان گرفته و فرار کرد! مادرش به دنبال گرگ در حال دویدند صدا می زد. خداوند جبرئیل را فرستاد و بچه را از دها ن گرگ گرفت و به مادر تحویل داد و فرمود «یا امة الله» این لقمه به جای آن لقمه ی توست

تأخیر مرگ

روزی حضرت عیسی برای حواریون گفت: این مرد ساعتی دیگری فوت می کند، آماده باشید تا براو نماز بخوانیم. مرد رفت و بعد از چند ساعتی برگشت. حواریون گفتند: یا نبی اللّه، آن مرد هنوز زنده است؟ حضرت عیسی از مرد سؤال کرد ای مرد چه کار خیری انجام داده ای؟ گفت: به درویش گرسنه دو قرص نان دادم. حضرت عیسی گفت بعد از آن چه دیدی؟ گفت: پشته ای هیزم داشتم که از میان آن یک مار سیاه بیرون آمد. حضرت عیسی گفت: مار مأمور کشتن او بوده منتها وقتی که او صدقه داده است خداوند او را آن بلا نجات داده است.

ص: 384

ص: 385

ص: 386

ص: 387

گفتار ششم :توسل و بندگی در ماه رمضان

اشاره

از آنجا که ماه رمضان طبق آیات وروایات یکی از مهمّترین ماهها است. لذا بسیار مناسب است که در این گفتار ششم به تفسیر بخشی از ادعیه آن بپردازیم؛ زیرا در عظمت این ماه همین بس، که قرآن معیار تشخیص حق از باطل و بیان کننده دستورات سعادت آدمی است در این ماه نازل شده است، همچنان طبق روایات همه کتابهای بزرگ آسمانی مانند تورات، انجیل، زبور، صحف و قرآن در این ماه نازل شده اند. چنان که رسول خدا صل اللّه علیه وآله در آخرین جمعه ماه شعبان به آصحابش فرمود: «ای مردم! ماه خدا با برکت، آمرزش و رحمت به سوی شما رو می آورد، این ماه بر ترین ماهها است، روز های آن بر ترین روز ها است، لحظات و ساعات آن بر ترین ساعات است و در این ماه به ضیافت خداوند دعوت شده اید و جزو کسانی هستید که مورد اکرام خداوند قرار گرفته اید.. (1)

از خداوند استدعا داریم که بحق محمّد و آل محمّد علیهم السلام، اموات خونندگان محترم و اموات این حقیر را نیز مشمول ثواب این آیات و ادعیه بگرداند. .

ص: 388


1- / وسایل الشیعه، ج7، باب 81، ابواب احکام شهر رمضان

دعای روز اول رمضان

اللَهَم اجعل صیامی فیه صیام الصائمین وقیام فیه قیام القائمین ونبهنی فیه عن نومة الغافلین وهب لی جرمی فیه یا اله العالمین واعف عنی یا عافیاً عن المجرمین:

خدا یا! روزه ام را در این ماه روزهء روزه داران واقعی وقیام را قیام، قیام کنندگان راستین قرار ده، مرا از خواب غفلت بیدار و از گناهانم در گذر ای خدای بخشنده ای گنه کاران.

روزه وعبادت واقعی آن است که با خشوع قلب وتمام اعضا وجوارح باشد. در شناخت غفلت امیرالمومنینی فرمود: کفی بالمرء غفلة أن یصرف همَته فی مالایعیینه؛ یعنی ریا، در کارهای که هدف واقعی او نیست تلاش می کند. یا «کفی بالرجل غفلة أن یضیع عمره فی مالاینجیه»؛ یعنی عمر خویش را در عمل ضایع می کند که مایه ای نجات او نباشد. (مدرک غررالحکم)

بدیهی است که رضایت خداوند در سایه ای اطاعت او است که در این مورد محمد بن مسلم از امام جعفر صادق علیه السلام عن آبائه عن علی قال : ان الله اخفی اربعة فی اربعة اخفی رضاه فی طاعته فلاتستصغرنَ شیئأ من معصیته فربما وافق سخطه وانت لاتعلم واخفی اجابته فی دعوته فلاتستصغرن عبدا من عباده فربما یکون ولیه وانت لاتعلم (1)

ص: 389


1- / وسایل ج1 ص116

دعای سوم رمضان

اللهمَ ارزقنی فیه الذَهن والتنبیه وباعدنی فیه من السفاهة والتموئة واجعل لی نصیباً من کل خیر تنزل فیه بجودک یا أجود الأجودین

خدا در این ماه فهم و قدرت عقلانی و آگاه کردن دیگران را روزی ام کن و مرا از جهل و نادانی و عدم درک صحیح مسائل دور ساز. ذهن؛ یعنی فهم در لغت: القوَة فی العقل؛ ذهن یعنی توانمندی عقلانی. تنبیه؛ یعنی آگاه کردن دیگران و نقطه مقابل این دو سفاهت و تمویه (فریب) است؛ پس سفاهت، نادانی و کند فهمی و عدم قوَت در عقل و تمویه یعنی امر را بر خلاف حق جلوه دادن و همچنان تکبر نیز از مصداق سفاهت است و خداوند فرموده: ولاتمش فی الارض مرحا انَک لن تخرق الارض ولن تبلغ الجبال طولاً(1). به نخوت گام برندار زیرا، نه می توانی زمین را بشگافی و نه در بلند کوها توانی رسید.

قال رسول اللَه(ص): ان ابعد کم یوم القیامة منی الثر ثارون وهم المتکبرون؛ یعنی دور ترین شما از من در روز قیامت پر گویان یعنی همان متکبران هستند.

قال علی (ع): عجبت للمتکبر الَذی کان بالامس نطفة ویکون غذا جیفة.

ص: 390


1- / سوره اسرا، آیه 37.

قال السَجاد (ع): وقع بین سلمان الفارسی وبین رجل خصومة فقال له الرجل: من أنت یا سلمان! فقال سلمان: اما اولی واولک فنطفة قذرة واما آخری واخرک فجیفته منتنة. فاذا کان من یوم القیامة ووضعت الموازین فمن ثقلت میزانه فهو الکریم ومن خفَ میزانه فهو الئم (امالی صدوق)

امام صادق: ما من رجل تکبر او تجبَر الا لذلَة وجدها فی نفسه(الکافی ج2)

دعای روز پنجم رمضان

اللهمَ اجعلنی فیه ن المستغفرین و اجعلنی فیه من عبادک الصالحین القانتین...

خدایا، مرا از استغفار کنندگان و در زمره بندگان صالح و مطیع خویش قرار ده. راغب اصفهانی در مفردات می گوید: المغفرة من الله هو أن یصون العبد من أن یمسَه العذاب؛ یعنی، مغفرت از جانب خدا؛ یعنی در خواست بنده از خدا برای مصونیت و محفوظ ماندن از عذاب است. بنابراین، استغفار؛ یعنی در خواست بر طرف کردن عذاب است.

عن ایوب بن نوح قال: قال رضا، سبعة اشیاء من الاستهزا: من استغفر بلسانه و لم یندم بقلبه، فقد استهزء بنفسه ( کسیکه با زبانن از خدا طلب مغفرت کند؛ ولی در قلب و عمل از گناه نادیم نشود خود را به مسخره گرفته است) و من سئال الله التَوفیق و لم یجتهد، فقد استهزاء بنفسه و من استحزم ولم یحذر فقد استحزء بنفسه؛ و من سأل الله الجنَة و لم یصبر

ص: 391

علی الشدائد فقد استهزا ء بنفسه، و من تعوذ بالله من النَار و لم یترک شهوات الدَنیا فقد استهزاء بنفسه، و من ذکر الله و لم یسبق الی لقائه فقد استهزاء بنفسه شرط استغفار هماهنگی بین اعضاء و جوارح است(1).

منظور از بنده ء صالح و قانت در فراز دوم دعا؛ صالح ؛ یعنی شایسته؛ اما قانت؛ یعنی خاضع از ماده قنوت؛ یعنی لزوم اطاعت با خشوع؛ چون گاهی ممکن است عبادت از روی میل و رغبت کامل نباشد. لذا در قرآن فرموده اقامه ی نماز برای کسانی که خاشع نباشد سنگین است «انها لکبیرة الاَ علی الخاشعین». لذا گاهی می گوییم نماز را خواندم و بارم سبک شد در حالی که صالحین نماز را بار نمی دانند بلکه نماز را دوبال به سوی عروج و سیر الی الله می دانند چنانکه در روایت آمده: « انَ الصلاة معراج المؤمن» نماز که وسیلهء پرواز روح انسان به سوی خداوند است. آیا بال بر پرندگان سنگینی می کند ؟ خیر . بلکه اگر بال نباشد پرنده نخواهد بود.

پیامبر روز گوسفندی را ذبح کرد و به یکی از همسرانش فرمود گوشتها را برای نیازمندان تقسیم کن. همسرش بعد از تقسیم گوشت نزد پیامبر آمد و فرمود: یا رسول الله همه ی گوشتها تمام شد فقط یک سر گوسفند باقی مانده است. پیامبر فرمود: در حقیقت همه ی گوشتها باقی است فقط یک سر آن از بین رفته است. لذا قانت کسی است که با خضوع و تسلیم خدا را عبادت کند

ص: 392


1- / بحار الانوار ، ج ، 75، ص 356

دعای روز هفتم

اللهم اغنی فیه علی صیامه و قیامی و جنبنی فیه من هفواته و آثامه و ارزقنی فیه دکرک بدوامه بتو فیقک یاهادی المظلین..

خدایا! در انجام روزه و عبادت این ماه یاریم ده و مرا از لغرش ها و گناها دور بدار و ذکر و یاد مدام خودت را به من روزی ده، به توفیقت ای هدایت کنندهء گمراهان. مهمترین أثر عمل انسان در ماه رمضان در سایه روزه گرفتن و انجام

عبادات و طاعات، تقوی است که در قرآن آمده: «یا ایها الَذین آمنوا کتب علیکم الصیام .... (سوره بقره، آیه 183).

در فراز دوم دعا آمده: وجنَبنی فیه من هفواته وآثامه. هفوات جمع هفوة به معنای لغزش است وآثم جمع أثم به معنای گناه است. گاهی لغزش ها گرچه گناه هم نباشد آثار منفی اجتماعی اش بیشتر از گناه است و باعث ذلت انسان می شود.

امیر المؤمنین فرموده: «اصل السَلامة من الزلل قبل الفعل والرویة قبل الکلام» ریشه سالم ماندن از خطا اندیشیدن قبل از کار و مطالعه و بررسی قبل ازسخن است . در روایت دیگری فرموده: «الاستبداد برأیک یزلک و یهورک فی المهاوی» استبداد در رأی و نظر تو، را در لغزش قرار می دهد و باعث حیران تو در امور می شود.

ص: 393

در روایت دیگر دارد: «کثیرة العجل یزل الانسان» زیادی عجله و شتاب انسان را در خطا قرار می دهد و اساساً عنصر دوام در هر کاری رمز موفقیَت در آن کار است. لذا در دعا دارد: «ورزقنی ذکرک بدوامه»:

ره رو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود

رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

لذا امیر المؤمنین فرموده: «قلیل یدوم خیر من کثیر منقطع» کمی ادامه دار از زیادی که قطعشود بهتر است در جای دیگر فرمود: «دوام الذکر ینیر القلب و الفکر»؛ ذکر مداوم باعث روشن شدن قلب و اندیشه می شود.

قال رسول الله (ص): قال الله کلَ عمل ابن آدم هو، له. غیر الصَیام هو، لیَ وأنا اجزء به. (خصال صدوق)

قال رسول اللَه (ص): علیکم بالصَوم، فانَه محسمة للعروق ومذهبة للأثر: بر شما باد روزه گرفتن که آن رگها را می برد (شهوات را کم می کند) و سر مستی را می برد.

قال علی(ع): فرض الله الصَیام ابتلاء لاخلاص الخلق.

قال علی(ع): حرس الله عباده المؤمنین بالصَلوة والزَکاة ومجاهدت الصَیام تسکیناً لِأطرافهم وتخشیعاً لابصارهم وتذیلیلا لنفوسهم وتحفیظاً لقلوبهم: روزه برای آرام کردن اعضا وجوارح وخشوع دیدگان وفروتنی جانهاشان وخضوع دلهاشان می باشد.

ص: 394

قال رسول اللَه (ص): الصَوم جنَة مالم یخرقها؛ یعنی روزه سپهرست اگر آن را با عمل بد از بین نبرد.

قال الصَادق (ع): نوم الصَائم عبادة وصمته تسبیح وعمله مستقبل و دعاؤه مستجاب. )

قال رسول اللَه (ص): من صام یوماً فلو اعطی ملء الارض ذهباً ما وفیَی اجره دون یوم الحساب؛ یعنی، هر کسی یک روز داوطلبانه روزه بگیرد. اگر با اندازه زمین به او طلا داده شود، اجر خود را کامل دریافت نکرده و فقط در روز قیامت اجر کامل را دریافت می کند. (معانی الاخبار)

قال علی: صوم الجسد امساک عن الاغذیة بارادة واختیار خوفاً من العقاب ورغبة فی الثواب والاجر صوم النفس امساک الحواس الخمس عن سائر الماثم وخلو القلب عن جمیع اسباب الشر (عزر)؛ یعنی، روزه نفس نگهداشتن حواس پنجگانه از دیگر گناهان وخالی کردن دل از دیگر عوامل زشت وبد است.

قال الصادق: اذا اصبحت صالحا فلیصم سمعک وبصرک من الحرام وجارحتک وجمیع اعضائک من القبیح...

قال رسول اللَه(ص): یقول الله من لم تصم جوارحه عن محارمی فلا حاجة لی فی ان یدع طعامه وشرابه من اجلی. کسی از حرامی من دوری نکند لازم نیست از طعام وشراب دوری کند.

قال صادق: اذا صمت فلیصم صمعک وبصرک وشعرک وجلدک...

ص: 395

دعای روز هشتم

اللهم ارزقنی فیه رحمة الایتام و اطعا الطعام و افشاء السلام و صحبة الکرام بطولک ... خدایا رحم به ایتام و توجه مهربانانه به یتیمان را روزی ام بدار و توفیق اطعام به گرسنگان و آشکار نمودن سلام و همنیشینی با نیکان را به من عطا کن به فضل و عطایت ای پناه گاه امیدواران.

قال رسول اللّه صلی علیه وآله فرمود: «من مسح یده علی رأس یتیم ترحماً له اعطاه الله عزوجل بکل شعره نور یوم القیامة. هرکس دست مهربانی روی سر یتیم بگذارد خداوند به اندازه هرمویی که از زیر دست او عبور می کند در روز قیامت به او ثواب عطا می کند.(من لایحضر ج4ص371)

و نیز فرموده: «من مسح یده علی رأس یتیم ترحماً له کتب الله له بکل شعرة علیه یده حسنة»؛ هرکس دست مهربانی خود را بر روی سر یتییمی بگذارد. خداوند برای او در مقابل هر مویی که دست او بر روی آن قرار گرفته است، حسنه ای قرار می دهد .

سأل هشام بن حکم أباعبدالله علیه السلام عن علة الصیام: فقال انَما فرض الله الصَیام لیستوی به الغنی الفقیر و ذلک انَ الغنی لم یکن یجد مس الجوع فیرحم الفقیر؛ یعنی، برای اینکه ثروتمند مزه گرسنگی را بچشد در نتیجه به هرکس نیازمندان باشد.

قال السّجاد علیه السلام: من سقاه المؤمن، سقاه اللّه من رحیق المختوم، و من أطعمه من جوعٍ، أطعمه اللّه مِن ثِمارالجنّة، ومن کساه من

ص: 396

عری، کساه اللّه من إستبرق وحیریر، ومن أخدمه أخاه المؤمن، ماهنا بمهنة ویشدّ به عضده أخدمه اللّه من الولدان المخلدین، وأسکنه مع أولیائه الطاهرین(1).

قال رسول اللّه(ص): من أغاث أخاه المسلم حتّی یخجه من همّ وکربة... کتب اللّه له عشر حسنات ومحا عنه عشر سیئات و رفع له یوم القیامة عشر الشّفاعات(2)

قال الرسول اللّه(ص): ومن دکرم أخاه المؤمن المسلم بکلمة او لقمة فرج بها کربة [مشکلات] لم یزل فی ظلّ الممدود(3)

دعای روز هفدهم

الهم اهدنی فیه الی صالح الاعمال و اقض لی فیه الحوائج والامال یامن لایحتاج الی التفسیر و السئوال یا عالما بماصدور العالمین صل علی محمد... خدا مرا در این ماه به انجام اعمال صالح هدایت کن و حاجات مرا در این ماه برآورده بفرما ای خدای که نیاز به تفسیر و سؤال نداری و ای دانا به آنچه که در دلهای جهانیان است، برمحمد و آل محمد و دودومانش درود بفرست .

ص: 397


1- / فقه الرّضا علی بن بابویه
2- / ثواب الأعمال.
3- / رسالة السعدیة العلامة الحلی

قال أبو جعفر الثانی _ امام جواد_ علیه السلام: المؤمن یحتاج الی ثلاث خصال: توفیق من الله و واعظ من نفسه و قبول ممن ینصحه.

بدون توفیق الهی گاهی کار بر حسب ظاهر خوب و بد از کار در می آیند چنان که امام صادق علیه السلام به یکی از شیعیان خود که در منازل مختلف سفر حج گوسفندی ذبخ می کرد و از حاجیان پذیرایی می کرد فرمود: و تذلَ المؤمنین؟ آیا مؤمنان را خوار می کنی؟ آن شخص در پاسخ گفت: یابن رسول الله من به قصد خدمت به حاجیان گوسفندی ذبح می کردم و از آنها پذیرایی می نمودم. امام به او فرمود: کسانی که دور سفره اطعام تو می نشستند به خود فکر می کردن که چرا چنین کاری از آنها ساخته نیست و احساس حقارت می کند.

عن حسین بن ابی العلاء قال: خرجنا الی مکه نیفا و عشرین رجلا فکنت اذبخ لهم فی کلَ منزل شاة فلما اردت أن ادخلی علی أبی عبدالله قال: یاحسین و تذلَ المؤمنین؟ فلت: أعوذ بالله من دلک. فقال: بلغنی انَک کنت تذبح لهم فی کل منزل شاة؟ فقلت: مااردت الاَ الله. قال: قال : اما عملت ان منهم من یحب ان یفعل مثل فعالک فلا تبلغ مقدرته فتقاصر الیه نفسه. فقلت استغفرالله و لا اعود. (وسائل الشیعة ج11ص415 باب33)

بنابر این در ظاهر خدمت گرچه ارزش است اما ممکن است همین کار خوب دارای چنین آفتی هم باشد. اگرچنین کار به توفیق و هدایت الهی همراه باشد می توان در شکل دیگر نیاز مؤمنان را برآوده کرد که منجر به تحقیر نشود.

ص: 398

شخصی می گفت: سالها قبل در میدان شوش تهران سوار اتومبیلی شدم راننده شخصی را به من نشان داد که مشغول گدایی بود گفت: این شخص مدتی کاسب آبرومندی بود هر روز مقدار عدسی تهیه می کرد و در ساعت مشخص به کاسب ها و رهگذران گرسنه می فروخت و از این طریق امرار معاش می کرد. روز شخص ناخود آگاه به اوتنه زد و عدسی ها ریخت و ظرفش شکست. مردم محل از این وضع دلشان به رحم آمدند و به او کمک کردند. بعد از اتمام ماجرا مبلغ خوب به دست او آمد که چندید برابر فروش عدسی های هر روز او بود. لذا از آن روز به بعد چندید بار عمدا عدسی ها را ریخت و شکستند ظرف را تکرار کرد و در نهایت امروز کارش به گدایی رسیده است. در حال که روز اول اگر آنهایی که به این شخص کمک کرد؛ فکر می کرد کار خوبی کرده اند؛ ولی او را تبدیل به یک گدا کردند؛ اما اگر کسبه ها با هدایت الهی دور هم جمع می شدند و از او سؤال می کردند سرمایه ات چقدر بود؟ به میزان سرمایه اش به او کمک می کردند و او زندگی خود را آبرومندانۀ می گذزاند. لذا انسان در کارهای زوزمره نیاز به توفیق خدادارد که در قرآن آمده: و عسی ان تکرهوا شیئآ و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئآ وهو شر لکم و الله یعلم و انتم لاتعلمون. (بقره 216)

سؤال: اگر جهاد مانند امور دیگر فطری است چگونه با طبع انسان ناخوشایند است؟

پاسخ: مسائل فطری هنگام در انسان تجلی می کند که با شناخت همراه باشد چون انسان فطرتا خواهان سود و متنفر از زیان است و این در

ص: 399

مورد است که مصداق سود وزیان را بداند؛ ولی اگر در تشخیص آن دچار تردید شود و موضوع سودمندی را زیان آور پندارد بر اثر این برداشت

فطرت او گمراه خواهد شد و از امر مفید بیزار می شود. لذا جهاد و مصرف مال برای افراد سطحی نگر زیان محسوب می شود؛ اما افراد دور نگر که میدانند شرف و عظمت در ایثار وجهاد است و با آغوش باز استقبال می کنند. چنانکه افراد نا آگاه از داروی تلخ متنفرست؛ اما وقتی که بداند سلامت و نجاتشان در گرو مصرف آن است، بسیار با عشق و علاقه مصرف می کند.

علاوه بر این، وقتی یقیناً تسلیم امر خدا شویم که خداوند حکیم و آگاه از امور است، میپذیریم که خداوند در هر یک از دستورات خود مصلحتی را دیده که مایه ی نجات و سعادت بشر است و از بندگان دستورات را مانند داروی شفابخش با جان و دل پذیرا می شود .

دعای روز یازدهم رمضان

اللهمَ حببَ الی فیه الاحسان و کره الیَ فیه الفسوق و العصان و حرَم علیَ فیه السخط و النیران بعونک یا غیاث المستغیثین؛ خدایا احسان را در این ماه محبوب تر من قرارده و معصیت را در نظرم ناپسند قرار ده آتش غضبت ر ابر من حرام گردان.ای فریاد رس بیپناهان.

محدث نوری صاحب مستدرک می گوید: باتحقیق «من» بهترین احسان زیارت عاشوری و حوائج مومنین است .

ص: 400

روز پیامبر از محلی عبور می کرد، دید شخصی در حال ذبح پاه را روی صورت حیوان گذاشته و مشغول تیز کردن کاردش است. پیامبر تاراحت شد و فرمود: می خواهی حیوان را دوبار ذبح کنید؟ چون پاه گذاشتن به صورت حیوان بدتر از ذبح آن است: ووضع رجله علی صفحة شاة فقال أتریدون أن تمتیها موتتین. بعد دستور کلی داد: «ان الله کتب علیکم الاحسان فی کل شی فاذا قتقلتم فاحسنوا القتلة و اذا ذبحتم فاحسنوا الذبحة».

امیر المؤمنین فرمود: « لکل شی قیمة و قیمة کل امراء مایحسنه»: ارزش هر انسان به مقدار پختگی کار او است هرچه کار نیکوتر انجام شود ارزش آن کار و انجام دهنده اش بلا می رود .

علامه طباطبایی به همراهی عده ای مهمان بوده اند که میزبان خربزه ای را آورد و علامه تنها آن خربزه را میل نمود! درحال که در ظاهر چنین عمل از چنین شخصیت بعید است که هیچگونه توجَه به دیگران نکند. وقتی علت را سؤال کردند فرمود: خربزه تلخ بودریا، ترسیدم که اگر شما بخورید ممکن است سخنی بگویید و صاحب خانه ناراحت شود. لذا خواستم به این کار حیثیت و آبروی صاحب خانه را حفظ کنم.

ص: 401

دعای روز دوازدهم رمضان

اللهم زینی فیه بالستر والعفاف واسترنی فیه بلباس القنوع والکفاف واحملنی فیه علی العدل و الانصاف و آمنی فیه من کل مااحاف بعصمتک یا عصمة الخائفین.

خدایا مرا در این ماه با ستر وعفاف زینت ده و لباس قناعت را براندامم بپوشان و مرا در اجرای عدالت و انصاف سوق ده و از هرآنچه می هراسم ایمن ساز به عصمتت ای ملجا و پناه خائفین.

در قرآن زیباترین ماجرای حفظ عفت داستان حضرت یوسف است که خداوند به «احسن القصص» از وی تعبیر می کند.

در معنای عفت گفته اند: عفَ: ای کف عن ما لایحل و لایجعل من قول اوفعل. عفت؛ یعنی خود داری کردن از کار یا گفتاری که جایز و یا زیبا نیست؛ پس معنای عفت محدود به دست برداشتن و چشم پوشیدن از غرایز جنسی و شهوانی نیست. بلکه شامل کار و گفتار نامناسب و ناشایسته نیز می شود.

خداوند فرموده: ومن کان غنیَاً فلیستعفف (1) همچنان فرموده: یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف(2).

امام علی فرمود: ألا وان لکل مأموم اماما یقتدی به ویستضیء بنور علمه ألا وان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریة ومن طعامه بقرصیه ألا

ص: 402


1- / سوره نساء، آیه 6
2- / بقره273

وانکم لاتقدرون علی ذلک ولکن اعینونی بورع واجتهاد {تلاش در عبادت} وعفة وسداد

علی (ع) فرمود: ماالمجاهد الشهید فی سبیل الله باعظم اجرا ممن قدر فعفَ

علی (ع) فرمود: عفت بزرگترین جوانمردی است.

قال رسول اللَه(ص): ثلاث اخافهن علی امتی من بعدی: الضلالة بعد المعرفة ومضلات الفتن وشهوة البطن والفرج. گمراهی بعد از شناخت فتنه های گمراه کننده وشهوت شکم ونفس.

قال علی(ع): الفضایل اربعة اجناس: احدها الحکمة وقوامها فی الفکرة والثانی: العفة وقوامها فی الشهوة والثالث القوة وقوامها فی الغضب والرابع العدل وقوامها فی اعتدال قوَی النفس.

دعای روز هجدهم

اللهم نبهنی فیه لبرکات اسخاره و نور فیه فلبی بضیاء انواره و خذبکل اعضایی الی اتباع آثاره بنورک؛ خدایا در این ماه مرا از برکات سحرش آگاه کن و قلبم را از شعاع انوارش نورانی گردان و جوارحم را در جهت تبعیت آثار آن قرار ده، به روشنی نورت ای روشن کننده ی دل های عارفان .

ص: 403

پیامبر (ص): بهترین اوقاف برای دعا، سحر هاست . آنگاه آیات مربوط به طلب بخشش فرزندان حضرت یعقوب را از پدرش به خاطر بدی که نبست به یوسف کرده بودند را تلاوت فرمود. فرزندان حضرت یعقوب گفتند: پدر برای گناه ماطلب بخشش کن، ما خطا کردیم. حضرت یعقوب فرمود: بزودی برای سشما طلب آمرزش می کنم (1) اینکه حضرت یعقوب در همان لحظه دعا نکرد و فرمود بزودی برای شما طلب بخشش می کنم. برای این بود که در سحر دعا کند.

عن ابی عبدالله قال : قال رسول الله : خیر وقت دعوتم الله فیه الاسحار و تلاهذه الایه فی قول یعقوب سوف استغفر لکم ربی و قال اخر هم الی السحر(2)

نیز رسول خدا در کلامی به امیذ المؤمنین فرمود: در دل شب نماز بخوان گرچهه به اندازه وقت دوشیدن گوسفند باشد و در سحرها دعاکن که دعای سحر بر نمیگردد و خداونددر صفات مؤمنین فرموده کسانی هستند که در سحرها مناجات می کند.

قال النَبی اهلی فی وصیتة یا علی صل من الََیل و لو قدر حلب شاة و بالاسحار فادع فانَ عندک ذلک لاتردَ دعوة فانَ الله یقول والمستغفرین بالاسحا ر(3)

ص: 404


1- / سوره یوسف آیه 97-98
2- / اصول کافی ج2 ص477
3- / بحار الانوار، ج84، ص167.

امام صادق : فرمود: طلبت نورالوجه، فوجدته فی الصلوة الیَل؛ طلبت الجنَة فوجدتها فی السخاء وطلبت العافیَة، فوجدتها فی العزلة (طلب سلامتی بودم در گوشه گیر یافتم) و طلبت ثقل المیزان، فوجوته فی شهادة أن لااله الااللَه محمَد رسول الله و طلبت السرعة فی الدخول الی الجنَة فوجدتها فی العمل لله و طلبت حبَ الموت فوجدتها فی تقدیم المال بوجه الله (سرعت به بهشت را در کار برای خود و دوستی مرگ را در انفق مال برای خدا یافتم. ) و طلبت حلاوة العبادة فوجدتها فی ترک المعصیة و طلبت رقة القللب فوجدتها فی الجوع و العطش و طلبت نورالقلب فوجدتها فی التفکر و البکاء و طلبت الجواز علی الصراط فوجدته فی الصدیقة (1)

دعای روز نوزدهم

اللهم و فرفیه خطی من برکاته و سهل سبیلی الی خیراته و لاتحرمنی قبول حسنانة: خدایا! بهره ام را از برکات ماه رمضان فراوان کن و راهم را برای جلب خیرات آسان گردان و مرا از قبول حسنات محروم مگردان ای هدایت گر بوی حق روشن و آشکار.

امام رضا فرموده: من قرا فی شهر رمضان آیة من کتاب الله کان کمن ختم القرآن فی غیره من الشهود(2).

ص: 405


1- / مستدرک الوسایل ج12ص173
2- / بحار الانوار ج93 ص341

در روایات برای کارهای غیر عادی آمده: انفاسکم

فیه تسبیح و نومکم فیه عبادة. در کافی از امام صادق علیه السلام روایت شده که اگر گناه در ماه رمضان عفو نشود. در ما ههای دیگر عفو نمی شود «الا ان یشهد عرفة» مگر اینکه در ایَام حجَ در عرفات حضور پیدا کند. عن هشام بن الحکم عن ابی عبدالله قال: من لم یغفر له فی الشهر رمضان لم یغفر له الی قابل الا ان یشهد عرفة(1)

پیامبر (ص) در پایان ما ه شعبان فرمود: ایَها النَاس انه قد اقبل الیکم شهر الله بالبرکة والرحمة و المغفرة دعیتم فیه الی ضیافة الله و جعلتم فیه من اهل کرامة الله.

آنکه در دعا آمده: وسهل سبیلی الی خیراته؛ چون گاه در عین تمکن مالی خیرشان به کسی نمیرسد و راه خیر را نمیداند و گاهی انسان می خواهد کار خیر انجام دهد اما گره های قلبی را نمی دانند و گاهی خیر می شود و ماه رمضان آن گره ها را باز می کند. شخص نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و گفت : یا رسول الله هرگاه فقیر نزدم آید احساس می کنم قطعه ای از آتش به روی من آورده است و از فقیر فرار می کنم.

می گویند شخص از را ه عبور می کرد، دید گرسنه ای از فرط گرسنگی گریه می کند. او نیز درحال که نان به دست داشت در کنار گرسنه نشت و به عنوان همدردی با او شروع به گریه نمود! شخص که از آنجا عبور می کرد از گرسنه سؤال کرد چرا گریه می کنی؟ گفت: از

ص: 406


1- / کافی ج4ص66

گرسنگی. از آن کسی که نان دردست داشت سؤال کرد سبب گریه توچیست؟ گفت: من نیز برای گرسنگی او گریه می کنم؛ چون خرج ندارد.

گرچه برای تمثیل باشد؛ ولی بعض درجامعه وجود دارند که از کمک به مستمندان فقط به ابزار همدردی اکتفاء می کنند و از انجام کار خیر محرومند .

دعای روز بیستم

اللهم افتح لی فیه ابواب الجنان و اغلق عنی فیه ابواب النیران ووفقنی فیه لتلاوة القرآن یا منزل السکینة فی القلوب المؤمنین. خدایا، در این ماه درهای بهشت را به رویم بکشا و درهای جهنم را ببند و توفیق تلاوت قرآن به من عطا فرما، ای نازل کننده ی آرامش دلهای مؤمنین. توجَه به مسائل آخرت یکی از راههای اساسی در مسیر رسالت انبیاء است

چنانکه از توفیقات مهمَی برای بندگان ارتباط و انس با قرآن و شناخت مکتب است و فضای قرآن روح انسان را زنده و اگر باتدبر و تعمق باشد بهرهء بیشتری در این ماه نصیب روزه دار می شود.

در حدیثی از پیامبر آمده: «القرآن مأدبه الله» قرآن سفرهء آماده و گسترده خدا است. «مَأدُبَه» به سفره می گویند که غذا در آن چیده و برای پذیرایی مهمان آماده شده است. قرآن غذایی است که خداوند برای انسان ها در طول تاریخ و تا روز قیامت آماده کرده است. بعدفرمود: «فتعلموا مادبته مااستطعتم»؛ تا می توانید در شناخت این سفرهء عظیم تلاش کنید.

ص: 407

قرآن معلم انسان هاست. ان هذا القرآن هو حبل الله وهو نور المبین و الشفاء النافع فاقروه فان الله یاجرکم علی تلاوته بکل حرف عشر حسنات، قرآن ریسمان ارتباطی بین خالق و مخلوق و شفایی سودمند است؛ پس آنرا بخوانید که خداوند برای خواندن هر آیه ده حسنه می دهد. لذا هر سه بار خوا ند سوره توحید ثواب ختم قرآن را دارد و آیات همیشه تازه و باطراوت دارد.

از امام صادق رمز طراوت قرآن را پرسیدند فرمود: لأنَ الله لم یجعله لزمانٍ دون زمان و لناس دون لناس فهو فی کل زمان جدید و عند کل قوم غض الی یوم القیامة؛ یعنی قرآن برای زمان خاص و مردم خاصی نازل نشده است. در هر رمانی و نزد هر قومی تا روز قیامت طراوت دارد؛ پس از خدا می خواهیم که ووفقنی فیه لتلاوة القرآن. ..

دعای روز بیست و یکم

اللهمَ اجعل لی فیه الی مرضا تک دلیلا و لاتجعل للشیطان فیه علیَ سبیلا و اجعل الجنَة لی منزلاً ومقیلاً یا قاضی حوائج الطالبین. خدایا در این ماه دلیل خشنودیت را بر من قرار ده و شیطان را بر من مسلط مکن و بهشت را منزل و

جایگاه من قرار ده، ای برآورنده ی حاجات الطَالبین .

منظور از این درخواست که قرآن و ائمة اطهار در مورد رضایت خدا راهنما و دلیل ماست؛ چون گاهی عوامل خارج از وجود ماست، ما را به راه خوب و بد سوق می دهد. گاهی رفیق خوب و بد در انسان تاثیر مثبت و منفی می گذارد. فضیل بن غیاض که یک سارق بودند و منطقه را

ص: 408

نا أمن می کرد و همه از او وحشت داشت، روزی از پشت بام منزلی به قصد دزدی یا کاری دیگری به خانه ای دیگری نگاه می کرد، دید که صاحب خانه مشغول تلاوت این آیه است: «الم یان للذین امنوا ان تشخع قلوبهم لذکر الله» آیا وقت آن نرسیده است، کسانی که ایمان آورده اند، قلب شان در برابر یاد خداوند نرم شود؟(1)

در قلب فضیل باشنیدن این آیه، یک جرقه ای وارد شد و فریاد کشید خدایا وقت آن رسیده است. از همانجا برگشت و مسیر زندگی را عوض کرد و بعد ها معلم اخلاق بسیاری شد .

زهیر ابن قین از چهره های ارزشمند و جز یاران سیَد الشهدا است. در تاریخ می خوانیم «کان عثمانیاً» در مسیر کربلا امام حسین در مکانی برای استراحت بار انداختند و زهیر در همان نزدیکی استراحت داشت. حضرت برای او پیغام فرستاد. ابتدا پیغام حضرت را نادیده گرفت. همسرش فرمود: زهیر آیا به قاصد فرزند پیغمبر پاسخ منفی می دهی؟! گفته ی همسر در او تأثیر کرد و از جا حرکت نمود، وقتی با امام حسین ملاقات کرد. همین ملاقات وضع او را تغییر داد.

بنابر این، گاهی همسر وضع زندگی را تغییر می دهد و دلیل راه حق می شود و گاهی یک دوست باعث می شود که انسان صالح، گمراه می شود. امیرالمومنین درباره زبیر بن عوام دارد :زبیر همیشه از ما بود تا اینکه پسر شوم و پسرش عبداله رشد کرد و او باعث شد که پدرش از

ص: 409


1- / سوره حدید آیه 16

مسیر ما خارج شود. قال علی :مازال الزبیر رجلا منا اهل البیت حتی نشاء انبه المشوم عبدالله(1)

می گوید: شخص هرگز اعتقاد به امام زمان (عج اللَه) نداشت. روزی از بازار تختهء فرش را خرید و با اتومبیلی به منزل می برد. با یک لحظه غفلت صاحب اتومبیل فرش را ربود، یک لحظه با خود آمد. خطاب با امام زمان چنین گفت: آقا من تاکنون با وجود شما اعتقاد نداشتم؛ ولی معتقدین شما می گویند: شما هستید و اگر کسی از شما یاری بخواهد جواب می دهید، نا امیدانه وارد منزل شدم لحظه ای بعد دیدم در می زند رفتم دیدم صاحب اتومبیل با فرش آمد و ماجرا را جویاشدم گفت: من فرنش را به مقصد سرقت بردم؛ ولی هر کار کردم در خانه باز نشد! اطمینان کردم این فرش قصه ای دارد. لذا آنرا برگرداندم

دعای روز بیست و دوم

اللَهمَ افتح لیَ فیه ابواب فضلک و انزل علیَ فیه برکاتک ووفقنی فیه لموجبات مرضاتک .. ممکن است کسی برای اهلبیت سفر های رنگارنگی بر گذار کنند؛ ولی، غافل از آنکه همسایه ای او یا یتیمی گرسنه خوابیده است. لذا پیامبر اکرم فرموده: قال اللَه یقول: انَ أحبَ الأعمال الی اللَه ادخال السرور علی المؤمن.

امام باقر در توضیح آن فرموده: شعبة مسلم او قضاء دینه.

ص: 410


1- / ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغة ، ج 20، ص 102

عن مفضل بن عمرو عن أبی عبداللَه علیه السلام قال: انَ اللَه خلق خلقاً من خلقه انتجبهم لقضاء حوائج فقراء شیعتینا لیصیبهم علی ذلک الجنَة فان استطت أن یکون منهم فکن. ثمَ قال لنا واللَه ربَ نعبده لا نشرک به شیاً(1)

قال الصَادق علیه السلام: طلبت الجنَة فوجدته فی السخاء و طلبت السرَعة فی الدَخول الی الجنَة فوجدتها فی العمل للَه، کَل شیءٍ هالک الاَ لوجَه اللَه. و طلبت رقَة القلب فوجدتها فی الجوع والعطش.

قال اللَه لموسی: هل علمت لیَ عملاً صالحاً؟ قال: نعم. صلیت لک وصمت لک وسبحت وهللت لک. قال اللَه : الصَلاة لک جواز علی الصَراط، والصَوم لک جنَة من النَار،

والتَسبیح والتَهلیل لک درجات فی الجنَة. فبکی وقال: یاربَ دلَلنی علی عمل خالص لک؟ قال اللَه: هل نصرت مظلوماً؟ هل کسوت عریاناً؟ هل سقیت عطشاناً؟ هل اکرمت عالماً؟ هذه عمل خالص لیَ.

دعای روز هجدهم

الَلهمَ نبهنی فیه لبرکات اسحاره و نوَر فیه قلبی بیضاء انواره؛ خدایا مرا با برکات سحر آشنا وقلبم را با نورش منور کن.

1. قال رسول اللَه: یا علی صل من اللیل ولو قدر حلب شاة .

2. بهترین وقت دعا: خیر وقت دعوتم الله فیه الاسحار فان عند ذلک لا تردَ دعوة فان الله یقول:والمستغفرین بالاسحار

ص: 411


1- / ثمَ قال لنا واللَه ربَ نعبده لا نشرک به شیاً؛ یعنی، قسم به خداوند که ما پروردگار داریم که او را پرستش می کنیم و چیزی را شریک او قرار نمی دهیم.

3. میزان عمل: امام صادق: طلبت ثقل المیزان فوجدته فی شهادة ان لااله الا الله محمد رسول الله

4. نورانیت، امام صادق فرمود: وطلبت نور الوجه فوجدته فی صلاة اللَیل

5. شیرینی عبادت؛ امام صادق فرمود: وطلبت حلاوة العبادة فوجدته فی ترک لالمعصیة

6. قال رسول اللَه (ص): اربعة یخرجون من القبور ویدخلون فی النَار بغیر حساب: النائمون فی الغدات والغافلون فی العشیاث (تارک نماز صبح وعشا) والمانعون الزَکات والمصرَون السیَئات.

ارتباط خالق با مخلوق

قیموالصلاة واتوالزَکاة ورکعوا مع الراکعین. نماز را به پاه دارید و زکات دهید و با رکوع کنندگان رکوع کنید. در این آیه به نکات مهمَی اشاره شده است:

الف: نماز رابطه بین خالق ومخلوق؛

ب: رکوع رابطه جمعی مخلوق با خالق؛

ج: زکات رابطه بین مخلوقات است .

د: این که فرموده: نماز را به پا دارید ونفرموده نماز بخوانید؛ یعنی با قلب پاک و در حال خضوع و دسته جمعی روح نماز را بیاورید نه

ص: 412

صرفاً اذکار نماز را؛ اما اینکه تنها از بین اذکار به رکوع اشاره کرده است؛ چون نماز یهود رکوع ندارد و در اسلام رکوع نماز یک از ارکان اصلی نماز است.

امام صادق فرموده: در غم واندوه شدید وضو بگیرید و در مسجد بروید نماز بخوانید چون خداوند فرموده: استعینوا بالصبر والصلاة.

امام صادق فرمود: کان امیرالمؤمنین اذا اهاله امر فزع قام الی الصلاة ثم تلاهذه الایة یا ایها الذین ءامنوا استعینوا بالصبر والصلاة ان الله مع الصابرین(1).

پیامبر اکرم فرمود: ان الصلاة عمود الدین؛ لکلَ شیءٍ وجه ووجه دینکم الصَلاة.

قال الصادق علیه السلام: یا مفضل: من قضی لِأخیه المومن حاجّةً، قضی اللّه له یوم القیامة مأة ألف حاجة(2)

قال الصادق علیه السلام: قضاءُ حاجة المؤمن خیرٌ من عتق ألف قبة. (همان)

قال الصادق علیه السلام: قضاء حاجة أمرء مؤمن أحبّ الی اللّه من عشرین حجّة...(همان)ۀ

قال أبان سمعت أبا عبداللّه علیه السلام: یقول: من طاف بالبیت أُسبوعاً کتب

ص: 413


1- / سوره بقره، آیه 152.
2- / الکافی، ج2،ص193

اللّه له ستة ألاف حسنة و محا عنه سّة ألاف سیئة ورفع له ستّة درجة...ثمّ قال: قضاء حاجة المؤمن أفضل من طواف وطواف حتّی عد عشراً (همان).

دوستی با أهل بیت

قل لا أسئلکم علیه أجراً الاَ المودة فی القربی. بگو من هیچ پاداشی از شما نمی خواهم جز دوست داشتن نزدیکانم(1).

قال رسول اللَه(ص): من رزقه اللَه حبَ الأئمة من أهل بیتی فقد أصاب خیر الدَنیا ولآخرة؛ به هرکه خداوند محبَت أهل بیت مرا عنایت کند، خیر دنیا وآخرت را به او داده است (میزان الحکمة، حدیث 3202.)

قال رسول اللَه (ص): الزموا مودَتنا أهل البیت؛ همواره اهل بیت مرا دوست بدارید. (همان)

قال علیَ علیه السلام: انَ حبَنا رضی الرَبَ؛ یعنی، دوست داشتن ما مایهء خشنودی خداوند است. بحار الانوار، ج68، ص61.

کشتی نجات

یاایَهاالَذین آمنوا اطعوااللَه واطعوالرَسول و ولی الأمرمنکم...

ص: 414


1- / سوره شورای، آیه 23

وقال الباقر علیه السلام: دخل الحیسن علی رسول اللَه (ص) و عنده أبی بن کعب، فقال رسول اللُه(ص): مرحبابک یا أبا عبد اللَه یا زین السَماوات والأرض [ أبی گفت! یا رسول اللَه مگر کسی غیر از شما می تواند زینت آسمان وزمین باشد؟] فقال رسول اللَه لأبی: یا أبی والَذی بعثنی بالحق نبیَاً انَ الحسین بن علی فی السَماء اکبر منه فی الأرض، فانَه مکتوب عن یمن العرش مصباح الهدی و السَفینة النَجاة وامام غیر وهن و عزَ و فخر بحرالعلوم و ذخراللَه رکب فی صلبه نطفة طیَبة... امام حیسن از جهات مانند قرآن است:

الف: چهار آیه ای قرآن وقتی شنیدن، سبب سجده می شود، و شنیدن اسم حسین سبب گریه می شود؛

ب: زیارت قرآن زمان ومکان ندارد، گریه بر حسین زمان ومکان ندارد «کل یوم عاشور...»

ج: قرآن معرَف ظالم است، حسین دشمن ظالم است؛

د: کوچکترین سوره کوثر و کوچکترین مبارز علی اصغر است،

ه: پرچم قرآن آیة الکرسی و پرچم حسین باب الحوئج، ص: مبلَغ قرآن پیامبر و مبلَغ کربلا زینب و حضرت سجَاد است.

ص: 415

دعای روز بیست و سوم

اللهمَ اغسیلنی فیه من الذنوب و طهَرنی فیه من العیوب و امتحن قلبی بتقوی القلوب یا مقیل عثرات المذنبین؛ خدایا در این ماه گناهان مرا شستشوده و از عیوب پاک گردان و قلبم را به سوی تقوی برگردان، ای پذیرنده لغزشهای گنه کاران. گناه که در عربی «ذنب-» گفته می شود، راغب در مفردات می گوید: الذنب فی الاصل الأخذ بذنب الشی؛ یعنی، ذنب در لغت به گرفتن دم چیزی اطلاق می شود. به تعبیر دیگر ذنب دنباله گرفتن هر کاری را می گویند. دم فلان کار؛ یعنی عاقبت و خیم که در پی این کار متوجه انسان می شود.«یستعمل فی کل فعل یستو خم عقباه»؛ یعنی انجام هر کار که عاقبت و خیمی دارد ذنب است.

چون بدی کردی مشو ایمن ز آفات

که واجب شد طبیعت را مکافات

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: از گناهان اجتناب کنید؛ «فما من بلیة و لا نقص رزق الا بالذنب حتَی الخدش و النکبة و المصیبة فان الله یقول: ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و بعفوا عن کثیر».

هیچ گرفتاری و نقص و کمی رزق پیش نمی آید مگر در أثر گناه، حتیَ از خراش کوچک تا مصیبت بزرگ و برای روشن شدن مفهوم سخن حضرت به آیه قرآن استنماد نموده است.

حضرت پیامبر (ص) به ابوذر فرمود: مومن گناه را مانند سنگی بالای سر خود می بیند که در هر لحظه بیم سقوط آن می رود؛ «اما غیر

ص: 416

مؤمن گناه را مانند مگسی می بینید که از کنار بینی اش می گذرد. انَ المؤمن لیری ذنبه کانَه تحت صخرت یخاف أن تقع علیه و الکافر لیری ذنبه کانَه ذباب مرَ علی أنفه»(1)

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: بدترین گناه آن است که گناه کار آن را سبک بشمارد. اشد الذنوب ما استخف به صاحبه(2)

پیامبر اکرم فرمود: در شگفتم از کسی که به خاطر بیماری از بعضی غذاها اجتناب می کند؛ اما از ترس آتش جهنم از گناه دوری نمی کند! «عجبت لمن یحتسمی من الطعام فخافة الدّاء کیف لا یحتمی من الذنوب مخا فة النّار»(3)

دعای بیست و پنجم

اللهم اجعلنی فیه محب لأولیائک و معادیا لِأعدائک مستناً بسنة خاتم انبیائک یا عاصم قلوب النَبییَن؛ خدایا! مرا در این ماه دوست دوستانت و دشمن دشمنانت بدار و پیرو سنت خاتم پیامبر ان قرار ده، ای نگهدارندهء دلهای پیامبران.

عن أبی عبدالله علیه السلام قال: قال رسو ل الله (ص): لا صحابه: ایَ عری الایمان اوثق ؟ فقالوا: الله و رسوله أعلم: و قال بعضهم الصلاة و قال

ص: 417


1- / مستدرک الوسائل ج 11،ص 329
2- / وسائل الشیعه ،ج 15، ص 359
3- / من لا یحضر، ج 3، ص 359

بعضهم الزکاة و قال بعضهم الصَیام و قال بعضهم الحج و العمرة و قال بعضهم الجهاد، فقال رسول الله لکلَ ما قلتم فضل و لیس به و لکن اوثق عری الایمان الحبَ فی الله و البغض فی الله و التوالی اولیاء الله و التبری من اعدام الله(1)

دوستی برخی دوستان خداوند شرط قبولی طاعت است و دوستی اهل بیت شرط ورود به بهشت است:

بی حب علی بهشت رضوان مطلب

بی روزه و بی نماز ایمان مطلب.

قال الصادق قال رسول الله : قال الله ما تحبب الی عبدی بشی احب الی من افترضته علیه؛ یعنی، هیچ وسیله ای برای دوستی من و بنده ام، بهتر از انجام واجبات نیست(2)

دعای روز بیست و ششم

اللهم سعیی فیه مشکورا و ذنبی فیه مغفورا و عمله فیه مقبولا و عیبی فیه مستورا یا اسمع السامعین: خدا در این ماه تلاشم را مشکور و گناهم را مغفور و عملم را مقبول و عیوبم را مستور قرار ده، ای شنووا ترین شنوایان.

ص: 418


1- / کافی، ج 2، ص 125
2- / بحار ، ج 67، ص 22

شناخت عمل مقبول وظیفه هر مومن در کارهای عبادی و صحیح می باشد .

امام صادق به شاگرد برجسته خویش اسحاق بن عمار فرمود: ای اسحاق هنگام پرداختن زکات مال خود چه میکنی؟ عرض کرد فقرا به خانه ام می آیند و زکات را به آنها می دهم. فرمود : ای اسحاق تو با این کارت مؤمنین را خار و ذلیل می کنی؛ پس بر حذر باش؛ بر حذر باش. هرکس مؤمن را خارکند به جنک خدا آمده است.

عن اسحاق بن عمار قال: قال لیَ ابوعبدالله یا اسحاق کیف تصنع بزکاة مالک؟ اذا حضرت؟ قلت: یاتونی الی المنزلی فآعظیهم. فقال لی: ما اراک یا اسحاق الاَ قد اذللت المؤمنین. فایاک،ایاک. ان الله یقول من اذل لی ولیَاً فقد ارصد لی بالمحاربه(1)

بنابر این زکات مقبول آن است که دهنده ای زکات أادب پرداخت را رعایت کند و خود بپردازد و نه فقیر بیاید از او بگیرد. نماز مقبول آن است که با میل و تفکر باشد.

أبی حمزه ثمالی میگوید: رأیت علی بن الحسین یصلی فسقط رداه عن منکبة قال فلم یسوه حتی فرغ من صلاته فسألته عن ذلک فقال ویحک أتدری بین یدی من کنت ان العبد لایقبل منه صلوة الا ما اقبل منها فقلت جعلت فداک هلکنا؟ فقال کلا، ان متمم ذلک للمؤمنین بالنوافل

ص: 419


1- / .وسائل الشیعة ج9ص315

قال رسول الله(ص): ثلاث خصال من کن فیه او واحدة منهنَ کان فی ظلَ عرش الله یوم لاظلَ له الاَ ظله: رجل لم یعب اخاه المسلم بعیب حتَی ینفی ذلک العیب من نفسه، فانَه لاینفی منها عیباً الاَ بدا له عیب. وکفی بالمرء شغلا بنفسه عن النُاس امام علی(ع): ان سمت همتک لاصلاح النَاس فابدأ بنفسک فانَ تعاطیک اصلاح غیرک وانت فاسد اکبر العیب:

اگر قصد اصلاح داری از خود آغاز کن چون اصلاح دیگران با فساد نفس خودت بزرگترین عیب است .

قال رسول اللَه (ص) : من علم من أخیه سیئة فسترها سترالله علیه یوم القیامة

کتاب نامه

1- نهج البلاغة، خطبه 196، فیض الاسلام، ص 325؛ صبحی صالح، ص 325.

2- سخنرانی فاطمی گفتار دوم، ص 12.

3- آیات از قران کریم.

4- مقتل خوارزمی،ج 1،ص50،آخرفصل چهار

5- الاستیعاب، ج 3، ص 32.

6- تاریخ طبری، محمد بن جریر، ج2، ص211، طبع اول، چاپ حسینیه مصر.

ص: 420

7- فضائل امیر المؤمنین مؤلف احمد حنبل حدیث 259؛ فضائل صحابه احمد حنبل

8- تاریخ خلفاء، جلال الدین عبدالرحمن سیوطی، ص71.

9- تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج3، ص181

1= لسان المیزان، ابن حجر، ج1، ص198.

11- شرح کبیر، ج10، عبدالرّحمن بن قدامه، ص84

12. عمدة ابن بطریق، ص60

13. جامع الصّغیر، مناوی، ج3، ص61.

14. سنن کبری، بیهقی، ج6، ص207.

15. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج13، ص218.

16. فتح القدیر شوکانی، ج3، ص396

17. کامل عبدالله بن عدی، ج 7، ص61

18. تاریخ دمشق ابن عساکر، ج4، ص290، ج19، ص401، ج41، ص381، ج42، 99.

19. تهذیب الکمال المزی، ج33، ص260.

20. سیر اعلام النبلاء ذهبی، ج2، ص143.

21. البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج5، ص343.

22. صواعق المحرقة، ص162؛ نظم الدرر السمطین، ص186، مجمع الزوائد؛ ج9، 23. ذخایر العقبی ص31،فرائد السمطین حموینی، ج1 ص90.

24. مفتاح النجاح بد خشی، ص66 مخطوط

25. بحرالمناقب، ابن حسنویه موصلی، ص58

ص: 421

26. اسعاف الراغبین، بن صبان شافعی، ص131.

27. سیر أعلام النبلاء، شمس الدّین محمد الشافعی، ج8،ص 205، (چ بیروت)

28. فرائد المجوع، شوکانی، ص348؛ لسان المیزان، ابن حجر، ج2، ص312.

29. فردوس دیلمی، ج3، ص64، جامع الصغیر السیوطی، ج2، ص170،

30. ینابع المودة، ج2 ، ص96، مودة القربا همدانی، ص 42 چاب لاهور

31. لبدایة والنّهایة، ج،3 ص 26، ابن کثیر

32. المغنی، ابن قدامة، ج7، ص223.

33. لسان العرب، ابن منظور، ج4، ص103.

34. رسالة فی العدالة، شهید الثانی، ص227

35. حدائق، محقق بحرانی، ج5، ص192

36. مسند زید بن علی، ص4

37. من لایحضر الفقه، صدوق، ج3، ص493

38. عیون اخبار رضا، ج1، ص92

39. شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج1، ص223

40. الفضائل شاذان بن جبرئیل القمّی، ص113

41. المختصر، حسن بن سلیمان بلخی، ص102

42. ینابع المودة، سلیمان قندوزی حنفی، متوفی1294، طبع الاولی1416، نشر: دارالآسوة،ج1، ص464

43. سنن ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینی، متوفی 257ه تحقیق محمد فواد عبدالباقی، نشر: بیروت، ج1، ص44

44. مستدرک، محمد بن محمد حاکم نیسابوری، متوفی 405هجری، نشر: بیروت 1406، ج3،ص 111

ص: 422

45. مجمع الزواید، نور الدین ابوبکر هیثمی، متوفی 807 ه، طبع 1408ه، نشر: بیروت، ج9، ص102

46. سنن کبری، أبی عبدالرحمن أحمد بن شعیب نسائی، طبع الاولی1411ه ، متوفی 303ه، نشر: بیروت، ج5، ص107، تحقیق دکتر عبدالغفار السلیمان البنداری

47. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، طبع 1415هجری، نشر: دارالفکر، متوفی571، تحقیق علی شیری، ج42، ص138.

48. الاحاد والمثانی ابن ابی عاصم م 287 هجری، تحقیق باسم فیصل احمد الجوابرة، طبع الاولی 1411 هجری، نشر: دار الدرایه، ج 1 ، ص150.

49. معجم الکبر سلیمان بن احمد بن ایوب اللخمی الطبرانی، متوفی 260 هجری، طبع الثانیة: نشر مکتبة ابن تیمیه القاهره، ج 11 ص62

50. نسائی شافعی؛ خصائص امیرالمومنین، م 303 ه نشر مکتبه نینوی الحدیثه ص104

51. تاریخ بغداد، أبی بکر أحمد بن علی الخطیب البغدادی، متوفی 463، طبع الاولی1417، نشر: محمد علی بیضون، دارالکتب بیروت، ج4، ص417

52. سیر أعلام النبلاء، ذهبی، متوفی 748هجری، طبع التاسعة1413، نشر: بیروت، ج12، ص509.

53. تأویل مختلف الحدیث ابن قتیبه، ص152، نظم درر المسطین، زرندی حنفی، ص130؛ فتح الملک العلی، احمد ابن الصّدیق مغربی،

54. معجم المناضرات، شیخ عبداللّه الحسن، ص 174؛ سفینة البحار، ج1، ص436.

55. مشارق الشموس، ج 2، محقق خونساری، ص441.

56. سیوطی، تاریخ الخلفا، ص171 و مختصر تاریخ دمشق، ج 18، ص11

57. المعجم الکبیر ج 18، ص110

ص: 423

58. مناقب علی بن ابی طالب ابن معاذل ص206، رقم 244

59.. ریاض النضرة ج 2، ص226؛ مناقب علی بن ابی طالب ابن معاذلی ص289

60. مناقب علی بن ابیطالب، ابن معاذلی، ص 18، رقم 24.

61. موطاء امام مالک بن انس فی طلاق المریض ص36

62. صنن بیهقی ج7،ص419 ،

63. ترجمه الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص589

64. التقسیر والمفسرون محمّد ذهبی، ج1

65. نظم الدرر السمطین، جمال الدین محمد بن یوسف بن الحسن بن محمد زرندی حنفی، متوفی750 هجری، طبع الاولی1377، طبع ق مخطوط، مکتبة الامام علی الامیر المومنین، ج1، ص177؛

66. أسد الغابة، ابن أثیر، متوفی 630، ج5، ص522، نشر: اسماعلیان

67. مجمع الزواید، نور الدین علی بن ابی بکر هیثمی ج 9، ص 179.

68. مناقب اهلبیت، مؤلف ابن شهر اشوب، فضائل امام حسن وامام حسین(علیهما السلام).

69. سنن کبری، نسائی ج 5، ص 50 ص 81 ص 95 و 145 و 146 و 148 و 149 و 150

70. خصائص امیر المومنین، نسائی ص 117 و 118 و 123 و 124

71. صحیح ابن خبان، ج 15، ص 411 و 412 و 413

72. حافظ ابوبکر احمّد بن الحسین الشافعی البیهقی «فی السنن الکبری»، ج 7 ص 65 طبع حیدر آباد الدکن،

ص: 424

73. ابو المؤید الموفق بن احمد أخطب حوارزم «فی المناقب»، ص 253 طبع تبریز،

74. سنن ترمذی، ج5، ص615، ابی عیسی محمد بن عیس بن سوره.

تفسیر الکبیر، فخر رازی

75. مقتل حسین، ص153، ط الغزی، علامه ابوالمؤید الموفق بن احمد

76. تهذیب التهذیب، ابن حجر، متوفی 853 هجری، طبع الاولی 1404، نشر: دارالفکر، ج7، ص269

77. تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی ج 7 ص 306 طبع حیدر آباد

78. فصل الخطاب علامه محمّد خواجه پارسای البخاری علی ینابع المودة ص 377 طبع اسلامپول .

79. طبقات کبری، عبد الوهاب شعرانی ج 1 ص 27 طبع قاهره

80. مکاشفة القلوب، محمّد غزالی متوفی سنة 505 ص 35 طبع مصطفی ابراهیم طبع قاهره

81. المختار فی مناقب الاخیار، مجد الدین بن أثیر جزری ص 27 خطی.

82. اسعاف راغبین، ابن صباغ مالکی به حاشیه نور الابصار ص 240 طبع عثمانی مصر.

83. ربیع الابرار، محمود بن عمر زمخشری ص 413 چاپ خطی، مطالب السوول ص 78

84. منهاج السنة، ابن تمیمة ج 4 ص 144

85. تهذیب الکمال، ابوالحجاج یوسف المزی، متوفی 742 هجری، تحقیق دکتر بشار ، طبع الاولی1413، 20،

ص391

ص: 425

86. تذکرة الخواص،؛ تاج الموالید، فی موالید الائمه ووفیاتهم، طبرسی، متوفی، 548، طبع 1406ه طبع صدر.

87. علل الشرایع، صدوق، م 381ه نشر حیدریه نجف 1386ه، ج1، ص233.

88. الاهرام المصریة، مورخ 18/8/1978- ص10

89. جواهر المضیئة، محیّ الدین عبد القادر بن أبی الوفا، ج، 2 ص 486 طبع حیدر آباد

90. وسیلة النجاة، مولوی محمد مبین هندی، ص 354 طبع گلشن.11[1]

91. البدایة و النهایة، حافظ بن کثیر، ج 10، ص 183.

92. مطالب السؤل، ص83، چاپ سنگی که با کتاب تذکرة الخواص سبط ابن جوزی در ایران چاپ شده است.

93. محاسن ، أحمد بن محد بن خال برقی، متوفی 274هجری، تحقیق سید جلال الدین، نشر: اسلامی، ج1، ص289

94. مجلسی محمد باقر، بحار الانوار، متوفی 1111هجری، ج67، ص25، نشر: بیروت

95. رسائل شهید ثانی، متوفی 966، نشر: بصیرتی_ قم، ص293.

96. میزان الحکمه، ریشهری، محمد، تحقیق دارالحدیث، طبع الاولی، ج4، ص3475.

97. الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، متوفی، 1389، طبع الثانیة، 1403، نشر بیروت.

98. الکافی، کلینی، متوفی 329هجری، ج2، ص18، طبع چهارم 365هجری، طبع حیدریه

ص: 426

99. معجم المناضرات، شیخ عبداللّه الحسن، ص 174؛ سفینة البحار، ج1، ص436.

100. الکافی، کلینی، دبی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، متوفی 328- 329 هجری، ج4 کتاب الزکاة باب النوادر.

101. مواعظة عددیه عربی، ص79

103. صیفات الشیعة، صدوق، متوفی 381هجری، نشر عابدی تهران،

104. مسند الرضاء داود بن سلیمان بن یوسف الغازی، متوفی 203هجری، طبع الاولی 1418، ص82

105. معدن الجواهر، ابی الفتح علی کراجکی، طبع مهر استوار قم، طبع دوم، ص34

106. شرح اصول کاففی، محمد صالح مازندارانی، متوفی 1081هجری، ج1، ص344

107. مستدرک سفینی البحار، علی نمازی، متوفی 1405هجری، نشر: جامعه مدرسین، ج5، ص174

108. نهج البلاغه، امام علی، تحقیق محد عبده، طبع بیروت، ج1، ص154

109. مهذب البارع، حلی ابن فهد، متوفی 841، تحقیق مجتبی عراقی، طبع مدرسین، ج3، ص174

110. مفاتح الجنان، قمی حاج شیخ عباس، مترجم أحمدیان، نشر: دارالعلم= قم، نوبت چاپ چهارم 1380

111. شجره طوبی، محمد مهدی حائری، طبع الخامسه، حیدریه، ج2، ص367

112. تحف العقول، ابن شعبه حرانی، متوفی قرن چهارم، ص35

113. روضة الواعظین، محمد بن فتال نیسابوری، متوفی 508هجری، ص424

114. رسائل، شهید ثانی، ص210؛ لسان المیزان، بان حجر عسقلانی، ج4،ص 424

ص: 427

115. کشف اللثام، اصفهانی، بهاالدین محمد بن الحسن بن محمد فاضل هندی، طبع ق، ج2، ص374

116. مکاشفة القلوب، محمّد غزالی متوفی سنة 505 ص 35 طبع مصطفی ابراهیم تاج قاهره

117. اسعاف راغبین، ابن صباغ مالکی به حاشیه نور الابصار ص 240 طبع عثمانی مصر.

118. ربیع الابرار، محمود بن عمر زمخشری ص 413 چاپ خطی،داستانهای شگفت ص 202

119. صفوری شافعی بغدادی، نزهة المجالس، ج2، ص233، ط قاهرة

120. روضة الفائق فی المواعظ و الرقاق، شیخ شعیب أبو مدین بن سعد بن عبد الفانی مصری، ص 65 طبع استقامت قاهره.

121. منهاج الکرامة فی معرّف الامامة، علامه حلّی- الکنی والالقاب، محدث قمی، ج 2 ص 168

122. کامل الزیارات ص 266 - طبق نقل بحار، ج45 ص 183 با تلخص

123.رنجها و فریادای فاطمه، ترجمه بت الاحزان- ص 949

124. منتهی الامال، ج1، ص268 (چاپ قدیم)

125. تظلم الزهرا، ص211، طبق نقل قصه کربلا، ص368

126. سوگنامه ی آل محمّد ص 76

127. مجموعه زندگانی چهارده معصوم تک جلدی ص 951-

128. منتهی الامال ج 2 ص 157 - 156- چاپ قویم تک جلدی

129. اصول مداحی ج 1 ص 198- خانم ناصری نژاد

ص: 428

130. کشف الغم، ج3، ص141 وانوار البهیة239 طبق نقل ره توشه رمضان، ش1375، ص582

ص: 429

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109